ترجمه اصول کافی

مشخصات کتاب

سرشناسه : کلینی، محمد بن یعقوب، - 329ق.

عنوان قراردادی : الکافی .اصول . فارسی - عربی

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه اصول کافی/ تالیف محمد کلینی؛ ترجمه صادق حسن زاده.

مشخصات نشر : تهران: قائم آل محمد، 1385.

مشخصات ظاهری : 4ج.

شابک : 170000 ریال: دوره، چاپ دوم 964-8911-10-X : ؛ 210000 ریال (دوره، چاپ سوم) ؛ ج.1، چاپ دوم 964-8911-06-1: ؛ ج.2، چاپ دوم: 964-8911-07-X ؛ ج.3، چاپ دوم 964-8911-08-8: ؛ ج.4، چاپ دوم : 964-8911-09-6

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری

یادداشت : فارسی- عربی.

یادداشت : کتاب حاضر در سالهای مختلف توسط مترجمین و ناشرین متفاوت ترجمه و منتشرشده است.

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : ج.1 (چاپ سوم: 1386) (دوم ناشر).

یادداشت : ج. 1 - 4 (چاپ سوم: 1386).

یادداشت : عنوان روی جلد: ترجمه و متن کامل اصول کافی.

عنوان روی جلد : ترجمه و متن کامل اصول کافی.

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 4ق.

شناسه افزوده : حسن زاده، صادق، مترجم

رده بندی کنگره : BP129 /ک8ک22041 1385 الف

رده بندی دیویی : 297/212

شماره کتابشناسی ملی : 1169953

ص :1

جلد اول

اشاره

ص :2

محدّث کبیر مرحوم ملامحسن فیض کاشانی (وفات:١٠٩١ ه ق) در معرفی کتاب کافی می فرماید:

کتاب کافی شریف ترین و کامل ترین و جامع ترین کتاب هاست.

***

فقیه فرزانه مرحوم شهید ثانی (شهادت:٩66 ه ق) در خصوص کتاب کافی می فرماید:

به جان خودم سوگند! هیچ نگارنده ای نظیر کافی را به نگارش درنیاورده است.

ص :٣

ص :4

فهرست مطالب

پیشگفتار مترجم ١١

پیشگفتار مؤلف ١٩

کتاب عقل و جهل کتاب فضیلت دانش بابی دربارۀ وجوب دانش و جوییدن آن و تشویق به آن ٧١

بابی دربارۀ ویژگی و فضیلت دانش و فضیلت دانشمندان ٧5

بابی دربارۀ انواع مردم ٧٩

بابی دربارۀ پاداش دانشمند و جویای دانش ٨١

بابی دربارۀ ویژگی دانشمندان ٨5

بابی دربارۀ حقّ دانشمند ٨٧

بابی دربارۀ جان سپاری دانشمندان ٨٩

بابی دربارۀ همنشینی و همدمی با دانشمندان ٩١

بابی دربارۀ پرسش از دانشمند و گفتگو با او ٩٣

بابی دربارۀ بخشش دانش [به دیگران]٩٧

بابی دربارۀ بازداشتن از ندانسته گویی ٩٩

بابی دربارۀ کسی که ندانسته عمل کند ١٠٣

بابی دربارۀ به کار بستن دانش ١٠٣

بابی دربارۀ کسی که از دانشش روزی خورد و به آن بنازد ١٠٧

بابی دربارۀ ثبوت حجّت بر دانشمند و سختی امرش ١١١

ص :5

بابی دربارۀ احادیث نادر ١١٣

باب روایت کتب و توسّل به آن و حدیث و فضیلت نوشتن ١٢١

بابی دربارۀ تقلید ١٢٧

بابی دربارۀ بدعت ها، رأی و قیاس ها ١٢٩

باب رجوع به کتاب و سنت و اینکه همه حلال و حرام و تمام نیازهای مردم در. . .١4١

باب اختلاف حدیث ١4٧

بابی دربارۀ اخذ سنّت و شواهد قرآن ١5٩

کتاب توحید بابی دربارۀ پدیده بودن جهان و اثبات پدیدآورندۀ آن ١65

بابی دربارۀ جواز تعبیر از خدا به «چیز»١٨٣

بابی دربارۀ آنکه خدا را جز به وسیله خودش نتوان شناخت ١٨٩

بابی دربارۀ کمترین درجۀ خداشناسی ١٩١

بابی دربارۀ پرستش شده (معبود)١٩٣

بابی دربارۀ بودن و مکان ١٩5

بابی دربارۀ(بی نیازی خدا از داشتن خویشان)٢٠٣

بابی دربارۀ نهی از سخن گفتن در چگونگی ٢٠5

بابی دربارۀ ابطال دیدن خدا ٢١١

بابی دربارۀ نهی از توصیف خدا به جز آنچه خود توصیف کرده است ٢٢١

بابی دربارۀ نهی از جسم و شکل بودن خدا ٢٢٩

بابی دربارۀ صفات ذات ٢٣٣

بابی دیگر که از باب اول است ٢٣٧

بابی دربارۀ اینکه اراده از صفات فعل است و دیگر صفات فعل ٢٣٩

خلاصه سخن در صفات ذات و صفات فعل ٢4٣

بابی دربارۀ پدید آمدن نام ها ٢45

ص :6

بابی دربارۀ معانی نام ها و اشتقاق آنها ٢4٩

بابی دیگر که از باب اول است، جز این که فرق میان معانی نام های خدا ٢5٧

باب تأویل صفت صمد ٢6٧

بابی دربارۀ حرکت و انتقال ٢٧١

بابی دربارۀ عرش و کرسی ٢٧٩

بابی دربارۀ روح ٢٨٧

بابی دربارۀ کلیات توحید ٢٨٩

بابی دربارۀ احادیث نادر ٣٠٧

بابی دربارۀ بدا ٣١٣

بابی دربارۀ اینکه چیزی در آسمان و زمین نباشد جز با هفت ویژگی ٣٢١

بابی دربارۀ مشیت و اراده ٣٢٣

بابی دربارۀ امتحان و آزمایش ٣٢5

بابی دربارۀ خوشبختی و بدبختی ٣٢٧

بابی دربارۀ نیکی و بدی ٣٢٩

بابی دربارۀ جبر و قدر و امر بین الامرین ٣٣١

بابی دربارۀ استطاعت (توان بندگی)٣4١

بابی دربارۀ بیان و معرفی خدا و اتمام حجّت وی ٣45

بابی دربارۀ اختلاف حجّت خدا بر بندگانش ٣4٧

بابی دربارۀ حجت های خداوند بر بندگانش ٣4٩

بابی دربارۀ اینکه هدایت از جانب خدای عزّتمند است ٣5١

کتاب حجّت نیاز به حجّت ٣55

طبقات پیامبران، فرستادگان و پیشوایان علیهم السّلام ٣6٩

دربارۀ فرق میان فرستاده و پیامبر و محدّث ٣٧١

ص :٧

حجّت خدا بر آفریدگانش جز با امام برپا نمی شود ٣٧5

زمین از حجّت تهی نمی ماند ٣٧٧

اگر در زمین جز دو مرد نماند، یکی از آن دو، امام است ٣٨١

دربارۀ شناخت امام و رجوع به او ٣٨٣

واجب بودن فرمانبرداری از امامان [علیهم السّلام]٣٩5

امامان علیهم السّلام گواهان خدای عزّتمند بر آفریدگانش هستند 4٠5

امامان علیهم السّلام همان هدایتگران اند 4٠٩

امامان علیهم السّلام ولی امر خدا و گنجوران دانش اویند 4١١

امامان علیهم السّلام جانشینان خداوند عزّتمند در زمین هستند و درهایی که. . .4١5

امامان علیهم السّلام نور خداوند عزّتمنداند 4١5

امامان علیهم السّلام استوانه های زمین هستند 4٢١

باب نادر و جامع در فضیلت و صفات امام علیه السّلام 4٢٧

ائمّه علیهم السّلام صاحبان امر پیشوایی اند و مردم مورد حسد واقع شده ای هستند که. . .44١

ائمّه علیهم السّلام همان نشانه هایی هستند که خداوند در کتابش فرموده است 445

اهل ذکری که خداوند آفریدگان را به پرسش از آنان دستور داده، امامان هستند 45١

کسانی که خداوند فرازمند در کتابش به علم وصفشان کرده، ائمّه علیهم السّلام هستند 45٧

راسخان در علم ائمّه علیهم السّلام هستند 45٧

همانا به أئمّه علم داده شده و در سینه هاشان تثبیت شده است 45٩

کسانی که خداوند از میان بندگانش برگزیده و کتابش را ارث آنان قرار داده. . .46١

امامان در کتاب خدا دو دسته اند: امامی که به خدا می خواند و امامی که. . .465

همانا قرآن به سوی امام هدایت می کند 465

نعمتی که خداوند شکوهمند در کتابش ذکر کرده، ائمّه علیهم السّلام هستند 46٧

هشیارانی که خداوند والا در کتابش ذکر کرده، ائمه علیهم السّلام هستند و راه. . .46٩

عرضه شدن اعمال بر پیامبر و ائمّه علیهم السّلام 4٧١

راهی که به پایداری بر آن ترغیب شده، ولایت علی علیه السّلام است 4٧5

ص :٨

ائمّه علیهم السّلام معدن علم و درخت نبوّت و فرودگاه فرشتگان هستند 4٧5

ائمّه علیهم السّلام وارثان علمند که یکی پس از دیگری علم را به ارث می برند 4٧٧

ائمّه علیهم السّلام علم پیامبر گرامی و تمام پیامبران و اوصیایی که پیش از ایشان. . .4٨١

تمام کتبی که از نزد خداوند گرامی نازل شده نزد ائمّه علیهم السّلام است و ایشان 4٨٧

همانا تمام قرآن را جز ائمّه علیهم السّلام جمع نکرده اند و ایشان تمام دانش آن را دارایند 4٩١

آنچه از اسم اعظم خداوند به ائمّه علیهم السّلام داده شده است 4٩٣

آنچه از نشانه های پیامبران علیهم السّلام نزد ائمّه علیهم السّلام است 4٩5

آنچه از سلاح و وسایل رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نزد. . .4٩٩

حکایت سلاح رسول خدا، حکایت تابوت در بنی اسرائیل است 5٠٩

گفتاری دربارۀ صحیفه و جفر و جامعه و مصحف فاطمه علیها السّلام 5١١

دربارۀ إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ و تفسیر آن 5١٩

در شب جمعه به [علم]ائمّه علیهم السّلام افزوده می شود 54١

اگر به [علم]ائمّه علیهم السّلام افزوده نشود آنچه نزدشان است از میان می رود 54٣

ائمّه علیهم السّلام تمام علومی را که برای فرشتگان و پیامبران و فرستادگان 545

«باب نادر در بیان غیب»54٧

ائمّه علیهم السّلام وقتی خواستند بدانند، آموخته می شوند 55١

ائمّه علیهم السّلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند 55٣

ائمّه [علیهم السّلام]علم آنچه را بوده و آنچه را می شود، دارند و چیزی بر آنان. . .55٧

خداوند عزّتمند به پیامبرش علمی نیاموخت جز این که به او فرمان داد آن را. . .56٣

جهات علوم ائمّه علیهم السّلام 565

همانا ائمّه علیهم السّلام به هر مردی سود و زیانش را خبر می دادند 56٧

اگر رازشان را حفظ می کردند 56٧

امر دین به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و به ائمّه علیهم السّلام سپرده شده است 56٩

در این که ائمّه [علیهم السّلام]به چه کسانی از گذشتگان شبیه اند و ناروا بودن. . .5٧٧

ائمّه علیهم السّلام سخن گفته شدۀ مفهّم هستند 5٨١

ص :٩

بیان ارواحی که در ائمّه علیهم السّلام است 5٨5

روحی که خداوند با آن ائمّه علیهم السّلام را استوار می کند 5٨٧

زمانی که امام به تمام علوم امام پیش از خود آگاه می شود 5٩١

همانا ائمّه در علم و شجاعت و اطاعت برابرند 5٩٣

همانا امام علیه السّلام امام پس از خودش را می شناسد. و این سخن خداوند. . .5٩5

امامت پیمان خداوند شکوهمند است که از یکی به دیگری علیهم السّلام وصیّت شده است 5٩٧

ائمّه علیهم السّلام جز با پیمان خداوند عزّتمند کاری نکردند و نمی کنند. . .6٠١

اموری که حجّت امام علیه السّلام را ثابت می کند 6١٣

پایداری امامت در فرزندان و این که آن به برادر و عمو و هیچ. . .6١٧

مواردی که خداوند عزّتمند و رسولش به ائمّه علیهم السّلام یکی پس از دیگری. . .6١٩

ص :١٠

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

پیشگفتار مترجم

اشاره

حدیث در فرهنگ شکوهمند اسلام همواره از جایگاه والا و ارزشمندی برخوردار بوده است. مسلمانان به ویژه شیعیان-با مدّنظر قرار دادن حدیث ثقلین-اهتمام ویژه ای به آن داشتند و برای تحقّق بخشیدن به سفارش هدایتگر و روشنگر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، به اهل بیت علیهم السّلام و سخنان گهربار و تابناک آنان تمسّک جسته و برای حل مشکلات فکری و فقهی و اعتقادی و اخلاقی و معضلات اجتماعی و قضائی به آن چشمۀ پاک و زلال روی آوردند و با بهره گیری از آن منبع عظیم به ساماندهی یک زندگی خردمندانه و حکیمانه پرداختند که امروزه شاهدیم که چگونه همۀ دلها را به اسلام ناب محمدی متوجّه نموده اند و عطر دل انگیز آن را در سراسر جهان پراکنده اند آنچنان که امیدهای تازه در افق های دور نمایان گشته است و مشتاقان حقیقت هرروز بهتر از دیروز به سخنان سرنوشت ساز پیشوایان اسلام پی می برند و مکتب تشیع را به عنوان تنها مذهب پاسخگو برمی گزیند و به این گزینش نیز افتخار می کنند.

این همه نیست مگر در سایۀ تلاش های خالصانه و صادقانه فرزانگان شیعه و حدیث شناسان و حدیث نویسان و حافظان و محافظان گفتارهای پربار و سخنان گوهربار چهارده معصوم علیهم السّلام.

و این همه تلاش خالصانه نیست مگر به خاطر اینکه چهارده معصوم علیهم السّلام در راستای قرآن کریم سخن گفته اند و سخنانشان رنگی از وحی الهی و بویی از کلام آسمانی دارد و زمینیانی که فرمایشات آن بزرگواران را به کار بسته اند آسمانی گشته اند و از هوای نفس و وسوسه های شیطانی و زرق وبرق دنیا فریبکار رسته اند. آری، احادیث این بزرگواران آنچنان در اوج شیوایی و زیبایی و تأثیرگذاری قرار گرفته که هیچ سخنی با آن توان برابری ندارد. چرا که گویندگان آنها خود انسانهای الهی بوده اند که همتایی در عالم بشریت برای آنان سراغ نداریم و پیروانان آن پیشوایان نیز در علم و عمل بی نظیرند و برای گسترش افکار آنان تمام امکانات فکری و جسمی خود را به کار گرفته اند و از دستاوردهای مکتب تشیّع با جان و دل حفاظت نموده اند و تا پای جان کوشیده اند و با خون سرخ خویش از سخنان سبز آنان پاسداری کرده اند. خدمت همه این وارستگان

ص :١١

در پیشگاه پروردگار جهانیان پذیرفته باد.

مؤلّف کتاب ارزندۀ «کافی» رئیس المحدّثین مرحوم ثقه الاسلام ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی است. او از علمای بزرگ زمان غیبت صغری بود و چون شیعه و سنّی در دریافت فتوی به ایشان مراجعه می کردند به «ثقه الاسلام» شهرت یافته است و برای اولین بار در جهان اسلام این لقب را از آن خود ساخته است.

ثقه الاسلام کلینی در کلین-یکی از روستاهای شهر ری-چشم به جهان گشود و در سال ٣٢٩ ه ق، که سال شروع غیبت کبری بود در شهر بغداد چشم از جهان فروبست و در همان شهر به خاک سپرده شد.

شیخ کلینی عمر افتخارآمیز هفتادسالۀ خود را در عصر نوّاب اربعه امام عصر (عج) سپری کرد. لذا با مشکلات فکری و نیازهای عقیدتی و معنوی شیعیان به طور کامل آشنا بود و برای همین است که توانسته با تلاش بیست سالۀ خود کتاب ارزشمند «کافی» را پدید آورد و در دسترس شیعیان قرار دهد و استقبال همگان از این کتاب نشانگر پاسخگو بودن آن به مشکلات فکری و معنوی آنهاست.

مرحوم ثقه الاسلام کلینی در پاسخ یکی از شیعیان چنین نگاشته و انگیزه خود را از تألیف «کافی» بیان کرده است: «. . . تو یادآور شدی که مطالبی برایت سخت و مشکل شده که به سبب اختلاف روایت های واردشده در آنها، حقیقت های آنها را درنمی یابی و می دانی که اختلاف به جهت اختلاف در علل و اسباب آن است و به دانشمندی که در این باره به دانشش اعتماد داشته باشی دسترسی نداری تا با وی به صحبت و گفتگو پردازی، و گفتی که دوست داری کتابی داشته باشی که همۀ رشته های علم دین در آن گرد آمده باشد آنگونه که دانشجو را بی نیاز سازد و هدایت خواه به آن مراجعه کند و آن کس که علم دین و عمل به اخبار درست امامان راست پیشه و سنّت های استوار مورد عمل را خواهد از آن کتاب برگیرد و واجبات خدا و سنّت پیامبر براساس آن کتاب انجام گیرد و گفتی اگر چنین کتابی باشد امیدوارم خدای فرازمند با یاری و توفیق خویش، برادران و هم مذهبان ما را به صلاح آرد و به سوی رهبران خود سوق دهد. . . خدای را سپاس که گردآوری کتابی را که خواستی، میسّر کرد. امیدوارم چنان باشد که خواستی. اگر در آن کوتاهی شده باشد در نیّت خیرخواهی ما کوتاهی نبوده است؛ چون خیرخواهی برادران و هم مذهبان بر ما واجب است و نیز امید داریم که با مردم این زمان و برجای ماندگان آنها که تا پایان دنیا از این کتاب استفاده و به آن عمل می کنند در پاداش ایشان شریک باشیم. . .» [کافی ١/٣٠ و ٣١].

ص :١٢

کتاب کافی در سه قسمت «اصول کافی» ، «فروع کافی» و «روضه کافی» نگارش یافته و حدود شانزده هزار حدیث در آن گنجانده شده است. اینک ترجمۀ «اصول کافی» را پیش روی دارید که بیشتر احادیث اعتقادی و اخلاقی را در بر گرفته است.

در میان کتاب های حدیثی شیعه، چهار کتاب بیشتر شایان توجّه و اعتماد بوده است که به «کتب اربعه» معروف اند. این کتب چهارگانه عبارتند از: کافی شیخ کلینی (وفات:

٣٢٩ ه ق) ، من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق (وفات:٣٨١ ه ق) ، استبصار و تهذیب الاحکام شیخ طوسی (وفات:46٠ ه ق) . ولی در بین این کتابها، «کافی» از جایگاه کم نظیری برخوردار است تا جایی که بعضی از علمای برجسته شیعه مانند مجلسی اول و سید نعمت اللّه جزائری فرموده اند کتاب کافی به نظر مبارک حضرت صاحب الامر علیه السّلام رسیده و مورد تحسین آن حضرت قرار گرفته است و فرموده اند: «الکافی کاف لشیعتنا» ؛ کافی برای شیعیان ما کفایت می کند. [ریحانه الادب 5/٨١]. چه این مطلب صحت داشته باشد و چه صحت نداشته باشد، استقبال بی سابقه شیعیان به ویژه فرزانگان مکتب تشیّع و اعتماد عمومی به این کتاب نشانگر اهمیّت ویژه آن است. چنانکه مرحوم شیخ مفید (وفات:4١٣ ه ق) می فرماید: کتاب کافی در شمار شکوهمندترین کتب شیعه و سودمندترین آنهاست. مرحوم شهید اول (شهادت:٧٨6 ه ق) می گوید: علمای شیعه تاکنون نظیری برای کتاب کافی پدید نیاورده اند. مرحوم شهید ثانی (شهادت:٩66 ه ق) نیز می نویسد: به جان خودم سوگند! هیچ نگارنده ای نظیر کافی را به نگارش درنیاورده است. مرحوم فیض کاشانی (وفات:١٠٩١ ه ق) هم می فرماید: کتاب کافی شریف ترین و کامل ترین و جامع ترین کتاب هاست. ملا خلیل قزوینی-صاحب الصافی فی شرح الکافی-می نویسد: «هر حدیثی که در این کتاب عنوانش قال العالم باشد و باقی حدیث آخر نباشد یا مانند آنها باشد، نقل از صاحب الزمان (عج) باشد به توسط یکی از سفراء.

مگر آنکه قرینۀ خارجی با آن باشد. و مصنّف (کلینی) رحمه اللّه در آن زمان بر این، اظهار نمی توانست کرد، و شاید که این کتاب مبارک به نظر اصلاح آن حجّت خدا رسیده باشد و اللّه اعلم» . [ر. ک: روضات الجنّات 6/١٠١-١١٢ چاپ بیروت].

تجلیل علما از این کتاب فراوان است. جناب محدّث زاده-فرزند مرحوم شیخ عبّاس قمی-می فرمود: هروقت چشم های پدرم درد می کرد کتاب کافی را می بوسید و بر دیدگانش می کشید تا درد آن بهبود یابد.

البته تجلیل و تأیید علما به این معنا نیست که حدیث ضعیف یا بی سند در این کتاب وجود ندارد بلکه دانشمندان با همۀ احترامی که به مرحوم کلینی و کتاب ارزندۀ او دارند

ص :١٣

بعضی احادیث آن را معتبر نمی دانند چنانکه آیت الله خویی رحمه اللّه می فرماید: «در کتاب کافی به ویژه «روضۀ کافی» احادیثی آمده که نمی توان آنها را تصدیق کرد» [معجم رحال الحدیث ١/٣6]آیت اللّه شهید سید محمد باقر صدر نیز می نویسد: «تمامی روایات کتب اربعه صحیح نیست و مؤلّفان آن ها نیز چنین عقیده ای نداشتند. آنان می خواستند حدیث را تدوین نمایند لذا احادیث متناقض نیز در آن ها نقل شده است. پس لازم است قاعدۀ سندشناسی دربارۀ این روایات جاری گردد.» [بحوث فی علم الاصول 4/٢٨4].

این نکته نیز شایان ذکر است که فهمیدن بعضی از احادیث کتاب کافی بسیار دشوار و سنگین است و فهم صحیح و عمیق آنها به علوم دیگری مانند علم کلام، فلسفه و عرفان نیازمند و وابسته است و برای روشن شدن آن ها باید از اساتید فن کمک گرفت. از جمله از آن احادیث می توان از روایات قضا و قدر، خوشبختی و بدبختی و مسائل توحیدی نام برد. چون هدف ما فقط ترجمۀ حدیث بود به شرح و توضیح آنها نپرداخته ایم و اگر کسی بخواهد آن مطالب عالی را به خوبی و درستی درک نماید به کتاب های ارزنده ای که در این خصوص نگارش یافته باید مراجعه نماید از قبیل: انسان و سرنوشت استاد شهید مطهری، عدل الهی استاد مطهری، رسالۀ قضا و قدر مرحوم حکیم دهدار، خیر الاثر در ردّ جبر و قدر علاّمه حسن زاده آملی، کتاب اللّه شناسی علاّمه طهرانی و کتاب ارزندۀ اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبائی و رسائل توحیدی علاّمه طباطبائی و. . . و اگر با زبان عربی آشنایی کامل داشته باشد به کتاب های «مرآه العقول» علامه مجلسی، شرح اصول کافی ملا صدرا و شرح اصول کافی ملا صالح مازندرانی مراجعه نماید.

ترجمه ای که در دست شماست

اینجانب در سال ١٣٧6 مشغول تصحیح و تحقیق کتاب «الصافی فی شرح الکافی» ملا خلیل قزوینی بودم. این شرح به زبان فارسی نگارش یافته است و شرح و ترجمه قابل توجّهی به شمار می آید ولی از آن جا که سبک ترجمّه آن متعلّق به عصر صفوی است برای نسل امروز زیاد مورد استفاده نمی باشد هرچند برای پژوهندگان متون حدیثی و متن های ادبی فارسی قابل استفاده و بهره برداری است. البته اینجانب نیز در ترجمۀ خود از آن استفاده شایان کرده ام و در معادل های فارسی از آن بهره مند شده ام. امّا واقع این است کتاب کافی ترجمه های سلیس و روان به زبان فارسی امروزین می طلبید و چون دو ترجمه از آن وجود داشت که تا حدودی این خواسته را برآورده می ساخت، نیازی به ترجمه نمی دیدم امّا در حین مراجعه به آنها احساس کردم می توان یک ترجمۀ جدید در قالب

ص :١4

تازه ارایه داد چون آن دو به شرح و توضیح روایات نیز پرداخته اند که این امر هرچند امتیازی برای آنهاست ولی بعضی ها با ذوق های مختلفی که دارند شاید آن برداشت ها را نپسندند لذا ما فقط به ترجمه پرداختیم و از اظهار نظر خودداری نمودیم و افزون بر آن اینکه حدود چهل سال از ترجمۀ مرحوم استاد کمره ای و مرحوم دکتر مصطفوی (با همکاری جناب آقای رسولی محلاّتی) می گذرد و جای آن دارد که ترجمه ای دیگر از آن صورت پذیرد. و بنده بر این باورم که این گونه آثار هرچه بیشتر ترجمه شود بهتر است که هرکس شیوه و سبک ویژه ای را در ترجمه به کار می گیرد و هر خواننده ای ذوق خاصی را دارا است که براساس آن در شناسایی ترجمۀ مورد نظرش انتخابگر و مختار خواهد بود و ترجمه از حالت انحصاری خارج خواهد شد و این نیز بدیهی است که ارایۀ ترجمه های متعدّد از متون حدیثی به غنای فرهنگ دینی در زبان فارسی یاری شایان می رساند. همانطور که ترجمه های متعدّد از قرآن کریم و نهج البلاغه جای خود را در جامعۀ ما باز کرده است و هر ترجمه ای علاقمندان و مخاطبان خاص خودش را دارد متون حدیثی نیز باید همین راهکار را در پیش بگیرد. البته مایۀ تأسف است که عده ای ترجمه جدید را برنمی تابند و چنین نیازی را در جامعه کنونی کشورمان احساس نمی کنند و این مخالفت یا عدم احساس نیاز علل فراوانی دارد که بعضی از آن ها صادقانه است و بعضی مغرضانه. برخی از این دیدگاه ها هنوز به «خاتم المترجمین» بودن عده ای قائلند، لذا هر ترجمۀ جدیدی که پدید می آید سعی در تخریب آن دارند و آگاهانه یا ناآگاهانه به این امر مبارک که تعدّد سلیقه ها و ذوق ها را در پی دارد ضربه می زنند.

البته ترجمۀ جدید به این معنا نیست که زحمات مترجمان پیشین نادیده گرفته شود و با مشاهده چند اشتباه پیش پاافتاده در ترجمه آنها بی احترامی به آنان روا گردد بلکه با استفاده از زحمات پیشکسوتان و در راستای کار آنها یک ترجمۀ زیبا و شیوا در قالب تازه تر و رفع اشکالات آنها ارایه گردد تا نسل جوان امروز با خواندن آن احساس خستگی ننماید.

استاد محمد رضا حکیمی دربارۀ ترجمه های متون حدیثی می فرماید: «دردا و اندوها، از این صورت های کاسبانه و پول پرستانه و مبتذل، از این چاپهای بد و حروف های کهنه، از این پشت جلدهای سبک و طرح های خنک و بی معنی، از این ترجمه های پایصفحه ای تهوع آور، و از این ترجمه های تمام صفحه ای نااستوار منحط بی ربط. و شگفتا، از اینگونه نگاهداری از دین و میراث دین و فرهنگ تشیّع و کلام ائمه.

و فریادا، از این قطع رابطه که میان جوانان این روزگار و فرهنگ دینی در اینگونه عرصه ها، رخ می دهد و فریادا. . . و فریادا. . . این یادآوری هم که گهگاه می کنم، به علّت

ص :١5

رنج بزرگی است که از این ترجمه ها می برم، ترجمه هایی که بیشتر آنها، با کلام اصل و متین و متعالی دینی هرگز متناسب نیست. ترجمه هایی که کمترین رونقی و جذبه و شور و کششی ندارد و هیچ یک از اصول فن در آنها رعایت نشده است. ترجمه هایی که به هیچ گونه منعکس کنندۀ حشمت و استواری و اعتلا و رسالت متن اصلی نیست. و یقین صاحبان سخن اصل از اینگونه ترجمه ای ناخشنودند، و روح آنان از این کار در رنج است» [ادبیات و تعهّد در اسلام ص ٧٣].

باز ترجمۀ جدید به این معنا نیست که کسی که صلاحیّت لازم را ندارد به این قلمرو وارد شود و یک ترجمۀ نارسا پدید آورد که در آن صورت خدمتی به گسترش فرهنگ اسلامی نکرده بلکه اعتماد خوانندگان را از ترجمه های جدید نیز سلب نموده است.

این نکته را یادآور شوم که بعضی از اعتراضات از آنجا نشأت می گیرد که برای عده ای مرز تألیف و ترجمه مشخّص نشده است و انتظار دارند ترجمۀ جدید هیچ شباهتی به ترجمه های پیشین نداشته باشد در حالی که این امر در ترجمه امکان پذیر نیست چون مترجم برخلاف مؤلّف، باید پایبند به متن باشد و پای خود از حریم آن بیرون نبرد امّا دست مؤلّف باز است و می تواند عبارت پردازی نماید و اگر داستان و رمان است شخصیت سازی نماید و نقش های ویژه ای خلق کند تا با داستانهای دیگران فرق اساسی داشته باشد و سرقت ادبی به شمار نیاید.

آیا این امر در ترجمه نیز امکان دارد؟ اگر این امر صورت پذیرد دیگر ترجمه نیست یا اگر ترجمه باشد یک ترجمه آزاد و بدون پایبند بودن به متن است مانند ترجمۀ مرحوم جواد فاضل از نهج البلاغه که جناب دکتر شهیدی می فرماید: «پس از شهریور ١٣٢٠ شمسی از مرحوم جواد فاضل مجموعه ای منتشر شد که هرچند انشای آن روان می نمود، در بسیاری از موارد با سخنان امام علی علیه السّلام ارتباطی نداشت» [ر. ک: مقدمۀ نهج البلاغه ترجمۀ شهیدی]، ولی نباید شباهت در ترجمه به حدّی باشد که فقط فعل های جملات جابه جا گردد مگر جایی که جز این امکان و زمینۀ پردازشی نباشد که در آن صورت دست مترجم-هرچند حرفه ای و زبردست باشد-بسته است و اگر بخواهد طور دیگری ترجمه نماید مطلب نارسا خواهد شد.

دربارۀ شکل گرفتن ترجمۀ جدید افزون بر مطالب پیشین این موارد را هم می توان نام برد که در اینجا فهرست وار بیان می شود و در آینده توضیح آن به صورت مقاله تقدیم خوانندگان و پژوهندگان گرامی خواهد شد.١-سختگیری مترجم برای حق الترجمه ٢-سختگیری ناشر در عرضۀ کتاب ٣-چاپ ناقص (مثلا بدون متن عربی چاپ کرده باشد یا

ص :١6

قسمتی از کتاب را نیاورده باشد)4-قیمت نامناست (چون ترجمه انحصاری است هر قیمت دلبخواهی برای کتاب تعیین می کند)5-چاپ نامرغوب (حروفچینی و صفحه آرایی و نوع غذا و جلد)6-وابستگی های فکری مترجم به یک جریان خاص عقیدتی ٧-سلیس و روان نبودن ترجمه های قبلی یا برخوردار نبودن از فارسی امروزین.٨-همخوانی نداشتن عرضه و تقاضا (مثلا از یک ترجمه ده هزار جلد چاپ بشود فروش می رود ولی ناشر قدرت چاپ آن تیراژ را ندارد لذا کمبود در بازار احساس می شود و ناشر دیگر ترجمه جدیدی به بازار می آورد)٩-در دسترس نبودن کتاب (مثلا کتابهایی که ناشران تهرانی چاپ کرده اند ناشران قمی به راحتی و به سرعت نمی توانند آنها را تهیّه کنند لذا وقتی ناشر قمی ترجمۀ جدیدی ارایه می دهد از آن استقبال می گردد.)١٠-ترجمه براساس آخرین چاپ و ویرایش و تحقیق شده کتاب.

ما تمام سعی خود را در ترجمۀ کتاب شریف کافی به کار گرفتیم تا ترجمه ای سلیس و روان برای خوانندگان و مشتاقان مکتب اهل بیت علیهم السّلام تقدیم نماییم و به معادل یابی و معادل سازی و انتخاب واژه های خوش نما پرداختیم و برای احادیث نیز شمارۀ مسلسل گذاردیم و نمایۀ آیات و روایات و اشعار را در پایان هر جلد آن آوردیم تا یافتن حدیث مورد نظر به راحتی و آسانی صورت پذیرد و در پایان هر جلد فهرست عربی آن را نیز گنجاندیم تا کسانی که ابواب کافی را با نام های عربی جستجو می کنند به راحتی به آن دست یابند. ترجمۀ ما براساس نسخۀ اعراب گذاری و تصحیح شده حضرت علامه حسن زاده آملی است که اولین بار در سال ١٣4٧ شمسی صورت گرفته و به چاپ رسیده است.

امیدوارم کوششی که در راه فراهم آوردن یک ترجمۀ قابل قبول انجام گرفته سودمند باشد و در پیشگاه خداوند متعال پذیرفته آید و مورد پسند خوانندگان گرامی قرار گیرد.

و کاستی هایی که در این ترجمه می بینید بزرگوارانه بر ما ببخشید و خطاهای آن را گوشزد فرمایید تا در چاپهای بعدی اصلاح گردد. و در خاتمه بر خود لازم می دانم که از همه برادران عزیز که در آماده سازی و ویرایش و نمونه خوانی و تایپ و صفحه آرایی این ترجمه ما را یاری رساندند تشکر نمایم و از همّت و دقّت و حسن سلیقۀ مدیر محترم کتابسرای قائم (عج) جناب آقای راستائی تشکر نمایم و از درگاه پروردگار خواستارم که برکات و اثرات سازندۀ این کتاب را نصیب ما و خوانندگان محترم بفرماید و از خداوند فرازمند توفیقات روزافزون همگان را در خدمت به مکتب تشیّع خواستارم.

حوزۀ علمیّۀ قم-بهار ١٣٨٣

صادق حسن زاده

ص :١٧

خطبه الکتاب بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

الحمد للّه المحمود لنعمته، المعبود لقدرته، المطاع فی سلطانه، المرهوب لجلاله، المرغوب إلیه فیما عنده، النّافذ أمره فی جمیع خلقه، علا فاستعلی و دنی فتعالی، و ارتفع فوق کلّ منظر؛ الّذی لا بدء لأوّلیّته و لا غایه لأزلیّته، القائم قبل الأشیاء و الدّائم الّذی به قوامها، و القاهر الّذی لا یؤوده حفظها، و القادر الّذی بعظمته تفرّد بالملکوت و بقدرته توحّد بالجبروت و بحکمته أظهر حججه علی خلقه.

اخترع الأشیاء إنشاء و ابتدعها ابتداء بقدرته و حکمته، لا من شیء فیبطل الإختراع و لا لعلّه فلا یصحّ الإبتداع، خلق ما شاء کیف شاء، متوحّدا بذلک لإظهار حکمته و حقیقه ربوبیّته. لا تضبطه العقول، و لا تبلغه الأوهام، و لا تدرکه الأبصار، و لا یحیط به مقدار، عجزت دونه العباره، و کلّت دونه الأبصار، و ضلّ فیه تصاریف الصّفات، احتجب بغیر حجاب محجوب، و استتر بغیر ستر مستور.

عرف بغیر رؤیه و وصف بغیر صوره و نعت بغیر جسم، لا إله إلاّ اللّه الکبیر المتعال، ضلّت الأوهام عن بلوغ کنهه، و ذهلت العقول أن تبلغ غایه نهایته، لا یبلغه حدّ وهم و لا یدرکه نفاذ بصر و هو السّمیع العلیم، احتجّ علی خلقه برسله

ص :١٨

پیشگفتار مؤلف

به نام خداوند رحمتگر مهربان

ستایش خدای را که برای نعمتش، ستایش و برای قدرتش، پرستش شده است؛ در سلطنت خویش، فرمانرواست. و به خاطر شکوهمندی اش از او بیم دارند.

به آنچه نزد اوست، رغبت شده؛ فرمانش بر همۀ آفریدگان جاری است. فرازمند است در نهایت فرازمندی و نزدیک است درعین حال در اوج بلندی و از چشم انداز گستردۀ بینندگان فرارفته است. آنکه نخستین بودنش را آغازی و ازلی بودنش را پایانی نیست. پیش از همه چیز برجا بوده و همیشه نگهدار آنهاست. چیره گری که نگهداری همه چیز، خسته اش نکند و توانایی که به سبب عظمتش در سلطۀ آسمانی یگانه و به سبب نیرویش در قدرت نمایی و عظمت یکتاست. با کاردانی و حکمت خود آیاتش را بر آفریدگانش هویدا ساخت. همه چیز را بدون داشتن نظیر آفرید و با نیرو و کاردانی خویش، نقشه آنها را آغاز کرد. ماده ای نبود تا اختراع باطل شود و علتی نداشت تا نوآوری درست نیاید. آنچه را خواست آن گونه که مورد نظرش بود آفرید. برای نمایاندن فرزانگی و حقیقت پروردگاریش در این آفرینش، یکتاست. خردها او را فرانگیرند. و اندیشه ها به او نرسند و دیدگان او را درنیابند و اندازه بر او احاطه نکند. بیان از وصفش ناتوان و دیدگان در آستانش نابینا و هرگونه توصیفی در مقامش نارساست. بی پرده نهان و بی مانع پنهان است. نادیده، شناخته شده و بی شکل، توصیف گشته و بی کالبد تعریف شده است. معبودی جز خداوند بزرگ و فرازمند نیست. خیال ها از رسیدن به حقیقتش حیران و خردها از درک نهایتش سرگردانند. خیال تیزگام هرگز به وی نرسد و دیدۀ پرنفوذ درکش نکند و او شنوا و داناست. با فرستادگانش بر آفریدگان حجت آورد

ص :١٩

و أوضح الأمور بدلائله و ابتعث الرّسل مبشّرین و منذرین، لیهلک من هلک عن بیّنه و یحیی من حیّ عن بیّنه، و لیعقل العباد عن ربّهم ما جهلوه فیعرفوه بربوبیّته بعد ما أنکروه و یوحّدوه بالإلهیّه بعد ما أضدّوه، أحمده حمدا یشفی النّفوس و یبلغ رضاه و یؤدّی شکر ما وصل إلینا من سوابغ النّعماء و جزیل الآلاء و جمیل البلاء.

و أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له إلها واحدا أحدا صمدا لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا. و أشهد أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عبد انتجبه و رسول ابتعثه علی حین فتره من الرّسل و طول هجعه من الأمم و انبساط من الجهل و اعتراض من الفتنه و انتقاض من المبرم، و عمی عن الحقّ و اعتساف من الجور و امتحاق من الدّین، و أنزل إلیه الکتاب، فیه البیان و التبیان قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ. قد بیّنه للنّاس و نهجه بعلم قد فصّله و دین قد أوضحه و فرائض قد أوجبها و أمور قد کشفها لخلقه و أعلنها، فیها دلاله إلی النّجاه و معالم تدعو إلی هداه.

فبلّغ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما أرسل به و صدع بما أمر، و أدّی ما حمّل من أثقال النّبوّه، و صبر لربّه و جاهد فی سبیله و نصح لأمّته و دعاهم إلی النّجاه و حثّهم علی الذّکر و دلّهم علی سبیل الهدی من بعده بمناهج و دواع أسّس للعباد أساسها، و منار رفع لهم أعلامها، لکیلا یضلّوا من بعده و کان بهم رؤوفا رحیما.

فلمّا انقضت مدّته و استکملت أیّامه، توفّاه اللّه و قبضه إلیه و هو عند اللّه مرضیّ عمله، وافر حظّه، عظیم خطره، فمضی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و خلّف فی أمّته کتاب اللّه و وصیّه أمیر المؤمنین و إمام المتّقین صلوات اللّه علیه، صاحبین مؤتلفین، یشهد کلّ واحد منهما لصاحبه بالتّصدیق، ینطق الإمام عن اللّه فی الکتاب بما

ص :٢٠

و هر امری را با دلایلش روشن ساخت. پیامبران را بشارتگر و اندازگر فرستاد تا هرکه هلاک شود با دلیلی روشن هلاک گردد و هرکه زنده باشد با دلیلی روشن زنده ماند و تا بندگان آنچه نمی دانند از پروردگارشان دریابند و به پروردگاریش پس از آنکه انکار کردند، معترف شوند و پس از آنکه انبازی برایش می پنداشتند به یکتایی اش بگرایند. انسان او را ستایم که درمان روان ها، مایۀ خرسندیش گردد و شکرانۀ نعمت های فراگیر و فراوان و آزمایش نیک او فراهم آید.

گواهی دهم که شایستۀ پرستشی جز خدای یگانه بی انباز نیست؛ خدایی یکتا، یگانه، بی نیاز که همسری نگیرد و فرزندی نیاورد و گواهی دهم محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بنده ای است که او را برگزید و فرستاده ای است که او را هنگام گسستگی فرستادگان و خواب دراز امّت ها و گسترش نادانی و ظاهر شدن فتنه و گسستن اساس محکم و کوری از دریافت حق و فشار ستم و از بین رفتن دین و دیانت، برانگیخت و قرآن را به سویش فرستاد که در آن بیان و روشنگری حقیقت است (قرآنی عربی، بی هیچ کژی؛ باشد که آنان راه تقوا پویند) [سورۀ زمر (٣٩) :٢٨]قرآن را برای مردم بیان و روشن کرد با برنامه ای که تشریحش فرمود و با دینی که توضیحش داد و دستورهایی که آن را لازم شمرد و امور دیگری که برای آفریدگانش آشکار و هویدا ساخت. در آن امور، راهنمایی به سوی رهائی و نشانه هایی دعوت به ره یافتگی است.

پیغمبر هم رسالت خویش را تبلیغ کرد و دستوری که دریافته بود آشکار ساخت و تکلیفش را که بار نبوّت بود به منزل مقصود رسانید و برای (خشنودی) پروردگارش شکیبایی پیشه کرد و در راهش کوشید و امتش را اندرز داد و به راه نجاتشان فراخواند و به یاد خدا واداشت و برای پس از خود هم ایشان را به راه هدایت رهنمون ساخت با راه های روشن و انگیزه هایی که برای بندگان پی ریزی کرد و پرچم های مناره های روشن (امامان) را برایشان برافراشت تا پس از او گمراه نگردند؛ چون به همه آنان دلسوز و مهربان بود.

چون روزگارش سپری و عمرش به پایان رسید، خداوند جانش را گرفت و به سوی خود برد در حالی که نزد خدا، کردارش پسندیده و بهره اش

بسیار و جایگاهش فراز بود. او درگذشت و در میان امّتش، کتاب خدا و جانشینش امیر مؤمنان و پیشوای پرهیزگاران را که درود خداوند بر او باد برجای گذاشت که دو یار همدم بودند و هریک گواه درستی دیگری بود. خدا آنچه را بر

ص :٢١

أوجب اللّه فیه علی العباد من طاعته و طاعه الإمام و ولایته و واجب حقّه، الّذی أراد من استکمال دینه و إظهار أمره و الاحتجاج بحججه و الإستضاءه بنوره، فی معادن أهل صفوته و مصطفی أهل خیرته و أوضح اللّه بأئمّه الهدی من أهل بیت نبیّنا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عن دینه و أبلج بهم عن سبیل مناهجه و فتح بهم عن باطن ینابیع علمه، جعلهم مسالک لمعرفته و معالم لدینه و حجّابا بینه و بین خلقه و الباب المؤدّی إلی معرفه حقّه، و أطلعهم علی المکنون من غیب سرّه.

کلّما مضی منهم إمام، نصب لخلقه من عقبه إماما بیّنا، و هادیا نیّرا، و إماما قیّما، یهدون بالحقّ و به یعدلون، حجج اللّه و دعاته و رعاته علی خلقه، تدین بهدیهم العباد، و تستهلّ بنورهم البلاد، و جعلهم اللّه حیاه للأنام و مصابیح للظّلام و مفاتیح للکلام و دعائم للإسلام و جعل نظام طاعته و تمام فرضه التّسلیم لهم فیما علم، و الرّدّ إلیهم فیما جهل و حظر علی غیرهم التّهجّم علی القول بما یجهلون و منعهم جحد ما لا یعلمون، لما أراد تبارک و تعالی من استنقاذ من شاء من خلقه، من ملمّات الظّلم و مغشیّات البهم و صلّی اللّه علی محمّد و أهل بیته الأخیار الّذین أذهب اللّه عنهم الرّجس [أهل البیت]و طهّرهم تطهیرا.

أمّا بعد فقد فهمت یا أخی ما شکوت من اصطلاح أهل دهرنا علی الجهاله، و توازرهم و سعیهم فی عماره طرقها و مباینتهم العلم و أهله، حتّی کاد العلم معهم أن یأزر کلّه و ینقطع موادّه، لما قد رضوا أن یستندوا إلی الجهل و یضیّعوا العلم و أهله. و سألت: هل یسع النّاس المقام علی الجهاله و التّدیّن بغیر علم، إذا کانوا داخلین فی الدّین مقرّین بجمیع أموره علی جهه الإستحسان و النّشوء علیه و التّقلید للآباء و الأسلاف و الکبراء و الإتّکاء علی عقولهم فی دقیق الأشیاء و جلیلها.

ص :٢٢

بندگانش در قرآن واجب نموده، امام از سوی خدا بیان می کند؛ همچون فرمانبری از خدا و فرمانبری از امام و پیروی از امام و مهرورزی با او حق لازم وی که به وسیله آن خدا خواست دینش را به کمال رساند و امرش را آشکار سازد و با حجّت های خویش برهان آرد و از نورش همگان پرتو گیرند؛ نوری که در گنجینه های برگزیدگانش و نیکان برگزیده اش می باشد. خدا به وسیله پیشوایان هدایت که خاندان پیامبر ما می باشند، دینش را آشکار نمود و راه های راست خود را روشن ساخت و حقیقت چشمه های دانش خویش را برگشود. ایشان را راه های شناختش و نشانه های دینش و دربانان میان خود و آفریدگانش و درب رسانندۀ به حقّش قرار داد و رازهای نهان و سر به مهر خویش را بر آنان نمایاند.

هرگاه یکی از آن امامان درمی گذشت در پی اش امامی روشنگر و هدایتگری فروزان و پیشوایی نگهدار برمی نهاد. همگی به حق ره می نمودند و به حق حکم می کردند. ایشان حجّت های خدا و فراخوانندگان به سویش و سرپرستان آفریدگانش بودند تا بندگان به رهبری ایشان دینداری کنند و شهرها با نور دانش آنان نورباران شود. خداوند ایشان را مایۀ زندگی و بیداری خفتگان و چراغ های تاریکی و کلیدهای سخنوری و ستون های اسلام نهاد و آیین فرمانبری و همۀ فرامین واجب خویش را در احکامی که معلوم است در پذیرفتن از آنان قرار داد و در آنچه نامعلوم است در ارجاع دادن به آنها مقرّر داشت و دیگران را بازداشت که در آنچه نمی دانند از امامان پیش افتند و نظر دهند و می دانند انکار ورزند؛ چون خدای فرازمند خواسته است که از آفریدگانش هرکه را خواهد از تاریکی های بدبختی آور و پیچیدگی های در نهان، رهایی بخشد. درود خدا بر محمد و خاندان نیکش که پلیدی را از آنها ببرده و به نیکی پاکشان ساخته است.

امّا بعد؛ ای برادر آگاه شدم که از مردم زمان ما شکوه نمودی که ایشان بر نادانی با هم سازش کرده اند و در آبادانی راه های نادانی و دوری شان از دانش دانشمندان همدست و کوشایند آنسان که نزدیک است دانش به کلّی از میانشان برود و ریشه کن گردد؛ چرا که ایشان بر فراخوانی نادانی به سوی خویش و تباه ساختن دانش و دانشمندان خشنود شده اند و پرسیدی: آیا شایسته باشد که مردم بر نادانی پایدار مانند و ناآگاهانه دیندار باشند؟ چون [در ظاهر]دین را پذیرفته اند؛ ولی فرامین و احکامش را به دلخواه خویش و عادت و پیروی از پدران و نیاکان و بزرگان پذیرفته اند و در مسائیل پیچیده و بزرگ به خرد خود تکیه کرده اند.

ص :٢٣

فاعلم یا أخی رحمک اللّه أنّ اللّه تبارک و تعالی خلق عباده خلقه منفصله من البهائم فی الفطن و العقول المرکّبه فیهم، محتمله للأمر و النّهی و جعلهم جلّ ذکره صنفین: صنفا منهم أهل الصّحّه و السّلامه و صنفا منهم أهل الضّرر و الزّمانه، فخصّ أهل الصّحّه و السّلامه بالأمر و النّهی بعد ما أکمل لهم آله التّکلیف و وضع التّکلیف عن أهل الزّمانه و الضّرر إذ قد خلقهم خلقه غیر محتمله للأدب و التّعلیم و جعل عزّ و جلّ سبب بقائهم أهل الصّحّه و السّلامه و جعل بقاء أهل الصّحّه و السّلامه بالأدب و التّعلیم، فلو کانت الجهاله جائزه لأهل الصّحّه و السّلامه لجاز وضع التّکلیف عنهم و فی جواز ذلک بطلان الکتب و الرّسل و الآداب، و فی رفع الکتب و الرّسل و الآداب فساد التّدبیر و الرّجوع إلی قول أهل الدّهر، فوجب فی عدل اللّه عزّ و جلّ و حکمته أن یخصّ من خلق من خلقه خلقه محتمله للأمر و النّهی بالأمر و النّهی لئلاّ یکونوا سدی مهملین، و لیعظّموه و یوحّدوه و یقرّ و اله بالرّبوبیّه و لیعلموا أنّه خالقهم و رازقهم، إذ شواهد ربوبیّته دالّه ظاهره و حججه نیّره واضحه و أعلامه لائحه، تدعوهم إلی توحید اللّه عزّ و جلّ و تشهد علی أنفسها لصانعها بالرّبوبیّه و الإلهیّه لما فیها من آثار صنعه و عجائب تدبیره، فندبهم إلی معرفته لئلاّ یبیح لهم أن یجهلوه و یجهلوا دینه و أحکامه لأنّ الحکیم لا یبیح الجهل به و الإنکار لدینه، فقال جلّ ثناوه: أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثٰاقُ اَلْکِتٰابِ أَنْ لاٰ یَقُولُوا عَلَی اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْحَقَّ و قال: بَلْ کَذَّبُوا بِمٰا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ فکانوا محصورین بالأمر و النّهی، مأمورین بقول الحقّ، غیر مرخّص لهم فی المقام علی الجهل، أمرهم بالسّؤال و التّفقّه فی الدّین فقال: فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طٰائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ و قال: فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ

ص :٢4

پس بدان ای برادر! خدایت رحمت کند-همانا خداوند فرازمند به سبب هوش و خردی که در آفرینش بندگانش آمیخت، ایشان را از چارپایان گسسته داشت و پذیرندۀ امر و نهی الهی قرار داد و آنها را دو دسته ساخت، دسته ای تندرست و سلامت و دستۀ دیگر زیانمند و ازکارافتاده؛ پس مردمان تندرست و سالم را پس از آنکه ابزار تکلیف آنها را به کمال رساند به امر و نهی الهی ویژه داشت و تکلیف را از زیانمندان و ازکارافتادگان برداشت؛ زیرا آفرینش آنان را به گونه ای قرار داد که نمی توانند ادب اندوزند و دانش آموزند و خداوند گرامی و بزرگ مردم تندرست سالم را سبب بقای آنها نهاد و بقای تندرستان و سالمان را به ادب اندوزی و دانش آموزی قرار داد. اگر برای سالمان، نادانی شایسته بود، روا بود که تکلیف از ایشان برداشته شود و در آن صورت، فروفرستاده شدن کتاب های آسمانی، پیامبران و دستورها بیهوده بود و ثمرۀ بیهودگی کتاب های آسمانی و پیامبران و دستورها، تباهی تدبیر الهی و بازگشت به عقیده طبیعت گرایان است؛ پس بنابر عدالت و حکمت الهی واجب آید که خدا آفریده ای را که قابل تکلیف آفریده، به امر و نهی ویژه دارد [و بر ایشان امر و نهی کند]تا وجود ایشان بیهوده و به خود وانهاده نباشد و او را بزرگوار دانند و یکتا خوانند و به پروردگاریش اعتراف کنند و بدانند که او آفریننده و روزی دهندۀ ایشان است؛ چرا که گواهان پروردگاریش، نمایان و آشکار و حجّت هایش تابان و روشن و نشانه هایش، فروزان است. مردم را به یگانگی خدای گرامی و بزرگ فراخواند و با وجود خویش به پروردگاری و یگانگی آفرینندۀ خویش گواهی دهند؛ زیرا آثار صنع خدا و شگفتی های تدبیرش در وجود آنها نمایان است. خدا نیز مردم را به شناخت خویش فراخواند تا نشناختن خود و دین و احکامش را بر مردم روا نداشته باشد؛ چون شخص فرزانه، نادانی در دینش و انکارورزی در آن. پس [به این سبب]خدا-ستایشش بزرگ باد-فرموده است: (مگر در کتاب از آنها پیمان گرفته نشد که درباره خداوند جز حق نگویند) [سورۀ اعراف (٧) :١6٩]و نیز فرمود: (بلکه دروغ شمردند چیزی را که به دانش آن احاطه ندارند) [سورۀ یونس (١٠) :٣٩]؛ پس وظیفه مردم، تنها در امر و نهی الهی است و به انجام گفتار حق دستور یافته اند و پایداری بر نادانی را اجازه ندارند. خدا مردم را به پرسیدن نیک فهمی در دین فرمان داد و فرمود: (چرا از هر گروه ایشان، دسته ای سفر نکنند تا در امر دین، دانش اندوزند و وقتی بازگشتند، قوم خود را بیم دهند.) [سورۀ توبه (٩) :١٢٢]و نیز فرمود: (اگر خودتان نمی دانید از اهل ذکر (دانشمندان اهل کتاب) بپرسید.) [سورۀ نحل (١6) :4٣]

ص :٢5

فلو کان یسع أهل الصّحّه و السّلامه المقام علی الجهل، لما أمرهم بالسّؤال و لم یکن یحتاج إلی بعثه الرّسل بالکتب و الآداب و کانوا یکونون عند ذلک بمنزله البهائم و منزله أهل الضّرر و الزّمانه، و لو کانوا کذلک لما بقوا طرفه عین، فلمّا لم یجز بقاؤهم إلاّ بالأدب و التّعلیم وجب أنّه لا بدّ لکلّ صحیح الخلقه کامل الآله من مؤدّب و دلیل و مشیر و آمر و ناه و أدب و تعلیم و سؤال و مسأله.

فأحقّ ما اقتبسه العاقل و التمسه المتدبّر الفطن و سعی له الموفّق المصیب العلم بالدّین و معرفه ما استعبد اللّه به خلقه من توحیده و شرائعه و أحکامه و أمره و نهیه و زواجره و آدابه، إذ کانت الحجّه ثابته و التّکلیف لازما و العمر یسیرا و التّسویف غیر مقبول و الشّرط من اللّه جلّ ذکره فیما استعبد به خلقه أن یؤدّوا جمیع فرائضه بعلم و یقین و بصیره لیکون المؤدّی لها محمودا عند ربّه مستوجبا لثوابه و عظیم جزائه لأنّ الّذی یؤدّی بغیر علم و بصیره لا یدری ما یؤدّی و لا یدری إلی من یؤدّی.

و إذا کان جاهلا لم یکن علی ثقه ممّا أدّی، و لا مصدّقا، لأنّ المصدّق لا یکون مصدّقا حتّی یکون عارفا بما صدّق به من غیر شکّ و لا شبهه لأنّ الشّاکّ لا یکون له من الرّغبه و الرّهبه و الخضوع و التّقرّب مثل ما یکون من العالم المستیقن. و قد قال اللّه عزّ و جلّ: إِلاّٰ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ فصارت الشّهاده مقبوله لعلّه العلم بالشّهاده، و لو لا العلم بالشّهاده لم تکن الشّهاده مقبوله و الأمر فی الشّاکّ المؤدّی بغیر علم و بصیره إلی اللّه جلّ ذکره إن شاء تطوّل علیه فقبل عمله و إن شاء ردّ علیه لأنّ الشّرط علیه من اللّه أن یؤدّی المفروض بعلم و بصیره و یقین کیلا یکونوا ممّن وصفه اللّه فقال تبارک و تعالی: وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَعْبُدُ اَللّٰهَ عَلیٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیْرٌ اِطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ

ص :٢6

اگر برای افراد سالم، پایداری بر نادانی روا بود، ایشان را به پرستش دستور نمی دادند و به فرستادن پیامبران با کتاب ها و دستورها نیازی نبود و در این صورت مردم، بسان چهارپایان و بسان زیانمندان و ازکارافتادگان بودند و اگر چنین بودند به قدر چشم برهم نهادنی بر جای نمی ماندند و چون بقایشان جز به ادب اندوزی و دانش آموزی نباشد، لازم است که به ناچار هرکه سالم و ابزار تکلیفش کامل است ادب آموزنده و راهنما و مشاور و دستوردهنده و بازدارنده ای داشته باشد و راه ادب اندوزی و دانش آموزی و پرسیدن و جوییدن را در پی گیرد.

پس سزاوارترین چیزی که خردورز برگیرد و اندیشمند هوشیار آن را جوید و شخص توفیق یافته در آن کوشد، دانش دین و شناختن شیوۀ پرستشی است که خدا از آفریدگانش خواسته است که آن شیوه، یکتاانگاری خدا، قوانین، فرامین، امر و نهی، بازداری ها و دستورها می باشد؛ زیرا حجّت، استوار و تکلیف، پایدار و عمر کوتاه و تأخیر، ناپذیرفته است و در روش پرستشی که خدا-یادش گرامی و بزرگ باد-از آفریدگانش خواسته، شرط است که مردم همۀ واجباتش را با علم و یقین و بینش به جای آورند تا انجام دهنده آنها نزد پروردگار، پسندیده و سزاوار ثواب و پاداش بزرگ او گردد؛ چون کسی که بی دانش و بینش کاری را به جای آرد، نمی داند که چه می کند و برای چه کسی به جای می آورد و چون نادان است، بر کار خویش اطمینان ندارد و آن را درست نمی انگارد؛ زیرا تا کسی به آنچه تصدیق کرده بدون گمان و تردید شناخت نداشته باشد، او را تصدیق کننده نگویند؛ چرا که تردیدگر، شوق و ترس و فروتنی و تقرّبی بسان دانشمند با یقین را ندارد و خدای گرامی و بزرگ فرموده است: (مگر کسانی که به حق گواهی دهند و خودشان بدانند.) [سورۀ زخرف (4٣) :٨6]پس گواهی دادن پذیرفته شد به سبب علم به گواهی، و اگر علم به گواهی نباشد، گواهی پذیرفته نیست. آن کس که با شک و بدون دانش و بینش کارش را به انجام رساند کارش با خدا-یادش بزرگ باد-است. اگر خدا خواهد با او شکیبایی کند و کردارش را پذیرد و اگر خواهد نپذیرد؛ زیرا خداوند با او شرط کرده که واجباتش را با دانش و بینش و یقین انجام دهد تا از آنان نباشد که خدای فرازمند آنان را چنین به وصف آورده. و فرموده است: (و از جمله مردمان کسی است که خدا را با دودلی پرستد؛ پس اگر خوبی به او رسد به خداپرستی به آن آرام گیرد و اگر

ص :٢٧

أَصٰابَتْهُ فِتْنَهٌ اِنْقَلَبَ عَلیٰ وَجْهِهِ خَسِرَ اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَهَ ذٰلِکَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِینُ لأنّه کان داخلا فیه بغیر علم و لا یقین، فلذلک صار خروجه بغیر علم و لا یقین و قد قال العالم علیه السّلام: «من دخل فی الإیمان بعلم ثبت فیه و نفعه إیمانه، و من دخل فیه بغیر علم خرج منه کما دخل فیه» . و قال علیه السّلام: «من أخذ دینه من کتاب اللّه و سنّه نبیّه صلوات اللّه علیه و آله زالت الجبال قبل أن یزول، و من أخذ دینه من أفواه الرّجال ردّته الرّجال» .

و قال علیه السّلام: «من لم یعرف أمرنا من القرآن لم یتنکّب الفتن» . و لهذه العلّه انبثقت علی أهل دهرنا بثوق هذه الأدیان الفاسده و المذاهب المستشنعه الّتی قد استوفت شرائط الکفر و الشّرک کلّها و ذلک بتوفیق اللّه تعالی و خذلانه، فمن أراد اللّه توفیقه و أن یکون إیمانه ثابتا مستقرّا، سبّب له الأسباب الّتی تؤدّیه إلی أن یأخذ دینه من کتاب اللّه و سنّه نبیّه صلوات اللّه علیه و آله بعلم و یقین و بصیره، فذاک أثبت فی دینه من الجبال الرّواسی، و من أراد اللّه خذلانه و أن یکون دینه معارا مستودعا-نعوذ باللّه منه-سبّب له أسباب الإستحسان و التّقلید و التّأویل من غیر علم و بصیره. فذاک فی المشیئه إن شاء اللّه تبارک و تعالی أتمّ إیمانه و إن شاء سلبه إیّاه و لا یؤمن علیه أن یصبح مؤمنا و یمسی کافرا، أو یمسی مؤمنا و یصبح کافرا، لأنّه کلّما رأی کبیرا من الکبراء مال معه و کلّما رأی شیئا استحسن ظاهره قبله، و قد قال العالم علیه السّلام: «إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق النّبیّین علی النّبوّه فلا یکونون إلاّ أنبیاء، و خلق الأوصیاء علی الوصیّه فلا یکونون إلاّ أوصیاء، و أعار قوما إیمانا فإن شاء تمّمه لهم و إن شاء سلبهم إیّاه» . قال: و فیهم جری قوله: فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ.

و ذکرت أنّ أمورا قد أشکلت علیک، لا تعرف حقائقها لاختلاف الرّوایه

ص :٢٨

آزمونی به او رسد، روی بگرداند، در دنیا و آخرت زیانکار است؛ این است آن زیانکاری آشکار.) [سورۀ حجّ (٢٢) :١١]چون او بدون دانش و یقین به دین گرویده، بیرون رفتنش هم از دین، بی دانش و یقین باشد و امام علیه السّلام فرموده است: هرکه آگاهانه در ایمان درآید، در آن استوار ماند و ایمانش سودش دهد و هرکه ناآگاهانه به آن درآید، ناآگاهانه نیز از آن برآید هم چنان که ناآگاهانه به آن درآمده است و نیز فرمود: «هر که دینش را از کتاب خدا و سنت پیغمبرش-که درود خداوند بر او باد-برگیرد از کوه ها استوارتر است و کسی که دینش را از دهان مردم گیرد، همان مردم از دینش بازگردانند.» و نیز فرمود: «هرکه امامت ما را از قرآن نفهمد، از فتنه ها درنیاید.» و بدین جهت است که در میان مردم روزگار ما، کیش های باطل و مذاهب زشتی که تمام شرایط کفر و شرک را دارد، سر برآورده است. اینها همه به توفیق و یا نامهربانی خدای فرازمند بستگی دارد. هرکه را خدا خواهد توفیق یابد و ایمانش استوار و برجا ماند اسبابی برایش فراهم آورد که دینش را از کتاب خدا و سنت پیغمبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-با دانش یقین و بینش برگیرد. این است آنکه در دین خود از کوه های افراشته، استوارتر است. و هرکه را خدا خواهد که وارهد و دینش عاریت و ناپایدار باشد-از این حالت به خدا پناه می بریم-برایش زمینه های دل خواهانه و پیروی کورکورانه و تأویل بی دانش و بینش فراهم سازد.

به خواست خدای فرازمند بستگی دارد؛ اگر خواهد ایمان ناقصش را به کمال رساند و اگر خواهد از او بازستاند. و در امان نیست که سحرگاه مؤمن و شب هنگام کافر باشد یا شب هنگام مؤمن و سحرگاه کافر گردد؛ زیرا چنین شخصی هرگاه یکی از بزرگان را بیند به او گراید و هرچه را نیک روی بیند بپذیرد در حالی که امام علیه السّلام فرموده است: خدای گرامی و بزرگ پیامبران را برای پیامبری آفرید و جز پیامبر نباشند و اوصیا را برای جانشینی آفرید و جز آن نباشد و به مردمی ایمان را عاریت داد، اگر خواهد ایمان را برای آنها به کمال رساند و اگر خواهد از آنها بازستاند و درباره اینان گفتار خدا درست است که (و ایمان برخی پابرجا و بعضی ناپایدار است) [سورۀ انعام (6) :٩٨]

تو یادآور شدی که مطالبی برایت سخت و مشکل شده که به سبب اختلاف روایت های واردشده در آنها، حقیقت های آنها را درنمی یابی و می دانی که

ص :٢٩

فیها و أنّک تعلم أنّ اختلاف الرّوایه فیها لاختلاف عللها و أسبابها و أنّک لا تجد بحضرتک من تذاکره و تفاوضه ممّن تثق بعلمه فیها و قلت إنّک تحبّ أن یکون عندک کتاب کاف یجمع [فیه]من جمیع فنون علم الدّین، ما یکتفی به المتعلّم و یرجع إلیه المسترشد، و یأخذ منه من یرید علم الدّین و العمل به بالآثار الصّحیحه عن الصّادقین علیهم السّلام و السّنن القائمه الّتی علیها العمل و بها یؤدّی فرض اللّه عزّ و جلّ و سنّه نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، و قلت لو کان ذلک رجوت أن یکون ذلک سببا یتدارک اللّه [تعالی]بمعونته و توفیقه إخواننا و أهل ملّتنا و یقبل بهم إلی مراشدهم.

یا أخی أرشدک اللّه إنّه لا یسع أحدا تمییز شیء ممّا اختلف الرّوایه فیه عن العلماء علیهم السّلام برأیه إلاّ علی ما أطلقه العالم بقوله علیه السّلام: «اعرضوها علی کتاب اللّه فما وافق کتاب اللّه عزّ و جلّ فخذوه، و ما خالف کتاب اللّه فردّوه» . و قوله علیه السّلام:

«دعوا ما وافق القوم فإنّ الرّشد فی خلافهم» . و قوله علیه السّلام: «خذوا بالمجمع علیه، فإنّ المجمع علیه لا ریب فیه» . و نحن لا نعرف من جمیع ذلک إلاّ أقلّه و لا نجد شیئا أحوط و لا أوسع من ردّ علم ذلک کلّه إلی العالم علیه السّلام و قبول ما وسّع من الأمر فیه بقوله علیه السّلام: بأیّما أخذتم من باب التّسلیم وسعکم. و قد یسّر اللّه و له الحمد تألیف ما سألت و أرجو أن یکون بحیث توخّیت فمهما کان فیه من تقصیر فلم تقصّر نیّتنا فی إهداء النّصیحه إذ کانت واجبه لإخواننا و أهل ملّتنا مع ما رجونا أن نکون مشارکین لکلّ من اقتبس منه و عمل بما فیه دهرنا هذا و فی غابره إلی انقضاء الدّنیا، إذ الرّبّ عزّ و جلّ واحد و الرّسول محمّد خاتم النّبیّین صلوات اللّه و سلامه علیه و آله واحد و الشّریعه واحده و حلال محمّد حلال و حرامه حرام إلی یوم القیامه. و وسّعنا قلیلا کتاب الحجّه و إن لم نکمّله علی

ص :٣٠

اختلاف به جهت اختلاف در علل و اسباب آن است و به دانشمندی که در این باره به دانشش اعتماد داشته باشی دست رسی نداری تا با وی به صحبت و گفت و گو پردازی، و گفتی دوست داری کتابی داشته باشی که همۀ رشته های علم دین در آن گرد آمده آنگونه که دانشجو را بی نیاز سازد و هدایت خواه به آن مراجعه کند و آن کس که علم دین و عمل به اخبار درست امامان راست پیشه و سنّت های استوار مورد عمل را خواهد از آن کتاب برگیرد و واجبات خدا و سنّت پیامبر براساس آن کتاب انجام گیرد و گفتی اگر چنین کتابی باشد امیدوارم خدای فرازمند با یاری و توفیق خویش، برادران و هم مذهبان ما را به صلاح آرد و به سوی رهبران خود سوق دهد.

ای برادر! -خداوند هدایتت کند-بدان که برای کسی روا نباشد تا با نظر خود، روایت های مختلفی که از امامان علیهم السّلام رسیده است، تشخیص دهد مگر به دستور خود امام-علیه السّلام- که فرمود: «آن (روایت ها) را با قرآن بسنجید، آن را که با کتاب خدای گرامی و بزرگ مطابق است برگیرید و آن را که مخالف کتاب خداوند است، پس زنید» و فرمایش او که، آنچه مطابق با گفتار عامّه است واگذارید که هدایت در مخالفت با آنان است و نیز فرمود: «روایتی که مورد پذیرش همگان است برگیرید؛ زیرا در آنچه مورد پذیرش همگان است تردیدی نیست، ما با این دستور تنها مقدار اندکی از روایت ها را تشخیص می دهیم و (دربارۀ باقی روایت ها) راهی نمی یابیم که از بازگرداندن آن روایات به خود امام علیه السّلام فراخ تر و بااحتیاطتر باشد. و دستور فراخی را که امام علیه السّلام داده است بپذیریم که فرمود: «هرکدام از روایت های مختلف را که برای پذیرفتن آن، برگیرید، برایتان رواست.» خدای را سپاس که گردآوری کتابی را که خواستی، میسّر کرد. امیدوارم چنان باشد که خواستی. اگر در آن کوتاهی شده باشد در نیّت خیرخواهی ما کوتاهی نبوده است؛ چون خیرخواهی برادران و هم مذهبان بر ما واجب است و نیز، امیدواریم که با مردم این زمان و برجای ماندگان آنها که تا پایان دنیا از این کتاب استفاده و به آن عمل می کنند در پاداش ایشان شریک باشیم؛ زیرا پروردگار بزرگ و گرامی یکی است و پیامبر، محمّد، آخرین پیامبران -سلام و درود خداوند بر او و خاندانش باد-یکی است و شریعت یکی است و حلال محمد، حلال و حرامش، حرام است تا روز رستاخیز. ما کتاب حجّت را اندکی گسترش دادیم، اگرچه آن گونه که شایسته اش بود تکمیل نکردیم؛

ص :٣١

استحقاقه لأنّا کرهنا أن نبخس حظوظه کلّها و أرجو أن یسهّل اللّه عزّ و جلّ إمضاء ما قدّمنا من النّیّه إن تأخّر الأجل صنّفنا کتابا أوسع و أکمل منه نوفّیه حقوقه کلّها إن شاء اللّه تعالی و به الحول و القوّه و إلیه الرّغبه فی الزّیاده فی المعونه و التّوفیق. و الصّلاه علی سیّدنا محمّد النّبیّ و آله الطّاهرین الأخیار.

و أوّل ما أبدأ به و أفتتح به کتابی هذا، کتاب العقل و فضائل العلم و ارتفاع درجه أهله و علوّ قدرهم و نقص الجهل و خساسه أهله و سقوط منزلتهم، إذ کان العقل هو القطب الّذی علیه المدار و به یحتجّ و له الثّواب و علیه العقاب [و اللّه الموفّق].

ص :٣٢

چون خوش نداشتیم که تمام بهره های آن را بکاهیم و امیدوارم که خداوند بزرگ و گرامی تحقّق نیّت ما را آسان گرداند تا اگر اجل مهلت دهد، کتابی گسترده تر و کامل تر از این گردآورم که اگر خدای فرازمند خواهد تمام حقّش را به جای آورم.

نیرو و توانایی از اوست و امید فزونی یاری و توفیق به اوست و درود بر سرورمان محمّد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و خاندان برگزیدۀ پاکش. نخستین کتابی که این تألیفم را با آن آغاز می کنم، کتاب عقل و فضیلت های دانش و بلندی درجه و ارجمندی دانشمندان و نقص نادانی و پستی و بی ارزشی نادانان می باشد؛ چرا که خردمحوری است که همه چیز بر گرد آن می چرخد و به وسیله آن برهان آورده می شود و پاداش و کیفر برای آن است. [و خدا توفیق دهنده است].

ص :٣٣

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

کتاب العقل و الجهل [١]١-أخبرنا أبو جعفر محمّد بن یعقوب قال: حدّثنی عدّه من أصحابنا منهم محمّد بن یحیی العطّار، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا خلق اللّه العقل استنطقه ثمّ قال له: أقبل فأقبل ثمّ قال له: أدبر فأدبر ثمّ قال: و عزّتی و جلالی ما خلقت خلقا هو أحبّ إلیّ منک و لا أکملتک إلاّ فیمن أحبّ، أما إنّی إیّاک آمر و إیّاک أنهی و إیّاک أعاقب و إیّاک أثیب.

[٢]٢-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن عمرو بن عثمان، عن مفضّل بن صالح، عن سعد بن طریف، عن الأصبغ بن نباته، عن علیّ علیه السّلام قال:

هبط جبرئیل علی آدم علیه السّلام فقال: یا آدم إنّی أمرت أن أخیّرک واحده من ثلاث فاخترها و دع اثنتین فقال له آدم: یا جبرئیل و ما الثّلاث؟ فقال: العقل و الحیاء و الدّین فقال آدم، إنّی قد اخترت العقل فقال جبرئیل للحیاء و الدّین: انصرفا و دعاه فقالا: یا جبرئیل إنّا أمرنا أن نکون مع العقل حیث کان قال: فشأنکما و عرج.

[٣]٣-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن بعض أصحابنا رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: ما العقل؟ قال: ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان قال: قلت:

ص :٣4

کتاب عقل و جهل

[١]١-امام باقر علیه السّلام فرماید: چون خداوند خرد را آفرید، او را به سخن درآورد و به او فرمود: پیش آی، پس پیش آمد؛ سپس گفت: بازگرد، پس بازگشت؛ آن گاه فرمود: به ارجمندی و شوکتم سوگند، آفریده ای نزد من که از تو دوست داشتنی تر باشد نیافریدم و تو را تنها به کسانی که دوستشان دارم به طور کامل ارزانی داشتم. همانا فرمان و بازداشتن و کیفر و پاداشم به تو متوجه است.

[٢]٢-حضرت علی علیه السّلام فرمود: جبرئیل بر آدم فرود آمد و گفت: ای آدم، من دستور دارم که تو را در برگزیدن یکی از سه چیز مخیّر سازم، پس یکی را برگزین و دو تا را وارهان. حضرت آدم به او گفت: ای جبرئیل! آن سه چیز چیست؟ گفت: خرد، آزرم و دین. آدم علیه السّلام گفت: خرد را برگزیدم. جبرئیل به آزرم و دین گفت: شما بازگردید و او را وانهید. آن دو گفتند: ای جبرئیل، ما دستور داریم هرکجا که خرد باشد با او باشیم. گفت: خود دانید و [آنگاه] فراز گرفت.

[٣]٣-شخصی از امام صادق علیه السّلام پرسید: خرد چیست؟ فرمود: آنچه که با آن خدای بخشایشگر را پرستش کنند و بهشت به دست آرند. راوی گوید که

ص :٣5

فالّذی کان فی معاویه؟ فقال: تلک النّکراء تلک الشّیطنه و هی شبیهه بالعقل و لیست بالعقل.

[4]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن الحسن بن الجهم قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: صدیق کلّ امرئ عقله و عدوّه جهله.

[5]5-و عنه، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن الحسن بن الجهم قال:

قلت لأبی الحسن علیه السّلام: إنّ عندنا قوما لهم محبّه و لیست لهم تلک العزیمه یقولون بهذا القول؟ فقال: لیس أولئک ممّن عاتب اللّه إنّما قال اللّه: فَاعْتَبِرُوا یٰا أُولِی اَلْأَبْصٰارِ.

[6]6-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن حسّان، عن أبی محمّد الرّازیّ، عن سیف بن عمیره، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من کان عاقلا کان له دین، و من کان له دین دخل الجنّه.

[٧]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن الحسن بن علیّ بن یقطین، عن محمّد بن سنان، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّما یداقّ اللّه العباد فی الحساب یوم القیامه علی قدر ما آتاهم من العقول فی الدّنیا.

[٨]٨-علیّ بن محمّد بن عبد اللّه، عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر، عن محمّد بن سلیمان الدّیلمیّ، عن أبیه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام فلان من عبادته و دینه و فضله! فقال: کیف عقله؟ قلت: لا أدری، فقال: إنّ الثّواب علی قدر العقل، إنّ رجلا من بنی إسرائیل

ص :٣6

عرض کردم: پس آنچه معاویه داشت، چه بود؟ فرمود: آن کاری خردنما بود و کاری شیطنت آمیز. آن، خرد را ماند ولی خرد نباشد.

[4]4-امام رضا علیه السّلام فرمود: دوست هر انسانی، خرد او و دشمنش، نادانی او باشد.

[5]5-حسن جهم گوید: به امام کاظم علیه السّلام گفتم: نزد ما گروهی هستند که بر امام مهر می ورزند؛ ولی آن تصمیم استوار را ندارند و در گفتار دوستدارند [و در کردار فروگذار]. فرمود: آنها در زمرۀ کسانی نیستند که خداوند آنان را نکوهش کرده است؛ همانا خدا می فرماید: (ای صاحبان بینش! عبرت گیرید.) [سورۀ حشر (5٩) :٢].

[6]6-امام صادق علیه السّلام فرمود: هرکه خردمند است دیندار باشد و آنکه دیندار باشد به بهشت درآید.

[٧]٧-امام باقر علیه السّلام فرمود: خدا در روز رستاخیز در حساب بندگانش به اندازۀ خردی که در دنیا به آنها داده است، باریک بینی می کند.

[٨]٨-سلیمان دیلمی گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: فلانی در عبادت و دینداری و فضیلت چنین وچنان است. فرمود: خردش چگونه است؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: پاداش به قدر خرد باشد.

همانا مردی از بنی اسرائیل در یکی از جزایر دریا که سبز و خرّم و پرآب

ص :٣٧

کان یعبد اللّه فی جزیره من جزائر البحر خضراء نضره کثیره الشّجر ظاهره الماء و إنّ ملکا من الملائکه مرّ به فقال: یا ربّ أرنی ثواب عبدک هذا فأراه اللّه [تعالی]ذلک؛ فاستقلّه الملک فأوحی اللّه [تعالی]إلیه: أن اصحبه فأتاه الملک فی صوره إنسیّ فقال له: من أنت؟ قال: أنا رجل عابد بلغنی مکانک و عبادتک فی هذا المکان فأتیتک لأعبد اللّه معک فکان معه یومه ذلک فلمّا أصبح قال له الملک: إنّ مکانک لنزه و ما یصلح إلاّ للعباده فقال له العابد: إنّ لمکاننا هذا عیبا فقال له: و ما هو؟ قال: لیس لربّنا بهیمه فلو کان له حمار رعیناه فی هذا الموضع فإنّ هذا الحشیش یضیع، فقال له [ذلک]الملک: و ما لربّک حمار؟ فقال: لو کان له حمار ما کان یضیع مثل هذا الحشیش فأوحی اللّه إلی الملک إنّما أثیبه علی قدر عقله.

[٩]٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: إذا بلغکم عن رجل حسن حال فانظروا فی حسن عقله، فإنّما یجازی بعقله.

[١٠]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان قال:

ذکرت لأبی عبد اللّه علیه السّلام رجلا مبتلی بالوضوء و الصّلاه، و قلت: هو رجل عاقل فقال: أبو عبد اللّه و أیّ عقل له و هو یطیع الشّیطان، فقلت: له: و کیف یطیع الشّیطان فقال: سله هذا الّذی یأتیه من أیّ شیء هو فإنّه یقول لک: من عمل الشّیطان.

[١١]١١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض

ص :٣٨

و درخت بود، خدا را عبادت می کرد. یکی از فرشتگان بر او گذر کرد و عرض کرد: پروردگارا، مقدار پاداش این بنده ات را به من نشان بده. خداوند فرازمند آن را به او نمایاند و او آن را اندک شمرد. خدای فرازمند به او وحی نمود: همراه او باش. آن فرشته به صورت انسانی نزد او آمد. عابد گفت: تو کیستی؟ گفت: مردی عابد هستم که از جایگاه و عبادت تو در اینجا آگاهی یافتم نزد تو آمدم تا همراه تو خدا را عبادت کنم. پس آن روز را با او بود. وقتی سحر شد، فرشته او را گفت:

همانا جای پاکیزه ای داری و تنها برای عبادت نیکوست. عابد گفت: اینجا یک عیب دارد. پرسید: آن عیب چیست؟ گفت: پروردگار ما چهارپایی ندارد. اگر خری داشت در اینجا می چراندیمش که به راستی، این علف از بین می رود. آن فرشته به او گفت: پروردگارت خری ندارد؟ گفت: اگر خری داشت، چنین علفی تباه نمی شد. خدا به فرشته وحی کرد: همانا او را به قدر خردش پاداش می دهم.

[٩]٩-امام صادق علیه السّلام از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله نقل می کند: چون نیک حالی مردی به شما رسید، در نیکی خردش بنگرید؛ چرا که تنها به اندازه خردش پاداش داده شود.

[١٠]١٠-عبد اللّه سنان گوید: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مردی در وضو و نماز به وسواس گرفتار آمده است و نیز گفتم: او مرد خردمندی است.

فرمود: چه خردی که شیطان را فرمان می برد. عرض کردم: چگونه شیطان را فرمان می برد؟ فرمود: از او بپرس وسوسه ای که به او دست می دهد از چیست؟ پس بی گمان تو را خواهد گفت که کار شیطان است.

[١١]١١-پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خداوند چیزی برتر از خرد به بندگانش ارزانی

ص :٣٩

أصحابه، رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: ما قسم اللّه للعباد شیئا أفضل من العقل، فنوم العاقل أفضل من سهر الجاهل و إقامه العاقل أفضل من شخوص الجاهل و لا بعث اللّه نبیّا و لا رسولا حتّی یستکمل العقل و یکون عقله أفضل من جمیع عقول أمّته و ما یضمر النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فی نفسه أفضل من اجتهاد المجتهدین، و ما أدّی العبد فرائض اللّه حتّی عقل عنه و لا بلغ جمیع العابدین فی فضل عبادتهم ما بلغ العاقل و العقلاء هم أولو الألباب، الّذین قال اللّه تعالی: و ما یتذکّر إِلاّٰ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ.

[١٢]١٢-أبو عبد اللّه الأشعریّ، عن بعض أصحابنا رفعه، عن هشام بن الحکم قال، قال لی أبو الحسن موسی بن جعفر علیه السّلام:

یا هشام إنّ اللّه تبارک و تعالی بشّر أهل العقل و الفهم فی کتابه فقال: فَبَشِّرْ عِبٰادِ اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِکَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ. یا هشام: إنّ اللّه تبارک و تعالی أکمل للنّاس الحجج بالعقول. و نصر النّبیّین بالبیان و دلّهم علی ربوبیّته بالأدلّه فقال: وَ إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ، لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلرَّحْمٰنُ اَلرَّحِیمُ إِنَّ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ وَ اَلْفُلْکِ اَلَّتِی تَجْرِی فِی اَلْبَحْرِ بِمٰا یَنْفَعُ اَلنّٰاسَ، وَ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مِنْ مٰاءٍ فَأَحْیٰا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا وَ بَثَّ فِیهٰا مِنْ کُلِّ دَابَّهٍ وَ تَصْرِیفِ اَلرِّیٰاحِ وَ اَلسَّحٰابِ اَلْمُسَخَّرِ بَیْنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ، لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ. یا هشام قد جعل اللّه ذلک دلیلا علی معرفته بأنّ لهم مدبّرا، فقال: وَ سَخَّرَ لَکُمُ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ وَ اَلنُّجُومُ مُسَخَّرٰاتٌ بِأَمْرِهِ؛ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ. و قال: هُوَ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ

ص :4٠

نفرموده است؛ پس خوابیدن خردمند از شب بیداری نادان و خانه گزینی و گمنامی خردمند از شهرت جویی نادان برتر باشد و خدا پیامبر و فرستاده ای بر نینگیخت جز برای آنکه خرد را به کمال رساند و خرد او برتر از خردهای امّتش باشد و آنچه پیامبر در خاطر دارد از کوشیدن کوشایان بالاتر است. تا بنده ای واجبات خدا را با خرد درنیابد، آنها را به جای نیاورده است و همه عبادت پیشگان در فضیلت عبادتشان به جایگاه خردمند برسند. خردمندان همان خردمندان هستند که خدای فرازمند درباره ایشان فرمود: (و تنها خردمندان عبرت گیرند.) [سورۀ بقره (٢) :٢6٩].

[١٢]١٢-هشام حکم گوید: امام کاظم علیه السّلام به من فرمود: ای هشام! خدای فرازمند در کتاب خود به خردورزان نوید داده و فرموده است: (به آن بندگانم مژده ده که هر سخن را می شنوند و بهترین آن را پیروی می کنند، ایشانند که خدا راهشان نموده و ایشانند خردمندان.) [سورۀ زمر (٣٩) :١٧ و ١٨].

ای هشام! همانا خدای فرازمند، حجّت ها را به وسیله خردها برای مردم تمام کرد و پیغمبران را با بیان یاری رساند و با برهان ها به پروردگاری خویش، رهنمونشان ساخت و فرمود: (و خدای شما، خدایی است یگانه. خدایی جز او نیست، بخشاینده است و مهربان*به راستی، در آفرینش آسمان و زمین و آمدوشد شب و روز و کشتی ها که در دریا به سود مردم روان می شوند و آبی که خدا از آسمان فروفرستاد که با آن زمین را پس از مردگی اش زنده گرداند و از همه جنبندگان در آن پراکند و گردش بادها و ابر رام شده میان آسمان و زمین، نشانه هایی است برای مردمی که خرد را به کار می برند.) [سورۀ بقره (٢) :١6٣ و ١64].

ای هشام! خدا اینها را نشانه ای بر شناخت خود نهاد که بی گمان تدبیرگری دارند، پس فرموده است: (و شب و روز و خورشید و ماه را برای شما رام کرد و ستارگان به فرمان او رام شده اند. همانا در اینها نشانه هایی است برای مردمی که خرد را به کار می بندند.) [سورۀ نحل (١6) :١٢]و فرمود: (اوست که شما را از خاک آفرید، آن گاه از نطفه ای، سپس از پاره گوشتی، سپس شما را کودکی خرد [از رحم مادر]بیرون آورد

ص :4١

ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّٰی مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّی وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ و قال: إِنَّ فِی اِخْتِلاٰفِ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ وَ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْیٰا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا وَ تَصْرِیفِ اَلرِّیٰاحِ [و السّحاب المسخّر بین السّماء و الأرض] لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ. و قال: یُحْیِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا، قَدْ بَیَّنّٰا لَکُمُ اَلْآیٰاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. و قال: وَ جَنّٰاتٌ مِنْ أَعْنٰابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ، صِنْوٰانٌ وَ غَیْرُ صِنْوٰانٍ یُسْقیٰ بِمٰاءٍ وٰاحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَهٰا عَلیٰ بَعْضٍ فِی اَلْأُکُلِ، إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ. و قال:

وَ مِنْ آیٰاتِهِ یُرِیکُمُ اَلْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَیُحْیِی بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ. و قال: قُلْ تَعٰالَوْا أَتْلُ مٰا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاّٰ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَکُمْ مِنْ إِمْلاٰقٍ، نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیّٰاهُمْ وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلْفَوٰاحِشَ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ وَ لاٰ تَقْتُلُوا اَلنَّفْسَ اَلَّتِی حَرَّمَ اَللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ، ذٰلِکُمْ وَصّٰاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. و قال: هَلْ لَکُمْ مِنْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ مِنْ شُرَکٰاءَ فِی مٰا رَزَقْنٰاکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَوٰاءٌ، تَخٰافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ، کَذٰلِکَ نُفَصِّلُ اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ. یا هشام: ثمّ وعظ أهل العقل و رغّبهم فی الآخره فقال: وَ مَا اَلْحَیٰاهُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّٰارُ اَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ. یا هشام: ثمّ خوّف الّذین لا یعقلون عقابه فقال تعالی: ثُمَّ دَمَّرْنَا اَلْآخَرِینَ. وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ. وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ. و قال: إِنّٰا مُنْزِلُونَ عَلیٰ أَهْلِ هٰذِهِ اَلْقَرْیَهِ رِجْزاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ، بِمٰا کٰانُوا یَفْسُقُونَ وَ لَقَدْ تَرَکْنٰا مِنْهٰا آیَهً بَیِّنَهً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ.

یا هشام: إنّ العقل مع العلم فقال: وَ تِلْکَ اَلْأَمْثٰالُ نَضْرِبُهٰا لِلنّٰاسِ وَ مٰا یَعْقِلُهٰا إِلاَّ اَلْعٰالِمُونَ. یا هشام: ثمّ ذمّ الّذین لا یعقلون فقال: وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اِتَّبِعُوا

ص :4٢

تا هنگامی که به توانایی کامل برسید و سپس پیر شوید و بعضی از شما پیش از پیری بمیرد تا به سرآمدی نامبرده برسید، و باشد که خرد را به کار بندید.) [سورۀ غافر (4٠) :6٧]همانا در گردش شب و روز و رزقی که خدا از آسمان فرومی فرستد تا بوسیلۀ آن زمین را پس از مرگش زنده گرداند و در حرکت بادها [و در تسخیر شدن ابرها بین آسمان و زمین] نشانه هایی است برای مردمی که خرد را به کار می بندند. [) جاثیه (45) : آیۀ 5]و باز فرمود: (زمین را پس از مردگی اش زنده می کند. ما نشانه ها [ی قدرت خود را]روشن کردیم؛ شاید خرد را به کار بندید.) [حدید (5٧) آیۀ ١٧]و نیز فرمود: (و باغ هایی از تاک ها و کشتزار و نخلستان هایی از یک ریشه و نه از یک ریشه، ولی میوه بعضی را بر برخی برتری داده ایم. در اینها نشانه هایی است برای آنانی که خرد را به کار می بندند.) [رعد (١٣) آیۀ 4]و فرمود: (و از نشانه هایش این است که برق را برای بیم و امید به شما می نمایاند و از آسمان، آبی فرود می آرد تا زمین را پس از مردگی اش زنده کند. در اینها نشانه هایی است برای مردمی که خرد را به کار می بندند.) [روم (٣٠) : آیۀ ٢4]و فرمود: (بگو: بیایید آنچه پروردگارتان برایتان حرام کرده بخوانم: اینکه چیزی را با او شریک نگیرید و با پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ترس تنگدستی نکشید که ما شما و آنها را روزی می دهیم و پیرامون کارهای زشت، چه آشکار و چه نهانش، نگردید و جانی را که خداوند [کشتن آن را]حرام کرده نکشید مگر به حقّ. اینهاست که شما را به آن سفارش کرده است؛ شاید خرد را به کار بندید.) [انعام (6) : آیۀ ١5١]و باز فرمود: (آیا بعضی از بردگان شما در اموالی که به شما داده ایم، شریکتان می باشند تا در دارایی برابر باشید و از آنان بترسید همان طور که از یکدیگر می ترسید. این چنین آیات را برای مردمی که خرد را به کار می بندند، به تفصیل بیان می کنیم.) [روم (٣٠) : آیۀ ٢٨].

ای هشام! سپس خدا، خردمندان را اندرز داده و به آخرت تشویقشان کرده و فرموده است: (و زندگی دنیا جز بازیچه و سرگرمی نیست و همانا سرای واپسین برای پرهیزکاران بهتر است. چرا نمی اندیشید؟) [انعام (6) : آیه ٣٢].

ای هشام! سپس خدا آنان را که درباره کیفرش نمی اندیشند، بیم داده و فرموده است: (سپس دیگران را سرنگون ساختیم*و شما صبح گاهان بر [ویرانۀ]آنها می گذرید *و شامگاهان نیز؛ پس چرا اندیشه نمی کنید.) [صافات (٣٧) : آیۀ ١٣6-١٣٨]و فرمود: (ما بر مردم این شهر به سزای نافرمانی و بدکاری که می کرده اند، عذابی از آسمان فروآریم*و از آن نشانه ای روشن به جا گذاشته ایم برای آنهایی که خرد را به کار می بندند.) [عنکبوت (٢٩) : آیۀ ٣4 و ٣5].

ای هشام! خرد همراه دانش است که خدا فرمود: (این مثل ها را برای مردم، می زنیم و جز دانایان آنها را درنمی یابند) [عنکبوت (٢٩) : آیۀ 4٣]

ای هشام! سپس کسانی را که اندیشه نمی کنند، نکوهش کرد و فرمود: (و چون

ص :4٣

مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ قٰالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مٰا أَلْفَیْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا أَ وَ لَوْ کٰانَ آبٰاؤُهُمْ. لاٰ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لاٰ یَهْتَدُونَ. و قال: وَ مَثَلُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ اَلَّذِی یَنْعِقُ بِمٰا لاٰ یَسْمَعُ إِلاّٰ دُعٰاءً وَ نِدٰاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ.

و قال: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ اَلصُّمَّ وَ لَوْ کٰانُوا لاٰ یَعْقِلُونَ.

و قال: أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً. و قال: لاٰ یُقٰاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً إِلاّٰ فِی قُریً مُحَصَّنَهٍ أَوْ مِنْ وَرٰاءِ جُدُرٍ، بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّٰی ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ یَعْقِلُونَ.

و قال: وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ اَلْکِتٰابَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ. یا هشام: ثمّ ذمّ اللّه الکثره فقال: وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ و قال:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ: قُلِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ، بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ. و قال: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَحْیٰا بِهِ اَلْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهٰا، لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ قُلِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ، بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ. یا هشام ثمّ مدح القلّه فقال: وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبٰادِیَ اَلشَّکُورُ. و قال: وَ قَلِیلٌ مٰا هُمْ. و قال: وَ قٰالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمٰانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اَللّٰهُ. و قال: وَ مَنْ آمَنَ وَ مٰا آمَنَ مَعَهُ إِلاّٰ قَلِیلٌ. و قال: وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ. و قال: وَ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ. و قال: و أکثر هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ. یا هشام ثمّ ذکر أولی الألباب بأحسن الذّکر و حلاّهم بأحسن الحلیه، فقال: یُؤْتِی اَلْحِکْمَهَ مَنْ یَشٰاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ اَلْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ مٰا یَذَّکَّرُ إِلاّٰ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ. و قال: وَ اَلرّٰاسِخُونَ فِی اَلْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّٰا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنٰا وَ مٰا یَذَّکَّرُ إِلاّٰ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ. و قال: إِنَّ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ لَآیٰاتٍ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ. و قال: أَ فَمَنْ یَعْلَمُ

ص :44

به آن ها-مشرکان-گفته شود از آنچه خدا فروفرستاده، پیروی کنید، گویند: بلکه از آیینی که پدران خویش را بر آن یافتیم، پیروی می کنیم؛ و گرچه پدرانشان چیزی نمی فهمیدند و رهیافته نبودند.) [بقره (٢) : آیۀ ١٧٠]و باز فرمود: (داستان کافران چنان است که کسی به چیزی که جز صدایی و فریادی نمی شنود، بانگ زند. کرانند و گنگانند و کورانند؛ پس هیچ درنمی یابند.) [بقره (٢) : آیۀ ١٧١]و فرمود: (کسانی از آنها به تو گوش فرادارند، ولی مگر می توانی کران را بشنوانی گرچه خرد را به کار نمی بندند.) [یونس (١٠) : آیۀ 4٢]و فرمود: (یا مگر پنداری که بیشتر آنها می شنوند یا درمی یابند؟ ایشان جز مانند چارپایان نیستند، بلکه گمراه ترند.) [فرقان (٢5) : آیۀ 44]و فرمود: (همۀ آنها با شما کارزار نکنند مگر در آبادی های استوارشده یا از پس دیوارها. دلیری ایشان میان خودشان سخت است؛ آنان را با هم و به هم ساخته می پنداری ولی دل هایشان پراکنده است. این بدان سبب است که آنها مردمی بیخردند.) [حشر (5٩) : آیۀ ١4]و فرمود: (خود را از یاد می برید در حالی که کتاب آسمانی می خوانید. آیا اندیشه نمی کنید.) [بقره (٢) : آیۀ 44].

ای هشام! خدا اکثریت را نکوهش کرده و فرموده است: (و اگر از بیشتر مردم زمین فرمان بری تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد.) [انعام (6) : آیۀ ١١6]و باز فرمود:

(و اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است، هرآینه گویند: خدا. بگو:

سپاس و ستایش از آن خداست، بلکه بیشترشان نمی دانند.) [لقمان (٣١) آیۀ ٢5]و نیز فرمود: (و اگر از آنان بپرسی چه کسی از آسمان باران فرستد که زمین را پس از مردنش به آن زنده کرد، هرآینه گویند: خدا. بگو: ستایش از آن خداست؛ ولی بیشترشان اندیشه نمی کنند.) [عنکبوت (٢٩) : آیۀ 6٣].

ای هشام سپس اقلیّت را ستود و فرمود: (و اندکی از بندگانم پیوسته سپاسگزارند.) [سبا (٣4) : آیۀ ١٣]و فرمود: (ایشان اندکند.) [ص (٣٨) :٢4]و باز فرمود: (و مردی باایمان از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان می داشت، گفت: آیا مردی را می کشید که می گوید: پروردگارم خدای یکتاست؟) [غافر (4٠) آیۀ ٢٨]و نیز فرمود: (و هرکه ایمان آورد و جز اندکی به او [نوح]ایمان نیاوردند.) [هود (١١) : آیۀ 4٠]و باز فرمود: (ولی بیشترشان نمی دانند.) [انعام (6) : آیۀ ٣٧]و فرمود: (و بیشترشان نمی اندیشند.) [مائده (5) : آیۀ ١٠٣]و فرمود: (و بیشترشان درک نمی کنند.) [].

ای هشام! سپس خردمندان خرد را با نیکوترین یادآوری یاد کرده و ایشان را با نیکوترین آراستگی آراسته و فرموده است: (خدا حکمت را به هرکه خواهد دهد و به هر که حکمت دهند به راستی او را نیکی های بسیاری داده اند و جز خردمندان یاد نکنند و پند نگیرند.) [بقره (٢) : آیۀ ٢6٩]و فرمود: (و آنان که در دانش استوارند گویند که ما به قرآن گرویده ایم. همه از سوی پروردگار ماست و این را جز خردمندان یاد نکنند و پند نگیرند.) [آل عمران (٣) : آیۀ ٧]و نیز فرمود: (همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و آمدوشد شب و روز خردمندان را نشانه هایی است) [آل عمران (٣) : آیۀ ١٩٠]و باز

ص :45

أَنَّمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ اَلْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمیٰ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ. و قال:

أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً یَحْذَرُ اَلْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ، قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ. و قال: کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ مُبٰارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیٰاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ. و قال:

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْهُدیٰ، وَ أَوْرَثْنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ اَلْکِتٰابَ هُدیً وَ ذِکْریٰ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ، و قال: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ اَلذِّکْریٰ تَنْفَعُ اَلْمُؤْمِنِینَ. یا هشام إنّ اللّه تعالی یقول فی کتابه: إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَذِکْریٰ لِمَنْ کٰانَ لَهُ قَلْبٌ. یعنی: عقل: و قال: وَ لَقَدْ آتَیْنٰا لُقْمٰانَ اَلْحِکْمَهَ قال: الفهم و العقل. یا هشام إنّ لقمان قال لابنه:

تواضع للحقّ تکن أعقل النّاس و إنّ الکیّس لدی الحقّ یسیر، یا بنیّ إنّ الدّنیا بحر عمیق، قد غرق فیها عالم کثیر فلتکن سفینتک فیها تقوی اللّه، و حشوها الإیمان و شراعها التّوکّل و قیّمها العقل و دلیلها العلم و سکّانها الصّبر. یا هشام إنّ لکلّ شیء دلیلا و دلیل العقل التّفکّر، و دلیل التّفکّر الصّمت، و لکلّ شیء مطیّه و مطیّه العقل التّواضع و کفی بک جهلا أن ترکب ما نهیت عنه. یا هشام ما بعث اللّه أنبیاءه و رسله إلی عباده إلاّ لیعقلوا عن اللّه فأحسنهم استجابه أحسنهم معرفه، و أعلمهم بأمر اللّه أحسنهم عقلا، و أکملهم عقلا أرفعهم درجه فی الدّنیا و الآخره. یا هشام إنّ اللّه علی النّاس حجّتین: حجّه ظاهره و حجّه باطنه؛ فأمّا الظّاهره فالرّسل و الأنبیاء و الأئمّه علیهم السّلام، و أمّا الباطنه فالعقول. یا هشام إنّ العاقل الّذی لا یشغل الحلال شکره و لا یغلب الحرام صبره.

یا هشام من سلّط ثلاثا علی ثلاث فکأنّما أعان علی هدم عقله: من أظلم نور تفکّره بطول أمله و محا طرائف حکمته بفضول کلامه و أطفأ نور عبرته

بشهوات نفسه فکأنّما أعان هواه علی هدم عقله و من هدم عقله أفسد علیه

ص :46

فرمود: (آیا آنکه می داند آنچه از پروردگارت به تو فروفرستاده شده راست و درست است، همچون کسی است که نابیناست. تنها خردمندان پند می گیرند.) [رعد (١٣) : آیۀ ١٩]و نیز فرمود: (آیا [آن کافر ناسپاس بهتر است]یا کسی که در ساعات شب در حال سجده و ایستاده مشغول عبادت است و از سرای واپسین بیم دارد و به بخشایش پروردگارش امید می دارد؟ بگو: آیا کسانی که می دانند با آنان که نمی دانند، یکسانند؟ تنها خردمندان پند می پذیرند.) [زمر (٣٩) : آیۀ ٩]و فرموده است: (کتابی است فرخنده و بابرکت که آن را فروفرستادیم تا در آیاتش بیندیشند و تا خردمندان پند گیرند.) [ص (٣٨) : آیۀ ٢٩]و فرمود: (و هرآینه موسی را رهنمونی دادیم و به بنی اسرائیل کتاب [تورات]را به میراث دادیم*که خردمندان را رهنمون و یادکرد و پندی است.) [غافر (4٠) : آیۀ 5٣-54]و فرمود: (یادآوری کن و پند ده که یادآوری مؤمنان را سود دهد.) [ذاریات (5١) : آیۀ 55].

ای هشام! خدای والا در کتابش می فرماید: (همانا در این کتاب یادآوری است برای آنکه دلی دارد) [ق (5٠) : آیۀ ٣٧]؛ یعنی خرد دارد و فرمود: (همانا به لقمان حکمت دادیم.) [لقمان (٣١) : آیۀ ١٢]. فرمود: مقصود از حکمت، فهم و خرد است.

ای هشام! لقمان به پسرش گفت: در برابر حق سر فرود آر تا خردمندترین مردم باشی و به راستی زیرکی در برابر حق اندک ناچیز است. پسر دلبندم! هرآینه دنیا دریای ژرفی است که مردمانی بسیار در آن غرقه گشته اند و باید کشتی تو در آن دریا، پرهیزکاری خدا باشد و کشتی ای آکنده از ایمان و بادبانش توکّل و ناخدایش خرد و رهبرش دانش و لنگرش شکیبائی می باشد.

ای هشام! برای هرچیزی نشانه ای است و نشانۀ خرد، اندیشیدن و نشانۀ اندیشیدن، خاموشی است و برای هرچیزی راه برنده ای است و راه برندۀ خرد، فروتنی است و نادانی تو را همین بس باشد که بر کاری دست یازی که از آن بازداشته شده ای.

ای هشام! خدا پیامبران و فرستادگانش را به سوی بندگانش نفرستاد مگر برای آنکه خرد و شناخت را از خدا یابند. هرکه نیکوتر پذیرد، شناختش نیکو است و آنکه به فرمان خدا داناتر است، خردش نیکوتر است و آنکه خردش کامل تر است، جایگاهش در دنیا و آخرت فرازتر است.

ای هشام! همانا خداوند بر مردم دو حجّت دارد: حجّت آشکار و حجّت پنهان. حجّت آشکار، فرستادگان و پیامبران و امامان علیهم السّلام هستند و حجّت پنهان، خرد مردمان باشد.

ای هشام! خردمند کسی است که حلال، از سپاسگزاری اش بازندارد و حرام بر شکیبایی اش چیره نشود.

ای هشام! هرکه سه چیز را بر سه چیز چیره گرداند به ویرانی خردش یاری رسانده است: هرکه پرتو اندیشه اش را با درازی آرزویش تاریک کند و آنکه شگفتی های حکمتش را با سخن بیهوده اش نابود گرداند و فروغ پندگیری اش را با خواهش های نفسش خاموش نماید، گویا هوس خود را برای ویرانی خردش یاری رسانده است و هرکه خردش را ویران کند، دین و دنیایش را تباه کرده است.

ص :4٧

دینه و دنیاه. یا هشام کیف یزکو عند اللّه عملک و أنت قد شغلت قلبک عن أمر ربّک و أطعت هواک علی غلبه عقلک. یا هشام الصّبر علی الوحده علامه قوّه العقل، فمن عقل عن اللّه اعتزل أهل الدّنیا و الرّاغبین فیها و رغب فیما عند اللّه و کان اللّه أنسه فی الوحشه و صاحبه فی الوحده و غناه فی العیله و معزّه من غیر عشیره. یا هشام نصب الحقّ لطاعه اللّه و لا نجاه إلاّ بالطّاعه و الطّاعه بالعلم و العلم بالتّعلّم و التّعلّم بالعقل یعتقد و لا علم إلاّ من عالم ربّانیّ و معرفه العلم بالعقل. یا هشام قلیل العمل من العالم مقبول مضاعف و کثیر العمل من أهل الهوی و الجهل مردود. یا هشام إنّ العاقل رضی بالدّون من الدّنیا مع الحکمه و لم یرض بالدّون من الحکمه مع الدّنیا، فلذلک ربحت تجارتهم. یا هشام إنّ العقلاء ترکوا فضول الدّنیا فکیف الذّنوب و ترک الدّنیا من الفضل و ترک الذّنوب من الفرض. یا هشام إنّ العاقل نظر إلی الدّنیا و إلی أهلها فعلم أنّها لا تنال إلاّ بالمشقّه و نظر إلی الآخره فعلم أنّها لا تنال إلاّ بالمشقّه فطلب بالمشقّه أبقاهما. یا هشام إنّ العقلاء زهدوا فی الدّنیا و رغبوا فی الآخره، لأنّهم علموا أنّ الدّنیا طالبه مطلوبه، و الآخره طالبه و مطلوبه فمن طلب الآخره طلبته الدّنیا حتّی یستوفی منها رزقه و من طلب الدّنیا طلبته الآخره فیأتیه الموت فیفسد علیه دنیاه و آخرته. یا هشام من أراد الغنی بلا مال و راحه القلب من الحسد و السّلامه فی الدّین، فلیتضرّع إلی اللّه عزّ و جلّ فی مسألته بأن یکمّل عقله، فمن عقل قنع بما یکفیه و من قنع بما یکفیه استغنی و من لم یقنع بما یکفیه لم یدرک الغنی أبدا. یا هشام إنّ اللّه حکی عن قوم صالحین: أنّهم قالوا: رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنٰا وَ هَبْ لَنٰا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ. حین علموا أنّ القلوب تزیغ و تعود إلی عماها و رداها،

ص :4٨

ای هشام! چگونه کردارت نزد خدا پاک باشد در حالی که دلت را از فرمان پروردگارت بازداشتی و هوست را در چیرگی بر خردت پیروی کردی.

ای هشام! شکیبایی بر تنهایی، نشانۀ توانایی خرد است؛ پس هرکه از خدا خرد یابد، از اهل دنیا و دنیاخواهان کناره گیرد و آنچه را که نزد خداست خواهد و خداوند به گاه وحشت همدم او و به گاه تنهایی یارش و به گاه تهیدستی بی نیازی اش باشد و او را بدون خویشان و بستگان گرامی دارد.

ای هشام! برپاداری حق برای فرمان برداری از خداست و نجاتی نباشد جز به فرمان برداری از او و فرمان برداری با دانش فراهم آید و دانش با آموختن به دست آید و آموختن به خرد گره خورده و دانش جز از دانای وارستۀ خداشناس به دست نیاید و شناختن دانش با خرد فراهم آید.

ای هشام! کردار اندک از دانشمند، چند برابر پذیرفته شود و کردار بسیار از هواپرستان و نادانان پذیرفته نگردد.

ای هشام! خردمند به اندک دنیا که با حکمت همراه باشد خرسند است و به اندک حکمت که با دنیا [ی فراخ]همراه باشد خشنود نیست؛ پس بدین سبب تجارتشان سودآور شد.

ای هشام! همانا خردمندان فزونی دنیا را کنار نهادند تا چه رسد به گناهان. با اینکه ترک دنیا فضیلت و ترک گناهان، واجب است.

ای هشام! خردمند به دنیا و اهل آن نگریست و دانست که دنیا جز با رنج دست ندهد و به سرای واپسین نگریست و دانست که آن هم جز با رنج و سختی به دست نیاید؛ پس با رنج و سختی، جویای سرای پایاتر و استوارتر شد.

ای هشام! خردمندان از دنیا چشم پوشیدند و سرای واپسین را جوییدند؛ زیرا دانستند که دنیا، خواهان است و خواسته شده و آخرت هم، خواهان است و خواسته شده؛ پس آنکه در پی سرای واپسین باشد، دنیا او را بجوید تا اینکه روزی اش را به تمامی از او بستاند و هرکه در پی دنیا باشد، سرای واپسین او را جوید و مرگ او را دررسد و دنیا و آخرتش را به تباهی کشاند.

ای هشام! هرکه بی نیازی بی مال و آسوده دلی از حسد و سلامتی دین را خواهد، باید فروتنانه و عاجزانه از خدای عزّتمند و شکوهمند بخواهد که خردش را به کمال رساند که هرآن کس که خرد یابد او را بسنده است خرسند شود و آنکه به آنچه او را بسنده است خرسند شود، بی نیاز شود و هرکه به آنچه او را بسنده است خرسند نشود، هرگز بی نیازی نیابد.

ای هشام! همانا خداوند از مردمی شایسته حکایت کند که آنها گفتند: (پروردگارا، پس از آنکه ما را راه نمودی، دل هایمان را از راستی به کژی مگردان و ما را از نزد خویش رحمتی ارزانی دار که تو بسیار بخشاینده ای) [آل عمران (٣) : آیۀ ٨][این سخن را]آنگاه [گفتند]که دانستند دل ها از راستی به کژی روی گردانند و به کوری

ص :4٩

إنّه لم یخف اللّه من لم یعقل عن اللّه و من لم یعقل عن اللّه لم یعقد قلبه علی معرفه ثابته یبصرها و یجد حقیقتها فی قلبه و لا یکون أحد کذلک إلاّ من کان قوله لفعله مصدّقا و سرّه لعلانیته موافقا لأنّ اللّه تبارک اسمه لم یدلّ علی الباطن الخفیّ من العقل إلاّ بظاهر منه و ناطق عنه. یا هشام کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: ما عبد اللّه بشیء أفضل من العقل و ما تمّ عقل امرئ حتّی یکون فیه خصال شتّی: الکفر و الشّرّ منه مأمونان و الرّشد و الخیر منه مأمولان و فضل ماله مبذول و فضل قوله مکفوف و نصیبه من الدّنیا القوت، لا یشبع من العلم دهره، الذّلّ أحبّ إلیه مع اللّه من العزّ مع غیره و التّواضع أحبّ إلیه من الشّرف، یستکثر قلیل المعروف من غیره و یستقلّ کثیر المعروف من نفسه و یری النّاس کلّهم خیرا منه و أنّه شرّهم فی نفسه و هو تمام الأمر. یا هشام إنّ العاقل لا یکذب و إن کان فیه هواه. یا هشام لا دین لمن لا مروّه له و لا مروّه لمن لا عقل له و إنّ أعظم النّاس قدرا الّذی لا یری الدّنیا لنفسه خطرا أما إنّ أبدانکم لیس لها ثمن إلاّ الجنّه فلا تبیعوها بغیرها. یا هشام إنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام کان یقول: إنّ من علامه العاقل أن یکون فیه ثلاث خصال: یجیب إذا سئل و ینطق إذا عجز القوم عن الکلام و یشیر بالرّأی الّذی یکون فیه صلاح أهله، فمن لم یکن فیه من هذه الخصال الثّلاث شیء فهو أحمق. إنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قال: لا یجلس فی صدر المجلس إلاّ رجل فیه هذه الخصال الثّلاث أو واحده منهنّ فمن لم یکن فیه شیء منهنّ فجلس فهو أحمق. و قال الحسن بن علیّ علیه السّلام إذا طلبتم الحوائج فاطلبوها من أهلها قیل.

یا ابن رسول اللّه: و من أهلها قال: الّذین قصّ اللّه فی کتابه و ذکرهم، فقال:

إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ قال: هم أولو العقول و قال علیّ بن الحسین علیهما السّلام:

ص :5٠

و سرنگونی گرایند. همانا کسی که شناخت و خرد را از جانب خدا نیابد، از خدا نترسد و آنکه از جانب خدا خرد نیابد، دلش بر شناختی استوار گره نخورد که بدان بینا شود و حقیقتش را در دلش دریابد، و کسی به این جایگاه رسد که گفتار و کردارش یکی شود و نهان آن شخص با عیانش همسان باشد؛ زیرا خدا-نامش بلندمرتبه است-بر درون ناپیدای خرد نشانه ای ننهاد جز ظاهری که بازگوکنندۀ درون باشد.

ای هشام! امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود: خدا را با چیزی برتر از خرد نپرستند و تا چند ویژگی در انسان نباشد، خردش به کمال نرسد: مردم از کفر بدی اش در امان مانند و به راه یافتگی و نیکی اش امید بندند. فزونی دارایی اش [به دیگران] بخشیده شده و فزونی گفتارش بازداشته شده است. نصیبش از دنیا به اندازه خوراک روزانه اش باشد. در همۀ زندگی اش از دانش سیری نیابد. خواری با خدا در نزدش از ارجمندی با غیر خدا دوست داشتنی تر است و فروتنی در نزدش از سرشناس بودن دوست داشتنی تر است. نیکی اندک دیگران را بسیار و نیکی بسیار خود را اندک شمارد. همه مردم را از خود بهتر داند و خود را، در دل، از همه بدتر شمارد و این تمام مطلب است.

ای هشام! خردمند دروغ نگوید، هرچند خواسته اش در دروغگویی نهفته باشد.

ای هشام! هرکه را جوانمردی نباشد، دین ندارد و هرکه را خرد نباشد، مردانگی ندارد. بلندپایه ترین مردم کسی است که دنیا را برای خود باارزش نشمارد. همانا برای پیکرهایتان، بهایی جز بهشت نباشد، پس آن را به غیر بهشت نفروشید.

ای هشام! امیر مؤمنان علیه السّلام همواره می فرمود: از نشانه های خردمند این است که در او سه خصلت باشد: چون از او پرسند، پاسخ دهد؛ و وقتی مردم از سخن درمانند، او سخن گوید؛ رأیی ابراز کند که به صلاح همگنانش باشد. پس هرکه در او هیچ یک از این سه خصلت نباشد، نابخرد است. امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:

کسی بر فراز مجلس ننشیند مگر مردی که یکی از این سه خصلت یا یکی از آنها را دارا باشد و آنکه هیچ ندارد و برفراز مجلس نشیند، نابخرد است.

حسن بن علی علیهما السّلام فرمود: چون در پی [برآوردن]نیازهای خویش بودید آنها را از اهلش بخواهید. عرض شد: ای پسر پیامبر خدا، اهلش کیست؟ فرمود:

آنان که خدا در کتابش از آنان سخن گفته و یاد نموده و فرموده است: (تنها صاحبان خرد یادآور شوند و پند گیرند.) [زمر (٣٩) : آیۀ ٩]و آنها خردمندانند.

ص :5١

مجالسه الصّالحین داعیه إلی الصّلاح و آداب العلماء زیاده فی العقل و طاعه ولاه العدل تمام العزّ و استثمار المال تمام المروءه و إرشاد المستشیر قضاء لحقّ النّعمه و کفّ الأذی من کمال العقل و فیه راحه البدن عاجلا و آجلا. یا هشام إنّ العاقل لا یحدّث من یخاف تکذیبه و لا یسأل من یخاف منعه و لا یعد ما لا یقدر علیه و لا یرجو ما یعنّف برجائه و لا یقدم علی ما یخاف فوته بالعجز عنه.

[١٣]١٣-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: العقل غطاء ستیر و الفضل جمال ظاهر فاستر خلل خلقک بفضلک و قاتل هواک بعقلک، تسلم لک المودّه و تظهر لک المحبّه.

[١4]١4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن حدید، عن سماعه بن مهران قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام و عنده جماعه من موالیه فجری ذکر العقل و الجهل فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: اعرفوا العقل و جنده و الجهل و جنده تهتدوا قال سماعه: فقلت: جعلت فداک لا نعرف إلاّ ما عرّفتنا، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق العقل و هو أوّل خلق من الرّوحانیّین عن یمین العرش من نوره فقال له أدبر فأدبر، ثمّ قال له أقبل فأقبل، فقال اللّه تبارک و تعالی: خلقتک خلقا عظیما و کرّمتک علی جمیع خلقی، قال: ثمّ خلق الجهل من البحر الأجاج ظلمانیّا فقال له: أدبر فأدبر: ثمّ قال له: أقبل فلم یقبل فقال له: استکبرت فلعنه:

ثمّ جعل للعقل خمسه و سبعین جندا فلمّا رأی الجهل ما أکرم اللّه به العقل و ما أعطاه أضمر له العداوه فقال الجهل: یا ربّ؟ هذا خلق مثلی خلقته و کرّمته و قوّیته و أنا ضدّه و لا قوّه لی به فأعطنی من الجند مثل ما أعطیته فقال:

ص :5٢

امام سجاد علیه السّلام فرمود: از همنشینی با نیکان صلاح انگیزد و آداب دانشمندان بر خرد افزاید و فرمان بری از زمامداران دادگستر، کمال ارجمندی و بهره برداری از دارایی کمال جوانمردی و راهنمایی مشورت جو، به جای آوردن حقّ نعمت و خودداری از آزار [دیگران]نشانۀ کمال خرد باشد و آسایش تن در سرای زودگذر دنیا و سرای واپسین مایۀ آسایش تن است.

ای هشام! همانا خردمند به کسی که بترسد دروغ گویش شمارد، خبر ندهد و از آنکه بیم دارد دریغش دارد، چیزی نخواهد و به آنچه در توان ندارد، وعده ندهد و به آنچه که در امیدواری به آن، مورد سرزنشی سخت قرار گیرد امید نبندد و به کاری که بترسد در آن درماند، دست نزند.

[١٣]١٣-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: خرد، پرده ای نهان دارنده و فضیلت، چهره ای نمایان است؛ پس نقص و کاستی تن خویش را با فضیلتت نهان دار و هوس خویش را با خردت بکش تا دوستی مردم با تو، سالم ماند و مهرورزی آنان بر تو آشکار شود.

[١4]١4-سماعۀ مهران گوید: نزد امام صادق علیه السّلام بودم و گروهی از دوستانش نیز در حضورش بودند که سخن از خرد و نادانی به میان آمد، حضرت علیه السّلام فرمود:

خرد را با لشکرش و نادانی را با لشکرش بشناسید تا از هدایت یافتگان باشد.

[سماعه گوید:]عرض کردم: قربانت گردم! جز آنچه به ما یاد داده اید، چیزی نمی دانیم. امام علیه السّلام فرمود: همانا خدای بزرگ و والا خرد را آفرید و آن نخستین آفریده از روحانیّین است که خدا آن را از سمت راست عرش از نور خویش بیافرید، پس به او فرمود: برگرد پس برگشت، سپس فرمود: پیش آی، پس پیش رو آمد. خدای پرخیر و والا فرمود: تو را مخلوقی بزرگ آفریدم و بر تمام آفریدگانم تو را ارجمند داشتم. سپس نادانی را از دریایی تلخ و تیره آفرید و به او فرمود: برگرد، پس برگشت و سپس فرمود: پیش آی، پس پیش نیامد. فرمود: خویش را بزرگ داشتی. آن گاه او را لعنت نمود و سپس برای خرد، هفتاد و پنج لشکر قرار داد. پس چون نادانی دید که خدا چگونه بر خرد ارج می نهد و چه به او بخشیده است، دشمنی او را به دل گرفت و عرض کرد: پروردگارا، او آفریده ای همانند من است. او را آفریدی و ارج نهادی و توانایش ساختی؛ من ضدّ اویم و توان و نیرویی ندارم، پس همانند لشکری که به او ارزانی داشته ای به من نیز ارزانی نما.

ص :5٣

نعم فإن عصیت بعد ذلک أخرجتک و جندک من رحمتی قال: قد رضیت فأعطاه خمسه و سبعین جندا فکان ممّا أعطی العقل من الخمسه و السّبعین الجند الخیر و هو وزیر العقل و جعل ضدّه الشّرّ و هو وزیر الجهل و الإیمان و ضدّه الکفر و التّصدیق و ضدّه الجحود و الرّجاء و ضدّه القنوط و العدل و ضدّه الجور و الرّضا و ضدّه السّخط و الشّکر و ضدّه الکفران و الطّمع و ضدّه الیأس و التّوکّل و ضدّه الحرص و الرّأفه و ضدّها القسوه و الرّحمه و ضدّها الغضب و العلم و ضدّه الجهل و الفهم و ضدّه الحمق و العفّه و ضدّها التّهتّک و الزّهد و ضدّه الرّغبه و الرّفق و ضدّه الخرق و الرّهبه و ضدّه الجرأه و التّواضع و ضدّه الکبر و التّؤده و ضدّها التّسرّع و الحلم و ضدّها السّفه و الصّمت و ضدّه الهذر و الاستسلام و ضدّه الاستکبار و التّسلیم و ضدّه الشّکّ و الصّبر و ضدّه الجزع و الصّفح و ضدّه الانتقام و الغنی و ضدّه الفقر و التّذکّر و ضدّه السّهو و الحفظ و ضدّه النّسیان و التّعطّف و ضدّه القطیعه و القنوع و ضدّه الحرص و المؤاساه و ضدّها المنع و المودّه و ضدّها العداوه و الوفاء و ضدّه الغدر و الطّاعه و ضدّها المعصیه و الخضوع و ضدّه التّطاول و السّلامه و ضدّها البلاء و الحبّ و ضدّه البغض و الصّدق و ضدّه الکذب و الحقّ و ضدّه الباطل و الأمانه و ضدّها الخیانه و الإخلاص و ضدّه الشّوب و الشّهامه و ضدّها البلاده [و الفهم و ضدّه الغباوه و المعرفه و ضدّها الإنکار]و المداراه و ضدّها المکاشفه و سلامه الغیب و ضدّها المماکره و الکتمان و ضدّه الإفشاء و الصّلاه و ضدّها الإضاعه و الصّوم و ضدّه الإفطار و الجهاد و ضدّه النّکول و الحجّ و ضدّه نبذ المیثاق و صون الحدیث و ضدّه النّمیمه و برّ الوالدین و ضدّه العقوق و الحقیقه و ضدّها الرّیاء و المعروف و ضدّه المنکر و السّتر

ص :54

پس خدای فرازمند فرمود: آری، می دهم؛ ولی اگر از این پس از فرمانم سر باز زنی، تو و لشکرت را از پیشگاه رحمتم بیرون رانم. عرض کرد: به راستی که پذیرفتم. پس خدا هفتاد و پنج لشکر به او داد پس آنچه را که خدا به خرد ارزانی فرمود هفتاد و پنج لشکر بود (و آنها) ؛١-نیکی و آن وزیر خرد است و ضدّ آن را بدی قرار داد که وزیر نادانی است؛٢-ایمان و ضدّ آن کفر؛٣-باورداری و ضدّ آن ناباوری حقّ؛4-امیدواری [به پاداش الهی]و ضدّ آن ناامیدی؛5-دادگری و ضدّ آن بیدادگری؛6-خشنودی [به قضای الهی]و ضدّ آن ناخشنودی [به قضای الهی]؛٧-سپاسداری و ضدّ آن ناسپاسی؛٨-چشم داشت [از رحمت خدا] و ضدّ آن، ناامیدی از رحمتش؛٩-توکّل (به خدا) و ضدّ آن آز؛١٠-نرم دلی و ضدّ آن سخت دلی؛١١-مهربانی و ضدّ آن کینه توزی؛١٢-دانش و ضدّ آن نادانی؛ ١٣-شعور و ضدّ آن کودنی؛١4-پاکدامنی و ضدّ آن پرده دری؛١5-پارسایی و ضدّ آن دنیاپرستی؛١6-نرم رفتاری و ضدّ آن بدرفتاری؛١٧-بیم و ضدّ آن گستاخی؛ ١٨-فروتنی و ضدّ آن بزرگی؛١٩-آرامی و ضدّ آن شتاب زدگی؛٢٠-خردمندی و ضدّ آن بی خردی؛٢١-خاموشی و ضدّ آن پرگوییی؛٢٢-پذیرفتن حقّ و ضدّ آن گردن کشی؛٢٣-فرمانبری و ضدّ آن تردید کردن؛٢4-شکیبایی و ضدّ آن بی قراری؛ ٢5-چشم پوشی و ضدّ آن انتقام جویی؛٢6-بی نیازی و ضدّ آن نیازمندی؛٢٧-به یاد داشتن و ضدّ آن بی خبر بودن؛٢٨-در خاطر نگه داشتن و ضدّ آن فراموشی؛ ٢٩-مهرورزی و ضدّ آن کناره گیری؛٣٠-قناعت و ضدّ آن حرص و آز؛٣١-گشاده دستی و ضدّ آن مضایقه؛٣٢-دوستی و ضدّ آن دشمنی؛٣٣-پیمان داری و ضدّ آن پیمان شکنی؛ ٣4-فرمان بری و ضدّ آن نافرمانی؛٣5-فروتنی و ضدّ آن گردنفرازی؛٣6-سلامتی و ضدّ آن ناگواری؛٣٧-دوست داری و ضدّ آن دشمن داری؛٣٨-راست گویی و ضدّ آن دروغ گویی؛٣٩-حق (درستی) و ضدّ آن باطل (نادرستی) ؛4٠-امانت و ضدّ آن خیانت؛4١-پاکدلی و ضدّ آن ناپاکدلی؛4٢-شجاعت و پردلی و ضدّ آن گستاخی و بی شرمی؛ [زیرکی و ضدّ آن نفهمیدن؛ شناختن و ضدّ آن انکار کردن]4٣-مدارا و ضدّ آن تندی؛44-پاک درونی و ضدّ آن حیله گری به همدیگر؛45-رازداری و ضدّ آن افشاگری؛46-نمازگزاری و ضدّ آن تباه گری (نماز) ؛4٧-روزه داری و ضدّ آن روزه خوری؛4٨-جهادگری و ضدّ آن جهادگریزی؛4٩-حجّ گزاری و ضدّ آن پیمان حجّ شکستن؛5٠-نگاهداری [سخن مردم]و ضدّ آن سخن چینی؛ 5١-نیکی به پدر و مادر و ضدّ آن سرپیچی از آنها؛5٢-حقیقت ورزی و ضدّ آن ریاکاری؛5٣-پسند و ضدّ آن ناپسند؛54-خودپوشی و ضدّ آن خودآرایی؛

ص :55

و ضدّه التّبرّج و التّقیّه و ضدّها الإذاعه و الإنصاف و ضدّه الحمیّه و التّهیئه و ضدّها البغی و النّظافه و ضدّها القذر و الحیاء و ضدّها الجلع و القصد و ضدّه العدوان و الرّاحه و ضدّها التّعب و السّهوله و ضدّها الصّعوبه و البرکه و ضدّها المحق [و العافیه و ضدّها البلاء]و القوام و ضدّه المکاثره و الحکمه و ضدّها الهواء و الوقار و ضدّه الخفّه و السّعاده و ضدّها الشّقاوه و التّوبه و ضدّها الإصرار و الاستغفار و ضدّه الاغترار و المحافظه و ضدّها التّهاون و الدّعاء و ضدّه الاستنکاف و النّشاط و ضدّه الکسل و الفرح و ضدّه الحزن و الألفه و ضدّها الفرقه و السّخاء و ضدّه البخل. فلا تجتمع هذه الخصال کلّها من أجناد العقل إلاّ فی نبیّ أو وصیّ نبیّ أو مؤمن قد امتحن اللّه قلبه للإیمان و أمّا سائر ذلک من موالینا فإنّ أحدهم لا یخلو من أن یکون فیه بعض هذه الجنود حتّی یستکمل و ینقی من جنود الجهل فعند ذلک یکون فی الدّرجه العلیا مع الأنبیاء و الأوصیاء و إنّما یدرک ذلک بمعرفه العقل و جنوده و بمجانبه الجهل و جنوده وفّقنا اللّه و إیّاکم لطاعته و مرضاته.

[١5]١5-جماعه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن علیّ بن فضّال، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما کلّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم العباد بکنه عقله قطّ و قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: إنّا معاشر الأنبیاء أمرنا أن نکلّم النّاس علی قدر عقولهم.

[١6]١6-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن جعفر، عن أبیه علیهما السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّ قلوب الجهّال تستفزّها الأطماع و ترتهنها المنی و تستعلقها الخدائع.

ص :56

55-مخفی کاری و ضدّ آن آشکارنمایی؛56-انصاف ورزی و ضدّ آن تعصّب ورزی؛5٧-سازگاری و ضدّ آن تجاوزگری؛5٨-پاکیزگی و ضدّ آن آلودگی؛ 5٩-حیا و ضدّ آن بی حیایی؛6٠-میانه روی و ضدّ آن زیاده روی؛6١-آسودگی و ضدّ آن سختی؛6٢-آسان گیری و ضدّ آن سخت گیری؛6٣-برکت داشتن و ضدّ آن بی برکتی؛ [تندرستی و ضدّ آن گرفتاری؛]64-اعتدال و ضدّ آن فزون طلبی؛ 65-حکمت جویی و ضدّ آن هوسبازی؛66-متانت و ضدّ آن سبکی؛6٧-نیک بختی و ضدّ آن بدبختی؛6٨-توبه (بازگشت به خدا) و ضدّ آن پافشاری بر گناه؛ 6٩-آمرزش جویی و ضدّ آن فریفتگی [به نعمت ها و فراموشی گناهان خویش]؛ ٧٠-مراقبت و ضدّ آن سهل انگاری؛٧١-دعا کردن و ضدّ آن تکبّرورزی و سر باز زدن از دعا؛٧٢-خرّمی و شادابی و ضدّ آن تنبلی و کسالت؛٧٣-خوشحالی [از فرمانبری خدا]و ضدّ آن غمگینی [از فرمانبری خدا]؛٧4-الفت گیری [با نیکان] و ضدّ آن کناره گیری [از نیکان]؛٧5-بخشندگی و ضدّ آن تنگ نظری.

تمام این صفت ها که لشکریان خردند، جز در پیغمبر یا جانشین او یا مؤمنی که خدا دلش را با ایمان آزموده است، جمع نشود و اما دوستان دیگر ما برخی از اینها را دارند تا اینکه به تدریج لشکریان خرد در آنان کامل شود و از لشکریان جهل پاک گردند. پس در آن هنگام با پیغمبران و جانشینان در بلندترین مرتبه همراه شوند که این مقام تنها با شناختن خرد و لشکریانش و دوری از نادانی و لشکریانش به دست آید. خداوند ما و شما را به فرمانبری و خشنودی توفیق دهد.

[١5]١5-حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هیچ گاه رسول خدا از ژرفای خرد خود با مردم سخن نگفت، بلکه می فرمود: ما گروه پیغمبران دستور داریم که با مردم به اندازه خردشان سخن گوییم.

[١6]١6-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: همانا زیاده خواهی ها دل های نادانان را از جا برکند و آرزوها (ی نابجا) دل هایشان را در گرو می گذارد و نیرنگ ها به دامشان می اندازد.

ص :5٧

[١٧]١٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبید اللّه الدّهقان، عن درست، عن إبراهیم بن عبد الحمید قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أکمل النّاس عقلا أحسنهم خلقا.

[١٨]١٨-علیّ، عن أبیه، عن أبی هاشم الجعفریّ قال:

کنّا عند الرّضا علیه السّلام فتذاکرنا العقل و الأدب فقال: یا أبا هاشم العقل حباء من اللّه، و الأدب کلفه، فمن تکلّف الأدب قدر علیه، و من تکلّف العقل لم یزدد بذلک إلاّ جهلا.

[١٩]١٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: جعلت فداک إنّ لی جارا کثیر الصّلاه کثیر الصّدقه، کثیر الحجّ لا بأس به قال: فقال: یا إسحاق؟ کیف عقله؟ قال: قلت له: جعلت فداک لیس له عقل، قال: فقال: لا یرتفع بذلک منه.

[٢٠]٢٠-الحسین بن محمّد، عن أحمد بن محمّد السّیّاریّ، عن أبی یعقوب البغدادیّ قال:

قال ابن السّکّیت لأبی الحسن علیه السّلام: لما ذا بعث اللّه موسی بن عمران علیه السّلام بالعصا و یده البیضاء و آله السّحر؟ و بعث عیسی بآله الطّبّ؟ و بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و علی جمیع الأنبیاء بالکلام و الخطب فقال أبو الحسن علیه السّلام: إنّ اللّه لمّا بعث موسی علیه السّلام کان الغالب علی أهل عصره السّحر فأتاهم من عند اللّه بما لم یکن فی وسعهم مثله و ما أبطل به سحرهم و أثبت به الحجّه علیهم و إنّ اللّه بعث عیسی فی وقت قد ظهرت فیه الزّمانات و احتاج النّاس إلی الطّبّ فأتاهم من عند اللّه بما لم یکن عندهم مثله و بما أحیا لهم

ص :5٨

[١٧]١٧-امام صادق علیه السّلام فرمود: خردمندترین مردم، نیک رفتارترین آنهاست.

[١٨]١٨-ابو هاشم جعفری گوید: نزد امام رضا علیه السّلام بودیم و از خرد و ادب سخن می گفتیم. امام علیه السّلام فرمود: ای ابو هاشم! خرد هدیه ای از سوی خدا است و ادب با سختی فراهم آید؛ پس هرکه به سختی در پی ادب آموزی رود، آن را به دست آورد و هرکه در به دست آوردن خرد به سختی افتد بر نادانی خویش افزاید.

[١٩]١٩-اسحاق عمّار گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: قربانت گردم! من همسایه ای دارم که نمازگزاری و صدقه دادن و حجّ گزاری اش بسیار است و [به ظاهر]عیبی ندارد. فرمود: ای اسحاق! خردش چگونه است؟ گفتم: قربانت گردم! خرد درستی ندارد. فرمود: پس با آن کردارها، جایگاهش فرازتر نمی رود.

[٢٠]٢٠-ابن سکّیت گوید: به امام هادی علیه السّلام عرض کردم: چرا خدا حضرت موسی را با عصا و ید بیضا و وسایل جادوگری برانگیخت و حضرت عیسی را با طبابت و حضرت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را با گفتار و سخنرانی برانگیخت؟ حضرت فرمود: هنگامی که خدا موسی علیه السّلام را برانگیخت، جادوگری بر مردم روزگارش چیره گر بود [و فراگیر شده بود]؛ پس او از خدا چیزی آورد که انجام دادن کاری مانند آن در توانشان نبود و با آن جادوی آنها را بی اثر ساخت و حجّت خویش را بر ایشان استوار نمود. و عیسی علیه السّلام هنگامی برانگیخت که بیماری های ریشه دار پدیدار گشته بود و مردم به طبّ نیاز داشتند، پس او از جانب خدا چیزی آورد که مانندش را نداشتند، پس [به اجازۀ خدا]مردگان را زنده کرد

ص :5٩

الموتی و أبرأ الأکمه و الأبرص بإذن اللّه و أثبت به الحجّه علیهم. و إنّ اللّه بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فی وقت کان الغالب علی أهل عصره الخطب و الکلام و أظنّه قال: الشّعر فأتاهم من عند اللّه من مواعظه و حکمه ما أبطل به قولهم و أثبت به الحجّه علیهم، قال: فقال ابن السّکّیت: تاللّه ما رأیت مثلک قطّ فما الحجّه علی الخلق الیوم؟ قال: فقال علیه السّلام: العقل یعرف به الصّادق علی اللّه فیصدّقه و الکاذب علی اللّه فیکذّبه، قال: فقال ابن السّکّیت: هذا و اللّه هو الجواب.

[٢١]٢١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن المثنّی الحنّاط، عن قتیبه الأعشی، عن ابن أبی یعفور، عن مولی لبنی شیبان، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا قام قائمنا وضع اللّه یده علی رءوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به أحلامهم.

[٢٢]٢٢-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن سلیمان، عن علیّ بن إبراهیم، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

حجّه اللّه علی العباد النّبیّ و الحجّه فیما بین العباد و بین اللّه العقل.

[٢٣]٢٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد مرسلا قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: دعامه الإنسان العقل و العقل منه الفطنه و الفهم و الحفظ و العلم و بالعقل یکمل و هو دلیله و مبصره و مفتاح أمره، فإذا کان تأیید عقله من النّور کان عالما، حافظا، ذاکرا، فطنا، فهما فعلم بذلک کیف و لم و حیث و عرف من نصحه و من غشّه، فإذا عرف ذلک عرف مجراه و موصوله و مفصوله و أخلص الوحدانیّه للّه و الإقرار بالطّاعه فإذا فعل ذلک کان مستدرکا لما فات و واردا علی ما هو آت، یعرف ما هو فیه و لأیّ شیء هو هاهنا و من

ص :6٠

و کور مادرزاد و پیس را درمان نمود و حجّت را برایشان استوار نمود. و خدا حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را هنگامی برانگیخت که سخنرانی و سخنوری بر مردم روزگارش چیره گر بود [و فراگیر شده بود]-به گمانم شعر را هم فرمود-پس آن حضرت از طرف خدا، پندها و حکمت هایی آورد که گفتار آنها را بی اثر ساخت و حجّت را بر آنها استوار نمود. ابن سکّیت گفت: به خدا سوگند هرگز مانند تو را ندیدم. بفرمایید امروزه، حجّت خدا بر مردم چیست؟ فرمود: خرد است که با آن راستگوی دربارۀ خدا را می شناسند و او را راستگو می انگارند و دروغگوی دربارۀ خدا را می شناسند و او را دروغگو می انگارند. ابن سکّیت گفت: به خدا سوگند، این سخن، همان پاسخ درست است!

[٢١]٢١-امام باقر علیه السّلام فرمود: چون قائم ما به پا خیزد، خداوند دست [رحمتش]را بر سر بندگان نهد؛ پس خردشان را گرد هم آورد [در پیروی از امام حقّ هم رأی شوند]دانایی ایشان را به کمال رساند.

[٢٢]٢٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: پیامبر، حجّت خدا بر بندگان و خرد، حجّت میان بندگان و خدا است.

[٢٣]٢٣-امام صادق علیه السّلام فرمود: انسان برپایۀ خرد استوار است و هوش و فهم و حافظه و دانش از خرد سرچشمه می گیرند. انسان با خرد به کمال رسد و خرد راهنما و روشنگر و کلید و گشایشگر کار اوست. آن گاه که خردش با فروغ الهی تأیید گردد؛ دانا، حافظ، یادآور، هوشیار و فهمیده باشد و از این رو بداند چگونه و چرا و کجاست و آن کس را که نیکی اش را خواهد و آن کس را که گمراهش سازد بشناسد و وقتی آن را شناخت، روش زندگی، پیوسته شدن و گسسته شدن خود را بشناسد و در یگانگی خدا و فرمان پذیری از او پاکدل باشد. چون چنین کند از دست رفته را به دست آورد و آنچه را در پیش است دریابد و بداند در چه وضعیّتی است

ص :6١

أین یأتیه و إلی ما هو صائر و ذلک کلّه من تأیید العقل.

[٢4]٢4-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن إسماعیل بن مهران، عن بعض رجاله، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العقل دلیل المؤمن.

[٢5]٢5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن حمّاد بن عثمان، عن السّریّ بن خالد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: یا علیّ لا فقر أشدّ من الجهل و لا مال أعود من العقل.

[٢6]٢6-محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن ابن أبی نجران، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا خلق اللّه العقل قال له: أقبل فأقبل ثمّ قال له: أدبر فأدبر فقال: و عزّتی و جلالی ما خلقت خلقا أحسن منک، إیّاک آمر و إیّاک أنهی و إیّاک أثیب و إیّاک أعاقب.

[٢٧]٢٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الهیثم بن أبی مسروق النّهدیّ، عن الحسین بن خالد، عن إسحاق بن عمّار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: الرّجل آتیه و أکلّمه ببعض کلامی فیعرفه کلّه و منهم من آتیه فأکلّمه بالکلام فیستوفی کلامی کلّه ثمّ یردّه علیّ کما کلّمته و منهم من آتیه فأکلّمه فیقول: أعد علیّ فقال: یا إسحاق و ما تدری لم هذا؟ قلت: لا، قال: الّذی تکلّمه ببعض کلامک فیعرفه کلّه فذاک من عجنت نطفته بعقله و أمّا الّذی تکلّمه ببعض کلامک فیعرفه کلّه فذاک من عجنت نطفته بعقله و أمّا الّذی تکلّمه فیستوفی کلامک ثمّ یجیبک علی کلامک فذاک الّذی رکّب عقله فیه فی بطن أمّه، و أمّا الّذی تکلّمه بالکلام فیقول: أعد علیّ فذاک الّذی رکّب عقله فیه بعد ما کبر فهو یقول لک: أعد علیّ.

ص :6٢

و برای چه در اینجاست و از کجا آمده و به کجا روی می نهد؟ اینها همه از تأیید خرد می باشد.

[٢4]٢4-امام صادق علیه السّلام فرمود: خرد راهنمای مؤمن است.

[٢5]٢5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: ای علی، تهی دستی ای سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودآورتر از خرد نیست.

[٢6]٢6-امام باقر علیه السّلام فرمود: چون خدا خرد را آفرید به او فرمود: پیش آی، پیش آمد؛ سپس فرمود: بازگرد، پس بازگشت؛ پس فرمود: به بزرگی و شکوهم سوگند، آفریده ای نیکوتر از تو نیافریدم. تنها تو را فرمان دهم و تو را بازدارم و تنها تو را پاداش دهم و تو را کیفر کنم.

[٢٧]٢٧-اسحاق بن عمّار گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: نزد مردی می روم و بخشی از سخنم را به او می گویم و او همۀ مقصودم را درمی یابد و کسی هم هست که نزدش می روم و سخنم را می گویم و او همۀ سخنم را درمی یابد و بنابر سخن من، پاسخ می دهد و نزد مرد دیگری می روم و سخنم را می گویم. او می گوید: بازگوی. امام علیه السّلام فرمود: ای اسحاق! می دانی چرا چنین است؟ عرض کردم: نه. فرمود: آنکه همۀ سخنت را با بخشی از گفتارت درمی یابد، کسی است که نطفه اش با خردش در هم آمیخته است و آن کس که همۀ سخنت را به او می گویی و درمی یابد و پاسخت را می دهد، کسی است که خردش در شکم مادر با او درآمیخته است و آنکه وقتی با او سخن گویی، می گوید: دیگربار بازگو، کسی است که پس از بزرگ شدن خردش با او آمیخته شده است؛ از این رو اوست که می گوید: بازگوی.

ص :6٣

[٢٨]٢٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن بعض من رفعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: إذا رأیتم الرّجل کثیر الصّلاه کثیر الصّیام فلا تباهوا به حتّی تنظروا کیف عقله.

[٢٩]٢٩-بعض أصحابنا رفعه، عن مفضّل بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یا مفضّل لا یفلح من لا یعقل و لا یعقل من لا یعلم و سوف ینجب من یفهم و یظفر من یحلم و العلم جنّه و الصّدق عزّ و الجهل ذلّ و الفهم مجد و الجود نجح و حسن الخلق مجلبه للمودّه و العالم بزمانه لا تهجم علیه اللّوابس و الحزم مساءه الظّنّ و بین المرء و الحکمه نعمه العالم و الجاهل شقیّ بینهما و اللّه ولیّ من عرفه و عدوّ من تکلّفه و العاقل غفور و الجاهل ختور و إن شئت أن تکرم فلن و إن شئت أن تهان فاخشن و من کرم أصله لان قلبه و من خشن عنصره غلظ کبده و من فرّط تورّط و من خاف العاقبه تثبّت عن التّوغّل فیما لا یعلم و من هجم علی أمر بغیر علم جدع أنف نفسه و من لم یعلم لم یفهم و من لم یفهم لم یسلم و من لم یسلم لم یکرم و من لم یکرم یهضم و من یهضم کان ألوم و من کان کذلک کان أحری أن یندم.

[٣٠]٣٠-محمّد بن یحیی، رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام من استحکمت لی فیه خصله من خصال الخیر احتملته علیها و اغتفرت فقد ما سواها و لا أغتفر فقد عقل و لا دین، لأنّ مفارقه الدّین مفارقه الأمن فلا یتهنّأ بحیاه مع مخافه و فقد العقل فقد الحیاه و لا یقاس إلاّ بالأموات.

ص :64

[٢٨]٢٨-امام صادق علیه السّلام از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده که فرمود: وقتی مردی را دیدید که بسیار نماز می گزارد و بسیار روزه می دارد، به او ننازید تا آنگاه که دریابید خردش چگونه است.

[٢٩]٢٩-امام صادق علیه السّلام فرمود: ای مفضّل! آن کس که خرد نورزد، رستگار نشود و آن کس که نادان باشد خرد نورزد زودا که فهم یابد آن کس که والاتبار باشد و آنکه بردباری کند پیروز شود. و دانش سپر و راستی، ارجمندی و نادانی، خواری و فهمیدن بزرگواری و سخاوت کامیابی و خوش خویی دوستی آورنده است و آن کس که آگاه به زمانش باشد، ابهام ها و تردیدها بر او هجوم نیاورد.

دوراندیشی، بدبینی است. نعمت وجود دانا واسطه میان انسان و حکمت است و نادان در این میان بدبخت می باشد. خدا دوست آن کس باشد که او را شناخت و دشمن کسی است که خودسرانه خویش را در زحمت شناختنش انداخت. بسیار بخشاینده و نادان فریبنده است. اگر خواهی گرامی باشی، نرم رفتار و آرام باش و اگر خواهی زبون گردی، درشتی کن. والاتبار نرم دل باشد و بداصل، سخت دل.

کسی که کوتاهی کند به پرتگاه فروافتد و کسی که از سرانجام بیم دارد، از نسنجیده کاری سالم ماند. هرکه ندانسته به کاری دست یازد، بینی خود را بریده است (خود را به نهایت خواری انداخته است) و هرکه دانایی نداشته باشد درنیابد و هرکه درنیابد، سالم نماند و آنکه سالم نماند، گرامی نگردد و آن که گرامی نگردد، خرد شود و هرکس خرد گردد، سرزنش شود و کسی که چنین است، شایستۀ پشیمانی است.

[٣٠]٣٠-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: کسی را که آگاه شوم بر یکی از خصلت های نیک استوار است، بپذیرم و از نداشتن خصلت های نیک دیگر، چشم پوشم؛ ولی از نداشتن خرد و دین نگذرم؛ زیرا جدایی از دین، جدایی از امان یافتگی است و زندگی همراه با هراس [و ناامنی]، گوارا نباشد و نداشتن خرد، نداشتن زندگانی است و بی خردان تنها با مردگان مقایسه شوند.

ص :65

[٣١]٣١-علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن موسی بن إبراهیم المحاربیّ، عن الحسن بن موسی، عن موسی بن عبد اللّه، عن میمون بن علیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إعجاب المرء بنفسه دلیل علی ضعف عقله

[٣٢]٣٢-أبو عبد اللّه العاصمیّ، عن علیّ بن الحسن، عن علیّ بن أسباط، عن الحسن بن الجهم، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

ذکر عنده أصحابنا و ذکر العقل قال: فقال علیه السّلام لا یعبأ بأهل الدّین ممّن لا عقل له قلت: جعلت فداک إنّ ممّن یصف هذا الأمر قوما لا بأس بهم عندنا و لیست لهم تلک العقول فقال: لیس هؤلاء ممّن خاطب اللّه إنّ اللّه خلق العقل فقال له:

أقبل فأقبل و قال له أدبر فأدبر، فقال: و عزّتی و جلالی ما خلقت شیئا أحسن منک أو أحبّ إلیّ منک، بک آخذ و بک أعطی.

[٣٣]٣٣-علیّ بن محمّد، عن أحمد بن محمّد، بن خالد، عن أبیه، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لیس بین الإیمان و الکفر إلاّ قلّه العقل قیل: و کیف ذاک یا ابن رسول اللّه؟ قال: إنّ العبد یرفع رغبته إلی مخلوق فلو أخلص نیّته للّه لأتاه الّذی یرید فی أسرع من ذلک.

[٣4]٣4-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن عبید اللّه الدّهقان، عن أحمد بن عمر الحلبیّ، عن یحیی بن عمران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: بالعقل استخرج غور الحکمه و بالحکمه استخرج غور العقل و بحسن السّیاسه یکون الأدب الصّالح قال: و کان یقول: التّفکّر حیاه قلب البصیر کما یمشی الماشی فی الظّلمات بالنّور بحسن التّخلّص و قلّه التّربّص.

ص :66

[٣١]٣١-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: خودبزرگ بینی انسان، نشانۀ کم خردی اوست.

[٣٢]٣٢-حسن جهم گوید: نزد امام رضا علیه السّلام از یاران و شیعیان آن حضرت سخن به میان آمد و نیز از خرد سخن به میان آمد امام علیه السّلام فرمود: به دینداری که خرد ندارد، اعتنایی نکنند. عرض کردم: قربانت گردم! گروهی از مردمی امامت را باور دارند و ما بر آنها نقصی نمی بینیم درحالی که آن خرد را دارا نیستند.

فرمود: آنان مورد خطاب خدا نیستند. خدا خرد را آفرید و به او فرمود: پیش آی، پس پیش آمد و فرمود: بازگرد، پس بازگشت. آن گاه فرمود: به بزرگی و شکوهم سوگند، چیزی بهتر و دوست داشتنی تر از تو نیافریدم. به سبب تو، بندگان را بازخواست کنم و ببخشایم.

[٣٣]٣٣-امام صادق علیه السّلام فرمود: میان ایمان و کفر جز کم خردی نباشد.

عرض شد: ای پسر پیغمبر، چگونه چنین باشد؟ فرمود: بندۀ خدا خواسته اش را نزد آفریدۀ خدا می برد در حالی که اگر نیّتش را برای خدا پیراسته سازد آنچه را که می خواهد شتابان تر به دست آرد.

[٣4]٣4-امام صادق علیه السّلام روایت نموده که امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود: ژرفای حکمت، با خرد و ژرفای خرد با حکمت پدیدار شود. نیک تدبیری، مایۀ ادب شایسته است و نیز همواره می فرمود: اندیشه، مایۀ زنده مانی دل انسان بینا است؛ رونده در تاریکی به وسیله نور گام بردارد همانگونه که گام سپارندۀ در تاریکی، [چون]با نور گام سپارد به نیکی [از تاریکی]نجات یابد و درنگش اندک باشد.

ص :6٧

[٣5]٣5-عدّه من أصحابنا، عن عبد اللّه البزّاز، عن محمّد بن عبد الرّحمن بن حمّاد، عن الحسن بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

فی حدیث طویل إنّ أوّل الأمور و مبدأها و قوّتها و عمارتها الّتی لا ینتفع بشیء إلاّ به العقل الّذی جعله اللّه زینه لخلقه و نورا لهم فبالعقل عرف العباد خالقهم و أنّهم مخلوقون و أنّه المدبّر لهم و أنّهم المدبّرون و أنّه الباقی و هم الفانون و استدلّوا بعقولهم علی ما رأوا من خلقه، من سمائه و أرضه و شمسه و قمره و لیله و نهاره و بأنّ له و لهم خالقا و مدبّرا لم یزل و لا یزول و عرفوا به الحسن من القبیح و أنّ الظّلمه فی الجهل و أنّ النّور فی العلم فهذا ما دلّهم علیه العقل. قیل له: فهل یکتفی العباد بالعقل دون غیره؟ قال: إنّ العاقل لدلاله عقله الّذی جعله اللّه قوامه و زینته و هدایته علم أنّ اللّه هو الحقّ و أنّه هو ربّه و علم أنّ لخالقه محبّه و أنّ له کراهیه و أنّ له طاعه و أنّ له معصیه فلم یجد عقله یدلّه علی ذلک و علم أنّه لا یوصل إلیه إلاّ بالعلم و طلبه و أنّه لا ینتفع بعقله إن لم یصب ذلک بعلمه فوجب علی العاقل طلب العلم و الأدب الّذی لا قوام له إلاّ به.

[٣6]٣6-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابه، عن ابن أبی عمیر، عن النّضر بن سوید، عن حمران و صفوان بن مهران الجمّال قالا:

سمعنا أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لا غنی أخصب من العقل و لا فقر أحطّ من الحمق و لا استظهار فی أمر بأکثر من المشوره فیه.

و هذا آخر کتاب العقل [و الجهل]و الحمد للّه وحده و صلّی اللّه علی محمّد و آله و سلّم تسلیما.

ص :6٨

[٣5]٣5-امام صادق علیه السّلام در حدیثی درازناک فرمود: آغاز کارها و سرچشمه و نیرو و آبادانی آن، خرد می باشد که هیچ چیزی ثمر ندهد جز به خرد. خردی که خدا آن را آراستگی و روشنایی آفریدگانش نهاد. با خرد، بندگان آفریدگار خود را بشناسند و آگاه شوند که آنان آفریده شدگانند و او تدبیرکننده و آنها تدبیرشدگان اویند و او پایدار و آن ها ناپایدارند. با خردشان بر آنچه که از آفریده اش، از آسمان و زمین، خورشید و ماه و شب و روزش می بینند برهان آورند که خود آنان و این آفریده ها، آفریننده و تدبیرکننده ای دارند که نابودی نیافته و نیابد. با خرد، زیبا را از زشت بازشناسند و دریابند که تاریکی در نادانی نهفته است و روشنی در دانش. این است آنچه خرد به آن راه نمود.

عرض کردند: آیا بندگان می توانند تنها به خرد بسنده کنند؟ فرمود: همانا خردمند با راهنمایی همان خردی که خداوند آن را، استواری و آراستگی و مایۀ هدایتش قرار داده است، دریابد که خداوند حق و پروردگار اوست و دریابد که برای آفریدگارش، پسند و ناپسند و فرمانبری و نافرمانی است و خردش را به تنهایی، راهنمای بر اینها، نمی بیند و درمی یابد که جز با جوییدن دانش به اینها دست نمی یابد و اگر به وسیله دانشش به اینها نرسد، خردش او را سودی نبخشیده است، پس بر خردمند واجب است که دانش و ادب بجوید که بی آن، استوار نماند.

[٣6]٣6-امام صادق علیه السّلام می فرمود: توانگری ای پربارتر از خرد و تنگدستی ای پست تر از نابخردی نیست و در هر کاری، یاری جویی ای فزون تر از مشورت نباشد.

و این پایان کتاب خرد [و نادانی است.]

و الحمد للّه وحده و صلّی اللّه علی محمّد و آله و سلّم تسلیما.

ص :6٩

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

کتاب فضل العلم باب فرض العلم و وجوب طلبه و الحثّ علیه [٣٧]١-أخبرنا محمّد بن یعقوب، عن علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن الحسن بن أبی الحسین الفارسیّ، عن عبد الرّحمن بن زید، عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: طلب العلم فریضه علی کلّ مسلم، ألا إنّ اللّه یحبّ بغاه العلم.

[٣٨]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن عبد اللّه، عن عیسی بن عبد اللّه العمریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

طلب العلم فریضه.

[٣٩]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن بعض أصحابه قال:

سئل أبو الحسن علیه السّلام: هل یسع النّاس ترک المسأله عمّا یحتاجون إلیه؟ فقال: لا.

[4٠]4-علیّ بن محمّد و غیره، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی حمزه، عن أبی إسحاق السّبیعیّ عمّن حدّثه قال:

ص :٧٠

به نام خداوند رحمتگر مهربان

کتاب فضیلت دانش

باب وجوب دانش و جوییدن آن و تشویق به آن

[٣٧]١-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: دانش جویی بر هر مسلمانی واجب است.

آگاه باشید که به راستی، خداوند جویندگان دانش را دوست دارد.

[٣٨]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: دانش جویی واجب است.

[٣٩]٣-از امام کاظم علیه السّلام پرسیدند: آیا مردم را سزد که دربارۀ آنچه نیاز دارند نپرسند؟ فرمود: نه.

[4٠]4-امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود: ای مردم! بدانید همانا کمال دین، دانش جویی

ص :٧١

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: أیّها النّاس اعلموا أنّ کمال الدّین طلب العلم و العمل به، ألا و إنّ طلب العلم أوجب علیکم من طلب المال إنّ المال مقسوم مضمون لکم قد قسمه عادل بینکم و ضمنه و سیفی لکم و العلم مخزون عند أهله و قد أمرتم بطلبه من أهله فاطلبوه.

[4١]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن یعقوب بن یزید، عن أبی عبد اللّه رجل من أصحابنا رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: طلب العلم فریضه. و فی حدیث آخر قال: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام قال: رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: طلب العلم فریضه علی کلّ مسلم، ألا و إنّ اللّه یحبّ بغاه العلم.

[4٢]6-علیّ بن محمّد بن عبد اللّه، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن علیّ بن أبی حمزه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: تفقّهوا فی الدّین فإنّه من لم یتفقّه منکم فی الدّین فهو أعرابیّ إنّ اللّه یقول [فی کتابه]: لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ.

[4٣]٧-الحسین بن محمّد، عن جعفر بن محمّد، عن القاسم بن الرّبیع، عن مفضّل بن عمر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: علیکم بالتّفقّه فی دین اللّه و لا تکونوا أعرابا فإنّه من لم یتفقّه فی دین اللّه لم ینظر اللّه إلیه یوم القیامه و لم یزکّ له عملا.

[44]٨-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج، عن أبان بن تغلب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لوددت أنّ أصحابی ضربت رءوسهم بالسّیاط حتّی یتفقّهوا.

ص :٧٢

و عمل بدان است. آگاه باشید که دانش جویی از مال جویی بر شما لازم تر است؛ زیرا دارایی برای شما تقسیم شده و تضمین گشته است که دادگری، آن را میان شما تقسیم نموده و [پرداختش را]بر عهده گرفته است و به شما می رساند، ولی دانش نزد اهلش گرد آمده است و شما دستور دارید آن را از اهلش بجویید؛ پس در پی اش باشید.

[4١]5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: دانش جویی واجب است و در حدیثی دیگر فرمود: دانش جویی بر هر مسلمانی واجب است. آگاه باشید که خداوند جویندگان دانش را دوست دارد.

[4٢]6-علی حمزه گوید: شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود: دین را نیکو بفهمید؛ زیرا هرکه از شما دین را نیک درنیابد بیابان گرد است. به راستی، خداوند در کتابش فرماید: (تا دانش دین را نیکو بیاموزند و چون به سوی مردم خویش بازگشتند مردم خویش را بیم دهند، شاید آنها بترسند و بپرهیزند.) [توبه (٩) : آیۀ ١٢٢].

[4٣]٧-امام صادق علیه السّلام می فرمود: بر شما باد که دین خدا را نیکو بیاموزید و بیابان گرد نباشید؛ زیرا هرکه دین خدا را نیکو نیاموزد و درنیابد، خداوند در روز رستاخیز به او روی نکند و کردارش را پاکیزه نشمارد.

[44]٨-امام صادق علیه السّلام فرمود: دوست داشتم بر سر یارانم تازیانه می نواختند تا دین را نیکو بیاموزند و دریابند.

ص :٧٣

[45]٩-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال له رجل: جعلت فداک رجل عرف هذا الأمر، لزم بیته و لم یتعرّف إلی أحد من إخوانه؟ قال: فقال: کیف یتفقّه هذا فی دینه؟

باب صفه العلم و فضله و فضل العلماء [46]١-محمّد بن الحسن و علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی، عن عبید اللّه بن عبد اللّه الدّهقان، عن درست الواسطیّ، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

دخل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المسجد فإذا جماعه قد أطافوا برجل فقال: ما هذا؟ فقیل: علاّمه فقال: و ما العلاّمه؟ فقالوا له: أعلم النّاس بأنساب العرب و وقائعها و أیّام الجاهلیّه و الأشعار العربیّه، قال: فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: ذاک علم لا یضرّ من جهله و لا ینفع من علمه، ثمّ قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: إنّما العلم ثلاثه آیه محکمه أو فریضه عادله أو سنّه قائمه و ما خلاهنّ فهو فضل

[4٧]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن خالد، عن أبی البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ العلماء ورثه الأنبیاء و ذاک أنّ الأنبیاء لم یورثوا درهما و لا دینارا و إنّما أورثوا أحادیث من أحادیثهم فمن أخذ بشیء منها فقد أخذ حظّا وافرا، فانظروا علمکم هذا عمّن تأخذونه؟ فإنّ فینا أهل البیت فی کلّ خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین.

[4٨]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ

ص :٧4

[45]٩-مردی به امام صادق علیه السّلام گفت: قربانت گردم؛ مردی این مذهب (امامت) را شناخته و در خانه نشسته است و هیچ یک از برادران دینیش را نمی شناسد. فرمود: این مرد چگونه دینش را به نیکی می آموزد.

باب ویژگی و فضیلت دانش و فضیلت دانشمندان

[46]١-امام کاظم علیه السّلام فرمود: رسول خدا به مسجد وارد شد و ناگاه گروهی را دید گرد مردی را گرفته اند. فرمود: چه خبر است؟ گفتند: علاّمه است. فرمود:

علاّمه یعنی چه؟ گفتند: دربارۀ دودمان عرب و رویدادهای ایشان و روزگار جاهلیّت و اشعار عرب و عربی فصیح، داناترین مردم است. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود:

اینها دانشی است که نادان به آن دانش ها را زیانی نرساند و دانایش را سودی ندهد؛ سپس پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: همانا دانش سه چیز است آیۀ محکم (اصول عقاید) ، فریضۀ دادگرانه (اخلاق) و سنّت استوار (احکام) و غیر اینها، فضیلت است.

[4٧]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: همانا دانشمندان میراث داران پیغمبرانند؛ برای اینکه پیامبران زر و سیم به ارث نگذارند و تنها سخنانی از سخنانشان را بر جای نهند. هرکه چیزی از آن سخنان برگرفت، بهرۀ فراوانی گرفته است. پس بنگرید که دانش خود را از چه کسی می گیرید؟ زیرا در خاندان ما اهل بیت، در هر روزگاری جانشینان دادگری هستند که غلوّکنندگان را بازدارند که دین را به کژی کشند و یاوه سرایان دین را به نام خویش سازند و نادانان آن را به نادرستی به تأویل برند.

[4٨]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود: آن گاه که خدا نیکی بنده ای را خواهد، او را در دین ژرف نگر و دانا سازد.

ص :٧5

الوشّاء، عن حمّاد بن عثمان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أراد اللّه بعبد خیرا فقّهه فی الدّین.

[4٩]4-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن رجل، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال الکمال کلّ الکمال التّفقّه فی الدّین و الصّبر علی النّائبه و تقدیر المعیشه.

[5٠]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن إسماعیل بن جابر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العلماء أمناء و الأتقیاء حصون و الأوصیاء ساده. و فی روایه أخری:

العلماء منار و الأتقیاء حصون و الأوصیاء ساده.

[5١]6-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن حسّان، عن إدریس بن الحسن، عن أبی إسحاق الکندیّ، عن بشیر الدّهّان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام، لا خیر فیمن لا یتفقّه من أصحابنا، یا بشیر إنّ الرّجل منهم إذا لم یستغن بفقهه احتاج إلیهم فإذا احتاج إلیهم أدخلوه فی باب ضلالتهم و هو لا یعلم.

[5٢]٧-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام عن آبائه علیهم السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: لا خیر فی العیش إلاّ لرجلین عالم مطاع، أو مستمع واع.

[5٣]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی عمیر، عن سیف بن عمیره، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٧6

[4٩]4-امام باقر علیه السّلام فرمود: اوج کمال انسان، دانشمند شدن در دین و شکیبایی در بلا و اندازه داری در هزینه های زندگی است.

[5٠]5-امام صادق علیه السّلام فرمود: دانشمندان، امین و پرهیزکاران، دژها و اوصیاء، سروران اند. در روایت دیگر آمده است: دانشمندان، برج های پرتو افکن و پرهیزکاران، دژها و اوصیاء، سروران اند.

[5١]6-امام صادق علیه السّلام به بشیر فرمود: هریک از یاران ما که در دین ژرف نگر نیست و دین شناس نیست خیری ندارد. ای بشیر! هر مردی از یاران ما که در دین شناسی بی نیاز نباشد، به دیگران (مخالفان) نیازمند شود و چون به آنها نیازمند شد او را به گمراهی خویش درآورند در حالی که خود نمی داند.

[5٢]٧-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: در زندگی جز برای دو نفر خیری نیست:

دانشمندی که فرمانش برند و شنونده ای که سخن نگهدار باشد.

[5٣]٨-امام باقر علیه السّلام فرمود: دانشمندی که از دانشش بهره برند از هفتاد هزار عبادت پیشه برتر است.

ص :٧٧

عالم ینتفع بعلمه أفضل من سبعین ألف عابد.

[54]٩-الحسین بن محمّد، عن أحمد بن إسحاق، عن سعدان بن مسلم، عن معاویه بن عمّار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: رجل راویه لحدیثکم یبثّ ذلک فی النّاس و یشدّده فی قلوبهم و قلوب شیعتکم و لعلّ عابدا من شیعتکم لیست له هذه الرّوایه أیّهما أفضل؟ قال: الرّاویه لحدیثنا یشدّ به قلوب شیعتنا أفضل من ألف عابد.

باب أصناف النّاس [55]١-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن ابن محبوب، عن أبی أسامه، عن هشام بن سالم، عن أبی حمزه، عن أبی إسحاق السّبیعیّ، عمّن حدّثه ممّن یوثق به قال:

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: إنّ النّاس آلوا بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إلی ثلاثه: آلوا إلی عالم علی هدی من اللّه قد أغناه اللّه بما علم عن علم غیره و جاهل مدّع للعلم لا علم له معجب بما عنده قد فتنته الدّنیا و فتن غیره و متعلّم من عالم علی سبیل هدی من اللّه و نجاه ثمّ هلک من ادّعی و خاب من افتری.

[56]٢-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه سالم بن مکرم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

النّاس ثلاثه: عالم و متعلّم و غثاء.

[5٧]٣-محمّد بن یحیی، عن عبد اللّه بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

ص :٧٨

[54]٩-معاویۀ عمّار گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: مردی است که سخنان شما را بسیار بازگو می کند و در میان مردم گسترش می دهد و آن را در دل مردم و دل شیعیانتان استوار می سازد و شاید عبادت پیشه ای از شیعیان شما باشد که در روایت چون او نباشد، کدام یک برترند؟ فرمود: آنکه سخنان ما را بسیار بازگو کند و دل های شیعیانمان را استوار سازد، از هزار عبادت پیشه برتر است.

بابی دربارۀ انواع مردم

[55]١-امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود: مردم پس از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به سه جانب رو کردند: به دانشمندی که از سوی خدا هدایت یافته و خدا او را با دانش خویش، از دانش دیگران بی نیاز ساخته بود. به نادانی که مدعی دانش بود و دانشی نداشت. به آنچه در دست داشت، مغرور بود و دنیا او را و او دیگران را فریفته بود. به دانش آموزی که دانش خود را از دانشمندی فراگرفته بود که در راه هدایت خدا و نجات گام برداشته بود. پس آن کس که ادّعای دانش نمود به هلاکت درافتاد و آن کس که دروغ بست ناکام ماند.

[56]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: مردم سه دسته اند: دانشمند، دانشجو و کف روی آب.

[5٧]٣-ابو حمزه ثمالی گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: یا دانشمند باش

ص :٧٩

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: اغد عالما أو متعلّما أو أحبّ أهل العلم و لا تکن رابعا فتهلک ببغضهم.

[5٨]4-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن جمیل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: یغدو النّاس علی ثلاثه أصناف عالم و متعلّم و غثاء، فنحن العلماء و شیعتنا المتعلّمون و سائر النّاس غثاء.

باب ثواب العالم و المتعلّم [5٩]١-محمّد بن الحسن و علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون القدّاح و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: من سلک طریقا یطلب فیه علما سلک اللّه به طریقا إلی الجنّه و إنّ الملائکه لتضع أجنحتها لطالب العلم رضا به و إنّه یستغفر لطالب العلم من فی السّماء و من فی الأرض حتّی الحوت فی البحر و فضل العالم علی العابد کفضل القمر علی سائر النّجوم لیله البدر و إنّ العلماء ورثه الأنبیاء، إنّ الأنبیاء لم یورّثوا دینارا و لا درهما و لکن ورّثوا العلم فمن أخذ منه أخذ بحظّ وافر.

[6٠]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ الّذی یعلّم العلم منکم له أجر مثل أجر المتعلّم و له الفضل علیه، فتعلّموا

ص :٨٠

و یا دانش جو و یا دوست دار دانشمندان و چهارمی (یعنی دشمن اهل دانش) نباش که به سبب دشمنی آنها، به هلاکت درافتی.

[5٨]4-امام صادق علیه السّلام فرمود: مردم سه دسته شوند: دانشمند و دانش جو و کف روی آب. ما دانشمندانیم و شیعیان ما جویندگان دانش و دیگر مردمان، کف روی آب هستند.

بابی دربارۀ پاداش دانشمند و جویای دانش

[5٩]١-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: هرکه راهی را پوید که در آن دانشی جوید، خدا برای او راهی به بهشت گشاید که در آن گام نهد و به راستی فرشتگان به سبب خرسندی از جویندۀ دانش، بال های خویش را برای او فرونهند و به راستی، هرآن کس که در آسمان و زمین است برای جویندۀ دانش آمرزش جوید؛ حتّی ماهی در دریا. برتری دانشمند بر عبادت پیشه همچون برتری ماه در شب چهارده، بر دیگر ستارگان است و به راستی، دانشمندان میراث داران پیامبرانند و پیامبران زر و سیمی به ارث ننهند ولی دانش را به ارث گذارند؛ پس هرکه دانشی از آنان برگیرد ثمری فراوان برگرفته است.

[6٠]٢-امام باقر علیه السّلام فرمود: هرکه از شما شیعیان به دیگری دانش آموزد، پاداش او بسان پاداش دانشجو است و بلکه فزون تر از پاداش دانشجو است؛

ص :٨١

العلم من حمله العلم و علّموه إخوانکم کما علّمکموه العلماء.

[6١]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن علیّ بن الحکم، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من علّم خیرا فله مثل أجر من عمل به، قلت:

فإن علّمه غیره یجری ذلک له؟ قال: إن علّمه النّاس کلّهم جری له، قلت: فإن مات؟ قال: و إن مات.

[6٢]4-و بهذا الإسناد، عن محمّد بن عبد الحمید، عن العلاء بن رزین، عن أبی عبیده الحذاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من علّم باب هدی فله مثل أجر من عمل به و لا ینقص أولئک من أجورهم شیئا و من علّم باب ضلال کان علیه مثل أوزار من عمل به و لا ینقص أولئک من أوزارهم شیئا.

[6٣]5-الحسین بن محمّد، عن علیّ بن محمّد بن سعد رفعه، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:

لو یعلم النّاس ما فی طلب العلم لطلبوه و لو بسفک المهج و خوض اللّجج إنّ اللّه تبارک و تعالی أوحی إلی دانیال أنّ أمقت عبیدی إلیّ الجاهل المستخفّ بحقّ أهل العلم التّارک للاقتداء بهم و أنّ أحبّ عبیدی إلیّ التّقیّ الطّالب للثّواب الجزیل اللاّزم للعلماء التّابع للحلماء القابل عن الحکماء.

[64]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن حفص بن غیاث قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: من تعلّم العلم و عمل به و علّم للّه دعی فی ملکوت السّماوات عظیما فقیل: تعلّم للّه و عمل للّه و علّم للّه.

ص :٨٢

پس، از دانشمندان، دانش آموزید و دانش را به برادران دینی خود بیاموزید، همانگونه که دانشمندان به شما آموختند.

[6١]٣-ابو بصیر گوید: شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود: هرکه کار نیکی را به دیگری آموزد او را پاداشی همانند پاداش عمل کنندۀ به آن کار باشد عرض کردم: اگر آن عمل کنندۀ به کار نیک، کار نیک را به دیگری نیز بیاموزد همین پاداش از آن آموزندۀ نخست باشد؟ فرمود: اگر به همه مردم نیز بیاموزد، همان پاداش از آن او شود. گفتم: اگرچه آموزندۀ نخست بمیرد؟ فرمود: اگرچه بمیرد.

[6٢]4-امام باقر علیه السّلام فرمود: آن کس که [به مردم]دری از هدایت آموزد، او را پاداشی همچون پاداش عمل کنندۀ به آن است و از پاداش آنان، چیزی کاسته نمی شود و هرکه (به مردم) دری از گمراهی آموزد، او را گناهی همانند گناه عمل کنندۀ به آن باشد و از گناه آنان چیزی کاسته نشود.

[6٣]5-امام سجّاد علیه السّلام فرمود: اگر مردم می دانستند که در جوییدن دانش چه نهفته است، در پی اش می رفتند؛ اگرچه با ریختن خون [دشمنان دانش]و فرو رفتن در گرداب ها بود. خداوند پرخیر و والا به دانیال وحی کرد که نفرت انگیزترین بندگانم نزد من نادانی است که حقّ دانشمندان را کوچک شمارد و پیروی از آنان را وارهد و دوست داشتنی ترین بندگانم نزد من پرهیزکار جویندۀ پاداش فراوان و همراه همیشگی دانشمندان و پیرو بردباران و پذیرندۀ سخن حکیمان باشد.

[64]6-حفص بن غیاث گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: هرکه برای خدا دانش بیاموزد و بدان عمل کند و برای خدا به دیگران بیاموزد، در ملکوت های آسمان ها بزرگش خوانند و گویند: برای خدا آموخت؛ برای خدا عمل کرد و برای خدا یاد داد.

ص :٨٣

باب صفه العلماء [65]١-محمّد بن یحیی العطّار، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن معاویه بن وهب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: اطلبوا العلم و تزیّنوا معه بالحلم و الوقار و تواضعوا لمن تعلّمونه العلم و تواضعوا لمن طلبتم منه العلم و لا تکونوا علماء جبّارین فیذهب باطلکم بحقّکم.

[66]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن حمّاد بن عثمان، عن الحارث بن المغیره النّصریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّمٰا یَخْشَی اَللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَمٰاءُ قال:

یعنی بالعلماء من صدّق فعله قوله و من لم یصدّق فعله قوله فلیس بعالم.

[6٧]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن إسماعیل بن مهران، عن أبی سعید القمّاط، عن الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: ألا أخبرکم بالفقیه حقّ الفقیه: من لم یقنّط النّاس من رحمه اللّه و لم یؤمنهم من عذاب اللّه و لم یرخّص لهم فی معاصی اللّه و لم یترک القرآن رغبه عنه إلی غیره، ألا لا خیر فی علم لیس فیه تفهّم، ألا لا خیر فی قراءه لیس فیها تدبّر، ألا لا خیر فی عباده لیس فیها تفکّر، و فی روایه أخری:

ألا لا خیر فی علم لیس فیه تفهّم، ألا لا خیر فی قراءه لیس فیها تدبّر، ألا لا خیر فی عباده لا فقه فیها، ألا لا خیر فی نسک لا ورع فیه

[6٨]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان النّیسابوریّ جمیعا، عن صفوان بن یحیی عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

ص :٨4

بابی دربارۀ ویژگی دانشمندان

[65]١-امام صادق علیه السّلام می فرمود: دانش آموزید و با آن، خویش را به بردباری و متانت بیارایید و با آنان که دانش می آموزید و با آنان که از ایشان دانش فرامی گیرید و فروتنی پیشه کنید. و از دانشمندان ستمگر نباشید که ستمگر، حقّ شما را از میان ببرد.

[66]٢-امام صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای بزرگ و والا که: (از بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می ترسند) [فاطر (٣5) : آیۀ ٢٨]فرمود: مقصود از دانشمند، کسی است که کردارش، گفتارش را تصدیق کند و آنکه کردارش، گفتارش را تصدیق نکند، دانشمند نیست.

[6٧]٣-امام صادق علیه السّلام روایت نموده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: آیا شما را به دین شناس حقیقی آگاه نسازم؟ او کسی است که مردم را از رحمت خدا ناامید ننماید و از کیفر خدا آسوده دل نسازد و به آنها اجازۀ گناه ندهد و نیز قرآن را به سبب رغبت مندی به چیزی دیگر، واننهد. هان! در دانشی که فهمیدن نباشد، خیری نیست. همانا در خواندنی که ژرف نگری نباشد، خیری نیست. آگاه باشید! در عبادتی که اندیشه گری نباشد، خیری نباشد.

در روایت دیگر آمده است: هان! در دانشی که فهمیدن نباشد، خیری نیست.

آگاه باشید! همانا در خواندنی که ژرف نگری نباشد، خیری نیست. آگاه باشید! همانا در پرستشی که نیک فهمی نباشد، خیری نیست. همانا در زهدگرایی ای که در آن پرهیزکاری نباشد، خیری نباشد.

[6٨]4-امام رضا علیه السّلام فرمود: همانا از نشانه های نیک فهمی، بردباری و خاموشی است.

ص :٨5

إنّ من علامات الفقه الحلم و الصّمت.

[6٩]5-أحمد بن عبد اللّه، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن بعض أصحابه رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: لا یکون السّفه و الغرّه فی قلب العالم.

[٧٠]6-و بهذا الإسناد، عن محمّد بن خالد، عن محمّد بن سنان رفعه قال:

قال عیسی ابن مریم علیه السّلام: یا معشر الحواریّین لی إلیکم حاجه اقضوها لی قالوا: قضیت حاجتک یا روح اللّه، فقام فغسل أقدامهم فقالوا: کنّا نحن أحقّ بهذا یا روح اللّه! فقال: إنّ أحقّ النّاس بالخدمه العالم إنّما تواضعت هکذا لکیما تتواضعوا بعدی فی النّاس کتواضعی لکم، ثمّ قال عیسی علیه السّلام: بالتّواضع تعمر الحکمه لا بالتّکبّر و کذلک فی السّهل ینبت الزّرع لا فی الجبل.

[٧١]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن علیّ بن معبد، عمّن ذکره، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: یا طالب العلم إنّ للعالم ثلاث علامات: العلم و الحلم و الصّمت و للمتکلّف ثلاث علامات: ینازع من فوقه بالمعصیه و یظلم من دونه بالغلبه و یظاهر الظّلمه.

باب حقّ العالم [٧٢]١-علیّ بن محمّد بن عبد اللّه، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن سلیمان بن جعفر الجعفریّ، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: إنّ من حقّ العالم أن لا تکثر علیه السّؤال و لا تأخذ بثوبه و إذا دخلت علیه و عنده قوم فسلّم علیهم جمیعا و خصّه بالتّحیّه

ص :٨6

[6٩]5-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: نابخردی و غفلت در دل دانا نباشد.

[٧٠]6-حضرت عیسی علیه السّلام فرمود: ای گروه حواریّون! مرا به شما نیازی است، آن را برآورید. گفتند: ای روح الله، نیازت رواست؛ پس عیسی علیه السّلام برخاست و پاهای آنها را شست. آنها گفتند: ای روح الله، ما بر انجام این کار سزاوارتر بودیم. فرمود: همانا دانا شایسته ترین مردم به خدمتگزاری است. من این چنین فروتنی کردم تا شما نیز پس از من، در میان مردم من، بسان فروتنی کنید؛ سپس عیسی علیه السّلام فرمود: حکمت با فروتنی آباد و استوار گردد نه با سرکشی؛ چنان که کشت در زمین نرم روید نه در کوه.

[٧١]٧-امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود: ای جویندۀ دانش دانا را سه نشانه باشد:

دانش و بردباری و خاموشی؛ و دانشمندنما را سه نشانه است: با نافرمانی نسبت به فرادست خویش کشمکش کند و با چیره گری نسبت به فرودست خود ستم کند و ستم پیشگان را یاری رساند.

بابی دربارۀ حقّ دانشمند

[٧٢]١-امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود: همانا از حقّ دانشمند بر عهدۀ دیگران آن است که از او بسیار نپرسی و جامه اش نگیری و چون به نزدش درآمدی و گروهی نزد او بودند، به همه سلام کن و او را با درودی دیگر ویژه دار.

ص :٨٧

دونهم و اجلس بین یدیه و لا تجلس خلفه و لا تغمز بعینک و لا تشر بیدک و لا تکثر من القول: قال فلان و قال فلان، خلافا لقوله و لا تضجر بطول صحبته فإنّما مثل العالم مثل النّخله تنتظرها حتّی یسقط علیک منها شیء و العالم أعظم أجرا من الصّائم القائم الغازی فی سبیل اللّه.

باب فقد العلماء [٧٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن سلیمان بن خالد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من أحد یموت من المؤمنین أحبّ إلی إبلیس من موت فقیه.

[٧4]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا مات المؤمن الفقیه ثلم فی الإسلام ثلمه لا یسدّها شیء.

[٧5]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن علیّ بن أبی حمزه قال:

سمعت أبا الحسن موسی بن جعفر علیه السّلام یقول: إذا مات المؤمن بکت علیه الملائکه و بقاع الأرض الّتی کان یعبد اللّه علیها و أبواب السّماء الّتی کان یصعد فیها بأعماله و ثلم فی الإسلام ثلمه لا یسدّها شیء لأنّ المؤمنین الفقهاء حصون الإسلام کحصن سور المدینه لها

[٧6]4-و عنه، عن أحمد، عن ابن محبوب، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن سلیمان بن خالد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من أحد یموت من المؤمنین أحبّ إلی إبلیس من موت فقیه.

ص :٨٨

پیش رویش بنشین و پشت سرش ننشین. چشمک نزن و با دست اشاره نکن و پرگویی نکن که فلانی و فلانی برخلاف نظر او چنین گفته اند و از زیادی همنشینی اش دل تنگ نشو؛ زیرا مثل دانشمند، مثل درخت خرما است که باید در انتظار باشی تا چیزی از آن بر تو فروریزد و دانشمند بزرگ پاداش تر از روزه دار شب زنده داری است که در راه خدا جهاد کند.

بابی دربارۀ جان سپاری دانشمندان

[٧٣]١-امام صادق علیه السّلام فرمود: جان سپاری هیچ یک از مؤمنان نزد شیطان از جان سپاری دین شناس دوست داشتنی تر نیست.

[٧4]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: چون مؤمن دین شناسی جان سپارد شکافی در اسلام پدید آید که چیزی آن را نبندد.

[٧5]٣-امام کاظم علیه السّلام فرمود: چون مؤمن جان سپارد، فرشتگان و جایگاه هایی در زمین که خدا را در آن جایگاه ها پرستش می کرد و درهای آسمانی که با کردارهایش از آنها بالا می رفت بر او بگریند و در اسلام شکافی پدید آید که چیزی آن را نبندد؛ زیرا مؤمنان دین شناس مانند دژ دیوار گرداگرد شهر، دژهای اسلامند.

[٧6]4-امام صادق علیه السّلام فرمود: جان سپاری هیچ یک از مؤمنان نزد شیطان از جان سپاری دین شناس، دوست داشتنی تر نباشد.

ص :٨٩

[٧٧]5-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن أسباط، عن عمّه یعقوب بن سالم، عن داود بن فرقد قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ أبی کان یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یقبض العلم بعد ما یهبطه و لکن یموت العالم فیذهب بما یعلم فتلیهم الجفاه فیضلّون و یضلّون و لا خیر فی شیء لیس له أصل.

[٧٨]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن علیّ، عمّن ذکره، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین علیه السّلام یقول: إنّه یسخّی نفسی فی سرعه الموت و القتل فینا قول اللّه: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا نَأْتِی اَلْأَرْضَ نَنْقُصُهٰا مِنْ أَطْرٰافِهٰا و هو ذهاب العلماء.

باب مجالسه العلماء و صحبتهم [٧٩]١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس رفعه قال:

قال لقمان لابنه: یا بنیّ اختر المجالس علی عینک فإن رأیت قوما یذکرون اللّه جلّ و عزّ فاجلس معهم فإن تکن عالما نفعک علمک و إن تکن جاهلا علّموک و لعلّ اللّه أن یظلّهم برحمته فیعمّک معهم و إذا رأیت قوما لا یذکرون اللّه فلا تجلس معهم فإن تکن عالما لم ینفعک علمک و إن کنت جاهلا یزیدوک جهلا و لعلّ اللّه أن یظلّهم بعقوبه فیعمّک معهم.

[٨٠]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن ابن محبوب، عن درست بن أبی منصور، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام قال:

محادثه العالم علی المزابل خیر من محادثه الجاهل علی الزّرابیّ.

ص :٩٠

[٧٧]5-امام صادق علیه السّلام فرمود: پدرم همواره می فرمود: خدای فرازمند پس از آنکه دانش را فروفرستاد بازنگرداند؛ ولی دانشمند که بمیرد، دانشش برود و به دنبال آنها مردم خشک و خشنی آیند که گمراه و گمراه گر هستند و چیزی که ریشه ندارد، خیری ندارد.

[٧٨]6-امام باقر علیه السّلام روایت نموده که امام سجّاد علیه السّلام همواره می فرمود: زود مردن و کشته شدن در خاندان ما را گفتار خدا، بر من گوارا می کند، (آیا ندیدند که ما به زمین می پردازیم و از کناره های آن می کاهیم.) [رعد (١٣) : آیۀ 4١]کاهش اطراف زمین، از دست رفتن دانشمندان است.

بابی دربارۀ همنشینی و همدمی با دانشمندان

[٧٩]١-امام معصوم علیه السّلام فرماید: لقمان به پسرش گفت: پسر دلبندم! مجلس ها [ی گفتگوی خویش]را بینش مندانه برگزین. پس اگر دیدی گروهی، خدای بزرگ و والا را یاد می کنند با آنها بنشین که اگر تو دانا باشی، دانشت سودت دهد و اگر نادان باشی، تو را [خداشناسی آموزند]و شاید خدا بر آن ها سایه رحمت افکند و [رحمت خدا]تو را نیز فراگیرد و چون دیدی گروهی به یاد خدا نیستند با آنان ننشین که اگر تو دانشمند باشی، دانشت سودت ندهد و اگر نادان باشی، بر نادانی ات افزایند و شاید خدا سایۀ کیفر خویش را بر آنان افکند و تو را نیز فراگیرد.

[٨٠]٢-حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود: گفت وگو با دانا در خاکروبه دان ها از گفت وگو با نادان روی قالی ها بهتر است.

ص :٩١

[٨١]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن شریف بن سابق، عن الفضل بن أبی قرّه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: قالت الحواریّون لعیسی: یا روح اللّه! من نجالس؟ قال من یذکّرکم اللّه رؤیته و یزید فی علمکم منطقه و یرغّبکم فی الآخره عمله.

[٨٢]4-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن ابن أبی عمیر، عن منصور بن حازم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: مجالسه أهل الدّین شرف الدّنیا و الآخره.

[٨٣]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد الأصبهانیّ، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن سفیان بن عیینه، عن مسعر بن کدام قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: لمجلس أجلسه إلی من أثق به أوثق فی نفسی من عمل سنه.

باب سؤال العالم و تذاکره [٨4]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن مجدور أصابته جنابه فغسّلوه فمات قال: قتلوه ألاّ سألوا فإنّ دواء العیّ السّؤال.

[٨5]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زراره و محمّد بن مسلم و برید العجلیّ قالوا:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام لحمران بن أعین فی شیء سأله: إنّما یهلک النّاس لأنّهم لا یسألون.

ص :٩٢

[٨١]٣-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: حواریّون به عیسی علیه السّلام گفتند: ای روح اللّه، با چه کسی بنشینیم؟ فرمود: با آنکه دیدارش شما را به یاد خدا اندازد و گفتارش دانشتان را بیفزاید و کردارش شما را مشتاق سرای واپسین سازد.

[٨٢]4-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: همنشینی با دینداران، ارجمندی دنیا و آخرت است.

[٨٣]5-امام باقر علیه السّلام فرمود: همانا نشستن نزد کسی که به او اطمینان دارم از عبادت یک سال برایم اطمینان بخش تر است.

بابی دربارۀ پرسش از دانشمند و گفتگو با او

[٨4]١-یکی از اصحاب گوید: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: مردی آبله رو را که جنب شده بود، غسل دادند و او مرد. فرمود: او را کشتند. چرا نپرسیدند؟ همانا دوای نادانی و درماندگی پرسش است.

[٨5]٢-امام صادق علیه السّلام به حمران بن اعین دربارۀ پرسشی که کرده بود، فرمود: همانا مردم به هلاکت درافتند؛ چرا که آنان نپرسند.

ص :٩٣

[٨6]٣-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال: إنّ هذا العلم علیه قفل و مفتاحه المسأله.

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه مثله.

[٨٧]4-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن أبی جعفر الأحول، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یسع النّاس حتّی یسألوا و یتفقّهوا و یعرفوا إمامهم و یسعهم أن یأخذوا بما یقول و إن کان تقیّه.

[٨٨]5-علیّ، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیهم السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: أفّ لرجل لا یفرّغ نفسه فی کلّ جمعه لأمر دینه فیتعاهده و یسأل عن دینه و فی روایه أخری لکلّ مسلم.

[٨٩]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: تذاکر العلم بین عبادی ممّا تحیا علیه القلوب المیته إذا هم انتهوا فیه إلی أمری.

[٩٠]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن أبی الجارود قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول رحم اللّه عبدا أحیا العلم قال: قلت: و ما إحیاؤه؟ قال: أن یذاکر به أهل الدّین و أهل الورع.

[٩١]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن عبد اللّه بن محمّد

ص :٩4

[٨6]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود: بر در این دانش قفلی است که کلیدش پرسش است. (این روایت از طریق دیگر نیز وارد شده است.)

[٨٧]4-امام صادق علیه السّلام فرمود: مردم گنجایش هیچ کاری را ندارند، مگر اینکه بپرسند و نیک دریابند و امام خویش را بشناسند و بر آن ها رواست که فرمودۀ امام خویش را به کار گیرند؛ هرچند از روی تقیّه باشد.

[٨٨]5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: افّ بر مردی که هرروز جمعه برای [رسیدگی]امر دینش آماده نمی کند تا دیگربار با دینش پیمان بندد و از دینش بپرسد. در روایت دیگر است: افّ بر هر مسلمانی که. . . .

[٨٩]6-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: خداوند بزرگ و والا فرماید: گفت وگوی علمی میان بندگانم، دل های مرده را زنده کند؛ آنگاه که گفتگوی علمی ایشان به کار و فرمودۀ من منتهی شود.

[٩٠]٧-ابو جارود گوید: شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود: خدا بر بنده ای که دانش را زنده کند رحمت آرد. عرض کردم: زنده کردن دانش چیست؟ فرمود:

این است که با دینداران و پارسایان گفتگو کند.

[٩١]٨-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: با یکدیگر سخن گویید و به دیدار یکدیگر

ص :٩5

الحجّال، عن بعض أصحابه رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، تذاکروا و تلاقوا و تحدّثوا فإنّ الحدیث جلاء للقلوب إنّ القلوب لترین کما یرین السّیف جلاؤها الحدیث.

[٩٢]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن فضاله بن أیّوب، عن عمر بن أبان، عن منصور الصّیقل قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: تذاکر العلم دراسه و الدّراسه صلاه حسنه

باب بذل العلم [٩٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن منصور بن حازم، عن طلحه بن زید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قرأت فی کتاب علیّ علیه السّلام إنّ اللّه لم یأخذ علی الجهّال عهدا بطلب العلم حتّی أخذ علی العلماء عهدا ببذل العلم للجهّال، لأنّ العلم کان قبل الجهل.

[٩4]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره و محمّد بن سنان، عن طلحه بن زید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی هذه الآیه: وَ لاٰ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّٰاسِ قال:

لیکن النّاس عندک فی العلم سواء.

[٩5]٣-و بهذا الإسناد، عن أبیه، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

زکاه العلم أن تعلّمه عباد اللّه.

[٩6]4-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس بن

ص :٩6

روید و به گفتگو نشینید زیرا گفتگو، روشنی بخش دل ها است. همانا دل ها بسان شمشیر زنگار گیرد و روشنی بخش، آنها گفتگو است.

[٩٢]٩-امام باقر علیه السّلام می فرمود: گفتگوی علمی، درس است و درس، نماز و دعایی نیکوست.

بابی دربارۀ بخشش دانش [به دیگران]

[٩٣]١-امام صادق علیه السّلام فرمود: در کتاب علی علیه السّلام خواندم که خداوند از نادانان پیمانی برای جوییدن دانش نستانده است تا اینکه از دانشمندان پیمان گرفت که به نادانان دانش آموزند؛ زیرا [جایگاه]دانش پیش از نادانی است.

[٩4]٢-امام صادق علیه السّلام درباره این آیه (روی خود را [به تکبّر]از مردم مگردان.) [لقمان (٣١) : آیۀ ١٨]فرمود: باید مردم نزد تو از نظر (دریافت) دانش برابر باشند.

[٩5]٣-امام باقر علیه السّلام فرمود: زکات دانش این است که آن را به بندگان خدا بیاموزی.

[٩6]4-امام صادق علیه السّلام فرمود: عیسی بن مریم میان مردم به سخنرانی برخاست

ص :٩٧

عبد الرّحمن، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قام عیسی ابن مریم علیه السّلام خطیبا فی بنی إسرائیل فقال: یا بنی إسرائیل! لا تحدّثوا الجهّال بالحکمه فتظلموها و لا تمنعوها أهلها فتظلموهم.

باب النّهی عن القول بغیر علم [٩٧]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد و عبد اللّه ابنی محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن مفضّل بن یزید قال:

قال [لی]أبو عبد اللّه علیه السّلام: أنهاک عن خصلتین فیهما هلاک الرّجال: أنهاک أن تدین اللّه بالباطل و تفتی النّاس بما لا تعلم.

[٩٨]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

قال لی، أبو عبد اللّه علیه السّلام إیّاک و خصلتین ففیهما هلک: من هلک إیّاک أن تفتی النّاس برأیک أو تدین بما لا تعلم.

[٩٩]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من أفتی النّاس بغیر علم و لا هدی لعنته ملائکه الرّحمه و ملائکه العذاب و لحقه و زر من عمل بفتیاه.

[١٠٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أبان الأحمر، عن زیاد بن أبی رجاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما علمتم فقولوا و ما لم تعلموا فقولوا: اللّه أعلم، إنّ الرّجل لینتزع الآیه من القرآن یخرّ فیها أبعد ما بین السّماء و الأرض.

ص :٩٨

و گفت: ای بنی اسرائیل! حکمت را به نادانان نگویید که به ایشان ستم کرده باشید و از اهل حکمت، آن را بازندارید که به آنها ستم کرده باشید.

بابی دربارۀ بازداشتن از ندانسته گویی

[٩٧]١-مفضّل گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: تو را از دو خصلت باز می دارم که نابودی مردان در آن است: تو را بازمی دارم از اینکه به نادرستی دینداری ورزی و دربارۀ آنچه که نمی دانی به مردم فتوا دهی.

[٩٨]٢-عبد الرحمن ابن حجّاج گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: از دو خصلت کناره گیر که هرآن کس که به هلاکت فروافتاد در [گرداب]این دو خصلت به هلاکت درافتاد: از اینکه بنابر نظر خویش به مردم فتوا دهی یا نادانسته دینداری ورزی پروا دار.

[٩٩]٣-امام باقر علیه السّلام فرمود: هرکه نادانسته و راه نایافته، به مردم فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او را نفرین کنند و گناه آن کس که به فتوایش عمل کند دامنگیرش شود.

[١٠٠]4-امام باقر علیه السّلام فرمود: آنچه می دانید بگویید و آن چه نمی دانید بگویید:

خدا داناتر است. همانا مردی آیه ای را از قرآن برمی گیرد (تا بنابر نظر خویش تفسیر کند) ؛ از این رو به فاصله ای دورتر از میان آسمان و زمین واژگون گردد.

ص :٩٩

[١٠١]5-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

للعالم إذا سئل عن شیء و هو لا یعلمه أن یقول: اللّه أعلم و لیس لغیر العالم أن یقول ذلک.

[١٠٢]6-علیّ بن إبراهیم، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز بن عبد اللّه، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا سئل الرّجل منکم عمّا لا یعلم فلیقل: لا أدری و لا یقل: اللّه أعلم، فیوقع فی قلب صاحبه شکّا و إذا قال المسئول: لا أدری فلا یتّهمه السّائل.

[١٠٣]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن أسباط، عن جعفر بن سماعه، عن غیر واحد، عن أبان، عن زراره بن أعین قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام ما حقّ اللّه علی العباد؟ قال أن یقولوا ما یعلمون و یقفوا عند ما لا یعلمون.

[١٠4]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن أبی یعقوب إسحاق بن عبد اللّه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه خصّ عباده بآیتین من کتابه أن لا یقولوا حتّی یعلموا و لا یردّوا ما لم یعلموا و قال عزّ و جلّ: أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثٰاقُ اَلْکِتٰابِ أَنْ لاٰ یَقُولُوا عَلَی اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْحَقَّ و قال: بَلْ کَذَّبُوا بِمٰا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّٰا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ.

[١٠5]٩-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن داود بن فرقد عمّن حدّثه، عن ابن شبرمه قال:

ما ذکرت حدیثا سمعته عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام إلاّ کاد أن یتصدّع قلبی، قال: حدّثنی أبی عن جدّی عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال ابن شبرمه و أقسم باللّه

ص :١٠٠

[١٠١]5-امام صادق علیه السّلام فرمود: دانا را سزد که چون از او پرسند و نداند گوید که خدا داناتر است؛ ولی جز دانا را نسزد که چنین گوید (بلکه نادان می بایست با صراحت بگوید که نمی دانم) .

[١٠٢]6-امام صادق علیه السّلام فرمود: چون از مردی از شما، دربارۀ آنچه نمی داند بپرسند، باید بگوید: نمی دانم و نگوید: خدا داناتر است تا در دل دوستش تردید افکند و اگر پرسش شونده بگوید: نمی دانم. پرسشگر، او را متّهم نسازد.

[١٠٣]٧-زرارۀ اعین گوید: از امام باقر علیه السّلام پرسیدم: حقّ خداوند بر بندگان چیست؟ فرمود: آنچه را که می دانند بگویند و در آنچه که نمی دانند بازایستند.

[١٠4]٨-امام صادق علیه السّلام فرمود: همانا خدا بندگان خود را به دو آیه از کتابش مخصوص ساخته است. اینکه نگویند تا بدانند و تا آنجا که می دانند پرسنده را ردّ نکنند و خدای بزرگ و والا فرمود: (آیا از آنان در کتاب آسمانی پیمان نگرفتیم که جز به حق نسبت به خدا سخن نگویند) [اعراف (٧) : آیۀ ١6٩]و فرمود: (بلکه چیزی را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند و از تأویل آن خبر ندارند.) [یونس (١٠) : آیۀ ٣٩].

[١٠5]٩-ابن شبرمه گوید: حدیثی از امام صادق علیه السّلام شنیدم که هرگاه یادم می آید، نزدیک است دلم شکافته شود. فرمود: پدرم از جدّم و او از رسول خدا به من خبر داد-ابن شبرمه گوید: به خدا سوگند، نه پدرش بر جدّش دروغ بست

ص :١٠١

ما کذب أبوه علی جدّه و لا جدّه علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:

من عمل بالمقاییس فقد هلک و أهلک و من أفتی النّاس بغیر علم و هو لا یعلم النّاسخ من المنسوخ و المحکم من المتشابه فقد هلک و أهلک.

باب من عمل بغیر علم [١٠6]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن محمّد بن سنان، عن طلحه بن زید قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: العامل علی غیر بصیره کالسّائر علی غیر الطّریق لا یزیده سرعه السّیر إلاّ بعدا.

[١٠٧]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن حسین الصّیقل قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لا یقبل اللّه عملا إلاّ بمعرفه و لا معرفه إلاّ بعمل فمن عرف دلّته المعرفه علی العمل و من لم یعمل فلا معرفه له؛ ألا إنّ الإیمان بعضه من بعض.

[١٠٨]٣-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: من عمل علی غیر علم کان ما یفسد أکثر ممّا یصلح.

باب استعمال العلم [١٠٩]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن حمّاد بن عیسی، عن عمر بن أذینه، عن أبان بن أبی عیّاش، عن سلیم بن قیس الهلالیّ قال:

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یحدّث عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أنّه قال: فی کلام له العلماء

ص :١٠٢

و نه جدّش به رسول خدا-که رسول خدا فرمود: هرکس به قیاس ها عمل کند، خودش هلاک شده و مردم را هلاک ساخته است و آنکه بدون آگاهی لازم به مردم فتوا دهد در حالی که ناسخ را از منسوخ و محکم را از متشابه تشخیص ندهد، سبب هلاک خود و دیگران است.

بابی دربارۀ کسی که ندانسته عمل کند

[١٠6]١-طلحۀ زید گوید: شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام می فرمود: هرکه بدون بصیرت و بینش عمل می کند، همچون کسی است که بر راه درست پیش نمی رود، برای همین است که هرچه تندتر برود از مقصد دورتر می شود.

[١٠٧]٢-حسن صیقل گوید: شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود: خداوند عملی را جز با شناخت نپذیرد و شناختی پدید نمی آید مگر با عمل؛ پس کسی که شناخت دارد، همان شناخت او را به عمل رهبری کند و هرکه عمل نکند، شناخت ندارد. همانا بعضی از ایمان از بعضی دیگر آن پدید آید.

[١٠٨]٣-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: هرکه بدون علم به عمل برخیزد، ویرانگری او بیش از اصلاحگریش می شود.

بابی دربارۀ به کار بستن دانش

[١٠٩]١-سلیم قیس هلالی گوید: از امیر مؤمنان [علیه السّلام]شنیدم که از رسول خدا خبر می داد که آن حضرت در سخنش می فرمود: دانشمندان دو قسم اند:

ص :١٠٣

رجلان رجل عالم آخذ بعلمه فهذا ناج و عالم تارک لعلمه فهذا هالک و إنّ أهل النّار لیتأذّون من ریح العالم التّارک لعلمه و إنّ أشدّ أهل النّار ندامه و حسره رجل دعا عبدا إلی اللّه فاستجاب له و قبل منه فأطاع اللّه فأدخله اللّه الجنّه و أدخل الدّاعی النّار بترکه علمه و اتّباعه الهوی و طول الأمل، أمّا اتّباع الهوی فیصدّ عن الحقّ و طول الأمل ینسی الآخره.

[١١٠]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن إسماعیل بن جابر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العلم مقرون إلی العمل، فمن علم عمل و من عمل علم و العلم یهتف بالعمل، فإن أجابه و إلاّ ارتحل عنه.

[١١١]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن محمّد القاسانیّ، عمّن ذکره، عن عبد اللّه بن القاسم الجعفریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ العالم إذا لم یعمل بعلمه زلّت موعظته عن القلوب کما یزلّ المطر عن الصّفا.

[١١٢]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن علیّ بن هاشم بن البرید، عن أبیه قال:

جاء رجل إلی علیّ بن الحسین علیهما السّلام فسأله عن مسائل فأجاب ثمّ عاد لیسأل عن مثلها فقال علیّ بن الحسین علیهما السّلام: مکتوب فی الإنجیل لا تطلبوا علم ما لا تعلمون و لمّا تعملوا بما علمتم، فإنّ العلم إذا لم یعمل به لم یزدد صاحبه إلاّ کفرا و لم یزدد من اللّه إلاّ بعدا.

[١١٣]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن المفضّل بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٠4

دانشمندی که دانش خود را به کار بسته و این رستگار است و دانشمندی که دست از دانش اش گسسته و این هلاک شده است. همانا دوزخیان از بوی گند دانشمند بی عمل در آزارند و میان دوزخیان، پشیمانی و افسوس آن کس سخت تر است که در دنیا بنده ای را به سوی خدا فراخواند و او دعوتش را بپذیرد و اطاعت خدا نماید و خدا به بهشت راهش داده است و خود دعوت کننده را به سبب فروگذاشتن دانش و پیروی از هوس و درازی آرزویش به دوزخ افکنده است. پیروی از هوس از حق جلوگیری نماید و درازی آرزو آخرت را به فراموشی سپارد.

[١١٠]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: دانش با عمل همدوش است. پس هرکس بداند، باید عمل کند و هرکس عمل کند، باید بداند، دانش، عمل را صدا زند؛ اگر پاسخش گوید بماند و گرنه کوچ کند.

[١١١]٣-حضرت صادق علیه السّلام فرمود: چون دانشمند به دانش خود عمل نکند اندرز او در دل ها کارگر نمی افتد و از آن ها فرومی ریزد، به همان گونه که دانۀ باران از سنگ صاف فرومی ریزد.

[١١٢]4-مردی خدمت امام چهارم آمد و از او مسایلی پرسید و آن حضرت پاسخ داد؛ سپس بازگشت تا هم چنان بپرسد. علی بن حسین علیه السّلام فرمود: در انجیل نوشته است: تا وقتی که به آنچه دانسته اید عمل نکرده اید، از آنچه نمی دانید، نیاموزید. همانا دانشی که به آن عمل نشود جز کفر داننده و دوری او را از خدا نیفزاید.

[١١٣]5-مفضّل عمر گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: رستگار به چه چیز

ص :١٠5

قلت له: بم یعرف النّاجی؟ قال: من کان فعله لقوله موافقا فأثبت له الشّهاده و من لم یکن فعله لقوله موافقا فإنّما ذلک مستودع.

[١١4]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام فی کلام له خطب به علی المنبر: أیّها النّاس إذا علمتم فاعملوا بما علمتم لعلّکم تهتدون، إنّ العالم العامل بغیره کالجاهل الحائر الّذی لا یستفیق عن جهله بل قد رأیت أنّ الحجّه علیه أعظم و الحسره أدوم علی هذا العالم المنسلخ من علمه منها علی هذا الجاهل المتحیّر فی جهله و کلاهما حائر بائر، لا ترتابوا فتشکّوا و لا تشکّوا فتکفروا و لا ترخّصوا لأنفسکم فتدهنوا و لا تدهنوا فی الحقّ فتخسروا و إنّ من الحقّ أن تفقّهوا و من الفقه أن لا تغترّوا و إنّ أنصحکم لنفسه أطوعکم لربّه و أغشّکم لنفسه أعصاکم لربّه و من یطع اللّه یأمن و یستبشر و من یعص اللّه یخب و یندم.

[١١5]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عمّن ذکره، عن محمّد بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی، عن أبیه قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إذا سمعتم العلم فاستعملوه و لتتّسع قلوبکم فإنّ العلم إذا کثر فی قلب رجل لا یحتمله، قدر الشّیطان علیه، فإذا خاصمکم الشّیطان فأقبلوا علیه بما تعرفون فإنّ کید الشّیطان کان ضعیفا، فقلت و ما الّذی نعرفه؟ قال، خاصموه بما ظهر لکم من قدره اللّه عزّ و جلّ.

باب المستأکل بعلمه و المباهی به [١١6]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن حمّاد بن عیسی عن عمر بن أذینه، عن أبان بن أبی عیّاش، عن سلیم بن قیس قال:

ص :١٠6

شناخته شود؟ فرمود: آنکه کردارش موافق گفتارش باشد. گواهی نجات او قطعی است و هرکه کردارش موافق گفتارش نباشد، دین و ایمان او عاریتی است.

[١١4]6-امیر مؤمنان علیه السّلام بر فراز منبر فرمود: ای مردم! وقتی چیزی آموختید، دست به کار آرید؛ شاید هدایت شوید. دانشمندی که بر خلاف دانشش عمل کند، هم چون نادان سرگردانی است که از بی هوشی نادانی خود به هوش نیامده، بلکه می دانم همانا حجّت بر او تمام تر و افسوس خوردن این دانشمند که از دانش خویش گسسته است از افسوس نادان سرگردان در نادانی، بیشتر است. هر دو حیران و در خوا (غفلت) اند. تردیدی به خود راه ندهید تا به شک نیفتید و شک نکنید تا کافر نگردید. نفس های خود را رها نکنید تا سست نشوید و در راه حق سست نشوید تا زیان نکنید. همانا از جمله حق آن است که دین را عمیق فهم کنید و از فهم عمیق است که فریب نخورید. همانا خیرخواه ترین شما نسبت به خود، فرمانبردارترین شما نسبت به خداست و خیانتکارترین شما به خود، نافرمان ترین شما به خداست. هرکه فرمان خدا برد، ایمن گردد و مژده یابد و هرکس نافرمانی خدا کند، ناامید و پشیمان گردد.

[١١5]٧-امام باقر علیه السّلام می فرمود: چون دانش را شنیدید. به عمل برخیزید و باید دل های شما گنجایش داشته باشد؛ زیرا وقتی دانش در دل مرد به اندازه ای زیاد شود که تاب تحمّل آن را نداشته باشد، شیطان بر او چیره گردد، پس چون شیطان با شما دشمنی کرد با آنچه می دانید به او روی آورید؛ زیرا نیرنگ شیطان ضعیف است. (راوی گوید) گفتم: آنچه می دانیم چیست؟ فرمود: به آنچه از نیروی خدای شکوهمند برای شما پدیدار گشته با او مبارزه کنید.

بابی دربارۀ کسی که از دانشش روزی خورد و به آن بنازد

[١١6]١-سلیم قیس گوید: شنیدم امیر مؤمنان علیه السّلام گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم

ص :١٠٧

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم منهومان لا یشبعان طالب دنیا و طالب علم فمن اقتصر من الدّنیا علی ما أحلّ اللّه له سلم و من تناولها من غیر حلّها هلک إلاّ أن یتوب أو یراجع و من أخذ العلم من أهله و عمل بعلمه نجا و من أراد به الدّنیا فهی حظّه.

[١١٧]٢-الحسین بن محمّد بن عامر، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أراد الحدیث لمنفعه الدّنیا لم یکن له فی الآخره نصیب و من أراد به خیر الآخره أعطاه اللّه خیر الدّنیا و الآخره.

[١١٨]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد الأصبهانیّ، عن المنقریّ، عن حفص بن غیاث، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أراد الحدیث لمنفعه الدّنیا لم یکن له فی الآخره نصیب.

[١١٩]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم، عن المنقریّ، عن حفص بن غیاث، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا رأیتم العالم محبّا لدنیاه فاتّهموه علی دینکم فإنّ کلّ محبّ لشیء یحوط ما أحبّ و قال صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أوحی اللّه إلی داود علیه السّلام لا تجعل بینی و بینک عالما مفتونا بالدّنیا فیصدّک عن طریق محبّتی فإنّ أولئک قطّاع طریق عبادی المریدین، إنّ أدنی ما أنا صانع بهم أن أنزع حلاوه مناجاتی عن قلوبهم.

[١٢٠]5-علیّ، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: الفقهاء أمناء الرّسل ما لم یدخلوا فی الدّنیا قیل یا رسول اللّه: و ما دخولهم فی الدّنیا؟ قال: اتّباع السّلطان فإذا فعلوا ذلک فاحذروهم علی دینکم.

ص :١٠٨

فرمود: دو گرسنه اند که هیچگاه سیر نشوند: آن که علم آموزد و آن که مال دنیا اندوزد. هرکه از دنیا به آنچه خدا برایش حلال کرده است بسنده کند، سالم ماند و کسی که دنیا را از راه غیر حلالش به دست آورد، نابود شود، مگر اینکه توبه کند و بازگردد و آن که دانش را از اهلش گرفته و به آن عمل کند، نجات یابد و آن که منظورش از دانش جویی، دنیا باشد بهره اش همان است.

[١١٧]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: کسی که حدیث (ما) را برای سود دنیا خواهد در آخرت نصیبی نخواهد داشت و هرکس آن را برای خیر آخرت جوید، خداوند خیر دنیا و آخرت به او ارزانی دارد.

[١١٨]٣-حضرت صادق علیه السّلام فرمود: کسی که حدیث را برای سود دنیا خواهد در آخرت بهره ای ندارد.

[١١٩]4-امام صادق علیه السّلام فرمود: هرگاه دانشمند را دوستدار دنیا یافتید، او را در کار دین خود متّهم دانید؛ زیرا دوستدار هرچیزی، گرد محبوبش می گردد و فرمود: خدا به داود علیه السّلام وحی کرد: میان من و خودت، دانشمند فریفته دنیا را واسطه قرار نده که تو را از راه دوستی من دور سازد؛ اینگونه دانشمندان راهزنان بندگان جویای من هستند. همانا کمترین کاری که با ایشان کنم این است که شیرینی مناجات با خودم را از دلشان برکنم.

[١٢٠]5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: فقیهان امانتدار پیامبرانند تا آن زمان که در دنیا داخل نشده باشند. گفتند: ای پیامبر خدا، داخل شدن آنان در دنیا به چیست؟ فرمود: پیروی از سلطان؛ پس چون چنین کنند، از ایشان بر دین خود بترسید.

ص :١٠٩

[١٢١]6-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عمّن حدّثه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من طلب العلم لیباهی به العلماء، أو یماری به السّفهاء أو یصرف به وجوه النّاس إلیه فلیتبوّأ مقعده من النّار إنّ الرّئاسه لا تصلح إلاّ لأهلها.

باب لزوم الحجّه علی العالم و تشدید الأمر علیه [١٢٢]١-علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن حفص بن غیاث، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال یا حفص! یغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل أن یغفر للعالم ذنب واحد.

[١٢٣]٢-و بهذا الإسناد قال: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام قال: عیسی ابن مریم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام:

ویل للعلماء السّوء کیف تلظّی علیهم النّار؟ !

[١٢4]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إذا بلغت النّفس هاهنا و أشار بیده إلی حلقه لم یکن للعالم توبه ثمّ قرأ إِنَّمَا اَلتَّوْبَهُ عَلَی اَللّٰهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلسُّوءَ بِجَهٰالَهٍ.

[١٢5]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن أبی سعید المکاری، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ. فَکُبْکِبُوا فِیهٰا هُمْ وَ اَلْغٰاوُونَ قال:

هم قوم و صفوا عدلا بألسنتهم ثمّ خالفوه إلی غیره.

ص :١١٠

[١٢١]6-امام باقر علیه السّلام فرمود: هرکس به جستجوی دانش برآید برای اینکه بر دانشمندان ببالد یا با سفیهان بستیزد یا توجّه مردم را به خود جلب کند؛ باید جای خود را در آتش برگزیند. ریاست جز برای اهل آن شایسته نیست.

بابی دربارۀ ثبوت حجّت بر دانشمند و سختی امرش

[١٢٢]١-امام صادق علیه السّلام به حفص بن غیاث فرمود: ای حفص! هفتاد گناه نادان آمرزیده شود، پیش از آنکه یک گناه دانا بخشیده شود.

[١٢٣]٢-حضرت صادق علیه السّلام فرمود: عیسی بن مریم-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: وای بر دانشمندان بد که چگونه آتش دوزخ بر آنها زبانه کشد!

[١٢4]٣-حضرت صادق علیه السّلام فرمود: چون جان به اینجا رسد-با دست به گلویش اشاره کرد-برای دانشمند توبه ای نیست؛ سپس این آیه را خواند: (توبه، نزد خداوند، تنها برای کسانی است که از روی نادانی مرتکب گناه می شوند.) [نساء (4) : آیۀ ١٧].

[١٢5]4-امام باقر علیه السّلام دربارۀ گفتار خدای بزرگ و والا که (گمراه کنندگان و گمراه شوندگان به دوزخ سرنگون گردند.) [شعراء (٢6) : آیۀ ٩4]می فرماید: ایشان گروهی باشند که عدالت را با زبان بستایند، سپس مخالفت کرده به ستم گرایند.

ص :١١١

باب النّوادر [١٢6]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ رفعه قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: روّحوا أنفسکم ببدیع الحکمه فإنّها تکلّ کما تکلّ الأبدان.

[١٢٧]٢-عدّه من أصحابنا. عن أحمد بن محمّد، عن نوح بن شعیب النّیسابوریّ، عن عبید اللّه بن عبد اللّه الدّهقان، عن درست بن أبی منصور، عن عروه بن أخی شعیب العقرقوفیّ، عن شعیب، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: یا طالب العلم! إنّ العلم ذو فضائل کثیره: فرأسه التّواضع و عینه البراءه من الحسد و أذنه الفهم و لسانه الصّدق و حفظه الفحص و قلبه حسن النّیّه و عقله معرفه الأشیاء و الأمور و یده الرّحمه و رجله زیاره العلماء و همّته السّلامه و حکمته الورع و مستقرّه النّجاه و قائده العافیه و مرکبه الوفاء و سلاحه لین الکلمه و سیفه الرّضا و قوسه المداراه و جیشه محاوره العلماء و ماله الأدب و ذخیرته اجتناب الذّنوب و زاده المعروف و ماؤه الموادعه و دلیله الهدی و رفیقه محبّه الأخیار.

[١٢٨]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن حمّاد بن عثمان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نعم وزیر الإیمان العلم و نعم وزیر العلم الحلم و نعم وزیر الحلم الرّفق و نعم وزیر الرّفق الصّبر.

[١٢٩]4-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،

ص :١١٢

بابی دربارۀ احادیث نادر

[١٢6]١-امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود: جان خود را با مطالب شگفت حکمت استراحت دهید؛ زیرا جان هم چون تن خسته شود.

[١٢٧]٢-امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود: ای جویندۀ علم! همانا علم امتیازهای فراوانی دارد: سرّ علم فروتنی است، چشم آن تهی بودن از رشک، گوش آن فهمیدن، زبان آن راست گفتن، حافظۀ آن پژوهیدن، دل آن حسن نیّت، عقل آن شناخت اسباب امور، دست آن رحمت، پای آن دیدار دانشمندان، همّت آن سلامتی، حکمت آن پرهیزگاری، قرارگاه آن نجات، جلودار آن عافیت، مرکب آن وفاداری، اسلحۀ آن نرم زبانی، شمشیر آن خشنودی، کمال آن مدارا و لشکر آن گفت وگوی با دانشمندان، دارایی آن ادب، اندوختۀ آن دامن فروچیدن از گناهان، توشۀ آن نیکی، نوشاک آن سازگاری، رهبر آن ره یافتگی و دوست آن دوستی نیکان است.

[١٢٨]٣-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: دانش چه خوب وزیری برای ایمان و خویشتن داری چه خوب وزیری برای دانش و نرم رفتاری چه خوب وزیری برای خویشتن داری و شکیبایی چه خوب وزیری برای نرم رفتاری است.

[١٢٩]4-امام صادق علیه السّلام از پدرانش نقل می کند که مردی خدمت رسول خدا آمد

ص :١١٣

عن عبد اللّه بن میمون القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، عن آبائه علیه السّلام، قال:

حاء رجل إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقال: یا رسول اللّه ما العلم؟ قال: الإنصات، قال: ثمّ مه؟ قال الاستماع، قال: ثمّ مه؟ قال الحفظ، قال: ثمّ مه؟ قال: العمل به، قال ثمّ مه یا رسول اللّه؟ ! قال نشره.

[١٣٠]5-علیّ بن إبراهیم رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

طلبه العلم ثلاثه فاعرفهم بأعیانهم و صفاتهم: صنف یطلبه للجهل و المراء و صنف یطلبه للاستطاله و الختل و صنف یطلبه للفقه و العقل، فصاحب الجهل و المراء موذ ممار متعرّض للمقال فی أندیه الرّجال بتذاکر العلم و صفه الحلم، قد تسربل بالخشوع و تخلّی من الورع فدقّ اللّه من هذا خیشومه و قطع منه حیزومه، و صاحب الاستطاله و الختل ذو خبّ و ملق یستطیل علی مثله من أشباهه و یتواضع للأغنیاء من دونه فهو لحلوائهم هاضم و لدینه حاطم فأعمی اللّه علی هذا خبره و قطع من آثار العلماء أثره و صاحب الفقه و العقل ذوک آبه و حزن و سهر قد تحنّک فی برنسه و قام اللّیل فی حندسه یعمل و یخشی وجلا داعیا مشفقا مقبلا علی شأنه عارفا بأهل زمانه مستوحشا من أوثق إخوانه فشدّ اللّه من هذا أرکانه و أعطاه یوم القیامه أمانه.

و حدّثنی به محمّد بن محمود أبو عبد اللّه القزوینیّ عن عدّه من أصحابنا منهم جعفر بن محمّد الصّیقل بقزوین عن أحمد بن عیسی العلویّ، عن عبّاد بن صهیب البصریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام.

[١٣١]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن محمّد بن یحیی، عن طلحه بن زید قال:

ص :١١4

و گفت: ای رسول خدا، دانش چیست؟ فرمود: سکوت کردن. گفت: سپس چه؟ فرمود: گوش فرادادن. پرسید: سپس چه؟ فرمود: حفظ کردن. گفت: سپس چه؟ فرمود: آن را به کار بستن. پرسید: ای رسول خدا، سپس چه؟ فرمود: انتشار دادن آن.

[١٣٠]5-امام صادق علیه السّلام فرمود: جویندگان دانش بر سه گونه اند، پس آنان را از روی صفاتشان بشناس دسته ای دانش را برای جهل ورزیدن و به منازعه برخاستن می خواهند و دسته ای آن را برای بلندی جستن و فریب دادن دیگران و دسته ای آن را برای فهمیدن و خرد ورزیدن می خواهند. دستۀ اول، موذی و جدالگر است و همواره در مجالس مردان سخنرانی کند. از اوصاف علم و حلم گوید لباس فروتنی بر تن پوشیده ولی از لباس تقوی خود را برهنه ساخته است.

خدا از این جهت، بینی اش را خرد کند و کمرش را بشکند. اهل بلندی جستن و فریفتن، نیرنگ باز و چاپلوس است. بر همپایگان خود گردن فرازی و برای ثروتمندانی که از آن فروپایه ترند سر تواضع فرود می آورند. حلوای آن ها را بخورد و دین خود را درهم بشکند. خداوند او را بر این روش بی نام ونشان کند و اثرش را از میان آثار دانشمندان بی بهره گرداند. اهل فهم و عقل، نگران و غمگین و شب زنده دار است. تحت الحنک خویش انداخته و در تاریکی شب به پا ایستاده است. ترسان و دعاکنان و هراسان عمل کند؛ به خود مشغول است؛ مردم روزگارش را خوب می شناسد و از مطمئن ترین برادرانش دهشتناک است خدا از این جهت، پایه های وجودش را محکم سازد و روز قیامت، امانش دهد.

(این روایت از طریق دیگری نیز وارد شده است.)

[١٣١]6-امام صادق علیه السّلام فرمود: همانا روایت کنندگان قرآن بسیار و

ص :١١5

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ رواه الکتاب کثیر و إنّ رعاته قلیل و کم من مستنصح للحدیث مستغشّ للکتاب، فالعلماء یحزنهم ترک الرّعایه و الجهّال یحزنهم حفظ الرّوایه فراع یرعی حیاته و راع یرعی هلکته فعند ذلک اختلف الرّاعیان و تغایر الفریقان.

[١٣٢]٧-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من حفظ من أحادیثنا أربعین حدیثا بعثه اللّه یوم القیامه عالما فقیها.

[١٣٣]٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عمّن ذکره، عن زید الشّحّام، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَلْیَنْظُرِ اَلْإِنْسٰانُ إِلیٰ طَعٰامِهِ قال:

قلت ما طعامه؟ قال علمه الّذی یأخذه، عمّن یأخذه؟

[١٣4]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان، عن عبد اللّه بن مسکان، عن داود بن فرقد، عن أبی سعید الزّهریّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

الوقوف عند الشّبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه و ترکک حدیثا لم تروه خیر من روایتک حدیثا لم تحصه.

[١٣5]١٠-محمّد، عن أحمد، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن حمزه بن الطّیّار أنّه عرض علی أبی عبد اللّه علیه السّلام بعض خطب أبیه حتّی إذا بلغ موضعا منها قال له: کفّ و اسکت، ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لا یسعکم فیما ینزل بکم ممّا لا تعلمون إلاّ الکفّ عنه و التّثبّت و الرّدّ إلی أئمّه الهدی حتّی یحملوکم فیه علی القصد و یجلوا عنکم فیه العمی و یعرّفوکم فیه الحقّ قال اللّه تعالی: فَسْئَلُوا

ص :١١6

رعایت کنندگان آن کم اند. چه بسا مردمی که نسبت به حدیث خیرخواه و نسبت به قرآن خیانتگرند. دانشمندان از رعایت نکردن اندوهگین و نادانان از حفظ روایت غمگین اند. یکی در پی حفظ زندگانی خود و دیگری در پی هلاکت خویش است. در اینجاست که دو دسته رعایت کننده اختلاف پیدا کنند و از هم جدا شوند.

[١٣٢]٧-امام صادق علیه السّلام فرمود: هرکه چهل حدیث از احادیث ما را حفظ کند، خداوند او را روز قیامت، دانشمند و فقیه برانگیزد.

[١٣٣]٨-زید شحّام از امام باقر علیه السّلام درباره گفتار خدای بزرگ و والا که (باید انسان به خوراک خویش نگاه کند) [عبس (٨٠) : آیۀ ٢4]پرسید: معنای خوراک چیست؟ فرمود: دانشی که فرامی گیرد، بنگرد که از چه کسی می گیرد.

[١٣4]٩-حضرت باقر علیه السّلام فرمود: بازایستادن از امر مشتبه از به هلاکت افتادن بهتر است و واگذاردن حدیثی که روایت آن برایت ثابت نشده، از روایت کردن حدیثی که بر آن احاطه نداری، بهتر است.

[١٣5]١٠-حمزۀ طیّار بر حضرت صادق بعضی از سخنرانی های پدرش را عرضه کرد تا به جمله ای رسید در این هنگام حضرت فرمود: دست نگهدار و ساکت باش. سپس فرمود: آنچه به دست شما می رسد و حکمش را نمی دانید، وظیفه ای بر شما نیست جز دست نگه داشتن از آن و درنگ کردن و بازگرداندن آن به ائمّۀ هدی، تا ایشان شما را بر اعتدال وادارند و گمراهی را از شما دور سازند و حق را به شما بشناسانند. خدای فرازمند فرموده است:

ص :١١٧

أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ.

[١٣6]١١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: وجدت علم النّاس کلّه فی أربع: أوّلها أن تعرف ربّک و الثّانی أن تعرف ما صنع بک و الثّالث أن تعرف ما أراد منک و الرّابع أن تعرف ما یخرجک من دینک.

[١٣٧]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم قال:

قلت: لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ما حقّ اللّه علی خلقه؟ فقال: أن یقولوا ما یعلمون و یکفّوا عمّا لا یعلمون، فإذا فعلوا ذلک فقد أدّوا إلی اللّه حقّه.

[١٣٨]١٣-محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن ابن سنان، عن محمّد بن مروان العجلیّ، عن علیّ بن حنظله قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: اعرفوا منازل النّاس علی قدر روایتهم عنّا.

[١٣٩]١4-الحسین بن الحسن، عن محمّد بن زکریّا الغلابیّ، عن ابن عائشه البصریّ رفعه أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قال فی بعض خطبه:

أیّها النّاس اعلموا أنّه لیس بعاقل من انزعج من قول الزّور فیه و لا بحکیم من رضی بثناء الجاهل علیه، النّاس أبناء ما یحسنون و قدر کلّ امرئ ما یحسن فتکلّموا فی العلم تبیّن أقدارکم.

[١4٠]١5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبان بن عثمان، عن عبد اللّه بن سلیمان قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول و عنده رجل من أهل البصره یقال له: عثمان الأعمی

ص :١١٨

(اگر نمی دانید، از اهل قرآن بپرسید.) [نحل (١6) : آیۀ 4٢].

[١٣6]١١-امام صادق علیه السّلام می فرمود: همه دانش مردم را در چهار چیز یافتم:

نخست اینکه پروردگار خویش را بشناسی؛ دوم اینکه بدانی با تو چه کرده است؛ سوم اینکه بدانی از تو چه خواسته است؛ چهارم اینکه بدانی چه چیز تو را از دینت بیرون می کند.

[١٣٧]١٢-هشام سالم گوید: به امام صادق عرض کردم: حق خدا بر مردم چیست؟ فرمود: اینکه آنچه دانند بگویند و آنچه ندانند بازایستند. هرگاه چنین کنند حق خدا را به او ادا کرده اند.

[١٣٨]١٣-حضرت صادق علیه السّلام فرمود: منزلت مردم را به اندازه ای که از ما روایت کنند، بشناسید.

[١٣٩]١4-امیر مؤمنان در بعضی از سخنرانی هایش فرمود: ای مردم! بدانید کسی که از سخن بی اساسی که به او گویند از جا کنده شود، خردمند نیست و آنکه به ستایش نادان خرسند گردد، فرزانه نیست. مردم فرزند کارهای ارزندۀ خویش اند و ارزش هرکس به اندازه کار ارزنده ای است که به خوبی انجام می دهد. از دانش سخن گویید تا ارزشتان نمایان شود.

[١4٠]١5-عبد اللّه سلیمان گوید: مردی از اهل بصره که نامش عثمان اعمی بود

ص :١١٩

و هو یقول: إنّ الحسن البصریّ یزعم أنّ الّذین یکتمون العلم یؤذی ریح بطونهم أهل النّار، فقال: أبو جعفر علیه السّلام: فهلک إذن مؤمن آل فرعون ما زال العلم مکتوما منذ بعث اللّه نوحا علیه السّلام فلیذهب الحسن یمینا و شمالا فو اللّه ما یوجد العلم إلاّ هاهنا.

باب روایه الکتب و الحدیث و فضل الکتابه و التّمسّک بالکتب [١4١]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن منصور بن یونس، عن أبی بصیر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام قول اللّه جلّ ثناؤه: اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ؟ قال: هو الرّجل یسمع الحدیث فیحدّث به کما سمعه لا یزید فیه و لا ینقص منه.

[١4٢]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن محمّد بن مسلم قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أسمع الحدیث منک فأزید و أنقص؟ قال: إن کنت ترید معانیه فلا بأس.

[١4٣]٣-و عنه، عن محمّد بن الحسین، عن ابن سنان، عن داود بن فرقد قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّی أسمع الکلام منک فأرید أن أرویه کما سمعته منک فلا یجیء، قال: فتعمّد ذلک؟ قلت: لا فقال: ترید المعانی؟ قلت: نعم، قال فلا بأس.

[١44]4-و عنه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید،

ص :١٢٠

به امام باقر علیه السّلام عرض کرد: حسن بصری عقیده دارد کسانی که دانش را نهان دارند، بوی گند شکمشان دوزخیان را آزار دهد. امام فرمود: بنابراین مؤمن آل فرعون [که پنهان سازی کرده]هلاک شده است؟ ! از زمان بعثت نوح علیه السّلام دانش نهان بوده است. حسن بصری به هر راهی که خواهد برود. به خدا سوگند! دانش جز در این خاندان یافت نشود.

باب روایت کتب و توسّل به آن و حدیث و فضیلت نوشتن

[١4١]١-ابو بصیر گوید: از امام صادق علیه السّلام راجع به فرمایش خدا (کسانی که سخن را می شنوند و از بهترینش پیروی می کنند) [زمر (٣٩) : آیۀ ١٨]پرسیدم، حضرت فرمود: او مردی است که حدیثی شنود و آن را آن گونه که شنیده، بی کم و زیاد بازگو نماید.

[١4٢]٢-محمّد مسلم گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: از شما حدیث می شنوم آن را زیاد و کم می کنم فرمود: اگر معانی آن را برسانی اشکالی ندارد.

[١4٣]٣-داود فرقد گوید: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: سخنی از شما می شنوم و می خواهم همان طور که شنیده ام، روایت کنم ولی به خاطرم نمی آید.

فرمود: به عمد فراموش می کنی؟ گفتم: نه. فرمود: مقصودت معانی سخن من است؟ گفتم: آری. فرمود: اشکالی ندارد.

[١44]4-ابو بصیر گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: حدیثی از شما بشنوم و از پدرتان روایت کنم یا از پدرتان بشنوم از شما روایت کنم (چطور است) ؟

ص :١٢١

عن القاسم بن محمّد، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: الحدیث أسمعه منک أرویه عن أبیک أو أسمعه من أبیک أرویه عنک؟ قال سواء إلاّ أنّک ترویه عن أبی أحبّ إلیّ و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام لجمیل: ما سمعت منّی فاروه عن أبی.

[١45]5-و عنه، عن أحمد بن محمّد و محمّد بن الحسین، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام یجیئنی القوم فیستمعون منّی حدیثکم فأضجر و لا أقوی، قال: فاقرأ علیهم من أوّله حدیثا و من وسطه حدیثا و من آخره حدیثا.

[١46]6-عنه بإسناده، عن أحمد بن عمر الحلاّل قال:

قلت لأبی الحسن الرّضا علیه السّلام: الرّجل من أصحابنا یعطینی الکتاب و لا یقول: اروه عنّی یجوز لی أن أرویه عنه؟ قال: فقال: إذا علمت أنّ الکتاب له فاروه عنه.

[١4٧]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إذا حدّثتم بحدیث فأسندوه إلی الّذی حدّثکم فإن کان حقّا فلکم و إن کان کذبا فعلیه.

[١4٨]٨-علیّ بن محمّد بن عبد اللّه، عن أحمد بن محمّد، عن أبی أیّوب المدنیّ، عن ابن أبی عمیر، عن حسین الأحمسیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال،

القلب یتّکل علی الکتابه

[١4٩]٩-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عاصم بن حمید، عن أبی بصیر قال:

ص :١٢٢

فرمود: فرق ندارد، جز اینکه به نام پدرم روایت کنی، دوست تر دارم. آن حضرت به جمیل فرمود: آنچه از من شنوی از طرف پدرم روایت کن.

[١45]5-عبد اللّه سنان گوید: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مردم می آیند و حدیث شما را از من می شنوند و من به تنگ می آیم و نمی توانم (ادامه دهم) . فرمود: حدیثی از اول کتاب، حدیثی از وسط آن و حدیثی از آخرش برای آنان بخوان.

[١46]6-احمد عمر حلاّل گوید: به علی بن موسی الرضا علیهما السّلام عرض کردم:

مردی از یاران ما شیعیان به من کتابی می دهد و نمی گوید این کتاب را از من روایت کن. بر من رواست که از او روایت کنم؟ فرمود: اگر بدانی کتاب از آن اوست، از او روایت کن.

[١4٧]٧-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: هرگاه حدیثی به شما گویند (در مقام نقل) به گوینده اش نسبت دهید. اگر درست باشد به سود شماست و اگر دروغ باشد به زیان اوست.

[١4٨]٨-امام صادق علیه السّلام فرمود: دل به نوشتن آسودگی یابد.

[١4٩]٩-ابو بصیر گوید: شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود: بنویسید زیرا تا ننویسید حفظ نمی کنید.

ص :١٢٣

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: اکتبوا فإنّکم لا تحفظون حتّی تکتبوا.

[١5٠]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن علیّ بن فضّال، عن ابن بکیر، عن عبید بن زراره قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: احتفظوا بکتبکم فإنّکم سوف تحتاجون إلیها.

[١5١]١١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد البرقیّ، عن بعض أصحابه، عن أبی سعید الخیبریّ، عن المفضّل بن عمر قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: اکتب و بثّ علمک فی إخوانک فإن متّ فأورث کتبک بنیک فإنّه یأتی علی النّاس زمان هرج لا یأنسون فیه إلاّ بکتبهم.

[١5٢]١٢-و بهذا الإسناد، عن محمّد بن علیّ رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إیّاکم و الکذب المفترع قیل له: و ما الکذب المفترع؟ قال: أن یحدّثک الرّجل بالحدیث فتترکه و ترویه عن الّذی حدّثک عنه.

[١5٣]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن جمیل بن درّاج قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أعربوا حدیثنا فإنّا قوم فصحاء.

[١54]١4-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد، عن عمر بن عبد العزیز، عن هشام بن سالم و حمّاد بن عثمان و غیره قالوا:

سمعنا أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: حدیثی حدیث أبی و حدیث أبی حدیث جدّی و حدیث جدّی حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث أمیر المؤمنین علیه السّلام و حدیث أمیر المؤمنین حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قول اللّه عزّ و جلّ.

[١55]١5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن بن

ص :١٢4

[١5٠]١٠-امام صادق علیه السّلام فرمود: کتاب ها (نوشته های) خود را نگه دارید که در آینده به آنها نیازمند شوید.

[١5١]١١-مفضّل عمر گوید: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: بنویس و آموخته های خود را میان برادران دینی خویش منتشر کن و چون مرگت فرارسید، کتاب هایت را به پسرانت ارث بده؛ چرا که برای مردم زمانه ای پرآشوب فرارسد که آن هنگام جز با کتاب هایش همدم نشوند.

[١5٢]١٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: از دروغ شاخ دار بپرهیزید. عرض شد:

دروغ شاخ دار چیست؟ فرمود: اینکه مردی به تو حدیثی بازگوید و تو او را (در مقام نقل) رها کنی و آن را از کسی که گوینده از او خبر داده، بازگویی.

[١5٣]١٣-امام صادق علیه السّلام فرمود: حدیث ما را اعراب گذارید که ما مردمی فصیح زبانیم.

[١54]١4-هشام سالم و حمّاد بن عثمان و دیگران گویند: شنیدیم که امام صادق علیه السّلام می فرمود: حدیث من، حدیث پدرم و حدیث پدرم، حدیث جدّم و حدیث جدّم، حدیث حسین و حدیث حسین، حدیث حسن و حدیث حسن، حدیث امیر مؤمنان و حدیث امیر مؤمنان، حدیث رسول خدا و حدیث رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتار خدای بزرگ و والا می باشد.

[١55]١5-ابو خالد شینوله گوید: به ابو جعفر دوم (امام جواد) علیه السّلام عرض کردم:

ص :١٢5

أبی خالد شینوله قال:

قلت لأبی جعفر الثّانی علیه السّلام: جعلت فداک إنّ مشایخنا رووا عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیه السّلام و کانت التّقیّه شدیده فکتموا کتبهم و لم ترو عنهم فلمّا ماتوا صارت الکتب إلینا فقال: حدّثوا بها فإنّها حقّ.

باب التّقلید [١56]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عبد اللّه بن یحیی، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: اِتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فقال: أما و اللّه ما دعوهم إلی عباده أنفسهم و لو دعوهم ما أجابوهم و لکن أحلّوا لهم حراما و حرّموا علیهم حلالا فعبدوهم من حیث لا یشعرون.

[١5٧]٢-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن إبراهیم بن محمّد الهمذانیّ، عن محمّد بن عبیده قال:

قال لی أبو الحسن علیه السّلام: یا محمّد أنتم أشدّ تقلیدا أم المرجئه؟ قال: قلت:

قلّدنا و قلّدوا فقال: لم أسألک عن هذا، فلم یکن عندی جواب أکثر من الجواب الأوّل فقال أبو الحسن علیه السّلام: إنّ المرجئه نصبت رجلا لم تفرض طاعته و قلّدوه و أنتم نصبتم رجلا و فرضتم طاعته ثمّ لم تقلّدوه فهم أشدّ منکم تقلیدا.

[١5٨]٣-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه جلّ و عزّ:

اِتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فقال:

و اللّه ما صاموا لهم و لا صلّوا لهم و لکن أحلّوا لهم حراما و حرّموا علیهم

ص :١٢6

قربانت گردم! استادان ما از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام روایاتی دارند و چون تقیّه سخت بود، کتاب هایشان را پنهان کردند و از آنان روایت نشد. زمانی که مردند، کتاب های ایشان به دست ما رسید. حضرت فرمود: به نقل آن روایات پردازید که آنها درستند.

بابی دربارۀ تقلید

[١56]١-ابو بصیر گوید: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم که خداوند می فرماید: (دانشمندان و راهبان خود را. . . به جای خدا به الوهیّت گرفتند.) [توبه (٩) : آیۀ ٣١]فرمود: به خدا سوگند! دانشمندان و راهبان، مردم را به پرستش خویش فرانخواندند که اگر فرامی خواندند، آنها نمی پذیرفتند؛ ولی حرام را برای آنها حلال و حلال را برایشان حرام کردند و آنها ندانسته، آنان را می پرستیدند.

[١5٧]٢-محمّد عبیده گوید: حضرت ابو الحسن علیه السّلام به من فرمود: ای محمّد! تقلید شما محکم تر است یا مرجئه (آنان که پس از پیغمبر مقام علی علیه السّلام را از ابو بکر به تأخیر انداختند) ؟ عرض کردم: ما هم تقلید کردیم و آنها هم تقلید کردند. فرمود: این را از تو نپرسیدم. (محمّد گوید:) من پاسخی بیشتر از پاسخ اول نداشتم؛ پس حضرت فرمود: مرجئه مردی را که اطاعتش واجب نبود به خلافت نصب کردند و از او تقلید نمودند و شما مردی را نصب کردید و اطاعتش را واجب دانستید، ولی تقلیدش نکردید؛ پس تقلید آنان از شما محکم تر باشد.

[١5٨]٣-حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای بزرگ و والا که (دانشمندان و راهبان خود را. . . به جای خدا به الوهیّت گرفتند) فرمود: به خدا سوگند! برای آنها روزه نگرفتند و نماز نگزاردند، بلکه حرام را برای آنها حلال و حلال را برایشان حرام ساختند و آنها هم پیروی کردند.

ص :١٢٧

حلالا فاتّبعوهم.

باب البدع و الرّأی و المقاییس [١5٩]١-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال جمیعا، عن عاصم بن حمید، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

خطب أمیر المؤمنین علیه السّلام النّاس فقال: أیّها النّاس! إنّما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع و أحکام تبتدع یخالف فیها کتاب اللّه یتولّی فیها رجال رجالا فلو أنّ الباطل خلص لم یخف علی ذی حجی و لو أنّ الحقّ خلص لم یکن اختلاف و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فیجیئان معا فهنالک استحوذ الشّیطان علی أولیائه و نجا الّذین سبقت لهم من اللّه الحسنی.

[١6٠]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور العمّیّ یرفعه قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:

إذا ظهرت البدع فی أمّتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنه اللّه.

[١6١]٣-و بهذا الإسناد، عن محمّد بن جمهور رفعه قال:

من أتی ذا بدعه فعظّمه فإنّما یسعی فی هدم الإسلام.

[١6٢]4-و بهذا الإسناد، عن محمّد بن جمهور رفعه قال:

قال رسول اللّه أبی اللّه لصاحب البدعه بالتّوبه، قیل: یا رسول اللّه و کیف ذلک؟ قال: إنّه قد أشرب قلبه حبّها.

[١6٣]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن معاویه بن وهب قال:

ص :١٢٨

بابی دربارۀ بدعت ها، رأی و قیاس ها

[١5٩]١-امام باقر علیه السّلام فرمود: حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: ای مردم! جز این نیست، که آغاز پیدایش فتنه ها، پیروی هوس ها و بدعت گزاردن احکامی برخلاف دین خدا است که مردانی از مردان دیگر یاری خواهند تا بر خلاف دین خدا، اجرای آن را بر عهده گیرند. اگر باطل ناب و خالص بود بر هیچ خردمندی نهان نمی شد و اگر حقّ ناب و ناآمیخته بود، اختلافی در میان نبود؛ ولی همواره پاره ای از حقّ و پاره ای از باطل برگیرند و به هم درآمیزند و باهم آیند. اینجاست که شیطان بر دوستان خود چیره گردد و تنها کسانی رهایی یابند که لطف حقّ شامل حالشان گردد.

[١6٠]٢-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: آن گاه که بدعت ها در امت من پدید آید، بر عالم است که علم خود را هویدا کند و هرکه چنین نکند، نفرین خدا بر او باد.

[١6١]٣-در حدیث است: هرکس نزد بدعتگذاری آید و او را بزرگ شمارد، همانا در ویرانی اسلام کوشیده است.

[١6٢]4-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: خداوند از پذیرش توبۀ بدعتگذار خودداری کرده است. عرض شد: ای رسول خدا، چطور؟ فرمود: زیرا بدعت دوستی، تمام وجودش را فراگرفته است.

[١6٣]5-پیامبر اسلام فرمود: برای هر بدعتی که پس از من با ایمان (برای

ص :١٢٩

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: إنّ عند کلّ بدعه تکون من بعدی یکاد بها الإیمان ولیّا من أهل بیتی موکّلا به یذبّ عنه، ینطق بإلهام من اللّه و یعلن الحقّ و ینوّره و یردّ کید الکائدین یعبّر عن الضّعفاء فاعتبروا یا أولی الأبصار و توکّلوا علی اللّه.

[١64]6-محمّد بن یحیی، عن بعض أصحابه و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب رفعه، عن أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه قال:

إنّ من أبغض الخلق إلی اللّه عزّ و جلّ لرجلین: رجل و کله اللّه إلی نفسه فهو جائر عن قصد السّبیل مشعوف بکلام بدعه، قد لهج بالصّوم و الصّلاه فهو فتنه لمن افتتن به، ضالّ عن هدی من کان قبله، مضلّ لمن اقتدی به فی حیاته و بعد موته، حمّال خطایا غیره، رهن بخطیئته و رجل قمش جهلا فی جهّال النّاس، عان بأغباش الفتنه قد سمّاه أشباه النّاس عالما و لم یغن فیه یوما سالما، بکّر فاستکثر، ما قلّ منه خیر ممّا کثر، حتّی إذا ارتوی من آجن و اکتنز من غیر طائل، جلس بین النّاس قاضیا ضامنا لتخلیص ما التبس علی غیره و إن خالف قاضیا سبقه لم یأمن أن ینقض حکمه من یأتی بعده، کفعله بمن کان قبله و إن نزلت به إحدی المبهمات المعضلات هیّأ لها حشوا من رأیه ثمّ قطع به فهو من لبس الشّبهات فی مثل غزل العنکبوت لا یدری أصاب أم أخطأ، لا یحسب العلم فی شیء ممّا أنکر و لا یری أنّ وراء ما بلغ فیه مذهبا، إن قاس شیئا بشیء لم یکذّب نظره و إن أظلم علیه أمر اکتتم به لما یعلم من جهل نفسه لکیلا یقال له: لا یعلم، ثمّ جسر فقضی، فهو مفتاح عشوات رکّاب شبهات، خبّاط جهالات،

لا یعتذر ممّا لا یعلم فیسلم و لا یعضّ فی العلم بضرس قاطع فیغنم، یذری

ص :١٣٠

نیرنگ) همراه شود، سرپرستی از خاندانم گماشته شده که از ایمان دفاع کند. با الهام خدا سخن گوید. حق را آشکار و روشن کند و نیرنگ نیرنگبازان را برگرداند و زبان ناتوانان باشد. ای صاحبان بینش! پند گیرید و خود را به خدا سپارید.

[١64]6-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: دشمن ترین مردم در نزد خداوند بزرگ و والا دو کس اند: (الف) مردی که خدا او را به حال خود وانهاده، پس از راه راست منحرف گشته و شیفته سخنان بدعت آمیز شده است. از نماز و روزه دم می زند.

[در حالی که]دیگران را به فتنه دراندازد و فریفته خود سازد. از راه درست پیشینیانش منحرف گشته و گمراه کننده پیروانش در زندگی و پس از مرگش شده است. دیگری، مردی که کوله بار نادانی فراهم ساخته و برگیرندۀ بار خطاهای دیگران و در گرو خطای خود باشد در میان نادانان به تلاش پرداخته و اسیر تاریکی های فتنه و فساد گشته است. آدمی نمایان او را دانشمند نامند در حالی که یک روز تمام را صرف دانش نکرده است. صبح زود برخاسته و چیزی را بسیار فراهم آورده که اندکش بهتر از بسیارش است تا اینکه از آبی گندیده سیراب شده و مطالب بیهوده در گنجینۀ خاطر خود انباشته است. میان مردم به کرسی قضاوت نشست و متعهّد شد آنچه را بر دیگران مشتبه شده است، حلّ کند و اگر با قاضی پیش از خود مخالفت کرد، اطمینان ندارد که قاضی پس از او حکم او را نشکند همان طور که او با قاضی پیشین کرد. اگر به یکی از مطالب پیچیده و مشکل دچار شود، نظریات پوچی برای آن بافته و آماده می کند و سپس حکم قطعی می دهد.

شبهه بافی او همانند تار بافتن عنکبوت است که نمی داند درست رفته یا اشتباه کرده است. نمی پندارد در آنچه او منکر شده، دانشی باشد و نداند در پس آنچه او به آن دست یافته، روش درستی وجود داشته باشد. اگر چیزی را به چیزی دیگر قیاس کند، نظر خویش را تکذیب نکند و اگر مطلبی بر او تاریک باشد به سبب نادانی که در خود سراغ دارد، آن را بپوشاند تا مبادا به او بگویند: نمی داند. سپس گستاخی کرده و حکم صادر نماید. او کلید تاریکی ها است و شبهه ها را بسیار مرتکب شود. در نادانی ها کورکورانه گام بردارد. از آنچه نداند، پوزش نخواهد تا

ص :١٣١

الرّوایات ذرو الرّیح الهشیم تبکی منه المواریث و تصرخ منه الدّماء، یستحلّ بقضائه الفرج الحرام و یحرّم بقضائه الفرج الحلال لا ملیء بإصدار ما علیه ورد و لا هو أهل لما منه فرط من ادّعائه علم الحقّ.

[١65]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أبان بن عثمان، عن أبی شیبه الخراسانیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ أصحاب المقاییس طلبوا العلم بالمقاییس فلم تزدهم المقاییس من الحقّ إلاّ بعدا و إنّ دین اللّه لا یصاب بالمقاییس

[١66]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان رفعه، عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام قالا:

کلّ بدعه ضلاله و کلّ ضلاله سبیلها إلی النّار.

[١6٧]٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن محمّد بن حکیم قال:

قلت لأبی الحسن موسی علیه السّلام: جعلت فداک فقّهنا فی الدّین و أغنانا اللّه بکم عن النّاس حتّی إنّ الجماعه منّا لتکون فی المجلس، ما یسأل رجل صاحبه، تحضره المسأله و یحضره جوابها فیما منّ اللّه علینا بکم فربّما ورد علینا الشّیء لم یأتنا فیه عنک و لا عن آبائک شیء فنظرنا إلی أحسن ما یحضرنا و أوفق الأشیاء لما جاءنا عنکم فنأخذ به؟ فقال هیهات هیهات، فی ذلک و اللّه هلک من هلک یا ابن حکیم، قال: ثمّ قال: لعن اللّه أبا حنیفه کان یقول: قال: علیّ و قلت.

قال محمّد بن حکیم لهشام بن الحکم: و اللّه ما أردت إلاّ أن یرخّص لی فی القیاس.

[١6٨]١٠-محمّد بن أبی عبد اللّه رفعه، عن یونس بن عبد الرّحمن، قال:

قلت لأبی الحسن الأوّل علیه السّلام بما أوحّد اللّه؟ فقال: یا یونس! لا تکوننّ

ص :١٣٢

سالم ماند و در دانش ریشه دار و قاطع نیست تا بهره ای برد. روایات را پراکنده کند و بر باد دهد آنسان که گیاهان خشک را بر باد دهند. میراث های به ناحق رفته گریان و خون های به ناحق ریخته از ستم او در شیون اند. زناشویی حرام به حکم او حلال و زناشویی حلال به حکم او حرام گردد. برای پاسخ به مسائلی که بر او وارد می شود، سرشار نیست و برای ریاستی که با داشتن دانش حق ادّعا می کند، شایستگی ندارد.

[١65]٧-امام صادق علیه السّلام می فرمود: همانا قیاس کنندگان از راه قیاس دانش را جستند؛ ولی قیاس جز دوری از حق بر آن ها نیفزود و همانا با قیاس به دین خدا دست نتوان یافت.

[١66]٨-حضرت محمد باقر و حضرت صادق علیهما السّلام فرمودند: هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی راهش به سوی دوزخ است.

[١6٧]٩-محمّد حکیم گوید: به حضرت ابو الحسن موسی کاظم علیه السّلام عرض کردم: قربانت گردم؛ ما در دین دانشمند شدیم و خداوند به برکت شما ما را از مردم بی نیاز کرد تا آنجا که جمعی از ما در انجمنی باشیم، کسی از دوستش چیزی نپرسد؛ زیرا آن مسأله و پاسخش را در خاطر دارد به واسطه منّتی که خدا از برکت شما بر ما نهاده است؛ ولی گاهی موضوعی برای ما پیش می آید که از شما و پدرانت درباره آن سخنی به ما نرسیده است و ما به بهترین وجهی که در خاطر داریم، توجّه کنیم و راهی را پی گیریم که با اخبار رسیده از شما موافق تر است.

حضرت فرمود: چه دور است، چه دور است این راه از حقیقت. ای پسر حکیم، به خدا سوگند! هرکس هلاک گردید از همین راه هلاک گردید. سپس فرمود: خدا ابو حنیفه را لعنت کند که می گفت: علی چنان گفت و من چنین گویم. محمد بن حکیم به هشام بن حکم گفت: به خدا سوگند! از این سخن منظوری نداشتم جز اینکه می خواستم مرا به قیاس اجازه دهد.

[١6٨]١٠-یونس عبد الرحمن گوید: به امام ابو الحسن اول (امام کاظم علیه السّلام)

ص :١٣٣

مبتدعا، من نظر برأیه هلک و من ترک أهل بیت نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ضلّ و من ترک کتاب اللّه و قول نبیّه کفر.

[١6٩]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن مثنّی الحنّاط، عن أبی بصیر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ترد علینا أشیاء لیس نعرفها فی کتاب اللّه و لا سنّه فننظر فیها؟ قال: لا: أما إنّک إن أصبت لم تؤجر و إن أخطأت کذبت علی اللّه عزّ و جلّ.

[١٧٠]١٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن عمر بن أبان الکلبیّ، عن عبد الرّحیم القصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کلّ بدعه ضلاله و کلّ ضلاله فی النّار.

[١٧١]١٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن سماعه بن مهران، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

قلت أصلحک اللّه إنّا نجتمع فنتذاکر ما عندنا فلا یرد علینا شیء إلاّ و عندنا فیه شیء مسطّر و ذلک ممّا أنعم اللّه به علینا بکم، ثمّ یرد علینا الشّیء الصّغیر لیس عندنا فیه شیء فینظر بعضنا إلی بعض و عندنا ما یشبهه فنقیس علی أحسنه؟ فقال: و ما لکم و للقیاس إنّما هلک من هلک من قبلکم بالقیاس ثمّ قال:

إذا جاءکم ما تعلمون فقولوا به و إن جاءکم ما لا تعلمون فها و أهوی بیده إلی فیه ثمّ قال، لعن اللّه أبا حنیفه کان یقول قال علیّ و قلت أنا و قالت الصّحابه

و قلت، ثمّ قال، أکنت تجلس إلیه؟ فقلت: لا و لکن هذا کلامه، فقلت: أصلحک اللّه أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم النّاس بما یکتفون به فی عهده؟ قال، نعم و ما یحتاجون

ص :١٣4

عرض کردم: با چه وسیله ای خدا را به یگانگی پرستم؟ فرمود: ای یونس! بدعتگذار نباش. هرکس به رأی خویش توجّه کند هلاک شود و آن که خاندان پیغمبر را رها کند گمراه گردد و آنکه کتاب خدا و گفتار پیامبرش را وانهد، به کفر گرفتار آید.

[١6٩]١١-ابو بصیر گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: مسائلی برای ما پیش می آید که حکم آن را از قرآن نمی فهمیم و حدیثی نداریم که به آن بنگریم (می توانیم به رأی خود قیاس گونه عمل کنیم) ؟ فرمود: نه. زیرا اگر درست رفتی، پاداش نداری و اگر اشتباه کردی، بر خدای عزّتمند دروغ بسته ای.

[١٧٠]١٢-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: هر بدعتی، گمراهی و هر گمراهی در آتش است.

[١٧١]١٣-سماعۀ مهران گوید: به امام موسی کاظم علیه السّلام عرض کردم: ما گرد هم می آییم و دربارۀ آنچه در دست داریم (از اخبار و احکام) بحث می کنیم. هر مسأله ای که پیش آید درباره آن نوشته ای داریم و این هم از برکت وجود شماست که خدا به ما لطف کرده است. گاهی مسأله کوچکی برایمان پیش می آید که در مورد آن حکمی نداریم و به یکدیگر نگاه می کنیم و چون نظیر آن مسأله را داریم، می توانیم آن را به بهترین نظیرش قیاس کنیم؟ فرمود: شما را با قیاس چه کار؟ کسانی که پیش از شما هلاک شدند در اثر قیاس بود. سپس فرمود: هرگاه مسأله ای برای شما پیش آمد که حکمش را می دانید، آن را بگویید و اگر مسأله ای روی آورد که حکم آن را نمی دانید پس این کار را بکنید-با دستش به لب هایش اشاره فرمود-سپس فرمود: خداوند ابو حنیفه را لعنت کند که می گفت: علی چنان گفت و من چنین گویم. اصحاب چنان گفتند و من چنین گویم. پس فرمود: آیا در مجلسش بوده ای؟ عرض کردم: نه؛ ولی این سخن اوست. گفتم:

خدا کارت را بسامان کند آیا رسول خدا نیازهای مردم زمانش را کامل آورد؟ فرمود: آری و آنچه را هم تا روز رستاخیز نیاز دارند آورده است. گفتم: آیا

ص :١٣5

إلیه إلی یوم القیامه، فقلت: فضاع من ذلک شیء؟ فقال: لا هو عند أهله.

[١٧٢]١4-عنه، عن محمّد، عن یونس، عن أبان، عن أبی شیبه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول ضلّ علم ابن شبرمه عند الجامعه إملاء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و خطّ علیّ علیه السّلام بیده إنّ الجامعه لم تدع لأحد کلاما، فیها علم الحلال و الحرام، إنّ أصحاب القیاس طلبوا العلم بالقیاس فلم یزدادوا من الحقّ إلاّ بعدا، إنّ دین اللّه لا یصاب بالقیاس.

[١٧٣]١5-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن صفوان بن یحیی، عن عبد الرّحمن بن الحجّاج، عن أبان بن تغلب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ السّنّه لا تقاس ألا تری أنّ امرأه تقضی صومها و لا تقضی صلاتها؟ یا أبان! إنّ السّنّه إذا قیست محق الدّین.

[١٧4]١6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عثمان بن عیسی قال:

سألت أبا الحسن موسی علیه السّلام عن القیاس فقال: ما لکم و القیاس، إنّ اللّه لا یسأل کیف أحلّ و کیف حرّم.

[١٧5]١٧-علیّ بن إبراهیم، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه قال:

حدّثنی جعفر، عن أبیه علیهما السّلام أنّ علیّا صلواه اللّه علیه قال: من نصب نفسه للقیاس لم یزل دهره فی التباس و من دان اللّه بالرّأی لم یزل دهره فی ارتماس قال: و قال أبو جعفر علیه السّلام: من أفتی النّاس برأیه فقد دان اللّه بما لا یعلم و من

دان اللّه بما لا یعلم فقد ضادّ اللّه حیث أحلّ و حرّم فیما لا یعلم.

[١٧6]١٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن علیّ بن یقطین، عن الحسین بن میّاح، عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ إبلیس قاس نفسه بآدم فقال: خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ و لو قاس

ص :١٣6

چیزی هم از بین رفت؟ فرمود: نه، نزد اهلش محفوظ است.

[١٧٢]١4-امام صادق علیه السّلام می فرمود: دانش ابن شبرمه در برابر «جامعه» که املای رسول خدا و دست خط علی می باشد، آنچنان ناچیز است که به چشم نمی آید. «جامعه» برای کسی سخنی فرونگذاشته است، دانش حلال و حرام در آن است. همانا قیاس کنندگان دانش را به وسیله قیاس جستند. و جز دوری از حقّ بر آنها نیفزود. همانا به دین خدا با قیاس دست نتوان یافت.

[١٧٣]١5-امام صادق علیه السّلام به ابان بن تغلب فرمود: احکام اسلامی را نتوان قیاس کرد. نمی دانی که زن حائض روزه اش را قضا نکند و نمازش را قضا کند؟ ای ابان! اگر احکام اسلامی قیاس شود، دین از بین برود.

[١٧4]١6-عثمان عیسی گوید: از حضرت موسی کاظم علیه السّلام دربارۀ قیاس پرسیدم، فرمود: شما را با قیاس چه کار؟ همانا از خدا پرسش نشود که چگونه حلال و چگونه حرام کرده است.

[١٧5]١٧-مسعدۀ صدقه گوید: حضرت صادق از پدرش خبر داد که علی صلوات الله علیه فرمود: هرکس خود را بر کرسی قیاس نشانید، همۀ عمرش در اشتباه است. آنکه با رأی خود خدا را بپرستد همۀ عمرش در باطل فرورفته است امام باقر علیه السّلام فرمود هرکه با رأی خود به مردم فتوا دهد، ندانسته خدا را پرستیده است و آنکه ندانسته خدا را بپرستد با خدا مخالفت کرده؛ زیرا آنچه را ندانسته، حلال و حرام کرده است.

[١٧6]١٨-امام صادق علیه السّلام فرمود: همانا شیطان خود را با آدم قیاس کرد و گفت:

(مرا از آتش و او را از گل آفریدی) [اعراف (٧) : آیۀ ١٢]و اگر گوهری را که خدا

ص :١٣٧

الجوهر الّذی خلق اللّه منه آدم علیه السّلام بالنّار کان ذلک أکثر نورا و ضیاء من النّار.

[١٧٧]١٩-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس، عن حریز، عن زراره قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الحلال و الحرام فقال: حلال محمّد حلال أبدا إلی یوم القیامه و حرامه حرام أبدا إلی یوم القیامه؟ لا یکون غیره و لا یجیء غیره و قال: قال علیّ علیه السّلام: ما أحد ابتدع بدعه إلاّ ترک بها سنّه.

[١٧٨]٢٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن عبد اللّه العقیلیّ، عن عیسی بن عبد اللّه القرشیّ قال:

دخل أبو حنیفه علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له: یا أبا حنیفه! بلغنی أنّک تقیس؟ قال: نعم قال: لا تقس فإنّ أوّل من قاس إبلیس حین قال خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ فقاس ما بین النّار و الطّین و لو قاس نوریّه آدم بنوریّه النّار عرف فضل ما بین النّورین و صفاء أحدهما علی الآخر.

[١٧٩]٢١-علیّ، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن قتیبه قال:

سأل رجل أبا عبد اللّه علیه السّلام عن مسأله فأجابه فیها، فقال الرّجل: أرأیت إن کان کذا و کذا ما یکون القول فیها؟ فقال له: مه، ما أجبتک فیه من شیء فهو عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لسنا من «أرأیت» فی شیء.

[١٨٠]٢٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه مرسلا قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: لا تتّخذوا من دون اللّه ولیجه فلا تکونوا مؤمنین فإنّ کلّ سبب و نسب و قرابه و ولیجه و بدعه و شبهه منقطع إلاّ ما أثبته القرآن.

ص :١٣٨

آدم را از آن آفرید با آتش می سنجید، آن گوهر درخشنده تر و روشن تر از آتش بود.

[١٧٧]١٩-زراره گوید: از امام صادق علیه السّلام درباره حلال و حرام پرسیدم، فرمود: حلال محمّد همواره تا روز واپسین حلال و حرام او همواره تا روز واپسین حرام است. جز حکم او حکمی نیست و جز او پیغمبری نیاید و علی علیه السّلام فرمود: کسی بدعتی نگذاشت جز آن که به سبب آن سنّتی را وانهاد.

[١٧٨]٢٠-عیسی عبد اللّه قرشی گوید: ابو حنفیه خدمت امام صادق علیه السّلام رسید. حضرت فرمود: ای ابو حنیفه! به من خبر رسیده که تو قیاس می کنی؟ گفت: آری. فرمود: قیاس نکن؛ زیرا نخستین کسی که قیاس کرد، شیطان بود آنجا که گفت (مرا از آتش و او را از گل آفریدی.) او میان آتش و گل قیاس کرد و اگر نورانیّت آدم را با نورانیّت آتش می سنجید، برتری میان دو نور و پاکیزگی یکی بر دیگری را درمی یافت.

[١٧٩]٢١-قتیبه گوید: مردی از امام صادق علیه السّلام مسأله ای پرسید و حضرت پاسخش را داد. آن مرد گفت: به نظر شما اگر چنین وچنان باشد، پاسخش چیست؟ حضرت فرمود: خاموش باش! هر پاسخی که به تو می دهم از گفتار رسول خدا است. ما از خود نظری نداریم.

[١٨٠]٢٢-امام باقر علیه السّلام فرمود: جز خدا برای خود تکیه گاه نگیرید که مؤمن نباشید؛ زیرا هر وسیله و نژاد و خویشی و تکیه گاه و بدعت و شبهه، بریده و بی اثر است جز آنچه را که قرآن اثبات کرده است.

ص :١٣٩

باب الرّدّ إلی الکتاب و السّنّه و أنّه لیس شیء من الحلال و الحرام و جمیع ما یحتاج النّاس إلیه إلاّ و قد جاء فیه کتاب أو سنّه [١٨١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن حدید، عن مرازم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی أنزل فی القرآن تبیان کلّ شیء حتّی و اللّه ما ترک اللّه شیئا یحتاج إلیه العباد حتّی لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا أنزل فی القرآن، إلاّ و قد أنزله اللّه فیه.

[١٨٢]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن حسین بن المنذر، عن عمر بن قیس، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ اللّه تبارک و تعالی لم یدع شیئا یحتاج إلیه الأمّه إلاّ أنزله فی کتابه و بیّنه لرسوله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و جعل لکلّ شیء حدّا و جعل علیه دلیلا یدلّ علیه و جعل علی من تعدّی ذلک الحدّ حدّا.

[١٨٣]٣-علیّ، عن محمّد، عن یونس، عن أبان، عن سلیمان بن هارون قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ما خلق اللّه حلالا و لا حراما إلاّ و له حدّ کحدّ الدّار، فما کان من الطّریق فهو من الطّریق و ما کان من الدّار فهو من الدّار حتّی أرش الخدش فما سواه و الجلده و نصف الجلده.

[١٨4]4-علیّ، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن حمّاد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: ما من شیء إلاّ و فیه کتاب أو سنّه.

[١٨5]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن محمّد بن عیسی، عن یونس،

ص :١4٠

باب رجوع به کتاب و سنت و اینکه همه حلال و حرام و تمام نیازهای مردم در قرآن یا سنّت آمده است

[١٨١]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا خداوند فرازمند در قرآن، بیان هر چیزی را فروفرستاده است تا آنجا که به خدا سوگند، چیزی را از نیازهای بندگان فروگذار نکرده است و تا آنجا که بنده ای نتواند بگوید: ای کاش! این در قرآن آمده بود جز اینکه خدا آن را در قرآن فروفرستاده است.

[١٨٢]٢-عمر قیس گوید: شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود: همانا خداوند فرازمند چیزی از نیازهای امّت را وانگذاشت جز آنکه آن را در قرآنش فروفرستاد و برای فرستاده اش بیان فرموده است و برای هرچیزی اندازه ای قرار داد و برای راهنمایی آن، رهبری گماشت و برای کسی که از آن اندازه تجاوز کند، کیفری قرار داد.

[١٨٣]٣-امام صادق علیه السّلام می فرمود: خداوند حلال و حرامی نیافرید جز آنکه برای آن مرزی، مانند مرز خانه است و آنچه از راه راست، از راه محسوب می شود و آنچه از خانه است از خانه به شمار می آید تا آنجا که جریمه خراش و غیر خراش و یک تازیانه و نصف تازیانه معیّن شده است.

[١٨4]4-امام صادق علیه السّلام می فرمود: چیزی نیست جز آنکه درباره اش آیۀ قرآن یا حدیث هست.

[١٨5]5-ابو جارود گوید: امام باقر علیه السّلام فرمود: هرگاه چیزی به شما بازگویم،

ص :١4١

عن حمّاد، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی الجارود قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام إذا حدّثتکم بشیء فاسألونی من کتاب اللّه، ثمّ قال فی بعض حدیثه: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نهی عن القیل و القال و فساد المال و کثره السّؤال: فقیل له: یا ابن رسول اللّه أین هذا من کتاب اللّه؟ قال، إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: لاٰ خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْوٰاهُمْ إِلاّٰ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَهٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاٰحٍ بَیْنَ اَلنّٰاسِ و قال: وَ لاٰ تُؤْتُوا اَلسُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَکُمُ اَلَّتِی جَعَلَ اَللّٰهُ لَکُمْ قِیٰاماً و قال:

لاٰ تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیٰاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ.

[١٨6]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن ثعلبه بن میمون، عمّن حدّثه، عن المعلّی بن خنیس قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما من أمر یختلف فیه اثنان إلاّ و له أصل فی کتاب اللّه عزّ و جلّ و لکن لا تبلغه عقول الرّجال.

[١٨٧]٧-محمّد بن یحیی، عن بعض أصحابه، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: أیّها النّاس! إنّ اللّه تبارک و تعالی أرسل إلیکم الرّسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و أنزل إلیه الکتاب بالحقّ و أنتم أمّیّون عن الکتاب و من أنزله و عن الرّسول و من أرسله، علی حین فتره من الرّسل و طول هجعه من الأمم و انبساط من الجهل و اعتراض من الفتنه و انتقاض من المبرم و عمی عن الحقّ و اعتساف من الجور و امتحاق من الدّین و تلظّ من الحروب علی حین اصفرار من ریاض جنّات الدّنیا و یبس من أغصانها و انتثار من ورقها و یأس من ثمرها و اغورار من مائها، قد درست أعلام الهدی فظهرت أعلام الرّدی

فالدّنیا متهجّمه، فی وجوه أهلها مکفهرّه، مدبره غیر مقبله، ثمرتها الفتنه

ص :١4٢

از من بپرسید کجای قرآن است. سپس حضرت ضمن گفتارش فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش از قیل وقال و تباه کردن مال و زیادی سؤال بازداشت. عرض شد: ای پسر رسول خدا، همین مطلب را که فرمودید در کجای قرآن است؟ فرمود: همانا خداوند بزرگ و والا می فرماید: (در بسیاری از سخنان درگوشی مردم خیری نیست جز آنکه به صدقه یا نیکی یا سازش میان مردم دستور دهد) [نساء (4) : آیۀ ١١4]و فرماید: (دارایی هایتان را که خداوند وسیله بقای زندگیتان قرار داده به کم خردان ندهید) [نساء (4) : آیۀ 5]و نیز فرمود: (از چیزهایی نپرسید که اگر بر شما آشکار شود، غمگینتان کند.) [مائده (5) : آیۀ ١٠١].

[١٨6]6-امام صادق علیه السّلام فرمود: هیچ امری نیست که دو نفر در آن اختلاف کند جز آنکه [پاسخ و]ریشۀ آن در قرآن است؛ ولی خردهای مردم به آن نمی رسد.

[١٨٧]٧-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: ای مردم! خدای فرازمند، پیغمبر را به سوی شما فرستاد و قرآن حقّ را بر او نازل فرمود در حالی که شما از قرآن و فرستنده آن و هم از پیامبر و فرستنده او بی خبر بودید. عصر گسستگی پیامبران بود و مردم زمانی دراز در خواب غفلت می نمودند و جهل و نادانی گسترش یافته بود و فتنه و فساد سر برداشته و ستون ایمان شکسته شده بود. و کوری از دریافت حقّ و فشار ستم و نابودی دیانت و شعله وری آتش جنگ، همزمان با افسردگی و پژمردگی گلستان های جهان که به زردی گرائیده و شاخه های آن خشکیده و برگ هایش پراکنده شده بود و ناامیدی از میوه و فرورفتن آب های آن؛ پرچم های هدایت سرنگون و پرچم های هلاکت افراشته بود؛ دنیا در آن روزگاران به رخسار مردم، عبوس و روی درهم کشیده بود؛ به آنها پشت گردانده و روی خوش نشان نمی داد؛ میوه اش آشوب

ص :١4٣

و طعامها الجیفه و شعارها الخوف و دثارها السّیف، مزّقتم کلّ ممزّق و قد أعمت عیون أهلها و أظلمت علیها أیّامها، قد قطّعوا أرحامهم و سفکوا دماءهم و دفنوا فی التّراب الموءوده بینهم من أولادهم، یجتاز دونهم طیب العیش و رفاهیه خفوض الدّنیا، لا یرجون من اللّه ثوابا و لا یخافون و اللّه منه عقابا، حیّهم أعمی نجس و میّتهم فی النّار مبلس فجاءهم بنسخه ما فی الصّحف الأولی و تصدیق الّذی بین یدیه و تفصیل الحلال من ریب الحرام ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق لکم أخبرکم، عنه إنّ فیه علم ما مضی و علم ما یأتی إلی یوم القیامه و حکم ما بینکم و بیان ما أصبحتم فیه تختلفون فلو سألتمونی عنه لعلّمتکم.

[١٨٨]٨-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن حمّاد بن عثمان، عن عبد الأعلی بن أعین قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: قد ولدنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و أنا أعلم کتاب اللّه و فیه بدء الخلق و ما هو کائن إلی یوم القیامه و فیه خبر السّماء و خبر الأرض و خبر الجنّه و خبر النّار و خبر ما کان و [خبر]ما هو کائن، أعلم ذلک کما أنظر إلی کفّی، إنّ اللّه یقول فیه تبیان کلّ شیء.

[١٨٩]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان، عن إسماعیل بن جابر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کتاب اللّه فیه نبأ ما قبلکم و خبر ما بعدکم و فصل ما بینکم و نحن نعلمه.

[١٩٠]١٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إسماعیل بن مهران، عن سیف بن عمیره، عن أبی المغراء، عن سماعه، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

ص :١44

و خوراکیش مردار و نهانش ترس و آشکارش شمشیر بود؛ بند از بند شما جدا گشته و پراکنده بودید؛ دیدگان مردم جهان نابینا و روزگارشان تیره وتار بود؛ پیوند خویشی شان را بریده و خون یکدیگر را می ریختند؛ دختران خود را در کنار خود زنده به گور می کردند؛ زندگی خوش و آسایش و آرامش دنیا از ایشان رخت بربسته بود؛ به خدا سوگند! نه از خدا امید پاداشی داشتند و نه انتظار کیفر و زنده شان کوری پلید و مرده شان در آتش غلطان بود؛ آن گاه پیغمبر نسخه ای از کتاب های آسمانی نخستین را برایشان آورد که کتاب های پیش از خود را تصدیق می کرد و حلال را از حرام جدا می ساخت. این نسخه، همان قرآن است. از او بخواهید با شما سخن بگوید. او هرگز برای شما سخن نگوید؛ ولی من از او به شما خبر می دهم. همانا در قرآن دانش گذشته و دانش آینده تا روز بازپسین آمده است. قرآن میان شما حکم می دهد و اختلاف های شما را روشنگرانه بیان می نماید. اگر از من قرآن را بپرسید، به شما تعلیم می دهم.

[١٨٨]٨-عبد الاعلی گوید: شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود: من زادۀ رسول خدا و داناتر به کتاب خدایم، آغاز آفرینش و آنچه تا روز بازپسین رخ دهد، در قرآن آمده است. در آن خبر آسمان و زمین، بهشت و دوزخ و گذشته و آینده است. تمام آنها را می دانم همان طور که به کف دست خود می نگرم. همانا خداوند می فرماید: روشنگری هرچیزی در قرآن است.

[١٨٩]٩-حضرت صادق علیه السّلام فرمود: این قرآن است که در آن هر خبری که پیش از شما بوده و هر خبری که پس از شما پدید آید در آن است و داور میان شما می باشد و ما آن را می دانیم.

[١٩٠]١٠-سماعه گوید: از حضرت ابو الحسن موسی کاظم علیه السّلام پرسیدم: آیا همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیامبرش آمده است یا شما هم در آن گفتاری

ص :١45

قلت له: أکلّ شیء فی کتاب اللّه و سنّه نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أو تقولون فیه؟ قال: بل کلّ شیء فی کتاب اللّه و سنّه نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.

باب اختلاف الحدیث [١٩١]١-علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن أبان بن أبی عیّاش، عن سلیم بن قیس الهلالیّ قال:

قلت لأمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّی سمعت من سلمان و المقداد و أبی ذرّ شیئا من تفسیر القرآن و أحادیث عن نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم غیر ما فی أیدی النّاس ثمّ سمعت منک تصدیق ما سمعت منهم و رأیت فی أیدی النّاس أشیاء کثیره من تفسیر القرآن و من الأحادیث عن نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أنتم تخالفونهم فیها و تزعمون أنّ ذلک کلّه باطل أفتری النّاس یکذبون علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم متعمّدین و یفسّرون القرآن بآرائهم؟ قال: فأقبل علیّ فقال: قد سألت فافهم الجواب إنّ فی أیدی النّاس حقّا و باطلا و صدقا و کذبا و ناسخا و منسوخا و عامّا و خاصّا و محکما و متشابها و حفظا و وهما و قد کذب علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علی عهده حتّی قام خطیبا فقال: أیّها النّاس قد کثرت علیّ الکذّابه فمن کذب علیّ متعمّدا فلیتبوّأ مقعده من النّار ثمّ کذب علیه من بعده و إنّما أتاکم الحدیث من أربعه لیس لهم خامس: رجل منافق یظهر الإیمان متصنّع بالإسلام لا یتأثّم و لا یتحرّج أن یکذب علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم متعمّدا فلو علم النّاس أنّه منافق کذّاب لم یقبلوا منه و لم یصدّقوه و لکنّهم قالوا هذا قد صحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و رآه و سمع منه و أخذوا عنه و هم لا یعرفون حاله و قد أخبره اللّه عن المنافقین بما أخبره و وصفهم بما وصفهم فقال عزّ و جلّ: وَ إِذٰا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسٰامُهُمْ

ص :١46

دارید؟ فرمود: بلکه همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیامبر خدا آمده است.

باب اختلاف حدیث

[١٩١]١-سلیم قیس هلالی گوید: به امیر مؤمنان علیه السّلام عرض کردم: من از سلمان و مقداد و ابو ذر چیزی از تفسیر قرآن و احادیثی از پیامبر خدا شنیده ام که با آنچه در دست مردم است، مخالف است؛ سپس از شما شنیده ام که آنچه را از آنان شنیده بودم درست می دانید و در دست مردم مطالب بسیاری از تفسیر قرآن و احادیث پیامبر می بینم که شما با آنها مخالفت می ورزید و بر آن باورید که همه آنها باطل است. آیا عقیده داری که مردم به عمد به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دروغ می بندند و قرآن را تفسیر به رأی می کنند؟ سلیم گوید: حضرت به من رو کرد و فرمود: پرسشی کردی پس پاسخ را خوب بفهم. همانا در دست مردم، حق است و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاصّ، محکم و متشابه و آنچه در خاطر سپرده شده و آنچه به وهم و اشتباه آمیخته شده است. در زمان رسول خدا آن قدر بر حضرتش دروغ بستند تا اینکه میان مردم به سخنرانی برخاست و فرمود: «ای مردم! همانا دروغ بندان بر من زیاد شده اند، هرکس به عمد بر من دروغ بندد، نشیمنگاه خود را برای آتش دوزخ آماده سازد!» ؛ سپس بعد از وی هم از این کار دست برنداشتند و بر او دروغ بستند.

همانا حدیث را یکی از چهار مرد برای تو نقل خواهد کرد که پنجمی ندارند:

منافقی که اظهار ایمان کند و اسلام او ظاهرسازی است و به عمد از دروغ بستن به پیغمبر پروا ندارد و آن را گناه نمی شمارد. اگر مردم بدانند که او منافق و دروغگو است، از او حدیث نپذیرند و گفته اش را به راست نگیرند ولی مردم گویند: این شخص از اصحاب رسول خدا بوده و او را دیده و از او حدیث شنیده است؛ پس مردم گفتارش را بپذیرند با اینکه از حال و وضع او آگاهی ندارند. در صورتی که خداوند پیامبر را از وضعیّت منافقان خبر داده و ایشان را توصیف کرده و فرموده است: (و چون ایشان را ببینی از ظاهرشان خوشت آید و اگر سخن گویند به گفتارشان

ص :١4٧

وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ثمّ بقوا بعده فتقرّبوا إلی أئمّه الضّلاله و الدّعاه إلی النّار بالزّور و الکذب و البهتان فولّوهم الأعمال و حملوهم علی رقاب النّاس و أکلوا بهم الدّنیا و إنّما النّاس مع الملوک و الدّنیا إلاّ من عصم اللّه فهذا أحد الأربعه و رجل سمع من رسول اللّه شیئا لم یحمله علی وجهه و وهم فیه و لم یتعمّد کذبا فهو فی یده یقول به و یعمل به و یرویه فیقول أنا سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فلو علم المسلمون أنّه و هم لم یقبلوه و لو علم هو أنّه و هم لرفضه و رجل ثالث سمع من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شیئا أمر به ثمّ نهی عنه و هو لا یعلم أو سمعه ینهی عن شیء ثمّ أمر به و هو لا یعلم، فحفظ منسوخه و لم یحفظ النّاسخ و لو علم أنّه منسوخ لرفضه و لو علم المسلمون إذ سمعوه منه أنّه منسوخ لرفضوه، و آخر رابع لم یکذب علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، مبغض للکذب خوفا من اللّه و تعظیما لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لم ینسه بل حفظ ما سمع علی وجهه فجاء به کما سمع لم یزد فیه و لم ینقص منه و علم النّاسخ من المنسوخ فعمل بالنّاسخ و رفض المنسوخ فإنّ أمر النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مثل القرآن ناسخ و منسوخ [و خاصّ و عامّ]و محکم و متشابه قد کان یکون من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم الکلام له وجهان:

کلام عامّ و کلام خاصّ مثل القرآن و قال اللّه عزّ و جلّ فی کتابه: مٰا آتٰاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فیشتبه علی من لم یعرف و لم یدر ما عنی اللّه به و رسوله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و لیس کلّ أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کان یسأله عن الشّیء فیفهم و کان منهم من یسأله و لا یستفهمه حتّی إن کانوا لیحبّون أن یجیء الأعرابیّ و الطّارئ فیسأل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حتّی یسمعوا و قد کنت أدخل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کلّ یوم دخله و کلّ لیله دخله فیخلّینی فیها أدور معه حیث دار و قد علم أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أنّه لم یصنع ذلک بأحد من

ص :١4٨

گوش فرادهی.) [منافقون (6٣) : آیۀ ٣]. اینان پس از پیغمبر زنده ماندند و به مدد دروغ و بهتان به حاکمان گمراهی و دعوتگران دوزخ تقرّب جستند و حاکمان نیز آنان را به کارهای حسّاس برگماشتند و بر گردن مردم سوارشان کردند و در سایۀ نام آنها به جهانخواری پرداختند؛ زیرا مردم همراه زمامداران و دنبال دنیادارانند جز آن کس را که خدا نگه دارد. این یکی از چهار نفر بود.

و دومی، کسی که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چیزی شنیده، امّا غلط دریافته و دچار اشتباه شده؛ ولی آگاهانه دروغ نگفته است. آن حدیث در دست اوست. به آن اعتقاد دارد و به کار می بندد و روایت می کند و می گوید من این را از رسول خدا شنیدم. اگر مسلمانان بدانند که او دچار اشتباه شده، نپذیرند و اگر خودش هم به اشتباهش پی برد آن را ترک می کند و به کار نمی بندد.

و سومی، شخصی است که چیزی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیده که به آن دستور داده و سپس از آن نهی کرده است بی آنکه او از آن نهی آگاه شده باشد، یا از پیامبر نهی چیزی را شنیده و سپس حضرت به آن دستور داده و او آگاهی نیافته است، پس نسخ شده را حفظ کرده و ناسخ را حفظ نکرده است. اگر او بداند که آن نسخ شده است آن را رها می کند و اگر مسلمانان هنگام شنیدن از او بدانند آن منسوخ است، آن حدیث را ترک می گفتند.

چهارمی، شخصی که بر پیامبر دروغ نبسته و از ترس خدا و به احترام پیامبر، دروغ را دشمن می دارد، حدیث را فراموش نکرده، بلکه آنچه را شنیده به درستی حفظ کرده است. همان طور که شنیده، بازگو کرده، نه در آن افزوده و نه از آن کاسته است. ناسخ را از منسوخ شناخته و به ناسخ عمل کرده و منسوخ را ترک گفته است؛ زیرا دستور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هم مانند قرآن ناسخ و منسوخ [عام و خاص] محکم و متشابه دارد. گاهی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سخن می فرمود که دو جنبه داشت:

سخنی عام و سخنی خاص مانند قرآن. خدای بزرگ و والا در کتابش فرموده است: (آنچه را رسول خدا برایتان آورده، بگیرید و از آن چه شما را بازداشته، بازایستید.) [حشر (5٩) : آیۀ ٧]و کسی بود که گفتۀ پیامبر را می شنید ولی نمی فهمید و نمی دانست مقصود خدا و پیامبر خدا از آن چیست امّا به همان صورت آن را به خاطر می سپرد. بی آنکه به معنی آن معرفتی پیدا کرده باشد و چنان نبود که هرکدام از اصحاب رسول خدا چیزی از او می پرسیدند، می فهمیدند.

بعضی از پیامبر می پرسیدند ولی در مقام فهمیدن نبودند تا آنجا که دوست داشتند عربی بادیه نشین یا تازه واردی بیاید و از رسول خدا چیزی بپرسد و آن ها بشنوند. در حالی که من هرروز یک بار صبح و یک بار شب خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می رسیدم و با من خلوت می کرد و از هر موضوعی گفت وگو می کردیم. اصحاب پیامبر می دانستند که ایشان فقط با من چنین رفتار می کرد.

ص :١4٩

النّاس غیری، فربّما کان فی بیتی یأتینی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أکثر ذلک فی بیتی و کنت إذا دخلت علیه بعض منازله أخلانی و أقام عنّی نساءه فلا یبقی عنده غیری و إذا أتانی للخلوه معی فی منزلی لم تقم عنّی فاطمه و لا أحد من بنیّ و کنت إذا سألته أجابنی و إذا سکتّ عنه و فنیت مسائلی ابتدأنی فما نزلت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیه من القرآن إلاّ أقرأنیها و أملاها علیّ فکتبتها بخطّی و علّمنی تأویلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها و خاصّها و عامّها و دعا اللّه أن یعطینی فهمها و حفظها فما نسیت آیه من کتاب اللّه و لا علما أملاه علیّ و کتبته منذ دعا اللّه لی بما دعا و ما ترک شیئا علّمه اللّه من حلال و لا حرام و لا أمر و لا نهی کان أو یکون و لا کتاب منزل علی أحد قبله من طاعه أو معصیه إلاّ علّمنیه و حفظته فلم أنس حرفا واحدا، ثمّ وضع یده علی صدری و دعا اللّه لی أن یملأ قلبی علما و فهما و حکما و نورا فقلت:

یا نبیّ اللّه بأبی أنت و أمّی منذ دعوت اللّه لی بما دعوت لم أنس شیئا و لم یفتنی شیء لم أکتبه أفتتخوّف علیّ النّسیان فیما بعد؟ فقال: لا لست أتخوّف علیک النّسیان و الجهل.

[١٩٢]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عثمان بن عیسی، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له ما بال أقوام یروون عن فلان و فلان عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لا یتّهمون بالکذب فیجیء منکم خلافه؟ قال: إنّ الحدیث ینسخ کما ینسخ القرآن.

[١٩٣]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی نجران، عن عاصم بن حمید، عن منصور بن حازم قال:

ص :١5٠

چه بسیار که در خانه خودم بودم و رسول خدا نزدم می آمد و بیشتر این همنشینی ها در خانه من بود. هرگاه در یکی از خانه های آن حضرت به خدمتش می رسیدم، خانه را برای من خلوت می کرد و از زنان خود می خواست تا ما را تنها بگذارند و آنجا را ترک نمایند و جز من کسی آنجا نماند و هرگاه برای خلوت به خانه من می آمد، فاطمه و هیچ یک از پسرانم را بیرون نمی کرد. هروقت از او می پرسیدم، پاسخم می داد و چون پرسشم تمام می شد و خاموش می شدم، ایشان آغاز سخن می کرد. هیچ آیه ای برای رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل نشد جز اینکه برایم خواند و دیکته کرد و من با خطّ خود نوشتم و تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عامّ آن را به من آموخت و از خدا خواست که فهم و حفظ آن را برایم ارزانی کند. از زمانی که آن دعا را دربارۀ من کرد، هیچ آیه ای از قرآن و علمی را که دیکته کرد و من نوشتم، فراموش نکردم و آنچه را که خداوند یادش داد از حلال و حرام و امر و نهی و گذشته و آینده و کتابی که بر هر پیامبر پیش از او نازل شده بود از فرمانبری و نافرمانی، به من آموخت و من حفظش کردم و حتی یک حرف آن را از یاد نبردم. سپس دستش را بر سینه ام گذاشت و از خدا خواست که دلم را از دانش، فهم، حکم و نور پر کند. عرض کردم: ای پیامبر خدا، پدر و مادرم قربانت! از زمانی که آن دعا را دربارۀ من کردی، چیزی را فراموش نکرده ام و آنچه ننوشته ام، از یادم نرفته است. آیا پس از این بیم فراموشی بر من داری؟ فرمود: هرگز! از فراموشی و نادانی نسبت به تو هیچ بیمی ندارم.

[١٩٢]٢-محمّد مسلم گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: چه می شود مردمی را که حدیثی با واسطه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کنند در حالی که اهل دروغ نمی توانند باشند ول خلاف آن حدیث از شما مطرح می شود؟ فرمود:

همانا حدیث هم مانند قرآن نسخ می شود.

[١٩٣]٣-منصور حازم گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: مرا چه می شود

ص :١5١

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ما بالی أسألک عن المسأله فتجیبنی فیها بالجواب ثمّ یجیئک غیری فتجیبه فیها بجواب آخر؟ فقال: إنّا نجیب النّاس علی الزّیاده و النّقصان، قال: قلت: فأخبرنی عن أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم صدقوا علی محمّد [صلّی اللّه علیه و آله و سلّم]أم کذبوا؟ قال: بل صدقوا، قال: قلت: فما بالهم اختلفوا؟ فقال: أما تعلم أنّ الرّجل کان یأتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فیسأله عن المسأله فیجیبه فیها بالجواب ثمّ یجیبه بعد ذلک ما ینسخ ذلک الجواب فنسخت الأحادیث بعضها بعضا.

[١٩4]4-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیده، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال لی: یا زیاد! ما تقول لو أفتینا رجلا ممّن یتولاّنا بشیء من التّقیّه قال:

قلت له: أنت أعلم جعلت فداک، قال: إن أخذ به فهو خیر له و أعظم أجرا و فی روایه أخری: إن أخذ به أوجر و إن ترکه و اللّه أثم.

[١٩5]5-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن الحسن بن علیّ، عن ثعلبه بن میمون، عن زراره بن أعین، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن مسأله فأجابنی ثمّ جاءه رجل فسأله عنها فأجابه بخلاف ما أجابنی ثمّ جاء رجل آخر فأجابه بخلاف ما أجابنی و أجاب صاحبی فلمّا خرج الرّجلان قلت: یا ابن رسول اللّه! رجلان من أهل العراق من شیعتکم قدما یسألان فأجبت کلّ واحد منهما بغیر ما أجبت به صاحبه؟ فقال: یا زراره! إنّ هذا خیر لنا و أبقی لنا و لکم و لو اجتمعتم علی أمر واحد لصدّقکم النّاس علینا و لکان أقلّ لبقائنا و بقائکم قال: ثمّ قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: شیعتکم لو حملتموهم علی الأسنّه أو علی النّار لمضوا و هم یخرجون من عندکم مختلفین، قال: فأجابنی بمثل جواب أبیه.

ص :١5٢

که مسأله ای از شما می پرسم و شما پاسخم را می گویید؛ سپس دیگری نزد شما می آید و به او پاسخ دیگری می فرمایید؟ فرمود: ما به مردم زیاد و کم (به اندازۀ خردشان) پاسخ دهیم. عرض کردم: پس بفرمایید آیا اصحاب رسول خدا بر ایشان راست گفتند یا دروغ بستند؟ فرمود: راست گفتند. گفتم: پس چرا اختلاف پیدا کردند؟ فرمود: مگر نمی دانی که مردی خدمت رسول خدا می آمد و از حضرت مسأله ای می پرسید و او پاسخش می داد و پس از آن به او پاسخی می داد که پاسخ نخست را نسخ می کرد؛ بنابراین بعضی از احادیث، برخی دیگر را نسخ کرده است.

[١٩4]4-ابو عبیده گوید: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ای زیاد! اگر ما از روی تقیّه به یکی از دوستداران خود فتوایی دهیم، چه می گویی؟ عرض کردم:

قربانت گردم، شما داناترید. فرمود: اگر به همان عمل کند، برایش بهتر است و از پاداش بزرگ تری برخوردار می گردد. در روایت دیگر آمده است: اگر به آن عمل کند، پاداش یابد و اگر ترک نماید، به خدا سوگند که گناه کرده است.

[١٩5]5-زراره گوید: از امام صادق علیه السّلام مطلبی پرسیدم و پاسخم داد؛ سپس مردی آمد و همان مطلب را از او پرسید و بر خلاف پاسخ من به او جواب داد؛ سپس مردی دیگر آمد و به او پاسخی بر خلاف پاسخ هر دوی ما داد! چون آن دو مرد رفتند، عرض کردم: پسر رسول خدا، دو مرد عراقی از شیعیان شما آمدند و پرسشی کرد و شما به هریک برخلاف دیگری پاسخ دادید؟ فرمود: ای زراره! این رفتار برای ما بهتر است و ما و شما را پایدارتر نماید و اگر سخن تان یکی باشد، مردم پیروی شما را از ما راست دانند و زندگی ما و شما دستخوش تزلزل و عدم ثبات گردد. زراره گوید: سپس به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: شیعیان شما چنان اند که اگر آنها را به طرف سرنیزه و آتش برانید، می روند، با این حال از شما پاسخ های مختلف می شنوند. گوید: آن حضرت هم مانند پدرش به من پاسخ داد.

ص :١5٣

[١٩6]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن نصر الخثعمیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من عرف أنّا لا نقول إلاّ حقّا فلیکتف بما یعلم منّا فإن سمع منّا خلاف ما یعلم فلیعلم أنّ ذلک دفاع منّا عنه.

[١٩٧]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عثمان بن عیسی و الحسن بن محبوب جمیعا، عن سماعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن رجل اختلف علیه رجلان من أهل دینه فی أمر کلاهما یرویه أحدهما یأمر بأخذه و الآخر ینهاه عنه، کیف یصنع؟ فقال: یرجئه حتّی یلقی من یخبره، فهو فی سعه حتّی یلقاه؛ و فی روایه أخری: بأیّهما أخذت من باب التّسلیم و سعک.

[١٩٨]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عثمان بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أرأیتک لو حدّثتک بحدیث العام ثمّ جئتنی من قابل فحدّثتک بخلافه بأیّهما کنت تأخذ؟ قال: قلت: کنت آخذ بالأخیر؛ فقال لی: رحمک اللّه.

[١٩٩]٩-و عنه، عن أبیه، عن إسماعیل بن مرّار، عن یونس، عن داود بن فرقد، عن المعلّی بن خنیس قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إذا جاء حدیث عن أوّلکم و حدیث عن آخرکم بأیّهما نأخذ؟ فقال: خذوا به حتّی یبلغکم عن الحیّ فإن بلغکم عن الحیّ فخذوا بقوله قال: ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّا و اللّه لا ندخلکم إلاّ فیما یسعکم و فی حدیث آخر: خذوا بالأحدث.

[٢٠٠]١٠-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن عیسی،

ص :١54

[١٩6]6-نصر خثعمی گوید: شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود: کسی که بداند ما جز حقّ نگوییم، پس باید به آنچه از طرف ما می داند بسنده کند. اگر از ما خلاف آنچه را که می داند شنید، باید بداند که آن سخن برای دفاع ما از او است.

[١٩٧]٧-سماعه گوید: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: فردی است که دو نفر از هم کیش های او در مسئله ای دو روایت مختلف برایش نقل کنند. یکی به کاری دستور می دهد و دیگر از همان کار بازمی دارد. او چه کند؟ فرمود: به تأخیر اندازد تا آنکه را به واقع خبر می دهد، دیدار کند و او تا هنگام دیدارش مختار است. در روایت دیگری آمده است: به هرکدام از آن دو از روی فرمانبری (تسلیم) عمل کنی، رواست.

[١٩٨]٨-راوی گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: بگو بدانم اگر امسال حدیثی به تو گویم، سپس سال آینده که نزدم آیی، برخلاف آن به تو گویم؛ کدام یک از دو حدیث را به کار می بندی؟ عرض کردم: دومی را به کار می بندم. فرمود:

خداوند تو را بیامرزد.

[١٩٩]٩-معلاّی خنیس گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: اگر حدیثی از امام سابق و حدیثی برخلافش از امام پس از او به دستمان رسد به کدام یک عمل کنیم؟ فرمود: به یکی از آن دو عمل کنید تا از امام زنده بیانی رسد. هرگاه از امام زنده بیانی رسید به آن عمل کنید؛ سپس فرمود: به خدا سوگند، ما شما را به راهی درآوریم که در فراخی باشید. در روایت دیگر است: به حدیث تازه تر عمل کنید.

[٢٠٠]١٠-عمر حنظله گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم: دو نفر از یاران ما

ص :١55

عن صفوان بن یحیی، عن داود بن الحصین، عن عمر بن حنظله قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن رجلین من أصحابنا بینهما منازعه فی دین أو میراث فتحاکما إلی السّلطان و إلی القضاه أیحلّ ذلک؟ قال: من تحاکم إلیهم فی حقّ أو باطل فإنّما تحاکم إلی الطّاغوت و ما یحکم له فإنّما یأخذ سحتا و إن کان حقّا ثابتا لأنّه أخذه بحکم الطّاغوت و قد أمر اللّه أن یکفر به قال اللّه تعالی:

یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحٰاکَمُوا إِلَی اَلطّٰاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ قلت فکیف یصنعان! قال ینظران [إلی]من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فلیرضوا به حکما فإنّی قد جعلته علیکم حاکما فإذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فإنّما استخفّ بحکم اللّه و علینا ردّ و الرّادّ علینا الرّادّ علی اللّه و هو علی حدّ الشّرک باللّه. قلت فإن کان کلّ رجل اختار رجلا من أصحابنا فرضیا أن یکونا النّاظرین فی حقّهما و اختلفا فیما حکما و کلاهما اختلفا فی حدیثکم؟ قال الحکم ما حکم به أعدلهما و أفقههما و أصدقهما فی الحدیث و أورعهما و لا یلتفت إلی ما یحکم به الآخر. قال قلت فإنّهما عدلان مرضیّان عند أصحابنا لا یفضّل واحد منهما علی الآخر. قال فقال ینظر إلی ما کان من روایتهم عنّا فی ذلک الّذی حکما به المجمع علیه من أصحابک فیؤخذ به من حکمنا و یترک الشّاذّ الّذی لیس بمشهور عند أصحابک فإنّ المجمع علیه لا ریب فیه و إنّما الأمور ثلاثه: أمر بیّن رشده فیتّبع و أمر بیّن غیّه فیجتنب و أمر مشکل یردّ علمه إلی اللّه و إلی رسوله، قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: حلال بیّن و حرام بیّن و شبهات بین ذلک فمن ترک الشّبهات نجا من المحرّمات و من أخذ بالشّبهات ارتکب المحرّمات و هلک من حیث لا یعلم؛ قلت فإن کان الخبران عنکما مشهورین قد رواهما الثّقات عنکم؟ قال ینظر

ص :١56

دربارۀ قرض و میراث اختلاف دارند و نزد سلطان و قاضیان وقت به محاکمه می روند. آیا این کار جایز است؟ فرمود: هرکس در موضوعی حق یا باطل نزد آنها به محاکمه رود، چنان است که نزد طاغوت به محاکمه رفته باشد و آنچه طاغوت برایش حکم کند، چنان است که مال حرامی را می گیرد، اگرچه حق مسلّم او باشد؛ زیرا آن را به حکم طاغوت گرفته است در حالی که خداوند دستور داده به طاغوت کفر ورزند. خداوند فرازمند فرماید: (می خواهند داوری میان خود را به سوی طاغوت ببرند، با آنکه قطعا فرمان یافته اند که بدان کفر ورزند.) [نساء (4) : آیۀ 6٠]عرض کردم: پس چه کنند؟ فرمود: به شخصی از خود شما بنگرند که حدیث ما را روایت کند و در حلال و حرام ما نظر افکند و احکام ما را بفهمد. به داوری او خرسند شوند. همانا من چنین کسی را بر شما حاکم و داور قرار می دهم. اگر طبق دستور ما حکم داد و یکی از آن ها نپذیرفت، حکم خدا را سبک شمرده و ما را ردّ کرده است و آنکه ما را رد کند خدا را رد کرده است و چنین کسی در مرز شرک به خدا قرار دارد.

عرض کردم: اگر هرکدام از آن دو یکی از یاران ما را برگزید و به نظارت او در حقّ خویش خرسند شد و آن دو در حکم اختلاف کردند و منشأ اختلافشان در حدیث شما بود؟ فرمود: حکم درست آن است که دادگرتر و فقیه تر و راستگوتر در حدیث و پرهیزکارتر آنها صادر کند و به حکم آن دیگری اعتنا نشود. عرض کردم: اگر هر دو نزد یاران ما عادل و پسندیده باشند و هیچ یک بر دیگری برتری نداشته باشد (چه کنند) ؟ فرمود: به حدیثی توجّه شود که از ما در آن موضوع نقل شده و به وسیلۀ آن حکم داده اند و مورد اتفاق یاران شما است. به آن حدیث عمل شود و حدیثی که تنها و نامشهور نزد یاران است رها شود؛ زیرا آن چه مورد اتفاق می باشد، تردیدناپذیر است. همانا امور سه گونه اند:١-امری که هدایت آن روشن است و باید پیروی شود؛٢-امری که گمراهی آن روشن است و باید دوری شود؛٣-امری که مشکل است و باید علم آن به خدا و رسولش برگردد.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: حلالی است روشن و حرامی است روشن و در میان آن ها اموری مشتبه می باشد. هرکس امور مشتبه را رها کند از حرام ها نجات یابد و آنکه امور مشتبه را بگیرد، مرتکب محرّمات گردد و از آن جا که نمی داند (و حدس نمی زند) هلاک شود. گفتم: اگر هر دو حدیث مشهور باشند و معتمدین از شما

ص :١5٧

فما وافق حکمه حکم الکتاب و السّنّه و خالف العامّه فیؤخذ به و یترک ما خالف حکمه حکم الکتاب و السّنّه و وافق العامّه. قلت جعلت فداک أرأیت إن کان الفقیهان عرفا حکمه من الکتاب و السّنّه و وجدنا أحد الخبرین موافقا للعامّه و الآخر مخالفا لهم بأیّ الخبرین یؤخذ؟ قال ما خالف العامّه ففیه الرّشاد، فقلت جعلت فداک فإن وافقهما الخبران جمیعا. قال ینظر إلی ما هم إلیه أمیل حکّامهم و قضاتهم فیترک و یؤخذ بالآخر. قلت فإن وافق حکّامهم الخبرین جمیعا. قال إذا کان ذلک فأرجه حتّی تلقی إمامک فإنّ الوقوف عند الشّبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات.

باب الأخذ بالسّنّه و شواهد الکتاب [٢٠١]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، إنّ علی کلّ حقّ حقیقه و علی کلّ صواب نورا فما وافق کتاب اللّه فخذوه و ما خالف کتاب اللّه فدعوه

[٢٠٢]٢-محمّد بن یحیی، عن عبد اللّه بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن أبان بن عثمان، عن عبد اللّه بن أبی یعفور قال:

و حدّثنی حسین بن أبی العلاء أنّه حضر ابن أبی یعفور فی هذا المجلس قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن اختلاف الحدیث یرویه من نثق به و منهم من لا نثق به؟ قال: إذا ورد علیکم حدیث فوجدتم له شاهدا من کتاب اللّه أو من قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إلاّ فالّذی جاءکم به أولی به.

ص :١5٨

روایت کرده باشند؟ فرمود: باید توجه شود، هرکدام مطابق قرآن و سنّت و مخالف عامّه باشد، به آن عمل شود و آنکه حکمش مخالف حکم قرآن و سنت و موافق عامّه باشد، رها شود. گفتم: قربانت گردم! بفرمایید اگر هر دو فقیه حکم را از قرآن و سنت تشخیص دهند ولی یکی از دو خبر را موافق عامّه و دیگری را مخالف عامّه بیابیم به کدام یک عمل شود؟ فرمود: آنچه مخالف عامّه است، درست می باشد. گفتم: قربانت گردم! اگر هر دو خبر موافق دو دسته از عامّه باشد؟ فرمود: دقت شود به خبری که حاکمان و قاضیان ایشان بیشتر توجه دارند، ترک شود و دیگری اخذ گردد. گفتم: اگر حاکمان عامّه با هر دو خبر موافق باشند؟ فرمود: هرگاه چنین شد، صبر کن تا اینکه امام را دیدار کنی؛ زیرا توقّف در برابر شبهه ها از افتادن در هلاکت بهتر است.

بابی دربارۀ اخذ سنّت و شواهد قرآن

[٢٠١]١-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: همانا برای هر امر حقّی، حقیقتی است و برای هر امر درستی، نوری است؛ پس آنچه موافق قرآن است، عمل کنید و آنچه مخالف قرآن است، رهایش کنید.

[٢٠٢]٢-عبد اللّه ابی یعفور گوید: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ اختلاف در حدیث پرسیدم که آن را روایت کند کسی که به او اعتماد داریم و کسی که به او اعتماد نداریم. فرمود: هرگاه به دست شما حدیثی رسید که از کتاب خدا یا فرمایش رسول خدا بر آن گواهی یافتید (به آن عمل کنید) و گرنه برای آورنده اش سزاوارتر است.

ص :١5٩

[٢٠٣]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن أیّوب بن الحرّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: کلّ شیء مردود إلی الکتاب و السّنّه و کلّ حدیث لا یوافق کتاب اللّه فهو زخرف.

[٢٠4]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أیّوب بن راشد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف.

[٢٠5]5-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن الحکم و غیره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

خطب النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمنی فقال: أیّها النّاس ما جاءکم عنّی یوافق کتاب اللّه فأنا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب اللّه فلم أقله.

[٢٠6]6-و بهذا الإسناد، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من خالف کتاب اللّه و سنّه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقد کفر.

[٢٠٧]٧-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس رفعه قال:

قال علیّ بن الحسین علیه السّلام إنّ أفضل الأعمال عند اللّه ما عمل بالسّنّه و إن قلّ

[٢٠٨]٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إسماعیل بن مهران، عن أبی سعید القمّاط و صالح بن سعید، عن أبان بن تغلب، عن أبی جعفر علیه السّلام أنّه سئل عن مسأله فأجاب فیها قال:

فقال الرّجل: إنّ الفقهاء لا یقولون هذا، فقال: یا ویحک و هل رأیت فقیها قطّ؟ ! إنّ الفقیه حقّ الفقیه الزّاهد فی الدّنیا، الرّاغب فی الآخره، المتمسّک بسنّه النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.

ص :١6٠

[٢٠٣]٣-ایّوب حرّ گوید: شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود: هرچیزی باید به قرآن و سنت برگردانده شود و هر حدیثی که با قرآن موافق نباشد، دروغی است خوش نما و آراسته.

[٢٠4]4-امام صادق علیه السّلام فرمود: حدیثی که با قرآن موافقت نکند، دروغی است آراسته.

[٢٠5]5-امام صادق علیه السّلام فرمود: پیامبر در منی سخنرانی کرد و فرمود: ای مردم! آنچه از طرف من به شما رسید و موافق قرآن بود، پس آن گفتۀ من است، و آنچه از طرف من به شما رسید و مخالف قرآن بود، آن گفتۀ من نیست.

[٢٠6]6-امام صادق علیه السّلام فرمود: هرکس با قرآن و سنّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مخالفت ورزد، کافر است.

[٢٠٧]٧-امام سجّاد علیه السّلام فرمود: همانا بهترین اعمال نزد خدا، آن است که طبق سنّت عمل شود هرچند اندک باشد.

[٢٠٨]٨-ابان تغلب گوید: از امام باقر علیه السّلام مطلبی پرسش شد و حضرت پاسخ فرمود. مرد پرسشگر گفت: فقها چنین نگویند. فرمود: وای بر تو! تو هرگز فقیهی دیده ای؟ فقیه راستین؛ در دنیا پارسا، به آخرت مشتاق و به سنّت پیامبر چنگ زننده است.

ص :١6١

[٢٠٩]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن أبی إسماعیل إبراهیم بن إسحاق الأزدیّ، عن أبی عثمان العبدیّ، عن جعفر، عن آبائه، عن أمیر المؤمنین علیهم السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: لا قول إلاّ بعمل و لا قول و لا عمل إلاّ بنیّه و لا قول و لا عمل و لا نیّه إلاّ بإصابه السّنّه.

[٢١٠]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال: ما من أحد إلاّ و له شرّه و فتره فمن کانت فترته إلی سنّه فقد اهتدی و من کانت فترته إلی بدعه فقد غوی.

[٢١١]١١-علیّ بن محمّد، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن علیّ بن حسّان و محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن علیّ بن حسّان، عن موسی بن بکر، عن زراره بن أعین، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کلّ من تعدّی السّنّه ردّ إلی السّنّه.

[٢١٢]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه، عن آبائه علیهم السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: السّنّه سنّتان: سنّه فی فریضه الأخذ بها هدی و ترکها ضلاله و سنّه فی غیر فریضه الأخذ بها فضیله و ترکها إلی غیر خطیئه.

تمّ کتاب فضل العلم و الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطّاهرین.

ص :١6٢

[٢٠٩]٩-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: هیچ گفتاری جز با کردار و هیچ گفتار و کرداری جز با نیّت ارزش نیابد و هیچ گفتار و کردار و نیّتی جز با موافقت سنّت از ارزش برخوردار نگردد.

[٢١٠]١٠-امام باقر علیه السّلام فرمود: هرکسی را نشاطی است و آرامشی. آنکه سکون و آرامش او به طرف سنّت باشد، ره یافته است و آنکه آرامش اش به سوی بدعت باشد، به طور قطع گمراه گشته است.

[٢١١]١١-امام باقر علیه السّلام فرمود: هرکس از سنّت پای بیرون نهد، باید به سنّت برگردد.

[٢١٢]١٢-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: سنّت دو نوع است: سنت واجب که عمل به آن موجب ره یافتگی است و ترک آن موجب گمراهی است و سنّت غیر واجب که عمل به آن فضیلت است و ترک آن گناه به شمار نمی آید.

کتاب فضل دانش به پایان رسید. ستایش خدایی را که پروردگار جهانیان است و درود خداوند بر محمّد و خاندان پاکش باد.

ص :١6٣

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

کتاب التّوحید باب حدوث العالم و إثبات المحدث [٢١٣]١-أخبرنا أبو جعفر محمّد بن یعقوب قال: حدّثنی علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن الحسن بن إبراهیم، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن علیّ بن منصور قال:

قال لی هشام بن الحکم کان بمصر زندیق تبلغه عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أشیاء فخرج إلی المدینه لیناظره فلم یصادفه بها و قیل له: إنّه خارج بمکّه فخرج إلی مکّه و نحن مع أبی عبد اللّه علیه السّلام فصادفنا و نحن مع أبی عبد اللّه علیه السّلام فی الطّواف و کان اسمه عبد الملک و کنیته أبو عبد اللّه فضرب کتفه کتف أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما اسمک؟ فقال: اسمی عبد الملک، قال: فما کنیتک؟ قال: کنیتی أبو عبد اللّه: فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام فمن هذا الملک الّذی أنت عبده؟ أمن ملوک الأرض أم من ملوک السّماء و أخبرنی عن ابنک عبد إله السّماء أم عبد إله الأرض؟ قل ما شئت تخصم قال هشام بن الحکم: فقلت للزّندیق: أما تردّ علیه قال: فقبّح قولی، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا فرغت من الطّواف فأتنا فلمّا فرغ أبو عبد اللّه أتاه الزّندیق فقعد بین یدی أبی عبد اللّه علیه السّلام:

و نحن مجتمعون عنده، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام للزّندیق أتعلم أنّ للأرض تحتا

ص :١64

به نام خداوند رحمتگر مهربان

کتاب توحید

بابی دربارۀ پدیده بودن جهان و اثبات پدیدآورندۀ آن

[٢١٣]١-هشام حکم گوید: زندیقی (خدانشناسی) در مصر به سر می برد که سخنانی از امام صادق علیه السّلام به گوشش خورده بود، به مدینه آمد تا با آن حضرت به مناظره پردازد، ولی در آنجا حضرت را نیافت. به او گفتند: امام صادق علیه السّلام به مکه رفته است. او به آنجا آمد و ما همراه حضرت صادق علیه السّلام مشغول طواف بودیم که به ما رسید. نامش عبد الملک و کنیه اش ابو عبد الله بود. در حال طواف، شانه اش را به شانۀ امام صادق علیه السّلام زد. حضرت پرسید: نامت چیست؟ گفت: نام من عبد الملک (بندۀ سلطان) است. فرمود: کنیه ات چیست؟ گفت: کنیه ام ابو عبد الله (پدر بندۀ خدا) است. فرمود: این سلطانی که بندۀ او هستی، آیا از سلاطین زمین است یا آسمان؟ و نیز به من بگو که پسرت بندۀ خدای آسمان است یا بندۀ خدای زمین؟ اینک هر پاسخی بدهی، محکوم می شوی! هشام گوید: به آن زندیق (خدانشناس) گفتم چرا پاسخش را نمی دهی؟ او از سخن من بدش آمد. امام صادق علیه السّلام فرمود: وقتی طواف را تمام کردم، نزد ما بیا. او پس از پایان طواف امام علیه السّلام آمد و روبه روی حضرت نشست و ما هم گرد حضرت حلقه زده بودیم.

امام به زندیق فرمود: قبول داری که زمین پایین و بالایی دارد؟ گفت: آری

ص :١65

و فوقا؟ قال: نعم؛ قال: فدخلت تحتها؟ قال: لا، قال: فما یدریک ما تحتها؟ قال: لا أدری إلاّ أنّی أظنّ أن لیس تحتها شیء فقال: أبو عبد اللّه علیه السّلام: فالظّنّ عجز لما لا تستیقن، ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أفصعدت السّماء؟ قال: لا؛ قال: أفتدری ما فیها؟ قال: لا؛ قال: عجبا لک لم تبلغ المشرق و لم تبلغ المغرب و لم تنزل الأرض و لم تصعد السّماء و لم تجز هناک فتعرف ما خلفهنّ و أنت جاحد بما فیهنّ و هل یجحد العاقل ما لا یعرف؟ ! قال الزّندیق: ما کلّمنی بهذا أحد غیرک، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: فأنت من ذلک فی شکّ فلعلّه هو و لعلّه لیس هو؟ فقال الزّندیق و لعلّ ذلک؛ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أیّها الرّجل! لیس لمن لا یعلم حجّه علی من یعلم و لا حجّه للجاهل یا أخا أهل مصر! تفهم عنّی فإنّا لا نشکّ فی اللّه أبدا أما تری الشّمس و القمر و اللّیل و النّهار یلجان فلا یشتبهان و یرجعان، قد اضطرّا لیس لهما مکان إلاّ مکانهما فإن کانا یقدران علی أن یذهبا فلم یرجعان؟ و إن کانا غیر مضطرّین فلم لا یصیر اللّیل نهارا و النّهار لیلا؟ اضطرّا و اللّه یا أخا أهل مصر إلی دوامهما و الّذی اضطرّهما أحکم منهما و أکبر؛ فقال الزّندیق صدقت؛ ثمّ قال: أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا أخا أهل مصر! إنّ الّذی تذهبون إلیه و تظنّون أنّه الدّهر إن کان الدّهر یذهب بهم لم لا یردّهم و إن کان یردّهم لم لا یذهب بهم؟ القوم مضطرّون یا أخا أهل مصر! لم السّماء مرفوعه و الأرض موضوعه لم لا یسقط السّماء علی الأرض، لم لا تنحدر الأرض فوق طباقها و لا یتماسکان و لا یتماسک من علیها؟ قال الزّندیق: أمسکهما اللّه ربّهما و سیّدهما! قال: فآمن الزّندیق علی یدی أبی عبد اللّه علیه السّلام، فقال له حمران: جعلت فداک إن آمنت الزّنادقه علی یدک فقد آمن الکفّار علی یدی أبیک، فقال المؤمن الّذی آمن علی یدی أبی عبد اللّه علیه السّلام: اجعلنی من تلامذتک فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

ص :١66

فرمود: زیر زمین رفته ای؟ گفت: نه. فرمود: پس چه می دانی که زیر زمین چیست؟ گفت: نمی دانم؛ ولی گمان می کنم زیر آن چیزی نیست. فرمود: گمان، درماندگی به چیزی است که به آن یقین نتوانی کرد. سپس فرمود: به آسمان رفته ای؟ گفت:

نه. فرمود: می دانی در آن چیست؟ گفت: نه. فرمود: شگفتا از تو که نه به مشرق رسیدی و نه به مغرب، نه به زمین فروشدی و نه به آسمان فراز گرفتی و نه از آنجا عبور کردی تا بدانی پشت آسمان ها چیست و با این حال، انکار کردی آنچه را در آنها است (نظم و تدبیری که دلالت بر سازندۀ کاردان دارد) ؛ مگر خردمند چیزی را که نفهمیده، انکار می کند؟ ! زندیق گفت: تا حال کسی جز شما با من این گونه سخن نگفته است. امام فرمود: بنابراین تو در این موضوع شکّ داری که شاید باشد و شاید نباشد؟ گفت: شاید چنین باشد. امام فرمود: ای مرد! کسی که نمی داند، برهانی ندارد بر آن کس که می داند. ای برادر مصری! نادان را حجّتی نیست. از من بشنو و دریاب که ما هرگز دربارۀ خدا شک نداریم. مگر خورشید و ماه و شب و روز را نمی بینی که به افق درآیند، مشتبه نشوند، بازگردند، ناچار و مجبورند و مسیری جز مدار خود ندارند. اگر توان رفتن دارند، پس چرا برمی گردند؟ و اگر ناچار نیستند، پس چرا شب، روز و روز، شب نمی گردد؟ ای برادر مصری! به خدا آنها برای همیشه ناچارند و آنکه ناچارشان کرده، از آنها فراتر و استوارتر و بزرگ تر است. زندیق گفت: راست گفتی. سپس امام علیه السّلام فرمود: ای برادر اهل مصر! به راستی آنچه را به او گرویده اید و گمان می کنید که دهر است؛ اگر دهر (روزگار) مردم را می برد، چرا آنها را برنمی گرداند و اگر برمی گرداند، چرا نمی برد؟ ای برادر مصری! همه ناچارند. چرا آسمان افراشته و زمین نهاده شده و چرا آسمان بر زمین فرونمی ریزد؟ چرا طبقه هایش سرازیر نمی شود و به آسمان نمی چسبد و کسانی که روی آن هستند به هم نمی چسبند؟ زندیق گفت:

خداوند که پروردگار و مولای زمین و آسمان است، آنها را نگه داشته است.

گوید: آن گاه زندیق به دست امام صادق علیه السّلام ایمان آورد. حمران (که در مجلس حاضر بود) گفت: قربانت گردم! اگر زندیقان به دست تو ایمان می آورند، کفار هم به دست پدرت مؤمن شدند. آن تازه مسلمان عرض کرد: مرا به شاگردی بپذیر.

ص :١6٧

یا هشام بن الحکم خذه إلیک و علّمه، فعلّمه هشام فکان معلّم أهل الشّام و أهل مصر الإیمان و حسنت طهارته حتّی رضی بها أبو عبد اللّه علیه السّلام.

[٢١4]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن علیّ، عن عبد الرّحمن بن محمّد بن أبی هاشم، عن أحمد بن محسّن المیثمیّ قال:

کنت عند أبی منصور المتطبّب فقال أخبرنی رجل من أصحابی قال کنت أنا و ابن أبی العوجاء و عبد اللّه بن المقفّع فی المسجد الحرام فقال ابن المقفّع، ترون هذا الخلق و أومأ بیده إلی موضع الطّواف ما منهم أحد أوجب له اسم الإنسانیّه إلاّ ذلک الشّیخ الجالس یعنی أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد فأمّا الباقون فرعاع و بهائم فقال له ابن أبی العوجاء: و کیف أوجبت هذا الاسم لهذا الشّیخ دون هؤلاء. قال: لأنّی رأیت عنده ما لم أره عندهم فقال له ابن أبی العوجاء: لا بدّ من اختبار ما قلت فیه منه، قال: فقال له ابن المقفّع: لا تفعل فإنّی أخاف أن یفسد علیک ما فی یدک؛ فقال: لیس ذا رأیک و لکن تخاف أن یضعف رأیک عندی فی إحلالک إیّاه المحلّ الّذی وصفت؛ فقال ابن المقفّع أمّا إذا توهّمت علیّ هذا فقم إلیه و تحفّظ ما استطعت من الزّلل و لا تثنی عنانک إلی استرسال فیسلّمک إلی عقال و سمه ما لک أو علیک؛ قال: فقام ابن أبی العوجاء و بقیت أنا و ابن المقفّع جالسین فلمّا رجع إلینا ابن أبی العوجاء قال: ویلک یا ابن المقفّع ما هذا ببشر و إن کان فی الدّنیا روحانیّ یتجسّد إذا شاء ظاهرا و یتروّح إذا شاء باطنا فهو هذا؛ فقال له: و کیف ذلک؟ قال: جلست إلیه فلمّا لم یبق عنده غیری ابتدأنی فقال: إن یکن الأمر علی ما یقول هؤلاء و هو علی ما یقولون یعنی أهل الطّواف فقد سلموا و عطبتم و إن یکن الأمر علی ما تقولون و لیس کما تقولون

ص :١6٨

امام به هشام فرمود: او را نزد خود نگه دار و آموزش بده. هشام که معلم ایمان اهل شام و مصر بود به او آموزش داد تا پاک عقیده شد تا آنجا که امام علیه السّلام از او راضی و خشنود گشت.

[٢١4]٢-مردی گوید: من و ابی العوجاء و ابن مقفّع در مسجد الحرام بودیم.

ابن مقفّع با دست به طوافگاه اشاره کرد و گفت: این مردم را که می بینید، کسی از آنها را شایستۀ نام انسانیت نمی دانم جز آن شیخ که آنجا نشسته است [امام صادق علیه السّلام بود]ولی دیگران فرومایگان و چهارپایانند. ابن ابی العوجاء گفت:

چگونه این نام را فقط شایستۀ این شیخ می دانی؟ گفت: برای اینکه آنچه را نزد او دیدم (از دانش و کیاست) در آنها نیافتم. ابن ابی العوجاء گفت: باید گفته ات را دربارۀ او بیازمایم. ابن مقفّع گفت: این کار را نکن که می ترسم عقیده ات را تباه سازد. گفت: منظور تو این نیست، بلکه می ترسی نظرت نسبت به مقام شامخی که برای او توصیف کردی، نزد من تضعیف شود. ابن مقفّع گفت: چون دربارۀ من چنین گمان داری، برخیز و نزد او برو و تا می توانی خود را از لغزش نگه دار و مهار خود را از دست نده که تو را در بند کشد و راه فرار را بر تو ببندد. آنچه را می خواهی به او بگویی به طور کامل بررسی کن و پس از تشخیص سود و زیان گفتارت، آنچه به سود توست نشانه بگذار (و آن را بازگو نما) راوی گوید: ابن ابی العوجا برخاست و به خدمت امام صادق علیه السّلام رفت و من و ابن مقفّع نشسته بودیم.

وقتی ابن ابی العوجاء بازگشت، گفت: وای بر تو ای پسر مقفّع! این مرد از جنس بشر نیست، بلکه اگر در دنیا روحانی ای باشد که هرگاه بخواهد با کالبد مجسّم شود و یا بخواهد روحی صرف و نامرئی گردد، این مرد است. ابن مقفّع گفت:

چطور؟ گفت: نزد او نشستم و هنگامی که دیگران رفتند و من تنها ماندم، بدون اینکه چیزی بپرسم فرمود: اگر حقیقت چنان باشد که آنها-مسلمانان طواف کننده-می گویند و همان طور هم هست، آنها رستگارند و شما در هلاکت گرفتارید و اگر چنان باشد که شما می گویید در صورتی که چنان نیست، شما با آنها برابرید.

ص :١6٩

فقد استویتم و هم؛ فقلت له: یرحمک اللّه و أیّ شیء نقول و أیّ شیء یقولون؟ ما قولی و قولهم إلاّ واحدا؛ فقال: و کیف یکون قولک و قولهم واحدا؟ و هم یقولون: إنّ لهم معادا و ثوابا و عقابا و یدینون بأنّ فی السّماء إلها و أنّها عمران و أنتم تزعمون أنّ السّماء خراب لیس فیها أحد؛ قال: فاغتنمتها منه فقلت له: ما منعه إن کان الأمر کما یقولون أن یظهر لخلقه و یدعوهم إلی عبادته حتّی لا یختلف منهم اثنان و لم احتجب عنهم و أرسل إلیهم الرّسل؟ و لو باشرهم بنفسه کان أقرب إلی الإیمان به؟ فقال لی: ویلک و کیف احتجب عنک من أراک قدرته فی نفسک نشوءک و لم تکن و کبرک بعد صغرک و قوّتک بعد ضعفک و ضعفک بعد قوّتک و سقمک بعد صحّتک و صحّتک بعد سقمک و رضاک بعد غضبک و غضبک بعد رضاک و حزنک.

بعد فرحک و فرحک بعد حزنک و حبّک بعد بغضک و بغضک بعد حبّک و عزمک بعد أناتک و أناتک بعد عزمک و شهوتک بعد کراهتک و کراهتک بعد شهوتک و رغبتک بعد رهبتک و رهبتک بعد رغبتک و رجاءک بعد یأسک و یأسک بعد رجائک و خاطرک بما لم یکن فی وهمک و عزوب ما أنت معتقده عن ذهنک و ما زال یعدّد علیّ قدرته الّتی هی فی نفسی الّتی لا أدفعها حتّی ظننت أنّه سیظهر فیما بینی و بینه. عنه، عن بعض أصحابنا رفعه و زاد فی حدیث ابن أبی العوجاء حین سأله أبو عبد اللّه علیه السّلام قال: عاد ابن أبی العوجاء فی الیوم الثّانی إلی مجلس أبی عبد اللّه علیه السّلام فجلس و هو ساکت لا ینطق فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کأنّک جئت تعید بعض ما کنّا فیه؟ فقال: أردت ذلک یا ابن رسول اللّه فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما أعجب هذا؟ تنکر اللّه و تشهد أنّی ابن رسول اللّه!

فقال: العاده تحملنی علی ذلک؛ فقال له العالم فما یمنعک من الکلام؟ قال:

ص :١٧٠

گفتم: خدایت تو را مورد رحمت قرار دهد؟ مگر ما چه می گوییم و آنها چه می گویند؟ گفتۀ ما و آنها یکی است. فرمود: چگونه گفتار تو با آنها یکی است در صورتی که آنها معتقدند معاد و پاداش و کیفری دارند و معتقدند در آسمان معبودی هست و آسمانها آباد است [و اهلی دارند]، در حالی که شما عقیده دارید آسمان ویران است و کسی در آن نیست.

ابن ابی العوجاء گوید: من فرصت را مغتنم شمرده و گفتم: اگر مطلب چنان است که اینها می گویند (که خدایی در کارست) چه مانعی دارد که بر آفریده اش آشکار شود و آنها را به پرستش خود فراخواند تا دو نفر از آنها هم اختلاف نکنند. چرا از آنها پنهان شد و پیامبرانش را برای دعوت فرستاد؟ اگر خود بی واسطه این کار را می کرد، راه ایمان مردم به او نزدیک تر می شد. فرمود: وای بر تو! چگونه بر تو پنهان گشته کسی که آثار قدرتش را در وجود خودت به تو نمایان کرده است؛ هستی پیدا کردنت بعد از هیچ بودنت، بزرگی ات بعد از کودکی، نیرومندیت بعد از ناتوانی و ناتوانیت پس از نیرومندی، بیماریت بعد از تندرستی و تندرستی ات پس از بیماری، خشنودی ات بعد از خشم و خشمت پس از خشنودی، اندوهت بعد از شادی و شادیت پس از اندوه، دوستیت بعد از دشمنی و دشمنیت پس از دوستی، تصمیمت بعد از درنگ و درنگت پس از تصمیم، شهوتت بعد از نخواستن و نخواستنت پس از شهوت، تمایلت بعد از هراس و هراست پس از تمایل، امیدت بعد از ناامیدی و ناامیدیت پس از امید، به یاد آمدنت آنچه را در ذهنت نبود و ناپیدا گشتن از ذهنت آنچه را نیک می دانی. به همین ترتیب، پشت سر هم قدرت خدا را که در وجودم بود و نمی توانستم انکاری کنم، برایم می شمرد تا اینکه یقین کردم در این مباحثه بر من چیره خواهد آمد.

راوی گوید: روز دیگر ابن ابن العوجاء بازگشت و در مجلس امام صادق علیه السّلام خاموش نشست. لب فروبست. امام فرمود: گویا برای گفتگو در موضوع دیروز آمده ای؟ گفت: ای پسر رسول خدا، مقصودم همین است. امام به او فرمود: بسیار شگفت انگیز است که خدا را انکار کنی ولی گواهی می دهی که من پسر رسول خدایم؟ ! گفت: این جمله بر اثر عادت است که بر زبان راندم. امام فرمود: پس چرا

ص :١٧١

إجلالا لک و مهابه ما ینطلق لسانی بین یدیک فإنّی شاهدت العلماء و ناظرت المتکلّمین فما تداخلنی هیبه قطّ مثل ما تداخلنی من هیبتک، قال: یکون ذلک و لکن أفتح علیک بسؤال و أقبل علیه فقال له: أ مصنوع أنت أو غیر مصنوع؟ فقال عبد الکریم بن أبی العوجاء بل أنا غیر مصنوع فقال له العالم علیه السّلام: فصف لی لو کنت مصنوعا کیف کنت تکون؟ فبقی عبد الکریم ملیّا لا یحیر جوابا و ولع بخشبه کانت بین یدیه و هو یقول طویل عریض عمیق قصیر متحرّک ساکن کلّ ذلک صفه خلقه، فقال له العالم: فإن کنت لم تعلم صفه الصّنعه غیرها فاجعل نفسک مصنوعا لما تجد فی نفسک ممّا یحدث من هذه الأمور، فقال له عبد الکریم: سألتنی عن مسأله لم یسألنی عنها أحد قبلک و لا یسألنی أحد بعدک عن مثلها فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: هبک علمت أنّک لم تسأل فیما مضی فما علّمک أنّک لا تسأل فیما بعد علی أنّک یا عبد الکریم! نقضت قولک لأنّک تزعم أنّ الأشیاء من الأوّل سواء فکیف قدّمت و أخّرت؟ ثمّ قال؛ یا عبد الکریم! أزیدک وضوحا أرأیت لو کان معک کیس فیه جواهر فقال لک قائل: هل فی الکیس دینار فنفیت کون الدّینار فی الکیس، فقال لک صف لی الدّینار و کنت غیر عالم بصفته هل کان لک أن تنفی کون الدّینار عن الکیس و أنت لا تعلم؟ قال: لا، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام فالعالم أکبر و أطول و أعرض من الکیس فلعلّ فی العالم صنعه من حیث لا تعلم صفه الصّنعه من غیر الصّنعه، فانقطع عبد الکریم و أجاب إلی الإسلام بعض أصحابه و بقی معه بعض. فعاد فی الیوم الثّالث فقال: أقلب السّؤال؟ فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: سل عمّا شئت فقال: ما الدّلیل علی حدث الأجسام؟ فقال: إنّی ما وجدت شیئا صغیرا و لا کبیرا إلاّ و إذا ضمّ إلیه مثله صار أکبر و فی ذلک زوال و انتقال عن الحاله الأولی و لو کان قدیما

ص :١٧٢

سخن نمی گویی؟ عرض کرد: از جلال و هیبت شما است که در برابرتان زبان من نمی چرخد. من با دانشمندان و متکلّمان بسیاری ملاقات کرده و مناظره نموده ام ولی هیچ گاه مانند هیبتی که در محضر شما به من دست داد برای من دست نداده بود. فرمود: چنین باشد؛ ولی من خودم در گفتگو را می گشایم. سپس به او روی کرد و فرمود: تو ساخته شده ای یا ساخته نشده ای؟ عبد الکریم بن العوجاء گفت:

ساخته نشده ام. امام فرمود: برایم بیان کن که اگر ساخته شده بودی، چگونه بودی؟ عبد الکریم مدتی دراز درماند و پاسخ نمی داد و با چوبی که در دست داشت بازی می کرد و می گفت: درازی، پهنایی، گودی، کوتاهی، حرکت و سکون، تمام اینها اوصاف آفریده هاست. اگر برای ساخته شده ای صفتی جز اینها ندانی، باید خودت را هم ساخته شده بدانی؛ زیرا در خود از این امور حادث شده می یابی. عبد الکریم گفت: از من پرسشی کردی که کسی پیش از تو نپرسیده و بعد از تو هم نخواهد پرسید. امام فرمود: بر فرض بدانی در گذشته از تو نپرسیده اند؛ از کجا می دانی که در آینده نمی پرسند؟ ای عبد الکریم! افزون بر آن (با این سخن) گفتار خود را نقض کردی؛ زیرا تو ادّعا داری که همه چیز از روز اول برابر است، پس چگونه چیزی را مقدّم و چیزی را مؤخر می داری. سپس فرمود: ای عبد الکریم! برای توضیح بیشتر مثالی می زنم: بگو بدانم اگر کیسۀ جواهری داشته باشی و کسی به تو بگوید: آیا در این کیسه، سکۀ طلا هست؟ تو بگویی نیست؛ سپس بگوید سکۀ طلا را برای من وصف کن و تو اوصاف آن را ندانی؛ آیا می توانی ندانسته بگویی سکّۀ طلا در کیسه نیست؟ گفت: نه. امام فرمود: جهان هستی که طول و عرض آن از کیسۀ جواهر بزرگتر است؛ شاید در این جهان، ساخته شده ای (مصنوعی) باشد؛ چرا که تو صفت ساخته شده را از ساخته نشده تشخیص نمی دهی. عبد الکریم از پاسخ عاجز شد و سکوت کرد، ولی برخی از یارانش اسلام آوردند و عدّه ای هم با او بر کفر باقی ماندند. ابن ابی العوجاء روز سوم آمد و گفت: باز هم سؤال دارم؟ امام فرمود: هرچه خواهی بپرس. گفت: دلیل بر پدید آمدن اجسام چیست؟ فرمود: من هیچ چیز کوچک و بزرگ اجسام جهان را نمی بینم جز اینکه چون چیزی مانندش به آن پیوست شود، بزرگتر گردد و همین نابود شدن (چیز کوچک) و انتقال از حالت اوّل به حالت دوم و اگر اجسام قدیم بود، نابود و از حالی به حالی منتقل نمی گشت؛

ص :١٧٣

ما زال و لا حال لأنّ الّذی یزول و یحول یجوز أن یوجد و یبطل فیکون بوجوده بعد عدمه دخول فی الحدث و فی کونه فی الأزل دخوله فی العدم و لن تجتمع صفه الأزل و العدم و الحدوث و القدم فی شیء واحد فقال عبد الکریم: هبک علمت فی جری الحالتین و الزّمانین علی ما ذکرت و استدللت بذلک علی حدوثها فلو بقیت الأشیاء علی صغرها من أین کان لک أن تستدلّ علی حدوثهنّ؟ فقال العالم علیه السّلام: إنّما نتکلّم علی هذا العالم الموضوع فلو رفعناه و وضعنا عالما آخر کان لا شیء أدلّ علی الحدث من رفعنا إیّاه و وضعنا غیره و لکن أجیبک من حیث قدّرت أن تلزمنا فنقول: إنّ الأشیاء لو دامت علی صغرها لکان فی الوهم أنّه متی ضمّ شیء إلی مثله کان أکبر و فی جواز التّغییر علیه خروجه من القدم کما أنّ فی تغییره دخوله فی الحدث لیس لک وراءه شیء یا عبد الکریم فانقطع و خزی. فلمّا کان من العام القابل التقی معه فی الحرم فقال له بعض شیعته: إنّ ابن أبی العوجاء قد أسلم فقال العالم علیه السّلام:

هو أعمی من ذلک لا یسلم: فلمّا بصر بالعالم.

قال: سیّدی و مولای فقال له العالم علیه السّلام: ما جاء بک إلی هذا الموضع؟ فقال:

عاده الجسد و سنّه البلد و لننظر ما النّاس فیه من الجنون و الحلق و رمی الحجاره فقال له العالم علیه السّلام: أنت بعد علی عتوّک و ضلالک یا عبد الکریم فذهب یتکلّم فقال له علیه السّلام: لا جدال فی الحجّ و نفض رداءه من یده و قال: إن یکن الأمر کما تقول و لیس کما تقول نجونا و نجوت و إن یکن الأمر کما نقول و هو کما نقول نجونا و هلکت، فأقبل عبد الکریم علی من معه فقال: وجدت فی قلبی حزازه فردّونی فردّوه فمات لا رحمه اللّه.

[٢١5]٣-حدّثنی محمّد بن جعفر الأسدیّ، عن محمّد بن إسماعیل البرمکیّ

ص :١٧4

زیرا چیزی که زوال آن جایز است وجود و عدم آن جایز خواهد بود و پس با بود شدنش بعد از نابودی در حدوث وارد شود و با بودنش در ازل در عدم داخل گردد و هرگز صفت ازل و عدم و حدوث و قدم در یک چیز جمع نشود.

عبد الکریم گفت: بر فرض در صورت جریان حالت کوچکی و بزرگی و زمان پیشین و پسین مطلب چنان باشد که فرمودید و بر پدید آمدن اجسام استدلال کردید، ولی اگر چیزها همگی به کوچکی خود باقی بمانند، از چه راه بر حدوث آنها استدلال می کنید؟ امام علیه السّلام فرمود: ما دربارۀ همین جهان موجود بحث می کنیم. اگر این جهان موجود را برداریم و جهان دیگری به جای آن گذاریم، دلیلی روشن تر پدید آمدن جز همین برداشتن جهان و گذاشتن جهان دیگری به جای آن نیست؛ ولی (باز هم) از همین راه که فرض کردی بر ما احتجاج کنی، جوابت می گویم. ما می گوییم: اگر همه چیز پیوسته به حال کوچکی باقی بماند در عالم ذهن جایز است که وقتی به هرچیز کوچکی، چیزی مانندش پیوست شود، بزرگتر گردد و جایز بودن این تغییر، آن را از قدم بیرون آورد و در حدوث وارد کند. ای عبد الکریم! دیگر سخنی نداری؟ عبد الکریم درماند و خوار شد. وقتی سال آینده فرارسید، امام علیه السّلام در حرم مکّه او را دید.

یکی از شیعیان به حضرت عرض کرد: راستی! ابن ابی العوجاء اسلام اختیار کرد؟ امام فرمود: او نسبت به اسلام کوردل است، مسلمان نشود. هنگامی که ابن ابی العوجاء چشمش به امام افتاد، گفت: ای سرور و مولای من! امام فرمود: چرا این جا آمدی؟ گفت: برای عادت تن و روش مردم شهر و این که دیوانگی و سرتراشی و سنگ پرانی مردم را ببینم. امام علیه السّلام فرمود: ای عبد الکریم! تو هنوز بر سرکشی و گمراهیت پابرجایی؟ خواست سخنی بگوید که امام فرمود: در حج مجادله روا نیست، آن گاه عبای خود را از دستش کشید و فرمود: اگر حقیقت چنان باشد که گویی-در صورتی که چنان نیست-ما و تو رستگاریم و اگر حقیقت چنان باشد که ما گوییم-که همین طور هم هست-ما رستگاریم و تو هلاک! عبد الکریم رو به همراهان خود کرد و گفت: در دلم دردی احساس می کنم، مرا برگردانید. او را برگردانیدند و سپس جان سپرد و خدایش نیامرزد.

[٢١5]٣-محمد بن عبد الله خراسانی، خادم حضرت رضا علیه السّلام گوید: مردی از

ص :١٧5

الرّازیّ، عن الحسین بن الحسن بن برد الدّینوریّ، عن محمّد بن علیّ، عن محمّد بن عبد اللّه الخراسانیّ خادم الرّضا علیه السّلام قال:

دخل رجل من الزّنادقه علی أبی الحسن علیه السّلام و عنده جماعه فقال أبو الحسن علیه السّلام: أیّها الرّجل أرأیت إن کان القول قولکم و لیس هو کما تقولون أ لسنا و إیّاکم شرعا سواء، لا یضرّنا ما صلّینا و صمنا و زکّینا و أقررنا؟ فسکت الرّجل؛ ثمّ قال أبو الحسن علیه السّلام: و إن کان القول قولنا و هو قولنا ألستم قد هلکتم و نجونا؟ فقال رحمک اللّه أوجدنی کیف هو و أین هو؟ فقال: ویلک إنّ الّذی ذهبت إلیه غلط هو أیّن الأین بلا أین و کیّف الکیف بلا کیف فلا یعرف بالکیفوفیّه و لا بأینونیّه و لا یدرک بحاسّه و لا یقاس بشیء فقال الرّجل: فإذا إنّه لا شیء إذا لم یدرک بحاسّه من الحواسّ؟ فقال أبو الحسن علیه السّلام: ویلک لمّا عجزت حواسّک عن إدراکه أنکرت ربوبیّته و نحن إذا عجزت حواسّنا عن إدراکه أیقنّا أنّه ربّنا بخلاف شیء من الأشیاء قال الرّجل: فأخبرنی متی کان؟ قال أبو الحسن علیه السّلام: أخبرنی متی لم یکن فأخبرک متی کان. قال الرّجل: فما الدّلیل علیه؟ فقال أبو الحسن علیه السّلام: إنّی لمّا نظرت إلی جسدی و لم یمکنّی فیه زیاده و لا نقصان فی العرض و الطّول و دفع المکاره عنه و جرّ المنفعه إلیه علمت أنّ لهذا البنیان بانیا فأقررت به مع ما أری من دوران الفلک بقدرته و إنشاء السّحاب و تصریف الرّیاح و مجری الشّمس و القمر و النّجوم و غیر ذلک من الآیات العجیبات المبیّنات علمت أنّ لهذا مقدّرا و منشئا

[٢١6]4-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن إسحاق الخفّاف أو، عن أبیه، عن محمّد بن إسحاق قال:

إنّ عبد اللّه الدّیصانیّ سأل هشام بن الحکم فقال له: ألک ربّ؟ فقال: بلی!

ص :١٧6

زندیق ها خدمت امام آمد و عده ای هم نزد آن حضرت حضور داشتند. امام فرمود: ای مرد! بگو بدانم اگر سخن حق، گفتۀ شما باشد-با این که چنان نیست- آیا ما و شما همانند و برابر نیستیم؟ آن چه نماز گزاردیم و روزه گرفتیم و زکات دادیم و ایمان آوردیم به ما زیانی نداد و آن مرد خاموش ماند. سپس امام رضا علیه السّلام فرمود: و اگر سخن حق، گفتۀ ما باشد-با این که همان است-مگر نه این است که شما هلاک شدید و ما نجات یافتیم؟ گفت: خدایت رحمت کند. به من بفهمان که خدا چگونه و کجاست؟ فرمود: وای بر تو! این راه که رفته ای، نادرست است. او مکان را مکان قرار داد بی آنکه برای او مکانی باشد و چگونگی را پدید آورد بی آنکه برای او چگونگی باشد؛ پس خداوند به چگونگی و مکان گرفتن شناخته نشود و با هیچ حسّی درک نشود و با چیزی سنجیده نگردد.

آن مرد گفت: در صورتی که با هیچ حسی دریافت نشود، پس چیزی نیست.

امام فرمود: وای بر تو! آن گاه که حواس تو از ادراک او ناتوان گشت، منکر پروردگارش شدی؛ ولی ما چون حواسمان از ادراکش درماند، یقین کردیم او پروردگار ماست که بر خلاف همۀ چیزهاست. آن مرد گفت: برایم بگو از چه زمانی بوده است. امام فرمود: تو به من بگو چه زمانی نبوده تا بگویم از چه زمانی بوده است. آن مرد گفت: دلیل بر وجود او چیست؟ امام فرمود: من چون به تن خود نگریستم که نمی توانم در طول و عرض آن زیاد و کم و بدی ها را از او دور کنم و هر سودی را به او برسانم، یقین کردم این ساختمان را سازنده ای است، پس به وجودش اعتراف کردم. افزون بر آن می بینم گردش فلک با توانایی اوست و پیدایش ابر و گردش بادها و جریان خورشید و ماه و ستارگان و نشانه های شگفت آور و آشکار دیگر را که دیدم، دانستم این دستگاه را حسابگر و پدید آورنده است.

[٢١6]4-عبد الله دیصانی از هشام پرسید: تو پروردگاری داری؟ گفت: آری.

ص :١٧٧

قال أ قادر هو؟ قال: نعم قادر قاهر، قال: یقدر أن یدخل الدّنیا کلّها البیضه لا تکبر البیضه و لا تصغر الدّنیا؟ قال هشام: النّظره فقال له: قد أنظرتک حولا، ثمّ خرج عنه، فرکب هشام إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام فاستأذن علیه فأذن له فقال له: یا ابن رسول اللّه أتانی عبد اللّه الدّیصانیّ بمسأله لیس المعوّل فیها إلاّ علی اللّه و علیک، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: عمّا ذا سألک؟ فقال: قال لی کیت و کیت، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا هشام! کم حواسّک؟ قال خمس قال: أیّها أصغر؟ قال النّاظر، قال: و کم قدر النّاظر؟ قال: مثل العدسه أو أقلّ منها فقال له: یا هشام! فانظر أمامک و فوقک و أخبرنی بما تری، فقال: أری سماء و أرضا و دورا و قصورا و براری و جبالا و أنهارا فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ الّذی قدر أن یدخل الّذی تراه العدسه أو أقلّ منها قادر أن یدخل الدّنیا کلّها البیضه لا تصغر الدّنیا و لا تکبر البیضه، فأکبّ هشام علیه و قبّل یدیه و رأسه و رجلیه و قال: حسبی یا ابن رسول اللّه و انصرف إلی منزله، و غدا علیه الدّیصانیّ فقال له یا هشام! إنّی جئتک مسلّما و لم أجئک متقاضیا للجواب فقال له هشام إن کنت جئت متقاضیا فهاک الجواب. فخرج الدّیصانیّ عنه حتّی أتی باب أبی عبد اللّه علیه السّلام فاستأذن علیه فأذن له فلمّا قعد قال له: یا جعفر بن محمّد! دلّنی علی معبودی؟ فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما اسمک؟ فخرج عنه و لم یخبره باسمه فقال له أصحابه: کیف لم تخبره باسمک؟ قال: لو کنت قلت له؟ عبد اللّه کان یقول: من هذا الّذی أنت له عبد، فقالوا له: عد إلیه و قل له: یدلّک علی معبودک و لا یسألک عن اسمک، فرجع إلیه فقال له: یا جعفر بن محمّد! دلّنی علی معبودی و لا تسألنی عن اسمی؟ فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: اجلس و إذا غلام له صغیر

فی کفّه بیضه یلعب بها فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: ناولنی یا غلام البیضه

ص :١٧٨

گفت: او توانا است؟ گفت: بلی، توانا و چیره گر است. گفت: می تواند تمام جهان را در تخم مرغی بگنجاند بدون اینکه تخم مرغ بزرگتر یا جهان کوچکتر شود؟ هشام گفت: مرا مهلت ده. دیصانی گفت: یک سال به تو مهلت می دهم. سپس بیرون رفت و هشام به قصد تشرّف به خدمت امام صادق علیه السّلام بر چهارپائی سوار شد و آهنگ مدینه کرد و پس از ورود به مدینه از امام اجازه ملاقات خواست و حضرت به او اجازه داد و هشام عرض کرد: ای پسر رسول خدا، عبد اللّه دیصانی از من پرسشی کرده که در آن تکیه گاهی جز خدا و شما نباشد. امام فرمود: چه پرسشی کرده است؟ عرض کرد: چنین وچنان گفت. حضرت فرمود: ای هشام! چند حس داری؟ گفت: پنج حس. فرمود: کدام یک کوچکتر است؟ گفت:

چشم (حسّ باصره) . فرمود: اندازۀ این حس چقدر است؟ گفت: به اندازۀ یک عدس یا کمتر از آن. فرمود: ای هشام! بنگر به پیش رو و بالای سرت و آنچه می بینی بازگوی. گفت: آسمان، زمین، خانه ها، کاخ ها، بیابان ها، کوه ها و رودخانه ها را می بینم. امام علیه السّلام فرمود: آن که توانست این دیدنی ها را در کاسۀ چشم تو که به اندازۀ یک عدس یا کوچکتر از آن جای دهد، می تواند جهان را در تخم مرغ درآورد بی آنکه جهان، کوچک و تخم مرغ، بزرگ شود. آنگاه هشام خود را به روی دست و پای امام انداخت و سر و دست و پای امام را بوسید و عرض کرد: ای پسر رسول خدا، همین فرمایش مرا بس است و به خانه اش بازگشت. فردای آن روز دیصانی نزد هشام آمد و گفت: ای هشام! من آمدم که به تو سلام دهم، نه آنکه از تو پاسخ خواهم. هشام گفت: اگر به درخواست پاسخ هم آمده ای، این پاسخ تو است (جواب حضرت را به او گفت) . دیصانی از نزد او بیرون رفت و به در خانه امام صادق علیه السّلام آمد و اجازه خواست. حضرت به او اجازه داد. هنگامی که نشست، گفت: ای جعفر بن محمد، مرا به معبودم راهنمایی کن. امام صادق به او فرمود: نامت چیست؟ دیصانی بیرون رفت و نامش را نگفت. یارانش به او گفتند: چرا نامت را به حضرت نگفتی؟ گفت: اگر می گفتم نامم عبد الله (بنده خدا) است، می گفت: آن که تو بنده اش هستی، کیست؟ گفتند:

بازگرد و بگو تو را به معبودت راهنمایی کند و نامت را نپرسد. او بازگشت و گفت: ای جعفر بن محمد، مرا به معبودم راهنمایی کن و نامم را نپرس.

حضرت به او فرمود: بنشین. در آن جا یکی از کودکان امام، تخم مرغی در دست داشت که با آن بازی می کرد. حضرت به او فرمود: این تخم مرغ را به من بده. آن را به

ص :١٧٩

فناوله إیّاها فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا دیصانیّ: هذا حصن مکنون له جلد غلیظ و تحت الجلد الغلیظ جلد رقیق و تحت الجلد الرّقیق ذهبه مائعه و فضّه ذائبه فلا الذّهبه المائعه تختلط بالفضّه الذّائبه و لا الفضّه الذّائبه تختلط بالذّهبه المائعه فهی علی حالها لم یخرج منها خارج مصلح فیخبر عن صلاحها و لا دخل فیها مفسد فیخبر عن فسادها لا یدری للذّکر خلقت أم للأنثی، تنفلق عن مثل ألوان الطّواویس أ تری لها مدبّرا؟ قال: فأطرق ملیّا ثمّ قال: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّک إمام و حجّه من اللّه علی خلقه و أنا تائب ممّا کنت فیه.

[٢١٧]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبّاس بن عمرو الفقیمیّ، عن هشام بن الحکم فی حدیث الزّندیق الّذی أتی أبا عبد اللّه علیه السّلام و کان من قول أبی عبد اللّه علیه السّلام:

لا یخلو قولک: إنّهما اثنان من أن یکونا قدیمین قویّین أو یکونا ضعیفین أو یکون أحدهما قویّا و الآخر ضعیفا، فإن کانا قویّین فلم لا یدفع کلّ واحد منهما صاحبه و یتفرّد بالتّدبیر و إن زعمت أنّ أحدهما قویّ و الآخر ضعیف ثبت أنّه واحد کما نقول، للعجز الظّاهر فی الثّانی، فإن قلت: إنّهما اثنان لم یخل من أن یکونا متّفقین من کلّ جهه أو مفترقین من کلّ جهه فلمّا رأینا الخلق منتظما و الفلک جاریا و التّدبیر واحدا و اللّیل و النّهار و الشّمس و القمر دلّ صحّه الأمر و التّدبیر و ائتلاف الأمر علی أنّ المدبّر واحد ثمّ یلزمک إن ادّعیت اثنین فرجه ما بینهما حتّی یکونا اثنین فصارت الفرجه ثالثا بینهما قدیما معهما فیلزمک ثلاثه، فإن ادّعیت ثلاثه لزمک ما قلت فی الاثنین حتّی تکون بینهم فرجه

فیکونوا خمسه ثمّ یتناهی فی العدد إلی ما لا نهایه له فی الکثره، قال

ص :١٨٠

حضرت داد. امام فرمود: ای دیصانی! این تخم دژی پوشیده است که پوست کلفتی دارد و زیر پوست کلفت، پوست نازکی است و زیر پوست نازک، طلایی روان و نقره ای آب شده است که نه طلای روان با نقرۀ آب شده درآمیزد و نه نقرۀ آب شده با طلای روان درهم شود و به همین حال باقی است و نه مصلحی بیرون آمده تا بگوید من آن را اصلاح کردم و نه مفسدی به درون آن رفته تا بگوید من آن را تباه کردم. معلوم نیست برای تولید نر آفریده شده است یا ماده. ناگاه این تخم شکافته شده و طاوس هایی زیبا و رنگارنگ بیرون می دهد. آیا تصوّر می کنی که آن مدبّری نداشته باشد؟ دیصانی مدّتی سر به زیر افکند و سپس گفت: گواهی می دهم که جز خدای یگانۀ بی انباز نیست و این که محمد، بنده و فرستاده اوست و تو امام و حجّت خدا بر مردم هستی و من از اعتقاد پیشین خود دست بر می دارم و توبه می نمایم.

[٢١٧]5-هشام حکم گوید: قسمتی از سخن امام صادق علیه السّلام به زندیقی که خدمتش رسید این بود: این که می گویی خدا دوتاست، از سه صورت خارج نیست یا هر دو قدیم و توانایند، یا هر دو ضعیف و ناتوانند، یا یکی توانا و دیگری ضعیف است. اگر هر دو توانا و نیرومندند، پس چرا یکی از آنها دیگری را نابود نمی کند تا در اداره جهان مستقل و تنها باشد و اگر یکی را نیرومند و دیگری را ضعیف پنداری، گفتار ما ثابت می شود که خدا یکی است به دلیل ناتوانی که در دیگری آشکار است. اگر بگویی خدا دوتاست، بیرون از این نیست که یا هر دو از هرجهت یگانه اند یا از هرجهت جدایند. چون ما خلقت را منظم و فلک را در گردش و تدبیر جهان را یکسان و شب و روز و خورشید و ماه را مرتب و منظم می بینیم، درستی کار و تدبیر و هماهنگی بین آن دلالت دارد که تدبیرکننده یکی است.

افزون بر این، اگر ادعای دو خدا کنی، بر تو لازم است به امتیازی میان آنها قائل شوی تا دوتا بودن آنها درست شود؛ بنابراین آن امتیاز و فرجه، خدای سوّمی قدیمی بین آن دو گردد؛ پس سه خدا گردن گیرت شود و اگر سه خدا ادّعا کنی، بر تو لازم می آید آنچه در دو خدا گفتیم که بین آنها فاصله باشد؛ آن گاه خدایان پنج می شوند و همین طور در شماره بالا می رود و عدد خدایان روی به فزونی گذارد و شمارۀ آنها پایان ناپذیر می گردد. [این دلیل معروف به «برهان فرجه» است ر. ک: اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبائی جلد پنجم].

ص :١٨١

هشام: فکان من سؤال الزّندیق أن قال: فما الدّلیل علیه؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

وجود الأفاعیل دلّت علی أنّ صانعا صنعها أ لا تری أنّک إذا نظرت إلی بناء مشیّد مبنیّ علمت أنّ له بانیا و إن کنت لم تر البانی و لم تشاهده، قال: فما هو؟ قال: شیء بخلاف الأشیاء ارجع بقولی إلی إثبات معنی و أنّه شیء بحقیقه الشّیئیّه غیر أنّه لا جسم و لا صوره و لا یحسّ و لا یجسّ و لا یدرک بالحواسّ الخمس، لا تدرکه الأوهام و لا تنقصه الدّهور و لا تغیّره الأزمان.

[٢١٨]6-محمّد بن یعقوب قال: حدّثنی عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن أبیه، عن علیّ بن النّعمان، عن ابن مسکان، عن داود بن فرقد، عن أبی سعید الزّهریّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کفی لأولی الألباب بخلق الرّبّ المسخّر و ملک الرّبّ القاهر و جلال الرّبّ الظّاهر و نور الرّبّ الباهر و برهان الرّبّ الصّادق و ما أنطق به ألسن العباد و ما أرسل به الرّسل و ما أنزل علی العباد دلیلا علی الرّبّ.

باب إطلاق القول بأنّه شیء [٢١٩]١-محمّد بن یعقوب، عن علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام: عن التّوحید فقلت: أتوهّم شیئا؟ فقال: نعم، غیر معقول و لا محدود، فما وقع وهمک علیه من شیء فهو خلافه، لا یشبهه شیء و لا تدرکه الأوهام، کیف تدرکه الأوهام و هو خلاف ما یعقل و خلاف ما یتصوّر فی الأوهام؟ ! إنّما یتوهّم شیء غیر معقول و لا محدود.

[٢٢٠]٢-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن إسماعیل، عن الحسین بن

ص :١٨٢

هشام گوید: از جمله پرسش زندیق این بود که گفت: دلیل بر وجود خدا چیست؟ امام صادق علیه السّلام فرمود: وجود ساخته دلالت دارد بر اینکه سازنده ای آنها را ساخته است. مگر نمی دانی که وقتی ساختمان افراشته و استواری می بینی، یقین می کنی که سازنده ای داشته است، اگرچه آن سازنده را ندیده و مشاهده نکرده باشی. زندیق گفت: خدا چیست؟ فرمود: خداوند چیزی است بر خلاف همه چیز؛ گفتۀ من برگشتش به اثبات معنایی (برای خدا) است و اینکه او چیزی است به حقیقت «چیزی بودن» ، جز این که جسم و شکل نیست، دیده نشود، لمس نگردد و با حواس پنج گانه درک نشود. خیال ها او را درنیابند و روزگار از او نکاهد و زمان ها دگرگونش نسازد.

[٢١٨]6-امام باقر علیه السّلام فرمود: آفرینش پروردگار غالب، سلطنت پروردگار چیره گر، شکوه پروردگار آشکار، نور پروردگار مسلّط، دلیل پروردگار راستگو، اعترافی که از زبان بندگان گذرد، آنچه پیغمبران آورده اند و آنچه بر بندگان نازل شده، این همه، بر صاحبان بینش کافی است که رهنمون به پروردگار باشد.

بابی دربارۀ جواز تعبیر از خدا به «چیز»

[٢١٩]١-عبد الرحمن بن ابی نجران گوید: از امام جواد علیه السّلام درباره توحید پرسیدم و گفتم: آیا می توانم خدا را به عنوان «چیز» تعقّل کنم؟ فرمود: آری؛ ولی در خرد نمی گنجد و حدّی ندارد؛ زیرا هرچه به ذهن تو خطور کند، خدا جز او باشد. چیزی مانند او نیست و خاطرها او را درک نکنند. چگونه اندیشه ها و خاطرها او را درک کنند در صورتی که خلاف آنچه در خرد گنجد و در خاطر نقش بندد، می باشد؟ تنها همین اندازه به خاطر گذرد: چیزی که حقیقتش درک نشود و حدودی ندارد.

[٢٢٠]٢-حسین سعید گوید: از امام جواد علیه السّلام پرسش شد: آیا می شود گفت خدا

ص :١٨٣

الحسن، عن بکر بن صالح، عن الحسین بن سعید قال:

سئل أبو جعفر الثّانی علیه السّلام یجوز أن یقال للّه: إنّه شیء؟ قال: نعم یخرجه من الحدّین: حدّ التّعطیل و حدّ التّشبیه.

[٢٢١]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن أبی المغراء رفعه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال إنّ اللّه خلو من خلقه و خلقه خلو منه و کلّ ما وقع علیه اسم شیء فهو مخلوق ما خلا اللّه.

[٢٢٢]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد البرقیّ، عن أبیه، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن ابن مسکان، عن زراره بن أعین قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه خلو من خلقه و خلقه خلو منه و کلّ ما وقع علیه اسم شیء ما خلا اللّه فهو مخلوق و اللّه خالق کلّ شیء تبارک الّذی لیس کمثله شیء و هو السّمیع البصیر.

[٢٢٣]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن عطیّه، عن خیثمه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه خلو من خلقه و خلقه خلو منه و کلّ ما وقع علیه اسم شیء ما خلا اللّه تعالی فهو مخلوق و اللّه خالق کلّ شیء.

[٢٢4]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن العبّاس بن عمرو الفقیمیّ، عن هشام بن الحکم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال للزّندیق حین سأله:

ما هو؟ قال: هو شیء بخلاف الأشیاء ارجع بقولی إلی إثبات معنی و أنّه شیء بحقیقه الشّیئیّه غیر أنّه لا جسم و لا صوره و لا یحسّ و لا یجسّ

ص :١٨4

«شیء» (چیز) است؟ فرمود: آری، این تعبیر او را از هردو حد بیرون می برد، حدّ تعطیل و حدّ تشبیه.

[٢٢١]٣-امام باقر علیه السّلام فرمود: همانا ذات خداوند از آفریدگانش جدا و آفریدگانش از ذات او جدایند و هرآن چه نام «چیز» بر او صادق باشد، جز خدا مخلوق است.

[٢٢٢]4-زرارۀ اعین گوید: که امام صادق علیه السّلام می فرمود: همانا ذات خداوند از آفریدگانش خلو و جدا و آفریدگانش از ذات او جدایند و هرآن چه نام «چیز» بر او واقع شود، آفریده و مخلوق است جز خدا و خدا آفرینندۀ همه چیز است.

خجسته و منزّه است آن که چیزی مانندش نیست و او شنوا و بیناست. [علامه سید محمد حسین طهرانی رحمه اللّه گوید: «. . . معنای خلو (جدائی) ، خلو حقیقی و بینونیّت ذاتی نیست، زیرا این موجود، مخلوق و معلول حق است و به تمام وجود خود قائم به اوست؛ و چگونه متصور است که خدا از او جدا باشد؟ و او از خدا جدا باشد؟]

[٢٢٣]5-امام باقر علیه السّلام فرمود: همانا ذات خداوند از آفریدگانش جدا و آفریدگانش از ذات او جدایند و هرآن چه نام «چیز» اطلاق شود، آفریده شده است جز خدا و خدا آفرینندۀ همه چیز است.

[٢٢4]6-هشام حکم گوید: امام صادق علیه السّلام به زندیقی که از او پرسید: خدا چیست، فرمود: او چیزی بر خلاف چیزهاست. گفتار من برگشتش به اثبات معنایی (برای خدا) است. او چیزی است به حقیقت «چیز بودن» جز این که جسم و شکل نیست، دیده نشود، لمس نگردد و با حواس پنجگانه درک نشود.

ص :١٨5

و لا یدرک بالحواسّ الخمس لا تدرکه الأوهام و لا تنقصه الدّهور و لا تغیّره الأزمان، فقال له السّائل: فتقول. إنّه سمیع بصیر؟ قال: هو سمیع بصیر: سمیع بغیر جارحه و بصیر بغیر آله، بل یسمع بنفسه و یبصر بنفسه، لیس قولی: إنّه سمیع یسمع بنفسه و بصیر یبصر بنفسه أنّه شیء و النّفس شیء آخر و لکن أردت عباره عن نفسی إذ کنت مسئولا و إفهاما لک إذ کنت سائلا، فأقول: إنّه سمیع بکلّه لا أنّ الکلّ منه له بعض و لکنّی أردت إفهامک و التّعبیر عن نفسی و لیس مرجعی فی ذلک إلاّ إلی أنّه السّمیع البصیر العالم الخبیر بلا اختلاف الذّات و لا اختلاف المعنی. قال له السّائل: فما هو؟ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: هو الرّبّ و هو المعبود و هو اللّه و لیس قولی: اللّه، إثبات هذه الحروف: ألف و لام و هاء و لا راء و لا باء و لکن ارجع إلی معنی و شیء خالق الأشیاء و صانعها و نعت هذه الحروف و هو المعنی سمّی به اللّه و الرّحمن و الرّحیم و العزیز و أشباه ذلک من أسمائه و هو المعبود جلّ و عزّ. قال له السّائل: فإنّا لم نجد موهوما إلاّ مخلوقا، قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لو کان ذلک کما تقول لکان التّوحید عنّا مرتفعا لأنّا لم نکلّف غیر موهوم و لکنّا نقول: کلّ موهوم بالحواسّ مدرک به تحدّه الحواسّ و تمثّله فهو مخلوق، إذ کان النّفی هو الإبطال و العدم؛ و الجهه الثّانیه: التّشبیه إذ کان التّشبیه هو صفه المخلوق الظّاهر التّرکیب و التّألیف، فلم یکن بدّ من إثبات الصّانع لوجود المصنوعین و الاضطرار إلیهم أنّهم مصنوعون و أنّ صانعهم غیرهم و لیس مثلهم إذ کان مثلهم شبیها بهم فی ظاهر التّرکیب و التّألیف و فیما یجری علیهم من حدوثهم بعد إذ لم یکونوا و تنقّلهم من صغر إلی کبر و سواد إلی بیاض و قوّه إلی ضعف و أحوال موجوده لا حاجه بنا إلی تفسیرها لبیانها و وجودها. قال له السّائل: فقد حددته إذ أثبتّ وجوده،

ص :١٨6

عقل ها او را درنیابند و روزگار کاهشش ندهد و زمان ها دگرگونش نسازد.

پرسشگر گفت: می گویید خدا شنوا و بیناست؟ فرمود: او شنوا و بیناست:

شنواست بی عضو گوش و بیناست بی ابزار چشم، بلکه با ذات خود می شنود و با ذات خود می بیند. اینکه می گویم: شنواست و با ذات خود می شنود، بیناست و با ذات خود می بیند، معنایش این نیست که چیزی است و ذات چیز دیگری؛ بلکه خواستم آنچه در دل دارم به زبان آورم، چون از من پرسیدی و می خواهم به تو که پرسشگری بفهمانم؛ بنابراین می گویم: همانا او با تمام ذاتش شنواست و معنای تمام این نیست که برای او بعضی باشد و برگشت سخنم تنها به این است که او شنوا، بینا، دانا و آگاه است بی آنکه ذات و صفت، اختلاف و کثرت پیدا کند.

پرسشگر گفت: پس او چیست؟ امام فرمود: او ربّ و معبود و الله است.

منظور از اینکه می گویم: اللّه (یا ربّ است) ، اثبات این حروف یعنی الف، لام، هاء، راء و باء برای خدا نیست، لکن بازگشت گفتارم به این است که خداوند چیزی است که آفرینندۀ چیزها و سازندۀ آنها است و مصداق این حروف، معنایی است که با اللّه، رحمن، رحیم، عزیز و نام های دیگرش نامیده می شود و اوست معبود شکوهمند و عزّتمند.

پرسشگر گفت: هرچیزی که در خاطر گذرد، آفریده شده است. حضرت فرمود: اگر چنین باشد که تو گویی، خداشناسی از ما ساقط است، زیرا ما مکلّف نیستیم به شناختن آنچه در خاطر گذرد، بلکه ما می گوییم: هرچیزی که به حواس درآید و درک شود و حواّس آن را محدود و تصوّر کند، مخلوق است [آفرینندۀ چیزها باید از دو جهت ناپسند برکنار باشد: یکی از آن دو نفی است چرا که]نفی، باطل کردن و نبودن است و جهت دوم، تشبیه (مانند چیزی بودن) است؛ چرا که تشبیه، صفت آفریده است که اجزایش به هم پیوستگی و هماهنگی آشکاری دارد. بنابراین جز اثبات سازنده چاره ای نیست به دلیل بودن آفریدگان و ناگزیری آنها از اعتراف به اینکه آنها ساخته شده اند و سازنده، جز آنها است و مانند آنها نیست؛ زیرا هرچیز مانند آنها باشد با آنها شباهت دارد در ظاهر پیوستگی و هماهنگی پیکر و در بودن پس از نبودن و انتقال از کودکی به بزرگی و از سیاهی به سفیدی و از نیرومندی به ناتوانی و حالت های موجود و معلوم دیگری که به توضیح آنها نیازی نیست؛ چرا که روشن و موجودند.

پرسشگر گفت: چون وجود خدا را اثبات کردی، پس او را محدود ساختی.

ص :١٨٧

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لم أحدّه و لکنّی أثبتّه إذ لم یکن بین النّفی و الإثبات منزله.

قال له السّائل: فله إنّیّه و مائیّه؟ قال: نعم لا یثبت الشّیء إلاّ بإنّیّه و مائیّه قال له السّائل: فله کیفیّه؟ قال: لا لأنّ الکیفیّه جهه الصّفه و الإحاطه و لکن لا بدّ من الخروج من جهه التّعطیل و التّشبیه لأنّ من نفاه فقد أنکره و دفع ربوبیّته و أبطله و من شبّهه بغیره فقد أثبته بصفه المخلوقین المصنوعین الّذین لا یستحقّون الرّبوبیّه و لکن لا بدّ من إثبات أنّ له کیفیّه لا یستحقّها غیره و لا یشارک فیها و لا یحاط بها و لا یعلمها غیره. قال السّائل: فیعانی الأشیاء بنفسه؟ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: هو أجلّ من أن یعانی الأشیاء بمباشره و معالجه لأنّ ذلک صفه المخلوق الّذی لا تجیء الأشیاء له إلاّ بالمباشره و المعالجه و هو متعال نافذ الإراده و المشیئه، فعّال لما یشاء.

[٢٢5]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن عیسی، عمّن ذکره، قال:

سئل أبو جعفر علیه السّلام: أ یجوز أن یقال: إنّ اللّه شیء؟ قال: نعم یخرجه من الحدّین حدّ التّعطیل و حدّ التّشبیه.

باب أنّه لا یعرف إلاّ به [٢٢6]١-علیّ بن محمّد، عمّن ذکره، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن حمران، عن الفضل بن السّکن، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: اعرفوا اللّه باللّه و الرّسول بالرّساله و أولی الأمر بالأمر بالمعروف و العدل و الإحسان.

ص :١٨٨

حضرت فرمود: محدودش نکردم، بلکه اثباتش کردم؛ زیرا بین نفی و اثبات جایی نیست. پرسشگر به حضرت گفت: پس برای خدا انّیّت و ماهیت است؟

فرمود: آری؛ چیزی ثبوت پیدا نمی کند مگر با انّیّت و ماهیّت. پرسشگر گفت:

خدا چگونگی (کیفیّت) دارد؟ فرمود: نه؛ چون چگونگی جهت صفت و احاطه او می باشد، و لیکن چاره ای نیست مگر آنکه «چگونگی» برای او اثبات گردد تا او را از دو جهت تعطیل و تشبیه بیرون برد و زیرا کسی که وی را نفی کند، او را انکار کرده است و ربوبیّت اش را فروچیده و وجودش را ابطال کرده است. و هر که وی را به غیر او تشبیه نماید، او را به صفات آفریدگانش که مصنوعات او هستند و استحقاق و لیاقت ربوبیّت را ندارند منتسب کرده است. و لیکن ناچار لازم می آید که برای وی اثبات کیفیّتی نمود که غیر او مستحقّ آن نباشد و در آن کیفیّت کسی با او مشارکت نداشته باشد و جز خداوند احاطه پیدا ننماید و غیر از خدا، کسی از حقیقت آن کیفیّت نتواند علم و اطلاع حاصل کند. پرسشگر گفت:

رنج کارها را خودش متحمّل می شود؟ امام فرمود: او برتر از این است که [مانند صنعتگران]کارها را با تصدّی خودش به عهده گیرد؛ زیرا این روش کار از صفات مخلوق است که انجام کارها بدون تصدی (مباشرت) و زحمت امکان پذیر نیست؛ ولی خداوند فرازمند است، اراده و خواستش نافذ است، آنچه را اراده نماید تحقّق یابد [چه با اسباب عادی و چه بدون اسباب و هیچ نیازی به مباشرت و تحمّل زحمت ندارد].

[٢٢5]٧-از امام باقر علیه السّلام پرسیدند که آیا جایز است بر خدا «چیز» اطلاق نشود؟ فرمود: آری، این تعبیر، او را از هردو حدّ بیرون می برد: حدّ تعطیل (یعنی هستی و صفات کمال را از خدا نفی کردن) و حدّ تشبیه (یعنی با ممکنات و آفریدگان در حقیقت صفات و عوارض، شبیه قرار دادن) .

بابی دربارۀ آنکه خدا را جز به وسیله خودش نتوان شناخت

[٢٢6]١-امیر المومنین علیه السّلام فرمود: خدا را به خدا و رسول را به رسالت و صاحب امر را به [آثار و اعمال او از قبیل]امر به معروف و دادگری و نیکوکاری بشناسید.

ص :١٨٩

و معنی قوله علیه السّلام: اعرفوا اللّه باللّه یعنی أنّ اللّه خلق الأشخاص و الأنوار و الجواهر و الأعیان، فالأعیان: الأبدان و الجواهر: الأرواح و هو جلّ و عزّ لا یشبه جسما و لا روحا و لیس لأحد فی خلق الرّوح الحسّاس الدّرّاک أمر و لا سبب، هو المتفرّد بخلق الأرواح و الأجسام فإذا نفی عنه الشّبهین: شبه الأبدان و شبه الأرواح فقد عرف اللّه باللّه و إذا شبّهه بالرّوح أو البدن أو النّور فلم یعرف اللّه باللّه.

[٢٢٧]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابنا، عن علیّ بن عقبه بن قیس بن سمعان بن أبی ربیحه مولی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال:

سئل أمیر المؤمنین علیه السّلام: بم عرفت ربّک؟ قال: بما عرّفنی نفسه، قیل: و کیف عرّفک نفسه؟ قال: لا یشبهه صوره و لا یحسّ بالحواسّ و لا یقاس بالنّاس، قریب فی بعده، بعید فی قربه، فوق کلّ شیء و لا یقال شیء فوقه، أمام کلّ شیء و لا یقال له أمام، داخل فی الأشیاء لا کشیء داخل فی شیء و خارج من الأشیاء لا کشیء خارج من شیء، سبحان من هو هکذا و لا هکذا غیره و لکلّ شیء مبتدأ.

[٢٢٨]٣-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن صفوان بن یحیی، عن منصور بن حازم قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّی ناظرت قوما فقلت لهم: إنّ اللّه جلّ جلاله أجلّ و أعزّ و أکرم من أن یعرف بخلقه بل العباد یعرفون باللّه، فقال: رحمک اللّه.

باب أدنی المعرفه [٢٢٩]١-محمّد بن الحسن، عن عبد اللّه بن الحسن العلویّ و علیّ بن

ص :١٩٠

(مؤلف کتاب، مرحوم کلینی می فرماید:) معنای سخن حضرت که فرمود: خدا را به خدا بشناسید، این است که خداوند، اشخاص، انوار، جواهر و اعیان را آفریده است. اعیان، پیکرها (موجودات جسمانی) و جواهر، روح هاست و خداوند عزّتمند و شکوهمند، همانندگی به جسم و روح ندارد و هیچ کس را در آفریدن روح حسّاس و درک کننده، نه دستوری بوده و نه وسیله ای و خدا در آفریدن ارواح و اجسام یکتا بوده است. پس وقتی کسی خدا را از شباهت به موجودات جسمانی و روحانی تنزیه نماید، خدا را به خدا شناخته و وقتی او را به روح یا جسم (پیکر) یا نور تشبیه نماید، خدا را به خدا نشناخته است. [این حدیث شریف را امام خمینی قدّس سرّه در کتاب «چهل حدیث» خود، حدیث ٣٧، به تفصیل شرح کرده است به آنجا مراجعه شود]

[٢٢٧]٢-از امیر المومنین علیه السّلام پرسیدند: پروردگارت را به چه شناختی؟ فرمود: به آنچه خودش خود را برایم شناساند. عرض شد: چگونه خودش خود را به تو شناسانید؟ فرمود: هیچ شکلی (صورتی) شبیه او نیست و با حّواس درک نشود و با مردم مقایسه نشود؛ در عین دوری، نزدیک و در عین نزدیکی، دور است؛ برتر از همه چیز است و گفته نشود چیزی برتر از اوست؛ مقابل تمام چیزهاست و گفته نمی شود که وی دارای مقابل است؛ داخل در چیزها است، نه مانند داخل بودن چیزی در چیزی؛ از همه چیز بیرون است، نه مانند چیزی که از چیزی بیرون باشد؛ منزّه است آنکه چنین است و جز چنین نیست و او سرآغاز همه چیز است.

[٢٢٨]٣-منصور حازم گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: با مردم مناظره کردم و به آنها گفتم: همانا خداوندی جلیل بزرگوارتر و ارجمندتر و گرامی تر است از آن که به وسیلۀ مخلوقاتش شناخته شود، بلکه بندگان به وسیلۀ خداوند شناخته می شوند. حضرت فرمود: خدا تو را رحمت فرماید.

بابی دربارۀ کمترین درجۀ خداشناسی

[٢٢٩]١-فتح بن یزید گوید: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ کمترین درجۀ

ص :١٩١

إبراهیم، عن المختار بن محمّد بن المختار الهمدانیّ جمیعا، عن الفتح بن یزید، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سألته عن أدنی المعرفه فقال: الإقرار بأنّه لا إله غیره و لا شبه له و لا نظیر و أنّه قدیم مثبت موجود غیر فقید و أنّه لیس کمثله شیء.

[٢٣٠]٢-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن طاهر بن حاتم فی حال استقامته أنّه کتب إلی الرّجل ما الّذی لا یجتزأ فی معرفه الخالق بدونه؟ فکتب إلیه:

لم یزل عالما و سامعا و بصیرا و هو الفعّال لما یرید. و سئل أبو جعفر علیه السّلام عن الّذی لا یجتزأ بدون ذلک من معرفه الخالق فقال: لیس کمثله شیء و لا یشبهه شیء لم یزل عالما سمیعا بصیرا.

[٢٣١]٣-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن الحسن بن علیّ بن یوسف بن بقّاح، عن سیف بن عمیره، عن إبراهیم بن عمر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ أمر اللّه کلّه عجیب إلاّ أنّه قد احتجّ علیکم بما قد عرّفکم من نفسه

باب المعبود [٢٣٢]١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن الحسن بن محبوب، عن ابن رئاب و، عن غیر واحد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من عبد اللّه بالتّوهّم فقد کفر و من عبد الاسم دون المعنی فقد کفر و من عبد الاسم و المعنی فقد أشرک و من عبد المعنی بإیقاع الأسماء علیه بصفاته الّتی وصف بها نفسه فعقد علیه قلبه و نطق به لسانه فی سرائره و علانیته فأولئک

ص :١٩٢

خداشناسی پرسیدم، فرمود: اقرار به اینکه جز او خدایی نیست و بی مانند و بی نظیر است و دیرینه و پایدار است و موجود غیر قابل مفقود است و چیزی مثل و مانند او نیست.

[٢٣٠]٢-طاهر حاتم، زمانی که از عقیده درست برخوردار بود (و افکار غلوّآمیز نداشت) به امام نوشت: در خداشناسی اندازه ای که به کمتر از آن بسنده نشود، چیست؟ حضرت به او نوشت: اینکه خدا همیشه دانا، شنوا و بیناست و آنچه را اراده نماید تحقّق یابد. از امام باقر علیه السّلام از اندازه ای که در خداشناسی به کمتر از آن بسنده نشود، پرسیدند. فرمود: اینکه چیزی مانند و شبیه او نیست.

همیشه دانا، شنوا و بیناست.

[٢٣١]٣-ابراهیم عمر گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود: همه کارهای خداوند شگفت آور است جز اینکه به اندازه ای که خود را به شما شناسانده بر شما احتجاج خواهد کرد

بابی دربارۀ پرستش شده (معبود)

[٢٣٢]١-امام صادق علیه السّلام فرمود: کسی که خدا را از روی خیال بپرستد کفر ورزیده است و کسی که نام خدا را بدون صاحب نام پرستد، باز هم کفر ورزیده است و کسی که نام و صاحب نام را باهم (اسم و معنا) را با هم بپرستد، مشرک به شمار آید و کسی که صاحب نام را بپرستد و با صفت های که خود را به وسیله آن ستوده، نام ها را هم بر آن تطبیق دهد دل بدان استوار دارد و در نهان و آشکارش

ص :١٩٣

أصحاب أمیر المؤمنین علیه السّلام حقّا. و فی حدیث آخر: أولئک هم المؤمنون حقّا.

[٢٣٣]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّضر بن سوید، عن هشام بن الحکم أنّه سأل أبا عبد اللّه علیه السّلام، عن أسماء اللّه و اشتقاقها، اللّه ممّا هو مشتقّ؟ قال:

فقال لی: یا هشام! اللّه مشتقّ من إله و الإله یقتضی مألوها و الاسم غیر المسمّی، فمن عبد الاسم دون المعنی فقد کفر و لم یعبد شیئا و من عبد الاسم و المعنی فقد کفر و عبد اثنین و من عبد المعنی دون الاسم فذاک التّوحید أ فهمت یا هشام، قال فقلت زدنی قال: إنّ للّه تسعه و تسعین اسما فلو کان الاسم هو المسمّی لکان کلّ اسم منها إلها و لکنّ اللّه معنی یدلّ علیه بهذه الأسماء و کلّها غیره، یا هشام! الخبز اسم للمأکول و الماء اسم للمشروب و الثّوب اسم للملبوس و النّار اسم للمحرق أ فهمت یا هشام فهما تدفع به و تناضل به أعداءنا و المتّخذین مع اللّه جلّ و عزّ غیره؟ قلت: نعم، قال: فقال: نفعک اللّه به و ثبّتک یا هشام، قال هشام فو اللّه ما قهرنی أحد فی التّوحید حتّی قمت مقامی هذا.

[٢٣4]٣-علیّ بن إبراهیم، عن العبّاس بن معروف، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران قال:

کتبت إلی أبی جعفر علیه السّلام أو قلت له: جعلنی اللّه فداک نعبد الرّحمن الرّحیم الواحد الأحد الصّمد؟ قال فقال: إنّ من عبد الاسم دون المسمّی بالأسماء أشرک و کفر و جحد و لم یعبد شیئا بل اعبد اللّه الواحد الأحد الصّمد المسمّی بهذه الأسماء دون الأسماء، إنّ الأسماء صفات وصف بها نفسه.

باب الکون و المکان [٢٣5]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب،

ص :١٩4

به زبان آورد، اینها یاران حقیقی امیر مؤمنان علیه السّلام می باشند. در حدیث دیگر آمده است: ایشان مؤمنان حقیقی هستند.

[٢٣٣]٢-هشام حکم گوید: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ نام های خدا و اشتقاق آنها پرسیدم که اللّه از چه مشتق است؟ فرمود: ای هشام! اللّه از «اله» مشتق است و اله، مألوهی (پرستش شونده) لازم دارد و نام غیر صاحب نام می باشد.

پس کسی که نام را بدون صاحب نام بپرستد، به طور قطع کافر است و چیزی را نپرستیده است و کسی که نام و صاحب نام را بپرستد باز هم کافر است و دو چیز را پرستیده است و هرکه صاحب نام و نه نام را بپرستد، این یگانه پرستی است.

ای هشام! فهمیدی؟ عرض کردم: بیشتر بفرمایید. فرمود: همانا خداوند نود و نه نام دارد. اگر هر نامی، همان صاحب نام باشد، باید هرکدام از نام ها خدایی جداگانه باشد؛ ولی خداوند معنایی است که این نام ها بر او دلالت کنند و همۀ نام ها غیر خود او باشند. ای هشام! نان، نامی برای چیزی است که خورده می شود و آب نامی برای چیزی است که نوشیده می شود و لباس، نامی برای چیزی است که پوشیده می شود و آتش، نامی برای چیزی است که می سوزاند. ای هشام! طوری فهمیدی که بتوانی دفاع کنی و در مبارزه با دشمنان ما و کسانی که همراه خدای بزرگ و والا چیزی دیگری می پرستند (و برای او شریک می گیرند) پیروز شوی؟ عرض کردم: آری. فرمود: ای هشام! خدایت بدان سود دهد و پایدارت بدارد. هشام گوید: به خدا سوگند! از زمانی که از آن مجلس برخاستم تا امروز کسی در بحث های توحید بر من چیره نشده است.

[٢٣4]٣-عبد اللّه بن ابی نجران گوید: به امام باقر علیه السّلام نوشتم یا زبانی عرض کردم: خدا مرا فدایت گرداند، آیا ما می توانیم رحمتگر مهربان و یگانۀ یکتا و بی نیاز را بپرستیم؟ فرمود: هرکس نام را بی آنکه بدان نامیده شده بپرستد، مشرک، کافر و منکر است و چیزی را نپرستیده، بلکه خدای یگانۀ یکتا و بی نیازی را که به این نام ها نامیده شده، پرستش کن، نه خود نام ها را؛ زیرا نام ها صفت هایی اند که خداوند خود را به وسیلۀ آنها معرفی کرده است.

بابی دربارۀ بودن و مکان

[٢٣5]١-ابو حمزه ثمالی گوید: نافع ازرق به امام علیه السّلام عرض کرد: به من

ص :١٩5

عن أبی حمزه قال:

سأل نافع بن الأزرق أبا جعفر علیه السّلام فقال: أخبرنی عن اللّه متی کان؟ فقال: متی لم یکن حتّی أخبرک متی کان؟ سبحان من لم یزل و لا یزال فردا صمدا لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا.

[٢٣6]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

جاء رجل إلی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام من وراء نهر بلخ فقال: إنّی أسألک عن مسأله فإن أجبتنی فیها بما عندی قلت بإمامتک. فقال أبو الحسن علیه السّلام: سل عمّا شئت فقال: أخبرنی عن ربّک متی کان؟ و کیف کان؟ و علی أیّ شیء کان اعتماده؟ فقال أبو الحسن علیه السّلام: إنّ اللّه تبارک و تعالی أیّن الأین بلا أین و کیّف الکیف بلا کیف و کان اعتماده علی قدرته، فقام إلیه الرّجل فقبّل رأسه و قال: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه و أنّ علیّا وصیّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و القیّم بعده بما قام به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و أنّکم الأئمّه الصّادقون و أنّک الخلف من بعدهم.

[٢٣٧]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر قال:

جاء رجل إلی أبی جعفر علیه السّلام فقال له: أخبرنی عن ربّک متی کان؟ فقال: ویلک إنّما یقال لشیء لم یکن: متی کان، إنّ ربّی تبارک و تعالی کان و لم یزل حیّا بلا کیف و لم یکن له کان و لا کان لکونه کون کیف و لا کان له أین و لا کان فی شیء و لا کان علی شیء و لا ابتدع لمکانه مکانا و لا قوی بعد ما کوّن الأشیاء و لا کان ضعیفا قبل أن یکوّن شیئا و لا کان مستوحشا قبل أن یبتدع شیئا و لا یشبه شیئا مذکورا و لا کان خلوا من الملک قبل إنشائه و لا یکون منه خلوا

ص :١٩6

بفرمایید خدا از چه زمانی بوده است؟ فرمود: مگر چه زمانی نبوده تا به تو بگویم از چه زمانی بوده است! منزّه باد آنکه همیشه بوده و همیشه خواهد بود. یکتا و بی نیاز است و برای خود نه همسری گرفته و نه فرزندی.

[٢٣6]٢-محمد بن ابی نصر گوید: مردی از پشت رودخانه بلخ آمد و خدمت حضرت رضا علیه السّلام رسید و عرض کرد: من از شما مسأله ای می پرسم اگر همان طور که می دانم پاسخ گویی به امامت تو اقرار خواهم کرد. امام فرمود: هرچه خواهی بپرس. گفت: برایم بگو پروردگارت از چه زمانی بوده و چگونه بوده است و تکیه اش بر چیست؟ امام فرمود: همانا خدای بلندمرتبه و فرازمند مکان را مکان قرار داد بی آنکه برای او مکانی باشد و چگونگی را پدید آورد بی آنکه خود دارای چگونگی باشد و بر نیروی خود تکیه دارد. آن مرد برخاست و سر آن حضرت را بوسید و گفت: گواهی می دهم که قابل پرستشی جز خدا نیست و اینکه محمّد، فرستادۀ خدا و علی، وصیّ رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و سرپرست دعوت او پس از وی می باشد و شمایید امامان راست گفتار و تو بعد از آنان جانشین اید.

[٢٣٧]٣-ابو بصیر گوید: مردی خدمت امام باقر علیه السّلام آمد و عرض کرد: برایم بگو پروردگارت از کی بوده است؟ فرمود: وای بر تو! به چیزی که در زمانی نبوده و بعد وجود یافته گویند از کی بوده است؟ همانا پروردگار بلندمرتبه و فرازمند من همیشه بوده و زنده است بدون چگونگی و برای او «بود شد» به کار نمی رود و بودنش را چگونه بودن نباشد. مکانی ندارد و چیزی نیست و روی چیزی قرار ندارد. برای منزلت خود مکانی پدید نیاورد، پس از آنکه چیزها را به عرصه وجود آورد نیرومند نگشت و پیش از آنکه چیزی را هستی دهد ناتوان نبود. پیش از آنکه چیزی آفریند، ترسان نبود. شباهتی به آنچه در لفظ آید و به خاطر گذرد، ندارد. پیش از ایجاد ملک از آن تهی نبود و پس از رفتن آفریدگان نیز از آن تهی نخواهد بود

ص :١٩٧

بعد ذهابه، لم یزل حیّا بلا حیاه و ملکا قادرا قبل أن ینشئ شیئا و ملکا جبّارا بعد إنشائه للکون، فلیس لکونه کیف و لا له أین و لا له حدّ و لا یعرف بشیء یشبهه و لا یهرم لطول البقاء و لا یصعق لشیء بل لخوفه تصعق الأشیاء کلّها، کان حیّا بلا حیاه حادثه و لا کون موصوف و لا کیف محدود و لا أین موقوف علیه و لا مکان جاور شیئا بل حیّ یعرف و ملک لم یزل له القدره و الملک أنشأ ما شاء حین شاء بمشیئته، لا یحدّ و لا یبعّض و لا یفنی، کان أوّلا بلا کیف و یکون آخرا بلا أین و کلّ شیء هالک إلاّ وجهه، له الخلق و الأمر تبارک اللّه ربّ العالمین. ویلک أیّها السّائل إنّ ربّی لا تغشاه الأوهام و لا تنزل به الشّبهات و لا یحار [من شیء]و لا یجاوزه شیء و لا تنزل به الأحداث و لا یسأل عن شیء و لا یندم علی شیء و لا تأخذه سنه و لا نوم له ما فی السّماوات و ما فی الأرض و ما بینهما و ما تحت الثّری.

[٢٣٨]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه رفعه قال:

اجتمعت الیهود إلی رأس الجالوت فقالوا له: إنّ هذا الرّجل عالم یعنون أمیر المؤمنین علیه السّلام فانطلق بنا إلیه نسأله فأتوه فقیل لهم: هو فی القصر فانتظروه حتّی خرج، فقال له رأس الجالوت: جئناک نسألک فقال: سل یا یهودیّ عمّا بدا لک، فقال: أسألک عن ربّک متی کان؟ فقال: کان بلا کینونیّه کان بلا کیف، کان لم یزل بلاکمّ و بلا کیف کان لیس له قبل، هو قبل القبل بلا قبل و لا غایه و لا منتهی انقطعت عنه الغایه و هو غایه کلّ غایه، فقال رأس الجالوت: امضوا بنا فهو أعلم ممّا یقال فیه.

ص :١٩٨

همیشه بدون زندگی، زنده است و پیش از آنکه چیزی پدید آورد، پادشاه توانا بود و پس از ایجاد جهان هستی، پادشاه مقتدر است. بنابراین برای بودنش چگونگی نیست و مکان و اندازه ای ندارد و به وسیله شباهت به چیزی شناخته نشود. هرچه بماند پیری به وجود او راه نیابد. برای چیزی بیهوش و مدهوش نگردد بلکه همۀ چیزها از ترس او بیهوش گردند. زنده است بدون زندگی و از «بودنی» برخوردار است که نه به وصف درآید و نه چگونگی او را محدود سازد و نه مکانی که اقامتگاهش باشد و مجاور چیزی به شمار آید. بلکه زنده ای (که با آثار قدرت و زندگی) شناخته شده است و پادشاهی است که همیشه قدرت و پادشاهی دارد. آنچه را خواست به محض آنکه خواست با مشیّت خود پدید آورد. محدودشدنی و پاره پاره گشتنی و فناپذیر نیست. او سرآغاز هستی بی چگونگی و انجام هستی بدون مکان است. همه چیز جز ذات او نابودشدنی است. آفرینش و حکم نافذ از آن اوست. فرخنده خدایی است پروردگار جهانیان. ای پرسشگر، وای بر تو! همانا پروردگار من وجودی است که پندارها و اندیشه ها او را فرانگیرند و شبهه ها بر او فرود نیایند از چیزی سرگردان و حیران نشود و چیزی مجاور او نگردد. پیشامدها بر او فرود نیاید و چیزی از او پرسیده و بازخواست نشود و بر چیزی پشیمان نگردد. چرت و خواب او را فرانگیرد.

هرچه در آسمان ها و زمین و میان آنها و زیر خاک است از آن اوست.

[٢٣٨]4-یهود اطراف رأس الجالوت (بزرگ عالم یهود) جمع شده و به او گفتند: این مرد، دانشمند است-مقصود آنها امیر مؤمنان علیه السّلام بود ما را نزد او ببر تا از او پرسش کنیم، آنگاه نزدش آمدند. به آنها گفته شد: حضرت در خانۀ خویش است. منتظر شدند تا بیرون آمد. رأس الجالوت گفت: آمده ایم از شما پرسشی کنیم. فرمود: ای یهودی! بپرس از هرچه در خاطرت گذرد. گفت: از پروردگارت می پرسم که از چه زمانی بوده است؟ فرمود: بدون پدید آمدن و بدون چگونگی بوده است. بدون کمیّت و کیفیّت زمانی، همیشگی است. چیزی بیش از او نبوده و او پیش از پیش بوده بی آنکه پیشی باشد و پیش از هر پیش خواهد بود. او پایان و انتهایی ندارد. پایان از او بریده شده و او پایان هر پایان است. رأس الجالوت گفت: بیایید برویم که او از آنچه درباره اش گویند، دانشمندتر است.

ص :١٩٩

[٢٣٩]5-و بهذا الإسناد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن أبی الحسن الموصلیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء حبر من الأحبار إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال: یا أمیر المؤمنین! متی کان ربّک؟ فقال له: ثکلتک أمّک و متی لم یکن؟ حتّی یقال: متی کان؟ کان ربّی قبل القبل بلا قبل و بعد البعد بلا بعد و لا غایه و لا منتهی لغایته، انقطعت الغایات عنده فهو منتهی کلّ غایه، فقال: یا أمیر المؤمنین أفنبیّ أنت؟ فقال: ویلک إنّما أنا عبد من عبید محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم. و روی أنّه سئل علیه السّلام: أین کان ربّنا قبل أن یخلق سماء و أرضا؟ فقال علیه السّلام: أین سؤال عن مکان! و کان اللّه و لا مکان.

[٢4٠]6-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن عمرو بن عثمان، عن محمّد بن یحیی، عن محمّد بن سماعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رأس الجالوت للیهود: إنّ المسلمین یزعمون أنّ علیّا من أجدل النّاس و أعلمهم اذهبوا بنا إلیه لعلّی أسأله عن مسأله و أخطّئه فیها فأتاه فقال: یا أمیر المؤمنین! إنّی أرید أن أسألک عن مسأله قال: سل عمّا شئت، قال یا أمیر المؤمنین متی کان ربّنا قال له: یا یهودیّ إنّما یقال: متی کان، لمن لم یکن، فکان متی کان، هو کائن بلا کینونیّه کائن، کان بلا کیف یکون، بلی یا یهودیّ ثمّ بلی یا یهودیّ کیف یکون له قبل؟ ! هو قبل القبل بلا غایه و لا منتهی غایه و لا غایه إلیها انقطعت الغایات عنده، هو غایه کلّ غایه فقال: أشهد أنّ دینک الحقّ و أنّ ما خالفه باطل.

[٢4١]٧-علیّ بن محمّد رفعه، عن زراره قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: أکان اللّه و لا شیء؟ قال نعم کان و لا شیء قلت: فأین کان یکون؟ قال: و کان متّکئا فاستوی جالسا و قال: أحلت یا زراره و سألت

ص :٢٠٠

[٢٣٩]5-امام صادق علیه السّلام فرمود: یکی از دانشمندان یهود نزد امیر المومنین علیه السّلام آمد. گفت: ای امیر مؤمنان، پروردگارت از چه زمانی بوده است؟ فرمود: مادرت به عزایت نشیند، خدا چه زمانی نبوده تا گفته شود از چه زمانی بوده است؟ فرمود: پروردگارم بدون پیشی، پیش از هر پیش بوده و بدون بعدی، پس از هر بعدی خواهد بود. برای پایانش، پایان و نهایتی نیست. پایان ها نزد او قطع شوند؛ پس او نهایت هر پایان است. گفت: ای امیر مؤمنان، تو پیغمبری؟ فرمود: وای بر تو! من بنده ای از بندگان محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هستم. روایت شده که از آن حضرت پرسیدند: پروردگار ما پیش از آنکه آسمان و زمینی آفریند، کجا بود؟ فرمود: «کجا» پرسش از مکان است و خدا بوده و مکان هنوز وجود نیافته بود.

[٢٣٩]6-امام صادق علیه السّلام فرمود: رأس الجالوت به یهود گفت: مسلمانان می پندارند علی در بحث و جدل از همه مردم توانا و داناتر است. اینک مرا نزد او ببرید تا شاید بتوانم سؤالی از او بپرسم و لغزش و خطای او را به اثبات رسانم.

خدمت حضرت آمد و عرض کرد: ای امیر مؤمنان، می خواهم از شما مسأله ای بپرسم. فرمود: هرچه خواهی بپرس. گفت: ای امیر مؤمنان، پروردگارمان از کی بوده است؟ فرمود: ای یهودی! «از کی بوده» را به کسی گویند که زمانی نبوده است، پس، از کی بوده آنجا درست است؛ ولی خدا موجود بوده بی بودنی که حادث باشد و می باشد بدون هیچ چگونگی. آری ای یهودی! باز هم آری ای یهودی! چگونه برای او پیشی باشد در صورتی که او پیش از پیش است بدون پایان و پایانش بی پایان است. پایان به او نرسد و پایان ها نزد او منقطع شوند و او پایان بخش هر پایان است. یهودی گفت: گواهی دهم که دین تو حقّ است و آنچه مخالف آن است، باطل است.

[٢4٠]٧-زراره گوید: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: آیا خدا بوده و چیزی نبوده است؟ فرمود: آری، خدا بوده و چیزی نبوده است. گفتم: پس کجا بوده است؟ حضرت تکیه کرده بود که راست نشست و فرمود: ای زراره! سخن ناشدنی بر زبان راندی، چون از مکان پرسیدی، آن گاه که مکانی نبود.

ص :٢٠١

عن المکان إذ لا مکان.

[٢4١]٨-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الولید، عن ابن أبی نصر، عن أبی الحسن الموصلیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أتی حبر من الأحبار أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال: یا أمیر المؤمنین! متی کان ربّک؟ قال: ویلک إنّما یقال: متی کان لما لم یکن فأمّا ما کان فلا یقال؛ متی کان، کان قبل القبل بلا قبل و بعد البعد بلا بعد و لا منتهی غایه لتنتهی غایته، فقال له: أنبیّ أنت؟ فقال: لأمّک الهبل إنّما أنا عبد من عبید رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.

باب النّسبه [٢4٢]١-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن أبی أیّوب، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الیهود سألوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقالوا: انسب لنا ربّک فلبث ثلاثا لا یجیبهم ثمّ نزلت قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ إلی آخرها.

و رواه محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن أبی أیّوب.

[٢4٣]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و محمّد بن الحسین، عن ابن محبوب، عن حمّاد بن عمرو النّصیبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألت أبا عبد اللّه عن قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ فقال علیه السّلام: نسبه اللّه إلی خلقه، أحدا صمدا أزلیّا صمدیّا لا ظلّ له یمسکه و هو یمسک الأشیاء بأظلّتها، عارف بالمجهول، معروف عند کلّ جاهل، فردانیّا؛ لا خلقه فیه و لا هو فی خلقه، غیر محسوس و لا مجسوس، لا تدرکه الأبصار، علا فقرب و دنا فبعد و عصی فغفر و أطیع فشکر؛ لا تحویه أرضه و لا تقلّه سماواته، حامل الأشیاء بقدرته،

ص :٢٠٢

[٢4١]٨-امام صادق علیه السّلام فرمود: یکی از دانشمندان یهود نزد امیر مؤمنان آمد و گفت: ای امیر مؤمنان پروردگارت از چه زمانی بوده است؟ فرمود: وای بر تو! از چه زمانی بوده را به چیزی گویند که زمانی نبوده است؛ ولی به آنچه بوده نگویند از کی بوده است. او بدون پیشی، پیش از هر پیش است و بدون بعدی، پس از هر بعدی است و پایانش انتها ندارد تا پایانش به انتها رسد. عرض کرد: تو پیغمبری؟ فرمود: مادرت به مرگت نشیند. همانا من بنده ای از بندگان رسول خدا هستم.

بابی دربارۀ(بی نیازی خدا از داشتن خویشان)

[٢4٢]١-امام صادق علیه السّلام فرمود: یهود از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسیدند نسب پروردگارت را برای ما بیان کن. حضرت سه روز درنگ کرد و پاسخشان نداد؛ پس سورۀ «قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ» نازل شد.

[٢4٣]٢-حمّاد نصیبی گوید: از امام صادق علیه السّلام دربارۀ «قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ» پرسیدم.

فرمود: نسبت خدا به آفریده اش است. خدا یکتا است، بی نیاز است؛ همیشگی است؛ آفریده ها به او نیازمندند، برای او سایه ای نباشد که نگاهش دارد و او همه چیز را با دست آویزشان نگه دارد. مجهول را شناسد و نزد هر نادانی، شناخته شده است و یکتاست که نه آفریده اش در او و نه او در آفریده اش باشد و محسوس نیست و به لمس درنیاید. دیدگان او را درنیابند و بالاست تا آنجا که نزدیک است و نزدیک است تا آنجا که دور است. نافرمانی شود و بیامرزد و اطاعت شود و پاداش دهد و زمین اش او را فرانگیرد و آسمان هایش حامل او نگردند و او با توانش همه چیز

ص :٢٠٣

دیمومیّ أزلیّ لا ینسی و لا یلهو و لا یغلط و لا یلعب و لا لإرادته فصل و فصله جزاء و أمره واقع، لم یلد فیورث و لم یولد فیشارک و لم یکن له کفوا أحد.

[٢44]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن عاصم بن حمید قال:

قال: سئل علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن التّوحید فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ علم أنّه یکون فی آخر الزّمان أقوام متعمّقون فأنزل اللّه تعالی قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ و الآیات من سوره الحدید إلی قوله: وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ فمن رام وراء ذلک فقد هلک.

[٢45]4-محمّد بن أبی عبد اللّه رفعه، عن عبد العزیز بن المهتدی قال:

سألت الرّضا علیه السّلام عن التّوحید فقال: کلّ من قرأ: قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ و آمن بها فقد عرف التّوحید؛ قلت کیف یقرأها؟ قال: کما یقرأها النّاس و زاد فیه کذلک اللّه ربّی، کذلک اللّه ربّی.

باب النّهی عن الکلام فی الکیفیّه [٢46]١-محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی بصیر قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: تکلّموا فی خلق اللّه و لا تتکلّموا فی اللّه فإنّ الکلام فی اللّه لا یزداد صاحبه إلاّ تحیّرا.

و فی روایه أخری عن حریز: تکلّموا فی کلّ شیء و لا تتکلّموا فی ذات اللّه.

[٢4٧]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی عمیر، عن عبد الرّحمن بن الحجّاج، عن سلیمان بن خالد قال:

ص :٢٠4

را برداشته و بی پایان و بی آغاز است و فراموش و بیهوده گری نکند. غلط نرود و بازی نکند. برای خواستش منعی نیست و داوریش، پاداش و فرمانش شدنی است. فرزند ندارد تا ارثش برند و زاییده نشد تا شریکش باشند و هیچ کس همتای او نیست.

[٢44]٣-از امام زین العابدین دربارۀ توحید پرسش شد، فرمود: همانا خداوند شکوهمند می دانست که در پایان روزگار، گروههایی ژرف اندیش خواهند آمد، از این رو «قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ» و آیاتی از سورۀ حدید تا «هُوَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ» را فروفرستاد و اگر کسی سخنی بیرون از آن را قصد کند هلاک خواهد شد. [استاد مطهری می فرماید: «نظریات دقیق فلسفی و عرفانی ثابت کرده است که آیات «قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ» و آیات اول سورۀ حدید، قلّۀ نهایی توحید و معرفت است» (ر. ک: مجموعه آثار مطهری 6/٨٨٣) . ملا صدرا نیز مطالبی مهمّی دربارۀ این حدیث فرموده است (ر. ک: شرح اصول کافی ملا صدرا ص ٢5١ چاپ رحلی].

[٢45]4-عبد العزیز گوید: از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ توحید پرسیدم، فرمود: هرکه «قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ» را بخواند و به آن ایمان آورد، توحید را شناخته است. گفتم: چگونه آن را بخواند؟ فرمود: همان طور که مردم می خوانند و حضرت (این جمله را) افزود: پروردگارم چنین است، پروردگارم چنین است (افزودن جمله «کذلک اللّه بربّی» پس از پایان سوره مستحب است) .

بابی دربارۀ نهی از سخن گفتن در چگونگی

[٢46]١-امام باقر علیه السّلام فرمود: دربارۀ آفریدگان خدا سخن گویید و دربارۀ خدا سخن نگویید؛ زیرا سخن راجع به خدا، برای گوینده جز سرگردانی چیزی نیفزاید. در روایت دیگری از حریز آمده است: دربارۀ هرچیزی سخن رانید ولی درباره ذات خداوند لب فروبندید.

[٢4٧]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند عزّتمند فرماید: «و همانا پایان کار به

ص :٢٠5

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ أَنَّ إِلیٰ رَبِّکَ اَلْمُنْتَهیٰ فإذا انتهی الکلام إلی اللّه فأمسکوا.

[٢4٨]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی أیّوب، عن محمّد بن مسلم قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا محمّد إنّ النّاس لا یزال بهم المنطق حتّی یتکلّموا فی اللّه فإذا سمعتم ذلک فقولوا: لا إله إلاّ اللّه الواحد الّذی لیس کمثله شیء.

[٢4٩]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن محمّد بن حمران، عن أبی عبیده الحذّاء قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: یا زیاد! إیّاک و الخصومات فإنّها تورث الشّکّ و تهبط العمل و تردی صاحبها و عسی أن یتکلّم بالشّیء فلا یغفر له إنّه کان فیما مضی قوم ترکوا علم ما وکّلوا به و طلبوا علم ما کفوه حتّی انتهی کلامهم إلی اللّه فتحیّروا حتّی إن کان الرّجل لیدعی من بین یدیه فیجیب من خلفه و یدعی من خلفه فیجیب من بین یدیه. و فی روایه أخری: حتّی تاهوا فی الأرض.

[٢5٠]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابه، عن الحسین بن المیّاح، عن أبیه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من نظر فی اللّه کیف هو هلک.

[٢5١]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن زراره بن أعین، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ ملکا عظیم الشّأن کان فی مجلس له فتناول الرّبّ تبارک و تعالی ففقد فما یدری أین هو.

[٢5٢]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن

ص :٢٠6

سوی پروردگار توست (سورۀ نجم، آیۀ 4٢) ؛» ؛ وقتی سخن به خدا رسید، باز ایستید.

[٢4٨]٣-امام صادق علیه السّلام به محمد مسلم فرمود: ای محمّد! مردم همواره از هر دری سخن گویند تا آنجا که دربارۀ(ذات) خدا هم به سخن پردازند؛ پس وقتی آن را شنیدید، بگویید: شایستۀ پرستش جز خدای یکتای بی مانند نیست.

[٢4٩]4-امام باقر علیه السّلام به زیاد فرمود: ای زیاد! مبادا به گفتگوهای خصم آمیزپردازی که زمینه شک را فراهم آورد و عمل را تباه سازد و صاحبش را هلاک کند و ممکن است (در آن میان) کسی سخنی بر زبان راند که آمرزیده نشود. همانا در زمان گذشته، مردمی دانشی که واگذارشان شده بود، وارهاندند و در جست وجوی دانشی که از آن نهی شده بودند، برآمدند تا آنجا که سخنشان به خدا رسید پس سردرگم شدند و (کارشان در این سرگشتگی) به جایی رسید که وقتی مردی را از پیش رو صدا می زدند، او به پشت سرش پاسخ می داد و از پشت سرش صدا می کردند به پیش رو پاسخ می گفت!

در روایت دیگری آمده است؛ تا آنجا که در زمین به سرگشتگی گرفتار شدند

[٢5٠]5-امام صادق علیه السّلام فرمود: هرکه دربارۀ خدا اندیشه کند که او چگونه است، هلاک گردد.

[٢5١]6-امام صادق علیه السّلام فرمود: همانا پادشاه قدرتمندی در محفل خود نسبت به پروردگار سخن ناروا گفت. پس از آن گم گشت و دانسته نشد کجا رفت.

[٢5٢]٧-امام باقر علیه السّلام فرمود: از اندیشیدن دربارۀ خدا بپرهیزید؛ ولی اگر

ص :٢٠٧

عبد الحمید، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إیّاکم و التّفکّر فی اللّه و لکن إذا أردتم أن تنظروا إلی عظمته فانظروا إلی عظیم خلقه.

[٢5٣]٨-محمّد بن أبی عبد اللّه رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا ابن آدم! لو أکل قلبک طائر لم یشبعه، و بصرک لو وضع علیه خرق إبره لغطّاه ترید أن تعرف بهما ملکوت السّماوات و الأرض؟ إن کنت صادقا فهذه الشّمس خلق من خلق اللّه فإن قدرت أن تملأ عینیک منها فهو کما تقول.

[٢54]٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن الحسن بن علیّ، عن الیعقوبیّ، عن بعض أصحابنا، عن عبد الأعلی مولی آل سام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ یهودیّا یقال له: سبخت جاء إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقال: یا رسول اللّه!

جئت أسألک عن ربّک، فإن أنت أجبتنی عمّا أسألک عنه و إلاّ رجعت قال: سل عمّا شئت، قال أین ربّک قال هو فی کلّ مکان و لیس فی شیء من المکان المحدود، قال: و کیف هو؟ قال: و کیف أصف ربّی بالکیف و الکیف مخلوق و اللّه لا یوصف بخلقه، قال فمن أین یعلم أنّک نبیّ اللّه؟ قال: فما بقی حوله حجر و لا غیر ذلک إلاّ تکلّم بلسان عربیّ مبین: یا سبخت إنّه رسول اللّه فقال سبخت: ما رأیت کالیوم أمرا أبین من هذا ثمّ قال: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّک رسول اللّه.

[٢55]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن محمّد بن یحیی الخثعمیّ، عن عبد الرّحمن بن عتیک القصیر قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن شیء من الصّفه فرفع یده إلی السّماء ثمّ قال: تعالی الجبّار، تعالی الجبّار، من تعاطی ما ثمّ هلک.

ص :٢٠٨

خواستید در عظمتش بیندیشید، به عظمت آفریدگان او نظر کنید.

[٢5٣]٨-امام ششم فرمود: ای پسر آدم! اگر دل تو را پرنده ای بخورد، سیرش نکند و اگر بر چشمت، سوراخ سوزنی نهند آن را بپوشان، (با این حال) تو می خواهی با این دو (عضو کوچک) سلطنت آسمان ها و زمین را بشناسی؟ اگر راست می گویی، آن خورشید آفریده ای از آفریدگان خداست؛ اگر توانستی چشمت را به آن بدوزی، چنان است که تو می گویی.

[٢54]٩-و فرمود: یک یهودی که نامش «سبحت» یا «سبخت» بود خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، آمده ام دربارۀ پروردگارت از تو بپرسم. اگر پاسخ پرسش مرا دادی، می پذیرم و گرنه برمی گردم. فرمود: هرچه خواهی بپرس. گفت: پروردگارت در کجاست؟ فرمود: آن در همه جا است و در جای محدودی نیست. گفت: او چگونه است؟ فرمود: چگونه پروردگارم را با چگونگی توصیف کنم در حالی که چگونگی، آفریده شده است و خداوند با آفریده اش به وصف نیاید. گفت: از کجا بدانیم تو پیغمبر خدایی؟ وقتی این را گفت هر سنگ و چیز دیگری که در اطرافش بود با لغت عربی گویا گفتند ای سبحت! او فرستادۀ خداست. سبحت گفت: تا امروز مطلبی روشن تر از این ندیده ام؛ سپس گفت: گواهی دهم که سزاوار عبادتی جز خدا نیست و تو فرستادۀ خدایی.

[٢55]١٠-عبد الرحمن بن عتیک گوید: دربارۀ صفت خدا از امام باقر علیه السّلام پرسیدم. حضرت دستش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خدای مقتدر، والا است. خدای مقتدر، والا است. هرکه به آنچه در آنجاست دست درازی کند، هلاک گردد.

ص :٢٠٩

باب فی إبطال الرّؤیه [٢56]١-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن علیّ بن أبی القاسم، عن یعقوب بن إسحاق قال:

کتبت إلی أبی محمّد علیه السّلام أسأله کیف یعبد العبد ربّه و هو لا یراه؟ فوقّع علیه السّلام:

یا أبا یوسف! جلّ سیّدی و مولای و المنعم علیّ و علی آبائی أن یری، قال: و سألته: هل رأی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ربّه؟ فوقّع علیه السّلام: إنّ اللّه تبارک و تعالی أری رسوله بقلبه من نور عظمته ما أحبّ.

[٢5٧]٢-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی قال:

سألنی أبو قرّه المحدّث أن أدخله علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فاستأذنته فی ذلک فأذن لی فدخل علیه فسأله عن الحلال و الحرام و الأحکام حتّی بلغ سؤاله إلی التّوحید فقال أبو قرّه: إنّا روّینا أنّ اللّه قسم الرّؤیه و الکلام بین نبیّین فقسم الکلام لموسی و لمحمّد الرّؤیه، فقال أبو الحسن علیه السّلام فمن المبلّغ عن اللّه إلی الثّقلین من الجنّ و الإنس؟ «لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ. وَ لاٰ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً. و لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» ألیس محمّد قال: بلی؟ قال: کیف یجیء رجل إلی الخلق جمیعا فیخبرهم أنّه جاء من عند اللّه و أنّه یدعوهم إلی اللّه بأمر اللّه فیقول:

«لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ

وَ لاٰ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً و لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» ثمّ یقول: أنا رأیته بعینی و أحطت به علما و هو علی صوره البشر؟ ! أما تستحون؟ ما قدرت الزّنادقه أن ترمیه بهذا أن یکون یأتی من عند اللّه بشیء ثمّ یأتی بخلافه من وجه آخر قال أبو قرّه: فإنّه یقول: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْریٰ» فقال أبو الحسن علیه السّلام: إنّ بعد هذه الآیه ما یدلّ علی ما رأی حیث قال: «مٰا کَذَبَ اَلْفُؤٰادُ

ص :٢١٠

بابی دربارۀ ابطال دیدن خدا

[٢56]١-یعقوب بن اسحاق گوید: پرسشی به امام حسن عسکری علیه السّلام نوشتم که چگونه بنده پروردگارش را پرستد در صورتی که او را نمی تواند ببیند؟ آن حضرت نوشت: ای ابو یوسف! سرور و مولا و ولیّ نعمت من و پدرانم، والاتر از آن است که دیدگان او را ببیند. گوید: از آن حضرت پرسیدم: آیا پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پروردگارش را دیده است؟ در پاسخ نوشت: همانا خداوند خجسته و فرازمند از نور عظمت خود آنچه دوست داشت بر دل پیامبرش ارایه فرمود.

[٢5٧]٢-صفوان بن یحیی گوید: ابو قرّۀ محدث از من خواست که او را به محضر امام رضا علیه السّلام ببرم. از آن حضرت اجازه ملاقات خواستم. به من اجازه داد. ابو قرّه به محضرش شرفیاب شد و از حلال و حرام و احکام دین پرسش کرد تا آنکه پرسش به توحید کشانده شد و عرض کرد: برای ما روایت کرده اند که خداوند، (توفیق) دیدار و هم سخنی خویش را میان دو پیغمبر تقسیم فرمود.

قسمت هم سخنی را نصیب موسی و دیدار را نصیب محمد کرد. حضرت فرمود:

پس آنکه از طرف خدا به جنّ و انس رسانید که «دیده ها او را درک نکند» (انعام، آیۀ ١٠٣) ، «دانش آفریدگان او را فرانگیرد» (نجم، آیۀ ١١) ، و «و چیزی مانند او نیست» (نجم، آیۀ ١٨) ، چه کسی بود؟ مگر محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نبود؟ گفت: آری. فرمود: چگونه ممکن است مردی به سوی تمام آفریدگان آید و به آنها بگوید که از طرف خدا آمده است و آنها را به فرمان خدا، به سوی خدا خواند و بگوید: «دیده ها او را درک نکنند» ، «و دانش آفریدگان او را فرانگیرد» و «و چیزی مانند او نیست» ؛ سپس (همین مرد) بگوید: من با چشم خدا را دیدم و بر او احاطۀ علمی یافتم و او به شکل انسان است؟ [از این سخنان بی اساس]خجالت نمی کشید؟ زندیق ها نتوانستند چنین نسبتی به او بدهند که او چیزی از طرف خدا آورد و سپس از راه دیگر، خلاف آن را گوید [و حرف خود را نقض نماید]. ابو قرّه گفت: خداوند خود فرماید: «قطعا بار دیگری هم او را دیده است» (نجم، آیۀ ١٣) . حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمود: همانا بعد از این آیه، آیه ای دلالت دارد بر آنچه پیامبر، دیده است؛ آنجا که فرماید: «دل آنچه را دیده، دروغ نشمرد» ؛ (نجم، آیۀ ١١) ؛

ص :٢١١

مٰا رَأیٰ» یقول: ما کذب فؤاد محمّد ما رأت عیناه، ثمّ أخبر بما رأی فقال: «لَقَدْ رَأیٰ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِ اَلْکُبْریٰ» فآیات اللّه غیر اللّه و قد قال اللّه: «وَ لاٰ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً» فإذا رأته الأبصار فقد أحاطت به العلم و وقعت المعرفه، فقال أبو قرّه:

فتکذّب بالرّوایات؟ فقال أبو الحسن علیه السّلام: إذا کانت الرّوایات مخالفه للقرآن کذّبتها و ما أجمع المسلمون علیه أنّه لا یحاط به علما و لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ و لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ.

[٢5٨]٣-أحمد بن إدریس، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن سیف، عن محمّد بن عبید قال:

کتبت إلی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام أسأله عن الرّؤیه و ما ترویه العامّه و الخاصّه و سألته أن یشرح لی ذلک، فکتب بخطّه: اتّفق الجمیع لا تمانع بینهم أنّ المعرفه من جهه الرّؤیه ضروره فإذا جاز أن یری اللّه بالعین وقعت المعرفه ضروره ثمّ لم تخل تلک المعرفه من أن تکون إیمانا أو لیست بإیمان فإن کانت تلک المعرفه من جهه الرّؤیه إیمانا فالمعرفه الّتی فی دار الدّنیا من جهه الاکتساب لیست بإیمان لأنّها ضدّه، فلا یکون فی الدّنیا مؤمن لأنّهم لم یروا اللّه عزّ ذکره و إن لم تکن تلک المعرفه الّتی من جهه الرّؤیه إیمانا لم تخل هذه المعرفه الّتی من جهه الاکتساب أن تزول و لا تزول فی المعاد فهذا دلیل علی أنّ اللّه عزّ و جلّ لا یری بالعین إذ العین تؤدّی إلی ما وصفناه.

[٢5٩]4-و عنه، عن أحمد بن إسحاق قال:

کتبت إلی أبی الحسن الثّالث أسأله عن الرّؤیه و ما اختلف فیه النّاس فکتب: لا تجوز الرّؤیه ما لم یکن بین الرّائی و المرئیّ هواء [لم]ینفذه البصر

فإذا انقطع الهواء عن الرّائی و المرئیّ لم تصحّ الرّؤیه و کان فی ذلک

ص :٢١٢

یعنی دل محمد آنچه را دیده، دروغ ندانست، سپس خدا آنچه را محمد دیده خبر دهد و فرماید: «پیغمبر از آیات بسیار بزرگ پروردگارش دید» (نجم، آیۀ ١٨) و آیه های خداوند، جز خداست و باز خدا فرماید: «دانش آفریدگان او را فرانگیرد» در حالی که اگر دیدگان او را ببینند، دانششان او را فراگرفته و شناختن حاصل شده است.

ابو قرّه گفت: پس روایات را تکذیب می کنید؟ فرمود: هرگاه روایات مخالف قرآن باشند، دروغشان می شمارم و آنچه مسلمانان بر آن اتّفاق دارند، این است که بر او احاطۀ علمی نیابند و دیدگان او را درنیابند و چیزی مانند او نباشد.

[٢5٨]٣-محمّد عبید گوید: به حضرت رضا علیه السّلام نامه نوشتم دربارۀ دیدن خدا و آنچه عامّه و خاصه روایت کرده اند، پرسیدم و خواستم که آن را برایم شرح دهد. حضرت (در پاسخ) با خط خود نوشت: همه اتّفاق دارند و میان آنها اختلافی نیست که شناختن از راه دیدن ضروری است؛ پس اگر درست باشد که خدا (با چشم) دیده شود، به طور قطع شناختن او تحقّق یابد. آن گاه این شناختن، از دو حال خارج نیست یا ایمان است یا ایمان نیست. اگر این شناسایی از راه دیدن، ایمان به شمار آید، پس شناسایی در دنیا از راه کسب دلیل است، ایمان به شمار نیاید؛ زیرا این شناخت، ضّد آن است؛ پس باید در دنیا مؤمنی نباشد، چرا که ایشان خدا را که یاد او دوست داشتنی است ندیده اند و اگر شناخت از راه دیدن، ایمان به شمار نیاید؛ شناسایی از راه کسب دلیل، بیرون از آن نیست که یا در آخرت نابود شود یا نابود نشود، پس این دلیل است بر اینکه خداوند شکوهمند با چشم دیده نشود؛ چون دیدن با چشم به آنچه بیان کردیم می انجامد.

[٢5٩]4-احمد اسحاق گوید: به امام حسن عسکری علیه السّلام نامه نوشتم و از دیدن خدا و اختلاف مردم در آن پرسیدم. حضرت نوشت: تا وقتی که بین بیننده و دیده شده هوایی نباشد که در آن نفوذ کند، دیدن صورت نپذیرد.

اگر چنین هوایی از میان بیننده و دیده (هدف) از بین رود، دیدن درست نشود و در صورت درستی هم، مانند شدن بیننده با هدف روی می دهد؛

ص :٢١٣

الاشتباه، لأنّ الرّائی متی ساوی المرئیّ فی السّبب الموجب بینهما فی الرّؤیه وجب الاشتباه و کان ذلک التّشبیه لأنّ الأسباب لا بدّ من اتّصالها بالمسبّبات.

[٢6٠]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن علیّ بن معبد، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبیه قال:

حضرت أبا جعفر علیه السّلام فدخل علیه رجل من الخوارج فقال له یا أبا جعفر! أیّ شیء تعبد؟ قال: اللّه تعالی، قال: رأیته؟ قال: بل لم تره العیون بمشاهده الأبصار و لکن رأته القلوب بحقائق الإیمان، لا یعرف بالقیاس و لا یدرک بالحواسّ و لا یشبّه بالنّاس؛ موصوف بالآیات، معروف بالعلامات، لا یجور فی حکمه، ذلک اللّه، لا إله إلاّ هو، قال: فخرج الرّجل و هو یقول: اللّه أعلم حیث بجعل رسالته

[٢6١]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن أبی الحسن الموصلیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء حبر إلی أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه فقال: یا أمیر المؤمنین! هل رأیت ربّک حین عبدته؟ قال: فقال: ویلک ما کنت أعبد ربّا لم أره، قال: و کیف رأیته؟ قال: ویلک لا تدرکه العیون فی مشاهده الأبصار و لکن رأته القلوب بحقائق الإیمان!

[٢6٢]٧-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن عاصم بن حمید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ذاکرت أبا عبد اللّه علیه السّلام فیما یروون من الرّؤیه، فقال: الشّمس جزء من سبعین جزءا من نور الکرسیّ و الکرسیّ جزء من سبعین جزءا من نور العرش

و العرش جزء من سبعین جزءا من نور الحجاب و الحجاب جزء من سبعین

ص :٢١4

زیرا وقتی بیننده برابر هدف قرار گرفت از نظر شرط دیدن میان آنها تشبیه صورت گیرد و این همان تشبیه ممتنع است؛ چرا که اتّصال بین اسباب و مسبّب ها حتمی است.

[٢6٠]5-عبد اللّه سنان گوید: نزد امام باقر علیه السّلام بودم که مردی از خوارج خدمت حضرت رسید و عرض کرد: ای ابو جعفر، چه چیز را می پرستی؟ فرمود: خداوند فرازمند را می پرستم. گفت: او را دیده ای؟ فرمود: دیدگان او را با بینایی چشم نبینند ولی دل ها او را با حقیقت ایمان دیده اند. با سنجش شناخته نگردد و با حواس درک نشود و با مردم مانند نیست. با آیه هایش توصیف شده و با نشانه ها شناخته شده است. در داوریش ستم روا ندارد. او خدا است و شایستۀ پرستشی جز او نیست. مرد بیرون رفت در حالی که می گفت: خدا بهتر می داند رسالت خویش را کجا قرار دهد.

[٢6١]6-امام صادق علیه السّلام فرمود: دانشمندی یهودی خدمت امیر مؤمنان -درود خدا بر او باد-رسید و عرض کرد: ای امیر مؤمنان، هنگام پرستش، پروردگارت را دیده ای؟ فرمود: وای بر تو! من آنچنان نمی باشم که پروردگاری را که ندیده ام پرستش نمایم. پرسنده گفت: چگونه او را دیده ای؟ فرمود: وای بر تو! دیدگان او را با مشاهده نمی بینند ولی دل ها به حقایق ایمان او را می بینند.

[٢6٢]٧-عاصم حمید گوید: با حضرت صادق علیه السّلام پیرامون آنچه راجع به دیدن خدا روایت کنند مذاکره می کردم. حضرت فرمود: خورشید، یک هفتادم نور کرسی و کرسی، یک هفتادم نور عرش و عرش، یک هفتادم نور حجاب و حجاب،

ص :٢١5

جزءا من نور السّتر فإن کانوا صادقین فلیملئوا أعینهم من الشّمس لیس دونها سحاب.

[٢6٣]٨-محمّد بن یحیی و غیره، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن أبی نصر، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: لمّا أسری بی إلی السّماء بلغ بی جبرئیل مکانا لم یطأه قطّ جبرئیل فکشف له فأراه اللّه من نور عظمته ما أحبّ.

فی قوله تعالی: لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ.

[٢64]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن أبی نجران، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ قال:

إحاطه الوهم، ألا تری إلی قوله قَدْ جٰاءَکُمْ بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ لیس یعنی بصر العیون «فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ» لیس یعنی من البصر بعینه «وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهٰا» لیس یعنی عمی العیون إنّما عنی إحاطه الوهم کما یقال: فلان بصیر بالشّعر و فلان بصیر بالفقه و فلان بصیر بالدّراهم و فلان بصیر بالثّیاب، اللّه أعظم من أن یری بالعین.

[٢65]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن أبی هاشم الجعفریّ، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

سألته عن اللّه هل یوصف؟ فقال: أ ما تقرأ القرآن؟ قلت: بلی. قال: أ ما تقرأ قوله تعالی: لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ ؟ قلت: بلی، قال:

فتعرفون الأبصار؟ قلت: بلی، قال: ما هی؟ قلت: أبصار العیون، فقال: إنّ أوهام القلوب أکبر من أبصار العیون فهو لا تدرکه الأوهام و هو یدرک الأوهام.

[٢66]١١-محمّد بن أبی عبد اللّه، عمّن ذکره، عن محمّد بن عیسی، عن

ص :٢١6

یک هفتادم نور ستر است. اگر آنها راستگویند، چشم خود را به همین خورشید هنگامی که در برابر نباشد بدوزند!

[٢6٣]٨-حضرت رضا علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می فرمود: وقتی مرا به آسمان بردند، جبرئیل مرا به جایی رسانید که خودش هیچ گاه به آنجا گام ننهاده بود. سپس از پیش دیده پیامبر پرده برداشته شد و خداوند از نور عظمت خویش به آن حضرت آنچه دوست داشت، ارائه فرمود. (همان طورکه) در این آیه فرمود: «دیدگان او را درنیابند؛ ولی او دیدگان را دریابد» (انعام، آیۀ ١٠٣) .

[٢64]٩-عبد اللّه سنان گوید: امام صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ «دیدگان او را در نیابند» فرمود: مقصود احاطۀ وهم و عقل است مگر نمی بینی که خدا می فرماید:

«از پروردگارتان بصیرت ها سوی شما آمد» (انعام، آیۀ ١٠4) که مقصود بینایی با چشم نیست (و نیز) فرماید: «هرکه بینا شد به سود خودش باشد» (انعام، آیۀ ١٠4) که مقصود بینایی با چشم نیست. (سپس فرماید:) «هرکه کور گشت به زیان خودش باشد» (انعام، آیۀ ١٠4) به معنای کوری چشم نیست، بلکه مقصود احاطۀ وهم و عقل است؛ چنان که می گویند: فلانی به شعر، فلانی به فقه، فلانی به سکّه پول و فلانی به لباس بینا است و خداوند برتر از آن است که با چشم دیده شود.

[٢65]١٠-ابو هاشم جعفری گوید: به امام رضا علیه السّلام عرض کردم: می توان خدا را توصیف کرد؟ فرمود: مگر قرآن نمی خوانی؟ گفتم: البته می خوانم. فرمود:

مگر سخن خدای فرازمند را نخوانده ای (که فرمود:) «دیدگان او را درنیابند ولی او دیدگان را دریابد» ؟ گفتم: البته خوانده ام. فرمود: می دانید ابصار چیست؟ گفتم:

آری. فرمود: چیست؟ گفتم: دیدن با چشم ها. فرمود: وهم ها که در دلها پدید می آید از بینایی چشم ها بیشتر است. خیالها او را درنیابند و او خیالها را دریابد.

[٢66]١١-ابو هاشم گوید: از حضرت جواد علیه السّلام دربارۀ آیۀ «دیدگان او را درنیابند

ص :٢١٧

داود بن القاسم أبی هاشم الجعفریّ قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ؟ فقال: یا أبا هاشم! أوهام القلوب أدقّ من أبصار العیون، أنت قد تدرک بوهمک السّند و الهند و البلدان الّتی لم تدخلها و لا تدرکها ببصرک و أوهام القلوب لا تدرکه فکیف أبصار العیون؟ !

[٢6٧]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بعض أصحابه، عن هشام بن الحکم قال:

الأشیاء [کلّها]لا تدرک إلاّ بأمرین: بالحواسّ و القلب؛ و الحواسّ إدراکها علی ثلاثه معان: إدراکا بالمداخله و إدراکا بالمماسّه و إدراکا بلا مداخله و لا مماسّه، فأمّا الإدراک الّذی بالمداخله فالأصوات و المشامّ و الطّعوم و أمّا الإدراک بالمماسّه فمعرفه الأشکال من التّربیع و التّثلیث و معرفه اللّیّن و الخشن و الحرّ و البرد و أمّا الإدراک بلا مماسّه و لا مداخله فالبصر فإنّه یدرک الأشیاء بلا مماسّه و لا مداخله فی حیّز غیره و لا فی حیّزه و إدراک البصر له سبیل و سبب فسبیله الهواء و سببه الضّیاء فإذا کان السّبیل متّصلا بینه و بین المرئیّ و السّبب قائم أدرک ما یلاقی من الألوان و الأشخاص فإذا حمل البصر علی ما لا سبیل له فیه رجع راجعا فحکی ما وراءه کالنّاظر فی المرآه لا ینفذ بصره فی المرآه فإذا لم یکن له سبیل رجع راجعا، یحکی ما وراءه و کذلک النّاظر فی الماء الصّافی یرجع راجعا فیحکی ما وراءه إذ لا سبیل له فی إنفاذ بصره، فأمّا القلب فإنّما سلطانه علی الهواء فهو یدرک جمیع ما فی الهواء و یتوهّمه، فإذا حمل القلب علی ما لیس فی الهواء، موجودا رجع راجعا فحکی ما فی الهواء فلا ینبغی للعاقل أن یحمل قلبه علی ما لیس موجودا فی الهواء

ص :٢١٨

و او دیدگان را دریابد» پرسیدم. فرمود: ای ابو هاشم! فکر و خیالی که در دلها پدید آید از بینایی چشم ها دقیق تر است؛ زیرا تو گاهی با خیال دلت، سند و هند و شهرهایی را که به آنها نرفته ای، درمی یابی ولی با چشمت درنمی یابی. فکر و خیالها که در دلها پدید آید خدا را نیابند چه رسد به بینایی چشم ها.

[٢6٧]١٢-هشام حکم گوید: تمام چیزها با دو چیز دریافت شوند: حواس پنجگانه و دل. ادراک حواس بر سه قسم است:١-ادراک با ورود؛٢-ادراک با تماس؛٣-ادراک بدون ورود و تماس. ادراک با ورود در صداها و بوییدنی ها و چشیدنی ها است و ادراک با تماس (لمس) در شناختن شکل ها، مانند مربع و مثلث و نیز در شناختن نرمی و زبری و گرمی و سردی است و ادراک بدون تماس و ورود با چشم است که چیزها را بدون تماس و ورود در جانب خود و نه در جانب آنها درمی یابد. ادراک با چشم، راه و وسیله ویژه ای دارد. راهش هوا و وسیله اش روشنی است که اگر راه بین چشم و هدف متصل شد و وسیله برجا بود، چشم آنچه را در دیدش باشد، مانند رنگ ها و پیکرها درک می کند.

اگر چشم را به چیزی وادارند که راهی برایش نیست، بازگشت کند و پشت سر بیننده را نشان دهد؛ مانند کسی که در آینه نگرد، چشمش در آینه نفوذ نکند و چون راه نفوذ ندارد، بازگشت کند و پشت سرش را نشان دهد. هم چنین کسی که در آب صاف بنگرد، بینائیش برگردد و پشت سرش را نشان دهد؛ زیرا راهی برای نفوذ چشمش نیست و امّا دل، تسلّطش به هوا (و فضای) جهان است و او آنچه را در فضاست، درک کند و به خاطر گذراند. اگر دل را به آنچه در فضا نیست وادارند، برگشت کند و آنچه در فضاست، نشان دهد؛ بنابراین برای خردمند سزاوار نیست که دلش را بر آنچه در فضا نیست وادار کند

ص :٢١٩

من أمر التّوحید جلّ اللّه و عزّ فإنّه إن فعل ذلک لم یتوهّم إلاّ ما فی الهواء موجود کما قلنا فی أمر البصر تعالی اللّه أن یشبهه خلقه.

باب النّهی عن الصّفه بغیر ما وصف به نفسه تعالی [٢6٨]١-علیّ بن إبراهیم، عن العبّاس بن معروف، عن ابن أبی نجران، عن حمّاد بن عثمان، عن عبد الرّحیم بن عتیک القصیر قال:

کتبت علی یدی عبد الملک بن أعین إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام: أنّ قوما بالعراق یصفون اللّه بالصّوره و بالتّخطیط فإن رأیت جعلنی اللّه فداک أن تکتب إلیّ بالمذهب الصّحیح من التّوحید؟ فکتب إلیّ سألت رحمک اللّه عن التّوحید و ما ذهب إلیه من قبلک فتعالی اللّه الّذی لیس کمثله شیء و هو السّمیع البصیر، تعالی عمّا یصفه الواصفون المشبّهون اللّه بخلقه المفترون علی اللّه، فاعلم رحمک اللّه أنّ المذهب الصّحیح فی التّوحید ما نزل به القرآن من صفات اللّه جلّ و عزّ فانف عن اللّه تعالی البطلان و التّشبیه فلا نفی و لا تشبیه، هو اللّه الثّابت الموجود تعالی اللّه عمّا یصفه الواصفون و لا تعدوا القرآن فتضلّوا بعد البیان.

[٢6٩]٢-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی حمزه قال:

قال لی علیّ بن الحسین علیهما السّلام: یا أبا حمزه! إنّ اللّه لا یوصف بمحدودیّه، عظم ربّنا عن الصّفه فکیف یوصف بمحدودیّه من لا یحدّ و لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ و هو اللّطیف الخبیر.

[٢٧٠]٣-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن إسماعیل، عن الحسین بن الحسن، عن بکر بن صالح، عن الحسن بن سعید، عن إبراهیم بن محمّد الخزّاز

ص :٢٢٠

و آن عبارت است از شناختن خدای شکوهمند و عزّتمند زیرا کسی که چنین کند، جز آنچه در فضاست درک نکند؛ همان طور که دربارۀ چشم گفتیم. خداوند بزرگ تر از آن است که مانند آفریدگانش باشد.

بابی دربارۀ نهی از توصیف خدا به جز آنچه خود توصیف کرده است

[٢6٨]١-عبد الرحیم عتیک گوید: به امام صادق علیه السّلام نامه نوشتم و به وسیلۀ عبد الملک بن اعین فرستادم که: مردمی در عراق، خدا را با شکل و ترسیم وصف می کنند و خدا مرا قربانت کند، اگر صلاح می دانید، روش درست خداشناسی را برایم مرقوم فرمایید. حضرت به من چنین نوشت: خدایت رحمت کند، از خداشناسی و عقیده مردم هم عصرت پرسیدی. خدا برتر است، آن خدایی که چیزی مانندش نیست و او شنوا و بیناست. برتر است از آنچه توصیف کنند؛ توصیف کنندگانی که او را به آفریدگانش تشبیه نمایند و بر او تهمت زنند.

خدایت رحمت کند، بدان که روش درست خداشناسی آن است که قرآن دربارۀ صفات خدای بزرگ و والا به آن نازل شده است. بطلان و تشبیه را از خدای فرازمند برکنار ساز. نه سلب (نفی خدا) و نه تشبیه [او به آفریدگانش] درست است. او خدای ثابت و موجود است. خداوند از آنچه توصیف کنندگان گویند، برتر است. از قرآن فراتر نروید که پس از توضیح حق، گمراه شوید.

[٢6٩]٢-ابو حمزه گوید: امام چهارم علیه السّلام به من فرمود: ای ابو حمزه! همانا خداوند به هیچ محدودیّتی توصیف نشود. پروردگار ما بزرگ تر از آن است که به وصف آید. چگونه به محدودیّت وصف شود آنکه حدّی ندارد و دیدگان آن را درنیابند و او دیدگان را دریابد و او لطیف و آگاه است.

[٢٧٠]٣-ابراهیم بن محمد خزّاز و محمد بن حسین گویند: خدمت حضرت

ص :٢٢١

و محمّد بن الحسین قالا:

دخلنا علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فحکینا له أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رأی ربّه فی صوره الشّابّ الموفّق فی سنّ أبناء ثلاثین سنه و قلنا: إنّ هشام بن سالم و صاحب الطّاق و المیثمیّ یقولون: إنّه أجوف إلی السّرّه و البقیّه صمد فخرّ ساجدا للّه ثمّ قال؟ سبحانک ما عرفوک و لا وحّدوک، فمن أجل ذلک وصفوک، سبحانک لو عرفوک لوصفوک بما وصفت به نفسک، سبحانک کیف طاوعتهم أنفسهم أن یشبّهوک بغیرک، اللّهمّ لا أصفک إلاّ بما وصفت به نفسک و لا أشبّهک بخلقک، أنت أهل لکلّ خیر، فلا تجعلنی من القوم الظّالمین! ثمّ التفت إلینا فقال:

ما توهّمتم من شیء فتوهّموا اللّه غیره ثمّ قال: نحن آل محمّد النّمط الأوسط الّذی لا یدرکنا الغالی و لا یسبقنا التّالی، یا محمّد إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حین نظر إلی عظمه ربّه کان فی هیئه الشّابّ الموفّق و سنّ أبناء ثلاثین سنه، یا محمّد! عظم ربّی عزّ و جلّ أن یکون فی صفه المخلوقین، قال: قلت: جعلت فداک من کانت رجلاه فی خضره؟ قال: ذاک محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کان إذا نظر إلی ربّه بقلبه جعله فی نور مثل نور الحجب حتّی یستبین له ما فی الحجب، إنّ نور اللّه منه أخضر و منه أحمر و منه أبیض و منه غیر، ذلک یا محمّد ما شهد له الکتاب و السّنّه فنحن القائلون به.

[٢٧١]4-علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن بشیر البرقیّ قال:

حدّثنی عبّاس بن عامر القصبانیّ، قال: أخبرنی هارون بن الجهم، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال: قال: لو اجتمع أهل السّماء و الأرض أن یصفوا اللّه بعظمته لم یقدروا.

ص :٢٢٢

رضا علیه السّلام شرفیاب شدیم و برای آن حضرت، روایتی نقل کردیم که: محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پروردگارش را به صورت جوان آراسته و خوش اندام سی ساله دیده است و (نیز) گفتیم: هشام بن سالم و صاحب طاق و میثمی می گوید: خداوند تا ناف، میان تهی و باقی بدن او توپر است. حضرت برای عظمت خداوند به سجده افتاد و فرمود: تو پاک و منزّهی. تو را نشناختند و یگانه ات ندانستند؛ از این رو تو را این چنین وصف نمودند. تو از هر عیب و نقص دوری. اگر تو را می شناختند آنسان که خود را وصف کرده ای وصف می کردند. تو پاک و منزّهی. چگونه به خود اجازه دادند که تو را به دیگری تشبیه کنند. بارخدایا، من تو را جز به آنچه خود ستوده ای نستایم و به آفریده ات مانند نسازم. تو برای هر خیری سزاواری.

مرا از مردم ستمگر قرار نده؛ سپس به ما توجه کرد و فرمود: هرچه به خاطرتان خطور نماید خدا را جز آن دانید. بعد فرمود: ما آل محمد میانه رو هستیم (و از افراط و تفریط می پرهیزیم) آن که پیش تازد و غلوّ نماید به ما نرسد و آن که عقب افتد ما را درنیابد. ای محمد! هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به عظمت پروردگارش نظر افکند، جوان آراسته و در سنّ سی سالگی بود. ای محمّد! پروردگار بزرگ تر از آن است که در صفت آفریدگان باشد. عرض کردم: قربانت گردم، چه کسی دو پایش در سبزه زار بود؟ فرمود: او محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود که وقتی با دل به پروردگارش متوجّه شد، خدا او را نوری مانند نور حجابها قرار داد تا آنجا که آنچه در حجابها بود، برایش ظاهر گشت. همانا نور خدا، سبز و سرخ و سفید و رنگ های دیگر است. ای محمد! ما به چیزی عقیده داریم که قرآن و حدیث (سنّت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به آن گواهی دهد.

[٢٧١]4-امام سجّاد علیه السّلام فرمود: اگر اهل آسمان و زمین گرد آیند که خدا را به عظمتش توصیف کنند، از عهده اش برنیایند.

ص :٢٢٣

[٢٧٣]5-سهل، عن إبراهیم بن محمّد الهمذانیّ قال:

کتبت إلی الرّجل علیه السّلام: أنّ من قبلنا من موالیک قد اختلفوا فی التّوحید، فمنهم من یقول: جسم و منهم من یقول: صوره، فکتب علیه السّلام بخطّه: سبحان من لا یحدّ و لا یوصف، لیس کمثله شیء و هو السّمیع العلیم، أو قال البصیر.

[٢٧4]6-سهل، عن محمّد بن عیسی، عن إبراهیم، عن محمّد بن حکیم قال:

کتب أبو الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام إلی أبی: أنّ اللّه أعلی و أجلّ و أعظم من أن یبلغ کنه صفته، فصفوه بما وصف به نفسه و کفّوا عمّا سوی ذلک.

[٢٧5]٧-سهل، عن السّندیّ بن الرّبیع، عن ابن أبی عمیر، عن حفص أخی مرازم، عن المفضّل قال:

سألت أبا الحسن علیه السّلام عن شیء من الصّفه فقال: لا تجاوزوا ما فی القرآن.

[٢٧6]٨-سهل، عن محمّد بن علیّ القاسانیّ قال:

کتبت إلیه علیه السّلام أنّ من قبلنا قد اختلفوا فی التّوحید قال: فکتب علیه السّلام: سبحان من لا یحدّ و لا یوصف، لیس کمثله شیء و هو السّمیع البصیر.

[٢٧٧]٩-سهل، عن بشر بن بشّار النّیسابوریّ قال:

کتبت إلی الرّجل علیه السّلام: أنّ من قبلنا قد اختلفوا فی التّوحید، فمنهم من یقول:

[هو]جسم و منهم من یقول: [هو]صوره؛ فکتب إلیّ: سبحان من لا یحدّ و لا یوصف و لا یشبهه شیء و لیس کمثله شیء و هو السّمیع البصیر.

[٢٧٨]١٠-سهل؛ قال کتبت إلی أبی محمّد علیه السّلام سنه خمس و خمسین و مائتین:

قد اختلف یا سیّدی أصحابنا فی التّوحید؛ منهم من یقول: هو جسم و منهم من یقول: هو صوره فإن رأیت یا سیّدی أن تعلّمنی من ذلک ما أقف علیه

ص :٢٢4

[٢٧٢]5-سهل از قول ابراهیم همدانی گوید: به امام نامه نوشتم که دوستداران شما در این شهر در خصوص توحید اختلاف دارند و بعضی گویند:

او جسم است و برخی گویند: صورت است. حضرت (در پاسخ) به خط خود نوشت: پاک و منزّه است آنکه محدود نباشد و به وصف درنیاید. چیزی مانند او نیست و او شنوا و دانا است (سهل گوید که همدانی گفت: دانا) یا گفت: بینا.

[٢٧٣]6-محمد حکیم گوید: ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السّلام به پدرم نوشت:

همانا خداوند بالاتر و والاتر و بزرگ تر از آن است که به حقیقت صفتش بتوان رسید؛ پس او را آنسان که خودش خود را توصیف کرده بستایید و از جز آن بازایستید.

[٢٧4]٧-مفضّل گوید: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام مطلبی از صفت خدا پرسیدم. فرمود: از آنچه در قرآن است، فراتر نروید.

[٢٧5]٨-سهل از قول محمد کاشانی گوید: به امام نوشتم که معاصران ما در بارۀ توحید اختلاف دارند. حضرت نوشت: منزّه است آنکه محدود نباشد و به وصف درنیاید. چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست.

[٢٧6]٩-نیشابوری گوید: به امام علیه السّلام نوشتم که مردم زمان ما در توحید اختلاف دارند. بعضی گویند: او جسم است و برخی گویند: صورت است.

حضرت به من نوشت: پاک و منزّه است آنکه محدود نباشد و به وصف درنیاید.

چیزی مانند او نیست و او به چیزی نماند و او شنوای بیناست.

[٢٧٧]١٠-سهل گوید: در سال ٢55 به حضرت عسکری علیه السّلام نوشتم: ای سرور من، اصحاب ما شیعیان در توحید اختلاف دارند. بعضی گویند: او جسم است و برخی گویند: صورت است. ای آقای من، اگر صلاح بدانید بر بندۀ خود لطف کنید

ص :٢٢5

و لا أجوزه فعلت متطوّلا علی عبدک، فوقّع بخطّه علیه السّلام: سألت عن التّوحید و هذا عنکم معزول، اللّه واحد أحد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد، خالق و لیس بمخلوق، یخلق تبارک و تعالی ما یشاء من الأجسام و غیر ذلک و لیس بجسم و یصوّر ما یشاء و لیس بصوره، جلّ ثناؤه و تقدّست أسماؤه أن یکون له شبه، هو لا غیره، لیس کمثله شیء و هو السّمیع البصیر.

[٢٧٨]١١-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن الفضیل بن یسار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه لا یوصف و کیف یوصف و قد قال فی کتابه: وَ مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ فلا یوصف بقدر إلاّ کان أعظم من ذلک.

[٢٧٩]١٢-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد أو عن غیره، عن محمّد بن سلیمان، عن علیّ بن إبراهیم، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال: إنّ اللّه عظیم رفیع لا یقدر العباد علی صفته و لا یبلغون کنه عظمته، لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ و هو اللّطیف الخبیر و لا یوصف بکیف و لا أین و حیث و کیف أصفه بالکیف؟ ! و هو الّذی کیّف الکیف حتّی صار کیفا فعرفت الکیف بما کیّف لنا من الکیف، أم کیف أصفه بأین؟ ! و هو الّذی أیّن الأین حتّی صار أینا فعرفت الأین بما أیّن لنا من الأین، أم کیف أصفه بحیث؟ ! و هو الّذی حیّث الحیث حتّی صار حیثا فعرفت الحیث بما حیّث لنا من الحیث، فاللّه تبارک و تعالی داخل فی کلّ مکان و خارج من کلّ شیء، لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ، لا إله إلاّ هو العلیّ العظیم و هو اللّطیف الخبیر.

ص :٢٢6

و به من بیاموزید آنچه را که بر آن بایستم و از آن فراتر نروم. حضرت به خط خود نوشت: از توحید پرسیدی در حالی که این امر از شما برکنار است (وظیفه شما نیست) . خداوند یگانه و یکتاست. نزاده و زاده نشده و چیزی همتای او نیست. آفریدگار است و آفریده نیست. خدای فرخنده و فرازمند، آنچه از جسم و جز جسم خواهد، بیافریند در حالی که خود جسم نیست و آنچه خواهد صورتگری کند، در حالی که صورت نیست و سپاسش بزرگ و نام هایش مقدس تر از آن است که برای او مانندی جز خود او باشد. چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست.

[٢٧٨]١١-فضیل یسار گوید: شنیدم که امام صادق علیه السّلام فرمود: همانا خداوند به وصف درنیاید و چگونه به وصف درآید در حالی که در کتابش فرمود: «خدا را چنان که شأن اوست نشناختند» ؛ [سورۀ انعام (6) ، آیۀ ٩١]؛ پس با هیچ مقیاسی توصیف نگردد جز آنکه بزرگ تر از آن است.

[٢٧٩]١٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند بزرگ و بلندمرتبه است. بندگان توانایی توصیفش ندارند و به حقیقت عظمتش نرسند. بینایی ها او را درنیابند و او بینایی ها را دریابد و او دقیق و آگاه است. با چگونگی و مکان و جهت توصیف نشود. چگونه او را با چگونگی وصف کنم در حالی که او چگونگی را آفرید تا چگونگی شد و به وسیلۀ چگونگی که برای ما قرار داد، چگونگی شناخته شد؛ یا چگونه او را با مکان توصیف کنم در حالی که او مکان را آفرید تا اینکه مکان، مکان گردید و به وسیلۀ مکانی که برای ما قرار داد، معنای مکان را دریافتیم؛ یا چگونه با جهت توصیفش کنم در حالی که او جهت را آفرید تا اینکه جهت محقّق شد و ما با جهتی که برای ما قرار داد، جهت را فهمیدیم؛ پس خداوند فرخنده و فرازمند در همه جا داخل و از همه چیز بیرون است. بینایی ها او را در نیابند و او بینایی ها را دریابد. شایستۀ پرستشی جز خدای فرازمند و بزرگ نیست و او دقیق و آگاه است.

ص :٢٢٧

باب النّهی عن الجسم و الصّوره [٢٨٠]١-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن علیّ بن أبی حمزه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: سمعت هشام بن الحکم یروی عنکم أنّ اللّه جسم صمدیّ نوریّ، معرفته ضروره، یمنّ بها علی من یشاء من خلقه، فقال علیه السّلام:

سبحان من لا یعلم أحد کیف هو إلاّ هو، لیس کمثله شیء و هو السّمیع البصیر، لا یحدّ و لا یحسّ و لا یجسّ و لا تدرکه [الأبصار و لا]الحواسّ و لا یحیط به شیء و لا جسم و لا صوره و لا تخطیط و لا تحدید.

[٢٨١]٢-محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن حمزه بن محمّد قال:

کتبت إلی أبی الحسن علیه السّلام أسأله عن الجسم و الصّوره؛ فکتب: سبحان من لیس کمثله شیء لا جسم و لا صوره.

و رواه محمّد بن أبی عبد اللّه إلاّ أنّه لم یسمّ الرّجل.

[٢٨٢]٣-محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن محمّد بن زید قال جئت إلی الرّضا علیه السّلام أسأله عن التّوحید فأملی علیّ:

الحمد للّه فاطر الأشیاء إنشاء و مبتدعها ابتداعا بقدرته و حکمته، لا من شیء فیبطل الاختراع و لا لعلّه فلا یصحّ الابتداع، خلق ما شاء کیف شاء متوحّدا بذلک لإظهار حکمته و حقیقه ربوبیّته، لا تضبطه العقول و لا تبلغه الأوهام و لا تدرکه الأبصار و لا یحیط به مقدار، عجزت دونه العباره و کلّت دونه الأبصار و ضلّ فیه تصاریف الصّفات، احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور، عرف بغیر رؤیه و وصف بغیر صوره و نعت بغیر جسم، لا إله إلاّ اللّه الکبیر المتعال.

ص :٢٢٨

بابی دربارۀ نهی از جسم و شکل بودن خدا

[٢٨٠]١-علی بن ابی حمزه گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: از هشام حکم شنیدم که از شما روایت می کرد که خداوند جسمی توپر، نورانی و شناختش ضروری است. به هرکه از آفریدگانش بخواهد، منّت گذارد. حضرت فرمود: پاک و منزّه باد آنکه کسی جز او نداند که او چگونه است. چیزی مانندش نیست و او شنوای بیناست. محدود نگردد، به حسّ درنیاید، لمس نشود، حواس درکش نکنند و چیزی او را فرانگیرد. نه جسم است و نه صورت و نه قابل ترسیم است و نه امکان تعریف.

[٢٨١]٢-حمزۀ محمد گوید: به حضرت ابو الحسن علیه السّلام (نامه ای) نوشتم و دربارۀ جسم و صورت پرسیدم. حضرت نوشت: منزّه است آنکه چیزی مانندش نیست. نه جسم است و نه صورت.

[٢٨٢]٣-محمد زید گوید: خدمت حضرت رضا علیه السّلام شرفیاب شدم و دربارۀ توحید پرسیدم. حضرت برایم دیکته کرد: ستایش خدای را که همه چیز را بدون نقشه پدید آورد و با قدرت و حکمت خویش اختراعشان کرد. از روی چیزی آنها را نپرداخت تا اختراع اطلاق نشود و زمینه و علّتی نداشت تا اطلاق ابتکار درست نباشد. آنچه را خواست چنانچه خواست به تنهایی به جهت اظهار حکمت و حقیقت پروردگاری خویش آفرید. خردها او را ضبط نتوانند کرد و خیال ها و اندیشه ها به او نتوانند رسید. دیدگان او را درنیابند و اندازه او را فرا نگیرد. عبارت و سخن در وصف او درمانده و دیدگان در آستان او وامانده اند.

هرگونه ستایشی در مقام او نارساست. بی پرده نهان و بی پوشش، پوشیده است.

شناخته شده بدون دیدن و وصف شده بدون صورت و توصیف گشته بدون جسم داشتن. نیست خدایی جز او که بزرگ است و فرازمند.

ص :٢٢٩

[٢٨٣]4-محمّد بن أبی عبد اللّه، عمّن ذکره، عن علیّ بن العبّاس، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن محمّد بن حکیم قال:

وصفت لأبی إبراهیم علیه السّلام قول هشام بن سالم الجوالیقیّ و حکیت له: قول هشام بن الحکم أنّه جسم فقال إنّ اللّه تعالی لا یشبهه شیء، أیّ فحش أو خنا أعظم من قول من یصف خالق الأشیاء بجسم أو صوره أو بخلقه أو بتحدید و أعضاء، تعالی اللّه عن ذلک علوّا کبیرا.

[٢٨4]5-علیّ بن محمّد رفعه، عن محمّد بن الفرج الرّخّجیّ قال:

کتبت إلی أبی الحسن علیه السّلام أسأله عمّا قال هشام بن الحکم فی الجسم و هشام بن سالم فی الصّوره فکتب: دع عنک حیره الحیران و استعذ باللّه من الشّیطان، لیس القول ما قال الهشامان.

[٢٨5]6-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن إسماعیل، عن الحسین بن الحسن، عن بکر بن صالح، عن الحسن بن سعید، عن عبد اللّه بن المغیره، عن محمّد بن زیاد قال:

سمعت یونس بن ظبیان یقول: دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت له: إنّ هشام بن الحکم یقول قولا عظیما إلاّ أنّی أختصر لک منه أحرفا فزعم أنّ اللّه جسم لأنّ الأشیاء شیئان: جسم و فعل الجسم، فلا یجوز أن یکون الصّانع بمعنی الفعل و یجوز أن یکون بمعنی الفاعل؛ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ویحه أما علم أنّ الجسم محدود متناه و الصّوره محدوده متناهیه فإذا احتمل الحدّ احتمل الزّیاده و النّقصان و إذا احتمل الزّیاده و النّقصان کان مخلوقا قال: قلت:

فما أقول؟ قال: لا جسم و لا صوره و هو مجسّم الأجسام و مصوّر الصّور، لم یتجزّأ و لم یتناه و لم یتزاید و لم یتناقص؛ لو کان کما یقولون لم یکن بین

ص :٢٣٠

[٢٨٣]4-محمّد حکیم گوید: برای موسی بن جعفر علیه السّلام گفتار هشام بن سالم جوالیقی را تعریف و سخن هشام بن حکم را حکایت کردم که: خدا جسم است.

حضرت فرمود: همانا چیزی به خدای فرازمند نمی ماند. چه دشنام و ناسزایی بزرگ تر از گفتۀ کسی است که آفریدگار همه چیز را به جسم یا صورت یا آفریدگان یا محدودیت یا اعضا توصیف کند. خداوند از این عیب ها که آنها می گویند برتر و برکنار است، برتری بزرگ.

[٢٨4]5-محمّد رخّجی گوید: به حضرت ابو الحسن علیه السّلام نوشتم و دربارۀ قول هشام حکم که خدا جسم است و هشام سالم که او صورت است، پرسیدم، حضرت نوشت: سرگشتگی سرگشته را وارهان و از خود دور ساز و از شیطان به خدا پناه ببر. این سخنان، گفتار آن دو هشام نیست.

[٢٨5]6-یونس ظبیان گوید: خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدم و عرض کردم:

همانا هشام بن حکم سخن بزرگی می گوید که من چند جمله از آن را خلاصه وار خدمتتان عرض می کنم او گمان کرده که خدا جسم است؛ زیرا همۀ چیزها دو قسمند: جسم و کار جسم. درست نیست که سازنده چیزها، کار باشد ولی جایز است که کنندۀ کار باشد. حضرت فرمود: وای بر او! مگر نمی داند که جسم، محدود و پایان پذیر و صورت هم محدود و پایان پذیر است؛ پس وقتی جسم محدود شد، فزونی و کاهش پیدا می کند و وقتی فزونی و کاهش پیدا کرد، آفریده خواهد بود. عرض کردم: پس من در این خصوص چه بگویم؟ حضرت فرمود: بگو نه جسم است و نه صورت و اوست که جسم ها را جسم گردانیده و صورتها را صورتگری کرده است. جزء و نهایت ندارد و افزایش و کاهش نیابد.

ص :٢٣١

الخالق و المخلوق فرق و لا بین المنشئ و المنشإ لکن هو المنشئ فرق بین من جسّمه و صوّره و أنشأه إذ کان لا یشبهه شیء و لا یشبه هو شیئا.

[٢٨6]٧-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن إسماعیل، عن علیّ بن العبّاس، عن الحسن بن عبد الرّحمن الحمّانیّ قال:

قلت لأبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام: إنّ هشام بن الحکم زعم أنّ اللّه جسم لیس کمثله شیء، عالم، سمیع، بصیر، قادر، متکلّم، ناطق. و الکلام و القدره و العلم یجری مجری واحد، لیس شیء منها مخلوقا فقال قاتله اللّه أما علم أنّ الجسم محدود و الکلام غیر المتکلّم معاذ اللّه و أبرأ إلی اللّه من هذا القول، لا جسم و لا صوره و لا تحدید و کلّ شیء سواه مخلوق، إنّما تکوّن الأشیاء بإرادته و مشیئته، من غیر کلام و لا تردّد فی نفس و لا نطق بلسان.

[٢٨٧]٨-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن محمّد بن حکیم قال:

وصفت لأبی الحسن علیه السّلام قول هشام الجوالیقیّ و ما یقول فی الشّابّ الموفّق و وصفت له قول هشام بن الحکم فقال إنّ اللّه لا یشبهه شیء.

باب صفات الذّات [٢٨٨]١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن خالد الطّیالسیّ، عن صفوان بن یحیی، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول لم یزل اللّه عزّ و جلّ ربّنا و العلم ذاته و لا معلوم و السّمع ذاته و لا مسموع و البصر ذاته و لا مبصر و القدره ذاته و لا مقدور، فلمّا أحدث الأشیاء و کان المعلوم، وقع العلم منه علی المعلوم و السّمع علی

ص :٢٣٢

اگر حقیقت چنان باشد که آنها گویند، میان آفریننده و آفریده و پدیدآورنده و پدیده فرقی نباشد؛ ولی او پدیدآورنده است. میان او و کسی که کالبدش داده و صورت گری کرده و پدیدش آورده، فرق است؛ زیرا چیزی مانند او نیست و او به چیزی نماند.

[٢٨6]٧-حسن حمّانی گوید: به امام موسی بن جعفر علیه السّلام عرض کردم: همانا هشام حکم پنداشته که خدا جسمی است که چیزی مانند او نیست و او دانا، شنوا، بینا، توانا، متکلّم و ناطق است و کلام و توانایی و دانش او به یک روش جاری می شود و چیزی از آنها آفریده نیست. حضرت فرمود: خداوند او را بکشد؛ مگر نمی داند که جسم به اندازه درمی آید و کلام غیر از متکلّم است. به خدا پناه می برم و از این سخن بیزاری می جویم. خدا جسم و صورت و اندازه پذیر نیست. و هر چیز جز او بی آنکه سخن گوید و بی آنکه در ذات او حرکتی آفریده شده است.

چیزها به محض اراده و خواستش صورت گیرد و سخنی بر زبان جاری گردد.

[٢٨٧]٨-محمد حکیم گوید: گفتار هشام جوالیقی را در مورد خدا که به صورت جوان خوش اندام است و نیز گفتار هشام بن حکم را بیان کردم، حضرت فرمود: بی شک چیزی مانند خدا نیست.

بابی دربارۀ صفات ذات

[٢٨٨]١-ابو بصیر گوید: شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود: خداوند عزّتمند و والا که پروردگار ماست همیشه بوده و علم عین ذاتش بوده است آن گاه که معلومی وجود نیافته بود و شنوائی عین ذاتش بود زمانی که شنیده شده ای وجود پیدا نکرده بود و بینایی عین ذاتش بود وقتی که دیده شده ای در حیطۀ دیدن در نیامده بود و توانایی عین ذاتش بود آن گاه که هیچ مقدوری نبود که در تحت قدرت و توانایی درآید؛ پس زمانی که چیزها را پدید آورد و معلوم موجود شد، دانشش

ص :٢٣٣

المسموع و البصر علی المبصر و القدره علی المقدور، قال: قلت: فلم یزل اللّه متحرّکا؟ قال فقال: تعالی اللّه [عن ذلک]إنّ الحرکه صفه محدثه بالفعل، قال:

قلت: فلم یزل اللّه متکلّما؟ قال فقال: إنّ الکلام صفه محدثه لیست بأزلیّه، کان اللّه عزّ و جلّ و لا متکلّم.

[٢٨٩]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: کان اللّه عزّ و جلّ و لا شیء غیره و لم یزل عالما بما یکون، فعلمه به قبل کونه کعلمه به بعد کونه.

[٢٩٠]٣-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن صفوان بن یحیی، عن الکاهلیّ قال:

کتبت إلی أبی الحسن علیه السّلام فی دعاء: الحمد للّه منتهی علمه، فکتب إلیّ لا تقولنّ منتهی علمه فلیس لعلمه منتهی و لکن قل: منتهی رضاه.

[٢٩١]4-محمّد بن یحیی، عن سعد بن عبد اللّه، عن محمّد بن عیسی، عن أیّوب بن نوح أنّه کتب إلی أبی الحسن علیه السّلام:

یسأله عن اللّه عزّ و جلّ أکان یعلم الأشیاء قبل أن خلق الأشیاء و کوّنها أو لم یعلم ذلک حتّی خلقها و أراد خلقها و تکوینها فعلم ما خلق عند ما خلق و ما کوّن عند ما کوّن؟ فوقّع بخطّه: لم یزل اللّه عالما بالأشیاء قبل أن یخلق الأشیاء کعلمه بالأشیاء بعد ما خلق الأشیاء.

[٢٩٢]5-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد بن حمزه قال:

کتبت إلی الرّجل علیه السّلام أسأله أنّ موالیک اختلفوا فی العلم فقال بعضهم: لم یزل

ص :٢٣4

بر معلوم و شنیدنش بر شنیده شده و بیناییش بر دیده شده و تواناییش بر مقدور منطبق گشت. ابو بصیر گوید، عرض کردم: پس خداوند همیشه در حال حرکت است؟ فرمود: خداوند برتر از آن است. همانا حرکت، صفتی است که با فعل پدید آید. عرض کردم: پس خداوند همیشه در حال سخن گفتن است؟ فرمود:

همانا کلام، صفتی است که حادث می شود و ازلی و همیشگی نیست. خدای بزرگ و والا وجود داشت و هنوز متکلّم نبود.

[٢٨٩]٢-امام باقر علیه السّلام فرمود: خداوند عزتمند و شکوهمند همیشه بود و چیزی جز او نبود و همیشه دانا بود به آنچه به عرصۀ وجود می آید؛ علم او به آن پیش از بودنش، مانند علم او به آن بود پس از بودنش.

[٢٩٠]٣-کاهلی گوید: دربارۀ جمله «سپاس خدا راست تا نهایت علمش» که در دعایی است، به حضرت ابو الحسن علیه السّلام نوشتم و پرسیدم. حضرت برایم نوشت: البته نگو «نهایت علمش» ؛ زیرا برای علمش نهایتی نیست، بلکه بگو:

«نهایت خشنودی اش» .

[٢٩١]4-ایوب نخعی گوید: نامه ای به حضرت ابو الحسن علیه السّلام نوشتم و پرسیدم: آیا خدای بزرگ و والا قبل از آفرینش اشیاء به آنها عالم بود، یا آنکه در حال آفریدن به آنها علم پیدا کرد؟ حضرت با خط خویش مرقوم فرمود: علم خداوند به اشیاء ازلی است و علم خداوند به آنها قبل از آفرینش آنها مانند علم وی به آنها بعد از آفرینش است.

[٢٩٢]5-محمد حمزه گوید: به امام علیه السّلام نوشتم و پرسیدم که دوستان شما دربارۀ

ص :٢٣5

اللّه عالما قبل فعل الأشیاء و قال بعضهم: لا نقول: لم یزل اللّه عالما، لأنّ معنی یعلم یفعل فإن أثبتنا العلم فقد أثبتنا فی الأزل معه شیئا فإن رأیت جعلنی اللّه فداک أن تعلّمنی من ذلک ما أقف علیه و لا أجوزه؟ فکتب علیه السّلام بخطّه: لم یزل اللّه عالما تبارک و تعالی ذکره.

[٢٩٣]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد، عن عبد الصّمد بن بشیر، عن فضیل بن سکّره قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: جعلت فداک إن رأیت أن تعلّمنی هل کان اللّه جلّ وجهه یعلم قبل أن یخلق الخلق أنّه وحده؟ فقد اختلف موالیک فقال بعضهم: قد کان یعلم قبل أن یخلق شیئا من خلقه و قال بعضهم: إنّما معنی یعلم یفعل فهو الیوم یعلم أنّه لا غیره قبل فعل الأشیاء فقالوا: إن أثبتنا أنّه لم یزل عالما بأنّه لا غیره فقد أثبتنا معه غیره فی أزلیّته؟ فإن رأیت یا سیّدی أن تعلّمنی ما لا أعدوه إلی غیره؟ فکتب علیه السّلام: ما زال اللّه عالما تبارک و تعالی ذکره.

باب آخر و هو من الباب الأوّل [٢٩4]١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن حمّاد، عن حریز، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام أنّه قال فی صفه القدیم:

إنّه واحد صمد أحدیّ المعنی لیس بمعانی کثیره مختلفه، قال: قلت: جعلت فداک یزعم قوم من أهل العراق أنّه یسمع بغیر الّذی یبصر و یبصر بغیر الّذی یسمع، قال: فقال: کذبوا و ألحدوا و شبّهوا تعالی اللّه عن ذلک، إنّه سمیع بصیر یسمع بما یبصر و یبصر بما یسمع، قال: قلت: یزعمون أنّه بصیر علی ما یعقلونه، قال: فقال: تعالی اللّه إنّما یعقل ما کان بصفه المخلوق و لیس اللّه کذلک.

ص :٢٣6

علم خدا اختلاف دارند. بعضی گویند: خداوند پیش از آفریدن چیزها عالم است و برخی گویند: ما نمی گوییم: خدا همیشه عالم است؛ زیرا «می داند» به معنای «انجام می دهد» است، پس اگر علم ازلی و همیشگی برای او ثابت کنیم، لازم می آید که چیزی را در ازل با او بوده ثابت کرده باشیم. خدایم قربانت کند؛ اگر صلاح می دانید، نسبت به این موضوع چیزی به من بیاموزید تا بر آن بایستم و فراتر از آن نروم.

حضرت با خطّ خویش نوشت: همواره در ازل خداوند عالم بوده است. یاد او فرخنده و فرازمند است.

[٢٩٣]6-فضیل سکّره گوید: به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: قربانت گردم، اگر مصلحت بدانید به من بفهمانید که آیا خدای-جلّ وجهه-پیش از این که آفریدگان را بیافریند، می دانست یکتاست؟ زیرا دوستان شما اختلاف دارند.

بعضی گویند: پیش از آن که آفریده ای بیافریند، می دانست و دسته ای گویند:

همانا «می داند» به معنای «می آفریند» است؛ پس خداوند امروز می داند که پیش از آفرینش چیزها تنها بوده است و اینان گویند که اگر ثابت کنیم که او در ازل عالم به وحدت خود بوده، لازم می آید که چیزی را در ازل با او ثابت کرده باشیم. ای مولای من، اگر صلاح بدانید به من چیزی را یاد دهید که از آن فراتر نروم.

حضرت نوشت: همواره در ازل خداوند عالم بوده است و یاد او فرخنده و فرازمند است.

بابی دیگر که از باب اول است

[٢٩4]١-محمّد مسلم گوید: امام باقر علیه السّلام دربارۀ صفت قدیم (بودن خدا) فرمود: همانا خداوند یگانه، بی نیاز و همه به او نیازمند و یکتا معناست و معانی زیاد و مختلفی ندارد. عرض کردم: قربانت گردم؛ مردمی از اهل عراق گمان می کنند که او می شنود نه به وسیلۀ آنچه می بیند و می بیند نه به وسیلۀ آنچه می شنود.

فرمود: دروغ گفتند و به الحاد گرایدند و خدا را شبیه آفریدگان پنداشتند [در حالی که]خداوند برتر از آن است. همانا خداوند شنوای بینا است؛ می شنود به وسیلۀ آنچه می بیند و می بیند به وسیله آنچه می شنود. عرض کردم: عقیده دارند که خدا بیناست با همان معنایی که آنها از بینایی می فهمند. فرمود: خداوند برتر است. هرچیز که صفت آفریده دارد به عقل آید و خداوند چنین نیست.

ص :٢٣٧

[٢٩5]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن العبّاس بن عمرو، عن هشام بن الحکم قال فی حدیث الزّندیق الّذی سأل أبا عبد اللّه علیه السّلام:

أنّه قال له: أ تقول: إنّه سمیع بصیر؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: هو سمیع بصیر، سمیع بغیر جارحه و بصیر بغیر آله بل یسمع بنفسه و یبصر بنفسه و لیس قولی: إنّه سمیع بنفسه أنّه شیء و النّفس شیء آخر و لکنّی أردت عباره عن نفسی إذ کنت مسئولا و إفهاما لک إذ کنت سائلا فأقول یسمع بکلّه لا أنّ کلّه له بعض لأنّ الکلّ لنا [له]بعض و لکن أردت إفهامک و التّعبیر عن نفسی و لیس مرجعی فی ذلک کلّه إلاّ أنّه السّمیع البصیر العالم الخبیر بلا اختلاف الذّات و لا اختلاف معنی.

باب الإراده أنّها من صفات الفعل و سائر صفات الفعل [٢٩6]١-محمّد بن یحیی العطّار، عن أحمد بن محمّد بن عیسی الأشعریّ، عن الحسین بن سعید الأهوازیّ، عن النّضر بن سوید، عن عاصم بن حمید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت: لم یزل اللّه مریدا؟ قال: إنّ المرید لا یکون إلاّ لمراد معه؛ لم یزل [اللّه] عالما قادرا ثمّ أراد.

[٢٩٧]٢-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن إسماعیل، عن الحسین بن الحسن، عن بکر بن صالح، عن علیّ بن أسباط، عن الحسن بن الجهم، عن بکیر بن أعین قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: علم اللّه و مشیئته هما مختلفان أو متّفقان؟ فقال: العلم لیس هو المشیئه ألا تری أنّک تقول: سأفعل کذا إن شاء اللّه و لا تقول: سأفعل

ص :٢٣٨

[٢٩5]٢-هشام حکم گوید: امام صادق علیه السّلام به زندیقی که از آن حضرت پرسید: آیا می گویید خدا شنوا و بیناست؟ فرمود: او شنوا و بیناست. بدون عضو، شنوا و بدون ابزار، بیناست، بلکه با ذات خود می شنود و با ذات خود می بیند و اینکه گویم با ذات خود می شنود، معنایش این نیست که او چیزی است و ذات چیز دیگر؛ ولی چون تو از من سؤال کردی من برای تفهیم مطلب به تو خواستم آنچه که در ذهن من است به عبارت درآورم.

پس گویم که خدا با تمام ذاتش می شنود ولی نه به آن معنا که تمام ذاتش، بعض داشته باشد؛ همان طور که تمام ما دارای بعض هستیم، بلکه مقصودم فهمانیدن به تو و تعبیر از ضمیرم بود و بازگشت سخنم در تمام ذاتش جز این نیست که او شنوا، بینا، دانا و آگاه است بی آنکه ذات و صفتش اختلاف و زیادتی پیدا کند.

بابی دربارۀ اینکه اراده از صفات فعل است و دیگر صفات فعل

اشاره

[٢٩6]١-عاصم حمید گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: خداوند همیشه بااراده است؟ فرمود: اراده گر نباشد مگر با بودن اراده شده با او و خدا همیشه دانا و توانا است و سپس اراده کرده است.

[٢٩٧]٢-بکیر اعین گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: علم (دانستن) و مشیت (خواستن) خدا با هم فرق دارند یا یک چیزند؟ فرمود: علم، جز مشیت است؛ مگر نمی بینی که خودت می گویی: این کار را خواهم کرد اگر خدا خواهد

ص :٢٣٩

کذا إن علم اللّه فقولک إن شاء اللّه، دلیل علی أنّه لم یشأ فإذا شاء کان الّذی شاء کما شاء و علم اللّه السّابق للمشیئه.

[٢٩٨]٣-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی قال:

قلت لأبی الحسن علیه السّلام: أخبرنی عن الإراده من اللّه و من الخلق قال: فقال:

الإراده من الخلق: الضّمیر و ما یبدو لهم بعد ذلک من الفعل و أمّا من اللّه تعالی فإرادته إحداثه لا غیر ذلک لأنّه لا یروّی و لا یهمّ و لا یتفکّر و هذه الصّفات منفیّه عنه و هی صفات الخلق؛ فإراده اللّه الفعل لا غیر ذلک یقول له: کن فیکون بلا لفظ و لا نطق بلسان و لا همّه و لا تفکّر و لا کیف لذلک؛ کما أنّه لا کیف له.

[٢٩٩]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عمر بن أذینه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

خلق اللّه المشیئه بنفسها ثمّ خلق الأشیاء بالمشیئه.

[٣٠٠]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن محمّد بن عیسی، عن المشرقیّ حمزه بن المرتفع، عن بعض أصحابنا قال:

کنت فی مجلس أبی جعفر علیه السّلام إذ دخل علیه عمرو بن عبید فقال له: جعلت فداک قول اللّه تبارک و تعالی: وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَویٰ ما ذلک الغضب فقال أبو جعفر علیه السّلام: هو العقاب یا عمرو إنّه من زعم أنّ اللّه قد زال من شیء إلی شیء فقد وصفه صفه مخلوق و إنّ اللّه تعالی لا یستفزّه شیء فیغیّره.

[٣٠١]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن العبّاس بن عمرو، عن هشام بن الحکم فی حدیث الزّندیق الّذی سأل أبا عبد اللّه علیه السّلام فکان من سؤاله أن قال له:

فله رضا و سخط؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: نعم و لکن لیس ذلک علی ما یوجد

ص :٢4٠

و نمی گویی: این کار را خواهم کرد اگر خدا بداند؛ پس این که گویی اگر خدا بخواهد، دلیل بر این است که خدا نخواسته و وقتی خواست آنچه را خواست همان طور که خواست، روی دهد و علم خداوند، پیش از مشیت اوست.

[٢٩٨]٣-صفوان یحیی گوید: به حضرت ابو الحسن علیه السّلام عرض کردم: ارادۀ خدا و ارادۀ آفریدگان را برایم توضیح دهید. فرمود: ارادۀ آفریدگان، آهنگ درونی (ضمیر) او است و آنچه پس از آن از او سر می زند؛ ولی اراده خدای فرازمند، همان ایجاد اوست نه چیز دیگر؛ زیرا او (مانند انسان) تأمّل نمی کند و از روی برنامه کار نمی کند و نیاز به تفکر ندارد. این صفت ها از او سلب شده و صفات آفریدگان است؛ پس اراده خدا، همان انجام دادن است نه چیز دیگر. به هر چه بگوید: باش، پس وجود یابد و باشد و این کار بدون به کارگیری لفظ و سخن گفتن با زبان و همّت و تفکّر صورت پذیرد و [باید دانست که]اراده خدا چگونگی ندارد، همان طور که ذاتش چگونگی ندارد.

[٢٩٩]4-امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند مشیت را به خود مشیت آفرید، سپس چیزها را با مشیت خلق کرد.

[٣٠٠]5-یکی از شیعیان در محضر امام باقر علیه السّلام شرفیاب بود که عمر بن عبید وارد شد و گفت: قربانت گردم؛ خداوند فرخنده و فرازمند که فرماید: «و هرکس خشم من بر او فرود آید سرنگون گردد» [سورۀ طه، آیۀ ٨١]

معنای این خشم چیست؟ فرمود: آن کیفر است. ای عمرو! کسی که بپندارد که خدا از حالی به حال دیگر درآید، او را با صفت آفریدگان توصیف کرده است و همانا خداوند فرازمند را چیزی از جا نکند تا دگرگونش سازد.

[٣٠١]6-هشام حکم گوید: از جمله سؤالات زندیق از امام صادق علیه السّلام این بود که: خداوند دارای خشنودی و خشم است؟ حضرت فرمود: آری؛ ولی نه آنسان

ص :٢4١

من المخلوقین و ذلک أنّ الرّضا حال تدخل علیه فتنقله من حال إلی حال لأنّ المخلوق أجوف معتمل مرکّب؛ للأشیاء فیه مدخل و خالقنا لا مدخل للأشیاء فیه لأنّه واحد واحدیّ الذّات واحدیّ المعنی فرضاه ثوابه و سخطه عقابه من غیر شیء یتداخله فیهیّجه و ینقله من حال إلی حال لأنّ ذلک من صفه المخلوقین العاجزین المحتاجین.

[٣٠٢]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المشیئه محدثه.

(جمله القول فی صفات الذّات و صفات الفعل.) إنّ کلّ شیئین وصفت اللّه بهما و کانا جمیعا فی الوجود فذلک صفه فعل؛ و تفسیر هذه الجمله: أنّک تثبت فی الوجود ما یرید و ما لا یرید و ما یرضاه و ما یسخطه و ما یحبّ و ما یبغض فلو کانت الإراده من صفات الذّات مثل العلم و القدره کان ما لا یرید ناقضا لتلک الصّفه و لو کان ما یحبّ من صفات الذّات کان ما یبغض ناقضا لتلک الصّفه؛ ألا تری أنّا لا نجد فی الوجود ما لا یعلم و ما لا یقدر علیه و کذلک صفات ذاته الأزلیّ لسنا نصفه بقدره [و عجز و علم و جهل و سفه و حکمه و خطإ و عزّ]و ذلّه و یجوز أن یقال: یحبّ من أطاعه و یبغض من عصاه و یوالی من أطاعه و یعادی من عصاه و إنّه یرضی و یسخط و یقال فی الدّعاء: اللّهمّ ارض عنّی و لا تسخط علیّ و تولّنی و لا تعادنی و لا یجوز أن یقال: یقدر أن یعلم و لا یقدر أن لا یعلم و یقدر أن یملک و لا یقدر أن لا یملک و یقدر أن یکون عزیزا حکیما و لا یقدر أن لا یکون عزیزا حکیما

و یقدر أن یکون جوادا و لا یقدر أن لا یکون جوادا و یقدر أن یکون غفورا

ص :٢4٢

که در آفریدگان پیدا می شود؛ زیرا خشنودی حالتی است که به انسان وارد می شود و او را از حالی به حالی دیگر برمی گرداند، چرا که آفریده توخالی، ساخته شده و به هم آمیخته است. هرچیز در انسان راه ورودی دارد و آفریدگار ما را راه ورودی برای چیزها نیست؛ زیرا او یکتاست. دانش یگانه و صفتش یگانه است، پس خشنودی او پاداشش و خشم او کیفرش می باشد بی آن که چیزی در او تأثیر گذارده و او را برانگیزاند و از حالی به حالی گرداند؛ چرا که این دگرگونی ها از صفات آفریدگان ناتوان و نیازمند است.

[٣٠٢]٧-امام صادق علیه السّلام فرمود: مشیت پدید شده است.

خلاصه سخن در صفات ذات و صفات فعل

هر دو صفتی که بتوانی خداوند را با آنها توصیف کنی و هر دو در وجود فراهم آمده باشند، صفت فعل (خدا) هستند. توضیح این جمله آن است که تو در عالم وجود ثابت می کنی آنچه را که می خواهد و آنچه را که نمی خواهد و چیزی که خشنودش می کند و چیزی را که به خشمش می آورد و آنچه را که دوست دارد و آنچه را که دشمن می دارد. (اراده هم مانند این صفات از صفات فعل به شمار می آید) ؛ زیرا اگر اراده هم مانند علم و توانایی از صفات ذات باشد، آنچه خدا اراده ندارد، ناقض این سخن می شود و نیز اگر آنچه را دوست دارد از صفات ذات باشد، آنچه دشمن می دارد، ناقض آن خواهد بود. مگر نمی بینی که ما در عالم وجود، چیزی را خدا نداند و آنچه را خدا بر آن توانایی ندارد، نمی یابیم و هم چنین است صفات ذات ازلی او که ما نمی توانیم او را به توانایی و ناتوانی و خواری وصف کنیم؛ ولی درست است که بگوییم: اطاعت کننده اش را دوست دارد و نافرمانش را دشمن می دارد. اطاعت کننده اش را یاری و با نافرمانش دشمنی کند و این که خدا خشنود شود و خشم کند. در دعا گفته می شود: خدایا، از من خشنود باش و بر من خشم نکن و یاریم کن و با من دشمنی نورز و درست نیست گفته شود: می تواند بداند و نمی تواند نداند.

می تواند سلطان باشد و نمی تواند سلطان نباشد. می تواند عزّتمند و سنجیده کار باشد و نمی تواند عزّتمند و سنجیده کار نباشد. می تواند سخاوتمند باشد و نمی تواند سخاوتمند نباشد. می تواند آمرزنده باشد و نمی تواند آمرزنده نباشد

ص :٢4٣

و لا یقدر أن لا یکون غفورا و لا یجوز أیضا أن یقال: أراد أن یکون ربّا و قدیما و عزیزا و حکیما و مالکا و عالما و قادرا لأنّ هذه من صفات الذّات و الإراده من صفات الفعل، ألا تری أنّه یقال: أراد هذا و لم یرد هذا و صفات الذّات تنفی عنه بکلّ صفه منها ضدّها، یقال: حیّ و عالم و سمیع و بصیر و عزیز و حکیم، غنیّ، ملک، حلیم، عدل، کریم؛ فالعلم ضدّه الجهل و القدره ضدّها العجز و الحیاه ضدّها الموت. و العزّه ضدّها الذّلّه و الحکمه ضدّها الخطأ و ضدّ الحلم العجله و الجهل و ضدّ العدل الجور و الظّلم.

باب حدوث الأسماء [٣٠٣]١-علیّ بن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد، عن الحسین بن یزید، عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه، عن إبراهیم بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی خلق اسما بالحروف غیر متصوّت و باللّفظ غیر منطق و بالشّخص غیر مجسّد و بالتّشبیه غیر موصوف و باللّون غیر مصبوغ، منفیّ عنه الأقطار، مبعّد عنه الحدود، محجوب عنه حسّ کلّ متوهّم، مستتر غیر مستور، فجعله کلمه تامّه علی أربعه أجزاء معا لیس منها واحد قبل الآخر، فأظهر منها ثلاثه أسماء لفاقه الخلق إلیها و حجب منها واحدا و هو الاسم المکنون المخزون، فهذه الأسماء الّتی ظهرت، فالظّاهر هو اللّه تبارک و تعالی و سخّر سبحانه لکلّ اسم من هذه الأسماء أربعه أرکان، فذلک اثنا عشر رکنا، ثمّ خلق لکلّ رکن منها ثلاثین اسما فعلا منسوبا إلیها فهو الرّحمن، الرّحیم، الملک، القدّوس، الخالق، البارئ، المصوّر، الحیّ، القیّوم، لا تأخذه سنه و لا نوم، العلیم، الخبیر، السّمیع، البصیر، الحکیم، العزیز، الجبّار، المتکبّر،

ص :٢44

و هم چنین درست نیست گفته شود که: اراده کرد پروردگار، قدیم، عزتمند، حکیم، مالک، دانا و توانا باشد؛ زیرا اینها صفات ذاتند و اراده صفت فعل است.

مگر نمی بینی که گفته می شود: خدا این را خواست و آن را نخواست؛ در صورتی که در برابر هر صفت ذات، ضد آن صفت از خدا نفی می شود. گفته می شود:

زنده، دانا، شنوا، بینا، عزّتمند، حکیم، بی نیاز، سلطان، بردبار، دادگر و کرامتگر.

پس جهل ضد علم، ناتوانی ضد توانایی، مرگ ضد زنده بودن، خواری ضد عزّتمندی، اشتباه ضد حکمت، بی شکیبایی و نادانی ضد بردباری و جور و ستم ضد دادگری است.

بابی دربارۀ پدید آمدن نام ها

[٣٠٣]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خدای فرخنده و فرازمند، اسمی را با حروفی که صدا ندارد خلق کرد؛ با لفظی که ادا نشود و با شخصی که کالبد ندارد و با تشبیهی که موصوف نگردد و با رنگی که آمیخته نباشد. ابعاد و اضلاع از آن دور و حدود و اطراف از آن برکنار است؛ حسّ هر خیال کننده ای به او دست نیابد؛ بی پرده نهان است. خدا آن را یک کلمه تمام، دارای چهار جزء مقارن قرار داد که هیچ یک پیش از دیگری نیست؛ سپس سه نام آن را که آفریدگان به آن نیاز داشتند آشکار ساخت و یکی را نهان داشت و آن، همان نام مکنون در خزانه است. آن سه نامی که آشکار گشت، ظاهرشان «اللّه» فرخنده و فرازمند است و خدای منزّه برای هر نامی از این نام ها چهار رکن مقرّر ساخت که جمعا دوازده رکن می شود. سپس برای هر رکنی سی نام آفرید که به آنها منسوب هستند و آن ها عبارتند از: بخشنده، مهربان، فرمانروا، پیراسته، آفریدگار، پدیدآورنده، صورتگر، زنده، جاودان، بی چرت و بی خواب، دانا، آگاه، شنوا، بینا، سنجیده کار، شکست ناپذیر، نیرومند، شایستۀ عظمت،

ص :٢45

العلیّ، العظیم، المقتدر، القادر، السّلام، المؤمن المهیمن، [البارئ]المنشئ، البدیع، الرّفیع، الجلیل، الکریم، الرّازق، المحیی، الممیت، الباعث، الوارث؛ فهذه الأسماء و ما کان من الأسماء الحسنی حتّی تتمّ ثلاث مائه و ستّین اسما فهی نسبه لهذه الأسماء الثّلاثه و هذه الأسماء الثّلاثه أرکان و حجب الاسم الواحد المکنون المخزون بهذه الأسماء الثّلاثه و ذلک قوله تعالی: قُلِ اُدْعُوا اَللّٰهَ أَوِ اُدْعُوا اَلرَّحْمٰنَ أَیًّا مٰا تَدْعُوا فَلَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنیٰ.

[٣٠4]٢-أحمد بن إدریس، عن الحسین بن عبد اللّه، عن محمّد بن عبد اللّه و موسی بن عمر و الحسن بن علیّ بن عثمان، عن ابن سنان قال:

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام: هل کان اللّه عزّ و جلّ عارفا بنفسه قبل أن یخلق الخلق؟ قال: نعم، قلت: یراها و یسمعها؟ قال: ما کان محتاجا إلی ذلک لأنّه لم یکن یسألها و لا یطلب منها، هو نفسه و نفسه هو، قدرته نافذه فلیس یحتاج أن یسمّی نفسه و لکنّه اختار لنفسه أسماء لغیره یدعوه بها لأنّه إذا لم یدع باسمه لم یعرف، فأوّل ما اختار لنفسه: العلیّ العظیم لأنّه أعلی الأشیاء کلّها، فمعناه اللّه و اسمه العلیّ العظیم هو أوّل أسمائه علا علی کلّ شیء.

[٣٠5]٣-و بهذا الإسناد، عن محمّد بن سنان قال:

سألته عن الاسم ما هو؟ قال: صفه لموصوف.

[٣٠6]4-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن إسماعیل، عن بعض أصحابه، عن بکر بن صالح، عن علیّ بن صالح، عن الحسن بن محمّد بن خالد بن یزید، عن عبد الأعلی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اسم اللّه غیره و کلّ شیء وقع علیه اسم شیء فهو مخلوق ما خلا اللّه، فأمّا ما عبّرته الألسن أو عملت الأیدی فهو مخلوق و اللّه غایه من غایاته و المغیّا غیر

ص :٢46

والا، بزرگ، مقتدر، توانا، بی عیب، ایمنی بخش، نگهبان [پدیدآورنده]، نوآور، بلندمرتبه، بزرگوار، سخاوتمند، روزی ده، زنده کننده، میراننده، برانگیزنده و وارث می باشند.

پس این نام ها با اسمای حسنی تا ٣6٠ نام کامل شود که فروع این سه نام می باشند و آن سه نام رکن هستند و آن یک نام ذخیره شدۀ در گنجینه به سبب این سه نام پنهان شده است و این است معنای سخن خداوند: «بگو: خداوند را بخوانید یا بخشنده را بخوانید. هرکدام را بخوانید نام های نیکو از آن اوست» (اسراء، آیۀ ١١٠)

[٣٠4]٢-ابن سنان گوید: از امام رضا علیه السّلام پرسیدم: آیا خدای بزرگ و والا پیش از آن که آفریدگان را پدید آورد به ذات خود شناخت داشت؟ فرمود: آری.

گفتم: آن را می دید و می شنید؟ (خودش نام خود را می گفت و خودش می شنید؟) فرمود: به آن نیازی نداشت؛ چرا که نه از آن پرسشی داشت و نه خواهشی. او خودش و خودش او بود. توانش نفوذ داشت، پس نیازی نداشت که ذات خود را نام ببرد؛ ولی برای خود نام هایی برگزید تا دیگران او را با آن نام ها بخوانند؛ زیرا اگر با نام خود خوانده نمی شود، شناخته نمی شد. نخستین نامی که برای خود برگزید، علیّ و عظیم بود؛ چرا که او برتر از همه چیز است. معنای آن، اللّه و نام آن، علیّ و عظیم می باشد که اوّل نام های اوست و برتر از همه چیز است.

[٣٠5]٣-ابن سنان گوید: از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم: نام خدا چیست؟ فرمود: صفت برای موصوفی است.

[٣٠6]4-امام صادق علیه السّلام فرمود: نام خداوند، جز خود اوست و هرچیزی که نام «چیز بر آن صدق نماید، آفریده شده است جز خدا؛ ولی آنچه با زبان ها تعبیر شود (کلمۀ اللّه که به زبان آید) یا با دست ها انجام گیرد (با خط نوشته شود) ، آن آفریده شده است و خداوند هدفی از اهداف اوست و صاحب هدف، جز هدف است؛

ص :٢4٧

الغایه و الغایه موصوفه و کلّ موصوف مصنوع و صانع الأشیاء غیر موصوف بحدّ مسمّی، لم یتکوّن فیعرف کینونیّته بصنع غیره و لم یتناه إلی غایه إلاّ کانت غیره، لا یزلّ من فهم هذا الحکم أبدا و هو التّوحید الخالص فارعوه و صدّقوه و تفهّموه بإذن اللّه، من زعم أنّه یعرف اللّه بحجاب أو بصوره أو بمثال فهو مشرک لأنّ حجابه و مثاله و صورته غیره و إنّما هو واحد موحّد، فکیف یوحّده من زعم أنّه عرفه بغیره و إنّما عرف اللّه من عرفه باللّه، فمن لم یعرفه به فلیس یعرفه، إنّما یعرف غیره، لیس بین الخالق و المخلوق شیء و اللّه خالق الأشیاء لا من شیء کان و اللّه یسمّی بأسمائه و هو غیر أسمائه و الأسماء غیره.

باب معانی الأسماء و اشتقاقها [٣٠٧]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن عبد اللّه بن سنان قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن تفسیر «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ» قال: الباء بهاء اللّه و السّین سناء اللّه و المیم مجد اللّه؛ و روی بعضهم: المیم ملک اللّه و اللّه إله کلّ شیء الرّحمن بجمیع خلقه و الرّحیم بالمؤمنین خاصّه.

[٣٠٨]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّضر بن سوید، عن هشام بن الحکم أنّه سأل أبا عبد اللّه علیه السّلام عن أسماء اللّه و اشتقاقها، اللّه ممّا هو مشتقّ؟

فقال یا هشام! اللّه مشتقّ من إله و إله یقتضی مألوها و الاسم غیر المسمّی، فمن عبد الاسم دون المعنی فقد کفر و لم یعبد شیئا و من عبد الاسم و المعنی فقد أشرک و عبد اثنین و من عبد المعنی دون الاسم فذاک التّوحید، أفهمت یا هشام؟ ! قال: قلت: زدنی قال: للّه تسعه و تسعون اسما فلو کان الاسم هو

ص :٢4٨

زیرا هدف توصیف می شود و هرچیز که توصیف گردد، ساخته شده است، ولی سازندۀ همه چیز با حدّی که قابل ذکر باشد توصیف نشود. پدید آورده نشده تا چگونگی پدید آمدنش با ساخته شده ای جز او شناخته شود. مردم در شناخت او به هر پایانی که رسند، او جز آن است. کسی که این حقیقت را بفهمد، نلغزد. این است توحید ناب؛ پس با موافقت خداوند، آن را بجویید و باور کنید و درست بفهمید. هرکه بپندارد که خدا را با حجاب یا شکل یا مثال شناخته است، او شرک ورزیده است؛ چرا که حجاب، مثال و شکلش جز خود اوست. همانا او یگانه و یکتاست، پس چگونه او را شناخته باشد کسی که گمان کند او را با دیگری جز او شناخته است و همانا کسی که خدا را با خدا شناسد، او را شناخته است و کسی که او را با خود او نشناسد، او را نشناخته است، بلکه جز او را شناخته است. میان آفریننده و آفریده شده چیزی نیست و خدا آفریدگار همه چیز است بدون ماده.

خداوند با نام هایش خوانده شود و او جز نام هایش و نام هایش، جز اوست.

بابی دربارۀ معانی نام ها و اشتقاق آنها

[٣٠٧]١-عبد اللّه بن سنان گوید: از امام صادق علیه السّلام تفسیر آیۀ «به نام خداوند بخشاینده مهربان» را پرسیدم، فرمود: [حرف]باء، بهاء (روشنی) خدا و سین، سناء (رفعت و شرف) خدا و میم، مجد (کرم و بزرگواری) خداست، بعضی روایت کرده اند: میم ملک خداست و خداوند، معبود هرچیزی است. مهربان (رحمن) به تمام آفریدگانش و مهربان (رحیم) فقط نسبت به مؤمنان است.

[٣٠٨]٢-هشام حکم از امام صادق علیه السّلام درباره نام های خداوند و اشتقاق آنها پرسید که اللّه از چه مشتق شده است؟ فرمود: ای هشام! اللّه از «اله» مشتق است و اله، مألوهی (پرستش شونده) لازم دارد و نام جز صاحب نام است. کسی که نام را بدون صاحب نام پرستد، کافر و چیزی پرستش نکرده است و کسی که نام و صاحب نام را پرستد، شرک ورزیده و دو چیز پرستش کرده است و هرکه صاحب نام و نه نام را پرستد، این یگانه پرستی است. ای هشام! فهمیدی؟ عرض کردم: مطلب را برای من بیشتر روشن سازید.

فرمود: همانا برای خداوند، نود و نه نام است. اگر هر نامی همان صاحب نام

ص :٢4٩

المسمّی لکان کلّ اسم منها إلها و لکنّ اللّه معنی یدلّ علیه بهذه الأسماء و کلّها غیره، یا هشام الخبز اسم للمأکول و الماء اسم للمشروب و الثّوب اسم للملبوس و النّار اسم للمحرق، أفهمت یا هشام فهما تدفع به و تناضل به أعداءنا المتّخذین مع اللّه عزّ و جلّ غیره، قلت: نعم، فقال نفعک اللّه [به]و ثبّتک یا هشام! قال: فو اللّه ما قهرنی أحد فی التّوحید حتّی قمت مقامی هذا.

[٣٠٩]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن أبی الحسن موسی بن جعفر علیه السّلام قال:

سئل عن معنی اللّه فقال: استولی علی ما دقّ و جلّ.

[٣١٠]4-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن یعقوب بن یزید، عن العبّاس بن هلال قال:

سألت الرّضا علیه السّلام عن قول اللّه: «اللّه نور السّماوات و الأرض» فقال: هاد لأهل السّماء و هاد لأهل الأرض؛ و فی روایه البرقیّ هدی من فی السّماء و هدی من فی الأرض.

[٣١١]5-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن فضیل بن عثمان، عن ابن أبی یعفور قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «هو الأوّل و الآخر» و قلت: أمّا الأوّل فقد عرفناه و أمّا الآخر فبیّن لنا تفسیره، فقال: إنّه لیس شیء إلاّ یبید أو یتغیّر أو یدخله التّغیّر و الزّوال أو ینتقل من لون إلی لون و من هیئه إلی هیئه و من صفه إلی صفه و من زیاده إلی نقصان و من نقصان إلی زیاده إلاّ ربّ العالمین فإنّه لم یزل و لا یزال بحاله واحده، هو الأوّل قبل کلّ شیء و هو الآخر علی ما لم یزل [و]لا تختلف علیه الصّفات و الأسماء کما تختلف علی غیره،

ص :٢5٠

باشد، لازم آید هرکدام از نام ها معبودی باشند؛ ولی خداوند معنائی است که این نام ها بر او دلالت کنند و هریک از آنها جز او باشند. ای هشام! (واژۀ) نان، نامی برای خوردنی و (واژۀ) آب، نامی برای آشامیدنی و لباس، نامی برای پوشیدنی و آتش نامی برای سوزنده است. ای هشام! مطلب را طوری فهمیدی که بتوانی دفاع کنی و در مبارزه با دشمنان ما و کسانی که همراه خدای بزرگ و والا چیز دیگری پرستند، پیروز شوی؟ عرض کردم: آری. فرمود: ای هشام! خدایت بدان سود دهد و استوارت دارد. هشام گوید: به خدا سوگند، از زمانی که از آن مجلس برخاستم تا امروز کسی در بحث های توحید بر من غلبه نکرده است.

[٣٠٩]٣-از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام درباره معنای اللّه پرسیده شد، فرمود: خدا بر هرچیز کوچک و بزرگ تسلّط دارد (و همه چیز تحت سیطرۀ اوست) .

[٣١٠]4-عباس هلال گوید: از امام رضا علیه السّلام دربارۀ فرمایش خداوند که «خدا نور آسمان ها و زمین است» پرسیدم، فرمود: (خدا) هدایت کننده اهل آسمان ها و هدایت کننده اهل زمین است. در روایت برقی آمده است: هدایت کرد هرکه در آسمان و در زمین است.

[٣١١]5-ابن ابی یعفور گوید: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدا که «او اوّل و آخر است» پرسیدم و گفتم: معنای اوّل را فهمیدم، ولی تفسیر آخر را شما برایم بیان فرمایید. حضرت فرمود: هرچیز جز پروردگار جهانیان نابود شود یا دگرگون گردد با یک نوع دگرگونی و زوال بر او راه یابد یا از رنگی به رنگی و از شکلی به شکلی و از صفتی به صفتی دیگر عوض شود و از زیادی به کمی و از کمی به زیادی گراید. تنها او است که همیشه در یک حالت بوده و خواهد بود. او اوّل و پیش از هرچیزی و آخر برای همیشه است.

صفات و نام های مختلف به خود نگیرد، همان طور که بر جر او وارد شود؛

ص :٢5١

مثل الإنسان الّذی یکون ترابا مرّه و مرّه لحما و دما و مرّه رفاتا و رمیما و کالبسر الّذی یکون مرّه بلحا و مرّه بسرا و مرّه رطبا و مرّه تمرا، فتتبدّل علیه الأسماء و الصّفات و اللّه جلّ و عزّ بخلاف ذلک.

[٣١٢]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن محمّد بن حکیم، عن میمون البان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام و قد سئل عن الأوّل و الآخر، فقال: الأوّل لا عن أوّل قبله و لا عن بدء سبقه و الآخر لا عن نهایه کما یعقل من صفه المخلوقین و لکن قدیم أوّل آخر، لم یزل و لا یزول بلا بدء و لا نهایه، لا یقع علیه الحدوث و لا یحول من حال إلی حال، خالق کلّ شیء.

[٣١٣]٧-محمّد بن أبی عبد اللّه رفعه إلی أبی هاشم الجعفریّ قال:

کنت عند أبی جعفر الثّانی علیه السّلام فسأله رجل فقال: أخبرنی عن الرّبّ تبارک و تعالی له أسماء و صفات فی کتابه و أسماؤه و صفاته هی هو؟ فقال أبو جعفر علیه السّلام: إنّ لهذا الکلام وجهین إن کنت تقول: هی هو أی إنّه ذو عدد و کثره فتعالی اللّه عن ذلک و إن کنت تقول: هذه الصّفات و الأسماء لم تزل فإنّ لم تزل محتمل معنیین فإن قلت: لم تزل عنده فی علمه و هو مستحقّها، فنعم و إن کنت تقول: لم یزل تصویرها و هجاؤها و تقطیع حروفها، فمعاذ اللّه أن یکون معه شیء غیره، بل کان اللّه و لا خلق؛ ثمّ خلقها وسیله بینه و بین خلقه یتضرّعون بها إلیه و یعبدونه و هی ذکره و کان اللّه و لا ذکر و المذکور بالذّکر هو اللّه القدیم الّذی لم یزل و الأسماء و الصّفات مخلوقات و المعانی و المعنیّ بها هو اللّه الّذی لا یلیق به الاختلاف و لا الائتلاف و إنّما یختلف و یأتلف المتجزّئ فلا یقال، اللّه مؤتلف و لا اللّه قلیل و لا کثیر و لکنّه القدیم فی ذاته، لأنّ ما سوی

ص :٢5٢

مانند انسان که گاهی خاک و گاهی گوشت و خون و زمانی استخوان پوسیده و نرم شده است و مانند غورۀ خرما که گاهی نیم رس و زمانی بسر (خارک) و گاهی خرمای تروتازه و گاهی خرمای خشک است که به نام ها و صفات مختلف تبدیل می شود و خداوند بزرگ و والا به خلاف آن است.

[٣١٢]6-میمون البان گوید: از امام صادق علیه السّلام دربارۀ اوّل و آخر پرسیدند.

حضرت فرمود: اوّلی که پیش از او اوّلی نبوده و آغازی بر او پیشی نگرفته است و آخری است بی آنکه نهایت و پایانی داشته باشد، چنان که از صفت آفریدگان فهمیده می شود؛ ولی خدا قدیم، اوّل و آخر است. بدون آغاز و بدون پایان، همیشه بوده و همیشه خواهد بود. پدید آمدن شامل او نشود و از حالی به حالی نگردد و او آفریدگار همه چیز است.

[٣١٣]٧-ابو هشام جعفری گوید: خدمت حضرت جواد علیه السّلام بودم که مردی از آن حضرت پرسید: به من بفرمایید آیا نام ها و صفت هایی که در قرآن برای پروردگار فرخنده و فرازمند ذکر شده، آن نام ها و صفت ها، خود پروردگارند؟ حضرت فرمود: این سخن، دو معنا دارد: اگر مقصود تو که گویی اینها خود او هستند این است که خدا از تعدّد و تکثّر برخوردار است که خداوند برتر از آن است که چنین باشد و اگر منظورت این است که این صفت ها و نام ها همیشگی هستند، همیشگی بودن (ازلی) دو معنا دارد: اول این که اگر بگویی خدا همیشه به آن ها علم داشته و سزاوار آنها بوده، درست است؛ دوم این که اگر بگویی تصویر آنها و الفبای آنها و تک تک حروف آنها همیشگی بوده است، پس به خدا پناه می برم که با خدا چیز دیگری بوده باشد، بلکه خود بود و آفریده شده ای نبود؛ سپس این نام ها و صفت ها را پدید آورد تا میان او و آفریدگانش واسطه باشند و با آنها به درگاه خدا تضرّع و زاری کنند و او را عبادت کنند و آنها ذکر او باشند [تا مردم او را فراموش نکنند]. خدا بود و ذکری نبود و آن که با ذکر یاد شود، خداوند قدیم است که همیشه بوده و نام ها و صفت ها آفریده شده اند و معانی آن ها و آنچه از آنها مقصود است، همان خدایی است که جدایی و به هم پیوستگی سزاوارش نیست. چیزی که جزء دارد، جدایی و به هم پیوستگی دارد؛ پس نمی توان گفت که خداوند به هم پیوسته است، خدا اندک است، زیاد است، بلکه او در ذات خود قدیم است؛ زیرا چیزی که یکتا نباشد، تجزیه پذیر است

ص :٢5٣

الواحد متجزّئ و اللّه واحد لا متجزّئ و لا متوهّم بالقلّه و الکثره و کلّ متجزّئ أو متوهّم بالقلّه و الکثره فهو مخلوق دالّ علی خالق له فقولک: إنّ اللّه قدیر خبّرت أنّه لا یعجزه شیء، فنفیت بالکلمه العجز و جعلت العجز سواه و کذلک قولک: عالم إنّما نفیت بالکلمه الجهل و جعلت الجهل سواه و إذا أفنی اللّه الأشیاء أفنی الصّوره و الهجاء و التّقطیع و لا یزال من لم یزل عالما. فقال الرّجل: فکیف سمّینا ربّنا سمیعا؟ فقال: لأنّه لا یخفی علیه ما یدرک بالأسماع و لم نصفه بالسّمع المعقول فی الرّأس و کذلک سمّیناه بصیرا لأنّه لا یخفی علیه ما یدرک بالأبصار من لون أو شخص أو غیر ذلک و لم نصفه ببصر لحظه العین و کذلک سمّیناه لطیفا لعلمه بالشّیء اللّطیف مثل البعوضه و أخفی من ذلک و موضع النّشوء منها و العقل و الشّهوه للسّفاد و الحدب علی نسلها و إقام بعضها علی بعض و نقلها الطّعام و الشّراب إلی أولادها فی الجبال و المفاوز و الأودیه و القفار فعلمنا أنّ خالقها لطیف بلا کیف و إنّما الکیفیّه للمخلوق المکیّف و کذلک سمّینا ربّنا قویّا لا بقوّه البطش المعروف من المخلوق و لو کانت قوّته قوّه البطش المعروف من المخلوق لوقع التّشبیه و لا حتمل الزّیاده و ما احتمل الزّیاده احتمل النّقصان و ما کان ناقصا کان غیر قدیم و ما کان غیر قدیم کان عاجزا، فربّنا تبارک و تعالی لا شبه له و لا ضدّ و لا ندّ و لا کیف و لا نهایه و لا تبصار بصر و محرّم علی القلوب أن تمثّله و علی الأوهام أن تحدّه و علی الضّمائر أن تکوّنه، جلّ و عزّ عن أداه خلقه و سمات بریّته و تعالی عن ذلک علوّا کبیرا.

[٣١4]٨-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن ابن محبوب، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢54

و خدا یکتاست و تجزیه پذیر نیست و با کمی و زیادی تصوّر نشود و هرچیز که تجزیه پذیرد یا با کمی و زیادی تصور شود، آفریده ای است که بر آفریدگار خویش دلالت کند. این که بگویی خداوند توانا است، خبر داده ای که چیزی او را ناتوان نکند. پس با همین واژه، ناتوانی را از او دور کرده ای و ناتوانی را جز او قرار داده ای و نیز این که گویی خدا دانا است؛ همانا با این واژه، نادانی را از او دور ساخته ای و نادانی را جز او قرار داده ای. وقتی خداوند همه چیز را نابود گرداند، صورت، تلفظ و تک تک حروف را هم نابود کند و همیشه باشد آن که علمش همیشگی است.

آن مرد گفت: (اگر الفاظ از بین رود) پس چگونه پروردگار خود را شنوا می نامیم؟

فرمود: زیرا آنچه با گوش دریافت شود بر او پوشیده نباشد؛ ولی او را با گوشی که در سر فهمیده می شود، توصیف نمی کنیم. هم چنین او را بینا می نامیم از آن جهت که آنچه با چشم درک شود، مانند رنگ و شخص و جز اینها بر او پنهان نباشد؛ ولی او را با بینایی نگاه چشم توصیف نکنیم و هم چنین او را لطیف نامیم؛ چرا که به هرچیز لطیفی (کوچک و دقیق) دانا است، مانند پشه و کوچکتر از آن و محل رشد او و شعور و شهوت جنسی او مهروندی به نوزادانش و سوار شدن بعضی بر بعضی دیگر و حمل خوراک و پوشاک برای نوزادانش در کوه ها و کویرها و رودخانه ها و خشک زارها.

از اینجا دانستیم که آفریدگار آنها، لطیف است بدون کیفیت و کیفیت تنها برای آفریدگان است که چگونگی دارند. هم چنین پروردگار خود را نیرومند نامیم نه از جهت نیروی مشت کوبی که در میان آفریدگان معروف است. اگر نیرومندی او، نیروی مشت کوبی معمول میان آفریدگان باشد به آفریدگان تشبیه می شود و امکان زیادی دارد و آنچه امکان زیادی دارد، ممکن است کاهش یابد و آنچه کاستی دارد، قدیم نباشد و چیزی که قدیم نباشد، ناتوان است؛ پس پروردگار فرخنده و فرازمند مانند، ضد، همتا، چگونگی و پایان ندارد و با چشم دیده نشود. بر دل ها تحریم شده است که تشبیهش نمایند و بر خاطرها که محدودش کنند و بر اندیشه ها که پدیدآمده اش دانند. او از ابزار آفریدگانش و نشانه های آفریده اش بر فراز و برکنار است و از آن بسیار برتری دارد در نهایت برتری!

[٣١4]٨-مردی خدمت امام صادق علیه السّلام عرض کرد: «خدا بزرگتر است» . فرمود:

ص :٢55

قال رجل عنده: اللّه أکبر فقال اللّه أکبر من أیّ شیء؟ فقال: من کلّ شیء فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: حدّدته فقال الرّجل: کیف أقول؟ قال: قل: اللّه أکبر من أن یوصف.

[٣١5]٩-و رواه محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن مروک بن عبید، عن جمیع بن عمیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أیّ شیء اللّه أکبر؟ فقلت: اللّه أکبر من کلّ شیء، فقال: و کان ثمّ شیء فیکون أکبر منه؟ فقلت: و ما هو؟ قال: اللّه أکبر من أن یوصف.

[٣١6]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس، عن هشام بن الحکم قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن سبحان اللّه فقال أنفه للّه.

[٣١٧]١١-أحمد بن مهران، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن علیّ بن أسباط، عن سلیمان مولی طربال، عن هشام الجوالیقیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «سبحان اللّه» ما یعنی به؟ قال تنزیهه.

[٣١٨]١٢-علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن أبی هاشم الجعفریّ قال:

سألت أبا جعفر الثّانی علیه السّلام: ما معنی الواحد؟ فقال إجماع الألسن علیه بالوحدانیّه کقوله تعالی: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ» .

باب آخر و هو من الباب الأوّل إلاّ أنّ فیه زیاده و هو الفرق ما بین المعانی الّتی تحت أسماء اللّه و أسماء المخلوقین [٣١٩]١-علیّ بن إبراهیم، عن المختار بن محمّد بن المختار الهمدانیّ؛

ص :٢56

خدا از چه بزرگتر است؟ عرض کرد: خدا از همه چیز بزرگتر است. فرمود: خدا را محدود ساختی. عرض کرد: پس چه بگویم؟ فرمود: بگو خدا بزرگتر از آن است که به وصف آید.

[٣١5]٩-جمیع گوید: امام صادق علیه السّلام از من پرسید: معنای «خدا بزرگتر است» چیست؟ عرض کرد: خدا بزرگتر از همه چیز است. فرمود: آنجا چیزی بود که خدا بزرگتر از آن باشد؟ گفتم: پس معنایش چیست؟ فرمود: خدا بزرگتر از آن است که به وصف آید.

[٣١6]١٠-هشام حکم گوید: از حضرت صادق علیه السّلام درباره «پاک و منزّه است خداوند» پرسیدم، فرمود: عار داشتن خداست (یعنی برکنار داشتن خدا از هر نقص و عیبی) .

[٣١٧]١١-هشام جوالیقی گوید: از حضرت صادق علیه السّلام معنای گفتۀ خدای بزرگ و والا «خداوند پاک و منزّه است» را پرسیدم، فرمود: او را برکنار داشتن از هر عیب و نقص است.

[٣١٨]١٢-ابو هاشم جعفری گوید: از امام جواد علیه السّلام پرسیدم: معنای یکتا چیست؟ فرمود: اتفاق همه زبان ها بر یکتایی اوست، چنانچه فرماید: «اگر از آنها بپرسی چه کسی آنها را آفریده، محققا گویند: خداوند. [سورۀ زخرف (4٣) : آیۀ ٨٧].

بابی دیگر که از باب اول است، جز این که فرق میان معانی نام های خدا و نام های آفریدگان را افزون برآن دارد

[٣١٩]١-فتح جرجانی گوید: شنیدم که حضرت ابو الحسن علیه السّلام می فرمود:

ص :٢5٧

و محمّد بن الحسن، عن عبد اللّه بن الحسن العلویّ جمیعا عن الفتح بن یزید الجرجانیّ، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سمعته یقول: و هو اللّطیف الخبیر السّمیع البصیر الواحد الأحد الصّمد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد لو کان کما یقول المشبّهه لم یعرف الخالق من المخلوق و لا المنشئ، من المنشإ لکنّه المنشئ فرق بین من جسّمه و صوّره و أنشأه إذ کان لا یشبهه شیء و لا یشبه هو شیئا، قلت: أجل جعلنی اللّه فداک لکنّک قلت الأحد الصّمد و قلت: لا یشبهه شیء و اللّه واحد و الإنسان واحد ألیس قد تشابهت الوحدانیّه؟ قال: یا فتح! أحلت ثبّتک اللّه إنّما التّشبیه فی المعانی، فأمّا فی الأسماء فهی واحده و هی دالّه علی المسمّی و ذلک أنّ الإنسان و إن قیل: واحد فإنّه یخبر أنّه جثّه واحده و لیس باثنین و الإنسان نفسه لیس بواحد لأنّ أعضاءه مختلفه و ألوانه مختلفه و من ألوانه مختلفه غیر واحد و هو أجزاء مجزّاه، لیست بسواء دمه غیر لحمه و لحمه غیر دمه و عصبه غیر عروقه و شعره غیر بشره و سواده غیر بیاضه و کذلک سائر جمیع الخلق، فالإنسان واحد فی الاسم و لا واحد فی المعنی و اللّه جلّ جلاله هو واحد لا واحد غیره لا اختلاف فیه و لا تفاوت و لا زیاده و لا نقصان، فأمّا الإنسان المخلوق المصنوع المؤلّف من أجزاء مختلفه و جواهر شتّی غیر أنّه بالاجتماع شیء واحد قلت: جعلت فداک فرّجت عنّی فرّج اللّه عنک، فقولک: اللّطیف الخبیر فسّره لی کما فسّرت الواحد فإنّی أعلم أنّ لطفه علی خلاف لطف خلقه للفصل، غیر أنّی أحبّ أن تشرح ذلک لی فقال: یا فتح! إنّما قلنا: اللّطیف، للخلق اللّطیف و لعلمه بالشّیء اللّطیف أو لا تری وفّقک اللّه و ثبّتک إلی أثر صنعه فی النّبات اللّطیف و غیر اللّطیف و من الخلق اللّطیف و من الحیوان الصّغار و من

ص :٢5٨

خدا لطیف، آگاه، شنوا، بینا، یکتا، یگانه، بی نیاز است و نزاده و زاده نشده و هیچ کس همتای او نیست.

اگر او چنان باشد که مشبّهه گویند، آن گاه آفریدگار از آفریده و پدیدآورنده از پدیدار شناخته نشود؛ ولی او پدیدآورنده است. میان او و کسی که کالبدش داده و صورتگری کرده و پدیدش آورده، فرق است؛ زیرا چیزی مانند او نیست و او به چیزی نماند. عرض کردم: آری. خداوند مرا قربانت گرداند؛ ولی شما فرمودید او یگانه و بی نیاز است. و نیز فرمودید: چیزی مانند او نیست در صورتی که خدا یکتا و انسان هم یکتا است؛ مگر یکتایی او به یکتایی انسان شبیه نیست فرمود: ای فتح! محال گفتی، خداوند استوارت دارد؛ همانا تشبیه در معناهاست ولی در نام ها همه یکی هستند و بر صاحب نام دلالت کنند. توضیح اینکه وقتی گفته شود انسان یکی است، خبر دادن از این است که انسان یک پیکر می باشد نه دو پیکر؛ ولی خود انسان هم از نظر معنا یکی نیست؛ زیرا اعضا و رنگ هایش مختلف است و کسی که رنگ هایش مختلف باشد، یکی نیست، اجزایش قابل تقسیم است و یکنواخت نیست. خونش جز گوشتش و گوشتش جز خونش و عصبش جز رگ هایش و مویش جز پوستش و سیاهیش جز سفیدی او باشد و همان طور آفریدگان دیگر؛ پس انسان، نامش یکی است، معنایش یکی نیست و خداوند شکوهمند یکتاست و یکتایی جز او نیست؛ در او اختلاف، تفاوت، فزونی و کمی نیست؛ ولی انسان آفریده شده، ساخته شده و از اجزای مختلف و مواد گوناگون ترکیب شده، جز این که با جمع اجزا یک چیز است. عرض کردم: قربانت گردم، گره مرا گشودی، خداوند گشایش و آسودگیت نصیب فرماید. فرمودی خدا لطیف و آگاه است؛ آن را برایم تفسیر کن، همان طور که یکتایی او را توضیح دادی. من می دانم که لطف او به جهت فرق (میان آفریدگار و آفریده) جز لطف آفریدگان است؛ ولی دوست دارم برایم شرح دهید.

حضرت فرمود: ای فتح! این که گویم خدا لطیف است به جهت آفریدن چیز لطیف و دانایی او به چیز لطیف است. خدایت توفیق دهد و استوارت دارد، مگر اثر ساخت او را در گیاه لطیف و غیر لطیف و در آفرینش لطیف و جاندار کوچک و پشه و کوچک آن و کوچکتر از آن نمی بینی که به چشم نیایند،

ص :٢5٩

البعوض و الجرجس و ما هو أصغر منها ما لا یکاد تستبینه العیون، بل لا یکاد یستبان لصغره الذّکر من الأنثی و الحدث المولود من القدیم، فلمّا رأینا صغر ذلک فی لطفه و اهتداءه للسّفاد و الهرب من الموت و الجمع لما یصلحه و ما فی لجج البحار و ما فی لحاء الأشجار و المفاوز و القفار و إفهام بعضها عن بعض منطقها و ما یفهم به أولادها عنها و نقلها الغذاء إلیها ثمّ تألیف ألوانها حمره مع صفره و بیاض مع حمره و أنّه ما لا تکاد عیوننا تستبینه لدمامه خلقها لا تراه عیوننا و لا تلمسه أیدینا علمنا أنّ خالق هذا الخلق لطیف لطف بخلق ما سمّیناه بلا علاج و لا أداه و لا آله و أنّ کلّ صانع شیء فمن شیء صنع و اللّه الخالق اللّطیف الجلیل خلق و صنع لا من شیء.

[٣٢٠]٢-علیّ بن محمّد مرسلا عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

قال: اعلم علّمک اللّه الخیر أنّ اللّه تبارک و تعالی قدیم و القدم صفته الّتی دلّت العاقل علی أنّه لا شیء قبله و لا شیء معه فی دیمومیّته فقد بان لنا بإقرار العامّه معجزه الصّفه أنّه لا شیء قبل اللّه و لا شیء مع اللّه فی بقائه و بطل قول من زعم أنّه کان قبله أو کان معه شیء و ذلک أنّه لو کان معه شیء فی بقائه لم یجز أن یکون خالقا له لأنّه لم یزل معه فکیف یکون خالقا لمن لم یزل معه و لو کان قبله شیء کان الأوّل ذلک الشّیء لا هذا و کان الأوّل أولی بأن یکون خالقا للأوّل ثمّ وصف نفسه تبارک و تعالی بأسماء دعا الخلق إذ خلقهم و تعبّدهم و ابتلاهم إلی أن یدعوه بها فسمّی نفسه سمیعا، بصیرا، قادرا، قائما، ناطقا، ظاهرا، باطنا، لطیفا، خبیرا، قویّا، عزیزا، حکیما، علیما و ما أشبه هذه الأسماء، فلمّا رأی ذلک من أسمائه القالون المکذّبون و قد سمعونا نحدّث عن اللّه أنّه لا شیء مثله و لا شیء من الخلق فی حاله قالوا: أخبرونا إذا زعمتم أنّه لا مثل

ص :٢6٠

بلکه به واسطه کوچکی نر و ماده و نوزاد و پیر آن تشخیص داده نشود و ما چون کوچکی این حیوان را با لطافتش دیدیم و نیز رهبری شدنش به نزدیکی با ماده و گریز از مرگ و گردآوری منافع خویش و جاندارانی که در گرداب های دریا و پوست های درختان و کویرها و بیابان ها و فهمانیدن بعضی از آنها سخنش را به دیگری و آنچه به بچه های خود می فهماند و خوراک برایشان می برد و با رنگ آمیزی آنها، سرخ با زرد و سفید با سرخ و این که از خردی اندام به چشم ما دیده نشوند، چشمان ما آن را نبیند و دست های ما آن را لمس نکند، از ملاحظه تمام اینها دانستیم که آفریدگار این آفریدگان لطیف در آفرینش آنچه نام بردیم، بدون رنج بردن و ابزار و آلات لطافت به کار برده است و نیز دانستیم که هرکه چیزی سازد از ماده ای سازد؛ ولی خداوند آفریدگار لطیف و شکوهمند، آفرینش و ساختنش از ماده ای نبوده است.

[٣٢٠]٢-حضرت امام رضا علیه السّلام به یکی از اصحاب خود فرمود: خدایت خیر آموزد. بدان که خدای فرخنده و فرازمند قدیم است و قدیم بودن، صفت اوست که خردمند را راهنمایی کند به این که چیزی پیش از او نبوده و در همیشگی بودنش، شریک ندارد. پس با اعتراف عموم خردمندان، معجزه بودن این صفت (قدیم بودنی که از درک آن عاجزند) برای ما روشن گشت که چیزی پیش از خدا نبوده و در دوامش (باقی بودنش) هم چیزی با او نیست و گفتۀ آن که معتقد است چیزی پیش از او با همراه او بوده است، باطل شد؛ زیرا اگر چیزی در بقاء با او باشد، درست نیست خدا آفریننده او باشد؛ چرا که همیشه با خدا بوده است و چگونه خدا آفریننده چیزی باشد که همیشه با او بوده است و اگر چیزی پیش از او باشد، او اوّل خواهد بود نه این و آنکه اول است سزاوارتر است که آفریننده دیگری باشد. آن گاه خدای فرخنده و فرازمند خود را با نام هایی معرفی کرد که وقتی آفریدگان را پدید آورد و آنها را به اطاعت خواند و آزمایششان کرد، آفریدگان را دعوت نمود تا او را با آن نام ها بخوانند، پس خود را شنوا، بینا، توانا، برپا، گویا، نمایان، نهان، لطیف، آگاه، نیرومند، گرامی، حکیم، دانا و مانند اینها نامید و وقتی افراطگران تکذیب کننده ای نام ها را ملاحظه کردند و (از طرفی) از ما شنیده بودند که از خداوند خبر می دهیم که چیزی مانند او نیست و آفریده ای، حالش چون او نباشد، گفتند: شما که معتقدید خداوند، مانند و نظیری ندارد،

ص :٢6١

للّه و لا شبه له، کیف شارکتموه فی أسمائه الحسنی فتسمّیتم بجمیعها؟ فإنّ فی ذلک دلیلا علی أنّکم مثله فی حالاته کلّها أو فی بعضها دون بعض إذ جمعتم الأسماء الطّیّبه قیل لهم: إنّ اللّه تبارک و تعالی ألزم العباد أسماء من أسمائه علی اختلاف المعانی و ذلک کما یجمع الاسم الواحد معنیین مختلفین و الدّلیل علی ذلک قول النّاس الجائز عندهم الشّائع و هو الّذی خاطب اللّه به الخلق فکلّمهم بما یعقلون لیکون علیهم حجّه فی تضییع ما ضیّعوا فقد یقال للرّجل:

کلب و حمار و ثور و سکّره و علقمه و أسد، کلّ ذلک علی خلافه و حالاته لم تقع الأسامی علی معانیها الّتی کانت بنیت علیه؛ لأنّ الإنسان لیس بأسد و لا کلب فافهم ذلک رحمک اللّه و إنّما سمّی اللّه تعالی بالعلم بغیر علم حادث علم به الأشیاء استعان به علی حفظ ما یستقبل من أمره و الرّویّه فیما یخلق من خلقه و یفسد ما مضی ممّا أفنی من خلقه ممّا لو لم یحضره ذلک العلم و یغیبه کان جاهلا ضعیفا، کما أنّا لو رأینا علماء الخلق إنّما سمّوا بالعلم لعلم حادث إذ کانوا فیه جهله و ربّما فارقهم العلم بالأشیاء فعادوا إلی الجهل و إنّما سمّی اللّه عالما لأنّه لا یجهل شیئا، فقد جمع الخالق و المخلوق اسم العالم و اختلف المعنی علی ما رأیت و سمّی ربّنا سمیعا لا بخرت فیه یسمع به الصّوت و لا یبصر به کما أنّ خرتنا الّذی به نسمع لا نقوی به علی البصر و لکنّه أخبر أنّه لا یخفی علیه شیء من الأصوات، لیس علی حدّ ما سمّینا نحن، فقد جمعنا الاسم بالسّمع و اختلف المعنی و هکذا البصر لا بخرت منه أبصر کما أنّا نبصر بخرت منّا لا ننتفع به فی غیره و لکنّ اللّه بصیر لا یحتمل شخصا منظورا إلیه، فقد جمعنا الاسم و اختلف المعنی و هو قائم لیس علی معنی انتصاب و قیام علی ساق فی کبد کما قامت الأشیاء و لکن قائم یخبر أنّه حافظ کقول الرّجل:

ص :٢6٢

پس چگونه خود را در اسمای حسنای او شریک قرار دادید و همه آن نامها را برای خود به کار گرفتید؟ این خود دلیل است که شما در تمام یا بعضی از حالت ها مانند خدا هستید، چرا که نام های خوب را برای خودتان فراهم آوردید و به کار گرفتید.

به آنها پاسخ دهیم که همانا خداوند فرخنده و فرازمند بندگانش را به نام هایی از نام هایش با اختلاف معانی متعهّد ساخته است؛ چنان که یک اسم، دو معنای مختلف دارد و دلیل آن، گفتۀ خود مردم است که نزد آنها پذیرفته و رائج می باشد و به همین جهت، خداوند آفریدگانش را با همان گفته خطاب کرده و با آنچه می فهمند، سخن گفته است تا نسبت به آنچه ضایع کردند حجت بر آنها تمام باشد. گاهی به مردی گفته می شود: سگ، خر، گاو، شکر، تلخ و شیر؛ تمام اینها خلاف حالت های مرد است و این نام ها به معناهایی که برای آن ها نهاده شده به کار نرفته است؛ چون انسان نه شیر و نه سگ است. این را خوب دریاب، خدایت مورد رحمتش قرار دهد.

خدا هم که دانا نامیده شده به واسطۀ علم پدیدآمده ای نیست که چیزها را به آن بداند و بر نگهداری امر آینده اش و اندیشه در آنچه آفریند و تباه کند آنچه را از آفریدگانش نابود کرده، کمک بخواهد که اگر این علم نزدش حاضر نبود و از او غیبت کرده بود، نادان و ناتوان می شد؛ هم چنان که اگر می بینیم دانشمندان آفریدگان، دانشمند (عالم) نامیده می شوند به جهت دانش پدیدآمدۀ آنها است؛ چرا که پیش از آن نادان بودند و چه بسا دانش به وسیله چیزهایی از آنها جدا شود و به نادانی برگردند؛ ولی این که خداوند، عالم نامیده شد؛ چون به چیزی نادان نیست، پس آفریدگار و آفریده در نام عالم شریک شدند و همان طور که دانستی، معنا مختلف بود.

پروردگار ما شنوا نامیده شد نه این که دارای سوراخ گوش است که با آن صدا را می شنود و با آن چیزی نبیند؛ مانند سوراخ گوش ما که با آن می شنویم، ولی توانایی دیدن با آن را نداریم؛ ولی خدا خود خبر داده که هیچ آوازی بر او پوشیده نیست و این طبق آنچه ما خود را شنوا می نامیم، نیست؛ پس او هم در نام شنیدن با ما شریک است؛ ولی معنا متفاوت می باشد. هم چنین دیدن او با سوراخ چشم نیست، چنان که ما با سوراخ چشم ببینیم و از آن استفاده دیگری نکنیم؛ ولی خداوند بینا است و به هرچیز که بتوان نگاه کرد، نادان نیست؛ پس در نام بینایی با هم هستیم و معنا متفاوت است.

او برپا (قائم) است نه به این معنا که راست ایستاده و سنگینی روی ساق پا انداخته است، همان طور که چیزها ایستند، بلکه معنایش این است که خدا

ص :٢6٣

القائم بأمرنا فلان و اللّه هو القائم علی کلّ نفس بما کسبت و القائم أیضا فی کلام النّاس: الباقی و القائم أیضا یخبر عن الکفایه کقولک للرّجل: قم بأمر بنی فلان أی اکفهم و القائم منّا قائم علی ساق، فقد جمعنا الاسم و لم نجمع المعنی؛ و أمّا اللّطیف فلیس علی قلّه و قضافه و صغر و لکن ذلک علی النّفاذ فی الأشیاء و الامتناع من أن یدرک، کقولک للرّجل: لطف عنّی هذا الأمر و لطف فلان فی مذهبه و قوله یخبرک أنّه غمض فیه العقل وفات الطّلب و عاد متعمّقا متلطّفا لا یدرکه الوهم فکذلک لطف اللّه تبارک و تعالی عن أن یدرک بحدّ أو یحدّ بوصف و اللّطافه منّا: الصّغر و القلّه، فقد جمعنا الاسم و اختلف المعنی و أمّا الخبیر فالّذی لا یعزب عنه شیء و لا یفوته لیس للتّجربه و لا للاعتبار بالأشیاء فعند التّجربه و الاعتبار علمان و لولاهما ما علم لأنّ من کان کذلک کان جاهلا و اللّه لم یزل خبیرا بما یخلق و الخبیر من النّاس المستخبر عن جهل المتعلّم، فقد جمعنا الاسم و اختلف المعنی و أمّا الظّاهر فلیس من أجل أنّه علا الأشیاء برکوب فوقها و قعود علیها و تسنّم لذراها و لکن ذلک لقهره و لغلبته الأشیاء و قدرته علیها کقول الرّجل: ظهرت علی أعدائی و أظهرنی اللّه علی خصمی یخبر عن الفلج و الغلبه، فهکذا ظهور اللّه علی الأشیاء و وجه آخر أنّه الظّاهر لمن أراده و لا یخفی علیه شیء و أنّه مدبّر لکلّ ما برأفأیّ ظاهر أظهر و أوضح من اللّه تبارک و تعالی، لأنّک لا تعدم صنعته حیثما توجّهت و فیک من آثاره ما یغنیک و الظّاهر منّا البارز بنفسه و المعلوم بحدّه، فقد جمعنا الاسم و لم یجمعنا المعنی و أمّا الباطن فلیس علی معنی الاستبطان للأشیاء بأن یغور فیها و لکن ذلک منه علی استبطانه للأشیاء علما و حفظا و تدبیرا، کقول القائل: أبطنته یعنی خبّرته و علمت مکتوم سرّه و الباطن منّا الغائب فی

ص :٢64

نگه دار است؛ مانند کسی که گوید فلانی قائم به امر ماست و خداوند بر هرجانی نسبت به آنچه انجام داده اند، قائم (نگه دارنده) است و نیز قائم در زبان مردم به معنای «باقی» می باشد و معنای «سرپرستی» هم می دهد؛ مانند سخن کسی که گوید: به امر فرزندان فلانی قیام کن؛ یعنی رسیدگی و سرپرستی آنان را به عهده بگیر و قائم از ما کسی است که روی ساق پا ایستاده است، پس در نام یکی و در معنا مختلف شدیم.

اما لطیف بودن به معنای کمی، نازکی و خردی نیست، بلکه به معنای باریک بینی و نفوذ در چیزها و درک نشدن اوست؛ مانند این که به مردی گویی: این امر از من لطیف شد و فلانی در راه و روش و گفتارش لطیف است، به او خبر می دهی که خرد در آن درمانده و طلب آن از دست رفته و طوری ژرف و بارک گشته است که اندیشه درکش نکند و هم چنین خداوند فرخنده و فرازمند از این جهت لطیف است که با اندک، درک و با وصف، محدود نشود و لطافت ما به معنای خردی و کمی است، پس در نام شریک او شدیم و در معنا غیر او هستیم.

امّا آگاه و خبره کسی است که چیزی بر او پوشیده نیست و از دستش نرفته است. (آگاه بودن خدا) رای آزمایش و عبرت گرفتن از چیزها نیست که اگر آزمایش و عبرت باشند، بداند و اگر نباشند، نداند؛ زیرا کسی که چنین باشد نادان است؛ ولی خداوند همیشه به آفریدگانش آگاه است و آگاه از دیدگاه مردم کسی است که می خواهد اطلاعاتی از سطح نادانی دانش آموخته به دست آورد. پس در نام شریک او شدیم و در معنا غیر او هستیم.

امّا نمایان بودن خدا از آن جهت نیست که روی چیزها برآمده و سوار شده و بر آنها نشسته و بر فراز کنگره آن برآمده باشد، بلکه به سبب چیرگی، تسلط و تواناییش بر چیزهاست؛ مانند کسی که گوید: «بر دشمنانم نمایان شدم و خدا مرا بر دشمنم نمایان ساخت» که این نمایان از پیروزی و غلبه خبر می دهد. هم چنین است نمایان شدن خداوند بر چیزها. معنای دیگر این است که برای کسی که او را بخواهد، نمایان و آشکار است و چیزی بر او پوشیده نیست و اوست تدبیرگر هر چیز که آفریده است، پس کدام آشکاری از خداوند فرخنده و فرازمند نمایان تر و روشن تر است؛ زیرا هرسو که بنگری، ساختۀ او موجود است و (حتی) در وجود خودت از آثار او به حدّ کافی وجود دارد؛ ولی نمایان و آشکار بودن ما آن است که خود شخص آشکار و اندازه اش معین باشد، پس در نام شریک او شدیم و در معنا غیر او هستیم.

اما نهان بودن به معنای درون چیزها بودن نیست که به درون آنها رود، بلکه به این معناست که علم و نگه داری و تدبیرش به درون چیزها راه دارد؛ چنان که کسی گوید: ابطنته؛ یعنی خوب آگاه شدم و راز پنهانی او را فهمیدم

ص :٢65

الشّیء المستتر و قد جمعنا الاسم و اختلف المعنی و أمّا القاهر فلیس علی معنی علاج و نصب و احتیال و مداراه و مکر، کما یقهر العباد بعضهم بعضا و المقهور منهم یعود قاهرا و القاهر یعود مقهورا و لکن ذلک من اللّه تبارک و تعالی علی أنّ جمیع ما خلق ملبّس به الذّلّ لفاعله و قلّه الامتناع لما أراد به لم یخرج منه طرفه عین أن یقول له: کن فیکون و القاهر منّا علی ما ذکرت و وصفت فقد جمعنا الاسم و اختلف المعنی و هکذا جمیع الأسماء و إن کنّا لم نستجمعها کلّها فقد یکتفی الاعتبار بما ألقینا إلیک و اللّه عونک و عوننا فی إرشادنا و توفیقنا.

باب تأویل الصّمد [٣٢١]١-علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الولید و لقبه شباب الصّیرفیّ، عن داود بن القاسم الجعفریّ قال:

قلت لأبی جعفر الثّانی علیه السّلام: جعلت فداک ما الصّمد؟ قال: السّیّد المصمود إلیه فی القلیل و الکثیر.

[٣٢٢]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن الحسن بن السّریّ، عن جابر بن یزید الجعفیّ قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن شیء من التّوحید؛ فقال: إنّ اللّه تبارکت أسماؤه الّتی یدعا بها و تعالی فی علوّ کنهه واحد توحّد بالتّوحید فی توحّده، ثمّ أجراه علی خلقه، فهو واحد، صمد، قدّوس، یعبده کلّ شیء و یصمد إلیه کلّ شیء و وسع کلّ شیء علما.

ص :٢66

و نهان در میان ما کسی است که در چیزی نهان و پوشیده گشته است، پس در نام شریکیم و در معنا نه.

امّا چیره گر بودن به معنای نفوذ اراده بدون حرکت، خستگی در اثر برنامه ریزی، چاره اندیشی، دشمن زدایی و نیرنگ گستری نیست؛ چنان که بعضی از بندگان بر بعضی تسلط یابند و مغلوب گشته غالب آید و غالب گشته مغلوب گردد؛ ولی مسلط بودن خداوند فرخنده و فرازمند این است که تمام آفریدگان در برابر آفریدگار لباس خواری و زبونی پوشیده اند و از آنچه خدا نسبت به آن ها اراده کند، توان سرپیچی ندارند. به اندازه چشم به هم زدنی از حکومت او که گوید:

باش، پس می باشد، بیرون نروند و چیره گر در میان ما آن گونه است که بیان و وصف کردم، پس در نام شریکیم و در معنا نه. هم چنین است تمام نام های خدا و اگر ما تمام آن ها را بیان نکردیم، برای آن که به اندازه ای که گفتیم برای پند گرفتن بسنده باشد. یاور من و تو در ره یافتگی و به دست آوردن توفیق، خداست.

باب تأویل صفت صمد

[٣٢١]١-داود قاسم جعفری گوید: به حضرت جواد علیه السّلام عرض کردم:

قربانت گردم، معنای صمد چیست؟ فرمود: سروری که در هر کم و زیاد مورد توجه قرار می گیرد.

[٣٢٢]٢-جابر یزید جعفی گوید: از امام باقر علیه السّلام مطلبی از مطالب توحید را پرسیدم، فرمود: همانا خداوندی که نام هایش که با آن ها خوانندش، فرخنده و مبارک است و در فرازمندی ذاتش برتر است؛ یکتاست و در حال یکتایی خودش به یگانه دانستن خود بی همتا بود. سپس این توحید را میان آفریدگانش جاری ساخت؛ پس او یکتا، بی نیاز و پاک است. همه چیز او را بپرستند و به سوی او نیاز برند و علم او همه چیز را در بر گرفته است.

ص :٢6٧

فهذا هو المعنی الصّحیح فی تأویل الصّمد، لا ما ذهب إلیه المشبّهه: أنّ تأویل الصّمد: المصمت الّذی لا جوف له؛ لأنّ ذلک لا یکون إلاّ من صفه الجسم و اللّه جلّ ذکره متعال عن ذلک، هو أعظم و أجلّ من أن تقع الأوهام علی صفته أو تدرک کنه عظمته و لو کان تأویل الصّمد فی صفه اللّه عزّ و جلّ المصمت، لکان مخالفا لقوله عزّ و جلّ: «لیس کمثله شیء» لأنّ ذلک من صفه الأجسام المصمته الّتی لا أجواف لها مثل الحجر و الحدید و سائر الأشیاء المصمته الّتی لا أجواف لها، تعالی اللّه عن ذلک علوّا کبیرا، فأمّا ما جاء فی الأخبار من ذلک فالعالم علیه السّلام أعلم بما قال و هذا الّذی.

قال علیه السّلام: إنّ الصّمد هو السّیّد المصمود إلیه.

هو معنی صحیح موافق لقول اللّه عزّ و جلّ: «لیس کمثله شیء» و المصمود إلیه المقصود فی اللّغه قال أبو طالب فی بعض ما کان یمدح به النّبیّ من شعره:

و بالجمره القصوی إذا صمدوا لها

یؤمّون قذفا رأسها بالجنادل

یعنی قصدوا نحوها یرمونها بالجنادل یعنی الحصی الصّغار الّتی تسمّی بالجمار و قال بعض شعراء الجاهلیّه شعرا:

ما کنت أحسب أنّ بیتا ظاهرا

للّه فی أکناف مکّه یصمد

یعنی یقصد و قال ابن الزّبرقان:

و لا رهیبه إلاّ سیّد صمد

و قال شدّاد بن معاویه فی حذیفه بن بدر.

علوته بحسام ثمّ قلت له

خذها حذیف فأنت السّیّد الصّمد

و مثل هذا کثیر و اللّه عزّ و جلّ هو السّیّد الصّمد الّذی جمیع الخلق من الجنّ و الإنس إلیه یصمدون فی الحوائج و إلیه یلجئون عند الشّدائد و منه یرجون

ص :٢6٨

(کلینی فرماید:) معنای درست در تفسیر صمد این است نه آنچه مشبّهه معتقد شده اند که صمد: توپری است که میان خالی نیست؛ زیرا توپری صفت جسم می باشد و خداوندی که یادش باشکوه است از آن برتر است. او بزرگتر و والاتر از آن است که خاطرها به وصفش رسد یا حقیقت عظمتش را دریابد و اگر تفسیر صمد به عنوان صفت خدای بزرگ و والا، توپر باشد، خلاف فرمایش خدای عزّتمند و والاست که: «چیزی مانند او نیست» ؛ چرا که توپری صفت اجسامی است که توپرند و میان خالی نیستند، مانند سنگ، آهن و چیزهای دیگر توپر و بدون میان خالی. مقام خدا از این صفت، بسیار بلند است.

اخباری که در این باره وارد شده است خود امام علیه السّلام داناتر به گفته خویش است و این که فرمود: همانا معنای صمد، سرور مورد نیاز است، معنایی درست و موافق گفته خدای عزّتمند و والا است که: «چیزی مانند او نیست» و در لغت، مصمود به معنای مقصود می باشد. ابو طالب در بعضی از اشعارش که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را ستوده، گفته است: «به جمره عقبه سوگند! زمانی که انداختن سنگ ها به سر آن را قصد نمایند» .

صمدوا لها، یعنی به سوی او متوجه گردند و سنگش زنند. جنادل، سنگ های ریزی است که جمار نامیده شود.

یکی از شاعران زمان جاهلیّت گوید: «گمان ندارم در اطراف مکه، خانه آشکاری برای خدا باشد که متوجّهش شوند.» ابن زبرقان گوید: رهیبه، جز سرور و آقای مورد نیاز نیست. (رهیبه نام مردی است و صمد، شاهد مثال می باشد که به معنای مورد توجه آمده است) .

شدّاد معاویه درباره حذیفه بن بدر گوید: «شمشیری روی سرش بلند کردم و گفتم: ای حذیفه! آن را بگیر که تویی مهتر مورد توجه واقع شده.» مانند این مثال ها زیاد است و خداوند عزّتمند و والا سرور مورد نیازی است که تمام آفریدگان از جنّ و انسان در نیازها آهنگ او کنند و در گرفتاری ها به او پناه آوردند و از او امید گشایش استمرار نعمت داشته باشند تا آن گرفتاری و سختی ها را از آنان برطرف نماید. [پاسخ آیت اللّه حسن زاده آملی به مرحوم کلینی دربارۀ معنای صمد: «هزار و یک کلمه 5/١٩6»]

ص :٢6٩

الرّخاء و دوام النّعماء لیدفع عنهم الشّدائد.

باب الحرکه و الانتقال [٣٢٣]١-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن إسماعیل البرمکیّ، عن علیّ بن عبّاس الخراذینیّ، عن الحسن بن راشد، عن یعقوب بن جعفر الجعفریّ، عن أبی إبراهیم علیه السّلام قال:

ذکر عنده قوم یزعمون أنّ اللّه تبارک و تعالی ینزل إلی السّماء الدّنیا، فقال:

إنّ اللّه لا ینزل و لا یحتاج إلی أن ینزل، إنّما منظره فی القرب و البعد سواء، لم یبعد منه قریب و لم یقرب منه بعید و لم یحتج إلی شیء بل یحتاج إلیه و هو ذو الطّول، لا إله إلاّ هو العزیز الحکیم، أمّا قول الواصفین: إنّه ینزل تبارک و تعالی فإنّما یقول ذلک من ینسبه إلی نقص أو زیاده و کلّ متحرّک محتاج إلی من یحرّکه أو یتحرّک به، فمن ظنّ باللّه الظّنون هلک، فاحذروا فی صفاته من أن تقفوا له علی حدّ تحدّونه بنقص أو زیاده أو تحریک أو تحرّک أو زوال أو استنزال أو نهوض أو قعود فإنّ اللّه جلّ و عزّ عن صفه الواصفین و نعت النّاعتین و توهّم المتوهّمین؛ و توکّل علی العزیز الرّحیم الّذی یراک حین تقوم و تقلّبک فی السّاجدین.

[٣٢4]٢-و عنه رفعه، عن الحسن بن راشد، عن یعقوب بن جعفر، عن أبی إبراهیم علیه السّلام أنّه قال:

لا أقول: إنّه قائم فأزیله عن مکانه و لا أحدّه بمکان یکون فیه و لا أحدّه أن یتحرّک فی شیء من الأرکان و الجوارح و لا أحدّه بلفظ شقّ فم و لکن کما قال [اللّه]تبارک و تعالی: کن فیکون بمشیئته من غیر تردّد فی نفس، صمدا فردا،

ص :٢٧٠

بابی دربارۀ حرکت و انتقال

[٣٢٣]١-جعفری گوید: در خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام گفته شد:

مردمی عقیده دارند که خدای فرخنده و فرازمند به آسمان دنیا فرود آید.

حضرت فرمود: همانا خداوند فرود نیاید و از فرود آمدن بی نیاز است (زیرا) دیدگاه او نسبت به نزدیک و دور یکسان است. هیچ نزدیکی از او دور و هیچ دوری به او نزدیک نیست. او به چیزی نیاز ندارد، بلکه نیاز همه به اوست و او عطاکننده است. شایستۀ پرستش جز خدای پیروزمند و سنجیده کار نیست.

امّا گفتۀ وصف کنندگانی که گویند: خدای فرخنده و فرازمند فرود آید (درست نیست) و این سخن را کسی گوید که خدا را به کاهش و افزایش نسبت دهد؛ افزون بر آن، هر حرکت کننده ای به محرّک و وسیله حرکت نیاز دارد، پس کسی که این گمان ها را به خدا برد، هلاک گردد. بپرهیزیید از این که درباره صفات خدا در حدّ معینی توقّف نمایید و او را به کاهش یا افزایش یا تحریک و تحرّک یا انتقال یا فرود آمدن یا برخاستن یا نشستن محدود سازید؛ پس همانا خداوند از وصف توصیف کنندگان و ستایش ستایش کنندگان و تخیّل خیال پردازان، والا و گرامی است و بر خدای عزیز و مهربانی توکل کن که تو را هنگام ایستادن و گشتنت میان سجده کنان می بیند.

[٣٢4]٢-امام کاظم علیه السّلام فرمود: این که گویم: خدا برپاست، نه این که او را از جایش جدا سازم و او را به مکان معینی که در آن باشد، محدود نکنم و به حرکت اعضا و جوارح محدودش نسازم و به تلفّظ از شکاف دهان محدود ننمایم؛ ولی چنان گویم که خدای فرخنده و فرازمند فرمود: باش، پس با خواستش وجود یابد بدون تردید در دل. او بی نیاز است و یگانه

ص :٢٧١

لم یحتج إلی شریک یذکر له ملکه و لا یفتح له أبواب علمه.

[٣٢5]٣-و عنه، عن محمّد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن إسماعیل، عن داود بن عبد اللّه، عن عمرو بن محمّد، عن عیسی بن یونس قال:

قال ابن أبی العوجاء لأبی عبد اللّه علیه السّلام فی بعض ما کان یحاوره: ذکرت اللّه فأحلت علی غائب، فقال أبو عبد اللّه: ویلک کیف یکون غائبا من هو مع خلقه شاهد و إلیهم أقرب من حبل الورید، یسمع کلامهم و یری أشخاصهم و یعلم أسرارهم، فقال ابن أبی العوجاء: أ هو فی کلّ مکان ألیس إذا کان فی السّماء کیف یکون فی الأرض و إذا کان فی الأرض کیف یکون فی السّماء؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّما وصفت المخلوق الّذی إذا انتقل عن مکان اشتغل به مکان و خلا منه مکان فلا یدری فی المکان الّذی صار إلیه ما یحدث فی المکان الّذی کان فیه فأمّا اللّه العظیم الشّأن الملک الدّیّان فلا یخلو منه مکان و لا یشتغل به مکان و لا یکون إلی مکان أقرب منه إلی مکان.

[٣٢6]4-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی قال:

کتبت إلی أبی الحسن علیّ بن محمّد علیه السّلام: جعلنی اللّه فداک یا سیّدی! قد روی لنا: أنّ اللّه فی موضع دون موضع علی العرش استوی و أنّه ینزل کلّ لیله فی النّصف الأخیر من اللّیل إلی السّماء الدّنیا و روی: أنّه ینزل عشیّه عرفه ثمّ یرجع إلی موضعه، فقال بعض موالیک فی ذلک: إذا کان فی موضع دون موضع، فقد یلاقیه الهواء و یتکنّف علیه و الهواء جسم رقیق یتکنّف علی کلّ شیء بقدره، فکیف یتکنّف علیه جلّ ثناؤه علی هذا المثال؟ فوقّع علیه السّلام: علم ذلک عنده و هو المقدّر له بما هو أحسن تقدیرا و اعلم أنّه إذا کان فی السّماء الدّنیا فهو کما هو علی العرش و الأشیاء کلّها له سواء علما و قدره و ملکا و إحاطه.

ص :٢٧٢

و به شریکی نیاز ندارد که امور سلطنتش را یادآور شود و درهای دانشش را به رویش گشاید.

[٣٢5]٣-عیسای یونس گوید: ابن ابی العوجاء در ضمن بحثهایی که با امام صادق علیه السّلام داشت به آن حضرت عرض کرد: شما نام خدا را بردید و به ناپیدایی حواله دادید. حضرت فرمود: وای بر تو! چگونه ناپیداست کسی که نزد آفریدگانش حاضر است و از رگ گردن به ایشان نزدیک تر است. سخنان شان را می شنود کالبدشان را می بیند و رازهایشان را می داند. ابن ابی العوجاء گفت: آیا او در همه جا هست؟ وقتی در آسمان است، چگونه در زمین باشد و هنگامی که در زمین است، چگونه در آسمان باشد؟ حضرت فرمود: آفریده ای را توصیف کردی که وقتی از جایی برود، جایی او را دربر گیرد و جایی از او خالی ماند و در جایی که آمد از جایی که بوده و آنچه پدید می آید، بی خبر باشد؛ ولی خداوند والامقام و سلطان جزابخش، هیچ جا از او تهی نیست و هیچ جا او را در بر نگیرد و به جایی نزدیک تر از جای دیگر نیست.

[٣٢6]4-محمّد عیسی گوید: به حضرت امام علی النقی علیه السّلام نوشتم: ای آقای من، خداوند مرا قربانت گرداند؛ برای ما روایت کرده اند که: همانا خداوند در جای معینی از عرش قرار دارد و در نیمۀ آخر هرشب به آسمان دنیا فرود می آید و (نیز) روایت شده است که: خدا در شب عرفه فرود می آید و سپس به جای خود برمی گردد.

یکی از دوستان شما در این باره گوید: اگر خدا در جای معینی باشد در مجاورت هوا قرار گیرد، در حالی که هوا جسم دقیقی است که هرچیز را به اندازه خودش فراگیرد، پس چگونه در این صورت هوا به خدا احاطه پیدا می کند؟

حضرت نوشت: خدا خود آن را می داند و اوست که نیکوتر آن را اندازه گیری کند. بدان که او اگر در آسمان دنیا باشد، هم چنان در عرش است و علم و توانایی و سلطنت و احاطه اش بر همه چیز یکسان است.

ص :٢٧٣

و عنه، عن محمّد بن جعفر الکوفیّ، عن محمّد بن عیسی مثله

فی قوله تعالی: مٰا یَکُونُ مِنْ نَجْویٰ ثَلاٰثَهٍ إِلاّٰ هُوَ رٰابِعُهُمْ.

[٣٢٧]5-عنه، عن عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن یعقوب بن یزید، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالی: «مٰا یَکُونُ مِنْ نَجْویٰ ثَلاٰثَهٍ إِلاّٰ هُوَ رٰابِعُهُمْ وَ لاٰ خَمْسَهٍ إِلاّٰ هُوَ سٰادِسُهُمْ» فقال:

هو واحد واحدیّ الذّات؛ بائن من خلقه و بذاک وصف نفسه و هو بکلّ شیء محیط بالإشراف و الإحاطه و القدره لا یعزب عنه مثقال ذرّه فی السّماوات و لا فی الأرض و لا أصغر من ذلک و لا أکبر بالإحاطه و العلم لا بالذّات، لأنّ الأماکن محدوده تحویها حدود أربعه فإذا کان بالذّات لزمها الحوایه.

فی قوله اَلرَّحْمٰنُ عَلَی اَلْعَرْشِ اِسْتَویٰ.

[٣٢٨]6-علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن الحسن بن موسی الخشّاب، عن بعض رجاله، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه سئل عن قول اللّه عزّ و جلّ: اَلرَّحْمٰنُ عَلَی اَلْعَرْشِ اِسْتَویٰ فقال:

استوی علی کلّ شیء، فلیس شیء أقرب إلیه من شیء.

[٣٢٩]٧-و بهذا الإسناد، عن سهل، عن الحسن بن محبوب؛ عن محمّد بن مارد أنّ أبا عبد اللّه علیه السّلام سئل عن قول اللّه عزّ و جلّ: اَلرَّحْمٰنُ عَلَی اَلْعَرْشِ اِسْتَویٰ فقال:

استوی من کلّ شیء فلیس شیء أقرب إلیه من شیء.

[٣٣٠]٨-و عنه؛ عن محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن صفوان

ص :٢٧4

این روایت از طریق دیگر نیز وارد شده است.

دربارۀ فرمایش خداوند که فرمود: «هیچ گفتگوی محرمانه ای میان سه تن نیست مگر اینکه خدا چهارمین آنهاست» .

[٣٢٧]5-امام صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خداوند که «هیچ گفتگوی محرمانه ای میان سه تن نباشد، جز این که خدا چهارمین آنهاست و نه میان پنج نفر جز این که او ششمین آنهاست [سورۀ مجادله (5٨) ، آیۀ ٧]فرمود: او یکتا و ذاتش یگانه است و از آفریدگانش جدا می باشد و این گونه خود را توصیف کرده است. او به همه چیز به صورت زیر نظر داشتن، فراگرفتن و توانایی احاطه دارد.

هم وزن ذره ای، نه در زمین و نه در آسمان ها از علم او پنهان نیست و نه کوچکتر و نه بزرگتر از آن چیزی نیست. از نظر احاطه و علم و نه از نظر ذات و حقیقت؛ زیرا اماکن محدودند که چهار حدّ آنها را در بر دارد و اگر از نظر ذات و حقیقت باشد بایست که در بر گرفته شود.

«دربارۀ فرمایش خداوند: خدای مهربان بر عرش استوا دارد»

[٣٢٨]6-از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ گفته خدا که «خدای مهربان بر عرش استوا دارد» [سورۀ طه (٢٠) ، آیۀ 5]پرسیدند، حضرت فرمود: او بر همه چیز مسلط است و چیزی به او از چیز دیگر نزدیک تر نیست.

[٣٢٩]٧-از امام صادق علیه السّلام دربارۀ گفتۀ خدا که «خدای مهربان بر عرش استوا دارد» پرسیدند، فرمود: نسبت به همه چیز برابر است و چیزی از چیز دیگر به او نزدیک تر نیست.

[٣٣٠]٨-عبد الرحمن بن حجّاج گوید: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش

ص :٢٧5

بن یحیی، عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تعالی: اَلرَّحْمٰنُ عَلَی اَلْعَرْشِ اِسْتَویٰ فقال استوی فی کلّ شیء فلیس شیء أقرب إلیه من شیء، لم یبعد منه بعید و لم یقرب منه قریب، استوی فی کلّ شیء.

[٣٣١]٩-و عنه؛ عن محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن عاصم بن حمید، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من زعم أنّ اللّه من شیء أو فی شیء أو علی شیء فقد کفر، قلت فسّر لی، قال: أعنی بالحوایه من الشّیء له أو بإمساک له أو من شیء سبقه و فی روایه أخری: من زعم أنّ اللّه من شیء فقد جعله محدثا و من زعم أنّه فی شیء فقد جعله محصورا و من زعم أنّه علی شیء فقد جعله محمولا.

فی قوله تعالی: وَ هُوَ اَلَّذِی فِی اَلسَّمٰاءِ إِلٰهٌ وَ فِی اَلْأَرْضِ إِلٰهٌ.

[٣٣٢]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن الحکم قال: قال أبو شاکر الدّیصانیّ:

إنّ فی القرآن آیه هی قولنا، قلت: ما هی؟ فقال: «وَ هُوَ اَلَّذِی فِی اَلسَّمٰاءِ إِلٰهٌ وَ فِی اَلْأَرْضِ إِلٰهٌ» فلم أدر بما أجیبه فحججت فخبّرت أبا عبد اللّه علیه السّلام فقال: هذا کلام زندیق خبیث إذا رجعت إلیه فقل له: ما اسمک بالکوفه؟ فإنّه یقول: فلان فقل له: ما اسمک بالبصره؟ فإنّه یقول: فلان، فقل: کذلک اللّه ربّنا فی السّماء إله و فی الأرض إله و فی البحار إله و فی القفار إله و فی کلّ مکان إله، قال:

فقدمت فأتیت أبا شاکر فأخبرته، فقال: هذه نقلت من الحجاز.

ص :٢٧6

خدای فرازمند که «خدای مهربان بر عرش استوا دارد» پرسیدم: فرمود: او در همه چیز برابر است. چیزی به او از چیز دیگر نزدیک تر نیست. هیچ دوری از او دور نیست و هیچ نزدیکی به او نزدیک نیست. نسبت به همه چیز برابر است.

[٣٣١]٩-امام صادق علیه السّلام فرمود: هرکس معتقد شود که خداوند از چیزی یا در چیزی یا روی چیزی قرار گرفته، کافر است. عرض کردم: برایم توضیح دهید.

فرمود: مقصودم این است که چیزی او را فراگیرد یا او را نگه دارد یا چیزی بر او پیشی گیرد.

در روایت دیگر آمده است: هرکه گمان کند خداوند از چیزی است، او را پدیده قرار داده است و هرکه گمان کند او در چیزی است، او را به حصار درآورده است و هرکس بپندارد که او روی چیزی است، او را قابل حمل قرار داده است.

دربارۀ فرمایش خدای برتر که «اوست که در آسمان معبود و در زمین معبود است.»

[٣٣٢]١٠-هشام حکم گوید: ابو شاکر دیصانی گفت: در قرآن آیه ای است که گفتۀ ما را می رساند. گفتم: آن چیست؟ گفت: «اوست که در آسمان معبود و در زمین معبود است.» [سورۀ زخرف (4٣) ، آیۀ ٨4](هشام گوید) من ندانستم که چطور پاسخش گویم و مغلوب شدم [سپس به حجّ رفتم]و به امام صادق علیه السّلام گزارش آن را دادم. حضرت فرمود: این سخن زندیق پلید است. وقتی به سویش بازگشتی به او بگو: نام تو در کوفه چیست؟ او می گوید: فلان؛ سپس بگو: نام تو در بصره چیست؟ او گوید: همان فلان. آن گاه بگو: هم چنین است خداوند و پروردگار ما که در آسمان معبود و در زمین معبود است و در دریاها معبود و در بیابان معبود و در همه جا معبود است. هشام گوید: من بازگشتم و این پاسخ را به ابو شاکر گفتم. او گفت: این پاسخ دستاورد حجاز است!

ص :٢٧٧

باب العرش و الکرسیّ [٣٣٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ رفعه قال:

سأل الجاثلیق أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال: أخبرنی عن اللّه عزّ و جلّ یحمل العرش أم العرش یحمله؟ فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام: اللّه عزّ و جلّ حامل العرش و السّماوات و الأرض و ما فیهما و ما بینهما و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَللّٰهَ یُمْسِکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ أَنْ تَزُولاٰ وَ لَئِنْ زٰالَتٰا إِنْ أَمْسَکَهُمٰا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کٰانَ حَلِیماً غَفُوراً، قال: فأخبرنی عن قوله: وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمٰانِیَهٌ فکیف قال ذلک؟ و قلت: «إنّه یحمل العرش و السّماوات و الأرض» فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّ العرش خلقه اللّه تعالی من أنوار أربعه:

نور أحمر منه احمرّت الحمره و نور أخضر منه اخضرّت الخضره و نور أصفر منه اصفرّت الصّفره و نور أبیض منه [ابیضّ]البیاض و هو العلم الّذی حمّله اللّه الحمله و ذلک نور من عظمته، فبعظمته و نوره أبصر قلوب المؤمنین و بعظمته و نوره عاداه الجاهلون و بعظمته و نوره ابتغی من فی السّماوات و الأرض من جمیع خلائقه إلیه الوسیله بالأعمال المختلفه و الأدیان المشتبهه، فکلّ محمول یحمله اللّه بنوره و عظمته و قدرته لا یستطیع لنفسه ضرّا و لا نفعا و لا موتا و لا حیاه و لا نشورا، فکلّ شیء محمول و اللّه تبارک و تعالی الممسک لهما أن تزولا و المحیط بهما من شیء و هو حیاه کلّ شیء و نور کلّ شیء سبحانه و تعالی عمّا یقولون علوّا کبیرا. قال له: فأخبرنی عن اللّه عزّ و جلّ أین هو؟ فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام: هو هاهنا و هاهنا و فوق و تحت و محیط بنا و معنا و هو قوله: «مٰا یَکُونُ مِنْ نَجْویٰ ثَلاٰثَهٍ إِلاّٰ هُوَ رٰابِعُهُمْ وَ لاٰ خَمْسَهٍ إِلاّٰ هُوَ سٰادِسُهُمْ وَ لاٰ أَدْنیٰ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْثَرَ إِلاّٰ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مٰا کٰانُوا» فالکرسیّ

ص :٢٧٨

بابی دربارۀ عرش و کرسی

[٣٣٣]١-جاثلیق از امیر مؤمنان علیه السّلام پرسید: به من بگو آیا خداوند عزّتمند و والا عرش را حمل می کند یا عرش او را؟ حضرت فرمود: خدای عزّتمند و والا حاصل عرش، آسمان ها، زمین و آنچه در آنها و میان آنهاست، می باشد و این فرمایش خداوند بزرگ و شکوهمند است که: «همانا خداوند، آسمان ها و زمین را نگاه می دارد تا نیفتند و اگر بیفتند بعد از او هیچ کس آن ها را نگاه نمی دارد، اوست بردبار آمرزنده» [سورۀ فاطر (٣5) ، آیۀ 4١]جاثلیق گفت: پس برایم بگو چگونه خدا فرماید: «در آن روز هشت فرشته، عرش پروردگارت را بر سر خود بردارند» [سورۀ حاقه (6٩) ، آیۀ ١٧]و شما گفتید که خدا عرش و آسمان ها و زمین را حمل کند؟ امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: همانا خداوند فرازمند عرش را از چهار نور آفرید: نور سرخی که هر سرخی از آن سرخی گرفت و نور سبزی که هر سبزی از آن سبزی یافت و نور زردی که هر زردی از آن زردی گرفت و نور سفیدی که هر سفیدی از آن سفید شد و آن دانشی است که خداوند به حاملان عطا فرموده است و آن نوری از عظمت اوست، پس خداوند به سبب عظمت و نورش، دل های مؤمنان را بینا کرده و به همان سبب، نادانان با او دشمن شده و به همان سبب، تمام آفریدگان او که در آسمان ها و زمین اند با کردارهای گوناگون و دین های همگون به سوی او وسیله جویند، پس هر محمولی را خدا با نور، عظمت و توانایی اش بردارد و آنها بر زیان و سود و مرگ و زندگی و برخاستن از گور توانایی ندارند.

همه چیز محمول است و خداوند فرخنده و فرازمند آسمان و زمین و آنچه آن ها را فراگیرد از افتادن نگه دارد و خدا زندگی هرچیز و روشنی هرچیز است. منزّه است و پرتوی بزرگی دارد از آنچه گویند.

جاثلیق گفت: برایم بگو که خداوند بزرگ و شکوهمند کجاست؟ امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: او آنجا و آنجاست، بالا و پایین و فروگرفته ما را و همراه ماست و این فرمایش اوست: «گفتگوی محرمانه ای میان سه نفر نباشد جز این که خدا چهارمین آنهاست و نه میان پنج نفر جز این که او ششمین آنها و نه کمتر از آن و نه بیشتر باشد، جز این که هرکجا باشند خدا با آنهاست.» ؛

ص :٢٧٩

محیط بالسّماوات و الأرض و ما بینهما و ما تحت الثّری و إن تجهر بالقول فإنّه یعلم السّرّ و أخفی و ذلک قوله تعالی: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ لاٰ یَؤُدُهُ حِفْظُهُمٰا وَ هُوَ اَلْعَلِیُّ اَلْعَظِیمُ» فالّذین یحملون العرش هم العلماء الّذین حمّلهم اللّه علمه و لیس یخرج عن هذه الأربعه شیء خلق اللّه فی ملکوته الّذی أراه اللّه أصفیاءه و أراه خلیله علیه السّلام فقال: وَ کَذٰلِکَ نُرِی إِبْرٰاهِیمَ مَلَکُوتَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ اَلْمُوقِنِینَ و کیف یحمل حمله العرش اللّه و بحیاته حییت قلوبهم و بنوره اهتدوا إلی معرفته.

[٣٣4]٢-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی قال:

سألنی أبو قرّه المحدّث أن أدخله علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فاستأذنته فأذن لی، فدخل فسأله عن الحلال و الحرام ثمّ قال له: أ فتقرّ أنّ اللّه محمول؟ فقال أبو الحسن علیه السّلام: کلّ محمول مفعول به مضاف إلی غیره محتاج و المحمول اسم نقص فی اللّفظ و الحامل فاعل و هو فی اللّفظ مدحه و کذلک قول القائل:

فوق و تحت و أعلی و أسفل و قد قال اللّه: «وَ لِلّٰهِ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنیٰ فَادْعُوهُ بِهٰا» و لم یقل فی کتبه: إنّه المحمول بل قال: إنّه الحامل فی البرّ و البحر و الممسک السّماوات و الأرض أن تزولا و المحمول ما سوی اللّه و لم یسمع أحد آمن باللّه و عظمته قطّ قال فی دعائه: یا محمول، قال أبو قرّه: فإنّه قال: «وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمٰانِیَهٌ» و قال: «الّذین یحملون العرش» فقال أبو الحسن علیه السّلام: العرش لیس هو اللّه و العرش اسم علم و قدره و عرش فیه کلّ شیء، ثمّ أضاف الحمل إلی غیره، خلق من خلقه؛ لأنّه استعبد خلقه بحمل عرشه و هم حمله علمه و خلقا یسبّحون حول عرشه و هم یعملون بعلمه

ص :٢٨٠

بنابراین کرسی به آسمان ها و زمین و میان آنها و زیر خاک احاطه دارد و اگر با صدای بلند بگویی، او راز و پنهانت را می داند و همین، معنای سخن خدای برتر است: «کرسی او آسمان ها و زمین را در بر گرفته و نگهداری آنها بر او دشوار نیست و اوست والای بزرگ» . [سورۀ بقره (٢) ، آیۀ ٢55]

پس آنانی که عرش را حمل کنند، دانشمندانی هستند که خدا علمش را به آن ها ارزانی داشته است و آنچه خداوند در ملکوتش آفریده و به برگزیدگانش و خلیلش ابراهیم علیه السّلام نشان داده از این چهار نور بیرون نیست که فرمود: «و این گونه، ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از اهل یقین باشد» [سورۀ انعام، آیۀ ٧5]و چگونه حاملان عرش، خدا را بردارند با آن که به سبب زندگی او دل های ایشان زنده گشته و با نور او به شناختش راهنمایی شده اند.

[٣٣4]٢-صفوان یحیی گوید: ابو قرّۀ محدّث از من خواست که او را خدمت امام رضا علیه السّلام ببرم. از حضرت اجازه خواستم و ایشان به من اجازه داد. ابو قرّه خدمت امام رسید و از مسائل حلال و حرام پرسید، سپس عرض کرد: شما قبول دارید که خداوند حمل شدنی است؟ حضرت فرمود: هر حمل شدنی، کاری بر او واقع شده که به دیگری نسبت دارد و نیازمند است و محمول، اسمی است که در تعبیر بر کمبود دلالت دارد و حامل، انجام دهنده می باشد که در تعبیر بر مدح دلالت دارد و چنین است سخن آن که گوید: زبر و زیر و بالا و پایین (که زبر و بالا بر مدح و زیر و پایین بر کمبود دلالت دارد) و خداوند فرموده است: «و خدا را نام های نیکوست، پس او را با آنها بخوانید» [سورۀ اعراف، آیۀ ١٨٠]

و در کتاب های آسمانی اش نفرموده است که او محمول است، بلکه گفته است: همانا او در خشکی و دریا بردارنده و نگه دار آسمان ها و زمین از افتادن است و جز خدا محمول است و هیچ گاه از کسی که به خدا و عظمتش ایمان دارد، شنیده نشده است که در دعای خود گوید: ای محمول. ابو قرّه گفت: خدا خود گوید: «در آن روز، عرش پروردگارت را هشت فرشته در بالایشان بردارند» و نیز فرماید: «آنانی که عرش را حمل کنند» . حضرت رضا علیه السّلام فرمود: عرش که خدا نیست. عرش تعبیر از علم و توانایی است که همه چیز در آن است، سپس کار حمل را به غیر خود، که آفریده ای از آفریدگانش باشد، نسبت داده است؛ بدان جهت که از آفریده اش به سبب برداشتن عرشش عبادت خواسته است و آنان بردارندگان علم خداوند و آفریده ای هستند که گرد عرشش تسبیح گویند و با علم او کار کنند و فرشتگانی هستند که کردارهای بندگانش را نویسند

ص :٢٨١

و ملائکه یکتبون أعمال عباده و استعبد أهل الأرض بالطّواف حول بیته و اللّه علی العرش استوی کما قال: و العرش و من یحمله؛ و من حول العرش؛ و اللّه الحامل لهم؛ الحافظ لهم، الممسک القائم علی کلّ نفس و فوق کلّ شیء و علی کلّ شیء و لا یقال: محمول و لا أسفل قولا مفردا لا یوصل بشیء فیفسد اللّفظ و المعنی؛ قال أبو قرّه فتکذّب بالرّوایه الّتی جاءت أنّ اللّه إذا غضب إنّما یعرف غضبه أنّ الملائکه الّذین یحملون العرش یجدون ثقله علی کواهلهم، فیخرّون سجّدا؛ فإذا ذهب الغضب خفّ و رجعوا إلی مواقفهم؟ فقال أبو الحسن علیه السّلام:

أخبرنی عن اللّه تبارک و تعالی منذ لعن إبلیس إلی یومک هذا هو غضبان علیه؛ فمتی رضی؟ و هو فی صفتک لم یزل غضبان علیه و علی أولیائه و علی أتباعه کیف تجترئ أن تصف ربّک بالتّغییر من حال إلی حال و أنّه یجری علیه ما یجری علی المخلوقین! سبحانه و تعالی؛ لم یزل مع الزّائلین و لم یتغیّر مع لمتغیّرین و لم یتبدّل مع المتبدّلین و من دونه فی یده و تدبیره و کلّهم إلیه محتاج و هو غنیّ عمّن سواه.

[٣٣5]٣-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن الفضیل بن یسار قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه جلّ و عزّ: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ» فقال: یا فضیل! کلّ شیء فی الکرسیّ، السّماوات و الأرض و کلّ شیء فی الکرسیّ.

[٣٣6]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحجّال، عن ثعلبه بن میمون، عن زراره بن أعین قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه جلّ و عزّ: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ اَلسَّمٰاوٰاتِ

ص :٢٨٢

و از اهل زمین به سبب طواف گرد خانه اش عبادت خواسته است و خداوند بر عرش تسلّط و استیلاء دارد، چنان چه فرمود.

عرش و بردارندگانش و آنها که گردش باشند، خداوند حمل کنندۀ آنها و نگه دارنده آنهاست؛ نگه دارنده و برپادارنده هر جان و بالای هرچیز و روی هرچیز می باشد و (نسبت به خدا) واژۀ محمول (برداشته شده) و اسفل (پایین) به تنهایی بدون این که به چیز (واژه) دیگری بچسبد، نباید گفت تا لفظ و معنا تباه شود (مثلا می توان گفت: عرش خدا محمول است یا زمین خدا پایین آسمان است) .

ابو قرّه گفت: پس آن روایت را دروغ می شمارید که می گوید: وقتی خداوند خشم کند، فرشتگانی که عرش را حمل می کنند از سنگینی آن بر دوش خود، خشم او را دریابند و به سجده افتند و وقتی خشم خدا فروکش کند، دوش آنها سبک شود و به جایگاه خویش برگردند؟ حضرت فرمود: برایم بگو از زمانی که خدا شیطان را لعنت کرده و بر او خشمگین شده است تا امروز کی از او خشنود گشته است؟ در حالی که طبق بیان تو که خدا همیشه بر شیطان و دوستان او خشمگین است (باید از آن زمان تا حال، بردارندگان عرش در سجده باشند) چگونه جرأت می کنی پروردگارت را به دگرگونی از حالتی به حالتی نسبت دهی و بگویی آنچه بر آفریده رخ می دهد بر او هم رخ می دهد. او منزّه و والاست. با نابودشوندگان، از بین نرود و با دگرگون شدگان، دگرگون نشود و با عوض شوندگان، عوض نشود و هرچیز جز اوست، در دست او و زیر تدبیر اوست و همگی به او نیازمند و او از غیر خودش بی نیاز است.

[٣٣5]٣-فضیل یسار گوید: از امام صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای بزرگ و شکوهمند که «کرسیّ خدا آسمان ها و زمین را در بر دارد» پرسیدم، فرمود: ای فضیل! همه چیز در کرسی است. آسمان و زمین و همه چیز در کرسی است.

[٣٣6]4-زراره گوید: از امام صادق علیه السّلام دربارۀ سخن خدای عزّتمند و والا که «کرسی خدا آسمان ها و زمین را در بر دارد» ، پرسیدم که آیا آسمان ها و زمین کرسی را در بر دارند یا کرسی، آسمان ها و زمین را در بر دارد؟ فرمود:

ص :٢٨٣

وَ اَلْأَرْضَ» السّماوات و الأرض وسعن الکرسیّ أم الکرسیّ وسع السّماوات و الأرض؛ فقال: بل الکرسیّ وسع السّماوات و الأرض و العرش و کلّ شیء وسع الکرسیّ.

[٣٣٧]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن فضاله بن أیّوب، عن عبد اللّه بن بکیر، عن زراره بن أعین قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ» السّماوات و الأرض وسعن الکرسیّ أو الکرسیّ وسع السّماوات و الأرض؟ فقال: إنّ کلّ شیء فی الکرسیّ.

[٣٣٨]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

حمله العرش و العرش: العلم ثمانیه: أربعه منّا و أربعه ممّن شاء اللّه.

[٣٣٩]٧-محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن ابن محبوب، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن داود الرّقّیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ «وَ کٰانَ عَرْشُهُ عَلَی اَلْمٰاءِ» فقال ما یقولون، قلت: یقولون: إنّ العرش کان علی الماء و الرّبّ فوقه، فقال: کذبوا، من زعم هذا فقد صیّر اللّه محمولا و وصفه بصفه المخلوق و لزمه أنّ الشّیء الّذی یحمله أقوی منه، قلت: بیّن لی جعلت فداک، فقال: إنّ اللّه حمّل دینه و علمه الماء قبل أن یکون أرض أو سماء أو جنّ أو إنس أو شمس أو قمر، فلمّا أراد اللّه أن یخلق الخلق نثرهم بین یدیه فقال لهم: من ربّکم؟ فأوّل من نطق:

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و أمیر المؤمنین علیه السّلام و الأئمّه صلوات اللّه علیهم فقالوا: أنت ربّنا، فحمّلهم العلم و الدّین؛ ثمّ قال للملائکه: هؤلاء حمله دینی و علمی و

ص :٢٨4

بلکه کرسی آسمان و زمین و عرش را در بر دارد و کرسی همه چیز را فراگیرد.

[٣٣٧]5-زراره گوید: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای بزرگ و شکوهمند که «کرسی او آسمان ها و زمین را در بر دارد» ، پرسیدم که آیا آسمان و زمین کرسی را در بر دارند یا کرسی آسمان ها و زمین را در بر دارد؟ فرمود: همانا همه چیز در کرسی گنجانده شده است.

[٣٣٨]6-امام صادق علیه السّلام فرمود: بردارندگان عرش-و عرش به معنای علم است-هشت نفرند: چهار کس از ما و چهار کس از آنهایی که خدا خواهد.

[٣٣٩]٧-داود رقّی گوید: از امام صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای بزرگ و والا که «و عرش خدا بر آب بود» پرسیدم، حضرت فرمود: در این باره چه می گویند؟ گفتم: می گویند که عرش روی آب و پروردگار بالای آن قرار دارد. فرمود: دروغ می گویند. هرکس چنین گوید، خداوند را محمول قرار داده و او را با صفت آفریدگان توصیف کرده است و لازم آید چیزی که خدا را حمل می کند، نیرومندتر از او باشد. عرض کردم: قربانت گردم؛ پس (حقیقت مطلب را) برایم بیان کنید. فرمود:

پیش از آن که زمینی یا آسمانی یا جنّ و انسانی یا خورشید و ماهی باشد، خداوند دینش و علمش را به آب ارزانی داشت؛ وقتی خدا خواست آفریدگان را پدید آورد، ایشان را در برابر خویش پراکنده ساخت و به آنها فرمود: پروردگارتان کیست؟ پس نخستین کسانی که سخن گفتند، رسول خدا، امیر مؤمنان و ائمه -درود خداوند بر آنها باد-بودند که گفتند: تویی پروردگار ما؛ آن گاه خدا به ایشان دانش و دین ارزانی کرد، سپس به فرشتگان فرمود: اینان حاملان دین و علم من

ص :٢٨5

أمنائی فی خلقی و هم المسئولون، ثمّ قال لبنی آدم: أقرّوا للّه بالرّبوبیّه و لهؤلاء النّفر بالولایه و الطّاعه، فقالوا، نعم ربّنا أقررنا، فقال اللّه للملائکه:

اشهدوا، فقالت الملائکه شهدنا علی أن لا یقولوا غدا: إنّا کنّا عن هذا غافلین.

أو یقولوا: إِنَّمٰا أَشْرَکَ آبٰاؤُنٰا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّٰا ذُرِّیَّهً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنٰا بِمٰا فَعَلَ اَلْمُبْطِلُونَ یا داود! ولایتنا مؤکّده علیهم فی المیثاق.

باب الرّوح [٣4٠]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن الأحول قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّوح الّتی فی آدم علیه السّلام، قوله: فَإِذٰا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی قال هذه روح مخلوقه و الرّوح الّتی فی عیسی مخلوقه.

[٣4١]٢-عدّه من أصحابنا؛ عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحجّال، عن ثعلبه، عن حمران قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «و روح منه» قال: هی روح اللّه مخلوقه خلقها اللّه فی آدم و عیسی.

[٣4٢]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن القاسم بن عروه، عن عبد الحمید الطّائیّ، عن محمّد بن مسلم قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» کیف هذا النّفخ؟ فقال: إنّ الرّوح متحرّک کالرّیح و إنّما سمّی روحا لأنّه اشتقّ اسمه من الرّیح و إنّما أخرجه عن لفظه الرّیح لأنّ الأرواح مجانسه للرّیح و إنّما أضافه إلی نفسه لأنّه اصطفاه علی سائر الأرواح، کما قال لبیت من البیوت:

ص :٢٨6

و امانت داران من در میان آفریدگانم و مسؤول هستند؛ سپس به فرزندان آدم فرمود: به پروردگار بودن خدا و ولایت و پیروی این اشخاص اقرار کنید. گفتند:

آری ای پروردگار ما، اقرار کردیم. آن گاه خداوند به فرشتگان فرمود: گواه باشید.

فرشتگان گفتند: گواهی دهیم. این پیمان برای آن بود که مبادا روز قیامت بگویند ما از آن آگاه نبودیم یا بگویند: «پدران ما از پیش مشرک شدند و ما هم نسل پس از آن ها بودیم. آیا ما را به خاطر آنچه باطل اندیشان انجام داده اند هلاک می کنی؟» [سورۀ اعراف (٧) ، آیۀ ١٧٣]ای داود! ولایت ما در هنگام پیمان بر ایشان تأکید شده است.

بابی دربارۀ روح

[٣4٠]١-احول گوید: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ روحی که در آدم دمیده شد، پرسیدم که خدا فرماید: «چون او را برابر ساختم و از روحم در او دمیدم» [سورۀ حجر (١5) ، آیۀ ٢٩]. حضرت فرمود: آن روح آفریده شده است و نیز روحی که در عیسی بود، آفریده شده بود.

[٣4١]٢-حمران گوید: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای بزرگ و شکوهمند که «روحی از او» پرسیدم، فرمود: آن روح آفریده شده است که خدا آن را در آدم و عیسی خلق کرد.

[٣4٢]٣-محمّد مسلم گوید: از امام صادق علیه السّلام دربارۀ سخن خدای بزرگ و والا که «و از روح خود در او دمیدم» پرسیدم که آن دمیدن چگونه بود؟ فرمود: همانا روح مانند باد در جنبش است و از آن جهت روح نامند که نامش از ریح (باد) مشتق است و چون ارواح هم جنس باد باشند، آن را از لفظ ریح بیرون آورد و آن را به خود نسبت داد؛ چرا که آن را بر ارواح دیگر برگزید؛ همان طور به خانه ای از میان همه خانه ها

ص :٢٨٧

بیتی و لرسول من الرّسل: خلیلی و أشباه ذلک و کلّ ذلک مخلوق مصنوع محدث مربوب مدبّر.

[٣4٣]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن عبد اللّه بن بحر، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن محمّد بن مسلم قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عمّا یروون أنّ اللّه خلق آدم علی صورته، فقال: هی صوره محدثه مخلوقه و اصطفاها اللّه و اختارها علی سائر الصّور المختلفه، فأضافها إلی نفسه، کما أضاف الکعبه إلی نفسه و الرّوح إلی نفسه، فقال: بیتی «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» .

باب جوامع التّوحید [٣44]١-محمّد بن أبی عبد اللّه و محمّد بن یحیی جمیعا رفعاه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام استنهض النّاس فی حرب معاویه فی المرّه الثّانیه، فلمّا حشد النّاس قام خطیبا، فقال:

الحمد للّه الواحد الأحد الصّمد المتفرّد الّذی لا من شیء کان و لا من شیء خلق ما کان قدره بان بها من الأشیاء و بانت الأشیاء منه، فلیست له صفه تنال و لا حدّ تضرب له فیه الأمثال، کلّ دون صفاته تحبیر اللّغات و ضلّ هناک تصاریف الصّفات و حار فی ملکوته عمیقات مذاهب التّفکیر و انقطع دون الرّسوخ فی علمه جوامع التّفسیر و حال دون غیبه المکنون حجب من الغیوب، تاهت فی أدنی أدانیها طامحات العقول فی لطیفات الأمور. فتبارک اللّه الّذی لا یبلغه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن و تعالی الّذی لیس له وقت معدود و لا أجل ممدود و لا نعت محدود، سبحان الّذی لیس له أوّل مبتدأ و لا غایه منتهی

ص :٢٨٨

فرمود: خانۀ من (که کعبه است) و نسبت به پیغمبری از میان پیامبران فرمود:

خلیل من و مانند اینها و همه اینها آفریده، ساخته شده، پدیدآمده، پروریده و تدبیرشده هستند.

[٣4٣]4-محمّد مسلم گوید: «از امام باقر علیه السّلام پرسیدم دربارۀ آنچه روایت کنند که: خداوند آدم را به شکل خود آفریده است.» حضرت فرمود: آن شکلی پدید آمده و آفریده شده است و خداوند آن را انتخاب کرده و بر شکل های مختلف دیگر برگزیده است، پس آن را به خود نسبت داده است؛ چنان که کعبه و روح را به خود نسبت داد و فرمود: «خانۀ من» و «و در او از روحم دمیدم» .

بابی دربارۀ کلیات توحید

[٣44]١-حضرت صادق علیه السّلام فرماید: امیر مؤمنان علیه السّلام برای مرتبۀ دوم، مردم را به جنگ با معاویه برانگیخت. وقتی مردم جمع شدند، برخاست و فرمود:

ستایش خدای را که یکتا و یگانه و بی نیاز و تنهاست که بود او از چیزی نیست و آفرینشش از چیزی نبوده است. فقط با نیرویی آفریده که به سبب آن از همه چیز جدا شده و همه چیز از او جدا گشته است. نه برای او صفتی که بدان بتوان رسید، باشد و نه حدّی که برای آن مثال بتوان آورد.

آرایش لغت ها از توصیف او درمانده و ستودن های گوناگون در آنجا سرگردانند. راه های ژرف اندیشه نسبت به ملکوت او حیران است و تفسیرهای کامل از نفوذ در علمش ناتوان است. پرده های ناپیدا در حقیقت پنهانش حایل شده و خردهای تندرو و تیزبین نسبت به مطالب دقیق در پایین ترین مراتب حضرتش گم گشته اند.

فرخنده و برتر است خدایی که اندیشه های ژرف نگر به کنه شناخت او نرسد و حدس زیرکی ها حقیقت او را درنیابد. فرازمند است آن که در زمان نگنجد و مدت نپذیرد و صفاتش حدّپذیر نباشد.

منزّه است آن که آغازی ندارد که از آن شروع شود و انجامی ندارد که به آن پایان یابد و آخری برای او نیست که به نیستی گراید.

ص :٢٨٩

و لا آخر یفنی، سبحانه هو کما وصف نفسه و الواصفون لا یبلغون نعته و حدّ الأشیاء کلّها عند خلقه، إبانه لها من شبهه و إبانه له من شبهها، لم یحلل فیها فیقال: هو فیها کائن و لم ینأ عنها فیقال: هو منها بائن و لم یخل منها فیقال له:

أین، لکنّه سبحانه أحاط بها علمه و أتقنها صنعه و أحصاها حفظه، لم یعزب عنه خفیّات غیوب الهواء و لا غوامض مکنون ظلم الدّجی و لا ما فی السّماوات العلی إلی الأرضین السّفلی، لکلّ شیء منها حافظ و رقیب و کلّ شیء منها بشیء محیط و المحیط بما أحاط منها، الواحد الأحد الصّمد الّذی لا یغیّره صروف الأزمان و لا یتکأّده صنع شیء کان إنّما قال لما شاء، کن فکان، ابتدع ما خلق بلا مثال سبق و لا تعب و لا نصب و کلّ صانع شیء فمن شیء صنع و اللّه لا من شیء صنع ما خلق و کلّ عالم فمن بعد جهل تعلّم و اللّه لم یجهل و لم یتعلّم، أحاط بالأشیاء علما قبل کونها، فلم یزدد بکونها علما؛ علمه بها قبل أن یکوّنها کعلمه بعد تکوینها، لم یکوّنها لتشدید سلطان و لا خوف من زوال و لا نقصان و لا استعانه علی ضدّ مناو و لا ندّ مکاثر و لا شریک مکابر، لکن خلائق مربوبون و عباد داخرون. فسبحان الّذی لا یئوده خلق ما ابتدأ و لا تدبیر ما برأ و لا من عجز و لا من فتره بما خلق اکتفی، علم ما خلق و خلق ما علم، لا بالتّفکیر فی علم حادث أصاب ما خلق و لا شبهه دخلت علیه فیما لم یخلق، لکن قضاء مبرم و علم محکم و أمر متقن، توحّد بالرّبوبیّه و خصّ نفسه بالوحدانیّه و استخلص بالمجد و الثّناء و تفرّد بالتّوحید و المجد و السّناء و توحّد بالتّحمید و تمجّد بالتّمجید و علا عن اتّخاذ الأبناء و تطهّر و تقدّس عن ملامسه النّساء و عزّ و جلّ عن مجاوره الشّرکاء، فلیس له فیما خلق ضدّ و لا له فیما ملک ندّ و لم یشرکه فی ملکه أحد، الواحد الأحد الصّمد المبید للأبد

ص :٢٩٠

او منزّه است آن گونه که خود را وصف کرده است و وصف کنندگان به ستایش او نرسند و خدایی که همه چیز را هنگام آفرینش محدود ساخت تا از همانندی خودش جدا باشند و او از همانندی آنها جدا باشد. در چیزها وارد نشده تا بتوان گفت در آنها جا دارد و از آنها دور نگشته تا بتوان گفت از آنها جدا است و از آنها خالی نشده تا توان گفت در کجاست؛ ولی خدای پاک و منزّه علمش همه چیز را فراگرفته و صنعش آنها را محکم ساخته و یادش آنها را شمرده است. پنهانی های هوای ناپیدا و پوشیده های نهان تاریکی شب و آنچه در آسمان های بالا تا زمین های پایین است از او نهان نیست. برای هرچیزی از آنها (از طرف او) نگهبان و گماشته ای است و هرچیزی از آنها به چیز دیگر احاطه دارد و آن که به همه احاطه کنندگان احاطه دارد، خدای یکتای یگانۀ بی نیازی است که گردش روزگار، دگرگونش نسازد و ساختن هیچ چیز او را خسته ننماید؛ تنها به آنچه خواهد گوید: باش، پس باشد (موجود شود) . آنچه را آفریده، بدون نمونه پیشین و بدون رنج و تلاش پدید آورده است. هرکه چیزی سازد از ماده ای سازد و خداوند آنچه پدید آورد بی ماده ساخته است. هر دانایی پس از نادانی دانا گشته و خداوند نه نادان بوده و نه دانش آموخته است.

علمش همه چیز را پیش از آفرینش آنها فراگرفته و با پیدایش آنها، علمش افزایش نیافته است. علمش به آنها پیش از پدید آمدنشان، همانند علمش به آنها پس از پدید آوردنشان است. چیزها را آفرید نه برای افزودن قدرت و سلطه خود و نه به خاطر بیم از نابودی و نه برای یاری جستن در دفع مخالفی ستیزه گر و نه همتایی افزون خواه بلکه همه این آفریدگان، پروردگان او هستند و بندگانی خرد و ناچیز.

منزه است آن که نه آفرینش آن چه آفرید بر او دشوار بوده و نه تدبیر کار آفریدگان او را خسته نموده. از ناتوانی و سستی نیست که به همین اندازه که آفریده، بسنده کرده است. آنچه را آفریده، دانسته و آنچه را به صلاح دانسته، آفریده است. نه بر اثر اندیشه و علم تازه بوده است و نه در آفرینش خطا کرده و آنچه را نیافریده به سبب تردیدش نبوده است، بلکه آفرینش او قضایی استوار و دانشی محکم و فرمانی ثابت می باشد. او به پروردگار بودن یگانه گشت و خود را به یگانگی ویژه گردانید و بزرگواری و ستایش را از آن خود کرد. به توحید و بزرگی و نوربخشی، بی نظیر (یگانه) و به ستایش، یکتا شده و به بزرگواری مخصوص است. فراتر از آن است که او را فرزندی باشد و منزّه از آن است که با زنان بیامیزد و عزّتمند و برتر از آن است که همسایگی انبازان را پذیرد.

در آنچه آفریده ضدّی، و در آنچه مالک شده، همانندی ندارد و هیچ کس در ملک وی شریک او نباشد. یکتا، یگانه، بی نیاز، روزگاربرانداز همیشگی و جای گزین

ص :٢٩١

و الوارث للأمد، الّذی لم یزل و لا یزال وحدانیّا أزلیّا، قبل بدء الدّهور و بعد صروف الأمور، الّذی لا یبید و لا ینفد بذلک أصف ربّی فلا إله إلاّ اللّه، من عظیم ما أعظمه و من جلیل ما أجلّه و من عزیز ما أعزّه و تعالی عمّا یقول الظّالمون علوّا کبیرا.

و هذه الخطبه من مشهورات خطبه علیه السّلام حتّی لقد ابتذلها العامّه و هی کافیه لمن طلب علم التّوحید إذا تدبّرها و فهم ما فیها، فلو اجتمع ألسنه الجنّ و الإنس لیس فیها لسان نبیّ علی أن یبیّنوا التّوحید بمثل ما أتی به بأبی و أمّی ما قدروا علیه و لو لا إبانته علیه السّلام ما علم النّاس کیف یسلکون سبیل التّوحید، ألا ترون إلی قوله: «لا من شیء کان و لا من شیء خلق ما کان» فنفی بقوله: «لا من شیء کان» معنی الحدوث و کیف أوقع علی ما أحدثه صفه الخلق و الاختراع بلا أصل و لا مثال، نفیا لقول من قال: إنّ الأشیاء کلّها محدثه بعضها من بعض و إبطالا لقول الثّنویّه الّذین زعموا أنّه لا یحدث شیئا إلاّ من أصل و لا یدبّر إلاّ باحتذاء مثال، فدفع علیه السّلام بقوله: «لا من شیء خلق ما کان» جمیع حجج الثّنویّه و شبههم، لأنّ أکثر ما یعتمد الثّنویّه فی حدوث العالم أن یقولوا لا یخلو من أن یکون الخالق خلق الأشیاء من شیء أو من لا شیء فقولهم من شیء خطأ و قولهم من لا شیء مناقضه و إحاله، لأنّ «من» توجب شیئا و «لا شیء» تنفیه، فأخرج أمیر المؤمنین علیه السّلام هذه اللّفظه علی أبلغ الألفاظ و أصحّها فقال علیه السّلام: لا من شیء خلق ما کان، فنفی من إذ کانت توجب شیئا و نفی الشّیء إذ کان کلّ شیء مخلوقا محدثا، لا من أصل أحدثه الخالق، کما قالت الثّنویّه:

إنّه خلق من أصل قدیم فلا یکون تدبیر إلاّ باحتذاء مثال. ثمّ قوله علیه السّلام: «لیست له صفه تنال و لا حدّ تضرب له فیه الأمثال، کلّ دون صفاته تحبیر اللّغات»

ص :٢٩٢

پایان است؛ آنکه همیشه بوده و همیشه باشد. یگانه و همیشگی است. پیش از آغاز روزگار و پس از گردش امور باشد؛ آنکه نه برافتد و نه پایان پذیرد. بدین گونه پروردگارم را می ستایم، پس شایستۀ پرستشی جز خدا نیست.

شگفتا! از بزرگی که چه بزرگ و از شکوهمندی که چقدر باشکوه و از فرازمندی که چه اندازه فرازمند است و از آنچه ستمگران درباره اش گویند، بسی والاتر است.

[مرحوم کلینی فرماید:]این خطبه از خطبه های مشهور آن حضرت است تا آنجایی که (از زیادی شهرت) مردم آن را کوچک شمرده اند و این خطبه برای کسی که خواهان علم توحید است بس است، اگر در آن بیندیشد و به عمق آن پی ببرد؛ زیرا اگر تمام جن و انس جز پیغمبران هم زبان شوند که توحید را مانند آنچه آن حضرت-پدر و مادرم قربانش گردد-فرموده بیان کنند، نتوانند و اگر بیان آن حضرت علیه السّلام نبود، مردم نمی دانستند چگونه راه توحید را بپیمایند. مگر نمی بینی که می فرماید: «او از چیزی بود نشده و آنچه بوده از چیزی نیافریده است» که با گفته او از چیزی بود نشده» ، معنای حادث شدن خدا را نفی کرده است و نمی بینی که چگونه بر آنچه خدا پدید آورده، صفت آفریدگی و اختراع بدون ماده و نمونه ثابت کرده است تا سخن کسانی را که گویند هرچیزی از چیز دیگر پدید آمده، نفی کند و گفتار دوگانه پرستان را که اعتقاد دارند خدا چیزی را بی ماده نیافریده و بدون نقشه گیری ایجاد نکرده، باطل کند. آن حضرت با جملۀ «آنچه بوده از چیزی نیافریده» همۀ دلیل ها و شبهه های ثنویّه (دوگانه پرستان) را ردّ کرده است؛ زیرا دلیل مهم تری که ثنویه در پدید آمدن جهان هستی بدان تکیه دارند، این است که می گویند: از دو حال خارج نیست که خدا چیزها را یا از چیزی آفریده، یا از هیچ آفریده است. از چیزی آفریدن را قبول ندارید و از هیچ آفریدن هم تناقض و محال است؛ زیرا «از» (من) چیزی را ثابت می نماید و واژۀ «هیچ» (لا شیء) آن را نفی می کند، ولی امیر مؤمنان علیه السّلام این واژه را با رساترین و درست ترین تعبیر ادا کرده و فرموده است: «آنچه بوده از چیزی نیافریده» (و فرق بسیاری بین از هیچ آفریده و از چیزی نیافریده وجود دارد) ، پس «از» را که دلالت بر اثبات چیزی می کند برداشته و چیزی را هم نفی کرده است؛ زیرا آنچه را خدا پدید آورده، از مایه و ماده نیافریده است؛ چنان که ثنویه گویند: خدا چیزها را از ماده ای قدیم آفریده و تدبیر چیزی بدون نقشه برداری امکان پذیر نیست. نیز آن حضرت می فرماید: «برای او صفتی که بدان بتوان رسید، نباشد و حدّی که برای آن مثال آورند، نیست. آرایش لغت ها از توصیف او درماند»

ص :٢٩٣

فنفی علیه السّلام أقاویل المشبّهه حین شبّهوه بالسّبیکه و البلّوره و غیر ذلک من أقاویلهم من الطّول و الاستواء و قولهم متی ما لم تعقد القلوب منه علی کیفیّه و لم ترجع إلی إثبات هیئه لم تعقل شیئا فلم تثبت صانعا؛ ففسّر أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه واحد بلا کیفیّه و أنّ القلوب تعرفه بلا تصویر و لا إحاطه. ثمّ قوله علیه السّلام: «الّذی لا یبلغه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن و تعالی الّذی لیس له وقت معدود و لا أجل ممدود و لا نعت محدود» ، ثمّ قوله علیه السّلام: «لم یحلل فی الأشیاء فیقال: هو فیها کائن و لم ینأ عنها فیقال: هو منها بائن» فنفی علیه السّلام بهاتین الکلمتین صفه الأعراض و الأجسام لأنّ من صفه الأجسام التّباعد و المباینه و من صفه الأعراض الکون فی الأجسام بالحلول علی غیر مماسّه و مباینه الأجسام علی تراخی المسافه. ثمّ قال علیه السّلام: «لکن أحاط بها علمه و أتقنها صنعه» أی هو فی الأشیاء بالإحاطه و التّدبیر و علی غیر ملامسه.

[٣45]٢-علیّ بن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد، عن الحسین بن یزید، عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه، عن إبراهیم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک اسمه و تعالی ذکره و جلّ ثناؤه؛ سبحانه و تقدّس و تفرّد و توحّد و لم یزل و لا یزال و هو الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن فلا أوّل لأوّلیّته، رفیعا فی أعلی علوّه؛ شامخ الأرکان، رفیع البنیان، عظیم السّلطان، منیف الآلاء سنیّ العلیاء الّذی عجز الواصفون عن کنه صفته و لا یطیقون حمل معرفه إلهیّته و لا یحدّون حدوده؛ لأنّه بالکیفیّه لا یتناهی إلیه.

[٣46]٣-علیّ بن إبراهیم، عن المختار بن محمّد بن المختار و محمّد بن الحسن، عن عبد اللّه بن الحسن العلویّ جمیعا، عن الفتح بن یزید الجرجانیّ قال:

ص :٢٩4

با این جمله، گفته های مشبّهه را باطل کرده است که گویند خدا مانند شمش و بلور است و گفته های دیگری که درازی قامت و جایگزینی برایش ثابت کنند و نیز گویند تا دل ها چگونگی را از او درک نکنند و شکلی ثابت نشود، چیزی نفهمند و سازنده ای اثبات نکنند؛ پس امیر مؤمنان علیه السّلام تشریح کرد که: او بدون چگونگی یگانه است و دل ها بدون تصویر و فراگرفتن به او شناخت دارد.

سپس گفتار آن حضرت را بنگر که: «اندیشه های ژرف نگر به کنه شناخت او نرسد و حدس زیرکی ها حقیقت او را درنیابد. فرازمند است آن که در زمان نگنجد و مدّت نپذیرد و صفاتش حدّپذیر نباشد.»

آن حضرت را که: «در چیزها وارد نشده تا بتوان گفت در آن ها جا دارد و از آن ها دور نگشته تا بتوان گفت از آنها جداست» با این دو جمله، دو صفت اعراض و اجسام را از خدا نفی کرده است؛ زیرا صفت اجسام، دوری و برکناری از یکدیگر و صفت اعراض، بودن در اجسام به طور بی تماس وارد شدن و فاصله گرفتن و دوری از آنها است. بعد از این فرمود: «ولی خدای پاک و منزّه علمش همه چیز را فراگرفته و صنعش آنها را محکم ساخته» ؛ یعنی بودن او در چیزها به معنای در بر گرفتن علم و تدبیر او بدون تماس جسمی است.

[٣45]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: همانا خداوند که نامش فرخنده و یادش والا و ستایشش شکوهمند است، منزّه و مقدس و تنها و یگانه است؛ همیشه بوده و همیشه باشد؛ او اوّل و آخر و ظاهر و باطن است، پس برای اوّل بودنش آغازی نیست؛ در بالاترین درجۀ بلندی والامرتبه است، ارکانش بس والا، دستگاهش رفیع، سلطنتش بزرگ، نعمت هایش فراوان و بزرگواریش درخشان است که وصف کنندگان از حقیقت صفتش ناتوان گشته و توانایی تحمّل شناخت خدایی او را ندارند و نتوانند او را محدود سازند؛ زیرا با بیان چگونگی به او نتوان رسید.

[٣46]٣-فتح جرجانی گوید: در بین راه بازگشتم از مکّه به خراسان و رفتن

ص :٢٩5

ضمّنی و أبا الحسن علیه السّلام الطّریق فی منصرفی من مکّه إلی خراسان و هو سائر إلی العراق، فسمعته یقول: من اتّقی اللّه یتّقی و من أطاع اللّه یطاع، فتلطّفت فی الوصول إلیه، فوصلت فسلّمت علیه، فردّ علیّ السّلام ثمّ قال: یا فتح! من أرضی الخالق لم یبال بسخط المخلوق و من أسخط الخالق فقمن أن یسلّط اللّه علیه سخط المخلوق و إنّ الخالق لا یوصف إلاّ بما وصف به نفسه و أنّی یوصف الّذی تعجز الحواسّ أن تدرکه و الأوهام أن تناله و الخطرات أن تحدّه و الأبصار عن الإحاطه به، جلّ عمّا وصفه الواصفون و تعالی عمّا ینعته النّاعتون، نأی فی قربه و قرب فی نأیه فهو فی نأیه قریب و فی قربه بعید، کیّف الکیف فلا یقال: کیف؟ و أیّن الأین فلا یقال: أین؟ إذ هو منقطع الکیفوفیّه و الأینونیّه.

[٣4٧]4-محمّد بن أبی عبد اللّه رفعه عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

بینا أمیر المؤمنین علیه السّلام یخطب علی منبر الکوفه إذ قام إلیه رجل یقال له:

ذعلب ذو لسان بلیغ فی الخطب، شجاع القلب، فقال: یا أمیر المؤمنین! هل رأیت ربّک؟ قال: ویلک یا ذعلب! ما کنت أعبد ربّا لم أره، فقال: یا أمیر المؤمنین! کیف رأیته؟ قال: ویلک یا ذعلب! لم تره العیون بمشاهده الأبصار و لکن رأته القلوب بحقائق الإیمان ویلک یا ذعلب! إنّ ربّی لطیف اللّطافه لا یوصف باللّطف، عظیم العظمه لا یوصف بالعظم کبیر الکبریاء لا یوصف بالکبر، جلیل الجلاله لا یوصف بالغلظ، قبل کلّ شیء لا یقال شیء قبله و بعد کلّ شیء لا یقال: له بعد، شاء الأشیاء لا بهمّه، درّاک لا بخدیعه فی الأشیاء کلّها غیر متمازج بها و لا بائن منها، ظاهر لا بتأویل المباشره، متجلّ لا باستهلال رؤیه، ناء لا بمسافه، قریب لا بمداناه، لطیف لا بتجسّم، موجود لا بعد عدم،

ص :٢٩6

حضرت ابو الحسن علیه السّلام به عراق با آن حضرت توفیق دیدار یافتم و از او شنیدم که می فرمود: هرکه حرمت خدا را نگه دارد حرمت او نگه دارند و هرکه از خدا اطاعت نماید از او اطاعت می کنند. در این هنگام من با ملایمت به سویش رفتم و وقتی نزدیکتر شدم سلام کردم و حضرت پاسخ مرا گفت و سپس فرمود: ای فتح! هرکه آفریدگار را خشنود کند، باید از خشم آفریدگان باک نداشته باشد و هرکه آفریدگار را به خشم آورد، سزاوار است که خداوند خشم آفریدگان را بر او چیره سازد.

همانا آفریدگار جز به آنچه خود را ستوده، وصف نشود و چگونه توصیف شود آن که حواس از درکش، خیال ها از رسیدنش، خاطرها از محدود کردنش و بینایی ها از در خود گنجانیدنش وامانده اند. از آنچه توصیف کنندگان او را ستوده اند، بزرگ تر و از آنچه مدحش کنند، برتر است. دور است در عین نزدیکی و نزدیک است در عین دوری؛ پس با وجود دوری، نزدیک و با وجود نزدیکی، دور می باشد. چگونگی را ایجاد کرده است؛ پس به او نتوان گفت: چگونه است و مکان را پدید آورده است، پس نتوان گفت: در کجاست؛ زیرا چطور بودن و در کجا بودن او قابل طرح نیست.

[٣4٧]4-حضرت صادق علیه السّلام فرمود: در آن میان که امیر مؤمنان علیه السّلام در کوفه بر فراز منبر سخنرانی می کرد، مردی که نامش ذعلب بود برخاست. او مردی سخنور و خطیبی توانا که رسا و بلیغ سخن می گفت و در قدرت دل شجاع بود، گفت: ای امیر مؤمنان، آیا پروردگارت را دیده ای؟ فرمود: وای بر تو، ای ذعلب! من پروردگاری که ندیده ام نپرستم. گفت: ای امیر مؤمنان، او را چگونه دیده ای؟ فرمود: ای ذعلب، وای بر تو! دیدگان سر به مشاهده او را ندیده اند و لیکن دلها او را به حقایق ایمان دیده اند. ای ذعلب، وای بر تو! پروردگارم در لطافت به گونه ای لطیف است که نمی توان او را به صفت لطافت وصف کرد و در عظمت به قدری عظیم است که نمی توان او را به صفت عظمت توصیف نمود و در بزرگی آنچنان بزرگ است که نمی توان وی را به بزرگی توصیف کرد و در جلالت به حدّی جلیل است که نمی توان وی را به درشتی و غلظت وصف نمود. او پیش از هر چیزی وجود داشته است، پس نمی توان گفت که چیزی پیش از وی بوده است. و بعد از هرچیزی خواهد بود، پس نمی توان گفت که چیزی بعد از او خواهد بود.

او اشیاء را به وجود می آورد بدون تصمیم و عزم و بسیار تیزفهم است و بی نیرنگ و حیله. در همه چیز است بدون آن که با آنها درآمیزد و بدون آن که از آنها فاصله بگیرد. نمایان است نه به گونه ای که با بازگشت مباشرت به وی بتوان به او دست یافت. متجلّی است نه به گونه ای که با به کارگیری رؤیت دیدگان بتوان او را دید، از اشیاء دور است نه از نظر بعد مسافت و نزدیک است نه از نظر همجواری، لطیف است نه لطافت جسمانی، موجود است نه آن که از عدم به وجود آمده باشد،

ص :٢٩٧

فاعل لا باضطرار، مقدّر لا بحرکه، مرید لا بهمامه، سمیع لا بآله، بصیر لا بأداه، لا تحویه الأماکن و لا تضمنه الأوقات و لا تحدّه الصّفات و لا تأخذه السّنات، سبق الأوقات کونه و العدم وجوده و الابتداء أزله، بتشعیره المشاعر عرف أن لا مشعر له و بتجهیره الجواهر عرف أن لا جوهر له و بمضادّته بین الأشیاء عرف أن لا ضدّ له و بمقارنته بین الأشیاء عرف أن لا قرین له، ضادّ النّور بالظّلمه و الیبس بالبلل و الخشن باللّیّن و الصّرد بالحرور، مؤلّف بین متعادیاتها و مفرّق بین متدانیاتها، دالّه بتفریقها علی مفرّقها و بتألیفها علی مؤلّفها و ذلک قوله تعالی: «وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنٰا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» ففرّق بین قبل و بعد لیعلم أن لا قبل له و لا بعد، شاهده بغرائزها أن لا غریزه لمغرزها، مخبره بتوقیتها أن لا وقت لموقّتها، حجب بعضها عن بعض لیعلم أن لا حجاب بینه و بین خلقه، کان ربّا إذ لا مربوب و إلها إذ لا مألوه و عالما إذ لا معلوم و سمیعا إذ لا مسموع.

[٣4٨]5-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن شباب الصّیرفیّ و اسمه محمّد بن الولید، عن علیّ بن سیف بن عمیره قال: حدّثنی إسماعیل بن قتیبه قال:

دخلت أنا و عیسی شلقان علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فابتدأنا فقال: عجبا لأقوام یدّعون علی أمیر المؤمنین علیه السّلام ما لم یتکلّم به قطّ، خطب أمیر المؤمنین علیه السّلام النّاس بالکوفه فقال: الحمد للّه الملهم عباده حمده و فاطرهم علی معرفه ربوبیّته الدّالّ علی وجوده بخلقه و بحدوث خلقه علی أزله و باشتباههم علی أن لا شبه له؛ المستشهد بآیاته علی قدرته، الممتنعه من الصّفات ذاته و من الأبصار رؤیته و من الأوهام الإحاطه به؛ لا أمد لکونه و لا غایه لبقائه؛

ص :٢٩٨

فاعل کارها است نه به اجبار، اندازه کنندۀ موجودات است نه بواسطۀ حرکت و جنبشی که در او بوده باشد، اراده کننده است نه با وسایل و تدبیر و تصمیم، شنواست نه با اندام شنوایی، بیناست نه با ابزار بینایی. مکانها و محلها نتوانند او را در بر گیرند، اوقات نتوانند با او همراهی نمایند، صفات نتوانند او را محدود سازند و به اندازه و حدّ درآورند و چرتها نتوانند او را فراگیرند. وی موجودی است که هستی او بر اوقات پیشی گرفته و وجود او بر عدم سبقت داشته است و از ازلیّت او بر آغاز عالم وجود جلو بوده است. چون او مشاعر آدمیان را بساخت، دانسته می شود که او را مشاعری همچون آدمیان که محلّ شعورشان مغز و اندیشه است نباشد و چون جواهر عالم را جوهر زد و با جوهر آفرید، دانسته می شود که او را جوهر نباشد و چون میان اشیاء تضاد برقرار ساخت، دانسته می شود که او را ضدّی نباشد و به قرین و مقابل انداختن در میان اشیاء فهمیده می شود که او را قرین و برابری نباشد. خداوند تضاد برقرار نمود: روشنی را ضد تاریکی ساخت و خشکی را ضد تری آفرید و درشتی را در برابر نرمی نهاد و سردی را ضدّ گرمی قرار داد.

خداوند الفتگر و هماهنگ کننده است در میان چیزهایی که با یکدیگر دشمنی و جدایی دارند و دوری و جدایی افکن است در میان چیزهایی که با هم الفت و نزدیکی دارند؛ به طوری که آن اشیایی که از هم جدا می شوند و پراکنده و دور می گردند دلالت کننده هستند بر خدایی که آنها را با وجود نزدیکی، جدا کرده و پراکنده ساخته است و آن اشیایی که به هم نزدیک می شوند و الفت می پذیرند دلالت کننده هستند بر خدایی که آن ها را با وجود بعد و دوری و دشمنی، به هم پیوند داده است و آن است معنی فرمایش خداوند عزّتمند: «و از هرچیزی دو گونه آفریدیم، امید که شما متذکر شوید» [سورۀ ذاریات (5١) ، آیۀ 4٩]

پس خداوند در میان موجودات از جهت پیش بودن و پس بودن فرق گذاشت تا دانسته شود که پیشی برای وجود او نباشد و پسی برای وجود او نخواهد بود.

آن موجودات نیز به غرائز و صفات فطری و ذاتی که خداوند در آن ها قرار داده گواهی دهند که غریزه دهندۀ آن ها غریزه ندارد و همچنین گواهی دهند که آن خدایی که برای آنها اجل معلوم و وقت معدودی مقرّر کرده است خودش محدود به وقت و متعیّن به ساعات و زمان و دهر نخواهد بود. خداوند برخی از آفریدگان را از برخی دیگر پوشیده داشت تا دانسته شود که حجابی بین او و آفریدگانش غیر از خود آفریدگان، نباشد. او پروردگار و آفریدگار بود در حالی که پروریده و آفریده ای در میان نبود و شایسته پرستش و عبادت بود در حالی که پرستنده و عبادتگری وجود نداشت و خداوند عالم بود وقتی که هنوز معلومی در میان نبود و خداوند شنوا بود وقتی که صدایی که در عالم شنیده شود آفریده نشده بود.

[٣4٨]5-اسماعیل قتیبه گوید: من با عیسی شلقان خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدیم. حضرت سخن آغازید و فرمود: شگفتا از مردمی که چیزی به امیر مؤمنان علیه السّلام نسبت می دهند که هرگز او به آن لب نگشوده است (می گویند امیر مؤمنان خداست در حالی که) آن حضرت در کوفه برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: ستایش خدایی را که ستایشش را به بندگان خود الهام فرمود و شناخت پروردگار بودنش را سرشت ایشان ساخت، به وسیله آفریدگانش بر هستی خود و با پدید آوردن آفریدگانش بر ازلی بودن خود و همسانی آفریده هایش را بر بی همتایی خود راهنما قرار داد.

آیات و علامات خود را گواه قدرتش گرفت. ذاتش از پذیرش صفات (زائد بر آن) و دیدنش از بینایی ها و فراگرفتن خاطرها و اندیشه ها از او امتناع دارند.

ص :٢٩٩

لا تشمله المشاعر و لا تحجبه الحجب و الحجاب بینه و بین خلقه خلقه إیّاهم لامتناعه ممّا یمکن فی ذواتهم و لإمکان ممّا یمتنع منه و لافتراق الصّانع من المصنوع و الحادّ من المحدود و الرّبّ من المربوب، الواحد بلا تأویل عدد و الخالق لا بمعنی حرکه و البصیر لا بأداه و السّمیع لا بتفریق آله و الشّاهد لا بمماسّه و الباطن لا باجتنان و الظّاهر البائن لا بتراخی مسافه، أزله نهیه لمجاول الأفکار و دوامه ردع لطامحات العقول قد حسر کنهه نوافذ الأبصار و قمع وجوده جوائل الأوهام، فمن وصف اللّه فقد حدّه و من حدّه فقد عدّه و من عدّه فقد أبطل أزله و من قال أین؟ فقد غیّاه و من قال علام؟ فقد أخلی منه و من قال فیم؟ فقد ضمّنه.

[٣4٩]6-و رواه محمّد بن الحسین، عن صالح بن حمزه، عن فتح بن عبد اللّه مولی بنی هاشم قال:

کتبت إلی أبی إبراهیم علیه السّلام أسأله عن شیء من التّوحید، فکتب إلیّ بخطّه:

الحمد للّه الملهم عباده حمده.

و ذکر مثل ما رواه سهل بن زیاد إلی قوله: و قمع وجوده جوائل الأوهام ثمّ زاد فیه: أوّل الدّیانه به معرفته و کمال معرفته توحیده و کمال توحیده نفی الصّفات عنه، بشهاده کلّ صفه أنّها غیر الموصوف و شهاده الموصوف أنّه غیر الصّفه و شهادتهما جمیعا بالتّثنیه الممتنع منه الأزل؛ فمن وصف اللّه فقد حدّه و من حدّه فقد عدّه و من عدّه فقد أبطل أزله و من قال: کیف؟ فقد استوصفه و من قال: فیم؟ فقد ضمّنه و من قال: علام؟ فقد جهله و من قال:

أین؟ فقد أخلی منه و من قال: ما هو؟ فقد نعته و من قال: إلام؟ فقد غایاه، عالم إذ لا معلوم و خالق إذ لا مخلوق و ربّ إذ لا مربوب و کذلک یوصف ربّنا

ص :٣٠٠

بودنش را سرآغازی و دوامش را انجامی نیست. مشاعر و حواس او را فرانگیرد و پرده ها او را مستور نتواند ساخت. پردۀ میان او و آفریدگانش، همان آفرینش آنهاست؛ زیرا آنچه به ذات آفریدگان شایسته است، نسبت به او ممتنع می باشد و آنچه نسبت به وی ممتنع است، آفریدگان را سزاوار می باشد و نیز به جهت جدایی میان سازنده و ساخته شده و میان فراگیرنده و فراگرفته و میان پروردگار و پروریده.

خداوند یکتاست نه به معنای عدد، آفریننده ای است نه به معنای جنبش اعضا و استفاده از ابزار، بیناست بی آن که ابزار بینایی برایش باشد و شنواست نه بدانگونه که گوش گشاید و حاضر است نه این که با چیزی مماس باشد و نهان است نه این که در پرده باشد و نمایان و جدا از هرچیزی است نه آن که مسافتی در میان آید. ازلی بودنش، جلوگیر تاختن اندیشه هاست (هرچه اندیشند آغازی برایش نیابند) پایدار بودنش مانع خردهای سرکش و تندرو است. حقیقت او، دیدگان تیزبین را درمانده کرد و وجودش اندیشه ها و خاطرهای تیزرو را ریشه کن نمود.

هرکس خدا را توصیف کند، محدودش کرده و هرکه محدودش کند او را به شمار درآورده و هرکه او را به شمار درآورد، ازلی بودنش را باطل کرده است و هرکه گوید: کجاست، پایانی برایش قرار داده و هرکه گوید: روی چیست، جایی را از او تهی دانسته و هرکه گوید: در چیست، او را گنجانیده است.

[٣4٩]6-فتح گوید: به حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام نامه ای نوشتم و مطلبی درباره توحید پرسیدم. حضرت با خطّ خود برایم نوشت: ستایش خدای را که ستایشش را به بندگانش الهام کرد. -و همان روایت سهل بن زیاد یعنی روایت پیشین را تا جمله «وجودش، اندیشه ها و خاطرهای تیزرو را ریشه کن نمود» ذکر کرده-سپس افزوده است: سرلوحۀ اعتقاد به خدا، شناخت اوست و کمال شناختن او، یگانه دانستن اوست و کمال یگانه دانستن او، زدودن صفات (زائد) از ذات اوست. زیرا هر صفتی گواه کمال یگانه دانستن او، زدودن صفات (زائد) از ذات اوست. زیرا هر صفتی گواه بر این است که غیر از موصوف است و هر موصوفی گواه بر این است که از صفت خود جداست. و هر دو با هم (صفت و موصوف) گواه بر این هستند که دوتایند که چنین چیزی در وجود ازلی امکان ندارد. پس هرکه خداوند را به صفتی زاید بر ذات وصف کند، او را به چیزی محدود ساخته است و هرکه محدودش کند او را به شمار درآورده است و هرکه او را به شمار در آورد ازلی بودنش را باطل کرده است و هرکه گوید: چگونه است، خواسته وصفش نماید و هرکه گوید: در چیست، او را در چیزی گنجانیده و هرکه گوید: روی چیست، او را نشناخته و هرکه گوید: کجاست، جایی را از او تهی کرده و هرکه گوید:

ذات او چیست، تعریفش نموده و هرکه گوید: تا کی باشد، پایانی برایش قرار داده است. داناست آن گاه که دانسته ای نبود و آفریدگار است زمانی که آفریده ای نبود و پروردگار است وقتی که پروریده ای نبود. اینگونه پروردگار ما توصیف شود،

ص :٣٠١

و فوق ما یصفه الواصفون.

[٣5٠]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن أحمد بن النّضر و غیره، عمّن ذکره، عن عمرو بن ثابت، عن رجل سمّاه، عن أبی إسحاق السّبیعیّ، عن الحارث الأعور قال:

خطب أمیر المؤمنین علیه السّلام خطبه بعد العصر، فعجب النّاس من حسن صفته و ما ذکره من تعظیم اللّه جلّ جلاله؛ قال أبو إسحاق: فقلت للحارث: أ و ما حفظتها قال: قد کتبتها فأملاها علینا من کتابه: الحمد للّه الّذی لا یموت و لا تنقضی عجائبه، لأنّه کلّ یوم فی شأن من إحداث بدیع لم یکن، الّذی لم یلد فیکون فی العزّ مشارکا و لم یولد فیکون موروثا هالکا و لم تقع علیه الأوهام فتقدّره شبحا ماثلا و لم تدرکه الأبصار فیکون بعد انتقالها حائلا، الّذی لیست فی أوّلیّته نهایه و لا لآخریّته حدّ و لا غایه، الّذی لم یسبقه وقت و لم یتقدّمه زمان و لا یتعاوره زیاده و لا نقصان و لا یوصف بأین و لا بم؟ و لا مکان؛ الّذی بطن من خفیّات الأمور و ظهر فی العقول بما یری فی خلقه من علامات التّدبیر؛ الّذی سئلت الأنبیاء عنه فلم تصفه بحدّ و لا ببعض، بل وصفته بفعاله و دلّت علیه بآیاته، لا تستطیع عقول المتفکّرین جحده، لأنّ من کانت السّماوات و الأرض فطرته و ما فیهنّ و ما بینهنّ و هو الصّانع لهنّ، فلا مدفع لقدرته، الّذی نأی من الخلق فلا شیء کمثله، الّذی خلق خلقه لعبادته و أقدرهم علی طاعته بما جعل فیهم و قطع عذرهم بالحجج، فعن بیّنه هلک من هلک و بمنّه نجا من نجا و للّه الفضل مبدئا و معیدا، ثمّ إنّ اللّه و له الحمد افتتح الحمد لنفسه و ختم أمر الدّنیا و محلّ الآخره بالحمد لنفسه؛ فقال: «وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِیلَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ» . الحمد للّه اللاّبس الکبریاء بلا تجسید و المرتدی

ص :٣٠٢

بلکه بالاتر از توصیف ستایشگران است.

[٣5٠]٧-حارث اعور گوید: امیر مؤمنان علیه السّلام عصر یکی از روزها خطبه ای خواند که مردم از خوب ستودن و یادآوری که در بزرگ انگاشتن خداوند شکوهمند فرمود، در شگفت شدند. ابو اسحاق گوید: به حارث گفتم: آن خطبه را به خاطر سپرده ای؟ گفت: آن را نوشته ام پس آنگاه آن را از روی نوشته اش برایمان دیکته کرد که: سپاس خدای را که نمیرد و شگفتی هایش تمامی ندارد؛ چرا که هرروز در کار تازه ای است آن هم از پدید آوردن چیزهای تازه ای که پیش از آن نبوده است؛ آن خدایی که نزاده تا در گرامی شدن شریک داشته باشد و زاده نشده تا در حال نابودی (مردن) ارث گذارد. وهم ها او را اندازه نتوان گرفت تا به صورت دورنمایی ناپیدا برایش همانندی پنداشته شود و بینایی ها او را در نیابد تا پس از برگرفتن دیده از وی، دگرگون شود؛ خدایی که در اول بودنش، انجامی و در آخر بودنش، حدّ و کرانه ای نیست؛ خدایی که وقتی بر او پیشی نگرفته و زمانی از او جلوتر نبوده است.

دستخوش افزونی و کاهش نگردد و «با کجا» و «چرا» توصیف نشود و مکانی هم ندارد؛ خدایی که در امور پنهانی نفوذ دارد و به سبب نشانه های تدبیری که در آفریدگانش مشاهده می شود، در خردها آشکار است؛ خدایی که او را از پیغمبران پرسیدند و ایشان به اندازه و جزء توصیفش نکردند، بلکه او را به کارهایش ستودند و به وسیلۀ آیه هایش او را نشان دادند. خردهای مردم اندیشمند، توانایی انکارش ندارند؛ زیرا کسی که آسمان ها و زمین و آنچه درون آنها و میان آنها (فضا) است، آفرینش اویند و او سازندۀ آنها است. در برابر توانایی اش نتوان ایستاد؛ خدایی که از آفریده به دور است لذا چیزی مانندش نیست؛ خدایی که آفریدگانش را برای پرستش آفرید و به وسیله ابزاری که به ایشان داد، آنها را بر اطاعتش توانا ساخت و با در دسترس گذاشتن دلیل هایی (عقل و پیامبران و امامان) راه هرگونه عذر و بهانه را بر آنها بست؛ پس آنکه نابود شد با وجود دلیل روشن نابود گردید و آن که نجات یافت با احسان و لطف خدا بود. از آغاز تا پایان، نیکی و بخشش بی پایان از آن خداست. سپس خداوند-که ستایش از آن اوست-ستایش را برای خود آغاز کرد و امر دنیا و مکان آخرت را با ستایش خود پایان بخشید و فرمود: «و میان آنها به حقّ داوری می گردد و گفته می شود: سپاس ویژۀ پروردگار جهانیان است [زمرّد (٣٩) ، آیۀ ٧5].

سپاس خدای را که لباس بزرگی و کبریایی درپوشید بی آنکه دارای تن باشد

ص :٣٠٣

بالجلال بلا تمثیل و المستوی علی العرش بغیر زوال و المتعالی علی الخلق بلا تباعد منهم و لا ملامسه منه لهم، لیس له حدّ ینتهی إلی حدّه و لا له مثل فیعرف بمثله، ذلّ من تجبّر غیره و صغر من تکبّر دونه و تواضعت الأشیاء لعظمته و انقادت لسلطانه و عزّته و کلّت عن إدراکه طروف العیون و قصرت دون بلوغ صفته أوهام الخلائق، الأوّل قبل کلّ شیء و لا قبل له و الآخر بعد کلّ شیء و لا بعد له، الظّاهر علی کلّ شیء بالقهر له و المشاهد لجمیع الأماکن بلا انتقال إلیها، لا تلمسه لامسه و لا تحسّه حاسّه، هُوَ اَلَّذِی فِی اَلسَّمٰاءِ إِلٰهٌ وَ فِی اَلْأَرْضِ إِلٰهٌ وَ هُوَ اَلْحَکِیمُ اَلْعَلِیمُ، أتقن ما أراد من خلقه من الأشباح کلّها، لا بمثال سبق إلیه و لا لغوب دخل علیه فی خلق ما خلق لدیه، ابتدأ ما أراد ابتداءه و أنشأ ما أراد إنشاءه؛ علی ما أراد من الثّقلین: الجنّ و الإنس، لیعرفوا بذلک ربوبیّته و تمکّن فیهم طاعته. نحمده بجمیع محامده کلّها؛ علی جمیع نعمائه کلّها و نستهدیه لمراشد أمورنا و نعوذ به من سیّئات أعمالنا و نستغفره للذّنوب الّتی سبقت منّا و نشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله؛ بعثه بالحقّ نبیّا دالاّ علیه و هادیا إلیه؛ فهدی به من الضّلاله و استنقذنا به من الجهاله، مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فٰازَ فَوْزاً عَظِیماً و نال ثوابا جزیلا و من یعص اللّه و رسوله فقد خسر خسرانا مبینا و استحقّ عذابا ألیما؛ فأنجعوا بما یحقّ علیکم من السّمع و الطّاعه و إخلاص النّصیحه و حسن المؤازره و أعینوا علی أنفسکم بلزوم الطّریقه المستقیمه و هجر الأمور المکروهه و تعاطوا الحقّ بینکم و تعاونوا به دونی و خذوا علی ید الظّالم السّفیه و مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر و اعرفوا لذوی الفضل؛ فضلهم عصمنا اللّه و إیّاکم بالهدی و ثبّتنا و إیّاکم علی التّقوی و أستغفر اللّه لی و لکم.

ص :٣٠4

و لباس شکوه و عزّت را در بر کرد بی آنکه صورتی داشته باشد و بر عرش تسلّط یافت بدون آنکه نابودی به او راه یابد و بر آفریدگانش فرازمند گشت بدون اینکه از آن ها دور باشد. برای او نتوان اندازه ای پنداشت که با آن اندازه پایان پذیرد و مانند و نظیری برایش نباشد تا با آن نظیر شناخته شود. هرکه جز او قدرت نمایی کند خوار گردد و هرکه جز او گردن فرازی نماید خرد شود. همه چیز در برابر عظمت او فروتن است و خوار. و در برابر اقتدار و عزّت او سر فرود آورده و رام است. گردش دیدگان از درک او ناتوان و اندیشه ها و خاطرهای آفریدگان از نزدیک شدن به صفات او کوتاه است. آن که اول است و پیش از هرچیزی بوده و آخر است و پس از هرچیزی خواهد بود؛ نه چیزی پیش از او بوده و نه پس از او خواهد بود. به واسطۀ چیرگی خود بر همه چیز غلبه یافته است و همه مکانها را بدون حرکت به سوی آنها، مشاهده نمایید و در آنها حضور دارد. هیچ لمس کننده ای او را لمس نکند و هیچ حسّی او را درنیابد. «اوست که در آسمان خداست و در زمین خداست و هموست سنجیده کار دانا» [سورۀ زخرف (4٣) ، آیۀ ٨4]آفرینش هرچیز را که اراده کرد بی آنکه نمودار و نمونه ای داشته باشد در کمال استحکام و اتقان آفرید. نه نمونه ای در کار بود و نه خستگی در او پدیدار. آنچه را خواست آغاز باشد، اول آن را آفرید و آنچه را خواست از دو ثقل هستی که جنّ و انس اند آفرید تا به سبب این آفرینش به پروردگار بودن او پی ببرند و فرمانبرداری او در آنان جای گیرد. او را با ستایشی بس بلند و فراگیر می ستاییم و بر تمام نعمت های او به طوری که یکی از آنها از نظر دور نباشد سپاس می گزاریم و از او درخواست می کنیم که ما را به اموری که موجب رستگاری است راهنمایی فرماید و ما از کردارهای ناشایست خویش به او پناه می بریم و نسبت به گناهانی که از ما سر زده از او آمرزش می خواهیم و گواهی می دهیم که شایان پرستشی جز خداوند نیست و همانا محمّد، بنده و فرستادۀ اوست. او را به حقّ برانگیخت تا نشانش دهد و همه را به سوی او هدایت نماید، پس خداوند به برکت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ما را از گمراهی به ره یافتگی آورد و از نادانی رهانید «هرکه خدا و پیامبرش را فرمان برد قطعا به رستگاری بزرگی نایل آمده است.» [سورۀ احزاب (٣٣) ، آیۀ ٧١]و به ثواب شایانی دست یابد و هرکه خدا و پیامبرش را نافرمانی نماید، قطعا دستخوش زیان آشکاری شود و سزاوار عذابی دردناک گردد. در انجام وظیفه خود که شنیدن و فرمان بردن و خیرخواهی خالصانه و همیاری نیکو باشد، به طور جدّ بکوشید و با جدا نشدن از راه راست و ترک کارهای زشت، خود را یاری کنید.

حقّ را میان خود جاری سازید و به خاطر من با آن یکدیگر را یاری کنید و دست ستمگر نادان را ببندید و امر به معروف و نهی از منکر نمایید. اهل فضل را قدر بشناسید. خداوند ما و شما را در راه هدایت نگه دارد و ما و شما را بر پرهیزکاری ثابت قدم بدارد. برای خود و شما از خداوند آمرزش می خواهم.

ص :٣٠5

باب النّوادر [٣5١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان، عن سیف بن عمیره، عمّن ذکره، عن الحارث بن المغیره النّصریّ قال:

سئل أبو عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تبارک و تعالی: کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ فقال: ما یقولون فیه؟ قلت: یقولون یهلک کلّ شیء إلاّ وجه اللّه؛ فقال: سبحان اللّه؛ لقد قالوا قولا عظیما؛ إنّما عنی بذلک وجه اللّه الّذی یؤتی منه.

[٣5٢]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ قال:

من أتی اللّه بما أمر به من طاعه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فهو الوجه الّذی لا یهلک و کذلک قال: مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ.

[٣5٣]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن أبی سلاّم النّخّاس، عن بعض أصحابنا، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

نحن المثانی الّذی أعطاه اللّه نبیّنا محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و نحن وجه اللّه نتقلّب فی الأرض بین أظهرکم و نحن عین اللّه فی خلقه و یده المبسوطه بالرّحمه علی عباده؛ عرفنا من عرفنا و جهلنا من جهلنا و إمامه المتّقین.

[٣54]4-الحسین بن محمّد الأشعریّ و محمّد بن یحیی جمیعا عن أحمد بن إسحاق، عن سعدان بن مسلم، عن معاویه بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لِلّٰهِ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنیٰ فَادْعُوهُ بِهٰا قال: نحن و اللّه الأسماء الحسنی الّتی لا یقبل اللّه من العباد عملا إلاّ بمعرفتنا.

[٣55]5-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن إسماعیل، عن الحسین بن

ص :٣٠6

بابی دربارۀ احادیث نادر

[٣5١]١. حارث نصری می گوید: از امام صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای فرخنده و فرازمند که «همه چیز جز وجه خدا نابود است» [سورۀ قصص، آیۀ ٨٨] پرسش شد، حضرت فرمود: در این باره چه می گویند؟ عرض کردم: می گویند همه چیز جز وجه خدا نابود شود. فرمود: خداوند منزّه است. همانا سخن درشتی گفته اند. مقصود از وجه، راهی است که به سوی خداوند رهسپار شوند.

[٣5٢]٢. امام صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خداوند عزّتمند و والا که «همه چیز جز وجه خدا نابود است» فرمود: هرکه از راه فرمان بری محمد با انجام آنچه دستور داده شده است به سوی خدا رود، آن همان وجهی است که نابود نگردد؛ چنانکه فرماید: «هرکه پیغمبر را فرمان برد، خداوند را فرمان برده است.» [سورۀ نساء (4) ، آیۀ ٨٠].

[٣5٣]٣-حضرت باقر علیه السّلام فرمود: ماییم آن مثانی که خداوند به پیامبر ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله ارزانی کرده است و ماییم وجه خداوند که در زمین میان شما می گردیم. ما چشم خداوند در میان آفریدگانش و دست باز رحمت او بر بندگانش هستیم. شناخت، هرکه ما را شناخت و هرکه ما را نشناخت، پیشوایی تقواپیشگان را نشناخت.

[٣54]4-امام صادق علیه السّلام راجع به فرمایش خدای گرامی و شکوهمند که «نامهای نیک به خدا اختصاص دارد پس او را با آنها بخوانید» [سورۀ اعراف (٧) ، آیۀ ١٨١]فرمود: به خدا سوگند، آن نام های نیک ماییم که خداوند کرداری را از بندگان نپذیرد مگر اینکه شناخت ما باشد.

[٣55]5-حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا خداوند ما را آفرید و آفرینش ما

ص :٣٠٧

الحسن، عن بکر بن صالح، عن الحسن بن سعید، عن الهیثم بن عبد اللّه، عن مروان بن صبّاح قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ اللّه خلقنا فأحسن خلقنا و صوّرنا فأحسن صورنا و جعلنا عینه فی عباده و لسانه النّاطق فی خلقه و یده المبسوطه علی عباده بالرّأفه و الرّحمه و وجهه الّذی یؤتی منه و بابه الّذی یدلّ علیه و خزّانه فی سمائه و أرضه؛ بنا أثمرت الأشجار و أینعت الثّمار و جرت الأنهار و بنا ینزل غیث السّماء و ینبت عشب الأرض و بعبادتنا عبد اللّه و لو لا نحن ما عبد اللّه.

[٣56]6-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن عمّه حمزه بن بزیع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:

فَلَمّٰا آسَفُونٰا اِنْتَقَمْنٰا مِنْهُمْ فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یأسف کأسفنا و لکنّه خلق أولیاء لنفسه یأسفون و یرضون و هم مخلوقون مربوبون فجعل رضاهم رضا نفسه و سخطهم سخط نفسه، لأنّه جعلهم الدّعاه إلیه و الأدلاّء علیه، فلذلک صاروا کذلک و لیس أنّ ذلک یصل إلی اللّه کما یصل إلی خلقه لکن هذا معنی ما قال من ذلک و قد قال: «من أهان لی ولیّا فقد بارزنی بالمحاربه و دعانی إلیها و قال مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ و قال: إِنَّ اَلَّذِینَ یُبٰایِعُونَکَ إِنَّمٰا یُبٰایِعُونَ اَللّٰهَ یَدُ اَللّٰهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فکلّ هذا و شبهه علی ما ذکرت لک و هکذا الرّضا و الغضب و غیرهما من الأشیاء ممّا یشاکل ذلک و لو کان یصل إلی اللّه الأسف و الضّجر و هو الّذی خلقهما و أنشأهما لجاز لقائل هذا أن یقول؛ إنّ الخالق یبید یوما ما؛ لأنّه إذا دخله الغضب و الضّجر دخله التّغییر و إذا دخله التّغییر لم یؤمن علیه الإباده، ثمّ لم یعرف المکوّن من المکوّن و لا القادر من المقدور علیه و لا الخالق من المخلوق، تعالی اللّه عن هذا القول علوّا کبیرا؛ بل هو الخالق للأشیاء

ص :٣٠٨

را نیکو ساخت و ما را صورتگری کرد و نیکو صورتگری کرد و ما را در میان بندگانش، چشم خویش در میان آفریدگانش، زبان گویا و دست محبّت و رحمت گشوده بر سر بندگانش قرار داد و وجه خود ساخت که از آن به سوی او آیند و ما را دری قرار داد که بر او ره نماید و گنجوران میان آسمان و زمینش کرد. به برکت وجود ما، باران از آسمان ببارد و گیاه از زمین بروید و به وسیلۀ عبادت ما، خداوند پرستش شد و اگر ما نبودیم، خداوند پرستش نمی شد.

[٣56]6-امام صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای گرامی و بزرگ که «پس چون ما را به خشم و افسوس آوردند از ایشان انتقام گرفتیم» [سورۀ زخرف (4٣) ، آیۀ 55] فرمود: خداوند عزّتمند و والا همانند ما افسوسناک و خشمناک نشود؛ او برای خود، دوستانی آفرید که آنها به خشم و افسوس درآیند و خشنود گردند و ایشان آفریدگان و پروریدگان هستند؛ پس خشنودی آنها را خشنودی خود و خشم آنها را خشم خود قرار داد؛ زیرا ایشان را دعوت کنندگان برای خود و راهنمایان به سوی خویش مقرّر داشت و از این جهت است که آن مقام را دارند. معنای آیه این نیست که خشم دامن خدا را گیرد چنان که دامنگیر آفریدگان شود، بلکه معنای آن چنان می باشد که در این باره گفته است: «هرکه یکی از دوستان مرا خوار شمارد به پیکار من آمده و مرا به مبارزه خوانده است» و فرمود: «هرکه پیامبر را فرمان برد، خدا را فرمان برده است» [سورۀ نساء (4) ، آیۀ ٨٠]و نیز فرمود: «همانا کسانی که با تو بیعت کنند با خداوند بیعت کرده اند. دست خدا بالای دستهای آنان است» [سورۀ فتح (4٨) ، آیۀ ١٠]پس تمام این عبادت ها و مانند آنها معنایش همان است که برایت گفتم و نیز خشنودی و خشم و صفت های دیگر و مانند آنها به جز این دو همچنین است. اگر روا باشد که افسوس و دلتنگی خدا را فراگیرد درحالی که خود او آفریننده و پدیدآورندۀ آنهاست، روا باشد کسی بگوید: روزی شود که خدای آفریننده نابود شود؛ زیرا اگر خشم و دلتنگی بر او درآید، او دستخوش دگرگونی گردد و چون دگرگونی او را فراگیرد نابود شود؛ زیرا اگر خشم و دلتنگی بر او درآید، او دستخوش دگرگونی گردد و چون دگرگونی او را فراگیرد از نابودی ایمن نباشد؛ افزون بر آن میان پدیدآورنده و پدیدشونده و میان توانا و آنچه زیر توان است و میان آفریدگار و آفریدگان فرقی نباشد.

ص :٣٠٩

لا لحاجه، فإذا کان لا لحاجه استحال الحدّ و الکیف فیه؛ فافهم إن شاء اللّه تعالی.

[٣5٧]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نصر، عن محمّد بن حمران، عن أسود بن سعید قال:

کنت عند أبی جعفر علیه السّلام فأنشأ یقول ابتداء منه من غیر أن أسأله: نحن حجّه اللّه و نحن باب اللّه و نحن لسان اللّه و نحن وجه اللّه و نحن عین اللّه فی خلقه و نحن ولاه أمر اللّه فی عباده.

[٣5٨]٨-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن حسّان الجمّال قال: حدّثنی هاشم بن أبی عماره الجنبیّ قال:

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: أنا عین اللّه و أنا ید اللّه و أنا جنب اللّه و أنا باب اللّه.

[٣5٩]٩-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن عمّه حمزه بن بزیع، عن علیّ بن سوید، عن أبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: یٰا حَسْرَتیٰ عَلیٰ مٰا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اَللّٰهِ قال:

جنب اللّه: أمیر المؤمنین علیه السّلام و کذلک ما کان بعده من الأوصیاء بالمکان الرّفیع إلی أن ینتهی الأمر إلی آخرهم.

[٣6٠]١٠-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن علیّ بن الصّلت، عن الحکم و إسماعیل ابنی حبیب، عن برید العجلیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: بنا عبد اللّه و بنا عرف اللّه و بنا وحّد اللّه تبارک و تعالی و محمّد حجاب اللّه تبارک و تعالی.

ص :٣١٠

خداوند از این گفتار (ناهنجار) برتری بسیار دارد، او بدون نیاز، آفریدگار همه چیز است و چون بی نیاز است هرگز اندازه و چگونگی در او راه نیابد. مطلب را نیک بفهم، اگر خداوند فرازمند بخواهد.

[٣5٧]٧-اسود سعید گوید: خدمت امام باقر علیه السّلام بودم که حضرت بدون آنکه من چیزی بپرسم، سخن آغاز کرد و فرمود: ما دلیل و در خداییم؛ ما زبان خدائیم؛ ما وجه خداییم؛ ما دیدۀ خدا در میان آفریدگانش باشیم و ما سرپرستان امر خدا در میان بندگانش به شمار آییم.

[٣5٨]٨-ابو عماره جنبی گوید: از امیر مؤمنان علیه السّلام شنیدم که می فرمود: منم چشم خدا؛ منم دست خدا؛ منم کنار خدا و منم در خدا.

[٣5٩]٩-امام موسی بن جعفر علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای عزّتمند و والا که «دریغا بر آنچه در کنار خدا کوتاهی ورزیدم» [سورۀ زمر (٣٩) ، آیۀ 56]فرمود: کنار خدا، امیر مؤمنان است و همچنین اوصیای بعد از او تا آخرین آنها در مقام بلندی باشند.

[٣6٠]١٠-برید عجلی گوید: شنیدم که امام باقر علیه السّلام فرمود: خداوند به وسیلۀ ما پرستش شد و به وسیلۀ ما شناخته شد و به واسطۀ ما خدای فرخنده و فرازمند یگانه دانسته شد و محمد، پرده دار خدای فرخنده و فرازمند است.

ص :٣١١

[٣6١]١١-بعض أصحابنا، عن محمّد بن عبد اللّه، عن عبد الوهّاب بن بشر، عن موسی بن قادم، عن سلیمان، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ مٰا ظَلَمُونٰا وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» قال: إنّ اللّه تعالی أعظم و أعزّ و أجلّ و أمنع من أن یظلم و لکنّه خلطنا بنفسه فجعل ظلمنا ظلمه و ولایتنا ولایته، حیث یقول: «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا» یعنی الأئمّه منّا. ثمّ قال: فی موضع آخر: «وَ مٰا ظَلَمُونٰا وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» ثمّ ذکر مثله.

باب البداء [٣6٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحجّال، عن أبی إسحاق ثعلبه، عن زراره بن أعین، عن أحدهما علیه السّلام قال:

ما عبد اللّه بشیء مثل البداء.

و فی روایه ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام ما عظّم اللّه بمثل البداء.

[٣6٣]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم و حفص بن البختریّ و غیرهما، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی هذه الآیه «یَمْحُوا اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ وَ یُثْبِتُ» قال: فقال: و هل یمحی إلاّ ما کان ثابتا و هل یثبت إلاّ ما لم یکن.

[٣64]٣-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما بعث اللّه نبیّا حتّی یأخذ علیه ثلاث خصال: الإقرار له بالعبودیّه و خلع

ص :٣١٢

[٣6١]١١-زراره گوید: از امام باقر علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای بزرگ و والا که «به ما ستم نکردند، بلکه به خودشان ستم کردند» [سورۀ بقره (٢) ، آیۀ 5٧]پرسیدم، فرمود: همانا خداوند فرازمند بزرگ تر، گرامی تر، برتر و ارجمندتر از آن است که مورد ستم واقع شود؛ ولی ما را به خودش پیوسته و از این رو ستم به ما را ستم به خود دانسته و ولایت ما را ولایت خود قرار داده است، آنجا که می فرماید:

«همانا ولیّ شما تنها خداست و پیغمبر او و کسانی که ایمان دارند» [سورۀ مائده (5) ، آیۀ 56]که مراد از آنها امامان از خاندان ما هستند؛ سپس در جای دیگر (ستم به ما را ستم به خود شمار آورده و) فرمود: «به ما ستم نکردند، بلکه به خودشان ستم کردند» . سپس مانند آن را در قرآن ذکر کرد.

بابی دربارۀ بدا

[٣6٢]١-زراره از یکی از دو امام (پنجم یا ششم) نقل می کند که فرمود:

خداوند با چیزی مانند بدا پرستش نشده است.

پدر روایت دیگری ابن ابی عمیر از هشام بن سالم روایت می کند که امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند با چیزی مانند بدا بزرگ شمرده نشده است.

[٣6٣]٢-امام صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ «خداوند آنچه را خواهد از بین برد و آنچه را خواهد اثبات کند» [سورۀ رعد (١٣) ، آیۀ ٣٩]فرمود: آیا خدا از بین برد مگر آنچه را که بوده و اثبات نموده مگر چیزی که نبوده است؟

[٣64]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخته جز اینکه سه چیز ویژه را از او پیمان گرفت: اعتراف به بندگی خدا، دل کندن

ص :٣١٣

الأنداد و أنّ اللّه یقدّم ما یشاء و یؤخّر ما یشاء.

[٣65]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن زراره، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: «قَضیٰ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ» قال هما أجلان: أجل محتوم و أجل موقوف.

[٣66]5-أحمد بن مهران، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن علیّ بن أسباط، عن خلف بن حمّاد، عن ابن مسکان، عن مالک الجهنیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تعالی: «أَ وَ لَمْ یَرَ اَلْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً» قال: فقال: لا مقدّرا و لا مکوّنا، قال: و سألته عن قوله: «هَلْ أَتیٰ عَلَی اَلْإِنْسٰانِ حِینٌ مِنَ اَلدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» فقال: کان مقدّرا غیر مذکور.

[٣6٧]6-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن الفضیل بن یسار قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: العلم علمان: فعلم عند اللّه مخزون لم یطلع علیه أحدا من خلقه و علم علّمه ملائکته و رسله، فما علّمه ملائکته و رسله فإنّه سیکون لا یکذّب نفسه و لا ملائکته و لا رسله و علم عنده مخزون یقدّم منه ما یشاء و یؤخّر منه ما یشاء و یثبت ما یشاء.

[٣6٨]٧-و بهذا الإسناد، عن حمّاد، عن ربعیّ، عن الفضیل قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: من الأمور أمور موقوفه عند اللّه یقدّم منها ما یشاء و یؤخّر منها ما یشاء.

[٣6٩]٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن أبی عمیر،

ص :٣١4

از بتها (که برای خدا همتا و شریک قرار داده اند) و اینکه خداوند آنچه را خواهد پیش دارد و آنچه را خواهد پس اندازد.

[٣65]4-حمران گوید: از امام باقر علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای عزّتمند و والا که «مدتی را مقرر داشت و مدت معینی (هم) نزد اوست» [سورۀ انعام (6) ، آیۀ ٢] پرسیدم، حضرت فرمود: مقصود دو مدت است؛ مدت حتمی و مدت مشروط.

[٣66]5-مالک جهنی گوید: از امام صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای فرازمند که «مگر انسان به یاد ندارد که ما او را از پیش آفریدیم و چیزی نبود» [سورۀ مریم (١٩) ، آیۀ 6٧]پرسیدم، فرمود: نه اندازه گیری و نه ایجاد شده بود. جهنی گوید: دربارۀ سخن خدا که «آیا بر انسان زمانی از روزگار آمد که چیز قابل ذکری نبود» [سورۀ دهر (٧٧) ، آیۀ ١]پرسیدم، فرمود: اندازه گیری شده بود؛ ولی قابل ذکر نبود.

[٣6٧]6-فضیل یسار گوید: شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود: علم دو گونه است: علمی که نزد خدا در گنجینه است و هیچ یک از آفریدگانش از آن علم آگاه نیست و علمی که خدا به فرشتگان و پیامبرانش یاد داده است. این علم تحقق خواهد یافت؛ زیرا خدا نه خودش را تکذیب نماید و نه فرشتگان و پیامبران خود را تکذیب کند و علمی که نزدش در گنجینه است، هرچه را خواهد پیش دارد و آنچه را خواهد تأخیر اندازد و هرچه را خواهد اثبات می کند.

[٣6٨]٧-فضیل گوید: شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود: تأخیر بعضی از امور، نزد خدا مشروط است که هرچه از آنها خواهد، پیش دارد و آنچه از آنها خواهد، تأخیر اندازد.

[٣6٩]٨-امام صادق علیه السّلام فرمود: همانا خداوند دو علم دارد: علم نهفته و در

ص :٣١5

عن جعفر بن عثمان، عن سماعه، عن أبی بصیر و وهیب بن حفص، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ للّه علمین: علم مکنون مخزون، لا یعلمه إلاّ هو، من ذلک یکون البداء و علم علّمه ملائکته و رسله و أنبیاءه فنحن نعلمه.

[٣٧٠]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن الحسن بن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما بدا للّه فی شیء إلاّ کان فی علمه قبل أن یبدو له.

[٣٧١]١٠-عنه، عن أحمد، عن الحسن بن علیّ بن فضّال، عن داود بن فرقد، عن عمرو بن عثمان الجهنیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه لم یبد له من جهل

[٣٧٢]١١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن منصور بن حازم قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام هل یکون الیوم شیء لم یکن فی علم اللّه بالأمس؟ قال: لا، من قال هذا فأخزاه اللّه؛ قلت: أرأیت ما کان و ما هو کائن إلی یوم القیامه أ لیس فی علم اللّه؟ قال: بلی قبل أن یخلق الخلق.

[٣٧٣]١٢-علیّ، عن محمّد، عن یونس، عن مالک الجهنیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لو علم النّاس ما فی القول بالبداء من الأجر ما فتروا عن الکلام فیه.

[٣٧4]١٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابنا، عن محمّد بن عمرو الکوفیّ أخی یحیی، عن مرازم بن حکیم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ما تنبّأ نبیّ قطّ حتّی یقرّ للّه بخمس خصال:

ص :٣١6

خزانه که جز او نداند و بدا از این علم به شمار آید و علمی که به فرشتگان و فرستادگان و پیامبرانش یاد داده است که ما از آن علم آگاهیم.

[٣٧٠]٩-امام صادق علیه السّلام فرمود: برای خدا نسبت به چیزی بدا حاصل نشد جز اینکه پیش از آنکه بدا پیش آید، خدا آن را می دانست.

[٣٧١]١٠-امام صادق علیه السّلام فرمود: همانا بدا نسبت به خداوند، سرچشمه اش نادانی نیست.

[٣٧٢]١١-منصور حازم گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم: آیا ممکن است امروز چیزی تحقّق یابد که دیروز در علم خدا نبوده باشد؟ فرمود: نه، هرکه چنین اعتقادی داشته باشد رسوایش سازد. عرض کردم: بفرمایید که آنچه تحقّق یافته و آنچه تا روز قیامت تحقّق می یابد آیا در علم خدا نیست؟ فرمود: آری، پیش از آنکه آفریدگان را پدید آورد (همه چیز را می دانست) .

[٣٧٣]١٢-مالک جهنی گوید: شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود: اگر مردم می دانستند چه پاداشی در اعتقاد به بدا هست از سخن گفتن دربارۀ آن سستی نمی کردند.

[٣٧4]١٣-امام صادق علیه السّلام فرمود: هرگز هیچ کس پیامبر نشد تا اینکه به پنج

ص :٣١٧

بالبداء و المشیئه و السّجود و العبودیّه و الطّاعه.

[٣٧5]١4-و بهذا الإسناد، عن أحمد بن محمّد، عن جعفر بن محمّد، عن یونس، عن جهم بن أبی جهمه؛ عمّن حدّثه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ أخبر محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بما کان منذ کانت الدّنیا و بما یکون إلی انقضاء الدّنیا و أخبره بالمحتوم من ذلک و استثنی علیه فیما سواه.

[٣٧6]١5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن الرّیّان بن الصّلت قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: ما بعث اللّه نبیّا قطّ إلاّ بتحریم الخمر و أن یقرّ للّه بالبداء.

[٣٧٧]١6-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد قال:

سئل العالم علیه السّلام کیف علم اللّه؟ قال علم و شاء و أراد و قدّر و قضی و أمضی، فأمضی ما قضی و قضی ما قدّر و قدّر ما أراد، فبعلمه کانت المشیئه و بمشیئته کانت الإراده و بإرادته کان التّقدیر و بتقدیره کان القضاء و بقضائه کان الإمضاء و العلم متقدّم علی المشیئه و المشیئه ثانیه و الإراده ثالثه و التّقدیر واقع علی القضاء بالإمضاء، فللّه تبارک و تعالی البداء فیما علم متی شاء و فیما أراد لتقدیر الأشیاء، فإذا وقع القضاء بالإمضاء فلا بداء فالعلم فی المعلوم قبل کونه و المشیئه فی المنشإ قبل عینه و الإراده فی المراد قبل قیامه و التّقدیر لهذه المعلومات قبل تفصیلها و توصیلها عیانا و وقتا و القضاء بالإمضاء هو المبرم من المفعولات ذوات الأجسام المدرکات بالحواسّ من ذوی لون و ریح و وزن و کیل و ما دبّ و درج من إنس و جنّ و طیر و سباع و غیر ذلک ممّا یدرک بالحواسّ، فللّه تبارک و تعالی فیه البداء ممّا لا، عین له فإذا وقع العین المفهوم المدرک فلا بداء و اللّه یفعل ما یشاء، فبالعلم

ص :٣١٨

ویژگی برای خدا اعتراف کرد: بدا، مشیت، سجود، بندگی، فرمانبری.

[٣٧5]١4-امام صادق علیه السّلام فرمود: همانا خداوند بزرگ و شکوهمند به محمد صلّی اللّه علیه و آله خبر داد آنچه را از اول دنیا تحقّق یافته و آنچه را تا پایان دنیا تحقّق خواهد یافت و نیز به آنچه از این رویدادها حتمی است، آگاهانید و جز این را استثنا کرد (که حتمی نبود و به مشیت او مربوط است) .

[٣٧6]١5-حضرت رضا علیه السّلام فرمود: هرگز خداوند پیامبری برنینگیخته جز با حکم حرمت شراب و اقرار به بدا برای خدا.

[٣٧٧]١6-معلاّی محمد گوید: از امام علیه السّلام پرسیدند: خدا چگونه داند؟ فرمود: خدا بداند، بخواهد، اراده کند، مقّدر سازد، حکم نماید و امضا فرماید، پس آنچه را حکم کرده، امضا کند و آنچه را مقدّر ساخته، حکم نماید و آنچه را اراده کرد، مقّدر سازد؛ بنابراین از علم خدا، مشیت و از مشیتش، اراده و از اراده اش تقدیر و از تقدیرش، حکم و از حکمش، امضا خیزد و علمش پیش از مشیت و مشیت در مرتبه دوم و اراده در مرتبه سوم است و تقدیر بر حکم نزدیک به امضا واقع شود. برای خداوند فرخنده فرازمند بدا است نسبت به آنچه بداند هرگاه بخواهد و نسبت به آنچه برای تقدیر چیزها اراده کند؛ ولی اگر حکم به مرحله امضا و اجرا رسد، دیگر بدا نیست. علم نسبت به معلوم، پیش از بودن آن است و مشیت نسبت به خواسته شده، پیش از وجود آن است و اراده نسبت به اراده شده، پیش از برپا شدن آن است و تقدیر این معلوم ها، پیش از آن است که بعضی از بعضی جدا شوند و پاره ای از آنها به پاره دیگر همراه با امضا، محکم و درهم بافته است که قابل تبدیل و تغییر نمی باشد و آنچه که دارای جسم اند و با حواسّ درک شوند؛ مانند آنچه رنگ، بو و وزن دارد و پیمانه شود و به وزن درآید و آنچه از انسان و جنّ و پرندگان و درندگان و جز اینها در زمین روان گردد و بخواهد و غیر آن از آنچه به حواسی دریافت شود که برای خدای فرخنده و فرازمند در هریک از آنها که در خارج وجود ندارد بدا می باشد. هرگاه عین مفهومی که دریافت می شود در خارج واقع گردد بدا نباشد و خداوند آنچه خواهد انجام دهد.

ص :٣١٩

علم الأشیاء قبل کونها و بالمشیئه عرّف صفاتها و حدودها و أنشأها قبل إظهارها و بالإراده میّز أنفسها فی ألوانها و صفاتها و بالتّقدیر قدّر أقواتها و عرّف أوّلها و آخرها و بالقضاء أبان للنّاس أماکنها و دلّهم علیها و بالإمضاء شرح عللها و أبان أمرها و ذلک تقدیر العزیز العلیم.

باب فی أنّه لا یکون شیء فی السّماء و الأرض إلاّ بسبعه [٣٧٨]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید و محمّد بن خالد جمیعا، عن فضاله بن أیّوب، عن محمّد بن عماره، عن حریز بن عبد اللّه و عبد اللّه بن مسکان جمیعا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

لا یکون شیء فی الأرض و لا فی السّماء إلاّ بهذه الخصال السّبع: بمشیئه و إراده و قدر و قضاء و إذن و کتاب و أجل، فمن زعم أنّه یقدر علی نقض واحده فقد کفر

و رواه علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن محمّد بن حفص، عن محمّد بن عماره، عن حریز بن عبد اللّه و ابن مسکان مثله.

[٣٧٩]٢-و رواه أیضا، عن أبیه، عن محمّد بن خالد، عن زکریّا بن عمران، عن أبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام قال:

لا یکون شیء فی السّماوات و لا فی الأرض إلاّ بسبع: بقضاء و قدر و إراده و مشیئه و کتاب و أجل و إذن، فمن زعم غیر هذا فقد کذب علی اللّه أو ردّ علی اللّه عزّ و جلّ.

ص :٣٢٠

خدا با علم خود، چیزها را پیش از پدید آمدنشان دانسته و با مشیت خود، صفت ها و حدود آنها را شناخته و پیش از اظهارشان، آنها را پدید آورده و به وسیله اراده، برای آنها رنگ و صفت تعیین کرده و با تقدیر، روزی شان را اندازه گیری و معیّن نموده است. آغاز و پایان آنها را شناخته و با امضا، علت های آنها را بیان کرده و امرشان را آشکار نموده است. این (امور ششگانه) تقدیر خدای چیره گر و دانا می باشد.

بابی دربارۀ اینکه چیزی در آسمان و زمین نباشد جز با هفت ویژگی

[٣٧٨]١-امام صادق علیه السّلام فرمود: چیزی در آسمان و زمین نباشد جز با این هفت ویژگی: مشیت، اراده، قدر، قضا، اذن (اجازه) ، کتاب و اجل (زمان) . هرکس گمان نماید که می تواند یکی از اینها را نقض کند، به طور قطع کافر است. این روایت از طریق دیگری هم وارد شده است.

[٣٧٩]٢-موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود: چیزی در آسمان ها و زمین، جز با هفت ویژگی نباشد: قضا، قدر، اراده، مشیت، کتاب، اجل و اذن؛ هرکس جز این گمان برد بر خداوند دروغ بسته است یا (فرمود:) سخن خدای عزّتمند و والا را ردّ کرده است.

ص :٣٢١

باب المشیئه و الإراده [٣٨٠]١-علیّ بن محمّد بن عبد اللّه، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن محمّد بن سلیمان الدّیلمیّ، عن علیّ بن إبراهیم الهاشمیّ قال:

سمعت أبا الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام یقول: لا یکون شیء إلاّ ما شاء اللّه و أراد و قدّر و قضی، قلت: ما معنی شاء؟ قال: ابتداء الفعل؛ قلت: ما معنی قدّر؟ قال: تقدیر الشّیء من طوله و عرضه، قلت: ما معنی قضی؟ قال: إذا قضی أمضاه، فذلک الّذی لا مردّ له.

[٣٨١]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن أبان، عن أبی بصیر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: شاء و أراد و قدّر و قضی؟ قال: نعم؛ قلت: و أحبّ قال: لا، قلت: و کیف شاء و أراد و قدّر و قضی و لم یحبّ؟ قال: هکذا خرج إلینا.

[٣٨٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن علیّ بن معبد، عن واصل بن سلیمان، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: أمر اللّه و لم یشأ و شاء و لم یأمر، أمر إبلیس أن یسجد لآدم و شاء أن لا یسجد و لو شاء لسجد و نهی آدم عن أکل الشّجره و شاء أن یأکل منها و لو لم یشأ لم یأکل.

[٣٨٣]4-علیّ بن إبراهیم، عن المختار بن محمّد الهمدانیّ و محمّد بن الحسن، عن عبد اللّه بن الحسن العلویّ جمیعا، عن الفتح بن یزید الجرجانیّ، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

إنّ للّه إرادتین و مشیئتین: إراده حتم و إراده عزم، ینهی و هو یشاء و یأمر

ص :٣٢٢

بابی دربارۀ مشیت و اراده

[٣٨٠]١-علی بن ابراهیم هاشمی گوید: شنیدم که موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود: چیزی نباشد جز آنچه خدا خواهد و اراده نماید و اندازه گیرد و حکم دهد. گفتم: معنای خواست خدا چیست؟ فرمود: آغاز کار است. عرض کردم:

معنای اندازه گیری چیست؟ اندازه گرفتن درازا و پهنای چیزی است. گفتم:

معنای حکم کند چیست؟ فرمود: هرگاه حکم دهد، امضا کند و آن است که برگشت ناپذیر است.

[٣٨١]٢-ابو بصیر گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: خدا خواسته، اراده کرده، اندازه گرفته و حکم را جاری ساخته است؟ فرمود: آری. گفتم: و دوست هم دارد؟ فرمود: نه. گفتم: چگونه خواسته، اراده کرده، اندازه گرفته و حکم را جاری ساخته ولی دوست نداشته است؟ فرمود: این چنین به ما رسیده است.

[٣٨٢]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند دستور داد و نخواست و خواست و دستور نداد. به شیطان دستور داد که به آدم سجده کند و خواست که سجده نکند و اگر می خواست، سجده می کرد و آدم را از خوردن درخت بازداشت و خواست که از آن بخورد و اگر نمی خواست او نمی خورد.

[٣٨٣]4-امام کاظم علیه السّلام فرمود: همانا خداوند دو اراده و دو مشیت دارد: اراده حتمی و اراده عزمی [و مشیت حتمی و مشیت عزمی]. خدا بازمی دارد و می خواهد

ص :٣٢٣

و هو لا یشاء، أو ما رأیت أنّه نهی آدم و زوجته أن یأکلا من الشّجره و شاء ذلک و لو لم یشأ أن یأکلا لما غلبت مشیئتهما مشیئه اللّه تعالی و أمر إبراهیم أن یذبح إسحاق و لم یشأ أن یذبحه و لو شاء لما غلبت مشیئه إبراهیم مشیئه اللّه تعالی.

[٣٨4]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن علیّ بن معبد، عن درست بن أبی منصور، عن فضیل بن یسار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: شاء و أراد و لم یحبّ و لم یرض؛ شاء أن لا یکون شیء إلاّ بعلمه و أراد مثل ذلک و لم یحبّ أن یقال: ثالث ثلاثه و لم یرض لعباده الکفر

[٣٨5]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

قال أبو الحسن الرّضا علیه السّلام قال اللّه: [یا]ابن آدم! بمشیئتی کنت أنت الّذی تشاء لنفسک ما تشاء و بقوّتی أدّیت فرائضی و بنعمتی قویت علی معصیتی؛ جعلتک سمیعا، بصیرا، قویّا، ما أصابک من حسنه فمن اللّه و ما أصابک من سیّئه فمن نفسک و ذاک أنّی أولی بحسناتک منک و أنت أولی بسیّئاتک منّی و ذاک أنّنی لا أسأل عمّا أفعل و هم یسألون.

باب الابتلاء و الاختبار [٣٨6]١-علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن حمزه بن محمّد الطّیّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من قبض و لا بسط إلاّ و للّه فیه مشیئه و قضاء و ابتلاء.

[٣٨٧]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن

ص :٣٢4

و دستور می دهد و نمی خواهد. مگر نمی بینی که او آدم و همسرش را بازداشت که از آن درخت نخورند؛ ولی خوردن ایشان را خواست و اگر نمی خواست که بخورند، خواست آنها بر خواست خدای فرازمند چیره نمی گشت و به حضرت ابراهیم علیه السّلام دستور داد که اسحاق (و به قول مشهور، اسماعیل) را سر ببرد؛ ولی نخواست که سر او را ببرد و اگر می خواست، خواست ابراهیم بر خواست خدای فرازمند چیره نمی گشت.

[٣٨4]5-امام صادق علیه السّلام فرمود: خدا خواسته و اراده کرده، ولی دوست نداشته و نپسندیده است. خواسته است که چیزی نباشد مگر اینکه او بداند و اراده او هم، چنین بود و دوست نداشت که او را سومین سه گویند و کفر را برای بندگان خود نپسندیده است.

[٣٨5]6-امام رضا علیه السّلام فرمود: خداوند فرماید: ای پسر آدم! با خواست من است که تو هرچه برای خود خواهی، توانی خواست و با نیروی من است که واجبات مرا به جا می آوری و با نعمت من است که بر نافرمانی من توانایی می یابی. من تو را شنوا، بینا، نیرومند ساختم. هر نیکی که نصیب تو شود از طرف خداست و هر بدی که تو را فراگیرد از نفس تو است و این برای آن است که من به اعمال نیک تو از خودت سزاوارترم و تو به اعمال زشت و گناهانت از من سزاوارتر هستی و به این دلیل که من از آنچه می کنم بازخواست نشوم؛ ولی مردم بازخواست شوند.

بابی دربارۀ امتحان و آزمایش

[٣٨6]١-امام صادق علیه السّلام فرمود: هیچ تنگی و فراخی نباشد جز آنکه خدا نسبت به آن، خواست و حکم و آزمایش دارد.

[٣٨٧]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: از آنچه خدا به آن فرمان داده یا از آن برکنار

ص :٣٢5

فضاله بن أیّوب، عن حمزه بن محمّد الطّیّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّه لیس شیء فیه قبض أو بسط ممّا أمر اللّه به أو نهی عنه إلاّ و فیه للّه عزّ و جلّ ابتلاء و قضاء.

باب السّعاده و الشّقاء [٣٨٨]١-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن صفوان بن یحیی، عن منصور بن حازم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه خلق السّعاده و الشّقاء قبل أن یخلق خلقه فمن خلقه اللّه سعیدا لم یبغضه أبدا و إن عمل شرّا أبغض عمله و لم یبغضه و إن کان شقیّا لم یحبّه أبدا و إن عمل صالحا أحبّ عمله و أبغضه لما یصیر إلیه؛ فإذا أحبّ اللّه شیئا لم یبغضه أبدا و إذا أبغض شیئا لم یحبّه أبدا.

[٣٨٩]٢-علیّ بن محمّد رفعه، عن شعیب العقرقوفیّ، عن أبی بصیر قال:

کنت بین یدی أبی عبد اللّه علیه السّلام جالسا و قد سأله سائل فقال: جعلت فداک یا ابن رسول اللّه! من أین لحق الشّقاء أهل المعصیه حتّی حکم اللّه لهم فی علمه بالعذاب علی عملهم؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام أیّها السّائل! حکم اللّه عزّ و جلّ لا یقوم له أحد من خلقه بحقّه. فلمّا حکم بذلک وهب لأهل محبّته القوّه علی معرفته و وضع عنهم ثقل العمل بحقیقه ما هم أهله. و وهب لأهل المعصیه القوّه علی معصیتهم لسبق علمه فیهم و منعهم إطاقه القبول منه فوافقوا ما سبق لهم فی علمه و لم یقدروا أن یأتوا حالا تنجیهم من عذابه، لأنّ علمه أولی بحقیقه التّصدیق و هو معنی شاء ما شاء و هو سرّه

[٣٩٠]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن

ص :٣٢6

داشته، چیزی که در آن قبضی یا بسطی (تنگی و گشایشی) باشد، نیست مگر آنکه برای خدای عزّتمند و شکوهمند نسبت به آن، آزمایش و حکمی باشد.

بابی دربارۀ خوشبختی و بدبختی

[٣٨٨]١-حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود: بی شک خداوند خوشبختی و بدبختی را آفرید، پیش از آنکه آفریدگان را بیافریند. خداوند هرکس را خوشبخت آفرید، هرگز او را دشمن ندارد و اگر بدبخت باشد، هرگز او را دوست ندارد و اگر کار خوبی انجام دهد، کردارش را دوست دارد و خودش را به جهت سرانجامی که به سوی آن رهسپار است، دشمن می دارد، پس چون خدا چیزی را دوست داشته باشد، هرگز آن را دشمن ندارد و وقتی با چیزی دشمنی ورزد، هرگز دوستش ندارد.

[٣٨٩]٢-ابو بصیر گوید: خدمت حضرت صادق علیه السّلام نشسته بودم که شخصی از او پرسید: جانم به فدایت، ای پسر رسول خدا، به چه جهت بدبختی دامنگیر گناهکاران شد تا خداوند در علم خود بر کردار ایشان به عذاب حکم کرد؟ حضرت فرمود: ای پرسشگر! هیچ کس از بندگان خدای عزّتمند و شکوهمند به حق و شایستگی نتواند نسبت به حکم او قیام کند و چون به آن حکم کرد به دوست داران خویش، نیروی شناختن را بخشید و سنگینی عمل را از ایشان برداشت به طوری که سزاوار آن بودند و به گناهکاران، نیروی گناه کردن، بخشید برای آنچه از پیش نسبت به ایشان می دانست و ایشان را از توانایی پذیرش از خود بازداشت و با آنچه در علم خدا گذشته، هم آهنگ شدند و نتوانستند وضعیتی پیش آورند که ایشان را از عذاب او برهاند؛ چرا که علمش به باور حقیقی سزاوارتر است و این است معنای «خدا خواست هرچه را خواست» و این راز نهانی اوست.

[٣٩٠]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود: گاهی شخص خوشبخت به راه و روش بدبخت

ص :٣٢٧

النّضر بن سوید، عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن معلّی بن عثمان، عن علیّ بن حنظله، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، أنّه قال:

یسلک بالسّعید فی طریق الأشقیاء حتّی یقول النّاس: ما أشبهه بهم بل هو منهم، ثمّ یتدارکه السّعاده و قد یسلک بالشّقیّ فی طریق السّعداء حتّی یقول النّاس: ما أشبهه بهم، بل هو منهم، ثمّ یتدارکه الشّقاء؛ إنّ من کتبه اللّه سعیدا و إن لم یبق من الدّنیا إلاّ فواق ناقه ختم له بالسّعاده.

باب الخیر و الشّرّ [٣٩١]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن محبوب و علیّ بن الحکم، عن معاویه بن وهب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ ممّا أوحی اللّه إلی موسی علیه السّلام و أنزل علیه فی التّوراه: أنّی أنا اللّه لا إله إلاّ أنا، خلقت الخلق و خلقت الخیر و أجریته علی یدی من أحبّ فطوبی لمن أجریته علی یدیه و أنا اللّه لا إله إلاّ أنا، خلقت الخلق و خلقت الشّرّ و أجریته علی یدی من أریده، فویل لمن أجریته علی یدیه.

[٣٩٢]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن محمّد بن حکیم، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ فی بعض ما أنزل اللّه من کتبه أنّی أنا اللّه لا إله إلاّ أنا، خلقت الخیر و خلقت الشّرّ، فطوبی لمن أجریت علی یدیه الخیر و ویل لمن أجریت علی یدیه الشّرّ و ویل لمن یقول: کیف ذا و کیف ذا.

[٣٩٣]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن بکّار بن کردم، عن مفضّل بن عمر و عبد المؤمن الأنصاریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣٢٨

پیشگان گام گذارد تا آنجا که مردم گویند: چقدر مانند آنها شده، بلکه او هم از آنها است؛ سپس خوشبختی او را در بر گیرد و گذشته او را جبران نماید و گاهی شخص بدبخت راه و روش خوشبخت پیشگان را در پیش گیرد تا آنجا که مردم گویند: چقدر مانند آنها شده، بلکه او هم از آنهاست؛ سپس بدبختی او را فراگیرد و اعمال نیک او را از بین ببرد. همانا هرکه را خداوند، خوشبخت نوشته است، پایان کارش به خوشبختی انجامد، اگرچه از دنیا به اندازۀ فاصله میان دو بار دوشیدن ماده شتر باقی نمانده باشد.

بابی دربارۀ نیکی و بدی

[٣٩١]١-امام صادق علیه السّلام فرمود: از جمله آنچه خداوند به حضرت موسی علیه السّلام وحی کرد و در کتاب تورات بر او فروفرستاد این بود: همانا که جز من شایان پرستشی نیست.

آفریدگان را آفریدم و نیکی را پدید آوردم و آن را با دست کسی که دوست داشتم، به اجرا درآوردم، پس خوشا به حال کسی که نیکی را با دست او به اجرا درآوردم. منم خدایی که جز من شایستۀ پرستشی نیست. آفریدگان را آفریدم و بدی را پدید آوردم و آن را با دست کسی که خواستم به اجرا درآوردم.

[٣٩٢]٢-محمّد مسلم گوید: شنیدم که امام باقر علیه السّلام فرمود: همانا در یکی از کتاب هایی که خداوند فروفرستاده، این مطلب آمده است که: همانا منم خدایی که جز من شایان پرستشی نیست، نیکی را آفریدم و بدی را پدید آوردم، پس خوشا به حال آنکه نیکی را با دست او به اجرا درآوردم و وای بر کسی که بدی را با دست او به اجرا درآوردم و وای بر آنکه بگوید: چرا این طور و چرا آن طور است.

[٣٩٣]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند عزّتمند و والا فرماید: منم خدایی که

ص :٣٢٩

قال اللّه عزّ و جلّ: أنا اللّه لا إله إلاّ أنا خالق الخیر و الشّرّ فطوبی لمن أجریت علی یدیه الخیر و ویل لمن أجریت علی یدیه الشّرّ و ویل لمن یقول؛ کیف ذا و کیف هذا؟ قال یونس: یعنی من ینکر هذا الأمر بتفقّه فیه.

باب الجبر و القدر و الأمر بین الأمرین [٣٩4]١-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد و إسحاق بن محمّد و غیرهما رفعوه قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام جالسا بالکوفه بعد منصرفه من صفّین إذ أقبل شیخ فجثا بین یدیه، ثمّ قال له: یا أمیر المؤمنین! أخبرنا عن مسیرنا إلی أهل الشّام أ بقضاء من اللّه و قدر؟ فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام أجل یا شیخ ما علوتم تلعه و لا هبطتم بطن واد إلاّ بقضاء من اللّه و قدر، فقال له الشّیخ: عند اللّه أحتسب عنائی یا أمیر المؤمنین فقال له: مه یا شیخ! فو اللّه لقد عظّم اللّه الأجر فی مسیرکم و أنتم سائرون و فی مقامکم و أنتم مقیمون و فی منصرفکم و أنتم منصرفون و لم تکونوا فی شیء من حالاتکم مکرهین و لا إلیه مضطرّین، فقال له الشّیخ: و کیف لم نکن فی شیء من حالاتنا مکرهین و لا إلیه مضطرّین و کان بالقضاء و القدر مسیرنا و منقلبنا و منصرفنا؟ فقال له: و تظنّ أنّه کان قضاء حتما و قدرا لازما، إنّه لو کان کذلک لبطل الثّواب و العقاب و الأمر و النّهی و الزّجر من اللّه و سقط معنی الوعد و الوعید فلم تکن لائمه للمذنب و لا محمده للمحسن و لکان المذنب أولی بالإحسان من المحسن و لکان المحسن أولی بالعقوبه من المذنب، تلک مقاله إخوان عبده الأوثان و خصماء الرّحمن و حزب الشّیطان و قدریّه هذه الأمّه و مجوسها، إنّ اللّه تبارک و تعالی کلّف تخییرا و نهی تحذیرا

ص :٣٣٠

شایان پرستشی جز من نیست. آفریدگار نیکی و بدی هستم، پس خوشا به حال آنکه نیکی را با دست او جاری ساختم و وای بر کسی که بدی را با دست او به اجرا گذاشتم و وای بر آنکه بگوید: چگونه این و چگونه آن شد؟ یونس گوید:

یعنی وای بر کسی که موشکافانه آن را انکار کند.

بابی دربارۀ جبر و قدر و امر بین الامرین

[٣٩4]١-امیر مؤمنان علیه السّلام پس از بازگشت از جنگ صفّین در کوفه نشسته بود که پیرمردی جلو آمد و در برابر آن حضرت زانو زد و سپس به حضرت عرض کرد: ای امیر مؤمنان، بفرمایید که آیا رفتن ما به جنگ شامیان به قضا و قدر خدا بود؟ امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: آری ای پیرمرد؛ جز با قضا و قدر خدا از هیچ تپه ای بالا نرفتید و به هیچ درّه ای فرود نیامدید. پیرمرد گفت: ای امیر مؤمنان! رنجی که در این باره بردم به حساب خدا گذارم؟ فرمود: ای پیرمرد! ساکت باش. به خدا سوگند که خداوند پاداش بزرگی به شما داده است نسبت به حرکتتان آن گاه که در حال حرکت بودید و به توقف در آنجا در حالی که خود توقف نمودید و به بازگشتن شما در صورتی که خود بازگشتید و شما نسبت به هیچ یک از حالت هایتان مجبور و ناچار نبودید. پیرمرد گفت: چگونه در هیچ یک از حالت ها مجبور و ناچار نبودیم با آنکه رفتن و حرکت ها و بازگشت ما به قضا و قدر خدا بوده است؟ حضرت فرمود: تو پنداشته ای که آن، قضای حتمی و قدر لازم بود (به طوری که اختیار از تو برداشته شود) ؟ اگر چنین بود، همانا پاداش، کیفر، امر، نهی و بازداشتن از سوی خدا بیهوده بود و معنای وعده های نویدبخش و هشدارهای بیمناک بیهوده می شد و گناهکار سزاوار سرزنش و نیکوکار شایان ستایش نبود، بلکه گناهکار از نیکوکار به نیکی سزاوارتر و نیکوکار از گناهکار به کیفر دیدن شایسته تر بود. این سخن، گفتار برادران و همفکران بت پرستان و دشمنان خدای مهربان و پیروان شیطان و قدریان و مجوسیان این امّت است.

بی شک خداوند فرخنده و فرازمند، تکلیف کرده با اختیار و با بیم دادن بازداشته

ص :٣٣١

و أعطی علی القلیل کثیرا و لم یعص مغلوبا و لم یطع مکرها و لم یملّک مفوّضا و لم یخلق السّماوات و الأرض و ما بینهما باطلا و لم یبعث النّبیّین مبشّرین و منذرین عبثا. ذلک ظنّ الّذین کفروا فویل للّذین کفروا من النّار، فأنشأ الشّیخ یقول.

أنت الإمام الّذی نرجو بطاعته

یوم النّجاه من الرّحمن غفرانا

أوضحت من أمرنا ما کان ملتبسا

جزاک ربّک بالإحسان إحسانا

[٣٩5]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن حمّاد بن عثمان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من زعم أنّ اللّه یأمر بالفحشاء فقد کذب علی اللّه و من زعم أنّ الخیر و الشّرّ إلیه فقد کذب علی اللّه.

[٣٩6]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

سألته فقلت: اللّه فوّض الأمر إلی العباد؟ قال: اللّه أعزّ من ذلک، قلت:

فجبرهم علی المعاصی؟ قال: اللّه أعدل و أحکم من ذلک، قال: ثمّ قال: قال اللّه:

یا ابن آدم! أنا أولی بحسناتک منک و أنت أولی بسیّئاتک منّی، عملت المعاصی بقوّتی الّتی جعلتها فیک.

[٣٩٧]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن إسماعیل بن مرّار، عن یونس بن عبد الرّحمن قال:

قال لی أبو الحسن الرّضا علیه السّلام: یا یونس! لا تقل بقول القدریّه فإنّ القدریّه لم یقولوا بقول أهل الجنّه و لا بقول أهل النّار و لا بقول إبلیس فإنّ أهل الجنّه قالوا: اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اَللّٰهُ. و قال أهل

ص :٣٣٢

و بر کردار اندک، پاداش بسیار بخشیده است. نافرمانی از او، از روی چیرگی بر او نبوده و فرمان بری از او اجباری صورت نپذیرفته و اختیار را هم دربست به مردم واگذار ننموده است و آسمان ها و زمین را و آنچه میان آن دو است بیهوده نیافریده است و پیامبران را بدون جهت بشارتگر و انذارگر برنینگیخته است.

این عقیده کافران است، پس وای بر کافران از آتش دوزخ. پیرمرد (در آن حال یک رباعی) بدین مضمون سرود: «تویی آن امامی که به سبب پیروی از او، از خدای مهربان در روز نجات، امید آمرزش داریم. آنچه از امر دین ما بر ما اشتباه شده بود روشن ساختی. پروردگارت در برابر این نیکی، به تو پاداش نیک عنایت فرماید» .

[٣٩5]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: هرکس معتقد باشد که خداوند، آفریدگانش را به زشت کاری فرمان می دهد، به خدا دروغ بسته است و هرکه معتقد شود که کار نیک و بد از طرف اوست، پس به خدا دروغ بسته است.

[٣٩6]٣-حسن وشاء گوید: از امام رضا علیه السّلام پرسیدم: خداوند کار را به بندگان واگذاشته است؟ فرمود: خداوند تواناتر از آن است. عرض کردم: پس آنان را بر گناه وادار کرده است؟ فرمود: دادگرتر و داناتر از آن است، سپس فرمود: خداوند فرماید: ای پسر آدم! من به کارهای نیک تو از تو سزاوارترم و تو به کارهای زشتت از من شایسته تری. گناهان را به سبب نیرویی انجام دادی، که من در وجود تو نهاده ام.

[٣٩٧]4-یونس بن عبد الرحمن گوید: حضرت رضا علیه السّلام به من فرمود: ای یونس! گفتار قدریان (اهل تفویض) را مپذیر؛ چرا که قدریان نه به گفتار بهشتیان قائل شدند و نه به گفتار دوزخیان و نه به گفتار شیطان. همانا اهل بهشت گفتند:

«ستایش خدایی را که ما را بدین راه هدایت نمود و اگر خدا ما را رهبری نمی کرد ما خود

ص :٣٣٣

النّار: رَبَّنٰا غَلَبَتْ عَلَیْنٰا شِقْوَتُنٰا وَ کُنّٰا قَوْماً ضٰالِّینَ. و قال إبلیس: رَبِّ بِمٰا أَغْوَیْتَنِی، فقلت: و اللّه ما أقول بقولهم و لکنّی أقول: لا یکون إلاّ بما شاء اللّه و أراد و قدّر و قضی؛ فقال: یا یونس! لیس هکذا، لا یکون إلاّ ما شاء اللّه و أراد و قدّر و قضی؛ یا یونس! تعلم ما المشیئه؟ قلت: لا، قال: هی الذّکر الأوّل، فتعلم ما الإراده؟ قلت: لا، قال: هی العزیمه علی ما یشاء، فتعلم ما القدر؟ قلت: لا، قال: هی الهندسه و وضع الحدود من البقاء و الفناء، قال: ثمّ قال: و القضاء هو الإبرام و إقامه العین؛ قال: فاستأذنته أن أقبّل رأسه و قلت: فتحت لی شیئا کنت عنه فی غفله.

[٣٩٨]5-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه خلق الخلق فعلم ما هم صائرون إلیه و أمرهم و نهاهم فما أمرهم به من شیء فقد جعل لهم السّبیل إلی ترکه و لا یکونون آخذین و لا تارکین إلاّ بإذن اللّه.

[٣٩٩]6-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن حفص بن قرط، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: من زعم أنّ اللّه یأمر بالسّوء و الفحشاء فقد کذب علی اللّه و من زعم أنّ الخیر و الشّرّ بغیر مشیئه اللّه فقد أخرج اللّه من سلطانه و من زعم أنّ المعاصی بغیر قوّه اللّه فقد کذب علی اللّه و من کذب علی اللّه أدخله اللّه النّار.

[4٠٠]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن إسماعیل بن جابر قال:

کان فی مسجد المدینه رجل یتکلّم فی القدر و النّاس مجتمعون، قال:

ص :٣٣4

هدایت نمی یافتیم.» [سورۀ اعراف (٧) : آیۀ 4٣]و دوزخیان گفتند: «ای پروردگار، شقاوت ما بر ما چیره گشت و ما گروهی گمراه بودیم» [سورۀ مؤمنون (٢٣) : آیۀ ١٠6]و شیطان گفت: «پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختی» [سورۀ حجر (١5) : آیۀ ٣٩]. عرض کردم: به خدا سوگند، من به گفتار ایشان قائل نیستم؛ ولی می گویم:

چیزی نباشد جز به وسیله آنچه خدا خواهد، اراده کند و تقدیر و حکم نماید.

فرمود: ای یونس! چنین نیست. چیزی نباشد جز آنچه را خدا خواهد، اراده کند و تقدیر حکم نماید. ای یونس! می دانی مشیت چیست؟ گفتم: نه. فرمود: آن ذکر اول است. می دانی اراده چیست؟ گفتم: نه. فرمود: آن، تضمین است بر آنچه خواهد. می دانی قدر چیست؟ گفتم: نه. فرمود: آن اندازه گیری و مرزبندی است؛ مانند مقدار دوام و زمان از بین رفتن. سپس حضرت فرمود: و قضا (حکم) محکم ساختن و وجود خارجی دادن است. یونس گوید: از آن حضرت اجازه خواستم که سرش را ببوسم و عرض کردم: گرهی برایم گشودی که از آن غافل بودم.

[٣٩٨]5-امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود: همانا خداوند آفریدگان را آفرید و دانست که آنها به چه راهی می روند و آنان را امر و نهی نمود؛ پس ایشان را به چیزی دستور نداد مگر اینکه راهی برای ترک آن نیز مقرر داشت و آنان گیرنده و ترک کننده نباشند مگر به اذن خدا.

[٣٩٩]6-امام صادق علیه السّلام از قول رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هرکس اعتقاد پیدا کند که خداوند به بدی و هرزگی فرمان داده، به طور قطع به خدا دروغ بسته است و هرکه ادّعا نماید که نیکی و بدی بدون خواست خدا صورت گیرد، بی شک خدا را از سلطنتش بیرون دانسته است و هرکس قائل باشد که انجام گناهان بدون نیروی خدا تحقّق می یابد، به طور قطع به خدا دروغ بسته است و هرکس به خدا دروغ بندد، خدا او را به آتش اندازد.

[4٠٠]٧-اسماعیل جابر گوید: مردی در مسجد مدینه نشسته بود و دربارۀ قدر

ص :٣٣5

فقلت: یا هذا! أسألک؟ قال: سل؛ قلت: یکون فی ملک اللّه تبارک و تعالی ما لا یرید. قال: فأطرق طویلا ثمّ رفع رأسه إلیّ فقال [لی]: یا هذا! لئن قلت: إنّه یکون فی ملکه ما لا یرید إنّه لمقهور، و لئن قلت: لا یکون فی ملکه إلاّ ما یرید أقررت لک بالمعاصی، قال: فقلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام سألت هذا القدریّ فکان من جوابه کذا و کذا، فقال: لنفسه نظر أما لو قال غیر ما قال لهلک.

[4٠١]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن الحسن زعلان، عن أبی طالب القمّیّ، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت: أجبر اللّه العباد علی المعاصی؟ قال: لا، قلت: ففوّض إلیهم الأمر؟ قال: لا، قال: قلت: فماذا؟ قال: لطف من ربّک بین ذلک.

[4٠٢]٩-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن غیر واحد، عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام قالا:

إنّ اللّه أرحم بخلقه من أن یجبر خلقه علی الذّنوب ثمّ یعذّبهم علیها و اللّه أعزّ من أن یرید أمرا فلا یکون قال: فسئلا علیهما السّلام هل بین الجبر و القدر منزله ثالثه؟ قالا: نعم أوسع ممّا بین السّماء و الأرض.

[4٠٣]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن صالح بن سهل، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سئل عن الجبر و القدر فقال: لا جبر و لا قدر و لکن منزله بینهما، فیها الحقّ الّتی بینهما لا یعلمها إلاّ العالم أو من علّمها إیّاه العالم.

[4٠4]١١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد، عن یونس، عن عدّه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال له رجل: جعلت فداک أجبر اللّه العباد علی المعاصی؟ فقال: اللّه أعدل من

ص :٣٣6

سخن می گفت و مردم گردش را گرفته بودند. من گفتم: ای فلانی! پرسشی دارم.

گفت: بپرس. گفتم: آیا در ملک خدای فرخنده و فرازمند چیزی هست که با اراده او نباشد؟ اسماعیل جابر گوید که آن مرد مدتی دراز سر به گریبان فروبرد و سپس سرش را به طرف من بلند کرد و گفت: ای فلانی! اگر بگویم در ملک او جز آنچه اراده کند نیست، اقراری خواهد بود بر اینکه گناهان نیز به اراده او انجام پذیرد. اسماعیل گوید: به امام جعفر صادق علیه السّلام عرض کردم: از این قدری مذهب چنین پرسیدم و او این گونه پاسخ داد. حضرت فرمود: او به سود خویش اندیشید که [برخلاف مذهب خود گفت و]اگر جز این می گفت هلاک می شد.

[4٠١]٨-مردی گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا خداوند بندگان را به انجام گناهان وامی دارد؟ فرمود: نه. گفتم: پس کار را به آنها واگذار می کند؟ فرمود: نه. گفتم: پس حقیقت چیست؟ فرمود: کاری ظریف و لطیف است از پروردگارت میان این دو موضوع (جبر و اختیار) .

[4٠٢]٩-امام باقر علیه السّلام و امام صادق علیه السّلام فرمودند: همانا خداوند به آفریدگانش مهربان تر از آن است که آنها را بر گناهان وادار کند و سپس به جهت آن عذابشان نماید و خداوند والاتر (عزیزتر) از آن است که چیزی را بخواهد و انجام نشود.

راوی گوید: از آن دو حضرت سؤال شد: آیا بین جبر و تفویض، منزل سوّمی هم هست؟ فرمودند: آری، منزلی گسترده تر از میان آسمان و زمین وجود دارد.

[4٠٣]١٠-از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ جبر و تفویض پرسیدند، حضرت فرمود: نه جبر است و نه تفویض، بلکه منزلی میان آن دو می باشد که حقّ آنجاست و آن منزلی را نداند جز عالم یا کسی که عالم آن را به وی آموخته باشد.

[4٠4]١١-مردی به امام صادق علیه السّلام عرض کرد؟ قربانت گردم؛ آیا خداوند

ص :٣٣٧

أن یجبرهم علی المعاصی ثمّ یعذّبهم علیها. فقال له: جعلت فداک ففوّض اللّه إلی العباد؟ قال: فقال: لو فوّض إلیهم لم یحصرهم بالأمر و النّهی؛ فقال له:

جعلت فداک فبینهما منزله؟ قال: فقال: نعم أوسع ما بین السّماء و الأرض.

[4٠5]١٢-محمّد بن أبی عبد اللّه و غیره، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

قلت لأبی الحسن الرّضا علیه السّلام: إنّ بعض أصحابنا یقول بالجبر و بعضهم یقول بالاستطاعه قال: فقال لی: اکتب: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم؛ قال علیّ بن الحسین: قال اللّه عزّ و جلّ: یا ابن آدم بمشیئتی کنت أنت الّذی تشاء و بقوّتی أدّیت إلیّ فرائضی و بنعمتی قویت علی معصیتی؛ جعلتک سمیعا؛ بصیرا؛ ما أصابک من حسنه فمن اللّه و ما أصابک من سیّئه فمن نفسک و ذلک أنّی أولی بحسناتک منک و أنت أولی بسیّئاتک منّی و ذلک أنّی لا أسأل عمّا أفعل و هم یسألون؛ قد نظمت لک کلّ شیء ترید.

[4٠6]١٣-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن حسین بن محمّد، عن محمّد بن یحیی، عمّن حدّثه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا جبر و لا تفویض و لکن أمر بین أمرین قال: قلت: و ما أمر بین أمرین؟ قال: مثل ذلک رجل رأیته علی معصیه فنهیته فلم ینته فترکته ففعل تلک المعصیه فلیس حیث لم یقبل منک فترکته کنت أنت الّذی أمرته بالمعصیه.

[4٠٧]١4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن علیّ بن الحکم، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اللّه أکرم من أن یکلّف النّاس ما لا یطیقون و اللّه أعزّ من أن یکون فی سلطانه ما لا یرید.

ص :٣٣٨

بندگانش را بر انجام گناهان وادار کرده است؟ فرمود: خداوند دادگرتر از آن است که آنها را بر گناهان وادارد و سپس به آن جهت عذابشان کند. آن مرد گفت:

قربانت گردم؛ پس خداوند کار را به بندگان واگذار نموده است؟ فرمود: اگر به ایشان واگذار نموده بود با امر و نهی کردن آنان را در تنگنا قرار نمی داد. گفت:

قربانت گردم؛ پس منزلی میان آن دو است؟ فرمود: آری. منزلی گسترده تر از میان آسمان و زمین است.

[4٠5]١٢-محمد بن ابی نصر گوید: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: بعضی از یاران ما به جبر و برخی دیگر به استطاعت معتقدند. فرمود: بنویس: به نام خداوند رحمتگر مهربان. علی بن حسین فرمود که خداوند عزّتمند و والا فرماید: ای پسر آدم! آنچه برای خود می خواهی به خواست من است و با نیروی من، واجباتم را انجام می دهی و با نعمت من بر نافرمانی من نیرو یافته ای. من تو را شنوا و بینا قرار دادم. هر نیکی که به تو رسد از جانب خداست و هر بدی به تو رسد از نفس توست؛ چرا که من به نیکی هایت از خودت سزاوارترم و تو به بدی هایت از من شایسته تری؛ بدان جهت که من از آنچه کنم، بازخواست نشوم ولی مردم بازخواست شوند. هرچه می خواستی، برایت به رشته درآوردم.

[4٠6]١٣-حضرت جعفر صادق علیه السّلام فرمود: نه جبر است و نه تفویض، بلکه امری است میان این دو امر. راوی گوید، عرض کردم: امر میان دو امر چیست؟ فرمود: مثل آن مرد این است که او را در حال انجام گناه بینی و او را از آن نهی نمایی و او دست بازندارد، سپس تو او را به حال خود رها کنی و او آن گناه را انجام دهد؛ پس چون او از تو نپذیرفته و تو او را رها کرده ای، نباید گفت تو او را به انجام گناه دستور داده ای.

[4٠٧]١4-امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند کریم تر از آن است که مردم را به آنچه توان ندارند، تکلیف کند و خداوند تواناتر از آن است که در عرصۀ فرمان روایی او چیزی باشد که آن را اراده نکرده باشد.

ص :٣٣٩

باب الإستطاعه [4٠٨]١-علیّ بن إبراهیم، عن الحسن بن محمّد، عن علیّ بن محمّد القاسانیّ، عن علیّ بن أسباط قال:

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام عن الاستطاعه، فقال: یستطیع العبد بعد أربع خصال: أن یکون مخلّی السّرب؛ صحیح الجسم؛ سلیم الجوارح له سبب وارد من اللّه؛ قال: قلت: جعلت فداک فسّر لی هذا قال: أن یکون العبد مخلّی السّرب؛ صحیح الجسم؛ سلیم الجوارح یرید أن یزنی فلا یجد امرأه ثمّ یجدها، فإمّا أن یعصم نفسه فیمتنع کما امتنع یوسف علیه السّلام أو یخلّی بینه و بین إرادته فیزنی فیسمّی زانیا و لم یطع اللّه بإکراه و لم یعصه بغلبه.

[4٠٩]٢-محمّد بن یحیی و علیّ بن إبراهیم جمیعا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم و عبد اللّه بن یزید جمیعا، عن رجل من أهل البصره قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الاستطاعه، فقال: أ تستطیع أن تعمل ما لم یکوّن؟ قال: لا، قال: فتستطیع أن تنتهی عمّا قد کوّن؟ قال: لا، قال: فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: فمتی أنت مستطیع؟ قال: لا أدری، قال: فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ اللّه خلق خلقا فجعل فیهم آله الاستطاعه ثمّ لم یفوّض إلیهم، فهم مستطیعون للفعل وقت الفعل مع الفعل إذا فعلوا ذلک الفعل، فإذا لم یفعلوه فی ملکه لم یکونوا مستطیعین أن یفعلوا فعلا لم یفعلوه، لأنّ اللّه عزّ و جلّ أعزّ من أن یضادّه فی ملکه أحد. قال البصریّ: فالنّاس مجبورون؟ قال: لو کانوا مجبورین کانوا معذورین، قال: ففوّض إلیهم؟ قال: لا، قال: فما هم؟ قال: علم منهم فعلا فجعل فیهم آله الفعل فإذا فعلوه کانوا مع الفعل مستطیعین، قال البصریّ: أشهد أنّه الحقّ و أنّکم أهل بیت النّبوّه و الرّساله.

ص :٣4٠

بابی دربارۀ استطاعت (توان بندگی)

[4٠٨]١-علی اسباط گوید: از امام رضا علیه السّلام درباره استطاعت پرسیدم، فرمود:

استطاعت بنده، پس از چهار ویژگی حاصل می شود: اینکه راهش باز باشد، تندرست باشد، اعضایش سالم باشد و برای او سببی از طرف خدا برسد. گفتم:

جانم به فدایت. این موضوع را برایم توضیح دهید. فرمود: پس از آنکه بنده راهش باز و تندرست و اعضایش سالم باشد، می خواهد زنا کند و زنی را پیدا نمی کند و سپس به آن دست می یابد. آن گاه یا خود را نگه می دارد و از انجام آن خودداری می کند. همان طور که حضرت یوسف علیه السّلام خوداری نمود یا خود را تسلیم خواستش کرده و زنا می کند و زناکننده نام می گیرد. (و در صورت خودداری از زنا) خداوند را اجباری اطاعت نکرد و (در صورت زنا) با نافرمانی خود بر او چیره نگشت.

[4٠٩]٢-مردی بصری گوید: از امام صادق علیه السّلام دربارۀ استطاعت پرسیدم.

حضرت فرمود: آیا می توانی کاری انجام دهی که نبوده است؟ گفت: نه. فرمود:

می توانی خود را از کاری بازداری که تحقّق یافته است؟ گفت: نه. حضرت فرمود؟ پس کی می توانی؟ گفت: نمی دانم. فرمود: همانا خداوند، آفریده ای آفرید و ابزار استطاعت را در آنها قرار داد ولی کار را به آنها واگذار نکرد؛ پس آنان وقتی کار را انجام دهند، هنگام کار و همراه کار، توانایی انجام کار را دارند.

اگر کاری را در زیر سلطه خدا انجام ندادند، توانایی نداشته اند و کار انجام نشده، استطاعت آن معلوم نیست؛ زیرا خداوند عزّتمند و والا، عزیزتر (تواناتر) از آن است که کسی در حوزۀ فرمان روایی اش با او به رقابت پردازد. مرد بصری گفت:

پس مردم مجبورند؟ فرمود: اگر مجبور بودند، معذور می شدند. گفت: پس به آنان واگذارده است؟ فرمود: نه. گفت: پس حقیقت چیست؟ فرمود: (پیش از آنکه خدا آنها را بیافریند) کار آنها را دانست، پس ابزارش را در وجود آنها نهاد و وقتی کاری را انجام دهند، همراه با انجام کار، استطاعت دارند. مرد بصری گفت:

گواهی دهم که این حقّ است و به طور یقین، شما خاندان نبّوت و رسالت هستید.

ص :٣4١

[4١٠]٣-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم، عن أحمد بن محمّد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن علیّ بن الحکم، عن صالح النّیلیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام: هل للعباد من الاستطاعه شیء؟ قال: فقال لی: إذا فعلوا الفعل کانوا مستطیعین بالاستطاعه الّتی جعلها اللّه فیهم، قال: قلت و ما هی؟ قال: الآله مثل الزّانی إذا زنی کان مستطیعا للزّنا حین زنی و لو أنّه ترک الزّنا و لم یزن کان مستطیعا لترکه إذا ترک، قال: ثمّ قال: لیس له من الاستطاعه قبل الفعل قلیل و لا کثیر و لکن مع الفعل و التّرک کان مستطیعا، قلت: فعلی ما ذا یعذّبه؟ قال: بالحجّه البالغه و الآله الّتی رکّب فیهم، إنّ اللّه لم یجبر أحدا علی معصیته و لا أراد-إراده حتم-الکفر من أحد و لکن حین کفر کان فی إراده اللّه أن یکفر و هم فی إراده اللّه و فی علمه أن لا یصیروا إلی شیء من الخیر، قلت:

أراد منهم أن یکفروا؟ قال: لیس هکذا أقول و لکنّی أقول: علم أنّهم سیکفرون، فأراد الکفر لعلمه فیهم و لیست هی إراده حتم إنّما هی إراده اختیار.

[4١١]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن بعض أصحابنا، عن عبید بن زراره قال:

حدّثنی حمزه بن حمران قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الاستطاعه فلم یجبنی فدخلت علیه دخله أخری، فقلت: أصلحک اللّه إنّه قد وقع فی قلبی منها شیء لا یخرجه إلاّ شیء أسمعه منک، قال: فإنّه لا یضرّک ما کان فی قلبک قلت أصلحک اللّه إنّی أقول إنّ اللّه تبارک و تعالی لم یکلّف العباد ما لا یستطیعون و لم یکلّفهم إلاّ ما یطیقون و أنّهم لا یصنعون شیئا من ذلک إلاّ بإراده اللّه و مشیئته و قضائه و قدره، قال: فقال: هذا دین اللّه الّذی أنا علیه و آبائی، أو کما قال.

ص :٣4٢

[4١٠]٣-صالح نیلی گوید: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: آیا بندگان از استطاعت سهمی دارند؟ حضرت به من فرمود: زمانی که کار را انجام دادند، توانایی (استطاعت) پیدا می کنند با توانایی که خدا در آنها قرار داده است. گفتم: و آن چیست؟ فرمود: ابزار است، مانند زناکار که وقتی زنا کند هنگام زنا، توانایی آن را داشته است و اگر زنا را ترک کند و مرتکب نشود؛ هنگام ترک، توانایی ترک زنا را داشته است. سپس فرمود: او را پیش از انجام کار هیچ گونه توانایی نه کم و نه زیاد نباشد، بلکه با انجام و ترک، توانایی پیدا می کند. عرض کردم: پس چرا زناکار را عذاب می کنند؟ فرمود: به سبب برهان رسا و ابزاری که در بندگان ترکیب کرده است. همانا خداوند هیچ کس را به نافرمانیش وادار نساخت و از هیچ کس، کفر را با اراده (حتمی) نخواسته است؛ ولی هنگامی که کافر شود (پی می بریم که) کفر او در ارادۀ خدا بوده است و نیز در اراده و علم خداست که کفار به طرف خوبی نگرایند. عرض کردم: خدا نسبت به ایشان خواست که کافر شوند؟ فرمود: من چنین نمی گویم، بلکه می گویم: خدا دانست که آنها کافر می شوند، پس کفر را خواست به جهت آنچه نسبت به آنان می دانست و این اراده، ارادۀ حتمی نیست، بلکه ارادۀ اختیاری (بنده) است.

[4١١]4-حمزۀ حمران گوید: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ استطاعت پرسیدم، پاسخم نداد. بار دیگر به خدمت حضرت رسیدم و عرض کردم:

خداوند سامانت دهد، همانا مطلبی دربارۀ استطاعت در دلم به وجود آمده که جز آنچه از شما بشنوم، بیرونش نکند. فرمود: آنچه در دلت باشد به تو زیان نرساند.

گفتم: خداوند سامانت دهد، من می گویم: همانا خداوند فرخنده و فرازمند بندگانش را به چیزی تکلیف نمی کند که استطاعت ندارند و تکلیف نمی کند جز به آنچه طاقت دارند و آنان چیزی را جز با اراده و خواست و قضا و قدر خدا انجام ندهند. فرمود: این، همان دین خداست که من و پدرانم بر آن هستیم؛ یا مانند این تعبیر را فرمود.

ص :٣4٣

باب البیان و التّعریف و لزوم الحجّه [4١٢]١-محمّد بن یحیی و غیره، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج، عن ابن الطّیّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه احتجّ علی النّاس بما آتاهم و عرّفهم.

محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج مثله.

[4١٣]٢-محمّد بن یحیی و غیره، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن أبی عمیر، عن محمّد بن حکیم قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: المعرفه من صنع من هی؟ قال: من صنع اللّه لیس للعباد فیها صنع.

[4١4]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن فضّال، عن ثعلبه بن میمون، عن حمزه بن محمّد الطّیّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدٰاهُمْ حَتّٰی یُبَیِّنَ لَهُمْ مٰا یَتَّقُونَ» قال:

حتّی یعرّفهم ما یرضیه و ما یسخطه؛ و قال: «فَأَلْهَمَهٰا فُجُورَهٰا وَ تَقْوٰاهٰا» قال: بیّن لها ما تأتی و ما تترک؛ و قال: «إِنّٰا هَدَیْنٰاهُ اَلسَّبِیلَ إِمّٰا شٰاکِراً وَ إِمّٰا کَفُوراً» قال: عرّفناه، إمّا آخذ و إمّا تارک؛ و عن قوله: «وَ أَمّٰا ثَمُودُ فَهَدَیْنٰاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا اَلْعَمیٰ عَلَی اَلْهُدیٰ» قال: عرّفناهم فاستحبّوا العمی علی الهدی و هم یعرفون. و فی روایه بیّنّا لهم.

[4١5]4-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن ابن بکیر، عن حمزه بن محمّد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣44

بابی دربارۀ بیان و معرفی خدا و اتمام حجّت وی

[4١٢]١-امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند بر مردم با آنچه به آنها داده و معرفی کرده، احتجاج کند.

(این روایت از طریق دیگر نیز وارد شده است)

[4١٣]٢-محمّد حکیم گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: شناخت، ساخت کیست؟ فرمود: ساخت خداست و برای بندگان در ساخت آن بهره ای نیست.

[4١4]٣-حمزۀ طیّار گوید: امام صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خداوند عزّتمند و والا که «خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از آنکه هدایتشان نمود بی راه بگذارد، مگر آنکه چیزی را که باید از آن پروا کنند برایشان بیان کرده باشد» [سورۀ توبه (٩) : آیۀ ١١5]فرمود: یعنی تا به آنها بشناساند آنچه او را خشنود کند و آنچه او را خشمگین سازد و در تفسیر «راه خلافکاری و پرهیزکاری را به نفس بشر الهام کرد» [سورۀ شمس (٩١) : آیۀ ٨]فرمود: یعنی برایش بیان کرد که چه چیز را به جا آورد و چه چیز را ترک کند و در تفسیر «ما راه را به انسان نشان دادیم یا سپاسگزار خواهد بود یا ناسپاسگزار» [سورۀ انسان (٧6) : آیۀ ٣]فرمود: راه را به او شناساندیم؛ یا می گیرد یا ترک می کند. (طیّار) از فرمایش خدا که «و اما قوم ثمود را هدایت کردیم؛ ولی آنها کوردلی را بر هدایت برگزیدند» [سورۀ فصّلت (4١) : آیۀ ١٧]پرسید، امام فرمود: به آنان شناساندیم و آنها کوردلی را بر هدایت برگزیدند در حالی که می شناختند. در روایت دیگر است: برای آنها بیان کردیم.

[4١5]4-حمزۀ طیّار گوید: از امام صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای عزّتمند و والا که «انسان را به هر دو راه راهنمایی نمودیم» [سورۀ بلد (٩٠) : آیۀ ١٠]پرسیدم، فرمود: یعنی راه نیکی و بدی.

ص :٣45

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ هَدَیْنٰاهُ اَلنَّجْدَیْنِ» قال: نجد الخیر و الشّرّ.

[4١6]5-و بهذا الإسناد، عن یونس، عن حمّاد، عن عبد الأعلی قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أصلحک اللّه هل جعل فی النّاس أداه ینالون بها المعرفه؟ قال: فقال: لا، قلت: فهل کلّفوا المعرفه؟ قال: لا، علی اللّه البیان، لاٰ یُکَلِّفُ اَللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا، و لاٰ یُکَلِّفُ اَللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ مٰا آتٰاهٰا، قال: و سألته عن قوله: «وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدٰاهُمْ حَتّٰی یُبَیِّنَ لَهُمْ مٰا یَتَّقُونَ» قال:

حتّی یعرّفهم ما یرضیه و ما یسخطه.

[4١٧]6-و بهذا الإسناد، عن یونس، عن سعدان رفعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه لم ینعم علی عبد نعمه إلاّ و قد ألزمه فیها الحجّه من اللّه، فمن منّ اللّه علیه فجعله قویّا فحجّته علیه القیام بما کلّفه و احتمال من هو دونه ممّن هو أضعف منه و من منّ اللّه علیه فجعله موسّعا علیه فحجّته علیه ماله، ثمّ تعاهده الفقراء بعد بنوافله و من منّ اللّه علیه فجعله شریفا فی بیته، جمیلا فی صورته فحجّته علیه أن یحمد اللّه تعالی علی ذلک و أن لا یتطاول علی غیره، فیمنع حقوق الضّعفاء لحال شرفه و جماله.

باب [اختلاف الحجّه علی عباده] [4١٨]١-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن أسباط، عن الحسین بن زید، عن درست بن أبی منصور، عمّن حدّثه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ستّه أشیاء لیس للعباد فیها صنع: المعرفه و الجهل و الرّضا و الغضب و النّوم و الیقظه.

ص :٣46

[4١6]5-عبد الاعلی گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: خداوند سامانت دهد، آیا در مردم ابزاری نهاده شده که با آن به شناخت دست یابند؟ فرمود: نه.

گفتم: آیا برای به دست آوردن شناخت تکلیف شده اند؟ فرمود: نه. برای خداست که بیان کند. «خداوند هیچ کس را جز به اندازۀ توانش تکلیف نکند» [سورۀ بقره (٢) : آیۀ ٢٨6]و «خداوند هیچ کس را جز به آنچه داده است، تکلیف نکند» [سورۀ طلاق (65) : آیۀ ٧]

از آن حضرت دربارۀ فرمایش خداوند که «خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از آنکه هدایتشان نمود بی راه بگذارد، مگر آنکه چیزی را که باید از آن پروا کنند برایشان بیان کرده باشد» [سورۀ توبه (٩) : آیۀ ١١5]پرسیدم، فرمود: یعنی تا به آنها بشناساند آنچه او را خشنود کند و آنچه او را خشمگین سازد.

[4١٧]6-امام صادق علیه السّلام فرمود: به طور قطع، خداوند به بنده ای نعمتی ندهد جز آنکه نسبت به آن حجّتی همراهش نماید، پس کسی که خداوند بر او منّت گذاشت و نیرومندش ساخت، حجّتش بر او انجام تکالیف الهی و به دوش کشیدن بار کسانی که از او ناتوان ترند و خداوند هرکس را که بر او لطف کرد و مال او را گسترش داد، همان مالش بر او حجّت است و باید با بخشش خود به فقرا رسیدگی کند و هرکه خداوند بر او منت نهاد و در میان خویشانش، شریف و خوش سیما قرار داد، حجّت خدا بر او این است که خدای فرازمند را نسبت به آن نعمت سپاس گوید و بر دیگران گردن فرازی نکند و به واسطۀ شریف و خوش سیما بودنش از حقوق ناتوانان جلوگیری ننماید.

بابی دربارۀ اختلاف حجّت خدا بر بندگانش

[4١٨]١-امام صادق علیه السّلام فرمود: شش چیز است که بندگان را در سازندگی آن کاری نیست: شناخت، نادانی، خشنودی، خشم، خواب و بیداری.

ص :٣4٧

باب حجج اللّه علی خلقه [4١٩]١-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن أبی شعیب المحاملیّ، عن درست بن أبی منصور، عن برید بن معاویه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لیس للّه علی خلقه أن یعرفوا و للخلق علی اللّه أن یعرّفهم و للّه علی الخلق إذا عرّفهم أن یقبلوا.

[4٢٠]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحجّال، عن ثعلبه بن میمون، عن عبد الأعلی بن أعین قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام من لم یعرف شیئا هل علیه شیء؟ قال: لا.

[4٢١]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن داود بن فرقد، عن أبی الحسن زکریّا بن یحیی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما حجب اللّه عن العباد فهو موضوع عنهم.

[4٢٢]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن أبان الأحمر، عن حمزه بن الطّیّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی: اکتب فأملی علیّ: إنّ من قولنا: إنّ اللّه یحتجّ علی العباد بما آتاهم و عرّفهم ثمّ أرسل إلیهم رسولا و أنزل علیهم الکتاب فأمر فیه و نهی، أمر فیه بالصّلاه و الصّیام فنام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عن الصّلاه فقال: أنا أنیمک و أنا أوقظک فإذا قمت فصلّ لیعلموا إذا أصابهم ذلک کیف یصنعون، لیس کما یقولون: إذا نام عنها هلک و کذلک الصّیام أنا أمرضک و أنا أصحّک فإذا شفیتک فاقضه، ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: و کذلک إذا نظرت فی جمیع الأشیاء لم تجد أحدا فی ضیق و لم تجد أحدا إلاّ و للّه علیه الحجّه و للّه فیه المشیئه و لا أقول: إنّهم ما شاءوا صنعوا: ثمّ قال: إنّ اللّه یهدی و یضلّ، و قال: و ما أمروا إلاّ بدون سعتهم و کلّ

ص :٣4٨

بابی دربارۀ حجت های خداوند بر بندگانش

[4١٩]١-امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند بر آفریدگان حقّی ندارد که او را بشناسند، بلکه آفریدگان بر خدا حق دارند که به آنها بشناساند و خداوند به آفریدگان حق دارد که وقتی به آنها شناساند، بپذیرند.

[4٢٠]٢-عبد الاعلی گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم: کسی که چیزی را نشناسد، مسئولیتی دارد؟ فرمود: نه.

[4٢١]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود: آنچه را خداوند از بندگان پوشیده داشته، تکلیف آن از دوش آنها برداشته است.

[4٢٢]4-حمزۀ طیّار گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: بنویس، سپس برایم دیکته کرد: از باورهای ما این است که خداوند بر بندگان اتمام حجت آوری نماید با آنچه به آنها داده و شناسانده است؛ سپس پیامبران را به سوی ایشان گسیل داشت و برایشان کتاب فروفرستاد که در آن فرمان داده و بازداشته است. در آن به نماز و روزه فرمان داد. (یک روز) پیامبر را از انجام نماز خواب ربود، پس خدا فرمود:

من تو را به خواب می برم و من بیدارت می کنم. هروقت بیدار شدی، نماز بخوان تا مردم بدانند وقتی از نماز خوابشان ربود چه باید بکنند. چنان نیست که ایشان گویند: چون پیامبر از نماز خوابش برد، هلاک گشت و روزه نیز چنین است. من تو را مریض می کنم و من تو را بهبود می بخشم؛ پس وقتی شفایت دادم روزه را قضا کن. سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: و هم چنین هنگامی که در هرچیز بنگری، هیچ کس را در تنگی و فشار نمی بینی و کسی را نمی بینی جز اینکه خداوند بر او حجت و در کار او مشیت دارد. من نمی گویم: مردم هرچه خواهد بکنند. سپس فرمود: همانا خداوند به راه آورد و گمراه کند و نیز فرمود: مردم به کمتر

ص :٣4٩

شیء أمر النّاس به فهم یسعون له، و کلّ شیء لا یسعون له فهو موضوع عنهم و لکنّ النّاس لا خیر فیهم ثمّ تلا علیه السّلام: «لَیْسَ عَلَی اَلضُّعَفٰاءِ وَ لاٰ عَلَی اَلْمَرْضیٰ وَ لاٰ عَلَی اَلَّذِینَ لاٰ یَجِدُونَ مٰا یُنْفِقُونَ حَرَجٌ» فوضع عنهم «مٰا عَلَی اَلْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ وَ لاٰ عَلَی اَلَّذِینَ إِذٰا مٰا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ» قال: فوضع عنهم لأنّهم لا یجدون.

باب الهدایه أنّها من اللّه عزّ و جلّ [4٢٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل، عن إسماعیل السّرّاج، عن ابن مسکان، عن ثابت بن سعید قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا ثابت! ما لکم و للنّاس کفّوا عن النّاس و لا تدعوا أحدا إلی أمرکم، فو اللّه لو أنّ أهل السّماوات و أهل الأرضین اجتمعوا علی أن یهدوا عبدا یرید اللّه ضلالته ما استطاعوا علی أن یهدوه و لو أنّ أهل السّماوات و أهل الأرضین اجتمعوا علی أن یضلّوا عبدا یرید اللّه هدایته ما استطاعوا أن یضلّوه، کفّوا عن النّاس و لا یقول أحد: عمّی و أخی و ابن عمّی و جاری فإنّ اللّه إذا أراد بعبد خیرا طیّب روحه فلا یسمع معروفا إلاّ عرفه و لا منکرا إلاّ أنکره، ثمّ یقذف اللّه فی قلبه کلمه یجمع بها أمره.

[4٢4]٢-علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن محمّد بن حمران، عن سلیمان بن خالد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته من نور و فتح مسامع قلبه و وکّل به ملکا یسدّده و إذا أراد بعبد سوءا نکت فی قلبه نکته سوداء و سدّ مسامع قلبه و وکّل به شیطانا یضلّه ثمّ تلا هذه الآیه: فَمَنْ یُرِدِ

ص :٣5٠

از توانشان فرمان داده شده اند و نسبت به هرچیز که فرمان داده شده اند، توانایی دارند و هرچه از توانشان بیرون است از آنها برداشته شده است؛ ولی در مردم خیری نیست. سپس (این آیه را) خواند: «بر ناتوان و بیماران و کسانی که مالی ندارند تا انفاق کنند، تکلیفی نیست» [سورۀ توبه (٩) : آیۀ ٩١]پس، از ایشان (جهاد) برداشته شد «بر نیکوکاران اعتراضی نیست و خداوند آمرزندۀ مهربان است و بر کسانی که وقتی پیش تو آمدند تا سوارشان کنی (برای اعزام به جهاد) تکلیفی نیست» [سورۀ توبه (٩) : آیۀ ٩٢]پس (جهاد) از آنها برداشته شد؛ چون وسیلۀ سواری نداشتند.

بابی دربارۀ اینکه هدایت از جانب خدای عزّتمند است

[4٢٣]١-ثابت سعید گوید: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای ثابت! شما را با مردم چکار؟ از مردم دست بردارید و کسی را به امر خود (ولایت) فراخوانید. به خدا سوگند! اگر اهل آسمان ها و اهل زمین ها گرد آیند تا بنده ای را که خداوند گمراهیش را خواسته، هدایت کنند، نتوانند هدایتش نمایند و اگر آسمانیان و زمینیان گرد آیند تا بنده ای را که خداوند هدایتش را خواسته، گمراه کنند، نتوانند گمراهش نمایند. از مردم دست بردارید و کسی نگوید: این عموی من، برادر من، پسرعموی من و همسایۀ من است (و من نمی توانم آنها را در گمراهی ببینم) ؛ زیرا خداوند نسبت به بنده ای خوبی خواهد، روحش را پاکسازی نماید؛ بنابراین کار نیکی را نشنود جز آنکه آن را بشناسد و کار زشتی را نشنود جز آنکه انکارش نماید.

پس از آن خدا در دلش مطلبی اندازد که کارش را فراهم آورد.

[4٢4]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود: همانا خداوند عزّتمند و شکوهمند چون خوبی بنده ای را خواهد، اثری از نور در دلش گذارد و گوش های دلش را بگشاید و فرشته ای بر او بگمارد که نگه دارش باشد و چون برای بنده ای بدی خواهد، اثری از سیاهی در دلش گذارد و گوش های دلش را ببندد و شیطانی بر او بگمارد که گمراهش کند،

ص :٣5١

اَللّٰهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمٰا یَصَّعَّدُ فِی اَلسَّمٰاءِ» .

[4٢5]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبیه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: اجعلوا أمرکم للّه و لا تجعلوه للنّاس فإنّه ما کان للّه فهو للّه و ما کان للنّاس فلا یصعد إلی اللّه و لا تخاصموا النّاس لدینکم فإنّ المخاصمه ممرضه للقلب، إنّ اللّه تعالی قال لنبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: «إِنَّکَ لاٰ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ» و قال: «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ اَلنّٰاسَ حَتّٰی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» ذروا النّاس فإنّ النّاس أخذوا عن النّاس و إنّکم أخذتم عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، إنّی سمعت أبی علیه السّلام یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا کتب علی عبد أن یدخل فی هذا الأمر کان أسرع إلیه من الطّیر إلی و کره.

[4٢6]4-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن محمّد بن مروان، عن فضیل بن یسار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام ندعو النّاس إلی هذا الأمر؟ فقال: لا یا فضیل! إنّ اللّه إذا أراد بعبد خیرا أمر ملکا فأخذ بعنقه فأدخله فی هذا الأمر طائعا أو کارها.

تمّ کتاب العقل و العلم و التّوحید من کتاب الکافی و یتلوه کتاب الحجّه فی الجزء الثّانی من کتاب الکافی تألیف الشّیخ أبی جعفر محمّد بن یعقوب الکلینیّ رحمه اللّه علیه.

ص :٣5٢

سپس حضرت این آیه را خواند: «پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، دلش را به پذیرش اسلام می گشاید و هرکه را بخواهد گمراه کند دلش را سخت و تنگ می گرداند، چنانکه گویی به زحمت در آسمان بالا می رود» [سورۀ انعام (6) : آیۀ ١٢5]

[4٢5]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود: کارتان (شیعه بودن) را برای خدا قرار دهید نه برای مردم؛ زیرا آنچه برای خداست، به حساب او گذارده شود و آنچه برای مردم است به سوی خداوند بالا نرود. به خاطر دینتان با مردم ستیزه نکنید که ستیزه کردن، دل را بیمار کند. خداوند فرازمند به پیامبرش فرمود: «تو نمی توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی؛ ولی خداوند کسی را که خواهد، هدایت کند» [سورۀ قصص () : آیۀ 56]و فرمود: «مگر می توانی مردم را وادار کنی که ایمان آورند» [سورۀ یونس () : آیۀ ٩٩]. مردم را رها کنید؛ زیرا آنها از مردم آموختند و شما از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله یاد گرفتید. من از پدرم شنیدم که می فرمود: همانا خدای عزّتمند و والا وقتی بر بنده ای بنویسد که در این امر (تشیع) وارد شود از رفتن پرنده به آشیانه اش شتاب تر باشد.

[4٢6]4-فضیل یسار گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: مردم را به تشیّع دعوت کنیم؟ فرمود: ای فضیل! نه. هرگاه خداوند خوبی بنده ای را خواهد به فرشته ای فرمان دهد که گردنش بگیرد و او را خواه یا ناخواه به امر تشیع وارد کند.

کتاب عقل و علم و توحید از کتاب کافی تمام شد و کتاب «حجت» در بخش دوم از کتاب کافی؛ تألیف شیخ ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی در پی آن بیابد.

ص :٣5٣

کتاب الحجّه بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

باب الاضطرار إلی الحجّه [قال أبو جعفر محمّد بن یعقوب الکلینیّ مصنّف هذا الکتاب رحمه اللّه حدّثنا]

[4٢٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن العبّاس بن عمر الفقیمیّ، عن هشام بن الحکم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّه قال للزّندیق الّذی سأله من أین أثبتّ الأنبیاء و الرّسل؟ قال: إنّا لمّا أثبتنا أنّ لنا خالقا صانعا متعالیا عنّا و عن جمیع ما خلق و کان ذلک الصّانع حکیما متعالیا لم یجز أن یشاهده خلقه و لا یلامسوه فیباشرهم و یباشروه و یحاجّهم و یحاجّوه، ثبت أنّ له سفراء فی خلقه؛ یعبّرون عنه إلی خلقه و عباده و یدلّونهم علی مصالحهم و منافعهم و ما به بقاؤهم و فی ترکه فناؤهم؛ فثبت الآمرون و النّاهون عن الحکیم العلیم فی خلقه و المعبّرون عنه جلّ و عزّ و هم الأنبیاء علیه السّلام و صفوته من خلقه، حکماء مؤدّبین بالحکمه، مبعوثین بها، غیر مشارکین للنّاس علی مشارکتهم لهم فی الخلق و التّرکیب فی شیء من أحوالهم، مؤیّدین من عند الحکیم العلیم بالحکمه؛ ثمّ ثبت ذلک فی کلّ دهر و زمان ممّا أتت به الرّسل و الأنبیاء من الدّلائل و البراهین، لکیلا تخلو أرض اللّه من حجّه یکون معه علم یدلّ علی صدق مقالته و جواز عدالته.

ص :٣54

کتاب حجّت

اشاره

به نام خداوند رحمتگر مهربان

نیاز به حجّت

[ابو جعفر محمّد یعقوب کلینی مؤلّف این کتاب، خدایش بیامرزد، گفته است:]

[4٢٧]١-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که ایشان به زندیقی که پرسید از کجا پیامبران و فرستادگان را ثابت می کنی؟ فرمود: ما وقتی ثابت کردیم که آفرینشگر و سازنده ای داریم که برتر از خودمان و همۀ آنچه آفریده است، می باشد. و این که آن سازنده حکیم و والا است و جایز نیست آفریدگانش او را دیده، لمسش کنند، آن گاه او با آنان و آنان با او درآمیخته، با هم مباحثه کنند، ثابت می شود که باید در میان آفریدگانش سفیرانی داشته باشد که او را برای آفریدگان و بندگانش روشن کرده، به مصلحت ها و سودهاشان راهنمایی کند، به آنچه ماندنشان به آن است و نابودی شان به واگذاشتن اش. پس آمران و ناهیانی از سوی حکیم دانا در میان آفریدگانش و روشنگران از او ثابت می شود. و آنان، پیامبران و برگزیدۀ آفریدگانش هستند. حکیمان حکمت آموخته و برانگیختگان به آن، که با مردم در آفرینش انبازند و در چیزی از احوالشان، نه. به حکمت یاری شدگان از نزد حکیم دانا. سپس این در هرروزگار و زمانی، با نشانه ها و برهان هایی که فرستادگان و پیامبران آورده اند، ثابت می شود. تا زمین خدا از حجّتی که به همراهش دانشی است که بر راستی گفتارش و روا بودن عدالتش نشانه است خالی نماند.

ص :٣55

[4٢٨]٢-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن صفوان بن یحیی، عن منصور بن حازم قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ اللّه أجلّ و أکرم من أن یعرف بخلقه، بل الخلق یعرفون باللّه؛ قال: صدقت، قلت: إنّ من عرف أنّ له ربّا: فقد ینبغی له أن یعرف أنّ لذلک الرّبّ رضا و سخطا و أنّه لا یعرف رضاه و سخطه إلاّ بوحی أو رسول، فمن لم یأته الوحی فقد ینبغی له أن یطلب الرّسل فإذا لقیهم عرف أنّهم الحجّه و أنّ لهم الطّاعه المفترضه و قلت للنّاس: تعلمون أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کان هو الحجّه من اللّه علی خلقه؟ قالوا: بلی قلت فحین مضی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من کان الحجّه علی خلقه؟ فقالوا: القرآن فنظرت فی القرآن فإذا هو یخاصم به المرجئ و القدریّ و الزّندیق الّذی لا یؤمن به حتّی یغلب الرّجال بخصومته فعرفت أنّ القرآن لا یکون حجّه إلاّ بقیّم فما قال فیه من شیء کان حقّا، فقلت لهم: من قیّم القرآن فقالوا ابن مسعود قد کان یعلم و عمر یعلم و حذیفه یعلم، قلت: کلّه؟ قالوا: لا، فلم أجد أحدا یقال: إنّه یعرف ذلک کلّه إلاّ علیّا علیه السّلام و إذا کان الشّیء بین القوم فقال هذا: لا أدری و قال هذا لا أدری و قال هذا: لا أدری و قال هذا: أنا أدری، فأشهد أنّ علیّا علیه السّلام کان قیّم القرآن و کانت طاعته مفترضه و کان الحجّه علی النّاس بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و أنّ ما قال فی القرآن فهو حقّ؛ فقال: رحمک اللّه.

[4٢٩]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن الحسن بن إبراهیم، عن یونس بن یعقوب قال:

کان عند أبی عبد اللّه علیه السّلام جماعه من أصحابه منهم حمران بن أعین و محمّد بن النّعمان و هشام بن سالم و الطّیّار و جماعه فیهم هشام بن الحکم و هو شابّ

ص :٣56

[4٢٨]٢-منصور حازم گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: خداوند بزرگ تر و گرامی تر از آن است که به سبب آفریدگانش شناخته شود، بلکه این آفریدگانند که به سبب خداوند شناخته می شوند. فرمود: درست است. عرض کردم: کسی که فهمید پروردگاری دارد، سزاوار است که بداند برای آن پروردگار خشنودی و خشمی است. و خشنودی و خشمش جز با وحی یا فرستاده، شناخته نمی شود و آن که به او وحی نمی شود سزاوار است که فرستاده را بجوید.

که چون ایشان را دیدار کند، درمی یابد آنان حجّت اند و اطاعت کردن از ایشان واجب است. و من به مردم گفتم: می دانید که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-همان حجّت خدا بر آفریدگانش بود؟ گفتند: بله. گفتم: و چون رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-درگذشت، چه کسی حجّت او بر آفریدگانش بود؟ گفتند: قرآن. من به قرآن نگریستم و دیدم مرجئه و قدری و زندیقی که به آن ایمان نیاورده، به وسیلۀ آن با هم ستیز می کنند تا به کمک آن بر مردم غلبه کنند. پس دانستم که قرآن جز با یک مفسّر که آنچه درباره اش گفت حقّ باشد حجّت نیست. پس به آنان گفتم: مفسّر قرآن کیست؟ گفتند: پسر مسعود می دانست، عمر می دانست و حذیفه هم. گفتم: همه اش را؟ گفتند: نه. و من جز علی، کسی را نیافتم که درباره اش بگویند: او همه اش را می فهمد. و چون در میان مردم چیزی باشد که آن بگوید: نمی دانم. و این بگوید: نمی دانم. و آن دیگری هم، و این علی علیه السّلام گوید: من نمی دانم. پس من گواهی می دهم که علی علیه السّلام مفسّر قرآن بود و اطاعت از او واجب. و پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-او بر مردم حجّت بود. و آنچه او دربارۀ قرآن فرموده، همان حقّ است. حضرت فرمود: خدا تو را بیامرزد.

[4٢٩]٣-یونس یعقوب گفته است: گروهی از اصحاب از جمله حمران اعین و محمّد نعمان و هشام سالم و طیّار و گروهی که هشام حکم جوان در میانشان بود،

ص :٣5٧

فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا هشام! ألا تخبرنی کیف صنعت بعمرو بن عبید؟ و کیف سألته؟ فقال هشام: یا ابن رسول اللّه إنّی أجلّک و أستحییک و لا یعمل لسانی بین یدیک، فقال أبو عبد اللّه إذا أمرتکم بشیء فافعلوا قال هشام: بلغنی ما کان فیه عمرو بن عبید و جلوسه فی مسجد البصره فعظم ذلک علیّ فخرجت إلیه و دخلت البصره یوم الجمعه فأتیت مسجد البصره فإذا أنا بحلقه کبیره فیها عمرو بن عبید و علیه شمله سوداء متّزرا بها من صوف و شمله مرتدیا بها و النّاس یسألونه، فاستفرجت النّاس فأفرجوا لی، ثمّ قعدت فی آخر القوم علی رکبتیّ، ثمّ قلت: أیّها العالم! إنّی رجل غریب تأذن لی فی مسأله! فقال لی:

نعم؛ فقلت له ألک عین؟ فقال: یا بنیّ أیّ شیء هذا من السّؤال و شیء تراه کیف تسأل عنه؟ فقلت هکذا مسألتی، فقال: یا بنیّ سل و إن کانت مسألتک حمقاء قلت: أجبنی فیها؛ قال لی: سل، قلت: أ لک عین! قال: نعم، قلت: فما تصنع به؟ قال: أری بها الألوان و الأشخاص قلت فلک أنف قال نعم قلت فما تصنع به قال أشمّ به الرّائحه، قلت: أ لک فم؟ قال: نعم، قلت فما تصنع به؟ قال: أذوق به الطّعم، قلت: فلک أذن! قال: نعم؛ قلت: فما تصنع بها؟ قال: أسمع بها الصّوت؛ قلت: أ لک قلب، قال: نعم؛ قلت: فما تصنع به؟ قال: أمیّز به کلّ ما ورد علی هذه الجوارح و الحواسّ، قلت: أو لیس فی هذه الجوارح غنی عن القلب؟ فقال: لا؛ قلت: و کیف ذلک و هی صحیحه سلیمه؟ قال: یا بنیّ! إنّ الجوارح إذا شکّت فی شیء شمّته أو رأته أو ذاقته أو سمعته ردّته إلی القلب فیستیقن الیقین و یبطل الشّکّ؛ قال هشام: فقلت له: فإنّما أقام اللّه القلب لشکّ الجوارح؟ قال:

نعم؛ قلت: لا بدّ من القلب و إلاّ لم تستیقن الجوارح؟ قال: نعم فقلت له: یا أبا مروان فاللّه تبارک و تعالی لم یترک جوارحک حتّی جعل لها إماما یصحّح لها

ص :٣5٨

نزد حضرت صادق علیه السّلام بودند. آن گاه حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای هشام! آیا به من نمی گویی که با عمرو عبید چه کردی؟ و چگونه از او پرسش کردی؟ هشام گفت: ای پسر رسول خدا، بزرگی شما و شرم من نمی گذارد زبانم در پیشگاه شما بچرخد. حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: وقتی به چیزی فرمانتان دادیم، انجام دهید.

هشام گفت: موضوع عمرو بن عبید و جلوسش در مسجد بصره را شنیدم و آن بر من بزرگ آمد پس به سویش رفته، روز جمعه به بصره رسیدم. آن گاه به مسجد بصره آمده، با حلقۀ بزرگی که عمرو بن عبید با جامۀ پشمینه سیاه و کمر بسته در بر و عبا بر دوش در آن بود روبه رو شدم. که مردم از او می پرسیدند. از مردم راه خواستم، راهم دادند و آن گاه پشت مردم بر دو زانو نشستم و گفتم: ای دانشمند! من مردی غریبم، به من اجازه می دهی پرسشی بکنم؟ به من گفت: بله. من گفتم:

آیا تو چشم داری؟ گفت: پسرم این چه پرسشی است! از چیزی که آن را می بینی، چگونه می پرسی؟ گفتم: پرسش من این گونه است. گفت: بپرس پسرم اگرچه پرسشت ابلهانه است. گفتم: پاسخم را ندادی. گفت: بپرس. گفتم: آیا چشم داری؟ گفت: بله. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: با آن رنگ ها و اشخاص را می بینم. گفتم: و بینی داری؟ گفت: بله. گفتم: و با آن چه می کنی؟ گفت: با آن بوها را می بویم. گفتم: دهان داری؟ گفت: بله. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: با آن مزه ها را می چشم. گفتم: و تو گوش هم داری؟ گفت: بله. گفتم: با آن ها چه می کنی؟ گفت: با آن صدا را می شنوم. گفتم: آیا قلب داری؟ گفت: بله. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: با آن هرآنچه را بر این اعضا و حواس وارد شود، تشخیص می دهم.

گفتم: آیا آن اعضا از قلب بی نیاز نیستند؟ گفت: نه. گفتم: چرا این گونه است و حال آن که تندرست و سالم اند؟ گفت: پسرم! این اعضا وقتی در چیزی که بوییده یا دیده یا چشیده یا شنیده، شکّ کنند، آن را به قلب بازمی گردانند تا یقین ثابت شود و باطل از بین برود. هشام گفت: من به او گفتم: پس خداوند قلب را برای شکّ اعضا نهاده است؟ گفت: بله. گفتم: و قلب باید باشد، و گرنه اعضا به یقین نمی رسند؟ گفت: بله. آن گاه به او گفتم: ای ابو مروان خداوند پاک و والا اعضای تو را وانگذاشت چنان که برایشان پیشوایی گذاشت تا برایشان درست را تشخیص دهد

ص :٣5٩

الصّحیح و یتیقّن به ما شکّ فیه و یترک هذا الخلق کلّهم فی حیرتهم و شکّهم و اختلافهم؛ لا یقیم لهم إماما یردّون إلیه شکّهم و حیرتهم و یقیم لک إماما لجوارحک تردّ إلیه حیرتک و شکّک؟ ! قال فسکت و لم یقل لی شیئا، ثمّ التفت إلیّ فقال لی: أنت هشام بن الحکم فقلت: لا، قال: أ من جلسائه؟ قلت: لا، قال:

فمن أین أنت قال قلت: من أهل الکوفه قال: فأنت إذا هو، ثمّ ضمّنی إلیه و أقعدنی فی مجلسه و زال عن مجلسه و ما نطق حتّی قمت، قال: فضحک أبو عبد اللّه علیه السّلام و قال: یا هشام! من علّمک هذا؟ قلت: شیء أخذته منک و ألّفته، فقال: هذا و اللّه مکتوب فی صحف إبراهیم و موسی.

[4٣٠]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عمّن ذکره، عن یونس بن یعقوب قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فورد علیه رجل من أهل الشّام فقال: إنّی رجل صاحب کلام و فقه و فرائض و قد جئت لمناظره أصحابک، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کلامک من کلام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أو من عندک؟ فقال: من کلام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و من عندی، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام، فأنت إذا شریک رسول اللّه؟ قال: لا، قال: فسمعت الوحی عن اللّه عزّ و جلّ یخبرک؟ قال: لا، قال: فتجب طاعتک کما تجب طاعه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؟ قال: لا، فالتفت أبو عبد اللّه علیه السّلام إلیّ فقال: یا یونس بن یعقوب! هذا قد خصم نفسه قبل أن یتکلّم، ثمّ قال: یا یونس! لو کنت تحسن الکلام کلّمته، قال یونس فیا لها من حسره فقلت: جعلت فداک إنّی سمعتک تنهی عن الکلام و تقول: ویل لأصحاب الکلام یقولون: هذا ینقاد و هذا لا ینقاد و هذا ینساق و هذا لا ینساق و هذا نعقله و هذا لا نعقله، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّما قلت، فویل لهم إن ترکوا ما أقول و ذهبوا إلی ما یریدون ثمّ قال لی: اخرج إلی الباب فانظر من تری من المتکلّمین فأدخله؛ قال: فأدخلت

ص :٣6٠

و با آن، آنچه در آن تردید شده بود، یقینی شود ولی همۀ این آفریدگان را در سرگردانی شان و شکّ و اختلافشان وامی گذارد. برای آنان پیشوایی که شکّ و حیرتشان را به او بازگردانند، قرار نمی دهد و برای اعضای تو پیشوایی قرار می دهد که شکّ و حیرت خود را به آن بازگردانی؟ ! او خاموش شد و چیزی نگفت. سپس به من رو کرد و گفت: تو هشام حکمی؟ گفتم: نه. گفت: از هم نشینان اویی؟ گفتم: نه.

گفت: پس از کجا آمده ای؟ گفتم: من اهل کوفه ام. گفت: پس تو خود اویی. سپس مرا به آغوش کشیده، در جای خودش نشانده، خود به کناری نشست و چیزی نگفت تا من برخاستم. راوی گوید: حضرت صادق علیه السّلام خندید و فرمود: ای هشام چه کسی این را به تو آموخت؟ گفتم: چیزی بود که از شما گرفتم و تنظیمش کردم.

فرمود: به خدا سوگند این در صحف ابراهیم و موسی نوشته است.

[4٣٠]4-یونس یعقوب گفت: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردی شامی به نزدش آمده، گفت: من مردی کلام و فقه و فرائض دانم و برای مناظره با اصحابت آمده ام. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: کلام تو از کلام رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است یا از نزد خودت؟ گفت: از کلام رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و از نزد خودم.

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: پس تو شریک رسول خدایی؟ گفت: نه. فرمود: از خداوند عزّتمند وحی شنیده ای که تو را آگاهت گرداند؟ گفت: نه. فرمود: اطاعت از از تو مانند اطاعت از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله واجب است؟ گفت: نه. آن گاه حضرت صادق علیه السّلام به من رو کرد و فرمود: ای یونس یعقوب، این شخص پیش از آن که سخن گوید، خودش را محکوم کرد. سپس فرمود: ای یونس! کاش کلام را به خوبی می دانستی و با او به سخن می پرداختی. یونس گوید: گفتم: بسیار افسوس، سپس من عرض کردم: جانم فدایت من از شما شنیدم که از کلام نهی می کنی و می فرمایی:

وای بر اصحاب کلام که می گویند: این پذیرفتنی است و این نه. آن روا است و آن نه. این را می فهمیم و آن را نمی فهمیم. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: من گفتم:

وای بر آنان اگر گفتار مرا رها کرده، به سوی آنچه می خواهند، بروند. سپس به من فرمود: بیرون برو و بنگر چه کسی از کلام دانان را می بینی و او را بیاور.

ص :٣6١

حمران بن أعین و کان یحسن الکلام و أدخلت الأحول و کان یحسن الکلام و أدخلت هشام بن سالم و کان یحسن الکلام و أدخلت قیس بن الماصر و کان عندی أحسنهم کلاما و کان قد تعلّم الکلام من علیّ بن الحسین علیهما السّلام، فلمّا استقرّ بنا المجلس و کان أبو عبد اللّه علیه السّلام قبل الحجّ یستقرّ أیّاما فی جبل فی طرف الحرم فی فازه له مضروبه قال فأخرج أبو عبد اللّه علیه السّلام رأسه من فازته فإذا هو ببعیر یخبّ فقال: هشام و ربّ الکعبه، قال فظننّا أنّ هشاما رجل من ولد عقیل کان شدید المحبّه له قال: فورد هشام بن الحکم و هو أوّل ما اختطّت لحیته و لیس فینا إلاّ من هو أکبر سنّا منه، قال: فوسّع له أبو عبد اللّه علیه السّلام و قال:

ناصرنا بقلبه و لسانه و یده، ثمّ قال: یا حمران! کلّم الرّجل، فکلّمه فظهر علیه حمران، ثمّ قال یا طاقیّ! کلّمه، فکلّمه فظهر علیه الأحول، ثمّ قال: یا هشام بن سالم کلّمه، فتعارفا ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام لقیس الماصر: کلّمه فکلّمه فأقبل أبو عبد اللّه علیه السّلام یضحک من کلامهما ممّا قد أصاب الشّامیّ فقال للشّامیّ: کلّم هذا الغلام یعنی هشام بن الحکم، فقال: نعم فقال لهشام: یا غلام! سلنی فی إمامه هذا؛ فغضب هشام حتّی ارتعد ثمّ قال للشّامیّ: یا هذا أ ربّک أنظر لخلقه أم خلقه لأنفسهم فقال الشّامیّ: بل ربّی أنظر لخلقه؛ قال ففعل بنظره لهم ما ذا؟ قال:

أقام لهم حجّه و دلیلا کیلا یتشتّتوا أو یختلفوا یتألّفهم و یقیم أودهم و یخبرهم بفرض ربّهم، قال: فمن هو؟ قال: رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال هشام: فبعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؟ قال: الکتاب و السّنّه، قال هشام: فهل نفعنا الیوم الکتاب و السّنّه فی رفع الاختلاف عنّا؟ قال الشّامیّ: نعم، قال: فلم اختلفنا أنا و أنت و صرت إلینا من الشّام فی مخالفتنا إیّاک؟ قال: فسکت الشّامیّ، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام للشّامیّ: ما لک لا تتکلّم؟ قال الشّامیّ: إن قلت: لم نختلف کذبت و إن قلت:

ص :٣6٢

او گوید: من حمران اعین را آوردم که خوب کلام می دانست و احول را آوردم که خوب کلام می دانست و هشام سالم را آوردم که کلام را خوب می دانست. و قیس ماصر را آوردم که نزد من بهترین کلام دان بود و کلام را از حضرت سجّاد علیه السّلام آموخته بود. وقتی مجلس برقرار شد، حضرت صادق علیه السّلام سرشان را از چادر بیرون آوردند-حضرت صادق علیه السّلام چند روزی پیش از حجّ در کوهی کنار حرم در چادری که برایشان زده می شد، اقامت می کرد-و ناگاه شتری را دیدند که می دود. آن گاه فرمودند: به پروردگار کعبه، هشام است. او گوید: ما پنداشتیم که هشام مردی از فرزندان عقیل است که ایشان بسیار دوستش دارد. او گوید: آن گاه هشام حکم آمد که تازه خطّ موی صورتش سبز شده بود و در میان ما کسی نبود که از او بزرگ تر نباشد.

او گوید: پس حضرت صادق علیه السّلام برای او جا باز کرده، فرمود: هشام، یاور ما با دل و زبان و دستش است. سپس فرمود: ای حمران با آن مرد به سخن بپرداز؛ او با وی به سخن پرداخته بر او چیره گشت. سپس فرمود: ای طاقی! تو با او سخن بگو. و او سخن گفته، بر او چیره شد. سپس فرمود: ای هشام سالم تو با او سخن بگو. آن دو، برابر آمدند. سپس حضرت صادق علیه السّلام به قیس ماصر فرمود: تو هم با او به سخن پرداز. او به سخن پرداخت. و حضرت صادق علیه السّلام را از سخنانشان خنده گرفت، از آنچه شامی گیر افتاده و دچارش شده بود. آن گاه به شامی فرمود: با این جوان-یعنی هشام حکم-سخن بگو. او گفت: باشد و به هشام گفت: جوان دربارۀ امامت این مرد، از من بپرس. هشام خشمگین شد، چنان که لرزید. سپسبه شامی گفت: ای مرد! آیا پروردگارت به آفریدگانش خیراندیش تر است یا آفریدگان به خودشان؟ شامی گفت: البتّه پروردگارم برای آفریدگانش خیراندیش تر است. گفت: و با خیراندیشی برای آنان چه کرده است؟ گفت: برایشان حجّت و نشانه ای قرار داده تا پراکنده نشوند یا اختلاف نداشته باشند. آنان را گرد آورد و کجی هاشان را راست کند و به واجب پروردگار آگاهشان گرداند. او گفت: و او چه کسی است؟ شامی گفت: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هشام گفت: و پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-؟ گفت: کتاب و سنّت. هشام گفت: آیا امروز کتاب و سنّت در برطرف کردن اختلاف میان ما سودمند است؟ شامی گفت: بله. او گفت: پس چرا من و تو اختلاف داریم و تو از شام به جهت اختلافمان با خودت به سوی ما آمده ای؟ راوی گوید: پس شامی خاموش شد. آن گاه حضرت صادق علیه السّلام به شامی فرمود:

چرا سخن نمی گویی؟ شامی گفت: اگر بگویم اختلاف نداریم، دروغ گفته ام.

ص :٣6٣

إنّ الکتاب و السّنّه یرفعان عنّا الاختلاف أبطلت لأنّهما یحتملان الوجوه و إن قلت: قد اختلفنا و کلّ واحد منّا یدّعی الحقّ فلم ینفعنا إذن الکتاب و السّنّه، إلاّ أنّ لی علیه هذه الحجّه، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: سله تجده ملیّا، فقال الشّامیّ: یا هذا! من أنظر للخلق أ ربّهم أو أنفسهم؟ فقال هشام: ربّهم أنظر لهم منهم لأنفسهم، فقال الشّامیّ: فهل أقام لهم من یجمع لهم کلمتهم و یقیم أودهم و یخبرهم بحقّهم من باطلهم؟ قال هشام: فی وقت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أو السّاعه؟

قال الشّامیّ: فی وقت رسول اللّه رسول اللّه و السّاعه من؟ فقال هشام: هذا القاعد الّذی تشدّ إلیه الرّحال و یخبرنا بأخبار السّماء [و الأرض]، وراثه عن أب عن جدّ، قال الشّامیّ: فکیف لی أن أعلم ذلک؟ قال هشام: سله عمّا بدا لک، قال الشّامیّ، قطعت عذری فعلیّ السّؤال، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا شامیّ، أخبرک کیف کان سفرک و کیف کان طریقک؟ کان کذا و کذا، فأقبل الشّامیّ یقول: صدقت، أسلمت للّه السّاعه، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: بل آمنت باللّه السّاعه، إنّ الإسلام قبل الإیمان و علیه یتوارثون و یتناکحون و الإیمان علیه یثابون، فقال الشّامیّ: صدقت فأنا السّاعه أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و أنّک وصیّ الأوصیاء، ثمّ التفت أبو عبد اللّه علیه السّلام إلی حمران، فقال:

تجری الکلام علی الأثر فتصیب و التفت إلی هشام بن سالم؛ فقال: ترید الأثر و لا تعرفه، ثمّ التفت إلی الأحول، فقال: قیّاس روّاغ تکسر باطلا بباطل إلاّ أنّ باطلک أظهر، ثمّ التفت إلی قیس الماصر، فقال: تتکلّم و أقرب ما تکون من الخبر عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أبعد ما تکون منه، تمزج الحقّ مع الباطل و قلیل الحقّ یکفی عن کثیر الباطل أنت و الأحول قفّازان حاذقان، قال یونس: فظننت و اللّه أنّه یقول لهشام قریبا ممّا قال لهما، ثمّ قال: یا هشام! لا تکاد تقع تلوی

ص :٣64

و اگر بگویم کتاب و سنّت اختلاف میان ما را برطرف می کند، یاوه گفته ام؛ زیرا گمان چند صورت در این دو است. و اگر بگویم: با هم اختلاف داریم و هرکدام از ما ادّعای حقّ می کند، دیگر کتاب و سنّت سودمند نیستند جز این که همین استدلال به سود من نیز هست. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: از او بپرس که سرشارش می یابی. پس شامی گفت: ای مرد! چه کسی به آفریدگان خیراندیش تر است. پروردگار یا خودشان؟ هشام گفت: پروردگار به آنان از خودشان خیراندیش تر است. شامی گفت: و آیا برای آنان کسی که سخنشان را یگانه نماید، کجشان را راست گرداند و از حقّ و باطل آگاهشان کند، گذارده است؟ هشام گفت: در زمان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-یا اینک؟ شامی گفت:

در زمان رسول خدا، ایشان بود، اینک چه کسی است؟ هشام گفت: همین کسی که نشسته است و کاروان ها به سویش رهسپار شده، از اخبار آسمان [و زمین]به ارثی که از پدر و جدّش رسیده، ما را آگاه می کند. شامی گفت: من چگونه آن را بفهمم؟ هشام گفت: از او بپرس از آنچه که به نظرت می آید. شامی گفت: بهانه را بریدی، پس باید بپرسم. آن گاه حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای شامی! به تو بگویم که سفرت چگونه بود و راهت چه؟ چنین بود و چنان! شامی تکانی خورد و گفت: راست گفتی، اکنون به پیشگاه خداوند اسلام آوردم. حضرت فرمود: بلکه اینک به خداوند ایمان آوردی. که اسلام پیش از ایمان است. با اسلام، از هم ارث می برند و با هم ازدواج می کنند. ولی بنابر ایمان است که پاداش می گیرند. شامی گفت: راست گفتی. من هم اینک گواهی می دهم که خدایی جز اللّه نیست و محمّد فرستادۀ اوست و تو جانشین جانشینان اویی. آن گاه حضرت صادق علیه السّلام رو به حمران کرد و فرمود: تو کلام را به جای خود می رانی و به حقّ می رسی.

آن گاه به هشام سالم رو کرد و فرمود: تو راه را دنبال می کنی اما آن را نمی یابی.

سپس به احول رو کرد و فرمود: تو بسیار قیاس می کنی و از موضوع بیرون می روی. باطل را با باطل می شکنی، اگرچه باطل تو آشکارتر است. سپس به قیس ماصر رو کرد و فرمود: تو سخن می گویی ولی آنچه را به روایتی از رسول خدا نزدیک تر است، از آن دور می کنی. درست را با نادرست می آمیزی و حال آن که اندکی از درست و حقّ، از بسیاری نادرست بسنده است. تو و احول دو گنجشک پرجست وخیز ماهر هستید. یونس گوید: به خدا سوگند گمان کردم حضرت برای هشام هم چیزی نزدیک به آن چه به آن دو گفته بود، خواهد گفت. امّا فرمود: ای هشام! تو با دو پای به هم پیچیده [به خاک]نمی افتی.

ص :٣65

رجلیک إذا هممت بالأرض طرت، مثلک فلیکلّم النّاس؛ فاتّق الزّلّه و الشّفاعه من ورائها إن شاء اللّه.

[4٣١]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن أبان قال:

أخبرنی الأحول: أنّ زید بن علیّ بن الحسین علیهما السّلام بعث إلیه و هو مستخف، قال: فأتیته فقال لی: یا أبا جعفر ما تقول إن طرقک طارق منّا أ تخرج معه؟ قال:

فقلت له: إن کان أباک أو أخاک، خرجت معه، قال: فقال لی: فأنا أرید أن أخرج أجاهد هؤلاء القوم فاخرج معی، قال: قلت: لا ما أفعل جعلت فداک، قال: فقال لی: أ ترغب بنفسک عنّی؟ قال: قلت له: إنّما هی نفس واحده فإن کان للّه فی الأرض حجّه فالمتخلّف عنک ناج و الخارج معک هالک و إن لا تکن للّه حجّه فی الأرض فالمتخلّف عنک و الخارج معک سواء، قال فقال لی: یا أبا جعفر کنت أجلس مع أبی علی الخوان فیلقمنی البضعه السّمینه و یبرّد لی اللّقمه الحارّه حتّی تبرد شفقه علیّ و لم یشفق علیّ من حرّ النّار، إذا أخبرک بالدّین و لم یخبرنی به؟ فقلت له: جعلت فداک من شفقته علیک من حرّ النّار لم یخبرک؛ خاف علیک أن لا تقبله فتدخل النّار و أخبرنی أنا فإن قبلت نجوت و إن لم أقبل لم یبال أن أدخل النّار، ثمّ قلت له: جعلت فداک أنتم أفضل أم الأنبیاء؟ قال: بل الأنبیاء قلت: یقول یعقوب لیوسف علیهما السّلام: «یا بنیّ لا تقصص رؤیاک علی إخوتک فیکیدوا لک کیدا» لم لم یخبرهم حتّی کانوا لا یکیدونه و لکن کتمهم ذلک فکذا أبوک کتمک لأنّه خاف علیک، قال: فقال: أما و اللّه لئن قلت ذلک لقد حدّثنی صاحبک بالمدینه أنّی أقتل و أصلب بالکناسه و إنّ عنده لصحیفه فیها قتلی و صلبی. فحججت فحدّثت أبا عبد اللّه علیه السّلام بمقاله زید و ما قلت له، فقال

ص :٣66

هنگامی که خواستی به زمین بیفتی پر کشیدی. چون تویی، باید با مردم سخن بگوید. پس از لغزش پروا کن که شفاعت به دنبال آن است اگر خدا بخواهد.

[4٣١]5-آبان گوید: احول به من گفت که زید پسر حضرت سجّاد علیه السّلام که پنهان بود، به دنبال او فرستاده است. او گفت: من به نزدش رفتم. به من گفت: ای ابو جعفر! اگر یکی از ما در خانۀ تو را بزند چه می گویی، آیا با او قیام می کنی؟ من به او گفتم: اگر پدر یا برادرت باشند، با او قیام می کنم. آن گاه او به من گفت: من می خواهم قیام کرده با این مردم جهاد کنم، با من همراهی کن! من گفتم: نه، جانم به فدایت این کار را نمی کنم. او گفت: آیا خودت را از من دریغ می کنی؟ من به او گفتم: جانی بیش نیست. امّا اگر در زمین برای خداوند پیشوایی باشد، آن که از تو کناره گیرد، نجات یافته و آنکه با تو قیام کند نابود شده است. و اگر برای خداوند پیشوایی در زمین نباشد آن که از تو کناره گرفت با آن که همراه تو قیام کرد برابر است. او گفت: ای ابو جعفر! من با پدرم سر یک سفره می نشستم و او برای محبت به من پاره های آبدار گوشت را برایم لقمه می گرفت و لقمه های داغ را برایم خنک می کرد، در چنین حالی آیا او از آتش دوزخ دلسوز من نبوده است؟ او تو را از دین آگاه کرده و مرا نه؟ من گفتم: جانم فدایت! به خاطر دلسوزی بر تو، از آتش دوزخ آگاهت نکرد، ترسید که نپذیری و اندر آتش شوی. و مرا آگاه کرد.

که اگر بپذیرم نجات یافته ام و اگر نپذیرم، بر او باکی نیست که اندر آتش شوم.

سپس به او گفتم: جانم فدایت! شما برتر از پیامبران هستید یا ایشان برتر از شما؟ گفت: البتّه پیامبران. گفتم: یعقوب به یوسف علیهما السّلام فرمود: «پسرکم! قصّۀ خوابت را برای برادرانت مگو که برایت نیرنگی می سازند.» چرا به آنها نگفت؟ تا برایش نیرنگ نکنند. پس آن را پنهان کرد. همچنین پدر تو از تو پنهان کرد؛ چون بر تو ترسید.

او به من گفت: بدان به خدا سوگند-اکنون که این را گفتی-رهبرت در مدینه به من گفت که در کناسه کشته شده و به درختی بسته می شوم. او گفت که نزدش نوشته ای است که کشته شدن و به درخته بسته شدنم در آن هست. [راوی گوید:]من به حج رفتم و گفتار زید و آن چه را به او گفته بودم با حضرت صادق علیه السّلام بازگفتم،

ص :٣6٧

لی: أخذته من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله و من فوق رأسه و من تحت قدمیه و لم تترک له مسلکا یسلکه.

باب طبقات الأنبیاء و الرّسل و الأئمّه علیهم السّلام [4٣٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن أبی یحیی الواسطیّ، عن هشام بن سالم و درست بن أبی منصور، عنه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام الأنبیاء و المرسلون علی أربع طبقات: فنبیّ منبّأ فی نفسه، لا یعدو غیرها و نبیّ یری فی النّوم و یسمع الصّوت و لا یعاینه فی الیقظه و لم یبعث إلی أحد و علیه إمام مثل ما کان إبراهیم علی لوط علیهما السّلام و نبیّ یری فی منامه و یسمع الصّوت و یعاین الملک و قد أرسل إلی طائفه قلّوا أو کثروا، کیونس قال اللّه لیونس: وَ أَرْسَلْنٰاهُ إِلیٰ مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ قال:

یزیدون ثلاثین ألفا و علیه إمام و الّذی یری فی نومه و یسمع الصّوت و یعاین فی الیقظه و هو إمام مثل أولی العزم و قد کان إبراهیم علیه السّلام نبیّا و لیس بإمام حتّی قال اللّه: إنّی جاعلک للنّاس إماما، قال: و من ذرّیّتی، فقال اللّه: لا ینال عهدی الظّالمین، من عبد صنما أو وثنا لا یکون إماما.

[4٣٣]٢-محمّد بن الحسن، عمّن ذکره، عن محمّد بن خالد، عن محمّد بن سنان، عن زید الشّحّام قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه تبارک و تعالی اتّخذ إبراهیم عبدا قبل أن یتّخذه نبیّا و إنّ اللّه اتّخذه نبیّا قبل أن یتّخذه رسولا و إنّ اللّه اتّخذه رسولا قبل أن یتّخذه خلیلا و إنّ اللّه اتّخذه خلیلا قبل أن یجعله إماما فلمّا جمع له الأشیاء قال: «إنّی جاعلک للنّاس إماما» قال: فمن عظمها فی عین إبراهیم قال: «و من

ص :٣6٨

به من فرمود: تو راه او را از پیش رو و پشت سر، از راست و از چپ، از بالا سر و زیر پایش بسته ای و برایش راه برون رفت نگذاشته ای.

طبقات پیامبران، فرستادگان و پیشوایان علیهم السّلام

[4٣٢]١-هشام سالم گفت که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: پیامبران و فرستادگان چهار دسته اند:

-پیامبری که پیام برای شخص او داده می شود و به دیگری نمی رسد.

-پیامبری که در خواب می بیند و صدایی می شنود. ولی در بیداری با او روبه رو نمی شود. و به سوی هیچ کسی برانگیخته نشده است. و خودش پیشوایی دارد.

چنان که ابراهیم بر لوط علیهما السّلام پیشوا بود.

-پیامبری که در خوابش می بیند و صدایش را می شنود و با فرشته روبه رو می شود. و به سوی گروهی، اندک یا بسیار فرستاده شده است. مانند یونس.

خداوند دربارۀ یونس فرمود: (و او را به سوی صد هزار یا بیشتر فرستادیم.) [صافات (٣٧) :١4٧]حضرت فرمود: سی هزار نفر بیشتر بودند. و خود او امام و پیشوایی داشت.

-کسی که در خوابش می بیند و صدا را می شنود و در بیداری هم با شخص او روبه رو می شود. و این امام است. مانند اولو العزم ابراهیم علیه السّلام پیامبر بود و امام نه.

تا این که خداوند فرمود: من تو را برای مردم امام قرار می دهم. ابراهیم گفت: و از فرزندان من هم؟ آن گاه خداوند فرمود: (پیمان من به ستمکاران نمی رسد.) کسی که بت یا غیر خدا را پرستیده باشد امام نمی شود.

[4٣٣]٢-زید شحّام گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: خداوند پاک و والا ابراهیم را بندۀ خود ساخت پیش از آن که پیامبرش گرداند. و او را پیامبر [خود]کرد پیش از آن که فرستاده اش گرداند. و او را فرستادۀ خود کرد پیش از آن که خلیل [خود]کند. و او را خلیل خود کرد پیش از آن که امام و پیشوا قرارش دهد.

و آن گاه که همۀ اینها برای او گرد آمد، فرمود: (من تو را برای مردم امام و پیشوا قرار می دهم.) حضرت صادق علیه السّلام فرمود: و به جهت بزرگی مقام در چشم ابراهیم بود

ص :٣6٩

ذرّیّتی، قال لا ینال عهدی الظّالمین» قال: لا یکون السّفیه إمام التّقیّ.

[4٣4]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن یحیی الخثعمیّ، عن هشام، عن ابن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ساده النّبیّین و المرسلین خمسه و هم أولو العزم من الرّسل و علیهم دارت الرّحی نوح و إبراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و علی جمیع الأنبیاء.

[4٣5]4-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الحسین، عن إسحاق بن عبد العزیز أبی السّفاتج، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال سمعته یقول:

إنّ اللّه اتّخذ إبراهیم علیه السّلام عبدا قبل أن یتّخذه نبیّا و اتّخذه نبیّا قبل أن یتّخذه رسولا و اتّخذه رسولا قبل أن یتّخذه خلیلا و اتّخذه خلیلا قبل أن یتّخذه إماما فلمّا جمع له هذه الأشیاء و قبض یده قال له: یا إبراهیم إنّی جاعلک للنّاس إماما، فمن عظمها فی عین إبراهیم علیه السّلام قال: یا ربّ و من ذرّیّتی، قال: لا ینال عهدی الظّالمین.

باب الفرق بین الرّسول و النّبیّ و المحدّث [4٣6]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن ثعلبه بن میمون، عن زراره قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «و کان رسولا نبیّا» ما الرّسول و ما النّبیّ؟ قال: النّبیّ الّذی یری فی منامه و یسمع الصّوت و لا یعاین الملک و الرّسول الّذی یسمع الصّوت و یری فی المنام و یعاین الملک. قلت: الإمام

ص :٣٧٠

که گفت: (و از فرزندانم هم؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد.) حضرت فرمود: سفیه پیشوای پرهیزگاران نمی گردد.

[4٣4]٣-پسر ابو یعفور گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

سرور پیامبران و فرستادگان پنج تن هستند که اولو العزم فرستادگانند، و بر [محور]ایشان، آسیا می گردد: نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-و بر همۀ پیامبران.

[4٣5]4-جابر گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرماید: خداوند ابراهیم علیه السّلام را بنده کرد پیش از آن که پیامبرش کند و پیامبرش ساخت پیش از آن که فرستاده و رسولش گرداند. و فرستاده اش ساخت پیش از آن که خلیل [خود]کند و او را خلیل [خود]کرد پیش از آن که امامش گرداند و چون این همه برای او گرد آمد-حضرت دستش را مشت کرد-به او فرمود: ای ابراهیم من تو را برای مردم امام قرار می دهم. و از بزرگی آن مقام در چشم ابراهیم بود که گفت: (پروردگارا از فرزندان من هم؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد.)

دربارۀ فرق میان فرستاده و پیامبر و محدّث (آن که با او سخن گفته شد)

[4٣6]١-زراره گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیۀ خداوند بزرگ و گرامی (و او فرستاده و پیامبر بود.) پرسیدم که فرستاده چیست و پیامبر چه؟ فرمودند: پیامبر آن است که در خوابش می بیند و صدا را می شنود اما با فرشته رودررو نمی شود و فرستاده آن است که صدا را می شنود و در خواب می بیند و فرشته را رودررو

ص :٣٧١

ما منزلته؟ قال: یسمع الصّوت و لا یری و لا یعاین الملک، ثمّ تلا هذه الآیه: و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لا نبیّ و لا محدّث.

[4٣٧]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن إسماعیل بن مرّار قال:

کتب الحسن بن العبّاس المعروفیّ إلی الرّضا علیه السّلام: جعلت فداک أخبرنی ما الفرق بین الرّسول و النّبیّ و الإمام؟ قال: فکتب أو قال: الفرق بین الرّسول و النّبیّ و الإمام أنّ الرّسول الّذی ینزل علیه جبرئیل فیراه و یسمع کلامه و ینزل علیه الوحی و ربّما رأی فی منامه نحو رؤیا إبراهیم علیه السّلام و النّبیّ ربّما سمع الکلام و ربّما رأی الشّخص و لم یسمع و الإمام هو الّذی یسمع الکلام و لا یری الشّخص.

[4٣٨]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن الأحول قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام، عن الرّسول و النّبیّ و المحدّث، قال: الرّسول الّذی یأتیه جبرئیل قبلا فیراه و یکلّمه فهذا الرّسول و أمّا النّبیّ فهو الّذی یری فی منامه نحو رؤیا إبراهیم علیه السّلام و نحو ما کان رأی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من أسباب النّبوّه قبل الوحی حتّی أتاه جبرئیل علیه السّلام من عند اللّه بالرّساله و کان محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حین جمع له النّبوّه و جاءته الرّساله من عند اللّه یجیئه بها جبرئیل و یکلّمه بها قبلا و من الأنبیاء من جمع له النّبوّه و یری فی منامه و یأتیه الرّوح و یکلّمه و یحدّثه، من غیر أن یکون یری فی الیقظه و أمّا المحدّث فهو الّذی یحدّث فیسمع و لا یعاین و لا یری فی منامه.

[4٣٩]4-أحمد بن محمّد و محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن حسّان، عن ابن فضّال، عن علیّ بن یعقوب الهاشمیّ، عن مروان بن

ص :٣٧٢

می بیند. گفتم: جایگاه امام چیست؟ فرمود: صدا را می شنود امّا فرشته را نه در خواب می بیند و نه در بیداری. سپس این آیه را خواند: (و پیش از تو هیچ فرستاده و پیامبری [و کسی که با او سخنی گفته شده باشد]نفرستادیم.) [حج (٢٢) :5٢]

[4٣٧]٢-اسماعیل مرّار گفت: حسن بن عباس معروفی به حضرت رضا علیه السّلام نوشت: جانم فدایت! مرا به فرق میان فرستاده و پیامبر و امام آگاه فرما. راوی گوید: پس حضرت نوشت یا فرمود: فرق میان فرستاده و پیامبر و امام این است که فرستاده کسی است که جبرییل بر او فرود می آید. او را می بیند و گفتارش را می شنود و وحی بر او نازل می شود. و چه بسا در خواب هم ببیند، مانند رؤیای ابراهیم علیه السّلام. و پیامبر گاهی سخن را می شنود و گاهی شخص را می بیند و سخن را نمی شنود. و امام آن است که گفتار را می شنود و شخص را نمی بیند.

[4٣٨]٣-احول گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ فرستاده و پیامبر و محدّث پرسیدم، فرمودند: فرستاده کسی است که جبرئیل نزدش بیاید و با او روبه رو شود. او را ببیند و با او سخن بگوید. این فرستاده است. امّا پیامبر کسی است که در خوابش می بیند. مانند رویای ابراهیم علیه السّلام و مانند آن چه رسول خدا پیش از دریافت وحی اسباب پیامبری را می دیدند. تا جبرئیل از نزد خداوند رسالت را برای او آورد و هنگامی که پیامبری برای محمّد صلّی اللّه علیه و آله فراهم شد و از نزد خدا رسالت آمد، جبرئیل به نزدش می آمد و با او رودررو سخن می گفت. و از پیامبران کسانی هستند که وقتی پیامبری برای او فراهم شد در خوابش می بیند و روح به نزدش آمده، با او سخن می گوید بی آنکه در بیداری بتواند ببیند. و امّا محدّث آن است که با او سخن گفته می شود و او می شنود ولی با او روبه رو نمی شود و در خواب هم نمی بیند.

[4٣٩]4-برید از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام روایت کرده که دربارۀ

ص :٣٧٣

مسلم، عن برید، عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله عزّ و جلّ: «و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لا نبیّ و لا محدّث» قلت:

جعلت فداک لیست هذه قراءتنا فما الرّسول و النّبیّ و المحدّث؟ قال:

الرّسول الّذی یظهر له الملک فیکلّمه و النّبیّ هو الّذی یری فی منامه و ربّما اجتمعت النّبوّه و الرّساله لواحد و المحدّث الّذی یسمع الصّوت و لا یری الصّوره قال: قلت: أصلحک اللّه کیف یعلم أنّ الّذی رأی فی النّوم حقّ و أنّه من الملک؟ قال: یوفّق لذلک حتّی یعرفه، لقد ختم اللّه بکتابکم الکتب و ختم بنبیّکم الأنبیاء

باب أنّ الحجّه لا تقوم للّه علی خلقه إلاّ بإمام [44٠]١-محمّد بن یحیی العطّار، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن أبی عمیر، عن الحسن بن محبوب، عن داود الرّقّیّ، عن العبد الصّالح علیه السّلام قال:

إنّ الحجّه لا تقوم للّه علی خلقه إلاّ بإمام حتّی یعرف.

[44١]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: إنّ أبا عبد اللّه علیه السّلام قال: إنّ الحجّه لا تقوم للّه عزّ و جلّ علی خلقه إلاّ بإمام حتّی یعرف.

[44٢]٣-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن عبّاد بن سلیمان، عن سعد بن سعد، عن محمّد بن عماره، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

إنّ الحجّه لا تقوم للّه علی خلقه إلاّ بإمام حتّی یعرف.

[44٣]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن البرقیّ، عن خلف بن

ص :٣٧4

سخن خداوند بزرگ و گرامی (و پیش از تو هیچ فرستاده و پیامبری [و محدّثی] نفرستادیم.) روایت کرده که من گفتم: جانم فدایت! این به قرائت ما نیست. ولی فرستاده و پیامبر و محدّث چیست؟ فرمودند: فرستاده کسی است که فرشته بر او نمایان می شود و با او سخن می گوید. پیامبر کسی است که در خوابش می بیند. و چه بسا پیامبری و رسالت [هر دو]برای یک نفر گرد آید. و محدّث کسی است که صدا را می شنود و صورت را نمی بیند. راوی گوید، من گفتم: خدا کارت را بسامان کند آن که در خواب می بیند، چگونه بداند که حقّ است و از فرشته؟ فرمود: توفیق داده می شود تا آن را بشناسد. خداوند با کتاب شما، کتاب ها را پایان داد و با پیامبرتان پیامبران را.

حجّت خدا بر آفریدگانش جز با امام برپا نمی شود

[44٠]١-داود رقّی از عبد صالح [امام کاظم علیه السّلام]روایت کرده که فرمود:

حجّت خداوند بر آفریدگانش برای این که شناخته شود جز با امام برپا نمی شود.

[44١]٢-حسن بن علی وشّاء گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: حجّت خداوند عزّتمند و شکوهمند بر آفریدگانش برای شناخته شدنش جز با امام برپا نمی شود.

[44٢]٣-محمّد عماره از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حجّت خداوند بر آفریدگانش برای شناخته شدنش جز با امام برپا نمی شود.

[44٣]4-ابان تغلب گفت که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: حجّت خداوند

ص :٣٧5

حمّاد، عن أبان بن تغلب قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: الحجّه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق.

باب أنّ الأرض لا تخلو من حجّه [444]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن أبی عمیر، عن الحسین بن أبی العلاء قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: تکون الأرض لیس فیها إمام؟ قال: لا، قلت: یکون إمامان؟ قال: لا إلاّ و أحدهما صامت.

[445]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن محمّد بن أبی عمیر، عن منصور بن یونس و سعدان بن مسلم، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ الأرض لا تخلو إلاّ و فیها إمام، کیما إن زاد المؤمنون شیئا ردّهم و إن نقصوا شیئا أتمّه لهم.

[446]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن ربیع بن محمّد المسلیّ، عن عبد اللّه بن سلیمان العامریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما زالت الأرض إلاّ و للّه فیها الحجّه، یعرّف الحلال و الحرام و یدعو النّاس إلی سبیل اللّه.

[44٧]4-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن الحسین بن أبی العلاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: تبقی الأرض بغیر إمام؟ قال: لا.

[44٨]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن ابن مسکان،

ص :٣٧6

پیش از آفریدگان بوده، با آفریدگان هست و پس از آفریدگان هم خواهد بود.

زمین از حجّت تهی نمی ماند

[444]١-حسین ابو علا گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: ممکن است زمین باشد و امالمی در آن نباشد؟ فرمودند: نه. گفتم: ممکن است دو امام [در یک زمان]باشد؟ فرمودند: نه، مگر این که یکی از آن دو خاموش باشد.

[445]٢-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده و گفته است:

از ایشان شنیدم که می فرمایند: زمین تهی نمی ماند و هماره امامی در آن است.

تا اگر مومنان چیزی افزودند، بازشان گرداند و اگر چیزی کاستند برایشان کامل کند.

[446]٣-عبد اللّه پسر سلیمان عامری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زمین همواره نپاید مگر این که در آن برای خداوند راهنمایی باشد که حلال و حرام را بشناساند و مردم را به راه خدا بخواند.

[44٧]4-حسین ابو علا گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام به گفتم: آیا زمین بی امام می ماند؟ فرمودند: نه.

[44٨]5-ابو بصیر از یکی از صادقین علیهما السّلام روایت کرده که فرمود: خداوند

ص :٣٧٧

عن أبی بصیر، عن أحدهما علیهما السّلام قال:

قال: إنّ اللّه لم یدع الأرض بغیر عالم و لو لا ذلک لم یعرف الحقّ من الباطل.

[44٩]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه أجلّ و أعظم من أن یترک الأرض بغیر إمام عادل.

[45٠]٧-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن الحسن بن محبوب، عن أبی أسامه و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن الحسن بن محبوب، عن أبی أسامه و هشام بن سالم، عن أبی حمزه، عن أبی إسحاق، عمّن یثق به من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:

اللّهمّ إنّک لا تخلی أرضک من حجّه لک علی خلقک.

[45١]٨-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال: و اللّه ما ترک اللّه أرضا منذ قبض آدم علیه السّلام إلاّ و فیها إمام یهتدی به إلی اللّه و هو حجّته علی عباده و لا تبقی الأرض بغیر إمام حجّه للّه علی عباده.

[45٢]٩-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن بعض أصحابنا، عن أبی علیّ بن راشد قال:

قال أبو الحسن علیه السّلام: إنّ الأرض لا تخلو من حجّه و أنا و اللّه ذلک الحجّه

[45٣]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام، أ تبقی الأرض بغیر إمام؟ قال: لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت.

ص :٣٧٨

زمین را بی عالم نگذاشت. و اگر چنین نبود درست و حقّ از نادرست و یاوه شناخته نمی شد.

[44٩]6-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند بزرگ تر و عظیم تر از آن است که زمین را بی امام عادل بگذارد.

[45٠]٧-یکی از یاران مورد اطمینان امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که ایشان فرمودند: خداوندا تو زمینت را از حجّتی از جانب خود بر آفریدگانت تهی نمی کنی.

[45١]٨-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به خدا سوگند از هنگامی که آدم علیه السّلام درگذشت، خداوند زمین را فرونگذاشت، همواره در آن امامی بوده که به وسیلۀ او به سوی خداوند راهنمایی شوند. او حجّت خداوند بر بندگانش بود. و زمین بی امامی که حجّت خداوند بر بندگانش باشد، نمی ماند.

[45٢]٩-ابو علی راشد گفت که حضرت هادی علیه السّلام فرمودند: زمین از حجّت تهی نمی ماند. و به خدا سوگند آن حجّت منم.

[45٣]١٠-ابو حمزه گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا زمین بی امام می ماند؟ فرمود: اگر زمین بی امام باشد از هم می پاشد.

ص :٣٧٩

[454]١١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

قلت له: أ تبقی الأرض بغیر إمام؟ قال: لا، قلت: فإنّا نروّی عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّها لا تبقی بغیر إمام إلاّ أن یسخط اللّه تعالی علی أهل الأرض أو علی العباد؛ فقال: لا، لا تبقی إذا لساخت

[455]١٢-علیّ، عن محمّد بن عیسی، عن أبی عبد اللّه المؤمن، عن أبی هراسه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لو أنّ الإمام رفع من الأرض ساعه لماجت بأهلها کما یموج البحر بأهله.

[456]١٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء قال:

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام هل تبقی الأرض بغیر إمام؟ قال: لا، قلت: إنّا نروّی أنّها لا تبقی إلاّ أن یسخط اللّه عزّ و جلّ علی العباد؟ قال: لا تبقی إذا لساخت.

باب أنّه لو لم یبق فی الأرض إلاّ رجلان لکان أحدهما الحجّه [45٧]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن ابن الطّیّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لو لم یبق فی الأرض إلاّ اثنان لکان أحدهما الحجّه.

[45٨]٢-أحمد بن إدریس و محمّد بن یحیی جمیعا، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن محمّد بن سنان، عن حمزه بن الطّیّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لو بقی اثنان لکان أحدهما الحجّه علی صاحبه محمّد بن الحسن، عن

ص :٣٨٠

[454]١١-محمّد فضیل گفت: به حضرت رضا علیه السّلام گفتم: آیا زمین بی امام می ماند؟ فرمود: نه. گفتم: ما از حضرت صادق علیه السّلام روایتی داریم که زمین بی امام نمی ماند مگر این که خداوند فرازمند به اهل زمین یا به بندگان خشمگین باشد.

حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: نه، نمی ماند. زمین بی امام از هم می پاشد.

[455]١٢-ابو هراسه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: اگر امام به اندازۀ یک ساعت از زمین برداشته شود، با اهلش زیرورو می شود چنان که دریا اهلش را زیرورو می کند.

[456]١٣-وشّاء گفت: از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم: آیا زمین بی امام می ماند؟ فرمودند: نه. گفتم: ما روایتی داریم که زمین [بی امام]نمی ماند مگر این که خداوند گرامی و بزرگ بر بندگان خشمگین باشد. فرمود: نمی ماند، بی امام زمین از هم می پاشد.

اگر در زمین جز دو مرد نماند، یکی از آن دو، امام است

[45٧]١-پسر طیّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: اگر در زمین جز دو نفر نماند یکی از آن دو امام است.

[45٨]٢-حمزۀ طیّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: اگر دو نفر [در زمین]بمانند، یکی از آن دو حجّت رفیقش است.

ص :٣٨١

سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی مثله.

[45٩]٣-محمّد بن یحیی، عمّن ذکره، عن الحسن بن موسی الخشّاب، عن جعفر بن محمّد، عن کرّام قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لو کان النّاس رجلین لکان أحدهما الإمام و قال: إنّ آخر من یموت الإمام لئلاّ یحتجّ أحد علی اللّه عزّ و جلّ أنّه ترکه بغیر حجّه للّه علیه.

[46٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن علیّ بن إسماعیل، عن ابن سنان، عن حمزه بن الطّیّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لو لم یبق فی الأرض إلاّ اثنان لکان أحدهما الحجّه أو الثّانی الحجّه.

الشّکّ من أحمد بن محمّد.

[46١]5-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن النّهدیّ، عن أبیه، عن یونس بن یعقوب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: لو لم یکن فی الأرض إلاّ اثنان لکان الإمام أحدهما.

باب معرفه الإمام و الرّدّ إلیه [46٢]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء قال: حدّثنا محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه قال:

قال لی: أبو جعفر علیه السّلام: إنّما یعبد اللّه من یعرف اللّه، فأمّا من لا یعرف اللّه فإنّما یعبده هکذا ضلالا قلت: جعلت فداک فما معرفه اللّه؟ قال: تصدیق اللّه عزّ و جلّ و تصدیق رسوله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و موالاه علیّ علیه السّلام و الائتمام به و بأئمّه الهدی علیهما السّلام و البراءه إلی اللّه عزّ و جلّ من عدوّهم، هکذا یعرف اللّه عزّ و جلّ.

ص :٣٨٢

محمّد عیسی هم مانند این را روایت کرده است.

[45٩]٣-کرّام روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اگر [همه]مردم، دو نفر بودند یکی از آن دو امام بود. و فرمود: آخرین کسی که می میرد امام است تا کسی بر خداوند عزّتمند استدلال نکند که او را بی حجّتی بر او، واگذارده است.

[46٠]4-حمزۀ طیّار گفت: شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرماید: اگر در زمین جز دو نفر نمانند، یکی از آن دو حجّت است یا دوّمی آنها حجّت است. تردید از یکی از راویان است.

[46١]5-یونس یعقوب گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنید می فرمود:

اگر در زمین جز دو تن نباشد، یکی از آن دو از امام خواهد بود.

دربارۀ شناخت امام و رجوع به او

[46٢]١-ابو حمزه گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمود: آن که خداوند را بشناسد او را بندگی می کند. امّا آن که خدا را نشناسد، او را همین طور گمراهانه بندگی می کند. گفتم: جانم فدایت! شناخت خداوند چیست؟ فرمود: تصدیق خداوند گرامی و بزرگ و تصدیق فرستادۀ او و دوستی حضرت علی علیه السّلام و پیروی از او و از امامان هدایت گر و بیزاری از دشمن ایشان. خداوند گرامی و بزرگ این گونه شناخته می شود.

ص :٣٨٣

[46٣]٢-الحسین، عن معلّی، عن الحسن بن علیّ، عن أحمد بن عائذ، عن أبیه، عن ابن أذینه قال: حدّثنا غیر واحد؛ عن أحدهما علیهما السّلام أنّه قال: لا یکون العبد مؤمنا حتّی یعرف اللّه و رسوله و الأئمّه کلّهم و إمام زمانه و یردّ إلیه و یسلّم له، ثمّ قال: کیف یعرف الآخر و هو یجهل الأوّل.

[464]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن زراره قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: أخبرنی عن معرفه الإمام منکم واجبه علی جمیع الخلق؟ فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إلی النّاس أجمعین رسولا و حجّه للّه علی جمیع خلقه فی أرضه، فمن آمن باللّه و بمحمّد رسول اللّه و اتّبعه و صدّقه فإنّ معرفه الإمام منّا واجبه علیه و من لم یؤمن باللّه و برسوله و لم یتّبعه و لم یصدّقه و یعرف حقّهما فکیف یجب علیه معرفه الإمام و هو لا یؤمن باللّه و رسوله و یعرف حقّهما؟ ! قال: قلت: فما تقول فیمن یؤمن باللّه و رسوله و یصدّق رسوله فی جمیع ما أنزل اللّه؛ یجب علی أولئک حقّ معرفتکم؟ قال:

نعم أ لیس هؤلاء یعرفون فلانا و فلانا؟ قلت: بلی، قال: أ تری أنّ اللّه هو الّذی أوقع فی قلوبهم معرفه هؤلاء؟ و اللّه ما أوقع ذلک فی قلوبهم إلاّ الشّیطان، لا و اللّه ما ألهم المؤمنین حقّنا إلاّ اللّه عزّ و جلّ.

[465]4-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن عمرو بن أبی المقدام، عن جابر قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول إنّما یعرف اللّه عزّ و جلّ و یعبده من عرف اللّه و عرف إمامه منّا أهل البیت و من لا یعرف اللّه عزّ و جلّ و [لا]یعرف الإمام منّا أهل البیت فإنّما یعرف و یعبد غیر اللّه هکذا و اللّه ضلالا.

ص :٣٨4

[46٣]٢-پسر اذینه گفت: چند راوی از یکی از صادقین علیهما السّلام به ما روایت کردند که ایشان فرمود: بنده مؤمن نمی شود مگر خداوند و فرستاده اش و همۀ امامان و امام زمانش (علیهم السّلام) را بشناسد. و به او [امام زمانش]رجوع کند و تسلیمش باشد. سپس فرمود: [او]چگونه آخرین را بشناسد در حالی که نخستین را نمی شناسد.

[464]٣-زراره گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: به من بفرمایید آیا شناخت امامی از شما بر همۀ مردم واجب است؟ فرمود: خداوند شکوهمند، محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را به عنوان رسول همۀ مردم و حجّتی از سوی خداوند بر همۀ آفریدگان در زمین برانگیخت. پس آن که به خداوند و به محمّد صلّی اللّه علیه و آله فرستادۀ او ایمان آورد و از او پیروی کرده، او را تصدیق کند. شناخت امامی از ما بر او بایسته است. امّا آن که به خداوند و فرستاده اش ایمان نیاورده و از او پیروی نکرده و به او باور نیافته تا حقّ آن دو را بشناسد چگونه بر او شناخت امام واجب می شود در حالی که به خدا و فرستاده اش ایمان ندارد و حقّشان را نمی شناسد. زراره گوید، من گفتم: دربارۀ کسی که به خدا و فرستاده اش ایمان آورده و همۀ آن چه را خداوند به فرستاده اش نازل کرده باور دارد، چه می فرمایید، آیا بر آنان معرفت شما واجب است؟ فرمود: بله. مگر اینان فلان و فلان را نمی شناسند؟ گفتم: چرا. فرمود: آیا می پنداری خداوند شناخت آنان را در دل اینها گذاشته است؟ به خدا سوگند آن را جز شیطان در دل هاشان نگذاشته است. نه بخدا سوگند حقّ ما را جز خداوند به مؤمنان الهام نفرموده است.

[465]4-جابر گفت، از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: خداوند شکوهمند را کسی می شناسد و بندگی می کند که او و امامش را که از ما خاندان است، شناخته باشد. و آن که خداوند عزّتمند و امامی از ما خاندان را نشناسد، کسی جز خداوند را شناخته و بندگی کرده است و به خدا سوگند در گمراهی است.

ص :٣٨5

[466]5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن فضاله بن أیّوب، عن معاویه بن وهب، عن ذریح قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الأئمّه بعد النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقال: کان أمیر المؤمنین علیه السّلام إماما ثمّ کان الحسن إماما، ثمّ کان الحسین علیه السّلام إماما، ثمّ کان علیّ بن الحسین إماما، ثمّ کان محمّد بن علیّ إماما، من أنکر ذلک کان کمن أنکر معرفه اللّه تبارک و تعالی و معرفه رسوله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، ثمّ قال: قلت: ثمّ أنت؟ جعلت فداک فأعدتها علیه ثلاث مرّات، فقال لی: إنّی إنّما حدّثتک لتکون من شهداء اللّه تبارک و تعالی فی أرضه.

[46٧]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عمّن ذکره، عن محمّد بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی، عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّکم لا تکونون صالحین حتّی تعرفوا و لا تعرفوا حتّی تصدّقوا و لا تصدّقوا حتّی تسلّموا أبوابا أربعه لا یصلح أوّلها إلاّ بآخرها، ضلّ أصحاب الثّلاثه و تاهوا تیها بعیدا إنّ اللّه تبارک و تعالی لا یقبل إلاّ العمل الصّالح و لا یقبل اللّه إلاّ الوفاء بالشّروط و العهود، فمن و فی للّه عزّ و جلّ بشرطه و استعمل ما وصف فی عهده نال ما عنده و استکمل [ما]وعده، إنّ اللّه تبارک و تعالی أخبر العباد بطرق الهدی و شرع لهم فیها المنار و أخبرهم کیف یسلکون؛ فقال:

وَ إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اِهْتَدیٰ و قال: إِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِینَ فمن اتّقی اللّه فیما أمره لقی اللّه مؤمنا بما جاء به محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هیهات هیهات فات قوم و ماتوا قبل أن یهتدوا و ظنّوا أنّهم آمنوا و أشرکوا من حیث لا یعلمون، إنّه من أتی البیوت من أبوابها اهتدی و من أخذ فی غیرها سلک طریق الرّدی وصل اللّه طاعه ولیّ أمره بطاعه رسوله و طاعه رسوله

ص :٣٨6

[466]5-ذریح گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ امامان پس از پیامبر گرامی پرسیدم. فرمودند: امیر مؤمنان علیه السّلام امام بود، سپس حضرت حسن علیه السّلام امام شد، سپس حضرت حسین علیه السّلام، سپس علی بن حسین علیهما السّلام، سپس محمّد بن علی علیهما السّلام. هرکه این را انکار کند مانند کسی است که شناخت خدای پاک و والا و شناخت فرستادۀ او را انکار کرده است. راوی گوید، من گفتم: و سپس شما هستید، جانم به فدایت. آن گاه سخنش را سه بار برایشان بازگفتم. به من فرمودند: همانا به تو گفتم تا از گواهان خداوند پاک و والا در زمینش باشی.

[46٧]6-ابو لیلی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: شما صالح نمی شوید مگر این که معرفت یابید و معرفت نمی یابید مگر این که باور داشته باشید و باور نمی یابید مگر این که تسلیم شوید. چهار در که جز به سبب آخرین شان کار نخستین در سامان نمی یابد. اصحاب آن سه گمراه شدند و بسیار دور افتادند. همانا خداوند پاک و والا جز عمل صالح را نمی پذیرد. او جز وفا به شرط و پیمان را نمی پذیرد. پس هرکه برای خداوند عزّتمند به شرطش وفا کرد و آنچه را در پیمانش آمده بود، به کار بست، به آن چه نزد او است، می رسد و آنچه را وعده کرده بود، به تمامی درمی یابد. همانا خداوند پاک و والا بندگان را به راه های هدایت آگاه کرد و در آن راه ها برایشان چراغ های فروزان گذاشت و به آنان گفت که چگونه بپیمایند، فرمود: (و من بسیار آمرزندۀ کسی هستم که توبه کرده، ایمان آورد و عملی صالح انجام دهد و آن گاه راه را بیابد.) [طه (5٢) :٨٣]و فرمود:

(خداوند تنها از پرهیزگاران می پذیرد.) [مائده (5) :٣١]. پس هرکه از خدا-در آنچه که فرمانش داده بود-پروا کرد، خداوند را در حالی دیدار می کند که به آن چه محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-آورده مؤمن می باشد. هیهات هیها مردمی درگذشتند و مردند پیش از آن که هدایت شوند و خود پنداشتند که ایمان آورده اند در حالی که از جایی که نمی دانستند، شرک ورزیدند. که هرکس از راه در به خانه بیاید هدایت شده و آن که جز آن را در پیش گیرد به راه نابود قدم گذاشته است. خداوند فرمانبری از ولی امرش را به فرمانبری از فرستاده اش و فرمانبری از فرستاده را به فرمانبری از خودش پیوسته است. پس هرکه فرمانبری از ولی امر را فروگذارد، نه خداوند را فرمانبری کرده و نه فرستاده اش را.

ص :٣٨٧

بطاعته فمن ترک طاعه ولاه الأمر لم یطع اللّه و لا رسوله و هو الإقرار بما أنزل من عند اللّه عزّ و جلّ، خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ و التمسوا البیوت الّتی أذن اللّه أن ترفع و یذکر فیها اسمه؛ فإنّه أخبرکم أنّهم رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَهٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اَللّٰهِ وَ إِقٰامِ اَلصَّلاٰهِ وَ إِیتٰاءِ اَلزَّکٰاهِ یَخٰافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ اَلْقُلُوبُ وَ اَلْأَبْصٰارُ؛ إنّ اللّه قد استخلص الرّسل لأمره، ثمّ استخلصهم مصدّقین بذلک فی نذره؛ فقال: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلاّٰ خَلاٰ فِیهٰا نَذِیرٌ» تاه من جهل و اهتدی من أبصر و عقل. إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَی اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰکِنْ تَعْمَی اَلْقُلُوبُ اَلَّتِی فِی اَلصُّدُورِ و کیف یهتدی من لم یبصر! و کیف یبصر من لم یتدبّر! اتّبعوا رسول اللّه و أهل بیته و أقرّوا بما نزل من عند اللّه و اتّبعوا آثار الهدی فإنّهم علامات الأمانه و التّقی و اعلموا أنّه لو أنکر رجل عیسی ابن مریم علیه السّلام و أقرّ بمن سواه من الرّسل لم یؤمن، اقتصّوا الطّریق بالتماس المنار و التمسوا من وراء الحجب الآثار تستکملوا أمر دینکم و تؤمنوا باللّه ربّکم.

[46٨]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن محمّد بن الحسین بن صغیر، عمّن حدّثه، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

أبی اللّه أن یجری الأشیاء إلاّ بأسباب؛ فجعل لکلّ شیء سببا و جعل لکلّ سبب شرحا و جعل لکلّ شرح علما و جعل لکلّ علم بابا ناطقا، عرفه من عرفه و جهله من جهله، ذاک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و نحن.

[46٩]٨-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن صفوان بن یحیی، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: کلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعباده یجهد فیها نفسه

ص :٣٨٨

و این است اقرار به آن چه از سوی خداوند عزّتمند فرود آمده است که:

(زیورهاتان را در مساجد به بر کنید.) [اعراف (٧) :٣١]و از خانه هایی بجویید که خداوند اجازه داد نامش در آنها گفته شود و بالا رود خدا به شما گفت که: (آنان مردانی هستند که نه تجارت و نه هیچ [خرید]و فروشی ایشان را از یاد خدا و نماز گزاردن و زکات دادن سرگرم نمی کند. از روزی می هراسند که در آن، دل ها و دیدگان دگرگون می شود.) [نور (٢4) :٣٧]خداوند فرستادگان را برای فرمانش برگزید سپس آنان را در باورمندان به فرمانش و بیم های خود برگزید و فرمود: (و هیچ امّتی نیست که در آن بیم دهنده ای نباشد.) [فاطر (٣5) :٢4]گمراه شد آن که نادانی کرد و راه را یافت آن که دید و اندیشید که خداوند عزّتمند می فرماید: (چنین است که دیدگان کور نمی شوند امّا دل هایی که در سینه است، کور می شوند.) [حج (٢٢) :46]و چگونه راه بیابد آن که ندیده است. و چگونه ببیند آن که دور نیندیشیده است.

فرستادۀ خدا و خاندانش را پیروی کنید و به آن چه از نزد خداوند فروآمده اقرار کنید و به دنبال نشانه های هدایت بروید. که آنان نشانه های امانت و پرهیزگاری اند. و بدانید که اگر مردم، عیسای مریم را انکار کنند هرچند به فرستادگان دیگر اقرار کنند ایمان نیاورده اند. با جستن چراغ های فروزان، راه بپیمایید و نشانه های پشت پرده را بجویید تا کار دینتان را کامل کنید و به خداوند، پروردگارتان، ایمان آرید.

[46٨]٧-ربعی عبد اللّه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: خداوند نخواست که چیزها جز به واسطۀ اسباب جاری شوند، پس برای هرچیزی سببی گذاشت و برای هر سبب فهمی و برای هر فهم دانشی و برای هر دانش دری گویا. کسی به معرفت رسید که آن را شناخت و آن که آن را نشناخت نادان ماند. و آن در رسول خدا است و ما.

[46٩]٨-محمّد مسلم گفت: شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام می فرمود: هرکه

ص :٣٨٩

و لا إمام له من اللّه، فسعیه غیر مقبول و هو ضالّ متحیّر و اللّه شانئ لأعماله و مثله کمثل شاه ضلّت عن راعیها و قطیعها فهجمت ذاهبه و جائیه یومها، فلمّا جنّها اللّیل بصرت بقطیع غنم مع راعیها، فحنّت إلیها و اغترّت بها، فباتت معها فی مربضها فلمّا أن ساق الرّاعی قطیعه أنکرت راعیها و قطیعها، فهجمت متحیّره تطلب راعیها و قطیعها فبصرت بغنم مع راعیها فحنّت إلیها و اغترّت بها، فصاح بها الرّاعی: الحقی براعیک و قطیعک فأنت تائهه متحیّره عن راعیک و قطیعک فهجمت ذعره؛ متحیّره، تائهه، لا راعی لها یرشدها إلی مرعاها أو یردّها؛ فبینا هی کذلک إذا اغتنم الذّئب ضیعتها، فأکلها و کذلک و اللّه یا محمّد! من أصبح من هذه الأمّه لا إمام له من اللّه عزّ و جلّ ظاهر عادل أصبح ضالاّ تائها و إن مات علی هذه الحاله مات میته کفر و نفاق و اعلم یا محمّد! أنّ أئمّه الجور و أتباعهم لمعزولون عن دین اللّه قد ضلّوا و أضلّوا فأعمالهم الّتی یعملونها کرماد اشتدّت به الرّیح فی یوم عاصف لا یقدرون ممّا کسبوا علی شیء، ذلک هو الضّلال البعید.

[4٧٠]٩-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن، عن الهیثم بن واقد، عن مقرّن قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: جاء ابن الکوّاء إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال: یا أمیر المؤمنین! «وَ عَلَی اَلْأَعْرٰافِ رِجٰالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیمٰاهُمْ» ؟ فقال: نحن علی الأعراف، نعرف أنصارنا بسیماهم و نحن الأعراف الّذی لا یعرف اللّه عزّ و جلّ إلاّ بسبیل معرفتنا و نحن الأعراف یعرّفنا اللّه عزّ و جلّ یوم القیامه علی الصّراط؛ فلا یدخل الجنّه إلاّ من عرفنا و عرفناه و لا یدخل النّار إلاّ من أنکرنا و أنکرناه، إنّ اللّه تبارک و تعالی لو شاء لعرّف العباد نفسه و لکن جعلنا أبوابه

ص :٣٩٠

با عبادتی خود را به زحمت اندازد تا از خدای عزّتمند اطاعت کند در حالی که پیشوایی از سوی خداوند ندارد، کوشش اش پذیرفته نیاید و خودش گمراه و سرگردان باشد. بلکه خداوند اعمالش را دشمن می دارد. او همانند گوسفندی است که از چوپان و گله دور افتاده، روز را این سو و آن سو برود و چون شب همه جا را فراگرفت، گله ای گوسفند و چوپانش را دیده با شوق به سویشان دویده و خود را با آنان بفریبد پس با آنان در خوابگاهشان بخوابد و هنگامی که چوپان بامدادان گله اش را حرکت دهد نه چوپان را بشناسد و نه گله را. پس حیران به جستجوی چوپان و گله اش بدود. آن گاه باز گوسفندانی را با چوپانش دیده با شوق به سویشان دویده خود را با آنان بفریبد امّا چوپان به سرش فریاد کشد که: به چوپان و گلّه خود بپیوند که تو حیرانی و از چوپان و گله ات دور افتاده ای. پس او هراسان و پریشان و راه گم کرده بدود. چوپانی ندارد تا او را به چراگاهش راهنمایی کند یا برگرداند. در این میان گرگ فرصت را غنیمت شمرده، او را بخورد. و ای محمّد به خدا سوگند چنین است. از این امت کسی که بامداد برخیزد و از سوی خداوند شکوهمند پیشوایی آشکار و عادل نداشته باشد، گمراه و سرگردان صبح کرده است. و اگر براین حال بمیرد به مرگ کفر و نفاق مرده است. ای محمّد بدان که پیشوایان ستم و پیروانشان از دین خدا بر کنارند. که آنان گمراه شدند و گمراه کردند. و اعمالی که آنان انجام می دهند چون خاکستری است که در روزی طوفانی بادی سخت بر آن وزیده است، از آن چه به دست آورده اند، چیزی برنمی گیرند. این است آن گمراهی ژرف.

[4٧٠]٩-از مقرّن روایت شده که گفت: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرمود: پسر کوّاء نزد امیر مؤمنان علیه السّلام آمد و گفت: ای امیر مؤمنان (و بر اعراف مردانی هستند که هرکسی را با سیمایش می شناسند) [اعراف (٧) :46]چیست؟ فرمود:

بر اعراف ماییم که یارانمان را با سیمایشان می شناسیم. ماییم اعرافی که خداوند عزّتمند جز از راه شناختن ما شناخته نمی شود. و ماییم آن اعراف، که خداوند در روز رستاخیز بر صراط معرّفی مان می کند؛ پس جز کسی که ما را شناخته و ما او را شناخته ایم به بهشت داخل نمی شود و کسی اندر دوزخ نمی شود جز کسی که ما را نشناخته و ما او را نشناخته ایم. خداوند پاک و والا اگر می خواست خودش را به بندگان می شناساند ولی ما را در و راه و جهتی نهاد تا از آن وارد شوند.

ص :٣٩١

و صراطه و سبیله و الوجه الّذی یؤتی منه، فمن عدل عن ولایتنا أو فضّل علینا غیرنا، فإنّهم عن الصّراط لناکبون فلا سواء من اعتصم النّاس به و لا سواء حیث ذهب النّاس إلی عیون کدره یفرغ بعضها فی بعض و ذهب من ذهب إلینا إلی عیون صافیه تجری بأمر ربّها؛ لا نفاد لها و لا انقطاع.

[4٧١]١٠-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن محمّد، عن بکر بن صالح، عن الرّیّان بن شبیب، عن یونس، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن أبی حمزه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: یا أبا حمزه! یخرج أحدکم فراسخ فیطلب لنفسه دلیلا و أنت بطرق السّماء أجهل منک بطرق الأرض، فاطلب لنفسک دلیلا.

[4٧٢]١١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن أیّوب بن الحرّ، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ یُؤْتَ اَلْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً فقال: طاعه اللّه و معرفه الإمام.

[4٧٣]١٢-محمّد بن یحیی، عن عبد اللّه بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن أبان، عن أبی بصیر قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام: هل عرفت إمامک؟ قال: قلت: إی و اللّه، قبل أن أخرج من الکوفه، فقال: حسبک إذا.

[4٧4]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن منصور بن یونس، عن برید قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول فی قول اللّه تبارک و تعالی: أَ وَ مَنْ کٰانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ وَ جَعَلْنٰا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی اَلنّٰاسِ فقال: میت لا یعرف شیئا و «نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی اَلنّٰاسِ» : إماما یؤتمّ به، «کَمَنْ مَثَلُهُ فِی اَلظُّلُمٰاتِ لَیْسَ بِخٰارِجٍ مِنْهٰا»

ص :٣٩٢

پس هرکه از ولایت ما روی گرداند یا جز ما را به ما برتری دهد آنان با سر از صراط فروبیفتند. پس برابر نیستند کسانی که مردم به آنان چنگ می زنند، برابر نیستند، چنان که مردم به سوی چشمه های تیره ای می روند که از یکی به دیگری می ریزد، ولی باورمندان به ما، به سوی چشمه های زلالی می روند که به فرمان پروردگارشان روان اند و پایان یافتنی و خشک شدنی نیستند.

[4٧١]١٠-ابو حمزه گفته است که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: ای ابو حمزه! از شما کسی چند فرسخی بیرون می رود و برای خود راهنمایی می جوید و تو که به راه های آسمان نسبت به راه های زمین نادان تری، برای خود راهنمایی بجوی.

[4٧٢]١١-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ سخن خداوند گرامی و بزرگ: (و کسی که حکمت داده شود به راستی که خیر فراوانی داده شده است.) [بقره (٢) :٢٧٣]روایت کرده که فرمود: [آن حکمت]فرمانبرداری خداوند و شناخت امام است.

[4٧٣]١٢-ابو بصیر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمود: آیا امام خود را شناخته ای؟ من گفتم: آری به خدا سوگند، پیش از آن که از کوفه بیرون بیایم.

حضرت فرمود: این تو را بس است.

[4٧4]١٣-برید گفت: شنیدم که حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ سخن خداوند پاک و والا: (آیا کسی که مرده بود و ما زنده اش کرده، برایش نوری نهادیم تا با آن در میان مردم حرکت کند.) [انعام (6) :١٢٢]فرمود: مرده ای که چیزی نمی فهمد و «نوری که با آن در مردم حرکت کند.» امامی است که از او پیروی می شود. (مانند کسی است که در تاریک هاست و راه برون شدی ندارد.) فرمود:

ص :٣٩٣

قال: الّذی لا یعرف الإمام.

[4٧5]١4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن أورمه و محمّد بن عبد اللّه، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: دخل أبو عبد اللّه الجدلیّ علی أمیر المؤمنین فقال علیه السّلام یا أبا عبد اللّه! أ لا أخبرک بقول اللّه عزّ و جلّ، مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهٰا وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. وَ مَنْ جٰاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی اَلنّٰارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؟ قال: بلی یا أمیر المؤمنین! جعلت فداک، فقال: الحسنه معرفه الولایه و حبّنا أهل البیت و السّیّئه إنکار الولایه و بغضنا أهل البیت، ثمّ قرأ علیه هذه الآیه.

باب فرض طاعه الأئمّه علیه السّلام [4٧6]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ذروه الأمر و سنامه و مفتاحه و باب الأشیاء و رضا الرّحمن تبارک و تعالی الطّاعه للإمام بعد معرفته، ثمّ قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی یقول: مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ وَ مَنْ تَوَلّٰی فَمٰا أَرْسَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً.

[4٧٧]٢-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أبان بن عثمان، عن أبی الصّبّاح قال:

أشهد أنّی سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: أشهد أنّ علیّا إمام فرض اللّه طاعته و أنّ الحسن إمام فرض اللّه طاعته و أنّ الحسین إمام فرض اللّه طاعته و أنّ علیّ بن

ص :٣٩4

کسی که امام را نمی شناسد.

[4٧5]١4-عبد الرحمن کثیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرموده است: ابو عبد اللّه جدلی به نزد امیر مؤمنان علیه السّلام آمد. حضرت به او فرمود: ای ابو عبد اللّه آیا تو را به این سخن خداوند عزّتمند آگاهت نکنم که فرمود: (هرکه نیکی آورد، برایش بهتر از آن باشد و هم آنان از هراس آن روز ایمن باشند. و هرکه زشتی آورد به صورت در دوزخ افتند. آیا شما جز به آن چه انجام می دادید جزا داده می شوید؟) [نمل (٢٧) :٩١ و ٩٢]او گفت: چرا ای امیر مؤمنان! جانم به فدایت. پس فرمود: نیکی، شناخت ولایت و دوستی ما خاندان است. و زشتی، انکار ولایت و دشمنی با خاندان ما. سپس آن آیه را بر او خواند.

واجب بودن فرمانبرداری از امامان [علیهم السّلام]

[4٧6]١-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: والاترین و شریف ترین کار و کلیدش و در همه چیز و خشنودی آن مهربان پاک و والا پس از شناخت او فرمانبرداری از امام است. سپس فرمود: خداوند پاک و والا می فرماید: (هرکس از رسول ما فرمانبرداری کند از خداوند فرمان برده و آن که سرپیچد، ما تو را به نگهداری شان نفرستاده ایم.) [نساء (4) :٨٠]

[4٧٧]٢-ابو الصّباح گفت: گواهی می دهم که شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرمود: من گواهی می دهم که علی امامی است که خداوند اطاعتش را بایسته کرد و حسن امامی است که خداوند فرمانبرداری از او را بایسته کرد و حسین امامی است که خداوند اطاعت از او را واجب کرد و علی بن حسین

ص :٣٩5

الحسین إمام فرض اللّه طاعته و أنّ محمّد بن علیّ إمام فرض اللّه طاعته.

[4٧٨]٣-و بهذا الإسناد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ قال:

حدّثنا حمّاد بن عثمان، عن بشیر العطّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: نحن قوم فرض اللّه طاعتنا و أنتم تأتمّون بمن لا یعذر النّاس بجهالته.

[4٧٩]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن بعض أصحابنا، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ آتَیْنٰاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً قال:

الطّاعه المفروضه.

[4٨٠]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن أبی خالد القمّاط، عن أبی الحسن العطّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: أشرک بین الأوصیاء و الرّسل فی الطّاعه.

[4٨١]6-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن أبی عمیر، عن سیف بن عمیره، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: نحن قوم فرض اللّه عزّ و جلّ طاعتنا، لنا الأنفال و لنا صفو المال و نحن الرّاسخون فی العلم و نحن المحسودون الّذین قال اللّه: «أَمْ یَحْسُدُونَ اَلنّٰاسَ عَلیٰ مٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ» .

[4٨٢]٧-أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن أبی العلاء قال:

ذکرت لأبی عبد اللّه علیه السّلام قولنا فی الأوصیاء إنّ طاعتهم مفترضه قال: فقال:

نعم هم الّذین قال اللّه تعالی: أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ و هم الّذین قال اللّه عزّ و جلّ «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا» .

ص :٣٩6

امامی است که خداوند فرمانبرداری از او را بایسته ساخت و محمّد بن علی امامی است که خداوند اطاعت از او را بایسته کرد.

[4٧٨]٣-بشیر عطّار گفت: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرمود: ما گروهی هستیم که خداوند اطاعت از ما را واجب کرد و شما از کسی پیروی می کنید که مردم برای نشناختن او بهانه ندارند.

[4٧٩]4-یکی از اصحاب ما از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند (و به آنان حکومت بزرگی دادیم.) [نساء (4) :54]روایت کرده که فرمود: آن، اطاعت بایسته است.

[4٨٠]5-ابو الحسن عطّار گفت: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:

جانشینان و فرستادگان در اطاعت [بایسته]مشترک اند.

[4٨١]6-ابو الصّباح کنانی گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ما گروهی هستیم که خداوند عزّتمند اطاعت از ما را بایسته ساخت. انفال برای ما است و برگزیدۀ مال برای ماست. راسخان در علم ماییم. ماییم کسانی که مورد حسد واقع شدیم آن جا که خدا فرمود: (آیا مردم به خاطر آن چه خداوند از احسانش به آنان داده، حسد می برند.) [نسا (4) :54]

[4٨٢]٧-حسین ابو علا گفته است: برای حضرت صادق علیه السّلام باور خودمان دربارۀ اوصیا را که اطاعت از ایشان واجب است بیان کردم. فرمودند: آری آنان هستند کسانی که خداوند فرازمند فرمود: (از خدا فرمان برید و از فرستادۀ او و از صاحبان امر از میان خودتان، فرمان برید.) [نساء (4) :5٩]و آنان هستند کسانی که خدای گرامی و بزرگ فرمود: (همانا ولیّ شما، خداوند و فرستادۀ او و کسانی هستند که ایمان آوردند.) [مائده (5) :55].

ص :٣٩٧

[4٨٣]٨-و بهذا الإسناد، عن أحمد بن محمّد، عن معمّر بن خلاّد قال:

سأل رجل فارسیّ أبا الحسن علیه السّلام فقال: طاعتک مفترضه؟ فقال: نعم، قال:

مثل طاعه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام؟ فقال: نعم.

[4٨4]٩-و بهذا الإسناد، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن الأئمّه هل یجرون فی الأمر و الطّاعه مجری واحد؟ قال: نعم.

[4٨5]١٠-و بهذا الإسناد، عن مروک بن عبید، عن محمّد بن زید الطّبریّ قال:

کنت قائما علی رأس الرّضا علیه السّلام بخراسان و عنده عدّه من بنی هاشم و فیهم إسحاق بن موسی بن عیسی العبّاسیّ فقال: یا إسحاق! بلغنی أنّ النّاس یقولون: إنّا نزعم أنّ النّاس عبید لنا، لا و قرابتی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما قلته قطّ و لا سمعته من آبائی قاله و لا بلغنی عن أحد من آبائی قاله؛ و لکنّی أقول:

النّاس عبید لنا فی الطّاعه، موال لنا فی الدّین، فلیبلّغ الشّاهد الغائب.

[4٨6]١١-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر، عن أبی سلمه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: نحن الّذین فرض اللّه طاعتنا، لا یسع النّاس إلاّ معرفتنا و لا یعذر النّاس بجهالتنا، من عرفنا کان مؤمنا و من أنکرنا کان کافرا و من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالاّ حتّی یرجع إلی الهدی الّذی افترض اللّه علیه من طاعتنا الواجبه فإن یمت علی ضلالته یفعل اللّه به ما یشاء.

[4٨٧]١٢-علیّ، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن محمّد بن الفضیل قال:

سألته عن أفضل ما یتقرّب به العباد إلی اللّه عزّ و جلّ، قال: أفضل ما یتقرّب به العباد إلی اللّه عزّ و جلّ طاعه اللّه و طاعه رسوله و طاعه أولی الأمر، قال:

ص :٣٩٨

[4٨٣]٨-معمّر پسر خلاّد گفت: مردی پارسی از حضرت کاظم علیه السّلام پرسید:

فرمانبرداری از تو واجب است؟ فرمود: بله. گفت: مانند فرمانبرداری از علی بن ابی طالب علیه السّلام؟ فرمودند: بله.

[4٨4]٩-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ امامان پرسیدم که آیا در امر امامت و اطاعت در یک جایگاهند؟ فرمودند: آری.

[4٨5]١٠-محمّد بن زید طبری گفت: من در خراسان نزد حضرت رضا علیه السّلام ایستاده بودم و نزدشان گروهی از بنی هاشم و در میانشان اسحاق پسر موسی بن عیسای عباسی بودند. پس حضرت فرمود: ای اسحاق! شنیده ام مردم می گویند ما می پنداریم که مردم بندگان ما هستند. نه. سوگند به خویشاوندی ام با رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هرگز آن را نگفته ام و از پدرانم نشنیده ام که آن را بگویند و از کسی نشنیده ام که پدرانم آن را گفته باشند. ولی من می گویم:

مردم در اطاعت بندۀ ما هستند و در دین پیرو ما، پس حاضران این سخن را به غایبان برسانند.

[4٨6]١١-ابو سلمه گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

ماییم کسانی که خداوند اطاعت از ما را واجب کرد. برای مردم جز شناخت ما روا نیست و در نشناختن مان بهانه ندارند. هرکه ما را بشناسد مؤمن است و آن که انکارمان کند، کافر. و کسی که ما را نشناخت و انکارمان نکرد گمراه است تا به هدایتی که عبارت از اطاعت بایستۀ ما است، بازگردد. اطاعتی که خداوند بر او واجب کرده است. ولی اگر بر همان گمراهی اش بمیرد خداوند با او هرچه خواهد، بکند.

[4٨٧]١٢-محمّد فضیل گفت: از امام علیه السّلام دربارۀ برترین چیزی که بندگان به وسیلۀ آن به خداوند شکوهمند نزدیک می شوند، پرسیدم. فرمود: برترین چیزی که به وسیلۀ آن بندگان به سوی خداوند عزّتمند نزدیک می شوند، فرمانبری از او، فرمانبری از فرستاده اش و فرمانبری از صاحبان امر است.

ص :٣٩٩

أبو جعفر علیه السّلام: حبّنا إیمان و بغضنا کفر.

[4٨٨]١٣-محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی، عن فضاله بن أیّوب، عن أبان، عن عبد اللّه بن سنان، عن إسماعیل بن جابر قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: أعرض علیک دینی الّذی أدین اللّه عزّ و جلّ به؟ قال:

فقال: هات قال: فقلت: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و أنّ علیّا کان إماما فرض اللّه طاعته، ثمّ کان بعده الحسن إماما فرض اللّه طاعته، ثمّ کان بعده الحسین إماما فرض اللّه طاعته، ثمّ کان بعده علیّ بن الحسین إماما فرض اللّه طاعته حتّی انتهی الأمر إلیه ثمّ قلت: أنت یرحمک اللّه، قال: فقال: هذا دین اللّه و دین ملائکته.

[4٨٩]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی حمزه، عن أبی إسحاق، عن بعض أصحاب أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: اعلموا أنّ صحبه العالم و اتّباعه دین یدان اللّه به و طاعته مکسبه للحسنات ممحاه للسّیّئات و ذخیره للمؤمنین و رفعه فیهم فی حیاتهم و جمیل بعد مماتهم.

[4٩٠]١5-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن صفوان بن یحیی، عن منصور بن حازم قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ اللّه أجلّ و أکرم من أن یعرف بخلقه، بل الخلق یعرفون باللّه، قال: صدقت، قلت: إنّ من عرف أنّ له ربّا فقد ینبغی له أن یعرف أنّ لذلک الرّبّ رضا و سخطا و أنّه لا یعرف رضاه و سخطه إلاّ بوحی أو رسول، فمن لم یأته الوحی فینبغی له أن یطلب الرّسل فإذا لقیهم عرف أنّهم الحجّه و أنّ لهم الطّاعه المفترضه، فقلت للنّاس: أ لیس تعلمون أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم

ص :4٠٠

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: دوست داشتن ما ایمان است و دشمنی با ما کفر.

[4٨٨]١٣-اسماعیل جابر گفت: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: آیا دینم را که با آن از خداوند شکوهمند اطاعت می کنم به شما عرضه بکنم؟ فرمودند: بگو.

گفتم: گواهی می دهم که خدایی جز اللّه نیست، یکتاست و انبازی ندارد و محمّد -درود خدا بر او و بر خاندانش-بنده و فرستادۀ او است و به آنچه از نزد خداوند آورده اقرار دارم و علی علیه السّلام امامی است که خداوند اطاعتش را واجب کرده است.

پس از ایشان حسن علیه السّلام امامی است که خداوند اطاعتش را واجب کرده و پس از ایشان حسین علیه السّلام امامی است که خداوند اطاعت از او را واجب ساخته و پس از ایشان علی بن حسین علیهما السّلام امامی است که خداوند اطاعت از او را بایسته کرده تا به خودشان رسید پس گفتم: و شما که خداوند مورد رحمتش قرار دهد. فرمودند:

این است دین خدا و دین فرشتگان او.

[4٨٩]١4-یکی از اصحاب امیر مؤمنان علیه السّلام گفته است که حضرت امیر مؤمنان فرمودند: بدانید که همنشینی با عالم و پیروی از او آیینی است که خداوند به وسیلۀ آن اطاعت می شود. اطاعت از او تأمین گر نیکی ها و محوکنندۀ زشتی ها است و گنجینۀ مؤمنان است. در زندگانی سرافرازی و پس از مرگ، زیبایی است.

[4٩٠]١5-منصور حازم گفت: به حضرت صادق علیه السّلام گفتم: خداوند بزرگ تر و گرامی تر از آن است که به واسطۀ آفریدگانش شناخته می شوند. فرمود:

درست است. گفتم: هرکه دانست پروردگاری دارد سزاوار است بداند که برای آن پروردگار خشنودی و خشمی هست و خشنودی و خشمش جز به واسطۀ وحی یا فرستاده ای دانسته نمی شود، آن که وحیی به او نیامده سزاوار است که فرستادگان را بجوید و آن گاه که دیدارشان کند بفهمد که ایشان حجّتند و اطاعت بایسته از آنان است. من به مردم گفتم: آیا نمی دانید که رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-از سوی خداوند حجّت بر آفریدگان بود؟

ص :4٠١

کان هو الحجّه من اللّه علی خلقه؟ قالوا: بلی، قلت: فحین مضی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من کان الحجّه؟ قالوا: القرآن فنظرت فی القرآن فإذا هو یخاصم به المرجئ و القدریّ و الزّندیق الّذی لا یؤمن به حتّی یغلب الرّجال بخصومته، فعرفت أنّ القرآن لا یکون حجّه إلاّ بقیّم، فما قال فیه من شیء کان حقّا، فقلت لهم: من قیّم القرآن؟ قالوا ابن مسعود قد کان یعلم و عمر یعلم و حذیفه یعلم، قلت: کلّه قالوا: لا، فلم أجد أحدا یقال: إنّه یعلم القرآن کلّه إلاّ علیّا صلوات اللّه علیه و إذا کان الشّیء بین القوم فقال هذا: لا أدری و قال هذا: لا أدری و قال هذا: لا أدری و قال هذا:

أنا أدری، فأشهد أنّ علیّا علیه السّلام کان قیّم القرآن و کانت طاعته مفترضه و کان الحجّه علی النّاس بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و أنّ ما قال فی القرآن فهو حقّ، فقال:

رحمک اللّه، فقلت: إنّ علیّا علیه السّلام لم یذهب حتّی ترک حجّه من بعده کما ترک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و أنّ الحجّه بعد علیّ الحسن بن علیّ و أشهد علی الحسن أنّه لم یذهب حتّی ترک حجّه من بعده کما ترک أبوه و جدّه و أنّ الحجّه بعد الحسن الحسین و کانت طاعته مفترضه، فقال: رحمک اللّه، فقبّلت رأسه و قلت: و أشهد علی الحسین علیه السّلام أنّه لم یذهب حتّی ترک حجّه من بعده علیّ بن الحسین و کانت طاعته مفترضه فقال: رحمک اللّه فقبّلت رأسه و قلت و أشهد علی علیّ بن الحسین أنّه لم یذهب حتّی ترک حجّه من بعده محمّد بن علیّ أبا جعفر و کانت طاعته مفترضه، فقال: رحمک اللّه، قلت: أعطنی رأسک حتّی أقبّله، فضحک، قلت: أصلحک اللّه قد علمت أنّ أباک لم یذهب حتّی ترک حجّه من بعده کما ترک أبوه و أشهد باللّه أنّک أنت الحجّه و أنّ طاعتک مفترضه، فقال: کفّ رحمک اللّه، قلت: أعطنی رأسک أقبّله فقبّلت رأسه فضحک و قال: سلنی عمّا شئت، فلا أنکرک بعد الیوم أبدا.

ص :4٠٢

گفتند: قرآن. به قرآن نگریستم دیدم اهل مرجئه و قدری ها و زندیقی که به آن ایمان ندارد به وسیلۀ آن با هم می ستیزند تا به یاری آن بر دیگران چیره شوند.

پس دانستم که قرآن جز با یک تفسیرگر حجّت نیست تا آن چه او درباره اش بگوید حقّ و درست باشد. پس به آنان گفتم: تفسیرگر قرآن کیست؟ گفتند: پسر مسعود تفسیر می دانست، عمر می دانست و حذیفه هم. گفتم: همه آن را. گفتند:

نه. و من جز علی کسی را نیافتم که درباره اش بگویند او همۀ قرآن را می داند.

هنگامی که چیزی در میان مردم رخ می داد، این می گفت: نمی دانم. آن می گفت:

نمی دانم و آن دیگری هم. و ایشان می فرمود: من می دانم. پس من گواهی می دهم که علی علیه السّلام تفسیرگر قرآن بود و اطاعت از او بایسته. و پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-او حجّت بر مردم بود. و آن چه او دربارۀ قرآن گفته حقّ است. حضرت فرمود: خداوند تو را بیامرزد. آن گاه گفتم: علی علیه السّلام درنگذشت تا حجّتی از پس خود گذاشت چنان که رسول خدا گذاشته بود. و حجّت پس از علی، حسن بن علی علیهما السّلام بود و من گواهی می دهم که حسن علیه السّلام از دنیا نرفت تا حجّتی از پس خود گذاشت چنان که پدر و جدّش گذاشته بودند و حجّت پس از حسن، حسین علیه السّلام است و اطاعت از او واجب.

حضرت فرمود: خدا تو را بیامرزد. پس من سرشان را بوسیدم و گفتم: و من گواهی می دهم که حسین [علیه السّلام]درنگذشت تا علی بن حسین علیهما السّلام را حجّت پس از خودش گذاشت که اطاعت از او واجب بود. حضرت فرمود: خدا تو را بیامرزد و من سرشان را بوسیدم و گفتم: و من علی بن حسین گواهی دهم که او درنگذشت تا محمّد بن علی ابو جعفر علیه السّلام را حجّت پس از خود گذاشت که اطاعتش واجب بود. حضرت فرمود: خداوند تو را بیامرزد. گفتم: اجازه بدهید سرتان را ببوسم. حضرت خندید. گفتم: خداوند کارت را بسامان گرداند و دانستم که پدرتان درنگذشت تا حجّت پس از خود را بر جای گذاشت. چنان که پدرشان گذاشته بود و خدا را گواه می گیرم که آن حجّت تویی و اطاعت از تو بایسته است. فرمودند: بس است خدا تو را بیامرزد. گفتم: اجازه بدهید سرتان را ببوسم. آن گاه سرشان را بوسیدم. حضرت امام صادق علیه السّلام خندید و فرمود: هرچه خواهی بپرس که پس از این هرگز تو را بیگانه نمی شمارم.

ص :4٠٣

[4٩١]١6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن خالد البرقیّ، عن القاسم بن محمّد الجوهریّ، عن الحسین بن أبی العلاء قال قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

الأوصیاء طاعتهم مفترضه؟ قال: نعم هم الّذین قال اللّه عزّ و جلّ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ و هم الّذین قال اللّه عزّ و جلّ: إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰهَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاهَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ.

[4٩٢]١٧-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن حمّاد، عن عبد الأعلی قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: السّمع و الطّاعه أبواب الخیر، السّامع المطیع لا حجّه علیه و السّامع العاصی لا حجّه له و إمام المسلمین تمّت حجّته و احتجاجه یوم یلقی اللّه عزّ و جلّ، ثمّ قال: یقول اللّه تبارک و تعالی: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ» .

باب فی أنّ الأئمّه شهداء اللّه عزّ و جلّ علی خلقه [4٩٣]١-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن یعقوب بن یزید، عن زیاد القندیّ، عن سماعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَکَیْفَ إِذٰا جِئْنٰا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنٰا بِکَ عَلیٰ هٰؤُلاٰءِ شَهِیداً قال: نزلت فی أمّه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خاصّه، فی کلّ قرن منهم إمام منّا شاهد علیهم و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شاهد علینا.

[4٩4]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ

ص :4٠4

[4٩١]١6-حسین ابو علا گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام گفتم: اطاعت از اوصیا واجب است؟ فرمودند: بله، آنان کسانی هستند که خداوند شکوهمند فرمود: (خداوند را اطاعت کنید و رسول و صاحبان امر از میان خودتان را اطاعت کنید.) [نساء (4) :6٣]و آنان کسانی هستند که خداوند عزّتمند فرمود: (ولیّ شما خدا است و رسولش و کسانی که ایمان آوردند. آنان که نماز را به پا داشته و در حال رکوع زکات دادند.) [مائده (5) :6١]

[4٩٢]١٧-عبد الاعلی گفت: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرمود: شنیدن و اطاعت کردن درهای خیرند. به زیان شنوای مطیع دلیلی یافت نشود چنان که به سود شنوای نافرمان هم. و دلیل و برهان پیشوای مسلمانان در روزی که خداوند را دیدار کند، کامل است. سپس فرمود: خداوند پاک و والا می فرماید: (روزی که همۀ مردم را با پیشوایشان بخوانیم.) [اسراء (١٧) :٧١]

امامان علیهم السّلام گواهان خدای عزّتمند بر آفریدگانش هستند

[4٩٣]١-از سماعه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند (در آن روز که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را گواه آن ها قرار دهیم، چگونه باشد.) [نساء (4) :4١]فرمودند: این آیه به ویژه دربارۀ امّت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرود آمده است. در میان هر امّتی از ایشان امامی از ما بر آنان گواه است و محمّد صلّی اللّه علیه و آله بر گواه است.

[4٩4]٢-برید عجلی گفت: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن

ص :4٠5

الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن عمر بن أذینه، عن برید العجلیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام، عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی اَلنّٰاسِ قال: نحن الأمّه الوسطی و نحن شهداء اللّه علی خلقه و حججه فی أرضه، قلت: قول اللّه عزّ و جلّ: «مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرٰاهِیمَ» قال:

إیّانا عنی خاصّه، «هُوَ سَمّٰاکُمُ اَلْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ» فی الکتب الّتی مضت «وَ فِی هٰذٰا» القرآن، لِیَکُونَ اَلرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ فرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم الشّهید علینا بما بلّغنا عن اللّه عزّ و جلّ و نحن الشّهداء علی النّاس فمن صدّق صدّقناه یوم القیامه و من کذّب کذّبناه یوم القیامه.

[4٩5]٣-و بهذا الإسناد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ، عن أحمد بن عمر الحلاّل قال:

سألت أبا الحسن علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: أَ فَمَنْ کٰانَ عَلیٰ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شٰاهِدٌ مِنْهُ فقال: أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه الشّاهد علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علی بیّنه من ربّه.

[4٩6]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن محمّد بن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن برید العجلیّ قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام قول اللّه تبارک و تعالی: «وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی اَلنّٰاسِ وَ یَکُونَ اَلرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» قال: نحن الأمّه الوسط و نحن شهداء اللّه تبارک و تعالی علی خلقه و حججه فی أرضه، قلت:

قوله تعالی: «یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِرْکَعُوا وَ اُسْجُدُوا وَ اُعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ اِفْعَلُوا اَلْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ* وَ جٰاهِدُوا فِی اَللّٰهِ حَقَّ جِهٰادِهِ هُوَ اِجْتَبٰاکُمْ» قال: إیّانا عنی و نحن المجتبون و لم یجعل اللّه تبارک و تعالی فی الدّین من حرج

ص :4٠6

خداوند عزّتمند (بدین سان شما را امّتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید.) [بقره (٢) :١4٣]فرمودند: ما امّت میانه ایم و ماییم گواهان خدا بر مردم و حجّت هایش در زمین. گفتم: این سخن خداوند شکوهمند چیست: (آیین پدرتان ابراهیم است.) ؟ فرمودند: دربارۀ ما است. (او از پیش شما را مسلمان نامید) یعنی در کتاب های گذشته (و در این) یعنی قرآن (تا رسول خدا بر شما گواه باشد.) [حجّ (٢٢) :٧٨]پس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر ما گواه است بنابر آن چه از سوی خداوند عزّتمند به ما رسانده است. و ما گواه بر مردم هستیم. هر که ما را باور کرد روز رستاخیز تصدیقش می کنیم و هرکه ما را باور نکند روز رستاخیز او را تکذیب می کنیم.

[4٩5]٣-احمد بن عمر حلاّل گفت: از ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند گرامی پرسیدم: (آیا کسی که با دلیلی روشن از سوی پروردگارش بیاید و به دنبالش گواهی باشد.) [هود (١١) :١٧]فرمودند: امیر مؤمنان درود خدا بر او، گواه بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله است و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دلیلی روشن از پروردگارش داشت.

[4٩6]4-برید عجلی گفته است: این سخن خداوند پاک و والا را برای حضرت باقر علیه السّلام خواندم: (و بدین سان شما را امّت میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و رسول خدا بر شما گواه باشد.) فرمودند: ما امّت میانه ایم و ماییم گواهان خداوند پاک و والا بر آفریدگانش و حجّت هایش در زمین. من این آیه را خواندم: (ای کسانی که ایمان آوردید رکوع کنید و سجده کنید و پروردگارتان را بندگی کنید و کار نیک کنید. شاید که رستگار شوید. و در راه خدا به راستی بکوشید که او شما را برگزید.) [حجّ (٢٢) :٧٧ و ٧٨]فرمود: مقصود ماییم.

و ما آن برگزیدگانیم و خداوند پاک و والا در دین تنگنایی قرار نداد

ص :4٠٧

فالحرج أشدّ من الضّبق «مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرٰاهِیمَ» إیّانا عنی خاصّه و «سَمّٰاکُمُ اَلْمُسْلِمِینَ» اللّه سمّانا المسلمین «مِنْ قَبْلُ» فی الکتب الّتی مضت «وَ فِی هٰذٰا» القرآن «لِیَکُونَ اَلرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی اَلنّٰاسِ» فرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم الشّهید علینا بما بلّغنا عن اللّه تبارک و تعالی و نحن الشّهداء علی النّاس، فمن صدّق یوم القیامه صدّقناه و من کذّب کذّبناه.

[4٩٧]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن سلیم بن قیس الهلالیّ، عن أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی طهّرنا و عصمنا و جعلنا شهداء علی خلقه و حجّته فی أرضه و جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا لا نفارقه و لا یفارقنا.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام هم الهداه [4٩٨]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید و فضاله بن أیّوب، عن موسی بن بکر، عن الفضیل قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ» فقال: کلّ إمام هاد للقرن الّذی هو فیهم.

[4٩٩]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن محمّد بن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن برید العجلیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ فقال: رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المنذر و لکلّ زمان منّا هاد یهدیهم إلی ما جاء به نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ثمّ الهداه من بعده علیّ ثمّ الأوصیاء واحد بعد واحد.

[5٠٠]٣-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن محمّد بن إسماعیل، عن سعدان، عن أبی بصیر قال:

ص :4٠٨

و حرج سخت تر از تنگناست. (آیین پدر شما ابراهیم است.) خصوص ما را قصد کرده است. و (شما را مسلمان نامید.) خداوند ما را مسلمان نامید. از پیش در کتاب های گذشته و در این قرآن تا رسول خدا بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید. که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر ما گواه است بنابر آنچه از سوی خداوند پاک و والا به ما رسانده است. و ما بر مردم گواه هستیم. و هرکه ما را باور داشته باشد روز رستاخیز او را باور می کنیم و هرکه ما را باور نکند او را تکذیب می کنیم.

[4٩٧]5-سلیم قیس هلالی از امیر مؤمنان-درود خدا بر او باد-روایت کرده که فرمود: خداوند پاک و والا ما را پاک کرد و نگاهمان داشت و ما را بر آفریدگانش گواه و در زمینش حجّت قرار داد و ما را با قرآن و قرآن را با ما همراه کرد که ما از او جدا نشویم و او هم از ما جدا نشود.

امامان علیهم السّلام همان هدایتگران اند

[4٩٨]١-فضیل گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (و برای هر قومی هدایتگری است) [سورۀ رعد (١٣) :٧] فرمودند: هر امامی هدایتگر امتی است که در میان شان است.

[4٩٩]٢-برید عجلی از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند (همانا تو بیم دهنده ای و برای هر مردمی، هدایتگری است.) روایت کرده که فرمودند: رسول خدا بیم دهنده است. و از ما برای هر دوره ای هدایتگری است که به سوی آنچه پیامبر خدا آورده هدایت می کند. و هدایتگران پس از او علی علیه السّلام است و سپس جانشینان او یکی پس از دیگری.

[5٠٠]٣-ابو بصیر گفت: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: مقصود از (همانا تو

ص :4٠٩

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ فقال: رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المنذر و علیّ الهادی یا أبا محمّد! هل من هاد الیوم؟ قلت: بلی جعلت فداک ما زال منکم هاد بعد هاد حتّی دفعت إلیک، فقال: رحمک اللّه یا أبا محمّد! لو کانت إذا نزلت آیه علی رجل ثمّ مات ذلک الرّجل ماتت الآیه مات الکتاب و لکنّه حیّ یجری فیمن بقی کما جری فیمن مضی.

[5٠١]4-محمّد بن یحیی عن، أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن صفوان، عن منصور، عن عبد الرّحیم القصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه تبارک و تعالی: إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ فقال:

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المنذر و علیّ الهادی، أما و اللّه ما ذهبت منّا و ما زالت فینا إلی السّاعه.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام ولاه أمر اللّه و خزنه علمه [5٠٢]١-محمّد بن یحیی العطّار، عن أحمد بن أبی زاهر، عن الحسن بن موسی، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: نحن ولاه أمر اللّه و خزنه علم اللّه و عیبه وحی اللّه.

[5٠٣]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن علیّ بن أسباط، عن أبیه أسباط، عن سوره بن کلیب قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام: و اللّه إنّا لخزّان اللّه فی سمائه و أرضه، لا علی ذهب و لا علی فضّه إلاّ علی علمه.

[5٠4]٣-علیّ بن موسی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید و محمّد بن خالد البرقیّ، عن النّضر بن سوید رفعه، عن سدیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :4١٠

بیم دهنده ای و برای هر مردمی هدایتگری است) چیست؟ فرمودند: ای ابو محمد! رسول خدا بیم دهنده و علی علیه السّلام هدایتگر است. ای ابو محمّد! آیا امروز هدایتگری هست؟ گفتم: بله جانم به فدایت. پیوسته از میان شما هدایتگری پس از هدایتگر دیگر بود. تا به شما سپرده شد. فرمودند: ای ابو محمّد! خدا تو را بیامرزد. اگر چنین بود که وقتی آیه ای بر کسی فروآید و آن شخص بمیرد و آیه هم بمیرد، همۀ کتاب می مرد در حالی که کتاب زنده است و دربارۀ کسی که مانده است جاری می شود چنان که دربارۀ کسی که در گذشته، جاری بود.

[5٠١]4-عبد الرّحیم قصیر از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند پاک و والا (همانا تو بیم دهنده ای و برای هر مردمی هدایتگری است.) روایت کرده که فرمودند: رسول خدا بیم دهنده است و علی علیه السّلام هدایتگر. هان به خدا سوگند که آن از میان ما نرفته و تاکنون پیوسته در میان ما بوده است.

امامان علیهم السّلام ولی امر خدا و گنجوران دانش اویند

[5٠٢]١-عبد الرحمن کثیر گفت: شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام می فرماید: ولیّ امر خدا و گنجوران دانش او و رازداران وحی اش ماییم.

[5٠٣]٢-سورۀ کلیب گفت: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند: به خدا سوگند گنجوران خدا در آسمان و زمینش ماییم. نه بر زر و سیم، بر دانش اش.

[5٠4]٣-سدیر گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام گفتم: جانم به فدایت! شما

ص :4١١

قلت له: جعلت فداک ما أنتم؟ قال: نحن خزّان علم اللّه و نحن تراجمه وحی اللّه و نحن الحجّه البالغه علی من دون السّماء و من فوق الأرض.

[5٠5]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن النّضر بن شعیب، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: قال اللّه تبارک و تعالی:

استکمال حجّتی علی الأشقیاء من أمّتک من ترک ولایه علیّ و الأوصیاء من بعدک، فإنّ فیهم سنّتک و سنّه الأنبیاء من قبلک و هم خزّانی علی علمی من بعدک، ثمّ قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: لقد أنبأنی جبرئیل علیه السّلام بأسمائهم و أسماء آبائهم.

[5٠6]5-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن محمّد بن خالد، عن فضاله بن أیّوب، عن عبد اللّه بن أبی یعفور قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا ابن أبی یعفور! إنّ اللّه واحد متوحّد بالوحدانیّه، متفرّد بأمره، فخلق خلقا فقدّرهم لذلک الأمر، فنحن هم یا ابن أبی یعفور! فنحن حجج اللّه فی عباده و خزّانه علی علمه و القائمون بذلک.

[5٠٧]6-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن موسی بن القاسم بن معاویه و محمّد بن یحیی، عن العمرکیّ بن علیّ جمیعا، عن علیّ بن جعفر، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ اللّه عزّ و جلّ خلقنا فأحسن خلقنا و صوّرنا فأحسن صورنا و جعلنا خزّانه فی سمائه و أرضه و لنا نطقت الشّجره و بعبادتنا عبد اللّه عزّ و جلّ و لولانا ما عبد اللّه.

ص :4١٢

کیستید؟ فرمود: ما گنجوران دانش خداییم. ما ترجمان وحی خداییم. ماییم حجّت رسا بر آن که زیر آسمان و روی زمین است.

[5٠5]4-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمود:

خدای پاک و والا می فرماید: کامل شدن برهان من بر ضدّ بدان امّت تو از فروگذاردن ولایت علی و جانشینان پس از تو [علیهم السّلام اجمعین]است؛ زیرا روش تو و روش پیامبران پیش از تو در آنان است. آنان گنجوران دانش من پس از تواند. سپس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند:

جبرئیل علیه السّلام نام آنان و نام پدرانشان را به من خبر داده است.

[5٠6]5-عبد اللّه ابو یعفور گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: ای پسر ابو یعفور! خداوند یکتا است و در یکتایی اش یگانه است. در فرمان تنهاست. تا آفریدگانی آفرید و برای آن فرمان قرارشان داد. ای پسر ابو یعفور ایشان ما هستیم. ماییم حجّت های خدا در میان بندگانش و گنجوران بر دانشش و قیام کنندگان به آن.

[5٠٧]6-علی بن جعفر از حضرت ابو الحسن موسی علیهما السّلام روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرموده: خداوند بزرگ ما را آفرید و نیکو آفرید. برایمان صورتی قرار داد و نیکو صورتی ساخت و ما را گنجوران در میان آسمان و زمینش قرار داد. برای ما درخت به سخن آمد و با عبادت ما خداوند عبادت شد و اگر ما نبودیم خداوند عبادت نمی شد.

ص :4١٣

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام خلفاء اللّه عزّ و جلّ فی أرضه و أبوابه الّتی منها یؤتی [5٠٨]١-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد، عن أبی مسعود، عن الجعفریّ قال:

سمعت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام یقول: الأئمّه خلفاء اللّه عزّ و جلّ فی أرضه.

[5٠٩]٢-عنه، عن معلّی، عن محمّد بن جمهور، عن سلیمان بن سماعه، عن عبد اللّه بن القاسم، عن أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: الأوصیاء هم أبواب اللّه عزّ و جلّ الّتی یؤتی منها و لولاهم ما عرف اللّه عزّ و جلّ و بهم احتجّ اللّه تبارک و تعالی علی خلقه.

[5١٠]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه جلّ جلاله: وَعَدَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ کَمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قال:

هم الأئمّه.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام نور اللّه عزّ و جلّ [5١١]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن مرداس قال:

حدّثنا صفوان بن یحیی و الحسن بن محبوب، عن أبی أیّوب، عن أبی خالد الکابلیّ قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَلنُّورِ اَلَّذِی أَنْزَلْنٰا فقال: یا أبا خالد النّور و اللّه الأئمّه من آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إلی یوم القیامه

ص :4١4

امامان علیهم السّلام جانشینان خداوند عزّتمند در زمین هستند و درهایی که از آنها به داخل می روند

[5٠٨]١-جعفری گفت: از ابو الحسن حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید:

امامان [علیهم السّلام]جانشینان خدای شکوهمند در زمین اند.

[5٠٩]٢-ابو بصیر گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اوصیا همان درهای خداوند عزّتمند هستند که از آنها داخل می شوند. و اگر ایشان نبودند خداوند شکوهمند شناخته نمی شد. و با ایشان خداوند بر آفریدگانش احتجاج می کند.

[5١٠]٣-عبد اللّه سنان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده، عمل صالح انجام دادند وعده داده است که آنان را جانشینان در زمین گرداند چنان که پیش از آنان کسانی را جانشین کرده بود.) [نور (٢4) :55]فرمودند: آنان امامان [علیهم السّلام]هستند.

امامان علیهم السّلام نور خداوند عزّتمنداند

[5١١]١-ابو خالد کابلی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (به خداوند و فرستاده اش و نوری که فروفرستادیم ایمان آورید.) [تغابن (64) :٨]فرمودند: ای ابو خالد به خدا سوگند مقصود از این نور تا روز قیامت، امامان از خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند.

ص :4١5

امامان علیهم السّلام جانشینان خداوند عزّتمند در زمین هستند و درهایی که از آنها به داخل می روند

[5٠٨]١-جعفری گفت: از ابو الحسن حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید:

امامان [علیهم السّلام]جانشینان خدای شکوهمند در زمین اند.

[5٠٩]٢-ابو بصیر گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اوصیا همان درهای خداوند عزّتمند هستند که از آنها داخل می شوند. و اگر ایشان نبودند خداوند شکوهمند شناخته نمی شد. و با ایشان خداوند بر آفریدگانش احتجاج می کند.

[5١٠]٣-عبد اللّه سنان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده، عمل صالح انجام دادند وعده داده است که آنان را جانشینان در زمین گرداند چنان که پیش از آنان کسانی را جانشین کرده بود.) [نور (٢4) :55]فرمودند: آنان امامان [علیهم السّلام]هستند.

امامان علیهم السّلام نور خداوند عزّتمنداند

[5١١]١-ابو خالد کابلی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (به خداوند و فرستاده اش و نوری که فروفرستادیم ایمان آورید.) [تغابن (64) :٨]فرمودند: ای ابو خالد به خدا سوگند مقصود از این نور تا روز قیامت، امامان از خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند.

ص :4١5

امامان علیهم السّلام جانشینان خداوند عزّتمند در زمین هستند و درهایی که از آنها به داخل می روند

[5٠٨]١-جعفری گفت: از ابو الحسن حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید:

امامان [علیهم السّلام]جانشینان خدای شکوهمند در زمین اند.

[5٠٩]٢-ابو بصیر گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اوصیا همان درهای خداوند عزّتمند هستند که از آنها داخل می شوند. و اگر ایشان نبودند خداوند شکوهمند شناخته نمی شد. و با ایشان خداوند بر آفریدگانش احتجاج می کند.

[5١٠]٣-عبد اللّه سنان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده، عمل صالح انجام دادند وعده داده است که آنان را جانشینان در زمین گرداند چنان که پیش از آنان کسانی را جانشین کرده بود.) [نور (٢4) :55]فرمودند: آنان امامان [علیهم السّلام]هستند.

امامان علیهم السّلام نور خداوند عزّتمنداند

[5١١]١-ابو خالد کابلی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (به خداوند و فرستاده اش و نوری که فروفرستادیم ایمان آورید.) [تغابن (64) :٨]فرمودند: ای ابو خالد به خدا سوگند مقصود از این نور تا روز قیامت، امامان از خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند.

ص :4١5

امامان علیهم السّلام جانشینان خداوند عزّتمند در زمین هستند و درهایی که از آنها به داخل می روند

[5٠٨]١-جعفری گفت: از ابو الحسن حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید:

امامان [علیهم السّلام]جانشینان خدای شکوهمند در زمین اند.

[5٠٩]٢-ابو بصیر گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اوصیا همان درهای خداوند عزّتمند هستند که از آنها داخل می شوند. و اگر ایشان نبودند خداوند شکوهمند شناخته نمی شد. و با ایشان خداوند بر آفریدگانش احتجاج می کند.

[5١٠]٣-عبد اللّه سنان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده، عمل صالح انجام دادند وعده داده است که آنان را جانشینان در زمین گرداند چنان که پیش از آنان کسانی را جانشین کرده بود.) [نور (٢4) :55]فرمودند: آنان امامان [علیهم السّلام]هستند.

امامان علیهم السّلام نور خداوند عزّتمنداند

[5١١]١-ابو خالد کابلی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (به خداوند و فرستاده اش و نوری که فروفرستادیم ایمان آورید.) [تغابن (64) :٨]فرمودند: ای ابو خالد به خدا سوگند مقصود از این نور تا روز قیامت، امامان از خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند.

ص :4١5

والا پرسیدم: (به خداوند و فرستاده اش و نوری که فروفرستادیم ایمان آورید.) فرمودند: ای ابو خالد! به خدا سوگند آن نور، امامان علیهم السّلام هستند. ای ابو خالد! همانا نور امام در دل مؤمنان روشن تر از خورشید درخشان روز است و آنان کسانی هستند که دل مؤمنان را روشن می کنند و خداوند نور آنان را از هرکه بخواهد بازمی دارد تا دل هاشان سیاه شود و با آن پوشیده شود.

[515]5-صالح سهل همدانی گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مقصود از این آیه که (خداوند نور آسمان ها و زمین است. حکایت نور او چون فانوسی است) فاطمه علیها السّلام است (که چراغی در آن است.) حسن علیه السّلام است. (آن چراغ در بلوری است.) حسین علیه السّلام است. (آن بلور گویا که ستاره ای فروزان است.) فاطمه علیها السّلام ستارۀ فروزان زنان اهل دنیا است. (از درخت پربرکتی افروخته می شود.) ابراهیم علیه السّلام است. (درخت زیتونی است که نه شرقی است و نه غربی.) نه یهودی است و نه نصرانی. (که نزدیک است روغنش شعله ور شود.) نزدیک است دانش از آن بجوشد. (و اگرچه آتشی به آن نگیرد. نوری افزون بر نور دیگر است.) امامی پس از امامی دیگر از آن بانو است. (خداوند هرکه را بخواهد به سوی نورش هدایت می کند.) خداوند هرکه را خواهد به سوی امامان [علیهم السّلام]هدایت می کند. (و خداوند این مثال ها را برای مردم می زند.) [سورۀ نور (24) :35]من عرض کردم:

(یا مانند سیاهی ها) چیست؟ فرمودند: اوّلی است و رفیق او. (موجی او را فرا گرفت) سومّی است. (از بالایش موجی است) دومّی است (سیاهی هایی یکی به روی دیگری) معاویه-خدا او را لعنت کند-و آشوب و فتنه های بنی امیّه است.

(هنگامی که دستش را بیرون آورد) مؤمنی در سیاهی فتنه های آنان (بعید است که آن را ببیند و کسی که خداوند برایش نوری قرار نداد) یعنی امامی از فرزندان فاطمه علیها السّلام (پس نوری نخواهد داشت.) یعنی امامی در روز رستاخیز. و دربارۀ این سخن خداوند (نوری آنان پیشاپیش و در جانب راستشان می شتابد.) [حدید (57) :12]فرمود: امام مؤمنان در روز رستاخیز است که پیشاپیش مؤمنان و در جانب راستشان می شتابد تا آنان را در منازل اهل بهشت فرود آورد. علی بن جعفر علیهما السّلام هم از برادرش حضرت موسی علیه السّلام مانند این را روایت کرده است.

ص :419

والا پرسیدم: (به خداوند و فرستاده اش و نوری که فروفرستادیم ایمان آورید.) فرمودند: ای ابو خالد! به خدا سوگند آن نور، امامان علیهم السّلام هستند. ای ابو خالد! همانا نور امام در دل مؤمنان روشن تر از خورشید درخشان روز است و آنان کسانی هستند که دل مؤمنان را روشن می کنند و خداوند نور آنان را از هرکه بخواهد بازمی دارد تا دل هاشان سیاه شود و با آن پوشیده شود.

[515]5-صالح سهل همدانی گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مقصود از این آیه که (خداوند نور آسمان ها و زمین است. حکایت نور او چون فانوسی است) فاطمه علیها السّلام است (که چراغی در آن است.) حسن علیه السّلام است. (آن چراغ در بلوری است.) حسین علیه السّلام است. (آن بلور گویا که ستاره ای فروزان است.) فاطمه علیها السّلام ستارۀ فروزان زنان اهل دنیا است. (از درخت پربرکتی افروخته می شود.) ابراهیم علیه السّلام است. (درخت زیتونی است که نه شرقی است و نه غربی.) نه یهودی است و نه نصرانی. (که نزدیک است روغنش شعله ور شود.) نزدیک است دانش از آن بجوشد. (و اگرچه آتشی به آن نگیرد. نوری افزون بر نور دیگر است.) امامی پس از امامی دیگر از آن بانو است. (خداوند هرکه را بخواهد به سوی نورش هدایت می کند.) خداوند هرکه را خواهد به سوی امامان [علیهم السّلام]هدایت می کند. (و خداوند این مثال ها را برای مردم می زند.) [سورۀ نور (24) :35]من عرض کردم:

(یا مانند سیاهی ها) چیست؟ فرمودند: اوّلی است و رفیق او. (موجی او را فرا گرفت) سومّی است. (از بالایش موجی است) دومّی است (سیاهی هایی یکی به روی دیگری) معاویه-خدا او را لعنت کند-و آشوب و فتنه های بنی امیّه است.

(هنگامی که دستش را بیرون آورد) مؤمنی در سیاهی فتنه های آنان (بعید است که آن را ببیند و کسی که خداوند برایش نوری قرار نداد) یعنی امامی از فرزندان فاطمه علیها السّلام (پس نوری نخواهد داشت.) یعنی امامی در روز رستاخیز. و دربارۀ این سخن خداوند (نوری آنان پیشاپیش و در جانب راستشان می شتابد.) [حدید (57) :12]فرمود: امام مؤمنان در روز رستاخیز است که پیشاپیش مؤمنان و در جانب راستشان می شتابد تا آنان را در منازل اهل بهشت فرود آورد. علی بن جعفر علیهما السّلام هم از برادرش حضرت موسی علیه السّلام مانند این را روایت کرده است.

ص :419

والا پرسیدم: (به خداوند و فرستاده اش و نوری که فروفرستادیم ایمان آورید.) فرمودند: ای ابو خالد! به خدا سوگند آن نور، امامان علیهم السّلام هستند. ای ابو خالد! همانا نور امام در دل مؤمنان روشن تر از خورشید درخشان روز است و آنان کسانی هستند که دل مؤمنان را روشن می کنند و خداوند نور آنان را از هرکه بخواهد بازمی دارد تا دل هاشان سیاه شود و با آن پوشیده شود.

[515]5-صالح سهل همدانی گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مقصود از این آیه که (خداوند نور آسمان ها و زمین است. حکایت نور او چون فانوسی است) فاطمه علیها السّلام است (که چراغی در آن است.) حسن علیه السّلام است. (آن چراغ در بلوری است.) حسین علیه السّلام است. (آن بلور گویا که ستاره ای فروزان است.) فاطمه علیها السّلام ستارۀ فروزان زنان اهل دنیا است. (از درخت پربرکتی افروخته می شود.) ابراهیم علیه السّلام است. (درخت زیتونی است که نه شرقی است و نه غربی.) نه یهودی است و نه نصرانی. (که نزدیک است روغنش شعله ور شود.) نزدیک است دانش از آن بجوشد. (و اگرچه آتشی به آن نگیرد. نوری افزون بر نور دیگر است.) امامی پس از امامی دیگر از آن بانو است. (خداوند هرکه را بخواهد به سوی نورش هدایت می کند.) خداوند هرکه را خواهد به سوی امامان [علیهم السّلام]هدایت می کند. (و خداوند این مثال ها را برای مردم می زند.) [سورۀ نور (24) :35]من عرض کردم:

(یا مانند سیاهی ها) چیست؟ فرمودند: اوّلی است و رفیق او. (موجی او را فرا گرفت) سومّی است. (از بالایش موجی است) دومّی است (سیاهی هایی یکی به روی دیگری) معاویه-خدا او را لعنت کند-و آشوب و فتنه های بنی امیّه است.

(هنگامی که دستش را بیرون آورد) مؤمنی در سیاهی فتنه های آنان (بعید است که آن را ببیند و کسی که خداوند برایش نوری قرار نداد) یعنی امامی از فرزندان فاطمه علیها السّلام (پس نوری نخواهد داشت.) یعنی امامی در روز رستاخیز. و دربارۀ این سخن خداوند (نوری آنان پیشاپیش و در جانب راستشان می شتابد.) [حدید (57) :12]فرمود: امام مؤمنان در روز رستاخیز است که پیشاپیش مؤمنان و در جانب راستشان می شتابد تا آنان را در منازل اهل بهشت فرود آورد. علی بن جعفر علیهما السّلام هم از برادرش حضرت موسی علیه السّلام مانند این را روایت کرده است.

ص :419

والا پرسیدم: (به خداوند و فرستاده اش و نوری که فروفرستادیم ایمان آورید.) فرمودند: ای ابو خالد! به خدا سوگند آن نور، امامان علیهم السّلام هستند. ای ابو خالد! همانا نور امام در دل مؤمنان روشن تر از خورشید درخشان روز است و آنان کسانی هستند که دل مؤمنان را روشن می کنند و خداوند نور آنان را از هرکه بخواهد بازمی دارد تا دل هاشان سیاه شود و با آن پوشیده شود.

[515]5-صالح سهل همدانی گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مقصود از این آیه که (خداوند نور آسمان ها و زمین است. حکایت نور او چون فانوسی است) فاطمه علیها السّلام است (که چراغی در آن است.) حسن علیه السّلام است. (آن چراغ در بلوری است.) حسین علیه السّلام است. (آن بلور گویا که ستاره ای فروزان است.) فاطمه علیها السّلام ستارۀ فروزان زنان اهل دنیا است. (از درخت پربرکتی افروخته می شود.) ابراهیم علیه السّلام است. (درخت زیتونی است که نه شرقی است و نه غربی.) نه یهودی است و نه نصرانی. (که نزدیک است روغنش شعله ور شود.) نزدیک است دانش از آن بجوشد. (و اگرچه آتشی به آن نگیرد. نوری افزون بر نور دیگر است.) امامی پس از امامی دیگر از آن بانو است. (خداوند هرکه را بخواهد به سوی نورش هدایت می کند.) خداوند هرکه را خواهد به سوی امامان [علیهم السّلام]هدایت می کند. (و خداوند این مثال ها را برای مردم می زند.) [سورۀ نور (24) :35]من عرض کردم:

(یا مانند سیاهی ها) چیست؟ فرمودند: اوّلی است و رفیق او. (موجی او را فرا گرفت) سومّی است. (از بالایش موجی است) دومّی است (سیاهی هایی یکی به روی دیگری) معاویه-خدا او را لعنت کند-و آشوب و فتنه های بنی امیّه است.

(هنگامی که دستش را بیرون آورد) مؤمنی در سیاهی فتنه های آنان (بعید است که آن را ببیند و کسی که خداوند برایش نوری قرار نداد) یعنی امامی از فرزندان فاطمه علیها السّلام (پس نوری نخواهد داشت.) یعنی امامی در روز رستاخیز. و دربارۀ این سخن خداوند (نوری آنان پیشاپیش و در جانب راستشان می شتابد.) [حدید (57) :12]فرمود: امام مؤمنان در روز رستاخیز است که پیشاپیش مؤمنان و در جانب راستشان می شتابد تا آنان را در منازل اهل بهشت فرود آورد. علی بن جعفر علیهما السّلام هم از برادرش حضرت موسی علیه السّلام مانند این را روایت کرده است.

ص :419

والا پرسیدم: (به خداوند و فرستاده اش و نوری که فروفرستادیم ایمان آورید.) فرمودند: ای ابو خالد! به خدا سوگند آن نور، امامان علیهم السّلام هستند. ای ابو خالد! همانا نور امام در دل مؤمنان روشن تر از خورشید درخشان روز است و آنان کسانی هستند که دل مؤمنان را روشن می کنند و خداوند نور آنان را از هرکه بخواهد بازمی دارد تا دل هاشان سیاه شود و با آن پوشیده شود.

[515]5-صالح سهل همدانی گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مقصود از این آیه که (خداوند نور آسمان ها و زمین است. حکایت نور او چون فانوسی است) فاطمه علیها السّلام است (که چراغی در آن است.) حسن علیه السّلام است. (آن چراغ در بلوری است.) حسین علیه السّلام است. (آن بلور گویا که ستاره ای فروزان است.) فاطمه علیها السّلام ستارۀ فروزان زنان اهل دنیا است. (از درخت پربرکتی افروخته می شود.) ابراهیم علیه السّلام است. (درخت زیتونی است که نه شرقی است و نه غربی.) نه یهودی است و نه نصرانی. (که نزدیک است روغنش شعله ور شود.) نزدیک است دانش از آن بجوشد. (و اگرچه آتشی به آن نگیرد. نوری افزون بر نور دیگر است.) امامی پس از امامی دیگر از آن بانو است. (خداوند هرکه را بخواهد به سوی نورش هدایت می کند.) خداوند هرکه را خواهد به سوی امامان [علیهم السّلام]هدایت می کند. (و خداوند این مثال ها را برای مردم می زند.) [سورۀ نور (24) :35]من عرض کردم:

(یا مانند سیاهی ها) چیست؟ فرمودند: اوّلی است و رفیق او. (موجی او را فرا گرفت) سومّی است. (از بالایش موجی است) دومّی است (سیاهی هایی یکی به روی دیگری) معاویه-خدا او را لعنت کند-و آشوب و فتنه های بنی امیّه است.

(هنگامی که دستش را بیرون آورد) مؤمنی در سیاهی فتنه های آنان (بعید است که آن را ببیند و کسی که خداوند برایش نوری قرار نداد) یعنی امامی از فرزندان فاطمه علیها السّلام (پس نوری نخواهد داشت.) یعنی امامی در روز رستاخیز. و دربارۀ این سخن خداوند (نوری آنان پیشاپیش و در جانب راستشان می شتابد.) [حدید (57) :12]فرمود: امام مؤمنان در روز رستاخیز است که پیشاپیش مؤمنان و در جانب راستشان می شتابد تا آنان را در منازل اهل بهشت فرود آورد. علی بن جعفر علیهما السّلام هم از برادرش حضرت موسی علیه السّلام مانند این را روایت کرده است.

ص :419

بمثل ما أقرّت لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و لقد حملت علی مثل حموله محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هی حموله الرّبّ و إنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یدعی فیکسی و یستنطق و أدعی فأکسی و أستنطق فأنطق علی حدّ منطقه و لقد أعطیت خصالا لم یعطهنّ أحد قبلی، علّمت علم المنایا و البلایا و الأنساب و فصل الخطاب، فلم یفتنی ما سبقنی و لم یعزب عنّی ما غاب عنّی أبشّر، بإذن اللّه و أؤدّی عن اللّه عزّ و جلّ، کلّ ذلک مکّننی اللّه فیه بإذنه.

[519]3-محمّد بن یحیی و أحمد بن محمّد جمیعا، عن محمّد بن الحسن، عن علیّ بن حسّان قال: حدّثنی أبو عبد اللّه الرّیاحیّ، عن أبی الصّامت الحلوانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

فضل أمیر المؤمنین علیه السّلام ما جاء به آخذ به و ما نهی عنه أنتهی عنه، جری له من الطّاعه بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الفضل لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المتقدّم بین یدیه کالمتقدّم بین یدی اللّه و رسوله و المتفضّل علیه کالمتفضّل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الرّادّ علیه فی صغیره أو کبیره علی حدّ الشّرک باللّه، فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باب اللّه الّذی لا یؤتی إلاّ منه و سبیله الّذی من سلکه وصل إلی اللّه عزّ و جلّ و کذلک کان أمیر المؤمنین علیه السّلام من بعده و جری للأئمّه علیهم السّلام واحدا بعد واحد، جعلهم اللّه عزّ و جلّ أرکان الأرض أن تمید بأهلها و عمد الإسلام و رابطه علی سبیل هداه، لا یهتدی هاد إلاّ بهداهم و لا یضلّ خارج من الهدی إلاّ بتقصیر عن حقّهم، أمناء اللّه علی ما أهبط من علم أو عذر أو نذر و الحجّه البالغه علی من فی الأرض، یجری لآخرهم من اللّه مثل الّذی جری لأوّلهم و لا یصل أحد إلی ذلک إلاّ بعون اللّه و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: أنا قسیم اللّه بین الجنّه و النّار، لا یدخلها داخل إلاّ علی حدّ قسمی و أنا الفاروق الأکبر

ص :424

بمثل ما أقرّت لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و لقد حملت علی مثل حموله محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هی حموله الرّبّ و إنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یدعی فیکسی و یستنطق و أدعی فأکسی و أستنطق فأنطق علی حدّ منطقه و لقد أعطیت خصالا لم یعطهنّ أحد قبلی، علّمت علم المنایا و البلایا و الأنساب و فصل الخطاب، فلم یفتنی ما سبقنی و لم یعزب عنّی ما غاب عنّی أبشّر، بإذن اللّه و أؤدّی عن اللّه عزّ و جلّ، کلّ ذلک مکّننی اللّه فیه بإذنه.

[519]3-محمّد بن یحیی و أحمد بن محمّد جمیعا، عن محمّد بن الحسن، عن علیّ بن حسّان قال: حدّثنی أبو عبد اللّه الرّیاحیّ، عن أبی الصّامت الحلوانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

فضل أمیر المؤمنین علیه السّلام ما جاء به آخذ به و ما نهی عنه أنتهی عنه، جری له من الطّاعه بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الفضل لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المتقدّم بین یدیه کالمتقدّم بین یدی اللّه و رسوله و المتفضّل علیه کالمتفضّل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الرّادّ علیه فی صغیره أو کبیره علی حدّ الشّرک باللّه، فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باب اللّه الّذی لا یؤتی إلاّ منه و سبیله الّذی من سلکه وصل إلی اللّه عزّ و جلّ و کذلک کان أمیر المؤمنین علیه السّلام من بعده و جری للأئمّه علیهم السّلام واحدا بعد واحد، جعلهم اللّه عزّ و جلّ أرکان الأرض أن تمید بأهلها و عمد الإسلام و رابطه علی سبیل هداه، لا یهتدی هاد إلاّ بهداهم و لا یضلّ خارج من الهدی إلاّ بتقصیر عن حقّهم، أمناء اللّه علی ما أهبط من علم أو عذر أو نذر و الحجّه البالغه علی من فی الأرض، یجری لآخرهم من اللّه مثل الّذی جری لأوّلهم و لا یصل أحد إلی ذلک إلاّ بعون اللّه و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: أنا قسیم اللّه بین الجنّه و النّار، لا یدخلها داخل إلاّ علی حدّ قسمی و أنا الفاروق الأکبر

ص :424

بمثل ما أقرّت لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و لقد حملت علی مثل حموله محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هی حموله الرّبّ و إنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یدعی فیکسی و یستنطق و أدعی فأکسی و أستنطق فأنطق علی حدّ منطقه و لقد أعطیت خصالا لم یعطهنّ أحد قبلی، علّمت علم المنایا و البلایا و الأنساب و فصل الخطاب، فلم یفتنی ما سبقنی و لم یعزب عنّی ما غاب عنّی أبشّر، بإذن اللّه و أؤدّی عن اللّه عزّ و جلّ، کلّ ذلک مکّننی اللّه فیه بإذنه.

[519]3-محمّد بن یحیی و أحمد بن محمّد جمیعا، عن محمّد بن الحسن، عن علیّ بن حسّان قال: حدّثنی أبو عبد اللّه الرّیاحیّ، عن أبی الصّامت الحلوانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

فضل أمیر المؤمنین علیه السّلام ما جاء به آخذ به و ما نهی عنه أنتهی عنه، جری له من الطّاعه بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الفضل لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المتقدّم بین یدیه کالمتقدّم بین یدی اللّه و رسوله و المتفضّل علیه کالمتفضّل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الرّادّ علیه فی صغیره أو کبیره علی حدّ الشّرک باللّه، فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باب اللّه الّذی لا یؤتی إلاّ منه و سبیله الّذی من سلکه وصل إلی اللّه عزّ و جلّ و کذلک کان أمیر المؤمنین علیه السّلام من بعده و جری للأئمّه علیهم السّلام واحدا بعد واحد، جعلهم اللّه عزّ و جلّ أرکان الأرض أن تمید بأهلها و عمد الإسلام و رابطه علی سبیل هداه، لا یهتدی هاد إلاّ بهداهم و لا یضلّ خارج من الهدی إلاّ بتقصیر عن حقّهم، أمناء اللّه علی ما أهبط من علم أو عذر أو نذر و الحجّه البالغه علی من فی الأرض، یجری لآخرهم من اللّه مثل الّذی جری لأوّلهم و لا یصل أحد إلی ذلک إلاّ بعون اللّه و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: أنا قسیم اللّه بین الجنّه و النّار، لا یدخلها داخل إلاّ علی حدّ قسمی و أنا الفاروق الأکبر

ص :424

بمثل ما أقرّت لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و لقد حملت علی مثل حموله محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هی حموله الرّبّ و إنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یدعی فیکسی و یستنطق و أدعی فأکسی و أستنطق فأنطق علی حدّ منطقه و لقد أعطیت خصالا لم یعطهنّ أحد قبلی، علّمت علم المنایا و البلایا و الأنساب و فصل الخطاب، فلم یفتنی ما سبقنی و لم یعزب عنّی ما غاب عنّی أبشّر، بإذن اللّه و أؤدّی عن اللّه عزّ و جلّ، کلّ ذلک مکّننی اللّه فیه بإذنه.

[519]3-محمّد بن یحیی و أحمد بن محمّد جمیعا، عن محمّد بن الحسن، عن علیّ بن حسّان قال: حدّثنی أبو عبد اللّه الرّیاحیّ، عن أبی الصّامت الحلوانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

فضل أمیر المؤمنین علیه السّلام ما جاء به آخذ به و ما نهی عنه أنتهی عنه، جری له من الطّاعه بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الفضل لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المتقدّم بین یدیه کالمتقدّم بین یدی اللّه و رسوله و المتفضّل علیه کالمتفضّل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الرّادّ علیه فی صغیره أو کبیره علی حدّ الشّرک باللّه، فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باب اللّه الّذی لا یؤتی إلاّ منه و سبیله الّذی من سلکه وصل إلی اللّه عزّ و جلّ و کذلک کان أمیر المؤمنین علیه السّلام من بعده و جری للأئمّه علیهم السّلام واحدا بعد واحد، جعلهم اللّه عزّ و جلّ أرکان الأرض أن تمید بأهلها و عمد الإسلام و رابطه علی سبیل هداه، لا یهتدی هاد إلاّ بهداهم و لا یضلّ خارج من الهدی إلاّ بتقصیر عن حقّهم، أمناء اللّه علی ما أهبط من علم أو عذر أو نذر و الحجّه البالغه علی من فی الأرض، یجری لآخرهم من اللّه مثل الّذی جری لأوّلهم و لا یصل أحد إلی ذلک إلاّ بعون اللّه و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: أنا قسیم اللّه بین الجنّه و النّار، لا یدخلها داخل إلاّ علی حدّ قسمی و أنا الفاروق الأکبر

ص :424

بمثل ما أقرّت لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و لقد حملت علی مثل حموله محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هی حموله الرّبّ و إنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یدعی فیکسی و یستنطق و أدعی فأکسی و أستنطق فأنطق علی حدّ منطقه و لقد أعطیت خصالا لم یعطهنّ أحد قبلی، علّمت علم المنایا و البلایا و الأنساب و فصل الخطاب، فلم یفتنی ما سبقنی و لم یعزب عنّی ما غاب عنّی أبشّر، بإذن اللّه و أؤدّی عن اللّه عزّ و جلّ، کلّ ذلک مکّننی اللّه فیه بإذنه.

[519]3-محمّد بن یحیی و أحمد بن محمّد جمیعا، عن محمّد بن الحسن، عن علیّ بن حسّان قال: حدّثنی أبو عبد اللّه الرّیاحیّ، عن أبی الصّامت الحلوانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

فضل أمیر المؤمنین علیه السّلام ما جاء به آخذ به و ما نهی عنه أنتهی عنه، جری له من الطّاعه بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الفضل لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المتقدّم بین یدیه کالمتقدّم بین یدی اللّه و رسوله و المتفضّل علیه کالمتفضّل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الرّادّ علیه فی صغیره أو کبیره علی حدّ الشّرک باللّه، فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باب اللّه الّذی لا یؤتی إلاّ منه و سبیله الّذی من سلکه وصل إلی اللّه عزّ و جلّ و کذلک کان أمیر المؤمنین علیه السّلام من بعده و جری للأئمّه علیهم السّلام واحدا بعد واحد، جعلهم اللّه عزّ و جلّ أرکان الأرض أن تمید بأهلها و عمد الإسلام و رابطه علی سبیل هداه، لا یهتدی هاد إلاّ بهداهم و لا یضلّ خارج من الهدی إلاّ بتقصیر عن حقّهم، أمناء اللّه علی ما أهبط من علم أو عذر أو نذر و الحجّه البالغه علی من فی الأرض، یجری لآخرهم من اللّه مثل الّذی جری لأوّلهم و لا یصل أحد إلی ذلک إلاّ بعون اللّه و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: أنا قسیم اللّه بین الجنّه و النّار، لا یدخلها داخل إلاّ علی حدّ قسمی و أنا الفاروق الأکبر

ص :424

بمثل ما أقرّت لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و لقد حملت علی مثل حموله محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هی حموله الرّبّ و إنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یدعی فیکسی و یستنطق و أدعی فأکسی و أستنطق فأنطق علی حدّ منطقه و لقد أعطیت خصالا لم یعطهنّ أحد قبلی، علّمت علم المنایا و البلایا و الأنساب و فصل الخطاب، فلم یفتنی ما سبقنی و لم یعزب عنّی ما غاب عنّی أبشّر، بإذن اللّه و أؤدّی عن اللّه عزّ و جلّ، کلّ ذلک مکّننی اللّه فیه بإذنه.

[519]3-محمّد بن یحیی و أحمد بن محمّد جمیعا، عن محمّد بن الحسن، عن علیّ بن حسّان قال: حدّثنی أبو عبد اللّه الرّیاحیّ، عن أبی الصّامت الحلوانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

فضل أمیر المؤمنین علیه السّلام ما جاء به آخذ به و ما نهی عنه أنتهی عنه، جری له من الطّاعه بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الفضل لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المتقدّم بین یدیه کالمتقدّم بین یدی اللّه و رسوله و المتفضّل علیه کالمتفضّل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الرّادّ علیه فی صغیره أو کبیره علی حدّ الشّرک باللّه، فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باب اللّه الّذی لا یؤتی إلاّ منه و سبیله الّذی من سلکه وصل إلی اللّه عزّ و جلّ و کذلک کان أمیر المؤمنین علیه السّلام من بعده و جری للأئمّه علیهم السّلام واحدا بعد واحد، جعلهم اللّه عزّ و جلّ أرکان الأرض أن تمید بأهلها و عمد الإسلام و رابطه علی سبیل هداه، لا یهتدی هاد إلاّ بهداهم و لا یضلّ خارج من الهدی إلاّ بتقصیر عن حقّهم، أمناء اللّه علی ما أهبط من علم أو عذر أو نذر و الحجّه البالغه علی من فی الأرض، یجری لآخرهم من اللّه مثل الّذی جری لأوّلهم و لا یصل أحد إلی ذلک إلاّ بعون اللّه و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: أنا قسیم اللّه بین الجنّه و النّار، لا یدخلها داخل إلاّ علی حدّ قسمی و أنا الفاروق الأکبر

ص :424

الإمام یحلّ حلال اللّه و یحرّم حرام اللّه و یقیم حدود اللّه و یذبّ عن دین اللّه و یدعو إلی سبیل ربّه بالحکمه و الموعظه الحسنه و الحجّه البالغه. الإمام کالشّمس الطّالعه المجلّله بنورها للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار، الإمام البدر المنیر و السّراج الزّاهر و النّور السّاطع و النّجم الهادی فی غیاهب الدّجی و أجواز البلدان و القفار و لجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظّمإ و الدّالّ علی الهدی و المنجی من الرّدی، الإمام النّار علی الیفاع، الحارّ لمن اصطلی به و الدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک. الإمام السّحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشّمس المضیئه و السّماء الظّلیله و الأرض البسیطه و العین الغزیره و الغدیر و الرّوضه، الإمام الأنیس الرّفیق و الوالد الشّفیق و الأخ الشّقیق و الأمّ البرّه بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیه النّآد. الإمام أمین اللّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی إلی اللّه و الذّابّ عن حرم اللّه، الإمام المطهّر من الذّنوب و المبرّأ عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدّین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین، الإمام واحد دهره، لا یدانیه أحد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب؛ بل اختصاص من المفضل الوهّاب فمن ذا الّذی یبلغ معرفه الإمام أو یمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و خسأت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الألبّاء و کلّت الشّعراء و عجزت الأدباء و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیله من فضائله و أقرّت بالعجز و التّقصیر و کیف یوصف بکلّه أو ینعت بکنهه أو یفهم شیء من أمره أو

ص :430

الإمام یحلّ حلال اللّه و یحرّم حرام اللّه و یقیم حدود اللّه و یذبّ عن دین اللّه و یدعو إلی سبیل ربّه بالحکمه و الموعظه الحسنه و الحجّه البالغه. الإمام کالشّمس الطّالعه المجلّله بنورها للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار، الإمام البدر المنیر و السّراج الزّاهر و النّور السّاطع و النّجم الهادی فی غیاهب الدّجی و أجواز البلدان و القفار و لجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظّمإ و الدّالّ علی الهدی و المنجی من الرّدی، الإمام النّار علی الیفاع، الحارّ لمن اصطلی به و الدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک. الإمام السّحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشّمس المضیئه و السّماء الظّلیله و الأرض البسیطه و العین الغزیره و الغدیر و الرّوضه، الإمام الأنیس الرّفیق و الوالد الشّفیق و الأخ الشّقیق و الأمّ البرّه بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیه النّآد. الإمام أمین اللّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی إلی اللّه و الذّابّ عن حرم اللّه، الإمام المطهّر من الذّنوب و المبرّأ عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدّین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین، الإمام واحد دهره، لا یدانیه أحد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب؛ بل اختصاص من المفضل الوهّاب فمن ذا الّذی یبلغ معرفه الإمام أو یمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و خسأت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الألبّاء و کلّت الشّعراء و عجزت الأدباء و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیله من فضائله و أقرّت بالعجز و التّقصیر و کیف یوصف بکلّه أو ینعت بکنهه أو یفهم شیء من أمره أو

ص :430

الإمام یحلّ حلال اللّه و یحرّم حرام اللّه و یقیم حدود اللّه و یذبّ عن دین اللّه و یدعو إلی سبیل ربّه بالحکمه و الموعظه الحسنه و الحجّه البالغه. الإمام کالشّمس الطّالعه المجلّله بنورها للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار، الإمام البدر المنیر و السّراج الزّاهر و النّور السّاطع و النّجم الهادی فی غیاهب الدّجی و أجواز البلدان و القفار و لجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظّمإ و الدّالّ علی الهدی و المنجی من الرّدی، الإمام النّار علی الیفاع، الحارّ لمن اصطلی به و الدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک. الإمام السّحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشّمس المضیئه و السّماء الظّلیله و الأرض البسیطه و العین الغزیره و الغدیر و الرّوضه، الإمام الأنیس الرّفیق و الوالد الشّفیق و الأخ الشّقیق و الأمّ البرّه بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیه النّآد. الإمام أمین اللّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی إلی اللّه و الذّابّ عن حرم اللّه، الإمام المطهّر من الذّنوب و المبرّأ عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدّین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین، الإمام واحد دهره، لا یدانیه أحد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب؛ بل اختصاص من المفضل الوهّاب فمن ذا الّذی یبلغ معرفه الإمام أو یمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و خسأت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الألبّاء و کلّت الشّعراء و عجزت الأدباء و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیله من فضائله و أقرّت بالعجز و التّقصیر و کیف یوصف بکلّه أو ینعت بکنهه أو یفهم شیء من أمره أو

ص :430

الإمام یحلّ حلال اللّه و یحرّم حرام اللّه و یقیم حدود اللّه و یذبّ عن دین اللّه و یدعو إلی سبیل ربّه بالحکمه و الموعظه الحسنه و الحجّه البالغه. الإمام کالشّمس الطّالعه المجلّله بنورها للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار، الإمام البدر المنیر و السّراج الزّاهر و النّور السّاطع و النّجم الهادی فی غیاهب الدّجی و أجواز البلدان و القفار و لجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظّمإ و الدّالّ علی الهدی و المنجی من الرّدی، الإمام النّار علی الیفاع، الحارّ لمن اصطلی به و الدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک. الإمام السّحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشّمس المضیئه و السّماء الظّلیله و الأرض البسیطه و العین الغزیره و الغدیر و الرّوضه، الإمام الأنیس الرّفیق و الوالد الشّفیق و الأخ الشّقیق و الأمّ البرّه بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیه النّآد. الإمام أمین اللّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی إلی اللّه و الذّابّ عن حرم اللّه، الإمام المطهّر من الذّنوب و المبرّأ عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدّین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین، الإمام واحد دهره، لا یدانیه أحد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب؛ بل اختصاص من المفضل الوهّاب فمن ذا الّذی یبلغ معرفه الإمام أو یمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و خسأت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الألبّاء و کلّت الشّعراء و عجزت الأدباء و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیله من فضائله و أقرّت بالعجز و التّقصیر و کیف یوصف بکلّه أو ینعت بکنهه أو یفهم شیء من أمره أو

ص :430

الإمام یحلّ حلال اللّه و یحرّم حرام اللّه و یقیم حدود اللّه و یذبّ عن دین اللّه و یدعو إلی سبیل ربّه بالحکمه و الموعظه الحسنه و الحجّه البالغه. الإمام کالشّمس الطّالعه المجلّله بنورها للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار، الإمام البدر المنیر و السّراج الزّاهر و النّور السّاطع و النّجم الهادی فی غیاهب الدّجی و أجواز البلدان و القفار و لجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظّمإ و الدّالّ علی الهدی و المنجی من الرّدی، الإمام النّار علی الیفاع، الحارّ لمن اصطلی به و الدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک. الإمام السّحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشّمس المضیئه و السّماء الظّلیله و الأرض البسیطه و العین الغزیره و الغدیر و الرّوضه، الإمام الأنیس الرّفیق و الوالد الشّفیق و الأخ الشّقیق و الأمّ البرّه بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیه النّآد. الإمام أمین اللّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی إلی اللّه و الذّابّ عن حرم اللّه، الإمام المطهّر من الذّنوب و المبرّأ عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدّین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین، الإمام واحد دهره، لا یدانیه أحد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب؛ بل اختصاص من المفضل الوهّاب فمن ذا الّذی یبلغ معرفه الإمام أو یمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و خسأت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الألبّاء و کلّت الشّعراء و عجزت الأدباء و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیله من فضائله و أقرّت بالعجز و التّقصیر و کیف یوصف بکلّه أو ینعت بکنهه أو یفهم شیء من أمره أو

ص :430

الإمام یحلّ حلال اللّه و یحرّم حرام اللّه و یقیم حدود اللّه و یذبّ عن دین اللّه و یدعو إلی سبیل ربّه بالحکمه و الموعظه الحسنه و الحجّه البالغه. الإمام کالشّمس الطّالعه المجلّله بنورها للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار، الإمام البدر المنیر و السّراج الزّاهر و النّور السّاطع و النّجم الهادی فی غیاهب الدّجی و أجواز البلدان و القفار و لجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظّمإ و الدّالّ علی الهدی و المنجی من الرّدی، الإمام النّار علی الیفاع، الحارّ لمن اصطلی به و الدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک. الإمام السّحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشّمس المضیئه و السّماء الظّلیله و الأرض البسیطه و العین الغزیره و الغدیر و الرّوضه، الإمام الأنیس الرّفیق و الوالد الشّفیق و الأخ الشّقیق و الأمّ البرّه بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیه النّآد. الإمام أمین اللّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی إلی اللّه و الذّابّ عن حرم اللّه، الإمام المطهّر من الذّنوب و المبرّأ عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدّین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین، الإمام واحد دهره، لا یدانیه أحد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب؛ بل اختصاص من المفضل الوهّاب فمن ذا الّذی یبلغ معرفه الإمام أو یمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و خسأت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الألبّاء و کلّت الشّعراء و عجزت الأدباء و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیله من فضائله و أقرّت بالعجز و التّقصیر و کیف یوصف بکلّه أو ینعت بکنهه أو یفهم شیء من أمره أو

ص :430

الإمام یحلّ حلال اللّه و یحرّم حرام اللّه و یقیم حدود اللّه و یذبّ عن دین اللّه و یدعو إلی سبیل ربّه بالحکمه و الموعظه الحسنه و الحجّه البالغه. الإمام کالشّمس الطّالعه المجلّله بنورها للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار، الإمام البدر المنیر و السّراج الزّاهر و النّور السّاطع و النّجم الهادی فی غیاهب الدّجی و أجواز البلدان و القفار و لجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظّمإ و الدّالّ علی الهدی و المنجی من الرّدی، الإمام النّار علی الیفاع، الحارّ لمن اصطلی به و الدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک. الإمام السّحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشّمس المضیئه و السّماء الظّلیله و الأرض البسیطه و العین الغزیره و الغدیر و الرّوضه، الإمام الأنیس الرّفیق و الوالد الشّفیق و الأخ الشّقیق و الأمّ البرّه بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیه النّآد. الإمام أمین اللّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی إلی اللّه و الذّابّ عن حرم اللّه، الإمام المطهّر من الذّنوب و المبرّأ عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدّین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین، الإمام واحد دهره، لا یدانیه أحد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب؛ بل اختصاص من المفضل الوهّاب فمن ذا الّذی یبلغ معرفه الإمام أو یمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و خسأت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الألبّاء و کلّت الشّعراء و عجزت الأدباء و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیله من فضائله و أقرّت بالعجز و التّقصیر و کیف یوصف بکلّه أو ینعت بکنهه أو یفهم شیء من أمره أو

ص :430

الإمام یحلّ حلال اللّه و یحرّم حرام اللّه و یقیم حدود اللّه و یذبّ عن دین اللّه و یدعو إلی سبیل ربّه بالحکمه و الموعظه الحسنه و الحجّه البالغه. الإمام کالشّمس الطّالعه المجلّله بنورها للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار، الإمام البدر المنیر و السّراج الزّاهر و النّور السّاطع و النّجم الهادی فی غیاهب الدّجی و أجواز البلدان و القفار و لجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظّمإ و الدّالّ علی الهدی و المنجی من الرّدی، الإمام النّار علی الیفاع، الحارّ لمن اصطلی به و الدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک. الإمام السّحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشّمس المضیئه و السّماء الظّلیله و الأرض البسیطه و العین الغزیره و الغدیر و الرّوضه، الإمام الأنیس الرّفیق و الوالد الشّفیق و الأخ الشّقیق و الأمّ البرّه بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیه النّآد. الإمام أمین اللّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی إلی اللّه و الذّابّ عن حرم اللّه، الإمام المطهّر من الذّنوب و المبرّأ عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدّین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین، الإمام واحد دهره، لا یدانیه أحد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب؛ بل اختصاص من المفضل الوهّاب فمن ذا الّذی یبلغ معرفه الإمام أو یمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و خسأت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الألبّاء و کلّت الشّعراء و عجزت الأدباء و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیله من فضائله و أقرّت بالعجز و التّقصیر و کیف یوصف بکلّه أو ینعت بکنهه أو یفهم شیء من أمره أو

ص :430

الإمام یحلّ حلال اللّه و یحرّم حرام اللّه و یقیم حدود اللّه و یذبّ عن دین اللّه و یدعو إلی سبیل ربّه بالحکمه و الموعظه الحسنه و الحجّه البالغه. الإمام کالشّمس الطّالعه المجلّله بنورها للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار، الإمام البدر المنیر و السّراج الزّاهر و النّور السّاطع و النّجم الهادی فی غیاهب الدّجی و أجواز البلدان و القفار و لجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظّمإ و الدّالّ علی الهدی و المنجی من الرّدی، الإمام النّار علی الیفاع، الحارّ لمن اصطلی به و الدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک. الإمام السّحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشّمس المضیئه و السّماء الظّلیله و الأرض البسیطه و العین الغزیره و الغدیر و الرّوضه، الإمام الأنیس الرّفیق و الوالد الشّفیق و الأخ الشّقیق و الأمّ البرّه بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیه النّآد. الإمام أمین اللّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی إلی اللّه و الذّابّ عن حرم اللّه، الإمام المطهّر من الذّنوب و المبرّأ عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدّین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین، الإمام واحد دهره، لا یدانیه أحد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب؛ بل اختصاص من المفضل الوهّاب فمن ذا الّذی یبلغ معرفه الإمام أو یمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و خسأت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الألبّاء و کلّت الشّعراء و عجزت الأدباء و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیله من فضائله و أقرّت بالعجز و التّقصیر و کیف یوصف بکلّه أو ینعت بکنهه أو یفهم شیء من أمره أو

ص :430

الإمام یحلّ حلال اللّه و یحرّم حرام اللّه و یقیم حدود اللّه و یذبّ عن دین اللّه و یدعو إلی سبیل ربّه بالحکمه و الموعظه الحسنه و الحجّه البالغه. الإمام کالشّمس الطّالعه المجلّله بنورها للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار، الإمام البدر المنیر و السّراج الزّاهر و النّور السّاطع و النّجم الهادی فی غیاهب الدّجی و أجواز البلدان و القفار و لجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظّمإ و الدّالّ علی الهدی و المنجی من الرّدی، الإمام النّار علی الیفاع، الحارّ لمن اصطلی به و الدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک. الإمام السّحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشّمس المضیئه و السّماء الظّلیله و الأرض البسیطه و العین الغزیره و الغدیر و الرّوضه، الإمام الأنیس الرّفیق و الوالد الشّفیق و الأخ الشّقیق و الأمّ البرّه بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیه النّآد. الإمام أمین اللّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی إلی اللّه و الذّابّ عن حرم اللّه، الإمام المطهّر من الذّنوب و المبرّأ عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدّین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین، الإمام واحد دهره، لا یدانیه أحد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب؛ بل اختصاص من المفضل الوهّاب فمن ذا الّذی یبلغ معرفه الإمام أو یمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و خسأت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الألبّاء و کلّت الشّعراء و عجزت الأدباء و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیله من فضائله و أقرّت بالعجز و التّقصیر و کیف یوصف بکلّه أو ینعت بکنهه أو یفهم شیء من أمره أو

ص :430

الإمام یحلّ حلال اللّه و یحرّم حرام اللّه و یقیم حدود اللّه و یذبّ عن دین اللّه و یدعو إلی سبیل ربّه بالحکمه و الموعظه الحسنه و الحجّه البالغه. الإمام کالشّمس الطّالعه المجلّله بنورها للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار، الإمام البدر المنیر و السّراج الزّاهر و النّور السّاطع و النّجم الهادی فی غیاهب الدّجی و أجواز البلدان و القفار و لجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظّمإ و الدّالّ علی الهدی و المنجی من الرّدی، الإمام النّار علی الیفاع، الحارّ لمن اصطلی به و الدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک. الإمام السّحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشّمس المضیئه و السّماء الظّلیله و الأرض البسیطه و العین الغزیره و الغدیر و الرّوضه، الإمام الأنیس الرّفیق و الوالد الشّفیق و الأخ الشّقیق و الأمّ البرّه بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیه النّآد. الإمام أمین اللّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی إلی اللّه و الذّابّ عن حرم اللّه، الإمام المطهّر من الذّنوب و المبرّأ عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدّین و عزّ المسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین، الإمام واحد دهره، لا یدانیه أحد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له و لا اکتساب؛ بل اختصاص من المفضل الوهّاب فمن ذا الّذی یبلغ معرفه الإمام أو یمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و خسأت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الألبّاء و کلّت الشّعراء و عجزت الأدباء و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیله من فضائله و أقرّت بالعجز و التّقصیر و کیف یوصف بکلّه أو ینعت بکنهه أو یفهم شیء من أمره أو

ص :430

للکلام و دعائم للإسلام، جرت بذلک فیهم مقادیر اللّه علی محتومها، فالإمام هو المنتجب المرتضی و الهادی المنتجی و القائم المرتجی، اصطفاه اللّه بذلک و اصطنعه علی عینه فی الذّرّ حین ذرأه و فی البریّه حین برأه ظلاّ قبل خلق نسمه عن یمین عرشه محبوّا بالحکمه فی علم الغیب عنده اختاره بعلمه و انتجبه لطهره، بقیّه من آدم علیه السّلام و خیره من ذرّیّه نوح علیه السّلام و مصطفی من آل إبراهیم علیه السّلام و سلاله من إسماعیل و صفوه من عتره محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لم یزل مرعیّا بعین اللّه یحفظه و یکلؤه بستره، مطرودا عنه حبائل إبلیس و جنوده، مدفوعا عنه وقوب الغواسق و نفوث کلّ فاسق، مصروفا عنه قوارف السّوء، مبرّأ من العاهات؛ محجوبا عن الآفات معصوما من الزّلاّت مصونا عن الفواحش کلّها، معروفا بالحلم و البرّ فی یفاعه، منسوبا إلی العفاف و العلم و الفضل عند انتهائه، مسندا إلیه أمر والده، صامتا عن المنطق فی حیاته، فإذا انقضت مدّه والده إلی أن انتهت به مقادیر اللّه إلی مشیئته و جاءت الإراده من اللّه فیه إلی محبّته و بلغ منتهی مدّه والده علیه السّلام فمضی و صار أمر اللّه إلیه من بعده و قلّده دینه و جعله الحجّه علی عباده و قیّمه فی بلاده و أیّده بروحه و آتاه علمه و أنبأه فصل بیانه و استودعه سرّه و انتدبه لعظیم أمره و أنبأه فضل بیان علمه و نصبه علما لخلقه و جعله حجّه علی أهل عالمه و ضیاء لأهل دینه و القیّم علی عباده، رضی اللّه به إماما، لهم استودعه سرّه و استحفظه علمه و استخبأه حکمته و استرعاه لدینه و انتدبه لعظیم أمره و أحیا به مناهج سبیله و فرائضه و حدوده؛ فقام بالعدل عند تحیّر أهل الجهل و تحییر أهل الجدل بالنّور السّاطع و الشّفاء النّافع بالحقّ الأبلج و البیان اللاّئح من کلّ مخرج، علی طریق المنهج الّذی مضی علیه الصّادقون من آبائه علیهم السّلام؛ فلیس یجهل حقّ هذا العالم إلاّ شقیّ

ص :438

سخن و ستون های اسلام قرار داد. که تقدیرات خداوند در میان مردم به واسطۀ آنان در جایگاهش جاری شده است. پس امام همان برگزیدۀ مورد پسند و هدایتگر اختصاص یافته به نجواهای الهی و قیام کنندۀ مورد امید است. خداوند او را به این جهت برگزید. آن گاه که در عالم ذرّ از جانب راست عرش خود سایه اش را پیش از خلق روحش در این عالم می آفرید-در حالی که در علم غیب محضر حکمت آموز گشته بود-او را در برابر دیدگانش پرورش داد و در میان مردم توجّه ویژه ای به او نمود و او را به علم خودش انتخاب کرد و به جهت پاکی اش برگزید. بقیّه ای از آدم-درود بر او-بهترین فرزندان نوح-درود بر او-و برگزیده ای از خاندان ابراهیم علیه السّلام و شاخه ای از درخت اسماعیل و برگزیده ای از عترت محمّد-درود خدا بر او و خاندانش-است. پیوسته در برابر دیدگان خداوند است تا او را با حفاظ خود حفظ و حراست کند. دام ها و سربازان را ابلیس از او رانده و سایۀ شب های سیاه و نفس هر فاسقی از او مانده. میل به بدی به او رو نمی کند و از آفات جسمی و روحی به دور است. از لغزش ها، معصوم و از همۀ بدی ها، مصون است. در سال های آغازین به بردباری و نیکی معروف بوده و در هنگام پایان زندگانی به پاکدامنی و علم و فضیلت منسوب است. در حالی که امامت پدرش به او سپرده خواهد شد از سخن گفتن در حیات او خاموش است. پس وقتی دوران پدرش که مقدّرات خداوند به سوی خواسته هایش پایان یافته، سپری شد و ارادۀ خداوند او را به سوی محبّتش رسانید و پایان دوران پدرش فرارسید و درگذشت و امر خدا پس از او به ایشان منتقل شد و دینش را به او سپرد و او را حجّت بر بندگانش و حاکم بر بلادش قرار داد. و با روح القدس تقویتش کرد. و علمش را به او داد و از گفتار حقّ آگاهش ساخت و سرّش را به او سپرد و برای امر بزرگ خود از او دعوت کرد و از فضیلت بیان علمش آگاه ساخت. و او را همچون پرچمی برای آفریدگانش برافراشت. و برای اهل جهان، حجّت و برای اهل دین، نور و بر بندگانش حاکم قرارش داد. خداوند او را برای پیشوایی شان پسندیده، رازش را به او سپرد و او را نگاهبان علم خود ساخت و حکمتش را در جان او پنهان نموده، نگاهبان دینش کرد و برای امر بزرگ خود از او دعوت نمود و با او راه و فرایض و حدودش را آشکار ساخت. آن گاه او هنگام سرگردانی اهالی جهل و سخن آرایی اهل جدل با نوری فروزان و درمانی سودمند و حقّی روشن و بیانی آشکار از هرجهت، بر طریق روشنی که پدران صادقش علیهم السّلام آن را پیموده بودند، به عدالت به پا خاست. پس به حقّ این عالم جز شقّی،

ص :439

مرزها و نواحی مصون می ماند. امام حلال خداوند را حلال کرده و حرامش را حرام می کند. حدودش را به اجرا می گذارد و از دینش حفاظت می نماید. و با حکمت و موعظۀ نیکو برهانی رسا به طریق پروردگارش می خواند.

امام، همچون آفتاب درخشانی است که با نورش همۀ عالم را فرامی گیرد، در حالی که خود در آسمان است و دست ها و چشم ها به آن نمی رسند. امام، ماه تابان و چراغ فروزان و نور گسترده و ستارۀ راهنما در تاریکی های شب و گذرگاه سرزمین ها و بیابان ها و گرداب دریاها است. امام آب گوارایی برای تشنگی و راهنمایی برای حقّ و رهایی بخش از نابودی است. امام آتش بر بلندا است گرمابخش کسی که با آن گرم می شود و نشانه ای در تاریکی پرتگاه هاست که هرکس از آن جدا شود نابود گردد.

امام، ابری بارنده و بارانی شتابنده، آفتابی فروزنده و آسمانی سایه سار، زمینی گسترده و چشمه ای جوشان و نهر و بوستان است. امام همدمی مهربان و پدری دلسوز و برادری از پارۀ تن و مادری سرشار از محبّت به کودک و پناه بندگان، در گرفتاری های کمرشکن است.

امام، امین خداوند در آفریدگان و حجّتش بر بندگان و جانشینش در بلا و دعوتگر به او و نگهبان حرام های او است. امام، پاک از گناهان و دور از عیب ها، مخصوص به علم و نشان شده به بردباری و قوام دین و عزّت مسلمانان و خشم منافقان و هلاکت کافران است. امام یگانۀ روزگار خویش است که کسی به پای او نرسد و هیچ عالمی با او برابری نکند. نه جایگزینی دارد و نه مانند و نظیری. به تمام فضیلت ها مخصوص است، بی آن که به جستجویش برود و آن را به دست آورد. بلکه امتیازی از سوی احسانگر بخشنده است. پس چه کسی به شناخت امام دست می یابد یا می تواند او را انتخاب کند؟ هیهات و هیهات! که دل ها گمراه شدند و عقل ها سرگردان. اندیشه ها حیران شدند و دیدگان خسته. بزرگان، حقیر شدند و حکیمان آشفته. اندیشمندان عاجز شدند و سخنوران درمانده. عاقلان نادان شدند و شاعران وامانده. ادیبان ناتوان و سخندانان خسته از این که شأن و فضیلتی از او را به وصف آورند. و آنان به عجز و کوتاهی اقرار کردند. چگونه همۀ جوانب او یا حقیقتش به وصف درآید یا چیزی از شأنش فهمیده شود

ص :4٣١

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام هم العلامات الّتی ذکرها اللّه عزّ و جلّ فی کتابه [5٢٧]١-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن أبی داود المسترقّ قال: حدّثنا داود الجصّاص قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: وَ عَلاٰمٰاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ قال: النّجم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و العلامات هم الأئمّه علیهم السّلام.

[5٢٨]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أسباط بن سالم قال:

سأل الهیثم أبا عبد اللّه علیه السّلام و أنا عنده عن قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ عَلاٰمٰاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» فقال: رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم النّجم و العلامات [هم]الأئمّه علیهم السّلام.

[5٢٩]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء قال:

سألت الرّضا علیه السّلام عن قول اللّه تعالی: «وَ عَلاٰمٰاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» قال: نحن العلامات و النّجم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.

باب أنّ الآیات الّتی ذکرها اللّه عزّ و جلّ فی کتابه هم الأئمّه علیهم السّلام [5٣٠]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه، عن أحمد بن هلال، عن أمیّه بن علیّ، عن داود الرّقّیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تبارک و تعالی: وَ مٰا تُغْنِی اَلْآیٰاتُ وَ اَلنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ قال: الآیات هم الأئمّه و النّذر هم الأنبیاء علیه السّلام.

[5٣١]٢-أحمد بن مهران، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن موسی بن محمّد العجلیّ، عن یونس بن یعقوب رفعه، عن أبی جعفر علیه السّلام:

فی قول اللّه عزّ و جلّ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا کُلِّهٰا یعنی الأوصیاء کلّهم.

ص :444

ائمّه علیهم السّلام همان نشانه هایی هستند که خداوند در کتابش فرموده است

[5٢٧]١-داود جصّاص گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که دربارۀ آیۀ(و علاماتی قرار داد و آنان با ستاره هدایت می شوند.) [نحل (١6) :١6]فرمود: ستاره، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و علامات، امامان علیهم السّلام هستند.

[5٢٨]٢-اسباط سالم گفت: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که میثم دربارۀ سخن خداوند فرازمند (و نشانه هایی قرار داد و آنان با ستاره هدایت می شوند.) پرسید. حضرت فرمود: رسول خدا، ستاره است و علامت ها، امامان علیهم السّلام.

[5٢٩]٣-وشّاء گفت: از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند والا (و علاماتی قرار داد و آنان با ستاره هدایت می شوند.) پرسیدم. فرمودند: ما آن علامت هاییم و ستاره، رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-است.

مقصود از آیات که خداوند گرامی در کتابش ذکر کرده، ائمّه علیهم السّلام هستند.

[5٣٠]١-داود رقّی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند پاک و والا (و این آیه ها و بیم ها به حال کسانی که ایمان نمی آورند سودی نبخشد.) [یونس (١٠) :١٠١]پرسیدم. فرمودند: آیه ها امامان علیهم السّلام و بیم ها، پیامبران علیهم السّلام هستند.

[5٣١]٢-یونس یعقوب روایتی مرفوعه از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند گرامی (آنان همۀ آیات ما را تکذیب کردند.) [قمر (54) :4٢]آورده است که: یعنی همۀ اوصیا را (تکذیب کردند.)

ص :445

[5٣٢]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن أبی عمیر أو غیره، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قلت له: جعلت فداک إنّ الشّیعه یسألونک عن تفسیر هذه الآیه عَمَّ یَتَسٰاءَلُونَ عَنِ اَلنَّبَإِ اَلْعَظِیمِ قال: ذلک إلیّ إن شئت أخبرتهم و إن شئت لم أخبرهم ثمّ قال: لکنّی أخبرک بتفسیرها، قلت: «عَمَّ یَتَسٰاءَلُونَ» ؟ قال: فقال هی فی أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه، کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول:

ما للّه عزّ و جلّ آیه هی أکبر منّی و لا للّه من نبإ أعظم منّی.

باب ما فرض اللّه عزّ و جلّ و رسوله ص من الکون مع الأئمّه علیهم السّلام [5٣٣]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن ابن أذینه، عن برید بن معاویه العجلیّ قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ کُونُوا مَعَ اَلصّٰادِقِینَ قال: إیّانا عنی.

[5٣4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نصر، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: «یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ کُونُوا مَعَ اَلصّٰادِقِینَ» قال: الصّادقون هم الأئمّه و الصّدّیقون بطاعتهم.

[5٣5]٣-أحمد بن محمّد و محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن عبد الحمید، عن منصور بن یونس، عن سعد بن طریف، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من أحبّ أن یحیا حیاه تشبه حیاه الأنبیاء و یموت میته

ص :446

[5٣٢]٣-ابو حمزه گفته است، به حضرت باقر علیه السّلام گفتم: جانم به فدایت.

شیعیان از شما تفسیر این آیه را می پرسند: (آنان از چه چیز از یکدیگر پرسش می کنند؟ از خبر بزرگ و پراهمیّت.) [نباء (٧٨) :١ و ٢]فرمودند: آن به من باز می گردد: اگر خواستم آگاهشان می کنم و اگر نخواستم آگاهشان نمی کنم. سپس فرمود: امّا تو را از تفسیر آن آگاه می کنم. گفتم: «از چه چیز از یکدیگر پرسش می کنند؟» فرمود: این آیه دربارۀ امیر مؤمنان-درود خداوند بر او-است. امیر مومنان-درود خدا بر او-می فرمود: برای خداوند آیه ای که بزرگ تر از من باشد، نیست. و برای خداوند خبری عظیم تر از من نیست.

خداوند گرامی و رسولش همراهی با ائمّه علیهم السّلام را واجب کرده اند.

[5٣٣]١-برید بن معاویه عجلی گفت است: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند گرامی (از خدا پروا کنید و با صداقت پیشگان باشید.) [توبه (٩) :

١١٩]پرسیدم، فرمودند: مقصود ماییم.

[5٣4]٢-پسر ابو نصر گفت: از حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند گرامی (ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید و با صادقان باشید.) پرسیدم. فرمودند: صادقان و راست کرداران در اطاعت، همان امامان علیهم السّلام هستند.

[5٣5]٣-سعد طریف از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا -درود خدا بر او و خاندانش-فرمود: هرکس دوست داشت همانند زندگانی پیامبران بزید و همانند مرگ شهیدان بمیرد و در باغ هایی که حضرت رحمان

ص :44٧

تشبه میته الشّهداء و یسکن الجنان الّتی غرسها الرّحمن فلیتولّ علیّا و لیوال ولیّه و لیقتد بالأئمّه من بعده فإنّهم عترتی خلقوا من طینتی، اللّهمّ ارزقهم فهمی و علمی و ویل للمخالفین لهم من أمّتی، اللّهمّ لا تنلهم شفاعتی.

[5٣6]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن النّضر بن شعیب، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إنّ اللّه تبارک و تعالی یقول:

استکمال حجّتی علی الأشقیاء من أمّتک من ترک ولایه علیّ و والی أعداءه و أنکر فضله و فضل الأوصیاء من بعده، فإنّ فضلک فضلهم و طاعتک طاعتهم و حقّک حقّهم و معصیتک معصیتهم و هم الأئمّه الهداه من بعدک جری فیهم روحک و روحک [ما]جری فیک من ربّک و هم عترتک من طینتک و لحمک و دمک و قد أجری اللّه عزّ و جلّ فیهم سنّتک و سنّه الأنبیاء قبلک و هم خزّانی علی علمی من بعدک حقّ علیّ لقد اصطفیتهم و انتجبتهم و أخلصتهم و ارتضیتهم و نجا من أحبّهم و والاهم و سلّم لفضلهم و لقد أتانی جبرئیل علیه السّلام بأسمائهم و أسماء آبائهم و أحبّائهم و المسلّمین لفضلهم.

[5٣٧]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن فضاله بن أیّوب، عن أبی المغراء، عن محمّد بن سالم، عن أبان بن تغلب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: من أراد أن یحیا حیاتی و یموت میتتی و یدخل جنّه عدن الّتی غرسها اللّه ربّی بیده فلیتولّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و لیتولّ ولیّه و لیعاد عدوّه و لیسلّم للأوصیاء من بعده، فإنّهم عترتی من لحمی و دمی، أعطاهم اللّه فهمی و علمی، إلی اللّه أشکو أمر أمّتی،

ص :44٨

کاشته، خانه کند باید ولایت علی را بپذیرد و دوستدار او را دوست داشته باشد و از امامان پس از او پیروی کند. آنان عترت منند که از طینت من آفریده شده اند.

خدایا به آنان فهم و دانش مرا روزی کن. و وای بر کسانی از امّت من که با آنان مخالف باشند. خداوندا شفاعت مرا به آنان نرسان.

[5٣6]4-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که به نقل از رسول خدا می فرمود: خداوند پاک و والا می فرماید: حجّت من بر اشقیای امّت تو کامل است. کسانی اشقیاءاند که ولایت علی علیه السّلام را واگذاشته و دشمنانش را یاری کرده و برتری او و اوصیای پس از او را انکار کردند. برای اینکه برتری تو، برتری آنان است و اطاعت تو، اطاعت آنان. و حقّ تو حقّ ایشان است. و معصیت ات معصیت آنان. و ایشان پیشوایان هدایت پس از تو هستند که روح تو در کالبد آنان است و روح تو همان است که از سوی پروردگارت در تو جاری شده است و آنان عترتت از طینت و گوشت و خون تو هستند و خداوند گرامی سنّت تو و سنّت پیامبران پیش از تو را در میان آنان جاری کرده است. ایشان خزانه داران علم من پس از تو هستند که حقّی است بر عهدۀ من. آنان را برگزیده و انتخابشان کرده و پسندیدم. و آن که ایشان را دوست بداشت و یاری کرد و به برتری شان سر فرود آورد، نجات یافت. جبرئیل علیه السّلام نام های ایشان و نام پدران و دوستداران و سر فرودآورندگان به برتری شان را نزد من آورده است.

[5٣٧]5-ابان تغلب گفت: شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام به نقل از رسول خدا -درود خداوند بر او و بر خاندانش-می فرمود: هرکه خواست همچون زندگانی من بزید و چونان مرگ من بمیرد و به باغ جاودانه ای که پروردگارم، خداوند به دست خود کاشته است، وارد شود پس علی بن ابی طالب و یاور او را دوست بدارد. با دشمنش، دشمنی کند و از اوصیای پس از او پیروی کند. که آنان عترت من و از گوشت و خون منند و خداوند فهم و دانش مرا به آنان داده است.

ص :44٩

المنکرین لفضلهم، القاطعین فیهم صلتی و ایم اللّه لیقتلنّ ابنی لا أنالهم اللّه شفاعتی.

[5٣٨]6-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن موسی بن سعدان، عن عبد اللّه بن القاسم، عن عبد القهّار، عن جابر الجعفیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: من سرّه أن یحیا حیاتی و یموت میتتی و یدخل الجنّه الّتی وعدنیها ربّی و یتمسّک بقضیب غرسه ربّی بیده فلیتولّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و أوصیاءه من بعده، فإنّهم لا یدخلونکم فی باب ضلال و لا یخرجونکم من باب هدی، فلا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم و إنّی سألت ربّی ألاّ یفرّق بینهم و بین الکتاب حتّی یردا علیّ الحوض، هکذا و ضمّ بین إصبعیه و عرضه ما بین صنعاء إلی أیله، فیه قدحان فضّه و ذهب عدد النّجوم.

[5٣٩]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن فضاله بن أیّوب عن، الحسن بن زیاد، عن الفضیل بن یسار قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: و إنّ الرّوح و الرّاحه و الفلج و العون و النّجاح و البرکه و الکرامه و المغفره و المعافاه و الیسر و البشری و الرّضوان و القرب و النّصر و التّمکّن و الرّجاء و المحبّه من اللّه عزّ و جلّ لمن تولّی علیّا و ائتمّ به و برئ من عدوّه و سلّم لفضله و للأوصیاء من بعده، حقّا علیّ أن أدخلهم فی شفاعتی و حقّ علی ربّی تبارک و تعالی أن یستجیب لی فیهم، فإنّهم أتباعی و من تبعنی فإنّه منّی.

باب أنّ أهل الذّکر الّذین أمر اللّه الخلق بسؤالهم هم الأئمّه علیهم السّلام [54٠]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن عبد اللّه

ص :45٠

از امّتم که انکارگر برتری آنان و قطع کنندگان پیوند من با ایشان هستند، به خداوند شکایت می کنم. و به خدا سوگند که آنان پسرم را خواهند کشت. خدا شفاعت مرا به آنان نرساند.

[5٣٨]6-جابر جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: هرکه دوست دارد که چون زندگانی من زیسته و چونان مرگ من بمیرد و به بهشتی که پروردگارم به آن وعده کرده است وارد شده به شاخه ای که پروردگارم به دست خودش کاشته درآویزد، پس علی بن ابی طالب علیه السّلام و اوصیای پس از او را دوست دارد. که آنان شما را به در گمراهی نبرده و از در هدایت بیرون نمی کنند. و به آنان تعلیم نکنید که عالم تر از شمایند.

و من از پروردگارم خواستم که میان ایشان و کتاب جدایی نیندازد تا هر دو در کنار حوض نزد من آیند. این چنین-و دو انگشت را به هم چسباند. -و پهنای آن حوض فاصلۀ میان صنعا (در یمن) و ایله (در اطراف مصر) است و جام هایی سیمین و زرّین به شمار ستارگان دارد.

[5٣٩]٧-فضیل یسار گفته است: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: همانا نسیم بهشت و آرامش و پیروزی و یاری و غلبه و برکت و کرامت و مغفرت و دفع ناپسندی ها و آسایش و بشارت و خرسندی و قرب و نصرت و توانمندی و امیدواری و محبّت خداوند عزّتمند برای کسی است که علی را دوست بدارد و از او پیروی کرده، از دشمنش بیزاری جوید و به برتری او و اوصیای پس از او سر فرود آورد. از دشمنش بیزاری جوید و به برتری او و اوصیای پس از او سر فرود آورد. این حقّی است بر عهدۀ من که آنان را در شفاعتم داخل کنم و حقّی است بر عهدۀ پروردگار پاک و فرازمندم که شفاعت مرا دربارۀ آنان بپذیرد. که آنان پیروان منند. و هرکه از من پیروی کرد، از من است.

اهل ذکری که خداوند آفریدگان را به پرسش از آنان دستور داده، امامان علیهم السّلام هستند

[54٠]١-عبد اللّه بن عجلان از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند

ص :45١

بن عجلان، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ [قال]:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: «الذّکر أنا و الأئمّه أهل الذّکر» و قوله عزّ و جلّ: وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ قال أبو جعفر علیه السّلام: نحن قومه و نحن المسئولون.

[54١]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن أورمه، عن علیّ بن حسّان، عن عمّه عبد الرّحمن بن کثیر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: «فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» قال: الذّکر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و نحن أهله المسئولون، قال: قلت: قوله: «وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ» قال: إیّانا عنی و نحن أهل الذّکر و نحن المسئولون.

[54٢]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء قال:

سألت الرّضا علیه السّلام فقلت له: جعلت فداک «فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» ؟ فقال: نحن أهل الذّکر و نحن المسئولون، قلت: فأنتم المسئولون و نحن السّائلون؟ قال: نعم، قلت: حقّا علینا أن نسألکم؟ قال: نعم، قلت: حقّا علیکم أن تجیبونا؟ قال: لا، ذاک إلینا إن شئنا فعلنا و إن شئنا لم نفعل، أ ما تسمع قول اللّه تبارک و تعالی: هٰذٰا عَطٰاؤُنٰا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ.

[54٣]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن عاصم بن حمید، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:

«وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ» فرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم الذّکر و أهل بیته علیهم السّلام المسئولون و هم أهل الذّکر.

ص :45٢

شکوهمند (از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید) [نحل (١6) :4٣]روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: ذکر منم و ائمّه اهل ذکرند. و دربارۀ این سخن آن گرامی (و آن، ذکری برای تو و قوم تو است و به زودی سوال خواهید شد) [زخرف (4٣) :44]حضرت باقر علیه السّلام فرمود: ما قوم او هستیم و ماییم که مورد سوال قرار می گیریم.

[54١]٢-عبد الرّحمان کثیر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ(از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید.) پرسیدم. فرمود: ذکر، محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است و ما، اهل او که مورد سؤال قرار می گیریم. او گوید، گفتم: و این آیه (و آن ذکری برای تو و قوم توست و به زودی سؤال خواهید شد.) فرمود:

مقصودش ماییم و ما اهل ذکریم و ما مورد سؤال قرار می گیریم.

[54٢]٣-وشّاء گفت: به حضرت رضا علیه السّلام گفتم: جانم به فدایت! مقصود از این آیه (از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید) چیست؟ فرمود: ما اهل ذکریم و ماییم که مورد سؤال قرار می گیریم. گفتم: پس شما سوال شونده اید و ما سوال کننده؟ فرمود: بله. گفتم: این حقّ ما است که از شما بپرسیم؟ فرمود: بله. گفتم: حقّی است بر عهدۀ شما که به ما جواب بگویید؟ فرمود: نه، این به ما بازمی گردد اگر خواستیم پاسخ می دهیم و اگر نخواستیم نه. آیا این سخن خداوند پاک و والا را نشنیده ای: (این عطای ما است، پس ببخش یا دریغ کن، بدون حساب) [ص (٣٨) :٣٩]

[54٣]4-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند گرامی (و آن ذکری برای تو و قوم تو است و به زودی سؤال می شوید.) روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-ذکر و خاندانش علیهم السّلام کسانی هستند که سؤال می شوند و آنان، اهل ذکرند.

ص :45٣

[544]5-أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن حمّاد، عن ربعیّ، عن الفضیل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه تبارک و تعالی: «وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ» قال:

الذّکر القرآن و نحن قومه و نحن المسئولون

[545]6-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل، عن منصور بن یونس، عن أبی بکر الحضرمیّ قال:

کنت عند أبی جعفر علیه السّلام و دخل علیه الورد أخو الکمیت فقال: جعلنی اللّه فداک اخترت لک سبعین مسأله ما تحضرنی منها مسأله واحده قال و لا واحده؛ یا ورد؟ قال: بلی قد حضرنی منها واحده، قال: و ما هی؟ قال: قول اللّه تبارک و تعالی «فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» من هم؟ قال: نحن، قال:

قلت: علینا أن نسألکم؟ قال: نعم قلت: علیکم أن تجیبونا؟ قال: ذاک إلینا.

[546]٧-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن صفوان بن یحیی، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ من عندنا یزعمون أنّ قول اللّه عزّ و جلّ: «فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» أنّهم الیهود و النّصاری، قال: إذا یدعونکم إلی دینهم قال: قال بیده إلی صدره: نحن أهل الذّکر و نحن المسئولون.

[54٧]٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

سمعته یقول: قال علیّ بن الحسین علیه السّلام: علی الأئمّه من الفرض ما لیس علی شیعتهم و علی شیعتنا ما لیس علینا، أمرهم اللّه عزّ و جلّ أن یسألونا، قال:

«فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» فأمرهم أن یسألونا و لیس علینا الجواب،

ص :454

[544]5-فضیل از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند پاک و فرازمند (و آن، ذکری برای تو و قوم تو است و به زودی سؤال می شوید) روایت کرده که فرمود: ذکر، قرآن است و ما قوم اوییم و ماییم سؤال شوندگان.

[545]6-ابو بکر حضرمی گفته است: من نزد حضرت باقر علیه السّلام بودم که ورد برادر کمیت آمد. آن گاه گفت: خدا مرا فدای شما کند، هفتاد سوال آماده کرده بودم که از شما بپرسم و حالا یکی از آن ها در خاطرم نمانده است. حضرت فرمود: ای ورد حتّی یکی؟ گفت: چرا، یکی از آن ها به خاطرم آمد. فرمود: و آن چیست؟ گفت: این سخن خداوند پاک و والا: (از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید.) آنان کیستند؟ فرمود: ما. راوی گوید: گفتم: بر ما است که از شما بپرسیم؟ فرمود:

بله. گفتم: بر شما است که به ما پاسخ گویید؟ فرمود: آن به ما بازمی گردد.

[546]٧-محمّد مسلم گفته است به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: کسانی هستند که گمان می کنند مقصود از سخن خداوند گرامی (از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید.) همانا یهود و نصرانیان هستند. حضرت فرمود: پس به دین آنان دعوتتان می کنند. راوی گوید: حضرت در حالی که با دستش به سینه اش اشاره می کرد، فرمود: ما اهل ذکریم و ماییم که سؤال می شویم.

[54٧]٨-وشّاء گفته است: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم که به نقل از حضرت سجّاد علیه السّلام می فرمود: بر امامان واجبی است که بر شیعیانشان نیست و بر شیعیانمان واجبی است که بر ما نیست. خداوند عزّتمند به آنان فرمان داد که از ما بپرسند آن جا که فرمود: (از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید.) پس به آنان فرمان داد که از ما بپرسند در حالی که جواب بر ما واجب نیست.

ص :455

إن شئنا أجبنا و إن شئنا أمسکنا.

[54٨]٩-أحمد بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

کتبت إلی الرّضا علیه السّلام کتابا فکان فی بعض ما کتبت: قال اللّه عزّ و جلّ:

«فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» و قال اللّه عزّ و جلّ: «وَ مٰا کٰانَ اَلْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً، فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طٰائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» فقد فرضت علیهم المسأله و لم یفرض علیکم الجواب؟ قال: قال اللّه تبارک و تعالی: «فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمٰا یَتَّبِعُونَ أَهْوٰاءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ» .

باب أنّ من وصفه اللّه تعالی فی کتابه بالعلم هم الأئمّه علیهم السّلام [54٩]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره، عن عبد المؤمن بن القاسم الأنصاریّ، عن سعد، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: «هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ» قال أبو جعفر علیه السّلام:

إنّما نحن الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون عدوّنا و شیعتنا أولو الألباب.

[55٠]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله عزّ و جلّ: «هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ» قال:

نحن الّذین یعلمون و عدوّنا الّذین لا یعلمون و شیعتنا أولو الألباب.

باب أنّ الرّاسخین فی العلم هم الأئمّه علیهم السّلام [55١]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن

ص :456

اگر خواستیم پاسخ می دهیم و اگر خواستیم دریغ می کنیم.

[54٨]٩-محمّد ابو نصر گفت: به حضرت رضا علیه السّلام نامه ای نوشتم که برخی از آن چنین است: خداوند گرامی فرمود: (از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید.) و باز فرمود: (شایسته نیست مؤمنان همگی کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی، طایفه ای نمی کوچند تا در دین آگاهی یافته هنگام بازگشت به سوی قوم خود آن ها را بیم دهند؟ شاید که بترسند و خودداری کنند.) [توبه (٩) :١٢٢]بر مردم پرسش واجب شده ولی بر شما پاسخ واجب نشده؟ فرمود: خداوند پاک و والا فرموده است: (اگر پیشنهاد تو را نپذیرند بدان که آنان تنها از هوس های خود پیروی می کنند و گمراه تر از کسی که از هوسش پیروی کرده، کیست؟) [قصص (٢٨) :5٠](مقصود این است که گاهی پرسشگران پیشنهاد ما را نپذیرفته و به فضیلت ما اعتراف نمی کنند.)

کسانی که خداوند فرازمند در کتابش به علم وصفشان کرده، ائمّه علیهم السّلام هستند

[54٩]١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند گرامی: (آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟ تنها خردمندان پند می گیرند.) [زمر (٣٩) :٩]روایت کرده که فرمودند: همانا کسانی که می دانند، ماییم و کسانی که نمی دانند، دشمنان مان هستند و شیعۀ ما خردمندانند.

[55٠]٢-جابر از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند: (آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟) تنها خردمندان پند می گیرند.

روایت کرده که فرمودند: ماییم کسانی که می دانند و دشمنانمان کسانی هستند که نمی دانند و خردمندان، شیعیان ما هستند.

راسخان در علم ائمّه علیهم السّلام هستند

[55١]١-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: ما راسخان

ص :45٧

النّضر بن سوید، عن أیّوب بن الحرّ و عمران بن علیّ، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

نحن الرّاسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله.

[55٢]٢-علیّ بن محمّد، عن عبد اللّه بن علیّ، عن إبراهیم بن إسحاق، عن عبد اللّه بن حمّاد، عن برید بن معاویه، عن أحدهما علیهم السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:

«وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَلرّٰاسِخُونَ فِی اَلْعِلْمِ»

فرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أفضل الرّاسخین فی العلم، قد علّمه اللّه عزّ و جلّ جمیع ما أنزل علیه من التّنزیل و التّأویل و ما کان اللّه لینزل علیه شیئا لم یعلّمه تأویله و أوصیاؤه من بعده یعلمونه کلّه و الّذین لا یعلمون تأویله إذا قال العالم فیهم بعلم، فأجابهم اللّه بقوله: «یَقُولُونَ: آمَنّٰا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنٰا» و القرآن خاصّ و عامّ و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ، فالرّاسخون فی العلم یعلمونه.

[55٣]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن أورمه، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الرّاسخون فی العلم أمیر المؤمنین و الأئمّه من بعده علیهم السّلام.

باب أنّ الأئمّه قد أوتوا العلم و أثبت فی صدورهم [554]١-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول فی هذه الآیه: «بَلْ هُوَ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ فِی صُدُورِ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ» فأومأ بیده إلی صدره.

[555]٢-عنه، عن محمّد بن علیّ، عن ابن محبوب، عن عبد العزیز

ص :45٨

در علم هستیم و ماییم که تأویل قرآن را می دانیم.

[55٢]٢-برید معاویه از یکی از صادقین علیهما السّلام دربارۀ این سخن خداوند گرامی: (و تأویلش را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند.) [آل عمران (٣) :٧] روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-افضل راسخان در علم است که خداوند گرامی ترتیب و تأویل همۀ آنچه را نازل کرده به او آموخته است. و خداوند چیزی بر او نازل نکرد که تأویلش را نیاموخته باشد. و پس از او، اوصیایش همۀ آن را می دانند. و کسانی که تأویلش را نمی دانند هرگاه عالمشان از روی علم، چیزی بگوید می پذیرند، خداوند با این سخن (می گویند ما به همۀ آن ایمان آوردیم. همه از سوی پروردگار ما است.) [آل عمران (٣) :٧]به آنان پاسخ می دهد. و قرآن خاصّ و عامّ و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ دارد که راسخان در علم همۀ آن ها را می دانند.

[55٣]٣-عبد الرحمان کثیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود:

راسخان در علم امیر مؤمنان و أئمّه پس از او علیهم السّلام هستند.

همانا به أئمّه علم داده شده و در سینه هاشان تثبیت شده است

[554]١-ابو بصیر گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که این آیه را می خواند:

(بلکه آن آیه های روشنی است در سینۀ کسانی که علم داده شده اند.) [عنکبوت (٢٩) :

4٩]و با دست به سینه اش اشاره می کرد.

[555]٢-عبد العزیز عبدی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند

ص :45٩

العبدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: «بَلْ هُوَ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ فِی صُدُورِ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ» قال:

هم الأئمّه علیهم السّلام.

[556]٣-و عنه، عن محمّد بن علیّ، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه، عن أبی بصیر قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام فی هذه الآیه: بَلْ هُوَ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ فِی صُدُورِ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ . . . ثمّ قال: أما و اللّه یا أبا محمّد ما قال: بین دفّتی المصحف، قلت: من هم جعلت فداک؟ قال: من عسی أن یکونوا غیرنا؟

[55٧]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن یزید شغر، عن هارون بن حمزه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: «بَلْ هُوَ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ فِی صُدُورِ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ» قال: هم الأئمّه علیهم السّلام خاصّه.

[55٨]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن محمّد بن الفضیل قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: «بَلْ هُوَ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ فِی صُدُورِ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ» قال: هم الأئمّه علیهم السّلام خاصّه.

باب فی أنّ من اصطفاه اللّه من عباده و أورثهم کتابه هم الأئمّه علیهم السّلام [55٩]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن حمّاد بن عیسی، عن عبد المؤمن، عن سالم قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْکِتٰابَ اَلَّذِینَ

ص :46٠

عزّتمند: (بلکه آن آیه های روشنی است در سینۀ کسانی که علم داده شده اند.) روایت کرده که فرمود: آنان، ائمّه علیهم السّلام هستند.

[556]٣-ابو بصیر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه: (بلکه آن آیه های روشنی است در سینۀ کسانی که علم داده شده اند. . .) سپس فرمود: ای ابو محمّد به خدا سوگند، نفرمود میان دو جلد قرآن است. گفتم: فدایت شوم آنان کیستند؟ فرمودند: انتظار می رود است چه کسی جز ما باشد.

[55٧]4-هارون حمزه گفته است: شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام آیۀ(بلکه آن آیه های روشنی است در سینۀ کسانی که علم داده شده اند.) را خواند و فرمود: آنان تنها ائمّه علیهم السّلام هستند.

[55٨]5-محمّد فضیل گفت: از حضرت دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند: (بلکه آن آیه های روشنی است در سینۀ کسانی که علم داده شده اند.) پرسیدم. فرمودند: آنان، تنها ائمّه علیهم السّلام هستند.

کسانی که خداوند از میان بندگانش برگزیده و کتابش را ارث آنان قرار داده ائمّه علیهم السّلام هستند

[55٩]١-سالم گفته است، از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (سپس این کتاب را به گروهی از بندگان برگزیدۀ خود به ارث دادیم؛

ص :46١

اِصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا، فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سٰابِقٌ بِالْخَیْرٰاتِ بِإِذْنِ اَللّٰهِ» قال: السّابق بالخیرات: الإمام و المقتصد: العارف للإمام و الظّالم لنفسه، الّذی لا یعرف الإمام.

[56٠]٢-الحسین، عن معلّی، عن الوشّاء، عن عبد الکریم، عن سلیمان بن خالد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن قوله تعالی: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْکِتٰابَ اَلَّذِینَ اِصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا» فقال:

أیّ شیء تقولون أنتم؟ قلت: نقول: إنّها فی الفاطمیّین؟ قال: لیس حیث تذهب لیس یدخل فی هذا من أشار بسیفه و دعا النّاس إلی خلاف، فقلت: فأیّ شیء الظّالم لنفسه؟ قال: الجالس فی بیته لا یعرف حقّ الإمام و المقتصد: العارف بحقّ الإمام و السّابق بالخیرات: الإمام

[56١]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن، عن أحمد بن عمر قال:

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْکِتٰابَ اَلَّذِینَ اِصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا» الآیه قال: فقال: ولد فاطمه علیها السّلام و السّابق بالخیرات:

الإمام و المقتصد: العارف بالإمام و الظّالم لنفسه الّذی لا یعرف الإمام.

[56٢]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن أبی ولاّد قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ اَلْکِتٰابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاٰوَتِهِ أُولٰئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ قال: هم الأئمّه علیهم السّلام.

ص :46٢

از میان آن ها عدّه ای به خود ستم کردند و عدّه ای میانه رو بودند و گروهی به اذن خدا در نیکی ها پیشی گرفتند.) [فاطر (٣5) :٣٢]فرمودند: شتاب کنندۀ در نیکی ها امام است و میانه رو کسی که امام را شناخته است و آن که به خودش ستم کرد کسی است که امام را نمی شناسد.

[56٠]٢-سلیمان خالد گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن آن والا (سپس این کتاب را به گروهی از بندگان برگزیدۀ خود به ارث دادیم.) پرسیدم.

فرمودند: شما چه می گویید؟ گفتم، ما می گوییم آن در میان فرزندان فاطمه است.

فرمود: چنان است که تو معتقدی کسی که به شمشیرش اشاره کرده و مردم را به اختلاف دعوت کرد در این مسأله داخل نیست. گفتم: پس ستمکار به خویشتن کیست؟ فرمود: کسی که در خانه اش نشسته، حقّ امام را نشناسد و مقتصد کسی است که حقّ امام را می شناسد و شتابندۀ به نیکی ها، امام است.

[56١]٣-احمد عمر گفته است: از حضرت رضا علیه السّلام از این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (سپس این کتاب را به بندگان برگزیده خود به ارث دادیم.) تا آخر آیه. فرمودند [آنان]فرزندان فاطمه علیها السّلام هستند و شتابندۀ به نیکی ها، امام است و میانه رو، عارف به امام است و ستمکار به خویشتن کسی است که امام را نمی شناسد.

[56٢]4-ابو ولاّد گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام از این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (آنان که کتابشان داده ایم و آن را به راستی می خوانند به آن ایمان می آورند.) [بقره (٢) :١٢١]فرمودند: آنان، ائمّه علیهم السّلام هستند.

ص :46٣

باب أنّ الأئمّه فی کتاب اللّه إمامان: إمام یدعو إلی اللّه و إمام یدعو إلی النّار [56٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن عبد اللّه بن غالب، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال لمّا نزلت هذه الآیه: یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ قال المسلمون: یا رسول اللّه أ لست إمام النّاس کلّهم أجمعین؟ قال: فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: أنا رسول اللّه إلی النّاس أجمعین و لکن سیکون من بعدی أئمّه علی النّاس من اللّه من أهل بیتی، یقومون فی النّاس فیکذّبون و یظلمهم أئمّه الکفر و الضّلال و أشیاعهم، فمن والاهم و اتّبعهم و صدّقهم فهو منّی و معی و سیلقانی، ألا و من ظلمهم و کذّبهم فلیس منّی و لا معی و أنا منه بریء.

[564]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد و محمّد بن الحسین، عن محمّد بن یحیی، عن طلحه بن زید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال إنّ الأئمّه فی کتاب اللّه عزّ و جلّ إمامان قال اللّه تبارک و تعالی: وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا لا بأمر النّاس یقدّمون أمر اللّه قبل أمرهم و حکم اللّه قبل حکمهم قال: وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَی اَلنّٰارِ یقدّمون أمرهم قبل أمر اللّه و حکمهم قبل حکم اللّه و یأخذون بأهوائهم خلاف ما فی کتاب اللّه عزّ و جلّ.

باب أنّ القرآن یهدی للإمام [565]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب قال:

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام عن قوله عزّ و جلّ: وَ لِکُلٍّ جَعَلْنٰا مَوٰالِیَ مِمّٰا تَرَکَ

ص :464

امامان در کتاب خدا دو دسته اند: امامی که به خدا می خواند و امامی که به آتش دعوت می کند

[56٣]١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: هنگامی که این آیه (روزی که هر گروهی را با پیشوایشان بخوانیم.) [اسراء (١٧) :٧١]نازل شد، مسلمانان گفتند: ای رسول خدا آیا تو امام همۀ مردم نیستی؟ رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: من رسول خدا برای همۀ مردم هستم ولی پس از من و از خاندان من از سوی خداوند امامانی بر مردم خواهند بود که در میان مردم قیام می کند و تکذیب می شوند و پیشوایان کفر و گمراهی و پیروانشان به ایشان ستم می کنند. پس هر کس آنان را دوست داشته، پیروی شان کرده، تصدیقشان کند او از من و با من است و به زودی مرا دیدار می کند. هان! و هرکس به آنان ستم کرده، تکذیبشان کند از من و با من نیست و من از او بیزارم.

[564]٢-طلحه بن زید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: امامان در کتاب خداوند گرامی دو دسته اند. خداوند پاک و والا فرمود: (و از آن ها پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کردند.) [سجده (٣٢) :٢4]نه به فرمان مردم. امر خدا را بر امر مردم مقدّم می کردند و حکم خدا را بر حکمشان. و فرمود: (و آن ها را از پیشوایانی قرار دادیم که به آتش دعوت می کنند.) [قصص (٢٨) :

4١]که امر آنان را بر امر خداوند و حکمشان را بر حکم خداوند مقدّم کرده و به خلاف آنچه در کتاب خداوند عزّتمند است از هوس هاشان پیروی می کردند.

همانا قرآن به سوی امام هدایت می کند

[565]١-حسن محبوب گفت: از حضرت رضا علیه السّلام از این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (و برای هرکس ارث برانی قرار دادیم که از به جا گذاشتۀ پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند و کسانی که با آن ها پیمان بسته اید.) [نساء (4) :٣٣]

ص :465

اَلْوٰالِدٰانِ وَ اَلْأَقْرَبُونَ وَ اَلَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمٰانُکُمْ قال: إنّما عنی بذلک الأئمّه علیهم السّلام بهم عقد اللّه عزّ و جلّ أیمانکم.

[566]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن موسی بن أکیل النّمیریّ، عن العلاء بن سیابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالی: إِنَّ هٰذَا اَلْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ قال:

یهدی إلی الإمام

باب أنّ النّعمه الّتی ذکرها اللّه عزّ و جلّ فی کتابه الأئمّه علیهم السّلام [56٧]١-الحسین بن محمّد، عن المعلّی بن محمّد، عن بسطام بن مرّه، عن إسحاق بن حسّان، عن الهیثم بن واقد، عن علیّ بن الحسین العبدیّ، عن سعد الإسکاف، عن الأصبغ بن نباته قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: ما بال أقوام غیّروا سنّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و عدلوا عن وصیّه لا یتخوّفون أن ینزل بهم العذاب، ثمّ تلا هذه الآیه: أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دٰارَ اَلْبَوٰارِ جَهَنَّمَ ثمّ قال: نحن النّعمه الّتی أنعم اللّه بها علی عباده و بنا یفوز من فاز یوم القیامه

[56٨]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد رفعه فی قول اللّه عزّ و جلّ:

فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ أ بالنّبیّ أم بالوصیّ تکذّبان؟

نزلت فی الرّحمن.

[56٩]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن، عن الهیثم بن واقد، عن أبی یوسف البزّاز قال:

تلا أبو عبد اللّه علیه السّلام هذه الآیه: فَاذْکُرُوا آلاٰءَ اَللّٰهِ قال: أ تدری ما آلاء اللّه؟

ص :466

فرمودند: مقصود، ائمّه علیهم السّلام هستند که خداوند گرامی به واسطۀ آنان پیمان های شما را بست.

[566]٢-علاء بن سیابه از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن آن والا:

(همانا این قرآن به آنچه استوارتر است هدایت می کند.) [اسراء (١٧) :٩]روایت کرده که فرمودند: قرآن به سوی امام هدایت می کند.

نعمتی که خداوند شکوهمند در کتابش ذکر کرده، ائمّه علیهم السّلام هستند

[56٧]١-اصبغ نباته گفته است: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: چگونه خواهد بود حال گروه هایی که سنّت رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را دگرگون کرده، از وصیّت او سر برتافتند. آیا نمی ترسند که عذابی بر آنان فرود آید؟ سپس این آیه را خواندند: (آیا ندیدی کسانی را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کرده، قوم خود را به سرای نابودی، دوزخ، کشاندند؟) [ابراهیم (١4) :٢٨]سپس فرمود: ماییم آن نعمتی که خداوند به بندگانش انعام کرد و به وسیلۀ ما است که در رستاخیز کامیاب می شوند.

[56٨]٢-از معلّی بن محمّد حدیثی که سندش را به امام رسانده دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند: (پس کدامین نعمت های پروردگارتان را تکذیب می کنید.) روایت شده که آیا پیامبر را تکذیب می کنید یا وصی اش را؟ این آیه در الرحمن [(55) :١٣]نازل شده است.

[56٩]٣-ابو یوسف بزّاز گفته است: حضرت صادق علیه السّلام این آیه را خواند (پس نعمت های خداوند را به یاد آرید.) [اعراف (٧) :٧4]و فرمود: آیا می دانی نعمت های

ص :46٧

قلت: لا، قال: هی أعظم نعم اللّه علی خلقه و هی ولایتنا.

[5٧٠]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن أورمه، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ «أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ کُفْراً الآیه» قال عنی بها قریشا قاطبه الّذین عادوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و نصبوا له الحرب و جحدوا وصیّه وصیّه.

باب أنّ المتوسّمین الّذین ذکرهم اللّه تعالی فی کتابه هم الأئمّه: و السّبیل فیهم مقیم [5٧١]١-أحمد بن مهران، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن ابن أبی عمیر قال: أخبرنی أسباط بیّاع الزّطّیّ قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فسأله رجل عن قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ* وَ إِنَّهٰا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ قال: فقال: نحن المتوسّمون و السّبیل فینا مقیم.

[5٧٢]٢-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن یحیی بن إبراهیم قال: حدّثنی أسباط بن سالم قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فدخل علیه رجل من أهل هیت فقال له: أصلحک اللّه ما تقول فی قول اللّه عزّ و جلّ: «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» ؟ قال: نحن المتوسّمون و السّبیل فینا مقیم.

[5٧٣]٣-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و

ص :46٨

خداوند کدام است؟ گفتم: نه. فرمودند: آن بزرگ ترین نعمت های خداوند بر آفریدگان است و آن ولایت ما است.

[5٧٠]4-عبد الرحمان کثیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام از این سخن خداوند گرامی: (آیا ندیدی کسانی را که نعمت خداوند را به کفران دگرگون کردند. . .) پرسیدم.

فرمودند: مقصود، همۀ قریش است. کسانی که با رسول خدا-درود خداوند بر او و بر خاندانش-دشمنی کرده، جنگ به پا کردند و وصیّت درباره وصی اش را انکار کردند.

هشیارانی که خداوند والا در کتابش ذکر کرده، ائمه علیهم السّلام هستند و راه در میان آنان برپا است

[5٧١]١-اسباط فروشندۀ لباس هندی گفته است: من نزد حضرت صادق بودم که مردی از این سخن خداوند شکوهمند پرسید: (در آن، نشانه هایی برای هشیاران است. و آن بر سر راه برقرار است.) [حجر (١5) :٧5 و ٧6]راوی گوید، حضرت فرمودند: آن هشیاران ماییم و راه در میان ما برقرار است.

[5٧٢]٢-اسباط سالم گفته است: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردی از اهل هیت (سرزمینی بر ساحل فرات) وارد شد و به ایشان عرض کرد: اصلحک اللّه دربارۀ این سخن خداوند گرامی چه می گویی (در آن، نشانه هایی برای هشیاران است.) ؟ فرمودند: آن هشیاران ماییم و راه در میان ما برقرار است.

[5٧٣]٣-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند:

ص :46٩

جلّ: «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» قال: هم الأئمّه علیهم السّلام، قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:

اتّقوا فراسه المؤمن فإنّه ینظر بنور اللّه عزّ و جلّ فی قول اللّه تعالی: «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» .

[5٧4]4-محمّد بن یحیی، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عبیس بن هشام، عن عبد اللّه بن سلیمان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» فقال:

هم الأئمّه علیهم السّلام «وَ إِنَّهٰا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ» قال: لا یخرج منّا أبدا.

[5٧5]5-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن أسلم، عن إبراهیم بن أیّوب، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام فی قوله تعالی: «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» قال: کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المتوسّم و أنا من بعده و الأئمّه من ذرّیّتی:

المتوسّمون.

و فی نسخه أخری: عن أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن محمّد بن أسلم، عن إبراهیم بن أیّوب بإسناده مثله.

باب عرض الأعمال علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الأئمّه علیهم السّلام [5٧6]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تعرض الأعمال علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أعمال العباد کلّ صباح أبرارها و فجّارها فاحذروها و هو قول اللّه تعالی: اِعْمَلُوا فَسَیَرَی اَللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ و سکت.

[5٧٧]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن

ص :4٧٠

(همانا در آن نشانه هایی برای هشیاران است.) روایت کرده که فرمودند آنان، ائمّه علیهم السّلام هستند. رسول خدا-درود خداوند بر او و بر خاندانش-دربارۀ سخن خداوند والا: (همانا در آن نشانه هایی برای هشیاران است.) فرمود: از هشیاری مؤمن پروا کنید. که او با نور خداوند شکوهمند نظر می کند.

[5٧4]4-عبد اللّه سلیمان از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ سخن خداوند گرامی:

(همانا در آن نشانه هایی برای هشیاران است) روایت کرده که فرمود: آنان، ائمّه علیهم السّلام هستند. و دربارۀ(و آن بر سر راه برقرار است) فرمود: هیچگاه از میان ما بیرون نمی رود.

[5٧5]5-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام دربارۀ این سخن آن والا: (همانا در آن نشانه هایی برای هشیاران است.) فرمود: هشیار رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است و پس از او من و ائمّه از فرزندان من، هشیارانیم.

و در نسخۀ دیگری از ابراهیم ایّوب که سندش را به امام رسانده، مانند همین روایت شده است.

عرضه شدن اعمال بر پیامبر و ائمّه علیهم السّلام

[5٧6]١-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: اعمال بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله عرضه می شود. عرضۀ اعمال بندگان-نیکوکاران و بدکارانشان- در هرصبح صورت می پذیرد، پس، از آن پروا کنید. و این معنی همان سخن خداوند والا است: (عمل کنید که خداوند و رسولش عملتان را می بینند.) [توبه (٩) :

١٠5]و سکوت کرد.

[5٧٧]٢-یعقوب شعیب گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام از این سخن

ص :4٧١

النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن عبد الحمید الطّائیّ، عن یعقوب بن شعیب قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «اِعْمَلُوا فَسَیَرَی اَللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ» قال: هم الأئمّه.

[5٧٨]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: ما لکم تسوءون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؟ ! فقال رجل: کیف نسوؤه؟ فقال: أ ما تعلمون أنّ أعمالکم تعرض علیه فإذا رأی فیها معصیه ساءه ذلک فلا تسوءوا رسول اللّه و سرّوه.

[5٧٩]4-علیّ، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن الزّیّات، عن عبد اللّه بن أبان الزّیّات و کان مکینا عند الرّضا علیه السّلام قال:

قلت للرّضا علیه السّلام ادع اللّه لی و لأهل بیتی فقال: أو لست أفعل و اللّه إنّ أعمالکم لتعرض علیّ فی کلّ یوم و لیله قال: فاستعظمت ذلک، فقال لی: أ ما تقرأ کتاب اللّه عزّ و جلّ: «وَ قُلِ اِعْمَلُوا فَسَیَرَی اَللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ» ؟ قال: هو و اللّه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.

[5٨٠]5-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن أبی عبد اللّه الصّامت، عن یحیی بن مساور، عن أبی جعفر علیه السّلام أنّه ذکر هذه الآیه: «فَسَیَرَی اَللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ» قال: هو و اللّه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.

[5٨١]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: إنّ الأعمال تعرض علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أبرارها و فجّارها.

ص :4٧٢

خداوند عزّتمند پرسیدم: (عمل کنید که خداوند و رسولش و مؤمنان عملتان را می بینند.) فرمودند: آنان، ائمّه علیهم السّلام هستند.

[5٧٨]٣-سماعه گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

بر شما چه پیش آمده که رسول خدا-درود خداوند بر او و بر خاندانش-را اندوهگین می کنید؟ مردی گفت: چگونه ایشان را اندوهگین می کنیم؟ فرمودند:

آیا نمی دانید که اعمالتان بر ایشان عرضه می شود. و هنگامی که در آن ها معصیتی دید، او را اندوهگین می کند؟ پس رسول خدا را اندوهگین نکنید و او را شاد کنید.

[5٧٩]4-عبد اللّه بن ابان روغن فروش که نزد حضرت رضا علیه السّلام صاحب منزلت و احترام بود، گفته است: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: برای من و خانواده ام به درگاه خداوند دعا بفرمایید! فرمودند: مگر نمی کنم. به خدا سوگند اعمالتان هماره در هرشب و روز بر من عرضه می شود. او گفته است: من این موضوع را بزرگ شمردم. پس به من فرمود: آیا کتاب خداوند عزّتمند را نمی خوانی. (و بگو عمل کنید که خداوند و رسولش و مؤمنان عملتان را می بینند.) [؟] به خدا سوگند او علی ابن ابی طالب علیه السّلام است.

[5٨٠]5-یحیی بن مساور از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که ایشان این آیه را (که خداوند و رسولش و مؤمنان عملتان را می بینند.) ذکر کرد و فرمود: او به خدا سوگند علی ابن ابی طالب علیه السّلام است.

[5٨١]6-وشّاء گفته است: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم که می فرمود: همانا اعمال بر رسول خدا-درود خداوند بر او و بر خاندانش-عرضه می شود، هم از خوبان و هم از بدان.

ص :4٧٣

باب أنّ الطّریقه الّتی حثّ علی الاستقامه علیها ولایه علیّ علیه السّلام [5٨٢]١-أحمد بن مهران، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن موسی بن محمّد، عن یونس بن یعقوب، عمّن ذکره، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تعالی:

وَ أَنْ لَوِ اِسْتَقٰامُوا عَلَی اَلطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنٰاهُمْ مٰاءً غَدَقاً قال:

یعنی لو استقاموا علی ولایه علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین و الأوصیاء من ولده علیهم السّلام و قبلوا طاعتهم فی أمرهم و نهیهم «لَأَسْقَیْنٰاهُمْ مٰاءً غَدَقاً» یقول:

لأشربنا قلوبهم الإیمان و الطّریقه هی الإیمان بولایه علیّ و الأوصیاء.

[5٨٣]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن فضاله بن أیّوب، عن الحسین بن عثمان، عن أبی أیّوب، عن محمّد بن مسلم قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «اَلَّذِینَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا» فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: استقاموا علی الأئمّه واحد بعد واحد تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ اَلْمَلاٰئِکَهُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ اَلَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام معدن العلم و شجره النّبوّه و مختلف الملائکه [5٨4]١-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن غیر واحد، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن أبی الجارود قال:

قال علیّ بن الحسین علیه السّلام: ما ینقم النّاس منّا؟ فنحن و اللّه شجره النّبوّه و بیت الرّحمه و معدن العلم و مختلف الملائکه.

[5٨5]٢-محمّد بن یحیی، عن عبد اللّه بن محمّد بن عیسی، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره، عن إسماعیل بن أبی زیاد، عن جعفر بن محمّد، عن أبیه علیهما السّلام قال:

ص :4٧4

راهی که به پایداری بر آن ترغیب شده، ولایت علی علیه السّلام است

[5٨٢]١-حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند فرازمند: (اگر پایداری کنند، به آب فراوان سیرابشان می کنیم.) [جنّ (٧٢) :١6]فرمودند: مقصود این است که اگر بر ولایت علی ابن ابی طالب امیر مؤمنان و اوصیای از فرزندانش-سلام بر آنان-پایداری کرده، فرمانبری در امر و نهی شان را بپذیرند، (به آب فراوان سیرابشان می کنیم.) می فرماید: هرآینه دل هاشان را از ایمان سیراب می کنیم. و راه همان ایمان به ولایت علی و اوصیای او-درود بر آنان-است.

[5٨٣]٢-محمّد مسلم گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام از این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (آنان که گفتند پروردگار ما خدای یکتا است، سپس پایداری کردند.) [فصّلت (4١) :٣٠]حضرت فرمودند: بر ائمّه یکی پس از دیگری پایداری کردند. (فرشتگان بر آنان نازل می شوند که نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد به شما به بهشتی که وعده داده می شدید.)

ائمّه، معدن علم و درخت نبوّت و فرودگاه فرشتگان هستند

[5٨4]١-ابو جارود گفته است: حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند: مردم چه عیبی از ما می گیرند؟ ما به خدا سوگند، درخت نبوّت و خاندان رحمت و معدن علم و فرودگاه فرشتگانیم.

[5٨5]٢-اسماعیل ابو زیاد از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرشان روایت کرده

ص :4٧5

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّا أهل البیت شجره النّبوّه و موضع الرّساله و مختلف الملائکه و بیت الرّحمه و معدن العلم.

[5٨6]٣-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسین، عن عبد اللّه بن محمّد، عن الخشّاب قال: حدّثنا بعض أصحابنا، عن خیثمه قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا خیثمه! نحن شجره النّبوّه و بیت الرّحمه و مفاتیح الحکمه و معدن العلم و موضع الرّساله و مختلف الملائکه و موضع سرّ اللّه و نحن ودیعه اللّه فی عباده و نحن حرم اللّه الأکبر و نحن ذمّه اللّه و نحن عهد اللّه، فمن وفی بعهدنا فقد وفی بعهد اللّه و من خفرها فقد خفر ذمّه اللّه و عهده.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام ورثه العلم، یرث بعضهم بعضا العلم [5٨٧]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن برید بن معاویه، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ علیّا علیه السّلام کان عالما و العلم یتوارث و لن یهلک عالم إلاّ بقی من بعده من یعلم علمه أو ما شاء اللّه

[5٨٨]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زراره و الفضیل، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ العلم الّذی نزل مع آدم علیه السّلام لم یرفع و العلم یتوارث و کان علیّ علیه السّلام عالم هذه الأمّه و إنّه لم یهلک منّا عالم قطّ إلاّ خلفه من أهله من علم مثل علمه أو ما شاء اللّه.

[5٨٩]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن البرقیّ، عن النّضر بن

ص :4٧6

که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: ما اهل بیت، درخت نبوّت و جایگاه رسالت و فرودگاه فرشتگان و خانۀ رحمت و معدن علم هستیم.

[5٨6]٣-خیثمه گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: ای خیثمه! ما درخت نبوّت، خانۀ رحمت، کلیدهای حکمت، معدن علم، جایگاه رسالت، آمد و شدگاه فرشتگان و جایگاه سرّ خداوندیم. ما ودیعۀ خداوند در میان بندگان و حرم بزرگ خداوندیم. ما حقّ و پیمان خداوندیم. پس هرکه به پیمان ما وفا کرد به راستی به پیمان خداوند وفا کرده است و هرکه آن را شکست، حقّ و پیمان او را شکسته است.

ائمّه علیهم السّلام وارثان علمند که یکی پس از دیگری علم را به ارث می برند

[5٨٧]١-محمّد مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

علی علیه السّلام عالم بود و علم به ارث می رسد. و هرگز عالمی نمی میرد جز این که پس از او کسی هست که علم او یا آنچه را خدا خواست بداند.

[5٨٨]٢-زراره و فضیل از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود: علمی که با آدم علیه السّلام فرود آمد، بالا نرفت. و علم به ارث می رسد. علی علیه السّلام عالم این امّت بود و همانا از ما هیچ گاه عالمی نمی میرد جز این که از خاندان او کسی جانشین اش شود که مانند علم او یا آنچه را خدا خواست، بداند.

[5٨٩]٣-محمّد مسلم گفته است: حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: علم به ارث

ص :4٧٧

سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن عبد الحمید الطّائیّ، عن محمّد بن مسلم قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: إنّ العلم یتوارث و لا یموت عالم إلاّ و ترک من یعلم مثل علمه أو ما شاء اللّه.

[5٩٠]4-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن موسی بن بکر، عن الفضیل بن یسار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ فی علیّ سنّه ألف نبیّ من الأنبیاء و إنّ العلم الّذی نزل مع آدم علیه السّلام لم یرفع و ما مات عالم فذهب علمه و العلم یتوارث.

[5٩١]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن فضاله بن أیّوب، عن عمر بن أبان قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ العلم الّذی نزل مع آدم علیه السّلام لم یرفع و ما مات عالم فذهب علمه.

[5٩٢]6-محمّد، عن أحمد، عن علیّ بن النّعمان رفعه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: یمصّون الثّماد و یدعون النّهر العظیم، قیل له: و ما النّهر العظیم؟ قال: رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و العلم الّذی أعطاه اللّه، إنّ اللّه عزّ و جلّ جمع لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سنن النّبیّین من آدم و هلمّ جرّا إلی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قیل له: و ما تلک السّنن؟ قال: علم النّبیّین بأسره و إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم صیّر ذلک کلّه عند أمیر المؤمنین علیه السّلام، فقال له رجل یا ابن رسول اللّه! فأمیر المؤمنین أعلم أم بعض النّبیّین فقال أبو جعفر علیه السّلام: اسمعوا ما یقول؟ ! إنّ اللّه یفتح مسامع من یشاء، إنّی حدّثته: أنّ اللّه جمع لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علم النّبیّین و أنّه جمع ذلک کلّه عند أمیر المؤمنین علیه السّلام و هو یسألنی أ هو أعلم أم بعض النّبیّین.

[5٩٣]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن البرقیّ، عن النّضر بن

ص :4٧٨

می رسد و عالمی نمی میرد جز این که کسی را به جای خود می گذارد که مانند علم او یا آنچه را خدا خواست، دارد.

[5٩٠]4-فضیل یسار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: همانا در علی علیه السّلام سنّت هزار پیامبر است و علمی که با آدم علیه السّلام فرود آمد، بالا نرفت. و با مرگ عالم علم از میان نرفت. که علم به ارث می رسد.

[5٩١]5-عمر بن ابان گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرمود: علمی که با آدم علیه السّلام فرود آمد، بالا نرفت و با مرگ عالم علمش از میان نرفت.

[5٩٢]6-علی نعمان حدیثی که سندش را به حضرت باقر علیه السّلام رسانده، روایت کرده که آن حضرت فرمود: مردم نمی را می مکند و نهر عظیم را رها می کنند. پرسیدند: نهر عظیم چیست؟ فرمودند: رسول خدا-درود خداوند بر او و بر خاندانش-و علمی که خداوند به او داده بود خداوند عزّتمند برای محمّد صلّی اللّه علیه و آله سنّت های پیامبران از آدم تا محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را جمع کرده است. پرسیدند: و آن سنّت ها کدام است؟ فرمود: تمام علم پیامبران و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-همۀ آن را به امیر مؤمنان علیه السّلام منتقل کرد. مردی پرسید: ای پسر رسول خدا! امیر مؤمنان داناتر است یا برخی پیامبران؟ حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: بشنوید چه می گوید! خداوند گوش کسانی را که بخواهد باز می کند. همانا من به او گفتم خداوند علم پیامبران را برای محمّد -درود خدا بر او و بر خاندانش-جمع کرد و او همۀ آن را نزد امیر مؤمنان علیه السّلام جمع کرد و او از من می پرسد که آیا او داناتر است یا برخی پیامبران.

[5٩٣]٧-محمّد مسلم گفته است: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: علم به ارث می رسد.

ص :4٧٩

سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن عبد الحمید الطّائیّ، عن محمّد بن مسلم قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: إنّ العلم یتوارث فلا یموت عالم إلاّ ترک من یعلم مثل علمه أو ما شاء اللّه.

[5٩4]٨-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن الحارث بن المغیره قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ العلم الّذی نزل مع آدم علیه السّلام لم یرفع و ما مات عالم إلاّ و قد ورّث علمه إنّ الأرض لا تبقی بغیر عالم.

باب أنّ الأئمّه ورثوا علم النّبیّ و جمیع الأنبیاء و الأوصیاء الّذین من قبلهم [5٩5]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد العزیز بن المهتدی، عن عبد اللّه بن جندب أنّه کتب إلیه الرّضا علیه السّلام:

أمّا بعد فإنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کان أمین اللّه فی خلقه فلمّا قبض صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کنّا أهل البیت ورثته، فنحن أمناء اللّه فی أرضه، عندنا علم البلایا و المنایا و أنساب العرب و مولد الإسلام و إنّا لنعرف الرّجل إذا رأیناه بحقیقه الإیمان و حقیقه النّفاق و إنّ شیعتنا لمکتوبون بأسمائهم و أسماء آبائهم، أخذ اللّه علینا و علیهم المیثاق، یردون موردنا و یدخلون مدخلنا، لیس علی ملّه الإسلام غیرنا و غیرهم نحن النّجباء النّجاه و نحن أفراط الأنبیاء و نحن أبناء الأوصیاء و نحن المخصوصون فی کتاب اللّه عزّ و جلّ و نحن أولی النّاس بکتاب اللّه و نحن أولی النّاس برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و نحن الّذین شرع اللّه لنا دینه فقال فی کتابه:

شَرَعَ لَکُمْ (یا آل محمّد) مِنَ اَلدِّینِ مٰا وَصّٰی بِهِ نُوحاً (قد وصّانا بما وصّی به

ص :4٨٠

پس عالمی نمی میرد، جز این که کسی را به جا می گذارد که مانند علم او یا آنچه را خداوند خواست، می داند.

[5٩4]٨-حارث مغیره گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

علمی که با آدم علیه السّلام فرود آمد، بالا نرفت. و عالمی نمرد جز این که علمش را به ارث گذاشت. که زمین بی عالم نمی ماند.

ائمّه علیهم السّلام علم پیامبر گرامی و تمام پیامبران و اوصیایی که پیش از ایشان بوده اند را به ارث برده اند

[5٩5]١-عبد اللّه جندب گفته است: حضرت رضا علیه السّلام به او نوشت: امّا بعد همانا محمّد-درود خداوند بر او و بر خاندانش-امین خداوند در آفریدگانش بود. و آن گاه که درگذشت ما اهل بیت وارثانش بودیم. پس ما امینان خداوند در زمینیم. که عالم بلایا و مرگ ها و نسب های عرب و جایگاه اسلام [در میان انسان ها] نزد ما است. و ما هر مردی را ببینیم، حقیقت ایمان و حقیقت نفاق را در او می دانیم. و شیعیان ما با نام هاشان و نام پدرانشان ثبت شده اند. خداوند از ما و از آنان پیمان گرفته است که در طریق ما رفته، از روش ما پیروی کنند. جز ما و ایشان کسی بر آیین اسلام نیست. ماییم والاتباران رهایی بخش. ماییم سبقت گیرندگان از پیامبران.

ماییم فرزندان اوصیا. ماییم ویژگان در کتاب خدای شکوهمند. ماییم سزاوارترین مردم به کتاب خداوند و به رسول خدا-درود خداوند بر او و بر خاندانش-و ماییم کسانی که خداوند دینش را در کتابش برای آنان قرار داد: (آیینی را برای شما (ای خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-) مقرّر داشت که نوح را بدان سفارش کرد.

ص :4٨١

نُوحاً) وَ اَلَّذِی أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ (یا محمّد) وَ مٰا وَصَّیْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ (فقد علّمنا و بلّغنا علم ما علمنا و استودعنا علمهم؛ نحن ورثه أولی العزم من الرّسل) أَنْ أَقِیمُوا اَلدِّینَ (یا آل محمّد) وَ لاٰ تَتَفَرَّقُوا فِیهِ (و کونوا علی جماعه) کَبُرَ عَلَی اَلْمُشْرِکِینَ (من أشرک بولایه علیّ) مٰا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ (من ولایه علیّ) (إنّ) اَللّٰهُ (یا محمّد) یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ من یجیبک إلی ولایه علیّ علیه السّلام.

[5٩6]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إنّ أوّل وصیّ کان علی وجه الأرض هبه اللّه بن آدم و ما من نبیّ مضی إلاّ و له وصیّ و کان جمیع الأنبیاء مائه ألف نبیّ و عشرین ألف نبیّ منهم خمسه أولو العزم: نوح و إبراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إنّ علیّ بن أبی طالب کان هبه اللّه لمحمّد و ورث علم الأوصیاء و علم من کان قبله، أما إنّ محمّدا ورث علم من کان قبله من الأنبیاء و المرسلین، علی قائمه العرش مکتوب: حمزه أسد اللّه و أسد رسوله و سیّد الشّهداء و فی ذؤابه العرش علیّ أمیر المؤمنین علیه السّلام، فهذه حجّتنا علی من أنکر حقّنا و جحد میراثنا و ما منعنا من الکلام و أمامنا الیقین فأیّ حجّه تکون أبلغ من هذا.

[5٩٧]٣-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن عبد اللّه بن محمّد، عن عبد اللّه بن القاسم، عن زرعه بن محمّد، عن المفضّل بن عمر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ سلیمان ورث داود و إنّ محمّدا ورث سلیمان و إنّا ورثنا محمّدا و إنّ عندنا علم التّوراه و الإنجیل و الزّبور و تبیان ما فی الألواح قال: قلت: إنّ هذا لهو العلم؟ قال: لیس هذا هو العلم، إنّ العلم الّذی یحدث یوما بعد یوم و ساعه بعد ساعه.

ص :4٨٢

(ما را به سفارشی که به نوح کرده بود، سفارش کرد.) و آنچه را به تو (ای محمّد) وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم (پس به ما آموخت و دانش آن چه را آموخت به ما رساند و علم آنان را به ما سپرد؛ ماییم وارثان فرستادگان اولو العزم) این است که ای خاندان محمّد دین را برپا دارید و در آن تفرقه نکنید. (و یگانه باشید.) بر مشرکان گران است (آن که به ولایت علی علیه السّلام شرک ورزید) آنچه بدان دعوت می کنید (که ولایت علی است.) ای محمّد (همانا) خداوند کسی را که به سوی او بازگردد هدایت می کند.) [شورا (4٢) :١٣]کسی که ولایت علی علیه السّلام را از تو بپذیرد.

[5٩6]٢-عبد الرحمان کثیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: نخستین وصیّ بر روی زمین هبه اللّه آدم (شبیث) بود و پیامبری درنگذشت جز اینکه وصی ای داشت و تمام پیامبران ١٢4٠٠٠ تن بودند و از ایشان پنج تن اولو العزم بودند: نوح، ابراهیم، موسی، و محمّد-درود بر آنان-و همانا علی بن ابی طالب موهبت و بخششی است که خداوند به محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]عنایت کرده است. و او علم اوصیا و علم آن که پیش از او بود را به ارث برد. هان! به راستی محمّد [درود خداوند بر او و بر خاندانش]علم پیامبران و فرستادگان پیش از خود را به ارث برد. بر ستون عرش نوشته است: حمزه، شیر خدا و رسول او و سرور شهیدان است. و بر پیشانی عرش است که: علی علیه السّلام امیر مؤمنان است. و این حجّت ما است بر کسی که حقّ ما را انکار کرده، میراثمان را نفی کرد. و چه چیزی ما را از سخن گفتن بازمی دارد در حالی که یقینی پیش روی ما است و چه حجّتی رساتر از این.

[5٩٧]٣-مفضّل عمر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: سلیمان وارث داود بود و محمّد-درود خداوند بر او و بر خاندانش-وارث سلیمان. و ما وارثان محمّدیم. علم تورات و انجیل و زبور و بیان آنچه در الواح (موسی) بود، نزد ما است. راوی گوید؛ من گفتم: آن علم [کامل]همین است؟ فرمود: آن علم، این نیست. آن، علمی است که روزبه روز و ساعت به ساعت پدید می آید.

ص :4٨٣

[5٩٨]4-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن شعیب الحدّاد، عن ضریس الکناسیّ قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام و عنده أبو بصیر فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ داود ورث علم الأنبیاء و إنّ سلیمان ورث داود و إنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ورث سلیمان و إنّا ورثنا محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إنّ عندنا صحف إبراهیم و ألواح موسی فقال أبو بصیر:

إنّ هذا لهو العلم فقال: یا أبا محمّد! لیس هذا هو العلم، إنّما العلم ما یحدث باللّیل و النّهار یوما بیوم و ساعه بساعه.

[5٩٩]5-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن محمّد بن إسماعیل، عن علیّ بن النّعمان، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی: یا أبا محمّد! إنّ اللّه عزّ و جلّ لم یعط الأنبیاء شیئا إلاّ و قد أعطاه محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، قال: و قد أعطی محمّدا جمیع ما أعطی الأنبیاء و عندنا الصّحف الّتی قال اللّه عزّ و جلّ: صُحُفِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسیٰ قلت: جعلت فداک هی الألواح؟ قال: نعم.

[6٠٠]6-محمّد، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّه سأله عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لَقَدْ کَتَبْنٰا فِی اَلزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ اَلذِّکْرِ ما الزّبور و ما الذّکر؟ قال: الذّکر عند اللّه و الزّبور الّذی أنزل علی داود و کلّ کتاب نزل فهو عند أهل العلم و نحن هم.

[6٠١]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن أبی زاهر أو غیره، عن محمّد بن حمّاد، عن أخیه أحمد بن حمّاد، عن إبراهیم، عن أبیه، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

قلت له: جعلت فداک أخبرنی عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ورث النّبیّین کلّهم؟ قال: نعم،

ص :4٨4

[5٩٨]4-ضریس کرناسی گفت: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم و ابو بصیر هم بود. پس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: داود وارث علم انبیا بود و سلیمان وارث داود و محمّد [درود خداوند بر او و بر خاندانش]وارث سلیمان. و ما وارثان محمّدیم. و صحف ابراهیم و الواح موسی علیهما السّلام نزد ما است. آن گاه ابو بصیر گفت:

آن علم کامل همین است. حضرت فرمود: ای پدر محمّد! آن علم این نیست. علم آن است که شبانه روز، روزبه روز و ساعت به ساعت پدید می شود.

[5٩٩]5-ابو بصیر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود، ای ابو محمّد خداوند عزّتمند، چیزی به پیامبران نداد جز این که به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-داد. و تمام داده های به پیامبران را به محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]داد. و آن صحفی که خداوند شکوهمند فرمود: صُحُفِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسیٰ [اعلی (٨٧) :١٩]نزد ما است. من گفتم: جانم به فدایت! این همان الواح است؟ فرمود: بله.

[6٠٠]6-از عبد اللّه سنان است که از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیۀ خداوند گرامی پرسید: (در زبور پس از ذکر (تورات) نوشتیم که زمین را بندگان صالح من به ارث می برند.) [انبیا (٢١) :١٠5]که زبور و ذکر چیست؟ و حضرت فرمودند: ذکر نزد خداوند است. و زبور آن است که بر داود [علیه السّلام]نازل شده است. و هر کتابی که نازل شده نزد اهل علم است و آنان ماییم.

[6٠١]٧-ابو ابراهیم گفته است: به ابو الحسن اوّل (حضرت کاظم) علیه السّلام عرض کردم جانم به فدایت به من بفرمایید آیا پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-وارث همۀ پیامبران است؟ فرمود: بله. گفتم: از روزگار آدم تا خودش؟

ص :4٨5

قلت: من لدن آدم حتّی انتهی إلی نفسه؟ قال: ما بعث اللّه نبیّا إلاّ و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أعلم منه، قال: قلت: إنّ عیسی ابن مریم کان یحیی الموتی بإذن اللّه قال:

صدقت و سلیمان بن داود کان یفهم منطق الطّیر و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یقدر علی هذه المنازل، قال: فقال: إنّ سلیمان بن داود قال للهدهد حین فقده و شکّ فی أمره فقال: «مٰا لِیَ لاٰ أَرَی اَلْهُدْهُدَ أَمْ کٰانَ مِنَ اَلْغٰائِبِینَ» حین فقده فغضب علیه فقال: لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذٰاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ و إنّما غضب لأنّه کان یدلّه علی الماء فهذا و هو طائر قد أعطی ما لم یعط سلیمان و قد کانت الرّیح و النّمل و الإنس و الجنّ و الشّیاطین [و]المرده له طائعین و لم یکن یعرف الماء تحت الهواء و کان الطّیر یعرفه و إنّ اللّه یقول فی کتابه: وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ اَلْجِبٰالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ اَلْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ اَلْمَوْتیٰ و قد ورثنا نحن هذا القرآن الّذی فیه ما تسیّر به الجبال و تقطّع به البلدان و تحیا به الموتی و نحن نعرف الماء تحت الهواء و إنّ فی کتاب اللّه لآیات ما یراد بها أمر إلاّ أن یأذن اللّه به مع ما قد یأذن اللّه ممّا کتبه الماضون جعله اللّه لنا فی أمّ الکتاب، إنّ اللّه یقول: وَ مٰا مِنْ غٰائِبَهٍ فِی اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ ثمّ قال: ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْکِتٰابَ اَلَّذِینَ اِصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فنحن الّذین اصطفانا اللّه عزّ و جلّ و أورثنا هذا الّذی فیه تبیان کلّ شیء.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام عندهم جمیع الکتب الّتی نزلت من عند اللّه عزّ و جلّ و أنّهم یعرفونها علی اختلاف ألسنتها [6٠٢]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن الحسن بن إبراهیم، عن یونس، عن هشام بن الحکم فی حدیث بریه أنّه لمّا جاء معه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام فلقی أبا

ص :4٨6

فرمود: خداوند پیامبری برنینگیخت جز این که محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]عالم تر از او بود. راوی گوید، گفتم: همانا عیسای مریم به اذن خداوند مردگان را زنده می کرد. حضرت فرمود: راست گفتی و سلیمان داود زبان پرندگان را می فهمید و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به این شیوه ها توانا بود. راوی گوید، آن گاه حضرت فرمود: سلیمان داود هنگامی که هدهد را نیافت و درباره اش تردید کرد، گفت: (چرا هدهد را نمی بینیم؟ آیا غایب است؟) [نمل (٢٧) :٢٠]وقتی او را نیافت بر او خشمگین شد و فرمود: (قطعا او را کیفر شدیدی خواهم کرد یا او را ذبح می کنم مگر دلیل روشنی برایم بیاورد.) [نمل (٢٧) :٢١]او خشمگین شد؛ زیرا هدهد او را به آب راهنمایی می کرد. بنابراین به آن پرنده چیزی داده شده بود که به سلیمان داده نشده بود. در حالی که باد و مورچه و آدمیان و جنّیان و شیاطین [و]سرکشان فرمانبرش بودند، به آب در سینۀ زمین علم نداشت و پرنده آن را می دانست. و همانا خداوند در کتابش می فرماید: (و اگر قرآنی بود که کوه ها را به حرکت درآورد یا زمین را شکاف دهد یا مردگان را به سخن درآورد.) [رعد (١٣) :٣١]و ما این قرآن را که با آن کوه ها به حرکت درمی آید و سرزمین ها قطعه قطعه می شود و با مردگان سخن گفته می شود، به ارث بردیم. و ما به آب در سینۀ زمین عالم هستیم. همانا در کتاب خداوند، آیاتی است که با آن چیزی خواسته نمی شود جز این که خداوند به آن اجازه می دهد. علاوه بر آنچه خداوند از چیزی که پیشینیان نوشته اند اجازه داده است که خداوند آن را در قرآن برای ما نهاده است. خداوند می فرماید: (و هیچ پنهانی در آسمانها و زمین نیست جز این که در کتاب روشنگری است.) [نمل (٢٧) :٧5] سپس فرمود: (کتاب را به کسانی میراث دادیم که از بندگان برگزیدۀ ما بودند.) [فاطر (٣5) :٣٢]و ماییم کسانی که خداوند شکوهمند آنان را برگزیده و این را که در آن بیان هرچیزی در آن است، میراث داده.

تمام کتبی که از نزد خداوند گرامی نازل شده نزد ائمّه علیهم السّلام است و ایشان آن ها را به هر زبانی که باشد می دانند

[6٠٢]١-از هشام حکم در حدیث بریه است که وقتی با او نزد حضرت صادق علیه السّلام می آمد به ابو الحسن، موسای جعفر-درود بر آنان-برخوردند.

ص :4٨٧

الحسن موسی بن جعفر علیه السّلام فحکی له هشام الحکایه فلمّا فرغ قال أبو الحسن علیه السّلام:

لبریه یا بریه! کیف علمک بکتابک؟ قال: أنا به عالم، ثمّ قال: کیف ثقتک بتأویله؟ قال: ما أوثقنی بعلمی فیه، قال: فابتدأ أبو الحسن علیه السّلام یقرأ الإنجیل؟ فقال بریه: إیّاک کنت أطلب منذ خمسین سنه أو مثلک، قال: فآمن بریه و حسن إیمانه و آمنت المرأه الّتی کانت معه، فدخل هشام و بریه و المرأه علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فحکی له هشام الکلام الّذی جری بین أبی الحسن موسی علیه السّلام و بین بریه فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ذُرِّیَّهً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ، فقال بریه:

أنّی لکم التّوراه و الإنجیل و کتب الأنبیاء؟ قال: هی عندنا وراثه من عندهم نقرؤها کما قرءوها و نقولها کما قالوا، إنّ اللّه لا یجعل حجّه فی أرضه یسأل عن شیء فیقول لا أدری.

[6٠٣]٢-علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن بکر بن صالح، عن محمّد بن سنان، عن مفضّل بن عمر قال:

أتینا باب أبی عبد اللّه و نحن نرید الإذن علیه فسمعناه یتکلّم بکلام لیس بالعربیّه فتوهّمنا أنّه بالسّریانیّه ثمّ بکی فبکینا لبکائه ثمّ خرج إلینا الغلام فأذن لنا فدخلنا علیه فقلت: أصلحک اللّه أتیناک نرید الإذن علیک فسمعناک تتکلّم بکلام لیس بالعربیّه فتوهّمنا أنّه بالسّریانیّه ثمّ بکیت فبکینا لبکاءک، فقال: نعم ذکرت إلیاس النّبیّ و کان من عبّاد أنبیاء بنی إسرائیل فقلت کما کان یقول فی سجوده، ثمّ اندفع فیه بالسّریانیّه فلا و اللّه ما رأینا قسّا و لا جاثلیقا أفصح لهجه منه به ثمّ فسّره لنا بالعربیّه فقال: کان یقول فی سجوده: أ تراک معذّبی و قد أظمأت لک هواجری، أ تراک معذّبی و قد عفّرت لک فی التّراب وجهی، أ تراک معذّبی و قد اجتنبت لک المعاصی أ تراک معذّبی و قد أسهرت لک لیلی، قال:

ص :4٨٨

هشام، حکایت را به ایشان گفت. وقتی به پایان رسید. ابو الحسن علیه السّلام به بریه فرمود: ای بریه! دانش تو به کتابت چگونه است؟ عرض کرد: من به آن عالمم.

حضرت فرمود: اعتمادت به تأویلش چگونه است؟ گفت: به دانشم در آن اعتمادی خوب دارم. [هشام]گوید: پس ابو الحسن علیه السّلام شروع به خواندن انجیل کرد. آن گاه بریه گفت: پنجاه سال است تو یا همچون تویی را می جستم. [هشام] گوید: پس بریه ایمان آورد-و نیکو ایمانی آورد-و زنی که با او بود، ایمان آورد.

سپس هشام و بریه و آن زن به خدمت حضرت صادق علیه السّلام رسیدند و هشام سخنانی را که میان ابو الحسن موسی علیه السّلام و بریه رفته بود، بازگفت. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: (دودمانی است که برخی از برخی دیگرند و خداوند شنوا و دانا است.) [آل عمران (٣) :٣4]آن گاه بریه گفت: تورات و انجیل و کتب پیامبران از کجا به شما رسیده است؟ حضرت فرمود: از آنان به ارث به ما رسیده است. چنان می خوانیم که آنان خواندند و چنان بیانش می کنیم که آنان بیان کردند. خداوند حجّتی بر زمین قرار نمی دهد که وقتی از او چیزی بپرسند، بگوید «نمی دانم» .

[6٠٣]٢-مفضّل عمر گفت: ما به در منزل حضرت صادق علیه السّلام رفته، خواستیم اجازۀ ورود بگیریم که شنیدیم حضرت به کلماتی غیر عربی سخن می گوید.

گمان کردیم که زبان سریانی است. سپس گریست و ما به گریۀ ایشان گریستیم.

آنگاه غلامشان بیرون آمده و به ما اجازه داد پس به خدمتش رسیدیم و من گفتم:

أصلحک اللّه به نزد شما آمدیم می خواستیم اجازه بگیریم که شنیدیم به کلماتی غیر از عربی سخن می گوئید و گمان کردیم که زبان سریانی است سپس گریه کردید و ما به گریۀ شما گریستیم. حضرت فرمود: بله، به یاد الیاس پیامبر افتادم -او از پیامبران عابد بنی اسرائیل بود-و آنچه را او در سجده اش می گفت، گفتم. سپس به زبان سریانی شروع به خواندن آن کرد. به خدا سوگند هیچ کشیش و جاثلیقی در آن زبان فصیح تر از او نبود. سپس آن را برای ما به عربی تفسیر کرد و فرمود: او در سجده هایش می گفت: آیا باور کنم که تو مرا عذاب می کنی در حالی که من در گرمای سخت برای تو تشنه ماندم؟ آیا باور کنم که تو مرا عذاب می کنی در حالی که من برای تو صورتم را به خاک مالیدم؟ آیا باور کنم که تو مرا عذاب می کنی در حالی که برای تو از گناهان دوری کردم؟ آیا باور کنم که تو مرا عذاب می کنی در حالی که من برای تو شبم را بیدار ماندم؟

ص :4٨٩

فأوحی اللّه إلیه أن ارفع رأسک فإنّی غیر معذّبک قال: فقال: إن قلت: لا أعذّبک ثمّ عذّبتنی ما ذا؟ أ لست عبدک و أنت ربّی [قال]: فأوحی اللّه إلیه أن ارفع رأسک فإنّی غیر معذّبک، إنّی إذا وعدت وعدا وفیت به.

باب أنّه لم یجمع القرآن کلّه إلاّ الأئمّه علیهم السّلام و أنّهم یعلمون علمه کلّه [6٠4]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن عمرو بن أبی المقدام، عن جابر قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: ما ادّعی أحد من النّاس أنّه جمع القرآن کلّه کما أنزل إلاّ کذّاب و ما جمعه و حفظه کما نزّله اللّه تعالی إلاّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و الأئمّه من بعده علیه السّلام

[6٠5]٢-محمّد بن الحسین، عن محمّد بن الحسن، عن محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن المنخّل، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام أنّه قال:

ما یستطیع أحد أن یدّعی أنّ عنده جمیع القرآن کلّه ظاهره و باطنه غیر الأوصیاء.

[6٠6]٣-علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن القاسم بن الرّبیع، عن عبید بن عبد اللّه بن أبی هاشم الصّیرفیّ، عن عمرو بن مصعب، عن سلمه بن محرز قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ من علم ما أوتینا تفسیر القرآن و أحکامه و علم تغییر الزّمان و حدثانه، إذا أراد اللّه بقوم خیرا أسمعهم و لو أسمع من لم یسمع لولّی معرضا کأن لم یسمع ثمّ أمسک هنیئه، ثمّ قال: و لو وجدنا أوعیه أو مستراحا لقلنا و اللّه المستعان.

ص :4٩٠

حضرت فرمود: آن گاه خداوند به او وحی فرستاد که سرت را بلند کن، من تو را عذاب نمی کنم. و او عرض کرد: اگر گفتی عذابت نمی کنم، سپس عذابم کردی چه؟ آیا من بندۀ تو نیستم و تو پروردگار من؟ حضرت فرمود: آن گاه خداوند به او وحی کرد که سرت را بلند کن، من تو را عذاب نمی کنم. من وقتی وعده ای بدهم به آن وفا می کنم.

همانا تمام قرآن را جز ائمّه علیهم السّلام جمع نکرده اند و ایشان تمام دانش آن را دارایند

[6٠4]١-جابر گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرمود: کسی از مردم ادّعا نکرد که تمام قرآن را چنانچه نازل شده، جمع کرده است جز این که دروغزن باشد. و آن را چنان که خداوند والا فروفرستاد جمع و حفظ نکرد جز علی ابو طالب علیه السّلام و امامان پس از او علیهم السّلام.

[6٠5]٢-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: کسی نمی تواند ادّعا کند که تمام قرآن، همۀ ظاهر و باطنش نزد او است مگر اوصیا.

[6٠6]٣-سلمۀ محرز گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرمود: از علومی که به ما داده شده تفسیر قرآن و احکام آن و تغییر زمان و حوادث آن است. خداوند وقتی نیکی گروهی را بخواهد، شنواشان می کند. و اگر کسی را که نمی شنود، شنوا کند، روگردان پشت می کند گویا که نشنیده است. سپس اندکی سکوت کرده فرمودند: و اگر ما دل های آسوده ای می یافتیم، از آن ها بیان می کردیم. و خداوند یاری رسان است.

ص :4٩١

[6٠٧]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن عیسی، عن أبی عبد اللّه المؤمن، عن عبد الأعلی مولی آل سام قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: و اللّه إنّی لأعلم کتاب اللّه من أوّله إلی آخره کأنّه فی کفّی فیه خبر السّماء و خبر الأرض و خبر ما کان و خبر ما هو کائن، قال اللّه عزّ و جلّ: فیه تبیان کلّ شیء.

[6٠٨]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن أبی زاهر، عن الخشّاب، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قٰالَ اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ قال: ففرّج أبو عبد اللّه ع بین أصابعه فوضعها فی صدره، ثمّ قال: و عندنا و اللّه علم الکتاب کلّه.

[6٠٩]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عمّن ذکره جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن برید بن معاویه قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتٰابِ قال: إیّانا عنی و علیّ أوّلنا و أفضلنا و خیرنا بعد النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.

باب ما أعطی الأئمّه علیهم السّلام من اسم اللّه الأعظم [6١٠]١-محمّد بن یحیی و غیره، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن محمّد بن الفضیل قال: أخبرنی شریس الوابشیّ، عن جابر، عن أبی جعفر قال:

إنّ اسم اللّه الأعظم علی ثلاثه و سبعین حرفا و إنّما کان عند آصف منها حرف واحد فتکلّم به فخسف بالأرض ما بینه و بین سریر بلقیس حتّی تناول

ص :4٩٢

[6٠٧]4-عبد الاعلی غلام خاندان سام گفته است: از حضرت صادق شنیدم که می فرمود: به خدا سوگند من به کتاب خدا از اوّل تا آخرش عالمم. گویا که خبرهای آسمان و زمین و خبر آنچه بود و خواهد شد در کف دست من است. که خداوند عزّتمند فرمود: بیان هرچیزی در آن است. وَ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ تِبْیٰاناً لِکُلِّ شَیْءٍ [نحل (١6) :٨٩]

[6٠٨]5-عبد الرحمان کثیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که ایشان این آیه را خواند: (کسی که دانشی از کتاب داشت گفت: پیش از آن که چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد.) [نمل (٢٧) :4٠]راوی گوید: آن گاه میان انگشتانش را باز کرده، بر سینه گذاشت و فرمود: به خدا سوگند همۀ دانش کتاب در نزد ما است.

[6٠٩]6-برید معاویه گفته است: برای حضرت باقر علیه السّلام این آیه را خواندم:

(بگو کافی است که خداوند و کسی که علم و کتاب نزد او است میان من و شما گواه باشند.) [رعد (١٣) :4٣]فرمودند: مقصود ماییم. و علی علیه السّلام نخستین و افضل و برترین ما پس از پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-است.

آنچه از اسم اعظم خداوند به ائمّه علیهم السّلام داده شده است

[6١٠]١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است، و یک حرف از آن نزد آصف بود که آن را به زبان آورد و زمین میان او و تخت بلقیس ناپدید شد تا تخت به او رسید.

ص :4٩٣

السّریر بیده ثمّ عادت الأرض کما کانت أسرع من طرفه عین و نحن عندنا من الاسم الأعظم اثنان و سبعون حرفا و حرف واحد عند اللّه تعالی استأثر به فی علم الغیب عنده و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم.

[6١١]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید و محمّد بن خالد، عن زکریّا بن عمران القمّیّ، عن هارون بن الجهم، عن رجل من أصحاب أبی عبد اللّه علیه السّلام لم أحفظ اسمه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ عیسی ابن مریم علیه السّلام أعطی حرفین کان یعمل بهما و أعطی موسی أربعه أحرف و أعطی إبراهیم ثمانیه أحرف و أعطی نوح خمسه عشر حرفا و أعطی آدم خمسه و عشرین حرفا و إنّ اللّه تعالی جمع ذلک کلّه لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إنّ اسم اللّه الأعظم ثلاثه و سبعون حرفا، أعطی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اثنین و سبعین حرفا و حجب عنه حرف واحد.

[6١٢]٣-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه، عن علیّ بن محمّد النّوفلیّ، عن أبی الحسن صاحب العسکر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: اسم اللّه الأعظم ثلاثه و سبعون حرفا، کان عند آصف حرف فتکلّم به فانخرقت له الأرض فیما بینه و بین سبإ فتناول عرش بلقیس حتّی صیّره إلی سلیمان، ثمّ انبسطت الأرض فی أقلّ من طرفه عین و عندنا منه اثنان و سبعون حرفا و حرف عند اللّه، مستأثر به فی علم الغیب.

باب ما عند الأئمّه من آیات الأنبیاء علیهم السّلام [6١٣]١-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن عبد اللّه بن محمّد،

ص :4٩4

سپس زمین چنان که بود، شد. سریع تر از چشم برهم زدنی. و از اسم اعظم هفتاد و دو حرف آن نزد ما است. و یک حرف دیگر نزد خدای والا است که در علم غیب مخصوص به او است. و هیچ حرکتی و توانایی جز با خدای والای بزرگ نیست.

[6١١]٢-هارون جهم گفته است: مردی از اصحاب حضرت صادق علیه السّلام، که نامش در خاطرم نمانده گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

به عیسای مریم دو حرف داده شد که با آن ها عمل می کرد. و به موسی چهار حرف و به ابراهیم هشت حرف و به نوح پانزده حرف و به آدم بیست و پنج حرف داد. و خداوند والا همۀ آن ها را برای محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-جمع کرد. و اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است که هفتاد و دو حرف آن به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-داده شد و یک حرف از او نهان ماند.

[6١٢]٣-علی بن محمّد نوفلی گفت: از ابو الحسن عسکری علیه السّلام شنیدم که می فرماید: اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است. یک حرف از آن نزد آصف بود که آن را به زبان آورد و زمین میان او و سبا در نور دیده شد تا به تخت بلقیس دست یافت و به نزد سلیمان آورد سپس در کمتر از چشم به هم زدنی زمین گسترده شد. و نزد ما از آن، هفتاد و دو حرف است و یک حرف دیگر نزد خداوند است. که در علم غیب به او مخصوص است.

آنچه از نشانه های پیامبران علیهم السّلام نزد ائمّه علیهم السّلام است

[6١٣]١-محمّد فیض از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: عصای موسی

ص :4٩5

عن منیع بن الحجّاج البصریّ، عن مجاشع، عن معلّی، عن محمّد بن الفیض، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کانت عصا موسی لآدم علیه السّلام فصارت إلی شعیب ثمّ صارت إلی موسی بن عمران و إنّها لعندنا و إنّ عهدی بها آنفا و هی خضراء کهیئتها حین انتزعت من شجرتها و إنّها لتنطق إذا استنطقت، أعدّت لقائمنا علیه السّلام یصنع بها ما کان یصنع موسی و إنّها لتروع و تلقف ما یأفکون و تصنع ما تؤمر به، إنّها حیث أقبلت تلقف ما یأفکون، یفتح لها شعبتان، إحداهما فی الأرض و الأخری فی السّقف و بینهما أربعون ذراعا تلقف ما یأفکون بلسانها.

[6١4]٢-أحمد بن إدریس، عن عمران بن موسی، عن موسی بن جعفر البغدادیّ، عن علیّ بن أسباط، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: ألواح موسی علیه السّلام عندنا و عصا موسی عندنا و نحن ورثه النّبیّین.

[6١5]٣-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن موسی بن سعدان، عن عبد اللّه بن القاسم، عن أبی سعید الخراسانیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام إنّ القائم إذا قام بمکّه و أراد أن یتوجّه إلی الکوفه نادی منادیه: ألا لا یحمل أحد منکم طعاما و لا شرابا و یحمل حجر موسی بن عمران و هو وقر بعیر، فلا ینزل منزلا إلاّ انبعث عین منه، فمن کان جائعا شبع و من کان ظامئا روی، فهو زادهم حتّی ینزلوا النّجف من ظهر الکوفه.

[6١6]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن موسی بن سعدان، عن أبی الحسن الأسدیّ، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

خرج أمیر المؤمنین علیه السّلام ذات لیله بعد عتمه و هو یقول همهمه همهمه و لیله

ص :4٩6

برای آدم علیه السّلام بود. آن گاه به شعیب رسید. سپس به موسای عمران منتقل شد. و آن اینک نزد ما است. و اندکی پیش از این با من بود. و آن سبز است. به همان صورت که از درختش جدا شده است. و به سخن درمی آید وقتی پرسش شود. برای قائم [علیه السّلام]ما آماده شده است تا با آن، آنچه موسی می کرد، بکند. آن می ترساند و آنچه را به نیرنگ درانداخته اند به سرعت برمی چینند و آنچه فرمان داده شود، می کند. چون به پیش رود تا آنچه را درانداخته اند، برچیند، برایش دو شاخه باز می شود یکی در زمین و دیگری در سقف [آسمان]و میانشان چهل ذراع [بیست متر]فاصله است که با زبانش آنچه را درانداخته اند، برمی چیند.

[6١4]٢-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

الواح موسی علیه السّلام نزد ما است و عصای موسی نزد ما است. و ما وارثان پیامبرانیم.

[6١5]٣-ابو سعید خراسانی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمود: قائم [علیه السّلام]وقتی در مکّه قیام کرد و خواست به سوی کوفه رود، منادی اش فریاد می کند: هان! کسی از شما با خود خوردنی و آشامیدنی برندارد.

و سنگ موسای عمران که به اندازۀ بار یک شتر است با ایشان است. در منزلی فرود نمی آیند جز این که از آن چشمه ای می جوشد. هرکه گرسنه بود، سیر می شود و هرکه تشنه بود سیراب. و آن توشۀ آنان است تا در نجف که در پشت کوفه است، فرود آیند.

[6١6]4-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امیر مؤمنان علیه السّلام شبی پیش از نیمه شب بیرون آمد. در حالی که می فرمود: همهمه و همهمه است و شبی مظلمه (تار) امامی بر شما قیام کرده که پیراهن آدم در برش و انگشتر

ص :4٩٧

مظلمه خرج علیکم الإمام علیه قمیص آدم و فی یده خاتم سلیمان و عصا موسی علیهما السّلام.

[6١٧]5-محمّد، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل، عن أبی إسماعیل السّرّاج، عن بشر بن جعفر، عن مفضّل بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: أ تدری ما کان قمیص یوسف علیه السّلام؟ قال: قلت: لا، قال: إنّ إبراهیم علیه السّلام لمّا أوقدت له النّار أتاه جبرئیل علیه السّلام بثوب من ثیاب الجنّه فألبسه إیّاه، فلم یضرّه معه حرّ و لا برد فلمّا حضر إبراهیم الموت جعله فی تمیمه و علّقه علی إسحاق و علّقه إسحاق علی یعقوب، فلمّا ولد یوسف علیه السّلام علّقه علیه فکان فی عضده حتّی کان من أمره ما کان، فلمّا أخرجه یوسف بمصر من التّمیمه وجد یعقوب ریحه و هو قوله: إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لاٰ أَنْ تُفَنِّدُونِ فهو ذلک القمیص الّذی أنزله اللّه من الجنّه، قلت: جعلت فداک فإلی من صار ذلک القمیص قال: إلی أهله، ثمّ قال: کلّ نبیّ ورث علما أو غیره فقد انتهی إلی آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.

باب ما عند الأئمّه من سلاح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و متاعه [6١٨]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن معاویه بن وهب، عن سعید السّمّان قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ دخل علیه رجلان من الزّیدیّه فقالا له: أ فیکم إمام مفترض الطّاعه؟ قال: فقال: لا قال: فقالا: له: قد أخبرنا عنک الثّقات أنّک تفتی و تقرّ و تقول به و نسمّیهم لک فلان و فلان و هم أصحاب ورع و تشمیر

ص :4٩٨

سلیمان و عصای موسی علیه السّلام در دست او است.

[6١٧]5-مفضّل عمر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: آیا می دانی پیراهن یوسف علیه السّلام چه بود؟ عرض کردم، نه. فرمود: وقتی برای ابراهیم علیه السّلام آتش افروختند، جبرئیل علیه السّلام لباسی از لباس های بهشت آورد و او را با آن پوشاند. که با آن نه گرما و نه سرما به او زیان نمی رساند. هنگامی که مرگ به سراغ ابراهیم علیه السّلام آمد آن را در حرزی نهاد و به اسحاق آویخت و اسحاق، آن را به یعقوب آویخت. و وقتی یوسف علیه السّلام متولّد شد یعقوب علیه السّلام آن را به او آویخت. و آن بر بازوی او بود تا کارش چنان شد که شد. آن گاه وقتی یوسف آن را در مصر از حرز بیرون آورد، یعقوب بوی آن را دریافت چنان که گفت: (من بوی یوسف را در می یابم اگر مرا به پیری و بی عقلی نسبت ندهید.) [یوسف (١٢) :٩4]و این همان پیراهن بود که خداوند از بهشت فرود آورده بود. گفتم: جانم فدایت! آن پیراهن به چه کسی رسید؟ فرمود: به اهلش. سپس فرمود: هر پیامبری که علم یا جز آن را به ارث گذاشت به خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-رسید.

آنچه از سلاح و وسایل رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- نزد ائمّه علیهم السّلام است

[6١٨]١-سعید سمّان گفته است: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که دو مرد از زیدیه وارد شدند و به حضرت گفتند: آیا امامی واجب الاطاعه در میان شما هست؟ راوی گوید حضرت فرمود: نه. آن دو گفتند: کسان مورد اطمینانی از توبه ما خبر داده اند که همانا تو به آن فتوا داده، به آن اقرار داشته و معتقدی. و نام آنان این ها است که برایت می گوییم: فلانی و فلانی. و آنان اصحاب ورع و کوشش اند

ص :4٩٩

و هم ممّن لا یکذب فغضب أبو عبد اللّه علیه السّلام فقال: ما أمرتهم بهذا، فلمّا رأیا الغضب فی وجهه خرجا، فقال لی: أ تعرف هذین؟ قلت: نعم هما من أهل سوقنا و هما من الزّیدیّه و هما یزعمان أنّ سیف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عند عبد اللّه بن الحسن، فقال: کذبا لعنهما اللّه و اللّه ما رآه عبد اللّه بن الحسن بعینیه و لا بواحده من عینیه و لا رآه أبوه، اللّهمّ إلاّ أن یکون رآه عند علیّ بن الحسین فإن کانا صادقین فما علامه فی مقبضه؟ و ما أثر فی موضع مضربه؟ و إنّ عندی لسیف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إنّ عندی لرایه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و درعه و لامته و مغفره، فإن کانا صادقین فما علامه فی درع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إنّ عندی لرایه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المغلبه و إنّ عندی ألواح موسی و عصاه و إنّ عندی لخاتم سلیمان بن داود و إنّ عندی الطّست الّذی کان موسی یقرّب به القربان و إنّ عندی الاسم الّذی کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إذا وضعه بین المسلمین و المشرکین لم یصل من المشرکین إلی المسلمین نشّابه و إنّ عندی لمثل الّذی جاءت به الملائکه و مثل السّلاح فینا کمثل التّابوت فی بنی إسرائیل، کانت بنو إسرائیل فی أیّ أهل بیت وجد التّابوت علی أبوابهم أوتوا النّبوّه و من صار إلیه السّلاح منّا أوتی الإمامه و لقد لبس أبی درع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فخطّت علی الأرض خطیطا و لبستها أنا فکانت و کانت و قائمنا من إذا لبسها ملأها إن شاء اللّه.

[6١٩]٢-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن حمّاد بن عثمان، عن عبد الأعلی بن أعین قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: عندی سلاح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لا أنازع فیه، ثمّ قال: إنّ السّلاح مدفوع عنه لو وضع عند شرّ خلق اللّه لکان خیرهم ثمّ قال: إنّ هذا الأمر یصیر إلی من یلوی له الحنک فإذا کانت من اللّه فیه المشیئه خرج

ص :5٠٠

و از کسانی اند که دروغ نمی گویند. حضرت صادق علیه السّلام خشمگین شد و فرمود:

آنان را به این کار فرمان نداده ام. آن دو وقتی خشم را در چهرۀ حضرت دیدند، بیرون رفتند. آن گاه حضرت به من فرمود: آیا این دو را می شناسی؟ گفتم: بله، آن دو اهل بازار ما و از زیدیّه اند و گمان می کنند که شمشیر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نزد عبد اللّه حسن است. حضرت فرمود: دروغ می گویند، خدا لعنتشان کند. به خدا سوگند عبد اللّه حسن آن را نه با دو چشم و نه با یک چشم ندیده است. پدر او هم آن را ندیده است. مگر این که آن را نزد علی بن حسین علیهما السّلام دیده باشد. اگر اینان راست می گویند نشانی از دسته اش بدهند. و اثری از تیغه اش. همانا شمشیر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و نزد من است علم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و زره و جوشن و کلاهخودشان نزد من است. اگر راست می گویند نشانی از زره رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- بدهند. همانا علم ظفرمند رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله با من است. الواح موسی و عصای او نزد من است. انگشتری سلیمان داود نزد من است. تشتی که موسی با آن تقدیم قربانی می کرد نزد من است. اسمی که وقتی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-آن را میان مسلمانان و مشرکان می نهاد، تیری از سوی مشرکان به مسلمانان نمی رسید، نزد من است. نظیر آن چه فرشتگان برای او آوردند، نزد من است. حکایت سلاح در نزد ما مانند حکایت تابوت در بنی اسراییل است. در بنی اسراییل چنان بود که تابوت بر در هر خاندانی یافت می شد، نبوّت به آنان داده شده بود. و از ما هرکه سلاح به او رسید امامت به او داده شد. پدرم زره رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را پوشید و دامنش بر زمین خط کشید. و من آن را پوشیدم و چنان بود و شد و قائم [علیه السّلام]ما کسی است که چون آن را پوشید به اندازۀ قامتش باشد. ان شاء اللّه.

[6١٩]٢-عبد الاعلای اعین گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

سلاح رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نزد من است که کسی دربارۀ آن با من نزاع نمی کند. سپس فرمود: سلاحی است آسیب ناپذیر که اگر نزد بدترین خلق خدا نهاده شود بهترین آنان می شود. سپس فرمود: همانا این امر [امامت]به کسی می رسد که گردن ها برایش خم می شود. و چون مشیّت او درباره اش تحقّق یابد،

ص :5٠١

فیقول النّاس: ما هذا الّذی کان؟ و یضع اللّه له یدا علی رأس رعیّته.

[6٢٠]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال ترک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فی المتاع سیفا و درعا و عنزه و رحلا و بغلته الشّهباء فورث ذلک کلّه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.

[6٢١]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبان بن عثمان، عن فضیل بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لبس أبی درع رسول اللّه ص ذات الفضول فخطّت و لبستها أنا ففضلت.

[6٢٢]5-أحمد بن محمّد و محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

سألته عن ذی الفقار سیف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من أین هو؟ قال: هبط به جبرئیل علیه السّلام من السّماء و کانت حلیته من فضّه و هو عندی.

[6٢٣]6-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن محمّد بن حکیم، عن أبی إبراهیم علیه السّلام قال:

السّلاح موضوع عندنا، مدفوع عنه، لو وضع عند شرّ خلق اللّه کان خیرهم، لقد حدّثنی أبی أنّه حیث بنی بالثّقفیّه و کان قد شقّ له فی الجدار فنجّد البیت فلمّا کانت صبیحه عرسه رمی ببصره فرأی حذوه خمسه عشر مسمارا ففزع لذلک و قال لها: تحوّلی فإنّی أرید أن أدعو موالیّ فی حاجه فکشطه فما منها مسمار إلاّ وجده مصرفا طرفه عن السّیف و ما وصل إلیه منها شیء.

[6٢4]٧-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن صفوان بن یحیی،

ص :5٠٢

قیام می کند. آن گاه مردم می گویند: عجب واقعه ای! و خداوند برای او دستی بر سر مردمش قرار می دهد.

[6٢٠]٣-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-از وسایل، شمشیر و زره و نیزه ای کوتاه و زین اشتر و استرش شهبا را به جا گذاشت و همۀ آن ها را ارث علی ابن ابی طالب قرار داد.

[6٢١]4-فضیل یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: پدرم زره ذات الفضول رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را پوشید، به زمین کشیده شد. و من آن را در بر کردم و بلند آمد.

[6٢٢]5-احمد ابو عبد اللّه گفت: از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ شمشیر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- «ذوالفقار» پرسیدم که از کجا آمده است؟ فرمود: جبرئیل علیه السّلام آن را از آسمان فرود آورد. که به نقره زینت شده بود و آن نزد من است.

[6٢٣]6-محمّد حکیم از ابو ابراهیم [حضرت موسای کاظم]علیه السّلام روایت کرده که فرمود: سلاح نزد ما است که آسیب ناپذیر است. اگر نزد بدترین خلق خدا نهاده شود بهترین آنان می شود. پدرم به من فرمود وقتی با زن ثقفی ازدواج کرد. روز عروسی چشمش به دیواری که برای شمشیر شکافته، سپس تزیین شده بود، افتاد و دید که بر روی آن پانزده میخ است. نگران شد و به عروس گفت:

مرا تنها بگذار که می خواهم برای حاجتی غلامان را بخوانم. آن گاه روی شکاف را باز کرد. میخی نبود که نوکش از شمشیر برنگشته باشد. هیچ کدام از آن ها به شمشیر نرسیده بود.

[6٢4]٧-حمران گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ آنچه مردم صحبت می کردند،

ص :5٠٣

عن ابن مسکان، عن حجر، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عمّا یتحدّث النّاس أنّه دفعت إلی أمّ سلمه صحیفه مختومه فقال إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لمّا قبض ورث علیّ علیه السّلام علمه و سلاحه و ما هناک ثمّ صار إلی الحسن ثمّ صار إلی الحسین علیهما السّلام فلمّا خشینا أن نغشی استودعها أمّ سلمه ثمّ قبضها بعد ذلک علیّ بن الحسین علیهما السّلام، قال: فقلت: نعم ثمّ صار إلی أبیک ثمّ انتهی إلیک و صار بعد ذلک إلیک؟ قال: نعم.

[6٢5]٨-محمّد، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن فضاله، عن عمر بن أبان قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عمّا یتحدّث النّاس أنّه دفع إلی أمّ سلمه صحیفه مختومه فقال: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لمّا قبض ورث علیّ علیه السّلام علمه و سلاحه و ما هناک ثمّ صار إلی الحسن ثمّ صار إلی الحسین علیهما السّلام، قال: قلت: ثمّ صار إلی علیّ بن الحسین، ثمّ صار إلی ابنه، ثمّ انتهی إلیک فقال: نعم.

[6٢6]٩-محمّد بن الحسین و علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الولید شباب الصّیرفیّ، عن أبان بن عثمان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لمّا حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم الوفاه دعا العبّاس بن عبد المطّلب و أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال للعبّاس: یا عمّ محمّد! تأخذ تراث محمّد و تقضی دینه و تنجز عداته، فردّ علیه فقال: یا رسول اللّه بأبی أنت و أمّی إنّی شیخ کثیر العیال قلیل المال من یطیقک و أنت تباری الرّیح قال: فأطرق صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هنیئه ثمّ قال: یا عبّاس أ تأخذ تراث محمّد و تنجز عداته و تقضی دینه؟ فقال بأبی أنت و أمّی شیخ کثیر العیال قلیل المال و أنت تباری الرّیح قال: أما إنّی سأعطیها من یأخذها بحقّها ثمّ قال: یا علیّ یا أخا محمّد أ تنجز عدات محمّد و تقضی دینه

ص :5٠4

که نامۀ مهرشده ای به امّ سلمه داده شده، پرسیدم: فرمودند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-وقتی درگذشت، دانش او و سلاحش و آنچه را بود علی علیه السّلام به ارث برد. سپس به حسن رسید و سپس به حسین علیهما السّلام، آن گاه که ترسیدیم بر ما غلبه کنند، آن را به امّ سلمه سپردند و پس از آن علی بن حسین علیهما السّلام آن را تحویل گرفت. راوی گوید من گفتم: بله، سپس به پدرتان رسید. سپس به شما منتهی شد و به شما رسید؟ فرمود: بله.

[6٢5]٨-عمر ابان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام از آنچه مردم می گفتند که نامه ای مهرشده به امّ سلمه سپرده شده، پرسیدم. فرمودند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-وقتی درگذشت علم و سلاحش و آنچه را بود، ارث علی علیه السّلام گذاشت. سپس به حسن رسید، سپس به حسین علیهما السّلام رسید. راوی گوید، من گفتم: سپس به علی بن حسین رسید، سپس به پسرش و سپس به شما منتهی شد. حضرت فرمود: بله.

[6٢6]٩-ابان عثمان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون وفات حضرت رسول فرارسید، عبّاس عبد المطّلب و امیر مؤمنان علیه السّلام را خواند.

آن گاه به عبّاس فرمود: ای عموی محمّد! آیا میراث محمّد را می گیری و قرضش را پرداخته، به وعده هایش وفا می کنی؟ او نپذیرفت و گفت: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت! من پیرمردی عیالوار و ندار هستم. چه کسی توان برابری با تو دارد که با باد مسابقه می دهی [در بخشش]. حضرت لختی سر به زیر انداخت و سپس فرمود: ای عبّاس! آیا میراث محمّد را می گیری و به وعده هایش وفا کرده، قرض هایش را می پردازی؟ و او گفت: پدر و مادرم به فدایت! پیرمردی عیالوار و ندارم و تو با باد مسابقه می دهی. حضرت فرمود: هان آن را به کسی می دهم که حقّش را به انجام رساند سپس فرمود: ای علی، ای برادر محمّد! آیا به وعده های محمّد وفا می کنی و قرضش را ادا کرده، میراثش را می گیری؟

ص :5٠5

و تقبض تراثه؟ فقال: نعم بأبی أنت و أمّی ذاک علیّ و لی، قال: فنظرت إلیه حتّی نزع خاتمه من إصبعه فقال: تختّم بهذا فی حیاتی، قال: فنظرت إلی الخاتم حین وضعته فی إصبعی فتمنّیت من جمیع ما ترک الخاتم ثمّ صاح یا بلال! علیّ بالمغفر و الدّرع و الرّایه و القمیص و ذی الفقار و السّحاب و البرد و الأبرقه و القضیب قال فو اللّه ما رأیتها غیر ساعتی تلک یعنی الأبرقه فجیء بشقّه کادت تخطف الأبصار فإذا هی من أبرق الجنّه فقال: یا علیّ! إنّ جبرئیل أتانی بها و قال: یا محمّد اجعلها فی حلقه الدّرع و استذفر بها مکان المنطقه ثمّ دعا بزوجی نعال عربیّین جمیعا أحدهما مخصوف و الآخر غیر مخصوف و القمیصین: القمیص الّذی أسری به فیه و القمیص الّذی خرج فیه یوم أحد و القلانس الثّلاث: قلنسوه السّفر و قلنسوه العیدین و الجمع و قلنسوه کان یلبسها و یقعد مع أصحابه، ثمّ قال: یا بلال علیّ بالبغلتین الشّهباء و الدّلدل و النّاقتین العضباء و القصواء و الفرسین: الجناح کانت توقف بباب المسجد لحوائج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یبعث الرّجل فی حاجته فیرکبه فیرکضه فی حاجه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و حیزوم و هو الّذی کان یقول: أقدم حیزوم و الحمار عفیر فقال: اقبضها فی حیاتی فذکر أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّ أوّل شیء من الدّوابّ توفّی عفیر ساعه قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قطع خطامه ثمّ مرّ یرکض حتّی أتی بئر بنی خطمه بقبا فرمی بنفسه فیها فکانت قبره و روی أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:

إنّ ذلک الحمار کلّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقال: بأبی أنت و أمّی إنّ أبی حدّثنی، عن أبیه، عن جدّه، عن أبیه أنّه کان مع نوح فی السّفینه فقام إلیه نوح فمسح علی کفله ثمّ قال: یخرج من صلب هذا الحمار حمار یرکبه سیّد النّبیّین و خاتمهم، فالحمد للّه الّذی جعلنی ذلک الحمار.

ص :5٠6

و او عرض کرد: بله، پدر و مادرم به فدایت! این ها به گردن من و برای من است.

امیر مؤمنان گوید: آن گاه به او نگریستم که انگشترش را از انگشت درآورد و فرمود:

این را در حیات من به دست کن. امیر مؤمنان گوید: هنگامی که انگشتر را به دست می کردم به آن نگریستم و از همۀ آنچه حضرت به جا گذاشته بود، آن را آرزو کردم.

سپس حضرت رسول فریاد زد: ای بلال! کلاهخود و زره و پرچم و پیراهن و ذوالفقار و عمامۀ سحاب و عبای برد و شال ابرقه و عصا را برایم بیاور. امیر مؤمنان گوید: به خدا سوگند، آن را جز در آن ساعت ندیده بودم. و مقصودش ابرقه بود.

آن گاه تکّه لباسی آوردند که چشم ها را خیره می کرد و معلوم شد شال بهشتی است.

آن گاه حضرت فرمود: ای علی! این را جبرئیل برایم آورد و گفت: ای محمّد آن را در میان حلقۀ زره بگذار و کمرت را محکم ببند. سپس دو جفت نعلین عربی، که یکی وصله دار بود و جفت دیگر بی وصله، و دو پیراهن که با یکی به معراج رفته بود و با دیگری به جنگ احد، و سه عرقچین را که برای سفر، برای عیدهای فطر و قربان و جمعه ها و برای استفاده در جمع اصحابش بوده خواست. سپس فرمود: ای بلال! دو استرم شهبا و دلدل و دو شترم عضبا و قصوا و دو اسبم جناح -اسبی که برای نیازمندیهای حضرت بر در مسجد نگاه داشته می شد. تا وقتی مردی را به سوی کاری می فرستد، بر آن سوار شده، پی حاجت حضرت برود. - و حیزوم-همان اسبی که حضرت می فرمود: حیزوم به پیش. -و الاغ عفیر نام را بیاور. -آن گاه فرمود: آن ها را در حیات من دریافت کن. و امیر مؤمنان علیه السّلام گفته است: اوّلین چارپایی که مرد، عفیر بود. در ساعتی که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-درگذشت، افسارش را پاره کرده، تاخت تا به چاه بنی خطمه در قبا رسید، آن گاه خودش را در آن انداخت و همان جا گورش شد. و روایت شده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: همانا این الاغ با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به سخن پرداخته، و آن الاغ گفته است: پدر و مادرم به فدایت. پدرم از پدرش و او از جدّش و او از پدرش نقل کرده که در کشتی با نوح بوده است. که نوح به سویش رفته، دستی به کفلش کشیده، سپس گفته است: از پشت این الاغ، الاغی می آید که سرور پیامبران و خاتمشان بر آن سوار می شود. پس خدا را سپاس که مرا آن الاغ قرار داد.

ص :5٠٧

باب أنّ مثل سلاح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مثل التّابوت فی بنی إسرائیل [6٢٧]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن معاویه بن وهب، عن سعید السّمّان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّما مثل السّلاح فینا مثل التّابوت فی بنی إسرائیل، کانت بنو إسرائیل أیّ أهل بیت وجد التّابوت علی بابهم أوتوا النّبوّه فمن صار إلیه السّلاح منّا أوتی الإمامه.

[6٢٨]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن محمّد بن السّکین، عن نوح بن درّاج، عن عبد اللّه بن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول إنّما مثل السّلاح فینا مثل التّابوت فی بنی إسرائیل حیثما دار التّابوت دار الملک فأینما دار السّلاح فینا دار العلم.

[6٢٩]٣-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن صفوان، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال: کان أبو جعفر علیه السّلام یقول:

إنّما مثل السّلاح فینا مثل التّابوت فی بنی إسرائیل حیثما دار التّابوت أوتوا النّبوّه و حیثما دار السّلاح فینا فثمّ الأمر، قلت: فیکون السّلاح مزائلا للعلم؟ قال: لا.

[6٣٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نصر، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام إنّما مثل السّلاح فینا کمثل التّابوت فی بنی إسرائیل أینما دار التّابوت دار الملک و أینما دار السّلاح فینا دار العلم.

ص :5٠٨

حکایت سلاح رسول خدا، حکایت تابوت در بنی اسرائیل است

[6٢٧]١-سعید سمّان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا حکایت سلاح در میان ما، حکایت تابوت در بنی اسرائیل است. در بنی اسرائیل چنان بود که تابوت بر در هر خاندانی یافت می شد، پیامبری به آنان داده شده بود.

و از ما هرکه سلاح به او رسیده، امامت به او داده شده است.

[6٢٨]٢-عبد اللّه ابو یعفور گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

همانا حکایت سلاح در میان ما، حکایت تابوت در بنی اسرائیل است. هرکجا تابوت می گشت، حکومت هم می گشت و در میان ما هرکجا سلاح بگردد، علم نیز می گردد.

[6٢٩]٣-صفوان از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که حضرت باقر می فرمود:

همانا حکایت سلاح در میان ما، حکایت تابوت در بنی اسرائیل است. هرکجا تابوت گشت، نبوّت داده شد و در میان ما هرکجا سلاح گشت، امر [امامت]آن جا است. من گفتم: پس سلاح از علم جدا است؟ فرمودند: نه.

[6٣٠]4-ابو نصر از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمود: همانا حکایت سلاح در میان ما حکایت تابوت در بنی اسرائیل است.

که هرکجا تابوت گشت، حکومت نیز گشت و در میان ما هرکجا سلاح گشت، علم هم گشت.

ص :5٠٩

باب فیه ذکر الصّحیفه و الجفر و الجامعه و مصحف فاطمه علیها السّلام [6٣١]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عبد اللّه بن الحجّال، عن أحمد بن عمر الحلبیّ، عن أبی بصیر قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت له: جعلت فداک إنّی أسألک عن مسأله هاهنا أحد یسمع کلامی؟ قال: فرفع أبو عبد اللّه علیه السّلام سترا بینه و بین بیت آخر فاطّلع فیه ثمّ قال یا أبا محمّد! سل عمّا بدا لک، قال: قلت: جعلت فداک إنّ شیعتک یتحدّثون أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علّم علیّا علیه السّلام بابا یفتح له منه ألف باب؟ قال: فقال: یا أبا محمّد! علّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علیّا علیه السّلام ألف باب یفتح من کلّ باب ألف باب قال: قلت: هذا و اللّه العلم، قال: فنکت ساعه فی الأرض ثمّ قال: إنّه لعلم و ما هو بذاک قال: ثمّ قال: یا أبا محمّد! و إنّ عندنا الجامعه و ما یدریهم ما الجامعه؟ قال: قلت: جعلت فداک و ما الجامعه؟ قال: صحیفه طولها سبعون ذراعا بذراع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إملائه من فلق فیه و خطّ علیّ بیمینه، فیها کلّ حلال و حرام و کلّ شیء یحتاج النّاس إلیه حتّی الأرش فی الخدش و ضرب بیده إلیّ فقال: تأذن لی یا أبا محمّد؟ قال: قلت: جعلت فداک إنّما أنا لک فاصنع ما شئت، قال: فغمزنی بیده و قال: حتّی أرش هذا، کأنّه مغضب، قال: قلت: هذا و اللّه العلم! قال: إنّه لعلم و لیس بذاک، ثمّ سکت ساعه، ثمّ قال: و إنّ عندنا الجفر و ما یدریهم ما الجفر؟ قال: قلت: و ما الجفر؟ قال: وعاء من أدم فیه علم النّبیّین و الوصیّین و علم العلماء الّذین مضوا من بنی إسرائیل، قال: قلت: إنّ هذا هو العلم، قال: إنّه لعلم و لیس بذاک، ثمّ سکت ساعه ثمّ قال: و إنّ عندنا لمصحف فاطمه علیها السّلام و ما یدریهم ما مصحف فاطمه علیها السّلام، قال: قلت: و ما مصحف

ص :5١٠

گفتاری دربارۀ صحیفه و جفر و جامعه و مصحف فاطمه علیها السّلام

[6٣١]١-ابو بصیر گفته است: به خدمت حضرت صادق علیه السّلام رفتم و عرض کردم: جانم به فدایت! می خواهم از مسأله ای پرسش کنم. آیا این جا کسی است که سخنم را بشنود؟ او گوید: حضرت صادق علیه السّلام پردۀ میان او و اتاق دیگر را به کناری زده، نگاهی به آن جا انداخت. سپس فرمود: ای ابو محمّد! بپرس از آنچه برایت پیش آمده است. او گوید، من گفتم: جانم به فدایت! شیعیان شما می گویند که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بابی از دانش به علی علیه السّلام آموخت که از آن هزار باب دیگر باز می شود. او گوید، پس حضرت فرمود: ای ابو محمّد رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به علی علیه السّلام هزار باب آموخت که از هرکدام، هزار باب باز می شود. او گوید، من گفتم: به خدا سوگند آن علم این است. حضرت ساعتی با انگشت خود بر روی زمین خطوطی در حال تأمّل و تفکّر کشیده و سپس فرمود: این، علم است. امّا آن نیست. سپس فرمود: ای ابو محمّد! جامعه نزد ما است. و آنان چه می دانند که جامعه چیست؟ او گوید، من گفتم: جانم به فدایت. جامعه چیست؟ فرمود: دفتری است به طول هفتاد ذراع-با ذراع رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-با املای شفاهی ایشان و خطّ علی علیه السّلام با دست راستش که هر حلال و حرام و هرآنچه مردم به آن نیازمندند حتّی دیۀ خراش در آن است. آن گاه با دست به من اشاره کرد و فرمود: ای ابو محمّد به من اجازه می دهی؟ او گوید من گفتم: جانم به فدایت! من از آن شمایم، آنچه خواهی انجام ده. او گوید: آن گاه حضرت مرا نشگون گرفت و فرمود: حتّی دیۀ این نیز در آن ذکر شده است. و گویا حضرت خشمگین بود. او گوید من گفتم: به خدا سوگند آن علم، این است. حضرت فرمود: این، علم هست امّا آن [علم حقیقی و کامل]نیست. سپس ساعتی خاموش شد و آن گاه فرمود: همان جفر نزد ما است و آنان چه می دانند که جفر چیست. او گوید من گفتم: و جفر چیست؟ فرمود:

ظرفی چرمین است که علم پیامبران و اوصیا و علم علمای درگذشتۀ بنی اسرائیل در آن است. او گوید من گفتم: آن علم همین است. حضرت فرمود: این، علم است امّا آن نیست. سپس ساعتی خاموش ماند و آن گاه فرمود: و مصحف فاطمه علیها السّلام در نزد ما است و آنان چه می دانند که مصحف فاطمه علیها السّلام چیست؟

ص :5١١

فاطمه علیها السّلام؟ قال: مصحف فیه مثل قرآنکم هذا ثلاث مرّات و اللّه ما فیه من قرآنکم حرف واحد، قال: قلت: هذا و اللّه العلم، قال: إنّه لعلم و ما هو بذاک، ثمّ سکت ساعه ثمّ قال: إنّ عندنا علم ما کان و علم ما هو کائن إلی أن تقوم السّاعه، قال: قلت: جعلت فداک هذا و اللّه هو العلم، قال: إنّه لعلم و لیس بذاک، قال: قلت: جعلت فداک فأیّ شیء العلم؟ قال: ما یحدث باللّیل و النّهار الأمر من بعد الأمر و الشّیء بعد الشّیء إلی یوم القیامه.

[6٣٢]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عمر بن عبد العزیز، عن حمّاد بن عثمان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: تظهر الزّنادقه فی سنه ثمان و عشرین و مائه و ذلک أنّی نظرت فی مصحف فاطمه علیها السّلام، قال: قلت: و ما مصحف فاطمه؟ قال: إنّ اللّه تعالی لمّا قبض نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دخل علی فاطمه علیها السّلام من وفاته من الحزن ما لا یعلمه إلاّ اللّه عزّ و جلّ فأرسل اللّه إلیها ملکا یسلّی غمّها و یحدّثها، فشکت ذلک إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال: إذا أحسست بذلک و سمعت الصّوت قولی لی، فأعلمته بذلک فجعل أمیر المؤمنین علیه السّلام یکتب کلّ ما سمع حتی أثبت من ذلک مصحفا قال: ثمّ قال: أما إنّه لیس فیه شیء من الحلال و الحرام و لکن فیه علم ما یکون

[6٣٣]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن أبی العلاء قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ عندی الجفر الأبیض، قال: قلت: فأیّ شیء فیه؟ قال: زبور داود و توراه موسی و إنجیل عیسی و صحف إبراهیم علیه السّلام و الحلال و الحرام؛ و مصحف فاطمه، ما أزعم أنّ فیه قرآنا و فیه ما یحتاج النّاس

ص :5١٢

او گوید من گفتم: و مصحف فاطمه علیها السّلام چیست؟ فرمود: مصحفی است به اندازۀ سه برابر قرآن شما. و به خدا سوگند در آن از قرآن شما یک حرف هم نیست. او گوید من گفتم: به خدا سوگند آن علم این است. حضرت فرمود: این، علم است امّا، آن نیست. سپس ساعتی خاموش ماند و آن گاه فرمود: همانا علم آنچه بوده و آنچه می شود تا برپایی رستاخیز نزد ما است. او گوید من گفتم: جانم به فدایت! به خدا سوگند آن علم همین است. حضرت فرمود: این، علم است امّا، آن نیست. او گوید من گفتم: جانم به فدایت! پس آن علم [حقیقی و واقعی]چیست؟ فرمود:

علم به آنچه در شب و روز حادث می شود، امری پس از امر دیگری و چیزی پس از چیز دیگری تا روز قیامت.

[6٣٢]٢-حمّاد عثمان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

زندیق ها در سال صد و بیست و هشت ظاهر می شوند. و این را در مصحف فاطمه علیها السّلام دیدم. او گوید من گفتم: و مصحف فاطمه علیها السّلام چیست؟ فرمود:

خداوند والا وقتی جان پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله را گرفت از وفاتش اندوهی به فاطمه رسید که آن را جز خداوند عزّتمند نمی داند. پس خداوند فرشته ای به سویش فرستاد تا اندوهش را تسلیت داده، با او سخن بگوید. ایشان از این موضوع به امیر مؤمنان علیه السّلام شکوه کرد و او فرمود: وقتی آن را احساس کردی و صدا را شنیدی به من بگو. و ایشان از آن خبر داد. و امیر مؤمنان علیه السّلام شروع کرد به نوشتن هرآنچه شنید تا از آن مصحفی درست شد. او گوید: سپس حضرت فرمود: هان! همانا در آن چیزی از حلال و حرام نیست. امّا علم آنچه می شود در آن است.

[6٣٣]٣-حسین ابو علا گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

همانا جفر سفید نزد من است. او گوید من گفتم: چه چیزی در آن است؟ فرمودند: زبور داود و تورات موسی و انجیل عیسی و صحف ابراهیم و حلال و حرام و مصحف فاطمه علیها السّلام که گمان نمی کنم در آن چیزی از قرآن باشد. و آنچه مردم به آن نیازمندند در آن است و ما به کسی نیاز نداریم.

ص :5١٣

إلینا و لا نحتاج إلی أحد حتّی فیه الجلده و نصف الجلده و ربع الجلده و أرش الخدش؛ و عندی الجفر الأحمر، قال: قلت: و أیّ شیء فی الجفر الأحمر؟ قال:

السّلاح و ذلک إنّما یفتح للدّم یفتحه صاحب السّیف للقتل، فقال له عبد اللّه بن أبی یعفور: أصلحک اللّه أ یعرف هذا بنو الحسن؟ فقال: إی و اللّه کما یعرفون اللّیل أنّه لیل و النّهار أنّه نهار و لکنّهم یحملهم الحسد و طلب الدّنیا علی الجحود و الإنکار و لو طلبوا الحقّ بالحقّ لکان خیرا لهم.

[6٣4]4-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس عمّن ذکره، عن سلیمان بن خالد قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ فی الجفر الّذی یذکرونه لما یسوؤهم، لأنّهم لا یقولون الحقّ و الحقّ فیه، فلیخرجوا قضایا علیّ و فرائضه إن کانوا صادقین و سلوهم عن الخالات و العمّات و لیخرجوا مصحف فاطمه علیها السّلام فإنّ فیه وصیّه فاطمه علیها السّلام و معه سلاح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: «فأتوا بِکِتٰابٍ مِنْ قَبْلِ هٰذٰا أَوْ أَثٰارَهٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ» .

[6٣5]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبی عبیده قال:

سأل أبا عبد اللّه علیه السّلام بعض أصحابنا عن الجفر فقال: هو جلد ثور مملوء علما، قال له: فالجامعه؟ قال: تلک صحیفه طولها سبعون ذراعا فی عرض الأدیم مثل فخذ الفالج فیها کلّ ما یحتاج النّاس إلیه و لیس من قضیّه إلاّ و هی فیها حتّی أرش الخدش، قال: فمصحف فاطمه؟ قال: فسکت طویلا ثمّ قال: إنّکم لتبحثون عمّا تریدون و عمّا لا تریدون إنّ فاطمه مکثت بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خمسه و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید علی أبیها و کان جبرئیل علیه السّلام

ص :5١4

حتی مجازات یک تازیانه و نصف تازیانه و یک چهارم تازیانه و دیۀ خراش در آن است. و نزد من است جفر سرخ. او گوید من گفتم: و در جفر سرخ چه چیزی است؟ فرمود: سلاح است. و آن برای خونخواهی گشوده می شود. صاحب شمشیر [حضرت مهدی علیه السّلام]آن را برای کشتن می گشاید. عبد اللّه ابو یعفور به ایشان عرض کرد، اصلحک اللّه، آیا فرزندان حسن این را می دانند؟ و حضرت فرمود: بله به خدا سوگند چنان که شب وروز را می شناسند، امّا حسد و دنیا خواهی آنان را به انکار وامی دارد. و اگر حقّ [آخرت]را به همراه حقّ [محبّت امام]می خواستند برایشان بهتر بود.

[6٣4]4-سلیمان خالد گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: همانا در جفری که آنان می گویند چیزی است که آنان را خوش نمی آید. ؛ زیرا حقّ در آن است و آنان حق را نمی گویند. اگر راست می گویند داوری های علی علیه السّلام و احکام میراثش را درآوردند. از آنان از [میراث]خاله ها و عمّه ها بپرسید و مصحف فاطمه علیها السّلام را بیرون آورند که وصیّت فاطمه [علیها السّلام]در آن است و سلاح رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-با آن که خداوند شکوهمند می فرماید: (اگر راست می گویید کتابی آسمانی پیش از این یا اثری علمی از پیشینیان [برایم]بیاورید.) [ر. ک: احقاف (46) :4][حضرت آیه را نقل به معنا کرده است.]

[6٣5]5-ابو عبیده گفته است: برخی از یاران ما از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ جفر پرسیدند. و ایشان فرمود: آن، پوست گاوی پرشده از علم است. پرسیدند: و جامعه چیست؟ فرمود: آن نامه ای است به طول هفتاد ذراع به عرض پوستی همچون ران شتری بزرگ. که هرچه مردم به آن نیازمندند در آن است. و حکمی نیست که در آن نباشد حتی دیۀ خراش. پرسیدند: و مصحف فاطمه [علیها السّلام] چیست؟ راوی گوید: حضرت مدّتی دراز خاموش شد. سپس فرمود: شما از آنچه می خواهید و آنچه نمی خواهید جستجو می کنید. همانا فاطمه علیها السّلام پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هفتاد و پنج روز [در دنیا]ماند.

در حالی که برای پدرش، اندوهی سخت بر او رسیده بود. و جبرئیل علیه السّلام

ص :5١5

یأتیها فیحسن عزاءها علی أبیها و یطیّب نفسها و یخبرها عن أبیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذرّیّتها و کان علیّ علیه السّلام یکتب ذلک، فهذا مصحف فاطمه علیها السّلام.

[6٣6]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن صالح بن سعید، عن أحمد بن أبی بشر، عن بکر بن کرب الصّیرفیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ عندنا ما لا نحتاج معه إلی النّاس و إنّ النّاس لیحتاجون إلینا و إنّ عندنا کتابا إملاء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و خطّ علیّ علیه السّلام، صحیفه فیها کلّ حلال و حرام و إنّکم لتأتونّا بالأمر، فنعرف إذا أخذتم به و نعرف إذا ترکتموه.

[6٣٧]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عمر بن أذینه، عن فضیل بن یسار و برید بن معاویه و زراره أنّ عبد الملک بن أعین قال:

لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

إنّ الزّیدیّه و المعتزله قد أطافوا بمحمّد بن عبد اللّه فهل له سلطان؟ فقال: و اللّه إنّ عندی لکتابین فیهما تسمیه کلّ نبیّ و کلّ ملک یملک الأرض، لا و اللّه ما محمّد بن عبد اللّه فی واحد منهما.

[6٣٨]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد، عن عبد الصّمد بن بشیر، عن فضیل بن سکّره قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال: یا فضیل أ تدری فی أیّ شیء کنت أنظر قبیل، قال: قلت: لا قال: کنت أنظر فی کتاب فاطمه علیها السّلام، لیس من ملک یملک [الأرض]إلاّ و هو مکتوب فیه باسمه و اسم أبیه و ما وجدت لولد الحسن فیه شیئا.

ص :5١6

به نزدش می آمد و عزایش بر پدر را نیکو قرار می داد و جانش را تسکین داده، از پدرش و جایش خبر می داد. و از آنچه پس از او در فرزندانش رخ می دهد، آگاهش می کرد. و علی علیه السّلام آن ها را می نوشت. و این مصحف فاطمه علیها السّلام است.

[6٣6]6-بکر بن کرب صیرفی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: نزد ما چیزی است که با آن به مردم نیازمند نمی شویم. و مردم به ما نیازمند می شوند. نزد ما کتابی است به خطّ علی علیه السّلام و املاء رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-دفتری است که هر حلال و حرامی در آن است. شما برای احکام نزد ما می آیید و هنگامی که به آن عمل می کنید یا وامی گذارید، می فهمیم.

[6٣٧]٧-عبد الملک اعین به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: زیدیه و معتزله گرد محمّد عبد اللّه [نفس زکیّه]را گرفته اند. آیا او به سلطه ای می رسد؟ و حضرت فرمود: به خدا سوگند نزد من دو کتاب است که نام هر پیامبر و هر شهریاری که بر زمین حکومت کند در آن ها است. نه به خدا سوگند محمّد عبد اللّه در هیچ کدام از آن ها نیست.

[6٣٨]٨-فضیل سکّره گفت: به خدمت حضرت صادق علیه السّلام رفتم و حضرت فرمود: ای فضیل می دانی اندکی پیش به چه چیزی نگاه می کردم؟ او گوید من عرض کردم: نه. فرمود: به کتاب فاطمه علیها السّلام نگاه می کردم. شهریاری نیست که بر زمین حکومت کند جز این که نام خودش و نام پدرش در آن نوشته است. و من چیزی از فرزندان حسن [علیه السّلام]در آن نیافتم.

ص :5١٧

باب فی شأن إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ و تفسیرها [6٣٩]١-محمّد بن أبی عبد اللّه و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن الحسن بن العبّاس بن الحریش، عن أبی جعفر الثّانی علیه السّلام قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: بینا أبی علیه السّلام یطوف بالکعبه إذا رجل معتجر قد قیّض له فقطع علیه أسبوعه حتّی أدخله إلی دار جنب الصّفا فأرسل إلیّ فکنّا ثلاثه فقال: مرحبا یا ابن رسول اللّه ثمّ وضع یده علی رأسی و قال: بارک اللّه فیک یا أمین اللّه بعد آبائه. یا أبا جعفر إن شئت فأخبرنی و إن شئت فأخبرتک و إن شئت سلنی و إن شئت سألتک و إن شئت فاصدقنی و إن شئت صدقتک؟ قال: کلّ ذلک أشاء قال: فإیّاک أن ینطق لسانک عند مسألتی بأمر تضمر لی غیره قال:

إنّما یفعل ذلک من فی قلبه علمان یخالف أحدهما صاحبه و إنّ اللّه عزّ و جلّ أبی أن یکون له علم فیه اختلاف قال: هذه مسألتی و قد فسّرت طرفا منها، أخبرنی عن هذا العلم الّذی لیس فیه اختلاف من یعلمه؟ قال: أمّا جمله العلم فعند اللّه جلّ ذکره و أمّا ما لا بدّ للعباد منه فعند الأوصیاء قال: ففتح الرّجل عجیرته و استوی جالسا و تهلّل وجهه و قال: هذه أردت و لها أتیت، زعمت أنّ علم ما لا اختلاف فیه من العلم عند الأوصیاء فکیف یعلمونه؟ قال: کما کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یعلمه إلاّ أنّهم لا یرون ما کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یری، لأنّه کان نبیّا و هم محدّثون و أنّه کان یفد إلی اللّه عزّ و جلّ فیسمع الوحی و هم لا یسمعون، فقال:

صدقت یا ابن رسول اللّه! سآتیک بمسأله صعبه، أخبرنی عن هذا العلم ما له لا یظهر کما کان یظهر مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؟ قال: فضحک أبی علیه السّلام و قال: أبی اللّه عزّ و جلّ أن یطلع علی علمه إلاّ ممتحنا للإیمان به کما قضی علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم

ص :5١٨

دربارۀ إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ و تفسیر آن

[6٣٩]١-حسن بن عباس حریش از ابو جعفر دوم (حضرت جواد) روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هنگامی که پدرم طواف کعبه می کرد، ناگاه مردی نقاب بر چهره دررسید شوط هفتم طواف را قطع کرده، ایشان را به خانه ای در کنار صفا رساند. سپس دنبال من فرستاد و سه نفر شدیم. و او گفت: خوش آمدی ای پسر پیامبر. سپس دستش را بر سرم گذاشت و گفت: خداوند برکتش را در تو پایدار کند ای امین خدا پس از پدرانش. [آن گاه رو به پدرم گفت:]ای ابو جعفر [علیه السّلام]اگر خواهی تو به من خبر ده و اگر خواهی من به تو خبر دهم. اگر خواهی تو از من بپرس و اگر خواهی من از تو بپرسم. اگر خواهی تو مرا تصدیق کن و اگر خواهی من تو را تصدیق کنم؟ حضرت فرمود: همۀ آن را می خواهم. او گفت: مبادا در پرسش من از مسأله ای زبانت چیزی گوید که جز آن را در دل داری. [و پدرم]فرمود: کسی که در دلش دو علم مخالف هم دارد چنان می کند. و خداوند عزّتمند از این که علمی داشته باشد که اختلافی در آن است، ابا دارد. او گفت: پرسشم همین است که شما بخشی از آن را تفسیر کردی. از این علمی که اختلافی در آن نیست برایم بگو که چه کسی آن را می داند؟ فرمود: تمام علم نزد خداوند بزرگ یاد است و امّا آنچه مردم از آن ناچارند، نزد اوصیا است. حضرت [صادق علیه السّلام]می فرماید: پس مرد اندکی پارچه را از چهره برداشته، از شادی شکفت و گفت: این را می خواستم و برای این آمده ام. گفتی علمی که اختلافی در آن نیست نزد اوصیا است. آن را چگونه می آموزند؟ فرمود: چنان که رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-می آموخت جز این که آنچه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-می دید آنان نمی بینند؛ زیرا او پیامبر بود و با اوصیا سخن گفته می شد. او نزد خداوند عزّتمند رفته، وحی را می شنید و آنان نمی شنوند. آن گاه او گفت: راست گفتی ای پسر رسول خدا! اکنون پرسش دشواری می کنم. از این علم برایم بگو که چرا چنان که با رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-ظاهر می شد، ظاهر نمی شود؟ حضرت می فرماید: پدرم خندید و فرمود: خداوند شکوهمند راضی نشد که بر علمش جز آن که در ایمان به او امتحان شده آگاهی یابد. چنان که به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- حکم کرد که بر آزار قومش شکیبایی ورزد و با آنان جز به امر او جهاد نکند.

ص :5١٩

أن یصبر علی أذی قومه و لا یجاهدهم إلاّ بأمره، فکم من اکتتام قد اکتتم به حتّی قیل له: فَاصْدَعْ بِمٰا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْمُشْرِکِینَ و ایم اللّه أن لو صدع قبل ذلک لکان آمنا و لکنّه إنّما نظر فی الطّاعه و خاف الخلاف فلذلک کفّ فوددت أنّ عینک تکون مع مهدیّ هذه الأمّه و الملائکه بسیوف آل داود بین السّماء و الأرض تعذّب أرواح الکفره من الأموات و تلحق بهم أرواح أشباههم من الأحیاء ثمّ أخرج سیفا ثمّ قال: ها إنّ هذا منها، قال: فقال: أبی إی و الّذی اصطفی محمّدا علی البشر، قال: فردّ الرّجل اعتجاره و قال: أنا إلیاس ما سألتک عن أمرک و بی منه جهاله غیر أنّی أحببت أن یکون هذا الحدیث قوّه لأصحابک و سأخبرک بآیه أنت تعرفها إن خاصموا بها فلجوا.

قال فقال له أبی علیه السّلام إن شئت أخبرتک بها، قال قد شئت، قال: إنّ شیعتنا إن قالوا لأهل الخلاف لنا: إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول لرسوله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ إلی آخرها فهل کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یعلم من العلم شیئا لا یعلمه فی تلک اللّیله أو یأتیه به جبرئیل علیه السّلام فی غیرها؟ فإنّهم سیقولون: لا، فقل لهم: فهل کان لما علم بدّ من أن یظهر؟ فیقولون: لا، فقل لهم: فهل کان فیما أظهر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من علم اللّه عزّ ذکره اختلاف؟ فإن قالوا: لا فقل لهم: فمن حکم بحکم اللّه فیه اختلاف فهل خالف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؟ فیقولون: نعم فإن قالوا: لا، فقد نقضوا أوّل کلامهم فقل لهم: ما یعلم تأویله إلاّ اللّه و الرّاسخون فی العلم، فإن قالوا: من الرّاسخون فی العلم؟ فقل: من لا یختلف فی علمه، فإن قالوا: فمن هو ذاک؟ فقل: کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم صاحب ذلک، فهل بلّغ أو لا؟ فإن قالوا: قد بلّغ فقل: فهل مات صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الخلیفه من بعده یعلم علما لیس فیه اختلاف؟ فإن قالوا:

لا، فقل: إنّ خلیفه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مؤیّد و لا یستخلف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إلاّ من

ص :5٢٠

چه بسیار رازداری کرد تا به او گفته شد: (آنچه را مأموریت داری آشکارا بیان کن و از مشرکان روی بگردان.) [حجر (١5) :٩4]و به خدا سوگند اگر پیش از آن آشکار کرده بود هرآینه ایمن بود. امّا او به اطاعت نظر داشت و از مخالفت می ترسید. و برای همین خودداری کرد. دوست داشتم چشمت به مهدی این امّت می افتاد.

در حالی که فرشتگان با شمشیرهای خاندان داود در میان آسمان و زمین ارواح کافران مرده را عذاب کرده، ارواح زندگان همانندشان را به آنان ملحق می کنند.

پس آن مرد شمشیری بیرون آورد و گفت: این است یکی از آن ها. حضرت [صادق علیه السّلام]می فرماید: و پدرم فرمود: بله، سوگند به آن که محمّد را [درود خدا بر او و بر خاندانش]بر آدمیان برگزید. حضرت می فرماید: آن گاه مرد روپوش را به کناری زد و گفت: من الیاسم. به امر تو [امامتت]جاهل نبودم که درباره اش از شما بپرسم. جز این که دوست داشتم این سخنان قوّتی برای اصحابتان باشد. و از آیه ای که خودتان آن را می دانید، برایتان بگویم که اگر آنان با آن به میدان دشمن بروند، چیره می شوند. حضرت [صادق علیه السّلام]می فرماید: پدرم علیه السّلام به او فرمود:

اگر خواهی آن را برایت می خوانم. او گفت: بله می خواهم. فرمود: اگر شیعیانمان به مخالفانمان بگویند: خداوند عزّتمند به رسول گرامی اش می فرماید: (ما آن را در شب قدر فروفرستادیم. . .) تا آخر سوره، آیا رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-چیزی از علم می دانست که آن را در آن شب نداند یا جبرئیل علیه السّلام آن را در جز آن شب برایش بیاورد؟ آنان خواهند گفت: نه. پس به آنان بگو: آیا برای آنچه دانسته، چاره ای از اظهار بود؟ آنان می گویند: نه پس به آنان بگو: آیا در آنچه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-از علم خداوند گرامی یاد اظهار کرده، اختلافی هست؟ اگر گفتند: نه. به آنان بگو: پس آیا کسی که در مخالفت با حکم خدا حکم کرده، با رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-مخالفت کرده است؟ آنان می گویند: بله-چون اگر بگویند: نه، سخن آغازین کلامشان را نقض کرده اند. -پس به آنان بگو: «تأویلش را جز خداوند و راسخان در علم نمی دانند.» اگر گفتند: چه کسانی راسخان در علمند؟ بگو: کسی که در علمش اختلافی نیست.

اگر گفتند: و او کیست؟ بگو: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-صاحب آن علم بود. و آیا آن را به کسی رساند. اگر گفتند: البتّه که رساند. بگو: آیا او که در گذشت، خلیفۀ پس از او علمی می دانست که اختلافی در آن نباشد؟ اگر گفتند: نه.

بگو: خلیفۀ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-تأیید شده است. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-جز کسی را که به حکم او فرمان دهد [و]جز کسی را که غیر از پیامبری همانند او باشد، به جانشینی نمی گذارد.

ص :5٢١

یحکم بحکمه و إلاّ من یکون مثله إلاّ النّبوّه و إن کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لم یستخلف فی علمه أحدا فقد ضیّع من فی أصلاب الرّجال ممّن یکون بعده فإن قالوا لک: فإنّ علم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کان من القرآن فقل «حم. * وَ اَلْکِتٰابِ اَلْمُبِینِ. * إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهٍ مُبٰارَکَهٍ [إِنّٰا کُنّٰا مُنْذِرِینَ* فِیهٰا] إلی قوله: إِنّٰا کُنّٰا مُرْسِلِینَ» فإن قالوا لک لا یرسل اللّه عزّ و جلّ إلاّ إلی نبیّ فقل: هذا الأمر الحکیم الّذی یفرق فیه هو من الملائکه و الرّوح الّتی تنزل من سماء إلی سماء أو من سماء إلی أرض فإن قالوا من سماء إلی سماء فلیس فی السّماء أحد یرجع من طاعه إلی معصیه، فإن قالوا من سماء إلی أرض و أهل الأرض أحوج الخلق إلی ذلک فقل: فهل لهم بدّ من سیّد یتحاکمون إلیه؟ فإن قالوا: فإنّ الخلیفه هو حکمهم فقل: «اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ إلی قوله:

خٰالِدُونَ» لعمری ما فی الأرض و لا فی السّماء ولیّ للّه عزّ ذکره إلاّ و هو مؤیّد و من أیّد لم یخط و ما فی الأرض عدوّ للّه عزّ ذکره إلاّ و هو مخذول و من خذل لم یصب، کما أنّ الأمر لا بدّ من تنزیله من السّماء یحکم به أهل الأرض کذلک لا بدّ من وال، فإن قالوا: لا نعرف هذا فقل: [لهم]قولوا ما أحببتم؛ أبی اللّه عزّ و جلّ بعد محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أن یترک العباد و لا حجّه علیهم؛ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ثمّ وقف فقال: هاهنا یا ابن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم! باب غامض أرأیت إن قالوا: حجّه اللّه، القرآن؟ قال: إذن أقول لهم، إنّ القرآن لیس بناطق یأمر و ینهی و لکن للقرآن أهل یأمرون و ینهون و أقول: قد عرضت لبعض أهل الأرض مصیبه ما هی فی السّنّه و الحکم الّذی لیس فیه اختلاف و لیست فی القرآن أبی اللّه لعلمه بتلک الفتنه أن تظهر فی الأرض و لیس فی حکمه رادّ لها و مفرّج عن أهلها فقال:

هاهنا تفلجون یا ابن رسول اللّه أشهد أنّ اللّه عزّ ذکره قد علم بما یصیب الخلق

ص :5٢٢

و اگر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در علمش کسی را به جانشینی نگذارد، البتّه کسانی را که در پشت پدرانشان هستند و پس از او می آیند، تباه کرده است. آن گاه اگر به تو گفتند: «علم رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-از قرآن بود.» بگو: (حم. سوگند به این کتاب روشنگر که ما آن را در شبی پربرکت فرو فرستادیم؛ ما همواره بیم دهنده بوده ایم. در آن. . . همواره فروفرستنده بوده ایم.) [دخان (44) :١ تا 5]اگر گفتند: خداوند شکوهمند جز بر پیامبر فرونمی فرستد. بگو: آیا این امر حکمت آمیز که در آن شب بیان می شود از سوی فرشتگان و روحی است که از آسمانی به آسمان دیگر فرود می آیند یا فرشتگان و روحی که از آسمان به زمین نازل می شوند؟ اگر گفتند: از آسمان به آسمان. در آسمان کسی نیست که از فرمانبری به نافرمانی برود. و اگر گفتند از آسمان به زمین [می روند]و اهل زمین نیازمندترین آفریدگان به آن هستند. بگو: و آیا آنان (اهل زمین) از داشتن بزرگی که دعواهاشان را نزدش ببرند، ناچار نیستند؟ اگر گفتند: همانا خلیفه داور ایشان است. بگو (خداوند یاور کسانی است که ایمان آورده اند. که آنان را از تاریکی ها به سوی نور بیرون می برد. و کسانی که کفر ورزیدند یاورانشان طاغوت است که آنان را از نور به سوی تاریکی ها می برند. آنان اهل آتشند و در آن جاودانه.) [بقره (٢) :٢5٧]به جانم سوگند نه در زمین و نه در آسمان برای خدای-گرامی یاد-یاوری نیست جز این که تأیید شده است و کسی که تایید شده، خطا نمی کند. و در زمین دشمنی برای خداوند-گرامی یاد-نیست جز این که بی یاور است و آن که بی یاور شد، به هدف نمی رسد. چنان که از فروفرستادن فرمان از آسمان چاره ای نیست تا اهل زمین با آن حکم کنند، همچنین چاره ای از والی و سرپرست نیست. آن گاه اگر گفتند: این را نمی فهمیم. [به آنان]بگو: هرچه دوست دارید بگویید که خداوند عزّتمند راضی نشد پس از محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بندگان را بدون حجّت واگذارد. حضرت صادق علیه السّلام می فرماید: پس او ایستاد و گفت: ای پسر رسول خدا! در این جا موضوعی روشن نیست به من بفرمایید اگر آنان گفتند حجّت خداوند قرآن است چه؟ فرمود: آن گاه من به آنان می گویم قرآن، ناطق نیست که امر و نهی کند ولی برایش اهلی است که امر و نهی کنند. و می گویم گاهی برخی از اهل زمین به مصیبتی دچار می شوند که در سنّت [رسول خدا]و احکامی که اختلافی در آن ها نیست یافته نمی شوند و در قرآن هم نیست. خداوند با وجود علمش به آن امتحان، راضی نشد که چنین چیزی در زمین پیدا شود و پاسخی در فرمانش برای آن و کارگشاینده ای برای گرفتاران به آن نباشد. آن گاه الیاس عرض کرد: ای پسر رسول خدا! در این جا شما چیره می شوید، گواهی می دهم که خداوند-گرامی یاد-می دانست در زمین چه مصیبتی به آفریدگان می رسد

ص :5٢٣

من مصیبه فی الأرض أو فی أنفسهم من الدّین أو غیره فوضع القرآن دلیلا، قال: فقال الرّجل: هل تدری یا ابن رسول اللّه! دلیل ما هو؟ قال أبو جعفر علیه السّلام، نعم فیه جمل الحدود و تفسیرها عند الحکم فقال أبی اللّه أن یصیب عبدا بمصیبه فی دینه أو [فی]نفسه أو فی ماله لیس فی أرضه من حکمه قاض بالصّواب فی تلک المصیبه قال: فقال الرّجل: أمّا فی هذا الباب فقد فلجتهم بحجّه إلاّ أن یفتری خصمکم علی اللّه فیقول: لیس للّه جلّ ذکره حجّه و لکن أخبرنی عن تفسیر «لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ» ؟ ممّا خصّ به علیّ وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکُمْ قال: فی أبی فلان و أصحابه واحده مقدّمه و واحده مؤخّره «لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ» ممّا خصّ به علیّ علیه السّلام «وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکُمْ» من الفتنه الّتی عرضت لکم بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، فقال الرّجل: أشهد أنّکم أصحاب الحکم الّذی لا اختلاف فیه ثمّ قام الرّجل و ذهب فلم أره.

[64٠]٢-عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

بینا أبی جالس و عنده نفر إذا استضحک حتّی اغرورقت عیناه دموعا ثمّ قال: هل تدرون ما أضحکنی؟ قال: فقالوا: لا، قال: زعم ابن عبّاس أنّه من الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا فقلت له: هل رأیت الملائکه یا ابن عبّاس! تخبرک بولایتها لک فی الدّنیا و الآخره مع الأمن من الخوف و الحزن قال:

فقال: إنّ اللّه تبارک و تعالی یقول: إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ و قد دخل فی هذا جمیع الأمّه فاستضحکت ثمّ قلت: صدقت یا ابن عبّاس أنشدک اللّه هل فی حکم اللّه جلّ ذکره اختلاف؟ قال: فقال: لا، فقلت: ما تری فی رجل ضرب رجلا أصابعه بالسّیف حتّی سقطت ثمّ ذهب و أتی رجل آخر فأطار کفّه فأتی به إلیک و أنت قاض کیف أنت صانع؟ قال: أقول لهذا القاطع: أعطه دیه کفّه و أقول

ص :5٢4

یا از مسائل دینی و غیر آن چه برایشان پیشامد می کند. پس قرآن را راهنما قرار داد. حضرت [صادق علیه السّلام]می فرماید: آن گاه آن مرد گفت: ای پسر رسول خدا! آیا می دانی قرآن راهنمای چه چیز است؟ حضرت باقر علیه السّلام فرمود: بله، همۀ حدود در آن است و تفسیرشان نزد حکم [امام معصوم علیه السّلام]است. و او گفت: خدا راضی نشد که به بنده ای در دینش یا در جان و مالش مصیبتی برسد و در زمینش داوری از قرآنش دربارۀ آن مصیبت نباشد. آن گاه ادامه داد: بله. در این باب شما به وسیلۀ دلیل چیره می شوید مگر این که مخالف شما به خدا دروغ بسته، بگوید:

خداوند-گرامی یاد-حجّتی ندارد. امّا از تفسیر این آیه (تا برای آنچه از دست دادید، افسوس نخورید.) [حدید (5٧) :٢٣]که به علی [علیه السّلام]اختصاص دارد. (و به آنچه به شما داده است، شادمان نشوید، تا برای آنچه از دست دادید، افسوس نخورید.) برایم بفرمایید. فرمود: دربارۀ ابو فلان و یاران او است. یکی مقدّمه است و دیگری مؤخّره. (تا بر آنچه از دست دادید، افسوس نخورید) از چیزهایی است که به علی علیه السّلام اختصاص دارد. (و به آنچه به شما داد، شادمان نشوید.) فتنه و آزمایشی است که پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر شما روی نموده است. پس آن مرد [الیاس]گفت: گواهی می دهم که شما صاحبان حکمی هستید که اختلافی در آن نیست. سپس برخاست و رفت، و من او را ندیدم.

[64٠]٢-[همو]از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: پدرم نشسته بود و تنی چند نزدش بودند. ناگاه چنان به خنده افتادند که چشمانشان از اشک پر شد. سپس فرمود: می دانید چه چیزی مرا به خنده آورد؟ گفتند: نه. فرمود:

ابن عبّاس پنداشت که او از (کسانی است که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است. سپس پایداری کردند.) من به او گفتم: ای پسر عبّاس! تو فرشتگان را دیده ای که از دوستی شان با تو در دنیا و آخرت و ایمنی از هراس و اندوه سخن بگویند؟ او گفت: خداوند پاک و والا می فرماید: (مؤمنان برادرند.) [حجرات (4٩) :١٠]و همۀ امّت در آن داخلند. پس من به خنده افتادم و گفتم: ای ابن عبّاس راست گفتی. تو را به خدا سوگند می دهم آیا در حکم خداوند-گرامی یاد- اختلافی هست؟ او گفت: نه. من گفتم: دربارۀ مردی که کسی با شمشیر انگشتانش را قطع کرده و انداخته، سپس فرار کرده است و مردی دیگر کف دستش را جدا کرده چه نظری می دهی؟ اگر تو قاضی باشی و نزدت بیایند چه می کنی؟ گفت: به این قطع کننده می گویم: به او دیۀ کف دستش را بده.

ص :5٢5

لهذا المقطوع: صالحه علی ما شئت؛ و ابعث به إلی ذوی عدل، قلت: جاء الاختلاف فی حکم اللّه عزّ ذکره و نقضت القول الأوّل، أبی اللّه عزّ ذکره أن یحدث فی خلقه شیئا من الحدود [و]لیس تفسیره فی الأرض، اقطع قاطع الکفّ أصلا ثمّ أعطه دیه الأصابع هکذا حکم اللّه لیله ینزل فیها أمره، إن جحدتها بعد ما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فأدخلک اللّه النّار کما أعمی بصرک یوم جحدتها علی ابن أبی طالب قال: فلذلک عمی بصری قال: و ما علمک بذلک؟ فو اللّه إن عمی بصری إلاّ من صفقه جناح الملک، قال: فاستضحکت ثمّ ترکته یومه ذلک لسخافه عقله ثمّ لقیته فقلت: یا ابن عبّاس ما تکلّمت بصدق مثل أمس، قال لک علیّ بن أبی طالب علیه السّلام: إنّ لیله القدر فی کلّ سنه و إنّه ینزل فی تلک اللّیله أمر السّنه و إنّ لذلک الأمر ولاه بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، فقلت: من هم؟ فقال: أنا و أحد عشر من صلبی أئمّه محدّثون فقلت: لا أراها کانت إلاّ مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فتبدّی لک الملک الّذی یحدّثه فقال: کذبت یا عبد اللّه رأت عینای الّذی حدّثک به علیّ و لم تره عیناه و لکن وعی قلبه و وقر فی سمعه ثمّ صفقک بجناحه فعمیت قال: فقال ابن عبّاس: ما اختلفنا فی شیء فحکمه إلی اللّه فقلت له: فهل حکم اللّه فی حکم من حکمه بأمرین؟ قال: لا، فقلت هاهنا هلکت و أهلکت.

[64١]٣-و بهذا الإسناد، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ فی لیله القدر: «فیها یفرق کلّ أمر حکیم» یقول: ینزل فیها کلّ أمر حکیم و المحکم لیس بشیئین إنّما هو شیء واحد فمن حکم بما لیس فیه اختلاف فحکمه من حکم اللّه عزّ و جلّ و من حکم بأمر فیه اختلاف فرأی أنّه مصیب فقد حکم بحکم الطّاغوت، إنّه لینزل فی لیله القدر إلی ولیّ الأمر

ص :5٢6

و به دست بریده می گویم: بنابر آنچه می خواهی با او آشتی کن. و به نزد دو عادل می فرستم. گفتم: در حکم خدای گرامی یاد اختلاف شد و تو سخن نخست را نقض کردی. خداوند-گرامی یاد-نخواست که با آفریدگانش از حدود سخن بگوید و تفسیرش در زمین نباشد. دست برندۀ کف را قطع کن و سپس دیۀ انگشتانش را بده. این است حکم خداوند در شبی که امرش را نازل می کند. اگر تو آن را پس از شنیدنت از رسول خدا انکار کنی خداوند تو را به آتش می اندازد.

چنان که دیدگانت را کور کرد روزی که علی ابو طالب [علیه السّلام]را انکار کردی. او گفت: پس برای همین چشمانم کور شد. و گفت: این را از کجا دانستی؟ به خدا سوگند چشمانم جز به جهت ضربۀ بال فرشته کور نشد. حضرت می فرماید: من به خنده افتادم و او را در آن روز به جهت ناتوانی عقلش واگذاشتم. سپس دیدارش کردم و گفتم: ای پسر عبّاس! مثل دیروز به راستی سخن نگفتی. علی ابو طالب علیه السّلام به تو فرمود: شب قدر در هر سال است. و در آن امر سال نازل می شود. و برای آن امر پس از رسول خدا سرپرستانی است. تو گفتی: آنان کیستند؟ فرمود: من و یازده نفر از فرزندانم که با همه سخن گفته می شود. تو گفتی: گمان نمی کنم شب قدر جز با رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- باشد. آن گاه فرشته ای که با او سخن می گفت آشکار شد و گفت: ای عبد اللّه دروغ گفتی. چشمان من آنچه را علی [علیه السّلام]با تو گفت، دیده است-اگرچه چشمان او آن را ندیده، امّا دلش آن را دریافته، در گوشش قرار گرفته است-سپس با بالش به تو ضربه ای زد و تو کور شدی. حضرت می فرماید: آن گاه ابن عبّاس گفت: هنگامی که در چیزی اختلاف داشتیم حکمش با خدا است. من به او گفتم: آیا خداوند در موضوعی دو فرمان داده است؟ گفت: نه. من گفتم: این جا است که خود هلاک شدی و دیگران را هم هلاک کردی. [ابن عبّاس در خلافت امیر مؤمنان علیه السّلام کور نشد. این در دورۀ عبد اللّه زبیر بود. و این از نشانه های ضعف روایت است.]

[64١]٣-با همان سند از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که خداوند عزّتمند در شب قدر فرمود: (در آن هر امر حکمت آمیزی بیان می شود.) یعنی در آن هر امر حکمت آمیزی نازل می شود. و آنچه دارای حکمت است دو چیز نیست.

یک چیز است. پس آن که به چیزی بی اختلاف حکم کرد حکمش از حکم خدای شکوهمند است. و کسی که به چیزی که در آن اختلاف است حکم کرد، آن گاه گمان کرد که آن درست است، او به حکم طاغوت، داوری کرده است. همانا تفسیر امور سال به سال در شب قدر به ولیّ امر نازل می شود.

ص :5٢٧

تفسیر الأمور سنه سنه، یؤمر فیها فی أمر نفسه بکذا و کذا و فی أمر النّاس بکذا و کذا؛ و إنّه لیحدث لولیّ الأمر سوی ذلک کلّ یوم علم اللّه عزّ و جلّ الخاصّ و المکنون العجیب المخزون مثل ما ینزل فی تلک اللّیله من الأمر، ثمّ قرأ: وَ لَوْ أَنَّ مٰا فِی اَلْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلاٰمٌ وَ اَلْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ مٰا نَفِدَتْ کَلِمٰاتُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ، عَزِیزٌ حَکِیمٌ.

[64٢]4-و بهذا الإسناد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیه یقول: «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ» صدق اللّه عزّ و جلّ أنزل اللّه القرآن فی لیله القدر «وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ» قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: لا أدری، قال اللّه عزّ و جلّ: «لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ:

لیس فیها لیله القدر قال لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: و هل تدری لم هی خیر من ألف شهر؟ قال: لا، قال: لأنّها «تَنَزَّلُ اَلْمَلاٰئِکَهُ وَ اَلرُّوحُ فِیهٰا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» و إذا أذن اللّه عزّ و جلّ بشیء فقد رضیه «سَلاٰمٌ هِیَ حَتّٰی مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ» یقول:

تسلّم علیک یا محمّد ملائکتی و روحی بسلامی من أوّل ما یهبطون إلی مطلع الفجر، ثمّ قال فی بعض کتابه: وَ اِتَّقُوا فِتْنَهً لاٰ تُصِیبَنَّ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً فی إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ و قال فی بعض کتابه: وَ مٰا مُحَمَّدٌ إِلاّٰ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ اَلرُّسُلُ أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلیٰ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اَللّٰهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اَللّٰهُ اَلشّٰاکِرِینَ یقول فی الآیه الأولی: إنّ محمّدا حین یموت، یقول أهل الخلاف لأمر اللّه عزّ و جلّ: مضت لیله القدر مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فهذه فتنه أصابتهم خاصّه و بها ارتدّوا علی أعقابهم لأنّهم إن قالوا: لم تذهب فلا بدّ أن یکون للّه عزّ و جلّ فیها أمر و إذا أقرّوا بالأمر لم یکن له من صاحب بدّ.

ص :5٢٨

در آن شب او دربارۀ کار خودش چنین وچنان فرمان داده می شود و دربارۀ کار مردم به چنین وچنان. و همانا برای ولیّ امر در هرروز-غیر از آنچه گفته شد-علم ویژه و پنهان و شگفت و نوشته شده بر لوح محفوظ خداوند شکوهمند پدید می شود.

همان گونه که آن شب امر نازل می شود. سپس [این آیه را]خواند: (و اگر همۀ درختان روی زمین قلم شود و دریا برای آن مرکّب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود، کلمات خداوند تمام نمی شود. که خداوند شکوهمند و حکیم است.) [لقمان (٣١) :٢٧]

[64٢]4-و با همان سند از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که حضرت سجّاد-درود خدا بر او-می فرمود: (ما آن را در شب قدر فروفرستادیم.) راست فرمود خداوند عزّتمند که خداوند قرآن را در شب قدر فروفرستاد. (و تو چه می دانی که شب قدر چیست.) رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود:

نمی دانم. خداوند گرامی فرمود: (شب قدر بهتر از هزار ماه است.) [هزار ماهی]که شب قدر ندارد. [و]به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: آیا می دانی چرا آن از هزار ماه بهتر است؟ عرض کرد: نه. فرمود: چون (در آن فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان از برای هر امری نازل می شوند.) و وقتی خداوند عزّتمند به چیزی اذن دهد، به آن راضی است.

«آن تا سپیده دم سلامت و ایمنی است.» می فرماید: ای محمّد! فرشتگانم و روحم از وقتی فرود می آیند تا سپیده دم سلام مرا به تو می رسانند. سپس در بخشی از کتابش فرمود: (و از فتنه ای پروا کنید که تنها به ستمکاران شما نمی رسد.) [انفال (٨) :٢5]که دربارۀ إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ است. و در بخشی از کتابش فرمود: (و محمّد جز فرستاده نیست و پیش از او فرستادگانی بودند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به عقب برمی گردید. و هرکس به عقب بازگردد هرگز به خدا ضرری نمی زند. و خداوند به زودی سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.) [آل عمران (٣) :١44] در آیۀ نخست می فرماید: وقتی محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]بمیرد، مخالفان امر خداوند شکوهمند می گویند: شب قدر با رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-سپری شد. و این فتنه ای بود که تنها به آنان رسید و به سبب آن به عقب برگشتند. چون آنان اگر می گفتند آن شب سپری نشده است و ناچار در آن برای خداوند گرامی امری هست. وقتی به امر اعتراف کردند حتما صاحب امر نیز هست.

ص :5٢٩

[64٣]5-و عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ علیه السّلام کثیرا ما یقول: [ما]اجتمع التّیمیّ و العدویّ عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هو یقرأ: «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ» بتخشّع و بکاء فیقولان: ما أشدّ رقّتک لهذه السّوره فیقول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: لما رأت عینی و وعی قلبی و لما یری قلب هذا من بعدی فیقولان: و ما الّذی رأیت و ما الّذی یری؟ قال: فیکتب لهما فی التّراب «تَنَزَّلُ اَلْمَلاٰئِکَهُ وَ اَلرُّوحُ فِیهٰا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» قال: ثمّ یقول: هل بقی شیء بعد قوله عزّ و جلّ: «کُلِّ أَمْرٍ» فیقولان: لا، فیقول: هل تعلمان من المنزل إلیه بذلک فیقولان: أنت یا رسول اللّه فیقول نعم فیقول: هل تکون لیله القدر من بعدی؟ فیقولان: نعم، قال: فیقول: فهل ینزل ذلک الأمر فیها؟ فیقولان: نعم، قال: فیقول: إلی من؟ فیقولان: لا ندری فیأخذ برأسی و یقول: إن لم تدریا فادریا، هو هذا من بعدی قال: فإن کانا لیعرفان تلک اللّیله بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من شدّه ما یداخلهما من الرّعب! .

[644]6-و عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یا معشر الشّیعه! خاصموا بسوره إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ [فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ] تفلجوا، فو اللّه إنّها لحجّه اللّه تبارک و تعالی علی الخلق بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، و إنّها لسیّده دینکم و إنّها لغایه علمنا، یا معشر الشّیعه خاصموا ب «حم* وَ اَلْکِتٰابِ اَلْمُبِینِ * إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهٍ مُبٰارَکَهٍ إِنّٰا کُنّٰا مُنْذِرِینَ» فإنّها لولاه الأمر خاصّه بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یا معشر الشّیعه! یقول اللّه تبارک و تعالی وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلاّٰ خَلاٰ فِیهٰا نَذِیرٌ قیل: یا أبا جعفر نذیرها محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال: صدقت فهل کان نذیر و هو حیّ من البعثه فی أقطار الأرض؟ فقال السّائل: لا، قال أبو جعفر علیه السّلام: أرأیت بعیثه أ لیس نذیره کما أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فی بعثته من اللّه عزّ و جلّ نذیر، فقال:

ص :5٣٠

[64٣]5-و از حضرت صادق علیه السّلام است که علی علیه السّلام بسیار می فرمود: [هرگاه] آن تیمی و عدوی نزد رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-گرد می آمدند، ایشان «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ» را با آه و گریه می خواند. آن گاه آن دو می گفتند: چه بسیار دل نازک هستی دربارۀ این سوره. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- می فرمود: برای این است که چشمم دیده و دلم دریافته است. و برای این که قلب این [علی علیه السّلام]پس از من می بیند. آن دو [یعنی ابو بکر و عمر]گفتند: چیست آنچه شما دیدی و آنچه او می بیند؟ و حضرت برای آن دو روی خاک می نوشت:

(در آن شب فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان از برای هر کاری نازل می شوند.) سپس می فرمود: آیا پس از این که خداوند عزّتمند فرمود: «کُلِّ أَمْرٍ» چیزی باقی می ماند؟ و آن دو می گفتند: نه. و ایشان می فرمود: آیا می دانی چه کسی است که آن امر به او نازل می شود؟ می گفتند: شما ای رسول خدا. و ایشان می فرمود: بله.

سپس می فرمود: آیا شب قدر پس از من هست؟ می گفتند: بله. می فرمود: و آیا آن امر در آن شب نازل می شود؟ می گفتند: بله. می فرمود: به چه کسی؟ می گفتند:

نمی دانیم. پس حضرت دست بر سر من می گذاشت و می فرمود: اگر نمی دانید، بدانید که آن شخص پس از من همین است. [علی علیه السّلام]می فرمود: و همانا آن دو آن شب را پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-می شناختند به جهت هراس سختی که به جانشان می افتاد.

[644]6-و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: ای شیعیان! به وسیلۀ سورۀ إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ [فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ] مبارزه کنید تا چیره شوید. به خدا سوگند آن حجّت خداوند پاک و والا بر آفریدگان پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. همانا آن فرمانروای دین شما است. همانا آن نهایت علم ما است. ای گروه شیعه به وسیلۀ(حم. سوگند به کتاب روشنگر. ما آن را در شبی پربرکت فروفرستادیم، ما همواره بیم دهنده بوده ایم.) [سورۀ دخان (44) :١ الی ٣]مبارزه کنید.

که آن مخصوص صاحبان امر پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- است. ای گروه شیعه! خداوند پاک و والا می فرماید: (و هیچ امّتی نیست مگر این که بیم دهنده ای در میانشان بوده است.) [فاطر (٣5) :٢4]کسی گفت: یا ابا جعفر! بیم دهندۀ اینان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. فرمود: راست گفتی. و آیا بیم دهنده ای هست که درحالی که زنده است چاره ای از فرستادن کسی در بخش های مختلف زمین داشته باشد؟ پرسنده گفت: نه. حضرت صادق علیه السّلام فرمود:

به من بگو آیا فرستادۀ او بیم دهنده اش نیست، چنان که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در برانگیختگی اش از سوی خداوند شکوهمند بیم دهنده است؟

ص :5٣١

بلی، قال: فکذلک لم یمت محمّد إلاّ و له بعیث نذیر قال: فإن قلت: لا، فقد ضیّع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من فی أصلاب الرّجال من أمّته قال: و ما یکفیهم القرآن؟ قال:

بلی إن وجدوا له مفسّرا قال: و ما فسّره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، قال: بلی قد فسّره لرجل واحد و فسّر للأمّه شأن ذلک الرّجل و هو علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال السّائل: یا أبا جعفر! کان هذا أمر خاصّ لا یحتمله العامّه قال: أبی اللّه أن یعبد إلاّ سرّا حتّی یأتی إبّان أجله الّذی یظهر فیه دینه کما أنّه کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مع خدیجه مستترا حتّی أمر بالإعلان، قال السّائل: ینبغی لصاحب هذا الدّین أن یکتم؟ قال: أو ما کتم علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یوم أسلم مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حتّی ظهر أمره؟ قال: بلی؛ قال: فکذلک أمرنا حتّی یبلغ الکتاب أجله.

[645]٧-و عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لقد خلق اللّه جلّ ذکره لیله القدر أوّل ما خلق الدّنیا و لقد خلق فیها أوّل نبیّ یکون و أوّل وصیّ یکون و لقد قضی أن یکون فی کلّ سنه لیله یهبط فیها بتفسیر الأمور إلی مثلها من السّنه المقبله، من جحد ذلک فقد ردّ علی اللّه عزّ و جلّ علمه لأنّه لا یقوم الأنبیاء و الرّسل و المحدّثون إلاّ أن تکون علیهم حجّه بما یأتیهم فی تلک اللّیله مع الحجّه الّتی یأتیهم بها جبرئیل علیه السّلام قلت: و المحدّثون أیضا یأتیهم جبرئیل أو غیره من الملائکه علیهم السّلام، قال: أمّا الأنبیاء و الرّسل صلّی اللّه علیهم فلا شکّ و لا بدّ لمن سواهم من أوّل یوم خلقت فیه الأرض إلی آخر فناء الدّنیا أن تکون علی أهل الأرض حجّه ینزل ذلک فی تلک اللّیله إلی من أحبّ من عباده و ایم اللّه لقد نزل الرّوح و الملائکه بالأمر فی لیله القدر علی آدم، و ایم اللّه ما مات آدم إلاّ و له وصیّ و کلّ من بعد آدم من الأنبیاء قد أتاه الأمر فیها و وضع لوصیّه من بعده و ایم اللّه إن کان النّبیّ لیؤمر

ص :5٣٢

و او گفت: چرا. فرمود: و همین طور محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]در نگذشت جز این که برایش برانگیخته ای بیم دهنده است. و اگر بگویی نه، پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آنان را که در پشت مردان امّتش هستند، تباه ساخته است. او گفت: و آیا قرآن کفایتشان نمی کند؟ فرمود: چرا اگر برایش تفسیرگری یافتند، او گفت: و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-آن را تفسیر نکرده است؟ فرمود:

چرا، آن را برای یک مرد تفسیر کرد و شأن و مقام آن مرد را برای امّت تفسیر کرد.

و او علی بن ابی طالب علیه السّلام است. پرسنده عرض کرد: یا ابا جعفر! این موضوعی خصوصی است و عامّۀ مردم زیر بارش نروند. فرمود: خداوند راضی نشد که جز در نهان بندگی شود تا وقت و قرار گاهی که دینش را در آن آشکار می کند، برسد.

چنان که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و خدیجه پنهان کاری می کردند تا فرمان اعلان آمد. پرسنده گفت: برای صاحب این دین سزاوار است که [آن را]پنهان کند؟ فرمود: مگر علی بن ابی طالب علیه السّلام در روزی که با رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-اسلام آورد آن را پنهان نساخت تا کار آشکار شد؟ گفت: چرا. فرمود: کار ما نیز چنین است تا هنگام نوشتۀ[خداوند]برسد.

[645]٧-و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمودند: خداوند-گرامی یاد- در آغاز آفرینش دنیا شب قدر را آفرید. و در آن نخستین پیامبر و نخستین وصی را آفرید. و حکم کرد در هر سال شبی باشد که در آن تفسیر امور تا همان شب از سال آینده نازل شود. هرکه آن را انکار کند، علم خداوند عزّتمند را نپذیرفته است؛ زیرا پیامبران و فرستادگان و محدّثان (سخن گفته شدگان) قیام نمی کنند مگر حجّتی داشته باشند که در آن شب برایشان آورده می شود و حجّتی که جبرئیل علیه السّلام می آورد. راوی گوید، من گفتم: و برای سخن گفته شدگان هم جبرئیل می آورد یا فرشته ای دیگر علیهم السّلام؟ فرمود: دربارۀ پیامبران و فرستادگان-درود خداوند بر آنان-که شکّی نیست، دربارۀ کسانی جز ایشان-از روزی که زمین آفریده شد تا پایان دنیا باید بر اهل زمین حجّتی باشد که آن را در آن شب به کسی از بندگانش که دوست دارد، نازل کند. و به خدا سوگند روح و فرشتگان، آن امر را در شب قدر بر آدم نازل کردند. و به خدا سوگند آدم درنگذشت جز این که وصی ای داشت.

و هر پیامبری پس از آدم در آن شب امر داده شد و او برای وصی پس از خودش نهاد.

ص :5٣٣

فیما یأتیه من الأمر فی تلک اللّیله من آدم إلی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أن أوص إلی فلان و لقد قال اللّه عزّ و جلّ فی کتابه لولاه الأمر من بعد محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خاصّه: وَعَدَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ کَمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ إلی قوله فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ یقول: أستخلفکم لعلمی و دینی و عبادتی بعد نبیّکم کما استخلف وصاه آدم من بعده حتّی یبعث النّبیّ الّذی یلیه «یَعْبُدُونَنِی لاٰ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً» یقول: یعبدوننی بإیمان لا نبیّ بعد محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فمن قال غیر ذلک «فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ» فقد مکّن ولاه الأمر بعد محمّد بالعلم و نحن هم، فاسألونا فإن صدقناکم فأقرّوا و ما أنتم بفاعلین، أمّا علمنا فظاهر و أمّا إبّان أجلنا الّذی یظهر فیه الدّین منّا حتّی لا یکون بین النّاس اختلاف، فإنّ له أجلا من ممرّ اللّیالی و الأیّام، إذا أتی ظهر و کان الأمر واحدا.

و ایم اللّه لقد قضی الأمر أن لا یکون بین المؤمنین اختلاف و لذلک جعلهم شهداء علی النّاس لیشهد محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علینا و لنشهد علی شیعتنا و لتشهد شیعتنا علی النّاس، أبی اللّه عزّ و جلّ أن یکون فی حکمه اختلاف أو بین أهل علمه تناقض، ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام: فضل إیمان المؤمن بجمله إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ و بتفسیرها علی من لیس مثله فی الإیمان بها کفضل الإنسان علی البهائم و إنّ اللّه عزّ و جلّ لیدفع بالمؤمنین بها عن الجاحدین لها فی الدّنیا لکمال عذاب الآخره لمن علم أنّه لا یتوب منهم ما یدفع بالمجاهدین عن القاعدین و لا أعلم أنّ فی هذا الزّمان جهادا إلاّ الحجّ و العمره و الجوار.

[646]٨-قال: و قال رجل لأبی جعفر علیه السّلام: یا ابن رسول اللّه لا تغضب علیّ قال: لما ذا؟ قال: لما أرید أن أسألک عنه، قال: قل، قال: و لا تغضب؟ قال: و لا أغضب، قال: أرأیت قولک فی لیله القدر و تنزّل الملائکه و الرّوح فیها إلی

ص :5٣4

و به خدا سوگند هر پیامبری از آدم تا محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-در آن امری که در آن شب به او داده می شد، امر می شد که آن را به فلانی وصیّت کن.

و خداوند شکوهمند در کتابش به صاحبان امر پس از محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-به خصوص فرموده است: (خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده، کارهای شایسته انجام دادند وعده داده است که قطعا آنان را حکمران روی زمین گرداند، چنان که به پیشینیان آن ها خلافت زمین را بخشید. . .) [نور (٢4) :55]می فرماید: شما را برای علم و دین و عبادتم پس از پیامبرتان جانشین می کنم. چنان که اوصیای آدم را پس از او جانشین کرد تا پیامبری را به دنبالش برانگیزد. (مرا می پرستند و برایم شریکی نمی گزینند.) [نور (٢4) :55]می فرماید: مرا با ایمان به این که پیامبری پس از محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-نیست، بندگی می کنند. پس هرکه جز آن را معتقد باشد (آنان فاسقانند) پس به صاحبان امر پس از محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]سلطنت علم داد. و آنان ماییم. از ما بپرسید و اگر راست گفتیم، اعتراف کنید امّا شما چنین نمی کنید. علم ما آشکار است و هنگام و وقتی که در آن دین به وسیلۀ ما آشکار می شود تا اختلافی میان مردم نباشد زمانی در گذر شب ها و روزها است. وقتی رسید، ظاهر می شود و امر یگانه می شود. و به خدا سوگند امر چنان است که میان مؤمنان اختلافی نباشد. و برای همین آنان را شاهدان بر مردم قرار داد. تا محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر ما گواهی دهد و ما بر شیعیانمان گواهی دهیم و شیعیانمان بر مردم گواهی دهند. خدای عزّتمند راضی نشد که در حکمش اختلافی باشد یا میان اهل علمش مخالفتی درافتد. سپس حضرت جواد علیه السّلام فرمود: برتری ایمان مؤمن به جملۀ إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ و به تفسیرش بر کسی که در ایمان به آن همچون او نیست، مانند برتری انسان بر چارپایان است. و خداوند گرامی به سبب مؤمنان به آن از منکران آن در دنیا دفع می کند-به جهت کامل شدن عذاب آخرت برای کسانی که می داند از انکارشان توبه نمی کنند-آنچه را که به سبب مجاهدان از قاعدین دفع می کند. و من در این زمان جهادی جز حجّ و عمره و همسایگی نمی شناسم.

[646]٨-و مردی به حضرت باقر علیه السّلام عرض کرد: ای پسر رسول خدا بر من خشمگین نمی شوید؟ فرمود: برای چه؟ گفت: برای چیزی که می خواهم از شما بپرسم. فرمود: بگو. گفت: خشمگین نمی شوید؟ فرمود: خشمگین نمی شوم.

گفت: شما دربارۀ شب قدر می گویید که فرشتگان و روح بر اوصیا نازل می شوند.

ص :5٣5

الأوصیاء یأتونهم بأمر لم یکن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قد علمه أو یأتونهم بأمر کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یعلمه؟ و قد علمت أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مات و لیس من علمه شیء إلاّ و علیّ علیه السّلام له واع، قال أبو جعفر علیه السّلام: ما لی و لک أیّها الرّجل و من أدخلک علیّ؟ قال: أدخلنی علیک القضاء لطلب الدّین، قال: فافهم ما أقول لک:

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لمّا أسری به لم یهبط حتّی أعلمه اللّه جلّ ذکره علم ما قد کان و ما سیکون و کان کثیر من علمه ذلک جملا یأتی تفسیرها فی لیله القدر و کذلک کان علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قد علم جمل العلم و یأتی تفسیره فی لیالی القدر کما کان مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، قال السّائل: أو ما کان فی الجمّل تفسیر؟ قال: بلی و لکنّه إنّما یأتی بالأمر من اللّه تعالی فی لیالی القدر إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إلی الأوصیاء افعل کذا و کذا، لأمر قد کانوا علموه، أمروا کیف یعملون فیه، قلت: فسّر لی هذا؟ قال لم یمت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إلاّ حافظا لجمله العلم و تفسیره، قلت: فالّذی کان یأتیه فی لیالی القدر علم ما هو؟ قال: الأمر و الیسر فیما کان قد علم، قال السّائل: فما یحدث لهم فی لیالی القدر علم سوی ما علموا؟ قال: هذا ممّا أمروا بکتمانه و لا یعلم تفسیر ما سألت عنه إلاّ اللّه عزّ و جلّ، قال السّائل: فهل یعلم الأوصیاء ما لا یعلم الأنبیاء؟ قال: لا و کیف یعلم وصیّ غیر علم ما أوصی إلیه، قال السّائل: فهل یسعنا أن نقول: إنّ أحدا من الوصاه یعلم ما لا یعلم الآخر؟ قال: لا لم یمت نبیّ إلاّ و علمه فی جوف وصیّه و إنّما تنزّل الملائکه و الرّوح فی لیله القدر بالحکم الّذی یحکم به بین العباد، قال السّائل: و ما کانوا علموا ذلک الحکم؟ قال: بلی قد علموه و لکنّهم لا یستطیعون إمضاء شیء منه حتّی یؤمروا فی لیالی القدر کیف یصنعون إلی السّنه المقبله، قال السّائل: یا أبا جعفر! لا أستطیع إنکار هذا؟ قال أبو جعفر علیه السّلام:

ص :5٣6

آیا برای آنان امری می آوردند که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-آن را نمی دانست یا امری می آورند که او می دانست؟ و من دانستم که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-درگذشت و چیزی از علمش نبود که علی علیه السّلام آن را درنیافته باشد؟ حضرت باقر علیه السّلام فرمود: ای مرد! مرا با تو چه کاری است. چه کسی تو را به نزد من آورده است؟ او گفت: سرنوشت، مرا برای جستجوی دین به نزد شما آورد. فرمود: پس دریاب آن چه را به تو می گویم. همانا وقتی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به معراج برده شد، فرود نیامد تا خداوند- گرامی یاد-علم آنچه را بود و آنچه را می شود، به او آموخت و بسیاری از آن علم، جمله هایی است که تفسیرش در شب قدر می آید. و همین طور علی بن ابی طالب علیه السّلام جملات علم را می دانست و تفسیرش در شب های قدر می آمد.

چنان که با رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-چنین بود. پرسنده گفت:

مگر در آن جمله ها تفسیری نبود؟ فرمود: چرا، امّا در شب های قدر امر از سوی خداوند والا به پیامبر و به اوصیا می آمد که چنین وچنان کن. برای امری که آن را می دانستند فرمان داده می شدند که درباره اش چگونه عمل کنند. [راوی گوید] من گفتم: این را برایم تفسیر کنید! فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-درنگذشت جز این که جملات علم و تفسیرش را دریافت کرد. من گفتم: پس آنچه در شب های قدر بر او می آمد چه علمی بود؟ فرمود: فرمان و آسانی در آن چیزی که می دانستند. پرسنده عرض کرد: علمی غیر از آن چه آموخته اند برای آنان در شب های قدر پدید می آید؟ فرمود: این از چیزهایی است که به پنهان داشتنش فرمان داده شدند و تفسیر آنچه را از آن پرسیدی جز خداوند شکوهمند نمی داند. پرسنده عرض کرد: آیا آنچه را پیامبران نمی دانند اوصیا می دانند؟ فرمود: نه، چگونه وصی جز علمی را که به او سپرده شده است، بداند. پرسنده گفت: و آیا ما می توانیم بگوییم: یکی از اوصیا چیزی می داند که دیگری نمی داند؟ فرمود: نه، پیامبری درنگذشت جز این که علمش در سینۀ وصی اش بود. و همانا فرشتگان و روح در شب قدر با حکمی که او با آن میان بندگان داوری می کرد فرود می آمدند. پرسنده گفت: و آن حکم را نمی دانستند؟ فرمود: چرا، آن را می دانستند امّا نمی توانستند چیزی از آن را اجرا کنند تا در شب های قدر فرمان داده شوند که تا سال آینده چه بکنند.

پرسنده گفت: یا ابا جعفر! می توانم این را انکار کنم؟ حضرت باقر علیه السّلام فرمود:

ص :5٣٧

من أنکره فلیس منّا، قال السّائل: یا أبا جعفر! أرأیت النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هل کان یأتیه فی لیالی القدر شیء لم یکن علمه؟ قال: لا یحلّ لک أن تسأل عن هذا، أمّا علم ما کان و ما سیکون فلیس یموت نبیّ و لا وصیّ إلاّ و الوصیّ الّذی بعده یعلمه، أمّا هذا العلم الّذی تسأل عنه فإنّ اللّه عزّ و جلّ أبی أن یطلع الأوصیاء علیه إلاّ أنفسهم، قال السّائل: یا ابن رسول اللّه! کیف أعرف أنّ لیله القدر تکون فی کلّ سنه؟ قال: إذا أتی شهر رمضان فاقرأ سوره الدّخان فی کلّ لیله مائه مرّه فإذا أتت لیله ثلاث و عشرین فإنّک ناظر إلی تصدیق الّذی سألت عنه.

[64٧]٩-و قال: قال أبو جعفر علیه السّلام:

لما ترون من بعثه اللّه عزّ و جلّ للشّقاء علی أهل الضّلاله من أجناد الشّیاطین و أزواجهم أکثر ممّا ترون خلیفه اللّه الّذی بعثه للعدل و الصّواب من الملائکه، قیل: یا أبا جعفر! و کیف یکون شیء أکثر من الملائکه؟ قال: کما شاء اللّه عزّ و جلّ، قال السّائل: یا أبا جعفر! إنّی لو حدّثت بعض الشّیعه بهذا الحدیث لأنکروه قال: کیف ینکرونه؟ قال: یقولون: إنّ الملائکه علیهم السّلام أکثر من الشّیاطین قال: صدقت افهم عنّی ما أقول: إنّه لیس من یوم و لا لیله إلاّ و جمیع الجنّ و الشّیاطین تزور أئمّه الضّلاله و یزور إمام الهدی عددهم من الملائکه حتّی إذا أتت لیله القدر فیهبط فیها من الملائکه إلی ولیّ الأمر، خلق اللّه أو قال قیّض اللّه عزّ و جلّ من الشّیاطین بعددهم ثمّ زاروا ولیّ الضّلاله فأتوه بالإفک و الکذب حتّی لعلّه یصبح فیقول: رأیت کذا و کذا فلو سأل ولیّ الأمر عن ذلک لقال: رأیت شیطانا أخبرک بکذا و کذا حتّی یفسّر له تفسیرا و یعلمه الضّلاله الّتی هو علیها و ایم اللّه إنّ من صدّق بلیله القدر لیعلم أنّها لنا خاصّه لقول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لعلیّ علیه السّلام حین دنا موته: هذا ولیّکم من بعدی فإن أطعتموه رشدتم

ص :5٣٨

هرکه آن را انکار کند از ما نیست. پرسنده عرض کرد: یا ابا جعفر! بفرمایید آیا به پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-چیزی در شب های قدر می آمد که آن را نداند؟ فرمود: این پرسش برای تو روا نیست. امّا علم آنچه بوده و آنچه می شود پیامبر و وصی ای نیست که درگذرد جز این که وصی پس از او آن را می داند. امّا این علمی که تو از آن می پرسی، همانا خداوند عزّتمند راضی نشد که اوصیا جز خودشان را بر آن آگاه گردانند. پرسنده گفت: ای پسر رسول خدا! چگونه بدانم که شب قدر در هر سالی هست؟ فرمود: وقتی ماه رمضان آمد در هرشبی صد بار سورۀ دخان را بخوا. پس آن گاه که شب بیست و سوم رسید درستی آنچه را پرسیدی، می بینی.

[64٧]٩-و گفته است که حضرت باقر علیه السّلام فرمود: آنچه از سربازان شیاطین و همسرانشان که خداوند شکوهمند برای شقاوت گمراهان فرستاده، می بینید بیشتر از فرشتگانی جانشین خدا است که می بینید. که برای عدل و درستی فرستاده است. پرسیدند: ای ابا جعفر! چگونه چیزی از فرشتگان بیشتر می باشد؟ فرمود: چنان که خداوند گرامی خواست. پرسنده گفت: ای ابا جعفر اگر من این حدیث را به شیعه ای بازگویم آن را انکار می کند. فرمود: چگونه انکارش می کنند؟ گفت: می گویند: فرشتگان علیهم السّلام بیشتر از شیاطین اند. فرمود:

راست گفتی دریاب که من چه می گویم. همانا روزی و شبی نیست جز این که تمام جنّیان و شیاطین، پیشوایان گمراهی را زیارت می کنند. و به شمار آنان، فرشتگان پیشوای هدایت را زیارت می کنند. تا شب قدر می رسد، پس در آن شب فرشتگان بر صاحب امر فرود آیند. خداوند عزّتمند به شمار آنان از شیاطین آفرید-یا فرمود آماده کرد-سپس صاحب گمراهی را زیارت کرده، دروغ پردازی می کنند تا صبح شود. آن گاه او می گوید: چنین وچنان دیدم. و اگر از صاحب امر در این باره بپرسد می فرماید: شیطانی دیدی که به تو چنین وچنان گفت. و برایش تفسیر می کند و از گمراهی ای که در آن است آگاهش می سازد. و به خدا سوگند هرکس شب قدر را بپذیرد، می فهمد که آن مخصوص به ما است. برای سخنی که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به علی علیه السّلام به هنگام رحلت فرمود:

این صاحب و ولیّ شما پس از من است. اگر از او فرمان بردید، هدایت می شوید،

ص :5٣٩

و لکن من لا یؤمن بما فی لیله القدر منکر و من آمن بلیله القدر ممّن علی غیر رأینا فإنّه لا یسعه فی الصّدق إلاّ أن یقول: إنّها لنا و من لم یقل فإنّه کاذب، إنّ اللّه عزّ و جلّ أعظم من أن ینزّل الأمر مع الرّوح و الملائکه إلی کافر فاسق، فإن قال: إنّه ینزّل إلی الخلیفه الّذی هو علیها فلیس قولهم ذلک بشیء و إن قالوا:

إنّه لیس ینزّل إلی أحد فلا یکون أن ینزّل شیء إلی غیر شیء و إن قالوا [و] سیقولون: لیس هذا بشیء، فقد ضلّوا ضلالا بعیدا.

باب فی أنّ الأئمّه علیهم السّلام یزدادون فی لیله الجمعه [64٨]١-حدّثنی أحمد بن إدریس القمّیّ و محمّد بن یحیی، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن موسی بن سعدان، عن عبد اللّه بن أیّوب، عن أبی یحیی الصّنعانیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی: یا أبا یحیی إنّ لنا فی لیالی الجمعه لشأنا من الشّأن، قال قلت:

جعلت فداک و ما ذاک الشّأن؟ قال: یؤذن لأرواح الأنبیاء الموتی علیه السّلام و أرواح الأوصیاء الموتی علیهم السّلام و روح الوصیّ الّذی بین ظهرانیکم یعرج بها إلی السّماء حتّی توافی عرش ربّها فتطوف به أسبوعا و تصلّی عند کلّ قائمه من قوائم العرش رکعتین ثمّ تردّ إلی الأبدان الّتی کانت فیها فتصبح الأنبیاء و الأوصیاء قد ملئوا سرورا و یصبح الوصیّ الّذی بین ظهرانیکم و قد زید فی علمه مثل جمّ الغفیر.

[64٩]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن أبی زاهر، عن جعفر بن محمّد الکوفیّ، عن یوسف الأبزاریّ، عن المفضّل قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام ذات یوم و کان لا یکنّینی قبل ذلک: یا أبا عبد اللّه!

ص :54٠

امّا کسی که به آنچه در شب قدر است ایمان ندارد، انکار می کند. و کسی که به شب قدر ایمان دارد و هم نظر ما نیست نمی تواند راستگو باشد جز این که بگوید: آن برای ما است. و هرکه نگوید او دروغزن است. خداوند عزّتمند بزرگ تر از آن است که امر را با روح و فرشتگان بر کافری فاسق نازل کند. و اگر گفتند که آن بر خلیفۀ گمراه نازل می شود، سخنی بیهوده گفته اند. و اگر گفتند که آن بر هیچ کس نازل نمی شود، ممکن نیست که او چیزی را بر هیچ چیز نازل کند.

و اگر گفتند [و]می گویند: این سخن راست نیست، به گمراهی ژرفی افتاده اند.

در شب جمعه به [علم]ائمّه علیهم السّلام افزوده می شود

[64٨]١-ابو یحیی صنعانی گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: ای ابو یحیی! برای ما در شب های جمعه، امر بزرگی هست. او گوید، من گفتم: جانم به فدایت! چه امری هست؟ فرمود: به ارواح پیامبران گذشته و اوصیای درگذشته و روح وصی ای که در میان شما است، اجازه داده می شود که به آسمان بالا بروند و به عرش پروردگار برسند. آن گاه آن را هفت بار طواف کرده، در پای هریک از ستون های عرش دو رکعت نماز بگزارند، سپس به بدن هایی که بودند بازگردند.

پس پیامبران و اوصیا صبح می کنند در حالی که سرشار از سرورند. و وصی ای که در میان شما است صبح می کند در حالی که بسیار به علمش افزوده شده است.

[64٩]٢-مفضّل گفته است: روزی حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ای ابو عبد اللّه-و پیش از این مرا با کنیه صدا نزده بود-گفتم: امر بفرمایید.

ص :54١

قال: قلت: لبّیک، قال: إنّ لنا فی کلّ لیله جمعه سرورا قلت: زادک اللّه و ما ذاک؟ قال: إذا کان لیله الجمعه وافی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم العرش و وافی الأئمّه علیهم السّلام معه و وافینا معهم فلا تردّ أرواحنا إلی أبداننا إلاّ بعلم مستفاد و لو لا ذلک لأنفدنا.

[65٠]٣-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن عبد اللّه بن محمّد، عن الحسین بن أحمد المنقریّ، عن یونس أو المفضّل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من لیله جمعه إلاّ و لأولیاء اللّه فیها سرور قلت: کیف ذلک؟ جعلت فداک قال: إذا کان لیله الجمعه وافی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم العرش و وافی الأئمّه علیهم السّلام و وافیت معهم فما أرجع إلاّ بعلم مستفاد و لو لا ذلک لنفد ما عندی.

باب لو لا أنّ الأئمّه علیهم السّلام یزدادون لنفد ما عندهم [65١]١-علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن صفوان بن یحیی قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: کان جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول: لو لا أنّا نزداد لأنفدنا.

محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن صفوان، عن أبی الحسن علیه السّلام مثله.

[65٢]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن ذریح المحاربیّ قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا ذریح! لو لا أنّا نزداد لأنفدنا.

[65٣]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نصر، عن ثعلبه، عن زراره قال:

ص :54٢

فرمود: همانا برای ما در هرشب جمعه سروری است. گفتم: خدا بسیارش کند. و آن چیست؟ فرمود: وقتی شب جمعه می شود، رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به عرش می روند و ائمّه علیهم السّلام با او می روند و ما با آنان می رویم. و ارواحمان به بدنهامان بازنمی گردند مگر با علمی تحصیل شده، و اگر آن نباشد آنچه با ما است از میان می رود.

[65٠]٣-یونس یا مفضّل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود:

شب جمعه ای نیست جز این که در آن برای اولیای خدا سروری است. گفتم:

جانم به فدایت! چگونه است؟ فرمود: وقتی شب جمعه می شود، رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-به عرش می روند و ائمّه علیهم السّلام هم می روند و من نیز می روم و جز با علم مستفاد بازنمی گردم. و اگر این نباشد آنچه نزد من است از میان می رود.

اگر به [علم]ائمّه علیهم السّلام افزوده نشود آنچه نزدشان است از میان می رود

[65١]١-صفوان یحیی گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام می فرمود: اگر به علم ما افزوده نمی شد، پایان می یافت. مانند این روایت را صفوان از ابو الحسن علیه السّلام روایت کرده است.

[65٢]٢-ذریح محاربی گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ای ذریح! اگر به علم ما افزوده نمی شد، از میان می رفت.

[65٣]٣-زراره گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرمود: اگر به

ص :54٣

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: لو لا أنّا نزداد لأنفدنا، قال: قلت: تزدادون شیئا لا یعلمه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؟ قال: أما إنّه إذا کان ذلک عرض علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ثمّ علی الأئمّه ثمّ انتهی الأمر إلینا.

[654]4-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لیس یخرج شیء من عند اللّه عزّ و جلّ حتّی یبدأ برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ثمّ بأمیر المؤمنین علیه السّلام ثمّ بواحد بعد واحد لکیلا یکون آخرنا أعلم من أوّلنا.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام یعلمون جمیع العلوم الّتی خرجت إلی الملائکه و الأنبیاء و الرّسل علیهم السّلام [655]١-علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الحسن بن شمّون، عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن، عن عبد اللّه بن القاسم، عن سماعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی علمین: علما أظهر علیه ملائکته و أنبیاءه و رسله فما أظهر علیه ملائکته و رسله و أنبیاءه فقد علمناه و علما استأثر به فإذا بدا للّه فی شیء منه أعلمنا ذلک و عرض علی الأئمّه الّذین کانوا من قبلنا.

علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن موسی بن القاسم و محمّد بن یحیی، عن العمرکیّ بن علیّ جمیعا، عن علیّ بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر علیهما السّلام مثله.

[656]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام

ص :544

علم ما افزوده نمی شد، از میان می رفت. او گوید، من گفتم: آیا چیزی افزوده می شود که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-آن را نمی دانست؟ فرمود: بدان! وقتی چنین چیزی باشد، بر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-عرضه شده، سپس به ائمّه رسیده سپس این امر به ما می انجامد.

[654]4-یونس عبد الرّحمان از یکی از یارانش از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: چیزی از نزد خداوند عزّتمند صادر نمی شود تا به رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-آغاز شود سپس با امیر مؤمنان علیه السّلام سپس [ائمّه علیهم السّلام]یکی پس از دیگری. تا آخرین مان عالم تر از نخستین نباشد.

ائمّه علیهم السّلام تمام علومی را که برای فرشتگان و پیامبران و فرستادگان علیهم السّلام صادر شده، می دانند

[655]١-سماعه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: برای خداوند پاک و والا دو علم است: علمی که فرشتگان و پیامبران و فرستادگانش را بر آن آگاه ساخته است. و آنچه فرشتگان و پیامبران و فرستادگانش را به آن آگاه ساخته ما می دانیم. و علمی که به خودش اختصاص داده است، که وقتی برای خداوند در چیزی از آن بدا حاصل شود ما را به آن آگاه می کند. و بر امامان پیش از ما نیز عرضه می شود. مانند این را علی بن جعفر از برادرش موسای جعفر علیهما السّلام روایت کرده است.

[656]٢-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای

ص :545

قال: إنّ للّه عزّ و جلّ علمین: علما عنده لم یطلع علیه أحدا من خلقه و علما نبذه إلی ملائکته و رسله فما نبذه إلی ملائکته و رسله فقد انتهی إلینا.

[65٧]٣-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر، عن ضریس قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ للّه عزّ و جلّ علمین: علم مبذول و علم مکفوف فأمّا المبذول فإنّه لیس من شیء تعلمه الملائکه و الرّسل إلاّ نحن نعلمه و أمّا المکفوف فهو الّذی عند اللّه عزّ و جلّ فی أمّ الکتاب إذا خرج نفذ.

[65٨]4-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن محمّد بن إسماعیل، عن علیّ بن النّعمان، عن سوید القلاّء، عن أبی أیّوب، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ للّه عزّ و جلّ علمین: علم لا یعلمه إلاّ هو و علم علّمه ملائکته و رسله فما علّمه ملائکته و رسله علیهم السّلام فنحن نعلمه.

باب نادر فیه ذکر الغیب [65٩]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن معمّر بن خلاّد قال:

سأل أبا الحسن علیه السّلام رجل من أهل فارس فقال له: أ تعلمون الغیب؟ فقال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: یبسط لنا العلم فنعلم و یقبض عنّا فلا نعلم و قال: سرّ اللّه عزّ و جلّ أسرّه إلی جبرئیل علیه السّلام و أسرّه جبرئیل إلی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و أسرّه محمّد إلی من شاء اللّه.

[66٠]٢-محمّد بن یحیی، عن عبد اللّه بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن

ص :546

خداوند شکوهمند دو علم است: علمی نزد خودش که کسی از آفریدگان را بر آن آگاه نساخته است و علمی که آن را به فرشتگان و فرستادگانش القا کرده که به ما منتهی گشته است.

[65٧]٣-ضریس گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: برای خداوند گرامی دو علم است: علمی بذل شده و علمی حفظشده. امّا بذل شده: چیزی نیست که فرشتگان و فرستادگان آن را بدانند مگر این که ما می دانیم. و حفظشده چیزی است که در امّ الکتاب نزد خداوند است. هرگاه صادر شود اجرا می شود.

[65٨]4-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای خداوند عزّتمند دو علم است: علمی که آن را جز او نمی داند و علمی که به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است. و آنچه را به فرشتگان و فرستادگانش علیهم السّلام آموخت، ما می دانیم.

«باب نادر در بیان غیب»

[65٩]١-معمّر خلاّد گفته است: مردی از اهل فارس از حضرت ابو الحسن پرسید: آیا شما غیب می دانید؟ و حضرت فرمود: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: اگر علم برای ما گشوده شود، می دانیم و اگر از ما بازداشته شود، نمی دانیم. و فرمود: راز خداوند شکوهمند است که آن را به جبرئیل علیه السّلام آشکار کرد و جبرئیل آن را برای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]آشکار کرد و محمّد صلّی اللّه علیه و آله به کسی که خدا می خواست آشکارش ساخت.

[66٠]٢-سدیر صیرفی گفت: شنیدم حمران اعین از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ

ص :54٧

محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن سدیر الصّیرفیّ قال:

سمعت حمران بن أعین یسأل أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: بَدِیعُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ قال أبو جعفر علیه السّلام إنّ اللّه عزّ و جلّ ابتدع الأشیاء کلّها بعلمه علی غیر مثال کان قبله، فابتدع السّماوات و الأرضین و لم یکن قبلهنّ سماوات و لا أرضون أما تسمع لقوله تعالی: وَ کٰانَ عَرْشُهُ عَلَی اَلْمٰاءِ فقال له حمران: أرأیت قوله جلّ ذکره: عٰالِمُ اَلْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِهِ أَحَداً فقال أبو جعفر علیه السّلام: إِلاّٰ مَنِ اِرْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ و کان و اللّه محمّد ممّن ارتضاه و أمّا قوله «عٰالِمُ اَلْغَیْبِ» فإنّ اللّه عزّ و جلّ عالم بما غاب عن خلقه فیما یقدر من شیء و یقضیه فی علمه قبل أن یخلقه و قبل أن یفضیه إلی الملائکه فذلک یا حمران! علم موقوف عنده إلیه فیه المشیئه فیقضیه إذا أراد و یبدو له فیه فلا یمضیه، فأمّا العلم الّذی یقدّره اللّه عزّ و جلّ فیقضیه و یمضیه فهو العلم الّذی انتهی إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ثمّ إلینا.

[66١]٣-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن عبّاد بن سلیمان، عن محمّد بن سلیمان، عن أبیه، عن سدیر قال:

کنت أنا و أبو بصیر و یحیی البزّاز و داود بن کثیر فی مجلس أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ خرج إلینا و هو مغضب، فلمّا أخذ مجلسه قال: یا عجبا لأقوام یزعمون أنّا نعلم الغیب ما یعلم الغیب إلاّ اللّه عزّ و جلّ، لقد هممت بضرب جاریتی فلانه، فهربت منّی فما علمت فی أیّ بیوت الدّار هی؟ قال سدیر: فلمّا أن قام من مجلسه و صار فی منزله دخلت أنا و أبو بصیر و میسّر و قلنا له: جعلنا فداک سمعناک و أنت تقول کذا و کذا فی أمر جاریتک و نحن نعلم أنّک تعلم علما کثیرا و لا ننسبک إلی علم الغیب قال: فقال: یا سدیر ألم تقرأ القرآن؟ قلت: بلی، قال:

ص :54٨

این سخن خداوند عزّتمند پرسید: (او پدیدآورندۀ آسمان ها و زمین است.) [انعام (6) :١٠١][و]حضرت فرمود: خداوند شکوهمند همه چیز را با علمش پدید آورد. بدون این که پیش از آن نمونه ای داشته باشد. پس آسمان ها و زمین ها را پدید آورد در حالی که آسمان و زمینی پیش از آن نبود. مگر نشنیده ای این سخن آن والا را: (و عرش او بر آب قرار داشت.) [هود (١١) :٧]آن گاه حمران گفت: از این سخن آن گرامی یاد بفرمایید: (دانای نهان است و کسی را بر نهانش آگاه نمی سازد.) [جنّ (٧٢) :٢6]و حضرت باقر علیه السّلام فرمود: (مگر فرستادگانی که برگزیده است.) [جنّ (٧٢) :٢٧]و به خدا سوگند محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]از کسانی است که او برگزیده است. و امّا این سخنش دانای غیب و نهان همانا خداوند گرامی به آنچه از آفریدگانش نهان است به آنچه در علمش تقدیر کرده، حکم می کند. پیش از آن که آن را بیافریند و به فرشتگان القایش کند، دانا است. و آن ای حمران علمی حفظشده در نزد او است که مشیّت آن با او است.

وقتی اراده کرد به آن حکم می کند و گاهی در آن بدا پیش آمده، اجرایش نمی کند.

امّا علمی که خداوند عزّتمند آن را تقدیر کرده، به آن حکم کرده، اجرایش می کند همان علمی است که به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و سپس به ما انجامید.

[66١]٣-سدیر گفت: من و ابو بصیر و یحیای بزّاز و داود کثیر در مجلس حضرت صادق علیه السّلام بودیم که حضرت خشمگین وارد شدند. و هنگامی که نشستند، فرمودند: شگفتا از این مردمی که می پندارند ما غیب می دانیم! غیب را جز خداوند شکوهمند نمی داند. من خواستم فلان کنیزم را بزنم، از دستم گریخت و من ندانستم که او در کدام یک از اتاق های خانه است؟ سدیر گفته است: وقتی حضرت از مجلس برخاسته، به سوی منزل رفت، من و ابو بصیر و میسر به نزدش رفته، گفتیم: جان ما به فدایت. شنیدیم که شما در کار کنیزتان چنان فرمودید و ما می دانیم که شما علم فراوان و بسیاری دارید اما به علم غیب نسبتتان نمی دهیم. او گوید: و حضرت فرمود: ای سدیر آیا قرآن نخوانده ای؟ عرض کردم: چرا. فرمود: آیا در آنچه از کتاب خداوند گرامی خوانده ای، این را هم دیده ای: (کسی که دانشی از کتاب داشت، گفت: پیش از آن که چشم برهم زنی آن را نزد تو خواهم آورد.) [نمل (٢٧) :4٠]عرض کردم: جانم فدایت! آن را خوانده ام. فرمود: آیا آن مرد را شناختی؟ و آیا دانستی چقدر از دانش کتاب نزد او بود؟ عرض کردم: مرا از آن آگاه کنید. فرمود: به اندازۀ قطره ای آب نسبت به دریای سبز. و این از دانش کتاب چقدر می شود؟ عرض کردم: خیلی کم است. پس فرمود: ای سدیر! چه بسیار است که خداوند عزّتمند به علمی

ص :54٩

فهل وجدت فیما قرأت من کتاب اللّه عزّ و جلّ: قٰالَ اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْکِتٰابِ: أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ قال: قلت: جعلت فداک قد قرأته، قال: فهل عرفت الرّجل؟ و هل علمت ما کان عنده من علم الکتاب؟ قال: قلت: أخبرنی به؟ قال: قدر قطره من الماء فی البحر الأخضر فما یکون ذلک من علم الکتاب؟ قال: قلت جعلت فداک ما أقلّ هذا فقال: یا سدیر! ما أکثر هذا أن ینسبه اللّه عزّ و جلّ إلی العلم الّذی أخبرک به یا سدیر فهل وجدت فیما قرأت من کتاب اللّه عزّ و جلّ أیضا: قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتٰابِ قال: قلت: قد قرأته جعلت فداک قال: أ فمن عنده علم الکتاب کلّه أفهم أم من عنده علم الکتاب بعضه؟ قلت: لا، بل من عنده علم الکتاب کلّه، قال: فأومأ بیده إلی صدره و قال: علم الکتاب و اللّه کلّه عندنا، علم الکتاب و اللّه کلّه عندنا.

[66٢]4-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن أحمد بن الحسن بن علیّ، عن عمرو بن سعید، عن مصدّق بن صدقه، عن عمّار السّاباطیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام، عن الإمام؟ یعلم الغیب؟ فقال: لا و لکن إذا أراد أن یعلم الشّیء أعلمه اللّه ذلک.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام إذا شاءوا أن یعلموا علّموا [66٣]١-علیّ بن محمّد و غیره، عن سهل بن زیاد، عن أیّوب بن نوح، عن صفوان بن یحیی، عن ابن مسکان، عن بدر بن الولید، عن أبی الرّبیع الشّامیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الإمام إذا شاء أن یعلم علّم.

ص :55٠

خدای شکوهمند خوانده ای این را دریافته ای؟ (بگو کافی است که خداوند و کسی که دانش کتاب نزد او است میان من و شما گواه باشند.) [رعد (١٣) :4٣]عرض کردم:

آن را خوانده ام جانم به فدایت. فرمودند: آیا کسی که همۀ دانش کتاب نزد او است عالم تر است یا کسی که بعضی از دانش کتاب نزد او است؟ عرض کردم: نه، بلکه کسی که همۀ دانش کتاب نزد او است. او گوید: پس حضرت با دست به سینه اش اشاره کرد و فرمود: به خدا سوگند همۀ دانش کتاب نزد ما است. به خدا سوگند همۀ علم کتاب نزد ما است.

[66٢]4-عمّار ساباطی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ امام پرسیدم که آیا غیب می داند؟ فرمودند: نه، ولی وقتی خواست چیزی را بداند خداوند او را به آن آگاه می کند.

ائمّه علیهم السّلام وقتی خواستند بدانند، آموخته می شوند

[66٣]١-ابو ربیع شامی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امام وقتی خواست بداند، آگاهانده می شود.

ص :55١

[664]٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن ابن مسکان، عن بدر بن الولید، عن أبی الرّبیع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الإمام إذا شاء أن یعلم أعلم.

[665]٣-محمّد بن یحیی، عن عمران بن موسی، عن موسی بن جعفر، عن عمرو بن سعید المدائنیّ، عن أبی عبیده المدائنیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أراد الإمام أن یعلم شیئا أعلمه اللّه ذلک.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام یعلمون متی یموتون و أنّهم لا یموتون إلاّ باختیار منهم [666]١-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن سلیمان بن سماعه و عبد اللّه بن محمّد، عن عبد اللّه بن القاسم البطل، عن أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أیّ إمام لا یعلم ما یصیبه و إلی ما یصیر، فلیس ذلک بحجّه [ا]للّه علی خلقه.

[66٧]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محمّد بن بشّار قال:

حدّثنی شیخ من أهل قطیعه الرّبیع من العامّه ببغداد ممّن کان ینقل عنه، قال: قال لی: قد رأیت بعض من یقولون بفضله من أهل هذا البیت، فما رأیت مثله قطّ فی فضله و نسکه. فقلت له: من؟ و کیف رأیته؟ قال: جمعنا أیّام السّندیّ بن شاهک ثمانین رجلا من الوجوه المنسوبین إلی الخیر، فأدخلنا علی موسی بن جعفر علیهما السّلام فقال لنا السّندیّ: یا هؤلاء انظروا إلی هذا الرّجل هل حدث به حدث؟ فإنّ النّاس یزعمون أنّه قد فعل به و یکثرون فی ذلک و هذا

ص :55٢

[664]٢-ابو ربیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امام وقتی خواست بداند، آگاهانده می شود.

[665]٣-ابو عبیده مدائنی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

وقتی امام خواست چیزی را بداند خداوند او را به آن آگاه می کند.

ائمّه علیهم السّلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند

[666]١-ابو بصیر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هر پیشوایی که نداند به او چه پیشامد می کند و به کجا می رود، او حجّت خداوند بر آفریدگانش نیست.

[66٧]٢-محمّد بشّار گفته است: شیخی سنّی از قطیعه الربیع بغداد که از او حدیث نقل می کنند، به من گفت: من یکی از این خاندان را که در برتری اش سخن گفته می شد، دیدم. و هرگز در فضیلت و عبادت همچون او را ندیدم.

به او گفتم: او که بود و چگونه دیدی اش؟ گفت: در دوران سندی شاهک هشتاد مرد از بزرگان نیکان را جمع کرده، به نزد موسای جعفر علیهما السّلام بردند.

آن گاه سندی به ما گفت: آقایان! به این مرد بنگرید که آیا چیزی بر او رخ داده است؟ مردم می پندارند که او کشته شده است و سخنان بسیار می گویند.

ص :55٣

منزله و فراشه موسّع علیه غیر مضیّق و لم یرد به أمیر المؤمنین سوءا و إنّما ینتظر به أن یقدم فیناظر أمیر المؤمنین و هذا هو صحیح موسّع علیه فی جمیع أموره، فسلوه، قال: و نحن لیس لنا همّ إلاّ النّظر إلی الرّجل و إلی فضله و سمته؛ فقال موسی بن جعفر علیه السّلام: أمّا ما ذکر من التّوسعه و ما أشبهها فهو علی ما ذکر غیر أنّی أخبرکم أیّها النّفر أنّی قد سقیت السّمّ فی سبع تمرات و أنا غدا أخضرّ و بعد غد أموت قال: فنظرت إلی السّندیّ بن شاهک یضطرب و یرتعد مثل السّعفه.

[66٨]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن أبی جمیله، عن عبد اللّه بن أبی جعفر قال:

حدّثنی أخی، عن جعفر، عن أبیه أنّه أتی علیّ بن الحسین علیه السّلام لیله قبض فیها بشراب فقال: یا أبت اشرب هذا فقال: یا بنیّ إنّ هذه اللّیله الّتی أقبض فیها و هی اللّیله الّتی قبض فیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.

[66٩]4-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عبد الحمید، عن الحسن بن الجهم قال: قلت للرّضا علیه السّلام:

إنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قد عرف قاتله و اللّیله الّتی یقتل فیها و الموضع الّذی یقتل فیه و قوله لمّا سمع صیاح الإوزّ فی الدّار: صوائح تتبعها نوائح و قول أمّ کلثوم: لو صلّیت اللّیله داخل الدّار و أمرت غیرک یصلّی بالنّاس، فأبی علیها و کثر دخوله و خروجه تلک اللّیله بلا سلاح و قد عرف علیه السّلام أنّ ابن ملجم لعنه اللّه قاتله بالسّیف کان هذا ممّا لم یجز تعرّضه؛ فقال: ذلک کان و لکنّه خیّر فی تلک اللّیله لتمضی مقادیر اللّه عزّ و جلّ.

[6٧٠]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن بعض أصحابنا،

ص :554

در حالی که این منزل و بستر فراخ او است. در تنگنا نیست و امیر مؤمنین [هارون رشید لعنه اللّه]نسبت به او قصد بدی ندارد. و اینک او منتظر است که امیر مؤمنین بیاید تا با او مناظره کند. او سالم است و در همه چیز برایش گشاده دستی شده است. از خودش بپرسید. او می گفت: در حالی که ما کاری جز نگریستن به آن مرد و به فضل و منش اش نداشتیم. پس موسای جعفر علیهما السّلام فرمود: امّا آنچه دربارۀ فراخی منزل و مانند آن گفت، همین طور است. جز این که ای جماعت به شما می گویم به من در هفت خرما زهر خوراندند. من فردا رنگم سبز می شود و پس فردا می میرم. او گفت: من به سندی شاهک نگریستم که دگرگون شده، مانند شاخۀ نخل می لرزید.

[66٨]٣-حضرت صادق علیه السّلام از پدرشان روایت کرده اند: شبی که حضرت سجّاد درگذشت شربتی برایشان برده و گفته است: پدر جانم این را بنوشید. و او فرموده است: پسرم! امشب شبی است که جانم گرفته می شود. و این همان شبی است که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در آن درگذشت.

[66٩]4-حسن جهم گفته است: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: امیر مؤمنان علیه السّلام قاتلش را می شناخت. و شبی که در آن کشته می شد و جایی را که در آن کشته می شد، می شناخت. و این سخن او است وقتی فریاد مرغابی ها را در خانه شنید: «فریادزنانی اند که به دنبالشان نوحه خوانان می آیند. و سخن امّ کلثوم که «کاش شب را در خانه نماز می گزاردی و برای نماز مردم به دیگری فرمان می دادی. که او به آن راضی نشد و در آن شب بی سلاح رفت و آمدش بسیار شد.

در حالی که می دانست ابن ملجم-خدا لعنتش کند-قاتل او با شمشیر است. و این چیزی است که اقدام به آن جایز نیست. پس حضرت فرمودند: همین طور است. امّا در آن شب او آن را اختیار کرد تا تقدیر خداوند گرامی جاری شود.

[6٧٠]5-برخی از اصحاب ما از ابو الحسن حضرت موسی علیه السّلام روایت

ص :555

عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ غضب علی الشّیعه فخیّرنی نفسی أو هم؛ فوقیتهم و اللّه بنفسی.

[6٧١]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن مسافر أنّ أبا الحسن الرّضا علیه السّلام قال له:

یا مسافر هذا القناه فیها حیتان؟ قال: نعم جعلت فداک، فقال: إنّی رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم البارحه و هو یقول: یا علیّ ما عندنا خیر لک.

[6٧٢]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کنت عند أبی فی الیوم الّذی قبض فیه فأوصانی بأشیاء فی غسله و فی کفنه و فی دخوله قبره، فقلت: یا أباه و اللّه ما رأیتک منذ اشتکیت أحسن منک الیوم، ما رأیت علیک أثر الموت، فقال: یا بنیّ! أ ما سمعت علیّ بن الحسین علیه السّلام ینادی من وراء الجدار: یا محمّد؟ تعال، عجّل؟ .

[6٧٣]٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن عبد الملک بن أعین، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أنزل اللّه تعالی النّصر علی الحسین علیه السّلام حتّی کان [ما]بین السّماء و الأرض ثمّ خیّر: النّصر أو لقاء اللّه فاختار لقاء اللّه تعالی.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام یعلمون علم ما کان و ما یکون و أنّه لا یخفی علیهم الشّیء صلوات اللّه علیهم [6٧4]١-أحمد بن محمّد و محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن

ص :556

کرده اند که فرمود: خداوند عزّتمند بر شیعه خشمگین شد. پس مرا میان خودم یا ایشان مخیّر کرد. و من به خدا سوگند آنان را با جان خودم حفظ کردم.

[6٧١]6-از مسافر روایت شده که ابو الحسن حضرت رضا علیه السّلام به او فرموده است: ای مسافر! آیا در این جویبار ماهی هست؟ او گفته: بله، جانم به فدایت.

پس فرمود: دیشب رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را دیدم که می فرمود: ای علی آنچه نزد ما است برای تو بهتر است.

[6٧٢]٧-ابو خدیجه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در روزی که جان پدرم گرفته شد نزدش بودم پس مرا به کارهایی در غسل و کفن و گذاشتن در قبر سفارش کرد. من گفتم: پدر جان از وقتی بیمار شده ای شما را بهتر از امروز ندیده ام. من اثری از مرگ در شما نمی بینم. و ایشان فرمود: ای پسرم! آیا نمی شنوی علی بن حسین علیهما السّلام از پشت دیوار صدا می زند: محمّد! بیا، شتاب کن؟

[6٧٣]٨-عبد الملک اعین از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود:

خداوند والا یاری را بر حسین علیه السّلام نازل کرد تا میان آسمان و زمین آمد. سپس میان یاری و دیدار خداوند مخیّر شد و او دیدار خدا را برگزید.

ائمّه [علیهم السّلام]علم آنچه را بوده و آنچه را می شود، دارند و چیزی بر آنان-درود خدا بر آنان-پنهان نیست

[6٧4]١-سیف تمّار گفته است: ما گروهی از شیعیان در حجر [اسماعیل]

ص :55٧

إبراهیم بن إسحاق الأحمر، عن عبد اللّه بن حمّاد، عن سیف التّمّار قال:

کنّا مع أبی عبد اللّه علیه السّلام جماعه من الشّیعه فی الحجر فقال: علینا عین، فالتفتنا یمنه و یسره فلم نر أحدا فقلنا: لیس علینا عین فقال: و ربّ الکعبه و ربّ البنیّه ثلاث مرّات لو کنت بین موسی و الخضر لأخبرتهما أنّی أعلم منهما و لأنبأتهما بما لیس فی أیدیهما، لأنّ موسی و الخضر علیهما السّلام أعطیا علم ما کان و لم یعطیا علم ما یکون و ما هو کائن حتّی تقوم السّاعه و قد ورثناه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وراثه.

[6٧5]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن یونس بن یعقوب، عن الحارث بن المغیره و عدّه من أصحابنا منهم عبد الأعلی و أبو عبیده و عبد اللّه بن بشر الخثعمیّ سمعوا أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:

إنّی لأعلم ما فی السّماوات و ما فی الأرض و أعلم ما فی الجنّه و أعلم ما فی النّار و أعلم ما کان و ما یکون، قال: ثمّ مکث هنیئه فرأی أنّ ذلک کبر علی من سمعه منه فقال: علمت ذلک من کتاب اللّه عزّ و جلّ، إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:

فیه تبیان کلّ شیء.

[6٧6]٣-علیّ بن محمّد، عن سهل، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن عبد الکریم، عن جماعه بن سعد الخثعمیّ أنّه قال:

کان المفضّل عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له المفضّل: جعلت فداک یفرض اللّه طاعه عبد علی العباد و یحجب عنه خبر السّماء؟ قال: لا، اللّه أکرم و أرحم و أرأف بعباده من أن یفرض طاعه عبد علی العباد ثمّ یحجب عنه خبر السّماء صباحا و مساء.

[6٧٧]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن

ص :55٨

با حضرت صادق علیه السّلام بودیم. که فرمود: جاسوسی مراقب ما است [؟]پس ما به چپ و راست نگریستیم و کسی را ندیدیم پس گفتیم: جاسوسی مراقبمان نیست. آن گاه فرمود: به پروردگار این بنا سوگند-سه بار فرمود-اگر میان موسی و خضر بودم به آن ها خبر می دادم که من عالم تر از ایشان هستم. و به آنچه در دستشان نبود آگاهشان می کردم؛ زیرا به موسی و خضر علیهما السّلام دانش آنچه بود داده شده بود در حالی که دانش آنچه می شود و خواهد شد تا وقتی قیامت برپا شود به آنان داده نشده بود و ما آن را از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به ارث برده ایم.

[6٧5]٢-عدّه ای از اصحاب ما از جمله. . . عبد اللّه بشر خثعمی از حضرت صادق علیه السّلام شنیده اند که می فرماید: همانا من به آن چه در آسمان ها و زمین است آگاهم و به آن چه در بهشت است آگاهم و به آنچه در دوزخ است آگاهم و به آنچه بوده و می شود آگاهم. او گوید: سپس اندکی مکث کرد و دید که آن بر کسانی که شنیده اند بزرگ نموده است. پس فرمود: آن ها را از کتاب خدای شکوهمند دریافته ام. خداوند گرامی می فرماید: بیان هرچیزی در آن است. [نقل به معنا است.)

[6٧6]٣-جماعه بن سعد خثعمی گفته است: مفضّل نزد حضرت صادق علیه السّلام بود. که گفت: جانم به فدایت! آیا خداوند اطاعت از بنده ای را بر بندگان واجب می کند و خبر آسمان را از او بازدارد؟ فرمود: نه، خداوند به بندگانش کریم تر و مهربان تر و رؤوف تر از آن است که اطاعت از بنده ای را بر آنان واجب کند سپس خبر آسمان را در بامداد و شامگاه از او بازدارد.

[6٧٧]4-ضریس کناسی گفته است: شنیدم حضرت باقر علیه السّلام می فرماید:

ص :55٩

ابن رئاب، عن ضریس الکناسیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول و عنده أناس من أصحابه: عجبت من قوم یتولّونا و یجعلونا أئمّه و یصفون أنّ طاعتنا مفترضه علیهم کطاعه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ثمّ یکسرون حجّتهم و یخصمون أنفسهم بضعف قلوبهم، فینقصونا حقّنا و یعیبون ذلک علی من أعطاه اللّه برهان حقّ معرفتنا و التّسلیم لأمرنا، أ ترون أنّ اللّه تبارک و تعالی افترض طاعه أولیائه علی عباده، ثمّ یخفی عنهم أخبار السّماوات و الأرض و یقطع عنهم موادّ العلم فیما یرد علیهم ممّا فیه قوام دینهم؟ ! فقال له حمران: جعلت فداک أرأیت ما کان من أمر قیام علیّ بن أبی طالب و الحسن و الحسین علیهم السّلام و خروجهم و قیامهم بدین اللّه عزّ ذکره و ما أصیبوا من قتل الطّواغیت إیّاهم و الظّفر بهم حتّی قتلوا و غلبوا؟ فقال أبو جعفر علیه السّلام: یا حمران! إنّ اللّه تبارک و تعالی قد کان قدّر ذلک علیهم و قضاه و أمضاه و حتمه علی سبیل الاختیار ثمّ أجراه. فبتقدّم علم إلیهم من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قام علیّ و الحسن و الحسین علیهم السّلام و بعلم صمت من صمت منّا و لو أنّهم یا حمران! حیث نزل بهم ما نزل من أمر اللّه عزّ و جلّ و إظهار الطّواغیت علیهم سألوا اللّه عزّ و جلّ أن یدفع عنهم ذلک و ألحّوا علیه فی طلب إزاله ملک الطّواغیت و ذهاب ملکهم إذا لأجابهم و دفع ذلک عنهم، ثمّ کان انقضاء مدّه الطّواغیت و ذهاب ملکهم أسرع من سلک منظوم انقطع فتبدّد و ما کان ذلک الّذی أصابهم یا حمران لذنب اقترفوه و لا لعقوبه معصیه خالفوا اللّه فیها و لکن لمنازل و کرامه من اللّه أراد أن یبلغوها، فلا تذهبنّ بک المذاهب فیهم.

[6٧٨]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن علیّ بن معبد، عن هشام بن الحکم قال:

ص :56٠

-در حالی که مردمی از اصحابش در نزدش بودند-در شگفتم از مردمی که ما را دوست دارند و امامان [خود]قرارمان می دهند و می گویند که اطاعت از ما برایشان همچون اطاعت از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-واجب است، سپس از حجّتشان چشم می پوشند و به سبب ناتوانی دل هاشان با خودشان مبارزه می کنند. پس حقّ ما را کاهش داده کسی را که خداوند برهان معرفت راستین ما و تسلیم به فرمان ما را به او داده است نکوهش می کنند. آیا می پندارید خداوند پاک و والا اطاعت از اولیایش را بر بندگانش واجب کرده، سپس اخبار آسمان ها و زمین را از آنان پنهان کرده، اصول علم را دربارۀ آنچه استواری دینشان در آن است و از آنان پرسش می شود قطع می کند؟ ! آن گاه حمران عرض کرد: جانم به فدایت. بفرمایید موضوع قیام علی ابو طالب و حسن و حسین علیهم السّلام و قیامشان برای دین خداوند گرامی یاد چیست؟ و آنچه از کشته شدن به دست طاغوت ها و چیرگی شان بر آنان رسید. که کشته شدند و مغلوب.

پس حضرت باقر علیه السّلام فرمود: ای حمران خداوند پاک و والا آن را بر ایشان مقدّر کرده و به اختیار خودشان حکم داده، امضا کرده و حتمی اش ساخته، سپس اجرایش کرد. پس به علمی پیشین که از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به ایشان رسیده بود علی و حسن و حسین علیهم السّلام قیام کردند. و به علم است که کسی از ما سکوت می کند. ای حمران! اگر ایشان زمانی که چیزی از فرمان خداوند بر آنان نازل شده، طاغوت ها بر ایشان چیره شده اند از خداوند عزّتمند بخواهند که آن را از ایشان بردارد و در درخواست نابودی حکومت طاغوت ها و از بین رفتن آن پافشاری کنند، آن گاه، تقاضای ایشان را اجابت کرده، آن را از سرشان برطرف می کند و سپری شدن دوران طاغوت ها و از بین رفتن حکومتشان سریع تر از رشته ای گوهر چند است که پاره شده، از هم می پاشد. ای حمران! آنچه به ایشان می رسد نه برای گناهی است که به آن دست یازیده اند و نه برای عذاب معصیتی است که با خداوند مخالفت کرده باشند. بلکه برای درجات و کرامت خداوند است که خدا خواسته به آن دست یابند. پس دربارۀ ایشان گمان های دیگر مبر.

[6٧٨]5-هشام حکم گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام در منا از پانصد

ص :56١

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام بمنی عن خمسمائه حرف من الکلام فأقبلت أقول:

یقولون کذا و کذا قال: فیقول: قل کذا و کذا، قلت: جعلت فداک هذا الحلال و هذا الحرام، أعلم أنّک صاحبه و أنّک أعلم النّاس به و هذا هو الکلام؟ فقال لی، ویک یا هشام [لا]یحتجّ اللّه تبارک و تعالی علی خلقه بحجّه لا یکون عنده کلّ ما یحتاجون إلیه.

[6٧٩]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن عمر بن عبد العزیز، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه قال: سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:

لا و اللّه لا یکون عالم جاهلا أبدا، عالما بشیء جاهلا بشیء ثمّ قال: اللّه أجلّ و أعزّ و أکرم من أن یفرض طاعه عبد یحجب عنه علم سمائه و أرضه، ثمّ قال:

لا یحجب ذلک عنه.

باب أنّ اللّه عزّ و جلّ لم یعلّم نبیّه علما إلاّ أمره أن یعلّمه أمیر المؤمنین علیه السّلام و أنّه کان شریکه فی العلم [6٨٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن عبد اللّه بن سلیمان، عن حمران بن أعین، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ جبرئیل علیه السّلام أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برمّانتین فأکل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إحداهما و کسر الأخری بنصفین فأکل نصفا و أطعم علیّا علیه السّلام نصفا ثمّ قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: یا أخی هل تدری ما هاتان الرّمّانتان؟ قال: لا، قال: أمّا الأولی فالنّبوّه، لیس لک فیها نصیب و أمّا الأخری فالعلم أنت شریکی فیه، فقلت:

أصلحک اللّه کیف کان؟ یکون شریکه فیه؟ قال: لم یعلّم اللّه محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علما إلاّ و أمره أن یعلّمه علیّا علیه السّلام.

ص :56٢

مسأله ای کلامی پرسیدم. و شروع کرده، گفتم: آن ها چنین وچنان می گویند. و حضرت فرمود: تو چنین وچنان بگو. عرض کردم: جانم به فدایت! دربارۀ حلال و حرام می دانم که شما صاحب آن هستی و داناترین مردم به آن. امّا دربارۀ علم کلام؟ پس به من فرمود: وای بر تو ای هشام! خداوند پاک و والا با حجّتی که همۀ آنچه به آن نیاز پیدا می شود در نزدش نیست بر آفریدگانش استدلال نمی کند [؟]

[6٧٩]6-ابو حمزه گفت: شنیدم حضرت باقر علیه السّلام می فرمود: نه، به خدا سوگند، عالم هرگز جاهل نمی شود. عالم به چیزی باشد و جاهل به چیزی. سپس فرمود: خداوند بزرگ تر و گرامی تر و کریم تر از آن است که اطاعت از بنده ای را واجب کند که علم آسمان و زمینش را از او بازداشته است. سپس فرمود: آن را از او بازنمی دارد.

خداوند عزّتمند به پیامبرش علمی نیاموخت جز این که به او فرمان داد آن را به امیر مؤمنان علیه السّلام بیاموزد. و او شریک آن حضرت در علم بود

[6٨٠]١-حمران اعین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود:

جبرئیل برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دو انار آورد. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-یکی را خورد و دیگری را دو نیم کرد، آن گاه نیمی را خورد و نیم دیگر را به علی علیه السّلام خوراند. سپس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به او فرمود: ای برادرم می دانی این دو انار چه بود؟ عرض کرد: نه. فرمود: نخستین انار، پیامبری بود که تو را در آن نصیبی نیست و دیگری علم بود که تو در آن با من شریکی. من گفتم: أصلحک اللّه چگونه با ایشان شریک است؟ چگونه است؟ فرمود: خداوند به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-علمی نیاموخت جز این که به او فرمان داد آن را به علی علیه السّلام بیاموزد.

ص :56٣

[6٨١]٢-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

نزل جبرئیل علیه السّلام علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برمّانتین من الجنّه فأعطاه إیّاهما فأکل واحده و کسر الأخری بنصفین فأعطی علیّا علیه السّلام نصفها فأکلها؛ فقال: یا علیّ أمّا الرّمّانه الأولی الّتی أکلتها فالنّبوّه لیس لک فیها شیء و أمّا الأخری فهو العلم فأنت شریکی فیه.

[6٨٢]٣-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عن محمّد بن عبد الحمید، عن منصور بن یونس، عن ابن أذینه، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: نزل جبرئیل علی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برمّانتین من الجنّه، فلقیه علیّ علیه السّلام فقال: ما هاتان الرّمّانتان اللّتان فی یدک؟ فقال: أمّا هذه فالنّبوّه، لیس لک فیها نصیب، و أمّا هذه فالعلم، ثمّ فلقها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بنصفین فأعطاه نصفها و أخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نصفها ثمّ قال: أنت شریکی فیه و أنا شریکک فیه، قال: فلم یعلم و اللّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حرفا ممّا علّمه اللّه عزّ و جلّ إلاّ و قد علّمه علیّا علیه السّلام ثمّ انتهی العلم إلینا، ثمّ وضع یده علی صدره.

باب جهات علوم الأئمّه علیهم السّلام [6٨٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن عمّه حمزه بن بزیع، عن علیّ السّائیّ، عن أبی الحسن الأوّل موسی علیه السّلام قال:

قال: مبلغ علمنا علی ثلاثه وجوه: ماض و غابر و حادث فأمّا الماضی فمفسّر و أمّا الغابر فمزبور و أمّا الحادث فقذف فی القلوب و نقر فی الأسماع و هو أفضل علمنا و لا نبیّ بعد نبیّنا.

ص :564

[6٨١]٢-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: جبرئیل علیه السّلام برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دو انار از بهشت آورده، به ایشان داد.

و ایشان یکی را خورده، دیگری را دو نیم کرده، نیمش را به علی علیه السّلام داد و او آن را خورد. آن گاه فرمود: ای علی! انار نخستین که من خوردم پیامبری بود که برای تو در آن چیزی نیست امّا دیگری علم بود که تو در آن با من شریکی.

[6٨٢]٣-محمّد مسلم گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

جبرئیل برای محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-دو انار از بهشت آورد.

آن گاه علی علیه السّلام به دیدارش آمد و عرض کرد: این دو اناری که در دست شما است، چیست؟ و ایشان فرمودند: این، پیامبری است که برای تو در آن نصیبی نیست و این علم است. سپس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-آن را دو پاره کرده، نیمی را به او داده، نیمی را خود برداشت. سپس فرمود: در این تو شریک من و من شریک توام. امام باقر علیه السّلام فرمود: به خدا سوگند رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-حرفی از آنچه خداوند شکوهمند به او آموخت، نیاموخت جز این که آن را به علی علیه السّلام آموخت. سپس آن علم به ما منتهی شده و دستش را بر سینه اش گذاشت.

جهات علوم ائمّه علیهم السّلام

[6٨٣]١-علی سائی از ابو الحسن اوّل حضرت موسی علیه السّلام روایت کرده که فرمود: نهایت دانش ما بر سه جهت است: گذشته و آینده و پدیده. گذشته، [به وسیلۀ پیامبر برای ما]تفسیر شده است، آینده [در جامعه و مصحف فاطمه علیها السّلام] نوشته شده و پدیده، القایی در دل ها و صدایی در گوش ها است و آن برترین علم ما است و پیامبری پس از پیامبر ما نیست.

ص :565

[6٨4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن أبی زاهر، عن علیّ بن موسی، عن صفوان بن یحیی، عن الحارث بن المغیره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

[قال]قلت: أخبرنی عن علم عالمکم؟ قال: وراثه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و من علیّ علیه السّلام قال: قلت: إنّا نتحدّث أنّه یقذف فی قلوبکم و ینکت فی آذانکم؟ قال:

أو ذاک.

[6٨5]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عمّن حدّثه، عن المفضّل بن عمر قال:

قلت لأبی الحسن علیه السّلام: روّینا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

إنّ علمنا غابر و مزبور و نکت فی القلوب و نقر فی الأسماع، فقال: أمّا الغابر فما تقدّم من علمنا و أمّا المزبور فما یأتینا و أمّا النّکت فی القلوب فإلهام و أمّا النّقر فی الأسماع فأمر الملک.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام لو ستر علیهم لأخبروا کلّ امری بما له و علیه [6٨6]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن فضاله بن أیّوب، عن أبان بن عثمان، عن عبد الواحد بن المختار قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: لو کان لألسنتکم أوکیه لحدّثت کلّ امری بما له و علیه.

[6٨٧]٢-و بهذا الإسناد، عن أحمد بن محمّد، عن ابن سنان، عن عبد اللّه بن مسکان قال: سمعت أبا بصیر یقول:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: من أین أصاب أصحاب علیّ ما أصابهم مع علمهم بمنایاهم و بلایاهم؟ قال: فأجابنی شبه المغضب: ممّن ذلک إلاّ منهم؟ ! فقلت:

ما یمنعک جعلت فداک؟ قال: ذلک باب أغلق إلاّ أنّ الحسین بن علیّ صلوات اللّه علیهما فتح منه شیئا یسیرا ثمّ قال: یا أبا محمّد! إنّ أولئک کانت علی أفواههم أوکیه.

ص :566

[6٨4]٢-از حارث مغیره روایت شده که به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:

به من از علم عالمتان بفرمایید. فرمودند: ارثی از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و علی علیه السّلام است. عرض کردم: ما چنین می گوییم که آن در دل هاتان القا شده، و در گوشتان گفته می شود. فرمود: یا چنین است [یا چنان که گفتم.]

[6٨5]٣-مفضّل عمر گفت: به حضرت ابو الحسن علیه السّلام عرض کردم: برای ما از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که فرموده است: همانا علم ما گذشته و نوشته شده، القایی در قلوب و صدایی در گوش است. فرمود: امّا گذشته، دانش پیشین ما است و نوشته شده، آن است که خواهد آمد و القا در دل، الهام است و صدای در گوش، امر فرشته.

همانا ائمّه علیهم السّلام به هر مردی سود و زیانش را خبر می دادند اگر رازشان را حفظ می کردند

[6٨6]١-عبد الواحد مختار گفته است: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: اگر برای زبان هاتان بندی بود [که آن را ببندد]سود و زیان هر مردی را برایش می گفتم.

[6٨٧]٢-عبد اللّه مسکان گفت: شنیدم ابو بصیر می گوید: به حضرت صادق عرض کردم: از کجا به اصحاب علی علیه السّلام آنچه رسید، رسید در حالی که آنان به مرگ و مصیبتشان آگاه بودند؟ او گوید: حضرت خشمگینانه پاسخم داد: جز از خودشان، از چه کسی می رسد؟ پس عرض کردم: آنچه مانع شما از آن می شود چیست جانم به فدایت؟ فرمود: آن دری بسته شده است که جز حسین بن علی -درود خداوند بر آنان-اندکی از آن را نگشود. سپس فرمود: ای ابو محمّد! همانا بر زبان آنان بندهایی بود.

ص :56٧

باب التّفویض إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إلی الأئمّه علیهم السّلام فی أمر الدّین [6٨٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن أبی زاهر، عن علیّ بن إسماعیل، عن صفوان بن یحیی، عن عاصم بن حمید، عن أبی إسحاق النّحویّ قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فسمعته یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ أدّب نبیّه علی محبّته فقال: وَ إِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ ثمّ فوّض إلیه فقال عزّ و جلّ: وَ مٰا آتٰاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و قال عزّ و جلّ: مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ [قال:]ثمّ قال: و إنّ نبیّ اللّه فوّض إلی علیّ و ائتمنه فسلّمتم و جحد النّاس فو اللّه لنحبّکم أن تقولوا إذا قلنا و أن تصمتوا إذا صمتنا و نحن فیما بینکم و بین اللّه عزّ و جلّ، ما جعل اللّه لأحد خیرا فی خلاف أمرنا.

عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نجران، عن عاصم بن حمید، عن أبی إسحاق قال: سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: ثمّ ذکر نحوه.

[6٨٩]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن یحیی بن أبی عمران، عن یونس، عن بکّار بن بکر، عن موسی بن أشیم قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فسأله رجل عن آیه من کتاب اللّه عزّ و جلّ فأخبره بها ثمّ دخل علیه داخل فسأله عن تلک الآیه فأخبره بخلاف ما أخبر [به]الأوّل فدخلنی من ذلک ما شاء اللّه حتّی کأنّ قلبی یشرح بالسّکاکین فقلت فی نفسی:

ترکت أبا قتاده بالشّام لا یخطئ فی الواو و شبهه و جئت إلی هذا، یخطئ هذا الخطأ کلّه، فبینا أنا کذلک إذ دخل علیه آخر فسأله عن تلک الآیه فأخبره بخلاف ما أخبرنی و أخبر صاحبیّ، فسکنت نفسی فعلمت أنّ ذلک منه تقیّه، قال: ثمّ التفت إلیّ فقال لی: یا ابن أشیم إنّ اللّه عزّ و جلّ فوّض إلی سلیمان بن داود فقال: «هٰذٰا عَطٰاؤُنٰا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ» و فوّض إلی نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقال:

ص :56٨

امر دین به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و به ائمّه علیهم السّلام سپرده شده است

[6٨٨]١-ابو اسحاق نحوی گفته است: به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم و شنیدم که می فرماید: همانا خدای عزّتمند پیامبرش را بر محبّت خودش ادب آموخت و فرمود (و تو اخلاق بزرگ و برجسته ای داری.) [قلم (6٨) :4]سپس آن گرامی به او تفویض کرد و فرمود (و آنچه را رسول خدا برایتان آورده برگیرید و از آنچه بازداشته بپرهیزید.) [حشر (5٩) :٧]و فرمود: (هرکس از این رسول اطاعت کند، از خداوند اطاعت کرده است.) [نساء (4) :٨٠]او گوید: سپس حضرت فرمود: و همانا پیامبر خدا به علی [علیه السّلام]تفویض کرده، او را امین قرار داد. آن گاه شما پذیرفتید و مردم انکار کردند. و به خدا سوگند ما شما را چنان دوست داریم که وقتی گفتیم بگویید و وقتی ساکت شدیم، ساکت شوید. و ما در میان شما و خداوند عزّتمند هستیم که خداوند برای کسی در مخالفت با امر ما خیری قرار نداده است.

[در سندی دیگر]ابو اسحاق گفته است: شنیدم حضرت باقر می فرماید. . . و مانند همین را روایت کرده است.

[6٨٩]٢-موسای اشیم گفته است: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردی از آیه ای از کتاب خداوند عزّتمند پرسید و حضرت از آن با او سخن گفت. سپس کسی دیگر آمد و از همان آیه پرسید و حضرت با او غیر از آنچه با اوّلی فرموده بود، سخن گفت. پس، از آن هرچه خدا خواست به دلم خطور کرد چنان که گویا با چندین چاقو قطعه قطعه می شود. با خودم گفتم: ابو قتاده را که در یک «واو» و مثل آن اشتباه نمی کرد در شام واگذاشتم و به نزد چنین کسی آمدم که به کلّی اشتباه می کند. در این ناحوال بودم که مرد دیگری به نزدش آمد و از آن آیه پرسید و او بار دیگر غیر از آنچه به من و آن دو دیگر فرموده بود، سخن گفت. جانم آرام شد و دانستم که این از جهت تقیّه است. او گوید: سپس حضرت به من رو کرد و فرمود: ای پسر اشیم همانا خداوند شکوهمند به سلیمان داود تفویض کرد و فرمود: (این عطای ما است آن را بی شمارد خواهی ببخش یا دریغ کن.) [سورۀ ص (٣٨) :٣٩]و به پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-تفویض کرده،

ص :56٩

«مٰا آتٰاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» فما فوّض إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقد فوّضه إلینا.

[6٩٠]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحجّال، عن ثعلبه، عن زراره قال: سمعت أبا جعفر و أبا عبد اللّه یقولان:

إنّ اللّه عزّ و جلّ فوّض إلی نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أمر خلقه لینظر کیف طاعتهم، ثمّ تلا هذه الآیه: مٰا آتٰاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.

[6٩١]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عمر بن أذینه، عن فضیل بن یسار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول لبعض أصحاب قیس الماصر: إنّ اللّه عزّ و جلّ أدّب نبیّه فأحسن أدبه فلمّا أکمل له الأدب قال: إِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ ثمّ فوّض إلیه أمر الدّین و الأمّه لیسوس عباده، فقال عزّ و جلّ: مٰا آتٰاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و إنّ رسول اللّه کان مسدّدا موفّقا مؤیّدا بروح القدس، لا یزلّ و لا یخطئ فی شیء ممّا یسوس به الخلق، فتأدّب بآداب اللّه، ثمّ إنّ اللّه عزّ و جلّ فرض الصّلاه رکعتین رکعتین، عشر رکعات، فأضاف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إلی الرّکعتین رکعتین و إلی المغرب رکعه فصارت عدیل الفریضه لا یجوز ترکهنّ إلاّ فی سفر و أفرد الرّکعه فی المغرب فترکها قائمه فی السّفر و الحضر فأجاز اللّه عزّ و جلّ له ذلک کلّه فصارت الفریضه سبع عشره رکعه، ثمّ سنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم النّوافل أربعا و ثلاثین رکعه مثلی الفریضه فأجاز اللّه عزّ و جلّ له ذلک و الفریضه و النّافله إحدی و خمسون رکعه منها رکعتان بعد العتمه جالسا تعدّ برکعه مکان الوتر و فرض اللّه فی السّنه صوم شهر رمضان و سنّ رسول اللّه صوم شعبان و ثلاثه أیّام فی کلّ شهر مثلی الفریضه فأجاز اللّه عزّ و جلّ

ص :5٧٠

فرمود: (آنچه این رسول برایتان آورده، برگیرید و از آنچه بازداشته بپرهیزید.) [سورۀ حشر (5٩) :٧]و آنچه را به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-تفویض کرده بود، به ما تفویض کرد.

[6٩٠]٣-زراره گفته است از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام شنیدم که می فرمودند: همانا خدای عزّتمند امر آفریدگانش را به پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-سپرد تا ببیند اطاعتشان چگونه است. سپس این آیه را خواندند:

(آنچه را رسول خدا برایتان آورده برگیرید و از آنچه نهیتان کرده بپرهیزید.) [سورۀ حشر (5٩) :٧]

[6٩١]4-فضیل یسار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که به یکی از اصحاب قیس ماصر می فرمود: همانا خدای شکوهمند به پیامبرش ادب آموخت و ادبش را نیکو کرد. و آن گاه که ادبش را به کمال رساند، فرمود: (تو اخلاق بزرگ و برجسته ای داری.) [سورۀ قلم (6٨) :4]سپس امر دین و امّت را به او سپر تا بندگانش را رهبری کند و آن گاه فرمود: (آنچه را رسول خدا برایتان آورده برگیرید و از آنچه نهیتان کرده بپرهیزید.) [سورۀ حشر (5٩) :٧]و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-آموختۀ فیروز یاری شده توسّط روح القدس بود که در چیزی از آنچه با آن آفریدگان را رهبری می کرد لغزش و خطا ندارد. او آداب خدا را آموخت. سپس خداوند گرامی نماز را دو رکعت، دو رکعت تا ده رکعت واجب کرد و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به دو رکعت ها، دو رکعت دیگر و به نماز مغرب رکعتی دیگر افزود و همچون آن، واجب شد. جز در سفر ترکشان جایز نیست. و آن یک رکعت مغرب را جدا کرد و آن را در سفر و در اقامت به پا داشت. پس خدای عزّتمند همۀ آن ها را برای او اجازه داده، نماز واجب هفده رکعت شد. سپس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دو برابر نماز واجب، سی و چهار رکعت نافله را وضع کرد. و خداوند شکوهمند آن را برای او اجازه داد. و واجب و نافله، پنجاه و یک رکعت است که یک رکعت آن همان دو رکعت نشستۀ پس از نماز عشا است که به جای وتر یک رکعت شمرده می شود. و خداوند در سال روزۀ ماه رمضان را واجب کرد و رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-دو برابر روزۀ واجب روزۀ[مستحبّی]شعبان و سه روز در هر ماه را وضع کرد و خداوند گرامی به او اجازه اش را داد.

ص :5٧١

له ذلک و حرّم اللّه عزّ و جلّ الخمر بعینها و حرّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المسکر من کلّ شراب فأجاز اللّه له ذلک کلّه و عاف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أشیاء و کرهها و لم ینه عنها نهی حرام إنّما نهی عنها نهی إعافه و کراهه، ثمّ رخّص فیها فصار الأخذ برخصه واجبا علی العباد کوجوب ما یأخذون بنهیه و عزائمه و لم یرخّص لهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فیما نهاهم عنه نهی حرام و لا فیما أمر به أمر فرض لازم فکثیر المسکر من الأشربه نهاهم عنه نهی حرام لم یرخّص فیه لأحد و لم یرخّص رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لأحد تقصیر الرّکعتین اللّتین ضمّهما إلی ما فرض اللّه عزّ و جلّ، بل ألزمهم ذلک إلزاما واجبا، لم یرخّص لأحد فی شیء من ذلک إلاّ للمسافر و لیس لأحد أن یرخّص [شیئا]ما لم یرخّصه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، فوافق أمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أمر اللّه عزّ و جلّ و نهیه نهی اللّه عزّ و جلّ و وجب علی العباد التّسلیم له کالتّسلیم للّه تبارک و تعالی.

[6٩٢]5-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن ثعلبه بن میمون، عن زراره أنّه سمع أبا جعفر و أبا عبد اللّه علیهما السّلام یقولان:

إنّ اللّه تبارک و تعالی فوّض إلی نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أمر خلقه لینظر کیف طاعتهم، ثمّ تلا هذه الآیه مٰا آتٰاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.

محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحجّال، عن ثعلبه بن میمون، عن زراره مثله

[6٩٣]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی أدّب نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فلمّا انتهی به إلی ما أراد، قال له:

إِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ ففوّض إلیه دینه فقال: وَ مٰا آتٰاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ

ص :5٧٢

و خداوند عزّتمند شراب را به طور معیّن حرام کرد و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هر نوشیدنی مست کننده ای را حرام کرد. و خداوند همۀ آن را به او اجازه داد. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-چیزهایی را ناپسند می شمرد ولی از آن ها همچون حرام نهی نکرد. و از آن ها نهی کراهتی کرد. سپس در آن ها رخصت داد. پس پذیرفتن تسهیلات او همچون پذیرفتن نهی و واجباتش بر بندگان واجب است. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نه در آنچه به طور حرام از آن نهی کرده بود و نه در آنچه به طور واجب امر کرده بود به آنان رخصت نداد. و بسیار نوشیدنی مست کننده که آنان را به طور حرام از آن نهی کرده، در آن به کسی رخصت نداد. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به کسی در کوتاه کردن دو رکعتی که خود به واجب خداوند گرامی افزوده بود رخصت نداد. بلکه آن را به طور واجب بر آنان الزامی ساخته، به کسی در هیچ چیز آن-جز برای مسافر-رخصت نداد. و کسی نمی تواند در آنچه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله رخصت نداده، به خود رخصت دهد. پس فرمان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-با فرمان خداوند عزّتمند و نهی اش با نهی آن شکوهمند یکی است. و تسلیم به او همچون تسلیم به خداوند پاک و فرازمند بر بندگان واجب است.

[6٩٢]5-به روایت زراره، او از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام شنیده که می فرمودند: همانا خداوند پاک و والاامر آفریدگانش را به پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-سپرد تا ببیند اطاعت آنان چگونه است. سپس این آیه را خواندند: (آنچه را رسول خدا برایتان آورده برگیرید و از آنچه نهیتان کرده بپرهیزید.) [سورۀ حشر (5٩) :٧]

با سلسله سندی دیگر همانند آن از زراره روایت شده است.

[6٩٣]6-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود:

خداوند پاک و والا پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-را ادب آموخت.

و چون به آنچه می خواست منتهی شد، فرمود: (تو اخلاق بزرگ و برجسته ای داری.) [سورۀ قلم (6٨) :4]و دینش را به او سپرد و فرمود: (و آنچه را رسول خدا برایتان آورده برگیرید و از آنچه نهی کرده بپرهیزید.) و خداوند گرامی فرایض

ص :5٧٣

وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و إنّ اللّه عزّ و جلّ فرض الفرائض و لم یقسم للجدّ شیئا و إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أطعمه السّدس فأجاز اللّه جلّ ذکره له ذلک و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: هٰذٰا عَطٰاؤُنٰا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ.

[6٩4]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن حمّاد بن عثمان، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام:

قال وضع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دیه العین و دیه النّفس و حرّم النّبیذ و کلّ مسکر، فقال له رجل: وضع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من غیر أن یکون جاء فیه شیء؟ قال: نعم لیعلم من یطیع الرّسول ممّن یعصیه.

[6٩5]٨-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن قال: وجدت فی نوادر محمّد بن سنان عن عبد اللّه بن سنان، قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لا و اللّه ما فوّض اللّه إلی أحد من خلقه إلاّ إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إلی الأئمّه، قال عزّ و جلّ: إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ اَلنّٰاسِ بِمٰا أَرٰاکَ اَللّٰهُ و هی جاریه فی الأوصیاء علیهما السّلام.

[6٩6]٩-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عن یعقوب بن یزید، عن الحسن بن زیاد، عن محمّد بن الحسن المیثمیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ أدّب رسوله حتّی قوّمه علی ما أراد، ثمّ فوّض إلیه فقال عزّ ذکره: مٰا آتٰاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فما فوّض اللّه إلی رسوله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقد فوّضه إلینا.

[6٩٧]١٠-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابنا، عن الحسین بن عبد الرّحمن، عن صندل الخیّاط، عن زید الشّحّام قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالی: هٰذٰا عَطٰاؤُنٰا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ

ص :5٧4

را واجب کرد و نصیبی به نیا [با وجود پدر و مادر میّت]نداد. ولی رسول خدا -درود خداوند بر او و بر خاندانش-یک ششم به او داد و خداوند-گرامی یاد- آن را به او اجازه داد. و این سخن خداوند عزّتمند است که فرمود: (این عطای ما است آن را بی شمار خواهی ببخش یا دریغ کن.)

[6٩4]٧-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-دیۀ چشم و دیۀ جان را وضع کرده، نبیذ و هر مست کننده ای را حرام کرد. مردی به او عرض کرد: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بدون این که چیزی درباره اش آمده باشد، وضع کرد؟ فرمودند:

بله. تا معلوم شود چه کسی از حضرت رسول اطاعت می کند و چه کسی نافرمانی.

[6٩5]٨-عبد اللّه سنان گفته است که حضرت صادق علیه السّلام فرمود: نه به خدا سوگند! خداوند جز به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و به امامان [علیهم السّلام]به کسی از آفریدگانش تفویض [امر]نکرد. آن گرامی فرمود: (ما این کتاب را به حقّ بر تو نازل کردیم، تا میان مردم به موجب آنچه خدا به تو آموخته داوری کنی) [سوره نساء (4) :١٠5]و این دربارۀ اوصیا علیهم السّلام نیز جاری است.

[6٩6]٩-محمّد بن حسن میثمی گفته است که شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرمود: همانا خدای عزّتمند به رسولش ادب آموخت تا او را بر آنچه می خواست استوار کرد سپس به او تفویض [امر]کرد و فرمود: (آنچه را رسول خدا برایتان آورده برگیرید و از آنچه نهیتان کرده بپرهیزید.) [سوره حشر (5٩) :٧]و آنچه را خداوند به رسولش-درود خدا بر او و بر خاندانش-تفویض کرد او آن را به ما تفویض کرد.

[6٩٧]١٠-زید شحّام گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن آن والا پرسیدم: (این عطای ما است آن را بی شمار خواهی ببخش یا دریغ کن.)

ص :5٧5

حِسٰابٍ) قال: أعطی سلیمان ملکا عظیما ثمّ جرت هذه الآیه فی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فکان له أن یعطی ما شاء من شاء و یمنع من شاء و أعطاه [اللّه]أفضل ممّا أعطی سلیمان لقوله: مٰا آتٰاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.

باب فی أنّ الأئمّه بمن یشبهون ممّن مضی و کراهیه القول فیهم بالنّبوّه [6٩٨]١-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن حمران بن أعین قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: ما موضع العلماء؟ قال: مثل ذی القرنین و صاحب سلیمان و صاحب موسی علیهم السّلام.

[6٩٩]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن الحسین بن أبی العلاء قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّما الوقوف علینا فی الحلال و الحرام فأمّا النّبوّه فلا.

[٧٠٠]٣-محمّد بن یحیی الأشعریّ، عن أحمد بن محمّد، عن البرقیّ، عن النّضر بن سوید، عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن أیّوب بن الحرّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه عزّ ذکره ختم بنبیّکم النّبیّین فلا نبیّ بعده أبدا و ختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده أبدا و أنزل فیه تبیان کلّ شیء و خلقکم و خلق السّماوات و الأرض و نبأ ما قبلکم و فصل ما بینکم و خبر ما بعدکم و أمر الجنّه و النّار و ما أنتم صائرون إلیه.

[٧٠١]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن الحارث بن المغیره قال:

ص :5٧6

فرمود: به سلیمان حکومتی بزرگ داد. سپس این آیه دربارۀ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-جاری شد. پس با او بود که آنچه می خواهد و به هرکس می خواهد بدهد و از هرکس که بخواهد بازدارد و [خداوند]از آنچه به سلیمان داده بود برترش را به او داد آنجا که فرمود: (آنچه را رسول خدا برایتان آورده برگیرید و از آنچه شما را بازداشته بپرهیزید.) [سورۀ حشر (5٩) :٧]

در این که ائمّه [علیهم السّلام]به چه کسانی از گذشتگان شبیه اند و ناروا بودن سخن در پیامبری آنان

[6٩٨]١-حمران اعین گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: منزلت عالمان [ائمّه علیهم السّلام]چگونه است؟ فرمود: مثل ذوالقرنین و یاور سلیمان و موسی علیهم السّلام.

[6٩٩]٢-حسین ابو علا گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: تبیین حلال و حرام به عهدۀ ما است امّا پیامبری نیست.

[٧٠٠]٣-ایّوب حرّ گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود: همانا خداوند-گرامی یاد-با پیامبر شما پیامبران را ختم کرد. پس هرگز پیامبری پس از او نیست. و به کتاب شما کتب [آسمانی]را ختم کرد و هرگز پس از آن کتابی نیست. و در آن تبیین هرچیزی و آفرینش شما و آفرینش آسمان ها و زمین و خبر پیشینیان و احکام دین و دنیاتان و خبر آیندگان و امر بهشت و دوزخ و آنچه را به سوی آن می روید، فروفرستاد.

[٧٠١]4-حارث مغیره گفته است: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: علی علیه السّلام محدّث

ص :5٧٧

قال أبو جعفر علیه السّلام: إنّ علیّا علیه السّلام کان محدّثا فقلت: فتقول: نبیّ؟ قال: فحرّک بیده هکذا ثمّ قال: أو کصاحب سلیمان أو کصاحب موسی أو کذی القرنین أو ما بلغکم أنّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال: و فیکم مثله؟ .

[٧٠٢]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن برید بن معاویه، عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام قال:

قلت له: ما منزلتکم و من تشبهون ممّن مضی؟ قال: صاحب موسی و ذو القرنین کانا عالمین و لم یکونا نبیّین.

[٧٠٣]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن البرقیّ، عن أبی طالب، عن سدیر قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

إنّ قوما یزعمون أنّکم آلهه، یتلون بذلک علینا قرآنا: وَ هُوَ اَلَّذِی فِی اَلسَّمٰاءِ إِلٰهٌ وَ فِی اَلْأَرْضِ إِلٰهٌ فقال: یا سدیر سمعی و بصری و بشری و لحمی و دمی و شعری من هؤلاء براء و برئ اللّه منهم، ما هؤلاء علی دینی و لا علی دین آبائی و اللّه لا یجمعنی اللّه و إیّاهم یوم القیامه إلاّ و هو ساخط علیهم، قال:

قلت: و عندنا قوم یزعمون أنّکم رسل یقرءون علینا بذلک قرآنا: یٰا أَیُّهَا اَلرُّسُلُ کُلُوا مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ وَ اِعْمَلُوا صٰالِحاً إِنِّی بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ فقال: یا سدیر سمعی و بصری و شعری و بشری و لحمی و دمی من هؤلاء براء و برئ اللّه منهم و رسوله ما هؤلاء علی دینی و لا علی دین آبائی و اللّه لا یجمعنی اللّه و إیّاهم یوم القیامه إلاّ و هو ساخط علیهم، قال: قلت: فما أنتم؟ قال: نحن خزّان علم اللّه، نحن تراجمه أمر اللّه، نحن قوم معصومون، أمر اللّه تبارک و تعالی بطاعتنا و نهی عن معصیتنا، نحن الحجّه البالغه علی من دون السّماء و فوق الأرض.

ص :5٧٨

(سخن گفته شده) است. عرض کردم: می فرمایی پیامبر است؟ او گوید: حضرت دستش را چنین [به نشانۀ نفی]تکان داده، سپس فرمود: یا همچون [آصف]یاور سلیمان یا [خضر]یاور موسی یا همچون ذوالقرنین یا آنچه از حضرتش-درود خدا بر او و بر خاندانش-به شما رسیده که مثل او در میان شما است [یعنی خود علی علیه السّلام].

[٧٠٢]5-برید معاویه گفته است: به حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام عرض کردم: منزلت شما کجا است و به چه کسی از پیشینیان مانندید؟ فرمودند:

یاور موسی [یعنی خضر]و ذوالقرنین که عالم بودند و پیامبر نبودند.

[٧٠٣]6-سدیر گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مردمی می پندارند که شما خدایانید و برای آن بر ما از قرآن می خوانند. : (او کسی است که در آسمان معبود است و در زمین معبود.) [زخرف (4٣) :٨4]فرمود: ای سدیر! گوش و چشم و پوست و گوشت و خون و موی من از اینان بیزار است و خداوند از آنان بیزار است. اینان نه بر دین من و نه بر دین پدران منند. به خدا سوگند، خداوند مرا و آنان را در روز قیامت گرد هم نمی آورد جز این که او بر آنان خشمگین است. او گوید: من گفتم: و در میان ما مردمی هستند که می پندارند شما رسولانید و برای آن بر ما از قرآن می خوانند: (ای فرستادگان از غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید که من به آنچه می کنید آگاهم.) [مؤمنون (٢٣) :5١]پس فرمود: ای سدیر! گوش و چشم و مو و پوست و گوشت و خون من از اینان بیزار است. و خداوند و رسولش از آنان بیزارند. آنان بر دین من و دین پدرانم نیستند. به خدا سوگند، خداوند مرا با آنان در روز قیامت گرد نمی آورد جز این که بر آنان خشمگین است. او گوید: من گفتم: پس شما کیستید؟ فرمود: ما گنجوران علم خداوندیم. ما تبیین گران فرمان خداوندیم. ما مردمی معصوم هستیم که خداوند پاک و والا به اطاعت از ما فرمان داده، از نافرمانی مان بازداشته است. ما حجّتی رسا بر کسی هستیم که زیر آسمان و روی زمین قرار دارد.

ص :5٧٩

[٧٠4]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن عبد اللّه بن بحر، عن ابن مسکان، عن عبد الرّحمن بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: الأئمّه بمنزله رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إلاّ أنّهم لیسوا بأنبیاء و لا یحلّ لهم من النّساء ما یحلّ للنّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فأمّا ما خلا ذلک فهم فیه بمنزله رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام محدّثون مفهّمون [٧٠5]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحجّال، عن القاسم بن محمّد، عن عبید بن زراره قال:

أرسل أبو جعفر علیه السّلام إلی زراره أن یعلم الحکم بن عتیبه أنّ أوصیاء محمّد علیه و علیهم السّلام محدّثون.

[٧٠6]٢-محمّد، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن زیاد بن سوقه، عن الحکم بن عتیبه قال:

دخلت علی علیّ بن الحسین علیها السّلام یوما فقال: یا حکم هل تدری الآیه الّتی کان علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یعرف قاتله بها و یعرف بها الأمور العظام الّتی کان یحدّث بها النّاس؟ قال الحکم: فقلت فی نفسی: قد وقعت علی علم من علم علیّ بن الحسین، أعلم بذلک تلک الأمور العظام، قال: فقلت: لا و اللّه لا أعلم، قال: ثمّ قلت: الآیه تخبرنی بها یا ابن رسول اللّه؟ قال: هو و اللّه قول اللّه عزّ ذکره: و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لا نبیّ و لا محدّث و کان علیّ بن أبی طالب علیه السّلام محدّثا فقال له رجل یقال له: عبد اللّه بن زید، کان أخا علیّ لأمّه،

ص :5٨٠

[٧٠4]٧-محمّد مسلم گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

امامان [علیهم السّلام]به منزلۀ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند جز اینکه پیامبر نیستند و آنچه از زنان بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله حلال است بر آنان حلال نیست.

اما هرچه غیر از این باشد آنان در آن به منزلۀ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند.

ائمّه علیهم السّلام سخن گفته شدۀ مفهّم هستند

[٧٠5]١-عبید زراره گفت: حضرت باقر علیه السّلام زراره را فرستاد تا به حکم عتیبّه بگوید همانا اوصیای محمّد علیه و علیهم السلام سخن گفته شدگانند.

[٧٠6]٢-حکم عتیبه گفته است: روزی به نزد حضرت سجّاد علیه السّلام رفتم.

فرمودند: ای حکم آیا آیه ای را که علی بن ابی طالب علیه السّلام با آن قاتلش را می شناخت و با آن دربارۀ امور بزرگ با مردم سخن می گفت، بلدی؟ حکم گوید:

من با خودم گفتم: بر علمی از علی بن حسین [علیهما السّلام]قرار گرفته ام تا بدان آن امور بزرگ را بفهمم. پس گفتم: نه به خدا سوگند نمی دانم. سپس گفتم: ای پسر رسول خدا، آیا از آن آیه مرا آگاه می کنید؟ فرمود: آن به خدا سوگند این سخن خداوند گرامی یاد است: (و هیچ فرستاده و پیامبری [و محدّثی]را پیش از تو نفرستادیم.) [حجّ (٢٢) :5٢]و علی بن ابی طالب علیه السّلام محدّث (سخن گفته شده) بود. مردی که به او عبد اللّه زید گفته می شد و برادر مادری حضرت بود،

ص :5٨١

سبحان اللّه! محدّثا؟ ! کأنّه ینکر ذلک، فأقبل علینا أبو جعفر علیه السّلام فقال: أما و اللّه إنّ ابن أمّک بعد قد کان یعرف ذلک، قال: فلمّا قال ذلک سکت الرّجل، فقال: هی الّتی هلک فیها أبو الخطّاب فلم یدر ما تأویل المحدّث و النّبیّ.

[٧٠٧]٣-أحمد بن محمّد و محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عن یعقوب بن یزید، عن محمّد بن إسماعیل قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: الأئمّه علماء صادقون مفهّمون محدّثون.

[٧٠٨]4-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن رجل، عن محمّد بن مسلم قال: ذکر المحدّث عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال:

إنّه یسمع الصّوت و لا یری الشّخص فقلت له: جعلت فداک کیف یعلم أنّه کلام الملک؟ قال: إنّه یعطی السّکینه و الوقار حتّی یعلم أنّه کلام ملک.

[٧٠٩]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن الحارث بن المغیره، عن حمران بن أعین قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام إنّ علیّا علیه السّلام کان محدّثا، فخرجت إلی أصحابی فقلت:

جئتکم بعجیبه، فقالوا: و ما هی؟ فقلت: سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: کان علیّ علیه السّلام محدّثا، فقالوا: ما صنعت شیئا إلاّ سألته من کان یحدّثه، فرجعت إلیه فقلت:

إنّی حدّثت أصحابی بما حدّثتنی فقالوا: ما صنعت شیئا إلاّ سألته من کان یحدّثه، فقال لی: یحدّثه ملک، قلت: تقول: إنّه نبیّ؟ قال فحرّک یده هکذا:

أو کصاحب سلیمان أو کصاحب موسی أو کذی القرنین أو ما بلغکم أنّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال: و فیکم مثله.

ص :5٨٢

گفت: سبحان اللّه! محدّث بود؟ ! گویا که انکار می کند. پس حضرت باقر علیه السّلام به ما رو کرد و فرمود: هان. به خدا سوگند سپس پسر مادرت (حضرت سجّاد علیه السّلام از مادر او شیر خورده بود.) آن را می دانست. او گوید: وقتی این را فرمود، مرد خاموش شد. آن گاه فرمود: این همان است که ابو خطّاب درباره اش به نابودی افتاد و معنای محدّث و پیامبر را ندانست.

[٧٠٧]٣-محمّد اسماعیل گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:

امامان [علیهم السّلام]عالمانی صادق، مفهّم و محدّثند.

[٧٠٨]4-محمّد مسلم گفته است: نزد حضرت صادق علیه السّلام از «محدّث» سخن به میان آمد. حضرت فرمود: او صدا را می شنود و شخص [صاحب صدا]را نمی بیند. من عرض کردم: جانم به فدایت! چگونه می فهمد که آن سخن فرشته است. فرمود: آرامش و وقاری داده می شود تا بداند که آن سخن فرشته است.

[٧٠٩]5-حمران اعین گفت: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: علی علیه السّلام محدّث بود.

من به نزد یارانم رفتم و گفتم: چیز شگفتی برایتان آورده ام. گفتند: و آن چیست؟ گفتم: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که فرمود: علی علیه السّلام محدّث بود. گفتند: کاری نکرده ای مگر این که از ایشان بپرسی چه کسی با او سخن می گفت. پس به نزد حضرت بازگشتم و عرض کردم: من آنچه را با من فرمودید به یارانم بازگفتم.

آنان گفتند: کاری نکرده ای مگر این که از ایشان بپرسی چه کسی با او سخن می گفت. حضرتش به من فرمود: فرشته ای با او سخن می گفت. گفتم: می فرمایی او پیامبر است؟ او گوید حضرت دستش را چنین [به علامت نفی]تکان داده، فرمود: یا مانند [آصف]یاور سلیمان یا [خضر]یاور موسی یا همچون ذوالقرنین آیا نشنیده اید که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: و مثل او (ذو القرنین) در میان شما است.

ص :5٨٣

باب فیه ذکر الأرواح الّتی فی الأئمّه علیهم السّلام [٧١٠]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن جابر الجعفیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا جابر! إنّ اللّه تبارک و تعالی خلق الخلق ثلاثه أصناف و هو قول اللّه عزّ و جلّ: وَ کُنْتُمْ أَزْوٰاجاً ثَلاٰثَهً فَأَصْحٰابُ اَلْمَیْمَنَهِ مٰا أَصْحٰابُ اَلْمَیْمَنَهِ وَ أَصْحٰابُ اَلْمَشْئَمَهِ مٰا أَصْحٰابُ اَلْمَشْئَمَهِ وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ أُولٰئِکَ اَلْمُقَرَّبُونَ فالسّابقون هم رسل اللّه علیهم السّلام و خاصّه اللّه من خلقه، جعل فیهم خمسه أرواح أیّدهم بروح القدس فبه عرفوا الأشیاء و أیّدهم بروح الإیمان فبه خافوا اللّه عزّ و جلّ و أیّدهم بروح القوّه فبه قدروا علی طاعه اللّه و أیّدهم بروح الشّهوه فبه اشتهوا طاعه اللّه عزّ و جلّ و کرهوا معصیته و جعل فیهم روح المدرج الّذی به یذهب النّاس و یجیئون و جعل فی المؤمنین: أصحاب المیمنه روح الإیمان فبه خافوا اللّه و جعل فیهم روح القوّه فبه قدروا علی طاعه اللّه و جعل فیهم روح الشّهوه فبه اشتهوا طاعه اللّه و جعل فیهم روح المدرج الّذی به یذهب النّاس و یجیئون.

[٧١١]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن موسی بن عمر، عن محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن المنخّل، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن علم العالم، فقال لی: یا جابر! إنّ فی الأنبیاء و الأوصیاء خمسه أرواح: روح القدس و روح الإیمان و روح الحیاه و روح القوّه و روح الشّهوه، فبروح القدس یا جابر! عرفوا ما تحت العرش إلی ما تحت الثّری، ثمّ قال: یا جابر! إنّ هذه الأربعه أرواح یصیبها الحدثان إلاّ روح القدس فإنّها لا تلهو و لا تلعب.

ص :5٨4

بیان ارواحی که در ائمّه علیهم السّلام است

[٧١٠]١-خداوند پاک و والا آفریدگان را بر سه دسته آفرید و این سخن خداوند عزّتمند است: (و شما سه گروه خواهید بود. سعادتمندان و خجستگان. چه سعادتمندان و خجستگانی. و شقاوتمندان و تیره روزان. چه شقاوتمندان و تیره روزانی. و پیشگامان پیشرو. که آنان مقرّبانند.) [واقعه (56) :5 الی ١١]پیشگامان، فرستادگان خداوند علیهم السّلام و خواصّ آفریدگان خداوندند که در میانشان پنج روح نهاد با روح القدس یاری شان کرد. پس با او چیزها را شناختند. با روح ایمان یاری شان کرده، با آن از خدای شکوهمند هراسیدند. با روح قوّت یاری شان کرد پس با آن بر اطاعت خداوند توانا شدند و با روح شهوت (میل شدید) یاری شان کرد که با آن بر اطاعت خداوند گرامی رغبت کرده، نافرمانی اش را نپسندند. و روح مدرج را در میانشان نهاد که مردم با آن می روند و می آیند. و در مؤمنان که سعادتمندان هستند روح ایمان را نهاد که با آن از خداوند هراسیدند و در میانشان روح قوّت را نهاد که با آن بر اطاعت خداوند توانا شدند و در میانشان روح شهوت (میل شدید) را نهاد که با آن به اطاعت از خداوند رغبت کردند و در میانشان روح مدرج را نهاد که مردم با آن می روند و می آیند.

[٧١١]٢-جابر گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ علم عالم (امام) پرسیدم. پس به من فرمود: ای جابر! در میان پیامبران و اوصیا پنج روح است:

روح القدس، روح ایمان، روح زندگانی، روح قوّت و روح شهوت. ای جابر با روح القدس از آنچه زیر آسمان است تا آنچه را زیر خاک است، شناختند. سپس فرمود: ای جابر! آن چهار تا روح هایی هستند که دچار حوادث می شوند جز روح القدس که بازی و بیهودگی ندارد.

ص :5٨5

[٧١٢]٣-الحسین بن محمّد، عن المعلّی بن محمّد، عن عبد اللّه بن إدریس، عن محمّد بن سنان، عن المفضّل بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن علم الإمام بما فی أقطار الأرض و هو فی بیته مرخی علیه ستره، فقال: یا مفضّل! إنّ اللّه تبارک و تعالی جعل فی النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خمسه أرواح: روح الحیاه فبه دبّ و درج و روح القوّه فبه نهض و جاهد و روح الشّهوه فبه أکل و شرب و أتی النّساء من الحلال و روح الإیمان فبه آمن و عدل و روح القدس فبه حمل النّبوّه فإذا قبض النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم انتقل روح القدس فصار إلی الإمام و روح القدس لا ینام و لا یغفل و لا یلهو و لا یزهو و الأربعه الأرواح تنام و تغفل و تزهو و تلهو و روح القدس کان یری به.

باب الرّوح الّتی یسدّد اللّه بها الأئمّه علیهم السّلام [٧١٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ، عن أبی بصیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تبارک و تعالی: وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا مٰا کُنْتَ تَدْرِی مَا اَلْکِتٰابُ وَ لاَ اَلْإِیمٰانُ قال: خلق من خلق اللّه عزّ و جلّ أعظم من جبرئیل و میکائیل، کان مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یخبره و یسدّده و هو مع الأئمّه من بعده.

[٧١4]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن أسباط، عن أسباط بن سالم قال:

سأله رجل من أهل هیت و أنا حاضر عن قول اللّه عزّ و جلّ وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا فقال: منذ أنزل اللّه عزّ و جلّ ذلک الرّوح علی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم

ص :5٨6

[٧١٢]٣-مفضّل عمر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ دانش امام به آنچه در اطراف زمین است پرسیدم در حالی که خودش در میان خانه ای است که پرده اش افکنده است. فرمودند: ای مفضّل! همانا خدای پاک و والا در پیامبر -درود خدا بر او و بر خاندانش-پنج روح نهاد: روح زندگانی که با آن راه افتاده، حرکت می کند. و روح قوّت که با آن قیام کرده، جهاد می کند. و روح شهوت که با آن می خورد و می آشامد و بر زنان حلالش وارد می شود و روح ایمان که با آن ایمان آورده، عدالت می ورزد و روح القدس که با آن پیامبری را به عهده می گیرد.

وقتی پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-درگذشت روح القدس به امام منتقل شد. روح القدس نمی خوابد و غفلت نمی کند. و بیهودگی و آرزوی یاوه ندارد.

در حالی که چهار روح دیگر خواب و غفلت و بیهودگی و آرزوهای باطل می کنند، روح القدس [همه چیز را]به او نشان می دهد.

روحی که خداوند با آن ائمّه علیهم السّلام را استوار می کند

[٧١٣]١-ابو بصیر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند پاک و فرازمند پرسیدم: (و همین گونه، روحی از امر خود را بر تو وحی کردیم.

تو که نمی دانستی کتاب و ایمان چیست؟) [شورا (4٢) :5٢]فرمودند: آفریده ای از آفریدگان خداوند عزّتمند که بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل است، همراه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود. که به او خبر می داد و استوارش می کرد. و پس از او با ائمّه [علیهم السّلام]است.

[٧١4]٢-اسباط سالم گفت: من نزد امام علیه السّلام بودم که مردی از هیت (در عراق) از ایشان دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسید: (و همین گونه، روحی از امر خود را بر تو وحی کردیم.) حضرت فرمودند: از آن هنگام که خداوند گرامی آن روح را به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل کرده، به

ص :5٨٧

ما صعد إلی السّماء و إنّه لفینا.

[٧١5]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلرُّوحِ قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی قال: خلق أعظم من جبرئیل و میکائیل، کان مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هو مع الأئمّه و هو من الملکوت.

[٧١6]4-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلرُّوحِ قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی قال: خلق أعظم من جبرئیل و میکائیل، لم یکن مع أحد ممّن مضی، غیر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هو مع الأئمّه یسدّدهم و لیس کلّ ما طلب وجد.

[٧١٧]5-محمّد بن یحیی، عن عمران بن موسی، عن موسی بن جعفر، عن علیّ بن أسباط، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن العلم، أ هو علم یتعلّمه العالم من أفواه الرّجال أم فی الکتاب عندکم تقرءونه فتعلمون منه؟ قال: الأمر أعظم من ذلک و أوجب، أ ما سمعت قول اللّه عزّ و جلّ: وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا مٰا کُنْتَ تَدْرِی مَا اَلْکِتٰابُ وَ لاَ اَلْإِیمٰانُ ثمّ قال: أیّ شیء یقول أصحابکم فی هذه الآیه؟ أ یقرّون أنّه کان فی حال لا یدری ما الکتاب و لا الإیمان؟ فقلت: لا أدری جعلت فداک ما یقولون، فقال [لی]: بلی قد کان فی حال لا یدری ما الکتاب و لا الإیمان حتّی بعث اللّه تعالی الرّوح الّتی ذکر فی الکتاب، فلمّا أوحاها إلیه علّم بها العلم و الفهم و هی الرّوح الّتی یعطیها اللّه تعالی من شاء،

ص :5٨٨

آسمان نرفته است و در میان ما است.

[٧١5]٣-ابو بصیر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: (و از تو دربارۀ روح می پرسند. بگو روح از امر پروردگارم است.) [اسرا (١٧) :٨5] آفریده ای بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل که همراه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود. و اینک با امامان [علیهم السّلام]است. و او از ملکوت است.

[٧١6]4-ابو بصیر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: (از تو دربارۀ روح می پرسند بگو روح از امر پروردگارم است) آفریده ای بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل که با کسی از پیشینیان جز محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-نبوده است. و او با ائمّه [علیهم السّلام]است که ایشان را استوار می کند. و چنین نیست که هرچه جسته شود، دست یافته شود.

[٧١٧]5-ابو حمزه گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ علم پرسیدم که آیا آن علمی است که عالم از زبان مردانی می آموزد یا از کتابی در نزد خودتان است که آن را می خوانید و می آموزید؟ فرمود: این امر بزرگ تر و کامل تر از آن است. مگر این سخن خداوند عزّتمند را نخوانده ای: (و همین گونه، روحی از امر خود را بر تو وحی کردیم. که تو نمی دانستی کتاب و ایمان چیست.) سپس فرمود: یاران شما دربارۀ این آیه چه می گویند؟ آیا اقرار می کنند که او درحالی بوده که نمی دانسته کتاب و ایمان چیست؟ گفتم: نمی دانم-جانم به فدایت-چه می گویند. پس [به من]فرمود: چرا. آن حضرت در حالی بوده که نمی دانسته کتاب و ایمان چیست. تا خداوند والا روحی را که در کتاب گفته شده برانگیخته است. پس وقتی آن را به او وحی کرد، با آن، علم و فهم را به او آموخت و آن روحی است که خداوند فرازمند به هرکه خواهد، می دهد.

ص :5٨٩

فإذا أعطاها عبدا علّمه الفهم.

[٧١٨]6-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن أسباط، عن الحسین بن أبی العلاء، عن سعد الإسکاف قال:

أتی رجل أمیر المؤمنین یسأله عن الرّوح، أ لیس هو جبرئیل؟ فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام جبرئیل علیه السّلام من الملائکه و الرّوح غیر جبرئیل فکرّر ذلک علی الرّجل فقال له: لقد قلت عظیما من القول، ما أحد یزعم أنّ الرّوح غیر جبرئیل فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّک ضالّ تروی عن أهل الضّلال، یقول اللّه تعالی لنبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أَتیٰ أَمْرُ اَللّٰهِ فَلاٰ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ یُنَزِّلُ اَلْمَلاٰئِکَهَ بِالرُّوحِ و الرّوح غیر الملائکه صلوات اللّه علیهم.

باب وقت ما یعلم الإمام جمیع علم الإمام الّذی کان قبله علیهم السّلام [٧١٩]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن علیّ بن أسباط، عن الحکم بن مسکین، عن بعض أصحابنا قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام متی یعرف الأخیر ما عند الأوّل؟ قال: فی آخر دقیقه تبقی من روحه.

[٧٢٠]٢-محمّد، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن أسباط، عن الحکم بن مسکین، عن عبید بن زراره و جماعه معه قالوا:

سمعنا أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: یعرف الّذی بعد الإمام علم من کان قبله فی آخر دقیقه تبقی من روحه.

[٧٢١]٣-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن یعقوب بن یزید، عن علیّ بن أسباط، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :5٩٠

و وقتی آن را به بنده ای داد فهم را به او آموخته است.

[٧١٨]6-سعد اسکاف گفته است: مردی نزد امیر مؤمنان علیه السّلام آمده، از روح پرسید که آیا آن همان جبرئیل نیست؟ امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود: جبرئیل علیه السّلام از فرشتگان است و روح غیر از جبرئیل است-و این را برای آن مرد تکرار کرد-او به حضرت عرض کرد: سخن بزرگی گفتی، کسی نیست که گمان کند روح غیر از جبرئیل است. امیر مؤمنان [علیه السّلام]به او فرمود: تو گمراهی هستی که از اهل گمراهی روایت می کنی. خداوند والا به پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش- می فرماید: (فرمان خدا فرارسید؛ برای آن شتاب نکنید. او از آنچه همتای او قرار می دهند منزّه است. فرشتگان را با روحی از امرش فرومی فرستد.) [نحل (١6) :١ و ٢] و روح غیر از فرشتگان است. درود خدا بر آنان.

زمانی که امام به تمام علوم امام پیش از خود-درود بر همۀ ایشان- آگاه می شود

[٧١٩]١-یکی از اصحاب ما گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:

چه وقت امام پسین به آنچه نزد امام پیشین است آگاه می شود؟ فرمودند: در آخرین دقیقۀ باقی مانده از روحش.

[٧٢٠]٢-عبید زراره و گروهی همراه او گفته اند: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدیم که می فرمود: امام بعدی به علم آن که پیش از او بوده در آخرین دقیقۀ باقی مانده از روحش آگاه می شود.

[٧٢١]٣-علی اسباط از یکی از یارانش روایت کرده که به حضرت صادق علیه السّلام

ص :5٩١

قلت له: الإمام متی یعرف إمامته و ینتهی الأمر إلیه؟ قال: فی آخر دقیقه من حیاه الأوّل.

باب فی أنّ الأئمّه صلوات اللّه علیهم فی العلم و الشّجاعه و الطّاعه سواء [٧٢٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن أبی زاهر، عن الخشّاب، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال [اللّه تعالی] اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اِتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمٰانٍ أَلْحَقْنٰا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ مٰا أَلَتْنٰاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ قال: الّذین آمنوا: النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و أمیر المؤمنین علیه السّلام و ذرّیّته الأئمّه و الأوصیاء صلوات اللّه علیهم، ألحقنا بهم و لم ننقص ذرّیّتهم الحجّه الّتی جاء بها محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فی علیّ علیه السّلام و حجّتهم واحده و طاعتهم واحده.

[٧٢٣]٢-علیّ بن محمّد بن عبد اللّه، عن أبیه، عن محمّد بن عیسی، عن داود النّهدیّ، عن علیّ بن جعفر، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قال لی: نحن فی العلم و الشّجاعه سواء و فی العطایا علی قدر ما نؤمر

[٧٢4]٣-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن علیّ بن إسماعیل، عن صفوان بن یحیی، عن ابن مسکان، عن الحارث بن المغیره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: نحن فی الأمر و الفهم و الحلال و الحرام نجری مجری واحدا، فأمّا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و علیّ علیه السّلام فلهما فضلهما.

ص :5٩٢

عرض کردم: امام چه وقت به امامتش آگاه شده، امر [امامت]به او منتقل می شود؟ فرمود: در آخرین دقیقۀ زندگانی امام پیشین.

همانا ائمّه-درود خداوند بر آنان-در علم و شجاعت و اطاعت برابرند

[٧٢٢]١-عبد الرحمان کثیر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: [خداوند والا]فرموده است: (کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروی از آنان ایمان را برگزیدند، فرزندانشان را به آنان ملحق می کنیم و از عملشان، چیزی نمی کاهیم.) [طور (5٢) :٢١]کسانی که ایمان آوردند، پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-و امیر مؤمنان علیه السّلام هستند. و فرزندانش امامان و اوصیا-درود خدا بر آنان-هستند.

که [می فرماید]ما آنان را به ایشان ملحق کرده، حجّتی را که محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-دربارۀ علی علیه السّلام آورده، در فرزندانشان نمی کاهیم. حجّتشان یکی است و اطاعتشان هم یکی.

[٧٢٣]٢-علی بن جعفر [علیه السّلام]گفته است: حضرت ابو الحسن علیه السّلام به من فرمود:

ما در علم و شجاعت برابریم. و در داد و دهش به اندازه ای که فرمان داریم.

[٧٢4]٣-حارث مغیره گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: «ما در امر [امامت]و فهم و حلال و حرام بر یک حال هستیم.» امّا رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و علی [علیه السّلام]برایشان فضیلتی هست.

ص :5٩٣

باب أنّ الإمام علیه السّلام یعرف الإمام الّذی یکون من بعده و أنّ قول اللّه تعالی إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلیٰ أَهْلِهٰا فیهم علیهم السّلام نزلت [٧٢5]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن ابن أذینه، عن برید العجلیّ قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلیٰ أَهْلِهٰا وَ إِذٰا حَکَمْتُمْ بَیْنَ اَلنّٰاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ قال: إیّانا عنی، أن یؤدّی الأوّل إلی الإمام الّذی بعده الکتب و العلم و السّلاح وَ إِذٰا حَکَمْتُمْ بَیْنَ اَلنّٰاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ الّذی فی أیدیکم، ثمّ قال للنّاس: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ إیّانا عنی خاصّه، أمر جمیع المؤمنین إلی یوم القیامه بطاعتنا، فإن خفتم تنازعا فی أمر فردّوه إلی اللّه و إلی الرّسول و إلی أولی الأمر منکم، کذا نزلت و کیف یأمرهم اللّه عزّ و جلّ بطاعه ولاه الأمر و یرخّص فی منازعتهم؟ ! إنّما قیل ذلک للمأمورین الّذین قیل لهم: أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ.

[٧٢6]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أحمد بن عمر قال:

سألت الرّضا علیه السّلام، عن قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلیٰ أَهْلِهٰا قال: هم الأئمّه من آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أن یؤدّی الإمام الأمانه إلی من بعده و لا یخصّ بها غیره و لا یزویها عنه.

[٧٢٧]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَللّٰهَ

ص :5٩4

همانا امام علیه السّلام امام پس از خودش را می شناسد. و این سخن خداوند والا: (خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به اهلش برسانید.) دربارۀ آنان-علیهم السّلام-نازل شده است

[٧٢5]١-برید عجلی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به اهلش برسانید و وقتی در میان مردم داوری می کنید، به عدالت حکم دهید.)

[نساء (4) :5٨]فرمود: مقصود ماییم. که امام پیشین کتاب ها و علم و سلاح را به امام پس از خود برساند. «و وقتی میان مردم داوری کردید با عدلی» که در دستان شما است «حکم دهید.» سپس به مردم فرموده است: (ای کسانی که ایمان آورده اید از خداوند اطاعت کنید و از رسول و صاحبان امر [نیز]خودتان اطاعت کنید.) [نساء (4) :5٩]که مقصودش تنها ماییم. که همۀ مؤمنان تا روز قیامت را به اطاعت از ما فرمان داده است. که اگر از درگیری در موضوعی هراس کردید، آن را به خداوند و به رسول [و صاحبان امر خودتان]بسپارید. چنین نازل شده است. و چگونه می شود خداوند شکوهمند آنان را به اطاعت از صاحبان امر فرمان دهد و به نزاع با ایشان اجازه دهد؟ ! همانا این به امرشدگانی که به آنان گفته شده بود:

(از خداوند اطاعت کنید و از رسول و صاحبان امر خودتان [نیز]اطاعت کنید.) گفته شده است.

[٧٢6]٢-احمد عمر گفته است: از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند والا: (همانا خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به اهلش برسانید.) پرسیدم. فرمودند: آنان امامان از خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- هستند. تا امام امانت را به پس از خودش برساند و جز او را برای آن برنگزیند و از او پنهان نکند.

[٧٢٧]٣-محمّد فضیل از حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام دربارۀ این سخن

ص :5٩5

یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلیٰ أَهْلِهٰا قال:

هم الأئمّه یؤدّی الإمام إلی الإمام من بعده و لا یخصّ بها غیره و لا یزویها عنه.

[٧٢٨]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن إسحاق بن عمّار، عن ابن أبی یعفور، عن المعلّی بن خنیس قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلیٰ أَهْلِهٰا قال: أمر اللّه الإمام الأوّل أن یدفع إلی الإمام الّذی بعده کلّ شیء عنده.

[٧٢٩]5-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن ابن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن عبد اللّه بن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یموت الإمام حتّی یعلم من یکون من بعده فیوصی [إلیه].

[٧٣٠]6-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن ابن أبی عثمان، عن المعلّی بن خنیس، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الإمام یعرف الإمام الّذی من بعده فیوصی إلیه.

[٧٣١]٧-أحمد، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن أبی عبد اللّه البرقیّ، عن فضاله بن أیّوب، عن سلیمان بن خالد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما مات عالم حتّی یعلمه اللّه عزّ و جلّ إلی من یوصی؟ .

باب أنّ الإمامه عهد من اللّه عزّ و جلّ معهود من واحد إلی واحد علیهم السّلام [٧٣٢]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء قال: حدّثنی عمر بن أبان، عن أبی بصیر قال:

ص :5٩6

خداوند فرازمند: (همانا خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به اهلش برسانید.) روایت کرده که فرمودند: آنان ائمّه [علیهم السّلام]هستند. که امام، به امام پس از خود می رساند و دیگری را برای آن برنمی گزیند و از او پنهان نمی کند.

[٧٢٨]4-معلّی بن خنیس گفت: از حضرت صادق علیه السّلام از این سخن خداوند گرامی پرسیدم: (همانا خدا به شما فرمان می دهد که امانت ها را به اهلش برسانید.) فرمود: خداوند به امام پیشین فرمان می دهد که هرچه را نزد خودش است به امام پس از خودش بدهد.

[٧٢٩]5-عبد اللّه ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: امام نمی میرد تا بداند چه کسی پس از او است تا [به او]وصیّت کند.

[٧٣٠]6-معلّی بن خنیس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا امام، امام پس از خودش را می شناسد و به او وصیّت می کند.

[٧٣١]٧-سلیمان خالد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

عالمی نمی میرد تا خداوند عزّتمند او را آگاه کند که به چه کسی وصیّت کند.

امامت پیمان خداوند شکوهمند است که از یکی به دیگری علیهم السّلام وصیّت شده است

[٧٣٢]١-ابو بصیر گفته است: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که از اوصیا

ص :5٩٧

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فذکروا الأوصیاء و ذکرت إسماعیل، فقال: لا و اللّه یا أبا محمّد ما ذاک إلینا و ما هو إلاّ إلی اللّه عزّ و جلّ ینزل واحدا بعد واحد.

[٧٣٣]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد بن عثمان، عن عمرو بن الأشعث قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: أ ترون الموصی منّا یوصی إلی من یرید؟ ! لا و اللّه و لکن عهد من اللّه و رسوله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لرجل فرجل حتّی ینتهی الأمر إلی صاحبه.

الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن حمّاد بن عیسی، عن منهال، عن عمرو بن الأشعث، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله.

[٧٣4]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن محمّد، عن بکر بن صالح، عن محمّد بن سلیمان، عن عیثم بن أسلم، عن معاویه بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الإمامه عهد من اللّه عزّ و جلّ معهود لرجال مسمّین، لیس للإمام أن یزویها عن الّذی یکون من بعده، إنّ اللّه تبارک و تعالی أوحی إلی داود علیه السّلام أن اتّخذ وصیّا من أهلک فإنّه قد سبق فی علمی أن لا أبعث نبیّا إلاّ و له وصیّ من أهله و کان لداود علیه السّلام أولاد عدّه و فیهم غلام کانت أمّه عند داود و کان لها محبّا فدخل داود علیه السّلام علیها حین أتاه الوحی فقال لها: إنّ اللّه عزّ و جلّ أوحی إلیّ یأمرنی أن أتّخذ وصیّا من أهلی، فقالت له امرأته: فلیکن ابنی، قال: ذلک أرید و کان السّابق فی علم اللّه المحتوم عنده أنّه سلیمان، فأوحی اللّه تبارک و تعالی إلی داود: أن لا تعجل دون أن یأتیک أمری، فلم یلبث داود علیه السّلام أن ورد علیه رجلان یختصمان فی الغنم و الکرم فأوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود أن اجمع ولدک فمن قضی بهذه القضیّه فأصاب فهو وصیّک من بعدک، فجمع داود علیه السّلام

ص :5٩٨

سخن گفتند و من اسماعیل [یکی از پسران حضرت]را گفتم. پس فرمود: نه، به خدا سوگند ای ابو محمّد آن با ما نیست. و آن جز با خداوند گرامی نیست که یکی پس از دیگری نازل می کند.

[٧٣٣]٢-عمرو بن اشعث گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: آیا گمان می کنید وصیّت کنندۀ ما به هرکه می خواهد وصیّت می کند؟ ! نه به خدا سوگند، بلکه آن پیمان خداوند و رسولش-درود خدا بر او و بر خاندانش-برای مردی پس از مردی دیگر است. تا امر به صاحبش بینجامد.

همانند این روایت با سلسله سند دیگری هم آمده است.

[٧٣4]٣-معاویۀ عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امامت پیمان خداوند عزّتمند است که به مردانی نام و نشان دار سپرده شده است. امام نمی تواند آن را از کسی که پس از خودش است پنهان دارد. خداوند پاک و والا به داود علیه السّلام وحی کرد که از خاندانت وصی ای برگیر؛ زیرا در علم من گذشته که پیامبری را مبعوث نکنم جز این که برایش وصی ای از خاندانش باشد. و داود فرزندانی داشت و در میانشان جوانکی که مادرش نزد داود بود و داود او را دوست می داشت. هنگامی که این وحی به او رسید به نزد او رفت و گفت:

خداوند شکوهمند به من وحی کرده، فرمانم می دهد که وصی ای از خاندانم برگیرم. زن به او گفت: باید پسر من باشد. گفت: من هم این را می خواهم. ولی در علم حتمی و گذشته در نزد خداوند، سلیمان بود. پس خداوند پاک و والا به داود وحی کرد که تا فرمان من نیامده شتاب نکن. مدّتی بر داود نگذشت که دو مرد به نزد داود آمدند و دربارۀ گوسفند و باغ دعوا داشتند. آن گاه خداوند گرامی به داود وحی کرد که فرزندانت را جمع کن. هرکس دربارۀ این قضیّه به درستی حکم کرد او وصی پس از تو است. پس داود علیه السّلام فرزندانش را جمع کرد

ص :5٩٩

ولده، فلمّا أن قصّ الخصمان قال سلیمان علیه السّلام: یا صاحب الکرم! متی دخلت غنم هذا الرّجل کرمک؟ قال: دخلته لیلا، قال: قضیت علیک یا صاحب الغنم! بأولاد غنمک و أصوافها فی عامک هذا ثمّ قال له داود، فکیف لم تقض برقاب الغنم و قد قوّم ذلک علماء بنی إسرائیل و کان ثمن الکرم قیمه الغنم؟ فقال سلیمان: إنّ الکرم لم یجتثّ من أصله و إنّما أکل حمله و هو عائد فی قابل، فأوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود: إنّ القضاء فی هذه القضیّه ما قضی سلیمان به، یا داود! أردت أمرا و أردنا أمرا غیره، فدخل داود علی امرأته فقال: أردنا أمرا و أراد اللّه عزّ و جلّ أمرا غیره و لم یکن إلاّ ما أراد اللّه عزّ و جلّ، فقد رضینا بأمر اللّه عزّ و جلّ و سلّمنا و کذلک الأوصیاء علیهم السّلام، لیس لهم أن یتعدّوا بهذا الأمر فیجاوزون صاحبه إلی غیره.

قال الکلینیّ معنی الحدیث الأوّل: أنّ الغنم لو دخلت الکرم نهارا، لم یکن علی صاحب الغنم شیء لأنّ لصاحب الغنم أن یسرّح غنمه بالنّهار ترعی و علی صاحب الکرم حفظه و علی صاحب الغنم أن یربط غنمه لیلا و لصاحب الکرم أن ینام فی بیته.

[٧٣5]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی عمیر، عن ابن بکیر و جمیل، عن عمرو بن مصعب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: أ ترون أنّ الموصی منّا یوصی إلی من یرید؟ ! لا و اللّه و لکنّه عهد من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إلی رجل فرجل حتّی انتهی إلی نفسه.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام لم یفعلوا شیئا و لا یفعلون إلاّ بعهد من اللّه عزّ و جلّ و أمر منه لا یتجاوزونه [٧٣6]١-محمّد بن یحیی و الحسین بن محمّد، عن جعفر بن محمّد، عن

ص :6٠٠

و وقتی دو سوی دعوا قصّه را گفتند سلیمان علیه السّلام گفت: ای صاحب باغ انگور، گوسفندان این مرد چه وقتی به باغت داخل شدند؟ گفت: شبانه داخل شده اند.

[سلیمان]گفت: ای صاحب گوسفند! من به بچّه های گوسفندانت و پشم هاشان در این سال [برای صاحب باغ]حکم کردم. سپس داود به او گفت: چگونه به خود گوسفندان حکم ندادی که علمای بنی اسرائیل آن را قیمت کرده اند و نرخ باغ انگور همان نرخ گوسفند است؟ سلیمان گفت: باغ انگور که از ریشه برنیفتاده است آن ها میوه هایش را خورده اند و آن در سال بعد هم بار می دهد. پس خداوند عزّتمند به داود وحی کرد که حکم این قضیّه همان است که سلیمان حکم داد. ای داود! تو چیزی خواستی و ما چیزی جز آن را خواستیم. آن گاه داود به نزد زنش رفت و گفت: ما چیزی خواستیم و خداوند شکوهمند چیزی جز آن را خواست و جز آنچه خدای گرامی بخواهد انجام نمی شود. و ما به فرمان خدای عزّتمند خرسندیم و آن را پذیرفته ایم. و اوصیا علیهم السّلام همین گونه اند. که نمی توانند از این فرمان درگذشته و جانشینی را به جز صاحبش بسپارند.

مرحوم کلینی گوید: معنای نخستین حدیث این است: اگر گوسفند در روز وارد باغ شود بر صاحب گوسفند چیزی نیست؛ زیرا صاحب گوسفند حقّ دارد که گوسفندش را در روز آزاد بگذارد تا بچرد و صاحب باغ هم باید از باغش نگهبانی کند در حالی که صاحب گوسفند باید در شب گوسفندش را ببندد. و صاحب باغ حقّ دارد که در خانه اش بخوابد.

[٧٣5]4-عمرو مصعب گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: آیا گمان می کنید که وصیّت کنندۀ ما به هرکه می خواهد وصیّت می کند؟ ! نه به خدا سوگند. بلکه آن پیمان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به مردی پس از مردی دیگر است تا به خود آن حضرت رسید.

ائمّه علیهم السّلام جز با پیمان خداوند عزّتمند کاری نکردند و نمی کنند و از فرمانش درنمی گذرند

[٧٣6]١-معاذ کثیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وصیّت

ص :6٠١

علیّ بن الحسین بن علیّ، عن إسماعیل بن مهران، عن أبی جمیله، عن معاذ بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الوصیّه نزلت من السّماء علی محمّد کتابا، لم ینزل علی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کتاب مختوم إلاّ الوصیّه فقال جبرئیل علیه السّلام: یا محمّد! هذه وصیّتک فی أمّتک عند أهل بیتک، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: أیّ أهل بیتی یا جبرئیل؟ قال: نجیب اللّه منهم و ذرّیّته لیرثک علم النّبوّه کما ورّثه إبراهیم علیه السّلام و میراثه لعلیّ علیه السّلام و ذرّیّتک من صلبه، قال: و کان علیها خواتیم، قال: ففتح علیّ علیه السّلام الخاتم الأوّل و مضی لما فیها ثمّ فتح الحسن علیه السّلام الخاتم الثّانی و مضی لما أمر به فیها فلمّا توفّی الحسن و مضی، فتح الحسین علیه السّلام الخاتم الثّالث فوجد فیها أن قاتل فاقتل و تقتل و اخرج بأقوام للشّهاده لا شهاده لهم إلاّ معک، قال: ففعل علیه السّلام، فلمّا مضی دفعها إلی علیّ بن الحسین علیه السّلام قبل ذلک، ففتح الخاتم الرّابع فوجد فیها أن اصمت و أطرق لما حجب العلم، فلمّا توفّی و مضی دفعها إلی محمّد بن علیّ علیه السّلام ففتح الخاتم الخامس فوجد فیها أن فسّر کتاب اللّه تعالی و صدّق أباک و ورّث ابنک و اصطنع الأمّه و قم بحقّ اللّه عزّ و جلّ و قل الحقّ فی الخوف و الأمن و لا تخش إلاّ اللّه، ففعل، ثمّ دفعها إلی الّذی یلیه، قال: قلت له: جعلت فداک فأنت هو؟ قال: فقال: ما بی إلاّ أن تذهب یا معاذ فتروی علیّ قال: فقلت: أسأل اللّه الّذی رزقک من آبائک هذه المنزله أن یرزقک من عقبک مثلها قبل الممات، قال: قد فعل اللّه ذلک یا معاذ، قال: فقلت: فمن هو جعلت فداک؟ قال: هذا الرّاقد -و أشار بیده إلی العبد الصّالح-و هو راقد.

[٧٣٧]٢-أحمد بن محمّد و محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن أحمد بن محمّد، عن أبی الحسن الکنانیّ، عن جعفر بن نجیح الکندیّ، عن

ص :6٠٢

از آسمان به صورت کتاب بر محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل شد.

کتاب سر به مهری جز وصیّت، بر محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل نشد. پس جبرئیل علیه السّلام گفت: ای محمّد! این وصیّت تو دربارۀ خاندانت در میان امّت است. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: ای جبرئیل کدام خاندانم؟ گفت: آن که برگزیدۀ خدا از میان آنان است و فرزندانش تا علم نبوّت را از تو ارث ببرند چنان که ابراهیم علیه السّلام آن را به ارث گذاشت. و میراث او برای علی علیه السّلام و فرزندان تو از صلب او است. حضرت [صادق علیه السّلام]می فرماید: و بر آن نامه مهرهایی بود. علی علیه السّلام مهر نخست را گشود و به آنچه در آن بود عمل کرد.

سپس حسن علیه السّلام مهر دوم را گشود و به آنچه در آن فرمان داده شده بود عمل کرد هنگامی که حسن علیه السّلام وفات کرد، حسین علیه السّلام مهر سوم را گشوده، در آن چنین یافت: جهاد کن و بکش و تو کشته می شوی. و گروه هایی را با خود برای شهادت ببر. که برای آنان شهادتی جز با تو نیست. حضرت فرمود: و او علیه السّلام چنین کرد. و وقتی درگذشت، پیش از آن، آن را به حضرت سجّاد علیه السّلام داد. پس او مهر چهارم را گشود و آن را چنین یافت که: سکوت کن و چون علم پوشیده شده سر به زیر انداز و سخن نگو. و وقتی او درگذشت آن را به حضرت باقر علیه السّلام داد. و او مهر پنجم را گشود و در آن چنین یافت: کتاب خداوند والا را تفسیر کرده [روش] پدرت را تصدیق کن و ارث پسرت کن و امّت را تربیت کن و حقّ خداوند عزّتمند را آشکار ساز. و در هراس و ایمنی حقّ را بگو و جز از خداوند نترس. و او چنین کرد. سپس آن را به کسی که پس از او بود، داد. راوی گوید: من به حضرت عرض کردم: جانم به فدایت! آیا شما آن شخص هستید؟ فرمود: گفتن آن برایم چیزی نیست جز این که ای معاذ تو می روی و آن را به دشمنانم باز می گویی. من عرض کردم: از خداوندی که این منزلت را از پدرانت به شما روزی کرد می خواهم که مانند آن را پیش از مرگ به فرزندان شما روزی کند. فرمودند:

ای معاذ! خداوند چنین کرده است. من عرض کردم: او کیست جانم به فدایت؟ فرمود: همین که خوابیده است. و با دستش به آن بندۀ صالح اشاره کرد که خوابیده بود.

[٧٣٧]٢-نیای محمّد عمری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

ص :6٠٣

محمّد بن أحمد بن عبید اللّه العمریّ، عن أبیه، عن جدّه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ أنزل علی نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کتابا قبل وفاته، فقال: یا محمّد! هذه وصیّتک إلی النّجبه من أهلک، قال: و ما النّجبه یا جبرئیل؟ فقال: علیّ بن أبی طالب و ولده علیهم السّلام، و کان علی الکتاب خواتیم من ذهب فدفعه النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام و أمره أن یفکّ خاتما منه و یعمل بما فیه، ففکّ أمیر المؤمنین علیه السّلام خاتما و عمل بما فیه، ثمّ دفعه إلی ابنه الحسن علیه السّلام، ففکّ خاتما و عمل بما فیه، ثمّ دفعه إلی الحسین علیه السّلام، ففکّ خاتما فوجد فیه أن اخرج بقوم إلی الشّهاده، فلا شهاده لهم إلاّ معک و اشر نفسک للّه عزّ و جلّ، ففعل، ثمّ دفعه إلی علیّ بن الحسین علیه السّلام ففکّ خاتما فوجد فیه أن أطرق و اصمت و الزم منزلک و اعبد ربّک حتّی یأتیک الیقین، ففعل: ثمّ دفعه إلی ابنه محمّد بن علیّ علیه السّلام، ففکّ خاتما فوجد فیه حدّث النّاس و أفتهم و لا تخافنّ إلاّ اللّه عزّ و جلّ فإنّه لا سبیل لأحد علیک [ففعل]ثمّ دفعه إلی ابنه جعفر علیه السّلام ففکّ خاتما فوجد فیه حدّث النّاس و أفتهم و انشر علوم أهل بیتک و صدّق آباءک الصّالحین و لا تخافنّ إلاّ اللّه عزّ و جلّ و أنت فی حرز و أمان، ففعل، ثمّ دفعه إلی ابنه موسی علیه السّلام و کذلک یدفعه موسی إلی الّذی بعده ثمّ کذلک إلی قیام المهدیّ صلّی اللّه علیه.

[٧٣٨]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن ضریس الکناسیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال له حمران: جعلت فداک أرأیت ما کان من أمر علیّ و الحسن و الحسین علیهم السّلام و خروجهم و قیامهم بدین اللّه عزّ و جلّ و ما أصیبوا من قتل الطّواغیت إیّاهم و الظّفر بهم حتّی قتلوا و غلبوا؟ فقال أبو جعفر علیه السّلام: یا حمران!

ص :6٠4

خداوند شکوهمند بر پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-پیش از وفاتش کتابی نازل کرد و فرمود: ای محمّد! این وصیّت تو به والاتباران و برگزیدگان از خاندان تو است. او فرمود: ای جبرئیل آن والاتباران چه کسانی اند؟ او گفت: علی بن ابی طالب و فرزندانش علیهم السّلام. و بر آن کتاب مهرهایی زرّین بود. پس پیامبر- درود خدا بر او و بر خاندانش-آن را به امیر مؤمنان علیه السّلام داده، فرمان داد که مهری از آن را گشوده، به آنچه در آن است عمل کند. امیر مؤمنان علیه السّلام مهری گشود. و به آنچه در آن بود عمل کرد. سپس آن را به پسرش حسن علیه السّلام داد و او مهری گشود و به آنچه در آن بود عمل کرد. سپس آن را به حسین علیه السّلام داد و مهری گشود و در آن چنین یافت: گروهی را با خودت به سوی شهادت ببر که برای آنان شهادتی جز با تو نیست. و خودت را به خداوند عزّتمند بفروش. و او چنین کرد. سپس آن را به حضرت سجّاد علیه السّلام داد. و او مهری گشود و در آن چنین یافت: سر به زیر انداز و سکوت کن. و در خانه ات بمان و پروردگارت را عبادت کن تا آنچه یقینی است به تو برسد. و او چنین کرد. سپس آن را به پسرش حضرت باقر علیه السّلام داد. و او مهری گشود و در آن چنین یافت: به مردم حدیث بگو و فتوایشان ده و جز از خداوند شکوهمند نترس. که کسی بر تو راهی نیابد. [و او چنین کرد.]سپس آن را به پسرش جعفر علیه السّلام داد. و او مهری گشود و در آن چنین یافت: به مردم حدیث بگو و فتوایشان ده و علوم خاندانت را منتشر کن و [روش]پدران صالحت را تصدیق کن. و جز از خداوند عزّتمند نترس و تو در حفظ و امان هستی. و او چنین کرد.

سپس آن را به پسرش موسی علیه السّلام داد. و همین گونه موسی [علیه السّلام]آن را به کسی که پس از او است، می دهد. و همین گونه است تا قیام مهدی-درود خدا بر او-

[٧٣٨]٣-ضریس کناسی گفت: حمران به حضرت باقر علیه السّلام عرض کرد: جانم به فدایت! بفرمایید امر علی و حسن و حسین علیهم السّلام و خروج و قیامشان برای دین خداوند عزّتمند و آنچه از کشته شدن توسط طاغوت ها و پیروزی آنان به ایشان رسید چنان که کشته و مغلوب شدند، چه بود؟ حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:

ص :6٠5

إنّ اللّه تبارک و تعالی [قد]کان قدّر ذلک علیهم و قضاه و أمضاه و حتمه، ثمّ أجراه، فبتقدّم علم ذلک إلیهم من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قام علیّ و الحسن و الحسین و بعلم صمت من صمت منّا.

[٧٣٩]4-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد، عن الحارث بن جعفر، عن علیّ بن إسماعیل بن یقطین، عن عیسی بن المستفاد أبی موسی الضّریر قال: حدّثنی موسی بن جعفر علیه السّلام قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام، أ لیس کان أمیر المؤمنین علیه السّلام کاتب الوصیّه و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المملی علیه و جبرئیل و الملائکه المقرّبون علیهم السّلام شهود؟ قال: فأطرق طویلا ثمّ قال: یا أبا الحسن! قد کان ما قلت و لکن حین نزل برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم الأمر، نزلت الوصیّه من عند اللّه کتابا مسجّلا، نزل به جبرئیل مع أمناء اللّه تبارک و تعالی من الملائکه، فقال جبرئیل: یا محمّد! مر بإخراج من عندک إلاّ وصیّک، لیقبضها منّا و تشهدنا بدفعک إیّاها إلیه ضامنا لها یعنی علیّا علیه السّلام؛ فأمر النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بإخراج من کان فی البیت ما خلا علیّا علیه السّلام؛ و فاطمه فیما بین السّتر و الباب، فقال جبرئیل: یا محمّد! ربّک یقرئک السّلام و یقول: هذا کتاب ما کنت عهدت إلیک و شرطت علیک و شهدت به علیک و أشهدت به علیک ملائکتی و کفی بی یا محمّد شهیدا، قال: فارتعدت مفاصل النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقال: یا جبرئیل! ربّی هو السّلام و منه السّلام و إلیه یعود السّلام صدق-عزّ و جلّ-و برّ، هات الکتاب، فدفعه إلیه و أمره بدفعه إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال له: اقرأه، فقرأه حرفا حرفا، فقال: یا علیّ! هذا عهد ربّی تبارک و تعالی إلیّ و شرطه علیّ و أمانته، و قد بلّغت و نصحت و أدّیت فقال علیّ علیه السّلام: و أنا أشهد لک [بأبی أنت و أمّی]بالبلاغ و النّصیحه و التّصدیق علی ما قلت و یشهد لک به سمعی و

ص :6٠6

ای حمران! خداوند پاک و والا آن را بر ایشان تقدیر کرد و حکم داد و امضا کرد و حتمی ساخت. سپس اجرایش کرد. پس به علم پیشینی که از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به ایشان رسیده بود علی و حسن و حسین [علیهم السّلام]قیام کردند. و از ما آن که سکوت می کند به علم سکوت می کند.

[٧٣٩]4-ابو موسای ضریر گفته است: موسای جعفر علیهما السّلام با من فرمود: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا مگر امیر مؤمنان علیه السّلام نویسندۀ وصیّت و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-املاکننده و جبرئیل و فرشتگان مقرّب علیهم السّلام شاهدها نبودند؟ حضرت مدّتی دراز سر به زیر انداخت. سپس فرمود: ای ابو الحسن! همین بود که گفتی. امّا وقتی امر به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل شد، وصیّت به صورت کتابی ارسال شده فرود آمد. آن را جبرئیل به همراه امینان خداوند پاک و فرازمند از میان فرشتگان فروآوردند.

آن گاه جبرئیل عرض کرد: ای محمّد! فرمان بده که هرکس در نزد تو است به جز وصی ات بیرون بروند. تا او آن را از ما تحویل بگیرد و تو ما را به دادن آن به او گواه بگیری و او ضامن آن شود. [و]مقصودش علی علیه السّلام بود. پس پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-به خارج شدن هرکه در خانه بود جز علی علیه السّلام دستور داد. و فاطمه [علیها السّلام]میان پرده و در بود. آن گاه جبرئیل گفت: ای محمّد! پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید: این کتابی است که با تو عهد کرده، بر تو شرط کرده بودم. با آن بر تو شهادت داده، فرشتگانم را بر تو شاهد گرفته بودم. و ای محمّد! همین که من شاهد باشم کافی است. حضرت فرمود: پس بندهای استخوان پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-لرزید و فرمود: ای جبرئیل! سلام، پروردگار من است. سلام از او است و به او بازمی گردد. خداوند عزّتمند راست گفت و وفا کرد، کتاب را بده. پس او آن را به حضرت داده، به دادنش به امیر مؤمنان فرمانش داد. آن گاه حضرت به علی [علیه السّلام]فرمود: آن را بخوان. و او حرف به حرفش را خواند. آن گاه حضرت فرمود: ای علی! این عهد پروردگار پاک و والایم با من و شرطش بر من و امانت او است که من [به مردم] ابلاغ کرده، نصیحت کردم و به اهلش رساندم. علی علیه السّلام عرض کرد: و من [-ای پدر و مادرم به فدایت-]به ابلاغ و نصیحت تو و پذیرشت برای آنچه گفتی گواهی می دهم و گوش و چشم و گوشت و خونم به آن شهادت می دهد.

ص :6٠٧

بصری و لحمی و دمی، فقال جبرئیل علیه السّلام: و أنا لکما علی ذلک من الشّاهدین، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: یا علیّ أخذت وصیّتی و عرفتها و ضمنت للّه و لی الوفاء بما فیها، فقال علیّ علیه السّلام: نعم بأبی أنت و أمّی علیّ ضمانها و علی اللّه عونی و توفیقی علی أدائها، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: یا علیّ إنّی أرید أن أشهد علیک بموافاتی بها یوم القیامه، فقال علیّ علیه السّلام: نعم أشهد، فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: إنّ جبرئیل و میکائیل فیما بینی و بینک الآن و هما حاضران معهما الملائکه المقرّبون لأشهدهم علیک، فقال: نعم لیشهدوا و أنا-بأبی أنت و أمّی- أشهدهم، فأشهدهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و کان فیما اشترط علیه النّبیّ بأمر جبرئیل علیه السّلام فیما أمر اللّه عزّ و جلّ أن قال له: یا علیّ! تفی بما فیها من موالاه من والی اللّه و رسوله و البراءه و العداوه لمن عادی اللّه و رسوله و البراءه منهم علی الصّبر منک [و]علی کظم الغیظ و علی ذهاب حقّی و غصب خمسک و انتهاک حرمتک؟ فقال: نعم یا رسول اللّه! فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام: و الّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه لقد سمعت جبرئیل علیه السّلام یقول للنّبیّ: یا محمّد! عرّفه أنّه ینتهک الحرمه و هی حرمه اللّه و حرمه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و علی أن تخضب لحیته من رأسه بدم عبیط قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: فصعقت حین فهمت الکلمه من الأمین جبرئیل حتّی سقطت علی وجهی و قلت: نعم قبلت و رضیت و إن انتهکت الحرمه و عطّلت السّنن و مزّق الکتاب و هدّمت الکعبه و خضبت لحیتی من رأسی بدم عبیط صابرا محتسبا أبدا حتّی أقدم علیک، ثمّ دعا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فاطمه و الحسن و الحسین و أعلمهم مثل ما أعلم أمیر المؤمنین، فقالوا مثل قوله فختمت الوصیّه بخواتیم من ذهب، لم تمسّه النّار و دفعت إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام، فقلت لأبی الحسن علیه السّلام: بأبی أنت و أمّی أ لا تذکر ما کان فی

ص :6٠٨

و جبرئیل علیه السّلام گفت: و من شاهد هر دوی شما بر آن هستم. آن گاه رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: ای علی وصیّتم را برگرفتی و آن را دانستی؟ و وفای به آنچه را در آن است برای خدا و من ضمانت کردی؟ و علی علیه السّلام گفت: بله پدر و مادرم به فدایت! ضمانت آن به گردن من است. و خدا یار و توفیق دهندۀ من بر آن باشد. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: ای علی! می خواهم برای وفایت به من در روز قیامت شاهد بگیرم. و علی علیه السّلام گفت: بله، شاهد بگیر. و پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: جبرئیل و میکائیل که الآن این جایند و فرشتگان مقرّب پروردگار را که با آنان همراهند بر آنچه میان من و تو است شاهد می گیرم. او عرض کرد: بله شاهد باشند. و من نیز-پدر و مادرم به فدایت-آنان را گواه می گیرم. پس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- آنان را شاهد گرفت. و در آنچه پیامبر به فرمان جبرئیل و به فرمان خداوند عزّتمند بر او شرط کرده بود چنین بود که به او فرمود: ای علی! آیا به آنچه در آن است از دوست داشتن کسی که خداوند و رسولش را دوست داشت و بیزاری و دشمنی با کسی که با خداوند و رسولش دشمن است و بیزاری از آنان با صبر از جانب تو و فروخوردن خشم بر از بین بردن حقّت و غصب خمس و بی حرمتی ات وفا می کنی؟ عرض کرد: بله، ای رسول خدا. آن گاه امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:

سوگند به آن که دانه را شکافت و جان را پدید آورد که از جبرئیل شنیدم که به پیامبر می گوید: ای محمّد! او را آگاه کن که حرمتش از میان خواهد رفت درحالی که او حرمت خدا و حرمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله است و به این که از سر تا محاسنش با خون تازه رنگین خواهد شد. امیر مؤمنان علیه السّلام فرموده است: چون سخن جبرئیل امین را فهمیدم چون برق زدگان شده با صورت بر زمین افتادم و گفتم: بله، پذیرفتم و راضی شدم-اگرچه بی حرمتی بشود و سنّت ها تعطیل شده، قرآن پاره شود. کعبه خراب شده، از سر تا به محاسنم با خون تازه رنگین شود-که روزگار را صبر کرده، به حساب خدا بگذارم تا به نزد تو بیایم. سپس رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-فاطمه و حسن و حسین [علیهم السّلام]را صدا زد و چنان که امیر مؤمنان را آگاه کرده بود، آنان را آگاه ساخت. و آنان سخنی همچون او گفتند. آن گاه وصیّت به مهرهایی زرین که آتشی بدان نخورده بود مهر زده شده، به امیر مؤمنان علیه السّلام داده شد. من به حضرت ابو الحسن علیه السّلام عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت! آیا به یادت هست که در وصیّت چه بود؟

ص :6٠٩

الوصیّه؟ فقال: سنن اللّه و سنن رسوله فقلت أ کان فی الوصیّه توثّبهم و خلافهم علی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال نعم و اللّه شیئا شیئا و حرفا حرفا: أما سمعت قول اللّه عزّ و جلّ إِنّٰا نَحْنُ نُحْیِ اَلْمَوْتیٰ وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ و اللّه لقد قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لأمیر المؤمنین و فاطمه علیهما السّلام: أ لیس قد فهمتما ما تقدّمت به إلیکما و قبلتماه، فقالا: بلی و صبرنا علی ما ساءنا و غاظنا.

و فی نسخه الصّفوانیّ زیاده.

[٧4٠]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن الأصمّ، عن أبی عبد اللّه البزّاز، عن حریز قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: جعلت فداک ما أقلّ بقاءکم أهل البیت و أقرب آجالکم بعضها من بعض مع حاجه النّاس إلیکم؟ ! فقال: إنّ لکلّ واحد منّا صحیفه فیها ما یحتاج إلیه أن یعمل به فی مدّته، فإذا انقضی ما فیها ممّا أمر به عرف أنّ أجله قد حضر. فأتاه النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ینعی إلیه نفسه و أخبره بما له عند اللّه و أنّ الحسین علیه السّلام قرأ صحیفته الّتی أعطیها، و فسّر له ما یأتی بنعی و بقی فیها أشیاء لم تقض، فخرج للقتال و کانت تلک الأمور الّتی بقیت أنّ الملائکه سألت اللّه فی نصرته، فأذن لها و مکثت تستعدّ للقتال و تتأهّب لذلک حتّی قتل فنزلت و قد انقطعت مدّته و قتل علیه السّلام، فقالت الملائکه: یا ربّ أذنت لنا فی الانحدار و أذنت لنا فی نصرته، فانحدرنا و قد قبضته، فأوحی اللّه إلیهم: أن الزموا قبره حتّی تروه و قد خرج فانصروه و ابکوا علیه و علی ما فاتکم من نصرته فإنّکم قد خصّصتم بنصرته و بالبکاء علیه، فبکت الملائکه تعزّیا و حزنا علی ما فاتهم من نصرته، فإذا خرج یکونون أنصاره.

ص :6١٠

فرمود: سنّت های خدا و رسولش. عرض کردم: آیا چیرگی آنان و مخالفتشان با امیر مؤمنان علیه السّلام در وصیّت بود؟ فرمود: بله به خدا سوگند همه چیز آن و حرف به حرفش. مگر این سخن خداوند شکوهمند را نشنیده ای که (همانا ما مردگان را زنده می کنیم و آنچه را از پیش فرستاده اند و آثارشان را می نویسیم و همه چیز را در کتاب آشکاری برشمرده ایم.) [یس (٣6) :١٢]به خدا سوگند! رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به امیر مؤمنان و فاطمه فرمود: آیا چنین نیست که آنچه را به شما فرمان دادم فهمیده و پذیرفتید؟ گفتند: چرا و بر آنچه ما را ناپسند آید و به خشم آورد شکیبایی می کنیم. و در نسخۀ صفوانی زیادتی است [که در ذیل می آید:]

[٧4٠]5-حریز گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت! با وجود نیاز مردم به شما چقدر عمر اهل بیت اندک است و اجل هریک به دیگری نزدیک؟ فرمود: برای هرکدام از ما دفتری است که آنچه نیاز دارد تا در روزگارش به آن عمل کند در آن است. و وقتی فرمان هایی که در آن است به پایان رسید می داند که اجلش رسیده است. آن گاه پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-به نزدش آمده، به نزدیک بودن مرگش و به آنچه نزد خداوند دارد خبر می دهد. و همانا حسین علیه السّلام در دفتری که به او داده شده بود آنچه را تا مرگ به او می رسید، خواند. و در آن چیزهایی مانده بود که حتمی نشده بود. آن گاه برای جنگ خارج شد. و آن چیزهایی که مانده بود این که فرشتگان از خداوند یاری اش را خواستند. پس به آن ها اجازه داد. و آنان منتظر شدند تا برای جنگ آماده شوند. تا [حسین علیه السّلام]کشته شد. آنان فرود آمدند در حالی که زمان او علیه السّلام سپری شده و کشته شده بود. پس فرشتگان عرض کردند: پروردگارا به ما اجازۀ فرود آمدن و یاری اش را دادی و ما فرود آمدیم ولی تو روحش را گرفته بودی.

خداوند به آنان وحی کرد که: در کنار قبرش باشید تا ببینید که بیرون آمده پس یاری اش کنید. و [اینک]بر او و بر از دست دادن یاری اش بگریید که شما به یاری و گریه بر او اختصاص داده شده اید پس فرشتگان در عزا و اندوه بر از دست دادن یاری اش گریستند. و هنگامی که [در ایام رجعت از قبرش]خارج شود آنان یاوران او خواهند بود.

ص :6١١

باب الأمور الّتی توجب حجّه الإمام علیه السّلام [٧4١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نصر قال: قلت لأبی الحسن الرّضا علیه السّلام:

إذا مات الإمام بم یعرف الّذی بعده؟ فقال: للإمام علامات منها أن یکون أکبر ولد أبیه و یکون فیه الفضل و الوصیّه، و یقدم الرّکب، فیقول: إلی من أوصی فلان؟ فیقال: إلی فلان، و السّلاح فینا بمنزله التّابوت فی بنی إسرائیل، تکون الإمامه مع السّلاح حیثما کان.

[٧4٢]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن یزید شعر، عن هارون بن حمزه، عن عبد الأعلی قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: المتوثّب علی هذا الأمر المدّعی له، ما الحجّه علیه؟ قال: یسأل عن الحلال و الحرام، قال: ثمّ أقبل علیّ فقال: ثلاثه من الحجّه لم تجتمع فی أحد إلاّ کان صاحب هذا الأمر: أن یکون أولی النّاس بمن کان قبله و یکون عنده السّلاح و یکون صاحب الوصیّه الظّاهره الّتی إذا قدمت المدینه سألت عنها العامّه و الصّبیان، إلی من أوصی فلان؟ فیقولون: إلی فلان بن فلان.

[٧4٣]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم و حفص بن البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قیل له: بأیّ شیء یعرف الإمام؟ قال: بالوصیّه الظّاهره و بالفضل، إنّ الإمام لا یستطیع أحد أن یطعن علیه فی فم و لا بطن و لا فرج، فیقال: کذّاب و یأکل أموال النّاس، و ما أشبه هذا.

[٧44]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن إسماعیل، عن علیّ بن الحکم، عن معاویه بن وهب قال:

ص :6١٢

اموری که حجّت امام علیه السّلام را ثابت می کند

[٧4١]١-پسر ابو نصر گفت: به حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام عرض کردم:

وقتی امام درگذشت، با چه چیزی امام پس از او شناخته می شود؟ فرمود: برای امام نشانه هایی است. از آن جمله این که بزرگ ترین فرزند پدرش باشد و فضیلت و وصیّت در او باشد. و جماعت سواران بیایند و بگویند: فلانی به چه کسی وصیّت کرد؟ و گفته شود: به فلانی. و سلاح در میان ما به منزلۀ تابوت در میان بنی اسرائیل است. امامت به همراه سلاح است. هرکجا باشد.

[٧4٢]٢-عبد الاعلی گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: برهان علیه آن که بر این امر استیلا یافته، ادعای آن را دارد چه چیز است؟ فرمود: از حلال و حرام پرسیده می شود. او گوید: سپس به من رو کرد و فرمود: سه دلیل است که در کسی گرد نمی آید مگر اینکه صاحب این امر باشد: این که سزاوارترین مردم به کسی که پیش از خودش بود باشد. سلاح نزد او باشد. و دارندۀ وصیّت آشکار باشد که وقتی به شهر آمده، دربارۀ آن از بزرگ و کوچک پرسیدی که: فلانی به چه کسی وصیّت کرده است؟ بگویند: به فلانی پسر فلانی.

[٧4٣]٣-حفص بختری گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدند: امام با چه چیزی شناخته می شود؟ فرمود: با وصیّت آشکار و فضیلت. کسی نمی تواند به امام دربارۀ زبان و شکم و عورت طعنه بزند و [یا]بگویند: او دروغگو است و مال مردم را می خورد و مانند این.

[٧44]4-معاویۀ وهب گفت: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: نشانۀ امام

ص :6١٣

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: ما علامه الإمام الّذی بعد الإمام؟ فقال: طهاره الولاده و حسن المنشإ و لا یلهو و لا یلعب.

[٧45]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن أحمد بن عمر، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

سألته عن الدّلاله علی صاحب هذا الأمر، فقال: الدّلاله علیه: الکبر و الفضل و الوصیّه، إذا قدم الرّکب المدینه فقالوا: إلی من أوصی فلان؟ قیل: إلی فلان بن فلان و دوروا مع السّلاح حیثما دار، فأمّا المسائل فلیس فیها حجّه.

[٧46]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن أبی یحیی الواسطیّ، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الأمر فی الکبیر ما لم تکن فیه عاهه.

[٧4٧]٧-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن أبی بصیر قال:

قلت لأبی الحسن علیه السّلام: جعلت فداک بم یعرف الإمام؟ قال: فقال: بخصال أمّا أوّلها فإنّه بشیء قد تقدّم من أبیه فیه بإشاره إلیه لتکون علیهم حجّه و یسأل فیجیب و إن سکت عنه ابتدأ و یخبر بما فی غد و یکلّم النّاس بکلّ لسان، ثمّ قال لی: یا أبا محمّد! أعطیک علامه قبل أن تقوم فلم ألبث أن دخل علینا رجل من أهل خراسان، فکلّمه الخراسانیّ بالعربیّه فأجابه أبو الحسن علیه السّلام بالفارسیّه، فقال له الخراسانیّ: و اللّه جعلت فداک ما منعنی أن أکلّمک بالخراسانیّه غیر أنّی ظننت أنّک لا تحسنها، فقال: سبحان اللّه إذا کنت لا أحسن أجیبک فما فضلی علیک؟ ثمّ قال لی: یا أبا محمّد! إنّ الإمام لا یخفی علیه کلام أحد من النّاس و لا طیر و لا بهیمه و لا شیء فیه الرّوح، فمن لم یکن هذه الخصال فیه فلیس هو بإمام.

ص :6١4

پس از امام چیست؟ فرمود: حلال زاده بودن (یا ختنه شده بودن و به خون آلوده نبودن) و نیک ذات بودن و این که بیهودگی نکرده، بازی نمی کند.

[٧45]5-احمد عمر گفت: از حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام از راهنمایی به صاحب این امر پرسیدم. فرمود: راهنمای بر آن: بزرگی از جهت سنّ و سال، فضیلت و وصیّت است. [چنان که]وقتی سوارانی به شهر آمده، گفتند: فلانی به چه کسی وصیّت کرد؟ بگویند: به فلانی پسر فلانی. و سلاح هرکجا گشت با آن بگردید. امّا در مسأله ها حجّتی نیست.

[٧46]6-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: همانا امر [امامت]در فرزند بزرگ است وقتی در او عیب و نقصی نباشد.

[٧4٧]٧-ابو بصیر گفت: به ابو الحسن علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت! امام با چه چیزی شناخته می شود؟ فرمودند: به چند خصلت. نخست اینکه چیزی از پدرش که اشاره به او باشد، رسیده باشد تا حجّتی بر آنان باشد. و از او بپرسند و پاسخ بگوید. اگر در حضورش سکوت کنند، او آغاز کند و از فردا خبر دهد و با مردم به هر زبانی سخن بگوید. سپس به من فرمود: ای پدر محمّد! پیش از آن که برخیزی نشانه ای به تو می دهم. در این هنگام چیزی نگذشت که مردی از خراسان وارد شد. خراسانی به عربی با ایشان سخن گفت و ابو الحسن علیه السّلام به فارسی پاسخش داد. آن گاه خراسانی به حضرت عرض کرد: به خدا سوگند -جانم به فدایت-چیزی مانع من نشد از این که با شما به خراسانی سخن بگویم جز این که گمان کردم شما آن را به خوبی نمی دانید. حضرت فرمود:

سبحان اللّه! وقتی من نتوانم پاسخ تو را بدهم فضیلت من بر تو چه خواهد بود؟ سپس به من فرمود: ای پدر محمّد! سخن هیچ یک از مردم و نه پرنده و چارپایی و نه چیزی که روحی دارد از امام پنهان نیست. و هرکه در او این خصلت ها نباشد، امام نیست.

ص :6١5

باب ثبات الإمامه فی الأعقاب و أنّها لا تعود فی أخ و لا عمّ و لا غیرهما من القرابات [٧4٨]١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن الحسین بن ثویر بن أبی فاخته، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا تعود الإمامه فی أخوین بعد الحسن و الحسین أبدا، إنّما جرت من علیّ بن الحسین کما قال اللّه تبارک و تعالی وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ فِی کِتٰابِ اَللّٰهِ فلا تکون بعد علیّ بن الحسین علیه السّلام إلاّ فی الأعقاب و أعقاب الأعقاب.

[٧4٩]٢-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الولید، عن یونس بن یعقوب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه سمعه یقول:

أبی اللّه أن یجعلها لأخوین بعد الحسن و الحسین علیه السّلام.

[٧5٠]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام أنّه سئل أ تکون الإمامه فی عمّ أو خال؟

فقال: لا؟ فقلت: ففی أخ؟ قال: لا، قلت: ففی من؟ قال: فی ولدی-و هو یومئذ لا ولد له-.

[٧5١]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران، عن سلیمان بن جعفر الجعفریّ، عن حمّاد بن عیسی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

لا تجتمع الإمامه فی أخوین بعد الحسن و الحسین إنّما هی فی الأعقاب و أعقاب الأعقاب.

ص :6١6

پایداری امامت در فرزندان و این که آن به برادر و عمو و هیچ خویش دیگری نمی رسد

[٧4٨]١-ثویر ابو فاخته از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

امامت پس از حسن و حسین علیهما السّلام هرگز به دو برادر نمی رسد. [و این]از علی بن حسین علیهما السّلام آغاز شده است. چنان که خداوند پاک و فرازمند فرمود:

(و خویشاوندان در کتاب نسبت به یکدیگر سزاوارترند.) [انفال (٨) :٧5 و احزاب (٣٣) :6]پس آن بعد از حضرت سجّاد علیه السّلام جز در فرزندان و فرزندان فرزندان نمی باشد.

[٧4٩]٢-از یونس یعقوب روایت است که از حضرت صادق علیه السّلام شنیده می فرماید: خداوند راضی نشد که آن [امامت]را پس از حسن و حسین برای دو برادر قرار دهد.

[٧5٠]٣-از محمّد بن اسماعیل بزیع روایت شده که از حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام پرسیدند: آیا امامت در عمو و دایی می باشد؟ فرمودند: نه. من گفتم: و در برادر؟ فرمودند: نه. گفتم: پس در چه کسی است؟ فرمودند: در فرزندم-درحالی که آن روز برای او فرزندی نبود-

[٧5١]4-حمّاد عیسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امامت پس از حسن و حسین [علیهما السّلام]در دو برادر گرد نمی آید. همانا آن در فرزندان و فرزندان فرزندان است.

ص :6١٧

[٧5٢]5-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن ابن أبی نجران، عن عیسی بن عبد اللّه بن عمر بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: إن کان کون و لا أرانی اللّه فبمن أئتمّ؟ فأومأ إلی ابنه موسی علیه السّلام قال: قلت: فإن حدث بموسی حدث فبمن أئتمّ؟ قال: بولده، قلت: فإن حدث بولده حدث و ترک أخا کبیرا و ابنا صغیرا فبمن أئتمّ، قال: بولده ثمّ واحدا فواحدا.

-و فی نسخه الصّفوانیّ-ثمّ هکذا أبدا.

باب ما نصّ اللّه عزّ و جلّ و رسوله علی الأئمّه علیهم السّلام واحدا فواحدا [٧5٣]١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس و علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد أبی سعید، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ فقال: نزلت فی علیّ بن أبی طالب و الحسن و الحسین علیهم السّلام، فقلت له: إنّ النّاس یقولون: فما له لم یسمّ علیّا و أهل بیته علیهم السّلام فی کتاب اللّه عزّ و جلّ؟ قال: فقال: قولوا لهم: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نزلت علیه الصّلاه و لم یسمّ اللّه لهم ثلاثا و لا أربعا، حتّی کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هو الّذی فسّر ذلک لهم و نزلت علیه الزّکاه و لم یسمّ لهم من کلّ أربعین درهما درهم، حتّی کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هو الّذی فسّر ذلک لهم و نزل الحجّ فلم یقل لهم:

طوفوا أسبوعا حتّی کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هو الّذی فسّر ذلک لهم و نزلت أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ و نزلت فی علیّ و الحسن و الحسین، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فی علیّ: من کنت مولاه، فعلیّ مولاه؛ و

ص :6١٨

[٧5٢]5-عیسای عبد اللّه گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: اگر حادثه ای رخ دهد و خداوند آن را به من نشان ندهد از چه کسی پیروی کنم؟ حضرت به پسرش موسی علیه السّلام اشاره کرد. عرض کردم: و اگر برای موسی حادثه ای رخ داد از چه کسی پیروی کنم! فرمود: از فرزندش. عرض کردم:

و اگر برای فرزندش حادثه ای رخ دهد و برادری بزرگ و پسری کوچک به جا گذارد از چه کسی پیروی کنم؟ فرمود: از پسرش. سپس یکی پس از دیگری. و در نسخۀ صفوانی [یکی از راویان کافی]است: سپس همین طور تا همیشه.

مواردی که خداوند عزّتمند و رسولش به ائمّه علیهم السّلام یکی پس از دیگری تصریح کرده اند

[٧5٣]١-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام از این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (از خداوند اطاعت کنید و از رسول خدا و صاحبان امر خودتان اطاعت کنید.) فرمودند: دربارۀ علی بن ابی طالب و حسن و حسین علیهم السّلام نازل شد. من عرض کردم: مردم می گویند: پس چرا از علی و خاندانش در کتاب خداوند گرامی نام برده نشده است؟ فرمودند: به آنان بگویید: همانا نماز به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نازل شد و خدا برایشان از سه رکعت و چهار رکعت نام نبرد. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود که آن را برایشان تفسیر کرد. و زکات بر او نازل شد و نامی از یک درهم از چهل درهم برده نشد و رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-بود که آن را برای ایشان تفسیر کرد. و حجّ نازل شد و به آنان گفته نشد که هفت بار طواف کنید و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بود که آن را برایشان تفسیر کرد. و (از خداوند اطاعت کنید و از رسول او و صاحبان امر خودتان اطاعت کنید.) نازل شد. و دربارۀ علی و حسن و حسین [علیهم السّلام]نازل شد.

ص :6١٩

قال صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: أوصیکم بکتاب اللّه و أهل بیتی، فإنّی سألت اللّه عزّ و جلّ أن لا یفرّق بینهما حتّی یوردهما علیّ الحوض، فأعطانی ذلک، و قال: لا تعلّموهم، فهم أعلم منکم؛ و قال: إنّهم لن یخرجوکم من باب هدی و لن یدخلوکم فی باب ضلاله، فلو سکت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فلم یبیّن من أهل بیته لادّعاها آل فلان و آل فلان و لکنّ اللّه عزّ و جلّ أنزله فی کتابه تصدیقا لنبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً فکان علیّ و الحسن و الحسین و فاطمه فأدخلهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تحت الکساء فی بیت أمّ سلمه، ثمّ قال: اللّهمّ إنّ لکلّ نبیّ أهلا و ثقلا و هؤلاء أهل بیتی و ثقلی، فقالت أمّ سلمه:

أ لست من أهلک؟ فقال: إنّک إلی خیر و لکنّ هؤلاء أهلی و ثقلی، فلمّا قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کان علیّ أولی النّاس بالنّاس لکثره ما بلّغ فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إقامته للنّاس و أخذه بیده، فلمّا مضی علیّ لم یکن یستطیع علیّ-و لم یکن لیفعل-أن یدخل محمّد بن علیّ و لا العبّاس بن علیّ و لا واحدا من ولده إذا لقال الحسن و الحسین: إنّ اللّه تبارک و تعالی أنزل فینا کما أنزل فیک فأمر بطاعتنا کما أمر بطاعتک و بلّغ فینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کما بلّغ فیک و أذهب عنّا الرّجس کما أذهبه عنک، فلمّا مضی علیّ علیه السّلام کان الحسن علیه السّلام أولی بها لکبره، فلمّا توفّی لم یستطع أن یدخل ولده و لم یکن لیفعل ذلک و اللّه عزّ و جلّ یقول وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ فِی کِتٰابِ اَللّٰهِ فیجعلها فی ولده إذا لقال الحسین: أمر اللّه بطاعتی کما أمر بطاعتک و طاعه أبیک و بلّغ فیّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کما بلّغ فیک و فی أبیک و أذهب اللّه عنّی الرّجس کما أذهب عنک و عن أبیک، فلمّا صارت إلی الحسین علیه السّلام لم یکن أحد من أهل بیته یستطیع أن یدّعی علیه کما کان هو یدّعی علی أخیه و علی أبیه، لو أرادا أن یصرفا الأمر عنه و

ص :6٢٠

آن گاه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دربارۀ علی [علیه السّلام]فرمود: هر که من مولای اویم این علی مولای اوست. و فرمود: شما را به کتاب خدا و خاندانم وصیّت می کنم. من از خداوند عزّتمند خواستم که میانشان جدایی نیندازد تا هر دو کنار حوض نزد من آیند. پس آن را به من عطا کرد. و فرمود: به آنان تعلیم ندهید که ایشان عالم تر از شمایند. و فرمود: آنان هرگز شما را از در هدایت بیرون نبرده از در گمراهی وارد نمی کنند. اگر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-خاموش می ماند و روشن نمی کرد که خاندانش چه کسانی اند، آل فلان و فلان ادّعایش می کردند. امّا خداوند شکوهمند برای تصدیق پیامبرش این را نازل کرد: (همانا خداوند می خواهد پلیدی را از شما خاندان دور کرده، شما را کاملا پاک کند.) [احزاب (٣٣) :٣٣]و آنان علی و حسن و حسین و فاطمه علیهم السّلام بودند که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در خانۀ امّ سلمه به زیر عبا گرد آورده، سپس فرمود: خداوندا، برای هر پیامبری، اهل و خاندانی است. و اینان اهل و خاندان منند. امّ سلمه گفت: آیا من از اهل تو نیستم؟ فرمود: تو رو به خیر داری امّا اینان اهل و خاندان منند. و وقتی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-درگذشت، علی سزاوارترین مردم به خودشان بود. که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-به فراوانی دربارۀ او ابلاغ کرده، دست او را گرفته و در میان مردم بالا برده بود. و وقتی علی [علیه السّلام]درمی گذشت، نمی توانست-و نباید-محمّد و عباس و نه یکی از فرزندانش را داخل کند؛ زیرا حسن و حسین [علیهما السّلام]می گفتند: خداوند پاک و والا [آن را]دربارۀ ما نازل کرده است، چنان که دربارۀ تو نازل کرد. و به اطاعت از ما فرمان داده است، چنان که به اطاعت از تو فرمان داد-و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دربارۀ ما ابلاغ کرده، چنان که دربارۀ تو ابلاغ کرد-و از ما پلیدی را دور ساخته، چنان که از تو دور ساخت. پس وقتی علی علیه السّلام درگذشت، حسن علیه السّلام سزاوارترین شخص [به آن امر]بود. که بزرگ تر بود. و وقتی او وفات کرد نمی توانست فرزندش را داخل کند و نباید چنان می کرد که خداوند گرامی می فرماید: (و خویشاوندان در کتاب خدا نسبت به یکدیگر سزاوارترند.) و آن را در فرزندش می نهاد؛ زیرا حسین [علیه السّلام] می فرمود: خداوند به اطاعت از من فرمان داده، چنان که به اطاعت از تو و پدرت فرمان داد. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دربارۀ من ابلاغ کرده، چنان که دربارۀ تو و پدرت ابلاغ کرد. و خداوند پلیدی را از من دور ساخته، چنان که از تو و پدرت دور کرد. و وقتی به حسین [علیه السّلام]رسید کسی از خاندانش نمی توانست بر او ادّعایی داشته باشد چنان که او بر برادر و پدرش ادّعا داشت اگر می خواستند امر را از او برگردانند. که نباید چنین می کردند

ص :6٢١

لم یکونا لیفعلا ثمّ صارت حین أفضت إلی الحسین علیه السّلام فجری تأویل هذه الآیه وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ فِی کِتٰابِ اَللّٰهِ ثمّ صارت من بعد الحسین لعلیّ بن الحسین، ثمّ صارت من بعد علیّ بن الحسین إلی محمّد بن علیّ علیه السّلام. و قال: الرّجس هو الشّکّ، و اللّه لا نشکّ فی ربّنا أبدا.

محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن أیّوب بن الحرّ و عمران بن علیّ الحلبیّ، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثل ذلک.

[٧54]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره، عن ابن مسکان، عن عبد الرّحیم بن روح القصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ اَلنَّبِیُّ أَوْلیٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْوٰاجُهُ أُمَّهٰاتُهُمْ وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ فِی کِتٰابِ اَللّٰهِ فیمن نزلت؟ فقال:

نزلت فی الإمره إنّ هذه الآیه جرت فی ولد الحسین علیه السّلام من بعده، فنحن أولی بالأمر و برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من المؤمنین و المهاجرین و الأنصار، قلت:

فولد جعفر لهم فیها نصیب؟ قال: لا، قلت: فلولد العبّاس فیها نصیب؛ فقال: لا:

فعددت علیه بطون بنی عبد المطّلب کلّ ذلک یقول: لا، قال: و نسیت ولد الحسن علیه السّلام فدخلت بعد ذلک علیه فقلت له: هل لولد الحسن علیه السّلام فیها نصیب؟ فقال: لا، و اللّه یا عبد الرّحیم! ما لمحمّدیّ فیها نصیب غیرنا.

[٧55]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محمّد الهاشمیّ، عن أبیه، عن أحمد بن عیسی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا قال:

إنّما یعنی أولی بکم أی أحقّ بکم و بأمورکم و أنفسکم و أموالکم؛ اللّه و رسوله

ص :6٢٢

سپس وقتی به حسین علیه السّلام رسید، منتقل شد. و معنای این آیه جاری شد که (و خویشان در کتاب خدا نسبت به یکدیگر سزاوارترند.) سپس بعد از حسین [علیه السّلام] به علی بن حسین [علیهما السّلام]رسید، سپس بعد از علی بن حسین [علیهم السّلام]به محمّد بن علی [علیهما السّلام]رسید. و سپس فرمود: پلیدی همان شکّ است [و]به خدا سوگند ما هیچگاه دربارۀ پروردگارمان شکّ نمی کنیم.

و عمران بن علی حلبی نیز مانند این را از آن حضرت روایت کرده است.

[٧54]٢-از عبد الرحیم بن روح قصیر روایت شده که از حضرت باقر پرسیده است این سخن خداوند عزّتمند (پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسرانش مادران آنان هستند. و خویشان در کتاب خدا نسبت به یکدیگر سزاوارترند.) دربارۀ چه کسانی نازل شده است؟ و حضرت فرموده: دربارۀ امارت نازل شده است. همانا این آیه پس از حسین علیه السّلام دربارۀ فرزندان او جاری شد. و ما نسبت به مؤمنان و مهاجر و انصار به امارت و به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-سزاوارتریم. من عرض کردم: برای فرزندان جعفر [بن ابی طالب]در آن نصیبی هست؟ فرمود: نه. گفتم: برای فرزندان عبّاس در آن نصیبی هست؟ فرمود: نه. و من همۀ شاخه های فرزندان عبد المطّلب را برایش شمردم و او فرمود: نه. او گوید: و فرزندان حسن علیه السّلام را فراموش کردم. بعدا به خدمتش رفته، عرض کردم: آیا برای فرزندان حسن [علیه السّلام]در آن نصیبی هست؟ فرمود: نه به خدا سوگند ای عبد الرحیم! جز ما برای هیچ محمّدزاده ای در آن نصیبی نیست.

[٧55]٣-احمد عیسی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند (همانا سرپرست شما خداوند و رسولش و کسانی اند که ایمان آوردند.) روایت کرده که فرمود: یعنی سزاوارتر به شما، یعنی سزاوارتر به شما و کارهاتان و جان و مالتان، خدا و رسولش و کسانی اند که ایمان آوردند. یعنی علی و

ص :6٢٣

و الّذین آمنوا یعنی علیّا و أولاده الأئمّه علیهم السّلام إلی یوم القیامه، ثمّ وصفهم اللّه عزّ و جلّ فقال اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰهَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاهَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ و کان أمیر المؤمنین علیه السّلام فی صلاه الظّهر و قد صلّی رکعتین و هو راکع و علیه حلّه قیمتها ألف دینار و کان النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کساه إیّاها و کان النّجاشیّ أهداها له فجاء سائل فقال: السّلام علیک یا ولیّ اللّه و أولی بالمؤمنین من أنفسهم تصدّق علی مسکین، فطرح الحلّه إلیه و أومأ بیده إلیه أن احملها، فأنزل اللّه عزّ و جلّ فیه هذه الآیه و صیّر نعمه أولاده بنعمته فکلّ من بلغ من أولاده مبلغ الإمامه، یکون بهذه الصّفه مثله فیتصدّقون و هم راکعون و السّائل الّذی سأل أمیر المؤمنین علیه السّلام من الملائکه و الّذین یسألون الأئمّه من أولاده یکونون من الملائکه.

[٧56]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عمر بن أذینه، عن زراره و الفضیل بن یسار و بکیر بن أعین و محمّد بن مسلم و برید بن معاویه و أبی الجارود جمیعا، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أمر اللّه عزّ و جلّ رسوله بولایه علیّ و أنزل علیه إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰهَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاهَ و فرض ولایه أولی الأمر، فلم یدروا ما هی، فأمر اللّه محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أن یفسّر لهم الولایه کما فسّر لهم الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ، فلمّا أتاه ذلک من اللّه، ضاق بذلک صدر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و تخوّف أن یرتدّوا عن دینهم و أن یکذّبوه، فضاق صدره و راجع ربّه عزّ و جلّ فأوحی اللّه عزّ و جلّ إلیه یٰا أَیُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ وَ اَللّٰهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنّٰاسِ فصدع بأمر اللّه تعالی ذکره فقام بولایه علیّ علیه السّلام یوم غدیر خمّ فنادی الصّلاه جامعه و أمر النّاس أن یبلّغ الشّاهد الغائب-قال عمر بن أذینه: قالوا جمیعا غیر أبی الجارود-

ص :6٢4

فرزندانش علیهم السّلام امامان تا روز قیامتند. سپس خداوند شکوهمند آنان را وصف کرده، فرمود: (کسانی که نماز را به پا داشته، در حال رکوع زکات می دهند.) امیر مؤمنان [علیه السّلام]در نماز ظهر بود. دو رکعت خوانده، در حال رکوع بود. و لباسی که هزار دینار قیمت داشت در برش بود. و آن را پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-که نجاشی به ایشان هدیه کرد، به او پوشانده بود. آن گاه مرد سائلی آمد و گفت: سلام بر تو ای ولیّ خدا و سزاوارتر به مؤمنان از خودشان، به بیچاره ای صدقه بده. و حضرت لباس را به سوی انداخت و با دستش اشاره کرد که آن را بردارد. آن گاه خداوند گرامی این آیه را دربارۀ او نازل کرده، نعمت فرزندانش را به نعمت او وصل کرد. پس، از فرزندان او آن که به درجۀ امامت رسید مانند او به این صفت می باشد. در حالی که در رکوعند، صدقه می دهند. و سائلی که از امیر مؤمنان درخواست کرد از فرشتگان بود. و آنان که از ائمّه فرزندان او درخواست می کنند، از فرشتگان می باشند.

[٧56]4-زراره و فضیل یسار و. . . همگی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود: خداوند عزّتمند رسولش را به ولایت علی [علیه السّلام]فرمان داده، چنین نازل کرد: (سرپرست شما تنها خدا و رسولش و کسانی اند که ایمان آوردند. کسانی که نماز را به پا داشته، زکات می دهند.) و ولایت صاحبان امر را واجب کرد. و آنان ندانستند که آن چیست. پس خداوند محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را فرمان داد که ولایت را برایشان تفسیر کند، چنان که نماز و زکات و روزه و حجّ را برایشان تفسیر کرد. وقتی این فرمان از سوی خداوند آمد، رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دلتنگ شد و ترسید که آنان از دینشان برگشته، او را تکذیب کنند. پس دلتنگ شد و برای مشورت به پروردگارش مراجعه کرد.

آن گاه خداوند شکوهمند به او چنین وحی کرد: (ای رسول [ما]آنچه را از سوی پروردگارت به تو نازل شده، ابلاغ کن. و اگر انجام ندهی، رسالتش را ابلاغ نکرده ای.

خداوند تو را از (گزند) مردم نگاه می دارد.) [مائده (5) :6٧]پس او فرمان خداوند والا یاد را آشکار کرده، ولایت علی علیه السّلام را در روز غدیر خم استقرار بخشید.

به نماز گردآورنده ندا داد و مردم را فرمان داد که شاهد و حاضر به غایب برساند. -عمر اذینه گفت: آنان همگی جز ابو جارود گفته اند: -و حضرت

ص :6٢5

و قال أبو جعفر علیه السّلام: و کانت الفریضه تنزل بعد الفریضه الأخری و کانت الولایه آخر الفرائض، فأنزل اللّه عزّ و جلّ اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی قال أبو جعفر علیه السّلام: یقول اللّه عزّ و جلّ: لا أنزل علیکم بعد هذه فریضه، قد أکملت لکم الفرائض.

[٧5٧]5-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر، عن هارون بن خارجه، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کنت عنده جالسا، فقال له رجل: حدّثنی عن ولایه علیّ، أ من اللّه أو من رسوله؟ فغضب ثمّ قال: ویحک کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أخوف للّه من أن یقول ما لم یأمره به اللّه، بل افترضه کما افترض اللّه الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ.

[٧5٨]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد و محمّد بن الحسین جمیعا، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن منصور بن یونس، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: فرض اللّه عزّ و جلّ علی العباد خمسا، أخذوا أربعا و ترکوا واحدا، قلت: أ تسمّیهنّ لی جعلت فداک؟ فقال: الصّلاه و کان النّاس لا یدرون کیف یصلّون، فنزل جبرئیل علیه السّلام فقال: یا محمّد أخبرهم بمواقیت صلاتهم، ثمّ نزلت الزّکاه فقال: یا محمّد أخبرهم من زکاتهم ما أخبرتهم من صلاتهم، ثمّ نزل الصّوم فکان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إذا کان یوم عاشوراء بعث إلی ما حوله من القری فصاموا ذلک الیوم فنزل [صوم]شهر رمضان بین شعبان و شوّال، ثمّ نزل الحجّ فنزل جبرئیل علیه السّلام فقال: أخبرهم من حجّهم ما أخبرتهم من صلاتهم و زکاتهم و صومهم، ثمّ نزلت الولایه و إنّما أتاه ذلک فی یوم الجمعه بعرفه، أنزل اللّه عزّ و جلّ: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ

ص :6٢6

باقر علیه السّلام فرمود: واجبات یکی پس از دیگر نازل می شد. و ولایت آخرین از واجبات بود. که خداوند گرامی فرمود: (امروز دینتان را برایتان کامل کرده، نعمتم را بر شما تمام گردانیدم.) [سورۀ مائده (5) :٣]حضرت باقر علیه السّلام فرمود: خداوند عزّتمند می فرماید: پس از این واجبی را بر شما نازل نمی کنم. که واجبات را بر شما کامل کردم.

[٧5٢]5-ابو بصیر گفته است: نزد حضرت باقر علیه السّلام بودم که مردی گفت: از ولایت علی [علیه السّلام]برایم سخن بگویید که آیا از سوی خداوند است یا از سوی رسولش؟ حضرت خشمگین شد. سپس فرمود: وای بر تو! رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-ترسان تر از آن بود که آنچه را خداوند به آن فرمان نداده، بگوید. بلکه آن را واجب کرد؛ چنان که نماز و زکات و روزه و حجّ را واجب کرده بود.

[٧5٣]6-ابو جارود گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

خداوند گرامی پنج چیز را بر بندگان واجب کرد. چهارتای آن را برگرفتند و یکی را واگذاشتند. عرض کردم: آیا آنها را برای من نام می بری جانم به فدایت؟ فرمود: نماز. و مردم نمی دانستند چگونه نماز بگزارند. پس جبرئیل علیه السّلام فرود آمد و گفت: ای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]آنان را از اوقات نمازشان آگاه کن. سپس زکات نازل شد و گفت: ای محمّد! آنان را از زکاتشان آگاه کن چنان که از نمازشان آگاه کردی. سپس روزه نازل شد. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-وقتی روز عاشورا می شد، پیامبر افرادی را به روستاهای اطرافش می فرستاد تا آن روز را روزه بگیرند. پس [روزۀ]ماه رمضان در میان شعبان و شوّال نازل شد. سپس حجّ نازل شد. و جبرئیل علیه السّلام فرود آمد و گفت: آنان را از حجّتشان آگاه کن چنان که از نماز و زکات و روزه آگاهشان کردی. سپس ولایت نازل شد. و آن روز جمعه در عرفه آمد. و خداوند عزّتمند (امروز دینتان را برایتان کامل کرده، نعمتم را بر شما به اتمام رساندم.) را نازل کرد. و

ص :6٢٧

أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی و کان کمال الدّین بولایه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، فقال عند ذلک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: أمّتی حدیثوا عهد بالجاهلیّه و متی أخبرتهم بهذا فی ابن عمّی یقول قائل-و یقول قائل فقلت فی نفسی من غیر أن ینطق به لسانی -فأتتنی عزیمه من اللّه عزّ و جلّ بتله أوعدنی إن لم أبلّغ أن یعذّبنی، فنزلت:

یٰا أَیُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ وَ اَللّٰهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنّٰاسِ، إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکٰافِرِینَ فأخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بید علیّ علیه السّلام فقال: [یا]أیّها النّاس إنّه لم یکن نبیّ من الأنبیاء ممّن کان قبلی إلاّ و قد عمّره اللّه، ثمّ دعاه فأجابه، فأوشک أن أدعی فأجیب و أنا مسئول و أنتم مسئولون، فما ذا أنتم قائلون؟ فقالوا نشهد أنّک قد بلّغت و نصحت و أدّیت ما علیک، فجزاک اللّه أفضل جزاء المرسلین، فقال: اللّهمّ اشهد-ثلاث مرّات-ثمّ قال: یا معشر المسلمین هذا ولیّکم من بعدی فلیبلّغ الشّاهد منکم الغائب، قال أبو جعفر علیه السّلام: کان و اللّه [علیّ علیه السّلام]أمین اللّه علی خلقه و غیبه و دینه الّذی ارتضاه لنفسه، ثمّ إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حضره الّذی حضر فدعا علیّا فقال: یا علیّ إنّی أرید أن أئتمنک علی ما ائتمننی اللّه علیه من غیبه و علمه و [من] خلقه و من دینه الّذی ارتضاه لنفسه، فلم یشرک و اللّه فیها یا زیاد! أحدا من الخلق ثمّ إنّ علیّا علیه السّلام حضره الّذی حضره فدعا ولده و کانوا اثنی عشر ذکرا فقال لهم: یا بنیّ إنّ اللّه عزّ و جلّ قد أبی إلاّ أن یجعل فیّ سنّه من یعقوب و إنّ یعقوب دعا ولده و کانوا اثنی عشر ذکرا، فأخبرهم بصاحبهم، ألا و إنّی أخبرکم بصاحبکم، ألا إنّ هذین ابنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم الحسن و الحسین علیهما السّلام فاسمعوا لهما و أطیعوا و وازروهما فإنّی قد ائتمنتهما علی ما ائتمننی علیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ممّا ائتمنه اللّه علیه من خلقه و من غیبه و من دینه الّذی ارتضاه لنفسه.

ص :6٢٨

کامل شدن دین با ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام بود. در این هنگام رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-گفت: امّت من زمان زیادی از جاهلیّت نگذشته اند. و وقتی این را دربارۀ پسرعمویم به آنان بگویم، هریک چیزی می گویند. -و این را با خودم گفتم بدون این که زبانم به آن بچرخد-که فرمانی حتمی از سوی خداوند عزّتمند بر من آمد که تهدیدم کرد اگر آن را ابلاغ نکنم عذابم خواهد کرد. و چنین نازل شد: (ای رسول [ما]آنچه را از سوی پروردگارت به تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی رسالتش را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از (گزند) مردم نگاه می دارد. که خداوند مردمان کافر را هدایت نمی کند.) پس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دست علی علیه السّلام را گرفت و فرمود: ای مردم! پیامبری از پیامبران پیش از من نبوده جز این که خداوند او را عمر داد، سپس او را خواند و او اجابت کرد. و من نزدیک است که خوانده شوم و اجابت کنم. من مسئوولید و شما هم مسئوولیت. حال شما چه می گویید؟ آنان گفتند: ما شهادت می دهیم که تو ابلاغ و نصیحت کردی و آنچه را به عهده ات بود، رساندی. خدا برترین پاداش های فرستادگان را به تو دهد. و حضرت-سه بار-فرمود: خداوندا، تو شاهد باش. سپس فرمود: ای مسلمانان این ولیّ شما پس از من است. و باید که حاضرتان به غائبان برساند. حضرت باقر علیه السّلام فرمود: و به خدا سوگند [علی علیه السّلام] امین خداوند بر آفریدگانش و بر غیب و دینی بود که به آن راضی شده بود. سپس وفات رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-رسید، پس علی [علیه السّلام]را خواند و فرمود: ای علی من می خواهم تو را امین قرار دهم. بر آنچه خداوند مرا بر آن-از غیب و علم و بر آفریدگانش و دینی که به آن راضی شده-امین قرار داد.

و به خدا سوگند ای زیاد او کسی از مردم را در آن شریک نکرد. سپس وفات علی علیه السّلام رسید. پس فرزندانش را فراخواند. که دوازده پسر بودند. و به ایشان فرمود: ای فرزندان من خداوند عزّتمند راضی نشد که در من جز سنّت یعقوب را قرار دهد. همانا یعقوب و فرزندانش را که دوازده پسر بودند فراخواند و حاکمشان را به آنان معرّفی کرد. هان و من هم حاکمتان را به شما معرّفی می کنم.

هان این دو فرزندان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-حسن و حسین علیهما السّلام هستند. پس به ایشان گوش بسپارید و از آنان اطاعت کنید. و پشتیبانی شان نمایید. که من آنان را امین قرار می دهم و آنچه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-مرا بر آن این قرار داده بود و او را خداوند بر آن-از آفریدگانش و غیبش و دینی که به آن راضی شده بود-امین قرار داده بود

ص :6٢٩

فأوجب اللّه لهما من علیّ علیه السّلام ما أوجب لعلیّ علیه السّلام من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فلم یکن لأحد منهما فضل علی صاحبه إلاّ بکبره و إنّ الحسین کان إذا حضر الحسن علیهما السّلام لم ینطق فی ذلک المجلس حتّی یقوم، ثمّ إنّ الحسن علیه السّلام حضره الّذی حضره فسلّم ذلک إلی الحسین علیه السّلام، ثمّ إنّ حسینا علیه السّلام حضره الّذی حضره فدعا ابنته الکبری فاطمه بنت الحسین علیه السّلام فدفع إلیها کتابا ملفوفا و وصیّه ظاهره و کان علیّ بن الحسین علیه السّلام مبطونا لا یرون إلاّ أنّه لما به، فدفعت فاطمه الکتاب إلی علیّ بن الحسین ثمّ صار و اللّه ذلک الکتاب إلینا

الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن منصور بن یونس، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام مثله.

[٧5٩]٧-محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی، عن صفوان بن یحیی، عن صبّاح الأزرق، عن أبی بصیر قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: إنّ رجلا من المختاریّه لقینی فزعم أنّ محمّد بن الحنفیّه إمام، فغضب أبو جعفر علیه السّلام، ثمّ قال: أ فلا قلت له؟ قال: قلت: لا و اللّه ما دریت ما أقول، قال: أ فلا قلت له: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أوصی إلی علیّ و الحسن و الحسین فلمّا مضی علیّ علیه السّلام أوصی إلی الحسن و الحسین و لو ذهب یزویها عنهما لقالا له: نحن وصیّان مثلک و لم یکن لیفعل ذلک و أوصی الحسن إلی الحسین و لو ذهب یزویها عنه لقال أنا وصیّ مثلک من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و من أبی و لم یکن لیفعل ذلک، قال اللّه عزّ و جلّ: وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ هی فینا و فی أبنائنا.

ص :6٣٠

پس خداوند از سوی علی علیه السّلام برای آن دو واجب کرد آنچه را از سوی رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-برای علی علیه السّلام واجب کرده بود. و برای هیچ یک از آن دو فضیلتی بر دیگری نبود جز به بزری سال. و حسین [علیه السّلام]تا وقتی حسن علیه السّلام در مجلسی حاضر بود، سخن نمی گفت تا برمی خاست. سپس حسن علیه السّلام وفات کرده و آن را به حسین [علیه السّلام]تسلیم کرد. سپس [وقتی] حسین علیه السّلام وفاتش رسید، دختر بزرگش فاطمه را خوانده، کتابی پیچیده شده و وصیّتی آشکار به او سپرد. و علی بن حسین در شکم بیماریی داشت و در حال مرگش می پنداشتند. که فاطمه کتاب را به او داد. سپس به خدا سوگند آن کتاب به ما رسید.

مانند این روایت از حضرت باقر علیه السّلام با سندی اندک متفاوت نقل شده است.

[٧5٩]٧-ابو بصیر گفت: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: مردی از مختاریه مرا دیدار کرد که می پنداشت محمّد حنفیّه امام است. حضرت باقر علیه السّلام خشمگین شده، سپس فرمود: آیا [پاسخی]به او نگفتی؟ من عرض کردم: نه به خدا سوگند ندانستم چه بگویم. فرمود: آیا به او نگفتی که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به علی و حسن و حسین [علیهم السّلام]وصیّت کرد. و چون علی علیه السّلام درگذشت به حسن و حسین علیهما السّلام وصیّت کرد و اگر می خواست آن را از ایشان باز دارد، آنان به او می گفتند: ما وصیّانی چو توییم. و او چنین نمی کرد. و حسن به حسین [علیهما السّلام]وصیّت کرد و اگر می خواست آن را از او برگرداند، می گفت: من از سوی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و پدرم، مانند تو وصی ام. و او چنین نمی کرد. خداوند شکوهمند فرمود: (و خویشاوندان نسبت به یکدیگر سزاوارترند.) که دربارۀ ما و فرزندان ما است.

ص :6٣١

ص :6٣٢

نمایۀ آیات

اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون اللّه، ١٢6

اتّقوا اللّه و کونوا مع الصّادقین، 446

أتی أمر اللّه فلا تستعجلوه سبحانه و تعالی عمّا یشرکون ینزّل الملائکه بالرّوح، 5٩٠

أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم، ٣٩6،4٠4،44٠،6١٨

اعملوا فسیری اللّه عملکم و رسوله، 4٧٠

أ فأنت تکره النّاس حتّی یکونوا مؤمنین، ٣5٢

أ فلا یتدبّرون القرآن أم علی قلوب أقفالها، 4٣٢

أ فمن کان علی بیّنه من ربّه و یتلوه شاهد منه، 4٠6

أ فمن یعلم أنّما أنزل إلیک من ربّک الحقّ کمن هو أعمی إنّما یتذکّر أولوا الألباب، 46

أ فمن یهدی إلی الحقّ أحقّ أن یتّبع أمّن لا یهدّی إلاّ أن یهدی، 4٣4

إلاّ من شهد بالحقّ و هم یعلمون، ٢6

الّذین آتیناهم الکتاب من قبله هم به یؤمنون إلی قوله أولئک یؤتون أجرهم، 4١6

الّذین آتیناهم الکتاب یتلونه حقّ تلاوته أولئک یؤمنون به، 46٢

الّذین آمنوا و اتّبعتهم ذرّیّتهم بإیمان ألحقنا بهم ذرّیّتهم، 5٩٢

الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا، 4٧4

ص :6٣٣

الّذین یتّبعون الرّسول النّبیّ الأمّیّ الّذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التّوراه، 4١6

الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه، ١٢٠

الّذین یقیمون الصّلاه و یؤتون الزّکاه و هم راکعون، 6٢4

الرّحمن علی العرش استوی، ٢٧4

أ لم تر إلی الّذین بدّلوا نعمت اللّه کفرا الآیه، 46٨

أ لم تر إلی الّذین بدّلوا نعمت اللّه کفرا و أحلّوا قومهم دار البوار جهنّم، 466

أ لم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب ألاّ یقولوا علی اللّه إلاّ الحقّ، ٢4

أ لم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب أن لا یقولوا علی اللّه إلاّ الحقّ، ١٠٠

النّبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه أمّهاتهم، 6٢٢

الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی، 6٢6

الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا، 4٢6

أمّن هو قانت آناء اللّیل ساجدا و قائما یحذر الآخره و یرجوا رحمه ربّه، 46

أم یحسدون النّاس علی ما آتاهم اللّه من فضله، 44٢

أم یحسدون النّاس علی ما آتاهم اللّه من فضله، فقد آتینا آل إبراهیم الکتاب، 4٣4

إنّا أنزلنا إلیک الکتاب بالحقّ لتحکم بین النّاس بما أراک اللّه، 5٧4

إنّا کنّا مرسلین، 5٢٢

إنّ الّذین یبایعونک إنّما یبایعون اللّه ید اللّه فوق أیدیهم، ٣٠٨

إنّ اللّه اصطفاه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم، 4٣4

إنّ اللّه یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها، 5٩4

إنّ اللّه یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها و إذا حکمتم بین النّاس، 5٩4

إنّ اللّه یمسک السّماوات و الأرض أن تزولا و لئن زالتا، ٢٧٨

ص :6٣4

إنّا منزلون علی أهل هذه القریه رجزا من السّماء، بما کانوا یفسقون، 4٢

إنّا نحن نحی الموتی و نکتب ما قدّموا و آثارهم، 6١٠

إنّ أولی النّاس بإبراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النّبیّ، 4٢٨

إنّا هدیناه السّبیل إمّا شاکرا و إمّا کفورا، ٣44

أنزل علیک الکتاب و الحکمه و علّمک ما لم تکن تعلم و کان فضل اللّه علیک عظیما، 4٣4

إنّ فی اختلاف اللّیل و النّهار و ما أنزل اللّه من السّماء من رزق فأحیا به الأرض، 4٢

إنّ فی خلق السّماوات و الأرض و اختلاف اللّیل و النّهار لآیات، 44

إنّ فی ذلک لآیات للمتوسّمین*و إنّها لبسبیل مقیم، 46٨

إنّ فی ذلک لذکری لمن کان له قلب، 46

إنّما أنت منذر و لکلّ قوم هاد، 4٠٨،4١٠

إنّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا، 6٢٢

إنّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاه و یؤتون الزّکاه، 6٢4

إنّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاه و یؤتون الزّکاه و هم راکعون، 4٠4

إنّما یتذکّر أولوا الألباب، 5٠

إنّما یتقبّل اللّه من المتّقین، ٣٨6

إنّما یخشی اللّه من عباده العلماء، ٨4

إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا، 6٢٠

إنّ هذا القرآن یهدی للّتی هی أقوم، 466

إنّی جاعلک للنّاس إماما، ٣٧٠

إنّی لأجد ریح یوسف لو لا أن تفنّدون، 4٩٨

أ و لم یر الإنسان أنّا خلقناه من قبل و لم یک شیئا، ٣١4

ص :6٣5

أ و من کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی النّاس، ٣٩٢

بدیع السّماوات و الأرض، 54٨

بل کذّبوا بما لم یحیطوا بعلمه، ٢4

بل کذّبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لمّا یأتهم تأویله، ١٠٠

بل هو آیات بیّنات فی صدور الّذین أوتوا العلم، 45٨

تتنزّل علیهم الملائکه ألاّ تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنّه، 4٧4

تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون إن هم إلاّ کالأنعام بل هم أضلّ سبیلا، 44

ثمّ أورثنا الکتاب الّذین اصطفینا من عبادنا، 4٨6

ثمّ أورثنا الکتاب الّذین اصطفینا من عبادنا، فمنهم ظالم لنفسه، 46٢

ثمّ دمّرنا الآخرین. و إنّکم لتمرّون علیهم مصبحین. و باللّیل أ فلا تعقلون، 4٢

حم. *و الکتاب المبین. *إنّا أنزلناه فی لیله مبارکه، 5٢٢

راسخون فی العلم یقولون آمنّا به کلّ من عند ربّنا و ما یذّکّر إلاّ أولوا الألباب، 44

ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه إنّک أنت الوهّاب، 4٨

شرع لکم (یا آل محمّد) من الدّین ما وصّی به نوحا، 4٨٠

طبع اللّه علی قلوبهم فهم لا یفقهون، 4٣٢

عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحدا، 54٨

عمّ یتساءلون عن النّبإ العظیم، 446

فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی، ٢٨6

فإذا لا یؤتون النّاس نقیرا، 44٠

فاذکروا آلاء اللّه قلت: لا، قال: هی أعظم نعم اللّه، 466

فاسألوا أهل الذّکر إن کنتم لا تعلمون، ٢4

ص :6٣6

فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشرکین، 5٢٠

فألهمها فجورها و تقواها، ٣44

فآمنوا باللّه و رسوله و النّور الّذی أنزلنا، 4١4

فإنّها لا تعمی الأبصار و لکن تعمی القلوب الّتی فی الصّدور، ٣٨٨

فبأیّ آلاء ربّکما تکذّبان، 466

فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه، 4٠

فتعسا لهم و أضلّ أعمالهم، 4٣6

فسئلوا أهل الذّکر إن کنتم لا تعلمون، ١١٨،45٢،454

فقد آتینا آل إبراهیم الکتاب، 44٢

فقد آتینا آل إبراهیم الکتاب و الحکمه و آتیناهم ملکا عظیما، 44٢

فکبکبوا فیها هم و الغاوون، ١١٠

فکیف إذا جئنا من کلّ أمّه بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا، 4٠4

فلمّا آسفونا انتقمنا منهم، ٣٠٨

فلو لا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدّین و لینذروا قومهم إذا رجعوا، ٢4

فلینظر الإنسان إلی طعامه، ١١6

فمن یرد اللّه أن یهدیه یشرح صدره للإسلام و من یرد أن یضلّه، ٣5٢

فیها یفرق کلّ أمر حکیم، 5٢6

قال الّذی عنده علم من الکتاب: أنا آتیک به قبل، 55٠

قالوا سمعنا و عصینا، 4٣٢

قالوا سمعنا و هم لا یسمعون إنّ شرّ الدّوابّ عند اللّه الصّمّ البکم، 4٣٢

قد جاءکم بصائر من ربّکم، ٢١6

ص :6٣٧

قضی أجلا و أجل مسمّی عنده، ٣١4

قل تعالوا أتل ما حرّم ربّکم علیکم ألاّ تشرکوا به شیئا و بالوالدین إحسانا، 4٢

قل کفی باللّه شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب، 55٠

کبر مقتا عند اللّه و عند الّذین آمنوا کذلک یطبع اللّه علی کلّ قلب متکبّر جبّار، 4٣6

کتاب أنزلناه إلیک مبارک لیدّبّروا آیاته و لیتذکّر أولوا الألباب، 46

کذّبوا بآیاتنا کلّها، 444

کلّ شیء هالک إلاّ وجهه، ٣٠6

لا تدرکه الأبصار، ٢١6

لا تسئلوا عن أشیاء إن تبد لکم تسؤکم، ١4٢

لا خیر فی کثیر من نجواهم إلاّ من أمر بصدقه أو معروف أو إصلاح بین النّاس، ١4٢

لأعذّبنّه عذابا شدیدا أو لأذبحنّه أو لیأتینّی بسلطان مبین، 4٨6

لا یقاتلونکم جمیعا إلاّ فی قری محصّنه أو من وراء جدر، 44

لا ینال عهدی الظّالمین، ٣٧٠

لکیلا تأسوا علی ما فاتکم، 5٢4

لیتفقّهوا فی الدّین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلّهم یحذرون، ٧٢

لیکون الرّسول شهیدا علیکم، 4٠6

لیکون الرّسول شهیدا علیکم و تکونوا شهداء علی النّاس، 4٠٨

ما آتاکم الرّسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا، 5٧4

ما فرّطنا فی الکتاب من شیء، 4٢6

ما لکم کیف تحکمون*أم لکم کتاب فیه تدرسون إنّ لکم فیه لما تخیّرون، 4٣٢

ما یکون من نجوی ثلاثه إلاّ هو رابعهم، ٢٧4

ص :6٣٨

ما یکون من نجوی ثلاثه إلاّ هو رابعهم و لا خمسه إلاّ هو سادسهم، ٢٧4

من یطع الرّسول فقد أطاع اللّه، ٣٠6،56٨

إنّما أشرک آباؤنا من قبل و کنّا ذرّیّه من بعدهم أ فتهلکنا بما فعل المبطلون، ٢٨6

و اتّقوا فتنه لا تصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّه، 5٢٨

و إذا رأیتهم تعجبک أجسامهم و إن یقولوا تسمع لقولهم، ١46

و إذا قیل لهم اتّبعوا ما أنزل اللّه قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه، 44

و أکثرهم لا یشعرون، 44

و أکثرهم لا یعقلون، 44

و إلهکم إله واحد، لا إله إلاّ هو الرّحمن الرّحیم، 4٠

و أمّا ثمود فهدیناهم فاستحبّوا العمی علی الهدی، ٣44

و أنّ إلی ربّک المنتهی، ٢٠6

و إن تطع أکثر من فی الأرض یضلّوک عن سبیل اللّه، 44

و إنّک لعلی خلق عظیم، 56٨

و أن لو استقاموا علی الطّریقه لأسقیناهم ماء غدقا، 4٧4

و إن من أمّه إلاّ خلا فیها نذیر، 5٣٠

و إنّه لذکر لک و لقومک و سوف تسئلون، 45٢

و إنّی لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثمّ اهتدی، ٣٨6

و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب اللّه، 6١6،6٢٠،6٢٢

و تلک الأمثال نضربها للنّاس و ما یعقلها إلاّ العالمون، 4٢

و تنسون أنفسکم و أنتم تتلون الکتاب أ فلا تعقلون، 44

و جعلناهم أئمّه یدعون إلی النّار، 464

ص :6٣٩

و جعلناهم أئمّه یهدون بأمرنا، 464

و جعلناهم أئمّه یهدون بأمرنا و أوحینا إلیهم فعل الخیرات و إقام الصّلاه، 4٢٨

و جنّات من أعناب و زرع و نخیل، صنوان و غیر صنوان یسقی بماء واحد، 4٢

و ذکّر فإنّ الذّکری تنفع المؤمنین، 46

و ربّک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیره سبحان اللّه و تعالی، 4٣٢

و سخّر لکم اللّیل و النّهار و الشّمس و القمر و النّجوم مسخّرات بأمره، 4٠

وعد اللّه الّذین آمنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی الأرض، 4١4،5٣4

و علامات و بالنّجم هم یهتدون، 444

و قال الّذین أوتوا العلم و الإیمان لقد لبثتم فی کتاب اللّه إلی یوم البعث، 4٢٨

و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم إیمانه أ تقتلون رجلا أن یقول ربّی اللّه، 44

و قل اعملوا فسیری اللّه عملکم و رسوله و المؤمنون، 4٧٢

و قلیل ما هم، 44

و قلیل من عبادی الشّکور، 44

و کان عرشه علی الماء، ٢٨4

و کذلک أوحینا إلیک روحا من أمرنا، 5٨6

و کذلک أوحینا إلیک روحا من أمرنا ما کنت تدری ما الکتاب، 5٨6

و کذلک جعلناکم أمّه وسطا لتکونوا شهداء علی النّاس، 4٠6

و کذلک جعلناکم أمّه وسطا لتکونوا شهداء علی النّاس و یکون الرّسول علیکم شهیدا، 4٠6

و کذلک نری إبراهیم ملکوت السّماوات و الأرض و لیکون من الموقنین، ٢٨٠

و کنتم أزواجا ثلاثه فأصحاب المیمنه ما أصحاب المیمنه و أصحاب المشئمه، 5٨4

و لئن سألتهم من خلق السّماوات و الأرض لیقولنّ اللّه: قل الحمد للّه، 44

ص :64٠

و لئن سألتهم من نزّل من السّماء ماء فأحیا به الأرض من بعد موتها، 44

و لا تصعّر خدّک للنّاس، ٩6

و لا تفرحوا بما آتاکم، 5٢4

و لا تؤتوا السّفهاء أموالکم الّتی جعل اللّه لکم قیاما، ١4٢

و لقد آتینا لقمان الحکمه، 46

و لقد کتبنا فی الزّبور من بعد الذّکر، 4٨4

و لکلّ جعلنا موالی ممّا ترک الوالدان و الأقربون و الّذین عقدت أیمانکم، 466

و لکلّ قوم هاد، 4٠٨

و لکنّ أکثرهم لا یعلمون، 44

و للّه الأسماء الحسنی فادعوه بها، ٣٠6

و لو أنّ قرآنا سیّرت به الجبال أو قطّعت به الأرض أو کلّم به الموتی، 4٨6

و لو أنّ ما فی الأرض من شجره أقلام و البحر یمدّه من بعده سبعه أبحر، 5٢٨

و ما آتاکم الرّسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا، 56٨

و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لا نبیّ و لا محدّث، 5٨٠

و ما الحیاه الدّنیا إلاّ لعب و لهو و للدّار الآخره خیر للّذین یتّقون، 4٢

و ما تغنی الآیات و النّذر عن قوم لا یؤمنون، 444

و ما ظلمونا و لکن کانوا أنفسهم یظلمون، ٣١٢

و ما قدروا اللّه حقّ قدره، ٢٢6

و ما کان اللّه لیضلّ قوما بعد إذ هداهم حتّی یبیّن لهم ما یتّقون، ٣44،٣46

و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه إذا قضی اللّه و رسوله أمرا، 4٣٢

و ما محمّد إلاّ رسول قد خلت من قبله الرّسل أ فإن مات أو قتل انقلبتم، 5٢٨

ص :64١

و ما من غائبه فی السّماء و الأرض إلاّ فی کتاب مبین، 4٨6

و ما یتذکّر إلاّ أولوا الألباب، 4٠

و ما یعلم تأویله إلاّ اللّه و الرّاسخون فی العلم، 45٨

و مثل الّذین کفروا کمثل الّذی ینعق بما لا یسمع إلاّ دعاء، 44

و من آمن و ما آمن معه إلاّ قلیل، 44

و من آیاته یریکم البرق خوفا و طمعا و ینزّل من السّماء ماء، 4٢

و من أضلّ ممّن اتّبع هواه بغیر هدی من اللّه إنّ اللّه لا یهدی القوم الظّالمین، 4٣6

و منهم من یستمع إلیک أفأنت تسمع الصّمّ و لو کانوا لا یعقلون، 44

و من یحلل علیه غضبی فقد هوی، ٢4٠

و من یؤت الحکمه فقد أوتی خیرا کثیرا، ٣٩٢

و وهبنا له إسحاق و یعقوب نافله و کلاّ جعلنا صالحین، 4٢٨

و هو الّذی فی السّماء إله و فی الأرض إله، ٢٧6،5٧٨

و یحمل عرش ربّک فوقهم یومئذ ثمانیه، ٢٧٨

هذا عطاؤنا فامنن أو أمسک بغیر، 5٧4

هذا عطاؤنا فامنن أو أمسک بغیر حساب، 45٢

هل أتی علی الإنسان حین من الدّهر لم یکن شیئا مذکورا، ٣١4

هل لکم من ما ملکت أیمانکم من شرکاء فی ما رزقناکم فأنتم فیه سواء، 4٢

هل یستوی الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون إنّما یتذکّر أولوا الألباب، 456

هو الّذی خلقکم من تراب ثمّ من نطفه ثمّ من علقه، 4٠

یا أیّها الّذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربّکم و افعلوا، 4٠6

یا أیّها الرّسل کلوا من الطّیّبات و اعملوا صالحا إنّی بما تعملون علیم، 5٧٨

ص :64٢

یا أیّها الرّسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته، 6٢4،6٢٨

یا حسرتی علی ما فرّطت فی جنب اللّه، ٣١٠

یحی الأرض بعد موتها، قد بیّنا لکم الآیات لعلّکم تعقلون، 4٢

یریدون لیطفؤا نور اللّه بأفواههم، 4٢٠

یسئلونک عن الرّوح قل الرّوح من أمر ربّی، 5٨٨

یمحوا اللّه ما یشاء و یثبت، ٣١٢

یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد أوتی خیرا کثیرا، 44

یوم ندعوا کلّ أناس بإمامهم، 464

ص :64٣

نمایۀ روایات

أ بالنّبیّ أم بالوصیّ تکذّبان؟ نزلت فی الرّحمن،466

ابن آدم! لو أکل قلبک طائر لم یشبعه، و بصرک لو وضع علیه خرق إبره لغطّاه،٢٠٨

أبی اللّه أن یجری الأشیاء إلاّ بأسباب،٣٨٨

أبی اللّه أن یجعلها لأخوین بعد الحسن و الحسین علیهما السّلام،6١6

أبی اللّه لصاحب البدعه بالتّوبه، قیل: یا رسول،١٢٨

أ تبقی الأرض بغیر إمام؟ قال: لا، قلت: فإنّا نروّی،٣٨٠

أ تبقی الأرض بغیر إمام؟ قال: لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت،٣٧٨

أ تدری ما آلاء اللّه؟ ،466

أ تدری ما کان قمیص یوسف؟ قال: قلت: لا، قال: إنّ إبراهیم لمّا أوقدت له النّار،4٩٨

أ ترون الموصی منّا یوصی إلی من یرید؟ ! لا و اللّه،5٩٨

أ ترون أنّ الموصی منّا یوصی إلی من یرید؟ ! لا و اللّه،6٠٠

اتّقوا فراسه المؤمن فإنّه ینظر بنور اللّه عزّ و جلّ،4٧٠

أتی رجل أمیر المؤمنین یسأله عن الرّوح، أ لیس هو جبرئیل،5٩٠

أتینا باب أبی عبد اللّه و نحن نرید الإذن علیه فسمعناه یتکلّم بکلام لیس،4٨٨

اجتمعت الیهود إلی رأس الجالوت فقالوا له: إنّ هذا الرّجل عالم،١٩٨

ص :644

اجعلوا أمرکم للّه و لا تجعلوه للنّاس فإنّه ما کان للّه فهو للّه،٣5٢

احتفظوا بکتبکم فإنّکم سوف تحتاجون إلیها،١٢4

أخبرنا عن مسیرنا إلی أهل الشّام أ بقضاء من اللّه و قدر،٣٣٠

أخبرنی عن اللّه عزّ و جلّ یحمل العرش أم العرش یحمله،٢٧٨

أخبرنی عن اللّه متی کان؟ فقال: متی لم یکن حتّی أخبرک،١٩6

أخبرنی عن علم عالمکم؟ قال: وراثه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،566

أخبرنی عن معرفه الإمام منکم واجبه علی جمیع الخلق،٣٨4

أخبرنی ما الفرق بین الرّسول و النّبیّ و الإمام،٣٧٢

إذا أراد الإمام أن یعلم شیئا أعلمه اللّه ذلک،55٢

إذا أراد اللّه بعبد خیرا فقّهه فی الدّین،٧6

إذا بلغکم عن رجل حسن حال فانظروا فی حسن عقله،٣٨

إذا حدّثتکم بشیء فاسألونی من کتاب اللّه،١4٢

إذا حدّثتم بحدیث فأسندوه إلی الّذی حدّثکم،١٢٢

إذا رأیتم الرّجل کثیر الصّلاه کثیر الصّیام فلا تباهوا به،64

إذا رأیتم العالم محبّا لدنیاه فاتّهموه علی دینکم،١٠٨

إذا سئل الرّجل منکم عمّا لا یعلم فلیقل،١٠٠

إذا سمعتم العلم فاستعملوه و لتتّسع قلوبکم،١٠6

إذا ظهرت البدع فی أمّتی فلیظهر العالم علمه فمن،١٢٨

إذا علمت أنّ الکتاب له فاروه عنه،١٢٢

إذا قام قائمنا وضع اللّه یده علی رءوس العباد فجمع بها،6٠

إذا مات المؤمن الفقیه ثلم فی الإسلام ثلمه،٨٨

ص :645

إذا مات المؤمن بکت علیه الملائکه و بقاع الأرض،٨٨

إذا ورد علیکم حدیث فوجدتم له شاهدا من کتاب اللّه،١5٨

أرأیتک لو حدّثتک بحدیث العام ثمّ جئتنی،١54

أرسل أبو جعفر علیه السّلام إلی زراره أن یعلم الحکم بن عتیبه أنّ أوصیاء محمّد،5٨٠

استکمال حجّتی علی الأشقیاء من أمّتک من ترک ولایه علیّ،4١٢

استوی من کلّ شیء فلیس شیء أقرب إلیه من شیء،٢٧4

اسم اللّه الأعظم ثلاثه و سبعون حرفا، کان عند آصف حرف،4٩4

اسم اللّه غیره و کلّ شیء وقع علیه اسم شیء فهو مخلوق،٢46

أصلحک اللّه إنّا نجتمع فنتذاکر ما عندنا فلا یرد علینا شیء،١٣4

أصلحک اللّه ما تقول فی قول اللّه عزّ و جلّ: «إنّ فی ذلک لآیات للمتوسّمین» ؟ ، 46٨

اطلبوا العلم و تزیّنوا معه بالحلم و الوقار،٨4

إعجاب المرء بنفسه دلیل علی ضعف عقله،66

أعربوا حدیثنا فإنّا قوم فصحاء،١٢4

اعرضوها علی کتاب اللّه فما وافق کتاب اللّه عزّ و جلّ فخذوه،٣٠

اعرفوا العقل و جنده و الجهل و جنده تهتدوا،5٢

اعرفوا اللّه باللّه و الرّسول بالرّساله و أولی الأمر بالأمر،١٨٨

اعرفوا منازل النّاس علی قدر روایتهم عنّا،١١٨

أعطی سلیمان ملکا عظیما ثمّ جرت هذه الآیه فی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،5٧6

اعلم علّمک اللّه الخیر أنّ اللّه تبارک و تعالی قدیم و القدم صفته،٢6٠

اعلموا أنّ صحبه العالم و اتّباعه دین یدان اللّه به،4٠٠

اغد عالما أو متعلّما أو أحبّ أهل العلم،٨٠

ص :646

أفّ لرجل لا یفرّغ نفسه فی کلّ جمعه لأمر دینه،٩4

أ کان اللّه و لا شیء؟ قال نعم کان و لا شیء،٢٠٠

اکتبوا فإنّکم لا تحفظون حتّی تکتبوا،١٢4

اکتب و بثّ علمک فی إخوانک فإن متّ فأورث،١٢4

أکمل النّاس عقلا أحسنهم خلقا،5٨

الأئمّه بمنزله رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إلاّ أنّهم لیسوا بأنبیاء،5٨٠

الأئمّه خلفاء اللّه عزّ و جلّ فی أرضه،4١4

الأئمّه علماء صادقون مفهّمون محدّثون،5٨٢

ألا أخبرکم بالفقیه حقّ الفقیه: من لم یقنّط،٨4

الإراده من الخلق: الضّمیر و ما یبدو لهم بعد ذلک،٢4٠

الإمام متی یعرف إمامته و ینتهی الأمر إلیه؟ قال: فی آخر دقیقه،5٩٢

الأنبیاء و المرسلون علی أربع طبقات: فنبیّ منبّأ فی نفسه،٣6٨

الأوصیاء هم أبواب اللّه عزّ و جلّ الّتی یؤتی منها،4١4

الحجّه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق،٣٧6

الحدیث أسمعه منک أرویه عن أبیک أو أسمعه،١٢٢

الحمد للّه الملهم عباده حمده و فاطرهم علی معرفه،٢٩٨

الحمد للّه الواحد الأحد الصّمد المتفرّد الّذی لا من شیء،٢٨٨

الذّکر القرآن و نحن قومه و نحن المسئولون،454

الذّکر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و نحن أهله المسئولون،45٢

الذّکر و أهل بیته: المسئولون و هم أهل الذّکر،45٢

الّذین آمنوا: النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و أمیر المؤمنین علیه السّلام و ذرّیّته الأئمّه،5٩٢

ص :64٧

الرّاسخون فی العلم أمیر المؤمنین و الأئمّه من بعده: ،45٨

الرّسول الّذی یظهر له الملک فیکلّمه و النّبیّ هو الّذی یری فی منامه،٣٧4

السّابق بالخیرات: الإمام و المقتصد: العارف للإمام،46٢

السّلاح موضوع عندنا، مدفوع عنه، لو وضع عند شرّ خلق اللّه،5٠٢

السّنّه سنّتان: سنّه فی فریضه الأخذ بها هدی،١6٢

الصّادقون هم الأئمّه و الصّدّیقون بطاعتهم،446

العامل علی غیر بصیره کالسّائر علی غیر الطّریق،١٠٢

العقل دلیل المؤمن،6٢

العقل غطاء ستیر و الفضل جمال ظاهر فاستر خلل خلقک،5٢

العلماء أمناء و الأتقیاء حصون و الأوصیاء ساده،٧6

العلم علمان: فعلم عند اللّه مخزون لم یطلع علیه أحدا،٣١4

العلم مقرون إلی العمل، فمن علم عمل و من عمل علم،١٠4

الفقهاء أمناء الرّسل ما لم یدخلوا فی الدّنیا،١٠٨

القلب یتّکل علی الکتابه،١٢٢

اللّه أکرم من أن یکلّف النّاس ما لا یطیقون و اللّه أعزّ من أن یکون،٣٣٨

اللّهمّ إنّک لا تخلی أرضک من حجّه لک علی خلقک،٣٧٨

اللّهمّ إنّ لکلّ نبیّ أهلا و ثقلا و هؤلاء أهل بیتی،6٢٠

«اللّه نور السّماوات و الأرض، مثل نوره کمشکاه» فاطمه علیها السّلام،4١٨

المتوثّب علی هذا الأمر المدّعی له، ما الحجّه علیه،6١٢

المشیئه محدثه،٢4٢

النّاس ثلاثه: عالم و متعلّم و غثاء،٧٨

ص :64٨

النّبیّ الّذی یری فی منامه و یسمع الصّوت و لا یعاین الملک،٣٧٠

النّجم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و العلامات هم الأئمّه علیهم السّلام،444

النّور فی هذا الموضع [علیّ]أمیر المؤمنین و الأئمّه علیهم السّلام،4١6

الوقوف عند الشّبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه،١١6

أ لیس کان أمیر المؤمنین علیه السّلام کاتب الوصیّه و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،6٠6

أمّا بعد فإنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کان أمین اللّه فی خلقه،4٨٠

أما تعلمون أنّ أعمالکم تعرض علیه فإذا رأی فیها معصیه ساءه ذلک،4٧٢

أما و اللّه ما دعوهم إلی عباده أنفسهم و لو دعوهم ما أجابوهم،١٢6

أما و اللّه یا أبا محمّد ما قال: بین دفّتی المصحف،46٠

أمر اللّه عزّ و جلّ رسوله بولایه علیّ و أنزل علیه إنّما ولیّکم اللّه،6٢4

أمر اللّه و لم یشأ و شاء و لم یأمر، أمر إبلیس أن یسجد لآدم،٣٢٢

أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه الشّاهد علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،4٠6

إنّا أهل البیت شجره النّبوّه و موضع الرّساله،4٧6

إنّ إبلیس قاس نفسه بآدم فقال: خلقتنی من نار،١٣6

إنّ أبی کان یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یقبض العلم،٩٠

أنا رسول اللّه إلی النّاس أجمعین و لکن سیکون من بعدی أئمّه علی النّاس،464

إنّ اسم اللّه الأعظم علی ثلاثه و سبعین حرفا و إنّما کان عند آصف منها حرف،4٩٢

إنّ أصحاب المقاییس طلبوا العلم بالمقاییس فلم تزدهم المقاییس،١٣٢

أنا عین اللّه و أنا ید اللّه و أنا جنب اللّه و أنا باب اللّه،٣١٠

إنّ أفضل الأعمال عند اللّه ما عمل بالسّنّه و إن قلّ،١6٠

إنّ الأئمّه فی کتاب اللّه عزّ و جلّ إمامان قال اللّه تبارک و تعالی،464

ص :64٩

إنّ الأرض لا تخلو إلاّ و فیها إمام، کیما إن زاد المؤمنون شیئا،٣٧6

إنّ الأرض لا تخلو من حجّه و أنا و اللّه ذلک الحجّه،٣٧٨

إنّ الأعمال تعرض علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أبرارها و فجّارها،4٧٢

إنّ الإمام إذا شاء أن یعلم أعلم،55٢

إنّ الإمام إذا شاء أن یعلم علّم،55٠

إنّ الإمامه عهد من اللّه عزّ و جلّ معهود لرجال مسمّین، لیس للإمام أن یزویها،5٩٨

إنّ الإمام یعرف الإمام الّذی من بعده فیوصی إلیه،5٩6

إنّ الأمر فی الکبیر ما لم تکن فیه عاهه،6١4

إنّ الحجّه لا تقوم للّه عزّ و جلّ علی خلقه إلاّ بإمام حتّی یعرف،٣٧4

إنّ الحجّه لا تقوم للّه علی خلقه إلاّ بإمام حتّی یعرف،٣٧4

إنّ الحدیث ینسخ کما ینسخ القرآن،١5٠

إنّ الحسن البصریّ یزعم أنّ الّذین یکتمون العلم یؤذی،١٢٠

إنّ الّذی یعلّم العلم منکم له أجر مثل أجر المتعلّم،٨٠

إنّ الزّیدیّه و المعتزله قد أطافوا بمحمّد بن عبد اللّه فهل له سلطان،5١6

إنّ السّنّه لا تقاس أ لا تری أنّ امرأه تقضی صومها،١٣6

إنّ العالم إذا لم یعمل بعلمه زلّت موعظته عن القلوب،١٠4

إنّ العلم الّذی نزل مع آدم علیه السّلام لم یرفع و العلم یتوارث،4٧6

إنّ العلم الّذی نزل مع آدم علیه السّلام لم یرفع و ما مات عالم،4٨٠

إنّ العلم الّذی نزل مع آدم علیه السّلام لم یرفع و ما مات عالم فذهب علمه،4٧٨

إنّ العلماء ورثه الأنبیاء و ذاک أنّ الأنبیاء لم یورثوا درهما،٧4

إنّ العلم یتوارث فلا یموت عالم إلاّ ترک،4٨٠

ص :65٠

إنّ العلم یتوارث و لا یموت عالم إلاّ و ترک من یعلم،4٧٨

إنّ القائم إذا قام بمکّه و أراد أن یتوجّه إلی الکوفه نادی منادیه،4٩6

إنّ اللّه اتّخذ إبراهیم علیه السّلام عبدا قبل أن یتّخذه نبیّا،٣٧٠

إنّ اللّه أجلّ و أعظم من أن یترک الأرض بغیر إمام عادل،٣٧٨

إنّ اللّه أجلّ و أکرم من أن یعرف بخلقه، بل الخلق یعرفون باللّه،٣56

إنّ اللّه احتجّ علی النّاس بما آتاهم و عرّفهم،٣44

إنّ اللّه أرحم بخلقه من أن یجبر خلقه علی الذّنوب،٣٣6

أنّ اللّه أعلی و أجلّ و أعظم من أن یبلغ کنه صفته،٢٢4

إنّ اللّه تبارک اسمه و تعالی ذکره و جلّ ثناؤه؛ سبحانه و تقدّس،٢٩4

إنّ اللّه تبارک و تعالی اتّخذ إبراهیم عبدا قبل أن یتّخذه نبیّا،٣6٨

إنّ اللّه تبارک و تعالی أدّب نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فلمّا انتهی به إلی ما أراد،5٧٢

إنّ اللّه تبارک و تعالی أنزل فی القرآن تبیان کلّ شیء،١4٠

إنّ اللّه تبارک و تعالی خلق اسما بالحروف غیر متصوّت،٢44

إنّ اللّه تبارک و تعالی طهّرنا و عصمنا و جعلنا شهداء علی خلقه،4٠٨

إنّ اللّه تبارک و تعالی فوّض إلی نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أمر خلقه لینظر کیف طاعتهم،5٧٢

إنّ اللّه تبارک و تعالی لم یدع شیئا یحتاج إلیه الأمّه،١4٠

إنّ اللّه تعالی أعظم و أعزّ و أجلّ و أمنع من أن یظلم،٣١٢

إنّ اللّه خصّ عباده بآیتین من کتابه أن لا یقولوا،١٠٠

إنّ اللّه خلق الخلق فعلم ما هم صائرون إلیه و أمرهم،٣٣4

إنّ اللّه خلق السّعاده و الشّقاء قبل أن یخلق خلقه فمن خلقه اللّه سعیدا،٣٢6

إنّ اللّه خلقنا فأحسن خلقنا و صوّرنا فأحسن صورنا،٣٠٨

ص :65١

إنّ اللّه خلو من خلقه و خلقه خلو منه و کلّ ما وقع علیه،١٨4

إنّ اللّه خلو من خلقه و خلقه خلو منه و کلّ ما وقع علیه اسم شیء،١٨4

إنّ اللّه عزّ ذکره ختم بنبیّکم النّبیّین فلا نبیّ بعده أبدا،5٧6

إنّ اللّه عزّ و جلّ ابتدع الأشیاء کلّها بعلمه علی غیر مثال،54٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ أخبر محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بما کان منذ کانت الدّنیا،٣١٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ أدّب رسوله حتّی قوّمه علی ما أراد، ثمّ فوّض إلیه،5٧4

إنّ اللّه عزّ و جلّ أدّب نبیّه علی محبّته فقال: و إنّک لعلی خلق عظیم،56٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ أدّب نبیّه فأحسن أدبه فلمّا أکمل له الأدب قال،5٧٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته من نور،٣5٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ أنزل علی نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کتابا قبل وفاته، فقال: یا محمّد! ،6٠4

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق النّبیّین علی النّبوّه فلا یکونون إلاّ أنبیاء،٢٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلقنا فأحسن خلقنا و صوّرنا فأحسن صورنا،4١٢

إنّ اللّه عزّ و جلّ غضب علی الشّیعه فخیّرنی نفسی أو هم،556

إنّ اللّه عزّ و جلّ فرض الفرائض و لم یقسم للجدّ شیئا و إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،5٧4

إنّ اللّه عزّ و جلّ فوّض إلی نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أمر خلقه لینظر کیف طاعتهم،5٧٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یأسف کأسفنا و لکنّه خلق أولیاء لنفسه یأسفون،٣٠٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: تذاکر العلم بین عبادی ممّا،٩4

إنّ اللّه عظیم رفیع لا یقدر العباد علی صفته،٢٢6

إنّ اللّه لا یوصف و کیف یوصف و قد قال فی کتابه،٢٢6

إنّ اللّه لم یبد له من جهل،٣١6

إنّ اللّه لم یدع الأرض بغیر عالم و لو لا ذلک لم یعرف الحقّ من الباطل،٣٧٨

ص :65٢

إنّ اللّه لم ینعم علی عبد نعمه إلاّ و قد ألزمه فیها الحجّه من اللّه،٣46

إنّ اللّه یحتجّ علی العباد بما آتاهم و عرّفهم ثمّ أرسل إلیهم رسولا،٣4٨

إنّا لمّا أثبتنا أنّ لنا خالقا صانعا متعالیا عنّا و عن جمیع ما خلق،٣54

إنّ الوصیّه نزلت من السّماء علی محمّد کتابا، لم ینزل،6٠٢

إنّ الیهود سألوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقالوا: انسب لنا ربّک فلبث ثلاثا،٢٠٢

إنّ أمر اللّه کلّه عجیب إلاّ أنّه قد احتجّ علیکم،١٩٢

إنّا معاشر الأنبیاء أمرنا أن نکلّم النّاس علی قدر عقولهم،56

أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام استنهض النّاس فی حرب معاویه،٢٨٨

إنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قد عرف قاتله و اللّیله الّتی یقتل فیها،554

إنّا نجیب النّاس علی الزّیاده و النّقصان،١5٢

إنّ أوّل الأمور و مبدأها و قوّتها و عمارتها الّتی لا ینتفع،6٨

إنّ أوّل وصیّ کان علی وجه الأرض هبه اللّه بن آدم،4٨٢

إنّ بعض أصحابنا یقول بالجبر و بعضهم یقول بالاستطاعه،٣٣٨

إنّ جبرئیل علیه السّلام أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برمّانتین فأکل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،56٢

إنّ داود ورث علم الأنبیاء و إنّ سلیمان ورث داود،4٨4

إنّ رجلا من المختاریّه لقینی فزعم أنّ محمّد بن الحنفیّه إمام، فغضب،6٣٠

إنّ رواه الکتاب کثیر و إنّ رعاته قلیل و کم من مستنصح،١١6

أنزل اللّه تعالی النّصر علی الحسین علیه السّلام حتّی کان [ما]بین السّماء،556

إنّ سلیمان ورث داود و إنّ محمّدا ورث سلیمان،4٨٢

إنّ عبد اللّه الدّیصانیّ سأل هشام بن الحکم،١٧6

إنّ علمنا غابر و مزبور و نکت فی القلوب و نقر فی الأسماع،566

ص :65٣

إنّ علیّا علیه السّلام کان عالما و العلم یتوارث و لن یهلک عالم،4٧6

إنّ علیّا علیه السّلام کان محدّثا، فخرجت إلی أصحابی فقلت: جئتکم بعجیبه،5٨٢

إنّ علیّا علیه السّلام کان محدّثا فقلت: فتقول: نبیّ؟ قال: فحرّک بیده،5٧٨

إنّ علی کلّ حقّ حقیقه و علی کلّ صواب نورا،١5٨

إنّ عند کلّ بدعه تکون من بعدی یکاد بها الإیمان،١٣٠

إنّ عندنا ما لا نحتاج معه إلی النّاس و إنّ النّاس لیحتاجون إلینا،5١6

إنّ عندی الجفر الأبیض، قال: قلت: فأیّ شیء فیه؟ قال: زبور داود،5١٢

إنّ عیسی ابن مریم علیه السّلام أعطی حرفین کان یعمل بهما،4٩4

إنّ فی الجفر الّذی یذکرونه لما یسوؤهم، لأنّهم لا یقولون الحقّ،5١4

إنّ فی بعض ما أنزل اللّه من کتبه أنّی أنا اللّه لا إله إلاّ أنا،٣٢٨

إنّ فی علیّ سنّه ألف نبیّ من الأنبیاء و إنّ العلم،4٧٨

إنّ قلوب الجهّال تستفزّها الأطماع و ترتهنها المنی،56

إنّ قوما یزعمون أنّکم آلهه، یتلون بذلک علینا قرآنا،5٧٨

إن کان کون و لا أرانی اللّه فبمن أئتمّ؟ فأومأ إلی ابنه موسی علیه السّلام،6١٨

إنّکم لا تکونون صالحین حتّی تعرفوا و لا تعرفوا حتّی تصدّقوا،٣٨6

إنّ للّه إرادتین و مشیئتین: إراده حتم و إراده عزم،٣٢٢

إنّ للّه تبارک و تعالی علمین: علما أظهر علیه ملائکته و أنبیاءه،544

إنّ للّه عزّ و جلّ علمین: علما عنده لم یطلع علیه أحدا من خلقه،546

إنّ للّه عزّ و جلّ علمین: علم لا یعلمه إلاّ هو و علم علّمه،546

إنّ للّه عزّ و جلّ علمین: علم مبذول و علم مکفوف،546

إنّ للّه علمین: علم مکنون مخزون، لا یعلمه إلاّ هو،٣١6

ص :654

إنّ لنا فی کلّ لیله جمعه سرورا قلت: زادک اللّه و ما ذاک،54٢

إنّما مثل السّلاح فینا کمثل التّابوت فی بنی إسرائیل أینما دار التّابوت،5٠٨

إنّما مثل السّلاح فینا مثل التّابوت فی بنی إسرائیل حیثما دار التّابوت،5٠٨

إنّما مثل السّلاح فینا مثل التّابوت فی بنی إسرائیل، کانت بنو إسرائیل،5٠٨

إنّما نحن الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون عدوّنا و شیعتنا،456

إنّما یداقّ اللّه العباد فی الحساب یوم القیامه علی قدر ما آتاهم،٣6

إنّما یعبد اللّه من یعرف اللّه، فأمّا من لا یعرف اللّه،٣٨٢

إنّما یعرف اللّه عزّ و جلّ و یعبده من عرف اللّه و عرف إمامه،٣٨4

إنّما یعنی أولی بکم أی أحقّ بکم و بأمورکم و أنفسکم و أموالکم،6٢٢

إنّ ملکا عظیم الشّأن کان فی مجلس له فتناول الرّبّ تبارک،٢٠6

إنّ ممّا أوحی اللّه إلی موسی علیه السّلام و أنزل علیه فی التّوراه،٣٢٨

إنّ من أبغض الخلق إلی اللّه عزّ و جلّ لرجلین،١٣٠

إنّ من علامات الفقه الحلم و الصّمت،٨6

إنّ من علم ما أوتینا تفسیر القرآن و أحکامه و علم تغییر الزّمان،4٩٠

إنّ من عندنا یزعمون أنّ قول اللّه عزّ و جلّ: «فسئلوا أهل الذّکر، 454

أنّه أتی علیّ بن الحسین علیه السّلام لیله قبض فیها بشراب،554

أنّه سئل أ تکون الإمامه فی عمّ أو خال؟ فقال: لا؟ فقلت: ففی أخ،6١6

أنّه سئل عن قول اللّه عزّ و جلّ: (الرّحمن علی العرش استوی) ، ٢٧4

أنّه سئل عن مسأله فأجاب فیها قال: فقال الرّجل: إنّ الفقهاء لا یقولون،١6٠

أنّه سأله عن قول اللّه عزّ و جلّ: و لقد کتبنا فی الزّبور، 4٨4

إنّ هشام بن الحکم زعم أنّ اللّه جسم لیس کمثله شیء، عالم،٢٣٢

ص :655

إنّ هشام بن الحکم یقول قولا عظیما إلاّ أنّی أختصر لک منه،٢٣٠

أنّه قال فی صفه القدیم: إنّه واحد صمد أحدیّ المعنی،٢٣6

أنّه قال: لا أقول: إنّه قائم فأزیله عن مکانه و لا أحدّه بمکان،٢٧٠

أنّه قال للزّندیق حین سأله: ما هو؟ قال: هو شیء بخلاف الأشیاء،١٨4

أنّه کتب إلی أبی الحسن علیه السّلام: یسأله عن اللّه عزّ و جلّ أ کان یعلم الأشیاء،٢٣4

إنّه لیس شیء فیه قبض أو بسط ممّا أمر اللّه به أو نهی عنه،٣٢6

إنّه یسخّی نفسی فی سرعه الموت و القتل فینا،٩٠

إنّی أسمع الکلام منک فأرید أن أرویه کما سمعته منک،١٢٠

إنّی رجل صاحب کلام و فقه و فرائض و قد جئت لمناظره،٣6٠

إنّی لأعلم ما فی السّماوات و ما فی الأرض و أعلم ما فی الجنّه،55٨

إنّی ناظرت قوما فقلت لهم: إنّ اللّه جلّ جلاله أجلّ و أعزّ،١٩٠

إنّ یهودیّا یقال له: سبخت جاء إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقال: یا رسول اللّه! جئت،٢٠٨

إیّاکم و التّفکّر فی اللّه و لکن إذا أردتم أن تنظروا،٢٠٨

إیّاکم و الکذب المفترع قیل له: و ما الکذب المفترع،١٢4

أیّ إمام لا یعلم ما یصیبه و إلی ما یصیر،55٢

إیّانا عنی و علیّ أوّلنا و أفضلنا و خیرنا بعد النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،4٩٢

إیّانا عنی و نحن المجتبون و لم یجعل اللّه تبارک و تعالی فی الدّین،4٠6

أ یجوز أن یقال: إنّ اللّه شیء؟ قال: نعم یخرجه من الحدّین،١٨٨

أیّ شیء اللّه أکبر؟ فقلت: اللّه أکبر من کلّ شیء،٢56

أیّها النّاس إذا علمتم فاعملوا بما علمتم،١٠6

أیّها النّاس اعلموا أنّه لیس بعاقل من انزعج،١١٨

ص :656

أیّها النّاس! إنّ اللّه تبارک و تعالی أرسل إلیکم الرّسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،١4٢

أیّها النّاس! إنّما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع و أحکام،١٢٨

أیّها النّاس ما جاءکم عنّی یوافق کتاب اللّه فأنا قلته،١6٠

بأیّ شیء یعرف الإمام؟ قال: بالوصیّه الظّاهره و بالفضل،6١٢

بل لم تره العیون بمشاهده الأبصار و لکن رأته القلوب بحقائق الإیمان،٢١4

بم یعرف النّاجی؟ قال: من کان فعله لقوله موافقا،١٠6

بنا عبد اللّه و بنا عرف اللّه و بنا وحّد اللّه تبارک و تعالی،٣١٠

بینا أبی جالس و عنده نفر إذا استضحک حتّی اغرورقت عیناه دموعا،5٢4

بینا أبی علیه السّلام یطوف بالکعبه إذا رجل معتجر قد قیّض له،5١٨

بینا أمیر المؤمنین علیه السّلام یخطب علی منبر الکوفه إذ قام إلیه رجل،٢٩6

تبارک و تعالی یقول: استکمال حجّتی علی الأشقیاء من أمّتک،44٨

تذاکر العلم دراسه و الدّراسه صلاه حسنه،٩6

تذاکروا و تلاقوا و تحدّثوا فإنّ الحدیث جلاء للقلوب،٩6

ترک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فی المتاع سیفا و درعا و عنزه و رحلا،5٠٢

تظهر الزّنادقه فی سنه ثمان و عشرین و مائه و ذلک أنّی نظرت،5١٢

تعرض الأعمال علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أعمال العباد کلّ صباح أبرارها و فجّارها،4٧٠

تفقّهوا فی الدّین فإنّه من لم یتفقّه منکم فی الدّین،٧٢

تکلّموا فی خلق اللّه و لا تتکلّموا فی اللّه،٢٠4

تکون الأرض لیس فیها إمام؟ قال: لا، قلت: یکون إمامان،٣٧6

جئت إلی الرّضا علیه السّلام أسأله عن التّوحید فأملی علیّ: الحمد للّه فاطر الأشیاء،٢٢٨

جاء رجل إلی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام من وراء نهر بلخ فقال: إنّی أسألک،١٩6

ص :65٧

جاء رجل إلی أبی جعفر علیه السّلام فقال له: أخبرنی عن ربّک متی کان،١٩6

جاء رجل إلی علیّ بن الحسین علیهما السّلام فسأله عن مسائل فأجاب،١٠4

جعلت فداک أجبر اللّه العباد علی المعاصی؟ فقال: اللّه أعدل من أن یجبرهم،٣٣6

جعلت فداک أخبرنی عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ورث النّبیّین کلّهم؟ قال: نعم،4٨4

جعلت فداک أرأیت ما کان من أمر علیّ و الحسن و الحسین علیهم السّلام،6٠4

جعلت فداک إنّ الشّیعه یسألونک عن تفسیر هذه الآیه: عمّ،446

جعلت فداک إن رأیت أن تعلّمنی هل کان اللّه جلّ وجهه،٢٣6

جعلت فداک إنّی أسألک عن مسأله هاهنا أحد یسمع کلامی،5١٠

جعلت فداک بم یعرف الإمام؟ قال: فقال: بخصال أمّا أوّلها فإنّه بشیء،6١4

جعلت فداک ما أقلّ بقاءکم أهل البیت و أقرب آجالکم،6١٠

جعلت فداک یا ابن رسول اللّه! من أین لحق الشّقاء أهل المعصیه،٣٢6

جعلت فداک یفرض اللّه طاعه عبد علی العباد و یحجب عنه خبر السّماء،55٨

جعل منهم الرّسل و الأنبیاء و الأئمّه، فکیف یقرّون فی آل إبراهیم علیه السّلام،44٢

جنب اللّه: أمیر المؤمنین علیه السّلام و کذلک ما کان بعده من الأوصیاء،٣١٠

حتّی یعرّفهم ما یرضیه و ما یسخطه،٣44

حجّه اللّه علی العباد النّبیّ و الحجّه فیما بین العباد،6٠

حدّثنی عن ولایه علیّ، أ من اللّه أو من رسوله؟ فغضب،6٢6

حضرت أبا جعفر علیه السّلام فدخل علیه رجل من الخوارج،٢١4

حلال محمّد حلال أبدا إلی یوم القیامه و حرامه حرام أبدا،١٣٨

حمزه بن الطّیّار أنّه عرض علی أبی عبد اللّه علیه السّلام بعض خطب أبیه،١١6

حمله العرش و العرش: العلم ثمانیه: أربعه منّا و أربعه ممّن شاء اللّه،٢٨4

ص :65٨

خذوا بالمجمع علیه، فإنّ المجمع علیه لا ریب فیه،٣٠

خرج أمیر المؤمنین علیه السّلام ذات لیله بعد عتمه و هو یقول همهمه همهمه،4٩6

خطب أمیر المؤمنین علیه السّلام خطبه بعد العصر، فعجب النّاس من حسن صفته،٣٠٢

خلق أعظم من جبرئیل و میکائیل، کان مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،5٨٨

خلق اللّه المشیئه بنفسها ثمّ خلق الأشیاء بالمشیئه،٢4٠

دخل أبو حنیفه علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له: یا أبا حنیفه! بلغنی،١٣٨

دخلت أنا و عیسی شلقان علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فابتدأنا فقال،٢٩٨

دخل رجل من الزّنادقه علی أبی الحسن علیه السّلام و عنده جماعه،١٧6

دخل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المسجد فإذا جماعه قد أطافوا،٧4

دعامه الإنسان العقل و العقل منه الفطنه و الفهم،6٠

دعوا ما وافق القوم فإنّ الرّشد فی خلافهم،٣٠

ذاکرت أبا عبد اللّه علیه السّلام فیما یروون من الرّؤیه،٢١4

ذکر المحدّث عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال: إنّه یسمع الصّوت،5٨٢

ذکرت لأبی عبد اللّه علیه السّلام رجلا مبتلی بالوضوء و الصّلاه،٣٨

ذکر عنده أصحابنا و ذکر العقل قال: فقال علیه السّلام لا یعبأ بأهل الدّین،66

ذکر عنده قوم یزعمون أنّ اللّه تبارک و تعالی ینزل إلی السّماء الدّنیا،٢٧٠

رجل راویه لحدیثکم یبثّ ذلک فی النّاس،٧٨

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: «الذّکر أنا و الأئمّه أهل الذّکر» ،45٢

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المنذر و علیّ الهادی، أما و اللّه ما ذهبت منّا،4١٠

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم المنذر و لکلّ زمان منّا هاد یهدیهم إلی ما جاء به،4٠٨

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم النّجم و العلامات [هم]الأئمّه علیهم السّلام،444

ص :65٩

روّحوا أنفسکم ببدیع الحکمه فإنّها تکلّ کما تکلّ الأبدان،١١٢

زکاه العلم أن تعلّمه عباد اللّه،٩6

سئل أبو جعفر الثّانی علیه السّلام: یجوز أن یقال للّه: إنّه شیء،١٨4

سئل أبو عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تبارک و تعالی: (کلّ شیء هالک إلاّ وجهه) ، ٣٠6

سئل العالم علیه السّلام کیف علم اللّه؟ قال علم و شاء و أراد و قدّر،٣١٨

سئل أمیر المؤمنین علیه السّلام: بم عرفت ربّک؟ قال: بما عرّفنی نفسه،١٩٠

سئل علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن التّوحید فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ علم،٢٠4

سئل عن الجبر و القدر فقال: لا جبر و لا قدر و لکن منزله بینهما،٣٣6

سئل عن معنی اللّه فقال: استولی علی ما دقّ و جلّ،٢5٠

ساده النّبیّین و المرسلین خمسه و هم أولو العزم من الرّسل،٣٧٠

سأل أبا عبد اللّه علیه السّلام بعض أصحابنا عن الجفر فقال: هو جلد ثور مملوء علما،5١4

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام عن الاستطاعه، فقال: یستطیع العبد،٣4٠

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام عن قوله عزّ و جلّ: و لکلّ جعلنا موالی، 464

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام: هل کان اللّه عزّ و جلّ عارفا بنفسه قبل أن یخلق،٢46

سألت أبا الحسن علیه السّلام عن شیء من الصّفه فقال: لا تجاوزوا،٢٢4

سألت أبا جعفر الثّانی علیه السّلام: ما معنی الواحد؟ فقال إجماع الألسن علیه،٢56

سألت أبا جعفر علیه السّلام عمّا یروون أنّ اللّه خلق آدم علی صورته،٢٨٨

سألت أبا جعفر علیه السّلام: عن التّوحید فقلت: أتوهّم شیئا،١٨٢

سألت أبا جعفر علیه السّلام، عن الرّسول و النّبیّ و المحدّث،٣٧٢

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن شیء من التّوحید؛ فقال: إنّ اللّه تبارکت أسماؤه،٢66

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن شیء من الصّفه فرفع یده إلی السّماء،٢٠٨

ص :66٠

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه تعالی: «فآمنوا باللّه، 4١٨

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: اتّقوا اللّه و کونوا مع الصّادقین، 446

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: أطیعوا اللّه و، 44٠

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ إنّ اللّه یأمرکم أن تؤدّوا، 5٩4

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: فآمنوا باللّه و رسوله، 4١4

سألت أبا جعفر علیه السّلام ما حقّ اللّه علی العباد؟ ،١٠٠

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام بمنی عن خمسمائه حرف من الکلام فأقبلت،56٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عمّا یتحدّث النّاس أنّه دفع إلی أمّ سلمه صحیفه،5٠4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الأئمّه بعد النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقال: کان أمیر المؤمنین علیه السّلام،٣٨6

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الاستطاعه، فقال: أ تستطیع أن تعمل،٣4٠

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الاستطاعه فلم یجبنی فدخلت علیه دخله أخری،٣4٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام، عن الإمام؟ یعلم الغیب؟ فقال: لا و لکن إذا أراد،55٠

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّوح الّتی فی آدم علیه السّلام، قوله: فإذا سوّیته،٢٨6

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن العلم، أ هو علم یتعلّمه العالم من أفواه الرّجال،5٨٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن تفسیر «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» قال: الباء بهاء اللّه،٢4٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن رجلین من أصحابنا بینهما منازعه،١56

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن سبحان اللّه فقال أنفه للّه،٢56

سألت أبا عبد اللّه عن قل هو اللّه أحد فقال علیه السّلام: نسبه اللّه،٢٠٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تبارک و تعالی: و کذلک أوحینا إلیک، 5٨6

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تبارک و تعالی: و ما تغنی الآیات، 444

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تعالی: (الرّحمن علی العرش استوی) ، ٢٧6

ص :66١

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه جلّ و عزّ: وسع کرسیّه السّماوات، ٢٨٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول، 6١٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «الّذین قالوا ربّنا اللّه، 4٧4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ «أ لم تر إلی الّذین بدّلوا، 46٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «أم یحسدون النّاس، 44٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: إنّ اللّه یأمرکم أن تؤدّوا، 5٩6

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «سبحان اللّه» ما یعنی به،٢56

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «و روح منه» ، ٢٨6

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «وسع کرسیّه السّماوات، ٢٨4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: و کان عرشه علی الماء، ٢٨4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «و لکلّ قوم هاد، 4٠٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «و نفخت فیه من روحی» ، ٢٨6

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «هو الأوّل و الآخر» و قلت،٢5٠

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام من لم یعرف شیئا هل علیه شیء؟ قال: لا،٣4٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام: هل للعباد من الاستطاعه شیء؟ قال: فقال لی،٣4٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام هل یکون الیوم شیء لم یکن فی علم اللّه بالأمس،٣١6

سألت الرّضا علیه السّلام عن التّوحید فقال: کلّ من قرأ: (قل هو اللّه أحد) ، ٢٠4

سألت الرّضا علیه السّلام عن قول اللّه: «اللّه نور السّماوات و الأرض» فقال: هاد،٢5٠

سألت الرّضا علیه السّلام، عن قول اللّه عزّ و جلّ: إنّ اللّه یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات، 5٩4

سألته عمّا یتحدّث النّاس أنّه دفعت إلی أمّ سلمه صحیفه مختومه،5٠4

سألته عن أدنی المعرفه فقال: الإقرار بأنّه لا إله غیره،١٩٢

ص :66٢

سألته عن أفضل ما یتقرّب به العباد إلی اللّه عزّ و جلّ،٣٩٨

سألته عن الأئمّه هل یجرون فی الأمر و الطّاعه مجری واحد،٣٩٨

سألته عن الدّلاله علی صاحب هذا الأمر، فقال: الدّلاله علیه: الکبر،6١4

سألته عن اللّه هل یوصف؟ فقال: أ ما تقرأ القرآن؟ قلت: بلی،٢١6

سألته عن ذی الفقار سیف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من أین هو؟ قال: هبط به،5٠٢

سألته عن رجل اختلف علیه رجلان من أهل دینه فی أمر،١54

سألته عن علم الإمام بما فی أقطار الأرض و هو فی بیته،5٨6

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: «و هدیناه النّجدین» قال: نجد الخیر و الشّرّ،٣46

سألته عن قوله تعالی: «ثمّ أورثنا الکتاب الّذین اصطفینا من عبادنا» ، 46٢

سألته عن مجدور أصابته جنابه فغسّلوه فمات،٩٢

سألته عن مسأله فأجابنی ثمّ جاءه رجل فسأله عنها فأجابه بخلاف،١5٢

سألته فقلت: اللّه فوّض الأمر إلی العباد؟ قال: اللّه أعزّ من ذلک،٣٣٢

سأل رجل أبا عبد اللّه علیه السّلام عن مسأله فأجابه فیها، فقال الرّجل: أرأیت،١٣٨

سأل رجل فارسیّ أبا الحسن علیه السّلام فقال: طاعتک مفترضه؟ فقال: نعم،٣٩٨

سألنی أبو قرّه المحدّث أن أدخله علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام،٢١٠،٢٨٠

سأله رجل من أهل بیت و أنا حاضر عن قول اللّه عزّ و جلّ،5٨6

ستّه أشیاء لیس للعباد فیها صنع: المعرفه و الجهل،٣46

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول رحم اللّه عبدا أحیا العلم،٩4

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: فرض اللّه عزّ و جلّ علی العباد خمسا، أخذوا،6٢6

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول فی هذه الآیه: «بل هو آیات بیّنات فی صدور، 45٨

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: لا و اللّه لا یکون عالم جاهلا أبدا،56٢

ص :66٣

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام و قد سئل عن الأوّل و الآخر، فقال: الأوّل لا عن،٢5٢

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إذا بلغت النّفس هاهنا و أشار بیده إلی حلقه،١١٠

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: السّمع و الطّاعه أبواب الخیر،4٠4

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول ضلّ علم ابن شبرمه عند الجامعه،١٣6

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: علیکم بالتّفقّه فی دین اللّه،٧٢

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: قد ولدنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،١44

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من نظر فی اللّه کیف هو هلک،٢٠6

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: یسئلونک عن الرّوح قل الرّوح،5٨٨

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: صدیق کلّ امرئ عقله و عدوّه جهله،٣6

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یحدّث عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أنّه قال،١٠٢

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: إنّ النّاس آلوا بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،٧٨

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: أیّها النّاس اعلموا،٧٢

سمعت هشام بن الحکم یروی عنکم أنّ اللّه جسم صمدیّ نوریّ،٢٢٨

سمعته یقول: یغدو النّاس علی ثلاثه أصناف عالم،٨٠

سمعنا أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: حدیثی حدیث أبی و حدیث أبی،١٢4

سمعنا أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لا غنی أخصب من العقل،6٨

شاء و أراد و لم یحبّ و لم یرض؛ شاء أن لا یکون شیء إلاّ بعلمه،٣٢4

طاعه اللّه و معرفه الإمام،٣٩٢

طلب العلم فریضه،٧٠،٧٢

طلب العلم فریضه علی کلّ مسلم،٧٠

طلبه العلم ثلاثه فاعرفهم بأعیانهم و صفاتهم،١١4

ص :664

عالم ینتفع بعلمه أفضل من سبعین ألف عابد،٧٨

عجبت من قوم یتولّونا و یجعلونا أئمّه و یصفون أنّ طاعتنا مفترضه،56٠

علی الأئمّه من الفرض ما لیس علی شیعتهم،454

عندنا علم البلایا و المنایا و أنساب العرب و مولد الإسلام،4٨٠

عندی سلاح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لا أنازع فیه،5٠٠

عن هشام بن الحکم فی حدیث الزّندیق الّذی أتی أبا عبد اللّه علیه السّلام،١٨٠

فإذا انتهی الکلام إلی اللّه فأمسکوا،٢٠6

فرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أفضل الرّاسخین فی العلم، قد علّمه اللّه عزّ و جلّ جمیع،45٨

فرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم الشّهید علینا بما بلّغنا عن اللّه تبارک و تعالی،4٠٨

فضل أمیر المؤمنین علیه السّلام ما جاء به آخذ به و ما نهی عنه أنتهی عنه،4٢4

ففرّج أبو عبد اللّه علیه السّلام بین أصابعه فوضعها فی صدره، ثمّ قال،4٩٢

فنحن و اللّه شجره النّبوّه و بیت الرّحمه و معدن العلم،4٧4

فی حدیث الزّندیق الّذی سأل أبا عبد اللّه علیه السّلام فکان من سؤاله،٢4٠

قال ابن أبی العوجاء لأبی عبد اللّه علیه السّلام فی بعض ما کان یحاوره،٢٧٢

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من کان عاقلا کان له دین، و من کان له دین،٣6

قال الکمال کلّ الکمال التّفقّه فی الدّین،٧6

قال اللّه عزّ و جلّ: أنا اللّه لا إله إلاّ أنا خالق الخیر و الشّرّ فطوبی لمن،٣٣٠

قال: إنّ هذا العلم علیه قفل و مفتاحه المسأله،٩4

قالت الحواریّون لعیسی: یا روح اللّه! من نجالس؟ ،٩٢

قال رأس الجالوت للیهود: إنّ المسلمین یزعمون أنّ علیّا من أجدل،٢٠٠

قال رجل عنده: اللّه أکبر فقال اللّه أکبر من أیّ شیء؟ فقال: من کلّ شیء،٢56

ص :665

قال لقمان لابنه: یا بنیّ اختر المجالس علی عینک،٩٠

قال له رجل: جعلت فداک رجل عرف هذا الأمر،٧4

قال لی، أبو عبد اللّه علیه السّلام إیّاک و خصلتین ففیهما،٩٨

قال لی هشام بن الحکم کان بمصر زندیق تبلغه،١64

قال [لی]أبو عبد اللّه علیه السّلام: أنهاک عن خصلتین فیهما،٩٨

قام عیسی ابن مریم علیه السّلام خطیبا فی بنی إسرائیل فقال،٩٨

قد اختلف یا سیّدی أصحابنا فی التّوحید؛ منهم من یقول،٢٢4

قد رأیت بعض من یقولون بفضله من أهل هذا البیت، فما رأیت مثله،55٢

قرأت فی کتاب علیّ علیه السّلام إنّ اللّه لم یأخذ علی الجهّال عهدا،٩6

قلت لأبی الحسن علیه السّلام: إنّ عندنا قوما لهم محبّه و لیست لهم تلک العزیمه،٣6

قلت لأبی الحسن موسی علیه السّلام: جعلت فداک فقّهنا فی الدّین،١٣٢

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: أعرض علیک دینی الّذی أدین اللّه عزّ و جلّ به،4٠٠

قلت لأبی جعفر الثّانی علیه السّلام: جعلت فداک إنّ مشایخنا رووا عن أبی جعفر،١٢6

قلت لأبی جعفر الثّانی علیه السّلام: جعلت فداک ما الصّمد؟ قال: السّیّد،٢66

قلت لأبی جعفر علیه السّلام لقد آتی اللّه أهل الکتاب خیرا کثیرا،4١6

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إذا جاء حدیث عن أوّلکم و حدیث عن آخرکم،١54

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: الأوصیاء طاعتهم مفترضه؟ قال: نعم،4٠4

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: الرّجل آتیه و أکلّمه ببعض کلامی،6٢

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: المعرفه من صنع من هی؟ قال: من صنع اللّه،٣44

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ اللّه أجلّ و أکرم من أن یعرف بخلقه،4٠٠

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: (إنّما أنت منذر و لکلّ قوم هاد) فقال: رسول اللّه،4١٠

ص :666

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ترد علینا أشیاء لیس نعرفها فی کتاب اللّه،١٣4

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: شاء و أراد و قدّر و قضی،٣٢٢

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: علم اللّه و مشیئته هما مختلفان أو متّفقان،٢٣٨

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام فلان من عبادته و دینه و فضله! فقال: کیف عقله؟ ،٣6

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام متی یعرف الأخیر ما عند الأوّل،5٩٠

قلت لأمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّی سمعت من سلمان و المقداد و أبی ذرّ شیئا،١46

قلت للرّضا علیه السّلام ادع اللّه لی و لأهل بیتی فقال: أو لست أفعل،4٧٢

قلت له: أکلّ شیء فی کتاب اللّه و سنّه نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أو تقولون،١46

قلت له: تبقی الأرض بغیر إمام؟ قال: لا،٣٧6

قلت له: ما العقل؟ قال: ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان،٣4

قلت ما طعامه؟ قال علمه الّذی یأخذه، عمّن یأخذه؟ ،١١6

کان اللّه عزّ و جلّ و لا شیء غیره و لم یزل عالما بما یکون،٢٣4

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: إنّ من حقّ العالم أن لا تکثر،٨6

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: بالعقل استخرج غور الحکمه،66

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: یا طالب العلم! إنّ العلم ذو فضائل،١١٢

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: یا طالب العلم إنّ للعالم ثلاث علامات،٨6

کانت عصا موسی لآدم علیه السّلام فصارت إلی شعیب ثمّ صارت إلی موسی،4٩6

کان جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول: لو لا أنّا نزداد لأنفدنا،54٢

کان علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیه یقول: إنّا أنزلناه 5٢٨

کان علیّ علیه السّلام کثیرا ما یقول: [ما]اجتمع التّیمیّ و العدویّ عند رسول اللّه،5٣٠

کان فی مسجد المدینه رجل یتکلّم فی القدر و النّاس مجتمعون،٣٣4

ص :66٧

کتاب اللّه فیه نبأ ما قبلکم و خبر ما بعدکم و فصل،١44

کتبت إلی أبی إبراهیم علیه السّلام أسأله عن شیء من التّوحید،٣٠٠

کتبت إلی أبی الحسن علیه السّلام أسأله عمّا قال هشام بن الحکم فی الجسم،٢٣٠

کتبت إلی أبی الحسن علیه السّلام أسأله عن الجسم و الصّوره؛ فکتب: سبحان،٢٢٨

کتبت إلی أبی الحسن الثّالث أسأله عن الرّؤیه و ما اختلف فیه النّاس فکتب،٢١٢

کتبت إلی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام أسأله عن الرّؤیه و ما ترویه العامّه،٢١٢

کتبت إلی أبی الحسن علیّ بن محمّد علیهما السّلام: جعلنی اللّه فداک یا سیّدی،٢٧٢

کتبت إلی أبی الحسن علیه السّلام فی دعاء: الحمد للّه منتهی علمه،٢٣4

کتبت إلی أبی جعفر علیه السّلام أو قلت له: جعلنی اللّه فداک نعبد الرّحمن الرّحیم،١٩4

کتبت إلی أبی محمّد علیه السّلام أسأله کیف یعبد العبد ربّه و هو لا یراه،٢١٠

کتبت إلی الرّجل علیه السّلام أسأله أنّ موالیک اختلفوا فی العلم فقال بعضهم،٢٣4

کتبت إلی الرّجل علیه السّلام: أنّ من قبلنا قد اختلفوا فی التّوحید،٢٢4

کتبت إلی الرّجل علیه السّلام: أنّ من قبلنا من موالیک قد اختلفوا،٢٢4

کتبت إلیه علیه السّلام أنّ من قبلنا قد اختلفوا فی التّوحید،٢٢4

کتبت علی یدی عبد الملک بن أعین إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام،٢٢٠

کفی لأولی الألباب بخلق الرّبّ المسخّر و ملک الرّبّ القاهر،١٨٢

کلّ بدعه ضلاله و کلّ ضلاله سبیلها إلی النّار،١٣٢

کلّ بدعه ضلاله و کلّ ضلاله فی النّار،١٣4

کلّ شیء مردود إلی الکتاب و السّنّه و کلّ حدیث لا یوافق،١6٠

کلّ من تعدّی السّنّه ردّ إلی السّنّه،١6٢

کلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعباده یجهد فیها نفسه،٣٨٨

ص :66٨

کنّا مع أبی عبد اللّه علیه السّلام جماعه من الشّیعه فی الحجر فقال: علینا عین،55٨

کنّا مع الرّضا علیه السّلام بمرو فاجتمعنا فی الجامع یوم الجمعه فی بدء مقدمنا،4٢6

کنت عند أبی جعفر الثّانی علیه السّلام فسأله رجل فقال: أخبرنی عن الرّبّ،٢5٢

کنت عند أبی جعفر علیه السّلام و دخل علیه الورد أخو الکمیت،454

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ دخل علیه رجلان من الزّیدیّه فقالا له،4٩٨

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فسأله رجل عن آیه من کتاب اللّه عزّ و جلّ،56٨

کنت عند أبی فی الیوم الّذی قبض فیه فأوصانی بأشیاء،556

کنت عند أبی منصور المتطبّب فقال أخبرنی رجل من أصحابی،١6٨

کنت فی مجلس أبی جعفر علیه السّلام إذ دخل علیه عمرو بن عبید،٢4٠

لا تتّخذوا من دون اللّه ولیجه فلا تکونوا،١٣٨

لا تجتمع الإمامه فی أخوین بعد الحسن و الحسین،6١6

لا تعود الإمامه فی أخوین بعد الحسن و الحسین أبدا،6١6

لا جبر و لا تفویض و لکن أمر بین أمرین،٣٣٨

لا خیر فی العیش إلاّ لرجلین عالم مطاع،٧6

لا خیر فیمن لا یتفقّه من أصحابنا، یا بشیر،٧6

لا قول إلاّ بعمل و لا قول و لا عمل إلاّ بنیّه،١6٢

لا مقدّرا و لا مکوّنا،٣١4

لا و اللّه ما فوّض اللّه إلی أحد من خلقه إلاّ إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،5٧4

لا و اللّه یا أبا محمّد ما ذاک إلینا و ما هو إلاّ إلی اللّه عزّ و جلّ ینزل،5٩٨

لا یسع النّاس حتّی یسألوا و یتفقّهوا و یعرفوا إمامهم،٩4

لا یقبل اللّه عملا إلاّ بمعرفه و لا معرفه إلاّ بعمل ١٠٢

ص :66٩

لا یکون السّفه و الغرّه فی قلب العالم،٨6

لا یکون العبد مؤمنا حتّی یعرف اللّه و رسوله و الأئمّه کلّهم،٣٨4

لا یکون شیء إلاّ ما شاء اللّه و أراد و قدّر و قضی،٣٢٢

لا یکون شیء فی الأرض و لا فی السّماء إلاّ بهذه الخصال السّبع،٣٢٠

لا یکون شیء فی السّماوات و لا فی الأرض إلاّ بسبع: بقضاء،٣٢٠

لا یموت الإمام حتّی یعلم من یکون من بعده فیوصی [إلیه]،5٩6

لبس أبی درع رسول اللّه ص ذات الفضول فخطّت،5٠٢

لقد خلق اللّه جلّ ذکره لیله القدر أوّل ما خلق الدّنیا و لقد خلق فیها،5٣٢

للعالم إذا سئل عن شیء و هو لا یعلمه أن یقول،١٠٠

لمّا أسری بی إلی السّماء بلغ بی جبرئیل مکانا لم یطأه قطّ ٢١6

لما ترون من بعثه اللّه عزّ و جلّ للشّقاء علی أهل الضّلاله من أجناد،5٣٨

لمّا حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم الوفاه دعا العبّاس بن عبد المطّلب،5٠4

لمّا خلق اللّه العقل استنطقه ثمّ قال له: أقبل فأقبل،٣4

لمّا خلق اللّه العقل قال له: أقبل فأقبل،6٢

لمجلس أجلسه إلی من أثق به،٩٢

لم یزل اللّه عزّ و جلّ ربّنا و العلم ذاته و لا معلوم و السّمع،٢٣٢

لم یزل اللّه مریدا؟ قال: إنّ المرید لا یکون إلاّ لمراد معه،٢٣٨

لم یزل عالما و سامعا و بصیرا و هو الفعّال لما یرید،١٩٢

لو اجتمع أهل السّماء و الأرض أن یصفوا اللّه بعظمته،٢٢٢

لو استقاموا علی ولایه علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین،4٧4

لو أنّ الإمام رفع من الأرض ساعه لماجت بأهلها،٣٨٠

ص :6٧٠

لو بقی اثنان لکان أحدهما الحجّه علی صاحبه،٣٨٠

لوددت أنّ أصحابی ضربت رءوسهم بالسّیاط حتّی یتفقّهوا،٧٢

لو علم النّاس ما فی القول بالبداء من الأجر ما فتروا،٣١6

لو کان النّاس رجلین لکان أحدهما الإمام،٣٨٢

لو کان لألسنتکم أوکیه لحدّثت کلّ امرئ بما له و علیه،566

لو لا أنّا نزداد لأنفدنا، قال: قلت: تزدادون شیئا،544

لو لم یبق فی الأرض إلاّ اثنان لکان أحدهما الحجّه،٣٨٠،٣٨٢

لو لم یکن فی الأرض إلاّ اثنان لکان الإمام أحدهما،٣٨٢

لو یعلم النّاس ما فی طلب العلم لطلبوه و لو بسفک المهج،٨٢

لیس بین الإیمان و الکفر إلاّ قلّه العقل،66

لیس کمثله شیء و لا یشبهه شیء،١٩٢

لیس للّه علی خلقه أن یعرفوا و للخلق علی اللّه أن یعرّفهم،٣4٨

لیس یخرج شیء من عند اللّه عزّ و جلّ حتّی یبدأ برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،544

لیس یعنی من البصر بعینه «و من عمی فعلیها» لیس،٢١6

لیکن النّاس عندک فی العلم سواء،٩6

ما ادّعی أحد من النّاس أنّه جمع القرآن کلّه کما أنزل إلاّ کذّاب،4٩٠

ما بال أقوام غیّروا سنّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و عدلوا عن وصیّه،466

ما بدا للّه فی شیء إلاّ کان فی علمه قبل أن یبدو له،٣١6

ما بعث اللّه نبیّا حتّی یأخذ علیه ثلاث خصال: الإقرار له،٣١٢

ما بعث اللّه نبیّا قطّ إلاّ بتحریم الخمر و أن یقرّ للّه بالبداء،٣١٨

ما تنبّأ نبیّ قطّ حتّی یقرّ للّه بخمس خصال: بالبداء و المشیئه،٣١6

ص :6٧١

ما جاء به علیّ علیه السّلام آخذ به و ما نهی عنه أنتهی عنه،4٢٠

ما حجب اللّه عن العباد فهو موضوع عنهم،٣4٨

ما حقّ اللّه علی خلقه؟ فقال: أن یقولوا ما یعلمون،١١٨

ما خلق اللّه حلالا و لا حراما إلاّ و له حدّ کحدّ الدّار،١4٠

ما ذکرت حدیثا سمعته عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام إلاّ کاد،١٠٠

ما زالت الأرض إلاّ و للّه فیها الحجّه، یعرّف الحلال و الحرام،٣٧6

ما عبد اللّه بشیء مثل البداء،٣١٢

ما عظّم اللّه بمثل البداء،٣١٢

ما علامه الإمام الّذی بعد الإمام؟ فقال: طهاره الولاده و حسن المنشإ،6١4

ما علمتم فقولوا و ما لم تعلموا فقولوا: اللّه أعلم،٩٨

ما قسم اللّه للعباد شیئا أفضل من العقل، فنوم العاقل أفضل من سهر الجاهل،4٠

ما کلّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم العباد بکنه عقله قطّ 56

ما لکم و القیاس، إنّ اللّه لا یسأل کیف أحلّ و کیف حرّم،١٣6

ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف،١6٠

ما مات عالم حتّی یعلمه اللّه عزّ و جلّ إلی من یوصی،5٩6

ما من أحد إلاّ و له شرّه و فتره فمن کانت فترته،١6٢

ما من أحد یموت من المؤمنین أحبّ إلی إبلیس من موت فقیه،٨٨

ما من أمر یختلف فیه اثنان إلاّ و له أصل فی کتاب اللّه عزّ و جلّ،١4٢

ما منزلتکم و من تشبهون ممّن مضی؟ قال: صاحب موسی،5٧٨

ما من شیء إلاّ و فیه کتاب أو سنّه،١4٠

ما من قبض و لا بسط إلاّ و للّه فیه مشیئه و قضاء و ابتلاء،٣٢4

ص :6٧٢

ما من لیله جمعه إلاّ و لأولیاء اللّه فیها سرور قلت: کیف ذلک،54٢

ما موضع العلماء؟ قال: مثل ذی القرنین و صاحب سلیمان،5٧6

ما یستطیع أحد أن یدّعی أنّ عنده جمیع القرآن کلّه ظاهره،4٩٠

مبتدعا، من نظر برأیه هلک،١٣٢

مبلغ علمنا علی ثلاثه وجوه: ماض و غابر و حادث،564

مجالسه أهل الدّین شرف الدّنیا و الآخره،٩٢

محادثه العالم علی المزابل خیر من محادثه الجاهل،٩٠

من اتّقی اللّه یتّقی و من أطاع اللّه یطاع، فتلطّفت،٢٩6

من أتی اللّه بما أمر به من طاعه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فهو الوجه الّذی لا یهلک،٣٠6

من أتی ذا بدعه فعظّمه فإنّما یسعی فی هدم الإسلام،١٢٨

من أحبّ أن یحیا حیاه تشبه حیاه الأنبیاء و یموت میته تشبه،446

من أخذ دینه من کتاب اللّه و سنّه نبیّه صلوات اللّه علیه و آله،٢٨

من أراد الحدیث لمنفعه الدّنیا لم یکن له فی الآخره،١٠٨

من أراد الحدیث لمنفعه الدّنیا لم یکن له فی الآخره نصیب،١٠٨

من أراد أن یحیا حیاتی و یموت میتتی و یدخل جنّه عدن،44٨

من استحکمت لی فیه خصله من خصال الخیر،64

من أفتی النّاس بغیر علم و لا هدی لعنته ملائکه الرّحمه،٩٨

من الأمور أمور موقوفه عند اللّه یقدّم منها ما یشاء،٣١4

من أهان لی ولیّا فقد بارزنی بالمحاربه و دعانی إلیها،٣٠٨

من أین أصاب أصحاب علیّ ما أصابهم مع علمهم بمنایاهم و بلایاهم،566

من تعلّم العلم و عمل به و علّم للّه دعی فی ملکوت،٨٢

ص :6٧٣

من حفظ من أحادیثنا أربعین حدیثا بعثه اللّه یوم القیامه،١١6

من خالف کتاب اللّه و سنّه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقد کفر،١6٠

من دخل فی الإیمان بعلم ثبت فیه و نفعه إیمانه،٢٨

من زعم أنّ اللّه من شیء أو فی شیء أو علی شیء فقد کفر،٢٧6

من زعم أنّ اللّه یأمر بالسّوء و الفحشاء فقد کذب علی اللّه،٣٣4

من زعم أنّ اللّه یأمر بالفحشاء فقد کذب علی اللّه،٣٣٢

من سرّه أن یحیا حیاتی و یموت میتتی و یدخل الجنّه،45٠

من سلک طریقا یطلب فیه علما سلک اللّه به طریقا،٨٠

من طلب العلم لیباهی به العلماء، أو یماری،١١٠

من عبد اللّه بالتّوهّم فقد کفر و من عبد الاسم دون المعنی فقد کفر،١٩٢

من عرف أنّا لا نقول إلاّ حقّا فلیکتف بما یعلم منّا،١54

من علّم باب هدی فله مثل أجر من عمل به،٨٢

من علّم خیرا فله مثل أجر من عمل به،٨٢

من عمل علی غیر علم کان ما یفسد أکثر ممّا یصلح،١٠٢

من لم یعرف أمرنا من القرآن لم یتنکّب الفتن،٢٨

من نصب نفسه للقیاس لم یزل دهره فی التباس،١٣6

منهومان لا یشبعان طالب دنیا و طالب علم،١٠٨

میت لا یعرف شیئا و «نورا یمشی به فی النّاس» ، ٣٩٢

نحن الأمّه الوسط و نحن شهداء اللّه تبارک و تعالی علی خلقه،4٠6

نحن الأمّه الوسطی و نحن شهداء اللّه علی خلقه،4٠6

ص :6٧4

نحن الّذین فرض اللّه طاعتنا، لا یسع النّاس إلاّ معرفتنا،٣٩٨

نحن الّذین یعلمون و عدوّنا الّذین لا یعلمون و شیعتنا أولو الألباب،456

نحن الرّاسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله،45٨

نحن المتوسّمون و السّبیل فینا مقیم،46٨

نحن المحسودون،44٢

نحن أهل الذّکر و نحن المسئولون،45٢

نحن حجّه اللّه و نحن باب اللّه و نحن لسان اللّه و نحن وجه اللّه،٣١٠

نحن خزّان علم اللّه، نحن تراجمه أمر اللّه، نحن قوم معصومون،5٧٨

نحن خزّان علم اللّه و نحن تراجمه وحی اللّه و نحن الحجّه البالغه،4١٢

نحن فی الأمر و الفهم و الحلال و الحرام نجری مجری واحدا،5٩٢

نحن قوم فرض اللّه عزّ و جلّ طاعتنا، لنا الأنفال و لنا صفو المال،٣٩6

نحن و اللّه الأسماء الحسنی الّتی لا یقبل اللّه من العباد عملا،٣٠6

نحن ولاه أمر اللّه و خزنه علم اللّه و عیبه وحی اللّه،4١٠

ندعو النّاس إلی هذا الأمر؟ فقال: لا یا فضیل! إنّ اللّه إذا أراد بعبد خیرا،٣5٢

نزلت فی الإمره إنّ هذه الآیه جرت فی ولد الحسین علیه السّلام،6٢٢

نزل جبرئیل علیه السّلام علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برمّانتین من الجنّه فأعطاه،564

نزل جبرئیل علی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برمّانتین من الجنّه، فلقیه علیّ علیه السّلام،564

نعم وزیر الإیمان العلم و نعم وزیر العلم الحلم،١١٢

و السّلاح فینا بمنزله التّابوت فی بنی إسرائیل،6١٢

و العلم الّذی أعطاه اللّه، إنّ اللّه عزّ و جلّ جمع لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سنن،4٧٨

ص :6٧5

و اللّه إنّا لخزّان اللّه فی سمائه و أرضه، لا علی ذهب،4١٠

و اللّه إنّی لأعلم کتاب اللّه من أوّله إلی آخره کأنّه فی کفّی فیه خبر السّماء،4٩٢

و اللّه ما ترک اللّه أرضا منذ قبض آدم علیه السّلام إلاّ و فیها إمام یهتدی به،٣٧٨

و اللّه ما صاموا لهم و لا صلّوا لهم و لکن أحلّوا لهم حراما،١٢6

و إنّ الرّوح و الرّاحه و الفلج و العون و النّجاح و البرکه،45٠

وجدت علم النّاس کلّه فی أربع: أوّلها أن تعرف ربّک،١١٨

وصفت لأبی إبراهیم علیه السّلام قول هشام بن سالم الجوالیقیّ،٢٣٠

وصفت لأبی الحسن علیه السّلام قول هشام الجوالیقیّ و ما یقول فی الشّابّ،٢٣٢

وضع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دیه العین و دیه النّفس و حرّم النّبیذ و کلّ مسکر،5٧4

و هو اللّطیف الخبیر السّمیع البصیر الواحد الأحد الصّمد،٢5٨

ویلک لا تدرکه العیون فی مشاهده الأبصار و لکن رأته القلوب،٢١4

ویل للعلماء السّوء کیف تلظّی علیهم النّار؟ ! ،١١٠

هبط جبرئیل علی آدم علیه السّلام فقال: یا آدم إنّی أمرت أن أخیّرک،٣4

هذا کلام زندیق خبیث إذا رجعت إلیه فقل له: ما،٢٧6

هشام بن الحکم قال: الأشیاء [کلّها]لا تدرک إلاّ بأمرین: بالحواسّ،٢١٨

هل تبقی الأرض بغیر إمام؟ قال: لا، قلت: إنّا نروّی،٣٨٠

هل عرفت إمامک؟ قال: قلت: إی و اللّه، قبل أن أخرج من الکوفه،٣٩٢

هل یسع النّاس ترک المسأله عمّا یحتاجون إلیه؟ فقال: لا،٧٠

هل یمحی إلاّ ما کان ثابتا و هل یثبت إلاّ ما لم یکن،٣١٢

هما أجلان: أجل محتوم و أجل موقوف،٣١4

ص :6٧6

هم الأئمّه یؤدّی الإمام إلی الإمام من بعده،5٩6

هم قوم وصفوا عدلا بألسنتهم ثمّ خالفوه إلی غیره،١١٠

هو الرّجل یسمع الحدیث فیحدّث به کما سمعه،١٢٠

هو سمیع بصیر، سمیع بغیر جارحه و بصیر بغیر آله،٢٣٨

یا أبا جعفر ما تقول إن طرقک طارق منّا أ تخرج معه،٣66

یا أبا حمزه! إنّ اللّه لا یوصف بمحدودیّه، عظم ربّنا عن الصّفه،٢٢٠

یا أبا حمزه! یخرج أحدکم فراسخ فیطلب لنفسه دلیلا،٣٩٢

یا أبا خالد! النّور و اللّه الأئمّه علیه السّلام یا أبا خالد لنور الإمام فی قلوب،4١٨

یا أبا محمّد! إنّ اللّه عزّ و جلّ لم یعط الأنبیاء شیئا إلاّ و قد أعطاه محمّدا،4٨4

یا أبا هاشم! أوهام القلوب أدقّ من أبصار العیون،٢١٨

یا أبا یحیی إنّ لنا فی لیالی الجمعه لشأنا من الشّأن،54٠

یا ابن آدم! بمشیئتی کنت أنت الّذی تشاء لنفسک ما تشاء،٣٢4

یا ابن أبی یعفور! إنّ اللّه واحد متوحّد بالوحدانیّه، متفرّد بأمره،4١٢

یا ابن رسول اللّه لا تغضب علیّ قال: لماذا؟ قال: لما أرید أن،5٣4

یا إسحاق! بلغنی أنّ النّاس یقولون: إنّا نزعم أنّ النّاس عبید لنا،٣٩٨

یا أمیر المؤمنین! متی کان ربّک؟ قال: ویلک إنّما یقال: متی،٢٠٢

یا أمیر المؤمنین! «و علی الأعراف رجال یعرفون کلاّ بسیماهم» ؟ ، ٣٩٠

یا أمیر المؤمنین! هل رأیت ربّک حین عبدته؟ ،٢١4

یا بریه! کیف علمک بکتابک؟ قال: أنا به عالم،4٨٨

یا ثابت! ما لکم و للنّاس کفّوا عن النّاس و لا تدعوا أحدا إلی أمرکم،٣5٠

ص :6٧٧

یا جابر! إنّ اللّه تبارک و تعالی خلق الخلق ثلاثه أصناف و هو قول اللّه،5٨4

یا جابر! إنّ فی الأنبیاء و الأوصیاء خمسه أرواح: روح القدس،5٨4

یا حفص! یغفر للجاهل سبعون ذنبا،١١٠

یا حکم هل تدری الآیه الّتی کان علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یعرف،5٨٠

یا خیثمه! نحن شجره النّبوّه و بیت الرّحمه و مفاتیح الحکمه،4٧6

یا ذریح! لو لا أنّا نزداد لأنفدنا،54٢

یا رسول اللّه ما العلم؟ قال: الإنصات، قال: ثمّ مه؟ ،١١4

یا زیاد! إیّاک و الخصومات فإنّها تورث الشّکّ و تهبط العمل،٢٠6

یا زیاد! ما تقول لو أفتینا رجلا ممّن یتولاّنا بشیء،١5٢

یا سلیمان! ما جاء عن أمیر المؤمنین علیه السّلام یؤخذ به و ما نهی عنه،4٢٢

یا عجبا لأقوام یزعمون أنّا نعلم الغیب ما یعلم الغیب إلاّ اللّه،54٨

یا علیّ لا فقر أشدّ من الجهل و لا مال أعود من العقل،6٢

یا فضیل أ تدری فی أیّ شیء کنت أنظر قبیل،5١6

یا محمّد إنّ النّاس لا یزال بهم المنطق حتّی یتکلّموا فی اللّه،٢٠6

یا محمّد أنتم أشدّ تقلیدا أم المرجئه؟ قال: قلت: قلّدنا و قلّدوا،١٢6

یا مسافر هذا القناه فیها حیتان؟ قال: نعم جعلت فداک،556

یا معشر الحواریّین لی إلیکم حاجه اقضوها لی،٨6

یا مفضّل! إنّ اللّه تبارک و تعالی جعل فی النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خمسه أرواح،5٨6

یا مفضّل لا یفلح من لا یعقل و لا یعقل من لا یعلم،64

یا هشام! ألا تخبرنی کیف صنعت بعمرو بن عبید؟ و کیف سألته،٣5٨

ص :6٧٨

یا هشام! اللّه مشتقّ من إله و الإله یقتضی مألوها،١٩4

یا هشام! اللّه مشتقّ من إله و إله یقتضی مألوها،٢4٨

یا هشام إنّ اللّه تبارک و تعالی بشّر أهل العقل و الفهم فی کتابه،4٠

یا یونس! لا تقل بقول القدریّه فإنّ القدریّه لم یقولوا،٣٣٢

یبسط لنا العلم فنعلم و یقبض عنّا فلا نعلم،546

یجیئنی القوم فیستمعون منّی حدیثکم فأضجر و لا أقوی،١٢٢

یریدون لیطفئوا ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام بأفواههم،4٢٠

یسلک بالسّعید فی طریق الأشقیاء حتّی یقول النّاس: ما أشبهه بهم،٣٢٨

یعرف الّذی بعد الإمام علم من کان قبله فی آخر دقیقه تبقی من روحه،5٩٠

ینزل فیها کلّ أمر حکیم و المحکم لیس بشیئین إنّما هو شیء واحد،5٢6

ص :6٧٩

نمایۀ اشعار

أنت الإمام الّذی نرجو بطاعته

یوم النّجاه من الرّحمن غفرانا،

٣٣٢

أوضحت من أمرنا ما کان ملتبسا

جزاک ربّک بالإحسان إحسانا،

٣٣٢

علوته بحسام ثمّ قلت له

خذها حذیف فأنت السّیّد الصّمد،

٢6٨

ما کنت أحسب أنّ بیتا ظاهرا

للّه فی أکناف مکّه یصمد،

٢6٨

و بالجمره القصوی إذا صمدوا لها

یؤمّون قذفا رأسها بالجنادل،

٢6٨

ص :6٨٠

الفهرست

خطبه الکتاب کتاب العقل و الجهل کتاب فضل العلم باب فرض العلم و وجوب طلبه و الحثّ علیه ٧٠

باب صفه العلم و فضله و فضل العلماء ٧4

باب أصناف النّاس ٧٨

باب ثواب العالم و المتعلّم ٨٠

باب صفه العلماء ٨4

باب حقّ العالم ٨6

باب فقد العلماء ٨٨

باب مجالسه العلماء و صحبتهم ٩٠

باب سؤال العالم و تذاکره ٩٢

باب بذل العلم ٩6

باب النّهی عن القول بغیر علم ٩٨

باب من عمل بغیر علم ١٠٢

ص :6٨١

باب استعمال العلم ١٠٢

باب المستأکل بعلمه و المباهی به ١٠6

باب لزوم الحجّه علی العالم و تشدید الأمر علیه ١١٠

باب النّوادر ١١٢

باب روایه الکتب و الحدیث و فضل الکتابه و التّمسّک بالکتب ١٢٠

باب التّقلید ١٢6

باب البدع و الرّأی و المقاییس ١٢٨

باب الرّدّ إلی الکتاب و السّنّه و أنّه لیس شیء. . .١4٠

باب اختلاف الحدیث ١46

باب الأخذ بالسّنّه و شواهد الکتاب ١5٨

کتاب التّوحید باب حدوث العالم و إثبات المحدث ١64

باب إطلاق القول بأنّه شیء ١٨٢

باب أنّه لا یعرف إلاّ به ١٨٨

باب أدنی المعرفه ١٩٠

باب المعبود ١٩٢

باب الکون و المکان ١٩4

باب النّسبه ٢٠٢

باب النّهی عن الکلام فی الکیفیّه ٢٠4

باب فی إبطال الرّؤیه ٢١٠

ص :6٨٢

باب النّهی عن الصّفه بغیر ما وصف به نفسه تعالی ٢٢٠

باب النّهی عن الجسم و الصّوره ٢٢٨

باب صفات الذّات ٢٣٢

باب آخر و هو من الباب الأوّل ٢٣6

باب الإراده أنّها من صفات الفعل و سائر صفات الفعل ٢٣٨

باب حدوث الأسماء ٢44

باب معانی الأسماء و اشتقاقها ٢4٨

باب آخر و هو من الباب الأوّل إلاّ أنّ فیه زیاده. . .٢56

باب تأویل الصّمد ٢66

باب الحرکه و الانتقال ٢٧٠

باب العرش و الکرسیّ ٢٧٨

باب الرّوح ٢٨6

باب جوامع التّوحید ٢٨٨

باب النّوادر ٣٠6

باب البداء ٣١٢

باب فی أنّه لا یکون شیء فی السّماء و الأرض إلاّ بسبعه ٣٢٠

باب المشیئه و الإراده ٣٢٢

باب الابتلاء و الاختبار ٣٢4

باب السّعاده و الشّقاء ٣٢6

باب الخیر و الشّرّ ٣٢٨

ص :6٨٣

باب الجبر و القدر و الأمر بین الأمرین ٣٣٠

باب الاستطاعه ٣4٠

باب البیان و التّعریف و لزوم الحجّه ٣44

باب [اختلاف الحجّه علی عباده]٣46

باب حجج اللّه علی خلقه ٣4٨

باب الهدایه أنّها من اللّه عزّ و جلّ ٣5٠

کتاب الحجّه باب الاضطرار إلی الحجّه ٣54

باب طبقات الأنبیاء و الرّسل و الأئمّه علیهم السّلام ٣6٨

باب الفرق بین الرّسول و النّبیّ و المحدّث ٣٧٠

باب أنّ الحجّه لا تقوم للّه علی خلقه إلاّ بإمام ٣٧4

باب أنّ الأرض لا تخلو من حجّه ٣٧6

باب أنّه لو لم یبق فی الأرض إلاّ رجلان لکان أحدهما الحجّه ٣٨٠

باب معرفه الإمام و الرّدّ إلیه ٣٨٢

باب فرض طاعه الأئمّه علیهم السّلام ٣٩4

باب فی أنّ الأئمّه شهداء اللّه عزّ و جلّ علی خلقه 4٠4

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام هم الهداه 4٠٨

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام ولاه أمر اللّه و خزنه علمه 4١٠

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام خلفاء اللّه عزّ و جلّ فی أرضه. . .4١4

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام نور اللّه عزّ و جلّ 4١4

ص :6٨4

باب أنّ الأئمّه هم أرکان الأرض 4٢٠

باب نادر جامع فی فضل الإمام و صفاته 4٢6

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام ولاه الأمر و هم النّاس المحسودون الّذین ذکرهم اللّه عزّ و جلّ 44٠

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام هم العلامات الّتی ذکرها اللّه عزّ و جلّ فی کتابه 444

باب أنّ الآیات الّتی ذکرها اللّه عزّ و جلّ فی کتابه هم الأئمّه علیهم السّلام 444

باب ما فرض اللّه عزّ و جلّ و رسوله ص من الکون مع الأئمّه علیهم السّلام 446

باب أنّ أهل الذّکر الّذین أمر اللّه الخلق بسؤالهم هم الأئمّه علیهم السّلام 45٠

باب أنّ من وصفه اللّه تعالی فی کتابه بالعلم هم الأئمّه علیهم السّلام 456

باب أنّ الرّاسخین فی العلم هم الأئمّه علیهم السّلام 456

باب أنّ الأئمّه قد أوتوا العلم و أثبت فی صدورهم 45٨

باب فی أنّ من اصطفاه اللّه من عباده و أورثهم کتابه هم الأئمّه علیهم السّلام 46٠

باب أنّ الأئمّه فی کتاب اللّه إمامان علیهم السّلام إمام یدعو إلی اللّه و إمام یدعو إلی النّار 464

باب أنّ القرآن یهدی للإمام 464

باب أنّ النّعمه الّتی ذکرها اللّه عزّ و جلّ فی کتابه الأئمّه علیهم السّلام 466

باب أنّ المتوسّمین الّذین ذکرهم اللّه تعالی فی کتابه هم الأئمّه علیهم السّلام و السّبیل. . .46٨

باب عرض الأعمال علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الأئمّه علیهم السّلام 4٧٠

باب أنّ الطّریقه الّتی حثّ علی الاستقامه علیها ولایه علیّ علیه السّلام 4٧4

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام معدن العلم و شجره النّبوّه و مختلف الملائکه 4٧4

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام ورثه العلم، یرث بعضهم بعضا العلم 4٧6

باب أنّ الأئمّه ورثوا علم النّبیّ و جمیع الأنبیاء و الأوصیاء الّذین من قبلهم 4٨٠

ص :6٨5

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام عندهم جمیع الکتب الّتی نزلت من عند اللّه عزّ و جلّ. . .4٨6

باب أنّه لم یجمع القرآن کلّه إلاّ الأئمّه علیهم السّلام و أنّهم یعلمون علمه کلّه 4٩٠

باب ما أعطی الأئمّه علیهم السّلام من اسم اللّه الأعظم 4٩٢

باب ما عند الأئمّه من آیات الأنبیاء علیهم السّلام 4٩4

باب ما عند الأئمّه من سلاح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و متاعه 4٩٨

باب أنّ مثل سلاح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مثل التّابوت فی بنی إسرائیل 5٠٨

باب فیه ذکر الصّحیفه و الجفر و الجامعه و مصحف فاطمه 5١٠

باب فی شأن إنّا أنزلناه فی لیله القدر و تفسیرها 5١٨

باب فی أنّ الأئمّه علیهم السّلام یزدادون فی لیله الجمعه 54٠

باب لو لا أنّ الأئمّه علیهم السّلام یزدادون لنفد ما عندهم 54٢

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام یعلمون جمیع العلوم. . .544

باب نادر فیه ذکر الغیب 546

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام إذا شاءوا أن یعلموا علّموا 55٠

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام یعلمون متی یموتون و أنّهم لا یموتون إلاّ باختیار منهم 55٢

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام یعلمون علم ما کان و ما یکون و أنّه لا یخفی علیهم الشّیء. . .556

باب أنّ اللّه عزّ و جلّ لم یعلّم نبیّه علما إلاّ أمره أن یعلّمه أمیر المؤمنین علیه السّلام و أنّه کان. . .56٢

باب جهات علوم الأئمّه علیهم السّلام 564

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام لو ستر علیهم لأخبروا کلّ امرئ بما له و علیه 566

باب التّفویض إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إلی الأئمّه علیهم السّلام فی أمر الدّین 56٨

باب فی أنّ الأئمّه بمن یشبهون ممّن مضی و کراهیه القول فیهم بالنّبوّه 5٧6

ص :6٨6

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام محدّثون مفهّمون 5٨٠

باب فیه ذکر الأرواح الّتی فی الأئمّه علیهم السّلام 5٨4

باب الرّوح الّتی یسدّد اللّه بها الأئمّه علیهم السّلام 5٨6

باب وقت ما یعلم الإمام جمیع علم الإمام الّذی کان قبله 5٩٠

باب فی أنّ الأئمّه صلوات اللّه علیهم فی العلم و الشّجاعه و الطّاعه سواء 5٩٢

باب أنّ الإمام علیه السّلام یعرف الإمام الّذی یکون من بعده و أنّ قول اللّه تعالی. . .5٩4

باب أنّ الإمامه عهد من اللّه عزّ و جلّ معهود من واحد إلی واحد 5٩6

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام لم یفعلوا شیئا و لا یفعلون إلاّ بعهد من اللّه عزّ و جلّ و أمر منه. . .6٠٠

باب الأمور الّتی توجب حجّه الإمام علیه السّلام 6١٢

باب ثبات الإمامه فی الأعقاب و أنّها لا تعود فی أخ و لا عمّ و لا غیرهما. . .6١6

باب ما نصّ اللّه عزّ و جلّ و رسوله علی الأئمّه علیهم السّلام واحدا فواحدا 6١٨

ص :6٨٧

جلد دوم

اشاره

ص :1

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

فهرست مطالب

ادامۀ کتاب حجّت بابی دربارۀ اشاره و تصریح بر امیر مؤمنان علیه السّلام ١١

بابی دربارۀ اشاره و تصریح بر حسن بن علی علیهما السّلام ٢٣

بابی دربارۀ اشاره و تصریح بر حسین بن علی علیهما السّلام ٢٩

بابی دربارۀ اشاره و تصریح بر علی بن حسین صلوات اللّه علیهما ٣٧

بابی دربارۀ اشاره و تصریح بر حضرت باقر علیه السّلام 4١

بابی دربارۀ اشاره و تصریح بر ابو عبد اللّه حضرت جعفر صادق علیه السّلام 4٣

بابی دربارۀ اشاره و تصریح بر حضرت ابو الحسن موسی علیه السّلام 4٧

بابی دربارۀ اشاره و تصریح بر حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام 5٧

بابی دربارۀ اشاره و تصریح بر ابو جعفر دوم علیه السّلام ٨١

بابی دربارۀ اشاره و تصریح بر ابو الحسن سوم حضرت هادی علیه السّلام ٨٩

بابی دربارۀ اشاره و تصریح بر ابو محمّد امام عسکری علیه السّلام ٩٣

بابی دربارۀ اشاره و تصریح بر صاحب خانه علیه السّلام ١٠١

بابی دربارۀ نام کسانی که ایشان را دیده اند ١٠٣

بابی دربارۀ نهی از نام بردن ١١١

بابی نادر در احوال غیبت ١١٣

بابی دربارۀ غیبت ١١٩

بابی دربارۀ آنچه ادّعای راستگو و یاوه گرا را در موضوع امامت از هم جدا می کند ١٣٩

بابی دربارۀ کراهت داشتن تعیین زمان ظهور ١٩٩

بابی دربارۀ امتحان و آزمایش ٢٠٣

بابی دربارۀ کسی که امامش را شناخت، پیش و پس افتادن این امر به او زیان نمی رساند ٢٠٧

بابی دربارۀ کسی که ادّعای امامت می کند درحالی که صلاحیت آن را ندارد ٢٠٩

ص :٧

بابی دربارۀ کسی که بدون امامی از سوی خداوند بزرگ مرتبه دینداری می کند ٢١٧

بابی دربارۀ کسی که بمیرد و امامی از امامان هدایت نداشته باشد ٢٢١

بابی دربارۀ کسانی از اهل بیت که حقّ را شناخته اند و کسانی که انکار کرده اند ٢٢٣

بابی دربارۀ آنچه هنگام درگذشت امام علیه السّلام بر مردم واجب می شود ٢٢5

بابی دربارۀ این که امام چه موقع می فهمد که امامت به او رسیده است ٢٢٩

بابی دربارۀ حالات امامان علیهم السّلام از جهت سنّ ٢٣5

بابی دربارۀ اینکه امام را جز امام علیه السّلام غسل نمی دهد ٢4١

بابی دربارۀ ولادت ائمّه علیهم السّلام ٢4٣

بابی دربارۀ آفرینش بدن و روح و قلب امامان علیهم السّلام ٢5٣

بابی دربارۀ تسلیم و تسلیم شوندگان ٢55

بابی دربارۀ بر مردم واجب است پس از انجام مناسکشان نزد امام بیایند ٢6١

بابی در اینکه فرشتگان به خانه های امامان وارد شده، و بر فرش هاشان گام می نهند ٢6٣

بابی دربارۀ اینکه جنّیان به نزد ایشان می آیند و دربارۀ نشانه های دینشان می پرسند ٢65

وقتی امر امامت ائمّه علیهم السّلام آشکار شود به حکم داود و خاندانش داوری می کنند ٢٧٣

بابی دربارۀ اینکه سرچشمۀ علم از خانۀ آل محمّد علیهم السّلام است ٢٧5

همانا هرچیزی از حق که در دست مردم است جز از نزد ائمّه علیهم السّلام صادر نشده است ٢٧٧

بابی دربارۀ آنچه گفته شده که حدیث ائمّه علیهم السّلام دشوار و بسیار سنگین است ٢٧٧

آنچه پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله بر نصیحت به ائمّه مسلمین و همراهی با جماعت ٢٨٧

حقّ واجب امام بر مردم و حقّ مردم بر امام علیه السّلام ٢٩١

همانا همۀ زمین برای امام علیه السّلام است ٢٩٧

روش امام دربارۀ خودش و خوراک و پوشاکش، وقتی امر را به عهده می گیرد ٣٠5

بابی نادر ٣٠٧

نکته ها و قطعه هایی از قرآن دربارۀ ولایت ٣٠٩

روایات برگزیده و پرمعنا دربارۀ ولایت ٣6٧

در معرفتشان به دوستان خود و سپردن امور خود به آنان ٣٧١

ص :٨

باب های تاریخ تولّد و وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و اله ٣٧5

نهی از اشراف بر قبر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله 4٠٧

ولادت امیر مؤمنان-درود خدا بر او-4٠٧

ولادت فاطمۀ زهرا علیها السّلام 4٢١

ولادت حسن بن علی-درود خدا بر ایشان-4٢٩

ولادت حسین بن علی علیهما السّلام 4٣٣

ولادت علی بن حسین علیهما السّلام 44١

ولادت ابو جعفر محمّد بن علی علیهما السّلام 445

ولادت حضرت جعفر بن محمّد، صادق علیهما السّلام 45٣

ولادت حضرت ابو الحسن موسای جعفر علیهما السّلام 46٣

ولادت حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام 4٨٩

ولادت ابو جعفر دوم حضرت جواد علیه السّلام 5٠5

ولادت حضرت ابو الحسن علی محمّد علیهما السّلام و الرضوان 5١٩

ولادت ابو محمّد حسن بن علی علیهما السّلام 5٣١

ولادت حضرت صاحب زمان علیه السّلام 55٩

سخنان و تصریحاتی که دربارۀ دوازده امام علیهم السّلام آمده است 5٨٧

در این که وقتی دربارۀ مردی چیزی می گویند که در او نیست 6٠٩

همانا امامان علیهم السّلام همگی قائم به امر خداوند والا و هدایتگر به سوی اویند 6١١

رساندن مال به امام علیه السّلام 6١٣

غنیمت و انفال و تفسیر خمس و حدود آن. و آنچه خمسش واجب است 6١5

ص :٩

باب الإشاره و النّصّ علی أمیر المؤمنین علیه السّلام [٧6٠]١-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل، عن منصور بن یونس، عن زید بن الجهم الهلالیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: لمّا نزلت ولایه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و کان من قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: سلّموا علی علیّ بإمره المؤمنین، فکان ممّا أکّد اللّه علیهما فی ذلک الیوم یا زید! قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لهما: قوما فسلّما علیه بإمره المؤمنین، فقالا: أمن اللّه أو من رسوله یا رسول اللّه؟ فقال لهما رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من اللّه و من رسوله فأنزل اللّه عزّ و جلّ وَ لاٰ تَنْقُضُوا اَلْأَیْمٰانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهٰا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اَللّٰهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا تَفْعَلُونَ یعنی به قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لهما و قولهما: أمن اللّه أو من رسوله وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهٰا مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ أَنْکٰاثاً، تَتَّخِذُونَ أَیْمٰانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أئمّه هی أزکی من أئمّتکم قال: قلت: جعلت فداک أئمّه؟ قال: إی و اللّه أئمّه، قلت: فإنّا نقرأ أربی، فقال: ما أربی؟ -و أومأ بیده فطرحها- إِنَّمٰا یَبْلُوکُمُ اَللّٰهُ بِهِ یعنی بعلیّ علیه السّلام وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ مٰا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ. وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وٰاحِدَهً وَ لٰکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ یوم القیامه عَمّٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. وَ لاٰ تَتَّخِذُوا أَیْمٰانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهٰا یعنی بعد مقاله رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی علیّ علیه السّلام و تَذُوقُوا اَلسُّوءَ بِمٰا صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ یعنی به علیّا علیه السّلام وَ لَکُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ.

[٧6١]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین و أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: لمّا أن قضی محمّد نبوّته و استکمل أیّامه أوحی اللّه تعالی

ص :١٠

[تتمه باب حجت]

اشاره و تصریح بر امیر مؤمنان علیه السّلام

[٧6٠]١-زید بن جهم هلالی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: وقتی ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شد رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: به علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کنید. و ای زید آنچه خداوند در آن روز به آن دو تأکید کرد این سخن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود که: برخیزید و به او به عنوان امیر مؤمنان سلام دهید. آن دو گفتند: ای رسول خدا! آیا این از سوی خداوند است یا از سوی رسولش؟ و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به آن دو فرمود: از خدا و رسول او است. آن گاه خداوند گرامی نازل کرد: و سوگندها را پس از تحکیمش نشکنید درحالی که خداوند را کفیل و ضامن خود قرار داده اید. که خداوند به آنچه می کنید آگاه است. [نحل (١6) :٩١]که مقصودش سخن رسول خدا به آن دو و سخن آنان است که گفتند: آیا از خداوند است یا از رسولش. و همانند آن زن نباشید که پشم های تابیدۀ خود را پس از استحکام، وامی تابید تا سوگندهاتان را وسیلۀ خیانت قرار دهید. برای این که آنان امامانی پاک تر از امامان شمایند. من عرض کردم: جانم به فدایت، امامان (ائمّه) ؟ فرمود: بله، به خدا سوگند، ائمّه. عرض کردم: ما «در این جا أربی:» می خوانیم. فرمود: «أربی» چیست؟ -و با اشارۀ دستش آن را رد کرد-خداوند شما را با آن آزمایش می کند. یعنی با علی علیه السّلام و به یقین در روز قیامت آنچه را در آن اختلاف داشتید برایتان روشن می کند. و اگر خدا می خواست، همۀ شما را امّت یگانه ای قرار می داد. ولی خدا هرکس را بخواهد گمراه کرده و هرکس را بخواهد هدایت می کند. و یقینا شما از آنچه انجام می دادید پرسیده خواهید شد. و سوگندهاتان را وسیلۀ خیانت در میان خود قرار ندهید. مبادا گامی پس از استواری بلغزد. یعنی پس از سخنان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دربارۀ علی [علیه السّلام]و بخاطر بازداشتن از راه خدا آثار سو آن را بچشید و برایتان عذاب بزرگی باشد. [نحل (١6) :٩٢ تا ٩4]

[٧6١]٢-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت باقر ٧ شنیدم می فرمود: وقتی پیامبری محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]سپری شد و عمرش به پایان رسید،

ص :١١

إلیه أن یا محمّد! قد قضیت نبوّتک و استکملت أیّامک، فاجعل العلم الّذی عندک و الإیمان و الاسم الأکبر و میراث العلم و آثار علم النّبوّه فی أهل بیتک عند علیّ بن أبی طالب، فإنّی لن أقطع العلم و الإیمان و الاسم الأکبر و میراث العلم و آثار علم النّبوّه من العقب من ذرّیّتک کما لم أقطعها من ذرّیّات الأنبیاء.

[٧6٢]٣-محمّد بن الحسین و غیره، عن سهل، عن محمّد بن عیسی و محمّد بن یحیی و محمّد بن الحسین جمیعا، عن محمّد بن سنان، عن إسماعیل بن جابر و عبد الکریم بن عمرو، عن عبد الحمید بن أبی الدّیلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أوصی موسی علیه السّلام إلی یوشع بن نون و أوصی یوشع بن نون إلی ولد هارون و لم یوص إلی ولده و لا إلی ولد موسی، إنّ اللّه تعالی له الخیره، یختار من یشاء ممّن یشاء و بشّر موسی و یوشع بالمسیح علیهم السّلام فلمّا أن بعث اللّه عزّ و جلّ المسیح علیه السّلام قال المسیح علیه السّلام لهم: إنّه سوف یأتی من بعدی نبیّ اسمه أحمد من ولد إسماعیل علیه السّلام یجیء بتصدیقی و تصدیقکم و عذری و عذرکم و جرت من بعده فی الحواریّین فی المستحفظین، و إنّما سمّاهم اللّه تعالی المستحفظین لأنّهم استحفظوا الاسم الأکبر و هو الکتاب الّذی یعلم به علم کلّ شیء، الّذی کان مع الأنبیاء صلوات اللّه علیهم، یقول اللّه تعالی: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ و أَنْزَلْنٰا مَعَهُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْمِیزٰانَ» الکتاب الاسم الأکبر و إنّما عرف ممّا یدعی الکتاب التّوراه و الإنجیل و الفرقان فیها کتاب نوح علیه السّلام و فیها کتاب صالح و شعیب و إبراهیم علیهم السّلام فأخبر اللّه عزّ و جلّ إِنَّ هٰذٰا لَفِی اَلصُّحُفِ اَلْأُولیٰ صُحُفِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسیٰ فأین صحف إبراهیم إنّما صحف إبراهیم الاسم الأکبر و صحف موسی الاسم الأکبر فلم تزل الوصیّه فی عالم بعد عالم

ص :١٢

خداوند والا به او وحی کرد که: ای محمّد! پیامبری ات را به انجام رسانده، عمرت را به پایان رساندی، پس آن علمی را که در نزد تو است و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار علم پیامبری را نزد علی بن ابی طالب در میان خاندانت قرار بده. که من هرگز علم و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار پیامبری را از نسل فرزندان تو قطع نمی کنم. چنان که از فرزندان پیامبران قطع نکردم.

[٧6٢]٣-عبد الحمید ابو دیلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: موسی علیه السّلام به یوشع نون وصیّت کرد. و یوشع نون به فرزند هارون وصیّت کرد و به فرزند خود و فرزند موسی وصیّت نکرد. که گزینش با خداوند والا است. هر که را بخواهد و از هر خاندانی بخواهد، برمی گزیند. و به موسی و یوشع، مسیح علیهم السّلام را بشارت داد. پس چون خداوند عزّتمند مسیح را برانگیخت، مسیح علیه السّلام به آنان گفت: همانا پس از من پیامبری خواهد آمد که نامش احمد [و] از فرزندان اسماعیل-علیهما السّلام-است. با تصدیق من و تصدیق شما و حجّت من و شما می آید. و پس از او در میان حواریون، محافظ استوار گشت. و خداوند فرازمند آنان را محافظان نگاهبانان نامید؛ زیرا آنان اسم اکبر را نگاه داشتند. و آن کتابی است که با آن دانش هرچیزی دانسته می شود. آنچه به همراه پیامبران- درود خداوند بر آنان-بوده است. خداوند والا می فرماید: و رسولانی پیش از تو فرستاده، به همراهشان کتاب و میزان نازل کردیم. (آیه در قرآن چنین است:) ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستاده، با ایشان کتاب و میزان نازل کردیم. [حدید (5٧) :٢5]کتاب اسم اکبر است. و از آنچه به نام کتاب خوانده می شود، تورات و انجیل و فرقان (قرآن) شناخته شده است. درحالی که در آن کتاب نوح علیه السّلام است. و در آن کتاب صالح و شعیب و ابراهیم علیهم السّلام است. که خداوند شکوهمند خبر داد: همانا این در صحیفه های نخستین است. صحیفه های ابراهیم و موسی. صحیفه های ابراهیم کجاست [؟]صحیفه های ابراهیم اسم اکبر است و صحیفه های موسی همان اسم اکبر است. و وصیّت پیوسته در عالمی پس از عالمی بود

ص :١٣

حتّی دفعوها إلی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلمّا بعث اللّه عزّ و جلّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أسلم له العقب من المستحفظین و کذّبه بنو إسرائیل و دعا إلی اللّه عزّ و جلّ و جاهد فی سبیله، ثمّ أنزل اللّه جلّ ذکره علیه أن أعلن فضل وصیّک فقال ربّ إنّ العرب قوم جفاه، لم یکن فیهم کتاب و لم یبعث إلیهم نبیّ و لا یعرفون فضل نبوّات الأنبیاء علیه السّلام و لا شرفهم و لا یؤمنون بی إن أنا أخبرتهم بفضل أهل بیتی، فقال اللّه جلّ ذکره «وَ لاٰ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» «وَ قُلْ سَلاٰمٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» فذکر من فضل وصیّه ذکرا فوقع النّفاق فی قلوبهم، فعلم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ذلک و ما یقولون، فقال اللّه جلّ ذکره: یا محمّد وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمٰا یَقُولُونَ ' فَإِنَّهُمْ لاٰ یُکَذِّبُونَکَ وَ لٰکِنَّ اَلظّٰالِمِینَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ یَجْحَدُونَ و لکنّهم یجحدون بغیر حجّه لهم و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یتألّفهم و یستعین ببعضهم علی بعض و لا یزال یخرج لهم شیئا فی فضل وصیّه حتّی نزلت هذه السّوره فاحتجّ علیهم حین أعلم بموته و نعیت إلیه نفسه، فقال اللّه جلّ ذکره: فَإِذٰا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلیٰ رَبِّکَ فَارْغَبْ یقول: إذا فرغت فانصب علمک و أعلن وصیّک فأعلمهم فضله علانیه، فقال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من کنت مولاه، فعلیّ مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه- ثلاث مرّات-ثمّ قال: لأبعثنّ رجلا یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله، لیس بفرّار-یعرّض بمن رجع یجبّن أصحابه و یجبّنونه-و قال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: علیّ سیّد المؤمنین و قال: علیّ عمود الدّین و قال: هذا هو الّذی یضرب النّاس بالسّیف علی الحقّ بعدی و قال: الحقّ مع علیّ أینما مال و قال: إنّی تارک فیکم أمرین، إن أخذتم بهما لن تضلّوا: کتاب اللّه عزّ و جلّ و أهل بیتی عترتی، أیّها النّاس اسمعوا و قد بلّغت، إنّکم ستردون علیّ الحوض فأسألکم عمّا فعلتم فی الثقلین، و الثقلان: کتاب اللّه جلّ ذکره و أهل بیتی فلا تسبقوهم فتهلکوا

ص :١4

تا آن را به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-دادند. و چون خداوند گرامی محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را برانگیخت، نوادگان محافظان، به او اسلام آورده، بنی اسرائیل تکذیبش کردند. و او به سوی خداوند عزّتمند دعوت کرده، در راه او جهاد کرد. سپس خداوند بزرگ یاد بر او نازل کرد که فضیلت وصی ات را آشکار کن. او عرض کرد: پروردگارا عرب مردمی خشن هستند. در میانشان کتابی نبوده و پیامبری به سویشان فرستاده نشده است. و فضیلت و شرف جایگاه پیامبران را نمی دانند. و به من ایمان نمی آورند اگر از فضیلت خاندانم به آنان بگویم. آن گاه خداوند بزرگ یاد فرمود: و به خاطر آنان اندوهگین مشو. [نحل (١6) :١٢٧]و بگو: سلام بر شما. که به زودی خواهند دانست. [زخرف (4٣) :٨٩] پس او از فضیلت وصی اش سخن گفت و در دل های آنان نفاق افتاد. و رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-آن نفاق و آن چه را می گفتند، دانست. و خداوند گرامی یاد فرمود: ای محمّد! ما می دانیم از آنچه آنان می گویند دلتنگ می شوی. [حجر (١5) :٩٧]آنان تو را تکذیب نمی کنند بلکه ستمکاران آیات خدا را انکار می کنند. [انعام (6) :٣٣]ولی آنان بی آن که استدلالی داشته باشند، انکار می کنند. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-میانشان الفت داده، برخی را یاور برخی دیگر کرده، همواره چیزی از فضیلت وصی اش را بر ایشان آشکار می کرد تا این سوره نازل شد پس [با آن]بر آنان احتجاج کرد هنگامی که او را به مرگش آگاه ساخته، جانش آن را فهمید. خداوند بزرگ یاد فرموده است: چون فراغت یافتی، بکوش و به سوی پروردگارت رو کن. [انشراح (٩4) :٧ و ٨]می فرماید: وقتی فارغ شدی، بیرقت را برپا کرده و وصی ات را آشکار کن. به آنان فضیلت او را آشکارا بگو. و آن حضرت -درود خدا بر او و بر خاندانش-سه بار فرمود: هرکه من مولای اویم این علی مولای او است. خداوندا، یار یاوران او باش و دشمن دشمنانش. سپس در جنگ خیبر فرمود: مردی را می فرستم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند او فرار نمی کند-کنایه به کسی که [از میدان جنگ]بازگشته، یارانش را ترسو می شمرد و یارانش او را ترسو می شمردند-و فرمود: علی سرور مؤمنان است. و فرمود: علی ستون دین است. و فرمود: این، آن کسی است که پس از من برای حقّ با مردم می جنگد. و فرمود: حقّ همراه علی است هرکجا که برود. و فرمود: من در میان شما دو چیز به جا می گذارم، اگر آن ها را برگیرید هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدای عزّتمند و اهل بیت و خاندانم. ای مردم! گوش کنید که من ابلاغ کردم. همانا شما کنار حوض بر من وارد می شوید و من از آنچه دربارۀ ثقلین کردید از شما می پرسم. و ثقلین: کتاب خدای گرامی یاد و خاندان منند. از آنان پیشی

ص :١5

و لا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم فوقعت الحجّه بقول النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و بالکتاب الّذی یقرأه النّاس فلم یزل یلقی فضل أهل بیته بالکلام و یبیّن لهم بالقرآن إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً و قال عزّ ذکره: وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی اَلْقُرْبیٰ ثمّ قال: وَ آتِ ذَا اَلْقُرْبیٰ حَقَّهُ فکان علیّ علیه السّلام و کان حقّه الوصیّه الّتی جعلت له و الاسم الأکبر و میراث العلم و آثار علم النّبوّه، فقال: قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّهَ فِی اَلْقُرْبیٰ ثمّ قال: وَ إِذَا اَلْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ یقول أسألکم عن المودّه الّتی أنزلت علیکم فضلها، مودّه القربی، بأیّ ذنب قتلتموهم و قال جلّ ذکره: فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ قال الکتاب [هو]الذّکر و أهله آل محمّد علیهم السّلام أمر اللّه عزّ و جلّ بسؤالهم و لم یؤمروا بسؤال الجهّال و سمّی اللّه عزّ و جلّ القرآن ذکرا فقال تبارک و تعالی: وَ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ و قال عزّ و جلّ: وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ و قال عزّ و جلّ: أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ و قال عزّ و جلّ وَ لَوْ رَدُّوهُ [إلی اللّه و] إِلَی اَلرَّسُولِ وَ إِلیٰ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ اَلَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ منهم فردّ الأمر أمر النّاس إلی أولی الأمر منهم الّذین أمر بطاعتهم و بالرّدّ إلیهم، فلمّا رجع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من حجّه الوداع نزل علیه جبرئیل علیه السّلام فقال: «یا أیّها الرّسول! بلّغ ما أنزل إلیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمک من النّاس إنّ اللّه لا یهدی القوم الکافرین» فنادی النّاس فاجتمعوا و أمر بسمرات فقمّ شوکهنّ، ثمّ قال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: [یا]أیّها النّاس من ولیّکم و أولی بکم من أنفسکم؟ فقالوا: اللّه و رسوله، فقال: من کنت مولاه، فعلیّ مولاه اللّهمّ وال من والاه

ص :١6

نگیرید که نابود می شوید و به آنان تعلیم نکنید که آنان عالم تر از شمایند. پس حجّت با سخن پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-و با کتابی که مردم آن را می خوانند ثابت شد. و همواره فضیلت خاندانش را با کلمات القا می کرد و برایشان با قرآن روشن می کرد. خداوند می خواهد پلیدی را از شما خاندان دور کرده، کاملا پاکتان گرداند. و آن گرامی یاد فرمود: و بدانید همانا آن چه غنیمت می برید، یک پنجم آن برای خدا و رسولش و برای نزدیکان است. [انفال (٨) :4١]سپس فرمود: و حقّ نزدیکان را بده. [اسرا (١٧) :٢6]که علی علیه السّلام بود و حقّش وصیّتی بود که برای او قرار داده شده بود و اسم اکبر و میراث علم و آثار نبوّت بود. آن گاه فرمود: بگو: من هیچ پاداشی برای آن (رسالتم) نمی خواهم جز دوستی دربارۀ نزدیکانم را. [شورا (4٢) :٢٣]سپس فرمود: و وقتی از کشته شدگان پرسیده شود که به چه گناهی کشته شدند. [تکویر (٨١) :٨ و ٩]می فرماید: از شما دربارۀ دوستی ای که فضیلتش بر شما نازل شده می پرسم. دوستی نزدیکان. که به چه گناهی آنان را کشتید. و آن بزرگ یاد فرمود: و از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید. [نحل (١6) :4٣]حضرت فرمود: کتاب [همان]ذکر است و اهلش خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- که خداوند به پرسش از ایشان فرمان داده است. و به پرسش از جاهلان امر نشدند. و خداوند عزّتمند قرآن را ذکر نامیده، فرموده است: و ما این ذکر را بر تو نازل کردیم تا آنچه را به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن کنی و شاید بیندیشند. [نحل (١6) :44]و فرمود: و این مایۀ یادآوری تو و مردم تو است و به زودی پرسش می شوید. [زخرف (4٣) :44]و فرمود: از خداوند اطاعت کنید و از رسول او و صاحبان امر از میان خودتان اطاعت کنید. و فرمود: و اگر آن را به پیامبر و به صاحبان امر خودشان بازگردانند، کسانی از آنان که استنباط می کنند آن را خواهند فهمید. [نساء (4) :٨٣]پس آن امر-امر مردم-را به صاحبان امر از میان خودشان، کسانی که به اطاعتشان و رجوع به آنان فرمان داده است ارجاع داد و وقتی رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-از آخرین حجّ بازگشت جبرئیل علیه السّلام بر او نازل شده، عرض کرد: ای رسول [ما]آنچه را از سوی پروردگارت نازل شده، ابلاغ کن. و اگر نکنی رسالتش را انجام نداده ای و خداوند تو را از مردم نگاه می دارد. خداوند مردمان کافر را هدایت نمی کند. پس به مردم ندا داد و گرد آمدند. و امر کرد تا خارهای بوته ها را تراشیدند (تا نشستن و ایستادن روی آنها راحت باشد) سپس فرمود: [ای]مردم! چه کسی ولیّ شما است و چه کسی به شما از خودتان سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش. آنگاه پیامبر سه بار فرمود: هرکه من مولای اویم این علی مولای او است.

ص :١٧

و عاد من عاداه-ثلاث مرّات-فوقعت حسکه النّفاق فی قلوب القوم و قالوا: ما أنزل اللّه جلّ ذکره هذا علی محمّد قطّ و ما یرید إلاّ أن یرفع بضبع ابن عمّه، فلمّا قدم المدینه أتته الأنصار فقالوا: یا رسول اللّه إنّ اللّه جلّ ذکره قد أحسن إلینا و شرّفنا بک و بنزولک بین ظهرانینا، فقد فرّح اللّه صدیقنا و کبّت عدوّنا و قد یأتیک وفود، فلا تجد ما تعطیهم فیشمت بک العدوّ، فنحبّ أن تأخذ ثلث أموالنا حتّی إذا قدم علیک وفد مکّه وجدت ما تعطیهم، فلم یردّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علیهم شیئا و کان ینتظر ما یأتیه من ربّه فنزل جبرئیل علیه السّلام: و قال قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّهَ فِی اَلْقُرْبیٰ و لم یقبل أموالهم، فقال المنافقون: ما أنزل اللّه هذا علی محمّد و ما یرید إلاّ أن یرفع بضبع ابن عمّه و یحمل علینا أهل بیته یقول أمس: من کنت مولاه فعلیّ مولاه و الیوم: قل لا أسئلکم علیه أجرا إلاّ المودّه فی القربی، ثمّ نزل علیه آیه الخمس فقالوا: یرید أن یعطیهم أموالنا و فیئنا، ثمّ أتاه جبرئیل علیه السّلام فقال: یا محمّد إنّک قد قضیت نبوّتک و استکملت أیّامک فاجعل الاسم الأکبر و میراث العلم و آثار علم النّبوّه عند علیّ علیه السّلام، فإنّی لم أترک الأرض إلاّ ولی فیها عالم تعرف به طاعتی و تعرف به ولایتی و یکون حجّه لمن یولد بین قبض النّبیّ إلی خروج النّبیّ الآخر، قال: فأوصی إلیه بالاسم الأکبر و میراث العلم و آثار علم النّبوّه و أوصی إلیه بألف کلمه و ألف باب، یفتح کلّ کلمه و کلّ باب ألف کلمه و ألف باب.

[٧6٣]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر، عن یحیی بن معمّر العطّار، عن بشیر الدّهّان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی مرضه الّذی توفّی فیه: ادعوا لی خلیلی، فأرسلنا إلی أبویهما فلمّا نظر إلیهما رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أعرض عنهما، ثمّ قال: ادعوا لی

ص :١٨

خدایا یار دوستانش و دشمن دشمنانش باش. آن گاه خار نفاق در دل مردمان افتاده، گفتند: خداوند بزرگ یاد هرگز آن را بر محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]نازل نکرده است. و او جز این که دست پسر عمویش را بالا ببرد چیزی نمی خواهد. و چون به مدینه وارد، شد انصار به نزدش آمده، گفتند: ای رسول خدا، خداوند گرامی یاد به ما احسان کرده، با شما و با فرودتان در میان ما شرفمان داد. پس خداوند دوستمان را شاد کرده، دشمن مان را خوار. امّا برای شما میهمانانی خواهد بود که [شاید]چیزی نیابی به آن ها بدهی و دشمن تو را شماتت کند. ما دوست داریم یک سوم اموالمان را بگیری تا وقتی مهمانی از مکّه برایتان رسید، چیزی باشد که به او بدهی. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-چیزی به آنان نگفت و منتظر بود که از سوی پروردگارش چه نازل می شود. جبرئیل علیه السّلام نازل شد و گفت: «بگو: من از شما برای آن (رسالتم) جز دوستی با نزدیکانم، مزدی نمی خواهم.» و اموالشان را نپذیرفت. آن گاه منافقان گفتند: خداوند این را بر محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]نازل نکرده است. و او می خواهد بازوی پسر عمویش را بالا برده، خاندانش را بر ما تحمیل کند. دیروز می گفت: هرکه من مولای اویم، علی مولای او است و امروز می گوید: «بگو من از شما برای آن جز دوستی با نزدیکانم مزدی نمی خواهم.» سپس آیۀ خمس نازل شد و آنان گفتند: او می خواهد اموال و غنیمت ما را به آنان بدهد. سپس جبرئیل علیه السّلام به نزد او آمد و گفت: ای محمّد! تو پیامبری ات را به انجام رسانده، عمرت را به پایان رساندی. پس اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوّت را نزد علی علیه السّلام قرار ده؛ زیرا من زمین را جز این که عالمی از سوی من در آن باشد رها نمی کنم تا به وسیلۀ او اطاعت و ولایت من شناخته شود. و حجّتی باشد برای کسی که در فاصلۀ مرگ پیامبری و بعثت پیامبری دیگر به دنیا می آید. حضرت فرمود: پس ایشان اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوّت را برای او وصیّت کرد. و هزار کلمه و هزار باب به او وصیّت کرد که از هر کلمه و بابی هزار کلمه و باب دیگر گشوده می شود.

[٧6٣]4-بشیر دهّان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-در بیماری ای که به وفاتش پایان یافت، فرمود: دوستم را به نزدم بخوانید. آن دو زن دنبال پدرانشان [ابو بکر و عمر]فرستادند. چون رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-آن دو را دید، از ایشان روی گردانده، سپس فرمود: دوستم را به نزدم بخوانید.

ص :١٩

خلیلی، فأرسل إلی علیّ فلمّا نظر إلیه أکبّ علیه یحدّثه، فلمّا خرج لقیاه، فقالا له: ما حدّثک خلیلک؟ فقال: حدّثنی ألف باب یفتح کلّ باب ألف باب.

[٧64]5-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن محمّد بن إسماعیل، عن منصور بن یونس، عن أبی بکر الحضرمیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

علّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علیّا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ألف حرف کلّ حرف یفتح ألف حرف.

[٧65]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان فی ذؤابه سیف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صحیفه صغیره، فقلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أیّ شیء کان فی تلک الصّحیفه؟ قال: هی الأحرف الّتی یفتح کلّ حرف ألف حرف، قال أبو بصیر: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: فما خرج منها حرفان حتّی السّاعه.

[٧66]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نصر، عن فضیل بن سکّره قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: جعلت فداک، هل للماء الّذی یغسّل به المیّت حدّ محدود؟ قال: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال لعلیّ علیه السّلام: إذا أنا متّ فاستق ستّ قرب من ماء بئر غرس فغسّلنی و کفّنّی و حنّطنی فإذا فرغت من غسلی و کفنی فخذ بجوامع کفنی و أجلسنی ثمّ سلنی عمّا شئت، فو اللّه لا تسألنی عن شیء إلاّ أجبتک فیه.

[٧6٧]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد، عن علیّ بن أبی حمزه، عن ابن أبی سعید، عن أبان بن تغلب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لمّا حضر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم الموت دخل علیه علیّ علیه السّلام فأدخل رأسه ثمّ قال:

ص :٢٠

آن گاه دنبال علی [علیه السّلام]فرستادند. چون او را دید، به سوی او برگشت و با او به سخن پرداخت. و چون بیرون آمد، آن دو او را دیده، گفتند: دوستت با تو چه گفت: فرمود: از هزار باب سخن گفت که از هر باب هزار باب دیگر گشوده می شود.

[٧64]5-ابو بکر حضرمی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هزار حرف به علی علیه السّلام آموخت که از هر حرف هزار حرف دیگر باز می شد.

[٧65]6-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در دستۀ شمشیر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-کاغذی کوچک بود. من به حضرتش عرض کردم: چه چیزی در آن کاغذ بود؟ فرمود: حرف هایی که از هر یک، هزار حرف دیگر باز می شد. ابو بصیر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: و تا این ساعت [بیش از]دو حرف از آن صادر نشده است.

[٧66]٧-فضیل سکّره گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت! آیا برای آبی که با آن مرده را می شویند، اندازۀ معیّنی است؟ فرمودند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به علی علیه السّلام فرمود: وقتی من مردم، شش مشک از آب چاه غرس بکش و مرا با آن غسل بده. سپس کفن کرده حنوط نما. وقتی از غسل و کفنم فارغ شدی اطراف کفنم را گرفته، مرا بنشان، سپس از هرچه خواستی بپرس. که به خدا سوگند از چیزی نمی پرسی مگر این که درباره اش پاسخت می دهم.

[٧6٧]٨-ابان تغلب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی وفات رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-رسید، علی علیه السّلام به نزدش آمد.

ص :٢١

یا علیّ! إذا أنا متّ فغسّلنی و کفّنّی ثمّ أقعدنی و سلنی و اکتب.

[٧6٨]٩-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الولید شباب الصّیرفیّ، عن یونس بن رباط قال:

دخلت أنا و کامل التّمّار علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له کامل: جعلت فداک حدیث رواه فلان؟ فقال: اذکره، فقال: حدّثنی أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حدّث علیّا علیه السّلام بألف باب یوم توفّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، کلّ باب یفتح ألف باب، فذلک ألف ألف باب، فقال: لقد کان ذلک، قلت: جعلت فداک فظهر ذلک لشیعتکم و موالیکم؟ فقال: یا کامل! باب أو بابان فقلت [له]: جعلت فداک فما یروی من فضلکم من ألف ألف باب إلاّ باب أو بابان، قال: فقال: و ما عسیتم أن ترووا من فضلنا، ما تروون من فضلنا إلاّ ألفا غیر معطوفه.

باب الإشاره و النّصّ علی الحسن بن علیّ علیهما السّلام [٧6٩]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ و عمر بن أذینه، عن أبان، عن سلیم بن قیس قال:

شهدت وصیّه أمیر المؤمنین علیه السّلام حین أوصی إلی ابنه الحسن علیه السّلام و أشهد علی وصیّته الحسین و محمّدا علیهما السّلام و جمیع ولده و رؤساء شیعته و أهل بیته، ثمّ دفع إلیه الکتاب و السّلاح و قال لابنه الحسن علیه السّلام: یا بنیّ! أمرنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أن أوصی إلیک و أن أدفع إلیک کتبی و سلاحی کما أوصی إلیّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و دفع إلیّ کتبه و سلاحه و أمرنی أن آمرک إذا حضرک الموت أن تدفعها إلی أخیک الحسین علیه السّلام، ثمّ أقبل علی ابنه الحسین علیه السّلام فقال: و أمرک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أن تدفعها إلی ابنک هذا، ثمّ أخذ بید علیّ بن الحسین علیه السّلام ثمّ قال

ص :٢٢

حضرت سر او را در بغل گرفت و سپس فرمود: وقتی من مردم، مرا غسل بده و کفنم کن. سپس مرا بنشان و پرسش کن و بنویس.

[٧6٨]٩-یونس رباط گفته است: من و کامل تمّار به نزد حضرت صادق رفتیم. آن گاه کامل به حضرت عرض کرد: جانم به فدایت! فلانی حدیثی روایت کرده است. فرمود: آن را بازگو. عرض کرد: به من گفت که پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-روزی که وفات کرد، با علی علیه السّلام دربارۀ هزار باب سخن گفت که از هر یک، هزار باب دیگر گشوده می شود. که هزار هزار [یک میلیون]باب می شود. فرمودند: چنین بود. من عرض کردم: جانم به فدایت، از آن برای شیعیان و دوستداران شما چیزی ظاهر شده است؟ فرمودند: ای کامل! یک یا دو بابش. عرض کردم: جانم به فدایت! پس فضایل شما جز از یک یا دو باب از هزار هزار (یک میلیون) باب روایت نمی شود؟ او گوید: حضرت فرمودند: امیدوارید چه اندازه از فضایل ما روایت کنید. شما از فضایل ما جز یک الف غیر معطوفه راست روایت نمی کنید.

اشاره و تصریح به حسن بن علی علیهما السّلام

[٧6٩]١-سلیم قیس گفت: وصیّت امیر مؤمنان علیه السّلام را وقتی به پسرش حسن وصیّت می کرد شاهد بودم بر وصیّتش حسین و محمّد علیهما السّلام و همۀ فرزندانش و رؤسای شیعه و خاندانش را شاهد گرفت. سپس کتاب و سلاح را به او سپرده، فرمود: پسرم! رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به من فرمان داد که به تو وصیّت بکنم. و کتاب ها و سلاحم را به تو بسپارم. همان طور که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به من وصیّت کرد و کتاب ها و سلاحش را به من سپرد. و به من فرمان داد که به تو فرمان دهم وقتی وفاتت رسید آن را به برادرت حسین علیه السّلام بسپاری. سپس به حسین علیه السّلام رو کرد و فرمود: و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-تو را فرمان داد که آن را به این پسرت بسپاری. سپس دست علی بن حسین علیهما السّلام را گرفته، به او

ص :٢٣

لعلیّ بن الحسین: و أمرک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أن تدفعها إلی ابنک محمّد بن علیّ و أقرئه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و منّی السّلام.

[٧٧٠]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد الصّمد بن بشیر، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ أمیر المؤمنین صلوات للّه علیه لمّا حضره الّذی حضره قال لابنه الحسن؟ ادن منّی حتّی أسرّ إلیک ما أسرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلیّ و أئتمنک علی ما ائتمننی علیه، ففعل.

[٧٧١]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن أبی بکر الحضرمیّ قال: حدّثنی الأجلح و سلمه بن کهیل و داود بن أبی یزید و زید الیمامیّ قالوا: حدّثنا شهر بن حوشب:

أنّ علیّا علیه السّلام حین سار إلی الکوفه استودع أمّ سلمه کتبه و الوصیّه، فلمّا رجع الحسن علیه السّلام دفعتها إلیه.

[٧٧٢]4-و فی نسخه الصّفوانیّ: أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف، عن أبی بکر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ علیّا صلوات اللّه علیه حین سار إلی الکوفه، استودع أمّ سلمه کتبه و الوصیّه فلمّا رجع الحسن علیه السّلام دفعتها إلیه.

[٧٧٣]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن حمّاد بن عیسی، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أوصی أمیر المؤمنین علیه السّلام إلی الحسن و أشهد علی وصیّته الحسین علیه السّلام و محمّدا و جمیع ولده و رؤساء شیعته و أهل بیته ثمّ دفع إلیه الکتاب و السّلاح ثمّ قال لابنه الحسن: یا بنیّ أمرنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أن أوصی إلیک و

ص :٢4

فرمود: و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-تو را فرمان داد که آن به پسرت محمّد بن علی بسپاری و به او از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و از من سلام برسان.

[٧٧٠]٢-ابو جارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا امیر مؤمنان-درود خدا بر او-چون وفاتش رسید به پسرش حسن [علیه السّلام]فرمود: به نزدیک من بیا تا آنچه را رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-برای من آشکار کرد، برایت آشکار کنم. و بر آنچه مرا بر آن امین قرار داد تو را امین قرار دهم. و چنین کرد.

[٧٧١]٣-شهر بن حوشب گفته است: علی علیه السّلام هنگامی که به کوفه می رفت کتاب هایش و وصیّت را نزد امّ سلمه ودیعه نهاد و چون حسن علیه السّلام بازگشت آن ها را به او سپرد.

و در نسخۀ صفوانی چنین است:

[٧٧٢]4-ابو بکر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که علی-درود خدا بر او-وقتی به سوی کوفه می رفت، کتاب هایش و وصیّت را به امّ سلمه سپرد و چون حسن علیه السّلام بازگشت او آن ها را به او داد.

[٧٧٣]5-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امیر مؤمنان به حسن [علیه السّلام]وصیّت کرد. و بر وصیّتش حسین و محمّد علیهما السّلام و همۀ فرزندانش-و رؤسای شیعه و خاندانش را شاهد گرفت. سپس کتاب و سلاح را به او داد و فرمود: پسرم! رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-مرا فرمان داد که به تو

ص :٢5

أن أدفع إلیک کتبی و سلاحی کما أوصی إلیّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و دفع إلیّ کتبه و سلاحه و أمرنی أن آمرک إذا حضرک الموت أن تدفعه إلی أخیک الحسین، ثمّ أقبل علی ابنه الحسین و قال: أمرک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أن تدفعه إلی ابنک هذا، ثمّ أخذ بید ابن ابنه علیّ بن الحسین، ثمّ قال لعلیّ بن الحسین: یا بنیّ و أمرک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أن تدفعه إلی ابنک محمّد بن علیّ و أقرئه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و منّی السّلام، ثمّ أقبل علی ابنه الحسن، فقال: یا بنیّ أنت ولیّ الأمر و ولیّ الدّم، فإن عفوت فلک و إن قتلت فضربه مکان ضربه و لا تأثم.

[٧٧4]6-الحسین بن الحسن الحسنیّ رفعه و محمّد بن الحسن، عن إبراهیم بن إسحاق الأحمریّ رفعه قال:

لمّا ضرب أمیر المؤمنین علیه السّلام حفّ به العوّاد و قیل له: یا أمیر المؤمنین أوص فقال: اثنوا لی و ساده ثمّ قال: الحمد للّه حقّ قدره متّبعین أمره و أحمده کما أحبّ و لا إله إلاّ اللّه الواحد الأحد الصّمد کما انتسب، أیّها النّاس کلّ امرئ لاق فی فراره ما منه یفرّ و الأجل مساق النّفس إلیه و الهرب منه موافاته کم أطردت الأیّام أبحثها عن مکنون هذا الأمر فأبی اللّه عزّ ذکره إلاّ إخفاءه، هیهات علم مکنون، أمّا وصیّتی فأن لا تشرکوا باللّه جلّ ثناؤه شیئا و محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلا تضیّعوا سنّته، أقیموا هذین العمودین و أوقدوا هذین المصباحین و خلاکم ذمّ ما لم تشردوا، حمّل کلّ امرئ مجهوده و خفّف عن الجهله، ربّ رحیم و إمام علیم و دین قویم، أنا بالأمس صاحبکم و [أنا]الیوم عبره لکم و غدا مفارقکم إن تثبت الوطأه فی هذه المزلّه فذاک المراد و إن تدحض القدم، فإنّا کنّا فی أفیاء أغصان و ذری ریاح و تحت ظلّ غمامه اضمحلّ فی الجوّ متلفّقها و عفا فی الأرض محطّها و إنّما کنت جارا جاورکم بدنی أیّاما و ستعقبون منّی جثّه

ص :٢6

وصیّت کرده، کتاب ها و سلاحم را به تو بسپارم. چنان که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به من وصیّت کرده، کتاب ها و سلاحش را به من سپرد. و مرا فرمان داد که به تو فرمان دهم وقتی وفاتت رسید آن را به برادرت حسین [علیه السّلام] بسپاری سپس به پسرش حسین بن علی علیه السّلام رو کرد و فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به تو فرمان داد که آن را به این پسرت بسپاری. سپس دست نوه اش علی حسین علیهما السّلام را گرفت و به او فرمود: ای پسرم! و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-تو را فرمان داد که آن را به پسرت محمد بن علی بسپاری و به او از رسول خدا ٩ و از من سلام برسان. سپس به پسرش حسن [علیه السّلام]رو کرد و فرمود: پسرم! تو ولیّ امر و ولیّ دم (خون) هستی. اگر ببخشی حقّ داری و اگر بکشی، به جای یک ضربت، یکی بزن و ناروا نکن.

[٧٧4]6-از ابراهیم بن اسحاق احمری حدیثی که سندش را بالا برده روایت شده که: وقتی امیر مؤمنان علیه السّلام ضربت خورد، عیادتگران گردش را گرفته، گفتند: ای امیر مؤمنان وصیّت کن. فرمود: برایم پشتی ای بگذارید. سپس فرمود: سپس خدای را به قدر سزاواری اش، درحالی که پیروان فرمانش هستیم و بر او سپاس می گویم چنان که دوست دارد. و خدایی جز خداوند یگانۀ یکتای بی نیاز نیست. چنان که خود فرمود: ای مردم هر مردی آنچه را از آن می گریزد در همان گریزش دیدار می کند. اجل جان را به سوی آن می راند و گریز از آن همان رسیدن به آن است. چه روزگاری را پشت سر گذاشته، از ژرفای پنهان این امر جستجو کردم. و خداوند گرامی یاد به چیزی جز پنهان ساختن آن راضی نشد. هیهات، دانشی ژرف و پنهان است. امّا وصیّت من این است که به خداوند شکوهمند است سایش او چیزی را شریک نگیرید و سنّت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را تباه نکنید. این دو ستون را به پا کنید و این دو چراغ را فروزان نمایید. تا پراکنده نشوید، نکوهشی به شما نمی رسد. هر مردی به اندازه طاقتش مکلّف می شود. و بر نادانان تخفیف داده شده است. پروردگاری مهربان است. پیشوایی دانا و دینی راست و استوار. من دیروز رفیق شما بودم و امروز عبرتی برای شمایم و فردا از شما جدا می شوم. اگر جای پا در این لغزشگاه محکم شد، همان، خواسته است. و اگر گام لغزید، ما هم در سایۀ شاخه ها و زیر بال بادها و در سایه سار ابر درهم فشردۀ میان آسمان و زمین (جوّ) که از هم بپاشد و اثری از آن نماند، بوده ایم. من همسایه ای بودم که بدنم روزگاری را در کنار شما بود. و به زودی پیکر تهی مرا دنبال (تشییع) می کنید. که

ص :٢٧

خلاء، ساکنه بعد حرکه و کاظمه بعد نطق، لیعظکم هدوّی و خفوت إطراقی و سکون أطرافی، فإنّه أوعظ لکم من النّاطق البلیغ ودّعتکم وداع مرصد للتّلاقی، غدا ترون أیّامی و یکشف اللّه عزّ و جلّ عن سرائری و تعرفونّی بعد خلوّ مکانی و قیام غیری مقامی، إن أبق فأنا ولیّ دمی و إن أفن فالفناء میعادی [و إن أعف]فالعفو لی قربه و لکم حسنه فاعفوا و اصفحوا، ألا تحبّون أن یغفر اللّه لکم، فیا لها حسره علی کلّ ذی غفله أن یکون عمره علیه حجّه أو تؤدّیه أیّامه إلی شقوه، جعلنا اللّه و إیّاکم ممّن لا یقصر به عن طاعه اللّه رغبه أو تحلّ به بعد الموت نقمه، فإنّما نحن له و به، ثمّ أقبل علی الحسن علیه السّلام فقال: یا بنیّ ضربه مکان ضربه و لا تأثم.

[٧٧5]٧-محمّد بن یحیی، عن علیّ بن الحسن، عن علیّ بن إبراهیم العقیلیّ یرفعه قال:

قال: لمّا ضرب ابن ملجم أمیر المؤمنین علیه السّلام، قال للحسن: یا بنیّ إذا أنا متّ فاقتل ابن ملجم و احفر له فی الکناسه و وصف العقیلیّ الموضع علی باب طاق المحامل موضع الشّوّاء و الرّؤّاس ثمّ ارم به فیه، فإنّه واد من أودیه جهنّم.

باب الإشاره و النّصّ علی الحسین بن علیّ علیهما السّلام [٧٧6]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بکر بن صالح (قال الکلینیّ) و عدّه من أصحابنا، عن ابن زیاد، عن محمّد بن سلیمان الدّیلمیّ، عن هارون بن الجهم، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: لمّا حضر الحسن بن علیّ علیهما السّلام الوفاه قال للحسین علیه السّلام یا أخی إنّی أوصیک بوصیّه فاحفظها، إذا أنا متّ فهیّئنی ثمّ وجّهنی

ص :٢٨

پس از تکان هایی آرام شده و پس از سخن خاموش گشته است. تا آرامشم و دیده فروبستنم و خاموشی اعضایم شما را پند دهد. که آن برای شما از سخنوری شیوا پندبخش تر است. با شما به امید دیدار خداحافظی می کنم. فردا روزهای مرا می بینید و خداوند عزّتمند اسرارم را برایتان آشکار می کند و شما پس از خالی شدن جای من و نشستن دیگری بر جایم مرا می شناسید. اگر بمانم که خودم ولی دم هستم و اگر فانی شدم که فنا وعده گاه من است. [و اگر درگذرم]گذشت برای من قربت و برای شما حسنه است. پس درگذرید و درگذرید. آیا دوست ندارید خداوند شما را بیامرزد. افسوس بر هر غافلی که عمرش برهانی بر ضدّ او باشد. یا روزگارش او را به سوی شقاوتی بکشاند. خداوند ما و شما را از کسانی قرار دهد که هیچ خواهشی آنان را از اطاعت خدا بازنمی دارد و پس از مرگ عذابی بر او نازل نمی شود. که ما تنها برای او و با او هستیم. سپس به حسن علیه السّلام روکرد و فرمود: پسرم، ضربتی به جای یک ضربت بزن و ناروا نکن.

[٧٧5]٧-علی بن ابراهیم عقیلی روایت کرده که گفته شده: وقتی ابن ملجم [لعنه اللّه]به امیر مؤمنان علیه السّلام ضربت زد، آن حضرت به حسن [علیه السّلام]فرمود: پسرم، وقتی من مردم ابن ملجم را بکش و برایش در کناسه-عقیلی گفته آنجا بر دروازۀ محامل و جای کباب پزها و کلّه پزها است-گودالی بکن و او را در آنجا بینداز. که آنجا درّه ای از درّه های دوزخ است.

اشاره و تصریح به حسین بن علی علیهما السّلام

[٧٧6]١-محمّد مسلم گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: وقتی وفات حسن بن علی علیهما السّلام رسید به حسین علیه السّلام گفت: برادرم تو را به وصیّتی سفارش می کنم. پس آن را حفظ کن. وقتی مردم، پیکرم را [برای دفن]آماده کن، سپس مرا به سوی

ص :٢٩

إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لأحدث به عهدا ثمّ اصرفنی إلی أمّی علیهما السّلام ثمّ ردّنی فادفنّی بالبقیع و اعلم أنّه سیصیبنی من عائشه ما یعلم اللّه و النّاس صنیعها و عداوتها للّه و لرسوله و عداوتها لنا أهل البیت، فلمّا قبض الحسن علیه السّلام [و]وضع علی السّریر ثمّ انطلقوا به إلی مصلّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم الّذی کان یصلّی فیه علی الجنائز فصلّی علیه الحسین علیه السّلام و حمل و أدخل إلی المسجد فلمّا أوقف علی قبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ذهب ذو العوینین إلی عائشه فقال لها: إنّهم قد أقبلوا بالحسن لیدفنوا مع النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فخرجت مبادره علی بغل بسرج فکانت أوّل امرأه رکبت فی الإسلام سرجا فقالت: نحّوا ابنکم، عن بیتی، فإنّه لا یدفن فی بیتی و یهتک علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حجابه فقال لها الحسین علیه السّلام: قدیما هتکت أنت و أبوک حجاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أدخلت علیه بیته من لا یحبّ قربه و إنّ اللّه سائلک عن ذلک یا عائشه.

[٧٧٧]٢-محمّد بن الحسن و علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن سلیمان الدّیلمیّ، عن بعض أصحابنا، عن المفضّل بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لمّا حضرت الحسن بن علیّ علیهما السّلام الوفاه، قال: یا قنبر! انظر هل تری من وراء بابک مؤمنا من غیر آل محمّد علیهم السّلام؟ فقال: اللّه تعالی و رسوله و ابن رسوله أعلم به منّی، قال: ادع لی محمّد بن علیّ، فأتیته فلمّا دخلت علیه، قال: هل حدث إلاّ خیر؟ قلت: أجب أبا محمّد فعجّل علی شسع نعله، فلم یسوّه و خرج معی یعدو، فلمّا قام بین یدیه سلّم، فقال له الحسن بن علیّ علیهما السّلام: اجلس فإنّه لیس مثلک یغیب عن سماع کلام یحیا به الأموات و یموت به الأحیاء، کونوا أوعیه العلم و مصابیح الهدی، فإنّ ضوء النّهار بعضه أضوأ من بعض، أما علمت أنّ اللّه جعل

ص :٣٠

رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-ببر تا عهدی را با او تازه کنم سپس مرا به سوی مادرم علیها السّلام برگردان. آن گاه بازگرد و در بقیع دفنم کن. و بدان از عایشه، رنجی به من می رسد. که خداوند و مردم کردار او و دشمنی اش با خداوند و رسول او و دشمنی اش با ما اهل بیت را می دانند. پس وقتی حسن علیه السّلام درگذشت [و]بر تابوت نهاده شد. سپس او را به نمازگاه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بردند که ایشان در آن جا بر میّت نماز می گزارد. پس حسین علیه السّلام بر او نماز خواند. آن گاه به داخل مسجد بردند. وقتی کنار مرقد رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-ایستادند، جاسوسی به نزد عایشه رفت و به او گفت: آن ها حسن را آورده اند تا در کنار پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-دفن کنند. پس او به شتاب بر استری زین شده بیرون آمد-و او نخستین زنی در اسلام بود که بر زین نشست-و گفت: فرزندتان را از خانه ام دور کنید. او نباید در خانۀ من دفن شود و نباید حریم رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دریده شود. حسین علیه السّلام به او فرمود: تو و پدرت پیش از این حریم رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را دریده اید. در خانه اش کسی را به کنارش بردی که او نزدیکی اش را دوست نمی داشت. و ای عایشه! خداوند در این باره از تو بازخواست خواهد کرد.

[٧٧٧]٢-مفضّل عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی وفات حضرت حسن بن علی علیهما السّلام رسید، به قنبر فرمود: بنگر که در پشت در مؤمنی از غیر خاندان محمّد علیهم السّلام می بینی؟ او عرض کرد: خدای والا و رسولش و پسر رسول به آن از من عالم ترند. فرمود: محمّد بن علی را به نزدم بخوان. [او گوید:] به نزد او رفتم. وقتی مرا دید، گفت: آیا جز خیر چیزی رخ داده است؟ گفتم: ابو محمّد تو را فراخوانده است. در پوشیدن نعلین اش عجله کرده، آن را درست نپوشید. و با من بیرون آمده، دوید. وقتی در برابر حضرت ایستاد، سلام داد. آن گاه حسن بن علی علیهما السّلام به او فرمود: بنشین، که نباید چون تویی از شنیدن سخنی که مردگان با آن زنده می شوند و زندگان با آن می میرند، غایب باشد. ظرف های دانش و چراغ های هدایت باشید. که برخی روشنایی های روز روشن تر از برخی دیگر است. مگر نمی دانی که خداوند فرزندان ابراهیم علیه السّلام را پیشوایان قرار داده،

ص :٣١

ولد إبراهیم علیه السّلام أئمّه و فضّل بعضهم علی بعض و آتی داود علیه السّلام زبورا و قد علمت بما استأثر به محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یا محمّد بن علیّ! إنّی أخاف علیک الحسد و إنّما وصف اللّه به، الکافرین فقال اللّه عزّ و جلّ: «کفّارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحقّ» و لم یجعل اللّه عزّ و جلّ للشّیطان علیک سلطانا یا محمّد بن علیّ! ألا أخبرک بما سمعت من أبیک فیک؟ قال: بلی. قال: سمعت أباک علیه السّلام یقول یوم البصره: من أحبّ أن یبرّنی فی الدّنیا و الآخره فلیبرّ محمّدا ولدی، یا محمّد بن علیّ! لو شئت أن أخبرک و أنت نطفه فی ظهر أبیک لأخبرتک، یا محمّد بن علیّ! أما علمت أنّ الحسین بن علیّ علیهما السّلام بعد وفاه نفسی و مفارقه روحی جسمی إمام من بعدی و عند اللّه جلّ اسمه فی الکتاب وراثه من النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أضافها اللّه عزّ و جلّ له فی وراثه أبیه و أمّه فعلم اللّه أنّکم خیره خلقه فاصطفی منکم محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و اختار محمّد علیّا علیه السّلام و اختارنی علیّ علیه السّلام بالإمامه و اخترت أنا الحسین علیه السّلام، فقال له محمّد بن علیّ علیه السّلام، أنت إمام و أنت وسیلتی إلی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و اللّه لوددت أنّ نفسی ذهبت قبل أن أسمع منک هذا الکلام، ألا و إنّ فی رأسی کلاما لا تنزفه الدّلاء و لا تغیّره نغمه الرّیاح کالکتاب المعجم فی الرّقّ المنمنم أهمّ بإبدائه فأجدنی سبقت إلیه سبق الکتاب المنزل أو ما جاءت به الرّسل و إنّه لکلام یکلّ به لسان النّاطق و ید الکاتب، حتّی لا یجد قلما و یؤتوا بالقرطاس حمما فلا یبلغ إلی فضلک و کذلک یجزی اللّه المحسنین و لا قوّه إلاّ باللّه، الحسین أعلمنا علما و أثقلنا حلما و أقربنا من رسول اللّه رحما کان فقیها قبل أن یخلق و قرأ الوحی قبل أن ینطق و لو علم اللّه فی أحد خیرا ما اصطفی محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فلمّا اختار اللّه محمّدا و اختار محمّد علیّا و اختارک علیّ إماما و اخترت الحسین، سلّمنا و رضینا من [هو]

ص :٣٢

برخی را به برخی دیگر برتری داد. به داود علیه السّلام زبور داد و می دانی که چرا محمّد -درود خدا بر او و بر خاندانش-را برای خودش اختصاص داد. ای محمّد بن علی! من برای تو از حسد می ترسم. و خداوند کافران را به آن وصف کرده است. خداوند عزّتمند فرمود: (بسیاری از اهل کتاب) از روی حسد، که در وجودشان ریشه دوانده (آرزو می کردند شما را پس از اسلام و ایمان) به کفر بازگردانند. بااین که حقّ برای آنان روشن شده است. [بقره (٢) :١٠٩]درحالی که خداوند شکوهمند برای شیطان بر تو سلطه ای قرار نداده است. ای محمّد بن علی! آیا به آنچه از پدرم دربارۀ تو شنیدم آگاهت نکنم؟ او گفت: چرا. فرمود: از پدرت علیه السّلام در روز بصره [جنگ جمل]شنیدم می فرماید: هرکس دوست دارد در دنیا و آخرت به من نیکی کند، به فرزندم محمّد نیکی کند. ای پسر علی! اگر بخواهم تو را آگاه کنم از زمانی که نطفه ای در پشت پدرت بودی، آگاهت می کنم. ای پسر علی مگر نمی دانی حسین بن علی علیهما السّلام پس از وفات من و جدایی روحم از جسم، امام پس از من و نزد خداوند گرامی نام در کتاب است. ارثی از پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-که خداوند عزّتمند آن را به ارثی از پدر و مادرش ضمیمه کرد. و خداوند دانست که شما بهترین آفریدگان اویید. پس محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را از شما برگزید و محمّد، علی علیه السّلام را برگزید و علی علیه السّلام مرا به امامت برگزید و من حسین علیه السّلام را برگزیدم. آن گاه محمّد بن علی عرض کرد: تو امام و واسطۀ من با محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستی. به خدا سوگند دوست داشتم که جان از بدنم می رفت پیش از این که این سخنان را از شما بشنوم. هان در سرم سخنی است که دلوها آن را نمی کشند و آهنگ بادها آن را دگرگون نکند. چون کتابی بی ابهام در ورقی نگارین است. آهنگ آشکار کردن آن می کنم، آن گاه می بینم کتاب نازل شده یا آنچه رسولان آورده اند، به آن کار بر من پیشی گرفته اند. و آن سخنی است که زبان سخنور و دست نگارنده از ادای آن ناتوان است. چنان که قلم ها تمام شده، کاغذها سیاه می شود و فضایل شما به پایان نمی رسد. و خداوند این گونه نیکوکاران را پاداش می دهد. و قدرتی جز با خدا نیست. حسین [علیه السّلام]از جهت علمی عالم ترین ما و از جهت بردباری، سنگین ترین ما و از جهت خویشاوندی نزدیک ترین ما به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. او فقیه بود پیش از آن که آفریده شود. و پیش از آن که به سخن درآید وحی را خواند. و اگر خداوند در کسی خیری می یافت، محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را برنمی گزید پس وقتی خداوند محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را برگزید و محمّد، علی را برگزید و علی تو را به عنوان امام برگزید و تو حسین را برگزیدی،

ص :٣٣

بغیره یرضی و [من غیره]کنّا نسلم به من مشکلات أمرنا.

[٧٧٨]٣-و بهذا الإسناد، عن سهل، عن محمّد بن سلیمان، عن هارون بن الجهم، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: لمّا احتضر الحسن بن علیّ علیهما السّلام قال للحسین: یا أخی إنّی أوصیک بوصیّه فاحفظها، فإذا أنا متّ فهیّئنی ثمّ وجّهنی إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لأحدث به عهدا ثمّ اصرفنی إلی أمّی فاطمه علیها السّلام ثمّ ردّنی فادفنّی بالبقیع و اعلم أنّه سیصیبنی من الحمیراء ما یعلم النّاس من صنیعها و عداوتها للّه و لرسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و عداوتها لنا أهل البیت، فلمّا قبض الحسن علیه السّلام [و]وضع علی سریره فانطلقوا به إلی مصلّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم الّذی کان یصلّی فیه علی الجنائز فصلّی علی الحسن علیه السّلام، فلمّا أن صلّی علیه حمل فأدخل المسجد فلمّا أوقف علی قبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بلغ عائشه الخبر و قیل لها: إنّهم قد أقبلوا بالحسن بن علیّ علیهما السّلام لیدفن مع رسول اللّه علیهما السّلام، فخرجت مبادره علی بغل بسرج فکانت أوّل امرأه رکبت فی الإسلام سرجا فوقفت و قالت: نحّوا ابنکم عن بیتی، فإنّه لا یدفن فیه شیء و لا یهتک علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حجابه، فقال لها الحسین بن علیّ صلوات اللّه علیهما: قدیما هتکت أنت و أبوک حجاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أدخلت بیته من لا یحبّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قربه و إنّ اللّه سائلک عن ذلک یا عائشه! إنّ أخی أمرنی أن أقرّبه من أبیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لیحدث به عهدا و اعلمی أنّ أخی أعلم النّاس باللّه و رسوله و أعلم بتأویل کتابه من أن یهتک علی رسول اللّه ستره، لأنّ اللّه تبارک و تعالی یقول: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَدْخُلُوا بُیُوتَ اَلنَّبِیِّ إِلاّٰ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ و قد أدخلت أنت بیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم الرّجال بغیر إذنه و قد قال اللّه عزّ و جلّ «یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَرْفَعُوا أَصْوٰاتَکُمْ

ص :٣4

ما تسلیم شده، خشنود شدیم. کیست که به غیر او راضی شود. و [غیر از او کیست]که ما دشواری های امورمان را به نزدش ببریم.

[٧٧٨]٣-محمّد مسلم گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: وقتی حسن بن علی علیهما السّلام به حال احتضار درآمد، به حسین [علیه السّلام]گفت: برادرم تو را به وصیّتی سفارش می کنم. پس آن را حفظ کن. وقتی مردم، مرا [برای دفن]آماده کن، سپس به سوی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-ببر تا عهدی را با ایشان تازه کنم. سپس مرا به سوی مادرم فاطمه علیها السّلام برگردان آن گاه بازگرد و در بقیع دفنم کن. و بدان که از حمیرا (عایشه) رنجی به من می رسد. آنچه مردم از کردارش و دشمنی اش با خدا و رسول او-درود خدا بر او و بر خاندانش-و دشمنی اش با ما اهل بیت آگاهند. چون حسن علیه السّلام درگذشت [و]بر تابوتش نهاده شد، او را به نمازگاه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-که در آن جا بر مردگان نماز می خواند، بردند. پس بر حسن علیه السّلام نماز خواند. چون نماز تمام شد به داخل مسجد برده شد. وقتی کنار مرقد رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- ایستادند، خبر به عایشه رسید. و به او گفتند: آنان حسن علی علیهما السّلام را آورده اند تا کنار رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم دفن شود. پس به شتاب بر استری زین شده بیرون آمد-و او نخستین زن در اسلام بود که بر زین سوار شد-آن گاه ایستاد و گفت: فرزندتان را از خانه ام دور کنید. که نباید کسی در آن جا دفن شود و نباید حریم رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-دریده شود پس حسین بن علی-درود خدا بر آنان-به او فرمود: تو و پدرت پیش از این حریم رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را دریده اید و تو در خانه اش کسی را که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نزدیک بودنش را دوست نداشت، داخل کرده ای. ای عایشه! خداوند از تو در این باره خواهد پرسید. برادرم مرا فرمان داد که او را به نزد پدرش رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-ببرم تا عهدی را با ایشان تازه کند. و تو بدان که برادرم عالم ترین مردم به خدا و رسولش است. و به تأویل کتاب او عالم تر از آن است که حریم رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را بدرد؛ زیرا خداوند پاک و والا می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید به خانه های پیامبر داخل نشوید مگر این که به شما اجازه داده شود. [احزاب (٣٣) :5٣]درحالی که تو بی اجازۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مردانی را به خانه اش داخل کرده ای. و خداوند عزّتمند فرموده است: ای کسانی که ایمان آورده اید صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نبرید. [حجرات (4٩) :٢]

ص :٣5

فَوْقَ صَوْتِ اَلنَّبِیِّ» و لعمری لقد ضربت أنت لأبیک و فاروقه عند أذن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم المعاول و قال اللّه عزّ و جلّ «إِنَّ اَلَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوٰاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اَللّٰهِ أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ اِمْتَحَنَ اَللّٰهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْویٰ» و لعمری لقد أدخل أبوک و فاروقه علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بقربهما منه الأذی و ما رعیا من حقّه ما أمرهما اللّه به علی لسان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إنّ اللّه حرّم من المؤمنین أمواتا ما حرّم منهم أحیاء و تاللّه یا عائشه! لو کان هذا الّذی کرهتیه من دفن الحسن عند أبیه رسول اللّه صلوات اللّه علیهما جائزا فیما بیننا و بین اللّه لعلمت أنّه سیدفن و إن رغم معطسک قال: ثمّ تکلّم محمّد بن الحنفیّه و قال: یا عائشه! یوما علی بغل و یوما علی جمل فما تملکین نفسک و لا تملکین الأرض عداوه لبنی هاشم، قال: فأقبلت علیه فقالت: یا ابن الحنفیّه هؤلاء الفواطم یتکلّمون فما کلامک؟ فقال لها الحسین علیه السّلام: و أنّی تبعدین محمّدا من الفواطم، فو اللّه لقد ولدته ثلاث فواطم، فاطمه بنت عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم و فاطمه بنت أسد بن هاشم و فاطمه بنت زائده بن الأصمّ ابن رواحه بن حجر بن عبد معیص بن عامر، قال: فقالت عائشه للحسین علیه السّلام: نحّوا ابنکم و اذهبوا به فإنّکم قوم خصمون، قال: فمضی الحسین علیه السّلام إلی قبر أمّه ثمّ أخرجه فدفنه بالبقیع.

باب الإشاره و النّصّ علی علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما [٧٧٩]١-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین و أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن منصور بن یونس، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ الحسین بن علیّ علیهما السّلام لمّا حضره الّذی حضره دعا ابنته الکبری فاطمه بنت الحسین علیه السّلام فدفع إلیها کتابا ملفوفا و وصیّه ظاهره و کان علیّ بن الحسین علیها السّلام

ص :٣6

و به جانم سوگند، تو برای پدرت و فاروقش (عمر) کنار گوش رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-کلنگ ها زدی. و خداوند شکوهمند فرمود: کسانی که صدای خود را نزد رسول خدا کوتاه می کنند، همان کسانی هستند که خداوند دل هاشان را برای پرهیزگاری امتحان کرده است. [حجرات (4٩) :٣]درحالی که به جانم سوگند پرت و فاروقش به سبب نزدیک شدنشان به ایشان او را آزار دادند و حقّی را که خداوند با زبان رسولش به آن دو امر کرده بود دربارۀ او رعایت نکردند. که خداوند آنچه را دربارۀ زندگان مؤمن حرام کرده، دربارۀ مؤمنان مرده نیز حرام کرده است. و به خدا سوگند ای عایشه! دفن کردن حسن نزد پدرش رسول خدا-درود خداوند بر آن دو-که تو آن را نمی پسندی اگر میان ما و خداوند طی شده بود، می دانستی که او، اگرچه با مالیده شدن بینی ات به خاک هم بود، [در آن جا]دفن می شود. سپس محمّد حنفیّه به سخن درآمده، گفت: روزی بر استر و روزی بر شتر. تو نه مالک جانت هستی و نه مالک زمین. [و این کار] برای دشمنی با بنی هاشم است. عایشه به او رو کرد و گفت: ای پسر حنفیّه! اینان، فاطمی اند که سخن می گویند، سخن تو چیست؟ و حسین علیه السّلام به او فرمود: چگونه محمّد را از فاطمیان دور می کنی، که به خدا سوگند او زادۀ سه فاطمه است: فاطمه دختر عمران بن عائذ بن عمرو مخزوم و فاطمه دختر اسد هاشم و فاطمه دختر زائده بن أصمّ بن رواحه بن حجر بن عبد معیص عامر. آن گاه عایشه به حسین علیه السّلام گفت: فرزندتان را دور کنید و او را ببرید که شما مردمی خصومتگر هستید. پس حسین علیه السّلام به سوی مرقد مادرش رفت. سپس پیکر را بیرون آورده، در بقیع دفنش کرد.

اشاره و تصریح به علی بن حسین صلوات اللّه علیهما

[٧٧٩]١-ابو جارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حسین بن

ص :٣٧

مبطونا معهم لا یرون إلاّ أنّه لما به، فدفعت فاطمه الکتاب إلی علیّ بن الحسین علیه السّلام ثمّ صار و اللّه ذلک الکتاب إلینا یا زیاد! قال: قلت: ما فی ذلک الکتاب جعلنی اللّه فداک؟ قال: فیه و اللّه ما یحتاج إلیه ولد آدم منذ خلق اللّه آدم إلی أن تفنی الدّنیا و اللّه إنّ فیه الحدود، حتّی أنّ فیه أرش الخدش.

[٧٨٠]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن ابن سنان، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا حضر الحسین علیه السّلام ما حضره، دفع وصیّته إلی ابنته فاطمه ظاهره فی کتاب مدرج، فلمّا أن کان من أمر الحسین علیه السّلام ما کان. دفعت ذلک إلی علیّ بن الحسین علیها السّلام، قلت له: فما فیه یرحمک اللّه؟ فقال: ما یحتاج إلیه ولد آدم منذ کانت الدّنیا إلی أن تفنی.

[٧٨١]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن أبی بکر الحضرمیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الحسین صلوات اللّه علیه لمّا صار إلی العراق استودع أمّ سلمه رضی اللّه عنها الکتب و الوصیّه فلمّا رجع علیّ بن الحسین علیه السّلام دفعتها إلیه.

[٧٨٢]4-و فی نسخه الصّفوانیّ، علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حنان بن سدیر، عن فلیح بن أبی بکر الشّیبانیّ قال:

و اللّه إنّی لجالس عند علیّ بن الحسین و عنده ولده إذ جاءه جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ فسلّم علیه، ثمّ أخذ بید أبی جعفر علیه السّلام فخلا به، فقال: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أخبرنی أنّی سأدرک رجلا من أهل بیته یقال له محمّد بن علیّ یکنّی أبا جعفر، فإذا أدرکته فأقرئه منّی السّلام، قال: و مضی جابر و رجع أبو جعفر علیه السّلام فجلس مع أبیه علیّ بن الحسین علیه السّلام و إخوته فلمّا صلّی المغرب قال علیّ بن

ص :٣٨

علی علیهما السّلام وقتی وفاتش رسید، دختر بزرگش فاطمه را فراخوانده، کتابی پیچیده و وصیّتی آشکار را به او سپرد. و سجاد علیه السّلام که همراهشان بود ولی به خاطر درد شکمی که دچارش شده بود آن لحظه آنجا حضور نداشت سپس فاطمه آن کتاب (جامع) را به سجّاد علیه السّلام داد. ای زیاد! به خدا سوگند آن کتاب به ما رسید. او گوید: من عرض کردم: چه چیزی در کتاب است، خدا مرا فدای شما کند؟ فرمودند: به خدا سوگند! آنچه فرزندان آدم از زمان آفرینش آدم تا نابودی دنیا به آن نیاز دارند در آن است. و به خدا سوگند! حدود در آن است. حتّی دیۀ زخم ناچیز در آن آمده است.

[٧٨٠]٢-ابو جارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون وفات حسین علیه السّلام فرارسید، وصیّتش را آشکارا در کتابی پیچیده شده به دخترش فاطمه داد. پس چون کار حسین علیه السّلام چنان شد که بود، آن را به سجّاد علیه السّلام داد. من عرض کردم: و در آن چیست خدا تو را رحمت کند؟ فرمودند: آنچه فرزندان آدم از وقتی دنیا بوده تا نابودشدنش به آن نیاز دارند.

[٧٨١]٣-ابو بکر حضرمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حسین-درود خدا بر او-وقتی به سوی عراق رفت، کتاب ها و وصیّت را به امّ سلمه-رضی اللّه عنها-سپرد. آن گاه وقتی سجّاد علیه السّلام بازگشت آن ها را به او داد.

و در نسخۀ صفوانی آمده:

[٧٨٢]4-فلیح بن ابو بکر شیبانی گفت: به خدا سوگند! من نزد علی بن حسین [علیهما السّلام]نشسته بودم و فرزندانش نیز نزدش بودند. ناگاه جابر بن عبد اللّه انصاری آمد و به حضرت سلام کرد. سپس دست حضرت باقر علیه السّلام را گرفته، به خلوت برد و گفت: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به من خبر داد که من مردی از خاندانش را درمی یابم که نامش محمّد بن علی و کنیه اش ابو جعفر [علیه السّلام] است. پس وقتی او را دیدی، سلام مرا به او برسان. راوی گوید: جابر رفت و حضرت باقر علیه السّلام بازگشته، با پدرش سجّاد علیه السّلام و برادرانش نشست. چون نماز مغرب

ص :٣٩

الحسین لأبی جعفر علیه السّلام: أیّ شیء قال لک جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ؟ فقال: قال: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: إنّک ستدرک رجلا من أهل بیتی اسمه محمّد بن علیّ یکنّی أبا جعفر فأقرئه منّی السّلام، فقال له أبوه هنیئا لک یا بنیّ! ما خصّک اللّه به من رسوله من بین أهل بیتک، لا تطلع إخوتک علی هذا فیکیدوا لک کیدا، کما کادوا إخوه یوسف لیوسف علیه السّلام.

باب الإشاره و النّصّ علی أبی جعفر علیه السّلام [٧٨٣]١-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن أبی القاسم الکوفیّ، عن محمّد بن سهل، عن إبراهیم بن أبی البلاد، عن إسماعیل بن محمّد بن عبد اللّه بن علیّ بن الحسین، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا حضر علیّ بن الحسین علیها السّلام الوفاه قبل ذلک أخرج سفطا أو صندوقا عنده، فقال: یا محمّد احمل هذا الصّندوق، قال: فحمل بین أربعه، فلمّا توفّی جاء إخوته یدّعون ما فی الصّندوق فقالوا: أعطنا نصیبنا فی الصّندوق فقال و اللّه ما لکم فیه شیء و لو کان لکم فیه شیء ما دفعه إلیّ و کان فی الصّندوق سلاح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و کتبه.

[٧٨4]٢-محمّد بن یحیی، عن عمران بن موسی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن عبد اللّه، عن عیسی بن عبد اللّه، عن أبیه، عن جدّه قال:

التفت علیّ بن الحسین علیها السّلام إلی ولده و هو فی الموت و هم مجتمعون عنده، ثمّ التفت إلی محمّد بن علیّ فقال: یا محمّد! هذا الصّندوق اذهب به إلی بیتک، قال: أما إنّه لم یکن فیه دینار و لا درهم و لکن کان مملوءا علما.

[٧٨5]٣-محمّد بن الحسن، عن سهل، عن محمّد بن عیسی، عن فضاله بن

ص :4٠

را گذاردند، حضرت سجّاد به حضرت باقر علیهما السّلام فرمود: جابر بن عبد اللّه انصاری چه چیزی به تو گفت؟ عرض کرد: او گفت: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرموده است: همانا تو تو مردی از خاندانم را درمی یابی که نامش محمّد بن علی و کنیه اش ابو جعفر [علیه السّلام]است. سلام مرا به او برسان. [راوی گوید:]آن گاه پدرش به او فرمود: پسرم! گوارایت باد آنچه خداوند تو را از میان خاندانت از سوی رسولش به آن اختصاص داده است. برادرانت را از آن آگاه نکن که برایت حیله می کنند، چنان که برادران یوسف برای یوسف علیه السّلام حیله کردند.

اشاره و تصریح به حضرت باقر علیه السّلام

[٧٨٣]١-اسماعیل بن محمّد از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی وفات سجّاد علیه السّلام رسید، پیش از آن زنبیل یا صندوقی را که نزدش بود بیرون آورده، فرمودند: ای محمّد! این صندوق را ببر. و ایشان [آن را]میان چهار تن برد. چون آن حضرت وفات یافت برادرانش آمده، مدّعی صندوق شده، گفتند: به ما نصیبمان را از صندوق بده. و او فرمود: به خدا سوگند در آن چیزی برای شما نیست. اگر برای شما در آن چیزی بود، آن را به من نمی داد. و در صندوق سلاح و کتاب های رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود.

[٧٨4]٢-عیسای عبد اللّه از پدرش و او از نیایش روایت کرده است که حضرت سجّاد علیه السّلام در حال مرگ به فرزندانش که گردش را گرفته بودند، رو کرد. سپس به محمّد بن علی رو کرده، فرمود: ای محمّد! این صندوق را به خانه ات ببر. راوی گوید: هان! در آن دینار و درهمی نبود اما پر از دانش بود.

[٧٨5]٣-حسین ابو علا گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: عمر

ص :4١

أیّوب، عن الحسین بن أبی العلاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ عمر بن عبد العزیز کتب إلی ابن حزم أن یرسل إلیه بصدقه علیّ و عمر و عثمان و إنّ ابن حزم بعث إلی زید بن الحسن و کان أکبرهم، فسأله الصّدقه، فقال زید: إنّ الوالی کان بعد علیّ الحسن و بعد الحسن الحسین و بعد الحسین علیّ بن الحسین و بعد علیّ بن الحسین محمّد بن علیّ، فابعث إلیه فبعث ابن حزم إلی أبی، فأرسلنی أبی بالکتاب إلیه حتّی دفعته إلی ابن حزم، فقال له بعضنا: یعرف هذا ولد الحسن؟ قال: نعم کما یعرفون أنّ هذا لیل و لکنّهم یحملهم الحسد و لو طلبوا الحقّ بالحقّ لکان خیرا لهم و لکنّهم یطلبون الدّنیا.

[٧٨6]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عبد الکریم بن عمرو، عن ابن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ عمر بن عبد العزیز کتب إلی ابن حزم ثمّ ذکر مثله، إلاّ أنّه قال بعث ابن حزم إلی زید بن الحسن و کان أکبر من أبی علیه السّلام.

عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء مثله.

باب الإشاره و النّصّ علی أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد الصّادق صلوات اللّه علیهما [٧٨٧]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبان بن عثمان، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ قال:

نظر أبو جعفر علیه السّلام إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام یمشی فقال: تری هذا هذا؟ من الّذین قال اللّه عزّ و جلّ: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ اَلْوٰارِثِینَ» .

ص :4٢

عبد العزیز به ابن حزم نوشت که (دفاتر) صدقه [-موقوفات]علی [علیه السّلام]و عمر و عثمان را برای او بفرستد. ابن حزم سراغ زید حسن که بزرگترین آنان بود، فرستاده، (دفاتر) صدقه را از او خواست. و زید گفت: سرپرست آن ها پس از علی، حسن بود و پس از حسن، حسین [علیهم السّلام]و پس از حسین، علی بن حسین و پس از علی بن حسین، محمد بن علی [علیهم السّلام]. به سراغ او برو. پس ابن حزم سراغ پدرم فرستاد. و پدرم مرا با آن کتاب به سوی او فرستاد و من آن را به ابن حزم دادم. یکی از ما به حضرت عرض کرد: فرزندان حسن [علیه السّلام]این را می دانند؟ فرمود: بله، چنان که می دانند اکنون شب است. امّا حسد آنان را [از جایشان] برداشته است. و اگر حقّ را به وسیلۀ حقّ می جستند برایشان بهتر بود امّا آنان دنیا را می جویند.

[٧٨6]4-پسر ابو یعفور نیز گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: عمر عبد العزیز به ابن حزم نوشت سپس مانند آن را گفته جز این که گفته ابن حزم سراغ زید حسن فرستاد که بزرگ تر از پدرم علیه السّلام بود. وشّاء نیز مانند این را روایت کرده است.

اشاره و تصریح به ابو عبد اللّه حضرت جعفر صادق علیه السّلام

[٧٨٧]١-ابو الصبّاح کنانی گفت: حضرت باقر علیه السّلام به سوی حضرت صادق علیه السّلام که راه می رفت، نگریست و فرمود: او را می بینی؟ او از کسانی است که خداوند عزّتمند فرمود: و ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهاده، آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم. [قصص (٢٨) :5]

ص :4٣

[٧٨٨]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لمّا حضرت أبی علیه السّلام الوفاه قال: یا جعفر! أوصیک بأصحابی خیرا، قلت: جعلت فداک و اللّه لأدعنّهم و الرّجل منهم یکون فی المصر فلا یسأل أحدا.

[٧٨٩]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن المثنّی، عن سدیر الصّیرفیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ من سعاده الرّجل أن یکون له الولد یعرف فیه شبه خلقه و خلقه و شمائله و إنّی لأعرف من ابنی هذا، شبه خلقی و خلقی و شمائلی؛ یعنی أبا عبد اللّه علیه السّلام.

[٧٩٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن طاهر قال:

کنت عند أبی جعفر علیه السّلام فأقبل جعفر علیه السّلام فقال أبو جعفر علیه السّلام: هذا خیر البریّه أو أخیر.

[٧٩١]5-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابنا، عن یونس بن یعقوب، عن طاهر قال:

کنت عند أبی جعفر علیه السّلام فأقبل جعفر علیه السّلام فقال أبو جعفر علیه السّلام: هذا خیر البریّه.

[٧٩٢]6-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن فضیل بن عثمان، عن طاهر قال:

کنت قاعدا عند أبی جعفر علیه السّلام فأقبل جعفر علیه السّلام فقال أبو جعفر علیه السّلام: هذا خیر البریّه.

[٧٩٣]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن جابر بن یزید الجعفیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :44

[٧٨٨]٢-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی وفات پدرم علیه السّلام فرارسید، فرمود: ای جعفر! تو را به نیکی به اصحابم سفارش می کنم. من گفتم: جانم به فدایت، به خدا سوگند! ایشان را آن گاه رها می کنم که هر مردی از آنان در شهری باشد و از کسی چیزی نپرسد.

[٧٨٩]٣-سدیر صیرفی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: از سعادت مرد است داشتن فرزندی که در او شباهت خلقی، اخلاقی و شمایلی به خود ببیند. و من در این پسرم شباهت خلقی، اخلاقی و شمایلی به خودم می بینم. و مقصودش حضرت صادق علیه السّلام بود.

[٧٩٠]4-طاهر گفته است: من نزد حضرت باقر علیه السّلام بودم. آن گاه جعفر آمد. و حضرت باقر علیه السّلام فرمود: این بهترین مردم است.

[٧٩١]5-طاهر گفت: نزد حضرت باقر علیه السّلام بودم که حضرت جعفر علیه السّلام آمدند. آن گاه حضرت باقر علیه السّلام فرمود: این بهترین مردم است.

[٧٩٢]6-طاهر گفت: نزد حضرت باقر علیه السّلام نشسته بودم که جعفر علیه السّلام آمدند. آن گاه حضرت باقر علیه السّلام فرمود: این بهترین مردم است.

[٧٩٣]٧-جابر بن یزید جعفی گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ قائم علیه السّلام

ص :45

سئل عن القائم علیه السّلام فضرب بیده علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال: هذا و اللّه قائم آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، قال عنبسه: فلمّا قبض أبو جعفر علیه السّلام دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فأخبرته بذلک، فقال: صدق جابر، ثمّ قال: لعلّکم ترون أن لیس کلّ إمام هو القائم بعد الإمام الّذی کان قبله؟ .

[٧٩4]٨-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن عبد الأعلی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ أبی علیه السّلام استودعنی ما هناک، فلمّا حضرته الوفاه قال: ادع لی شهودا فدعوت له أربعه من قریش، فیهم نافع مولی عبد اللّه بن عمر فقال: اکتب: هذا ما أوصی به یعقوب بنیه «یٰا بَنِیَّ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفیٰ لَکُمُ اَلدِّینَ فَلاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» و أوصی محمّد بن علیّ إلی جعفر بن محمّد و أمره أن یکفّنه فی برده الّذی کان یصلّی فیه الجمعه و أن یعمّمه بعمامته و أن یربّع قبره و یرفعه أربع أصابع و أن یحلّ عنه أطماره عند دفنه، ثمّ قال للشّهود: انصرفوا رحمکم اللّه، فقلت له: یا أبت بعد ما انصرفوا ما کان فی هذا بأن تشهد علیه فقال: یا بنیّ! کرهت أن تغلب و أن یقال: إنّه لم یوص إلیه، فأردت أن تکون لک الحجّه.

باب الإشاره و النّصّ علی أبی الحسن موسی علیه السّلام [٧٩5]١-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن عبد اللّه القلاّء، عن الفیض بن المختار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: خذ بیدی من النّار، من لنا بعدک؟ فدخل علیه أبو إبراهیم علیه السّلام و هو یومئذ غلام فقال: هذا صاحبکم فتمسّک به.

[٧٩6]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن

ص :46

پرسیدند. حضرت با دستش به [شانۀ]حضرت صادق علیه السّلام زده فرمودند: به خدا سوگند این است قائم آل محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-عنبسه گفته است: وقتی حضرت باقر علیه السّلام درگذشت به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم و از این روایت به ایشان خبر دادم. فرمودند: جابر راست گفته است. شاید شما می پندارید که هر امامی پس از امام پیشین قائم (به امر الهی) نیست.

[٧٩4]٨-عبد الاعلی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پدرم آنچه را در آن جا است (کتاب ها و سلاح و جز آن) به من سپرد. و وقتی وفاتش فرارسید، فرمود: شاهدانی را به نزدم بخوان. و من چهار تن از قریش را که نافع غلام عبد اللّه عمر در میانشان بود به نزد او خواندم. آن گاه فرمود: بنویس: این، آن چیزی است که یعقوب به فرزندانش وصیّت کرد. ای پسران من! همانا خداوند این دین را برایتان برگزیده است. پس شما جز درحالی که مسلمانید، نمیرید. [بقره (٢) :١٣٢]و حضرت باقر به حضرت صادق [علیهما السّلام]وصیّت کرده، او را فرمان داد در بردی که با آن نماز جمعه می گزارد، کفنش کرده، عمامه اش را به سرش بگذارد. و قبرش را چارگوشه کرده، [به اندازۀ]چهار انگشت بالا بیاورد. و هنگام دفنش بندهای کفن را بگشاید. سپس به شاهدان فرمود: شما بازگردید خداوند شما را رحمت کناد-پس از این که آنان رفتند-من به ایشان گفتم: پدر جان! چه چیزی در این بود که برایش شاهد گرفتی؟ فرمودند: پسرم! نخواستم تو مغلوب شوی و بگویند: به او وصیّت نشده است. خواستم حجّتی برایت باشد.

اشاره و تصریح به حضرت ابو الحسن موسی علیه السّلام

[٧٩5]١-فیض مختار گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مرا از افتادن به آتش بگیرید. پس از شما چه کسی برای ما [امام]خواهد بود؟ آن گاه ابو ابراهیم علیه السّلام که آن روز نوجوانی بود به نزدش آمد و حضرت فرمود: این صاحب شما است. به دامن او چنگ بزن.

[٧٩6]٢-معاذ کثیر گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: از خداوندی که

ص :4٧

أبی أیّوب الخزّاز، عن ثبیت، عن معاذ بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: أسأل اللّه الّذی رزق أباک منک هذه المنزله أن یرزقک من عقبک قبل الممات مثلها، فقال: قد فعل اللّه ذلک قال: قلت: من هو؟ جعلت فداک فأشار إلی العبد الصّالح و هو راقد فقال: هذا الرّاقد و هو غلام.

[٧٩٧]٣-و بهذا الإسناد، عن أحمد بن محمّد قال: حدّثنی أبو علیّ الأرّجانیّ الفارسیّ، عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

سألت عبد الرّحمن فی السّنه الّتی أخذ فیها أبو الحسن الماضی علیه السّلام فقلت له: إنّ هذا الرّجل قد صار فی ید هذا و ما ندری إلی ما یصیر؟ فهل بلغک عنه فی أحد من ولده شیء؟ فقال لی: ما ظننت أنّ أحدا یسألنی عن هذه المسأله، دخلت علی جعفر بن محمّد فی منزله فإذا هو فی بیت کذا فی داره فی مسجد له و هو یدعو و علی یمینه موسی بن جعفر علیه السّلام یؤمّن علی دعائه، فقلت له: جعلنی اللّه فداک قد عرفت انقطاعی إلیک و خدمتی لک، فمن ولیّ النّاس بعدک؟ فقال: إنّ موسی قد لبس الدّرع و ساوی علیه، فقلت له: لا أحتاج بعد هذا إلی شیء.

[٧٩٨]4-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن موسی الصّیقل، عن المفضّل بن عمر قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فدخل أبو إبراهیم علیه السّلام و هو غلام، فقال: استوص به وضع أمره عند من تثق به من أصحابک.

[٧٩٩]5-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن یعقوب بن جعفر الجعفریّ قال: حدّثنی إسحاق بن جعفر قال:

کنت عند أبی یوما، فسأله علیّ بن عمر بن علیّ فقال: جعلت فداک إلی من

ص :4٨

این منزلت را از پدرتان به شما روزی کرد می خواهم که از سوی شما مانند آن را پیش از مرگ به فرزندت روزی کند. حضرت فرمودند: خداوند این کار را کرده است. او گوید: من عرض کردم: او چه کسی است جانم به فدایت؟ پس به آن بندۀ صالح که خوابیده بود، اشاره کرده، فرمود: همین کسی که خوابیده است و او نوجوانی بود.

[٧٩٧]٣-ابو علی ارّجانی گفته است: در آن سالی که ابو الحسن ماضی (حضرت موسی علیه السّلام) دستگیر شد به عبد الرحمان حجّاج گفتم: این مرد (امام علیه السّلام) گرفتار او شده است و نمی دانی که کار به کجا می رسد؟ آیا از ایشان چیزی دربارۀ یکی از فرزندانش شنیده ای؟ به من گفت: گمان نمی کردم کسی دربارۀ این مسأله از من بپرسد. من در منزل حضرت صادق [علیه السّلام]به نزدش رفتم. ایشان در فلان اتاق خانه در نمازگاه خودش بود و دعا می کرد. و موسای جعفر علیهما السّلام که سمت راستش بود آمین می گفت. من عرض کردم: خدا مرا فدای شما کند! می دانید که تنها به سوی شما و خدمت برای شما آمده ام. بفرمایید ولیّ امر پس از شما چه کسی است؟ فرمودند: همانا موسی آن زره را پوشید و راست قامتش شد. من عرض کردم: پس از این دیگر به چیزی نیاز ندارم.

[٧٩٨]4-مفضّل عمر گفته است: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که ابو ابراهیم علیه السّلام که نوجوانی بود داخل شد. و حضرت فرمود: وصی بودن او را بپذیر و امامتش را با هریک از اصحابت که مورد اطمینانند در میان بگذار.

[٧٩٩]5-اسحاق جعفر گفته است: روزی نزد پدرم بودم که علی بن عمر بن علی

ص :4٩

نفزع و یفزع النّاس بعدک؟ فقال: إلی صاحب الثّوبین الأصفرین و الغدیرتین یعنی الذّؤابتین و هو الطّالع علیک من هذا الباب، یفتح البابین بیده جمیعا، فما لبثنا أن طلعت علینا کفّان آخذه! بالبابین ففتحهما! ثمّ دخل علینا أبو إبراهیم علیه السّلام.

[٨٠٠]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی نجران، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال له منصور بن حازم: بأبی أنت و أمّی إنّ الأنفس یغدی علیها و یراح، فإذا کان ذلک، فمن؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا کان ذلک فهو صاحبکم و ضرب بیده علی منکب أبی الحسن علیه السّلام الأیمن فی ما أعلم و هو یومئذ خماسیّ و عبد اللّه بن جعفر جالس معنا.

[٨٠١]٧-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران، عن عیسی بن عبد اللّه بن محمّد بن عمر بن علیّ بن أبی طالب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: إن کان کون و لا أرانی اللّه ذلک فبمن أئتمّ؟ قال: فأومأ إلی ابنه موسی علیه السّلام، قلت: فإن حدث بموسی حدث فبمن أئتمّ؟ قال: بولده، قلت: فإن حدث بولده حدث و ترک أخا کبیرا و ابنا صغیرا فبمن أئتمّ؟ قال: بولده، ثمّ قال: هکذا أبدا، قلت: فإن لم أعرفه و لا أعرف موضعه؟ قال: تقول: اللّهمّ إنّی أتولّی من بقی من حججک من ولد الإمام الماضی فإنّ ذلک یجزیک إن شاء اللّه.

[٨٠٢]٨-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن عبد اللّه القلاّء، عن المفضّل بن عمر قال:

ذکر أبو عبد اللّه علیه السّلام أبا الحسن علیه السّلام و هو یومئذ غلام فقال: هذا المولود الّذی لم یولد فینا مولود أعظم برکه علی شیعتنا منه، ثمّ قال لی: لا تجفوا إسماعیل.

ص :5٠

پرسید: جانم به فدایت! پس از شما ما به چه کسی پناه بریم؟ مردم به چه کسی پناه ببرند؟ فرمودند: به کسی که دو لباس زرد و دو گیسو دارد. و اکنون از این در بر تو درآید و دو لنگۀ در را با دستانش بگشاید. چیزی نگذشت که دو دست آشکار شده، دو لنگۀ در را گرفته، گشودند و سپس ابو ابراهیم علیه السّلام داخل شدند.

[٨٠٠]6-صفوان جمّال از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که منصور حازم به ایشان گفته است: پدر و مادرم به فدایت! همانا جان ها صبح می کنند و می میرند. اگر چنین شد چه کسی [امام]خواهد بود؟ و حضرت صادق فرموده اند: اگر چنین شد، این صاحب شما است-و با دستش بر شانۀ-به گمانم راست-ابو الحسن علیه السّلام زد-و او در آن روز پنج ساله بود و عبد اللّه جعفر با ما نشسته بود.

[٨٠١]٧-عیسای عبد اللّه گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: اگر حادثه ای رخ داد که خدا کند من آن را نبینم، به چه کسی اقتدا کنم؟ او گوید: حضرت به پسرش موسی [علیه السّلام]اشاره کردند. من گفتم: و اگر حادثه ای برای موسی [علیه السّلام]رخ داد به چه کسی اقتدا کنم؟ فرمود: به فرزندش. گفتم: و اگر برای پسرش حادثه ای رخ داد و برادری بزرگ و پسری کوچک به جای گذاشت چه کسی را امام خویش قرار دهم؟ فرمودند: پسرش را. سپس ادامه دادند: و همین طور تا همیشه. گفتم و اگر من او را و جایش را نشناختم؟ فرمود: می گویی: خدایا من حجّت باقی ماندۀ از فرزندان امام پیشین را ولی خود می گیرم. که ان شاء اللّه آن تو را کفایت می کند.

[٨٠٢]٨-مفضّل عمر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام از ابو الحسن علیه السّلام که آن روز نوجوانی بود یاد کرد و فرمود: این فرزندی است که در میان ما فرزندی پر برکت تر از او برای شیعیانمان به دنیا نیامده است. سپس به من فرمود: به اسماعیل ستم نکنید [با امام قراردادن او].

ص :5١

[٨٠٣]٩-محمّد بن یحیی و أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن الحسن بن الحسین، عن أحمد بن الحسن المیثمیّ، عن فیض بن المختار فی حدیث طویل فی أمر أبی الحسن علیه السّلام حتّی قال له أبو عبد اللّه علیه السّلام:

هو صاحبک الّذی سألت عنه، فقم إلیه فأقرّ له بحقّه، فقمت حتّی قبّلت رأسه و یده و دعوت اللّه عزّ و جلّ له، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أما إنّه لم یؤذن لنا فی أوّل منک، قال: قلت: جعلت فداک فأخبر به أحدا؟ فقال: نعم أهلک و ولدک و کان معی أهلی و ولدی و رفقائی، و کان یونس بن ظبیان من رفقائی فلمّا أخبرتهم حمدوا اللّه عزّ و جلّ و قال یونس، لا و اللّه حتّی أسمع ذلک منه و کانت به عجله، فخرج فاتّبعته، فلمّا انتهیت إلی الباب، سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول له: و قد سبقنی إلیه: یا یونس الأمر کما قال لک فیض، قال: فقال: سمعت و أطعت، فقال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: خذه إلیک یا فیض!

[٨٠4]١٠-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن جعفر بن بشیر، عن فضیل عن طاهر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبو عبد اللّه علیه السّلام یلوم عبد اللّه و یعاتبه و یعظه و یقول: ما منعک أن تکون مثل أخیک، فو اللّه إنّی لأعرف النّور فی وجهه؟ فقال عبد اللّه: لم، ألیس أبی و أبوه واحدا و أمّی و أمّه واحده؟ فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّه من نفسی و أنت ابنی.

[٨٠5]١١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن محمّد بن سنان، عن یعقوب السّرّاج قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام و هو واقف علی رأس أبی الحسن موسی و هو فی المهد، فجعل یسارّه طویلا، فجلست حتّی فرغ، فقمت إلیه فقال لی: ادن من مولاک فسلّم، فدنوت فسلّمت علیه فردّ علیّ السّلام بلسان فصیح، ثمّ قال لی:

ص :5٢

[٨٠٣]٩-فیض مختار در حدیثی طولانی دربارۀ امامت حضرت ابو الحسن علیه السّلام به این جا می رسد که حضرت صادق علیه السّلام به او فرموده: او است همان صاحبی که درباره اش پرسیدی. برخیز و به حقّش اقرار کن. من برخاستم و سر و دستش را بوسیده، در بارگاه خداوند شکوهمند برایش دعا کردم. آن گاه حضرت صادق علیه السّلام فرمود: آگاه باش که این سخنان دربارۀ پیش از تو به ما اجازه داده نشده بود. او گوید: من عرض کردم: جانم به فدایت! آیا از آن با کسی سخن بگویم؟ فرمودند: بله، با خانواده و فرزندانت. و خانواده و فرزندان و رفیقانم با من بودند. و یکی از رفیقانم یونس ظبیان بود. وقتی آنان را آگاه کردم خداوند گرامی را سپاس گفتند. و یونس گفت: نه به خدا سوگند مگر آن را از خودش بشنوم و شتاب هم داشت. پس بیرون رفت و من هم دنبالش رفتم. وقتی به در منزل حضرت رسیدم، چون یونس پیش از من رسیده بود، شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام به او می فرماید: ای یونس! مسأله چنان است که فیض برایت گفت. و او عرض کرد: شنیدم و اطاعت کردم. آن گاه حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ای فیض او (یونس) را با خودت ببر.

[٨٠4]١٠-طاهر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام عبد اللّه را ملامت و توبیخ و نصیحت کرده، می فرمود: چرا تو مانند برادرت نیستی؟ به خدا سوگند من در چهرۀ او نور می بینم. و عبد اللّه عرض می کرد: چرا مگر پدر و مادر من و او یکی نیست؟ آن گاه حضرت صادق علیه السّلام به او می فرمود: او جان من است و تو پسرم.

[٨٠5]١١-یعقوب سرّاج گفته است: به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم. بر سر ابو الحسن موسی [علیه السّلام]که در گهواره بود ایستاده بودند. مدّتی دراز با او نجوا کرد. من نشستم تا سخنشان به پایان رسید. به سویشان رفتم. به من فرمودند: نزدیک مولایت برو و به او سلام کن. من نزدیک شده، به او سلام کردم. با زبانی رسا پاسخ

ص :5٣

اذهب فغیّر اسم ابنتک الّتی سمّیتها أمس، فإنّه اسم یبغضه اللّه و کان ولدت لی ابنه سمّیتها بالحمیراء، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: انته إلی أمره ترشد، فغیّرت اسمها.

[٨٠6]١٢-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن ابن مسکان، عن سلیمان بن خالد قال:

دعا أبو عبد اللّه علیه السّلام أبا الحسن علیه السّلام یوما و نحن عنده فقال لنا: علیکم بهذا، فهو و اللّه صاحبکم بعدی.

[٨٠٧]١٣-علیّ بن محمّد، عن سهل أو غیره، عن محمّد بن الولید، عن یونس، عن داود بن زربیّ، عن أبی أیّوب النّحویّ قال:

بعث إلیّ أبو جعفر المنصور فی جوف اللّیل فأتیته فدخلت علیه و هو جالس علی کرسیّ و بین یدیه شمعه و فی یده کتاب، قال: فلمّا سلّمت علیه رمی بالکتاب إلیّ و هو یبکی، فقال لی: هذا کتاب محمّد بن سلیمان یخبرنا أنّ جعفر بن محمّد قد مات، فإنّا للّه و إنّا إلیه راجعون ثلاثا و أین مثل جعفر؟ ثمّ قال لی: اکتب قال: فکتبت صدر الکتاب، ثمّ قال: اکتب: إن کان أوصی إلی رجل واحد بعینه فقدّمه و اضرب عنقه، قال: فرجع إلیه الجواب أنّه قد أوصی إلی خمسه واحدهم أبو جعفر المنصور و محمّد بن سلیمان و عبد اللّه و موسی و حمیده.

[٨٠٨]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّضر بن سوید بنحو من هذا إلاّ أنّه ذکر أنّه أوصی إلی أبی جعفر المنصور و عبد اللّه و موسی و محمّد بن جعفر و مولی لأبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فقال أبو جعفر: لیس إلی قتل هؤلاء سبیل.

[٨٠٩]١5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن علیّ بن الحسن، عن صفوان الجمّال قال:

ص :54

سلامم را داد. سپس به من فرمود: برو و آن نام را که دیروز بر دخترت گذاشتی عوض کن؛ زیرا آن نامی است که خداوند آن را دشمن می دارد. و برای من دختری به دنیا آمده بود که نامش را حمیرا گذاشته بودم. آن گاه حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: به دستور او عمل کن تا هدایت شوی. پس من نامش را عوض کردم.

[٨٠6]١٢-سلیمان خالد گفت: حضرت صادق علیه السّلام روزی که ما در خدمتش بودیم، ابو الحسن علیه السّلام را فراخوانده، به ما فرمود: بر شما باد به این مرد. به خدا سوگند او پس از من صاحب شما است.

[٨٠٧]١٣-ابو ایّوب نحوی گفته است: منصور عبّاسی در نیمه شبی دنبال من فرستاد. به نزد او رفتم درحالی که بر تختی نشسته بود و در برابرش شمعی بود و در دستش نامه ای. وقتی سلام کردم درحالی که گریه می کرد نامه را به سویم انداخت و گفت: این نامۀ محمّد سلیمان است که خبر داده جعفر محمّد درگذشته است. و سه بار گفت: انّا للّه و انّا الیه راجعون. کجا همچون جعفر یافت می شود؟ سپس به من گفت: بنویس. من آغاز نامه را نوشتم. سپس گفت: بنویس: اگر او به شخص معیّنی وصیّت کرده، او را بگیر و گردنش را بزن. او گوید: در پاسخ نامه چنین آمد که او به پنج نفر وصیّت کرده است که یکی شان منصور است و دیگر محمّد سلیمان و عبد اللّه و موسی [علیه السّلام]و حمیده.

[٨٠٨]١4-نضر سوید مانند این را روایت کرده، جز این که گفته است: حضرت به منصور و عبد اللّه و موسی [علیه السّلام]و محمّد جعفر و غلامش وصیّت کرده است. و منصور گفته است: راهی برای کشتن اینان نیست.

[٨٠٩]١5-صفوان جمّال گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ صاحب

ص :55

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن صاحب هذا الأمر، فقال: إنّ صاحب هذا الأمر لا یلهو و لا یلعب و أقبل أبو الحسن موسی و هو صغیر و معه عناق مکّیّه و هو یقول لها: اسجدی لربّک، فأخذه أبو عبد اللّه علیه السّلام و ضمّه إلیه و قال: بأبی و أمّی من لا یلهو و لا یلعب.

[٨١٠]١6-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابنا، عن عبیس بن هشام قال: حدّثنی عمر الرّمّانیّ، عن فیض بن المختار قال:

إنّی لعند أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ أقبل أبو الحسن موسی علیه السّلام و هو غلام فالتزمته و قبّلته، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام أنتم السّفینه و هذا ملاّحها قال: فحججت من قابل و معی ألفا دینار فبعثت بألف إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام و ألف إلیه؛ فلمّا دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: یا فیض! عدلته بی؟ قلت: إنّما فعلت ذلک لقولک، فقال: أما و اللّه ما أنا فعلت ذلک، بل اللّه عزّ و جلّ فعله به.

باب الإشاره و النّصّ علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام [٨١١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن الحسین بن نعیم الصّحّاف قال:

کنت أنا و هشام بن الحکم و علیّ بن یقطین ببغداد، فقال علیّ بن یقطین: کنت عند العبد الصّالح جالسا فدخل علیه ابنه علیّ فقال لی: یا علیّ بن یقطین! هذا علیّ سیّد ولدی أما إنّی قد نحلته کنیتی، فضرب هشام بن الحکم براحته جبهته، ثمّ قال: ویحک کیف قلت؟ فقال علیّ بن یقطین: سمعت و اللّه منه کما قلت، فقال هشام: أخبرک أنّ الأمر فیه من بعده.

أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن الحسین بن نعیم الصّحّاف قال:

ص :56

امر پرسیدم. فرمودند: همانا صاحب امر بیهودگی نکرده، غافل نمی شود. در همین حال ابو الحسن موسی [علیه السّلام]آمد که کودک بود. و به همراهش بزغاله ای مکّی بود که به او می گفت: به پروردگارت سجده کن. حضرت صادق علیه السّلام او را در آغوش کشید و گفت: پدر و مادرم فدای کسی که بیهودگی نمی کند و غافل نمی شود.

[٨١٠]١6-فیض مختار گفت: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که ابو الحسن موسی علیه السّلام آمد-و او نوجوانی بود-او را در بر گرفتم و بوسیدم. آن گاه حضرت صادق علیه السّلام فرمود: شما کشتی هستید و او ناخدای آن است. او گوید: من سال بعد به حجّ رفتم درحالی که دو هزار دینار داشتم.

آن گاه هزارش را برای حضرت صادق علیه السّلام و هزار دیگر را برای آن حضرت فرستادم. وقتی به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم، فرمودند: ای فیض! او را با من برابر دانستی؟ عرض کردم: به جهت سخنان شما چنین کردم. فرمود: هان به خدا سوگند که من آن را نکردم، بلکه خداوند عزّتمند چنین کرد.

اشاره و تصریح به حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام

[٨١١]١-حسین بن نعیم صحّاف گفت: من و هشام و علی بن یقطین در بغداد بودیم، علی بن یقطین گفت: من نزد آن بندۀ صالح نشسته بودم که پسرش علی داخل شد. آن گاه حضرت به من فرمود: ای علی بن یقطین این، علی سرور فرزندان من است. آگاه باش که من کنیۀ خودم را به او بخشیدم. هشام حکم با دست به پیشانی اش زد و سپس گفت: وای بر تو چه می گوئی! علی بن یقطین گفت: به خدا سوگند از او چنان که گفتم، شنیدم هشام گفت: ایشان به تو خبر داده که امر امامت پس از او با علی [علیه السّلام]است.

ص :5٧

کنت عند العبد الصّالح و فی نسخه الصّفوانیّ قال: کنت أنا ثمّ ذکر مثله.

[٨١٢]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن معاویه بن حکیم، عن نعیم القابوسیّ، عن أبی الحسن علیه السّلام أنّه قال:

إنّ ابنی علیّا أکبر ولدی و أبرّهم عندی و أحبّهم إلیّ و هو ینظر معی فی الجفر و لم ینظر فیه إلاّ نبیّ أو وصیّ نبیّ.

[٨١٣]٣-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن محمّد بن سنان و إسماعیل بن عبّاد القصریّ جمیعا، عن داود الرّقّیّ قال:

قلت لأبی إبراهیم علیه السّلام: جعلت فداک إنّی قد کبر سنّی، فخذ بیدی من النّار، قال فأشار إلی ابنه أبی الحسن علیه السّلام فقال: هذا صاحبکم من بعدی.

[٨١4]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه، عن الحسن، عن ابن أبی عمیر، عن محمّد بن إسحاق بن عمّار قال:

قلت لأبی الحسن الأوّل علیه السّلام: ألا تدلّنی إلی من آخذ عنه دینی؟ فقال: هذا ابنی علیّ إنّ أبی أخذ بیدی فأدخلنی إلی قبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا بنیّ! إنّ اللّه عزّ و جلّ قال: إِنِّی جٰاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَهً و إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا قال قولا وفی به.

[٨١5]5-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن الحسن بن الحسین اللّؤلؤیّ، عن یحیی بن عمرو، عن داود الرّقّیّ قال:

قلت لأبی الحسن موسی علیه السّلام: إنّی قد کبرت سنّی و دقّ عظمی و إنّی سألت أباک علیه السّلام فأخبرنی بک، فأخبرنی من [بعدک؟]فقال: هذا أبو الحسن الرّضا.

[٨١6]6-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن زیاد بن مروان القندیّ و کان من الواقفه قال:

ص :5٨

با سلسله سندی دیگر، صحّاف گفته است: نزد بندۀ صالح بودم-و در نسخۀ صفوانی-چنین گفته است: من نزد او بودم-سپس مانند آن را روایت کرده است-.

[٨١٢]٢-نعیم قابوسی از حضرت ابو الحسن علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پسرم علی بزرگ ترین فرزندان من و نیک ترین و محبوب ترین شان در نزد من است. او به همراه من در جفر می نگرد درحالی که در آن جز پیامبر یا وصیّ پیامبر نظر نمی کند.

[٨١٣]٣-داود رقّی گفته است: به ابو ابراهیم علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت! من سنّ و سالم بالا رفته است، پس مرا از افتادن در آتش بگیر. او گوید: پس ایشان به پسرش ابو الحسن علیه السّلام اشاره کرده، فرمودند: این صاحب شما پس از من است.

[٨١4]4-محمّد بن اسحاق عمّار گفته است: به حضرت ابو الحسن اوّل عرض کردم: آیا مرا به کسی که دینم را از او بگیرم راهنمایی نمی کنید؟ فرمودند: او، همین پسرم علی است. همانا پدرم دست مرا گرفت و به سوی مرقد رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-برد و فرمود: پسرم! خداوند عزّتمند فرموده است: من در روی زمین جانشینی قرار می دهم. [بقره (٢) :٣٠]و خداوند شکوهمند وقتی سخنی فرمود به آن وفا می کند.

[٨١5]5-داود رقّی گفته است: به حضرت ابو الحسن موسی علیه السّلام عرض کردم: من سنّ و سالم بالا رفته و استخوان هایم ناتوان شده است. و من از پدرت پرسیدم و ایشان شما را به من خبر داد پس شما هم [به کسی که بعد از شماست]خبرم بدهید. فرمود: این ابو الحسن رضا [علیه السّلام]

[٨١6]6-زیاد بن مروان قندی که از واقفی ها بود گفته است: به نزد حضرت

ص :5٩

دخلت علی أبی إبراهیم و عنده ابنه أبو الحسن علیه السّلام، فقال لی: یا زیاد! هذا ابنی فلان، کتابه کتابی و کلامه کلامی و رسوله رسولی و ما قال فالقول قوله.

[٨١٧]٧-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن محمّد بن الفضیل قال: حدّثنی المخزومیّ و کانت أمّه من ولد جعفر بن أبی طالب علیه السّلام قال:

بعث إلینا أبو الحسن موسی علیه السّلام فجمعنا ثمّ قال لنا: أتدرون لم دعوتکم؟ فقلنا: لا، فقال: اشهدوا أنّ ابنی هذا وصیّی و القیّم بأمری و خلیفتی من بعدی، من کان له عندی دین فلیأخذه من ابنی هذا و من کانت له عندی عده فلینجزها منه و من لم یکن له بدّ من لقائی فلا یلقنی إلاّ بکتابه.

[٨١٨]٨-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن محمّد بن سنان و علیّ بن الحکم جمیعا، عن الحسین بن المختار قال:

خرجت إلینا ألواح من أبی الحسن علیه السّلام و هو فی الحبس: عهدی إلی أکبر ولدی أن یفعل کذا و أن یفعل کذا و فلان لا تنله شیئا حتّی ألقاک أو یقضی اللّه علیّ الموت.

[٨١٩]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن عبد اللّه بن المغیره، عن الحسین بن المختار قال:

خرج إلینا من أبی الحسن علیه السّلام بالبصره ألواح مکتوب فیها بالعرض، عهدی إلی أکبر ولدی، یعطی فلان کذا و فلان کذا و فلان کذا و فلان لا یعطی حتّی أجیء أو یقضی اللّه عزّ و جلّ علیّ الموت، إنّ اللّه یفعل ما یشاء.

[٨٢٠]١٠-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن ابن محرز، عن علیّ بن یقطین، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

کتب إلیّ من الحبس أنّ فلانا ابنی، سیّد ولدی و قد نحلته کنیتی.

ص :6٠

ابو ابراهیم [علیه السّلام]رفتم. پسرش ابو الحسن علیه السّلام نزدش بود. پس به من فرمود: ای زیاد! این پسرم فلانی است. نامۀ او نامۀ من، سخنش سخن من و فرستاده اش فرستادۀ من است. و آنچه بگوید درست است.

[٨١٧]٧-مخزومی که مادرش از فرزندان جعفر بن ابی طالب علیه السّلام است، گفت: ابو الحسن موسی علیه السّلام به سراغ ما فرستاد. ما گرد آمدیم. پس به ما فرمود: آیا می دانید برای چه شما را دعوت کردم؟ عرض کردیم: نه. فرمود: شاهد باشید که این پسرم وصیّ من و سرپرست کار من و جانشین پس از من است. هرکس از من طلبی دارد، از این پسرم بگیرد. و به هرکس وعده ای داده ام، وفای به آن را از او بخواهد. و هرکس ناگزیر باید با من دیدار کند جز با نامۀ او مرا دیدار نکند. [به جهت اختناق دورۀ هارون الرشید].

[٨١٨]٨-حسین مختار گفت: نامه هایی از ابو الحسن (حضرت موسی) که در زندان بود به ما می رسید که چنین بود: وصیّت من به بزرگ ترین فرزندم این است که چنین و چنان کند. و به فلانی چیزی نده تا تو را ببینم یا خداوند مرگ را برایم حکم دهد.

[٨١٩]٩-حسین مختار گفت: از ابو الحسن علیه السّلام در بصره الواح بر عرض نوشه ای به ما می رسید که: وصیّت من به بزرگ ترین فرزندم این است که به فلانی چنین داده شود و به دیگری چنان و به آن یکی چنان. و به فلانی چیزی داده نشود تا من بیایم یا خداوند گرامی مرگ را برایم حکم دهد. که خداوند آنچه بخواهد می کند.

[٨٢٠]١٠-علی یقطین گفته است: ابو الحسن علیه السّلام از زندان برایم نوشتند که فلان پسرم، سرور فرزندان من است و من کنیه ام را به او بخشیده ام.

ص :6١

[٨٢١]١١-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن أبی علیّ الخزّاز، عن داود بن سلیمان، قال:

قلت لأبی إبراهیم علیه السّلام: إنّی أخاف أن یحدث حدث و لا ألقاک، فأخبرنی من الإمام بعدک؟ فقال: ابنی فلان یعنی أبا الحسن علیه السّلام.

[٨٢٢]١٢-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن سعید بن أبی الجهم، عن النّصر بن قابوس قال:

قلت لأبی إبراهیم علیه السّلام: إنّی سألت أباک علیه السّلام من الّذی یکون من بعدک؟ فأخبرنی أنّک أنت هو، فلمّا توفّی أبو عبد اللّه علیه السّلام ذهب النّاس یمینا و شمالا و قلت فیک أنا و أصحابی فأخبرنی من الّذی یکون من بعدک من ولدک؟ فقال: ابنی فلان.

[٨٢٣]١٣-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن الضّحّاک بن الأشعث، عن داود بن زربیّ قال:

جئت إلی أبی إبراهیم علیه السّلام بمال، فأخذ بعضه و ترک بعضه؛ فقلت: أصلحک اللّه لأیّ شیء ترکته عندی؟ قال: إنّ صاحب هذا الأمر یطلبه منک، فلمّا جاءنا نعیه بعث إلیّ أبو الحسن علیه السّلام ابنه، فسألنی ذلک المال، فدفعته إلیه

[٨٢4]١4-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن أبی الحکم الأرمنیّ قال: حدّثنی عبد اللّه بن إبراهیم بن علیّ بن عبد اللّه بن جعفر بن أبی طالب، عن یزید بن سلیط الزّیدیّ. قال أبو الحکم: و أخبرنی عبد اللّه بن محمّد بن عماره الجرمیّ، عن یزید بن سلیط قال:

لقیت أبا إبراهیم علیه السّلام و نحن نرید العمره فی بعض الطّریق، فقلت: جعلت فداک هل تثبت هذا الموضع الّذی نحن فیه؟ قال: نعم فهل تثبته أنت؟ قلت:

ص :6٢

[٨٢١]١١-داود سلیمان گفته است: به حضرت ابو ابراهیم علیه السّلام عرض کردم: من می ترسم اتّفاقی بیفتد و شما را نبینم. مرا از امام پس از خودتان آگاه کنید. فرمودند: پسرم فلانی. -و مقصودش ابو الحسن علیه السّلام بود-.

[٨٢٢]١٢-نصر قابوس گفته است: به حضرت کاظم علیه السّلام عرض کردم: من از پدرت علیه السّلام پرسیدم چه کسی پس از شما [امام]است؟ از شما نام بردند. وقتی حضرت صادق علیه السّلام وفات کرد مردم به چپ و راست رفتند و من و یارانم به شما باور یافتیم. پس به من بفرمایید که از فرزندانتان چه کسی پس از شما [امام] است؟ فرمودند: پسرم فلانی.

[٨٢٣]١٣-داود زربی گفت: مالی را برای حضرت ابو ابراهیم علیه السّلام بردم، قدری را گرفت و مقدار باقی را واگذاشت. من عرض کردم: اصلحک اللّه، چرا این را نزد من وامی گذاری؟ فرمودند: صاحب امر آن را از تو خواهد خواست. وقتی خبر وفاتش رسید، پسرش ابو الحسن علیه السّلام را سراغ من فرستاده، آن مال را از من خواست. و من به ایشان تقدیم کردم.

[٨٢4]١4-یزید سلیط زیدی گفته است: در راهی که برای عمره می رفتیم با حضرت کاظم علیه السّلام دیدار کردم. پس عرض کردم: جانم به فدایت! آیا این جایی را که در آن هستیم به یاد می آورید. ؟ فرمودند: بله، آیا تو هم به یاد داری؟ عرض کردم:

ص :6٣

نعم إنّی أنا و أبی لقیناک هاهنا و أنت مع أبی عبد اللّه علیه السّلام و معه إخوتک، فقال له أبی: بأبی أنت و أمّی أنتم کلّکم أئمّه مطهّرون و الموت لا یعری منه أحد، فأحدث إلیّ شیئا أحدّث به من یخلفنی من بعدی فلا یضلّ قال: نعم یا أبا عبد اللّه! هؤلاء ولدی و هذا سیّدهم و أشار إلیک و قد علّم الحکم و الفهم و السّخاء و المعرفه بما یحتاج إلیه النّاس و ما اختلفوا فیه من أمر دینهم و دنیاهم و فیه حسن الخلق و حسن الجواب و هو باب من أبواب اللّه عزّ و جلّ و فیه أخری خیر من هذا کلّه، فقال له أبی: و ما هی؟ بأبی أنت و أمّی قال علیه السّلام: یخرج اللّه عزّ و جلّ منه غوث هذه الأمّه و غیاثها و علمها و نورها و فضلها و حکمتها، خیر مولود و خیر ناشئ، یحقن اللّه عزّ و جلّ به الدّماء و یصلح به ذات البین و یلمّ به الشّعث و یشعب به الصّدع و یکسو به العاری و یشبع به الجائع و یؤمن به الخائف و ینزل اللّه به القطر و یرحم به العباد، خیر کهل و خیر ناشئ، قوله حکم و صمته علم یبیّن للنّاس ما یختلفون فیه و یسود عشیرته من قبل أوان حلمه، فقال له أبی: بأبی أنت و أمّی و هل ولد؟ قال: نعم و مرّت به سنون، قال یزید: فجاءنا من لم نستطع معه کلاما، قال یزید: فقلت لأبی إبراهیم علیه السّلام: فأخبرنی أنت بمثل ما أخبرنی به أبوک علیه السّلام، فقال لی، نعم إنّ أبی علیه السّلام کان فی زمان لیس هذا زمانه، فقلت له: فمن یرضی منک بهذا فعلیه لعنه اللّه قال فضحک أبو إبراهیم ضحکا شدیدا، ثمّ قال: أخبرک یا أبا عماره! إنّی خرجت من منزلی فأوصیت إلی ابنی فلان و أشرکت معه بنیّ فی الظّاهر و أوصیته فی الباطن، فأفردته وحده و لو کان الأمر إلیّ لجعلته فی القاسم ابنی، لحبّی إیّاه و رأفتی علیه و لکن ذلک إلی اللّه عزّ و جلّ، یجعله حیث یشاء و لقد جاءنی بخبره

ص :64

بله، من و پدرم شما را اینجا دیدار کردیم. شما حضرت صادق را همراهی می کردید و برادرانتان هم حضور داشتند. آن گاه پدر من به ایشان عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! شما همه، امامانی پاک هستید امّا کسی هم عاری از مرگ نیست. به من چیزی بفرمایید تا به جانشین پس از خودم بگویم و او گمراه نشود. فرمودند: بله ای ابو عبد اللّه! اینان فرزندان منند و این-و به شما اشاره کرد-سرور آنان است. که داوری و فهم و سخاوت و معرفت به آنچه مردم بدان احتیاج دارند و به آنچه در مسائل دین و دنیاشان باعث اختلاف می شود، به او آموخته شده است. و نیک خویی و پاسخ نیکو دادن در او است. او دری از درهای خدای شکوهمند است. و چیز دیگری در او هست که بهتر از همۀ این ها است. پدرم به ایشان عرض کرد: و آن چیست-پدر و مادرم به فدایت-؟ فرمودند: خداوند عزّتمند از [صلب]او پناه این امّت و پناه دهنده شان و علم و نور و فضیلت و حکمتش را بیرون می آورد. بهترین زاده و بهترین کودک او است. خداوند شکوهمند به وسیلۀ او از خونریزی جلوگیری می کند و به وسیلۀ او میان مردم صلح برقرار می کند. به وسیلۀ او پراکندگی را برطرف کرده، رخنه و شکست را اصلاح می کند. برهنه را پوشانده، گرسنه را سیر کرده، هراسان را ایمنی می دهد. خداوند به واسطۀ او باران فرستاده، بر بندگان رحم می کند بهترین سالخوردگان و بهترین خردسالان است. سخنش حکمت است و خاموشی اش علم. آنچه را مردم در آن اختلاف دارند بر ایشان روشن کرده، پیش از رسیدن بلوغ بر طایفه اش سروری می کند. آن گاه پدرم به ایشان عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، آیا او به دنیا آمده است؟ فرمودند: بله، چند سالی از عمرش می گذرد. یزید گوید: در این هنگام کسی به نزدمان آمد که ادامۀ سخن ممکن نشد. آن گاه من به حضرت کاظم علیه السّلام عرض کردم: مرا به مانند آنچه پدرت علیه السّلام آگاهم کرد، آگاه کنید. به من فرمود: بله، پدرم علیه السّلام در زمانی بود که الآن چنان زمانی نیست. به ایشان عرض کردم: هرکس به این پاسخ از شما قناعت کند لعنت خدا بر او باد. او گوید: به حضرت کاظم علیه السّلام خنده شدید دست داد، سپس فرمودند: ای ابو عماره! به تو می گویم. من از منزلم بیرون آمدم و به فلان پسرم وصیّت کرده، در ظاهر پسر دیگرم را با او شریک کردم. درحالی که در واقع به او وصیّت کردم و او به تنهایی مورد نظرم بود. و اگر کار به دست من بود، آن را در پسرم قاسم قرار می دادم؛ زیرا او را دوست دارم و با او مهربانم. امّا این کار با خداوند گرامی است. هرکجا بخواهد قرارش می دهد.

ص :65

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، ثمّ أرانیه و أرانی من یکون معه و کذلک لا یوصی إلی أحد منّا حتّی یأتی بخبره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و جدّی علیّ صلوات اللّه علیه و رأیت مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خاتما و سیفا و عصا و کتابا و عمامه، فقلت: ما هذا یا رسول اللّه؟ فقال لی: أمّا العمامه فسلطان اللّه عزّ و جلّ و أمّا السّیف فعزّ اللّه تبارک و تعالی و أمّا الکتاب فنور اللّه تبارک و تعالی و أمّا العصا فقوّه اللّه و أمّا الخاتم فجامع هذه الأمور، ثمّ قال لی: و الأمر قد خرج منک إلی غیرک، فقلت: یا رسول اللّه! أرنیه أیّهم هو؟ فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما رأیت من الأئمّه أحدا أجزع علی فراق هذا الأمر.

منک و لو کانت الإمامه بالمحبّه لکان إسماعیل أحبّ إلی أبیک منک و لکن ذلک من اللّه عزّ و جلّ، ثمّ قال أبو إبراهیم علیه السّلام: و رأیت ولدی جمیعا الأحیاء منهم و الأموات، فقال لی أمیر المؤمنین علیه السّلام: هذا سیّدهم و أشار إلی ابنی علیّ فهو منّی و أنا منه و اللّه مع المحسنین، قال یزید: ثمّ قال أبو إبراهیم علیه السّلام: یا یزید! إنّها ودیعه عندک فلا تخبر بها إلاّ عاقلا أو عبدا تعرفه صادقا و إن سئلت عن الشّهاده فاشهد بها و هو قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلیٰ أَهْلِهٰا و قال لنا أیضا: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهٰادَهً عِنْدَهُ مِنَ اَللّٰهِ قال: فقال أبو إبراهیم علیه السّلام: فأقبلت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقلت: قد جمعتهم لی بأبی و أمّی فأیّهم هو؟ فقال: هو الّذی ینظر بنور اللّه عزّ و جلّ و یسمع بفهمه و ینطق بحکمته، یصیب فلا یخطئ و یعلم فلا یجهل معلّما حکما و علما، هو هذا و أخذ بید علیّ ابنی ثمّ قال: ما أقلّ مقامک معه فإذا رجعت من سفرک فأوص و أصلح أمرک و افرغ ممّا أردت، فإنّک منتقل عنهم و مجاور غیرهم،

ص :66

و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-خبر آن را به من داد و سپس او و آن که را با او خواهد بود به من نشان داد و همینگونه است که به کسی از ما وصیّت نمی شود جز اینکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و نیایم علی-درود خدا بر او-خبرش را به او می دهند. و من همراه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-انگشتری و شمشیر و عصا و کتاب و عمامه ای دیدم و عرض کردم: ای رسول خدا، این ها چیستند؟ که به من فرمودند: عمامه، سلطنت خداوند عزّتمند است. شمشیر، عزّت خداوند پاک و والا است. کتاب، نور و عصا قدرت خداوند است. و انگشتر گردآورندۀ همۀ این ها است. سپس به من فرمودند: و این امر از تو به دیگری می رسد. عرض کردم: ای رسول خدا! او را به من نشان بده تا ببینم او چه کسی است؟ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: از امامان کسی را بر جداشدن این امر از او بی تاب تر از تو ندیدم. اگر امامت، به محبّت می رسید، اسماعیل به نزد پدرت محبوب تر از تو بود. امّا آن کار از سوی خدای شکوهمند است. سپس حضرت کاظم علیه السّلام فرمود: و من همۀ فرزندانم، زنده و مردۀ شان را دیدم. آن گاه امیر مؤمنان علیه السّلام به من فرمود: این سرور آنان است-و به پسرم علی اشاره کرد-او از من است و من از اویم. و خداوند با نیکوکاران است. یزید گوید: سپس حضرت کاظم علیه السّلام فرمود: ای یزید! این سخنان امانتی در نزد تو است. پس جز عاقل یا بنده ای را که به صداقتش آشنایی به آن آگاه نکن. و اگر از تو شهادت خواستند به او شهادت بده. و این سخنان خداوند عزّتمند است که: همانا خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به اهلش برسانید. [نساء (4) :5٩]و همچنین به ما فرمود: و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتی از خدا را در نزد خویش پوشیده دارد؟ [بقره (٢) :١4٠]او گوید: آن گاه حضرت کاظم علیه السّلام فرمود: من به رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-رو کرده، عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت، همۀ آنان را یکجا گرد آورده اید، او کدام یک از ایشان است؟ فرمودند: آن که با نور خداوند عزّتمند نگریسته، با فهم او شنیده با حکمت او سخن می گوید. هماره راه حقّ می پیماید و خطا نمی کند. و می داند و جاهل نمی شود. و داوری و علم به او آموخته شده است. او این است-و دست پسرم علی را گرفت-سپس فرمود: ماندنت با او کم است. پس وقتی از سفرت بازگشتی، وصیّت کرده، کارت را سامان ده و از آن چه خواستی کناره گیر که تو از آنان جدا شده، با جز آنان همسایه می شوی.

ص :6٧

فإذا أردت فادع علیّا فلیغسّلک و لیکفّنک فإنّه طهر لک و لا یستقیم إلاّ ذلک و ذلک سنّه قد مضت، فاضطجع بین یدیه و صفّ إخوته خلفه و عمومته و مره

فلیکبّر علیک تسعا، فإنّه قد استقامت وصیّته و ولیک و أنت حیّ، ثمّ اجمع له ولدک من بعدهم، فأشهد علیهم و أشهد اللّه عزّ و جلّ و کفی باللّه شهیدا، قال یزید: ثمّ قال لی أبو إبراهیم علیه السّلام: إنّی أؤخذ فی هذه السّنه و الأمر هو إلی ابنی علیّ، سمیّ علیّ و علیّ: فأمّا علیّ الأوّل فعلیّ بن أبی طالب و أمّا الآخر فعلیّ بن الحسین علیهم السّلام، أعطی فهم الأوّل و حلمه و نصره و ودّه و دینه و محنته و محنه الآخر و صبره علی ما یکره و لیس له أن یتکلّم إلاّ بعد موت هارون بأربع سنین، ثمّ قال لی: یا یزید و إذا مررت بهذا الموضع و لقیته و ستلقاه فبشّره أنّه سیولد له غلام، أمین، مأمون، مبارک و سیعلمک أنّک قد لقیتنی فأخبره عند ذلک أنّ الجاریه الّتی یکون منها هذا الغلام جاریه من أهل بیت ماریه جاریه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أمّ إبراهیم، فإن قدرت أن تبلّغها منّی السّلام فافعل، قال یزید: فلقیت بعد مضیّ أبی إبراهیم علیه السّلام علیّا علیه السّلام فبدأنی، فقال لی: یا یزید! ما تقول فی العمره؟ فقلت: بأبی أنت و أمّی ذلک إلیک و ما عندی نفقه، فقال: سبحان اللّه ما کنّا نکلّفک، و لا نکفیک فخرجنا حتّی انتهینا إلی ذلک الموضع فابتدأنی فقال: یا یزید! إنّ هذا الموضع کثیرا ما لقیت فیه جیرتک و عمومتک، قلت: نعم ثمّ قصصت علیه الخبر فقال لی: أمّا الجاریه فلم تجئ بعد، فإذا جاءت بلّغتها منه السّلام، فانطلقنا إلی مکّه فاشتراها فی تلک السّنه، فلم تلبث إلاّ قلیلا حتّی حملت فولدت ذلک الغلام، قال یزید: و کان إخوه علیّ یرجون أن یرثوه فعادونی إخوته من غیر ذنب، فقال لهم إسحاق بن جعفر: و اللّه

ص :6٨

و وقتی خواستی [وصیّت کنی]علی را بخوان تا تو را غسل داده، کفن کند. که آن پاک کنندۀ تو است. و جز با آن درست نمی شود. و این سنّتی ثابت شده است. آن گاه در برابر او بخواب و برادران و عموهایش را پشت سر او به صف کن و به او دستور بده که بر تو نه تکبیر بگوید. تا وصیّت او و جانشین تو درحالی که تو زنده ای استوار شود. سپس فرزندانت را پس از آنان (عموهایت) برای او گرد آر و از آنان برای او شهادت گرفته، خداوند شکوهمند را شاهد قرار بده. و همین که خداوند گواه باشد کافی است. یزید گوید: سپس حضرت کاظم علیه السّلام به من فرمود: من امسال دستگیر می شوم و امر [امامت]به پسرم علی می رسد. همنام دو علی. نخستین علی، علی بن ابی طالب و دیگری علی بن حسین علیهم السّلام است. به او فهم و بردباری و یاری و محبّت و دین و دشواری های علی نخستین و دشواری ها و صبر بر ناملایمات علی دوم داده شده است. او جز چهار سال پس از مرگ هارون نمی تواند سخنی بگوید. سپس به من فرمودند: ای یزید! اگر از این جا گذشتی و او را دیدار کردی-و دیدار هم خواهی کرد-به او بشارت بده که برایش فرزندی به دنیا خواهد آمد. امین و مورد اطمینان و پربرکت. او به تو خبر خواهد داد که تو مرا دیدار کرده ای. تو هم در این هنگام به او خبر بده آن کنیزی که این فرزند از او به دنیا می آید، کنیزی از خاندان ماریه کنیز رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و مادر ابراهیم است. و اگر توانستی سلام مرا به آن کنیز برسانی، چنین کن. یزید گوید: پس از درگذشت حضرت کاظم علیه السّلام، با علی [بن موسی الرّضا]علیه السّلام دیدار کردم. ایشان آغاز سخن کرده، به من فرمودند: ای یزید! نظرت دربارۀ عمره چیست؟ من عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت اختیار با شما است ولی من هزینۀ آن را ندارم. فرمودند: سبحان اللّه! اگر ما تا تو را کفایت نکنیم به چیزی تکلیف نمی کنیم. پس بیرون آمدیم تا به آن جایگاه رسیدیم. آن گاه ایشان آغاز سخن کرده، فرمودند: ای یزید! در این جا چه بسیار از یاران و عموهایت را دیدار کرده ای. عرض کردم: بله. سپس آن خبر را برایشان بازگفتم. به من فرمودند: آن کنیز هنوز نیامده است. وقتی آمد، سلامشان را به او می رسانم. سپس رهسپار مکّه شدیم. در همان سال آن کنیز را خریدند. اندکی نگذشت که حامله شده، آن پسر را به دنیا آورد. یزید گوید: درحالی که برادران علی [علیه السّلام]امیدوار بودند امامت را آنان به ارث ببرند. پس برادرانش با من بی هیچ گناهی دشمن شدند. و اسحاق جعفر به آنان می گفت: به خدا سوگند او

ص :6٩

لقد رأیته و إنّه لیقعد من أبی إبراهیم بالمجلس الّذی لا أجلس فیه أنا.

[٨٢5]١5-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن أبی الحکم قال: حدّثنی عبد اللّه بن إبراهیم الجعفریّ و عبد اللّه بن محمّد بن عماره، عن یزید بن سلیط قال:

لمّا أوصی أبو إبراهیم علیه السّلام أشهد إبراهیم بن محمّد الجعفریّ و إسحاق بن محمّد الجعفریّ و إسحاق بن جعفر بن محمّد و جعفر بن صالح و معاویه الجعفریّ و یحیی بن الحسین بن زید بن علیّ و سعد بن عمران الأنصاریّ و محمّد بن الحارث الأنصاریّ و یزید بن سلیط الأنصاریّ و محمّد بن جعفر بن سعد الأسلمیّ و هو کاتب الوصیّه الأولی أشهدهم أنّه یشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّ السّاعه آتیه لا ریب فیها و أنّ اللّه یبعث من فی القبور و أنّ البعث بعد الموت حقّ و أنّ الوعد حقّ و أنّ الحساب حقّ و القضاء حقّ و أنّ الوقوف بین یدی اللّه حقّ و أنّ ما جاء به محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حقّ و أنّ ما نزل به الرّوح الأمین حقّ، علی ذلک أحیا و علیه أموت و علیه أبعث إن شاء اللّه و أشهدهم أنّ هذه وصیّتی بخطّی و قد نسخت وصیّه جدّی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و وصیّه محمّد بن علیّ قبل ذلک نسختها حرفا بحرف و وصیّه جعفر بن محمّد علی مثل ذلک و إنّی قد أوصیت إلی علیّ و بنیّ بعد معه إن شاء و آنس منهم رشدا و أحبّ أن یقرّهم، فذاک له و إن کرههم و أحبّ أن یخرجهم فذاک له و لا أمر لهم معه و أوصیت إلیه بصدقاتی و أموالی و موالیّ و صبیانی الّذین خلّفت و ولدی إلی إبراهیم و العبّاس و قاسم و إسماعیل و أحمد و أمّ أحمد و إلی علیّ أمر نسائی دونهم و ثلث صدقه أبی و ثلثی، یضعه حیث یری و یجعل فیه ما یجعل ذو المال فی

ص :٧٠

(یزید) را دیدم، بر جایگاهی در کنار حضرت کاظم علیه السّلام می نشست که من در آن جا نمی نشستم.

[٨٢5]١5-یزید سلیط گفته است: وقتی حضرت کاظم علیه السّلام وصیّت کرد، ابراهیم محمّد جعفری، اسحاق محمّد جعفری، اسحاق جعفر بن محمّد، جعفر صالح، معاویۀ جعفری، یحیای حسین بن زید بن علی، سعد عمران انصاری، محمّد حارث انصاری، یزید سلیط انصاری و محمّد جعفر بن سعد اسلمی را که نگارندۀ وصیّت نخستین بود شاهد گرفت. آنان را شاهد گرفت بر این که او گواهی می دهد معبودی جز خداوند نیست. یگانه است و شریکی ندارد. و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]بنده و فرستادۀ او است. و قیامت آمدنی است. شکّی در آن نیست. و خداوند هرکه را در گورها است برمی انگیزد. و برانگیختن پس از مرگ حقّ است. و آن وعده ها و حساب و داوری حقّ است. و ایستادن در برابر خداوند حقّ است. و آنچه محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-آورده و آنچه روح الامین نازل کرده حقّ است. بر این باور زندگی می کنم و بر آن می میرم و بر آن-ان شا اللّه-برانگیخته می شوم. و آنان را شاهد گرفت بر این که: این وصیّت من و به خطّ من است که از روی وصیّت نیایم امیر مؤمنان علی علیه السّلام و پیش از آن وصیّت محمّد بن علی [علیهما السّلام]حرف به حرف نوشته ام. و وصیّت جعفر محمّد [علیهما السّلام]نیز چنین است. و من به علی و سپس با او به پسرانم وصیّت کردم. اگر او خواست و در آنان شایستگی دید و دوست داشت که آنان را تثبیت کند، به او مربوط است. و اگر از آنان راضی نبود و دوست داشت که بیرونشان کند، اختیار با او است و با وجود او امری برای آنان نیست. و من موقوفات و اموال و غلامان و کودکانی را که به جا گذاشته ام به او و فرزندانم ابراهیم و عبّاس و قاسم و اسماعیل و احمد و امّ احمد وصیّت می کنم. و امور زنانم را به علی وصیّت می کنم نه به آنان. و نیز یک سوم موقوفات پدرم و خودم را به او می سپارم که هرکجا نظرش باشد قرار دهد.

ص :٧١

ماله، فإن أحبّ أن یبیع أو یهب أو ینحل أو یتصدّق بها علی من سمّیت، له و علی غیر من سمّیت فذاک له.

و هو أنا فی وصیّتی فی مالی و فی أهلی و ولدی و إن یری أن یقرّ إخوته الّذین سمّیتهم فی کتابی هذا أقرّهم و إن کره فله أن یخرجهم غیر مثرّب علیه و لا مردود، فإن آنس منهم غیر الّذی فارقتهم علیه فأحبّ أن یردّهم فی ولایه فذاک له و إن أراد رجل منهم أن یزوّج أخته، فلیس له أن یزوّجها إلاّ بإذنه و أمره فإنّه أعرف بمناکح قومه و أیّ سلطان أو أحد من النّاس کفّه عن شیء أو حال بینه و بین شیء ممّا ذکرت فی کتابی هذا أو أحد ممّن ذکرت، فهو من اللّه و من رسوله بریء و اللّه و رسوله منه برآء و علیه لعنه اللّه و غضبه و لعنه اللاّعنین و الملائکه المقرّبین و النّبیّین و المرسلین و جماعه المؤمنین و لیس لأحد من السّلاطین أن یکفّه عن شیء و لیس لی عنده تبعه و لا تباعه و لا لأحد من ولدی له قبلی مال، فهو مصدّق فیما ذکر، فإن أقلّ فهو أعلم و إن أکثر فهو الصّادق کذلک و إنّما أردت بإدخال الّذین أدخلتهم معه من ولدی التّنویه بأسمائهم و التّشریف لهم و أمّهات أولادی من أقامت منهنّ فی منزلها و حجابها فلها ما کان یجری علیها فی حیاتی إن رأی ذلک و من خرجت منهنّ إلی زوج فلیس لها أن ترجع إلی محوای إلاّ أن یری علیّ غیر ذلک و بناتی بمثل ذلک و لا یزوّج بناتی أحد من إخوتهنّ من أمّهاتهنّ و لا سلطان و لا عمّ إلاّ برأیه و مشورته، فإن فعلوا غیر ذلک فقد خالفوا اللّه و رسوله و جاهدوه فی ملکه و هو أعرف بمناکح قومه، فإن أراد أن یزوّج زوّج و إن أراد أن یترک ترک و قد أوصیتهنّ بمثل ما ذکرت فی کتابی هذا و جعلت اللّه عزّ و جلّ علیهنّ شهیدا

ص :٧٢

و چنان کند که صاحب مال در مالش می کند. اگر دوست داشت که بفروشد یا ببخشد یا واگذار کند یا برای آنان که نام برده و نام نبرده ام صدقه دهد، اختیار با او است. او در وصیّت من دربارۀ مال و خانواده و فرزندانم همچون من است. اگر معتقد باشد برادرانی را که در این وصیّت نام بردم تثبیت کند، چنان کند و اگر راضی نبود با او است که آنان را بیرون کند. بدون سرزنش و بازگشت. اگر از آنان چیزی دید غیر از آنچه من هنگام جدایی از آنان دیده بودم و دوست داشت که آنان را در سرپرستی خودش داخل کند، اختیار با او است. و اگر مردی از آنان خواست خواهرش را شوهر دهد. نمی تواند جز با اجازه و امر او، خواهرش را شوهر دهد. که او به ازدواج های خویشانش آشناتر است. و هر حاکمی یا کسی از مردم یا از کسانی که یاد کردم، او را از چیزی بازدارد یا میان او و چیزی از آن چه در این وصیّتم گفته ام، مانع شود، او از خدا و رسولش دور افتاده و خدا و رسولش از او بیزارند. و لعنت و خشم خداوند و لعنت نفرین گران و فرشتگان مقرّب و پیامبران و فرستادگان و مؤمنان بر او باد. کسی از حاکمان حقّ ندارد او را از چیزی بازدارد. او نه به من بدهکار است و نه کسی از فرزندانم به جهت من از او طلبی دارد. او در آنچه گفته شد تأیید شده است. اگر کم کند عالم اوست و اگر زیاد کند او همچنان درستکار است. قصد من از داخل کردن کسانی از فرزندانم به همراه او، بالا بردن نام و شرافت دادن به خودشان بود. و از مادران فرزندانم (یعنی کنیزان) هرکس در خانه و حجاب خود ماند، آنچه در زنده بودن من برای او روا بود اگر او (علی) به آن معتقد باشد باز هم روا خواهد بود. ولی اگر از آنان یکی شوهر کرد حقّ ندارد به سراپردۀ من بازگردد مگر آن که علی به غیر آن معتقد باشد. و دخترانم نیز چنانند. نه کسی از برادران مادری شان و نه حاکم و عمویی جز با رای و مشورت او نمی تواند دخترانم را شوهر دهد. و اگر جز این کردند، با خدا و رسولش مخالفت کرده، با حکومت او جنگیده اند. و او به ازدواج های خویشانش آشناتر است. اگر خواست شوهر دهد، چنین می کند و اگر خواست رها کند وامی گذارد. و من مانند آنچه در این وصیّتم گفتم به آنان نیز وصیّت کرده ام و خداوند عزّتمند را بر آنان شاهد گرفته ام.

ص :٧٣

و هو و أمّ أحمد [شاهدان]و لیس لأحد أن یکشف وصیّتی و لا ینشرها و هو منها علی غیر ما ذکرت و سمّیت، فمن أساء فعلیه و من أحسن فلنفسه و ما ربّک بظلاّم للعبید و صلّی اللّه علی محمّد و علی آله و لیس لأحد من سلطان و لا غیره أن یفضّ کتابی هذا الّذی ختمت علیه الأسفل، فمن فعل ذلک فعلیه لعنه اللّه و غضبه و لعنه اللاّعنین و الملائکه المقرّبین و جماعه المرسلین و المؤمنین من المسلمین و علی من فضّ کتابی هذا و کتب و ختم أبو إبراهیم و الشّهود و صلّی اللّه علی محمّد و علی آله، قال أبو الحکم: فحدّثنی عبد اللّه بن آدم الجعفریّ عن یزید بن سلیط قال کان أبو عمران الطّلحیّ قاضی المدینه فلمّا مضی موسی قدّمه إخوته إلی الطّلحیّ القاضی فقال العبّاس بن موسی، أصلحک اللّه و أمتع بک، إنّ فی أسفل هذا الکتاب کنزا و جوهرا و یرید أن یحتجبه.

و یأخذه دوننا و لم یدع أبونا رحمه اللّه شیئا إلاّ ألجأه إلیه و ترکنا عاله و لو لا أنّی أکفّ نفسی لأخبرتک بشیء علی رءوس الملإ، فوثب إلیه إبراهیم بن محمّد فقال: إذا و اللّه تخبر بما لا نقبله منک و لا نصدّقک علیه، ثمّ تکون عندنا ملوما مدحورا، نعرفک بالکذب صغیرا و کبیرا و کان أبوک أعرف بک لو کان فیک خیرا و إن کان أبوک لعارفا بک فی الظّاهر و الباطن و ما کان لیأمنک علی تمرتین، ثمّ وثب إلیه إسحاق بن جعفر عمّه فأخذ بتلبیبه فقال له: إنّک لسفیه ضعیف أحمق اجمع هذا مع ما کان بالأمس منک و أعانه القوم أجمعون، فقال أبو عمران القاضی لعلیّ: قم یا أبا الحسن! حسبی ما لعننی أبوک الیوم و قد وسّع لک أبوک و لا و اللّه ما أحد أعرف بالولد من والده و لا و اللّه ما کان أبوک عندنا بمستخفّ فی عقله و لا ضعیف فی رأیه، فقال العبّاس للقاضی: أصلحک

ص :٧4

و او و امّ احمد شاهدند. کسی حقّ ندارد وصیّتم را بر غیر آنچه گفتم و نام بردم آشکار کرده، منتشر کند. هرکه بدی کرد به ضدّ خود کرده، هرکه نیکی کرد برای خودش کرد. که پروردگارت به بندگان ستم نمی کند. و خداوند بر محمّد و خاندانش درود فرستاد. و هیچ حاکم و غیر حاکمی حقّ ندارد که این وصیّت مرا که پایین اش را مهر کرده ام بگشاید. و هرکس چنین کند لعنت و خشم خداوند و لعنت نفرین گران و فرشتگان مقرّب و همۀ فرستادگان و مؤمنان مسلمان بر آنان باد. آن گاه حضرت کاظم علیه السّلام و شاهدان مهر کردند. و درود خدا بر محمّد و خاندانش. ابو الحکم گفت: عبد اللّه بن آدم جعفری از یزید سلیط روایت کرد که او گفت: ابو عمران طلحی قاضی مدینه بود. وقتی حضرت موسی درگذشت برادرانش او را به نزد طلحی قاضی بردند. آن گاه عبّاس موسی گفت: خدا تو را سامان دهد و با تو ما را شادمان کند. در پایین این نامه گنجی و گوهری است و او می خواهد آن را از ما بازداشته، خودش بردارد. درحالی که پدرمان- خدا او را بیامرزد-چیزی برای ما نگذاشته جز این که به او واگذار کرده، ما را فقیری عیالوار رها کرده است. و اگر من جلوی خودم را نمی گرفتم در برابر مردم تو را به چیزی آگاه می کردم. ناگاه ابراهیم محمّد به او حمله کرد و گفت: پس به خدا سوگند به چیزی خبر می دهی که ما آن را از تو نپذیرفته، تصدیقت نمی کنیم. و سپس تو نزد ما سرزنش شده و مطرود خواهی شد. ما تو را در کوچکی و بزرگی به دروغ گویی می شناسیم. و اگر در تو خیری بوده پدرت تو را بهتر می شناخت. و پدرت آشکار و نهان تو را می شناخت و بر دو خرما امین قرار نمی داد. سپس عمویش اسحاق جعفر به او حمله کرده، یقه اش را گرفت و گفت: تو بی خردی ناتوان و ابلهی. و من این را با آنچه دیروز از تو انجام یافت جمع می کنم. و همۀ خویشان او را یاری کردند. آن گاه قاضی ابو عمران به علی [علیه السّلام]عرض کرد: ای ابو الحسن برخیز. لعنتی که پدرت امروز بر من فرستاد مرا بس است. پدرت برای تو، توسعه داده است. نه به خدا سوگند کسی به فرزند آشناتر از پدرش نیست. نه به خدا سوگند پدر تو در نزد ما سبک عقل و سست عقیده نبود. آن گاه عبّاس به قاضی گفت: خدا تو را سامان دهد، مهر را بشکن

ص :٧5

اللّه فضّ الخاتم و اقرأ ما تحته فقال أبو عمران: لا أفضّه حسبی ما لعننی أبوک الیوم، فقال العبّاس: فأنا أفضّه، فقال: ذاک إلیک، ففضّ العبّاس الخاتم فإذا فیه إخراجهم و إقرار علیّ لها وحده و إدخاله إیّاهم فی ولایه علیّ إن أحبّوا أو کرهوا و إخراجهم من حدّ الصّدقه و غیرها و کان فتحه علیهم بلاء و فضیحه و ذلّه و لعلیّ علیه السّلام خیره. و کان فی الوصیّه الّتی فضّ العبّاس تحت الخاتم هؤلاء الشّهود، إبراهیم بن محمّد و إسحاق بن جعفر و جعفر بن صالح و سعید بن عمران و أبرزوا وجه أمّ أحمد فی مجلس القاضی و ادّعوا أنّها لیست إیّاها حتّی کشفوا عنها و عرفوها فقالت عند ذلک: قد و اللّه قال سیّدی هذا: إنّک ستؤخذین جبرا و تخرجین إلی المجالس، فزجرها إسحاق بن جعفر و قال: اسکتی فإنّ النّساء إلی الضّعف ما أظنّه قال من هذا شیئا، ثمّ إنّ علیّا علیه السّلام التفت إلی العبّاس فقال: یا أخی إنّی أعلم أنّه إنّما حملکم علی هذه الغرائم و الدّیون الّتی علیکم، فانطلق یا سعید فتعیّن لی ما علیهم، ثمّ اقض عنهم و لا و اللّه لا أدع مواساتکم و برّکم ما مشیت علی الأرض فقولوا ما شئتم فقال العبّاس: ما تعطینا إلاّ من فضول أموالنا و ما لنا عندک أکثر فقال قولوا ما شئتم فالعرض عرضکم فإن تحسنوا فذاک لکم عند اللّه و إن تسیئوا فإنّ اللّه غفور رحیم و اللّه إنّکم لتعرفون أنّه ما لی یومی هذا ولد و لا وارث غیرکم و لئن حبست شیئا ممّا تظنّون أو ادّخرته فإنّما هو لکم و مرجعه إلیکم و اللّه ما ملکت منذ مضی أبوکم رضی اللّه عنه شیئا إلاّ و قد سیّبته حیث رأیتم، فوثب العبّاس فقال: و اللّه ما هو کذلک و ما جعل اللّه لک من رأی علینا و لکن حسد أبینا لنا و إرادته ما أراد ممّا لا یسوّغه اللّه إیّاه و لا إیّاک و إنّک لتعرف أنّی أعرف صفوان بن یحیی

ص :٧6

و آنچه را در زیر آن است بخوان. ابو عمران گفت: آن را نمی شکنم، لعنتی که پدرت امروز بر من کرد مرا بس است. عبّاس گفت: پس من آن را می شکنم. او گفت: آن به خودت مربوط است. عبّاس مهر را شکست. پس در آن اخراج آنان و تثبیت علی [علیه السّلام]به تنهایی و داخل کردن آنان در سرپرستی علی، چه بخواهند و چه نخواهند و اخراجشان از تصرّف موقوفات و جز آن بود. و گشودن آن برای ایشان رنج و رسوایی و ذلّت شد و برای علی علیه السّلام خیر و نیکی.

و در وصیّتی که عبّاس مهرش را شکست، این گواهان بودند: ابراهیم محمّد، اسحاق جعفر، جعفر صالح و سعید عمران. و در مجلس قاضی روی امّ احمد را گشودند. چون ادّعا می کردند که او امّ احمد نیست. تا نقاب از چهره اش برداشته، او را شناختند. و او در این هنگام گفت: به خدا سوگند! سرورم این را به من فرمود که تو را به زور می گیرند و به مجالس می برند. اسحاق جعفر او را [از سخن گفتن]بازداشت و گفت: خاموش باش که زنان به ناتوانی روی دارند و من گمان نمی کنم که او در این باره چیزی گفته باشد. پس علی علیه السّلام به عبّاس رو کرد و فرمود: برادرم می دانم آنچه شما را به این کار واداشته، طلبکاران و بدهی هایی است که دارید. ای سعید برو آنچه بدهی دارند معین کرده، سپس از جانب ایشان بپرداز، نه به خدا سوگند تا وقتی روی زمین راه می روم نیکی و دهش به شما را ترک نمی کنم. و شما هرچه خواستید بگویید. عبّاس گفت: به ما چیزی جز منافع اموالمان را نمی دهی. و اموالمان که در نزد تو است، بیشتر است. حضرت فرمودند: هرچه خواستید بگویید که این آبرو، آبروی شما است اگر نیکی کنید، آن در نزد خداوند برای خودتان است. و اگر بدی کنید، خداوند آمرزنده ای مهربان است. به خدا سوگند! شما می دانید که امروز برای من نه فرزندی است و نه وارثی جز شما. و اگر چیزی از آنچه شما می گویید، کنار گذاشته یا ذخیره کرده ام، آن برای شما و بازگشتش به سوی شما است. به خدا سوگند از وقتی پدرتان-خداوند از او خشنود باشد-درگذشته، چیزی را به دست نیاورده ام جز این که آن جا که شما نظر دادید صرف کرده ام. عبّاس، برجست، گفت: به خدا سوگند چنین نیست. خداوند برای تو امتیازی بر ما قرار نداده. آن حسادت پدرمان به ما بود و کاری را خواست که خداوند نه برای او و نه برای تو روا نکرده است و خودت نیز می دانی. و من صفوان بن یحیی پارچه فروش کوفه را می شناسم.

ص :٧٧

بیّاع السّابریّ بالکوفه و لئن سلمت لأغصصنّه بریقه و أنت معه، فقال علیّ علیه السّلام: لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم، أمّا إنّی یا إخوتی فحریص علی مسرّتکم، اللّه یعلم اللّهمّ إن کنت تعلم أنّی أحبّ صلاحهم و أنّی بارّ بهم واصل لهم رفیق علیهم أعنی بأمورهم لیلا و نهارا فاجزنی به خیرا و إن کنت علی غیر ذلک فأنت علاّم الغیوب فاجزنی به ما أنا أهله إن کان شرّا فشرّا و إن کان خیرا فخیرا، اللّهمّ أصلحهم و أصلح لهم و اخسأ عنّا و عنهم الشّیطان و أعنهم علی طاعتک و وفّقهم لرشدک أمّا أنا یا أخی! فحریص علی مسرّتکم، جاهد علی صلاحکم؛ و اللّه علی ما نقول وکیل، فقال العبّاس: ما أعرفنی بلسانک و لیس لمسحاتک عندی طین، فافترق القوم علی هذا و صلّی اللّه علی محمّد و آله.

[٨٢6]١6-محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن علیّ و عبید اللّه بن المرزبان، عن ابن سنان قال:

دخلت علی أبی الحسن موسی علیه السّلام من قبل أن یقدم العراق بسنه و علیّ ابنه جالس بین یدیه، فنظر إلیّ فقال: یا محمّد! أما إنّه سیکون فی هذه السّنه حرکه، فلا تجزع لذلک، قال: قلت: و ما یکون جعلت فداک؟ فقد أقلقنی ما ذکرت، فقال: أصیر إلی الطّاغیه، أما إنّه لا یبدأنی منه سوء و من الّذی یکون بعده، قال: قلت: و ما یکون جعلت فداک؟ قال یضلّ اللّه الظّالمین و یفعل اللّه ما یشاء قال قلت و ما ذاک جعلت فداک قال من ظلم ابنی هذا حقّه و جحد إمامته من بعدی کان کمن ظلم علیّ بن أبی طالب حقّه و جحده إمامته بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، قال: قلت: و اللّه لئن مدّ اللّه لی فی العمر لأسلّمنّ له حقّه و لأقرّنّ له بإمامته، قال: صدقت یا محمّد! یمدّ اللّه فی عمرک و تسلّم له حقّه و تقرّ له بإمامته و إمامه من یکون من بعده، قال: قلت: و من ذاک؟ قال: محمّد ابنه، قال: قلت له الرّضا و التّسلیم.

ص :٧٨

و اگر من خلاص شدم گلوی او را خواهم گرفت و تو هم با او خواهی بود. علی علیه السّلام فرمود: لا حول و لا قوّه الاّ باللّه العلیّ العظیم. ای برادران من! خدا می داند که من به شادمانی تان بسیار مشتاقم. خدایا اگر می دانستی که من صلاح ایشان را می خواهم و نیکوکار و گردآورنده و دلسوز آنانم شب و روز به کار آنان یاری خواهم شد. پس مرا به این وسیله پاداشی نیکو ده. و اگر غیر از این بودم تویی دانای نهان ها. پس به این وسیله به آن چه شایستۀ آنم جزایم بده. اگر شرّ بود، شرّ بده و اگر خیر بود، خیر. خدایا ایشان و کارهاشان را سامانی بده. و شیطان را از ما و از ایشان دور گردان. ایشان را به اطاعتت یاری کرده، به هدایتت پیروزشان فرما. امّا من ای برادرم به شادمانی شما مشتاقم و به صلاح شما کوشا. و خداوند بر آنچه می گوییم شاهد است. عبّاس گفت: چقدر زبان تو برایم آشنا است. ولی برای بیل تو در نزد من گلی نیست. و این چنین از هم جدا شدند. و درود خدا بر محمّد و خاندانش.

[٨٢6]١6-محمّد بن سنان گفت: «یک سال پیش از آن که حضرت کاظم علیه السّلام به عراق برود به خدمتش رفتم. پسرش علی در برابرش نشسته بود. آن گاه حضرت به من نگریسته، فرمودند: هان! محمّد، امسال برایم انتقالی خواهد بود که نباید برای آن بی تابی کنی.» او گوید: «من عرض کردم: جانم به فدایت! آن چه چیزی است؟ آنچه فرمودی مرا نگران کرد. فرمودند: به سوی آن طاغی می روم. هان! از او به من بدی ای نمی رسد اما از آن که پس از او است چرا. من عرض کردم: جانم به فدایت! چه چیزی روی می دهد؟ فرمودند: خداوند ستمکاران را گمراه می کند و خداوند آنچه خواهد می کند. عرض کردم: جانم به فدایت! آن چیست؟ فرمودند: هرکس در حقّ این پسرم ستم کرده، امامتش پس از مرا انکار کند مانند کسی است که در حقّ علی بن ابی طالب ستم کرده، امامت او پس از رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-را انکار کند. عرض کردم: به خدا سوگند اگر خداوند عمرم را دراز کرد حقّ او را پذیرفته، به امامتش اعتراف می کنم. حضرت فرمودند: راست می گویی ای محمّد. خداوند عمر تو را دراز می کند و تو حقّ او را پذیرفته، به امامت او و امامت پس از او اعتراف می کنی. عرض کردم: و او کیست؟ فرمودند: پسرش محمّد. عرض کردم: به او راضی و تسلیم هستم.

ص :٧٩

باب الإشاره و النّصّ علی أبی جعفر الثّانی علیه السّلام [٨٢٧]١-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الولید، عن یحیی بن حبیب الزّیّات قال:

أخبرنی من کان عند أبی الحسن الرّضا علیه السّلام جالسا، فلمّا نهضوا قال لهم: القوا أبا جعفر فسلّموا علیه و أحدثوا به عهدا، فلمّا نهض القوم التفت إلیّ فقال: یرحم اللّه المفضّل إنّه کان لیقنع بدون هذا

[٨٢٨]٢-محمّد بن یحیی عن، أحمد بن محمّد، عن معمّر بن خلاّد قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام و ذکر شیئا فقال: ما حاجتکم إلی ذلک؟ هذا أبو جعفر قد أجلسته مجلسی و صیّرته مکانی و قال: إنّا أهل بیت یتوارث أصاغرنا عن أکابرنا القذّه بالقذّه.

[٨٢٩]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أبیه محمّد بن عیسی قال:

دخلت علی أبی جعفر الثّانی علیه السّلام فناظرنی فی أشیاء، ثمّ قال لی: یا أبا علیّ! ارتفع الشّکّ ما لأبی علیه السّلام غیری.

[٨٣٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن جعفر بن یحیی، عن مالک بن أشیم، عن الحسین بن بشّار قال:

کتب ابن قیاما إلی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام کتابا یقول فیه: کیف تکون إماما و لیس لک ولد؟ فأجابه أبو الحسن الرّضا علیه السّلام شبه المغضب و ما علّمک أنّه لا یکون لی ولد و اللّه لا تمضی الأیّام و اللّیالی حتّی یرزقنی اللّه ولدا ذکرا یفرق به بین الحقّ و الباطل.

[٨٣١]5-بعض أصحابنا، عن محمّد بن علیّ، عن معاویه بن حکیم، عن

ص :٨٠

اشاره و تصریح به ابو جعفر دوم علیه السّلام

[٨٢٧]١-یحیای حببی گفت: کسی که نزد حضرت رضا علیه السّلام نشسته بود به من گفت: وقتی آنان برخاسته اند حضرت به ایشان فرموده است: ابو جعفر (حضرت جواد علیه السّلام) را دیدار کرده، به او سلام دهید و عهدی را با او تازه کنید. وقتی آنان برخاستند، به من رو کرده، فرمودند: خداوند مفضّل را رحمت کند که به کمتر از این هم قناعت می کرد.

[٨٢٨]٢-معمّر خلاّد گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم که چیزی بیان کرده، سپس فرمودند: شما را به آن چه نیازی است؟ این ابو جعفر است که او را در جای خود نشانده، و در منزلت خودم نهاده ام. و فرمودند: ما خاندانی هستیم که خردسالانمان [همه چیز را]موبه مو از بزرگ سالانمان ارث می برند.

[٨٢٩]٣-محمّد عیسی گفت: به نزد حضرت جواد علیه السّلام رفتم. پس دربارۀ چیزهایی با من مناظره کرده سپس فرمودند: ای ابو علی! تردید از میان رفت. پدرم علیه السّلام جز من [فرزندی]ندارد.

[٨٣٠]4-حسین بشّار گفت: ابن قیاما نامه ای به حضرت رضا علیه السّلام نوشت که در آن می گفت: شما چگونه امامی هستی که فرزندی نداری؟ و حضرت رضا- همچون خشمگینان-به او پاسخ فرمودند: چه کسی به تو گفته که من فرزندی ندارم. به خدا سوگند! روزها و شب ها نمی گذرد تا خداوند فرزند پسری به من ارزانی فرماید که با او حقّ و باطل را از هم جدا کند.

[٨٣١]5-پسر ابو نصر گفت: پسر نجاشی به من گفت: امام پس از امام فعلی

ص :٨١

ابن أبی نصر قال:

قال لی ابن النّجاشیّ: من الإمام بعد صاحبک؟ فأشتهی أن تسأله حتّی أعلم؟ فدخلت علی الرّضا علیه السّلام فأخبرته، قال: فقال لی: الإمام ابنی، ثمّ قال: هل یتجرّأ أحد أن یقول ابنی و لیس له ولد.

[٨٣٢]6-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن معمّر بن خلاّد قال:

ذکرنا عند أبی الحسن علیه السّلام شیئا بعد ما ولد له أبو جعفر علیه السّلام فقال: ما حاجتکم إلی ذلک؟ هذا أبو جعفر قد أجلسته مجلسی و صیّرته فی مکانی.

[٨٣٣]٧-أحمد، عن محمّد بن علیّ، عن ابن قیاما الواسطیّ قال:

دخلت علی علیّ بن موسی علیه السّلام فقلت له: أیکون إمامان؟ قال: لا إلاّ و أحدهما صامت، فقلت له: هو ذا أنت، لیس لک صامت و لم یکن ولد له أبو جعفر علیه السّلام بعد فقال لی، و اللّه لیجعلنّ اللّه منّی ما یثبت به الحقّ و أهله، و یمحق به الباطل و أهله فولد له بعد سنه أبو جعفر علیه السّلام و کان ابن قیاما واقفیّا.

[٨٣4]٨-أحمد، عن محمّد بن علیّ، عن الحسن بن الجهم قال:

کنت مع أبی الحسن علیه السّلام جالسا، فدعا بابنه و هو صغیر فأجلسه فی حجری، فقال لی: جرّده و انزع قمیصه، فنزعته فقال لی: انظر بین کتفیه، فنظرت فإذا فی أحد کتفیه شبیه بالخاتم، داخل فی اللّحم، ثمّ قال: أتری هذا؟ کان مثله فی هذا الموضع من أبی علیه السّلام.

[٨٣5]٩-عنه، عن محمّد بن علیّ، عن أبی یحیی الصّنعانیّ قال:

کنت عند أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فجیء بابنه أبی جعفر علیه السّلام و هو صغیر، فقال: هذا المولود الّذی لم یولد مولود أعظم برکه علی شیعتنا منه.

[٨٣6]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن صفوان بن یحیی قال:

ص :٨٢

تو کیست؟ دوست دارم این را از او بپرسی تا بدانم. من به نزد حضرت رضا رفته، آن سخن را با او بازگفتم. به من فرمودند: امام، پسر من است. سپس فرمودند: آیا کسی جرأت می کند درحالی که فرزندی ندارد بگوید: پسر من.

[٨٣٢]6-معمّر خلاّد گفت: ما در خدمت حضرت رضا علیه السّلام پس از آن که جواد علیه السّلام به دنیا آمده بود چیزی گفتیم. ایشان فرمودند: شما چه نیازی به آن دارید؟ این ابو جعفر است که من او را در جای خویش نشانده، در جایگاه خودم قرارش داده ام.

[٨٣٣]٧-ابن قیامای واسطی گفت: به نزد حضرت رضا علیه السّلام رفتم، عرض کردم: آیا می شود دو امام [در یک زمان]باشند؟ فرمودند: نه، به جز این که یکی از آن دو خاموش باشد. به ایشان عرض کردم: اینک برای شما [امام]خاموشی نیست؟ -و هنوز حضرت جواد علیه السّلام به دنیا نیامده بود. به من فرمود: به خدا سوگند! خداوند برای من فرزندی قرار خواهد داد که با او حقّ و اهلش را پایدار کرده، باطل و اهلش را نابود می کند. پس از یک سال، جواد علیه السّلام به دنیا آمد در حالی که ابن قیاما واقفی شده بود.

[٨٣4]٨-حسن جهم گفته است: با حضرت رضا علیه السّلام نشسته بودیم که ایشان پسرش را که کوچک بود خواند و او را در آغوش من نشانده، فرمود: پیراهن او را درآر و او را برهنه کن. من پیراهنش را درآوردم. آن گاه به من فرمود: به میان دو شانه اش نگاه کن. و من نگاه کردم. ناگاه در یکی از شانه هایش مهرمانندی از گوشت دیدم. آن حضرت فرمودند: آیا آن را می بینی؟ مانند آن در چنین جایی از پدرم علیه السّلام بود.

[٨٣5]٩-ابو یحیی صنعانی گفت: من نزد حضرت رضا علیه السّلام بودم که پسرش جواد علیه السّلام را که کوچک بود، آوردند. آن گاه حضرت فرمود: این فرزندی است که برای شیعیان ما فرزندی پربرکت تر از او به دنیا نیامده است.

[٨٣6]١٠-صفوان یحیی گفت: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: ما پیش از

ص :٨٣

قلت للرّضا علیه السّلام: قد کنّا نسألک قبل أن یهب اللّه لک أبا جعفر علیه السّلام فکنت تقول: یهب اللّه لی غلاما، فقد وهبه اللّه لک، فأقرّ عیوننا، فلا أرانا اللّه یومک فإن کان کون فإلی من؟ فأشار بیده إلی أبی جعفر علیه السّلام و هو قائم بین یدیه، فقلت: جعلت فداک هذا ابن ثلاث سنین؟ ! فقال: و ما یضرّه من ذلک، فقد قام عیسی علیه السّلام بالحجّه و هو ابن ثلاث سنین.

[٨٣٧]١١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن معمّر بن خلاّد قال:

سمعت إسماعیل بن إبراهیم یقول للرّضا علیه السّلام: إنّ ابنی فی لسانه ثقل، فأنا أبعث به إلیک غدا تمسح علی رأسه و تدعو له فإنّه مولاک، فقال: هو مولی أبی جعفر فابعث به غدا إلیه.

[٨٣٨]١٢-الحسین بن محمّد، عن محمّد بن أحمد النّهدیّ، عن محمّد بن خلاّد الصّیقل، عن محمّد بن الحسن بن عمّار قال:

کنت عند علیّ بن جعفر بن محمّد جالسا بالمدینه و کنت أقمت عنده سنتین أکتب عنه ما یسمع من أخیه یعنی أبا الحسن علیه السّلام إذ دخل علیه أبو جعفر محمّد بن علیّ الرّضا علیه السّلام: المسجد مسجد الرّسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فوثب علیّ بن جعفر بلا حذاء و لا رداء فقبّل یده و عظّمه، فقال له أبو جعفر علیه السّلام: یا عمّ! اجلس رحمک اللّه فقال: یا سیّدی کیف أجلس و أنت قائم، فلمّا رجع علیّ بن جعفر إلی مجلسه جعل أصحابه یوبّخونه و یقولون أنت عمّ أبیه و أنت تفعل به هذا الفعل؟ ! فقال: اسکتوا إذا کان اللّه عزّ و جلّ و قبض علی لحیته لم یؤهّل هذه الشّیبه و أهّل هذا الفتی و وضعه حیث وضعه أنکر فضله، نعوذ باللّه ممّا تقولون، بل أنا له عبد.

[٨٣٩]١٣-الحسین بن محمّد، عن الخیرانیّ، عن أبیه قال:

ص :٨4

این که خداوند جواد علیه السّلام را به شما بدهد وقتی از شما می پرسیدیم، می فرمودی: خدا به من پسری می دهد. و اینک خداوند او را به شما بخشیده و چشم ما را روشن کرده است. خدا روز بد شما را به ما نشان ندهد. اگر حادثه ای روی داد ما به سوی چه کسی برویم؟ ایشان با دستش به جواد علیه السّلام که در برابرش ایستاده بود، اشاره کردند. من عرض کردم: جانم به فدایت، این پسری سه ساله است. فرمودند: این زیانی به او نمی رساند. عیسی علیه السّلام سه ساله بود که به پیشوایی برخاست.

[٨٣٧]١١-معمّر خلاّد گفت: شنیدم که اسماعیل ابراهیم به حضرت رضا می گوید: زبان پسرم لکنت دارد، من فردا او را به سوی شما می فرستم تا دستی به سرش کشیده، او را دعا کنید. که او غلام شما است. فرمودند: او غلام جواد است. فردا او را به سوی ایشان بفرست.

[٨٣٨]١٢-محمّد بن حسن عمّار گفته است: من در نزد علی بن جعفر محمّد در مدینه نشسته بودم و دو سال بود که در خدمت او آنچه را از برادرش-یعنی حضرت کاظم علیه السّلام شنیده بود می نوشتم. ناگاه ابو جعفر جواد علیه السّلام در مسجد- رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم به نزد او آمد علی جعفر بی کفش و عبا برخاسته، دست او را بوسید و تعظیمش کرد. حضرت جواد علیه السّلام به او فرمودند: عموجان! بنشین. خدا شما را رحمت کناد. و او گفت: سرورم چگونه بنشینم درحالی که شما ایستاده اید. آن گاه چون علی بن جعفر به جای خودش بازگشت، یارانش او را سرزنش کرده، می گفتند: تو عموی پدرش هستی و این چنین [رفتار فروتنانه]با او می کنی؟ او گفت: خاموش باشید. وقتی خداوند عزّتمند-درحالی که محاسنش را در مشت گرفته بود-این محاسن را شایسته ندانست و این جوان را شایسته دانست و او را در چنین منزلتی قرار داد من فضیلت و برتری اش را انکار کنم [؟]به خدا پناه می برم از آنچه شما می گویید. بلکه من بندۀ اویم.

[٨٣٩]١٣-خیرانی از پدرش روایت کرده که گفت: در خراسان من در برابر

ص :٨5

کنت واقفا بین یدی أبی الحسن علیه السّلام بخراسان فقال له قائل: یا سیّدی إن کان کون فإلی من؟ قال: إلی أبی جعفر ابنی فکأنّ القائل استصغر سنّ أبی جعفر علیه السّلام فقال أبو الحسن علیه السّلام: إنّ اللّه تبارک و تعالی بعث عیسی ابن مریم رسولا نبیّا، صاحب شریعه مبتدأه فی أصغر من السّنّ الّذی فیه أبو جعفر علیه السّلام.

[٨4٠]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ جمیعا، عن زکریّا بن یحیی بن النّعمان الصّیرفیّ قال:

سمعت علیّ بن جعفر یحدّث الحسن بن الحسین بن علیّ بن الحسین فقال: و اللّه لقد نصر اللّه أبا الحسن الرّضا علیه السّلام، فقال له الحسن: إی و اللّه جعلت فداک لقد بغی علیه إخوته، فقال علیّ بن جعفر: إی و اللّه و نحن عمومته بغینا علیه، فقال له الحسن: جعلت فداک کیف صنعتم فإنّی لم أحضرکم؟ قال: قال له إخوته و نحن أیضا: ما کان فینا إمام قطّ حائل اللّون فقال لهم الرّضا علیه السّلام: هو ابنی قالوا: فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قد قضی بالقافه فبیننا و بینک القافه، قال: ابعثوا أنتم إلیهم فأمّا أنا فلا و لا تعلموهم لما دعوتموهم و لتکونوا فی بیوتکم، فلمّا جاءوا أقعدونا فی البستان و اصطفّ عمومته و إخوته و أخواته و أخذوا الرّضا علیه السّلام و ألبسوه جبّه صوف و قلنسوه منها و وضعوا علی عنقه مسحاه و قالوا له: ادخل البستان کأنّک تعمل فیه، ثمّ جاءوا بأبی جعفر علیه السّلام فقالوا: ألحقوا هذا الغلام بأبیه، فقالوا: لیس له هاهنا أب و لکنّ هذا عمّ أبیه و هذا عمّ أبیه و هذا عمّه و هذه عمّته و إن یکن له هاهنا أب فهو صاحب البستان، فإنّ قدمیه و قدمیه واحده فلمّا رجع أبو الحسن علیه السّلام قالوا: هذا أبوه، قال علیّ بن جعفر: فقمت فمصصت ریق أبی جعفر علیه السّلام ثمّ قلت له: أشهد أنّک إمامی عند اللّه، فبکی الرّضا علیه السّلام، ثمّ قال: یا عمّ! ألم تسمع أبی و هو یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بأبی

ص :٨6

حضرت رضا علیه السّلام ایستاده بودم که کسی گفت: سرورم اگر حادثه ای روی داد به سوی که برویم؟ فرمود: به سوی پسرم جواد. آن گاه گویا پرسشگر، سنّ و سال جواد علیه السّلام را کوچک شمرد. پس حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: همانا خداوند پاک و فرازمند عیسای مریم را به عنوان فرستاده و پیامبر و صاحب شریعتی جدید در سنّی کم تر از آنچه جواد علیه السّلام در آن است مبعوث کرد.

[٨4٠]١4-یحیی بن نعمان صیرفی گفت: از علی بن جعفر که به حسن بن حسین بن علی بن حسین حدیث می گفت شنیدم که گفت: به خدا سوگند! خداوند رضا علیه السّلام را یاری کرد. حسن گفت: بله به خدا سوگند، جانم به فدایت! درحالی که برادرانش به او ستم کردند. علی بن جعفر گفت: بله به خدا سوگند و ما عموهایش هم به او ستم کردیم. حسن گفت: جانم به فدایت! شما چه کردید که من با شما نبودم؟ گفت: برادرانش و نیز ما به او گفتند: هرگز در میان ما امامی سبزه رو نبوده است. رضا علیه السّلام به ایشان فرمود: او پسر من است. گفتند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش -با قیافه شناس ها داوری کرده است. پس میان ما و شما هم قیافه شناس ها داوری کنند. فرمود: شما به سراغ او بفرستید. من این کار را نمی کنم. و به او نگویید برای چه چیزی او را دعوت کرده اید. و باید در خانه هاتان باشید. وقتی آمدند ما را در باغ نشانده، عموها و برادران و خواهرانش صف کشیدند و رضا علیه السّلام را گرفته، به او جامه ای پشمین و کلاهی پشمین پوشانده، بیلی بر دوشش نهادند و به امام رضا علیه السّلام، عرض کردند: شما [چنین]وارد باغ شوید گویا که در آن کار می کنید. سپس جواد علیه السّلام را آورده، به قیافه شناسان گفتند: بگویید پدر این پسر کدام است؟ گفتند: در این جا برایش پدری نیست. امّا این، عموی پدر او و این هم عموی پدرش است و این عموی خود اوست و این نیز عمّۀ او است. و اگر در این جا پدری برایش باشد، همین صاحب باغ است. که پاهای او و پاهای این یکی است. وقتی حضرت رضا علیه السّلام روگرداند، قیافه شناسان گفتند: این پدر او است. علی بن جعفر گوید: من برخاسته، دهان جواد علیه السّلام را بوسیدم چنان که آب دهانش را خوردم. سپس به او گفتم: گواهی می دهم که تو امام من در نزد خداوندی. آن گاه حضرت رضا علیه السّلام گریسته، فرمودند: عمو جان! مگر از پدرم نشنیدی که می فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: پدرم فدای پسر بهترین کنیزان،

ص :٨٧

ابن خیره الإماء ابن النّوبیّه الطّیّبه الفم، المنتجبه الرّحم و یلهم لعن اللّه الأعیبس و ذرّیّته، صاحب الفتنه و یقتلهم سنین و شهورا و أیّاما، یسومهم خسفا و یسقیهم کأسا مصبره و هو الطّرید الشّرید الموتور بأبیه و جدّه، صاحب الغیبه یقال: مات أو هلک، أیّ واد سلک؟ ! أفیکون هذا یا عمّ! إلاّ منّی، فقلت: صدقت جعلت فداک.

باب الإشاره و النّصّ علی أبی الحسن الثّالث علیه السّلام [٨4١]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن إسماعیل بن مهران قال:

لمّا خرج أبو جعفر علیه السّلام من المدینه إلی بغداد فی الدّفعه الأولی من خرجتیه، قلت له عند خروجه: جعلت فداک إنّی أخاف علیک فی هذا الوجه فإلی من الأمر بعدک؟ فکرّ بوجهه إلیّ ضاحکا و قال: لیس الغیبه حیث ظننت فی هذه السّنه، فلمّا أخرج به الثّانیه إلی المعتصم صرت إلیه فقلت له: جعلت فداک أنت خارج فإلی من هذا الأمر من بعدک فبکی حتّی اخضلّت لحیته، ثمّ التفت إلیّ فقال: عند هذه یخاف علیّ، الأمر من بعدی إلی ابنی علیّ.

[٨4٢]٢-الحسین بن محمّد، عن الخیرانیّ، عن أبیه أنّه قال:

کان یلزم باب أبی جعفر علیه السّلام للخدمه الّتی کان وکّل بها و کان أحمد بن محمّد بن عیسی یجیء فی السّحر فی کلّ لیله لیعرف خبر علّه أبی جعفر علیه السّلام و کان الرّسول الّذی یختلف بین أبی جعفر علیه السّلام و بین أبی إذا حضر قام أحمد و خلا به أبی، فخرجت ذات لیله و قام أحمد عن المجلس و خلا أبی بالرّسول و استدار أحمد فوقف حیث یسمع الکلام، فقال الرّسول لأبی: إنّ مولاک یقرأ علیک السّلام و یقول لک: إنّی ماض و الأمر صائر إلی ابنی علیّ و له علیکم بعدی

ص :٨٨

پسر نوبه ای نیکودهان و دارای ترحّم نجیب زا. وای بر آنان! خدا لعنت کند اعیبس و فرزندانش را. صاحب فتنه ای که ایشان را سال ها و ماه ها و روزهایی می کشند و ذلّت رسانده، جامی تلخ به ایشان می نوشاند. او راندۀ آواره، پدر و نیا کشتۀ صاحب غیبت است که درباره اش می گویند: او مرده یا کشته شده؟ در کدام شکاف کوه ها داخل شده است؟ ! عمو جان! آیا چنین کسی جز از من می تواند باشد [؟]عرض کردم: راست گفتی جانم به فدایت!

اشاره و تصریح به ابو الحسن سوم [حضرت هادی]علیه السّلام

[٨4١]١-اسماعیل مهران گفت: وقتی حضرت جواد علیه السّلام در بار اوّل از دو خروج ایشان از مدینه به بغداد رفت، هنگام خروج به ایشان عرض کردم: جانم به فدایت! من از این راه برایتان می ترسم. آن امر [امامت]پس از شما به چه کسی می رسد؟ با صورتی خندان به سوی من بازگشته، فرمودند: چنان که پنداشته ای آن غیبت امسال نیست. و چون بار دوم به سوی معتصم برده شدند، به نزدشان رفته، عرض کردم: جانم به فدایت! شما می روی، پس آن امر پس از شما به چه کسی می رسد؟ حضرت گریستند چنان که محاسنشان تر شد. سپس به من رو کرده، فرمودند: در این نوبت است که باید بر من ترسید. آن امر پس از من به پسرم علی می رسد.

[٨4٢]٢-خیرانی از پدرش روایت کرده که گفته است: او بر در خانه حضرت جواد علیه السّلام ملازم خدمتی بود که برای آن گماشته شده بود. و احمد بن محمّد عیسی سحرهای هر شب می آمد تا از بیماری حضرت جواد علیه السّلام خبر بگیرد. و فرستاده ای میان حضرت و پدرم بود که هرگاه می آمد، احمد بر می خاست و او با پدرم خلوت می کرد. یک شب من بیرون رفتم و احمد از مجلس برخاست و پدرم با آن فرستاده خلوت کرد. احمد گشتی زد و ایستاد. چنان که سخنشان را می شنید. آن گاه آن فرستاده به پدرم گفت: سرورت به تو سلام رسانده، می فرماید: من درمی گذرم و آن امر به پسرم علی منتقل می شود.

ص :٨٩

ما کان لی علیکم بعد أبی، ثمّ مضی الرّسول و رجع أحمد إلی موضعه و قال لأبی: ما الّذی قد قال لک؟ قال: خیرا، قال: قد سمعت ما قال فلم تکتمه؟ و أعاد ما سمع فقال له أبی: قد حرّم اللّه علیک ما فعلت لأنّ اللّه تعالی یقول و: «لاٰ تَجَسَّسُوا» فاحفظ الشّهاده لعلّنا نحتاج إلیها یوما ما و إیّاک أن تظهرها إلی وقتها، فلمّا أصبح أبی کتب نسخه الرّساله فی عشر رقاع و ختمها و دفعها إلی عشره من وجوه العصابه و قال: إن حدث بی حدث الموت قبل أن أطالبکم بها فافتحوها و أعلموا بما فیها، فلمّا مضی أبو جعفر علیه السّلام ذکر أبی أنّه لم یخرج من منزله حتّی قطع علی یدیه نحو من أربعمائه إنسان و اجتمع رؤساء العصابه عند محمّد بن الفرج یتفاوضون هذا الأمر، فکتب محمّد بن الفرج إلی أبی یعلمه باجتماعهم عنده و أنّه لو لا مخافه الشّهره لصار معهم إلیه و یسأله أن یأتیه فرکب أبی و صار إلیه فوجد القوم مجتمعین عنده، فقالوا لأبی: ما تقول فی هذا الأمر؟ فقال أبی لمن عنده الرّقاع: أحضروا الرّقاع فأحضروها، فقال لهم: هذا ما أمرت به، فقال بعضهم: قد کنّا نحبّ أن یکون معک فی هذا الأمر شاهد آخر؟ فقال لهم: قد أتاکم اللّه عزّ و جلّ به هذا أبو جعفر الأشعریّ یشهد لی بسماع هذه الرّساله و سأله أن یشهد بما عنده، فأنکر أحمد أن یکون سمع من هذا شیئا فدعاه أبی إلی المباهله، فقال: لمّا حقّق علیه قال: قد سمعت ذلک و هذا مکرمه کنت أحبّ أن تکون لرجل من العرب لا لرجل من العجم، فلم یبرح القوم حتّی قالوا بالحقّ جمیعا.

[٨4٣]٣-و فی نسخه الصّفوانیّ: محمّد بن جعفر الکوفیّ، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن محمّد بن الحسین الواسطیّ أنّه سمع أحمد بن أبی خالد مولی أبی جعفر یحکی أنّه أشهده علی هذه الوصیّه المنسوخه:

ص :٩٠

آنچه پس از پدرم به جهت من بر عهدۀ شما بود پس از من به جهت او بر عهدۀ تان است. سپس فرستاده رفت و احمد به جایش بازگشته و به پدرم گفت: چه چیزی به تو گفت؟ گفت: خیر و خوبی. او گفت: من شنیدم او چه گفت پس چرا آن را پنهان می کنی؟ و آنچه را شنیده بود بازگفت. پدرم به او گفت: آنچه را کردی خدا بر تو حرام کرده بود؛ زیرا خدای فرازمند می فرماید: و تفتیش نکنید [حجرات (4٩) :١٢]اینک این گواه بودن را نگاه دار شاید روزی به آن نیازمند شویم. و مبادا که پیش از وقت آشکارش کنی. وقتی صبح پدرم برخاست مکتوب آن سخنان را بر ده برگ نوشته، مهر کرد و به ده تن از بزرگان قوم داده، گفت: اگر پیش از آن که این را از شما بخواهم حادثه ای روی داد و من مردم آن را گشوده، با آنچه در آن است [مردم را]آگاه کنید. و چون حضرت جواد علیه السّلام درگذشت پدرم می گفت او هنوز از منزلش بیرون نرفته بود که به اندازۀ چهارصد نفر به بیعت کردن با او یقین کرده، رهبران قوم نزد محمّد فرج اجتماع کرده، دربارۀ موضوع سخن می گفتند. آن گاه محمّد فرج به پدرم نوشت تا او را از اجتماع ایشان در نزد خود آگاه کند و این که اگر بیم از انتشار خبر نبود، با ایشان به سوی او آمده، از او می خواست که به خانه اش بیاید. پس پدرم سوار شده، به سوی او رفت و مردمان را دید که نزد او گرد آمده اند. آنان به پدرم گفتند: دربارۀ این موضوع چه می گویی؟ و پدرم به کسانی که آن ورقه نزدشان بود گفت: آن ورقه ها را بیاورید. آن گاه که آوردند، به ایشان گفت: این است آنچه به آن امر شده ام. برخی از آنان گفتند: دوست داشتیم در این باره همراه تو شاهد دیگری بود. او به ایشان گفت: همانا خدای عزّتمند آن را به شما داده است. این ابو جعفر اشعری است که برای من به شنیدن این سخنان شهادت می دهد. و از او خواست که به آن شهادت دهد. احمد انکار کرد که چیزی از این موضوع شنیده باشد. پدرم او را به مباهله خواند. او گوید: وقتی او را تصدیق کرد، گفت: من آن را شنیدم. ولی کار نیکی بود که دوست داشتم برای مردی از عرب باشد و نه عجم. پس آن مردم پراکنده نشدند جز این که همگی به حقّ باورمند گشتند.

و در نسخۀ صفوانی چنین است:

[٨4٣]٣-احمد ابو خالد غلام حضرت جواد علیه السّلام حکایت کرده که آن حضرت او را بر این وصیّت نوشته شده گواه گرفته است:

ص :٩١

شهد أحمد بن أبی خالد مولی أبی جعفر أنّ أبا جعفر محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام أشهده أنّه أوصی إلی علیّ ابنه بنفسه و أخواته و جعل أمر موسی إذا بلغ إلیه و جعل عبد اللّه بن المساور قائما علی ترکته من الضّیاع و الأموال و النّفقات و الرّقیق و غیر ذلک إلی أن یبلغ علیّ بن محمّد، صیّر عبد اللّه بن المساور ذلک الیوم إلیه، یقوم بأمر نفسه و أخواته و یصیّر أمر موسی إلیه، یقوم لنفسه بعدهما علی شرط أبیهما فی صدقاته الّتی تصدّق بها و ذلک یوم الأحد لثلاث لیال خلون من ذی الحجّه سنه عشرین و مائتین و کتب أحمد بن أبی خالد شهادته بخطّه و شهد الحسن بن محمّد بن عبد اللّه بن الحسن بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام و هو الجوّانیّ علی مثل شهاده أحمد بن أبی خالد فی صدر هذا الکتاب و کتب شهادته بیده و شهد نصر الخادم و کتب شهادته بیده.

باب الإشاره و النّصّ علی أبی محمّد علیه السّلام [٨44]١-علیّ بن محمّد، عن محمّد بن أحمد النّهدیّ، عن یحیی بن یسار القنبریّ قال:

أوصی أبو الحسن علیه السّلام إلی ابنه الحسن قبل مضیّه بأربعه أشهر و أشهدنی علی ذلک و جماعه من الموالی.

[٨45]٢-علیّ بن محمّد، عن جعفر بن محمّد الکوفیّ، عن بشّار بن أحمد البصریّ، عن علیّ بن عمر النّوفلیّ قال:

کنت مع أبی الحسن علیه السّلام فی صحن داره، فمرّ بنا محمّد ابنه فقلت له: جعلت

ص :٩٢

احمد ابو خالد غلام [حضرت]ابو جعفر [علیه السّلام]شهادت داد که ابو جعفر محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام وی را شاهد گرفته که ایشان به پسرش علی-خود او و خواهرانش را-وصیّت کرده است. و کار موسی [مبرقع]را وقتی به بلوغ رسید به او واگذارده است. و عبد اللّه مساور را سرپرست میراث او از خانواده و اموال و مخارج و بندگان و غیر آن قرار داده تا علی محمّد به بلوغ رسیده، عبد اللّه مساور [آن ها را] در آن روز به او منتقل کند و کار خودش و خواهرانش را به عهده بگیرد و کار موسی را به خودش واگذارد تا پس از آن دو بنابر شرط پدرشان در موقوفاتی که وقف می کند خودش کار را برعهده گیرد؛ یکشنبه سوم ذی حجّۀ سال دویست و بیست. و احمد ابو خالد گواهی اش را به خطّ خودش نوشت و حسن بن محمّد بن عبد اللّه بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام که همان جوّانی معروف است همانند گواهی احمد ابو خالد، در بالای این نامه گواهی داده و آن را به دست خودش نوشت. و نصر خادم گواهی داد و آن را به دست خودش نوشت.

اشاره و تصریح به ابو محمّد [امام عسکری]علیه السّلام

[٨44]١-یحیای یسار قنبری گفت: حضرت هادی علیه السّلام چهار ماه پیش از وفاتش به پسرش حسن [علیه السّلام]وصیّت کرده، بر آن من و گروهی از غلامان را شاهد گرفت.

[٨45]٢-علی بن عمر نوفلی گفته است: من با حضرت هادی علیه السّلام در حیاط خانه اش بودم که پسرش محمّد [علیه السّلام]از کنارمان گذشت. من عرض کردم: جانم به

ص :٩٣

فداک هذا صاحبنا بعدک؟ فقال: لا، صاحبکم بعدی الحسن.

[٨46]٣-عنه، عن بشّار بن أحمد، عن عبد اللّه بن محمّد الأصفهانیّ قال:

قال أبو الحسن علیه السّلام: صاحبکم بعدی الّذی یصلّی علیّ، قال: و لم نعرف أبا محمّد علیه السّلام قبل ذلک، قال: فخرج أبو محمّد علیه السّلام فصلّی علیه.

[٨4٧]4-و عنه، عن موسی بن جعفر بن وهب، عن علیّ بن جعفر قال:

کنت حاضرا أبا الحسن علیه السّلام لمّا توفّی ابنه محمّد علیه السّلام: فقال للحسن یا بنیّ! أحدث للّه شکرا فقد أحدث فیک أمرا.

[٨4٨]5-الحسین بن محمّد عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه بن مروان الأنباریّ قال:

کنت حاضرا عند [مضیّ]أبی جعفر محمّد بن علیّ علیه السّلام فجاء أبو الحسن علیه السّلام فوضع له کرسیّ فجلس علیه و حوله أهل بیته و أبو محمّد علیه السّلام قائم فی ناحیه، فلمّا فرغ من أمر أبی جعفر التفت إلی أبی محمّد علیه السّلام فقال: یا بنیّ أحدث للّه تبارک و تعالی شکرا فقد أحدث فیک أمرا.

[٨4٩]6-علیّ بن محمّد، عن محمّد بن أحمد القلانسیّ، عن علیّ بن الحسین بن عمرو، عن علیّ بن مهزیار قال:

قلت لأبی الحسن علیه السّلام إن کان کون و أعوذ باللّه فإلی من؟ قال: عهدی إلی الأکبر من ولدیّ.

[٨5٠]٧-علیّ بن محمّد، عن أبی محمّد الإسبارقینیّ، عن علیّ بن عمرو العطّار قال:

دخلت علی أبی الحسن العسکریّ علیه السّلام و أبو جعفر ابنه فی الأحیاء و أنا أظنّ أنّه هو، فقلت له: جعلت فداک من أخصّ من ولدک؟ فقال: لا تخصّوا أحدا حتّی

ص :٩4

فدایت! آیا ایشان رهبر ما پس از شما است؟ فرمودند: نه، حسن پیشوای شما پس از من است.

[٨46]٣-عبد اللّه محمّد اصفهانی گفت: حضرت هادی علیه السّلام فرمود: رهبر شما پس از من کسی است که بر من نماز می گزارد. او گوید: و ما پیش از آن وقت ابو محمّد علیه السّلام را نشناختیم. که ناگاه ابو محمّد علیه السّلام بیرون آمد و بر ایشان نماز گزارد.

[٨4٧]4-علی جعفر گفته است: من در خدمت حضرت هادی علیه السّلام بودم وقتی پسرش محمّد درگذشت به حسن علیه السّلام فرمود: پسرم! شکر خداوند را تازه کن که آن امر را در تو پدید آورد.

[٨4٨]5-عبد اللّه مروان انباری گفت: من هنگام وفات حضرت جواد علیه السّلام در خدمتشان بودم که حضرت هادی علیه السّلام آمد. برایش تختی گذاشتند و ایشان بر آن نشست درحالی که خاندانش در گرد او بودند و ابو محمّد علیه السّلام در گوشه ای ایستاده بود. آن گاه چون از کار حضرت هادی علیه السّلام فارغ شد به حضرت عسکری علیه السّلام روکرده، فرمودند: پسرم شکر خدای پاک و والا را تازه کن که آن امر را در تو پدید آورده است.

[٨4٩]6-علی مهزیار گفته است: به حضرت هادی علیه السّلام عرض کردم: اگر حادثه ای روی داد-و من از آن به خدا پناه می برم-امر [امامت]به چه کسی می رسد؟ فرمودند: وصیّت من به بزرگ ترین فرزندان من است.

[٨5٠]٧-علی بن عمرو عطّار گفت: به نزد حضرت هادی علیه السّلام رفتم در حالی که پسرش ابو جعفر (محمّد) زنده بود و من گمان می کردم او [امام] است. پس عرض کردم: جانم به فدایت! چه کسی از فرزندانت را برگزینم؟

ص :٩5

یخرج إلیکم أمری، قال: فکتبت إلیه بعد: فیمن یکون هذا الأمر؟ قال: فکتب إلیّ فی الکبیر من ولدیّ، قال: و کان أبو محمّد أکبر من أبی جعفر.

[٨5١]٨-محمّد بن یحیی و غیره، عن سعد بن عبد اللّه، عن جماعه من بنی هاشم منهم الحسن بن الحسن الأفطس أنّهم حضروا یوم توفّی محمّد بن علیّ بن محمّد باب أبی الحسن یعزّونه و قد بسط له فی صحن داره و النّاس جلوس حوله، فقالوا:

قدّرنا أن یکون حوله من آل أبی طالب و بنی هاشم و قریش مائه و خمسون رجلا سوی موالیه و سائر النّاس إذ نظر إلی الحسن بن علیّ قد جاء مشقوق الجیب حتّی قام عن یمینه و نحن لا نعرفه، فنظر إلیه أبو الحسن علیه السّلام بعد ساعه فقال: یا بنیّ أحدث للّه عزّ و جلّ شکرا، فقد أحدث فیک أمرا، فبکی الفتی و حمد اللّه و استرجع و قال: «الحمد للّه ربّ العالمین و أنا أسأل اللّه تمام نعمه لنا فیک و إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ » فسألنا عنه، فقیل: هذا الحسن ابنه و قدّرنا له فی ذلک الوقت عشرین سنه أو أرجح، فیومئذ عرفناه و علمنا أنّه قد أشار إلیه بالإمامه و أقامه مقامه.

[٨5٢]٩-علیّ بن محمّد، عن إسحاق بن محمّد، عن محمّد بن یحیی بن دریاب قال:

دخلت علی أبی الحسن علیه السّلام بعد مضیّ أبی جعفر فعزّیته عنه و أبو محمّد علیه السّلام جالس فبکی أبو محمّد علیه السّلام، فأقبل علیه أبو الحسن علیه السّلام فقال [له]: إنّ اللّه تبارک و تعالی قد جعل فیک خلفا منه فاحمد اللّه.

[٨5٣]١٠-علیّ بن محمّد، عن إسحاق بن محمّد، عن أبی هاشم الجعفریّ قال: کنت عند أبی الحسن علیه السّلام بعد ما مضی ابنه أبو جعفر و إنّی لأفکّر فی نفسی

ص :٩6

فرمود: کسی را برنگزینید تا فرمانم به شما برسد. او گوید: پس از مدّتی به او نوشتم: این امر در چه کسی خواهد بود؟ ایشان به من نوشتند: در فرزند بزرگ من. او گوید: و ابو محمّد بزرگ تر از جعفر بود.

[٨5١]٨-گروهی از بنی هاشم و از آن میان حسن بن حسن افطس روایت کرده اند که بر در حضرت هادی علیه السّلام-روزی که محمّد وفات یافت-حاضر شده، او را تسلیت می گفتند درحالی که برایش در حیاط خانه فرشی انداخته بودند و مردم گردش نشسته. آنان گفته اند: کسانی که گرد او بودند-غیر از غلامان و دیگر مردم-از خاندان ابو طالب و بنی هاشم و قریش صد و پنجاه مرد می شدند. ناگاه به حسن علی که گریبان چاک آمده در سمت راست حضرت ایستاده، نگریسته است و ما او را نشناختیم. آن گاه حضرت هادی علیه السّلام پس از ساعتی به او نگریسته، فرمودند: پسرم شکر خداوند عزّتمند را تازه کن که او آن امر را در تو پدید آورد. جوان گریسته، سپاس خدا را گفته و آیۀ «انّا للّه. . .» خوانده، فرموده است: «سپاس پروردگار عالمیان را. و من از خداوند می خواهم نعمتش را بر ما به بقای شما تمام کند. و ما مال خداییم و به سوی او هم بازمی گردیم. ما پرسیدیم: او کیست؟ گفتند: پسرش حسن [علیه السّلام]است. و ما برای او در آن موقع بیست سال یا کمی بیشتر حدس می زدیم. آن روز ما او را شناخته و دانستیم که حضرت به امامت او اشاره کرده، او را به جای خویش نهاده است.

[٨5٢]٩-محمّد بن یحیای دریاب گفت: من پس از درگذشت حضرت جواد علیه السّلام به نزد حضرت هادی علیه السّلام رفته، تسلیتش گفتم. و حضرت عسکری نشسته بود. آن گاه حضرت عسکری علیه السّلام گریستند، حضرت هادی علیه السّلام به او رو کرده، فرمودند: همانا خدای پاک و والا جانشینی او را در تو قرار داده است. پس خداوند را سپاس بگو.

[٨5٣]١٠-ابو هاشم جعفری گفت: من پس از آن که پسر حضرت هادی

ص :٩٧

أرید أن أقول: کأنّهما أعنی أبا جعفر و أبا محمّد فی هذا الوقت کأبی الحسن موسی و إسماعیل ابنی جعفر بن محمّد علیهم السّلام و إنّ قصّتهما کقصّتهما، إذ کان أبو محمّد علیه السّلام المرجی بعد أبی جعفر علیه السّلام فأقبل علیّ أبو الحسن قبل أن أنطق فقال: نعم یا أبا هاشم! بدا للّه فی أبی محمّد علیه السّلام بعد أبی جعفر علیه السّلام ما لم یکن یعرف له کما بدا له فی موسی علیه السّلام بعد مضیّ إسماعیل ما کشف به عن حاله و هو کما حدّثتک نفسک و إن کره المبطلون و أبو محمّد ابنی الخلف من بعدی، عنده علم ما یحتاج إلیه و معه آله الإمامه.

[٨54]١١-علیّ بن محمّد، عن إسحاق بن محمّد، عن محمّد بن یحیی بن دریاب، عن أبی بکر الفهفکیّ قال:

کتب إلیّ أبو الحسن علیه السّلام: أبو محمّد ابنی أنصح آل محمّد غریزه و أوثقهم حجّه و هو الأکبر من ولدیّ و هو الخلف و إلیه ینتهی عری الإمامه و أحکامها، فما کنت سائلی فسله عنه، فعنده ما یحتاج إلیه.

[٨55]١٢-علیّ بن محمّد، عن إسحاق بن محمّد، عن شاهویه بن عبد اللّه الجلاّب قال:

کتب إلیّ أبو الحسن فی کتاب: أردت أن تسأل عن الخلف بعد أبی جعفر و قلقت لذلک فلا تغتمّ فإنّ اللّه عزّ و جلّ «لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدٰاهُمْ حَتّٰی یُبَیِّنَ لَهُمْ مٰا یَتَّقُونَ» و صاحبک بعدی أبو محمّد ابنی و عنده ما تحتاجون إلیه، یقدّم ما یشاء اللّه و یؤخّر ما یشاء اللّه «مٰا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهٰا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهٰا أَوْ مِثْلِهٰا» قد کتبت بما فیه بیان و قناع لذی عقل یقظان.

[٨56]١٣-علیّ بن محمّد، عمّن ذکره، عن محمّد بن أحمد العلویّ، عن داود بن القاسم قال:

ص :٩٨

ابو جعفر درگذشت، نزدشان بودم. و با خودم فکر کرده، می خواستم بگویم: گویا این دو یعنی ابو جعفر و ابو محمّد در این زمان مانند ابو الحسن موسی [علیه السّلام]و اسماعیل دو پسر حضرت صادق علیه السّلام هستند. و قصّۀ اینان همچون قصۀ ایشان است؛ زیرا پس از ابو جعفر، به ابو محمّد علیه السّلام امید می رفت. حضرت هادی علیه السّلام پیش از آن که سخن بگویم به من رو کرده، فرمودند: بله، ای ابو هاشم! خداوند پس از ابو جعفر در ابو محمّد علیه السّلام حکم کرد آنچه را برای او شناخته نشده بود. چنان که پس از درگذشت اسماعیل آنچه حال موسی علیه السّلام را آشکار کرد باعث حکم خداوند دربارۀ او شد. مطلب چنان است که با خود می گفتی اگرچه یاوه گرایان را ناخوش آید. و پسرم ابو محمّد جانشین پس از من است. علمی که به آن نیاز است نزد او است و وسایل امامت همراه او.

[٨54]١١-ابو بکر فهفکی گفت: حضرت هادی علیه السّلام به من نوشتند: پسرم ابو محمّد از جهت طبع نیکخواه ترین خاندان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و از جهت حجّت و برهان استوارترین ایشان است. او بزرگ ترین فرزندم و او جانشین است. رشتۀ امامت و حکم های آن به او می رسد. آنچه را می خواستی از من بپرسی از او بپرس. که آنچه به آن نیاز می شود نزد او است.

[٨55]١٢-شاهویه بن عبد اللّه جلاّب گفت: حضرت هادی علیه السّلام در نامه ای به من نوشتند: پس از ابو جعفر خواستی از آن جانشین بپرسی و از این جهت نگران بودی. اندوهگین نباش که خداوند عزّتمندمردمی را که هدایتشان کرده گمراه نمی کند تا اموری که باید از آن پروا کنند برایشان بیان نماید. [توبه (٩) :١١5]و راهبر تو پس از من پسرم ابو محمّد است و آنچه بدان نیازمندید نزد او است خداوند آنچه را بخواهد پیش انداخته، آنچه را بخواهد عقب می اندازد. آنچه را نسخ کنیم یا آن را به تأخیر اندازیم، بهتر از آن یا همانند آن را می آوریم. [بقره (٢) :١٠6]و آنچه را در آن بیان کافی بود برای خردمند بیدار نوشتم.

[٨56]١٣-داود قاسم گفته است: از حضرت هادی علیه السّلام شنیدم می فرماید:

ص :٩٩

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: الخلف من بعدی الحسن، فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف، فقلت: و لم جعلنی اللّه فداک؟ فقال: إنّکم لا ترون شخصه و لا یحلّ لکم ذکره باسمه، فقلت: فکیف نذکره؟ فقال: قولوا: الحجّه من آل محمّد علیهم السّلام.

باب الإشاره و النّصّ إلی صاحب الدّار علیه السّلام [٨5٧]١-علیّ بن محمّد، عن محمّد بن علیّ بن بلال قال:

خرج إلیّ من أبی محمّد قبل مضیّه بسنتین یخبرنی بالخلف من بعده، ثمّ خرج إلیّ من قبل مضیّه بثلاثه أیّام یخبرنی بالخلف من بعده.

[٨5٨]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن إسحاق، عن أبی هاشم الجعفریّ قال:

قلت لأبی محمّد علیه السّلام: جلالتک تمنعنی من مسألتک، فتأذن لی أن أسألک؟ فقال: سل، قلت: یا سیّدی هل لک ولد؟ فقال: نعم: فقلت: فإن حدث بک حدث فأین أسأل عنه؟ قال: بالمدینه.

[٨5٩]٣-علیّ بن محمّد، عن جعفر بن محمّد الکوفیّ، عن جعفر بن محمّد المکفوف، عن عمرو الأهوازیّ قال:

أرانی أبو محمّد ابنه و قال: هذا صاحبکم من بعدی.

[٨6٠]4-علیّ بن محمّد، عن حمدان القلانسیّ قال:

قلت للعمریّ، قد مضی أبو محمّد علیه السّلام؟ فقال لی: قد مضی و لکن قد خلّف فیکم من رقبته مثل هذه و أشار بیده.

[٨6١]5-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه قال:

ص :١٠٠

جانشین پس از من، حسن [علیه السّلام]است. و شما پس از این جانشین چگونه جانشینی خواهید داشت؟ عرض کردم: چرا جانم به فدایت. فرمود: شما او را نمی بینید. و برایتان روا نیست که نامش را ببرید. عرض کردم: پس چگونه او را یاد کنیم؟ فرمود: بگویید: حجّت خاندان محمّد علیهم السّلام.

اشاره و تصریح به صاحب خانه علیه السّلام

[٨5٧]١-علی بلال گفت: از ابو محمّد حضرت عسکری علیه السّلام دو سال پیش از درگذشتش چیزی به من رسید که از جانشین پس از خودش خبر می داد. سپس [باز]سه روز پیش از درگذشتش چیزی به من رسید که از جانشین پس از خودش خبر می داد.

[٨5٨]٢-ابو هاشم جعفری گفت: به حضرت عسکری علیه السّلام عرض کردم: جلالت شما مرا از پرسش از شما بازمی دارد، به من اجازه می فرمایید از شما بپرسم؟ فرمودند: بپرس. عرض کردم: سرورم آیا شما فرزندی داری؟ فرمودند: بله. عرض کردم: اگر حادثه ای برای شما روی داد کجا دنبال او بگردم؟ فرمود: در مدینه.

[٨5٩]٣-عمرو اهوازی گفت: ابو محمّد حضرت عسکری علیه السّلام پسرش را به من نشان داده، فرمودند: این رهبر شما پس از من است.

[٨6٠]4-حمدان قلانسی گفت: به عمری گفتم: ابو محمّد علیه السّلام وفات کرد؟ به من گفت: وفات کرد امّا در میانتان کسی را به جانشینی اش گذاشت که گردنش مثل این است. و به دستش اشاره کرد.

[٨6١]5-محمّد عبد اللّه گفت: از حضرت عسکری علیه السّلام هنگامی که زبیری-خدا

ص :١٠١

خرج عن أبی محمّد علیه السّلام حین قتل الزّبیریّ لعنه اللّه: هذا جزاء من اجترأ علی اللّه فی أولیائه، یزعم أنّه یقتلنی و لیس لی عقب، فکیف رأی قدره اللّه فیه و ولد له ولد سمّاه «م ح م د» فی سنه ستّ و خمسین و مائتین.

[٨6٢]6-علیّ بن محمّد، عن الحسین و محمّد ابنی علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن علیّ بن عبد الرّحمن العبدیّ من عبد قیس، عن ضوء بن علیّ العجلیّ، عن رجل من أهل فارس سمّاه قال:

أتیت سامرّاء و لزمت باب أبی محمّد علیه السّلام فدعانی، فدخلت علیه و سلّمت فقال: ما الّذی أقدمک؟ قال: قلت: رغبه فی خدمتک، قال: فقال لی: فالزم الباب، قال فکنت فی الدّار مع الخدم، ثمّ صرت أشتری لهم الحوائج من السّوق و کنت أدخل علیهم من غیر إذن إذا کان فی الدّار رجال قال: فدخلت علیه یوما و هو فی دار الرّجال، فسمعت حرکه فی البیت فنادانی، مکانک لا تبرح، فلم أجسر أن أدخل و لا أخرج، فخرجت علیّ جاریه معها شیء مغطّی، ثمّ نادانی ادخل، فدخلت و نادی الجاریه فرجعت إلیه، فقال لها: اکشفی عمّا معک، فکشفت عن غلام أبیض حسن الوجه و کشف عن بطنه فإذا شعر نابت من لبّته إلی سرّته أخضر لیس بأسود، فقال: هذا صاحبکم، ثمّ أمرها فحملته فما رأیته بعد ذلک حتّی مضی أبو محمّد علیه السّلام.

باب فی تسمیه من رآه علیه السّلام [٨6٣]١-محمّد بن عبد اللّه و محمّد بن یحیی جمیعا، عن عبد اللّه بن جعفر الحمیریّ قال:

اجتمعت أنا و الشّیخ أبو عمرو رحمه اللّه عند أحمد بن إسحاق فغمزنی

ص :١٠٢

او را لعنت کند-کشته شد، چنین صادر شد. این سزای کسی است که به خداوند دربارۀ اولیایش گستاخی کند. او می پنداشت درحالی که برایم فرزندی نیست مرا می کشد. چگونه قدرت خداوند را دربارۀ خودش دید. و برایش فرزندی در سال دویست و پنجاه و شش به دنیا آمد که او را «م ح م د» نامید.

[٨6٢]6-ضوء بن علی عجلی از مردی پارسی که نامش را برده روایت کرده که گفت: من به سامره آمدم و هماره بر در حضرت عسکری علیه السّلام بودم تا مرا خواند. به نزدش رفتم و سلام دادم. فرمودند: چه چیزی تو را این جا آورده است؟ عرض کردم: میل خدمت به شما. او گوید: حضرت به من فرمود: پس همین جا بمان. او گوید: من در خانه با خادمان بودم. سپس بیرون رفتم تا چیزهایی را از بازار برایشان بخرم. وقتی مردانی در خانه بودند من بدون اجازه خواستن داخل می شدم. روزی درحالی که حضرت در اتاق مردان بود خواستم به نزدشان بروم. آن گاه حرکتی در خانه شنیدم و به من گفتند: «در جایت بمان. حرکت نکن! و من جرأت نکردم کاری بکنم. نه به داخل رفتم و نه بیرون شدم. آن گاه کنیزی که به همراهش چیزی پوشیده بود از کنارم گذشت. سپس به من گفتند: داخل شو. و آن کنیز را هم صدا زدند. به سوی ایشان بازگشتم و ایشان به کنیز فرمودند: آنچه را به همراه داری آشکار کن. و او از پسری سفید و زیبارو پرده برداشت. و حضرت پارچه را از روی شکمش برداشت. مویی بود سبز -نه سیاه-که از پایین گلو تا نافش روییده بود. و فرمود: این رهبر شما است. سپس به کنیز فرمان داد تا او را ببرد. و من پس از آن او را ندیدم تا حضرت عسکری درگذشت.

نام کسانی که ایشان علیه السّلام را دیده اند

[٨6٣]١-عبد اللّه جعفر حمیری گفت: من و شیخ ابو عمرو [نایب اول امام زمان علیه السّلام]-خدا او را بیامرزد-نزد احمد اسحاق بودیم. احمد اسحاق [با چشم و

ص :١٠٣

أحمد بن إسحاق أن أسأله عن الخلف فقلت له: یا أبا عمرو! إنّی أرید أن أسألک عن شیء و ما أنا بشاکّ فیما أرید أن أسألک عنه، فإنّ اعتقادی و دینی أنّ الأرض لا تخلو من حجّه إلاّ إذا کان قبل یوم القیامه بأربعین یوما، فإذا کان ذلک رفعت الحجّه و أغلق باب التّوبه فلم یک یَنْفَعُ نَفْساً إِیمٰانُهٰا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمٰانِهٰا خَیْراً فأولئک أشرار من خلق اللّه عزّ و جلّ و هم الّذین تقوم علیهم القیامه و لکنّی أحببت أن أزداد یقینا و إنّ إبراهیم علیه السّلام سأل ربّه عزّ و جلّ أن یریه کیف یحیی الموتی قٰالَ: أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قٰالَ: بَلیٰ وَ لٰکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی و قد أخبرنی أبو علیّ أحمد بن إسحاق، عن أبی الحسن علیه السّلام قال: سألته و قلت: من أعامل أو عمّن آخذ و قول من أقبل؟ فقال له: العمریّ ثقتی فما أدّی إلیک عنّی فعنّی یؤدّی و ما قال لک عنّی فعنّی یقول: فاسمع له و أطع، فإنّه الثّقه المأمون و أخبرنی أبو علیّ أنّه سأل أبا محمّد علیه السّلام عن مثل ذلک، فقال له: العمریّ و ابنه ثقتان، فما أدّیا إلیک عنّی فعنّی یؤدّیان و ما قالا لک فعنّی یقولان، فاسمع لهما و أطعهما فإنّهما الثّقتان المأمونان، فهذا قول إمامین قد مضیا فیک. قال: فخرّ أبو عمرو ساجدا و بکی ثمّ قال: سل حاجتک فقلت: له أنت رأیت الخلف من بعد أبی محمّد علیه السّلام؟ فقال: إی و اللّه و رقبته مثل ذا و أومأ بیده، فقلت له: فبقیت واحده فقال لی: هات قلت: فالاسم؟ قال محرّم علیکم أن تسألوا عن ذلک و لا أقول هذا من عندی، فلیس لی أن أحلّل و لا أحرّم و لکن عنه علیه السّلام، فإنّ الأمر عند السّلطان أنّ أبا محمّد مضی و لم یخلّف ولدا و قسّم میراثه و أخذه من لا حقّ له فیه و هو ذا عیاله یجولون، لیس أحد یجسر أن یتعرّف إلیهم أو ینیلهم شیئا و إذا وقع الاسم وقع الطّلب، فاتّقوا اللّه و أمسکوا عن ذلک.

قال الکلینیّ رحمه اللّه: و حدّثنی شیخ من أصحابنا ذهب عنّی اسمه أنّ

ص :١٠4

ابرو]به من اشاره کرد که از او دربارۀ جانشین بپرسم. پس به او گفتم: ای ابا عمرو! می خواهم از شما دربارۀ چیزی بپرسم درحالی که در آنچه می خواهم بپرسم شکّی ندارم. اعتقاد و دین من این است که زمین جز چهل روز پیش از رستاخیز از حجّت تهی نمی شود. و چون آن روز فرارسد حجّت برداشته شده، در توبه بسته می شود. ایمان آوردن کسانی که قبلا ایمان نیاورده اند یا در ایمانشان عمل نیکی انجام نداده اند سودی به حالشان نخواهد داشت. [انعام (٧) :١5٨]و آنان بدترین آفریدگان خداوندند. آنان کسانی هستند که رستاخیز بر ضدّ آن برپا می شود. امّا دوست دارم که به یقینم افزوده شود. و همانا ابراهیم علیه السّلام از پروردگار عزّتمند خواست که به او چگونگی زنده گرداندن مردگان را نشان دهد. فرمود: مگر ایمان نیاورده ای. گفت: چرا بلکه برای این است که دلم آرام شود. [بقره (٢) :٢6٠]ابو علی احمد اسحاق از حضرت هادی علیه السّلام برایم نقل کرده، گفت: از ایشان پرسیدم: من با چه کسی کار کنم یا از چه کسی [دینم را]بگیرم و سخن چه کسی را بپذیرم؟ و حضرت به او فرمودند: عمری مورد اطمینان من است. آنچه را از من به تو برساند از من می رساند. و آنچه از سوی من به تو بگوید از سوی من می گوید. از او بشنو و اطاعت کن. که او مورد اطمینان و امانتدار است. و ابو علی به من گفت که خودش از حضرت عسکری علیه السّلام مانند آن را پرسیده و ایشان به او فرموده اند: عمری و پسرش مورد اطمینان اند. آنچه از من به تو رسانند، از من می رسانند و آنچه از سوی من به تو بگویند از سوی من می گویند. از آنان بشنو و اطاعتشان کن که ایشان مورد اطمینان اند و امانتدار. و این سخن دو امام است که دربارۀ تو آمده است. او گوید: پس ابو عمرو سجده کنان به زمین افتاد و گریه کرد. سپس گفت: بپرس از آنچه می خواستی. گفتم: تو پس از حضرت عسکری علیه السّلام، جانشین او را دیده ای؟ گفت: آری به خدا سوگند و قامت او این قدر بود. و با دستش اشاره کرد. به او گفتم: یک پرسش دیگر هم هست. گفت: بپرس. گفتم: اسم آن حضرت چیست؟ گفت: بر شما حرام شده که از این موضوع بپرسید. و من این را از پیش خودم نمی گویم. مرا نرسد که حلال و حرام کنم. بلکه از آن حضرت علیه السّلام روایت می کنم. موضوع نزد سلطان (خلیفه) چنین است که حضرت عسکری درگذشته و فرزندی به جا نگذاشته است. میراثش را تقسیم کرده و کسی که در آن حقّی نداشته آن را برداشته است. و اینک خانواده اش می آیند و می روند و کسی نیست که جرأت کند به آنان آشنایی داده، یا چیزی به ایشان برساند. و وقتی نام او بر زبان ها افتد به تعقیبش برمی خیزند. پس، از خدا پروا کرده، از این سخن درگذرید.

کلینی-خدایش بیامرزد-گوید: بزرگی از اصحاب ما که اسمش از یادم رفته

ص :١٠5

أبا عمرو سأل عن أحمد بن إسحاق عن مثل هذا فأجاب بمثل هذا.

[٨64]٢-علیّ بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل بن موسی بن جعفر و کان أسنّ شیخ من ولد رسول اللّه 6 بالعراق فقال. رأیته بین المسجدین و هو غلام علیه السّلام.

[٨65]٣-محمّد بن یحیی، عن الحسین بن رزق اللّه أبو عبد اللّه قال: حدّثنی موسی بن محمّد بن القاسم بن حمزه بن موسی بن جعفر قال:

حدّثتنی حکیمه ابنه محمّد بن علیّ علیهما السّلام و هی عمّه أبیه أنّها رأته لیله مولده و بعد ذلک.

[٨66]4-علیّ بن محمّد، عن حمدان القلانسیّ قال: قلت للعمریّ:

قد مضی أبو محمّد علیه السّلام؟ فقال قد مضی و لکن قد خلّف فیکم من رقبته مثل هذا و أشار بیده.

[٨6٧]5-علیّ بن محمّد، عن فتح مولی الزّراریّ قال:

سمعت أبا علیّ بن مطهّر یذکر أنّه قد رآه و وصف له قدّه.

[٨6٨]6-علیّ بن محمّد، عن محمّد بن شاذان بن نعیم، عن خادم لإبراهیم بن عبده النّیسابوریّ أنّها قالت:

کنت واقفه مع إبراهیم علی الصّفا فجاء علیه السّلام حتّی وقف علی إبراهیم و قبض علی کتاب مناسکه و حدّثه بأشیاء.

[٨6٩]٧-علیّ بن محمّد، عن محمّد بن علیّ بن إبراهیم، عن أبی عبد اللّه بن صالح أنّه رآه عند الحجر الأسود و النّاس یتجاذبون علیه و هو یقول:

ما بهذا أمروا.

[٨٧٠]٨-علیّ، عن أبی علیّ أحمد بن إبراهیم بن إدریس، عن أبیه أنّه قال: رأیته علیه السّلام بعد مضیّ أبی محمّد حین أیفع و قبّلت یدیه و رأسه.

ص :١٠6

برای من روایت کرد که همانا ابو عمرو از احمد اسحاق از مانند آن پرسیده و او چنان پاسخ گفته است.

[٨64]٢-محمّد بن اسماعیل بن موسای جعفر که پیرمردترین فرزندان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در عراق بود، گفت: او را میان دو مسجد دیدم درحالی که کودکی بود.

[٨65]٣-موسای محمّد گفت: حکیمه دختر حضرت جواد علیه السّلام که عمّۀ پدر حضرت است به من گفت که او را در شب تولّد و پس از آن دیده است.

[٨66]4-حمدان قلانسی گفته است: به عمری گفتم: حضرت عسکری وفات کرد؟ گفت: او وفات کرد ولی در میانتان کسی را به جانشینی گذاشت که این قدر است. و با دستش اشاره کرد.

[٨6٧]5-فتح (غلام زراری) گفت: از ابو علی مطهّر شنیدم که می گفت او را دیده است و قامتش را برای او وصف کرده است.

[٨6٨]6-خادمۀ ابراهیم بن عبده نیشابوری گفت: او به همراه ابراهیم بر صفا ایستاده بوده که آن حضرت علیه السّلام آمده تا رو به ابراهیم ایستاده است. و کتاب مناسکش را گرفته، چیزهایی به او فرموده است.

[٨6٩]٧-ابو عبد اللّه صالح گفته که او ایشان را کنار حجر الاسود دیده است. درحالی که مردم برای آن سنگ کشمکش می کردند و او می فرمود: این چنین فرمان داده نشده اند.

[٨٧٠]٨-ابو علی احمد از پدرش روایت کرده که گفته است: من آن حضرت علیه السّلام را پس از درگذشت حضرت عسکری علیه السّلام دیدم، هنگامی که به بلوغ نزدیک بود و دست و سرش را بوسیدم.

ص :١٠٧

[٨٧١]٩-علیّ، عن أبی عبد اللّه بن صالح و أحمد بن النّضر:

عن القنبریّ رجل من ولد قنبر الکبیر مولی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال: جری حدیث جعفر بن علیّ فذمّه، فقلت له: فلیس غیره فهل رأیته؟ فقال: لم أره و لکن رآه غیری، قلت: و من رآه؟ قال: قد رآه جعفر مرّتین و له حدیث.

[٨٧٢]١٠-علیّ، بن محمّد عن أبی محمّد الوجنانیّ أنّه أخبرنی، عمّن رآه:

أنّه خرج من الدّار قبل الحادث بعشره أیّام و هو یقول: اللّهمّ إنّک تعلم أنّها من أحبّ البقاع لو لا الطّرد أو کلام هذا نحوه.

[٨٧٣]١١-علیّ، بن محمّد عن علیّ بن قیس، عن بعض جلاوزه السّواد قال:

شاهدت سیماء آنفا بسرّ من رأی و قد کسر باب الدّار، فخرج علیه و بیده طبرزین، فقال له: ما تصنع فی داری؟ فقال سیماء: إنّ جعفرا زعم أنّ أباک مضی و لا ولد له، فإن کانت دارک فقد انصرفت عنک، فخرج عن الدّار. قال: علیّ بن قیس، فخرج علینا خادم من خدم الدّار فسألته عن هذا الخبر، فقال لی: من حدّثک بهذا؟ فقلت له: حدّثنی بعض جلاوزه السّواد، فقال لی: لا یکاد یخفی علی النّاس شیء.

[٨٧4]١٢-علیّ بن محمّد، عن جعفر بن محمّد الکوفیّ، عن جعفر بن محمّد المکفوف، عن عمرو الأهوازیّ قال:

أرانیه أبو محمّد علیه السّلام و قال: هذا صاحبکم.

[٨٧5]١٣-محمّد بن یحیی، عن الحسن بن علیّ النّیسابوریّ، عن إبراهیم بن محمّد بن عبد اللّه بن موسی بن جعفر، عن أبی نصر ظریف الخادم أنّه رآه.

[٨٧6]١4-علیّ بن محمّد، عن محمّد و الحسن ابنی علیّ بن إبراهیم أنّهما حدّثاه فی سنه تسع و سبعین و مائتین، عن محمّد بن عبد الرّحمن العبدیّ، عن

ص :١٠٨

[٨٧١]٩-احمد نضر از قنبری-مردی از فرزندان قنبر بزرگ [غلام امیر مؤمنان علیه السّلام]-غلام حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده و گفته است: سخن از جعفر علی [جعفر کذّاب]به میان آمد. او جعفر را نکوهید. من گفتم: غیر از او [از فرزندان امام]کسی نیست. [اگر هست]تو او را دیده ای؟ گفت: من ندیده ام. ولی غیر من او را دیده است. گفتم: و چه کسی او را دیده است؟ گفت: جعفر دوبار او را دیده و حدیثی دارد.

[٨٧٢]١٠-ابو محمّد وجنانی به من خبر داد از کسی که او را دیده بود. که آن حضرت ده روز پیش از آنچه روی داد از خانه خارج شد درحالی که می فرمود: خدایا تو می دانی که این جا از محبوب ترین زمین ها است اگر طردشدنی نبود-یا سخنی مانند این.

[٨٧٣]١١-علی قیس از یکی پاسبانان عراق روایت کرده که گفت: چندی پیش سیما را در سامره دیدم که در آن خانه را شکست و آن حضرت درحالی که طبرزینی به دستشان بوده بیرون آمده، به او فرمود: در خانۀ من چه می کنی؟ و سیماء گفت: جعفر پنداشته که پدرتان درگذشته و فرزندی نداشته است. اگر خانۀ شما است رهایتان می کنم. و از خانه بیرون رفت. علی قیس گوید: آن گاه که خادمی از خادمان خانه به نزد ما آمد، از او دربارۀ این خبر پرسیدم گفت: چه کسی این را به تو گفته است؟ گفتم: یکی از پاسبانان شهر گفته است. گفت: نمی شود چیزی از مردم پنهان بماند.

[٨٧4]١٢-عمرو اهوازی گفت: حضرت عسکری علیه السّلام او را به من نشان داد و فرمود: این است رهبر شما.

[٨٧5]١٣-از ابو نصر ظریف خادم روایت شده که او ایشان را دیده است.

[٨٧6]١4-از مردی پارسی که نامش را برده روایت شده که حضرت

ص :١٠٩

ضوء بن علیّ العجلیّ، عن رجل من أهل فارس سمّاه أنّ أبا محمّد أراه إیّاه.

[٨٧٧]١5-علیّ بن محمّد، عن أبی أحمد بن راشد، عن بعض أهل المدائن قال:

کنت حاجا مع رفیق لی، فوافینا إلی الموقف فإذا شابّ قاعد علیه إزار و رداء و فی رجلیه نعل صفراء، قوّمت الإزار و الرّداء بمائه و خمسین دینارا و لیس علیه أثر السّفر، فدنا منّا سائل فرددناه، فدنا من الشّابّ فسأله، فحمل شیئا من الأرض و ناوله، فدعا له السّائل و اجتهد فی الدّعاء و أطال، فقام الشّابّ و غاب عنّا، فدنونا من السّائل فقلنا له: ویحک ما أعطاک؟ فأرانا حصاه ذهب مضرّسه، قدّرناها عشرین مثقالا، فقلت لصاحبی: مولانا عندنا و نحن لا ندری ثمّ ذهبنا فی طلبه فدرنا الموقف کلّه، فلم نقدر علیه، فسألنا کلّ من کان حوله من أهل مکّه و المدینه فقالوا: شابّ علویّ، یحجّ فی کلّ سنه ماشیا.

باب فی النّهی عن الاسم [٨٧٨]١-علیّ بن محمّد، عمّن ذکره، عن محمّد بن أحمد العلویّ، عن داود بن القاسم الجعفریّ قال:

سمعت أبا الحسن العسکریّ علیه السّلام یقول: الخلف من بعدی الحسن، فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: و لم جعلنی اللّه فداک؟ قال: إنّکم لا ترون شخصه و لا یحلّ لکم ذکره باسمه، فقلت: فکیف نذکره؟ فقال: قولوا: الحجّه من آل محمّد صلوات اللّه علیه و سلامه.

[٨٧٩]٢-علیّ بن محمّد، عن أبی عبد اللّه الصّالحیّ قال:

سألنی أصحابنا بعد مضیّ أبی محمّد علیه السّلام أن أسأل عن الاسم و المکان، فخرج الجواب: إن دللتهم علی الاسم أذاعوه و إن عرفوا المکان دلّوا علیه.

ص :١١٠

عسکری علیه السّلام، ایشان را به او نشان داده است.

[٨٧٧]١5-از یکی از اهالی مداین روایت شده که گفته است: با رفیقی به حجّ رفته بودم. به موقف که رسیدیم جوانی نشسته، شلواری در بر و عبایی بر دوش با کفش هایی زرد در پا بود. شلوار و عبا صد و پنجاه دینار می ارزید. و اثری از سفر بر او نبود. گدایی به ما نزدیک شد که او را راندیم آن گاه به آن جوان نزدیک شد و گدایی کرد. و او چیزی از زمین برداشت و به او داد. گدا برایش دعا کرد. و در دعایش آنچه توانست گفت و بسیار گفت. آن گاه جوان برخاست و از ما نهان شد. ما به آن گدا نزدیک شده، گفتیم: وای بر تو. چه چیزی به تو داد؟ سنگریزه ای زرّین دندانه دار نشانمان داد که بیست مثقالی می شد. من به رفیقم گفتم: سرورمان نزد ما بود و ما ندانستیم. سپس به جستجویش رفتیم. همه جای عرفات را گشتیم و نتوانستیم ایشان را بیابیم. آن گاه از کسانی از اهل مکّه و مدینه که گرد او بودند پرسیدیم، گفتند: جوانی علوی است که هر سال پیاده حجّ می کند.

نهی از نام بردن

[٨٧٨]١-داود قاسم جعفری گفت: از حضرت هادی عسکری علیه السّلام شنیدم می فرماید: جانشین پس از من حسن است. و آن جانشین پس از جانشین برایتان چگونه خواهد بود؟ گفتم: چرا جانم به فدایت. فرمودند: شما او را نمی بینید و برایتان روا نیست بردن نامش. عرض کردم: پس چگونه او را یاد کنیم؟ فرمودند: بگویید: حجّتی از آل محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-.

[٨٧٩]٢-ابو عبد اللّه صالحی گفت: اصحابمان پس از وفات حضرت حسن عسکری علیه السّلام از من خواستند که از نام و مکان آن حضرت بپرسم. پاسخ آمد: اگر آنان را به نام راهنمایی کنم، منتشرش می کنند. و اگر مکان را بشناسند، او را نشانش می دهند.

ص :١١١

[٨٨٠]٣-عدّه من أصحابنا، عن جعفر بن محمّد، عن ابن فضّال، عن الرّیّان بن الصّلت قال:

سمعت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام یقول و سئل عن القائم فقال: لا یری جسمه و لا یسمّی اسمه.

[٨٨١]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن الحسن بن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

صاحب هذا الأمر لا یسمّیه باسمه إلاّ کافر.

باب نادر فی حال الغیبه [٨٨٢]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن محمّد بن خالد، عمّن حدّثه، عن المفضّل بن عمر و محمّد بن یحیی، عن عبد اللّه بن محمّد بن عیسی، عن أبیه، عن بعض أصحابه، عن المفضّل بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أقرب ما یکون العباد من اللّه جلّ ذکره و أرضی ما یکون عنهم إذا افتقدوا حجّه اللّه جلّ و عزّ و لم یظهر لهم و لم یعلموا مکانه و هم فی ذلک یعلمون أنّه لم تبطل حجّه اللّه جلّ ذکره و لا میثاقه، فعندها فتوقّعوا الفرج صباحا و مساء فإنّ أشدّ ما یکون غضب اللّه علی أعدائه إذا افتقدوا حجّته و لم یظهر لهم و قد علم أنّ أولیاءه لا یرتابون و لو علم أنّهم یرتابون ما غیّب حجّته عنهم طرفه عین و لا یکون ذلک إلاّ علی رأس شرار النّاس.

[٨٨٣]٢-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن مرداس، عن صفوان بن یحیی و الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن عمّار السّاباطیّ قال:

ص :١١٢

[٨٨٠]٣-ریّان صلت گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: -درحالی که دربارۀ قائم علیه السّلام پرسیده بودند-جسمش دیده نمی شود و نامش برده نمی شود.

[٨٨١]4-پسر رئاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: کسی [نام اصلی]صاحب امر نام نمی برد جز کافر.

باب نادر در احوال غیبت

[٨٨٢]١-مفضّل عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: نزدیک ترین بندگان به خداوند گرامی یاد و کسانی که خداوند از آنان راضی تر است، در زمانی که حجّت خداوند شکوهمند را گم کردند و برایشان آشکار نشد و جایش را ندانستند، درحالی که می دانند حجّت و پیمان خداوند گرامی یاد باطل نشده است، کسانی اند که صبح و شام به انتظار فرج هستند. و همانا سخت ترین خشم خداوند بر دشمنانش وقتی است که آنان حجّتش را گم کرده اند و او برایشان آشکار نشده است. و خدا می دانست که اولیایش به تردید نمی افتند. که اگر می دانست ایشان تردید می کنند، چشم به هم زدنی، حجّتش را از ایشان پنهان نمی کرد. و این جز بر ضدّ سرگردکان بدترین مردمان نمی باشد.

[٨٨٣]٢-عمّار ساباطی گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: کدام یک از

ص :١١٣

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أیّما أفضل: العباده فی السّرّ مع الإمام منکم المستتر فی دوله الباطل أو العباده فی ظهور الحقّ و دولته، مع الإمام منکم الظّاهر؟ فقال: یا عمّار! الصّدقه فی السّرّ و اللّه أفضل من الصّدقه فی العلانیه و کذلک و اللّه عبادتکم فی السّرّ مع إمامکم المستتر فی دوله الباطل و تخوّفکم من عدوّکم فی دوله الباطل و حال الهدنه أفضل ممّن یعبد اللّه عزّ و جلّ ذکره فی ظهور الحقّ مع إمام الحقّ الظّاهر فی دوله الحقّ و لیست العباده مع الخوف فی دوله الباطل مثل العباده و الأمن فی دوله الحقّ و اعلموا أنّ من صلّی منکم الیوم صلاه فریضه فی جماعه، مستتر بها من عدوّه فی وقتها فأتمّها، کتب اللّه له خمسین صلاه فریضه فی جماعه و من صلّی منکم صلاه فریضه وحده مستترا بها من عدوّه فی وقتها فأتمّها، کتب اللّه عزّ و جلّ بها له خمسا و عشرین صلاه فریضه وحدانیّه و من صلّی منکم صلاه نافله لوقتها فأتمّها کتب اللّه له بها عشر صلوات نوافل و من عمل منکم حسنه، کتب اللّه عزّ و جلّ له بها عشرین حسنه و یضاعف اللّه عزّ و جلّ حسنات المؤمن منکم إذا أحسن أعماله و دان بالتّقیّه علی دینه و إمامه و نفسه و أمسک من لسانه، أضعافا مضاعفه، إنّ اللّه عزّ و جلّ کریم. قلت: جعلت فداک قد و اللّه رغّبتنی فی العمل و حثثتنی علیه و لکن أحبّ أن أعلم کیف صرنا نحن الیوم أفضل أعمالا من أصحاب الإمام الظّاهر منکم فی دوله الحقّ و نحن علی دین واحد فقال: إنّکم سبقتموهم إلی الدّخول فی دین اللّه عزّ و جلّ و إلی الصّلاه و الصّوم و الحجّ و إلی کلّ خیر وفقه و إلی عباده اللّه عزّ ذکره سرّا من عدوّکم مع إمامکم المستتر، مطیعین له صابرین معه، منتظرین لدوله الحقّ، خائفین علی إمامکم و أنفسکم من الملوک الظّلمه تنتظرون إلی حقّ إمامکم و حقوقکم فی أیدی الظّلمه،

ص :١١4

این دو بافضیلت تر است: عبادت در نهان با امام پنهانی از شما در حکومتی باطل، یا عبادت در آشکاری حقّ و حکومت آن با امام آشکاری از شما؟ فرمودند: ای عمّار! به خدا سوگند! صدقه در نهان برتر از صدقۀ آشکار است. و همین طور به خدا سوگند! عبادت شما در نهان با امام پنهانتان در حکومت باطل و هراستان از دشمن در حکومت باطل و زمان صلح، بافضیلت تر از کسی است که خداوند عزّتمند و گرامی یاد را در آشکاری حقّ به همراهی امام حقّ و آشکار در حکومت حقّ بندگی می کند. عبادت باهراس در دولت باطل چونان عبادت در امنیّت دولت حقّ نیست. و بدانید که هرکس از شما امروز نماز واجبی را در وقتش به جماعت بگزارد و آن را به پایان برساند درحالی که آن را از دشمنش پنهان می کند، خداوند برایش پنجاه نماز واجب با جماعت می نویسد. و هرکس از شما نماز واجبی را در وقت خود به تنهایی بگزارد و آن را به پایان برساند در حالی که از دشمنش پنهان می کند. خداوند گرامی برایش بیست و پنج نماز واجب فرادی می نویسد. و هرکس از شما نماز نافله ای را در وقتش بگزارد و به پایان رساند، خداوند برایش به واسطۀ آن، ده نماز نافله می نویسد. و هرکسی از شما حسنه ای انجام دهد خداوند شکوهمند به واسطۀ آن برای او بیست حسنه می نویسد. و خداوند عزّتمند حسنه های مؤمنان شما را وقتی اعمالش را به خوبی انجام داده، برای دین و امام و جانش تقیّه کند و جلوی زبانش را بگیرد چندین و چند برابر می کند. که خداوند گرامی بسیار بخشنده است. من عرض کردم: جانم به فدایت، به خدا سوگند! مرا در انجام اعمال انگیزه بخشیده و تشویقم کردی ولی دوست دارم بدانم چگونه ما امروز از جهت عمل برتر از اصحاب امام آشکار از شما در حکومت حقّ می شویم درحالی که بر یک دین هستیم؟ فرمودند: همانا شما در وارد شدن به دین خدای عزّتمند و نماز و روزه و حجّ و هر خیر و دانشی و به عبادت خدای گرامی یاد با امام پنهانتان در نهان از دشمن، از آنان جلو افتاده اید. اطاعت کنندگان از او، شکیبایان با او، منتظران دولت حقّ [و]هراسان بر امامتان و جان خودتان از پادشاهان ستمکارید. به حقّ و حقوق امامتان در دست های ستمکاران می نگرید که شما را از آن بازداشته،

ص :١١5

قد منعوکم ذلک و اضطرّوکم إلی حرث الدّنیا و طلب المعاش مع الصّبر علی دینکم و عبادتکم و طاعه إمامکم و الخوف مع عدوّکم، فبذلک ضاعف اللّه عزّ و جلّ لکم الأعمال، فهنیئا لکم، قلت: جعلت فداک فما تری إذا أن نکون من أصحاب القائم و یظهر الحقّ و نحن الیوم فی إمامتک و طاعتک أفضل أعمالا من أصحاب دوله الحقّ و العدل؟ فقال: سبحان اللّه أما تحبّون أن یظهر اللّه تبارک و تعالی الحقّ و العدل فی البلاد و یجمع اللّه الکلمه و یؤلّف اللّه بین قلوب مختلفه و لا یعصون اللّه عزّ و جلّ فی أرضه و تقام حدوده فی خلقه و یردّ اللّه الحقّ إلی أهله فیظهر، حتّی لا یستخفی بشیء من الحقّ مخافه أحد من الخلق، أما و اللّه یا عمّار! لا یموت منکم میّت علی الحال الّتی أنتم علیها إلاّ کان أفضل عند اللّه من کثیر من شهداء بدر و أحد فأبشروا.

[٨٨4]٣-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن ابن محبوب، عن أبی أسامه، عن هشام و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی حمزه، عن أبی إسحاق قال: حدّثنی الثّقه من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّهم سمعوا أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول فی خطبه له:

اللّهمّ و إنّی لأعلم أنّ العلم لا یأرز کلّه و لا ینقطع موادّه و أنّک لا تخلی أرضک من حجّه لک علی خلقک، ظاهر لیس بالمطاع أو خائف مغمور، کیلا تبطل حجّتک، و لا یضلّ أولیاؤک بعد إذ هدیتهم، بل أین هم و کم؟ أولئک الأقلّون عددا و الأعظمون عند اللّه جلّ ذکره قدرا، المتّبعون لقاده الدّین، الأئمّه الهادین، الّذین یتأدّبون بآدابهم و ینهجون نهجهم، فعند ذلک یهجم بهم العلم علی حقیقه الإیمان، فتستجیب أرواحهم لقاده العلم و یستلینون من حدیثهم ما استوعر علی غیرهم و یأنسون بما استوحش منه المکذّبون و أباه

ص :١١6

به متاع دنیا و جستن معاش-با صبر بر دین و عبادت و اطاعت از امام و هراس از دشمن-نیازمندتان کرده اند. و برای همین خداوند عزّتمند اعمالتان را چند برابر کرده است. پس گوارایتان. من عرض کردم: جانم به فدایت! پس نظرتان این نیست که ما از یاران قائم [خدا در گشایش کارش شتاب کند.]باشیم و حقّ آشکار شود. که ما امروز در امامت شما و اطاعت از شما از جهت اعمال برتر از یاران دولت حقّ و عدلیم. فرمودند: سبحان اللّه! مگر دوست ندارید خداوند پاک و والا حقّ و عدالت را در همۀ سرزمین ها آشکار کند و سخن را یگانه کرده، دل های پراکنده را انس دهد. بر خداوند شکوهمند در زمینش گناه نکنند و در میان آفریدگانش، حدود برپا شده، حقّ به صاحبانش بازگشته، آشکار شود. تا چیزی از حقّ به جهت ترس کسی از مردم پنهان نماند. هان! به خدا سوگند ای عمّار! کسی از شما بر این حالی که هستید نمی میرد جز این که در نزد خدا از بسیاری از شهیدان بدر و احد برتر است. پس مژده بر شما!

[٨٨4]٣-ابو اسحاق گفت: شخص مورد اطمینانی از اصحاب امیر مؤمنان علیه السّلام به من گفت که آنان از امیر مؤمنان علیه السّلام شنیدند که در خطبه ای می فرمود: خدایا من می دانم که همۀ دانش برداشته نمی شود و ریشه اش بریده نمی شود. و زمین تو از حجّتی برای تو و بر آفریدگانت-چه آشکاری که از او اطاعت نمی شود یا هراسانی پنهان، تهی نمی شود. تا برهان تو یاوه نشده، اولیایت پس از این که هدایتشان کردی، گمراه نشوند. امّا اینان کجایند و چقدرند؟ آنان در شمار اندک، ولی نزد خداوند گرامی یاد بزرگ مقدارند. پیروان رهبران دین، امامان هدایتگرند. کسانی که ادب را از آداب آنان آموخته، روش ایشان را می پیمایند. و این زمان است که علم به حقیقت ایمان، ایشان را دربر گرفته، جان هاشان، راهبران علم را اجابت کرده، سخن ایشان آنچه بر دیگران سخت می آید به آنان آسان می شود. آنان با آنچه تکذیب گران از آن وحشت دارند و اسراف کاران را ناپسند می آید، مأنوس می شوند.

ص :١١٧

المسرفون، أولئک أتباع العلماء صحبوا أهل الدّنیا بطاعه اللّه تبارک و تعالی و أولیائه و دانوا بالتّقیّه عن دینهم و الخوف من عدوّهم، فأرواحهم معلّقه بالمحلّ الأعلی فعلماؤهم و أتباعهم خرس صمت فی دوله الباطل، منتظرون لدوله الحقّ و سیحقّ اللّه الحقّ بکلماته و یمحق الباطل، ها، ها؛ طوبی لهم علی صبرهم علی دینهم فی حال هدنتهم و یا شوقاه إلی رؤیتهم فی حال ظهور دولتهم و سیجمعنا اللّه و إیّاهم فی جنّات عدن و من صلح من آبائهم و أزواجهم و ذرّیّاتهم.

باب فی الغیبه [٨٨5]١-محمّد بن یحیی و الحسن بن محمّد جمیعا، عن جعفر بن محمّد الکوفیّ، عن الحسن بن محمّد الصّیرفیّ، عن صالح بن خالد، عن یمان التّمّار قال:

کنّا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام جلوسا فقال لنا: إنّ لصاحب هذا الأمر غیبه، المتمسّک فیها بدینه کالخارط للقتاد ثمّ قال: -هکذا بیده-فأیّکم یمسک شوک القتاد بیده؟ ثمّ أطرق ملیّا، ثمّ قال: إنّ لصاحب هذا الأمر غیبه، فلیتّق اللّه عبد و لیتمسّک بدینه.

[٨٨6]٢-علیّ بن محمّد، عن الحسن بن عیسی بن محمّد بن علیّ بن جعفر، عن أبیه، عن جدّه، عن علیّ بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر علیهما السّلام قال:

إذا فقد الخامس من ولد السّابع فاللّه اللّه فی أدیانکم لا یزیلکم عنها أحد، یا بنیّ إنّه لا بدّ لصاحب هذا الأمر من غیبه حتّی یرجع عن هذا الأمر من کان یقول به، إنّما هی محنه من اللّه عزّ و جلّ امتحن بها خلقه، لو علم آباؤکم و أجدادکم دینا أصحّ من هذا لاتّبعوه، قال: فقلت: یا سیّدی من الخامس من ولد السّابع؟ فقال: یا بنیّ! عقولکم تصغر عن هذا و أحلامکم تضیق عن حمله و لکن

ص :١١٨

ایشان پیروان عالمانند که در حال اطاعت از خداوند پاک و والا و اولیایش با اهل دنیا معاشرت کردند و به خاطر دینشان و ترس از دشمنشان به تقیّه معتقد شدند. روح آنان در جایگاهی والا است و عالمانشان و پیروان آنان در حکومت باطل زبان به کام و خاموش و منتظر دولت حقّ اند. و خداوند حقّ را به وسیلۀ کلماتش [ائمّه علیهم السّلام]ثابت کرده، باطل را نابود خواهد کرد. چنین است، چنین است! خوشا بر آنان به صبری که در زمان صلحشان بر دین خود کردند. و وای از اشتیاق به دیدار آنان در دوران ظهور دولتشان. و خداوند ما و ایشان و کسانی از پدران و همسران و فرزندانشان را که سزاوارند در باغ های بهشت گرد خواهد آورد.

بابی دربارۀ غیبت

[٨٨5]١-یمان تمّار گفته است: در خدمت حضرت صادق علیه السّلام نشسته بودیم که به ما فرمودند: همانا برای صاحب الامر [علیه السّلام]غیبتی است که چنگ زنندۀ به دین او در آن زمان همانند کسی است که درخت خار را با دستش بتراشد. کدام شما خار درخت را با دستش نگاه می دارد؟ سپس مدّتی سر به زیر انداخت. آن گاه فرمود: برای صاحب الامر غیبتی است. که بنده باید از خداوند پروا کرده، به دین او چنگ زند.

[٨٨6]٢-علی جعفر از برادرش موسای جعفر علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی پنجم از فرزندان هفتم ناپدید شود پس شما را به خدا، شما را به خدا مراقب دینتان باشید. مبادا شما را از آن جدا کند. پسرم برای صاحب الامر چاره ای از نهان شدن نیست تا باورمندان به امامت هم از آن برگردند. همانا آن آزمایشی از سوی خداوند عزّتمند است که با آن آفریدگانش را می آزماید. اگر پدران و نیاهای شما دینی درست تر از این می شناختند، حتما از آن پیروی می کردند. او گوید: من عرض کردم: سرورم! پنجم از فرزندان هفتم کیست؟ فرمودند: پسرم، عقل شما برای دریافت آن کوچک است و خیالتان برایش تنگ. ولی اگر زنده باشید آن در را خواهید یافت.

ص :١١٩

إن تعیشوا فسوف تدرکونه.

[٨٨٧]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نجران، عن محمّد بن المساور، عن المفضّل بن عمر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إیّاکم و التّنویه أما و اللّه لیغیبنّ إمامکم سنینا من دهرکم و لتمحّصنّ حتّی یقال: مات، قتل، هلک، بأیّ واد سلک؟ و لتدمعنّ علیه عیون المؤمنین و لتکفؤنّ کما تکفأ السّفن فی أمواج البحر، فلا ینجو إلاّ من أخذ اللّه میثاقه و کتب فی قلبه الإیمان و أیّده بروح منه و لترفعنّ اثنتا عشره رایه مشتبهه، لا یدری أیّ من أیّ، قال: فبکیت ثمّ قلت: فکیف نصنع؟ قال: فنظر إلی شمس داخله فی الصّفّه، فقال: یا أبا عبد اللّه تری هذه الشّمس؟ قلت: نعم، فقال: و اللّه لأمرنا أبین من هذه الشّمس.

[٨٨٨]4-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن الحسین، عن ابن أبی نجران، عن فضاله بن أیّوب، عن سدیر الصّیرفیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ فی صاحب هذا الأمر شبها من یوسف علیه السّلام، قال: قلت له: کأنّک تذکر حیاته أو غیبته؟ قال: فقال لی: و ما ینکر من ذلک، هذه الأمّه أشباه الخنازیر، إنّ إخوه یوسف علیه السّلام کانوا أسباطا أولاد الأنبیاء تاجروا یوسف و بایعوه و خاطبوه و هم إخوته و هو أخوهم، فلم یعرفوه حتّی قال: أنا یوسف و هذا أخی، فما تنکر هذه الأمّه الملعونه أن یفعل اللّه عزّ و جلّ بحجّته فی وقت من الأوقات، کما فعل بیوسف، إنّ یوسف علیه السّلام کان إلیه ملک مصر و کان بینه و بین والده مسیره ثمانیه عشر یوما، فلو أراد أن یعلمه لقدر علی ذلک، لقد سار یعقوب علیه السّلام و ولده عند البشاره تسعه أیّام من بدوهم إلی مصر، فما تنکر هذه الأمّه أن یفعل اللّه جلّ و عزّ بحجّته کما فعل بیوسف، أن یمشی فی

ص :١٢٠

[٨٨٧]٣-مفضّل عمر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: از فاش کردن بپرهیزید. هان! به خدا سوگند! امامتان سال هایی از روزگارتان ناپدید می شود و شما خالص می شوید. تا وقتی که می گویند: او مرده، کشته شده از میان رفته، در شکاف کدام کوهی داخل شده است؟ چشم های مؤمنان بر او می گریند و شما چونان فرورفتن کشتی ها در موج های دریا واژگون می شوید. و کسی نجات نمی یابد جز آن که خداوند پیمانش را پذیرفته، ایمان را در دلش نوشته، با روحی از خود تأییدش کرده است. و شما دوازده بیرق همانند بالا می برید که معلوم نمی شود کدام به کدام است. او گوید: من گریستم و سپس عرض کردم: پس ما چه کنیم؟ او گوید: حضرت به شعاعی از خورشید که در سایبان افتاده بود نگریسته، فرمودند: ای ابو عبد اللّه این آفتاب را می بینی؟ عرض کردم: بله. فرمودند: به خدا سوگند مسألۀ ما از این آفتاب روشن تر است.

[٨٨٨]4-سدیر صیرفی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا در صاحب الامر [علیه السّلام]شباهتی به یوسف علیه السّلام است. او گوید: من عرض کردم: گویا از زندگی یا غیبت ایشان سخن می گویید؟ فرمودند: و این مردمان خوک مانند چه چیز آن را انکار می کنند. همانا برادران یوسف علیه السّلام نوادگان فرزندان پیامبران بودند که با یوسف تجارت کردند، با او خرید و فروش کرده، به صحبت پرداختند. آنان برادران او و او برادر ایشان بود و آنان او را نشناختند تا وقتی که گفت: من یوسفم و این برادر من است. پس چگونه این مردمان لعنت شده انکار می کنند که خداوند عزّتمند در دوره ای از دوران با حجّتش چنان کند که با یوسف کرد. همانا حکومت مصر با یوسف علیه السّلام بود و میان او و پدرش راهی به اندازۀ هیجده روز. که اگر می خواست او را آگاه کند می توانست. آن گاه یعقوب علیه السّلام و فرزندانش آن راه را هنگام مژدۀ[یوسف]از روستایشان تا مصر نه روزه پیمودند. پس این مردمان چگونه انکار می کنند که خداوند شکوهمند با حجّتش چنان بکند که با یوسف کرد.

ص :١٢١

أسواقهم و یطأ بسطهم حتّی یأذن اللّه فی ذلک له، کما أذن لیوسف قالوا: أإنّک لأنت یوسف؟ قال: أنا یوسف.

[٨٨٩]5-علیّ بن إبراهیم، عن الحسن بن موسی الخشّاب، عن عبد اللّه بن موسی، عن عبد اللّه بن بکیر، عن زراره قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ للغلام غیبه قبل أن یقوم، قال: قلت: و لم؟ قال: یخاف-و أومأ بیده إلی بطنه-ثمّ قال: یا زراره! و هو المنتظر و هو الّذی یشکّ فی ولادته، منهم من یقول: مات أبوه بلا خلف، و منهم من یقول: حمل، و منهم من یقول: إنّه ولد قبل موت أبیه بسنتین و هو المنتظر، غیر أنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ أن یمتحن الشّیعه، فعند ذلک یرتاب المبطلون یا زراره! [قال: قلت: جعلت فداک إن أدرکت ذلک الزّمان أیّ شیء أعمل؟ قال: یا زراره!]إذا أدرکت هذا الزّمان فادع بهذا الدّعاء: «اللّهمّ عرّفنی نفسک، فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیّک اللّهمّ عرّفنی رسولک فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک، لم أعرف حجّتک اللّهمّ عرّفنی حجّتک، فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی» ثمّ قال: یا زراره! لا بدّ من قتل غلام بالمدینه، قلت: جعلت فداک ألیس یقتله جیش السّفیانیّ؟ قال: لا و لکن یقتله جیش آل بنی فلان یجیء حتّی یدخل المدینه، فیأخذ الغلام فیقتله، فإذا قتله بغیا و عدوانا و ظلما لا یمهلون، فعند ذلک توقّع الفرج إن شاء اللّه.

[٨٩٠]6-محمّد بن یحیی، عن جعفر بن محمّد، عن إسحاق بن محمّد، عن یحیی بن المثنّی، عن عبد اللّه بن بکیر، عن عبید بن زراره قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: یفقد النّاس إمامهم، یشهد الموسم، فیراهم و لا یرونه.

ص :١٢٢

در بازارهاشان راه رود و در خانه هاشان قدم گذارد تا خداوند به او دربارۀ کارش اجازه دهد چنان که به یوسف اجازه داد. آنان گفتند: آیا تو همان یوسفی؟ گفت: من یوسفم.

[٨٨٩]5-زراره گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا برای آن جوان غیبتی است پیش از آن که قیام کند. او گوید: من عرض کردم: چرا؟ فرمودند: می هراسد-و با دست به شکمشان اشاره کردند-سپس فرمودند: ای زراره! او همان مورد امید است. و او است کسی که در ولادتش تردید می کنند. یکی می گوید: پدرش بی جانشین مرده است. دیگری می گوید: [هنگام مرگ پدر]در بطن مادر بود. یکی می گوید: او دو سال پیش از مرگ پدرش به دنیا آمد. و او همان منتظر است. جز این که خداوند شکوهمند دوست دارد شیعه را امتحان کند. و در این زمان ای زراره یاوه گرایان تردید می کنند. [او گوید: من عرض کردم: جانم به فدایت، اگر من آن زمانم را دریافتم چه کنم؟ فرمودند: ای زراره]هنگامی که این زمان را دریافتی، این دعا را بخوان: «خدایا خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانی پیامبرت را نخواهم شناخت. خدایا فرستاده ات را به من بشناسان که اگر فرستاده ات را به من نشناسانی حجّتت را نخواهم شناخت. خدایا حجّتت را به من بشناسان که اگر حجّتت را به من نشناسانی در دینم گمراه می شوم.» سپس فرمودند: ای زراره! چاره ای از کشته شدن جوانی در مدینه نیست. عرض کردم: جانم به فدایت مگر او را لشکر سفیانی نمی کشد؟ فرمودند: نه، بلکه او را لشکر خاندان بنی فلان می کشد. می آیند و وارد مدینه می شوند، آن گاه آن جوان را گرفته می کشندش. و چون او را از روی گردن کشی و عداوت و ستم می کشند، مهلت داده نمی شود. در این زمان منتظر فرج باش. ان شاء اللّه.

[٨٩٠]6-عبید زراره گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: مردم امامشان را گم می کنند، او در حجّ حضور یافته آنان را می بیند درحالی که آنان او را نمی بینند.

ص :١٢٣

[٨٩١]٧-علیّ بن محمّد، عن عبد اللّه بن محمّد بن خالد قال: حدّثنی منذر بن محمّد بن قابوس، عن منصور بن السّندیّ، عن أبی داود المسترقّ، عن ثعلبه بن میمون، عن مالک الجهنیّ، عن الحارث بن المغیره، عن الأصبغ بن نباته قال:

أتیت أمیر المؤمنین علیه السّلام فوجدته متفکرا ینکت فی الأرض فقلت: یا أمیر المؤمنین! ما لی أراک متفکّرا تنکت فی الأرض، أرغبه منک فیها؟ فقال: لا و اللّه ما رغبت فیها و لا فی الدّنیا یوما قطّ و لکنّی فکّرت فی مولود یکون من ظهر [ی]الحادی عشر من ولدی، هو المهدیّ الّذی یملأ الأرض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما تکون له غیبه و حیره، یضلّ فیها أقوام و یهتدی فیها آخرون، فقلت: یا أمیر المؤمنین! و کم تکون الحیره و الغیبه؟ قال: ستّه أیّام أو ستّه أشهر أو ستّ سنین، فقلت: و إنّ هذا لکائن؟ فقال: نعم کما أنّه مخلوق و أنّی لک بهذا الأمر یا أصبغ! أولئک خیار هذه الأمّه مع خیار أبرار هذه العتره، فقلت: ثمّ ما یکون بعد ذلک، فقال: ثمّ یفعل اللّه ما یشاء فإنّ له بداءات و إرادات و غایات و نهایات.

[٨٩٢]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حنان بن سدیر، عن معروف بن خرّبوذ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّما نحن کنجوم السّماء، کلّما غاب نجم، طلع نجم حتّی إذا أشرتم بأصابعکم و ملتم بأعناقکم، غیّب اللّه عنکم نجمکم، فاستوت بنو عبد المطّلب، فلم یعرف أیّ من أیّ، فإذا طلع نجمکم فاحمدوا ربّکم.

[٨٩٣]٩-محمّد بن یحیی، عن جعفر بن محمّد، عن الحسن بن معاویه، عن عبد اللّه بن جبله، عن عبد اللّه بن بکیر، عن زراره قال:

ص :١٢4

[٨٩١]٧-اصبغ نباته گفته است: من به خدمت امیر مؤمنان علیه السّلام آمدم و او را دیدم که اندیشه کنان در زمین خط می کشید. عرض کردم: ای امیر مؤمنان چه شده، شما را می بینم که اندیشناکانه بر زمین خط می کشی، آیا رغبتی به آن یافته اید؟ فرمودند: نه به خدا سوگند، هرگز روزی نه به زمین و نه به دنیا رغبت نیافته ام. بلکه در فرزندی از فرزندانم که پشت یازدهم من است، می اندیشیدم. همان مهدی که زمین را از عدل وداد پر می کند، چنان که از جور و ستم پر شده باشد. برای او غیبت و پریشانی ای خواهد بود که مردمانی در آن گمراه شده، دیگرانی هدایت می شوند. من عرض کردم: ای امیر مؤمنان! این پریشانی و غیبت چقدر می باشد؟ فرمودند: شش روز یا شش ماه یا شش سال. عرض کردم: و این حتما می شود؟ فرمودند: بله، چنان که آن هم آفریده ای است. ای اصبغ! تو را با این موضوع چکار؟ آنان خوبان این امّت با خوبان ابرار این عترت هستند. عرض کردم: سپس چه می شود؟ فرمودند: سپس خداوند آنچه بخواهد می کند؛ زیرا او تقدیرها و خواست ها و برای آن ها اهداف و انجام هایی دارد.

[٨٩٢]٨-معروف خرّبوذ از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا ما چون ستارگان آسمانیم که هرگاه ستاره ای نهان شود، ستارۀ دیگری طلوع می کند. تا وقتی که با انگشت هاتان اشاره کنید و گردن هاتان را مایل نمایید. که خداوند ستارۀ تان را از شما نهان کرده، فرزندان عبد المطّلب برابر شوند و. و معلوم نشود که کدام به کدام است. پس چون ستارۀ تان طلوع کرده پروردگارتان را سپاس گویید.

[٨٩٣]٩-زراره گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا برای

ص :١٢5

سمعت أبا عبد اللّه یقول: إنّ للقائم علیه السّلام غیبه قبل أن یقوم، قلت: و لم؟ قال: إنّه یخاف-و أومأ بیده إلی بطنه-یعنی القتل.

[٨٩4]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إن بلغکم عن صاحب هذا الأمر غیبه فلا تنکروها.

[٨٩5]١١-الحسین بن محمّد و محمّد بن یحیی، عن جعفر بن محمّد، عن الحسن بن معاویه، عن عبد اللّه بن جبله، عن إبراهیم بن خلف بن عبّاد الأنماطیّ، عن مفضّل بن عمر قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام و عنده فی البیت أناس، فظننت أنّه إنّما أراد بذلک غیری، فقال: أما و اللّه لیغیبنّ عنکم صاحب هذا الأمر و لیخملنّ هذا حتّی یقال: مات، هلک، فی أیّ واد سلک؟ و لتکفؤنّ کما تکفأ السّفینه فی أمواج البحر، لا ینجو إلاّ من أخذ اللّه میثاقه و کتب الإیمان فی قلبه و أیّده بروح منه و لترفعنّ اثنتا عشره رایه مشتبهه لا یدری أیّ من أیّ، قال: فبکیت، فقال: ما یبکیک یا أبا عبد اللّه؟ فقلت: جعلت فداک کیف لا أبکی و أنت تقول: اثنتا عشره رایه مشتبهه لا یدری أیّ من أیّ! ؟ قال: و فی مجلسه کوّه تدخل فیها الشّمس، فقال: أبیّنه هذه؟ فقلت: نعم، قال: أمرنا أبین من هذه الشّمس.

[٨٩6]١٢-الحسین بن محمّد، عن جعفر بن محمّد، عن القاسم بن إسماعیل الأنباریّ، عن یحیی بن المثنّی، عن عبد اللّه بن بکیر، عن عبید بن زراره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

للقائم غیبتان، یشهد فی إحداهما المواسم، یری النّاس و لا یرونه.

[٨٩٧]١٣-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی و غیره، عن

ص :١٢6

قائم علیه السّلام غیبتی است پیش از آن که قیام کند. من عرض کردم: چرا؟ فرمودند: او می هراسد-و با دست به شکمش اشاره کرد-و مقصودش کشته شدن بود.

[٨٩4]١٠-محمّد مسلم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: اگر [خبر]غیبت صاحب الامر [علیه السّلام]را شنیدید، انکارش نکنید.

[٨٩5]١١-مفضّل عمر گفت: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم و در خانه، مردمی در خدمتش بودند که من گمان کردم مقصودش کسی جز من است. می فرمود: هان، به خدا سوگند! صاحب الامر از شما نهان می شود و گمنام می گردد چنان که می گویند: او مرده، از میان رفته، در شکاف کدام کوهی افتاده؟ و شما چونان فرورفتن کشتی در موج های دریا واژگون می شوید. جز کسی که خداوند پیمانش را گرفته، ایمان را در دلش نوشته و به روحی از آن تأییدش کرده باشد، نجات نمی یابد. و دوازده بیرق همانند بالا می رود و معلوم نمی شود کدام به کدام است. او گوید: من گریستم. فرمودند: ابو عبد اللّه چه چیز تو را به گریه انداخت؟ عرض کردم: جانم به فدایت! چگونه نگریم درحالی که شما می فرمایید: دوازده بیرق مشابه است که معلوم نمی شود کدام به کدام است. او گوید: در مجلس روزنی بود که آفتاب از آن داخل می شد. حضرت فرمودند: آیا این روشن است؟ عرض کردم: بله. فرمودند: مسألۀ ما روشن تر از این آفتاب است.

[٨٩6]١٢-عبید زراره از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای قائم [علیه السّلام]دو غیبت است. در یکی از آن دو او در هنگام حجّ حضور می یابد، مردم را می بیند و آنان او را نمی بینند.

[٨٩٧]١٣-یکی از یاران امیر مؤمنان علیه السّلام که مورد اطمینان است روایت کرده

ص :١٢٧

أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی حمزه، عن أبی إسحاق السّبیعیّ، عن بعض أصحاب أمیر المؤمنین علیه السّلام ممّن یوثق به أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام تکلّم بهذا الکلام و حفظ عنه و خطب به علی منبر الکوفه:

اللّهمّ إنّه لا بدّ لک من حجج فی أرضک، حجّه بعد حجّه علی خلقک، یهدونهم إلی دینک، و یعلّمونهم علمک، کیلا یتفرّق أتباع أولیائک، ظاهر غیر مطاع أو مکتتم یترقّب، إن غاب عن النّاس شخصهم فی حال هدنتهم فلم یغب عنهم قدیم مبثوث علمهم؛ و آدابهم فی قلوب المؤمنین مثبته، فهم بها عاملون و یقول علیه السّلام فی هذه الخطبه فی موضع آخر: فیمن هذا و لهذا یأرز العلم إذا لم یوجد له حمله یحفظونه و یروونه، کما سمعوه من العلماء و یصدقون علیهم فیه، اللّهمّ فإنّی لأعلم أنّ العلم لا یأرز کلّه و لا ینقطع موادّه و إنّک لا تخلی أرضک من حجّه لک علی خلقک، ظاهر لیس بالمطاع، أو خائف مغمور کیلا تبطل حجّتک و لا یضلّ أولیاؤک بعد إذ هدیتهم بل أین هم؟ و کم هم أولئک الأقلّون عددا، الأعظمون عند اللّه قدرا.

[٨٩٨]١4-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن موسی بن القاسم بن معاویه البجلیّ، عن علیّ بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مٰاؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمٰاءٍ مَعِینٍ قال:

إذا غاب عنکم إمامکم فمن یأتیکم بإمام جدید؟ .

[٨٩٩]١5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إن بلغکم عن صاحبکم غیبه فلا تنکروها.

ص :١٢٨

که آن حضرت این سخن را بر منبر کوفه فرموده و در یادها مانده است: خدایا تو ناگزیر حجّت هایی در زمینت داری. حجّتی پس از حجّتی دیگر بر آفریدگانت. که آنان را به دینت هدایت کرده، علمت را به آنان می آموزند تا پیروان اولیایت چه آشکاری که فرمان برده نمی شود یا پنهانی که در انتظارش هستند، پراکنده نشوند. اگر خود ایشان در زمان صلحشان نهان شوند، علم دیرین منتشرشان از آنان نهان نمی شود. و آدابشان در قلوب مؤمنان پایدار است و به آن عمل می کنند. و در جای دیگر این خطبه می فرماید: [ولی]این در چه کسی هست [؟]و برای همین علم برچیده می شود. وقتی حاملانی یافت نشوند که آن را حفظ کرده، روایت کنند، چنان که آن را از عالمان شنیده و ایشان را تصدیق کنند. خدایا من می دانم که همۀ علم برداشته نمی شود و ریشه اش بریده نمی گردد. و زمین تو از حجّتی برای تو و بر آفریدگانت تهی نمی شود. چه آشکاری که فرمان برده نمی شود یا هراسانی پنهان. تا برهان تو باطل نشود و اولیایت پس از آن که هدایتشان کردی گمراه نشوند. امّا اینان کجایند و چقدرند؟ آنان در شمار اندک و در منزلت نزد خداوند، بزرگند.

[٨٩٨]١4-علی جعفر از برادرش موسای جعفر علیهما السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند: بگو: به من بگویید اگر آب های شما در زمین فرورود، چه کسی آبی گوارا و جاری برایتان می آورد. [ملک (6٧) :٣٠]روایت کرده که فرمودند: وقتی امامتان از شما نهان شد چه کسی امامی جدید برایتان می آورد؟

[٨٩٩]١5-محمّد مسلم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: اگر [خبر]غیبت راهبرتان به شما رسید، انکارش نکنید.

ص :١٢٩

[٩٠٠]١6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا بدّ لصاحب هذا الأمر من غیبه و لا بدّ له فی غیبته من عزله و نعم المنزل طیبه و ما بثلاثین من وحشه.

[٩٠١]١٧-و بهذا الإسناد، عن الوشّاء، عن علیّ بن الحسن، عن أبان بن تغلب قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کیف أنت إذا وقعت البطشه بین المسجدین، فیأرز العلم کما تأرز الحیّه فی جحرها و اختلفت الشّیعه و سمّی بعضهم بعضا کذّابین و تفل بعضهم فی وجوه بعض؟ قلت: جعلت فداک ما عند ذلک من خیر، فقال لی: الخیر کلّه عند ذلک-ثلاثا-.

[٩٠٢]١٨-و بهذا الإسناد، عن أحمد بن محمّد، عن أبیه محمّد بن عیسی، عن ابن بکیر، عن زراره قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ للقائم غیبه قبل أن یقوم إنّه یخاف-و أومأ بیده إلی بطنه-یعنی القتل.

[٩٠٣]١٩-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن ابن محبوب، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: للقائم غیبتان: إحداهما قصیره و الأخری طویله، الغیبه الأولی لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّه شیعته و الأخری لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّه موالیه.

[٩٠4]٢٠-محمّد بن یحیی و أحمد بن إدریس، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن علیّ بن حسّان، عن عمّه عبد الرّحمن بن کثیر، عن مفضّل بن عمر قال:

ص :١٣٠

[٩٠٠]١6-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: صاحب الامر [علیه السّلام]ناگزیر از نهان شدن است. و در نهان شدنش ناگزیر از گوشه نشینی است. و چه خوب جایگاهی است طیبه (مدینه) . و برای سی [تن]وحشتی نیست.

[٩٠١]١٧-ابان تغلب گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: تو چگونه خواهی بود وقتی میان دو مسجد آن واقعۀ سخت روی دهد و علم برچیده شود چنان که مار در سوراخش فرومی رود و در شیعه اختلاف افتد و برخی، دیگری را دروغزن نامیده، یکی در صورت دیگری خدو اندازد؟ عرض کردم: جانم به فدایت! خیری در آن زمان نیست. حضرت سه بار فرمود: همۀ خیر در آن زمان است.

[٩٠٢]١٨-زراره گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا برای قائم [علیه السّلام]غیبتی است پیش از آن که قیام کند. او می هراسد-و با دست به شکمش اشاره کرد-یعنی از کشته شدن می هراسد.

[٩٠٣]١٩-اسحاق عمّار گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: برای قائم علیه السّلام دو غیبت است: یکی از آن دو کوتاه است و دیگری دراز. در غیبت نخستین کسی جز ویژگان شیعه اش به جای او آگاه نیست. و در دیگری کسی جز غلامان ویژه به جایش آگاه نمی شود.

[٩٠4]٢٠-مفضّل عمر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

ص :١٣١

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لصاحب هذا الأمر غیبتان: إحداهما یرجع منها إلی أهله و الأخری یقال: هلک، فی أیّ واد سلک، قلت: کیف نصنع إذا کان کذلک؟ قال: إذا ادّعاها مدّع فاسألوه عن أشیاء یجیب فیها مثله.

[٩٠5]٢١-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن أحمد، عن جعفر بن القاسم، عن محمّد بن الولید الخزّاز، عن الولید بن عقبه، عن الحارث بن زیاد، عن شعیب، عن أبی حمزه قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت له: أنت صاحب هذا الأمر؟ فقال: لا، فقلت: فولدک؟ فقال: لا، فقلت: فولد ولدک هو؟ قال: لا، فقلت: فولد ولد ولدک؟ فقال: لا، قلت: من هو؟ قال: الّذی یملأها عدلا کما ملئت ظلما و جورا، علی فتره من الأئمّه، کما أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بعث علی فتره من الرّسل.

[٩٠6]٢٢-علیّ بن محمّد، عن جعفر بن محمّد، عن موسی بن جعفر البغدادیّ، عن وهب بن شاذان، عن الحسن بن أبی الرّبیع، عن محمّد بن إسحاق، عن أمّ هانئ قالت:

سألت أبا جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام، عن قول اللّه تعالی: فَلاٰ أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ اَلْجَوٰارِ اَلْکُنَّسِ قالت: فقال: إمام یخنس سنه ستّین و مئتین، ثمّ یظهر کالشّهاب یتوقّد فی اللّیله الظّلماء، فإن أدرکت زمانه قرّت عینک.

[٩٠٧]٢٣-عدّه من أصحابنا، عن سعد بن عبد اللّه، عن أحمد بن الحسن، عن عمر بن یزید، عن الحسن بن الرّبیع الهمدانیّ قال: حدّثنا محمّد بن إسحاق، عن أسید بن ثعلبه، عن أمّ هانئ قالت: لقیت أبا جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام فسألته، عن هذه الآیه فَلاٰ أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ اَلْجَوٰارِ اَلْکُنَّسِ قال:

الخنّس إمام یخنس فی زمانه عند انقطاع من علمه عند النّاس سنه ستّین

ص :١٣٢

برای صاحب الامر [علیه السّلام]دو غیبت است: در یکی از آن دو به سوی خانواده اش بازمی گردد و در دیگری گفته می شود: او مرده، در شکاف کدام کوه افتاده [؟]من عرض کردم: وقتی چنین شد ما چه کنیم؟ فرمودند: وقتی مدّعی ای آن را ادّعا کرد از او دربارۀ چیزهایی بپرسید تا مانند امام پاسخ گوید.

[٩٠5]٢١-ابو حمزه گفت: من به خدمت حضرت صادق علیه السّلام رفتم و به ایشان عرض کردم: آیا شما آن صاحب الامرید؟ فرمودند: نه. عرض کردم: فرزند شما است؟ فرمودند: نه. عرض کردم: فرزند فرزند شما است؟ فرمودند: نه. عرض کردم: فرزند فرزند فرزند شما است؟ فرمودند: نه. عرض کردم او کیست؟ فرمودند: کسی که پس از مدّتی گذشته از امامان علیهم السّلام زمین را از عدالت پر می کند چنان که از ستم و جور پر شده باشد. همان گونه که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-پس از مدّتی گذشته از فرستادگان مبعوث شدند.

[٩٠6]٢٢-امّ هانی گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند فرازمندسوگند به ستارگانی که بازمی گردند، حرکت می کنند و از دیده ها پنهان می شوند. [تکویر (٨١) :١5 و ١6]پرسیدم. او گوید: حضرت فرمودند: امامی است که در سال دویست و شصت پنهان می شود، سپس همچون شهاب فروزانی در شب تاریک آشکار می شود. که اگر زمان او را دریابی چشمانت روشن می شود.

[٩٠٧]٢٣-امّ هانی گفت: حضرت باقر علیه السّلام را دیدار کرده، از ایشان دربارۀ این آیه پرسیدم: سوگند به ستارگانی که بازمی گردند، حرکت می کنند و از دیده ها پنهان می شوند. فرمودند: ستاره، امامی است که در زمان خود وقتی بخشی از علمش از مردم قطع شده است در سال دویست و شصت پنهان شده، سپس مانند شهابی

ص :١٣٣

و مائتین ثمّ یبدو کالشّهاب الواقد فی ظلمه اللّیل، فإن أدرکت ذلک قرّت عینک.

[٩٠٨]٢4-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابنا، عن أیّوب بن نوح، عن أبی الحسن الثّالث علیه السّلام قال:

إذا رفع علمکم من بین أظهرکم فتوقّعوا الفرج من تحت أقدامکم.

[٩٠٩]٢5-عدّه من أصحابنا، عن سعد بن عبد اللّه، عن أیّوب بن نوح قال:

قلت لأبی الحسن الرّضا علیه السّلام: إنّی أرجو أن تکون صاحب هذا الأمر و أن یسوقه اللّه إلیک بغیر سیف، فقد بویع لک و ضربت الدّراهم باسمک، فقال: ما منّا أحد اختلفت إلیه الکتب و أشیر إلیه بالأصابع و سئل عن المسائل و حملت إلیه الأموال إلاّ اغتیل أو مات علی فراشه، حتّی یبعث اللّه لهذا الأمر غلاما منّا، خفیّ الولاده و المنشإ، غیر خفیّ فی نسبه.

[٩١٠]٢6-الحسین بن محمّد و غیره، عن جعفر بن محمّد، عن علیّ بن العبّاس بن عامر، عن موسی بن هلال الکندیّ، عن عبد اللّه بن عطاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قلت له: إنّ شیعتک بالعراق کثیره و اللّه ما فی أهل بیتک مثلک؛ فکیف لا تخرج؟ قال: فقال: یا عبد اللّه بن عطاء! قد أخذت تفرش أذنیک للنّوکی إی و اللّه ما أنا بصاحبکم، قال: قلت له: فمن صاحبنا؟ قال: انظروا من عمی علی النّاس ولادته؛ فذاک صاحبکم؛ إنّه لیس منّا أحد یشار إلیه بالإصبع و یمضغ بالألسن إلاّ مات غیظا أو رغم أنفه.

[٩١١]٢٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یقوم القائم و لیس لأحد فی عنقه عهد و لا عقد و لا بیعه.

ص :١٣4

فروزان در تاریکی شب آشکار می شود. اگر آن [زمان]را دریافتی، دیدگانت روشن می شود.

[٩٠٨]٢4-ایّوب نوح از حضرت ابو الحسن سوم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی پیشوای مردم از میان شما برداشته شد از زیر پایتان منتظر فرج باشید.

[٩٠٩]٢5-ایّوب نوح گفته است: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: من امیدوارم که شما آن صاحب الامر باشی و خداوند آن را بدون شمشیر به سوی تو براند. که برای تو [اینک]بیعت گرفته، به نامت سکّه زده اند. فرمودند: کسی از ما نیست که نامه ها به او رسد و با انگشت به او اشاره شود و از مسائلی پرسیده شود و اموال برای او فرستاده شود جز این که به حیله کشته شود یا در بسترش بمیرد تا خداوند برای این امر جوانی از ما را برانگیزد که ولادت و وطنش پنهان است ولی نسبش نهان نیست.

[٩١٠]٢6-عبد اللّه عطا گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: شیعیان تو در عراق بسیارند و به خدا سوگند در خاندانت کسی مانند تو نیست. چگونه قیام نمی کنی؟ او گوید: حضرت فرمودند: عبد اللّه عطا تو گوش هایت را برای ابلهان می گستری. آری به خدا سوگند من آن راهبر نیستم. او گوید: من عرض کردم: پس راهبر ما کیست؟ فرمود: بنگرید چه کسی ولادتش بر مردم پنهان می شود، که او راهبر شما است. همانا از ما کسی نیست که با انگشت به او اشاره شود و به زبان مردم افتد جز این که به جهت بلا می میرد یا به خاک می افتد.

[٩١١]٢٧-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: آن قائم [علیه السّلام]قیام می کند درحالی که بر گردنش پیمان و عقد و بیعتی نیست.

ص :١٣5

[٩١٢]٢٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن الحسن بن علیّ العطّار، عن جعفر بن محمّد، عن منصور، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت: إذا أصبحت و أمسیت لا أری إماما أئتمّ به ما أصنع؟ قال: فأحبّ من کنت تحبّ و أبغض من کنت تبغض حتّی یظهره اللّه عزّ و جلّ.

[٩١٣]٢٩-الحسین بن أحمد، عن أحمد بن هلال قال: حدّثنا عثمان بن عیسی، عن خالد بن نجیح، عن زراره بن أعین قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لا بدّ للغلام من غیبه، قلت: و لم؟ قال: یخاف-و أومأ بیده إلی بطنه-و هو المنتظر و هو الّذی یشکّ النّاس فی ولادته، فمنهم من یقول: حمل، و منهم من یقول: مات أبوه و لم یخلّف، و منهم من یقول: ولد قبل موت أبیه بسنتین، قال زراره: فقلت: و ما تأمرنی لو أدرکت ذلک الزّمان؟ قال: ادع اللّه بهذا الدّعاء: «اللّهمّ عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک؛ لم أعرفک، اللّهمّ عرّفنی نبیّک فإنّک إن لم تعرّفنی نبیّک لم أعرفه قطّ، اللّهمّ عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی» قال: أحمد بن الهلال: سمعت هذا الحدیث منذ ستّ و خمسین سنه.

[٩١4]٣٠-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن حسّان، عن محمّد بن علیّ، عن عبد اللّه بن القاسم، عن المفضّل بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: «فَإِذٰا نُقِرَ فِی اَلنّٰاقُورِ» قال:

إنّ منّا إماما مظفّرا مستترا؛ فإذا أراد اللّه عزّ ذکره إظهار أمره نکت فی قلبه نکته فظهر فقام بأمر اللّه تبارک و تعالی.

[٩١5]٣١-محمّد بن یحیی، عن جعفر بن محمّد، عن أحمد بن الحسین،

ص :١٣6

[٩١٢]٢٨-منصور از کسی که نامش را برده روایت کرده که گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: وقتی صبح و شام کنم و امامی نبینم که از او پیروی کنم، چه کنم؟ فرمودند: دوست بدار کسی را که دوست می داشتی و دشمن بدار کسی را که دشمن می داشتی تا خداوند عزّتمند او (امام) را آشکار کند.

[٩١٣]٢٩-زرارۀ اعین گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: آن جوان ناگزیر از غیبت است. من عرض کردم: چرا؟ فرمودند: می ترسد-و با دست به شکمش اشاره کرد-و منتظر او است. و او کسی است که مردم در ولادتش تردید می کنند. یکی می گوید: در شکم مادرش بود، دیگری می گوید: پدرش مرد و کسی را به جا نگذاشت، کسی دیگر می گوید: دو سال پیش از مرگ پدرش به دنیا آمد. زراره گوید: من عرض کردم: به من چه فرمان می دهید اگر آن زمان را دریافتم؟ فرمود: خداوند را با این دعا بخوان: «خدایا خودت را به من بشناسان که اگر تو خودت را به من نشناسانی نخواهمت شناخت؛ خدایا پیامبرت را به من بشناسان که اگر پیامبرت را به من نشناسانی هرگز او را نخواهم شناخت خدایا حجّتت را به من بشناسان که اگر تو حجّتت را به من نشناسانی در دینم گمراه می شوم.» احمد هلال گفته است: من این حدیث را از پنجاه و شش سال پیش شنیده ام. [یعنی پنجاه و شش سال پیش از میلاد امام زمان (عج) .]

[٩١4]٣٠-مفضّل عمر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمندوقتی در صور دمیده شود. [مدّثر (٧4) :٨]روایت کرده که فرمودند: همانا از ما امامی پیروز پنهان است که وقتی خدای گرامی یاد آشکار شدن کارش را اراده کرد در دلش نکته ای می اندازد آن گاه او ظاهر شده، به فرمان خدای پاک و والا قیام می کند.

[٩١5]٣١-محمّد جعفر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من نوشتند: وقتی

ص :١٣٧

عن محمّد بن عبد اللّه، عن محمّد بن الفرج قال:

کتب إلیّ أبو جعفر علیه السّلام: إذا غضب اللّه تبارک و تعالی علی خلقه نحّانا عن جوارهم.

باب ما یفصل به بین دعوی المحقّ و المبطل فی أمر الإمامه [٩١6]١-علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن سلام بن عبد اللّه و محمّد بن الحسن و علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد و أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن حسّان جمیعا، عن محمّد بن علیّ، عن علیّ بن أسباط، عن سلام بن عبد اللّه الهاشمیّ قال:

محمّد بن علیّ و قد سمعته منه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: بعث طلحه و الزّبیر رجلا من عبد القیس یقال له: خداش إلی أمیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و قالا له: إنّا نبعثک إلی رجل طال ما کنّا نعرفه و أهل بیته بالسّحر و الکهانه و أنت أوثق من بحضرتنا من أنفسنا من أن تمتنع من ذلک و أن تحاجّه لنا حتّی تقفه علی أمر معلوم و اعلم أنّه أعظم النّاس دعوی فلا یکسرنّک ذلک عنه و من الأبواب الّتی یخدع النّاس بها الطّعام و الشّراب و العسل و الدّهن و أن یخالی الرّجل فلا تأکل له طعاما و لا تشرب له شرابا و لا تمسّ له عسلا و لا دهنا و لا تخل معه و احذر هذا کلّه منه و انطلق علی برکه اللّه، فإذا رأیته فاقرأ آیه السّخره و تعوّذ باللّه من کیده و کید الشّیطان، فإذا جلست إلیه فلا تمکّنه من بصرک کلّه و لا تستأنس به، ثمّ قل له: إنّ أخویک فی الدّین و ابنی عمّک فی القرابه یناشدانک القطیعه و یقولان لک: أما تعلم أنّا ترکنا النّاس لک و خالفنا عشائرنا فیک منذ قبض اللّه عزّ و جلّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلمّا نلت أدنی منال، ضیّعت حرمتنا

ص :١٣٨

خداوند پاک و والا بر بندگانش خشمگین شد، ما را از جوارشان دور می کند.

آنچه ادّعای راستگو و یاوه گرا را در موضوع امامت از هم جدا می کند

[٩١6]١-محمّد علی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: طلحه و زبیر مردی از عبد القیس را که به او خداش می گفتند به سوی امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرستاده، به او گفتند: ما تو را به سوی مردی می فرستیم که زمان درازی است او و خاندانش را به سحر و غیبگویی می شناسیم. و تو برای ما از خودمان مورد اعتمادتری که در برابر آن مقاومت کرده، به نفع ما با او مجادله کنی تا به چیزی مشخّص آگاهی یابی. و بدان که او ادّعایی بزرگ دارد. مبادا آن ادّعا از سوی او تو را بشکند. و از راه هایی که او با آن ها مردم را می فریبد، خوراک و نوشیدنی و عسل و روغن است و این که با شخص خلوت کند. پس غذا و نوشیدنی اش را نخور و به عسل و روغنش دست نزن و با او خلوت نکن. از همۀ این چیزها پرهیز کن و بر خیر و برکت خداوند حرکت کن. وقتی او را دیدی آیۀ تسخیر [اعراف (٧) :54]را خوانده، از فریب او و حیلۀ شیطان به خدا پناه ببر. وقتی در برابرش نشستی هماره به او نگاه نکن و با او مأنوس نشو. سپس به او بگو: برادران دینی و پسر عموهای خویشاوندی ات قطع رحم را به تو یادآوری کرده، به تو می گویند: مگر نمی دانی که ما از وقتی خداوند شکوهمند جان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را گرفت، به خاطر تو مردم را رها کرده، با عشیره هایمان مخالفت کردیم. ولی تو وقتی به کمترین جایگاهی رسیدی، احتراممان را تباه کرده، امیدمان را بریدی.

ص :١٣٩

و قطعت رجاءنا، ثمّ قد رأیت أفعالنا فیک و قدرتنا علی النّأی عنک و سعه البلاد دونک و أنّ من کان یصرفک عنّا و عن صلتنا کان أقلّ لک نفعا و أضعف عنک دفعا منّا، و قد وضح الصّبح لذی عینین و قد بلغنا عنک انتهاک لنا و دعاء علینا، فما الّذی یحملک علی ذلک؟ ! فقد کنّا نری أنّک أشجع فرسان العرب، أ تتّخذ اللّعن لنا دینا و تری أنّ ذلک یکسرنا عنک، فلمّا أتی خداش أمیر المؤمنین علیه السّلام صنع ما أمراه فلمّا نظر إلیه علیّ علیه السّلام-و هو یناجی نفسه-ضحک و قال: هاهنا یا أخا عبد قیس-و أشار له إلی مجلس قریب منه-فقال: ما أوسع المکان، أرید أن أؤدّی إلیک رساله، قال: بل تطعم و تشرب و تحلّ ثیابک و تدّهن ثمّ تؤدّی رسالتک قم یا قنبر! فأنزله، قال: ما بی إلی شیء ممّا ذکرت حاجه، قال: فأخلو بک؟ قال: کلّ سرّ لی علانیه، قال: فأنشدک باللّه الّذی هو أقرب إلیک من نفسک، الحائل بینک و بین قلبک الّذی یعلم خائنه الأعین و ما تخفی الصّدور، أتقدّم إلیک الزّبیر بما عرضت علیک؟ قال: اللّهمّ نعم، قال: لو کتمت بعد ما سألتک ما ارتدّ إلیک طرفک، فأنشدک اللّه هل علّمک کلاما تقوله إذا أتیتنی؟ قال: اللّهمّ نعم، قال علیّ علیه السّلام: آیه السّخره؟ قال: نعم، قال: فاقرأها فقرأها و جعل علیّ علیه السّلام یکرّرها و یردّدها و یفتح علیه إذا أخطأ حتّی إذا قرأها سبعین مرّه قال الرّجل: ما یری أمیر المؤمنین علیه السّلام أمره بتردّدها سبعین مرّه، ثمّ قال له: أتجد قلبک اطمأنّ؟ قال: إی-و الّذی نفسی بیده-قال: فما قالا لک؟ فأخبره، فقال: قل لهما: کفی بمنطقکما حجّه علیکما و لکنّ اللّه لا یهدی القوم الظّالمین، زعمتما أنّکما أخوای فی الدّین و ابنا عمّی فی النّسب، فأمّا النّسب فلا أنکره-و إن کان النّسب مقطوعا إلاّ ما وصله اللّه بالإسلام-و أمّا قولکما: إنّکما أخوای فی الدّین، فإن کنتما صادقین فقد فارقتما کتاب اللّه عزّ و جلّ

ص :١4٠

سپس تو کارهای ما را دربارۀ خودت و توانایی مان بر دوری از تو و گستردگی سرزمین هایی جز سرزمین ات را دیدی. و همانا آن که تو را از ما و پیوندمان باز می دارد کم سود و از جهت دفاع از تو، ناتوان تر از ما است. اینک صبح برای صاحبان دو چشم روشن است. شنیده ایم که بسیار به ما بی حرمتی روا داشته نفرین مان کرده ای. چه چیز تو را به آن سو می برد؟ ! ما تو را شجاع ترین سوار عرب می پنداشتیم. آیا نفرین بر ما را دین قرار داده، گمان می کنی آن به شکست ما از تو می انجامد [؟].

وقتی خداش به نزد امیر مؤمنان علیه السّلام آمد، آن گونه رفتار کرد که به او فرمان داده بودند. وقتی علی علیه السّلام به او نگریست که داشت با خودش زمزمه می کرد، خندید و فرمود: این جا بیا ای برادر عبد قیس-و به جایگاهی نزدیک خود اشاره کرد-. پس او گفت: جا زیاد است. می خواهم پیامی به شما برسانم. فرمود: نه، چیزی می خوری و می آشامی و لباس می کنی و روغن می مالی، سپس پیامت را می رسانی. قنبر برخیز و به او منزل بده. او گفت: من به آنچه گفتی نیازی ندارم. فرمود: پس می خواهی با تو تنها باشم؟ گفت: هر رازی برایم آشکار است. فرمود: تو را سوگند می دهم به خدایی که از خودت به تو نزدیک تر است، میان تو و دلت قرار می گیرد، آن که به خیانت دیدگان و آنچه سینه ها پنهان می کنند آگاه است. آیا زبیر به آنچه من به تو عرضه کردم فرمانت نداد؟ گفت: صد البته. فرمود: اگر پس از آن که از تو پرسیدم پنهانکاری می کردی مژه هایت دیگر به هم نمی خورد! تو را به خدا سوگند می دهم آیا به تو سخنی آموخت که وقتی نزد من آمدی آن را بگویی؟ گفت: البتّه. علی علیه السّلام فرمود: آیۀ تسخیر بود؟ گفت: بله. فرمود: آن را بخوان. و او خواند. و علی علیه السّلام امر به تکرار و بازگشت به آیه می کرد، وقتی خطا می کرد به او یادآوری می کرد. تا آن را هفتاد بار خواند. آن مرد گفت: امیر مؤمنان چه نظری دارد که او را به تکرار هفتادباره دستور می دهد. پس آنگاه حضرت فرمود: آیا متوجّه شدی که دلت آرام شده است؟ گفت: آری-سوگند به آن که جانم به دست او است-حضرت فرمود: آنان به تو چه گفتند؟ و او به حضرت گزارش داد. پس فرمود: به آن دو بگو: سخن گفتن شما برای برهان بر ضدّ شما بس است، امّا خداوند مردم ستمکار را هدایت نمی کند. شما گمان کردید برادران دینی من و پسر عموهای خویشاوندی ام هستید. خویشاوندی را انکار نمی کنم-اگرچه خویشی بریده است جز آنچه خدا با اسلام پیوسته است-امّا این سخنتان که: شما برادران دینی من اید، اگر راست بگویید، از کتاب خدای گرامی جدا

ص :١4١

و عصیتما أمره بأفعالکما فی أخیکما فی الدّین و إلاّ فقد کذبتما و افتریتما بادّعائکما أنّکما أخوای فی الدّین و أمّا مفارقتکما النّاس منذ قبض اللّه محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فإن کنتما فارقتماهم بحقّ فقد نقضتما ذلک الحقّ بفراقکما إیّای أخیرا و إن فارقتماهم بباطل فقد وقع إثم ذلک الباطل علیکما مع الحدث الّذی أحدثتما، مع أنّ صفقتکما بمفارقتکما النّاس لم تکن إلاّ لطمع الدّنیا زعمتما و ذلک قولکما؛ فقطعت رجاءنا، لا تعیبان بحمد اللّه من دینی شیئا و أمّا الّذی صرفنی عن صلتکما، فالّذی صرفکما عن الحقّ و حملکما علی خلعه من رقابکما کما یخلع الحرون لجامه و هو اللّه ربّی لا أشرک به شیئا فلا تقولا: أقلّ نفعا و أضعف دفعا، فتستحقّا اسم الشّرک مع النّفاق و أمّا قولکما: إنّی أشجع فرسان العرب و هربکما من لعنی و دعائی، فإنّ لکلّ موقف عملا إذا اختلفت الأسنّه و ماجت لبود الخیل و ملأ سحراکما أجوافکما فثمّ یکفینی اللّه بکمال القلب و أمّا إذا أبیتما بأنّی أدعو اللّه فلا تجزعا من أن یدعو علیکما رجل ساحر من قوم سحره زعمتما؛ اللّهمّ أقعص الزّبیر بشرّ قتله و اسفک دمه علی ضلاله و عرّف طلحه المذلّه و ادّخر لهما فی الآخره شرّا من ذلک، إن کانا ظلمانی و افتریا علیّ و کتما شهادتهما و عصیاک و عصیا رسولک فیّ، قل: آمین، قال خداش: آمین، ثمّ قال خداش لنفسه: و اللّه ما رأیت لحیه قطّ أبین خطأ منک، حامل حجّه ینقض بعضها بعضا، لم یجعل اللّه لها مساکا أنا أبرأ إلی اللّه منهما، قال علیّ علیه السّلام: ارجع إلیهما و أعلمهما ما قلت، قال: لا و اللّه حتّی تسأل اللّه أن یردّنی إلیک عاجلا و أن یوفّقنی لرضاه فیک، ففعل فلم یلبث أن انصرف و قتل معه یوم الجمل رحمه اللّه.

[٩١٧]٢-علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد و أبو علیّ

ص :١4٢

شده، با کارهایی که با برادر دینی تان کردید از فرمانش گردن کشیدید. وگرنه دروغ گفته، با این ادّعایتان که برادران دینی من اید افترا بسته اید. امّا جدایی تان از مردم از وقتی است که خداوند جان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را گرفت. اگر برای حقّ از آنان جدا شده بودید با جدایی تان از من در این اواخر آن حقّ را شکستید. و اگر برای باطل از آنان جدا شدید، گناه آن باطل به همراه این کاری که انجام دادید بر گردنتان افتاده است. با این که بیعت تان و جدایی تان از مردم جز به طمع دنیا نبود. و این سخن شما است که: امیدمان را بریدی. شکر خدا که بر دینم عیب نمی گیرید. و امّا آنچه مرا از پیوند شما بازداشت همان است که شما را از حقّ بازداشته، به شکستن عهدتان وادار کرد چنان که اسب سرکش لگامش را می اندازد. و خداوند پروردگار من است که چیزی را برای او شریک نمی گیرم. پس نگویید: او کم سودتر و ناتوان تر از جهت دفاع است، که سزاوار نام شرک و نفاق می گردید. و امّا این که گفتید: من شجاع ترین سوار عربم و از نفرین و دعایم می گریزید. همانا برای هرجایی، کاری است. وقتی نیزه ها پشت سر هم قرار گرفتند و یال اسبان موج برداشته، ریه هاتان سینه ها را باد کرد، آن جا است که خداوند مرا برای استواری دل کفایت می کند. و امّا وقتی خوش ندارید که من شما را نفرین کنم، از این که به گمان شما مردی ساحر از مردمانی ساحر نفرین تان کند بیتابی نکنید. خدایا! زبیر را به بدترین صورت بکش و خونش را در گمراهی بریز. و به طلحه خواری را بچشان و بدتر از این را در آخرت برایشان آماده کن، اگر چنین است که آنان به من ستم کرده، بر من دروغ بستند و گواهی شان را پنهان کرده، دربارۀ من به تو و فرستاده ات گردنکشی کردند. [ای خداش]بگو آمین. خداش گفت: آمین. سپس خداش با خودش گفت: به خدا سوگند! هرگز ریشی روشن خطاتر از تو ندیده ام. ، آوردندۀ برهانی که بخشی از آن بخشی دیگر را نقض می کند، و خداوند برایش امید خیری قرار نداده است. من از آن دو به خدا پناه می برم. علی علیه السّلام فرمود: به سوی آن دو بازگرد و از آنچه گفتم آگاهشان کن. او عرض کرد: نه به خدا سوگند مگر این که از خدا بخواهی مرا به شتاب به تو رسانده، به خرسندی خودش دربارۀ تو موفّق کند. و حضرت چنین کرد. مدتی نگذشت که بازگشت و در روز جمل به شهادت نائل آمد. خدایش بیامرزد.

[٩١٧]٢-رافع سلمه گفت: من در روز نهروان با علی بن ابی طالب-درود

ص :١4٣

الأشعریّ، عن محمّد بن حسّان جمیعا، عن محمّد بن علیّ، عن نصر بن مزاحم، عن عمرو بن سعید، عن جرّاح بن عبد اللّه، عن رافع بن سلمه قال:

کنت مع علیّ بن أبی طالب صلوات اللّه علیه یوم النّهروان، فبینا علیّ علیه السّلام جالس إذ جاء فارس فقال: السّلام علیک یا علیّ فقال له علیّ علیه السّلام: و علیک السّلام ما لک-ثکلتک أمّک-لم تسلّم علیّ بإمره المؤمنین؟ قال: بلی سأخبرک عن ذلک کنت إذ کنت علی الحقّ بصفّین فلمّا حکّمت الحکمین برئت منک و سمّیتک مشرکا فأصبحت لا أدری إلی أین أصرف ولایتی و اللّه لأن أعرف هداک من ضلالتک أحبّ إلیّ من الدّنیا و ما فیها فقال له علیّ علیه السّلام: ثکلتک أمّک قف منّی قریبا أریک علامات الهدی من علامات الضّلاله، فوقف الرّجل قریبا منه فبینما هو کذلک إذ أقبل فارس یرکض حتّی أتی علیّا علیه السّلام فقال: یا أمیر المؤمنین! أبشر بالفتح أقرّ اللّه عینک، قد و اللّه قتل القوم أجمعون، فقال له: من دون النّهر أو من خلفه؟ قال: بل من دونه، فقال: کذبت و الّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه لا یعبرون أبدا حتّی یقتلوا، فقال الرّجل: فازددت فیه بصیره، فجاء آخر یرکض علی فرس له فقال له مثل ذلک فردّ علیه أمیر المؤمنین علیه السّلام مثل الّذی ردّ علی صاحبه، قال الرّجل الشّاکّ: و هممت أن أحمل علی علیّ علیه السّلام فأفلق هامته بالسّیف ثمّ جاء فارسان یرکضان قد أعرقا فرسیهما فقالا: أقرّ اللّه عینک یا أمیر المؤمنین! أبشر بالفتح قد و اللّه قتل القوم أجمعون، فقال علیّ علیه السّلام: أمن خلف النّهر أو من دونه؟ قالا: لا، بل من خلفه، إنّهم لمّا اقتحموا خیلهم النّهروان و ضرب الماء لبّات خیولهم رجعوا فأصیبوا، فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام: صدقتما فنزل الرّجل عن فرسه فأخذ بید أمیر المؤمنین علیه السّلام و برجله فقبّلهما، فقال علیّ علیه السّلام: هذه لک آیه.

ص :١44

خدا بر او-بودم. وقتی علی علیه السّلام نشسته بود سواری آمده، عرض کرد: سلام بر تو ای علی. و حضرت علی علیه السّلام به او فرمود: و سلام بر تو، مادرت به عزایت بنشیند چرا بر من به نام امیر مؤمنان سلام نکردی؟ او عرض کرد: بله، از آن به شما خواهم گفت. تو وقتی در صفّین به حقّ بودی من به آن معتقد بودم. امّا وقتی به آن دو حکم حکم دادی از تو برائت جسته، مشرک نامیدمت. و امروز نمی دانم ولایتم را به کجا بگردانم. به خدا سوگند شناختن هدایتت از گمراهی ات برای من از دنیا و آنچه در آن است محبوب تر است. علی علیه السّلام به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند نزدیک من بایست تا نشانه های هدایت را از نشانه های گمراهی به تو نشان دهم. وقتی آن مرد در نزدیک حضرت ایستاد، در همین حال ناگاه سواری شتابان رو به ما آمد تا به علی علیه السّلام رسیده، گفت: ای امیر مؤمنان تو را به فتح بشارت می دهم. خداوند دیدگانت را روشن کند. به خدا سوگند همۀ آن مردمان کشته شدند. حضرت به او فرمود: پایین نهر یا پشتش؟ گفت: نه پایین اش. فرمود: دروغ گفتی. سوگند به کسی که دانه را شکافت و جاندار را آفرید هرگز از آن نمی گذرند مگر این که کشته می شوند. آن مرد گفت: پس بصیرتم دربارۀ او افزون شد. دیگری شتابان بر اسبی آمده، مانند آن را عرض کرد. و امیر مؤمنان چنان که رفیقش را ردّ کرده بود او را هم ردّ کرد. آن مرد به تردید افتاده گوید: من آهنگ حمله به علی علیه السّلام را کردم تا سرش را با شمشیر بشکافم. سپس دو سوار شتابان که اسبانشان عرق کرده بود آمده، گفتند: ای امیر مؤمنان خدا دیدگانت را روشن کند. تو را به پیروزی بشارت می دهیم به خدا سوگند آن مردمان همگی کشته شدند. علی علیه السّلام فرمود: آیا در پشت نهر یا پایین آن؟ گفتند: نه، بلکه در پشت نهر. آنان وقتی اسبانشان را به نهروان داخل کردند آب تا سینه اسبانشان رسید، بازگشتند و کشته شدند. امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: راست گفتید. پس آن مرد از اسبش فرود آمده، دست و پای امیر مؤمنان علیه السّلام را گرفته، بوسیدشان. علی علیه السّلام فرمود: این نشانه ای برای تو بود.

ص :١45

[٩١٨]٣-علیّ بن محمّد، عن أبی علیّ محمّد بن إسماعیل بن موسی بن جعفر، عن أحمد بن القاسم العجلیّ، عن أحمد بن یحیی المعروف بکرد، عن محمّد بن خداهیّ، عن عبد اللّه بن أیّوب، عن عبد اللّه بن هاشم، عن عبد الکریم بن عمرو الخثعمیّ، عن حبابه الوالبیّه قالت:

رأیت أمیر المؤمنین علیه السّلام فی شرطه الخمیس و معه درّه لها سبّابتان یضرب بها بیّاعی الجرّیّ و المارماهی و الزّمّار و یقول لهم: یا بیّاعی مسوخ بنی إسرائیل و جند بنی مروان، فقام إلیه فرات بن أحنف فقال: یا أمیر المؤمنین و ما جند بنی مروان؟ قال: فقال له: أقوام حلقوا اللّحی و فتلوا الشّوارب فمسخوا فلم أر ناطقا أحسن نطقا منه، ثمّ اتّبعته فلم أزل أقفو أثره حتّی قعد فی رحبه المسجد فقلت له: یا أمیر المؤمنین ما دلاله الإمامه یرحمک اللّه؟ قالت: فقال: ائتینی بتلک الحصاه و أشار بیده إلی حصاه فأتیته بها فطبع لی فیها بخاتمه، ثمّ قال لی: یا حبابه! إذا ادّعی مدّع الإمامه، فقدر أن یطبع کما رأیت، فاعلمی أنّه إمام مفترض الطّاعه و الإمام لا یعزب عنه شیء یریده، قالت: ثمّ انصرفت حتّی قبض أمیر المؤمنین علیه السّلام فجئت إلی الحسن علیه السّلام و هو فی مجلس أمیر المؤمنین علیه السّلام و النّاس یسألونه، فقال: یا حبابه الوالبیّه! فقلت: نعم یا مولای! فقال: هاتی ما معک قالت: فأعطیته فطبع فیها کما طبع أمیر المؤمنین علیه السّلام، قالت: ثمّ أتیت الحسین علیه السّلام و هو فی مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقرّب و رحّب، ثمّ قال لی: إنّ فی الدّلاله دلیلا علی ما تریدین أفتریدین دلاله الإمامه؟ فقلت: نعم یا سیّدی! فقال: هاتی ما معک، فناولته الحصاه فطبع لی فیها، قالت: ثمّ أتیت علیّ بن الحسین علیه السّلام و قد بلغ بی الکبر إلی أن أرعشت و أنا أعدّ یومئذ مائه و ثلاث عشره سنه فرأیته راکعا و ساجدا و مشغولا بالعباده فیئست من

ص :١46

[٩١٨]٣-حبابۀ والبیّه گفته است: امیر مؤمنان علیه السّلام را در میان پیش قراولان لشکر دیدم که با تازیانۀ دو شقّه ای که به همراه داشت فروشندگان جرّی (ماهی بی فلس) و مارماهی و زمّار (ماهی که خار برجسته ای بر کمر دارد) [که هر سه از ماهیان حرام اند]را می زد و می فرمود: ای فروشندگان مسخ شده های بنی اسرائیل و لشکر بنی مروان. فرات احنف به نزد حضرت رفته عرض کرد: ای امیر مؤمنان، لشکر بنی مروان کیانند؟ حضرت به او فرمودند: مردمی که ریش ها را تراشیده، سبیل ها را تاب دادند و آن گاه مسخ شدند. من سخنوری نیکوسخن تر از علی علیه السّلام ندیده بودم. پس به دنبالش رفتم. من هماره به دنبالش بودم تا در کنار مسجد نشست. به ایشان عرض کردم: ای امیر مؤمنان، خدا شما را بیامرزد نشانۀ امامت چیست؟ او گوید: حضرت به من فرمودند: آن سنگریزه را برایم بیاور و با دستش به سنگریزه ای اشاره کرد. من آن را آوردم و ایشان با انگشتر برایم مهرش کرده، سپس فرمودند: ای حبابه! وقتی مدّعی ای ادّعای امامت کرد، و چنان که دیدی توانست مهر کند، بدان که او امامی واجب الاطاعه است. و امام کسی است که چیزی از او پنهان نمی ماند اگر بخواهد. او گوید: سپس من رفتم تا امیر مؤمنان علیه السّلام درگذشت. پس به سوی حسن علیه السّلام آمدم. که در جایگاه امیر مؤمنان علیه السّلام نشسته، مردم از او پرسش می کردند. آن گاه حضرت فرمود: ای حبابۀ والبیّه! من عرض کردم: بله سرورم. فرمود: آنچه را به همراه داری بیاور. او گوید: من آن را به ایشان دادم. پس در آن مهر زد چنان که امیر مؤمنان علیه السّلام مهر زده بود. او گوید: سپس نزد حسین علیه السّلام آمدم. و ایشان در مسجد رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بودند. پس مرا پیش خوانده، خوشامد گفت. سپس به من فرمود: همانا در آن نشانه، دلیلی بر آنچه می خواهی هست. آیا نشانۀ امامت را می خواهی؟ عرض کردم: بله آقای من. فرمودند: آنچه را با خود داری بیاور من آن سنگریزه را به ایشان دادم و برایم مهر کردند. او گوید: سپس به نزد علی بن حسین علیهما السّلام آمدم. درحالی که پیری ام به جایی رسیده بود که رعشه گرفته بودم. و من آن روز صد و سیزده سال داشتم. آن حضرت را در حال رکوع و سجده و به عبادت مشغول دیده، از آن نشانه ناامید شدم. که

ص :١4٧

الدّلاله، فأومأ إلیّ بالسّبّابه فعاد إلیّ شبابی، قالت: فقلت: یا سیّدی! کم مضی من الدّنیا و کم بقی؟ فقال أمّا ما مضی فنعم و أمّا ما بقی فلا، قالت: ثمّ قال لی: هاتی ما معک، فأعطیته الحصاه فطبع لی فیها، ثمّ أتیت أبا جعفر علیه السّلام فطبع لی فیها، ثمّ أتیت أبا عبد اللّه علیه السّلام فطبع لی فیها، ثمّ أتیت أبا الحسن موسی علیه السّلام فطبع لی فیها، ثمّ أتیت الرّضا علیه السّلام فطبع لی فیها. و عاشت حبابه بعد ذلک تسعه أشهر علی ما ذکر محمّد بن هشام.

[٩١٩]4-محمّد بن أبی عبد اللّه و علیّ بن محمّد، عن إسحاق بن محمّد النّخعیّ، عن أبی هاشم داود بن القاسم الجعفریّ قال:

کنت عند أبی محمّد علیه السّلام فاستؤذن لرجل من أهل الیمن علیه، فدخل رجل عبل، طویل، جسیم، فسلّم علیه بالولایه فردّ علیه بالقبول و أمره بالجلوس، فجلس ملاصقا لی، فقلت فی نفسی: لیت شعری من هذا؟ فقال: أبو محمّد علیه السّلام هذا من ولد الأعرابیّه صاحبه الحصاه الّتی طبع آبائی علیهم السّلام فیها بخواتیمهم فانطبعت و قد جاء بها معه یرید أن أطبع فیها، ثمّ قال: هاتها فأخرج حصاه و فی جانب منها موضع أملس، فأخذها أبو محمّد علیه السّلام ثمّ أخرج خاتمه فطبع فیها فانطبع فکأنّی أری نقش خاتمه السّاعه «الحسن بن علیّ» فقلت للیمانیّ: رأیته قبل هذا قطّ؟ قال: لا و اللّه و إنّی لمنذ دهر حریص علی رؤیته حتّی کان السّاعه أتانی شابّ لست أراه فقال لی: قم فادخل، فدخلت ثمّ نهض الیمانیّ و هو یقول رحمه اللّه و برکاته علیکم أهل البیت، ذرّیّه بعضها من بعض أشهد باللّه إنّ حقّک لواجب کوجوب حقّ أمیر المؤمنین علیه السّلام و الأئمّه من بعده صلوات اللّه علیهم أجمعین ثمّ مضی فلم أره بعد ذلک، قال إسحاق: قال أبو هاشم الجعفریّ: و سألته عن اسمه فقال: اسمی مهجع بن الصّلت بن عقبه بن سمعان بن غانم

ص :١4٨

[ناگاه]حضرت با سبّابه به من اشاره کرد و جوانی ام بازگشت. من عرض کردم: آقای من! چقدر از دنیا رفته و چقدر مانده است؟ فرمود: آنچه گذشته بله معلوم است. امّا آنچه مانده، نه برایمان معلوم نیست. سپس به من فرمودند: آنچه را با خودت داری بیاور. آن سنگریزه را دادم و ایشان بر آن مهر زد. سپس به نزد حضرت باقر علیه السّلام آمدم و ایشان آن را برایم مهر کرد. سپس به نزد حضرت صادق علیه السّلام آمدم و ایشان آن را برایم مهر کردند. سپس به نزد حضرت رضا علیه السّلام آمدم و ایشان آن را برایم مهر کردند.

و حبابه پس از آن-بنابر آنچه محمّد هشام گفته-نه ماه زیست.

[٩١٩]4-داود قاسم جعفری گفته است: نزد حضرت حسن عسکری بودم که به مردی از اهل یمن اجازۀ ورود دادند. مردی تنومند، بلند و فربه داخل شده، به حضرت به عنوان ولایت سلام کرد و حضرت او را پذیرفته، پاسخ سلام را داد و به نشستن فرمان داد. او در پهلوی من نشست و من با خودم گفتم: کاش می دانستم این کیست؟ که حضرت عسکری علیه السّلام فرمودند: این از فرزندان آن زن اعرابی صاحب سنگریزه ای است که پدران من علیهم السّلام با انگشتری هاشان آن را مهر زده اند. و او اینک آن سنگریزۀ مهرخورده را با خودش آورده تا من بر آن مهر بزنم. سپس فرمودند: آن را بیاور. پس او سنگریزه ای را که گوشه ای از آن خالی بود بیرون آورد. حضرت عسکری علیه السّلام آن را گرفته، سپس انگشتری اش را بیرون آورد و بر آن مهر زد. و آن سنگریزه نقش خورد. گویا هم اینک نقش انگشتری اش «الحسن بن علی» را می بینم. من به یمانی گفتم: هرگز پیش از این ایشان را دیده بودی؟ گفت: نه به خدا سوگند. و روزگاری است که به دیدن ایشان فراوان مشتاق بودم. تا در این ساعت جوانی که او را ندیده بودم به نزدم آمده، به من گفت: برخیز و داخل شو. و من داخل شدم. سپس برخاست درحالی که می گفت: رحمت و برکات خداوند بر شما خاندان. نسلی که برخی از برخی دیگرند. به خدا شهادت می دهم که حقّ تو همانند وجوب حقّ امیر مؤمنان علیه السّلام و امامان پس از او-درود خدا بر همۀ ایشان-واجب است. سپس رفت. و من پس از آن او را ندیدم. اسحاق گفته است: ابو هاشم جعفری گفت: من از نام او پرسیدم: و او گفت: نامم مهجع بن صلت بن عقبه بن سمعان بن غانم بن امّ غانم است.

ص :١4٩

ابن أمّ غانم و هی الأعرابیّه الیمانیّه، صاحبه الحصاه الّتی طبع فیها أمیر المؤمنین علیه السّلام و السّبط إلی وقت أبی الحسن علیه السّلام.

[٩٢٠]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیده و زراره جمیعا، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا قتل الحسین علیه السّلام أرسل محمّد بن الحنفیّه إلی علیّ بن الحسین علیه السّلام فخلا به فقال له: یا ابن أخی قد علمت أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم دفع الوصیّه و الإمامه من بعده إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام ثمّ إلی الحسن علیه السّلام ثمّ إلی الحسین علیه السّلام و قد قتل أبوک رضی اللّه عنه و صلّی علی روحه و لم یوص و أنا عمّک و صنو أبیک و ولادتی من علیّ علیه السّلام فی سنّی و قدیمی أحقّ بها منک فی حداثتک، فلا تنازعنی فی الوصیّه و الإمامه و لا تحاجّنی، فقال له علیّ بن الحسین علیه السّلام: یا عمّ اتّق اللّه و لا تدّع ما لیس لک بحقّ إنّی أعظک أن تکون من الجاهلین، إنّ أبی یا عمّ صلوات اللّه علیه أوصی إلیّ قبل أن یتوجّه إلی العراق و عهد إلیّ فی ذلک قبل أن یستشهد بساعه و هذا سلاح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عندی؛ فلا تتعرّض لهذا، فإنّی أخاف علیک نقص العمر و تشتّت الحال، إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل الوصیّه و الإمامه فی عقب الحسین علیه السّلام فإذا أردت أن تعلم ذلک فانطلق بنا إلی الحجر الأسود حتّی نتحاکم إلیه و نسأله عن ذلک، قال أبو جعفر علیه السّلام: و کان الکلام بینهما بمکّه، فانطلقا حتّی أتیا الحجر الأسود، فقال علیّ بن الحسین لمحمّد بن الحنفیّه: ابدأ أنت فابتهل إلی اللّه عزّ و جلّ و سله أن ینطق لک الحجر ثمّ سل، فابتهل محمّد فی الدّعاء و سأل اللّه ثمّ دعا الحجر، فلم یجبه فقال علیّ بن الحسین علیه السّلام: یا عمّ لو کنت وصیّا و إماما لأجابک، قال له محمّد: فادع اللّه أنت یا ابن أخی و سله، فدعا اللّه علیّ بن الحسین علیه السّلام بما أراد ثمّ قال: أسألک بالّذی

ص :١5٠

و او همان زن اعرابی یمنی صاحب سنگریزه است که امیر مؤمنان علیه السّلام و نوادگان ایشان تا زمان حضرت رضا علیه السّلام آن را مهر کرده بودند.

[٩٢٠]5-ابو عبیده و زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمودند: وقتی حسین علیه السّلام کشته شد، محمّد حنفیّه به دنبال حضرت سجّاد فرستاده، با او خلوت کرد و به ایشان گفت: ای پسر برادر می دانی که رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-وصیّت و امامت پس از خود را به امیر مؤمنان علیه السّلام، سپس به حسن علیه السّلام و سپس به حسین علیه السّلام سپرد. و اینک پدرت-خدا از او راضی باشد و به روحش درود فرستد-کشته شده و وصیّت نکرده است. من عموی توام و نظیر پدرت. و به دنیا آمدنم از علی علیه السّلام است. و در این سنّ و عمر زیادم از تو در این جوانی ات به امامت سزاوارترم. پس با من در وصیت و امامت نزاع و مجادله نکن. حضرت سجّاد علیه السّلام به او فرمودند: عمو جان! از خدا پروا کرده، به آنچه حقّی در آن نداری ادّعا نکن. من تو را پند می دهم که از جاهلان نشوی. عمو جان! پدرم-درود خدا بر او-پیش از آن که به عراق برود به من وصیّت کرد و دربارۀ آن یک ساعت پیش از آن که به شهادت برسد سفارشم کرد. و این سلاح رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است که نزد من است. پس در مقابل این مسأله نایست که برایت از کوتاهی عمر و پریشان حالی می ترسم. همانا خداوند عزّتمند وصیّت و امامت را در فرزندان حسین علیه السّلام نهاده است. و اگر خواستی به آن آگاه شوی با ما به سوی حجر الاسود بیا تا شکایت به او ببریم و در این باره از او بپرسیم. حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: و این سخن ها در میان آن دو در مکّه بود. پس رفتند و به حجر الاسود رسیدند. حضرت سجّاد به محمّد حنفیّه فرمودند: شما شروع کن. به خدا زاری نما و از او بخواه که سنگ را برایت به سخن درآورد. سپس در این باره بپرس. محمّد بسیار در دعا زاری کرد و از خداوند خواست سپس سنگ را صدا زد ولی او جوابش نداد. پس حضرت سجّاد علیه السّلام فرمود: ای عمو جان! اگر تو وصی و امامی بودی جوابت می داد. محمّد گفت: پس ای پسر برادر تو دعا کن و از او بخواه. حضرت سجّاد علیه السّلام با آنچه خواست دعا کرده،

ص :١5١

جعل فیک میثاق الأنبیاء و میثاق الأوصیاء و میثاق النّاس أجمعین لمّا أخبرتنا من الوصیّ و الإمام بعد الحسین بن علیّ علیه السّلام قال: فتحرّک الحجر حتّی کاد أن یزول عن موضعه، ثمّ أنطقه اللّه عزّ و جلّ بلسان عربیّ مبین، فقال: اللّهمّ إنّ الوصیّه و الإمامه بعد الحسین بن علیّ علیه السّلام إلی علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب و ابن فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: فانصرف محمّد بن علیّ و هو یتولّی علیّ بن الحسین علیه السّلام.

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام مثله.

[٩٢١]6-الحسین بن محمّد، عن المعلّی بن محمّد، عن محمّد بن علیّ قال: أخبرنی سماعه بن مهران قال:

أخبرنی الکلبیّ النّسّابه قال: دخلت المدینه و لست أعرف شیئا من هذا الأمر فأتیت المسجد فإذا جماعه من قریش فقلت: أخبرونی عن عالم أهل هذا البیت؟ فقالوا: عبد اللّه بن الحسن. فأتیت منزله فاستأذنت، فخرج إلیّ رجل ظننت أنّه غلام له، فقلت له: استأذن لی علی مولاک، فدخل ثمّ خرج فقال لی: ادخل، فدخلت فإذا أنا بشیخ معتکف شدید الاجتهاد، فسلّمت علیه فقال لی: من أنت؟ فقلت: أنا الکلبیّ النّسّابه، فقال: ما حاجتک؟ فقلت: جئت أسألک، فقال: أمررت بابنی محمّد؟ قلت: بدأت بک، فقال: سل، فقلت: أخبرنی عن رجل قال لامرأته: أنت طالق عدد نجوم السّماء، فقال: تبین برأس الجوزاء و الباقی وزر علیه و عقوبه، فقلت فی نفسی: واحده، فقلت: ما یقول الشّیخ فی المسح علی الخفّین؟ فقال: قد مسح قوم صالحون و نحن أهل البیت لا نمسح، فقلت فی نفسی: ثنتان، فقلت: ما تقول فی أکل الجرّیّ أ حلال هو أم حرام؟

ص :١5٢

سپس فرمود: به آن کسی که میثاق پیامبران و اوصیا و همۀ مردمان را در تو قرار داده است از تو می خواهم که از وصی و امام پس از حسین بن علی علیهما السّلام به ما خبر دهی. پس سنگ تکانی خورد چنان که نزدیک بود از جا درآید. سپس خداوند شکوهمند او را به زبان عربی فصیح به سخن درآورد و او گفت: خدایا وصیّت و امامت پس از حسین علی علیهما السّلام با علی بن حسین بن علی بن ابی طالب و پسر فاطمۀ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. حضرت می فرماید: پس محمّد علی بازگشت درحالی که علی حسین علیهما السّلام را ولی خود قرار داده بود.

از طریق سند دیگری، مانند این روایت را زراره از حضرت باقر روایت کرده است.

[٩٢١]6-کلبی نسب دان گفته است: من به مدینه وارد شدم درحالی که چیزی از مسأله امامت نمی دانستم. آن گاه به مسجد رسول آمدم. جماعتی از قریش آن جا بودند. پس گفتم: مرا به عالم این خاندان راهنمایی کنید. گفتند: عبد اللّه حسن. به منزلش آمدم و اجازه خواستم. مردی که پنداشتم غلام او است بیرون آمد. به او گفتم: برایم از سرورت اجازه بگیر. او رفت و پس بیرون آمده، به من گفت: داخل شو. داخل شدم و با پیری معتکف و بسیار کوشا در عبادت روبه رو شدم. به او سلام کردم. به من گفت: کیستی؟ گفتم: من کلبی نسب دانم. گفت: چه کار داری؟ گفتم: آمده ام پرسشی بکنم. گفت: آیا به نزد پسرم محمّد رفته ای؟ گفتم: از شما آغاز کرده ام. گفت: بپرس. گفتم: دربارۀ مردی که به زنش گفته: تو را به شمارۀ ستارگان آسمان طلاق دادم بگویید. گفت: به شمار سر ستارگان جوزا (یعنی سه تا) طلاق واقع می شود. و باقی آن گناهی بر گردن او و کیفر است. من با خودم گفتم: یک. آن گاه گفتم: شیخ درباره مسح بر کفش چه می فرماید؟ گفت: صالح مردمانی مسح کرده اند ولی ما اهل بیت مسح نمی کنیم. من با خودم گفتم: دو. آن گاه گفتم: دربارۀ خوردن جرّی [ماهی بی فلس که آن را ماهی انکلیس گویند]چه می فرمایی؟ حلال است یا حرام؟

ص :١5٣

فقال: حلال إلاّ أنّا أهل البیت نعافه، فقلت فی نفسی: ثلاث فقلت: فما تقول فی شرب النّبیذ؟ فقال: حلال إلاّ أنّا أهل البیت لا نشربه. فقمت فخرجت من عنده و أنا أقول: هذه العصابه تکذب علی أهل هذا البیت، فدخلت المسجد فنظرت إلی جماعه من قریش و غیرهم من النّاس فسلّمت علیهم، ثمّ قلت لهم: من أعلم أهل هذا البیت؟ فقالوا: عبد اللّه بن الحسن، فقلت: قد أتیته فلم أجد عنده شیئا فرفع رجل رأسه فقال: ائت جعفر بن محمّد علیهما السّلام فهو أعلم أهل هذا البیت، فلامه بعض من کان بالحضره، فقلت: إنّ القوم إنّما منعهم من إرشادی إلیه أوّل مرّه الحسد، فقلت له: ویحک إیّاه أردت. فمضیت حتّی صرت إلی منزله فقرعت الباب، فخرج غلام له فقال: ادخل یا أخاکلب فو اللّه لقد أدهشنی، فدخلت و أنا مضطرب و نظرت فإذا شیخ علی مصلّی بلا مرفقه و لا بردعه، فابتدأنی بعد أن سلّمت علیه، فقال لی: من أنت؟ فقلت فی نفسی: یا سبحان اللّه غلامه یقول لی بالباب: ادخل یا أخا کلب! و یسألنی المولی من أنت؟ ! فقلت له: أنا الکلبیّ النّسّابه، فضرب بیده علی جبهته و قال: کذب العادلون باللّه و ضلّوا ضلالا بعیدا و خسروا خسرانا مبینا یا أخا کلب! إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: «وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحٰابَ اَلرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذٰلِکَ کَثِیراً» أ فتنسبها أنت؟ فقلت: لا جعلت فداک، فقال لی: أ فتنسب نفسک، قلت: نعم أنا فلان بن فلان بن فلان حتّی ارتفعت فقال لی: قف لیس حیث تذهب، ویحک أ تدری من فلان بن فلان؟ قلت: نعم فلان بن فلان، قال: إنّ فلان بن فلان [ابن فلان]الرّاعی الکردیّ إنّما کان فلان الرّاعی الکردیّ علی جبل آل فلان فنزل إلی فلانه امرأه فلان من جبله الّذی کان یرعی غنمه علیه فأطعمها شیئا و غشیها فولدت فلانا

ص :١54

گفت: حلال است جز این که ما اهل بیت آن را نمی پسندیم. من با خودم گفتم: این سومی. آن گاه گفتم: دربارۀ نوشیدن نبیذ چه می فرمایی؟ گفت: حلال است جز این که ما اهل بیت آن را نمی نوشیم. من برخاسته از پیش او بیرون آمدم درحالی که می گفتم این گروه بر اهل بیت دروغ بسته اند. پس به مسجد رفته، به گروهی از قریش و مردمی دیگر نگریستم و سلام کرده، گفتم: چه کسی عالم ترین این خاندان است؟ گفتند: عبد اللّه حسن. گفتم: به نزد او رفتم و چیزی نیافتم. مردی سر بلند کرد و گفت: به نزد جعفر محمّد علیهما السّلام برو. او اعلم این خاندان است. برخی از آنان که آن جا بودند او را سرزنش کردند. [دانستم که]در بار نخست حسد این مردم را از راهنمایی من به سوی او بازداشته است. پس به او گفتم: وای بر تو! من او را خواسته بودم. پس رفتم تا به منزلش رسیده، در زدم. غلامش بیرون آمده، گفت: ای برادر کلبی وارد شو. به خدا سوگند او [با این خطابش]مرا پریشان کرد. وارد شدم و پریشان بودم. نگریستم و پیرمردی بی بالش و زیرانداز دیدم. پس از آن که به ایشان سلام کردم با من آغاز کرده، فرمودند: تو کیستی؟ با خودم گفتم: سبحان اللّه! غلامش بر در به من می گوید: ای برادر کلبی داخل شو! و آقا از من می پرسد تو کیستی؟ آن گاه به ایشان عرض کردم: من کلبی نسب دانم. با دست بر پیشانی اش زد و فرمود: مشرکان به خدا دروغ گفته، در گمراهی ای ژرف افتاده، به روشنی زیان کردند. ای برادر کلبی! خداوند گرامی می فرماید: و عاد و ثمود و اصحاب رسّ و اقوام بسیار دیگری را در این میان [نابود کردیم.][فرقان (٢5) :٣٨]آیا نسب آنان را می شناسی؟ من گفتم: نه، جانم به فدایت. به من فرمود: آیا نسب خودت را می شناسی؟ عرض کردم: بله، من فلانی پسر فلانی پسر فلانی ام و تا چندین پشت بالا رفتم. به من فرمود: بایست چنان که می روی نیست. وای بر تو آیا می دانی فلان بن فلان کیست؟ گفتم: بله، فلان کس است. فرمود: فلان بن فلان [بن فلان]چوپان کرد است. این چوپان کرد بر کوهی از فلان خاندان بود که از کوهی که گوسفندانش را در آن می چراند بر فلان زن فلان مرد فرود آمد و به او چیزی خورانده، با او درآمیخت و فلانی به دنیا آمد. و فلان بن فلان از فلان زن و فلان مرد است.

ص :١55

و فلان بن فلان من فلانه و فلان بن فلان، ثمّ قال: أ تعرف هذه الأسامی؟ قلت: لا و اللّه جعلت فداک فإن رأیت أن تکفّ عن هذا فعلت؟ فقال: إنّما قلت فقلت، فقلت: إنّی لا أعود، قال: لا نعود إذا و اسأل عمّا جئت له، فقلت له: أخبرنی عن رجل قال لامرأته: أنت طالق عدد نجوم السّماء؟ فقال: ویحک أ ما تقرأ سوره الطّلاق؟ قلت: بلی، قال: فاقرأ فقرأت: فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا اَلْعِدَّهَ قال: أتری هاهنا نجوم السّماء؟ قلت: لا، قلت: فرجل قال لامرأته: أنت طالق ثلاثا؟ قال: تردّ إلی کتاب اللّه و سنّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، ثمّ قال: لا طلاق إلاّ علی طهر، من غیر جماع بشاهدین مقبولین، فقلت فی نفسی: واحده، ثمّ قال: سل، قلت: ما تقول فی المسح علی الخفّین؟ فتبسّم ثمّ قال: إذا کان یوم القیامه و ردّ اللّه کلّ شیء إلی شیئه و ردّ الجلد إلی الغنم فتری أصحاب المسح أین یذهب وضوؤهم؟ فقلت فی نفسی: ثنتان، ثمّ التفت إلیّ فقال: سل، فقلت: أخبرنی عن أکل الجرّیّ فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ مسخ طائفه من بنی إسرائیل فما أخذ منهم بحرا فهو الجرّیّ و المارماهی و الزّمّار و ما سوی ذلک و ما أخذ منهم برّا فالقرده و الخنازیر و الوبر و الورک و ما سوی ذلک، فقلت فی نفسی: ثلاث ثمّ التفت إلیّ فقال: سل و قم، فقلت: ما تقول فی النّبیذ؟ فقال: حلال، فقلت: إنّا ننبذ فنطرح فیه العکر و ما سوی ذلک و نشربه، فقال: شه شه تلک الخمره المنتنه، فقلت: جعلت فداک فأیّ نبیذ تعنی؟ فقال: إنّ أهل المدینه شکوا إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تغییر الماء و فساد طبایعهم، فأمرهم أن ینبذوا، فکان الرّجل یأمر خادمه أن ینبذ له، فیعمد إلی کفّ من التّمر فیقذف به فی الشّنّ فمنه شربه و منه طهوره، فقلت: و کم کان عدد التّمر الّذی [کان]فی الکفّ، فقال: ما حمل

ص :١56

سپس فرمود: آیا این نام ها را می شناسی؟ عرض کردم: نه به خدا سوگند! جانم به فدایت! اگر خواستی از این موضوع درآیی چنین کن. فرمود: چون تو گفتی من هم گفتم. من عرض کردم: من دیگر بازنمی گردم. فرمود: پس ما هم بازنمی گردیم. از آنچه برایش آمده ای بپرس. پس به ایشان گفتم: دربارۀ مردی بفرمایید که به زنش گفته: تو را به شمارۀ ستارگان آسمان طلاق دادم؟ فرمودند: وای بر تو مگر سورۀ طلاق را نمی خوانی؟ گفتم: چرا؟ فرمود: پس بخوان. من خواندم: پس آنان را در عدّۀ شان طلاق گویید. و حساب عدّه را نگاه دارید. [طلاق (65) :١]فرمود: آیا ستارگان آسمان را این جا می بینی؟ عرض کردم: نه. آن گاه گفتم: پس مردی که به زنش می گوید: تو را سه باره طلاق دادم؟ فرمودند: به کتاب خدا و روش پیامبر او -درود خدا بر او و بر خاندانش-بازگردانده می شود. سپس فرمود: هیچ طلاقی جز بر پاکی بدون آمیزش با دو شاهد مورد قبول واقع نمی شود. من با خودم گفتم: این یکی. سپس فرمود: بپرس. گفتم: دربارۀ مسح بر کفش ها چه می فرمایید؟ لبخندی زد و فرمود: وقتی روز قیامت شد و خداوند هرچیزی را به اصلش بازگرداند و پوست را به گوسفند بازگرداند، گمان می کنی وضوی اصحاب مسح به کجا می رود؟ من با خودم گفتم: این دو. آن حضرت به من رو کرده، فرمودند: بپرس. گفتم: برایم از خوردن جرّی (ماهی بی فلس که آن را ماه انگلیس گویند) بگویید. فرمودند: خداوند عزّتمند طایفه ای از بنی اسرائیل را مسخ کرد، آنان که راه دریا را در پیش گرفتند، جرّی و مارماهی و زمّار و غیر آن هستند. و آنان که راه خشکی را در پیش گرفتند میمون و خوک و راسو و سوسمار و غیر آن. من با خودم گفتم: این سومی. سپس حضرت به من رو کرده، فرمودند: بپرس و برخیز. پس عرض کردم: دربارۀ نبیذ چه می فرمایید؟ فرمود: حلال است. من عرض کردم: ما نبیذ می اندازیم و در آن دردۀ زیت و جز آن ریخته، می نوشیم. فرمودند: آه، آه. این که شراب بدبو است. من گفتم: جانم به فدایت پس شما مقصودتان کدام نبیذ است؟ فرمودند: اهل مدینه از دگرگونی آب و خرابی مزاجشان به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-شکایت کردند، و ایشان به آنان فرمان داد که نبیذ اندازند. مردم به خادمشان دستور می دادند که برایشان نبیذ درست کند. او مشتی خرمای خشک برداشته، در مشک آب می ریخت. و نوشیدن و وضویشان از آن بود. من گفتم: چند عدد خرما بوده است؟ فرمود: آنچه در مشت جا می شود.

ص :١5٧

الکفّ، فقلت: واحده و ثنتان، فقال: ربّما کانت واحده و ربّما کانت ثنتین فقلت: و کم کان یسع الشّنّ؟ فقال: ما بین الأربعین إلی الثّمانین إلی ما فوق ذلک، فقلت: بالأرطال؟ فقال: نعم أرطال بمکیال العراق، قال سماعه: قال الکلبیّ: ثمّ نهض علیه السّلام و قمت؛ فخرجت و أنا أضرب بیدی علی الأخری و أنا أقول: إن کان شیء فهذا، فلم یزل الکلبیّ یدین اللّه بحبّ آل هذا البیت حتّی مات.

[٩٢٢]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أبی یحیی الواسطیّ، عن هشام بن سالم قال:

کنّا بالمدینه بعد وفاه أبی عبد اللّه علیه السّلام أنا و صاحب الطّاق و النّاس مجتمعون علی عبد اللّه بن جعفر أنّه صاحب الأمر بعد أبیه، فدخلنا علیه أنا و صاحب الطّاق و النّاس عنده و ذلک أنّهم رووا عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال: إنّ الأمر فی الکبیر ما لم تکن به عاهه، فدخلنا علیه نسأله عمّا کنّا نسأل عنه أباه، فسألناه عن الزّکاه، فی کم تجب؟ فقال: فی مئتین خمسه فقلنا: ففی مئه؟ فقال: درهمان و نصف، فقلنا: و اللّه ما تقول المرجئه هذا، قال: فرفع یده إلی السّماء فقال: و اللّه ما أدری ما تقول المرجئه؟ قال: فخرجنا من عنده ضلاّلا؛ لا ندری إلی أین نتوجّه أنا و أبو جعفر الأحول، فقعدنا فی بعض أزقّه المدینه باکین حیاری لا ندری إلی أین نتوجّه و لا من نقصد، و نقول: إلی المرجئه، إلی القدریّه، إلی الزّیدیّه، إلی المعتزله، إلی الخوارج، فنحن کذلک إذ رأیت رجلا شیخا لا أعرفه، یومئ إلیّ بیده فخفت أن یکون عینا من عیون أبی جعفر المنصور و ذلک أنّه کان له بالمدینه جواسیس ینظرون إلی من اتّفقت شیعه جعفر علیه السّلام علیه، فیضربون عنقه، فخفت أن یکون منهم فقلت للأحول: تنحّ فإنّی خائف علی نفسی و علیک و إنّما یریدنی لا یریدک، فتنحّ عنّی لا تهلک و تعین

ص :١5٨

من گفتم: یکی یا دو مشت؟ فرمود: گاهی یکی و گاهی دو تا. گفتم: و مشک آب چقدر جا داشت؟ فرمودند: بین چهل تا هشتاد و بیشتر. گفتم: به رطل؟ فرمود: بله، به رطل عراقی. سماعه گوید: کلبی گفت: سپس او علیه السّلام برخاست و من بلند شدم و بیرون آمدم درحالی که دست به دست می مالیدم و می گفتم: اگر چیزی باشد همین است. پس کلبی هماره در آیین محبّت خاندان پیامبر بود تا مرد.

[٩٢٢]٧-هشام سالم گفت: من و صاحب الطاق پس از وفات حضرت صادق علیه السّلام در مدینه بودیم. درحالی که مردم بر عبد اللّه جعفر گرد آمده بودند به این گمان که پس از پدرش او صاحب الامر است. من و صاحب الطّاق در حالی که مردم هم نزدش بودند، پیش او رفتیم. به این خاطر که آنان از حضرت صادق روایت می کردند که ایشان فرموده است: این امر به بزرگ ترین فرزند می رسد، اگر عیبی نداشته باشد. پس ما به نزد او رفتیم تا از آنچه از پدرش می پرسیدیم از او هم بپرسیم. از او دربارۀ زکات پرسیدیم که در چه مقداری واجب می شود؟ گفت: در دویست تا، پنج تا. گفتیم: و در صدتا؟ گفت: دو درهم و نیم. گفتیم: به خدا سوگند مرجئه هم این را نمی گویند. او گوید: پس او دستش را به آسمان بلند کرده، گفت: به خدا سوگند که نمی دانم مرجئه چه می گویند. او گوید: ما از نزد او درحالی که گمراه بودیم بیرون آمدیم. نمی دانستیم به کجا روی آوریم، من و ابو جعفر احول. پس گریان و پریشان در یکی از کوچه های مدینه نشستیم. درحالی که نمی دانستیم به کجا و چه کسی روی آوریم؟ و می گفتیم: به سوی مرجئه برویم، به سوی قدریّه یا زیدیّه و معتزله و خوارج. در این حال بودیم که ناگاه پیرمردی را که برایم آشنا نبود، دیدم که با دستش به من اشاره می کند. ترسیدم جاسوسی از جاسوسان منصور باشد. زیرا برای او در مدینه جاسوس هایی بود تا مراقب باشند شیعیان حضرت صادق علیه السّلام بر چه کسی گرد می آیند که گردن او را بزنند. من ترسیدم او از آنان باشد. پس به احول گفتم: از من دور شو که من بر جان خودم و تو هراسانم. ولی او مرا می خواهد نه تو را. پس از من دور شو تا هلاک نشوی و به زیان خودت یاری نکنی.

ص :١5٩

علی نفسک فتنحّی غیر بعید و نبعت الشّیخ و ذلک أنّی ظننت أنّی لا أقدر علی التّخلّص منه فما زلت أتبعه و قد عزمت علی الموت حتّی ورد بی علی باب أبی الحسن علیه السّلام ثمّ خلاّنی و مضی، فإذا خادم بالباب فقال لی: ادخل رحمک اللّه. فدخلت فإذا أبو الحسن موسی علیه السّلام فقال لی ابتداء منه: لا إلی المرجئه و لا إلی القدریّه و لا إلی الزّیدیّه و لا إلی المعتزله و لا إلی الخوارج إلیّ إلیّ، فقلت: جعلت فداک مضی أبوک؟ قال: نعم قلت: مضی موتا قال: نعم قلت: فمن لنا من بعده؟ فقال: إن شاء اللّه أن یهدیک هداک؟ قلت: جعلت فداک إنّ عبد اللّه یزعم أنّه من بعد أبیه، قال یرید عبد اللّه أن لا یعبد اللّه [قال: قلت: جعلت فداک فمن لنا من بعده؟ قال: إن شاء اللّه أن یهدیک هداک]قال: قلت: جعلت فداک فأنت هو؟ قال: لا ما أقول ذلک، قال: فقلت فی نفسی: لم أصب طریق المسأله، ثمّ قلت له: جعلت فداک علیک إمام؟ قال: لا فداخلنی شیء لا یعلمه إلاّ اللّه عزّ و جلّ إعظاما و هیبه له أکثر ممّا کان یحلّ بی من أبیه إذا دخلت علیه. ثمّ قلت له: جعلت فداک أسألک عمّا کنت أسأل أباک؟ فقال: سل تخبر و لا تذع، فإن أذعت فهو الذّبح، فسألته فإذا هو بحر لا ینزف، قلت: جعلت فداک شیعتک و شیعه أبیک ضلاّل فألقی إلیهم و أدعوهم إلیک و قد أخذت علیّ الکتمان، قال: من آنست منه رشدا فألق إلیه و خذ علیه الکتمان فإن أذاعوا فهو الذّبح-و أشار بیده إلی حلقه-قال: فخرجت من عنده فلقیت أبا جعفر الأحول فقال لی: ما وراءک؟ قلت: الهدی، فحدّثته بالقصّه، قال: ثمّ لقینا الفضیل و أبا بصیر فدخلا علیه و سمعا کلامه و ساءلاه و قطعا علیه بالإمامه، ثمّ لقینا النّاس أفواجا فکلّ من دخل علیه قطع إلاّ طائفه عمّار و أصحابه و بقی عبد اللّه لا یدخل إلیه إلاّ قلیل من النّاس؟ فلمّا رأی ذلک قال: ما حال النّاس؟ فأخبر أنّ هشاما صدّ عنک النّاس؛

ص :١6٠

او اندکی از من دور شد و من به دنبال پیرمرد رفتم برای اینکه گمان کردم نمی توانم از دست او خلاص شوم همینطور به دنبالش می رفتم و به مرگ خودم یقین کرده بودم که او مرا به در خانه حضرت موسی علیه السّلام برد. سپس مرا تنها گذاشت و رفت. آن گاه خادمی از در بیرون آمده، به من گفت: داخل شو خدا تو را بیامرزد. من داخل شده، با حضرت موسی علیه السّلام روبرو شدم که به من می فرمود: نه به سوی مرجئه و نه قدریّه و زیدیّه و نه معتزله و خوارج. به سوی من، به سوی من. من عرض کردم: جانم به فدایت پدرتان درگذشت؟ فرمود: بله. عرض کردم: به مرگ درگذشت؟ فرمود: بله. عرض کردم: پس از او چه کسی امام ما است؟ فرمود: اگر خدا خواهد تو را به راهت هدایت می کند. عرض کردم: جانم به فدایت عبد اللّه می پندارد که پس از پدرش او [امام]است. فرمود: عبد اللّه می خواهد خدا بندگی نشود. [او گوید: من گفتم: جانم به فدایت پس از او چه کسی برای ما [امام]است؟ فرمود: اگر خدا خواهد تو را به راهت هدایت می کند.]عرض کردم: جانم به فدایت او شمایید؟ فرمود: نه، من آن را نمی گویم. او گوید: من با خودم گفتم: من درست نپرسیدم. سپس به ایشان گفتم: جانم به فدایت آیا شما امامی دارید؟ فرمود: نه. آن گاه چیزی از بزرگی و هیبت او-که جز خداوند عزّتمند به آن آگاه نمی شود-بر من مستولی شد که وقتی به نزد پدرش می رفتم چنان چیزی بر من رخ نمی داد. سپس به ایشان عرض کردم: از شما بپرسم چنان که از پدرتان می پرسیدم؟ فرمود: بپرس تا آگاه شوی ولی منتشر نکن. که اگر منتشر کنی، نتیجه اش سربریدن است. من از او پرسش ها کرده، او را دریایی بی کران دیدم. من عرض کردم: جانم به فدایت شیعیان تو و شیعۀ پدرت گمراه شده اند، به آنان برسانم و به سوی تو دعوتشان کنم درحالی که عهدی که بر کتمان آن از من گرفته ای بر گردنم باشد (؟) فرمود: اگر در کسی صلاحیّت دیدی به او برسان و عهد کتمان از او بگیر که اگر فاش کنند، نتیجه اش سربریدن است-و با دست به گردنش اشاره کرد-او گوید: من از نزد ایشان بیرون آمده، ابو جعفر احول را دیدار کردم. به من گفت: چه پشت سر گذاشتی؟ گفتم: هدایت. و قصّه را برایش بازگفتم. او گوید: سپس فضیل و ابو بصیر را دیدار کردیم که به نزد حضرت رفته، سخنش را شنیده، پرسش هایی نموده، به امامتش یقین کرده بودند. سپس گروه هایی از مردم را دیدیم که هرکدام به نزد ایشان رفته و به امامش یقین کرده بود نه جز گروه عمّار ساباطی و یارانش. و عبد اللّه که جز اندکی از مردم به نزدش نمی رفتند. وقتی چنین دید، گفت: مردم چه شدند؟ به او گفتند: هشام مردم را از تو بازداشت.

ص :١6١

قال هشام: فأقعد لی بالمدینه غیر واحد لیضربونی.

[٩٢٣]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن محمّد، عن محمّد بن فلان الواقفیّ قال:

کان لی ابن عمّ یقال له: الحسن بن عبد اللّه کان زاهدا و کان من أعبد أهل زمانه و کان یتّقیه السّلطان لجدّه فی الدّین و اجتهاده و ربّما استقبل السّلطان بکلام صعب یعظه و یأمره بالمعروف و ینهاه عن المنکر و کان السّلطان یحتمله لصلاحه، و لم تزل هذه حالته حتّی کان یوم من الأیّام إذ دخل علیه أبو الحسن موسی علیه السّلام و هو فی المسجد فرآه فأومأ إلیه فأتاه فقال له: یا أبا علیّ ما أحبّ إلیّ ما أنت فیه و أسرّنی إلاّ أنّه لیست لک معرفه، فاطلب المعرفه، قال: جعلت فداک و ما المعرفه؟ قال: اذهب فتفقّه و اطلب الحدیث، قال: عمّن؟ قال: عن فقهاء أهل المدینه، ثمّ اعرض علیّ الحدیث. قال: فذهب فکتب ثمّ جاءه فقرأه علیه فأسقطه کلّه ثمّ قال له: اذهب فاعرف المعرفه و کان الرّجل معنیّا بدینه فلم یزل یترصّد أبا الحسن علیه السّلام حتّی خرج إلی ضیعه له، فلقیه فی الطّریق فقال له: جعلت فداک إنّی أحتجّ علیک بین یدی اللّه فدلّنی علی المعرفه قال: فأخبره بأمیر المؤمنین علیه السّلام و ما کان بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أخبره بأمر الرّجلین فقبل منه ثمّ قال له: فمن کان بعد أمیر المؤمنین علیه السّلام؟ قال: الحسن علیه السّلام ثمّ الحسین علیه السّلام حتّی انتهی إلی نفسه ثمّ سکت، قال: فقال له: جعلت فداک فمن هو الیوم؟ قال: إن أخبرتک تقبل؟ قال: بلی جعلت فداک، قال: أنا هو، قال: فشیء أستدلّ به؟ قال: اذهب إلی تلک الشّجره-و أشار [بیده]إلی أمّ غیلان-فقل لها: یقول لک موسی بن جعفر: أقبلی، قال: فأتیتها فرأیتها و اللّه تخدّ الأرض خدّا حتّی وقفت بین یدیه، ثمّ أشار إلیها فرجعت، قال: فأقرّ به، ثمّ لزم الصّمت

ص :١6٢

هشام گوید: او در مدینه چند نفری را گماشت تا مرا بزنند.

[٩٢٣]٨-محمّد واقفی گفته است: من پسر عمویی داشتم که به او حسن عبد اللّه می گفتند. زاهد بود و از عابدترین مردم زمانش. و به جهت جدیّت و کوشش در دین، سلطان نیز از او حساب می برد. چه بسا در برابر سلطان به درشتی پندش داده، امر به معروف و نهی از منکر می کرد. و سلطان به جهت صلاحش او را تحمّل می نمود. احوال او هماره چنین بود تا روزی از روزها که حضرت موسی علیه السّلام در مسجد بر او داخل شد. او را دیده، اشاره کرد تا آمد. آن گاه به او فرمود: ابو علی بر این روش که هستی نزد من محبوب است و مرا شاد می کند جز این که معرفتی نداری. پس به دنبال معرفت برو. او گفت: جانم به فدایت! معرفت چیست؟ فرمود: برو تفقّه کن و حدیث بیاموز. گفت: از چه کسی؟ فرمود: از فقیهان اهل مدینه. سپس آن احادیث را بر من عرضه کن. او گوید: و او رفت و نوشت سپس آن را آورده، برایشان خواند. که همه اش را رد کرد. سپس به او فرمود: برو و معرفت بیاموز. و این مرد به دینش عنایت داشت و پیوسته در راه، منتظر حضرت موسی علیه السّلام بود تا ایشان به سوی مزرعه اش بیرون رفتند. پس او را در راه دیدار کرده، گفت: جانم به فدایت! من در برابر خدا بر تو احتجاج خواهم کرد، پس مرا به معرفت راهنمایی کنید. راوی گوید: حضرت به او از امیر مؤمنان علیه السّلام و آنچه پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- بود، خبر داد و از مسأله آن دو مرد برایش گفت. و او پذیرفت و سپس گفت: پس از امیر مؤمنان علیه السّلام چه کسی بود؟ فرمود: حسن علیه السّلام سپس حسین علیه السّلام تا به خودش رسید و خاموش شد. او به حضرت گفت: جانم فدایت! امروز کیست؟ فرمود: اگر به تو بگویم می پذیری؟ گفت: البتّه جانم به فدایت! فرمود: من اویم. عرض کرد: و چیزی که به آن استدلال کنم؟ فرمود: به سوی آن درخت-و [با دستش]به امّ غیلان اشاره کرد-برو و بگو: موسای جعفر به تو می گوید: به نزد من بیا. او گوید: من به نزد درخت رفته، او را دیدم که به خدا سوگند زمین را شکافته، به جلو آمد تا در برابر حضرت ایستاد. سپس ایشان به درخت اشاره کرد و او بازگشت. راوی گوید: پس او به [امامت]حضرت اقرار کرد و سپس از خاموشی و عبادت جدا نشد.

ص :١6٣

و العباده، فکان لا یراه أحد یتکلّم بعد ذلک.

محمّد بن یحیی و أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن إبراهیم بن هاشم مثله.

[٩٢4]٩-محمّد بن یحیی و أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن أحمد بن الحسین، عن محمّد بن الطّیّب، عن عبد الوهّاب بن منصور، عن محمّد بن أبی العلاء قال:

سمعت یحیی بن أکثم-قاضی سامرّاء بعد ما جهدت به و ناظرته و حاورته و واصلته و سألته عن علوم آل محمّد-فقال: بینا أنا ذات یوم دخلت أطوف بقبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرأیت محمّد بن علیّ الرّضا علیه السّلام یطوف به، فناظرته فی مسائل عندی فأخرجها إلیّ، فقلت له: و اللّه إنّی أرید أن أسألک مسأله و إنّی و اللّه لأستحیی من ذلک، فقال لی: أنا أخبرک قبل أن تسألنی، تسألنی عن الإمام، فقلت: هو و اللّه هذا، فقال: أنا هو، فقلت: علامه؟ فکان فی یده عصا فنطقت و قالت: إنّ مولای إمام هذا الزّمان و هو الحجّه.

[٩٢5]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد أو غیره، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن عمر بن یزید قال:

دخلت علی الرّضا علیه السّلام و أنا یومئذ واقف و قد کان أبی سأل أباه عن سبع مسائل فأجابه فی ستّ و أمسک عن السّابعه، فقلت: و اللّه لأسألنّه عمّا سأل أبی أباه، فإن أجاب بمثل جواب أبیه کانت دلاله، فسألته فأجاب بمثل جواب أبیه أبی فی المسائل السّتّ، فلم یزد فی الجواب واوا و لا یاء و أمسک عن السّابعه و قد کان أبی قال لأبیه: إنّی أحتجّ علیک عند اللّه یوم القیامه، أنّک زعمت أنّ عبد اللّه لم یکن إماما، فوضع یده علی عنقه، ثمّ قال له: نعم احتجّ علیّ بذلک

ص :١64

و پس از آن کسی او را ندید که سخنی بگوید.

ابراهیم هاشم نیز مانند آن را روایت کرده است.

[٩٢4]٩-محمّد ابو علاء گفته است: من از یحیای اکثم قاضی سامره-پس از آن که بسیار با او بحث و مناظره و صحبت کرده، با او خودمانی شدم و از او دربارۀ علوم خاندان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]پرسیدم-شنیدم که گفت: هنگامی که یک روز من مرقد رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- را طواف می کردم محمّد بن علی رضا را دیدم که او نیز طواف می کرد با او دربارۀ مسائل مشکلی که داشتم سخن گفتم و او آن ها را برایم حل کرد. آن گاه به او عرض کردم: به خدا سوگند می خواهم دربارۀ چیزی بپرسم ولی به خدا سوگند از این پرسش حیا می کنم! به من فرمود: پیش از آن که بپرسی من به تو می گویم. می خواهی دربارۀ امام از من بپرسی. عرض کردم: به خدا سوگند همین است. فرمود: من اویم. عرض کردم: نشانه؟ در دستش عصایی بود که به سخن درآمد و گفت: سرورم امام این روزگار است. و حجّت او است.

[٩٢5]١٠-حسین بن عمر یزید گفته است: من به نزد حضرت رضا علیه السّلام رفتم درحالی که آن روز واقفی بودم. پدرم هفت سؤال از پدرش پرسیده بود که ایشان به شش سؤال پاسخ داده و هفتمی را بی پاسخ گذارده بود. من گفتم: به خدا سوگند از آنچه پدرم از پدرش پرسیده من هم از او خواهم پرسید. اگر مانند پدرش پاسخ دهد، نشانه ای است. آن گاه از او پرسیدم. همچون جواب پدرش به پدرم به شش سؤال پاسخ فرمود و واو و یایی در پاسخ نیفزود. و از پاسخ به هفتمی خودداری کرد. و پدرم به پدرش گفته بود: من در روز قیامت نزد خداوند بر تو احتجاج خواهم کرد؛ زیرا شما معتقدی که عبد اللّه امام نیست. و او دستش را بر گردنش گذاشته، سپس فرموده بود: آری، تو بر من به جهت این مسأله

ص :١65

عند اللّه عزّ و جلّ، فما کان فیه من إثم فهو فی رقبتی، فلمّا ودّعته قال: إنّه لیس أحد من شیعتنا یبتلی ببلیّه أو یشتکی فیصبر علی ذلک إلاّ کتب اللّه له أجر ألف شهید، فقلت فی نفسی: و اللّه ما کان لهذا ذکر، فلمّا مضیت و کنت فی بعض الطّریق، خرج بی عرق المدینیّ، فلقیت منه شدّه، فلمّا کان من قابل حججت فدخلت علیه و قد بقی من وجعی بقیّه، فشکوت إلیه و قلت له: جعلت فداک عوّذ رجلی و بسطتها بین یدیه، فقال لی: لیس علی رجلک هذه بأس و لکن أرنی رجلک الصّحیحه فبسطتها بین یدیه فعوّذها فلمّا خرجت لم ألبث إلاّ یسیرا حتّی خرج بی العرق و کان وجعه یسیرا.

[٩٢6]١١-أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن ابن قیاما الواسطیّ-و کان من الواقفه-قال:

دخلت علی علیّ بن موسی الرّضا علیهما السّلام فقلت له: یکون إمامان؟ قال: لا إلاّ و أحدهما صامت، فقلت له: هو ذا أنت لیس لک صامت-و لم یکن ولد له أبو جعفر بعد-فقال لی: و اللّه لیجعلنّ اللّه منّی ما یثبت به الحقّ و أهله و یمحق به الباطل و أهله، فولد له بعد سنه أبو جعفر علیه السّلام، فقیل لابن قیاما: ألا تقنعک هذه الآیه؟ فقال: أما و اللّه إنّها لآیه عظیمه و لکن کیف أصنع بما قال أبو عبد اللّه علیه السّلام فی ابنه؟

[٩٢٧]١٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء قال:

أتیت خراسان-و أنا واقف-فحملت معی متاعا و کان معی ثوب وشیّ فی بعض الرّزم و لم أشعر به و لم أعرف مکانه، فلمّا قدمت مرو و نزلت فی بعض منازلها لم أشعر إلاّ و رجل مدنیّ من بعض مولّدیها، فقال لی: إنّ أبا الحسن الرّضا علیه السّلام یقول لک: ابعث إلیّ الثّوب الوشیّ الّذی عندک قال: فقلت: و من أخبر أبا الحسن بقدومی و أنا قدمت آنفا، و ما عندی ثوب وشیّ! فرجع إلیه

ص :١66

نزد خداوند عزّتمند احتجاج کن که اگر گناهی در آن باشد به گردن من است. وقتی از او خداحافظی کردم فرمود: کسی از شیعیان ما نیست که به بلایی دچار شود یا بیمار گردد و آن گاه شکیبایی کند جز این که خداوند برایش اجر هزار شهید می نویسد. من با خودم گفتم: به خدا سوگند در این باره سخنی نبود. سپس رفتم و در یکی از راه ها بودم که در پایم رشته ای بیرون آمد و بسیار رنج کشیدم. وقتی سال بعد به حجّ رفتم، به نزد آن حضرت هم رفتم. و هنوز دردی مانده بود. به ایشان شکایت کرده، گفتم: جانم به فدایت به پایم تعویذی بخوان و آن را در برابرش گشودم. به من فرمود: بر این پایت چیزی نیست ولی پای سالمت را نشانم بده. من آن را در برابرش گشودم و ایشان بر آن تعویذ خواند. وقتی بیرون آمدم اندکی نگذشت که در پایم رشته بیرون آمد درحالی که دردش اندک بود.

[٩٢6]١١-ابن قیامای واسطی-که از واقفی ها بود-گفته است: من به نزد حضرت رضا علیه السّلام رفته، به او عرض کردم: دو امام [در یک زمان]می شود؟ فرمود: نه جز این که یکی خاموش باشد. من گفتم: اینک که شمایید امام خاموشی برای شما نیست-و هنوز حضرت جواد او به دنیا نیامده بود-به من فرمود: به خدا سوگند! خداوند از من کسی را قرار می دهد که با آن حقّ و اهلش را استوار کرده، باطل و اهلش را نابود می کند. پس از یک سال حضرت جواد به دنیا آمد. به ابن قیاما گفتند: آیا این نشانه تو را قانع نمی کند؟ گفت: به خدا سوگند این نشانه ای بزرگ است امّا با فرمایش، حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ فرزندش چه کنم؟

[٩٢٧]١٢-وشّاء گفت: به خراسان آمدم-درحالی که واقفی بودم-متاعی با خود داشتم و همراهم لباسی گلدار در یکی از بسته ها بود که من متوجّه نبودم و جایش را نمی دانستم. وقتی به مرو رسیدم و در یکی از منزل هایش فرود آمدم هم نفهمیدم جز این که مردی مدینه ای از متولّدشدگان آن به من گفت: حضرت رضا علیه السّلام به تو می فرماید: آن لباس گلداری را که به همراه داری برای من بفرست. او گوید: من گفتم: و چه کسی به حضرت رضا علیه السّلام از رسیدن من خبر داده است درحالی که من الآن رسیدم. لباس گلداری هم نزد من نیست.

ص :١6٧

و عاد إلیّ، فقال: یقول لک: بلی هو فی موضع کذا و کذا و رزمته کذا و کذا، فطلبته حیث قال، فوجدته فی أسفل الرّزمه، فبعثت به إلیه.

[٩٢٨]١٣-ابن فضّال، عن عبد اللّه بن المغیره قال:

کنت واقفا و حججت علی تلک الحال، فلمّا صرت بمکّه خلج فی صدری شیء، فتعلّقت بالملتزم ثمّ قلت: اللّهمّ قد علمت طلبتی و إرادتی فأرشدنی إلی خیر الأدیان، فوقع فی نفسی أن آتی الرّضا علیه السّلام، فأتیت المدینه فوقفت ببابه و قلت للغلام: قل لمولاک: رجل من أهل العراق بالباب، قال: فسمعت نداءه و هو یقول ادخل یا عبد اللّه بن المغیره ادخل یا عبد اللّه بن المغیره، فدخلت: فلمّا نظر إلیّ قال لی: قد أجاب اللّه دعاءک و هداک لدینه فقلت: أشهد أنّک حجّه اللّه و أمینه علی خلقه.

[٩٢٩]١4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه قال:

کان عبد اللّه بن هلیل یقول بعبد اللّه فصار إلی العسکر فرجع عن ذلک، فسألته عن سبب رجوعه فقال: إنّی عرضت لأبی الحسن علیه السّلام أن أسأله عن ذلک فوافقنی فی طریق ضیّق، فمال نحوی حتّی إذا حاذانی، أقبل نحوی بشیء من فیه، فوقع علی صدری، فأخذته فإذا هو رقّ فیه مکتوب ما کان هنالک و لا کذلک.

[٩٣٠]١5-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابنا ذکر اسمه قال: حدّثنا محمّد بن إبراهیم قال: أخبرنا موسی بن محمّد بن إسماعیل بن عبید اللّه بن العبّاس بن علیّ بن أبی طالب قال: حدّثنی جعفر بن زید بن موسی، عن أبیه، عن آبائه علیهم السّلام قالوا:

جاءت أمّ أسلم یوما إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو فی منزل أمّ سلمه، فسألتها عن

ص :١6٨

او رفت و سپس بازگشته، گفت: ایشان می فرماید: چرا، آن در چنین و چنان جایی است. و بسته اش چنین و چنان. چنان که فرموده بود جستجو کردم و آن را در زیر بسته یافتم و برایشان فرستادم.

[٩٢٨]١٣-عبد اللّه مغیره گفت: من واقفی بودم و بر آن حال حجّ کردم. وقتی به مکّه رسیدم چیزی در سینه ام پریشانم کرد. پس خود را به دیوار ملتزم [که در روبروی خانه کعبه است]چسبانده، سپس گفتم: خدایا تو قصد و خواسته ام را می دانی پس مرا به بهترین دین هدایت کن. به دلم افتاد که به نزد رضا علیه السّلام بروم. پس به مدینه آمدم و بر در خانه اش ایستاده، به غلامش گفتم: به سرورت بگو: مردی از اهل عراق بر در است. او گوید: ناگاه صدای حضرت را شنیدم که می فرماید: عبد اللّه مغیره داخل شو، عبد اللّه مغیره داخل شو. من داخل شدم. وقتی مرا دید، فرمود: خداوند دعایت را اجابت کرده، تو را به دینش هدایت کرده است. من گفتم: شهادت می دهم که تو حجّت خدا و امین او بر آفریدگانش هستی.

[٩٢٩]١4-احمد بن محمّد عبد اللّه گفته: عبد اللّه هلیل به امامت عبد اللّه معتقد بود. وقتی به سامره رفت از آن عقیده بازگشت. من از سبب آن بازگشت از او پرسیدم. گفت: من به فکر افتادم آن را از حضرت ابو الحسن علیه السّلام بپرسم که ناگاه در کوچه ای باریک با من روبه رو شد. به سوی من مایل شد تا وقتی که در برابرم ایستاد و چیزی از دهانش به سوی من انداخت. که به روی سینه ام افتاد. آن را گرفتم. ورقه ای بود که در آن نوشته بود: او در آن مقام نبود و استحقاقی نداشت.

[٩٣٠]١5-جعفر بن زید موسی از پدرش و او از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که فرموده اند: روزی امّ سلمه به سوی پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-که در خانۀ امّ سلمه بودند: آمده، رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را خواست.

ص :١6٩

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالت: خرج فی بعض الحوائج و السّاعه یجیء، فانتظرته عند أمّ سلمه حتّی جاء صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالت أمّ أسلم: بأبی أنت و أمّی یا رسول اللّه! إنّی قد قرأت الکتب و علمت کلّ نبیّ و وصیّ، فموسی کان له وصیّ فی حیاته و وصیّ بعد موته و کذلک عیسی، فمن وصیّک یا رسول اللّه؟ فقال لها: یا أمّ أسلم! وصیّی فی حیاتی و بعد مماتی واحد، ثمّ قال لها: یا أمّ أسلم من فعل فعلی هذا فهو وصیّی، ثمّ ضرب بیده إلی حصاه من الأرض ففرّکها بإصبعه فجعلها شبه الدّقیق، ثمّ عجنها، ثمّ طبعها بخاتمه، ثمّ قال: من فعل فعلی هذا فهو وصیّی فی حیاتی و بعد مماتی، فخرجت من عنده فأتیت أمیر المؤمنین علیه السّلام، فقلت: بأبی أنت و أمّی أنت وصیّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟ قال: نعم یا أمّ أسلم! ثمّ ضرب بیده إلی حصاه ففرّکها فجعلها کهیئه الدّقیق، ثمّ عجنها و ختمها بخاتمه، ثمّ قال: یا أمّ أسلم! من فعل فعلی هذا فهو وصیّی فأتیت الحسن علیه السّلام و هو غلام فقلت له: یا سیّدی! أنت وصیّ أبیک؟ فقال: نعم یا أمّ أسلم! و ضرب بیده و أخذ حصاه ففعل بها کفعلهما، فخرجت من عنده فأتیت الحسین علیه السّلام-و إنّی لمستصغره لسنّه-فقلت له: بأبی أنت و أمّی، أنت وصیّ أخیک؟ فقال: نعم یا أمّ أسلم! ائتینی بحصاه، ثمّ فعل کفعلهم، فعمرت أمّ أسلم حتّی لحقت بعلیّ بن الحسین بعد قتل الحسین علیه السّلام فی منصرفه، فسألته أنت وصیّ أبیک؟ فقال: نعم، ثمّ فعل کفعلهم صلوات اللّه علیهم أجمعین.

[٩٣١]١6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن الحسین بن الجارود، عن موسی بن بکر بن داب، عمّن حدّثه، عن أبی جعفر علیه السّلام:

أنّ زید بن علیّ بن الحسین علیه السّلام دخل علی أبی جعفر محمّد بن علیّ علیهم السّلام

ص :١٧٠

او گفت: برای کاری بیرون رفته و الآن می آید. نزد امّ سلمه منتظر ماند تا آن حضرت-درود خدا بر او و بر خاندانش-آمد. آن گاه امّ اسلم عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا! من کتاب ها را خوانده و دانسته ام که هر پیامبری را وصی ای هست. برای موسی در زندگی اش وصی ای بود و در پس از مرگش وصی ای. و همین طور عیسی. ای رسول خدا وصی شما کیست؟ حضرت به او فرمود: امّ اسلم! وصی من در زندگی و پس از مرگم یکی است. سپس به او فرمود: امّ اسلم هرکس این کار مرا انجام داد او وصی من است. سپس با دستش به سنگریزه ای در زمین زده، آن را با انگشتش مالیده، مانند آرد کرد. سپس آن را خمیر کرده، با انگشتری اش مهر کرد و فرمود: امّ اسلم هرکس این کار مرا انجام داد او وصی من در زندگی و پس از مرگ من است. از نزد ایشان بیرون آمده، به خدمت امیر مؤمنان علیه السّلام رسیدم و گفتم: پدر و مادرم به فدایت تو وصی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستی؟ فرمود: بله، ای امّ اسلم! سپس با دستش بر سنگریزه ای زده، آن را مالیده، همچون آرد ساخت سپس خمیرش کرد و با انگشتری اش آن را مهر کرد. سپس فرمود: امّ اسلم! هرکس این کار مرا انجام داد او وصی من است. آن گاه به نزد حسن علیه السّلام که کودکی بود، آمدم و گفتم: آقای من! تو وصی پدرت هستی؟ فرمود: بله، ای امّ اسلم. و با دستش سنگریزه ای گرفت و با آن مانند آن دو انجام داد. من از نزدش بیرون آمده، به خدمت حسین علیه السّلام آمدم-درحالی که سنّ و سالش را کوچک می شمردم-آن گاه به ایشان عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت، تو وصی برادرت هستی؟ فرمود: بله ای امّ اسلم! سنگریزه ای به من بده. سپس همان کرد که آنان کرده بودند، و امّ اسلم زنده بود تا پس از کشته شدن حسین علیه السّلام در بازگشت سجّاد به خدمتش رسیده، از ایشان پرسید: تو وصی پدرت هستی؟ فرمود: بله، سپس چنان کرد که آنان کرده بودند. درود خدا بر همۀ آنان.

[٩٣١]١6-موسی بن بکرداب از کسی روایت کرده که زید بن علی بن حسین

ص :١٧١

و معه کتب من أهل الکوفه، یدعونه فیها إلی أنفسهم و یخبرونه باجتماعهم و یأمرونه بالخروج، فقال له أبو جعفر علیه السّلام: هذه الکتب ابتداء منهم أو جواب ما کتبت به إلیهم و دعوتهم إلیه؟ فقال: بل ابتداء من القوم لمعرفتهم بحقّنا و بقرابتنا من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و لما یجدون فی کتاب اللّه عزّ و جلّ من وجوب مودّتنا و فرض طاعتنا و لما نحن فیه من الضّیق و الضّنک و البلاء، فقال له أبو جعفر علیه السّلام: إنّ الطّاعه مفروضه من اللّه عزّ و جلّ و سنّه أمضاها فی الأوّلین و کذلک یجریها فی الآخرین و الطّاعه لواحد منّا و المودّه للجمیع، و أمر اللّه یجری لأولیائه بحکم موصول و قضاء مفصول و حتم مقضیّ و قدر مقدور و أجل مسمّی لوقت معلوم، فلا یستخفّنّک الّذین لا یوقنون إنّهم لن یغنوا عنک من اللّه شیئا، فلا تعجل، فإنّ اللّه لا یعجل لعجله العباد و لا تسبقنّ اللّه فتعجزک البلیّه فتصرعک، قال: فغضب زید عند ذلک، ثمّ قال: لیس الإمام منّا من جلس فی بیته و أرخی ستره و ثبّط عن الجهاد و لکنّ الإمام منّا من منع حوزته و جاهد فی سبیل اللّه حقّ جهاده و دفع عن رعیّته و ذبّ عن حریمه قال أبو جعفر علیه السّلام: هل تعرف یا أخی! من نفسک شیئا ممّا نسبتها إلیه فتجیء علیه بشاهد من کتاب اللّه أو حجّه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أو تضرب به مثلا، فإنّ اللّه عزّ و جلّ أحلّ حلالا و حرّم حراما و فرض فرائض و ضرب أمثالا و سنّ سننا و لم یجعل الإمام القائم بأمره شبهه فیما فرض له من الطّاعه أن یسبقه بأمر قبل محلّه أو یجاهد فیه قبل حلوله، و قد قال اللّه عزّ و جلّ فی الصّید: لاٰ تَقْتُلُوا اَلصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ أفقتل الصّید أعظم أم قتل النّفس الّتی حرّم اللّه؟ و جعل لکلّ شیء محلاّ و قال اللّه عزّ و جلّ: وَ إِذٰا حَلَلْتُمْ فَاصْطٰادُوا و قال عزّ و جلّ:

ص :١٧٢

به نزد حضرت باقر علیه السّلام رفت درحالی که نامه هایی از اهل کوفه به همراه داشت که او را به سوی خودشان خوانده، از جمع شدنشان خبر داده، او را به قیام امر می کردند. حضرت باقر علیه السّلام به او فرمود: این نامه ها را خود آنان نوشته اند یا جوابی است به آنچه تو برایشان نوشته و به آن دعوتشان کرده ای؟ گفت: بلکه خود مردم نوشته اند. به خاطر شناختی که به حقّ ما و خویشاوندی مان با رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دارند. و به خاطر آنچه در کتاب خدای عزّتمند از وجوب دوستی ما و اطاعت از ما می یابند. و به خاطر تنگنا و فشار و گرفتاری ای که ما به آن دچاریم. حضرت باقر علیه السّلام به او فرمود: همانا اطاعت، واجبی از سوی خداوند است. و سنّتی است که خداوند آن را در میان پیشینیان اجرا کرده است و در میان آیندگان هم اجرا می کند. اطاعت برای یکی از ماست ولی محبّت مال همۀ ما است. و فرمان خدا دربارۀ اولیایش به حکمی پیوسته و فرمانی استوار و یقینی حکم شده و اندازه ای مشخّص و مدّتی معیّن و وقتی معلوم جاری می شود. پس مبادا تو را کسانی که ایمان درستی ندارند، سبک کنند، که آنان تو را از خدا بی نیاز نمی کنند. پس شتاب نکن که خداوند به خاطر عجلۀ بندگان شتاب نمی کند. و تو از خدا پیشی نمی گیری و بلا تو را عاجز کرده، به زمینت می زند. در این هنگام زید خشمگین شده، گفت: از میان ما امام کسی نیست که در خانه اش نشسته، پرده را انداخته، از جهاد بازدارد. بلکه از میان ما امام کسی است که دیگران از حوزۀ خود بازداشته، در راه خدا به راستی جهاد کرده، از مردم و حریمشان دفاع کند. حضرت باقر علیه السّلام فرمود: برادرم! آیا از آنچه به خودت نسبت دادی چیزی می شناسی که برایش شاهدی از کتاب خداوند یا دلیلی از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- بیاوری یا مثالی بزنی. که خداوند عزّتمند حلال را حلال، حرام را حرام، واجبات را واجب کرد. مثال ها زده، سنّت هایی گذاشت و امام برپادارندۀ فرمانش را در چیزی که اطاعت او را واجب کرده بود در شبهه نگذاشت که به کاری پیش از محلّش بر او پیشی بگیرد یا در راه او پیش از وقتش جهاد کند. خداوند شکوهمند دربارۀ صید فرموده است: در حال احرام صید را نکشید. [مائده (5) :٩5]آیا کشتن صید بزرگ تر است یا کشتن جانی که خداوند حرام کرده است. و برای هرچیزی محلّی قرار داده و فرموده است: و هنگامی که از احرام بیرون آمدید صید کنید. [مائده (5) :٢]

ص :١٧٣

لاٰ تُحِلُّوا شَعٰائِرَ اَللّٰهِ وَ لاَ اَلشَّهْرَ اَلْحَرٰامَ فجعل الشّهور عدّه معلومه، فجعل منها أربعه حرما و قال: فَسِیحُوا فِی اَلْأَرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَ اِعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اَللّٰهِ ثمّ قال تبارک و تعالی: فَإِذَا اِنْسَلَخَ اَلْأَشْهُرُ اَلْحُرُمُ فَاقْتُلُوا اَلْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ فجعل لذلک محلاّ و قال: وَ لاٰ تَعْزِمُوا عُقْدَهَ اَلنِّکٰاحِ حَتّٰی یَبْلُغَ اَلْکِتٰابُ أَجَلَهُ فجعل لکلّ شیء أجلا و لکلّ أجل کتابا. فإن کنت علی بیّنه من ربّک و یقین من أمرک و تبیان من شأنک، فشأنک و إلاّ فلا ترومنّ أمرا أنت منه فی شکّ و شبهه و لا تتعاط زوال ملک لم تنقض أکله و لم ینقطع مداه و لم یبلغ الکتاب أجله، فلو قد بلغ مداه و انقطع أکله و بلغ الکتاب أجله لا نقطع الفصل و تتابع النّظام و لأعقب اللّه فی التّابع و المتبوع الذّلّ و الصّغار، أعوذ باللّه من إمام ضلّ عن وقته، فکان التّابع فیه أعلم من المتبوع، أ ترید یا أخی! أن تحیی ملّه قوم قد کفروا بآیات اللّه و عصوا رسوله و اتّبعوا أهواءهم بغیر هدی من اللّه و ادّعوا الخلافه بلا برهان من اللّه و لا عهد من رسوله؟ ! أعیذک باللّه یا أخی! أن تکون غدا المصلوب بالکناسه، ثمّ ارفضّت عیناه و سالت دموعه، ثمّ قال: اللّه بیننا و بین من هتک سترنا و جحدنا حقّنا و أفشی سرّنا و نسبنا إلی غیر جدّنا و قال فینا ما لم نقله فی أنفسنا.

[٩٣٢]١٧-بعض أصحابنا، عن محمّد بن حسّان، عن محمّد بن رنجویه، عن عبد اللّه بن الحکم الأرمنیّ، عن عبد اللّه بن إبراهیم بن محمّد الجعفریّ قال:

أتینا خدیجه بنت عمر بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام نعزّیها بابن بنتها، فوجدنا عندها موسی بن عبد اللّه بن الحسن، فإذا هی فی ناحیه قریبا من النّساء، فعزّیناها، ثمّ أقبلنا علیه فإذا هو یقول لابنه أبی یشکر الرّاثیه:

ص :١٧4

و فرموده است: شعائر خداوند و حدود الهی و ماه حرام را حلال نکنید. [مائده (5) :٢]و ماه ها را تعداد معلومی قرار داد و از آن ها چهارتا را حرام نهاد و فرمود: پس چهار ماه در زمین سیر کنید و بدانید که شما نمی توانید خدا را ناتوان کنید. [توبه (٩) :٢]سپس آن پاک و والا فرمود: وقتی ماه های حرام پایان یافت مشرکان را بکشید هرکجا که یافتید. [توبه (٩) :5]پس برای آن جایی قرار داد. و فرموده است: و به عقد نکاح آهنگ نکنید تا مدّت مقرّر برسد. [سورۀ بقره (٢) :٢٣5]و برای هرچیزی مدّتی و برای هر مدّتی، نوشته ای نهاده است. پس اگر تو دلیلی از پروردگارت داری و به کارت یقین داشته، موضوع در نزدت روشن است، این به خودت مربوط است. وگرنه دنبال کاری که درباره اش شک و شبهه ای داری نرو. و به از بین بردن حکومتی که روزی اش تمام نشده و مدّتش پایان نیافته و زمان نوشته شده اش نرسیده قیام نکن. که اگر مدّتش پایان یافته، روزی اش تمام شده و زمان نوشته شده اش رسیده باشد، فاصله به پایان رسیده، نظام متّصل شده و خداوند خواری و حقارت را برای دنباله رو و دنبال شونده در پی می آورد. و من از امامی که وقتش را گم کرده، به خدا پناه می برم. که در آن دنباله رو داناتر از دنبال شونده باشد. برادرم! آیا می خواهی آیین مردمی را زنده کنی که به آیات خداوند کافر گشته، از پیامبرش نافرمانی کرده و از هوس های خودشان بدون هدایتی از سوی خداوند دنباله روی کردند و بدون برهانی از خداوند و نه سفارشی از فرستادۀ او ادّعای خلافت کردند؟ برادرم تو را به پناه خدا می خوانم. از این که فردا در کناسه به دار آویخته شوی. سپس دیدگانش پر شده، اشک هایش جاری گشته، فرمود: خدا داور میان ما و کسی باشد که پردۀ ما را درید و حقّمان را انکار کرد و رازمان را فاش کرده و ما را به غیر نیایمان نسبت داد و دربارۀ ما چیزی گفت که خودمان نگفتیم.

[٩٣٢]١٧-عبد اللّه بن ابراهیم محمّد جعفری گفته است: ما به نزد خدیجه دختر عمر بن علی بن حسین بن علی ابو طالب علیهم السّلام رفتیم تا او را برای نوه اش تسلیت بدهیم. موسی بن عبد اللّه حسن نزدش بود. که در گوشه ای نزدیک زنان نشسته بود. به خدیجه تسلیت گفته، سپس به موسی که به دختر مرثیه گوی

ص :١٧5

قولی فقالت:

اعدد رسول اللّه و اعدد بعده

أسد الإله و ثالثا عبّاسا

و اعدد علیّ الخیر و اعدد جعفرا

و اعدد عقیلا بعده الرّوّاسا

فقال: أحسنت و أطربتنی، زیدینی، فاندفعت تقول:

و منّا إمام المتّقین محمّد

و حمزه منّا و المهذّب جعفر

و منّا علیّ صهره و ابن عمّه

و فارسه ذاک الإمام المطهّر

فأقمنا عندها حتّی کاد اللّیل أن یجیء، ثمّ قالت خدیجه: سمعت عمّی محمّد بن علیّ صلوات اللّه علیه و هو یقول: إنّما تحتاج المرأه فی المأتم إلی النّوح لتسیل دمعتها و لا ینبغی لها أن تقول هجرا، فإذا جاء اللّیل فلا تؤذی الملائکه بالنّوح، ثمّ خرجنا فغدونا إلیها غدوه فتذاکرنا عندها اختزال منزلها من دار أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام فقال: هذه دار تسمّی دار السّرقه، فقالت: هذا ما اصطفی مهدیّنا-تعنی محمّد بن عبد اللّه بن الحسن-تمازحه بذلک-فقال: موسی بن عبد اللّه: و اللّه لأخبرنّکم بالعجب، رأیت أبی رحمه اللّه لمّا أخذ فی أمر محمّد بن عبد اللّه و أجمع علی لقاء أصحابه، فقال: لا أجد هذا الأمر یستقیم إلاّ أن ألقی أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام فانطلق و هو متّک علیّ فانطلقت معه حتّی أتینا أبا عبد اللّه علیه السّلام، فلقیناه خارجا یرید المسجد فاستوقفه أبی و کلّمه، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: لیس هذا موضع ذلک، نلتقی إن شاء اللّه؛ فرجع أبی مسرورا، ثمّ أقام حتّی إذا کان الغد أو بعده بیوم، انطلقنا حتّی أتیناه، فدخل علیه أبی و أنا معه فابتدأ الکلام، ثمّ قال له فیما یقول: قد علمت جعلت فداک أنّ السّنّ لی علیک و أنّ فی قومک من هو أسنّ منک و لکنّ اللّه عزّ و جلّ

ص :١٧6

ابی یشکر می گفت: بگو، روکردیم. و او گفت:

بشمار بعد از رسول دین

شیر خدا [حمزه]، سپس عبّاس را

بشمار علی نیک و جعفر و آن گه

عقیلش این همه رؤسا را

موسی گفت: زیبا گفتی و مرا به جنبش وجد آوردی، بیشتر بگو. و او دوبارۀ شتاب گرفته، گفت:

از ما است امام متّقین محمّد صلّی اللّه علیه و اله

وز ما است حمزه و ان پاک گشته جعفرش

از ما است داماد و پسر عمّش علی

آن امام پاک و آن جنگاورش

و ما نزدش بودیم تا نزدیک شب شد. آن گاه خدیجه گفت: از عمویم باقر -درود خدا بر او-شنیدم که می فرمود: زن در سوگواری به نوحه خوانی نیازمند است تا اشک هایش جاری شود. ولی سزاوار نیست که هذیان و سخنان پریشان گوید. آن گاه که شب آمد فرشتگان را با نوحه خوانی نیازارید. ما خارج شدیم و بامداد بازگشتیم. و در نزدش از جداشدن منزلش از خانۀ حضرت صادق علیه السّلام سخن گفتیم. موسی گفت: این جا خانه ای است که به خانۀ سرقت نام آور شده است. و خدیجه گفت: این کاری بود که مهدی ما-و مقصودش محمّد بن عبد اللّه حسن بود که با این کلمه با او شوخی کرد-برگزید. آن گاه موسای عبد اللّه گفت: به خدا سوگند! به شما چیزی شگفت خواهم گفت. من، پدرم-خدایش بیامرزد- را دیدم که وقتی به بیعت گرفتن برای محمّد آغاز کرده، تصمیم گرفت یاران او را ببیند، گفت: گمان نمی کنم این کار درست شود مگر این که ابو عبد اللّه جعفر محمد علیهما السّلام را دیدار کنم. و درحالی که به من تکیه کرده بود راه خانه ایشان را در پیش گرفت. و من با او رفتم تا به خدمت صادق علیه السّلام رسیدیم. او را وقتی دیدیم که بیرون آمده بود و می خواست به مسجد برود. پدرم او را نگاه داشت و به سخن پرداخت. حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: این جا، جای سخن نیست. خدا بخواهد همدیگر را دیدار می کنیم. پدرم شادمان بازگشت. سپس صبر کرد تا فردا شد یا یک روز بعد از آن رفتیم و به خدمتش رسیدیم. آن گاه پدرم سخن را آغاز کرد و از آن جمله گفت: جانم به فدایت می دانی که سن و سال من بیشتر از شما است و در میان خویشانت کسی هست که بزرگسال تر از تو باشد.

ص :١٧٧

قد قدّم لک فضلا لیس هو لأحد من قومک و قد جئتک معتمدا لما أعلم من برّک، و أعلم-فدیتک-أنّک إذا أجبتنی لم یتخلّف عنّی أحد من أصحابک و لم یختلف علیّ اثنان من قریش و لا غیرهم، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّک تجد غیری أطوع لک منّی و لا حاجه لک فیّ، فو اللّه إنّک لتعلم أنّی أرید البادیه أو أهمّ بها، فأثقل عنها و أرید الحجّ فما أدرکه إلاّ بعد کدّ و تعب و مشقّه علی نفسی، فاطلب غیری و سله ذلک و لا تعلمهم أنّک جئتنی، فقال له: النّاس مادّون أعناقهم إلیک و إن أجبتنی لم یتخلّف عنّی أحد و لک أن لا تکلّف قتالا و لا مکروها، قال: و هجم علینا ناس فدخلوا و قطعوا کلامنا، فقال أبی: جعلت فداک ما تقول؟ فقال: نلتقی إن شاء اللّه، فقال: ألیس علی ما أحبّ؟ فقال: علی ما تحبّ إن شاء اللّه من إصلاحک. ثمّ انصرف حتّی جاء البیت، فبعث رسولا إلی محمّد فی جبل بجهینه، یقال له: الأشقر علی لیلتین من المدینه، فبشّره و أعلمه أنّه قد ظفر له بوجه حاجته و ما طلب، ثمّ عاد بعد ثلاثه أیّام، فوقّفنا بالباب و لم نکن نحجب إذا جئنا، فأبطأ الرّسول، ثمّ أذن لنا، فدخلنا علیه فجلست فی ناحیه الحجره و دنا أبی إلیه فقبّل رأسه، ثمّ قال: جعلت فداک قد عدت إلیک راجیا، مؤمّلا، قد انبسط رجائی و أملی و رجوت الدّرک لحاجتی، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا ابن عمّ إنّی أعیذک باللّه من التّعرّض لهذا الأمر، الّذی أمسیت فیه؛ و إنّی لخائف علیک أن یکسبک شرّا، فجری الکلام بینهما، حتّی أفضی إلی ما لم یکن یرید و کان من قوله: بأیّ شیء کان الحسین أحقّ بها من الحسن؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: رحم اللّه الحسن و رحم الحسین و کیف ذکرت هذا؟ قال: لأنّ الحسین علیه السّلام: کان ینبغی له إذا عدل أن یجعلها فی الأسنّ من ولد الحسن، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

ص :١٧٨

ولی خداوند عزّتمند فضیلتی به تو بخشیده که کسی از خویشانت دارای آن نیست. به نزد تو آمدم درحالی که می دانستم به نیکی ات می توانم تکیه کنم. و بدان-فدایت شوم-که وقتی تو مرا بپذیری، کسی از یارانت از من سرپیچی نخواهند کرد و دو نفر از قریش و جز آنان با من مخالفت نمی کنند. حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: تو دیگری را فرمانبرتر از من یافته نیازی به من نخواهی داشت. به خدا سوگند تو می دانی که من آهنگ بیابان می کنم یا تصمیمش را می گیرم و آن گاه سنگین می شوم و آهنگ حجّ می کنم و جز پس از پافشاری و خستگی و دشواری بر خودم به آن نمی رسم. سراغ دیگری برو و از او بخواه و به آنان نگو که پیش من آمدی. او گفت: مردم گردن هاشان را به سوی تو دراز کرده اند و اگر تو بپذیری کسی از من سرپیچی نخواهد کرد. «و من نیز شرط می کنم که شما به جنگ کردن تکلیف نشوی و چیزی که موجب ناراحتی شما گردد صورت نگیرد» موسی گوید: دراین حال مردمی هجوم آورده، داخل شدند و سخن را بریدند. پس پدرم گفت: جانم به فدایت! چه می گویی؟ فرمود: اگر خدا بخواهد همدیگر را دیدار می کنیم. او گفت: آیا بر آن چیزی است که دلخواه من باشد؟ فرمود: ان شاء اللّه بر آن چیزی است که تو دوست داری که اصلاح تو باشد. پدرم بازگشته، به خانه آمد. آن گاه کسی را به سوی محمّد در کوهی به نام اشقر در جهینه که دو شب با مدینه فاصله داشت فرستاد تا به او بشارت داده، بگوید که به حاجتش و آن چه می خواسته رسیده است. سپس بعد از سه روز پدرم [به خانۀ آن حضرت]بازگشت. که بر در نگاه داشته شدیم درحالی که وقتی پیش از آن می آمدیم جلومان را نمی گرفتند. فرستاده دیر کرد، سپس اجازه دادند و ما به نزد او رفتیم. من در گوشۀ اتاق نشسته و پدرم نزدیک رفته، سر او را بوسیده، گفت: جانم به فدایت! امیدوار و آرزومند به سوی تو بازگشتم. امید و آرزویم گسترده شده و امیدوارم به حاجتم دست یابم. حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: پسر عمو! من تو را از دست یازیدن به این کاری که عصر کردی به پناه خدا می خوانم. و من برای تو از این که او شرّی را برایت کسب کند هراسانم. و سخن میان ایشان درگرفت تا به آن جا کشید که پدرم نمی خواست و از سخنان پدرم این بود: برای چه حسین به امامت سزاوارتر از حسن شد؟ حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خداوند حسن و حسین را بیامرزد. چرا این را می گویی؟ او گفت: زیرا برای حسین علیه السّلام سزاوار بود که عدالت ورزیده، آن را در بزرگسال ترین فرزند حسن قرار دهد.

ص :١٧٩

إنّ اللّه تبارک و تعالی لمّا أن أوحی إلی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أوحی إلیه بما شاء و لم یؤامر أحدا من خلقه و أمر محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علیّا علیه السّلام بما شاء؛ ففعل ما أمر به و لسنا نقول فیه إلاّ ما قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من تبجیله و تصدیقه، فلو کان أمر الحسین أن یصیّرها فی الأسنّ أو ینقلها فی ولدهما-یعنی الوصیّه-لفعل ذلک الحسین علیه السّلام و ما هو بالمتّهم عندنا فی الذّخیره لنفسه، و لقد ولّی و ترک ذلک و لکنّه مضی لما أمر به و هو جدّک و عمّک، فإن قلت خیرا فما أولاک به و إن قلت هجرا فیغفر اللّه لک، أطعنی یا ابن عمّ و اسمع کلامی، فو اللّه الّذی لا إله إلاّ هو لا آلوک نصحا و حرصا فکیف و لا أراک تفعل، و ما لأمر اللّه من مردّ. فسرّ أبی عند ذلک، فقال له أبو عبد اللّه: و اللّه إنّک لتعلم أنّه الأحول الأکشف الأخضر المقتول بسدّه أشجع، عند بطن مسیلها، فقال أبی: لیس هو ذلک و اللّه لیحاربنّ بالیوم یوما و بالسّاعه ساعه و بالسّنه سنه و لیقومنّ بثأر بنی أبی طالب جمیعا، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: یغفر اللّه لک ما أخوفنی أن یکون هذا البیت یلحق صاحبنا: «منّتک نفسک فی الخلاء ضلالا» لا و اللّه لا یملک أکثر من حیطان المدینه و لا یبلغ عمله الطّائف إذا أحفل-یعنی إذا أجهد نفسه-و ما للأمر من بدّ أن یقع، فاتّق اللّه و ارحم نفسک و بنی أبیک، فو اللّه إنّی لأراه أشأم سلحه أخرجتها أصلاب الرّجال إلی أرحام النّساء و اللّه إنّه المقتول بسدّه أشجع بین دورها و اللّه لکأنّی به صریعا مسلوبا بزّته بین رجلیه لبنه و لا ینفع هذا الغلام ما یسمع- قال موسی بن عبد اللّه-یعنینی-و لیخرجنّ معه فیهزم و یقتل صاحبه-ثمّ یمضی فیخرج معه رایه أخری-فیقتل کبشها و یتفرّق جیشها-فإن أطاعنی فلیطلب الأمان عند ذلک من بنی العبّاس حتّی یأتیه اللّه بالفرج و لقد علمت

ص :١٨٠

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا خداوند پاک و والا وقتی به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-وحی کرد، آنچه را خواست به او وحی کرد و با کسی از آفریدگانش مشورت نکرد. و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-علی علیه السّلام را به آنچه خواست فرمان داد. و او آنچه را فرمان داده شده بود انجام داد. و ما دربارۀ او جز بزرگداشت و تصدیقی که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرموده، نمی توانیم بگوییم. پس اگر او به حسین فرمان می داد که آن را به بزرگسال تر منتقل کند یا در فرزندان خود و حسن قرار دهد، حسین علیه السّلام آن را انجام می داد. او به جهت ذخیرۀ آن برای خودش در نزد ما متّهم نیست. او آن را پشت سر گذاشت و به جا نهاد، ولی چنان که امر شده بود، انجام داد. و او نیای [مادری]تو و عموی تو است. اگر خوبی بگویی چقدر به آن سزاواری و اگر بدی بگویی خدایت بیامرزد. پسر عمو! مرا اطاعت کرده، سخنم را بشنو. به خدایی که جز او خداوندی نیست سوگند، که من پند و اشتیاقم [برای اصلاحت]را از تو بازنمی دارم. ولی گمان نمی کنم که تو چنین کنی. و برای فرمان خداوند بازگشتی نیست. پدرم در این جا شاد شد. و حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: به خدا سوگند! تو می دانی که او آن لوچ چشم موی پیشانی برگشتۀ سبزه ای است که جلوی دروازۀ[قبیلۀ]اشجع در اعماق سیلگاه کشته می شود. پدرم گفت: او آن نیست. به خدا سوگند او با دشمنان در برابر یک روز، یک روز، در برابر یک ساعت، یک ساعت و در برابر یک سال، یک سال می جنگد و به خونخواهی همۀ فرزندان ابو طالب قیام می کند. حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: خدایت بیامرزد من بسیار می ترسم که این (مصراع) بیت به رفیقمان بچسبد:

«نفست در تنهایی به تو گمراهی ارزانی کرده است.»

نه به خدا سوگند او پیش از چند دیوار مدینه را به دست نمی آورد و کارش هرچه بکوشد به طائف هم نمی رسد. این کار به ناچار رخ می دهد. پس، از خدا پروا کرده، به خودت و فرزندان پدرت رحم کن. به خدا سوگند من او را شوم ترین نطفه ای می بینم که صلب مردان در رحم زنان ریخته است. به خدا سوگند او جلوی دروازۀ [قبیلۀ]اشجع میان خانه های آنان کشته می شود. به خدا سوگند گویا که من او را می بینم که افتاده بر خاک و برهنه است و میان پاهایش خشتی است. و این جوان آن چه می شنود به او سودی نمی بخشد-موسی گوید: مقصودش من بودم-با او قیام می کند و شکست می خورد و رفیقش کشته می شود. سپس می رود و بیرق دیگری به همراهی او قیام می کند و امیرش کشته شده، لشکرش پراکنده می شود. پس اگر از من اطاعت کند باید در این هنگام از بنی عبّاس امان بگیرد تا خداوند فرجش بدهد.

ص :١٨١

بأنّ هذا الأمر لا یتمّ و إنّک لتعلم و نعلم أنّ ابنک، الأحول الأخضر الأکشف المقتول بسدّه أشجع بین دورها عند بطن مسیلها، فقام أبی و هو یقول: بل یغنی اللّه عنک و لتعودنّ أو لیقی اللّه بک و بغیرک؛ و ما أردت بهذا إلاّ امتناع غیرک و أن تکون ذریعتهم إلی ذلک فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: اللّه یعلم ما أرید إلاّ نصحک و رشدک و ما علیّ إلاّ الجهد. فقام أبی یجرّ ثوبه مغضبا فلحقه أبو عبد اللّه علیه السّلام فقال له: أخبرک أنّی سمعت عمّک-و هو خالک-یذکر أنّک و بنی أبیک ستقتلون، فإن أطعتنی و رأیت أن تدفع بالّتی هی أحسن فافعل، فو اللّه الّذی لا إله إلاّ هو عالم الغیب و الشّهاده الرّحمن الرّحیم الکبیر المتعال علی خلقه لوددت أنّی فدیتک بولدی و بأحبّهم إلیّ، و بأحبّ أهل بیتی إلیّ و ما یعدلک عندی شیء فلا تری أنّی غششتک. فخرج أبی من عنده مغضبا أسفا، قال: فما أقمنا بعد ذلک إلاّ قلیلا-عشرین لیله أو نحوها-حتّی قدمت رسل أبی جعفر فأخذوا أبی و عمومتی سلیمان بن حسن، و حسن بن حسن، و إبراهیم بن حسن، و داود بن حسن، و علیّ بن حسن، و سلیمان بن داود بن حسن، و علیّ بن إبراهیم بن حسن، و حسن بن جعفر بن حسن، و طباطبا إبراهیم بن إسماعیل بن حسن، و عبد اللّه بن داود، قال: فصفّدوا فی الحدید، ثمّ حملوا فی محامل أعراء لا وطاء فیها و وقّفوا بالمصلّی لکی یشمتهم النّاس، قال: فکفّ النّاس عنهم و رقّوا لهم للحال الّتی هم فیها، ثمّ انطلقوا بهم حتّی وقّفوا عند باب مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم. قال عبد اللّه بن إبراهیم الجعفریّ: فحدّثتنا خدیجه بنت عمر بن علیّ: أنّهم لمّا أوقفوا عند باب المسجد-الباب الّذی یقال له باب جبرئیل-أطلع علیهم أبو عبد اللّه علیه السّلام و عامّه ردائه مطروح بالأرض، ثمّ أطلع

ص :١٨٢

و من دانسته ام که این کار به انجام نمی رسد و تو می دانی و همه می دانیم که پسرت همان لوچ چشم، سبزۀ موی پیشانی برگشته ای است که جلوی دروازۀ [قبیلۀ]اشجع میان خانه های آنان در درون سیلگاه کشته می شود. آن گاه پدرم برخاست درحالی که می گفت: خداوند ما را از تو بی نیاز می کند. درحالی که تو به سوی ما بازخواهی گشت یا خداوند تو و غیر تو را بازخواهد گرداند. و تو از این [سخنان]جز بازداشتن یارانت و وسیله شدن برای آنان در این کار قصدی نداری. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خداوند می داند که من جز پند و هدایت تو را نمی خواهم. و بر من جز کوشش [در این راه]چیزی نیست. پدرم خشمگین شده درحالی که جامه اش به زمین کشیده می شد به راه افتاد. حضرت صادق علیه السّلام خود را به او رسانیده، فرمود: به تو بگویم که من از عمویت-و هم دایی ات- شنیدم که می گفت: تو و پسران پدرت کشته خواهید شد. اگر مرا اطاعت کرده، معتقد شدی که به آنچه نیکوتر است پاسخ دهی چنان کن. به خدایی که جز او خداوندی نیست، دانای نهان و آشکار، مهربان، رحیم و برتر از آفریدگان است سوگند که دوست دارم فرزندانم و گرامی ترین آنان و گرامی ترین خاندانم را فدایت کنم. نزد من چیزی با تو برابری نمی کند. و گمان نکن که من با تو دورویی می کنم. و پدرم خشمگین و اندوهگین از نزد ایشان بیرون آمد. او گوید: ما پس از این جز اندکی-بیست شب یا مانند آن-سپری نکردیم که فرستادگان منصور آمده، پدرم و عموهایم سلیمان حسن و حسن بن حسن و ابراهیم حسن و داود و علی و سلیمان او و علی ابراهیم حسن و حسن بن جعفر حسن و طباطبا ابراهیم بن اسماعیل حسن و عبد اللّه داود را گرفتند. او گوید: آن گاه آنان را با زنجیر بسته، بر محمل هایی برهنه و بی زین سوار کرده، در مصلّی نگاه داشتند تا مردم شماتتشان کنند. او گوید: مردم خودداری کرده، بر حالی که آنان داشتند دلسوزی کردند. سپس آنان را در کنار در مسجد رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نگاه داشتند.

عبد اللّه بن ابراهیم جعفری گوید: خدیجه دختر عمر بن علی به ما گفت: آنان را کنار در مسجد-دری که به آن در جبرییل می گویند-نگاه داشتند. حضرت صادق علیه السّلام به نزد آنان آمد درحالی که همۀ عبایش بر زمین افتاده بود.

ص :١٨٣

من باب المسجد فقال: لعنکم اللّه یا معاشر الأنصار-ثلاثا-ما علی هذا عاهدتم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و لا بایعتموه، أما و اللّه إن کنت حریصا و لکنّی غلبت و لیس للقضاء مدفع، ثمّ قام و أخذ إحدی نعلیه فأدخلها رجله و الأخری فی یده و عامّه ردائه یجرّه فی الأرض، ثمّ دخل بیته فحمّ عشرین لیله، لم یزل یبکی فیه اللّیل و النّهار حتّی خفنا علیه، فهذا حدیث خدیجه. قال الجعفریّ: و حدّثنا موسی بن عبد اللّه بن الحسن أنّه لمّا طلع بالقوم فی المحامل، قام أبو عبد اللّه علیه السّلام من المسجد ثمّ أهوی إلی المحمل الّذی فیه عبد اللّه بن الحسن یرید کلامه، فمنع أشدّ المنع و أهوی إلیه الحرسیّ فدفعه و قال: تنحّ عن هذا، فإنّ اللّه سیکفیک و یکفی غیرک، ثمّ دخل بهم الزّقاق و رجع أبو عبد اللّه علیه السّلام إلی منزله، فلم یبلغ بهم البقیع حتّی ابتلی الحرسیّ بلاء شدیدا؛ رمحته ناقته فدقّت ورکه فمات فیها و مضی بالقوم، فأقمنا بعد ذلک حینا، ثمّ أتی محمّد بن عبد اللّه بن حسن، فأخبر أنّ أباه و عمومته قتلوا-قتلهم أبو جعفر-إلاّ حسن بن جعفر، و طباطبا، و علیّ بن إبراهیم، و سلیمان بن داود، و داود بن حسن، و عبد اللّه بن داود، قال: فظهر محمّد بن عبد اللّه عند ذلک و دعا النّاس لبیعته، قال: فکنت ثالث ثلاثه بایعوه و استونق النّاس لبیعته و لم یختلف علیه قرشیّ و لا أنصاریّ و لا عربیّ. قال: و شاور عیسی بن زید و کان من ثقاته و کان علی شرطه فشاوره فی البعثه إلی وجوه قومه، فقال له عیسی بن زید: إن دعوتهم دعاء یسیرا لم یجیبوک، أو تغلظ علیهم، فخلّنی و إیّاهم فقال له محمّد: امض إلی من أردت منهم، فقال: ابعث إلی رئیسهم و کبیرهم-یعنی أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام-فإنّک إذا أغلظت علیه علموا جمیعا أنّک ستمرّهم علی الطّریق

ص :١٨4

سپس به در مسجد رفته، سه بار فرمود: ای گروه انصار! خدا شما را لعنت کند. بر چنین چیزی با رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-پیمان نبسته، بیعت نکرده بودید. هان به خدا سوگند من [به یاری شان]آزمند بودم ولی مغلوب شدم. برای دفع قضا وسیله ای نیست. سپس برخاست و یکی از کفش ها را به پا کرد و دیگری را بر دست نگاه داشته، درحالی که عبایش بر زمین کشیده می شد، به خانه اش رفت. و بیست شب تب کرد. پیوسته شب و روز می گریست تا بر او ترسیدیم. و این حدیث خدیجه بود.

جعفری گوید: و موسی بن عبد اللّه حسن به ما گفت: وقتی محمل های این مردم پدیدار شد، حضرت صادق علیه السّلام از مسجد برخاسته، به سوی محملی که عبد اللّه حسن در آن بوده، رفته و می خواسته با او سخن بگوید که به درشتی از آن بازداشته اند، سربازی به سویش رفته، حضرت را رانده و گفته است: از او دور شو. که خداوند تو و جز تو را بس است. سپس آنان را به کوچه داخل کرده و حضرت صادق علیه السّلام به منزلش بازگشته است. و هنوز به بقیع نرسیده بودند که آن سرباز به بلایی سخت دچار شد. شترش به او لگدی نواخت که رانش خرد شده، همان جا مرد. خویشان ما را بردند. پس از آن مدّتی بر ما گذشت. سپس محمّد عبد اللّه آمد. به او گفتند که پدرش و عموهایش کشته شده اند-منصور آنان را کشته است-به جز حسن جعفر و طباطبا و علی ابراهیم و سلیمان داود و داود حسن و عبد اللّه داود. او گوید: آن گاه محمّد عبد اللّه خود را آشکار کرده، مردم را به بیعت خواند راوی گوید من سومین نفری بودم که با او بیعت کردند و مردم برای بیعتش گرد آمدند و هیچ قریشی و انصار و عربی با او مخالفت نکرد.

او گوید: محمّد با عیسای زید که از کسان مورد اعتمادش و فرمانده پاسبانان بود مشورت کرد. با او دربارۀ کس فرستادن به سوی بزرگان مردم مشورت کرد. و عیسای زید به او گفت: اگر آنان را به نرمی بخوانی پاسخت نمی دهند. بر آنان سخت بگیر و به من واگذارشان کن. محمّد به او گفت: به سوی هرکدام از آنان که خواستی کسی را روانه کن. او گفت: به سراغ رئیس و بزرگشان-یعنی ابو عبد اللّه جعفر محمّد علیهما السّلام-بفرست؛ زیرا اگر تو بر او سخت بگیری، همگی خواهند دانست که تو آنان را به راهی می کشانی که ابو عبد اللّه علیه السّلام را به آن کشانده ای.

ص :١٨5

الّتی أمررت علیها أبا عبد اللّه علیه السّلام قال: فو اللّه ما لبثنا أن أتی بأبی عبد اللّه علیه السّلام: حتّی أوقف بین یدیه، فقال له عیسی بن زید: أسلم تسلم، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: أحدثت نبوّه بعد محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟ فقال له محمّد: لا و لکن بایع تأمن علی نفسک و مالک و ولدک و لا تکلّفنّ حربا، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما فیّ حرب و لا قتال و لقد تقدّمت إلی أبیک و حذّرته الّذی حاق به و لکن لا ینفع حذر من قدر، یا ابن أخی علیک بالشّباب ودع عنک الشّیوخ، فقال له محمّد: ما أقرب ما بینی و بینک فی السّنّ. فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّی لم أعازّک و لم أجئ لأتقدّم علیک فی الّذی أنت فیه، فقال له محمّد: لا و اللّه لا بدّ من أن تبایع، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما فیّ یا ابن أخی طلب و لا حرب و إنّی لأرید الخروج إلی البادیه فیصدّنی ذلک و یثقل علیّ حتّی تکلّمنی فی ذلک الأهل، غیر مرّه و لا یمنعنی منه إلاّ الضّعف. و اللّه و الرّحم أن تدبر عنّا و نشقی بک، فقال له: یا أبا عبد اللّه! قد و اللّه مات أبو الدّوانیق-یعنی أبا جعفر-فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: و ما تصنع بی و قد مات؟ قال: أرید الجمال بک، قال: ما إلی ما ترید سبیل، لا و اللّه ما مات أبو الدّوانیق إلاّ أن یکون مات موت النّوم قال: و اللّه لتبایعنی طائعا أو مکرها و لا تحمد فی بیعتک، فأبی علیه إباء شدیدا و أمر به إلی الحبس. فقال له عیسی بن زید: أما إن طرحناه فی السّجن-و قد خرب السّجن و لیس علیه الیوم غلق-خفنا أن یهرب منه، فضحک أبو عبد اللّه علیه السّلام، ثمّ قال: لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم أو تراک تسجننی؟ قال: نعم و الّذی أکرم محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بالنّبوّه لأسجننّک و لأشدّدنّ علیک، فقال عیسی بن زید: احبسوه فی المخبإ-و ذلک دار ریطه الیوم-فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: أما و اللّه إنّی سأقول ثمّ أصدّق؛

ص :١٨6

او گوید: به خدا سوگند! اندکی نگذشت که حضرت صادق علیه السّلام را آوردند و در برابر عیسای زید نگاه داشتند. عیسای زید به ایشان گفت: تسلیم شو تا در سلامت بمانی. حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: آیا پس از محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- نبوّت تازه ای پدید آمده است؟ محمّد گفت: نه، ولی بیعت کن تا بر جان و مال و فرزندانت ایمن شوی. و به جنگ هم مجبور نخواهی شد. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مرا به جنگ و کشتار توانی نیست. و من به پدرت فرمان دادم و او را از آنچه احاطه اش کرده بود پرهیز دادم. ولی پرهیز در برابر سرنوشت سودی نداد. ای پسر برادر! سراغ جوان ها برو و پیران را رها کن. محمّد گفت: سنّ من و شما خیلی نزدیک است. حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: من با تو مبارزه نمی کنم و نیامده ام که در آنچه هستی بر تو پیشی بگیرم. محمّد گفت: نه به خدا سوگند ناچاری که بیعت کنی. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای پسر برادر مرا به بازخواست و جنگ توانی نیست. من آهنگ رفتن به سوی بیابان می کنم و ناتوانی مرا از آن بازمی دارد. و بر من دشوار می آید. چنان که اهل خانواده چند بار در این باره با من سخن می گویند. و چیزی جز ناتوانی مرا از آن بازنمی دارد. تو را به خدا و خویشاوندی مان سوگند می دهم که قطع رحم نکنی و ما را به وسیلۀ خودت خسته نکنی. او گفت: ای ابو عبد اللّه! به خدا سوگند ابو دوانیق-یعنی منصور-مرده است. حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: من چه کنم که مرده است؟ گفت: در سایۀ تو آراستگی و آبرو می خواهم به دست آورم. حضرت فرمود: به آنچه می خواهی راهی نیست. نه به خدا سوگند ابو دوانیق نمرده است مگر این که خوابیده باشد. او گفت: به خدا سوگند چه بخواهی و چه نخواهی با من بیعت می کنی ولی در این بیعت ستایش نمی شوی. حضرت به سختی امتناع کرد و او فرمان به زندانی کردن ایشان داد. عیسای زید بگفت: اگر اینک او را به زندان اندازیم زندان خراب است و بستی ندارد می ترسم از آن بگریزد. حضرت صادق علیه السّلام خندید و فرمود: لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم آیا می خواهی مرا زندانی کنی؟ گفت: بله، سوگند به کسی که محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را به پیامبری گرامی داشت تو را زندانی کرده، بر تو سخت خواهم گرفت. عیسای زید گفت: او را در مخفیگاه خانه زندانی کنید-آن جا اینک خانۀ ریطه دختر عبد اللّه است-حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: هان به خدا سوگند! من خواهم گفت و سپس تصدیق خواهم شد.

ص :١٨٧

فقال له عیسی بن زید: لو تکلّمت لکسرت فمک، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: أما و اللّه یا أکشف یا أزرق، لکأنّی بک تطلب لنفسک جحرا تدخل فیه و ما أنت فی المذکورین عند اللّقاء و إنّی لأظنّک إذا صفّق خلفک طرت مثل الهیق النّافر فنفر علیه محمّد بانتهار: احبسه و شدّد علیه و اغلظ علیه، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: أما و اللّه لکأنّی بک خارجا من سدّه أشجع إلی بطن الوادی و قد حمل علیک فارس معلم فی یده طراده، نصفها أبیض و نصفها أسود، علی فرس کمیت أقرح فطعنک فلم یصنع فیک شیئا و ضربت خیشوم فرسه فطرحته و حمل علیک آخر خارج من زقاق آل أبی عمّار الدّیلیّین علیه غدیرتان، مضفورتان، و قد خرجتا من تحت بیضه کثیر شعر الشّاربین، فهو و اللّه صاحبک، فلا رحم اللّه رمّته. فقال له محمّد: یا أبا عبد اللّه! حسبت فأخطأت و قام إلیه السّراقیّ بن سلح الحوت، فدفع فی ظهره حتّی أدخل السّجن و اصطفی ما کان له من مال و ما کان لقومه ممّن لم یخرج مع محمّد، قال: فطلع بإسماعیل بن عبد اللّه بن جعفر بن أبی طالب و هو شیخ کبیر ضعیف، قد ذهبت إحدی عینیه و ذهبت رجلاه و هو یحمل حملا، فدعاه إلی البیعه، فقال له: یا ابن أخی! إنّی شیخ کبیر ضعیف و أنا إلی برّک و عونک أحوج، فقال له: لا بدّ من أن تبایع، فقال له: و أیّ شیء تنتفع ببیعتی و اللّه إنّی لأضیّق علیک مکان اسم رجل إن کتبته، قال: لا بدّ لک أن تفعل، و أغلظ له فی القول، فقال له إسماعیل: ادع لی جعفر بن محمّد، فلعلّنا نبایع جمیعا. قال: فدعا جعفرا علیه السّلام، فقال له إسماعیل: جعلت فداک إن رأیت أن تبیّن له فافعل، لعلّ اللّه یکفّه عنّا، قال: قد أجمعت ألاّ أکلّمه، أفلیر فیّ برأیه. فقال إسماعیل لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أنشدک اللّه هل تذکر

ص :١٨٨

عیسای زید گفت: اگر سخن بگویید لب و دندانت را درهم می کوبم. حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: هان به خدا سوگند! ای موی پیشانی برگشته، ای چشم آبی! گویا تو را می بینم که برای جانت سوراخی می جویی تا در آن داخل شوی. تو در میدان [جنگ]هم نام آور نیستی. من گمان می کنم وقتی در پشت سرت دو دست به هم زده شود تو مانند شترمرغ رمیده از جا می جهی. محمّد با جلوگیری [از سخن حضرت]دستور داد: او را زندانی کن و بر او سخت و دشوار بگیر. حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: هان به خدا سوگند گویا تو را می بینم که از دروازۀ[قبیلۀ]اشجع به سوی درّه بیرون می روی و سواری نشاندار که در دستش نیزۀ کوچک سیاه و سفیدی است بر اسبی سرخ پیشانی سفید به تو حمله کرده و نیزه ات می زند ولی در تو کارگر نمی شود. و تو پوزۀ اسب او را زده، او را به زمین می اندازی. دیگری بر تو حمله کرده از کوچۀ خاندان ابو عمّار دیلیانی بیرون می آید. گیسوان بافته اش از زیر کلاه خودش بیرون آمده، موهای سبیلش بسیار است. به خدا سوگند او کشندۀ تو است. که خدا استخوان های پوسیده اش را هم نیامرزد. محمّد به او گفت: شمردی و خطا کردی. و سراقی بن سلح حوتی برخاسته، به پشت حضرت زده، ایشان را به زندان انداخت و آنچه از مال داشت و آنچه مال خویشان آن حضرت بود، کسانی که با محمّد همراهی نکردند، غارت شد. راوی گوید: آن گاه اسماعیل بن عبد اللّه بن جعفر ابو طالب را آوردند که پیرمردی بزرگ سال و ناتوان بود و یکی از چشمانش و هردو پایش از بین رفته بودند و او را بر دوش می بردند. محمّد او را به بیعت خواند. و او گفت: ای پسر برادر! من پیرمردی سالخورده و ناتوانم. من به نیکی و یاری ات نیازمندترم. محمّد به او گفت: ناچاری بیعت کنی. او گفت: با بیعت من چه سودی می کنی. به خدا سوگند من جای نام مردی دیگر را بر تو تنگ می کنم اگر خواستی بنویسی. گفت: باید این کار را بکنی. و سخنان درشت گفت. آن گاه اسماعیل به او گفت: جعفر محمّد را برایم بخوان شاید همگی بیعت کنیم. او گوید: پس حضرت صادق علیه السّلام را خواند. اسماعیل به ایشان عرض کرد: جانم به فدایت! اگر معتقدی که کارش را روشن کنی، بکن. شاید خداوند او را از ما بازدارد. فرمود: تصمیم گرفته ام با او سخن نگویم. دربارۀ من هر نظری دارد، داشته باشد. اسماعیل به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: تو را به خدا سوگندت می دهم

ص :١٨٩

یوما أتیت أباک محمّد بن علیّ علیه السّلام و علیّ حلّتان صفراوان، فدام النّظر إلیّ فبکی، فقلت له: ما یبکیک فقال لی: یبکینی أنّک تقتل عند کبر سنّک صیاعا، لا ینتطح فی دمک عنزان، قال: قلت: فمتی ذاک؟ قال: إذا دعیت إلی الباطل فأبیته و إذا نظرت إلی الأحول مشئوم قومه ینتمی من آل الحسن علیه السّلام علی منبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یدعو إلی نفسه، قد تسمّی بغیر اسمه فأحدث عهدک و اکتب وصیّتک، فإنّک مقتول فی یومک أو من غد، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: نعم و هذا و ربّ الکعبه لا یصوم من شهر رمضان إلاّ أقلّه، فأستودعک اللّه یا أبا الحسن و أعظم اللّه أجرنا فیک و أحسن الخلافه علی من خلّفت و إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، قال: ثمّ احتمل إسماعیل و ردّ جعفر علیه السّلام إلی الحبس، قال: فو اللّه ما أمسینا حتّی دخل علیه بنو أخیه: بنو معاویه بن عبد اللّه بن جعفر فتوطّئوه حتّی قتلوه و بعث محمّد بن عبد اللّه إلی جعفر علیه السّلام فخلّی سبیله، قال: و أقمنا بعد ذلک حتّی استهللنا شهر رمضان فبلغنا خروج عیسی بن موسی یرید المدینه. قال: فتقدّم محمّد بن عبد اللّه علی مقدّمته یزید بن معاویه بن عبد اللّه بن جعفر و کان علی مقدّمه عیسی بن موسی ولد الحسن بن زید بن الحسن بن الحسن و قاسم و محمّد بن زید و علیّ و إبراهیم بنو الحسن بن زید، فهزم یزید بن معاویه و قدم عیسی بن موسی المدینه و صار القتال بالمدینه، فنزل بذباب و دخلت علینا المسوّده من خلفنا و خرج محمّد فی أصحابه حتّی بلغ السّوق، فأوصلهم و مضی، ثمّ تبعهم حتّی انتهی إلی مسجد الخوّامین فنظر إلی ما هناک فضاء لیس فیه مسوّد و لا مبیّض، فاستقدم حتّی انتهی إلی شعب فزاره ثمّ دخل هذیل ثمّ مضی إلی أشجع، فخرج إلیه الفارس الّذی قال أبو عبد اللّه علیه السّلام من

ص :١٩٠

آیا به خاطر می آوری روزی را که به نزد پدرت محمّد علی علیهما السّلام آمدم و دو لباس زرد در برم بود. و او مدّتی به من نگریست و گریه کرد. من به ایشان گفتم: چه چیز شما را به گریه درآورد. به من فرمود: این که تو در سنّ بالا بیهوده کشته می شوی. و دو بز هم برای خونت شاخ به شاخ نمی شوند. من عرض کردم: این در چه موقعی است؟ فرمود: وقتی به باطل خوانده می شوی و از آن امتناع می کنی. وقتی آن لوچ چشم نامبارک خویشان از خاندان حسن علیه السّلام را دیدی که بر منبر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بالا می رود و به سوی خودش فرامی خواند درحالی که به خود نام دیگری داده است، پیمانت را تازه کن و وصیّت ات را بنویس که تو در این روز یا فردایش کشته می شوی. حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: بله، و این (محمّد بن عبد اللّه) -سوگند به پروردگار کعبه- جز اندکی از ماه رمضان را روزه نخواهد گرفت. پس ای ابو الحسن تو را به خدا می سپارم خداوند اجر ما را در مصیبت تو افزون کند و نیکوجانشینی برای بازماندگانت باشد. که ما برای خداییم و به سوی او هم بازمی گردیم. او گوید: سپس اسماعیل را بردند و جعفر صادق علیه السّلام را به زندان بازگرداندند. به خدا سوگند شب نشده بود که پسران برادرش، معاویه بن عبد اللّه جعفر به نزد او رفته، با لگد او را کشتند. و محمّد شخصی را به سوی جعفر علیه السّلام فرستاد تا او را رها کند. او گوید: و ما پس از آن بودیم تا هلال ماه رمضان را دیدیم و آن گاه شنیدیم که عیسی بن موسی آهنگ مدینه کرده است. محمّد که یزید بن معاویه بن عبد اللّه جعفر فرماندۀ جلودارانش بود به پیشواز رفت. و فرمانده جلوداران عیسی بن موسی فرزندان حسن بن زید بن حسن بن حسن و قاسم و محمّد زید و علی و ابراهیم پسران حسن زید بودند. یزید معاویه شکست خورد و عیسی بن موسی به مدینه آمد. و جنگ در آن جا رخ داد. آن گاه در [کوه]ذباب فرود آمد. و سیاه پوشان از پشت سر به ما حمله کردند. محمّد در میان یارانش بیرون آمد تا به بازار رسید. آنان را به آنجا رساند و رفت. سپس به دنبالشان آمد تا به مسجد خوّامین رسید و دید که آن جا میدانی تهی از سیاه پوش و سفیدپوش است. جلو رفت تا به شعب فزاره رسید سپس وارد [قبیلۀ]هذیل شد سپس به سوی [قبیلۀ]اشجع رفت. همان سواری که حضرت صادق علیه السّلام گفته بود

ص :١٩١

خلفه، من سکّه هذیل فطعنه، فلم یصنع فیه شیئا و حمل علی الفارس، فضرب خیشوم فرسه بالسّیف، فطعنه الفارس، فأنفذه فی الدّرع و انثنی علیه محمّد، فضربه فأثخنه و خرج علیه حمید بن قحطبه و هو مدبر علی الفارس یضربه من زقاق العمّاریّین، فطعنه طعنه أنفذ السّنان فیه، فکسر الرّمح و حمل علی حمید فطعنه حمید بزجّ الرّمح فصرعه، ثمّ نزل إلیه فضربه حتّی أثخنه و قتله و أخذ رأسه و دخل الجند من کلّ جانب و أخذت المدینه و أجلینا هربا فی البلاد. قال موسی بن عبد اللّه: فانطلقت حتّی لحقت بإبراهیم بن عبد اللّه، فوجدت عیسی بن زید مکمّنا عنده فأخبرته بسوء تدبیره و خرجنا معه حتّی أصیب- رحمه اللّه-ثمّ مضیت مع ابن أخی الأشتر عبد اللّه بن محمّد بن عبد اللّه بن حسن حتّی أصیب بالسّند، ثمّ رجعت شریدا طریدا، تضیّق علیّ البلاد، فلمّا ضاقت علیّ الأرض و اشتدّ [بی]الخوف، ذکرت ما قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: فجئت إلی المهدیّ و قد حجّ و هو یخطب النّاس فی ظلّ الکعبه، فما شعر إلاّ و أنّی قد قمت من تحت المنبر، فقلت: لی الأمان یا أمیر المؤمنین؟ و أدلّک علی نصیحه لک عندی؟ فقال: نعم ما هی؟ قلت: أدلّک علی موسی بن عبد اللّه بن حسن، فقال لی: نعم لک الأمان، فقلت له: أعطنی ما أثق به، فأخذت منه عهودا و مواثیق و وثّقت لنفسی ثمّ قلت: أنا موسی بن عبد اللّه، فقال لی: إذا تکرم و تحبی، فقلت له: أقطعنی إلی بعض أهل بیتک، یقوم بأمری عندک، فقال لی: انظر إلی من أردت، فقلت: عمّک العبّاس بن محمّد فقال العبّاس: لا حاجه لی فیک، فقلت: و لکن لی فیک الحاجه، أسألک بحقّ أمیر المؤمنین إلاّ قبلتنی فقبلنی شاء أو أبی، و قال لی المهدیّ: من یعرفک؟ -و حوله أصحابنا أو أکثرهم-

ص :١٩٢

از پشت از کوچۀ هذیل به سوی او آمده، بر او نیزه زد. ولی کارگر نشد. آن گاه او بر آن سوار حمله کرده، پوزۀ اسبش را با شمشیر زد سوار نیزه ای به او زد که در زرهش فرورفت. محمّد برگشته، او را زد و در کشتنش کوشید. آن گاه درحالی که او آن سوار را دنبال می کرد و می زد حمید قحطبه از کوچۀ عمّاریان بر او حمله کرده، نیزه ای به او زد که آهنش در تن او فرورفت و چوبش شکست. محمّد به او حمله کرد. حمید با سر آهنین او را زد و انداخت. سپس فرود آمده، او را زد تا زخمی اش کرده و آنگاه کشت و سرش را برید. سربازان از هر سو آمدند و مدینه سقوط کرده و ما فرار کرده در سرزمین ها آواره شدیم.

موسای عبد اللّه گوید: من رفتم و به ابراهیم عبد اللّه پیوستم. عیسای زید را در حالی که نزد او پنهان شده بود، دیدم. با او از تدبیر بدش سخن گفتم. تا با ما بیرون آمد و کشته شد-خدایش بیامرزد-سپس همراه پسر برادرم اشتر، عبد اللّه بن محمّد بن عبد اللّه حسن رفتم تا او هم در سند کشته شد. سپس آواره و رانده ای که سرزمین ها برایم تنگ بود بازگشتم. چون زمین بر من تنگ گرفت و هراسم افزون شد، آنچه را حضرت صادق علیه السّلام فرموده بود به یاد آوردم. پس به نزد مهدی رفتم که حجّ کرده و در سایۀ کعبه برای مردم خطبه می خواند. متوجّه نشد تا من از پای منبر برخاسته، گفتم: ای امیر مؤمنان! اگر تو را بر خیری راهنمایی کنم برایم امانی هست؟ او گفت: بله، آن چیست؟ گفتم: تو را بر موسی بن عبد اللّه حسن راهنمایی می کنم. به من گفت: بله برایت امان می دهم. به او گفتم: چیزی بدهید که مطمئن شوم. پس پیمان و میثاقی از او گرفته، بر جانم مطمئن شدم، سپس گفتم: موسی بن عبد اللّه منم. به من گفت: پس اکرام شده، عطایی به تو داده خواهد شد. من به او گفتم: مرا به یکی از خاندانت بسپار تا در نزد تو برای کار من اقدام کند. او گفت: خودت بنگر که چه کسی را می خواهی. گفتم: عمویت عبّاس محمّد. عبّاس گفت: مرا به تو نیازی نیست. من گفتم: ولی من به تو نیاز دارم. از تو به حقّ امیر مؤمنین می خواهم که مرا بپذیری. او خواه و ناخواه مرا پذیرفته است. مهدی به من گفت: چه کسی تو را می شناسد؟ -درحالی که پیرامون او همه یا بیشترشان اصحاب ما بودند-

ص :١٩٣

فقلت: هذا الحسن بن زید یعرفنی و هذا موسی بن جعفر یعرفنی و هذا الحسن بن عبد اللّه بن العبّاس یعرفنی، فقالوا: نعم یا أمیر المؤمنین! کأنّه لم یغب عنّا، ثمّ قلت للمهدیّ: یا أمیر المؤمنین لقد أخبرنی بهذا المقام أبو هذا الرّجل و أشرت إلی موسی بن جعفر. قال موسی بن عبد اللّه: و کذبت علی جعفر کذبه، فقلت له: و أمرنی أن أقرئک السّلام و قال: إنّه إمام عدل و سخاء، قال: فأمر لموسی بن جعفر بخمسه آلاف دینار، فأمر لی منها موسی بألفی دینار و وصل عامّه أصحابه و وصلنی، فأحسن صلتی، فحیث ما ذکر ولد محمّد بن علیّ بن الحسین، فقولوا صلّی اللّه علیهم و ملائکته و حمله عرشه و الکرام الکاتبون و خصّوا أبا عبد اللّه بأطیب ذلک، و جزی موسی بن جعفر عنّی خیرا، فأنا و اللّه مولاهم بعد اللّه.

[٩٣٣]١٨-و بهذا الإسناد، عن عبد اللّه بن جعفر بن إبراهیم الجعفریّ قال:

حدّثنا عبد اللّه بن المفضّل مولی عبد اللّه بن جعفر بن أبی طالب قال: لمّا خرج الحسین بن علیّ المقتول بفخّ و احتوی علی المدینه دعا موسی بن جعفر إلی البیعه، فأتاه فقال له: یا ابن عمّ لا تکلّفنی ما کلّف ابن عمّک، عمّک أبا عبد اللّه، فیخرج منّی ما لا أرید، کما خرج من أبی عبد اللّه ما لم یکن یرید، فقال له الحسین: إنّما عرضت علیک أمرا فإن أردته دخلت فیه و إن کرهته لم أحملک علیه و اللّه المستعان ثمّ ودّعه، فقال له أبو الحسن موسی بن جعفر حین ودّعه: یا ابن عمّ إنّک مقتول فأجدّ الضّراب فإنّ القوم فسّاق یظهرون إیمانا و یسترون شرکا و إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، أحتسبکم عند اللّه من عصبته، ثمّ خرج الحسین و کان من أمره ما کان، قتلوا کلّهم کما قال علیه السّلام.

[٩٣4]١٩-و بهذا الإسناد، عن عبد اللّه بن إبراهیم الجعفریّ قال:

کتب یحیی بن عبد اللّه بن الحسن إلی موسی بن جعفر علیه السّلام: «أمّا بعد فإنّی

ص :١٩4

گفتم: این حسن زید مرا می شناسد و این موسای جعفر [علیهما السّلام]مرا می شناسد. و این حسن بن عبد اللّه عبّاس هم مرا می شناسد. آنان گفتند: بله، ای امیر مؤمنین! گویا که اصلا از میان ما نرفته است. سپس من به مهدی گفتم: ای امیر مؤمنین پدر این مرد مرا به این احوال خبر داده بود. و به موسای جعفر [علیهما السّلام]اشاره کردم. او گوید: و دروغی بر جعفر [علیه السّلام]بستم و گفتم: و به من فرمان داد که به تو سلام برسانم. او گفت: او امامی عادل و سخاوتمند است. او گوید: آن گاه او [مهدی] پنج هزار دینار به موسای جعفر [علیهما السّلام]داد. و ایشان دو هزار دینار آن را به من داد. به همۀ اصحابش مالی داد و به من هم داد. و خوب عطایی به من کرد. پس هرجا نام فرزندان محمّد بن علی حسین برده شد بگویید: درود خدا و فرشتگان و حاملان عرش و کرام الکاتبین بر آنان. و حضرت صادق [علیه السّلام]را به نیکوترین آن ها اختصاص دهید. و خدا به موسای جعفر جزای خیر دهد که من به خدا سوگند پس از خداوند بندۀ اویم.

[٩٣٣]١٨-عبد اللّه مفضّل-غلام عبد اللّه جعفر-به ما گفت: وقتی حسین بن علی کشته شدۀ در فخّ قیام کرد و مدینه را گرفت موسای جعفر را به بیعت خواند. حضرت به نزد او آمده، فرمود: پسر عمو! مرا به چیزی تکلیف نکن. چنان که پسر عمویت، عمویت ابو عبد اللّه را تکلیف کرد که چیزی از من صادر می شود که دوست ندارم. چنان که از ابو عبد اللّه چیزی صادر شد که دوست نداشت. حسین به ایشان گفت: من چیزی را به شما پیشنهاد کردم اگر خواستید می پذیرید و اگر دوست نداشتید من آن را به شما تحمیل نمی کنم. و خداوند یاریگر است. سپس با او خداحافظی کرد. حضرت موسی [علیه السّلام]وقتی خداحافظی می کرد به او فرمود: پسر عمو! تو کشته می شوی. پس خوب شمشیر بزن که این مردم فاسقانی هستند که اظهار ایمان کرده، شرکشان را می پوشانند. و ما همه برای خداییم و به سوی او هم بازمی گردیم. [من در پیشگاه خدا شما را از گروه او می شمارم.] سپس حسین قیام کرد و چنان شد که شد. همه کشته شدند. چنان که فرموده بود.

[٩٣4]١٩-عبد اللّه بن ابراهیم جعفری گفته است: یحیای عبد اللّه حسن به

ص :١٩5

أوصی نفسی بتقوی اللّه و بها أوصیک فإنّها وصیّه اللّه فی الأوّلین و وصیّته فی الآخرین، خبّرنی من ورد علیّ من أعوان اللّه علی دینه و نشر طاعته بما کان من تحنّنک مع خذلانک و قد شاورت فی الدّعوه للرّضا من آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و قد احتجبتها و احتجبها أبوک من قبلک و قدیما ادّعیتم ما لیس لکم و بسطتم آمالکم إلی ما لم یعطکم اللّه، فاستهویتم و أضللتم و أنا محذّرک ما حذّرک اللّه من نفسه» فکتب إلیه أبو الحسن موسی بن جعفر علیه السّلام «من موسی بن [أبی]عبد اللّه جعفر و علیّ مشترکین فی التّذلّل للّه و طاعته إلی یحیی بن عبد اللّه بن حسن، أمّا بعد فإنّی أحذّرک اللّه و نفسی و أعلمک ألیم عذابه و شدید عقابه و تکامل نقماته و أوصیک و نفسی بتقوی اللّه فإنّها زین الکلام و تثبیت النّعم، أتانی کتابک تذکر فیه أنّی مدّع و أبی من قبل و ما سمعت ذلک منّی و سَتُکْتَبُ شَهٰادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ و لم یدع حرص الدّنیا و مطالبها لأهلها مطلبا لآخرتهم، حتّی یفسد علیهم مطلب آخرتهم فی دنیاهم و ذکرت أنّی ثبّطت النّاس عنک لرغبتی فیما فی یدیک و ما منعنی من مدخلک الّذی أنت فیه لو کنت راغبا ضعف عن سنّه و لا قلّه بصیره بحجّه و لکنّ اللّه تبارک و تعالی خلق النّاس أمشاجا و غرائب و غرائز، فأخبرنی عن حرفین أسألک عنهما ما العترف فی بدنک و ما الصّهلج فی الإنسان، ثمّ اکتب إلیّ بخبر ذلک و أنا متقدّم إلیک أحذّرک معصیه الخلیفه و أحثّک علی برّه و طاعته و أن تطلب لنفسک أمانا قبل أن تأخذک الأظفار و یلزمک الخناق من کلّ مکان، فتروّح إلی النّفس من کلّ مکان و لا تجده حتّی یمنّ اللّه علیک بمنّه و فضله، و رقّه الخلیفه أبقاه اللّه فیؤمنک و یرحمک و یحفظ فیک أرحام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و السّلام علی من اتّبع الهدی إِنّٰا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنٰا أَنَّ اَلْعَذٰابَ عَلیٰ مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّٰی قال الجعفریّ:

ص :١٩6

موسای جعفر علیهما السّلام نوشت: «امّا بعد؛ من خودم و تو را به پروای خداوند سفارش می کنم. که آن سفارش خداوند در پیشینیان و پسینیان است. یکی از یاران دین خدا و مبلّغ اطاعتش به نزدم آمده، از دلسوزی تو نسبت به من و پشتیبانی نکردنت به من خبر داد. درحالی که من با تو دربارۀ دعوت به مورد رضای آل محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-مشورت کردم، تو آن را نپذیرفتی و پیش از تو پدرت هم آن را نپذیرفت. از قدیم شما چیزی را ادّعا کردید که مال شما نیست. و آرزوهاتان را تا چیزی که خداوند به شما نداده بود، گستردید. هوا در شما اثر کرد و گمراه گردیدید. و من تو را پرهیز می دهم از آنچه خداوند دربارۀ خودش پرهیز داده است.» آن گاه حضرت کاظم علیه السّلام در پاسخ او نوشت: «از موسای [ابو]عبد اللّه جعفر و علی که در خاکساری و فرمانبری برای خداوند شریک اند، به یحیای عبد اللّه حسن. امّا بعد؛ من تو و خودم را از خدا پروا می دهم. و تو را از عذاب دردناک و کیفر سخت و بی نهایت او آگاه می کنم. تو و خودم را به پروای از خداوند سفارش می کنم. که آن آرایۀ سخن و استواری نعمت ها است. نامه ات به من رسید. در آن گفته ای که من و پیش از من، پدرم مدّعی بوده ایم. درحالی که تو ادّعایی از من نشنیده ای. گواهی شان نوشته شده، از آنان پرسیده می شود. [زخرف (4٣) :١٩]حرص دنیا و خواسته های آن برای اهلش خواسته ای برای آخرتشان نگذاشته است چنان که خواستۀ آخرتشان را در راه دنیاشان خراب می کند. و گفته ای که من مردم را به خاطر رغبتم به آنچه در دست تو است بازداشته ام. درحالی که آنچه مرا از داخل شدن به چیزی که تو در آن هستی-اگر رغبت داشتم-بازداشته، ناتوانی در دانستن سنّت و بصیرت اندک به حجّت نیست. بلکه خداوند پاک و والا مردم را ترکیبی از شگفتی ها و طبیعت ها آفریده است. تو به من از دو کلمه ای که از تو می پرسم خبر بده. عترف در بدن تو چه چیز است؟ و صهلج در انسان چیست؟ این ها را برایم بنویس. من به تو دستور داده، تو را از شورش بر خلیفه پرهیز می دهم. و تو را به نیکی بر او و اطاعتش تشویق می کنم. پیش از آن که چنگال ها تو را بگیرد و از هر سو گلویت فشرده شود آنگاه به دنبال راحتی به هرجائی بروی و نیابی، امانی برای جانت بخواه تا خداوند به احسانش و دلسوزی خلیفه که خداوند او را نگاه دارد بر تو منّت نهاده، ایمنی داده، بر تو رحمت کند و خویشان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را به وسیلۀ تو حفظ کند. و سلام بر آن که از هدایت پیروی کند. به ما وحی شده که عذاب بر کسی است که تکذیب کند و سرپیچی نماید. [طه (٢٠) :4٧ و 4٨]

ص :١٩٧

فبلغنی أنّ کتاب موسی بن جعفر علیه السّلام وقع فی یدی هارون فلمّا قرأه قال: النّاس یحملونّی علی موسی بن جعفر و هو بریء ممّا یرمی به.

تمّ الجزء الثّانی من کتاب الکافی و یتلوه بمشیئه اللّه و عونه الجزء الثّالث و هو باب کراهیه التّوقیت. و الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاه و السّلام علی محمّد و آله أجمعین.

باب کراهیه التّوقیت [٩٣5]١-علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن الحسن بن محبوب، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال: سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:

یا ثابت إنّ اللّه تبارک و تعالی قد کان وقّت هذا الأمر فی السّبعین، فلمّا أن قتل الحسین صلوات اللّه علیه اشتدّ غضب اللّه تعالی علی أهل الأرض، فأخّره إلی أربعین و مائه، فحدّثناکم فأذعتم الحدیث فکشفتم قناع السّتر و لم یجعل اللّه له بعد ذلک وقتا عندنا و یمحو اللّه ما یشاء و یثبت و عنده أمّ الکتاب. قال أبو حمزه: فحدّثت بذلک أبا عبد اللّه علیه السّلام فقال: قد کان کذلک.

[٩٣6]٢-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ دخل علیه مهرم، فقال له: جعلت فداک أخبرنی عن هذا الأمر الّذی ننتظر متی هو؟ فقال: یا مهرم! کذب الوقّاتون و هلک المستعجلون و نجا المسلّمون.

[٩٣٧]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٩٨

جعفری گوید: من شنیدم که نامۀ موسای جعفر علیهما السّلام به دست هارون افتاد. وقتی آن را خواند، گفت: مردم مرا بر ضدّ موسای جعفر وادار می کنند درحالی که او از آنچه به آن متّهم می شود، دور است.

بخش دوم کتاب کافی پایان یافت. و به دنبال آن به خواست و یاری خدا بخش سوم است که باب کراهت داشتن تعیین زمان [ظهور]می باشد. و سپاس برای خداوند که پروردگار جهانیان است. و سلام و درود بر محمّد و خاندانش همگی.

کراهت داشتن تعیین زمان [ظهور]

[٩٣5]١-ابو حمزۀ ثمالی گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرمود: ای ثابت همانا خداوند پاک و فرازمند، زمان این موضوع را در هفتاد سال قرار داد. وقتی حسین-درود خدا بر او-کشته شد، خشم خداوند بر اهل زمین سخت گشته، آن را تا صد و چهل سال عقب انداخت. آن گاه ما آن را به شما بازگفتیم. شما آن را فاش کرده، پرده از راز برداشتید و پس از آن خداوند برای آن در پیش ما وقتی نگذارد. خداوند آنچه را بخواهد از میان می برد و استوار می کند. و اصل کتاب نزد او است.

ابو حمزه گوید: این حدیث را با حضرت صادق علیه السّلام بازگفتم. فرمود: چنان بوده است.

[٩٣6]٢-عبد الرحمان کثیر گفت: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که مهرم وارد شد و به ایشان عرض کرد: جانم به فدایت! به من از این موضوعی که به انتظارش هستیم بفرمائید که چه زمانی است؟ فرمود: ای مهرم! وقت گذاران دروغ گفته، شتابندگان نابود شده و پذیرندگان نجات یافتند.

[٩٣٧]٣-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ حضرت قائم پرسیدم،

ص :١٩٩

سألته عن القائم علیه السّلام فقال: کذب الوقّاتون، إنّا أهل بیت لا نوقّت.

[٩٣٨]4-أحمد بإسناده قال:

قال: أبی اللّه إلاّ أن یخالف وقت الموقّتین.

[٩٣٩]5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الخزّاز، عن عبد الکریم بن عمرو الخثعمیّ، عن الفضیل بن یسار، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قلت: لهذا الأمر وقت؟ فقال: کذب الوقّاتون، کذب الوقّاتون، کذب الوقّاتون، إنّ موسی علیه السّلام لمّا خرج وافدا إلی ربّه، واعدهم ثلاثین یوما، فلمّا زاده اللّه علی الثّلاثین عشرا قال قومه: قد أخلفنا موسی فصنعوا ما صنعوا فإذا حدّثناکم الحدیث فجاء علی ما حدّثناکم [به]فقولوا: صدق اللّه و إذا حدّثناکم الحدیث فجاء علی خلاف ما حدّثناکم به فقولوا: صدق اللّه، تؤجروا مرّتین.

[٩4٠]6-محمّد بن یحیی و أحمد بن إدریس، عن محمّد بن أحمد، عن السّیّاریّ، عن الحسن بن علیّ بن یقطین، عن أخیه الحسین، عن أبیه علیّ بن یقطین قال:

قال لی أبو الحسن علیه السّلام: الشّیعه تربّی بالأمانیّ منذ مائتی سنه، قال: و قال یقطین لابنه علیّ بن یقطین: ما بالنا قیل لنا فکان و قیل لکم فلم یکن؟ قال: فقال له علیّ: إنّ الّذی قیل لنا و لکم کان من مخرج واحد، غیر أنّ أمرکم حضر، فأعطیتم محضه، فکان کما قیل لکم و إنّ أمرنا لم یحضر، فعلّلنا بالأمانیّ، فلو قیل لنا: إنّ هذا الأمر لا یکون إلاّ إلی مائتی سنه أو ثلاثمائه سنه لقست القلوب و لرجع عامّه النّاس عن الإسلام و لکن قالوا: ما أسرعه و ما أقربه تألّفا لقلوب النّاس و تقریبا للفرج.

[٩4١]٧-الحسین بن محمّد، عن جعفر بن محمّد، عن القاسم بن إسماعیل

ص :٢٠٠

فرمودند: وقت گذاران دروغ گفتند. ما اهل بیت تعیین وقت نمی کنیم.

[٩٣٨]4-احمد به سند خودش گفته که آن حضرت فرمود: خداوند دوست دارد با وقت گذاران مخالفت کند.

[٩٣٩]5-فضیل یسار گوید: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: آیا برای این موضوع وقتی است؟ فرمودند: وقت گذاران دروغ گفتند، وقت گذاران دروغ گفتند، وقت گذاران دروغ گفتند. همانا وقتی موسی علیه السّلام به عنوان فرستاده به سوی پروردگارش رفت، با قومش سی روزه وعده کرد، آن گاه وقتی خداوند بر آن سی روز، ده روز افزود. قومش گفت: موسی به وعده اش عمل نکرد پس ساختند آنچه ساختند. پس وقتی ما حدیثی را به شما گفتیم و چنان شد که گفته بودیم بگویید: خدا راست گفت. و وقتی حدیثی به شما بازگفتیم و خلاف آن صورت گرفت [باز]بگویید: خدا راست گفت. تا دوبار اجر بگیرید.

[٩4٠]6-علی یقطین گفته است: حضرت کاظم علیه السّلام به من فرمودند: شیعه دویست سال است که با آرزوها تربیت می شود. و یقطین به پسرش علی گفت: چگونه است که دربارۀ ما گفتند و شد و دربارۀ شما گفتند و نشد؟ علی گفت: آنچه به ما و به شما گفته اند از یک جا صادر شده جز این که امر شما رسید و تمامش به شما داده شد و چنان شد که به شما گفتند. و امر ما نرسید و به آرزوها پرداختیم. اگر به ما بگویند این امر جز تا دویست یا سیصد سال ممکن نمی شود، دل ها سخت می شود و بیشتر مردم از اسلام برمی گردند. امّا ایشان می گویند: چه شتابنده و نزدیک است. تا دل ها به هم انس گرفته، فرج را جلو اندازد.

[٩4١]٧-مهزم گفته است: ما نزد حضرت صادق علیه السّلام از شهریاران فلان

ص :٢٠١

الأنباریّ، عن الحسن بن علیّ، عن إبراهیم بن مهزم، عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ذکرنا عنده ملوک آل فلان فقال: إنّما هلک النّاس من استعجالهم لهذا الأمر، إنّ اللّه لا یعجل لعجله العباد، إنّ لهذا الأمر غایه ینتهی إلیها، فلو قد بلغوها لم یستقدموا ساعه و لم یستأخروا.

باب التّمحیص و الامتحان [٩4٢]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن الحسن بن محبوب، عن یعقوب السّرّاج و علیّ بن رئاب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام لمّا بویع بعد مقتل عثمان صعد المنبر و خطب بخطبه- ذکرها-یقول فیها: ألا إنّ بلیّتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث اللّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الّذی بعثه بالحقّ لتبلبلنّ بلبله و لتغربلنّ غربله، حتّی یعود أسفلکم أعلاکم و أعلاکم أسفلکم و لیسبقنّ سبّاقون کانوا قصّروا، و لیقصّرنّ سبّاقون کانوا سبقوا، و اللّه ما کتمت وسمه و لا کذبت کذبه و لقد نبّئت بهذا المقام و هذا الیوم.

[٩4٣]٢-محمّد بن یحیی و الحسن بن محمّد، عن جعفر بن محمّد، عن القاسم بن إسماعیل الأنباریّ، عن الحسین بن علیّ، عن أبی المغراء، عن ابن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ویل لطغاه العرب، من أمر قد اقترب، قلت: جعلت فداک کم مع القائم من العرب؟ قال: نفر یسیر قلت: و اللّه إنّ من یصف هذا الأمر منهم لکثیر، قال: لا بدّ للنّاس من أن یمحّصوا و یمیّزوا و یغربلوا و یستخرج فی الغربال خلق کثیر.

ص :٢٠٢

خاندان [بنی عبّاس]سخن گفتیم، که فرمودند: همانا مردم به جهت شتابشان برای این موضوع هلاک شدند. خداوند به جهت شتاب بندگان شتاب نمی کند. برای این موضوع پایانی است که به آن می رسد. که اگر مردم به آن رسیدند ساعتی به پیش و پس نمی افتند.

امتحان و آزمایش

[٩4٢]١-علی رئاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که وقتی پس از کشته شدن عثمان، با امیر مؤمنان علیه السّلام بیعت شد، حضرت بالای منبر رفته، خطبه ای خواند-حضرت صادق علیه السّلام آن را ذکر کرد و فرمود: هان! همانا امتحان شما بازگشته است. به همان شکلی که وقتی خداوند پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-را برانگیخت. و سوگند به کسی که او را به راستی برانگیخت، شما پراکنده شده، غربال می شوید تا زیروزبر شوید و جلوافتادگانی که کوتاهی می کردند، به پیش افتاده و پیشی گیرندگانی که جلوافتاده بودند، کوتاهی کنند. به خدا سوگند من هیچ نشانه ای را پنهان نکرده، دروغی نگفتم. و به این مقام و این روز خبر داده شده بودم.

[٩4٣]٢-ابن ابی یعفور گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: وای بر سرکشان عرب از امری که نزدیک شده است! من عرض کردم. جانم به فدایت! چند نفر عرب همراه قائم [علیه السّلام]خواهند بود؟ فرمود: آنان اندکند. من گفتم: به خدا سوگند، بسیاری از آنان دربارۀ این امر سخن می گویند. فرمود: مردم به ناچار باید آزمایش شده، جدا شده و غربال شوند. و مردم زیادی از غربال بیرون می ریزند.

ص :٢٠٣

[٩44]٣-محمّد بن یحیی و الحسن بن محمّد، عن جعفر بن محمّد، عن الحسن بن محمّد الصّیرفیّ، عن جعفر بن محمّد الصّیقل، عن أبیه، عن منصور قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا منصور! إنّ هذا الأمر لا یأتیکم إلاّ بعد إیاس و لا و اللّه حتّی تمیّزوا، و لا و اللّه حتّی تمحّصوا، و لا و اللّه حتّی یشقی من یشقی و یسعد من یسعد.

[٩45]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن معمّر بن خلاّد قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: الم أَ حَسِبَ اَلنّٰاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّٰا وَ هُمْ لاٰ یُفْتَنُونَ ثمّ قال لی: ما الفتنه؟ قلت: جعلت فداک الّذی عندنا الفتنه فی الدّین، فقال: یفتنون کما یفتن الذّهب، ثمّ قال: یخلصون کما یخلص الذّهب.

[٩46]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن سلیمان بن صالح رفعه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال إنّ حدیثکم هذا لتشمئزّ منه قلوب الرّجال، فمن أقرّ به فزیدوه، و من أنکره فذروه، إنّه لا بدّ من أن یکون فتنه یسقط فیها کلّ بطانه و ولیجه حتّی یسقط فیها من یشقّ الشّعر بشعرتین، حتّی لا یبقی إلاّ نحن و شیعتنا.

[٩4٧]6-محمّد بن الحسن و علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن سنان، عن محمّد بن منصور الصّیقل، عن أبیه قال:

کنت أنا و الحارث بن المغیره و جماعه من أصحابنا جلوسا و أبو عبد اللّه علیه السّلام یسمع کلامنا فقال لنا: فی أیّ شیء أنتم؟ هیهات، هیهات! ! لا و اللّه لا یکون ما تمدّون إلیه أعینکم حتّی تغربلوا، لا و اللّه لا یکون ما تمدّون إلیه أعینکم حتّی تمحّصوا، لا و اللّه لا یکون ما تمدّون إلیه أعینکم حتّی تمیّزوا، لا و اللّه ما یکون ما تمدّون إلیه أعینکم إلاّ بعد إیاس، لا و اللّه لا یکون ما تمدّون

ص :٢٠4

[٩44]٣-منصور گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ای منصور! این امر جز پس از ناامید شدن به شما نمی رسد. به خدا سوگند! آن نمی رسد تا شما جدا شوید. به خدا سوگند! نمی رسد تا آزمایش شوید. به خدا سوگند نمی رسد تا آن که شقی است شقی شود و آن که سعادتمند است سعادتمند.

[٩45]4-معمّر خلاّد گفته است: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید: الم. آیا مردم می پندارند با گفتن «ما ایمان آوردیم» رها می شوند و آزمایش نمی شوند. [عنکبوت (٢٩) :١ و ٢]سپس به من فرمود: فتنه و آزمایش چیست؟ من عرض کردم: جانم به فدایت، به گمان ما آزمایش در دین است. فرمودند: آزمایش می شوند چنان که زر آزمایش می شود. سپس فرمود: خالص می شوند چنان که زر خالص می شود.

[٩46]5-از سلیمان صالح روایتی که سندش را به حضرت باقر علیه السّلام رسانده نقل شده که ایشان فرموده اند: همانا دل های این مردم از این سخن شما کراهت دارد. پس با آن که به آن اعتراف دارد بیشتر بگویید و رها کنید آن که را آن را انکار می کند. همانا باید امتحانی باشد که در آن هر صاحب سرّ و خواصّی بیفتد تا جایی که شخص موشکاف [که در همه چیز اهل احتیاط و بارک بینی است]فروافتد و جز ما و شیعیانمان کسی نماند.

[٩4٧]6-محمد منصور صیقل از پدرش نقل کرده که گفته است: من و حارث مغیره و گروهی از اصحابمان نشسته بودیم [و سخن می گفتیم]و حضرت صادق سخنانمان را می شنید. آن گاه به ما فرمود: شما کجایید؟ هیهات، هیهات! ! نه به خدا سوگند آنچه بدان چشم دارید نمی شود تا غربال شوید. نه به خدا آنچه چشم دارید نمی شود تا آزموده شوید. نه به خدا آنچه بدان چشم دارید نمی شود تا جدا شوید. نه به خدا آنچه بدان چشم دارید جز پس از ناامیدی ممکن نمی شود. نه به خدا آنچه

ص :٢٠5

إلیه أعینکم حتّی یشقی من یشقی و یسعد من یسعد.

باب أنّه من عرف إمامه لم یضرّه تقدّم هذا الأمر أو تأخّر [٩4٨]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زراره قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: اعرف إمامک، فإنّک إذا عرفت لم یضرّک، تقدّم هذا الأمر أو تأخّر.

[٩4٩]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن صفوان بن یحیی، عن محمّد بن مروان، عن الفضیل بن یسار قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تبارک و تعالی: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ» فقال: یا فضیل! اعرف إمامک، فإنّک إذا عرفت إمامک لم یضرّک، تقدّم هذا الأمر أو تأخّر و من عرف إمامه ثمّ مات قبل أن یقوم صاحب هذا الأمر، کان بمنزله من کان قاعدا فی عسکره، لا بل بمنزله من قعد تحت لوائه، قال: و قال بعض أصحابه: بمنزله من استشهد مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٩5٠]٣-علیّ بن محمّد رفعه، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام جعلت فداک متی الفرج؟ فقال: یا أبا بصیر! و أنت ممّن یرید الدّنیا؟ ، من عرف هذا الأمر فقد فرّج عنه لانتظاره.

[٩5١]4-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر، عن إسماعیل بن محمّد الخزاعیّ قال:

سأل أبو بصیر أبا عبد اللّه علیه السّلام و أنا أسمع، فقال: ترانی أدرک القائم علیه السّلام؟ فقال: یا أبا بصیر! أ لست تعرف إمامک؟ فقال: إی و اللّه و أنت هو-و تناول یده-

ص :٢٠6

بدان چشم دارید نمی شود تا کسی که شقی است شقی شود و کسی که سعادتمند است سعادتمند.

کسی که امامش را شناخت، پیش وپس افتادن این امر به او زیان نمی رساند

[٩4٨]١-زراره گفته که حضرت صادق علیه السّلام فرمود: امام خود را بشناس. تو وقتی امام خود را بشناسی پیش و پس افتادن این امر به تو زیانی نمی رساند.

[٩4٩]٢-فضیل یسار گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند پاک و والا پرسیدم: روزی که مردمان را با پیشوایانشان می خوانیم. [اسراء (١٧) :٧١]فرمودند: ای فضیل! امام خود را بشناس. تو وقتی امامت را بشناسی، پیش و پس افتادن این موضوع به تو زیانی نمی رساند. کسی که امامش را شناخت، سپس پیش از قیام صاحب الامر [علیه السّلام]مرد، به منزلۀ کسی است که در پادگان او، نه بلکه به منزلۀ کسی است که زیر پرچم او نشسته است. او گوید: و یکی از اصحاب حضرت گفته: به منزلۀ کسی است که در همراهی با رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-شهید شده است.

[٩5٠]٣-ابو بصیر گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت! آن فرج چه وقت است؟ فرمود: ای ابو بصیر! تو از کسانی هستی که دنیا خواهند؟ کسی که این امر را شناخته به جهت انتظارش فرج را دریافته است.

[٩5١]4-اسماعیل محمّد خزاعی گفته است: ابو بصیر-درحالی که من می شنیدم-از حضرت صادق علیه السّلام پرسید: گمان می کنی من قائم علیه السّلام را درک بکنم؟ فرمود: ای ابو بصیر! آیا تو امام خود را نمی شناسی؟ عرض کرد: آری به خدا سوگند

ص :٢٠٧

فقال: و اللّه ما تبالی یا أبا بصیر! ألاّ تکون محتبیا بسیفک فی ظلّ رواق القائم صلوات اللّه علیه.

[٩5٢]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن محمّد بن مروان، عن فضیل بن یسار قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: من مات و لیس له إمام فمیتته میته جاهلیّه و من مات و هو عارف لإمامه، لم یضرّه تقدّم هذا الأمر أو تأخّر و من مات و هو عارف لإمامه، کان کمن هو مع القائم فی فسطاطه.

[٩5٣]6-الحسین بن علیّ العلویّ، عن سهل بن جمهور، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن الحسن بن الحسین العرنیّ، عن علیّ بن هاشم، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما ضرّ من مات منتظرا لأمرنا ألاّ یموت فی وسط فسطاط المهدیّ و عسکره.

[٩54]٧-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن الحسین بن سعید، عن فضاله بن أیّوب، عن عمر بن أبان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: اعرف العلامه، فإذا عرفته لم یضرّک تقدّم هذا الأمر أو تأخّر؛ إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ» فمن عرف إمامه کان کمن کان فی فسطاط المنتظر.

باب من ادّعی الإمامه و لیس لها بأهل و من جحد الأئمّه أو بعضهم و من أثبت الإمامه لمن لیس لها بأهل [٩55]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن أبی سلاّم، عن سوره بن کلیب، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٢٠٨

او تو هستی-و دست ایشان را گرفت-حضرت فرمود: پس ای ابو بصیر! به خدا سوگند فرقی نمی کند که تو در سایۀ خیمۀ حضرت قائم-درود خدا بر او-به شمشیرت تکیه نکرده باشی.

[٩5٢]5-فضیل یسار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: کسی که بمیرد و امامی نداشته باشد مرگش مرگ جاهلیّت است. و کسی که بمیرد درحالی که با امامش آشنا بوده است، پیش و پس افتادن این امر به او زیان نمی رساند. کسی که بمیرد و با امامش آشنا باشد مانند کسی است که در خیمۀ قائم علیه السّلام همراه او باشد.

[٩5٣]6-علی هاشم از پدرش روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: آن که در حال انتظار امر ما بمیرد از این که در میان اردوگاه و خیمۀ مهدی [علیه السّلام] نمرده، زیان نکرده است.

[٩54]٧-عمر أبان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: نشانه را بشناس. که وقتی آن را بشناسی پیش و پس افتادن این امر به تو زیانی نمی رساند. خداوند عزّتمند می فرماید: روزی که هر گروهی را با پیشوایشان بخوانیم. پس کسی که امامش را شناخت مانند کسی است که در خیمۀ حضرت منتظر حضور دارد.

دربارۀ کسی که ادّعای امامت می کند درحالی که صلاحیت آن را ندارد. و کسی که امامان یا برخی از ایشان را انکار می کند و کسی که امامت را برای آن که صلاحیت آن را ندارد اثبات می نماید

[٩55]١-سورۀ کلیب گفته است: برای حضرت باقر علیه السّلام این سخن خداوند

ص :٢٠٩

قلت له قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ تَرَی اَلَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اَللّٰهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ» قال: من قال: إنّی إمام و لیس بإمام، قال: قلت: و إن کان علویّا؟ قال: و إن کان علویّا. قلت: و إن کان من ولد علیّ ابن أبی طالب علیه السّلام؟ قال: و إن کان.

[٩56]٢-محمّد بن یحیی، عن عبد اللّه بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن أبان، عن الفضیل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من ادّعی الإمامه و لیس من أهلها فهو کافر.

[٩5٧]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن، عن الحسین بن المختار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام جعلت فداک «وَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ تَرَی اَلَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اَللّٰهِ» قال: کلّ من زعم أنّه إمام و لیس بإمام، قلت: و إن کان فاطمیّا علویّا؟ قال: و إن کان فاطمیّا علویّا.

[٩5٨]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن داود الحمّار، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: ثلاثه لا یکلّمهم اللّه یوم القیامه و لا یزکّیهم و لهم عذاب ألیم: من ادّعی إمامه من اللّه لیست له و من جحد إماما من اللّه و من زعم أنّ لهما فی الإسلام نصیبا.

[٩5٩]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن سنان، عن یحیی أخی أدیم، عن الولید بن صبیح قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ هذا الأمر لا یدّعیه غیر صاحبه إلاّ تبر اللّه عمره.

[٩6٠]6-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن سنان،

ص :٢١٠

شکوهمند را خواندم: و روز قیامت کسانی را که بر خداوند دروغ بستند روسیاه می بینی. [زمر (٣٩) :6٠]فرمودند: کسی است که گفته: من امامم. درحالی که امام نیست. او گوید: من عرض کردم: اگرچه علوی باشد؟ فرمود: و اگرچه علوی باشد. گفتم: اگرچه از فرزندان علی بن ابی طالب علیه السّلام باشد؟ فرمود: و اگرچه چنین باشد.

[٩56]٢-فضیل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: کسی که ادّعای امامت می کند و صلاحیت آن را ندارد، کافر است.

[٩5٧]٣-حسین مختار گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت و روز قیامت کسانی را که بر خداوند دروغ بستند [روسیاه]می بینی [چیست؟]فرمود: هرکسی که می پندارد امام است درحالی که نیست. عرض کردم: و اگرچه فاطمی و علوی باشد؟ فرمود: و اگرچه فاطمی و علوی باشد.

[٩5٨]4-ابن ابی یعفور گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: سه گروه است که خداوند در روز قیامت با آنان سخن نگفته و پاکشان نمی کند. و برایشان عذاب دردناک است: کسی که امامتی از سوی خداوند ادّعا کند که برای او نیست. و کسی که امامی را که از سوی خداوند است انکار کند. و کسی که گمان کند برای این دو نفر در اسلام بهره ای است.

[٩5٩]5-ولید صبیح گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا اگر این امر را جز صاحبش ادّعا کند، خداوند عمرش را قطع می کند.

[٩6٠]6-طلحۀ زید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: کسی که

ص :٢١١

عن طلحه بن زید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أشرک مع إمام إمامته من عند اللّه من لیست إمامته من اللّه، کان مشرکا باللّه.

[٩6١]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن منصور بن یونس، عن محمّد بن مسلم قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: رجل قال لی: اعرف الآخر من الأئمّه و لا یضرّک أن لا تعرف الأوّل، قال: فقال: لعن اللّه هذا فإنّی أبغضه و لا أعرفه و هل عرف الآخر إلاّ بالأوّل.

[٩6٢]٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن صفوان، عن ابن مسکان قال:

سألت الشّیخ عن الأئمّه علیهم السّلام، قال: من أنکر واحدا من الأحیاء فقد أنکر الأموات.

[٩6٣]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن أبی وهب، عن محمّد بن منصور قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ «وَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَهً قٰالُوا وَجَدْنٰا عَلَیْهٰا آبٰاءَنٰا وَ اَللّٰهُ أَمَرَنٰا بِهٰا قُلْ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَأْمُرُ بِالْفَحْشٰاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ» قال: فقال: هل رأیت أحدا زعم أنّ اللّه أمر بالزّناء و شرب الخمر أو شیء من هذه المحارم؟ فقلت: لا، فقال: ما هذه الفاحشه الّتی یدّعون أنّ اللّه أمرهم بها؟ قلت: اللّه أعلم و ولیّه؛ قال: فإنّ هذا فی أئمّه الجور؛ ادّعوا أنّ اللّه أمرهم بالائتمام بقوم لم یأمرهم اللّه بالائتمام بهم؛ فردّ اللّه ذلک علیهم فأخبر أنّهم قد قالوا علیه الکذب و سمّی ذلک منهم فاحشه.

[٩64]١٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید،

ص :٢١٢

شخصی را که امامتش از سوی خدا نیست با امامی که امامتش از نزد خداوند است شریک کند، برای خدا شریک گرفته است.

[٩6١]٧-محمّد مسلم گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مردی به من گفت: آخرین امام را بشناس که نشناختن امام نخستین به تو زیان نمی رساند. حضرت فرمود: خدا او را لعنت کند. من او را نمی شناسم و دشمنش می دارم. و آیا واپسین جز با نخستین شناخته می شود؟

[٩6٢]٨-ابن مسکان گفت: از حضرت کاظم علیه السّلام دربارۀ ائمّه علیهم السّلام پرسیدم. فرمود: کسی که یکی از زندگان را انکار کند درگذشتگان را هم انکار کرده است.

[٩6٣]٩-محمّد منصور گفت: از حضرتش دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: و وقتی کاری زشت انجام دادند، گفتند: پدران خود را بر این عمل یافتیم. و خداوند ما را به آن فرمان داده است. بگو خداوند به کار زشت فرمان نمی دهد. آیا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید. [اعراف (٧) :٢٨]فرمودند: آیا دیده ای کسی گمان کند که خداوند به زنا و شراب خواری یا یکی از این حرام ها فرمان داده است؟ عرض کردم: نه. فرمود: پس این کدام کار زشت است که آنان ادّعا می کنند خداوند به آن فرمان داده باشد؟ عرض کردم: خدا و ولیّ اش داناترند. فرمود: این دربارۀ امام ستمکار است. ادّعا کردند که خداوند ایشان را به پیروی از مردمانی فرمان داده است. درحالی که خداوند ایشان را به پیروی از آنان فرمان نداده بود؛ بنابراین خداوند این سخنشان را رد کرد و فرمود که آنان بر او دروغ بسته اند. و آن کار را کار زشت نامید.

[٩64]١٠-محمّد منصور گفت: از حضرت کاظم علیه السّلام دربارۀ این سخن

ص :٢١٣

عن أبی وهب، عن محمّد بن منصور قال:

سألت عبدا صالحا عن قول اللّه عزّ و جلّ «قُلْ إِنَّمٰا حَرَّمَ رَبِّیَ اَلْفَوٰاحِشَ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ» قال: فقال: إنّ القرآن له ظهر و بطن؛ فجمیع ما حرّم اللّه فی القرآن هو الظّاهر و الباطن من ذلک أئمّه الجور و جمیع ما أحلّ اللّه تعالی فی الکتاب هو الظّاهر و الباطن من ذلک أئمّه الحقّ.

[٩65]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن عمرو بن ثابت، عن جابر قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ «وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ أَنْدٰاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اَللّٰهِ» قال: هم و اللّه أولیاء فلان و فلان، اتّخذوهم أئمّه دون الإمام الّذی جعله اللّه للنّاس إماما، فلذلک قال: «وَ لَوْ یَرَی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ اَلْعَذٰابَ أَنَّ اَلْقُوَّهَ لِلّٰهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اَللّٰهَ شَدِیدُ اَلْعَذٰابِ. إِذْ تَبَرَّأَ اَلَّذِینَ اُتُّبِعُوا مِنَ اَلَّذِینَ اِتَّبَعُوا وَ رَأَوُا اَلْعَذٰابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ اَلْأَسْبٰابُ. وَ قٰالَ اَلَّذِینَ اِتَّبَعُوا: لَوْ أَنَّ لَنٰا کَرَّهً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمٰا تَبَرَّؤُا مِنّٰا کَذٰلِکَ یُرِیهِمُ اَللّٰهُ أَعْمٰالَهُمْ حَسَرٰاتٍ عَلَیْهِمْ وَ مٰا هُمْ بِخٰارِجِینَ مِنَ اَلنّٰارِ» ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام: هم و اللّه یا جابر أئمّه الظّلمه و أشیاعهم.

[٩66]١٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أبی داود المسترقّ، عن علیّ بن میمون، عن ابن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ثلاثه لا ینظر اللّه إلیهم یوم القیامه و لا یزکّیهم و لهم عذاب ألیم: من ادّعی إمامه من اللّه لیست له و من جحد إماما من اللّه و من زعم أنّ لهما فی الإسلام نصیبا.

ص :٢١4

خداوند عزّتمند پرسیدم: بگو خداوند اعمال زشت را چه آشکار و چه نهان حرام کرده است. [اعراف (٧) :٣٣]فرمودند: همانا برای قرآن ظاهری و باطنی است. و همۀ آنچه خداوند در قرآن حرام کرده ظاهری است. و باطنی آن پیشوایان ستمکارند. و همۀ آنچه خداوند والا در کتاب حلال کرده، ظاهری است و باطنی آن پیشوایان راستین اند.

[٩65]١١-جابر گفته است: من از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: و برخی از مردم معبودهایی غیر از خداوند برای خود گرفته، آن ها را همچون خدا دوست می دارند. [بقره (٢) :١65]فرمود: به خدا سوگند! آنان دوستان فلانی و فلانی اند. که به عنوان امام انتخابشان کرده اند. جز آن امامی که خداوند او را برای مردم امام قرار داده است. و برای همین فرمود: و آن ها که ستم کردند وقتی عذاب را مشاهده کنند خواهند دانست که تمام قدرت از آن خدا است و خدا سخت کیفر دهنده است. در آن هنگام رهبران از پیروان خود بیزاری می جویند درحالی که کیفر خدا را مشاهده کرده و دستشان از همه جا کوتاه است. و پیروان می گویند: کاش برایمان بازگشتی بود تا از آنان بیزاری بجوییم چنان که آنان از ما بیزاری جستند. خداوند این چنین اعمالشان را به صورت حسرت زایی به آنان نشان می دهد. و آنان هرگز از آتش دوزخ بیرون نمی آیند. [بقره (٢) :١65 تا ١6٧]سپس حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: ای جابر! به خدا سوگند آنان همان امامان ستمکار و پیروانشان هستند.

[٩66]١٢-ابن ابی یعفور گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: سه گروه است که خداوند در روز قیامت به آنان نگاه نمی کند و پاکشان نمی گرداند. و برایشان عذابی دردناک است: کسی که امامتی از سوی خداوند ادّعا کند که برای او نیست. و کسی که امامی از سوی خداوند را انکار کند. و کسی که گمان کند برای آن دو نفر در اسلام بهره ای است.

ص :٢١5

باب فیمن دان اللّه عزّ و جلّ بغیر إمام من اللّه جلّ جلاله [٩6٧]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نصر، عن أبی الحسن علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اَللّٰهِ» قال:

یعنی من اتّخذ دینه رأیه، بغیر إمام من أئمّه الهدی.

[٩6٨]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن صفوان بن یحیی، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: کلّ من دان اللّه بعباده یجهد فیها نفسه و لا إمام له من اللّه فسعیه غیر مقبول و هو ضالّ متحیّر و اللّه شانئ لأعماله و مثله کمثل شاه ضلّت عن راعیها و قطیعها، فهجمت ذاهبه و جائیه یومها، فلمّا جنّها اللّیل بصرت بقطیع مع غیر راعیها فحنّت إلیها و اغترّت بها، فباتت معها فی ربضتها فلمّا أن ساق الرّاعی قطیعه أنکرت راعیها و قطیعها، فهجمت متحیّره تطلب راعیها و قطیعها، فبصرت بغنم مع راعیها، فحنّت إلیها و اغترّت بها، فصاح بها الرّاعی: الحقی براعیک و قطیعک، فإنّک تائهه متحیّره عن راعیک و قطیعک، فهجمت ذعره متحیّره نادّه لا راعی لها یرشدها إلی مرعاها أو یردّها، فبینا هی کذلک إذا اغتنم الذّئب ضیعتها فأکلها و کذلک و اللّه یا محمّد! من أصبح من هذه الأمّه لا إمام له من اللّه جلّ و عزّ ظاهرا عادلا أصبح ضالاّ تائها و إن مات علی هذه الحال مات میته کفر و نفاق. و اعلم یا محمّد! إنّ أئمّه الجور و أتباعهم لمعزولون عن دین اللّه، قد ضلّوا و أضلّوا، فأعمالهم الّتی یعملونها کرماد اشتدّت به الرّیح فی یوم عاصف، لا یقدرون ممّا کسبوا علی شیء ذلک هو الضّلال البعید.

ص :٢١6

دربارۀ کسی که بدون امامی از سوی خداوند بزرگ مرتبه دینداری می کند

[٩6٧]١-ابن ابو نصر از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند: و چه کسی گمراه تر از آن کسی است که بدون هدایتی از سوی خداوند از هوسش پیروی کرده است. [قصص (٢٨) :5٠]روایت کرده که فرمودند: یعنی کسی که عقیدۀ خودش را بدون [نظر]امامی از امامان هدایت دین خود قرار داده است.

[٩6٨]٢-محمّد مسلم گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرکسی با عبادتی از خداوند اطاعت کند [و]خودش را در آن به زحمت اندازد درحالی که امامی از سوی خداوند ندارد، تلاشش پذیرفته نیست. او گمراهی سرگردان است. و خداوند دشمن اعمال او است. نظیر او همچون گوسفندی است که از چوپان و گلّه اش دور شود و روزش را این سو و آن سو بدود. و چون شب همه جا را بپوشاند گلّه ای از چوپان دیگر ببیند. آن گاه مشتاقانه به سویش برود و فریب بخورد و شب را با آنان در خوابگاهشان بخوابد. و وقتی چوپان گلّه را حرکت می دهد، چوپان و گلّه را نشناسد. پس سرگردان به دنبال چوپان و گلّه اش بدود. آن گاه باز گوسفندانی به همراه چوپان ببیند، مشتاقانه به سویش رفته، فریب بخورد، ناگاه آن چوپان بر او فریاد بکند که: برو به چوپان و گلّۀ خودت بپیوند. که تو گمشده ای سرگردان از چوپان و گلّه ات هستی. پس او هراسان و سرگردان و آواره ای که چوپانی ندارد تا او را به چراگاهش راهنمایی کند یا بازگرداند به این سو و آن سو می دود. و در این احوال گرگ این فرصت را غنیمت شمرده، او را بخورد. و ای محمّد! به خدا سوگند چنین است از این امّت کسی که بدون امامی ظاهر و عادل از سوی خداوند عزّتمند صبح کند، که گمراه و گمگشته صبح کرده است. و اگر بر این حال بمیرد به مرگ کفر و نفاق مرده است. و ای محمّد! بدان که پیشوایان ستمکار و پیروانشان از دین خدا به دورند. آنان خود گمراه شدند و گمراه کردند. و اعمالی که انجام دادند مانند خاکستری است که در روزی طوفانی بادی سخت بر آن وزیده است. که از آنچه به دست آورده اند به چیزی نمی رسند. و این است آن گمراهی ژرف.

ص :٢١٧

[٩6٩]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن عبد العزیز العبدیّ، عن عبد اللّه بن أبی یعفور قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّی أخالط النّاس فیکثر عجبی من أقوام لا یتولّونکم و یتولّون فلانا و فلانا، لهم أمانه و صدق و وفاء و أقوام یتولّونکم، لیس لهم تلک الأمانه و لا الوفاء و الصّدق؟ قال: فاستوی أبو عبد اللّه علیه السّلام جالسا فأقبل علیّ کالغضبان، ثمّ قال: لا دین لمن دان اللّه بولایه إمام جائر لیس من اللّه و لا عتب علی من دان بولایه إمام عادل من اللّه، قلت: لا دین لأولئک و لا عتب علی هؤلاء؟ ! قال: نعم لا دین لأولئک و لا عتب علی هؤلاء، ثمّ قال: ألا تسمع لقول اللّه عزّ و جلّ: «اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ» یعنی [من]ظلمات الذّنوب إلی نور التّوبه و المغفره لولایتهم کلّ إمام عادل من اللّه و قال: «وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیٰاؤُهُمُ اَلطّٰاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ اَلنُّورِ إِلَی اَلظُّلُمٰاتِ» إنّما عنی بهذا أنّهم کانوا علی نور الإسلام فلمّا أن تولّوا کلّ إمام جائر لیس من اللّه عزّ و جلّ خرجوا بولایتهم [إیّاه]من نور الإسلام إلی ظلمات الکفر، فأوجب اللّه لهم النّار مع الکفّار ف «أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ» .

[٩٧٠]4-و عنه، عن هشام بن سالم، عن حبیب السّجستانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال اللّه تبارک و تعالی: لأعذّبنّ کلّ رعیّه فی الإسلام دانت بولایه کلّ إمام جائر لیس من اللّه و إن کانت الرّعیّه فی أعمالها برّه تقیّه؛ و لأعفونّ عن کلّ رعیّه فی الإسلام دانت بولایه کلّ إمام عادل من اللّه و إن کانت الرّعیّه فی أنفسها ظالمه مسیئه.

[٩٧١]5-علیّ بن محمّد، عن ابن جمهور، عن أبیه، عن صفوان، عن ابن

ص :٢١٨

[٩6٩]٣-عبد اللّه ابو یعفور گفته است: من به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: من با مردم درمی آمیزم و بسیار در شگفت می شوم از مردمی که شما را به ولایت نمی گیرند و فلان و فلانی را ولیّ خود قرار می دهند ولی امانت و راستی و وفا دارند. و مردمی که شما را ولیّ خود قرار داده اند امّا امانت و راستی و وفا ندارند. او گوید: حضرت صادق علیه السّلام راست نشست و خشمگینانه به من رو کرد و سپس فرمود: دین ندارد کسی که خداوند را با ولایت امامی ستمکار که از سوی خداوند نیست اطاعت می کند و عتابی نیست بر کسی که با ولایت امامی عادل از سوی خداوند دینداری می کند. من عرض کردم: آنان دین ندارند و بر اینان عتابی نیست؟ ! فرمودند: بله، آنان دین ندارند و بر اینان عتابی نیست. سپس فرمود: آیا نشنیده ای این سخن خداوند عزّتمند را: خداوند ولیّ و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند؛ آن ها را از ظلمت ها به سوی نور بیرون می بردیعنی به خاطر پذیرش ولایت امام عادل از سوی خدا از ظلمات گناه به نور توبه و مغفرت می برد. و فرمود: و کسانی که کافر شدند اولیایشان طاغوت است که آن ها را از نور به سوی ظلمت ها بیرون می برند.

همانا مقصود این است که آنان بر نور اسلام بودند و چون ولایت هر امام ستمکاری را که از سوی خداوند شکوهمند نیست پذیرفتند، با این ولایتشان از نور اسلام به ظلمت کفر بیرون رفتند. پس خداوند آتش را بر آنان و کافران واجب کرد. پس آنان اهل آتشند و در آن جاودانه.

[٩٧٠]4-حبیب سجستانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که خداوند پاک و والا فرمود: من عذاب می کنم مردم مسلمانی را که به ولایت امام ستمکاری گردن نهد که از سوی خداوند نیست اگرچه در اعمالشان نیکوکار و پرهیزگار باشند. و درمی گذرم از مردم مسلمانی که به ولایت امام عادلی از سوی خدا گردن نهد، اگرچه این مردم در میان خودشان ستمکار و بدکار باشند.

[٩٧١]5-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا

ص :٢١٩

مسکان، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال إنّ اللّه لا یستحیی أن یعذّب أمّه دانت بإمام لیس من اللّه و إن کانت فی أعمالها برّه تقیّه و إنّ اللّه لیستحیی أن یعذّب أمّه دانت بإمام من اللّه و إن کانت فی أعمالها ظالمه مسیئه.

باب من مات و لیس له إمام من أئمّه الهدی و هو من الباب الأوّل [٩٧٢]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن ابن أذینه، عن الفضیل بن یسار قال:

ابتدأنا أبو عبد اللّه علیه السّلام یوما و قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من مات و لیس علیه إمام فمیتته میته جاهلیّه، فقلت: قال ذلک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟ فقال إی و اللّه قد قال، قلت فکلّ من مات و لیس له إمام فمیتته میته جاهلیّه؟ ! قال نعم.

[٩٧٣]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء قال: حدّثنی عبد الکریم بن عمرو، عن ابن أبی یعفور قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: «من مات و لیس له إمام، فمیتته میته جاهلیّه» قال: فقلت: میته کفر؟ قال: میته ضلال، قلت: فمن مات الیوم و لیس له إمام، فمیتته میته جاهلیّه؟ فقال: نعم.

[٩٧4]٣-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن الفضیل، عن الحارث بن المغیره قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من مات لا یعرف إمامه، مات میته جاهلیّه؟ قال: نعم، قلت: جاهلیّه جهلاء، أو جاهلیّه لا یعرف إمامه؟ قال: جاهلیّه کفر و نفاق و ضلال.

ص :٢٢٠

خداوند شرم نمی کند امّتی را عذاب کند که از امام غیر الهی اطاعت کرده اند. اگر چه آنان در اعمالشان نیکوکار و پرهیزگار باشند. ولی شرم می کند امّتی را عذاب کند که از امامی الهی اطاعت کرده اند، اگرچه آنان در اعمالشان ستمکار و بدکار باشند.

دربارۀ کسی که بمیرد و امامی از امامان هدایت نداشته باشد. و این بخشی از باب پیشین است

[٩٧٢]١-فضیل یسار گفت: روزی حضرت صادق علیه السّلام با ما آغاز سخن کرد و فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرموده است: کسی که امامی نداشته باشد و بمیرد، مرگش، مرگ جاهلیّت است. من عرض کردم: این را رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرموده اند؟ فرمود: آری به خدا سوگند چنین فرموده است: من عرض کردم: پس هرکس امامی نداشته باشد و بمیرد، مرگش، مرگ جاهلیت است؟ ! فرمودند: بله.

[٩٧٣]٢-ابن ابی یعفور گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- «هرکس بمیرد و امامی نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلیّت است. پرسیده، گفتم: به مرگ کفر؟ فرمود: به مرگ گمراهی. من گفتم: پس هرکس که امروز بمیرد و امامی نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلیّت است؟ فرمود: بله.

[٩٧4]٣-حارث مغیره گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا رسول خدا فرموده اند: هرکس بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلیّت مرده است؟ فرمود: بله. من عرض کردم: جاهلیت جاهلان یا جاهلیت کسی که امامش را نمی شناسد؟ فرمود: جاهلیت کفر و نفاق و گمراهی.

ص :٢٢١

[٩٧5]4-بعض أصحابنا، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن مالک بن عامر، عن المفضّل بن زائده، عن المفضّل بن عمر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من دان اللّه بغیر سماع عن صادق ألزمه اللّه البتّه إلی العناء و من ادّعی سماعا من غیر الباب الّذی فتحه اللّه فهو مشرک و ذلک الباب المأمون علی سرّ اللّه المکنون.

باب فیمن عرف الحقّ من أهل البیت و من أنکر [٩٧6]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن سلیمان بن جعفر قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: إنّ علیّ بن عبد اللّه بن الحسین بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و امرأته و بنیه من أهل الجنّه، ثمّ قال: من عرف هذا الأمر من ولد علیّ و فاطمه علیه السّلام لم یکن کالنّاس.

[٩٧٧]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد قال: حدّثنی الوشّاء قال: حدّثنا أحمد بن عمر الحلاّل قال:

قلت لأبی الحسن علیه السّلام: أخبرنی عمّن عاندک و لم یعرف حقّک من ولد فاطمه هو و سائر النّاس سواء فی العقاب؟ فقال: کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول: علیهم ضعفا العقاب.

[٩٧٨]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن راشد قال: حدّثنا علیّ بن إسماعیل المیثمیّ قال: حدّثنا ربعیّ بن عبد اللّه قال:

قال لی عبد الرّحمن بن أبی عبد اللّه قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: المنکر لهذا الأمر من بنی هاشم و غیرهم سواء؟ فقال لی: لا تقل: المنکر و لکن قل: الجاحد من

ص :٢٢٢

[٩٧5]4-مفضّل عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: کسی که خداوند را بدون شنیدن از صادقی اطاعت کند، خداوند به یقین او را با سختی همراه می کند. و کسی که جز از در گشودۀ خداوند ادّعای شنیدن کند، او مشرک است. و آن در مورد اعتماد بر راز پوشیدۀ خداوند است.

دربارۀ کسانی از اهل بیت که حقّ را شناخته اند و کسانی که انکار کرده اند

[٩٧6]١-سلیمان جعفر گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا علی بن عبد الله بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السّلام و زن و فرزندش اهل بهشت اند. سپس فرمود: هرکس از فرزندان علی و فاطمه این امر [امامت]را بشناسد مانند [بقیّه]مردم نیست.

[٩٧٧]٢-احمد بن عمر حلاّل گفت: من به حضرت ابو الحسن علیه السّلام عرض کردم: برایم دربارۀ کسی از فرزندان فاطمه بگویید که با شما دشمنی کرد و حقّتان را نشناخت. آیا او و مردم دیگر در کیفر برابرند؟ فرمود: علی بن حسین می فرمود: کیفر اینان دو برابر است.

[٩٧٨]٣-ربعی عبد اللّه گفته است: عبد الرحمان ابو عبد اللّه به من گفت: من به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا منکر این امر از بنی هاشم و غیر آنان برابرند؟ حضرت به من فرمود: نگو: منکر، بلکه بگو: جاحد از بنی هاشم و غیر آنان.

ص :٢٢٣

بنی هاشم و غیرهم، قال أبو الحسن: فتفکّرت [فیه]فذکرت قول اللّه عزّ و جلّ فی إخوه یوسف: «فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ» .

[٩٧٩]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نصر قال:

سألت الرّضا علیه السّلام قلت له: الجاحد منکم و من غیرکم سواء؟ فقال: الجاحد منّا له ذنبان و المحسن له حسنتان.

باب ما یجب علی النّاس عند مضیّ الإمام علیه السّلام [٩٨٠]١-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن صفوان، عن یعقوب بن شعیب قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إذا حدث علی الإمام حدث، کیف یصنع النّاس؟ قال: أین قول اللّه عزّ و جلّ: «فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طٰائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» قال: هم فی عذر ما داموا فی الطّلب و هؤلاء الّذین ینتظرونهم فی عذر حتّی یرجع إلیهم أصحابهم.

[٩٨١]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن قال: حدّثنا حمّاد عن عبد الأعلی قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول العامّه: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: من مات و لیس له إمام مات میته جاهلیّه، فقال: الحقّ و اللّه، قلت: فإنّ إماما هلک و رجل بخراسان لا یعلم من وصیّه لم یسعه ذلک؟ قال لا یسعه إنّ الإمام إذا هلک وقعت حجّه وصیّه علی من هو معه فی البلد و حقّ النّفر علی من لیس بحضرته إذا بلغهم، إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: «فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طٰائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» قلت: فنفر قوم

ص :٢٢4

ابو الحسن گفته است: من [در این باره]اندیشیدم و این سخن خداوند عزّتمند دربارۀ برادران یوسف را به یاد آوردم: او آنان را شناخت ولی آنان او را نشناختند. [یوسف (١٢) :5٨].

[٩٧٩]4-ابن ابو نصر گفته است: از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم: جاحد چه از شما و چه جز آنان [در کیفر]برابرند؟ فرمود: جاحد از ما دو گناه دارد و نیکوکارش دو حسنه.

آنچه هنگام درگذشت امام علیه السّلام بر مردم واجب می شود

[٩٨٠]١-یعقوب شعیب گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: وقتی حادثه ای برای امام رخ دهد مردم چه کنند؟ فرمود: کجا است آن سخن خداوند عزّتمند که فرمود: چرا از هر گروهی از آنان، طایفه ای کوچ نمی کنند تا در دین آگاهی یابند و هنگام بازگشت به سوی قوم خود آنها را بیم دهند. [توبه (٩) :١٢٢][و]فرمود: آنان تا وقتی در جستجو باشند عذری دارند و کسانی که به انتظار آنان هستند عذری دارند تا یارانشان به سوی ایشان بازگردند.

[٩٨١]٢-عبد الاعلی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن عامّه پرسیدم که گویند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرموده است: کسی که بمیرد و امامی نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است. حضرت فرمودند: به خدا سوگند راست است. من گفتم: امامی می میرد و مردی در خراسان نمی داند چه کسی وصی او است. این برای او عذر نمی شود؟ فرمود: این برای او عذر نمی شود. که امام وقتی بمیرد، حجّت و برهان وصی اش بر کسی که در آن سرزمین با او است واقع می شود و حقّ کوچ بر کسی که در حضور او نیست، اگر خبر وفات به او رسیده باشد. خداوند عزّتمند می فرماید: چرا از هر گروهی از آنان طایفه ای کوچ نمی کنند تا در دین آگاهی یابند و هنگام بازگشت به سوی قوم خود آن ها را بیم دهند. من گفتم: گروهی کوچ می کنند

ص :٢٢5

فهلک بعضهم قبل أن یصل فیعلم؟ قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ: «یقول وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهٰاجِراً إِلَی اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ اَلْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اَللّٰهِ» قلت: فبلغ البلد بعضهم فوجدک مغلقا علیک بابک و مرخی علیک سترک، لا تدعوهم إلی نفسک و لا یکون من یدلّهم علیک فبما یعرفون ذلک؟ قال: بکتاب اللّه المنزل، قلت: فیقول اللّه جلّ و عزّ کیف؟ قال: أراک قد تکلّمت فی هذا قبل الیوم، قلت: أجل، قال: فذکّر ما أنزل اللّه فی علیّ علیه السّلام و ما قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی حسن و حسین علیه السّلام و ما خصّ اللّه به علیّا علیه السّلام و ما قال فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من وصیّته إلیه و نصبه إیّاه و ما یصیبهم و إقرار الحسن و الحسین بذلک و وصیّته إلی الحسن و تسلیم الحسین له بقول اللّه: «اَلنَّبِیُّ أَوْلیٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْوٰاجُهُ أُمَّهٰاتُهُمْ وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ فِی کِتٰابِ اَللّٰهِ» قلت: فإنّ النّاس تکلّموا فی أبی جعفر علیه السّلام و یقولون: کیف تخطّت من ولد أبیه من له مثل قرابته و من هو أسنّ منه و قصرت عمّن هو أصغر منه، فقال: یعرف صاحب هذا الأمر بثلاث خصال لا تکون فی غیره: هو أولی النّاس بالّذی قبله و هو وصیّه و عنده سلاح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و وصیّته و ذلک عندی، لا أنازع فیه، قلت: إنّ ذلک مستور مخافه السّلطان؟ قال: لا یکون فی ستر إلاّ و له حجّه ظاهره، إنّ أبی استودعنی ما هناک، فلمّا حضرته الوفاه قال: ادع لی شهودا فدعوت أربعه من قریش، فیهم نافع مولی عبد اللّه بن عمر؛ قال: اکتب: هذا ما أوصی به یعقوب «بنیه یٰا بَنِیَّ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفیٰ لَکُمُ اَلدِّینَ فَلاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ » و أوصی محمّد بن علیّ إلی ابنه جعفر بن محمّد و أمره أن یکفّنه فی برده الّذی کان یصلّی فیه الجمع و أن یعمّمه بعمامته و أن یربّع قبره و یرفعه أربع أصابع، ثمّ یخلّی عنه، فقال: اطووه، ثمّ قال للشّهود: انصرفوا رحمکم اللّه، فقلت بعد ما

ص :٢٢6

و یکی از آنان پیش از رسیدن و دانستن می میرد؟ فرمود: همانا خدای شکوهمند می فرماید: و کسی که به عنوان مهاجرت به سوی خدا و پیامبرش از خانۀ خود بیرون رود، سپس مرگش فرارسد، پاداش او بر خدا است. [نساء (4) :١٠٠]من عرض کردم: برخی از آنان به این سرزمین می رسند و در خانۀ شما را بسته و پرده را انداخته می بینند. که آنان را به سوی خودت نمی خوانی و کسی هم نیست که ایشان را به سوی تو راهنمایی کند. پس آنان این امر را چگونه بدانند؟ فرمود: با کتاب فروفرستادۀ خداوند. گفتم: خداوند عزّتمند چگونه می فرماید؟ فرمود: گمان می کنم پیش از این در این باره سخن گفته ای. عرض کردم: بله. فرمود: پس آنچه را خداوند دربارۀ علی علیه السّلام نازل کرده و آنچه را رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- دربارۀ حسن و حسین علیهما السّلام فرموده، به یاد آر. و آنچه خداوند علی علیه السّلام را به آن اختصاص داده است و وصیّتی که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به او کرده و او را نصب کرده است. و سخنش را دربارۀ آنچه به آنان می رسد. و اقرار حسن و حسین [علیهما السّلام]به آن و وصیّت اش به حسن و تسلیم شدن حسین به او با این سخن خداوند که فرمود: پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. و همسران او مادران ایشانند. و در کتاب خدا برخی خویشاوندان نسبت به برخی دیگر سزاوارترند. [احزاب (٣٣) :6]من عرض کردم: مردم دربارۀ حضرت باقر صحبت کرده، می گویند: چگونه امامت از فرزندان پدر او از کسی که خویشاوندی اش مانند او و بزرگسال تر از او بود درگذشت و از کسی که کوچک تر از او بود بازماند [؟]که فرمودند: صاحب این امر با سه خصلتی شناخته می شود که در دیگران نیست: او سزاوارترین مردم به پیشین خود است؛ وصیّ او است؛ و سلاح رسول خدا و وصیّت ایشان نزد او است. و این ها نزد من است و در این باره با من نزاع نمی شود. من عرض کردم: این ها به جهت هراس از سلطان پنهان است؟ فرمود: نهان نمی شود مگر این که حجّتی آشکار داشته باشد. همانا پدرم آن ها را به من سپرد و چون وفاتش رسید، فرمود: شاهدانی را دعوت کن. من چهار قریشی را دعوت کردم که نافع غلام عبد اللّه عمر هم در میانشان بود. [پدرم]فرمود: بنویس: این چیزی است که یعقوب پسرانش را به آن وصیّت کردای پسرانم خداوند این دین را برای شما برگزیده است. پس نمیرید جز درحالی که مسلمانید. [بقره (٢) :١٣٢]

و محمّد علی به پسرش جعفر محمّد وصیّت کرده، به او فرمان می دهد که او را در بردی کفن کند که جمعه ها در آن نماز می گزارد و عمامه اش را بر سرش بگذارد و قبر را چهارگوشه کرده، چهار انگشت بالا آورد و رهایش کند. سپس فرمود: آن را بپیچید و به شاهدان فرمود: بروید خدا شما را بیامرزد.

ص :٢٢٧

انصرفوا: ما کان فی هذا یا أبت أن تشهد علیه؟ فقال: إنّی کرهت أن تغلب و أن یقال: إنّه لم یوص فأردت أن تکون لک حجّه؛ فهو الّذی إذا قدم الرّجل البلد قال: من وصیّ فلان، قیل فلان، قلت: فإن أشرک فی الوصیّه؟ قال: تسألونه فإنّه سیبیّن لکم.

[٩٨٢]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن خالد، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن برید بن معاویه، عن محمّد بن مسلم قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أصلحک اللّه بلغنا شکواک و أشفقنا، فلو أعلمتنا أو علّمتنا من؟ قال: إنّ علیّا علیه السّلام کان عالما و العلم یتوارث، فلا یهلک عالم إلاّ بقی من بعده من یعلم مثل علمه أو ما شاء اللّه، قلت: أ فیسع النّاس إذا مات العالم ألاّ یعرفوا الّذی بعده؟ فقال: أمّا أهل هذه البلده فلا-یعنی المدینه-و أمّا غیرها من البلدان فبقدر مسیرهم، إنّ اللّه یقول: «وَ مٰا کٰانَ اَلْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طٰائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» قال قلت: أرأیت من مات فی ذلک؟ فقال: هو بمنزله من خرج من بیته مهاجرا إلی اللّه و رسوله ثمّ یدرکه الموت فقد وقع أجره علی اللّه، قال: قلت: فإذا قدموا بأیّ شیء یعرفون صاحبهم؟ قال یعطی السّکینه و الوقار و الهیبه.

باب فی أنّ الإمام متی یعلم أنّ الأمر قد صار إلیه [٩٨٣]١-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن أبی جریر القمّیّ قال:

ص :٢٢٨

من پس از رفتن آنان گفتم: پدر جان! چه چیزی در این بود که برایش شاهد گرفتی؟ فرمود: دوست ندارم تو مغلوب شوی و بگویند: به او وصیّت نشده است. خواستم برایت حجّتی باشد. چنان باشد که وقتی مردی به شهر آمد و گفت: چه کسی وصی فلانی است؟ گفته شود: فلانی. [راوی گوید:]من گفتم: و اگر در وصیّت شریکی باشد؟ فرمود: از او پرسش می کنید تا برایتان روشن شود.

[٩٨٢]٣-محمّد مسلم گفت: من به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: خدا کارتان را بسامان کند. خبر بیماری تان را شنیدیم و نگران شدیم. کاش ما را آگاه کرده یا می آموختید که چه کسی [وصی]است؟ فرمودند: همانا علی علیه السّلام عالم بود و علم به ارث برده می شود. پس عالمی نمی میرد جز این که پس از او کسی می ماند که مثل علم او یا آنچه را خدا بخواهد، دارد. من عرض کردم: آیا برای مردم وقتی عالمی می میرد عذری هست که امام پسین را نشناسند؟ فرمود: برای اهل این سرزمین-یعنی مدینه-نه، امّا برای سرزمین های دیگر به اندازۀ سفرشان عذری هست. که خداوند می فرماید: و شایسته نیست مؤمنان همگی کوچ کنند. چرا از هر گروهی از آنان، طائفه ای کوچ نمی کند تا در دین آگاهی یابند و هنگام بازگشت به سوی قوم خود آن ها را بیم دهند. راوی گوید: من عرض کردم:

دربارۀ کسی که در این راه می میرد، بفرمایید. فرمودند: او به منزلۀ کسی است که در حال هجرت به سوی خدا و رسولش از خانه بیرون آمده و سپس مرگ او را دریابد که پاداش او بر خداوند است. او گوید: من عرض کردم: وقتی آنان بیایند، صاحبشان با چه چیزی شناخته می شود؟ فرمود: به او [امام]آرامش و وقار و هیبت داده می شود.

دربارۀ این که امام چه موقع می فهمد که امامت به او رسیده است

[٩٨٣]١-ابو جریر قمی گفت: من به حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام

ص :٢٢٩

قلت لأبی الحسن علیه السّلام: جعلت فداک قد عرفت انقطاعی إلی أبیک ثمّ إلیک، ثمّ حلفت له-و حقّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و حقّ فلان و فلان حتّی انتهیت إلیه-بأنّه لا یخرج منّی ما تخبرنی به إلی أحد من النّاس و سألته عن أبیه أ حیّ هو أو میّت؟ فقال: قد و اللّه مات، فقلت: جعلت فداک إنّ شیعتک یروون أنّ فیه سنّه أربعه أنبیاء، قال: قد و اللّه الّذی لا إله إلاّ هو هلک، قلت: هلاک غیبه أو هلاک موت؟ قال: هلاک موت، فقلت: لعلّک منّی فی تقیّه؟ فقال: سبحان اللّه، قلت: فأوصی إلیک؟ قال: نعم، قلت: فأشرک معک فیها أحدا؟ قال: لا، قلت: فعلیک من إخوتک إمام؟ قال: لا، قلت: فأنت الإمام؟ قال: نعم.

[٩٨4]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن أسباط قال:

قلت للرّضا علیه السّلام: إنّ رجلا عنی أخاک إبراهیم، فذکر له أنّ أباک فی الحیاه و أنّک تعلم من ذلک ما یعلم، فقال: سبحان اللّه یموت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و لا یموت موسی علیه السّلام! ! قد و اللّه مضی کما مضی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و لکنّ اللّه تبارک و تعالی لم یزل منذ قبض نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هلمّ جرّا یمنّ بهذا الدّین علی أولاد الأعاجم و یصرفه عن قرابه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هلمّ جرّا فیعطی هؤلاء و یمنع هؤلاء، لقد قضیت عنه فی هلال ذی الحجّه ألف دینار بعد أن أشفی علی طلاق نسائه و عتق ممالیکه و لکن قد سمعت ما لقی یوسف من إخوته.

[٩٨5]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء قال:

قلت لأبی الحسن علیه السّلام: إنّهم رووا عنک فی موت أبی الحسن علیه السّلام أنّ رجلا قال لک: علمت ذلک بقول سعید؟ ، فقال: جاء سعید بعد ما علمت به، قبل مجیئه، قال: و سمعته یقول: طلّقت أمّ فروه بنت إسحاق فی رجب بعد موت أبی الحسن بیوم، قلت طلّقتها و قد علمت بموت أبی الحسن؟ قال: نعم، قلت:

ص :٢٣٠

عرض کردم: جانم به فدایت شما پیوستگی و دلبستگی مرا نسبت به پدرتان، سپس به خودتان را دانسته اید-و به حقّ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و حقّ امامان دیگر تا به خود حضرت رسیدم-سوگند خوردم که آنچه به من می گوید: از من به هیچ کسی از مردم صادر نمی شود. و آن گاه دربارۀ پدرشان پرسیدم که آیا زنده است یا درگذشته؟ که فرمودند: به خدا سوگند درگذشته است. من عرض کردم: جانم به فدایت! همانا شیعیان تو روایت می کنند که سنّت چهار پیامبر در او است. فرمود: به خداوندی که جز او خدایی نیست، او درگذشت. عرض کردم: مرگ غیبت یا مرگ موت؟ فرمود: مرگ موت. آن گاه عرض کردم: شاید شما با من تقیّه می کنی؟ فرمودند: سبحان اللّه! عرض کردم: پس به شما وصیّت کرده است؟ فرمودند: بله. عرض کردم: و در آن کسی را با شما شریک کرد؟ فرمودند: نه. عرض کردم: از برادرانتان امامی بر شما است؟ فرمود: نه. عرض کردم: پس امام شمایی؟ فرمودند: بله.

[٩٨4]٢-علی اسباط گفت: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: مردی نزد برادرت ابراهیم رفته، به او گفته که پدرت زنده است و شما هم آنچه را او می داند، می دانی. حضرت فرمودند: سبحان اللّه! رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-می میرد و موسی نمی میرد. به خدا سوگند! او درگذشت چنان که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم درگذشت. امّا خداوند پاک و والا از وقتی جان پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-را گرفته، پیوسته با این دین به فرزندان عجم ها احسان می کند و از نزدیکان پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-بازمی دارد. پیوسته به اینان می دهد و از آنان بازمی دارد. من در آغاز ذی حجّه پس از این که [کار او]به طلاق زنان و آزادکردن غلامانش منتهی شد، هزار دینار از طرف او [ابراهیم]پرداخت کردم. البتّه تو شنیده ای آنچه را یوسف از برادرانش دیده است.

[٩٨5]٣-وشّاء گفت: من به حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام عرض کردم: آنان (واقفی ها) از شما دربارۀ مرگ حضرت ابو الحسن کاظم علیه السّلام روایت می کنند که [آن را]مردی به شما گفته: [و]شما آن را از گفتۀ سعید دانسته اید؟ فرمودند: پیش از آمدن سعید من آن را فهمیدم و او بعد آمد. او گوید: و من شنیدم که می فرماید: من امّ فروه دختر اسحاق را در ماه رجب یک روز پس از مرگ حضرت ابو الحسن کاظم علیه السّلام طلاق دادم. من عرض کردم: درحالی که به مرگ ابو الحسن [علیه السّلام]آگاه

ص :٢٣١

قبل أن یقدم علیک سعید؟ قال: نعم.

[٩٨6]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن صفوان قال:

قلت للرّضا علیه السّلام أخبرنی عن الإمام متی یعلم أنّه إمام؟ حین یبلغه أنّ صاحبه قد مضی أو حین یمضی؟ مثل أبی الحسن قبض ببغداد و أنت هاهنا؟ قال: یعلم ذلک حین یمضی صاحبه، قلت: بأیّ شیء؟ قال: یلهمه اللّه.

[٩٨٧]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن أبی الفضل الشّهبانیّ، عن هارون بن الفضل قال:

رأیت أبا الحسن علیّ بن محمّد فی الیوم الّذی توفّی فیه أبو جعفر علیه السّلام فقال: إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، مضی أبو جعفر علیه السّلام، فقیل له: و کیف عرفت؟ قال: لأنّه تداخلنی ذلّه للّه لم أکن أعرفها.

[٩٨٨]6-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن مسافر قال:

أمر أبو إبراهیم علیه السّلام-حین أخرج به-أبا الحسن علیه السّلام أن ینام علی بابه فی کلّ لیله أبدا ما کان حیّا إلی أن یأتیه خبره قال: فکنّا فی کلّ لیله نفرش لأبی الحسن فی الدّهلیز، ثمّ یأتی بعد العشاء فینام، فإذا أصبح انصرف إلی منزله، قال: فمکث علی هذه الحال أربع سنین، فلمّا کان لیله من اللّیالی أبطأ عنّا و فرش له فلم یأت کما کان یأتی، فاستوحش العیال و ذعروا و دخلنا أمر عظیم من إبطائه، فلمّا کان من الغد أتی الدّار و دخل إلی العیال و قصد إلی أمّ أحمد فقال لها: هات الّتی أودعک أبی، فصرخت و لطمت وجهها و شقّت جیبها و قالت: مات و اللّه سیّدی فکفّها و قال لها: لا تکلّمی بشیء و لا تظهریه، حتّی یجیء الخبر إلی الوالی، فأخرجت إلیه سفطا و ألفی دینار أو أربعه آلاف دینار، فدفعت ذلک أجمع إلیه دون غیره و قالت: إنّه قال لی فیما بینی و بینه-و کانت

ص :٢٣٢

بودی او را طلاق دادی؟ فرمودند: بله. عرض کردم: پیش از آن که سعید به شما برسد؟ فرمودند: بله.

[٩٨6]4-صفوان گفت: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: به من بفرمایید امام چه موقع می فهمد که امام است؟ وقتی می شنود که امام پیشین درگذشته یا در همان هنگام که او درمی گذرد؟ همچون ابو الحسن کاظم علیه السّلام که در بغداد درگذشت و شما این جا بودید؟ فرمودند: وقتی امام پیشین درمی گذرد آن را می فهمد. من عرض کردم: با چه چیزی؟ فرمود: خدا به او الهام می کند.

[٩٨٧]5-هارون فضل گفت: من ابو الحسن علی محمّد [هادی]علیه السّلام را در روزی که ابو جعفر جواد علیه السّلام وفات یافت، دیدم که فرمودند: انّا للّه و انّا الیه راجعون، جواد علیه السّلام درگذشت. به ایشان عرض شد: چگونه دانستی؟ فرمودند: زیرا در من فروتنی ویژه ای نسبت به خداوند به وجود آمده که پیش از این چنین حالتی در من نبوده است.

[٩٨٨]6-مسافر گفت: حضرت کاظم علیه السّلام-وقتی او را بردند-به رضا فرمان داد که تا وقتی زنده است همیشه در هر شب بر در بخوابد تا خبر [درگذشتش]به او برسد. او گوید: پس ما هر شب برای رضا علیه السّلام در دهلیز جا می انداختیم و ایشان پس از عشاء آمده، می خوابید. و وقتی صبح می شد به منزلش می رفت. او گوید: چهار سال بر این حال گذشت. شبی از شب ها که برایشان جا انداخته بودند دیر کرده، نیامدند چنان که [پیش از آن]می آمدند. اهل خانه هراسان و نگران شدند و بر ما از دیرکردنش سخت گذشت. چون فردا شد، به خانه آمدند و به سوی اهل خانه رفته، به امّ احمد رو کرده، فرمودند: آنچه را پدرم به تو سپرده بود، بیاور. او فریاد کشیده، سیلی به صورت زده و گریبان چاک کرد و گفت: به خدا سوگند سرورم درگذشته است. حضرت او را به خود آورده، فرمود: چیزی نگو و آشکار نکن که مبادا خبر به حاکم برسد. آن گاه آن زن یک صندوق و دو هزار دینار یا چهار هزار دینار را آورده، همه را به حضرت رضا علیه السّلام داد و نه به کس دیگر چیزی نداد. و گفت: آن حضرت در تنهایی مان به من فرمود

ص :٢٣٣

أثیره عنده-احتفظی بهذه الودیعه عندک، لا تطلعی علیها أحدا حتّی أموت، فإذا مضیت فمن أتاک من ولدی فطلبها منک فادفعیها إلیه، و اعلمی أنّی قد متّ و قد جاءنی و اللّه علامه سیّدی، فقبض ذلک منها و أمرهم بالإمساک جمیعا إلی أن ورد الخبر و انصرف فلم یعد لشیء من المبیت کما کان یفعل، فما لبثنا إلاّ أیّاما یسیره حتّی جاءت الخریطه بنعیه فعددنا الأیّام و تفقّدنا الوقت فإذا هو قد مات فی الوقت الّذی فعل أبو الحسن علیه السّلام ما فعل، من تخلّفه عن المبیت و قبضه لما قبض.

باب حالات الأئمّه علیهم السّلام فی السّنّ [٩٨٩]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن یزید الکناسیّ قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام: أکان عیسی ابن مریم علیه السّلام حین تکلّم فی المهد حجّه اللّه علی أهل زمانه؟ فقال: کان یومئذ نبیّا حجّه اللّه غیر مرسل أما تسمع لقوله حین قال: «إِنِّی عَبْدُ اَللّٰهِ آتٰانِیَ اَلْکِتٰابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا. وَ جَعَلَنِی مُبٰارَکاً أَیْنَ مٰا کُنْتُ وَ أَوْصٰانِی بِالصَّلاٰهِ وَ اَلزَّکٰاهِ مٰا دُمْتُ حَیًّا» قلت: فکان یومئذ حجّه للّه علی زکریّا فی تلک الحال و هو فی المهد؟ فقال: کان عیسی فی تلک الحال آیه للنّاس و رحمه من اللّه لمریم حین تکلّم فعبّر عنها و کان نبیّا حجّه علی من سمع کلامه فی تلک الحال، ثمّ صمت فلم یتکلّم حتّی مضت له سنتان و کان زکریّا الحجّه للّه عزّ و جلّ علی النّاس بعد صمت عیسی بسنتین ثمّ مات زکریّا فورثه ابنه یحیی الکتاب و الحکمه و هو صبیّ صغیر، أما تسمع لقوله عزّ و جلّ: «یٰا یَحْییٰ خُذِ اَلْکِتٰابَ بِقُوَّهٍ وَ آتَیْنٰاهُ اَلْحُکْمَ صَبِیًّا» فلمّا بلغ عیسی علیه السّلام سبع سنین

ص :٢٣4

-و این زن نزد حضرت، محبوب و برگزیده بود-: این ودیعه را نزد خودت نگاه دار و نگذار کسی بر آن آگاه شود تا وقتی من بمیرم. وقتی من رفتم، از فرزندانم آن که به نزدت آمد و آن را خواست ودیعه را به او بده. و بدان که من آن موقع درگذشته ام. اینک به خدا سوگند نشانۀ سرورم آشکار شد. پس حضرت آن ها را از او گرفت و همگی را به خویشتن داری فرمان داد تا خبر رسید و حضرت رفت و دیگر برای خواب بازنگشت. چند روزی نگذشت که نامۀ خبر درگذشتش رسید. روزها را شمردیم و از زمان [مرگ]جستجو کردیم، دیدیم که حضرت در همان وقتی که ابو الحسن رضا علیه السّلام چنان رفتار کرده-از نخوابیدن در جای سابق و گرفتن آن چیزها-درگذشته است.

حالات امامان علیهم السّلام از جهت سنّ

[٩٨٩]١-یزید کناسی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدم: آیا عیسای مریم وقتی در گهواره سخن گفت حجّت خدا بر اهل زمانش بود؟ فرمودند: آن روز پیامبر [و]حجّتی غیر مرسل بود. مگر این سخنش را نشنیده ای وقتی که گفت: من بندۀ خدایم و او مرا پیامبر و پربرکت قرار داد هرجا که باشم و مرا تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرد. [مریم (١٩) :٣٠ و ٣١]من گفتم: پس در آن روز و در آن حال که در گهواره بود حجّت خدا بر زکریا بود؟ فرمودند: عیسی در آن حال نشانه ای برای مردم و رحمتی از سوی خدا برای مریم بود. وقتی سخن گفت از سوی او سخن گفت. و پیامبر و حجّت بود بر کسی که در آن حال سخنش را می شنید. سپس خاموش شد و سخن نگفت تا دو سال بر او گذشت و زکریا پس از خاموشی عیسی، دو سال حجّت خداوند عزّتمند بر مردم بود. سپس زکریا درگذشت و پسرش یحیی که خرد و کودک بود کتاب و حکمت را به ارث برد. مگر نشنیده ای سخن آن عزّتمند را: ای یحیی! کتاب را با قوّت بگیر. و ما فرمان نبوّت را در کودکی به او دادیم. [مریم (١٩) :١٢]آن گاه چون عیسی علیه السّلام به هفت سالگی رسید

ص :٢٣5

تکلّم بالنّبوّه و الرّساله حین أوحی اللّه تعالی إلیه فکان عیسی الحجّه علی یحیی و علی النّاس أجمعین و لیس تبقی الأرض یا أبا خالد یوما واحدا بغیر حجّه للّه علی النّاس منذ یوم خلق اللّه آدم علیه السّلام و أسکنه الأرض، فقلت: جعلت فداک أکان علیّ علیه السّلام حجّه من اللّه و رسوله علی هذه الأمّه فی حیاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟ فقال: نعم یوم أقامه للنّاس و نصبه علما و دعاهم إلی ولایته و أمرهم بطاعته، قلت: و کانت طاعه علیّ علیه السّلام واجبه علی النّاس فی حیاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و بعد وفاته؟ فقال: نعم و لکنّه صمت فلم یتکلّم مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و کانت الطّاعه لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علی أمّته و علی علیّ علیه السّلام فی حیاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و کانت الطّاعه من اللّه و من رسوله علی النّاس کلّهم لعلیّ علیه السّلام بعد وفاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و کان علیّ علیه السّلام حکیما عالما.

[٩٩٠]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن صفوان بن یحیی قال:

قلت للرّضا علیه السّلام: قد کنّا نسألک قبل أن یهب اللّه لک أبا جعفر فکنت تقول: یهب اللّه لی غلاما، فقد وهب اللّه لک فقرّ عیوننا، فلا أرانا اللّه یومک، فإن کان کون فإلی من؟ فأشار بیده إلی أبی جعفر علیه السّلام و هو قائم بین یدیه، فقلت: جعلت فداک هذا ابن ثلاث سنین! ؟ قال و ما یضرّه من ذلک شیء، قد قام عیسی [بن مریم]علیه السّلام بالحجّه و هو ابن [أقلّ من]ثلاث سنین.

[٩٩١]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن سیف، عن بعض أصحابنا، عن أبی جعفر الثّانی علیه السّلام قال:

قلت له: إنّهم یقولون فی حداثه سنّک، فقال: إنّ اللّه تعالی أوحی إلی داود أن یستخلف سلیمان و هو صبیّ یرعی الغنم، فأنکر ذلک عبّاد بنی إسرائیل

ص :٢٣6

و خداوند فرازمند به او وحی فرستاد، او از نبوّت و رسالت سخن گفت و بر یحیی و همۀ مردم حجّت شد. و ای ابو خالد زمین بدون حجّتی از سوی خداوند بر مردم یک روز باقی نمی ماند، از وقتی خداوند آدم علیه السّلام را آفرید و در زمین ساکنش کرد. من گفتم: جانم فدایت! آیا علی علیه السّلام در زندگانی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-حجّت خدا و رسولش بر این امّت بود؟ فرمودند: بله، روزی که او را پیش مردم بالا برد و به پیشوایی منصوبش کرد و آنان را به ولایتش خوانده، به اطاعت از او فرمانشان داد. من عرض کردم: و اطاعت از علی علیه السّلام در زندگانی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و پس از وفاتشان بر مردم واجب بود؟ فرمودند: بله، ولی خاموشی گزید و باوجود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سخن نگفت. و اطاعت رسول خدا در زندگانی او بر امّت و بر علی علیه السّلام واجب بود. و پس از وفات رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-اطاعت علی علیه السّلام از جانب خدا و رسولش بر همۀ مردم واجب بود. و علی علیه السّلام حکیمی عالم بود.

[٩٩٠]٢-صفوان یحیی گفت: من به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: پیش از آن که خداوند به شما جواد علیه السّلام را ببخشد وقتی از شما [دربارۀ امام پسین] می پرسیدیم، شما می فرمودی: خداوند پسری به من ارزانی می دارد. اینک خداوند [او را]به شما ارزانی داشته و چشم ما روشن شده است. خدا آن روز را نیاورد، اگر حادثه ای رخ داد، [آن امر]به چه کسی می رسد؟ حضرت با دست به جواد علیه السّلام اشاره کردند که در برابر ایشان ایستاده بود. من عرض کردم: جانم فدایت! این پسر سه ساله! ؟ فرمودند: این مسأله به او زیانی نمی رساند. که عیسای [مریم]علیه السّلام وقتی کمتر از سه سال داشت حجّت شد.

[٩٩١]٣-علی سیف از یکی از اصحاب روایت کرده که من به حضرت ابو جعفر دوم [جواد]علیه السّلام گفتم: مردم دربارۀ کمی سنّت سخن می گویند. حضرت فرمودند: همانا خداوند والا به داود وحی کرد که سلیمان را جانشین خود کند درحالی که او کودک بود و گوسفند می چراند. عابدان و عالمان بنی اسرائیل آن را انکار کردند.

ص :٢٣٧

و علماؤهم، فأوحی اللّه إلی داود علیه السّلام أن خذ عصا المتکلّمین و عصا سلیمان و اجعلها فی بیت و اختم علیها بخواتیم القوم فإذا کان من الغد، فمن کانت عصاه قد أورقت و أثمرت فهو الخلیفه، فأخبرهم داود علیه السّلام، فقالوا: قد رضینا و سلّمنا.

[٩٩٢]4-علیّ بن محمّد و غیره، عن سهل بن زیاد، عن یعقوب بن یزید، عن مصعب، عن مسعده، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أبو بصیر دخلت إلیه و معی غلام یقودنی خماسیّ لم یبلغ، فقال لی: کیف أنتم إذا احتجّ علیکم بمثل سنّه [أو قال: سیلی علیکم بمثل سنّه].

[٩٩٣]5-سهل بن زیاد، عن علیّ بن مهزیار، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع قال:

سألته-یعنی أبا جعفر علیه السّلام-عن شیء من أمر الإمام، فقلت: یکون الإمام ابن أقلّ من سبع سنین؟ فقال: نعم و أقلّ من خمس سنین، فقال سهل: فحدّثنی علیّ بن مهزیار بهذا فی سنه إحدی و عشرین و مائتین.

[٩٩4]6-الحسین بن محمّد، عن الخیرانیّ، عن أبیه قال:

کنت واقفا بین یدی أبی الحسن علیه السّلام بخراسان، فقال له قائل: یا سیّدی! إن کان کون فإلی من؟ قال: إلی أبی جعفر ابنی، فکأنّ القائل استصغر سنّ أبی جعفر علیه السّلام، فقال أبو الحسن علیه السّلام: إنّ اللّه تبارک و تعالی بعث عیسی ابن مریم علیه السّلام رسولا، نبیّا، صاحب شریعه مبتدأه فی أصغر من السّنّ الّذی فیه أبو جعفر.

[٩٩5]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن أسباط قال:

رأیت أبا جعفر علیه السّلام و قد خرج علیّ فأخذت النّظر إلیه و جعلت أنظر إلی رأسه و رجلیه، لأصف قامته لأصحابنا بمصر فبینا أنا کذلک حتّی قعد، فقال: یا علیّ! إنّ اللّه احتجّ فی الإمامه بمثل ما احتجّ به فی النّبوّه فقال: «وَ آتَیْنٰاهُ اَلْحُکْمَ

ص :٢٣٨

پس خداوند به داود علیه السّلام وحی فرستاد که عصای زبان گشایان و عصای سلیمان را بگیر و در خانه ای بگذار و با انگشتری های مردم بر آن مهر بزن. چون فردا شد هر کسی که عصایش برگ و میوه آورد، او جانشین است. داود علیه السّلام به آنان گفت [که عصای سلیمان دارای این ویژگی شده است]. و آنان گفتند: ما راضی گشته، تسلیم شدیم.

[٩٩٢]4-ابو بصیر [نابینا]گفت: من درحالی که کودک پنج سالۀ نابالغی به عنوان راهنما مرا همراهی می کرد به نزد حضرت رفتم. پس حضرت به من فرمودند: شما چگونه خواهید بود وقتی امامی به سنّ این کودک بر شما حجّت آورد؟ ! [یا فرمود: امامی به سنّ او بر شما والی خواهد شد.]

[٩٩٣]5-اسماعیل بزیع گفت: از حضرتش-یعنی باقر علیه السّلام-دربارۀ چیزی از امام پرسیده، عرض کردم: آیا می شود امام پسری کمتر از هفت ساله باشد؟ فرمودند: بله، و کمتر از پنج سال هم می شود. و سهل گفته است: این حدیث را علی مهزیار در سال دویست و بیست و یک برایم گفت.

[٩٩4]6-خیرانی از پدرش روایت کرده که گفته است: من در خراسان در مقابل حضرت رضا علیه السّلام ایستاده بودم که کسی به ایشان گفت: سرورم! اگر حادثه ای رخ داد به چه کسی [رجوع کنیم]؟ فرمود: به پسرم ابو جعفر [علیه السّلام]، گویا گوینده سنّ ابو جعفر علیه السّلام را کوچک شمرد. که حضرت رضا علیه السّلام فرمود: خداوند پاک و والا عیسای مریم را در سنّی کوچک تر از آنچه ابو جعفر [علیه السّلام]دارد به عنوان رسول و پیامبر و صاحب شریعتی نو برانگیخت.

[٩٩5]٧-علی اسباط گفت: حضرت جواد علیه السّلام را دیدم که به سوی من می آمد. پس به ایشان خیره شدم و به سر و پاهایش نگاه می کردم تا در شهر [خودم]قامتش را برای اصحابمان وصف کنم. در همین احوال بودم که حضرت نشست و فرمود: ای علی! همانا خداوند در امامت به چیزی استدلال کرد که با آن دربارۀ پیامبری احتجاج

ص :٢٣٩

صَبِیًّا»

«وَ لَمّٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ»

«وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً» فقد یجوز أن یؤتی الحکمه و هو صبیّ و یجوز أن یؤتاها و هو ابن أربعین سنه.

[٩٩6]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه قال:

قال علیّ بن حسّان لأبی جعفر علیه السّلام: یا سیّدی إنّ النّاس ینکرون علیک حداثه سنّک، فقال: و ما ینکرون من ذلک قول اللّه عزّ و جلّ لقد قال اللّه عزّ و جلّ لنبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: «قُلْ هٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اَللّٰهِ عَلیٰ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اِتَّبَعَنِی» فو اللّه ما تبعه إلاّ علیّ علیه السّلام و له تسع سنین و أنا ابن تسع سنین.

باب أنّ الإمام لا یغسله إلاّ إمام من الأئمّه علیهم السّلام [٩٩٧]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أحمد بن عمر الحلاّل أو غیره، عن الرّضا علیه السّلام قال:

قلت له: إنّهم یحاجّونّا یقولون: إنّ الإمام لا یغسّله إلاّ الإمام قال: فقال: ما یدریهم من غسّله فما قلت لهم؟ قال: فقلت: جعلت فداک قلت لهم: إن قال مولای إنّه غسّله تحت عرش ربّی فقد صدق و إن قال: غسّله فی تخوم الأرض فقد صدق، قال: لا هکذا [قال]فقلت: فما أقول لهم؟ قال: قل لهم: إنّی غسّلته، فقلت: أقول لهم إنّک غسّلته؟ فقال: نعم.

[٩٩٨]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور قال: حدّثنا أبو معمر قال:

سألت الرّضا علیه السّلام عن الإمام یغسّله الإمام؟ قال: سنّه موسی بن عمران علیه السّلام.

[٩٩٩]٣-و عنه، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن یونس، عن طلحه قال:

ص :٢4٠

کرده بود آنجا که فرمود: و ما درحالی که کودک بود به او حکمت دادیم. [مریم (١٩) :١٢]و چون به رشد رسید [یوسف (١٢) :٢٢]و به چهل سالگی رسید. [احقاف (46) :١5]پس روا است که به کودک حکمت داده شود. و روا است که بر مردی چهل ساله داده شود.

[٩٩6]٨-علی ابراهیم از پدرش روایت کرده که علی حسّان به حضرت جواد گفته است: سرورم! مردم کوچکی سنّتان را بر شما عیب می گیرند. حضرت فرمودند: و از این سخن [جز]به سخن خداوند عزّتمند عیب نمی گیرند آنجا که خداوند شکوهمند به پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: بگو این راه من است. من و کسی که از من پیروی کرده با بصیرت کامل به سوی خداوند می خوانیم. [یوسف (١٢) :١٠٨]و به خدا سوگند از او جز علی علیه السّلام پیروی نکرد درحالی که نه سال داشت و من هم نه ساله ام.

امام را جز امام علیه السّلام غسل نمی دهد

[٩٩٧]١-احمد عمر حلاّل یا کسی دیگر گفت: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: آنان با ما مجادله کرده، می گویند: امام را جز امام غسل نمی دهد. حضرت فرمودند: آنان چگونه فهمیدند که چه کسی او را غسل داده است و تو به آنان چه گفتی؟ او گوید من عرض کردم: جانم فدایت! من به آنان گفتم: اگر مولایم بگوید: او را زیر عرش پروردگارم غسل داده است راست گفته و اگر بفرماید که او را در مرزهای زمین غسل داده باز هم راست گفته است. فرمودند: چنین نیست. من عرض کردم: پس به آنان چه بگویم؟ فرمودند: به آنان بگو: من او را غسل دادم. من عرض کردم: به آنان بگویم شما او را غسل دادی؟ فرمود: بله.

[٩٩٨]٢-ابو معمّر گفت: از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم: آیا امام را امام غسل می دهد؟ فرمودند: سنّت موسای عمران علیه السّلام همین است.

[٩٩٩]٣-طلحه گفت: به حضرت رضا علیه السّلام گفتم: آیا امام را جز امام غسل

ص :٢4١

قلت للرّضا علیه السّلام: إنّ الإمام لا یغسّله إلاّ الإمام؟ فقال: أما تدرون من حضر لغسله؟ قد حضره خیر ممّن غاب عنه، الّذین حضروا یوسف فی الجبّ حین غاب عنه أبواه و أهل بیته.

باب موالید الأئمّه علیهم السّلام [١٠٠٠]١-علیّ بن محمّد، عن عبد اللّه بن إسحاق العلویّ، عن محمّد بن زید الرّزامیّ، عن محمّد بن سلیمان الدّیلمیّ، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر قال:

حججنا مع أبی عبد اللّه علیه السّلام فی السّنه الّتی ولد فیها ابنه موسی علیه السّلام، فلمّا نزلنا الأبواء وضع لنا الغداء و کان إذا وضع الطّعام لأصحابه أکثر و أطاب، قال: فبینا نحن نأکل إذا أتاه رسول حمیده فقال له: إنّ حمیده تقول: قد أنکرت نفسی و قد وجدت ما کنت أجد إذا حضرت ولادتی و قد أمرتنی أن لا أستبقک بابنک هذا، فقام أبو عبد اللّه علیه السّلام فانطلق مع الرّسول، فلمّا انصرف قال له أصحابه: سرّک اللّه و جعلنا فداک فما أنت صنعت من حمیده؟ قال: سلّمها اللّه و قد وهب لی غلاما و هو خیر من برأ اللّه فی خلقه و لقد أخبرتنی حمیده عنه بأمر ظنّت أنّی لا أعرفه و لقد کنت أعلم به منها، فقلت: جعلت فداک و ما الّذی أخبرتک به حمیده عنه؟ قال: ذکرت أنّه سقط من بطنها حین سقط واضعا یدیه علی الأرض، رافعا رأسه إلی السّماء، فأخبرتها أنّ ذلک أماره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أماره الوصیّ من بعده. فقلت: جعلت فداک و ما هذا من أماره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أماره الوصیّ من بعده؟ فقال لی: إنّه لمّا کانت اللّیله الّتی علق فیها بجدّی أتی آت جدّ أبی بکأس فیه شربه أرقّ من الماء و ألین من الزّبد و أحلی

ص :٢4٢

نمی دهد؟ فرمودند: مگر نمی دانید چه کسی برای غسل او حاضر می شود؟ کسانی در نزد او حاضر می شوند که بهتر از کسانی هستند که از او نهان شده اند. کسانی که در کنار یوسف در آن چاه حاضر شدند وقتی پدر و مادرش و خانواده اش از او نهان شدند.

ولادت ائمّه علیهم السّلام

[١٠٠٠]١-ابو بصیر گفته است: ما در سالی که موسی علیه السّلام به دنیا آمد با حضرت صادق علیه السّلام حجّ کردیم. وقتی در ابواء فرود آمدیم به ما ناهار داد و ایشان وقتی به اصحابش غذا می داد خوب و بسیار می داد. وقتی داشتیم می خوردیم ناگاه فرستادۀ حمیده آمده، به حضرت عرض کرد: حمیده می گوید: من حالم دیگرگون شده و چنان شده ام که پیش از این هنگام وضع حمل چنین نمی شدم و شما به من فرمان داده اید که در این پسرتان بر شما پیشی نگیرم. پس حضرت صادق علیه السّلام برخاست و با فرستاده رفت و چون بازگشت، اصحاب به ایشان گفتند: خداوند شما را شاد کند و ما را فدایتان. با حمیده چه کردید؟ فرمودند: خداوند به او سلامتی داد و به من پسری ارزانی داشت که بهترین کسی است که خدا در آفریدگانش آفریده است. و حمیده درباره اش چیزی به من گفت که می پنداشت من آن را نمی دانم. درحالی که من به آن از او داناتر بودم. من عرض کردم: جانم به فدایت! حمیده چه چیزی درباره اش گفت؟ فرمودند: او گفت که وقتی او از بطنش افتاده دست ها را بر زمین گذاشته و سرش را به آسمان بلند کرده است. من به او گفتم که این نشانۀ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و نشانۀ وصی پس از او است. من عرض کردم: جانم فدایت! این نشانۀ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و نشانۀ وصی پس از او چیست؟ به من فرمودند: وقتی آن شب بسته شدن نطفۀ نیایم آمد، کسی برای نیای پدرم جام شربتی رقیق تر از آب و نرم تر از کره، شیرین تر از شهد

ص :٢4٣

من الشّهد و أبرد من الثّلج و أبیض من اللّبن، فسقاه إیّاه و أمره بالجماع، فقام فجامع، فعلق بجدّی و لمّا أن کانت اللّیله الّتی علق فیها بأبی أتی آت جدّی فسقاه کما سقی جدّ أبی و أمره بمثل الّذی أمره فقام فجامع، فعلق بأبی و لمّا أن کانت اللّیله الّتی علق فیها بی أتی آت أبی فسقاه بما سقاهم و أمره بالّذی أمرهم به فقام فجامع فعلق بی و لمّا أن کانت اللّیله الّتی علق فیها بابنی أتانی آت کما أتاهم، ففعل بی کما فعل بهم فقمت بعلم اللّه و إنّی مسرور بما یهب اللّه لی، فجامعت فعلق بابنی هذا المولود فدونکم، فهو و اللّه صاحبکم من بعدی، إنّ نطفه الإمام ممّا أخبرتک و إذا سکنت النّطفه فی الرّحم أربعه أشهر و أنشئ فیها الرّوح بعث اللّه تبارک و تعالی ملکا یقال له حیوان، فکتب علی عضده الأیمن وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ و إذا وقع من بطن أمّه وقع واضعا یدیه علی الأرض رافعا رأسه إلی السّماء فأمّا وضعه یدیه علی الأرض فإنّه یقبض کلّ علم للّه أنزله من السّماء إلی الأرض و أمّا رفعه رأسه إلی السّماء فإنّ منادیا ینادی به من بطنان العرش من قبل ربّ العزّه من الأفق الأعلی باسمه و اسم أبیه یقول: یا فلان بن فلان! اثبت تثبت، فلعظیم ما خلقتک، أنت صفوتی من خلقی و موضع سرّی و عیبه علمی و أمینی علی وحیی و خلیفتی فی أرضی، لک و لمن تولاّک أوجبت رحمتی و منحت جنانی و أحللت جواری، ثمّ و عزّتی و جلالی لأصلینّ من عاداک أشدّ عذابی و إن وسّعت علیه فی دنیای من سعه رزقی، فإذا انقضی الصّوت-صوت المنادی-أجابه هو واضعا یدیه رافعا رأسه إلی السّماء یقول: شَهِدَ اَللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ اَلْمَلاٰئِکَهُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قٰائِماً بِالْقِسْطِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ قال: فإذا قال ذلک أعطاه اللّه العلم الأوّل و العلم الآخر

ص :٢44

و خنک تر از یخ و سفیدتر از شیر آورده، به او نوشانید و فرمان به هم بستری داد. ایشان برخاست و هم بستر شد و نطفۀ نیایم بسته شد. و چون شب بسته شدن نطفۀ پدرم شد، کسی به نزد نیایم آمده آن را به او نوشانید، چنان که به نیای پدرم نوشاند. و مانند آنچه را به ایشان فرمان داده بود، به او فرمان داد. پس او برخاست و هم بستر شد و نطفۀ پدرم بسته شد. و چون شب بسته شدن نطفۀ من رسید، کسی به نزد پدرم آمده، از آنچه به آنان نوشانده بود، به او نوشاند. و به آنچه آنان را فرمان داده بود، او را فرمان داد. پس او برخاسته، هم بستر شد و نطفۀ من بسته شد. و چون شب بسته شدن نطفۀ پسرم شد، کسی به نزدم آمد چنان که به نزد آنان آمده بود و با من همان کرد که با آنان کرده بود. من به علم خدایی برخاستم در حالی که خوشحال بودم از آنچه خداوند به من می بخشد. پس هم بستر شدم و نطفۀ پسرم، همین کودک، بسته شد. متوجّه باشید که به خدا سوگند، او راهبر شما پس از من است. همانا نطفۀ امام از چیزی است که به تو گفتم. و چون نطفه در رحم به مدّت چهار ماه قرار گرفت و روح در آن دمیده شد، خداوند پاک و والا فرشتۀ حیوان نامی را می فرستد تا بر بازوی راستش بنویسد: «و کلمۀ پروردگارت به راستی و عدالت پایان گرفت. و برای کلمات او دگرگون کننده ای نیست. که او شنوا و دانا است.» و چون از بطن مادرش فرومی آید دستانش را بر زمین گذاشته، سرش را به آسمان بلند می کند. امّا گذاشتن دستانش بر زمین برای این است که همۀ علم های فروفرستادۀ خداوند از آسمان به زمین را بگیرد. و بلند کردن سر به آسمان برای این است که منادی ای از میانۀ آسمان از افق اعلی و از جانب پروردگار عزّتمند نام او و پدرش را صدا زده، می گوید: استوار باش تا پایدار شوی. که برای کار بزرگی تو را آفریده ام. تو برگزیدۀ من از آفریدگانم و محلّ راز و ظرف دانش و امینم بر وحی و جانشینم در زمین هستی. من برای تو و برای کسی که ولایت تو را پذیرفت رحمتم را واجب کرده، باغ هایم را بخشیده و همسایگی ام را برایش روا کردم. سپس به عزّت و جلالم سوگند با سخت ترین عذابم کسی را می سوزانم که با تو دشمنی کند. اگرچه در دنیایم بر او از روزی گسترده ام داده باشم. وقتی آن صدا -صدای منادی-به پایان رسید، او درحالی که دستانش بر زمین و سرش به آسمان بلند است، پاسخ داده می گوید: خداوند گواهی می دهد که معبودی جز او نیست. و فرشتگان و صاحبان دانش گواهی می دهند که او برپادارندۀ عدالت است و معبودی جز او نیست. که هم شکست ناپذیر و هم حکیم است. [آل عمران (٣) :١٨]حضرت فرمود: وقتی این را عرض کرد خداوند علم نخستین و انجامین را به او می دهد

ص :٢45

و استحقّ زیاره الرّوح فی لیله القدر، قلت جعلت فداک الرّوح لیس هو جبرئیل؟ قال الرّوح هو أعظم من جبرئیل إنّ جبرئیل من الملائکه و إنّ الرّوح هو خلق أعظم من الملائکه علیهم السّلام ألیس یقول اللّه تبارک و تعالی: تَنَزَّلُ اَلْمَلاٰئِکَهُ وَ اَلرُّوحُ.

محمّد بن یحیی و أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسین، عن أحمد بن الحسن، عن المختار بن زیاد، عن محمّد بن سلیمان، عن أبیه، عن أبی بصیر مثله.

[١٠٠١]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن موسی بن سعدان، عن عبد اللّه بن القاسم، عن الحسن بن راشد قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه تبارک و تعالی إذا أحبّ أن یخلق الإمام أمر ملکا فأخذ شربه من ماء تحت العرش، فیسقیها أباه، فمن ذلک یخلق الإمام، فیمکث أربعین یوما و لیله فی بطن أمّه لا یسمع الصّوت، ثمّ یسمع بعد ذلک الکلام، فإذا ولد بعث ذلک الملک فیکتب بین عینیه: وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ فإذا مضی الإمام الّذی کان قبله رفع لهذا منار من نور ینظر به إلی أعمال الخلائق، فبهذا یحتجّ اللّه علی خلقه.

[١٠٠٢]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن حدید، عن منصور بن یونس، عن یونس بن ظبیان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد أن یخلق الإمام من الإمام بعث ملکا فأخذ شربه من ماء تحت العرش ثمّ أوقعها أو دفعها إلی الإمام، فشربها فیمکث فی الرّحم أربعین یوما لا یسمع الکلام ثمّ یسمع الکلام، بعد ذلک فإذا وضعته أمّه بعث اللّه إلیه ذلک الملک الّذی أخذ الشّربه،

ص :٢46

او برای دیدار با روح در شب قدر سزاوار می شود. من عرض کردم: جانم به فدایت! روح همان جبرئیل نیست؟ فرمود: روح، بزرگ تر از جبرئیل است. جبرئیل از فرشتگان است. و روح آفریده ای بزرگ تر از فرشتگان علیهم السّلام است. مگر خداوند پاک و والا نمی فرماید: فرشتگان و روح فرود می آیند. [قدر (٩٧) :4]

محمد بن یحیی با سلسله سند دیگری مانند آن را از ابو بصیر روایت کرده است.

[١٠٠١]٢-حسن راشد گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا خداوند پاک و والا وقتی خواست امام را بیافریند، به فرشته ای فرمان می دهد که شربت آبی از زیر عرش برگیرد و به پدر او بنوشاند. پس امام را از آن می آفریند. سپس او چهل روز و شب در بطن مادرش می ماند درحالی که صدایی نمی شنود. و پس از آن سخن ها را می شنود. وقتی امام به دنیا آمد آن فرشته را می فرستد تا میان دو چشمش بنویسد: «و کلمۀ پروردگارت با راستی و عدالت پایان یافت و برای کلمات او دگرگون کننده ای نیست. و او شنوا و دانا است» و چون امام پیش از او درگذشت، برای او مناره ای از نور افراشته می شود تا از آن به اعمال آفریدگان بنگرد. و خداوند به این وسیله بر آفریدگانش احتجاج می کند.

[١٠٠٢]٣-یونس ظبیان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: وقتی خدای عزّتمند خواست امامی را از امام بیافریند فرشته ای را برانگیخت تا شربت آبی از زیر عرش برگرفته، سپس به امام نازل کند یا بدهد. و او آن را بنوشد. آن گاه چهل روز در رحم بماند. و سخنی نشنود. سپس سخنان را بشنود. و چون مادرش او را بر زمین گذارد، خداوند آن فرشتۀ شربت گیرنده را به سویش می فرستد تا بر

ص :٢4٧

فکتب علی عضده الأیمن وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِهِ فإذا قام بهذا الأمر رفع اللّه له فی کلّ بلده منارا ینظر به إلی أعمال العباد.

[١٠٠٣]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن الرّبیع بن محمّد المسلیّ، عن محمّد بن مروان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ الإمام لیسمع فی بطن أمّه فإذا ولد خطّ بین کتفیه وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ فإذا صار الأمر إلیه جعل اللّه له عمودا من نور، یبصر به ما یعمل أهل کلّ بلده.

[١٠٠4]5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه، عن ابن مسعود، عن عبد اللّه بن إبراهیم الجعفریّ قال:

سمعت إسحاق بن جعفر یقول: سمعت أبی یقول: الأوصیاء إذا حملت بهم أمّهاتهم أصابها فتره شبه الغشیه، فأقامت فی ذلک یومها ذلک، إن کان نهارا أو لیلتها إن کان لیلا، ثمّ تری فی منامها رجلا یبشّرها بغلام، علیم، حلیم، فتفرح لذلک، ثمّ تنتبه من نومها، فتسمع من جانبها الأیمن فی جانب البیت صوتا یقول: حملت بخیر و تصیرین إلی خیر و جئت بخیر، أبشری بغلام، حلیم، علیم و تجد خفّه فی بدنها ثمّ لم تجد بعد ذلک امتناعا من جنبیها و بطنها فإذا کان لتسع من شهرها سمعت فی البیت حسّا شدیدا، فإذا کانت اللّیله الّتی تلد فیها ظهر لها فی البیت نور تراه لا یراه غیرها إلاّ أبوه، فإذا ولدته ولدته قاعدا و تفتّحت له حتّی یخرج متربّعا یستدیر بعد وقوعه إلی الأرض، فلا یخطئ القبله حیث کانت بوجهه، ثمّ یعطس ثلاثا یشیر بإصبعه بالتّحمید و یقع مسرورا مختونا و رباعیتاه من فوق و أسفل و ناباه و ضاحکاه و من بین یدیه مثل سبیکه الذّهب نور و یقیم یومه و لیلته تسیل یداه ذهبا و کذلک الأنبیاء إذا

ص :٢4٨

بازوی راستش بنویسد: «و کلمۀ پروردگارت به راستی و عدل پایان یافت. که دیگر کننده ای برای کلمات او نیست.» و چون برای امامت به پا خواست خداوند برای او در هر سرزمینی مناره ای برمی افرازد تا او به وسیلۀ آن به اعمال بندگان بنگرد.

[١٠٠٣]4-محمّد مروان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا امام در بطن مادرش می شنود و چون به دنیا آید میان دو شانه اش نوشته شده: «و کلمۀ پروردگارت به راستی و عدالت پایان یافت. که دیگر کننده ای برای کلمات او نیست. و او شنوا و دانا است.» و چون امر [امامت]به او رسد خداوند ستونی از نور برایش می نهد تا با آن ببیند هرآنچه را اهل همۀ سرزمین ها انجام می دهند.

[١٠٠4]5-عبد اللّه بن ابراهیم جعفری گفت: از اسحاق جعفر شنیدم می گوید: من از پدرم شنیدم که می فرمود: وقتی مادران، اوصیا را حامله می شوند، به ضعفی همچون بی هوشی دچار می شوند. و روزش را در آن حال سپری می کند اگر در روز باشد و اگر شب باشد شبش را. سپس در خوابش مردی را می بیند که او را به پسری دانا و بردبار مژده می دهد. پس به این مژده شاد شده، از خواب بیدار می شود. و از طرف راستش از گوشۀ خانه صدایی می شنود که می گوید: خیر را حامله شده، به سوی خیر رفته و خیر آوردی. مژده بر تو به پسری بردبار و دانا. و در بدن خود احساس سبکی می کند و پس از آن از پهلوها و بطنش امتناعی نمی یابد. و چون به ماه نهم رسید در خانه جنب وجوشی بسیار می شنود و چون شب به دنیاآمدنش می شود در خانه نوری برایش ظاهر می شود که جز او و پدرش کسی آن را نمی بیند. و وقتی او را بر زمین می گذارد، به حالت نشسته می گذارد. برای او گشایش می شود تا او چهارزانو بیرون آمده پس از قرارش در زمین بچرخد و از قبله دور نیفتد و رو به آن باشد. سپس سه بار عطسه می کند در حالی که با اشارۀ انگشتش حمد می گوید. و او ناف بریده و ختنه شده بر زمین قرار می گیرد درحالی که دندان های رباعی از بالا و پایین و دو دندان نیش و دو دندان خنده دارد. و در برابرش یک شب و روز نوری همچون شمش طلا می درخشد و از دستانش [نوری]زرین سرازیر می شود. و پیامبران نیز وقتی به دنیا می آیند چنین هستند. و اوصیا جلوه های ارزشمندی از پیامبران هستند.

ص :٢4٩

ولدوا و إنّما الأوصیاء أعلاق من الأنبیاء.

[١٠٠5]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن حدید، عن جمیل بن درّاج قال: روی غیر واحد من أصحابنا أنّه قال:

لا تتکلّموا فی الإمام فإنّ الإمام یسمع الکلام و هو فی بطن أمّه فإذا وضعته کتب الملک بین عینیه وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ فإذا قام بالأمر رفع له فی کلّ بلده منار ینظر منه إلی أعمال العباد.

[١٠٠6]٧-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید قال:

کنت أنا و ابن فضّال جلوسا إذ أقبل یونس فقال: دخلت علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فقلت له: جعلت فداک قد أکثر النّاس فی العمود، قال: فقال لی: یا یونس! ما تراه، أ تراه عمودا من حدید یرفع لصاحبک؟ قال: قلت: ما أدری؛ قال: لکنّه ملک موکّل بکلّ بلده یرفع اللّه به أعمال تلک البلده، قال: فقام ابن فضّال فقبّل رأسه و قال: رحمک اللّه یا أبا محمّد لا تزال تجیء بالحدیث الحقّ الّذی یفرّج اللّه به عنّا.

[١٠٠٧]٨-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابنا، عن ابن أبی عمیر، عن حریز، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

للإمام عشر علامات: یولد مطهّرا، مختونا، و إذا وقع علی الأرض وقع علی راحته رافعا صوته بالشّهادتین، و لا یجنب، و تنام عیناه و لا ینام قلبه، و لا یتثاءب و لا یتمطّی، و یری من خلفه کما یری من أمامه، و نجوه کرائحه المسک، و الأرض موکّله بستره و ابتلاعه و إذا لبس درع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کانت علیه وفقا و إذا لبسها غیره من النّاس طویلهم و قصیرهم زادت علیه شبرا و هو محدّث إلی أن تنقضی أیّامه.

ص :٢5٠

[١٠٠5]6-چندین نفر از یکی از اصحاب روایت کرده اند که او گفته است: دربارۀ امام صحبت نکنید که امام اگرچه در بطن مادرش باشد سخنان را می شنود. و چون مادرش او را به زمین گذارد، فرشته میان دو چشمش می نویسد: «و کلمۀ پروردگارت به راستی و عدالت پایان یافت. که دیگر کننده ای برای کلمات او نیست. و او شنوای دانا است.» و چون برای امر [امامت]به پا می ایستد، برایش در هر سرزمینی مناره ای [غیبی]افراشته می شود تا از آن به اعمال بندگان بنگرد.

[١٠٠6]٧-محمّد بن عیسای عبید گفته است: من و ابن فضّال نشسته بودیم که یونس آمد و گفت: من به نزد حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام رفتم و عرض کردم: جانم به فدایت، مردم دربارۀ عمود بسیار صحبت می کنند. او گوید: حضرت به من فرمود: ای یونس! آن را چه می پنداری، آیا آن را ستونی از آهن می انگاری که برای امامت افراشته شده است؟ او گوید، من گفتم: نمی دانم. فرمودند: آن فرشته ای مأمور بر هر سرزمین است که خداوند با آن اعمال آن سرزمین را بالا می برد. راوی گوید: پس ابن فضّال برخاسته، سر او را بوسید و گفت: ای ابو محمّد خدا تو را بیامرزد. پیوسته حدیث راستین می آوری و خداوند با آن به کارمان گشایش می دهد.

[١٠٠٧]٨-زراره از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای امام ده نشانه است: پاکیزه و ختنه شده به دنیا می آید. و چون بر زمین قرار می گیرد، با دست هایش قرار می گیرد درحالی که صدایش را برای شهادتین بلند کرده است. جنب نمی شود. چشمانش می خوابند ولی دلش نمی خوابد. دهان درّه و کش وقوس نمی کند. و پشت سرش را می بیند چنان که پیش رویش را می بیند. و مدفوعش همچون بوی مشک است. و زمین به پنهان کردن و فروبردنش مأمور است. و چون زره رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را می پوشد، بر او رسا و سازگار است. و چون مردم دیگر آن را بپوشند بر بلند و کوتاه قامتش یک وجب زیاده می آید. و با او سخن گفته می شود تا عمرش به پایان رسد.

ص :٢5١

باب خلق أبدان الأئمّه و أرواحهم و قلوبهم علیهم السّلام [١٠٠٨]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن أبی یحیی الواسطیّ، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه خلقنا من علّیّین و خلق أرواحنا من فوق ذلک و خلق أرواح شیعتنا من علّیّین و خلق أجسادهم من دون ذلک، فمن أجل ذلک القرابه بیننا و بینهم و قلوبهم تحنّ إلینا.

[١٠٠٩]٢-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن محمّد بن شعیب، عن عمران بن إسحاق الزّعفرانیّ، عن محمّد بن مروان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ اللّه خلقنا من نور عظمته، ثمّ صوّر خلقنا من طینه مخزونه، مکنونه، من تحت العرش، فأسکن ذلک النّور فیه، فکنّا نحن خلقا و بشرا نورانیّین، لم یجعل لأحد فی مثل الّذی خلقنا منه نصیبا و خلق أرواح شیعتنا من طینتنا و أبدانهم من طینه مخزونه مکنونه، أسفل من ذلک الطّینه و لم یجعل اللّه لأحد فی مثل الّذی خلقهم منه نصیبا إلاّ للأنبیاء و لذلک صرنا نحن و هم النّاس و صار سائر النّاس همجا للنّار و إلی النّار.

[١٠١٠]٣-علیّ بن إبراهیم، عن علیّ بن حسّان و محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب و غیره، عن علیّ بن حسّان، عن علیّ بن عطیّه، عن علیّ بن رئاب رفعه إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّ للّه نهرا دون عرشه و دون النّهر الّذی دون عرشه نور نوّره و إنّ فی حافتی النّهر روحین مخلوقین: روح القدس و روح من أمره و إنّ للّه عشر طینات، خمسه من الجنّه و خمسه من الأرض، ففسّر الجنان و فسّر

ص :٢5٢

آفرینش بدن و روح و قلب امامان علیهم السّلام

[١٠٠٨]١-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند [بدن های]ما را از علّیّون (زیر عرش) آفرید. و ارواحمان را از بالاتر از آن آفرید. و ارواح شیعیانمان را از علّیّون (زیر عرش) و اجسادشان را از پایین تر از آن آفرید. و برای همین میان ما و ایشان خویشاوندی است. و دل های آنان به ما مشتاق است.

[١٠٠٩]٢-محمّد مروان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند ما را از نور عظمتش آفرید، سپس آفرینش مان را از گلی در خزانه و پنهان در زیر عرش تصویر کرده، آن نور را در آن قرار داد. آن گاه ما آفریدگانی و بشری نورانی شدیم که در مثل آنچه ما را آفریده برای کسی بهره ای قرار نداد. و ارواح شیعیانمان را از گل ما آفرید. و بدن هاشان را از گلی در خزانه و پنهان در زیر آن گل. و در مثل آنچه آنان را از آن آفریده برای کسی بهره ای قرار نداده است جز برای پیامبران. برای همین ما و آنان آدمیان شدیم و مردم دیگر مگسانی برای آتش و به سوی آتش.

[١٠١٠]٣-از علی رئاب حدیثی که سندش را به امیر مؤمنان علیه السّلام رسانده روایت شده که ایشان فرموده است: همانا برای خداوند در زیر عرشش نهری است و زیر نهری که پایین عرش است نوری است که آن [نهر یا عرش]را برمی فروزد. و در دو کنارۀ نهر دو روح آفریده شده، روح القدس و روحی از امر او است. و برای خداوند ده گل است. پنج گل از بهشت و پنج گل از زمین. آن گاه بهشت و زمین را تفسیر کرد.

ص :٢5٣

الأرض، ثمّ قال: ما من نبیّ و لا ملک من بعده جبله إلاّ نفخ فیه من إحدی الرّوحین و جعل النّبیّ من إحدی الطّینتین-قلت لأبی الحسن الأوّل علیه السّلام: ما الجبل؟ فقال: الخلق-غیرنا أهل البیت، فإنّ اللّه عزّ و جلّ خلقنا من العشر طینات و نفخ فینا من الرّوحین جمیعا فأطیب بها طیبا. و روی غیره عن أبی الصّامت قال: طین الجنان جنّه عدن و جنّه المأوی و جنّه النّعیم و الفردوس و الخلد؛ و طین الأرض مکّه و المدینه و الکوفه و بیت المقدس و الحائر.

[١٠١١]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن أبی نهشل قال: حدّثنی محمّد بن إسماعیل، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه خلقنا من أعلی علّیّین و خلق قلوب شیعتنا ممّا خلقنا و خلق أبدانهم من دون ذلک، فقلوبهم تهوی إلینا، لأنّها خلقت ممّا خلقنا [منه]، ثمّ تلا هذه الآیه: کَلاّٰ إِنَّ کِتٰابَ اَلْأَبْرٰارِ لَفِی عِلِّیِّینَ. وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا عِلِّیُّونَ. کِتٰابٌ مَرْقُومٌ. یَشْهَدُهُ اَلْمُقَرَّبُونَ و خلق عدوّنا من سجّین و خلق قلوب شیعتهم ممّا خلقهم منه و أبدانهم من دون ذلک، فقلوبهم تهوی إلیهم، لأنّها خلقت ممّا خلقوا منه، ثمّ تلا هذه الآیه: کَلاّٰ إِنَّ کِتٰابَ اَلفُجّٰارِ لَفِی سِجِّینٍ. وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا سِجِّینٌ. کِتٰابٌ مَرْقُومٌ.

باب التّسلیم و فضل المسلّمین [١٠١٢]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن سنان، عن ابن مسکان، عن سدیر قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: إنّی ترکت موالیک مختلفین، یتبرّأ بعضهم من بعض قال: فقال: و ما أنت و ذاک، إنّما کلّف النّاس ثلاثه: معرفه الأئمّه و التّسلیم لهم

ص :٢54

سپس فرمود: هیچ پیامبر و فرشته ای از پس پیامبر نیست که او را جز با دمیدن یکی از دو روح آفریده باشد-و پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-را از یکی از دو گل قرار داد-به جز ما اهل بیت، که همانا خداوند عزّتمند ما را از ده گل آفریده، از هردو روح در ما دمید. و چه گل پاکی.

و از ابو صامت روایت شده که گفته است: گل بهشت، بهشت عدن و بهشت پناه و بهشت نعمت ها و فردوس و بهشت جاودان است. و گل زمین [از]مکّه و کوفه و مدینه و بیت المقدس و کربلا است.

[١٠١١]4-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند ما را از علّیّون والاتر آفرید و قلب شیعیانمان را از آفرینش ما آفرید. و بدن هاشان را از پایین آن آفرید. پس دل هاشان به ما مشتاق است؛ زیراکه آن از آنچه ما را آفریده اند، آفریده شده است. سپس این آیه را خواند: چنان نیست، بلکه نامۀ نیکان در علّیّون است. و تو چه می دانی علّیّون چیست؟ نامه ای است رقم خورده، که مقرّبان شاهدان آنند. [مطّففین (٨٣) :١٨ تا ٢١]و دشمنانمان را از سجّین آفرید. و قلب پیروانشان را از آنچه آنان را از آن آفرید. و بدن هاشان را از پایین تر از آن. پس دلهاشان به آنها مشتاق است. زیرا از آن چیزی آفریده شدند که آنان از آن آفریده شدند. سپس این آیه را خواند: چنان نیست. همانا نامۀ بدکاران در سجّین است. و تو چه می دانی سجّین چیست؟ ! نامه ای است رقم خورده. [مطّففین (٨٣) :٧-٩]

تسلیم و تسلیم شوندگان

[١٠١٢]١-سدیر گفت: من به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: من دوستداران شما را در حالی ترک کردم که اختلاف داشتند و از هم بیزاری می جستند. او گوید: حضرت فرمودند: تو را به آنچه کار مردم به سه چیز تکلیف شده اند: شناخت

ص :٢55

فیما ورد علیهم و الرّدّ إلیهم فیما اختلفوا فیه.

[١٠١٣]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن حمّاد بن عثمان، عن عبد اللّه الکاهلیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لو أنّ قوما عبدوا اللّه وحده لا شریک له و أقاموا الصّلاه و آتوا الزّکاه و حجّوا البیت و صاموا شهر رمضان ثمّ قالوا لشیء صنعه اللّه أو صنعه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ألاّ صنع خلاف الّذی صنع؟ أو وجدوا ذلک فی قلوبهم لکانوا بذلک مشرکین، ثمّ تلا هذه الآیه فَلاٰ وَ رَبِّکَ لاٰ یُؤْمِنُونَ حَتّٰی یُحَکِّمُوکَ فِیمٰا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاٰ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّٰا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: علیکم بالتّسلیم.

[١٠١4]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن زید الشّحّام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: إنّ عندنا رجلا یقال له: کلیب، فلا یجیء عنکم شیء إلاّ قال: أنا أسلّم فسمّیناه کلیب تسلیم، قال: فترحّم علیه، ثمّ قال: أ تدرون ما التّسلیم؟ فسکتنا، فقال: هو و اللّه الإخبات، قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلیٰ رَبِّهِمْ.

[١٠١5]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبان، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه تبارک و تعالی: وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهٰا حُسْناً قال: الاقتراف التّسلیم لنا و الصّدق علینا و ألاّ یکذب علینا.

[١٠١6]5-علیّ بن محمّد بن عبد اللّه، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن أبیه،

ص :٢56

امامان [علیهم السّلام]و تسلیم به آنان در آنچه به ایشان رسیده است و رجوع به آنان در آنچه اختلاف دارند.

[١٠١٣]٢-عبد اللّه کاهلی گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اگر مردمی خداوند یکتای بی شریک را عبادت کنند و نماز را به پا داشته، زکات داده، حجّ گزارند و ماه رمضان را روزه بگیرند، سپس به چیزی که خداوند یا رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-کرده، بگویند: آیا نمی شد جز این کند؟ یا به دلشان خطور کند، با همان مشرک می شوند. سپس این آیه را خواند: به پروردگارت سوگند آن ها مؤمن نخواهند شد مگر این که در اختلافات خود، تو را داور خود کنند. و سپس از داوری ات در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشند. [نساء (4) :65]حضرت سپس فرمودند: بر شما باد تسلیم.

[١٠١4]٣-زید شحّام گفته است: من به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مردی نزد ما است که به او «کلیب» می گویند. چیزی از شما نمی رسد جز این که می گوید: من تسلیمم. چنان که نامش را کلیب تسلیم نهاده ایم. حضرت به او رحمت فرستاده، سپس فرمود: آیا می دانید تسلیم چیست؟ ما خاموش شدیم. حضرت فرمودند: به خدا سوگند آن فروتنی با دل و تن است. و این سخن خداوند عزّتمند است: کسانی که ایمان آورده، عمل صالح انجام داده و به پروردگارشان فروتنی کردند. [هود (١١) :٢٣]

[١٠١5]4-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند پاک و والا: و هرکس کار نیکی انجام دهد بر نیکی اش می افزاییم. [شوری (4٢) :٢٣] روایت کرده که فرمودند: کار نیک، تسلیم به ما، راستی با ما و دروغ نبستن به ما است.

[١٠١6]5-کامل تمّار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: آیا می دانی

ص :٢5٧

عن محمّد بن عبد الحمید، عن منصور بن یونس، عن بشیر الدّهّان، عن کامل التّمّار قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ أتدری من هم؟ قلت: أنت أعلم، قال: قد أفلح المؤمنون المسلّمون، إنّ المسلّمین هم النّجباء، فالمؤمن غریب فطوبی للغرباء.

[١٠١٧]6-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابنا، عن الخشّاب، عن العبّاس بن عامر، عن ربیع المسلیّ، عن یحیی بن زکریّا الأنصاریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: من سرّه أن یستکمل الإیمان کلّه فلیقل: القول منّی فی جمیع الأشیاء قول آل محمّد، فیما أسرّوا و ما أعلنوا و فیما بلغنی عنهم و فیما لم یبلغنی.

[١٠١٨]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن زراره أو برید، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال: لقد خاطب اللّه أمیر المؤمنین علیه السّلام فی کتابه، قال: قلت: فی أیّ موضع قال فی قوله: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جٰاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اَللّٰهَ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَدُوا اَللّٰهَ تَوّٰاباً رَحِیماً. فَلاٰ وَ رَبِّکَ لاٰ یُؤْمِنُونَ حَتّٰی یُحَکِّمُوکَ فِیمٰا شَجَرَ (بینهم فیما تعاقدوا علیه لئن أمات اللّه محمّدا ألاّ یردّوا هذا الأمر فی بنی هاشم) ثُمَّ لاٰ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّٰا قَضَیْتَ (علیهم من القتل أو العفو) وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً.

[١٠١٩]٨-أحمد بن مهران-رحمه اللّه-عن عبد العظیم الحسنیّ، عن علیّ بن أسباط، عن علیّ بن عقبه، عن الحکم بن أیمن، عن أبی بصیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ إلی آخر الآیه قال: هم المسلّمون لآل محمّد، الّذین إذا سمعوا

ص :٢5٨

درمؤمنان حتما رستگار می شوند. [مؤمنون (٢٣) :١]مؤمنان چه کسانی اند؟ من عرض کردم: شما داناترید. فرمودند: مؤمنان تسلیم شونده حتما رستگار می شوند. همانا تسلیم شوندگان همان نجیبان اند. پس مؤمن غریب است. و خوشا بر غریبان.

[١٠١٧]6-یحیای زکریا انصاری گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرکس دوست دارد همۀ ایمانش کامل شود باید بگوید: سخن من در همۀ چیزها سخن آل محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]است. در آنچه پنهان کردند و آنچه آشکار. و در آنچه به من رسید و آنچه نرسید.

[١٠١٨]٧-زراره یا برید از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند با امیر مؤمنان علیه السّلام در کتابش سخن گفته است. او گوید، من عرض کردم: در کجا؟ فرمود: در این سخنش: و اگر آنان وقتی به خود ستم می کردند، به نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و رسول هم برایشان آمرزش می خواست، خدای را توبه پذیر و مهربان می یافتند. به پروردگارت سوگند که آن ها مؤمن نخواهند شد مگر این که در اختلافشان تو را به داوری برگیرند. (در آنچه بر آن پیمان بستند که اگر خداوند محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]را میراند، این امر را به بنی هاشم باز نگردانند.) و سپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکرده، کاملا تسلیم باشند. [نساء (4) :64 و 65]

[١٠١٩]٨-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: کسانی که به سخن گوش فرامی دهند و از نیکوترین آن پیروی می کنند. . . [زمر (٣٩) :١٨]فرمودند: آنان تسلیم شوندگان به آل محمّدند. کسانی که

ص :٢5٩

الحدیث لم یزیدوا فیه و لم ینقصوا منه، جاءوا به کما سمعوه.

باب أنّ الواجب علی النّاس بعد ما یقضون مناسکهم أن یأتوا الإمام فیسألونه عن معالم دینهم و یعلمونهم ولایتهم و مودّتهم له [١٠٢٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن الفضیل، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

نظر إلی النّاس یطوفون حول الکعبه، فقال: هکذا کانوا یطوفون فی الجاهلیّه! ! إنّما أمروا أن یطوفوا بها ثمّ ینفروا إلینا، فیعلمونا ولایتهم و مودّتهم و یعرضوا علینا نصرتهم، ثمّ قرأ هذه الآیه فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ اَلنّٰاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ.

[١٠٢١]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن أسباط، عن داود بن النّعمان، عن أبی عبیده قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام-و رأی النّاس بمکّه و ما یعملون قال-: فقال: فعال کفعال الجاهلیّه أما و اللّه ما أمروا بهذا و ما أمروا إلاّ أن یقضوا تفثهم و لیوفوا نذورهم فیمرّوا بنا فیخبرونا بولایتهم و یعرضوا علینا نصرتهم.

[١٠٢٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال جمیعا، عن أبی جمیله، عن خالد بن عمّار، عن سدیر قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام و هو داخل و أنا خارج و أخذ بیدی، ثمّ استقبل البیت فقال: یا سدیر إنّما أمر النّاس أن یأتوا هذه الأحجار فیطوفوا بها ثمّ یأتونا فیعلمونا ولایتهم لنا و هو قول اللّه، وَ إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً

ص :٢6٠

وقتی حدیث را شنیدند به آن نیفزوده و از آن نمی کاهند. آن را چنان بازمی گویند که شنیده اند.

بر مردم واجب است پس از انجام مناسکشان نزد امام بیایند و از نشانه های دینشان پرسیده و ولایت و مودّتشان را به حضورش برسانند

[١٠٢٠]-فضیل گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به مردمی که گرد کعبه طواف می کردند، نگاه کرد و فرمود: در جاهلیّت هم چنین طواف می کردند! ! همانا به آنان فرمان داده شده که بر گرد آن طواف کنند و سپس به سوی ما کوچ کنند تا ولایت و مودّتشان را به آگاهی ما رسانده یاری شان را به ما عرضه کنند. و این آیه را خواندند: و دل های گروهی از مردم را به آن ها متوجّه ساز. [ابراهیم (١4) :٣٧]

[١٠٢١]٢-ابو عبیده گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: درحالی که مردم و عملشان را در مکّه می دید-کارهایی چون کارهای جاهلیت. هان! به خدا سوگند. به آنان چنین فرمان داده نشده است. به آنان فرمان داده شده که مناسکشان را انجام داده، به نذرهاشان وفا کرده آن گاه بر ما بگذرند و از ولایتشان به ما خبر داده و یاری شان را عرضه کنند.

[١٠٢٢]٣-سدیر گفت: حضرت باقر علیه السّلام-درحالی که او داخل می شد و من خارج می شدم-دستم را گرفت، سپس رو به خانۀ خدا ایستاد و فرمود: ای سدیر! همانا به مردم فرمان داده شده که به نزد این سنگ ها آمده، آن ها را طواف کرده، سپس به نزد ما بیایند و ولایتشان را به آگاهی ما برسانند. و آن سخن خداوند است که: و من بسیار آمرزندۀ کسی ام که توبه کرده و ایمان آورد و عمل صالح بکند و سپس هدایت شود.

ص :٢6١

ثُمَّ اِهْتَدیٰ ثمّ أومأ بیده إلی صدره: إلی ولایتنا، ثمّ قال: یا سدیر! فأریک الصّادّین عن دین اللّه، ثمّ نظر إلی أبی حنیفه و سفیان الثّوریّ فی ذلک الزّمان و هم حلق فی المسجد، فقال: هؤلاء الصّادّون عن دین اللّه بلا هدی من اللّه و لا کتاب مبین، إنّ هؤلاء الأخابث لو جلسوا فی بیوتهم فجال النّاس فلم یجدوا أحدا یخبرهم عن اللّه تبارک و تعالی و عن رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حتّی یأتونا فنخبرهم عن اللّه تبارک و تعالی و عن رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

باب أنّ الأئمّه تدخل الملائکه بیوتهم و تطأ بسطهم و تأتیهم بالأخبار علیهم السّلام [١٠٢٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن سنان، عن مسمع کردین البصریّ قال:

کنت لا أزید علی أکله باللّیل و النّهار، فربّما استأذنت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام و أجد المائده قد رفعت، لعلّی لا أراها بین یدیه، فإذا دخلت دعا بها فأصیب معه من الطّعام و لا أتأذّی بذلک و إذا عقّبت بالطّعام عند غیره لم أقدر علی أن أقرّ و لم أنم من النّفخه، فشکوت ذلک إلیه و أخبرته بأنّی إذا أکلت عنده لم أتأذّ به، فقال: یا أبا سیّار! إنّک تأکل طعام قوم صالحین، تصافحهم الملائکه علی فرشهم، قال: قلت و یظهرون لکم؟ قال: فمسح یده علی بعض صبیانه، فقال: هم ألطف بصبیاننا منّا بهم.

[١٠٢4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن محمّد بن القاسم، عن الحسین بن أبی العلاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال: یا-حسین و ضرب بیده إلی مساور فی البیت-مساور طال ما اتّکت

ص :٢6٢

[طه (٢٠) :٨٢]سپس با دست به سینه اش اشاره کرد: یعنی به ولایت ما. سپس فرمود: ای سدیر! به تو بازدارندگان از دین خدا را نشان می دهم. سپس به ابو حنیفه و سفیان ثوری نگریست که در آن زمان در مسجد حلقه زده بودند و فرمود: اینان بازدارندگان دین خدایند. بدون هدایتی از خدا و کتابی روشن. همانا این خبیث ها اگر در خانه هاشان می نشستند، مردم می گشتند و کسی را نمی یافتند که برایشان از خدای پاک و والا و از رسول او-درود خدا بر او و بر خاندانش-سخن بگوید. و به نزد ما می آمدند و ما از خداوند پاک و والا و از رسولش صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برایشان سخن می گفتیم.

همانا فرشتگان به خانه های امامان [علیهم السّلام]وارد شده، بر فرش هاشان گام می نهند و برایشان خبر می آورند

[١٠٢٣]١-مسمع کردین بصری گفت: من در شبانه روز بیش از یک بار نمی خوردم. گاهی که از حضرت صادق علیه السّلام اجازه می گرفتم و مراقب بودم سفره برچیده شده باشد و حضرت بر سر سفره نباشد چون داخل می شدم حضرت سفره می خواست و من با ایشان هم غذا می شدم و اذیت نمی شدم. ولی چون نزد دیگران غذا می خوردم، قرار نداشتم و از نفخ شکم خوابم نمی گرفت. از این مسأله به ایشان شکایت کرده، عرض کردم که وقتی نزد او غذا می خورم، اذیّت نمی شوم. فرمودند: ای ابو سیّار! تو غذای مردمی صالح را می خوری. که فرشتگان روی فرش هاشان با آن ها دست می دهند و احوال پرسی می کنند. او گوید: من عرض کردم: و بر شما آشکار می شوند؟ حضرت دستی به سر یکی از کودکانش کشیده، فرمودند: آنان به کودکان ما مهربان تر از مایند.

[١٠٢4]٢-حسین ابو علا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ای حسین-و دستش را به پشتی های خانه زد-این ها پشتی هایی است که

ص :٢6٣

علیها الملائکه و ربّما التقطنا من زغبها.

[١٠٢5]٣-محمّد، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم قال: حدّثنی مالک بن عطیّه الأحمسیّ، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

دخلت علی علیّ بن الحسین فاحتبست فی الدّار ساعه، ثمّ دخلت البیت و هو یلتقط شیئا و أدخل یده من وراء السّتر فناوله من کان فی البیت، فقلت، جعلت فداک هذا الّذی أراک تلتقطه أیّ شیء هو؟ فقال: فضله من زغب الملائکه نجمعه إذا خلّونا، نجعله سیحا لأولادنا، فقلت: جعلت فداک و إنّهم لیأتونکم؟ فقال: یا أبا حمزه إنّهم لیزاحمونّا علی تکأتنا.

[١٠٢6]4-محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن محمّد بن أسلم، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سمعته یقول: ما من ملک یهبطه اللّه فی أمر ما یهبطه إلاّ بدأ بالإمام، فعرض ذلک علیه و إنّ مختلف الملائکه من عند اللّه تبارک و تعالی إلی صاحب هذا الأمر.

باب أنّ الجنّ یأتیهم فیسألونهم عن معالم دینهم و یتوجّهون فی أمورهم [١٠٢٧]١-بعض أصحابنا، عن محمّد بن علیّ، عن یحیی بن مساور، عن سعد الإسکاف قال:

أتیت أبا جعفر علیه السّلام فی بعض ما أتیته فجعل یقول: لا تعجل حتّی حمیت الشّمس علیّ و جعلت أتتبّع الأفیاء، فما لبث أن خرج علیّ قوم کأنّهم الجراد الصّفر، علیهم البتوت قد انتهکتهم العباده، قال: فو اللّه لأنسانی ما کنت فیه من حسن هیئه القوم، فلمّا دخلت علیه قال لی: أرانی قد شققت علیک، قلت: أجل

ص :٢64

چه بسیار فرشتگان بر آن ها تکیه کرده اند و گاهی ما پرهای نرم کوچکشان را از زمین برگرفته ایم.

[١٠٢5]٣-ابو حمزۀ ثمالی گفت: به نزد حضرت سجّاد علیه السّلام رفتم. ساعتی در حیاط ماندم. سپس وارد اتاق شدم. حضرت چیزی را از زمین برمی داشت و دستش را به پشت پرده، برده به کسی که در اتاق بود، می داد. من عرض کردم: جانم به فدایت! این چیزی که من می بینم شما از زمین برمی داری چیست؟ فرمودند: پرهای نرم و کوچک افتادۀ فرشتگان است که وقتی ما را تنها می گذارند، آن ها را جمع می کنیم و برای فرزندانمان عبا درست می کنیم. من عرض کردم: جانم به فدایت! آنان به نزد شما می آیند؟ حضرت فرمودند: ای ابو حمزه! آنان بر پشتی هامان آنسان تکیه می زنند که جا را بر ما تنگ می کنند.

[١٠٢6]4-ابو حمزه گوید: من از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم که می فرماید: فرشته ای نیست که خداوند او را دربارۀ موضوعی فروبفرستد جز این که با امام آغاز می کند. پس او آن امر را بر ایشان عرضه می کند. و همانا رفت وآمد فرشتگان از نزد خداوند پاک و فرازمند به صاحب امر [امامت]است.

همانا جنّیان به نزد ایشان می آیند و دربارۀ نشانه های دینشان می پرسند و در کارهاشان به ایشان روی می آورند

[١٠٢٧]١-سعد اسکاف گفت: برای برخی کارهایم به نزد حضرت باقر رفتم که به من فرمودند: شتاب مکن. چنان که آفتاب مرا سوزاند و من دنبال سایه می گشتم. مدّتی که گذشت مردمی بر من گذشتند که گویا ملخ هایی زرد هستند. پوستین در بر داشتند و عبادت لاغرشان کرده بود. او گوید: به خدا سوگند هیأت نیکوی آن مردم

ص :٢65

و اللّه لقد أنسانی ما کنت فیه، قوم مرّوا بی لم أر قوما أحسن هیئه منهم فی زیّ رجل واحد، کأنّ ألوانهم الجراد الصّفر، قد انتهکتهم العباده فقال: یا سعد! رأیتهم؟ قلت: نعم، قال: أولئک إخوانک من الجنّ، قال: فقلت: یأتونک؟ قال: نعم یأتونّا یسألونّا عن معالم دینهم و حلالهم و حرامهم.

[١٠٢٨]٢-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن حسّان، عن إبراهیم بن إسماعیل، عن ابن جبل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کنّا ببابه فخرج علینا قوم أشباه الزّطّ علیهم أزر و أکسیه فسألنا أبا عبد اللّه علیه السّلام عنهم، فقال: هؤلاء إخوانکم من الجنّ.

[١٠٢٩]٣-أحمد بن إدریس و محمّد بن یحیی، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن ابن فضّال، عن بعض أصحابنا، عن سعد الإسکاف قال:

أتیت أبا جعفر علیه السّلام أرید الإذن علیه، فإذا رحال إبل علی الباب مصفوفه و إذا الأصوات قد ارتفعت، ثمّ خرج قوم معتمّین بالعمائم یشبهون الزّطّ، قال: فدخلت علی أبی جعفر علیه السّلام فقلت: جعلت فداک أبطأ إذنک علیّ الیوم و رأیت قوما خرجوا علیّ معتمّین بالعمائم فأنکرتهم؟ فقال: أو تدری من أولئک یا سعد؟ قال: قلت: لا، قال: فقال: أولئک إخوانکم من الجنّ یأتونّا فیسألونّا عن حلالهم و حرامهم و معالم دینهم.

[١٠٣٠]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن إبراهیم بن أبی البلاد، عن سدیر الصّیرفیّ قال:

أوصانی أبو جعفر علیه السّلام بحوائج له بالمدینه فخرجت، فبینا أنا بین فجّ الرّوحاء علی راحلتی إذا إنسان یلوی ثوبه قال: فملت إلیه و ظننت أنّه عطشان فناولته الإداوه فقال لی: لا حاجه لی بها و ناولنی کتابا طینه رطب، قال: فلمّا نظرت

ص :٢66

مرا از خودم غافل کرد. چون به نزد حضرت رفتم به من فرمود: می بینم که تو را به سختی انداخته ام. من عرض کردم: آری به خدا سوگند [ولی]آنچه دیدم مرا از خودم غافل کرد. مردمی بر من گذشتند که نیکوهیأت تر از آنان ندیده بودم. همه به یک شکل. و رنگ هاشان چون ملخ زرد. که عبادت لاغرشان ساخته است، حضرت فرمود: ای سعد! آنان را دیدی؟ عرض کردم: بله. فرمودند: آنان برادران تو از جنّیان بودند. من عرض کردم: آنان به نزد شما می آیند؟ فرمود: بله، به نزد ما می آیند و از نشانه های دینشان و حلال و حرامشان می پرسند.

[١٠٢٨]٢-ابن جبل گوید: ما بر در [منزل]حضرت بودیم که مردمی همچون سودانیان که لنگ و تن پوشی در بر داشتند بر ما گذشتند. آن گاه که از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آنان پرسیدیم، فرمودند: اینان برادرانتان از جنّیان اند.

[١٠٢٩]٣-سعد اسکاف گفت: من به نزد حضرت باقر علیه السّلام رفتم و اذن ورود می خواستم که ناگاه زین های شتران بر در خانه ردیف شد و سروصدایی به پا خاست. سپس مردمی همچون سودانیان که عمامه به سر داشتند، بیرون آمدند. او گوید: من به داخل رفتم و عرض کردم: جانم به فدایت! امروز دیر اذن دادید و مردمی عمامه به سر بر من گذشتند که نمی شناختمشان! حضرت فرمودند: ای سعد! آیا می دانی آنان کیستند؟ من عرض کردم: نه. فرمودند: آنان برادران شما از جنّیان اند که به نزد ما آمده از حلال و حرامشان و از نشانه های دینشان می پرسند.

[١٠٣٠]4-سدیر صیرفی گفته است: حضرت باقر علیه السّلام سفارش هایی در مدینه داشتند. من آهنگ مدینه کردم. وقتی در راه روحاء بر شترم بودم، ناگاه انسانی دیدم که لباسش را حرکت می دهد. راهم را به سویش کج کردم و گمان بردم تشنه است پس ظرف آبم را به او دادم. ولی او به من گفت: مرا به آن نیازی نیست. سپس نامه ای به من داد که گلش تازه بود. وقتی به مهرش نگریستم، مهر حضرت باقر علیه السّلام را دیدم.

ص :٢6٧

إلی الخاتم إذا خاتم أبی جعفر علیه السّلام فقلت: متی عهدک بصاحب الکتاب، قال: السّاعه و إذا فی الکتاب أشیاء یأمرنی بها، ثمّ التفتّ فإذا لیس عندی أحد، قال: ثمّ قدم أبو جعفر علیه السّلام فلقیته، فقلت: جعلت فداک رجل أتانی بکتابک و طینه رطب فقال، یا سدیر! إنّ لنا خدما من الجنّ فإذا أردنا السّرعه بعثناهم.

و فی روایه أخری قال: إنّ لنا أتباعا من الجنّ، کما أنّ لنا أتباعا من الإنس، فإذا أردنا أمرا بعثناهم.

[١٠٣١]5-علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عمّن ذکره، عن محمّد بن جحرش قال:

حدّثتنی حکیمه بنت موسی قالت: رأیت الرّضا علیه السّلام واقفا علی باب بیت الحطب و هو یناجی و لست أری أحدا، فقلت: یا سیّدی لمن تناجی؟ فقال: هذا عامر الزّهرائیّ أتانی یسألنی و یشکو إلیّ، فقلت: یا سیّدی أحبّ أن أسمع کلامه، فقال لی: إنّک إن سمعت به حممت سنه، فقلت: یا سیّدی أحبّ أن أسمعه، فقال لی: اسمعی، فاستمعت فسمعت شبه الصّفیر و رکبتنی الحمّی فحممت سنه.

[١٠٣٢]6-محمّد بن یحیی و أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن إبراهیم بن هاشم، عن عمرو بن عثمان، عن إبراهیم بن أیّوب، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بینا أمیر المؤمنین علیه السّلام علی المنبر إذ أقبل ثعبان من ناحیه باب من أبواب المسجد، فهمّ النّاس أن یقتلوه، فأرسل أمیر المؤمنین علیه السّلام أن کفّوا، فکفّوا و أقبل الثّعبان ینساب حتّی انتهی إلی المنبر فتطاول، فسلّم علی أمیر المؤمنین علیه السّلام فأشار أمیر المؤمنین علیه السّلام إلیه أن یقف حتّی یفرغ من خطبته و لمّا فرغ من خطبته

ص :٢6٨

پس گفتم: کی با صاحب این نامه بودی؟ گفت: هم اکنون. به نامه که نگریستم فرمان هایی به من داده بودند. سپس سر برداشتم و دیدم کسی نزدم نیست. او گوید: سپس حضرت باقر علیه السّلام [به مدینه]آمد و من به دیدارش رفتم و عرض کردم: جانم به فدایت! مردی نامۀ شما را برایم آورد و هنوز گلش تازه بود. فرمودند: ای سدیر! ما خدمتگزارانی از جنّیان داریم که وقتی برای کاری شتاب داریم به سراغشان می فرستیم.

و در روایت دیگری فرموده است: ما پیروانی از جنّیان داریم چنان که پیروانی از انسان داریم. وقتی کاری داشتیم به سراغشان می فرستیم.

[١٠٣١]5-محمّد جحرش گفت: حکیمه دختر موسی علیه السّلام به من گفت: حضرت رضا علیه السّلام را ایستاده بر در انبار هیزم دیدم که به نجوا سخن می گفت ولی من کسی را نمی دیدم. من عرض کردم: آقای من! با چه کسی به نجوا سخن می گویی؟ فرمودند: این عامر زهرایی است که به نزدم آمده، سؤال می پرسد و شکایت به من آورده است. من گفتم: ای آقای من! دوست دارم صدایش را بشنوم. به من فرمود: تو اگر بشنوی یک سال تب می کنی! من عرض کردم: ای آقای من! دوست دارم آن را بشنوم. به من فرمود: بشنو. من گوش کردم و صدایی صفیرمانند شنیدم. سپس تب مرا دربرگرفت و یک سال چنین بودم.

[١٠٣٢]6-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امیر مؤمنان علیه السّلام روی منبر بود که ماری بزرگ از گوشۀ دری از درهای مسجد درآمد. مردم آهنگ کشتن آن را کردند. امیر مؤمنان علیه السّلام کسی را فرستاد تا دست نگه دارند. مردم کنار رفتند. مار بزرگ خزید تا به منبر رسید آن گاه گردن فراز کرد و به امیر مؤمنان علیه السّلام سلام داد. امیر مؤمنان علیه السّلام به او اشاره کرد که بایستد تا خطبه اش پایان یابد.

ص :٢6٩

أقبل علیه فقال: من أنت؟ فقال: عمرو بن عثمان خلیفتک علی الجنّ و إنّ أبی مات و أوصانی أن آتیک فأستطلع رأیک و قد أتیتک یا أمیر المؤمنین! فما تأمرنی به و ما تری؟ فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام: أوصیک بتقوی اللّه و أن تنصرف فتقوم مقام أبیک فی الجنّ، فإنّک خلیفتی علیهم، قال: فودّع عمرو أمیر المؤمنین علیه السّلام و انصرف، فهو خلیفته علی الجنّ، فقلت له: جعلت فداک فیأتیک عمرو و ذاک الواجب علیه؟ قال: نعم.

[١٠٣٣]٧-علیّ بن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد، عن محمّد بن أورمه، عن أحمد بن النّضر، عن النّعمان بن بشیر قال:

کنت مزاملا لجابر بن یزید الجعفیّ، فلمّا أن کنّا بالمدینه دخل علی أبی جعفر علیه السّلام فودّعه و خرج من عنده و هو مسرور حتّی وردنا الأخیرجه أوّل منزل نعدل من فید إلی المدینه یوم جمعه، فصلّینا الزّوال، فلمّا نهض بنا البعیر إذا أنا برجل طوال آدم معه کتاب، فناوله جابرا، فتناوله فقبّله و وضعه علی عینیه و إذا هو: من محمّد بن علیّ إلی جابر بن یزید و علیه طین أسود رطب، فقال له: متی عهدک بسیّدی؟ فقال: السّاعه، فقال له: قبل الصّلاه أو بعد الصّلاه؟ فقال: بعد الصّلاه، ففکّ الخاتم و أقبل یقرؤه و یقبض وجهه حتّی أتی علی آخره، ثمّ أمسک الکتاب فما رأیته ضاحکا و لا مسرورا حتّی وافی الکوفه، فلمّا وافینا الکوفه لیلا بتّ لیلتی، فلمّا أصبحت أتیته إعظاما له فوجدته قد خرج علیّ و فی عنقه کعاب، قد علّقها و قد رکب قصبه و هو یقول: «أجد منصور بن جمهور أمیرا غیر مأمور» و أبیاتا من نحو هذا فنظر فی وجهی و نظرت فی وجهه فلم یقل لی شیئا و لم أقل له و أقبلت أبکی لما رأیته و اجتمع علیّ و علیه الصّبیان و النّاس و جاء حتّی دخل الرّحبه و أقبل یدور مع الصّبیان و النّاس یقولون جنّ.

ص :٢٧٠

و چون خطبه اش به پایان رسید به او رو کرد و فرمود: تو کیستی؟ گفت: عمرو بن عثمان خلیفۀ تو بر جنّیان. همانا پدرم درگذشت و به من وصیّت کرد که به نزد شما آیم و از نظرتان آگاه شوم و من اینک به نزدتان آمده ام ای امیر مؤمنان! مرا به چه فرمان می دهی و نظرت چیست؟ امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:

تو را به تقوای خداوند سفارش می کنم تا بروی و در میان جنّیان در مقام پدرت قرار گیری که تو خلیفۀ من بر آنان هستی. راوی گوید: پس عمرو از امیر مؤمنان علیه السّلام خداحافظی کرد و رفت درحالی که خلیفۀ حضرت در میان جنّیان شده بود. [او گوید]من به حضرت عرض کردم: جانم به فدایت! عمرو نزد شما می آید و این بر او واجب است؟ فرمودند: بله.

[١٠٣٣]٧-نعمان بشیر گفت: من با جابر بن یزید جعفی رفیق سفر بودم. [وقتی در مدینه بودیم.]او به نزد حضرت باقر علیه السّلام رفت و خداحافظی کرده، شادمان از نزدش بیرون آمد. تا روز جمعه ای به اخیرجه-نخستین منزلی که از فید به مدینه بازمی گردیم-رسیدیم. نماز ظهر را گزاردیم. چون شترانمان برخاستند، ناگاه من مرد بسیار قدبلند گندمگونی دیدم که نامه ای به همراه داشت آن را به جابر داد. او آن را گرفت و بوسید و بر دیدگانش گذاشت. من دیدم که آن از محمّد بن علی [علیهما السّلام] به جابر یزید است. و بر آن گل سیاه تازه ای است. آن گاه جابر به او گفت: کی با سرورم بودی؟ او گفت: الآن. جابر گفت: پیش از نماز یا پس از نماز؟ او گفت: پس از نماز. آن گاه جابر مهر را باز کرده، به خواندنش آغاز کرد. درحالی که صورتش به هم فشرده می شد تا به آخرش رسید. سپس نامه را نگاه داشت. و من او را تا رسیدن به کوفه خندان و شادمان ندیدم. چون به کوفه رسیدیم من شب را خوابیدم. وقتی صبح شد، برای احترام و بزرگداشت به نزدش رفتم. او را دیدم که استخوان هایی بر گردن آویخته، بر یک نی سوار شده و می گوید: «منصور جمهور را امیری نافرمان می بینم.» و ابیاتی چنین. آن گاه در صورت من نگریست و من در چهرۀ او نگریستم. نه او به من چیزی گفت و نه من چیزی به او گفتم. آنچه می دیدم مرا به گریه آورد. مردم و کودکان به گردمان جمع شدند. او آمد تا به میدان رسید و با کودکان به بازی پرداخت درحالی که مردم می گفتند: جابر یزید دیوانه شد. دیوانه شد.

ص :٢٧١

جابر بن یزید جنّ فو اللّه ما مضت الأیّام حتّی ورد کتاب هشام بن عبد الملک إلی والیه أن انظر رجلا یقال له جابر بن یزید الجعفیّ فاضرب عنقه و ابعث إلیّ برأسه، فالتفت إلی جلسائه فقال لهم: من جابر بن یزید الجعفیّ؟ قالوا: أصلحک اللّه کان رجلا له علم و فضل و حدیث و حجّ فجنّ و هو ذا فی الرّحبه مع الصّبیان علی القصب یلعب معهم قال: فأشرف علیه فإذا هو مع الصّبیان یلعب علی القصب، فقال: الحمد للّه الّذی عافانی من قتله، قال: و لم تمض الأیّام حتّی دخل منصور بن جمهور الکوفه و صنع ما کان یقول جابر.

باب فی الأئمّه علیهم السّلام أنّهم إذا ظهر أمرهم حکموا بحکم داود و آل داود و لا یسألون البیّنه علیهم السّلام و الرّحمه و الرّضوان [١٠٣4]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن منصور، عن فضل الأعور، عن أبی عبیده الحذّاء قال:

کنّا زمان أبی جعفر علیه السّلام حین قبض نتردّد کالغنم لا راعی لها، فلقینا سالم بن أبی حفصه، فقال لی: یا أبا عبیده من إمامک؟ فقلت: أئمّتی آل محمّد فقال هلکت و أهلکت أما سمعت أنا و أنت أبا جعفر علیه السّلام یقول: من مات و لیس علیه إمام مات میته جاهلیّه؟ فقلت: بلی لعمری و لقد کان قبل ذلک بثلاث أو نحوها دخلت علی أبی عبد اللّه فرزق اللّه المعرفه، فقلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ سالما قال لی کذا و کذا، قال: فقال: یا أبا عبیده إنّه لا یموت منّا میّت حتّی یخلّف من بعده من یعمل بمثل عمله و یسیر بسیرته و یدعو إلی ما دعا إلیه، یا أبا عبیده! إنّه لم یمنع ما أعطی داود أن أعطی سلیمان، ثمّ قال: یا أبا عبیده إذا قام قائم آل محمّد علیه السّلام حکم بحکم داود و سلیمان [یا]لا یسأل بیّنه.

ص :٢٧٢

به خدا سوگند چند روزی نگذشت که نامۀ هشام عبد الملک به والی اش رسید که مردی به نام جابر یزید جعفی را بیاب و گردنش را زده و برای من بفرست. او به همراهانش رو کرد و به آنان گفت: جابر بن یزید جعفی کیست؟ گفتند: خدا کارت را بسامان گرداند. او مرد علم و فضیلت و حدیث بود که پس از حج دیوانه شد. و اینک در میدان با کودکان سوار بر نی بازی می کند. او گوید: والی به سراغش رفت و دید بر نی سوار شده و با کودکان بازی می کند. آن گاه گفت: سپاس بر خدایی که مرا از کشتن او به سلامت نگاه داشت. او گوید: و روزگاری نگذشت که منصور جمهور به کوفه آمد و چنان کرد که جابر می گفت.

وقتی امر امامت ائمّه علیهم السّلام آشکار شود به حکم داود و خاندانش داوری می کنند و گواه و بیّنه نمی خواهند

[١٠٣4]١-ابو عبیدۀ حذّاء گفت: ما پس از ارتحال حضرت باقر علیه السّلام مانند گوسفند بی چوپان بودیم تا سالم ابو حفصه را دیدار کردیم. او به من گفت: ای ابو عبیده امام تو کیست؟ من گفتم: امامان من آل محمّدند. او گفت: خود هلاک شدی و دیگران را هلاک کردی. آیا من و تو از حضرت باقر علیه السّلام نشنیدیم که می فرمود: هرکه بمیرد و امامی نداشته باشد به مرگ جاهلیّت مرده است؟ من گفتم: چرا به جانم سوگند. و این سه یا حدود سه سال پیش از آن بود. من به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم و خداوند معرفتشان را روزی ام کرد. پس به ایشان عرض کردم: سالم چنین و چنان به من گفت. حضرت فرمود: ای ابو عبیده! از ما کسی نمی میرد تا کسی را که مانند او عمل می کند و به روش او می رود و به آنچه او خوانده، می خواند به جانشینی اش بگذارد. ای ابو عبیده! آنچه به داود داده شد مانع دهش به سلیمان نگشت. سپس فرمود: ای ابو عبیده! وقتی قائم آل محمد علیه السّلام برخیزد، به حکم داود و سلیمان داوری می کند و بیّنه نمی خواهد.

ص :٢٧٣

[١٠٣5]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن أبان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لا تذهب الدّنیا حتّی یخرج رجل منّی یحکم بحکومه آل داود و لا یسأل بیّنه، یعطی کلّ نفس حقّها.

[١٠٣6]٣-محمّد، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن عمّار السّاباطیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: بما تحکمون إذا حکمتم؟ قال: بحکم اللّه و حکم داود فإذا ورد علینا الشّیء الّذی لیس عندنا، تلقّانا به روح القدس.

[١٠٣٧]4-محمّد بن أحمد، عن محمّد بن خالد، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن عمران بن أعین، عن جعید الهمدانیّ، عن علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:

سألته بأیّ حکم تحکمون؟ قال: حکم آل داود، فإن أعیانا شیء تلقّانا به روح القدس.

[١٠٣٨]5-أحمد بن مهران-رحمه اللّه-عن محمّد بن علیّ، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن عمّار السّاباطیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ما منزله الأئمّه؟ قال: کمنزله ذی القرنین و کمنزله یوشع و کمنزله آصف صاحب سلیمان؟ قال: فبما تحکمون؟ قال: بحکم اللّه و حکم آل داود و حکم محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و یتلقّانا به روح القدس.

باب أنّ مستقی العلم من بیت آل محمّد علیهم السّلام [١٠٣٩]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب قال: حدّثنا

ص :٢٧4

[١٠٣5]٢-أبان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: دنیا به پایان نمی رسد تا مردی از من بیرون آید که به حکومت خاندان داود داوری کند. بیّنه نخواهد و به هرکس حقّش را بدهد.

[١٠٣6]٣-عمّار ساباطی گفته است: من به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: وقتی داوری کنید با چه داوری می کنید؟ فرمود: به حکم خداوند و حکم داود. و وقتی چیزی باشد که حکمش نزدمان نیست، روح القدس آن را به ما القا می کند.

[١٠٣٧]4-جعید همدانی گفت: من از حضرت سجّاد علیه السّلام پرسیدم با چه حکمی شما داوری می کنید؟ فرمودند: به حکم خاندان داود. و اگر چیزی ما را درمانده کرد، روح القدس آن را القا می کند.

[١٠٣٨]5-عمّار ساباطی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: منزلت امامان چیست؟ فرمود: همچون منزلت ذو القرنین و منزلت یوشع و آصف همدم سلیمان است. او گفت: با چه چیزی داوری می کنید؟ فرمود: با حکم خدا و حکم خاندان داود و حکم محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-و آن را روح القدس به ما القا می کند.

همانا سرچشمۀ علم از خانۀ آل محمّد علیهم السّلام است

[١٠٣٩]١-صاحب دیلم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام-درحالی که مردمی از

ص :٢٧5

یحیی بن عبد اللّه أبی الحسن صاحب الدّیلم قال:

سمعت جعفر بن محمّد یقول-و عنده أناس من أهل الکوفه-عجبا للنّاس أنّهم أخذوا علمهم کلّه عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فعملوا به و اهتدوا و یرون أنّ أهل بیته لم یأخذوا علمه و نحن أهل بیته و ذرّیّته، فی منازلنا نزل الوحی و من عندنا خرج العلم إلیهم، أفیرون أنّهم علموا و اهتدوا و جهلنا نحن و ضللنا، إنّ هذا لمحال.

[١٠4٠]٢-علیّ بن محمّد بن عبد اللّه، عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر، عن عبد اللّه بن حمّاد، عن صبّاح المزنیّ، عن الحارث بن حصیره، عن الحکم بن عتیبه قال:

لقی رجل الحسین بن علیّ علیهما السّلام بالثّعلبیّه و هو یرید کربلاء، فدخل علیه فسلّم علیه، فقال له الحسین علیه السّلام: من أیّ البلاد أنت: قال: من أهل الکوفه، قال: أما و اللّه یا أخا أهل الکوفه لو لقیتک بالمدینه لأریتک أثر جبرئیل علیه السّلام من دارنا و نزوله بالوحی علی جدّی، یا أخا أهل الکوفه أفمستقی النّاس العلم من عندنا، فعلموا و جهلنا؟ هذا ما لا یکون.

باب أنّه لیس شیء من الحقّ فی ید النّاس إلاّ ما خرج من عند الأئمّه علیهم السّلام و أنّ کلّ شیء لم یخرج من عندهم فهو باطل [١٠4١]١-علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن ابن مسکان، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: لیس عند أحد من النّاس حقّ و لا صواب و لا أحد من النّاس یقضی بقضاء حقّ إلاّ ما خرج منّا أهل البیت و إذا تشعّبت بهم الأمور

ص :٢٧6

کوفه نزدش بودند-شنیدم می فرمود: شگفتا از مردمی که همۀ دانش شان را از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-برگرفته، به آن عمل کرده و هدایت شدند و معتقدند خاندان او علمش را نگرفته اند. درحالی که ما خاندان و فرزندان اوییم. در خانه های ما وحی نازل شده و از نزد ما علم به آنان صادر شده است. آیا آنان معتقدند که آنان عالم شده و هدایت شدند و ما جاهل و گمراه. این محال است.

[١٠4٠]٢-حکم عتیبه گوید: مردی با حضرت حسین علیه السّلام که آهنگ کربلا داشت در ثعلبیّه ملاقات نمود و به حضرت سلام کرد. حسین علیه السّلام به او فرمود: تو از کدام سرزمینی؟ عرض کرد: از اهالی کوفه. فرمودند: هان به خدا سوگند، ای برادر اهل کوفه! اگر تو را در مدینه ملاقات می کردم اثر پای جبرئیل در منزلمان و نزول وحی بر نیایم را به تو نشان می دادم. ای برادر اهل کوفه! آیا سرچشمۀ علم مردم از نزد ما بود و آنان عالم شدند و ما جاهل؟ ! این چیزی است که نمی شود.

هرچیزی از حق که در دست مردم است جز از نزد ائمّه علیهم السّلام صادر نشده است و هر چیزی که از نزد آنان صادر نشده، باطل است

[١٠4١]١-محمّد مسلم گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: حقّ و درستی نزد کسی از مردم نیست و کسی از مردم به حکمی حقّ داوری نمی کند جز این که از ما خاندان صادر شده است. و چون امور بر آنان شاخه شاخه شود خطا از آنان است

ص :٢٧٧

کان الخطأ منهم و الصّواب من علیّ علیه السّلام.

[١٠4٢]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نصر، عن مثنّی، عن زراره قال:

کنت عند أبی جعفر علیه السّلام فقال له رجل من أهل الکوفه یسأله عن قول أمیر المؤمنین علیه السّلام سلونی عمّا شئتم، فلا تسألونّی عن شیء إلاّ أنبأتکم به، قال: إنّه لیس أحد عنده علم شیء إلاّ خرج من عند أمیر المؤمنین علیه السّلام، فلیذهب النّاس حیث شاؤوا، فو اللّه لیس الأمر إلاّ من هاهنا و أشار بیده إلی بیته.

[١٠4٣]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن ثعلبه بن میمون، عن أبی مریم قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام لسلمه بن کهیل و الحکم بن عتیبه: شرّقا و غرّبا فلا تجدان علما صحیحا إلاّ شیئا خرج من عندنا أهل البیت.

[١٠44]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن معلّی بن عثمان، عن أبی بصیر قال:

قال لی: إنّ الحکم بن عتیبه ممّن قال اللّه: وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ بِالْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ مٰا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ فلیشرّق الحکم و لیغرّب، أما و اللّه لا یصیب العلم إلاّ من أهل بیت نزل علیهم جبرئیل علیه السّلام.

[١٠45]5-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر، عن أبان بن عثمان، عن أبی بصیر قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن شهاده ولد الزّنا تجوز؟ فقال: لا، فقلت: إنّ الحکم بن عتیبه یزعم أنّها تجوز، فقال: اللّهمّ لا تغفر ذنبه، ما قال اللّه للحکم «إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ» فلیذهب الحکم یمینا و شمالا، فو اللّه لا یؤخذ العلم إلاّ من

ص :٢٧٨

و درستی از علی علیه السّلام.

[١٠4٢]٢-زراره گفت: نزد حضرت باقر علیه السّلام بودم که مردی از اهل کوفه دربارۀ این سخن امیر مؤمنان علیه السّلام پرسید: «از من آنچه می خواهید بپرسید و چیزی از من نمی پرسید جز این که از آن به شما خبر می دهم.» حضرت فرمودند: همانا علم به چیزی نزد کسی نیست جز این که از نزد امیر مؤمنان علیه السّلام صادر شده است. مردم هرکجا خواستند بروند، که به خدا سوگند این امر جز از این جا نیست. و با دست به خانه اش اشاره کرد.

[١٠4٣]٣-ابو مریم گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به سلمۀ کهیل و حکم عتیبه فرمودند: شرق و غرب را جستجو کنید نمی توانید علم درستی بیابید جز آنچه از نزد ما اهل بیت صادر شده است.

[١٠44]4-ابو بصیر گفت: حضرت [باقر علیه السّلام]به من فرمود: همانا حکم عتیبه از کسانی است که خداوند فرمود: و از مردم کسانی می گویند ما به خداوند و روز واپسین ایمان آوردیم و حال آن که مؤمن نیستند. [بقره (٢) :٨]حکم به شرق و غرب برود هان به خدا سوگند به علمی جز از اهل بیت که جبرئیل علیه السّلام بر آنان فرود آمده، دست نمی یابد.

[١٠45]5-ابو بصیر گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ روابودن گواهی زنازاده پرسیدم، فرمودند: نه [جایز نیست.]من عرض کردم: حکم عتیبه می پندارد که آن روا است. حضرت فرمود: خدایا گناهش را نیامرز. خدا به حکم نفرمود: این ذکری برای تو و مردم تو است. [زخرف (4٣) :44]حکم به راست و چپ برود به خدا سوگند

ص :٢٧٩

أهل بیت نزل علیهم جبرئیل علیه السّلام.

[١٠46]6-عدّه من أصحابنا، عن الحسین بن الحسن بن یزید، عن بدر، عن أبیه قال: حدّثنی سم ابو علیّ الخراسانیّ، عن سلاّم بن سعید المخزومیّ قال:

بینا أنا جالس عند أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ دخل علیه عبّاد بن کثیر عابد أهل البصره و ابن شریح فقیه أهل مکّه و عند أبی عبد اللّه علیه السّلام میمون القدّاح مولی أبی جعفر علیه السّلام، فسأله عبّاد بن کثیر فقال: یا أبا عبد اللّه فی کم ثوب کفّن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟ قال: فی ثلاثه أثواب: ثوبین صحاریّین و ثوب حبره و کان فی البرد قلّه فکأنّما ازورّ عبّاد بن کثیر من ذلک، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ نخله مریم علیهما السّلام إنّما کانت عجوه و نزلت من السّماء، فما نبت من أصلها کان عجوه و ما کان من لقاط [ها]، فهو لون، فلمّا خرجوا من عنده قال عبّاد بن کثیر لابن شریح: و اللّه ما أدری ما هذا المثل الّذی ضربه لی أبو عبد اللّه، فقال ابن شریح: هذا الغلام یخبرک فإنّه منهم-یعنی میمونا-فسأله فقال میمون: أما تعلم ما قال لک؟ قال: لا و اللّه، قال: إنّه ضرب لک مثل نفسه فأخبرک أنّه ولد من ولد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علم رسول اللّه عندهم، فما جاء من عندهم فهو صواب و ما جاء من عند غیرهم فهو لقاط.

باب فیما جاء أنّ حدیثهم صعب مستصعب [١٠4٧]١-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن جابر قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ حدیث آل محمّد صعب مستصعب لا یؤمن به إلاّ ملک مقرّب أو نبیّ مرسل أو عبد امتحن اللّه قلبه

ص :٢٨٠

علم جز از اهل بیت که جبرئیل بر آنان فرستاده است گرفته نمی شود.

[١٠46]6-سلام بن سعید مخزومی گوید: هنگامی که نزد حضرت صادق نشسته بودم ناگاه عبّاد کثیر عابد اهل بصره و ابن شریح فقیه اهل مکّه وارد شدند. میمون قدّاح غلام حضرت باقر علیه السّلام هم نزد حضرت بود. آن گاه عبّاد کثیر پرسید: ای ابو عبد اللّه، رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در چند پارچه کفن شد؟ فرمودند: در سه پارچه: دو پارچۀ صحاری (قریه ای در یمن) و یک پارچۀ حبره (یمنی) . و برد کمیاب بود. گویا عبّاد کثیر این سخن را نپذیرفت. پس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا درخت خرمای مریم علیها السّلام عجوه بود و از آسمان فرود آمده. پس هرچه از ریشۀ آن بروید عجوه شود و آنچه از افتادۀ آن باشد لون (خرمای پست) است. چون آنان از نزد حضرت بیرون آمدند عبّاد کثیر به ابن شریح گفت: به خدا سوگند من این مثلی را که حضرت صادق آورد نفهمیدم. ابن شریح گفت: این جوان (یعنی میمون قداح) به تو می گوید زیرا او از آنان است. پس از او پرسید. میمون گفت: آیا ندانستی به تو چه فرمود؟ گفت: نه به خدا سوگند. گفت: ایشان مثل خودش را برای تو بیان کرد. او فرزندی از فرزندان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است و علم رسول خدا نزد ایشان است. پس آنچه از نزد ایشان بیاید، درست [و ناب]است و آنچه از نزد دیگران آید، التقاطی و به هم آمیخته است.

در آنچه گفته شده که حدیث ائمّه علیهم السّلام دشوار و بسیار سنگین است

[١٠4٧]١-جابر گوید: حضرت باقر علیه السّلام فرموده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: همانا حدیث خاندان محمّد دشوار و بسیار سنگین است. که جز فرشتۀ مقرّب یا پیامبری مرسل یا بنده ای که خداوند دلش را برای ایمان آزموده

ص :٢٨١

للإیمان، فما ورد علیکم من حدیث آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلانت له قلوبکم و عرفتموه فاقبلوه و ما اشمأزّت منه قلوبکم و أنکرتموه فردّوه إلی اللّه و إلی الرّسول و إلی العالم من آل محمّد و إنّما الهالک أن یحدّث أحدکم بشیء منه لا یحتمله، فیقول: و اللّه ما کان هذا، و اللّه ما کان هذا و الإنکار هو الکفر.

[١٠4٨]٢-أحمد بن إدریس، عن عمران بن موسی، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ذکرت التّقیّه یوما عند علیّ بن الحسین علیهما السّلام فقال: و اللّه لو علم أبو ذرّ ما فی قلب سلمان لقتله و لقد آخا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بینهما، فما ظنّکم بسائر الخلق، إنّ علم العلماء صعب مستصعب لا یحتمله إلاّ نبیّ مرسل أو ملک مقرّب أو عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للإیمان، فقال: و إنّما صار سلمان من العلماء لأنّه امرؤ منّا أهل البیت، فلذلک نسبته إلی العلماء.

[١٠4٩]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن البرقیّ، عن ابن سنان أو غیره رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ حدیثنا صعب مستصعب، لا یحتمله إلاّ صدور منیره، أو قلوب سلیمه، أو أخلاق حسنه، إنّ اللّه أخذ من شیعتنا المیثاق کما أخذ علی بنی آدم ألست بربّکم فمن وفی لنا وفی اللّه له بالجنّه و من أبغضنا و لم یؤدّ إلینا حقّنا ففی النّار خالدا مخلّدا.

[١٠5٠]4-محمّد بن یحیی و غیره، عن محمّد بن أحمد، عن بعض أصحابنا قال:

کتبت إلی أبی الحسن صاحب العسکر علیه السّلام: جعلت فداک ما معنی قول الصّادق علیه السّلام: «حدیثنا لا یحتمله ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل و لا مؤمن امتحن اللّه قلبه للإیمان» فجاء الجواب إنّما معنی قول الصّادق علیه السّلام-أی لا یحتمله

ص :٢٨٢

است به آن ایمان نمی آورند. پس آنچه از حدیث خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-به شما رسید و دل هاتان به آن نرم شد و معرفت یافتید، بپذیرید و آنچه دلتان از آن گرفت و معرفت نیافتید، به خداوند و رسول خدا و عالمی از خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بازگردانید. و همانا هلاک شده کسی از شما که حدیثی را بازگوید که تحمّلش را ندارد. آن گاه بگوید: به خدا این نمی شود. به خدا این نمی شود. و انکار، همان کفر است.

[١٠4٨]٢-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: روزی نزد حضرت سجّاد علیه السّلام از تقیّه سخن گفته شد و او فرمود: به خدا سوگند اگر ابو ذر می دانست چیزی را که در دل سلمان است، او را می کشت. درحالی که رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-میان آن دو عقد اخوّت برقرار ساخته بود. پس گمانتان به مردمان دیگر چیست؟ همانا علم عالمان دشوار و بسیار دشوار است که کسی جز پیامبری مرسل یا فرشته ای مقرّب یا بنده ای مؤمن که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است آن را تحمّل نمی کند. سپس فرمود: و همانا سلمان از عالمان است؛ زیرا او مردی از ما خاندان است. و برای همین او را به علما نسبت دادم.

[١٠4٩]٣-ابن سنان یا جز او حدیثی که سندش را به حضرت صادق رسانده، روایت کرده که فرمود: همانا حدیث ما دشوار و دشواریاب است. که جز سینه های روشن یا دل های سالم یا اخلاق حسنه آن را تحمّل نمی کند. همانا خداوند از شیعیانمان پیمان گرفت چنان که از فرزندان آدم پیمان گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم. پس آن که با ما وفاداری کند خدا دربارۀ بهشت با او وفاداری می کند و آن که با ما دشمنی کند و حقّ ما را ادا نکند، در آتش جاودانه است.

[١٠5٠]4-یکی از اصحابمان گفته است: من به حضرت ابو الحسن عسکری نوشتم: جانم به فدایت! معنی این سخن حضرت صادق علیه السّلام چیست: «حدیث ما را نه فرشته ای مقرّب نه پیامبری مرسل و نه مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است، تحمّل نمی کنند. و جواب آمد که معنی سخن حضرت صادق علیه السّلام- یعنی هیچ فرشته و پیامبر و مؤمنی آن را تحمّل نمی کند-این است که فرشته آن را

ص :٢٨٣

ملک و لا نبیّ و لا مؤمن-إنّ الملک لا یحتمله حتّی یخرجه إلی ملک غیره و النّبیّ لا یحتمله حتّی یخرجه إلی نبیّ غیره، و المؤمن لا یحتمله حتّی یخرجه إلی مؤمن غیره فهذا معنی قول جدّی علیه السّلام.

[١٠5١]5-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسین، عن منصور بن العبّاس، عن صفوان بن یحیی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن محمّد بن عبد الخالق و أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا أبا محمّد! إنّ عندنا و اللّه سرّا من سرّ اللّه و علما من علم اللّه و اللّه ما یحتمله ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل و لا مؤمن امتحن اللّه قلبه للإیمان و اللّه ما کلّف اللّه ذلک أحدا غیرنا و لا استعبد بذلک أحدا غیرنا و إنّ عندنا سرّا من سرّ اللّه و علما من علم اللّه، أمرنا اللّه بتبلیغه، فبلّغنا عن اللّه عزّ و جلّ ما أمرنا بتبلیغه، فلم نجد له موضعا و لا أهلا و لا حمّاله یحتملونه حتّی خلق اللّه لذلک أقواما خلقوا من طینه خلق منها محمّد و آله و ذرّیّته علیه السّلام و من نور خلق اللّه منه محمّدا و ذرّیّته و صنعهم بفضل رحمته الّتی صنع منها محمّدا و ذرّیّته، فبلغنا عن اللّه ما أمرنا بتبلیغه، فقبلوه و احتملوا ذلک [فبلغهم ذلک عنّا فقبلوه و احتملوه]و بلغهم ذکرنا فمالت قلوبهم إلی معرفتنا و حدیثنا، فلو لا أنّهم خلقوا من هذا، لما کانوا کذلک، لا و اللّه ما احتملوه، ثمّ قال: إنّ اللّه خلق أقواما لجهنّم و النّار، فأمرنا أن نبلّغهم کما بلّغناهم و اشمأزّوا من ذلک و نفرت قلوبهم و ردّوه علینا و لم یحتملوه و کذّبوا به و قالوا: ساحر کذّاب، فطبع اللّه علی قلوبهم و أنساهم ذلک، ثمّ أطلق اللّه لسانهم ببعض الحقّ، فهم ینطقون به و قلوبهم منکره، لیکون ذلک دفعا عن أولیائه و أهل طاعته و لو لا ذلک ما عبد اللّه فی أرضه، فأمرنا بالکفّ عنهم و السّتر و الکتمان، فاکتموا عمّن أمر اللّه

ص :٢٨4

تحمّل نمی کند تا به فرشته ای دیگر برساند و پیامبر آن را تحمّل نمی کند تا به پیامبری دیگر برساند و مؤمن آن را تحمّل نمی کند تا آن را به مؤمنی دیگر برساند. این است معنای سخن جدّم علیه السّلام.

[١٠5١]5-ابو بصیر گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای ابو محمّد! به خدا سوگند در نزد ما رازی از رازهای خدا و علمی از علم های خدا است که به خدا سوگند هیچ فرشتۀ مقرّب و پیامبر مرسل و مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است آن را تحمّل نمی کند. به خدا سوگند او آن را به کسی جز ما تکلیف نکرده و با آن کسی جز ما را بنده نساخته است. و در نزد ما رازی از رازهای خدا و علمی از علم های او است که ما را به تبلیغ آن فرمان داده است. و ما از سوی خداوند عزّتمند رسانده ایم آنچه را به رساندنش امر شده ایم. ولی برای آن، جا و اهل و به عهده گیرنده ای نیافته ایم. تا خداوند مردمانی را آفریده که از گل آفرینش محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و خاندان و فرزندانش و از نور آفرینش محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و فرزندانش آفریده شده اند. و آنان را به همان رحمت فراوانی آفریده که محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و خاندانش را از آن آفریده است. پس آنچه به رساندنش امر شده بودیم به ما رسید و آنان پذیرفته و آن را به عهده گرفتند. [پس آن از سوی ما به آنان رسید و ایشان پذیرفته و به عهده گرفتند.]و سخن ما به آنان رسید و دل هاشان به سوی معرفت ما و حدیث ما مایل شد. و اگر آنان چنین آفریده نمی شدند، چنان نمی شدند. نه به خدا سوگند آن را تحمّل نمی کردند. سپس فرمودند: همانا خداوند مردمی را برای دوزخ و آتش آفرید. و به ما فرمان داد که به آنان تبلیغ کنیم. چنان که به آنان تبلیغ کردیم و آنان از آن بیزاری جستند و دل هاشان رمید و آن را نپذیرفته و تکذیبش کردند و گفتند: او ساحری دروغزن است. خداوند بر دل هاشان مهر زده و آن را از یادشان می زداید. سپس خداوند زبانشان را به بخشی از حقّ گویا می کند تا درحالی که دل هاشان آن را انکار می کند از آن سخن بگویند. و آن دفاعی از اولیا و اهل اطاعتش باشد. و اگر چنین نبود خداوند در زمینش پرستیده نمی شد. آن گاه ما را به دست کشیدن از آنان و پنهان ساختن و کتمان کردن فرمان داد. پس شما نیز کتمان کنید از کسانی که خداوند به دست کشیدن از آنان فرمان داده است. و پنهان کنید از کسانی که خداوند به نهان کردن و کتمان از آنان فرمان داده است.

ص :٢٨5

بالکفّ عنه و استروا عمّن أمر اللّه بالسّتر و الکتمان عنه، قال: ثمّ رفع یده و بکی و قال: اللّهمّ إنّ هؤلاء لشرذمه قلیلون فاجعل محیانا محیاهم و مماتنا مماتهم و لا تسلّط علیهم عدوّا لک فتفجعنا بهم فإنّک إن أفجعتنا بهم، لم تعبد أبدا فی أرضک و صلّی اللّه علی محمّد و آله و سلّم تسلیما.

باب ما أمر النّبیّ ص بالنّصیحه لأئمّه المسلمین و اللّزوم لجماعتهم و من هم [١٠5٢]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن أبان بن عثمان، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خطب النّاس فی مسجد الخیف فقال: نضّر اللّه عبدا سمع مقالتی فوعاها و حفظها و بلّغها من لم یسمعها، فربّ حامل فقه غیر فقیه و ربّ حامل فقه إلی من هو أفقه منه، ثلاث لا یغلّ علیهنّ قلب امرئ مسلم: إخلاص العمل للّه و النّصیحه لأئمّه المسلمین و اللّزوم لجماعتهم، فإنّ دعوتهم محیطه من ورائهم، المسلمون إخوه تتکافأ دماؤهم و یسعی بذمّتهم أدناهم.

و رواه أیضا عن حمّاد بن عثمان، عن أبان، عن ابن أبی یعفور مثله و زاد فیه: و هم ید علی من سواهم. و ذکر فی حدیثه أنّه خطب فی حجّه الوداع بمنی فی مسجد الخیف.

[١٠5٣]٢-محمّد بن الحسن، عن بعض أصحابنا، عن علیّ بن الحکم، عن الحکم بن مسکین، عن رجل من قریش من أهل مکّه قال:

قال سفیان الثّوریّ: اذهب بنا إلی جعفر بن محمّد، قال: فذهبت معه إلیه فوجدناه قد رکب دابّته، فقال له سفیان: یا أبا عبد اللّه حدّثنا بحدیث خطبه

ص :٢٨6

سپس دستش را بالا برد و گریست و فرمود: خدایا! اینان گروهی اندکند پس زندگی ما را زندگی شان و مرگمان را مرگشان قرار ده و دشمنت را بر آنان چیره نکن تا ما را داغدارشان گردانی. که اگر ما را داغدارشان گردانی هرگز در زمینت پرستیده نمی شوی. و سلام و درود خدا بر محمّد و خاندانش.

آنچه پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بر نصیحت به ائمّه مسلمین و همراهی با جماعت فرمان داده است. و این که آنان کیستند

[١٠5٢]١-ابن ابی یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-در مسجد خیف برای مردم خطبه خواند و فرمود: خداوند آسوده خرّم سازد بنده ای را که سخنم را بشنود و بفهمد و حفظ کرده، به کسی که آن را نشنیده، برساند. که بسا حامل فقهی که فقیه نیست و بسا حامل فقهی که آن را به فقیه تر از خود می رساند. سه چیز است که دل مرد مسلمان با آنها به بدی نمی گراید: خالص کردن عمل برای خدا، نصیحت به ائمّه مسلمین و همراهی با جماعت آنان. همانا یک دعای آنان افراد پشت سرشان را هم فرامی گیرد. مسلمانان برادرند و خونشان برابر است. و پست ترین آنان هم حقّی به گردن دارد که (برای تحقّق آن) می کوشد.

روایتی همانند از ابن ابی یعفور است که در آن افزوده است: و آنان در برابر غیر خودشان یک دست اند. او در حدیثش گفته که حضرت در آخرین سفر حجّ در مسجد خیف و در منا خطبه خوانده است.

[١٠5٣]٢-از حکم مسکین روایت شده که مردی قریشی از اهالی مکّه گفت: سفیان ثوری گفت: ما را به نزد جعفر محمّد [علیهما السّلام]ببر. او گوید: من با او به سوی حضرت می رفتم که او را سواره بر چارپایش یافتیم. سفیان به ایشان گفت: ای ابو عبد اللّه، حدیث خطبۀ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را برایمان بازگو.

ص :٢٨٧

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی مسجد الخیف، قال: دعنی حتّی أذهب فی حاجتی فإنّی قد رکبت فإذا جئت حدّثتک، فقال: أسألک بقرابتک من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لمّا حدّثتنی، قال: فنزل، فقال له سفیان: مر لی بدواه و قرطاس حتّی أثبته، فدعا به ثمّ قال: اکتب: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم خطبه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی مسجد الخیف: «نضّر اللّه عبدا سمع مقالتی فوعاها و بلّغها من لم تبلغه یا أیّها النّاس لیبلّغ الشّاهد الغائب، فربّ حامل فقه لیس بفقیه و ربّ حامل فقه إلی من هو أفقه منه، ثلاث لا یغلّ علیهنّ قلب امرئ مسلم: إخلاص العمل للّه و النّصیحه لأئمّه المسلمین و اللّزوم لجماعتهم، فإنّ دعوتهم محیطه من ورائهم، المؤمنون إخوه تتکافأ دماؤهم و هم ید علی من سواهم یسعی بذمّتهم أدناهم» فکتبه سفیان ثمّ عرضه علیه و رکب أبو عبد اللّه علیه السّلام و جئت أنا و سفیان. فلمّا کنّا فی بعض الطّریق قال لی: کما أنت حتّی أنظر فی هذا الحدیث، فقلت له: قد و اللّه ألزم أبو عبد اللّه رقبتک شیئا لا یذهب من رقبتک أبدا فقال: و أیّ شیء ذلک؟ فقلت له: ثلاث لا یغلّ علیهنّ قلب امرئ مسلم: إخلاص العمل للّه قد عرفناه و النّصیحه لأئمّه المسلمین. من هؤلاء الأئمّه الّذین یجب علینا نصیحتهم؟ معاویه بن أبی سفیان و یزید بن معاویه و مروان بن الحکم و کلّ من لا تجوز شهادته عندنا و لا تجوز الصّلاه خلفهم؟ و قوله: و اللّزوم لجماعتهم. فأیّ الجماعه؟ مرجئ یقول من لم یصلّ و لم یصم و لم یغتسل من جنابه و هدم الکعبه و نکح أمّه فهو علی إیمان جبرئیل و میکائیل؟ أو قدریّ یقول: لا یکون ما شاء اللّه عزّ و جلّ و یکون ما شاء إبلیس؟ أو حروریّ یتبرّأ من علیّ بن أبی طالب و شهد علیه بالکفر؟ أو جهمیّ یقول: إنّما هی معرفه اللّه وحده لیس الإیمان شیء غیرها؟ قال: ویحک و أیّ شیء یقولون؟ فقلت: یقولون إنّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام

ص :٢٨٨

فرمود: بگذار به سوی کارم بروم که اینک سواره ام، وقتی آمدم برایت می گویم. او گفت: به حقّ خویشاوندی ات با رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-از شما درخواست می کنم که برایم بگویی. او گوید: پس حضرت فرود آمد. آن گاه سفیان به ایشان عرض کرد: بفرما برایم دوات و کاغذی بیاورند تا آن را بنویسم. حضرت آن ها را خواست. سپس فرمود: بنویس: به نام خداوند بخشایندۀ مهربان. خطبۀ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در مسجد خیف: خداوند آسوده کند بنده ای را که سخنم را شنیده، آن را بفهمد و به کسی که آن را نشنیده، برساند. ای مردم! حاضر به غایب باید برساند. که بسا حامل فقهی که فقیه نیست و بسا حامل فقهی که آن را به فقیه تر از خودش می رساند. سه چیز است که دل مرد مسلمان با آن به بدی و خیانت نمی گراید: خالص کردن عمل برای خدا، نصیحت به رهبران مسلمانان و همراهی با جماعت. که همانا یک دعای آنان افراد پشت سرشان را هم فرامی گیرد. مؤمنان برادرند و خونشان برابر است. آنان در برابر غیرشان یک دستند که پست ترین آنان هم حقّی به گردن دارد که (برای تحقّق آن) می کوشد. سفیان آن را نوشته، به حضرت نشان داد. و حضرت صادق علیه السّلام سوار شد [و رفت.]و من و سفیان آمدیم. او در راه به من گفت: بایست تا من نگاهی به این حدیث بکنم. من به او گفتم: به خدا سوگند! ابو عبد اللّه علیه السّلام چیزی بر گردنت گذاشت که هرگز از آن رها نمی شوی. او گفت: و آن چیست؟ به او گفتم: سه چیزی که دل مرد مسلمان با آن ها به بدی و خیانت نمی گراید: خالص کردن عمل برای خدا که با آن آشناییم. و نصیحت به رهبران مسلمانان. این رهبران چه کسانی هستند که نصیحتشان بر ما واجب است؟ آیا معاویۀ ابو سفیان و یزید معاویه و مروان حکم و هر آن که گواهی دادنش و نماز در پشت سرش روا نیست می باشد؟ و این که فرمود: همراه با جماعتشان. کدام جماعت است؟ مرجئه ای که می گوید: هرکس نماز نگزارد و روزه نگیرد و از جنابت پاکیزه نشود و کعبه را نابود کرده و با مادرش زناشویی کند، باز هم بر ایمان جبرئیل و میکائیل است [و مؤمن می باشد]؟ یا قدری که می گوید: آنچه خداوند عزّتمند خواهد، نمی شود و آنچه ابلیس خواست، می شود؟ یا حروری که از علی بن ابی طالب [علیه السّلام] بیزاری جسته، به کفرش گواهی می دهد؟ یا جهمی که می گوید: فقط شناخت خداوند. و ایمان چیزی جز این نیست؟ او گفت: وای بر تو [اینان]چه می گویند!

ص :٢٨٩

و اللّه الإمام الّذی یجب علینا نصیحته؛ و لزوم جماعتهم أهل بیته، قال فأخذ الکتاب فخرقه ثمّ قال: لا تخبر بها أحدا.

[١٠54]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن برید بن معاویه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما نظر اللّه عزّ و جلّ إلی ولیّ له یجهد نفسه بالطّاعه لإمامه و النّصیحه إلاّ کان معنا فی الرّفیق الأعلی.

[١٠55]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن أبی جمیله، عن محمّد الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من فارق جماعه المسلمین قید شبر فقد خلع ربقه الإسلام من عنقه.

[١٠56]5-و بهذا الإسناد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من فارق جماعه المسلمین و نکث صفقه الإمام جاء إلی اللّه عزّ و جلّ أجذم.

باب ما یجب من حقّ الإمام علی الرّعیّه و حقّ الرّعیّه علی الإمام [١٠5٧]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن حمّاد بن عثمان، عن أبی حمزه قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام ما حقّ الإمام علی النّاس، قال: حقّه علیهم أن یسمعوا له و یطیعوا، قلت: فما حقّهم علیهه؟ قال: یقسم بینهم بالسّویّه و یعدل فی الرّعیّه، فإذا کان ذلک فی النّاس فلا یبالی من أخذ هاهنا و هاهنا.

[١٠5٨]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن منصور بن یونس، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر ٧ مثله إلاّ أنّه قال:

ص :٢٩٠

من گفتم: می گویند: همانا به خدا سوگند علی بن ابی طالب علیه السّلام امامی است که نصیحتش بر ما واجب است. و همراهی با جماعتشان، خاندان او است. او گوید: آن گاه سفیان آن نوشته را پاره کرد و گفت: به کسی چیزی نگو.

[١٠54]٣-برید معاویه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: خداوند شکوهمند به ولیّ اش که خود را در اطاعت و نصیحت امامش به زحمت می اندازد جز در رفیق اعلا که همراه ما است نمی نگرد.

[١٠55]4-محمّد حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: هرکس به اندازۀ یک وجب از جماعت مسلمانان جدا شود ریسمان اسلام از گردنش برداشته می شود.

[١٠56]5-همو از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس از جماعت مسلمانان جدا شود و بیعت امام را بشکند، دست بریده نزد خدای عزّتمند می آید.

حقّ واجب امام بر مردم و حقّ مردم بر امام علیه السّلام

[١٠5٧]١-ابو حمزه گفت: از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدم: حقّ امام بر مردم چیست؟ فرمود: حقّ او بر آنان، شنیدن از او و اطاعت است. عرض کردم: و حقّ آنان بر او چیست؟ فرمود: میانشان به برابری قسمت کرده، با مردم عدالت ورزد. و اگر این در میان مردم باشد او به این سو و آن سو رفتن های مردم اهمّیت نمی دهد.

[١٠5٨]٢-ابو حمزه با سلسله سند دیگر از حضرت باقر علیه السّلام مانند این را

ص :٢٩١

هکذا و هکذا و هکذا و هکذا یعنی [من]بین یدیه و خلفه و عن یمینه و عن شماله.

[١٠5٩]٣-محمّد بن یحیی العطّار، عن بعض أصحابنا، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: لا تختانوا ولاتکم و لا تغشّوا هداتکم و لا تجهلوا أئمّتکم و لا تصدّعوا عن حبلکم فتفشلوا و تذهب ریحکم و علی هذا فلیکن تأسیس أمورکم و الزموا هذه الطّریقه، فإنّکم لو عاینتم ما عاین من قد مات منکم ممّن خالف ما قد تدعون إلیه لبدرتم و خرجتم و لسمعتم و لکن محجوب عنکم ما قد عاینوا و قریبا ما یطرح الحجاب.

[١٠6٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عبد الرّحمن بن حمّاد و غیره، عن حنان بن سدیر الصّیرفیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: نعیت إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نفسه و هو صحیح لیس به وجع-قال: نزل به الرّوح الأمین-قال: فنادی صلّی اللّه علیه و اله و سلّم الصّلاه جامعه و أمر المهاجرین و الأنصار بالسّلاح و اجتمع النّاس، فصعد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم المنبر فنعی إلیهم نفسه ثمّ قال: «أذکّر اللّه الوالی من بعدی علی أمّتی ألاّ یرحم علی جماعه المسلمین فأجلّ کبیرهم و رحم ضعیفهم و وقّر عالمهم و لم یضرّ بهم فیذلّهم و لم یفقرهم فیکفرهم و لم یغلق بابه دونهم فیأکل قویّهم ضعیفهم و لم یخبزهم فی بعوثهم فیقطع نسل أمّتی، ثمّ قال: [قد]بلّغت و نصحت فاشهدوا» و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: هذا آخر کلام تکلّم به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علی منبره.

[١٠6١]5-محمّد بن علیّ و غیره، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن رجل، عن حبیب بن أبی ثابت قال:

ص :٢٩٢

روایت کرده جز این که افزوده است: چنین و چنان و چنین و چنان. یعنی [از] برابرش و از پشت و راست و چپش.

[١٠5٩]٣-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان فرمودند: والیانتان را خائن نشمارید و با هدایتگرانتان حیله نکنید و امامانتان را جاهل نخوانید و ریسمانتان را پاره نکنید که پراکنده می شوید و شوکت تان از دست می رود. بنای کارهاتان چنین باشد و پیوسته بر این شیوه باشید که شما هم اگر می دیدید آنچه را مردگان شما از مخالفت با آنچه به آن خوانده می شدند، دیدند، شتاب می کردید و بیرون می آمدید و می شنیدید. امّا آنچه آنان می بینند از شما پنهان است اگرچه نزدیک است که پرده ها برافتد.

[١٠6٠]4-سدیر صیرفی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: به پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-خبر وفاتش داده شد درحالی که تندرست بود و دردی نداشت-حضرت فرمود: آن را روح الامین آورد-پس حضرت برای نماز جماعت ندا داده و مهاجرین و انصار را به برداشتن سلاح فرمان داد. مردم گرد آمدند. پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر منبر رفت و به آنان وفاتش را خبر داده، سپس فرمود: من خدای را بر والی پس از خودم بر این امّت یادآوری می کنم تا بر جماعت مسلمین بی رحمی نکند. پس بزرگشان را بزرگ بدارد و به ضعیفشان رحم کند و عالمشان را تعظیم کند و به آنان زیان نرساند تا خوار شوند و نیازمندشان نکند تا کافرشان گرداند. و در را برایشان نبندد تا توانمندشان ناتوان را بخورد و در اعزام نیرو (به جبهه ها و مرزها) سختگیری ننماید (که اگر همه را اعزام نماید) نسل امّتم قطع شود. سپس فرمود: من رساندم و نصیحت کردم، پس شاهد باشید. و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: این سخن پایانی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر منبر بود.

[١٠6١]5-حبیب ابو ثابت گفت: برای امیر مؤمنان علیه السّلام عسل و انجیری از

ص :٢٩٣

جاء إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام عسل و تین من همدان و حلوان فأمر العرفاء أن یأتوا بالیتامی، فأمکنهم من رءوس الأزقاق یلعقونها و هو یقسمها للنّاس قدحا قدحا، فقیل له: یا أمیر المؤمنین ما لهم یلعقونها، فقال: إنّ الإمام أبو الیتامی و إنّما ألعقتهم هذا برعایه الآباء.

[١٠6٢]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن القاسم بن محمّد الأصبهانیّ، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن سفیان بن عیینه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:

أنا أولی بکلّ مؤمن من نفسه و علیّ أولی به من بعدی، فقیل له: ما معنی ذلک؟ فقال: قول النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من ترک دینا أو ضیاعا فعلیّ و من ترک مالا فلورثته، فالرّجل لیست له علی نفسه ولایه إذا لم یکن له مال و لیس له علی عیاله أمر و لا نهی إذا لم یجر علیهم النّفقه و النّبیّ و أمیر المؤمنین علیهما السّلام و من بعدهما ألزمهم هذا، فمن هناک صاروا أولی بهم من أنفسهم و ما کان سبب إسلام عامّه الیهود إلاّ من بعد هذا القول من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و إنّهم آمنوا علی أنفسهم و علی عیالاتهم.

[١٠6٣]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن أبان بن عثمان، عن صبّاح بن سیابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أیّما مؤمن أو مسلم مات و ترک دینا لم یکن فی فساد و لا إسراف فعلی الإمام أن یقضیه فإن لم یقضه فعلیه إثم ذلک، إنّ اللّه تبارک و تعالی یقول: إِنَّمَا اَلصَّدَقٰاتُ لِلْفُقَرٰاءِ وَ اَلْمَسٰاکِینِ الآیه فهو من الغارمین و له سهم عند الإمام فإن حبسه فإثمه علیه.

[١٠64]٨-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر، عن

ص :٢٩4

همدان و حلوان رسید. به آشنایان و آگاهان فرمان داد تا یتیمان را بیاورند. آن گاه سر ظرف ها را به ایشان داد تا آن ها را بلیسند درحالی که خود قدح قدح از آن را برای مردم تقسیم می کرد. به ایشان گفتند: ای امیر مؤمنان چرا آنان ظرف ها را بلیسند؟ فرمود: همانا امام پدر یتیماتن است. و من چون پدران رفتار می کنم و اینها را به ایشان می لیسانم.

[١٠6٢]6-سفیان عیینه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند: من به هر مؤمنی از خودش سزاوارترم و پس از من علی به او سزاوارتر است. به ایشان گفتند: معنی این چیست؟ فرمود: سخن پیامبر است که آن که بدهی یا عیالی به جا گذارد، مسئولیّت آنها به گردن من است و آن که مالی به جا گذارد برای وارثان او است. پس مرد وقتی مالی نداشته باشد بر خودش ولایتی ندارد. و بر عیالش حقّ امر و نهیی ندارد وقتی به آنان خرجی نمی دهد. و پیامبر و امیر مؤمنان علیهما السّلام و امامان پس از ایشان آن را عهده دار شده اند. و از این جا ایشان به آنان سزاوارتر شده اند. و سبب اسلام آوردن همۀ یهود جز این سخن از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نبود. که آنان بر خودشان و خانواده شان ایمن شدند.

[١٠6٣]٧-صبّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: هر مؤمن یا مسلمانی بمیرد و بدهی ای که در فساد و اسراف نبوده به جا بگذارد برعهدۀ امام است تا آن را بپردازد. که اگر نپردازد گناهش به گردن او است. همانا خدای پاک و فرازمند می فرماید: همانا صدقات برای نیازمندان و بیچاره ها است. . . [توبه (٩) :6٠]و او از بدهکاران است و سهمی نزد امام دارد که اگر آن را نگاه دارد گناهش بر او است.

[١٠64]٨-حنّان از پدرش از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا

ص :٢٩5

حنان، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لا تصلح الإمامه إلاّ لرجل فیه ثلاث خصال: ورع یحجزه عن معاصی اللّه و حلم یملک به غضبه و حسن الولایه علی من یلی حتّی یکون لهم کالوالد الرّحیم.

و فی روایه أخری حتّی یکون للرّعیّه کالأب الرّحیم.

[١٠65]٩-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن معاویه بن حکیم، عن محمّد بن أسلم، عن رجل من طبرستان یقال له: محمّد-قال: قال معاویه: و لقیت الطّبریّ محمّدا بعد ذلک فأخبرنی-قال:

سمعت علیّ بن موسی علیهما السّلام یقول المغرم إذا تدیّن أو استدان فی-حقّ الوهم من معاویه-أجّل سنه فإن اتّسع و إلاّ قضی عنه الإمام من بیت المال.

باب أنّ الأرض کلّها للإمام علیه السّلام [١٠66]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی خالد الکابلیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

وجدنا فی کتاب علیّ علیه السّلام إِنَّ اَلْأَرْضَ لِلّٰهِ یُورِثُهٰا مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ اَلْعٰاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ أنا و أهل بیتی الّذین أورثنا اللّه الأرض و نحن المتّقون و الأرض کلّها لنا، فمن أحیا أرضا من المسلمین فلیعمرها و لیؤدّ خراجها إلی الإمام من أهل بیتی و له ما أکل منها فإن ترکها أو أخربها و أخذها رجل من المسلمین من بعده فعمرها و أحیاها فهو أحقّ بها من الّذی ترکها، یؤدّی خراجها إلی الإمام من أهل بیتی و له ما أکل منها حتّی یظهر القائم من أهل بیتی بالسّیف، فیحویها و یمنعها و یخرجهم منها، کما حواها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم

ص :٢٩6

-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: امامت جز برای مردی که این سه خصلت در او است شایسته نیست: خویشتنداری ای که او را از گناه بر خداوند بازدارد. و بردباری ای که با آن بر خشمش چیره شود. و سرپرستی نیکو بر کسانی که ولایت دارد. تا بر آنان چون پدر مهربان باشد. و در روایت دیگری است: تا برای مردم چون پدر مهربان باشد.

[١٠65]٩-محمّد طبری گفت: از علی موسی علیهما السّلام شنیدم می فرماید: بدهکار وقتی قرض می گیرد، یک سال به او وقت داده می شود. اگر گشایش یافت [که می پردازد]وگرنه امام از بیت المال از سوی او می پردازد.

همانا همۀ زمین برای امام علیه السّلام است

[١٠66]١-ابو خالد کابلی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در کتاب علی علیه السّلام دیدیم که زمین از آن خدا است و به هرکس از بندگانش بخواهد می دهد. و سرانجام برای پرهیزگاران است. [اعراف (٧) :١٢٨]من و خاندانم کسانی هستیم که خداوند زمین را به ما ارث داده و ماییم آن پرهیزگاران و همۀ زمین از آن ما است. کسی از مسلمانان که زمینی را زنده و آباد کند و خراجش را به امامی از خاندان من بدهد آنچه از آن بخورد مال او است. آن گاه اگر آن را رها کرد یا خرابش ساخت و پس از او مردی از مسلمانان آن را گرفته، آباد و احیایش کرد او از کسی که آن را رها کرده به زمین سزاوارتر است-خراجش را به امامی از خاندانم داد آن چه از آن بخورد مال او است تا قائمی از خاندانم با شمشیر ظهور کند و بر آن ها ولایت یابد و جلوی آن ها را گرفته، از زمین ها بیرونشان کند. چنان که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر آن ها ولایت یافته و جلوشان را گرفت.

ص :٢٩٧

و منعها إلاّ ما کان فی أیدی شیعتنا فإنّه یقاطعهم علی ما فی أیدیهم و یترک الأرض فی أیدیهم.

[١٠6٧]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد قال: أخبرنی أحمد بن محمّد بن عبد اللّه، عمّن رواه قال:

الدّنیا و ما فیها للّه تبارک و تعالی و لرسوله و لنا، فمن غلب علی شیء منها فلیتّق اللّه و لیؤدّ حقّ اللّه تبارک و تعالی و لیبرّ إخوانه، فإن لم یفعل ذلک فاللّه و رسوله و نحن برآء منه.

[١٠6٨]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن عمر بن یزید قال:

رأیت مسمعا بالمدینه و قد کان حمل إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام تلک السّنه مالا فردّه أبو عبد اللّه علیه السّلام فقلت له: لم ردّ علیک أبو عبد اللّه المال الّذی حملته إلیه؟ قال: فقال لی: إنّی قلت له حین حملت إلیه المال: إنّی کنت ولّیت البحرین الغوص فأصبت أربعمائه ألف درهم و قد جئتک بخمسها بثمانین ألف درهم و کرهت أن أحبسها عنک و أن أعرض لها و هی حقّک الّذی جعله اللّه تبارک و تعالی فی أموالنا، فقال، أو ما لنا من الأرض و ما أخرج اللّه منها إلاّ الخمس یا أبا سیّار إنّ الأرض کلّها لنا فما أخرج اللّه منها من شیء فهو لنا، فقلت له: و أنا أحمل إلیک المال کلّه؟ فقال: یا أبا سیّار! قد طیّبناه لک و أحللناک منه فضمّ إلیک مالک و کلّ ما فی أیدی شیعتنا من الأرض فهم فیه محلّلون حتّی یقوم قائمنا فیجبیهم طسق ما کان فی أیدیهم و یترک الأرض فی أیدیهم و أمّا ما کان فی أیدی غیرهم فإنّ کسبهم من الأرض حرام علیهم حتّی یقوم قائمنا، فیأخذ الأرض من أیدیهم و یخرجهم صغره قال عمر بن یزید: فقال لی أبو سیّار:

ص :٢٩٨

جز آنچه در دست شیعیانمان باشد. که حضرت بر آنچه در دستشان است با آنان مقاطعه کرده و زمین را در اختیارشان باقی می گذارد.

[١٠6٧]٢-احمد بن محمّد عبد اللّه از امام علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: دنیا و آنچه در آن است برای خداوند پاک و والا و برای رسولش و برای ما است. کسی که بر چیزی از آن دست یافت باید از خدا پروا کرده، حق آن پاک و والا را ادا کرده، به برادرانش نیکی کند. و اگر چنین نکند، خداوند و رسولش و ما از او بیزاریم.

[١٠6٨]٣-عمر یزید گفته است: مسمع را در مدینه دیدم که مالی از آن سال را برای حضرت صادق علیه السّلام برد و حضرت آن را بازگرداند. من به او گفتم: چرا حضرت صادق علیه السّلام مالی را که برایش برده بودی به تو بازگرداند؟ او به من گفت: من وقتی مال را برایشان بردم به ایشان عرض کردم: همانا من غوّاصی بحرین را به عهده گرفته، چهارصد هزار درهم به دست آورده ام و خمس آن را که هشتاد هزار درهم است برای شما آوردم. دوست نداشتم آن را از شما بازدارم و خودم در آن تصرّف کنم. درحالی که آن حقّ شما است که خداوند پاک و والا در اموالمان قرار داده است. حضرت فرمود: آیا مگر برای ما از زمین و آنچه خدا از زمین بیرون می آورد جز خمس نیست؟ ای ابو سیّار! همانا همۀ زمین برای ما است. و آنچه خداوند از آن بیرون می آورد برای ما است. من به ایشان عرض کردم: پس من همۀ آن مال را برای شما می آورم؟ فرمودند: ای ابو سیّار! آن را برای تو پاک کرده، این (خمس) را هم برایت حلال کردیم. مالت را بردار. و هر آن زمینی که در دست شیعیان ما است برایشان حلال است تا قائم ما قیام کند و خراج آنچه را در دستشان است بگیرد و زمین را در اختیارشان باقی بگذارد. و امّا آنچه در دست جز ایشان است همانا آنچه از زمین به دست می آورند برایشان حرام است تا قائم ما قیام کند و زمین را از دستشان گرفته، آن ها را با خواری از آن بیرون کند. عمر یزید گفته است:

ص :٢٩٩

ما أری أحدا من أصحاب الضّیاع و لا ممّن یلی الأعمال یأکل حلالا غیری إلاّ من طیّبوا له ذلک.

[١٠6٩]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن أبی عبد اللّه الرّازیّ، عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه، عن أبیه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: أما علی الإمام زکاه؟ فقال: أحلت یا أبا محمّد! أما علمت أنّ الدّنیا و الآخره للإمام یضعها حیث یشاء و یدفعها إلی من یشاء، جائز له ذلک من اللّه، إنّ الإمام یا أبا محمّد! لا یبیت لیله أبدا و للّه فی عنقه حقّ یسأله عنه.

[١٠٧٠]5-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن محمّد بن عبد اللّه بن أحمد، عن علیّ بن النّعمان، عن صالح بن حمزه، عن أبان بن مصعب، عن یونس بن ظبیان أو المعلّی بن خنیس قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ما لکم من هذه الأرض؟ فتبسّم ثمّ قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی بعث جبرئیل علیه السّلام و أمره أن یخرق بإبهامه ثمانیه أنهار فی الأرض، منها سیحان و جیحان و هو نهر بلخ و الخشوع و هو نهر الشّاش و مهران و هو نهر الهند و نیل مصر و دجله و الفرات، فما سقت أو استقت فهو لنا و ما کان لنا فهو لشیعتنا و لیس لعدوّنا منه شیء إلاّ ما غصب علیه و إنّ ولیّنا لفی أوسع فیما بین ذه إلی ذه-یعنی بین السّماء و الأرض-ثمّ تلا هذه الآیه: قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا (المغصوبین علیها) خٰالِصَهً (لهم) یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ بلا غصب.

[١٠٧١]6-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن الرّیّان قال:

ص :٣٠٠

ابو سیّار به من گفت: از زمینداران یا کسی که کاری به عهده می گیرد کسی جز خودم را نمی شناسم که حلال بخورد مگر این که ایشان آن را برایشان پاک کنند.

[١٠6٩]4-ابو بصیر گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا زکاتی به گردن امام نیست؟ فرمودند: ای ابو محمّد! از محالات سخن می گویی. مگر نمی دانی که دنیا و آخرت برای امام است هرکجا بخواهد می نهد و به هرکس بخواهد می دهد. که از سوی خدا برای او روا شده است. ای ابو محمّد! همانا امام هرگز شبی را نمی خوابد درحالی که برای خداوند بر گردن او حقّی باشد که درباره اش از او بپرسد.

[١٠٧٠]5-یونس ظبیان یا معلاّی خنیس گفته است: به حضرت صادق عرض کردم: چه چیزی از این زمین برای شما است؟ حضرت لبخندی زده، فرمودند: همانا خدای پاک و والا جبرئیل علیه السّلام را مبعوث کرده، به او فرمان داد که با انگشت ابهامش هشت نهر در زمین بکند. از آن ها سیحان و جیحان است که نهر بلخ است. و خشوع که نهر شاش [شوش]است. و مهران که نهر هند است و نیل مصر و دجله و فرات. و آنچه آبیاری کند و از آن برداشته شود برای ما است و آنچه برای ما است برای شیعیانمان است. و برای دشمنانمان از آن چیزی نیست مگر آنچه غصب کرده باشند. و همانا دوستدار ما در گشایشی گسترده تر از فاصلۀ این و این-مقصودش زمین و آسمان بود-است. سپس این آیه را خواند: بگو این ها در زندگانی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند (ولی از آنها غصب شده است) در حالی که در قیامت فقط (برای آنان) خواهد بود. [اعراف (٧) :٣٢]بدون هیچ غصبی.

[١٠٧١]6-محمّد ریّان گفت: من به حضرت عسکری علیه السّلام نوشتم: جانم به

ص :٣٠١

کتبت إلی العسکریّ علیه السّلام: جعلت فداک روی لنا أن لیس لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من الدّنیا إلاّ الخمس، فجاء الجواب: إنّ الدّنیا و ما علیها لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[١٠٧٢]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد رفعه، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: خلق اللّه آدم و أقطعه الدّنیا قطیعه، فما کان لآدم علیه السّلام فلرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ما کان لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فهو للأئمّه من آل محمّد علیهم السّلام.

[١٠٧٣]٨-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ جبرئیل علیه السّلام کری برجله خمسه أنهار و لسان الماء یتبعه: الفرات و دجله و نیل مصر و مهران و نهر بلخ فما سقت أو سقی منها فللإمام و البحر المطیف بالدّنیا [للإمام].

علیّ بن إبراهیم، عن السّرّی بن الرّبیع قال: لم یکن ابن أبی عمیر یعدل بهشام بن الحکم شیئا و کان لا یغبّ إتیانه، ثمّ انقطع عنه و خالفه و کان سبب ذلک أنّ أبا مالک الحضرمیّ کان أحد رجال هشام و وقع بینه و بین ابن أبی عمیر ملاحاه فی شیء من الإمامه، قال ابن أبی عمیر: الدّنیا کلّها للإمام علیه السّلام علی جهه الملک و إنّه أولی بها من الّذین هی فی أیدیهم و قال أبو مالک: [لیس]کذلک، أملاک النّاس لهم إلاّ ما حکم اللّه به للإمام من الفیء و الخمس و المغنم فذلک له و ذلک أیضا قد بیّن اللّه للإمام أین یضعه؟ و کیف یصنع به؟ فتراضیا بهشام بن الحکم و صارا إلیه، فحکم هشام لأبی مالک علی ابن أبی عمیر فغضب ابن أبی عمیر و هجر هشاما بعد ذلک.

ص :٣٠٢

فدایت! برای ما روایت کرده اند که برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-از دنیا جز خمس نیست. جواب چنین آمد: همانا دنیا و آنچه بر آن است برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است.

[١٠٧٢]٧-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: خداوند آدم را آفرید و دنیا را به او داد. و آنچه برای آدم علیه السّلام بود برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. و آنچه برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود، برای امامان از خاندان محمّد علیهم السّلام است.

[١٠٧٣]٨-حفص بختری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا جبرئیل علیه السّلام با پایش پنج نهر کند که به دنبالش آب روان می شد: فرات و دجله و نیل مصر و مهران و نهر بلخ. و آنچه آبیاری کند یا از آن برداشته شود برای امام است. و دریای گرداگرد دنیا هم [برای امام است].

سرّی ربیع گوید: ابن ابی عمیر چیزی را با هشام برابر قرار نمی داد. و فاصله ای میان دیدارهایش نمی افتاد. سپس از او برید و با او مخالفت کرد. و سبب آن این بود که ابو مالک حضرمی یکی از مردان هشام بود و میان او و ابن ابی عمیر در چیزی از امامت نزاع شده بود. ابن ابی عمیر گفته بود: همۀ دنیا همچون ملک، برای امام است. و او به آن سزاوارتر از کسانی است که آن را در اختیارشان دارند. و ابو مالک گفته بود: چنین نیست. املاک مردم برای خودشان است جز فیء و خمس و غنیمت که خداوند آن ها را به امام سپرده است. و آن ها برای او است. و خداوند آن را هم برای امام بیان کرده که کجا قرارش دهد؟ و با آن چه کند؟ آن گاه هردو دربارۀ هشام حکم توافق کرده، به سوی او رفتند. پس هشام به نفع ابو مالک و علیه ابن عمیر داوری کرد. که ابن ابی عمیر خشمگین شد و پس از آن به نزد هشام نیامد.

ص :٣٠٣

باب سیره الإمام فی نفسه و فی المطعم و الملبس إذا ولی الأمر [١٠٧4]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن حمّاد، عن حمید و جابر العبدیّ قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّ اللّه جعلنی إماما لخلقه، ففرض علیّ التّقدیر فی نفسی و مطعمی و مشربی و ملبسی کضعفاء النّاس، کی یقتدی الفقیر بفقری و لا یطغی الغنیّ غناه.

[١٠٧5]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد بن عثمان، عن المعلّی بن خنیس قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام یوما: جعلت فداک ذکرت آل فلان و ما هم فیه من النّعیم فقلت: لو کان هذا إلیکم لعشنا معکم، فقال: هیهات یا معلّی أما و اللّه أن لو کان ذاک ما کان إلاّ سیاسه اللّیل و سیاحه النّهار و لبس الخشن و أکل الجشب، فزوی ذلک عنّا، فهل رأیت ظلامه قطّ صیّرها اللّه تعالی نعمه إلاّ هذه.

[١٠٧6]٣-علیّ بن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد و غیرهما بأسانید مختلفه فی احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام علی عاصم بن زیاد حین لبس العباء و ترک الملاء و شکاه أخوه الرّبیع بن زیاد إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه قد غمّ أهله و أحزن ولده بذلک، فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:

علیّ بعاصم بن زیاد، فجیء به فلمّا رآه عبس فی وجهه، فقال له: أما استحییت من أهلک؟ أما رحمت ولدک؟ أتری اللّه أحلّ لک الطّیّبات و هو یکره أخذک منها، أنت أهون علی اللّه من ذلک، أو لیس اللّه یقول: وَ اَلْأَرْضَ وَضَعَهٰا لِلْأَنٰامِ. فِیهٰا فٰاکِهَهٌ وَ اَلنَّخْلُ ذٰاتُ اَلْأَکْمٰامِ أو لیس [اللّه]یقول: مَرَجَ اَلْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیٰانِ. بَیْنَهُمٰا بَرْزَخٌ لاٰ یَبْغِیٰانِ (إلی قوله) یَخْرُجُ مِنْهُمَا اَللُّؤْلُؤُ وَ اَلْمَرْجٰانُ

ص :٣٠4

روش امام دربارۀ خودش و خوراک و پوشاکش، وقتی امر [امامت]را به عهده می گیرد

[١٠٧4]١-جابر عبدی گوید: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: همانا خداوند مرا امامی برای آفریدگانش نهاد. آن گاه در تهیۀ خود، خوراک و پوشاکم همانندی با ناتوانان مردم را بر من واجب کرد تا فقیر به فقرم اقتدا کند و توانایی توانگر او را نشوراند.

[١٠٧5]٢-معلاّی خنیس گوید: روزی به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت! خاندان فلان [عبّاس]و نعمت هایی را که دارند به یاد آورده، گفتم: اگر این ها برای شما بود ما هم با شما خوش بودیم. حضرت فرمودند: هیهات ای معلّی! هان به خدا سوگند! اگر چنان می شد [که حکومت در دست ما بود]کاری جز تدبیر در شب و تلاش در روز و پوشیدن لباس زبر و خوردن ناگوار برای ما دربر نداشت. و این از ما گردانده شد. آیا هرگز ستمی جز این را دیده ای که خدای والا آن را نعمت گرداند.

[١٠٧6]٣-با سندهای مختلفی دربارۀ احتجاج امیر مؤمنان علیه السّلام بر عاصم زیاد -وقتی عبای پشمین پوشید و عبای نرم را کنار گذاشت و برادرش ربیع زیاد از او به امیر مؤمنان علیه السّلام شکایت کرد که او با این کار خانواده اش را غمگین و فرزندش را اندوهگین ساخته است-روایت شده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: عاصم زیاد را به نزدم بیاورید. او را به نزد حضرت آوردند. ایشان وقتی او را دید چهره درهم کشید و فرمود: آیا از خانواده ات شرم نکردی؟ آیا به فرزندانت دل نسوزاندی؟ آیا گمان می کنی خداوند که طیّبات را بر تو حلال کرده، دوست ندارد از آنها استفاده کنی. تو در برابر خدا خوارتر از آن هستی [که چنین بپنداری.]مگر خداوند نمی فرماید: و زمین را برای آفریدگان آفرید که در آن میوه ها و نخل هایی با خوشه های غلاف دار است. [الرّحمان (55) :١٠ و ١١]و مگر نفرمود: دو دریا را گذاشت تا به هم برسند. میانشان حائلی است که از هم درنگذرند. (تا این جا که) از آن دو، لؤلؤ و مرجان بیرون می آید. [الرّحمان (55) :١٩ تا ٢٢]

ص :٣٠5

فباللّه لابتذال نعم اللّه بالفعال أحبّ إلیه من ابتذالها بالمقال و قد قال اللّه عزّ و جلّ: وَ أَمّٰا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ فقال عاصم: یا أمیر المؤمنین فعلی ما اقتصرت فی مطعمک علی الجشوبه و فی ملبسک علی الخشونه؟ فقال: ویحک إنّ اللّه عزّ و جلّ فرض علی أئمّه العدل أن یقدّروا أنفسهم بضعفه النّاس، کیلا یتبیّغ بالفقیر فقره، فألقی عاصم بن زیاد العباء و لبس الملاء.

[١٠٧٧]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن أبیه، عن محمّد بن یحیی الخزّاز، عن حمّاد بن عثمان قال:

حضرت أبا عبد اللّه علیه السّلام و قال له: رجل أصلحک اللّه ذکرت أنّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام کان یلبس الخشن، یلبس القمیص بأربعه دراهم و ما أشبه ذلک و نری علیک اللّباس الجدید، فقال له: إنّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام کان یلبس ذلک فی زمان لا ینکر [علیه]و لو لبس مثل ذلک الیوم شهر به، فخیر لباس کلّ زمان لباس أهله، غیر أنّ قائمنا أهل البیت علیه السّلام إذا قام لبس ثیاب علیّ علیه السّلام و سار بسیره علیّ علیه السّلام.

باب نادر [١٠٧٨]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه، عن أیّوب بن نوح قال:

عطس علیه السّلام یوما و أنا عنده، فقلت: جعلت فداک ما یقال للإمام إذا عطس؟ قال: یقولون: صلّی اللّه علیک.

[١٠٧٩]٢-محمّد بن یحیی، عن جعفر بن محمّد قال: حدّثنی إسحاق بن إبراهیم الدّینوریّ، عن عمر بن زاهر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣٠6

و به خدا سوگند اظهار نعمت های او با کردار، نزد او محبوب تر از اظهارش با گفتار است. و خداوند عزّتمند فرموده است: و نعمت های پروردگارت را بازگو. [ضحی (٩٣) :١١]عاصم گفت: ای امیر مؤمنان پس چرا شما در خوراک به ناگوار و در پوشاک به زبر بسنده کرده ای؟ فرمود: وای بر تو! همانا خداوند شکوهمند بر امامان عادل واجب کرده که خودشان را با ناتوانایان مردم اندازه کنند و هم سطح باشند تا فقر، فقیر را از جا به در نکند. پس عاصم زیاد عبای زبر را انداخت و عبای نرم پوشید.

[١٠٧٧]4-حمّاد عثمان گفت: در محضر حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردی به ایشان عرض کرد: خدا تو را بسامان کند، فرمودی که علی بن ابی طالب علیه السّلام زبر می پوشید. پیراهنی چهاردرهمی یا مانند آن می پوشید. ولی ما شما را با لباس نو می بینیم. حضرت به او فرمود: علی بن ابی طالب علیه السّلام آن را زمانی می پوشید که بر او عیب نمی گرفتند و اگر آن را در چنین روزی می پوشید به آن شهره می شد. بهترین لباس هر زمان لباس اهل آن زمان است. جز این که قائم ما اهل بیت علیهم السّلام وقتی قیام کند، لباس های علی علیه السّلام را پوشیده و به روش علی علیه السّلام می رود.

بابی نادر

[١٠٧٨]١-ایّوب نوح گفت: روزی امام علیه السّلام عطسه کرد و من که نزدش بودم عرض کردم: جانم به فدایت! به امام چه می گویند وقتی عطسه کند؟ فرمود: می گویند: درود خدا بر تو.

[١٠٧٩]٢-عمر زاهر روایت کرده که مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ

ص :٣٠٧

سأله رجل عن القائم یسلّم علیه بإمره المؤمنین؟ قال: لا، ذاک اسم سمّی اللّه به أمیر المؤمنین علیه السّلام، لم یسمّ به أحد قبله و لا یتسمّی به بعده إلاّ کافر، قلت: جعلت فداک کیف یسلّم علیه؟ قال: یقولون: السّلام علیک یا بقیّه اللّه، ثمّ قرأ: بَقِیَّتُ اَللّٰهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.

[١٠٨٠]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أحمد بن عمر قال:

سألت أبا الحسن علیه السّلام لم سمّی أمیر المؤمنین علیه السّلام؟ قال: لأنّه یمیرهم العلم، أ ما سمعت فی کتاب اللّه وَ نَمِیرُ أَهْلَنٰا.

و فی روایه أخری قال: لأنّ میره المؤمنین من عنده یمیرهم العلم.

[١٠٨١]4-علیّ بن إبراهیم، عن یعقوب بن یزید، عن ابن أبی عمیر، عن أبی الرّبیع القزّاز، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قلت له: لم سمّی أمیر المؤمنین؟ قال: اللّه سمّاه، و هکذا أنزل فی کتابه: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ و أنّ محمّدا رسولی و أنّ علیّا أمیر المؤمنین.

باب فیه نکت و نتف من التّنزیل فی الولایه [١٠٨٢]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن بعض أصحابنا، عن حنان بن سدیر، عن سالم الحنّاط قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: أخبرنی عن قول اللّه تبارک و تعالی: نَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِینُ* عَلیٰ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ اَلْمُنْذِرِینَ* بِلِسٰانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ قال: هی الولایه لأمیر المؤمنین علیه السّلام.

ص :٣٠٨

قائم [علیه السّلام]پرسید که آیا به ایشان به نام امیر مؤمنان سلام داده می شود؟ فرمودند: نه، آن نامی است که امیر مؤمنان علیه السّلام به آن نامیده شده است. پیش و پس از او جز کافر به آن نامیده نمی شود. من عرض کردم: جانم به فدایت! چگونه به ایشان سلام داده می شود؟ فرمود: می گویند: سلام بر تو ای بقیّه اللّه، سپس خواندبقیّه اللّه برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید. [هود (١١) :٨6]

[١٠٨٠]٣-احمد عمر گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام پرسیدم: چرا او امیر مؤمنان نامیده شد؟ فرمود: زیرا او به آنان خوراک علم می دهد. مگر در کتاب خدا نشنیده ای: و ما برای خانواده مان طعام می آوریم. [یوسف (١٢) :65]و در روایت دیگری فرموده است: زیرا خوراک مؤمنان نزد او است. که به آنان خوراکی از دانش می دهد.

[١٠٨١]4-جابر گفت: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: برای چه او امیر مؤمنان نامیده شد؟ فرمود: خدا نامیدش. و چنین در کتابش نازل کرد: و زمانی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّۀ شان را گرفت و از خویشتن شان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم. [اعراف (٧) :١٧٢]و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]فرستاده ام و علی [علیه السّلام]امیر مؤمنان.

نکته ها و قطعه هایی از قرآن دربارۀ ولایت

[١٠٨٢]١-سالم حنّاط گوید: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: برایم از این سخن خداوند پاک و والا بفرمایید: آن را روح الامین بر تو نازل کرد. بر دلت تا از بیم دهندگان باشی. به زبان روشن عربی. [شعرا (٣6) :١٩٣ تا ١٩5]فرمود: آن ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام است.

ص :٣٠٩

[١٠٨٣]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن الحکم بن مسکین، عن إسحاق بن عمّار، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: إِنّٰا عَرَضْنَا اَلْأَمٰانَهَ عَلَی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلْجِبٰالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهٰا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهٰا وَ حَمَلَهَا اَلْإِنْسٰانُ إِنَّهُ کٰانَ ظَلُوماً جَهُولاً قال:

هی ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام.

[١٠٨4]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن أبی زاهر، عن الحسن بن موسی الخشّاب، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمٰانَهُمْ بِظُلْمٍ قال:

بما جاء به محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من الولایه و لم یخلطوها بولایه فلان و فلان، فهو الملبّس بالظّلم.

[١٠٨5]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن الحسین بن نعیم الصّحّاف قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: فَمِنْکُمْ کٰافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ فقال: عرف اللّه إیمانهم بولایتنا و کفرهم بها، یوم أخذ علیهم المیثاق فی صلب آدم علیه السّلام و هم ذرّ.

[١٠٨6]5-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن أحمد، عن یعقوب بن یزید، عن ابن محبوب، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی الحسن علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: یُوفُونَ بِالنَّذْرِ قال:

یفون بانّذر الّذی أخذ علیهم من ولایتنا.

[١٠٨٧]6-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقٰامُوا

ص :٣١٠

[١٠٨٣]٢-مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند: ما آن امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرض کردیم و آنان از برداشتن آن سر تافته، از آن هراسیدند. و انسان آن را برداشت. که او بسیار ستمکار و بسیار نادان است. [احزاب (٣٣) :٧٢]پرسیده و روایت کرده که فرمودند: آن ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام است.

[١٠٨4]٣-عبد الرحمان کثیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند: کسانی که ایمان آورده، ایمانشان را با ستمی نیالودند. [انعام (6) :٨٢. . .] روایت کرده که فرمودند: به ولایتی که محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- آورده [ایمان آورد]با ولایت فلانی و فلانی نیامیختند. که آن [ایمانی]آمیخته به ستم است.

[١٠٨5]4-حسین بن نعیم صحّاف گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: گروهی از شما کافرید و گروهی از شما مؤمن. [تغابن (64) :٢]فرمودند: خداوند ایمانشان و کفرشان را با ولایت ما شناخت. در روزی که آن پیمان را در پشت آدم علیه السّلام که ذرّه بودند از آنان گرفت.

[١٠٨6]5-محمّد فضیل از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند: آنان به نذر خود وفا می کنند. [انسان (٧6) :٧]روایت کرده که فرمودند: به نذری که از ایشان گرفته شده-که عبارت از ولایت ما است-وفا می کنند.

[١٠٨٧]6-ربعی عبد اللّه از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند: و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شده، به پا

ص :٣١١

اَلتَّوْرٰاهَ وَ اَلْإِنْجِیلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ قال: الولایه.

[١٠٨٨]٧-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن مثنّی، عن زراره، عن عبد اللّه بن عجلان، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تعالی: «قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّهَ فِی اَلْقُرْبیٰ» قال:

هم الأئمّه علیهم السّلام.

[١٠٨٩]٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن أسباط، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ (فی ولایه علیّ و ولایه الأئمّه من بعده) فَقَدْ فٰازَ فَوْزاً عَظِیماً هکذا نزلت.

[١٠٩٠]٩-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن النّضر، عن محمّد بن مروان رفعه إلیهم فی قول اللّه عزّ و جلّ:

وَ مٰا کٰانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اَللّٰهِ » فی علیّ و الأئمّه « کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسیٰ فَبَرَّأَهُ اَللّٰهُ مِمّٰا قٰالُوا.

[١٠٩١]١٠-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن السّیّاریّ، عن علیّ بن عبد اللّه قال:

سأله رجل عن قوله تعالی: فَمَنِ اِتَّبَعَ هُدٰایَ فَلاٰ یَضِلُّ وَ لاٰ یَشْقیٰ قال: من قال بالأئمّه و اتّبع أمرهم و لم یجز طاعتهم.

[١٠٩٢]١١-الحسین بن محمّد، عن علیّ بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه رفعه فی قوله تعالی: لاٰ أُقْسِمُ بِهٰذَا اَلْبَلَدِ. وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهٰذَا اَلْبَلَدِ. وَ وٰالِدٍ وَ مٰا وَلَدَ قال:

أمیر المؤمنین و ما ولد من الأئمّه علیه السّلام.

ص :٣١٢

دارند. [مائده (5) :66]روایت کرده که فرمودند: ولایت است.

[١٠٨٨]٧-عبد اللّه عجلان از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن آن والا: بگو من از شما بر رسالتم پاداشی جز دوستی نزدیکانم نمی خواهم. [شورا (4٢) :٢٣] روایت کرده که فرمودند: ایشان ائمّه علیهم السّلام هستند.

[١٠٨٩]٨-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند: و هرکس از خدا و رسولش اطاعت کند به رستگاری بزرگی دست یافته است. [احزاب (٣٣) :٧١]روایت کرده که این گونه نازل شده است: و هرکس (دربارۀ ولایت علی و امامان پس از او) از خدا و. . .

[١٠٩٠]٩-از محمّد مروان حدیثی که سندش را به امامان [علیهم السّلام]رسانده دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند: و شما حقّ ندارید رسول خدا را آزار دهید. [احزاب (٣٣) :5٣]روایت شده که دربارۀ علی و امامان [علیهم السّلام]است. همانند کسانی که موسی را آزار دادند و خداوند او را از آنچه در حقّ او می گفتند مبرّا ساخت. [احزاب (٣٣) :6٩]

[١٠٩١]١٠-علی عبد اللّه گفت: مردی از امام دربارۀ این سخن آن والا پرسید: و هرکس از هدایتم پیروی کند گمراه و شقی نمی شود. [طه (٢٠) :١٢٣]فرمودند: کسی که به امامان معتقد شده، از فرمانشان پیروی کرده و از اطاعتشان درنگذرد.

[١٠٩٢]١١-از احمد بن محمّد عبد اللّه حدیثی که سندش را بالا برده دربارۀ این سخن آن والا: سوگند به این سرزمین. شهری که تو در آن هستی. و سوگند به پدر و فرزندش. [بلد (٩٠) :١ تا ٣]روایت شده که فرمودند: امیر مؤمنان و فرزندانش امامان علیهم السّلام هستند.

ص :٣١٣

[١٠٩٣]١٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن أورمه و محمّد بن عبد اللّه، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه تعالی: وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی اَلْقُرْبیٰ قال:

أمیر المؤمنین و الأئمّه علیه السّلام.

[١٠٩4]١٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مِمَّنْ خَلَقْنٰا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ قال:

هم الأئمّه.

[١٠٩5]١4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن أورمه، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالی: هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ مِنْهُ آیٰاتٌ مُحْکَمٰاتٌ هُنَّ أُمُّ اَلْکِتٰابِ قال:

أمیر المؤمنین علیه السّلام و الأئمّه وَ أُخَرُ مُتَشٰابِهٰاتٌ قال: فلان و فلان فَأَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ أصحابهم و أهل ولایتهم فَیَتَّبِعُونَ مٰا تَشٰابَهَ مِنْهُ اِبْتِغٰاءَ اَلْفِتْنَهِ وَ اِبْتِغٰاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَلرّٰاسِخُونَ فِی اَلْعِلْمِ أمیر المؤمنین علیه السّلام و الأئمّه علیه السّلام.

[١٠٩6]١5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن مثنّی، عن عبد اللّه بن عجلان، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تعالی:

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّٰا یَعْلَمِ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ جٰاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ لاٰ رَسُولِهِ وَ لاَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَهً یعنی بالمؤمنین الأئمّه علیهما السّلام: لم یتّخذوا الو لائج من دونهم.

ص :٣١4

[١٠٩٣]١٢-عبد الرحمان کثیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند والا: و بدانید هر غنیمتی که به دست می آورید، خمس آن برای خدا و رسول و نزدیکان است. [انفال (٨) :4١]روایت کرده که فرمودند: نزدیکان، امیر مؤمنان و امامان علیهم السّلام هستند.

[١٠٩4]١٣-عبد اللّه سنان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: و از کسانی که آفریدیم گروهی به حقّ هدایت کرده، با آن عدالت می ورزند. [اعراف (٧) :١٨١]فرمودند: آنان ائمّه [علیهم السّلام]هستند.

[١٠٩5]١4-عبد الرّحمان کثیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن آن والا: او کسی است که این کتاب را بر تو فروفرستاد. که از جملۀ آن آیه هایی است استوار که اصل کتاب است. [آل عمران (٣) :٧]روایت کرده که فرمودند: امیر مؤمنان علیه السّلام و امامان هستند. و آیه های دیگر متشابه اند. [آل عمران (٣) :٧]فلانی و فلانی اند. و کسانی که در دل هاشان انحرافی است. [آل عمران (٣) :٧]اصحاب آنان و اهل ولایتشان هستند. در جستجوی فتنه و جستجوی تأویلش از آن چه متشابه است پیروی می کنند. درحالی که تفسیرش را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند. [آل عمران (٣) :٧ ]که امیر مؤمنان و ائمّه علیهم السّلام هستند.

[١٠٩6]١5-عبد اللّه عجلان از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن آن والا: آیا گمان کردید که رها می شوید درحالی که هنوز خداوند کسانی از شما را که جهاد کرده و غیر از خدا و رسولش و مؤمنان محرم اسرار نگرفتند، [از دیگران]مشخّص نساخته است. [توبه (٩) :١6]روایت کرده که مقصود از مؤمنان، ائمّه علیهم السّلام هستند: [کسانی که] محرم اسراری جز اینان نگرفتند.

ص :٣١5

[١٠٩٧]١6-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن صفوان، عن ابن مسکان، عن الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالی: وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهٰا [قال]قلت:

ما السّلم؟ قال: الدّخول فی أمرنا.

[١٠٩٨]١٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تعالی: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ قال:

یا زراره! أو لم ترکب هذه الأمّه بعد نبیّها طبقا عن طبق فی أمر فلان و فلان و فلان.

[١٠٩٩]١٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن حمّاد بن عیسی، عن عبد اللّه بن جندب قال:

سألت أبا الحسن علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لَقَدْ وَصَّلْنٰا لَهُمُ اَلْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ قال: إمام إلی إمام.

[١١٠٠]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن محمّد بن النّعمان، عن سلاّم، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تعالی: قُولُوا آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْنٰا قال:

إنّما عنی بذلک علیّا علیه السّلام و فاطمه و الحسن و الحسین و جرت بعدهم فی الأئمّه علیهما السّلام، ثمّ یرجع القول من اللّه فی النّاس فقال: فَإِنْ آمَنُوا (یعنی النّاس) بِمِثْلِ مٰا آمَنْتُمْ بِهِ (یعنی علیّا و فاطمه و الحسن و الحسین و الأئمّه علیهما السّلام) فَقَدِ اِهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا هُمْ فِی شِقٰاقٍ.

[١١٠١]٢٠-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن مثنّی،

ص :٣١6

[١٠٩٧]١6-حلبی گوید: دربارۀ این سخن آن والا: و اگر به صلح میل کردند. [انفال (٨) :6١]به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: صلح چیست؟ فرمودند: ورود به امر [ولایت]ما.

[١٠٩٨]١٧-زراره از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن آن والا: همۀ تان از حالی به حال دیگر منتقل می شوید. [انشقاق (٨4) :١٩]روایت کرده که فرمودند: ای زراره! مگر این مردم پس از پیامبرشان دربارۀ فلانی و فلانی و فلانی از حالی به حال دیگر منتقل نشدند؟

[١٠٩٩]١٨-عبد اللّه جندب گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: ما آن سخن را یکی پس از دیگری برایشان آوردیم شاید متذکّر شوند. [قصص (٢٨) :5١]فرمودند: از امامی به امام دیگر.

[١١٠٠]١٩-سلام از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه: بگویید ما به خدا و آنچه برای ما نازل کرده ایمان آورده ایم. [بقره (٢) :١٣6]روایت کرده که فرمودند: مقصود از آن علی علیه السّلام و فاطمه و حسن و حسین [علیهم السّلام]هستند. و پس از ایشان دربارۀ ائمّه علیهم السّلام جاری شده است. سپس این سخن از خداوند به مردم باز می گردد. که فرمود: و اگر آنان ایمان بیاورند به مانند آنچه شما ایمان آورده اید [یعنی به علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمّه علیهم السّلام]هدایت شده اند. و اگر سر بگردانند، در خلاف و دشمنی هستند. [بقره (٢) :١٣٧]

[١١٠١]٢٠-عبد اللّه عجلان از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه: همانا

ص :٣١٧

عن عبد اللّه بن عجلان، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تعالی: إِنَّ أَوْلَی اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ وَ هٰذَا اَلنَّبِیُّ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا قال:

هم الأئمّه علیهما السّلام و من اتّبعهم.

[١١٠٢]٢١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن ابن أذینه، عن مالک الجهنیّ قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: قوله عزّ و جلّ: وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هٰذَا اَلْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ قال:

من بلغ أن یکون إماما من آل محمّد فهو ینذر بالقرآن کما أنذر به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[١١٠٣]٢٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن مفضّل بن صالح، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لَقَدْ عَهِدْنٰا إِلیٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً قال:

عهدنا إلیه فی محمّد و الأئمّه من بعده، فترک و لم یکن له عزم أنّهم هکذا و إنّما سمّی أولو العزم أولی العزم لأنّه عهد إلیهم فی محمّد و الأوصیاء من بعده و المهدیّ و سیرته و أجمع عزمهم علی أنّ ذلک کذلک و الإقرار به.

[١١٠4]٢٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن جعفر بن محمّد بن عبید اللّه، عن محمّد بن عیسی القمّیّ، عن محمّد بن سلیمان، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله:

وَ لَقَدْ عَهِدْنٰا إِلیٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ کلمات فی محمّد و علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین و الأئمّه علیهما السّلام من ذرّیّتهم فَنَسِیَ هکذا و اللّه نزلت علی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[١١٠5]٢4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن النّضر بن شعیب، عن خالد بن مادّ، عن محمّد بن الفضل، عن الثّمالیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٣١٨

سزاوارترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی کردند و این پیامبر و کسانی که ایمان آوردند. [آل عمران (٢) :6٨]روایت کرده که فرمودند: آنان ائمّه علیهم السّلام و کسانی هستند که از ایشان پیروی کردند.

[١١٠٢]٢١-مالک جهنی گوید: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: این آیه چیست؟ و این قرآن بر من وحی شده تا با آن شما را بیم دهم. و کسی که به او می رسد. [انعام (6) :١٩]فرمودند: هرکس از خاندان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]به درجۀ امامت برسد، او با قرآن بیم می دهد. چنان که رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-با آن بیم داد.

[١١٠٣]٢٢-جابر از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه: و پیش از این از آدم پیمان گرفته بودیم امّا او فراموش کرد. و ما برایش عزمی نیافتیم. [طه (٢٠) :١١5]روایت کرده که فرمودند: دربارۀ محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و ائمّه پس از او از آدم پیمان گرفته بودیم. که او رها کرد و عزمی نداشت که آنان چنین اند. و همانا اولو العزم، چنین نامیده شده اند؛ زیرا خداوند از آنان دربارۀ محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و اوصیای پس از او و مهدی و سیرۀ او پیمان گرفت و عزم همۀ آنان بر آن پیمان و اقرار به آن قرار گرفت.

[١١٠4]٢٣-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به خدا سوگند آیه چنین بر محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل شده است: و پیش از این از آدم (کلماتی دربارۀ محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمّه از فرزندان آنان علیهم السّلام) پیمان گرفته بودیم امّا او فراموش کرد. [به عقیده شیعیان قرآن به هیچ عنوان تحریف نشده و این روایات قابل بررسی و تأویل است]

[١١٠5]٢4-ثمالی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند

ص :٣١٩

أوحی اللّه إلی نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ قال: إنّک علی ولایه علیّ و علیّ هو الصّراط المستقیم.

[١١٠6]٢5-علیّ بن إبراهیم، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن أبیه، عن محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن منخّل، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

نزل جبرئیل علیه السّلام بهذه الآیه علی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هکذا: بِئْسَمَا اِشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ (فی علیّ) بَغْیاً.

[١١٠٧]٢6-و بهذا الإسناد، عن محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن منخّل، عن جابر قال:

نزل جبرئیل علیه السّلام بهذه الآیه علی محمّد هکذا: وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلیٰ عَبْدِنٰا (فی علیّ) فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ.

[١١٠٨]٢٧-و بهذا الإسناد، عن محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن منخّل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

نزل جبرئیل علیه السّلام علی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بهذه الآیه هکذا: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ آمِنُوا بِمٰا نَزَّلْنٰا (فی علیّ) نُوراً مُبِیناً.

[١١٠٩]٢٨-علیّ بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن أبی طالب، عن یونس بن بکّار، عن أبیه، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مٰا یُوعَظُونَ بِهِ (فی علیّ) لَکٰانَ خَیْراً لَهُمْ .

[١١١٠]٢٩-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن مثنّی الحنّاط، عن عبد اللّه بن عجلان، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُدْخُلُوا فِی اَلسِّلْمِ کَافَّهً وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ اَلشَّیْطٰانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ قال: فی ولایتنا.

ص :٣٢٠

به پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-وحی کرد: به آنچه بر تو وحی شده چنگ بزن که تو بر صراط مستقیمی. [زخرف (4٢) :4٣]فرمود: [یعنی]تو بر ولایت علی هستی و علی همان صراط مستقیم است.

[١١٠6]٢5-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: جبرئیل این آیه را چنین بر محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل کرد: آنان به بهای بدی خودشان را فروختند تا به آنچه خداوند (دربارۀ علی) نازل کرد به ستم منکر شوند. [بقره (٢) :٩٠]

[١١٠٧]٢6-جابر گوید: جبرئیل علیه السّلام این آیه را چنین بر محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]نازل کرد: و اگر از آنچه [دربارۀ علی]بر بندۀ مان نازل کردیم در تردید هستید، سوره ای همانند آن بیاورید. [بقره (٢) :٢٣]

[١١٠٨]٢٧-منخّل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: جبرئیل علیه السّلام این آیه را چنین بر محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل کرد: ای کسانی که کتاب داده شده اید به آنچه (دربارۀ علی که نوری روشنگر است) نازل کرده ایم ایمان بیاورید. [نسا (4) :4٧]

[١١٠٩]٢٨-جابر از حضرت باقر علیه السّلام چنین روایت کرده است: و اگر اندرزهایی که (دربارۀ علی) به آنان داده می شد انجام می دادند برایشان بهتر بود. [نسا (4) :66]

[١١١٠]٢٩-عبد اللّه عجلان از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه ای کسانی که ایمان آورده اید همگی به صلح و آشتی درآیید و از گام های شیطان پیروی نکنید که او دشمنی آشکار برای شما است. [بقره (٢) :٢٠٨]روایت کرده که فرمودند: یعنی در ولایت ما.

ص :٣٢١

[١١١١]٣٠-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن عبد اللّه بن إدریس، عن محمّد بن سنان، عن المفضّل بن عمر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام قوله جلّ و عزّ: بَلْ تُؤْثِرُونَ اَلْحَیٰاهَ اَلدُّنْیٰا قال ولایتهم وَ اَلْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ قال: ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام إِنَّ هٰذٰا لَفِی اَلصُّحُفِ اَلْأُولیٰ* صُحُفِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسیٰ.

[١١١٢]٣١-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن حسّان، عن محمّد بن علیّ، عن عمّار بن مروان، عن منخّل، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أَ فَکُلَّمٰا جٰاءَکُمْ (محمّد) بِمٰا لاٰ تَهْویٰ أَنْفُسُکُمُ (بموالاه علیّ) اِسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً (من آل محمّد) کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ.

[١١١٣]٣٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن عبد اللّه بن إدریس، عن محمّد بن سنان، عن الرّضا علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:

کَبُرَ عَلَی اَلْمُشْرِکِینَ (بولایه علیّ) مٰا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ یا محمّد من ولایه علیّ، هکذا فی الکتاب مخطوطه.

[١١١4]٣٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد، عن ابن هلال، عن أبیه، عن أبی السّفاتج، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه جلّ و عزّ: اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اَللّٰهُ فقال:

إذا کان یوم القیامه دعی بالنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و بأمیر المؤمنین و بالأئمّه من ولده علیهم السّلام فینصبون للنّاس فإذا رأتهم شیعتهم قالوا: اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اَللّٰهُ یعنی هدانا اللّه فی ولایه أمیر المؤمنین و الأئمّه من ولده علیهما السّلام.

ص :٣٢٢

[١١١١]٣٠-مفضّل عمر گوید: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: ولی شما زندگی دنیا را ترجیح می دهید. [اعلی (٨٧) :١6]فرمودند: ولایت آنان را. درحالی که آخرت بهتر و پایدارتر است. [اعلی (٨٧) :١٧]فرمودند: ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام است. این ها در کتب آسمانی پیشین آمده است. در کتاب های ابراهیم و موسی. [اعلی (٨٧) :١٨ و ١٩]

[١١١٢]٣١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام چنین روایت کرده است: آیا هرگاه (محمّد) آنچه دلخواه شما نیست (دوستی علی) بیاورید، شما گردنکشی کنید. و گروهی (از خاندان محمّد) را تکذیب کنید و گروهی را بکشید. [بقره (٢) :٨٧]

[١١١٣]٣٢-محمّد سنان از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ این آیه گران است بر مشرکان به ولایت علی آنچه آنان را به سویش می خوانی. [شورا (4٢) :١٣]که ای محمّد عبارت از ولایت علی است. چنین در کتاب نوشته است.

[١١١4]٣٣-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ ستایش برای خداوندی است که ما را به این رهنمون شد و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود ما راه را نمی یافتیم. [اعراف (٧) :4٣]روایت کرده که فرمود: وقتی قیامت شود، پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-و امیر مؤمنان و ائمّه از فرزندان او علیهم السّلام خوانده شده، بر مردم نصب می شوند. پس وقتی شیعیانشان ایشان را می بینند، می گویند: ستایش برای خداوندی است که ما را به این رهنمون شد و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود ما راه را نمی یافتیم. که مقصود این است: خداوند ما را به ولایت امیر مؤمنان و امامان از فرزندانش علیهم السّلام هدایت کرد.

ص :٣٢٣

[١١١5]٣4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن أورمه و محمّد بن عبد اللّه، عن علیّ بن حسّان، عن عبد اللّه بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالی: عَمَّ یَتَسٰاءَلُونَ عَنِ اَلنَّبَإِ اَلْعَظِیمِ قال:

النّبأ العظیم الولایه، و سألته عن قوله: هُنٰالِکَ اَلْوَلاٰیَهُ لِلّٰهِ اَلْحَقِّ قال: ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام.

[١١١6]٣5-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تعالی: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً قال: هی الولایه.

[١١١٧]٣6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن إبراهیم الهمذانیّ یرفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالی: وَ نَضَعُ اَلْمَوٰازِینَ اَلْقِسْطَ لِیَوْمِ اَلْقِیٰامَهِ قال:

الأنبیاء و الأوصیاء علیهما السّلام.

[١١١٨]٣٧-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن الحسین بن عمر بن یزید، عن محمّد بن جمهور، عن محمّد بن سنان، عن المفضّل بن عمر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تعالی: اِئْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هٰذٰا أَوْ بَدِّلْهُ قال: قالوا: أو بدّل علیّا علیه السّلام.

[١١١٩]٣٨-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن إسماعیل بن مهران، عن الحسن القمّیّ، عن إدریس بن عبد اللّه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن تفسیر هذه الآیه: مٰا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ. قٰالُوا لَمْ نَکُ مِنَ اَلْمُصَلِّینَ قال: عنی بها لم نک من أتباع الأئمّه الّذین قال اللّه تبارک و تعالی

ص :٣٢4

[١١١5]٣4-عبد اللّه کثیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آیات از چه چیز از هم سؤال می کنند. از خبر بزرگ. [نبأ (٧٨) :١ و ٢]روایت کرده که فرمودند: خبر بزرگ، ولایت است. و چون از این آیه پرسیدم: آن جا ولایت برای خداوند حقّ است. [کهف (١٨) :44]فرمودند: ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام است.

[١١١6]٣5-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ و خالصانه به دین رو کن. [روم (٣٠) :٣٠]روایت کرده که فرمودند: آن ولایت است.

[١١١٧]٣6-از ابراهیم همدانی حدیثی که سندش را به حضرت صادق رسانده دربارۀ آیۀ و ما ترازوهای عدالت را در روز قیامت برپا می کنیم. [انبیا (٢١) :4٧] روایت شده که فرمودند: [آن ترازوها]پیامبران و اوصی علیهم السّلام هستند.

[١١١٨]٣٧-مفضّل عمر گوید: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: قرآنی جز این بیاور یا او را عوض کن. [یونس (١١) :١5]فرمودند: آن ها گفتند: یا علی علیه السّلام را عوض کن.

[١١١٩]٣٨-ادریس عبد اللّه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ تفسیر این آیه پرسیدم: چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟ گفتند: ما از نمازگزاران نبودیم. [مدّثر (٧4) :4٢ و 4٣]فرمودند: مقصودشان این است که: ما از پیروان امامانی نبودیم

ص :٣٢5

فیهم: وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ. أُولٰئِکَ اَلْمُقَرَّبُونَ أما تری النّاس یسمّون الّذی یلی السّابق فی الحلبه مصلّیا، فذلک الّذی عنی حیث قال: لَمْ نَکُ مِنَ اَلْمُصَلِّینَ لم نک من أتباع السّابقین.

[١١٢٠]٣٩-أحمد بن مهران، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن موسی بن محمّد، عن یونس بن یعقوب، عمّن ذکره، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ أَنْ لَوِ اِسْتَقٰامُوا عَلَی اَلطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنٰاهُمْ مٰاءً غَدَقاً یقول:

لأشربنا قلوبهم الإیمان و الطّریقه هی ولایه علیّ بن أبی طالب و الأوصیاء علیهما السّلام.

[١١٢١]4٠-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن فضاله بن أیّوب، عن الحسین بن عثمان، عن أبی أیّوب، عن محمّد بن مسلم قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: استقاموا علی الأئمّه واحدا بعد واحد تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ اَلْمَلاٰئِکَهُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ اَلَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ.

[١١٢٢]4١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه تعالی: قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُکُمْ بِوٰاحِدَهٍ فقال: إنّما أعظکم بولایه علیّ علیه السّلام هی الواحده الّتی قال اللّه تبارک و تعالی إنّما أعظکم بواحده.

[١١٢٣]4٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن أورمه و علیّ بن عبد اللّه، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام

ص :٣٢6

که خداوند پاک و والا دربارۀ شان فرمود: و پیشگامان پیشگامند. که آنان مقرّبانند. [واقعه (56) :١٠ و ١١]مگر نمی دانی که مردم اسبی را که در مسابقه به دنبال پیشی گیرنده است، مصلّی می نامند. همین معنا قصد شده آن جا که فرمود: ما از مصلّین نبودیم. یعنی از پیروان پیش افتادگان نبودیم.

[١١٢٠]٣٩-از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ آیۀ و این که اگر آن ها در راه پایداری کنند با آبی فراوان سیرابشان می کنیم. [جن (٧٢) :١6]روایت شده که خدا می فرماید: ما دل آنان را با ایمان سیراب می کنیم. و آن راه همان ولایت علی بن ابی طالب و اوصیا علیهم السّلام است.

[١١٢١]4٠-محمّد مسلم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیۀ خداوند عزّتمند پرسیدم: کسانی که گفتند پروردگارمان خداوند است و سپس پایداری کردند. [فصّلت (4١) :٣٠]حضرت فرمودند: [یعنی]بر ائمّه یکی پس از دیگری استوار ماندند. که فرشتگان بر آنان نازل می شوند که: نترسید و اندوهگین نباشید. و بشارت بر شما به آن بهشتی که وعده داده شده اید. [فصّلت (4١) :٣٠]

[١١٢٢]4١-ابو حمزه گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خدای والا پرسیدم: بگو شما را یک اندرز می دهم. [سبأ (٣4) :46]فرمودند: شما را به ولایت علی علیه السّلام اندرز می دهم. همان یک اندرزی که خدای پاک و والا فرمود: شما را یک اندرز می دهم.

[١١٢٣]4٢-عبد الرّحمان کثیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خدای

ص :٣٢٧

فی قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ اِزْدٰادُوا کُفْراً لن تقبل توبتهم قال:

نزلت فی فلان و فلان و فلان، آمنوا بالنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی أوّل الأمر و کفروا حیث عرضت علیهم الولایه، حین قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه، ثمّ آمنوا بالبیعه لأمیر المؤمنین علیه السّلام ثمّ کفروا حیث مضی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فلم یقرّوا بالبیعه، ثمّ ازدادوا کفرا بأخذهم من بایعه بالبیعه لهم فهؤلاء لم یبق فیهم من الإیمان شیء.

[١١٢4]4٣-و بهذا الإسناد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه تعالی: إِنَّ اَلَّذِینَ اِرْتَدُّوا عَلیٰ أَدْبٰارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مٰا تَبَیَّنَ لَهُمُ اَلْهُدَی فلان و فلان و فلان، ارتدّوا عن الإیمان فی ترک ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام، قلت:

قوله تعالی: ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مٰا نَزَّلَ اَللّٰهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ اَلْأَمْرِ قال: نزلت و اللّه فیهما و فی أتباعهما، و هو قول اللّه عزّ و جلّ الّذی نزل به جبرئیل علیه السّلام علی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مٰا نَزَّلَ اَللّٰهُ (فی علیّ علیه السّلام) سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ اَلْأَمْرِ قال: دعوا بنی أمیّه إلی میثاقهم ألاّ یصیّروا الأمر فینا بعد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و لا یعطونا من الخمس شیئا و قالوا: إن أعطیناهم إیّاه، لم یحتاجوا إلی شیء و لم یبالوا أن یکون الأمر فیهم، فقالوا: سنطیعکم فی بعض الأمر الّذی دعوتمونا إلیه و هو الخمس ألاّ نعطیهم منه شیئا و قوله: کَرِهُوا مٰا نَزَّلَ اَللّٰهُ و الّذی نزّل اللّه ما افترض علی خلقه من ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام و کان معهم أبو عبیده و کان کاتبهم، فأنزل اللّه أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنّٰا مُبْرِمُونَ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنّٰا لاٰ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوٰاهُمْ الآیه.

[١١٢5]44-و بهذا الإسناد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ

ص :٣٢٨

عزّتمند: کسانی که ایمان آورده، سپس کافر شده، باز ایمان آوردند و دیگربار کافر شده، سپس به کفرشان افزودند. [نساء (4) :١٣٧]هرگز توبۀ شان پذیرفته نمی شود. [آل عمران (٣) :٣٠]روایت کرده که فرمودند: دربارۀ فلانی و فلانی و فلانی نازل شده است. که در آغاز کار به پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-ایمان آورده، وقتی ولایت بر آنان عرضه شد آن گاه که پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: «هرکه من مولای اویم این علی مولای او است.» کافر شدند. سپس با بیعت با امیر مؤمنان علیه السّلام ایمان آورده چون رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- درگذشت، کافر شدند و به آن بیعت اقرار نکردند سپس با بیعت گرفتن برای خودشان از کسانی که با آن حضرت بیعت کرده بودند، به کفرشان افزودند. پس در اینان چیزی از ایمان نماند.

[١١٢4]4٣-همو از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه کسانی که پس از روشن شدن هدایت برای آن ها به حقّ پشت کردند. [محمّد (4٧) :٢5]روایت کرده که آنان فلانی و فلانی و فلانی اند. که در ترک ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام از ایمان برگشتند. من این آیه را برایشان گفتم: آن به این خاطر است که آنان به کسانی که نزول وحی خداوند را نمی پسندیدند گفتند: ما در برخی کارها از شما پیروی می کنیم. [محمّد (4٧) :٢6]فرمودند: به خدا سوگند! این دربارۀ آن دو و پیروانشان نازل شد. و این سخن خداوند عزّتمند است که توسّط جبرئیل علیه السّلام بر محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل کرد: آن به این خاطر است که آنان به کسانی که نزول وحی (دربارۀ علی علیه السّلام) را نپسندیدند، گفتند: ما در برخی کارها از شما پیروی می کنیم. ایشان فرمودند: آنان بنی امیّه را به پیمانشان خواندند تا این امر پس از پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-به ما نرسد و از خمس چیزی به ما ندهند. و گفتند: اگر آن را به ایشان بدهیم به چیزی نیازمند نشده و به نبودن این امر در میان شان اهمیّت نمی دهند. پس گفتند: ما در برخی کارهایی که به آن دعوتمان کرده اید از شما اطاعت می کنیم. و آن خمس است که از آن چیزی به ایشان نمی دهیم. و این که فرمود «نزول وحی خداوند را نپسندیدند.» آنچه خدا نازل کرد، ولایت واجب امیر مؤمنان علیه السّلام بود. و ابو عبیده همراه و کاتبشان بود. آن گاه خدا چنین نازل کرد: بلکه کاری را استوار کردند و ماییم استوارکننده. یا می پندارند که ما اسرارشان و سخنان در گوشی شان را نمی شنویم. . . [زخرف (4٣) :٧٩ و ٨٠]

[١١٢5]44-همو از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند

ص :٣٢٩

یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحٰادٍ بِظُلْمٍ قال:

نزلت فیهم حیث دخلوا الکعبه فتعاهدوا و تعاقدوا علی کفرهم و جحودهم بما نزّل فی أمیر المؤمنین علیه السّلام، فألحدوا فی البیت بظلمهم الرّسول و ولیّه فبعدا للقوم الظّالمین.

[١١٢6]45-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن أسباط، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ یا معشر المکذّبین حیث أنبأتکم رساله ربّی فی ولایه علیّ علیه السّلام و الأئمّه علیهما السّلام من بعده مَنْ هُوَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ کذا أنزلت و فی قوله تعالی: إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فقال:

إن تلووا الأمر و تعرضوا عمّا أمرتم به فَإِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیراً و فی قوله: فَلَنُذِیقَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا (بترکهم ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام) عَذٰاباً شَدِیداً (فی الدّنیا) وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ اَلَّذِی کٰانُوا یَعْمَلُونَ.

[١١٢٧]46-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن أسباط، عن علیّ بن منصور، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن الولید بن صبیح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

ذٰلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذٰا دُعِیَ اَللّٰهُ وَحْدَهُ (و أهل الولایه) کَفَرْتُمْ.

[١١٢٨]4٧-علیّ بن إبراهیم، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن محمّد بن سلیمان، عن أبیه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه تعالی: سَأَلَ سٰائِلٌ بِعَذٰابٍ وٰاقِعٍ. لِلْکٰافِرینَ (بولایه علیّ) لَیْسَ لَهُ دٰافِعٌ ثمّ قال:

هکذا و اللّه نزل بها جبرئیل علیه السّلام علی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

ص :٣٣٠

و هرکس بخواهد در آن جا منحرف شده، ستمی کند. [حجّ (٢٢) :٢5]روایت کرده که فرمودند: دربارۀ کسانی نازل شد وقتی به درون کعبه درآمده و بر کفر و انکارشان به آنچه دربارۀ امیر مؤمنان علیه السّلام نازل شده بود پیمان و قرارداد بستند. پس در آن خانه با ستمشان به رسول خدا و ولیّ او منحرف شدند. و دورباد مردم ستمکار [از رحمت خداوند].

[١١٢6]45-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند و به زودی می دانید چه کسی در گمراهی آشکار است. [ملک (6٧) :٢٩]روایت کرده که ای گروه تکذیب گران! وقتی به شما از رسالت پروردگارم دربارۀ علی و امامان پس از او علیهم السّلام خبر دادم [می دانید که]چه کسی در گمراهی آشکار است. چنین نازل شده است. و دربارۀ این آیه اگر کج کنید یا روی بگردانید. [نساء (4) :١٣5]فرمود: اگر آن امر را تحریف کنید و از آنچه امر شده اید روی بگردانید خداوند به آنچه می کنید آگاه است. [نساء (4) :١٣5]و دربارۀ این آیه به یقین کسانی را که (به سبب ترک ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام کافر شدند (در دنیا) عذابی سخت می چشانیم و آن ها را به بدترین اعمالی که انجام می دادند کیفر می دهیم. [فصّلت (4١) :٢٧]

[١١٢٧]46-ولید صبیح از حضرت صادق علیه السّلام چنین روایت کرده است: این به خاطر آن است که وقتی خداوند به یکتایی (و اهل ولایت) خوانده شد کفر ورزیدید. [غافر (4٠) :١٢]

[١١٢٨]4٧-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند فرازمند چنین روایت کرده است: کسی عذابی روی دهنده خواست. که برای کافران (به ولایت علی) از آن نگاه دارنده ای نیست. [معارج (٧٠) :١ و ٢]سپس ایشان فرمودند: به خدا سوگند جبرئیل چنین بر محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل کرد.

ص :٣٣١

[١١٢٩]4٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن سیف، عن أخیه، عن أبیه، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تعالی: إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (فی أمر الولایه) یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ قال:

من أفک عن الولایه أفک عن الجنّه.

[١١٣٠]4٩-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن یونس قال: أخبرنی من رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله عزّ و جلّ: فَلاَ اِقْتَحَمَ اَلْعَقَبَهَ. وَ مٰا أَدْرٰاکَ مَا اَلْعَقَبَهُ، فَکُّ رَقَبَهٍ یعنی بقوله:

فَکُّ رَقَبَهٍ ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام فإنّ ذلک فکّ رقبه.

[١١٣١]5٠-و بهذا الإسناد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالی: بَشِّرِ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قال:

ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام.

[١١٣٢]5١-علیّ بن إبراهیم، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن أبیه، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تعالی:

هٰذٰانِ خَصْمٰانِ اِخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا (بولایه علیّ) قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیٰابٌ مِنْ نٰارٍ.

[١١٣٣]5٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن أورمه، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تعالی: هُنٰالِکَ اَلْوَلاٰیَهُ لِلّٰهِ اَلْحَقِّ قال:

ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام.

[١١٣4]5٣-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله عزّ و جلّ: صِبْغَهَ اَللّٰهِ

ص :٣٣٢

[١١٢٩]4٨-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه شما (دربارۀ موضوع ولایت) گفتار گوناگونی دارید. کسی که برگشته است از آن بازمی گردد. [ذاریات (5١) :٨ و ٩]روایت کرده که فرمودند: کسی که از ولایت برگشته است از بهشت بازمی ماند.

[١١٣٠]4٩-از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه ولی او از آن گردنۀ مهّم نگذشت، و تو چه می دانی آن گردنه چیست؟ آزادی بنده ای است. [بلد (٩٠) :١١ تا ١٣] روایت شده که فرمودند: مقصود از «آزادی بنده ای است.» ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام است. که همانا آن آزاد کردن بنده ای است.

[١١٣١]5٠-با همان سند از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه به کسانی که ایمان آورده اند بشارت بده که برایشان نزد خداوند پیشینه ای از راستی است. [یونس (١٠) :٢]روایت شده که فرمودند: آن ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام است.

[١١٣٢]5١-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه چنین روایت کرده است: اینان دو گروهند که دربارۀ پروردگارشان به جدال پرداختند. و کسانی که (به ولایت علی) کفر ورزیدند، لباس هایی از آتش برایشان بریده شد. [حجّ (٢٢) :١٩]

[١١٣٣]5٢-عبد الرحمان کثیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند والا پرسیدم: در آن جا آن ولایت برای خداوند حقّ است. [کهف (١٨) :44] فرمودند: ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام است.

[١١٣4]5٣-عبد الرحمان کثیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه رنگ خدا

ص :٣٣٣

وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَهً قال:

صبغ المؤمنین بالولایه فی المیثاق.

[١١٣5]54-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن المفضّل بن صالح، عن محمّد بن علیّ الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله عزّ و جلّ: رَبِّ اِغْفِرْ لِی وَ لِوٰالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً یعنی الولایه، من دخل فی الولایه دخل فی بیت الأنبیاء علیهم السّلام و قوله:

إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً یعنی الأئمّه علیهم السّلام و ولایتهم من دخل فیها دخل فی بیت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[١١٣6]55-و بهذا الإسناد، عن أحمد بن محمّد، عن عمر بن عبد العزیز، عن محمّد بن الفضیل، عن الرّضا علیه السّلام قال:

قلت: قُلْ بِفَضْلِ اَللّٰهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذٰلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ قال: بولایه محمّد و آل محمّد علیهم السّلام هو خیر ممّا یجمع هؤلاء من دنیاهم.

[١١٣٧]56-أحمد بن مهران، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن علیّ بن أسباط، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن زید الشّحّام قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام-و نحن فی الطّریق فی لیله الجمعه-اقرأ فإنّها لیله الجمعه قرآنا، فقرأت: إِنَّ یَوْمَ اَلْفَصْلِ کان مِیقٰاتُهُمْ أَجْمَعِینَ. یَوْمَ لاٰ یُغْنِی مَوْلًی عَنْ مَوْلًی شَیْئاً وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ. إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ اَللّٰهُ فقال: أبو عبد اللّه علیه السّلام: نحن و اللّه الّذی رحم اللّه و نحن و اللّه الّذی استثنی اللّه و لکنّا نغنی عنهم.

[١١٣٨]5٧-أحمد بن مهران، عن عبد العظیم بن عبد اللّه، عن یحیی بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لمّا نزلت وَ تَعِیَهٰا أُذُنٌ وٰاعِیَهٌ قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: هی أذنک یا علیّ.

ص :٣٣4

و کیست از جهت رنگ از خدا نیکوتر باشد. [بقره (٢) :١٣٨]روایت کرده که فرمودند: مؤمنان را در آن پیمان، با ولایت رنگ کرد.

[١١٣5]54-محمّد بن علی حلبی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آیه پروردگارا مرا و پدر و مادرم را بیامرز و کسی را که با ایمان به خانه ام درآمد. [نوح (٧١) :٢٨] روایت کرده که مقصود ولایت است. کسی که در ولایت داخل شود به خانۀ پیامبران علیهم السّلام درآمده است. و در این آیه همانا خداوند می خواهد پلیدی را از شما خاندان ببرد و کاملا پاکتان گرداند. [احزاب (٣٣) :٣٣]مقصود ائمّه علیهم السّلام و ولایتشان است. که هرکس در آن داخل شود به خانۀ پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش- درآمده است.

[١١٣6]55-محمّد فضیل گوید: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: بگو به فضل و رحمت خداوند باید شادمان باشند که آن از آنچه گرد می آورند بهتر است. [یونس (١٠) :5٨]فرمودند: به ولایت محمّد و آل محمّد [علیهم السّلام]که آن از آنچه در دنیاشان گرد می آورند بهتر است.

[١١٣٧]56-زید شحّام گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من-شب جمعه ای بود و در راه بودیم-فرمودند: قرآن بخوان که امشب شب جمعه است. و من خواندم روز جدایی، وعده گاه همۀ آنان است. روزی که هیچ دوستی کمترین کاری برای دوستش نمی کند و خود نیز یاری نمی شوند. مگر کسی که خدایش رحمت کند. [دخان (44) :4٠ تا 4٢]حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: به خدا سوگند! ماییم کسانی که خدا رحمت کند و به خدا سوگند! ماییم کسانی که خداوند استثنا کرده است. ولی ما به آنان (دوستان) کارسازی می کنیم.

[١١٣٨]5٧-یحیای سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی آیۀ و گوشی شنوا آن را درمی یابد. [الحاقّه (6٩) :١٢]نازل شد، رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: آن گوش تو است ای علی.

ص :٣٣5

[١١٣٩]5٨-أحمد بن مهران، عن عبد العظیم بن عبد اللّه، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

نزل جبرئیل علیه السّلام بهذه الآیه علی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هکذا: فَبَدَّلَ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا (آل محمّد حقّهم) قَوْلاً غَیْرَ اَلَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنٰا عَلَی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا (آل محمّد حقّهم) رِجْزاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ بِمٰا کٰانُوا یَفْسُقُونَ.

[١١4٠]5٩-و بهذا الإسناد، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

نزل جبرئیل علیه السّلام بهذه الآیه هکذا: إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا (آل محمّد حقّهم) لَمْ یَکُنِ اَللّٰهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لاٰ لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً. إِلاّٰ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً وَ کٰانَ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیراً ثمّ قال: یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ قَدْ جٰاءَکُمُ اَلرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ (فی ولایه علیّ) فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا (بولایه علیّ) فَإِنَّ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ.

[١١4١]6٠-أحمد بن مهران رحمه اللّه، عن عبد العظیم، عن بکّار، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

هکذا نزلت هذه الآیه: وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مٰا یُوعَظُونَ بِهِ (فی علیّ) لَکٰانَ خَیْراً لَهُمْ.

[١١4٢]6١-أحمد، عن عبد العظیم، عن ابن أذینه، عن مالک الجهنیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هٰذَا اَلْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ قال: من بلغ أن یکون إماما من آل محمّد ینذر بالقرآن کما ینذر به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[١١4٣]6٢-أحمد، عن عبد العظیم، عن الحسین بن میّاح، عمّن أخبره قال:

قرأ رجل عند أبی عبد اللّه علیه السّلام: قُلِ اِعْمَلُوا فَسَیَرَی اَللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ

ص :٣٣6

[١١٣٩]5٨-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: جبرئیل علیه السّلام این آیه را چنین بر محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل کرد: امّا کسانی که (در حقّ خاندان محمّد) ستم کردند، سخن را بر غیر آنچه به آنان گفته شده بود تغییر دادند. پس ما بر کسانی که (در حقّ خاندان محمّد) ستم کردند به سبب گناهی که می کردند عذابی از آسمان فروفرستادیم. [بقره (٢) :5٩]

[١١4٠]5٩-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: جبرئیل علیه السّلام این آیه را چنین نازل کردند: کسانی که کفر ورزیده (در حقّ خاندان محمّد) ستم کردند، هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزید و آنان را به راهی هدایت نخواهد کرد. جز راه دوزخ که جاودانه در آن خواهند ماند و این بر خداوند آسان است. [نساء (4) :١6٨]سپس فرمود: ای مردم رسول خدا (دربارۀ ولایت علی) حقّ را از سوی پروردگارتان آورده است. پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است. و اگر (به ولایت علی) کفر بورزید، آنچه در آسمان ها و زمین است برای خداوند است. [نساء (4) :١٧٠]

[١١4١]6٠-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که این آیه چنین نازل شده است: و اگر آنان انجام می دادند آنچه را (دربارۀ علی) اندرز داده می شدند برایشان بهتر بود. [نساء (4) :66]

[١١4٢]6١-مالک جهنی گوید: برای حضرت صادق علیه السّلام این آیه را خواندم و این قرآن به من وحی شده تا با آن شما را بیم دهم و کسی که به او رسد [انعام (6) :١٩] فرمودند: کسی از خاندان محمّد که به امامت می رسد با قرآن بیم می دهد چنان که رسول خدا

-درود خدا بر او و بر خاندانش-با آن بیم می داد.

[١١4٣]6٢-مردی نزد حضرت صادق علیه السّلام این آیه را خواند: بگو: عمل کنید که خداوند و فرستاده اش و مؤمنان عملتان را می بینند. [توبه (٩) :١٠5]

ص :٣٣٧

اَلْمُؤْمِنُونَ فقال: لیس هکذا هی، إنّما هی و المأمونون، فنحن المأمونون.

[١١44]6٣-أحمد، عن عبد العظیم، عن هشام بن الحکم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

هٰذٰا صِرٰاطٌ (عَلَیَّ) مُسْتَقِیمٌ.

[١١45]64-أحمد، عن عبد العظیم، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

نزل جبرئیل بهذه الآیه هکذا: فَأَبیٰ أَکْثَرُ اَلنّٰاسِ (بولایه علیّ) إِلاّٰ کُفُوراً قال و نزل جبرئیل علیه السّلام بهذه الآیه هکذا: وَ قُلِ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ (فی ولایه علیّ) فَمَنْ شٰاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شٰاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنّٰا أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ (آل محمّد) نٰاراً.

[١١46]65-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی الحسن علیه السّلام فی قوله: وَ أَنَّ اَلْمَسٰاجِدَ لِلّٰهِ فَلاٰ تَدْعُوا مَعَ اَللّٰهِ أَحَداً قال: هم الأوصیاء.

[١١4٧]66-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن الأحول، عن سلاّم بن المستنیر، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تعالی: قُلْ هٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اَللّٰهِ عَلیٰ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اِتَّبَعَنِی قال:

ذاک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أمیر المؤمنین علیه السّلام و الأوصیاء من بعدهم.

[١١4٨]6٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن حنان، عن سالم الحنّاط قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: فَأَخْرَجْنٰا مَنْ کٰانَ فِیهٰا مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ فَمٰا وَجَدْنٰا فِیهٰا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ فقال أبو جعفر علیه السّلام: آل محمّد لم یبق فیها غیرهم.

ص :٣٣٨

حضرت فرمودند: آن چنین نیست. و «مأمونان» است و آن مأمونان [ایمنی یافتگان]ماییم.

[١١44]6٣-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: این صراط علی است که مستقیم است. [حجر (١5) :4١][در قرآن علیّ است یعنی این صراط برعهدۀ من مستقیم است.]

[١١45]64-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: جبرئیل این آیه را چنین نازل کرد: امّا بیشتر مردم (نسبت به ولایت علی) جز کفران نخواستند. [اسرا (١٧) :٨٩]و فرمود: این آیه را چنین نازل کرد: و بگو این حقّ از سوی پروردگارتان است (دربارۀ ولایت علی) هرکه خواهد ایمان آورد و هرکس خواهد کفر ورزد. ما برای ستمکاران (به خاندان محمّد) آتشی آماده کرده ایم. [کهف (١٨) :٢٩]

[١١46]65-محمّد فضیل از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ آیۀ و همانا مسجدها برای خداوند است. پس چیزی را با خداوند نخوانید. [جنّ (٧٢) :١٨]روایت کرده که فرمودند: آن ها همان اوصیاء هستند.

[١١4٧]66-سلام مستنیر از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ آیۀ بگو این راه من است که از روی بصیرت من و آن که مرا پیروی کرد به سوی خدا می خوانیم. [یوسف (١٢) :١٠٨]روایت کرده که فرمودند: رسول خدا و امیر مؤمنان و اوصیای پس از ایشان هستند.

[١١4٨]6٧-سالم حنّاط گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: و هرکس از مؤمنان را که در آن جا بودند بیرون بردیم. و جز یک خانۀ مسلمان در آن نیافتیم. [ذاریات (5١) :٣5 و ٣6]حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: خاندان محمّدند که در آن جا جز ایشان نماندند.

ص :٣٣٩

[١١4٩]6٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن إسماعیل بن سهل، عن القاسم بن عروه، عن أبی السّفاتج، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تعالی: فَلَمّٰا رَأَوْهُ زُلْفَهً سِیئَتْ وُجُوهُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هٰذَا اَلَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ قال:

هذه نزلت فی أمیر المؤمنین و أصحابه الّذین عملوا ما عملوا یرون أمیر المؤمنین علیه السّلام فی أغبط الأماکن لهم فیسیء وجوههم و یقال لهم: هٰذَا اَلَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ الّذی انتحلتم اسمه.

[١١5٠]6٩-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالی: وَ شٰاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ قال:

النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أمیر المؤمنین علیه السّلام.

[١١5١]٧٠-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أحمد بن عمر الحلاّل قال:

سألت أبا الحسن علیه السّلام عن قوله تعالی: فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَهُ اَللّٰهِ عَلَی اَلظّٰالِمِینَ قال: المؤذّن أمیر المؤمنین علیه السّلام.

[١١5٢]٧١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن أورمه، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالی: وَ هُدُوا إِلَی اَلطَّیِّبِ مِنَ اَلْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلیٰ صِرٰاطِ اَلْحَمِیدِ قال:

ذاک حمزه و جعفر و عبیده و سلمان و أبو ذرّ و المقداد بن الأسود و عمّار هدوا إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام. و قوله: حَبَّبَ إِلَیْکُمُ اَلْإِیمٰانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ (یعنی أمیر المؤمنین) و کرّه إلیکم الکفر و الفسوق و العصیان) الأوّل و الثّانی و الثّالث.

ص :٣4٠

[١١4٩]6٨-زراره از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ آیۀ وقتی آن را از نزدیک دیدند صورت کافران زشت و سیاه می گردد و گفته می شود: این است آنچه تقاضا می کردید. [ملک (6٧) :٢٧]روایت کرده که فرمودند: این دربارۀ امیر مؤمنان و اصحابی که کردند آنچه کردند نازل شده است. که امیر مؤمنان علیه السّلام را در غبطه انگیزترین جا می بینند. پس صورتشان زشت و سیاه می شود و به آنان گفته می شود: «این است آنچه تقاضا می کردید.» این کسی است که نامش را به خودتان می بستید.

[١١5٠]6٩-عبد الرحمان کثیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ سوگند به شاهد و مشهود [بروج (٨5) :٣]روایت کرده که فرمودند: آنان پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-و امیر مؤمنان علیه السّلام هستند.

[١١5١]٧٠-احمد بن عمر حلاّل گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ آیۀ پس آوازدهنده ای در میانشان بانگ می زند که لعنت خدا بر ستمکاران باد. [اعراف (٧) :44]پرسیدم: فرمودند: آن آوازدهنده، امیر مؤمنان علیه السّلام است.

[١١5٢]٧١-عبد الرحمان کثیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ و سوی گفتار پاک هدایت شدند و به راه ستوده هدایت شدند. [حجّ (٢٢) :٢4]روایت کرده که فرمودند: آنان حمزه و جعفر و عبیده و سلمان و ابو ذر و مقداد اسود و عمّارند که سوی امیر مؤمنان علیه السّلام هدایت شدند. و در این آیه خداوند ایمان را محبوب شما ساخته و آن را در دل هاتان آراسته (مقصود امیر مؤمنان است.) و کفر و فسق و گناه را منفورتان ساخته است. [حجرات (4٩) :٧]اوّلی و دومی و سومی هستند.

ص :٣4١

[١١5٣]٧٢-محمّد بن یحیی، عن ابن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن أبی عبیده قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قوله تعالی: اِئْتُونِی بِکِتٰابٍ مِنْ قَبْلِ هٰذٰا أَوْ أَثٰارَهٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ قال: عنی بالکتاب التّوراه و الإنجیل. و أثاره من علم فإنّما عنی بذلک علم أوصیاء الأنبیاء علیه السّلام.

[١١54]٧٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عمّن أخبره، عن علیّ بن جعفر قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: لمّا رأی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تیما و عدیّا و بنی أمیّه یرکبون منبره أفظعه، فأنزل اللّه تبارک و تعالی قرآنا یتأسّی به: وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَهِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبیٰ ثمّ أوحی إلیه یا محمّد إنّی أمرت فلم أطع، فلا تجزع أنت إذا أمرت فلم تطع فی وصیّک.

[١١55]٧4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن الحسین بن نعیم الصّحّاف قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قوله: فَمِنْکُمْ کٰافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ فقال: عرف اللّه عزّ و جلّ إیمانهم بموالاتنا و کفرهم بها یوم أخذ علیهم المیثاق و هم ذرّ فی صلب آدم علیه السّلام. و سألته عن قوله عزّ و جلّ: أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمٰا عَلیٰ رَسُولِنَا اَلْبَلاٰغُ اَلْمُبِینُ فقال: أما و اللّه ما هلک من کان قبلکم و ما هلک من هلک حتّی یقوم قائمنا علیه السّلام إلاّ فی ترک ولایتنا و جحود حقّنا و ما خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من الدّنیا حتّی ألزم رقاب هذه الأمّه حقّنا و اللّه یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم.

[١١56]٧5-محمّد بن الحسن و علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن

ص :٣4٢

[١١5٣]٧٢-ابو عبیده گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: کتابی پیش از این یا اثری علمی برایم بیاورید اگر راست می گویید. [احقاف (46) :4] فرمودند: مقصود از کتاب، تورات و انجیل است. و مقصود از اثری علمی، علم اوصیای پیامبران است.

[١١54]٧٣-علی جعفر گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید: وقتی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-تیم و عدی و بنی امیّه را دید که بر فراز منبرش قرار می گیرند، بسیار غمگین شد پس خداوند پاک و والا آیه ای از قرآن نازل کرد تا به آن اقتدا کرده (مایۀ دلداری شود:) و چون به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید، جز ابلیس که امتناع کرد، [همه]سجده کردند. [طه (٢٠) :١١6]سپس به او وحی کرد: ای محمّد! من فرمان دادم و اطاعت نشدم، پس ناراحت نشو از این که وقتی دربارۀ وصی ات امر کردی، اطاعت نشدی.

[١١55]٧4-حسین بن نعیم صحّاف گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: برخی از شما کافر و برخی تان مؤمن اند. [تغابن (64) :٢]فرمودند: خداوند شکوهمند ایمان و کفرشان را با دوستداری ما شناخت در روزی که در پشت آدم علیه السّلام ذرّه بودند و از ایشان پیمان گرفت و از ایشان دربارۀ این آیه پرسیدم از خداوند اطاعت کنید و از رسول اطاعت کنید و اگر روی بگردانید، رسول ما جز ابلاغ آشکار وظیفه ای ندارد [تغابن (64) :١٢]فرمودند: هان به خدا سوگند پیش از شما کسی هلاک نشد و تا قیام قائم ما علیه السّلام کسی هلاک نمی شود مگر به سبب ترک ولایت ما و انکار حقّمان. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-از دنیا نرفت مگر این که حقّ ما را بر گردن این امّت واجب کرد. و خداوند هرکه را خواهد به صراط مستقیم هدایت می کند.

[١١56]٧5-علی جعفر از برادرش موسای جعفر علیهما السّلام دربارۀ این آیه و چاه

ص :٣4٣

موسی بن القاسم البجلیّ، عن علیّ بن جعفر، عن أخیه موسی علیه السّلام فی قوله تعالی: وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ قال:

البئر المعطّله الإمام الصّامت و القصر المشید الإمام النّاطق.

و رواه محمّد بن یحیی، عن العمرکیّ، عن علیّ بن جعفر، عن أبی الحسن علیه السّلام مثله.

[١١5٧]٧6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن الحکم بن بهلول، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالی: وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَی اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ قال:

یعنی إن أشرکت فی الولایه غیره بَلِ اَللّٰهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ اَلشّٰاکِرِینَ یعنی بل اللّه فاعبد بالطّاعه و کن من الشّاکرین أن عضدتک بأخیک و ابن عمّک.

[١١5٨]٧٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محمّد الهاشمیّ قال: حدّثنی أبی، عن أحمد بن عیسی قال: حدّثنی جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جدّه علیه السّلام فی قوله عزّ و جلّ: یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اَللّٰهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَهٰا قال:

لمّا نزلت إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰهَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاهَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ اجتمع نفر من أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی مسجد المدینه، فقال بعضهم لبعض: ما تقولون فی هذه الآیه؟ فقال بعضهم: إن کفرنا بهذه الآیه نکفر بسائرها و إن آمنّا فإنّ هذا ذلّ حین یسلّط علینا ابن أبی طالب، فقالوا: قد علمنا أنّ محمّدا صادق فیما یقول و لکنّا نتولاّه و لا نطیع علیّا فیما أمرنا: قال: فنزلت هذه الآیه یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اَللّٰهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَهٰا یعرفون یعنی ولایه علیّ بن أبی طالب و أکثرهم الکافرون بالولایه.

ص :٣44

بی صاحب و کاخ های افراشته. [حجّ (٢٢) :45]روایت کرده که فرمودند: چاه بی صاحب امام خاموش است و کاخ افراشته امام گویا.

با سندی دیگر علی جعفر مانند این حدیث را از حضرت ابو الحسن روایت کرده است.

[١١5٧]٧6-مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه به تو و همۀ پیامبران پیشین وحی شده که اگر شرک بورزی عملت تباه می شود. [زمر (٣٩) :65]روایت کرده که فرمودند: مقصود این است که اگر در ولایت جز او را شریک بگیری. بلکه تنها خداوند را بندگی کرده و از شاکران باش. [زمر (٣٩) :66]یعنی بلکه تنها خداوند را به وسیلۀ اطاعت بندگی کرده، از این که به وسیلۀ برادر و پسر عمویت یاری ات کردم از شاکران باش.

[١١5٨]٧٧-احمد عیسی گفت: حضرت صادق از پدرش و او از نیایش علیهم السّلام دربارۀ این آیه نعمت خداوند را می شناسند و سپس انکار می کنند. [نحل (١6) :٨٣] روایت کرده که فرمودند: وقتی این آیه همانا ولیّ شما خداوند و رسول او و کسانی اند که ایمان آوردند: کسانی که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. [مائده (5) :55]چند نفری از اصحاب رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در مسجد مدینه گرد آمدند و یکی به دیگری گفت: نظرتان دربارۀ این آیه چیست؟ یکی از آنان گفت: اگر به این آیه کافر شویم، به آیه های دیگر هم کافر می شویم و اگر ایمان بیاوریم، این خواری ما است که علی بن ابی طالب بر ما چیره شود. آن گاه گفتند: ما می دانیم که محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش] در آنچه می گوید: راستگو است ولی ما از او پیروی می کنیم و از فرمان علی اطاعت نمی کنیم. پس این آیه نازل شد: نعمت خدا را می شناسند و سپس انکارش می کنند. یعنی ولایت علی بن ابی طالب را می شناسند ولی بیشترشان به این ولایت کافر می شوند.

ص :٣45

[١١5٩]٧٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن محمّد بن النّعمان، عن سلاّم قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قوله تعالی: «اَلَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی اَلْأَرْضِ هَوْناً» قال: هم الأوصیاء من مخافه عدوّهم.

[١١6٠]٧٩-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن بسطام بن مرّه، عن إسحاق بن حسّان، عن الهیثم بن واقد، عن علیّ بن الحسین العبدیّ، عن سعد الإسکاف، عن الأصبغ بن نباته:

أنّه سأل أمیر المؤمنین علیه السّلام عن قوله تعالی: أَنِ اُشْکُرْ لِی وَ لِوٰالِدَیْکَ إِلَیَّ اَلْمَصِیرُ فقال: الوالدان اللّذان أوجب اللّه لهما الشّکر هما اللّذان ولدا العلم و ورثا الحکم و أمر النّاس بطاعتهما، ثمّ قال اللّه: إِلَیَّ اَلْمَصِیرُ فمصیر العباد إلی اللّه و الدّلیل علی ذلک الوالدان، ثمّ عطف القول علی ابن حنتمه و صاحبه، فقال فی الخاصّ و العامّ: وَ إِنْ جٰاهَدٰاکَ عَلیٰ أَنْ تُشْرِکَ بِی یقول: فی الوصیّه و تعدل عمّن أمرت بطاعته فلا تطعهما و لا تسمع قولهما، ثمّ عطف القول علی الوالدین فقال: وَ صٰاحِبْهُمٰا فِی اَلدُّنْیٰا مَعْرُوفاً یقول: عرّف النّاس فضلهما و ادع إلی سبیلهما و ذلک قوله: وَ اِتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنٰابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فقال: إلی اللّه ثمّ إلینا، فاتّقوا اللّه و لا تعصوا الوالدین فإنّ رضاهما رضا اللّه و سخطهما سخط اللّه.

[١١6١]٨٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن سیف، عن أبیه، عن عمرو بن حریث قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه: کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِی اَلسَّمٰاءِ قال: فقال: رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أصلها و أمیر المؤمنین علیه السّلام فرعها و الأئمّه

ص :٣46

[١١5٩]٧٨-سلام گوید: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم کسانی که آهسته بر زمین راه می روند. [فرقان (٢5) :6٣]فرمودند: آنان اوصیای هراسان از دشمنان هستند.

[١١6٠]٧٩-از اصبغ نباته روایت شده که او از امیر مؤمنان علیه السّلام دربارۀ این آیه از من و از پدر و مادرت سپاسگزاری کن که بازگشت تان به سوی من است. [لقمان (٣١) :١4]پرسیده و حضرت فرموده است: پدر و مادری که خداوند سپاس از آنها را واجب کرده، کسانی هستند که علم را به وجود آورده و حکمت را به ارث گذاشتند و مردم به فرمانبری از ایشان امر شده اند. سپس خداوند فرموده است: بازگشت به سوی من است. پس بازگشت بندگان به سوی خدا است و راهنمای به آن پدر و مادرند. سپس سخن را به پسر حنتمه و رفیقش برگردانده، دربارۀ آنان و پیروانشان فرموده است: و اگر با تو برای شرک ورزیدن به من ستیزه کردند. [لقمان (٣١) :١5]یعنی دربارۀ وصیّت و عدول از آنچه به اطاعتش امر شده ای از آنان اطاعت نکن و سخنشان را نشنو. سپس سخن را به پدر و مادر بازگردانده، فرموده است: و با آنان در دنیا به نیکی رفتار کن. [لقمان (٣١) :١5] می فرماید: فضیلت آن دو را به مردم شناسانده و به راه آنان دعوت کن. و این سخن او است: و از راه کسانی پیروی کن که به سوی من بازگشته اند. که بازگشت تان به سوی من است. [لقمان (٣١) :١5]حضرت فرمود: به سوی خدا سپس به سوی ما. پس از خدا پروا کنید و از پدر و مادر نافرمانی نکنید که خرسندی آن دو خرسندی خدا است و خشمشان خشم خدا.

[١١6١]٨٠-عمرو حریث گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند فرازمند پرسیدم: مانند درخت پاکی که ریشه اش استوار است و تنه اش در آسمان. [ابراهیم (١4) :٢4]او گوید: حضرت فرمودند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-ریشۀ آن و امیر مؤمنان علیه السّلام تنه اش و ائمّه از فرزندان ایشان

ص :٣4٧

من ذرّیّتهما أغصانها و علم الأئمّه ثمرتها و شیعتهم المؤمنون ورقها، هل فیها فضل؟ قال: قلت: لا و اللّه، قال: و اللّه إنّ المؤمن لیولد فتورق ورقه فیها و إنّ المؤمن لیموت فتسقط ورقه منها.

[١١6٢]٨١-محمّد بن یحیی، عن حمدان بن سلیمان، عن عبد اللّه بن محمّد الیمانیّ، عن منیع بن الحجّاج، عن یونس، عن هشام بن الحکم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: لاٰ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمٰانُهٰا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ (یعنی فی المیثاق) أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمٰانِهٰا خَیْراً قال:

الإقرار بالأنبیاء و الأوصیاء و أمیر المؤمنین علیهم السّلام خاصّه، قال: لا ینفع إیمانها لأنّها سلبت.

[١١6٣]٨٢-و بهذا الإسناد، عن یونس، عن صبّاح المزنیّ، عن أبی حمزه، عن أحدهما علیه السّلام فی قول اللّه جلّ و عزّ: بَلیٰ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَهً وَ أَحٰاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ قال:

إذا جحد إمامه أمیر المؤمنین علیه السّلام فَأُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ.

[١١64]٨٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن حمّاد بن عثمان، عن أبی عبیده الحذّاء قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن الاستطاعه و قول النّاس، فقال: و تلا هذه الآیه: وَ لاٰ یَزٰالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذٰلِکَ خَلَقَهُمْ یا أبا عبیده! النّاس مختلفون فی إصابه القول و کلّهم هالک قال قلت: قوله: إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ قال: هم شیعتنا و لرحمته خلقهم و هو قوله: وَ لِذٰلِکَ خَلَقَهُمْ یقول: لطاعه الإمام الرّحمه الّتی یقول: وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ یقول: علم الإمام، و وسع علمه الّذی هو من علمه کلّ شیء هم شیعتنا، ثمّ قال: فَسَأَکْتُبُهٰا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ

ص :٣4٨

شاخه های آن هستند. و علم امامان میوۀ آن است و شیعه های باایمانشان برگ های آن، آیا در آن چیز دیگری است؟ او گوید من عرض کردم: نه به خدا سوگند. فرمودند: به خدا سوگند! مؤمن که به دنیا می آید برگی در آن پدیدار می شود و مؤمن که می میرد، برگی از آن می افتد.

[١١6٢]٨١-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمندکسی که از پیش (یعنی در میثاق) ایمان نیاورده یا در ایمانش خیری به دست نیاورده، ایمانش به او سودی نمی دهد. [انعام (6) :١5٨]روایت کرده که فرمودند: آن اقرار به پیامبران و اوصیا به ویژه امیر مؤمنان علیه السّلام است. فرمود: ایمانش سودی نمی دهد؛ زیرا از او گرفته شده است.

[١١6٣]٨٢-ابو حمزه از یکی از حضرات باقر و صادق علیهما السّلام دربارۀ سخن خداوند شکوهمندآری کسی که مرتکب گناه شود و گناهش او را فراگیرد. [بقره (٢) :٨١]روایت کرده که فرمودند: وقتی که امامت امیر مؤمنان علیه السّلام را انکار کند آنان اهل آتشند و در آن جاودانه خواهند بود. [بقره (٢) :٨١].

[١١64]٨٣-ابو عبیدۀ حذّاء گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ استطاعت و سخن مردم پرسیدم که این آیه را خوانده مردم همواره در اختلافند جز کسی که پروردگارت رحم کند. و برای همین آنان را آفریده است. [هود (١١) :١١٨ و ١١٩]و فرمود: ای ابو عبیده! مردم در رسیدن به سخن [حقّ]گونه گونند و همگی در نابودی اند. من عرض کردم: جز کسی که پروردگارت رحم کند؟ فرمود: آنان شیعیان مایند. و برای رحمتش آنان را آفریده است. و این سخن او است که و برای آن ایشان را آفریده است. می فرماید: برای اطاعت امام آفرید و امام همان رحمتی است که می فرماید: رحمتم بر همه چیز گسترده است. [اعراف (٧) :١56]یعنی علم امام. و علم او که برگرفته از علم خدا است بر همه چیز گسترده است. و آنان شیعیان ما هستند. سپس فرمود: و آن را برای کسانی که پرهیز کنند خواهم نوشت. [اعراف (٧) :١56]

ص :٣4٩

یعنی ولایه غیر الإمام و طاعته، ثمّ قال: یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی اَلتَّوْرٰاهِ وَ اَلْإِنْجِیلِ یعنی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الوصیّ و القائم یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ (إذا قام) وَ یَنْهٰاهُمْ عَنِ اَلْمُنْکَرِ و المنکر من أنکر فضل الإمام و جحده «و یحلّ لهم الطّیّبات» أخذ العلم من أهله وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ اَلْخَبٰائِثَ و الخبائث قول من خالف وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ و هی الذّنوب الّتی کانوا فیها قبل معرفتهم فضل الإمام وَ اَلْأَغْلاٰلَ اَلَّتِی کٰانَتْ عَلَیْهِمْ و الأغلال ما کانوا یقولون ممّا لم یکونوا أمروا به من ترک فضل الإمام، فلمّا عرفوا فضل الإمام وضع عنهم إصرهم و الإصر الذّنب و هی الآصار، ثمّ نسبهم فقال: فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ (یعنی بالإمام) وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اِتَّبَعُوا اَلنُّورَ اَلَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ یعنی الّذین اجتنبوا الجبت و الطّاغوت أن یعبدوها و الجبت و الطّاغوت فلان و فلان و فلان و العباده طاعه النّاس لهم، ثمّ قال: أَنِیبُوا إِلیٰ رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ ثمّ جزاهم فقال: لَهُمُ اَلْبُشْریٰ فِی اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا وَ فِی اَلْآخِرَهِ و الإمام یبشّرهم بقیام القائم و بظهوره و بقتل أعدائهم و بالنّجاه فی الآخره و الورود علی محمّد-صلّی اللّه علی محمّد و آله الصّادقین-علی الحوض.

[١١65]٨4-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن عمّار السّاباطیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: أَ فَمَنِ اِتَّبَعَ رِضْوٰانَ اَللّٰهِ کَمَنْ بٰاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ هُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ اَللّٰهِ فقال: الّذین اتّبعوا رضوان اللّه هم الأئمّه و هم و اللّه یا عمّار درجات للمؤمنین و بولایتهم و معرفتهم إیّانا یضاعف اللّه لهم أعمالهم و یرفع [اللّه]لهم الدّرجات العلی

[١١66]٨5-علیّ بن محمّد و غیره، عن سهل بن زیاد، عن یعقوب بن یزید،

ص :٣5٠

یعنی از ولایت و اطاعت غیر امام [پرهیز کنند.]سپس فرمود: آن را در نزد خودشان در تورات و انجیل می یابند. [اعراف (٧) :١5٧]یعنی پیامبر و وصی قائم [علیهما السّلام]راکه آنان را به نیکی و معروف فرمان می دهد. (وقتی قیام کند) و از منکر بازمی دارد. [اعراف (٧) :١5٧]و منکر کسی است که برتری امام و امام را انکار کند. و چیزهای پاکیزه را برایشان حلال می کند. [اعراف (٧) :١5٧]که علم آموزی از اهلش باشدو پلیدی ها را حرام می کند. [اعراف (٧) :١5٧]و پلیدی ها سخن کسی است که مخالفت کند. و بار سنگین شان را از دوششان برمی دارد. [اعراف (٧) : ١5٧]و آن گناهانی است که پیش از شناختن فضیلت امام در آن بودند. و زنجیرهایی را که بر گردنشان بوده است. [اعراف (٧) :١5٧]و زنجیرها همان سخنانی است که به آن امر نشده بودند که عبارت از ترک فضیلت امام است. و چون فضیلت امام را شناختند بار گران شان را از دوششان برداشتند. و بار گران همان گناه است. همان زنجیرها. سپس آنان را معرفی کرده، فرمود: کسانی که به او (یعنی به امام) ایمان آورده، او را بزرگ داشته، یاری اش کردند و از نوری که با او نازل شده بود پیروی کردند، رستگارانند. [اعراف (٧) :١5٧]یعنی کسانی که از بندگی غیر خدا و طاغوت دوری کردند. و غیر خدا و طاغوت فلانی و فلانی و فلانی اند. و بندگی اطاعت مردم از آنان است. سپس فرمود: و به سوی پروردگارتان بازگردید و در برابرش تسلیم شوید. [زمر (٣٩) :54]سپس پاداششان داد و فرمود: آن بشارت در زندگی دنیا و در آخرت برای آنان است. [یونس (١٠) :64]و آنان را امام به قیام قائم علیه السّلام و ظهورش و به کشته شدن دشمنان و به نجات در آخرت و درآمدن بر محمّد-درود خدا بر محمّد و خاندان راستین اش-در کنار حوض بشارت می دهد.

[١١65]٨4-عمّار ساباطی گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: آیا کسی که از رضای خدا پیروی کرده مانند کسی است که به خشم خدا دچار شده و جایگاهش دوزخ است و چه سرانجام بدی. آنان درجاتی نزد خداوندند. [آل عمران (٣) :١6٢ و ١6٣]فرمودند: کسانی که از رضای خدا پیروی کردند، امامان هستند. و ای عمّار به خدا سوگند آنان درجاتی برای مؤمنان اند. و با ولایت و معرفتشان به ما است که خداوند اعمالشان را چندین برابر کرده، درجات بلندشان را بالا می برد.

[١١66]٨5-عمّار اسدی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه سخنان پاکیزه

ص :٣5١

عن زیاد القندیّ، عن عمّار الأسدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:

إِلَیْهِ یَصْعَدُ اَلْکَلِمُ اَلطَّیِّبُ وَ اَلْعَمَلُ اَلصّٰالِحُ یَرْفَعُهُ ولایتنا أهل البیت-و أهوی بیده إلی صدره-فمن لم یتولّنا لم یرفع اللّه له عملا.

[١١6٧]٨6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن القاسم بن سلیمان، عن سماعه بن مهران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ قال:

الحسن و الحسین وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ قال: إمام تأتمّون به.

[١١6٨]٨٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد الجوهریّ، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالی: وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ قال: ما تقول فی علیّ قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ.

[١١6٩]٨٨-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن سلیمان الدّیلمیّ، عن أبیه، عن أبان بن تغلب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: جعلت فداک قوله: فَلاَ اِقْتَحَمَ اَلْعَقَبَهَ فقال: من أکرمه اللّه بولایتنا فقد جاز العقبه و نحن تلک العقبه الّتی من اقتحمها نجا، قال فسکت فقال لی: فهلاّ أفیدک حرفا خیر لک من الدّنیا و ما فیها؟ قلت: بلی جعلت فداک، قال: قوله «فکّ رقبه» ثمّ قال: النّاس کلّهم عبید النّار غیرک و أصحابک فإنّ اللّه فکّ رقابکم من النّار بولایتنا أهل البیت.

[١١٧٠]٨٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن سماعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه جلّ و عزّ: وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی قال:

بولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام أُوفِ بِعَهْدِکُمْ أوف لکم بالجنّه.

[١١٧١]٩٠-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن الحسن بن

ص :٣5٢

به سوی او بالا می رود و عمل نیکو را بالا می برد. [فاطر (٣5) :١٠]روایت کرده که ولایت ما اهل بیت است-و با دست به سینه اش اشاره کرد-پس کسی که ولایت ما را نداشته باشد خداوند عملی را برایش بالا نمی برد.

[١١6٧]٨6-سماعۀ مهران از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه دو بهره از رحمتش به شما دهد. [حدید (5٧) :٢٨]روایت کرده که فرمودند: حسن و حسین علیهما السّلام هستند. و برایتان نوری قرار دهد که با آن راه بروید. [حدید (5٧) :٢٨] امامی است که از او پیروی می کنید.

[١١6٨]٨٧-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه و از تو می پرسند آیا آن حقّ است. [یونس (١٠) :5٣]روایت کرده که فرمود: آنچه دربارۀ علی می گویی. بگو آری به پروردگارم سوگند آن قطعا حقّ است و شما آن را در نمی یابید. [یونس (١٠) :5٣].

[١١6٩]٨٨-ابان تغلب گوید: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم فدایت! این آیه چیست؟ و او از آن گردنه نگذشت. [بلد (٩٠) :١١]فرمودند: کسی که خداوند او را به ولایتمان گرامی داشته از آن گردنه می گذرد. و ماییم آن گردنه که هرکس از آن بگذرد نجات یافته است. او گوید: آن گاه حضرت خاموش شد. سپس به من فرمود: آیا نمی خواهی سخنی به تو بیاموزم که از دنیا و آنچه در آن است برایت بهتر باشد؟ من عرض کردم: چرا جانم فدایت. فرمود: این سخن او است که آن آزاد کردن بنده ای است. [بلد (٩٠) :١٣]سپس فرمود: مردم همگی بندگان آتش اند، جز تو و اصحابت. خداوند گردن شما را به ولایت ما اهل بیت از آتش آزاد ساخته است.

[١١٧٠]٨٩-سماعه از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند و به پیمانم وفا کنید [بقره (٢) :4٠]روایت کرده که فرمودند: [یعنی]به ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام تا به پیمانتان وفا کنم. [بقره (٢) :4٠][یعنی]دربارۀ بهشت با شما وفا کنم.

[١١٧١]٩٠-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند

ص :٣5٣

عبد الرّحمن، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُنٰا بَیِّنٰاتٍ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ اَلْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقٰاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم دعا قریشا إلی ولایتنا فنفروا و أنکروا، فقال الّذین کفروا من قریش للّذین آمنوا-الّذین أقرّوا لأمیر المؤمنین و لنا أهل البیت-: أیّ الفریقین خیر مقاما و أحسن ندیّا تعییرا منهم، فقال اللّه ردّا علیهم: وَ کَمْ أَهْلَکْنٰا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ (من الأمم السّالفه) هُمْ أَحْسَنُ أَثٰاثاً وَ رِءْیاً قلت: قوله مَنْ کٰانَ فِی اَلضَّلاٰلَهِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ اَلرَّحْمٰنُ مَدًّا ؟ قال: کلّهم کانوا فی الضّلاله لا یؤمنون بولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام و لا بولایتنا فکانوا ضالّین مضلّین، فیمدّ لهم فی ضلالتهم و طغیانهم حتّی یموتوا فیصیّرهم اللّه شرّا مکانا و أضعف جندا، قلت: قوله: حَتّٰی إِذٰا رَأَوْا مٰا یُوعَدُونَ إِمَّا اَلْعَذٰابَ وَ إِمَّا اَلسّٰاعَهَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکٰاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً ؟ قال: أمّا قوله: حَتّٰی إِذٰا رَأَوْا مٰا یُوعَدُونَ فهو خروج القائم و هو السّاعه، فسیعلمون ذلک الیوم و ما نزل بهم من اللّه علی یدی قائمه، فذلک قوله: مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکٰاناً (یعنی عند القائم) وَ أَضْعَفُ جُنْداً قلت: قوله: وَ یَزِیدُ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ اِهْتَدَوْا هُدیً ؟ قال: یزیدهم ذلک الیوم هدی علی هدی باتّباعهم القائم حیث لا یجحدونه و لا ینکرونه، قلت: قوله: «لاٰ یَمْلِکُونَ اَلشَّفٰاعَهَ إِلاّٰ مَنِ اِتَّخَذَ عِنْدَ اَلرَّحْمٰنِ عَهْداً» قال: إلاّ من دان اللّه بولایه أمیر المؤمنین و الأئمّه علیهم السّلام من بعده فهو العهد عند اللّه، قلت: قوله: إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ اَلرَّحْمٰنُ وُدًّا قال: ولایه أمیر المؤمنین هی الودّ الّذی قال اللّه تعالی، قلت: فَإِنَّمٰا یَسَّرْنٰاهُ بِلِسٰانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ اَلْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا قال: إنّما یسّره اللّه علی لسانه حین أقام أمیر المؤمنین علیه السّلام

ص :٣54

و وقتی آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود کافران به مؤمنان می گویند: کدام یک از دو دسته جایگاهی بهتر و مجلسی آراسته تر دارند؟ [مریم (١٩) :٧٣]روایت کرده که فرمودند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-قریش را به ولایت ما خوانده بود و آنان روی گردانده، انکار کردند. آن گاه کسانی از قریش که کفر ورزیدند به کسانی که ایمان آوردند-کسانی که به امیر مؤمنان و ما خاندان اقرار کردند-برای سرزنش شان گفتند: کدام یک از دو دسته، جایگاهی بهتر و مجلسی آراسته تر دارند؟ پس خداوند در ردّشان فرمود: چه بسیار اقوامی را [از پیشینیان]پیش از ایشان نابود کردیم که اثاث و جلوۀ زندگی بهتری داشتند. [مریم (١٩) :٧4]من گفتم: و این سخن چیست؟ کسی که در گمراهی است خدای مهربان باید به او مهلت دهد. [مریم (١٩) : ٧5]فرمودند: همۀ آنان در گمراهی بودند. نه به ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام ایمان آوردند نه به ولایت ما. پس گمراه و گمراه کننده گشتند. و خداوند به آنان در گمراهی و طغیانشان مهلت می دهد تا بمیرند. و خداوند آنان را به بدترین جایگاه و ناتوان ترین سربازان می رساند. من عرض کردم: و این آیه چیست؟ تا وقتی که ببینند آنچه را وعده داده می شدند. یا عذاب را یا قیامت را. پس خواهند دانست که چه کسی جایش بدتر و سپاهش ناتوان تر است. [مریم (١٩) :٧5]فرمودند: امّا این که فرمود: تا وقتی که ببینند آنچه را وعده داده می شدند. آن قیام قائم علیه السّلام و قیامت است. که آن روز خواهند دانست چه چیزی از سوی خداوند با دستان قائمش بر آنان فرود می آید. و آن چنان است که می فرمایدکسی که (نزد قائم) بدترین جایگاه و ناتوان ترین سربازان را دارد. من عرض کردم: و این آیه و کسانی که در راه هدایت گام نهادند خداوند بر هدایتشان می افزاید. [مریم (١٩) :٧6]فرمودند: آن روز به سبب پیروی شان از قائم علیه السّلام هدایتی بر هدایتشان می افزاید؛ زیرا او را انکار نمی کنند. من عرض کردم: و این آیه چیست؟ آنان مالک شفاعت نیستند مگر کسی که نزد آن مهربان عهد و پیمانی دارد. [مریم (١٩) :٨٧]فرمودند: مگر کسی که با ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام و امامان پس از او به خداوند نزدیک شود. و این همان عهد و پیمان نزد خداوند است. من عرض کردم: این آیه چیست؟ همانا کسانی که ایمان آورده، کارهای نیکو انجام دادند، آن مهربان محبّتی برای آنان در دل ها می گذارد. [مریم (١٩) : ٩6]فرمودند: ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام آن محبّتی است که خداوند فرازمند فرموده است. من عرض کردم: و همانا آن را بر زبانت آسان ساختیم تا پرهیزگاران را به وسیلۀ آن بشارت داده، دشمنان سرسخت را بیم دهی. [مریم (١٩) :٩٧]فرمودند: همانا خداوند وقتی امیر مؤمنان علیه السّلام را به عنوان راهنما منصوب کرد آن را بر زبانش

ص :٣55

علما، فبشّر به المؤمنین و أنذر به الکافرین و هم الّذین ذکرهم اللّه فی کتابه لدّا أی کفّارا، قال: و سألته عن قول اللّه: لِتُنْذِرَ قَوْماً مٰا أُنْذِرَ آبٰاؤُهُمْ فَهُمْ غٰافِلُونَ قال لتنذر القوم الّذین أنت فیهم کما أنذر آباؤهم فهم غافلون عن اللّه و عن رسوله و عن وعیده لَقَدْ حَقَّ اَلْقَوْلُ عَلیٰ أَکْثَرِهِمْ (ممّن لا یقرّون بولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام و الأئمّه من بعده) فَهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ بإمامه أمیر المؤمنین و الأوصیاء من بعده، فلمّا لم یقرّوا کانت عقوبتهم ما ذکر اللّه إِنّٰا جَعَلْنٰا فِی أَعْنٰاقِهِمْ أَغْلاٰلاً فَهِیَ إِلَی اَلْأَذْقٰانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ فی نار جهنّم، ثمّ قال: وَ جَعَلْنٰا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنٰاهُمْ فَهُمْ لاٰ یُبْصِرُونَ عقوبه منه لهم حیث أنکروا ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام و الأئمّه من بعده هذا فی الدّنیا و فی الآخره فی نار جهنّم مقمحون، ثمّ قال: یا محمّد! وَ سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ باللّه و بولایه علیّ و من بعده، ثمّ قال: إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اِتَّبَعَ اَلذِّکْرَ (یعنی أمیر المؤمنین علیه السّلام) وَ خَشِیَ اَلرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ (یا محمّد) بِمَغْفِرَهٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ.

[١١٧٢]٩١-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابنا، عن ابن محبوب، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی الحسن الماضی علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اَللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ قال: یریدون لیطفئوا ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام بأفواههم، قلت: وَ اَللّٰهُ مُتِمُّ نُورِهِ قال: و اللّه متمّ الإمامه لقوله عزّ و جلّ: الّذین فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَلنُّورِ اَلَّذِی أَنْزَلْنٰا فالنّور هو الإمام، قلت: هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدیٰ وَ دِینِ اَلْحَقِّ قال: هو الّذی أمر رسوله بالولایه لوصیّه و الولایه هی دین الحقّ، قلت: لِیُظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ کُلِّهِ قال: یظهره علی جمیع الأدیان عند قیام

ص :٣56

آسان ساخت. آن گاه مؤمنان را با آن بشارت داده، کافران را بیم داد. کسانی که خداوند از آنان به عنوان سرسخت یاد کرده است. یعنی کافران. راوی گوید: از حضرت دربارۀ این سخن خداوند پرسیدم: تا مردمی را بیم دهی که پدرانشان بیم داده نشدند و خودشان غافلند. [یاسین (٣6) :6]فرمودند: تا مردمی را که در میانشان هستی بیم دهی چنان که پدرانشان بیم داده شدند ولی آنان از خدا و رسولش و تهدید او غافلند. آن فرمان دربارۀ بیشترشان (از کسانی که به ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام و امامان پس از او اقرار نمی کنند.) ثابت شده، برای همین ایمان نمی آورند. [یاسین (٣6) :٧]به امامت امیر مؤمنان و اوصیای پس از او [ایمان نمی آورند.]و چون اقرار نکردند، کیفرشان آن می شود که خدا فرمود: بر گردن هاشان غل و زنجیری می گذاریم که تا چانه هاشان می رسد و سرهاشان بی حرکت می ماند. [یاسین (٣6) :٨]در آتش دوزخ. سپس فرمود: و در برابرشان و پشت سرشان سدّی قرار می دهیم و می پوشانیمشان تا جایی را نبینند. [یاسین (٣6) :٩]کیفری از او برای آنان. چنان که آنان ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام و امامان پس از او را انکار کردند. این در دنیا است. و در آخرت در آتش دوزخ (با غل و زنجیری که بر گردنشان است) سرهاشان بی حرکت می ماند. سپس فرمود: ای محمّد! و برای آنان برابر است که بیمشان بدهی یا بیمشان ندهی. آنان ایمان نمی آورند. [یاسین (٣6) :١٠]به خدا و به ولایت علی و کسانی که پس از اویند [ایمان نمی آورند. سپس فرمود: تو تنها، کسی را بیم می دهی که از ذکر پیروی کرده است (یعنی امیر مؤمنان علیه السّلام) و از آن مهربان در نهان ترسیده است. پس ای محمّد! او را به آمرزش و پاداشی گران بشارت بده. [یاسین (٣6) :١١]

[١١٧٢]٩١-محمّد فضیل گوید: از حضرت ابو الحسن ماضی [امام کاظم]علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: می خواهند نور خدا را با دهان هاشان خاموش کنند. [صف (6١) :٨]فرمودند: می خواهند ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام را با دهان هاشان خاموش کنند. گفتم: ولی خدا نورش را کامل می کند. [صف (6١) :٨]فرمودند: ولی خداوند امامت را کامل می کند. چنان که فرموده است: کسانی که به خدا و رسولش و نوری که نازل کردیم ایمان آوردند. [برگرفته از تغابن (64) :٨]که نور همان امام است. من عرض کردم: او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حقّ فرستاد. [صف (6١) :٩]فرمودند: او کسی است که رسولش را به ولایت برای وصی اش فرمان داده است و ولایت همان دین حقّ است. من گفتم: تا او را بر همۀ دین ها چیره کند. [صف (6١) :٩]

ص :٣5٧

القائم، قال: یقول اللّه: وَ اَللّٰهُ مُتِمُّ نُورِهِ: ولایه القائم وَ لَوْ کَرِهَ اَلْکٰافِرُونَ بولایه علیّ، قلت: هذا تنزیل؟ قال: نعم أمّا هذا الحرف فتنزیل و أمّا غیره فتأویل، قلت: ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی سمّی من لم یتّبع رسوله فی ولایه وصیّه منافقین و جعل من جحد وصیّه إمامته کمن جحد محمّدا و أنزل بذلک قرآنا فقال: یا محمّد! إِذٰا جٰاءَکَ اَلْمُنٰافِقُونَ (بولایه وصیّک) قٰالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اَللّٰهُ یَشْهَدُ إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ (بولایه علیّ) لَکٰاذِبُونَ* اِتَّخَذُوا أَیْمٰانَهُمْ جُنَّهً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ (و السّبیل هو الوصیّ) إِنَّهُمْ سٰاءَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ* ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا (برسالتک) ثُمَّ کَفَرُوا (بولایه وصیّک) فَطُبِعَ [اللّه] عَلیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاٰ یَفْقَهُونَ قلت: ما معنی لا یفقهون؟ قال: یقول: لا یعقلون بنبوّتک قلت: وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ تَعٰالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اَللّٰهِ ؟ قال: و إذا قیل لهم ارجعوا إلی ولایه علیّ یستغفر لکم النّبیّ من ذنوبکم «لوّوا رؤسهم» قال اللّه: وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ (عن ولایه علیّ) وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ علیه ثمّ عطف القول من اللّه بمعرفته بهم فقال: سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ، لَنْ یَغْفِرَ اَللّٰهُ لَهُمْ، إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْفٰاسِقِینَ یقول: الظّالمین لوصیّک، قلت: أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلیٰ وَجْهِهِ أَهْدیٰ أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ قال: إنّ اللّه ضرب مثل من حاد عن ولایه علیّ کمن یمشی علی وجهه لا یهتدی لأمره و جعل من تبعه سویّا علی صراط مستقیم و الصّراط المستقیم أمیر المؤمنین علیه السّلام قال: قلت: قوله: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ؟ قال: یعنی جبرئیل عن اللّه فی ولایه علیّ علیه السّلام قال: قلت: «و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون» ؟ قال: قالوا: إنّ محمّدا کذّاب

ص :٣5٨

فرمودند: او را هنگام قیام قائم [علیه السّلام]بر تمام ادیان چیره می کند. فرمودند: خداوند می فرماید: و خداوند نورش را کامل می کند. [یعنی]ولایت قائم رااگرچه کافران (به ولایت علی) نپسندند. [صف (6١) :٩]من عرض کردم: این آیه است؟ فرمودند: بله، این حرف تنزیل است و غیر آن تأویل است. [آن گاه]این آیه را خواندم: این به خاطر آن است که نخست ایمان آورده، سپس کافر شدند. [منافقین (6٣) :٣]فرمودند: خداوند پاک و والا کسانی را که در موضوع ولایت وصی از رسولش پیروی نکردند منافقین نام داد. و کسی را که وصیت و امامت او را انکار کرد مانند کسی قرار داد که محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]را انکار کرده است. و به این سبب آیه ای نازل کرده، فرمود: ای محمّد! منافقان (به ولایت وصی ات) نزدت آمده، گفتند: ما گواهی می دهیم که تو فرستادۀ خداوندی و خدا می داند که تو فرستادۀ اویی و خدا گواهی می دهد که منافقان (به ولایت علی) دروغزن اند. سوگندهاشان را سپر قرار داده اند تا از راه خداوند بازدارند (و راه همان وصی است.) و بد است آنچه انجام می دهند. این به خاطر آن است که نخست (به رسالت تو) ایمان آورده، سپس (به ولایت وصی ات) کافر شدند. پس (خداوند) بر دل هاشان مهر زد ولی آنان نمی فهمند. [منافقین (6٣) :٣]من عرض کردم: معنای نمی فهمند چیست؟ فرمودند: یعنی دربارۀ نبوّت تو فکر نمی کنند. گفتم: و هنگامی که به آنان گفته شود: بیایید تا رسول خدا برایتان آمرزش خواهد. [منافقین (6٣) :5]؟ فرمودند: و هنگامی که به آنان گفته شود: به ولایت علی بازگردید تا پیامبر از گناهانتان برای شما آمرزش بخواهدسرهاشان را برمی گردانند. [منافقین (6٣) :5]خدا می فرماید: و آنان را می بینی که (از ولایت علی) بازمی دارند درحالی که (به او) تکبّر می ورزند. [منافقین (6٣) :5]سپس گفتار خداوند متوجّه معرفی آنان شده، فرمود: برای آنان برابر است که برایشان آمرزش بخواهی یا آمرزش نخواهی. خداوند هرگز آنان را نخواهد آمرزید. که همانا خداوند مردم فاسق را هدایت نمی کند. [منافقین (6٣) :6]یعنی ستمکاران به وصی ات را هدایت نمی کند من خواندم: آیا آن که وارونه بر چهرۀ خویش راه رود هدایت یافته تر است یا آن که راست قامت در صراط مستقیم گام برمی دارد. [ملک (6٧) :٢٢]فرمودند: خداوند کسی را که از ولایت علی منحرف شده به کسی مانند کرده است که بر صورتش راه می رود و در کارش هدایت نمی شود. و کسی را که از او پیروی کند راست قامت و بر صراط مستقیم قرار داده است. و صراط مستقیم امیر مؤمنان علیهم السّلام است. او گوید: من این آیه را خواندم آن گفتار فرستاده ای ارجمند است. [الحاقه (6٩) :4٠]؟ فرمودند: یعنی [گفتار] جبرئیل از سوی خدا دربارۀ ولایت علی علیه السّلام. او گوید من گفتم: و گفتار یک شاعر نیست. امّا اندکی ایمان می آورید. [الحاقه (6٩) :4١]فرمود: آنان گفتند: همانا محمّد به پروردگارش دروغ می بندد. خدا این را دربارۀ علی به او فرمان نداده است.

ص :٣5٩

علی ربّه و ما أمره اللّه بهذا فی علیّ، فأنزل اللّه بذلک قرآنا فقال: إنّ (ولایه علیّ) تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ* وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنٰا (محمّد) بَعْضَ اَلْأَقٰاوِیلِ* لَأَخَذْنٰا مِنْهُ بِالْیَمِینِ* ثُمَّ لَقَطَعْنٰا مِنْهُ اَلْوَتِینَ ثمّ عطف القول فقال: إنّ (ولایه علیّ) لَتَذْکِرَهٌ لِلْمُتَّقِینَ* (للعالمین) وَ إِنّٰا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ* وَ إنّ (علیّا) لَحَسْرَهٌ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ* وَ إنّ (ولایته) لَحَقُّ اَلْیَقِینِ* فَسَبِّحْ (یا محمّد) بِاسْمِ رَبِّکَ اَلْعَظِیمِ یقول اشکر ربّک العظیم الّذی أعطاک هذا الفضل. قلت: قوله: «لَمّٰا سَمِعْنَا اَلْهُدیٰ آمَنّٰا بِهِ» قال الهدی الولایه، آمنّا بمولانا فمن آمن بولایه مولاه فَلاٰ یَخٰافُ بَخْساً وَ لاٰ رَهَقاً قلت: تنزیل؟ قال: لا تأویل، قلت:

قوله: لاٰ أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لاٰ رَشَداً قال: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم دعا النّاس إلی ولایه علیّ فاجتمعت إلیه قریش، فقالوا: یا محمّد! أعفنا من هذا، فقال لهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: هذا إلی اللّه لیس إلیّ، فاتّهموه و خرجوا من عنده فأنزل اللّه: قُلْ إِنِّی لاٰ أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لاٰ رَشَداً* قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اَللّٰهِ (إن عصیته) أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً إِلاّٰ بَلاٰغاً مِنَ اَللّٰهِ وَ رِسٰالاٰتِهِ (فی علیّ) قلت: هذا تنزیل؟ قال: نعم، ثمّ قال توکیدا: وَ مَنْ یَعْصِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ (فی ولایه علیّ) فَإِنَّ لَهُ نٰارَ جَهَنَّمَ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً قلت: حَتّٰی إِذٰا رَأَوْا مٰا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نٰاصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً یعنی بذلک القائم و أنصاره، قلت: وَ اِصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ قال: یقولون فیک: وَ اُهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً وَ ذَرْنِی (یا محمّد) وَ اَلْمُکَذِّبِینَ (بوصیّک) أُولِی اَلنَّعْمَهِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلاً قلت: إنّ هذا تنزیل؟ قال: نعم. قلت: لِیَسْتَیْقِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ ؟ قال: یستیقنون أنّ اللّه و رسوله و وصیّه حقّ، قلت: وَ یَزْدٰادَ اَلَّذِینَ آمَنُوا إِیمٰاناً ؟ قال: و یزدادون

ص :٣6٠

پس خداوند این آیه را نازل کرده، فرمود: (همانا ولایت علی) آیه ای از پروردگار جهانیان است. و اگر (محمّد) به ما سخنی دروغ می بست. دست راستش را می گرفتیم. سپس رگ قلبش را می زدیم. [الحاقه (6٩) :4٣ تا 45]سپس سخن را بازگردانده، فرمود: همانا آن (ولایت علی) تذکّری برای پرهیزگاران (جهانیان) است. و ما می دانیم که برخی از شما تکذیب کنندگانید، و همانا او (علی) مایۀ حسرت کافران است. و آن (ولایتش) یقین راستین است. پس (ای محمّد) به نام پروردگار بزرگت تسبیح بگو. [الحاقه (6٩) :4٨ تا 5٢]یعنی: پروردگار بزرگی را سپاسگزاری کن که این فضیلت را به تو داد. من این آیه را خواندم: وقتی هدایت (قرآن) را شنیدیم به آن ایمان آوردیم. [جنّ (٧٢) :١٣]فرمودند: هدایت همان ولایت است. [یعنی]به مولایمان ایمان آوردیم. و کسی که به ولایت مولایش ایمان آورداز نقصان و ستم نمی ترسد. [جنّ (٧٢) :١٣]من عرض کردم: آیه است؟ فرمود: نه، تأویل است من این آیه را خواندم من مالک هدایت و زیانی برای شما نیستم [جنّ (٧٢) :٢١]فرمودند: همانا رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-مردم را به ولایت علی خواند. قریش نزدش گرد آمده، گفتند: ای محمّد! ما را از این معاف کن. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به آنان فرمود: این با خدا است. با من نیست. پس آنان، او را متّهم کرده، از نزدش بیرون آمدند. و خداوند این آیه را نازل کرد: بگو من مالک زیان و هدایتی برای شما نیستم. بگو هیچ کس به من در برابر خداوند (اگر بر او عصیان کنم) پناه نمی دهد و من پناهگاهی جز او نمی یابم. جز این که از سوی او ابلاغ کنم و پیام هایش (دربارۀ علی) را برسانم. [جنّ (٧٢) :٢١ تا ٢٣]من گفتم: این آیه است؟ فرمودند: بله. سپس خداوند برای تأکید فرمود: و هرکس (دربارۀ ولایت علی) از خدا و رسولش نافرمانی کند آتش دوزخ برای او است و در آن جاودانه خواهند بود. [جنّ (٧٢) :٢١ تا ٢٣]من خواندم: تا وقتی ببینند آنچه را وعده داده می شدند و بدانند که چه کسی یاورانش ناتوان تر و کم شمارتر است. [جنّ (٧٢) :٢4][فرمودند:]مقصود از آن قائم [علیه السّلام]و یاران او است. من این آیه را خواندم: و در برابر آنچه می گویند شکیبا باش. [مزّمل (٧٣) :١٠]فرمود: [آنچه]دربارۀ تو می گویند. و به طرزی شایسته از آنان دوری کن و (ای محمّد) تکذیب گران صاحب نعمت (وصی ات) را به من واگذار و اندکی مهلتشان ده. [مزّمل (٧٣) :١٠ و ١١]گفتم: این آیه است. فرمود: بله. من این آیه را خواندم: تا اهل کتاب یقین کنند. [مدّثر (٧4) :٣١]فرمود: یقین کنند که خداوند و فرستاده اش و وصی او حقّند. گفتم: و بر ایمان مؤمنان بیفزاید. [مدّثر (٧4) :٣١]

ص :٣6١

بولایه الوصیّ إیمانا، قلت: وَ لاٰ یَرْتٰابَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ ؟ قال: بولایه علیّ علیه السّلام قلت: ما هذا الارتیاب؟ قال: یعنی بذلک أهل الکتاب و المؤمنین الّذین ذکر اللّه فقال: و لا یرتابون فی الولایه، قلت: وَ مٰا هِیَ إِلاّٰ ذِکْریٰ لِلْبَشَرِ ؟ قال: نعم ولایه علیّ علیه السّلام، قلت: إِنَّهٰا لَإِحْدَی اَلْکُبَرِ ؟ قال: الولایه، قلت: لِمَنْ شٰاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ ؟ قال: من تقدّم إلی ولایتنا أخّر عن سقر و من تأخّر عنّا تقدّم إلی سقر إِلاّٰ أَصْحٰابَ اَلْیَمِینِ ؟ قال: هم و اللّه شیعتنا، قلت: لَمْ نَکُ مِنَ اَلْمُصَلِّینَ ؟ قال: إنّا لم نتولّ وصیّ محمّد و الأوصیاء من بعده و لا یصلّون علیهم، قلت: فَمٰا لَهُمْ عَنِ اَلتَّذْکِرَهِ مُعْرِضِینَ ؟ قال: عن الولایه معرضین، قلت: کَلاّٰ إِنَّهٰا تَذْکِرَهٌ ؟ قال: الولایه. قلت: قوله: «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ» ؟ قال: یوفون للّه بالنّذر الّذی أخذ علیهم فی المیثاق من ولایتنا، قلت: إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ اَلْقُرْآنَ تَنْزِیلاً ؟ قال: بولایه علیّ علیه السّلام تنزیلا، قلت: هذا تنزیل؟ قال: نعم ذا تأویل، قلت: إِنَّ هٰذِهِ تَذْکِرَهٌ قال: الولایه، قلت: یُدْخِلُ مَنْ یَشٰاءُ فِی رَحْمَتِهِ قال: فی ولایتنا، قال: وَ اَلظّٰالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذٰاباً أَلِیماً ألا تری أنّ اللّه یقول: و ما ظلمونا و لکن کانوا أنفسهم یظلمون قال إنّ اللّه أعزّ و أمنع من أن یظلم أو ینسب نفسه إلی ظلم و لکنّ اللّه خلطنا بنفسه فجعل ظلمنا ظلمه و ولایتنا ولایته ثمّ أنزل بذلک قرآنا علی نبیّه فقال: وَ مٰا ظَلَمْنٰاهُمْ وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ قلت: هذا تنزیل؟ قال: نعم. قلت: وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ قال: یقول: ویل للمکذّبین یا محمّد! بما أوحیت إلیک من ولایه علیّ [بن أبی طالب]علیه السّلام أَ لَمْ نُهْلِکِ اَلْأَوَّلِینَ* ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ اَلْآخِرِینَ قال: الأوّلین الّذین کذّبوا الرّسل فی طاعه الأوصیاء کَذٰلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ

ص :٣6٢

فرمود: با ولایت وصی بر ایمانشان بیفزاید. گفتم: و اهل کتاب و مؤمنان تردید نکنند. [مدّثر (٧4) :٣١]فرمود: به ولایت علی [تردید نکنند]. من عرض کردم: این تردید چیست؟ فرمود: مقصود از آن اهل کتاب و مؤمنانی هستند که خداوند یاد کرده و فرموده است: و در ولایت تردید نمی کنند. من خواندم: و این جز تذکّری برای بشر نیست. [مدّثر (٧4) :٣١]فرمود: بله ولایت علی علیه السّلام است. من خواندم: که آن یکی از مسائل بزرگ است. [مدّثر (٧4) :٣5]فرمود: ولایت است. من خواندم: برای هر کس از شما که خواهد جلو رود یا عقب بماند. [مدّثر (٧4) :٣٧]فرمود: کسی که به سوی ولایت ما پیش آید، از دوزخ عقب افتد و آن که از ما عقب افتد به سوی دوزخ پیش می رود. مگر اصحاب یمین. [مدّثر (٧4) :٣٩]فرمودند: به خدا سوگند آنان شیعیان ما هستند. من خواندم از نمازگزاران نبودیم. [مدّثر (٧4) :4٣]فرمودند: ولایت وصی محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و اوصیای پس از او را نپذیرفتیم. و بر آن ها درود نمی فرستادند. من خواندم: چرا آنان از تذکّر روی گردان هستند؟ [مدّثر (٧4) :4٩]فرمودند: از ولایت روی گردان اند. من خواندم: چنین نیست، این یک تذکّر است. [مدّثر (٧4) :54]فرمودند: ولایت است. من این آیه را خواندم: به نذر وفا می کنند. [انسان (٧6) :٧]فرمودند: [یعنی]به خاطر خداوند به نذری که در میثاق دربارۀ ولایت ما از آنان گرفته شده است وفا می کنند. من خواندم همانا ما این قرآن را به تو نازل کردیم. [انسان (٧6) :٢٣]فرمودند: تنزیلی به ولایت علی ٧. من عرض کردم: این آیه است؟ فرمودند: بله، این تأویل است. من خواندم همانا این تذکّری است. [انسان (٧6) :٢٩]فرمودند: ولایت است. من خواندم هرکس را بخواهد در رحمتش داخل می کند. [انسان (٧6) :٣١]فرمود: در ولایت ما [داخل می کند]. [سپس]فرمود: و برای ستمکاران عذابی دردناک آماده کرده است. [انسان (٧6) :٣١]آیا نمی بینی خدا می فرماید: به ما ستم نکردند بلکه آنان به خودشان ستم کردند. [بقره (٢) :5٧]فرمود: همانا خداوند گرامی تر و والاتر از آن است که به او ستم شود یا خود را به ستمی نسبت دهد. بلکه خداوند ما را با خودش درآمیخت پس ستم ما را ستم خودش و ولایتمان را ولایت خودش قرار داد. سپس برای آن آیه ای به پیامبرش نازل کرده، فرمود: و ما به آنان ستم نکردیم بلکه آنان به خودشان ستم کردند. [نحل (١6) :١١٨]من گفتم: این آیه است؟ فرمود: بله. من خواندم: وای در آن روز بر تکذیب گران. [مرسلات (٧٧) :١5]فرمودند: یعنی ای محمّد! وای بر تکذیب کنندگان ولایت علی [ابو طالب]علیه السّلام که بر تو وحی کرده ام. آیا پیشینیان را نابود نکردیم؟ سپس دیگران را به دنبال آنان خواهیم فرستاد. [مرسلات (٧٧) :١6 و ١٧]فرمودند: پیشینیان کسانی اند که رسولان را در اطاعت از اوصیا تکذیب کردند. این گونه با مجرمان رفتار می کنیم. [مرسلات (٧٧) :١٨]

ص :٣6٣

قال: من أجرم إلی آل محمّد و رکب من وصیّه ما رکب، قلت: إِنَّ اَلْمُتَّقِینَ ؟ قال: نحن و اللّه و شیعتنا لیس علی ملّه إبراهیم غیرنا و سائر النّاس منها برآء، قلت: یَوْمَ یَقُومُ اَلرُّوحُ وَ اَلْمَلاٰئِکَهُ صَفًّا لاٰ یَتَکَلَّمُونَ الآیه، قال: نحن و اللّه المأذون لهم یوم القیامه و القائلون صوابا، قلت: ما تقولون إذا تکلّمتم؟ قال نمجّد ربّنا و نصلّی علی نبیّنا و نشفع لشیعتنا، فلا یردّنا ربّنا، قلت: کَلاّٰ إِنَّ کِتٰابَ اَلفُجّٰارِ لَفِی سِجِّینٍ قال: هم الّذین فجروا فی حقّ الأئمّه و اعتدوا علیهم، قلت: ثُمَّ یُقٰالُ هٰذَا اَلَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ؟ قال: یعنی أمیر المؤمنین قلت: تنزیل؟ قال: نعم.

[١١٧٣]٩٢-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن الحسین بن عبد الرّحمن، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً قال:

یعنی به ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام، قلت: وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ أَعْمیٰ قال: یعنی أعمی البصر فی الآخره أعمی القلب فی الدّنیا عن ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام، قال: و هو متحیّر فی القیامه یقول: لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمیٰ وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً قٰالَ کَذٰلِکَ أَتَتْکَ آیٰاتُنٰا فَنَسِیتَهٰا قال: الآیات الأئمّه علیه السّلام فَنَسِیتَهٰا وَ کَذٰلِکَ اَلْیَوْمَ تُنْسیٰ یعنی ترکتها و کذلک الیوم تترک فی النّار کما ترکت الأئمّه علیه السّلام: فلم تطع أمرهم و لم تسمع قولهم قلت: وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیٰاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذٰابُ اَلْآخِرَهِ أَشَدُّ وَ أَبْقیٰ ؟ قال: یعنی من أشرک بولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام غیره و لم یؤمن بآیات ربّه و ترک الأئمّه معانده فلم یتّبع آثارهم و لم یتولّهم، قلت: اَللّٰهُ لَطِیفٌ بِعِبٰادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ ؟ قال: ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام، قلت: مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ اَلْآخِرَهِ ؟ قال: معرفه

ص :٣64

فرمود: کسانی که نسبت به خاندان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]گناه کرده و دربارۀ وصی اش کردند آنچه کردند. عرض کردم: همانا پرهیزگاران [مرسلات (٧٧) :4١]چیست؟ فرمود: به خدا سوگند! ما و شیعیانمان هستیم. کسی جز ما بر آیین ابراهیم نیست و مردمان دیگر از آن دورند. من خواندم: روزی که روح و فرشتگان در صفی می ایستند و سخن نمی گویند. [نبا (٧٨) :٣٨] فرمود: به خدا سوگند ماییم که در روز قیامت اجازه [سخن گفتن]داریم و راست گفتاران هستیم. من عرض کردم: چه می گویید وقتی سخن بگویید؟ فرمود: از بزرگی پروردگارمان می گوییم و بر پیامبران درود فرستاده، برای شیعیانمان شفاعت و خواهشگری می کنیم و پروردگارمان ما را رد نمی کند. من این آیه را خواندم چنین نیست، همانا نامۀ بدکاران در سجّین است. [مطففین (٨٣) :٧] فرمودند: آنان کسانی اند که در حقّ ائمّه بد کرده و به آنان ستم کردند. من خواندم سپس به آنان گفته می شود: این است آنچه تکذیبش می کردید. [مطففین (٨٣) :١٧] فرمودند: مقصود، امیر مؤمنان علیه السّلام است. من عرض کردم: آیه است؟ فرمود: بله.

[١١٧٣]٩٢-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند هرکس از یاد من روگردان شود، زندگی تنگی دارد. [طه (٢٠) :١٢4]روایت کرده که فرمودند: مقصود ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام است. من خواندم و او را روز قیامت کور برمی انگیزیم. [طه (٢٠) :١٢4]فرمودند: یعنی در آخرت کورچشم و در دنیا کوردل از [پذیرش]ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام. [و]فرمود: و او در قیامت سرگردان است و می گوید: چرا مرا کور برانگیختی، من که بینا بودم که [خداوند]می فرماید: چنان که آیات ما به سویت درآمد و تو آن ها را فراموش کردی. [طه (٢٠) :١٢5 و ١٢6] حضرت فرمود: [و]آن آیات ائمّه علیهم السّلام هستند. و تو آن ها را فراموش کردی و امروز خود تو همان گونه فراموش می شوی. [طه (٢٠) :١٢6]یعنی تو آیه ها را رها کردی و امروز همان گونه که ائمّه علیهم السّلام را رها کردی و فرمانشان را اطاعت نکرده، سخنشان را نشنیدی. خودت در آتش رها می شوی من خواندم و این گونه جزا می دهیم کسی را که زیاده روی کرده، به آیات پروردگارش ایمان نیاورد و عذاب آخرت سخت تر و پایدارتر است. [طه (٢٠) :١٢٧]فرمودند: یعنی کسی که به ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام جز او را شریک کند و به آیه های پروردگارش ایمان نیاورده، ائمّه [علیهم السّلام]را از روی دشمنی رها کند و پیروی شان نکرده، دوستشان نداشته باشد. من خواندم خداوند به بندگانش مهربان است به هرکه بخواهد روزی می دهد. [شورا (4٢) :١٩] فرمودند: ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام است. من خواندم آن که زراعت آخرت خواهد

ص :٣65

أمیر المؤمنین علیه السّلام و الأئمّه نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ ؟ قال: نزیده منها، قال: یستوفی نصیبه من دولتهم وَ مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ اَلدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ مٰا لَهُ فِی اَلْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ ؟ قال: لیس له فی دوله الحقّ مع القائم نصیب.

باب فیه نتف و جوامع من الرّوایه فی الولایه [١١٧4]١-محمّد بن یعقوب الکلینیّ، عن محمّد بن الحسن و علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن بکیر بن أعین قال:

کان أبو جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه أخذ میثاق شیعتنا بالولایه و هم ذرّ، یوم أخذ المیثاق علی الذّرّ و الإقرار له بالرّبوبیّه و لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بالنّبوّه.

[١١٧5]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن صالح بن عقبه، عن عبد اللّه بن محمّد الجعفریّ، عن أبی جعفر علیه السّلام؛ و عن عقبه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه خلق الخلق فخلق، ما أحبّ ممّا أحبّ و کان ما أحبّ أن خلقه من طینه الجنّه و خلق ما أبغض ممّا أبغض و کان ما أبغض أن خلقه من طینه النّار، ثمّ بعثهم فی الظّلال، فقلت: و أیّ شیء الظّلال؟ قال: ألم تر إلی ظلّک فی الشّمس شیء و لیس بشیء، ثمّ بعث اللّه فیهم النّبیّین یدعونهم إلی الإقرار باللّه و هو قوله: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ ثمّ دعاهم إلی الإقرار بالنّبیّین، فأقرّ بعضهم و أنکر بعضهم، ثمّ دعاهم إلی ولایتنا فأقرّ بها و اللّه من أحبّ و أنکرها من أبغض و هو قوله: فَمٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمٰا کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام کان التّکذیب ثمّ.

[١١٧6]٣-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن علیّ بن سیف، عن

ص :٣66

[شورا (4٢) :٢٠]فرمود: معرفت امیر مؤمنان علیه السّلام و امامان است. بر زراعتش می افزاییم. [شورا (4٢) :٢٠]یعنی بر آن معرفت می افزاییم، تا بهره اش را از دولت شان دریافت کند. و کسی که کشت دنیا خواهد کمی از آن به او می دهیم ولی در آخرت هیچ بهره ای ندارد. [طه (4٢) :٢٠]فرمود: [یعنی]برای او بهره ای در همراهی قائم [علیه السّلام]در دولت حقّ نیست.

روایات برگزیده و پرمعنا دربارۀ ولایت

[١١٧4]١-بکیر اعین گفت: حضرت باقر علیه السّلام می فرمود: همانا خداوند از شیعیان ما درحالی که ذرّه ای بودند پیمان به ولایت گرفت. روزی که در عالم ذرّ به اقرار به پروردگاری خود و پیامبری محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- پیمان گرفت.

[١١٧5]٢-عقبه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خدا آفریدگان را آفرید. و آنچه را دوست داشت از آنچه می پسندید، آفرید. و آنچه را دوست داشت از گل بهشت آفرید. و آنچه را دوست نداشت از آنچه نمی پسندید، آفرید. و آنچه را دوست نداشت از گل دوزخ آفرید. سپس در آن سایه مبعوثشان کرد. من عرض کردم: آن سایه چه چیزی است؟ فرمودند: آیا به سایه ات در خورشید نگاه نکرده ای که هم چیزی هست و هم چیزی نیست. سپس در میانشان پیامبرانی برانگیخت تا آنان را بر اقرار به خداوند برانگیزاند و این سخن او است که و اگر از آنان بپرسی چه کسی شما را آفرید به یقین می گویند: خداوند. [زخرف (4٣) :٨٧]سپس آنان را بر اقرار به پیامبران خواند که برخی اقرار کردند و برخی انکار. سپس آنان را به ولایت ما خواند که به خدا سوگند! کسی که او دوست داشت به آن اقرار کرد و کسی که او دوست نداشت آن را انکار کرد. و این سخن او است که آنان به چیزی که پیش از آن تکذیب کرده بودند، ایمان نیاوردند.

[یونس (١٠) :٧4]سپس حضرت باقر علیه السّلام فرمود: این تکذیب آن جا بود.

[١١٧6]٣-محمّد عبد الرحمان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

ص :٣6٧

العبّاس بن عامر، عن أحمد بن رزق الغمشانیّ، عن محمّد بن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ولایتنا ولایه اللّه الّتی لم یبعث نبیّا قطّ إلاّ بها.

[١١٧٧]4-محمّد بن یحیی، عن عبد اللّه بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن عبد الحمید، عن یونس بن یعقوب، عن عبد الأعلی قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ما من نبیّ جاء قطّ إلاّ بمعرفه حقّنا و تفضیلنا علی من سوانا.

[١١٧٨]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: و اللّه إنّ فی السّماء لسبعین صفّا من الملائکه، لو اجتمع أهل الأرض کلّهم یحصون عدد کلّ صفّ منهم ما أحصوهم و إنّهم لیدینون بولایتنا.

[١١٧٩]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

ولایه علیّ علیه السّلام مکتوبه فی جمیع صحف الأنبیاء و لن یبعث اللّه رسولا إلاّ بنبوّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و وصیّه علیّ علیه السّلام.

[١١٨٠]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور قال: حدّثنا یونس، عن حمّاد بن عثمان، عن الفضیل بن یسار، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ نصب علیّا علیه السّلام علما بینه و بین خلقه، فمن عرفه کان مؤمنا و من أنکره کان کافرا و من جهله کان ضالاّ و من نصب معه شیئا کان مشرکا و من جاء بولایته دخل الجنّه.

ص :٣6٨

ولایت ما ولایتی خدایی است که هرگز پیامبری جز با آن برانگیخته نشده است.

[١١٧٧]4-عبد الاعلی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هیچ پیامبری نیامد مگر با معرفت به حقّ ما و فضیلتمان بر دیگران.

[١١٧٨]5-ابو الصبّاح کنانی گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: به خدا سوگند در آسمان هفت صف از فرشتگان است که اگر همۀ اهل زمین گرد می آمدند تا شمار هر صف از آن را بشمارند نمی توانستند. و آنان به ولایت ما معتقدند.

[١١٧٩]6-محمّد فضیل از حضرت ابو الحسن [امام کاظم]علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ولایت علی علیه السّلام در همۀ کتب پیامبران نوشته شده است. و خداوند هرگز رسولی را جز با نبوّت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-و وصایت علی علیه السّلام مبعوث نمی کند.

[١١٨٠]٧-فضیل یسار از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند عزّتمند میان خود و آفریدگانش علی علیه السّلام را برای پیشوایی منصوب کرد. پس هرکس او را بشناسد مؤمن است و هرکس انکارش کند، کافر. هرکس به او جاهل باشد گمراه است و آن که به همراه او دیگری را منصوب کند، مشرک. و هرکس با ولایت او آید، به بهشت درآید.

ص :٣6٩

[١١٨١]٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی حمزه قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ علیّا علیه السّلام باب فتحه اللّه، فمن دخله کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا و من لم یدخل فیه و لم یخرج منه کان فی الطّبقه الّذین قال اللّه تبارک و تعالی: لی فیهم المشیئه.

[١١٨٢]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن بکیر بن أعین قال:

کان أبو جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه أخذ میثاق شیعتنا بالولایه لنا و هم ذرّ، یوم أخذ المیثاق علی الذّرّ، بالإقرار له بالرّبوبیّه و لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بالنّبوّه و عرض اللّه جلّ و عزّ علی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أمّته فی الطّین و هم أظلّه و خلقهم من الطّینه الّتی خلق منها آدم و خلق اللّه أرواح شیعتنا قبل أبدانهم بألفی عام و عرضهم علیه و عرّفهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و عرّفهم علیّا و نحن نعرفهم فی لحن القول.

باب فی معرفتهم أولیاءهم و التّفویض إلیهم [١١٨٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن صالح بن سهل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ رجلا جاء إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام و هو مع أصحابه فسلّم علیه ثمّ قال له: أنا و اللّه أحبّک و أتولاّک، فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام، کذبت، قال: بلی و اللّه إنّی أحبّک و أتولاّک، فکرّر ثلاثا، فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام، کذبت، ما أنت کما قلت، إنّ اللّه خلق الأرواح قبل الأبدان بألفی عام ثمّ عرض علینا المحبّ لنا، فو اللّه ما رأیت روحک فیمن عرض، فأین کنت؟ فسکت الرّجل عند ذلک و لم یراجعه.

ص :٣٧٠

[١١٨١]٨-ابو حمزه گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: علی دری است که خداوند آن را گشود. هرکس از آن داخل شود مؤمن است و هرکس از آن بیرون آید، کافر. و کسی که نه داخل شود و نه بیرون آید در طبقه ای است که خداوند پاک و والا فرموده: رفتار با ایشان با من است.

[١١٨٢]٩-بکیر اعین گفت: حضرت باقر علیه السّلام می فرمود: خداوند از شیعیانمان درحالی که ذرّه ای بودند به ولایت برای ما پیمان گرفت. در روزی که در عالم ذرّ به اقرار بر پروردگاری اش و پیامبری محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- پیمان گرفت. و خداوند عزّتمند امّت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را در گل بر او نشان داد. درحالی که سایه هایی بودند. و آنان را از گلی آفرید که آدم را از آن آفریده بود. و خداوند ارواح شیعیانمان را هزار سال پیش از بدن هاشان آفریده، به او نشان داد و آنان را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و به علی شناساند. و ما آن ها را از لحن سخنشان می شناسیم.

در معرفتشان به دوستان خود و سپردن امور خود به آنان

[١١٨٣]١-صالح سهل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی به نزد امیر مؤمنان علیه السّلام آمد درحالی که اصحاب هم حضور داشتند، سلام کرد و گفت: به خدا سوگند! من شما را دوست دارم. امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود: دروغ می گویی. او گفت: چرا، به خدا سوگند! شما را دوست دارم. و سه بار بازگفت: امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود: دروغ می گویی تو چنان نیستی که می گویی. همانا خداوند ارواح شیعیان ما را هزار سال پیش از بدن هاشان آفریده، سپس دوستدارانمان را به ما نشان داد. و به خدا سوگند! من در آنچه نشان داده شد روح تو را ندیدم، کجا بودی؟ ! مرد در این هنگام خاموش شد و دیگر به سخن خود بازنگشت. و در روایت دیگری است که حضرت صادق علیه السّلام فرمود: او در آتش بود.

ص :٣٧١

و فی روایه أخری قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کان فی النّار.

[١١٨4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن عمرو بن میمون، عن عمّار بن مروان، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّا لنعرف الرّجل إذا رأیناه بحقیقه الإیمان و حقیقه النّفاق.

[١١٨5]٣-أحمد بن إدریس و محمّد بن یحیی، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عبیس بن هشام، عن عبد اللّه بن سلیمان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن الإمام: فوّض اللّه إلیه کما فوّض إلی سلیمان بن داود؟ فقال: نعم. و ذلک أنّ رجلا سأله عن مسأله فأجابه فیها و سأله آخر عن تلک المسأله فأجابه بغیر جواب الأوّل، ثمّ سأله آخر فأجابه بغیر جواب الأوّلین، ثمّ قال: هٰذٰا عَطٰاؤُنٰا فَامْنُنْ أَوْ (أعط) بِغَیْرِ حِسٰابٍ و هکذا هی فی قراءه علیّ علیه السّلام، قال: قلت: أصلحک اللّه فحین أجابهم بهذا الجواب، یعرفهم الإمام؟ قال: سبحان اللّه أما تسمع اللّه یقول: إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ و هم الأئمّه وَ إِنَّهٰا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ لا یخرج منها أبدا، ثمّ قال لی: نعم إنّ الإمام إذا أبصر إلی الرّجل عرفه و عرف لونه و إن سمع کلامه من خلف حائط عرفه و عرف ما هو، إنّ اللّه یقول: وَ مِنْ آیٰاتِهِ خَلْقُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوٰانِکُمْ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْعٰالِمِینَ و هم العلماء، فلیس یسمع شیئا من الأمر ینطق به إلاّ عرفه، ناج أو هالک فلذلک یجیبهم بالّذی یجیبهم.

ص :٣٧٢

[١١٨4]٢-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ما وقتی مردی را می بینیم حقیقت ایمان و حقیقت نفاقش را می شناسیم.

[١١٨5]٣-عبد اللّه سلیمان گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ امام پرسیدم که آیا خداوند چنان که به سلیمان داود [امور را]واگذار کرد به او هم واگذار کرده است؟ فرمودند: بله، و دلیلش آن که: مردی از او مسأله پرسید و ایشان جوابش داد. دیگری از همان موضوع پرسید و او جز جواب نخست داد. سپس کسی دیگر پرسید و ایشان جز دو جواب پیشین داد. سپس فرمودند: همانا این عطای ما است منّت گذار یا ببخش بی حساب [ر. ک: صاد (٣٨) :٣٩]این آیه در قرائت علی علیه السّلام این گونه است. [و در روایت مشهور به جای «ببخش» ، «دریغ کن» است.]او گوید: من گفتم: خدا کارت را بسامان کند، وقتی این جواب ها را به آنان می دهد، می شناسدشان؟ فرمودند: سبحان اللّه! مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: همانا در آن نشانه هایی برای هوشیاران است. [حجر (١5) :٧5]و آنان ائمّه علیهم السّلام هستند. و در راهی پابرجاست. [حجر (١5) :٧6]که هرگز از آن خارج نمی شود. سپس به من فرمود: بله، همانا امام وقتی به مردی بنگرد او را و رنگش را می شناسد. و اگر سخنش را از پشت دیوار بشنود. او و چگونگی اش را می شناسد. که خداوند می فرماید: و از نشانه های او آفرینش آسمان ها و زمین و تفاوت زبان ها و رنگ هاتان است. که در آن نشانه هایی برای دانشوران است. [روم (٣٠) :٢٢]و آنان دانشمندانند. پس چیزی نیست که بشنود و به زبان آرد مگر این که آن را می شناسد. از نجات یافته ای باشد یا نابودشده ای. برای همین است که این گونه جوابشان می دهد.

ص :٣٧٣

أبواب التّاریخ بسم اللّه الرّحمن الرّحیم باب مولد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و وفاته. ولد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لاثنتی عشره لیله مضت من شهر ربیع الأوّل فی عام الفیل یوم الجمعه مع الزّوال. و روی أیضا عند طلوع الفجر قبل أن یبعث بأربعین سنه. و حملت به أمّه فی أیّام التّشریق عند الجمره الوسطی و کانت فی منزل عبد اللّه بن عبد المطّلب و ولدته فی شعب أبی طالب فی دار محمّد بن یوسف فی الزّاویه القصوی عن یسارک و أنت داخل الدّار و قد أخرجت الخیزران ذلک البیت فصیّرته مسجدا، یصلّی النّاس فیه. و بقی بمکّه بعد مبعثه ثلاث عشره سنه، ثمّ هاجر إلی المدینه و مکث بها عشر سنین، ثمّ قبض علیه السّلام لاثنتی عشره لیله مضت من ربیع الأوّل یوم الإثنین و هو ابن ثلاث و ستّین سنه و توفّی أبوه عبد اللّه بن عبد المطّلب بالمدینه عند أخواله و هو ابن شهرین و ماتت أمّه آمنه بنت وهب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب بن مرّه بن کعب بن لؤیّ بن غالب و هو علیه السّلام ابن أربع سنین و مات عبد المطّلب و للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نحو ثمان سنین و تزوّج خدیجه و هو ابن بضع و عشرین سنه، فولد له منها قبل مبعثه علیه السّلام القاسم و رقیّه و زینب و أمّ کلثوم و ولد له بعد المبعث الطّیّب و الطّاهر و فاطمه علیها السّلام و روی أیضا أنّه لم یولد بعد المبعث إلاّ فاطمه علیها السّلام و أنّ الطّیّب و الطّاهر

ص :٣٧4

باب های تاریخ

تولّد و وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم

پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-دوازده شب گذشته از ماه ربیع الاوّل، روز جمعه در عام الفیل هنگام ظهر و به روایتی هنگام سپیده، چهل سال پیش از بعثت به دنیا آمد. مادرش به او در روزهای تشریق [ایّام حجّ مشرکان در جمادی الاولی]کنار جمرۀ میانی حامله شد. درحالی که در منزل عبد اللّه عبد المطلّب بود. و او را در شعب ابو طالب به دنیا آورد. در خانۀ محمّد یوسف در دورترین گوشه از دست چپ وقتی داخل خانه می شوی. و [در حکومت عبّاسیان] خیزران [مادر هادی عبّاسی]آن خانه را به مسجدی تبدیل کرد که مردم در آن نماز می خواندند. آن حضرت پس از بعثتش سیزده سال در مکّه ماند. سپس به مدینه هجرت کرده، ده سال در آن جا ماند. سپس دوازده شب گذشته از ربیع الاوّل در روز دوشنبه درگذشت درحالی که شصت و سه سال عمر کرده بود. پدرش عبد اللّه عبد المطّلب-درحالی که او دوماهه بود-در مدینه نزد دایی هایش وفات کرد. و مادرش آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن کلاب بن مرّه بن کعب بن لؤیّ غالب در چهارسالگی او درگذشت. و پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-هشت سال داشت که عبد المطّلب درگذشت. و وقتی بیست و چند ساله بود با خدیجه ازدواج کرد که از او برایش قاسم و رقیّه و زینب و امّ کلثوم پیش از بعثت و طیّب و طاهر و فاطمه علیها السّلام پس از بعثت به دنیا آمدند.

ص :٣٧5

ولدا قبل مبعثه، و ماتت خدیجه علیه السّلام حین خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من الشّعب و کان ذلک قبل الهجره بسنه و مات أبو طالب بعد موت خدیجه بسنه فلمّا فقدهما رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شنأ المقام بمکّه و دخله حزن شدید و شکا ذلک إلی جبرئیل علیه السّلام فأوحی اللّه تعالی إلیه: اخرج من القریه الظّالم أهلها، فلیس لک بمکّه ناصر بعد أبی طالب و أمره صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بالهجره.

[١١٨6]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن عبد اللّه بن محمّد بن أخی حمّاد الکاتب، عن الحسین بن عبد اللّه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سیّد ولد آدم؟ فقال: کان و اللّه سیّد من خلق اللّه، و ما برأ اللّه بریّه خیرا من محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[١١٨٧]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحجّال، عن حمّاد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام و ذکر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: ما برأ اللّه نسمه خیرا من محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[١١٨٨]٣-أحمد بن إدریس علیه السّلام، عن الحسین بن عبد اللّه، عن محمّد بن عیسی و محمّد بن عبد اللّه، عن علیّ بن حدید، عن مرازم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال اللّه تبارک و تعالی: یا محمّد إنّی خلقتک و علیّا نورا یعنی روحا بلا بدن قبل أن أخلق سماواتی و أرضی و عرشی و بحری فلم تزل تهلّلنی و تمجّدنی، ثمّ جمعت روحیکما فجعلتهما واحده فکانت تمجّدنی و تقدّسنی و تهلّلنی، ثمّ قسمتها ثنتین و قسمت الثّنتین ثنتین فصارت أربعه: محمّد واحد و علیّ واحد و الحسن و الحسین ثنتان، ثمّ خلق اللّه فاطمه من نور ابتدأها روحا بلا بدن، ثمّ مسحنا بیمینه فأفضی نوره فینا.

ص :٣٧6

و نیز روایت شده که پس از بعثت جز فاطمه علیها السّلام تولّد نیافته و طیّب و طاهر هم پیش از مبعث به دنیا آمده اند. و خدیجه هنگام بیرون آمدن رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-از شعب که یک سال پیش از هجرت بود، درگذشت. و ابو طالب یک سال پس از مرگ خدیجه درگذشت. و چون رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آن دو را از دست داد، ماندن در مکّه برایش خوش نیامده، در اندوهی سخت فرورفت و از آن به جبرئیل علیه السّلام شکایت کرد. پس خداوند والا به او وحی فرستاد: از شهری که اهل آن ستمکارند، بیرون رو. که برای تو یاوری پس از ابو طالب نیست. و ایشان را به هجرت فرمان داد.

[١١٨6]١-حسین عبد اللّه گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-سرور فرزندان آدم است؟ فرمودند: به خدا سوگند! سرور آفریدگان خداوند است. و خداوند آفریده ای بهتر از محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-به وجود نیاورده است.

[١١٨٧]٢-حمّاد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که ایشان از رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-یاد کرده، فرمودند: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: خداوند، مخلوقی بهتر از محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-به وجود نیاورد.

[١١٨٨]٣-مرازم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند پاک و والا فرمود: ای محمّد! من تو و علی را به صورت نوری آفریدم. یعنی روحی بدون بدن. پیش از آن که آسمان ها و زمین و عرش و دریایم را بیافرینم. و تو پیوسته «لا اله الاّ اللّه» می گفتی و مرا تمجید می کردی. سپس روح شما دو تا را گرد آورده، یکی کردم. پس آن هم مرا تمجید و تقدیس کرده، لا اله الاّ اللّه می گفت. سپس آن را دو قسمت کرده، و باز هم دو قسمت کردم تا چهار تا شد: محمّد یکی، علی یکی و حسن و حسین دو تا. سپس خداوند فاطمه را از نوری آفرید، که در آغاز روحی بدون بدن بود. سپس به دست راستش ما را مسح کرده، نورش را به ما رساند.

ص :٣٧٧

[١١٨٩]4-أحمد، عن الحسین، عن محمّد بن عبد اللّه، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: أوحی اللّه تعالی إلی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أنّی خلقتک و لم تک شیئا و نفخت فیک من روحی کرامه منّی أکرمتک بها حین أوجبت لک الطّاعه علی خلقی جمیعا، فمن أطاعک فقد أطاعنی و من عصاک فقد عصانی و أوجبت ذلک فی علیّ و فی نسله، ممّن اختصصته منهم لنفسی.

[١١٩٠]5-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن أبی الفضل عبد اللّه بن إدریس، عن محمّد بن سنان قال:

کنت عند أبی جعفر الثّانی علیه السّلام فأجریت اختلاف الشّیعه، فقال: یا محمّد إنّ اللّه تبارک و تعالی لم یزل متفرّدا بوحدانیّته ثمّ خلق محمّدا و علیّا و فاطمه، فمکثوا ألف دهر، ثمّ خلق جمیع الأشیاء، فأشهدهم خلقها و أجری طاعتهم علیها و فوّض أمورها إلیهم، فهم یحلّون ما یشاءون و یحرّمون ما یشاءون و لن یشاءوا إلاّ أن یشاء اللّه تبارک و تعالی، ثمّ قال: یا محمّد هذه الدّیانه الّتی من تقدّمها مرق و من تخلّف عنها محق و من لزمها لحق، خذها إلیک یا محمّد

[١١٩١]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن صالح بن سهل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ بعض قریش قال لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: بأیّ شیء سبقت الأنبیاء و أنت بعثت آخرهم و خاتمهم؟ قال: إنّی کنت أوّل من آمن بربّی و أوّل من أجاب حین أخذ اللّه میثاق النّبیّین و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی، فکنت أنا أوّل نبیّ قال بلی فسبقتهم بالإقرار باللّه.

[١١٩٢]٧-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن علیّ بن إبراهیم،

ص :٣٧٨

[١١٨٩]4-ابو حمزه گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: خداوند والا به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-وحی کرد: ای محمّد من تو را آفریدم درحالی که هیچ نبودی. و از روح خودم در تو دمیدم به جهت محبّتم. که تو را با آن گرامی داشتم وقتی بر همۀ آفریدگانم اطاعت از تو را واجب کردم. پس هر کس از تو اطاعت کند از من اطاعت کرده و هرکس از تو نافرمانی کند از من نافرمانی کرده است. و آن را دربارۀ علی و فرزندانش-کسانی از آنان که برای خودم اختصاص دادم-نیز واجب کردم.

[١١٩٠]5-محمّد سنان گوید: نزد حضرت جواد علیه السّلام بودم و از اختلاف شیعه سخن گفتم. فرمودند: ای محمّد! همانا خداوند پاک و والا پیوسته در یگانگی اش یکتا بود. سپس محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و علی و فاطمه را آفرید. و ایشان هزار دوره ماندند. سپس همۀ اشیاء را آفرید و ایشان را به آفرینش آن ها گواه گرفت و اطاعتشان را بر آن ها اجرا کرده، امورشان را به ایشان سپرد. و ایشان آنچه را بخواهند حلال کرده، آنچه را بخواهند حرام می کنند و هرگز چیزی نمی خواهند جز آنچه خدای پاک و فرازمند بخواهد. سپس خداوند فرمود: ای محمّد! این است آیینی که هرکه از آن پیش افتد، افتاده و هرکه عقب بماند نابود شده و هرکه با آن همراه شود، درک کرده است. ای محمّد! پیوسته با آن باش.

[١١٩١]6-صالح سهل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که یکی از قریش به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-عرض کرد: با چه چیزی از پیامبران پیش افتادی درحالی که در آخر و پایانشان مبعوث شدی؟ فرمودند: من نخستین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آورد. و وقتی خداوند از پیامبران پیمان گرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم و آنان گفتند: چرا. نخستین کسی بودم که پاسخ گفت و نخستین پیامبری بودم که گفت: آری. پس من از آنان با اقرار به خداوند پیش افتادم.

[١١٩٢]٧-مفضّل گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: شما وقتی در

ص :٣٧٩

عن علیّ بن حمّاد، عن المفضّل قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: کیف کنتم حیث کنتم فی الأظلّه؟ فقال: یا مفضّل! کنّا عند ربّنا لیس عنده أحد غیرنا، فی ظلّه خضراء، نسبّحه و نقدّسه و نهلّله و نمجّده و ما من ملک مقرّب و لا ذی روح غیرنا حتّی بدا له فی خلق الأشیاء فخلق ما شاء کیف شاء من الملائکه و غیرهم، ثمّ أنهی علم ذلک إلینا.

[١١٩٣]٨-سهل بن زیاد، عن محمّد بن الولید قال: سمعت یونس بن یعقوب، عن سنان بن طریف، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام یقول: قال:

إنّا أوّل أهل بیت نوّه اللّه بأسمائنا إنّه لمّا خلق السّماوات و الأرض أمر منادیا فنادی أشهد أن لا إله إلاّ اللّه-ثلاثا-أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه-ثلاثا- أشهد أنّ علیّا أمیر المؤمنین حقّا-ثلاثا-

[١١٩4]٩-أحمد بن إدریس، عن الحسین بن عبد اللّه الصّغیر، عن محمّد بن إبراهیم الجعفریّ، عن أحمد بن علیّ بن محمّد بن عبد اللّه بن عمر بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه کان إذ لا کان، فخلق الکان و المکان و خلق نور الأنوار، الّذی نوّرت منه الأنوار و أجری فیه من نوره الّذی نوّرت منه الأنوار و هو النّور الّذی خلق منه محمّدا و علیّا، فلم یزالا نورین، أوّلین، إذ لا شیء کوّن قبلهما، فلم یزالا یجریان طاهرین مطهّرین فی الأصلاب الطّاهره حتّی افترقا فی أطهر طاهرین فی عبد اللّه و أبی طالب علیه السّلام.

[١١٩5]١٠-الحسین، عن محمّد بن عبد، اللّه عن محمّد بن سنان، عن المفضّل، عن جابر بن یزید قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام: یا جابر! إنّ اللّه أوّل ما خلق خلق محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و عترته

ص :٣٨٠

سایه ها بودید چگونه بودید؟ فرمودند: ای مفضّل! ما نزد پروردگارمان در سایه ای سبز بودیم و کسی جز ما نزدش نبود. و ما تسبیح و تقدیس و تهلیل و تمجید او می گفتیم. و هیچ فرشتۀ مقرّب و جانداری نبود تا اراده ای برای آفرینش اشیاء برای او پدید آمد و از فرشته و جز آن، آنچه خواست و هرگونه که خواست، آفرید. سپس علم آن را به ما رسانید.

[١١٩٣]٨-سنان طریف از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ما نخستین خاندانی هستیم که خداوند نام های ما را بلندآوازه کرد. و آن وقتی بود که آسمان ها و زمین را آفرید و به نداگری فرمان داد تا ندا کند: گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست-سه بار-گواهی می دهم که محمّد رسول خدا است- سه بار-گواهی می دهم که علی به راستی امیر مؤمنان است-سه بار-.

[١١٩4]٩-احمد علی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا وقتی هیچ چیز نبود خداوند بود. آن گاه پدیده و مکان را آفرید. و روشنی روشنایی ها را آفرید، آنچه روشنایی ها از آن روشن شده اند. و در آن از نور خودش که روشنایی ها از آن روشن شده اند، جاری کرد. و آن نوری است که محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و علی را از آن آفرید. و پیوسته آنان دو نور نخستین بودند؛ زیرا هیچ چیزی پیش از آن دو به وجود نیامده بود. و پیوسته پاک و پاکیزه در صلب های پاک جاری بودند تا در پاک ترین آن ها علیهم السّلام در عبد اللّه و ابو طالب جدا شدند.

[١١٩5]١٠-جابر یزید گوید: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمود: ای جابر! خداوند در آغاز آفرینش، محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-و خاندان هدایتگر و هدایت

ص :٣٨١

الهداه المهتدین، فکانوا أشباح نور بین یدی اللّه، قلت: و ما الأشباح؟ قال ظلّ النّور أبدان نورانیّه بلا أرواح و کان مؤیّدا بروح واحده و هی روح القدس، فیه کان یعبد اللّه و عترته و لذلک خلقهم حلماء، علماء، برره، أصفیاء، یعبدون اللّه بالصّلاه و الصّوم و السّجود و التّسبیح و التّهلیل و یصلّون الصّلوات و یحجّون و یصومون.

[١١٩6]١١-علیّ بن محمّد و غیره، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الولید شباب الصّیرفیّ، عن مالک بن إسماعیل النّهدیّ، عن عبد السّلام بن حارث، عن سالم بن أبی حفصه العجلیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کان فی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثلاثه لم تکن فی أحد غیره: لم یکن له فیء و کان لا یمرّ فی طریق فیمرّ فیه بعد یومین أو ثلاثه إلاّ عرف أنّه قد مرّ فیه لطیب عرفه و کان لا یمرّ بحجر و لا بشجر إلاّ سجد له.

[١١٩٧]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن حمّاد بن عثمان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لمّا عرج برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم انتهی به جبرئیل إلی مکان فخلّی عنه، فقال له: یا جبرئیل تخلّینی علی هذه الحاله؟ فقال: امضه فو اللّه لقد وطئت مکانا ما وطئه بشر و ما مشی فیه بشر قبلک.

[١١٩٨]١٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد الجوهریّ، عن علیّ بن أبی حمزه قال:

سأل أبو بصیر أبا عبد اللّه علیه السّلام و أنا حاضر فقال: جعلت فداک کم عرج برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟ فقال: مرّتین فأوقفه جبرئیل موقفا، فقال له: مکانک یا محمّد؟ فلقد وقفت موقفا ما وقفه ملک قطّ و لا نبیّ، إنّ ربّک یصلّی فقال:

ص :٣٨٢

شده اش را آفرید. که در پیشگاه خدا اشباح نور بودند. من عرض کردم: اشباح چیست؟ فرمودند: سایۀ نور، بدن های نورانی بدون روح که با یک روح که همان روح القدس است، یاری می شدند. با او بود که آن حضرت و خاندانش، خدا را بندگی می کردند. و به همین جهت آنان را بردبار، دانشمند، نیک، برگزیده آفرید تا با نماز و روزه و سجده و تسبیح و تهلیل خدا را بندگی کنند. و آنان نماز می گزارند و حجّ کرده، روزه می گیرند.

[١١٩6]١١-سالم بن ابو حفصۀ عجلی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه چیز در رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود که در کسی جز او نبود: سایه نداشت، از راهی نمی گذشت جز این که هرکس پس از دو یا سه روز از آن جا می گذشت، می فهمید که ایشان از آن جا گذشته است. به خاطر بوی خوشش. و به سنگ و درختی نمی گذشت جز این که برایش سجده می کردند.

[١١٩٧]١٢-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به معراج رفت، جبرئیل او را به مکانی رساند و از او جدا شد. حضرت به او فرمود: مرا بر این حالت تنها می گذاری؟ عرض کرد: برو، به خدا سوگند! در جایی گام نهاده ای که بشری در آن گام نگذاشته است. و پیش از تو بشری در آن جا راه نپیموده است.

[١١٩٨]١٣-علی ابو حمزه گفته است: من در خدمت حضرت صادق بودم که ابو بصیر به ایشان گفت: جانم فدایت! رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را چند بار به معراج بردند؟ فرمود: دو بار. و جبرئیل او را در جایی نگاه داشته، گفت: ای محمّد! این جا بایست. که تو در جایی ایستاده ای که هیچ فرشته و پیامبری در

ص :٣٨٣

یا جبرئیل و کیف یصلّی؟ قال: یقول: سبّوح قدّوس أنا ربّ الملائکه و الرّوح، سبقت رحمتی غضبی، فقال: اللّهمّ عفوک عفوک، قال: و کان کما قال اللّه: قٰابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنیٰ فقال له أبو بصیر: جعلت فداک ما قاب قوسین أو أدنی! قال: ما بین سیتها إلی رأسها، فقال: کان بینهما حجاب یتلألأ یخفق و لا أعلمه إلاّ و قد قال: زبرجد، فنظر فی مثل سمّ الإبره إلی ما شاء اللّه من نور العظمه، فقال اللّه تبارک و تعالی: یا محمّد! قال: لبّیک ربّی قال: من لأمّتک من بعدک؟ قال: اللّه أعلم، قال: علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین و سیّد المسلمین و قائد الغرّ المحجّلین قال: ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام لأبی بصیر: یا أبا محمّد! و اللّه ما جاءت ولایه علیّ علیه السّلام من الأرض و لکن جاءت من السّماء مشافهه.

[١١٩٩]١4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن سیف، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: صف لی نبیّ اللّه علیه السّلام، قال: کان نبیّ اللّه علیه السّلام أبیض مشرب حمره، أدعج العینین، مقرون الحاجبین، شثن الأطراف کأنّ الذّهب أفرغ علی براثنه عظیم مشاشه المنکبین، إذا التفت یلتفت جمیعا من شدّه استرساله، سربته سائله من لبّته إلی سرّته کأنّها وسط الفضّه المصفّاه و کأنّ عنقه إلی کاهله إبریق فضّه، یکاد أنفه إذا شرب أن یرد الماء و إذا مشی تکفّأ کأنّه ینزل فی صبب، لم یر مثل نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قبله و لا بعده صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[١٢٠٠]١5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن أبی جمیله، عن محمّد الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: إنّ اللّه مثّل لی أمّتی فی الطّین و علّمنی أسماءهم کما علّم آدم الأسماء کلّها، فمرّ بی أصحاب الرّایات فاستغفرت لعلیّ و شیعته،

ص :٣٨4

آن جا نایستاده است. و پروردگارت [اینک]نماز می گزارد. او فرمود: ای جبرئیل چگونه نماز می گزارد؟ عرض کرد: می فرماید: سبّوح قدّوس. منم پروردگار فرشتگان و روح، که رحمتم بر خشمم پیشی گرفته است. آن گاه پیامبر فرمود: خدایا! گذشت، گذشت. درحالی که چنان نزدیک بود که خدا فرمود: دو کمان یا نزدیک تر. [نجم (5٣) :٩]ابو بصیر عرض کرد: جانم فدایت! دو کمان یا نزدیک تر چیست؟ فرمود: به اندازۀ فاصلۀ انتهای قوس تا سر آن. و فرمود: و میانشان حجابی می درخشید و خاموش می شد. و آن را نفهمیدم جز این که فرمود: زبرجدی است. و پیامبر از مثل سوراخ سوزن تا آنچه خدا خواست نور عظمت دید، آن گاه خداوند پاک و والا فرمود: ای محمّد! او عرض کرد: لبّیک پروردگار من! فرمود: پس از تو چه کسی برای امّتت خواهد بود؟ گفت: خدا داناتر است. فرمود: علی ابو طالب امیر مؤمنان و سرور مسلمانان و رهبر شرافتمندان است. راوی گوید: سپس حضرت صادق علیه السّلام به ابو بصیر فرمود: ای ابو محمّد! به خدا سوگند ولایت علی علیه السّلام از زمین نیامد بلکه آن به طور شفاهی از آسمان آمد.

[١١٩٩]١4-جابر گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: پیامبر خدا- درود بر او-را برایم وصف کنید. فرمودند: پیامبر خدا علیه السّلام سفید مایل به سرخ، سیاه و درشت چشم، ابروان به هم پیوسته، کف دست و پاها پرگوشت و نه کوتاه که گویا طلا در قالبش ریخته باشند و چهارشانه بود. وقتی به کسی توجّه می کرد، از انس بسیارش با همۀ وجودش به او توجّه می کرد. موی سینه اش از گردن تا ناف کشیده شده، گویا میان نقره ای درخشان بود. و گویا از گردن تا سرشانه یک تنگ نقره ای است. بینی اش-وقتی آب می خورد-نزدیک بود که به آب برسد. و وقتی راه می رفت به پیش رو مایل بود گویا که به سرازیری می رود. نظیر پیامبر خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دیده نشده است نه پیش از او و نه پس از او.

[١٢٠٠]١5-محمّد حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: خداوند امّتم را در گل برای من مجسّم کرده، نام هاشان را به من آموخت چنان که همۀ نام ها را به آدم آموخت. آن گاه صاحبان بیرق ها بر من گذشتند و من برای علی و شیعه اش آمرزش خواستم. که

ص :٣٨5

إنّ ربّی وعدنی فی شیعه علیّ خصله، قیل: یا رسول اللّه! و ما هی؟ قال: المغفره لمن آمن منهم و أن لا یغادر منهم صغیره و لا کبیره و لهم تبدّل السّیّئات حسنات.

[١٢٠١]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن الحسن بن سیف، عن أبیه، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

خطب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم النّاس ثمّ رفع یده الیمنی قابضا علی کفّه ثمّ قال: أ تدرون أیّها النّاس ما فی کفّی؟ قالوا: اللّه و رسوله أعلم، فقال: فیها أسماء أهل الجنّه و أسماء آبائهم و قبائلهم إلی یوم القیامه، ثمّ رفع یده الشّمال فقال: أیّها النّاس أ تدرون ما فی کفّی؟ قالوا: اللّه و رسوله أعلم، فقال: أسماء أهل النّار و أسماء آبائهم و قبائلهم إلی یوم القیامه، ثمّ قال: حکم اللّه و عدل، حکم اللّه و عدل، فریق فی الجنّه و فریق فی السّعیر.

[١٢٠٢]١٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن إسحاق بن غالب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

فی خطبه له خاصّه یذکر فیها حال النّبیّ و الأئمّه علیه السّلام و صفاتهم، فلم یمنع ربّنا لحلمه و أناته و عطفه ما کان من عظیم جرمهم و قبیح أفعالهم، أن انتجب لهم أحبّ أنبیائه إلیه و أکرمهم علیه محمّد بن عبد اللّه علیه السّلام فی حومه العزّ مولده و فی دومه الکرم محتده، غیر مشوب حسبه و لا ممزوج نسبه و لا مجهول عند أهل العلم صفته، بشّرت به الأنبیاء فی کتبها و نطقت به العلماء بنعتها و تأمّلته الحکماء بوصفها، مهذّب لا یدانی، هاشمیّ لا یوازی، أبطحیّ لا یسامی، شیمته الحیاء و طبیعته السّخاء مجبول علی أوقار النّبوّه و أخلاقها، مطبوع علی أوصاف الرّساله و أحلامها إلی أن انتهت به أسباب مقادیر اللّه

ص :٣٨6

پروردگارم خصلتی را دربارۀ شیعۀ علی به من وعده داده است. گفتند: آن چیست؟ فرمود: آمرزش برای کسی که ایمان آورده است. و باقی نگذاشتن صغیره و کبیره ای برای آنان و تبدیل سیّئات به حسنات.

[١٢٠١]١6-حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-برای مردم خطبه خواند. سپس دست راستش را که مشت کرده بود، بالا برده، فرمود: ای مردم! آیا می دانید در دست من چیست؟ آنان گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: نام های اهل بهشت تا روز قیامت و نام پدران و قبیله هاشان در آن است. سپس دست چپش را بالا برده، فرمود: ای مردم! آیا می دانید در این دستم چیست؟ آنان گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: نام های اهل دوزخ تا روز قیامت و نام پدران و قبیله هاشان در آن است. سپس فرمود: خدا داوری کرد و عدالت ورزید. گروهی در بهشتند و گروهی در دوزخ.

[١٢٠٢]١٧-اسحاق غالب از حضرت صادق علیه السّلام در خطبۀ ویژه ای که احوال و اوصاف پیامبر و امامان علیهم السّلام را بیان می کند روایت کرده که: گناهان بزرگ و کردارهای زشت مردم-به خاطر بردباری و احسان و مهربانی پروردگارمان- مانع نشد که او محبوب ترین پیامبران نزد خود و گرامی ترین شان بر خود محمّد عبد اللّه [درود خدا بر او و بر خاندانش]را برایشان برگزیند که تولّدش در حریم عزّت و اقامتش در سایه سار کرامت بود. آیین اش نیالوده و نسبش نیامیخته بود. صفتش نزد اهل دانش ناشناس نبود و پیامبران در کتاب هاشان او را بشارت داده، دانشمندان در وصفش سخن رانده و حکیمان در صفتش به اندیشه نشسته بودند. پاک گشته ای بی نظیر، هاشمی ای بی مانند و ابطحی ای بی هم طراز. صفتش حیا و طبعش سخا. بر وقار و اخلاق نبوّت سرشته. بر اوصاف و اندیشه های رسالت مهر خورده. [تا این که به سبب او اسباب تقدیرهای خداوند در اوقات خودش پایان گرفته، داوری دربارۀ او به فرمان خداوند تا نهایتش جاری شده و داوری حتمی خداوند او را به هدفش رساند.]

ص :٣٨٧

إلی أوقاتها و جری بأمر اللّه القضاء فیه إلی نهایاتها، أدّاه محتوم قضاء اللّه إلی غایاتها، تبشّر به کلّ أمّه من بعدها و یدفعه کلّ أب إلی أب من ظهر، إلی ظهر لم یخلطه فی عنصره سفاح و لم ینجّسه فی ولادته نکاح، من لدن آدم إلی أبیه عبد اللّه، فی خیر فرقه و أکرم سبط و أمنع رهط و أکلإ حمل و أودع حجر، اصطفاه اللّه و ارتضاه و اجتباه و آتاه من العلم مفاتیحه و من الحکم ینابیعه، ابتعثه رحمه للعباد و ربیعا للبلاد و أنزل اللّه إلیه الکتاب فیه البیان و التّبیان قرآنا عربیّا غیر ذی عوج لعلّهم یتّقون، قد بیّنه للنّاس و نهجه بعلم قد فصّله و دین قد أوضحه و فرائض قد أوجبها و حدود حدّها للنّاس و بیّنها و أمور قد کشفها لخلقه و أعلنها، فیها دلاله إلی النّجاه و معالم تدعو إلی هداه، فبلّغ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما أرسل به و صدع بما أمر و أدّی ما حمّل من أثقال النّبوّه و صبر لربّه و جاهد فی سبیله و نصح لأمّته و دعاهم إلی النّجاه و حثّهم علی الذّکر و دلّهم علی سبیل الهدی، بمناهج و دواع، أسّس للعباد أساسها و منار رفع لهم أعلامها، کیلا یضلّوا من بعده و کان بهم رءوفا رحیما.

[١٢٠٣]١٨-محمّد بن یحیی، عن سعد بن عبد اللّه، عن جماعه من أصحابنا، عن أحمد بن هلال، عن أمیّه بن علیّ القیسیّ قال:

حدّثنی درست بن أبی منصور أنّه سأل أبا الحسن الأوّل علیه السّلام أکان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم محجوجا بأبی طالب؟ فقال: لا و لکنّه کان مستودعا للوصایا فدفعها إلیه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: قلت: فدفع إلیه الوصایا علی أنّه محجوج به؟ فقال: لو کان محجوجا به ما دفع إلیه الوصیّه، قال: فقلت: فما کان حال أبی طالب؟ قال: أقرّ بالنّبیّ و بما جاء به و دفع إلیه الوصایا و مات من یومه.

[١٢٠4]١٩-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن منصور

ص :٣٨٨

هر امّتی او را به پس از خودش بشارت داد. و هر پدری پشت به پشت او را به پدری تحویل داد. اصالتش از آدم تا پدرش عبد اللّه به هیچ زنایی نیامیخت و در ولادتش هیچ نکاحی آن را پلید نکرد. او در بهترین طایفه و گرامی ترین نواده و والاترین خانواده و محفوظترین بطن و امانت دارترین دامن بود. خداوند او را انتخاب کرده، برگزید و به او راضی شد. و به او کلیدهای دانش و سرچشمه های حکمت داد. او را به عنوان رحمتی بر بندگان و بهاری بر سرزمین ها برانگیخت. و آن کتاب را که بیان و تبیین در آن است، قرآنی عربی که کژی ای در آن نیست بر او نازل کرد تا شاید پروا کنند. که برای مردم تبیین کرده، توضیحش داد. با دانشی که تفصیل داد و دینی که روشنش ساخت و فریضه هایی که واجب کرد و حدودی که برای مردم برقرار ساخته، بیانش کرد. اموری که برای مردم آشکارشان ساخت رهنمونی به سوی نجات بود و نشانه هایی که به هدایتش فرامی خواند. پس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-آنچه را برایش فرستاده شده بود، ابلاغ کرد و آنچه را فرمان داده شده بود، آشکار ساخت و آنچه از بارهای پیامبری برداشته بود، ادا کرد و به خاطر پروردگارش شکیبایی کرده، در راهش به جان کوشید. امّتش را ارشاد کرد و به سوی نجاتشان فراخوانده، به ذکر [خدا]تشویقشان کرد. با شیوه های روشن و انگیزه ها به راه هدایت راهنمایی کرد و با شیوه ها و انگیزه هایی اساس آن را برای بندگان بنیان نهاده، نشانه هایش را بر مناره هایی بلند ساخت تا پس از او گمراه نشوند. که او به آنان مهربان و دلسوز بود.

[١٢٠٣]١٨-امیّه بن علی قیسی گفت: درست ابو منصور به من گفت که او از حضرت ابو الحسن اوّل [امام کاظم]علیه السّلام پرسیده که آیا ابو طالب بر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-حجّت بود؟ ایشان فرموده است: نه، ولی امانتدار وصایا بود و آن ها را به پیامبر سپرد. او گوید من عرض کردم: بنابر این که بر او حجّت بود وصایا را به او سپرد؟ فرمودند: اگر او بر ایشان حجّت بود وصیّت را به او نمی سپرد. او گوید من عرض کردم: پس ابو طالب بر چه حالی بود؟ فرمود: به پیامبر و به آنچه آورده بود، اقرار کرد و وصایا را به او سپرده، همان روز درگذشت.

[١٢٠4]١٩-مردی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی رسول خدا

ص :٣٨٩

بن العبّاس، عن علیّ بن أسباط، عن یعقوب بن سالم، عن رجل، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بات آل محمّد علیه السّلام بأطول لیله حتّی ظنّوا أن لا سماء تظلّهم و لا أرض تقلّهم لأنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم وتر الأقربین و الأبعدین فی اللّه، فبیناهم کذلک إذ أتاهم آت لا یرونه و یسمعون کلامه، فقال: السّلام علیکم أهل البیت و رحمه اللّه و برکاته، إنّ فی اللّه عزاء من کلّ مصیبه و نجاه من کلّ هلکه و درکا لمافات کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَهُ اَلْمَوْتِ وَ إِنَّمٰا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ اَلنّٰارِ وَ أُدْخِلَ اَلْجَنَّهَ فَقَدْ فٰازَ وَ مَا اَلْحَیٰاهُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ إنّ اللّه اختارکم و فضّلکم و طهّرکم و جعلکم أهل بیت نبیّه و استودعکم علمه و أورثکم کتابه و جعلکم تابوت علمه و عصا عزّه و ضرب لکم مثلا من نوره و عصمکم من الزّلل و آمنکم من الفتن، فتعزّوا بعزاء اللّه، فإنّ اللّه لم ینزع منکم رحمته و لن یزیل عنکم نعمته، فأنتم أهل اللّه عزّ و جلّ الّذین بهم تمّت النّعمه و اجتمعت الفرقه و ائتلفت الکلمه و أنتم أولیاؤه، فمن تولاّکم فاز و من ظلم حقّکم زهق، مودّتکم من اللّه واجبه فی کتابه علی عباده المؤمنین، ثمّ اللّه علی نصرکم إذا یشاء قدیر فاصبروا لعواقب الأمور، فإنّها إلی اللّه تصیر قد قبّلکم اللّه من نبیّه ودیعه و استودعکم أولیاءه المؤمنین فی الأرض فمن أدّی أمانته آتاه اللّه صدقه، فأنتم الأمانه المستودعه و لکم المودّه الواجبه و الطّاعه المفروضه و قد قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و قد أکمل لکم الدّین و بیّن لکم سبیل المخرج، فلم یترک لجاهل حجّه، فمن جهل أو تجاهل أو أنکر أو نسی أو تناسی فعلی اللّه حسابه و اللّه من وراء حوائجکم و أستودعکم اللّه و السّلام علیکم. فسألت أبا جعفر علیه السّلام ممّن أتاهم التّعزیه، فقال: من اللّه تبارک و تعالی.

ص :٣٩٠

-درود خدا بر او و بر خاندانش-وفات کرد، خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-درازترین شب را گذراندند چنان که گمان کردند هیچ آسمانی بر ایشان سایه نینداخته و هیچ زمینی ایشان را به دوش نمی کشد؛ زیرا رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-نزدیک و دور را در راه خدا متّحد ساخته بود. در چنین احوالی بودند که ناگاه کسی آمد که دیده نمی شد ولی سخنش را می شنیدند. او عرض کرد: درود و رحمت و برکات خداوند بر شما خاندان. همانا در راه خدا از هر رنجی، شکیبایی ای و از هر هلاکتی، نجاتی و برای از دست رفته، جبرانی است. هرکسی مرگ را می چشد. و شما پاداش خود را در روز قیامت خواهید گرفت. کسی که از آتش دور شده، به بهشت وارد شود، نجات یافته و رستگار شده است. و زندگی دنیا چیزی جز سرمایۀ فریب نیست. [آل عمران (٣) : ١٨5]خداوند شما را برگزید و فضیلت تان داد. پاکتان ساخت و خاندان پیامبرش قرار داد. علمش را به شما سپرد و کتابش را به شما ارث داد. شما را صندوق علم و عصای عزّتش قرار داد. برایتان از نور خودش مثال زد. از لغزش نگاهتان داشته، از فتنه و آزمایش ها ایمنتان ساخت. پس به صبری خداپسندانه شکیبایی کنید که خداوند رحمتش را از شما جدا نکرده، نعمتش را از شما برنداشته است. شمایید اهل خدای عزّتمند. با شما نعمت کامل شده، پراکندگی گرد آمده و سخن یگانه شده است. و شما دوستان اویید. پس هرکه شما را دوست بدارد، رستگار شده و آن که در حقّ شما ستم کند، نابود گشته. دوستی شما بر بندگان مؤمن از سوی خداوند در کتابش واجب شده. سپس خداوند هروقت بخواهد، به یاری شما توانا است. پس تا پایان کارها شکیبایی کنید. که آن ها به خداوند می رسند. خداوند شما را از پیامبرش به عنوان امانت پذیرفت و دوستان مؤمنش در زمین را به شما سپرد. و هرکه امانتش را ادا کند خداوند پاداش راستی اش را می دهد. پس شما امانت سپرده شده اید و دوستی و اطاعت واجب برای شما است. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-درگذشت ولی دین را برایتان کامل کرده راه نجات را روشن ساخته، برای جاهل هم حجّتی و عذری نگذشت. پس کسی که جاهل باشد یا خود را به جهالت بزند یا انکار کند یا فراموش کند یا خود را به فراموشی بزند، حسابش با خدا است. و خداوند نیازهای شما را می داند. و من شما را به خدا می سپارم. و درود بر شما. من از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ کسی که برای شکیبایی دادن آمده بود، پرسیدم. فرمودند: از سوی خدای پاک و والا بود.

ص :٣٩١

[١٢٠5]٢٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن إسماعیل بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا رئی فی اللّیله الظّلماء رئی له نور کأنّه شقّه قمر.

[١٢٠6]٢١-أحمد بن إدریس، عن الحسین بن عبید اللّه، عن أبی عبد اللّه الحسین الصّغیر، عن محمّد بن إبراهیم الجعفریّ، عن أحمد بن علیّ بن محمّد بن عبد اللّه بن عمر بن علیّ بن أبی طالب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام و محمّد بن یحیی، عن سعد بن عبد اللّه، عن یعقوب بن یزید، عن ابن فضّال، عن بعض رجاله، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

نزل جبرئیل علیه السّلام علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا محمّد! إنّ ربّک یقرئک السّلام و یقول: إنّی قد حرّمت النّار علی صلب أنزلک و بطن حملک و حجر کفّلک، فالصّلب صلب أبیک عبد اللّه بن عبد المطّلب و البطن الّذی حملک فآمنه بنت وهب و أمّا حجر کفّلک فحجر أبی طالب.

و فی روایه ابن فضّال و فاطمه بنت أسد.

[١٢٠٧]٢٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج، عن زراره بن أعین، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یحشر عبد المطّلب یوم القیامه أمّه واحده، علیه سیماء الأنبیاء و هیبه الملوک.

[١٢٠٨]٢٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن الأصمّ، عن الهیثم بن واقد، عن مقرّن، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ عبد المطّلب أوّل من قال بالبداء، یبعث یوم القیامه أمّه وحده علیه بهاء الملوک و سیماء الأنبیاء.

[١٢٠٩]٢4-بعض أصحابنا، عن ابن جمهور، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن

ص :٣٩٢

[١٢٠5]٢٠-اسماعیل عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-وقتی در شب تار، دیده می شدند، نوری همچون پارۀ ماه برایشان دیده می شد.

[١٢٠6]٢١-احمد علی و برخی دیگر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمودند: جبرئیل علیه السّلام بر پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل شده، عرض کرد: ای محمّد! پروردگارت به تو سلام رسانده، می فرماید: من آتش را بر صلبی که تو را فرود آورد و بر بطنی که تو را نگاه داشت و بر دامنی که تو را پرورش داد، حرام کردم. و آن صلب، صلب پدرت عبد اللّه بن عبد المطّلب و بطنی که تو را نگاه داشت آمنه بنت وهب و دامنی که تو را پرورش داد، دامن- ابو طالب-و در روایت ابن فضّال-و فاطمه بنت اسد است.

[١٢٠٧]٢٢-زرارۀ اعین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: عبد المطّلب در روز قیامت همچون یک امّت محشور می شود که چهرۀ پیامبران و هیبت شهریاران را دارد.

[١٢٠٨]٢٣-مقرّن از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا عبد المطّلب نخستین کسی بود که به بدا معتقد شد. که در روز قیامت همچون یک امّت محشور می شود درحالی که جمال شهریاران و سیمای پیامبران را دارد.

[١٢٠٩]٢4-مفضّل عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

ص :٣٩٣

ابن رئاب، عن عبد الرّحمن بن الحجّاج و عن محمّد بن سنان، عن المفضّل بن عمر جمیعا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یبعث عبد المطّلب أمّه وحده، علیه بهاء الملوک و سیماء الأنبیاء و ذلک أنّه أوّل من قال بالبداء، قال: و کان عبد المطّلب أرسل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلی رعاته فی إبل قد ندّت له، فجمعها فأبطأ علیه فأخذ بحلقه باب الکعبه و جعل یقول:

یا ربّ أ تهلک آلک

إن تفعل فأمر ما بدا لک

فجاء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بالإبل و قد وجّه عبد المطّلب فی کلّ طریق و فی کلّ شعب فی طلبه و جعل یصیح:

یا ربّ أ تهلک آلک

إن تفعل فأمر ما بدا لک

و لمّا رأی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أخذه فقبّله و قال: یا بنیّ لا وجّهتک بعد هذا فی شیء فإنّی أخاف أن تغتال فتقتل.

[١٢١٠]٢5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن أبی عمیر، عن محمّد بن حمران، عن أبان بن تغلب قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لمّا أن وجّه صاحب الحبشه بالخیل و معهم الفیل لیهدم البیت، مرّوا بإبل لعبد المطّلب فساقوها، فبلغ ذلک عبد المطّلب فأتی صاحب الحبشه فدخل الآذن، فقال: هذا عبد المطّلب بن هاشم قال: و ما یشاء؟ قال التّرجمان: جاء فی إبل له ساقوها یسألک ردّها، فقال ملک الحبشه لأصحابه: هذا رئیس قوم و زعیمهم، جئت إلی بیته الّذی یعبده لأهدمه و هو یسألنی إطلاق إبله، أما لو سألنی الإمساک عن هدمه لفعلت، ردّوا علیه إبله، فقال عبد المطّلب لترجمانه: ما قال لک الملک؟ فأخبره، فقال عبد المطّلب: أنا ربّ الإبل و لهذا البیت ربّ یمنعه، فردّت إلیه إبله و انصرف عبد المطّلب نحو منزله،

ص :٣٩4

عبد المطّلب همچون یک امّت برانگیخته می شود درحالی که جمال شهریاران و سیمای پیامبران را دارد و این برای آن است که او نخستین کسی بود که به بداء معتقد شد. و فرمود: عبد المطّلب، رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را به سوی شتربانانش فرستاد تا شتران رمیده را برایش گرد آورد. آن گاه که او دیر کرد، حلقۀ در کعبه را گرفته، می گفت: «پروردگارا آیا خاندانت را نابود می کنی. اگر چنین می کنی، امری است که برایت بدا شده است.» پس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-شتر را آورد. درحالی که عبد المطّلب بر هر راه و هر درّه ای به جستجویش کسی روانه کرده، فریاد می زد: «پروردگارا آیا خاندانت را نابود می کنی. اگر چنین می کنی امری است که برایت بدا شده است.» و چون رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را دید، او را گرفت و شروع به بوسیدنش کرد و گفت: پسرم، از این پس تو را دنبال چیزی نمی فرستم که می ترسم گرفتار گشته و کشته شوی.

[١٢١٠]٢5-ابان تغلب گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: وقتی امیر حبشه لشکر خود را به همراه فیلان به سوی خانۀ[کعبه]فرستاد تا آن را خراب کند، به شتران عبد المطّلب گذشته، آن ها را با خود بردند. عبد المطّلب این را شنید. پس به نزد امیر حبشه آمد. دربان به نزد او رفت و گفت: عبد المطّلب هاشم این جا است. او گفت: چه می خواهد؟ دیلماج گفت: دربارۀ شترانش که برده اند، آمده است تا آن ها را بخواهد. امیر حبشه به یارانش گفت: این رئیس و سرور مردمی است که من آمده ام خانه ای را که عبادتش می کنند، خراب کنم ولی او از من رهایی شترانش را می خواهد! هان اگر می خواست دست از خراب کردن آن بردارم، چنان می کردم. شترانش را به او برگردانید. آن گاه عبد المطّلب به دیلماج گفت: امیر به تو چه گفت: او آن سخنان را بازگفت. عبد المطّلب گفت: من صاحب شترم و این خانه صاحبی دارد که جلویش را می گیرد. آن گاه شترانش را به او بازگرداندند و عبد المطّلب به سوی منزلش رفت.

ص :٣٩5

فمرّ بالفیل فی منصرفه، فقال للفیل: یا محمود! فحرّک الفیل رأسه، فقال له: أتدری لم جاءوا بک؟ فقال الفیل برأسه: لا، فقال عبد المطّلب: جاءوا بک لتهدم بیت ربّک أفتراک فاعل ذلک؟ فقال برأسه: لا، فانصرف عبد المطّلب إلی منزله فلمّا أصبحوا غدوا به لدخول الحرم فأبی و امتنع علیهم، فقال عبد المطّلب لبعض موالیه عند ذلک: اعل الجبل فانظر تری شیئا، فقال: أری سوادا من قبل البحر، فقال له: یصیبه بصرک أجمع؟ فقال له: لا و لأوشک أن یصیب، فلمّا أن قرب، قال: هو طیر کثیر و لا أعرفه یحمل کلّ طیر فی منقاره حصاه مثل حصاه الخذف، أو دون حصاه الخذف فقال عبد المطّلب: و ربّ عبد المطّلب ما ترید إلاّ القوم، حتّی لمّا صاروا فوق رءوسهم أجمع ألقت الحصاه فوقعت کلّ حصاه علی هامّه رجل فخرجت من دبره فقتلته فما انفلت منهم إلاّ رجل واحد یخبر النّاس، فلمّا أن أخبرهم ألقت علیه حصاه فقتلته.

[١٢١١]٢6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن رفاعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان عبد المطّلب یفرش له بفناء الکعبه لا یفرش لأحد غیره و کان له ولد یقومون علی رأسه فیمنعون من دنا منه، فجاء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو طفل یدرج حتّی جلس علی فخذیه، فأهوی بعضهم إلیه لینحّیه عنه، فقال له عبد المطّلب: دع ابنی فإنّ الملک قد أتاه.

[١٢١٢]٢٧-محمّد بن یحیی، عن سعد بن عبد اللّه، عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ، عن علیّ بن المعلّی، عن أخیه محمّد، عن درست بن أبی منصور، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣٩6

در راه به فیلی برخورد و به آن گفت: ای محمود! فیل سرش را حرکت داد. پس به او گفت: می دانی برای چه کاری تو را آورده اند؟ فیل با اشارۀ سرش گفت: نه. و عبد المطّلب گفت: تو را آورده اند تا خانۀ پروردگارت را خراب کنی. آیا تو آن را انجام می دهی؟ آن با اشارۀ سرش گفت: نه. آن گاه عبد المطّلب به سوی منزلش رفت. چون صبح شد آن فیل را برای داخل شدن به حرم بردند که آن سرباززد و امتناع ورزید. پس عبد المطّلب به یکی از غلامانش گفت: از کوه بالا برو و بنگر که چه چیزی می بینی. او گفت: سیاهی ای از سوی دریا می بینم. به او گفت: چشمت همۀ آن ها را می بیند؟ گفت: نه، ولی اندکی دیگر می بیند. و چون نزدیک شدند، گفت: پرندگان زیادی اند ولی من نمی شناسمشان. هرکدام در منقارشان سنگریزه ای مانند سنگریزه ای که با پشت ناخن پرتاب می کنند دارند، پس عبد المطّلب گفت: سوگند به پروردگار عبد المطّلب که جز این گروه را نمی خواهند. تا وقتی همه بالای سر آنان رسیدند، سنگریزه ها را انداختند. و هر کدام از سنگریزه ها بر سر مردی افتاد و از تهیگاهش بیرون آمد و او را کشت. و از آنان جز یک مرد نماند تا به مردم خبر دهد. و چون آن خبر را داد، سنگریزه ای بر او افتاد و او را کشت.

[١٢١١]٢6-رفاعه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای عبد المطّلب در آستانۀ کعبه فرشی می انداختند که برای جز او نمی انداختند. و او فرزندانی داشت که در کنارش می ایستادند و از نزدیک شدن افراد به او جلوگیری می کردند. تا رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-که کودکی تازه به راه افتاده بود، آمد و بر زانوی او نشست. یکی از پسرانش خواست او را دور کند که عبد المطّلب به او گفت: رها کن پسرم را که فرشته او را آورده است.

[١٢١٢]٢٧-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی

ص :٣٩٧

لمّا ولد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مکث أیّاما لیس له لبن، فألقاه أبو طالب علی ثدی نفسه، فأنزل اللّه فیه لبنا فرضع منه أیّاما حتّی وقع أبو طالب علی حلیمه السّعدیّه فدفعه إلیها.

[١٢١٣]٢٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ مثل أبی طالب مثل أصحاب الکهف، أسرّوا الإیمان و أظهروا الشّرک فآتاهم اللّه أجرهم مرّتین.

[١٢١4]٢٩-الحسین بن محمّد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن إسحاق، عن بکر بن محمّد الأزدیّ، عن إسحاق بن جعفر، عن أبیه علیه السّلام قال:

قیل له: إنّهم یزعمون أنّ أبا طالب کان کافرا؟ فقال: کذبوا کیف یکون کافرا و هو یقول؟ :

ألم تعلموا أنّا وجدنا محمّدا

نبیّا کموسی خطّ فی أوّل الکتب

و فی حدیث آخر: کیف یکون أبو طالب کافرا و هو یقول؟ :

لقد علموا أنّ ابننا لا مکذّب

لدینا و لا یعبأ بقیل الأباطل

و أبیض یستسقی الغمام بوجهه

ثمال الیتامی عصمه للأرامل

[١٢١5]٣٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن الحکم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

بینا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی المسجد الحرام و علیه ثیاب له جدد فألقی المشرکون علیه سلا ناقه فملئوا ثیابه بها، فدخله من ذلک ما شاء اللّه فذهب إلی أبی طالب فقال له: یا عمّ کیف تری حسبی فیکم؟ فقال له: و ما ذاک یا ابن أخی؟ فأخبره الخبر، فدعا أبو طالب حمزه: و أخذ السّیف و قال لحمزه خذ السّلا، ثمّ توجّه

ص :٣٩٨

پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-به دنیا آمد، چند روزی بی شیر ماند. تا ابو طالب او را بر سینۀ خودش چسباند، پس خداوند در آن شیری فروفرستاد و چند روزی از آن خورد تا ابو طالب حلیمه سعدیه را یافت و به او سپردش.

[١٢١٣]٢٨-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حکایت ابو طالب، حکایت اصحاب کهف است. ایمان را پنهان کردند و اظهار شرک کردند و خدا هم دو بار پاداششان داد.

[١٢١4]٢٩-اسحاق جعفر از پدرش علیه السّلام روایت کرده که [کسانی]به ایشان گفتند: آنان می پندارند که ابو طالب کافر بوده است. فرمود: دروغ می گویند چگونه کافر باشد وقتی می گوید: آیا ندانستند که ما محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]را پیامبری همچون موسی یافتیم که نامش در کتاب های پیشین نوشته شده است.

و در حدیثی دیگر چنین است: چگونه ابو طالب کافر است درحالی که می گوید:

آنان دانستند که فرزند ما در نزد ما تکذیب نشده و به سخن یاوه اعتنا نمی شود.

او نیکوکاری است که به آبروی او از ابر آب خواسته می شود. او فریادرس یتیمان و پناه بیوه زنان است.

[١٢١5]٣٠-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هنگامی که پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-در مسجد الحرام بود و لباس هایی نو در بر داشت، مشرکان شکمبۀ شتری به رویش انداخته، لباس هایش را به آن آلودند. ایشان از این کار بسیار آزرده شده، به سوی ابو طالب رفت و فرمود: عمو جان، مرا در میان خودتان چگونه می بینید؟ او گفت: برادرزاده ام، این چه پرسشی است؟ آن گاه ایشان از آن خبر بازگفت. پس ابو طالب حمزه را فراخواند، شمشیر برداشت و به حمزه گفت: شکمبه را بردار. سپس به سوی آن مردم رفت درحالی که پیامبر هم با او بود.

ص :٣٩٩

إلی القوم و النّبیّ معه فأتی قریشا و هم حول الکعبه، فلمّا رأوه عرفوا الشّرّ فی وجهه، ثمّ قال لحمزه: أمرّ السّلا علی سبالهم ففعل ذلک حتّی أتی علی آخرهم، ثمّ التفت أبو طالب إلی النّبیّ فقال: یا ابن أخی! هذا حسبک فینا.

[١٢١6]٣١-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی نصر، عن إبراهیم بن محمّد الأشعریّ، عن عبید بن زراره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لمّا توفّی أبو طالب نزل جبرئیل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا محمّد! اخرج من مکّه، فلیس لک فیها ناصر، و ثارت قریش بالنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فخرج هاربا حتّی جاء إلی جبل بمکّه یقال له الحجون فصار إلیه.

[١٢١٧]٣٢-علیّ بن محمّد بن عبد اللّه و محمّد بن یحیی، عن محمّد بن عبد اللّه رفعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ أبا طالب أسلم بحساب الجمّل، قال بکلّ لسان.

[١٢١٨]٣٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد و عبد اللّه ابنی محمّد بن عیسی، عن أبیهما، عن عبد اللّه بن المغیره، عن إسماعیل بن أبی زیاد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أسلم أبو طالب بحساب الجمّل و عقد بیده ثلاثا و ستّین.

[١٢١٩]٣4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن الحسین بن علوان الکلبیّ، عن علیّ بن الحزوّر الغنویّ، عن أصبغ بن نباته الحنظلیّ قال:

رأیت أمیر المؤمنین علیه السّلام یوم افتتح البصره و رکب بغله رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم (ثمّ) قال: أیّها النّاس ألا أخبرکم بخیر الخلق یوم یجمعهم اللّه، فقام إلیه أبو أیّوب الأنصاریّ فقال: بلی یا أمیر المؤمنین حدّثنا فإنّک کنت تشهد و نغیب، فقال:

ص :4٠٠

آن گاه به نزد قریش آمد که گرد کعبه بودند. چون او را دیدند، بدی و نفرت را از چهره اش خواندند. پس او به حمزه گفت: شکمبه را به سبیلشان بمال. او چنین کرد تا به نفر آخرشان رسید. سپس ابو طالب به پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-رو کرده، گفت: ای پسر برادرم! این است قدر تو در میان ما.

[١٢١6]٣١-عبید زراره از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی ابو طالب وفات کرد، جبرئیل بر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل شده، عرض کرد: ای محمّد! از مکّه بیرون رو که در آن برایت یاوری نیست. در حالی که قریش بر پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-هجوم آوردند ایشان گریزان بیرون آمد تا به کوهی در مکّه رسید که به آن حجون می گفتند. پس به آن جا رفت.

[١٢١٧]٣٢-از محمّد عبد اللّه حدیثی که تا حضرت صادق علیه السّلام بالا رفته، روایت شده که ایشان فرمود: ابو طالب به حساب جمّل [حروف ابجد]اسلام آورد.

[١٢١٨]٣٣-اسماعیل ابو زیاد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ابو طالب با حساب جمّل اسلام آورد و با دستش رقم شصت و سه را به هم آورد.

[١٢١٩]٣4-اصبغ بن نباتۀ حنظلی گفته است: روزی که امیر مؤمنان علیه السّلام بصره را فتح کرد، ایشان را سوار بر استر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دیدم. [سپس]فرمود: ای مردم آیا شما را از بهترین آفریدگان در روزی که خدا آنان را گرد آورد، آگاه نکنم؟ ابو ایّوب انصاری برخاست و گفت: چرا ای امیر مؤمنان بگو که

ص :4٠١

إنّ خیر الخلق یوم یجمعهم اللّه سبعه من ولد عبد المطّلب لا ینکر فضلهم إلاّ کافر و لا یجحد به إلاّ جاحد، فقام عمّار بن یاسر-رحمه اللّه-فقال: یا أمیر المؤمنین سمّهم لنا لنعرفهم فقال: إنّ خیر الخلق یوم یجمعهم اللّه الرّسل و إنّ أفضل الرّسل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و إنّ أفضل کلّ أمّه بعد نبیّها وصیّ نبیّها، حتّی یدرکه نبیّ، ألا و إنّ أفضل الأوصیاء وصیّ محمّد علیه و آله السّلام، ألا و إنّ أفضل الخلق بعد الأوصیاء الشّهداء، ألا و إنّ أفضل الشّهداء حمزه بن عبد المطّلب و جعفر بن أبی طالب، له جناحان خضیبان یطیر بهما فی الجنّه، لم ینحل أحد من هذه الأمّه جناحان غیره، شیء کرّم اللّه به محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و شرّفه و السّبطان الحسن و الحسین و المهدیّ علیه السّلام یجعله اللّه من شاء منّا أهل البیت، ثمّ تلا هذه الآیه: وَ مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِکَ مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً. ذٰلِکَ اَلْفَضْلُ مِنَ اَللّٰهِ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ عَلِیماً.

[١٢٢٠]٣5-محمّد بن الحسین، عن سهل بن زیاد، عن ابن فضّال، عن علیّ بن النّعمان، عن أبی مریم الأنصاریّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قلت له: کیف کانت الصّلاه علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟ قال: لمّا غسّله أمیر المؤمنین علیه السّلام و کفّنه سجّاه ثمّ أدخل علیه عشره فداروا حوله ثمّ وقف أمیر المؤمنین علیه السّلام فی وسطهم فقال إِنَّ اَللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی اَلنَّبِیِّ یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً فیقول القوم کما یقول حتّی صلّی علیه أهل المدینه و أهل العوالی.

[١٢٢١]٣6-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن علیّ بن سیف، عن أبی المغراء، عن عقبه بن بشیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :4٠٢

تو حاضر بودی و ما غایب. پس فرمود: همانا بهترین آفریدگان در روزی که خدا همه را گرد آورد هفت تن از فرزندان عبد المطّلب اند که فضیلتشان را جز کافر و منکر انکار نمی کند. عمّار یاسر-خدایش بیامرزد-برخاسته، عرض کرد: ای امیر مؤمنان، نامشان را بگو تا ما آنان را بشناسیم. فرمود: همانا بهترین آفریدگان در روزی که خدا آنان را گرد آورد، فرستادگانند. و برترین فرستادگان، محمّد- درود خدا بر او و بر خاندانش-است. و همانا برترین فرد هر امّتی پس از پیامبرش وصی پیامبر است تا پیامبری دیگر آید. هان که برترین اوصیا، وصی محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. هان که برترین آفریدگان پس از اوصیا شهیدانند. و هان که برترین شهیدان، حمزۀ عبد المطّلب و جعفر ابو طالب اند که دو بال آغشته به خون دارد و با آن ها در بهشت پرواز می کند. که از این امّت به کسی جز او دو بال داده نشده است. چیزی است که خداوند با آن به محمّد- درود خدا بر او و بر خاندانش-فضیلت و بزرگی داده است. و [دیگر]دو نواده، حسن و حسین و مهدی علیهم السّلام هستند. که خداوند او را از میان ما خاندان قرارش می دهد. سپس این آیه را خواندو هرکس از خدا و رسولش طاعت کند، با کسانی خواهد بود که خداوند به آنان نعمت داده است. که آنان پیامبران و راستان و شهیدان و صالحان اند. و آنان رفیقان خوبی هستند. این موهبتی از سوی خدا است. و همین بس که خداوند عالم است. [نساء (4) :6٩ و ٧٠]

[١٢٢٠]٣5-ابو مریم انصاری گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: نماز بر پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-چگونه بوده است؟ فرمود: چون امیر مؤمنان علیه السّلام او را غسل داده، کفن کرد، روپوشی بر او انداخت. سپس ده نفر را به نزدش آورد که دورش حلقه زدند. سپس امیر مؤمنان علیه السّلام در میانشان ایستاده، فرمود: خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند. ای کسانی که ایمان آورده اید به او درود فرستید و سلام دهید. سلامی تمام. [احزاب (٣٣) :56]و مردم چنان که او می گفت، می گفتند تا اهل مدینه و حوالی اش بر او نماز گزاردند.

[١٢٢١]٣6-عقبۀ بشیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پیامبر

ص :4٠٣

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لعلیّ علیه السّلام: یا علیّ ادفنّی فی هذا المکان و ارفع قبری من الأرض أربع أصابع و رشّ علیه من الماء.

[١٢٢٢]٣٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد، عن الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أتی العبّاس أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال: یا علیّ إنّ النّاس قد اجتمعوا أن یدفنوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی بقیع المصلّی و أن یؤمّهم رجل منهم، فخرج أمیر المؤمنین علیه السّلام إلی النّاس فقال: یا أیّها النّاس صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إنّ رسول اللّه ص إمام حیّا و میّتا و قال: إنّی أدفن فی البقعه الّتی أقبض فیها، ثمّ قال علی الباب فصلّی علیه، ثمّ أمر النّاس عشره عشره یصلّون علیه ثمّ یخرجون.

[١٢٢٣]٣٨-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن علیّ بن سیف، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا قبض النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلّت علیه الملائکه و المهاجرون و الأنصار فوجا فوجا، قال: و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول فی صحّته و سلامته: إنّما أنزلت هذه الآیه علیّ فی الصّلاه علیّ بعد قبض اللّه لی: إِنَّ اَللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی اَلنَّبِیِّ یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً.

[١٢٢4]٣٩-بعض أصحابنا رفعه، عن محمّد بن سنان، عن داود بن کثیر الرّقّیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ما معنی السّلام علی رسول اللّه؟ فقال: إنّ اللّه تبارک و تعالی لمّا خلق نبیّه و وصیّه و ابنته و ابنیه و جمیع الأئمّه و خلق شیعتهم أخذ علیهم المیثاق و أن یصبروا و یصابروا و یرابطوا و أن یتّقوا اللّه و وعدهم أن یسلّم لهم الأرض المبارکه و الحرم الآمن و أن ینزّل لهم البیت المعمور

ص :4٠4

-درود خدا بر او و بر خاندانش-به علی علیه السّلام فرمود: ای علی، مرا در این جا دفن کن و قبرم را چهار انگشت از زمین بلندتر کن و بر آن آب بپاش.

[١٢٢٢]٣٧-حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: عبّاس به نزد امیر مؤمنان علیه السّلام آمد و گفت: ای علی، مردم گرد آمده اند تا رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را در بقیع مصلّی [نمازگاه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در روزهای عید] دفن کنند و مردی از آنان امامشان شود. امیر مؤمنان علیه السّلام به سوی مردم بیرون رفته، فرمود: ای مردم، همانا رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-امام است، چه زنده باشد و چه مرده. و او فرمود: من در زمینی دفن می شوم که در آن درگذشته ام. سپس بر در ایستاده، بر او نماز خواند. سپس مردم را فرمان داد که ده نفر ده نفر بر او نماز گزارند و بیرون روند.

[١٢٢٣]٣٨-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی پیامبر -درود خدا بر او و بر خاندانش-درگذشت فرشتگان و مهاجران و انصار گروه گروه بر او نماز گزاردند. و امیر مؤمنان علیه السّلام فرموده است: از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در تندرستی و سلامتش شنیدم می فرماید: همانا این آیه خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند. ای کسانی که ایمان آورده اید به او درود فرستاده، سلام دهید. سلامی کامل. دربارۀ نماز بر من پس از وفاتم، نازل شده است.

[١٢٢4]٣٩-داود بن کثیر رقّی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: معنای سلام بر رسول خدا چیست؟ فرمودند: خداوند پاک و والا وقتی پیامبر و وصی اش و دختر و پسرانش و همۀ امامان را آفرید و شیعیانشان را آفرید، از آنان پیمان گرفت که شکیبایی و پایداری کرده، از خداوند پروا کنند. و به آنان وعده داد که زمین مبارک و حرم امن را به آنان تسلیم کرده، بیت معمور را برایشان نازل کرده،

ص :4٠5

و یظهر لهم السّقف المرفوع و یریحهم من عدوّهم، و الأرض الّتی یبدّلها اللّه من السّلام و یسلّم ما فیها لهم، لا شیه فیها-قال: لا خصومه فیها-لعدوّهم و أن یکون لهم فیها ما یحبّون و أخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علی جمیع الأئمّه و شیعتهم المیثاق بذلک و إنّما السّلام علیه تذکره نفس المیثاق و تجدید له علی اللّه، لعلّه أن یعجّله جلّ و عزّ و یعجّل السّلام لکم بجمیع ما فیه.

[١٢٢5]4٠-ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: اللّهمّ صلّ علی محمّد صفیّک و خلیلک و نجیّک، المدبّر لأمرک.

باب النّهی عن الإشراف علی قبر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم [١٢٢6]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقیّ، عن جعفر بن المثنّی الخطیب قال:

کنت بالمدینه و سقف المسجد الّذی یشرف علی القبر قد سقط و الفعله یصعدون و ینزلون و نحن جماعه، فقلت لأصحابنا من منکم له موعد یدخل علی أبی عبد اللّه علیه السّلام اللّیله؟ فقال مهران بن أبی نصر: أنا، و قال إسماعیل بن عمّار الصّیرفیّ: أنا، فقلنا لهما: سلاه لنا عن الصّعود لنشرف علی قبر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فلمّا کان من الغد لقیناهما، فاجتمعنا جمیعا، فقال إسماعیل: قد سألناه لکم عمّا ذکرتم، فقال: ما أحبّ لأحد منهم أن یعلو فوقه و لا آمنه أن یری شیئا یذهب منه بصره أو یراه قائما یصلّی أو یراه مع بعض أزواجه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

باب مولد أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه ولد أمیر المؤمنین علیه السّلام بعد عام الفیل بثلاثین سنه و قتل علیه السّلام فی شهر رمضان لتسع بقین منه لیله الأحد سنه أربعین من الهجره و هو ابن ثلاث

ص :4٠6

سقف بالا برده شده [عیسی]را برایشان نمایان کرده، از دشمنانشان آسوده گرداند. و نیز زمینی را که خداوند به دار السلام دگرگون می کند با آنچه در آن است که لکّه ای در آن برای دشمنانشان نیست. فرمود: دشمنی ای در آن نیست به آنان تسلیم کند. و آنچه در آن دوست می دارند برای آنان باشد. و رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-از همۀ امامان و شیعیانشان بر آن پیمان گرفت. و همانا این سلام یادآور پیمان و تجدید آن بر خداوند است تا شاید در آن شتاب کند و آن سلام را با همۀ آنچه در آن است سریع تر به شما رساند.

[١٢٢5]4٠-عبد اللّه سنان گوید: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: خداوندا بر محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]برگزیده و دوست و هم رازت که تدبیرگر امر تو است، درود فرست.

نهی از اشراف بر قبر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله

[١٢٢6]١-جعفر بن مثنّای خطیب گفت: من در مدینه بودم و سقف مسجدی که مشرف بر قبر بود افتاده بود و کارگران بالا و پایین می رفتند و ما گروهی بودیم. من به اصحابمان گفتم: چه کسی از شما امشب با حضرت صادق علیه السّلام وعده دارد؟ مهران ابو نصر گفت: من. و اسماعیل بن عمّار صیرفی هم گفت: من. ما به هردو گفتیم: از ایشان دربارۀ این بالا رفتن بپرسید تا ما هم قبر پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-را از بالا ببینیم. چون فردا شد، با آن دو دیدار کرده، همه گرد آمدیم. آن گاه اسماعیل گفت: از ایشان دربارۀ گفتۀ تان پرسیدیم. فرمودند: برای هیچ یک از شما نمی پسندم که بر بالای قبر برود و به کسی از شما ایمنی نمی دهم از این که چیزی که ببیند و بینایی اش برود. که او را یا در حال نماز می بیند یا با یکی از همسرانش.

ولادت امیر مؤمنان-درود خدا بر او-

امیر مؤمنان علیه السّلام سی سال پس از عام الفیل به دنیا آمد و در نه روز مانده از ماه رمضان شب یکشنبۀ سال چهل هجری کشته شد. درحالی که شصت و سه سال

ص :4٠٧

و ستّین سنه، بقی بعد قبض النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثلاثین سنه و أمّه فاطمه بنت أسد بن هاشم بن عبد مناف و هو أوّل هاشمیّ ولده هاشم مرّتین.

[١٢٢٧]١-الحسین بن محمّد، عن محمّد بن یحیی الفارسیّ، عن أبی حنیفه محمّد بن یحیی، عن الولید بن أبان، عن محمّد بن عبد اللّه بن مسکان، عن أبیه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ فاطمه بنت أسد جاءت إلی أبی طالب لتبشّره بمولد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال أبو طالب: اصبری سبتا أبشّرک بمثله إلاّ النّبوّه، و قال: السّبت ثلاثون سنه و کان بین رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أمیر المؤمنین علیه السّلام ثلاثون سنه.

[١٢٢٨]٢-علیّ بن محمّد بن عبد اللّه، عن السّیّاریّ، عن محمّد بن جمهور، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ فاطمه بنت أسد أمّ أمیر المؤمنین کانت أوّل امرأه هاجرت إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من مکّه إلی المدینه علی قدمیها و کانت من أبرّ النّاس برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فسمعت رسول اللّه و هو یقول: إنّ النّاس یحشرون یوم القیامه عراه کما ولدوا، فقالت: وا سوأتاه، فقال لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: فإنّی أسأل اللّه أن یبعثک کاسیه و سمعته یذکر ضغطه القبر، فقالت: وا ضعفاه، فقال لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: فإنّی أسأل اللّه أن یکفیک ذلک، و قالت لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یوما: إنّی أرید أن أعتق جاریتی هذه، فقال لها: إن فعلت أعتق اللّه بکلّ عضو منها عضوا منک من النّار، فلمّا مرضت أوصت إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أمرت أن یعتق خادمها و اعتقل لسانها فجعلت تومی إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إیماء فقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم وصیّتها، فبینما هو ذات یوم قاعد إذ أتاه أمیر المؤمنین علیه السّلام و هو یبکی فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما یبکیک؟ فقال: ماتت أمّی فاطمه، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

ص :4٠٨

داشت. ایشان پس از درگذشت پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-سی سال ماند. مادرش فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف است. و حضرت نخستین هاشمی ای است که پدرش از هردو طرف هاشم است.

[١٢٢٧]١-عبد اللّه مسکان گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: فاطمه بنت اسد به نزد ابو طالب آمد تا به ولادت پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش- بشارتش دهد که ابو طالب گفت: سبتی صبر کن تا من هم تو را به مانند او جز در پیامبری بشارت دهم و حضرت فرمود: سبت سی سال است. و میان رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-و امیر مؤمنان علیه السّلام سی سال فاصله بود.

[١٢٢٨]٢-یکی از اصحابمان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که ایشان فرمودند: همانا فاطمه بنت اسد-مادر امیر مؤمنان-نخستین زنی بود که از مکّه تا مدینه با پای پیاده به سوی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هجرت کرد. و او مهربان ترین مردم به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود. وقتی از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-شنید که می فرماید: مردم در روز قیامت برهنه برانگیخته می شوند چنان که به دنیا آمده اند. گفت: وای از این رسوایی! پس رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-به او فرمود: من از خدا درخواست می کنم که تو را پوشیده برانگیزد. آن گاه از ایشان شنید که از فشار قبر سخن می گوید. پس گفت: وای از این ناتوانی. پس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به او فرمود: من از خدا درخواست می کنم که تو را از آن حفظ کند. و او روزی به ایشان عرض کرد: من می خواهم این کنیزم را آزاد کنم. حضرت به او فرمود: اگر چنین کنی خداوند به هر عضوی از آن، عضوی از تو را از آتش آزاد می کند. و او چون بیمار شد، به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-وصیّت کرده، سفارش کرد که خادمش را آزاد کند. و زبانش بند آمده بود. پس با اشاره به ایشان گفت و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-وصیّتش را پذیرفت. یک روز هنگامی که پیامبر نشسته بود ناگاه امیر مؤمنان گریه کنان به نزدش آمد. ایشان به او فرمود: برای چه می گریی؟ عرض کرد: مادرم فاطمه درگذشت.

ص :4٠٩

و أمّی و اللّه، و قام مسرعا حتّی دخل فنظر إلیها و بکی، ثمّ أمر النّساء أن یغسّلنّها و قال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إذا فرغتنّ فلا تحدثن شیئا حتّی تعلمننی، فلمّا فرغن أعلمنه بذلک، فأعطاهنّ أحد قمیصیه الّذی یلی جسده و أمرهنّ أن یکفّنّها فیه و قال للمسلمین: إذا رأیتمونی قد فعلت شیئا لم أفعله قبل ذلک فسلونی لم فعلته، فلمّا فرغن من غسلها و کفنها دخل صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فحمل جنازتها علی عاتقه، فلم یزل تحت جنازتها حتّی أوردها قبرها، ثمّ وضعها و دخل القبر فاضطجع فیه، ثمّ قال فأخذها علی یدیه حتّی وضعها فی القبر، ثمّ انکبّ علیها طویلا یناجیها و یقول لها: ابنک ابنک [ابنک]ثمّ خرج و سوّی علیها، ثمّ انکبّ علی قبرها فسمعوه یقول: لا إله إلاّ اللّه، اللّهمّ إنّی أستودعها إیّاک، ثمّ انصرف، فقال له المسلمون: إنّا رأیناک فعلت أشیاء لم تفعلها قبل الیوم، فقال: الیوم فقدت برّ أبی طالب، إن کانت لیکون عندها الشّیء فتؤثرنی به علی نفسها و ولدها و إنّی ذکرت القیامه و أنّ النّاس یحشرون عراه، فقالت: وا سوأتاه، فضمنت لها أن یبعثها اللّه کاسیه و ذکرت ضغطه القبر فقالت: وا ضعفاه، فضمنت لها أن یکفیها اللّه ذلک، فکفّنتها بقمیصی و اضطجعت فی قبرها لذلک و انکببت علیها، فلقّنتها ما تسأل عنه، فإنّها سئلت عن ربّها فقالت، و سئلت عن رسولها فأجابت و سئلت عن ولیّها و إمامها فارتجّ علیها، فقلت: ابنک ابنک [ابنک].

[١٢٢٩]٣-بعض أصحابنا، عمّن ذکره، عن ابن محبوب، عن عمر بن أبان الکلبیّ، عن المفضّل بن عمر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لمّا ولد رسول اللّه فتح لآمنه بیاض فارس و قصور الشّام، فجاءت فاطمه بنت أسد أمّ أمیر المؤمنین إلی أبی طالب ضاحکه مستبشره، فأعلمته ما قالت آمنه، فقال لها أبو طالب: و تتعجّبین من

ص :4١٠

رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: و مادر من هم بود، به خدا سوگند! و شتابان برخاسته، داخل شد و به او نگریسته و گریست. سپس به زنان فرمان داد تا او را غسل دهند. و فرمود: وقتی کارتان انجام یافت، کاری نکنید تا مرا خبر نکردید. وقتی آنان کار را به پایان بردند به ایشان خبر دادند. ایشان بهترین دو پیراهنی را که روی بدنش می پوشید به آنان داده، فرمان داد تا او را در آن کفن کنند و به مسلمانان فرمود: وقتی مرا دیدید کاری می کنم که پیش از آن نمی کردم. از من بپرسید که برای چه کردم. و چون از غسل و کفنش فارغ شدند، حضرت به خانه داخل شده، جنازه اش را بر دوش برداشت. و تا آن را وارد قبر کند، بر دوشش بود. سپس آن را به زمین گذاشته، وارد قبر شده، در آن دراز کشید. سپس برخاسته، آن را بر دستانش گرفت و در قبر گذاشت، سپس مدّتی دراز خم شده، با او نجوا کرد درحالی که به او می فرمود: پسرت، پسرت [پسرت]سپس بیرون آمده، قبر را بر او هموار کرد سپس به روی قبر خم شده، از او شنیدند که می فرماید: لا اله الاّ اللّه. خدایا من او را به تو می سپارم. سپس رفت آن گاه مسلمانان به ایشان گفتند: شما را دیدیم کارهایی می کردی که پیش از امروز نکرده بودی. فرمود: امروز نیکی ابو طالب را از دست دادم. اگر چیزی نزد او بود، مرا بر خود و فرزندش مقدّم می داشت. من از روز قیامت یاد کردم و اینکه مردم برهنه برانگیخته می شوند او گفت: وای از این رسوایی! پس من برایش ضمانت کردم که خداوند او را پوشیده برانگیزد. و از فشار قبر سخن گفتم و او گفت: وای از ناتوانی ام! پس من برایش ضمانت کردم که خداوند او را از آن حفظ کند. آن گاه با پیراهنم او را کفن کردم و برای همین در قبرش خوابیدم و سر به گوشش گذارده، آنچه را از او می پرسیدند به او تلقین کردم. از او، از پروردگارش پرسیدند و او پاسخ گفت. و از پیامبرش پرسیده شد و پاسخ گفت. و چون از ولی! و امامش پرسیدند، زبانش بند آمد تا من گفتم: پسرت، پسرت، [پسرت].

[١٢٢٩]٣-مفضّل عمر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: وقتی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-تولّد یافت، برای آمنه بیابان های پارس و کاخ های شام گشوده شد. آن گاه فاطمه بنت اسد خندان و شادمان به نزد ابو طالب آمده، او را به سخنان آمنه آگاه کرد. ابو طالب به او گفت: تو از این تعجّب می کنی.

ص :4١١

هذا، إنّک تحبلین و تلدین بوصیّه و وزیره.

[١٢٣٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن البرقیّ، عن أحمد بن زید النّیسابوریّ قال: حدّثنی عمر بن إبراهیم الهاشمیّ، عن عبد الملک بن عمر، عن أسید بن صفوان صاحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:

لمّا کان الیوم الّذی قبض فیه أمیر المؤمنین علیه السّلام ارتجّ الموضع بالبکاء و دهش النّاس کیوم قبض النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و جاء رجل باکیا و هو مسرع مسترجع و هو یقول: الیوم انقطعت خلافه النّبوّه حتّی وقف علی باب البیت الّذی فیه أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال: رحمک اللّه یا أبا الحسن کنت أوّل القوم إسلاما و أخلصهم إیمانا و أشدّهم یقینا و أخوفهم للّه و أعظمهم عناء و أحوطهم علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و آمنهم علی أصحابه و أفضلهم مناقب و أکرمهم سوابق و أرفعهم درجه و أقربهم من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أشبههم به هدیا و خلقا و سمتا و فعلا و أشرفهم منزله و أکرمهم علیه فجزاک اللّه عن الإسلام و عن رسوله و عن المسلمین خیرا، قویت حین ضعف أصحابه و برزت حین استکانوا و نهضت حین وهنوا و لزمت منهاج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذ همّ أصحابه، [و]کنت خلیفته حقّا لم تنازع و لم تضرع برغم المنافقین و غیظ الکافرین و کره الحاسدین و صغر الفاسقین فقمت بالأمر حین فشلوا و نطقت حین تتعتعوا و مضیت بنور اللّه إذ وقفوا، فاتّبعوک فهدوا و کنت أخفضهم صوتا و أعلاهم قنوتا و أقلّهم کلاما و أصوبهم نطقا و أکبرهم رأیا و أشجعهم قلبا و أشدّهم یقینا و أحسنهم عملا و أعرفهم بالأمور، کنت و اللّه یعسوبا للدّین أوّلا و آخرا: الأوّل حین تفرّق النّاس و الآخر حین فشلوا، کنت للمؤمنین أبا رحیما، إذ صاروا علیک عیالا، فحملت أثقال ما عنه ضعفوا و حفظت ما أضاعوا و رعیت ما أهملوا و شمّرت إذا

ص :4١٢

تو هم وصی و وزیر او را آبستن شده، به دنیا می آوری.

[١٢٣٠]4-أسید صفوان یک از یاران رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش -گفته است: روزی که امیر مؤمنان علیه السّلام وفات کرد، آن مکان به گریه لرزید و مردم سرگردان شدند، مانند روزی که پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-درگذشت. و مردی گریه کنان و شتابان و «انا للّه. . .» خوان آمد و می گفت: امروز خلافت پیامبری قطع شد. تا بر در خانه ای ایستاد که امیر مؤمنان علیه السّلام در آن بود. آن گاه گفت: خدا تو را بیامرزد ای ابو الحسن. تو نخستین کسی از این مردم بودی که مسلمان شد. خالص ترین شان از جهت ایمان. و استوارترین شان از جهت یقین. هراسان ترین شان برای خداوند. و بزرگ ترین شان در رنج. نخستین نگاهبان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و امانتدارترین شان بر اصحاب او. برترین شان از جهت منقبت و گرامی ترین شان از جهت سابقه. بلندترین شان از جهت رتبه و نزدیک ترین شان به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-. شبیه ترین شان به او از جهت روش و آفرینش و هیأت و کردار. والاترین شان از جهت منزلت و گرامی ترین شان بر او. پس خدا به تو از اسلام و رسول و مسلمانان جزای خیر دهد. وقتی اصحاب او ناتوان شدند تو قوی بودی و چون خوار شدند تو به میدان رفتی و وقتی سستی کردند، تو برخاستی. با روش رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-همراه شدی وقتی که اصحابش عدول کردند. تو خلیفۀ راستین او بودی که با ناخرسندی منافقان و خشم کافران و ناخشنودی کافران و خواری فاسقان، مورد نزاع قرار نگرفته، خوار نشدی. پس وقتی آنان از هم پاشیدند تو به امر دین قیام کردی. و وقتی به لکنت افتادند تو به سخن درآمدی. وقتی بازایستادند تو با نور خداوند راه خویش پی گرفتی. پس مردم از تو پیروی کرده، هدایت شدند. تو کم ادّعاترین و فرمانبردارترین، کم سخن ترین و درست گوترین، بلندنظرترین و پرجرئت ترین، پریقین ترین و نیکوکردارترین و آشناترین شان به امور بودی. به خدا سوگند! تو در آغاز و پایان امیر دین بودی. آغاز، وقتی که مردم پراکنده شدند و پایان، هنگامی که از هم پاشیدند. برای مؤمنان پدری مهربان بودی وقتی در سرپرستی تو قرار گرفتند. و بارهایی را برداشتی که از آن ها ناتوان شده بودند. آنچه را تباه کردند، نگاه داشتی و آنچه را رها کردند، تو رعایت کردی.

ص :4١٣

اجتمعوا و علوت إذ هلعوا و صبرت إذ أسرعوا و أدرکت أوتار ما طلبوا و نالوا بک ما لم یحتسبوا، کنت علی الکافرین عذابا صبّا و نهبا و للمؤمنین عمدا و حصنا، فطرت و اللّه بنعمائها و فزت بحبائها و أحرزت سوابغها و ذهبت بفضائلها، لم تفلّل حجّتک و لم یزغ قلبک و لم تضعف بصیرتک و لم تجبن نفسک و لم تخرّ کنت کالجبل لا تحرّکه العواصف و کنت کما قال علیه السّلام: آمن النّاس فی صحبتک و ذات یدک و کنت کما قال علیه السّلام: ضعیفا فی بدنک قویّا فی أمر اللّه، متواضعا فی نفسک، عظیما عند اللّه، کبیرا فی الأرض، جلیلا عند المؤمنین، لم یکن لأحد فیک مهمز و لا لقائل فیک مغمز [و لا لأحد فیک مطمع] و لا لأحد عندک هواده الضّعیف الذّلیل عندک قویّ عزیز حتّی تأخذ له بحقّه، و القویّ العزیز عندک ضعیف ذلیل حتّی تأخذ منه الحقّ و القریب و البعید عندک فی ذلک سواء، شأنک الحقّ و الصّدق و الرّفق و قولک حکم و حتم و أمرک حلم و حزم و رأیک علم و عزم فیما فعلت، و قد نهج السّبیل و سهل العسیر و أطفئت النّیران و اعتدل بک الدّین و قوی بک الإسلام، فظهر أمر اللّه و لو کره الکافرون و ثبت بک الإسلام و المؤمنون و سبقت سبقا بعیدا و أتعبت من بعدک تعبا شدیدا، فجللت عن البکاء و عظمت رزیّتک فی السّماء و هدّت مصیبتک الأنام، فإنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، رضینا عن اللّه قضاه و سلّمنا للّه أمره، فو اللّه لن یصاب المسلمون بمثلک أبدا، کنت للمؤمنین کهفا و حصنا و قنّه راسیا و علی الکافرین غلظه و غیظا، فألحقک اللّه بنبیّه و لا أحرمنا أجرک و لا أضلّنا بعدک و سکت القوم حتّی انقضی کلامه و بکی و بکی أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثمّ طلبوه فلم یصادفوه.

ص :4١4

وقتی [برای باطل]گرد آمدند تو کوشش کردی. و چون بی تابی کردند، تو [در رتبه] بالا رفتی. چون شتاب کردند تو صبر کردی و خون هایی را که طلب می کردند، تو [انتقام آن را]گرفتی و با تو به چیزی رسیدند که گمانش را نداشتند. تو بر کافران عذابی ریزنده و گیرنده بودی و برای مؤمنان ستون و سنگر. به خدا سوگند! با نعمت های آن [خلافت]آفریده شدی و به داده هایش کامیاب گشتی. سوابقش را حفظ کردی و با فضیلت هایش رفتی. برهانت کند نشد و دلت عدول نکرد. بینایی ات ضعیف نشد و جانت ترسو نشد و فرونیفتاد. مانند کوهی بودی که گردبادها نتواندش لرزاند. و چنان بودی که پیامبر علیه السّلام فرمود: امانتدارترین مردم در همراهی و مال. و چنان بودی که او علیه السّلام فرمود: در بدن ناتوانی و در امر خدا توانا. فروتن در خویشتن و بزرگ در نزد خدا. کبیر در زمین و شکوهمند در نزد مؤمنان. دربارۀ تو برای هیچ کسی جای عیب جویی و برای هیچ گوینده ای جای غمز و اشاره ای نبود. [و نه برای کسی درباره ات جای طمعی بود.]با هیچ کسی تعارف و مجامله نداشتی. ناتوان و خوار در پیش تو توانا و گرانمقدار بود تا حقّش را برایش برگردانی. و توانا و گرانمقدار نزدت ناتوان و خوار بود تا حقّی از او بازستانی. نزدیک و دور برایت در این باره برابر بود. کردارت برخوردار از حقّ و راستی و نرمی، سخنت حکمت و یقین، فرمانت بردباری و دوراندیشی و دیدگاهت دانش و کوشش در آنچه می کنی. و راه، روشن. و سخت، آسان. و آتش، خاموش. و دین با تو راست و اسلام با تو نیرومند گشت. پس امر خدا ظاهر شد اگرچه کافران را ناخوش آید. اسلام و مؤمنان با تو پایدار شدند. بسیار پیش افتادی و رهراوان پس از خودت را بسیار به زحمت انداختی [زیرا هرچقدر تلاش کنند به پای تو نمی رسند]. تو شکوهمندتر از آنی که برایت گریه بس باشد. مصیبت ات در آسمان بزرگ بود و [در زمین]مردمان را خرد کرد. انّا للّه و انّا الیه راجعون. . به قضای خداوند خشنودیم و به فرمانش تسلیم. ولی به خدا سوگند! مسلمانان هرگز مانند تو را از دست نمی دهند. تو برای مؤمنان پناه و سنگر و کوهی بلند استوار بودی و بر کافران خشونت و خشم. پس خدا تو را به پیامبرش بپیوندد و ما را از پاداش تو محروم نکرده، پس از تو گمراهمان نکند و مردم خاموش بودند. تا سخن او به پایان رسید و گریست. و اصحاب رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هم گریستند. سپس گویندۀ این سخنان را جستجو کردند و نیافتند.

ص :4١5

[١٢٣١]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن صفوان الجمّال قال:

کنت أنا و عامر و عبد اللّه بن جذاعه الأزدیّ عند أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: فقال له عامر: جعلت فداک إنّ النّاس یزعمون أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام دفن بالرّحبه؟ قال: لا، قال: فأین دفن؟ قال: إنّه لمّا مات احتمله الحسن علیه السّلام فأتی به ظهر الکوفه قریبا من النّجف یسره عن الغریّ یمنه عن الحیره، فدفنه بین ذکوات بیض قال: فلمّا کان بعد ذهبت إلی الموضع، فتوهّمت موضعا منه، ثمّ أتیته فأخبرته فقال لی: أصبت رحمک اللّه-ثلاث مرّات-.

[١٢٣٢]6-أحمد بن محمّد، عن ابن أبی عمیر، عن القاسم بن محمّد، عن عبد اللّه بن سنان قال:

أتانی عمر بن یزید فقال لی: ارکب، فرکبت معه، فمضینا حتّی أتینا منزل حفص الکناسیّ فاستخرجته فرکب معنا، ثمّ مضینا حتّی أتینا الغریّ فانتهینا إلی قبر، فقال: انزلوا هذا قبر أمیر المؤمنین علیه السّلام فقلنا من أین علمت؟ فقال: أتیته مع أبی عبد اللّه علیه السّلام حیث کان بالحیره غیر مرّه و خبّرنی أنّه قبره.

[١٢٣٣]٧-محمّد بن یحیی، عن سلمه بن الخطّاب، عن عبد اللّه بن محمّد، عن عبد اللّه بن القاسم، عن عیسی شلقان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام له خئوله فی بنی مخزوم و إنّ شابّا منهم أتاه فقال: یا خالی إنّ أخی مات و قد حزنت علیه حزنا شدیدا، قال: فقال له: تشتهی أن تراه؟ قال: بلی، قال: فأرنی قبره، قال: فخرج و معه برده رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم متّزرا بها، فلمّا انتهی إلی القبر تلملمت شفتاه ثمّ رکضه برجله فخرج من قبره و هو یقول بلسان الفرس، فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام: ألم

ص :4١6

[١٢٣١]5-صفوان جمّال گفت: من و عامر و عبد اللّه جذاعۀ ازدی نزد حضرت صادق علیه السّلام بودیم که عامر به ایشان گفت: جانم فدایت! این مردم می پندارند که امیر مؤمنان علیه السّلام در آستانۀ مسجد دفن شده است. فرمودند: نه. او گفت: پس کجا دفن شده است؟ فرمود: وقتی او درگذشت حسن علیه السّلام او را برداشته، به پشت کوفه نزدیک تپّه در سمت چپ غرّی و سمت راست حیره برد و او را میان سنگ هایی سپید دفن کرد. راوی گوید: بعدا وقتی به آن جا رفتم جایی را احتمال دادم. سپس به نزد حضرت رفتم و آن را بازگفتم. سه بار به من فرمودند: درست است خدا تو را بیامرزد.

[١٢٣٢]6-عبد اللّه سنان گفته است: عمر یزید به نزدم آمد و گفت: سوار شو. من همراهش سوار شدم و رفتیم تا به منزل حفص کناسی رسیدیم. من از او خواستم که از خانه بیرون آید و با ما سوار شود. سپس رفتیم تا به غری رسیدیم و آن گاه به قبری برخوردیم. او [عمر]گفت: فرود آیید این قبر امیر مؤمنان [علیه السّلام] است. ما گفتیم: از کجا دانستی؟ گفت: با حضرت صادق علیه السّلام وقتی در حیره بودند چند بار به این جا آمدم و ایشان به من خبر داد که این قبر او است.

[١٢٣٣]٧-عیسی شلقان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: امیر مؤمنان علیه السّلام در بنی مخزوم دایی هایی داشت. جوانی از آنان به نزدش آمد و گفت: دایی جان! برادرم مرد و من بسیار بر او اندوهگینم. راوی گوید حضرت به او فرمود: میل داری او را ببینی؟ گفت: البتّه. فرمود: پس قبرش را نشانم بده. راوی گوید: آن گاه درحالی که عبای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را به کمر بسته بود، بیرون آمد. چون به آن قبر رسید، لب هایش تکان می خورد. سپس قبر را با پایش زد و ناگاه او از قبرش بیرون آمد درحالی که به زبان پارسیان سخن می گفت.

ص :4١٧

تمت و أنت رجل من العرب؟ ! ! قال: بلی و لکنّا متنا علی سنّه فلان و فلان فانقلبت ألسنتنا.

[١٢٣4]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، و علیّ بن محمّد عن سهل بن زیاد جمیعا، عن ابن محبوب، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا قبض أمیر المؤمنین علیه السّلام قام الحسن بن علیّ علیه السّلام فی مسجد الکوفه فحمد اللّه و أثنی علیه و صلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، ثمّ قال: أیّها النّاس إنّه قد قبض فی هذه اللّیله رجل ما سبقه الأوّلون و لا یدرکه الآخرون إنّه کان لصاحب رایه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، عن یمینه جبرئیل و عن یساره میکائیل، لا ینثنی حتّی یفتح اللّه له و اللّه ما ترک بیضاء و لا حمراء إلاّ سبعمائه درهم فضلت عن عطائه، أراد أن یشتری بها خادما لأهله. و اللّه لقد قبض فی اللّیله الّتی فیها قبض وصیّ موسی یوشع بن نون و اللّیله الّتی.

بن مریم و اللّیله الّتی نزّل فیها القرآن.

[١٢٣5]٩-علیّ بن محمّد رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لمّا غسّل أمیر المؤمنین علیه السّلام نودوا من جانب البیت إن أخذتم مقدّم السّریر کفیتم مؤخّره و إن أخذتم مؤخّره کفیتم مقدّمه.

[١٢٣6]١٠-عبد اللّه بن جعفر و سعد بن عبد اللّه جمیعا، عن إبراهیم بن مهزیار، عن أخیه علیّ بن مهزیار، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبیب السّجستانیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: ولدت فاطمه بنت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بعد مبعث رسول اللّه بخمس سنین و توفّیت و لها ثمان عشره سنه و خمسه و سبعون یوما.

[١٢٣٧]١١-سعد بن عبد اللّه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن

ص :4١٨

پس امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود: آیا مردی از عرب نبودی که مردی؟ گفت: چرا ولی بنابر سنّت فلانی و فلانی مردیم و آن گاه زبانمان دیگر شد.

[١٢٣4]٨-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون امیر مؤمنان علیه السّلام درگذشت، حسن بن علی علیه السّلام در مسجد کوفه برخاسته، سپاس و ستایش خداوند گفته، بر پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-درود فرستاد و سپس فرمود: ای مردم! امشب مردی وفات کرد که پیشینیان بر او پیشی نگرفتند و آیندگان به او نرسند. همانا او پرچمدار رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود که از راستش جبرئیل بود و از چپش میکائیل. تا خداوند برایش فتح نمی کرد [از میدان]بازنمی گشت. و به خدا سوگند! سفید و سرخی به جا نگذاشته است جز هفتصد درهم که از عطایش زیاد آمده بود و می خواست با آن خدمتکاری برای خانواده اش بخرد. به خدا سوگند! او در شبی وفات یافت که وصیّ موسی، یوشع نون در آن وفات یافت و شبی که عیسای مریم را به معراج بردند و شبی که قرآن در آن نازل شد.

[١٢٣5]٩-علی محمّد حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: چون امیر مؤمنان علیه السّلام غسل داده شد، از جانب خانه ندا دادند: اگر جلوی تابوت را بگیرید، از گرفتن دنباله اش بی نیازید و اگر دنبالش را بگیرید از گرفتن جلوی آن بی نیازید. [چون فرشتگان در این کار شما را یاری می کنند]

[١٢٣6]١٠-حبیب سجستانی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: فاطمه دخت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-پنج سال پس از بعثت رسول خدا تولّد یافت و هیجده سال و هفتاد و پنج روز داشت که وفات کرد. [این حدیث مربوط به باب بعدی است که نسخه برداران به اشتباه در این باب قرار داده اند.]

[١٢٣٧]١١-یکی از اصحابمان گفته که او از حضرت صادق علیه السّلام شنیده که

ص :4١٩

علیّ بن فضّال، عن عبد اللّه بکیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه سمعه یقول:

لمّا قبض أمیر المؤمنین علیه السّلام أخرجه الحسن و الحسین و رجلان آخران حتّی إذا خرجوا من الکوفه ترکوها عن أیمانهم ثمّ أخذوا فی الجبّانه حتّی مرّوا به إلی الغریّ فدفنوه و سوّوا قبره فانصرفوا.

باب مولد الزّهراء فاطمه علیها السّلام ولدت فاطمه علیها و علی بعلها السّلام بعد مبعث رسول اللّه بخمس سنین و توفّیت علیها السّلام و لها ثمان عشره سنه و خمسه و سبعون یوما و بقیت بعد أبیها صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خمسه و سبعین یوما.

[١٢٣٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبی عبیده، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ فاطمه علیها السّلام مکثت بعد رسول اللّه 6 خمسه و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید علی أبیها و کان یأتیها جبرئیل علیه السّلام فیحسن عزاءها علی أبیها و یطیّب نفسها و یخبرها عن أبیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذرّیّتها و کان علیّ علیه السّلام یکتب ذلک.

[١٢٣٩]٢-محمّد بن یحیی، عن العمرکیّ بن علیّ، عن علیّ بن جعفر، عن أخیه أبی الحسن علیه السّلام قال:

إنّ فاطمه علیها السّلام صدّیقه شهیده و إنّ بنات الأنبیاء لا یطمثن.

[١٢4٠]٣-أحمد بن مهران رحمه اللّه رفعه و أحمد بن إدریس، عن محمّد بن عبد الجبّار الشّیبانیّ قال: حدّثنی القاسم بن محمّد الرّازیّ قال: حدّثنا علیّ بن

ص :4٢٠

می فرماید: چون امیر مؤمنان علیه السّلام وفات یافت، حسن و حسین و دو مرد دیگر او را بیرون بردند تا از کوفه خارج شدند و آن را در سمت راستشان قرار دادند سپس راه صحرا را پیش گرفته، او را به غری رساندند. آن گاه او را دفن کرده، قبرش را هموار کرده، بازگشتند.

ولادت فاطمۀ زهرا علیها السّلام

فاطمه-درود بر او و بر همسرش-پنج سال پس از بعثت رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به دنیا آمد. و هجده سال و هفتاد و پنج روز داشت که وفات یافت. او پس از پدرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-هفتاد و پنج روز زنده ماند.

[١٢٣٨]١-ابو عبیده از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: فاطمه علیها السّلام پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هفتاد و پنج روز زنده ماند. درحالی که اندوهی سخت برای پدرش او را فراگرفته بود و جبرئیل به نزدش می آمد و تسلیت می گفت و از پدرش و جایش خبر می داد و تسکین اش می داد. و به او دربارۀ فرزندانش و آنچه پس از او می شود، خبر می داد و علی آن ها را می نوشت.

[١٢٣٩]٢-علی جعفر از برادرش ابو الحسن کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: فاطمه علیها السّلام صدّیقه ای شهیده است. و همانا دختران پیامبران حایض نمی شوند.

[١٢4٠]٣-علی بن محمّد هرمزانی از حضرت [سرور شهیدان]حسین بن

ص :4٢١

محمّد الهرمزانیّ، عن أبی عبد اللّه الحسین بن علیّ علیهما السّلام قال:

لمّا قبضت فاطمه علیها السّلام دفنها أمیر المؤمنین سرّا و عفا علی موضع قبرها، ثمّ قام فحوّل وجهه إلی قبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: السّلام علیک یا رسول اللّه عنّی و السّلام علیک عن ابنتک و زائرتک و البائته فی الثّری ببقعتک و المختار اللّه لها سرعه اللّحاق بک، قلّ یا رسول اللّه: عن صفیّتک صبری و عفا عن سیّده نساء العالمین تجلّدی، إلاّ أنّ لی فی التّأسّی بسنّتک فی فرقتک موضع تعزّ، فلقد وسّدتک فی ملحوده قبرک و فاضت نفسک بین نحری و صدری، بلی و فی کتاب اللّه (لی) أنعم القبول، إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، قد استرجعت الودیعه و أخذت الرّهینه و أخلست الزّهراء، فما أقبح الخضراء و الغبراء یا رسول اللّه، أمّا حزنی فسرمد و أمّا لیلی فمسهّد و همّ لا یبرح من قلبی أو یختار اللّه لی دارک الّتی أنت فیها مقیم، کمد مقیّح و همّ مهیّج سرعان ما فرّق بیننا و إلی اللّه أشکو و ستنبئک ابنتک بتظافر أمّتک علی هضمها فأحفها السّؤال و استخبرها الحال، فکم من غلیل معتلج بصدرها لم تجد إلی بثّه سبیلا و ستقول و یحکم اللّه و هو خیر الحاکمین سلام مودّع لا قال و لا سئم، فإن أنصرف فلا عن ملاله و إن أقم فلا عن سوء ظنّ بما وعد اللّه الصّابرین، واه واها و الصّبر أیمن و أجمل و لو لا غلبه المستولین لجعلت المقام و اللّبث لزاما معکوفا و لأعولت إعوال الثّکلی علی جلیل الرّزیّه، فبعین اللّه تدفن ابنتک سرّا و تهضم حقّها و تمنع إرثها و لم یتباعد العهد و لم یخلق منک الذّکر و إلی اللّه یا رسول اللّه المشتکی و فیک یا رسول اللّه أحسن العزاء، صلّی اللّه علیک و علیها السّلام و الرّضوان.

[١٢4١]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن عبد الرّحمن بن سالم، عن المفضّل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :4٢٢

علی علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: چون فاطمه علیها السّلام وفات کرد امیر مؤمنان او را پنهانی دفن کرده، جای قبرش را ناپدید کرد. سپس برخاسته، به جانب قبر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-رو کرده، عرض کرد: ای رسول خدا، سلام من و دخترت که اکنون به دیدارت شتافته و در خاک آرمیده که در آن خاک (شهر مدینه) آرامگاه توست. سلام بر تو از کسی که انتخاب خدا برای او پیوستن شتابان به شما بود. ای رسول خدا! شکیبایی ام بر مرگ دخت برگزیدۀ تو، اندک است و سختی جدایی از سرور زنان دو عالم طاقت و توان خویشتنداری را از من گرفته امّا برای من که سختی جدایی تو را دیده و رنج مصیبت تو را چشیده ام طبق شیوۀ شما در فراق جای شکیبایی است؛ زیرا من خود تو را به دست خویش در قبر خواباندم و هنگامی که سر بر سینۀ من داشتی جان به جان آفرین تسلیم نمودی آری [برای]من بهترین پذیرش در کتاب خدا است: ما از خداییم و به سوی او هم بازمی گردیم. [اینک]امانت بازگشت و گروگان به صاحبش رسید، زهرا از من گرفته شد. ای رسول خدا، چه زشت است این [آسمان]آبی و این زمین]تیره. اندوهم که همیشگی است. شبم که به بی خوابی می گذرد و اندوهی پنهان پیوسته در قلب من است. تا خدا، خانه ای را که تو در آن اقامت داری برایم برگزیند.

اندوهی سخت و دل خون کن است و غمی ویرانگر. چه زود مرگ میان ما جدایی انداخت. و من به خدا شکایت می برم. به زودی دخترت به شما از همیاری امّتت بر ستم به او خبر خواهد داد. پس احوال این جا را از او خبر بگیر و همه را بپرس. چه بسیار اندوه [چون موج]خروشانی در سینه اش که راهی به اظهارشان نیافت. و شما به زودی می گویی: خدا داوری می کند که او بهترین داوران است. سلامی وداع کننده که نه خشمگینانه است و نه از روی دلتنگی. که اگر می روم نه از دلتنگی است. و اگر درنگ می کنم نه از بدگمانی به وعدۀ خداوند به صبرپیشه کنندگان است. آه، آه! شکیبایی مبارک تر و زیباتر است. و اگر چیرگی حکومت طلبان نبود، اقامت و درنگ در این جا را به اعتکاف لازم می دانستم. و چونان مادر فرزند مرده بر این مصیبت بزرگ شیون می کردم. که در پیش چشم خدا دخترت نهانی دفن شد، حقّش غصب شد و از ارثش بازداشته شد درحالی که آن پیمان هنوز دور نشده، یاد تو کهنه نگشته بود. پس ای رسول خدا، شکایتم به سوی خدا است. و با تو ای رسول خدا، بر این عزا صبر می کنم. درود خدا بر تو و سلام و رضوان بر او.

[١٢4١]4-مفضّل گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: چه کسی

ص :4٢٣

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: من غسّل فاطمه؟ قال: ذاک أمیر المؤمنین-و کأنّی استعظمت ذلک من قوله-فقال: کأنّک ضقت بما أخبرتک به؟ قال: فقلت: قد کان ذاک جعلت فداک، قال: فقال: لا تضیقنّ فإنّها صدّیقه و لم یکن یغسّلها اءلاّ الصّدیق، أما علمت أنّ مریم لم یغسلها إلاّ عیسی.

[١٢4٢]5-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل، عن صالح بن عقبه، عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ، عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام قالا:

إنّ فاطمه علیها السّلام لمّا أن کان من أمرهم ما کان أخذت بتلابیب عمر فجذبته إلیها ثمّ قالت: أما و اللّه یا ابن الخطّاب لو لا أنّی أکره أن یصیب البلاء من لا ذنب له لعلمت أنّی سأقسم علی اللّه ثمّ أجده سریع الإجابه.

[١٢4٣]6-و بهذا الإسناد، عن صالح بن عقبه، عن یزید بن عبد الملک، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا ولدت فاطمه علیها السّلام أوحی اللّه إلی ملک فأنطق به لسان محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فسمّاها فاطمه، ثمّ قال: إنّی فطمتک بالعلم و فطمتک من الطّمث، ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام: و اللّه لقد فطمها اللّه بالعلم و عن الطّمث فی المیثاق.

[١٢44]٧-و بهذا الإسناد، عن صالح بن عقبه، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لفاطمه علیها السّلام، یا فاطمه! قومی فأخرجی تلک الصّحفه فقامت فأخرجت صحفه فیها ثرید و عراق یفور، فأکل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین ثلاثه عشر یوما، ثمّ إنّ أمّ أیمن رأت الحسین معه شیء فقالت له: من أین لک هذا؟ قال: إنّا لنأکله منذ أیّام، فأتت أمّ أیمن فاطمه،

ص :4٢4

فاطمه [علیها السّلام]را غسل داد؟ فرمود: امیر مؤمنان [علیه السّلام]-گویا من این سخنش را بزرگ شمردم-که فرمودند: گویا تو به آنچه گفتم تردید داری؟ عرض کردم: چنین است جانم به فدایت. او گوید حضرت فرمود: تردید نکن که او صدّیقه بود و کسی جز صدّیق غسلش نمی دهد؛ مگر نمی دانی که مریم را عیسی غسل داد.

[١٢4٢]5-عبد اللّه بن محمّد جعفی از حضرت باقر و صادق علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: فاطمه علیها السّلام-وقتی کارشان آن شد که شد-گریبان عمر را گرفته، کشید و سپس فرمود: هان، به خدا سوگند، ای پسر خطّاب! اگر گرفتاری بی گناهان به بلا را ناخوش نداشتم، می دانستی که خدا را سوگند می دهم و آن را به زودی اجابت شده درمی یابم.

[١٢4٣]6-یزید عبد الملک از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون فاطمه علیها السّلام به دنیا آمد، خداوند به فرشته ای وحی فرستاد تا زبان محمّد -درود خدا بر او و بر خاندانش-را به سخن آورده او را فاطمه بنامد. سپس فرمود: من تو را با علم گرفتم و از خون حیض قطع کردم. سپس حضرت باقر علیه السّلام فرمود: به خدا سوگند که خداوند در عالم میثاق، او را با علم گرفت و از خون حیض قطع کرد.

[١٢44]٧-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی-درود خدا بر او و بر خاندانش-به فاطمه علیها السّلام فرمودند: ای فاطمه برخیز و آن ظرف را بیاور. او برخاست و ظرفی را که نان و گوشت استخوان دار داشت و می جوشید آورد. و پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-و علی و فاطمه و حسن و حسین [علیهم السّلام]سیزده روز از آن خوردند. سپس امّ ایمن حسین را دید که چیزی به همراه دارد. گفت: این را از کجا آوردی؟ فرمود: چند روزی است که ما از آن می خوریم. پس امّ ایمن به نزد فاطمه آمده، گفت: ای فاطمه!

ص :4٢5

فقالت: یا فاطمه إذا کان عند أمّ أیمن شیء فإنّما هو لفاطمه و ولدها و إذا کان عند فاطمه شیء فلیس لأمّ أیمن منه شیء؟ فأخرجت لها منه فأکلت منه أمّ أیمن و نفدت الصّحفه، فقال لها النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أما لو لا أنّک أطعمتها لأکلت منها أنت و ذرّیّتک إلی أن تقوم السّاعه، ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام: و الصّحفه عندنا یخرج بها قائمنا علیه السّلام فی زمانه.

[١٢45]٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن علیّ، عن علیّ بن جعفر قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم جالس إذ دخل علیه ملک له أربعه و عشرون وجها، فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حبیبی جبرئیل لم أرک فی مثل هذه الصّوره، قال الملک لست بجبرئیل یا محمّد بعثنی اللّه عزّ و جلّ أن أزوّج النّور من النّور، قال: من ممّن؟ قال: فاطمه من علیّ قال: فلمّا ولّی الملک إذا بین کتفیه محمّد رسول اللّه، علیّ وصیّه، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: منذ کم کتب هذا بین کتفیک؟ فقال: من قبل أن یخلق اللّه آدم باثنین و عشرین ألف عام.

[١٢46]٩-علیّ بن محمّد و غیره، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

سألت الرّضا علیه السّلام عن قبر فاطمه علیها السّلام فقال: دفنت فی بیتها فلمّا زادت بنو أمیّه فی المسجد صارت فی المسجد.

[١٢4٧]١٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن الخیبریّ، عن یونس بن ظبیان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: لو لا أنّ اللّه تبارک و تعالی خلق أمیر المؤمنین علیه السّلام لفاطمه علیها السّلام ما کان لها کفو علی ظهر الأرض من آدم و من دونه.

ص :4٢6

وقتی چیزی نزد امّ ایمن است برای فاطمه و فرزندان او است و چون چیزی نزد فاطمه باشد چیزی از آن برای امّ ایمن نیست؟ حضرت چیزی از آن به او داد. امّ ایمن از آن خورد و غذای ظرف تمام شد. آن گاه پیامبر گرامی-درود خدا بر او و بر خاندانش-به او فرمود: اگر به او نمی خوراندی تو و فرزندانت تا روز قیامت از آن می خوردید. سپس حضرت باقر علیه السّلام فرمود: و آن ظرف نزد ما است تا قائم علیه السّلام آن را در زمانش بیرون آورد.

[١٢45]٨-علی جعفر گفته است: از حضرت ابو الحسن کاظم علیه السّلام شنیدم می فرماید: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نشسته بود که فرشته ای دارای بیست و چهار چهره به نزدش آمد. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به او فرمود: جبرئیل ای محبوبم تو را با چنین چهره ای ندیده بودم. آن فرشته عرض کرد: ای محمّد! من جبرئیل نیستم. خداوند عزّتمند مرا فرستاده تا نور را به ازدواج نور درآورم. فرمود: که را با که؟ عرض کرد: فاطمه را با علی. حضرت [ابو الحسن علیه السّلام]فرمود: چون فرشته رو گرداند میان دو شانه اش «محمّد رسول اللّه و علی وصی او» نوشته بود. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: چند وقت است که این میان دو شانه ات نوشته شده است؟

عرض کرد: بیست و دو هزار سال پیش از آن که خداوند آدم را بیافریند.

[١٢46]٩-احمد محمّد ابو نصر گفت: از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ قبر فاطمه پرسیدم. فرمودند: در خانه اش دفن شد. و چون بنی امیّه مسجد را گستردند به مسجد افتاد.

[١٢4٧]١٠-یونس ظبیان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: اگر خداوند پاک و والا امیر مؤمنان را برای فاطمه علیها السّلام نمی آفرید، بر روی زمین از آدم و جز آن همتایی برایش نبود.

ص :4٢٧

باب مولد الحسن بن علیّ صلوات اللّه علیهما ولد الحسن بن علیّ علیهما السّلام فی شهر رمضان فی سنه بدر، سنه اثنتین بعد الهجره. و روی أنّه ولد فی سنه ثلاث و مضی علیه السّلام فی شهر صفر فی آخره من سنه تسع و أربعین. و مضی و هو ابن سبع و أربعین سنه و أشهر. و أمّه فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[١٢4٨]١-محمّد بن یحیی، عن الحسین بن إسحاق، عن علیّ بن مهزیار، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن عبد اللّه بن سنان، عمّن سمع أبا جعفر علیه السّلام یقول:

لمّا حضرت الحسن علیه السّلام الوفاه بکی، فقیل له: یا ابن رسول اللّه تبکی و مکانک من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم الّذی أنت به؛ و قد قال فیک ما قال؛ و قد حججت عشرین حجّه ماشیا و قد قاسمت مالک ثلاث مرّات حتّی النّعل بالنّعل؟ فقال: إنّما أبکی لخصلتین: لهول المطّلع و فراق الأحبّه.

[١٢4٩]٢-سعد بن عبد اللّه و عبد اللّه بن جعفر، عن إبراهیم بن مهزیار، عن أخیه علیّ بن مهزیار، عن الحسن بن سعید، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قبض الحسن بن علیّ علیهما السّلام و هو ابن سبع و أربعین سنه فی عام خمسین، عاش بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أربعین سنه.

[١٢5٠]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن سیف بن عمیره، عن أبی بکر الحضرمیّ قال:

إنّ جعده بنت أشعث بن قیس الکندیّ سمّت الحسن بن علیّ علیهما السّلام و سمّت مولاه له، فأمّا مولاته فقاءت السّمّ و أمّا الحسن فاستمسک فی بطنه ثمّ انتفط به فمات.

ص :4٢٨

ولادت حسن بن علی-درود خدا بر ایشان-

حسن بن علی علیهما السّلام در ماه رمضان در سال بدر سال دوم پس از هجرت به دنیا آمد. و روایت شده که او در سال سوم ولادت یافته است. و آن حضرت در پایان ماه صفر از سال چهل و نهم وفات کرد. درحالی که چهل و هفت سال و چند ماه داشت. و مادرش فاطمه دخت رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود.

[١٢4٨]١-مردی از حضرت باقر علیه السّلام شنید که می فرماید: چون وفات حضرت حسن علیه السّلام رسید ایشان گریست. گفتند: ای پسر رسول خدا می گریی درحالی که مقامی چنین نزد رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-داری و درباره ات فرموده آنچه را فرموده است. و بیست بار پیاده حج کرده ای و سه بار اموالت را تقسیم کرده ای حتّی کفش را؟ فرمودند: تنها برای دو چیز می گریم: هراس از ایستگاه روز قیامت و جدایی از کسانی که دوستشان می دارم.

[١٢4٩]٢-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حسن علی علیهما السّلام در سال پنجاهم درحالی که چهل و هفت سال داشت وفات کرد. او پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-چهل سال زیست.

[١٢5٠]٣-ابو بکر حضرمی گفته است: جعده دختر اشعث قیس کندی، حسن علی علیهما السّلام و کنیزش را سم داد. کنیزش آن سم را قی کرد ولی در شکم حضرت حسن [علیه السّلام]ماند و آماسید و حضرت درگذشت.

ص :4٢٩

[١٢5١]4-محمّد بن یحیی و أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن القاسم النّهدیّ، عن إسماعیل بن مهران، عن الکناسیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

خرج الحسن بن علیّ علیهما السّلام فی بعض عمره و معه رجل من ولد الزّبیر، کان یقول بإمامته، فنزلوا فی منهل من تلک المناهل تحت نخل یابس، قد یبس من العطش، ففرش للحسن علیه السّلام تحت نخله و فرش للزّبیریّ بحذاه تحت نخله أخری، قال: فقال الزّبیریّ-و رفع رأسه-: لو کان فی هذا النّخل رطب لأکلنا منه، فقال له الحسن: و إنّک لتشتهی الرّطب؟ فقال الزّبیریّ نعم قال فرفع یده إلی السّماء فدعا بکلام لم أفهمه فاخضرّت النّخله ثمّ صارت إلی حالها فأورقت و حملت رطبا فقال الجمّال الّذی اکتروا منه سحر و اللّه قال فقال الحسن علیه السّلام: ویلک لیس بسحر و لکن دعوه ابن نبیّ مستجابه، قال: فصعدوا إلی النّخله فصرموا ما کان فیه فکفاهم.

[١٢5٢]5-أحمد بن محمّد و محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عن یعقوب بن یزید، عن ابن عمیر، عن رجاله، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الحسن علیه السّلام قال: إنّ للّه مدینتین إحداهما بالمشرق و الأخری بالمغرب، علیهما سور من حدید و علی کلّ واحد منهما ألف ألف مصراع و فیها سبعون ألف ألف لغه، یتکلّم کلّ لغه بخلاف لغه صاحبها و أنا أعرف جمیع اللّغات و ما فیهما و ما بینهما و ما علیهما حجّه غیری و غیر الحسین أخی.

[١٢5٢]6-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن علیّ بن النّعمان، عن صندل، عن أبی أسامه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

خرج الحسن بن علیّ علیهما السّلام إلی مکّه سنه ماشیا، فورمت قدماه، فقال له بعض موالیه: لو رکبت لسکن عنک هذا الورم، فقال کلاّ إذا أتینا هذا المنزل فإنّه یستقبلک أسود و معه دهن فاشتر منه و لا تماکسه، فقال له مولاه: بأبی أنت و أمّی ما قدمنا منزلا فیه أحد یبیع هذا الدّواء، فقال له: بلی إنّه أمامک دون المنزل، فسارا میلا فإذا

ص :4٣٠

[١٢5١]4-کناسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حسن علی در یکی از سفرهای عمره اش با مردی از فرزندان زبیر و معتقد به امامت حضرت بیرون آمد، آن گاه که در آبگاهی از آن آبگاه های [راه]در زیر نخلی خشکیده از بی آبی فرود آمدند و برای حضرت حسن علیه السّلام در زیر یک نخل و برای زبیری در زیر نخلی دیگر روبه روشان فرش انداختند، زبیری سرش را بلند کرد گفت: اگر این نخل رطبی داشت از آن می خوردیم. حسن [علیه السّلام]به او فرمود: تو رطب میل داری؟ زبیری گفت: بله. حضرت دستش را به سوی آسمان بلند کرد و با کلماتی که آن را نفهمیدم دعا کرد. پس آن نخل سبز شد و به حالش برگشت. آن گاه برگ آورد و رطب داد! ساربانی که از او شتر کرایه کرده بودند گفت: به خدا این سحر است. راوی گوید: حضرت حسن علیه السّلام فرمود: وای بر تو! این سحر نیست. بلکه دعای پسر پیامبر پذیرفته شده است. او گوید: پس، از نخل بالا رفته، آنچه داشت چیدند و کفایتشان کرد.

[١٢5٢]5-ابن ابی عمیر از مردانش از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت حسن علیه السّلام فرمودند: برای خداوند دو شهر است، یکی در خاور و دیگری در باختر. بر هر دوی آن ها دیواری از آهن است و بر هر کدامشان هزار هزار [یک میلیون]در و در هر کدامشان هزار هزار [یک میلیون]لغت و واژه است. که هر لغتی برخلاف لغت رفیقش سخن می گوید. و من همۀ آن لغت ها و آنچه را در آن ها و میان آن ها است، می شناسم. و بر آن ها جز من و برادرم حسین حجّتی نیست.

[١٢5٢]6-[ابو اسامه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:]حضرت حسن بن علی علیهما السّلام سالی، پیاده به مکّه رفت و پاهایش ورم کرد. یکی از غلامانش به ایشان عرض کرد: چون سوار شوی این ورم آرام شود. فرمودند: هرگز. وقتی به این منزل برسیم، سیاهی که روغنی به همراه دارد به پیشوازت می آید، روغنی از او بخر و بر سر قسمت با او بحث مکن. غلام به ایشان عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! ما به منزلی نرسیدیم که کسی این دوا را در آن جا بفروشد. حضرت به او فرمود: چرا او جلوی تو نزدیک آن منزل است. پس یک میل [دو کیلومتر]رفتند تا آن سیاه را

ص :4٣١

هو بالأسود، فقال الحسن علیه السّلام لمولاه: دونک الرّجل، فخذ منه الدّهن و أعطه الثّمن، فقال الأسود: یا غلام لمن أردت هذا الدّهن؟ فقال للحسن بن علیّ علیهما السّلام فقال: انطلق بی إلیه، فانطلق فأدخله إلیه فقال له: بأبی أنت و أمّی لم أعلم أنّک تحتاج إلی هذا أ و تری ذلک و لست آخذ له ثمنا، إنّما أنا مولاک و لکن ادع اللّه أن یرزقنی ذکرا سویّا یحبّکم أهل البیت، فإنّی خلّفت أهلی تمخض، فقال: انطلق إلی منزلک فقد وهب اللّه لک ذکرا سویّا و هو من شیعتنا.

باب مولد الحسین بن علیّ علیهما السّلام ولد الحسین بن علیّ علیهما السّلام فی سنه ثلاث و قبض علیه السّلام فی شهر المحرّم من سنه إحدی و ستّین من الهجره و له سبع و خمسون سنه و أشهر. قتله عبید اللّه بن زیاد لعنه اللّه، فی خلافه یزید بن معاویه لعنه اللّه و هو علی الکوفه و کان علی الخیل الّتی حاربته و قتلته عمر بن سعد لعنه اللّه بکربلاء یوم الإثنین، لعشر خلون من المحرّم و أمّه فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[١٢5٣]١-سعد و أحمد بن محمّد جمیعا، عن إبراهیم بن مهزیار، عن أخیه علیّ بن مهزیار، عن الحسین بن سعید، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قبض الحسین بن علیّ علیهما السّلام یوم عاشوراء و هو ابن سبع و خمسین سنه.

[١٢54]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن عبد الرّحمن العرزمیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان بین الحسن و الحسین علیهما السّلام طهر و کان بینهما فی المیلاد ستّه أشهر و عشرا.

ص :4٣٢

دیدند. حضرت حسن علیه السّلام به غلامش فرمود: به نزد این مرد برو و روغن را از او گرفته، قیمتش را بپرداز. آن سیاه به او گفت: ای غلام! این روغن را برای که می خواهی؟ گفت: برای حسن علی علیهما السّلام. او گفت: مرا به نزدش ببر. با او به نزد حضرت رفت و عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! من نمی دانستم شما به این نیاز دارید. اجازه بدهید قیمتش را نگیرم. که من غلام شمایم. ولی از خدا بخواهید به من پسری تندرست دوستدار شما خاندان بدهد؛ زیرا خانواده ام را در حالی پشت سر گذاشتم که نزدیک زاییدنش بود. حضرت فرمودند: به منزلت برو خداوند پسری تندرست که از شیعیان ما است به تو بخشید.

ولادت حسین بن علی علیهما السّلام

حسین بن علی علیهما السّلام در سال سوم به دنیا آمد. و در ماه محرّم سال شصت و یک هجری که پنجاه و هفت سال و چند ماه داشت، وفات یافت. عبید اللّه زیاد-خدا او را لعنت کند-که امیر کوفه بود، او را کشت. و امیر لشکری که با او روز دوشنبۀ دهم محرّم در کربلا کارزار کرده، به قتلش رساند، عمر سعد-خدا او را لعنت کند -بود. و مادرش فاطمه دختر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است.

[١٢5٣]١-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حسین علی علیهما السّلام در روز عاشورا، پنجاه و هفت سال داشت که وفات یافت.

[١٢54]٢-عبد الرّحمان عرزمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: فاصلۀ میان حسن و حسین علیهما السّلام یک طهر است. و میان ولادتشان شش ماه و ده روز.

ص :4٣٣

[١٢55]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء و الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لمّا حملت فاطمه علیها السّلام بالحسین جاء جبرئیل إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فقال: إنّ فاطمه علیها السّلام ستلد غلاما تقتله أمّتک من بعدک فلمّا حملت فاطمه بالحسین علیه السّلام کرهت حمله و حین وضعته کرهت وضعه، ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لم تر فی الدّنیا أمّ تلد غلاما تکرهه و لکنّها کرهته لما علمت أنّه سیقتل، قال: و فیه نزلت هذه الآیه: وَ وَصَّیْنَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیْهِ حسنا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصٰالُهُ ثَلاٰثُونَ شَهْراً.

[١٢56]4-محمّد بن یحیی، عن علیّ بن إسماعیل، عن محمّد بن عمرو الزّیّات، عن رجل من أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ جبرئیل علیه السّلام نزل علی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال له: یا محمّد! إنّ اللّه یبشّرک بمولود یولد من فاطمه، تقتله أمّتک من بعدک، فقال: یا جبرئیل! و علی ربّی السّلام لا حاجه لی فی مولود یولد من فاطمه، تقتله أمّتی من بعدی، فعرج ثمّ هبط علیه السّلام فقال له مثل ذلک، فقال: یا جبرئیل! و علی ربّی السّلام لا حاجه لی فی مولود تقتله أمّتی من بعدی، فعرج جبرئیل علیه السّلام إلی السّماء ثمّ هبط فقال: یا محمّد! إنّ ربّک یقرئک السّلام و یبشّرک بأنّه جاعل فی ذرّیّته الإمامه و الولایه و الوصیّه، فقال: قد رضیت ثمّ أرسل إلی فاطمه أنّ اللّه یبشّرنی بمولود یولد لک، تقتله أمّتی من بعدی، فأرسلت إلیه لا حاجه لی فی مولود [منّی]، تقتله أمّتک من بعدک، فأرسل إلیها أنّ اللّه قد جعل فی ذرّیّته الإمامه و الولایه و الوصیّه، فأرسلت إلیه أنّی قد رضیت ف حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً

ص :4٣4

[١٢55]٣-ابو خدیجه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون فاطمه علیها السّلام حسین را حامله شد، جبرئیل به سوی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-آمده، عرض کرد: فاطمه علیها السّلام پسری به دنیا خواهد آورد که پس از تو امّتت او را می کشند. پس چون فاطمه علیها السّلام حسین علیه السّلام را حامله شد، از حامله بودن آن خوشحال نشد و وقتی او را به دنیا آورد، از به دنیاآوردنش خوشحال نشد. سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مادری در دنیا دیده نشده که پسری به دنیا آورد و از آن خوشحال نباشد، ولی او از آن خوشحال نشد؛ زیرا دانست که او کشته خواهد شد. و فرمود: و این آیه دربارۀ او نازل شد: و ما به انسان نیکی به پدر و مادرش را سفارش کردیم. که مادرش با ناراحتی او را حمل می کند و با ناراحتی به دنیایش می آورد. و دوران حمل و بازگرفتن اش [از شیر]سی ماه است. [احقاف (46)١5]

[١٢56]4-مردی از اصحابمان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: جبرئیل علیه السّلام بر محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-نازل شده، گفت: ای محمّد! خداوند تو را به فرزندی از فاطمه بشارت می دهد که امّتت پس از تو او را می کشند. پس ایشان فرمود: ای جبرئیل سلام بر پروردگارم. مرا به فرزندی از فاطمه که پس از من امّتم او را بکشند، نیازی نیست. پس او [به سوی آسمان]بالا رفته، سپس فرود آمده، همان را گفت. و ایشان فرمود: ای جبرئیل! و سلام بر پروردگارم. مرا به فرزندی که امّتم پس از من او را بکشند، نیازی نیست. پس جبرئیل علیه السّلام به سوی آسمان فراز گرفت، سپس فرود آمده، عرض کرد: ای محمّد! پروردگارت به تو سلام رسانده، تو را به قراردادن امامت و ولایت و وصیّت در فرزندان او بشارت می دهد. پس حضرت گفت: من راضی شدم. آن گاه به سراغ فاطمه [علیها السّلام]فرستاد که خداوند مرا به فرزندی از تو بشارت می دهد که امّتم پس از من او را می کشند. فاطمه [علیها السّلام]پیغام داد که مرا به فرزندی که امّتت پس از تو او را بکشند نیازی نیست. حضرت پیغام داد که خداوند امامت و ولایت و وصیّت را در فرزندان او قرار داده است. پس او پیغام فرستاد که من راضی شدم. «پس به ناراحتی او را حامله شد و با ناراحتی او را به دنیا آورد.

ص :4٣5

وَ حَمْلُهُ وَ فِصٰالُهُ ثَلاٰثُونَ شَهْراً حَتّٰی إِذٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً قٰالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلیٰ وٰالِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صٰالِحاً تَرْضٰاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی فلو لا أنّه قال: أصلح لی فی ذرّیّتی لکانت ذرّیّته کلّهم أئمّه. و لم یرضع الحسین من فاطمه علیه السّلام و لا من أنثی، کان یؤتی به النّبیّ فیضع إبهامه فی فیه فیمصّ منها ما یکفیها الیومین و الثّلاث، فنبت لحم الحسین علیه السّلام من لحم رسول اللّه و دمه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و لم یولد لستّه أشهر إلاّ عیسی ابن مریم علیه السّلام و الحسین بن علیّ علیهما السّلام.

و فی روایه أخری، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یؤتی به الحسین فیلقمه لسانه فیمصّه فیجتزئ به و لم یرتضع من أنثی.

[١٢5٧]5-علیّ بن محمّد رفعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی اَلنُّجُومِ فَقٰالَ إِنِّی سَقِیمٌ قال:

حسب فرأی ما یحلّ بالحسین علیه السّلام فقال: إنّی سقیم لما یحلّ بالحسین علیه السّلام.

[١٢5٨]6-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن علیّ بن أسباط، عن سیف بن عمیره، عن محمّد بن حمران قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لمّا کان من أمر الحسین علیه السّلام ما کان ضجّت الملائکه إلی اللّه بالبکاء و قالت: یفعل هذا بالحسین صفیّک و ابن نبیّک؟ قال: فأقام اللّه لهم ظلّ القائم علیه السّلام و قال: بهذا أنتقم لهذا.

[١٢5٩]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن عبد الملک بن أعین، عن أبی جعفر علیه السّلام قال: لمّا نزل النّصر علی الحسین بن علیّ حتّی کان بین السّماء و الأرض ثمّ خیّر النّصر أو لقاء اللّه فاختار لقاء اللّه.

ص :4٣6

و حامله بودنش و از شیر بازگرفتن او سی ماه شد تا به قوّت رسید و چهل ساله شد.» [احقاف (46) ، آیۀ ١5]و گفت: پروردگارا مرا به سپاس گفتن نعمتی که به من دادی و به پدر و مادرم و انجام عمل نیکوی خشنودکننده ات وادار و برخی از فرزندانم را صالح گردان. و اگر نفرموده بود: برخی از فرزندانم را صالح گردان، همۀ فرزندانش امام می شدند. و او از فاطمه علیها السّلام و نه از هیچ زنی شیر نخورد. او را به نزد پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-می آوردند و ایشان انگشت ابهامشان را در دهان او می گذارد و او از آن آن قدر می مکید که دو و سه روزش را بس باشد. پس گوشت حسین علیه السّلام از گوشت و خون رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-رویید. و جز عیسای مریم علیها السّلام و حسین علی علیهما السّلام کسی شش ماهه به دنیا نیامد و در روایت دیگری از حضرت رضا علیه السّلام است که حسین را به نزد پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-می آوردند و ایشان زبانشان را در دهان او می نهاد تا می مکید و همان برایش کافی بود. و او از هیچ زنی شیر نخورد.

[١٢5٧]5-از حضرت صادق علیه السّلام، روایت شده که ایشان دربارۀ این سخن خداوند عزّتمندنگاهی به ستارگان انداخت. و گفت: من بیمارم. [صافات (٣٧) :٨٨ و ٨٩]فرمودند: او حساب کرد و دید آنچه را به حسین علیه السّلام می رسد. پس گفت: من برای آنچه به حسین علیه السّلام می رسد، بیمارم.

[١٢5٨]6-محمّد حمران گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: چون کار حسین علیه السّلام چنان شد که شد، فرشتگان به گریه به سوی خدا شیون کرده، گفتند: با حسین برگزیدۀ تو و پسر پیامبرت چنین می شود؟ پس خداوند سایۀ قائم علیه السّلام را برایشان برپا کرده، فرمود: با این انتقام او را می گیرم.

[١٢5٩]٧-عبد الملک اعین از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون یاری خدا بر حسین علی [علیهما السّلام]فرود آمد و میان آسمان و زمین بود، برگزیدن یاری با دیدار خداوند را به او دادند و او دیدار خداوند را برگزید.

ص :4٣٧

[١٢6٠]٨-الحسین بن محمّد قال: حدّثنی أبو کریب و أبو سعید الأشجّ قال: حدّثنا عبد اللّه بن إدریس، عن أبیه إدریس بن عبد اللّه الأودیّ قال:

لمّا قتل الحسین علیه السّلام أراد القوم أن یوطّئوه الخیل، فقالت فضّه لزینب: یا سیّدتی! إنّ سفینه کسر به فی البحر فخرج إلی جزیره فإذا هو بأسد، فقال: یا أبا الحارث أنا مولی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فهمهم بین یدیه حتّی وقفه علی الطّریق و الأسد رابض فی ناحیه، فدعینی، أمضی إلیه و أعلمه ما هم صانعون غدا قال: فمضت إلیه فقالت: یا أبا الحارث فرفع رأسه ثمّ قالت: أتدری ما یریدون أن یعملوا غدا بأبی عبد اللّه علیه السّلام؟ یریدون أن یوطّئوا الخیل ظهره، قال: فمشی حتّی وضع یدیه علی جسد الحسین علیه السّلام، فأقبلت الخیل فلمّا نظروا إلیه قال لهم عمر بن سعد-لعنه اللّه-: فتنه لا تثیروها انصرفوا، فانصرفوا.

[١٢6١]٩-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن أحمد، عن الحسن بن علیّ، عن یونس عن مصقله الطّحّان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لمّا قتل الحسین علیه السّلام أقامت امرأته الکلبیّه علیه مأتما و بکت و بکین النّساء و الخدم حتّی جفّت دموعهنّ و ذهبت فبینا هی کذلک إذا رأت جاریه من جواریها تبکی و دموعها تسیل فدعتها فقالت لها: ما لک أنت من بیننا تسیل دموعک؟ قالت: إنّی لمّا أصابنی الجهد شربت شربه سویق، قال: فأمرت بالطّعام و الأسوقه. فأکلت و شربت و أطعمت و سقت و قالت: إنّما نرید بذلک أن نتقوّی علی البکاء علی الحسین علیه السّلام: قال و أهدی إلی الکلبیّه جونا لتستعین بها علی مأتم الحسین علیه السّلام فلمّا رأت الجون قالت: ما هذه؟ قالوا هدیّه أهداها فلان لتستعینی علی مأتم الحسین علیه السّلام فقالت: لسنا فی عرس، فما نصنع بها ثمّ أمرت بهنّ فأخرجن من الدّار فلمّا أخرجن من الدّار لم یحسّ لها حسّ کأنّما طرن بین السّماء و الأرض و لم یرلهنّ بها بعد خروجهنّ من الدّار أثر.

ص :4٣٨

[١٢6٠]٨-ادریس عبد اللّه اودی گفت: چون حسین علیه السّلام کشته شد، آن مردم خواستند او را با اسبان لگدکوب کنند. فضّه به زینب گفت: بانوی من! سفینه [غلام رسول خدا]کشتی اش در دریا شکست و به جزیره ای رسید. با شیری روبرو شد. گفت: ای ابو حارث! من غلام رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستم. و در برابرش صدایی در سینه گرداند تا کشتی را بر راه گذاشت. درحالی که شیر در گوشه ای نشسته بود. پس بیا به سوی او برویم و به او بگوییم که فردا چه می کنند. پس به سوی او رفتند. و او گفت: ای ابو حارث! او سرش را بلند کرد. سپس او گفت: آیا می دانی فردا آنان می خواهند با ابا عبد اللّه علیه السّلام چه کنند؟ می خواهند پشتش را با اسبان لگدکوب کنند. راوی گوید: پس او رفت تا دستانش را بر پیکر حسین علیه السّلام گذاشت. چون لشکریان رو آوردند و او را دیدند، عمر سعد-خدا او را لعنت کند-به آنان گفت: فتنه ای است که به پایانش نمی رسید. بازگردید. و بازگشتند.

[١٢6١]٩-مصقلۀ طحّان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: چون حسین علیه السّلام کشته شد، همسر کلبیه اش برای او سوگواری برپا کرد و گریست و زنان و خدمتگزاران گریستند تا اشک هاشان خشک شده، تمام گشت. در این احوال بود که کنیزی از کنیزانش را دید که می گرید و اشک هایش ریزان است. او را فروخواند و گفت: چگونه است که از میان ما اشک های تو ریزان است؟ او گفت: وقتی به من سختی ای برسد، شربتی از سویق [از آرد گندم و جو] می نوشم. راوی گوید: پس او به [تهیّۀ]خوراک و سویق دستور داد. آن گاه خود خورد و نوشید و دیگران را خوراند و نوشاند. و گفت: ما به این وسیله فقط می خواهیم بر گریستن بر حسین علیه السّلام نیرو بگیریم. راوی گوید: کسی چند جؤنی [پرنده ای سیاه]به کلبیّه هدیه داد تا با آن بر سوگواری حسین علیه السّلام یاری شود. او وقتی آن ها را دید، گفت: این چیست؟ گفتند: هدیه ای است که فلانی داده است تا بر سوگواری حسین علیه السّلام یاری شوی. او گفت: ما که در عروسی نیستیم، پس با آن ها چه کنیم. سپس به آن ها دستور داد که از خانه بیرون روند. و چون از خانه بیرون رفتند هیچ حسّی برایشان احساس نشد، گویا میان آسمان و زمین پریدند. و پس از بیرون رفتن شان از خانه از آنان اثری دیده نشد.

ص :4٣٩

باب مولد علیّ بن الحسین علیهما السّلام ولد علیّ بن الحسین علیهما السّلام فی سنه ثمان و ثلاثین و قبض فی سنه خمس و تسعین و له سبع و خمسون سنه. و أمّه سلامه بنت یزدجرد بن شهریار بن شیرویه بن کسری أبرویز و کان یزدجرد آخر ملوک الفرس.

[١٢6٢]١-الحسین بن الحسن الحسنیّ رحمه اللّه و علیّ بن محمّد بن عبد اللّه جمیعا، عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر، عن عبد الرّحمن بن عبد اللّه الخزاعیّ، عن نصر بن مزاحم، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا أقدمت بنت یزدجرد علی عمر أشرف لها عذاری المدینه و أشرق المسجد بضوئها لمّا دخلته، فلمّا نظر إلیها عمر غطّت وجهها و قالت: أف بیروج بادا هرمز فقال عمر: أ تشتمنی هذه و همّ بها، فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام: لیس ذلک، لک خیّرها رجلا من المسلمین و أحسبها بفیئه فخیّرها فجاءت حتّی وضعت یدها علی رأس الحسین علیه السّلام فقال لها أمیر المؤمنین: ما اسمک؟ فقالت جهان شاه، فقال لها أمیر المؤمنین علیه السّلام: بل شهربانویه، ثمّ قال للحسین: یا أبا عبد اللّه لتلدنّ لک منها خیر أهل الأرض، فولدت علیّ بن الحسین علیهما السّلام و کان یقال لعلیّ بن الحسین علیهما السّلام ابن الخیرتین، فخیره اللّه من العرب هاشم و من العجم فارس.

و روی أنّ أبا الأسود الدّؤلیّ قال فیه:

و إنّ غلاما بین کسری و هاشم

لأکرم من نیطت علیه التّمائم

[١٢6٣]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن زراره قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: کان لعلیّ بن الحسین علیه السّلام ناقه، حجّ علیها اثنتین

ص :44٠

ولادت علی بن حسین علیهما السّلام

علی بن حسین علیهما السّلام در سال سی و هشتم به دنیا آمد. و در سال نود و پنجم که پنجاه و هفت ساله بود، وفات یافت. مادرش سلامه دختر یزدگرد بن شهریار بن شیرویه بن خسرو پرویز است. و یزدگرد واپسین پادشاه پارس بود.

[١٢6٢]١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون دختر یزدگرد را به نزد عمر آوردند دوشیزگان مدینه برای دیدنش گردن می افراشتند و چون اندر مسجد شد، آن مکان مقدّس از نورش روشن گشت و چون عمر به او نگریست، رویش را پوشاند و گفت: اف بیروج بادا هرمز. عمر گفت: آیا او مرا دشنام می دهد. و آهنگ او کرد. امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود: تو این حقّ را نداری. بگذار او مردی از مسلمانان را برگزیند. و او را از سهم غنیمتش بشمار. او چنین کرد. آن زن آمد و دست بر سر حسین علیه السّلام نهاد. پس امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود: نامت چیست؟ عرض کرد: جهان شاه. امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: بلکه شهربانویه باشد. سپس به حسین فرمود: ای ابا عبد اللّه، از او برای تو بهترین مرد روی زمین متولّد می شود. او علی حسین علیهما السّلام را به دنیا آورد. و به علی حسین علیهما السّلام می گفتند: ابن الخیرتین: پسر دو برگزیده، که برگزیدۀ خدا از عرب، هاشم است و از عجم، فارس. و روایت شده که ابو الاسود دئلی دربارۀ ایشان گفته است:

پسری میان خسرو و هاشم

گرامی ترین کسی که بر او حرز آویخته اند.

[١٢6٣]٢-زراره گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: علی حسین علیهما السّلام ماده شتری داشت که با آن بیست و دو بار به حجّ رفته بود و هرگز یک تازیانه

ص :44١

و عشرین حجّه، ما قرعها قرعه قطّ، قال فجاءت بعد موته و ما شعرنا بها إلاّ و قد جاءنی بعض خدمنا أو بعض الموالی فقال: إنّ النّاقه قد خرجت فأتت قبر علیّ بن الحسین فانبرکت علیه، فدلکت بجرانها القبر و هی ترغو، فقلت: أدرکوها أدرکوها و جیئونی بها قبل أن یعلموا بها أو یروها، قال: و ما کانت رأت القبر قطّ.

[١٢64]٣-علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن محمّد بن عیسی، عن حفص بن البختریّ، عمّن ذکره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا مات أبی علیّ بن الحسین ٩ جاءت ناقه له من الرّعی حتّی ضربت بجرانها علی القبر و تمرّغت علیه فأمرت بها فردّت إلی مرعاها و إنّ أبی علیه السّلام کان یحجّ علیها و یعتمر و لم یقرعها قرعه قطّ.

ابن بابویه.

[١٢65]4-الحسین بن محمّد بن عامر، عن أحمد بن إسحاق بن سعد، عن سعدان بن مسلم، عن أبی عماره، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لمّا کان فی اللّیله الّتی وعد فیها علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال لمحمّد علیه السّلام: یا بنیّ ابغنی وضوءا قال: فقمت فجئته بوضوء، قال: لا أبغی هذا فإنّ فیه شیئا میّتا، قال فخرجت فجئت بالمصباح فإذا فیه فأره میته فجئته بوضوء غیره، فقال: یا بنیّ هذه اللّیله الّتی وعدتها، فأوصی بناقته أن یحظر لها حظار و أن یقام لها علف، فجعلت فیه. قال: فلم تلبث أن خرجت حتّی أتت القبر فضربت بجرانها و رغت و هملت عیناها، فأتی محمّد بن علیّ فقیل له، إنّ النّاقه قد خرجت فأتاها فقال: صه الآن قومی بارک اللّه فیک، فلم تفعل، فقال: و إن کان لیخرج علیها إلی مکّه فیعلّق السّوط علی الرّحل فما یقرعها حتّی یدخل المدینه.

ص :44٢

به او نزده بود. حضرت فرمود: پس از وفات ایشان ما از او خبر نداشتیم جز وقتی که یکی از خدمتگزاران یا یکی از بندگان آمد و گفت: آن ماده شتر خارج شده، به نزد قبر علی حسین [علیهما السّلام]رفته، روی آن نشسته، گردنش را بر قبر می مالد و می نالد. من گفتم: او را دریابید پیش از آن که به او آگاه شوند یا ببینند. و فرمود: و او هرگز قبر را ندیده بود.

[١٢64]٣-حفص بختری به نقل از کسی که نامش را برده، از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون پدرم علی حسین درگذشت، ماده شترش از چرا آمده، گردنش را به قبر زده، بر آن غلتید. آن گاه به او فرمان دادم تا به چراگاهش بازگردد. پدرم علیه السّلام با آن به حجّ و عمره می رفت و هرگز تازیانه ای به او نزده بود.

ابن بابویه. [یعنی حدیث بعدی از نسخۀ کافی صدوق رحمه الله است.]

[١٢65]4-ابو عماره به نقل از مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون شبی رسید که علی حسین علیهما السّلام وعده داده شده بود، او به محمّد فرمود: پسرم! برایم آب وضویی آماده ساز. او فرمود: من برخاستم و آب وضو آوردم. فرمود: این را نمی خواهم. چیزی از مرده در آن است. من بیرون رفته، چراغی آوردم و ناگاه موشی مرده در آن دیدم. پس آب وضویی دیگر آوردم. آن گاه فرمودند: پسرم این شبی است که به آن وعده داده شده ام. آن گاه ماده شترش را سفارش کرد که در اصطبلی گذاشته شود و علفش برپا باشد. پس در آن گذاشته شد. حضرت فرمود: اندکی نماند و بیرون آمد و به نزد قبر رفت، گردن بر آن نهاد و نالید و چشمانش پر از اشک شد. به نزد محمّد علی [علیهما السّلام]آمده، گفتند: آن ماده شتر بیرون رفته است. حضرت به نزدش رفته، فرمودند: ای شتر، اینک خاموش شو و برخیز، خدا به تو برکت دهد. او برنخاست. و حضرت فرمود: وقتی با آن به سوی مکّه بیرون می رفت تازیانه را بر کجاوه می آویخت ولی تا بازگشت به مدینه او را

ص :44٣

قال: و کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یخرج فی اللّیله الظّلماء فیحمل الجراب فیه الصّرر من الدّنانیر و الدّراهم حتّی یأتی بابا بابا، فیقرعه ثمّ ینیل من یخرج إلیه، فلمّا مات علیّ بن الحسین علیهما السّلام فقدوا ذاک، فعلموا أنّ علیّا علیه السّلام کان یفعله.

[١٢66]5-محمّد بن أحمد، عن عمّه عبد اللّه بن الصّلت، عن الحسن بن علیّ بن بنت إلیاس، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ علیّ بن الحسین علیهما السّلام لمّا حضرته الوفاه أغمی علیه ثمّ فتح عینیه و قرأ إذا وقعت الواقعه و إنّا فتحنا لک و قال: الحمد للّه الّذی صدقنا وعده و أورثنا الأرض نتبوّأ من الجنّه حیث نشاء، فنعم أجر العاملین، ثمّ قبض من ساعته و لم یقل شیئا.

[١٢6٧]6-سعد بن عبد اللّه و عبد اللّه بن جعفر الحمیریّ، عن إبراهیم بن مهزیار، عن أخیه علیّ بن مهزیار، عن الحسین بن سعید، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قبض علیّ بن الحسین علیهما السّلام و هو ابن سبع و خمسین سنه، فی عام خمس و تسعین، عاش بعد الحسین خمسا و ثلاثین سنه.

باب مولد أبی جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام ولد أبو جعفر علیه السّلام سنه سبع و خمسین و قبض علیه السّلام سنه أربع عشره و مائه و له سبع و خمسون سنه. و دفن بالبقیع بالمدینه فی القبر الّذی دفن فیه أبوه علیّ بن الحسین علیهما السّلام و کانت أمّه أمّ عبد اللّه بنت الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام و علی ذرّیّتهم الهادیه.

[١٢6٨]١-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن عبد اللّه بن أحمد، عن

ص :444

نمی زد. و فرمود: علی بن حسین علیهما السّلام در شب تاریک بیرون می رفت و انبانی از همیان های دینار و درهم برداشته، خانه به خانه رفته، در می زد و سپس به آن که بیرون می آمد، [از آن]می رساند. وقتی علی بن حسین علیهما السّلام درگذشت، او را نیافته، دانستند که امام سجّاد علیه السّلام آن کار را انجام می داده است.

[١٢66]5-حسن بن علی بنت الیاس گفت: از حضرت ابو الحسن کاظم شنیدم می فرمود: چون زمان وفات علی حسین علیهما السّلام رسید، بی هوش شد. سپس دیدگانش را باز کرد واذا وقعت الواقعهوإنّا فتحنا لک را خوانده، فرمود: سپاس خداوندی را که به وعده اش با ما وفا کرد و زمین را به ارث به ما داد تا از بهشت هرکجا خواهیم فرود آییم. و چه نیکو است پاداش عمل کنندگان. [زمر (٣٩) :٧4]سپس همان ساعت وفات کرد و چیزی نفرمود.

[١٢6٧]6-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: علی حسین علیهما السّلام در سال نود و پنجم، پنجاه و هفت ساله بود که وفات یافت. او پس از حسین [علیه السّلام]سی و پنج سال زیست.

ولادت ابو جعفر محمّد بن علی علیهما السّلام

حضرت باقر علیه السّلام سال پنجاه و هفت به دنیا آمد و سال صد و چهارده، پنجاه و هفت ساله بود که وفات کرد. و در بقیع مدینه دفن شد. در قبری که پدرش حضرت سجّاد علیه السّلام در آن دفن شده بود. مادرش امّ عبد اللّه دختر حسن علی ابو طالب است. بر ایشان و فرزندان هدایتگرشان درود.

[١٢6٨]١-ابو الصبّاح از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مادرم کنار

ص :445

صالح بن مزید، عن عبد اللّه بن المغیره، عن أبی الصّبّاح، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کانت أمّی قاعده عند جدار فتصدّع الجدار و سمعنا هدّه شدیده، فقالت بیدها: لا و حقّ المصطفی ما أذن اللّه لک فی السّقوط فبقی معلّقا فی الجوّ حتّی جازته فتصدّق أبی عنها بمائه دینار، قال أبو الصّبّاح: و ذکر أبو عبد اللّه علیه السّلام جدّته أمّ أبیه یوما فقال: کانت صدّیقه، لم تدرک فی آل الحسن علیه السّلام امرأه مثلها.

محمّد بن الحسن، عن عبد اللّه بن أحمد مثله.

[١٢6٩]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن أبان بن تغلب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ کان آخر من بقی من أصحاب رسول اللّه 6 و کان رجلا منقطعا إلینا أهل البیت و کان یقعد فی مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو معتجر بعمامه سوداء و کان ینادی یا باقر العلم، یا باقر العلم، فکان أهل المدینه یقولون: جابر یهجر، فکان یقول: لا و اللّه ما أهجر و لکنّی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول: إنّک ستدرک رجلا منّی اسمه اسمی و شمائله شمائلی، یبقر العلم بقرا، فذاک الّذی دعانی إلی ما أقول، قال: فبینا جابر یتردّد ذات یوم فی بعض طرق المدینه إذ مرّ بطریق فی ذاک الطّریق کتّاب فیه محمّد بن علیّ علیهما السّلام فلمّا نظر إلیه قال: یا غلام أقبل فأقبل ثمّ قال له: أدبر فأدبر ثمّ قال: شمائل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الّذی نفسی بیده، یا غلام ما اسمک؟ قال اسمی محمّد بن علیّ بن الحسین، فأقبل علیه یقبّل رأسه و یقول: بأبی أنت و أمّی أبوک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقرئک السّلام و یقول ذلک، قال فرجع محمّد بن علیّ بن الحسین إلی أبیه و هو ذعر فأخبره الخبر، فقال له: یا بنیّ و قد فعلها جابر قال: نعم قال: الزم بیتک یا بنیّ، فکان جابر یأتیه طرفی النّهار و کان أهل المدینه

ص :446

دیواری نشسته بودند که دیوار شکاف برداشت و ما صدای ریزش شدیدی را شنیدیم پس او با دستش اشاره کرده، گفت: نه، خداوند به حق مصطفی به تو فروافتادن را اجازه نمی دهد. ناگاه دیوار در فضا معلّق ماند تا او از آن جا گذشت. آن گاه پدرم برایش صد دینار صدقه داد. ابو الصبّاح گفته است: روزی حضرت صادق علیه السّلام از مادربزرگ پدری اش یاد کرده، فرمود: او صدّیقه بود. در خاندان حسن علیه السّلام زنی مانند او دیده نشده است.

از عبد اللّه احمد مانند آن روایت شده است.

[١٢6٩]٢-ابان تغلب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: جابر بن عبد اللّه انصاری واپسین کس از اصحاب رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود که مانده بود. و مردی بود که به ما خاندان رو کرده بود. در مسجد رسول خدا با عمامه ای سیاه بر سر می نشست و ندا می داد: ای شکافندۀ دانش، ای شکافندۀ دانش. اهل مدینه می گفتند: جابر هذیان می گوید. و او می گفت: نه به خدا سوگند من هذیان نمی گویم. بلکه از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-شنیدم که می فرماید: تو مردی از خاندان مرا درمی یابی که نامش نام من و شمایلش، شمایل من است و دانش را می شکافد. و او است که به آنچه من می گویم می خواند. حضرت فرمود: یک روز وقتی جابر در یکی از راه های مدینه می گذشت، ناگاه از جایی گذشت که مکتب خانه ای داشت و محمّد علی علیهما السّلام در آن بود. چون به او نگریست، گفت: پسر جان پیش بیا. و او جلو آمد. سپس گفت: برگرد، و او برگشت. سپس گفت: سوگند به کسی که جانم به دست او است، این شمایل رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. ای پسر نامت چیست؟ فرمود: نامم محمّد بن علی بن حسین [علیهم السّلام]است. او پیش آمده، سرش را بوسید درحالی که می گفت: پدر و مادرم به فدایت! پدرت رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به تو سلام رساند و چنین فرمود. حضرت فرمود: آن گاه محمّد علی هراسان به سوی پدرش بازگشت و از آن رویداد خبر داد. و او فرمود: پسرم، جابر این کار را کرد؟ عرض کرد: بله. فرمود: پسرم در خانه بمان. آن گاه جابر در آغاز و پایان روز به نزد آن کودک می آمد.

ص :44٧

یقولون: وا عجباه لجابر یأتی هذا الغلام طرفی النّهار و هو آخر من بقی من أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلم یلبث أن مضی علیّ بن الحسین علیه السّلام فکان محمّد بن علیّ مّا رأی ما یقولون حدّثهم عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال أهل المدینه: ما رأینا أحدا قطّ أکذب من هذا یحدّثنا عمّن لم یره، فلمّا رأی ما یقولون، حدّثهم عن جابر بن عبد اللّه قال: فصدّقوه و کان جابر بن عبد اللّه یأتیه فیتعلّم منه.

[١٢٧٠]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن مثنّی الحنّاط، عن أبی بصیر قال:

دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام فقلت له: أنتم ورثه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟ قال: نعم قلت: رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم وارث الأنبیاء علم کلّ ما علموا؟ قال لی: نعم، قلت: فأنتم تقدرون علی أن تحیوا الموتی و تبرءوا الأکمه و الأبرص؟ قال: نعم بإذن اللّه، ثمّ قال لی: ادن منّی یا أبا محمّد! فدنوت منه فمسح علی وجهی و علی عینیّ فأبصرت الشّمس و السّماء و الأرض و البیوت و کلّ شیء فی البلد، ثمّ قال لی: أتحبّ أن تکون هکذا و لک ما للنّاس و علیک ما علیهم یوم القیامه أو تعود کما کنت و لک الجنّه خالصا؟ قلت: أعودکما کنت، فمسح علی عینیّ فعدت کما کنت، قال: فحدّثت ابن أبی عمیر بهذا، فقال أشهد أنّ هذا حقّ کما أنّ النّهار حقّ.

[١٢٧١]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن علیّ، عن عاصم بن حمید، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کنت عنده یوما إذ وقع زوج ورشان علی الحائط و هدلا هدیلهما فردّ أبو جعفر علیه السّلام علیهما کلامهما ساعه، ثمّ نهضا، فلمّا طارا علی الحائط هدل الذّکر علی الأنثی ساعه، ثمّ نهضا، فقلت: جعلت فداک ما هذا الطّیر! قال: یا ابن مسلم

ص :44٨

و اهل مدینه می گفتند: شگفتا از جابر که واپسین کس از اصحاب رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-است و پگاه و شامگاه نزد این پسر می رود. چیزی نگذشت که حضرت سجّاد علیه السّلام درگذشت. و حضرت باقر علیه السّلام به جهت احترام به هم صحبتی او با رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به نزدش می رفت. حضرت فرمود: ایشان می نشست و از خدای پاک و والا برایشان حدیث می گفت. اهل مدینه گفتند: ما کسی جسورتر از این [باقر علیه السّلام]ندیده ایم. و چون دیدند او از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-حدیث می گوید: اهل مدینه گفتند: ما هرگز کسی دروغگوتر از این ندیده ایم. از کسی به ما حدیث می گوید که او را ندیده است. و چون دید چنین می گویند از جابر بن عبد اللّه برایشان حدیث گفت. و آنان تصدیقش کردند درحالی که جابر بن عبد اللّه به نزدش می آمد و از او می آموخت.

[١٢٧٠]٣-ابو بصیر گفته است: به نزد حضرت باقر علیه السّلام رفتم و به ایشان عرض کردم: شما وارثان رسول خدایید؟ فرمودند: بله. گفتم: رسول خدا وارث پیامبران بود و می دانست هرآنچه آنان می دانستند؟ به من فرمودند: بله. من عرض کردم: و شما به زنده کردن مردگان و سلامتی دادن به شخص کور و پیس توانایید؟ فرمودند: بله، به اذن خدا. سپس به من فرمود: ای ابو محمّد نزدیک بیا. من نزدیک رفتم. آن گاه به صورت و چشمانم دست کشید و من خورشید و آسمان و زمین و خانه ها و همه چیز شهر را [در خانه]دیدم. سپس به من فرمودند: آیا دوست داری چنین باشی و روز قیامت آنچه به سود و زیان مردم است به سود و زیان تو باشد یا به آنچه بودی بازمی گردی تا بهشت خالص را داشته باشی؟ من عرض کردم: به آنچه بودم بازمی گردم پس به چشمانم دست کشید و به آنچه بودم بازگشتم. او گوید: این را برای ابن ابی عمیر بازگفتم. او گفت: شهادت می دهم که این موضوع حقیقت است چنان که روز حقیقت است.

[١٢٧١]4-محمّد مسلم گفت: روزی نزد حضرت باقر علیه السّلام بودم که جفتی قمری بر دیوار فرود آمده، آواز سر دادند. حضرت باقر علیه السّلام ساعتی سخنانشان را پاسخ گفت. سپس آن دو برخاستند و چون بر دیواری [دیگر]پریدند، نرینه ساعتی بر مادینه آواز خواند. سپس دوتایی برخاستند. من گفتم: جانم فدایت، این چه پرنده ای

ص :44٩

کلّ شیء خلقه اللّه من طیر أو بهیمه أو شیء فیه روح فهو أسمع لنا و أطوع من ابن آدم إنّ هذا الورشان ظنّ بامرأته فحلفت له ما فعلت فقالت: ترضی بمحمّد بن علیّ، فرضیا بی فأخبرته أنّه لها ظالم فصدّقها.

[١٢٧٢]5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن أسباط، عن صالح بن حمزه، عن أبیه، عن أبی بکر الحضرمیّ قال:

لمّا حمل أبو جعفر علیه السّلام إلی الشّام إلی هشام بن عبد الملک و صار ببابه قال لأصحابه و من کان بحضرته من بنی أمیّه: إذا رأیتمونی قد وبّخت محمّد بن علیّ ثمّ رأیتمونی قد سکتّ فلیقبل علیه کلّ رجل منکم فلیوبّخه ثمّ أمر أن یؤذن له، فلمّا دخل علیه أبو جعفر علیه السّلام قال بیده: السّلام علیکم فعمّهم جمیعا بالسّلام ثمّ جلس فازداد هشام علیه حنقا بترکه السّلام علیه بالخلافه و جلوسه بغیر إذن، فأقبل یوبّخه و یقول فیما یقول له: یا محمّد بن علیّ لا یزال الرّجل منکم قد شقّ عصا المسلمین و دعا إلی نفسه و زعم أنّه الإمام سفها و قلّه علم، و وبّخه بما أراد أن یوبّخه، فلمّا سکت أقبل علیه القوم رجل بعد رجل یوبّخه حتّی انقضی آخرهم، فلمّا سکت القوم نهض علیه السّلام قائما ثمّ قال: أیّها النّاس أین تذهبون و أین یراد بکم، بنا هدی اللّه أوّلکم و بنا یختم آخرکم، فإن یکن لکم ملک معجّل فإنّ لنا ملکا مؤجّلا و لیس بعد ملکنا ملک لأنّا أهل العاقبه یقول اللّه عزّ و جلّ (وَ اَلْعٰاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ) فأمر به إلی الحبس فلمّا صار إلی الحبس تکلّم فلم یبق فی الحبس رجل إلاّ ترشّفه و حنّ إلیه، فجاء صاحب الحبس إلی هشام فقال: یا أمیر المؤمنین إنّی خائف علیک من أهل الشّام أن یحولوا بینک و بین مجلسک هذا، ثمّ أخبره بخبر، فأمر به فحمل علی البرید هو و أصحابه لیردّوا إلی المدینه و أمر أن لا یخرج لهم الأسواق و حال بینهم و بین الطّعام و الشّراب

ص :45٠

است؟ فرمودند: ای پسر مسلم هرچیزی که خداوند آفریده است از پرنده و چارپا یا چیزی که روحی دارد، از فرزند آدم نسبت به ما شنواتر و فرمانبردارتر است. این قمری به همسرش بدگمان شده بود و او سوگند خورده بود که کاری نکرده است. و گفته بود: به [داوری]محمّد علی [علیهما السّلام]راضی هستی؟ و هردو به [داوری]من رضایت داده بودند. و من به او گفتم که او به همسرش ستمکار است. آن گاه او را تصدیق کرد.

[١٢٧٢]5-ابو بکر حضرمی گفت: وقتی حضرت باقر علیه السّلام را به شام به سوی هشام عبد الملک بردند، به دربار که رسیدند، هشام به اصحاب و کسانی از بنی امیّه که در حضورش بودند گفت: وقتی دیدید من محمّد علی را سرزنش کردم و سپس خاموش شدم هر مردی از شما به او رو کند و سرزنش اش کند. سپس دستور داد که به ایشان اذن داده شود. وقتی حضرت باقر علیه السّلام وارد شد درحالی که با دستش اشاره می کرد، فرمود: سلام علیکم. پس همه را به آن سلام عمومیّت داد و سپس نشست. پس هشام به جهت سلام نکردن ایشان به او به عنوان خلافت و نشستن بی اذن، بر کینه اش افزود. و شروع به سرزنش ایشان کرد و از آنچه می گفت این بود: ای محمّد علی پیوسته مردی از شما جماعت مسلمانان را شکافته، به خودش خوانده و از بی خردی و اندکی دانش گمان کرده که امام است. و هرچه در توان داشت حضرت را سرزنش کرد. و چون خاموش شد، آن مردم یکی پس از دیگری به ایشان رو کرده، به سرزنش اش پرداخت تا واپسین نفر. وقتی آن مردم خاموش شدند، حضرت باقر علیه السّلام برخاسته، فرمود: ای مردم به کجا می روید. شما را به کجا می کشند؟ خداوند آغازتان را با ما هدایت کرد و پایانتان را نیز با ما ختم می کند. اگر شما [امروز]حکومتی زودگذر دارید، ما حکومتی همیشگی داریم. و پس از حکومت ما حکومتی نخواهد بود؛ زیرا اهل سرانجام ماییم. که خداوند عزّتمند می فرماید: و سرانجام برای پرهیزگاران است. [اعراف (٧) :١٢٨]آن گاه هشام دستور داد ایشان را زندانی کنند. چون به زندان رفت سخن گفت و در زندان مردی نماند مگر این که دست و پایش را بوسیده، مشتاقش شد. پس رئیس زندان به نزد هشام آمده، به او گزارش داده، گفت: ای امیر مؤمنین من از اهل شام بر تو می ترسم که میان تو و جایگاهت جدایی اندازند و سپس خبر را گفت. پس او دستور داد تا حضرت و اصحابش را بربرید [چارپایان پیغام]نشانده، به سوی مدینه بازگردانند و دستور داد که بازارها را بر آنان نگشایند. و میان آنان و خوراک و نوشاک جدایی

ص :45١

فساروا ثلاثا لا یجدون طعاما و لا شرابا حتّی انتهوا إلی مدین، فأغلق باب المدینه دونهم فشکا أصحابه الجوع و العطش قال: فصعد جبلا لیشرف علیهم فقال بأعلی صوته: یا أهل المدینه الظّالم أهلها أنا بقیّه اللّه، یقول اللّه: بَقِیَّتُ اَللّٰهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ مٰا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ قال: و کان فیهم شیخ کبیر فأتاهم فقال لهم: یا قوم هذه و اللّه دعوه شعیب النّبیّ و اللّه لئن لم تخرجوا إلی هذا الرّجل بالأسواق لتؤخذنّ من فوقکم و من تحت أرجلکم فصدّقونی فی هذه المرّه و أطیعونی. و کذّبونی فیما تستأنفون فإنّی لکم ناصح، قال فبادروا فأخرجوا إلی محمّد بن علیّ و أصحابه بالأسواق، فبلغ هشام بن عبد الملک خبر الشّیخ فبعث إلیه فحمله فلم یدر ما صنع به.

[١٢٧٣]6-سعد بن عبد اللّه و الحمیریّ جمیعا، عن إبراهیم بن مهزیار، عن أخیه، علیّ بن مهزیار، عن الحسین بن سعید، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قبض محمّد بن علیّ الباقر و هو ابن سبع و خمسین سنه، فی عام أربع عشره و مائه، عاش بعد علیّ بن الحسین علیهما السّلام تسع عشره سنه و شهرین.

باب مولد أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام ولد أبو عبد اللّه علیه السّلام سنه ثلاث و ثمانین و مضی علیه السّلام فی شوّال من سنه ثمان و أربعین و مائه و له خمس و ستّون سنه و دفن بالبقیع فی القبر الّذی دفن فیه أبوه و جدّه و الحسن بن علیّ علیهم السّلام و أمّه أمّ فروه بنت القاسم بن محمّد بن أبی بکر و أمّها أسماء بنت عبد الرّحمن بن أبی بکر.

[١٢٧4]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن عبد اللّه بن أحمد، عن

ص :45٢

اندازند. پس آنان سه روز می رفتند و خوراک و آشامیدنی نمی یافتند تا به مدین رسیدند. پس در شهر را به رویشان بستند. اصحاب از گرسنگی و تشنگی شکایت کردند. حضرت بر کوهی که مشرف بر شهر بود، بالا رفته، با صدای بلند فرمودند: ای اهالی شهری که مردمانش ستمکارند، من بقیّه اللّه هستم. که خداوند می فرماید: بقیّه اللّه برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید. و من نگاهبانتان نیستم. [هود (١١) :٨6]راوی گوید: در میان آنان پیرمردی سالخورده بود. پس به نزدشان آمده، به آنان گفت: ای مردم! به خدا سوگند این دعوت شعیب پیامبر است. به خدا سوگند اگر بازارها را به روی این مرد باز نکنید به یقین از بالا و پایین (آسمان و زمین) گرفتاری شما را فرامی گیرد. پس این بار سخنم را بپذیرید و اطاعت کنید و در آینده تکذیبم کنید. که من پندگوی شمایم. راوی گوید: آن گاه آنان به شتاب بازارها را به روی محمّد بن علی [علیهما السّلام]و اصحابش گشودند. خبر آن شیخ به هشام عبد الملک رسید. به سراغش فرستاد و او را بردند و معلوم نشد که با او چه کردند.

[١٢٧٣]6-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حضرت محمّد باقر [علیه السّلام]در سال صد و چهارده، پنجاه و هفت ساله بود که وفات یافت. او پس از حضرت سجّاد علیه السّلام نوزده سال و دو ماه زیست.

ولادت حضرت جعفر بن محمّد، صادق علیهما السّلام

حضرت صادق علیه السّلام در سال هشتاد و سه به دنیا آمد و در شوّال سال صد و چهل و هشت شصت و پنج ساله بود که وفات کرد. در بقیع و در مرقدی دفن شد که پدر و نیایش و حضرت حسن علیهم السّلام در آن دفن شده بودند. مادرش امّ فروه دختر قاسم بن محمّد ابو بکر بود. و مادر امّ فروه اسماء دختر عبد الرّحمان ابو بکر بود.

[١٢٧4]١-اسحاق جریر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: سعید مسیّب

ص :45٣

إبراهیم بن الحسن قال:

حدّثنی وهب بن حفص، عن إسحاق بن جریر قال: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کان سعید بن المسیّب و القاسم بن محمّد بن أبی بکر و أبو خالد الکابلیّ من ثقات علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال: و کانت أمّی ممّن آمنت و اتّقت و أحسنت و اللّه یحبّ المحسنین، قال: و قالت أمّی: قال أبی: یا أمّ فروه إنّی لأدعو اللّه لمذنبی شیعتنا فی الیوم و اللّیله ألف مرّه، لأنّا نحن فیما ینوبنا من الرّزایا نصبر علی ما نعلم من الثّواب و هم یصبرون علی ما لا یعلمون.

[١٢٧5]٢-بعض أصحابنا، عن ابن جمهور، عن أبیه، عن سلیمان بن سماعه، عن عبد اللّه بن القاسم، عن المفضّل بن عمر قال:

وجّه أبو جعفر المنصور إلی الحسن بن زید و هو والیه علی الحرمین أن أحرق علی جعفر بن محمّد داره، فألقی النّار فی دار أبی عبد اللّه ٧ فأخذت النّار فی الباب و الدّهلیز، فخرج أبو عبد اللّه علیه السّلام یتخطّی النّار و یمشی فیها و یقول: أنا ابن أعراق الثّری أنا ابن إبراهیم خلیل اللّه علیه السّلام.

[١٢٧6]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن البرقیّ، عن أبیه، عمّن ذکره، عن رفید مولی یزید بن عمرو بن هبیره قال:

سخط علیّ ابن هبیره و حلف علیّ لیقتلنی، فهربت منه و عذت بأبی عبد اللّه علیه السّلام فأعلمته خبری، فقال لی: انصرف و أقرئه منّی السّلام و قل له: إنّی قد آجرت علیک مولاک رفیدا فلا تهجه بسوء، فقلت له: جعلت فداک شامیّ خبیث الرّأی فقال: اذهب إلیه کما أقول لک، فأقبلت فلمّا کنت فی بعض البوادی استقبلنی أعرابیّ فقال: أین تذهب إنّی أری وجه مقتول، ثمّ قال لی: فعلت فقال ید مقتول، ثمّ قال لی: أبرز رجلک فأبرزت رجلی، فقال: رجل مقتول، ثمّ قال لی:

ص :454

و قاسم بن محمّد ابو بکر و ابو خالد کابلی از کسان مورد اطمینان حضرت سجّاد علیه السّلام بودند. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: و مادر من از کسانی بود که ایمان آورده، پروا کرده و نیکی کردند. و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد. فرمود: و مادرم گفت که پدر من [حضرت باقر علیه السّلام]فرمود: ای امّ فروه من در هرروز و شب برای گناهکاران از شیعیانمان هزار بار به درگاه خداوند دعا می کنم؛ زیرا ما در آنچه از مصیبت ها بر ما می آید بر آنچه از پاداش می دانیم شکیبایی می کنیم ولی آنان بنابر آنچه نمی دانند شکیبایی می کنند.

[١٢٧5]٢-مفضّل عمر گفته است: منصور [عبّاسی]به حسن زید که والی اش بر حرمین [مکّه و مدینه]بود پیغام فرستاد که خانۀ جعفر محمّد [علیهما السّلام]را بسوزان. او در خانۀ حضرت صادق علیه السّلام آتش انداخت و آتش به در و دهلیز گرفت، حضرت صادق علیه السّلام درحالی که بر آتش گام می زد و راه می رفت، بیرون آمد و می فرمود: منم پسر ریشه های زمین، منم پسر ابراهیم خلیل علیه السّلام. [«ریشه های زمین» لقب حضرت اسماعیل علیه السّلام بوده است].

[١٢٧6]٣-رفید غلام یزید بن عمرو هبیره گفت: ابن هبیره بر من خشمگین شد و سوگند خورد که مرا می کشد. من از او گریختم و به حضرت صادق علیه السّلام پناه بردم و ایشان را از ماجرا آگاه کردم. به من فرمودند: برو سلامم را به او برسان و بگو: من غلامت رفید را پناه دادم، پس با او بد نکن. من به ایشان گفتم: جانم فدایت! او یک شامی پلیداندیشه است. فرمودند: به سوی او برو چنان که به تو گفتم. من به راه افتادم. در یکی از بیابان ها بودم که اعرابی ای به پیشوازم آمده، گفت: به کجا می روی، من چهرۀ کشته ای می بینم. سپس گفت: دستت را نشانم بده! چنان کردم. گفت: دست کشته است. سپس گفت: پایت را نشانم ده! من پایم را نشانش دادم. گفت: پای کشته است. سپس گفت: تنت را نشانم ده!

ص :455

أبرز جسدک ففعلت، فقال: جسد مقتول، ثمّ قال لی: أخرج لسانک، ففعلت، فقال لی: امض، فلا بأس علیک فإنّ فی لسانک رساله لو أتیت بها الجبال الرّواسی لانقادت لک، قال: فجئت حتّی وقفت علی باب ابن هبیره، فاستأذنت، فلمّا دخلت علیه قال: أتتک بحائن رجلاه یا غلام النّطع و السّیف، ثمّ أمر بی فکتّفت و شدّ رأسی و قام علیّ السّیّاف لیضرب عنقی فقلت: أیّها الأمیر لم تظفر بی عنوه و إنّما جئتک من ذات نفسی و هاهنا أمر أذکره لک ثمّ أنت و شأنک، فقال: قل، فقلت: أخلنی فأمر من حضر فخرجوا فقلت له: جعفر بن محمّد یقرئک السّلام و یقول لک، قد آجرت علیک مولاک رفیدا فلا تهجه بسوء فقال: [و]اللّه لقد قال لک جعفر [بن محمّد]هذه المقاله و أقرأنی السّلام؟ ! فحلفت له فردّها علیّ ثلاثا ثمّ حلّ أکتافی، ثمّ قال: لا یقنعنی منک حتّی تفعل بی ما فعلت بک، قلت: ما تنطلق یدی بذاک و لا تطیب به نفسی، فقال: و اللّه ما یقنعنی إلاّ ذاک، ، ففعلت به کما فعل بی و أطلقته فناولنی خاتمه و قال: أموری فی یدک فدبّر فیها ما شئت.

[١٢٧٧]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن عمر بن عبد العزیز، عن الخیبریّ، عن یونس بن ظبیان و مفضّل بن عمر و أبی سلمه السّرّاج و الحسین بن ثویر بن أبی فاخته قالوا:

کنّا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال: عندنا خزائن الأرض و مفاتیحها و لو شئت أن أقول بإحدی رجلیّ أخرجی ما فیک من الذّهب لأخرجت، قال ثمّ قال بإحدی رجلیه فخطّها فی الأرض خطّا فانفرجت الأرض ثمّ قال بیده: فأخرج سبیکه ذهب قدر شبر ثمّ قال: انظروا حسنا، فنظرنا فإذا سبائک کثیره بعضها علی بعض یتلألأ فقال له بعضنا، جعلت فداک أعطیتم ما أعطیتم و شیعتکم

ص :456

چنان کردم. گفت: تن کشته است. سپس گفت: زبانت را بیرون آور! چنان کردم. گفت: برو، باکی بر تو نیست. در زبانت پیغامی است که اگر با آن به نزد کوه های استوار بروی فرمانبردار تو می گردند. او گوید: من آمدم و به در ابن هبیره رسیدم و اجازه خواستم. چون به نزد او رفتم، گفت: پاهای خیانتکار او را به نزدت آورده است. پسر! سفره و شمشیر را بیاور. سپس دستور داد تا دستانم را از پشت بسته سرم را محکم گرفتند و او با شمشیر در برابرم ایستاد تا گردنم را بزند. من گفتم: ای امیر! بر من به زور دست نیافته ای، من خود به سوی تو آمدم و این جا موضوعی است که باید با تو بگویم، سپس به کارت برس. گفت: بگو. گفتم: می خواهم تنها باشیم. به حاضران دستور داد تا بیرون بروند. من به او گفتم: جعفر محمّد [علیهما السّلام]به تو سلام رساند و فرمود: من غلامت رفید را پناه دادم. پس با او بد نکن. او گفت: تو را به خدا این سخن را جعفر [محمّد]به تو فرمود و به من سلام رساند؟ من برایش سوگند خوردم. سه بار آن را از من بازپرسید. سپس دست هایم را گشود و گفت: من راضی نمی شوم تا با من چنان کنی که من کردم. گفتم: دست من به این کار نمی رود و دلم راضی نمی شود. گفت: به خدا من جز به این راضی نمی شوم! من با او چنان کردم که او کرده بود و بازش کردم. آن گاه انگشتری اش را به من داد و گفت: کارهایم به دست تو باشد، چنان که می خواهی اداره کن.

[١٢٧٧]4-یونس ظبیان و مفضّل عمر و ابو سلمۀ سرّاج و حسین بن ثویر ابو فاخته گفته اند: ما نزد حضرت صادق علیه السّلام بودیم که فرمودند: گنجینه های زمین و کلیدهایش نزد ما است. و اگر بخواهم با یکی از پاهایم [به آن]بگویم آنچه از طلا داری بیرون بریز، او بیرون می ریزد. او گوید: سپس با یکی از پاهایش خطّی کشید و فرمان داد، پس زمین شکافت. سپس با دستش اشاره کرده، شمشی طلا به اندازۀ یک وجب بیرون آورد. سپس فرمود: خوب بنگرید! وقتی نگاه کردیم شمش هایی بسیار بر روی هم دیدیم که می درخشیدند. یکی از ما به ایشان عرض کرد: جانم فدایت، چه بسیار به شما داده شده ولی شیعیانتان نیازمندند؟

ص :45٧

محتاجون؟ قال: فقال: إنّ اللّه سیجمع لنا و لشیعتنا الدّنیا و الآخره و یدخلهم جنّات النّعیم و یدخل عدوّنا الجحیم.

[١٢٧٨]5-الحسین بن محمّد، عن المعلّی بن محمّد، عن بعض أصحابه، عن أبی بصیر قال:

کان لی جار یتّبع السّلطان فأصاب مالا، فأعدّ قیانا و کان یجمع الجمیع إلیه و یشرب المسکر و یؤذینی، فشکوته إلی نفسه غیر مرّه، فلم ینته فلمّا أن ألححت علیه فقال لی: یا هذا أنا رجل مبتلی و أنت رجل معافی، فلو عرضتنی لصاحبک رجوت أن ینقذنی اللّه بک، فوقع ذلک له فی قلبی فلمّا صرت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام ذکرت له حاله، فقال لی: «إذا رجعت إلی الکوفه سیأتیک فقل له: یقول لک جعفر بن محمّد دع ما أنت علیه و أضمن لک علی اللّه الجنّه» فلمّا رجعت إلی الکوفه أتانی فیمن أتی، فاحتبسته عندی حتّی خلا منزلی ثمّ قلت له: یا هذا إنّی ذکرتک لأبی عبد اللّه جعفر بن محمّد الصّادق علیهما السّلام فقال لی: «إذا رجعت إلی الکوفه سیأتیک فقل له یقول لک جعفر بن محمّد دع ما أنت علیه و أضمن لک علی اللّه الجنّه» قال: فبکی ثمّ قال لی: اللّه لقد قال لک أبو عبد اللّه هذا؟ قال: فحلفت له أنّه قد قال لی ما قلت، فقال لی: حسبک و مضی، فلمّا کان بعد أیّام بعث إلیّ فدعانی و إذا هو خلف داره عریان، فقال لی: یا أبا بصیر لا و اللّه ما بقی فی منزلی شیء إلاّ و قد أخرجته و أنا کما تری، قال: فمضیت إلی إخواننا فجمعت له ما کسوته به ثمّ لم تأت علیه أیّام یسیره حتّی بعث إلیّ أنّی علیل فأتنی فجعلت أختلف إلیه و أعالجه حتّی نزل به الموت فکنت عنده جالسا و هو یجود بنفسه، فغشی علیه غشیه ثمّ أفاق، فقال لی: یا أبا بصیر قد وفی صاحبک لنا، ثمّ قبض-رحمه اللّه علیه-فلمّا حججت أتیت أبا عبد اللّه علیه السّلام

ص :45٨

او گوید: حضرت فرمود: خداوند دنیا و آخرت را برای ما و شیعیانمان گرد خواهد آورد و آنان را به بهشت می برد و دشمنانمان را به دوزخ.

[١٢٧٨]5-ابو بصیر گفته است: من همسایه ای داشتم که پیرو سلطان بود و به مالی دست یافته بود. زنان آوازه خوانی حاضر می کرد و همه نزد او گرد می آمدند و مست کننده می نوشید و مرا آزار می داد. چند بار به خودش شکایت کردم، به جایی نرسید. چون پافشاری کردم به من گفت: ای مرد! من مردی گرفتار شده ام و تو مردی سلامت مانده. اگر حالم را به دوستت بنمایانی امیدوارم خداوند مرا به سبب تو نجات دهد. این سخنش به دلم نشست، پس وقتی به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم، از حال او گفتم. به من فرمودند: «وقتی به کوفه بازگشتی، او به نزدت خواهد آمد، به او بگو: جعفر محمّد [علیهما السّلام]به تو می گوید: هرآنچه داری رها کن و من از خدا بهشت را برایت تضمین می کنم.» من چون به کوفه بازگشتم در میان کسانی که به نزدم آمدند او نیز آمد. او را نزد خود نگاه داشتم تا منزلم خلوت شد. سپس به او گفتم: ای مرد! من حال تو را برای حضرت ابا عبد اللّه صادق علیه السّلام گفتم و ایشان فرمود: «وقتی به کوفه بازگشتی، او به نزدت خواهد آمد، به او بگو: جعفر محمّد [علیهما السّلام]به تو می گوید: هرآنچه داری رها کن، من از خدا برایت بهشت را تضمین می کنم.» او گریست و سپس گفت: تو را به خدا، ابو عبد اللّه این را به تو فرمود؟ او گوید: من برایش سوگند یاد کردم که آنچه را گفتم ایشان به من فرموده است. به من گفت: همین از تو بس است. و رفت. پس از چند روز سراغم فرستاد و مرا خواند. او را در پشت خانه اش برهنه یافتم. آن گاه به من گفت: ای ابو بصیر به خدا سوگند در خانه ام چیزی نبود که خارج نشود و اینک چنین ام که می بینی. او گوید: من سراغ برادرانمان رفته، برایش چیزی جمع کرده، با آن او را پوشاندم. سپس چند روزی نگذشت که به سراغم فرستاد که من بیمارم، به نزدم بیا. رفت وآمد با او را آغاز کرده، او را معالجه می کردم. تا مرگ بر او فرود آمد. من نزد او نشسته بودم و او جان می کند. پس بی هوش شد. سپس به هوش آمد و به من گفت: ای ابو بصیر! دوستت با من وفا کرد. سپس درگذشت-رحمت خدا بر او-من چون حجّ کردم، به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفته،

ص :45٩

فاستأذنت علیه فلمّا دخلت قال لی ابتداء من داخل البیت و إحدی رجلیّ فی الصّحن و الأخری فی دهلیز داره: یا أبا بصیر! قد وفینا لصاحبک.

[١٢٧٩]6-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن جعفر بن محمّد بن الأشعث قال:

قال لی: أتدری ما کان سبب دخولنا فی هذا الأمر و معرفتنا به و ما کان عندنا منه ذکر و لا معرفه شیء ممّا عند النّاس؟ قال: قلت له: ما ذاک؟ قال: إنّ أبا جعفر یعنی أبا الدّوانیق قال لأبی محمّد بن الأشعث: یا محمّد ابغ لی رجلا له عقل یؤدّی عنّی فقال له أبی: قد أصبته لک هذا فلان بن مهاجر خالی، قال: فأتنی به، قال: فأتیته بخالی فقال له أبو جعفر: یا ابن مهاجر خذ هذا المال و أت المدینه و أت عبد اللّه بن الحسن بن الحسن و عدّه من أهل بیته فیهم جعفر بن محمّد فقل لهم: إنّی رجل غریب من أهل خراسان و بها شیعه من شیعتکم وجّهوا إلیکم بهذا المال، و ادفع إلی کلّ واحد منهم علی شرطکذا و کذا، فإذا قبضوا المال فقل: إنّی رسول و أحبّ أن یکون معی خطوطکم بقبضکم ما قبضتم، فأخذ المال و أتی المدینه فرجع إلی أبی الدّوانیق و محمّد بن الأشعث عنده، فقال له أبو الدّوانیق: ما وراءک؟ قال: أتیت القوم و هذه خطوطهم بقبضهم المال خلا جعفر بن محمّد، فإنّی أتیته و هو یصلّی فی مسجد الرّسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فجلست خلفه و قلت حتّی ینصرف فأذکر له ما ذکرت لأصحابه، فعجّل و انصرف، ثمّ التفت إلیّ فقال: یا هذا اتّق اللّه و لا تغرّ أهل بیت محمّد فإنّهم قریبو العهد بدوله بنی مروان و کلّهم محتاج، فقلت: و ما ذاک أصلحک اللّه؟ قال: فأدنی رأسه منّی و أخبرنی بجمیع ما جری بینی و بینک حتّی کأنّه کان ثالثنا، قال: فقال له أبو جعفر: یا ابن مهاجر! اعلم أنّه لیس من أهل بیت نبوّه

ص :46٠

اجازۀ ورود خواستم. و چون وارد شدم یک پایم در حیاط بود و دیگری در دهلیزخانه که ایشان از درون خانه سخن آغاز کرده، به من فرمودند: ای ابو بصیر! ما با دوستت وفا کردیم.

[١٢٧٩]6-صفوان یحیی گفت: جعفر بن محمّد اشعث به من گفت: آیا می دانی سبب واردشدن ما در این امر و معرفتمان به آن چه بود با آن که ما را از آن سخنی نبود و نه اندکی از معرفتی که نزد مردم است؟ او گوید من به او گفتم: آن سبب چه بود؟ گفت: ابو جعفر یعنی [منصور]ابو دوانیق به پدرم محمّد اشعث گفت: ای محمّد برایم مردی بیاب که عقلی داشته باشد تا از جانت من [پولی]بپردازد. پدرم به او گفت: او را برایت یافته ام. او فلان پسر مهاجر دایی من است. گفت: او را به نزدم من بیار. او می گفت: من دایی ام را به نزدش بردم آن گاه منصور به او گفت: ای پسر مهاجر این مال را بگیر و به مدینه رفته، به عبد اللّه بن حسن بن حسن و گروهی دیگر از خاندانش که جعفر محمّد [علیهما السّلام]هم در میانشان است، بده و به آنان بگو: من مردی غریب از اهل خراسانم. در آنجا گروهی از شیعیانتان این مال را برای شما فرستادند. و به شرط و شروطی به هرکدام از آن ها بپرداز. وقتی مال را گرفتند، بگو: من پیک و فرستاده ام و دوست دارم نوشته ای از شما مبنی بر تحویل آنچه گرفتید با من باشد.

او مال را گرفت و به مدینه آمد. آن گاه که به نزد ابو دوانیق بازگشت، محمّد اشعث هم آن جا بود: پس ابو دوانیق به او گفت: چه کردی؟ او گفت: به نزد آن مردم رفتم و این ها قبض تحویل مال از سوی آنان است. جز جعفر محمّد [علیهما السّلام]. من به نزد او که رفتم در مسجد رسول-درود خدا بر او و بر خاندانش-نماز می گزارد. آن پشت نشستم و گفتم وقتی تمام شود آنچه را به اصحابش گفتم به او نیز می گویم. او شتاب کرده، نماز را به پایان رساند. سپس به من رو کرد و گفت: ای مرد! از خدا پروا کن و خاندان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]را نفریب. آنان هنوز از دولت بنی مروان چندان دور نشده اند و همگی نیازمندند. من گفتم: خدا کارت را بسامان کند. سخن از چه می گویی؟ پس سرش را نزدیک من آورده، از همۀ آنچه میان من و تو روی داده بود به من خبر داد گویا که نفر سوم جمع ما بوده است. او گوید: منصور به او گفت: ای پسر مهاجر بدان هیچ خاندان نبوّتی نیست جز این که در آنان محدّثی [سخن گفته شده]است.

ص :46١

إلاّ و فیه محدّث و إنّ جعفر بن محمّد محدّثنا الیوم و کانت هذه الدّلاله سبب قولنا بهذه المقاله.

[١٢٨٠]٧-سعد بن عبد اللّه و عبد اللّه بن جعفر جمیعا، عن إبراهیم بن مهزیار، عن أخیه علیّ بن مهزیار، عن الحسین بن سعید، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر قال:

قبض أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام و هو ابن خمس و ستّین سنه، فی عام ثمان و أربعین و مائه و عاش بعد أبی جعفر علیه السّلام أربعا و ثلاثین سنه.

[١٢٨١]٨-سعد بن عبد اللّه، عن أبی جعفر محمّد بن عمر بن سعید، عن یونس بن یعقوب، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

سمعته یقول: أنا کفّنت أبی فی ثوبین شطویّین، کان یحرم فیهما و فی قمیص من قمصه و فی عمامه کانت لعلیّ بن الحسین علیهما السّلام و فی برد اشتراه بأربعین دینارا.

باب مولد أبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام ولد أبو الحسن موسی علیه السّلام بالأبواء سنه ثمان و عشرین و مائه و قال بعضهم: تسع و عشرین و مائه و قبض علیه السّلام لستّ خلون من رجب من سنه ثلاث و ثمانین و مائه و هو ابن أربع أو خمس و خمسین سنه و قبض ٧ ببغداد فی حبس السّندیّ بن شاهک و کان هارون حمله من المدینه لعشر لیال بقین من شوّال سنه تسع و سبعین و مائه و قد قدم هارون المدینه منصرفه من عمره شهر رمضان، ثمّ شخص هارون إلی الحجّ و حمله معه، ثمّ انصرف علی طریق البصره فحبسه عند عیسی بن جعفر ثمّ أشخصه إلی بغداد فحبسه عند السّندیّ بن

ص :46٢

و امروز جعفر محمّد [علیهما السّلام]محدّث ما است. این بود سبب راهنمایی اعتقاد ما به این موضوع.

[١٢٨٠]٧-ابو بصیر گفته است: حضرت صادق، جعفر محمّد [علیهما السّلام]در شصت و پنج سالگی در سال صد و چهل و هشت وفات یافت. او پس از حضرت باقر علیه السّلام سی و چهار سال زیست.

[١٢٨١]٨-یونس یعقوب گفت: از ابو الحسن اوّل [امام کاظم علیه السّلام]شنیدم می فرمود: من پدرم را در دو پارچۀ شطوی [شطا ناحیه ای در مصر است.]که با آن احرام می بست و با پیراهنی از پیراهن هایش و در عمامۀ حضرت سجّاد علیه السّلام و بردی که به چهل دینارش خریده بود، کفن کردم.

ولادت حضرت ابو الحسن موسای جعفر علیهما السّلام

حضرت ابو الحسن موسی علیه السّلام در ابواء [منزلی میان مکّه و مدینه]به سال صد و بیست و هشت به دنیا آمد و برخی گفته اند در سال صد و بیست و نهم. و شش روز مانده از رجب سال صد و هشتاد و سه که پنجاه و چهار یا پنجاه و پنج ساله بود، در زندان سندی بن شاهک وفات کرد. هارون که در راه بازگشت از عمرۀ ماه رمضان به مدینه آمده بود، ده شب مانده از شوّال سال صد و هفتاد و نهم، ایشان را از مدینه برداشته، سپس با خود به حجّ برد. سپس از راه بصره بازگشته، ایشان را نزد عیسای جعفر زندانی کرد. آن گاه به بغداد فرستاده، نزد سندی بن شاهک زندانی اش کرد.

ص :46٣

شاهک فتوفّی علیه السّلام فی حبسه و دفن ببغداد فی مقبره قریش و أمّه أمّ ولد یقال لها: حمیده.

[١٢٨٢]١-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن السّندیّ القمّیّ قال: حدّثنا عیسی بن عبد الرّحمن، عن أبیه قال:

دخل ابن عکّاشه بن محصن الأسدیّ علی أبی جعفر و کان أبو عبد اللّه علیه السّلام قائما عنده، فقدّم إلیه عنبا فقال: حبّه حبّه یأکله الشّیخ الکبیر و الصّبیّ الصّغیر و ثلاثه و أربعه یأکله من یظنّ أنّه لا یشبع و کله حبّتین حبّتین، فإنّه یستحبّ فقال لأبی جعفر علیه السّلام: لأیّ شیء لا تزوّج أبا عبد اللّه فقد أدرک التّزویج؟ قال و بین یدیه صرّه مختومه، فقال: أما إنّه سیجیء نخّاس من أهل بربر فینزل دار میمون، فنشتری له بهذه الصّرّه جاریه قال: فأتی لذلک ما أتی، فدخلنا یوما علی أبی جعفر علیه السّلام فقال: ألا أخبرکم عن النّخّاس الّذی ذکرته لکم؟ قد قدم، فاذهبوا فاشتروا بهذه الصّرّه منه جاریه، قال فأتینا النّخّاس فقال: قد بعت ما کان عندی إلاّ جاریتین مریضتین إحداهما أمثل من الأخری قلنا: فأخرجهما حتّی ننظر إلیهما فأخرجهما فقلنا: بکم تبیعنا هذه المتماثله قال: بسبعین دینارا قلنا أحسن قال: لا أنقص من سبعین دینارا، قلنا له: نشتریها منک بهذه الصّرّه ما بلغت و لا ندری ما فیها و کان عنده رجل أبیض الرّأس و اللّحیه، قال: فکّوا و زنوا فقال النّخّاس: لا تفکّوا فإنّها إن نقصت حبّه من سبعین دینارا لم أبایعکم فقال الشّیخ: ادنوا، فدنونا و فککنا الخاتم و وزنّا الدّنانیر فإذا هی سبعون دینارا لا تزید و لا تنقص فأخذنا الجاریه فأدخلناها علی أبی جعفر علیه السّلام و جعفر قائم عنده فأخبرنا أبا جعفر بما کان، فحمد اللّه و أثنی علیه ثمّ قال لها: ما اسمک؟ قالت: حمیده، فقال: حمیده، فی الدّنیا، محموده فی الآخره، أخبرینی

ص :464

و در زندان او وفات یافته، در بغداد در مقبرۀ قریش دفن شد. مادرش کنیزی بود که به او حمیده می گفتند.

[١٢٨٢]١-عیسای عبد الرحمان از پدرش نقل کرده، گفت: پسر عکّاشه بن محصن اسدی به نزد حضرت باقر علیه السّلام آمد که حضرت صادق علیه السّلام نیز نزدشان ایستاده بود. آن گاه انگوری برای او آوردند: ایشان فرمودند: پیرمرد سالخورده و کودک خردسال آن را دانه، دانه می خورد. کسی که می پندارد سیر نشود سه دانه و چهار دانه می خورد. و تو آن را دو تا دو تا بخورد. که این مستحب است. آن گاه او به حضرت باقر علیه السّلام عرض کرد: چرا برای ابا عبد اللّه زن نمی گیری؟ که به سنّ ازدواج رسیده است. فرمودند-درحالی که همیانی سربسته پیش رویش بود-هان به زودی برده فروشی بربر می آید و در دار میمون منزل می کند. با این همیان برایش از او دختری می خریم. او گوید: فاتی لذالک ما أتی.

آن گاه روزی نزد حضرت باقر علیه السّلام رفتیم، فرمودند: آیا به شما خبر ندهم از برده فروشی که برایتان گفتم، او آمد. بروید و با این همیان دختری از او بخرید. او گوید ما به نزد برده فروش رفتیم. او گفت: هرچه داشتم فروخته ام. دو دختر بیمار مانده اند که یکی شان بهتر از دیگری است. ما گفتیم: آن ها را بیرون بیار تا ببینیم. او آن ها را بیرون آورد. ما گفتیم: این بهتر را به چند می فروشی؟ گفت: هفتاد دینار. گفتیم: خوبی کن. گفت: از هفتاد تا کم نمی کنم. گفتیم: ما آن را به این همیان می خریم، هرچه داشته باشد و نمی دانیم در آن چه قدر است؟ نزد او مردی سروریش سفید بود، او گفت: باز کنید و بشمارید. برده فروش گفت: باز نکنید اگر آن، دو جو کم تر از هفتاد دینار باشد به شما نمی فروشم. آن پیرمرد گفت: نزدیک بیایید. نزدیک رفتیم و مهر همیان را گشوده، دینارها را شمردیم. هفتاد دینار بود بی کم و افزون. آن دختر را گرفته، به نزد حضرت باقر علیه السّلام که حضرت صادق علیه السّلام نزدش ایستاده بود، بردیم. حضرت از آنچه روی داده بود، به ما خبر داد. آن گاه سپاس و ستایش خدا گفته، به آن دختر فرمود: نامت چیست؟ گفت: حمیده. فرمود: حمیده در دنیا و محمودۀ در آخرت.

ص :465

عنک أبکر أنت أم ثیّب؟ قالت: بکر، قال: و کیف و لا یقع فی أیدی النّخّاسین شیء إلاّ أفسدوه، فقالت: قد کان یجیئنی فیقعد منّی مقعد الرّجل من المرأه فیسلّط اللّه علیه رجلا أبیض الرّأس و اللّحیه فلا یزال یلطمه حتّی یقوم عنّی؛ ففعل بی مرارا و فعل الشّیخ به مرارا فقال: یا جعفر خذها إلیک فولدت خیر أهل الأرض موسی بن جعفر علیهما السّلام.

[١٢٨٣]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن عبد اللّه بن أحمد، عن علیّ بن الحسین، عن ابن سنان، عن سابق بن الولید، عن المعلّی بن خنیس أنّ أبا عبد اللّه علیه السّلام قال:

حمیده مصفّاه من الأدناس کسبیکه الذّهب، ما زالت الأملاک تحرسها حتّی أدّیت إلیّ کرامه من اللّه لی و الحجّه من بعدی.

[١٢٨4]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن أبی قتاده القمّیّ، عن أبی خالد الزّبالیّ قال:

لمّا أقدم بأبی الحسن موسی علیه السّلام علی المهدیّ القدمه الأولی نزل زباله فکنت أحدّثه، فرآنی مغموما فقال لی: یا أبا خالد ما لی أراک مغموما؟ فقلت: ویف لا أغتمّ و أنت تحمل إلی هذه الطّاغیه و لا أدری ما یحدث فیک، فقال: لیس علیّ بأس إذا کان شهر کذا و کذا و یوم کذا فوافنی فی أوّل المیل، فما کان لی همّ إلاّ إحصاء الشّهور و الأیّام حتّی کان ذلک الیوم، فوافیت المیل فما زلت عنده حتّی کادت الشّمس أن تغیب و وسوس الشّیطان فی صدری و تخوّفت أن أشکّ فیما قال، فبینا أنا کذلک إذا نظرت إلی سواد قد أقبل من ناحیه العراق، فاستقبلتهم فإذا أبو الحسن علیه السّلام أمام القطار علی بغله، فقال: إیه یا أبا خالد، قلت: لبّیک یا ابن رسول اللّه، فقال: لا تشکّنّ، ودّ الشّیطان أنّک شککت،

ص :466

از خودت به من بگو که دوشیزه ای یا بیوه؟ گفت: دوشیزه. فرمود: چگونه ممکن است درحالی که چیزی به دست برده فروشان نمی افتد جز این که خرابش می کنند؟ گفت: او نزد من می آمد و همچون شوهری که نزد زن خود می نشیند می نشست، آن گاه خداوند مردی سروریش سفید را بر او چیره می کرد و پیوسته به او سیلی می زد تا از نزد من می رفت. او چند بار با من چنین کرد و آن پیرمرد با او چنان. آن گاه حضرت فرمود: ای جعفر او را نزد خودت ببر. او بهترین اهل زمین موسای جعفر علیهما السّلام را به دنیا می آورد.

[١٢٨٣]٢-از معلاّی خنیس روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: حمیده پاکیزه از پلیدی ها همچون شمش طلا است. فرشتگان پوسته از او نگاهبانی می کردند تا به سبب بخشایش خداوند به من و به حجّت پس از من، به من رسید.

[١٢٨4]٣-ابو خالد زبالی گفت: وقتی حضرت ابو الحسن موسی علیه السّلام را بار اوّل به نزد مهدی [عبّاسی]بردند، در زباله فرود آمد. و من با ایشان سخن می گفتم. آن گاه که مرا غمگین دید، به من فرمود: ای ابو خالد چه شده، تو را غمگین می بینم؟ من گفتم: چگونه غمگین نباشم وقتی تو را به سوی این طغیانگر می برند و نمی دانم چه بر شما خواهد آمد؟ فرمود: بر من باکی نداشته باش. وقتی فلان ماه و فلان روز رسید، در سر نخستین میل به نزدم بیا. پس از آن برای من اندیشه ای جز شمردن ماه ها و روزها نبود. تا آن روز رسید. خودم را به آن جا رساندم. و پیوسته آن جا بودم تا غروب خورشید نزدیک شد. شیطان در دلم وسوسه انداخت و من ترسیدم که در آنچه فرمود به تردید بیفتم. در چنین احوالی بودم که دیدم سیاهی ای از جانب عراق پیش می آید به پیشوازشان رفتم و حضرت ابو الحسن علیه السّلام را بر استری پیشاپیش کاروان دیدم. فرمودند: بگو ابو خالد. من گفتم: جانم ای پسر رسول خدا! فرمود: اصلا تردید نکن. شیطان دوست دارد تو به تردید افتی.

ص :46٧

فقلت: الحمد للّه الّذی خلّصک منهم فقال: إنّ لی إلیهم عوده لا أتخلّص منهم.

[١٢٨5]4-أحمد بن مهران و علیّ بن إبراهیم جمیعا، عن محمّد بن علیّ، عن الحسن بن راشد، عن یعقوب بن جعفر بن إبراهیم قال:

کنت عند أبی الحسن موسی علیه السّلام إذ أتاه رجل نصرانیّ و نحن معه بالعریض فقال له النّصرانیّ: أتیتک من بلد بعید و سفر شاقّ و سألت ربّی منذ ثلاثین سنه أن یرشدنی إلی خیر الأدیان و إلی خیر العباد و أعلمهم و أتانی آت فی النّوم فوصف لی رجلا بعلیا دمشق، فانطلقت حتّی أتیته فکلّمته، فقال: أنا أعلم أهل دینی و غیری أعلم منّی، فقلت: أرشدنی إلی من هو أعلم منک فإنّی لا أستعظم السّفر و لا تبعد علیّ الشّقّه و لقد قرأت الإنجیل کلّها و مزامیر داود و قرأت أربعه أسفار من التّوراه و قرأت ظاهر القرآن حتّی استوعبته کلّه، فقال لی العالم، إن کنت ترید علم النّصرانیّه فأنا أعلم العرب و العجم بها و إن کنت ترید علم الیهود فباطی بن شرحبیل السّامریّ أعلم النّاس بها الیوم و إن کنت ترید علم الإسلام و علم التّوراه و علم الإنجیل و علم الزّبور و کتاب هود و کلّ ما أنزل علی نبیّ من الأنبیاء فی دهرک و دهر غیرک و ما أنزل من السّماء من خبر -فعلمه أحد أو لم یعلم به أحد-فیه تبیان کلّ شیء و شفاء للعالمین و روح لمن استروح إلیه و بصیره لمن أراد اللّه به خیرا و أنس إلی الحقّ فأرشدک إلیه، فأته و لو مشیا علی رجلیک، فإن لم تقدر فحبوا علی رکبتیک، فإن لم تقدر فزحفا علی استک فإن لم تقدر فعلی وجهک، فقلت: لا بل أنا أقدر علی المسیر فی البدن و المال، قال: فانطلق من فورک حتّی تأتی یثرب، فقلت: لا أعرف یثرب، قال فانطلق حتّی تأتی مدینه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم الّذی بعث فی العرب و هو النّبیّ العربیّ الهاشمیّ فإذا دخلتها فسل عن بنی غنم بن مالک بن النّجّار و هو عند

ص :46٨

من گفتم: سپاس خدایی را که شما را از دست آنان رها کرد. فرمودند: مرا به سویشان بازگشتی است که از دستشان رهایی نخواهم داشت.

[١٢٨5]4-یعقوب بن جعفر ابراهیم گفت: نزد حضرت ابو الحسن موسی علیه السّلام بودم که مردی نصرانی به نزد ایشان آمد و ما در عریض (درّه ای در مدینه) بودیم. آن گاه نصرانی به ایشان گفت: من از سرزمین دور و سفری دشوار به نزدت آمده ام و سی سال پیش از پروردگارم خواسته ام که مرا به بهترین دین و بهترین و داناترین بندگان هدایت کند. شخصی به خوابم آمد و مردی در علیاء دمشق را برایم وصف کرد. من رفتم و به او رسیده، با او سخن گفتم. او گفت: من داناترین هم کیشان خودم هستم، ولی دیگری از من داناتر است. من گفتم: من را به سوی کسی که داناتر از تو است راهنمایی کن. من سفر را سخت نمی شمارم و سختی من را هلاک نمی کند. من همۀ انجیل و مزامیر داود و چهار سفر تورات را خوانده ام و ظاهر همۀ قرآن را خوانده ام. آن دانشمند به من گفت: اگر علم نصرانیت را می خواهی من داناترین مرد از عرب و عجم به آنم. و اگر علم یهود می خواهی باطی شرحبیل سامری امروز داناترین مردم به آن است. و اگر علم اسلام و علم تورات و علم انجیل و علم زبور و کتاب هود و آنچه بر پیامبری از پیامبران نازل شده، در این زمان و در جز آن و هر خبری که از آسمان فرورسیده-کسی آن را دانسته باشد یا نه-که شرح هرچیزی در آن است و شفای جهانیان است. و آرامشی برای کسانی که به آن آرامش می جویند و بصیرتی برای کسی که خداوند برایش خیر خواسته است و با حقّ شاد می شود تو را به سوی او راهنمایی می کنم. به نزدش برو اگرچه با پای پیاده. و اگر نتوانستی بر زانوهایت و اگر نتوانستی با به زمین کشیدن نشیمنگاه و اگر نتوانستی بر صورتت. من گفتم: نه، من از نظر مال و جسم به مسافرت توانایی دارم. او گفت: پس به شتاب برو تا به یثرب برسی. من گفتم: یثرب را نمی شناسم. گفت: برو تا به شهر پیامبری که در میان عرب برانگیخته شده، برسی. او همان پیامبر عرب هاشمی است. چون به شهر رسیدی دربارۀ فرزند غنم بن مالک نجّار که نزد در مسجد شهر است، بپرس و شکل و زیور نصرانیت را نشان بده؛

ص :46٩

باب مسجدها و أظهر بزّه النّصرانیّه و حلیتها فإنّ والیها یتشدّد علیهم و الخلیفه أشدّ، ثمّ تسأل عن بنی عمرو بن مبذول و هو ببقیع الزّبیر، ثمّ تسأل عن موسی بن جعفر و أین منزله و أین هو؟ مسافر أم حاضر فإن کان مسافرا فالحقه فإنّ سفره أقرب ممّا ضربت إلیه.

ثمّ أعلمه أنّ مطران علیا الغوطه غوطه دمشق هو الّذی أرشدنی إلیک و هو یقرئک السّلام کثیرا و یقول لک: إنّی لأکثر مناجاه ربّی أن یجعل إسلامی علی یدیک، فقصّ هذه القصّه و هو قائم معتمد علی عصاه، ثمّ قال: إن أذنت لی یا سیّدی کفّرت لک و جلست فقال: آذن لک أن تجلس و لا آذن لک أن تکفّر، فجلس ثمّ ألقی عنه برنسه ثمّ قال: جعلت فداک تأذن لی فی الکلام؟ قال: نعم ما جئت إلاّ له، فقال له النّصرانیّ: اردد علی صاحبی السّلام أو ما تردّ السّلام، فقال أبو الحسن علیه السّلام: علی صاحبک أن هداه اللّه فأمّا التّسلیم فذاک إذا صار فی دیننا، فقال النّصرانیّ: إنّی أسألک؟ -أصلحک اللّه-قال: سل، قال: أخبرنی عن کتاب اللّه تعالی الّذی أنزل علی محمّد و نطق به، ثمّ وصفه بما وصفه به، فقال: حم. وَ اَلْکِتٰابِ اَلْمُبِینِ. إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهٍ مُبٰارَکَهٍ إِنّٰا کُنّٰا مُنْذِرِینَ. فِیهٰا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ ما تفسیرها فی الباطن؟ فقال: أمّا حم فهو محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو فی کتاب هود الّذی أنزل علیه و هو منقوص الحروف و أمّا اَلْکِتٰابِ اَلْمُبِینِ فهو أمیر المؤمنین علیّ علیه السّلام و أمّا اللّیله ففاطمه علیها السّلام و أمّا قوله: فِیهٰا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ یقول: یخرج منها خیر کثیر فرجل حکیم و رجل حکیم، و رجل حکیم فقال الرّجل: صف لی الأوّل و الآخر من هؤلاء الرّجال، فقال: إنّ الصّفات تشتبه و لکنّ الثّالث من القوم أصف لک ما یخرج من نسله و إنّه عندکم

ص :4٧٠

چون والی شهر بر آنان سخت می گیرد و خلیفه سخت گیرتر است. سپس از فرزند عمرو مبذول می پرسی که در بقیع زبیر است. سپس دربارۀ موسای جعفر [علیهما السّلام] می پرسی. از این که منزلش و خودش کجا است. در شهر است یا به مسافرت رفته. اگر به مسافرت رفته بود، خودت را به او برسان؛ زیرا سفر او نزدیک تر از راهی است که به سویش پیموده ای. سپس به ایشان بگو که مطران علیا غوطه-غوطۀ دمشق [جایی سبز و پرآب]-همان که مرا به سوی شما راهنمایی کرد، به شما بسیار سلام رسانده، گفت: من با پروردگارم بسیار مناجات می کنم تا اسلامم را به دست شما قرار دهد. و او این قصّه را درحالی که ایستاده و به عصایش تکیه زده بود، گفت. سپس عرض کرد: اگر به من اجازه بفرمایی ای سرور من به شما تعظیم کنم و بنشینم. حضرت فرمودند: به تو اجازه می دهم که بنشینی ولی اجازه نمی دهم تعظیم کنی. او نشست، سپس برنس اش را از سر برداشت و گفت: جانم فدایت! اجازۀ سخن می فرمایی؟ فرمودند: بله جز برای آن نیامده ای. نصرانی به ایشان گفت: پاسخ سلام دوستم را بدهید یا شما به سلام پاسخ نمی دهید. حضرت ابو الحسن فرمود: جواب دوستت آن است که خدا او را هدایت کند امّا سلام وقتی است که به دین ما درآمد. نصرانی گفت: من از شما بپرسم؟ -خدا کارت را بسامان کند- فرمود: بپرس. گفت: به من از کتاب خداوند والا بگویید که بر محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]فروفرستاده و بدان سخن گفته است. آن گاه آن را این گونه وصف کرده و فرموده است: حم. سوگند به کتاب روشن گر. ما آن را در شبی پربرکت فروفرستادیم، ما پیوسته بیم دهنده بودیم. در آن شب هر امر محکمی تدبیر می شود. [دخان (44) :١ تا 4]آیا تفسیر باطنی این آیه چیست؟ فرمودند: حم همان محمّد -درود خدا بر او و بر خاندانش-است. این در کتابی است که بر هود نازل شده است. و از حروفش کاسته شده است. «کتاب روشنگر» همان امیر مؤمنان علی علیه السّلام است و آن شب فاطمه علیها السّلام. و این آیه در آن شب هر امر محکمی تدبیر می شود. یعنی از آن، خیری فراوان صادر شود. مردی حکیم و مردی حکیم و مردی حکیم. آن مرد گفت: نخستین و واپسین این مردان را برای من وصف کنید. فرمودند: صفات همانند است. ولی سومی این گروه را برایت وصف می کنم. که چه کسی فرزند او است. او در نزد شما در کتاب های نازل شدۀ بر شما هست.

ص :4٧١

لفی الکتب الّتی نزلت علیکم، إن لم تغیّروا و تحرّفوا و تکفّروا و قدیما ما فعلتم، قال له النّصرانیّ: إنّی لا أستر عنک ما علمت و لا أکذّبک و أنت تعلم ما أقول فی صدق ما أقول و کذبه، و اللّه لقد أعطاک اللّه من فضله و قسم علیک من نعمه ما لا یخطره الخاطرون و لا یستره السّاترون و لا یکذّب فیه من کذّب، فقولی لک فی ذلک الحقّ کما ذکرت فهو کما ذکرت، فقال له أبو إبراهیم علیه السّلام أعجّلک أیضا خبرا لا یعرفه إلاّ قلیل ممّن قرأ الکتب، أخبرنی ما اسم أمّ مریم و أیّ یوم نفخت فیه مریم و لکم من ساعه من النّهار، و أیّ یوم وضعت مریم فیه عیسی علیه السّلام و لکم من ساعه من النّهار؟ فقال النّصرانیّ: لا أدری، فقال أبو إبراهیم علیه السّلام: أمّا أمّ مریم فاسمها مرثا و هی وهیبه بالعربیّه و أمّا.

الیوم الّذی حملت فیه مریم فهو یوم الجمعه للزّوال و هو الیوم الّذی هبط فیه الرّوح الأمین و لیس للمسلمین عید کان أولی منه، عظّمه اللّه تبارک و تعالی و عظّمه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فأمر أن یجعله عیدا فهو یوم الجمعه و أمّا الیوم الّذی ولدت فیه مریم فهو یوم الثّلاثاء، لأربع ساعات و نصف من النّهار، و النّهر الّذی ولدت علیه مریم عیسی علیه السّلام هل تعرفه؟ قال: لا، قال: هو الفرات و علیه شجر النّخل و الکرم و لیس یساوی بالفرات شیء للکروم و النّخیل، فأمّا الیوم الّذی حجبت فیه لسانها و نادی قیدوس ولده و أشیاعه فأعانوه و أخرجوا آل عمران لینظروا إلی مریم، فقالوا لها ما قصّ اللّه علیک فی کتابه، و علینا فی کتابه فهل فهمته؟ قال: نعم و قرأته الیوم الأحدث، قال: إذن لا تقوم من مجلسک حتّی یهدیک اللّه، قال النّصرانیّ: ما کان اسم أمّی بالسّریانیّه و بالعربیّه؟ فقال: کان اسم أمّک بالسّریانیّه عنقالیه، و عنقوره کان اسم جدّتک

ص :4٧٢

اگر دگرگون نکرده و تحریف نکرده و نپوشانده باشید و آنچه در قدیم کرده اید. نصرانی گفت: من آنچه را دانسته ام از شما نهان نمی کنم. و من شما را تکذیب نمی کنم. شما راست و دروغ آنچه را می گویم می دانی. به خدا سوگند خداوند چنان فضیلتی به شما داده چنان نعمتی بر شما قسمت کرده که به ذهن کسی نمی آید و کسی نتواند آن را بپوشاند و تکذیب کند. سخن من به شما در این باره حقّ است، چنان که گفتم. و سخن چنان است که گفتم. آن گاه ابو ابراهیم علیه السّلام به ایشان فرمود: اکنون نیز خبری پیش رویت می گذارم که جز اندکی از کسانی که کتاب ها را خوانده اند، آن را نمی دانند. به من بگو نام مادر مریم چیست؟ و چه روز و چه ساعتی از روز در مریم دمیده شد و در چه روزی مریم عیسی را به دنیا آورد؟ و در چه ساعتی از روز؟ نصرانی گفت: نمی دانم. ابو ابراهیم علیه السّلام فرمود: نام مادر مریم مرثا است و آن در عربی، وهیبه [از وهب به معنی بخشش بی عوض] است. و روزی که مریم حامله شد، روز جمعه وقت ظهر است. و آن روزی است که روح الامین فرود آمده و برای مسلمانان روزی والاتر از آن نیست. خداوند پاک و والا و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-آن را بزرگ داشته اند. و او فرمان داده تا آن روز را عید بگیرند. و آن روز جمعه است. امّا روزی که مریم او را به دنیا آورده، روز سه شنبه، چهار و نیم ساعت گذشته از روز است. و آیا نهری را که مریم بر سر آن عیسی را به دنیا آورد، می شناسی؟ گفت: نه. فرمود: آن فرات است و بر آن درخت خرما و انگور است. و چیزی در درختان خرما و انگور با فرات برابری نمی کند. و امّا آن روز را می شناسی که در آن زبان مریم از سخن گفتن بازداشته شد و قیدوس فرزندان و پیروانش را صدا زد تا او [قیدوس]را یاری کنند و خاندان عمران را بیرون آورد تا به مریم بنگرند و به او گفتند آن چه را خداوند در کتابش بر شما و کتابش برای ما حکایت کرده است؟ او گفت: بله، آن را همین امروز خواندم. حضرت فرمودند: پس از جایت برنمی خیزی تا خداوند تو را هدایت کند. نصرانی گفت: نام مادر من به سریانی و عربی چیست؟ فرمود: نام مادرت به سریانی عنقالیه است. و عنقوره نام مادربزرگ پدری تو است.

ص :4٧٣

لأبیک و أمّا اسم أمّک بالعربیّه فهو میّه و أمّا اسم أبیک فعبد المسیح و هو عبد اللّه بالعربیّه و لیس للمسیح عبد، قال: صدقت و بررت، فما کان اسم جدّی؟ قال: کان اسم جدّک جبرئیل و هو عبد الرّحمن سمّیته فی مجلسی هذا قال: أما إنّه کان مسلما؟ قال أبو إبراهیم علیه السّلام: نعم و قتل شهیدا دخلت علیه أجناد فقتلوه فی منزله غیله و الأجناد من أهل الشّام، قال: فما کان اسمی قبل کنیتی؟ قال: کان اسمک عبد الصّلیب، قال: فما تسمّینی؟ قال: أسمّیک عبد اللّه، قال: فإنّی آمنت باللّه العظیم و شهدت أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له، فردا صمدا، لیس کما تصفه النّصاری و لیس کما تصفه الیهود و لا جنس من أجناس الشّرک و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، أرسله بالحقّ فأبان به لأهله و عمی المبطلون و أنّه کان رسول اللّه إلی النّاس کافّه إلی الأحمر و الأسود کلّ فیه مشترک فأبصر من أبصر و اهتدی من اهتدی و عمی المبطلون و ضلّ عنهم ما کانوا یدعون، و أشهد أنّ ولیّه نطق بحکمته و أنّ من کان قبله من الأنبیاء نطقوا بالحکمه البالغه و توازروا علی الطّاعه للّه و فارقوا الباطل و أهله و الرّجس و أهله و هجروا سبیل الضّلاله و نصرهم اللّه بالطّاعه له و عصمهم من المعصیه، فهم للّه أولیاء و للدّین أنصار، یحثّون علی الخیر و یأمرون به، آمنت بالصّغیر منهم و الکبیر و من ذکرت منهم و من لم أذکر و آمنت باللّه تبارک و تعالی ربّ العالمین، ثمّ قطع زنّاره و قطع صلیبا کان فی عنقه من ذهب، ثمّ قال: مرنی حتّی أضع صدقتی حیث تأمرنی فقال: هاهنا أخ لک کان علی مثل دینک و هو رجل من قومک من قیس بن ثعلبه و هو فی نعمه کنعمتک فتواسیا و تجاورا و لست أدع أن أورد علیکما حقّکما فی الإسلام فقال: و اللّه-أصلحک اللّه-إنّی لغنیّ

ص :4٧4

امّا نام مادرت به عربی همان میّه است. و نام پدرت عبد المسیح است که به عربی عبد اللّه است. و مسیح بنده ای ندارد. او گفت: درست و نیکو گفتی. و نام نیایم چه بود؟ [فرمود: نام نیایت جبرئیل است و من او را در همین جا عبد الرحمان نامیدم.]او گفت: مگر او مسلمان بود؟ ابو ابراهیم علیه السّلام فرمود: بله، و شهید شد. سربازانی، ناگهانی بر او وارد شده، او را کشتند. و آن سربازان، شامی بودند. او گفت: و نام من پیش از کنیه ام چه بود؟ فرمودند: نامت عبد الصّلیب بود. گفت: مرا چه نام می دهید؟ فرمود: تو را عبد اللّه می نامم. گفت: پس من به خداوند بزرگ ایمان می آورم و شهادت می دهم که معبودی جز خداوند نیست، یکتا و بی انباز، یگانه و بی نیاز است. چنان نیست که نصارا وصفش می کنند و نیز چنان نیست که یهود وصفش می کنند و نه هیچ گونه ای از گونه های شرک. و شهادت می دهم که محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]بنده و فرستادۀ او است که به حقّ او را فرستاده، آن را برای اهلش آشکار ساخت و یاوه گرایان کور شدند. او فرستادۀ خداوند به سوی همۀ مردم، به سوی سرخ و سیاه است. همه در او شریکند. آن که بصیر بود بینا شد و آن که راه یافته بود، هدایت گشت و یاوه گرایان کور شدند و آنچه می خواندند فراموششان شد. و شهادت می دهم که ولیّ او به حکمت او سخن گفت. و پیامبران پیش از او به حکمتی رسا سخن گفتند و همدیگر را بر فرمانبری از خداوند یاری کرده، از باطل و اهل آن و پلیدی و اهلش دوری گزیده، راه گمراهی را واگذاردند. و خداوند به سبب اطاعت خودش ایشان را یاری کرده، از گناه نگاهشان داشت. و آنان برای خداوند دوست اند. و برای دین، یاور. به نیکی تشویق کرده، به آن فرمان می دهند. من به کوچک و بزرگ ایشان ایمان آوردم. به آنان که از ایشان یاد کردم و آنان که یادشان نکردم. و به خداوند پاک و والا، پروردگار دو جهان ایمان آوردم. سپس زنّار و صلیب گردنش را برید و آن گاه گفت: بفرمایید تا صدقه ام را هرجا که فرمان می دهید، بگذارم. فرمودند: این جا برادری داری که بر دین تو است. او مردی از قوم تو، از [قبیلۀ]قیس ثعلبه است. او هم در نعمتی مانند نعمت تو [ایمان]است. با همدیگر مواسات و همسایگی کنید. و من هم به نزدتان می آیم و حقّتان در اسلام را ترک نمی کنم. او گفت: به خدا سوگند-خدا کارت را بسامان کند-من مردی توانگرم

ص :4٧5

و لقد ترکت ثلاثمائه طروق بین فرس و فرسه و ترکت ألف بعیر، فحقّک فیها أوفر من حقّی، فقال له: أنت مولی اللّه و رسوله و أنت فی حدّ نسبک علی حالک، فحسن إسلامه و تزوّج امرأه من بنی فهر و أصدقها أبو إبراهیم علیه السّلام خمسین دینارا من صدقه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و أخدمه و بوّأه و أقام حتّی أخرج أبو إبراهیم علیه السّلام، فمات بعد مخرجه بثمان و عشرین لیله.

[١٢٨6]5-علیّ بن إبراهیم و أحمد بن مهران جمیعا، عن محمّد بن علیّ، عن الحسن بن راشد، عن یعقوب بن جعفر قال:

کنت عند أبی إبراهیم علیه السّلام و أتاه رجل من أهل نجران الیمن من الرّهبان و معه راهبه، فاستأذن لهما الفضل بن سوّار، فقال له: إذا کان غدا فأت بهما عند بئر أمّ خیر، قال: فوافینا من الغد فوجدنا القوم قد وافوا فأمر بخصفه بواریّ، ثمّ جلس و جلسوا فبدأت الرّاهبه بالمسائل فسألت عن مسائل کثیره، کلّ ذلک یجیبها و سألها أبو إبراهیم علیه السّلام عن أشیاء، لم یکن عندها فیه شیء، ثمّ أسلمت ثمّ أقبل الرّاهب یسأله فکان یجیبه فی کلّ ما یسأله، فقال الرّاهب: قد کنت قویّا علی دینی و ما خلّفت أحدا من النّصاری فی الأرض یبلغ مبلغی فی العلم و لقد سمعت برجل فی الهند، إذا شاء حجّ إلی بیت المقدس فی یوم و لیله، ثمّ یرجع إلی منزله بأرض الهند، فسألت عنه بأیّ أرض هو؟ فقیل لی: إنّه بسبذان و سألت الّذی أخبرنی فقال: هو علم الاسم الّذی ظفر به آصف صاحب سلیمان لمّا أتی بعرش سبإ و هو الّذی ذکره اللّه لکم فی کتابکم و لنا معشر الأدیان فی کتبنا، فقال له أبو إبراهیم علیه السّلام: فکم للّه من اسم لا یردّ؟ فقال الرّاهب: الأسماء کثیره فأمّا المحتوم منها الّذی لا یردّ سائله فسبعه، فقال له أبو الحسن علیه السّلام: فأخبرنی عمّا تحفظ منها، قال الرّاهب: لا و اللّه الّذی أنزل التّوراه علی موسی

ص :4٧6

و میان اسب ها سیصد نرینه و هزار شتر به جا گذارده ام. و حقّ شما در آن ها بیشتر از حقّ من است. حضرت به او فرمودند: تو آزادگشتۀ خداوند و رسولش بوده ولی در روند نسب بر حال خودت هستی. و اسلام او نیکو شد و با زنی از بنی فهر ازدواج کرد، حضرت ابو ابراهیم علیه السّلام، پنجاه دینار از موقوفات علی ابو طالب علیه السّلام کابین او کرد. و برای او خدمتگزاری گرفت و منزلش داد و بود تا حضرت ابو ابراهیم علیه السّلام را بردند. و او بیست و هشت شب پس از خروج حضرت، درگذشت.

[١٢٨6]5-یعقوب جعفر گفت: من نزد حضرت ابو ابراهیم علیه السّلام بودم که مردی راهب از اهل نجران یمن که زنی راهب همراهش بود، به نزدشان آمد. و برای آنان، فضل سوّار اجازه گرفت. حضرت به او فرمود: فردا آنان را به کنار چاه امّ خیر بیاور. او گوید: ما فردا خودمان را رساندیم و آن مردم را آن جا یافتیم. حضرت فرمود: چند بوریا انداختند، سپس نشست و آنان هم نشستند. زن راهب آغاز کرد و پرسش های بسیاری در انداخت که ایشان پاسخ همه را به او فرمود. و حضرت کاظم علیه السّلام پرسش هایی از او کرد که پاسخی برایشان نداشت، پس اسلام آورد. سپس مرد راهب به پرسش آغاز کرد و حضرت به همه آنچه پرسید پاسخ فرمود. آن گاه راهب گفت: من بر دین خودم توانا بودم و در زمین بر کسی از نصارا نگذشته ام که در علم به درجۀ من برسد. و شنیدم در هند مردی است که وقتی بخواهد، در یک شب و روز به بیت المقدس می آید و سپس به منزلش در سرزمین هند بازمی گردد. من پرسیدم که او در کدام سرزمین است. گفتند: در سبذان است. و کسی که خبر او را به من داده بود، گفت: او آن اسمی را می داند که آصف، مصاحب سلیمان با آن به آوردن تخت سبا پیروز شد. و همان است که خداوند در کتابتان به شما و به ما صاحب دین های دیگر در کتابمان فرموده است. حضرت کاظم علیه السّلام به او فرمود: چند نام برای خداوند است که برگشتی ندارد؟ راهب گفت: نام ها بسیارند ولی یقینی شان آنچه به خواهنده اش بر نمی گردد، هفت تا است. حضرت ابو الحسن علیه السّلام به او فرمود: به من بگو از آنچه در حفظ داری. راهب گفت: نه، به خدایی که تورات را بر موسی نازل کرد

ص :4٧٧

و جعل عیسی عبره للعالمین و فتنه لشکر أولی الألباب و جعل محمّدا برکه و رحمه و جعل علیّا علیه السّلام عبره و بصیره و جعل الأوصیاء من نسله و نسل محمّد، ما أدری و لو دریت ما احتجت فیه إلی کلامک و لا جئتک و لا سألتک، فقال له أبو إبراهیم علیه السّلام: عد إلی حدیث الهندیّ، فقال له الرّاهب: سمعت بهذه الأسماء و لا أدری ما بطانتها و لا شرائحها و لا أدری ما هی و لا کیف هی و لا بدعائها، فانطلقت حتّی قدمت سبذان الهند. فسألت عن الرّجل، فقیل لی: إنّه بنی دیرا فی جبل فصار لا یخرج و لا یری إلاّ فی کلّ سنه مرّتین و زعمت الهند أنّ اللّه فجّر له عینا فی دیره و زعمت الهند أنّه یزرع له من غیر زرع یلقیه و یحرث له من غیر حرث یعمله، فانتهیت إلی بابه فأقمت ثلاثا، لا أدقّ الباب و لا أعالج الباب، فلمّا کان الیوم الرّابع فتح اللّه الباب و جاءت بقره علیها حطب تجرّ ضرعها، یکاد یخرج ما فی ضرعها من اللّبن، فدفعت الباب فانفتح فتبعتها و دخلت، فوجدت الرّجل قائما ینظر إلی السّماء فیبکی و ینظر إلی الأرض فیبکی و ینظر إلی الجبال فیبکی، فقلت: سبحان اللّه ما أقلّ ضربک فی دهرنا هذا، فقال لی: و اللّه ما أنا إلاّ حسنه من حسنات رجل خلّفته وراء ظهرک، فقلت له: أخبرت أنّ عندک اسما من أسماء اللّه تبلغ به فی کلّ یوم و لیله بیت المقدس و ترجع إلی بیتک، فقال لی: و هل تعرف بیت المقدس؟ قلت: لا أعرف إلاّ بیت المقدس الّذی بالشّام، قال: لیس بیت المقدس و لکنّه البیت المقدس و هو بیت آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فقلت له: أمّا ما سمعت به إلی یومی هذا فهو بیت المقدس، فقال لی: تلک محاریب الأنبیاء، و إنّما کان یقال لها: حظیره المحاریب حتّی جاءت الفتره الّتی کانت بین محمّد و عیسی صلّی اللّه علیهما

ص :4٧٨

و عیسی را موعظه ای برای جهانیان و آزمایشی برای سپاس خردمندان قرار داد و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]را برکت و رحمت و علی علیه السّلام را موعظه و بصیرت قرار داد. و اوصیا را از فرزندان او و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]قرار داد، نمی دانم و اگر می دانستم به سخن شما نیازمند نبوده، به نزد شما نیامده، از شما نمی پرسیدم. حضرت به او فرمود: به داستان آن هندی بازگرد. راهب گفت: من این نام ها را شنیدم ولی تفسیر و شرحش را نمی دانم. و چه و چگونگی و دعایش را نیز نمی دانم. آن گاه من رفتم تا به سبذان هند رسیدم. دربارۀ آن مرد پرسیدم. گفتند: او دیری در کوهی ساخته، از آن بیرون نمی آید و دیده نمی شود جز دو بار در سال. و هندیان می پندارند که خداوند برای او در دیرش چشمه ای شکافته است. و گمان می کنند بی آن که دانه ای بیندازد برایش کشت می شود و بی آن که شخم زند، برایش شخم زده می شود. تا به درش رسیدم. سه روز ماندم. نه در زدم و نه به آن نزدیک شدم. چون روز چهارم شد، خداوند آن در را گشود. گاوی که هیزمی بر پشت داشت و پستان اش را می کشید و نزدیک بود شیری که در پستان دارد بیرون بریزد. آمد، در را فشار داده، باز شد و من به دنبالش داخل شدم. و آن مرد را دیدم که ایستاده است و به آسمان نگریسته، می گرید و به زمین می نگرد و می گرید و به کوه می نگرد و می گرید. من گفتم: سبحان اللّه! چه اندک است همچون تویی در این روزگار ما. او به من گفت: به خدا سوگند! من جز یک حسنه از حسنات مردی که او را پشت سر گذاشتی، نیستم. به او گفتم: باخبر شدم که نزدت نامی از نام های خداوند است که با آن در هر شب و روز به بیت المقدس می روی و باز به خانه ات برمی گردی. به من گفت: و آیا تو بیت المقدس را می شناسی؟ من گفتم: جز بیت المقدس شام را نمی شناسم. گفت: آن بیت المقدس نیست. بلکه بیت المقدس همان خانۀ خاندان محمّد [علیهم السّلام] است. من گفتم: ولی من تا به امروز شنیده ام که آن جا بیت المقدس است. گفت: آن جا، جای محراب پیامبران است. که به آن حظیره المحاریب می گفتند. تا آن فترت و فاصلۀ میان محمّد و عیسی-درود خدا بر ایشان-رسید

ص :4٧٩

و قرب البلاء من أهل الشّرک و حلّت النّقمات فی دور الشّیاطین فحوّلوا و بدّلوا و نقلوا تلک الأسماء و هو قول اللّه تبارک و تعالی-البطن لآل محمّد و الظّهر مثل-: إِنْ هِیَ إِلاّٰ أَسْمٰاءٌ سَمَّیْتُمُوهٰا أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ بِهٰا مِنْ سُلْطٰانٍ فقلت له: إنّی قد ضربت إلیک من بلد بعید، تعرّضت إلیک بحارا و غموما و هموما و خوفا و أصبحت و أمسیت مؤیسا ألاّ أکون ظفرت بحاجتی، فقال لی: ما أری أمّک حملت بک إلاّ و قد حضرها ملک کریم و لا أعلم أنّ أباک حین أراد الوقوع بأمّک إلاّ و قد اغتسل و جاءها علی طهر و لا أزعم إلاّ أنّه قد کان درس السّفر الرّابع من سهره ذلک، فختم له بخیر، ارجع من حیث جئت، فانطلق حتّی تنزل مدینه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم الّتی یقال لها طیبه و قد کان اسمها فی الجاهلیّه یثرب، ثمّ اعمد إلی موضع منها یقال له البقیع، ثمّ سل عن دار یقال لها دار مروان، فانزلها و أقم ثلاثا، ثمّ سل [عن]الشّیخ الأسود الّذی یکون علی بابها یعمل البواریّ و هی فی بلادهم اسمها الخصف، فالطف بالشّیخ و قل له: بعثنی إلیک نزیلک الّذی کان ینزل فی الزّاویه فی البیت الّذی فیه الخشیبات الأربع، ثمّ سله عن فلان بن فلان الفلانیّ و سله أین نادیه و سله أیّ ساعه یمرّ فیها فلیریکاه أو یصفه لک، فتعرفه بالصّفه و سأصفه لک، قلت: فإذا لقیته فأصنع ما ذا؟ قال: سله عمّا کان و عمّا هو کائن و سله عن معالم دین من مضی و من بقی، فقال له أبو إبراهیم علیه السّلام: قد نصحک صاحبک الّذی لقیت، فقال الرّاهب: ما اسمه جعلت فداک؟ قال: هو متمّم بن فیروز و هو من أبناء الفرس و هو ممّن آمن باللّه وحده لا شریک له و عبده بالإخلاص و الإیقان و فرّ من قومه لمّا خافهم، فوهب له ربّه حکما و هداه لسبیل الرّشاد و جعله من المتّقین و عرّف

ص :4٨٠

و بلا به اهل شرک نزدیک شده، عذاب ها به خانه های شیاطین روا شد، پس آن نام ها را دگرگون کرده، جابه جا نمودند. و این سخن خداوند پاک و فرازمند است که-تفسیرش برای خاندان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]است و ظاهرش مثل-آن ها جز نام هایی که شما و پدرانتان داده اید، نیستند. خداوند برای آن ها هیچ برهانی فرونفرستاده است. [نجم (5٣) :٢٣]من به او گفتم: من از سرزمینی دور به نزدت آمده ام. از دریاها و اندیشه ها و اندوه و هراسی گذشته ام. و از این که به حاجتم نرسم، بی امید صاحب و شام می کردم. او به من گفت: گمان می کنم وقتی مادرت تو را حامله شده، فرشته ای بزرگ او را همراهی کرده و می دانم که پدرت وقتی خواسته به نزد مادرت رود، غسل کرده و پاکیزه به نزدش رفته است. و گمان می کنم که او در آن شب زنده داری اش سفر چهارم را درس گرفته، نیکوسرانجام گشته است. از جایی که آمده ای، بازگرد. و برو تا در شهر محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-که به آن طیبه می گویند و نامش در جاهلیت یثرب بوده، فرود آیی. سپس آهنگ جایی به نام بقیع کن. سپس از خانه ای به نام دار مروان بپرس. آن گاه در آن جا منزل کن و سه روز بمان سپس از پیرمرد سیاهی که بر در خانه بوریا درست می کند و در سرزمین آنان نامش خصف است سراغ بگیر. آن گاه به او مهربانی کرده، بگو: مرا آن همنشین زاویۀ خانۀ دارای چهارچوب کوچک به سوی تو فرستاده است. سپس از او دربارۀ فلان بن فلان فلانی بپرس. بپرس که محلّ رفت وآمدش کجا است و چه ساعتی به آن جا می رود. تا او را به تو نشان دهد یا برایت وصفش کند تا او را به صفت بشناسی و من هم او را برایت وصف خواهم کرد. من گفتم: وقتی دیدارش کردم چه کار بکنم؟ گفت: از آنچه بوده و خواهد شد بپرس. و از نشانه های دین گذشتگان و باقی ماندگان بپرس. حضرت کاظم علیه السّلام به او فرمودند: دوستی که او را دیدار کرده ای برایت خیرخواهی کرده است. راهب گفت: نام او چیست جان به فدایت؟ فرمود: او متمّم بن فیروز و از اهل پارس است. او از کسانی است که با اخلاص و یقین به خداوند یکتای بی انباز ایمان آورده و او را بندگی کرده اند. و از قوم خود هراسیده و گریخته است. پس پروردگارش به او حکمتی بخشیده، به راه رشد هدایتش کرده، از پرهیزگاران قرارش داده است.

ص :4٨١

بینه و بین عباده المخلصین و ما من سنه إلاّ و هو یزور فیها مکّه حاجّا و یعتمر فی رأس کلّ شهر مرّه و یجیء من موضعه من الهند إلی مکّه، فضلا من اللّه و عونا و کذلک یجزی اللّه الشّاکرین، ثمّ سأله الرّاهب عن مسائل کثیره، کلّ ذلک یجیبه فیها و سأل الرّاهب عن أشیاء، لم یکن عند الرّاهب فیها شیء، فأخبره بها، ثمّ إنّ الرّاهب قال أخبرنی عن ثمانیه أحرف نزلت فتبیّن فی الأرض منها أربعه؟ و بقی فی الهواء منها أربعه علی من نزلت تلک الأربعه الّتی فی الهواء و من یفسّرها؟ قال: ذاک قائمنا، ینزله اللّه علیه فیفسّره و ینزّل علیه ما لم ینزّل علی الصّدّیقین و الرّسل و المهتدین، ثمّ قال الرّاهب: فأخبرنی عن الاثنین من تلک الأربعه الأحرف الّتی فی الأرض ما هی؟ قال: أخبرک بالأربعه کلّها، أمّا أوّلهنّ فلا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له باقیا، و الثّانیه محمّد رسول اللّه مخلصا و الثّالثه نحن أهل البیت و الرّابعه شیعتنا منّا و نحن من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و رسول اللّه من اللّه بسبب، فقال له الرّاهب: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أنّ ما جاء به من عند اللّه حقّ و أنّکم صفوه اللّه من خلقه و أنّ شیعتکم المطهّرون المستبدلون و لهم عاقبه اللّه و الحمد للّه ربّ العالمین، فدعا أبو إبراهیم علیه السّلام بجبّه خزّ و قمیص قوهیّ و طیلسان و خفّ و قلنسوه، فأعطاه إیّاها و صلّی الظّهر و قال له: اختتن، فقال: قد اختتنت فی سابعی.

[١٢٨٧]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن عبد اللّه بن المغیره قال:

مرّ العبد الصّالح بامرأه بمنی و هی تبکی و صبیانها حولها یبکون، و قد ماتت لها بقره، فدنا منها ثمّ قال لها: ما یبکیک یا أمه اللّه؟ قالت: یا عبد اللّه!

ص :4٨٢

و او را با بندگان خالص شده اش آشنا ساخته است. و سالی نیست که او مکّه را در مراسم حجّ زیارت نکند. و سر هر ماه یک بار عمره نکند. و از مکانش در هند به مکّه نیاید. که فضیلت و یاری ای از سوی خداوند است. و خداوند این گونه سپاسگزاران را پاداش می دهد. سپس راهب از مسایل بسیاری پرسید که حضرت دربارۀ همۀ آنها پاسخ فرمود. و حضرت از راهب از چیزهایی پرسید که راهب خبری از آن ها نداشت. پس او را به آن ها هم آگاه کرد. سپس راهب گفت: به من از هشت حرف نازل شده ای بفرمایید که چهار حرف از آن در زمین آشکار شد و چهارتای دیگر در هوا ماند؟ آن چهارتای مانده در هوا به چه کسی نازل می شود و چه کسی آن ها را تفسیر می کند؟ فرمودند: او قائم ما است. خداوند بر او نازل می کند و او آن ها را تفسیر می کند. و به او نازل می کند آنچه را بر صدّیقان و فرستادگان و هدایت یافتگان نازل نکرد. سپس راهب گفت: به من بفرمایید دو حرف از آن چهار حرف که در زمین است، چیست؟ فرمود: به تو از همۀ آن چهار حرف می گویم. نخستین شان: معبودی جز خداوند یکتای بی انباز، باقی نیست. دوم: محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ مخلص خداوند است. سوم ما خاندان هستیم و چهارم: شیعیان ما از ما هستند و ما از رسول خداییم و رسول خدا با سببی از خداوند است. آن گاه راهب به ایشان عرض کرد: شهادت می دهم که معبودی جز خداوند نیست و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش] رسول خدا است و آنچه از سوی خداوند آورده، حقّ است و شما برگزیدگان خداوند از میان بندگانش هستید و شیعیانتان آن پاکیزگان و جایگزینان اند و سرانجام خداوند، برای آنان است. و سپاس پروردگار جهانیان را. آن گاه حضرت ابو ابراهیم علیه السّلام جبّه ای از خز و پیراهنی کوهی [کوهستان قائن خراسان]و شال و کفش و کلاهی خواسته، آن ها را به او داده، نماز ظهر گزارد و به او فرمود: ختنه کن. و او گفت: در هفت روزگی ام ختنه شده ام.

[١٢٨٧]6-عبد اللّه مغیره گفته است: بندۀ صالح [حضرت کاظم علیه السّلام]در منی بر زنی گذشت که خود و کودکان گردش می گریستند. که گاوش مرده بود. حضرت به او نزدیک شده، سپس فرمود: چرا می گریی ای کنیز خدا؟ گفت: ای بندۀ خدا!

ص :4٨٣

إنّ لنا صبیانا یتامی و کانت لی بقره، معیشتی و معیشه صبیانی کان منها و قد ماتت و بقیت منقطعا بی و بولدی لا حیله لنا، فقال: یا أمه اللّه! هل لک، أن أحییها لک فألهمت أن قالت: نعم یا عبد اللّه، فتنحّی و صلّی رکعتین، ثمّ رفع یده هنیئه و حرّک شفتیه، ثمّ قام فصوّت بالبقره فنخسها نخسه أو ضربها برجله، فاستوت علی الأرض قائمه، فلمّا نظرت المرأه إلی البقره صاحت و قالت: عیسی ابن مریم و ربّ الکعبه، فخالط النّاس و صار بینهم و مضی علیه السّلام.

[١٢٨٨]٧-أحمد بن مهران رحمه اللّه، عن محمّد بن علیّ، عن سیف بن عمیره، عن إسحاق بن عمّار قال:

سمعت العبد الصّالح ینعی إلی رجل نفسه، فقلت فی نفسی: و إنّه لیعلم متی یموت الرّجل من شیعته! ؟ فالتفت إلیّ شبه المغضب، فقال: یا إسحاق! قد کان رشید الهجریّ یعلم علم المنایا و البلایا و الإمام أولی بعلم ذلک، ثمّ قال: یا إسحاق! اصنع ما أنت صانع، فإنّ عمرک قد فنی و إنّک تموت إلی سنتین و إخوتک و أهل بیتک لا یلبثون بعدک إلاّ یسیرا حتّی تتفرّق کلمتهم و یخون بعضهم بعضا حتّی یشمت بهم عدوّهم، فکان هذا فی نفسک؟ فقلت: فإنّی أستغفر اللّه بما عرض فی صدری، فلم یلبث إسحاق بعد هذا المجلس إلاّ یسیرا حتّی مات، فما أتی علیهم إلاّ قلیل حتّی قام بنو عمّار بأموال النّاس فأفلسوا.

[١٢٨٩]٨-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن موسی بن القاسم البجلیّ، عن علیّ بن جعفر قال:

جاءنی محمّد بن إسماعیل و قد اعتمرنا عمره رجب و نحن یومئذ بمکّه، فقال: یا عمّ إنّی أرید بغداد و قد أحببت أن أودّع عمّی أبا الحسن-یعنی موسی بن جعفر علیه السّلام-و أحببت أن تذهب معی إلیه، فخرجت معه نحو أخی و هو فی داره

ص :4٨4

من فرزندانی یتیم دارم و گاوی داشتم که زندگی من و فرزندانم از آن بود و اینک او مرده و من و فرزندانم دستمان کوتاه شده و بیچاره شده ایم. حضرت فرمود: ای کنیز خدا! آیا به سود تو است که آن را برایت زنده کنم؟ به او الهام شد که بگوید: بله، ای بندۀ خدا. حضرت دور شد و دو رکعت نماز گزارده، سپس دستانش را اندکی بالا برده، لبانش تکان خورد و آن گاه برخاست. پس گاو را صدا کرد و با چوب یا پایش به پشت او زد. پس راست بر زمین ایستاد. چون آن زن به گاو نگریست، فریادی کشیده، گفت: به پروردگار کعبه عیسای مریم است. آن گاه حضرت با مردم درآمیخت و رفت.

[١٢٨٨]٧-اسحاق عمّار گفت: از بندۀ صالح شنیدم که به مردی خبر مردنش را می دهد. من با خودم گفتم: او می داند که هر مردی از شیعیانش چه وقت می میرند؟ حضرت خشمگینانه به من رو کرده، فرمودند: ای اسحاق! رشید هجری علم منایا (مرگ) و بلایا را می فهمد و امام به دانستن آن ها سزاوارتر است. سپس فرمود: ای اسحاق! آنچه می کنی بکن که عمرت تمام شده و تو تا دو سال می میری و برادران و خاندانت پس از تو جز اندکی نمی مانند. سخنانشان پراکنده گردیده، به همدیگر خیانت می کنند. آنسان که دشمنانشان ایشان را شماتت کنند. این را با خودت می گفتی؟ من عرض کردم: من از آنچه به دلم گذشت، از خداوند آمرزش می خواهم. و اسحاق پس از این نشست جز اندکی نماند و مرد. و بر ایشان اندکی نگذشت که فرزندان عمّار با اموال مردم سرپا بودند و مفلس شدند.

[١٢٨٩]٨-علی جعفر گفت: ما عمرۀ رجب را به جا آورده، هنوز در مکّه بودیم که محمّد اسماعیل نزد من آمده، گفت: عمو جان می خواهم به بغداد بروم. و دوست داشتم با عمویم ابو الحسن-یعنی حضرت موسای جعفر علیهما السّلام-خداحافظی کنم و دوست دارم شما هم همراه من بیایید. من با او به سوی برادرم که در خانه اش در

ص :4٨5

الّتی بالحوبه و ذلک بعد المغرب بقلیل، فضربت الباب فأجابنی أخی فقال: من هذا فقلت علیّ فقال هو ذا أخرج و کان بطیء الوضوء، فقلت: العجل قال: و أعجل، فخرج و علیه إزار ممشّق قد عقده فی عنقه حتّی قعد تحت عتبه الباب، فقال علیّ بن جعفر: فانکببت علیه فقبّلت رأسه و قلت: قد جئتک فی أمر إن تره صوابا فاللّه وفّق له، و إن یکن غیر ذلک فما أکثر ما نخطئ قال: و ما هو؟ قلت: هذا ابن أخیک یرید أن یودّعک و یخرج إلی بغداد، فقال لی ادعه فدعوته و کان متنحّیا، فدنا منه فقبّل رأسه و قال: جعلت فداک أوصنی فقال: أوصیک أن تتّقی اللّه فی دمی فقال مجیبا له من أرادک بسوء فعل اللّه به و جعل یدعو علی من یریده بسوء، ثمّ عاد فقبّل رأسه، فقال: یا عمّ أوصنی فقال: أوصیک أن تتّقی اللّه فی دمی فقال: من أرادک بسوء فعل اللّه به و فعل، ثمّ عاد فقبّل رأسه، ثمّ قال: یا عمّ أوصنی، فقال: أوصیک أن تتّقی اللّه فی دمی فدعا علی من أراده بسوء، ثمّ تنحّی عنه و مضیت معه فقال لی أخی: یا علیّ مکانک، فقمت مکانی فدخل منزله ثمّ دعانی فدخلت إلیه فتناول صرّه فیها مائه دینار فأعطانیها و قال: قل لابن أخیک یستعین بها علی سفره قال علیّ: فأخذتها فأدرجتها فی حاشیه ردائی، ثمّ ناولنی مائه أخری و قال: أعطه أیضا، ثمّ ناولنی صرّه أخری و قال: أعطه أیضا، فقلت: جعلت فداک إذا کنت تخاف منه مثل الّذی ذکرت، فلم تعینه علی نفسک؟ فقال: إذا وصلته و قطعنی قطع اللّه أجله، ثمّ تناول مخدّه أدم، فیها ثلاثه آلاف درهم وضح و قال: أعطه هذه أیضا قال: فخرجت إلیه فأعطیته المائه الأولی ففرح بها فرحا شدیدا و دعا لعمّه، ثمّ أعطیته الثّانیه و الثّالثه ففرح بها حتّی ظننت أنّه سیرجع و لا یخرج، ثمّ أعطیته الثّلاثه آلاف درهم

ص :4٨6

حوبه بود، بیرون آمدم. و این اندکی پس از نماز شام بود. در را زدم و برادرم پاسخ داده، فرمود: کیست؟ گفتم: علی. فرمود: اینک بیرون می آیم. و او به کندی وضو می گرفت. من گفتم: شتاب کنید. فرمودند: زود می آیم. آن گاه درحالی که لنگ سرخ رنگی را به گردن بسته بود، بیرون آمد و زیر سردر خانه نشست. علی جعفر گوید: من به سویش خم شده، سرش را بوسیدم و گفتم: برای کاری آمده ام اگر آن را درست بدانی، خدا به آن توفیق دهد و اگر جز آن باشد، چه بسیار که خطا می کنیم. فرمود: او کیست؟ گفتم: او پسر برادر شما است که می خواهد با شما خداحافظی کرده، به بغداد برود. به من فرمود، او را بخوان. او را که دور ایستاده بود، خواندم. پس به ایشان نزدیک شده، سرش را بوسید و گفت: جانم فدایت به من سفارشی بکن. فرمود: به تو سفارش می کنم که در خون من از خداوند پروا کنی. او در پاسخ گفت: هرکه به شما بدی بخواهد خداوند با خود او می کند. و به نفرین بر بدخواهان آغاز کرد. سپس بازگشته، سرش را بوسید و گفت: عمو جان مرا سفارشی بکن. فرمود: به تو سفارش می کنم که در خون من از خداوند پروا کنی. او گفت: هرکس به شما بدی خواهد، خداوند با خود او کند، با خود او کند. سپس بازگشته، سر حضرت را بوسیده، گفت: عمو جان مرا سفارشی بکن. و ایشان فرمود: به تو سفارش می کنم که در خونم از خدا پروا کنی. پس او به کسی که به ایشان بدی خواهد، نفرین کرده، سپس از ایشان دور شد. و من با او به راه افتادم که برادرم فرمود: ای علی! بمان. من در جایم ایستادم. ایشان به منزلش رفته، سپس مرا خواند. به نزدش رفتم. همیانی برداشت که در آن صد دینار بود. آن را به من داد و فرمود: به پسر برادرت بگو آن را هزینۀ سفرش کند. علی گوید: من آن را گرفته به گوشه عبایم آویختم. سپس صدتای دیگر داد و فرمود: این را هم به او بده. سپس همیانی دیگر به من داد و فرمود: این را هم به او بده. من گفتم: جانم به فدایت! اگر از او در هراسی چنان که گفتی، چرا به زیان خود، او را یاری می کنی؟ فرمود: وقتی من به او بپیوندم و او از من ببرد، مدّتش [عمرش]به پایان می رسد. سپس بالشی چرمین که در آن سه هزار درهم سالم بود، به من داد و فرمود: این را هم به او بده. او گوید: من به نزد او رفتم و صدتای نخست را دادم. بسیار شاد شد و عمویش را دعا کرد. سپس دومی و سومی را دادم و او شاد شد چنان که گمان کردم بازمی گردد و نمی رود. سپس سه هزار درهم را به او دادم

ص :4٨٧

فمضی علی وجهه حتّی دخل علی هارون فسلّم علیه بالخلافه و قال: ما ظننت أنّ فی الأرض خلیفتین حتّی رأیت عمّی موسی بن جعفر یسلّم علیه بالخلافه، فأرسل هارون إلیه بمائه ألف درهم فرماه اللّه بالذّبحه فما نظر منها إلی درهم و لا مسّه.

[١٢٩٠]٩-سعد بن عبد اللّه و عبد اللّه بن جعفر جمیعا، عن إبراهیم بن مهزیار، عن أخیه علیّ بن مهزیار، عن الحسین بن سعید، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر قال:

قبض موسی بن جعفر علیهما السّلام و هو ابن أربع و خمسین سنه فی عام ثلاث و ثمانین و مائه. و عاش بعد جعفر علیه السّلام خمسا و ثلاثین سنه.

باب مولد أبی الحسن الرّضا علیه السّلام ولد أبو الحسن الرّضا علیه السّلام سنه ثمان و أربعین و مائه و قبض علیه السّلام فی صفر من سنه ثلاث و مائتین و هو ابن خمس و خمسین سنه و قد اختلف فی تاریخه إلاّ أنّ هذا التّاریخ هو أقصد إن شاء اللّه و توفّی علیه السّلام بطوس فی قریه یقال لها: سناباد من نوقان علی دعوه. و دفن بها و کان المأمون أشخصه من المدینه إلی مرو علی طریق البصره و فارس، فلمّا خرج المأمون و شخص إلی بغداد أشخصه معه، فتوفّی فی هذه القریه. و أمّه أمّ ولد یقال لها: أمّ البنین.

[١٢٩١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب، عن هشام بن أحمر قال:

قال لی أبو الحسن الأوّل: هل علمت أحدا من أهل المغرب قدم؟ قلت: لا، قال: بلی قد قدم رجل فانطلق بنا، فرکب و رکبت معه حتّی انتهینا إلی الرّجل

ص :4٨٨

آن گاه او به دنبال کارش رفته، به نزد هارون رفت و به عنوان خلافت به او سلام داده، گفت: گمان نمی بردم در این زمین دو خلیفه باشد تا عمویم موسای جعفر [علیهما السّلام]را دیدم که به عنوان خلافت به او سلام می دهند. هارون صد هزار درهم برای او فرستاد. آن گاه خداوند او را به دردی در گلو [خناق]دچار کرد که نه به درهمی از آن ها نگریست و نه دست زد!

[١٢٩٠]٩-ابو بصیر گفت: حضرت موسای جعفر علیهما السّلام در پنجاه و چهار سالگی در سال صد و هشتاد و سه وفات یافت. او پس از حضرت صادق علیه السّلام سی و پنج سال زیست.

ولادت حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام

حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام در سال صد و چهل و هشت به دنیا آمد. و در صفر سال دویست و سه، پنجاه و پنج ساله بود که وفات یافت. و در تاریخ آن اختلاف است ولی ان شاء اللّه این تاریخ درست تر است. ایشان در طوس در قریه ای به نام سناباد که به اندازۀ یک فریاد تا نوقان راه دارد وفات یافت و آن جا دفن شد. مأمون ایشان را از مدینه از راه بصره و پارس به سوی مرو برد. وقتی مأمون خارج شد و به سوی بغداد می رفت ایشان را به همراه برد تا در این قریه وفات یافت. و مادرش کنیزی به نام امّ البنین است.

[١٢٩١]١-هشام احمر گفته است: حضرت ابو الحسن اوّل [کاظم علیه السّلام]به من فرمودند: آیا می دانی کسی از اهل مغرب آمده است؟ عرض کردم: نه. فرمود: چرا، مردی آمده است. با ما بیا. ایشان سوار شد و من همراهشان سوار شدم تا به آن مرد رسیدیم. مردی از اهل مدینه را دیدیم که بردگانی همراهش بود.

ص :4٨٩

فإذا رجل من أهل المدینه معه رقیق، فقلت له: اعرض علینا، فعرض علینا سبع جوار، کلّ ذلک یقول أبو الحسن علیه السّلام: لا حاجه لی فیها، ثمّ قال اعرض علینا، فقال: ما عندی إلاّ جاریه مریضه، فقال له: ما علیک أن تعرضها، فأبی علیه فانصرف، ثمّ أرسلنی من الغد، فقال: قل له: کم کان غایتک فیها فإذا قال کذا و کذا، فقل: قد أخذتها، فأتیته فقال: ما کنت أرید أن أنقصها من کذا و کذا، فقلت: قد أخذتها، فقال: هی لک و لکن أخبرنی من الرّجل الّذی کان معک بالأمس؟ فقلت: رجل من بنی هاشم، قال: من أیّ بنی هاشم؟ فقلت: ما عندی أکثر من هذا فقال: أخبرک عن هذه الوصیفه إنّی اشتریتها من أقصی المغرب فلقیتنی امرأه من أهل الکتاب فقالت: ما هذه الوصیفه معک؟ قلت: اشتریتها لنفسی، فقالت: ما یکون ینبغی أن تکون هذه عند مثلک إنّ هذه الجاریه ینبغی أن تکون عند خیر أهل الأرض، فلا تلبث عنده إلاّ قلیلا حتّی تلد منه غلاما ما یولد بشرق الأرض و لا غربها مثله، قال: فأتیته بها فلم تلبث عنده إلاّ قلیلا حتّی ولدت الرّضا علیه السّلام.

[١٢٩٢]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عمّن ذکره، عن صفوان بن یحیی قال:

لمّا مضی أبو إبراهیم علیه السّلام و تکلّم أبو الحسن علیه السّلام خفنا علیه من ذلک، فقیل له: إنّک قد أظهرت أمرا عظیما و إنّا نخاف علیک هذه الطّاغیه، قال: فقال علیه السّلام، لیجهد جهده، فلا سبیل له علیّ.

[١٢٩٣]٣-أحمد بن مهران رحمه اللّه، عن محمّد بن علیّ، عن الحسن بن منصور، عن أخیه قال:

دخلت علی الرّضا علیه السّلام فی بیت داخل فی جوف بیت لیلا، فرفع یده، فکانت

ص :4٩٠

من به او گفتم: [آن ها را]به ما نشان بده. او برایمان هفت دختر نشان داد. که ابو الحسن دربارۀ همۀ آن ها فرمود: من به این ها نیازی ندارم. سپس فرمود: [باز هم]نشانمان بده. او گفت: چیزی جز یک دختر بیمار نمانده است. حضرت به او فرمود: چه زیانی دارد که او را نشان بدهی. او نخواست نشان دهد و حضرت بازگشت. سپس فردا مرا فرستاده، فرمود: به او بگو: آن دختر، آخرش به چند؟ اگر گفت این قدر، بگو: آن را خریدم. من به نزد او آمدم و او گفت: نمی خواهم آن را از این مقدار کمتر بدهم. من گفتم: من آن را می خرم. او گفت: آن مال تو. ولی از مردی که دیروز با تو بود، بگو. گفتم: مردی از بنی هاشم است. گفت: کدام بنی هاشم؟ گفتم: بیش از این نمی دانم. او گفت: من به تو از این کنیز خبر می دهم. من او را از دورترین جای مغرب خریدم. زنی از اهل کتاب مرا دیده، گفت: این کنیز چرا به همراه تو است؟ گفتم: آن را برای خودم خریده ام. او گفت: سزاوار نیست که او نزد چون تویی باشد. این دختر سزاوار بهترین اهل زمین است. و اندکی نزد او نماند که از او پسری به دنیا آورد که در شرق و غرب زمین مانند او به دنیا نیامده است. راوی گوید: من او را آوردم و اندکی نزدش نبود که حضرت رضا علیه السّلام را به دنیا آورد.

[١٢٩٢]٢-صفوان یحیی گفت: چون حضرت کاظم علیه السّلام وفات کرد و حضرت رضا علیه السّلام به سخن گفتن پرداخت ما برایشان ترسیدیم. به ایشان گفتند: شما امری بزرگ را آشکار کردی و ما برایتان از این طغیانگر می ترسیم. او گوید: حضرت فرمود: او کوشش اش را بکند. برای او راهی به سوی من نیست.

[١٢٩٣]٣-حسن منصور از برادرش روایت کرده که گفت: شبی در اتاقی

ص :4٩١

کأنّ فی البیت عشره مصابیح و استأذن علیه رجل فخلّی یده، ثمّ أذن له.

[١٢٩4]4-علیّ بن محمّد، عن ابن جمهور، عن إبراهیم بن عبد اللّه، عن أحمد بن عبد اللّه، عن الغفاریّ قال:

کان لرجل من آل أبی رافع مولی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم-یقال له طیس-علیّ حقّ، فتقاضانی و ألحّ علیّ و أعانه النّاس، فلمّا رأیت ذلک صلّیت الصّبح فی مسجد الرّسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، ثمّ توجّهت نحو الرّضا علیه السّلام و هو یومئذ بالعریض، فلمّا قربت من بابه إذا هو قد طلع علی حمار و علیه قمیص و رداء، فلمّا نظرت إلیه استحییت منه، فلمّا لحقنی وقف و نظر إلیّ فسلّمت علیه-و کان شهر رمضان-فقلت: جعلنی اللّه فداک إنّ لمولاک طیس علیّ حقّا و قد و اللّه شهرنی و أنا أظنّ فی نفسی أنّه یأمره بالکفّ عنّی و و اللّه ما قلت له کم له علیّ و لا سمّیت له شیئا، فأمرنی بالجلوس إلی رجوعه، فلم أزل حتّی صلّیت المغرب و أنا صائم، فضاق صدری و أردت أن أنصرف فإذا هو قد طلع علیّ و حوله النّاس و قد قعد له السّؤّال و هو یتصدّق علیهم، فمضی و دخل بیته، ثمّ خرج و دعانی فقمت إلیه و دخلت معه، فجلس و جلست، فجعلت أحدّثه عن ابن المسیّب و کان أمیر المدینه و کان کثیرا ما أحدّثه عنه، فلمّا فرغت قال: لا أظنّک أفطرت بعد؟ فقلت: لا، فدعا لی بطعام، فوضع بین یدیّ و أمر الغلام أن یأکل معی فأصبت و الغلام من الطّعام، فلمّا فرغنا قال لی: ارفع الوساده و خذ ما تحتها فرفعتها و إذا دنانیر فأخذتها و وضعتها فی کمّی و أمر أربعه من عبیده أن یکونوا معی حتّی یبلغونی منزلی، فقلت: جعلت فداک إنّ طائف بن المسیّب یدور و أکره أن یلقانی و معی عبیدک، فقال لی: أصبت أصاب اللّه بک الرّشاد و أمرهم أن ینصرفوا إذا رددتهم فلمّا قربت من منزلی و آنست رددتهم فصرت

ص :4٩٢

درون اتاق دیگر خدمت حضرت رضا علیه السّلام رسیدم. دستش را بالا برد و گویا در اتاق ده چراغ روشن شد. مردی اجازۀ شرفیابی خواست. حضرت دستش را پایین آورد [و اتاق به وضع عادی برگشت]و سپس به او اجازۀ ورود داد.

[١٢٩4]4-غفّاری گفته است: مردی از خاندان ابو رافع غلام پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-که به او طیس می گفتند حقّی به گردنم داشت که از من می خواست و پافشاری می کرد و مردم او را یاری می کردند. چون چنین دیدم. نماز صبح را در مسجد رسول-درود خدا بر او و بر خاندانش-گزارده، سپس به سوی حضرت رضا علیه السّلام رو کردم. و ایشان آن روز در عریض بود. چون به در خانه نزدیک شدم ایشان پیراهن و عبایی در بر، سوار بر الاغی آشکار شدند. چون به ایشان نگریستم، شرم کردم. وقتی به من رسیدند، ایستاده، به من نگریستند. به ایشان سلام کردم-و ماه رمضان هم بود-و گفتم: خداوند مرا فدای شما کند. غلامتان طیس حقّی به گردنم دارد و به خدا سوگند مرا رسوا کرده است. درحالی که با خودم گمان می کردم او را به دست کشیدن از من فرمان می دهد و به خدا سوگند به ایشان نگفتم که چقدر از من طلب دارد. و از چیزی نام نبردم، به من فرمان نشستن تا بازگشت شان داد. من ماندم تا نماز شام را هم خواندم درحالی که روزه بودم. دلم گرفت و خواستم برگردم که ایشان درحالی که مردمی گردش بودند آشکار شدند. به گدایانی که بر سر راهش نشسته بودند، صدقه دادند سپس [از من]گذشت و به خانه رفت. سپس بیرون آمد و مرا خواند. به سویش رفتم و با ایشان داخل شدم. ایشان نشست و من نشستم. به سخن گفتن از ابن مسیّب که امیر مدینه بود آغاز کردم. و دربارۀ او با حضرت بسیار سخن می گفتم. چون سخنم به پایان رسید، فرمود: گمان نمی کنم که هنوز روزه ات را گشوده باشی؟ عرض کردم: نه. پس برایم غذایی خواست. غذا در برابرم گذاشته شد و به غلامش فرمود تا با من بخورد. من و غلام غذا را خوردیم. چون تمام شد، به من فرمودند: تشک را بلند کن و هرچه در زیر آن است بردار. آن را بلند کردم و دینارهایی دیدم. آن ها را برداشته، در آستینم گذاشتم. و ایشان دستور داد تا چهار تن از غلامانش با من باشند و مرا به منزلم برسانند. من گفتم: جانم فدایت، شبگرد ابن مسّیب می گردد و دوست ندارم که مرا با غلامان شما ببیند. به من فرمود: درست می گویی خدا تو را به راه هدایت برساند. و به آن ها فرمان داد که هروقت من گفتم آنان بازگردند. چون به نزدیک منزل رسیدم و آرامش یافتم آنان را بازگردانده، به منزل رفتم

ص :4٩٣

إلی منزلی و دعوت بالسّراج و نظرت إلی الدّنانیر و إذا هی ثمانیه و أربعون دینارا و کان حقّ الرّجل علیّ ثمانیه و عشرین دینارا و کان فیها دینار یلوح فأعجبنی حسنه فأخذته و قرّبته من السّراج فإذا علیه نقش واضح: حقّ الرّجل ثمانیه و عشرون دینارا و ما بقی فهو لک، و لا و اللّه ما عرفت ما له علیّ و الحمد للّه ربّ العالمین الّذی أعزّ ولیّه.

[١٢٩5]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بعض أصحابه، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام أنّه خرج من المدینه فی السّنه الّتی حجّ فیها هارون یرید الحجّ فانتهی إلی جبل-عن یسار الطّریق و أنت ذاهب إلی مکّه-یقال له فارع، فنظر إلیه أبو الحسن علیه السّلام ثمّ قال:

بانی فارع و هادمه یقطّع إربا إربا، فلم ندر ما معنی ذلک فلمّا ولّی وافی هارون و نزل بذلک الموضع صعد جعفر بن یحیی ذلک الجبل و أمر أن یبنی له ثمّ مجلس فلمّا رجع من مکّه صعد إلیه فأمر بهدمه، فلمّا انصرف إلی العراق قطّع إربا إربا.

[١٢٩6]6-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن حمزه بن القاسم، عن إبراهیم بن موسی قال:

ألححت علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فی شیء أطلبه منه، فکان یعدنی، فخرج ذات یوم لیستقبل والی المدینه و کنت معه فجاء إلی قرب قصر فلان، فنزل تحت شجرات و نزلت معه أنا و لیس معنا ثالث، فقلت: جعلت فداک هذا العید قد أظلّنا و لا و اللّه ما أملک درهما فما سواه فحکّ بسوطه الأرض حکّا شدیدا، ثمّ ضرب بیده فتناول منه سبیکه ذهب، ثمّ قال: انتفع بها و اکتم ما رأیت.

ص :4٩4

و چراغ خواستم و به دینارها نظر انداختم. چهل دینار بودند. و حقّ آن مرد به گردن من بیست و هشت دینار بود. از میان آن ها یکی می درخشید. زیبایی اش مرا برانگیخت. آن را برداشته، به چراغ نزدیک کردم. بر آن نقشی آشکار بود: حقّ آن مرد بیست و هشت دینار است و آنچه بماند برای تو است. نه به خدا سوگند من نمی دانستم که او چقدر از من طلب دارد. و سپاس پروردگار جهانیان را که ولیّ اش را عزّت داد.

[١٢٩5]5-یکی از اصحاب از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که ایشان از مدینه در سالی که هارون حجّ کرد، به قصد حجّ بیرون آمد و به کوهی رسید-وقتی به سوی مکّه می روی آن کوه در سمت چپ راه است-که به آن فارع می گفتند. حضرت ابو الحسن علیه السّلام به آن نگریست و سپس فرمود: سازندۀ[بنای]فارع و خراب کنندۀ آن تکّه تکّه بریده می شود. ما معنای آن را نفهمیدیم. چون حضرت از آن جا گذشت، هارون رسید و در آن جا منزل کرد. جعفر یحیی به بالای آن کوه رفته، دستور داد در آن جا جایگاهی برایش ساخته شود. و چون از مکّه بازگشت به بالای آن رفته، به خراب کردنش دستور داد. و چون به عراق رفت، تکّه تکّه بریده شد.

[١٢٩6]6-ابراهیم موسی گفته است: درخواست چیزی از حضرت رضا به ایشان اصرار کردم. و ایشان به من وعده اش را می داد. روزی به پیشواز والی مدینه بیرون آمد. و من هم با ایشان بودم. به نزدیک قصر فلانی رسید و زیر درختانی فرود آمد و من هم فرود آمدم. و شخص سومی با ما نبود. من گفتم: جانم فدایت عید نزدیک است و من هیچ درهم و غیر آن ندارم. ایشان با تازیانه اش به سختی زمین را خراشید و سپس دست برده، شمشی طلا از آن برداشت. سپس فرمود: از آن بهره مند شو و آنچه را دیدی پنهان کن.

ص :4٩5

[١٢٩٧]٧-علیّ بن إبراهیم، عن یاسر الخادم و الرّیّان بن الصّلت جمیعا قال:

لمّا انقضی أمر المخلوع و استوی الأمر للمأمون کتب إلی الرّضا علیه السّلام یستقدمه إلی خراسان، فاعتلّ علیه أبو الحسن علیه السّلام بعلل، فلم یزل المأمون یکاتبه فی ذلک حتّی علم أنّه لا محیص له و أنّه لا یکفّ عنه، فخرج علیه السّلام و لأبی جعفر علیه السّلام سبع سنین، فکتب إلیه المأمون: لا تأخذ علی طریق الجبل و قم، و خذ علی طریق البصره و الأهواز و فارس، حتّی وافی مرو، فعرض علیه المأمون أن یتقلّد الأمر و الخلافه، فأبی أبو الحسن علیه السّلام، قال: فولایه العهد؟ فقال: علی شروط أسألکها قال المأمون له: سل ما شئت، فکتب الرّضا علیه السّلام: إنّی داخل فی ولایه العهد، علی أن لا آمر و لا أنهی و لا أفتی و لا أقضی و لا أولّی و لا أعزل و لا أغیّر شیئا ممّا هو قائم و تعفینی من ذلک کلّه؟ فأجابه المأمون إلی ذلک کلّه، قال: فحدّثنی یاسر قال: فلمّا حضر العید بعث المأمون إلی الرّضا علیه السّلام یسأله أن یرکب و یحضر العید و یصلّی و یخطب فبعث إلیه الرّضا علیه السّلام قد علمت ما کان بینی و بینک من الشّروط فی دخول هذا الأمر، فبعث إلیه المأمون إنّما أرید بذلک أن تطمئنّ قلوب النّاس و یعرفوا فضلک، فلم یزل علیه السّلام یرادّه الکلام فی ذلک فألحّ علیه، فقال: یا أمیر المؤمنین إن أعفیتنی من ذلک فهو أحبّ إلیّ و إن لم تعفنی خرجت کما خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أمیر المؤمنین علیه السّلام، فقال المأمون: اخرج کیف شئت و أمر المأمون القوّاد و النّاس أن یبکّروا إلی باب أبی الحسن قال: فحدّثنی یاسر الخادم أنّه قعد النّاس لأبی الحسن علیه السّلام فی الطّرقات و السّطوح، الرّجال و النّساء و الصّبیان و اجتمع القوّاد و الجند علی باب أبی الحسن علیه السّلام فلمّا طلعت الشّمس قام علیه السّلام فاغتسل و تعمّم بعمامه بیضاء من قطن، ألقی طرفا منها علی صدره و طرفا بین کتفیه و تشمّر، ثمّ قال لجمیع

ص :4٩6

[١٢٩٧]٧-یاسر خادم و ریّان صلت گفته اند: چون کار مخلوع [امین]به پایان رسید و کار مأمون سامان گرفت، به حضرت رضا علیه السّلام نامه ای نوشته، ایشان را به خراسان طلبید. حضرت رضا علیه السّلام به عللی عذر خواست. ولی مأمون پیوسته در این باره با ایشان مکاتبه می کرد تا ایشان دانست که چاره ای ندارد و او دست برنمی دارد. پس خارج شد درحالی که حضرت جواد علیه السّلام هفت سال داشت. و مأمون به ایشان نوشت که: از راه کوهستان و قم نیا، از راه بصره و اهواز و پارس بیا. حضرت به مرو رسید. مأمون امر خلافت را به ایشان عرضه کرده، حضرت رضا علیه السّلام امتناع کرد. او گفت: پس ولایت عهدی را بپذیر. ایشان فرمودند: بنابر شرطهایی که از تو می خواهم. مأمون گفت: هرچه می خواهی بگو. و حضرت رضا علیه السّلام نوشت: من ولایت عهدی را می پذیرم مبنی بر این که امر و نهی نکنم، فتوا ندهم و داوری ننمایم. عزل و نصب نکنم. و هیچ چیز برپا شده را دگرگون نسازم و تو از این همه مرا معاف کنی. مأمون همه را پذیرفت. او گوید: یاسر به من گفت: چون عید شد، مأمون به سراغ حضرت رضا علیه السّلام فرستاد و از ایشان خواست که سوار شده، در عید حاضر شود و نماز گزارده و خطبه بخواند. حضرت رضا علیه السّلام پیغام فرستاد که شروط میان من و خودت در این امر را می دانی. مأمون پیغام فرستاد که من به این وسیله می خواهم دل های مردم آرامش یابد و فضیلت تو را بشناسند. آن حضرت پیوسته سخن را بازمی گرداند و او پافشاری می کرد. آن گاه حضرت فرمود: ای امیر مؤمنین، اگر مرا از آن معاف کنی، برای من خوش تر است و اگر معافم نکنی، من همچون رسول خدا و امیر مؤمنان علیهما السّلام بیرون آمده، مراسم را انجام می دهم. مأمون گفت: هرگونه خواهی بیرون بیا. و مأمون به سرداران و مردم دستور داد که صبح بر در خانۀ ابو الحسن علیه السّلام بیایند. او گوید: یاسر خادم به من گفت: مردم از مرد و زن و کودک برای حضرت رضا علیه السّلام در راه ها و بام ها نشستند و سرداران و سربازان بر در خانۀ ایشان گرد آمدند. و چون خورشید طلوع کرد، آن حضرت برخاسته، غسل کرد، عمامۀ سفیدی از پنبه بر سر گذاشته، یک طرفش را به سینه انداخته و طرف دیگر را به میان دو شانه انداخت و کمر

ص :4٩٧

موالیه: افعلوا مثل ما فعلت، ثمّ أخذ بیده عکّازا ثمّ خرج و نحن بین یدیه و هو حاف قد شمّر سراویله إلی نصف السّاق و علیه ثیاب مشمّره، فلمّا مشی و مشینا بین یدیه رفع رأسه إلی السّماء و کبّر أربع تکبیرات، فخیّل إلینا أنّ السّماء و الحیطان تجاوبه و القوّاد و النّاس علی الباب قد تهیّئوا و لبسوا السّلاح و تزیّنوا بأحسن الزّینه، فلمّا طلعنا علیهم بهذه الصّوره و طلع الرّضا علیه السّلام وقف علی الباب وقفه، ثمّ قال: اللّه أکبر، اللّه أکبر اللّه (أکبر اللّه) أکبر علی ما هدانا، اللّه أکبر علی ما رزقنا من بهیمه الأنعام و الحمد للّه علی ما أبلانا، نرفع بها أصواتنا، قال یاسر: فتزعزعت مرو بالبکاء و الضّجیج و الصّیاح لمّا نظروا إلی أبی الحسن علیه السّلام و سقط القوّاد عن دوابّهم و رموا بخفافهم لمّا رأوا أبا الحسن علیه السّلام حافیا و کان یمشی و یقف فی کلّ عشر خطوات و یکبّر ثلاث مرّات، قال یاسر: فتخیّل إلینا أنّ السّماء و الأرض و الجبال تجاوبه و صارت مرو ضجّه واحده من البکاء و بلغ المأمون ذلک فقال له الفضل بن سهل ذو الرّئاستین: یا أمیر المؤمنین إن بلغ الرّضا المصلّی علی هذا السّبیل افتتن به النّاس و الرّأی أن تسأله أن یرجع، فبعث إلیه المأمون فسأله الرّجوع فدعا أبو الحسن علیه السّلام بخفّه فلبسه و رکب و رجع

[١٢٩٨]٨-علیّ بن إبراهیم، عن یاسر قال:

لمّا خرج المأمون من خراسان یرید بغداد، و خرج الفضل ذو الرّئاستین و خرجنا مع أبی الحسن علیه السّلام ورد علی الفضل بن سهل ذی الرّئاستین کتاب من أخیه الحسن بن سهل و نحن فی بعض المنازل، إنّی نظرت فی تحویل السّنه فی حساب النّجوم فوجدت فیه أنّک تذوق فی شهر کذا و کذا یوم الأربعاء حرّ الحدید و حرّ النّار و أری أن تدخل أنت و أمیر المؤمنین و الرّضا الحمّام فی

ص :4٩٨

را محکم بست و به طور کامل آماده گشت، سپس به همۀ غلامانش فرمود: چنان کنید که من کردم. سپس عصای پیکان داری به دست گرفت و درحالی که ما در جلویشان بودیم با پای پیاده و شلوار تا زانو بالازده و لباس به کمر زده بیرون آمد. و چون به راه افتاد و ما پیشاپیش اش رفتیم، سرش را رو به آسمان بلند کرده، چهار تکبیر گفت که ما پنداشتیم آسمان و دیوارها پاسخش دادند. سرداران و مردم جلوی در آماده بودند و به سلاح و بهترین زینت ها خود را آراسته بودند. و چون ما به این صورت بر آنان آشکار شدیم و حضرت رضا علیه السّلام آشکار شده، بر در ایستاد و سپس گفت: اللّه اکبر، اللّه اکبر، [اللّه اکبر]علی ما هدانا اللّه اکبر علی ما رزقنا من بهیمه الانعام و الحمد للّه علی ما ابلانا؛ خدا بزرگ است، خدا بزرگ است [خدا بزرگ است]بر آنچه ما را هدایت کرد، خدا بزرگ است بر آنچه از چارپایان روزی مان کرد. و سپاس خداوند را بر آنچه امتحانمان کرد.» و صداهامان را با این ذکرها بلند کردیم. یاسر گفت: شهر مرو از دیدن امام رضا علیه السّلام از گریه و شیون و فریاد تکان خورد و سرداران از چارپایانشان فروافتاده، کفش ها را کنده، به کناری انداختند چون حضرت رضا علیه السّلام را پابرهنه دیده بودند. و حضرت راه می رفت و در هر ده قدم ایستاده، سه بار تکبیر می گفت. یاسر گفت: و ما می پنداشتیم که آسمان و زمین و کوه ها پاسخش می دهند. مرو از گریه یک پارچه فریاد شده بود. این احوال به مأمون رسید. پس فضل بن سهل ذو ریاستین گفت: ای امیر مؤمنین، اگر رضا به این شیوه به مصلّی برسد مردم فریفته اش می شوند. صلاح این است از او بخواهی بازگردد. پس مأمون به سراغ حضرت فرستاده، خواست که بازگردد. آن گاه حضرت رضا پای افزارش را خواسته، آن را پوشیده، سوار شد و بازگشت.

[١٢٩٨]٨-یاسر گفته است: چون مأمون به آهنگ بغداد از خراسان بیرون آمد. و فضل ذوریاستین بیرون آمد و ما هم به همراه حضرت رضا علیه السّلام بیرون آمدیم. ما در یکی از منزل ها بودیم که به فضل بن سهل نامه ای از برادرش حسن سهل رسید که: من به گردش سال در حساب نجوم نگریستم و در آن دیدم که تو در ماه فلان، روز چهارشنبه گرمای آهن و گرمای آتش را می چشی. و نظر من این است که در این روز تو و امیر مؤمنین و [حضرت]رضا به حمّام روید

ص :4٩٩

هذا الیوم و تحتجم فیه و تصبّ علی یدیک الدّم لیزول عنک نحسه، فکتب ذو الرّئاستین إلی المأمون بذلک و سأله أن یسأل أبا الحسن ذلک، فکتب المأمون إلی أبی الحسن یسأله ذلک، فکتب إلیه أبو الحسن: لست بداخل الحمّام غدا و لا أری لک و لا للفضل أن تدخلا الحمّام غدا فأعاد علیه الرّقعه مرّتین، فکتب إلیه أبو الحسن: یا أمیر المؤمنین لست بداخل غدا الحمّام فإنّی رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی هذه اللّیله فی النّوم فقال لی: یا علیّ لا تدخل الحمّام غدا، و لا أری لک و لا للفضل أن تدخلا الحمّام غدا فکتب إلیه المأمون: صدقت یا سیّدی و صدق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لست بداخل الحمّام غدا و الفضل أعلم، قال: فقال یاسر: فلمّا أمسینا و غابت الشّمس قال لنا الرّضا علیه السّلام: قولوا: «نعوذ باللّه من شرّ ما ینزل فی هذه اللّیله» فلم نزل نقول ذلک، فلمّا صلّی الرّضا علیه السّلام الصّبح قال لی: اصعد [علی]السّطح فاستمع هل تسمع شیئا، فلمّا صعدت سمعت الضّجّه و التحمت و کثرت فإذا نحن بالمأمون قد دخل من الباب الّذی کان إلی داره من دار أبی الحسن و هو یقول: یا سیّدی یا أبا الحسن! آجرک اللّه فی الفضل فإنّه قد أبی و کان دخل الحمّام فدخل علیه قوم بالسّیوف فقتلوه و أخذ ممّن دخل علیه ثلاث نفر کان أحدهم ابن خاله الفضل ابن ذی القلمین قال: فاجتمع الجند و القوّاد و من کان من رجال الفضل علی باب المأمون فقالوا: هذا اغتاله و قتله-یعنون المأمون-و لنطلبنّ بدمه و جاءوا بالنّیران لیحرقوا الباب، فقال المأمون لأبی الحسن علیه السّلام: یا سیّدی تری أن تخرج إلیهم و تفرّقهم؟ قال: فقال یاسر: فرکب أبو الحسن و قال لی: ارکب فرکبت فلمّا خرجنا من باب الدّار نظر إلی النّاس و قد تزاحموا، فقال لهم بیده تفرّقوا

ص :5٠٠

و تو حجامت کرده، آن خون به روی دستت بریزی تا شومی روز از تو دور شود. پس ذو ریاستین این را به مأمون نوشت و از او خواست که از حضرت رضا هم بخواهد. آن گاه مأمون به حضرت رضا علیه السّلام پیغام فرستاده، چنین درخواستی کرد. حضرت به او نوشت: من فردا به حمّام نمی روم. و نظرم دربارۀ شما و فضل هم این است که فردا به حمّام نروید. او آن پیغام را دوباره به حضرت فرستاد و حضرت رضا علیه السّلام به او نوشت: ای امیر مؤمنین، من فردا به حمّام نمی روم؛ زیرا امشب رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را در خواب دیدم که به من فرمودند: علی جان فردا به حمّام نرو. و نظر من دربارۀ شما و فضل هم این است که فردا به حمّام نروید. آن گاه مأمون به ایشان نوشت: سرورم راست گفتی. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-راست فرمود. من فردا به حمّام نمی روم. و فضل خود بهتر داند. او گوید: یاسر گفت: چون شام شد و خورشید نهان، حضرت رضا علیه السّلام به ما فرمود: بگویید: «از شرّ آنچه در این شب نازل شود به خداوند پناه می بریم.» و ما پیوسته آن را می گفتیم. وقتی حضرت رضا علیه السّلام نماز صبح را گزارد به من فرمود: به بالای بام برو و گوش بسپار که آیا چیزی می شنوی. چون به بام رفتم صدای شیون شنیدم. آن گاه فریاد و شیون بسیار شد. ناگاه مأمون را دیدم که از در میان خانه اش و خانۀ حضرت رضا علیه السّلام درآمد درحالی که می گفت: سرور من ای ابو الحسن! خداوند به شما دربارۀ فضل بن سهل پاداش بدهد. او از فرمایش شما امتناع کرده و به حمّام رفته است و مردمی با شمشیرها به او حمله برده، او را کشته اند. از مهاجمان سه نفر دستگیر شده اند که یکی شان پسر خالۀ فضل، پسر ذو قلمین است. او گوید: آن گاه سربازان و سرداران و کسانی از مردان فضل بر در مأمون گرد آمده، گفتند: او فضل را غافلگیر کرده، کشته است-و مقصودشان مأمون بود. -و ما خونخواه اوییم. و آتش آوردند تا در را بسوزانند. آن گاه مأمون به حضرت رضا علیه السّلام عرض کرد: سرورم! صلاح می بینید که به نزد آنان رفته، پراکندۀ شان کنید؟ او گوید: یاسر گفت: حضرت رضا علیه السّلام سوار شد و به من فرمود: سوار شو. من سوار شدم. وقتی از در خانه بیرون آمدیم، به مردمی که ازدحام کرده بودند، نگریست و آن گاه با اشارۀ دست به آنان فرمود: پراکنده شوید، پراکنده شوید.

ص :5٠١

تفرّقوا، قال یاسر: فأقبل النّاس-و اللّه-یقع بعضهم علی بعض و ما أشار إلی أحد إلاّ رکض و مرّ.

[١٢٩٩]٩-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن مسافر و عن الوشّاء، عن مسافر قال:

لمّا أراد هارون بن المسیّب أن یواقع محمّد بن جعفر قال لی أبو الحسن الرّضا علیه السّلام: اذهب إلیه و قل له: لا تخرج غدا فإنّک إن خرجت غدا هزمت و قتل أصحابک فإن سألک من أین علمت هذا، فقل: رأیت فی المنام، قال: فأتیته فقلت له: جعلت فداک لا تخرج غدا فإنّک إن خرجت هزمت و قتل أصحابک فقال لی: من أین علمت هذا؟ فقلت: رأیت فی المنام، فقال: نام العبد و لم یغسل استه، ثمّ خرج فانهزم و قتل أصحابه، قال: و حدّثنی مسافر قال: کنت مع أبی الحسن الرّضا علیه السّلام بمنی فمرّ یحیی بن خالد فغطّی رأسه من الغبار فقال: مساکین لا یدرون ما یحلّ بهم فی هذه السّنه، ثمّ قال: و أعجب من هذا هارون و أنا کهاتین-و ضمّ إصبعیه-قال مسافر: فو اللّه ما عرفت معنی حدیثه حتّی دفنّاه معه.

[١٣٠٠]١٠-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن محمّد القاسانیّ قال:

أخبرنی بعض أصحابنا أنّه حمل إلی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام مالا له خطر، فلم أره سرّ به قال: فاغتممت لذلک و قلت فی نفسی: قد حملت هذا المال و لم یسرّ به، فقال: یا غلام الطّست و الماء، قال: فقعد علی کرسیّ و قال بیده [و قال] للغلام: صبّ علیّ الماء قال: فجعل یسیل من بین أصابعه فی الطّست ذهب، ثمّ التفت إلیّ فقال لی: من کان هکذا [لا]یبالی بالّذی حملته إلیه.

ص :5٠٢

یاسر گفت: به خدا سوگند! مردم چنان بازگشتند که به روی هم افتادند و به کسی اشاره نکرد جز این که دوید و رفت.

[١٢٩٩]٩-مسافر گفته است: وقتی هارون مسیّب خواست با محمّد جعفر رویارو شود. حضرت رضا علیه السّلام به من فرمود: به سوی او برو و به او بگو: فردا نرو. اگر فردا بروی شکست خورده، یارانت کشته می شوند. و اگر از تو پرسید این را از کجا می دانی، بگو: در خواب دیدم. او گوید: من به نزد او رفته، به او گفتم: جانم فدایت، فردا بیرون نرو. اگر فردا بروی، شکست خورده، یارانت کشته می شوند. او به من گفت: این را از کجا می دانی؟ من گفتم: در خواب دیدم. او گفت: این بنده درحالی که نشیمنگاهش را نشسته به خواب رفته است. سپس بیرون رفته، شکست خورد و یارانش کشته شدند. راوی گوید: و مسافر به من گفت: در منا با حضرت رضا علیه السّلام بودم که یحیای خالد که سرش را به جهت گردوخاک پوشیده بود، گذشت. و حضرت فرمود: این بی چاره ها که نمی دانند امسال چه بر سرشان می آید. سپس فرمود: و شگفت تر از آن، هارون و من هستم که این چنین ایم-و دو انگشتش را به هم چسباند-مسافر گفت: به خدا سوگند! من معنای سخنش را درنیافتم تا او را نزد هارون دفن کردیم.

[١٣٠٠]١٠-علی بن محمّد کاشانی گفت: یکی از اصحابمان به من گفت که مال بسیاری به نزد حضرت رضا علیه السّلام برده، ولی ایشان شاد نشده است. او گفت: من برای همین غمگین شده، با خودم گفتم: من چنین مالی آوردم و ایشان به آن شاد نشد. آن گاه حضرت فرمود: ای غلام تشت و آب بیاور. او گوید: آن گاه حضرت بر تختی نشست و به دستش اشاره کرده، به غلام فرمود: آب را بر دستم بریز. او گوید: پس از میان انگشتان شان طلا به تشت روان شد. سپس به من رو کرده، فرمودند: کسی که چنین باشد، به آنچه برایش آوردی، اهمّیت می دهد؟

ص :5٠٣

[١٣٠١]١١-سعد بن عبد اللّه و عبد اللّه بن جعفر جمیعا، عن إبراهیم بن مهزیار، عن أخیه علیّ بن مهزیار، عن الحسین بن سعید، عن محمّد بن سنان قال:

قبض علیّ بن موسی علیهما السّلام و هو ابن تسع و أربعین سنه و أشهر، فی عام اثنین و مائتین. عاش بعد موسی بن جعفر عشرین سنه إلاّ شهرین أو ثلاثه.

باب مولد أبی جعفر محمّد بن علیّ الثّانی علیه السّلام ولد علیه السّلام فی شهر رمضان من سنه خمس و تسعین و مائه و قبض علیه السّلام سنه عشرین و مائتین فی آخر ذی القعده و هو ابن خمس و عشرین سنه و شهرین و ثمانیه عشر یوما و دفن ببغداد فی مقابر قریش عند قبر جدّه موسی علیه السّلام و قد کان المعتصم أشخصه إلی بغداد فی أوّل هذه السّنه الّتی توفّی فیها علیه السّلام. و أمّه أمّ ولد یقال لها: سبیکه نوبیّه و قیل أیضا: إنّ اسمها کان خیزران. و روی أنّها کانت من أهل بیت ماریه أمّ إبراهیم بن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[١٣٠٢]١-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن حسّان، عن علیّ بن خالد-قال محمّد: و کان زیدیّا-قال:

کنت بالعسکر فبلغنی أنّ هناک رجلا محبوسا أتی به من ناحیه الشّام مکبولا و قالوا: إنّه تنبّأ، قال علیّ بن خالد: فأتیت الباب و داریت البوّابین و الحجبه حتّی وصلت إلیه فإذا رجل له فهم، فقلت:

یا هذا ما قصّتک و ما أمرک؟ قال: إنّی کنت رجلا بالشّام أعبد اللّه فی الموضع الّذی یقال له: موضع رأس الحسین فبینا أنا فی عبادتی إذ أتانی شخص فقال لی: قم بنا، فقمت معه فبینا أنا معه إذا أنا فی مسجد الکوفه، فقال لی: تعرف هذا المسجد؟ فقلت: نعم هذا مسجد الکوفه، قال: فصلّی و صلّیت

ص :5٠4

[١٣٠١]١١-محمّد سنان گفته است: حضرت علی موسی علیهما السّلام در سال دویست و دو، چهل و نه سال و چند ماه داشت که وفات یافت. ایشان پس از موسای جعفر [علیهما السّلام]دو یا سه ماه کمتر از بیست سال زیست.

ولادت ابو جعفر دوم حضرت جواد علیه السّلام

آن حضرت در ماه رمضان سال صد و نود و پنج به دنیا آمد. و در سال دویست و بیست در پایان ماه ذی قعده، بیست و پنج سال و دو ماه و هجده روز داشتند که وفات یافته، در گورستان قریش در بغداد نزد مرقد نیایش حضرت موسی دفن شد. معتصم در آغاز همان سالی که وفات یافت، ایشان را به بغداد آورده بود. مادرش کنیزی بود نامش سبیکه، اهل نوبه. و نیز گفته اند: نام او خیزران بود. و روایت شده که او از خاندان ماریه همسر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و مادر ابراهیم است.

[١٣٠٢]١-از علی خالد روایت شده: محمّد که زیدی بود، گفت: در سامره بودم که شنیدم مردی در آن جا زندانی است که او را کت بسته از شام آورده اند. و گفتند: او ادّعای پیامبری کرده است. علی خالد گوید: من پشت در زندان رفته، با دربانان و نگاهبانان مهربانی کرده، به او رسیدم. او را مردی فهمیده یافتم و گفتم: ای مرد داستانت چیست و موضوع چه؟ او گفت: من مردی شامی بودم و در جایی که به آن جایگاه سر حسین (رأس الحسین) می گفتند، خداوند را عبادت می کردم. وقتی در عبادت بودم شخصی به نزدم آمد و به من گفت: با ما بیا. من با او رفتم و با او بودم که ناگاه خود را در مسجد کوفه یافتم. او به من گفت: این مسجد را می شناسی؟ گفتم: بله، این مسجد کوفه است. او گوید: آن گاه او نماز خواند و من هم با او نماز گزاردم.

ص :5٠5

معه فبینا أنا معه إذا أنا فی مسجد الرّسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بالمدینه، فسلّم علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و سلّمت و صلّی و صلّیت معه و صلّی علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فبینا أنا معه إذا أنا بمکّه، فلم أزل معه حتّی قضی مناسکه و قضیت مناسکی معه فبینا أنا معه، إذا أنا فی الموضع الّذی کنت أعبد اللّه فیه بالشّام و مضی الرّجل، فلمّا کان العام القابل إذا أنا به فعل مثل فعلته الأولی، فلمّا فرغنا من مناسکنا و ردّنی إلی الشّام و همّ بمفارقتی قلت له: سألتک بالحقّ الّذی أقدرک علی ما رأیت إلاّ أخبرتنی من أنت؟ فقال: أنا محمّد بن علیّ بن موسی قال فتراقی الخبر حتّی انتهی إلی محمّد بن عبد الملک الزّیّات، فبعث إلیّ و أخذنی و کبّلنی فی الحدید و حملنی إلی العراق، قال فقلت له فارفع القصّه إلی محمّد بن عبد الملک ففعل و ذکر فی قصّته ما کان فوقّع فی قصّته قل للّذی أخرجک من الشّام فی لیله إلی الکوفه و من الکوفه إلی المدینه و من المدینه إلی مکّه و ردّک من مکّه إلی الشّام أن یخرجک من حبسک هذا، قال علیّ بن خالد فغمّنی ذلک من أمره و رققت له و أمرته بالعزاء و الصّبر قال: ثمّ بکّرت علیه فإذا الجند و صاحب الحرس و صاحب السّجن و خلق اللّه، فقلت: ما هذا؟ فقالوا: المحمول من الشّام الّذی تنبّأ افتقد البارحه فلا یدری أخسفت به الأرض أو اختطفه الطّیر.

[١٣٠٣]٢-الحسین بن محمّد الأشعریّ قال: حدّثنی شیخ من أصحابنا یقال له عبد اللّه بن رزین قال:

کنت مجاورا بالمدینه-مدینه الرّسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم-و کان أبو جعفر علیه السّلام یجیء فی کلّ یوم مع الزّوال إلی المسجد فینزل فی الصّحن و یصیر إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و یسلّم علیه و یرجع إلی بیت فاطمه علیها السّلام، فیخلع نعلیه و یقوم فیصلّی فوسوس

ص :5٠6

در این احوال که با او بودم خود را در مسجد رسول-درود خدا بر او و بر خاندانش-در مدینه یافتم. آن گاه او به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش -سلام داد و من هم سلام دادم و او نماز گزارد و من با او نماز گزاردم و به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-درود فرستاد. در این احوال که با او بودم خود را در مکّه یافتم. و پیوسته با او بودم تا او مناسکش را انجام داد و من هم با او مناسکم را انجام دادم. و در این احوال بودم که خود را در جایی از شام یافتم که داشتم خداوند را عبادت می کردم. و آن مرد رفت. آن گاه چون سال آینده آمد باز او را دیدم و همچون بار نخستین با من رفتار کرد. وقتی مناسکمان را به پایان بردیم و او مرا به شام بازگرداند و خواست از من جدا شود به او گفتم: از تو به حقّ آن که به آنچه دیدم توانایت کرده، درخواست می کنم به من بگویی که کیستی؟ فرمود: من محمّد بن علی بن موسی هستم. او گفت: این خبر بالا گرفت تا به محمّد عبد الملک زیّات رسید. دنبال من فرستاد و مرا گرفته، در زنجیر کرد و به عراق آورد. او گوید: من به او گفتم: داستانت را به محمّد بن عبد الملک برسان. او چنین کرد و آنچه را در قصّه اش روی داده بود، گفت. و او در پایین قصّه اش نوشت: به کسی که تو را در یک شب از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکّه برد و از مکّه به شام بازگرداند، بگو که تو را از زندانت خارج کند. علی خالد گفت: این موضوع مرا غمگین کرد و دلم برایش سوخت و از او خواستم تحمّل کرده، شکیبایی کند. سپس صبح زود به سویش رفتم ناگاه سربازان و رئیس نگاهبانان و زندانبان و مردم را در آن جا دیدم. گفتم: چه شده؟ گفتند: آن که از شام آورده شده و ادّعای پیامبری داشت، از شب پیش گم شده است. و دانسته نیست به زمین فرورفته یا پرنده ای او را ربوده است!

[١٣٠٣]٢-عبد اللّه رزین گفته است: من در مدینه-مدینه الرّسول مجاور بودم و حضرت جواد علیه السّلام هرروز وقت ظهر به مسجد آمده، در صحن پیاده شده، به سوی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-می رفت و به ایشان سلام کرده، به خانۀ فاطمه علیها السّلام بازمی گشت، آن گاه کفش هایش را درآورده، به نماز می ایستاد. شیطان مرا

ص :5٠٧

إلیّ الشّیطان، فقال: إذا نزل فاذهب حتّی تأخذ من التّراب الّذی یطأ علیه، فجلست فی ذلک الیوم أنتظره لأفعل هذا، فلمّا أن کان وقت الزّوال أقبل علیه السّلام علی حمار له، فلم ینزل فی الموضع الّذی کان ینزل فیه و جاء حتّی نزل علی الصّخره الّتی علی باب المسجد ثمّ دخل فسلّم علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، قال: ثمّ رجع إلی المکان الّذی کان یصلّی فیه ففعل هذا أیّاما، فقلت: إذا خلع نعلیه جئت فأخذت الحصی الّذی یطأ علیه بقدمیه، فلمّا أن کان من الغد جاء عند الزّوال فنزل علی الصّخره ثمّ دخل فسلّم علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ثمّ جاء إلی الموضع الّذی کان یصلّی فیه فصلّی فی نعلیه و لم یخلعهما حتّی فعل ذلک أیّاما، فقلت فی نفسی: لم یتهیّأ لی هاهنا و لکن أذهب إلی باب الحمّام فإذا دخل إلی الحمّام أخذت من التّراب الّذی یطأ علیه، فسألت عن الحمّام الّذی یدخله، فقیل لی: إنّه یدخل حمّاما بالبقیع لرجل من ولد طلحه فتعرّفت الیوم الّذی یدخل فیه الحمّام و صرت إلی باب الحمّام و جلست إلی الطّلحیّ أحدّثه و أنا أنتظر مجیئه علیه السّلام فقال الطّلحیّ: إن أردت دخول الحمّام، فقم فادخل فإنّه لا یتهیّأ لک ذلک بعد ساعه، قلت: و لم؟ قال: لأنّ ابن الرّضا یرید دخول الحمّام، قال: قلت: و من ابن الرّضا؟ قال: رجل من آل محمّد له صلاح و ورع، قلت له: و لا یجوز أن یدخل معه الحمّام غیره؟ قال: نخلی له الحمّام إذا جاء قال: فبینا أنا کذلک إذ أقبل علیه السّلام و معه غلمان له، و بین یدیه غلام معه حصیر حتّی أدخله المسلخ فبسطه و وافی فسلّم و دخل الحجره علی حماره و دخل المسلخ و نزل علی الحصیر، فقلت للطّلحیّ: هذا الّذی وصفته بما وصفت من الصّلاح و الورع؟ ! فقال: یا هذا لا و اللّه ما فعل هذا قطّ إلاّ فی هذا الیوم، فقلت فی نفسی:

ص :5٠٨

وسوسه کرد و گفت: وقتی پیاده شد برو و از خاکی که بر آن پا می گذارد، بردار. در آن روز به انتظارش نشستم تا چنین کنم. چون وقت ظهر شد، آن حضرت علیه السّلام بر الاغی پیش آمد ولی در جایی که [پیش از آن]پیاده می شد، فرود نیامد. آمد و بر صخرۀ کنار در مسجد فرود آمد. سپس داخل شد و به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-سلام داد. او گوید: سپس به مکانی بازگشت که در آن نماز می گزارد. و چند روزی چنین کرد. من گفتم: وقتی کفش هایش را از پا کند می روم و شنی را که بر آن گام می گذارد، برمی دارم. چون فردا شد، هنگام ظهر آمده، بر صخره پیاده شد. سپس داخل شده، به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-سلام داد. آن گاه به جای نمازش بازگشت و با کفش نماز گزارد. و آن ها را از پا نکند. و چند روزی چنین کرد. من با خودم گفتم: این جا هم برایم امکان پذیر نشد. ولی من به در حمّام می روم و چون ایشان داخل حمّام شود من از خاکی که بر آن گام می گذارد برمی دارم. از حمّامی که ایشان به آن می رفت، پرسیدم، گفتند: او به حمّامی در بقیع که برای مردی از فرزندان طلحه است، می رود. از روزی که به حمّام می رفت، جستجو کرده، [آن روز]به در حمّام رفتم و به صحبت با آن فرزند طلحه نشستم درحالی که منتظر آمدن آن حضرت علیه السّلام بودم. که طلحی گفت: اگر می خواهی به حمّام روی برخیز و برو که آن پس از یک ساعت برایت دست نمی دهد. گفتم: برای چه؟ گفت: برای این که فرزند رضا [علیهما السّلام]می خواهد به حمّام رود. او گوید: من گفتم: فرزند رضا کیست؟ گفت: مردی از خاندان محمّد- درود خدا بر او و بر خاندانش-که صالح و پرهیزگار است. به او گفتم: و جایز نیست که با او کسی جز او به حمّام رود؟ گفت: وقتی بیاید حمّام را برای او خالی می کنیم. او گوید: در این احوال بودم که ایشان علیه السّلام به همراه غلامانش آمد و پیشاپیش ایشان غلامی بود که حصیری با خود داشت. او آن را به رختکن برده، آن جا پهن کرد و ایشان رسید، آن گاه سلام داده، با الاغش وارد اتاق شده، به رختکن رفت و بر حصیر فرود آمد. من به طلحی گفتم: این است آن که به صلاح و پرهیزگاری وصفش کردی؟ ! او گفت: ای مرد! به خدا سوگند هرگز جز امروز این کار نکرده است. من با خودم گفتم: این به خاطر کار من است. من به ایشان ستم کردم. سپس گفتم: منتظرش می شوم تا بیرون آید شاید به آنچه می خواستم هنگام بیرون آمدنش دست بیابم. وقتی بیرون آمد و لباس پوشید، درازگوش را خواست. پس به رختکن آوردند و ایشان از روی حصیر سوار شد و بیرون رفت.

ص :5٠٩

هذا من عملی أنا جنیته، ثمّ قلت: أنتظره حتّی یخرج فلعلّی أنال ما أردت إذا خرج فلمّا خرج و تلبّس دعا بالحمار فأدخل المسلخ و رکب من فوق الحصیر و خرج علیه السّلام فقلت فی نفسی: قد و اللّه آذیته و لا أعود و لا أروم ما رمت منه أبدا و صحّ عزمی علی ذلک فلمّا کان وقت الزّوال من ذلک الیوم أقبل علی حماره حتّی نزل فی الموضع الّذی کان ینزل فیه فی الصّحن فدخل و سلّم علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و جاء إلی الموضع الّذی کان یصلّی فیه فی بیت فاطمه علیها السّلام و خلع نعلیه و قام یصلّی.

[١٣٠4]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن أسباط قال:

خرج علیه السّلام علیّ فنظرت إلی رأسه و رجلیه لأصف قامته لأصحابنا بمصر فبینا أنا کذلک حتّی قعد و قال: یا علیّ! إنّ اللّه احتجّ فی الإمامه بمثل ما احتجّ فی النّبوّه، فقال: وَ آتَیْنٰاهُ اَلْحُکْمَ صَبِیًّا قال: وَ لَمّٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً فقد یجوز أن یؤتی الحکم صبیّا و یجوز أن یعطاها و هو ابن أربعین سنه.

[١٣٠5]4-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابنا، عن محمّد بن الرّیّان قال:

احتال المأمون علی أبی جعفر علیه السّلام بکلّ حیله، فلم یمکنه فیه شیء فلمّا اعتلّ و أراد أن یبنی علیه ابنته دفع إلی مائتی وصیفه من أجمل ما یکون، إلی کلّ واحده منهنّ جاما فیه جوهر یستقبلن أبا جعفر علیه السّلام إذا قعد فی موضع الأخیار، فلم یلتفت إلیهنّ و کان رجل یقال له مخارق صاحب صوت و عود و ضرب، طویل اللّحیه، فدعاه المأمون فقال: یا أمیر المؤمنین إن کان فی شیء من أمر الدّنیا فأنا أکفیک أمره، فقعد بین یدی أبی جعفر علیه السّلام فشهق مخارق شهقه اجتمع علیه أهل الدّار و جعل یضرب بعوده و یغنّی، فلمّا فعل ساعه و إذا أبو جعفر لا یلتفت إلیه لا یمینا و لا شمالا: ثمّ رفع إلیه رأسه و قال: اتّق اللّه یا ذا العثنون،

ص :5١٠

من با خودم گفتم: به خدا سوگند! من او را اذیّت کردم و دیگر به آنچه با او کردم بازنمی گردم. و در این خصوص تصمیم جدّی گرفتم. پس چون ظهر آن روز شد بر الاغش پیش آمده، در جایی از صحن که فرود می آمد، پایین آمده، داخل شد و به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-سلام داد و به جایی در خانۀ فاطمه علیها السّلام که در آن جا نماز می گزارد، آمده، کفش ها را از پا کند و به نماز ایستاد.

[١٣٠4]٣-علی اسباط گفت: آن حضرت به نزد من آمد و من به سر و پاهایش نیک نگریستم تا قامتش را برای اصحابمان در مصر وصف کنم. در این احوال بودم که ایشان نشست و فرمود: ای علی! همانا خداوند برای امامت همانند برهانی که برای نبوّت آورده، برهان آورده و فرموده است: و به او که کودکی بود، حکمت دادیم. [مریم (١٩) :١٢]و فرمود: وقتی به رشدش رسید. [یوسف (١٢) :٢٢]و به چهل سالگی رسید. [احقاف (46) :١5]پس هم جایز است که حکمت به کودکی داده شود و جایز است به کسی که چهل سال دارد، ارزانی شود.

[١٣٠5]4-محمّد ریّان گفت: مأمون انواع حیله ها را به زیان حضرت جواد علیه السّلام [برای نشان دادن عدم شایستگی شان]به کار بست و از آن ها چیزی به دست نیاورد. چون درماند و خواست دخترش را به ازدواج ایشان درآورد به دویست دختر از زیباترین هاشان، به هرکدام جامی که گوهری در آن بود، داد تا به پیشواز حضرت جواد علیه السّلام به هنگام نشستن در جایگاه اخیار بروند. حضرت به آنان توجّهی نکرد. و مردی بود که به او مخارق می گفتند. آوازه خوان و تار و ضرب نواز. و دارای ریشی دراز. مأمون او را دعوت کرد. او گفت: ای امیر مؤمنین اگر در چیزی از کار دنیا باشد، موضوع را درست می کنم. آن گاه در برابر حضرت جواد علیه السّلام نشست. سپس از گلویش صدایی درآورد که اهل خانه گرد آمدند. و به تار زدن و آوازخوانی آغاز کرد. ساعتی چنین کرد و حضرت جواد [علیه السّلام]توجهی به او نداشت. و نه به چپ و نه به راست. سپس حضرت به سوی او سر بلند کرده، فرمود: ای ریش دراز، از خدا پروا کن!

ص :5١١

قال: فسقط المضراب من یده و العود فلم ینتفع بیدیه إلی أن مات قال: فسأله المأمون عن حاله قال: لمّا صاح بی أبو جعفر فزعت فزعه لا أفیق منها أبدا.

[١٣٠6]5-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن داود بن القاسم الجعفریّ قال:

دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام و معی ثلاث رقاع غیر معنونه و اشتبهت علیّ فاغتممت فتناول إحداهما و قال: هذه رقعه زیاد بن شبیب، ثمّ تناول الثّانیه، فقال: هذه رقعه فلان، فبهتّ أنا فنظر إلیّ فتبسّم قال: و أعطانی ثلاثمائه دینار و أمرنی أن أحملها إلی بعض بنی عمّه و قال أما إنّه سیقول لک: دلّنی علی حریف یشتری لی بها متاعا، فدلّه علیه، قال: فأتیته بالدّنانیر فقال لی: یا أبا هاشم دلّنی علی حرّیف یشتری لی بها متاعا، فقلت: نعم. قال: و کلّمنی جمّال أن أکلّمه علیه السّلام له یدخله فی بعض أموره، فدخلت علیه لأکلّمه له فوجدته یأکل و معه جماعه و لم یمکنّی کلامه، فقال علیه السّلام: یا أبا هاشم کل و وضع بین یدیّ ثمّ قال-ابتداء منه من غیر مسأله-: یا غلام انظر إلی الجمّال الّذی أتانا به أبو هاشم فضمّه إلیک قال: و دخلت معه ذات یوم بستانا فقلت له: جعلت فداک إنّی لمولع بأکل الطّین، فادع اللّه لی، فسکت ثمّ قال [لی]بعد [ثلاثه]أیّام ابتداء منه: یا أبا هاشم قد أذهب اللّه عنک أکل الطّین. قال أبو هاشم: فما شیء أبغض إلیّ منه الیوم.

[١٣٠٧]6-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن علیّ، عن محمّد بن حمزه الهاشمیّ، عن علیّ بن محمّد أو محمّد بن علیّ الهاشمیّ قال:

دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام صبیحه عرسه حیث بنی بابنه المأمون و کنت تناولت من اللّیل دواء فأوّل من دخل علیه فی صبیحته أنا و قد أصابنی العطش

ص :5١٢

او گوید: پس ضرب و تار از دست او افتاد و تا زمانی که مرد دیگر دستش به کار نرفت. او گوید: مأمون از حالش پرسید. او گفت: وقتی ابو جعفر بر من فریاد کشید چنان هراسیدم که هرگز از آن بهبود نمی یابم.

[١٣٠6]5-داود بن قاسم جعفری گفت: من به نزد حضرت جواد علیه السّلام رفتم و همراهم سه نامۀ بی نشانی بود که برایم درآمیخته و من غمگین شده بودم. حضرت یکی از آن را برداشته و فرمود: این نامۀ زیاد شبیب است. سپس دومی را برداشته، فرمود: این نامۀ فلانی است. من بهت زده شدم. پس به من نگریسته لبخند زد. او گوید: و سیصد دینار به من داد و فرمان داد که آن را برای یکی از پسرعموهایش ببرم. و فرمود: هان او به تو خواهد گفت که مرا به کاسبی راهنمایی کن که با این ها از او کالایی بخرم. تو او را راهنمایی کن. او گوید: من به نزد او رفته، دینارها را به او دادم. به من گفت: ای ابو هاشم مرا به کاسبی راهنمایی کن که با این ها از او کالایی بخرم. گفتم: باشد. او گوید: و ساربانی با من سخن گفت که برای او با حضرت صحبت کنم تا او را به کاری از کارهایش بگمارد. من به نزد حضرت رفتم تا دربارۀ او با ایشان صحبت کنم. دیدم ایشان و جماعتی با ایشان غذا می خورند و نتوانستم سخنی بگویم. حضرت فرمودند: ای ابو هاشم بخور و غذا جلویم گذاشتند. سپس فرمود: بدون این که من سخنی بگویم-ای غلام به ساربانی که ابو هاشم نزد ما آورده است، بنگر و نزد خودت نگاه دار. او گوید: و روزی به همراه ایشان به بستانی رفتم و آن گاه عرض کردم: جانم فدایت! من به خوردن گل بسیار علاقه مندم. برایم در پیشگاه خداوند دعا کنید [تا از این بیماری رهایی یابم]. حضرت خاموش شد. سپس پس از چند روزی بدون پرسشی [به من]فرمود: ای ابو هاشم خداوند گل خوردن را از تو دور کرد. ابو هاشم گفت: از آن روز از چیزی به اندازۀ گل بدم نمی آید.

[١٣٠٧]6-محمّد بن علی هاشمی گفت: من صبح عروسی حضرت جواد علیه السّلام وقتی با دختر مأمون ازدواج کرد، به نزدشان رفتم-و نخستین کسی که صبح به نزدشان آمده، من بودم-و شب دوایی خورده بودم که مرا دچار تشنگی کرد.

ص :5١٣

و کرهت أن أدعو بالماء فنظر أبو جعفر علیه السّلام فی وجهی و قال: أظنّک عطشانا فقلت: أجل، فقال: یا غلام أو جاریه اسقنا ماء فقلت فی نفسی: السّاعه یأتونه بماء یسمّونه به فاغتممت لذلک فأقبل الغلام و معه الماء فتبسّم فی وجهی ثمّ قال: یا غلام ناولنی الماء، فتناول الماء فشرب ثمّ ناولنی فشربت، ثمّ عطشت أیضا و کرهت أن أدعو بالماء ففعل ما فعل فی الأولی، فلمّا جاء الغلام و معه القدح قلت فی نفسی مثل ما قلت فی الأولی، فتناول القدح ثمّ شرب فناولنی و تبسّم، قال محمّد بن حمزه: فقال لی هذا الهاشمیّ: و أنا أظنّه کما یقولون.

[١٣٠٨]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه قال:

استأذن علی أبی جعفر علیه السّلام قوم من أهل النّواحی من الشّیعه فأذن لهم، فدخلوا فسألوه فی مجلس واحد عن ثلاثین ألف مسأله فأجاب علیه السّلام و له عشر سنین.

[١٣٠٩]٨-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن الحکم، عن دعبل بن علیّ أنّه دخل علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام و أمر له بشیء فأخذه و لم یحمد اللّه، قال:

فقال له: لم لم تحمد اللّه؟ قال: ثمّ دخلت بعد علی أبی جعفر علیه السّلام و أمر لی بشیء فقلت: الحمد للّه فقال لی: تأدّبت.

[١٣١٠]٩-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه، عن محمّد بن سنان قال:

دخلت علی أبی الحسن علیه السّلام فقال: یا محمّد حدث؟ بآل فرج حدث فقلت: مات عمر فقال: الحمد للّه، حتّی أحصیت له أربعا و عشرین مرّه، فقلت: یا سیّدی لو علمت أنّ هذا یسرّک لجئت حافیا أعدو إلیک، قال: یا محمّد أو لا تدری ما قال-لعنه اللّه-لمحمّد بن علیّ أبی؟ قال: قلت: لا، قال: خاطبه فی شیء

ص :5١4

و دوست نداشتم آب بخواهم. که حضرت جواد علیه السّلام به چهره ام نگریسته فرمودند: گمان می کنم تشنه ای؟ گفتم: بله. پس فرمود: ای غلام (یا فرمود: ای کنیز!) ما را به آبی سیراب کن. من با خودم گفتم: اینک آبی می آورند تا با آن مسمومش کنند. پس غمگین شدم. غلام با ظرف آبی در دست پیش آمد. حضرت در چهرۀ من لبخند زد و سپس فرمود: ای غلام آب را به من بده. آن گاه آب را گرفت و نوشید. سپس به من داد و من نوشیدم. آن گاه باز تشنه شدم و دوست نداشتم که آب بخواهم و حضرت همچون بار نخست رفتار کرد. وقتی غلام به همراه قدح آمد من با خودم همان سخن را گفتم. پس حضرت قدح را برداشته، سپس نوشید و آن گاه به من داده، لبخند زد. محمّد بن حمزه گفته است: این هاشمی به من گفت: من گمان می کنم او چنان است که (شیعیان درباره اش) می گویند.

[١٣٠٨]٧-علی ابراهیم از پدرش روایت کرده که گفت: گروهی از اهل ناحیه های شیعه از حضرت جواد علیه السّلام اجازه گرفته، حضرت به ایشان اجازه داد. آن گاه وارد شده، در یک نشست از سی هزار مسأله پرسیدند و آن حضرت که ده سال داشتند، پاسخ گفت.

[١٣٠٩]٨-از دعبل علی روایت شده که او به نزد حضرت رضا علیه السّلام رفته، ایشان فرمود به او چیزی بدهند و او گرفته ولی سپاس خدا نگفته است. او گوید: و حضرت به او فرموده: چرا خدا را سپاس نگفتی؟ او گوید: بعدها به نزد حضرت جواد علیه السّلام رفتم و فرمود تا چیزی به من بدهند. آن گاه گفتم: خدا را سپاس. حضرت فرمود: یاد گرفته ای.

[١٣١٠]٩-محمّد سنان گفت: به نزد حضرت ابو الحسن علیه السّلام رفتم. حضرت فرمودند: ای محمّد حادثه ای برای خاندان فرج افتاده است؟ عرض کردم: عمر بن فرج مرده است. فرمودند: خدا را سپاس. تا بیست و چهار بار شمردم سپاس گفت. و عرض کردم: سرورم اگر می دانستم این خبر شما را شاد می کند، پیاده به سویتان می دویدم. فرمود: ای محمّد مگر نمی دانی او-خدا لعنتش کند-به پدرم محمّد بن علی [علیهما السّلام]چه گفت؟ او گوید من عرض کردم: نه.

ص :5١5

فقال: أظنّک سکران فقال أبی: اللّهمّ إن کنت تعلم أنّی أمسیت لک صائما فأذقه طعم الحرب و ذلّ الأسر، فو اللّه إن ذهبت الأیّام حتّی حرب ماله و ما کان له ثمّ أخذ أسیرا و هو ذا قد مات لا رحمه اللّه و قد أدال اللّه عزّ و جلّ منه و ما زال یدیل أولیاءه من أعدائه.

[١٣١١]١٠-أحمد بن إدریس، عن محمّد بن حسّان، عن أبی هاشم الجعفریّ قال:

صلّیت مع أبی جعفر علیه السّلام فی مسجد المسیّب و صلّی بنا فی موضع القبله سواء و ذکر أنّ السّدره الّتی فی المسجد کانت یابسه، لیس علیها ورق، فدعا بماء و تهیّأ تحت السّدره فعاشت السّدره و أورقت و حملت من عامها.

[١٣١٢]١١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحجّال. و عمرو بن عثمان، عن رجل من أهل المدینه، عن المطرّفیّ قال:

مضی أبو الحسن الرّضا علیه السّلام ولی علیه أربعه آلاف درهم، فقلت فی نفسی: ذهب مالی، فأرسل إلیّ أبو جعفر علیه السّلام إذا کان غدا فأتنی و لیکن معک میزان و أوزان، فدخلت علی أبی جعفر علیه السّلام فقال لی: مضی أبو الحسن و لک علیه أربعه آلاف درهم؟ فقلت: نعم فرفع المصلّی الّذی کان تحته فإذا تحته دنانیر فدفعها إلیّ.

[١٣١٣]١٢-سعد بن عبد اللّه و الحمیریّ جمیعا، عن إبراهیم بن مهزیار، عن أخیه علیّ، عن الحسین بن سعید، عن محمّد بن سنان قال:

قبض محمّد بن علیّ و هو ابن خمس و عشرین سنه و ثلاثه أشهر و اثنی عشر یوما، توفّی یوم الثّلاثاء لستّ خلون من ذی الحجّه سنه عشرین و مائتین، عاش بعد أبیه تسعه عشر سنه إلاّ خمسا و عشرین یوما.

ص :5١6

فرمود: پدرم دربارۀ چیزی با او سخن گفت. و او گفت: به گمانم مستی. پدرم فرمود: خدایا اگر می دانی که من امروز را روزه، شب کرده ام، به او مزۀ چپاول شدن مال و خواری اسارت را بچشان. به خدا سوگند! چند روزی نگذشت که مالش و آنچه داشت چپاول شده، سپس اسیر گرفته شد. و در این احوال بود که مرد. خدا او را نیامرزد. و دولت را خداوند عزّتمند از او گرفت و او پیوسته اولیایش را برای نابودی دشمنانشان، یاری می دهد.

[١٣١١]١٠-ابو هاشم جعفری گفته است: با حضرت جواد علیه السّلام در مسجد مسیّب نماز گزاردم. و ایشان برای ما در جایگاه برابری از نظر جهت نماز گزارد. و گفتند درخت سدری که در مسجد است خشک شده و برگی ندارد. ایشان آبی خواست و زیر آن سدر وضویی گرفت پس درخت زنده شد و برگ داد و همان سال بار آورد.

[١٣١٢]١١-مطرّفی گفته است: حضرت رضا علیه السّلام وفات کرد و من از ایشان چهار هزار درهم می خواستم. پس با خودم گفتم: مالم رفت. حضرت جواد به دنبالم فرستاد که فردا به نزد من بیا و به همراهت تراز و سنگی بیاور. من به نزد حضرت رفتم. به من فرمودند: ابو الحسن [علیه السّلام]وفات کرد و تو از او چهار هزار درهم طلب داری؟ عرض کردم: آری. پس جانمازی را که زیر پایش بود، بلند کرد. دینارهایی زیر آن بود که به من داد.

[١٣١٣]١٢-محمّد سنان گفت: حضرت محمّد علی [علیهما السّلام]بیست و پنج سال و سه ماه و دوازده روز داشت که درگذشت. روز سه شنبه ششم ذی حجّۀ سال دویست و بیست وفات یافت. ایشان پس از پدر بیست و پنج روز کمتر از نوزده سال زیست.

ص :5١٧

باب مولد أبی الحسن علیّ بن محمّد علیهما السّلام و الرّضوان ولد علیه السّلام للنّصف من ذی الحجّه سنه اثنتی عشره و مائتین.

و روی أنّه ولد علیه السّلام فی رجب سنه أربع عشره و مائتین و مضی لأربع بقین من جمادی الآخره سنه أربع و خمسین و مائتین.

و روی أنّه قبض علیه السّلام فی رجب سنه أربع و خمسین و مائتین و له أحد و أربعون سنه و ستّه أشهر.

و أربعون سنه علی المولد الآخر الّذی روی، و کان المتوکّل أشخصه مع یحیی بن هرثمه بن أعین من المدینه إلی سرّ من رأی، فتوفّی بها علیه السّلام و دفن فی داره. و أمّه أمّ ولد یقال لها سمانه.

[١٣١4]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن خیران الأسباطیّ قال:

قدمت علی أبی الحسن علیه السّلام المدینه فقال لی: ما خبر الواثق عندک؟ قلت: جعلت فداک خلّفته فی عافیه، أنا من أقرب النّاس عهدا به، عهدی به منذ عشره أیّام، قال: فقال لی: إنّ أهل المدینه یقولون: إنّه مات، فلمّا أن قال لی: النّاس، علمت أنّه هو، ثمّ قال لی: ما فعل جعفر؟ قلت: ترکته أسوأ النّاس حالا فی السّجن، قال: فقال: أما إنّه صاحب الأمر، ما فعل ابن الزّیّات؟ قلت: جعلت فداک النّاس معه و الأمر أمره، قال: فقال: أما إنّه شؤم علیه، قال: ثمّ سکت و قال لی: لا بدّ أن تجری مقادیر اللّه تعالی و أحکامه، یا خیران؟ مات الواثق و قد قعد المتوکّل جعفر و قد قتل ابن الزّیّات، فقلت: متی جعلت فداک؟ قال: بعد خروجک بستّه أیّام.

[١٣١5]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن

ص :5١٨

ولادت حضرت ابو الحسن علی محمّد علیهما السّلام و الرضوان

حضرت هادی علیه السّلام در نیمۀ ذی حجّۀ سال دویست و دوازده به دنیا آمد. و روایت شده که در رجب سال دویست و چهارده متولد شده اند. و چهار روز مانده از جمادی الثانی سال دویست و پنجاه و چهار درگذشت. و روایت شده که در رجب سال دویست و پنجاه و چهار، چهل و یک سال و شش ماه داشت که درگذشت. و چهل سال بنابر ولادتی که [در روایت دوم]ذکر شد. و متوکّل او را با یحیی بن هرثمۀ اعین از مدینه به سامره آورد. و آن جا وفات یافته، در خانه دفن شد. و مادرش کنیزی است که به او سمانه می گفتند.

[١٣١4]١-خیران اسباطی گفت: در مدینه به خدمت حضرت ابو الحسن [امام هادی]علیه السّلام رسیدم. به من فرمودند: از واثق چه خبری داری؟ عرض کردم: جانم به فدایت! او را به حال تندرستی پشت سر گذاشتم. و دیدارم با او نزدیک تر از مردم دیگر است. ده روز پیش او را دیدم. او گوید حضرت به من فرمود: اهل مدینه می گویند او مرده است. چون به من فرمود که مردم [می گویند]دانستم که خود او است. سپس به من فرمود: جعفر چه کرده است؟ عرض کردم: او را بدحال ترین مردم در زندان دیدم. او گفت: حضرت فرمود: بدان که او خلیفه است. [و]پسر زیّات چه می کند؟ عرض کردم: جانم فدایت! مردم با اویند و فرمان، فرمان او است. او گوید حضرت فرمود: هان این برایش شوم است. سپس ساکت شد و آنگاه فرمود: تقدیرهای خداوند والا و فرمان هایش ناچار باید تحقّق یابد. ای خیران! واثق مرده، متوکّل جعفر به جایش نشسته و پسر زیّات کشته شده است. من عرض کردم: کی جانم به فدایت؟ فرمود: شش روز پس از خروج تو.

[١٣١5]٢-صالح سعید گفت: به نزد حضرت هادی علیه السّلام رفته، به ایشان عرض

ص :5١٩

عبد اللّه، عن محمّد بن یحیی، عن صالح بن سعید قال:

دخلت علی أبی الحسن علیه السّلام فقلت له: جعلت فداک فی کلّ الأمور، أرادوا إطفاء نورک و التّقصیر بک، حتّی أنزلوک هذا الخان الأشنع، خان الصّعالیک! ! فقال: هاهنا أنت یا ابن سعید ثمّ أومأ بیده و قال: انظر فنظرت، فإذا أنا بروضات آنقات و روضات باسرات، فیهنّ خیرات عطرات و ولدان کأنّهنّ اللّؤلؤ المکنون و أطیار و ظباء و أنهار تفور، فحار بصری و حسرت عینی، فقال: حیث کنّا فهذا لنا عتید، لسنا فی خان الصّعالیک.

[١٣١6]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه، عن علیّ بن محمّد، عن إسحاق الجلاّب قال:

اشتریت لأبی الحسن علیه السّلام غنما کثیره، فدعانی فأدخلنی من إصطبل داره إلی موضع واسع لا أعرفه، فجعلت أفرّق تلک الغنم فیمن أمرنی به، فبعث إلی أبی جعفر و إلی والدته و غیرهما ممّن أمرنی، ثمّ استأذنته فی الانصراف إلی بغداد إلی والدی و کان ذلک یوم التّرویه، فکتب إلیّ تقیم غدا عندنا ثمّ تنصرف قال: فأقمت فلمّا کان یوم عرفه أقمت عنده و بتّ لیله الأضحی فی رواق له، فلمّا کان فی السّحر أتانی فقال: یا إسحاق؟ قم، قال: فقمت ففتحت عینی فإذا أنا علی بابی ببغداد قال: فدخلت علی والدی و أنا فی أصحابی، فقلت لهم: عرّفت بالعسکر و خرجت ببغداد إلی العید.

[١٣١٧]4-علیّ بن محمّد، عن إبراهیم بن محمّد الطّاهریّ قال:

مرض المتوکّل من خراج خرج به و أشرف منه علی الهلاک، فلم یجسر أحد أن یمسّه بحدیده، فنذرت أمّه-إن عوفی-أن تحمل إلی أبی الحسن علیّ بن محمّد مالا جلیلا من مالها و قال له الفتح بن خاقان: لو بعثت إلی هذا الرّجل

ص :5٢٠

کردم: جانم فدایت! در همۀ امور قصدشان خاموش کردن نور تو و خوار کردنتان است چنان که شما را در این منزل زشت، جای بیچارگان جای داده اند! فرمودند: پسر سعید! تو چنین فکر می کنی. سپس با دستش اشاره کرد، فرمود: بنگر، نگاه کردم، ناگاه خودم را در باغی دلگشا که به تازگی بار داده یافتم که در آن دخترانی زیبا و عطرزده همانند مرواریدی پنهان در صدف، کودکان و پرندگان و آهوان و نهرهایی جوشان بود. چنان که دیدگانم حیران شد و چشمانم افسوسمندانه از دیدن بازایستاد. آن گاه حضرت فرمود: هرکجا باشیم این ها برای ما مهیّا است. ما در منزل بیچارگان نیستیم.

[١٣١6]٣-اسحاق جلاّب گفته است: من برای حضرت هادی علیه السّلام گوسفندان بسیاری خریدم. آن گاه مرا خواند و از اصطبل خانه اش به جایی وسیع برد که من آن جا را نمی شناختم. و به فرمان ایشان آن گوسفندان را برای کسانی تقسیم کردم. آن گاه برای ابو جعفر [حضرت عسکری علیه السّلام]و مادرش و کسانی دیگر فرستاد که به من فرمانشان را داده بود. سپس از ایشان برای بازگشت به بغداد و به سوی پدرم اجازه خواستم. و این در روز ترویه بود. به من نوشتند: فردا نزدمان می مانی و سپس می روی. او گوید: من ماندم و چون روز عرفه بود نزدشان بودم. و شب عید قربان را در ایوانشان خوابیدم. صبح به نزد من آمده، فرمودند: اسحاق، برخیز. او گوید: من برخاسته، چشمانم را گشودم و خود را بر در خانه ام در بغداد یافتم. او گوید: پس با یارانم به نزد پدرم رفته، به آنان گفتم: در سامره عرفه کردم و برای عید به بغداد آمدم.

[١٣١٧]4-ابراهیم بن محمّد طاهری گفت: متوکّل از دملی که بر تنش درآمده بود بیمار شده، به مرگ نزدیک شد. و کسی جرأت نمی کرد آهنی به بدنش نزدیک کند. مادرش نذر کرد که-اگر تندرست شود-مالی بسیار از اموال خودش برای حضرت هادی [علیه السّلام]ببرد. و فتح خاقان [وزیر ترک او]گفت: اگر به سراغ این مرد بفرستی تا

ص :5٢١

فسألته فإنّه لا یخلو أن یکون عنده صفه یفرّج بها عنک، فبعث إلیه و وصف له علّته، فردّ إلیه الرّسول بأن یؤخذ کسب الشّاه فیداف بماء ورد فیوضع علیه، فلمّا رجع الرّسول و أخبرهم أقبلوا یهزءون من قوله، فقال له الفتح: هو و اللّه أعلم بما قال و أحضر الکسب و عمل کما قال و وضع علیه فغلبه النّوم و سکن، ثمّ انفتح و خرج منه ما کان فیه و بشّرت أمّه بعافیته، فحملت إلیه عشره آلاف دینار تحت خاتمها، ثمّ استقلّ من علّته فسعی إلیه البطحائیّ العلویّ بأنّ أموالا تحمل إلیه و سلاحا، فقال لسعید الحاجب: اهجم علیه باللّیل و خذ ما تجد عنده من الأموال و السّلاح و احمله إلیّ، قال إبراهیم بن محمّد: فقال لی سعید الحاجب: صرت إلی داره باللّیل و معی سلّم فصعدت السّطح، فلمّا نزلت علی بعض الدّرج فی الظّلمه لم أدر کیف أصل إلی الدّار، فنادانی یا سعید! مکانک حتّی یأتوک بشمعه، فلم ألبث أن أتونی بشمعه، فنزلت فوجدته علیه جبّه صوف و قلنسوه منها و سجّاده علی حصیر بین یدیه، فلم أشکّ أنّه کان یصلّی، فقال لی: دونک البیوت فدخلتها و فتّشتها فلم أجد فیها شیئا و وجدت البدره فی بیته مختومه بخاتم أمّ المتوکّل و کیسا مختوما و قال لی: دونک المصلّی، فرفعته فوجدت سیفا فی جفن غیر ملبّس، فأخذت ذلک و صرت إلیه، فلمّا نظر إلی خاتم أمّه علی البدره بعث إلیها فخرجت إلیه، فأخبرنی بعض خدم الخاصّه أنّها قالت له: کنت قد نذرت فی علّتک لمّا أیست منک إن عوفیت حملت إلیه من مالی عشره آلاف دینار فحملتها إلیه و هذا خاتمی علی الکیس و فتح الکیس الآخر فإذا فیه أربعمائه دینار فضمّ إلی البدره بدره أخری و أمرنی بحمل ذلک إلیه فحملته و رددت السّیف و الکیسین و قلت له: یا سیّدی عزّ علیّ، فقال لی: سَیَعْلَمُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.

ص :5٢٢

از او بپرسند، بعید نیست نزدش چیزی باشد که با آن کارت را بگشاید. پس به سراغ ایشان فرستاد و بیماری اش را برایشان وصف کرد. فرستاده چنین پاسخ آورد که عصارۀ روغن را گرفته، با گلاب بیامیزند و بر آن جا بگذارند. فرستاده که بازگشت و این خبر را داد، به مسخره کردن این سخن آغاز کردند. و فتح گفت: به خدا سوگند! او به آنچه گفته داناتر است. عصارۀ روغن را آورده، چنان که فرموده بود بر آن جا گذاشتند. خواب بر او چیره گشته، آرام شد. سپس آن دمل سرباز کرده، آنچه داشت از آن بیرون آمد. به مادرش تندرستی او را مژده دادند، پس ده هزار دینار به مهر خودش را برایشان برد. وقتی متوکّل، دردش کم شد، بطحایی علوی برایش سخن چینی کرد که [شیعیان]اموال و سلاح به نزد او می برند. پس او به سعید دربان گفت: شبانه به او یورش برده، آنچه از اموال و سلاح نزدش می یابی، بردار و به نزد من بیاور. ابراهیم محمّد گفته است: سعید دربان به من گفت: من شبانه به خانه اش رفتم. همراهم نردبانی بود. با آن بر بام برآمدم. چون در تاریکی چند پلّه پایین آمدم ندانستم چگونه به خانه بروم. که ناگاه او مرا صدا زد: ای سعید! بایست تا برایت شمعی بیاورند. چیزی نگذشت که شمعی برایم آوردند. پایین آمدم و او را دیدم که جبّه و کلاهی پشمین در بر و سجّاده ای بر حصیر پیشاپیش او است. در این که نماز می گزارده است، تردید نکردم. به من فرمود: اتاق ها را بگرد. من داخل شده، آن ها را جستجو کرده، چیزی در آن ها نیافتم. و در خانه اش همیانی مهرشده به مهر مادر متوکّل و کیسۀ سربه مهر دیگری یافتم. به من فرمود: جانماز را بگرد. آن را بالا زده، شمشیری در غلافی ساده یافتم. آن ها را برداشته، به سوی متوکّل رفتم. چون بر همیان، مهر مادرش را دید، به سراغ او فرستاد. و او به نزدش آمد. یکی از خادمان مخصوص به من گفت: که او به متوکّل گفت: چون در بیماری ات ناامید شدم نذر کردم که اگر تندرست شوی از مال خودم ده هزار دینار برای ایشان ببرم. و برایش بردم. و این مهر من بر این کیسه است. او کیسۀ دیگر را گشود. چهارصد دینار هم در آن بود. آن گاه همیانی دیگر به آن ها ضمیمه کرد و به من فرمان داد تا آن ها را برای او ببرم. من آن را برده، شمشیر و دو همیان را بازگرداندم و گفتم: سرورم این بر من ناگوار بود. به من فرمود: کسانی که ستم کردند به زودی خواهند دانست که بازگشت شان به کجا است. [شعراء (٢6) :٢٢٧].

ص :5٢٣

[١٣١٨]5-الحسین بن محمّد، عن المعلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه، عن علیّ بن محمّد النّوفلیّ قال:

قال لی محمّد بن الفرج: إنّ أبا الحسن علیه السّلام کتب إلیه یا محمّد! أجمع أمرک و خذ حذرک، قال: فأنا فی جمع أمری [و]لیس أدری ما کتب إلیّ حتّی ورد علیّ رسول حملنی من مصر مقیّدا و ضرب علی کلّ ما أملک و کنت فی السّجن ثمان سنین، ثمّ ورد علیّ منه فی السّجن کتاب فیه: یا محمّد لا تنزل فی ناحیه الجانب الغربیّ، فقرأت الکتاب فقلت: یکتب إلیّ بهذا و أنا فی السّجن، إنّ هذا لعجب، فما مکثت أن خلّی عنّی و الحمد للّه. قال: و کتب إلیه محمّد بن الفرج یسأله عن ضیاعه، فکتب إلیه سوف تردّ علیک و ما یضرّک أن لا تردّ علیک، فلمّا شخص محمّد بن الفرج إلی العسکر کتب إلیه بردّ ضیاعه و مات قبل ذلک، قال: و کتب أحمد بن الخضیب إلی محمّد بن الفرج یسأله الخروج إلی العسکر، فکتب إلی أبی الحسن علیه السّلام یشاوره، فکتب إلیه: اخرج فإنّ فیه فرجک إن شاء اللّه تعالی، فخرج: فلم یلبث إلاّ یسیرا حتّی مات.

[١٣١٩]6-الحسین بن محمّد، عن رجل، عن أحمد بن محمّد قال: أخبرنی أبو یعقوب قال:

رأیته-یعنی محمّدا-قبل موته بالعسکر فی عشیّه و قد استقبل أبا الحسن علیه السّلام فنظر إلیه و اعتلّ من غد، فدخلت إلیه عائدا بعد أیّام من علّته و قد ثقل، فأخبرنی أنّه بعث إلیه بثوب فأخذه و أدرجه و وضعه تحت رأسه، قال: فکفّن فیه. قال أحمد. قال أبو یعقوب: رأیت أبا الحسن علیه السّلام مع ابن الخضیب: فقال له: ابن الخضیب سر جعلت فداک فقال له أنت المقدّم فما لبث إلاّ أربعه أیّام حتّی وضع الدّهق علی ساق ابن الخضیب ثمّ نعی قال: روی عنه حین ألحّ

ص :5٢4

[١٣١٨]5-علی بن محمّد نوفلی گفته است: محمّد فرج به من گفت که حضرت هادی علیه السّلام به او نوشته است: ای محمّد! امورت را جمع کن و مواظب خودت باش. او گوید: من به جمع کردن امورم پرداختم ولی نمی دانستم که مقصودشان چیست. تا فرستاده ای آمد و مرا دست بسته از شهر بیرون برده، دارایی هایم را توقیف کرد. و هشت سال در زندان ماندم. سپس در زندان نامه ای از ایشان به من رسید که: ای محمّد! در ناحیۀ سمت غربی فرود نیا. من نامه را خوانده، با خودم گفتم: درحالی که من در زندانم این نامه را برای من می نویسد. این شگفت آور است. خدا را سپاس چیزی نگذشت که مرا رها کردند. و او گوید: و محمّد فرج به ایشان نامه نوشت و دربارۀ دارایی هایش پرسید. حضرت به ایشان نوشت: آن ها را به تو باز خواهند گرداند. و بازنگرداندنشان به تو زیانی نمی رساند. چون محمّد فرج به سوی سامره رفت، بازگرداندن دارایی هایش را برای او نوشتند ولی او پیش از دریافت آن درگذشته بود. او گوید: و احمد خضیب به محمّد فرج نامه نوشته، از او خواست به سامره برود. او به حضرت هادی علیه السّلام نامه نوشته، از ایشان مشورت خواست. و حضرت به او نوشت: برو ان شاء اللّه گشایش تو در آن است. او رفت و اندکی نگذشت که مرد.

[١٣١٩]6-ابو یعقوب گفته است: او را-مقصودش محمّد فرج است-پیش از مرگش، شامگاهی در سامره دیدم که به دیدار حضرت هادی علیه السّلام رفته بود. حضرت به او نگریست و او فردا بیمار شد. پس از چند روز از بیماری اش به نزدش بازگشتم. بدتر شده بود. به من گفت: حضرت پارچه ای برایش فرستاده و او آن را پیچیده و زیر سرش گذاشته است. او گوید: و در همان پارچه کفن شد. احمد گفته است: ابو یعقوب گفت: حضرت هادی علیه السّلام را همراه پسر خضیب دیدم که پسر خضیب به ایشان گفت: برو جانم فدایت. و حضرت به او فرمود: تو مقدّم هستی. و چهار روز نگذشت که زنجیر و ابزار شکنجه بر پای پسر خضیب بستند و سپس خبر مرگش رسید. او گفت: و از او روایت شده که وقتی پسر خضیب دربارۀ خانه ای که از ایشان می خواسته، پافشاری کرده است،

ص :5٢5

علیه ابن الخضیب فی الدّار الّتی یطلبها منه، بعث إلیه لأقعدنّ بک من اللّه عزّ و جلّ مقعدا لا یبقی لک باقیه، فأخذه اللّه عزّ و جلّ فی تلک الأیّام.

[١٣٢٠]٧-محمّد بن یحیی، عن بعض أصحابنا قال:

أخذت نسخه کتاب المتوکّل إلی أبی الحسن الثّالث علیه السّلام من یحیی بن هرثمه فی سنه ثلاث و أربعین و مائتین و هذه نسخته: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم أمّا بعد فإنّ أمیر المؤمنین عارف بقدرک، راع لقرابتک، موجب لحقّک، یقدّر من الأمور فیک و فی أهل بیتک ما أصلح اللّه به حالک و حالهم و ثبّت به عزّک و عزّهم و أدخل الیمن و الأمن علیک و علیهم، یبتغی بذلک رضاء ربّه و أداء ما افترض علیه فیک و فیهم و قد رأی أمیر المؤمنین صرف عبد اللّه بن محمّد عمّا کان یتولاّه من الحرب و الصّلاه بمدینه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إذ کان علی ما ذکرت من جهالته بحقّک و استخفافه بقدرک و عند [نا]ما قرفک به و نسبک إلیه من الأمر الّذی قد علم أمیر المؤمنین براءتک منه و صدق نیّتک فی ترک محاولته و أنّک لم تؤهّل نفسک له و قد ولّی أمیر المؤمنین ما کان یلی من ذلک محمّد بن الفضل و أمره بإکرامک و تبجیلک و الانتهاء إلی أمرک و رأیک و التّقرّب إلی اللّه و إلی أمیر المؤمنین بذلک، و أمیر المؤمنین مشتاق إلیک یحبّ إحداث العهد بک و النّظر إلیک، فإن نشطت لزیارته و المقام قبله ما رأیت شخصت و من أحببت من أهل بیتک و موالیک و حشمک علی مهله و طمأنینه، ترحل إذا شئت و تنزل إذا شئت و تسیر کیف شئت و إن أحببت أن یکون یحیی بن هرثمه مولی أمیر المؤمنین و من معه من الجند مشیّعین لک، یرحلون برحیلک و یسیرون بسیرک و الأمر فی ذلک إلیک حتّی توافی أمیر المؤمنین فما أحد من إخوته و ولده و أهل بیته و خاصّته ألطف منه منزله و لا أحمد له أثره و لا هو

ص :5٢6

حضرت به او پیغام فرستاده که تو را از سوی خداوند عزّتمند به قرارگاهی بنشانم که برایت چیزی باقی نماند. و خداوند شکوهمند او را در همان روزها گرفتار ساخت.

[١٣٢٠]٧-یکی از اصحابمان گفته است: من نسخه ای از نامۀ متوکّل به حضرت ابو الحسن سوم (هادی) علیه السّلام را در سال دویست و چهل و سه از یحیای هرثمه گرفتم. و این همان نسخه است: به نام خداوند بخشایندۀ مهربان. و سپس، همانا امیر مؤمنین قدرت را می شناسد و خویشاوندی ات را رعایت کرده، حقّت را لازم می داند. دربارۀ تو و خاندانت، آنچه را خداوند به وسیلۀ آن حال تو و آنان را نیکو می کند. و عزّت تو و آنان را استوار کرده، برکت و ایمنی برای تو و آنان می آورد، فراهم می کند. و با آن خشنودی پروردگارش و ادای آنچه را او دربارۀ تو و آنان بر او واجب کرده، می خواهد. نظر امیر مؤمنین عزل عبد اللّه محمّد از ولایت جنگ و نماز مدینۀ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است؛ زیرا چنان که گفته بودی حقّتان را نمی شناسد و قدرتان را خوار می شمرد و نزد ما تو را به چیزی متّهم کرده است که امیر مؤمنین دوری تو از آن و نیّت درستت در ترک وعدۀ با او را می داند. و این که خودت را سزاوارش نمی دانستی. و اینک امیر مؤمنین به دنبال او به محمّد فضل ولایت داده است و او را به گرامیداشت و بزرگداشت تو و رسیدن به کار و نظرتان و به وسیلۀ آن تقرّب به خدا و به امیر مؤمنین فرمان داده است. و امیر مؤمنین مشتاق دیدار تو است و دوست دارد تو را ببیند. تو هم اگر دیدی برای دیدار او و ماندن نزدش کوشیدی، در فرصت و آرامش، خودت و کسانی از خاندان و غلامان و اطرافیانت بیرون بیایید [که هرگاه خواستی، سوار شوی و هرگاه خواستی، فرود آیی و هرطور خواستی راه بپیمایی.]و اگر دوست داشتی یحیای هرثمه غلام امیر مؤمنین و سربازانش تو را همراهی کنند. با سوار شدن تو سوار شوند و با راه افتادن شما به راه افتند. این موضوع به اختیار تو است تا به امیر مؤمنین برسی. که کسی از برادران و فرزندان و خاندان و برجستگانش منزلتی مهربان تر از او و فضیلتی ستوده تر نزد او ندارند

ص :5٢٧

لهم أنظر و علیهم أشفق و بهم أبرّ و إلیهم أسکن منه إلیک إن شاء اللّه تعالی و السّلام علیک و رحمه اللّه و برکاته؛ و کتب إبراهیم بن العبّاس و صلّی اللّه علی محمّد و آله و سلّم.

[١٣٢١]٨-الحسین بن الحسن الحسنیّ قال:

حدّثنی أبو الطّیّب المثنّی یعقوب بن یاسر قال: کان المتوکّل یقول: و یحکم قد أعیانی أمر ابن الرّضا، أبی أن یشرب معی أو ینادمنی أو أجد منه فرصه فی هذا، فقالوا له: فإن لم تجد منه فهذا أخوه موسی قصّاف عزّاف یأکل و یشرب و یتعشّق، قال: ابعثوا إلیه فجیئوا به حتّی نموّه به علی النّاس و نقول ابن الرّضا، فکتب إلیه و أشخص مکرّما و تلقّاه جمیع بنی هاشم و القوّاد و النّاس علی أنّه إذا وافی أقطعه قطیعه و بنی له فیها و حوّل الخمّارین و القیان إلیه و وصله و برّه و جعل له منزلا سریّا حتّی یزوره هو فیه، فلمّا وافی موسی تلقّاه أبو الحسن فی قنطره و صیف و هو موضع تتلقّی فیه القادمون، فسلّم علیه و وفّاه حقّه، ثمّ قال له: إنّ هذا الرّجل قد أحضرک لیهتکک و یضع منک فلا تقرّ له أنّک شربت نبیذا قطّ، فقال له موسی: فإذا کان دعانی لهذا فما حیلتی؟ قال: فلا تضع من قدرک و لا تفعل فإنّما أراد هتکک فأبی علیه فکرّر علیه فلمّا رأی أنّه لا یجیب قال أما إنّ هذا مجلس لا تجمع أنت و هو علیه أبدا، فأقام ثلاث سنین، یبکّر کلّ یوم فیقال له: قد تشاغل الیوم فرح، فیروح فیقال: قد سکر فبکّر، فیبکّر فیقال: شرب دواء، فما زال علی هذا ثلاث سنین حتّی قتل المتوکّل و لم یجتمع معه علیه.

[١٣٢٢]٩-بعض أصحابنا، عن محمّد بن علیّ قال: أخبرنی زید بن علیّ بن الحسین بن زید قال:

ص :5٢٨

و او در برابر تو به آنان یاورتر و دلسوزتر و نیک تر و مطمئن تر نیست. اگر خداوند فرازمند خواهد. و سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو. نوشت آن را ابراهیم عبّاس. و درود و سلام خداوند بر محمّد و خاندانش.

[١٣٢١]٨-ابو طیّب مثنّی یعقوب یاسر گفته است: متوکّل می گفت: وای بر شما کار پسر رضا [حضرت هادی علیه السّلام]مرا خسته کرد. از نوشیدن با من یا همنشینی با من سرباز زد تا در این باره از او فرصتی بیابم. به او گفتند: اگر از او فرصتی نیافتی برادرش موسی [مبرقع]هست که اهل بازی و ساز و آواز است. می خورد و می نوشد و عشق بازی می کند. گفت: دنبالش بفرستید و او را بیاورید تا او را در نظرم مردم به جای ابن الرضا جلوه داده، بگوییم پسر رضا همین است. پس به او نامه نوشت و محترمانه حرکتش داده، همۀ بنی هاشم و سرداران و مردم به دیدارش رفتند بنابراین وقتی که به سامره رسید زمینی به او داده، ساختمانش کند و می فروشان و دختران آوازه خوان برایش بیاورد، او را حسابی تحویل بگیرد و کند و برایش منزلی بزرگ و دلگشا قرار دهد تا او را در آن جا دیدار کند. چون موسی رسید، حضرت هادی [علیه السّلام]در پل وصیف، جایی که پیشوازان به دیدار او می آمدند، او را دیده، سلام داد و حقّش را ادا کرده، فرمود: این مرد تو را خواسته تا رسوا و خوارت کند. هرگز به او اقرار نکن که شراب نوشیده ای. موسی گفت: اگر مرا به آن دعوت کرد چاره ام چیست؟ فرمود: قدر خود را خوار نکن و نخور. که او رسوایی ات را می خواهد. او سرباز زد. حضرت تکرار کرد. و چون دید او نمی پذیرد، فرمود: بدان این مجلسی است که تو و او هرگز گرد هم نمی آیید. او سه سال ماند. هرروز صبح زود می رفت. به او می گفتند: امروز کار دارد، برو شب بیا او شب می آمد، می گفتند: او مست کرده است. صبح زود بیا. صبح می آمد، می گفتند: [شب]دوا خورده است. و سه سال پیوسته بر این شیوه بود تا متوکّل کشته شد و در یک مجلس گرد هم نیامدند.

[١٣٢٢]٩-محمّد علی گفته است: زید علی به من گفت: من بیمار شدم و طبیب

ص :5٢٩

مرضت فدخل الطّبیب علیّ لیلا فوصف لی دواء بلیل آخذه کذا و کذا یوما فلم یمکّنّی، فلم یخرج الطّبیب من الباب حتّی ورد علیّ نصر بقاروره فیها ذلک الدّواء بعینه فقال لی: أبو الحسن یقرئک السّلام و یقول لک خذ هذا الدّواء کذا و کذا یوما فأخذته فشربته فبرأت، قال محمّد بن علیّ: قال لی زید بن علیّ: یأبی الطّاعن أین الغلاه عن هذا الحدیث.

باب مولد أبی محمّد الحسن بن علیّ علیهما السّلام ولد علیه السّلام فی شهر رمضان [و فی نسخه أخری فی شهر ربیع الآخر]سنه اثنتین و ثلاثین و مائتین. و قبض علیه السّلام یوم الجمعه لثمان لیال خلون من شهر ربیع الأوّل سنه ستّین و مائتین و هو ابن ثمان و عشرین سنه و دفن فی داره فی البیت الّذی دفن فیه أبوه بسرّ من رأی و أمّه أمّ ولد یقال لها: حدیث [و قیل سوسن].

[١٣٢٣]١-الحسین بن محمّد الأشعریّ و محمّد بن یحیی و غیرهما قالوا:

کان أحمد بن عبید اللّه بن خاقان علی الضّیاع و الخراج بقمّ فجری فی مجلسه یوما ذکر العلویّه و مذاهبهم و کان شدید النّصب فقال: ما رأیت و لا عرفت بسرّ من رأی رجلا من العلویّه مثل الحسن بن علیّ بن محمّد بن الرّضا فی هدیه و سکونه و عفافه و نبله و کرمه عند أهل بیته و بنی هاشم و تقدیمهم إیّاه علی ذوی السّنّ منهم و الخطر و کذلک القوّاد و الوزراء و عامّه النّاس، فإنّی کنت یوما قائما علی رأس أبی و هو یوم مجلسه للنّاس إذ دخل علیه حجّابه فقالوا: أبو محمّد ابن الرّضا بالباب، فقال بصوت عال: ائذنوا له، فتعجّبت ممّا سمعت منهم أنّهم جسروا یکنّون رجلا علی أبی بحضرته و لم یکنّ

عنده إلاّ خلیفه أو ولیّ عهد أو من أمر السّلطان أن یکنّی، فدخل رجل

ص :5٣٠

شبانه به نزدم آمد و برایم دوایی را وصف کرد که همان شب بگیرم و چند روزی داشته باشم. این برایم دشوار آمد. هنوز طبیب از در بیرون نرفته بود که نصر با شیشه ای که همان دوا در آن بود به نزدم آمد و به من گفت: ابو الحسن [علیه السّلام]به تو سلام رساند و فرمود: این دوا را بگیر و همان چند روز داشته باش. من آن را گرفته، نوشیدم و از آن بهبود یافتم. محمّد علی گفته است: زید علی به من گفت: عیب گیران [این ها]را نمی پذیرند. کجا هستند غالیان که این حدیث را بشنوند.

ولادت ابو محمّد حسن بن علی علیهما السّلام

حضرت حسن عسکری علیه السّلام در ماه رمضان [و در نسخۀ دیگر در ماه ربیع الآخر]سال دویست و سی و دو به دنیا آمد و روز جمعه، هشت شب گذشته از ربیع الاول سال دویست و شصت، بیست و هشت ساله بود که وفات یافته، در اتاقش دفن شد، در خانه ای در سامره که پدرش در آن دفن شده بود. و مادرش کنیزی است که به او حدیث می گفتند. [و سوسن نیز گفته شده است.]

[١٣٢٣]١-حسین احمد اشعری و محمّد یحیی و جز آن دو گفته اند: احمد بن عبید اللّه خاقان گماشتۀ بر املاک و مالیات قم بود. روزی در مجلس او از علویان و مذهبشان سخن به میان آمد و او سخت ناصبی بود. پس گفت: من در سامره در روش و وقار و پاکی و بزرگی و بزرگواری از علویان مردی مانند حسن بن علی بن محمّد بن رضا در نزد خاندانش و بنی هاشم و همچنین سرداران و وزیران و عموم مردم ندیدم و نشناختم که او را بر سالخوردگان و صاحبان منزلتشان مقدّم بدارند. من روزی پشت سر پدرم ایستاده بودم و آن روزی بود که برای کارهای مردم می نشست که ناگاه دربانان به نزدش آمده، گفتند: ابو محمّد، ابن الرّضا بر در است. پدرم به صدای بلندی گفت: به او اجازه دهید. و من در شگفت شدم از این که شنیدم آنان جسارت کرده، نزد پدرم مردی را با کنیه نام بردند. درحالی که نزد او از کسی جز خلیفه یا ولی عهد یا کسی که خلیفه فرمان داده بود، با کنیه نام برده نمی شد.

ص :5٣١

أسمر، حسن القامه، جمیل الوجه، جیّد البدن، حدث السّنّ، له جلاله و هیبه، فلمّا نظر إلیه أبی قام یمشی إلیه خطی و لا أعلمه فعل هذا بأحد من بنی هاشم و القوّاد، فلمّا دنا منه عانقه و قبّل وجهه و صدره و أخذ بیده و أجلسه علی مصلاّه الّذی کان علیه و جلس إلی جنبه مقبلا علیه بوجهه و جعل یکلّمه و یفدیه بنفسه و أنا متعجّب ممّا أری منه إذ دخل [علیه]الحاجب فقال: الموفّق قد جاء و کان الموفّق إذا دخل علی أبی تقدّم حجّابه و خاصّه قوّاده، فقاموا بین مجلس أبی و بین باب الدّار سماطین إلی أن یدخل و یخرج فلم یزل أبی مقبلا علی أبی محمّد یحدّثه حتّی نظر إلی غلمان الخاصّه فقال حینئذ إذا شئت جعلنی اللّه فداک، ثمّ قال لحجّابه: خذوا به خلف السّماطین حتّی لا یراه هذا- یعنی الموفّق-فقام و قام أبی و عانقه و مضی، فقلت لحجّاب أبی و غلمانه: ویلکم من هذا الّذی کنّیتموه علی أبی و فعل، به أبی هذا الفعل فقالوا: هذا علویّ یقال له الحسن بن علیّ یعرف بابن الرّضا فازددت تعجّبا و لم أزل یومی ذلک قلقا متفکّرا فی أمره و أمر أبی و ما رأیت فیه حتّی کان اللّیل و کانت عادته أن یصلّی العتمه ثمّ یجلس فینظر فیما یحتاج إلیه من المؤامرات و ما یرفعه إلی السّلطان، فلمّا صلّی و جلس، جئت فجلست بین یدیه و لیس عنده أحد فقال لی: یا أحمد لک حاجه؟ قلت: نعم یا أبه فإن أذنت لی سألتک عنها؟ فقال: قد أذنت لک یا بنیّ فقل ما أحببت، قلت: یا أبه من الرّجل الّذی رأیتک بالغداه فعلت به ما فعلت من الإجلال و الکرامه و التّبجیل و فدیته بنفسک و أبویک؟ فقال: یا بنیّ ذاک إمام الرّافضه، ذاک الحسن بن علیّ المعروف بابن الرّضا، فسکت ساعه، ثمّ قال: یا بنیّ لو زالت الإمامه عن خلفاء بنی العبّاس

ص :5٣٢

آن گاه مردی گندمگون، نیکوقامت، زیبارو، خوش اندام، تازه جوان آمد که جلالت و هیبتی داشت. پدرم وقتی نگاهش به او افتاد، برخاسته، چند قدمی به سویش رفت. درحالی که فکر نمی کنم با کسی از بنی هاشم و سرداران چنین کند. و چون به نزدیک او رسید، معانقه کرده، چهره و سینه اش را بوسیده، دستش را گرفته، او را بر نمازگاه مخصوص خویش نشاند و خودش در کنار او با همۀ صورت به او رو کرده، نشست و به سخن گفتن با او و فدا کردن جانش برای او آغاز کرد. من از آنچه از او می دیدم شگفت زده بودم که ناگاه دربان آمده، گفت: موفّق [برادر خلیفه]آمده است. و وقتی موفّق به نزد پدرم می آمد، دربانان و سرداران ویژه اش آمده، میان جایگاه پدرم و در خانه به صف می ایستادند تا او داخل شده، سپس خارج شود. ولی هنوز پدرم رو به ابو محمّد [علیه السّلام]داشت و سخن می گفت تا نگاهش به غلامان ویژه افتاد. در این هنگام گفت: خداوند مرا فدای شما کند اگر خواستید [می توانید تشریف ببرید]سپس به دربانانش گفت: ایشان را از پشت صف ببرید تا این-و مقصودش موفّق بود-ایشان را نبیند. پس او برخاست و پدرم برخاسته، با او معانقه کرد و رفت. آن گاه من به دربانان و غلامان پدرم گفتم: وای بر شما این که بود که نزد پدرم از او با کنیه یاد کردید و پدرم با او چنین کرد؟ ! آنان گفتند: او از علویان است که حسن بن علی نام دارد و به ابن الرضا معروف است. و بر شگفتی ام افزوده شد. آن روز پیوسته نگران بودم و دربارۀ او و کار پدرم و آنچه دیدم اندیشناک بودم تا شب شد. و عادت او این بود که نماز عشا را بگزارد و بنشیند تا ببیند در چه چیزهایی به مشورت نیاز دارد و چه چیزهایی را باید نزد سلطان مطرح کند. چون نماز خواند و نشست من رفتم و جلویش نشستم و کسی نزدش نبود. به من گفت: احمد کاری داری؟ گفتم: بله، پدر جان اگر اجازه دهی از آن بپرسم؟ گفت: پسرم به تو اجازه دادم که آنچه دوست داری بگویی. گفتم: پدر جان این مرد که بود که امروز صبح او را دیدم و شما چنان بزرگداشت و نیکی با او کرده، خود و پدر و مادرت را فدایش کردی؟ گفت: پسرم او امام رافضیان است. او حسن بن علی معروف به ابن رضا است. آن گاه ساعتی خاموش شد و سپس گفت: پسرم اگر پیشوایی از خلفای بنی عبّاس جدا شود

ص :5٣٣

ما استحقّها أحد من بنی هاشم غیر هذا و إنّ هذا لیستحقّها فی فضله و عفافه و هدیه و صیانته و زهده و عبادته و جمیل أخلاقه و صلاحه و لو رأیت أباه رأیت رجلا جزلا، نبیلا، فاضلا، فازددت قلقا و تفکّرا و غیظا علی أبی و ما سمعت منه و استزدته فی فعله و قوله فیه ما قال، فلم یکن لی همّه بعد ذلک إلاّ السّؤال عن خبره و البحث عن أمره فما سألت أحدا من بنی هاشم و القوّاد و الکتّاب و القضاه و الفقهاء و سائر النّاس إلاّ وجدته عنده فی غایه الإجلال و الإعظام و المحلّ الرّفیع و القول الجمیل و التّقدیم له علی جمیع أهل بیته و مشایخه فعظم قدره عندی إذ لم أر له ولیّا و لا عدوّا إلاّ و هو یحسن القول فیه و الثّناء علیه، فقال له بعض من حضر مجلسه من الأشعریّین: یا أبا بکر فما خبر أخیه جعفر؟ فقال: و من جعفر فتسأل عن خبره أو یقرن بالحسن جعفر معلن الفسق فاجر ماجن شرّیب للخمور أقلّ من رأیته من الرّجال و أهتکهم لنفسه، خفیف، قلیل فی نفسه و لقد ورد علی السّلطان و أصحابه فی وقت وفاه الحسن بن علیّ ما تعجّبت منه و ما ظننت أنّه یکون و ذلک أنّه لمّا اعتلّ بعث إلی أبی أنّ ابن الرّضا قد اعتلّ فرکب من ساعته فبادر إلی دار الخلافه ثمّ رجع مستعجلا و معه خمسه من خدم أمیر المؤمنین کلّهم من ثقاته و خاصّته فیهم نحریر، فأمرهم بلزوم دار الحسن و تعرّف خبره و حاله و بعث إلی نفر من المتطبّبین فأمرهم بالاختلاف إلیه و تعاهده صباحا و مساء، فلمّا کان بعد ذلک بیومین أو ثلاثه أخبر أنّه قد ضعف، فأمر المتطبّبین بلزوم داره و بعث إلی قاضی القضاه فأحضره مجلسه و أمره أن یختار من أصحابه عشره ممّن یوثق به فی دینه و أمانته و ورعه فأحضرهم، فبعث بهم إلی دار الحسن و أمرهم

ص :5٣4

از میان بنی هاشم کسی جز او سزاوار آن نیست. و این مرد به جهت فضیلت و پاکی و هدایتگری و پرهیزگاری و پارسایی و عبادت و اخلاق نیکو و شایستگی اش سزوار آن است. و اگر پدرش را می دیدی او را مردی اصیل و نجیب و بافضیلت می یافتی. نگرانی و اندیشه و خشمم بر پدر و آنچه از او شنیدم افزون تر شد. و آنچه را دربارۀ شیوه و گفتار او گفته بود زیاده دانستم. پس از آن من قصدی جز پرسش دربارۀ او و جستجو از کارش نداشتم. درباره اش از بنی هاشم و سرداران و کاتبان و قاضیان و فقیهان و مردم دیگر نپرسیدم جز این که او را در نزدشان در نهایت جلالت و بزرگی و جایگاه بلند با گفتن سخنان زیبا و جلو انداختن او بر همۀ خاندانش و بزرگانش یافتم. پس قدرش نزد من بزرگ گشت زیرا برایش دوست و دشمنی ندیدم جز این که درباره اش سخنان نیکو گفته، ستایش اش کرد. یکی از اشعریان حاضر در جلسه به او گفت: ای ابو بکر و از برادرش جعفر چه خبر داری؟ گفت: جعفر کیست که درباره اش پرسشی شود یا با حسن همسان گردد. جعفری که آشکارا فسق می کند و فاجر و بی آبرو و دایم الخمر است. پست ترین مردی که دیده ام. رسواگر خویشتن و سبک و کم مایه. و در هنگام وفات حسن بن علی [علیهما السّلام]بر سلطان و یارانش چیزی روی داد که من در شگفت شدم و گمان نمی کردم چنین شود و آن، این است که وقتی او بیمار شد، سراغ پدرم فرستاد که ابن الرضا بیمار شده است. پدرم همان ساعت سوار شده، به دار الخلافه رفت، سپس به شتاب، با پنج تن از خادمان مورد اعتماد امیر مؤمنین و از جمله نحریر بازگشت. سپس به آنان دستور داد در کنار حسن باشند و از حال و روزش باخبر شوند و سراغ چند طبیب فرستاد و به آنان دستور داد به نزد او رفت وآمد کنند و صبح و شام با او باشند. چون دو سه روز گذشت خبر رسید که او ناتوان شده است. پس به طبیبان دستور داد در خانۀ او بمانند و به سراغ قاضی القضاه فرستاده، او را به مجلس اش احضار کرد و دستور داد تا ده تن از کسانی را که در دین و امانتداری و پرهیزگاری مورد اعتمادند برگزیده، به خانۀ حسن بروند. و شب و روز آن جا باشند.

ص :5٣5

بلزومه لیلا و نهارا فلم یزالوا هناک حتّی توفّی علیه السّلام فصارت سرّ من رأی ضجّه واحده و بعث السّلطان إلی داره من فتّشها و فتّش حجرها و ختم علی جمیع ما فیها و طلبوا أثر ولده و جاءوا بنساء یعرفن الحمل، فدخلن إلی جواریه ینظرن إلیهنّ فذکر بعضهنّ أنّ هناک جاریه بها حمل فجعلت فی حجره و وکلّ بها نحریر الخادم و أصحابه و نسوه معهم، ثمّ أخذوا بعد ذلک فی تهیئته و عطّلت الأسواق و رکبت بنو هاشم و القوّاد و أبی و سائر النّاس إلی جنازته، فکانت سرّ من رأی یومئذ شبیها بالقیامه فلمّا فرغوا من تهیئته بعث السّلطان إلی أبی عیسی بن المتوکّل فأمره بالصّلاه علیه، فلمّا وضعت الجنازه للصّلاه علیه دنا أبو عیسی منه فکشف عن وجهه فعرضه علی بنی هاشم من العلویّه و العبّاسیّه و القوّاد و الکتّاب و القضاه و المعدّلین و قال: هذا الحسن بن علیّ بن محمّد بن الرّضا مات حتف أنفه علی فراشه حضره من حضره من خدم أمیر المؤمنین و ثقاته فلان و فلان و من القضاه فلان و فلان و من المتطبّبین فلان و فلان، ثمّ غطّی وجهه و أمر بحمله فحمل من وسط داره و دفن فی البیت الّذی دفن فیه أبوه فلمّا دفن أخذ السّلطان و النّاس فی طلب ولده و کثر التّفتیش فی المنازل و الدّور و توقّفوا عن قسمه میراثه و لم یزل الّذین وکّلوا بحفظ الجاریه الّتی توهّم علیها الحمل لازمین حتّی تبیّن بطلان الحمل فلمّا بطل الحمل عنهنّ قسم میراثه بین أمّه و أخیه جعفر و ادّعت أمّه وصیّته و ثبت ذلک عند القاضی، و السّلطان علی ذلک یطلب أثر ولده. فجاء جعفر بعد ذلک إلی أبی فقال: اجعل لی مرتبه أخی و أوصل إلیک فی کلّ سنه عشرین ألف دینار، فزبره أبی و أسمعه و قال له: یا أحمق السّلطان جرّد سیفه فی الّذین زعموا

ص :5٣6

و آنان پیوسته آن جا بودند تا او علیه السّلام وفات یافت. پس سامره یکپارچه ناله شد. سلطان کسانی را به خانه اش فرستاد تا آن جا و اتاق هایش را جستجو کرده، و بر همۀ آنچه در آن جا است مهر بزنند. و اثری از فرزندش بیابند. و زنانی را آوردند تا حامله را بشناسند. آنان به نزد کنیزانش رفتند تا آنان را بازرسی کنند. یکی از آنان گفت که این جا یک کنیز حامله است. او را در اتاقی قرار داده، نحریر خادم و یارانش و زنانی را بر او گماشتند. و پس از آن به تجهیز آن حضرت آغاز کردند. بازارها بسته شد و بنی هاشم و سرداران و پدرم و دیگر مردم پیکرش را تشییع کردند. آن روز سامره همچون قیامت شده بود. پس چون تجهیزش را به پایان بردند سلطان به نزد ابو عیسی پسر متوکّل فرستاد و او را به نماز بر او دستور داد. چون پیکرش برای نماز بر زمین گذاشته شد، ابو عیسی به او نزدیک شده، رویش را گشود و به بنی هاشم از علوی و عبّاسی و سرداران و کاتبان و قاضیان و معتمدان نشان داده، گفت: این حسن بن علی بن محمّد بن رضا است که به اجل خود بر بسترش درگذشته و از خادمان امیر مؤمنین و کسان مورد اعتمادش فلان و فلان و از قاضیان فلان و فلان و از پزشکان فلان و فلان در نزدش حاضر بوده اند. سپس رویش را پوشاند و دستور داد او را بردارند. آن گاه او را از میان اتاق برداشته، در خانه ای که پدرش در آن دفن شده بود، دفن کردند. و چون دفن شد سلطان و مردم به جستجوی فرزندش آغاز کردند. و بسیار جستجو کرده، از تقسیم میراثش بازایستادند. و کسانی که بر کنیز مظنون به حاملگی گماشته شده بودند، همراه او بودند تا روشن شد که او حامله نیست. پس از روشن شدن این موضوع میراثش میان مادر و برادرش جعفر تقسیم شد. مادرش ادّعا کرد که به او وصیّت شده و نزد قاضی هم ثابت شد ولی سلطان با این حال در جستجوی اثری از فرزندش بود. سپس جعفر به نزد پدرم آمد و گفت: مقام برادرم را به من واگذار تا من هر سال بیست هزار دینار برایت برسانم. پدرم سخت بر او تاخت و تندی کرد و گفت: ای احمق! سلطان به روی کسانی که گمان می کردند پدر و برادرت امام هستند، شمشیر کشید تا آنان را از آن باور بازگرداند، نتوانست.

ص :5٣٧

أنّ أباک و أخاک أئمّه لیردّهم عن ذلک، فلم یتهیّأ له ذلک، فإن کنت عند شیعه أبیک أو أخیک إماما فلا حاجه بک إلی السّلطان [أن]یرتّبک مراتبهما و لا غیر السّلطان و إن لم تکن عندهم بهذه المنزله لم تنلها بنا و استقلّه أبی عند ذلک و استضعفه و أمر أن یحجب عنه، فلم یأذن له فی الدّخول علیه حتّی مات أبی و خرجنا و هو علی تلک الحال و السّلطان یطلب أثر ولد الحسن بن علیّ علیهما السّلام.

[١٣٢4]٢-علیّ بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل بن إبراهیم بن موسی بن جعفر علیهما السّلام قال:

کتب أبو محمّد علیه السّلام إلی أبی القاسم إسحاق بن جعفر الزّبیریّ قبل موت المعتزّ بنحو عشرین یوما: الزم بیتک حتّی یحدث الحادث، فلمّا قتل بریحه کتب إلیه قد حدث الحادث فما تأمرنی؟ فکتب لیس هذا الحادث هو الحادث الآخر فکان من أمر المعتزّ ما کان و عنه قال: کتب إلی رجل آخر یقتل ابن محمّد بن داود عبد اللّه-قبل قتله بعشره أیّام-فلمّا کان فی الیوم العاشر قتل.

[١٣٢5]٣-علیّ بن محمّد، عن محمّد بن إبراهیم المعروف بابن الکردیّ، عن محمّد بن علیّ بن إبراهیم بن موسی بن جعفر قال:

ضاق بنا الأمر فقال لی أبی: امض بنا حتّی نصیر إلی هذا الرّجل-یعنی أبا محمّد-فإنّه قد وصف عنه سماحه، فقلت: تعرفه؟ فقال: ما أعرفه و لا رأیته قطّ، قال: فقصدناه فقال لی [أبی]و هو فی طریقه: ما أحوجنا إلی أن یأمر لنا بخمسمائه درهم مائتا درهم للکسوه و مائتا درهم للدّین و مائه للنّفقه، فقلت فی نفسی: لیته أمر لی بثلاثمائه درهم مائه أشتری بها حمارا و مائه للنّفقه و مائه للکسوه و أخرج إلی الجبل، قال: فلمّا وافینا الباب خرج إلینا غلامه فقال: یدخل علیّ بن إبراهیم و محمّد ابنه، فلمّا دخلنا علیه و سلّمنا قال لأبی: یا علیّ!

ص :5٣٨

پس تو اگر نزد شیعیان پدر و برادرت، امام باشی که نه به سلطان و نه به غیر آن نیازی نداری تا تو را در مقام آنان قرار دهد. و اگر نزدشان این منزلت و جایگاه را نداری با ما به آن نمی رسی. پدرم او را کم مایه و خوار شمرد و فرمان داد تا از او دور شود و تا مرد به او اجازه آمدن به نزدش را نداد. او بر این حال بود که ما از سامره بیرون آمدیم و سلطان هنوز در جستجوی اثری از فرزند حسن بن علی علیهما السّلام بود.

[١٣٢4]٢-محمّد اسماعیل گفته است: ابو محمّد [علیه السّلام]تقریبا بیست روز پیش از مرگ معتزّ به اسحاق بن جعفر زبیری نوشت: در خانه ات بمان تا حادثه روی دهد. چون بریحه کشته شد، او به حضرت نوشت: آن حادثه روی داد، اینک چه فرمان می دهی؟ ایشان نوشت: این حادثه نیست. حادثۀ دیگری است. و کار معتز چنان شد که شد.

و از او است که گفته است: ایشان به مردی دیگر-ده روز پیش از کشته شدن شخصی-نوشت عبد اللّه پسر محمّد داود کشته می شود. چون روز دهم رسید او کشته شد.

[١٣٢5]٣-محمّد علی گفته است: ما در تنگنا بودیم. پس پدرم به من گفت: با ما بیا به سوی این مرد-یعنی ابو محمّد [علیه السّلام]-برویم؛ که به بزرگواری وصفش می کنند. من گفتم: او را می شناسی؟ گفت: او را نمی شناسم و هرگز هم او را ندیده ام. او گوید: آن گاه آهنگ او کردیم. پدرم در راه به من گفت: چه خوب می شد اگر به ما پانصد درهم می داد: دویست درهم برای لباس، دویست تا برای بدهی و صد تا هم برای خرجی مان. و من با خودم گفتم: کاش سیصد درهم نیز به من می داد. تا با صد درهمش الاغی بخرم و صد تا برای خرجی و صدتایش برای لباس تا به سوی کوهستان بروم. او گوید: وقتی به در رسیدیم غلامش درآمده، گفت: علی ابراهیم و پسرش محمّد داخل شوند. چون به نزد حضرت رفته، سلام گفتیم، ایشان به پدرم فرمود: ای علی!

ص :5٣٩

ما خلّفک عنّا إلی هذا الوقت؟ فقال: یا سیّدی استحییت أن ألقاک علی هذه الحال، فلمّا خرجنا من عنده جاءنا غلامه فناول أبی صرّه فقال: هذه خمسمائه درهم مائتان للکسوه و مائتان للدّین و مائه للنّفقه و أعطانی صرّه فقال: هذه ثلاثمائه درهم اجعل مائه فی ثمن حمار و مائه للکسوه و مائه للنّفقه و لا تخرج إلی الجبل و صر إلی سوراء فصار إلی سوراء و تزوّج بامرأه، فدخله الیوم ألف دینار و مع هذا یقول بالوقف، فقال محمّد بن إبراهیم: فقلت له: ویحک أ ترید أمرا أبین من هذا؟ قال: فقال هذا أمر قد جرینا علیه.

[١٣٢6]4-علیّ بن محمّد، عن أبی علیّ محمّد بن علیّ بن إبراهیم قال:

حدّثنی أحمد بن الحارث القزوینیّ قال: کنت مع أبی بسرّ من رأی و کان أبی یتعاطی البیطره فی مربط أبی محمّد علیه السّلام قال: و کان عند المستعین بغل لم یر مثله حسنا و کبرا و کان یمنع ظهره و اللّجام و السّرج، و قد کان جمع علیه الرّاضه، فلم یمکّن لهم حیله فی رکوبه، قال: فقال له بعض ندمائه: یا أمیر المؤمنین ألا تبعث إلی الحسن ابن الرّضا حتّی یجیء فإمّا أن یرکبه و إمّا أن یقتله فتستریح منه، قال: فبعث إلی أبی محمّد و مضی معه أبی فقال أبی: لمّا دخل أبو محمّد الدّار کنت معه فنظر أبو محمّد إلی البغل واقفا فی صحن الدّار فعدل إلیه فوضع بیده علی کفله، قال: فنظرت إلی البغل و قد عرق حتّی سال العرق منه، ثمّ صار إلی المستعین فسلّم علیه فرحّب به و قرّب، فقال: یا أبا محمّد ألجم هذا البغل فقال أبو محمّد لأبی: ألجمه یا غلام، فقال المستعین: ألجمه أنت، فوضع طیلسانه ثمّ قام فألجمه ثمّ رجع إلی مجلسه و قعد، فقال له: یا أبا محمّد أسرجه، فقال لأبی: یا غلام أسرجه فقال: أسرجه أنت فقام ثانیه فأسرجه و رجع فقال له تری أن ترکبه؟ فقال: نعم فرکبه من غیر أن یمتنع علیه

ص :54٠

چه چیزی تو را تا این موقع از ما بازداشته است؟ او گفت: سرورم! من شرم داشتم با این حال شما را دیدار کنم. وقتی از نزدش بیرون آمدیم، غلامش به نزدمان آمده، همیانی به پدرم داده، گفت: این پانصد درهم است. دویست درهم برای لباس، دویست تا برای بدهی و صد تا برای خرجی. و همیانی به من داد و گفت: این سیصد درهم است. صد درهم را برای خرید الاغی بگذار، صد تا را برای لباس و صد تا را برای خرجی و به سوی کوهستان نرو. به سورا [در بغداد]سفر کن. او به سورا رفت و با زنی ازدواج کرد. و امروز درآمدش هزار دینار است. با این حال مذهب واقفی است. محمّد ابراهیم گفته است: من به او گفتم: وای بر تو! آیا چیزی از این روشن تر می خواهی؟ گفت: این چیزی است که به آن عادت کرده ایم.

[١٣٢6]4-احمد بن عارف قزوینی گفت: با پدرم در سامره بودم. و پدرم دامپزشکی اصطبل ابو محمّد [علیه السّلام]را به عهده داشت. و مستعین عباسی استری داشت که در زیبایی و بزرگی بی مانند بود و نمی گذاشت کسی سوارش شده، لگام و زین اش کند. رام کنندگان اسب را گرد آورده بود و آنان چاره ای برای سوار شدنش نیافته بودند. برخی ندیمانش به او گفتند: ای امیر مؤمنین آیا دنبال حسن بن رضا [علیهما السّلام]نمی فرستی تا بیاید. یا او سوار آن شود یا آن او را بکشد و تو آسوده شوی؟ پس او به دنبال ابو محمّد [علیه السّلام]فرستاد و پدرم هم با او رفت. پدرم می گفت: وقتی ایشان وارد خانه شد من با او بودم ابو محمّد [علیه السّلام]به استر ایستاده در حیاط خانه نگریسته، راه را به سوی آن کج کرده، دست بر کفلش گذاشت. او گوید: به استر که نگریستم عرق کرده بود چنان که از بدنش جاری بود. سپس حضرت به سوی مستعین رفته، سلام داد و او حضرت را بزرگ داشته، نزد خود نشاند، و گفت: ای ابو محمّد این استر را لگام بزن. حضرت به پدرم فرمود: ای غلام او را لگام بزن. مستعین گفت: خودت او را لگام بزن. پس حضرت شال را از شانه اش برداشته، برخاست و او را لگام زد. سپس به جایش بازگشته، نشست. مستعین به او گفت: ای ابو محمّد او را زین کن. و ایشان به پدرم فرمود: ای غلام او را زین کن. او باز گفت: خودت آن را زین کن. پس حضرت دوباره برخاسته، آن را زین کرد و بازگشت. مستعین به حضرت گفت: نمی خواهی سوارش شوی؟ حضرت فرمودند: چرا. و سوارش شدند بی آن که آن اسب سرکشی کند.

ص :54١

ثمّ رکضه فی الدّار، ثمّ حمله علی الهملجه فمشی أحسن مشی یکون، ثمّ رجع و نزل فقال له المستعین: یا أبا محمّد کیف رأیته قال: یا أمیر المؤمنین ما رأیت مثله حسنا و فراهه و ما یصلح أن یکون مثله إلاّ لأمیر المؤمنین قال: فقال: یا أبا محمّد فإنّ أمیر المؤمنین قد حملک علیه، فقال أبو محمّد لأبی: یا غلام خذه فأخذه أبی فقاده.

[١٣٢٧]5-علیّ، عن أبی أحمد بن راشد، عن أبی هاشم الجعفریّ قال:

شکوت إلی أبی محمّد علیه السّلام الحاجه، فحکّ بسوطه الأرض، قال: و أحسبه غطّاه بمندیل و أخرج خمسمائه دینار، فقال: یا أبا هاشم خذ و أعذرنا.

[١٣٢٨]6-علیّ بن محمّد، عن أبی عبد اللّه بن صالح، عن أبیه، عن أبی علیّ المطهّر أنّه کتب إلیه سنه القادسیّه یعلمه انصراف النّاس و أنّه یخاف العطش، فکتب علیه السّلام:

امضوا فلا خوف علیکم إن شاء اللّه فمضوا سالمین و الحمد للّه ربّ العالمین.

[١٣٢٩]٧-علیّ بن محمّد، عن علیّ بن الحسن بن الفضل الیمانیّ قال:

نزل بالجعفریّ من آل جعفر خلق لا قبل له بهم فکتب إلی أبی محمّد یشکو ذلک، فکتب إلیه: تکفون ذلک إن شاء اللّه تعالی فخرج إلیهم فی نفر یسیر و القوم یزیدون علی عشرین ألفا و هو فی أقلّ من ألف فاستباحهم

[١٣٣٠]٨-علیّ بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل العلویّ قال:

حبس أبو محمّد عند علیّ بن نارمش و هو أنصب النّاس و أشدّهم علی آل أبی طالب و قیل له: افعل به و افعل فما أقام عنده إلاّ یوما حتّی وضع خدّیه له و کان لا یرفع بصره إلیه إجلالا و إعظاما، فخرج من عنده و هو أحسن النّاس بصیره و أحسنهم فیه قولا.

ص :54٢

آن را در خانه دواند. آن گاه او را به راندنی آرام و بلند (یورتمه) راند. و به بهترین صورتی که می شد راه رفت. سپس بازگشته، فرود آمد. سپس مستعین به حضرت گفت: ای ابو محمّد آن را چگونه دیدی؟ فرمود: ای امیر مؤمنین در زیبایی و تیزپایی مانندش را ندیده ام و چنین چیزی جز برای امیر مؤمنین سزاوار نیست. او گفت: ای ابو محمّد! امیر مؤمنین هم تو را بر آن نشانید. پس ابو محمّد [علیه السّلام]به پدرم فرمود: ای غلام او را ببر. و پدرم او را گرفت و با خودش برد.

[١٣٢٧]5-ابو هاشم جعفری گفته است: از نیازمندی ام به ابو محمّد [علیه السّلام] شکایت بردم. با تازیانه اش زمین را اندکی کند. او گفته است: و به گمانم با دستمالی آن را پوشاند و پانصد دینار برداشته، فرمود: ای ابو هاشم بگیر و عذر ما را بپذیر.

[١٣٢٨]6-ابو علی مطهّر در سال قادسیه (سال بی آبی در راه مکّه) به ایشان نوشت تا از بازگشت مردم خبر داده و بگوید که خودش هم از تشنگی می ترسد. ایشان نوشتند: بروید، بیمی بر شما نیست ان شاء اللّه. و آنان به سلامت رفتند و سپاس بر پروردگار جهانیان.

[١٣٢٩]٧-علی بن حسن. . . یمانی گفته است: مردمی به جعفری از خاندان جعفر حمله بردند و او در برابرشان تاب مقاومت نداشت. به حضرت عسکری [علیه السّلام]نامه نوشته، از آن به ایشان شکایت برد. حضرت به او نوشت: در این باره ان شاء اللّه کفایت می شوید. پس او با نفراتی اندک به سوی آنان رفت درحالی که آن مردم از بیست هزار افزون بودند و او کمتر از هزار نفر. و آنان را ریشه کن کرد.

[١٣٣٠]٨-محمّد بن اسماعیل علوی گفت: حضرت عسکری [علیه السّلام]نزد علی بن نارمش که ناصبی ترین مردم و دشمن ترین شان با خاندان ابو طالب بود زندانی شد. و به او گفته شد: بر او سخت و سخت تر بگیر. و ایشان یک روز نزدش نماند که سرش را پایین انداخت و از احترام و بزرگداشتی که به ایشان یافت، سر بالا نیاورد. آن گاه حضرت درحالی که او بهترین مردم در بصیرت، و بهترین شان در ستایش حضرت شده بود، از نزدش بیرون آمد.

ص :54٣

[١٣٣١]٩-علیّ بن محمّد و محمّد بن أبی عبد اللّه، عن إسحاق بن محمّد النّخعیّ قال:

حدّثنی سفیان بن محمّد الضّبعیّ قال: کتبت إلی أبی محمّد أسأله عن الولیجه و هو قول اللّه تعالی: وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ لاٰ رَسُولِهِ وَ لاَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَهً قلت فی نفسی لا فی الکتاب: من تری المؤمنین هاهنا فرجع الجواب: الولیجه الّذی یقام دون ولیّ الأمر و حدّثتک نفسک عن المؤمنین من هم فی هذا الموضع؟ فهم الأئمّه الّذین یؤمنون علی اللّه فیجیز أمانهم.

[١٣٣٢]١٠-إسحاق قال: حدّثنی أبو هاشم الجعفریّ قال:

شکوت إلی أبی محمّد علیه السّلام ضیق الحبس و کتل القید فکتب إلیّ أنت تصلّی الیوم الظّهر فی منزلک فأخرجت فی وقت الظّهر فصلّیت فی منزلی کما قال علیه السّلام و کنت مضیّقا فأردت أن أطلب منه دنانیر فی الکتاب فاستحییت، فلمّا صرت إلی منزلی وجّه إلیّ بمائه دینار و کتب إلیّ إذا کانت لک حاجه فلا تستحی و لا تحتشم و اطلبها فإنّک تری ما تحبّ إن شاء اللّه.

[١٣٣٣]١١-إسحاق، عن أحمد بن محمّد بن الأقرع قال: حدّثنی أبو حمزه نصیر الخادم قال:

سمعت أبا محمّد غیر مرّه یکلّم غلمانه بلغاتهم، ترک و روم و صقالبه، فتعجّبت من ذلک و قلت: هذا ولد بالمدینه و لم یظهر لأحد حتّی مضی أبو الحسن علیه السّلام و لا رآه أحد فکیف هذا، -أحدّث نفسی بذلک-فأقبل علیّ فقال: إنّ اللّه تبارک و تعالی بیّن حجّته من سائر خلقه بکلّ شیء و یعطیه اللّغات و معرفه الأنساب و الآجال و الحوادث و لو لا ذلک لم یکن بین الحجّه و المحجوج فرق.

[١٣٣4]١٢-إسحاق، عن الأقرع قال:

ص :544

[١٣٣١]٩-سفیان بن محمّد ضبعی گفته است: به حضرت عسکری [علیه السّلام]نامه نوشتم و دربارۀ محرم راز پرسیدم که در این سخن خداوند والا است: و جز خدا و رسولش و مؤمنان محرم رازی نگرفتند. [توبه (٩) :١6]و با خودم-نه در نامه- گفتم: این جا مقصود از مؤمنان چه کسانی اند؟ جواب آمد: این محرم راز کسی است غیر از ولی امر. و با خودت دربارۀ امیر مؤمنین پرسیدی که این جا آنان چه کسانی هستند. آنان امامانی هستند که از خداوند امان می گیرند و خدا امانشان را امضا می کند.

[١٣٣٢]١٠-ابو هاشم جعفری گفته است: به حضرت عسکری علیه السّلام از تنگی زندان و فشار کند و زنجیر شکایت کردم. به من نوشتند: تو امروز نماز ظهر را در خانه ات می گزاری. من هنگام ظهر از زندان رها شدم و چنان که ایشان فرموده بود، نماز ظهر را در خانه ام گزاردم. و در تنگنا بودم و خواسته بودم در آن نامه چند دیناری از ایشان بخواهم و شرم کرده بودم. چون به خانه ام رسیدم، صد دینار برایم فرستاده، به من نوشت: وقتی نیازی داشتی، شرم نکن و بخواه. که ان شاء اللّه آن چه را دوست داری می بینی.

[١٣٣٣]١١-ابو حمزه نصیر خادم گفت: چندین بار شنیدم که حضرت عسکری علیه السّلام با غلامانش به زبان خودشان سخن می گوید: ترکی و رومی و صقالبی [اسلاوی]. و از آن شگفت زده شدم و گفتم: ایشان در مدینه به دنیا آمده و تا وفات حضرت هادی علیه السّلام نه او بر کسی آشکار شده و نه کسی او را دیده است. پس این چگونه است؟ -و در این باره با خودم سخن می گفتم-که به نزد من آمده، فرمودند: همانا خداوند پاک و والا حجّت خود را از مردمان دیگر با هرچیزی ممتاز ساخته است و به او زبان ها و شناخت نسب ها و زمان مرگ و حوادث را عطا کرده است. و اگر چنین نبود میان حجّت و مردم فرقی نبود.

[١٣٣4]١٢-اقرع گفت: به حضرت عسکری علیه السّلام نامه نوشته، از ایشان پرسیدم:

ص :545

کتبت إلی أبی محمّد أسأله عن الإمام هل یحتلم؟ و قلت فی نفسی بعد ما فصل الکتاب: الاحتلام شیطنه و قد أعاذ اللّه تبارک و تعالی أولیاءه من ذلک، فورد الجواب: حال الأئمّه فی المنام حالهم فی الیقظه لا یغیّر النّوم منهم شیئا و قد أعاذ اللّه أولیاءه من لمّه الشّیطان کما حدّثتک نفسک.

[١٣٣5]١٣-إسحاق قال:

حدّثنی الحسن بن ظریف قال: اختلج فی صدری مسألتان أردت الکتاب فیهما إلی أبی محمّد علیه السّلام فکتبت أسأله عن القائم علیه السّلام إذا قام بما یقضی و أین مجلسه الّذی یقضی فیه بین النّاس و أردت أن أسأله عن شیء لحمّی الرّبع فأغفلت خبر الحمّی فجاء الجواب سألت عن القائم فإذا قام قضی بین النّاس بعلمه کقضاء داود علیه السّلام لا یسأل البیّنه و کنت أردت أن تسأل لحمّی الرّبع فأنسیت، فاکتب فی ورقه و علّقه علی المحموم فإنّه یبرأ بإذن اللّه إن شاء اللّه یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاٰماً عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ فعلّقنا علیه ما ذکر أبو محمّد علیه السّلام فأفاق.

[١٣٣6]١4-إسحاق قال: حدّثنی إسماعیل بن محمّد بن علیّ بن إسماعیل بن علیّ بن عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب قال:

قعدت لأبی محمّد علیه السّلام علی ظهر الطّریق فلمّا مرّ بی شکوت إلیه الحاجه و حلفت له أنّه لیس عندی درهم فما فوقها و لا غداء و لا عشاء قال: فقال: تحلف باللّه کاذبا و قد دفنت مائتی دینار، و لیس قولی هذا دفعا لک عن العطیّه، أعطه یا غلام ما معک، فأعطانی غلامه مائه دینار، ثمّ أقبل علیّ فقال لی: إنّک تحرمها أحوج ما تکون إلیها یعنی الدّنانیر الّتی دفنت و صدق علیه السّلام و کان کما قال دفنت مائتی دینار و قلت: یکون ظهرا و کهفا لنا فاضطررت ضروره شدیده إلی شیء أنفقه و انغلقت علیّ أبواب الرّزق فنبّشت عنها فإذا ابن لی

ص :546

آیا امام، محتلم می شود؟ و پس از پایان نامه با خودم گفتم: محتلم شدن، شیطنت است که خداوند اولیایش را از آن نگاه داشته است. آن گاه جواب آمد: حال امامان در خواب، همان حال بیداری است. خواب در آنان چیزی را دگرگون نمی کند. و خداوند اولیایش را از دستبرد شیطان نگاه داشته است چنان که خودت گفتی.

[١٣٣5]١٣-حسن ظریف گفت: دو مسأله به دلم خطور کرد که خواستم دربارۀ آن ها به حضرت عسکری [علیه السّلام]نامه بنویسم. آن گاه نوشتم و دربارۀ قائم علیه السّلام پرسیدم که وقتی قیام کند با چه چیزی حکم می کند و محلّ جلوس و داوری اش میان مردم کجا است و می خواستم از درمانی برای تب ربع [تبی که یک روز می گیرد و دو روز رها می کند.]بپرسم ولی فراموش کردم. آن گاه جواب آمد: «از قائم [علیه السّلام]پرسیدی پس او وقتی قیام کند، با علم علم خودش میان مردم داوری می کند مانند داوری داود علیه السّلام.» و گواه نمی خواهد. و خواسته بودی از چیزی برای تب ربع بپرسی و فراموش کردی. در برگی بنویس «یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم.» و بر آن که تب کرده، بیاویز. ان شاء اللّه به اذن خداوند بهبود می یابد. ما آنچه را حضرت فرموده بود، انجام داده، بر او آویختیم و خوب شد.

[١٣٣6]١4-اسماعیل محمّد گفت: سر راه حضرت عسکری علیه السّلام نشستم و چون به من رسید از نیازمندی ام به او شکایت برده و سوگند خوردم که نه درهم و دیناری دارم، نه ناشتا و شامی. او گوید: حضرت فرمود: به دروغ خدا را سوگند می دهی درحالی که تو دویست دینار زیر خاک دفن کرده ای. و این را برای این نمی گویم که چیزی به تو ندهم. ای غلام آنچه داری به او بده. غلامش صد دینار به من داد. سپس ایشان به من رو کرده، فرمود: تو در نیازمندترین احوالت به آن ها -یعنی دینارهایی که دفن کرده بودم-از آن محروم می شوی. و راست فرمود: و چنان شد که فرمود. دویست دینار دفن کردم و گفتم: پشتوانه و برطرف کننده نیازم باشد. و آن گاه درهای روزی به رویم بسته شد. و برای چیزی به شدّت نیاز پیدا کردم که آن را خرج کنم. پس آن جا را کندم و دریافتم که پسرم جایش را یاد گرفته، آن ها را برداشته و گریخته است. و من به چیزی از آن دست نیافتم.

ص :54٧

قد عرف موضعها فأخذها و هرب فما قدرت منها علی شیء.

[١٣٣٧]١5-إسحاق قال: حدّثنی علیّ بن زید بن علیّ بن الحسین بن علیّ قال:

کان لی فرس و کنت به معجبا أکثر ذکره فی المحالّ فدخلت علی أبی محمّد علیه السّلام یوما فقال لی: ما فعل فرسک؟ فقلت: هو عندی و هو ذا هو علی بابک و عنه نزلت فقال لی: استبدل به قبل المساء إن قدرت علی مشتری و لا تؤخّر ذلک و دخل علینا داخل و انقطع الکلام فقمت متفکّرا و مضیت إلی منزلی فأخبرت أخی الخبر، فقال: ما أدری ما أقول فی هذا؟ و شححت به و نفست علی النّاس ببیعه و أمسینا فأتانا السّائس و قد صلّینا العتمه فقال: یا مولای نفق فرسک فاغتممت و علمت أنّه عنی هذا بذلک القول، قال: ثمّ دخلت علی أبی محمّد بعد أیّام و أنا أقول، فی نفسی: لیته أخلف علیّ دابّه إذ کنت اغتممت بقوله، فلمّا جلست قال: نعم نخلف دابّه علیک، یا غلام أعطه برذونی الکمیت هذا خیر من فرسک و أوطأ و أطول عمرا.

[١٣٣٨]١6-إسحاق قال: حدّثنی محمّد بن الحسن بن شمّون قال: حدّثنی أحمد بن محمّد قال:

کتبت إلی أبی محمّد علیه السّلام حین أخذ المهتدی فی قتل الموالی یا سیّدی الحمد للّه الّذی شغله عنّا، فقد بلغنی أنّه یتهدّدک و یقول: و اللّه لأجلینّهم عن جدید الأرض فوقّع أبو محمّد علیه السّلام بخطّه: ذاک أقصر لعمره، عدّ من یومک هذا خمسه أیّام و یقتل فی الیوم السّادس بعد هوان و استخفاف یمرّ به فکان کما قال علیه السّلام.

[١٣٣٩]١٧-إسحاق قال: حدّثنی محمّد بن الحسن بن شمّون قال:

کتبت إلی أبی محمّد علیه السّلام أسأله أن یدعو اللّه لی من وجع عینی و کانت

ص :54٨

[١٣٣٧]١5-علی بن زید گفت: من اسبی داشتم و از داشتن اش شاد بوده، در مجالس از آن بسیار سخن می گفتم. روزی به نزد حضرت عسکری علیه السّلام رفتم و ایشان به من فرمود: اسبت چه می کند؟ گفتم: آن را دارم و با آن آمدم و اینک بر در شما است. به من فرمود: اگر مشتری ای یافتی پیش از شب آن را عوض کن. و این کار را عقب نینداز. آن گاه کسی به نزدمان آمد و سخن قطع شد. اندیشناک برخاسته، به خانه ام رفتم و برادرم را از آن آگاه ساختم. گفت: نمی دانم در این باره چه بگویم. و من به فروختن آن دریغم آمد و مردم را سزاوار آن ندانستم. شب شد. و ما نماز شام را گزارده بودیم که تیمارگر به نزدمان آمده، گفت: سرورم اسبت مرد. من غمگین شدم و دانستم که مقصود حضرت از آن سخن، این بوده است. او گوید: پس از چند روزی به نزد حضرت عسکری علیه السّلام رفتم و با خودم می گفتم: کاش به جای آن چارپایی به من بدهد که من به سبب گفتۀ ایشان غمگین شده ام. چون نشستم، حضرت فرمود: بله، ما به عوض آن چارپایی به تو می دهیم. ای غلام! آن اسب سرخ تاتاری مرا به او بده. این از اسب تو بهتر است. رهوارتر و عمرش درازتر.

[١٣٣٨]١6-احمد محمّد گفت: وقتی مهتدی به جنگ با موالی [ترک ها] پرداخت، به حضرت عسکری علیه السّلام نوشتم: سپاس خداوندی را که او را از ما بازداشت. که شنیدم او شما را تهدید کرده و گفته است: به خدا سوگند آنان را از روی زمین محو می کنم. حضرت عسکری علیه السّلام به خطّشان بر پای نامه نوشت: همین عمرش را کوتاه کرد. از امروز، پنج روز بشمار. او در روز ششم پس از خواری و ذلّتی که بر او می رود، کشته خواهد شد. و چنان شد که حضرت فرمود.

[١٣٣٩]١٧-محمّد بن حسن شمّون گفته است: به حضرت عسکری علیه السّلام نامه نوشتم و از ایشان خواستم برای درد چشمم به پیشگاه خداوند دعا کند.

ص :54٩

إحدی عینیّ ذاهبه و الأخری علی شرف ذهاب، فکتب إلیّ: حبس اللّه علیک عینک فأفاقت الصّحیحه و وقّع فی آخر الکتاب آجرک اللّه و أحسن ثوابک، فاغتممت لذلک و لم أعرف فی أهلی أحدا مات، فلمّا کان بعد أیّام جاءتنی وفاه ابنی طیّب فعلمت أنّ التّعزیه له.

[١٣4٠]١٨-إسحاق قال: حدّثنی عمر بن أبی مسلم قال:

قدم علینا بسرّ من رأی رجل من أهل مصر یقال له: سیف بن اللّیث، یتظلّم إلی المهتدی فی ضیعه له قد غصبها إیّاه شفیع الخادم و أخرجه منها فأشرنا علیه أن یکتب إلی أبی محمّد علیه السّلام: یسأله تسهیل أمرها فکتب إلیه أبو محمّد علیه السّلام لا بأس علیک ضیعتک تردّ علیک فلا تتقدّم إلی السّلطان و الق الوکیل الّذی فی یده الضّیعه و خوّفه بالسّلطان الأعظم اللّه ربّ العالمین فلقیه! فقال له الوکیل الّذی فی یده الضّیعه قد کتب إلیّ عند خروجک من مصر، أن أطلبک و أردّ الضّیعه علیک فردّها علیه بحکم القاضی ابن أبی الشّوارب و شهاده الشّهود و لم یحتج إلی أن یتقدّم إلی المهتدی فصارت الضّیعه له و فی یده و لم یکن لها خبر بعد ذلک قال: و حدّثنی سیف بن اللّیث هذا قال: خلّفت ابنا لی علیلا بمصر عند خروجی عنها و ابنا لی آخر أسنّ منه کان وصیّی و قیّمی علی عیالی و فی ضیاعی فکتبت إلی أبی محمّد علیه السّلام أسأله الدّعاء لابنی العلیل، فکتب إلیّ قد عوفی ابنک المعتلّ و مات الکبیر وصیّک و قیّمک فاحمد اللّه و لا تجزع فیحبط أجرک فورد علیّ الخبر أنّ ابنی قد عوفی من علّته و مات الکبیر یوم ورد علیّ جواب أبی محمّد علیه السّلام.

[١٣4١]١٩-إسحاق قال: حدّثنی یحیی بن القشیریّ من قریه تسمّی قیر، قال: کان لأبی محمّد علیه السّلام وکیل قد اتّخذ معه فی الدّار حجره یکون فیها معه

ص :55٠

درحالی که سوی یک چشمم رفته بود و سوی دیگری هم در حال رفتن بود. حضرت به من نوشت: خداوند چشمت را برایت نگاه داشت. آن گاه چشم سالمم بهبود یافت. و حضرت در پایان نامه نوشته بودند: خداوند تو را اجر دهد و پاداشت را نیکو گرداند [امام علیه السّلام تسلیت می دهد.]برای همین غمگین شدم و نمی دانستم که چه کسی از خانواده ام درگذشته است. پس از چند روز خبر درگذشت پسرم طیّب به من رسید. و دانستم که آن تسلیت برای او بوده است.

[١٣4٠]١٨-عمر ابو مسلم گفته است: مردی از اهل مصر که به او سیف لیث می گفتند به نزد ما آمد تا دربارۀ زمینش که «شفیع خادم» از او غصب کرده، او را از آن بیرون کرده بود، از مهتدی دادخواهی کند. ما به او اشاره کردیم که نامه ای به حضرت عسکری علیه السّلام نوشته، از ایشان بخواهد که او را در کارش پیش ببرد. حضرت عسکری علیه السّلام به او نوشت: بیم نداشته باش. زمینت به تو بازگردانده می شود. به نزد سلطان نرو. با آن گماشته ای که زمینت در دست او است دیدار کرده، او را از سلطان اعظم، خداوند پروردگار جهانیان بترسان. او به دیدارش رفت و آن گماشته که زمین او در دستش بود، به او گفت: هنگام خروج تو از مصر به من نوشتند که تو را بخواهم و زمینت را بازگردانم. آن گاه به حکم قاضی ابن ابو الشّوارب و گواهی گواهان زمین را به او بازگرداند و به رفتن نزد مهتدی نیازی نیافت. زمین به خودش رسید و در دستش بود و پس از آن از او خبری نشد. راوی گوید: و همین سیف لیث به من گفت: هنگام خروجم از مصر پسری بیمار داشتم و پسر دیگری بزرگ تر از او که وصی و قیّم من بر خانواده و زمینم بود. پس به حضرت عسکری علیه السّلام نامه نوشته، برای پسر بیمارم درخواست دعا کردم. به من نوشتند: پسر بیمارت تندرست شد و پسر بزرگ که وصیّ و کارگزارت بود، درگذشت. خدا را سپاس گفته، بی تابی نکن که پاداشت از بین می رود. و همان روزی که جواب حضرت عسکری علیه السّلام به من رسید خبر آمد که پسر بیمارم بهبود یافته و پسر بزرگ مرده است.

[١٣4١]١٩-یحیای قشیری از روستایی به نام قیر گفت: حضرت عسکری وکیلی داشت که در اتاقی از خانۀ حضرت بود و خادمی سفید به همراه او بود.

ص :55١

خادم أبیض فأراد الوکیل الخادم علی نفسه فأبی إلاّ أن یأتیه بنبیذ فاحتال له بنبیذ، ثمّ أدخله علیه و بینه و بین أبی محمّد علیه السّلام ثلاثه أبواب مغلقه، قال: فحدّثنی الوکیل قال: إنّی لمنتبه إذ أنا بالأبواب تفتح حتّی جاء بنفسه فوقف علی باب الحجره ثمّ قال: یا هؤلاء اتّقوا اللّه خافوا اللّه فلمّا أصبحنا أمر ببیع الخادم و إخراجی من الدّار.

[١٣4٢]٢٠-إسحاق قال: أخبرنی محمّد بن الرّبیع الشّائیّ قال:

ناظرت رجلا من الثّنویّه بالأهواز، ثمّ قدمت سرّ من رأی و قد علق بقلبی شیء من مقالته فإنّی لجالس علی باب أحمد بن الخضیب إذ أقبل أبو محمّد علیه السّلام من دار العامّه یؤمّ الموکب: فنظر إلیّ و أشار بسبّاحته أحد أحد فرد فسقطت مغشیّا علیّ.

[١٣4٣]٢١-إسحاق، عن أبی هاشم الجعفریّ قال:

دخلت علی أبی محمّد علیه السّلام یوما و أنا أرید أن أسأله ما أصوغ به خاتما أتبرّک به، فجلست و أنسیت ما جئت له، فلمّا ودّعت و نهضت رمی إلیّ بالخاتم فقال: أردت فضّه فأعطیناک خاتما ربحت الفصّ و الکرا، هنأک اللّه یا أبا هاشم! فقلت: یا سیّدی أشهد أنّک ولیّ اللّه و إمامی الّذی أدین اللّه بطاعته، فقال: غفر اللّه لک یا أبا هاشم.

[١٣44]٢٢-إسحاق قال: حدّثنی محمّد بن القاسم أبو العیناء الهاشمیّ مولی عبد الصّمد بن علیّ عتاقه قال:

کنت أدخل علی أبی محمّد علیه السّلام فأعطش و أنا عنده فأجلّه أن أدعو بالماء فیقول: یا غلام! اسقه و ربّما حدّثت نفسی بالنّهوض فأفکّر فی ذلک فیقول: یا غلام! دابّته.

ص :55٢

آن گاه وکیل از خادم خواست که او را بر خودش بپذیرد. او نپذیرفت مگر این که برایش شرابی بیاورد. او به حیله شرابی به دست آورده، به نزد او آورد. و میان او و حضرت عسکری علیه السّلام سه در بسته، فاصله بود. او گوید: آن وکیل به من گفت: من هشیار بودم که ناگاه دیدم آن درها باز می شود تا خود حضرت آمده، بر در اتاق ایستاده سپس فرمود: آهای، از خدا پروا کنید، از خدا بهراسید. و چون صبح شد فرمان داد آن خادم را بفروشند و مرا از خانه بیرون کنند.

[١٣4٢]٢٠-محمّد بن ربیع سائی گفت: در اهواز با مردی از دوگانه پرستان مناظره کردم. سپس به سامره رفتم درحالی که چیزی از سخنانش به دلم نشسته بود. من بر در احمد خضیب نشسته بودم که ناگاه حضرت عسکری علیه السّلام درحالی که آهنگ موکب [گروه اسب سواران]داشت، از دار الخلافه پیش آمد و آن گاه به من نگریسته، با اشارۀ انگشتش فرمود: «یکتا است یکتا. یگانه است.» من بی هوش بر زمین افتادم.

[١٣4٣]٢١-ابو هاشم جعفری گفت: روزی به نزد حضرت عسکری رفتم و می خواستم برای تبرّک چیزی از ایشان خواسته با آن انگشتری بسازم. نشستم و فراموش کردم که برای چه کاری آمده ام. چون از ایشان خداحافظی کرده، برخاستم یک انگشتری برایم انداخته، فرمودند: نقره می خواستی و ما به تو انگشتری دادیم. و [قیمت]نگین و دستمزد را سود کردی. ای ابو هاشم! خداوند آن را برایت گوارا گرداند. من عرض کردم: ای آقای من، گواهی می دهم که تو ولی خدایی و امامی که من با اطاعت از او به خدا نزدیک می شوم. فرمودند: ای ابو هاشم! خدا تو را بیامرزد.

[١٣44]٢٢-محمّد بن قاسم گفت: من به نزد حضرت عسکری علیه السّلام می رفتم و تشنه ام می شد ولی از عظمت ایشان شرم می کردم که آب بخواهم. آن گاه ایشان می فرمود: غلام! او را سیراب کن. و چه بسا با خودم می گفتم که برخیزم و در این باره فکر می کردم که ایشان می فرمود: غلام! چارپایش را آماده کن.

ص :55٣

[١٣45]٢٣-علیّ بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل بن إبراهیم بن موسی بن جعفر بن محمّد، عن علیّ بن عبد الغفّار قال:

دخل العبّاسیّون علی صالح بن وصیف و دخل صالح بن علیّ و غیره من المنحرفین عن هذه النّاحیه علی صالح بن وصیف عند ما حبس أبا محمّد علیه السّلام، فقال لهم صالح: و ما أصنع؟ قد وکّلت به رجلین من أشرّ من قدرت علیه، فقد صارا من العباده و الصّلاه و الصّیام إلی أمر عظیم، فقلت لهما: ما فیه؟ فقالا: ما تقول فی رجل یصوم النّهار و یقوم اللّیل کلّه، لا یتکلّم و لا یتشاغل و إذا نظرنا إلیه ارتعدت فرائصنا و یداخلنا ما لا نملکه من أنفسنا، فلمّا سمعوا ذلک انصرفوا خائبین.

[١٣46]٢4-علیّ بن محمّد، عن الحسن بن الحسین قال:

حدّثنی محمّد بن الحسن المکفوف قال: حدّثنی بعض أصحابنا، عن بعض فصّادی العسکر من النّصاری أنّ أبا محمّد علیه السّلام بعث إلیّ یوما فی وقت صلاه الظّهر، فقال لی: افصد هذا العرق قال: و ناولنی عرقا لم أفهمه من العروق الّتی تفصد، فقلت فی نفسی: ما رأیت أمرا أعجب من هذا یأمرنی أن أفصد فی وقت الظّهر و لیس بوقت فصد و الثّانیه عرق لا أفهمه، ثمّ قال لی: انتظر و کن فی الدّار، فلمّا أمسی دعانی و قال لی: سرّح الدّم فسرّحت ثمّ قال لی: أمسک فأمسکت، ثمّ قال لی: کن فی الدّار، فلمّا کان نصف اللّیل أرسل إلیّ و قال لی: سرّح الدّم قال: فتعجّبت أکثر من عجبی الأوّل و کرهت أن أسأله قال: فسرّحت فخرج دم أبیض کأنّه الملح، قال: ثمّ قال لی: احبس قال: فحبست قال: ثمّ قال: کن فی الدّار، فلمّا أصبحت أمر قهرمانه أن یعطینی ثلاثه دنانیر فأخذتها و خرجت حتّی أتیت ابن بختیشوع النّصرانیّ فقصصت علیه القصّه قال: فقال لی:

ص :554

[١٣45]٢٣-علی عبد الغفّار گفت: عبّاسیان و صالح علی و دیگر منحرفان از ناحیۀ خاندان، هنگامی که صالح وصیف، حضرت عسکری علیه السّلام را به زندان انداخت، به نزدش آمدند. و صالح به آنان گفت: چه کار کنم؟ دو مرد از بدترین کسانی که می توانستم بیابم بر او گماردم و آن دو در عبادت و نماز و روزه خود را به جایی بزرگ رساندند. به آنان گفتم: در او چه دیدید؟ گفتند: چه می گویی دربارۀ مردی که روز را روزه می گیرد و همۀ شب در عبادت است. سخن نمی گوید و به چیزی سرگرم نمی شود و چون به او می نگریم پشتمان می لرزد و حالی به ما دست می دهد که از خود بیخود می شویم. آنان چون چنین شنیدند ناامید بازگشتند.

[١٣46]٢4-یکی از رگزنان نصرانی سامره روایت کرده که روزی حضرت عسکری علیه السّلام هنگام نماز ظهر دنبال من فرستاده [آن گاه که به نزدش رفتم]، به من فرمود: این رگ را بزن. و رگی نشانم داد که گمان نمی کردم از رگ هایی باشد که زده می شود. و با خودم گفتم: چیزی شگفت تر از این ندیده ام مرا در هنگام ظهر که هنگام رگ زدن نیست، به رگ زدن فرمان می دهد، آن هم رگی که من آن را نمی شناسم. سپس ایشان به من فرمود: منتظر باش و در خانه بمان. چون شب شد مرا خواسته، فرمود: راه خون را باز کن! باز کردم. سپس فرمود: ببند! و من بستم. سپس فرمود: در خانه باش! چون نیمه شب شد به راغم فرستاده، فرمود: راه خون را باز کن! او گوید: من بسیار بیش از بار نخست شگفت زده شدم ولی نپسندیدم که از ایشان چیزی بپرسم. پس راه خون را باز کردم. خونی سفید همچون نمک بیرون آمد. او گوید: سپس به من فرمود: ببند! و من بستم. سپس فرمود: در خانه باش! چون صبح شد به پیشکارش فرمود تا سه دینار به من بدهد. من آن ها را گرفته، بیرون آمدم و به نزد ابن بختیشوع نصرانی رفته، قصّه را برایش گفتم.

ص :555

و اللّه ما أفهم ما تقول و لا أعرفه فی شیء من الطّبّ و لا قرأته فی کتاب و لا أعلم فی دهرنا أعلم بکتب النّصرانیّه من فلان الفارسیّ فاخرج إلیه قال: فاکتریت زورقا إلی البصره و أتیت الأهواز ثمّ صرت إلی فارس إلی صاحبی فأخبرته الخبر قال: و فقال لی: أنظرنی أیّاما فأنظرته ثمّ أتیته متقاضیا قال: فقال لی: إنّ هذا الّذی تحکیه عن هذا الرّجل فعله المسیح فی دهره مرّه.

[١٣4٧]٢5-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابنا قال:

کتب محمّد بن حجر إلی أبی محمّد علیه السّلام یشکو عبد العزیز بن دلف و یزید بن عبد اللّه، فکتب إلیه: أمّا عبد العزیز فقد کفیته و أمّا یزید فإنّ لک و له مقاما بین یدی اللّه، فمات عبد العزیز و قتل یزید محمّد بن حجر.

[١٣4٨]٢6-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابنا قال:

سلّم أبو محمّد علیه السّلام إلی نحریر فکان یضیّق علیه و یؤذیه، قال: فقالت له امرأته: ویلک اتّق اللّه، لا تدری من فی منزلک؟ و عرّفته صلاحه و قالت: إنّی أخاف علیک منه، فقال لأرمینّه بین السّباع، ثمّ فعل ذلک به فرئی علیه السّلام قائما یصلّی و هی حوله.

[١٣4٩]٢٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن إسحاق قال:

دخلت علی أبی محمّد علیه السّلام فسألته أن یکتب لأنظر إلی خطّه فأعرفه إذا ورد، فقال: نعم، ثمّ قال: یا أحمد إنّ الخطّ سیختلف علیک من بین القلم الغلیظ إلی القلم الدّقیق فلا تشکّنّ، ثمّ دعا بالدّواه فکتب و جعل یستمدّ إلی مجری الدّواه فقلت فی نفسی و هو یکتب: أستوهبه القلم الّذی کتب به. فلمّا فرغ من الکتابه أقبل یحدّثنی و هو یمسح القلم بمندیل الدّواه ساعه، ثمّ قال: هاک یا أحمد! فناولنیه، فقلت: جعلت فداک إنّی مغتمّ لشیء یصیبنی فی نفسی و قد أردت أن

ص :556

او به من گفت: به خدا سوگند نمی فهمم چه می گویی. چنین چیزی در طب ندیده، در کتابی نخوانده ام. و در روزگارمان از فلان مرد پارسی داناتر به کتاب های نصرانیت نمی شناسم. به نزد او برو. او گوید: قایقی برای بصره کرایه کرده، به اهواز آمدم. سپس به پارس به سوی آن مرد رفته، قصّه را بازگفتم. او به من گفت: چند روزی مهلتم بده. به او مهلت دادم. سپس تقاضامندانه به نزدش رفتم. به من گفت: این چیزی که تو دربارۀ این مرد تعریف می کنی، مسیح یک بار در عمرش آن را انجام داده است.

[١٣4٧]٢5-یکی از اصحابمان گفته است: محمّد حجر نامه ای به حضرت ابو محمّد [علیه السّلام]نوشت که از عبد العزیز دلف و یزید عبد اللّه شکایت می کرد. حضرت به او نوشت: از شرّ عبد العزیز نگاه داشته، می شوی ولی برای تو و یزید در پیشگاه خداوند، دادگاهی خواهد بود. پس عبد العزیز مرد و یزید، محمّد حجر را کشت.

[١٣4٨]٢6-یکی از اصحابمان گفته است: حضرت عسکری علیه السّلام را به نحریر سپردند. و او بر ایشان سخت می گرفت و آزارشان می داد. او گوید: زنش به او گفت: وای بر تو! از خدا پروا کن، نمی دانی چه کسی در خانۀ تو است؟ و شایستگی حضرت را به او بازشناسانده، گفت: من دربارۀ او بر تو می هراسم. او گفت: او را میان درندگان خواهم انداخت. و چنین کرد. حضرت را دیدند که به نماز ایستاده و درندگاذن گردش درآمده اند.

[١٣4٩]٢٧-احمد اسحاق گفته است: به نزد حضرت ابو محمّد [علیه السّلام]رفتم و از ایشان خواستم بنویسند تا من خطّشان را ببینم و هروقت نامه ای رسید، بشناسم. فرمودند: باشد. سپس فرمود: ای احمد، این خطّ از میان قلم درشت تا ریز بر تو متفاوت نشان خواهد داد، پس در این باره به تردید نیفتی. سپس دوات خواست و نوشت و قلم را تا ته دوات می برد و درحالی که ایشان می نوشت من با خودم گفتم: این قلمی را که با آن می نویسد از ایشان هدیه خواهم خواست. و چون نوشتن را به پایان برد، درحالی که ساعتی قلم را با دستمال دوات پاک می کرد، با من به سخن پرداخت. سپس فرمود: احمد، بگیر. و آن را به من داد. من عرض کردم: جانم فدایت! چیزی در سینه ام هست که مرا غمگین می کند خواستم از پدرتان بپرسم، فرصتش پیش نیامد.

ص :55٧

أسأل أباک فلم یقض لی ذلک، فقال: و ما هو یا أحمد؟ فقلت: یا سیّدی روی لنا عن آبائک أنّ نوم الأنبیاء علی أقفیتهم و نوم المؤمنین علی أیمانهم و نوم المنافقین علی شمائلهم و نوم الشّیاطین علی وجوههم، فقال علیه السّلام: کذلک هو، فقلت: یا سیّدی فإنّی أجهد أن أنام علی یمینی فما یمکننی و لا یأخذنی النّوم علیها، فسکت ساعه ثمّ قال: یا أحمد ادن منّی فدنوت منه فقال: أدخل یدک تحت ثیابک فأدخلتها فأخرج یده من تحت ثیابه و أدخلها تحت ثیابی، فمسح بیده الیمنی علی جانبی الأیسر و بیده الیسری علی جانبی الأیمن ثلاث مرّات، فقال أحمد: فما أقدر أن أنام علی یساری منذ فعل ذلک بی علیه السّلام و ما یأخذنی نوم علیها أصلا.

باب مولد الصّاحب علیه السّلام ولد علیه السّلام للنّصف من شعبان سنه خمس و خمسین و مائتین.

[١٣5٠]١-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن أحمد بن محمّد قال:

خرج عن أبی محمّد علیه السّلام حین قتل الزّبیریّ: هذا جزاء من افتری علی اللّه فی أولیائه، زعم أنّه یقتلنی و لیس لی عقب فکیف رأی قدره اللّه. و ولد له ولد سمّاه «م ح م د» سنه ستّ و خمسین و مائتین.

[١٣5١]٢-علیّ بن محمّد قال:

حدّثنی محمّد و الحسن ابنا علیّ بن إبراهیم فی سنه تسع و سبعین و مائتین قالا: حدّثنا محمّد بن علیّ بن عبد الرّحمن العبدیّ-من عبد قیس-عن ضوء بن علیّ العجلیّ، عن رجل من أهل فارس سمّاه، قال: أتیت سرّ من رأی

ص :55٨

فرمودند: احمد، آن چیست؟ عرض کردم: سرورم از پدرانتان برای ما روایت کرده اند که خواب پیامبران بر پشت، خواب مؤمنان بر جانب راستشان و خواب منافقان بر جانب چپ است. و خواب شیاطین بر رویشان. حضرت فرمودند: چنین است. من عرض کردم: سرورم من می کوشم بر جانب راستم بخوابم ولی برایم ممکن نمی شود و بر آن جانب خوابم نمی گیرد. حضرت ساعتی خاموش شده، سپس فرمود: احمد نزدیکم بیا. من به ایشان نزدیک شدم. آن گاه فرمود: دستت را زیر لباست ببر. من چنین کردم. آن گاه دستش را از زیر لباسش بیرون آورده، به زیر لباس من برده، سه بار دست راستش را بر جانب راستم و دست چپش را بر جانب راستم کشید. احمد گفته است: از وقتی آن حضرت علیه السّلام با من چنان کرده، من نمی توانم بر جانب چپم بخوابم و اصلا بر آن جانب خوابم نمی گیرد.

ولادت حضرت صاحب زمان علیه السّلام

آن حضرت علیه السّلام در نیمۀ شعبان سال دویست و پنجاه و پنج به دنیا آمد.

[١٣5٠]١-احمد محمّد گفته است: وقتی زبیری کشته شد از سوی حضرت ابو محمّد [علیه السّلام]چنین صادر شد: این است سرانجام کسی که دربارۀ اولیای خداوند بر او دروغ بست. او پنداشت درحالی که فرزندی ندارم مرا می کشد. و قدرت خداوند را دید. و برای او در سال دویست و پنجاه و شش فرزندی به دنیا آمد که او را «م ح م د» نامید.

[١٣5١]٢-مردی از اهل پارس گفت: من به سامره آمده، بر در حضرت

ص :55٩

و لزمت باب أبی محمّد علیه السّلام فدعانی من غیر أن أستأذن، فلمّا دخلت و سلّمت قال لی: یا أبا فلان کیف حالک؟ ثمّ قال لی: اقعد یا فلان، ثمّ سألنی عن جماعه من رجال و نساء من أهلی، ثمّ قال لی: ما الّذی أقدمک؟ قلت: رغبه فی خدمتک، قال: فقال: فالزم الدّار قال: فکنت فی الدّار مع الخدم ثمّ صرت أشتری لهم الحوائج من السّوق و کنت أدخل علیه من غیر إذن إذا کان فی دار الرّجال، فدخلت علیه یوما و هو فی دار الرّجال، فسمعت حرکه فی البیت فنادانی مکانک لا تبرح فلم أجسر أن أخرج و لا أدخل، فخرجت علیّ جاریه معها شیء مغطّی ثمّ نادانی ادخل فدخلت و نادی الجاریه فرجعت فقال لها: اکشفی عمّا معک فکشفت عن غلام أبیض حسن الوجه و کشفت عن بطنه فإذا شعر نابت من لبّته إلی سرّته أخضر لیس بأسود، فقال: هذا صاحبکم، ثمّ أمرها فحملته فما رأیته بعد ذلک حتّی مضی أبو محمّد علیه السّلام فقال ضوء بن علیّ: فقلت للفارسیّ: کم کنت تقدّر له من السّنین؟ قال: سنتین، قال العبدیّ: فقلت لضوء: کم تقدّر له أنت؟ قال: أربع عشره سنه، قال أبو علیّ و أبو عبد اللّه و نحن نقدّر له إحدی و عشرین سنه.

[١٣5٢]٣-علیّ بن محمّد و عن غیر واحد من أصحابنا القمّیّین، عن محمّد بن محمّد العامریّ، عن أبی سعید غانم الهندیّ قال:

کنت بمدینه الهند المعروفه بقشمیر الدّاخله و أصحاب لی یقعدون علی کراسیّ عن یمین الملک، أربعون رجلا کلّهم یقرأ الکتب الأربعه: التّوراه و الإنجیل و الزّبور و صحف إبراهیم، نقضی بین النّاس و نفقّههم فی دینهم و نفتیهم فی حلالهم و حرامهم، یفزع النّاس إلینا الملک فمن دونه، فتجارینا ذکر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقلنا: هذا النّبیّ المذکور فی الکتب قد خفی علینا أمره و یجب

ص :56٠

ابو محمّد [علیه السّلام]بودم که ایشان بی آن که من اجازۀ ورود بخواهم مرا خواند. داخل شده، سلام کردم، به من فرمود: ابو فلانی حالت چطور است؟ سپس فرمود: فلانی بنشین. سپس از من دربارۀ گروهی از مردان و زنان خاندانم پرسید. سپس فرمود: چه چیز تو را به این جا آورد؟ عرض کردم: میل خدمت به شما. او گوید: حضرت فرمود: پس در خانه باش. او گوید: من در خانه با خادمان بودم. سپس رفتم تا از بازار نیازمندی هاشان را بخرم. و چون ایشان در اتاق مردان بودند من بی اجازه به نزدشان می رفتم. روزی ایشان در اتاق مردان بودند که، به نزدشان رفتم، آن گاه تکانی در خانه شنیدم. حضرت مرا صدا زدند و فرمودند: در جایت بایست و حرکت نکن. من نه جرأت کردم بیرون بروم و نه به داخل بیایم. آن گاه کنیزی که چیزی پوشیده همراهش بود بر من آشکار شد. سپس حضرت صدا زد: داخل شو. من داخل شدم و ایشان کنیز را صدا زد و او بازگشت. آن گاه به او فرمود: آنچه را با خود داری آشکار کن. او پوشش را از پسری سپید و زیبارو برداشت و شکمش را آشکار کرد. مویی بود سبز نه سیاه، روییده از زیر گلو تا نافش. آن گاه حضرت فرمود: این مولای شما است. سپس به او فرمان داد تا او را ببرد. و من پس از آن او را ندیدم تا ابو محمّد [علیه السّلام]درگذشت. ضوء بن علی گفته است: من به آن مرد پارسی گفتم: او را چند ساله یافتی؟ گفت: دوساله. عبدی گفته است: من به ضوء گفتم: تو او را چند ساله یافتی: گفت: چهارده ساله. ابو علی و ابو عبد اللّه گفتند: و ما او را بیست و یک ساله یافتیم.

[١٣5٢]٣-ابو سعید غانم هندی گفته است: من در شهری از هند معروف به کشمیر داخله بودم. و یارانی داشتم که بر تخت های جانب راست پادشاه می نشستند. چهل مرد که همگی کتاب های چهارگانه تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم را می خواندند. ما میان مردم داوری کرده، به دینشان آگاهی شان داده، دربارۀ حلال و حرامشان فتوا می دادیم. مردم، پادشاه و دیگران به ما پناه می آوردند. تا سخن از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در میان ما انداخته شد. و گفتیم: موضوع این پیامبر گفته شده در کتاب ها بر ما پنهان مانده است.

ص :56١

علینا الفحص عنه و طلب أثره و اتّفق رأینا و توافقنا علی أن أخرج فأرتاد لهم، فخرجت و معی مال جلیل، فسرت اثنی عشر شهرا حتّی قربت من کابل، فعرض لی قوم من التّرک فقطعوا علیّ و أخذوا مالی و جرحت جراحات شدیده و دفعت إلی مدینه کابل، فأنفذنی ملکها لمّا وقف علی خبری إلی مدینه بلخ و علیها إذ ذاک داود بن العبّاس بن أبی الأسود، فبلغه خبری و أنّی خرجت مرتادا من الهند و تعلّمت الفارسیّه و ناظرت الفقهاء و أصحاب الکلام، فأرسل إلیّ داود بن العبّاس فأحضرنی مجلسه و جمع علیّ الفقهاء فناظرونی فأعلمتهم أنّی خرجت من بلدی أطلب هذا النّبیّ الّذی وجدته فی الکتب، فقال لی: من هو و ما اسمه؟ فقلت: محمّد، فقالوا: هو نبیّنا الّذی تطلب، فسألتهم عن شرائعه، فأعلمونی، فقلت لهم: أنا أعلم أنّ محمّدا نبیّ و لا أعلمه هذا الّذی تصفون أم لا فأعلمونی موضعه لأقصده فأسائله عن علامات عندی و دلالات، فإن کان صاحبی الّذی طلبت آمنت به، فقالوا: قد مضی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقلت: فمن وصیّه و خلیفته فقالوا: أبو بکر، قلت: فسمّوه لی فإنّ هذه کنیته؟ قالوا: عبد اللّه بن عثمان و نسبوه إلی قریش، قلت فانسبوا لی محمّدا نبیّکم فنسبوه لی، فقلت: لیس هذا صاحبی الّذی طلبت، صاحبی الّذی أطلبه خلیفته، أخوه فی الدّین و ابن عمّه فی النّسب و زوج ابنته و أبو ولده، لیس لهذا النّبیّ ذرّیّه علی الأرض غیر ولد هذا الرّجل الّذی هو خلیفته، قال: فوثبوا بی و قالوا أیّها الأمیر إنّ هذا قد خرج من الشّرک إلی الکفر هذا حلال الدّم، فقلت لهم: یا قوم أنا رجل معی دین متمسّک به لا أفارقه حتّی أری ما هو أقوی منه، إنّی وجدت صفه هذا الرّجل فی الکتب الّتی أنزلها اللّه علی أنبیائه و إنّما خرجت من بلاد

ص :56٢

و جستجو دربارۀ او و یافتن نشانه ای از ایشان بر ما واجب است. آرای ما یکی شده، همه به بیرون آمدن و جستجو برای آنان موافقت کردند. من درحالی که مال بسیاری به همراه داشتم، بیرون آمده، دوازده شهر پیمودم تا به نزدیک کابل رسیدم. گروهی ترک بر من آشکار شده راه بر من بسته، مالم را گرفتند و خود به سختی زخم برداشتم. مرا به شهر کابل بردند. شهریار آن جا چون به احوال من آگاه شد مرا به شهر بلخ فرستاد که در آن هنگام داود بن عبّاس ابو الاسود بر آن حکم می راند. خبر من به او رسید که برای جستجو از هند بیرون آمده، فارسی آموخته، با فقیهان و کلام دانان مناظره کرده ام. پس داود عبّاس به دنبالم فرستاده، مرا به حضورش خواسته، فقیهان را بر من گرد آورد تا با من مناظره کنند. به آنان گفتم که من از سرزمینم بیرون آمدم تا از پیامبری بجویم که در کتاب ها یافته ام. به من گفتند: او چه کسی است و نامش چه؟ گفتم: محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]گفتند: آن که می جویی همان پیامبر ما است. پس دربارۀ شرایع او پرسیدم. مرا به آن آگاه ساختند. من به آنان گفتم: من می دانم که محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]پیامبر است ولی نمی دانم همین کسی است که شما وصفش می کنید یا نه. جایش را به من بگویید تا آهنگ او کنم و دربارۀ نشانه ها و دلیل هایی که نزد من است از خودش بپرسم. تا اگر همان بود که من می جویم به او ایمان آورم. گفتند: ایشان درگذشته است. گفتم: وصیّ و جانشین اش کیست؟ گفتند: ابو بکر. گفتم: نامش را بگویید، این کنیۀ او است؟ گفتند: عبد اللّه عثمان. و به قریش نسبتش دادند. گفتم: و نسب محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]پیامبرتان را برایم بگویید. و گفتند. من گفتم: این، همان نیست که من می جستم. کسی که من به دنبالش هستم جانشین اش، برادری در دین، پسرعمویش در نسب، همسر دخترش و پدر فرزندان او است. و برای این پیامبر بر روی زمین فرزندانی جز فرزندان این مرد که جانشین او است نیست. او گوید: آنان به من حمله کرده، گفتند: ای امیر! این مرد از شرک به کفر در آمده، خونش هدر است. من به آنان گفتم: ای مردم! من دینی دارم که به آن چنگ می زنم و تا قوی تر از آن نبینم از آن جدا نمی شوم. من اوصاف این مرد را در کتاب هایی یافته ام که خداوند بر پیامبرانش نازل فرموده است.

ص :56٣

الهند و من العزّ الّذی کنت فیه طلبا له، فلمّا فحصت عن أمر صاحبکم الّذی ذکرتم لم یکن النّبیّ الموصوف فی الکتب فکفّوا عنّی و بعث العامل إلی رجل یقال له: الحسین بن إشکیب فدعاه، فقال له: ناظر هذا الرّجل الهندیّ، فقال له الحسین: أصلحک اللّه عندک الفقهاء و العلماء و هم أعلم و أبصر بمناظرته، فقال له: ناظره کما أقول لک و اخل به و الطف له، فقال لی الحسین بن إشکیب بعد ما فاوضته: إنّ صاحبک الّذی تطلبه هو النّبیّ الّذی وصفه هؤلاء و لیس الأمر فی خلیفته کما قالوا، هذا النّبیّ محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب و وصیّه علیّ بن أبی طالب بن عبد المطّلب و هو زوج فاطمه بنت محمّد و أبو الحسن و الحسین سبطی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، قال غانم أبو سعید: فقلت: اللّه أکبر هذا الّذی طلبت، فانصرفت إلی داود بن العبّاس فقلت له: أیّها الأمیر! وجدت ما طلبت و أنا أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه، قال: فبرّنی و وصلنی، و قال للحسین تفقّده، قال: فمضیت إلیه حتّی آنست به و فقّهنی فیما احتجت إلیه من الصّلاه و الصّیام و الفرائض، قال: فقلت له: إنّا نقرأ فی کتبنا أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خاتم النّبیّین لا نبیّ بعده و أنّ الأمر من بعده إلی وصیّه و وارثه و خلیفته من بعده، ثمّ إلی الوصیّ بعد الوصیّ، لا یزال أمر اللّه جاریا فی أعقابهم حتّی تنقضی الدّنیا، فمن وصیّ وصیّ محمّد؟ قال: الحسن ثمّ الحسین ابنا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، ثمّ ساق الأمر فی الوصیّه حتّی انتهی إلی صاحب الزّمان علیه السّلام ثمّ أعلمنی ما حدث، فلم یکن لی همّه إلاّ طلب النّاحیه فوافی قمّ و قعد مع أصحابنا فی سنه أربع و ستّین و مائتین و خرج معهم حتّی وافی بغداد و معه رفیق له من أهل السّند کان صحبه علی المذهب، قال: فحدّثنی غانم قال:

ص :564

و از هند و از عزّتی که در آن بودم فقط به جستجوی او بیرون آمده ام. و چون دربارۀ کسی که شما گفتید، بررسی کردم، آن پیامبری نبود که در کتاب ها وصف شده است. پس از من دست بدارید. حکمران دنبال مردی به نام حسین اشکیب فرستاده، او را خواند. آن گاه به او گفت: با این مرد هندی مناظره کن. حسین به او گفت: خدا کارت را بسامان کند. فقیهان و عالمان نزد تواند و آنان به مناظرۀ با او داناتر و بیناترند. او گفت: من می گویم تو با او مناظره کن. با او خلوت کن و مهربانی نما. حسین اشکیب پس از این که من با او سخن گفتم، به من گفت: این کسی که تو دنبالش هستی پیامبری است که اینان برایت وصفش کردند ولی دربارۀ جانشین اش چنان نیست که آنان گفتند. این پیامبر محمّد بن عبد اللّه عبد المطّلب است و وصیّ اش علی بن ابی طالب عبد المطّلب و همو همسر فاطمه دختر محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و پدر حسن و حسین دو نوه محمّد است. غانم ابو سعید گوید: من گفتم: اللّه اکبر! این است آنچه می جستم. پس به نزد داود عبّاس رفته، به او گفتم: ای امیر! آنچه را در جستجویش بودم، یافتم و من گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]فرستادۀ او است. او به من نیکی کرده، صله داد و به حسین گفت: او را دریاب. او گوید: من به نزد او رفتم و با او انس گرفتم و او در آنچه از نماز و روزه و واجبات نیاز داشتم مرا آگاه کرد. من به او گفتم: ما در کتاب هایمان می خوانیم که محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش -خاتم پیامبران است که پیامبری پس از او نیست. و این امر پس از او به وصی و وارث و جانشین پس از خودش می رسد. سپس وصی ای پس از وصیّ دیگر. که پیوسته امر خداوند در فرزندانشان جریان دارد تا دنیا به پایان رسد. پس وصی وصیّ محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]چه کسی است؟ گفت: حسن و سپس حسین [علیهما السّلام]دو فرزند محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-سپس امر وصیّت را دنبال کرده به صاحب زمان علیه السّلام پایان برد. سپس به من گفت که چه روی داده است. [و از آن هنگام]من اندیشه ای جز جستن ناحیۀ حضرت نداشتم. [محمّد بن محمّد عامری گفته است:]آن گاه او به قم آمد و در سال دویست و شصت و چهار با اصحاب ما نشست و با آنان بیرون آمد و به بغداد رسید و رفیقی از اهل سند داشت که در مذهب با او همراه بود.

ص :565

و أنکرت من رفیقی بعض أخلاقه فهجرته، و خرجت حتّی سرت إلی العبّاسیّه أتهیّأ للصّلاه و أصلّی و إنّی لواقف متفکّر فیما قصدت لطلبه إذا أنا بآت قد أتانی فقال: أنت فلان؟ -اسمه بالهند-فقلت: نعم فقال: أجب مولاک فمضیت معه فلم یزل یتخلّل بی الطّرق حتّی أتی دارا و بستانا فإذا أنا به علیه السّلام جالس فقال مرحبا یا فلان-بکلام الهند-کیف حالک؟ و کیف خلّفت فلانا و فلانا؟ حتّی عدّ الأربعین کلّهم فسألنی عنهم واحدا واحدا، ثمّ أخبرنی بما تجارینا کلّ ذلک بکلام الهند، ثمّ قال: أردت أن تحجّ مع أهل قم قلت: نعم یا سیّدی، فقال: لا تحجّ معهم و انصرف سنتک هذه و حجّ فی قابل، ثمّ ألقی إلیّ صرّه کانت بین یدیه، فقال لی: اجعلها نفقتک و لا تدخل إلی بغداد إلی فلان سمّاه و لا تطلعه علی شیء و انصرف إلینا إلی البلد ثمّ وافانا بعض الفتوح فأعلمونا أنّ أصحابنا انصرفوا من العقبه و مضی نحو خراسان فلمّا کان فی قابل حجّ و أرسل إلینا بهدیّه من طرف خراسان فأقام بها مدّه، ثمّ مات رحمه اللّه.

[١٣5٣]4-علیّ بن محمّد، عن سعد بن عبد اللّه قال:

إنّ الحسن بن النّضر و أبا صدام و جماعه تکلّموا بعد مضیّ أبی محمّد علیه السّلام فیما فی أیدی الوکلاء و أرادوا الفحص فجاء الحسن بن النّضر إلی أبی الصّدام فقال: إنّی أرید الحجّ فقال له أبو صدام: أخّره هذه السّنه، فقال له الحسن [بن النّضر]: إنّی أفزع فی المنام و لا بدّ من الخروج و أوصی إلی أحمد بن یعلی بن حمّاد و أوصی للنّاحیه بمال و أمره أن لا یخرج شیئا إلاّ من یده إلی یده بعد ظهوره قال: فقال الحسن: لمّا وافیت بغداد اکتریت دارا فنزلتها فجاءنی بعض الوکلاء بثیاب و دنانیر و خلّفها عندی فقلت له ما هذا؟ قال: هو ما تری، ثمّ جاءنی آخر بمثلها و آخر حتّی کبسوا الدّار، ثمّ جاءنی أحمد بن إسحاق بجمیع

ص :566

او گفته است: غانم به من گفت: من برخی اخلاق رفیقم را نپسندیدم و از او جدا شدم. و رفتم تا به عبّاسیّه رسیدم که برای نماز آماده شده، نماز بگزارم. درحالی که دربارۀ آنچه آهنگ آن کرده بودم اندیشناک بودم شخصی به نزدم آمده، گفت: تو فلانی هستی-اسم هندی اش-من گفتم: بله. گفت: مولایت را دریاب. آن گاه با او رفتم و او پیوسته مرا از راهی به راهی دیگر برد تا به خانه و باغی رسید و من با آن حضرت که نشسته بود روبرو شدم. و حضرت فرمود: -به زبان هندی-خوش آمدی فلانی حالت چگونه است؟ و فلانی و فلانی را چگونه پشت سر نهادی؟ و همۀ آن چهل نفر را شمرد و دربارۀ یکایک ایشان از من خبر گرفت. سپس از سخنانی که میان خودمان رفته بود، خبر داد. و همه را به زبان هندی. سپس فرمود: می خواهی با قمی ها به حجّ بروی؟ عرض کردم: بله آقای من. فرمود: با آنان به حجّ نرو. امسال بازگرد و سال آینده حجّ کن. سپس همیانی را که در برابرش بود به من داد و فرمود: این را خرج خودت قرار بده و در بغداد به نزد فلانی، که نامش را برد، نرو و از چیزی آگاهش نکن. و سپس او در شهر (قم) به نزد ما بازگشت. سپس یکی از پیک ها به ما رسیده، گفت که اصحابمان از عقبه بازگشته اند. و او به سوی خراسان رفت. و سال بعد به حجّ رفت و هدیه ای از تحفه های خراسان برایمان فرستاد. و مدّتی آن جا ماند و سپس درگذشت. خدایش بیامرزد.

[١٣5٣]4-سعد عبد اللّه گفته است: پس از وفات حضرت عسکری حسن نضر و ابو صدام و گروهی دربارۀ آنچه در دست وکیلان است، سخن گفته، خواستند [دربارۀ وصیّ ایشان]جستجو کنند. آن گاه حسن نضر به نزد ابو صدام آمده، گفت: می خواهم به حجّ روم. ابو صدام به او گفت: امسال آن را عقب بینداز. حسن [نضر]گفت: من در خواب هراسانم و باید بروم. و به احمد بن یعلی حمّاد وصیّت کرد و مالی را برای ناحیه [حضرت صاحب علیه السّلام]وصیّت کرده، دستور داد که جز از دست او و به دست او پس از معلوم شدنش چیزی بیرون ندهد. او گوید: حسن گفت: چون به بغداد رسیدم اتاقی کرایه کرده، در آن جا منزل کردم. آن گاه یکی از وکیلان لباس و دینارهایی آورده، نزد من گذاشت. به او گفتم: این ها چیستند؟ گفت: برای این است که نگاهشان داری. سپس دیگری و دیگری آمدند و آوردند تا اتاق پر شد. سپس احمد اسحاق همۀ آنچه را نزدش بود، آورد.

ص :56٧

ما کان معه فتعجّبت و بقیت متفکّرا فوردت علیّ رقعه الرّجل علیه السّلام إذا مضی من النّهار کذا و کذا فاحمل ما معک، فرحلت و حملت ما معی و فی الطّریق صعلوک یقطع الطّریق فی ستّین رجلا فاجتزت علیه و سلّمنی اللّه منه فوافیت العسکر و نزلت، فوردت علیّ رقعه أن احمل ما معک فعبّیته فی صنان الحمّالین، فلمّا بلغت الدّهلیز إذا فیه أسود قائم فقال: أنت الحسن بن النّضر؟ قلت: نعم، قال: ادخل، فدخلت الدّار و دخلت بیتا و فرّغت صنان الحمّالین و إذا فی زاویه البیت خبز کثیر فأعطی کلّ واحد من الحمّالین رغیفین و أخرجوا و إذا بیت علیه ستر فنودیت منه: یا حسن بن النّضر! احمد اللّه علی ما منّ به علیک و لا تشکّنّ، فودّ الشّیطان أنّک شککت و أخرج إلیّ ثوبین و قال: خذها فستحتاج إلیهما فأخذتهما و خرجت، قال سعد: فانصرف الحسن بن النّضر و مات فی شهر رمضان و کفّن فی الثّوبین.

[١٣54]5-علیّ بن محمّد عن محمّد بن حمّویه السّویداویّ، عن محمّد بن إبراهیم بن مهزیار قال:

شککت عند مضیّ أبی محمّد علیه السّلام و اجتمع عند أبی مال جلیل، فحمله و رکب السّفینه و خرجت معه مشیّعا، فوعک وعکا شدیدا، فقال: یا بنیّ! ردّنی، فهو الموت و قال لی: اتّق اللّه فی هذا المال و أوصی إلیّ فمات، فقلت فی نفسی: لم یکن أبی لیوصی بشیء غیر صحیح، أحمل هذا المال إلی العراق و أکتری دارا علی الشّطّ و لا أخبر أحدا بشیء و إن وضح لی شیء کوضوحه [فی]أیّام أبی محمّد علیه السّلام أنفذته و إلاّ قصفت به، فقدمت العراق و اکتریت دارا علی الشّطّ و بقیت أیّاما، فإذا أنا برقعه مع رسول فیها: یا محمّد! معک کذا و کذا فی جوف کذا و کذا، حتّی قصّ علیّ جمیع ما معی ممّا لم أحط به علما فسلّمته

ص :56٨

شگفت زده شده، اندیشناک ماندم. آن گاه نامۀ آن مرد [صاحب زمان]علیه السّلام به من رسید که فلان وقت روز آنچه داری، بردار [و بیا.]و من برداشتم. و در آن راه آدم شریری بود که با شصت مرد دیگر راهزنی می کرد. من بر آنان گذشتم و خداوند مرا از او حفظ کرد. آن گاه به سامره رسیدیم و منزل گرفتم. نامه ای برایم آمد که آنچه با خود داری بردار [و بیا]پس آن ها در سبد دردار باربرها نهادم و چون به دهلیز رسیدم با سیاهی ایستاده روبه رو شدم که گفت: تو حسن نضر هستی؟ گفتم: بله. گفت: داخل شو. داخل خانه شده، به اتاقی رفتم و سبد باربران را خالی کردم. و در گوشۀ اتاق نان فراوانی دیدم. او به هرکدام از باربران دو گرده نان داده، بیرونشان برد. و اتاق پرده داری بود که مرا از آن صدا زدند: ای حسن نضر! خداوند را بر آنچه به تو ارزانی کرده، سپاس بگو و تردید نکن که شیطان دوست دارد تو به تردید بیفتی. و دو جامه به من داده، فرمودند: این ها را بگیر. به آن ها نیاز خواهی داشت. من آن ها را گرفته، بیرون آمدم. سعد گفته است: حسن نضر بازگشت و در ماه رمضان درگذشته، در آن دو لباس کفن شد.

[١٣54]5-محمّد بن ابراهیم مهزیار گفته است: هنگام وفات حضرت ابو محمّد [علیهما السّلام]به تردید افتادم. و نزد پدرم مال فراوانی گرد آمده بود. او آن ها را برداشته، به کشتی سوار شد. من برای بدرقه اش با او رفتم. آن گاه سخت تب کرد و گفت: پسرم! مرا بازگردان که این مرگ است. آن گاه به من گفت: در این مال از خدا پروا کن. و به من وصیّت کرد و درگذشت. من با خودم گفتم: پدرم به چیزی نادرست وصیّت نمی کرد. این مال را به عراق می برم. اتاقی کنار شط کرایه کرده، به کسی چیزی نمی گویم. و اگر چیزی برایم روشن شد، چنان که در روزگار حضرت عسکری علیه السّلام روشن بود، برایش می فرستم وگرنه با آن ها خوش می گذرانم. به عراق آمدم و خانه ای کنار شط کرایه کرده، چند روزی ماندم. آن گاه نامه ای با فرستاده ای رسید که: ای محمّد! تو به همراهت چنین و چنان در میان چنین و چنان چیز داری و از همۀ آنچه به همراهم بود و خودم هم به خوبی می دانستم، خبر داد. من آن ها را به فرستاده سپردم و چند روزی ماندم. کسی برایم سر بلند نکرد و غمگین شدم.

ص :56٩

إلی الرّسول و بقیت أیّاما لا یرفع لی رأس و اغتممت، فخرج إلیّ قد أقمناک مکان أبیک فاحمد اللّه.

[١٣55]6-محمّد بن أبی عبد اللّه، عن أبی عبد اللّه النّسائیّ قال:

أوصلت أشیاء للمرزبانیّ الحارثیّ فیها سوار ذهب، فقبلت و ردّ علیّ السّوار، فأمرت بکسره، فکسرته فإذا فی وسطه مثاقیل حدید و نحاس أو صفر فأخرجته و أنفذت الذّهب فقبل.

[١٣56]٧-علیّ بن محمّد، عن الفضل الخزّاز المدائنیّ مولی خدیجه بنت محمّد أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ قوما من أهل المدینه من الطّالبیّین کانوا یقولون بالحقّ و کانت الوظائف ترد علیهم فی وقت معلوم، فلمّا مضی أبو محمّد علیه السّلام رجع قوم منهم عن القول بالولد فوردت الوظائف علی من ثبت منهم علی القول بالولد و قطع عن الباقین، فلا یذکرون فی الذّاکرین و الحمد للّه ربّ العالمین.

[١٣5٧]٨-علیّ بن محمّد قال:

أوصل رجل من أهل السّواد مالا فردّ علیه و قیل له: أخرج حقّ ولد عمّک منه و هو أربعمائه درهم و کان الرّجل فی یده ضیعه لولد عمّه، فیها شرکه قد حبسها علیهم، فنظر فإذا الّذی لولد عمّه من ذلک المال أربعمائه درهم فأخرجها و أنفذ الباقی فقبل

[١٣5٨]٩-القاسم بن العلاء قال:

ولد لی عدّه بنین فکنت أکتب و أسأل الدّعاء فلا یکتب إلیّ لهم بشیء، فماتوا کلّهم، فلمّا ولد لی الحسن ابنی کتبت أسأل الدّعاء فأجبت یبقی و الحمد للّه.

[١٣5٩]١٠-علیّ بن محمّد، عن أبی عبد اللّه بن صالح قال:

ص :5٧٠

آن گاه از ناحیۀ حضرت به من صادر شد که تو را بر جای پدرت قرار دادیم پس خداوند را سپاس بگو.

[١٣55]6-ابو عبد اللّه نسائی گفت: چیزهایی را که در میانشان دستبندی زرّین بود توسّط مرزبانی حارثی برای حضرت فرستادم. همه پذیرفته شد و دستبند را به من بازگرداند. و به شکستن اش مأمورم کرد. من آن را شکستم و در میانش چند مثقال آهن و مس یا قلع یافتم. آن ها را درآورده، طلا را فرستادم و پذیرفته شد.

[١٣56]٧-فضل خزّاز مدائنی گفت: گروهی از طالبیان (فرزندان ابو طالب) مدینه که به حقّ معتقد بودند و در وقتی معیّن مقرّری شان می رسید، چون حضرت عسکری علیه السّلام وفات کرد، برخی از آنان از اعتقاد به فرزند او برگشتند. آن گاه مقرّری به کسانی از آنان که بر اعتقاد به فرزندشان استوار بودند، رسید و از دیگران قطع شد. و دیگر نامشان به میان نرفت. و سپاس بر پروردگار جهانیان.

[١٣5٧]٨-علی بن محمّد گفت: مردی از اهل سواد مالی [خدمت امام زمان علیه السّلام]فرستاد و آن گاه به خودش بازگشت داده، گفته شد: حقّ فرزندان عمویت را که چهارصد درهم است از آن درآور. و زمینی از فرزندان عمو در دست آن مرد بود که شراکتی در آن داشت و از آنان دریغ کرده بود. پس بررسی کرد و دید از آن مال چهارصد درهم برای فرزندان عمو است. آن را خارج کرده، بقیه را فرستاد و پذیرفته شد.

[١٣5٨]٩-قاسم علاء گفت: برایم چند پسر به دنیا آمد و من نامه نوشته، درخواست دعا می کردم ولی چیزی به من نوشته نمی شد. و همه مردند. وقتی پسرم حسن به دنیا آمد نامه نوشتم و درخواست دعا کردم برایم جواب آمد و او ماند. و سپاس بر خدا.

[١٣5٩]١٠-ابو عبد اللّه صالح گفت: سالی از سال ها به بغداد رفته، اجازۀ

ص :5٧١

[کنت]خرجت سنه من السّنین ببغداد فاستأذنت فی الخروج، فلم یؤذن لی، فأقمت اثنین و عشرین یوما و قد خرجت القافله إلی النّهروان، فأذن فی الخروج لی یوم الأربعاء و قیل لی: اخرج فیه، فخرجت و أنا آیس من القافله أن ألحقها، فوافیت النّهروان و القافله مقیمه، فما کان إلاّ أن أعلفت جمالی شیئا حتّی رحلت القافله، فرحلت و قد دعا لی بالسّلامه فلم ألق سوءا و الحمد للّه.

[١٣6٠]١١-علیّ عن النّضر بن صبّاح البجلیّ، عن محمّد بن یوسف الشّاشیّ قال:

خرج بی ناصور علی مقعدتی فأریته الأطبّاء و أنفقت علیه مالا فقالوا: لا نعرف له دواء، فکتبت رقعه أسأل الدّعاء فوقّع علیه السّلام إلیّ، ألبسک اللّه العافیه و جعلک معنا فی الدّنیا و الآخره، قال فما أتت علیّ جمعه حتّی عوفیت و صار مثل راحتی، فدعوت طبیبا من أصحابنا و أریته إیّاه، فقال: ما عرفنا لهذا دواء.

[١٣6١]١٢-علیّ، عن علیّ بن الحسین الیمانیّ قال:

کنت ببغداد فتهیّأت قافله للیمانیّین فأردت الخروج معها، فکتبت ألتمس الإذن فی ذلک، فخرج: لا تخرج معهم فلیس لک فی الخروج معهم خیره و أقم بالکوفه، قال: و أقمت و خرجت القافله فخرجت علیهم حنظله فاجتاحتهم و کتبت أستأذن فی رکوب الماء، فلم یؤذن لی فسألت عن المراکب الّتی خرجت فی تلک السّنه فی البحر فما سلم منها مرکب خرج علیها قوم من الهند یقال لهم البوارج فقطعوا علیها قال و زرت العسکر فأتیت الدّرب مع المغیب و لم أکلّم أحدا و لم أتعرّف إلی أحد و أنا أصلّی فی المسجد بعد فراغی من الزّیاره إذا بخادم قد جاءنی فقال لی قم: فقلت له: إذن إلی أین؟ فقال لی: إلی المنزل قلت: و من أنا لعلّک أرسلت إلی غیری، فقال: لا ما أرسلت إلاّ إلیک أنت علیّ

ص :5٧٢

خروج خواستم. اجازه ندادند. بیست و دو روز ماندم و کاروان به سوی نهروان رفت. آن گاه روز چهارشنبه اجازۀ خروج به من داده شده، گفته شد: امروز خارج شو. من خارج شدم ولی از پیوستن به کاروان ناامید بودم که به نهروان رسیدم و کاروان را آن جا یافتم. و تا من به شترانم علفی دادم کاروان به راه افتاد و من هم رفتم. و حضرت برای سلامتی دعا کرده بود پس من بدی ندیدم. و سپاس بر خداوند.

[١٣6٠]١١-محمّد بن یوسف گفت: بر نشیمنگاه من دملی درآمد و من آن را به طبیبان نشان داده، مالی خرج کردم. گفتند: دوایی برایش نمی شناسیم. پس نامه ای [به حضرت]نوشته، درخواست دعا کردم. حضرت برایم نوشتند: خداوند جامۀ تندرستی به تو بپوشاند و تو را در دنیا و آخرت همراه ما قرار دهد. او گفته است: یک جمعه بر من نگذشت که تندرست گشتم و آن جا همچون کف دستم شد. طبیبی از اصحابمان خواسته، نشانش دادم. گفت: ما برایش دوایی نشناختیم.

[١٣6١]١٢-علی بن حسین یمانی گفت: در بغداد بودم و آن گاه کاروانی از یمانی ها آمادۀ سفر شد. خواستم با آن ها بروم. نامه نوشتم و در این باره از حضرت اجازه خواستم. جواب رسید: با آنان نرو. که برایت در سفر با آنان خیری نیست و در کوفه بمان. او گوید: من ماندم و کاروان رفت. آن گاه قبیلۀ حنظله بر آنان حمله برده، تارومارشان کرد. و من نامه نوشته، اجازه خواستم که از راه آب بروم. اجازه ندادند. آن گاه دربارۀ کشتی هایی که در آن سال به دریا رفتند، پرسیدم. هیچ کشتی ای سالم نرسیده بود. مردمی از هند که بوارج نامیده می شدند بر آن ها تاخته، راهشان را بسته بودند. به زیارت سامره رفتم. هنگام غروب به حرم رسیده، با کسی سخن نگفته، به کسی آشنایی ندادم و پس از زیارت در مسجد نماز می گزاردم که خادمی به نزدم آمده، گفت: برخیز. گفتم: به کجا؟ گفت: به سوی منزل. گفتم: و من کیستم، شاید به سوی دیگری فرستاده شده باشی. گفت: نه، جز به سوی تو فرستاده

ص :5٧٣

بن الحسین رسول جعفر بن إبراهیم فمرّ بی حتّی أنزلنی فی بیت الحسین بن أحمد ثمّ سارّه فلم أدر ما قال له حتّی آتانی جمیع ما أحتاج إلیه و جلست عنده ثلاثه أیّام و استأذنته فی الزّیاره من داخل فأذن لی فزرت لیلا.

[١٣6٢]١٣-الحسن بن الفضل بن زید الیمانیّ قال:

کتب أبی بخطّه کتابا فورد جوابه ثمّ کتبت بخطّی فورد جوابه، ثمّ کتب بخطّه رجل من فقهاء أصحابنا فلم یرد جوابه فنظرنا فکانت العلّه أنّ الرّجل تحوّل قرمطیّا قال الحسن بن الفضل: فزرت العراق و وردت طوس و عزمت أن لا أخرج إلاّ عن بیّنه من أمری و نجاح من حوائجی و لو احتجت أن أقیم بها حتّی أتصدّق قال: و فی خلال ذلک یضیق صدری بالمقام و أخاف أن یفوتنی الحجّ قال: فجئت یوما إلی محمّد بن أحمد أتقاضاه فقال لی: صر إلی مسجد کذا و کذا و إنّه یلقاک رجل قال: فصرت إلیه فدخل علیّ رجل فلمّا نظر إلیّ ضحک و قال: لا تغتمّ فإنّک ستحجّ فی هذه السّنه و تنصرف إلی أهلک و ولدک سالما قال: فاطمأننت و سکن قلبی و أقول ذا مصداق ذلک و الحمد للّه قال: ثمّ وردت العسکر فخرجت إلیّ صرّه فیها دنانیر و ثوب فاغتممت و قلت فی نفسی: جزائی عند القوم هذا و استعملت الجهل فرددتها و کتبت رقعه و لم یشر الّذی قبضها منّی علیّ بشیء و لم یتکلّم فیها بحرف ثمّ ندمت بعد ذلک ندامه شدیده و قلت فی نفسی: کفرت بردّی علی مولای و کتبت رقعه أعتذر من فعلی و أبوء بالإثم و أستغفر من ذلک و أنفذتها و قمت أتمسّح فأنا فی ذلک أفکّر فی نفسی و أقول إن ردّت علیّ الدّنانیر لم أحلل صرارها و لم أحدث فیها حتّی أحملها إلی أبی فإنّه أعلم منّی لیعمل فیها بما شاء فخرج إلی الرّسول الّذی حمل إلیّ الصّرّه: أسأت إذ لم تعلم الرّجل إنّا ربّما فعلنا ذلک بموالینا

ص :5٧4

نشده ام. تو علی بن حسین فرستادۀ جعفر ابراهیم هستی. آن گاه مرا برد و در خانۀ حسین احمد منزلم داد. سپس با او به نجوا سخن گفت که چیزی نفهمیدم. تا آنچه نیاز داشتم برایم آورد و سه روز نزدش بودم. آن گاه اجازۀ زیارت داخل مرقد را خواستم که اجازه دادند و من شب زیارت کردم.

[١٣6٢]١٣-حسن بن فضل یزید یمانی گفت: پدرم به خط خود نامه ای نوشت و جوابش آمد. سپس من به خط خودم نامه ای نوشتم و جوابش آمد. سپس مردی از فقیهان اصحابمان نامه نوشت ولی جوابش نیامد. ما بررسی کردیم علّتش این بود که آن مرد قرمطی شده بود. حسن فضل گفته است: آن گاه به طوس وارد شدم و سپس به زیارت عراق رفتم و تصمیم گرفتم جز پس از روشن شدن کارم و روا شدن حاجت هایم خارج نشوم. اگرچه نیاز باشد که در آن جا مقیم شوم و صدقه بگیرم. او گفته است: در این میان دلم از ماندن تنگ شد و ترسیدم که حجّ آن سال از دستم برود. پس روزی به سوی محمّد احمد رفتم تا از او کمک بخواهم. او به من گفت: به فلان مسجد برو مردی به دیدارت می آید. به آن جا رفتم. مردی به نزدم آمد. چون به من نگریست خندیده، گفت: غمگین نباش. تو امسال حجّ کرده، به سلامت نزد خانواده و فرزندانت بازمی گردی. پس خاطرجمع شده، دلم آرام شد درحالی که می گفتم این دلیل صدق آن است و سپاس بر خداوند. او گوید: سپس به سامره رفتم، برایم همیانی که جامه و چند دینار در آن بود، رسید. غمگین شده، با خودم گفتم: پاداشم نزد این مردم این است و نادانی کرده، آن ها را بازگرداندم و نامه ای نوشتم و کسی که آن ها را از من گرفت به چیزی اشاره نکرد و در این باره کلمه ای سخن نگفت. سپس به سختی پشیمان شده، با خودم گفتم: من با این کارم به سرورم ناسپاسی کردم و نامه نوشته، از کارم عذر خواسته، به گناهم اعتراف کردم و آمرزش خواستم و نامه را فرستاده، پریشان منتظر ماندم. در این باره با خودم می اندیشیدم و می گفتم: اگر دینارها را به من برگردانند همیان را باز نکرده، در آن دست نمی بردم تا به پدرم برسانم. او بهتر از من می داند که با آن ها چه کند. آن گاه به فرستاده ای که همیان را برایم آورده بود، صادر شد که: بد کردی به آن مرد نگفتی که ما این کار را با دوستانمان می کنیم

ص :5٧5

و ربّما سألونا ذلک یتبرّکون به و خرج إلیّ أخطأت فی ردّک برّنا فإذا استغفرت اللّه فاللّه یغفر لک فأمّا إذا کانت عزیمتک و عقد نیّتک ألاّ تحدث فیها حدثا و لا تنفقها فی طریقک فقد صرفناها عنک فأمّا الثّوب فلا بدّ منه لتحرم فیه قال: و کتبت فی معنیین و أردت أن أکتب فی الثّالث و امتنعت منه مخافه أن یکره ذلک: فورد جواب المعنیین و الثّالث الّذی طویت مفسّرا و الحمد للّه، قال: و کنت وافقت جعفر بن إبراهیم النّیسابوریّ بنیسابور علی أن أرکب معه و أزامله فلمّا وافیت بغداد بدا لی فاستقلته و ذهبت أطلب عدیلا فلقینی ابن الوجناء بعد أن کنت صرت إلیه و سألته أن یکتری لی فوجدته کارها فقال لی: أنا فی طلبک و قد قیل لی: إنّه یصحبک فأحسن معاشرته و اطلب له عدیلا و اکتر له.

[١٣6٣]١4-علیّ بن محمّد عن الحسن بن عبد الحمید قال:

شککت فی أمر حاجز فجمعت شیئا ثمّ صرت إلی العسکر فخرج إلیّ: لیس فینا شکّ و لا فیمن یقوم مقامنا بأمرنا ردّ ما معک إلی حاجز بن یزید.

[١٣64]١5-علیّ بن محمّد عن محمّد بن صالح قال:

لمّا مات أبی و صار الأمر لی کان لأبی علی النّاس سفاتج من مال الغریم فکتبت إلیه أعلمه فکتب: طالبهم و استقض علیهم فقضّانی النّاس إلاّ رجل واحد کانت علیه سفتجه بأربعمائه دینار فجئت إلیه أطالبه فماطلنی و استخفّ بی ابنه و سفه علیّ فشکوت إلی أبیه فقال: و کان ما ذا؟ فقبضت علی لحیته و أخذت برجله و سحبته إلی وسط الدّار و رکلته رکلا کثیرا فخرج ابنه یستغیث بأهل بغداد و یقول: قمّیّ رافضیّ قد قتل والدی فاجتمع علیّ منهم الخلق فرکبت دابّتی و قلت: أحسنتم یا أهل بغداد تمیلون مع الظّالم علی الغریب

ص :5٧6

و بسا چیزی به جهت تبرّک از ما می خواهند. و به من صادر شد که: خطا کردی که احسانمان را به ما بازگرداندی و چون از خداوند آمرزش خواستی، خدا تو را می آمرزد. و چون قصد و آهنگت این است که در همیان دست نبری و در راهت خرج نکنی ما آن را از تو بازداشتیم. امّا به آن جامه نیاز داری تا با آن محرم شوی. او گفته است: و دربارۀ دو موضوع نامه نوشتم و خواستم دربارۀ موضوع سومی هم بنویسم که ننوشتم. ترسیدم آن را نپسندند. آن گاه جواب آن دو موضوع و موضوع سومی که ننوشته بودم، با تفسیر رسید و سپاس بر خداوند. و گفته است: در نیشابور با جعفر بن ابراهیم نیشابوری توافق کردم که با او به سفر رفته، همراهش باشم. چون به بغداد رسیدم، نظرم عوض شد، پس با او فسخ کرده، رفتم تا جایگزینی بجویم. آن گاه پسر وجناء مرا دید-پس از آن که من به سویش رفتم و از او خواستم که به من کرایه بدهد ولی او را ناخرسند یافتم-و گفت: دنبالت بودم. به من گفتند که او [یعنی من]با تو همراه می شود. با او خوش رفتاری کرده، رفیقی برایش بجو و به او کرایه بده.

[١٣6٣]١4-حسن عبد الحمید گفت: دربارۀ وکالت حاجز تردید کردم. پس چیزی گرد آورده، به سامره رفتم. نامه ای به من رسید که: نه دربارۀ ما تردیدی هست و نه دربارۀ کسی که به فرمان ما جانشین مان می شود. آنچه را با خود آورده ای به حاجز یزید بازگردان.

[١٣64]١5-محمّد صالح گفت: چون پدرم مرد و کار او به من رسید. پدرم از مردم سفته هایی دربارۀ مال امام علیه السّلام داشت. پس به ایشان نامه نوشتم تا به استحضارشان برسانم. جواب آمد که: از آنان بخواه و بگیر. مردم همه پرداختند جز یک مرد که سفته ای چهارصد دیناری داشت. من به نزدش رفتم و از او مطالبه کردم. او با من امروز و فردا کرده، پسرش هم بی احترامی کرده، نادانی نشان داد. به پدرش شکایت کردم. گفت: مگر چه شده؟ من ریش و پایش را گرفته، به میان اتاق کشیدم و بسیار بر او لگد زدم. پسرش بیرون رفته، اهل بغداد را به کمک خواسته، می گفت: قمی رافضی پدرم را کشت. از آنان مردمی بر من گرد آمدند. من بر چارپایم سوار شده، گفتم: آفرین بر شما اهل بغداد که با این ستمکار بر غریبی ستمدیده همراهی می کنید.

ص :5٧٧

المظلوم أنا رجل من أهل همذان من أهل السّنّه و هذا ینسبنی إلی أهل قمّ و الرّفض لیذهب بحقّی و مالی قال: فمالوا علیه و أرادوا أن یدخلوا علی حانوته حتّی سکّنتهم و طلب إلیّ صاحب السّفتجه و حلف بالطّلاق أن یوفّینی مالی حتّی أخرجتهم عنه.

[١٣65]١6-علیّ عن عدّه من أصحابنا عن أحمد بن الحسن و العلاء بن رزق اللّه عن بدر غلام أحمد بن الحسن قال:

وردت الجبل و أنا لا أقول بالإمامه أحبّهم جمله إلی أن مات یزید بن عبد اللّه فأوصی فی علّته أن یدفع الشّهریّ السّمند و سیفه و منطقته إلی مولاه فخفت إن أنا لم أدفع الشّهریّ إلی إذکوتکین نالنی منه استخفاف فقوّمت الدّابّه و السّیف و المنطقه بسبعمائه دینار فی نفسی و لم أطلع علیه أحدا فإذا الکتاب قد ورد علیّ من العراق: وجّه السّبع مائه دینار الّتی لنا قبلک من ثمن الشّهریّ و السّیف و المنطقه.

[١٣66]١٧-علیّ عمّن حدّثه قال:

ولد لی ولد فکتبت أستأذن فی طهره یوم السّابع فورد لا تفعل فمات یوم السّابع أو الثّامن ثمّ کتبت بموته فورد ستخلف غیره و غیره تسمّیه أحمد و من بعد أحمد جعفرا فجاء کما قال. قال: و تهیّأت للحجّ و ودّعت النّاس و کنت علی الخروج فورد: نحن لذلک کارهون و الأمر إلیک قال: فضاق صدری و اغتممت و کتبت أنا مقیم علی السّمع و الطّاعه غیر أنّی مغتمّ بتخلّفی عن الحجّ فوقّع لا یضیقنّ صدرک فإنّک ستحجّ من قابل إن شاء اللّه قال: و لمّا کان من قابل کتبت أستأذن فورد الإذن فکتبت أنّی عادلت محمّد بن العبّاس و أنا واثق بدیانته و صیانته فورد: الأسدیّ نعم العدیل فإن قدم فلا تختر علیه فقدم الأسدیّ و عادلته.

ص :5٧٨

من مردی همدانی و از اهل سنّتم. و این مرا به قم و رافضیگری نسبت می دهد تا حقّ و مالم را از من برباید. او گوید: آنان راه را به سوی او کج کرده، خواستند به مغازه اش داخل شوند. که من آرامشان کردم. آن گاه صاحب سفته مرا خوانده، به طلاق زنش سوگند خورد که مالم را می پردازد. و من هم آن ها را از او دور کردم.

[١٣65]١6-بدر غلام احمد حسن گفت: به جبل رفتم درحالی که به امامت معتقد نبودم ولی همگی شان را دوست می داشتم. تا یزید عبد اللّه مرد و در بیماری اش وصیّت کرد که اسب زردرنگ و شمشیر و کمربندش را به سرورش (امام زمان علیه السّلام) بدهند. من ترسیدم که اگر آن اسب را به اذکوتکین (امیر ترک) ندهم از او آزاری به من برسد. پس با خودم آن چارپا و شمشیر و کمربند را هفتصد دینار قیمت گذاشتم ولی کسی را بر آن آگاه نکردم. آن گاه از عراق نامه ای به من رسید که: هفتصد دیناری که از قیمت اسب زرد و شمشیر و کمربند به ما بدهکاری، برایمان بفرست.

[١٣66]١٧-مردی گفت: فرزندی برایم به دنیا آمد. نامه نوشتم و دربارۀ ختنه کردنش در روز هفتم اجازه خواستم. جواب آمد که این کار را نکن. آن گاه نوزاد روز هفتم یا هشتم مرد. سپس دربارۀ مردن آن نامه نوشتم. جواب آمد که جز او و دیگری هم به دنبال خواهد آمد که نخستین را احمد و پسین را جعفر می نامی. و آمد چنان که فرموده بود. و او گفت: برای حجّ آماده شدم و با مردم خداحافظی کردم و می خواستم بیرون آیم که نامه رسید: ما آن را نمی پسندیم ولی خود دانی. او گوید: من دلتنگ و غمگین شده، نوشتم: من به شنیدن و فرمانبری پابرجایم جز این که به جهت بازماندنم از حجّ غمگینم. نوشتند: دلتنگ نباش. ان شاء اللّه سال آینده حجّ خواهی کرد. و چون سال بعد رسید، نامه نوشته، اجازه خواستم. اجازه رسید. آن گاه نوشتم: من محمّد عبّاس را برای همراهی برگزیده ام و به دیانت و نگاهداری اش اطمینان دارم. جواب رسید: اسدی خوب همراهی است. اگر او می آید دیگری را برنگزین. آن گاه اسدی آمد و با او همراه شدم.

ص :5٧٩

[١٣6٧]١٨-الحسن بن علیّ العلویّ قال:

أودع المجروح مرداس بن علیّ مالا للنّاحیه و کان عند مرداس مال لتمیم بن حنظله فورد علی مرداس: أنفذ مال تمیم مع ما أودعک الشّیرازیّ.

[١٣6٨]١٩-علیّ بن محمّد، عن الحسن بن عیسی العریضیّ أبی محمّد قال:

لمّا مضی أبو محمّد علیه السّلام ورد رجل من أهل مصر بمال إلی مکّه للنّاحیه فاختلف علیه فقال بعض: النّاس إنّ أبا محمّد علیه السّلام مضی من غیر خلف و الخلف جعفر و قال بعضهم: مضی أبو محمّد عن خلف فبعث رجلا یکنّی بأبی طالب فورد العسکر و معه کتاب فصار إلی جعفر و سأله عن برهان فقال: لا یتهیّأ فی هذا الوقت فصار إلی الباب و أنفذ الکتاب إلی أصحابنا فخرج إلیه: آجرک اللّه فی صاحبک فقد مات و أوصی بالمال الّذی کان معه إلی ثقه لیعمل فیه بما یجب و أجیب عن کتابه.

[١٣6٩]٢٠-علیّ بن محمّد قال:

حمل رجل من أهل آبه شیئا یوصله و نسی سیفا بآبه. فأنفذ ما کان معه فکتب إلیه: ما خبر السّیف الّذی نسیته؟ .

[١٣٧٠]٢١-الحسن بن خفیف عن أبیه قال:

بعث بخدم إلی مدینه الرّسول و معهم خادمان و کتب إلی خفیف أن یخرج معهم فخرج معهم فلمّا وصلوا إلی الکوفه شرب أحد الخادمین مسکرا فما خرجوا من الکوفه حتّی ورد کتاب من العسکر بردّ الخادم الّذی شرب المسکر و عزل عن الخدمه.

[١٣٧١]٢٢-علیّ بن محمّد، عن [أحمد بن]أبی علیّ بن غیاث عن أحمد بن الحسن قال:

ص :5٨٠

[١٣6٧]١٨-حسن بن علی علوی گفت: مجروح [شیرازی]مالی از برای ناحیه را به مرداس بن علی سپرد و نزد او مالی از تمیم حنظله نیز بود. به مرداس نامه رسید که: مال تمیم را با آنچه شیرازی به تو سپرده بفرست.

[١٣6٨]١٩-حسن عیسی گفت: چون حضرت ابو محمّد [علیه السّلام]وفات کرد. مردی از اهل مصر با مالی از برای ناحیه به مکّه آمد. بر سرش اختلاف شد. یکی از مردم گفت: حضرت عسکری علیه السّلام بی فرزند درگذشت و جانشین او جعفر است. و یکی گفت: حضرت عسکری علیه السّلام فرزند داشت و درگذشت. آن گاه او مردی، کنیه اش ابو طالب، را به همراه نامه ای به سامره فرستاد. او به سوی جعفر رفته، از او برهانی برای جانشینی خواست. گفت: اینک آماده نیست. پس به در خانه رفته، نامه را به اصحابمان رساند و این جواب برایش صادر شد: خدا به خاطر رفیقت به تو اجر دهد. که او مرد و مالی را که با خود داشت به مردی مورد اطمینان وصیّت کرد تا در آن به آنچه واجب است، عمل کند. و از نامه اش جواب داده شد.

[١٣6٩]٢٠-علی بن محمّد گفت: مردی از اهل آوه مالی آورد تا به ایشان برساند و شمشیری را فراموش کرد. آن گاه آنچه را به همراه داشت، فرستاد. و ایشان به او نوشت: از شمشیری که فراموش اش کردی، چه خبر؟

[١٣٧٠]٢١-حسن خفیف از پدرش روایت کرده که گفت: حضرت خادمانی و به همراهشان دو خدمتگزار به مدینه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- فرستاد و به خفیف نوشت که با آنان برود. او با آن خارج شد. چون به کوفه رسیدند یکی از دو خدمتگزار مست کننده ای خورد. و از کوفه بیرون نرفته بودند که از سامره نامه ای مبنی بر بازگرداندن خدمتگزاری که مست کننده نوشیده بود، رسید و از خدمت عزل شد.

[١٣٧١]٢٢-احمد حسن گفت: یزید عبد اللّه چارپا و شمشیر و مالی را وصیّت

ص :5٨١

أوصی یزید بن عبد اللّه بدابّه و سیف و مال و أنفذ ثمن الدّابّه و غیر ذلک و لم یبعث السّیف فورد: کان مع ما بعثتم سیف فلم یصل أو کما قال.

[١٣٧٢]٢٣-علیّ بن محمّد عن محمّد بن علیّ بن شاذان النّیسابوریّ قال:

اجتمع عندی خمسمائه درهم تنقص عشرین درهما فأنفت أن أبعث بخمسمائه تنقص عشرین درهما فوزنت من عندی عشرین درهما و بعثتها إلی الأسدیّ و لم أکتب ما لی فیها؟ فورد: وصلت خمسمائه درهم لک منها عشرون درهما.

[١٣٧٣]٢4-الحسین بن محمّد الأشعریّ قال:

کان یرد کتاب أبی محمّد علیه السّلام فی الإجراء علی الجنید قاتل فارس و أبی الحسن و آخر فلمّا مضی أبو محمّد علیه السّلام ورد استئناف من الصّاحب لإجراء أبی الحسن و صاحبه و لم یرد فی أمر الجنید بشیء قال: فاغتممت لذلک فورد نعی الجنید بعد ذلک.

[١٣٧4]٢5-علیّ بن محمّد عن محمّد بن صالح قال:

کانت لی جاریه کنت معجبا بها فکتبت أستأمر فی استیلادها فورد: استولدها و یفعل اللّه ما یشاء فوطئتها فحبلت ثمّ أسقطت فماتت.

[١٣٧5]٢6-علیّ بن محمّد قال:

کان ابن العجمیّ جعل ثلثه للنّاحیه و کتب بذلک و قد کان قبل إخراجه الثّلث دفع مالا لابنه أبی المقدام لم یطّلع علیه أحد فکتب إلیه: فأین المال الّذی عزلته لأبی المقدام.

[١٣٧6]٢٧-علیّ بن محمّد عن أبی عقیل عیسی بن نصر قال:

کتب علیّ بن زیاد الصّیمریّ یسأل کفنا فکتب إلیه: إنّک تحتاج إلیه فی سنه

ص :5٨٢

کرد. قیمت چارپا و جز آن فرستاده شد و شمشیر نه. نامه رسید که: با آنچه فرستادید شمشیری بوده که نرسیده است. -یا چنین عبارتی-.

[١٣٧٢]٢٣-محمّد بن علی شاذان نیشابوری گفت: نزد من پانصد درهم [از مال امام]که بیست درهمش کم بود، گرد آمد. نپسندیدم پانصد درهمی که بیست تا کم دارد، بفرستم پس بیست درهم از نزد خودم شمرده، همه را برای اسدی فرستادم و ننوشتم که چه مقدارش از آن من است. نامه رسید که: پانصد درهم رسید که بیست درهم از آن مال تو است.

[١٣٧٣]٢4-حسین بن محمّد اشعری گفت: نامه های حضرت ابو محمّد [علیهما السّلام] در اجرای امور به جنید کشندۀ فارس [غالی ملعون]و ابو الحسن و دیگری می آمد. و چون حضرت عسکری علیه السّلام وفات کرد از جانب حضرت صاحب [علیه السّلام]برای ابو الحسن و رفیقش تجدید شد ولی دربارۀ جنید چیزی نیامد. راوی گوید: من برای همین غمگین شدم تا خبر مرگ جنید رسید.

[١٣٧4]٢5-محمّد صالح گفت: من کنیزی داشتم و از او خوشم می آمد. پس نامه نوشتم و دربارۀ بچّه دار شدن از او مشورت خواستم. جواب آمد که چنین کن ولی خدا آنچه خواهد، می کند. من نزدیکی کردم و او آبستن شد. سپس بچّه را انداخت و خودش مرد.

[١٣٧5]٢6-علی بن محمّد گفت: ابن عجمی یک سوم مالش را برای ناحیه قرار داده، آن را نوشت و پیش از خارج کردن آن یک سوم، مالی به پسرش ابو مقدام داد که کسی از آن آگاه نشد. آن گاه حضرت به او نوشت: پس مالی که برای ابو مقدام جدا کردی، چه؟

[١٣٧6]٢٧-ابو عقیل عیسای نصر گفت: علی بن زیاد صیمری نامه نوشته، کفنی خواست. حضرت به او نوشت: تو در سال هشتاد به آن نیازمند می شوی.

ص :5٨٣

ثمانین فمات فی سنه ثمانین و بعث إلیه بالکفن قبل موته بأیّام.

[١٣٧٧]٢٨-علیّ بن محمّد عن محمّد بن هارون بن عمران الهمذانیّ قال:

کان للنّاحیه علیّ خمسمائه دینار فضقت بها ذرعا ثمّ قلت فی نفسی: لی حوانیت اشتریتها بخمسمائه و ثلاثین دینارا قد جعلتها للنّاحیه بخمسمائه دینار و لم أنطق بها فکتب إلی محمّد بن جعفر: اقبض الحوانیت من محمّد بن هارون بالخمسمائه دینار الّتی لنا علیه.

[١٣٧٨]٢٩-علیّ بن محمّد قال:

باع جعفر فیمن باع صبیّه جعفریّه کانت فی الدّار یربّونها فبعث بعض العلویّین و أعلم المشتری خبرها فقال المشتری: قد طابت نفسی بردّها و أن لا أرزأ من ثمنها شیئا فخذها فذهب العلویّ فأعلم أهل النّاحیه الخبر فبعثوا إلی المشتری بأحد و أربعین دینارا و أمروه بدفعها إلی صاحبها.

[١٣٧٩]٣٠-الحسین بن الحسن العلویّ قال:

کان رجل من ندماء روز حسنی و آخر معه فقال له: هو ذا یجبی الأموال و له وکلاء و سمّوا جمیع الوکلاء فی النّواحی و أنهی ذلک إلی عبید اللّه بن سلیمان الوزیر فهمّ الوزیر بالقبض علیهم فقال السّلطان: اطلبوا أین هذا الرّجل فإنّ هذا أمر غلیظ فقال عبید اللّه بن سلیمان نقبض علی الوکلاء فقال السّلطان لا و لکن دسّوا لهم قوما لا یعرفون بالأموال فمن قبض منهم شیئا قبض علیه قال فخرج بأن یتقدّم إلی جمیع الوکلاء أن لا یأخذوا من أحد شیئا و أن یمتنعوا من ذلک و یتجاهلوا الأمر فاندسّ لمحمّد بن أحمد رجل لا یعرفه و خلا به فقال: معی مال أرید أن أوصله فقال له محمّد: غلطت أنا لا أعرف من هذا شیئا فلم یزل یتلطّفه و محمّد یتجاهل علیه و بثّوا الجواسیس و امتنع

ص :5٨4

او در سال هشتاد مرد و حضرت چند روز پیش از مرگش برایش کفن فرستاد.

[١٣٧٧]٢٨-محمّد هارون گفت: پانصد دینار از برای ناحیه به گردن داشتم. و دستم تنگ بود. پس با خودم گفتم: من دکان هایی دارم که به پانصد و سی دینار خریده ام. پس پانصد دینار آن را برای ناحیه قرار می دهم ولی درباره اش سخنی نگفتم. آن گاه حضرت به محمّد جعفر نوشت: آن دکان ها را از محمّد هارون تحویل بگیر. به جای پانصد دیناری که به گردن دارد.

[١٣٧٨]٢٩-علی بن محمّد گفت: جعفر [کذّاب]در میان کسانی که فروخت دختری جعفری [از نوادۀ جعفر ابو طالب]را هم که در آن خانه تربیت می شد، فروخت. حضرت یکی از علویان را فرستاد تا مشتری را از آن آگاه کند. آن مشتری گفت: من به بازگرداندنش راضی ام ولی از قیمتش چیزی نمی کاهم. او را ببر. علوی رفته، خبر را به اهل ناحیه رساند. آنان چهل و یک دینار برای مشتری فرستاده، به او فرمان دادند که او را به صاحبش بسپارد.

[١٣٧٩]٣٠-حسین بن حسن علوی گفت: مردی از ندیمان به نام «و روز حسنا» و همراهش به او گفتند: هم اکنون او [حضرت صاحب علیه السّلام]اموال را جمع می کند و وکیلانی هم دارد. و همۀ وکیلان نواحی را نام برد. این به گوش عبید اللّه سلیمان وزیر رسید. وزیر آهنگ دستگیری شان را کرد. سلطان گفت: خود این مرد را بجویید. اگرچه کار دشواری است. عبید اللّه سلیمان گفت: وکلا را می گیریم. سلطان گفت: نه، ولی گروهی را که آنان نشناسند، پنهانی با اموالی به سراغشان بفرستید، هرکدام از آنان چیزی گرفت، او را دستگیر کنید. راوی گفته است: آن گاه از سوی حضرت حکمی صادر شد که به همۀ وکیلان فرمان داده شود از کسی، مالی نگیرند. امتناع کرده، خود را به بی خبری بزنند. آن گاه مردی ناشناس پنهانی به نزد محمّد بن احمد آمده، با او خلوت کرده، گفت: همراهم مالی آورده ام که می خواهم به ایشان برسانم. محمّد به او گفت: غلط کردی، من از این مسأله چیزی نمی دانم. او پیوسته حیله می کرد و محمّد خود را به بی خبری می زد. و جاسوس ها پراکنده شدند و همۀ وکیلان امتناع کردند. چنان که فرمان داده شده بودند.

ص :5٨5

الوکلاء کلّهم لما کان تقدّم إلیهم.

[١٣٨٠]٣١-علیّ بن محمّد قال:

خرج نهی عن زیاره مقابر قریش و الحیر [ه]فلمّا کان بعد أشهر دعا الوزیر الباقطائیّ فقال له: الق بنی الفرات و البرسیّین و قل لهم: لا یزوروا مقابر قریش فقد أمر الخلیفه أن یتفقّد کلّ من زار فیقبض [علیه].

باب ما جاء فی الاثنی عشر و النّصّ علیهم علیه السّلام [١٣٨١]١-عدّه من أصحابنا عن أحمد بن محمّد البرقیّ عن أبی هاشم داود بن القاسم الجعفریّ عن أبی جعفر الثّانی علیه السّلام قال:

أقبل أمیر المؤمنین علیه السّلام و معه الحسن بن علیّ علیه السّلام و هو متّکئ علی ید سلمان فدخل المسجد الحرام فجلس إذ أقبل رجل حسن الهیئه و اللّباس فسلّم علی أمیر المؤمنین فردّ علیه السّلام فجلس ثمّ قال: یا أمیر المؤمنین أسألک عن ثلاث مسائل إن أخبرتنی بهنّ علمت أنّ القوم رکبوا من أمرک ما قضی علیهم و أن لیسوا بمأمونین فی دنیاهم و آخرتهم و إن تکن الأخری علمت أنّک و هم شرع سواء فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام: سلنی عمّا بدا لک قال: أخبرنی عن الرّجل إذا نام أین تذهب روحه؟ و عن الرّجل کیف یذکر و ینسی؟ و عن الرّجل کیف یشبه ولده الأعمام و الأخوال؟ فالتفت أمیر المؤمنین علیه السّلام إلی الحسن فقال: یا أبا محمّد أجبه قال: فأجابه الحسن علیه السّلام فقال الرّجل: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و لم أزل أشهد بها و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه و لم أزل أشهد بذلک و أشهد أنّک وصیّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و القائم بحجّته و أشار إلی أمیر المؤمنین و لم أزل أشهد بها و أشهد أنّک وصیّه و القائم بحجّته و أشار إلی الحسن علیه السّلام

ص :5٨6

[١٣٨٠]٣١-علی بن محمّد گفت: از سوی حضرت نهی ای از زیارت مقابر قریش [کاظمین علیهما السّلام]و کربلا صادر شد. چون چند ماه گذشت، وزیر [ابو الفتح فضل بن جعفر فرات]باقطایی [کاتب]را خواسته، به او گفت: بنی فرات و برسی ها [شهری میان کوفه و حله]را ببین و بگو که مقبره های قریش را زیارت نکند که خلیفه دستور داده کسانی را که زیارت می کنند، جسته و دستگیر کنند.

سخنان و تصریحاتی که دربارۀ دوازده امام علیهم السّلام آمده است

[١٣٨١]١-ابو هاشم داود بن قاسم جعفری از حضرت جواد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امیر مؤمنان و به همراهش حسن علیهما السّلام می آمدند درحالی که به دست سلمان تکیه کرده بود. آن گاه به مسجد الحرام داخل شده، نشست. ناگاه مردی خوش سیما و خوش لباس پیش آمد و به امیر مؤمنان سلام داد. حضرت سلامش را پاسخ داد. آن گاه او نشسته، گفت: ای امیر مؤمنان من به سه چیز از شما می پرسم اگر مرا به آن ها آگاه کنی می فهمم [حق با توست و]این مردم دربارۀ تو کاری پانجام داده اند که به زیان خودشان است. و در دنیا و آخرتشان ایمن نیستند. و اگر نتوانستی پاسخ دهی معلوم می شود که تو با آنان برابر و مساوی هستی [و امتیازی نداری]. امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود: بپرس از آنچه در نظر داری. گفت: به من بگویید انسان وقتی می خوابد، روحش به کجا می رود؟ و چگونه به یاد می آورد یا فراموش می کند؟ و چگونه فرزندش به عموها و دایی ها شبیه می شود؟ امیر مؤمنان به حسن [علیه السّلام]رو کرد و فرمود: ابو محمّد به او پاسخ ده. راوی گوید: حضرت حسن علیه السّلام پاسخش داد. آن گاه آن مرد گفت: گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست و پیوسته به آن گواهی می دهم. و گواهی می دهم که محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]رسول خدا است و پیوسته به آن گواهی می دهم. و گواهی می دهم که تو وصیّ رسول خدایی و قیام کننده به حجّت او-و به امیر مؤمنان اشاره کرد-و پیوسته به آن گواهی می دهم. و گواهی می دهم که تو وصیّ او و قیام کننده به حجّت اویی-و به حضرت حسن علیه السّلام اشاره کرد.

ص :5٨٧

و أشهد أنّ الحسین بن علیّ وصیّ أخیه و القائم بحجّته بعده و أشهد علی علیّ بن الحسین أنّه القائم بأمر الحسین بعده و أشهد علی محمّد بن علیّ أنّه القائم بأمر علیّ بن الحسین و أشهد علی جعفر بن محمّد بأنّه القائم بأمر محمّد و أشهد علی موسی أنّه القائم بأمر جعفر بن محمّد و أشهد علی علیّ بن موسی أنّه القائم بأمر موسی بن جعفر و أشهد علی محمّد بن علیّ أنّه القائم بأمر علیّ بن موسی و أشهد علی علیّ بن محمّد بأنّه القائم بأمر محمّد بن علیّ و أشهد علی الحسن بن علیّ بأنّه القائم بأمر علیّ بن محمّد و أشهد علی رجل من ولد الحسن لا یکنّی و لا یسمّی حتّی یظهر أمره فیملأها عدلا کما ملئت جورا و السّلام علیک یا أمیر المؤمنین و رحمه اللّه و برکاته ثمّ قام فمضی فقال أمیر المؤمنین: یا أبا محمّد اتبعه فانظر أین یقصد؟ فخرج الحسن بن علیّ علیهما السّلام فقال: ما کان إلاّ أن وضع رجله خارجا من المسجد فما دریت أین أخذ من أرض اللّه فرجعت إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فأعلمته فقال: یا أبا محمّد أ تعرفه؟ قلت: اللّه و رسوله و أمیر المؤمنین أعلم قال هو الخضر علیه السّلام.

[١٣٨٢]٢-و حدّثنی محمّد بن یحیی عن محمّد بن الحسن الصّفّار عن أحمد بن أبی عبد اللّه عن أبی هاشم مثله سواء. قال محمّد بن یحیی:

فقلت لمحمّد بن الحسن یا أبا جعفر وددت أنّ هذا الخبر جاء من غیر جهه أحمد بن أبی عبد اللّه قال: فقال: لقد حدّثنی قبل الحیره بعشر سنین.

[١٣٨٣]٣-محمّد بن یحیی و محمّد بن عبد اللّه عن عبد اللّه بن جعفر عن الحسن بن ظریف و علیّ بن محمّد عن صالح بن أبی حمّاد عن بکر بن صالح عن عبد الرّحمن بن سالم عن أبی بصیر عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبی لجابر بن عبد اللّه الأنصاریّ: إنّ لی إلیک حاجه فمتی یخفّ علیک

ص :5٨٨

و گواهی می دهم که حسین علی وصی برادرش و پس از او قیام کننده به حجّت او است. و گواهی می دهم که علی حسین به امر حسین قیام کنندۀ پس از او است و به محمّد علی گواهی می دهم که او قیام کنندۀ به فرمان علی حسین است. و به جعفر محمّد گواهی می دهم که قیام کنندۀ به فرمان محمّد است. و به موسی گواهی می دهم که قیام کنندۀ به فرمان جعفر محمّد است. به علی موسی گواهی می دهم که قیام کنندۀ به فرمان موسای جعفر است و به محمّد علی گواهی می دهم که قیام کنندۀ به فرمان علی موسی است. و به علی محمّد گواهی می دهم که قیام کنندۀ به فرمان محمّد علی است. و به حسن علی گواهی می دهم که قیام کننده به فرمان علی محمّد است. و به مردی از فرزندان حسن گواهی می دهم که کنیه و نامش برده نمی شود تا امامتش آشکار شود و زمین را از عدل پر کند چنان که از ستم پر بود. و سلام و رحمت و برکات خدا بر تو ای امیر مؤمنان. سپس برخاست و رفت. امیر مؤمنان فرمود: ابو محمّد او را دنبال کن ببین به کجا می رود؟ حسن علی علیهما السّلام بیرون رفت. او فرموده است: آن مرد پایش را از مسجد بیرون ننهاده بود که نفهمیدم به کجای زمین خدا رفت. پس به سوی امیر مؤمنان علیه السّلام بازگشته، از آن آگاهش کردم. فرمود: ابو محمّد او را می شناسی؟ گفتم: خدا و رسولش و امیر مؤمنان داناترند. فرمود: او خضر است.

[١٣٨٢]٢-عین همین حدیث از طریق دیگری هم روایت شده است. محمّد یحیی گفته است: به محمّد حسن گفتم: ای ابو جعفر دوست داشتم این خبر از طریقی غیر از احمد ابو عبد اللّه [که همان احمد برقی است]می رسید. او گفت: او ده سال پیش از حیرت [اخراج از قم یا دوران پیری]آن را برایم روایت کرد.

[١٣٨٣]٣-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پدرم به جابر عبد اللّه انصاری فرمود: مرا با تو کاری هست. چه وقت برای تو راحت است که با تو

ص :5٨٩

أن أخلو بک فأسألک عنها؟ فقال له جابر: أیّ الأوقات أحببته فخلا به فی بعض الأیّام فقال له: یا جابر أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته فی ید أمّی فاطمه علیها السّلام بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ما أخبرتک به أمّی أنّه فی ذلک اللّوح مکتوب فقال جابر أشهد باللّه أنّی دخلت علی أمّک فاطمه علیه السّلام فی حیاه رسول اللّه فهنّیتها بولاده الحسین و رأیت فی یدیها لوحا أخضر ظننت أنّه من زمرّد و رأیت فیه کتابا أبیض، شبه لون الشّمس، فقلت لها: بأبی و أمّی یا بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما هذا اللّوح؟ فقالت: هذا لوح أهداه اللّه إلی رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فیه اسم أبی و اسم بعلی و اسم ابنیّ و اسم الأوصیاء من ولدی و أعطانیه أبی لیبشّرنی بذلک، قال جابر: فأعطتنیه أمّک فاطمه علیه السّلام فقرأته و استنسخته، فقال له أبی: فهل لک یا جابر أن تعرضه علیّ قال: نعم، فمشی معه أبی إلی منزل جابر فأخرج صحیفه من رقّ، فقال: یا جابر! انظر فی کتابک لأقرأ [أنا]علیک، فنظر جابر فی نسخه فقرأه أبی فما خالف حرف حرفا، فقال جابر: فأشهد باللّه أنّی هکذا رأیته فی اللّوح مکتوبا. بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ هذا کتاب من اللّه العزیز الحکیم لمحمّد نبیّه و نوره و سفیره و حجابه و دلیله نزل به الرّوح الأمین من عند ربّ العالمین، عظّم یا محمّد أسمائی و اشکر نعمائی و لا تجحد آلائی، إنّی أنا اللّه لا إله إلاّ أنا قاصم الجبّارین و مدیل المظلومین و دیّان الدّین إنّی أنا اللّه لا إله إلاّ أنا، فمن رجا غیر فضلی أو خاف غیر عدلی عذّبته عذابا لا أعذّبه أحدا من العالمین فإیّای فاعبد و علیّ فتوکّل، إنّی لم أبعث نبیّا فأکملت أیّامه و انقضت مدّته إلاّ جعلت له وصیّا و إنّی فضّلتک علی الأنبیاء و فضّلت وصیّک علی الأوصیاء و أکرمتک بشبلیک و سبطیک حسن و حسین، فجعلت حسنا معدن علمی، بعد انقضاء مدّه أبیه و جعلت حسینا خازن وحیی و أکرمته بالشّهاده

ص :5٩٠

تنها باشم و از آن بپرسم؟ جابر عرض کرد: هروقتی که دوست داشتی. پس روزی با او خلوت کرده، فرمود: ای جابر برایم از لوحی بگو که در دست مادرم، فاطمه علیها السّلام دخت رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دیدی و دربارۀ آنچه مادرم از نوشتۀ آن لوح به تو گفت. جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که من در زندگانی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به نزد مادرت فاطمه علیها السّلام، برای تبریک ولادت حسین رفته بودم که در دستانش لوحی سبز دیدم. گمان کردم از زمرّد است و در آن نوشته ای سفید همچون رنگ خورشید دیدم. پس به ایشان عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت! ای دخت رسول خدا، این لوح چیست؟ فرمود: این لوحی است که خدا به رسولش هدیه کرده است. در آن نام پدرم، نام همسرم، نام دو پسرانم و نام اوصیایی از فرزندان من است. و پدرم آن را برای مژدگانی به من داده است. جابر گفت: آن گاه مادرت، فاطمه آن را به من داد. من آن را خوانده و از رویش نسخه برداشتم. پدرم به او فرمود: ای جابر آیا می توانی آن را به من نشانی دهی؟ عرض کرد: بله. آن گاه پدرم با او به منزلش رفت. او ورقی از پوست بیرون آورد. پدرم فرمود: ای جابر تو به نوشته ات بنگر تا من برایت بخوانم. پس جابر به نسخۀ خودش نگریست و پدرم آن را خواند که یک حرف هم با آن تفاوت نداشت. آن گاه جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که من نوشتۀ لوح را همین گونه دیدم:

به نام خداوند رحمتگر مهربان

این نامه ای است از خداوند شکست ناپذیر و حکیم به محمّد پیامبرش و نور و سفیر و دربان و راهنمایش. که آن را روح امین از نزد پروردگار دو جهان فروفرستاده است. ای محمّد نام هایم را بزرگ دار و نعمت هایم را سپاس گوی و موهبت هایش را انکار نکن. که منم خداوندی که جز من خدایی نیست. درهم کوبندۀ بزرگی فروشان، چیره کنندۀ ستمدیدگان و جزادهندۀ روز رستاخیز. منم خداوندی که جز من معبودی نیست. که هرکس جز به احسان من امیدوار باشد یا جز از عدالت من بترسد به او کیفری می دهم که کسی از جهانیان را چنان کیفری ندهم. پس مرا بندگی کن و به من توکّل نما. من پیامبری برنینگیختم که روزگارش کامل شده، مدّتش پایان یافته باشد مگر این که برایش وصی ای قرار داده ام. من تو را بر پیامبران برتری دادم و وصی ات را بر اوصیا. و تو را با دو شیرزاده و دو نوه ات حسن و حسین گرامی داشتم. حسن را پس از به پایان رسیدن مدّت پدرش کان دانشم قرار دادم و حسین را گنجور و حیم نهادم. او را به شهادت گرامی داشتم و به سعادت پایان دادم.

ص :5٩١

و ختمت له بالسّعاده، فهو أفضل من استشهد و أرفع الشّهداء درجه، جعلت کلمتی التّامّه معه و حجّتی البالغه عنده، بعترته أثیب و أعاقب أوّلهم علیّ سیّد العابدین و زین أولیائی الماضین و ابنه شبه جدّه المحمود محمّد الباقر علمی و المعدن لحکمتی سیهلک المرتابون فی جعفر، الرّادّ علیه کالرّادّ علیّ، حقّ القول منّی لأکرمنّ مثوی جعفر و لأسرّنّه فی أشیاعه و أنصاره و أولیائه، أتیحت بعده موسی فتنه عمیاء حندس لأنّ خیط فرضی لا ینقطع و حجّتی لا تخفی و أنّ أولیائی یسقون بالکأس الأوفی، من جحد واحدا منهم فقد جحد نعمتی و من غیّر آیه من کتابی فقد افتری علیّ، ویل للمفترین الجاحدین عند انقضاء مدّه موسی عبدی و حبیبی و خیرتی فی علیّ ولیّی و ناصری و من أضع علیه أعباء النّبوّه و أمتحنه بالاضطلاع بها، یقتله عفریت مستکبر یدفن فی المدینه الّتی بناها العبد الصّالح إلی جنب شرّ خلقی، حقّ القول منّی لأسرّنّه بمحمّد ابنه و خلیفته من بعده و وارث علمه، فهو معدن علمی و موضع سرّی و حجّتی علی خلقی لا یؤمن عبد به إلاّ جعلت الجنّه مثواه و شفّعته فی سبعین من أهل بیته کلّهم قد استوجبوا النّار و أختم بالسّعاده لابنه علیّ ولیّی و ناصری و الشّاهد فی خلقی و أمینی علی وحیی، أخرج منه الدّاعی إلی سبیلی و الخازن لعلمی الحسن و أکمل ذلک بابنه «م ح م د» رحمه لعالمین، علیه کمال موسی و بهاء عیسی و صبر أیّوب فیذلّ أولیائی فی زمانه و تتهادی رءوسهم کما تتهادی رءوس التّرک و الدّیلم فیقتلون و یحرقون و یکونون خائفین مرعوبین وجلین تصبغ الأرض بدمائهم و یفشو الویل و الرّنّه فی نسائهم أولئک أولیائی حقّا بهم أدفع کلّ فتنه عمیاء حندس و بهم أکشف الزّلازل و أدفع الآصار و الأغلال أولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمه و أولئک هم

ص :5٩٢

او برترین شهید است و از جهت منزلت والاترین شان. کلمۀ کاملم را با او نهادم و حجّت رسایم را نزد او. با خاندان او پاداش و کیفر می دهم که نخستین شان علی، سرور عبادتگران و آرایۀ اولیای گذشتۀ من است. و پسرش محمّد که شبیه نیای ستوده اش است، شکافندۀ دانش من است و کان حکمتم. [و]جعفر که شکّ کنندگان در او هلاک خواهند شد و نپذیرنده اش همچون کسی است که مرا نپذیرد. سخن من پایدار است که جایگاه جعفر را گرامی می دارم و او را دربارۀ پیروان و یاران و دوستانش شادمان می کنم. پس از او موسی است که فتنه ای کور و بس تاریک [برایش]نوشته شده است؛ زیرا رشته واجباتم گسسته نشود و حجّتم پنهان نماند. و اولیای من با جامی لبالب سیراب می شوند. کسی که یکی از ایشان را انکار کند نعمتم را انکار کرده است. و کسی که آیه ای از کتابم را دیگر کند، به من دروغ بسته است. وای بر دروغزنان و انکارگران علی-هنگام سپری شدن زمان موسی بنده و محبوب و برگزیده ام-ولیّ و یاور من و کسی که بارهای نبوّت را بر دوشش می گذارم و به پایداری بر آن امتحانش می کنم. او را پلیدی گردنکش می کشد. در شهری که آن بندۀ صالح آن را ساخته است در کنار بدترین آفریدگانم دفن می شود. سخن من پایدار است که او را با محمّد، پسر و جانشین پس از خودش و وارث دانش اش شاد می کنم. او کان دانش ام جایگاه رازم و حجّتم بر آفریدگان است. بنده ای به او ایمان نمی آورد مگر این که بهشت را منزلش ساخته شفاعتگر هفتاد تن از خاندانش که همگی سزاوار آتشند، قرار می دهم و شفاعت او را می پذیرم. و پسر او علی، ولیّ و یاورم و گواه در میان آفریدگانم و امانتدار وحیم را به سعادت پایان می دهم. از او دعوتگر به راهم و گنجور دانشم، حسن را به وجود آورده، او را با پسرش «م ح م د» کامل می کنم. که رحمت جهانیان است. کمال موسی و شکوه عیسی و شکیبایی ایوب دارد. که در زمان [غیبت]او دوستانم خوار می شوند و سرهاشان هدیه داده می شود چنان که سرهای ترکان و دیلمیان [کافران]هدیه داده می شود و کشته شده، سوزانده می شوند. هراسان و نالان و لرزان اند. زمین به خون آنان رنگ می شود و واویلا و شیون در میان زنانشان رواج یابد. آنان به راستی اولیای منند. با آنان هر فتنۀ کور بس تاریک را از بین می برم و به وسیلۀ آنان از شبهات پرده برداشته، رنج و زنجیرها را برطرف می کنم. درودها و رحمت پروردگار بر آنان است و آنان همان ره یافتگانند.

ص :5٩٣

المهتدون قال عبد الرّحمن بن سالم قال أبو بصیر لو لم تسمع فی دهرک إلاّ هذا الحدیث لکفاک فصنه إلاّ عن أهله

[١٣٨4]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن أبان بن أبی عیّاش، عن سلیم بن قیس و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی عمیر، عن عمر بن أذینه و علیّ بن محمّد، عن أحمد بن هلال، عن ابن أبی عمیر، عن عمر بن أذینه، عن أبان بن أبی عیّاش، عن سلیم بن قیس قال:

سمعت عبد اللّه بن جعفر الطّیّار یقول: کنّا عند معاویه: أنا و الحسن و الحسین و عبد اللّه بن عبّاس و عمر ابن أمّ سلمه و أسامه بن زید، فجری بینی و بین معاویه کلام فقلت لمعاویه: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول: أنا أولی بالمؤمنین من أنفسهم، ثمّ أخی علیّ بن أبی طالب أولی بالمؤمنین من أنفسهم، فإذا استشهد علیه السّلام علیّ فالحسن بن علیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم ثمّ ابنی الحسین من بعده أولی بالمؤمنین من أنفسهم فإذا استشهد علیه السّلام فابنه علیّ بن الحسین أولی بالمؤمنین من أنفسهم و ستدرکه یا علیّ، ثمّ ابنه محمّد بن علیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم و ستدرکه یا حسین ثمّ یکمّله اثنی عشر إماما تسعه من ولد الحسین، قال عبد اللّه بن جعفر: و استشهدت الحسن و الحسین و عبد اللّه بن عبّاس و عمر ابن أمّ سلمه و أسامه بن زید، فشهدوا لی عند معاویه، قال سلیم: و قد سمعت ذلک من سلمان و أبی ذرّ و المقداد و ذکروا أنّهم سمعوا ذلک من رسول اللّه 6.

[١٣٨5]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن عبد اللّه بن القاسم، عن حنان بن السّرّاج، عن داود بن سلیمان الکسائیّ، عن أبی الطّفیل قال:

ص :5٩4

عبد الرّحمان سالم گفته است: ابو بصیر گفت: اگر در عمرت جز این حدیث را نشنیده باشی تو را بس باشد. پس آن را جز از اهلش نگاه دار.

[١٣٨4]4-سلیم قیس گفته است: از عبد اللّه جعفر طیّار شنیدم که می گفت: ما نزد معاویه بودیم. من و حسن و حسین [علیهما السّلام]و عبد اللّه عبّاس و عمر امّ سلمه و اسامۀ زید. آن گاه میان من و معاویه سخنی درگرفت. پس به معاویه گفتم: از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-شنیدم می فرماید: من به مؤمنان از خودشان سزاوارترم. سپس برادرم علی بن ابی طالب به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. و چون علی علیه السّلام شهید شود، حسن علی به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. پس از او پسرم حسین به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. و چون شهید شود، پسرش علی حسین به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. و علی جان تو او را می بینی. سپس پسر او محمّد علی به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. و حسین جان تو او را می بینی. سپس دوازده امام را کامل کرد که نه تایشان از فرزندان حسین بودند. عبد اللّه جعفر گفت: و حسن و حسین و عبد اللّه عبّاس و عمر امّ سلمه و اسامۀ زید را به گواهی طلبیدم و آنان نزد معاویه به سخنانم گواهی دادند. سلیم گفته است: و من آن حدیث را از سلمان و ابو ذر و مقداد [خدا از آنان خشنود باد]هم شنیده ام. آنان گفتند که آن را از رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-شنیده اند.

[١٣٨5]5-ابو طفیل گفته است: بر جنازۀ ابو بکر هنگام مرگش حاضر بودم.

ص :5٩5

شهدت جنازه أبی بکر یوم مات و شهدت عمر حین بویع و علیّ علیه السّلام جالس ناحیه فأقبل غلام یهودیّ جمیل [الوجه]بهیّ، علیه ثیاب حسان و هو من ولد هارون حتّی قام علی رأس عمر فقال: یا أمیر المؤمنین أنت أعلم هذه الأمّه بکتابهم و أمر نبیّهم؟ قال: فطأطأ عمر رأسه، فقال: إیّاک أعنی و أعاد علیه القول، فقال له عمر: لم ذاک؟ قال: إنّی جئتک مرتادا لنفسی، شاکّا فی دینی، فقال: دونک هذا الشّابّ، قال: و من هذا الشّابّ؟ قال: هذا علیّ بن أبی طالب ابن عمّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هذا أبو الحسن و الحسین ابنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هذا زوج فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فأقبل الیهودیّ علی علیّ علیه السّلام فقال: أکذاک أنت؟ قال: نعم، قال: إنّی أرید أن أسألک عن ثلاث و ثلاث و واحده، قال: فتبسّم أمیر المؤمنین علیه السّلام من غیر تبسّم و قال: یا هارونیّ! ما منعک أن تقول سبعا؟ قال: أسألک عن ثلاث فإن أجبتنی سألت عمّا بعدهنّ و إن لم تعلمهنّ علمت أنّه لیس فیکم عالم، قال علیّ علیه السّلام: فإنّی أسألک بالإله الّذی تعبده لئن أنا أجبتک فی کلّ ما ترید لتدعنّ دینک و لتدخلنّ فی دینی؟ قال: ما جئت إلاّ لذاک، قال: فسل، قال: أخبرنی عن أوّل قطره دم قطرت علی وجه الأرض أیّ قطره هی؟ و أوّل عین فاضت علی وجه الأرض، أیّ عین هی؟ و أوّل شیء اهتزّ علی وجه الأرض أیّ شیء هو؟ فأجابه أمیر المؤمنین علیه السّلام، فقال له: أخبرنی عن الثّلاث الأخر، أخبرنی عن محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کم له من إمام عدل و فی أیّ جنّه یکون و من ساکنه معه فی جنّته؟ فقال: یا هارونیّ! إنّ لمحمّد اثنی عشر إماما عدلا لا یضرّهم خذلان من خذلهم و لا یستوحشون بخلاف من خالفهم و إنّهم فی الدّین أرسب من الجبال الرّواسی فی الأرض، و مسکن محمّد فی جنّته معه

ص :5٩6

و هنگامی که با عمر بیعت شده، حاضر بودم. و علی در گوشه ای نشسته بود. جوانی یهودی زیبا [روی]و خوش اندام و خوش لباس که از فرزندان هارون بود، پیش آمد آن گاه بر سر عمر ایستاده، گفت: ای امیر مؤمنین تو داناترین این امّت به کتابشان و امر پیامبرشان هستی؟ راوی گوید: عمر سرش را پایین انداخت. او گفت: با تو هستم. و سخن خود را بازگفت. آن گاه عمر به او گفت: برای چه می پرسی؟ گفت: من در دینم به تردید افتاده، برای جستن آیینی برای خودم به نزدت آمده ام. گفت: دامن این جوان را بگیر. او گفت: و این جوان کیست؟ گفت: او علی ابو طالب پسر عموی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. او پدر حسن و حسین [علیهما السّلام]دو فرزند رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. و او همسر فاطمه، دخت رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. پس یهودی به علی علیه السّلام رو آورده، گفت: آیا تو چنینی؟ فرمود: بله. گفت: می خواهم دربارۀ سه مسأله، سه تای دیگر و یکی دیگر بپرسم. او گوید: امیر مؤمنان علیه السّلام لبخند ظاهری بر لب آورد و فرمود: ای هارونی! چرا نمی گویی هفت تا؟ گفت: از سه تا می پرسم اگر پاسخم دادی، از مسائل دیگر هم خواهم پرسید و اگر آن ها را ندانستی می فهمم که در میانتان عالمی نیست. علی علیه السّلام فرمود: و من به خدایی که او را می پرستی از تو می خواهم که اگر به همۀ آنچه می خواهی، پاسخت دادم، دینت را رها کنی و به دین من درآیی. او گفت: من جز برای آن نیامده ام. حضرت فرمود: پس بپرس. گفت: به من بگویید نخستین قطره خونی که بر روی زمین ریخت، چه خونی بود؟ و نخستین چشمه ای که بر روی زمین جوشید، کدام چشمه بود؟ و نخستین چیزی که بر روی زمین به جنبش درآمد، چه چیزی بود؟ امیر مؤمنان علیه السّلام پاسخش داد. او گفت: از سه تای دیگر آگاهم کنید. به من بگویید: محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]چند امام عادل دارد. در کدام بهشت است و در بهشتش چه کسی به همراه او است؟ فرمود: ای هارونی! همانا محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]دوازده امام عادل دارد که جدایی جداشوندگان به آنان زیانی نمی رساند و از مخالفت مخالفت کنندگان نمی هراسند. آنان در دین از کوه های استوار زمین پابرجاترند. و جای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]در بهشت خود او است و همراهش آن دوازده امام عادلند.

ص :5٩٧

أولئک الاثنی عشر الإمام العدل، فقال: صدقت و اللّه الّذی لا إله إلاّ هو إنّی لأجدها فی کتب أبی هارون، کتبه بیده و أملاه موسی عمّی علیه السّلام، قال: فأخبرنی عن الواحده، أخبرنی عن وصیّ محمّد کم یعیش من بعده؟ و هل یموت أو یقتل؟ قال: یا هارونیّ! یعیش بعده ثلاثین سنه، لا یزید یوما و لا ینقص یوما، ثمّ یضرب ضربه هاهنا-یعنی علی قرنه-فتخضب هذه من هذا قال: فصاح الهارونیّ و قطع کستیجه و هو یقول: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّک وصیّه، ینبغی أن تفوق و لا تفاق و أن تعظّم و لا تستضعف، قال: ثمّ مضی به علیّ علیه السّلام إلی منزله فعلّمه معالم الدّین.

[١٣٨6]6-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن محمّد بن الحسین، عن أبی سعید العصفوریّ، عن عمرو بن ثابت، عن أبی حمزه قال:

سمعت علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول: إنّ اللّه خلق محمّدا و علیّا و أحد عشر من ولده من نور عظمته، فأقامهم أشباحا فی ضیاء نوره یعبدونه قبل خلق الخلق، یسبّحون اللّه و یقدّسونه و هم الأئمّه علیهم السّلام من ولد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[١٣٨٧]٧-محمّد بن یحیی، عن عبد اللّه بن محمّد الخشّاب، عن ابن سماعه، عن علیّ بن الحسن بن رباط، عن ابن أذینه، عن زراره قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: الاثنا عشر الإمام من آل محمّد علیهم السّلام کلّهم محدّث من ولد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و من ولد علیّ، و رسول اللّه و علیّ علیه السّلام هما الوالدان علیهما السّلام فقال علیّ بن راشد-کان أخا علیّ بن الحسین لأمّه-و أنکر ذلک فصرّر أبو جعفر علیه السّلام و قال: أما إنّ ابن أمّک کان أحدهم.

[١٣٨٨]٨-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن مسعده بن زیاد، عن أبی عبد اللّه و محمّد بن الحسین، عن إبراهیم، عن أبی یحیی المدائنیّ، عن

ص :5٩٨

او گفت: راست گفتی سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست. من آن را در کتاب های پدرم هارون که به خط خودش و املای عمویم موسی نوشته است، دیده ام. آن گاه گفت: از آن یک مسأله برایم بگویید. به من بگویید وصیّ محمّد پس از او چقدر می زید. آیا می میرد یا کشته می شود؟ فرمود: ای هارونی! پس از او سی سال [عرفی]می زید، نه یک روز بیشتر نه یک روز کمتر. سپس ضربه ای به این جا-یعنی پیشانی اش-می زنند و این [ریش]از آن رنگین می شود. او گوید: آن گاه هارونی فریادی کشیده، کستی اش [زنّار یهود]را برید، درحالی که می گفت: گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست، یکتا و بی انباز است. و گواهی می دهم که محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]بنده و فرستاده او است و تو وصیّ اویی. سزاوار آن است که تو بالا روی و از تو بالاتر نروند و گرامی داشته شده، خوار نشوی. او گوید: سپس علی علیه السّلام او را به خانه اش برد و گرانیگاه های دین را به او آموخت.

[١٣٨6]6-ابو حمزه گفته است: از حضرت سجّاد علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند، محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و علی و یازده تن از فرزندان او را از نور عظمتش آفریده، آنان را به صورت سایه هایی در پرتو نورش نگاه داشت. آنان او را پیش از آفرینش آفریدگان بندگی می کردند. آنان خداوند را تسبیح گفته، تقدیس می کردند. آنان همان امامان علیهم السّلام از فرزندان رسول خدایند.

[١٣٨٧]٧-زراره گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: دوازده امام از خاندان محمّد علیهم السّلام که همگی سخن گفته شده اند (محدّث اند) ، از فرزندان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و از فرزندان علی اند. و رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-همان دو پدرند. آن گاه علی راشد برادر مادری حضرت سجّاد علیه السّلام چیزی گفته، آن را انکار کرد. پس حضرت باقر علیه السّلام فریاد کشیده، فرمود: هان که پسر مادرت یکی از ایشان است.

[١٣٨٨]٨-ابو سعید خدری گفته است: وقتی ابو بکر مرد و عمر جانشین اش

ص :5٩٩

أبی هارون العبدیّ، عن أبی سعید الخدریّ قال:

کنت حاضرا لمّا هلک أبو بکر و استخلف عمر أقبل یهودیّ من عظماء یهود یثرب و تزعم یهود المدینه أنّه أعلم أهل زمانه حتّی رفع إلی عمر فقال له: یا عمر! إنّی جئتک أرید الإسلام، فإن أخبرتنی عمّا أسألک عنه فأنت أعلم أصحاب محمّد بالکتاب و السّنّه و جمیع ما أرید أن أسأل عنه، قال: فقال له عمر: إنّی لست هناک لکنّی أرشدک إلی من هو أعلم أمّتنا بالکتاب و السّنّه و جمیع ما قد تسأل عنه و هو ذاک-فأومأ إلی علیّ علیه السّلام-فقال له الیهودیّ: یا عمر! إن کان هذا کما تقول فما لک و لبیعه النّاس! و إنّما ذاک أعلمکم؟ ! فزبره عمر. ثمّ إنّ الیهودیّ قام إلی علیّ علیه السّلام فقال له: أنت کما ذکر عمر؟ فقال: و ما قال عمر؟ فأخبره، قال: فإن کنت کما قال سألتک عن أشیاء أرید أن أعلم هل یعلمه أحد منکم فأعلم أنّکم فی دعواکم خیر الأمم و أعلمها صادقین و مع ذلک أدخل فی دینکم الإسلام، فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام: نعم أنا کما ذکر لک عمر، سل عمّا بدا لک أخبرک به إن شاء اللّه، قال: أخبرنی عن ثلاث و ثلاث و واحده، فقال له علیّ علیه السّلام: یا یهودیّ و لم لم تقل: أخبرنی عن سبع؟ فقال له الیهودیّ: إنّک إن أخبرتنی بالثّلاث، سألتک عن البقیّه و إلاّ کففت، فإن أنت أجبتنی فی هذه السّبع فأنت أعلم أهل الأرض و أفضلهم و أولی النّاس بالنّاس، فقال له: سل عمّا بدا لک یا یهودیّ! قال: أخبرنی عن أوّل حجر وضع علی وجه الأرض؟ و أوّل شجره غرست علی وجه الأرض؟ و أوّل عین نبعت علی وجه الأرض؟ فأخبره أمیر المؤمنین علیه السّلام ثمّ قال له الیهودیّ: أخبرنی عن هذه الأمّه کم لها من إمام هدی؟ و أخبرنی عن نبیّکم محمّد أین منزله فی الجنّه؟ و أخبرنی من معه فی الجنّه فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّ لهذه الأمّه اثنی عشر إماما هدی من ذرّیّه

ص :6٠٠

شد، من حاضر بودم که یهودی ای از بزرگان یهود یثرب پیش آمد و یهودیان مدینه او را عالم ترین اهل روزگار خود می دانستند. تا به نزدیک عمر رسیده، به او گفت: ای عمر من به نزدت آمده ام و می خواهم اسلام بیاورم. اگر از آنچه می پرسم به من خبر دهی، تو داناترین اصحاب محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]به کتاب و سنّت و همۀ آنچه می خواهم بپرسم، هستی. راوی گوید: عمر به او گفت: من در چنین جایگاهی نیستم. ولی تو را به کسی که داناترین امّت به کتاب و سنّت است و به همۀ آنچه می پرسی، راهنمایی می کنم. و آن، او است. -و به علی علیه السّلام اشاره کرد. -یهودی گفت: ای عمر اگر چنین است که می گویی تو را با بیعت مردم چه کار بود؟ درحالی که او داناترین شما است؟ عمر او را با خشونت از خود راند. سپس آن یهودی به سوی علی علیه السّلام رفته، به ایشان گفت: تو چنانی که عمر گفت؟ فرمود: و عمر چه گفت؟ و او آن را بازگفت. [آن گاه]گفت: اگر چنان هستی، که او گفت، مسائلی از تو می پرسم و می خواهم بدانم کسی از شما به آن ها آگاه است؟ و بدانم که شما در ادّعایتان که بهترین امّت هستید، راستگویید؟ و پس از آن در دینتان اسلام درآیم. امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: بله، من چنانم که عمر برایت گفت. از آنچه در نظر داری بپرس تا ان شاء اللّه از آن آگاهت کنم. گفت: برایم از سه مسأله، سه تای دیگر و یکی دیگر بگو. علی علیه السّلام به او فرمود: ای یهودی چرا نگفتی هفت مسأله؟ یهودی گفت: تو اگر از سه تا پاسخ دادی، بقیّه را هم می پرسم وگرنه دست می کشم. و اگر از این هفت تا پاسخم دهی، تو داناترین و برترین اهل زمین هستی و از مردم به خودشان سزاوارتر. حضرت به او فرمود: ای یهودی! از آنچه به نظرت می رسد، بپرس. او گفت: برایم از نخستین سنگی که بر روی زمین نهاده شد، بگو؟ و نخستین درختی که بر روی زمین کاشته شد؟ و نخستین چشمه ای که بر روی زمین جوشید؟ و امیر مؤمنان علیه السّلام پاسخ داد. سپس یهودی به ایشان گفت: دربارۀ این امّت بگو که چند امام هدایتگر دارند؟ و از پیامبرشان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]بگو که منزلش در بهشت در کجا است؟ و به من بگو چه کسانی در آن بهشت با اویند؟ و امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود: برای این امّت دوازده امام هدایتگر از فرزندان پیامبرشان است و آنان از منند.

ص :6٠١

نبیّها و هم منّی و أمّا منزل نبیّنا فی الجنّه ففی أفضلها و أشرفها جنّه عدن و أمّا من معه فی منزله فیها فهؤلاء الاثنا عشر من ذرّیّته و أمّهم و جدّتهم و أمّ أمّهم و ذراریهم، لا یشرکهم فیها أحد.

[١٣٨٩]٩-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن ابن محبوب، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام، عن جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ قال:

دخلت علی فاطمه علیها السّلام و بین یدیها لوح فیه أسماء الأوصیاء من ولدها، فعددت اثنی عشر آخرهم القائم علیه السّلام، ثلاثه منهم محمّد و ثلاثه منهم علیّ.

[١٣٩٠]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه أرسل محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلی الجنّ و الإنس و جعل من بعده اثنی عشر وصیّا، منهم من سبق و منهم من بقی و کلّ وصیّ جرت به سنّه و الأوصیاء الّذین من بعد محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علی سنّه أوصیاء عیسی و کانوا اثنی عشر و کان أمیر المؤمنین علیه السّلام علی سنّه المسیح.

[١٣٩١]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و محمّد بن أبی عبد اللّه و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد جمیعا، عن الحسن بن العبّاس بن الحریش، عن أبی جعفر الثّانی علیه السّلام أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قال لابن عبّاس:

إنّ لیله القدر فی کلّ سنه و إنّه ینزل فی تلک اللّیله أمر السّنه و لذلک الأمر ولاه بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فقال ابن عبّاس: من هم؟ قال: أنا و أحد عشر من صلبی أئمّه محدّثون.

[١٣٩٢]١٢-و بهذا الإسناد قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لأصحابه:

آمنوا بلیله القدر إنّها تکون لعلیّ بن أبی طالب و لولده الأحد عشر من بعدی.

ص :6٠٢

امّا منزل پیامبرمان در بهشت، در برترین و والاترین شان، در بهشت عدن است. و کسانی که در منزلش در آن بهشت با اویند، همین دوازده تن از فرزندانش و مادرشان و مادربزرگشان و مادر مادرشان و فرزندانشان است که هیچ کس در آن با ایشان انباز نیست.

[١٣٨٩]٩-ابو جارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که جابر عبد اللّه انصاری گفت: خدمت حضرت فاطمه علیها السّلام رفتم. لوحی در برابرشان دیدم که نام های اوصیای از فرزندانش در آن بود. دوازده نفر شمردم و آخرین شان قائم علیه السّلام بود. سه نفر از آن ها محمّد بودند و سه نفر علی.

[١٣٩٠]١٠-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند، محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را به سوی جنّ و انس فرستاد و پس از او دوازده وصیّ نهاد. از ایشان کسانی گذشته اند و کسانی مانده. و برای هر وصی ای سنّتی جاری است. و اوصیایی که پس از محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند بر سنّت اوصیای عیسایند. که دوازده تن بودند. و امیر مؤمنان علیه السّلام بر سنّت مسیح بود.

[١٣٩١]١١-حسن بن عبّاس حریش از حضرت جواد علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام به ابن عبّاس فرمود: شب قدر در هر سالی هست. و در آن شب، امور سال نازل می شود و برای آن پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-عهده دارانی است. ابن عبّاس عرض کرد: آنان چه کسانی اند؟ فرمود: من و یازده تن از پشت من که امامانی محدّث اند (سخن گفته شده اند) .

[١٣٩٢]١٢-همو روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-

ص :6٠٣

[١٣٩٣]١٣-و بهذا الإسناد أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قال لأبی بکر یوما:

لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل اللّه أمواتا بل أحیاء عند ربّهم یرزقون، و أشهد أنّ [محمّدا]رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مات شهیدا، و اللّه لیأتینّک، فأیقن إذا جاءک، فإنّ الشّیطان غیر متخیّل به فأخذ علیّ بید أبی بکر فأراه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال له: یا أبا بکر آمن بعلیّ و بأحد عشر من ولده، إنّهم مثلی إلاّ النّبوّه و تب إلی اللّه ممّا فی یدک، فإنّه لا حقّ لک فیه، قال ثمّ ذهب فلم یر.

[١٣٩4]١4-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن عبید اللّه، عن الحسن بن موسی الخشّاب، عن علیّ بن سماعه، عن علیّ بن الحسن بن رباط، عن ابن أذینه، عن زراره قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: الاثنا عشر الإمام من آل محمّد کلّهم محدّث من ولد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ولد علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علیّ علیه السّلام هما الوالدان.

[١٣٩5]١5-علیّ بن إبراهیم، عن ابن أبی عمیر، عن سعید بن غزوان، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یکون تسعه أئمّه بعد الحسین بن علیّ علیهما السّلام تاسعهم قائمهم.

[١٣٩6]١6-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبان، عن زراره قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: نحن اثنا عشر إماما منهم حسن و حسین ثمّ الأئمّه من ولد الحسین علیه السّلام.

[١٣٩٧]١٧-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن محمّد بن الحسین، عن أبی سعید العصفوریّ، عن عمرو بن ثابت، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :6٠4

به اصحابش فرمود: به شب قدر ایمان آورید که آن پس از من برای علی بن ابی طالب و یازده تن از فرزندان او است.

[١٣٩٣]١٣-و همو روایت کرده که روزی امیر مؤمنان علیه السّلام [خطاب]به ابو بکر فرمود: کسانی را که در راه خدا کشته شدند، مرده نپندار. آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. [آل عمران (٣) :١6٩]و من گواهی می دهم که [محمّد]رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-شهید درگذشته است. و به خدا سوگند نزدت خواهد آمد. پس وقتی به نزدت آمد، یقین کن؛ زیرا شیطان به صورت ایشان درنیاید. آن گاه علی [علیه السّلام]دست ابو بکر را گرفته، پیامبر را نشانش داد که به او فرمود: ای ابو بکر به علی و یازده تن از فرزندان او که جز در نبوّت همچون منند ایمان بیاور و از آنچه در دست داری، به خدا توبه کن. که تو را در آن حقّی نیست. سپس رفت و دیده نشد.

[١٣٩4]١4-زراره گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرمود: دوازده امام از خاندان محمّد علیهم السّلام که همگی محدّث اند (سخن گفته شده اند) ، از فرزندان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و از فرزندان علی ابو طالب هستند. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و علی علیه السّلام دو پدرند.

[١٣٩5]١5-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پس از حسین علی علیهما السّلام نه امام است که نهمین شان قائم آنان است.

[١٣٩6]١6-زراره گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرمود: ما دوازده امامیم. از ایشان، حسن و حسین [علیهما السّلام]اند. سپس از فرزندان حسین علیه السّلام.

[١٣٩٧]١٧-ابو جارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود

ص :6٠5

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّی و اثنی عشر من ولدی و أنت یا علیّ زرّ الأرض- یعنی أوتادها [و]جبالها-بنا أوتد اللّه الأرض أن تسیخ بأهلها، فإذا ذهب الاثنا عشر من ولدی ساخت الأرض بأهلها و لم ینظروا.

[١٣٩٨]١٨-و بهذا الإسناد، عن أبی سعید رفعه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من ولدی اثنا عشر نقیبا، نجباء، محدّثون، مفهّمون، آخرهم القائم بالحقّ یملأها عدلا کما ملئت جورا.

[١٣٩٩]١٩-علیّ بن محمّد و محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الحسن بن شمّون، عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن الأصمّ، عن کرّام قال:

حلفت فیما بینی و بین نفسی ألاّ آکل طعاما بنهار أبدا حتّی یقوم قائم آل محمّد، فدخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: فقلت له: رجل من شیعتکم جعل للّه علیه ألاّ یأکل طعاما بنهار أبدا حتّی یقوم قائم آل محمّد؟ قال: فصم إذا یا کرّام! و لا تصم العیدین و لا ثلاثه التّشریق و لا إذا کنت مسافرا و لا مریضا فإنّ الحسین علیه السّلام لمّا قتل عجّت السّماوات و الأرض و من علیهما و الملائکه، فقالوا: یا ربّنا ائذن لنا فی هلاک الخلق حتّی نجدّهم عن جدید الأرض بما استحلّوا حرمتک، و قتلوا صفوتک، فأوحی اللّه إلیهم یا ملائکتی و یا سماواتی و یا أرضی اسکنوا، ثمّ کشف حجابا من الحجب فإذا خلفه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و اثنا عشر وصیّا له علیهم السّلام و أخذ بید فلان القائم من بینهم، فقال: یا ملائکتی و یا سماواتی و یا أرضی بهذا أنتصر [لهذا]-قالها ثلاث مرّات-.

[١4٠٠]٢٠-محمّد بن یحیی و أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسین، عن أبی طالب، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران قال:

کنت أنا و أبو بصیر و محمّد بن عمران مولی أبی جعفر علیه السّلام فی منزله بمکّه

ص :6٠6

خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: من و دوازده تن از فرزندانم و تو علی جان! بند و بست زمین هستیم-یعنی میخ ها و کوه هایش. -خداوند با ما زمین را استوار ساخت تا اهلش را فرونبرد. و چون دوازده فرزندم بروند زمین اهلش را فرو می برد درحالی که مهلت داده نمی شوند.

[١٣٩٨]١٨-ابو سعید حدیثی که سندش را به حضرت باقر علیه السّلام رسانده، روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: از فرزندانم دوازده تن سرور، برتر، سخن گفته شده، (محدّث) تفهیم شده اند آخرین شان قائم به حقّ است که زمین را از عدل پر می کند چنان که از ستم پر شده بود.

[١٣٩٩]١٩-کرّام گفته است: پیش خودم سوگند خوردم که هرگز در روز غذا نخورم تا قائم خاندان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]قیام کند. آن گاه به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفته، به ایشان عرض کردم: مردی از شیعیان شما به خدا سوگند خورده که هرگز در روز غذایی نخورد تا قائم خاندان محمّد علیهم السّلام قیام کند؟ فرمودند: پس ای کرّام قصد روزه کن! و دو روز عید و سه روز حجّ را روزه نگیر و نیز هنگامی که مسافر و بیماری. که حسین علیه السّلام وقتی کشته شد، آسمان ها و زمین و هرآنچه در آن دو بود با فرشتگان شیون کردند و گفتند: پروردگارا به ما در نابود کردن این مردم اجازه بده تا آنان را به سبب حلال شمردن حرامت و کشتن برگزیده ات، از روی زمین براندازیم. خداوند به آنان وحی کرد: ای فرشتگان و ای آسمان ها و ای زمینم آرام گیرید. سپس حجابی از حجاب ها را برداشت که محمّد و دوازده وصی او علیهم السّلام در پشت آن بودند، و دست فلان قائم از میان ایشان را گرفت و-سه بار-فرمود: ای فرشتگان و ای آسمان ها و ای زمینم من با این انتقام می گیرم.

[١4٠٠]٢٠-سماعۀ مهران گفته است: من و ابو بصیر و محمّد عمران-غلام

ص :6٠٧

فقال محمّد بن عمران: سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: نحن اثنا عشر محدّثا فقال له أبو بصیر: سمعت من أبی عبد اللّه علیه السّلام؟ فحلّفه مرّه أو مرّتین أنّه سمعه فقال أبو بصیر: لکنّی سمعته من أبی جعفر علیه السّلام.

باب فی أنّه إذا قیل فی الرّجل شیء فلم یکن فیه و کان فی ولده أو ولد ولده فإنّه هو الّذی قیل فیه [١4٠١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تعالی أوحی إلی عمران أنّی واهب لک ذکرا، سویّا، مبارکا، یبرئ الأکمه و الأبرص و یحیی الموتی بإذن اللّه؛ و جاعله رسولا إلی بنی إسرائیل، فحدّث عمران امرأته حنّه بذلک و هی أمّ مریم، فلمّا حملت کان حملها بها عند نفسها غلاما، فَلَمّٰا وَضَعَتْهٰا قٰالَتْ: رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهٰا أُنْثیٰ . . . وَ لَیْسَ اَلذَّکَرُ کَالْأُنْثیٰ، أی لا یکون البنت رسولا یقول اللّه عزّ و جلّ و: اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا وَضَعَتْ، فلمّا وهب اللّه تعالی لمریم عیسی کان هو الّذی بشّر به عمران و وعده إیّاه، فإذا قلنا فی الرّجل منّا شیئا و کان فی ولده أو ولد ولده فلا تنکروا ذلک.

[١4٠٢]٢-محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا قلنا فی رجل قولا فلم یکن فیه، و کان فی ولده أو ولد ولده فلا تنکروا ذلک، فإنّ اللّه تعالی یفعل ما یشاء.

[١4٠٣]٣-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه قال:

ص :6٠٨

حضرت باقر علیه السّلام-در مکّه در منزل او بودیم که محمّد عمران گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود: ما دوازده سخن گفته شده ایم. ابو بصیر به او گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدی؟ و او را یک یا دو بار سوگند داد که آن را شنیده است. آن گاه گفت: ولی من آن را از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم.

در این که وقتی دربارۀ مردی چیزی می گویند که در او نیست و در فرزندش یا فرزند فرزندش است او همان است که درباره اش گفته می شود

[١4٠١]١-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند فرازمند به عمران وحی کرد که من به تو پسری تندرست و مبارک می بخشم که شخص کور و پیس را درمان کرده، به اذن خدا مرده را زنده می کند. و او را پیامبری به سوی بنی اسرائیل قرار می دهم. عمران آن را به همسرش حنّه که مادر مریم بود، بازگفت. او چون حامله شد، آن را پسر پنداشت و چون آن را زایید، گفت: پروردگارا من دختر زاییدم و پسر همچون دختر نیست. یعنی دختر، پیامبر نمی شود. خداوند عزّتمند فرمود: خداوند به آنچه زاییدی آگاه است. و چون خدای والا عیسی را به مریم بخشید، او همان بود که به عمران مژده داده وعده کرده بود. پس وقتی ما دربارۀ مردی از میان خود چیزی گفتیم و آن در فرزند او یا فرزند فرزندش بود، آن را انکار نکنید.

[١4٠٢]٢-ابراهیم عمر یمانی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی ما دربارۀ مردی سخنی گفتیم که در او نبود و در فرزندش یا فرزند فرزندش بود، آن را انکار نکنید. که خدای والا آنچه بخواهد، می کند.

[١4٠٣]٣-ابو خدیجه گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود:

ص :6٠٩

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: قد یقوم الرّجل بعدل أو بجور و ینسب إلیه و لم یکن قام به، فیکون ذلک ابنه أو ابن ابنه من بعده، فهو هو.

باب أنّ الأئمّه علیهم السّلام کلّهم قائمون بأمر اللّه تعالی، هادون إلیه علیهم السّلام [١4٠4]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن زید أبی الحسن، عن الحکم بن أبی نعیم قال:

أتیت أبا جعفر علیه السّلام و هو بالمدینه، فقلت له: علیّ نذر بین الرّکن و المقام إن أنا لقیتک أن لا أخرج من المدینه حتّی أعلم أنّک قائم آل محمّد أم لا، فلم یجبنی بشیء، فأقمت ثلاثین یوما، ثمّ استقبلنی فی طریق فقال: یا حکم! و إنّک لها هنا بعد، فقلت: نعم، إنّی أخبرتک بما جعلت للّه علیّ، فلم تأمرنی و لم تنهنی عن شیء و لم تجبنی بشیء؟ فقال: بکّر علیّ غدوه المنزل، فغدوت علیه فقال علیه السّلام: سل عن حاجتک، فقلت: إنّی جعلت للّه علیّ نذرا و صیاما و صدقه بین الرّکن و المقام إن أنا لقیتک أن لا أخرج من المدینه حتّی أعلم أنّک قائم آل محمّد أم لا، فإن کنت أنت رابطتک و إن لم تکن أنت سرت فی الأرض فطلبت المعاش، فقال یا حکم: کلّنا قائم بأمر اللّه، قلت: فأنت المهدیّ؟ قال کلّنا نهدی إلی اللّه، قلت: فأنت صاحب السّیف؟ قال: کلّنا صاحب السّیف و وارث السّیف، قلت: فأنت الّذی تقتل أعداء اللّه و یعزّ بک أولیاء اللّه و یظهر بک دین اللّه؟ فقال: یا حکم! کیف أکون أنا و قد بلغت خمسا و أربعین [سنه]! ؟ و إنّ صاحب هذا الأمر أقرب عهدا باللّبن منّی و أخفّ علی ظهر الدّابّه.

[١4٠5]٢-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه سئل عن القائم فقال:

ص :6١٠

گاهی، مرد را به عدل یا ستمی نسبت می دهند درحالی که خودش چنان نیست. و آن در پسرش یا پسر پسرش پس از او است. پس او همان است.

همانا امامان علیهم السّلام همگی قائم به امر خداوند والا و هدایتگر به سوی اویند

[١4٠4]١-حکم ابو نعیم گفت: به نزد حضرت باقر علیه السّلام که در مدینه بود، آمدم. و به ایشان عرض کردم: من میان رکن و مقام (مکّه) نذر کردم که اگر شما را دیدار کردم از مدینه بیرون نروم تا بدانم که شما قائم خاندان محمّدی یا نه. حضرت چیزی نفرمود. سی روز ماندم. سپس در راهی به من برخورده، فرمودند: ای حکم تو هنوز این جایی؟ عرض کردم: بله من به شما گفتم که چه به گردن دارم. ولی شما امر و نهی ای نکرده و پاسخی نفرمودید. حضرت فرمود: فردا صبح زود به منزلم بیا. فردا به نزدش رفتم. فرمودند: خواسته ات را بگو. عرض کردم: من میان رکن و مقام روزه و صدقه ای نذر کردم که اگر شما را دیدار کردم، از مدینه بیرون نروم تا بدانم که شما قائم خاندان محمّدی یا نه. پس اگر شما بودی همراهتان شوم و اگر نبودی در زمین بگردم و دنبال زندگی ام بروم. حضرت فرمودند: ای حکم! همۀ ما قائم به امر خداوندیم. گفتم: پس شما مهدی هستید؟ فرمود: همۀ مان به سوی خدا هدایت می کنیم. گفتم: پس شما صاحب شمشیری؟ فرمود: همۀ ما صاحب شمشیر و وارث شمشیریم. گفتم: پس شما هستی آن که دشمنان دین را می کشد و اولیای خدا با شما گرامی می گردند و دین خدا با شما آشکار می شود؟ فرمود: ای حکم! چگونه من باشم درحالی که به چهل و پنج [سال]رسیده ام! ؟ همانا صاحب الامر از من به شیرخوارگی نزدیک تر و بر پشت چارپا چابک تر است.

[١4٠5]٢-ابو خدیجه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ قائم پرسیدند ایشان

ص :6١١

کلّنا قائم بأمر اللّه، واحد بعد واحد حتّی یجیء صاحب السّیف فإذا جاء صاحب السّیف، جاء بأمر غیر الّذی کان.

[١4٠6]٣-علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الحسن بن شمّون، عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن، عن عبد اللّه بن القاسم البطل، عن عبد اللّه بن سنان قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ قال: إمامهم الّذی بین أظهرهم و هو قائم أهل زمانه.

باب صله الإمام علیه السّلام [١4٠٧]١-الحسین بن محمّد بن عامر بإسناده رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من زعم أنّ الإمام یحتاج إلی ما فی أیدی النّاس فهو کافر، إنّما النّاس یحتاجون أن یقبل منهم الإمام، قال اللّه عزّ و جلّ: خُذْ مِنْ أَمْوٰالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهٰا.

[١4٠٨]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن عیسی بن سلیمان النّحّاس، عن المفضّل بن عمر، عن الخیبریّ و یونس بن ظبیان قالا:

سمعنا أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ما من شیء أحبّ إلی اللّه من إخراج الدّراهم إلی الإمام و إنّ اللّه لیجعل له الدّرهم فی الجنّه مثل جبل أحد، ثمّ قال: إنّ اللّه تعالی یقول فی کتابه مَنْ ذَا اَلَّذِی یُقْرِضُ اَللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضٰاعِفَهُ لَهُ أَضْعٰافاً کَثِیرَهً قال: هو و اللّه فی صله الإمام خاصّه.

[١4٠٩]٣-و بهذا الإسناد، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن حمّاد بن أبی طلحه، عن معاذ صاحب الأکسیه قال:

ص :6١٢

فرمود: همۀ ما قائم به فرمان خداییم یکی پس از دیگری، تا صاحب شمشیر بیاید. و چون صاحب شمشیر آید با فرمانی جز آنچه بود، می آید.

[١4٠6]٣-عبد اللّه سنان گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: روزی که هر گروهی را با امامشان بخوانیم. [اسراء (١٧) :٧١]چیست؟ فرمود: امامی که در کنارشان است و قائم اهل روزگارش.

رساندن [مال]به امام علیه السّلام

[١4٠٧]١-حسین بن محمّد عامر حدیثی که سندش را به حضرت صادق رسانده، روایت کرده که فرمودند: هرکه گمان کند امام به آنچه در دست مردم است نیاز دارد، کافر است. که همانا مردم نیازمندند که امام از آنان بپذیرد. خداوند عزّتمند فرمود: از اموالشان صدقه ای بگیر تا با آن، ایشان را پاک و پاکیزه سازی. [توبه (٩) :١٠٣]

[١4٠٨]٢-خیبری و یونس ظبیان گفته اند: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدیم که می فرمود: چیزی در نزد خدا محبوب تر از رساندن درهم ها به امام نیست. و خداوند در بهشت آن درهم را برای او مانند کوه احد می سازد. سپس فرمود: همانا خدای والا در کتابش می فرماید: چه کسی به خداوند وامی نیکو می دهد تا او چندین و چند برابرش را به او دهد. [بقره (٢) :٢45]به خدا سوگند آن به ویژه دربارۀ رساندن [مال]به امام است.

[١4٠٩]٣-معاذ صاحب کیسه ها گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم

ص :6١٣

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه لم یسأل خلقه ما فی أیدیهم قرضا من حاجه به إلی ذلک؛ و ما کان للّه من حقّ فإنّما هو لولیّه.

[١4١٠]4-أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن أبی المغراء، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی إبراهیم علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: مَنْ ذَا اَلَّذِی یُقْرِضُ اَللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضٰاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ قال: نزلت فی صله الإمام.

[١4١١]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن میّاح، عن أبیه قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام یا میّاح! درهم یوصل به الإمام أعظم وزنا من أحد.

[١4١٢]6-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن بعض رجاله، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

درهم یوصل به الإمام أفضل من ألفی ألف درهم فیما سواه من وجوه البرّ.

[١4١٣]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّی لآخذ من أحدکم الدّرهم و إنّی لمن أکثر أهل المدینه مالا ما أرید بذلک إلاّ أن تطهّروا.

باب الفیء و الأنفال و تفسیر الخمس و حدوده و ما یجب فیه إنّ اللّه تبارک و تعالی جعل الدّنیا کلّها بأسرها لخلیفته حیث یقول للملائکه: إِنِّی جٰاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَهً فکانت الدّنیا بأسرها لآدم و صارت بعده لأبرار ولده و خلفائه، فما غلب علیه أعداؤهم ثمّ رجع إلیهم بحرب أو غلبه

ص :6١4

می فرماید: همانا خداوند از آنچه در دست مردم است به جهت نیاز به آن، وام نخواسته است. و برای خداوند حقّی نیست جز این که برای ولیّ او است.

[١4١٠]4-اسحاق عمّار گفت. از حضرت کاظم علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند فرازمند پرسیدم: چه کسی به خداوند وامی نیکو می دهد تا او چند برابرش را به او دهد. و برایش پاداشی ارجمند باشد. [حدید (5٧) :١١]فرمودند: دربارۀ رساندن [مال] به امام است.

[١4١١]5-حسن میّاح از پدرش روایت کرده که گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ای میّاح! درهمی که به امام رسانده می شود، از کوه احد سنگین تر است.

[١4١٢]6-بعضی از مردان یونس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود: درهمی که به امام رسانده می شود، برتر از دو هزار هزار [دو میلیون] درهم از کارهای خیر دیگر است.

[١4١٣]٧-ابن بکیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود: من از یکی تان یک درهم می گیرم درحالی که داراترین اهل مدینه ام. [پس]از آن، چیزی جز پاکی تان را نمی خواهم.

غنیمت و انفال و تفسیر خمس و حدود آن. و آنچه خمسش واجب است

همانا خدای پاک و والا همۀ دنیا را برای جانشین اش نهاد، آن جا که به فرشتگانش فرمود: همانا من جانشینی در زمین می گذارم. [بقره (٢) :٣٠]پس همۀ دنیا برای آدم بود و پس از او به نیکان از فرزندانش و جانشینان اش رسید. پس آنچه

ص :6١5

سمّی فیئا و هو أن یفیء إلیهم بغلبه و حرب و کان حکمه فیه ما قال اللّه تعالی: وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی اَلْقُرْبیٰ وَ اَلْیَتٰامیٰ وَ اَلْمَسٰاکِینِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِیلِ فهو للّه و للرّسول و لقرابه الرّسول فهذا هو الفیء الرّاجع و إنّما یکون الرّاجع ما کان فی ید غیرهم فأخذ منهم بالسّیف، و أمّا ما رجع إلیهم من غیر أن یوجف علیه بخیل و لا رکاب فهو الأنفال، هو للّه و للرّسول خاصّه، لیس لأحد فیه الشّرکه و إنّما جعل الشّرکه فی شیء قوتل علیه، فجعل لمن قاتل من الغنائم أربعه أسهم و للرّسول سهم و الّذی للرّسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقسمه علی ستّه أسهم ثلاثه له و ثلاثه للیتامی و المساکین و ابن السّبیل و أمّا الأنفال فلیس هذه سبیلها کان للرّسول علیه السّلام خاصّه و کان فدک لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خاصّه؛ لأنّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فتحها و أمیر المؤمنین علیه السّلام، لم یکن معهما أحد فزال عنها اسم الفیء و لزمها اسم الأنفال و کذلک الآجام و المعادن و البحار و المفاوز هی للإمام خاصّه، فإن عمل فیها قوم بإذن الإمام فلهم أربعه أخماس و للإمام خمس و الّذی للإمام یجری مجری الخمس و من عمل فیها بغیر إذن الإمام فالإمام یأخذه کلّه، لیس لأحد فیه شیء و کذلک من عمر شیئا أو أجری قناه أو عمل فی أرض خراب بغیر إذن صاحب الأرض فلیس له ذلک فإن شاء أخذها منه کلّها و إن شاء ترکها فی یده.

[١4١4]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن أبان بن أبی عیّاش، عن سلیم بن قیس قال:

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: نحن و اللّه الّذین عنی اللّه بذی القربی، الّذین قرنهم اللّه بنفسه و نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فقال: مٰا أَفٰاءَ اَللّٰهُ عَلیٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ اَلْقُریٰ فَلِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی اَلْقُرْبیٰ وَ اَلْیَتٰامیٰ وَ اَلْمَسٰاکِینِ منّا خاصّه

ص :6١6

دشمنانشان بر آن چیره شده، سپس به آنان به سبب جنگ یا چیرگی بازگشته، غنیمت نامیده می شود. و آن، این است که به سبب چیرگی و جنگی به ایشان بازگردد. و حکمش آن است که خداوند والا فرمود: و بدانید که هرچه غنیمت گرفتید خمسش از آن خدا و رسولش و خویشان و یتیمان و بیچارگان و درراه ماندگان است. [انفال (٨) :4١]پس آن برای خدا و رسول او و نزدیکان رسول است. و این است غنیمت بازگشته. بازگشته است از آن رو که در دست دیگران بوده و با شمشیر از آنان گرفته شده است. و امّا آنچه به ایشان بازگردد بی آن که اسب یا شتری دوانده شود، همان انفال است که مخصوص خداوند و رسول است و کسی در آن شریک نیست. او شراکت را در چیزی قرار داده که برایش جنگ شده است. پس برای کسی که جنگیده چهار بهرۀ غنیمت را گذاشته و برای رسول یک بهره. و آنچه برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است به شش بهره، بخش می شود، سه بهره برای خودش و سه بهره برای یتیمان و بیچارگان و درماندگان. ولی چارۀ انفال این نیست. آن مخصوص رسول است. و فدک مخصوص رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود؛ زیرا آن را ایشان و امیر مؤمنان علیه السّلام فتح کردند و کسی با آن دو نبود. پس نام غنیمت از آن برداشته شده، نام انفال همراه شد. و همین طور است نیزارها و کان ها و دریاها و بیابان ها که مخصوص امام اند. پس اگر گروهی با اذن امام در آن ها کار کند، چهار پنجم برای امام است. و آنچه برای امام است حکم خمس را دارد. و کسی که بی اذن امام در آن کار کند، امام همه اش را می گیرد و در آن چیزی برای هیچ کس دیگر نیست. چنان که وقتی کسی جایی را آباد کند یا قناتی جاری کند یا در زمین خرابی بی اذن صاحب زمین کاری کند، چیزی برای او نیست. اگر بخواهد همه را از او می گیرد و اگر بخواهد آن را در دست او باقی می گذارد.

[١4١4]١-سلیم قیس گفت: از امیر مؤمنان علیه السّلام شنیدم که می فرمود: به خدا سوگند، خداوند از ذی القربی (خویشان) ما را قصد کرد. کسانی که خداوند ایشان را با خودش و پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-جمع کرد و فرمود: آنچه خداوند از اموال مردم دهکده ها به رسولش بازگردانده، از آن خدا و رسولش و خویشان و یتیمان و بیچارگان است. [حشر (5٩) :٧]آن مخصوص ما است.

ص :6١٧

و لم یجعل لنا سهما فی الصّدقه، أکرم اللّه نبیّه و أکرمنا أن یطعمنا أوساخ ما فی أیدی النّاس.

[١4١5]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبان، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه تعالی: وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی اَلْقُرْبیٰ قال:

هم قرابه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الخمس للّه و للرّسول و لنا.

[١4١6]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الأنفال ما لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب، أو قوم صالحوا، أو قوم أعطوا بأیدیهم، و کلّ أرض خربه و بطون الأودیه فهو لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو للإمام من بعده یضعه حیث یشاء.

[١4١٧]4-علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن بعض أصحابنا، عن العبد الصّالح علیه السّلام قال:

الخمس من خمسه أشیاء: من الغنائم و الغوص و من الکنوز و من المعادن و الملاّحه یؤخذ من کلّ هذه الصّنوف الخمس، فیجعل لمن جعله اللّه تعالی له و یقسم الأربعه الأخماس بین من قاتل علیه و ولی ذلک و یقسم بینهم الخمس علی ستّه أسهم: سهم للّه و سهم لرسول اللّه و سهم لذی القربی و سهم للیتامی و سهم للمساکین و سهم لأبناء السّبیل، فسهم اللّه و سهم رسول اللّه لأولی الأمر من بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم وراثه فله ثلاثه أسهم: سهمان وراثه و سهم مقسوم له من اللّه و له نصف الخمس کملا و نصف الخمس الباقی بین أهل بیته، فسهم لیتاماهم و سهم لمساکینهم و سهم لأبناء سبیلهم یقسم بینهم علی

ص :6١٨

و برای ما از صدقه، بهره ای نگذاشت. خداوند پیامبرش را گرامی داشت و ما را گرامی داشت از این که باقی ماندۀ در دست های مردم را به ما بخوراند.

[١4١5]٢-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند والاو بدانید که آنچه غنیمت می گیرید همانا خمسش برای خدا و رسولش و خویشان است. روایت کرده که فرمودند: آنان خویشان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند. و خمس آن برای خدا و رسولش و برای ما است.

[١4١6]٣-حفص بختری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: انفال آن است که برایش اسب و شتر ندوانده باشند. یا مردمی که صلح کرده باشند با مردمی که خودشان تسلیم کرده اند. و هر زمین خراب و درون دره ها. که برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و پس از او برای امام است هرکجا بخواهد، می گذارد.

[١4١٧]4-یکی از اصحابمان از عبد صالح [حضرت کاظم]علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خمس از پنج چیز است: غنیمت، غوّاصی در دریا، گنج ها، معدن و نمکزار. از هرکدام این دسته ها خمس گرفته می شود و برای کسانی قرار داده می شود که خدا برایشان نهاده است. و چهار پنجم آن میان کسانی که جنگ کرده اند و عهده دارش بودند، بخش می شود. و خمس در میان ایشان به شش بهره، بخش می شود: یک سهم برای خدا، یک سهم برای رسول خدا، یک سهم برای خویشان، یک سهم برای یتیمان، یک سهم برای بیچارگان و سهمی هم برای درراه ماندگان. و سهم خدا و سهم رسول خدا، پس از ایشان به صاحبان امر [امامت]به ارث می رسد. پس او سه بهره دارد: دو سهم ارثی و یک سهم که از سوی خدا برایش بخش شده است. و برای او نیم کامل خمس است و نیم دیگر خمس میان خاندان او است. بهره ای برای یتیمانشان، بهره ای برای بیچارگانشان و بهره ای برای درراه ماندگانشان. که براساس کتاب و سنت میان شان بخش می شود تا با آن تا یک سال بی نیاز شوند.

ص :6١٩

الکتاب و السّنّه ما یستغنون به فی سنتهم، فإن فضل عنهم شیء فهو للوالی و إن عجز أو نقص عن استغنائهم کان علی الوالی أن ینفق من عنده بقدر ما یستغنون به و إنّما صار علیه أن یمونهم لأنّ له ما فضل عنهم و إنّما جعل اللّه هذا الخمس خاصّه لهم دون مساکین النّاس و أبناء سبیلهم، عوضا لهم من صدقات النّاس تنزیها من اللّه لهم لقرابتهم برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و کرامه من اللّه لهم عن أوساخ النّاس، فجعل لهم خاصّه من عنده ما یغنیهم به عن أن یصیّرهم فی موضع الذّلّ و المسکنه و لا بأس بصدقات بعضهم علی بعض. و هؤلاء الّذین جعل اللّه لهم الخمس هم قرابه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم الّذین ذکرهم اللّه فقال: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ اَلْأَقْرَبِینَ و هم بنو عبد المطّلب أنفسهم، الذّکر منهم و الأنثی، لیس فیهم من أهل بیوتات قریش و لا من العرب أحد و لا فیهم و لا منهم فی هذا الخمس من موالیهم و قد تحلّ صدقات النّاس لموالیهم و هم و النّاس سواء و من کانت أمّه من بنی هاشم و أبوه من سائر قریش فإنّ الصّدقات تحلّ له و لیس له من الخمس شیء لأنّ اللّه تعالی یقول: اُدْعُوهُمْ لِآبٰائِهِمْ و للإمام صفو المال أن یأخذ من هذه الأموال صفوها: الجاریه الفارهه و الدّابّه الفارهه و الثّوب و المتاع بما یحبّ أو یشتهی فذلک له قبل القسمه و قبل إخراج الخمس و له أن یسدّ بذلک المال جمیع ما ینوبه، من مثل إعطاء المؤلّفه قلوبهم و غیر ذلک ممّا ینوبه فإن بقی بعد ذلک شیء، أخرج الخمس منه فقسمه فی أهله و قسم الباقی علی من ولی ذلک و إن لم یبق بعد سدّ النّوائب شیء فلا شیء لهم، و لیس لمن قاتل شیء من الأرضین و لا ما غلبوا علیه إلاّ ما احتوی علیه العسکر و لیس للأعراب من القسمه شیء و إن قاتلوا مع الوالی لأنّ

ص :6٢٠

و اگر از آن چیزی افزون بماند برای والی است. و اگر از بی نیاز کردنشان ناتوان شد یا کم آمد، بر والی است که از نزد خودش به اندازه ای که بی نیاز شوند، بپردازد. و این که مخارج آنان به گردن او است برای آن است که آنچه از آنان افزون آید، برای او است. و همانا خداوند این خمس را مخصوص آنان قرار داد و نه برای بیچارگان و درراه ماندگان مردم. تا جایگزینی برای صدقه های مردم باشد. و تنزیهی است که از سوی خداوند به جهت نزدیکی شان به رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-برای آنان قرار داده شده است. و بزرگداشت آنان از باقی ماندۀ مردم است. از نزد خودش آنچه را با آن بی نیاز شوند مخصوصشان قرار داد تا آنان را از جایگاه خواری و بیچارگی بازدارد. ولی صدقۀ برخی از ایشان به برخی دیگر اشکال ندارد. و این کسانی که خداوند خمس را برای آنان قرار داد همان خویشان پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند. کسانی که خداوند از آنان یاد کرده و فرموده است: و خویشان نزدیکت را بیم ده. [شعرا (٢6) :٢١4]و ایشان خود فرزندان عبد المطّلب اند. مرد و زنشان. نه خاندان قریش و نه هیچ عربی در میان آنان نیست. و موالی (غلامان) ایشان (فرزندان عبد المطّلب) در مورد این خمس نه در میان آنانند و نه از آنان. و صدقات مردم برای غلامانشان حلال است. آنان و مردم دیگر برابرند. و آن که مادرش از بنی هاشم است و پدرش از قریشی های دیگر، صدقه برایش حلال است و چیزی از خمس برایش نیست؛ زیرا خداوند والا می فرماید: آنان را با پدرانشان بخوانید. [احزاب (٣٣) :5]و برگزیدۀ اموال برای امام است. ایشان از این اموال برگزیده اش را می گیرد: کنیز زیبا و چارپای خوب و لباس و کالایی که دوست دارد و می خواهد، پیش از تقسیم و پیش از درآوردن خمس برای ایشان است. و او می تواند با آن اموال در هرچیزی که پیش می آید از داد و دهش دلجویی شدگان و جز آن، چاره سازی کند. و اگر پس از آن چیزی ماند، خمسش را درآورده، در میان اهلش بخش می کند و باقی را میان عهده داران جنگ بخش می کند. و اگر پس از چاره سازی برای پیشامدها چیزی نماند، چیزی به آنان نمی رسد. و برای جنگاوران نه از زمین و نه از چیزی که بر آن چیره شده اند به جز آنچه لشکر بر آن دست یافته است، چیزی نمی رسد. و برای اعراب بیابان نشین هم چیزی از تقسیم نمی رسد، اگرچه به همراه والی جنگیده باشند؛

ص :6٢١

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صالح الأعراب أن یدعهم فی دیارهم و لا یهاجروا، علی أنّه إن دهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من عدوّه دهم أن یستنفرهم فیقاتل بهم و لیس لهم فی الغنیمه نصیب، و سنّته جاریه فیهم و فی غیرهم و الأرضون الّتی أخذت عنوه بخیل و رجال فهی موقوفه متروکه فی ید من یعمرها و یحییها و یقوم علیها علی ما یصالحهم الوالی علی قدر طاقتهم من الحقّ: النّصف [أ]و الثّلث [أ]و الثّلثین و علی قدر ما یکون لهم صلاحا و لا یضرّهم، فإذا أخرج منها ما أخرج، بدأ فأخرج منه العشر من الجمیع ممّا سقت السّماء أو سقی سیحا و نصف العشر ممّا سقی بالدّوالی و النّواضح فأخذه الوالی، فوجّهه فی الجهه الّتی وجّهها اللّه علی ثمانیه أسهم للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلّفه قلوبهم و فی الرّقاب و الغارمین و فی سبیل اللّه و ابن السّبیل، ثمانیه أسهم، یقسم بینهم فی مواضعهم بقدر ما یستغنون به فی سنتهم بلا ضیق و لا تقتیر، فإن فضل من ذلک شیء ردّ إلی الوالی و إن نقص من ذلک شیء و لم یکتفوا به کان علی الوالی أن یمونهم من عنده بقدر سعتهم حتّی یستغنوا، و یؤخذ بعد ما بقی من العشر، فیقسم بین الوالی و بین شرکائه الّذین هم عمّال الأرض و أکرتها، فیدفع إلیهم أنصباؤهم علی ما صالحهم علیه و یؤخذ الباقی فیکون بعد ذلک أرزاق أعوانه علی دین اللّه و فی مصلحه ما ینوبه من تقویه الإسلام و تقویه الدّین فی وجوه الجهاد و غیر ذلک ممّا فیه مصلحه العامّه، لیس لنفسه من ذلک قلیل و لا کثیر و له بعد الخمس الأنفال و الأنفال کلّ أرض خربه قد باد أهلها و کلّ أرض لم یوجف علیها بخیل و لا رکاب و لکن صالحوا صلحا و أعطوا بأیدیهم علی غیر قتال و له رءوس الجبال و بطون الأودیه و الآجام

ص :6٢٢

زیرا رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش با این اعراب بر این اساس صلح کرد که در سرزمین هاشان بمانند و هجرت نکنند به شرط آن که اگر دشمن توانمندی به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هجوم آورد از آنان نفر بگیرد و با ایشان بجنگند ولی در غنیمت بهره ای نداشته باشند. و سنّت ایشان در میان آنان و جز آنان جاری است. اما زمین هایی که به نیروی اسب و مردان گرفته شده است، موقوفات رهاشده در دست کسانی است که آن ها را آباد و زنده می کنند و بنابر مصالحۀ شان با والی و پرداخت حقّی به اندازه توانایی شان در آن ها اقامت می کنند: نیم یا یک سوم یا دو سوم و به اندازه ای که به صلاحشان باشد و زیانشان نرساند. و چون از آن، آن اندازۀ معلوم درآورده شد، از همۀ آنچه با باران یا آب جاری آبیاری می شود، یک دهم و از آنچه با دولاب ها و چارپاهای آبکش آبیاری می شود، نیم یک دهم [یک بیستم]خارج می شود و والی آن ها را گرفته، در راهی که خداوند معیّن کرده، به مصرف می رساند. به هشت سهم برای نیازمندان و بیچارگان و کارمندان و دلجویی شدگان و بردگان و بدهکاران و در راه خدا و درراه ماندگان. هشت سهمی که در جای خود، به اندازۀ نیازمندی یک سالشان و بدون تنگ دستی و بخل میان آنان بخش می کند. آن گاه اگر از آن چیزی افزون ماند، به والی بازگردانده می شود و اگر کم آمد و ایشان را بسنده نبود، باید والی از نزد خودش به اندازۀ آن ها و نیازمندی شان بپردازد. و پس از درآوردن یک دهم [یا نیم آن]، بقیّه حساب شده، میان والی و شریکان او که کارگران زمین و کشاورزان آن هستند، تقسیم می شود و بهرۀ آنان بنابر قراردادشان پرداخت می شود. سپس ماندۀ آن، روزی یاوران والی در دین خدا، در مصلحتی که برای تقویت اسلام و دین از جهاد و جز آن از مصلحت عمومی پیش می آید، مصرف می شود. برای خود او نه اندکی از آن و نه بسیارش، [چیزی] نیست. و پس از خمس، انفال هم برای او است. و انفال، هر زمین خرابی است که اهلش از بین رفته است. و هر زمینی که برایش اسب و شتری دوانده نشده است. بلکه صلح کرده اند و به دست خودشان بدون جنگ تسلیم کرده اند. و سر کوه ها و ته دره ها و نیزار و هر زمین بایر بی صاحب نیز برای او است.

ص :6٢٣

و کلّ أرض میته لا ربّ لها، و له صوافی الملوک ما کان فی أیدیهم من غیر وجه الغصب، لأنّ الغصب کلّه مردود و هو وارث من لا وارث له یعول من لا حیله له، و قال: إنّ اللّه لم یترک شیئا من صنوف الأموال إلاّ و قد قسمه و أعطی کلّ ذی حقّ حقّه الخاصّه و العامّه و الفقراء و المساکین و کلّ صنف من صنوف النّاس، فقال: لو عدل فی النّاس لاستغنوا، ثمّ قال: إنّ العدل أحلی من العسل و لا یعدل إلاّ من یحسن العدل، قال: و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقسم صدقات البوادی فی البوادی و صدقات أهل الحضر فی أهل الحضر و لا یقسم بینهم بالسّویّه علی ثمانیه حتّی یعطی أهل کلّ سهم ثمنا و لکن یقسمها علی قدر من یحضره من أصناف الثّمانیه علی قدر ما یقیم کلّ صنف منهم یقدّر، لسنته لیس فی ذلک شیء موقوت و لا مسمّی و لا مؤلّف، إنّما یضع ذلک علی قدر ما یری و ما یحضره حتّی یسدّ فاقه کلّ قوم منهم و إن فضل من ذلک فضل عرضوا المال جمله إلی غیرهم و الأنفال إلی الوالی و کلّ أرض فتحت فی أیّام النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلی آخر الأبد و ما کان افتتاحا بدعوه أهل الجور و أهل العدل لأنّ ذمّه رسول اللّه فی الأوّلین و الآخرین ذمّه واحده؛ لأنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: المسلمون إخوه تتکافی دماؤهم و یسعی بذمّتهم أدناهم و لیس فی مال الخمس زکاه؛ لأنّ فقراء النّاس جعل أرزاقهم فی أموال النّاس علی ثمانیه أسهم، فلم یبق منهم أحد و جعل للفقراء قرابه الرّسول صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نصف الخمس فأغناهم به عن صدقات النّاس و صدقات النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ولیّ الأمر، فلم یبق فقیر من فقراء النّاس و لم یبق فقیر من فقراء قرابه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلاّ و قد استغنی فلا فقیر و لذلک لم یکن علی مال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الوالی زکاه لأنّه لم یبق فقیر محتاج

ص :6٢4

و تیول پادشاهان نیز اگر غصبی نباشد از آن او است؛ زیرا هر غصبی بازگردانده می شود. و او وارث بی وارثان است. او هزینۀ بیچارگان را به عهده دارد. و فرمود: همانا هیچ مالی نیست که خداوند آن را بخش نکرده، به هر حقّداری، حقّش را نداده باشد. چه ویژگان و همۀ مردم و چه نیازمندان و بیچارگان و هر گروهی از گروه های مردم. آن گاه فرمود: اگر در میان مردم به عدالت حکم شود، بی نیاز می گردند. سپس فرمود: همانا عدل شیرین تر از عسل است. و عدالت نمی ورزد مگر کسی که آن را به خوبی بشناسد. فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-زکات بادیه ها را در بادیه ها و زکات شهریان را در میان شهریان بخش می کرد. و میان شان در هشت گروه، به طور برابر بخش نمی کرد تا به هر کدام از صاحبان سهم یک هشتم بدهد. بلکه از دسته های هشتگانه، آن اندازه که در شهر بودند و بنابر اقامت هرکدام از ایشان تقسیم می کردند. به اندازۀ هزینۀ یک سالشان. در این باره زمان مشخّص و اندازۀ معلوم یا ترکیبی از آن ها نیست. او بنابر آنچه صلاح می بیند و در نزد او حاضر است، عمل می کند تا نیاز هر گروهی از ایشان را برطرف کند. و اگر از آن چیزی افزون بماند به غیر آن دسته می دهد. و انفال و هر زمینی که در روزگار رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فتح شده تا همیشه برای والی (پیامبر یا امام) است و نیز هر آنچه به دعوت اهل ستم و اهل عدالت فتح شده است؛ زیرا پیمان رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-در میان پیشینیان و پسینیان یک پیمان است؛ چون رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: مسلمانان برادرند. خون هاشان برابر است. و پست ترین شان به پیمانشان می کوشند. و در مال خمس، زکاتی نیست؛ زیرا روزی فقیران مردم از اموال مردم بر هشت سهم گذاشته شده و از آنان کسی نمانده است. و برای فقیران خویشاوند رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-نیم خمس قرار داده شده تا با آن از صدقۀ مردم و صدقۀ پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-و ولیّ امر بی نیاز گردند. پس فقیری از فقیران مردم و نیز فقیری از فقیران خویشاوند رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نمانده مگر این که بی نیاز شده است. پس فقیری نیست. و برای همین بر مال پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-و والی او زکاتی نیست؛

ص :6٢5

و لکن علیهم أشیاء تنوبهم من وجوه، و لهم من تلک الوجوه کما علیهم.

[١4١٨]5-علیّ بن محمّد بن عبد اللّه، عن بعض أصحابنا أظنّه السّیّاریّ، عن علیّ بن أسباط قال:

لمّا ورد أبو الحسن موسی علیه السّلام علی المهدیّ رآه یردّ المظالم فقال: یا أمیر المؤمنین ما بال مظلمتنا لا تردّ؟ فقال له: و ما ذاک یا أبا الحسن؟ قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی لمّا فتح علی نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فدکا و ما والاها لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب فأنزل اللّه علی نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم وَ آتِ ذَا اَلْقُرْبیٰ حَقَّهُ فلم یدر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من هم؟ فراجع فی ذلک جبرئیل و راجع جبرئیل علیه السّلام ربّه فأوحی اللّه إلیه أن: ادفع فدک إلی فاطمه علیها السّلام، فدعاها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال لها: یا فاطمه! إنّ اللّه أمرنی أن أدفع إلیک فدک فقالت: قد قبلت یا رسول اللّه من اللّه و منک، فلم یزل وکلاؤها فیها حیاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلمّا ولّی أبو بکر أخرج عنها وکلاءها، فأتته فسألته أن یردّها علیها، فقال لها: ائتینی بأسود أو أحمر یشهد لک بذلک، فجاءت بأمیر المؤمنین علیه السّلام و أمّ أیمن فشهدا لها، فکتب لها بترک التّعرّض، فخرجت و الکتاب معها فلقیها عمر فقال: ما هذا معک یا بنت محمّد؟ قالت: کتاب کتبه لی ابن أبی قحافه، قال: أرینیه، فأبت، فانتزعه من یدها و نظر فیه، ثمّ تفل فیه و محاه و خرقه، فقال لها: هذا لم یوجف علیه أبوک بخیل و لا رکاب فضعی الحبال فی رقابنا، فقال له المهدیّ: یا أبا الحسن حدّها لی، فقال: حدّ منها جبل أحد، و حدّ منها عریش مصر، و حدّ منها سیف البحر، و حدّ منها دومه الجندل، فقال له: کلّ هذا؟ قال: نعم یا أمیر المؤمنین هذا کلّه إنّ هذا کلّه ممّا لم یوجف علی أهله رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بخیل و لا رکاب، فقال: کثیر، و أنظر فیه.

ص :6٢6

زیرا فقیر نیازمندی نمانده است. اما صورت هایی پیش می آید که به گردن ایشان است. و اضافۀ این صورت ها از آن او است چنان که کاستی هم به گردنشان است.

[١4١٨]5-علی اسباط گفت: وقتی حضرت ابو الحسن [کاظم]علیه السّلام به نزد مهدی [عبّاسی]رفته، او را دید که ردّ مظالم می کند. فرمود: ای امیر مؤمنین چرا آنچه به ستم از ما گرفته شده، بازگردانده نمی شود؟ او به حضرت گفت: ای ابو الحسن آن چیست؟ فرمود: خداوند پاک و والا وقتی فدک و اطرافش را برای پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-گشود، برایش اسب و شتر دوانده نشد. پس خداوند به پیامبرش چنین نازل کرد: و حقّ خویشان را بپرداز. [اسراء (١٧) :٢6]رسول خدا ندانست که آنان چه کسانی اند؟ پس در این باره به سوی جبرئیل بازگشت و جبرئیل به پروردگارش. آن گاه خداوند به ایشان وحی کرد که: فدک را به فاطمه علیها السّلام بده. پس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- ایشان را خوانده، به او فرمود: فاطمه جان! خداوند به من فرمان داده که فدک را به تو دهم. ایشان عرض کرد: ای رسول خدا آن را از خداوند و از شما پذیرفتم. و در زمان حیات رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-پیوسته وکلای ایشان آن جا بودند. آن گاه چون ابو بکر عهده دار حکومت شد، وکلای ایشان را از آن جا بیرون کرد. ایشان به نزد او آمده، از او خواست تا آن ها را بازگرداند. او گفت: سیاه یا سرخی بیاور که دربارۀ آن برایت گواهی دهد. ایشان امیر مؤمنان علیه السّلام و امّ ایمن را آورده، برایش گواهی دادند. پس او نامه ای مبنی بر ترک تعرّض نوشت. ایشان به همراه نامه بیرون آمد، عمر ایشان را دیده، گفت: ای دخت محمّد این چیست به همراه شما؟ فرمود: نامه ای است که پسر ابو قحافه برایم نوشته است. گفت: آن را نشانم بده. فاطمه علیها السّلام امتناع کرد. عمر آن را از دستش ربوده، در آن نگریست، سپس در آن آب دهان انداخته، نوشته هایش را پاک کرده و پاره کرد. و به ایشان گفت: این [فدک]را پدرت برایش اسب و شتر ندواند که شما طناب به گردنمان بگذارید. آن گاه مهدی [عبّاسی]به ایشان گفت: ای ابو الحسن حدودش را برایم بگو. فرمودند: یک مرز آن احد است و یک مرزش مصر، مرز دیگرش ساحل دریا و دیگر دومه الجندل. او گفت: همۀ این ها؟ فرمود: بله همۀ این ها؛ زیرا این ها سرزمین هایی است که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر اهل آن ها اسب و شتر ندوانده است. او گفت: بسیار است. درباره اش فکر می کنم.

ص :6٢٧

[١4١٩]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن علیّ بن أبی حمزه، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: الأنفال هو النّفل و فی سوره الأنفال جدع الأنف.

[١4٢٠]٧-أحمد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن الرّضا علیه السّلام قال:

سئل عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی اَلْقُرْبیٰ فقیل له: فما کان للّه فلمن هو؟ فقال: لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ما کان لرسول اللّه فهو للإمام، فقیل له: أفرأیت إن کان صنف من الأصناف أکثر و صنف أقلّ، ما یصنع به؟ قال: ذاک إلی الإمام أرأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کیف یصنع؟ أ لیس إنّما کان یعطی علی ما یری؟ کذلک الإمام.

[١4٢١]٨-علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام أنّه سئل عن معادن الذّهب و الفضّه و الحدید و الرّصاص و الصّفر، فقال: علیها الخمس.

[١4٢٢]٩-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل، عن زراره قال:

الإمام یجری و ینفّل و یعطی ما شاء قبل أن تقع السّهام و قد قاتل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بقوم لم یجعل لهم فی الفیء نصیبا و إن شاء قسم ذلک بینهم.

[١4٢٣]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن عبد الصّمد بن بشیر، عن حکیم مؤذّن ابن عیسی قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تعالی: وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی اَلْقُرْبیٰ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: بمرفقیه علی رکبتیه ثمّ أشار بیده، ثمّ قال: هی و اللّه الإفاده یوما بیوم إلاّ أنّ أبی جعل شیعته فی حلّ لیزکوا.

ص :6٢٨

[١4١٩]6-محمّد مسلم گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرمود: انفال همان نفل است و در سورۀ انفال، بریدن بینی [مخالفان]است [بطلان حکومت آنان].

[١4٢٠]٧-احمد بن محمّد ابو نصر گفت: از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمندو بدانید که آنچه غنیمت می گیرید خمسش از آن خدا و رسولش و خویشان است. پرسیده، گفتند: آنچه برای خدا است به چه کسی می رسد؟ فرمود: به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-می رسد. و آنچه برای رسول خدا است، به امام می رسد. گفتند: بفرمایید اگر گروهی از این گروه ها بسیار و گروهی اندک باشد، چه کار می کنند؟ فرمود: اختیار آن با امام است. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-چگونه عمل می کرد؟ آیا چنین نیست که هرگونه صلاح می دید، عطا می کرد؟ امام هم چنین است.

[١4٢١]٨-محمّد مسلم روایت کرده که از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ کان های طلا و نقره و آهن و سرب و مس پرسیدند و ایشان فرمود: خمس دارند.

[١4٢٢]٩-زراره گفته است: امام پیش از تقسیم سهم آنچه خواهد، می کند. دستمزدها را می دهد، برای خود برمی دارد و [به کسانی که سهمی ندارند]عطا می کند. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به همراه مردمی جنگید و برایشان در غنیمت بهره ای قرار نداد. و اگر خواست، آن را میانشان بخش می کند.

[١4٢٣]١٠-حکیم، مؤذّن پسر عیسی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند والا پرسیدم: و بدانید که آنچه غنیمت می گیرید خمسش برای خدا و رسولش و برای خویشان است. حضرت صادق علیه السّلام دو آرنجش را بر زانوانش گذاشته، سپس با دست اشاره کرده، فرمود: به خدا سوگند آن در سود روزانه است جز این که پدرم [آن را]برای شیعیانش حلال کرد تا پاک شوند.

ص :6٢٩

[١4٢4]١١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن الحسین بن عثمان، عن سماعه قال:

سألت أبا الحسن علیه السّلام عن الخمس، فقال: فی کلّ ما أفاد النّاس من قلیل أو کثیر.

[١4٢5]١٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی بن یزید قال:

کتبت: جعلت لک الفداء تعلّمنی ما الفائده و ما حدّها رأیک-أبقاک اللّه تعالی-أن تمنّ علیّ ببیان ذلک لکیلا أکون مقیما علی حرام لا صلاه لی و لا صوم، فکتب: الفائده ممّا یفید إلیک فی تجاره من ربحها و حرث بعد الغرام أو جائزه.

[١4٢6]١٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نصر قال:

کتبت إلی أبی جعفر علیه السّلام الخمس أخرجه قبل المئونه أو بعد المئونه؟ فکتب: بعد المئونه.

[١4٢٧]١4-أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کلّ شیء قوتل علیه علی شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه فإنّ لنا خمسه و لا یحلّ لأحد أن یشتری من الخمس شیئا حتّی یصل إلینا حقّنا.

[١4٢٨]١5-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن یونس بن یعقوب، عن عبد العزیز بن نافع قال:

طلبنا الإذن علی أبی عبد اللّه علیه السّلام و أرسلنا إلیه، فأرسل إلینا: ادخلوا اثنین اثنین، فدخلت أنا و رجل معی، فقلت للرّجل: أحبّ أن تستأذن بالمسأله فقال: نعم، فقال له: جعلت فداک إنّ أبی کان ممّن سباه بنو أمیّه قد علمت أنّ بنی أمیّه لم یکن لهم أن یحرّموا و لا یحلّلوا و لم یکن لهم ممّا فی أیدیهم قلیل و لا کثیر

ص :6٣٠

[١4٢4]١١-سماعه گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ خمس پرسیدم. فرمودند: در همۀ آنچه مردم سود می کنند. اندک یا بسیار.

[١4٢5]١٢-احمد بن محمّد گفت: من نوشتم: جانم به فدایت! به من بیاموزید «فایده» چیست. و نظرتان دربارۀ اندازه اش چه؟ -خدای والا تو را نگاه دارد-به من با بیان آن منّت بگذارید تا بر حرامی که نماز و روزه ای باقی نمی گذارد، نمانم. نوشتند: فایده، سود تجارت و کشاورزی پس از درآوردن هزینه یا جایزه است.

[١4٢6]١٣-پسر ابو نصر گفت: به حضرت باقر علیه السّلام نوشتم: خمس را پیش از مخارج درآورم یا پس از مخارج. نوشتند: پس از مخارج.

[١4٢٧]١4-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرچیزی که جهت شهادت لا اله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه برایش جنگ شود، خمسش برای ما است. و برای هیچ کس روا نیست که از این خمس چیزی بخرد تا حقّ ما به ما برسد.

[١4٢٨]١5-عبد العزیز نافع گفته است: گروهی از ما به حضرت صادق پیغام فرستاده، اجازه خواستیم. ایشان پیغام فرستاد که دونفر دونفر بیایید. آن گاه من و مردی باهم رفتیم. و من به آن مرد گفتم: دوست دارم از آن مسأله اجازه بگیری. گفت: باشد. پس به ایشان عرض کرد: جانم فدایت! پدر من از کسانی بود که بنی امیّه اسیرشان کرده بودند. و می دانم که بنی امیّه حقّ حلال و حرام کردن نداشتند

ص :6٣١

و إنّما ذلک لکم، فإذا ذکرت [ردّ]الّذی کنت فیه دخلنی من ذلک ما یکاد یفسد علیّ عقلی ما أنا فیه فقال له: أنت فی حلّ ممّا کان من ذلک و کلّ من کان فی مثل حالک من ورائی فهو فی حلّ من ذلک، قال: فقمنا و خرجنا فسبقنا معتّب إلی النّفر القعود الّذین ینتظرون إذن أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال لهم: قد ظفر عبد العزیز بن نافع بشیء ما ظفر بمثله أحد قطّ قد قیل له: و ما ذاک ففسّره لهم، فقام اثنان فدخلا علی أبی عبد اللّه علیه السّلام، فقال أحدهما: جعلت فداک إنّ أبی کان من سبایا بنی أمیّه و قد علمت أنّ بنی أمیّه لم یکن لهم من ذلک قلیل و لا کثیر و أنا أحبّ أن تجعلنی من ذلک فی حلّ، فقال: و ذاک إلینا؟ ما ذاک إلینا، ما لنا أن نحلّ و لا أن نحرّم، فخرج الرّجلان و غضب أبو عبد اللّه علیه السّلام فلم یدخل علیه أحد فی تلک اللّیله إلاّ بدأه أبو عبد اللّه علیه السّلام فقال: ألا تعجبون من فلان؟ یجیئنی فیستحلّنی ممّا صنعت بنو أمیّه، کأنّه یری أنّ ذلک لنا؟ و لم ینتفع أحد فی تلک اللّیله بقلیل و لا کثیر إلاّ الأوّلین فإنّهما غنیا بحاجتهما.

[١4٢٩]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن ضریس الکناسیّ قال

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من أین دخل علی النّاس الزّنا قلت لا أدری جعلت فداک قال من قبل خمسنا أهل البیت إلاّ شیعتنا الأطیبین فإنّه محلّل لهم لمیلادهم.

[١4٣٠]١٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن شعیب، عن أبی الصّبّاح قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام نحن قوم فرض اللّه طاعتنا لنا الأنفال و لنا صفو المال.

[١4٣١]١٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد، عن رفاعه، عن أبان بن تغلب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

ص :6٣٢

و کم و زیاد آنچه در دست داشتند برای آنان نبود. و آن برای شما است. و چون [خلاف سنّت]آنچه در آن بودم، به یادم می آید، نزدیک است عقلم خراب شود. حضرت به او فرمود: تو از آنچه در آنی، در حلالی و هرکس پس از من چون تو باشد، برایش حلال است. او گوید: پس ما برخاسته، بیرون رفتیم. آن گاه معتّب پیش از ما به سوی چند تن نشسته به انتظار اجازۀ حضرت صادق علیه السّلام رفته، به آنان گفت: عبد العزیز نافع به چیزی دست یافت که هرگز کسی به مانندش دست نیافته است. گفتند: و آن چیست؟ و او برایشان توضیح داد. آن گاه دو نفر برخاسته، به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفته، یکی از آن دو گفت: جانم فدایت! پدرم از اسیران بنی امیّه بود و دانستم که بنی امیّه را در این کار-نه اندک و نه بسیار- حقّی نبود. و من دوست دارم که مرا در این باره در حلال قرار دهی. فرمود: مگر با ما است؟ این با ما نیست. ما حقّ نداریم که حلال و حرام کنیم. پس آن دو مرد بیرون آمده، حضرت صادق علیه السّلام خشمگین شد. و آن شب کسی به نزدشان نرفت جز این که سخن آغاز کرده، فرمود: آیا از فلانی تعجّب نمی کنید؟ به نزد من می آید و از من دربارۀ آنچه بنی امیّه ساخته اند، حلال و روایی می خواهد. گویا می پندارد که این کار با ما است؟ ! و در آن شب هیچ کسی جز آن دو مرد نخست سودی نبردند نه اندک و نه بسیار. و آن دو به حاجتشان رسیدند.

[١4٢٩]١6-ضریس کناسی گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: زنا از کجا به میان مردم رفته است؟ عرض کردم: جانم به فدایت، نمی دانم. فرمودند: از ناحیۀ(نپرداختن) خمس ما اهل بیت. مگر در میان شیعیان پاک ما که برای آنان به جهت پاک به دنیا آمدنشان حلال است.

[١4٣٠]١٧-ابو الصبّاح گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ما مردمی هستیم که خداوند فرمانبری از ما را واجب کرد. که انفال و برگزیدۀ مال از آن ما است.

[١4٣١]١٨-ابان تغلب دربارۀ مردی که می میرد و وارث و مولایی ندارد، از

ص :6٣٣

فی الرّجل یموت لا وارث له و لا مولی قال هو من أهل هذه الآیه یسئلونک عن الأنفال.

[١4٣٢]١٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد، عن الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، عن الکنز کم فیه، قال:

الخمس و عن المعادن کم فیها قال الخمس و کذلک الرّصاص و الصّفر و الحدید و کلّ ما کان من المعادن یؤخذ منها ما یؤخذ من الذّهب و الفضّه.

[١4٣٣]٢٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن صبّاح الأزرق، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما علیه السّلام قال:

إنّ أشدّ ما فیه النّاس یوم القیامه أن یقوم صاحب الخمس فیقول یا ربّ خمسی و قد طیّبنا ذلک لشیعتنا لتطیب ولادتهم و لتزکو ولادتهم.

[١4٣4]٢١-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن محمّد بن علیّ، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سألته عمّا یخرج من البحر من اللّؤلؤ و الیاقوت و الزّبرجد و عن معادن الذّهب و الفضّه ما فیه قال إذا بلغ ثمنه دینارا ففیه الخمس.

[١4٣5]٢٢-محمّد بن الحسین و علیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن مهزیار قال:

کتبت إلیه یا سیّدی رجل دفع إلیه مال یحجّ به هل علیه فی ذلک المال حین یصیر إلیه الخمس أو علی ما فضل فی یده بعد الحجّ فکتب علیه السّلام لیس علیه الخمس.

[١4٣6]٢٣-سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحسین بن عبد ربّه قال:

سرّح الرّضا علیه السّلام بصله إلی أبی، فکتب إلیه أبی: هل علیّ فیما سرّحت إلیّ

ص :6٣4

حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: او سزاوار این آیه است: از تو دربارۀ انفال می پرسند. [یعنی اموال وارث چنین کسی متعلّق به امام است].

[١4٣٢]١٩-حلبی از حضرت صادق علیه السّلام از حقّ [امام]دربارۀ گنج پرسید: فرمودند: خمس است. و از حقّ [امام]دربارۀ کان ها پرسید: فرمودند: خمس. و همچنین از سرب و مس و آهن و هرکان دیگری همان گرفته می شود که از طلا و نقره.

[١4٣٣]٢٠-محمّد مسلم از یکی از دو امام-باقر صادق علیهما السّلام-روایت کرده که فرمود: در قیامت سخت ترین چیزی که مردم دچارند، این است که صاحب خمس برخاسته، عرض کند: پروردگارا خمس من. و ما آن را برای شیعیانمان حلال کردیم تا ولادتشان حلال باشد. تا ولادتشان پاک باشد.

[١4٣4]٢١-محمّد بن علی گفته است: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ مروارید و یاقوت و زبرجدی که از دریا گرفته می شود و دربارۀ کان طلا و نقره پرسیدم که حقّ [امام]چه اندازه است؟ فرمودند: اگر مبلغش به یک دینار برسد، خمس دارد.

[١4٣5]٢٢-علی مهزیار گفت: به حضرت نوشتم: سرورم، به مردی، مالی داده اند تا با آن حجّ کند. آیا در آن مال که به دستش می رسد، خمس است یا در آنچه پس از حجّ برایش می ماند؟ حضرت نوشتند: خمس به گردن او نیست.

[١4٣6]٢٣-علی بن حسین عبد ربّه گفت: حضرت رضا علیه السّلام برای پدرم صله ای فرستاد. پدرم به ایشان نوشت: آیا در آنچه برایم فرستاده اید، خمسی به گردنم است؟

ص :6٣5

خمس؟ فکتب إلیه: لا خمس علیک فیما سرّح به صاحب الخمس.

[١4٣٧]٢4-سهل، عن إبراهیم بن محمّد الهمذانیّ قال:

کتبت إلی أبی الحسن أقرأنی علیّ بن مهزیار کتاب أبیک علیه السّلام فیما أوجبه علی أصحاب الضّیاع نصف السّدس بعد المئونه و أنّه لیس علی من لم تقم ضیعته بمئونته نصف السّدس و لا غیر ذلک فاختلف من قبلنا فی ذلک فقالوا: یجب علی الضّیاع الخمس بعد المئونه، مئونه الضّیعه و خراجها لا مئونه الرّجل و عیاله فکتب علیه السّلام: بعد مئونته و مئونه عیاله و [بعد]خراج السّلطان.

[١4٣٨]٢5-سهل، عن أحمد بن المثنّی قال:

حدّثنی محمّد بن زید الطّبریّ قال: کتب رجل من تجّار فارس من بعض موالی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام یسأله الإذن فی الخمس فکتب إلیه: بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ إنّ اللّه واسع کریم ضمن علی العمل الثّواب و علی الضّیق الهمّ، لا یحلّ مال إلاّ من وجه أحلّه اللّه و إنّ الخمس عوننا علی دیننا و علی عیالاتنا و علی موالینا و ما نبذله و نشتری من أعراضنا ممّن نخاف سطوته، فلا تزووه عنّا و لا تحرموا أنفسکم دعاءنا ما قدرتم علیه، فإنّ إخراجه مفتاح رزقکم و تمحیص ذنوبکم و ما تمهّدون لأنفسکم لیوم فاقتکم و المسلم من یفی للّه بما عهد إلیه و لیس المسلم من أجاب باللّسان و خالف بالقلب و السّلام.

[١4٣٩]٢6-و بهذا الإسناد، عن محمّد بن زید قال:

قدم قوم من خراسان علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فسألوه أن یجعلهم فی حلّ من الخمس، فقال: ما أمحل هذا، تمحضونا بالمودّه بألسنتکم و تزوون عنّا حقّا جعله اللّه لنا و جعلنا له و هو الخمس، لا نجعل، لا نجعل، لا نجعل لأحد منکم فی حلّ.

ص :6٣6

حضرت به او نوشتند: در آنچه صاحب خمس برایت فرستاده، خمسی به گردنت نیست.

[١4٣٧]٢4-ابراهیم بن محمّد همدانی گفته است: به حضرت ابو الحسن نوشتم: علی مهزیار نامۀ پدرتان علیه السّلام را [به من نشان داد]که بر زمینداران، پس از مخارجشان نیم یک ششم [یک دوازدهم]را واجب کرده اند و اینکه بر کسانی که درآمدشان، به مخارجشان بسنده نیست، نه نیم یک ششم و نه جز آن واجب نیست. اینک نزد ما در این باره اختلاف است و می گویند: بر زمین ها پس از مخارج زمین و مالیات آن و نه مخارج مرد و خانواده اش خمس تعلّق می گیرد. حضرت نوشتند: مقصود پس از مخارج خانواده و مالیات سلطان است.

[١4٣٨]٢5-محمّد بن زید طبری گفت: مردی از بازرگانان پارس از [طریق] یکی از غلامان حضرت رضا علیه السّلام به ایشان نامه نوشته، دربارۀ خمس اجازه خواست. پس حضرت به او نوشتند: به نام خدای بخشایندۀ مهربان. همانا خداوند گسترنده و کریم است که بر عمل پاداش و بر دلتنگی [بر اطاعت]کیفر را همراه ساخته است. هیچ مالی حلال نمی شود جز از جهتی که خداوند حلالش کرده باشد. و خمس کمک ما بر دینمان و بر خانواده هامان و بر پیروانمان است. ما آن را بذل نمی کنیم و از کسانی که از زورشان می هراسیم، آبرویمان را می خریم. پس آن را از ما بازنگردانید و تا می توانید خودتان را از دعای ما محروم نکنید. که دادن آن، کلید روزی تان و پاک گشتن گناهانتان است. و چیزی است که برای خودتان در روز نیازمندی تان فراهم می کنید. و مسلمان کسی است که به پیمان خود با خداوند وفا کند. و کسی که به زبان پاسخ داده، با دل مخالفت کند، مسلمان نیست. و السلام.

[١4٣٩]٢6-محمّد زید گفته است: گروهی از خراسان به نزد حضرت رضا علیه السّلام آمده، از او خواستند که خمس را برای ایشان حلال کند. فرمودند: این چه نیرنگی است. به زبانتان دوستی تان را خالص ما می کنید و حقّی را که خداوند برای ما قرار داده و ما را برای آن، که همان خمس است از ما برمی گردانید. نمی کنیم، نمی کنیم، نمی کنیم. برای هیچ یک از شما حلال نمی کنیم.

ص :6٣٧

[١44٠]٢٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه قال:

کنت عند أبی جعفر الثّانی علیه السّلام إذ دخل علیه صالح بن محمّد بن سهل و کان یتولّی له الوقف بقم، فقال: یا سیّدی! اجعلنی من عشره آلاف فی حلّ، فإنّی أنفقتها، فقال له: أنت فی حلّ، فلمّا خرج صالح، قال أبو جعفر علیه السّلام: أحدهم یثب علی أموال حقّ آل محمّد و أیتامهم و مساکینهم و فقرائهم و أبناء سبیلهم فیأخذه ثمّ یجیء فیقول: اجعلنی فی حلّ، أتراه ظنّ أنّی أقول: لا أفعل، و اللّه لیسألنّهم اللّه یوم القیامه عن ذلک سؤالا حثیثا.

[١44١]٢٨-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد، عن الحلبیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن العنبر و غوص اللّؤلؤ، فقال علیه السّلام: علیه الخمس.

کمل الجزء الثّانی من کتاب الحجّه [من کتاب الکافی]و یتلوه کتاب الإیمان و الکفر. وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ و السّلام علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین.

ص :6٣٨

[١44٠]٢٧-علی ابراهیم از پدرش روایت کرده که گفت: نزد حضرت جواد بودم که صالح بن محمّد سهل که عهده دار موقوفات قم بود، به نزدشان آمد و گفت: سرورم! ده هزار را بر من حلال کن. که من آن ها را خرج کرده ام. حضرت به او فرمود: حلال کردم. چون صالح رفت، حضرت جواد علیه السّلام فرمود: یکی شان بر اموال حقّ خاندان محمّد [علیهم السّلام]و یتیمان و بیچارگان و نیازمندانشان و در راه ماندگانشان تاخته، آن را می گیرد. سپس آمده، می گوید: مرا حلال کن. آیا گمان می کند به او می گویم: نمی کنم. به خدا که خداوند در روز قیامت در این باره از آنان به سختی پرسش خواهد کرد.

[١44١]٢٨-حلبی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ عنبر و صید مروارید پرسیدم، فرمودند: خمس دارند.

پایان کتاب حجّت از کافی کلینی رحمه الله. سپاس بر پروردگار عالمیان و درود بر محمّد و خاندانش.

ص :6٣٩

[١44٠]٢٧-علی ابراهیم از پدرش روایت کرده که گفت: نزد حضرت جواد بودم که صالح بن محمّد سهل که عهده دار موقوفات قم بود، به نزدشان آمد و گفت: سرورم! ده هزار را بر من حلال کن. که من آن ها را خرج کرده ام. حضرت به او فرمود: حلال کردم. چون صالح رفت، حضرت جواد علیه السّلام فرمود: یکی شان بر اموال حقّ خاندان محمّد [علیهم السّلام]و یتیمان و بیچارگان و نیازمندانشان و در راه ماندگانشان تاخته، آن را می گیرد. سپس آمده، می گوید: مرا حلال کن. آیا گمان می کند به او می گویم: نمی کنم. به خدا که خداوند در روز قیامت در این باره از آنان به سختی پرسش خواهد کرد.

[١44١]٢٨-حلبی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ عنبر و صید مروارید پرسیدم، فرمودند: خمس دارند.

پایان کتاب حجّت از کافی کلینی رحمه الله. سپاس بر پروردگار عالمیان و درود بر محمّد و خاندانش.

ص :6٣٩

نمایۀ آیات

ائت بقرآن غیر هذا أو بدّله ،٣٢4

ائتونی بکتاب من قبل هذا أو أثاره من علم ،٣4٢

ادعوهم لآبائهم ،6٢٠

إذا جاءک المنافقون (بولایه وصیّک) قالوا نشهد إنّک لرسول اللّه ،٣5٨

أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول فإن تولّیتم فإنّما علی رسولنا البلاغ المبین ،٣4٢

أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم ،١6

أ فکلّما جاءکم (محمّد) بما لا تهوی أنفسکم (بموالاه علیّ) فاستکبرتم ،٣٢٢

ا فمن اتّبع رضوان اللّه کمن باء بسخط من اللّه و مأواه جهنّم و بئس المصیر ،٣5٠

ا فمن یمشی مکبّا علی وجهه أهدی أمّن یمشی سویّا علی صراط مستقیم ،٣5٨

إلاّ أصحاب الیمین ،٣6٢

الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات و أخبتوا إلی ربّهم ،٢56

الّذین فآمنوا باللّه و رسوله و النّور الّذی أنزلنا ،٣56

الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا ،٣٢6

الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه ،٢5٨

الکتاب المبین ،4٧٠

ص :64١

اللّه لطیف بعباده یرزق من یشاء، ٣64

اللّه ولیّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظّلمات إلی النّور، ٢١٨

الم أ حسب النّاس أن یترکوا أن یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون، ٢٠4

ألم نهلک الأوّلین*ثمّ نتبعهم الآخرین، ٣6٢

النّبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه أمّهاتهم و أولوا الأرحام، ٢٢6

أم أبرموا أمرا فإنّا مبرمون أم یحسبون أنّا لا نسمع سرّهم و نجواهم، ٣٢٨

أم حسبتم أن تترکوا و لمّا یعلم اللّه الّذین جاهدوا منکم و لم یتّخذوا، ٣١4

أن اشکر لی و لوالدیک إلیّ المصیر، ٣46

إنّا عرضنا الأمانه علی السّماوات و الأرض و الجبال فأبین أن یحملنها، ٣١٠

إنّا قد أوحی إلینا أنّ العذاب علی من کذّب و تولّی، ١٩6

إنّ الأرض للّه یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتّقین، ٢٩6

إنّ الّذین آمنوا ثمّ کفروا ثمّ آمنوا ثمّ کفروا ثمّ ازدادوا کفرا لن تقبل توبتهم، ٣٢٨

إنّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات سیجعل لهم الرّحمن ودّا، ٣54

إنّ الّذین ارتدّوا علی أدبارهم من بعد ما تبیّن لهم الهدی، ٣٢٨

إنّ الّذین. . . ظلموا (آل محمّد حقّهم) لم یکن اللّه لیغفر لهم و لا لیهدیهم، ٣٣6

إنّ الّذین یغضّون أصواتهم عند رسول اللّه أولئک الّذین امتحن اللّه قلوبهم، ٣6

إنّ اللّه و ملائکته یصلّون علی النّبیّ یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه، 4٠٢

إنّ اللّه و ملائکته یصلّون علی النّبیّ یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه، 4٠4

إنّ اللّه یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها، 66

إنّا نحن نزّلنا علیک القرآن تنزیلا، ٣6٢

إنّ أولی النّاس بإبراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النّبیّ و الّذین آمنوا، ٣١٨

إنّما الصّدقات للفقراء و المساکین، ٢٩4

ص :64٢

إنّما تنذر من اتّبع الذّکر،٣56

إنّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاه،٣44

إنّما یبلوکم اللّه به،١٠

إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا،١6

إنّ هذا لفی الصّحف الأولی صحف إبراهیم و موسی،١٢

إنّ هذا لفی الصّحف الأولی*صحف إبراهیم و موسی،٣٢٢

إنّ هذه تذکره،٣6٢

إنّی جاعل فی الأرض خلیفه،6١4

أولئک أصحاب النّار هم فیها خالدون،٢١٨

بئسما اشتروا به أنفسهم أن یکفروا بما أنزل اللّه (فی علیّ) بغیا،٣٢٠

بقیّت اللّه خیر لکم إن کنتم مؤمنین و ما أنا علیکم بحفیظ،٣٠٨،45٢

بل اللّه فاعبد و کن من الشّاکرین،٣44

بل تؤثرون الحیاه الدّنیا،٣٢٢

بلی من کسب سیّئه و أحاطت به خطیئته،٣4٨

تتنزّل علیهم الملائکه ألاّ تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنّه،٣٢6

تذوقوا السّوء بما صددتم عن سبیل اللّه،١٠

ثمّ لا یجدوا فی أنفسهم حرجا ممّا قضیت،٢5٨

ثمّ یقال هذا الّذی کنتم به تکذّبون،٣64

حتّی إذا رأوا ما یوعدون إمّا العذاب و إمّا السّاعه فسیعلمون من هو،٣54

حتّی إذا رأوا ما یوعدون فسیعلمون من أضعف ناصرا و أقلّ عددا،٣6٠

حم. و الکتاب المبین. إنّا أنزلناه فی لیله مبارکه إنّا کنّا منذرین،4٧٠

خذ من أموالهم صدقه تطهّرهم و تزکّیهم بها،6١٢

ص :64٣

ذلک بأنّهم آمنوا ثمّ کفروا، ٣5٨

ذلک بأنّهم قالوا للّذین کرهوا ما نزّل اللّه سنطیعکم فی بعض الأمر، ٣٢٨

ذلکم بأنّه إذا دعی اللّه وحده (و أهل الولایه) کفرتم، ٣٣٠

سأل سائل بعذاب واقع. للکافرین (بولایه علیّ) لیس له دافع، ٣٣٠

شهد اللّه أنّه لا إله إلاّ هو و الملائکه و أولوا العلم قائما بالقسط، ٢44

عمّ یتساءلون عن النّبإ العظیم، ٣٢4

فأبی أکثر النّاس (بولایه علیّ) إلاّ کفورا، ٣٣٨

فاجعل أفئده من النّاس تهوی إلیهم، ٢6٠

فأخرجنا من کان فیها من المؤمنین فما وجدنا فیها غیر بیت، ٣٣٨

فإذا انسلخ الأشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم، ١٧4

فإذا فرغت فانصب و إلی ربّک فارغب، ١4

فإذا نقر فی النّاقور، ١٣6

فسئلوا أهل الذّکر إن کنتم لا تعلمون، ١6

فأقم وجهک للدّین حنیفا، ٣٢4

فأمّا الّذین فی قلوبهم زیغ، ٣١4

فإنّ اللّه کان بما تعملون خبیرا، ٣٣٠

فإنّما یسّرناه بلسانک لتبشّر به المتّقین و تنذر به قوما لدّا، ٣54

فأولئک أصحاب النّار هم فیها خالدون، ٣4٨

فبدّل الّذین ظلموا (آل محمّد حقّهم) قولا غیر الّذی قیل لهم، ٣٣6

فحملته أمّه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا، 4٣4

فسأکتبها للّذین یتّقون، ٣4٨

فستعلمون من هو فی ضلال مبین، ٣٣٠

ص :644

فسیحوا فی الأرض أربعه أشهر و اعلموا أنّکم غیر معجزی اللّه،١٧4

فعرفهم و هم له منکرون،٢٢4

فلا أقسم بالخنّس الجوار الکنّس،١٣٢

فلا و ربّک لا یؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا،٢56

فلمّا رأوه زلفه سیئت وجوه الّذین کفروا و قیل هذا الّذی کنتم به تدّعون،٣4٠

فلمّا وضعتها قالت: ربّ إنّی وضعتها أنثی. . . و لیس الذّکر کالأنثی،6٠٨

فلم یک ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها،١٠4

فلنذیقنّ الّذین کفروا (بترکهم ولایه أمیر المؤمنین ٧) عذابا شدیدا،٣٣٠

فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدّین و لینذروا قومهم،٢٢4

فما لهم عن التّذکره معرضین،٣6٢

فمن اتّبع هدای فلا یضلّ و لا یشقی،٣١٢

فمنکم کافر و منکم مؤمن،٣١٠،٣4٢

فنسیتها و کذلک الیوم تنسی،٣64

فنظر نظره فی النّجوم فقال إنّی سقیم،4٣6

فیتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله،٣١4

فیها یفرق کلّ أمر حکیم،4٧٠

قال: أ و لم تؤمن قال: بلی و لکن لیطمئنّ قلبی،١٠4

قد أفلح المؤمنون،٢5٨

قل أرأیتم إن أصبح ماؤکم غورا فمن یأتیکم بماء معین،١٢٨

قل اعملوا فسیری اللّه عملکم و رسوله و المؤمنون،٣٣6

قل إنّما أعظکم بواحده،٣٢6

قل إنّما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن،٢١4

ص :645

قل إنّی لا أملک لکم ضرّا و لا رشدا*قل إنّی لن یجیرنی من اللّه، ٣6٠

قل إی و ربّی إنّه لحقّ و ما أنتم بمعجزین، ٣5٢

قل لا أسئلکم علیه أجرا إلاّ المودّه فی القربی، ١6،١٨،٣١٢

قل هذه سبیلی أدعوا إلی اللّه علی بصیره أنا و من اتّبعنی، ٢4٠،٣٣٨

قل هی للّذین آمنوا فی الحیاه الدّنیا، ٣٠٠

قوله من کان فی الضّلاله فلیمدد له الرّحمن مدّا، ٣54

کالّذین آذوا موسی فبرّأه اللّه ممّا قالوا، ٣١٢

کبر علی المشرکین (بولایه علیّ) ما تدعوهم إلیه، ٣٢٢

کذلک نفعل بالمجرمین، ٣6٢

کشجره طیّبه أصلها ثابت و فرعها فی السّماء، ٣46

کلاّ إنّ کتاب الأبرار لفی علّیّین. و ما أدراک ما علّیّون. کتاب مرقوم، ٢54

کلاّ إنّ کتاب الفجّار لفی سجّین، ٣64

کلاّ إنّ کتاب الفجّار لفی سجّین. و ما أدراک ما سجّین. کتاب مرقوم، ٢54

کلاّ إنّها تذکره، ٣6٢

کلّ نفس ذائقه الموت و إنّما توفّون أجورکم یوم القیامه فمن زحزح، ٣٩٠

لا أقسم بهذا البلد. و أنت حلّ بهذا البلد. و والد و ما ولد، ٣١٢

لا أملک لکم ضرّا و لا رشدا، ٣6٠

لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل اللّه أمواتا بل أحیاء عند ربّهم یرزقون، 6٠4

لا تحلّوا شعائر اللّه و لا الشّهر الحرام، ١٧4

لا تقتلوا الصّید و أنتم حرم، ١٧٢

لا تکونوا کالّتی نقضت غزلها من بعد قوّه أنکاثا، تتّخذون أیمانکم، ١٠

لا یضلّ قوما بعد إذ هداهم حتّی یبیّن لهم ما یتّقون، ٩٨

ص :646

لا ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل،٣4٨

لتنذر قوما ما أنذر آباؤهم فهم غافلون،٣56

لم حشرتنی أعمی و قد کنت بصیرا قال کذلک أتتک آیاتنا فنسیتها،٣64

لمن شاء منکم أن یتقدّم أو یتأخّر،٣6٢

لم نک من المصلّین،٣6٢

لیستیقن الّذین أوتوا الکتاب،٣6٠

لیظهره علی الدّین کلّه،٣56

ما أفاء اللّه علی رسوله من أهل القری فللّه و للرّسول و لذی القربی،6١6

ما سلککم فی سقر. قالوا لم نک من المصلّین،٣٢4

ما ننسخ من آیه أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها،٩٨

مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخ لا یبغیان،٣٠4

من ذا الّذی یقرض اللّه قرضا حسنا فیضاعفه له أضعافا کثیره،6١٢

من ذا الّذی یقرض اللّه قرضا حسنا فیضاعفه له و له أجر کریم،6١4

من کان یرید حرث الآخره،٣64

من هو شرّ مکانا (یعنی عند القائم) و أضعف جندا،٣54

نزد له فی حرثه،٣66

نزل به الرّوح الأمین،٣٠٨

و آت ذا القربی حقّه،١6،6٢6

و آتیناه الحکم صبیّا،٢٣٨،5١٠

و أخر متشابهات،٣١4

و إذا الموؤده سئلت بأیّ ذنب قتلت،١6

و إذا تتلی علیهم آیاتنا بیّنات قال الّذین کفروا للّذین آمنوا،٣54

ص :64٧

و إذا حللتم فاصطادوا، ١٧٢

و إذ أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیّتهم و أشهدهم علی أنفسهم، ٣٠٨

و إذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا علیها آباءنا و اللّه أمرنا بها، ٢١٢

و إذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول اللّه، ٣5٨

و إذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا إلاّ إبلیس أبی، ٣4٢

و اعلموا أنّما غنمتم من شیء فأنّ للّه خمسه و للرّسول و لذی القربی، ١6،٣١4،6١6،6١٨،6٢٨

و الآخره خیر و أبقی، ٣٢٢

و الأرض وضعها للأنام. فیها فاکهه و النّخل ذات الأکمام، ٣٠4

و الّذین آمنوا و لم یلبسوا إیمانهم بظلم، ٣١٠

و الّذین کفروا أولیاؤهم الطّاغوت یخرجونهم من النّور إلی الظّلمات، ٢١٨

و السّابقون السّابقون، أولئک المقرّبون، ٣٢6

و الظّالمین أعدّ لهم عذابا ألیما، ٣6٢

و العاقبه للمتّقین، 45٠

و اللّه متمّ نوره، ٣5٨

و أمّا بنعمه ربّک فحدّث، ٣٠6

و أنّ المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه أحدا، ٣٣٨

و إن جنحوا للسّلم فاجنح لها، ٣١6

و أنذر عشیرتک الأقربین، 6٢٠

و أنزلنا إلیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم و لعلّهم یتفکّرون، ١6

و أن لو استقاموا علی الطّریقه لأسقیناهم ماء غدقا، ٣٢6

و إنّه لذکر لک و لقومک و سوف تسألون، ١6

و إنّی لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثمّ اهتدی، ٢6٠

ص :64٨

و أوحی إلیّ هذا القرآن لأنذرکم به و من بلغ،٣١٨

و بلغ أربعین سنه،٢4٠،5١٠

و تعیها أذن واعیه،٣٣4

و تمّت کلمه ربّک صدقا و عدلا لا مبدّل لکلماته،٢4٨

و تمّت کلمه ربّک صدقا و عدلا لا مبدّل لکلماته و هو السّمیع العلیم،٢44،٢46،٢5٠

و جعلنا من بین أیدیهم سدّا و من خلفهم سدّا فأغشیناهم فهم لا یبصرون،٣56

و رحمتی وسعت کلّ شیء،٣4٨

و سواء علیهم أ أنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون،٣56

و صاحبهما فی الدّنیا معروفا،٣46

و قل الحقّ من ربّکم (فی ولایه علیّ) فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر،٣٣٨

و کذلک نجزی من أسرف و لم یؤمن بآیات ربّه و لعذاب الآخره أشدّ و أبقی،٣64

و کم أهلکنا قبلهم من قرن (من الأمم السّالفه) هم أحسن أثاثا و رءیا،٣54

و لا تعزموا عقده النّکاح حتّی یبلغ الکتاب أجله،١٧4

و لا تنقضوا الأیمان بعد توکیدها و قد جعلتم اللّه علیکم کفیلا،١٠

و لا یرتاب الّذین أوتوا الکتاب و المؤمنون،٣6٢

و لا یزالون مختلفین إلاّ من رحم ربّک و لذلک خلقهم،٣4٨

و لقد أرسلنا رسلا من قبلک و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان،١٢

و لقد أوحی إلیک و إلی الّذین من قبلک لئن أشرکت لیحبطنّ عملک،٣44

و لقد عهدنا إلی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما،٣١٨

و لقد نعلم أنّک یضیق صدرک بما یقولون فإنّهم لا یکذّبونک،١4

و لقد وصّلنا لهم القول لعلّهم یتذکّرون،٣١6

و لکم عذاب عظیم،١٠

ص :64٩

و لمّا بلغ أشدّه، ٢4٠،5١٠

و لم یتّخذوا من دون اللّه و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجه، 544

و لو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤک فاستغفروا اللّه و استغفر لهم، ٢5٨

و لو أنّهم أقاموا التّوراه و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربّهم، ٣١٠

و لو أنّهم فعلوا ما یوعظون به (فی علیّ) لکان خیرا لهم، ٣٣6

و لو کره الکافرون، ٣5٨

و لو یری الّذین ظلموا إذ یرون العذاب أنّ القوّه للّه جمیعا و أنّ اللّه، ٢١4

و لیبیّننّ لکم یوم القیامه ما کنتم فیه تختلفون. و لو شاء اللّه لجعلکم أمّه، ١٠

و ما ظلمناهم و لکن کانوا أنفسهم یظلمون، ٣6٢

و ما کان المؤمنون لینفروا کافّه فلو لا نفر من کلّ فرقه منهم، ٢٢٨

و ما کان لکم أن تؤذوا رسول اللّه، ٣١٢

و ما هی إلاّ ذکری للبشر، ٣6٢

و ممّن خلقنا أمّه یهدون بالحقّ و به یعدلون، ٣١4

و من آیاته خلق السّماوات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم، ٣٧٢

و من أضلّ ممّن اتّبع هواه بغیر هدی من اللّه، ٢١6

و من أظلم ممّن کتم شهاده عنده من اللّه، 66

و من أعرض عن ذکری فإنّ له معیشه ضنکا، ٣64

و من النّاس من یتّخذ من دون اللّه أندادا یحبّونهم کحبّ اللّه، ٢١4

و من النّاس من یقول آمنّا باللّه و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین، ٢٧٨

و من کان یرید حرث الدّنیا نؤته منها و ما له فی الآخره من نصیب، ٣66

و من یخرج من بیته مهاجرا إلی اللّه و رسوله ثمّ یدرکه الموت فقد وقع أجره، ٢٢6

و من یرد فیه بإلحاد بظلم، ٣٢٨

ص :65٠

و من یطع اللّه و الرّسول فأولئک مع الّذین أنعم اللّه علیهم من النّبیّین،4٠٢

و من یطع اللّه و رسوله،٣١٢

و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا،٢56

و نحشره یوم القیامه أعمی،٣64

و نرید أن نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمّه،4٢

و نضع الموازین القسط لیوم القیامه،٣٢4

و نمیر أهلنا،٣٠٨

و وصّینا الإنسان بوالدیه حسنا حملته أمّه کرها و وضعته کرها و حمله،4٣4

و هدوا إلی الطّیّب من القول و هدوا إلی صراط الحمید،٣4٠

و یجعل لکم نورا تمشون به،٣5٢

و یحرّم علیهم الخبائث،٣5٠

و یزداد الّذین آمنوا إیمانا،٣6٠

و یزید اللّه الّذین اهتدوا هدی،٣54

و یستنبئونک أحقّ هو،٣5٢

و یسلّموا تسلیما،٢5٨

ویل یومئذ للمکذّبین،٣6٢

و یوم القیامه تری الّذین کذبوا علی اللّه،٢١٠

و یوم القیامه تری الّذین کذبوا علی اللّه وجوههم مسودّه،٢١٠

هنالک الولایه للّه الحقّ،٣٢4

هو الّذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ،٣56

هو الّذی أنزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ أمّ الکتاب،٣١4

یا أیّها الّذین آمنوا ادخلوا فی السّلم کافّه و لا تتّبعوا،٣٢٠

ص :65١

یا أیّها الّذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النّبیّ إلاّ أن یؤذن لکم، ٣4

یا أیّها الّذین آمنوا لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النّبیّ، ٣4

یا أیّها النّاس قد جاءکم الرّسول بالحقّ من ربّکم، ٣٣6

یا بنیّ إنّ اللّه اصطفی لکم الدّین فلا تموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون، ٢٢6

یأمرهم بالمعروف (إذا قام) و ینهاهم عن المنکر، ٣5٠

یا نار کونی بردا و سلاما علی إبراهیم، 546

یجدونه مکتوبا عندهم فی التّوراه و الإنجیل، ٣5٠

یدخل من یشاء فی رحمته، ٣6٢

یریدون لیطفؤا نور اللّه بأفواههم، ٣56

یعرفون نعمت اللّه ثمّ ینکرونها، ٣44

یؤتکم کفلین من رحمته، ٣5٢

یوفون بالنّذر، ٣١٠

یوم ندعوا کلّ أناس بإمامهم، ٢٠6،٢٠٨،6١٢

یوم یقوم الرّوح و الملائکه صفّا لا یتکلّمون، ٣64

ص :65٢

نمایۀ روایات

آمنوا بلیله القدر إنّها تکون لعلیّ بن أبی طالب و لولده الأحد عشر،6٠٢

أبو إبراهیم علیه السّلام-حین أخرج به-أبا الحسن علیه السّلام أن ینام علی بابه،٢٣٢

أبی نصر ظریف الخادم أنّه رآه،١٠٨

أتدرون أیّها النّاس ما فی کفّی؟ قالوا: اللّه و رسوله أعلم، فقال: فیها أسماء،٣٨6

أتدری ما کان سبب دخولنا فی هذا الأمر و معرفتنا به و ما کان عندنا،46٠

أتیت أبا جعفر علیه السّلام أرید الإذن علیه، فإذا رحال إبل علی الباب مصفوفه،٢66

أتیت أبا جعفر علیه السّلام فی بعض ما أتیته فجعل یقول: لا تعجل،٢64

أتیت أبا جعفر علیه السّلام و هو بالمدینه، فقلت له: علیّ نذر بین الرّکن و المقام،6١٠

أتیت أمیر المؤمنین علیه السّلام فوجدته متفکّرا ینکت فی الأرض،١٢4

أتیت خراسان-و أنا واقف-فحملت معی متاعا و کان معی ثوب،١66

أتیت سامرّاء و لزمت باب أبی محمّد علیه السّلام فدعانی،١٠٢

أتیت سرّ من رأی و لزمت باب أبی محمّد علیه السّلام فدعانی من غیر أن أستأذن،55٨

أتینا خدیجه بنت عمر بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام نعزّیها،١٧4

اجتمع عندی خمسمائه درهم تنقص عشرین درهما فأنفت أن أبعث،5٨٢

احتال المأمون علی أبی جعفر علیه السّلام بکلّ حیله،5١٠

أحلت یا أبا محمّد! أما علمت أنّ الدّنیا و الآخره للإمام یضعها حیث یشاء،٣٠٠

ص :65٣

أخبرنی أبو یعقوب قال: رأیته-یعنی محمّدا-قبل موته بالعسکر فی عشیّه،5٢4

أخبرنی عمّن عاندک و لم یعرف حقّک من ولد فاطمه هو و سائر النّاس،٢٢٢

أخبرنی عن الإمام متی یعلم أنّه إمام؟ حین یبلغه أنّ صاحبه،٢٣٢

أخبرنی من کان عند أبی الحسن الرّضا علیه السّلام جالسا، فلمّا نهضوا قال لهم: القوا،٨٠

اختلج فی صدری مسألتان أردت الکتاب فیهما إلی أبی محمّد علیه السّلام،546

إذا أصبحت و أمسیت لا أری إماما أئتمّ به ما أصنع،١٣6

إذا جحد إمامه أمیر المؤمنین علیه السّلام (فأولئک أصحاب النّار هم فیها خالدون) ، ٣4٨

إذا حدث علی الإمام حدث، کیف یصنع النّاس،٢٢4

إذا رأیتمونی قد وبّخت محمّد بن علیّ ثمّ رأیتمونی قد سکتّ فلیقبل،45٠

إذا رفع علمکم من بین أظهرکم فتوقّعوا الفرج من تحت أقدامکم،١٣4

إذا غاب عنکم إمامکم فمن یأتیکم بإمام جدید،١٢٨

إذا غضب اللّه تبارک و تعالی علی خلقه نحّانا عن جوارهم،١٣٨

إذا قلنا فی رجل قولا فلم یکن فیه، و کان فی ولده أو ولد ولده،6٠٨

إذا کان یوم القیامه دعی بالنّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و بأمیر المؤمنین و بالأئمّه،٣٢٢

أذکّر اللّه الوالی من بعدی علی أمّتی ألاّ یرحم علی جماعه المسلمین،٢٩٢

أرانی أبو محمّد ابنه و قال: هذا صاحبکم من بعدی،١٠٠

أرانیه أبو محمّد علیه السّلام و قال: هذا صاحبکم،١٠٨

أسأل اللّه الّذی رزق أباک منک هذه المنزله أن یرزقک من عقبک قبل الممات،4٨

أسلم أبو طالب بحساب الجمّل و عقد بیده ثلاثا و ستّین،4٠٠

اشتریت لأبی الحسن علیه السّلام غنما کثیره، فدعانی فأدخلنی من إصطبل داره،5٢٠

أشهده أنّه أوصی إلی علیّ ابنه بنفسه و أخواته و جعل أمر موسی،٩٢

أصلحک اللّه بلغنا شکواک و أشفقنا، فلو أعلمتنا أو علّمتنا من،٢٢٨

اعرف العلامه، فإذا عرفته لم یضرّک تقدّم هذا الأمر أو تأخّر؛ إنّ اللّه،٢٠٨

ص :654

اعرف إمامک، فإنّک إذا عرفت لم یضرّک، تقدّم هذا الأمر أو تأخّر،٢٠6

أقبل أمیر المؤمنین علیه السّلام و معه الحسن بن علیّ علیه السّلام و هو متّکئ علی ید سلمان،5٨6

أقرأنی علیّ بن مهزیار کتاب أبیک علیه السّلام فیما أوجبه علی أصحاب الضّیاع،6٣6

أکان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم محجوجا بأبی طالب؟ فقال: لا و لکنّه کان مستودعا،٣٨٨

الاثنا عشر الإمام من آل محمّد: کلّهم محدّث من ولد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،5٩٨

الاثنا عشر الإمام من آل محمّد کلّهم محدّث من ولد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،6٠4

الإمام یجری و ینفّل و یعطی ما شاء قبل أن تقع السّهام و قد قاتل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،6٢٨

الأنفال ما لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب، أو قوم صالحوا،6١٨

الأنفال هو النّفل و فی سوره الأنفال جدع الأنف،6٢٨

البئر المعطّله الإمام الصّامت و القصر المشید الإمام النّاطق،٣44

التفت علیّ بن الحسین علیهما السّلام إلی ولده و هو فی الموت و هم مجتمعون عنده،4٠

الحمد للّه حقّ قدره متّبعین أمره و أحمده کما أحبّ،٢6

الخلف من بعدی الحسن، فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف،١١٠

الخمس أخرجه قبل المئونه أو بعد المئونه؟ فکتب: بعد المئونه،6٣٠

الخمس من خمسه أشیاء: من الغنائم و الغوص و من الکنوز و من المعادن،6١٨

الدّنیا و ما فیها للّه تبارک و تعالی و لرسوله و لنا، فمن غلب علی شیء منها،٢٩٨

الّذین اتّبعوا رضوان اللّه هم الأئمّه و هم و اللّه یا عمّار درجات للمؤمنین،٣5٠

الزم بیتک حتّی یحدث الحادث، فلمّا قتل بریحه کتب إلیه،5٣٨

الشّیعه تربّی بالأمانیّ منذ مائتی سنه،٢٠٠

الکنز کم فیه، قال: الخمس و عن المعادن کم فیها قال الخمس،6٣4

اللّهمّ إنّه لا بدّ لک من حجج فی أرضک، حجّه بعد حجّه علی خلقک،١٢٨

اللّه ما هلک من کان قبلکم و ما هلک من هلک حتّی یقوم قائمنا علیه السّلام إلاّ فی ترک ولایتنا،٣4٢

اللّهمّ عرّفنی نفسک، فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیّک،١٢٢

ص :655

اللّهمّ و إنّی لأعلم أنّ العلم لا یأرز کلّه و لا ینقطع موادّه،١١6

المنکر لهذا الأمر من بنی هاشم و غیرهم سواء؟ فقال لی: لا تقل،٢٢٢

النّاس کلّهم عبید النّار غیرک و أصحابک فإنّ اللّه فکّ رقابکم،٣5٢

النّبأ العظیم الولایه،٣٢4

أما استحییت من أهلک؟ أما رحمت ولدک؟ أتری اللّه أحلّ لک الطّیّبات،٣٠4

أمّا بعد فإنّی أوصی نفسی بتقوی اللّه و بها أوصیک فإنّها وصیّه اللّه،١٩4

أمّا عبد العزیز فقد کفیته و أمّا یزید فإنّ لک و له مقاما،556

إمامهم الّذی بین أظهرهم و هو قائم أهل زمانه،6١٢

إمام یخنس سنه ستّین و مئتین، ثمّ یظهر کالشّهاب یتوقّد فی اللّیله الظّلماء،١٣٢

أما و اللّه لیغیبنّ عنکم صاحب هذا الأمر و لیخملنّ هذا حتّی یقال: مات،١٢6

أما و اللّه یا أخا أهل الکوفه لو لقیتک بالمدینه لأریتک أثر جبرئیل علیه السّلام،٢٧6

امضوا فلا خوف علیکم إن شاء اللّه فمضوا سالمین،54٢

إنّا أوّل أهل بیت نوّه اللّه بأسمائنا إنّه لمّا خلق السّماوات و الأرض،٣٨٠

أنا أولی بالمؤمنین من أنفسهم، ثمّ أخی علیّ بن أبی طالب،5٩4

أنا أولی بکلّ مؤمن من نفسه و علیّ أولی به من بعدی،٢٩4

إنّ أبا الحسن علیه السّلام کتب إلیه یا محمّد! أجمع أمرک و خذ حذرک،5٢4

إنّ ابنی علیّا أکبر ولدی و أبرّهم عندی و أحبّهم إلیّ و هو ینظر،5٨

إنّ ابنی فی لسانه ثقل، فأنا أبعث به إلیک غدا تمسح علی رأسه،٨4

إنّ أبی علیه السّلام استودعنی ما هناک، فلمّا حضرته الوفاه قال: ادع لی شهودا،46

إنّ أشدّ ما فیه النّاس یوم القیامه أن یقوم صاحب الخمس،6٣4

أنا کفّنت أبی فی ثوبین شطویّین، کان یحرم فیهما و فی قمیص،46٢

إنّ الإمام لیسمع فی بطن أمّه فإذا ولد خطّ بین کتفیه: و تمّت کلمه،٢4٨

إنّ الحسین بن علیّ علیهما السّلام لمّا حضره الّذی حضره دعا ابنته الکبری،٣6

ص :656

إنّ الحسین صلوات اللّه علیه لمّا صار إلی العراق استودع أمّ سلمه،٣٨

إنّ القرآن له ظهر و بطن؛ فجمیع ما حرّم اللّه فی القرآن هو الظّاهر،٢١4

إنّ اللّه أخذ میثاق شیعتنا بالولایه لنا و هم ذرّ،٣٧٠

إنّ اللّه أخذ میثاق شیعتنا بالولایه و هم ذرّ،٣66

إنّ اللّه أرسل محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إلی الجنّ و الإنس و جعل من بعده اثنی عشر وصیّا،6٠٢

إنّ اللّه تبارک و تعالی إذا أحبّ أن یخلق الإمام أمر ملکا فأخذ شربه،٢46

إنّ اللّه تبارک و تعالی جعل الدّنیا کلّها بأسرها لخلیفته حیث یقول للملائکه،6١4

إنّ اللّه تبارک و تعالی قد جعل فیک خلفا منه فاحمد اللّه،٩6

إنّ اللّه تعالی أوحی إلی عمران أنّی واهب لک ذکرا، سویّا، مبارکا،6٠٨

إنّ اللّه جعلنی إماما لخلقه، ففرض علیّ التّقدیر فی نفسی و مطعمی،٣٠4

إنّ اللّه خلق الخلق فخلق، ما أحبّ ممّا أحبّ،٣66

إنّ اللّه خلق محمّدا و علیّا و أحد عشر من ولده من نور،5٩٨

إنّ اللّه خلقنا من أعلی علّیّین و خلق قلوب شیعتنا ممّا خلقنا و خلق أبدانهم،٢54

إنّ اللّه خلقنا من علّیّین و خلق أرواحنا من فوق ذلک و خلق أرواح شیعتنا،٢5٢

إنّ اللّه خلقنا من نور عظمته، ثمّ صوّر خلقنا من طینه مخزونه، مکنونه،٢5٢

إنّ اللّه سیجمع لنا و لشیعتنا الدّنیا و الآخره و یدخلهم جنّات النّعیم،45٨

إنّ اللّه ضرب مثل من حاد عن ولایه علیّ کمن یمشی علی وجهه،٣5٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد أن یخلق الإمام من الإمام بعث ملکا فأخذ شربه،٢46

إنّ اللّه عزّ و جلّ نصب علیّا علیه السّلام علما بینه و بین خلقه، فمن عرفه کان مؤمنا،٣6٨

إنّ اللّه کان إذ لا کان، فخلق الکان و المکان و خلق نور الأنوار،٣٨٠

إنّ اللّه لا یستحیی أن یعذّب أمّه دانت بإمام لیس من اللّه،٢٢٠

إنّ اللّه لم یسأل خلقه ما فی أیدیهم قرضا من حاجه به إلی ذلک،6١4

أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کان یؤتی به الحسین فیلقمه لسانه فیمصّه،4٣6

ص :65٧

إنّا لنعرف الرّجل إذا رأیناه بحقیقه الإیمان و حقیقه النّفاق،٣٧٢

إنّ أمیر المؤمنین صلوات للّه علیه لمّا حضره الّذی حضره قال لابنه الحسن،٢4

أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قال لأبی بکر یوما: لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل اللّه،6٠4

أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام لمّا بویع بعد مقتل عثمان صعد المنبر و خطب بخطبه،٢٠٢

إنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام له خئوله فی بنی مخزوم و إنّ شابّا منهم أتاه،4١6

أنا و اللّه أحبّک و أتولاّک، فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام، کذبت،٣٧٠

أنا و أهل بیتی الّذین أورثنا اللّه الأرض و نحن المتّقون و الأرض کلّها لنا،٢٩6

إن بلغکم عن صاحبکم غیبه فلا تنکروها،١٢٨

إن بلغکم عن صاحب هذا الأمر غیبه فلا تنکروها،١٢6

إنّ جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ کان آخر من بقی من أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،446

إنّ جبرئیل علیه السّلام کری برجله خمسه أنهار و لسان الماء یتبعه: الفرات،٣٠٢

إنّ حدیث آل محمّد صعب مستصعب لا یؤمن به إلاّ ملک مقرّب أو نبیّ،٢٨٠

إنّ حدیثکم هذا لتشمئزّ منه قلوب الرّجال، فمن أقرّ به فزیدوه،٢٠4

إنّ حدیثنا صعب مستصعب، لا یحتمله إلاّ صدور منیره، أو قلوب سلیمه،٢٨٢

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أخبرنی أنّی سأدرک رجلا من أهل بیته،٣٨

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دعا النّاس إلی ولایه علیّ فاجتمعت إلیه قریش،٣6٠

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال: إنّ اللّه مثّل لی أمّتی فی الطّین و علّمنی أسماءهم،٣٨4

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال لعلیّ علیه السّلام: إذا أنا متّ فاستق ستّ قرب من ماء بئر،٢٠

انزلوا هذا قبر أمیر المؤمنین علیه السّلام، فقلنا من أین علمت،4١6

إنّ شیعتک بالعراق کثیره و اللّه ما فی أهل بیتک مثلک؛ فکیف لا تخرج،١٣4

إنّ صاحب هذا الأمر لا یلهو و لا یلعب و أقبل أبو الحسن،56

إنّ عبد المطّلب أوّل من قال بالبداء، یبعث یوم القیامه أمّه وحده،٣٩٢

إنّ علیّا علیه السّلام باب فتحه اللّه، فمن دخله کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا،٣٧٠

ص :65٨

أنّ علیّا علیه السّلام حین سار إلی الکوفه استودع أمّ سلمه کتبه و الوصیّه،٢4

أنّ علیّا صلوات اللّه علیه حین سار إلی الکوفه، استودع أمّ سلمه کتبه و الوصیّه،٢4

إنّ علیّ بن الحسین علیهما السّلام لمّا حضرته الوفاه أغمی علیه ثمّ فتح عینیه،444

إنّ عمر بن عبد العزیز کتب إلی ابن حزم أن یرسل إلیه بصدقه علیّ،4٢

إنّ عمر بن عبد العزیز کتب إلی ابن حزم ثمّ ذکر مثله، إلاّ أنّه قال بعث،4٢

إنّ عندنا رجلا یقال له: کلیب، فلا یجیء عنکم شیء إلاّ قال: أنا أسلّم،٢56

إنّ فاطمه علیها السّلام صدّیقه شهیده و إنّ بنات الأنبیاء لا یطمثن،4٢٠

إنّ فاطمه علیها السّلام لمّا أن کان من أمرهم ما کان أخذت بتلابیب عمر،4٢4

إنّ فاطمه علیها السّلام مکثت بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خمسه و سبعین یوما،4٢٠

إنّ فی صاحب هذا الأمر شبها من یوسف علیه السّلام، قال: قلت له: کأنّک تذکر حیاته،١٢٠

إنّ قوما من أهل المدینه من الطّالبیّین کانوا یقولون بالحقّ،5٧٠

إن کان کون و أعوذ باللّه فإلی من؟ قال: عهدی إلی الأکبر من ولدیّ،٩4

إن کان کون و لا أرانی اللّه ذلک فبمن أئتمّ،5٠

إنّک ستدرک رجلا منّی اسمه اسمی و شمائله شمائلی، یبقر العلم بقرا،446

إنّک علی ولایه علیّ و علیّ هو الصّراط المستقیم،٣٢٠

إنّ للغلام غیبه قبل أن یقوم، قال: قلت: و لم؟ قال: یخاف-و أومأ بیده،١٢٢

إنّ للقائم غیبه قبل أن یقوم إنّه یخاف-و أومأ بیده إلی بطنه،١٣٠

إنّ للقائم علیه السّلام غیبه قبل أن یقوم، قلت: و لم؟ قال: إنّه یخاف،١٢6

إنّ للّه مدینتین إحداهما بالمشرق و الأخری بالمغرب، علیهما سور،4٣٠

إنّ للّه نهرا دون عرشه و دون النّهر الّذی دون عرشه نور نوّره،٢5٢

إنّ لی إلیک حاجه فمتی یخفّ علیک أن أخلو بک فأسألک عنها،5٨٨

إنّ لیله القدر فی کلّ سنه و إنّه ینزل فی تلک اللّیله أمر السّنه،6٠٢

إنّما نحن کنجوم السّماء، کلّما غاب نجم، طلع نجم،١٢4

ص :65٩

إنّما هلک النّاس من استعجالهم لهذا الأمر، إنّ اللّه لا یعجل لعجله العباد،٢٠٢

إنّ مثل أبی طالب مثل أصحاب الکهف، أسرّوا الإیمان و أظهروا الشّرک،٣٩٨

إنّ منّا إماما مظفّرا مستترا؛ فإذا أراد اللّه عزّ ذکره إظهار أمره نکت،١٣6

إنّ من سعاده الرّجل أن یکون له الولد یعرف فیه شبه خلقه،44

أنّه أخبرنی، عمّن رآه: أنّه خرج من الدّار قبل الحادث بعشره أیّام،١٠٨

أنّه خرج من المدینه فی السّنه الّتی حجّ فیها هارون یرید الحجّ فانتهی إلی جبل،4٩4

أنّه دخل علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام و أمر له بشیء فأخذه و لم یحمد اللّه،5١4

إنّ هذا الأمر لا یدّعیه غیر صاحبه إلاّ تبر اللّه عمره،٢١٠

أنّه رآه عند الحجر الأسود و النّاس یتجاذبون علیه و هو یقول،١٠6

أنّه سئل عن القائم فقال: کلّنا قائم بأمر اللّه، واحد بعد واحد،6١٠

أنّه سئل عن معادن الذّهب و الفضّه و الحدید و الرّصاص و الصّفر،6٢٨

إنّهم رووا عنک فی موت أبی الحسن علیه السّلام أنّ رجلا قال لک: علمت ذلک،٢٣٠

إنّهم یحاجّونّا یقولون: إنّ الإمام لا یغسّله إلاّ الإمام،٢4٠

إنّهم یزعمون أنّ أبا طالب کان کافرا؟ فقال: کذبوا کیف یکون کافرا،٣٩٨

إنّی أخاف أن یحدث حدث و لا ألقاک، فأخبرنی من الإمام بعدک،6٢

إنّی أخالط النّاس فیکثر عجبی من أقوام لا یتولّونکم و یتولّون فلانا و فلانا،٢١٨

إنّی أرجو أن تکون صاحب هذا الأمر و أن یسوقه اللّه إلیک بغیر سیف،١٣4

إنّی أرید الحجّ فقال له أبو صدام: أخّره هذه السّنه، فقال له الحسن،566

إنّی إمام و لیس بإمام، قال: قلت: و إن کان علویّا،٢١٠

إنّی ترکت موالیک مختلفین، یتبرّأ بعضهم من بعض قال: فقال: و ما أنت،٢54

إنّی سألت أباک علیه السّلام من الّذی یکون من بعدک؟ فأخبرنی أنّک أنت هو،6٢

إنّی عرضت لأبی الحسن علیه السّلام أن أسأله عن ذلک فوافقنی فی طریق ضیّق،١6٨

إنّی کنت أوّل من آمن بربّی و أوّل من أجاب حین أخذ اللّه میثاق النّبیّین،٣٧٨

ص :66٠

إنّی لآخذ من أحدکم الدّرهم و إنّی لمن أکثر أهل المدینه مالا ما أرید،6١4

إنّی لعند أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ أقبل أبو الحسن موسی علیه السّلام و هو غلام،56

إنّی و اثنی عشر من ولدی و أنت یا علیّ زرّ الأرض،6٠6

أوحی اللّه تعالی إلی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: أنّی خلقتک و لم تک شیئا،٣٧٨

أودع المجروح مرداس بن علیّ مالا للنّاحیه و کان عند مرداس،5٨٠

أوصانی أبو جعفر علیه السّلام بحوائج له بالمدینه فخرجت، فبینا أنا بین فجّ الرّوحاء،٢66

أوصل رجل من أهل السّواد مالا فردّ علیه و قیل له: أخرج،5٧٠

أوصی أبو الحسن علیه السّلام إلی ابنه الحسن قبل مضیّه بأربعه أشهر و أشهدنی،٩٢

أوصی یزید بن عبد اللّه بدابّه و سیف و مال و أنفذ ثمن الدّابّه،5٨٢

أهوی بیده إلی صدره-فمن لم یتولّنا لم یرفع اللّه له عملا،٣5٢

إیّاکم و التّنویه أما و اللّه لیغیبنّ إمامکم سنینا من دهرکم،١٢٠

أیّما أفضل: العباده فی السّرّ مع الإمام منکم المستتر فی دوله الباطل،١١4

أیّما مؤمن أو مسلم مات و ترک دینا لم یکن فی فساد و لا إسراف فعلی الإمام،٢٩4

إی و اللّه جعلت فداک لقد بغی علیه إخوته، فقال علیّ بن جعفر،٨6

أیّها النّاس إنّه قد قبض فی هذه اللّیله رجل ما سبقه الأوّلون،4١٨

باع جعفر فیمن باع صبیّه جعفریّه کانت فی الدّار یربّونها،5٨4

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم أمّا بعد فإنّ أمیر المؤمنین عارف بقدرک،5٢6

بعث إلیّ أبو جعفر المنصور فی جوف اللّیل فأتیته فدخلت علیه و هو جالس،54

بعث إلینا أبو الحسن موسی علیه السّلام فجمعنا ثمّ قال لنا: أ تدرون لم دعوتکم،6٠

بعث بخدم إلی مدینه الرّسول و معهم خادمان و کتب إلی خفیف،5٨٠

بعث طلحه و الزّبیر رجلا من عبد القیس یقال له: خداش إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام،١٣٨

بما تحکمون إذا حکمتم؟ قال: بحکم اللّه و حکم داود فإذا ورد،٢٧4

بینا أمیر المؤمنین علیه السّلام علی المنبر إذ أقبل ثعبان من ناحیه باب من أبواب،٢6٨

ص :66١

بینا أنا جالس عند أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ دخل علیه عبّاد بن کثیر عابد أهل البصره،٢٨٠

بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جالس إذ دخل علیه ملک له أربعه و عشرون وجها،4٢6

تحلف باللّه کاذبا و قد دفنت مائتی دینار،546

تکفون ذلک إن شاء اللّه تعالی فخرج إلیهم فی نفر یسیر،54٢

ثلاثه لا یکلّمهم اللّه یوم القیامه و لا یزکّیهم و لهم عذاب ألیم،٢١٠

ثلاثه لا ینظر اللّه إلیهم یوم القیامه و لا یزکّیهم و لهم عذاب ألیم،٢١4

جئت إلی أبی إبراهیم علیه السّلام بمال، فأخذ بعضه و ترک بعضه؛ فقلت: أصلحک اللّه،6٢

جاء إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام عسل و تین من همدان و حلوان فأمر العرفاء،٢٩4

جاءت أمّ أسلم یوما إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هو فی منزل أمّ سلمه،١6٨

جری حدیث جعفر بن علیّ فذمّه، فقلت له: فلیس غیره فهل رأیته،١٠٨

جعلت فداک أخبرنی عن هذا الأمر الّذی ننتظر متی هو؟ فقال: یا مهرم،١٩٨

جعلت فداک إنّ النّاس یزعمون أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام دفن بالرّحبه؟ قال: لا،4١6

جعلت فداک إنّی قد کبر سنّی، فخذ بیدی من النّار،5٨

جعلت فداک ذکرت آل فلان و ما هم فیه من النّعیم،٣٠4

جعلت فداک روی لنا أن لیس لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من الدّنیا إلاّ الخمس،٣٠٢

جعلت فداک فی کلّ الأمور، أرادوا إطفاء نورک و التّقصیر بک،5٢٠

جعلت فداک قد أکثر النّاس فی العمود، قال: فقال لی: یا یونس! ما تراه،٢5٠

جعلت فداک قد عرفت انقطاعی إلی أبیک ثمّ إلیک، ثمّ حلفت له،٢٣٠

جعلت فداک کم عرج برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؟ فقال: مرّتین فأوقفه جبرئیل موقفا،٣٨٢

جعلت فداک ما یقال للإمام إذا عطس؟ قال: یقولون: صلّی اللّه علیک،٣٠6

جعلت لک الفداء تعلّمنی ما الفائده و ما حدّها رأیک-أبقاک اللّه تعالی-6٣٠

حال الأئمّه فی المنام حالهم فی الیقظه لا یغیّر النّوم منهم شیئا،546

حبس أبو محمّد عند علیّ بن نارمش و هو أنصب النّاس،54٢

ص :66٢

حبّه حبّه یأکله الشّیخ الکبیر و الصّبیّ الصّغیر و ثلاثه و أربعه یأکله،464

حججنا مع أبی عبد اللّه علیه السّلام فی السّنه الّتی ولد فیها ابنه موسی علیه السّلام،٢4٢

حدّثتنی حکیمه ابنه محمّد بن علیّ علیهما السّلام و هی عمّه أبیه أنّها رأته لیله مولده،١٠6

حدّثنی بعض أصحابنا، عن بعض فصّادی العسکر من النّصاری،554

حدیثنا لا یحتمله ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل و لا مؤمن امتحن اللّه،٢٨٢

حسب فرأی ما یحلّ بالحسین علیه السّلام فقال: إنّی سقیم لما یحلّ بالحسین علیه السّلام،4٣6

حلفت فیما بینی و بین نفسی ألاّ آکل طعاما بنهار أبدا حتّی یقوم قائم،6٠6

حمل رجل من أهل آبه شیئا یوصله و نسی سیفا بآبه. فأنفذ ما کان،5٨٠

حمیده مصفّاه من الأدناس کسبیکه الذّهب، ما زالت الأملاک تحرسها،466

خذ بیدی من النّار، من لنا بعدک؟ فدخل علیه أبو إبراهیم علیه السّلام و هو یومئذ،46

خرج الحسن بن علیّ علیهما السّلام إلی مکّه سنه ماشیا، فورمت قدماه،4٣٠

خرج الحسن بن علیّ علیهما السّلام فی بعض عمره و معه رجل من ولد الزّبیر،4٣٠

خرج إلیّ من أبی محمّد قبل مضیّه بسنتین یخبرنی بالخلف من بعده،١٠٠

خرج إلینا من أبی الحسن علیه السّلام بالبصره ألواح مکتوب فیها بالعرض،6٠

خرج بی ناصور علی مقعدتی فأریته الأطبّاء و أنفقت علیه مالا،5٧٢

خرجت إلینا ألواح من أبی الحسن علیه السّلام و هو فی الحبس: عهدی إلی أکبر،6٠

خرج علیه السّلام علیّ فنظرت إلی رأسه و رجلیه لأصف قامته لأصحابنا بمصر،5١٠

خرج عن أبی محمّد علیه السّلام حین قتل الزّبیریّ لعنه اللّه: هذا جزاء من اجترأ،١٠٢

خرج عن أبی محمّد علیه السّلام حین قتل الزّبیریّ: هذا جزاء من افتری علی اللّه،55٨

خرج نهی عن زیاره مقابر قریش و الحیر [ه]فلمّا کان بعد أشهر دعا،5٨6

خلت علی أبی محمّد علیه السّلام یوما و أنا أرید أن أسأله ما أصوغ به خاتما،55٢

خلق اللّه آدم و أقطعه الدّنیا قطیعه، فما کان لآدم علیه السّلام فلرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،٣٠٢

دخلت إلیه و معی غلام یقودنی خماسیّ لم یبلغ، فقال لی: کیف أنتم،٢٣٨

ص :66٣

دخلت أنا و کامل التّمّار علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له کامل،٢٢

دخلت علی أبی الحسن موسی علیه السّلام من قبل أن یقدم العراق بسنه و علیّ ابنه،٧٨

دخلت علی أبی جعفر الثّانی علیه السّلام فناظرنی فی أشیاء، ثمّ قال لی: یا أبا علیّ،٨٠

دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام صبیحه عرسه حیث بنی بابنه المأمون،5١٢

دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام فقلت له: أنتم ورثه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؟ قال: نعم،44٨

دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام و معی ثلاث رقاع غیر معنونه،5١٢

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت له: أنت صاحب هذا الأمر؟ فقال: لا،١٣٢

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام و هو واقف علی رأس أبی الحسن موسی،5٢

دخلت علی الرّضا علیه السّلام فی بیت داخل فی جوف بیت لیلا، فرفع یده،4٩٠

دخلت علی الرّضا علیه السّلام و أنا یومئذ واقف و قد کان أبی سأل أباه عن سبع،١64

دخلت علی علیّ بن الحسین فاحتبست فی الدّار ساعه، ثمّ دخلت البیت،٢64

دخلت علی علیّ بن موسی الرّضا علیهما السّلام فقلت له: یکون إمامان؟ قال: لا،١66

دخلت علی علیّ بن موسی علیه السّلام فقلت له: أیکون إمامان؟ قال: لا إلاّ و أحدهما،٨٢

دخلت علی فاطمه علیها السّلام و بین یدیها لوح فیه أسماء الأوصیاء من ولدها،6٠٢

درهم یوصل به الإمام أفضل من ألفی ألف درهم فیما سواه من وجوه البرّ،6١4

دعا أبو عبد اللّه علیه السّلام أبا الحسن علیه السّلام یوما و نحن عنده فقال لنا: علیکم بهذا،54

دعوا بنی أمیّه إلی میثاقهم ألاّ یصیّروا الأمر فینا بعد النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و لا یعطونا،٣٢٨

رأیت أبا الحسن علیّ بن محمّد فی الیوم الّذی توفّی فیه أبو جعفر علیه السّلام،٢٣٢

رأیت أبا جعفر علیه السّلام و قد خرج علیّ فأخذت النّظر إلیه و جعلت أنظر إلی رأسه،٢٣٨

رأیت الرّضا علیه السّلام واقفا علی باب بیت الحطب و هو یناجی و لست أری أحدا،٢6٨

رأیت أمیر المؤمنین علیه السّلام فی شرطه الخمیس و معه درّه لها سبّابتان،١46

رأیت أمیر المؤمنین علیه السّلام یوم افتتح البصره و رکب بغله رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،4٠٠

رأیته علیه السّلام بعد مضیّ أبی محمّد حین أیفع و قبّلت یدیه و رأسه،١٠6

ص :664

رجل أصلحک اللّه ذکرت أنّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام کان یلبس الخشن،٣٠6

رجل قال لی: اعرف الآخر من الأئمّه و لا یضرّک أن لا تعرف الأوّل،٢١٢

رجل من أهل فارس سمّاه أنّ أبا محمّد أراه إیّاه،١١٠

سئل عن القائم فضرب بیده علی أبی عبد اللّه فقال: هذا و اللّه قائم آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،46

سئل عن القائم فقال: لا یری جسمه و لا یسمّی اسمه،١١٢

سأل أبو بصیر أبا عبد اللّه علیه السّلام و أنا أسمع، فقال: ترانی أدرک القائم علیه السّلام،٢٠6

سألت أبا الحسن علیه السّلام عن الخمس، فقال: فی کلّ ما أفاد النّاس،6٣٠

سألت أبا جعفر علیه السّلام: أکان عیسی ابن مریم علیه السّلام حین تکلّم فی المهد حجّه اللّه،٢٣4

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن شهاده ولد الزّنا تجوز؟ فقال: لا، فقلت: إنّ الحکم،٢٧٨

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه تعالی: قل إنّما أعظکم بواحده،٣٢6

سألت أبا جعفر علیه السّلام ما حقّ الإمام علی النّاس، قال: حقّه علیهم أن یسمعوا له،٢٩٠

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن العنبر و غوص اللّؤلؤ، فقال علیه السّلام: علیه الخمس،6٣٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تعالی: ائت بقرآن غیر هذا. . . قالوا: أو بدّل،٣٢4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه تعالی: و اعلموا أنّما غنمتم من شیء فأنّ،6٢٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا،٣٢6

سألت الرّضا علیه السّلام عن الإمام یغسّله الإمام؟ قال: سنّه موسی بن عمران علیه السّلام،٢4٠

سألت الرّضا علیه السّلام عن قبر فاطمه علیها السّلام فقال: دفنت فی بیتها فلمّا زادت بنو أمیّه،4٢6

سألت الرّضا علیه السّلام قلت له: الجاحد منکم و من غیرکم سواء،٢٢4

سألت عبد الرّحمن فی السّنه الّتی أخذ فیها أبو الحسن الماضی علیه السّلام،4٨

سألته بأیّ حکم تحکمون؟ قال: حکم آل داود، فإن أعیانا شیء تلقّانا،٢٧4

سألته عن الإمام: فوّض اللّه إلیه کما فوّض إلی سلیمان بن داود؟ فقال: نعم،٣٧٢

سألته عن القائم علیه السّلام فقال: کذب الوقّاتون، إنّا أهل بیت لا نوقّت،٢٠٠

سألته عن تفسیر هذه الآیه: ما سلککم فی سقر. قالوا لم نک،٣٢4

ص :665

سألنی أصحابنا بعد مضیّ أبی محمّد أن أسأل عن الاسم و المکان، فخرج الجواب،١١٠

سأله رجل عن القائم یسلّم علیه بإمره المؤمنین؟ قال: لا،٣٠٨

سبحان اللّه یموت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و لا یموت موسی علیه السّلام! ! قد و اللّه مضی،٢٣٠

سلّم أبو محمّد علیه السّلام إلی نحریر فکان یضیّق علیه و یؤذیه،556

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: الخلف من بعدی الحسن، فکیف لکم بالخلف،١٠٠

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: نعیت إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نفسه و هو صحیح،٢٩٢

سمعت أبا علیّ بن مطهّر یذکر أنّه قد رآه و وصف له قدّه،١٠6

سمعت أبا محمّد غیر مرّه یکلّم غلمانه بلغاتهم، ترک و روم،544

سمعت الرّضا علیه السّلام و ذکر شیئا فقال: ما حاجتکم إلی ذلک؟ هذا أبو جعفر،٨٠

سمعت العبد الصّالح ینعی إلی رجل نفسه، فقلت فی نفسی: و إنّه لیعلم متی،4٨4

سمعت یحیی بن أکثم-قاضی سامرّاء بعد ما جهدت به و ناظرته و حاورته،١64

شاهدت سیماء آنفا بسرّ من رأی و قد کسر باب الدّار،١٠٨

شرّقا و غرّبا فلا تجدان علما صحیحا إلاّ شیئا خرج من عندنا أهل البیت،٢٧٨

شککت عند مضیّ أبی محمّد علیه السّلام و اجتمع عند أبی مال جلیل،56٨

شککت فی أمر حاجز فجمعت شیئا ثمّ صرت إلی العسکر،5٧6

شکوت إلی أبی محمّد علیه السّلام الحاجه، فحکّ بسوطه الأرض، قال: و أحسبه،54٢

شکوت إلی أبی محمّد علیه السّلام ضیق الحبس و کتل القید فکتب إلیّ أنت تصلّی،544

شهدت جنازه أبی بکر یوم مات و شهدت عمر حین بویع و علیّ علیه السّلام جالس،5٩6

شهدت وصیّه أمیر المؤمنین علیه السّلام حین أوصی إلی ابنه الحسن علیه السّلام،٢٢

صاحب هذا الأمر لا یسمّیه باسمه إلاّ کافر،١١٢

صلّیت مع أبی جعفر علیه السّلام فی مسجد المسیّب و صلّی بنا،5١6

ضاق بنا الأمر فقال لی أبی: امض بنا حتّی نصیر إلی هذا الرّجل،5٣٨

طلبنا الإذن علی أبی عبد اللّه علیه السّلام و أرسلنا إلیه، فأرسل إلینا،6٣٠

ص :666

عجبا للنّاس أنّهم أخذوا علمهم کلّه عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، فعملوا به،٢٧6

عرف اللّه إیمانهم بولایتنا و کفرهم بها، یوم أخذ علیهم المیثاق،٣١٠

علّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علیّا علیه السّلام ألف حرف کلّ حرف یفتح ألف حرف،٢٠

عن قول اللّه تبارک و تعالی: نزل به الرّوح الأمین. . . هی الولایه لأمیر المؤمنین،٣٠٨

عهدنا إلیه فی محمّد و الأئمّه من بعده، فترک و لم یکن له عزم،٣١٨

فألقی النّار فی دار أبی عبد اللّه علیه السّلام فأخذت النّار فی الباب و الدّهلیز،454

فأمّا مولاته فقاءت السّمّ و أمّا الحسن فاستمسک فی بطنه ثمّ انتفط به فمات،4٢٨

فدخلوا فسألوه فی مجلس واحد عن ثلاثین ألف مسأله فأجاب علیه السّلام،5١4

فعال کفعال الجاهلیّه أما و اللّه ما أمروا بهذا و ما أمروا إلاّ أن یقضوا تفثهم،٢6٠

فقلت لأبی إبراهیم علیه السّلام: فأخبرنی أنت بمثل ما أخبرنی به أبوک علیه السّلام،64

فلیشرّق الحکم و لیغرّب، أما و اللّه لا یصیب العلم إلاّ من أهل بیت،٢٧٨

فی الرّجل یموت لا وارث له و لا مولی قال هو من أهل هذه الآیه،6٣4

فی الوصیّه و تعدل عمّن أمرت بطاعته فلا تطعهما و لا تسمع قولهما،٣46

فی أیّ شیء أنتم؟ هیهات، هیهات! ! لا و اللّه لا یکون ما تمدّون إلیه أعینکم،٢٠4

فی قوله تعالی: (فأقم وجهک للدّین حنیفا) قال: هی الولایه،٣٢4

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فی مرضه الّذی توفّی فیه: ادعوا لی خلیلی، فأرسلتا إلی أبویهما،١٨

قال لی ابن النّجاشیّ: من الإمام بعد صاحبک؟ فأشتهی أن تسأله حتّی أعلم،٨٢

قبض أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام و هو ابن خمس و ستّین سنه،46٢

قبض الحسن بن علیّ علیهما السّلام و هو ابن سبع و أربعین سنه فی عام خمسین،4٢٨

قبض الحسین بن علیّ علیهما السّلام یوم عاشوراء و هو ابن سبع و خمسین سنه،4٣٢

قبض علیّ بن الحسین علیهما السّلام و هو ابن سبع و خمسین سنه، فی عام خمس،444

قبض علیّ بن موسی علیهما السّلام و هو ابن تسع و أربعین سنه و أشهر،5٠4

قبض محمّد بن علیّ الباقر و هو ابن سبع و خمسین سنه،45٢

ص :66٧

قبض محمّد بن علیّ و هو ابن خمس و عشرین سنه و ثلاثه أشهر،5١6

قبض موسی بن جعفر علیهما السّلام و هو ابن أربع و خمسین سنه،4٨٨

قد أفلح المؤمنون المسلّمون، إنّ المسلّمین هم النّجباء، فالمؤمن غریب،٢5٨

قد کنّا نسألک قبل أن یهب اللّه لک أبا جعفر علیه السّلام فکنت تقول،٨4

قد مضی أبو محمّد علیه السّلام؟ فقال قد مضی و لکن قد خلّف فیکم،١٠6

قد مضی أبو محمّد علیه السّلام؟ فقال لی: قد مضی و لکن قد خلّف فیکم من رقبته،١٠٠

قدم قوم من خراسان علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فسألوه أن یجعلهم فی حلّ،6٣6

قد یقوم الرّجل بعدل أو بجور و ینسب إلیه و لم یکن قام به،6١٠

قلت لأبی الحسن الأوّل علیه السّلام: ألا تدلّنی إلی من آخذ عنه دینی؟ فقال: هذا ابنی،5٨

قلت لأبی الحسن موسی علیه السّلام: إنّی قد کبرت سنّی و دقّ عظمی و إنّی سألت،5٨

قلت لأبی محمّد علیه السّلام: جلالتک تمنعنی من مسألتک، فتأذن لی،١٠٠

قلت للرّضا علیه السّلام: إنّ الإمام لا یغسّله إلاّ الإمام؟ فقال: أما تدرون،٢4٢

قول اللّه عزّ و جلّ: إنّا عرضنا الأمانه علی السّماوات. . . هی ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام،٣١٠

قوله تعالی: (و نضع الموازین القسط لیوم القیامه) قال: الأنبیاء و الأوصیاء،٣٢4

کان أبو عبد اللّه علیه السّلام یلوم عبد اللّه و یعاتبه و یعظه و یقول: ما منعک،5٢

کان أحمد بن عبید اللّه بن خاقان علی الضّیاع و الخراج بقمّ فجری،5٣٠

کان أسنّ شیخ من ولد رسول اللّه بالعراق فقال. رأیته،١٠6

کان بین الحسن و الحسین علیهما السّلام طهر و کان بینهما فی المیلاد ستّه،4٣٢

کانت لی جاریه کنت معجبا بها فکتبت أستأمر فی استیلادها فورد،5٨٢

کان رجل من ندماء روزحسنی و آخر معه فقال له: هو ذا یجبی الأموال،5٨4

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم إذا رئی فی اللّیله الظّلماء رئی له نور کأنّه شقّه قمر،٣٩٢

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دعا قریشا إلی ولایتنا فنفروا و أنکروا،٣54

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سیّد ولد آدم؟ فقال: کان و اللّه سیّد من خلق اللّه،٣٧6

ص :66٨

کان عبد المطّلب یفرش له بفناء الکعبه لا یفرش لأحد غیره،٣٩6

کان فی ذؤابه سیف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم صحیفه صغیره،٢٠

کان فی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ثلاثه لم تکن فی أحد غیره: لم یکن له فیء،٣٨٢

کان لأبی محمّد علیه السّلام وکیل قد اتّخذ معه فی الدّار حجره یکون فیها معه،55٠

کان لرجل من آل أبی رافع مولی النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یقال له طیس-علیّ حقّ،4٩٢

کان لعلیّ بن الحسین علیه السّلام ناقه، حجّ علیها اثنتین و عشرین حجّه،44٠

کان لی ابن عمّ یقال له: الحسن بن عبد اللّه کان زاهدا و کان من أعبد،١6٢

کان لی جار یتّبع السّلطان فأصاب مالا، فأعدّ قیانا،45٨

کان لی فرس و کنت به معجبا أکثر ذکره فی المحالّ فدخلت علی،54٨

کان نبیّ اللّه علیه السّلام أبیض مشرب حمره، أدعج العینین، مقرون،٣٨4

کان یرد کتاب أبی محمّد علیه السّلام فی الإجراء علی الجنید قاتل فارس،5٨٢

کان یلزم باب أبی جعفر علیه السّلام للخدمه الّتی کان وکّل بها،٨٨

کتب ابن قیاما إلی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام کتابا یقول فیه: کیف تکون إماما،٨٠

کتب أبی بخطّه کتابا فورد جوابه ثمّ کتبت بخطّی فورد جوابه،5٧4

کتب إلیّ أبو الحسن علیه السّلام: أبو محمّد ابنی أنصح آل محمّد غریزه،٩٨

کتب إلیّ أبو الحسن فی کتاب: أردت أن تسأل عن الخلف بعد أبی جعفر،٩٨

کتب إلیّ من الحبس أنّ فلانا ابنی، سیّد ولدی و قد نحلته کنیتی،6٠

کتبت إلی أبی محمّد علیه السّلام أسأله أن یدعو اللّه لی من وجع عینی،54٨

کتبت إلی أبی محمّد أسأله عن الولیجه و هو قول اللّه تعالی،544

کتبت إلی أبی محمّد علیه السّلام حین أخذ المهتدی فی قتل الموالی یا سیّدی،54٨

کتب رجل من تجّار فارس من بعض موالی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام،6٣6

کتب علیّ بن زیاد الصّیمریّ یسأل کفنا فکتب إلیه: إنّک تحتاج إلیه،5٨٢

کلّ شیء قوتل علیه علی شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا،6٣٠

ص :66٩

کلّ من دان اللّه بعباده یجهد فیها نفسه و لا إمام له من اللّه،٢١6

کلّ من زعم أنّه إمام و لیس بإمام، قلت: و إن کان فاطمیّا علویّا،٢١٠

کنّا بالمدینه بعد وفاه أبی عبد اللّه علیه السّلام أنا و صاحب الطّاق و النّاس مجتمعون،١5٨

کنّا ببابه فخرج علینا قوم أشباه الزّطّ علیهم أزر و أکسیه،٢66

کنّا زمان أبی جعفر علیه السّلام حین قبض نتردّد کالغنم لا راعی لها، فلقینا سالم،٢٧٢

کنّا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام جلوسا فقال لنا: إنّ لصاحب هذا الأمر غیبه، المتمسّک،١١٨

کنت أدخل علی أبی محمّد علیه السّلام فأعطش و أنا عنده فأجلّه أن أدعو بالماء،55٢

کنت بالعسکر فبلغنی أنّ هناک رجلا محبوسا أتی به من ناحیه الشّام،5٠4

کنت بالمدینه و سقف المسجد الّذی یشرف علی القبر قد سقط،4٠6

کنت ببغداد فتهیّأت قافله للیمانیّین فأردت الخروج معها، فکتبت،5٧٢

کنت بمدینه الهند المعروفه بقشمیر الدّاخله و أصحاب لی یقعدون،56٠

کنت حاجّا مع رفیق لی، فوافینا إلی الموقف فإذا شابّ قاعد علیه إزار،١١٠

کنت حاضرا أبا الحسن علیه السّلام لمّا توفّی ابنه محمّد علیه السّلام: فقال للحسن یا بنیّ،٩4

کنت حاضرا عند [مضیّ]أبی جعفر محمّد بن علیّ علیه السّلام فجاء أبو الحسن علیه السّلام،٩4

کنت حاضرا لمّا هلک أبو بکر و استخلف عمر أقبل یهودیّ،6٠٠

کنت عند أبی إبراهیم علیه السّلام و أتاه رجل من أهل نجران الیمن من الرّهبان،4٧6

کنت عند أبی الحسن علیه السّلام بعد ما مضی ابنه أبو جعفر و إنّی لأفکّر،٩6

کنت عند أبی الحسن موسی علیه السّلام إذ أتاه رجل نصرانیّ و نحن معه،46٨

کنت عند أبی جعفر علیه السّلام فأقبل جعفر علیه السّلام فقال أبو جعفر علیه السّلام: هذا خیر البریّه،44

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فدخل أبو إبراهیم علیه السّلام و هو غلام، فقال: استوص به،4٨

کنت عند أبی محمّد علیه السّلام فاستؤذن لرجل من أهل الیمن علیه،١4٨

کنت عند أبی یوما، فسأله علیّ بن عمر بن علیّ فقال: جعلت فداک،4٨

کنت عند علیّ بن جعفر بن محمّد جالسا بالمدینه و کنت أقمت،٨4

ص :6٧٠

کنت عنده یوما إذ وقع زوج ورشان علی الحائط و هدلا هدیلهما فردّ،44٨

کنت قاعدا عند أبی جعفر علیه السّلام فأقبل جعفر علیه السّلام فقال أبو جعفر علیه السّلام: هذا خیر البریّه،44

کنت لا أزید علی أکله باللّیل و النّهار، فربّما استأذنت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام،٢6٢

کنت مزاملا لجابر بن یزید الجعفیّ، فلمّا أن کنّا بالمدینه دخل علی أبی جعفر علیه السّلام،٢٧٠

کنت مع أبی الحسن علیه السّلام جالسا، فدعا بابنه و هو صغیر فأجلسه فی حجری،٨٢

کنت مع أبی الحسن علیه السّلام فی صحن داره، فمرّ بنا محمّد ابنه فقلت له،٩٢

کنت واقفا بین یدی أبی الحسن علیه السّلام بخراسان فقال له قائل: یا سیّدی،٨6

کنت واقفا بین یدی أبی الحسن علیه السّلام بخراسان، فقال له قائل: یا سیّدی،٢٣٨

کنت واقفا و حججت علی تلک الحال، فلمّا صرت بمکّه خلج فی صدری شیء،١6٨

کنت واقفه مع إبراهیم علی الصّفا فجاء علیه السّلام حتّی وقف،١٠6

کیف أنت إذا وقعت البطشه بین المسجدین، فیأرز العلم کما تأرز الحیّه،١٣٠

کیف کانت الصّلاه علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؟ قال: لمّا غسّله أمیر المؤمنین علیه السّلام،4٠٢

کیف کنتم حیث کنتم فی الأظلّه؟ فقال: یا مفضّل! کنّا عند ربّنا،٣٨٠

لا بأس علیک ضیعتک تردّ علیک فلا تتقدّم إلی السّلطان،55٠

لا بدّ للغلام من غیبه، قلت: و لم؟ قال: یخاف-و أومأ بیده إلی بطنه-١٣6

لا تتکلّموا فی الإمام فإنّ الإمام یسمع الکلام و هو فی بطن أمّه،٢5٠

لا تختانوا ولاتکم و لا تغشّوا هداتکم و لا تجهلوا أئمّتکم و لا تصدّعوا،٢٩٢

لا تذهب الدّنیا حتّی یخرج رجل منّی یحکم بحکومه آل داود و لا یسأل بیّنه،٢٧4

لا تصلح الإمامه إلاّ لرجل فیه ثلاث خصال: ورع یحجزه عن معاصی اللّه،٢٩6

لأشربنا قلوبهم الإیمان و الطّریقه هی ولایه علیّ بن أبی طالب و الأوصیاء علیهما السّلام،٣٢6

لأعذّبنّ کلّ رعیّه فی الإسلام دانت بولایه کلّ إمام جائر لیس من اللّه،٢١٨

لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ما کان لرسول اللّه فهو للإمام، فقیل له،6٢٨

لصاحب هذا الأمر غیبتان: إحداهما یرجع منها إلی أهله و الأخری،١٣٢

ص :6٧١

لقد خاطب اللّه أمیر المؤمنین علیه السّلام فی کتابه، قال: قلت: فی أیّ موضع،٢5٨

لقیت أبا إبراهیم علیه السّلام و نحن نرید العمره فی بعض الطّریق،6٢

لقیت أبا جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام فسألته، عن هذه الآیه: فلا أقسم بالخنّس،١٣٢

للإمام عشر علامات: یولد مطهّرا، مختونا، و إذا وقع علی الأرض،٢5٠

للرّضا علیه السّلام: قد کنّا نسألک قبل أن یهب اللّه لک أبا جعفر فکنت تقول: یهب اللّه،٢٣6

للقائم غیبتان: إحداهما قصیره و الأخری طویله، الغیبه الأولی لا یعلم،١٣٠

للقائم غیبتان، یشهد فی إحداهما المواسم، یری النّاس و لا یرونه،١٢6

لمّا احتضر الحسن بن علیّ علیهما السّلام قال للحسین: یا أخی إنّی أوصیک بوصیّه،٣4

لمّا أقدمت بنت یزدجرد علی عمر أشرف لها عذاری المدینه،44٠

لمّا أن قضی محمّد نبوّته و استکمل أیّامه أوحی اللّه تعالی إلیه أن یا محمّد،١٠

لمّا أوصی أبو إبراهیم علیه السّلام أشهد إبراهیم بن محمّد الجعفریّ،٧٠

لمّا حضر الحسن بن علیّ علیهما السّلام الوفاه قال للحسین علیه السّلام یا أخی إنّی أوصیک،٢٨

لمّا حضر الحسین علیه السّلام ما حضره، دفع وصیّته إلی ابنته فاطمه ظاهره،٣٨

لمّا حضرت أبی علیه السّلام الوفاه قال: یا جعفر! أوصیک بأصحابی خیرا،44

لمّا حضرت الحسن علیه السّلام الوفاه بکی، فقیل له: یا ابن رسول اللّه تبکی و مکانک،4٢٨

لمّا حضرت الحسن بن علیّ علیهما السّلام الوفاه، قال: یا قنبر! انظر هل تری من وراء بابک،٣٠

لمّا حضر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم الموت دخل علیه علیّ علیه السّلام فأدخل رأسه،٢٠

لمّا حضر علیّ بن الحسین علیهما السّلام الوفاه قبل ذلک أخرج سفطا أو صندوقا عنده،4٠

لمّا حملت فاطمه علیها السّلام بالحسین جاء جبرئیل إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،4٣4

لمّا خرج أبو جعفر علیه السّلام من المدینه إلی بغداد فی الدّفعه الأولی من خرجتیه،٨٨

لمّا خرج المأمون من خراسان یرید بغداد، و خرج الفضل ذو الرّئاستین،4٩٨

لمّا رأی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تیما و عدیّا و بنی أمیّه یرکبون منبره أفظعه،٣4٢

لمّا ضرب أمیر المؤمنین علیه السّلام حفّ به العوّاد و قیل له: یا أمیر المؤمنین أوص،٢6

ص :6٧٢

لمّا عرج برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم انتهی به جبرئیل إلی مکان فخلّی عنه،٣٨٢

لمّا غسّل أمیر المؤمنین علیه السّلام نودوا من جانب البیت إن أخذتم مقدّم السّریر،4١٨

لمّا قبض النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم صلّت علیه الملائکه و المهاجرون و الأنصار فوجا،4٠4

لمّا قبض أمیر المؤمنین علیه السّلام أخرجه الحسن و الحسین و رجلان آخران،4٢٠

لمّا قبضت فاطمه علیها السّلام دفنها أمیر المؤمنین سرّا و عفا علی موضع قبرها،4٢٢

لمّا قتل الحسین علیه السّلام أقامت امرأته الکلبیّه علیه مأتما و بکت،4٣٨

لمّا قتل الحسین علیه السّلام أراد القوم أن یوطّئوه الخیل، فقالت فضّه لزینب،4٣٨

لمّا کان الیوم الّذی قبض فیه أمیر المؤمنین علیه السّلام ارتجّ الموضع بالبکاء،4١٢

لمّا کان فی اللّیله الّتی وعد فیها علیّ بن الحسین علیهما السّلام،44٢

لمّا کان من أمر الحسین علیه السّلام ما کان ضجّت الملائکه إلی اللّه بالبکاء،4٣6

لمّا مات أبی علیّ بن الحسین علیهما السّلام جاءت ناقه له من الرّعی،44٢

لمّا مات أبی و صار الأمر لی کان لأبی علی النّاس سفاتج،5٧6

لمّا مضی أبو إبراهیم علیه السّلام و تکلّم أبو الحسن علیه السّلام خفنا علیه من ذلک،4٩٠

لمّا مضی أبو محمّد علیه السّلام ورد رجل من أهل مصر بمال إلی مکّه للنّاحیه،5٨٠

لمّا نزل النّصر علی الحسین بن علیّ حتّی کان بین السّماء و الأرض،4٣6

لمّا نزلت (و تعیها أذن واعیه) قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: هی أذنک یا علیّ،٣٣4

لمّا نزلت ولایه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و کان من قول رسول اللّه،١٠

لمّا ولدت فاطمه علیها السّلام أوحی اللّه إلی ملک فأنطق به لسان محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،4٢4

لمّا ولد رسول اللّه فتح لآمنه بیاض فارس و قصور الشّام، فجاءت فاطمه،4١٠

لم ردّ علیک أبو عبد اللّه المال الّذی حملته إلیه،٢٩٨

لم سمّی أمیر المؤمنین؟ قال: اللّه سمّاه، و هکذا أنزل فی کتابه،٣٠٨

لم یکن ابن أبی عمیر یعدل بهشام بن الحکم شیئا و کان لا یغبّ إتیانه،٣٠٢

لهذا الأمر وقت؟ فقال: کذب الوقّاتون، کذب الوقّاتون،٢٠٠

ص :6٧٣

لیس إلی قتل هؤلاء سبیل،54

ما برأ اللّه نسمه خیرا من محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،٣٧6

ما تقول فی رجل یصوم النّهار و یقوم اللّیل کلّه،554

ما حاجتکم إلی ذلک؟ هذا أبو جعفر قد أجلسته مجلسی،٨٢

ما خبر الواثق عندک؟ قلت: جعلت فداک خلّفته فی عافیه، أنا من أقرب النّاس،5١٨

ما ضرّ من مات منتظرا لأمرنا ألاّ یموت فی وسط فسطاط المهدیّ و عسکره،٢٠٨

ما لکم من هذه الأرض؟ فتبسّم ثمّ قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی بعث جبرئیل علیه السّلام،٣٠٠

ما منزله الأئمّه؟ قال: کمنزله ذی القرنین و کمنزله یوشع و کمنزله آصف،٢٧4

ما من شیء أحبّ إلی اللّه من إخراج الدّراهم إلی الإمام،6١٢

ما من ملک یهبطه اللّه فی أمر ما یهبطه إلاّ بدأ بالإمام، فعرض ذلک علیه،٢64

ما من نبیّ جاء قطّ إلاّ بمعرفه حقّنا و تفضیلنا علی من سوانا،٣6٨

ما نظر اللّه عزّ و جلّ إلی ولیّ له یجهد نفسه بالطّاعه لإمامه و النّصیحه،٢٩٠

مرّ العبد الصّالح بامرأه بمنی و هی تبکی و صبیانها حولها یبکون،4٨٢

مرض المتوکّل من خراج خرج به و أشرف منه علی الهلاک،5٢٠

مرضت فدخل الطّبیب علیّ لیلا فوصف لی دواء بلیل آخذه،5٣٠

مضی أبو الحسن الرّضا علیه السّلام ولی علیه أربعه آلاف درهم، فقلت فی نفسی،5١6

من اتّخذ دینه رأیه، بغیر إمام من أئمّه الهدی،٢١6

من ادّعی الإمامه و لیس من أهلها فهو کافر،٢١٠

من أشرک مع إمام إمامته من عند اللّه من لیست إمامته من اللّه،٢١٢

من أفک عن الولایه أفک عن الجنّه،٣٣٢

من أکرمه اللّه بولایتنا فقد جاز العقبه و نحن تلک العقبه،٣5٢

من أنکر واحدا من الأحیاء فقد أنکر الأموات،٢١٢

من أین دخل علی النّاس الزّنا قلت لا أدری جعلت فداک،6٣٢

ص :6٧4

من بلغ أن یکون إماما من آل محمّد ینذر بالقرآن کما ینذر به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،٣٣6

من دان اللّه بغیر سماع عن صادق ألزمه اللّه البتّه إلی العناء،٢٢٢

من زعم أنّ الإمام یحتاج إلی ما فی أیدی النّاس فهو کافر،6١٢

من سرّه أن یستکمل الإیمان کلّه فلیقل: القول منّی فی جمیع الأشیاء قول،٢5٨

من عرف هذا الأمر من ولد علیّ و فاطمه علیه السّلام لم یکن کالنّاس،٢٢٢

من غسّل فاطمه؟ قال: ذاک أمیر المؤمنین-و کأنّی استعظمت ذلک،4٢4

من فارق جماعه المسلمین قید شبر فقد خلع ربقه الإسلام من عنقه،٢٩٠

من قال بالأئمّه و اتّبع أمرهم و لم یجز طاعتهم،٣١٢

من مات لا یعرف إمامه، مات میته جاهلیّه؟ قال: نعم، قلت: جاهلیّه جهلاء،٢٢٠

من مات و لیس علیه إمام فمیتته میته جاهلیّه،٢٢٠

من مات و لیس له إمام، فمیتته میته جاهلیّه،٢٢٠

من مات و لیس له إمام فمیتته میته جاهلیّه و من مات و هو عارف لإمامه،٢٠٨

من مات و لیس له إمام مات میته جاهلیّه،٢٢4

من ولدی اثنا عشر نقیبا، نجباء، محدّثون، مفهّمون، آخرهم القائم،6٠6

ناظرت رجلا من الثّنویّه بالأهواز، ثمّ قدمت سرّ من رأی و قد علق بقلبی شیء،55٢

نحن اثنا عشر إماما منهم حسن و حسین ثمّ الأئمّه من ولد الحسین علیه السّلام،6٠4

نحن اثنا عشر محدّثا فقال له أبو بصیر: سمعت من أبی عبد اللّه علیه السّلام؟ فحلّفه مرّه،6٠٨

نحن قوم فرض اللّه طاعتنا لنا الأنفال و لنا صفو المال،6٣٢

نحن و اللّه الّذی رحم اللّه و نحن و اللّه الّذی استثنی اللّه،٣٣4

نحن و اللّه الّذین عنی اللّه بذی القربی، الّذین قرنهم اللّه بنفسه و نبیّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،6١6

نزلت فی فلان و فلان و فلان، آمنوا بالنّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فی أوّل الأمر،٣٢٨

نزلت فیهم حیث دخلوا الکعبه فتعاهدوا و تعاقدوا علی کفرهم و جحودهم،٣٣٠

نزلت و اللّه فیهما و فی أتباعهما،٣٢٨

ص :6٧5

نضّر اللّه عبدا سمع مقالتی فوعاها و بلّغها من لم تبلغه یا أیّها النّاس لیبلّغ،٢٨٨

نضّر اللّه عبدا سمع مقالتی فوعاها و حفظها و بلّغها من لم یسمعها،٢٨6

نظر أبو جعفر علیه السّلام إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام یمشی فقال: تری هذا هذا؟ من الّذین قال،4٢

نظر إلی النّاس یطوفون حول الکعبه، فقال: هکذا کانوا یطوفون فی الجاهلیّه،٢6٠

و اللّه إنّ المؤمن لیولد فتورق ورقه فیها و إنّ المؤمن لیموت فتسقط ورقه،٣4٨

و اللّه إنّ فی السّماء لسبعین صفّا من الملائکه،٣6٨

و اللّه لو علم أبو ذرّ ما فی قلب سلمان لقتله و لقد آخا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بینهما،٢٨٢

و أنّ قوما عبدوا اللّه وحده لا شریک له و أقاموا الصّلاه و آتوا الزّکاه و حجّوا البیت،٢56

وردت الجبل و أنا لا أقول بالإمامه أحبّهم جمله،5٧٨

و کان عند المستعین بغل لم یر مثله حسنا و کبرا و کان یمنع،54٠

ولایتنا ولایه اللّه الّتی لم یبعث نبیّا قطّ إلاّ بها،٣6٨

ولایه علیّ علیه السّلام مکتوبه فی جمیع صحف الأنبیاء و لن یبعث اللّه رسولا،٣6٨

ولد أبو الحسن الرّضا علیه السّلام سنه ثمان و أربعین و مائه و قبض علیه السّلام فی صفر،4٨٨

ولد أبو الحسن موسی علیه السّلام بالأبواء سنه ثمان و عشرین و مائه،46٢

ولد أبو جعفر علیه السّلام سنه سبع و خمسین و قبض علیه السّلام سنه أربع عشره و مائه،444

ولد أبو عبد اللّه علیه السّلام سنه ثلاث و ثمانین و مضی علیه السّلام فی شوّال من سنه ثمان،45٢

ولد الحسن بن علیّ علیهما السّلام فی شهر رمضان فی سنه بدر، سنه اثنتین،4٢٨

ولد الحسین بن علیّ علیهما السّلام فی سنه ثلاث و قبض علیه السّلام فی شهر المحرّم،4٣٢

ولد النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لاثنتی عشره لیله مضت من شهر ربیع الأوّل فی عام الفیل،٣٧4

ولد أمیر المؤمنین علیه السّلام بعد عام الفیل بثلاثین سنه و قتل علیه السّلام فی شهر رمضان،4٠6

ولدت فاطمه بنت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بعد مبعث رسول اللّه بخمس سنین،4١٨

ولدت فاطمه علیها و علی بعلها السّلام بعد مبعث رسول اللّه بخمس سنین،4٢٠

ولد علیّ بن الحسین علیهما السّلام فی سنه ثمان و ثلاثین و قبض فی سنه خمس و تسعین،44٠

ص :6٧6

ولد علیه السّلام فی شهر رمضان من سنه خمس و تسعین و مائه و قبض علیه السّلام سنه،5٠4

ولد علیه السّلام فی شهر رمضان [و فی نسخه أخری فی شهر ربیع الآخر]،5٣٠

ولد علیه السّلام للنّصف من ذی الحجّه سنه اثنتی عشره و مائتین،5١٨

ولد علیه السّلام للنّصف من شعبان سنه خمس و خمسین و مائتین،55٨

ولد لی عدّه بنین فکنت أکتب و أسأل الدّعاء فلا یکتب إلیّ لهم،5٧٠

ولد لی ولد فکتبت أستأذن فی طهره یوم السّابع فورد لا تفعل،5٧٨

قوله تعالی: «قل لا أسئلکم علیه أجرا إلاّ المودّه فی القربی» قال: هم الأئمّه علیهم السّلام،٣١٢

و منّا إمام المتّقین محمّد و حمزه منّا و المهذّب جعفر و منّا علیّ صهره،١٧6

و وسع علمه الّذی هو من علمه کلّ شیء هم شیعتنا،٣4٨

و یحکم قد أعیانی أمر ابن الرّضا، أبی أن یشرب معی أو ینادمنی،5٢٨

ویل لطغاه العرب، من أمر قد اقترب،٢٠٢

هذا المولود الّذی لم یولد فینا مولود أعظم برکه علی شیعتنا منه،5٠

هذا المولود الّذی لم یولد مولود أعظم برکه علی شیعتنا منه،٨٢

هذه الکتب ابتداء منهم أو جواب ما کتبت به إلیهم و دعوتهم إلیه،١٧٢

هل رأیت أحدا زعم أنّ اللّه أمر بالزّناء و شرب الخمر أو شیء من هذه المحارم،٢١٢

هل علمت أحدا من أهل المغرب قدم؟ قلت: لا،4٨٨

هم الأوصیاء من مخافه عدوّهم،٣46

هم قرابه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الخمس للّه و للرّسول و لنا،6١٨

هم و اللّه أولیاء فلان و فلان، اتّخذوهم أئمّه دون الإمام الّذی جعله اللّه للنّاس،٢١4

هو صاحبک الّذی سألت عنه، فقم إلیه فأقرّ له بحقّه،5٢

یا أبا بصیر! و أنت ممّن یرید الدّنیا؟ ، من عرف هذا الأمر فقد فرّج،٢٠6

یا أبا جعفر وددت أنّ هذا الخبر جاء من غیر جهه أحمد بن أبی عبد اللّه،5٨٨

یا أبا خالد ما لی أراک مغموما؟ فقلت: ویف لا أغتمّ و أنت تحمل،466

ص :6٧٧

یا أبا عبد اللّه فی کم ثوب کفّن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؟ قال: فی ثلاثه أثواب،٢٨٠

یا أبا عمرو! إنّی أرید أن أسألک عن شیء و ما أنا بشاکّ،١٠4

یا أبا محمّد! إنّ عندنا و اللّه سرّا من سرّ اللّه و علما من علم اللّه،٢٨4

یا أحمد إنّ الخطّ سیختلف علیک من بین القلم الغلیظ،556

یا أمّ فروه إنّی لأدعو اللّه لمذنبی شیعتنا فی الیوم و اللّیله ألف مرّه،454

یا بنیّ أحدث للّه عزّ و جلّ شکرا، فقد أحدث فیک أمرا، فبکی الفتی،٩6

یا بنیّ إذا أنا متّ فاقتل ابن ملجم و احفر له فی الکناسه،٢٨

یا بنیّ! أمرنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم أن أوصی إلیک و أن أدفع إلیک کتبی،٢٢

یا ثابت إنّ اللّه تبارک و تعالی قد کان وقّت هذا الأمر فی السّبعین،١٩٨

یا جابر! إنّ اللّه أوّل ما خلق خلق محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و عترته الهداه المهتدین،٣٨٠

یا حسین-و ضرب بیده إلی مساور فی البیت-مساور طال ما اتّکت علیها،٢6٢

یا زیاد! هذا ابنی فلان، کتابه کتابی و کلامه کلامی،6٠

یا سدیر! إنّ لنا خدما من الجنّ فإذا أردنا السّرعه بعثناهم،٢6٨

یا سدیر إنّما أمر النّاس أن یأتوا هذه الأحجار فیطوفوا بها،٢6٠

یا سیّدی! اجعلنی من عشره آلاف فی حلّ، فإنّی أنفقتها،6٣٨

یا سیّدی إنّ النّاس ینکرون علیک حداثه سنّک،٢4٠

یا علیّ ادفنّی فی هذا المکان و ارفع قبری من الأرض أربع أصابع،4٠4

یا علیّ إنّ النّاس قد اجتمعوا أن یدفنوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فی بقیع المصلّی،4٠4

یا علیّ بن یقطین! هذا علیّ سیّد ولدی أما إنّی قد نحلته کنیتی،56

یا عمّ إنّی أرید بغداد و قد أحببت أن أودّع عمّی أبا الحسن،4٨4

یا فاطمه! قومی فأخرجی تلک الصّحفه فقامت فأخرجت صحفه فیها ثرید و عراق،4٢4

یا فضیل! اعرف إمامک، فإنّک إذا عرفت إمامک لم یضرّک،٢٠6

یا محمّد! أما إنّه سیکون فی هذه السّنه حرکه، فلا تجزع لذلک،٧٨

ص :6٧٨

یا محمّد إنّ اللّه تبارک و تعالی لم یزل متفرّدا بوحدانیّته ثمّ خلق محمّدا و علیّا،٣٧٨

یا محمّد! إنّ اللّه یبشّرک بمولود یولد من فاطمه، تقتله أمّتک من بعدک،4٣4

یا محمّد! إنّ ربّک یقرئک السّلام و یقول: إنّی قد حرّمت النّار علی صلب أنزلک،٣٩٢

یا محمّد إنّی خلقتک و علیّا نورا یعنی روحا بلا بدن قبل أن أخلق سماواتی،٣٧6

یا محمّد حدث؟ بآل فرج حدث فقلت: مات عمر فقال: الحمد للّه،5١4

یا معشر المکذّبین حیث أنبأتکم رساله ربّی فی ولایه علیّ علیه السّلام و الأئمّه علیهما السّلام،٣٣٠

یا منصور! إنّ هذا الأمر لا یأتیکم إلاّ بعد إیاس و لا و اللّه حتّی تمیّزوا،٢٠4

یا میّاح! درهم یوصل به الإمام أعظم وزنا من أحد،6١4

یبعث عبد المطّلب أمّه وحده، علیه بهاء الملوک و سیماء الأنبیاء،٣٩4

یحشر عبد المطّلب یوم القیامه أمّه واحده، علیه سیماء الأنبیاء،٣٩٢

یریدون لیطفئوا ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام بأفواههم،٣56

یسأله عن قول أمیر المؤمنین علیه السّلام سلونی عمّا شئتم، فلا تسألونّی عن شیء،٢٧٨

یعرفون یعنی ولایه علیّ بن أبی طالب و أکثرهم الکافرون بالولایه،٣44

یعنی أعمی البصر فی الآخره أعمی القلب فی الدّنیا عن ولایه أمیر المؤمنین علیه السّلام،٣64

یعنی إن أشرکت فی الولایه غیره،٣44

یفقد النّاس إمامهم، یشهد الموسم، فیراهم و لا یرونه،١٢٢

یقول المغرم إذا تدیّن أو استدان فی-حقّ الوهم من معاویه-أجّل سنه،٢٩6

یقوم القائم و لیس لأحد فی عنقه عهد و لا عقد و لا بیعه،١٣4

یکون الإمام ابن أقلّ من سبع سنین؟ فقال: نعم و أقلّ من خمس سنین،٢٣٨

یکون تسعه أئمّه بعد الحسین بن علیّ علیهما السّلام تاسعهم قائمهم،6٠4

[کنت]خرجت سنه من السّنین ببغداد فاستأذنت فی الخروج، فلم یؤذن لی،5٧٢

ص :6٧٩

نمایۀ اشعار

اعدد رسول اللّه و اعدد بعده

أسد الإله و ثالثا عبّاسا

،١٧6

ألم تعلموا أنّا وجدنا محمّدا

نبیّا کموسی خطّ فی أوّل الکتب

،٣٩٨

لقد علموا أنّ ابننا لا مکذّب

لدینا و لا یعبأ بقیل الأباطل

،٣٩٨

و أبیض یستسقی الغمام بوجهه

ثمال الیتامی عصمه للأرامل

،٣٩٨

و اعدد علیّ الخیر و اعدد جعفرا

و اعدد عقیلا بعده الرّوّاسا

،١٧6

و إنّ غلاما بین کسری و هاشم

لأکرم من نیطت علیه التّمائم

،44٠

و منّا إمام المتّقین محمّد

و حمزه منّا و المهذّب جعفر

،١٧6

و منّا علیّ صهره و ابن عمّه

و فارسه ذاک الإمام المطهّر

،١٧6

یا ربّ أتهلک آلک

إن تفعل فأمر ما بدا لک

،٣٩4

ص :6٨٠

الفهرست

باب الإشاره و النّصّ علی أمیر المؤمنین علیه السّلام ١٠

باب الإشاره و النّصّ علی الحسن بن علیّ علیهما السّلام ٢٢

باب الإشاره و النّصّ علی الحسین بن علیّ علیهما السّلام ٢٨

باب الإشاره و النّصّ علی علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما ٣6

باب الإشاره و النّصّ علی أبی جعفر علیه السّلام 4٠

باب الإشاره و النّصّ علی أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد الصّادق علیهما السّلام 4٢

باب الإشاره و النّصّ علی أبی الحسن موسی علیه السّلام 46

باب الإشاره و النّصّ علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام 56

باب الإشاره و النّصّ علی أبی جعفر الثّانی علیه السّلام ٨٠

باب الإشاره و النّصّ علی أبی الحسن الثّالث علیه السّلام ٨٨

باب الإشاره و النّصّ علی أبی محمّد علیه السّلام ٩٢

باب الإشاره و النّصّ إلی صاحب الدّار علیه السّلام ١٠٠

باب فی تسمیه من رآه علیه السّلام ١٠٢

باب فی النّهی عن الاسم ١١٠

باب نادر فی حال الغیبه ١١٢

ص :6٨١

باب فی الغیبه ١١٨

باب ما یفصل به بین دعوی المحقّ و المبطل فی أمر الإمامه ١٣٨

باب کراهیه التّوقیت ١٩٨

باب التّمحیص و الامتحان ٢٠٢

باب أنّه من عرف إمامه لم یضرّه تقدّم هذا الأمر أو تأخّر ٢٠6

باب من ادّعی الإمامه و لیس لها بأهل و من جحد الأئمّه ٢٠٨

باب فیمن دان اللّه عزّ و جلّ بغیر إمام من اللّه جلّ جلاله ٢١6

باب من مات و لیس له إمام من أئمّه الهدی و هو من الباب الأوّل ٢٢٠

باب فیمن عرف الحقّ من أهل البیت و من أنکر ٢٢٢

باب ما یجب علی النّاس عند مضیّ الإمام علیه السّلام ٢٢4

باب فی أنّ الإمام متی یعلم أنّ الأمر قد صار إلیه ٢٢٨

باب حالات الأئمّه علیهم السّلام فی السّنّ ٢٣4

باب أنّ الإمام لا یغسله إلاّ إمام من الأئمّه علیهم السّلام ٢4٠

باب موالید الأئمّه علیهم السّلام ٢4٢

باب خلق أبدان الأئمّه و أرواحهم و قلوبهم علیهم السّلام ٢5٢

باب التّسلیم و فضل المسلّمین ٢54

باب أنّ الواجب علی النّاس بعد ما یقضون مناسکهم أن یأتوا الإمام ٢6٠

باب أنّ الأئمّه تدخل الملائکه بیوتهم و تطأ بسطهم و تأتیهم بالأخبار ٢6٢

باب أنّ الجنّ یأتیهم فیسألونهم عن معالم دینهم و یتوجّهون فی أمورهم ٢64

باب فی الأئمّه: أنّهم إذا ظهر أمرهم حکموا بحکم داود و آل داود ٢٧٢

ص :6٨٢

باب أنّ مستقی العلم من بیت آل محمّد:٢٧4

باب أنّه لیس شیء من الحقّ فی ید النّاس إلاّ ما خرج من ٢٧6

باب فیما جاء أنّ حدیثهم صعب مستصعب ٢٨٠

باب ما أمر النّبیّ ص بالنّصیحه لأئمّه المسلمین و اللّزوم لجماعتهم ٢٨6

باب ما یجب من حقّ الإمام علی الرّعیّه و حقّ الرّعیّه علی الإمام ٢٩٠

باب أنّ الأرض کلّها للإمام علیه السّلام ٢٩6

باب سیره الإمام فی نفسه و فی المطعم و الملبس إذا ولی الأمر ٣٠4

باب نادر ٣٠6

باب فیه نکت و نتف من التّنزیل فی الولایه ٣٠٨

باب فیه نتف و جوامع من الرّوایه فی الولایه ٣66

باب فی معرفتهم أولیاءهم و التّفویض إلیهم ٣٧٠

أبواب التّاریخ

باب مولد النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و وفاته ٣٧4

باب النّهی عن الإشراف علی قبر النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم 4٠6

باب مولد أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه 4٠6

باب مولد الزّهراء فاطمه علیها السّلام 4٢٠

باب مولد الحسن بن علیّ صلوات اللّه علیهما 4٢٨

باب مولد الحسین بن علیّ علیهما السّلام 4٣٢

باب مولد علیّ بن الحسین علیهما السّلام 44٠

باب مولد أبی جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام 444

ص :6٨٣

باب مولد أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام 45٢

باب مولد أبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام 46٢

باب مولد أبی الحسن الرّضا علیه السّلام 4٨٨

باب مولد أبی جعفر محمّد بن علیّ الثّانی علیه السّلام 5٠4

باب مولد أبی الحسن علیّ بن محمّد علیهما السّلام و الرّضوان 5١٨

باب مولد أبی محمّد الحسن بن علیّ علیهما السّلام 5٣٠

باب مولد الصّاحب علیه السّلام 55٨

باب ما جاء فی الاثنی عشر و النّصّ علیهم علیه السّلام 5٨6

باب فی أنّه إذا قیل فی الرّجل شیء فلم یکن فیه و کان فی ولده 6٠٨

أو ولد ولده فإنّه هو الّذی قیل فیه 6٠٨

باب أنّ الأئمّه: کلّهم قائمون بأمر اللّه تعالی، هادون إلیه 6١٠

باب صله الإمام علیه السّلام 6١٢

باب الفیء و الأنفال و تفسیر الخمس و حدوده و ما یجب فیه 6١4

ص :6٨4

جلد سوم

اشاره

ص :1

ص :2

ص :3

ص :4

فهرست مطالب

کتاب ایمان و کفر

سرشت مؤمن و کافر ١١

بابی دیگر از سرشت مؤمن و کافر (به اضافۀ رویداد تکلیف نخستین)١٧

باب دیگری در سرشت مؤمن و کافر ٢١

رسول خدا نخستین کسی است که به خداوند پاسخ داده، به پروردگاری او اقرار کرد ٢٧

آنان چگونه پاسخ دادند در حالی که ذرّه بودند ٣١

آفرینش آفریدگان بنابر توحید است ٣١

قرار گرفتن مؤمن در صلب کافر ٣٣

وقتی خداوند عزّتمند بخواهد مؤمن بیافریند ٣5

صبغه (رنگ) همان اسلام است ٣5

سکینه و آرامش، همان ایمان است ٣٧

اخلاص ٣٩

باب شرایع 4٣

پایه های اسلام 45

با اسلام، خون حفظ می شود ولی پاداش براساس ایمان است 5٩

ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام شریک ایمان نیست 6٣

باب دیگری از شراکت اسلام و ایمان و این که اسلام پیش از ایمان است 6٧

باب 6٩

ایمان بین همۀ اعضای بدن پخش شده است ٨٣

پیش افتادن در ایمان ٩٧

درجات ایمان ١٠١

بابی دیگر از درجات ایمان ١٠5

ص :5

توضیح اسلام ١٠٩

خصلت های مؤمن ١١١

باب ١١٧

صفت ایمان ١١٩

برتری ایمان بر اسلام و برتری یقین بر ایمان ١٢١

حقیقت ایمان و یقین ١٢٣

اندیشه ١٢٧

مکارم ١٢٩

برتری یقین ١٣٣

خشنودی به قضا ١٣٩

سپردن کارها به او و تکیه بر او ١4٧

هراس و امید ١55

خوش گمانی به خداوند عزّتمند ١6٣

اعتراف به کوتاهی ١65

فرمانبری و پرهیزگاری ١6٧

پرهیزگاری ١٧٣

عفّت و پاکدامنی ١٧٩

دوری از حرام ١٨١

انجام واجبات ١٨5

استواری عمل و مداومت بر آن ١٨٧

عبادت ١٨٩

نیّت ١٩٣

باب ١٩5

میانه روی در عبادت ١٩5

آن کس که پاداش کرداری از سوی خدا، به او برسد ١٩٩

شکیبایی ١٩٩

سپاسداری ٢١٣

خوش اخلاقی ٢٢٧

ص :6

خوش رویی ٢٣5

راستی و ادای امانت ٢٣٧

حیا ٢4٣

گذشت ٢45

فروخوردن خشم ٢4٩

بردباری ٢55

خاموشی و نگهداشتن زبان ٢5٩

مدارا ٢6٧

نرمی و مهربانی ٢٧١

فروتنی ٢٧٧

دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا ٢٨٣

نکوهش دنیا و پارسایی در دنیا ٢٩١

باب ٣٠٩

قناعت ٣١١

کفاف ٣١٧

شتاب در کار نیک ٣١٩

انصاف و عدالت ٣٢٣

بی نیازی از مردم ٣٣٣

صلۀ رحم ٣٣٧

نیکی به پدر و مادر ٣5٣

اهمیّت به امور مسلمین و پند و نصیحت برای سودشان ٣65

بزرگداشت پیران ٣6٩

مؤمنان برادر همدیگرند ٣٧١

در آنچه موجب حقّ برای کسی است که خود را به ایمان نسبت می دهد ٣٧٧

برادری کردن بر دین قرار نگرفته است، بلکه آن آشناشدن با ٣٧٧

یکدیگر است ٣٧٧

حقّ مؤمن بر برادر مؤمن و ادای حقّ او ٣٧٩

دلسوزی و مهرورزی به یکدیگر ٣٩١

ص :٧

زیارت برادران ٣٩٣

دست دادن به همدیگر 4٠١

در آغوش گرفتن 4١١

روبوسی 4١٣

گفت وگوی برادران 4١٧

شادکردن مؤمنان 4٢١

برآورده کردن نیاز مؤمن 4٣١

کوشش برای نیاز مؤمن 4٣٩

چاره سازی برای گرفتاری مؤمن 445

غذادادن به مؤمن 44٩

کسی که مؤمنی را بپوشاند 45٧

در مهربانی به مؤمن و گرامی داشتن او 45٩

خدمتگزاری به مؤمن 465

اندرزدادن به مؤمن 465

آشتی دادن میان مردم 46٧

زنده گرداندن مؤمن 46٩

فرا خواندن خانواده به ایمان 4٧١

فرانخواندن مردم 4٧٣

خداوند به کسی که دوستش می دارد، دین می دهد 4٧٧

سلامتی در دین 4٧٩

تقیّه 4٨١

نهان کاری 4٩١

مؤمن و نشانه ها و صفاتش 5٠١

اندک شمار بودن مؤمنان 5٢٩

«خرسندی به موهبت ایمان و شکیبایی بر هر چیزی پس از آن»5٣5

آرامش یافتن مؤمن در کنار مؤمن 5٣٩

آنچه خداوند به وسیلۀ مؤمن برطرف می کند 5٣٩

مؤمنان دو گروه اند 5٣٩

ص :٨

پیمان گرفتن خداوند از مؤمن برای شکیبایی اش در گرفتاری 54٣

دشواری گرفتاری مؤمن 54٧

فضیلت نیازمندان مسلمان 56١

باب 5٧٣

قلب دو گوش دارد که فرشته و شیطان در آن دو می دمند 5٧٣

روحی که مؤمن با آن نیرومند شده است 5٧5

گناهان 5٧٧

گناهان بزرگ 5٩١

«کوچک شمردن گناه»6٠٩

پافشاری بر گناه 6١١

ریشه و پایه های کفر 6١١

ریاکاری 6١٩

ریاست خواهی 6٢٧

با دین در کمین دنیا بودن 6٣١

کسی که از عدل سخن بگوید و جز آن عمل کند 6٣١

مجادله و ستیزه و دشمنی ورزیدن با مردم 6٣٣

خشم 6٣٧

حسدورزیدن 64٣

تعصّب ورزی 64٧

کبرورزیدن 65١

خودبزرگ بینی 65٩

دنیادوستی و آزمندی به آن 66٣

طمع 6٧٣

باب کم خردی (خرق)6٧٣

بداخلاقی 6٧5

سفاهت 6٧٧

ص :٩

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

کتاب الإیمان و الکفر باب طینه المؤمن و الکافر

[١44٢]١-علیّ بن إبراهیم عن أبیه عن حمّاد بن عیسی عن ربعیّ بن عبد اللّه عن رجل عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق النّبیّین من طینه علّیّین: قلوبهم و أبدانهم، و خلق قلوب المؤمنین من تلک الطّینه و [جعل]خلق أبدان المؤمنین من دون ذلک و خلق الکفّار من طینه سجّین: قلوبهم و أبدانهم، فخلط بین الطّینتین، فمن هذا یلد المؤمن الکافر و یلد الکافر المؤمن و من هاهنا یصیب المؤمن السّیّئه و من هاهنا یصیب الکافر الحسنه فقلوب المؤمنین تحنّ إلی ما خلقوا منه و قلوب الکافرین تحنّ إلی ما خلقوا منه

[١44٣]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عن النّضر بن شعیب، عن عبد الغفّار الجازیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق المؤمن من طینه الجنّه و خلق الکافر من طینه النّار؛ و قال: إذا أراد اللّه عزّ و جلّ بعبد خیرا طیّب روحه و جسده فلا یسمع شیئا من الخیر إلاّ عرفه و لا یسمع شیئا من المنکر إلاّ أنکره؛ قال: و سمعته یقول: الطّینات ثلاث: طینه الأنبیاء و المؤمن من تلک الطّینه إلاّ أنّ الأنبیاء هم من صفوتها،

ص :١٠

به نام خداوند رحمتگر مهربان

کتاب ایمان و کفر

سرشت مؤمن و کافر

[١44٢]١-مردی از حضرت سجاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند دل و پیکر پیامبران را از سرشت علّیون آفرید و دل مؤمنان را از آن سرشت آفرید ولی آفرینش بدن مؤمنان را پایین تر از آن نهاد. و دل و پیکر کافران را از سرشت سجّین آفرید. آن گاه دو سرشت را به هم آمیخت. به همین جهت از مؤمن، کافر به دنیا می آید و از کافر، مؤمن. از این جا است که مؤمن به گناه دچار می شود و کافر به نیکی. آن گاه دل مؤمنان به آنچه از آن آفریده شده اند، می گراید و دل کافران نیز به آنچه از آن آفریده شده اند.

[١44٣]٢-عبد الغفّار جازی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند عزّتمند، مؤمن را از سرشت بهشت آفرید و کافر را از سرشت دوزخ. و فرمودند: چون خدای شکوهمند برای بنده ای خیر بخواهد، جان و تنش را آرام می کند، تا او چیزی از خیر را نشنود مگر اینکه آن را نیکو ببیند و چیزی از زشت را نشنود مگر زشتش ببیند. راوی گوید: و شنیدم می فرماید: سرشت ها سه گونه است:

سرشت پیامبران و مؤمن از یک گونه است جز این که پیامبران برگزیدۀ آن هستند.

ص :١١

هم الأصل و لهم فضلهم و المؤمنون الفرع من طین لازب، کذلک لا یفرّق اللّه عزّ و جلّ بینهم و بین شیعتهم. و قال: طینه النّاصب من حمإ مسنون و أمّا المستضعفون فمن تراب لا یتحوّل مؤمن عن إیمانه و لا ناصب عن نصبه و للّه المشیئه فیهم.

[١444]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن صالح بن سهل قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

جعلت فداک من أیّ شیء خلق اللّه عزّ و جلّ طینه المؤمن؟ فقال: من طینه الأنبیاء، فلم تنجس أبدا.

[١445]4-محمّد بن یحیی و غیره، عن أحمد بن محمّد و غیره، عن محمّد بن خلف، عن أبی نهشل قال: حدّثنی محمّد بن إسماعیل، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه جلّ و عزّ خلقنا من أعلی علّیّین، و خلق قلوب شیعتنا ممّا خلقنا منه و خلق أبدانهم من دون ذلک، و قلوبهم تهوی إلینا؛ لأنّها خلقت ممّا خلقنا منه، ثمّ تلا هذه الآیه: کَلاّٰ إِنَّ کِتٰابَ اَلْأَبْرٰارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا عِلِّیُّونَ کِتٰابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ اَلْمُقَرَّبُونَ و خلق عدوّنا من سجّین و خلق قلوب شیعتهم ممّا خلقهم منه و أبدانهم من دون ذلک، فقلوبهم تهوی إلیهم؛ لأنّها خلقت ممّا خلقوا منه، ثمّ تلا هذه الآیه: کَلاّٰ إِنَّ کِتٰابَ اَلفُجّٰارِ لَفِی سِجِّینٍ وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا سِجِّینٌ کِتٰابٌ مَرْقُومٌ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ.

[١446]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و غیر واحد، عن الحسین بن الحسن جمیعا، عن محمّد بن أورمه، عن محمّد بن علیّ، عن إسماعیل بن یسار، عن عثمان بن یوسف قال: أخبرنی عبد اللّه بن کیسان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٢

آنان اصلند و فضیلت برای آنان است. و مؤمنان شاخه ای از گل چسبنده اند. و بدین سان خدای عزّتمند میان ایشان و شیعیانشان جدایی نمی اندازد. و فرمودند:

سرشت ناصبی از گل سیاه بدبو است. اما ناتوانان از خاک هستند. نه مؤمن از ایمانش برمی گردد و نه ناصبی از دشمنی اش. و در میان آنان خواست خداوند جاری است.

[١444]٣-صالح سهل گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت! خداوند عزّتمند سرشت مؤمن را از چه آفرید؟ فرمودند: از سرشت پیامبران که هرگز آلوده نمی شود.

[١445]4-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا خداوند شکوهمند ما را از والا علّیون آفرید و دل شیعیانمان را هم. ولی پیکرشان را از پایین آن آفرید. و دل های آنان به سوی ما می گراید؛ زیرا دلشان از آنچه ما آفریده شده ایم، آفریده شده است. سپس این آیه را خواند: (چنان نیست.

نامۀ نیکان در علّیون است. و تو نمی دانی علّیون چیست. نامه ای است نوشته، که تقرّب یافتگان گواهش هستند.) [مطفّفین (٨٣) :١٨ تا ٢١]و دشمنانمان را از سجّین آفرید. و دل پیروانشان را هم. ولی پیکرهایشان را از پایین تر از آن آفرید. پس دل هایشان به سوی آنان می گراید؛ زیرا دلشان از چیزی آفریده شده است که آنان آفریده شده اند. سپس این آیه را خواند: (چنان نیست. نامۀ بدان در سجّین است. و تو نمی دانی سجّین چیست. نامه ای است نوشته. وای در این روز بر تکذیب گران) [سورۀ مطفّفین (٨٣) :٧ تا ١٠]

[١446]5-عبد اللّه کیسان گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت!

ص :١٣

قلت له: جعلت فداک أنا مولاک، عبد اللّه بن کیسان قال: أمّا النّسب فأعرفه و أمّا أنت، فلست أعرفک، قال: قلت له: إنّی ولدت بالجبل و نشأت فی أرض فارس و إنّنی أخالط النّاس فی التّجارات و غیر ذلک، فأخالط الرّجل فأری له حسن السّمت و حسن الخلق و [کثره]أمانه، ثمّ أفتّشه فأتبیّنه عن عداوتکم و أخالط الرّجل فأری منه سوء الخلق و قلّه أمانه و زعاره، ثمّ أفتّشه فأتبیّنه عن ولایتکم، فکیف یکون ذلک؟ فقال لی: أما علمت یا ابن کیسان أنّ اللّه عزّ و جلّ أخذ طینه من الجنّه و طینه من النّار فخلطهما جمیعا، ثمّ نزع هذه من هذه؛ و هذه من هذه، فما رأیت من أولئک من الأمانه و حسن الخلق و حسن السّمت فممّا مسّتهم من طینه الجنّه و هم یعودون إلی ما خلقوا منه، و ما رأیت من هؤلاء من قلّه الأمانه و سوء الخلق و الزّعاره، فممّا مسّتهم من طینه الکافی النّار و هم یعودون إلی ما خلقوا منه.

[١44٧]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن صالح بن سهل قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: المؤمنون من طینه الأنبیاء؟ قال: نعم.

[١44٨]٧-علیّ بن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد، عن الحسین بن یزید، عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه، عن إبراهیم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أراد أن یخلق آدم علیه السّلام بعث جبرئیل علیه السّلام فی أوّل ساعه من یوم الجمعه، فقبض بیمینه قبضه بلغت قبضته من السّماء السّابعه إلی السّماء الدّنیا، و أخذ من کلّ سماء تربه و قبض قبضه أخری من الأرض السّابعه العلیا إلی الأرض السّابعه القصوی، فأمر اللّه عزّ و جلّ کلمته فأمسک القبضه الأولی بیمینه و القبضه الأخری بشماله، ففلق الطّین فلقتین فذرا من الأرض ذروا

ص :١4

من غلام شما عبد اللّه کیسان ام. فرمود: نسبت را می شناسم امّا تو را نه. من عرض کردم: من در کوهستان به دنیا آمده، در پارس بزرگ شده ام و در تجارت ها و جز آن با مردم می آمیزم. گاهی با مردی آشنا می شوم و او را نیک منش و خوب رفتار و امانتدار می یابم، سپس جستجو می کنم و دشمنی اش با شما برایم روشن می شود. و گاهی با مردی می آمیزم و از او بدرفتاری و ناامانتداری و تندمزاجی می بینم، سپس جستجو می کنم و دوستی اش با شما برایم روشن می شود. چرا چنین است؟ حضرت به من فرمودند: ای پسر کیسان! آیا نمی دانی که خداوند شکوهمند، گلی از بهشت گرفت و گلی از دوزخ. آن گاه آن ها را درهم آمیخت.

سپس آن را از این و این را از آن جدا کرد. پس امانت داری و خوب رفتاری و نیک منشی ای که از آنان می بینی، به جهت چیزی است که از گل بهشت به آنان رسیده است. ولی آنان به آنچه از آن آفریده شده اند، باز می گردند. و آنچه از ناامانتداری و بدرفتاری و تندمزاجی از اینان می بینی به جهت چیزی است که از گل دوزخ به آنان رسیده است. ولی ایشان هم به چیزی باز می گردند که از آن آفریده شده اند.

[١44٧]6-صالح سهل گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا مؤمنان از سرشت پیامبرانند؟ فرمود: بله.

[١44٨]٧-ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند عزّتمند وقتی خواست آدم علیه السّلام را بیافریند، جبرئیل را در نخستین ساعت از روز آدینه فرستاد. آن گاه او دست راستش را مشت کرد که مشتش از آسمان هفتم به آسمان دنیا رسید و از هر آسمانی، خاکی برگرفت و مشت دیگری از زمین هفتم بالا تا زمین هفتم دور، برگرفت. آن گاه خداوند عزّتمند به کلمه اش (جبرئیل) فرمان داد تا مشت نخستین را در دست راستش و مشت دیگر را در دست چپش نگاه دارد، سپس آن گل را دو بخش کرده، بخشی را به زمین پاشید

ص :١5

و من السّماوات ذروا فقال للّذی بیمینه: منک الرّسل و الأنبیاء و الأوصیاء و الصّدّیقون و المؤمنون و السّعداء و من أرید کرامته، فوجب لهم ما قال کما قال، و قال للّذی بشماله: منک الجبّارون و المشرکون و الکافرون و الطّواغیت و من أرید هوانه و شقوته، فوجب لهم ما قال کما قال، ثمّ إنّ الطّینتین خلطتا جمیعا، و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَللّٰهَ فٰالِقُ اَلْحَبِّ وَ اَلنَّویٰ فالحبّ طینه المؤمنین الّتی ألقی اللّه علیها محبّته و النّوی طینه الکافرین الّذین نأوا عن کلّ خیر و إنّما سمّی النّوی من أجل أنّه نأی عن کلّ خیر و تباعد عنه و قال اللّه عزّ و جلّ: یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ اَلْمَیِّتِ مِنَ اَلْحَیِّ فالحیّ: المؤمن الّذی تخرج طینته من طینه الکافر و المیّت الّذی یخرج من الحیّ: هو الکافر الّذی یخرج من طینه المؤمن فالحیّ: المؤمن و المیّت:

الکافر و ذلک قوله عزّ و جلّ: أَ وَ مَنْ کٰانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ فکان موته اختلاط طینته مع طینه الکافر و کان حیاته حین فرّق اللّه عزّ و جلّ بینهما بکلمته کذلک یخرج اللّه عزّ و جلّ المؤمن فی المیلاد من الظّلمه بعد دخوله فیها إلی النّور و یخرج الکافر من النّور إلی الظّلمه بعد دخوله إلی النّور و ذلک قوله عزّ و جلّ:

لِیُنْذِرَ مَنْ کٰانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ اَلْقَوْلُ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ.

باب آخر منه و فیه زیاده وقوع التّکلیف الأوّل

[١44٩]١-أبو علیّ الأشعریّ و محمّد بن یحیی، عن محمّد بن إسماعیل، عن علیّ بن الحکم، عن أبان بن عثمان، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لو علم النّاس کیف ابتداء الخلق ما اختلف اثنان، إنّ اللّه عزّ و جلّ قبل أن یخلق الخلق قال: کن ماء عذبا أخلق منک جنّتی و أهل طاعتی و کن ملحا أجاجا

ص :١6

و بخشی را در آسمان. آن گاه به آنچه در دست راستش بود فرمود: فرستادگان و پیامبران و جانشینان و صدّیقان و مؤمنان و سعادتمندان و هر آن کس که من بزرگی اش را بخواهم، از تواند. پس آنچه فرمود بر آنان واجب شد، چنان که فرمود. و به آنچه در دست چپش بود، فرمود: ستمکاران و مشرکان و کافران و طاغوت ها و هر آن کس که من خواری و بدبختی اش را بخواهم از تواند و آنچه فرمود بر آنان واجب شد، چنان که فرمود. سپس آن دو گل درهم آمیخت. و این سخن خدای شکوهمند است: (همانا خداوند، شکافندۀ دانه و هسته است) [انعام (6) :٩5]و حبّ [دانه]، سرشت مؤمنانی است که خداوند محبّت خود را در آن انداخته است و نوی [هسته]، سرشت کافرانی است که از هر نیکی دورند.

و همانا سرشت کافران از آن روی، نوی [هسته]نامیده شده، که از هر خیری دور است و از آن دور مانده است. و خداوند عزّتمند فرمود: (زنده را از مرده بیرون می آورد و مرده را از زنده.) [سورۀ انعام (6) : آیۀ ٩5]زنده، مؤمنی است که سرشتش از سرشت کافر بیرون می آید. و مرده ای که از زنده بیرون می آید، همان کافری است که از سرشت مؤمن بیرون می آید. پس زنده، مؤمن است و مرده کافر. و این سخن خداوند شکوهمند است: (آیا کسی که مرده بود و ما زنده اش کردیم.) [سورۀ انعام (6) : آیۀ ١٢٢]که مرگش، آمیختگی سرشتش با سرشت کافر است. و زندگی او هنگامی است که خداوند عزّتمند، به سبب کلمه اش میان آن دو جدایی اندازد. بدین سان خداوند شکوهمند مؤمن را در تولّدش، پس از درآمدن به تاریکی، او را از تاریکی به سوی نور بیرون برده و کافر را پس از درآمدن به نور، از نور به تاریکی بیرون می برد. و این سخن خداوند عزّتمند است: (تا زندگان را بیم دهد و این سخن بر کافران ثابت شود.) [یاسین (٣6) :٧٠]

بابی دیگر از سرشت مؤمن و کافر (به اضافۀ رویداد تکلیف نخستین)

[١44٩]١-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اگر مردم چگونگی آغاز آفرینش را می دانستند دو نفر با هم اختلاف پیدا نمی کردند. همانا خداوند شکوهمند، پیش از آفرینش آفریدگان فرمود: آب گوارا! پدید آی تا بهشت و

ص :١٧

أخلق منک ناری و أهل معصیتی ثمّ أمرهما فامتزجا، فمن ذلک صار یلد المؤمن الکافر و الکافر المؤمن ثمّ أخذ طینا من أدیم الأرض فعرکه عرکا شدیدا فإذا هم کالذّرّ یدبّون، فقال لأصحاب الیمین: إلی الجنّه بسلام، و قال لأصحاب الشّمال: إلی النّار و لا أبالی، ثمّ أمر نارا فأسعرت، فقال لأصحاب الشّمال: ادخلوها، فهابوها، فقال لأصحاب الیمین: ادخلوها فدخلوها، فقال:

کونی بردا و سلاما فکانت بردا و سلاما فقال أصحاب الشّمال: یا ربّ أقلنا فقال: قد أقلتکم فادخلوها، فذهبوا فهابوها، فثمّ ثبتت الطّاعه و المعصیه فلا یستطیع هؤلاء أن یکونوا من هؤلاء؛ و لا هؤلاء من هؤلاء.

[١45٠]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن زراره أنّ رجلا سأل أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه جلّ و عزّ: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ إلی آخر الآیه، فقال و أبوه یسمع:

حدّثنی أبی أنّ اللّه عزّ و جلّ قبض قبضه من تراب التّربه الّتی خلق منها آدم علیه السّلام فصبّ علیها الماء العذب الفرات ثمّ ترکها أربعین صباحا ثمّ صبّ علیها الماء المالح الأجاج فترکها أربعین صباحا فلمّا اختمرت الطّینه أخذها فعرکها عرکا شدیدا فخرجوا کالذّرّ من یمینه و شماله و أمرهم جمیعا أن یقعوا فی النّار، فدخل أصحاب الیمین، فصارت علیهم بردا و سلاما و أبی أصحاب الشّمال أن یدخلوها.

[١45١]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن أبان بن عثمان، عن محمّد بن علیّ الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أراد أن یخلق آدم علیه السّلام أرسل الماء علی الطّین، ثمّ قبض

ص :١٨

فرمانبرانم را از تو بیافرینم. نمک تلخ! پدید آی تا دوزخ و اهل نافرمانی ام را از تو بیافرینم. سپس به آن دو فرمان داد تا درهم آمیزند. و از این جهت است که از مؤمن، کافر به دنیا می آید و از کافر، مؤمن. سپس گلی از روی زمین برگرفته، آن را به سختی کوبید، پس آن گل ذرّه هایی گشت که می جنبیدند. آن گاه به اصحاب یمین (بهشتیان) فرمود: به سلامت به سوی بهشت [بروید.]و به اصحاب شمال (دوزخیان) فرمود: به سوی دوزخ [بروید.]و اهمیّتی [به شما]نمی دهم. سپس به آتشی فرمان داد تا افروخته شود و به اصحاب شمال فرمود: در آن درآیید و بهراسید. و به اصحاب یمین فرمود: در آن درآیید. و آنان داخل می شوند. آن گاه [به آتش]فرمود: سرد و سلامت باش. و آتش سرد و سلامت شد. اصحاب شمال گفتند: پروردگارا! از ما درگذر. فرمود: از شما درگذشتم در آتش داخل شوید.

آن ها می روند و می هراسند. و این جا فرمانبری و نافرمانی ثابت می شود. نه اینان می توانند از آنان باشند و نه آنان از اینان.

[١45٠]٢-زراره گفت: مردی از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسید: (و چون پروردگارت از پشت فرزندان آدم، نسل ها را گرفته، ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم، گفتند: چرا. . .) [اعراف (٧) :١٧٢] حضرت-درحالی که پدرش می شنید-فرمود: پدرم به من فرموده خداوند عزّتمند، مشتی از خاکی که آدم علیه السّلام را از آن آفریده، برداشته، آن گاه آب گوارای فرات بر آن ریخته است. سپس چهل بامداد آن را رها کرده و آن گاه آب نمکینی تلخ بر آن پاشیده و چهل بامداد رهایش کرده است. و چون آن گل خمیر شده، آن را برگرفته و به سختی کوبیده تا ذرّه هایی از راست و چپش بیرون آمده اند. آن گاه به همگی فرمان داده تا در دوزخ فروافتند. و اصحاب یمین به آن درآمده اند و بر آنان سرد و سلامت گشته است ولی اصحاب شمال از داخل شدن در آن خودداری کرده اند.

[١45١]٣-محمّد بن علی حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا خداوند شکوهمند چون خواست آدم را بیافریند، آبی را بر آن گل فرستاد،

ص :١٩

قبضه فعرکها ثمّ فرّقها فرقتین بیده ثمّ ذرأهم فإذا هم یدبّون ثمّ رفع لهم نارا فأمر أهل الشّمال أن یدخلوها فذهبوا إلیها فهابوها فلم یدخلوها ثمّ أمر أهل الیمین أن یدخلوها فذهبوا فدخلوها فأمر اللّه جلّ و عزّ النّار فکانت علیهم بردا و سلاما، فلمّا رأی ذلک أهل الشّمال قالوا: ربّنا أقلنا، فأقالهم، ثمّ قال لهم:

ادخلوها فذهبوا فقاموا علیها و لم یدخلوها، فأعادهم طینا و خلق منها آدم علیه السّلام.

و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: فلن یستطیع هؤلاء أن یکونوا من هؤلاء و لا هؤلاء أن یکونوا من هؤلاء قال: فیرون أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أوّل من دخل تلک النّار، فذلک قوله جلّ و عزّ: «قل إن کان للرّحمن ولد فأنا أوّل العابدین»

باب آخر منه

[١45٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن داود العجلیّ، عن زراره، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی حیث خلق الخلق خلق ماء عذبا و ماء مالحا أجاجا، فامتزج الماءان، فأخذ طینا من أدیم الأرض فعرکه عرکا شدیدا، فقال لأصحاب الیمین و هم کالذّرّ یدبّون: إلی الجنّه بسلام و قال لأصحاب الشّمال:

إلی النّار و لا أبالی. ثمّ قال: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ شَهِدْنٰا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ إِنّٰا کُنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِینَ ثمّ أخذ المیثاق علی النّبیّین، فقال: ألست بربّکم و أنّ هذا محمّد رسولی، و أنّ هذا علیّ أمیر المؤمنین؟ قالوا: بلی فثبتت لهم النّبوّه و أخذ المیثاق علی أولی العزم أنّنی ربّکم و محمّد رسولی و علیّ أمیر المؤمنین و أوصیاؤه من بعده ولاه أمری و خزّان علمی علیه السّلام و أنّ المهدیّ أنتصر به لدینی و أظهر به دولتی و أنتقم به من أعدائی و أعبد به طوعا و کرها

ص :٢٠

سپس مشتی گرفت و آن را کوبید و به دست خودش آن را دو بخش کرده، پراکنده شان کرد که ناگاه به جنبش درآمدند. سپس برایشان آتشی برپا کرده، به اهل شمال فرمان داد تا در آن داخل شوند. آن ها به سوی آتش رفتند و ترسیدند و در آن داخل نشدند. سپس اهل یمین را فرمان داد که در آتش داخل شوند. آنان رفتند و داخل شدند. پس خداوند عزّتمند به آتش فرمان داد تا بر آنان سرد و سلامت شود. و اهل شمال چون چنین دیدند، گفتند: پروردگارا از ما درگذر. و خداوند از آنان درگذشت. سپس به آنان فرمود: در آتش داخل شوید. آنان رفته، بر لبۀ دوزخ ایستادند و در آتش داخل نشدند. آن گاه همه را به گل بازگردانده، آدم علیه السّلام را از آن آفرید. و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: و هرگز ممکن نیست که اینان از آنان بشوند و آنان نیز از ایشان. فرمود: آنان معتقدند که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نخستین کسی است که در آن آتش داخل شد. و این سخن خداوند شکوهمند است که (بگو اگر برای آن مهربان، فرزندی بود، من نخستین پرستنده بودم.) [زخرف (4٣) :٨١]

باب دیگری در سرشت مؤمن و کافر

[١45٢]١-حمران از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند پاک و والا وقتی آفریدگان را آفرید، آبی گوارا و آبی نمکین و تلخ آفرید و هر دو را به هم آمیخت. آن گاه گلی از روی زمین برداشته، آن را به سختی کوبید.

سپس به اصحاب یمین که ذرّه هایی جنبنده شده بودند، فرمود: به سلامت به سوی بهشت بروید. و به اصحاب شمال فرمود: به دوزخ بروید. چه باک. آن گاه فرمود: (آیا من پروردگارتان نیستم. گفتند: چرا ما گواهیم. تا در روز قیامت نگویید ما از آن غافل بودیم.) [اعراف (٧) :١٧٢]. سپس از پیامبران پیمان گرفته، فرمود:

آیا من پروردگارتان نیستم و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]فرستاده ام و این علی، امیر مؤمنان نیست؟ گفتند: چرا. پس پیامبری را برایشان ثابت کرد.

و از پیامبران اولی العزم پیمان گرفت که من پروردگارتان هستم و محمّد فرستاده ام و علی امیر مؤمنان و جانشینان پس از او صاحبان امر و گنجوران دانشم هستند. و با مهدی است که دینم را یاری می کنم و دولتم را آشکار کرده، از دشمنانم انتقام می گیرم. و به سبب او است که خواه و ناخواه بندگی می شوم.

ص :٢١

قالوا: أقررنا یا ربّ و شهدنا، و لم یجحد آدم و لم یقرّ فثبتت العزیمه لهؤلاء الخمسه فی المهدیّ و لم یکن لآدم عزم علی الإقرار به و هو قوله عزّ و جلّ:

وَ لَقَدْ عَهِدْنٰا إِلیٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً قال: إنّما هو: فترک ثمّ أمر نارا فأجّجت فقال لأصحاب الشّمال: ادخلوها فهابوها، و قال لأصحاب الیمین: ادخلوها فدخلوها فکانت علیهم بردا و سلاما، فقال أصحاب الشّمال:

یا ربّ أقلنا، فقال: قد أقلتکم اذهبوا فادخلوها، فهابوها، فثمّ ثبتت الطّاعه و الولایه و المعصیه.

[١45٣]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبیب السّجستانیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أخرج ذرّیّه آدم علیه السّلام من ظهره لیأخذ علیهم المیثاق بالرّبوبیّه له و بالنّبوّه لکلّ نبیّ فکان أوّل من أخذ له علیهم المیثاق بنبوّته محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثمّ قال اللّه عزّ و جلّ لآدم: انظر ما ذا تری؟ قال: فنظر آدم علیه السّلام إلی ذرّیّته و هم ذرّ قد ملئوا السّماء، قال آدم علیه السّلام: یا ربّ ما أکثر ذرّیّتی و لأمر ما خلقتهم، فما ترید منهم بأخذک المیثاق علیهم؟ قال اللّه عزّ و جلّ: یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا و یؤمنون برسلی و یتّبعونهم، قال آدم علیه السّلام: یا ربّ فما لی أری بعض الذّرّ أعظم من بعض و بعضهم له نور کثیر و بعضهم له نور قلیل و بعضهم لیس له نور؟ فقال اللّه عزّ و جلّ: کذلک خلقتهم لأبلوهم فی کلّ حالاتهم، قال آدم علیه السّلام: یا ربّ فتأذن لی فی الکلام فأتکلّم؟ قال اللّه عزّ و جلّ: تکلّم فإنّ روحک من روحی و طبیعتک [من]خلاف کینونتی، قال آدم: یا ربّ فلو کنت خلقتهم علی مثال واحد و قدر واحد و طبیعه واحده و جبلّه واحده و ألوان واحده و أعمار واحده و أرزاق سواء

ص :٢٢

آنان گفتند: پروردگارا، ما اقرار کرده، به آن شهادت می دهیم. ولی آدم نه انکار کرد و نه اقرار. پس مقام اولی العزمی-دربارۀ مهدی-برای ایشان ثابت شد. و برای آدم در اقرار به مهدی، تصمیمی نبود. و این سخن خدای شکوهمند است: (پیش از این با آدم پیمان بستیم ولی او فراموش کرد و ما برایش تصمیمی نیافتیم.) [طه (٢٠) :

١١5]فرمودند: فراموشی همان رها کردن است. سپس به آتش فرمان داد تا شعله ور گردد. و به اصحاب شمال فرمود: در آتش داخل شوید. آنان ترسیدند. به اصحاب یمین فرمود: در آتش داخل شوید. آنان داخل شدند و آتش برایشان سرد و سلامت شد. آن گاه اصحاب شمال گفتند: پروردگارا از ما درگذر. فرمود:

از شما درگذشتم. بروید و در آتش داخل شوید. آنان ترسیدند. و این جا اطاعت و ولایت و نافرمانی ثابت شد.

[١45٣]٢-حبیب سجستانی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند عزّتمند وقتی نسل آدم علیه السّلام را از پشت او بیرون آورد تا از آنان بر پروردگاری خود و پیامبری همۀ پیامبران پیمان بگیرد، نخستین کسی که بر پیامبری اش از پیامبران پیمان گرفت، محمّد بن عبد اللّه-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود. سپس خداوند به آدم فرمود: بنگر که چه می بینی. آدم علیه السّلام به نسل خود نگریست که ذرّه بودند و آسمان را پر کرده بودند. و گفت: پروردگارا، نسل من چه بسیارند. برای چه آن ها را آفریده ای. و چرا از آنان پیمان می گیری؟ خداوند عزّتمند فرمود: آنان مرا بندگی کرده، چیزی را شریکم قرار نمی دهند. و به فرستادگانم ایمان آورده، از آنان پیروی می کنند. آدم علیه السّلام عرض کرد: پروردگارا، چرا برخی از ذرّه ها بزرگ تر از برخی دیگر است. برخی نور فراوانی دارند و برخی نوری اندک و برخی نیز هیچ نوری ندارند؟ خداوند شکوهمند فرمود: آنان را چنین آفریدم تا در هر احوالی آنان را بیازمایم. آدم علیه السّلام عرض کرد: پروردگارا اجازه می فرمایی با آنان سخن بگویم؟ خداوند عزّتمند فرمود: سخن بگو که تو روحت از روح من است ولی طبیعتت بر خلاف هستی من است. آدم عرض کرد:

پروردگارا، کاش آنان را یکسان و یک اندازه و یک طبیعت و یک سرشت و یک رنگ و یک عمر با روزی ای برابر می آفریدی تا کسی بر دیگری ستم نکند

ص :٢٣

لم یبغ بعضهم علی بعض و لم یکن بینهم تحاسد و لا تباغض و لا اختلاف فی شیء من الأشیاء، قال اللّه عزّ و جلّ: یا آدم بروحی نطقت و بضعف طبیعتک تکلّفت ما لا علم لک به و أنا الخالق العالم، بعلمی خالفت بین خلقهم و بمشیئتی یمضی فیهم أمری و إلی تدبیری و تقدیری صائرون، لا تبدیل لخلقی، إنّما خلقت الجنّ و الإنس لیعبدون و خلقت الجنّه لمن أطاعنی و عبدنی منهم و اتّبع رسلی و لا أبالی و خلقت النّار لمن کفر بی و عصانی و لم یتّبع رسلی و لا أبالی؛ و خلقتک و خلقت ذرّیّتک من غیر فاقه بی إلیک و إلیهم و إنّما خلقتک و خلقتهم لأبلوک و أبلوهم أیّکم أحسن عملا فی دار الدّنیا فی حیاتکم و قبل مماتکم فلذلک خلقت الدّنیا و الآخره و الحیاه و الموت و الطّاعه و المعصیه و الجنّه و النّار و کذلک أردت فی تقدیری و تدبیری و بعلمی النّافذ فیهم خالفت بین صورهم و أجسامهم و ألوانهم و أعمارهم و أرزاقهم و طاعتهم و معصیتهم، فجعلت منهم الشّقیّ و السّعید و البصیر و الأعمی و القصیر و الطّویل و الجمیل و الدّمیم و العالم و الجاهل و الغنیّ و الفقیر و المطیع و العاصی و الصّحیح و السّقیم و من به الزّمانه و من لا عاهه به، فینظر الصّحیح إلی الّذی به العاهه فیحمدنی علی عافیته، و ینظر الّذی به العاهه إلی الصّحیح فیدعونی و یسألنی أن أعافیه و یصبر علی بلائی فأثیبه جزیل عطائی، و ینظر الغنیّ إلی الفقیر فیحمدنی و یشکرنی، و ینظر الفقیر إلی الغنیّ فیدعونی و یسألنی، و ینظر المؤمن إلی الکافر فیحمدنی علی ما هدیته فلذلک خلقتهم لأبلوهم فی السّرّاء و الضّرّاء و فیما أعافیهم و فیما أبتلیهم و فیما أعطیهم و فیما أمنعهم و أنا اللّه الملک القادر، ولی أن أمضی

ص :٢4

و میانشان حسد و دشمنی و اختلاف نباشد. خداوند شکوهمند فرمود: ای آدم! با روح من سخن گفتی و با ناتوانی طبیعت ات خود را در آنچه دانشی نداشتی به زحمت انداختی. منم آفرینندۀ دانا که دانسته میان آفریدگانم فرق گذاشتم. به خواست من فرمانی در میان آنان می گذرد و آنان به سوی تدبیر و تقدیر من در حرکتند. آفریدگانم دگرگونی ای ندارند. همانا جنّیان و آدمیان را آفریدم تا مرا بندگی کنند و بهشت را برای کسانی آفریدم که مرا اطاعت و بندگی کرده، از فرستادگانم پیروی کنند. و چه باک، دوزخ را برای کسانی آفریدم که به من کفر ورزیده، از من فرمان نبردند و از فرستادگانم پیروی نکردند. و چه باک. تو و نسلت را آفریدم، بی آن که هیچ نیازی به تو و آنان داشته باشم. تو و آنان را برای آزمودن آفریدم. تا کدام کس از شما در زندگانی دنیا-پیش از مرگ-نیکوکارترین باشد. برای همین، دنیا و آخرت، زندگی و مرگ، اطاعت و نافرمانی، بهشت و دوزخ را آفریدم. و همین طور در تقدیر و تدبیرم و به سبب دانش جاری ام در میان ایشان، میان چهره ها و پیکرها، رنگ و عمر و روزی و فرمانبری و نافرمانی شان فرق گذاشتم. از میان شان شقاوتمند و سعادتمند، بینا و کور، کوتاه و بلند، زیبا و زشت، دانشمند و نادان، دولتمند و نیازمند، فرمانبر و نافرمان، تندرست و بیمار و ناقص الخلقه و کامل الخلقه قرار دادم تا تندرست به ناقص الخلقه بنگرد و مرا به جهت تندرستی اش سپاس گوید و ناقص الخلقه به تندرست بنگرد و از من تندرستی خواسته، به بلای من شکیبایی کند، تا داد و دهشی بزرگ به او کنم. و دولتمند به نیازمند نگریسته، مرا سپاس گوید. و نیازمند به دولتمند نگریسته، از من بخواهد.

مومن به کافر نگریسته، مرا به جهت هدایتش سپاس بگوید. برای همین آنان را آفریدم تا در خوشی و ناخوشی، در تندرستی و گرفتاری و در عطا و بازداری، بیازمایم. و منم خداوند شهریار توانا. و حقّ دارم همۀ آنچه را تقدیر کرده ام بر

ص :٢5

جمیع ما قدّرت علی ما دبّرت ولی أن أغیّر من ذلک ما شئت إلی ما شئت و أقدّم من ذلک ما أخّرت و أؤخّر من ذلک ما قدّمت و أنا اللّه الفعّال لما أرید لا أسأل عمّا أفعل و أنا أسأل خلقی عمّا هم فاعلون.

[١454]٣-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل، عن صالح بن عقبه، عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ و عقبه جمیعا، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق الخلق فخلق من أحبّ ممّا أحبّ و کان ما أحبّ أن خلقه من طینه الجنّه و خلق من أبغض ممّا أبغض و کان ما أبغض أن خلقه من طینه النّار، ثمّ بعثهم فی الظّلال-فقلت و أیّ شیء الظّلال فقال: ألم تر إلی ظلّک فی الشّمس شیئا و لیس بشیء-ثمّ بعث منهم النّبیّین فدعوهم إلی الإقرار باللّه عزّ و جلّ: و هو قوله عزّ و جلّ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ ثمّ دعوهم إلی الإقرار بالنّبیّین فأقرّ بعضهم و أنکر بعض، ثمّ دعوهم إلی ولایتنا فأقرّ بها و اللّه من أحبّ و أنکرها من أبغض و هو قوله: «فما کانوا لیؤمنوا بما کذّبوا به من قبل» ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام: کان التّکذیب ثمّ.

باب أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أوّل من أجاب و أقرّ للّه عزّ و جلّ بالرّبوبیّه

[١455]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن صالح بن سهل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ بعض قریش قال لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: بأیّ شیء سبقت الأنبیاء و أنت بعثت آخرهم و خاتمهم؟ فقال: إنّی کنت أوّل من آمن بربّی و أوّل من أجاب حیث أخذ اللّه میثاق النّبیّین و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم، فکنت أنا أوّل نبیّ

ص :٢6

تدبیرهایم بگذرانم. و حقّ دارم که هرچه خواستم دیگرگون سازم، آنچه را عقب انداخته بودم، پیش اندازم و آنچه را پیش انداخته بودم، به عقب اندازم. و منم خداوندی که آنچه بخواهد، می کند. از آنچه می کنم، بازخواست نمی شوم و منم که از آفریدگانم دربارۀ آنچه کرده اند، بازخواست می کنم.

[١454]٣-عبد اللّه بن محمّد جعفی و عقبه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: همانا خداوند عزّتمند آفریدگان را آفرید. و کسانی را که دوست داشت از چیزی آفرید که دوست می داشت. و آن چیزی که دوست داشت ایشان را از آن بیافریند، گل بهشت بود. و کسانی را که دوست نداشت از چیزی آفرید که بدش می آمد. و آن گل دوزخ بود. سپس آنان را به صورت سایه برانگیخت. من عرض کردم: سایه چیست؟ فرمودند: آیا به سایه ات در آفتاب ننگریسته ای که هم چیزی هست و هم نیست. سپس از میان آنان پیامبران را برانگیخته، آنان را به اقرار به خداوند شکوهمند فراخواند و این سخن او است که (و اگر از آنان بپرسی چه کسی شما را آفرید می گویند: خداوند) [زخرف (4٣) :٨٧]سپس آنان را به اقرار به پیامبران فراخواند که برخی اقرار کرده، برخی انکار کردند. سپس به ولایت ما دعوتشان کرد که به خدا سوگند کسی که او دوست داشت اقرار کرد و کسی که او دوستش نمی داشت، انکار کرد و این سخن او است که (و آنان به چیزی که پیش از این تکذیبش می کردند، ایمان نیاوردند.) [اعراف (٧) :١٠١]سپس حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: تکذیب از این جا بود.

رسول خدا نخستین کسی است که به خداوند پاسخ داده و به پروردگاری او اقرار کرد

[١445]١-صالح سهل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که یکی از قریشیان به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-گفت: به چه سبب بر پیامبران پیش افتادی درحالی که تو در پایان و انجام آن ها برانگیخته شده ای؟ فرمودند: من نخستین کسی بودم که به پروردگار ایمان آورد و وقتی خدا از پیامبران پیمان گرفته، آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم، نخستین کسی بودم که

ص :٢٧

قال بلی، فسبقتهم بالإقرار باللّه عزّ و جلّ.

[١456]٢-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابنا، عن عبد اللّه بن سنان قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

جعلت فداک إنّی لأری بعض أصحابنا یعتریه النّزق و الحدّه و الطّیش فأغتمّ لذلک غمّا شدیدا و أری من خالفنا فأراه حسن السّمت-قال: لا تقل حسن السّمت، فإنّ السّمت سمت الطّریق و لکن قل حسن السّیماء، فإنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: سِیمٰاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ اَلسُّجُودِ -قال: قلت: فأراه حسن السّیماء و له وقار فأغتمّ لذلک قال: لا تغتمّ لما رأیت من نزق أصحابک و لما رأیت من حسن سیماء من خالفک، إنّ اللّه تبارک و تعالی لمّا أراد أن یخلق آدم خلق تلک الطّینتین، ثمّ فرّقهما فرقتین، فقال لأصحاب الیمین: کونوا خلقا بإذنی، فکانوا خلقا بمنزله الذّرّ یسعی، و قال لأهل الشّمال: کونوا خلقا بإذنی، فکانوا خلقا بمنزله الذّرّ، یدرج، ثمّ رفع لهم نارا فقال: ادخلوها بإذنی، فکان أوّل من دخلها محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثمّ اتّبعه أولو العزم من الرّسل و أوصیاؤهم و أتباعهم، ثمّ قال لأصحاب الشّمال: ادخلوها بإذنی، فقالوا: ربّنا خلقتنا لتحرقنا؟ فعصوا، فقال لأصحاب الیمین: اخرجوا بإذنی من النّار، لم تکلم النّار منهم کلما، و لم تؤثّر فیهم أثرا، فلمّا رآهم أصحاب الشّمال، قالوا: ربّنا نری أصحابنا قد سلموا فأقلنا و مرنا بالدّخول، قال: قد أقلتکم فادخلوها، فلمّا دنوا و أصابهم الوهج رجعوا فقالوا: یا ربّنا لا صبر لنا علی الاحتراق فعصوا، فأمرهم بالدّخول-ثلاثا-کلّ ذلک یعصون و یرجعون و أمر أولئک-ثلاثا-کلّ ذلک یطیعون و یخرجون، فقال لهم: کونوا طینا بإذنی فخلق منه آدم، قال: فمن کان

ص :٢٨

پاسخ داد. من نخستین پیامبری بودم که گفت: آری. پس من به سبب اقرار به خدای عزّتمند از آنان پیشی گرفتم.

[١456]٢-عبد اللّه سنان گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم فدایت من برخی از اصحابمان را می بینم که سبکی و تندی و بی خردی بر آنان چیره است و به همین جهت بسیار غمگین می شوم. ولی مخالفانمان را می بینم که نیک منش هستند. فرمود: نگو نیک منش، نیک منشی همان نیک روش بودن است. بلکه بگو نیک سیما. خداوند شکوهمند می فرماید: (سیمایشان در رخسار، از اثر سجده است) [فتح (4٨) :٢٩]من عرض کردم: بله نیک سیمایی و سنگینی می بینم و باز غمگین می شوم. فرمودند: از سبکی اصحاب و نیک سیمایی مخالفان غم مخور خداوند پاک و والا چون خواست آدم را بیافریند، آن دو گل را آفرید و سپس دو قسمت کرده، به اصحاب یمین فرمود: به اذن من آفریده شوید.

و آنان آفریدگانی همچون ذرّه شدند که می جنبیدند. و به اهل شمال فرمود: به اذن من آفریده شوید. و آنان آفریدگانی همچون ذرّه شدند که بالا می رفتند. سپس برایشان آتشی فراهم کرده، فرمود: به اذن من در آن داخل شوید. و نخستین کسی که در آن داخل شد، محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود، و سپس فرستادگان اولی العزم و جانشینان و پیروانشان به دنبال او داخل شدند. آن گاه به اصحاب شمال فرمود: به اذن من در آتش داخل شوید. آنان گفتند: پروردگارا ما را آفریدی که بسوزانی مان؟ و نافرمانی کردند. سپس به اصحاب یمین فرمود: به اذن من از آتش بیرون آیید. [و آنان بیرون آمدند]درحالی که آتش هیچ آسیبی به ایشان نزده بود و اثری نگذاشته بود. چون اصحاب شمال چنین دیدند، گفتند:

پروردگارا، یارانمان تندرست بیرون آمده اند. پس از ما درگذر و فرمان بده تا در آتش برویم. فرمود: از شما درگذشتم، در آتش داخل شوید. آنان چون نزدیک شدند و گرمای آتش به ایشان رسید، بازگشته، گفتند: پروردگارا، ما بر سوختن شکیبایی نداریم. و نافرمانی کردند. خداوند سه بار آنان را به ورود در آتش فرمان داد و آنان در هر سه بار نافرمانی کرده، بازگشتند ولی به اصحاب یمین سه بار فرمان داد و آنان در سه بار فرمان بردند و [تندرست]بیرون آمدند.

آن گاه خداوند به آنان فرمود: به اذن من گل شوید. سپس آدم را از آن آفرید.

ص :٢٩

من هؤلاء لا یکون من هؤلاء و من کان من هؤلاء لا یکون من هؤلاء و ما رأیت من نزق أصحابک و خلقهم فممّا أصابهم من لطخ أصحاب الشّمال و ما رأیت من حسن سیماء من خالفکم و وقارهم فممّا أصابهم من لطخ أصحاب الیمین.

[١45٧]٣-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن إسماعیل، عن محمّد بن إسماعیل، عن سعدان بن مسلم، عن صالح بن سهل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بأیّ شیء سبقت ولد آدم؟ قال: إنّی أوّل من أقرّ بربّی، إنّ اللّه أخذ میثاق النّبیّین و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی، فکنت أوّل من أجاب.

باب کیف أجابوا و هم ذرّ. ؟

[١45٨]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی بصیر قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

کیف أجابوا و هم ذرّ؟ قال: جعل فیهم ما إذا سألهم أجابوه، یعنی فی المیثاق.

باب فطره الخلق علی التّوحید

[١45٩]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت: فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا ؟ قال: التّوحید.

[١46٠]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا ما تلک

ص :٣٠

حضرت فرمود: و کسی که از اینان است از آنان نمی گردد و آن که از آنان است از اینان نمی شود و آنچه از سبکی و اخلاق اصحابت می بینی چیزی است که از اصحاب شمال به آنان رسیده است و نیک سیمایی و سنگینی مخالفانتان چیزی است که از اصحاب یمین به آنها رسیده است.

[١45٧]٣-صالح سهل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-پرسیدند: به سبب چه چیزی از فرزندان آدم پیش افتادی؟ فرمود: من نخستین کسی بودم که به پروردگارم اقرار کردم. خداوند که از پیامبران پیمان گرفته، آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ من نخستین کسی بودم که پاسخ دادم.

آنان چگونه پاسخ دادند درحالی که ذرّه بودند

[١45٨]١-ابو بصیر گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آنان (آدمیزادگان) چگونه [به خداوند]پاسخ دادند با آن که ذرّه بودند؟ فرمودند: [خداوند]چیزی در آنان نهاد تا وقتی از آنان می پرسد، پاسخش بدهند. و مقصودش میثاق بود.

آفرینش آفریدگان بنابر توحید است

[١45٩]١-هشام سالم گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: (آفرینش خداوندی که مردم را بر آن آفرید) [روم (٣٠) :٣٠]چیست؟ فرمود: توحید است.

[١46٠]٢-عبد اللّه سنان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند آفرینش خدایی که مردم رای بر آن آفرید. پرسیدم و گفتم: این آفرینش

ص :٣١

الفطره؟ قال: هی الإسلام، فطرهم اللّه حین أخذ میثاقهم علی التّوحید، قال: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ و فیه المؤمن و الکافر.

[١46١]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن زراره قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا قال: فطرهم جمیعا علی التّوحید

[١46٢]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: حُنَفٰاءَ لِلّٰهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ قال: الحنیفیّه من الفطره الّتی فطر اللّه النّاس علیها، لا تبدیل لخلق اللّه، قال: فطرهم علی المعرفه به، قال زراره: و سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ الآیه، قال:

أخرج من ظهر آدم ذرّیّته إلی یوم القیامه، فخرجوا کالذّرّ فعرّفهم و أراهم نفسه و لو لا ذلک لم یعرف أحد ربّه. و قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: کلّ مولود یولد علی الفطره، یعنی المعرفه بأنّ اللّه عزّ و جلّ خالقه، کذلک قوله: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ.

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن فضّال، عن ابن أبی جمیله، عن محمّد الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا قال: فطرهم علی التّوحید.

باب کون المؤمن فی صلب الکافر

[١46٣]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء،

ص :٣٢

چیست؟ فرمود: آن اسلام است. خداوند وقتی از آنان پیمان گرفت، بنابر توحید آفریدشان، فرمود: (آیا من پروردگارتان نیستم؟) و در آن میثاق، هم مؤمن بود و هم کافر.

[١46١]٣-زراره گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (آفرینش خدایی که مردم را بر آن آفرید.) فرمودند: همۀ آنان را بنابر توحید آفرید.

[١46٢]4-زراره گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (خالصانه به خدا رو کنید و برایش شریک نگیرید.) [حجّ (٢٢) :٣١] فرمودند: آفرینش خالصی است که خداوند، مردم را بر آن آفرید که دگرگونی ای در آفریدگان خداوند نیست. فرمود: آنان را بر معرفت به خودش آفرید. زراره گفت: و از حضرت دربارۀ این سخن خدای شکوهمند پرسیدم: (و چون پروردگارت از پشت فرزندان آدم، نسل ها را گرفته، بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری. . .) فرمودند: از پشت آدم، نسلش را تا روز رستاخیز بیرون آورد و آنان همچون ذرّه هایی بیرون آمدند. پس خداوند خود را به آنان شناسانده، نشان داد و اگر چنین نبود، کسی پروردگارش را نمی شناخت. و فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: هر نوزادی بر این آفرینش به دنیا می آید. یعنی معرفت به این که خداوند عزّتمند آفریدگار او است.

چنان که این سخن او است: (و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید؟ می گویند: خداوند.)

[١46٢]5-محمّد حلبی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند آفرینش خداوندی که مردم را بر آن آفرید. روایت کرده که فرمودند:

ایشان را بنابر توحید آفرید.

قرار گرفتن مؤمن در صلب کافر

[١46٣]١-علی میسره گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا نطفۀ مؤمن در

ص :٣٣

عن علیّ بن میسره قال: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

إنّ نطفه المؤمن لتکون فی صلب المشرک، فلا یصیبه من الشّرّ شیء، حتّی إذا صار فی رحم المشرکه لم یصبها من الشّرّ شیء، حتّی تضعه فإذا وضعته لم یصبه من الشّرّ شیء، حتّی یجری علیه القلم.

[١464]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن یقطین، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

قلت له: إنّی قد أشفقت من دعوه أبی عبد اللّه علیه السّلام علی یقطین و ما ولد، فقال: یا أبا الحسن لیس حیث تذهب، إنّما المؤمن فی صلب الکافر بمنزله الحصاه فی اللّبنه یجیء المطر فیغسل اللّبنه و لا یضرّ الحصاه شیئا.

باب إذا أراد اللّه عزّ و جلّ أن یخلق المؤمن

[١465]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن إبراهیم بن مسلم الحلوانیّ، عن أبی إسماعیل الصّیقل الرّازیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ فی الجنّه لشجره تسمّی المزن فإذا أراد اللّه أن یخلق مؤمنا أقطر منها قطره، فلا تصیب بقله و لا ثمره أکل منها مؤمن أو کافر إلاّ أخرج اللّه عزّ و جلّ من صلبه مؤمنا.

باب فی أنّ الصّبغه هی الإسلام

[١466]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: صِبْغَهَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَهً قال:

الإسلام. و قال فی قوله عزّ و جلّ: فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقیٰ قال:

ص :٣4

صلب مشرک قرار می گیرد ولی هیچ بدی ای به آن نمی رسد. و چون به رحم زن مشرک هم برسد، زیانی به او نمی رسد و چون او را بزاید هم هیچ زیانی به او نمی رسد تا قلم [تکلیف]بر او جاری گردد.

[١464]٢-علی یقطین گفته است: به حضرت کاظم علیه السّلام عرض کردم: من از نفرین حضرت صادق علیه السّلام بر یقطین و فرزندانش نگرانم. فرمودند: ای ابو الحسن! چنان که گمان می کنی، نیست. همانا مؤمن در صلب کافر به منزلۀ شن در خشت است. باران می بارد و خشت را می شوید ولی به شن زیانی نمی رساند.

وقتی خداوند عزّتمند بخواهد مؤمن بیافریند

[١465]١-ابو اسماعیل صیقل رازی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا در بهشت، درختی است که مزن نامیده می شود. و چون خدا بخواهد مؤمنی بیافریند، قطره ای از آن فرو می چکاند و آن قطره به گیاه و میوه ای نمی رسد که مؤمن یا کافری از آن بخورد جز این که خداوند شکوهمند از صلب او مؤمنی بیرون می آورد.

صبغه (رنگ) همان اسلام است

[١466]١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند (رنگ خدا است و چه رنگی بهتر از رنگ خدا.) [بقره (٢) :١٣٨]روایت کرده که فرمود: آن، اسلام است. و دربارۀ این سخن خدای شکوهمند (که به آن دستگیرۀ محکم چنگ زده است.) [بقره (٢) :٢56]فرمودند: آن، ایمان به خدای یگانۀ بی شریک است

[١46٧]٢-حمران از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خدای عزّتمند (رنگ

ص :٣5

هی الإیمان باللّه وحده لا شریک له.

[١46٧]٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن داود بن سرحان، عن عبد اللّه بن فرقد، عن حمران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: صِبْغَهَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَهً قال:

الصّبغه هی الإسلام.

[١46٨]٣-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن غیر واحد، عن أبان، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما علیهما السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: صِبْغَهَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَهً قال:

الصّبغه هی الإسلام. و قال فی قوله عزّ و جلّ: فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقیٰ قال: هی الإیمان.

باب فی أنّ السّکینه هی الإیمان

[١46٩]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: أَنْزَلَ اَلسَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ قال: هو الإیمان. قال: و سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ قال: هو الإیمان.

[١4٧٠]٢-عنه، عن أحمد، عن صفوان، عن أبان، عن فضیل قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أُولٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلْإِیمٰانَ هل لهم فیما کتب فی قلوبهم صنع؟ قال: لا.

[١4٧١]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن محبوب،

ص :٣6

خدا است. و چه رنگی بهتر از رنگ خدا.) فرمود: رنگ، همان اسلام است.

[١46٨]٣-محمّد مسلم از یکی از صادقین علیهما السّلام دربارۀ این سخن خدای شکوهمند (رنگ خدا است و چه رنگی بهتر از رنگ خدا) روایت کرده که فرمودند:

آن رنگ، همان اسلام است. و دربارۀ این آیه (کسی که به طاغوت کفر ورزیده، به خداوند ایمان آورد، به دستگیرۀ محکمی چنگ زده است.) [بقره (٢) :٢56]فرمود: آن، ایمان است.

سکینه و آرامش، همان ایمان است

[١46٩]١-ابو حمزه گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (او بر دل های مؤمنان آرامش فرو می فرستد) [فتح (4٨) :4]فرمودند: آن، ایمان است.

ابو حمزه دیگر بار گوید: و از این آیه پرسیدم: (و با روحی از خودش آنان را یاری کرد.) [مجادله (5٨) :٢٢]فرمودند: ایمان است.

[١4٧٠]٢-فضیل گفت: برای حضرت صادق علیه السّلام این آیه را خواندم (آن ها هستند که [خدا]ایمان را بر صحیفۀ دلشان نوشته و [پایدار ساخته است].) [مجادله (5٨) :٢٢] و عرض کردم: آیا آنان را با آنچه در دلشان نوشته شده، کاری هست؟ فرمودند: نه.

[١4٧١]٣-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: آرامش، ایمان است.

ص :٣٧

عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

السّکینه الإیمان.

[١4٧٢]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ و هشام بن سالم و غیرهما، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:

هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ اَلسَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ قال:

هو الإیمان.

[١4٧٣]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس، عن جمیل قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قوله عزّ و جلّ: هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ اَلسَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ قال:

هو الإیمان. قال: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ قال: هو الإیمان. و عن قوله: وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ اَلتَّقْویٰ قال: هو الإیمان.

باب الإخلاص

[١4٧4]١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: حَنِیفاً مُسْلِماً قال:

خالصا مخلصا لیس فیه شیء من عباده الأوثان.

[١4٧5]٢-عدّه من أصحابنا: عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه رفعه إلی أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یا أیّها النّاس إنّما هو اللّه و الشّیطان، و الحقّ و الباطل، و الهدی و الضّلاله، و الرّشد و الغیّ، و العاجله و الآجله و العاقبه، و الحسنات و السّیّئات، فما کان من حسنات فللّه و ما کان من سیّئات فللشّیطان لعنه اللّه.

ص :٣٨

[١4٧٢]4-هشام سالم و چند تن دیگر از راویان از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه (او کسی است که آرامش را بر دل های مؤمنان فروفرستاد.) [فتح (4٨) :4] روایت کرده اند که فرمود: آن ایمان است.

[١4٧٣]5-جمیل گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم (او کسی است که آرامش را بر دل های مؤمنان فروفرستاد.) فرمودند: آن آرامش، ایمان است.

جمیل [دیگر بار]گفته است: من این آیه را خواندم: (و آنان را با روحی از جانب خودش یاری کرد.) [مجادله (5٨) :٢٢]و امام علیه السّلام فرمودند: همان ایمان است. و دربارۀ این آیه پرسیدم: (و ایشان را با کلمۀ نگاهداری همراه ساخت.) [فتح (4٨) :٢6] فرمودند: ایمان است.

اخلاص

[١4٧4]١-عبد اللّه مکان از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند (خالصی فرمانبر) [آل عمران (٣) :6٧]روایت کرده که فرمودند: خالصی مخلص [ابراهیم علیه السّلام]که از بندگی بت ها چیزی در وجودش نبود.

[١4٧5]٢-احمد از پدرش، حدیثی که سندش را به حضرت باقر علیه السّلام رسانده، نقل کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-فرمود: ای مردم همانا خدا است و شیطان. حقّ است و باطل. هدایت و گمراهی. نجات و نابودی. اکنون و آینده.

نیکی و زشتی. و نیکی از خداوند است و زشتی از شیطان-خدا او را لعنت کند-

ص :٣٩

[١4٧6]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن أسباط، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام أنّ أمیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یقول:

طوبی لمن أخلص للّه العباده و الدّعاء و لم یشغل قلبه بما تری عیناه و لم ینس ذکر اللّه بما تسمع أذناه و لم یحزن صدره بما أعطی غیره.

[١4٧٧]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً قال:

لیس یعنی أکثر عملا و لکن أصوبکم عملا و إنّما الإصابه خشیه اللّه و النّیّه الصّادقه و الحسنه ثمّ قال: الإبقاء علی العمل حتّی یخلص أشدّ من العمل؛ و العمل الخالص: الّذی لا ترید أن یحمدک علیه أحد إلاّ اللّه عزّ و جلّ، و النّیّه أفضل من العمل، ألا و إنّ النّیّه هی العمل، ثمّ تلا قوله عزّ و جلّ، قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلیٰ شٰاکِلَتِهِ یعنی علی نیّته.

[١4٧٨]5-و بهذا الإسناد قال: سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: إِلاّٰ مَنْ أَتَی اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ قال:

القلب السّلیم الّذی یلقی ربّه و لیس فیه أحد سواه، قال: و کلّ قلب فیه شرک أو شکّ فهو ساقط و إنّما أرادوا الزّهد فی الدّنیا لتفرغ قلوبهم لل آخره.

[١4٧٩]6-بهذا الإسناد، عن سفیان بن عیینه، عن السّندیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما أخلص العبد الإیمان باللّه عزّ و جلّ أربعین یوما-أو قال: ما أجمل عبد ذکر اللّه عزّ و جلّ أربعین یوما-إلاّ زهّده اللّه عزّ و جلّ فی الدّنیا و بصّره داءها و دواءها فأثبت الحکمه فی قلبه و أنطق بها لسانه، ثمّ تلا: إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا

ص :4٠

[١4٧6]٣-علی اسباط از حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خداوند بر او-می فرمود: خوشا بر آن کس که عبادت و دعا را برای خداوند خالص کند و دلش به آنچه چشمش می بیند، نپردازد و یاد خدا را به سبب آنچه گوش هایش می شنود، فراموش نکند و از آنچه به دیگران داده شده، دلتنگ نگردد.

[١4٧٧]4-سفیان عیینه از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه (تا بیازمایدتان که کدام تان نیکوکارترید.) [هود (١١) :٧]روایت کرده که فرمودند: مقصود، بسیارکارتر نیست بلکه درست کارترین است. و همانا درستی کار، پروای خدا و نیّت راست و نیکی است. سپس فرمود: پایداری بر کردار تا خالص شدنش، دشوارتر از خود کردار است. هان! که نیّت همان کردار است. سپس این آیه را خواند: (بگو هرکسی بر طبق نیازش عمل می کند.) [اسراء (١٧) :٨4]یعنی طبق نیّتش.

[١4٧٨]5-همو گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (جز کسی که با دلی پاک و رسته [از کفر و شرک و گناه]به نزد خدا آید.) [شعرا (٢6) :٨٩] فرمودند: دل سالمی که پروردگارش را دیدار می کند و کسی جز او را به خود راه نمی دهد. فرمود: و هر دلی که در آن شرکی یا تردیدی باشد، فروافتاده است. و همانا آنان [اولیای خدا]پارسایی در دنیا را برگزیدند تا دل هاشان فقط برای سرای واپسین باشد.

[١4٧٩]6-سدّی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: آن بنده که ایمان به خدای عزّتمند را چهل روز خالص گرداند-یا فرمود: بنده ای که چهل روز به خوبی خدای را یاد کند-خداوند او را در دنیا پارسا کرده، به درد و درمان بینایش می کند.

حکمت را در دلش پایدار کرده، بر زبانش روان می کند. سپس این آیه را خواند:

ص :4١

اَلْعِجْلَ سَیَنٰالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّهٌ فِی اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُفْتَرِینَ فلا تری صاحب بدعه إلاّ ذلیلا، و مفتریا علی اللّه عزّ و جلّ و علی رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علی أهل بیته صلوات اللّه علیهم إلاّ ذلیلا.

باب الشّرائع

[١4٨٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ، عن محمّد بن مروان جمیعا، عن أبان بن عثمان عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی أعطی محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شرائع نوح و إبراهیم و موسی و عیسی علیهم السّلام: التّوحید و الإخلاص و خلع الأنداد؛ و الفطره الحنیفیّه السّمحه، و لا رهبانیّه و لا سیاحه، أحلّ فیها الطّیّبات و حرّم فیها الخبائث و وضع عنهم إصرهم و الأغلال الّتی کانت علیهم، ثمّ افترض علیه فیها الصّلاه و الزّکاه و الصّیام و الحجّ و الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر و الحلال و الحرام و المواریث و الحدود و الفرائض و الجهاد فی سبیل اللّه، و زاده الوضوء و فضّله بفاتحه الکتاب و بخواتیم سوره البقره و المفصّل و أحلّ له المغنم و الفیء و نصره بالرّعب و جعل له الأرض مسجدا و طهورا و أرسله کافّه إلی الأبیض و الأسود و الجنّ و الإنس و أعطاه الجزیه و أسر المشرکین و فداهم، ثمّ کلّف ما لم یکلّف أحد من الأنبیاء و أنزل علیه سیف من السّماء فی غیر غمد، و قیل له:

فَقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ لاٰ تُکَلَّفُ إِلاّٰ نَفْسَکَ.

[١4٨١]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران قال:

ص :4٢

(کسانی که گوساله را برگزیدند، به زودی خشمی از سوی پروردگارشان و خواری زندگانی دنیا دامنگیرشان خواهد شد و ما بدین سان دروغزنان را کیفر می دهیم.) [اعراف (٧) :

١5٢]برای همین بدعت گزار را نبینی جز آنکه خوار شده است و دروغ پرداز بر خداوند و رسولش و خاندان او-درود خدا بر آنان-را جز آنکه خوار شده است.

باب شرایع

[١4٨٠]١-کسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند پاک و والا، شریعت های نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السّلام را به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-داد: توحید، اخلاص، بیزاری از الهه ها و آفرینش خالص آسان-و نه گوشه گزینی و سر به بیابان گذاشتن-. خداوند در این شریعت ها پاکی ها را حلال و پلیدی ها را حرام کرده، بارهای سنگین و زنجیرهای گردنشان را گشود. سپس نماز و زکات و روزه و حجّ و امر به معروف و نهی از منکر و حلال و حرام و ارث و حدّها [ی]شرعی و واجبات و جهاد در راه خدا را واجب ساخت. و وضو را به [شریعت]حضرت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-افزود، با فاتحه الکتاب و آیه های پایانی سورۀ بقره و مفصّل [سورۀ محمّد تا پایان قرآن]به او فضیلت داد و غنیمت و انفال را برایش حلال نموده، به سبب [فروافکندن]رعب و سهمگینی [پیامبر در دل کافران و مشرکان] یاری اش کرد و زمین را برایش سجده گاه و پاک کننده قرار داد، او را به سوی همه از سفید و سیاه و جنّ و انسان برانگیخت. و جزیه و اسارت و فدیۀ مشرکان را به او داد. سپس تکلیفی بر عهدۀ پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-نهاده شد که هیچ پیامبری به آن تکلیف نشده بود. و از آسمان شمشیری بی غلاف بر او نازل شد و گفته شد: (در راه خدا پیکار کن که تو جز بر خودت تکلیف نداری.) [نساء (4) :٨4]

[١4٨١]٢-سماعۀ مهران گفت: برای حضرت صادق علیه السّلام این آیه را خواندم:

ص :4٣

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام قول اللّه عزّ و جلّ: فَاصْبِرْ کَمٰا صَبَرَ أُولُوا اَلْعَزْمِ مِنَ اَلرُّسُلِ فقال: نوح و إبراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علیهم قلت:

کیف صاروا أولی العزم؟ قال: لأنّ نوحا بعث بکتاب و شریعه، و کلّ من جاء بعد نوح أخذ بکتاب نوح و شریعته و منهاجه، حتّی جاء إبراهیم علیه السّلام بالصّحف و بعزیمه ترک کتاب نوح لا کفرا به فکلّ نبیّ جاء بعد إبراهیم علیه السّلام أخذ بشریعه إبراهیم و منهاجه و بالصّحف، حتّی جاء موسی بالتّوراه و شریعته و منهاجه، و بعزیمه ترک الصّحف، و کلّ نبیّ جاء بعد موسی علیه السّلام أخذ بالتّوراه و شریعته و منهاجه حتّی جاء المسیح علیه السّلام بالإنجیل، و بعزیمه ترک شریعه موسی و منهاجه، فکلّ نبیّ جاء بعد المسیح أخذ بشریعته و منهاجه، حتّی جاء محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فجاء بالقرآن و بشریعته و منهاجه فحلاله حلال إلی یوم القیامه و حرامه حرام إلی یوم القیامه، فهؤلاء أولو العزم من الرّسل علیهم السّلام.

باب دعائم الإسلام

[١4٨٢]١-حدّثنی الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد الزّیادیّ، عن الحسن بن علیّ الوشّاء قال: حدّثنا أبان بن عثمان، عن فضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمس: علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه، و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه.

[١4٨٣]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن عجلان أبی صالح قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أوقفنی علی حدود الإیمان، فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه

ص :44

(شکیبایی کن چنان که فرستادگان اولی العزم شکیبایی کردند.) [احقاف (46) :٣5] فرمودند: آنان نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش و بر آنان-هستند. عرض کردم: ایشان چرا اولی العزم شدند؟ فرمود:

زیرا نوح با کتاب و شریعت برانگیخته شد. و هرکس پس از نوح آمد کتاب و شریعت و روش نوح را گرفت، تا ابراهیم علیه السّلام با صحف و به قصد کنار گذاردن کتاب نوح-نه از روی کفر به آن-آمد و هر پیامبری پس از ابراهیم علیه السّلام آمد، شریعت و روش و صحف او را برگرفت تا موسی علیه السّلام با تورات و شریعت و شیوه اش آمد و به قصد کنار گذاردن صحف. و هر پیامبری پس از موسی علیه السّلام آمد، تورات و شریعت و شیوۀ او را برگرفت تا مسیح علیه السّلام با انجیل و به قصد کنارگذاردن شریعت و شیوۀ موسی علیه السّلام آمد. و هر پیامبری که پس از مسیح علیه السّلام آمد شریعت و شیوۀ او را برگرفت تا محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-با قرآن و شیوه و شریعتش آمد، که حلالش تا روز قیامت حلال است و حرامش، حرام. و اینان فرستادگان اولی العزمند علیهم السّلام.

پایه های اسلام

[١4٨٢]١-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر روی پنج چیز ساخته شد: نماز، زکات، روزه، حجّ و ولایت. و برای چیزی فریاد زده نشد آنسان که [در روز غدیر خم]برای ولایت فریاد زده شد.

[١4٨٣]٢-عجلان گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مرا بر حدود ایمان آگاه

ص :45

و أنّ محمّدا رسول اللّه و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و صلوات الخمس و أداء الزّکاه و صوم شهر رمضان و حجّ البیت و ولایه ولیّنا و عداوه عدوّنا و الدّخول مع الصّادقین.

[١4٨4]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عبّاس بن عامر، عن أبان بن عثمان، عن فضیل بن یسار، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمس: علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه، و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه، فأخذ النّاس بأربع و ترکوا هذه-یعنی الولایه. -

[١4٨5]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن ابن العرزمیّ، عن أبیه، عن الصّادق علیه السّلام قال:

قال أثافیّ الإسلام ثلاثه: الصّلاه و الزّکاه و الولایه، لا تصحّ واحده منهنّ إلاّ بصاحبتیها.

[١4٨6]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و عبد اللّه بن الصّلت جمیعا، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز بن عبد اللّه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمسه أشیاء: علی الصّلاه و الزّکاه و الحجّ و الصّوم و الولایه، قال زراره: فقلت: و أیّ شیء من ذلک أفضل؟ فقال: الولایه أفضل؛ لأنّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدّلیل علیهنّ، قلت: ثمّ الّذی یلی ذلک فی الفضل؟ فقال: الصّلاه إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: الصّلاه عمود دینکم. قال: قلت: ثمّ الّذی یلیها فی الفضل؟ قال: الزّکاه؛ لأنّه قرنها بها و بدأ بالصّلاه قبلها و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الزّکاه تذهب الذّنوب. قلت: و الّذی یلیها فی الفضل؟ قال:

الحجّ قال اللّه عزّ و جلّ: وَ لِلّٰهِ عَلَی اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَیْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِینَ و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لحجّه مقبوله خیر

ص :46

کن. فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]رسول خدا است. و اقرار به آنچه او از سوی خدا آورده است. و نمازهای پنجگانه، دادن زکات و روزۀ ماه رمضان، حجّ خانۀ خدا، پیروی از ولیّ ما و دشمنی با دشمنانمان و همراهی با راست گفتاران.

[١4٨4]٣-فضیل یسار از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر پنج چیز بنا نهاده شد: بر نماز و زکات و روزه و حجّ و ولایت. و برای چیزی فریاد زده نشد، آنسان که برای ولایت فریاد زده شد. ولی مردم آن چهار چیز را برگرفته، این-یعنی ولایت-را وارهاندند.

[١4٨5]4-عزرمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سنگ های اجاق اسلام سه چیز است: نماز و زکات و ولایت. که هیچ کدام از آن ها جز با دوتای دیگر درست نمی شود.

[١4٨6]5-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر پنج چیز بنا نهاده شد: بر نماز و زکات و حجّ و روزه و ولایت. زراره گفته است: من گفتم: و کدام یک از آن ها برتر است؟ فرمودند: ولایت برتر است؛ زیرا که کلید آن ها است. و والی، همان راهنمای به سوی آن چهارتا است. من عرض کردم: و پس از آن، کدام برتر است؟ فرمودند: نماز، که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند:

نماز، ستون دینتان است. من گفتم: و پس از آن کدام یک؟ فرمودند: زکات؛ زیرا خدا آن را همدوش نماز کرده و پس از نماز آورده است. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: زکات، گناهان را از میان می برد. من عرض کردم: و پس از آن، کدام یک برتر است؟ فرمودند: حجّ. خداوند عزّتمند فرمود: (و برای خدا به گردن مردم، حجّ این خانه است. کسی که بتواند راهی به سویش بیابد. و آن که کفر ورزد، خداوند از همۀ جهانیان بی نیاز است.) [آل عمران (٣) :٩٧]و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: یک حجّ پذیرفته شده، بهتر از بیست نماز نافله است.

ص :4٧

من عشرین صلاه نافله و من طاف بهذا البیت طوافا أحصی فیه أسبوعه و أحسن رکعتیه غفر اللّه له، و قال فی یوم عرفه و یوم المزدلفه ما قال، قلت: فما ذا یتبعه؟ قال: الصّوم قلت: و ما بال الصّوم صار آخر ذلک أجمع؟ قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الصّوم جنّه من النّار. قال: ثمّ قال: إنّ أفضل الأشیاء ما إذا فاتک لم تکن منه توبه دون أن ترجع إلیه فتؤدّیه بعینه، إنّ الصّلاه و الزّکاه و الحجّ و الولایه لیس یقع شیء مکانها دون أدائها و إنّ الصّوم إذا فاتک أو قصّرت أو سافرت فیه أدّیت مکانه أیّاما غیرها و جزیت ذلک الذّنب بصدقه و لا قضاء علیک و لیس من تلک الأربعه شیء یجزیک مکانه غیره، قال: ثمّ قال:

ذروه الأمر و سنامه و مفتاحه و باب الأشیاء و رضا الرّحمن الطّاعه للإمام بعد معرفته، إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ وَ مَنْ تَوَلّٰی فَمٰا أَرْسَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً. أما لو أنّ رجلا قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع ماله و حجّ جمیع دهره و لم یعرف ولایه ولیّ اللّه فیوالیه و یکون جمیع أعماله بدلالته إلیه، ما کان له علی اللّه جلّ و عزّ حقّ فی ثوابه و لا کان من أهل الإیمان، ثمّ قال: أولئک المحسن منهم یدخله اللّه الجنّه بفضل رحمته.

[١4٨٧]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن صفوان بن یحیی، عن عیسی بن السّریّ أبی الیسع قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أخبرنی بدعائم الإسلام الّتی لا یسع أحدا التّقصیر عن معرفه شیء منها الّذی من قصّر عن معرفه شیء منها فسد دینه و لم یقبل [اللّه]منه عمله و من عرفها و عمل بها صلح له دینه و قبل منه عمله و لم یضق به ممّا هو فیه لجهل شیء من الأمور جهله؟ فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و الإیمان بأنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و حقّ فی

ص :4٨

و کسی که بر این خانه هفت طوافش را بشمارد و دو رکعت آن را به خوبی بگزارد، خداوند او را می آمرزد. و دربارۀ روز عرفه و روز مزدلفه نیز سخنانی فرمود. من عرض کردم: و به دنبال آن، کدام است؟ فرمودند: روزه. گفتم: چرا روزه در پایان همه قرار گرفته است؟ فرمودند: رسول خدا درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: روزه، سپر دوزخ است. زراره گوید: سپس حضرت فرمود:

همانا برترین چیزها آن است که چون از انجامش بازماندی توبه ای نداشته باشد، جز آن که بازگردی و همان را به انجام رسانی. دربارۀ نماز و زکات و حجّ و ولایت هیچ چیزی جز انجام آن ها جایشان را نمی گیرد ولی روزه وقتی از تو فوت شد یا کوتاهی کردی یا به مسافرت رفتی، به جایش روزه هایی جز آن روزه را به انجام رسانی و گناهش را با صدقه جبران می کنی و دیگر، قضایی به گردنت نیست. درحالی که دربارۀ آن چهار تا، چیزی جز خود آن ها، تو را کفایت نمی کند. سپس فرمودند: بالا و والاترین امر و کلید و در آن چیزها و نیز خشنودی خداوند مهربان، اطاعت از امام، پس از شناختن او است. خداوند عزّتمند می فرماید: (هرکس از رسول خدا اطاعت کند، از خداوند اطاعت کرده است و هر کس سر بپیچد، ما تو را برای نگاهبانی شان نفرستاده ایم.) [نساء (4) :٨٠]هان! اگر مردی شب به عبادت برخیزد و روز، روزه بدارد و همۀ اموالش را صدقه داده، همۀ عمرش را حجّ گزارد ولی، ولایت ولیّ خداوند را نشناسد تا از او پیروی کند و همۀ اعمالش به راهنمایی او باشد. او در پاداش خداوند شکوهمند حقّی ندارد و از اهل ایمان هم نیست. سپس فرمودند: خداوند از میان آنان نیکوکارشان را به احسان و آمرزش خویش، به بهشت می برد.

[١4٨٧]6-عیسای سریّ گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: برایم از پایه هایی از اسلام بفرمایید که هیچ کسی نمی تواند در شناختن چیزی از آن ها کوتاهی کند. پایه هایی که هرکس در شناختن چیزی از آن ها کوتاهی کند، دینش تباه شده، [خداوند]کرداری را از او نمی پذیرد. و کسی که آن ها را بشناسد و عمل کند، سزاوار دینش شده و عملش از او پذیرفته می شود و ندانستن چیزی از امور دیگر او را در تنگنا نمی گذارد؟ فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و ایمان به این که محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است. و اقرار به آنچه او از سوی خداوند آورده است

ص :4٩

الأموال الزّکاه، و الولایه الّتی أمر اللّه عزّ و جلّ بها، ولایه آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، قال:

فقلت له: هل فی الولایه شیء دون شیء فضل یعرف لمن أخذ به؟ قال: نعم قال اللّه عزّ و جلّ: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من مات و لا یعرف إمامه مات میته جاهلیّه و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و کان علیّا علیه السّلام و قال الآخرون: کان معاویه، ثمّ کان الحسن علیه السّلام ثمّ کان الحسین علیه السّلام و قال الآخرون: یزید بن معاویه و حسین بن علیّ و لا سواء و لا سواء قال: ثمّ سکت ثمّ قال: أزیدک؟ فقال له: حکم الأعور: نعم جعلت فداک قال: ثمّ کان علیّ بن الحسین ثمّ کان محمّد بن علیّ أبا جعفر؛ و کانت الشّیعه قبل أن یکون أبو جعفر و هم لا یعرفون مناسک حجّهم و حلالهم و حرامهم حتّی کان أبو جعفر ففتح لهم و بیّن لهم مناسک حجّهم و حلالهم و حرامهم حتّی صار النّاس یحتاجون إلیهم من بعد ما کانوا یحتاجون إلی النّاس و هکذا یکون الأمر و الأرض لا تکون إلاّ بإمام و من مات لا یعرف إمامه مات میته جاهلیّه و أحوج ما تکون إلی ما أنت علیه إذ بلغت نفسک هذه- و أهوی بیده إلی حلقه-و انقطعت عنک الدّنیا تقول: لقد کنت علی أمر حسن.

أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن عیسی بن السّریّ أبی الیسع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله.

[١4٨٨]٧-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن مثنّی الحنّاط، عن عبد اللّه بن عجلان، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمس: الولایه و الصّلاه و الزّکاه و صوم شهر رمضان و الحجّ.

[١4٨٩]٨-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر،

ص :5٠

و حقّی در اموال که زکات است. و ولایتی که خداوند عزّتمند به آن فرمان داده است که ولایت خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. راوی گوید: من عرض کردم: آیا دربارۀ ولایت از کتاب یا سنّت فضیلتی هست که برای کسی که به آن چنگ زده، شناخته شده باشد؟ فرمودند: بله، خداوند عزّتمند می فرماید: (ای کسانی که ایمان آورده اید، از خداوند فرمان برید و از رسول او و صاحبان امر از میان خودتان، اطاعت کنید.) [نساء (4) :5٩]و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: کسی که امامش را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیّت مرده است. و امام، رسول خدا بود و امیر مؤمنان علیه السّلام. ولی دیگران گفتند:

معاویه، امام بود. سپس حسن علیه السّلام بود و سپس حسین علیه السّلام. ولی دیگران گفتند:

یزید معاویه. و [پس از حسین علیه السّلام]و حسین بن علی بود. ولی آن دو برابر نیست، برابر نیست. راوی گفته است: آن گاه حضرت خاموش شد و سپس فرمود: ادامه بدهم؟ حکم اعور به ایشان گفت: بله، جانم فدایت. فرمودند: سپس علی حسین بود و سپس ابو جعفر محمّد علی. و پیش از آن که ابو جعفر [علیه السلام]امام شود، شیعه مناسک حجّ و حلال و حرامش را نمی شناخت تا ایشان امام شده، در دانش را برایشان گشود و مناسک حجّ و حلال و حرامشان را روشن کرد؛ آنسان که مردم به آنان نیازمند شدند، پس از آن که آنان به مردم نیازمند بودند. و امر امامت این گونه است. و زمین جز با امام برقرار نیست. و کسی که امامش را نشناخته، بمیرد، به مرگ جاهلیّت مرده است. و بیشترین نیازت به آنچه عقیده داری، وقتی است که جانت به این جا برسد-و با دست به گردنش اشاره کرد- و دنیا از تو ببرد، که می گویی: من بر امر نیکویی بودم.

این حدیث از طریق سلسله سند دیگری نیز روایت شده است.

[١4٨٨]٧-عبد اللّه عجلان از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر پنج [پایه]بنا شد: ولایت و نماز و زکات و روزۀ ماه رمضان و حجّ.

[١4٨٩]٨-فضیل از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر پنج چیز

ص :5١

عن أبان، عن فضیل، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمس: الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه: و لم یناد بشیء ما نودی بالولایه یوم الغدیر.

[١4٩٠]٩-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن حمّاد بن عثمان، عن عیسی بن السّریّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: حدّثنی عمّا بنیت علیه دعائم الإسلام إذا أنا أخذت بها زکی عملی و لم یضرّنی جهل ما جهلت بعده، فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و حقّ فی الأموال من الزّکاه و الولایه الّتی أمر اللّه عزّ و جلّ بها ولایه آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: من مات و لا یعرف إمامه مات میته جاهلیّه، قال اللّه عزّ و جلّ:

أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ فکان علیّ علیه السّلام، ثمّ صار من بعده الحسن ثمّ من بعده الحسین ثمّ من بعده علیّ بن الحسین ثمّ من بعده محمّد بن علیّ ثمّ هکذا یکون الأمر، إنّ الأرض لا تصلح إلاّ بإمام و من مات لا یعرف إمامه مات میته جاهلیّه و أحوج ما یکون أحدکم إلی معرفته إذا بلغت نفسه هاهنا-قال: و أهوی بیده إلی صدره، یقول حینئذ: لقد کنت علی أمر حسن.

[١4٩١]١٠-عنه، عن أبی الجارود قال: قلت لأبی جعفر علیه السّلام:

یا ابن رسول اللّه هل تعرف مودّتی لکم و انقطاعی إلیکم و موالاتی إیّاکم؟ قال: فقال: نعم قال: فقلت: فإنّی أسألک مسأله تجیبنی فیها فإنّی مکفوف البصر قلیل المشی و لا أستطیع زیارتکم کلّ حین قال: هات حاجتک قلت:

أخبرنی بدینک الّذی تدین اللّه عزّ و جلّ به أنت و أهل بیتک لأدین اللّه عزّ و جلّ

ص :5٢

بنا شد: نماز و زکات و روزه و حجّ و ولایت. و برای چیزی فریاد زده نشد، آنسان که در روز غدیر برای ولایت فریاد زده شد.

[١4٩٠]٩-عیسای سریّ گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: به من بفرمایید پایه های اسلام بر چه چیزی بنا شده است که وقتی آن ها را برگیرم، کردارم پاک شود و ندانستن چیزهای دیگر به من زیان نزند. فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- رسول خدا است و اقرار به آنچه او از نزد خداوند آورده است و حقّی در اموال برای زکات و ولایتی که خدای عزّتمند به آن فرمان داده است که ولایت خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. و رسول خدا فرمود: هرکس امام خود را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیّت مرده است. و خدای شکوهمند فرموده است: (از خدا اطاعت کنید و از فرستادۀ او و صاحبان امر از میان خودتان، اطاعت کنید.) [نساء (4) :5٩]که علی علیه السّلام بود. و پس از او به حسن علیه السّلام رسید و پس از او به حسین علیه السّلام و پس از او به علی حسین، سپس به محمّد علی. و امر امامت بدین سان است. که زمین جز با امام درست نمی شود. و کسی که امامش را نشناسد و بمیرد به مرگ جاهلیّت مرده است. و این بهترین چیزی است که هر یک از شما به شناختن آن نیاز دارد، وقتی جانش به این جا می رسد-و با دست به گردنش اشاره کرد-که در آن هنگام می گوید: من بر امر نیکویی بودم.

[١4٩١]١٠-ابو جارود گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا، آیا از محبّتم به شما و همراهی و پیروی ام از شما آگاهید؟ فرمودند: بله. عرض کردم: من از شما پرسشی دارم تا درباره اش پاسخی به من بفرمایید. که من نابینایم و نمی توانم در هر هنگام به زیارتتان بیایم. فرمود: سخنت را بگو. عرض کردم: برایم از دینتان بگویید. دینی که شما و خاندانت با آن از خداوند شکوهمند فرمان می برید

ص :5٣

به، قال: إن کنت أقصرت الخطبه فقد أعظمت المسأله و اللّه لأعطینّک دینی و دین آبائی الّذی ندین اللّه عزّ و جلّ به: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و الولایه لولیّنا و البراءه من عدوّنا و التّسلیم لأمرنا و انتظار قائمنا و الاجتهاد و الورع

[١4٩٢]١١-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر قال:

سمعته یسأل أبا عبد اللّه علیه السّلام فقال له: جعلت فداک أخبرنی عن الدّین الّذی افترض اللّه عزّ و جلّ علی العباد، ما لا یسعهم جهله و لا یقبل منهم غیره، ما هو؟ فقال: أعد علیّ فأعاد علیه، فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و حجّ البیت من استطاع إلیه سبیلا و صوم شهر رمضان، ثمّ سکت قلیلا، ثمّ قال: و الولایه-مرّتین-ثمّ قال: هذا الّذی فرض اللّه علی العباد و لا یسأل الرّبّ العباد یوم القیامه فیقول: ألاّ زدتنی علی ما افترضت علیک؟ و لکن من زاد زاده اللّه، إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سنّ سننا حسنه جمیله ینبغی للنّاس الأخذ بها.

[١4٩٣]١٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن فضاله بن أیّوب، عن أبی زید الحلاّل، عن عبد الحمید بن أبی العلاء الأزدیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ فرض علی خلقه خمسا فرخّص فی أربع و لم یرخّص فی واحده.

[١4٩4]١٣-عنه، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبان، عن إسماعیل الجعفیّ قال:

ص :54

تا من نیز به وسیلۀ آن از خداوند فرمان برم. فرمودند: اگرچه مقدّمه را کوتاه آوردی ولی پرسش بزرگی کردی. و به خدا سوگند دین خودم و پدرانم را که با آن از خداوند شکوهمند اطاعت می کنیم به تو می دهم: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است و اقرار به آنچه او از جانب خداوند آورده است، دوستی با ولیّ ما و بیزاری از دشمنانمان، تسلیم در برابر فرمان ما و انتظار قائم مان و کوشش و پرهیزگاری.

[١4٩٢]١١-علی ابو حمزه گفت: شنیدم که ابو بصیر به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: جانم فدایت! برایم از دینی بفرمایید که خداوند عزّتمند بر بندگانش واجب کرده که بر آنان روا نیست به آن جاهل باشند و از ایشان جز آن پذیرفته نیست. فرمودند: دوباره بگو. او باز گفت. پس فرمود: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است، به پا داشتن نماز، پرداختن زکات، گزاردن حجّ خانۀ خدا برای کسی که توانایی دارد و روزۀ ماه رمضان. آن گاه لختی خاموش شد و دوبار فرمود: و ولایت. سپس فرمود: این چیزی است که خداوند بر بندگان واجب کرده است. و پروردگار در روز قیامت از بندگانش نخواهد پرسید که چرا بیش از آنچه بر تو واجب کردم، عملی انجام ندادی؟ ولی هرکس چیزی بیفزاید، خدا نیز بر او می افزاید. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-سنّت های نیکویی نهاده که سزاوار است مردم به آن ها عمل کنند.

[١4٩٣]١٢-عبد الحمید ابو علاء ازدی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خدای عزّتمند پنج چیز را بر آفریدگانش واجب کرد. در چهار تا از آن ها رخصت داد و در یکی نه.

[١4٩4]١٣-اسماعیل جعفی گفت: مردی با نامه ای به همراه، به نزد حضرت باقر علیه السّلام

ص :55

دخل رجل علی أبی جعفر علیه السّلام و معه صحیفه، فقال له أبو جعفر علیه السّلام: هذه صحیفه مخاصم یسأل عن الدّین الّذی یقبل فیه العمل فقال: رحمک اللّه هذا الّذی أرید، فقال أبو جعفر علیه السّلام: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عبده و رسوله و تقرّ بما جاء من عند اللّه و الولایه لنا أهل البیت و البراءه من عدوّنا و التّسلیم لأمرنا و الورع و التّواضع و انتظار قائمنا فإنّ لنا دوله إذا شاء اللّه جاء بها.

[١4٩5]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار جمیعا، عن صفوان، عن عمرو بن حریث قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام و هو فی منزل أخیه عبد اللّه بن محمّد فقلت له:

جعلت فداک ما حوّلک إلی هذا المنزل؟ قال: طلب النّزهه فقلت: جعلت فداک أ لا أقصّ علیک دینی؟ فقال: بلی، قلت: أدین اللّه بشهاده أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّ السّاعه آتیه لا ریب فیها و أنّ اللّه یبعث من فی القبور و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و صوم شهر رمضان و حجّ البیت و الولایه لعلیّ أمیر المؤمنین بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الولایه للحسن و الحسین و الولایه لعلیّ بن الحسین و الولایه لمحمّد بن علیّ و لک من بعده صلوات اللّه علیهم أجمعین و أنّکم أئمّتی علیه أحیا و علیه أموت و أدین اللّه به، فقال: یا عمرو هذا و اللّه دین اللّه و دین آبائی الّذی أدین اللّه به فی السّرّ و العلانیه، فاتّق اللّه و کفّ لسانک إلاّ من خیر و لا تقل إنّی هدیت نفسی بل اللّه هداک فأدّ شکر ما أنعم اللّه عزّ و جلّ به علیک و لا تکن ممّن إذا أقبل طعن فی عینه و إذا أدبر طعن فی قفاه و لا تحمل النّاس علی کاهلک فإنّک أو شک-إن حملت النّاس علی کاهلک-أن یصدّعوا شعب کاهلک.

ص :56

آمد. حضرت باقر علیه السّلام به او فرمود: این نامۀ مخاصم (مناظره گر) است. در آن از دینی پرسیده که عمل، در آن پذیرفته می شود. او عرض کرد. خدا شما را رحمت کند! برای همین آمده بودم. حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند یگانۀ بی شریک نیست و محمّد-بر او و بر خاندانش سلام-بنده و فرستادۀ او است و اقرار به آنچه او از جانب خداوند آورده است و دوستی با ما اهل بیت و بیزاری از دشمنانمان و گردن نهادن به فرمان ما و پرهیزگاری و فروتنی و انتظار برای قائم ما. که دولتی برای ما است که وقتی خدا بخواهد آن را می آورد.

[١4٩5]١4-عمرو حریث گفت: به نزد حضرت صادق علیه السّلام که در خانۀ برادرش عبد اللّه محمّد بود رفتم و عرض کردم: جانم فدایت! چرا به این خانه آمده اید؟ فرمودند: برای تفریح. من عرض کردم: جانم فدایت! آیا دینم را برایتان باز نگویم؟ فرمود: چرا، بگو. من عرض کردم: من خدا را اطاعت می کنم با گواهی به این که معبودی جز خداوند یگانۀ بی شریک نیست و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]بنده و فرستادۀ او است و رستاخیز فراخواهد آمد و تردیدی در آن نیست و خداوند مردگان را برمی انگیزد، برپایی نماز و دادن زکات و روزۀ ماه رمضان و حجّ خانۀ خدا و ولایت علی امیر مؤمنان پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و ولایت حسن و حسین و ولایت علی بن حسین و ولایت محمّد بن علی و ولایت تو پس از او-درودهای خداوند برایشان-و این که شما امامان من هستید. که بر این دین زنده ام و بر این دین می میرم و با آن از خدا اطاعت می کنم. حضرت فرمودند: ای عمرو! به خدا سوگند این دین خدا و دین پدران من است که من در نهان و آشکار با آن، از خدا فرمان می برم. پس از خدا پروا دار و جز در میان خوبان جلوی زبانت را بگیر و نگو که من خودم هدایت یافتم. بلکه خداوند تو را هدایت می کند. پس سپاس نعمتی را که خدا به تو داده، به جای آر و از کسانی مباش که وقتی می آیی، جلوی رویت زخم زبان می زنند و چون می روی، در پشت سرت. ولی مردم را بر گردنت هم سوار نکن که اگر مردم را بر گردنت سوار کنی، نزدیک باشد که استخوان شانه ات را بشکنند.

ص :5٧

[١4٩6]١5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن ابن مسکان، عن سلیمان بن خالد، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ألا أخبرک بالإسلام أصله و فرعه و ذروه سنامه؟ قلت: بلی جعلت فداک قال: أمّا أصله فالصّلاه و فرعه الزّکاه و ذروه سنامه الجهاد، ثمّ قال: إن شئت أخبرتک بأبواب الخیر؟ قلت: نعم جعلت فداک قال: الصّوم جنّه من النّار، و الصّدقه تذهب بالخطیئه، و قیام الرّجل فی جوف اللّیل بذکر اللّه، ثمّ قرأ علیه السّلام:

تَتَجٰافیٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ اَلْمَضٰاجِعِ .

باب أنّ الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و أنّ الثّواب علی الإیمان

[١4٩٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن الحکم بن أیمن، عن القاسم الصّیرفیّ شریک المفضّل قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و تستحلّ به الفروج؛ و الثّواب علی الإیمان.

[١4٩٨]٢-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما علیهما السّلام قال:

الإیمان إقرار و عمل، و الإسلام إقرار بلا عمل.

[١4٩٩]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن جمیل بن درّاج قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: قٰالَتِ اَلْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا وَ لَمّٰا یَدْخُلِ اَلْإِیمٰانُ فِی قُلُوبِکُمْ فقال لی:

ص :5٨

[١4٩6]١5-سلیمان خالد از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: آیا به تو از اصل و شاخه و والاترین عظمت اسلام خبر ندهم؟ من عرض کردم: چرا، جانم به فدایت! فرمودند: اصل آن، نماز است، شاخه اش زکات و والاترین عظمتش، جهاد است. سپس فرمود: می خواهی از درهای خیر به تو خبر دهم؟ من عرض کردم: بله، جانم فدایت! فرمودند: روزه که سپری نگاهدارنده از آتش است، صدقه که گناه را می برد و از خواب برخاستن مرد در میانۀ شب برای یاد خدا. سپس این آیه را خواند: (پهلو از بستر خواب برمی دارند.) [سجده (٣٢) :١6]

با اسلام، خون حفظ می شود (و امانت بازگردانده می شود) ولی پاداش براساس ایمان است

[١4٩٧]١-قاسم صیرفی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: با اسلام خون حفظ شده و امانت ادا می گردد و زنان حلال می شوند ولی پاداش براساس ایمان است.

[١4٩٨]٢-محمّد مسلم از یکی از دو صادقین علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند:

ایمان، اقرار است و کردار، ولی اسلام، اقرار بی کردار است.

[١4٩٩]٣-جمیل درّاج گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (اعراب گفتند: ما ایمان آورده ایم. بگو ایمان نیاورده اید. بلکه بگویید: اسلام آوردیم که هنوز ایمان به دل هاتان داخل نشده است.) [حجرات (4٩) :١4]فرمودند:

ص :5٩

ألا تری أنّ الإیمان غیر الإسلام.

[١5٠٠]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سفیان بن السّمط قال:

سأل رجل أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الإسلام و الإیمان، ما الفرق بینهما؟ فلم یجبه، ثمّ سأله فلم یجبه، ثمّ التقیا فی الطّریق و قد أزف من الرّجل الرّحیل، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: کأنّه قد أزف منک رحیل؟ فقال: نعم فقال: فالقنی فی البیت، فلقیه فسأله عن الإسلام و الإیمان، ما الفرق بینهما؟ فقال: الإسلام هو الظّاهر الّذی علیه النّاس: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و حجّ البیت و صیام شهر رمضان فهذا الإسلام. و قال: الإیمان معرفه هذا الأمر مع هذا فإن أقرّ بها و لم یعرف هذا الأمر کان مسلما و کان ضالاّ.

[١5٠١]5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن الوشّاء، عن أبان، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: قٰالَتِ اَلْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا فمن زعم أنّهم آمنوا فقد کذب و من زعم أنّهم لم یسلموا فقد کذب.

[١5٠٢]6-أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن حکم بن أیمن، عن قاسم شریک المفضّل قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و تستحلّ به الفروج؛ و الثّواب علی الإیمان

ص :6٠

مگر نمی دانی که ایمان غیر از اسلام است.

[١5٠٠]4-سفیان سمط گفت: مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ اسلام و ایمان پرسید که چه فرقی میان آن ها است؟ حضرت پاسخش نداد. دوباره پرسید.

حضرت پاسخی نداد. سپس در راه به هم برخوردند، درحالی که کوچ آن مرد نزدیک بود. حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: گویا کوچت نزدیک است؟ عرض کرد: بله. فرمود: در خانه به دیدارم بیا. او به خانۀ حضرت رفته، پرسید که فرق میان اسلام و ایمان چیست؟ فرمود: اسلام، همان ظاهری است که مردم دارند؛ گواهی به این که معبودی جز خداوند یگانۀ بی شریک نیست و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]بنده و فرستادۀ او است، برپایی نماز، دادن زکات، حجّ خانۀ خدا و روزۀ ماه رمضان. این اسلام است. و فرمود: ایمان به همراه آن امور، شناختن این امر [ولایت]است که اگر به آن امور اقرار کند و این امر را نشناسد، مسلمان، ولی گمراه است.

[١5٠١]5-ابو بصیر گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که دربارۀ این آیه (اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم. بگو شما ایمان نیاورده اید. بلکه بگویید اسلام آوردیم.) می فرماید: پس هرکس گمان کند آنان ایمان آوردند، دروغ گفته است. و هرکس بپندارد که آنان اسلام نیاوردند نیز، دروغ گفته است.

[١5٠٢]6-قاسم شریک مفضّل گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

با اسلام خون حفظ شده، امانت ادا می شود و زنان حلال می گردند ولی پاداش براساس ایمان است.

ص :6١

باب أنّ الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان

[١5٠٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن سماعه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أخبرنی عن الإسلام و الإیمان أهما مختلفان؟ فقال:

إنّ الإیمان یشارک الإسلام و الإسلام لا یشارک الإیمان، فقلت: فصفهما لی، فقال: الإسلام: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و التّصدیق برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، به حقنت الدّماء و علیه جرت المناکح و المواریث و علی ظاهره جماعه النّاس، و الإیمان: الهدی و ما یثبت فی القلوب من صفه الإسلام و ما ظهر من العمل به، و الإیمان أرفع من الإسلام بدرجه، إنّ الإیمان یشارک الإسلام فی الظّاهر و الإسلام لا یشارک الإیمان فی الباطن و إن اجتمعا فی القول و الصّفه.

[١5٠4]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن موسی بن بکر، عن فضیل بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الإیمان یشارک الإسلام و الإسلام لا یشارک الإیمان.

[١5٠5]٣-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج، عن فضیل بن یسار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ الإیمان یشارک الإسلام و لا یشارکه الإسلام، إنّ الإیمان ما وقر فی القلوب و الإسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدّماء، و الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان

[١5٠6]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن الحسن بن محبوب، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أیّهما أفضل: الإیمان أو الإسلام؟ فإنّ من قبلنا

ص :6٢

ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام شریک ایمان نیست

[١5٠٣]١-سماعه گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: به من از اسلام و ایمان بفرمایید که آیا دو چیز مختلفند؟ فرمودند: ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام شریک ایمان نیست. من عرض کردم: پس هر دو را برایم به وصف آورید. فرمودند: اسلام گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و باور به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. که با اسلام خون ها حفظ شده، ازدواج ها و ارث ها روا می گردد. و تودۀ مردم بر ظاهر آن هستند. ولی ایمان، هدایت است و آن چیزی از صفت اسلام که در دل ها پایدار شده است و نیز آنچه از عمل به اسلام ظاهر می شود. ایمان یک درجه از اسلام فرازتر است. همانا ایمان، در ظاهر با اسلام شریک است ولی اسلام در باطن، با ایمان شریک نیست.

اگرچه در گفتار و وصف با هم باشند.

[١5٠4]٢-فضیل یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست.

[١5٠5]٣-فضیل یسار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با آن شریک نیست. ایمان آن است که در دل پایدار شود و اسلام چیزی است که بنابر آن ازدواج و ارث روا گشته، خون ها حفظ می شود. ایمان با اسلام شریک می شود ولی اسلام با ایمان شریک نمی شود.

[١5٠6]4-ابو الصّباح کنانی گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: کدام یک از

ص :6٣

یقولون: إنّ الإسلام أفضل من الإیمان، فقال: الإیمان أرفع من الإسلام، قلت:

فأوجدنی ذلک، قال: ما تقول فیمن أحدث فی المسجد الحرام متعمّدا؟ قال:

قلت: یضرب ضربا شدیدا قال: أصبت، قال: فما تقول فیمن أحدث فی الکعبه متعمّدا؟ قلت: یقتل، قال: أصبت ألا تری أنّ الکعبه أفضل من المسجد و أنّ الکعبه تشرک المسجد و المسجد لا یشرک الکعبه و کذلک الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان.

[١5٠٧]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن حمران بن أعین، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: الإیمان ما استقرّ فی القلب و أفضی به إلی اللّه عزّ و جلّ و صدّقه العمل بالطّاعه للّه و التّسلیم لأمره و الإسلام ما ظهر من قول أو فعل و هو الّذی علیه جماعه النّاس من الفرق کلّها و به حقنت الدّماء و علیه جرت المواریث و جاز النّکاح و اجتمعوا علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ، فخرجوا بذلک من الکفر و أضیفوا إلی الإیمان، و الإسلام لا یشرک الإیمان و الإیمان یشرک الإسلام و هما فی القول و الفعل یجتمعان، کما صارت الکعبه فی المسجد و المسجد لیس فی الکعبه و کذلک الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان و قد قال اللّه عزّ و جلّ: قٰالَتِ اَلْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا وَ لَمّٰا یَدْخُلِ اَلْإِیمٰانُ فِی قُلُوبِکُمْ فقول اللّه عزّ و جلّ أصدق القول، قلت: فهل للمؤمن فضل علی المسلم فی شیء من الفضائل و الأحکام و الحدود و غیر ذلک؟ فقال: لا، هما یجریان فی ذلک مجری واحد و لکن للمؤمن فضل علی المسلم فی أعمالهما و ما یتقرّبان به إلی اللّه عزّ و جلّ،

ص :64

ایمان یا اسلام برتر است؟ همانا کسانی از ما می گویند که اسلام برتر از ایمان است. فرمودند: ایمان والاتر از اسلام است. من عرض کردم: این را برایم بیان کنید. فرمودند: چه نظری داری دربارۀ کسی که از روی عمد در مسجد الحرام حدثی خارج کند؟ من عرض کردم: باید به سختی زده شود. فرمود: درست است. دربارۀ کسی که در کعبه از روی عمد چنان کند، چه می گویی؟ من عرض کردم: او کشته می شود. فرمود: درست است. می گویی که کعبه برتر از مسجد است، کعبه شریک مسجد است و مسجد شریک کعبه نیست. ایمان نیز چنین است، که با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست.

[١5٠٧]5-حمران اعین گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: ایمان آن است که در دل استوار شود و آن را به خداوند عزّتمند برساند و عمل به اطاعت خدا و سرسپاری به فرمانش آن را تصدیق کند. و اسلام آن است که از گفتار یا رفتار آشکار می شود. و همان است که گروه های مردم از هر فرقه ای بر آن هستند.

با آن، خون ها حفظ شده، ارث ها و ازدواج روا می شود. بر نماز و زکات و روزه و حجّ گرد آیند و از کفر بیرون آمده، به ایمان نزدیک شوند. اسلام با ایمان شریک نیست و ایمان با اسلام شریک است. و هر دو در گفتار و رفتار گرد می آیند. چنان که کعبه، مسجد است و مسجد، کعبه نیست. همین طور ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست. و خداوند شکوهمند فرموده است:

(اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم. بگو شما ایمان نیاورده اید ولی بگویید: ما اسلام آوردیم.

که هنوز ایمان در دل های شما درنیامده است.) [حجرات (4٩) :4]و این سخن خدای عزّتمند درست ترین سخن است. من عرض کردم: آیا برای مؤمن در چیزی از فضایل و احکام و حدود و جز آن، نسبت به مسلمان، افزایشی هست؟ فرمودند: نه، هر دو در یک رویّه قرار دارند ولی برای مؤمن نسبت به مسلمان در عمل و آنچه با آن به خداوند عزّتمند تقرّب جسته می شود، فضیلتی هست.

ص :65

قلت: ألیس اللّه عزّ و جلّ یقول: مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا و زعمت أنّهم مجتمعون علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ مع المؤمن؟ قال: ألیس قد قال اللّه عزّ و جلّ: فَیُضٰاعِفَهُ لَهُ أَضْعٰافاً کَثِیرَهً فالمؤمنون هم الّذین یضاعف اللّه عزّ و جلّ لهم حسناتهم لکلّ حسنه سبعین ضعفا، فهذا فضل المؤمن و یزیده اللّه فی حسناته علی قدر صحّه إیمانه أضعافا کثیره و یفعل اللّه بالمؤمنین ما یشاء من الخیر، قلت: أرأیت من دخل فی الإسلام ألیس هو داخلا فی الإیمان؟ فقال: لا و لکنّه قد أضیف إلی الإیمان و خرج من الکفر و سأضرب لک مثلا تعقل به فضل الإیمان علی الإسلام، أرأیت لو بصرت رجلا فی المسجد أکنت تشهد أنّک رأیته فی الکعبه؟ قلت: لا یجوز لی ذلک، قال:

فلو بصرت رجلا فی الکعبه أکنت شاهدا أنّه قد دخل المسجد الحرام؟ قلت:

نعم قال: و کیف ذلک؟ قلت: إنّه لا یصل إلی دخول الکعبه حتّی یدخل المسجد، فقال: قد أصبت و أحسنت، ثمّ قال: کذلک الإیمان و الإسلام.

باب آخر منه و فیه أنّ الإسلام قبل الإیمان

[١5٠٨]١-علیّ بن إبراهیم، عن العبّاس بن معروف، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران، عن حمّاد بن عثمان، عن عبد الرّحیم القصیر قال:

کتبت مع عبد الملک بن أعین إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام أسأله عن الإیمان ما هو؟ فکتب إلیّ مع عبد الملک بن أعین: سألت رحمک اللّه عن الإیمان، و الإیمان هو الإقرار باللّسان و عقد فی القلب و عمل بالأرکان و الإیمان بعضه من بعض و هو دار و کذلک الإسلام دار و الکفر دار فقد یکون العبد مسلما قبل أن یکون مؤمنا و لا یکون مؤمنا حتّی یکون مسلما، فالإسلام قبل الإیمان و هو یشارک

ص :66

من عرض کردم: آیا چنین نیست که خداوند می فرماید: (هرکس نیکی کند، ده برابرش را ببیند.) [انعام (6) :١6٠]

من پنداشتم که آنان بر انجام نماز و زکات و روزه و حجّ با مؤمن گردمی آیند؟ فرمودند: آیا چنین نیست که خداوند شکوهمند فرمود: (خداوند چندین برابر به او می دهد.) [بقره (٢) :٢45]پس مؤمنان کسانی هستند که خدای عزّتمند، نیکی هاشان را چندین برابر می کند. برای هر نیکی ای هفتاد برابر. این برتری مؤمن است. و خدا به اندازۀ درستی ایمانش، چندین برابر به نیکی هایش می افزاید و خداوند هر نیکی ای را که بخواهد برای مؤمنان انجام می دهد. من عرض کردم:

یعنی می فرمایید هرکس به اسلام درآمده، چنان نیست که به ایمان درآمده باشد؟ فرمودند: نه، بلکه او به ایمان نزدیک شده و از کفر بیرون آمده است. برایت مثالی می زنم تا برتری ایمان بر اسلام را بفهمی. به من بگو اگر مردی را در مسجد الحرام ببینی، می توانی شهادت بدهی که او را در کعبه دیده ای؟ من عرض کردم: نه، این گواهی روا نیست. فرمودند: و اگر مردی را در کعبه دیدی آیا می توانی گواهی دهی که او به مسجد الحرام درآمده است؟ عرض کردم: بله، فرمودند: چگونه؟ عرض کردم: او تا به مسجد الحرام داخل نشود، به کعبه نمی رسد. فرمودند:

درست است، آفرین. سپس فرمود: ایمان و اسلام هم چنین اند.

فصل دیگری از شراکت اسلام و ایمان و این که اسلام پیش از ایمان است

[١5٠٨]١-عبد الرحیم قصیر گفت: من توسّط عبد الملک اعین به حضرت صادق علیه السّلام نامه نوشته، از ایشان پرسیدم که ایمان چیست؟ حضرت توسّط عبد الملک اعین چنین به من نوشتند: خدایت بیامرزد. از ایمان پرسیدی. ایمان همان اقرار به زبان، سوگند دل و عمل به ارکان است. و بخشی از ایمان مبنی بر بخش دیگر است. ایمان خانه است. و همین طور، اسلام، خانه است و کفر، هم. و بنده، پیش از آن که مؤمن شود، مسلمان می شود و تا مسلمان نشود، مؤمن نمی شود. پس اسلام پیش از ایمان است و اسلام با ایمان، شریک است.

ص :6٧

الإیمان، فإذا أتی العبد کبیره من کبائر المعاصی أو صغیره من صغائر المعاصی الّتی نهی اللّه عزّ و جلّ عنها کان خارجا من الإیمان، ساقطا عنه اسم الإیمان، و ثابتا علیه اسم الإسلام فإن تاب و استغفر عاد إلی دار الإیمان و لا یخرجه إلی الکفر إلاّ الجحود و الاستحلال: أن یقول للحلال هذا حرام و للحرام هذا حلال و دان بذلک، فعندها یکون خارجا من الإسلام و الإیمان، داخلا فی الکفر، و کان بمنزله من دخل الحرم ثمّ دخل الکعبه و أحدث فی الکعبه حدثا فأخرج عن الکعبه و عن الحرم فضربت عنقه و صار إلی النّار

[١5٠٩]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران قال:

سألته عن الإیمان و الإسلام قلت له: أفرق بین الإسلام و الإیمان؟ قال:

فأضرب لک مثله؟ قال: قلت: أورد ذلک، قال: مثل الإیمان و الإسلام مثل الکعبه الحرام من الحرم قد یکون فی الحرم و لا یکون فی الکعبه و لا یکون فی الکعبه حتّی یکون فی الحرم و قد یکون مسلما و لا یکون مؤمنا و لا یکون مؤمنا حتّی یکون مسلما، قال: قلت: فیخرج من الإیمان شیء؟ قال: نعم قلت:

فیصیّره إلی ما ذا؟ قال: إلی الإسلام أو الکفر. و قال: لو أنّ رجلا دخل الکعبه فأفلت منه بوله أخرج من الکعبه و لم یخرج من الحرم، فغسل ثوبه و تطهّر، ثمّ لم یمنع أن یدخل الکعبه، و لو أنّ رجلا دخل الکعبه فبال فیها معاندا أخرج من الکعبه و من الحرم و ضربت عنقه.

باب

[١5١٠]١-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابه، عن آدم بن إسحاق، عن

ص :6٨

چون بنده گناه بزرگ یا کوچکی که خدای عزّتمند از آن ها بازداشته بود انجام دهد، از ایمان بیرون می رود. نام ایمان از او می افتد ولی نام اسلام می ماند. که اگر توبه کرده، آمرزش بخواهد، به خانۀ ایمان بازمی گردد. و جز انکار و حلال شمردن-این که به حلال بگوید، این حرام است و به حرام بگوید این حلال است و این سخن نادرست را باور دارد-او را به سوی کفر نمی برد. در چنان صورتی است که او از اسلام و ایمان بیرون رفته، به کفر درمی آید. او همچون کسی است که به حرم داخل شده، سپس به کعبه رفته و در آن جا حدثی خارج کرده است، که او را از کعبه و از حرم بیرون کرده، گردنش را می زنند و [از آن جا]به دوزخ می رود.

[١5٠٩]٢-سماعۀ مهران گفته است: از حضرت دربارۀ ایمان و اسلام پرسیدم که آیا میان آن ها فرقی هست؟ فرمودند: آیا برایت مثالی بزنم؟ من عرض کردم:

بفرمایید. فرمودند: حکایت ایمان و اسلام مانند کعبه و حرم است. گاهی شخصی در حرم است و در کعبه نیست و [گاهی]در کعبه نیست تا در حرم باشد. و گاهی شخص مسلمان است و مؤمن نیست و تا مسلمان نباشد مؤمن نمی شود. من عرض کردم: چیزی هست که شخص را از ایمان بیرون ببرد؟ فرمودند: بله. من عرض کردم: به کجا می برد؟ فرمودند: به اسلام یا کفر. و فرمودند: اگر مردی به کعبه رفته، ناگاه بولش بریزد، او را از کعبه بیرون می کنند ولی از حرم، نه. آن گاه او جامه اش را می شوید و پاک می شود. و پس آنگاه از ورودش به کعبه جلوگیری نمی کنند. ولی اگر مردی به کعبه رفته، از روی دشمنی در آن بول کند، او را از کعبه و از حرم بیرون کرده، گردنش را می زنند.

فصل

[١5١٠]١-محمّد سالم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا مردمی

ص :6٩

عبد الرّزّاق بن مهران، عن الحسین بن میمون، عن محمّد بن سالم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ [أ]ناسا تکلّموا فی هذا القرآن بغیر علم و ذلک أنّ اللّه تبارک و تعالی یقول: هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ مِنْهُ آیٰاتٌ مُحْکَمٰاتٌ هُنَّ أُمُّ اَلْکِتٰابِ وَ أُخَرُ مُتَشٰابِهٰاتٌ فَأَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مٰا تَشٰابَهَ مِنْهُ اِبْتِغٰاءَ اَلْفِتْنَهِ وَ اِبْتِغٰاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اَللّٰهُ الآیه، فالمنسوخات من المتشابهات؛ و المحکمات من النّاسخات، إنّ اللّه عزّ و جلّ بعث نوحا إلی قومه: أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ وَ اِتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ ثمّ دعاهم إلی اللّه وحده و أن یعبدوه و لا یشرکوا به شیئا، ثمّ بعث الأنبیاء علیهم السّلام علی ذلک إلی أن بلغوا محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فدعاهم إلی أن یعبدوا اللّه و لا یشرکوا به شیئا و قال: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ اَلدِّینِ مٰا وَصّٰی بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِی أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ وَ مٰا وَصَّیْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ أَنْ أَقِیمُوا اَلدِّینَ وَ لاٰ تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی اَلْمُشْرِکِینَ مٰا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ، اَللّٰهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ فبعث الأنبیاء إلی قومهم بشهاده أن لا إله إلاّ اللّه و الإقرار بما جاء [به]من عند اللّه فمن آمن مخلصا و مات علی ذلک أدخله اللّه الجنّه بذلک و ذلک أنّ اللّه لیس بظلاّم للعبید و ذلک أنّ اللّه لم یکن یعذّب عبدا حتّی یغلّظ علیه فی القتل و المعاصی الّتی أوجب اللّه علیه بها النّار لمن عمل بها، فلمّا استجاب لکلّ نبیّ من استجاب له من قومه من المؤمنین، جعل لکلّ نبیّ منهم شرعه و منهاجا و الشّرعه و المنهاج سبیل و سنّه و قال اللّه لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إِنّٰا أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ کَمٰا أَوْحَیْنٰا إِلیٰ نُوحٍ وَ اَلنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ و أمر کلّ نبیّ بالأخذ بالسّبیل و السّنّه و کان من السّنّه و السّبیل الّتی أمر اللّه عزّ و جلّ

ص :٧٠

دربارۀ قرآن، به نادانی سخن راندند. با آن که خداوند پاک و والا می فرماید: (او کسی است که این کتاب را بر تو فروفرستاد. بخشی از آن آیه هایی محکم است که اساس کتابند و دیگر آیه های متشابه. و کسانی که در دل هاشان میلی به کج روی است، برای تأویل آن ها و فتنه انگیختن، از آیه های متشابه پیروی می کنند، درحالی که تأویل آن را جز خدا نمی داند. . . .) [آل عمران (٣) :٧]و آیه های نسخ شده از متشابهاتند و آیه های نسخ کننده، از محکمات. خداوند نوح را به سوی مردمش برانگیخت که (خدا را بندگی کرده، از او پروا دارند و از من فرمان برند.) [نوح (٧١) :٣]سپس او آنان را به سوی خداوند یگانه خواند تا او را بندگی کنند و چیزی را شریکش قرار ندهند. و پیامبران علیهم السّلام را بدین سان برانگیخت تا به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-رسید و او آنان را به بندگی خداوند و شریک قرار ندادن چیزی برای او دعوت کرد. و فرمود: (برای شما آیینی مقرّر کرد که نوح را به آن سفارش کرده بود. و آنچه ما به تو وحی کردیم و آنچه به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم که دین را برپا داشته، در آن تفرقه نکنید. بر مشرکان گران است آنچه که تو آنان را به آن فرامی خوانی. خداوند برای این کار، هرکه را بخواهد، برمی گزیند. و کسی را که به سوی او بازگردد، هدایت می کند.) [شورا (4٢) :١٣]پس خداوند پیامبران را برای گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و اقرار به آنچه از نزد خداوند آمده است، به سوی مردمشان فرستاد تا هرکس پاکدلانه ایمان آورده، بر آن ایمان بمیرد، خداوند او را به سبب آن ایمان به بهشت ببرد؛ زیرا خداوند به بندگانش ستم نمی کند. و زیرا خداوند بنده ای را کیفر نمی دهد تا در قتل و گناهانی که بر آن ها دوزخ را واجب کرده است، برای انجام دهنده اش سخت بگیرد. و چون هر پیامبری را مؤمنان قرمش پاسخ دادند، برای هر پیامبری شریعت و روشی نهاد.

و شریعت و روش، همان راه و سنّت است. و خداوند به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: (همانا ما به تو وحی کردیم چنان که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم.) [نساء (4) :١6٣]و هر پیامبری را به چنگ زدن به راه و سنّت خود فرمان داد و از سنّت و راهی که خداوند عزّتمند به موسی علیه السّلام فرمان داد قرار داد

ص :٧١

بها موسی علیه السّلام أن جعل اللّه علیهم السّبت و کان من أعظم السّبت و لم یستحلّ أن یفعل ذلک من خشیه اللّه، أدخله اللّه الجنّه و من استخفّ بحقّه و استحلّ ما حرّم اللّه علیه من العمل الّذی نهاه اللّه عنه فیه أدخله اللّه عزّ و جلّ النّار و ذلک حیث استحلّوا الحیتان و احتبسوها و أکلوها یوم السّبت، غضب اللّه علیهم من غیر أن یکونوا أشرکوا بالرّحمن و لا شکّوا فی شیء ممّا جاء به موسی علیه السّلام قال اللّه عزّ و جلّ: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ اَلَّذِینَ اِعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی اَلسَّبْتِ فَقُلْنٰا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خٰاسِئِینَ ثمّ بعث اللّه عیسی علیه السّلام بشهاده أن لا إله إلاّ اللّه و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و جعل لهم شرعه و منهاجا فهدمت السّبت الّذی أمروا به أن یعظّموه قبل ذلک و عامّه ما کانوا علیه من السّبیل و السّنّه الّتی جاء بها موسی، فمن لم یتّبع سبیل عیسی أدخله اللّه النّار و إن کان الّذی جاء به النّبیّون جمیعا أن لا یشرکوا باللّه شیئا، ثمّ بعث اللّه محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو بمکّه عشر سنین فلم یمت بمکّه فی تلک العشر سنین أحد یشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رسول اللّه إلاّ أدخله اللّه الجنّه بإقراره و هو إیمان التّصدیق و لم یعذّب اللّه. أحدا ممّن مات و هو متّبع لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علی ذلک إلاّ من أشرک بالرّحمن و تصدیق ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ أنزل علیه فی سوره بنی إسرائیل بمکّه وَ قَضیٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً إلی قوله تعالی إِنَّهُ کٰانَ بِعِبٰادِهِ خَبِیراً بَصِیراً أدب و عظه و تعلیم و نهی خفیف و لم یعد علیه و لم یتواعد علی اجتراح شیء ممّا نهی عنه و أنزل نهیا عن أشیاء حذّر علیها و لم یغلّظ فیها و لم یتواعد علیها و قال: وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاٰقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّٰاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کٰانَ خِطْأً کَبِیراً وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنیٰ إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَهً وَ سٰاءَ سَبِیلاً وَ لاٰ تَقْتُلُوا

ص :٧٢

شنبه بود. کسی که شنبه را بزرگ می داشت و از پروای خدا آن را حلال نمی شمرد خداوند او را به بهشت می برد و کسی که حقّ آن روز را گرامی نداشته، آنچه را خداوند در آن روز حرام کرده بود، حلال می کرد، خداوند عزّتمند او را به دوزخ می برد. و آن هنگامی بود که ماهیان را حلال شمرده و روز شنبه آن ها را حبس کرده، خوردند. که خداوند بر آنان خشم گرفت. بی آن که آنان به خداوند شریک گرفته یا در چیزی از آنچه موسی علیه السّلام آورده بود، تردید کنند.

خداوند شکوهمند فرموده است: (و شما می شناسید کسانی از خودتان را که دربارۀ شنبه تعدّی کردند و ما به آنان گفتیم: بوزینه هایی رانده شده باشید.) [بقره (٢) :

65]سپس خداوند عیسی علیه السّلام را برای گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و گرفتن اقرار به آنچه از نزد خدا آورده است فرستاد. و برایشان شریعت و روشی نهاد و شنبه ای را که پیش از آن به بزرگداشتش فرمان داده بود و نیز همۀ راه و سنّت هایی را که موسی علیه السّلام آورده بود، نقض کرد. پس کسی که از راه عیسی علیه السّلام پیروی نکند، خداوند او را به دوزخ می برد و اگرچه آنچه همۀ پیامبران آورده اند این است که برای خداوند چیزی را شریک قرار ندهید. سپس خداوند محمّد- درود خدا بر او و بر خاندانش-را برانگیخت. او ده سال در مکّه بود و در این ده سال کسی که گواهی داده معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است خداوند او را با آن اقرارش که همان ایمان باور است به بهشت برد و هیچ یک از به گوررفتگان پیرو محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- را کیفر نکرد، جز کسی را که برای خداوند شریک گرفت. و شاهدش آیه ای است که خداوند عزّتمند در مکّه و در سورۀ بنی اسرائیل بر او فروفرستاد: (و پروردگارت فرمان داد که جز او را بندگی نکنید و به پدر و مادر نیکی کنید. . . که او به بندگانش آگاه و بینا است. . . .) [اسراء (١٧) :٢٣ تا ٣٠]که موضوعش ادب و پند و آموزش و نهی ای سبک است. و تهدیدی ندارد و بر انجام چیزی از آنچه نهی کرده، و عدۀ کیفر نداده است. از برخی چیزها نهی کرده و پرهیز داده ولی سخت نگرفته و وعدۀ کیفر نداده و فرموده است: (و فرزندانتان را از ترس تهیدستی نکشید. ماییم که آنان و شما را روزی می دهیم. همانا کشتن آنان، گناهی بزرگ است. و گرد زنا نگردید که کاری بسیار زشت و شیوه ای ناپسند است. و جانی را که خدا محترم شمرده، جز به حقّ نکشید.

ص :٧٣

اَلنَّفْسَ اَلَّتِی حَرَّمَ اَللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنٰا لِوَلِیِّهِ سُلْطٰاناً فَلاٰ یُسْرِفْ فِی اَلْقَتْلِ إِنَّهُ کٰانَ مَنْصُوراً وَ لاٰ تَقْرَبُوا مٰالَ اَلْیَتِیمِ إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتّٰی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ اَلْعَهْدَ کٰانَ مَسْؤُلاً وَ أَوْفُوا اَلْکَیْلَ إِذٰا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطٰاسِ اَلْمُسْتَقِیمِ ذٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً وَ لاٰ تَمْشِ فِی اَلْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اَلْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ اَلْجِبٰالَ طُولاً کُلُّ ذٰلِکَ کٰانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً ذٰلِکَ مِمّٰا أَوْحیٰ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ اَلْحِکْمَهِ وَ لاٰ تَجْعَلْ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتُلْقیٰ فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً و أنزل فی وَ اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشیٰ فَأَنْذَرْتُکُمْ نٰاراً تَلَظّٰی لاٰ یَصْلاٰهٰا إِلاَّ اَلْأَشْقَی اَلَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلّٰی فهذا مشرک و أنزل فی إِذَا اَلسَّمٰاءُ اِنْشَقَّتْ وَ أَمّٰا مَنْ أُوتِیَ کِتٰابَهُ وَرٰاءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلیٰ سَعِیراً إِنَّهُ کٰانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ بَلیٰ فهذا مشرک و أنزل فی [سوره]تبارک کُلَّمٰا أُلْقِیَ فِیهٰا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهٰا أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ قٰالُوا بَلیٰ قَدْ جٰاءَنٰا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنٰا وَ قُلْنٰا مٰا نَزَّلَ اَللّٰهُ مِنْ شَیْءٍ فهؤلاء مشرکون، و أنزل فی الواقعه وَ أَمّٰا إِنْ کٰانَ مِنَ اَلْمُکَذِّبِینَ اَلضّٰالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ فهؤلاء مشرکون و أنزل فی الحاقّه وَ أَمّٰا مَنْ أُوتِیَ کِتٰابَهُ بِشِمٰالِهِ فَیَقُولُ یٰا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتٰابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ مٰا حِسٰابِیَهْ یٰا لَیْتَهٰا کٰانَتِ اَلْقٰاضِیَهَ مٰا أَغْنیٰ عَنِّی مٰالِیَهْ إلی قوله إِنَّهُ کٰانَ لاٰ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ اَلْعَظِیمِ فهذا مشرک و أنزل فی طسم وَ بُرِّزَتِ اَلْجَحِیمُ لِلْغٰاوِینَ وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ فَکُبْکِبُوا فِیهٰا هُمْ وَ اَلْغٰاوُونَ وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ جنود إبلیس ذرّیّته من الشّیاطین و قوله وَ مٰا أَضَلَّنٰا إِلاَّ اَلْمُجْرِمُونَ یعنی

ص :٧4

و برای ولیّ کسی که مظلوم کشته شود، سلطه ای قرار دادیم تا در کشتن زیاده روی نکند که او یاری شده است. و جز به بهترین شیوه، گرد مال یتیم نگردید تا به رشدش برسد. و به پیمان خویش وفا کنید که از پیمان بازخواست خواهید شد. و چون پیمانه می کنید، به درستی پیمانه کنید و ترازو را درست کنید که این بهتر و فرجامش نیکوتر است. و از آنچه دانشی درباره اش نداری، پیروی مکن، که از گوش و چشم و دل بازخواست خواهد شد. و در زمین با تکبّر راه نرو که هرگز نه زمین را می شکافی و نه در قامت به قد کوه ها می رسی. زشتی همۀ این ها نزد پروردگارت ناشایست است. این ها حکمت هایی است که پروردگارت به تو نازل کرد. و به همراه خداوند، معبود دیگری قرار نده که نکوهیده و رانده به دوزخ افتی.

[اسراء (١٧) :٣١ تا ٣٩]و در [سورۀ] وَ اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشیٰ نازل کرد: (و شما را از آتش شعله ور بیم می دهم. که جز تیره بخت ترین کسان در آن نیفتند. کسانی که تکذیب کرده، روی بتافتند.) [لیل (٩٢) :١4 تا ١6]که همان مشرک است. و در سورۀ «إِذَا اَلسَّمٰاءُ اِنْشَقَّتْ» نازل کرد: (ولی کسی که نامه اش از پشت سر داده شود، به زودی به فریاد واویلا افتاده، در آتش درافتد. همو که در میان خانواده اش شادمان بود و گمان می کرد که هرگز بازنمی گردد. آری.) [انشقاق (٨4) :١٠ تا ١5] و این هم مشرک است. و در [سورۀ] تبارک فرمود: (هرگاه گروهی در آن انداخته شوند، نگهبانان دوزخ از ایشان می پرسند:

مگر برایتان بیم دهنده ای نیامد. آن ها می گویند: چرا، بیم دهنده ای آمد ولی ما تکذیب کردیم و گفتیم خداوند چیزی نازل نکرده است.) [تبارک (6٧) :٨ و ٩]و اینان هم مشرکانند.

و در سورۀ واقعه نازل کرد: (ولی اگر از تکذیب گران گمراه باشد، در آبی جوشان رفته، به دوزخ درمی افتند.) [واقعه (56) :٩٢ تا ٩4]و اینان هم مشرکانند. و در الحاقّه نازل کرد: (ولی کسی که نامه اش به دست چپش داده شود، می گوید: کاش نامۀ من داده نمی شد و نمی دانستم که حسابم چیست! کاش مرگ فرجام کار بود. که اموالم مرا بی نیاز نکرد. که او به خدای بزرگ ایمان نمی آورد.) [حاقّه (6٩) :٢5 تا ٣٣]که این هم مشرک است. و در سورۀ طسم نازل کرد: (و دوزخ برای گمراهان آشکار شده، به آنان گفته می شود: کجایند آنچه شما بندگی شان می کردید. که غیر از خداوند بودند. آیا شما را یاری می کنند یا خودشان یاری می شوند. آن گاه آنان و گمراهان به رو در آتش می افتند. و نیز همۀ سربازان ابلیس.) [شعرا (٢6) :٩١ تا ٩5]سربازان ابلیس که فرزندان شیطان اویند. و این سخنش که: (و ما را جز مجرمان گمراه نکردند.) [شعرا (٢6) :٩٩]یعنی

ص :٧5

المشرکین الّذین اقتدوا بهم هؤلاء فاتّبعوهم علی شرکهم و هم قوم محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لیس فیهم من الیهود و النّصاری أحد و تصدیق ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ کَذَّبَ أَصْحٰابُ اَلْأَیْکَهِ کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ لیس فیهم الیهود الّذین قالوا: عزیر ابن اللّه و لا النّصاری الّذین قالوا: المسیح ابن اللّه، سیدخل اللّه الیهود و النّصاری النّار و یدخل کلّ قوم بأعمالهم؛ و قولهم: وَ مٰا أَضَلَّنٰا إِلاَّ اَلْمُجْرِمُونَ إذ دعونا إلی سبیلهم ذلک قول اللّه عزّ و جلّ فیهم حین جمعهم إلی النّار: قٰالَتْ أُخْرٰاهُمْ لِأُولاٰهُمْ رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ أَضَلُّونٰا فَآتِهِمْ عَذٰاباً ضِعْفاً مِنَ اَلنّٰارِ و قوله: کُلَّمٰا دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَهٰا حَتّٰی إِذَا اِدّٰارَکُوا فِیهٰا جَمِیعاً برئ بعضهم من بعض و لعن بعضهم بعضا، یرید بعضهم أن یحجّ بعضا رجاء الفلج فیفلتوا من عظیم ما نزل بهم و لیس بأوان بلوی و لا اختبار و لا قبول معذره و لات حین نجاه و الآیات و أشباههنّ ممّا نزل به بمکّه و لا یدخل اللّه النّار إلاّ مشرکا، فلمّا أذن اللّه لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی الخروج من مکّه إلی المدینه بنی الإسلام علی خمس: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عبده و رسوله و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و حجّ البیت و صیام شهر رمضان و أنزل علیه الحدود و قسمه الفرائض و أخبره بالمعاصی الّتی أوجب اللّه علیها و بها النّار لمن عمل بها و أنزل فی بیان القاتل: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِیهٰا وَ غَضِبَ اَللّٰهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذٰاباً عَظِیماً و لا یلعن اللّه مؤمنا، قال اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَللّٰهَ لَعَنَ اَلْکٰافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً لاٰ یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً و کیف یکون فی المشیئه و قد ألحق به-حین جزاه جهنّم-الغضب و اللّعنه و قد بیّن ذلک من الملعونون فی کتابه؟ و أنزل فی

ص :٧6

مشرکانی که ایشان-در شرکشان-از آنان پیروی کردند، و آنان قوم محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند که کسی از یهود و نصارا در میان شان نیست. و شاهدش، این سخن خدای عزّتمند است: (پیش از آن ها قوم نوح تکذیب کردند.) [ص (٣٨) :١٢](یاران أیکه تکذیب کردند.) [شعراء (٢6) :١٧6]، (قوم لوط تکذیب کردند.) [شعراء (٢6) :١٧6]که نه یهود در میانشان است، همان کسانی که گفتند:

عزیر پسر خدا است. و نه نصارا که می گفتند: مسیح پسر خدا است. خداوند یهود و نصارا را به دوزخ خواهد برد و او هر قومی را به سبب کردارهایشان به دوزخ می برد. و این که گفتند: (و ما را جز مجرمان گمراه نکردند.) یعنی ما را به راهشان فرا خواندند. این سخن خداوند شکوهمند است که دربارۀ آنان وقتی به سوی دوزخ گردشان آورده فرمود: (امّت پس آمده، دربارۀ امّت پیش آمده می گویند: پروردگارا، اینان ما را گمراه کردند. به آنان-در دوزخ-کیفری دوچندان بده.) [اعراف (٧) :٣٨] و این آیه که (هرگاه امّتی داخل شود، امّت دیگر را نفرین می کند تا هنگامی که همگی در آن جا گردآیند.) [اعراف (٧) :٣٨]یکی از دیگری بیزاری می جوید، دیگری نفرین می کند. و یکی می خواهد به امید چیره شدن با دیگری جدل کند و از گرفتاری بزرگی که به آن دچار شده رها شود. درحالی که نه هنگام آزمایش و امتحان و پذیرش بهانه است و نه هنگام نجات. و این آیه ها و نظایر آن در مکّه نازل شد و خداوند جز مشرک را به دوزخ نمی برد. وقتی خداوند به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-اجازه داد که از مکّه به مدینه برود اسلام را بر پنج چیز بنا کرد: گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و این که محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بنده و فرستادۀ او است، بپا داشتن نماز، پرداخت زکات، حجّ خانۀ خدا و روزۀ ماه رمضان. و حدود و تقسیم ارث را هم نازل کرده، به گناهانی که خداوند بر آن ها و به سبب آن ها بر عمل کنندگانش آتش را واجب کرده، آگاهش ساخت. و دربارۀ قاتل فرمود: (و هرکس از روی عمد مؤمنی را بکشد کیفرش دوزخ جاودان و خشم خداوند است. خداوند او را لعنت کرده، برایش کیفری بزرگ فراهم می کند.) [نساء (4) :93]درحالی که خدا مؤمن را لعنت نمی کند.

خداوند شکوهمند فرموده است: (همانا خداوند کافران را لعنت کرده، آتشی سوزان برایشان فراهم کرده است. که جاودانه در آن می مانند و دوست و یاوری نمی یابند.) [احزاب (٣٣) :64 و 65]و چگونه موضوع کشتن به خواست خدا سپرده شود [که اگر خواهد عذاب کند و اگر خواهد بیامرزد]درحالی که قاتل را-وقتی در دوزخ کیفر می دهد-به خشم و لعنت پیوسته داشته و در کتابش از لعنت شدگان شمرده است؟

ص :٧٧

مال الیتیم من أکله ظلما: إِنَّ اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیَتٰامیٰ ظُلْماً إِنَّمٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً و ذلک أنّ آکل مال الیتیم یجیء یوم القیامه و النّار تلتهب فی بطنه حتّی یخرج لهب النّار من فیه حتّی یعرفه کلّ أهل الجمع أنّه آکل مال الیتیم و أنزل فی الکیل وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ و لم یجعل الویل لأحد حتّی یسمّیه کافرا، قال اللّه عزّ و جلّ: فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ و أنزل فی العهد إِنَّ اَلَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اَللّٰهِ وَ أَیْمٰانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولٰئِکَ لاٰ خَلاٰقَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَهِ وَ لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اَللّٰهُ وَ لاٰ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ وَ لاٰ یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ و الخلاق: النّصیب، فمن لم یکن له نصیب فی الآخره فبأیّ شیء یدخل الجنّه و أنزل بالمدینه اَلزّٰانِی لاٰ یَنْکِحُ إِلاّٰ زٰانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ اَلزّٰانِیَهُ لاٰ یَنْکِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذٰلِکَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ فلم یسمّ اللّه الزّانی مؤمنا و لا الزّانیه مؤمنه و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم-لیس یمتری فیه أهل العلم أنّه قال: لا یزنی الزّانی حین یزنی و هو مؤمن و لا یسرق السّارق حین یسرق و هو مؤمن؛ فإنّه إذا فعل ذلک خلع عنه الإیمان کخلع القمیص، و نزل بالمدینه وَ اَلَّذِینَ یَرْمُونَ اَلْمُحْصَنٰاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدٰاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمٰانِینَ جَلْدَهً وَ لاٰ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهٰادَهً أَبَداً وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ فبرّأه اللّه ما کان مقیما علی الفریه من أن یسمّی بالإیمان، قال اللّه عزّ و جلّ: أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً لاٰ یَسْتَوُونَ و جعله اللّه منافقا، قال اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ و جعله عزّ و جلّ من أولیاء إبلیس، قال: إِلاّٰ إِبْلِیسَ کٰانَ مِنَ اَلْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ و جعله ملعونا فقال: إِنَّ اَلَّذِینَ یَرْمُونَ اَلْمُحْصَنٰاتِ اَلْغٰافِلاٰتِ اَلْمُؤْمِنٰاتِ

ص :٧٨

و دربارۀ مال یتیم و کسی که آن را به ستم بخورد نازل کرده که (همانا کسانی که مال یتیمان را به ستم می خورند، در حقیقت آتشی می بلعند و به زودی به دوزخ می افتند.) [نساء (4) :١٠]و این بدین جهت است که مال یتیم خور درحالی که در شکمش آتشی شعله می کشد، به رستاخیز وارد می شود. آنسان که شعلۀ آتش از دهانش بیرون می آید و همۀ حاضران می فهمند که او مال یتیم خور است. و دربارۀ پیمانه کردن نازل کرد: (وای بر کم فروشان.) [مطفّفین (٨٣) :١]و وای [ویل]را جز بر کسانی که کافر نامید، ننهاد. خداوند عزّتمند فرموده است: (وای بر کافران از مشاهدۀ روز بزرگ.) [مریم (١٩) :٣٧]و دربارۀ پیمان نازل کرد: (همانا کسانی که پیمان خداوند و سوگندهاشان را به بهایی اندک می فروشند، در آخرت بی آبرویند. و خداوند در روز قیامت با آنان سخن نمی گوید. به آنان ننگریسته، پاکشان نمی گرداند و کیفری دردناک هم دارند.) [آل عمران (٣) :٧٧]و خلاق بهره و نصیب است. و کسی که در سرای واپسین بهره ای ندارد با چه چیزی به بهشت برود. و [خداوند] در مدینه نازل فرمود: (مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمی کند و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به ازدواج خود درنمی آورد. و آن همسری بر مؤمنان حرام گشته است.) [نور (٢4) :4]که نه زناکار مرد، مؤمن نامیده شده و نه زناکار زن، مؤمنه. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: -و دانشمندان درباره این سخن اختلاف ندارند- زناکار هنگامی که زنا می کند، مؤمن نیست و دزد وقتی دزدی می کند، مؤمن نیست؛ زیرا او وقتی آن را انجام می دهد، ایمان از او جدا می شود، همچون کنده شدن پیراهن از بدن. و در مدینه نازل شد: (و کسانی که زنان پاکدامن را متهم می کنند، سپس چهار شاهد نمی آورند، هشتاد تازیانه به آن ها زده، هرگز گواهی شان را نپذیرید. و آنان همان فاسقانند. مگر کسانی که پس از آن توبه کرده، به صلاح آیند که همانا خداوند آمرزنده ای مهربان است.) [نور (٢4) :4 و 5]که خداوند او را تا وقتی بر آن افترا است، مؤمن نمی نامد. خداوند عزّتمند فرموده است: (آیا کسی که مؤمن است مانند کسی است که فاسق است؟ برابر نیستند.) [سجده (٣٢)]:١٨]و او را منافق قرار داده است. خداوند عزّتمند فرمود: (منافقان همان فاسقانند.) [توبه (٩) :

6٧]و منافق را از یاران ابلیس قرار داد، فرمود: (جز ابلیس که از جنّیان بود و از فرمان پروردگارش به بیراهه رفت.) [کهف (١٨) :5٠]و او را لعنت شده قرار داد و فرمود:

(همانا کسانی که زنان پاکدامن ناآگاه مؤمن را متهم کنند، در دنیا و آخرت لعنت شده اند

ص :٧٩

لُعِنُوا فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ و لیست تشهد الجوارح علی مؤمن إنّما تشهد علی من حقّت علیه کلمه العذاب، فأمّا المؤمن فیعطی کتابه بیمینه قال اللّه عزّ و جلّ: فأمّا من أُوتِیَ کِتٰابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولٰئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتٰابَهُمْ وَ لاٰ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً و سوره. النّور أنزلت بعد سوره النّساء و تصدیق ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ أنزل علیه فی سوره النّساء وَ اَللاّٰتِی یَأْتِینَ اَلْفٰاحِشَهَ مِنْ نِسٰائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَهً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی اَلْبُیُوتِ حَتّٰی یَتَوَفّٰاهُنَّ اَلْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اَللّٰهُ لَهُنَّ سَبِیلاً و السّبیل، الّذی قال اللّه عزّ و جلّ: سُورَهٌ أَنْزَلْنٰاهٰا وَ فَرَضْنٰاهٰا وَ أَنْزَلْنٰا فِیهٰا آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ اَلزّٰانِیَهُ وَ اَلزّٰانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وٰاحِدٍ مِنْهُمٰا مِائَهَ جَلْدَهٍ وَ لاٰ تَأْخُذْکُمْ بِهِمٰا رَأْفَهٌ فِی دِینِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَهٌ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ .

[١5١١]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن محمّد بن فضیل، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قیل لأمیر المؤمنین علیه السّلام: من شهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان مؤمنا؟ قال: فأین فرائض اللّه؛ قال: و سمعته یقول: کان علیّ علیه السّلام یقول: لو کان الإیمان کلاما لم ینزل فیه صوم و لا صلاه و لا حلال و لا حرام. قال: و قلت لأبی جعفر علیه السّلام: إنّ عندنا قوما یقولون: إذا شهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فهو مؤمن، قال: فلم یضربون الحدود و لم تقطع أیدیهم؟ و ما خلق اللّه عزّ و جلّ خلقا أکرم علی اللّه عزّ و جلّ من المؤمن، لأنّ الملائکه خدّام المؤمنین و أنّ جوار اللّه للمؤمنین و أنّ الجنّه للمؤمنین و أنّ الحور العین

ص :٨٠

و کیفری بزرگ دارند. در روزی که زبان و دست و پایشان به آنچه می کردند، گواهی دهند.) [نور (٢4) :٢٣ و ٢4]و اعضای بدن بر مؤمن گواهی نمی دهند. فقط بر کسی گواهی می دهند که فرمان کیفر برایش ثابت شده است. ولی نامۀ مؤمن، به دست راستش داده می شود. خداوند شکوهمند فرموده است: (و امّا کسانی که نامۀ عملشان به دست راستشان داده شود، نامۀ شان را می خوانند و ذرّه ای ستم نبینند.) [اسرا (١٧) :٧١]و سورۀ نور پس از سورۀ نساء نازل شده است. و شاهدش آن که خداوند عزّتمند در سورۀ نساء چنین نازل کرد: (و زنانی از شما که آن کار بسیار زشت را انجام داده اند، برایشان چهار شاهد را به گواهی بخواهید. اگر گواهی دادند، آنان را در خانه هاشان نگاه دارید تا مرگشان فرارسد یا خدا راهی برایشان قرار دهد.) [نساء (4) :

١5]و آن راه همان است که خدای عزّتمند فرموده است: (سوره ای را نازل کرده، واجبش ساختیم و در آن آیه هایی روشن نازل کردیم شاید به یاد آورید. زناکار مرد و زن را به هر کدام، صد تازیانه بزنید. و دربارۀ دین خدا به آنان دلسوزی نکنید، اگر به خدا و واپسین روز، ایمان دارید. و باید گروهی از مؤمنان کیفرشان را شاهد باشند.) [نور (٢4) :١ و ١٢]

[١5١١]٢-ابو الصّباح کنانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که به امیر مؤمنان علیه السّلام گفتند: آیا هر آن کس که گواهی دهد که معبودی جز خداوند نیست و محمّد- درود خدا بر او و بر خاندانش-رسول خدا است مؤمن است؟ فرمودند: پس واجبات خدا چه می شود؟ راوی گفته است: و از ایشان شنیدم که علی علیه السّلام می فرمود: اگر ایمان تنها گفتن [شهادتین]بود، روزه و نماز و حلال و حرام درباره اش نازل نمی شد. ابو الصباح کنانی گفته است: من به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: همانا نزد ما مردمی هستند که می گویند: وقتی کسی گواهی دهد که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-رسول خدا است، مؤمن است. فرمودند: پس [اگر چنین است]به چه سبب [اگر دزدی کنند] بر آنان حدّ زده شده، دستانشان بریده می شود؟ !

خداوند شکوهمند آفریده ای گرامی تر از مؤمن نیافریده است؛ زیرا فرشتگان هم خدمت گزاران مؤمنان اند. و همانا همسایگی خداوند، بهشت و حور العین برای

ص :٨١

للمؤمنین، ثمّ قال: فما بال من جحد الفرائض کان کافرا؟

[١5١٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن سلاّم الجعفیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الإیمان فقال: الإیمان أن یطاع اللّه فلا یعصی.

باب فی أنّ الإیمان مبثوث لجوارح البدن کلّها

[١5١٣]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بکر بن صالح، عن القاسم بن برید قال: حدّثنا أبو عمرو الزّبیریّ عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: أیّها العالم أخبرنی أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟ قال: ما لا یقبل اللّه شیئا إلاّ به، قلت: و ما هو؟ قال: الإیمان باللّه الّذی لا إله إلاّ هو أعلی الأعمال درجه و أشرفها منزله و أسناها حظّا، قال: قلت: ألا تخبرنی عن الإیمان، أقول هو و عمل أم قول بلا عمل؟ فقال: الإیمان عمل کلّه و القول بعض ذلک العمل، بفرض من اللّه بیّن فی کتابه، واضح نوره، ثابته حجّته، یشهد له به الکتاب و یدعوه إلیه، قال: قلت: صفه لی جعلت فداک حتّی أفهمه، قال: الإیمان حالات و درجات و طبقات و منازل، فمنه التّامّ المنتهی تمامه و منه النّاقص البیّن نقصانه و منه الرّاجح الزّائد رجحانه، قلت: إنّ الإیمان لیتمّ و ینقص و یزید؟ قال: نعم قلت: کیف ذلک؟ قال: لأنّ اللّه تبارک و تعالی فرض الإیمان علی جوارح ابن آدم و قسّمه علیها و فرّقه فیها فلیس من جوارحه جارحه إلاّ و قد وکّلت من الإیمان بغیر ما وکّلت به أختها، فمنها قلبه الّذی به یعقل و یفقه و یفهم و هو أمیر بدنه الّذی لا ترد الجوارح و لا تصدر إلاّ عن رأیه و أمره و منها

عیناه اللّتان یبصر بهما و أذناه اللّتان یسمع بهما و یداه اللّتان یبطش بهما

ص :٨٢

مؤمنان است. سپس فرمودند: پس چرا کسی که واجبات را انکار کند، کافر است؟

[١5١٢]٣-سلام جعفی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسیدم، فرمودند: ایمان، آن است که از خداوند فرمان برند و نافرمانی نکنند.

ایمان بین همۀ اعضای بدن پخش شده است

[١5١٣]١-ابو عمرو زبیری گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: ای دانشمند، به من بگو چه کرداری نزد خداوند برتر است؟ فرمودند: کرداری که خداوند چیزی را جز به سبب آن نپذیرد. عرض کردم: آن چیست؟ فرمودند: ایمان به خدایی که معبودی جز او نیست. بلند درجه ترین کردار، والاترینشان از جهت جایگاه و بالاترینشان از جهت بهره است. راوی گوید: من عرض کردم: آیا از ایمان برایم نمی گویی؟ آیا ایمان، گفتار و کردار است یا گفتار بی کردار؟ فرمودند: ایمان، همگی کردار است. و گفتار برخی از آن است. واجبی از سوی خداوند است که در کتابش بیان شده و نورش، آشکار و حجّتش استوار است، که قرآن به آن گواهی داده، به سویش فرامی خواند. من عرض کردم: جانم فدایت! آن را برایم وصف کن تا دریابم. فرمودند: ایمان، حالات و درجات و طبقات و جایگاه هایی دارد. برخی از آنها کامل و به نهایت رسیده است، برخی ناقص و کاستی اش آشکار، و برخی دیگر پسندیده است و پسندیدگی اش، بسیاری از آن است. من عرض کردم: یعنی ایمان، کامل و ناقص و بسیار دارد؟ فرمودند: بله. من عرض کردم: چگونه؟ فرمودند: زیرا خداوند پاک و والا، ایمان را بر اعضای پسر آدم واجب و پخش کرده است. هر عضوی وظیفه اش در برابر ایمان غیر از وظیفۀ عضو دیگر است. یکی از آن ها دل است که انسان با آن می اندیشد و درمی یابد و می فهمد. او امیر بدن است که اعضا جز به رأی و فرمان او کاری نمی کنند. و دیگر چشم است که با آن می بیند و گوش که با آن می شنود و دستانش که با آن ها می زند

ص :٨٣

و رجلاه اللّتان یمشی بهما و فرجه الّذی الباه من قبله؛ و لسانه الّذی ینطق به و رأسه الّذی فیه وجهه، فلیس من هذه جارحه إلاّ و قد وکّلت من الإیمان بغیر ما وکّلت به أختها بفرض من اللّه تبارک اسمه، ینطق به الکتاب لها و یشهد به علیها. ففرض علی القلب غیر ما فرض علی السّمع و فرض علی السّمع غیر ما فرض علی العینین و فرض علی العینین غیر ما فرض علی اللّسان و فرض علی اللّسان غیر ما فرض علی الیدین و فرض علی الیدین غیر ما فرض علی الرّجلین و فرض علی الرّجلین غیر ما فرض علی الفرج و فرض علی الفرج غیر ما فرض علی الوجه، فأمّا ما فرض علی القلب من الإیمان فالإقرار و المعرفه و العقد و الرّضا و التّسلیم بأن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له، إلها واحدا، لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا و أنّ محمّدا عبده و رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الإقرار بما جاء من عند اللّه من نبیّ أو کتاب، فذلک ما فرض اللّه علی القلب من الإقرار و المعرفه و هو عمله و هو قول اللّه. عزّ و جلّ: إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ وَ لٰکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً و قال: أَلاٰ بِذِکْرِ اَللّٰهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ و قال: الّذین آمنوا بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ و قال: إِنْ تُبْدُوا مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحٰاسِبْکُمْ بِهِ اَللّٰهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ فذلک ما فرض اللّه عزّ و جلّ علی القلب من الإقرار و المعرفه و هو عمله و هو رأس الإیمان و فرض اللّه علی اللّسان القول و التّعبیر عن القلب بما عقد علیه و أقرّ به قال اللّه تبارک و تعالی: وَ قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً و قال: وَ قُولُوا آمَنّٰا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنٰا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلٰهُنٰا وَ إِلٰهُکُمْ وٰاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ فهذا ما فرض اللّه علی اللّسان و هو عمله و فرض علی السّمع أن یتنزّه عن الاستماع

ص :٨4

و پاهایش که با آن ها راه می رود و شرمگاهی که شهوتش از جانب او است و زبانش که با آن سخن می گوید و سرش که چهره اش در آن است. و از میان این ها عضوی نیست جز این که وظیفه ای در برابر ایمان دارد و آن غیر از وظیفه ای است که عضو دیگر دارد. واجبی از سوی خداوند پاک نام است که قرآن درباره اش سخن گفته و گواهی داده است. پس بر دل چیزی جز آنچه بر گوش واجب کرده بود، واجب کرد و بر گوش جز آنچه بر چشم واجب کرده بود و بر چشم ها جز آنچه بر زبان واجب کرده بود و بر زبان جز آنچه بر دست ها واجب کرده بود و بر دست ها جز آنچه بر پاها واجب کرده بود و بر پاها جز آنچه بر شرمگاه واجب کرده بود و بر شرمگاه جز آنچه بر صورت واجب کرده بود واجب نساخت. امّا آن ایمانی که بر دل واجب کرد، اقرار و معرفت و استواری است و سر سپردن به این که معبودی جز خداوند یگانۀ بی انباز نیست، معبودی یکتا که یار و فرزندی نگرفته است و محمّد بنده و فرستادۀ او است-درود خدا بر او و بر خاندانش-و نیز اقرار به پیامبر یا کتابی که از نزد خداوند آمده است. و این اقرار و شناختی که خداوند بر دل واجب کرده، همان کردار دل است. و این سخن خداوند عزّتمند است که: (جز کسی که ناگزیر شود ولی دلش به ایمان آرام باشد. امّا کسی که سینه را برای کفر گشاده باشد.) [نحل (١6) :١٠6] و فرمود: (هان که دل ها به یاد خدا آرام شود.) [رعد (13) :

٢٨]و فرمود: (کسانی که گفتند: ایمان آوردیم به زبان هاشان-و دل هاشان ایمان نیاورد.) [مائده (5) :4١]و فرمود: (اگر آنچه را در دلتان است، آشکار یا پنهان کنید، خداوند آن را برایتان حساب می کند تا هرکه را بخواهد، بیامرزد و هرکه را بخواهد، کیفر دهد.) [بقره (٢) :٢٨4]و این اقرار و معرفت را خداوند شکوهمند بر دل واجب کرد که همان کردار دل و سرچشمۀ ایمان است. و خداوند بر زبان، گفتار را واجب کرد و بیان نمودن آنچه که دل بر آن استواری یافته و به آن اقرار کرده است. خداوند پاک و والا فرمود: (و با مردم نیکو بگویید.) [بقره (٢) :٨٣]و فرمود: (بگویید ما به خداوند و به آنچه بر ما و شما نازل شده، ایمان آورده ایم. خدای ما و خدای شما یکی است و ما به او تسلیمیم.) [عنکبوت (٢٩) :46]و این چیزی است که خداوند بر زبان واجب کرده است و کردار زبان این است و بر گوش واجب کرد که از گوش سپردن به آنچه خداوند حرام کرده، دور بماند و از گوش سپردن آنچه برایش

ص :٨5

إلی ما حرّم اللّه و أن یعرض عمّا لا یحلّ له ممّا نهی اللّه عزّ و جلّ عنه و الإصغاء إلی ما أسخط اللّه عزّ و جلّ فقال فی ذلک: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی اَلْکِتٰابِ أَنْ إِذٰا سَمِعْتُمْ آیٰاتِ اَللّٰهِ یُکْفَرُ بِهٰا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهٰا فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ثمّ استثنی اللّه عزّ و جلّ موضع النّسیان فقال: وَ إِمّٰا یُنْسِیَنَّکَ اَلشَّیْطٰانُ فَلاٰ تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّکْریٰ مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ و قال: فَبَشِّرْ عِبٰادِ اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِکَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ و قال عزّ و جلّ: قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ وَ اَلَّذِینَ هُمْ عَنِ اَللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِلزَّکٰاهِ فٰاعِلُونَ و قال: وَ إِذٰا سَمِعُوا اَللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قٰالُوا لَنٰا أَعْمٰالُنٰا وَ لَکُمْ أَعْمٰالُکُمْ و قال: وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً فهذا ما فرض اللّه علی السّمع من الإیمان أن لا یصغی إلی ما لا یحلّ له و هو عمله و هو من الإیمان و فرض علی البصر أن لا ینظر إلی ما حرّم اللّه علیه و أن یعرض عمّا نهی اللّه عنه ممّا لا یحلّ له، و هو عمله و هو من الإیمان، فقال تبارک و تعالی: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ فنهاهم أن ینظروا إلی عوراتهم و أن ینظر المرء إلی فرج أخیه و یحفظ فرجه أن ینظر إلیه و قال: وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ من أن تنظر إحداهنّ إلی فرج أختها و تحفظ فرجها من أن ینظر إلیها و قال: کلّ شیء فی القرآن من حفظ الفرج فهو من الزّنا إلاّ هذه الآیه فإنّها من النّظر ثمّ نظم ما فرض علی القلب و اللّسان و السّمع و البصر فی آیه أخری فقال: وَ مٰا کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لاٰ أَبْصٰارُکُمْ وَ لاٰ جُلُودُکُمْ یعنی بالجلود: الفروج و الأفخاذ و قال: و لا تقف ما لیس لک به علم

ص :٨6

حلال نشده و خداوند نهی کرده و از گوش دادن به آنچه خداوند عزّتمند را خشمگین می کند، روی گردان شود. و خدا در این باره فرمود: (و در این کتاب بر شما نازل کرد که وقتی شنیدید که آیات خدا را می شنوند و مسخره می کنند، با آن ها منشینید تا به سخن دیگری بپردازند.) [نساء (4) :١4٠]سپس خداوند عزّتمند جایگاه فراموشی را استثنا کرد و فرمود: (و اگر شیطان تو را به فراموشی اندازد، پس از یادآوری، با گروه ستمگران منشین.) [انعام (6) :6٨]و فرمود: (پس به بندگانم بشارت بده؛ کسانی را که سخن را می شنوند و از بهترین آن پیروی می کنند. آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده است. آنان، همان خردمندان اند.) [زمر (٣٩) :١٧ و ١٨] و فرمود: (به راستی، مؤمنان رستگار شدند. کسانی که در نمازشان فروتن اند. و کسانی که از بیهودگی روی گردان اند. و کسانی که زکات می پردازند.) [مؤمنون (٢٣) :١ تا 4] و فرمود: (و چون سخن بیهوده ای بشنوند، از آن روی می گردانند و می گویند: اعمال ما برای خودمان و اعمال شما برای خودتان.) [قصص (٢٨) :55]و فرمود: (و چون بر بیهودگی می گذرند بزرگوارانه می گذرند.) [فرقان (٢5) :٧٢]و این ایمانی است که بر گوش واجب کرده است که به آنچه برایش حلال نیست، گوش نسپارد که همین، کردار گوش است و از ایمان است. و بر چشم واجب گشت که بر آنچه خداوند بر او حرام نموده ننگرد و از آنچه که بر او حلال نیست و خداوند او را از آن پرهیز داده روی گرداند و این کردار چشم است و از ایمان است که خداوند پاک و والا فرمود: (بگو به مؤمنان که چشم بپوشند و شرمگاهشان را نگاه دارند.) [نور (٢4) :٣٠]که آنان را از نگریستن به شرمگاهشان و از این که مردی به شرمگاه برادرش بنگرد، پرهیز داده تا شخص، شرمگاهش را از نگاه دیگران نگاه دارد. و فرمود: (و به زنان مؤمن بگو که چشمشان را بپوشند و شرمگاهشان را نگاه دارند.) [نور (٢4) :٣١]به شرمگاه خواهرشان ننگرند و شرمگاه خود را از دیده شدن نگاه دارند. و حضرت فرمود: هر آیه ای که در قرآن دربارۀ حفظ شرمگاه آمده، دربارۀ حفظ از زنا است جز این آیه، که دربارۀ حفظ از نگریستن [به شرمگاه]است. سپس آنچه را بر دل و زبان و گوش و چشم واجب کرده بود، در آیه ای دیگر به رشته درآورد و فرمود: (شما اگر (گناهانتان را) پنهان می کردید نه به خاطر این بود که گوش و چشم و پوستتان به زیانتان گواهی دهند.) [فصّلت (4١) :

٢٢]که مقصود از پوست، شرمگاه و ران ها است. و فرمود: (و بر آنچه دانشی)

ص :٨٧

إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً . فهذا ما فرض اللّه علی العینین من غضّ البصر عمّا حرّم اللّه عزّ و جلّ و هو عملهما و هو من الإیمان و فرض اللّه علی الیدین أن لا یبطش بهما إلی ما حرّم اللّه و أن یبطش بهما إلی ما أمر اللّه عزّ و جلّ و فرض علیهما من الصّدقه و صله الرّحم و الجهاد فی سبیل اللّه و الطّهور للصّلاه، فقال: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا قُمْتُمْ إِلَی اَلصَّلاٰهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی اَلْمَرٰافِقِ وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی اَلْکَعْبَیْنِ و قال: فَإِذٰا لَقِیتُمُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ اَلرِّقٰابِ حَتّٰی إِذٰا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا اَلْوَثٰاقَ فَإِمّٰا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّٰا فِدٰاءً حَتّٰی تَضَعَ اَلْحَرْبُ أَوْزٰارَهٰا فهذا ما فرض اللّه علی الیدین لأنّ الضّرب من علاجهما و فرض علی الرّجلین أن لا یمشی بهما إلی شیء من معاصی اللّه و فرض علیهما المشی إلی ما یرضی اللّه عزّ و جلّ فقال: وَ لاٰ تَمْشِ فِی اَلْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اَلْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ اَلْجِبٰالَ طُولاً و قال: وَ اِقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اُغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ اَلْأَصْوٰاتِ لَصَوْتُ اَلْحَمِیرِ و قال فیما شهدت الأیدی و الأرجل علی أنفسهما و علی أربابهما من تضییعهما لما أمر اللّه عزّ و جلّ به و فرضه علیهما: اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلیٰ أَفْوٰاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ فهذا أیضا ممّا فرض اللّه علی الیدین و علی الرّجلین و هو عملهما و هو من الإیمان و فرض علی الوجه السّجود له باللّیل و النّهار فی مواقیت الصّلاه فقال: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِرْکَعُوا وَ اُسْجُدُوا وَ اُعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ اِفْعَلُوا اَلْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ فهذه فریضه جامعه علی الوجه و الیدین و الرّجلین و قال فی موضع آخر: وَ أَنَّ اَلْمَسٰاجِدَ لِلّٰهِ فَلاٰ تَدْعُوا مَعَ اَللّٰهِ أَحَداً و قال فیما فرض علی الجوارح من

ص :٨٨

درباره اش نداری نایست و درنگ مکن که همانا از گوش و چشم و دل بازخواست خواهد شد.) [اسرا (١٧) :٣6]و این چیزی است که خداوند بر چشم ها واجب کرده که عبارت از فروبستن آنها بر چیزی است که خداوند حرام کرده است. این کردار چشم است و از ایمان است. و خداوند بر دست ها واجب کرد که به آنچه خداوند حرام کرده، دراز نشود و به آنچه خداوند فرمان داده و بر آن ها واجب کرده، دراز شود؛ به صدقه دهی و برقراری پیوند خویشاوندی و جهاد در راه خدا و طهارت و پاکی برای نماز. و فرمود: (ای کسانی که ایمان آورده اید، وقتی به نماز برخاستید، صورت و دستتان را-تا آرنج-بشویید و سر و پایتان را تا برآمدگی اش مسح کنید.) [مائده (5) :6]و فرمود: (وقتی با کافران دیدار کردید، گردن شان را بزنید تا چون آنان را تارومار کردید، بندها [ی اسیران]را محکم کنید و سپس یا منّت بگذارید یا فدیه بگیرید و بارهای جنگ برجا نهاده شود.) [محمّد (4٧) :4]و این چیزی است که خداوند بر دست ها واجب کرده است؛ زیرا زدن درمان دست است و بر پاها واجب کرد که به سوی چیزی از گناهان خداوند نرود و واجب کرد که به سوی آنچه خداوند عزّتمند را خرسند می کند، برود. پس فرمود: (و در زمین با تکبّر راه نرو که تو نه زمین را می شکافی و نه در قامت به کوه ها می رسی.) و فرمود:

(و در راه رفتن خود، میانه روی کرده، صدایت را پایین بیاور که ناپسندترین صداها، صدای خران است.) [لقمان (٣١) :١٩]و دربارۀ گواهی دست و پا به زیان خود و صاحبانشان که برای تباه کردن آنچه خداوند عزّتمند فرمان داده و بر آن ها واجب کرده است فرمود: (امروز ما بر دهانشان مهر می زنیم و دست هاشان با ما سخن می گویند و پاهاشان گواهی می دهد که چه کرده اند.) [یاسین (٣6) :65] و این ها چیزهایی است که خداوند بر دست ها و پاها واجب کرده است و کردار آن ها از ایمان است. و بر صورت، سجده کردن برای خدا در شبانه روز و اوقات نماز را واجب کرد و فرمود: (ای کسانی که ایمان آورده اید! رکوع و سجده کنید و پروردگارتان را بندگی کنید و کارهای نیکو کنید تا شاید رستگار شوید.) [حجّ (٢٢) :٧٧]و این واجبی فراگیر بر هریک از صورت و دست ها و پاها است. و در جایی دیگر فرمود: (و جایگاه های سجده برای خداوند است، پس کسی را به همراه خدا نخوانید.) [جنّ (٧٢) :١٨]که دربارۀ طهارت و نمازی که بر اعضا واجب کرده، فرموده است.

ص :٨٩

الطّهور و الصّلاه بها و ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا صرف نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلی الکعبه عن البیت المقدّس فأنزل اللّه عزّ و جلّ: وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُضِیعَ إِیمٰانَکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ بِالنّٰاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ فسمّی الصّلاه إیمانا فمن لقی اللّه عزّ و جلّ حافظا لجوارحه موفیا کلّ جارحه من جوارحه ما فرض اللّه عزّ و جلّ علیها لقی اللّه عزّ و جلّ مستکملا لإیمانه و هو من أهل الجنّه و من خان فی شیء منها أو تعدّی ما أمر اللّه عزّ و جلّ فیها لقی اللّه عزّ و جلّ ناقص الإیمان، قلت: قد فهمت نقصان الإیمان و تمامه، فمن أین جاءت زیادته؟ فقال: قول اللّه عزّ و جلّ: وَ إِذٰا مٰا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زٰادَتْهُ هٰذِهِ إِیمٰاناً فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا فَزٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزٰادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ و قال: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنٰاهُمْ هُدیً و لو کان کلّه واحدا لا زیاده فیه و لا نقصان لم یکن لأحد منهم فضل علی الآخر و لاستوت النّعم فیه و لاستوی النّاس و بطل التّفضیل و لکن بتمام الإیمان دخل المؤمنون الجنّه و بالزّیاده فی الإیمان تفاضل المؤمنون بالدّرجات عند اللّه و بالنّقصان دخل المفرّطون النّار.

[١5١4]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن البرقیّ، عن النّضر بن سوید، عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن عبید اللّه بن [الحسن عن الحسن بن] هارون قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً قال: یسأل السّمع عمّا سمع و البصر عمّا نظر إلیه و الفؤاد عمّا عقد علیه.

ص :٩٠

و این به جهت آن است که خداوند عزّتمند وقتی پیامبرش را از بیت المقدس به سوی کعبه برگرداند، چنین نازل کرد: (و خداوند ایمان شما را تباه نمی کند که او به بندگانش دلسوز و بخشنده است.) [بقره (٢) :١4٣]که نماز را ایمان نامیده است. پس کسی که خداوند شکوهمند را درحالی دیدار کند که اعضایش را نگاه داشته، به واجبات هر عضوی وفا کند، او را در حال کامل کردن ایمان خود دیدار کرده و از اهل بهشت است. ولی کسی که چیزی از آن ها را فروگذاشت یا از آنچه خداوند عزّتمند فرمان داده بود، درگذشت، او را در حال کاستی ایمان دیدار می کند. من عرض کردم: کاستی و کامل بودن ایمان را فهمیدم، ولی بسیارشدن آن چگونه است؟ فرمودند: این سخن خداوند عزّتمند است که: (و چون سوره ای نازل شود، یکی از ایشان می گوید: این سوره، ایمان چه کسی را افزایش داد؟ امّا کسانی که ایمان آورده اند، به ایمانشان افزوده می شود و بسیار شاد می شوند. و کسانی که بیماری ای در دلشان است، پلیدی ای بر پلیدیشان افزوده می شود.) [توبه (٩) :١٢4 و ١٢5]و فرمود:

(ما خبر آنان را به درستی بر تو حکایت می کنیم. آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.) [کهف (١٨) :١٣]و اگر همۀ ایمان ها یکی بود و کاستی و افزونی ای نبود، هیچ کس بر دیگری فضیلتی نداشت، نعمت ها برابر و مردم هم برابر بودند و فضیلت یاوه بود. ولی با ایمان کامل است که مؤمنان به بهشت درمی آیند و به افزونی ایمان است که مؤمنان در نزد خداوند پیش می افتند و به کاستی اش، کم کاران به دوزخ می روند.

[١5١4]٢-پسر هارون گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: (همانا از گوش و چشم و دل بازخواست خواهید شد.) [اسراء (١٧) :٣6]از گوش دربارۀ آنچه شنیده، از چشم دربارۀ آنچه دیده و از دل دربارۀ آنچه با آن محکم شده، بازخواست خواهند کرد.

ص :٩١

[١5١5]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان أو غیره، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن الإیمان فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه [و أنّ محمّدا رسول اللّه]و الإقرار بما جاء من عند اللّه و ما استقرّ فی القلوب من التّصدیق بذلک، قال:

قلت: الشّهاده أ لیست عملا؟ قال: بلی قلت: العمل من الإیمان؟ قال: نعم الإیمان لا یکون إلاّ بعمل و العمل منه و لا یثبت الإیمان إلاّ بعمل.

[١5١6]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: ما الإسلام؟ فقال: دین اللّه اسمه الإسلام و هو دین اللّه قبل أن تکونوا حیث کنتم و بعد أن تکونوا فمن أقرّ بدین اللّه فهو مسلم و من عمل بما أمر اللّه عزّ و جلّ به فهو مؤمن.

[١5١٧]5-عنه، عن أبیه، عن النّضر بن سوید عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن أیّوب بن الحرّ، عن أبی بصیر قال:

کنت عند أبی جعفر علیه السّلام فقال له سلاّم: إنّ خیثمه ابن أبی خیثمه یحدّثنا عنک أنّه سألک عن الإسلام فقلت له: إنّ الإسلام من استقبل قبلتنا و شهد شهادتنا و نسک نسکنا و والی ولیّنا و عادی عدوّنا فهو مسلم فقال: صدق خیثمه، قلت:

و سألک عن الإیمان فقلت: الإیمان باللّه و التّصدیق بکتاب اللّه و أن لا یعصی اللّه، فقال: صدق خیثمه.

[١5١٨]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الإیمان فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا

ص :٩٢

[١5١5]٣-محمّد مسلم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسیدم.

فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست [و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است]و اقرار و باور استوار به آنچه از نزد خداوند آمده است. من عرض کردم: آیا گواهی دادن عمل نیست؟ فرمودند: چرا. عرض کردم: و عمل، ایمان است؟ فرمود: بله، ایمان جز با عمل نمی شود. عمل از ایمان است و ایمان جز با عمل استوار نمی شود.

[١5١6]4-یکی از اصحاب گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: اسلام چیست؟ فرمودند: نام دین خدا اسلام است. اسلام دین خدا است. پیش از پدید آمدنتان و پس از آن کسی که به دین خدا اقرار کند، مسلمان است و آن که به فرمان خدا عمل کند، مؤمن.

[١5١٧]5-ابو بصیر گفته است: من نزد حضرت باقر علیه السّلام بودم که سلام به ایشان گفت: پسر ابو خیثمه به ما می گفت که از شما دربارۀ اسلام پرسیده و شما به او فرموده ای: کسی که به قبلۀ ما روکرده، گواهی ما را گفته، راه ما را بپیماید و ولیّ ما را دوست داشته، دشمنمان را دشمن بدارد مسلمان است. فرمودند: خیثمه درست گفته است. [راوی گوید که]عرض کردم: و او دربارۀ ایمان پرسیده است و شما فرموده ای که ایمان به خدا باور به کتاب خدا و نافرمانی نکردن از او است.

فرمودند: خیثمه درست گفته است.

[١5١٨]6-جمیل درّاج گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسیدم.

ص :٩٣

رسول اللّه، قال: قلت: ألیس هذا عمل؟ قال: بلی، قلت: فالعمل من الإیمان؟ قال: لا یثبت له الإیمان إلاّ بالعمل و العمل منه.

[١5١٩]٧-بعض أصحابنا، عن علیّ بن العبّاس، عن علیّ بن میسّر، عن حمّاد بن عمرو النّصیبیّ قال:

سأل رجل العالم علیه السّلام فقال: أیّها العالم أخبرنی أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟ قال: ما لا یقبل عملا إلاّ به، فقال: و ما ذلک؟ قال: الإیمان باللّه، الّذی هو أعلی الأعمال درجه و أسناها حظّا و أشرفها منزله، قلت: أخبرنی عن الإیمان أقول و عمل أم قول بلا عمل؟ قال: الإیمان عمل کلّه، و القول بعض ذلک العمل بفرض من اللّه بیّنه فی کتابه، واضح نوره، ثابته حجّته، یشهد به الکتاب و یدعو إلیه، قلت، صف لی ذلک حتّی أفهمه، فقال: إنّ الإیمان حالات و درجات و طبقات و منازل فمنه التّامّ المنتهی تمامه و منه النّاقص المنتهی نقصانه و منه الزّائد الرّاجح زیادته قلت: و إنّ الإیمان لیتمّ و یزید و ینقص؟ قال: نعم قلت: و کیف ذلک؟ قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی فرض الإیمان علی جوارح بنی آدم و قسّمه علیها و فرّقه علیها، فلیس من جوارحهم جارحه إلاّ و هی موکّله من الإیمان بغیر ما وکّلت به أختها فمنها قلبه الّذی به یعقل و یفقه و یفهم و هو أمیر بدنه الّذی لا تورد الجوارح و لا تصدر إلاّ عن رأیه و أمره، و منها یداه اللّتان یبطش بهما و رجلاه اللّتان یمشی بهما و فرجه الّذی الباه من قبله و لسانه الّذی ینطق به الکتاب و یشهد به علیها و عیناه اللّتان یبصر بهما، و أذناه اللّتان یسمع بهما و فرض علی القلب غیر ما فرض علی اللّسان و فرض علی اللّسان غیر ما فرض علی العینین و فرض علی العینین غیر ما فرض علی

ص :٩4

فرمودند: گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و فرستاده بودن محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. من عرض کردم: آیا این عمل نیست؟ فرمودند:

چرا. عرض کردم: پس عمل، از ایمان است؟ فرمودند: ایمان جز با عمل استوار نمی شود. و عمل از ایمان سرچشمه می گیرد.

[١5١٩]٧-حمّاد بن عمرو نصیبی گفت: مردی از حضرت عالم علیه السّلام [گویا امام کاظم است]پرسید: ای دانشمند! به من بفرما که کدام عمل نزد خداوند برتر است؟ فرمود: آنچه هیچ عملی جز به سبب آن پذیرفته نیاید. عرض کرد: آن چیست؟ فرمودند: ایمان به خدا، که از جهت درجه بلندترین عمل، از جهت بهره والاترین و از جهت منزلت شریف ترین آن ها است. من عرض کردم برایم از ایمان بفرما. آیا ایمان، گفتار با عمل است یا گفتار بی عمل؟ فرمودند: ایمان، همگی عمل است. و گفتار برخی از آن عمل است. واجبی از سوی خدا است که در کتابش بیان کرده است. نورش آشکار و برهانش استوار است که قرآن به آن گواهی داده، به سویش فرامی خواند. من عرض کردم: آن را برایم وصف کن تا بفهمم. فرمودند: ایمان حالات و درجات و طبقات و جایگاه هایی دارد. برخی از آن ها کامل و به نهایت کمال رسیده است و برخی ناقص و به نهایت کاستی رسیده و ایمان دیگری نیز هست که بسیار پسندیده است. من عرض کردم: آیا ایمان، کامل و بسیار و ناقص دارد؟ فرمودند: بله. عرض کردم: چگونه؟ فرمودند: همانا خداوند پاک و والا، ایمان را به همۀ اعضای فرزندان آدم واجب کرد. آن را بر هر عضوی جداگانه تقسیم کرد. پس برای هر عضوی از اعضا در برابر ایمان وظیفه ای است که غیر از وظیفۀ عضو دیگر است. یکی از اعضاء دل است که انسان با آن می اندیشد و درمی یابد و می فهمد. او فرمانده بدن است که ورودی و خروجی اعضا جز با نظر و فرمان او انجام نمی شود. و دیگر دست ها هستند که برای گرفتن چیزی دراز می شوند و پاها، که انسان با آن راه می رود و شرمگاهش که شهوت از جانب او است و زبانش که قرآن با آن به سخن درآمده، به زیان او گواهی می دهد و چشمانش، که انسان با آن ها می بیند و گوش هایش که با آن ها می شنود. خداوند بر دل چیزی غیر از آنچه بر زبان واجب کرده بود، واجب کرد. و بر زبان جز آنچه بر چشم ها واجب کرده بود و بر چشم ها جز آنچه بر گوش واجب کرده بود

ص :٩5

السّمع و فرض علی السّمع غیر ما فرض علی الیدین و فرض علی الیدین غیر ما فرض علی الرّجلین و فرض علی الرّجلین غیر ما فرض علی الفرج و فرض علی الفرج غیر ما فرض علی الوجه، فأمّا ما فرض علی القلب من الإیمان فالإقرار و المعرفه و التّصدیق و التّسلیم و العقد و الرّضا بأن لا إله إلاّ اللّه وحده، لا شریک له، أحدا، صمدا، لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا، و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عبده و رسوله.

[١5٢٠]٨-محمّد بن الحسن، عن بعض أصحابنا، عن الأشعث بن محمّد، عن محمّد بن حفص بن خارجه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: -و سأله رجل عن قول المرجئه فی الکفر و الإیمان-و قال: إنّهم یحتجّون علینا و یقولون: کما أنّ الکافر عندنا هو الکافر عند اللّه فکذلک نجد المؤمن إذا أقرّ بإیمانه أنّه عند اللّه مؤمن، فقال: -سبحان اللّه-و کیف یستوی هذان؟ و الکفر إقرار من العبد فلا یکلّف بعد إقراره ببیّنه، و الإیمان دعوی لا تجوز إلاّ ببیّنه، و بیّنته عمله و نیّته، فإذا اتّفقا فالعبد عند اللّه مؤمن و الکفر موجود بکلّ جهه من هذه الجهات الثّلاث من نیّه أو قول أو عمل و الأحکام تجری علی القول و العمل، فما أکثر من یشهد له المؤمنون بالإیمان و یجری علیه أحکام المؤمنین و هو عند اللّه کافر و قد أصاب من أجری علیه أحکام المؤمنین بظاهر قوله و عمله.

باب السّبق إلی الإیمان

[١5٢١]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بکر بن صالح، عن القاسم بن برید قال: حدّثنا أبو عمرو الزّبیریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٩6

و بر گوش غیر از آنچه بر دست ها واجب کرده بود، و بر دست ها غیر از آنچه بر پاها واجب کرده بود، و بر پاها غیر از آنچه بر شرمگاه واجب کرده بود، و بر شرمگاه جز آنچه بر چهره واجب کرده بود واجب نمود. ایمانی که بر دل واجب کرد، اقرار و معرفت و باور و تسلیم و استواری است و خشنودی به این که معبودی، جز خداوند یگانۀ بی انباز یکتای بی نیاز و بی یار و فرزند نیست.

و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بنده و فرستادۀ او است.

[١5٢٠]٨-محمّد بن حفص خارجه گفت: مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ عقیدۀ مرجئه در موضوع کفر و ایمان پرسید و گفت: آنان علیه ما برهان آورده، می گویند: همان طور که کافر در نزد ما، در نزد خداوند هم کافر است، همین طور کسی که به ایمانش اقرار می کند، نزد خداوند مؤمن خواهد بود. من شنیدم که حضرت می فرماید: سبحان اللّه! چگونه این دو برابرند؟ کفر اقراری است که به گواه نیازی ندارد ولی ایمان ادّعایی است که جز با گواه اثر نمی گذارد و آن گواه، عمل و نیّت شخص است. که اگر یکی شدند، بنده نزد خداوند مؤمن است. ولی کفر تنها با یکی از سه جهت نیّت و گفتار و عمل به وجود می آید. و احکام بر گفتار و عمل جاری می شود. چه بسیار کسانی که مؤمنان، به ایمانش گواهی می دهند و احکام مؤمنان درباره اش جاری می شود ولی در نزد خداوند کافر است. اگرچه کسی که احکام مؤمن را به جهت گفتار و عمل ظاهری بر او جاری می کند کار درستی انجام می دهد.

پیش افتادن در ایمان

[١5٢١]١-ابو عمرو زبیری گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا برای

ص :٩٧

قلت له: إنّ للإیمان درجات و منازل، یتفاضل المؤمنون فیها عند اللّه؟ قال:

نعم، قلت: صفه لی رحمک اللّه حتّی أفهمه، قال: إنّ اللّه سبّق بین المؤمنین کما یسبّق بین الخیل یوم الرّهان، ثمّ فضّلهم علی درجاتهم فی السّبق إلیه، فجعل کلّ امرئ منهم علی درجه سبقه، لا ینقصه فیها من حقّه و لا یتقدّم مسبوق سابقا و لا مفضول فاضلا، تفاضل بذلک أوائل هذه الأمّه و أواخرها و لو لم یکن للسّابق إلی الإیمان فضل علی المسبوق إذا للحق آخر هذه الأمّه أوّلها، نعم و لتقدّموهم إذا لم یکن لمن سبق إلی الإیمان الفضل علی من أبطأ عنه و لکن بدرجات الإیمان قدّم اللّه السّابقین و بالإبطاء عن الإیمان أخّر اللّه المقصّرین لأنّا نجد من المؤمنین من الآخرین من هو أکثر عملا من الأوّلین و أکثرهم صلاه و صوما و حجّا و زکاه و جهادا و إنفاقا و لو لم یکن سوابق یفضل بها المؤمنون بعضهم بعضا عند اللّه لکان الآخرون بکثره العمل مقدّمین علی الأوّلین و لکن أبی اللّه عزّ و جلّ أن یدرک آخر درجات الإیمان أوّلها، و یقدّم فیها من أخّر اللّه أو یؤخّر فیها من قدّم اللّه، قلت: أخبرنی عمّا ندب اللّه عزّ و جلّ المؤمنین إلیه من الاستباق إلی الإیمان، فقال: قول اللّه عزّ و جلّ: سٰابِقُوا إِلیٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهٰا کَعَرْضِ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ و قال: اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ أُولٰئِکَ اَلْمُقَرَّبُونَ و قال: وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلْأَوَّلُونَ مِنَ اَلْمُهٰاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصٰارِ وَ اَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسٰانٍ رَضِیَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ فبدأ بالمهاجرین الأوّلین علی درجه سبقهم، ثمّ ثنّی بالأنصار ثمّ ثلّث بالتّابعین لهم بإحسان، فوضع کلّ قوم علی قدر درجاتهم و منازلهم عنده ثمّ ذکر ما فضّل اللّه عزّ و جلّ به أولیاءه بعضهم علی بعض، فقال

ص :٩٨

ایمان درجات و جایگاه هایی است که مؤمنان براساس آن در نزد خداوند از هم پیش افتند؟ فرمودند: بله. عرض کردم: خدا شما را رحمت کند! این را برایم توضیح بدهید تا بفهمم. فرمودند: همانا خداوند میان مؤمنان مسابقه گذاشت- چنان که در روز اسب دوانی میان اسبان مسابقه گذاشته می شود-سپس آنان را بر اساس درجۀ پیش افتادن به سوی خودش، فضیلت داد. پس هر انسانی را بنابر پیشی اش درجه داد و حقّش را از آن درجه نکاست. تا نه هیچ پسینی بر پیشین جلو افتد و نه هیچ کم فضیلتی بر فضیلت مند. از این جهت پیشینیان و پسینیان این امّت بر یکدیگر برتری یافتند. و اگر پیشتاز به سوی ایمان، از عقب افتادۀ در ایمان، برتر نبود، اوّل و آخر این امّت یکی می شد. بلکه اگر برای پیش افتادۀ در ایمان، فضیلتی بر کوتاهی کرده نبود، آن کس که در آخر آمده، از اوّلی پیش می افتاد. ولی خداوند به سبب درجات ایمان، پیش افتادگان را مقدّم کرد و کوتاهی کنندگان را عقب انداخت؛ زیرا از میان پسینیان، مؤمنانی هستند که کردارشان بیشتر از پیشینیان است. نماز و روزه و حجّ و زکات و جهاد و انفاقشان بیشتر از ایشان است. و اگر پیشینه ای نبود که مؤمنان به سبب آن در نزد خداوند پیش افتند، پسینیان با بسیار شدن عملشان بر پیشینیان مقدّم می شدند ولی خدا دوست ندارد که کسی که در آخرین درجات ایمان است، با کسی که در نخستین درجۀ آن است، برابر شود و کسی که خداوند او را عقب انداخته، مقدّم شود و کسی که خداوند او را مقدّم کرده، عقب انداخته شود. من عرض کردم: از آیه هایی که خداوند عزّتمند، مؤمنان به خودش را به پیشی گرفتن در ایمان خوانده است، برایم بفرمایید. فرمودند: این سخن خداوند شکوهمند که فرمود:

(برای آمرزش پروردگار و بهشتی که پهنه اش همچون پهنای آسمان و زمین است بر یکدیگر پیشی بگیرید که آن برای کسانی که به خداوند و فرستادگانش ایمان آورده اند، آماده است.) [حدید (5٧) :٢١] و فرمود: (پیشگامان پیشرو؛ آنان مقرّبان اند.) [واقعه (55) :١٠ و ١١]و فرمود: (و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکویی از آنان پیروی کردند؛ خداوند از آنان و آنان از خداوند خشنودند.) [توبه (٩) :١٠٠]که از مهاجرین نخستین به جهت پیشی شان، آغاز کرده و در جایگاه دوم، انصار و در جایگاه سوم کسانی را که به نیکویی از ایشان پیروی کرده اند، آورده است. هر گروهی را بنا بر درجه و منزلتش، در نزد خود قرار داده است.

ص :٩٩

عزّ و جلّ: تِلْکَ اَلرُّسُلُ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اَللّٰهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ فوق بعض دَرَجٰاتٍ إلی آخر الآیه، و قال: وَ لَقَدْ فَضَّلْنٰا بَعْضَ اَلنَّبِیِّینَ عَلیٰ بَعْضٍ و قال اُنْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَجٰاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلاً و قال: هُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ اَللّٰهِ و قال: وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ و قال: اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اَللّٰهِ و قال: فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِینَ عَلَی اَلْقٰاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجٰاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَهً وَ رَحْمَهً و قال: لاٰ یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ اَلْفَتْحِ وَ قٰاتَلَ أُولٰئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ اَلَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قٰاتَلُوا و قال: یَرْفَعِ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجٰاتٍ و قال: ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ لاٰ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لاٰ نَصَبٌ وَ لاٰ مَخْمَصَهٌ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ اَلْکُفّٰارَ وَ لاٰ یَنٰالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاّٰ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صٰالِحٌ و قال: وَ مٰا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اَللّٰهِ و قال: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ فهذا ذکر درجات الإیمان و منازله عند اللّه عزّ و جلّ.

باب درجات الإیمان

[١5٢٢]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن الحسن بن محبوب، عن عمّار بن أبی الأحوص، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ وضع الإیمان علی سبعه أسهم: علی البرّ و الصّدق و الیقین و الرّضا و الوفاء و العلم و الحلم، ثمّ قسم ذلک بین النّاس، فمن جعل فیه هذه السّبعه الأسهم فهو کامل، محتمل؛ و قسم لبعض النّاس السّهم و لبعض

ص :١٠٠

سپس آنچه را که اولیایش را به سبب آن بر یکدیگر فضیلت داده، بیان کرده و فرموده است: (ما برخی از این فرستادگان را بر برخی دیگر برتری دادیم. از آنان کسی بود که خدا با او سخن گفت. و برخی شان را درجاتی بالا برد.) [بقره (٢) :٢5٣]و فرمود:

(و برخی از پیامبران را به برخی دیگر برتری دادیم.) [اسراء (١٧) :55]و فرمود:

(بنگر که چگونه برخی را به برخی دیگر برتری دادیم و درجات آخرت و برتری هایش بزرگ تر است.) [اسراء (١٧) :٢١]و فرمود: (آنان نزد خداوند درجاتی دارند.) [آل عمران (٣) :١6٣]و فرمود: (و به هر صاحب فضیلتی به اندازۀ فضیلتش می دهد.) [هود (١١) :٣]و فرمود: (کسانی که ایمان آورده، هجرت کردند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند، نزد خدا بزرگ ترین درجه را دارند.) [توبه (٩) :٢٠]و فرمود: (خدا مجاهدان را بر خانه نشستگان، با پاداشی بزرگ برتری داده است؛ به درجات و آمرزش و رحمتی از خودش.) [نساء (4) :٩5 و ٩6]و فرمود: (کسانی از شما که پیش از فتح انفاق کرد و جنگید، برابر نیستند. آنان از کسانی که پس از فتح انفاق کرده، جنگیدند، درجه شان بزرگ تر است.) [حدید (5٧) :١٠]و فرمود: (خداوند کسانی از شما را که ایمان آورده اند و کسانی را که به ایشان علم داده شده، درجاتی بالا می برد.) [مجادله (5٨) :١١]و فرمود: (زیرا هیچ تشنگی و گرسنگی ای در راه خدا به ایشان نمی رسد و قدم در جایی که باعث خشم کافران شود، نمی گذارند و به دشمن زیانی نمی رسانند جز این که به سببش عمل صالحی برایشان نوشته می شود.) [توبه (٩) :١٢٠]و فرمود: (و هر خیری را که از پیش برای خودتان می فرستید، نزد خداوند می یابید.) [بقره (٢) :١١٠] و فرمود: (و هرکس به اندازۀ ذرّه ای نیکویی کند آن را می بیند و هرکس هم به اندازۀ ذرّه ای بدی کند آن را می بیند.) [زلزال (٩٩) :٧ و ٨]و این است بیان درجات و منزلت ایمان در نزد خداوند شکوهمند.

درجات ایمان

[١5٢٢]١-عمّار ابو الأحوض از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا خدای شکوهمند ایمان را بر هفت بخش نیکی و راستی و یقین و خشنودی و

ص :١٠١

السّهمین و لبعض الثّلاثه حتّی انتهوا إلی سّبعه، ثمّ قال: لا تحملوا علی صاحب السّهم سهمین و لا علی صاحب السّهمین ثلاثه فتبهضوهم، ثمّ قال کذلک حتّی ینتهی إلی سّبعه.

[١5٢٣]٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن ابن فضّال، عن الحسن بن الجهم، عن أبی الیقظان، عن یعقوب بن الضّحّاک، عن رجل من أصحابنا سرّاج و کان خادما لأبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

بعثنی أبو عبد اللّه علیه السّلام فی حاجه و هو بالحیره أنا و جماعه من موالیه قال:

فانطلقنا فیها ثمّ رجعنا مغتمّین قال: و کان فراشی فی الحائر الّذی کنّا فیه نزولا، فجئت و أنا بحال فرمیت بنفسی فبینا أنا کذلک إذا أنا بأبی عبد اللّه علیه السّلام قد أقبل قال: فقال: قد أتیناک أو قال: جئناک، فاستویت جالسا و جلس علی صدر فراشی فسألنی عمّا بعثنی له فأخبرته، فحمد اللّه. ثمّ جری ذکر قوم فقلت:

جعلت فداک إنّا نبرأ منهم، إنّهم لا یقولون ما نقول. قال: فقال: یتولّونا و لا یقولون ما تقولون تبرءون منهم؟ قال: قلت: نعم قال: و هو ذا عندنا ما لیس عندکم فینبغی لنا أن نبرأ منکم؟ قال: قلت: لا، -جعلت فداک-قال: و هو ذا عند اللّه ما لیس عندنا أفتراه أطرحنا؟ قال: قلت: لا و اللّه-جعلت فداک-ما نفعل؟ قال: فتولّوهم و لا تبرّءوا منهم، إنّ من المسلمین من له سهم و منهم من له سهمان و منهم من له ثلاثه أسهم، و منهم من له أربعه أسهم، و منهم من له خمسه أسهم، و منهم من له ستّه أسهم، و منهم من له سبعه أسهم، فلیس ینبغی أن یحمل صاحب السّهم علی ما علیه صاحب السّهمین و لا صاحب السّهمین علی ما علیه صاحب الثّلاثه و لا صاحب الثّلاثه علی ما علیه صاحب الأربعه

ص :١٠٢

وفا و دانش و بردباری نهاد. سپس آن را میان مردم قسمت کرد. کسی که همۀ این هفت بخش را در او نهاد، او کمال یافته و دربردارندۀ ایمان است. برای برخی از مردم یک بخش داد و برای برخی دیگر دو بخش و سه بخش تا هفت بخش.

سپس فرمود: (به صاحب یک بخش، دو بخش و به صاحب دو بخش، سه بخش، بار نکنید تا گران بار شوند. و همین طور.)

[١5٢٣]٢-مردی زین ساز از اصحابمان که خادم حضرت صادق علیه السّلام بود، گفته است: حضرت صادق علیه السّلام در حیره، من و گروهی از غلامانش را برای کاری فرستاد. ما رفتیم و هنگام غروب بازگشتیم. من که بسترم در اطراف جایی بود که فرود آمده بودیم، رسیدم و بی حال خود را در بستر انداختم. در این حال بودم که ناگاه حضرت صادق علیه السّلام را دیدم که پیش می آید و می فرماید: ما به نزد تو می آییم.

من راست نشستم و حضرت بر بالای بسترم نشسته، از کاری که مرا به دنبالش فرستاده بود، پرسید. من گزارش دادم. ایشان خدا را سپاس گفت. سپس از مردمی سخن به میان آمد و من گفتم: جانم فدایت! ما از ایشان بیزاری می جوییم. آنان به آنچه ما معتقدیم، معتقد نیستند. حضرت فرمودند: با این که آن ها ما را دوست دارند چون به آنچه شما معتقدید، معتقد نیستند، از ایشان بیزاری می جویید؟ او گوید من عرض کردم: بله. فرمودند: پس چون ما به چیزی معتقدیم که شما معتقد نیستید باید از شما بیزاری بجوییم؟ عرض کردم: نه، جانم فدایت.

فرمودند: و نزد خدا هم چیزی است که نزد ما نیست آیا گمان می کنی او ما را دور می اندازد؟ عرض کردم: نه، به خدا سوگند. جانم به فدایت. پس بفرمایید که چه کنیم؟ فرمودند: آنان را دوست بدارید و بیزاری نجویید. همانا از میان مسلمانان یکی، یک سهم دارد، دیگری دو سهم، یکی دیگر سه سهم و دیگری چهار سهم و دیگری پنج سهم و دیگری شش سهم و دیگری هفت سهم. و سزاوار نیست که بر صاحب یک سهم، تکلیف صاحب دو سهم بار شود و بر صاحب دو سهم، تکلیف صاحب سه سهم و بر صاحب سه سهم تکلیف صاحب چهار سهم و بر

ص :١٠٣

و لا صاحب الأربعه علی ما علیه صاحب الخمسه و لا صاحب الخمسه علی ما علیه صاحب السّتّه و لا صاحب السّتّه علی ما علیه صاحب السّبعه و سأضرب لک مثلا إنّ رجلا کان له جار و کان نصرانیّا فدعاه إلی الإسلام و زیّنه له فأجابه فأتاه سحیرا فقرع علیه الباب فقال له: من هذا؟ قال: أنا فلان قال: و ما حاجتک؟ فقال: توضّأ و البس ثوبیک و مرّ بنا إلی الصّلاه، قال: فتوضّأ و لبس ثوبیه و خرج معه، قال: فصلّیا ما شاء اللّه ثمّ صلّیا الفجر ثمّ مکثا حتّی أصبحا، فقام الّذی کان نصرانیّا یرید منزله، فقال له الرّجل: أین تذهب؟ النّهار قصیر و الّذی بینک و بین الظّهر قلیل؟ قال: فجلس معه إلی أن صلّی الظّهر، ثمّ قال: و ما بین الظّهر و العصر قلیل فاحتبسه حتّی صلّی العصر، قال: ثمّ قام و أراد أن ینصرف إلی منزله فقال له: إنّ هذا آخر النّهار و أقلّ من أوّله فاحتبسه حتّی صلّی المغرب ثمّ أراد أن ینصرف إلی منزله فقال له: إنّما بقیت صلاه واحده قال: فمکث حتّی صلّی العشاء الآخره ثمّ تفرّقا فلمّا کان سحیرا غدا علیه فضرب علیه الباب فقال: من هذا؟ قال: أنا فلان قال: و ما حاجتک؟ قال: توضّأ و البس ثوبیک و اخرج بنا فصلّ: قال: اطلب لهذا الدّین من هو أفرغ منّی و أنا إنسان مسکین و علیّ عیال، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أدخله فی شیء أخرجه منه أو قال: أدخله من مثل ذه و أخرجه من مثل هذا.

باب آخر منه

[١5٢4]١-أحمد بن محمّد، عن الحسن بن موسی، عن أحمد بن عمر، عن یحیی بن أبان، عن شهاب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لو علم النّاس کیف خلق اللّه تبارک و تعالی هذا

ص :١٠4

صاحب چهار سهم، تکلیف صاحب پنج سهم و بر صاحب پنج سهم، تکلیف صاحب شش سهم، و بر صاحب شش سهم، تکلیف صاحب هفت سهم بار شود.

برایت مثالی بزنم. مردی یک همسایۀ نصرانی داشت، او را به اسلام خواند و چنان آراسته خواند که او پذیرفت. آن گاه سحرگاه به خانه اش رفته، در را کوبید. آن مرد گفت: کیست؟ این گفت: منم. او گفت: چه می خواهی؟ گفت: وضو بگیر و لباست را بپوش و با من به نماز بیا. او وضو گرفته، لباسش را پوشید و با او بیرون آمد. آن گاه الی ما شاء اللّه [بسیار]نماز خوانده، سپس نماز صبح گزاردند و ماندند تا صبح طلوع کرد. مرد نصرانی برخاست تا به سوی خانه اش رود که مرد مسلمان به او گفت: کجا می روی؟ روز کوتاه است و عصر، اندک. پس او را تا نماز عصر نگاه داشت. سپس مرد نصرانی برخاست و آهنگ خانه کرد، مرد گفت: اینک پایان روز است و چیزی از آن باقی نمانده است. پس او را نگاه داشت تا نماز مغرب را هم بگزارد. سپس چون خواست به خانه اش برود به او گفت:

فقط یک نماز مانده است. و او نشست و نماز عشاء را هم خواند. سپس از هم جدا شدند. چون سحرگاه فردا رسید، مرد مسلمان به خانۀ او رفت و در زد.

نصرانی گفت: کیست؟ این گفت: منم. نصرانی گفت: چه کار داری؟ این گفت:

وضو گرفته، لباست را بپوش و با من برای نماز بیرون بیا. او گفت: برای دینت به دنبال کسی بی کارتر از من برو. من آدمی بیچاره و عیالوارم. حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: او آن مرد را هم مسلمان کرد و هم از مسلمانی به در آورد.

فصلی دیگر از درجات ایمان

[١5٢4]١-شهاب گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: اگر مردم می دانستند که خدای پاک و والا این آفریدگان را چگونه آفریده است، هیچ کسی،

ص :١٠5

الخلق لم یلم أحد أحدا، فقلت: أصلحک اللّه فکیف ذاک؟ فقال: إنّ اللّه تبارک و تعالی خلق أجزاء بلغ بها تسعه و أربعین جزءا، ثمّ جعل الأجزاء أعشارا فجعل الجزء عشره أعشار، ثمّ قسمه بین الخلق فجعل فی رجل عشر جزء و فی آخر عشری جزء حتّی بلغ به جزءا تامّا و فی آخر جزءا و عشر جزء و آخر جزءا و عشری جزء و آخر جزءا و ثلاثه أعشار جزء حتّی بلغ به جزءین تامّین، ثمّ بحساب ذلک حتّی بلغ بأرفعهم تسعه و أربعین جزءا فمن لم یجعل فیه إلاّ عشر جزء لم یقدر علی أن یکون مثل صاحب العشرین و کذلک صاحب العشرین لا یکون مثل صاحب الثّلاثه الأعشار و کذلک من تمّ له جزء لا یقدر علی أن یکون مثل صاحب الجزءین و لو علم النّاس أنّ اللّه عزّ و جلّ خلق هذا الخلق علی هذا لم یلم أحد أحدا.

[١5٢5]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن بعض أصحابه، عن الحسن بن علیّ بن أبی عثمان، عن محمّد بن عثمان، عن محمّد بن حمّاد الخزّار، عن عبد العزیز القراطیسیّ قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا عبد العزیز إنّ الإیمان عشر درجات بمنزله السّلّم یصعد منه مرقاه بعد مرقاه فلا یقولنّ صاحب الاثنین لصاحب الواحد: لست علی شیء، حتّی ینتهی إلی العاشر، فلا تسقط من هو دونک فیسقطک من هو فوقک، و إذا رأیت من هو أسفل منک بدرجه فارفعه إلیک برفق و لا تحملنّ علیه ما لا یطیق فتکسّره فإنّ من کسّر مؤمنا فعلیه جبره.

[١5٢6]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن سدیر قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام: إنّ المؤمنین علی منازل: منهم علی واحده و منهم

ص :١٠6

دیگری را سرزنش نمی کرد. من عرض کردم: خدا کارت را بسامان کند، آفرینش آفریدگان چگونه بوده است؟ فرمودند: خداوند پاک و والا اجزایی آفرید و به چهل و نه جزء رسید. سپس آن اجزاء را ده تایی کرده، هر جزئی را ده بخش کرده، میان مردم قسمت کرد. پس به مردی یک دهم جزء داد و به دیگری دو دهم تا یک جزء کامل. و به دیگری یک جزء و یک دهم جزء داد و به دیگری یک جزء و دو دهم جزء و به دیگری، یک جزء و سه دهم تا دو جزء کامل. و به همین حساب تا به والاترین شان برسد که چهل و نه جزء است. پس کسی که در او جز یکدهم جزء قرار نداده، مانند صاحب دو دهم جزء توانمند نخواهد بود و همین طور صاحب دو دهم جزء همانند صاحب سه دهم جزء نیست. و همین طور کسی که یک جزء کامل را دارد، همانند صاحب دو جزء کامل، توانمند نیست. و اگر مردم می دانستند که خداوند عزّتمند آفریدگان را چنین آفریده است، هیچ کس، دیگری را سرزنش نمی کرد.

[١5٢5]٢-عبد العزیز قراطیسی گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:

ای عبد العزیز، ایمان، به منزلۀ نردبانی ده پلّه است، که از آن پلّه پلّه بالا می روند.

پس نباید صاحب دو پلّه به صاحب یک پلّه بگوید: تو چیزی نداری. و همین طور کسی که به پلّه دهم می رسد. پس فروتر از خودت را به پایین نیانداز تا فراتر از تو، تو را به پایین نیندازد. و چون کسی را یک درجه پایین تر از خودت دیدی با مهربانی به سوی خودت بکش و آنچه توانش را ندارد بر او تحمیل نکن که او را می شکنی. و همانا هرکس مؤمنی را بشکند، باید خودش او را التیام دهد.

[١5٢6]٣-سدیر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند: مؤمنان چند

ص :١٠٧

علی اثنتین و منهم علی ثلاث و منهم علی أربع و منهم علی خمس و منهم علی ستّ و منهم علی سبع فلو ذهبت تحمل علی صاحب الواحده ثنتین لم یقو، و علی صاحب الثّنتین ثلاثا لم یقو، و علی صاحب الثّلاث أربعا لم یقو، و علی صاحب الأربع خمسا لم یقو، و علی صاحب الخمس ستّا لم یقو، و علی صاحب السّتّ سبعا لم یقو، و علی هذه الدّرجات.

[١5٢٧]4-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن محمّد بن سنان، عن الصّبّاح بن سیابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أنتم و البراءه یبرأ بعضکم من بعض، إنّ المؤمنین بعضهم أفضل من بعض و بعضهم أکثر صلاه من بعض و بعضهم أنفذ بصرا من بعض و هی الدّرجات.

باب نسبه الإسلام

[١5٢٨]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابنا رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: لأنسبنّ الإسلام نسبه لا ینسبه أحد قبلی و لا ینسبه أحد بعدی إلاّ بمثل ذلک إنّ الإسلام هو التّسلیم، و التّسلیم هو الیقین، و الیقین هو التّصدیق، و التّصدیق هو الإقرار، و الإقرار هو العمل، و العمل هو الأداء، إنّ المؤمن لم یأخذ دینه عن رأیه و لکن أتاه من ربّه فأخذه إنّ المؤمن یری یقینه فی عمله و الکافر یری إنکاره فی عمله، فو الّذی نفسی بیده ما عرفوا أمرهم فاعتبروا إنکار الکافرین و المنافقین بأعمالهم الخبیثه.

[١5٢٩]٢-عنه، عن أبیه، عن عبد اللّه بن القاسم، عن مدرک بن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٠٨

درجه اند: یکی، یک درجه ای است، دیگری دو درجه ای، سپس سه درجه ای و چهار درجه ای و پنج درجه ای و شش درجه ای و هفت درجه ای. پس اگر بخواهی بر صاحب یک درجه، تکلیف دو درجه ای تحمیل کنی، تاب نمی آورد و اگر بر دو درجه ای، سه درجه تحمیل کنی، تاب نمی آورد و اگر بر سه درجه ای، چهار درجه تحمیل کنی، نمی تواند و اگر بر چهار درجه ای، پنج درجه تحمیل کنی، نمی تواند و اگر بر پنج درجه ای، شش درجه تحمیل کنی، نمی تواند و اگر بر شش درجه ای، هفت درجه تحمیل کنی، نمی تواند. و بدین منوال.

[١5٢٧]4-صبّاح سیابه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: شما را با بیزاری جستن چه کار که برخی تان از برخی دیگر بیزاری می جویید. مؤمنان برخی برتر از برخی دیگرند، برخی شان بسیار نماز می گزارند و برخی بیناترند و این همان درجات مختلف است.

توضیح اسلام

[١5٢٨]١-احمد بن محمّد خالد حدیثی از یکی از اصحابمان که سندش را بالا برده، روایت کرده که حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: همانا اسلام را چنان شرح می دهم که کسی پیش و پس از من جز مانند آن شرح ندهد. همانا اسلام، سرسپردن است و سرسپردن همان یقین و یقین همان تصدیق و تصدیق همان اقرار و اقرار همان کردار و کردار همان به جاآوردن است. مؤمن دینش را از رأی خودش نمی گیرد بلکه دین از سوی پروردگار به نزدش می آید و او برمی گیرد.

مؤمن یقین را در کردارش می بیند و کافر انکارش را در کردارش. سوگند به آن که جانم در دست او است، آنان کارشان را نشناختند. پس انکار کافران و منافقان را از اعمال پلیدشان بازشناسید.

[١5٢٩]٢-مدرک عبد الرّحمان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا

ص :١٠٩

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الإسلام عریان فلباسه الحیاء و زینته الوقار و مروءته العمل الصّالح و عماده الورع. و لکلّ شیء أساس؛ و أساس الإسلام حبّنا أهل البیت.

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن علیّ بن معبد عن عبد اللّه بن القاسم، عن مدرک بن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله.

[١5٣٠]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن أبی جعفر الثّانی علیه السّلام، عن أبیه، عن جدّه صلوات اللّه علیهم قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ اللّه خلق الإسلام فجعل له عرصه و جعل له نورا و جعل له حصنا و جعل له ناصرا فأمّا عرصته فالقرآن، و أمّا نوره فالحکمه، و أمّا حصنه فالمعروف، و أمّا أنصاره فأنا و أهل بیتی و شیعتنا، فأحبّوا أهل بیتی و شیعتهم و أنصارهم فإنّه لمّا أسری بی إلی السّماء الدّنیا فنسبنی جبرئیل علیه السّلام لأهل السّماء استودع اللّه حبّی و حبّ أهل بیتی و شیعتهم فی قلوب الملائکه، فهو عندهم ودیعه إلی یوم القیامه ثمّ هبط بی إلی أهل الأرض فنسبنی إلی أهل الأرض فاستودع اللّه عزّ و جلّ حبّی و حبّ أهل بیتی و شیعتهم فی قلوب مؤمنی أمّتی فمؤمنو أمّتی یحفظون ودیعتی فی أهل بیتی إلی یوم القیامه، ألا فلو أنّ الرّجل من أمّتی عبد اللّه عزّ و جلّ عمره أیّام الدّنیا ثمّ لقی اللّه عزّ و جلّ مبغضا لأهل بیتی و شیعتی ما فرّج اللّه صدره إلاّ عن النّفاق.

باب خصال المؤمن

[١5٣١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن عبد الملک بن غالب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١١٠

-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: اسلام، برهنه است و لباسش شرم است. آراستگی اش وقار، مردانگی اش کردار نیک و تکیه گاهش، پرهیزگاری است. برای هرچیز، اساسی است و اساس اسلام، دوستی با ما اهل بیت است.

مانند این حدیث با سند دیگری هم روایت شده است.

[١5٣٠]٣-حضرت عبد العظیم حسنی از حضرت جواد علیه السّلام به نقل از پدر و نیایش از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: همانا خداوند اسلام را آفرید و برایش میدان و نور و دژ و یاوری قرار داد. میدانش قرآن، نورش حکمت، دژش نیکی و یاورانش من و خاندانم و پیروانمان هستیم. پس خاندانم و پیروان و یاورانشان را دوست بدارید؛ چون هنگامی که مرا شبانه به آسمان دنیا بردند و جبرئیل علیه السّلام مرا به آسمانیان شناساند، خداوند دوستی من و دوستی خاندانم و پیروانشان را در دل های فرشتگان به امانت نهاد. و آن تا روز رستاخیز نزدشان امانت می ماند.

سپس جبرئیل مرا به نزد زمینیان فرود آورد و مرا به آنان شناساند و خداوند عزّتمند دوستی من و خاندانم و پیروانشان را در دل مؤمنان امّتم به امانت نهاد.

و مؤمنان امّتم امانت من دربارۀ خاندانم را تا روز رستاخیز نگاه می دارند. بدانید اگر مردی از امّتم در تمام عمرش، خداوند شکوهمند را بندگی کند، ولی در حال دشمنی با خاندانم و پیروانم او را دیدار کند، خداوند دلش را جز برای نفاق نمی گشاید.

خصلت های مؤمن

[١5٣١]١-عبد الملک غالب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای

ص :١١١

ینبغی للمؤمن أن یکون فیه ثمانی خصال: وقورا عند الهزاهز، صبورا عند البلاء، شکورا عند الرّخاء، قانعا بما رزقه اللّه، لا یظلم الأعداء، و لا یتحامل للأصدقاء، بدنه منه فی تعب، و النّاس منه فی راحه، إنّ العلم خلیل المؤمن و الحلم وزیره، و العقل أمیر جنوده، و الرّفق أخوه، و البرّ والده.

[١5٣٢]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه، عن أبیه علیهما السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: الإیمان له أرکان أربعه: التّوکّل علی اللّه، و تفویض الأمر إلی اللّه، و الرّضا بقضاء اللّه، و التّسلیم لأمر اللّه عزّ و جلّ.

[١5٣٣]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عمّن ذکره، عن محمّد بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی، عن أبیه عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّکم لا تکونون صالحین حتّی تعرفوا و لا تعرفون حتّی تصدّقوا و لا تصدّقون حتّی تسلّموا أبوابا أربعه لا یصلح أوّلها إلاّ ب آخرها، ضلّ أصحاب الثّلاثه و تاهوا تیها بعیدا، إنّ اللّه تبارک و تعالی لا یقبل إلاّ العمل الصّالح، و لا یتقبّل اللّه إلاّ بالوفاء بالشّروط و العهود، و من وفی اللّه بشروطه و استکمل ما وصف فی عهده نال ما عنده و استکمل وعده، إنّ اللّه عزّ و جلّ أخبر العباد بطریق الهدی، و شرع لهم فیها المنار، و أخبرهم کیف یسلکون، فقال: وَ إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اِهْتَدیٰ و قال: إِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِینَ فمن اتّقی اللّه عزّ و جلّ فیما أمره لقی اللّه عزّ و جلّ مؤمنا بما جاء به محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هیهات هیهات فات قوم و ماتوا قبل أن یهتدوا و ظنّوا أنّهم آمنوا، و أشرکوا من حیث لا یعلمون إنّه من أتی البیوت من أبوابها اهتدی و من أخذ فی غیرها سلک طریق الرّدی وصل اللّه طاعه ولیّ أمره بطاعه رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم

ص :١١٢

مؤمن شایسته است که هشت خصلت را داشته باشد: استواری به گاه سختی، شکیبایی در بلا، سپاسمندی در آسایش، قانع بودن به روزی خدا، ستم نکردن به دشمنان، به سبب دوستان دست به گناه نیالودن، آسودگی مردم از او و رنجش تنش از او. دانش دوست او و بردباری وزیرش و خرد فرمانده سربازانش و مدارا برادرش و نیکی، پدر مؤمن است.

[١5٣٢]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرش علیهم السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درودهای خدا بر او-فرمودند: ایمان چهار پایه دارد: تکیه به خدا، سپردن کار به او، خرسندی به قضا و سرسپردگی به فرمانش.

[١5٣٣]٣-عبد الرّحمان ابو لیلی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: شما تا شناخت نیابید نیکوکار نمی گردید و تا تصدیق نکنید شناخت نمی یابید و تا به چهار موضوع سرنسپارید که نخستین آن جز به وسیلۀ آخرین درست نمی شود و برگیرندگان سه موضوع آن به گمراهی افتاده، دور شدند، تصدیق نمی کنید. همانا خدای پاک و والا جز عمل صالح را نمی پذیرد. و آن را جز با وفاداری به شرط و پیمان ها نمی پذیرد. کسی که به شرطهای خداوند وفا کرده، آنچه را در پیمانش گفته شده به تمامی انجام دهد، به آنچه نزد خدا است رسیده، و پاداشش را به تمامی دریافت می کند. همانا خداوند شکوهمند بندگان را به راه های هدایت آگاه ساخته و برایشان در آن راه ها چراغ هایی نهاده و گفته است که چگونه راه را بپیمایند. که فرمود: (و من برای کسی که توبه کرده، ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، بسیار آمرزنده ام.) [طاها (٢٠) :٨٢] و فرمود: (همانا خداوند از پرهیزگاران می پذیرد.) [مائده (5) :٢٧]پس آن که در آنچه فرمان داده شده، از خداوند پرواکند، درحالی به دیدار خداوند عزّتمند می رود که به آنچه حضرت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-آورده، مؤمن است. دور باد، دور باد. مردمی در گذشته و پیش از آن که هدایت شوند، مردند ولی گمان کردند که ایمان آورده اند. آنان از جایی به شرک افتادند که نمی دانستند.

که هرکس از در به خانه درآید، راه یافته است و آن که راهی جز آن در پیش گیرد، شیوۀ نابودی را پیموده است. خداوند فرمانبرداری از ولیّ امر را به فرمانبرداری از

ص :١١٣

و طاعه رسوله بطاعته فمن ترک طاعه ولاه الأمر لم یطع اللّه و لا رسوله و هو الإقرار بما نزل من عند اللّه، خذوا زینتکم عند کلّ مسجد و التمسوا البیوت الّتی أذن اللّه أن ترفع و یذکر فیها اسمه، فإنّه قد خبّرکم أنّهم رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَهٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اَللّٰهِ عزّ و جلّ وَ إِقٰامِ اَلصَّلاٰهِ وَ إِیتٰاءِ اَلزَّکٰاهِ یَخٰافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ اَلْقُلُوبُ وَ اَلْأَبْصٰارُ إنّ اللّه قد استخلص الرّسل لأمره، ثمّ استخلصهم مصدّقین لذلک فی نذره، فقال: وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلاّٰ خَلاٰ فِیهٰا نَذِیرٌ تاه من جهل، و اهتدی من أبصر و عقل، إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَی اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰکِنْ تَعْمَی اَلْقُلُوبُ اَلَّتِی فِی اَلصُّدُورِ و کیف یهتدی من لم یبصر؟ و کیف یبصر من لم ینذر؟ اتّبعوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أقرّوا بما نزل من عند اللّه و اتّبعوا آثار الهدی، فإنّهم علامات الأمانه و التّقی و اعلموا أنّه لو أنکر رجل عیسی ابن مریم علیهما السّلام و أقرّ بمن سواه من الرّسل لم یؤمن، اقتصّوا الطّریق بالتماس المنار، و التمسوا من وراء الحجب الآثار، تستکملوا أمر دینکم و تؤمنوا باللّه ربّکم.

[١5٣4]4-عنه، عن أبیه، عن سلیمان الجعفریّ، عن أبی الحسن الرّضا، عن أبیه علیهما السّلام قال:

رفع إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قوم فی بعض غزواته فقال: من القوم؟ فقالوا:

مؤمنون یا رسول اللّه، قال: و ما بلغ من إیمانکم؟ قالوا: الصّبر عند البلاء، و الشّکر عند الرّخاء، و الرّضا بالقضاء، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: حلماء علماء کادوا من الفقه أن یکونوا أنبیاء، إن کنتم کما تصفون فلا تبنوا ما لا تسکنون و لا تجمعوا ما لا تأکلون و اتّقوا اللّه الّذی إلیه ترجعون.

ص :١١4

رسولش پیوست و فرمانبرداری از رسول را به فرمانبرداری خودش. پس کسی که فرمانبرداری والیان امرش را وارهد، نه از خداوند و نه از رسولش اطاعت نکرده است. و این همان اقرار به چیزی است که از نزد خدا نازل شده است: (در مساجد خود را بیارایید.) [اعراف (٧) :٣١]و از خانه هایی بجویید که خداوند اجازه داده نامش در آن ها بالا رود و یاد شود. و خداوند به شما نمایاند که آنان: (مردانی هستند که تجارت و دادوستد، آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی کند. آنان از روزی می ترسند که دل ها و چشم ها در آن پریشان می شود.) [نور (٢4) :

٣٧]همانا خداوند فرستادگان را برای فرمانش برگزید و سپس برای تصدیق آن فرمان دربارۀ بیم دهندگان هم ایشان را برگزید و فرمود: (هیچ امّتی نیست که بیم دهنده ای در میانشان نباشد.) [فاطر (٣5) :٢4]هرکس نادان بود، گمراه شد و هر کس چشم بازکرد و اندیشید، راه یافت. همانا خداوند عزّتمند می فرماید: (همانا چشم ها کور نمی شوند ولی دل هایی که در سینه اند کور می گردند.) [حج (٢٢) :46] و چگونه کسی که نمی بیند، راه بیابد؟ و چگونه ببیند کسی که بیم ندارد؟ از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-پیروی کنید و به آنچه از نزد خداوند نازل شده، اقرار نمایید و از نشانه های هدایت دنباله روی کنید که آنان نشانه های راستی و پرهیزگاری اند. و بدانید که اگر مردی عیسای مریم علیهما السّلام را انکار کند و به فرستادگان دیگر اقرار کند، ایمان نیاورده است. راه را به جست وجوی چراغ ها بپیمایید و نشانه ها را از پشت پرده ها بجویید تا دینتان را کامل کرده، به خداوند و پروردگارتان ایمان آرید.

[١5٣4]4-سلیمان جعفری از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در یکی از جنگ ها نزد پیامبر گرامی گروهی را تمجید کردند. ایشان فرمود: آنان چه کسانی هستند؟ گفتند: ای رسول خدا، مؤمنانی هستند. فرمودند: ایمانشان چگونه است؟ گفتند: در بلا شکیبا، در آسایش سپاسمند و در قضا خرسندند.

رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: بردبارانی دانشمندند که به جهت فهمشان نزدیک است از پیامبران شوند. اگر شما چنان که وصف می کنید، هستید، پس ساختمانی را که در آن نمی نشینید، نسازید و چیزی را که نمی خورید، گردنیاورید و از خداوندی که به سویش بازمی گردید، پرواکنید.

ص :١١5

باب

[١5٣5]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد جمیعا، عن الحسن بن محبوب، عن یعقوب السّرّاج، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام و بأسانید مختلفه، عن الأصبغ بن نباته قال:

خطبنا أمیر المؤمنین علیه السّلام فی داره-أو قال فی القصر-و نحن مجتمعون، ثمّ أمر صلوات اللّه علیه فکتب فی کتاب و قرئ علی النّاس، و روی غیره أنّ ابن الکوّاء سأل أمیر المؤمنین علیه السّلام عن صفه الإسلام و الإیمان و الکفر و النّفاق، فقال: أمّا بعد فإنّ اللّه تبارک و تعالی شرع الإسلام و سهّل شرائعه لمن ورده، و أعزّ أرکانه لمن حاربه و جعله عزّا لمن تولاّه و سلما لمن دخله و هدی لمن ائتمّ به و زینه لمن تجلّله و عذرا لمن انتحله و عروه لمن اعتصم به و حبلا لمن استمسک به و برهانا لمن تکلّم به و نورا لمن استضاء به و عونا لمن استغاث به و شاهدا لمن خاصم به و فلجا لمن حاجّ به و علما لمن وعاه و حدیثا لمن روی و حکما لمن قضی و حلما لمن جرّب و لباسا لمن تدبّر و فهما لمن تفطّن و یقینا لمن عقل و بصیره لمن عزم و آیه لمن توسّم و عبره لمن اتّعظ و نجاه لمن صدّق و تؤده لمن أصلح و زلفی لمن اقترب و ثقه لمن توکّل و رخاء لمن فوّض و سبقه لمن أحسن و خیرا لمن سارع و جنّه لمن صبر و لباسا لمن اتّقی و ظهیرا لمن رشد و کهفا لمن آمن و أمنه لمن أسلم و رجاء لمن صدق و غنی لمن قنع، فذلک الحقّ، سبیله الهدی و مأثرته المجد و صفته الحسنی فهو أبلج المنهاج مشرق المنار، ذاکی المصباح، رفیع الغایه، یسیر المضمار، جامع

ص :١١6

باب

[١5٣5]١-أصبغ نباته گفت: امیر مؤمنان علیه السّلام در خانه اش-یا در قصر-برای ما که گرد آمده بودیم سخنرانی کرد و سپس فرمان داد تا در نامه ای نوشته شده، بر مردم خوانده شود. و کسی دیگر هم روایت کرده است که پسر گوّاء از امیر مؤمنان علیه السّلام دربارۀ صفت اسلام و ایمان و کفر و نفاق پرسید و حضرت فرمود:

امّا بعد؛ همانا خداوند پاک و والا اسلام را قرار داده، قواعدش را برای کسانی که به آن درآمدند آسان ساخت و پایه هایش را به جهت کسانی که با آن به جنگ برخاستند استوار نمود. و آن برای کسانی که از آن پیروی کردند، عزّت و برای کسی که در آن درآمد سلامتی است، برای کسی که از آن پیروی کرد، هدایت و، برای کسی که آن را لباس خود قرار می دهد، آراستگی است، برای کسی که خود را به آن می آویزد، بهانه و برای کسی که به آن چنگ می زند، دستگیره است، برای کسی که آن را برمی گیرد، طناب و برای کسی که با آن سخن می گوید، برهان است، برای کسی که روشنایی می جوید، نور است و برای کسی که یاری می جوید، کمک، برای کسی که مناظره می کند، گواه است و برای کسی که استدلال می آورد پیروزی است، برای کسی که حفظ می کند، دانش است و برای کسی که روایت می کند، حدیث، برای کسی که داوری می کند، حکم است و برای کسی که تجربه می اندوزد، بردباری است، برای کسی که دوراندیشی می کند، لباس است و برای کسی که درک می کند، فهم، برای کسی که می اندیشد، یقین است و برای کسی که تصمیم می گیرد، بینایی، برای کسی که دقّت می کند، نشانه است و برای کسی که پند می پذیرد، عبرت، برای کسی که تصدیق می کند، نجات است و برای کسی که نیکی می کند، آرامش، برای کسی که تقرّب می جوید، نزدیکی است و برای کسی که توکّل می کند، اطمینان، برای کسی که تفویض می کند، آسودگی است و برای کسی که خوبی می کند، بهره، برای کسی که پیشی می جوید، خیر است و برای کسی که شکیبایی می کند، سپر، برای کسی که پرهیزگاری می کند، لباس است و برای کسی که هدایت می شود، پشتیبان، برای کسی که ایمان می آورد، پناهگاه است و برای کسی که اسلام می آورد، ایمنی، برای کسی که راست می گوید، امیدواری است و برای کسی که قناعت می کند، توانگری است اسلام حقّ است. راهش هدایت، فخرش بزرگی و صفتش نیکویی است. اسلام، شیوه ای روشن و چراغی پرنور است. چراغی تابنده و بلند

ص :١١٧

الحلبه، سریع السّبقه، ألیم النّقمه، کامل العدّه، کریم الفرسان، فالإیمان منهاجه، و الصّالحات مناره و الفقه مصابیحه و الدّنیا مضماره و الموت غایته و القیامه حلبته و الجنّه سبقته و النّار نقمته و التّقوی عدّته و المحسنون فرسانه، فبالإیمان یستدلّ علی الصّالحات و بالصّالحات یعمر الفقه و بالفقه یرهب الموت و بالموت تختم الدّنیا و بالدّنیا تجوز القیامه و بالقیامه تزلف الجنّه و الجنّه حسره أهل النّار و النّار موعظه المتّقین و التّقوی سنخ الإیمان.

باب صفه الإیمان

[١5٣6]١-بالإسناد الأوّل، عن ابن محبوب، عن یعقوب السّرّاج، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سئل أمیر المؤمنین علیه السّلام عن الإیمان، فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل الإیمان علی أربع دعائم: علی الصّبر و الیقین و العدل و الجهاد، فالصّبر من ذلک علی أربع شعب: علی الشّوق و الإشفاق و الزّهد و التّرقّب، فمن اشتاق إلی الجنّه سلا عن الشّهوات و من أشفق من النّار رجع عن المحرّمات و من زهد فی الدّنیا هانت علیه المصیبات و من راقب الموت سارع إلی الخیرات، و الیقین علی أربع شعب: تبصره الفطنه و تأوّل الحکمه و معرفه العبره و سنّه الأوّلین، فمن أبصر الفطنه عرف الحکمه و من تأوّل الحکمه عرف العبره و من عرف العبره عرف السّنّه و من عرف السّنّه فکأنّما کان مع الأوّلین و اهتدی إلی الّتی هی أقوم و نظر إلی من نجا بما نجا و من هلک بما هلک و إنّما أهلک اللّه من أهلک بمعصیته و أنجی من أنجی بطاعته، و العدل علی أربع شعب: غامض الفهم و غمر العلم و زهره الحکم و روضه الحلم، فمن فهم فسّر جمیع العلم و من علم

ص :١١٨

هدف است، میدانی هموار و گردآورندۀ مسابقه ها است، جایزه اش شتابنده و کیفرش دردناک است، سازوبرگش کامل و سوارانش بزرگ اند. ایمان، راه او است و اعمال نیک مناره اش. درک، چراغ های آن است و دنیا میدانش. مرگ پایان و رستاخیز، مسابقه اش. بهشت جایزه و دوزخ، کیفرش، تقوا، سازوبرگ و نیکوکاران، سوارانش. به وسیلۀ ایمان است که بر اعمال صالح استدلال می شود و با اعمال صالح است که درک و فهم رونق می گیرد و با درک و فهم است که هراس از مرگ می آید و با مرگ است که دنیا به انجام می رسد و با دنیا است که از رستاخیز گذر می کنند و به وسیلۀ قیامت است که به بهشت نزدیک می گردند و بهشت حسرت دوزخیان و دوزخ، اندرز پرهیزگاران و تقوا اساس ایمان است.

صفت ایمان

[١5٣6]١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: کسی از امیر مؤمنان علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسید. حضرت فرمود: خداوند عزّتمند ایمان را بر چهار پایه نهاد: شکیبایی و یقین و دادگری و جهادگری. شکیبایی خود چهار شاخه دارد؛ شکیبایی در اشتیاق و هراس و پارسایی و انتظار. کسی که به بهشت، شوق دارد، هوس ها را کنار می گذارد، کسی که از دوزخ می هراسد از حرام ها بازمی گردد، کسی که در دنیا پارسایی می کند، رنج ها بر او آسان می گردد و کسی که به انتظار مرگ است به سوی نیکی ها شتاب می کند. یقین هم چهار شاخه دارد:

بینایی به زیرکی، رسیدن به حکمت، شناختن عبرت و روش پیشینیان. کسی که به زیرکی بینا شود، حکمت را می شناسد، کسی که به حکمت برسد، عبرت را می شناسد، کسی که عبرت را بشناسد، سنّت و روش را می شناسد و کسی که روش را بشناسد گویا که با پیشینیان بوده است. به آنچه پایدارتر است هدایت می یابد و می بیند که نجات یافته به چه چیزی نجات یافته است و نابود شده به چه چیزی نابود شده است. و همانا خداوند هر که را نابود کرد به سبب نافرمانی اش بود و هر که را نجات داد به سبب فرمانبری اش. و دادگری هم چهار شاخه دارد: درک دشوار، دانش ژرف، روشنی حکم و خرّمی بردباری. کسی که می فهمد، تمام دانش ها

ص :١١٩

عرف شرائع الحکم و من حلم لم یفرّط فی أمره و عاش فی النّاس حمیدا، و الجهاد علی أربع شعب: علی الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر و الصّدق فی المواطن و شنآن الفاسقین فمن أمر بالمعروف شدّ ظهر المؤمن و من نهی عن المنکر أرغم أنف المنافق و أمن کیده و من صدق فی المواطن قضی الّذی علیه و من شنی الفاسقین غضب للّه و من غضب للّه غضب اللّه له، فذلک الإیمان و دعائمه و شعبه.

باب فضل الإیمان علی الإسلام و الیقین علی الإیمان

[١5٣٧]١-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا أخا جعف إنّ الإیمان أفضل من الإسلام و إنّ الیقین أفضل من الإیمان و ما من شیء أعزّ من الیقین.

[١5٣٨]٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد جمیعا، عن الوشّاء، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سمعته یقول: الإیمان فوق الإسلام بدرجه، و التّقوی فوق الإیمان بدرجه، و الیقین فوق التّقوی بدرجه، و ما قسم فی النّاس شیء أقلّ من الیقین.

[١5٣٩]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن حمران بن أعین قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه فضّل الإیمان علی الإسلام بدرجه کما فضّل الکعبه علی المسجد الحرام.

[١54٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن

ص :١٢٠

را تفسیر می کند، کسی که دانش داشته باشد قاعده های داوری را می شناسد و کسی که بردباری کند در کارش کوتاهی نکرده، در میان مردم، ستوده می زیبد.

و جهاد نیز چهار شاخه دارد: امر به معروف، نهی از منکر، راستی در همه جا و دشمنی با فاسقان. کسی که امر به معروف می کند پشت مؤمنان را استوار می کند، کسی که نهی از منکر می کند، بینی منافق را به خاک می مالد و از نیرنگش در امان می ماند، کسی که در همه جا راستگو است آنچه را بر او واجب بوده، ادا می کند و کسی که با فاسقان دشمنی می کند، برای خدا خشمگین می شود. و کسی که برای خدا خشمگین شود خداوند هم برای او خشمگین می شود. این است ایمان و ریشه و شاخه هایش.

برتری ایمان بر اسلام و برتری یقین بر ایمان

[١5٣٧]١-جابر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ای برادر جعفی، همانا ایمان برتر از اسلام و یقین برتر از ایمان است و هیچ چیز گرامی تر از یقین نیست.

[١5٣٨]٢-وشّاء گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم که می فرماید: ایمان یک درجه فرازتر از اسلام است و پرهیزگاری یک درجه فرازتر از ایمان و یقین یک درجه فرازتر از پرهیزگاری. و هیچ چیزی اندک تر از یقین میان مردم تقسیم نشده است.

[١5٣٩]٣-حمران أعین گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند ایمان را یک درجه بر اسلام برتری داده است آنسان که کعبه را بر مسجد الحرام برتری داد.

[١54٠]4-ابو بصیر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ای ابو محمّد،

ص :١٢١

هارون بن الجهم أو غیره، عن عمر بن أبان الکلبیّ، عن عبد الحمید الواسطیّ، عن أبی بصیر قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا أبا محمّد الإسلام درجه، قال: قلت: نعم قال: و الإیمان علی الإسلام درجه، قال: قلت: نعم قال: و التّقوی علی الإیمان درجه، قال: قلت: نعم قال: و الیقین علی التّقوی درجه، قال: قلت: نعم قال: فما أوتی النّاس أقلّ من الیقین، و إنّما تمسّکتم بأدنی الإسلام فإیّاکم أن ینفلت من أیدیکم.

[١54١]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس قال:

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام عن الإیمان و الإسلام فقال: قال أبو جعفر علیه السّلام:

إنّما هو الإسلام؛ و الإیمان فوقه بدرجه و التّقوی فوق الإیمان بدرجه و الیقین فوق التّقوی بدرجه و لم یقسم بین النّاس شیء أقلّ من الیقین، قال: قلت: فأیّ شیء الیقین؟ قال: التّوکّل علی اللّه و التّسلیم للّه و الرّضا بقضاء اللّه و التّفویض إلی اللّه قلت: فما تفسیر ذلک؟ قال: هکذا قال أبو جعفر علیه السّلام.

[١54٢]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن الرّضا علیه السّلام قال:

الإیمان فوق الإسلام بدرجه، و التّقوی فوق الإیمان بدرجه، و الیقین فوق التّقوی بدرجه، و لم یقسم بین العباد شیء أقلّ من الیقین.

باب حقیقه الإیمان و الیقین

[١54٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن محمّد بن عذافر، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :١٢٢

آیا اسلام یک درجه دارد؟ من عرض کردم: بله. فرمودند: و ایمان یک درجه فرازتر از اسلام است؟ من عرض کردم: بله. فرمودند: و پرهیزگاری یک درجه فرازتر از ایمان است؟ عرض کردم: بله. فرمودند: و یقین یک درجه فرازتر از پرهیزگاری است؟ من عرض کردم: بله. فرمودند: و هیچ چیزی اندک تر از یقین به مردم داده نشده است. همانا شما به فروترین اسلام چنگ زده اید، مبادا ناگهان از دستتان بپرد.

[١54١]5-یونس گفته است: از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ ایمان و اسلام پرسیدم.

فرمودند: حضرت باقر علیه السّلام فرموده اند: همانا در آغاز، اسلام است. و ایمان یک درجه بالای آن است. و پرهیزگاری یک درجه فرای ایمان است و یقین یک درجه فرازتر از پرهیزگاری است. و هیچ چیزی اندک تر از یقین میان مردم تقسیم نشده است. من عرض کردم: یقین چه چیزی است؟ فرمودند: تکیه به خدا، گردن نهادن بر [فرمان]او، خرسندی به قضای او و سپردن کارها به او. من عرض کردم:

تفسیر آن این است؟ فرمودند: حضرت باقر علیه السّلام چنین فرموده است.

[١54٢]6-احمد بن محمّد ابو نصر از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ایمان یک درجه فرای اسلام است و پرهیزگاری یک درجه فرای ایمان و یقین یک درجه فرای پرهیزگاری است. و در میان مردم هیچ چیزی اندک تر از یقین تقسیم نشده است.

حقیقت ایمان و یقین

[١54٣]١-عذافر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا-درود

ص :١٢٣

بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی بعض أسفاره إذ لقیه رکب فقالوا: السّلام علیک یا رسول اللّه، فقال: ما أنتم؟ فقالوا: نحن مؤمنون یا رسول اللّه، قال: فما حقیقه إیمانکم؟ قالوا: الرّضا بقضاء اللّه و التّفویض إلی اللّه و التّسلیم لأمر اللّه، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: علماء حکماء کادوا أن یکونوا من الحکمه أنبیاء، فإن کنتم صادقین فلا تبنوا ما لا تسکنون و لا تجمعوا ما لا تأکلون و اتّقوا اللّه الّذی إلیه ترجعون.

[١544]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن ابن محبوب، عن أبی محمّد الوابشیّ و إبراهیم بن مهزم، عن إسحاق بن عمّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلّی بالنّاس الصّبح، فنظر إلی شابّ فی المسجد و هو یخفق و یهوی برأسه، مصفرّا لونه، قد نحف جسمه و غارت عیناه فی رأسه، فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: کیف أصبحت یا فلان؟ قال:

أصبحت یا رسول اللّه موقنا، فعجب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من قوله و قال: إنّ لکلّ یقین حقیقه فما حقیقه یقینک؟ فقال: إنّ یقینی یا رسول اللّه هو الّذی أحزننی و أسهر لیلی و أظمأ هواجری فعزفت نفسی عن الدّنیا و ما فیها حتّی کأنّی أنظر إلی عرش ربّی و قد نصب للحساب و حشر الخلائق لذلک و أنا فیهم و کأنّی أنظر إلی أهل الجنّه، یتنعّمون فی الجنّه و یتعارفون و علی الأرائک متّکئون و کأنّی أنظر إلی أهل النّار و هم فیها معذّبون مصطرخون و کأنّی الآن أسمع زفیر النّار یدور فی مسامعی، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لأصحابه: هذا عبد نوّر اللّه قلبه بالإیمان، ثمّ قال له: الزم ما أنت علیه، فقال الشّابّ: ادع اللّه لی یا رسول اللّه أن أرزق الشّهاده معک، فدعا له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلم یلبث أن خرج فی بعض

ص :١٢4

خدا بر او و بر خاندانش-در یکی از سفرهایش به کاروانی برخورد. آنان گفتند:

سلام بر تو ای رسول خدا. حضرت فرمود: شما کیستید؟ گفتند: ما ایمان آورندگانیم ای رسول خدا. فرمودند: حقیقت ایمان شما چیست؟ آنان گفتند:

خرسندی به قضای خدا، سپردن کارها به او و گردن نهادن بر فرمانش. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: دانشمندانی حکمت دان که به جهت حکمتشان نزدیک است پیامبر شوند. پس اگر راست می گویید، ساختمانی را که در آن نمی نشینید، نسازید و مالی را که از آن نمی خورید، گرد نیاورید و از خدایی که به سویش بازمی گردید، پرواکنید.

[١544]٢-اسحاق عمّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نماز صبح را با مردم گزارد و چشمش در مسجد به جوانی افتاد که چرت می زد و سرش به پایین می افتاد. روی زرد و لاغر و چشم ها گودافتاده. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به او فرمودند:

فلانی! حالت چطور است؟ او گفت: ای رسول خدا، در حال یقین هستم. رسول خدا از سخن او در شگفت شد و فرمود: برای هر یقینی حقیقتی است، حقیقت یقین تو چیست؟ او گفت: ای رسول خدا، یقین من همان است که مرا اندوهگین، شب زنده دار و تشنۀ در روزهای داغ کرده است. جانم به دنیا و آنچه دارد بی رغبت شده چنان که گمان می کنم وقتی به عرش پروردگارم می نگرم برای حساب آماده شده و آفریدگان برای حساب رسی گردآورده شده اند و من نیز در میانشان هستم و گویا اکنون بهشتیان را می بینم که در بهشت بهره می برند و همدیگر را معرّفی می کنند. و بر پشتی ها تکیه می زنند و گویا دوزخیان را می بینم که در آتش، عذاب می شوند و فریادرس می خواهند. گویا هم اکنون صدای زبانه های آتش را می شنوم و در گوشم چرخ می زند. آن گاه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به اصحاب فرمودند: این بنده ای است که خداوند دلش را به ایمان روشن کرده است. سپس به آن جوان فرمود: هماره بر این حال باش. جوان عرض کرد: ای رسول خدا، برایم از خدا بخواه که شهادت با تو را روزی ام کند.

پس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-برایش دعا کرد. چیزی نگذشت که

ص :١٢5

غزوات النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فاستشهد بعد تسعه نفر و کان هو العاشر.

[١545]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

استقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حارثه بن مالک بن النّعمان الأنصاریّ فقال له:

کیف أنت یا حارثه بن مالک؟ فقال: یا رسول اللّه مؤمن حقّا فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لکلّ شیء حقیقه فما حقیقه قولک فقال یا رسول اللّه عزفت نفسی عن الدّنیا فأسهرت لیلی و أظمأت هواجری و کأنّی أنظر إلی عرش ربّی [و]قد وضع للحساب و کأنّی أنظر إلی أهل الجنّه یتزاورون فی الجنّه و کأنّی أسمع عواء أهل النّار فی النّار، فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: عبد نوّر اللّه قلبه، أبصرت فاثبت، فقال: یا رسول اللّه ادع اللّه لی أن یرزقنی الشّهاده معک، فقال: اللّهمّ ارزق حارثه الشّهاده، فلم یلبث إلاّ أیّاما حتّی بعث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سریّه فبعثه فیها، فقاتل فقتل تسعه-أو ثمانیه-ثمّ قتل.

و فی روایه القاسم بن برید، عن أبی بصیر قال: استشهد مع جعفر بن أبی طالب بعد تسعه نفر و کان هو العاشر.

[١546]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: إنّ علی کلّ حقّ حقیقه و علی کلّ صواب نورا.

باب التّفکّر

[١54٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٢6

در یکی از جنگ های پیامبر گرامی به میدان رفت و پس از نه نفر به شهادت رسید که او نفر دهم بود.

[١545]٣-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-به دیدن حارثه بن مالک بن نعمان انصاری رفت و به او فرمود: ای حارثه، چگونه ای؟ او گفت: ای رسول خدا، به راستی، ایمان آورده ام. رسول خدا به او فرمود: برای هرچیزی حقیقتی است، حقیقت سخن تو چیست؟ عرض کرد: ای رسول خدا، جانم به دنیا بی میل است چندان که شب زنده دار و روزه دار روزهای داغ گشته ام. و گویا به آسمان که می نگرم برای حساب آماده شده است. گویا بهشتیان را می بینم که به زیارت همدیگر می روند.

گویا زوزۀ دوزخیان در آتش را می شنوم. آن گاه رسول خدا به او فرمود: بنده ای که خداوند دلش را روشن کرده است. تو بینا گشته ای، بر آن پایدار باش. او عرض کرد: ای رسول خدا، از خدا بخواه که شهادت با تو را روزی ام کند.

حضرت فرمودند: خدایا شهادت را روزی حارثه کن. چند روزی نگذشت که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-مردمی را به جنگ فرستاد که او هم در میانشان بود. جنگید و نه تن را کشت-یا هشت تن را-و سپس خودش کشته شد. و در روایت دیگری از ابو بصیر است که: او همراه جعفر ابو طالب پس از نه نفر به شهادت رسید و نفر دهم بود.

[١546]4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان- درودهای خدا بر او-فرمود: همانا برای هر حقّی، حقیقتی است و بر هر درستی، یک روشنی.

اندیشه

[١54٧]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام

ص :١٢٧

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: نبّه بالتّفکّر قلبک، و جاف عن اللّیل جنبک، و اتّق اللّه ربّک.

[١54٨]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بعض أصحابه، عن أبان، عن الحسن الصّیقل قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عمّا یروی النّاس أنّ تفکّر ساعه خیر من قیام لیله، قلت: کیف یتفکّر؟ قال: یمرّ بالخربه أو بالدّار فیقول: أین ساکنوک، أین بانوک، ما [با]لک لا تتکلّمین

[١54٩]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن بعض رجاله، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أفضل العباده إدمان التّفکّر فی اللّه و فی قدرته.

[١55٠]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن معمّر بن خلاّد قال:

سمعت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام یقول: لیس العباده کثره الصّلاه و الصّوم، إنّما العباده التّفکّر فی أمر اللّه عزّ و جلّ.

[١55١]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن إسماعیل بن سهل، عن حمّاد، عن ربعیّ قال: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: إنّ التّفکّر یدعو إلی البرّ و العمل به.

باب المکارم

[١55٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الهیثم بن أبی مسروق، عن یزید بن إسحاق شعر، عن الحسین بن عطیّه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٢٨

می فرمود: دلت را با اندیشیدن بیدار کن. پهلویت را از بستر خواب جدا کن و از خداوند و پروردگارت پروا دار.

[١54٨]٢-حسن صیقل گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آنچه مردم روایت می کردند که اندیشیدن در یک ساعت بهتر از نماز و عبادت یک شب است، پرسیدم و گفتم: آدمی چگونه بنیدیشد؟ فرمودند: از خرابه یا خانه ای بگذرد و بگوید: کجایند ساکنانت، کجایند سازندگانت. چه شده که سخن نمی گویید.

[١54٩]٣-یکی از کسان احمد بن محمّد ابو نصر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برترین عبادت، پیوسته اندیشی دربارۀ خدا و قدرت او است.

[١55٠]4-معمّر خلاّد گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: عبادت، نماز و روزۀ فراوان نیست.

همانا عبادت، اندیشیدن دربارۀ خداوند عزّتمند است.

[١55١]5-از ربعی روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام به نقل از امیر مؤمنان- درود خدا بر او-فرمود: همانا اندیشیدن، به نیکی و انجام آن فرامی خواند.

مکارم

[١55٢]١-حسین عطیّه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مکارم

ص :١٢٩

المکارم عشر فإن استطعت أن تکون فیک فلتکن فإنّها تکون فی الرّجل و لا تکون فی ولده و تکون فی الولد و لا تکون فی أبیه و تکون فی العبد و لا تکون فی الحرّ، قیل: و ما هنّ؟ قال: صدق البأس و صدق اللّسان و أداء الأمانه و صله الرّحم و إقراء الضّیف و إطعام السّائل و المکافأه علی الصّنائع و التّذمّم للجار و التّذمّم للصّاحب و رأسهنّ الحیاء.

[١55٣]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ خصّ رسله بمکارم الأخلاق، فامتحنوا أنفسکم، فإن کانت فیکم فاحمدوا اللّه و اعلموا أنّ ذلک من خیر و إن لا تکن فیکم فاسألوا اللّه و ارغبوا إلیه فیها، قال: فذکر [ها]عشره: الیقین و القناعه و الصّبر و الشّکر و الحلم و حسن الخلق و السّخاء و الغیره و الشّجاعه و المروءه قال: و روی بعضهم بعد هذه الخصال العشره و زاد فیها الصّدق و أداء الأمانه.

[١554]٣-عنه، عن بکر بن صالح، عن جعفر بن محمّد الهاشمیّ، عن إسماعیل بن عبّاد قال: بکر و أظنّنی قد سمعته من إسماعیل، عن عبد اللّه بن بکیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّا لنحبّ من کان عاقلا، فهما، فقیها، حلیما، مداریا، صبورا، صدوقا، وفیّا.

إنّ اللّه عزّ و جلّ خصّ الأنبیاء بمکارم الأخلاق، فمن کانت فیه فلیحمد اللّه علی ذلک و من لم تکن فیه فلیتضرّع إلی اللّه عزّ و جلّ و لیسأله إیّاها، قال: قلت:

جعلت فداک و ما هنّ؟ قال: هنّ الورع و القناعه و الصّبر و الشّکر و الحلم و الحیاء و السّخاء و الشّجاعه و الغیره و البرّ و صدق الحدیث و أداء الأمانه.

[١555]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن

ص :١٣٠

ده چیز است. اگر خواستی آن ها را داشته باشی، به دست می آید. این ها گاهی در شخصی هست و در فرزندش نیست و گاهی در فرزند است و در پدرش نیست.

و گاهی در نوکر هست و در آقا نیست. پرسیدند: این ها چه چیزهایی است؟ فرمودند: هراس راستین، راستی گفتار، امانت پردازی، برقراری پیوند خویشاوندی، پذیرایی از میهمان، غذا دادن به گدا، هواداری از همسایه، هواداری از دوست و فراتر از همه، شرم و حیا.

[١55٣]٢-عبد اللّه مسکان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خدای شکوهمند، فرستادگانش را به بزرگواری های اخلاقی ویژه داشت. شما خودتان را بیازمایید، اگر از آن بزرگواری ها داشتید، خدا را سپاس گفته، بدانید که آن خیر شما است. و اگر چیزی در شما نبود، از خداوند درخواست کرده، در پی اش بروید. آن گاه ده چیز ذکر کرد: یقین، قناعت، شکیبایی، سپاسمندی، بردباری، نیک رفتاری، سخاوت، غیرت، شجاعت و مردانگی، راوی گفته است:

برخی راویان، راستگویی و امانت پردازی را هم به این ده مورد افزوده اند.

[١554]٣-عبد اللّه بکیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ما دوست می داریم کسی را که خردمند، فهمیده، بینا، بردبار، مداراگر، شکیبا، راستگو و وفادار باشد. همانا خدای عزّتمند پیامبران را به بزرگواری های اخلاقی ویژه داشته است. هرکس آن ها را داشته باشد باید خدا را به جهت آن سپاس بگوید و هرکس آن ها را نداشت باید به درگاه خداوند شکوهمند زاری کرده، آن ها را از او بخواهد. راوی گفته است: من عرض کردم: جانم فدایت! آن ها چه چیزهایی است؟ فرمودند: آن ها عبارتند از: پرهیزگاری، قناعت، شکیبایی، سپاسمندی، بردباری، حیا، سخاوت، شجاعت، غیرت، نیکی، راستگویی و امانت پردازی.

[١555]4-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا

ص :١٣١

محبوب، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ ارتضی لکم الإسلام دینا، فأحسنوا صحبته بالسّخاء و حسن الخلق.

[١556]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الإیمان أربعه أرکان: الرّضا بقضاء اللّه و التّوکّل علی اللّه و تفویض الأمر إلی اللّه و التّسلیم لأمر اللّه.

[١55٧]6-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن سنان، عن رجل من بنی هاشم قال:

أربع من کنّ فیه کمل إسلامه و لو کان من قرنه إلی قدمه خطایا لم تنقصه:

الصّدق و الحیاء و حسن الخلق و الشّکر.

[١55٨]٧-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبی حمزه، عن جابر بن عبد اللّه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ألا أخبرکم بخیر رجالکم؟ قلنا: بلی یا رسول اللّه قال:

إنّ من خیر رجالکم التّقیّ، النّقیّ السّمح الکفّین، النّقیّ الطّرفین، البرّ بوالدیه و لا یلجی عیاله إلی غیره.

باب فضل الیقین

[١55٩]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن المثنّی بن الولید، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٣٢

خداوند عزّتمند برای شما اسلام را پسندید. پس با سخاوت و نیک رفتاری اسلام را به خوبی همراهی کنید.

[١556]5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمودند: ایمان بر چهار پایه است: خرسندی به قضای خداوند، تکیه به او، سپردن کارها به او و گردن نهادن بر فرمانش.

[١55٧]6-عبد اللّه سنان از مردی از بنی هاشم [شاید حضرت صادق علیه السّلام است که به جهت تقیّه نام مبارکش آورده نشده است.]روایت کرده که فرمودند: چهار چیز است که در هرکسی باشد اسلامش کامل است و اگر سر تا پایش نیز گناه باشد از اسلامش نمی کاهد: راستی، حیا، نیک رفتاری و سپاسمندی.

[١55٨]٧-جابر عبد اللّه گفته است: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- فرمود: هان! آیا به شما از بهترین مردمان نگویم؟ ما گفتیم: چرا ای رسول خدا.

فرمودند: از بهترین مردمان در میان شما کسی است که پرهیزگار، پاک، گشاده دست، پاک زبان و پاک دامن، نیکی کننده به پدر و مادر و نسپارندۀ خانواده به دیگران باشد.

برتری یقین

[١55٩]١-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرچیزی

ص :١٣٣

لیس شیء إلاّ و له حدّ، قال: قلت: جعلت فداک فما حدّ التّوکّل؟ قال: الیقین قلت: فما حدّ الیقین؟ قال: ألاّ تخاف مع اللّه شیئا.

[١56٠]٢-عنه، عن معلّی، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن أبی ولاّد الحنّاط و عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من صحّه یقین المرء المسلم أن لا یرضی النّاس بسخط اللّه و لا یلومهم علی ما لم یؤته اللّه، فإنّ الرّزق لا یسوقه حرص حریص و لا یردّه کراهیه کاره، و لو أنّ أحدکم فرّ من رزقه کما یفرّ من الموت لأدرکه رزقه کما یدرکه الموت، ثمّ قال: إنّ اللّه بعدله و قسطه جعل الرّوح و الرّاحه فی الیقین و الرّضا و جعل الهمّ و الحزن فی الشّکّ و السّخط.

[١56١]٣-ابن محبوب، عن هشام بن سالم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ العمل الدّائم القلیل علی الیقین أفضل عند اللّه من العمل الکثیر علی غیر یقین.

[١56٢]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبان، عن زراره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام علی المنبر: لا یجد أحد [کم]طعم الإیمان حتّی یعلم أنّ ما أصابه لم یکن لیخطئه و ما أخطأه لم یکن لیصیبه.

[١56٣]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن زید الشّحّام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه جلس إلی حائط مائل یقضی بین النّاس، فقال بعضهم: لا تقعد تحت هذا الحائط؛ فإنّه معور، فقال أمیر المؤمنین

ص :١٣4

نهایتی دارد. من عرض کردم: نهایت توکّل چیست؟ فرمودند: یقین. عرض کردم:

و نهایت یقین چیست؟ فرمودند: این که با وجود خدا از چیزی نهراسی.

[١56٠]٢-ابو ولاّد حنّاط و عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: از درستی یقین مرد مسلمان این است که مردم را با خشمگین نمودن خدا، خشنود نکند و آنان را به جهت آنچه خداوند به ایشان نداده، سرزنش نکند؛ زیرا نه آزمند روزی را پیش می آورد و نه ناخرسندی کسی آن را به عقب می راند. و اگر یکی از شما از روزی اش چنان بگریزد که از مرگ بگریزد در نهایت به او خواهد رسید چنان که مرگ به او می رسد. سپس فرمودند: همانا خداوند به سبب عدل و داد خود، نشاط و آسایش را در یقین و خرسندی، و غم و اندوه را در شکّ و خشم نهاد.

[١56١]٣-هشام سالم گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا کردار پیوستۀ اندک همراه با یقین، نزد خداوند برتر از کردار بسیار بی یقین است.

[١56٢]4-زراره از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-بر منبر فرمودند: هیچ یک از شما طعم ایمان را نمی چشد تا بداند که آنچه به او می رسد چنان نبوده که از او بگذرد و آنچه از او درمی گذرد چنان نبوده که به او برسد.

[١56٣]5-زید شحّام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-برای داوری میان مردم کنار دیوار خمیده ای نشست. یکی از آنان گفت: زیر این دیوار منشین که کج است. حضرت امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمود: مرد را

ص :١٣5

صلوات اللّه علیه: حرس امرأ أجله فلمّا قام سقط الحائط، قال: و کان أمیر المؤمنین علیه السّلام ممّا یفعل، هذا و أشباهه، و هذا الیقین.

[١564]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن صفوان الجمّال، قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ أَمَّا اَلْجِدٰارُ فَکٰانَ لِغُلاٰمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی اَلْمَدِینَهِ وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا فقال: أما إنّه ما کان ذهبا و لا فضّه و إنّما کان أربع کلمات: لا إله إلاّ أنا، من أیقن بالموت لم یضحک سنّه، و من أیقن بالحساب لم یفرح قلبه، و من أیقن بالقدر لم یخش إلاّ اللّه.

[١565]٧-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: لا یجد عبد طعم الإیمان حتّی یعلم أنّ ما أصابه لم یکن لیخطئه و أنّ ما أخطأه لم یکن لیصیبه و أنّ الضّارّ النّافع هو اللّه عزّ و جلّ.

[١566]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی حمزه، عن سعید بن قیس الهمدانیّ قال:

نظرت یوما فی الحرب إلی رجل علیه ثوبان فحرّکت فرسی فإذا هو أمیر المؤمنین علیه السّلام فقلت: یا أمیر المؤمنین فی مثل هذا الموضع؟ فقال: نعم یا سعید بن قیس إنّه لیس من عبد إلاّ و له من اللّه حافظ و واقیه معه ملکان یحفظانه من أن یسقط من رأس جبل أو یقع فی بئر، فإذا نزل القضاء خلّیا بینه و بین کلّ شیء.

[١56٧]٩-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن أسباط قال:

سمعت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام یقول: کان فی الکنز الّذی قال اللّه عزّ و جلّ:

ص :١٣6

اجلش نگاه می دارد. آن گاه چون برخاست دیوار فروریخت. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: امیر مؤمنان علیه السّلام از این کارها بسیار داشت. و یقین همین است.

[١564]6-صفوان شتربان گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (و امّا دیوار برای دو پسر یتیم آن شهر بود که زیرش گنجی داشتند.) [کهف (١٨) :٨٢]فرمودند: هان! که آن زر و سیم نبود و چهار کلمه بود:

هیچ خدایی جز من نیست، کسی که به مرگ یقین دارد در خنده، دندانش دیده نمی شود، کسی که به حساب رسی یقین دارد، به دل شاد نمی شود و کسی که به تقدیر یقین دارد جز از خدا نمی هراسد.

[١565]٧-صفوان شتربان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود: بنده طعم ایمان را نمی چشد تا بداند که آنچه به او می رسد چنان نبوده که از او درگذرد و آنچه از او درمی گذرد چنان نبوده که به او برسد و همانا کسی که سود و زیان رسان است، خدا است.

[١566]٨-سعید بن قیس همدانی گفته است: روزی در جنگ، مردی را دیدم که تنها دو جامه، به تن کرده بود. با اسب به سویش رفتم و دیدم که امیر مؤمنان علیه السّلام است. عرض کردم: ای امیر مؤمنان در چنین احوالی با این لباس؟ فرمودند: آری، ای سعید قیس! همانا برای هر بنده ای از سوی خداوند نگاهبان و نگهدارنده ای است. دو فرشته که او را از فروافتادن از سر کوه یا فروافتادن در چاه نگاه می دارند. ولی وقتی قضا نازل شود میان او و چیزهای دیگر را وامی گذارند.

[١56٧]٩-علی أسباط گفته است: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: در گنجی

ص :١٣٧

وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا کان فیه بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ عجبت لمن أیقن بالموت کیف یفرح و عجبت لمن أیقن بالقدر کیف یحزن و عجبت لمن رأی الدّنیا و تقلّبها بأهلها کیف یرکن إلیها؟ و ینبغی لمن عقل عن اللّه أن لا یتّهم اللّه فی قضائه و لا یستنبطئه فی رزقه، فقلت: جعلت فداک أرید أن أکتبه قال:

فضرب و اللّه یده إلی الدّواه لیضعها بین یدیّ، فتناولت یده، فقبّلتها و أخذت الدّواه فکتبته.

[١56٨]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن عبد الرّحمن العرزمیّ، عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان قنبر غلام علیّ یحبّ علیّا علیه السّلام حبّا شدیدا فإذا خرج علیّ صلوات اللّه علیه خرج علی أثره بالسّیف، فرآه ذات لیله فقال: یا قنبر ما لک؟ فقال: جئت لأمشی خلفک یا أمیر المؤمنین قال: ویحک أ من أهل السّماء تحرسنی أو من أهل الأرض؟ ! فقال: لا، بل من أهل الأرض، فقال: إنّ أهل الأرض لا یستطیعون لی شیئا إلاّ بإذن اللّه من السّماء فارجع، فرجع.

[١56٩]١١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عمّن ذکره قال:

قیل للرّضا علیه السّلام: إنّک تتکلّم بهذا الکلام و السّیف یقطر دما؟ فقال: إنّ للّه وادیا من ذهب، حماه بأضعف خلقه النّمل، فلو رامه البخاتیّ لم تصل إلیه.

باب الرّضا بالقضاء

[١5٧٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن صالح، عن بعض أشیاخ بنی النّجاشیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

رأس طاعه اللّه الصّبر و الرّضا عن اللّه فیما أحبّ العبد أو کره و لا یرضی

ص :١٣٨

که خداوند عزّتمند فرمود: «و زیر آن گنجی داشتند» . چنین نوشته بود: به نام خداوند رحمت گر مهربان. از کسی که به مرگ یقین دارد در شگفتم که چگونه شادی می کند. و از کسی که به تقدیر یقین دارد در شگفتم که چگونه غم می خورد و از کسی که دنیا و ناپایداری اش برای اهلش را دیده در شگفتم که چگونه به آن تکیه می کند؟ و برای کسی که عقلی از سوی خداوند دارد سزاوار است که خداوند را در قضایش متّهم نکند و در روزی دادن به کندی نسبتش ندهد. من عرض کردم: جانم فدایت می خواهم این را بنویسم. به خدا سوگند ایشان دستش را به سوی دوات برد تا به من بدهد که من دستشان را گرفته، بوسیدم و دوات را برداشته، آن را نوشتم.

[١56٨]١٠-عبد الرحمان عرزمی به نقل از پدرش از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: قنبر غلام علی علیه السّلام ایشان را بسیار دوست می داشت. و چون علی-درود خدا بر او-بیرون می رفت او با شمشیر به دنبالش می رفت. شبی حضرت او را دید و فرمود: قنبر چه شده است؟ او عرض کرد: آمدم تا پشت سر شما راه بروم. حضرت فرمودند: وای بر تو آیا تو مرا از اهل آسمان نگاه می داری یا از اهل زمین؟ او عرض کرد: از اهل آسمان نه بلکه از اهل زمین. حضرت فرمودند: اهل زمین جز به اذن خدای آسمان با من کاری نمی توانند کرد، بازگرد.

و او بازگشت.

[١56٩]١١-یونس از کسی که نامش را برده، روایت کرده که به حضرت رضا علیه السّلام گفتند: درحالی که از شمشیرها خون می چکد شما چنین سخنی می گویید؟ حضرت فرمودند: خداوند دره ای از زر دارد که از آن با ناتوان ترین آفریدگانش، مورچه نگاهداری می کند و اگر شتر خراسانی هم به سویش بدود به آن نمی رسد.

خشنودی به قضا

[١5٧٠]١-یکی از بزرگان بنی نجاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در رأس فرمانبری از خداوند، شکیبایی و خشنودی از خداوند است.

ص :١٣٩

عبد عن اللّه فیما أحبّ أو کره إلاّ کان خیرا له فیما أحبّ أو کره.

[١5٧١]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن لیث المرادیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ أعلم النّاس باللّه أرضاهم بقضاء اللّه عزّ و جلّ.

[١5٧٢]٣-عنه، عن یحیی بن إبراهیم بن أبی البلاد، عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:

الصّبر و الرّضا عن اللّه رأس طاعه اللّه و من صبر و رضی عن اللّه فیما قضی علیه فیما أحبّ أو کره لم یقض اللّه عزّ و جلّ له فیما أحبّ أو کره إلاّ ما هو خیر له.

[١5٧٣]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن داود الرّقّیّ، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قال اللّه عزّ و جلّ: «إنّ من عبادی المؤمنین عبادا لا یصلح لهم أمر دینهم إلاّ بالغنی و السّعه و الصّحّه فی البدن فأبلوهم بالغنی و السّعه و صحّه البدن فیصلح علیهم أمر دینهم، و إنّ من عبادی المؤمنین لعبادا لا یصلح لهم أمر دینهم إلاّ بالفاقه و المسکنه و السّقم فی أبدانهم فأبلوهم بالفاقه و المسکنه و السّقم، فیصلح علیهم أمر دینهم و أنا أعلم بما یصلح علیه أمر دین عبادی المؤمنین، و إنّ من عبادی المؤمنین لمن یجتهد فی عبادتی فیقوم من رقاده و لذیذ و ساده فیتهجّد لی اللّیالی فیتعب نفسه فی عبادتی فأضربه بالنّعاس اللّیله و اللّیلتین نظرا منّی له و إبقاء علیه، فینام حتّی یصبح فیقوم و هو ماقت لنفسه زارئ علیها و لو أخلّی بینه و بین ما یرید من عبادتی لدخله العجب من ذلک فیصیّره العجب إلی الفتنه بأعماله فیأتیه من ذلک ما فیه هلاکه لعجبه بأعماله و رضاه عن نفسه حتّی یظنّ أنّه قد فاق العابدین و جاز

ص :١4٠

در هر کاری، چه بنده آن را دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد. و هیچ بنده ای در آنچه دوست می دارد یا دوست نمی دارد از خدا خرسند نمی شود مگر این که خیری برایش به همراه می آورد.

[١5٧١]٢-لیث مرادی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: داناترین مردم به خداوند خشنودترین شان به قضای آن عزّتمند است.

[١5٧٢]٣-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

شکیبایی و خرسندی از خداوند در رأس فرمانبری از خداوند است. و کسی که در آنچه خداوند بر او حکم کرده، شکیبایی کند و از او خرسند باشد، چه برایش خوش باشد و چه ناخوش، خداوند عزّتمند برای او جز آنچه خیر است حکم نمی کند.

[١5٧٣]4-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: خدای شکوهمند فرموده است: همانا از میان بندگان مؤمن ام بنده ای است که کار دینش جز با توانگری و گشادگی روزی و تندرستی بدن درست نمی شود. پس من او را به توانگری و گشادگی روزی و تندرستی بدن دچار می کنم تا کار دینش درست شود. و دیگر از بندگان مؤمنم بنده ای است که کار دینش جز با نداری و بیچارگی و بیماری در بدنش درست نمی شود پس او را به نداری و بیچارگی و بیماری دچار می کنم تا کار دینش درست گردد. و من به آنچه کار دین بندگانم به سببش درست می شود داناترم. از بندگانم مؤمنم یکی در عبادتم می کوشد، از خواب و بالش لذّت بخش خود جدا شده، شب را به خاطر من زنده می کند و خودش را در عبادت من خسته می کند.

من یک شب و دو شب به جهت گوشۀ چشمی که به او دارم و برای ماندنش در این حال او را به چرت می اندازم. او می خوابد و صبحگاه برمی خیزد درحالی که از خودش ناراحت است و آن را سرزنش می کند. ولی اگر میان او و عبادتم را باز بگذارم، غروری به او دست می دهد که به فتنۀ در اعمالش کشیده می شود. و به جهت همین غرور در اعمال و خرسندی از خود-چنان که می پندارد او بالاتر از همۀ عبادتگران است و در عبادت کوتاهی نمی کند-به سوی هلاکت می رود.

ص :١4١

فی عبادته حدّ التّقصیر، فیتباعد منّی عند ذلک و هو یظنّ أنّه یتقرّب إلیّ، فلا یتّکل العاملون علی أعمالهم الّتی یعملونها لثوابی فإنّهم لو اجتهدوا و أتعبوا أنفسهم و أفنوا أعمارهم فی عبادتی کانوا مقصّرین غیر بالغین فی عبادتهم کنه عبادتی فیما یطلبون عندی من کرامتی و النّعیم فی جنّاتی و رفیع درجاتی العلی فی جواری و لکن فبرحمتی فلیثقوا و بفضلی فلیفرحوا و إلی حسن الظّنّ بی فلیطمئنّوا، فإنّ رحمتی عند ذلک تدارکهم، و منّی یبلّغهم رضوانی، و مغفرتی تلبسهم عفوی، فإنّی أنا اللّه الرّحمن الرّحیم و بذلک تسمّیت.

[١5٧4]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن صفوان الجمّال، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

ینبغی لمن عقل عن اللّه أن لا یستبطئه فی رزقه و لا یتّهمه فی قضائه.

[١5٧5]6-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن محمّد بن إسماعیل، عن علیّ بن النّعمان، عن عمرو بن نهیک بیّاع الهرویّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: قال اللّه عزّ و جلّ: عبدی المؤمن لا أصرفه فی شیء إلاّ جعلته خیرا له، فلیرض بقضائی و لیصبر علی بلائی و لیشکر نعمائی أکتبه یا محمّد من الصّدّیقین عندی.

[١5٧6]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن داود بن فرقد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ فیما أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی بن عمران علیه السّلام: یا موسی بن عمران ما خلقت خلقا أحبّ إلیّ من عبدی المؤمن فإنّی إنّما أبتلیه لما هو خیر له و أعافیه لما هو خیر له و أزوی عنه ما هو شرّ له لما هو خیر له و أنا أعلم بما یصلح علیه عبدی فلیصبر علی بلائی و لیشکر نعمائی و لیرض بقضائی؛ أکتبه فی

ص :١4٢

از من دور می شود ولی می پندارد که نزدیک شده است. پس عمل کنندگان نباید به عمل هایی که به خاطر پاداشم انجام می دهند تکیه کنند؛ چون آنان هرچه بکوشند و خودشان را خسته کنند و عمرشان را در عبادت من بگذارند، باز کوتاهی کرده اند و در آنچه از من می خواهند، از بزرگواری و نعمت های بهشتم و درجات والا در کنارم به نهایت عبادتم نمی رسند. بلکه باید به رحمتم اطمینان کرده، به احسانم شاد شوند و با حسن ظنّ به من آرام گردند. تا رحمتم به دنبالشان برود و احسانم به بهشت رساند و آمرزشم جامۀ عفوم را به ایشان بپوشاند. که منم خداوند رحمتگر مهربان و به آن نامیده شده ام.

[١5٧4]5-صفوان شتربان از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای کسی که عقلی از خدا دارد سزاوار است که او را در روزی دادن، به کندی نسبت نداده، در قضا متّهمش نکند.

[١5٧5]6-عمرو نهیک فروشندۀ هراتی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: خداوند شکوهمند فرموده است: بندۀ مؤمنم را دربارۀ کاری نمی گردانم جز این که آن را برایش خیر قرار دهم. پس باید به قضایم خرسند، به بلایم شکیبا و به نعمت هایم سپاسمند باشد تا ای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]او را از صدّیقان درگاهم بنویسم.

[١5٧6]٧-داود فرقد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در آنچه خداوند عزّتمند به موسای عمران وحی کرده چنین آمده است: ای موسای عمران من هیچ آفریده ای دوست داشتنی تر از بندۀ مؤمنم نیافریده ام. من او را به آنچه خیر او است دچار می کنم و به آنچه برایش خیر است عافیت اش می دهم و آنچه را برایش بد است به جهت خیرش از او دور می کنم و من به آنچه برای بنده ام شایسته است داناترم. پس او باید بر بلایم شکیبا، بر نعمت هایم سپاسمند و به قضایم خرسند باشد تا چون برای

ص :١4٣

الصّدّیقین عندی إذا عمل برضائی و أطاع أمری.

[١5٧٧]٨-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن فضیل بن عثمان، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

عجبت للمرء المسلم لا یقضی اللّه عزّ و جلّ له قضاء إلاّ کان خیرا له و إن قرّض بالمقاریض کان خیرا له و إن ملک مشارق الأرض و مغاربها کان خیرا له.

[١5٧٨]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن سنان، عن صالح بن عقبه، عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أحقّ خلق اللّه أن یسلّم لما قضی اللّه عزّ و جلّ من عرف اللّه عزّ و جلّ و من رضی بالقضاء أتی علیه القضاء و عظّم اللّه أجره؛ و من سخط القضاء مضی علیه القضاء و أحبط اللّه أجره.

[١5٧٩]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن علیّ بن هاشم بن البرید، عن أبیه قال:

قال [لی]علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما: الزّهد عشره أجزاء؛ أعلی درجه الزّهد أدنی درجه الورع؛ و أعلی درجه الورع أدنی درجه الیقین؛ و أعلی درجه الیقین أدنی درجه الرّضا.

[١5٨٠]١١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن علیّ، عن علیّ بن أسباط، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لقی الحسن بن علیّ علیهما السّلام عبد اللّه بن جعفر فقال: یا عبد اللّه کیف یکون المؤمن مؤمنا و هو یسخط قسمه و یحقّر منزلته و الحاکم علیه اللّه و أنا الضّامن لمن لم یهجس فی قلبه إلاّ الرّضا أن یدعو اللّه فیستجاب له.

[١5٨١]١٢-عنه، عن أبیه، عن ابن سنان، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١44

خرسندی من عمل کرد و از فرمانم اطاعت کرد او را از صدّیقان درگاهم بنویسم.

[١5٧٧]٨-ابن ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از مرد مسلمان درشگفتم که خداوند شکوهمند قضایی بر او حکم نمی کند مگر این که خیرش باشد. و اگر با قیچی ها او را پاره پاره کنند برای خیر او است و اگر صاحب مشرق و مغرب زمین هم شود برای خیر او است.

[١5٧٨]٩-عبد اللّه بن محمّد جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سزاوارترین آفریدۀ خداوند برای تسلیم شدن به قضای آن عزّتمند کسی است که او را بشناسد و کسی که به قضا خرسند باشد، آن قضا بر او اجرا شده، خداوند پاداشش را بزرگ می سازد. و کسی که از قضا خشمگین باشد، آن قضا بر او می گذرد و خداوند پاداشش را تباه می سازد.

[١5٧٩]١٠-هاشم برید گفته است: حضرت سجّاد علیه السّلام به من فرمود: زهد ده بخش است، که بالاترین درجه اش، پایین ترین درجۀ پرهیزگاری است و والاترین درجۀ پرهیزگاری، کم ترین درجۀ یقین است و والاترین درجۀ یقین، پست ترین درجۀ رضا.

[١5٨٠]١١-علی اسباط به نقل از کسی که نامش را برده از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حضرت حسن مجتبی علیه السّلام به دیدار عبد اللّه جعفر رفت و فرمود: ای عبد اللّه، مؤمن نیست کسی که به قسمت خود ناراضی است و جایگاه خودش را اندک می شمارد درحالی که خداوند بر او چنین حکم رانده است. و من برای کسی که در دلش جز رضا نباشد ضمانت می کنم که از خدا بخواهد و استجابت شود.

[١5٨١]١٢-مردی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: با چه چیزی

ص :١45

قلت له: بأیّ شیء یعلم المؤمن بأنّه مؤمن؟ قال: بالتّسلیم للّه و الرّضا فیما ورد علیه من سرور أو سخط.

[١5٨٢]١٣-عنه، عن أبیه، عن ابن سنان، عن الحسین بن المختار، عن عبد اللّه بن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لم یکن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول لشیء قد مضی: لو کان غیره.

باب التّفویض إلی اللّه و التّوکّل علیه

[١5٨٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن مفضّل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود علیه السّلام ما اعتصم بی عبد من عبادی دون أحد من خلقی، عرفت ذلک من نیّته، ثمّ تکیده السّماوات و الأرض و من فیهنّ إلاّ جعلت له المخرج من بینهنّ، و ما اعتصم عبد من عبادی بأحد من خلقی، عرفت ذلک من نیّته إلاّ قطعت أسباب السّماوات و الأرض من یدیه و أسخت الأرض من تحته و لم أبال بأیّ واد هلک.

[١5٨4]٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن محبوب، عن أبی حفص الأعشی، عن عمر [و]بن خالد، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

خرجت حتّی انتهیت إلی هذا الحائط فاتّکأت علیه فإذا رجل علیه ثوبان أبیضان، ینظر فی تجاه وجهی ثمّ قال: یا علیّ بن الحسین ما لی أراک کئیبا حزینا؟ أعلی الدّنیا؟ فرزق اللّه حاضر للبرّ و الفاجر، قلت: ما علی هذا أحزن و إنّه لکما تقول قال: فعلی الآخره؟ فوعد صادق یحکم فیه ملک قاهر-أو قال:

ص :١46

دانسته می شود که کسی مؤمن است؟ فرمودند: با تسلیم شدن برای خدا و خرسندی به آنچه بر او می رسد، چه شادی و چه ناراحتی.

[١5٨٢]١٣-عبد اللّه ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دربارۀ چیزی که گذشته بود، نمی فرمود: کاش جز این می شد.

سپردن کارها به او و تکیه بر او

[١5٨٣]١-مفضّل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند عزّتمند به داود علیه السّلام چنین وحی کرد: چون یکی از بندگانم بی توجّه به کسی از آفریدگانم به من پناه آورد و من آن را از نیّتش دانستم اگر آسمان ها و زمین و ساکنان آن ها هم بخواهند او را گمراه کنند، من راه رهایی را برایش گشوده می گذارم. ولی وقتی یکی از بندگانم به کسی از آفریدگانم پناه آورد و من آن را از نیّتش بدانم، اسباب آسمان ها و زمین را از دستش بیرون می کشم و زمین را برایش تنگ می کنم و برایم مهم نیست که در کدام دره بمیرد.

[١5٨4]٢-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: روزی از خانه بیرون آمدم و به این دیوار رسیدم و بر آن تکیه کردم. ناگاه مردی با دو جامۀ سپید در بر، به من نگریست و سپس گفت: ای علی حسین چه شده، تو را افسرده و غمگین می بینم؟ اگر بر دنیا غمگینی که روزی خدا برای نیکوکار و بدکار حاضر است. من گفتم: بر آن غمگین نیستم که چنان است که تو می گویی. او گفت: پس اگر بر آخرت غمگینی وعدۀ او راست است و آن پادشاه چیره گر-یا توانا-حکم

ص :١4٧

قادر-قلت: ما علی هذا أحزن و إنّه لکما تقول، فقال: ممّ حزنک؟ قلت: [ممّا] نتخوّف من فتنه ابن الزّبیر و ما فیه النّاس قال: فضحک، ثمّ قال: یا علیّ بن الحسین هل رأیت أحدا دعا اللّه فلم یجبه؟ قلت: لا قال: فهل رأیت أحدا توکّل علی اللّه فلم یکفه؟ قلت: لا قال: فهل رأیت أحدا سأل اللّه فلم یعطه؟ قلت: لا، ثمّ غاب عنّی.

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب مثله.

[١5٨5]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن حسّان، عن عمّه عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الغنی و العزّ یجولان، فإذا ظفرا بموضع التّوکّل أوطنا.

عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن علیّ، عن علیّ بن حسّان مثله.

[١5٨6]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما عبد أقبل قبل ما یحبّ اللّه عزّ و جلّ أقبل اللّه قبل ما یحبّ و من اعتصم باللّه عصمه اللّه و من أقبل اللّه قبله و عصمه لم یبال لو سقطت السّماء علی الأرض أو کانت نازله نزلت علی أهل الأرض فشملتهم بلیّه، کان فی حزب اللّه بالتّقوی من کلّ بلیّه، ألیس اللّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّ اَلْمُتَّقِینَ فِی مَقٰامٍ أَمِینٍ.

[١5٨٧]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن غیر واحد، عن علیّ بن أسباط، عن أحمد بن عمر الحلاّل، عن علیّ بن سوید، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

ص :١4٨

خواهد داد. من گفتم: بر این نیز غمگین نیستم و آن چنان است که تو می گویی. او گفت: پس اندوهت برای چیست؟ من گفتم: از فتنۀ پسر زبیر و اوضاع مردم می ترسم. او خندید و سپس گفت: ای علی حسین آیا کسی را دیده ای که خدا را بخواند و او پاسخش را ندهد؟ من گفتم: نه. او گفت: و آیا کسی را دیده ای که به خدا تکیه کند و او را کفایت نکند؟ من گفتم: نه. او گفت: و کسی را دیده ای که از خدا چیزی بخواهد و او ندهد؟ گفتم: نه. سپس از دیدگانم پنهان شد. ابن محبوب نیز مانند این را روایت کرده است.

[١5٨5]٣-عبد الرحمان کثیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا توانگری و عزّت در گردشند تا چون به توکّل رسند، جای گیرند.

[١5٨6]4-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر بنده ای به آنچه خداوند عزّتمند دوست می دارد، روی آورد، خداوند به آنچه او دوست دارد رومی کند و هرکس به خدا پناه آورد، خدا او را نگاه می دارد. و کسی که خدا به او روآورده، او را نگاه می دارد. باکی ندارد که آسمان بر زمین فروافتد یا بلایی بر اهل زمین نازل شود. او در حزب خدا نگاه داشته شدۀ از هر بلایی است. مگر خداوند شکوهمند نمی فرماید: (همانا پرهیزگاران در جایگاهی ایمنی بخش اند.) [دخان (44) :5١]

[١5٨٧]5-علی سوید گفته است: از حضرت کاظم علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند

ص :١4٩

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ فَهُوَ حَسْبُهُ فقال:

التّوکّل علی اللّه درجات منها أن تتوکّل علی اللّه فی أمورک کلّها، فما فعل بک کنت عنه راضیا، تعلم أنّه لا یألوک خیرا و فضلا و تعلم أنّ الحکم فی ذلک له، فتوکّل علی اللّه بتفویض ذلک إلیه وثق به فیها و فی غیرها.

[١5٨٨]6-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أعطی ثلاثا لم یمنع ثلاثا: من أعطی الدّعاء أعطی الإجابه، و من أعطی الشّکر أعطی الزّیاده، و من أعطی التّوکّل أعطی الکفایه، ثمّ قال: أتلوت کتاب اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ! و قال: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ؟ و قال: اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ. ؟

[١5٨٩]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أبی علیّ، عن محمّد بن الحسن، عن الحسین بن راشد، عن الحسین بن علوان قال:

کنّا فی مجلس نطلب فیه العلم و قد نفدت نفقتی فی بعض الأسفار فقال لی بعض أصحابنا: من تؤمّل لما قد نزل بک فقلت: فلانا، فقال: إذا و اللّه لا تسعف حاجتک و لا یبلغک أملک و لا تنجح طلبتک، قلت: و ما علّمک رحمک اللّه؟ قال:

إنّ أبا عبد اللّه علیه السّلام حدّثنی أنّه قرأ فی بعض الکتب أنّ اللّه تبارک و تعالی یقول: و عزّتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی لأقطعنّ أمل کلّ مؤمّل [من النّاس]غیری بالیأس و لأکسونّه ثوب المذلّه عند النّاس و لأنحّینّه من قربی و لأبعّدنّه من فضلی أیؤمّل غیری فی الشّدائد و الشّدائد؟ بیدی و یرجو غیری و یقرع بالفکر باب غیری؟ و بیدی مفاتیح الأبواب و هی مغلقه و بابی مفتوح

ص :١5٠

عزّتمند پرسیدم: (و هرکس به خدا تکیه کند، او را بس است.) [طلاق (65) :٣] فرمودند: تکیه به خدا درجاتی دارد، یکی از آن ها این است که در همۀ کارهایت به او تکیه کنی و هرچه با تو بکند تو از خشنود باشی. بدانی که او از خوبی و احسان به تو کوتاهی نمی کند و بدانی که در این جهت، فرمان با او است. پس با سپردن امورت به او، بر خدا تکیه کن. و از همه جهت به او اعتماد داشته باش.

[١5٨٨]6-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به هر کس سه چیز داده شد، از سه چیزش بازنداشتند: کسی که به او دعا داده شده، اجابت هم داده شده است. و کسی که به او سپاسداری داده شده، افزونی هم داده شده است. و کسی که به او توکّل داده شده، کفایت هم داده شده است. سپس فرمودند: آیا کتاب خدای عزّتمند را خوانده ای که: (و هرکس به خدا تکیه کند، او را بس است.) و (اگر سپاس بگویید، برایتان می افزایم.) [ابراهیم (١4) :٧]و (مرا بخوانید تا پاسختان بدهم.) [مؤمن (4٠) :6٠]

[١5٨٩]٧-حسین علوان گفت: ما در مجلسی دانش می آموختیم و خرجی ام در یکی از سفرها به پایان رسیده بود. یکی از دوستانم گفت: برای این گرفتاری به چه کسی امیدواری؟ من گفتم: به فلانی. او گفت: پس به خدا سوگند که نیازت برآورده نشود و به آرزویت نرسی و خواسته ات به دست نیاید. من گفتم: خدایت بیامرزد از کجا می گویی؟ او گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرموده است که خودش در یکی از کتاب ها چنین خوانده: خداوند پاک و والا می فرماید: به عزّت و بزرگی و شرف و چیرگی ام بر عرش سوگند که آرزوی امیدواران به غیر خودم را با ناامیدی پاره می کنم، در نزد مردم لباس خواری بر او می پوشانم و از نزد خودم و از احسانم دورش می کنم. آیا در سختی ها به غیر من امید می بندد؟ ! درحالی که سختی ها به دست من است. آیا به غیر من امیدوار می شود و در فکرش در غیر مرا می کوبد؟ ! در حالی که کلید درها به دست من است و در من گشوده است برای کسی که مرا بخواند

ص :١5١

لمن دعانی فمن ذا الّذی أمّلنی لنوائبه فقطعته دونها؟ و من ذا الّذی رجانی لعظیمه فقطعت رجاءه منّی؟ جعلت آمال عبادی عندی محفوظه فلم یرضوا بحفظی و ملأت سماواتی ممّن لا یملّ من تسبیحی و أمرتهم أن لا یغلقوا الأبواب بینی و بین عبادی، فلم یثقوا بقولی ألم یعلم [أنّ]من طرقته نائبه من نوائبی أنّه لا یملک کشفها أحد غیری إلاّ من بعد إذنی، فما لی أراه لاهیا عنّی، أعطیته بجودی ما لم یسألنی ثمّ انتزعته عنه فلم یسألنی ردّه و سأل غیری، أ فیرانی أبدأ بالعطاء قبل المسأله ثمّ أسأل فلا أجیب سائلی؟ ! أ بخیل أنا فیبخّلنی عبدی أو لیس الجود و الکرم لی؟ ! أو لیس العفو و الرّحمه بیدی؟ ! أ و لیس أنا محلّ الآمال؟ ! فمن یقطعها دونی؟ أفلا یخشی المؤمّلون أن یؤمّلوا غیری، فلو أنّ أهل سماواتی و أهل أرضی أمّلوا جمیعا ثمّ أعطیت کلّ واحد منهم مثل ما أمّل الجمیع ما انتقص من ملکی مثل عضو ذرّه و کیف ینقص ملک أنا قیّمه فیا بؤسا للقانطین من رحمتی و یا بؤسا لمن عصانی و لم یراقبنی.

[١5٩٠]٨-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عن بعض أصحابنا، عن عبّاد بن یعقوب الرّواجنیّ، عن سعید بن عبد الرّحمن قال:

کنت مع موسی بن عبد اللّه بینبع و قد نفدت نفقتی فی بعض الأسفار، فقال لی بعض ولد الحسین علیه السّلام: من تؤمّل لما قد نزل بک؟ فقلت: موسی بن عبد اللّه، فقال: إذا لا تقضی حاجتک ثمّ لا تنجح طلبتک؛ قلت: و لم ذاک؟ قال: لأنّی قد وجدت فی بعض کتب آبائی أنّ اللّه عزّ و جلّ یقول-ثمّ ذکر مثله-فقلت: یا ابن رسول اللّه أمل علیّ: ، فأملاه علیّ، فقلت: لا و اللّه ما أسأله حاجه بعدها.

ص :١5٢

و آن درها بسته است. چه کسی در گرفتاری هایش به من امید بسته و من ناامیدش کرده ام؟ و چه کسی در کار بزرگ به من امیدوار شده و من امیدش را بریده ام؟ من آرزوهای بندگانم را نزد خودم نگاه می دارم ولی آنان به آن راضی نمی شوند. من آسمان هایم را از کسانی که از تسبیح گفتن به من خسته نمی شوند پرکرده، به آنان فرمان داده ام که درهای میان من و بندگانم را نبندند ولی اینان به سخن من اعتماد نمی کنند. آیا او نمی داند هر مصیبتی که در او را می کوبد کسی جز من یا پس از اجازۀ من نمی تواند آن را برطرف کند. پس چه شده که از من غافل است. چیزی را که نخواسته بود به احسانم به او دادم. سپس از او گرفتم ولی او سراغش را نه از من که از دیگری گرفت. آیا گمان می کند که من پیش از خواستن می دهم و چون بخواهند پاسخ نمی دهم. آیا من بخیلم که بنده ام مرا بخیل می شمارد؟ مگر بخشش و احسان از من نیست؟ مگر گذشت و رحمت به دست من نیست؟ مگر من جایگاه آرزوها نیستم؟ پس چه کسی جز من می تواند آرزوها را قطع کند؟ آیا آنان از این که به جز من امید می بندند، نمی هراسند؟ اگر اهل آسمان ها و اهل زمین، همگی آرزویی بکنند و من به هر کدامشان به اندازۀ امید همگی شان بدهم، از فرمانروایی ام به اندازۀ اندک ذرّه ای کاسته نمی شود. چگونه فرمانروایی ای که من سرپرست آن هستم کاسته شود. پس بدا بر ناامیدان از رحمتم و بدا بر کسانی که از من نافرمانی کردند و پروا نکردند.

[١5٩٠]٨-سعید عبد الرّحمان گفت: من به همراه موسای عبد اللّه در ینبع بودم و خرجی ام در یکی از سفرها به پایان رسیده بود. یکی از فرزندان حسین علیه السّلام به من گفت: در این گرفتاری به چه کسی امیدواری؟ من گفتم: به موسای عبد اللّه. او گفت: پس نیازت برآورده نشود و خواسته ات به دست نیاید. گفتم: برای چه؟ گفت: من در یکی از کتاب های پدرانم دیده ام که خداوند عزّتمند می فرماید: - سپس همانند حدیث پیشین را گفت-من گفتم: ای پسر رسول خدا آن را تکرار کن تا بنویسم پس آن را برایم تکرار کرد. من گفتم: نه به خدا سوگند از حالا هیچ حاجتی از او نمی خواهم.

ص :١5٣

باب الخوف و الرّجاء

[١5٩١]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن حدید، عن منصور بن یونس، عن الحارث بن المغیره، أو عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: ما کان فی وصیّه لقمان؟ قال: کان فیها الأعاجیب و کان أعجب ما کان فیها أن قال لابنه: خف اللّه عزّ و جلّ خیفه لو جئته ببرّ الثّقلین لعذّبک و ارج اللّه رجاء لو جئته بذنوب الثّقلین لرحمک ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کان أبی یقول:

إنّه لیس من عبد مؤمن إلاّ [و]فی قلبه نوران: نور خیفه و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد علی هذا و لو وزن هذا لم یزد علی هذا.

[١5٩٢]٢-محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا إسحاق خف اللّه کأنّک تراه و إن کنت لا تراه فإنّه یراک، فإن کنت تری أنّه لا یراک فقد کفرت، و إن کنت تعلم أنّه یراک ثمّ برزت له بالمعصیه فقد جعلته من أهون النّاظرین علیک.

[١5٩٣]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن الهیثم بن واقد قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من خاف اللّه أخاف اللّه منه کلّ شیء، و من لم یخف اللّه أخافه اللّه من کلّ شیء.

[١5٩4]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن حمزه بن عبد اللّه الجعفریّ، عن جمیل بن درّاج، عن أبی حمزه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من عرف اللّه خاف اللّه و من خاف اللّه سخت نفسه عن الدّنیا.

ص :١54

هراس و امید

[١5٩١]١-مغیره گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: در وصیّت لقمان چه چیزهایی بود؟ فرمودند: در آن شگفتی هایی است و شگفت تر از همه این که به پسرش گفت: از خدای شکوهمند چنان بترس که گویا اگر نیکی جنّ و آدمی را به نزدش ببری باز کیفرت خواهد کرد. و به او امیدوار باش چنان که اگر گناه جنّ و آدمی را هم ببری تو را خواهد آمرزید. سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: پدرم می فرمود: در دل هر بندۀ مؤمنی دو نور است: نور هراس و نور امید، نه این افزون بر آن است و نه آن افزون تر از این.

[١5٩٢]٢-از اسحاق عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرموده است: ای اسحاق از خدا چنان بترس که گویا او را می بینی، اگرچه نبینی. که او تو را می بیند.

و اگر بپنداری که او تو را نمی بیند، کافر شده ای. و اگر بدانی که او تو را می بیند، سپس نافرمانی اش کنی، او را از خوارترین ناظران بر خودت قرار داده ای.

[١5٩٣]٣-عیثم واقد گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرکس از خدا بترسد، خداوند همه چیز را از او می ترساند. و هرکس از خدا نترسد، خداوند او را از هرچیزی می ترساند.

[١5٩4]4-ابو حمزه گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هرکس خدا را بشناسد از او می هراسد و هرکس از خدا بهراسد، جانش از دنیا کناره می گیرد.

ص :١55

[١5٩5]5-عنه، عن ابن أبی نجران، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: قوم یعملون بالمعاصی و یقولون نرجو، فلا یزالون کذلک حتّی یأتیهم الموت، فقال: هؤلاء قوم یترجّحون فی الأمانیّ، کذبوا، لیسوا براجین، إنّ من رجا شیئا طلبه و من خاف من شیء هرب منه.

[١5٩6]6-و رواه علیّ بن محمّد رفعه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ قوما من موالیک یلمّون بالمعاصی و یقولون نرجو، فقال: کذبوا لیسوا لنا بموال، أولئک قوم ترجّحت بهم الأمانیّ، من رجا شیئا عمل له و من خاف من شیء هرب منه.

[١5٩٧]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابه، عن صالح بن حمزه رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ من العباده شدّه الخوف من اللّه عزّ و جلّ یقول اللّه:

إِنَّمٰا یَخْشَی اَللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَمٰاءُ و قال جلّ ثناؤه: فَلاٰ تَخْشَوُا اَلنّٰاسَ وَ اِخْشَوْنِ و قال تبارک و تعالی وَ مَنْ یَتَّقِ اَللّٰهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً قال: و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ حبّ الشّرف و الذّکر لا یکونان فی قلب الخائف الرّاهب.

[١5٩٨]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن الحسن بن الحسین، عن محمّد بن سنان، عن أبی سعید المکاری، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما [قال:]

قال: إنّ رجلا، رکب البحر بأهله فکسر بهم، فلم ینج ممّن کان فی السّفینه إلاّ امرأه الرّجل، فإنّها نجت علی لوح من ألواح السّفینه حتّی ألجأت علی جزیره من جزائر البحر و کان فی تلک الجزیره رجل یقطع الطّریق و لم یدع للّه حرمه إلاّ انتهکها فلم یعلم إلاّ و المرأه قائمه علی رأسه، فرفع رأسه إلیها فقال:

ص :١56

[١5٩5]5-مردی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مردمی گناه می کنند و می گویند ما [به رحمت خدا]امیدواریم. و هماره چنین اند تا مرگشان دررسد. حضرت فرمود: اینان مردمانی هستند که در آرزوها می لولند. دروغ گفته اند، آنان امیدوار نیستند. کسی که به چیزی امیدوار باشد به دنبالش می رود و کسی که از چیزی بهراسد از آن می گریزد.

[١5٩6]6-مردی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مردمی از پیروان شما مرتکب گناه شده، می گویند: ما امیدواریم. حضرت فرمودند: دروغ گفته اند، آنان پیرو ما نیستند. آنان مردمی هستند که آرزو به این سو و آن سو می بردشان. که هرکس به چیزی امیدوار باشد به سراغش می رود و هرکس از چیزی بهراسد از آن می گریزد.

[١5٩٧]٧-صالح حمزه حدیثی که سندش را تا حضرت صادق علیه السّلام بالا برده روایت کرده که ایشان فرمودند: همانا بسیار ترسیدن از خدای عزّتمند، عبادت است. که خداوند می فرماید: (همانا از میان بندگان، دانشمندان از خداوند می هراسند.) [فاطر (٣5) :٢٨]و باز فرمود: (و هرکس از خدا پرواکند، او برایش راه رهایی می گذارد.) [طلاق (65) :٢]و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: جاه و شهرت دوستی، در دل هراسان گریزان جایی ندارد.

[١5٩٨]٨-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مردی با خانواده اش به دریا رفت. کشتی شان شکست و از آنان که در کشتی بودند جز زن آن مرد نجات نیافت. او بر تخته ای از تخت های کشتی نجات یافت و به جزیره ای پناه برد. در آن جزیره مردی راهزن بود که همۀ حریم های خدا را دریده بود. به خود که آمد زنی را بر بالای سرش دید. سر به سویش بلند کرد و پرسید: انسانی یا جنّی؟

ص :١5٧

إنسیّه أم جنّیّه؟ فقالت: إنسیّه، فلم یکلّمها کلمه حتّی جلس منها مجلس الرّجل من أهله، فلمّا أن همّ بها اضطربت، فقال لها: ما لک تضطربین؟ فقالت: أفرق من هذا-و أو مأت بیدها إلی السّماء-قال: فصنعت من هذا شیئا؟ قالت: لا و عزّته، قال: فأنت تفرقین منه هذا الفرق و لم تصنعی من هذا شیئا و إنّما أستکرهک استکراها فأنا و اللّه أولی بهذا الفرق و الخوف و أحقّ منک، قال:

فقام و لم یحدث شیئا و رجع إلی أهله و لیست له همّه إلاّ التّوبه و المراجعه، فبینا هو یمشی إذ صادفه راهب یمشی فی الطّریق فحمیت علیهما الشّمس فقال الرّاهب للشّابّ: ادع اللّه یظلّنا بغمامه، فقد حمیت علینا الشّمس فقال الشّابّ: ما أعلم أنّ لی عند ربّی حسنه فأتجاسر علی أن أسأله شیئا، قال:

فأدعو أنا و تؤمّن أنت؟ قال: نعم فأقبل الرّاهب یدعو و الشّابّ یؤمّن، فما کان بأسرع من أن أظلّتهما غمامه، فمشیا تحتها ملیّا من النّهار ثمّ تفرّقت الجادّه جادّتین فأخذ الشّابّ فی واحده و أخذ الرّاهب فی واحده فإذا السّحابه مع الشّابّ، فقال الرّاهب: أنت خیر منّی، لک استجیب و لم یستجب لی فأخبرنی ما قصّتک؟ فأخبره بخبر المرأه فقال: غفر لک ما مضی حیث دخلک الخوف فانظر کیف تکون فیما تستقبل.

[١5٩٩]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن حمزه بن حمران قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ ممّا حفظ من خطب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أنّه قال: یا أیّها النّاس إنّ لکم معالم فانتهوا إلی معالمکم و إنّ لکم نهایه فانتهوا إلی نهایتکم ألا إنّ المؤمن یعمل بین مخافتین: بین أجل قد مضی لا یدری ما اللّه صانع فیه و بین أجل قد بقی لا یدری ما اللّه قاض فیه فلیأخذ العبد المؤمن

ص :١5٨

او گفت: انسان. تا با او چنان که مرد با همسرش می نشیند ننشست، سخنی نگفت.

و چون چنان قصدی کرد، زن لرزید. مرد به او گفت: چه شده که پریشانی؟ گفت:

از او می ترسم-و با دستش به آسمان اشاره کرد-مرد گفت: پیش از این چنین کرده ای؟ گفت: نه، به عزّتش سوگند. مرد گفت: مرد گفت: تو که چنین کاری نکرده ای، چنین می ترسی به خدا سوگند من که تو را به آن مجبور می کنم از تو به چنین ترس و هراسی سزاوارترم. پس برخاست و هیچ نگفت و به سوی خانواده اش بازگشت درحالی که قصد و اندیشه ای جز توبه و بازگشت نداشت.

در همین احوال می رفت که در راه به راهبی برخورد. و آفتاب گرمی هم می تابید.

راهب به آن جوان گفت: از خدا بخواه ابری را سایبان ما کند که آفتاب بسیار گرم بر ما می تابد. جوان گفت: من برای خودم در نزد خداوند حسنه ای سراغ ندارم که به درخواست از او جرأت داشته باشم. راهب گفت: پس من دعا می کنم و تو آمین بگو؟ او گفت: آری. پس راهب دعا می کرد و جوان آمین می گفت تا به زودی ابری بر سرشان سایه انداخت. هر دو زمان بسیاری از روز را در زیر ابر راه سپردند تا جادّه دو قسمت شد، جوان به یکی از راه ها رفت و راهب به راه دیگر و آن ابر با جوان رفت. پس راهب گفت: تو از من بهتری، دعا به جهت تو پذیرفته شده نه به خاطر من. پس بگو که داستانت چیست. و جوان خبر آن زن را به او باز گفت. آن گاه راهب گفت: به سبب آن هراسی که به دلت افتاده گذشته ات آمرزیده شده است، ولی مراقب آینده ات باش.

[١5٩٩]٩-حمزۀ حمران گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

از خطبه هایی که از پیامبر حفظ شده یکی این است که فرمود: ای مردم همانا برای شما نشانه هایی هست، پس خود را به نشانه هاتان برسانید و همانا برای شما پایانی هست، پس خود را به پایانتان برسانید. بدانید که مؤمن میان دو هراس عمل می کند: میان زمانی که گذشته و او نمی داند خداوند با آن چه می کند و میان زمان باقی مانده که نمی داند خداوند چه چیزی در آن حکم می کند.

ص :١5٩

من نفسه لنفسه و من دنیاه لآخرته و فی الشّبیبه قبل الکبر و فی الحیاه قبل الممات فو الّذی نفس محمّد بیده ما بعد الدّنیا من مستعتب و ما بعدها من دار إلاّ الجنّه أو النّار.

[١6٠٠]١٠-عنه، عن أحمد، عن ابن محبوب، عن داود الرّقّیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لِمَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ جَنَّتٰانِ قال:

من علم أنّ اللّه یراه و یسمع ما یقول و یعلم ما یعمله من خیر أو شرّ فیحجزه ذلک عن القبیح من الأعمال فذلک الّذی خاف مقام ربّه و نهی النّفس عن الهوی.

[١6٠١]١١-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن ابن سنان، عن ابن مکسان، عن الحسن بن أبی ساره قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یکون خائفا راجیا:

و لا یکون خائفا راجیا حتّی یکون عاملا لما یخاف و یرجو.

[١6٠٢]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن فضیل بن عثمان، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن بین مخافتین: ذنب قد مضی لا یدری ما صنع اللّه فیه و عمر قد بقی لا یدری ما یکتسب فیه من المهالک فهو لا یصبح إلاّ خائفا و لا یصلحه إلاّ الخوف.

[١6٠٣]١٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی علیه السّلام یقول: إنّه لیس من عبد مؤمن إلاّ [و]فی قلبه نوران: نور خیفه و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد علی هذا و لو وزن هذا لم یزد علی هذا.

ص :١6٠

و بندۀ مؤمن باید از خود برای خود، از دنیا برای آخرتش، در جوانی پیش از پیری و در زندگی پیش از مرگ توشه برگیرد. سوگند به کسی که جان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]در دست او است پس از دنیا هیچ بهانه ای نیست.

و پس از دنیا خانه ای جز بهشت و دوزخ نیست.

[١6٠٠]١٠-داود رقّی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند (و برای کسی که از مقام پروردگارش می هراسد دو بهشت است.) [رحمان (55) :46] روایت کرده که فرمودند: هرکس بداند که آنچه را می گوید، خداوند می بیند و می شنود و هر خوبی و بدی که می کند، او می داند و این او را از کارهای زشت بازدارد همان است که از مقام پروردگارش می هراسد و نفس را از هوس ها بازمی دارد.

[١6٠١]١١-حسن ابو ساره گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: کسی مؤمن نمی شود مگر این که هراسان و امیدوار باشد و تا به آنچه می هراسد و امیدوار است، عمل نکند، هراسان و امیدوار نمی شود.

[١6٠٢]١٢-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

مؤمن میان دو هراس قرار دارد. گناه گذشته که نمی داند خدا با آن چه می کند و عمر مانده که نمی داند چه گناه هایی در آن می کند. او هماره هراسان صبح می کند و چیزی جز هراس او را درست نمی کند.

[١6٠٣]١٣-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

پدرم علیه السّلام می فرمود: هر بندۀ مؤمنی در دلش دو نور دارد: نور هراس و نور امید.

که نه این بر آن افزون است و نه آن افزون تر از این.

ص :١6١

باب حسن الظّنّ باللّه عزّ و جلّ

[١6٠4]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن داود بن کثیر، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قال اللّه تبارک و تعالی: لا یتّکل العاملون علی أعمالهم الّتی یعملونها لثوابی، فإنّهم لو اجتهدوا و أتعبوا أنفسهم-أعمارهم- فی عبادتی کانوا مقصّرین غیر بالغین فی عبادتهم کنه عبادتی فیما یطلبون عندی من کرامتی و النّعیم فی جنّاتی و رفیع الدّرجات العلی فی جواری و لکن برحمتی فلیثقوا و فضلی فلیرجوا و إلی حسن الظّنّ بی فلیطمئنّوا، فإنّ رحمتی عند ذلک تدرکهم، و منّی یبلّغهم رضوانی، و مغفرتی تلبسهم عفوی فإنّی أنا اللّه الرّحمن الرّحیم و بذلک تسمّیت.

[١6٠5]٢-ابن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن برید بن معاویه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

وجدنا فی کتاب علیّ علیه السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال-و هو علی منبره-و الّذی لا إله إلاّ هو ما أعطی مؤمن قطّ خیر الدّنیا و الآخره إلاّ بحسن ظنّه باللّه و رجائه له و حسن خلقه و الکفّ عن اغتیاب المؤمنین و الّذی لا إله إلاّ هو لا یعذّب اللّه مؤمنا بعد التّوبه و الاستغفار إلاّ بسوء ظنّه باللّه و تقصیره من رجائه و سوء خلقه و اغتیابه للمؤمنین و الّذی لا إله إلاّ هو لا یحسن ظنّ عبد مؤمن باللّه إلاّ کان اللّه عند ظنّ عبده المؤمن لأنّ اللّه کریم، بیده الخیرات، یستحیی أن یکون عبده المؤمن قد أحسن به الظّنّ ثمّ یخلف ظنّه و رجاءه، فأحسنوا باللّه الظّنّ و ارغبوا إلیه.

[١6٠6]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن

ص :١6٢

خوش گمانی به خداوند عزّتمند

[١6٠4]١-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: خداوند پاک و والا فرمود: کسانی که برای پاداش من عملی انجام می دهند، به عملشان تکیه نکنند؛ زیرا آنان اگر بکوشند و خودشان را-در تمام عمر-در عبادت من خسته کنند، باز کوتاهی کرده اند و آنان در کرامت و نعمت بهشت و درجات بالایی که از من می خواهند به نهایت عبادت من نمی رسند. بلکه به رحمتم تکیه کرده، به احسانم امیدوار باشند و با خوش گمانی به من آرامش یابند؛ زیرا در این هنگام رحمتم آنان را فرا گرفته، احسانم به بهشتشان رسانده و آمرزشم جامۀ بخشودگی را بر ایشان می پوشاند. که منم خداوند رحمتگر مهربان و بدان نامیده شده ام.

[١6٠5]٢-برید معاویه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در کتاب علی علیه السّلام دیدیم که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر منبرش فرمود:

سوگند به کسی که خدایی جز او نیست هرگز به مؤمن جز به سبب خوش گمانی اش به خدا و امیدش به او و خوش رفتاری اش و خودنگهداری از غیبت مؤمنان، خیر دنیا و آخرت داده نمی شود. و سوگند به کسی که خدایی جز او نیست خداوند هیچ مؤمنی را پس از توبه و آمرزش خواهی اش جز به سبب بدگمانی اش به خدا و کوتاهی اش در امیدواری به او و بداخلاقی و غیبت کردن از مؤمنان عذاب نمی کند. و سوگند به کسی که خدایی جز او نیست، گمان بندۀ مؤمن جز در صورت حضور خداوند در گمان او، نیکو نمی شود؛ زیرا خدا بزرگوار است و نیکی ها به دست او است، شرم دارد که بندۀ مؤمنش به او خوش گمان باشد و سپس خلاف گمان و امیدش را ببیند، پس به خدا خوش گمان باشید و به سویش بروید.

[١6٠6]٣-اسماعیل بزیع از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به خدا

ص :١6٣

إسماعیل بن بزیع، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

أحسن الظّنّ باللّه فإنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: أنا عند ظنّ عبدی المؤمن بی، إن خیرا فخیرا و إن شرّا فشرّا.

[١6٠٧]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: حسن الظّنّ باللّه أن لا ترجو إلاّ اللّه و لا تخاف إلاّ ذنبک.

باب الاعتراف بالتّقصیر

[١6٠٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن سعد بن أبی خلف، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

قال: لبعض ولده: یا بنیّ علیک بالجدّ لا تخرجنّ نفسک من حدّ التّقصیر فی عباده اللّه عزّ و جلّ و طاعته، فإنّ اللّه لا یعبد حقّ عبادته.

[١6٠٩]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن بعض العراقیّین، عن محمّد بن المثنّی الحضرمیّ، عن أبیه، عن عثمان بن زید، عن جابر قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام: یا جابر لا أخرجک اللّه من النّقص و [لا]التّقصیر.

[١6١٠]٣-عنه، عن ابن فضّال، عن الحسن بن الجهم قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: إنّ رجلا فی بنی إسرائیل عبد اللّه أربعین سنه ثمّ قرّب قربانا فلم یقبل منه، فقال لنفسه: ما أتیت إلاّ منک و ما الذّنب إلاّ لک، قال:

فأوحی اللّه تبارک و تعالی إلیه: ذمّک لنفسک أفضل من عبادتک أربعین سنه.

[١6١١]4-أبو علیّ الأشعریّ، عن عیسی بن أیّوب، عن علیّ بن مهزیار،

ص :١64

خوش گمان باشید که آن عزّتمند می فرماید: من پیشاپیش گمان بندۀ مؤمن به خودم هستم، اگر خوب باشد، خوبم و اگر بد باشد، بد.

[١6٠٧]4-سفیان عیینه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

خوش گمانی به خدا این است که جز به خدا امیدوار نبوده، جز از گناهت نهراسی.

اعتراف به کوتاهی

[١6٠٨]١-سعد ابو خلف از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که ایشان به یکی از فرزندانش فرمودند: پسرم بکوش که جانت را از کوتاهی در عبادت و فرمانبری از خداوند عزّتمند بیرون نبری؛ زیرا خداوند چنان که حقّ او است عبادت نمی شود.

[١6٠٩]٢-جابر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند: ای جابر خدا تو را از [اندیشۀ]کاستی و کوتاهی [خود]بیرون نبرد.

[١6١٠]٣-حسن جهم گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

مردی در بنی اسرائیل چهل سال خدا را عبادت کرد و سپس به تقدیم قربانی پرداخت ولی قبول نشد، پس به خودش گفت: این جز به خاطر تو نیست، گناه خود تو است. پس خداوند پاک و والا چنین به او وحی کرد: نکوهش تو از خود برتر از عبادت چهل ساله است.

[١6١١]4-فضل یونس از حضرت ابو الحسن علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: این

ص :١65

عن الفضل بن یونس، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قال: أکثر من أن تقول: اللّهمّ لا تجعلنی من المعارین و لا تخرجنی من التّقصیر، قال: قلت: أمّا المعارون فقد عرفت أنّ الرّجل یعار الدّین ثمّ یخرج منه، فما معنی لا تخرجنی من التّقصیر؟ فقال: کلّ عمل ترید به اللّه عزّ و جلّ فکن فیه مقصّرا عند نفسک فإنّ النّاس کلّهم فی أعمالهم فیما بینهم و بین اللّه مقصّرون إلاّ من عصمه اللّه عزّ و جلّ.

باب الطّاعه و التّقوی

[١6١٢]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن محمّد أخی عرام، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لا تذهب بکم المذاهب، فو اللّه ما شیعتنا إلاّ من أطاع اللّه عزّ و جلّ.

[١6١٣]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

خطب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی حجّه الوداع فقال: یا أیّها النّاس و اللّه و ما من شیء یقرّبکم من الجنّه و یباعدکم من النّار إلاّ و قد أمرتکم به و ما من شیء یقرّبکم من النّار و یباعدکم من الجنّه إلاّ و قد نهیتکم عنه، ألا و إنّ الرّوح الأمین نفث فی روعی أنّه لن تموت نفس حتّی تستکمل رزقها، فاتّقوا اللّه و أجملوا فی الطّلب و لا یحمل أحدکم استبطاء شیء من الرّزق أن یطلبه بغیر حلّه، فإنّه لا یدرک ما عند اللّه إلاّ بطاعته.

[١6١4]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم و أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه جمیعا، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر قال:

ص :١66

دعا را بسیار بخوان: خدایا مرا از عاریه گیرندگان [دین]قرار نده و از کوتاهی بیرون نبر. من عرض کردم: عاریه گیرندگان را می دانم که کیانند، مردی که دین را عاریه گرفته، سپس از آن خارج می شود. اما معنی این که فرمودید: «مرا از کوتاهی بیرون نبر» چیست؟ فرمودند: هر عملی که برای خداوند شکوهمند انجام می دهی، خودت را مقصّر بدان. که همۀ مردم در اعمالشان میان خود و خدا مقصّرد مگر این که خداوند عزّتمند کسی را از کوتاهی نگاه دارد.

فرمانبری و پرهیزگاری

[١6١٢]١-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: این مذاهب شما را [از دین]بیرون نبرد که به خدا سوگند جز کسی که از خداوند فرمانبری می کند، شیعۀ ما نیست.

[١6١٣]٢-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-در حجّه الوداع خطبه خوانده، فرمود: ای مردم به خدا سوگند چیزی نبوده که شما را به بهشت نزدیک کند و از دوزخ دورتان کند.

جز این که شما را به آن فرمان داده ام و چیزی نبوده که شما را به دوزخ نزدیک کند و از بهشت دورتان کند جز این که شما را از آن بازداشتم. هان بدانید که آن روح امین به من الهام کرد که هیچ جانی تا گرفتن کامل روزی اش نمی میرد. پس از خدا پروا کنید و در جست وجوی روزی میانه روی کرده، هنگام عقب افتادن چیزی از روزی، نخواهید که آن را جز از راه حلالش بجویید؛ زیرا آنچه نزد خدا است جز به فرمانبری اش دریافته نمی شود.

[١6١4]٣-جابر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند: ای جابر آیا کسی

ص :١6٧

قال لی: یا جابر أ یکتفی من انتحل التّشیّع أن یقول بحبّنا أهل البیت، فو اللّه ما شیعتنا إلاّ من اتّقی اللّه و أطاعه و ما کانوا یعرفون یا جابر إلاّ بالتّواضع و التّخشّع و الأمانه و کثره ذکر اللّه و الصّوم و الصّلاه و البرّ بالوالدین و التّعاهد للجیران من الفقراء و أهل المسکنه و الغارمین و الأیتام و صدق الحدیث و تلاوه القرآن و کفّ الألسن عن النّاس إلاّ من خیر، و کانوا أمناء عشائرهم فی الأشیاء قال جابر، فقلت: یا ابن رسول اللّه ما نعرف الیوم أحدا بهذه الصّفه، فقال: یا جابر لا تذهبنّ بک المذاهب حسب الرّجل أن یقول: أحبّ علیّا و أتولاّه ثمّ لا یکون مع ذلک فعّالا؟ فلو قال: إنّی أحبّ رسول اللّه-فرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خیر من علیّ علیه السّلام-ثمّ لا یتّبع سیرته و لا یعمل بسنّته ما نفعه حبّه إیّاه شیئا فاتّقوا اللّه و اعملوا لما عند اللّه، لیس بین اللّه و بین أحد قرابه-أحبّ العباد إلی اللّه عزّ و جلّ [و أکرمهم علیه]أتقاهم و أعملهم بطاعته، یا جابر و اللّه ما یتقرّب إلی اللّه تبارک و تعالی إلاّ بالطّاعه و ما معنا براءه من النّار و لا علی اللّه لأحد من حجّه، من کان للّه مطیعا فهو لنا ولیّ و من کان للّه عاصیا فهو لنا عدوّ، و ما تنال ولایتنا إلاّ بالعمل و الورع.

[١6١5]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن الحکم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا کان یوم القیامه یقوم عنق من النّاس فیأتون باب الجنّه فیضربونه، فیقال لهم: من أنتم؟ فیقولون: نحن أهل الصّبر فیقال لهم: علی ما صبرتم؟ فیقولون؟ کنّا نصبر علی طاعه اللّه؛ و نصبر عن معاصی اللّه فیقول اللّه عزّ و جلّ صدقوا؛ أدخلوهم الجنّه و هو قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّمٰا یُوَفَّی اَلصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ .

ص :١6٨

که ادعای تشیّع دارد، کافی است که فقط به دوستی ما معتقد باشد؟ به خدا سوگند جز کسی که از خدا پروا کرده، فرمانبری کند، شیعۀ ما نیستند. و ای جابر آنان این را جز به سبب فروتنی و هراس و امانت و ذکر بسیار خدا و نماز و نیکی به پدر و مادر و رسیدگی به نیازمندان و بیچارگان و بدهکاران و یتیمان همسایه و راستگویی و خواندن قرآن و جز به خیر زبان نگشودن در برابر مردم و امانتدار خویشان شدن در امور نمی فهمند. جابر گفته است: من عرض کردم: ای پسر رسول خدا ما امروز کسی را به این صفات نمی شناسیم. حضرت فرمودند: ای جابر این مذاهب تو را از راه بیرون نبرد. آیا بس است که مردی بگوید: من علی را دوست می دارم و از او پیروی می کنم، سپس برایش عمل نکند؟ او اگر بگوید:

من رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش که برتر از علی علیه السّلام است-را دوست دارم، سپس از شیوه اش پیروی نکرده، به سنّتش عمل نکند، دوستی اش به او سودی نمی رساند. پس از خدا پروا کرده برای آنچه نزد خدا است عمل کنید. میان خدا و هیچ کسی خویشاوندی ای نیست. محبوب ترین بندگان در نزد خداوند عزّتمند و [گرامی ترین شان در بارگاه او]پرهیزگارترین و فرمانبردارترین آنان هستند. ای جابر به خدا سوگند هیچ کس جز با اطاعت، به خداوند پاک و والا نزدیک نمی گردد. ما برات دوری از دوزخ به همراه نداریم و هیچ کس نزد خدا بهانه ای ندارد. هرکس مطیع خدا بود، دوست ما است و هر کس از او نافرمانی می کرد، دشمن ما. ولایت و دوستی ما جز با عمل و پرهیزگاری به دست نمی آید.

[١6١5]4-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون رستاخیز شود، گروهی از مردم برخاسته، کنار در بهشت می آیند و آن را می کوبند. به آنان گفته می شود: کیستید؟ می گویند: ما اهل شکیبایی ورزیدن ایم.

به آنان گفته می شود: بر چه چیزی شکیبایی کرده اید؟ آنان می گویند: ما به فرمانبری از خداوند و دوری از نافرمانی اش شکیبایی می کردیم. در این هنگام خدای عزّتمند می فرماید: آنان راست می گویند، به بهشتشان داخل کنید. و این سخن آن عزّتمند است که: (همانا پاداش شکیبایان را بی حساب می رساند.) [زمر (٣٩) :١٠]

ص :١6٩

[١6١6]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن فضیل بن عثمان، عن أبی عبیده، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول: لا یقلّ عمل مع تقوی و کیف یقلّ ما یتقبّل.

[١6١٧]6-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن بعض أصحابه، عن أبان، عن عمرو بن خالد، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یا معشر الشّیعه-شیعه آل محمّد-کونوا النّمرقه الوسطی یرجع إلیکم الغالی و یلحق بکم التّالی؛ فقال له رجل من الأنصار یقال له سعد: جعلت فداک ما الغالی؟ قال: قوم یقولون فینا ما لا نقوله فی أنفسنا؛ فلیس أولئک منّا و لسنا منهم؛ قال فما التّالی؟ قال: المرتاد یرید الخیر؛ یبلّغه الخیر یؤجر علیه ثمّ أقبل علینا فقال: و اللّه ما معنا من اللّه براءه و لا بیننا و بین اللّه قرابه و لا لنا علی اللّه حجّه و لا نتقرّب إلی اللّه إلاّ بالطّاعه، فمن کان منکم مطیعا للّه تنفعه ولایتنا، و من کان منکم عاصیا للّه لم تنفعه ولایتنا، و یحکم لا تغترّوا، ویحکم لا تغترّوا.

[١6١٨]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن مفضّل بن عمر قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فذکرنا الأعمال فقلت أنا: ما أضعف عملی، فقال:

مه، استغفر اللّه ثمّ قال لی: إنّ قلیل العمل مع التّقوی خیر من کثیر العمل بلا تقوی. قلت: کیف یکون کثیر بلا تقوی؟ قال: نعم مثل الرّجل یطعم طعامه و یرفق جیرانه و یوطّی رحله فإذا ارتفع له الباب من الحرام دخل فیه، فهذا العمل بلا تقوی و یکون الآخر لیس عنده فإذا ارتفع له الباب من الحرام لم یدخل فیه.

[١6١٩]٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أبی داود المسترقّ،

ص :١٧٠

[١6١6]5-ابو عبیده از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امیر مؤمنان- درود خدا بر او-می فرمودند: عمل با تقوا کم نیست و چگونه آنچه پذیرفته می شود کم باشد.

[١6١٧]6-عمرو خالد از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ای گروه شیعه-پیرو خاندان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]-همچون متکّای میانه باشید تا زیاده رو به سوی شما بازگردد و عقب مانده به شما بپیوندد. مردی از انصار که نامش سعد بود، عرض کرد: جانم فدایت، زیاده رو کیست؟ فرمود:

مردمی که دربارۀ ما چیزی می گویند که خود ما آن را نمی گوییم. پس نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان. او عرض کرد: و عقب مانده چه کسی است؟ فرمودند:

جست وجوگری که به دنبال خیر است. که خیر به او می رسد و به سبب آن پاداش داده می شود. سپس حضرت به ما رو کرد و فرمود: به خدا سوگند ما از جانب خدا براتی نداریم و میان ما و او نه خویشاوندی و نه عذر و بهانه ای است. ما جز با فرمانبری به خداوند نزدیک نمی شویم. پس هرکس از شما مطیع خداوند باشد، دوستی ما سودش می رساند و هرکس از او نافرمانی کرد، دوستی با ما سودش نمی رساند. وای بر شما، فریب نخورید. وای بر شما، فریب نخورید.

[١6١٨]٧-مفضّل عمر گفته است: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که از عمل، سخن به میان آمد. من گفتم: من اندک عملم. حضرت فرمودند: خاموش شو و از خدا آمرزش بخواه. سپس فرمود: همانا عمل اندک با پرهیزگاری بهتر از عمل بسیار بی پرهیزگاری است. من عرض کردم: چگونه عمل بسیار، بی پرهیزگاری می شود؟ فرمودند: مانند مردی که دیگران را اطعام کرده، به همسایگانش مهربانی می کند و در خانه اش باز است ولی چون دری از حرام برایش گشوده شود، داخل می گردد. این عمل بدون تقوا است. امّا آن دیگری این کارها را ندارد و چون دری از حرام برایش گشوده شود، داخل نمی شود.

[١6١٩]٨-یعقوب شعیب گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

ص :١٧١

عن محسّن المیثمیّ، عن یعقوب بن شعیب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ما نقل اللّه عزّ و جلّ عبدا من ذلّ المعاصی إلی عزّ التّقوی إلاّ أغناه من غیر مال و أعزّه من غیر عشیره و آنسه من غیر بشر.

باب الورع

[١6٢٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی المغراء، عن زید الشّحّام، عن عمرو بن سعید بن هلال الثّقفیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: إنّی لا ألقاک إلاّ فی السّنین فأخبرنی بشیء آخذ به، فقال: أوصیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و اعلم أنّه لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه.

[١6٢١]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن حدید بن حکیم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: اتّقوا اللّه و صونوا دینکم بالورع.

[١6٢٢]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن یزید بن خلیفه قال:

وعظنا أبو عبد اللّه علیه السّلام فأمر و زهّد، ثمّ قال: علیکم بالورع، فإنّه لا ینال ما عند اللّه إلاّ بالورع.

[١6٢٣]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن فضّال، عن أبی جمیله، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه.

[١6٢4]5-عنه، عن أبیه، عن فضاله بن أیّوب، عن الحسن بن زیاد الصّیقل، عن فضیل بن یسار قال: قال أبو جعفر علیه السّلام:

ص :١٧٢

خداوند عزّتمند هیچ بنده ای را از خواری گناه به عزّت پرهیزگاری نمی برد مگر این که بدون مال بی نیازش کرده، بدون خویشان گرامی اش داشته و بدون کسی از آدمیان، به او آرامش می دهد.

پرهیزگاری

[١6٢٠]١-سعید بن هلال ثقفی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:

من در چند سال بیش از یک بار نمی توانم به دیدارتان بیایم، چیزی بفرمایید تا به آن عمل کنم. فرمودند: تو را به پروای از خدا، پرهیزگاری و کوشش سفارش می کنم. و بدان که کوشش بدون پرهیزگاری سودی ندارد.

[١6٢١]٢-حدید حکیم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: از خدا پروا کنید و دینتان را با پرهیزگاری نگاه دارید.

[١6٢٢]٣-یزید خلیفه گفته است: حضرت صادق علیه السّلام ما را موعظه کرده، به پارسایی فرمان داد. سپس فرمود: پرهیزگاری پیشه کنید که آنچه نزد خداوند است جز با ورع به دست نمی آید.

[١6٢٣]4-ابن ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هیچ کوششی بدون پرهیزگاری سودی ندارد.

[١6٢4]5-فضیل یسار گفته است که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: سخت ترین

ص :١٧٣

إنّ أشدّ العباده الورع.

[١6٢5]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن حنان بن سدیر قال:

قال أبو الصّبّاح الکنانیّ لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ما نلقی من النّاس فیک؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: و ما الّذی تلقی من النّاس فیّ؟ فقال: لا یزال یکون بیننا و بین الرّجل الکلام فیقول جعفریّ خبیث، فقال: یعیّرکم النّاس بی؟ فقال له أبو الصّبّاح: نعم قال: فقال: ما أقلّ و اللّه من یتّبع جعفرا منکم، إنّما أصحابی من اشتدّ ورعه و عمل لخالقه، و رجا ثوابه، فهؤلاء أصحابی.

[١6٢6]٧-حنان بن سدیر، عن أبی ساره الغزّال، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ: ابن آدم اجتنب ما حرّمت علیک، تکن من أورع النّاس.

[١6٢٧]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان المنقریّ، عن حفص بن غیاث قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الورع من النّاس، فقال: الّذی یتورّع عن محارم اللّه عزّ و جلّ.

[١6٢٨]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان، عن أبی أسامه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: علیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و صدق الحدیث و أداء الأمانه و حسن الخلق و حسن الجوار و کونوا دعاه إلی أنفسکم بغیر ألسنتکم و کونوا زینا و لا تکونوا شینا، و علیکم بطول الرّکوع و السّجود، فإنّ أحدکم إذا أطال الرّکوع و السّجود هتف إبلیس من خلفه و قال: یا ویله أطاع و عصیت و سجد و أبیت.

ص :١٧4

عبادت، پرهیزگاری است.

[١6٢5]6-حنان سدیر گفته است: ابو الصّباح کنانی به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: دربارۀ شما چه چیزها که از مردم نمی بینیم؟ ! حضرت صادق علیه السّلام فرمود: دربارۀ من چه چیزهایی از مردم می بینی؟ ابو الصّباح عرض کرد: هماره وقتی میان من و مردی، سخنی درمی گیرد، می گوید: جعفری پلید. حضرت فرمود: مردم شما را به جهت من سرزنش می کنند؟ ابو الصّباح عرض کرد: بله.

حضرت فرمود: به خدا سوگند از میان شما کم است آن که از جعفر پیروی کند.

اصحاب من کسانی هستند که پرهیزگاری شان بسیار است و برای آفریدگارشان عمل کرده، به پاداش او امید دارند. اینان اصحاب من اند.

[١6٢6]٧-ابو سارۀ غزّال از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که خداوند شکوهمند فرموده است: ای پسر آدم از آنچه بر تو حرام کردم، دوری کن تا پرهیزگارترین مردمان باشی.

[١6٢٧]٨-حفص غیاث گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ پرهیزگاران مردم پرسیدم. فرمودند: کسی است که از حرام های خداوند عزّتمند دوری گزیند.

[١6٢٨]٩-او اسامه گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: بر شما باد پروای از خدا و پرهیزگاری و کوشش و راستگویی و ادا کردن امانت و خوش اخلاقی و نیکی با همسایه. دیگران را با رفتارتان به سوی خود بخوانید. و زینت ما باشید نه ننگمان. و بر شما باد طول دادن رکوع و سجده ها؛ زیرا وقتی یکی از شما رکوع و سجده هایش را طول می دهد، ابلیس از پشت سرش به فریاد درآمده، می گوید: وای بر او. او اطاعت کرد و من نافرمانی کردم، او سجده کرد و من از آن سرتافتم.

ص :١٧5

[١6٢٩]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن أبی زید، عن أبیه قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام، فدخل عیسی بن عبد اللّه القمّیّ فرحّب به و قرّب من مجلسه، ثمّ قال: یا عیسی بن عبد اللّه لیس منّا-و لا کرامه-من کان فی مصر فیه مائه ألف أو یزیدون و کان فی ذلک المصر أحد أورع منه.

[١6٣٠]١١-عنه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی کهمس، عن عمرو بن سعید بن هلال قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أوصنی، قال: أوصیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و اعلم أنّه لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه.

[١6٣١]١٢-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أعینونا بالورع؛ فإنّه من لقی اللّه عزّ و جلّ منکم بالورع کان له عند اللّه فرجا، و إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِکَ مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً فمنّا النّبیّ و منّا الصّدّیق و الشّهداء و الصّالحون.

[١6٣٢]١٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّا لا نعدّ الرّجل مؤمنا حتّی یکون لجمیع أمرنا متّبعا مریدا؛ ألا و إنّ من اتّباع أمرنا و إرادته الورع؛ فتزیّنوا به، یرحمکم اللّه و کبّدوا أعداءنا [به] ینعشکم اللّه.

[١6٣٣]١4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحجّال، عن العلاء،

ص :١٧6

[١6٢٩]١٠-ابو زید گفته است: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که عیسی بن عبد اللّه قمی داخل شد. حضرت به او خوش آمد گفته، نزد خود جایش داد و سپس فرمود: ای عیسای عبد اللّه از ما نیست-و شرفی ندارد-کسی که در شهری صد هزار نفری یا بیشتر باشد و در آن شهر، دیگری پرهیزگارتر از او باشد.

[١6٣٠]١١-عمرو بن سعید هلال گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:

به من سفارشی بکنید. فرمودند: تو را به پروای از خدا و پرهیزگاری و کوشش سفارش می کنم. و بدان که هیچ کوششی بدون پرهیزگاری، سودی نمی رساند.

[١6٣١]١٢-ابو الصّباح کنانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ما را با پرهیزگاری تان یاری کنید؛ زیرا از میان شما کسی که خداوند را به سبب پرهیزگاری دیدار می کند، نزدش گشایشی دارد. که آن عزّتمند می فرماید: (هر کس از خدا و رسولش فرمان ببرد با کسانی خواهد بود که خدا به ایشان نعمت داده است. با پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان. و چه دوستان خوبی خواهند بود.) [نساء (4) :

6٩]و پیامبر از ما است و صدّیق و شهید و صالحان نیز از مایند.

[١6٣٢]١٣-ابن رثاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: کسی را که از همۀ فرامین مان پیروی نکند و خواهان آن ها نباشد مؤمن نمی شماریم و بدانید که پرهیزگاری از جمله پیروی فرمان ها و خواستن آن ها است. پس خودتان را با آن بیارایید تا خدا شما را بیامرزد و به سبب آن دشمنانمان را در تنگنا بگذارید تا خداوند شما را رفعت ببخشد.

[١6٣٣]١4-از ابن ابو یعفور روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: با جز

ص :١٧٧

عن ابن أبی یعفور، قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کونوا دعاه للنّاس بغیر ألسنتکم؛ لیروا منکم الورع و الاجتهاد و الصّلاه و الخیر؛ فإنّ ذلک داعیه.

[١6٣4]١5-الحسین بن محمّد، عن علیّ بن محمّد بن سعید، عن محمّد بن مسلم، عن محمّد بن حمزه العلویّ قال: أخبرنی عبید اللّه بن علیّ، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

کثیرا ما کنت أسمع أبی یقول: لیس من شیعتنا من لا تتحدّث المخدّرات بورعه فی خدورهنّ و لیس من أولیائنا من هو فی قریه فیها عشره آلاف رجل فیهم [من]خلق [ا]اللّه أورع منه.

باب العفّه

[١6٣5]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما عبد اللّه بشیء أفضل من عفّه بطن و فرج.

[١6٣6]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن حنان بن سدیر، عن أبیه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: إنّ أفضل العباده عفّه البطن و الفرج.

[١6٣٧]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول: أفضل العباده العفاف.

[١6٣٨]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن النّضر بن

ص :١٧٨

زبان دعوتگر مردم باشید تا از شما پرهیزگاری و کوشش و نماز و نیکی ببینند و این است دعوتگری.

[١6٣4]١5-عبید اللّه علی از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از پدرم فراوان شنیدم که می فرمود: از شیعیان ما نیست کسی که زنان در سراپردۀ شان از پرهیزگاری اش سخن نگویند. و از دوستان ما نیست کسی که در شهری ده هزار نفری باشد و کسی دیگر از او پرهیزگارتر باشد.

عفّت [پاکدامنی]

[١6٣5]١-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند با چیزی برتر از عفّت شکم و شرمگاه عبادت نشده است.

[١6٣6]٢-از سدیر روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: همانا برترین عبادت، عفّت شکم و شرمگاه است.

[١6٣٧]٣-عبد اللّه بن میمون قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-می فرمود: برترین عبادت، عفّت است.

[١6٣٨]4-ابو بصیر گفته است: مردی به حضرت باقر علیه السّلام عرض کرد: من اندک

ص :١٧٩

سوید، عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن معلّی أبی عثمان، عن أبی بصیر قال:

قال رجل لأبی جعفر علیه السّلام: إنّی ضعیف العمل قلیل الصّیام و لکنّی أرجو أن لا آکل إلاّ حلالا، قال: فقال له: أیّ الاجتهاد أفضل من عفّه بطن و فرج.

[١6٣٩]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أکثر ما تلج به أمّتی النّار الأجوفان: البطن و الفرج.

[١64٠]6-و بإسناده قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ثلاث أخافهنّ علی أمّتی من بعدی: الضّلاله بعد المعرفه و مضلاّت الفتن، و شهوه البطن و الفرج.

[١64١]٧-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن بعض أصحابه، عن میمون القدّاح قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: ما من عباده أفضل من عفّه بطن و فرج.

[١64٢]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن منصور بن حازم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما من عباده أفضل عند اللّه من عفّه بطن و فرج.

باب اجتناب المحارم

[١64٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن داود بن کثیر الرّقّیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لِمَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ جَنَّتٰانِ قال:

من علم أنّ اللّه عزّ و جلّ یراه و یسمع ما یقوله و یفعله من خیر أو شرّ

ص :١٨٠

عمل و اندک روزه ام ولی به این که جز حلال نمی خورم، امیدوارم. حضرت به او فرمودند: کدام کوششی برتر از عفّت شکم و شرمگاه است.

[١6٣٩]5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: بیشترین چیزی که امّتم به سبب آن به دوزخ می افتند دو میان تهی است: شکم و شرمگاه.

[١64٠]6-با همان سند، رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند:

سه چیز است که از آن ها برای امّت پس از خودم می ترسم: گمراهی پس از معرفت، لغزشگاه های فتنه و هوس های شکم و شرمگاه.

[١64١]٧-میمون قدّاح گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هیچ عبادتی برتر از پاکی شکم و شرمگاه نیست.

[١64٢]٨-منصور حازم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: نزد خدا هیچ عبادتی برتر از پاکی شکم و شرمگاه نیست.

دوری از حرام

[١64٣]١-داود بن کثیر رقّی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند

ص :١٨١

فیحجزه ذلک عن القبیح من الأعمال فذلک الّذی خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَی اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَویٰ.

[١644]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کلّ عین باکیه یوم القیامه غیر ثلاث: عین سهرت فی سبیل اللّه، و عین فاضت من خشیه اللّه، و عین غضّت عن محارم اللّه.

[١645]٣-علیّ، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به موسی علیه السّلام: یا موسی ما تقرّب إلیّ المتقرّبون بمثل الورع عن محارمی فإنّی أبیحهم جنّات عدن لا أشرک معهم أحدا.

[١646]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم عن أبی عبیده، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أشدّ ما فرض اللّه علی خلقه ذکر اللّه کثیرا ثمّ قال: لا أعنی سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر و إن کان منه و لکن ذکر اللّه عند ما أحلّ و حرّم، فإن کان طاعه عمل بها و إن کان معصیه ترکها.

[١64٧]5-ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن سلیمان بن خالد قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ قَدِمْنٰا إِلیٰ مٰا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنٰاهُ هَبٰاءً مَنْثُوراً قال: أما و اللّه إن کانت أعمالهم أشدّ بیاضا من القباطیّ و لکن کانوا إذا عرض لهم الحرام لم یدعوه.

[١64٨]6-علیّ، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٨٢

عزّتمند (و برای کسی که از مقام پروردگارش می هراسد، دو بهشت است.) [رحمان (55) :46]روایت کرده که فرمودند: هرکس بداند که خداوند شکوهمند او را و آنچه را بگوید و انجام دهد می بیند می شنود، چه نیکی باشد و چه بدی، و این او را از اعمال زشت بازدارد همان است که (از مقام پروردگارش ترسیده، نفس را از هوس بازمی دارد.) [نازعات (٧٩) :4٠]

[١644]٢-ابراهیم بن عمر یمانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

هر چشمی در رستاخیز گریان است، جز سه چشم: چشمی که در راه خدا شب را بیدار مانده است، چشمی که از هراس خدا اشک ریخته و چشمی که از حرام های خداوند فروبسته شده است.

[١645]٣-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در مناجات خدای شکوهمند حضرت موسی علیه السّلام چنین آمده است: ای موسی! تقرّب جویان به چیزی مانند پرهیز از حرام هایم به من نزدیک نمی شوند. که من هم ورود به بهشت های جاودانه ام را به ایشان اجازه داده، کسی را با آنان شریک نمی کنم.

[١646]4-ابو عبیده از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از دشوارترین چیزهایی که خدا بر آفریدگانش واجب کرده، ذکر بسیار خدا است.

سپس فرمود: مقصودم سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر نیست. اگر چه آن هم ذکر است. بلکه مقصودم یاد خدا در حلال و حرام است. که اگر اطاعت باشد به آن عمل کند و اگر گناه باشد ترکش کند.

[١64٧]5-سلیمان خالد گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (و چون به اعمالی که انجام داده اند، بپردازیم، آن را چون غباری پراکنده می کنیم.) [فرقان (٢5) :٢٣]فرمودند: هان به خدا سوگند اگر اعمالشان سپیدتر از کتان مصری باشد ولی وقتی حرامی به آن ها رو کند، ترکش نکنند.

[١64٨]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا

ص :١٨٣

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من ترک معصیه للّه مخافه اللّه تبارک و تعالی أرضاه اللّه یوم القیامه.

باب أداء الفرائض

[١64٩]١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن ابن محبوب، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

قال علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیه: من عمل بما افترض اللّه علیه فهو من خیر النّاس.

[١65٠]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن عبد اللّه بن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:

اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا قال:

اصبروا علی الفرائض.

[١65١]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران، عن حمّاد بن عیسی، عن أبی السّفاتج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا :

قال اصبروا علی الفرائض و صابروا علی المصائب و رابطوا علی الأئمّه علیهم السّلام.

و فی روایه ابن محبوب، عن أبی السّفاتج [و زاد فیه]: فاتّقوا اللّه ربّکم فیما افترض علیکم.

[١65٢]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: اعمل بفرائض اللّه تکن أتقی النّاس.

ص :١٨4

بر او و بر خاندانش-فرمودند: هرکس گناهی را به خاطر خدا و از هراس آن پاک و والا ترک کند، خداوند او را در رستاخیز خرسند می کند.

انجام واجبات

[١64٩]١-از ابو حمزۀ ثمالی روایت شده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند: هر کس به آنچه خدا بر او واجب کرده، عمل کند، از بهترین مردمان است.

[١65٠]٢-عبد اللّه ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه (شکیبایی کرده، پایداری کنید و آماده باشید.) [آل عمران (٣) :٢٠٠]روایت کرده که فرمودند:

یعنی بر واجبات شکیبایی کنید.

[١65١]٣-ابو السّفاتج دربارۀ آیۀ(شکیبایی کرده، پایداری کنید و آماده باشید.) از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بر واجبات شکیبایی کرده، در رنج ها پایداری کنید و به پیروی از ائمه علیهم السّلام آماده باشید.

[١65٢]4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: به واجبات خداوند عمل کن تا از پرهیزگارترین مردمان باشی.

ص :١٨5

[١65٣]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن أبی جمیله، عن محمّد الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال اللّه تبارک و تعالی: ما تحبّب إلیّ عبدی بأحبّ ممّا افترضت علیه.

باب استواء العمل و المداومه علیه

[١654]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد، عن الحلبیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا کان الرّجل علی عمل فلیدم علیه سنه ثمّ یتحوّل عنه إن شاء إلی غیره و ذلک أنّ لیله القدر یکون فیها فی عامه ذلک، ما شاء اللّه أن یکون.

[١655]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال: أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ ما دا [و]م علیه العبد و إن قلّ.

[١656]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن عیسی بن أیّوب، عن علیّ بن مهزیار، عن فضاله بن أیّوب، عن معاویه بن عمّار، عن نجبه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما من شیء أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ من عمل یداوم علیه و إن قلّ.

[١65٧]4-عنه، عن فضاله بن أیّوب، عن معاویه بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما یقول: إنّی لأحبّ أن أداوم علی العمل و إن قلّ.

[١65٨]5-عنه، عن فضاله بن أیّوب، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :١٨6

[١65٣]5-محمّد حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند پاک و والا فرموده است: بنده ام با چیزی محبوب تر از آنچه من بر او واجب کرده ام، اظهار دوستی نتواند کرد.

استواری عمل و مداومت بر آن

[١654]١-از حلبی روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: وقتی کسی عملی انجام می دهد باید یک سال بر آن مداومت کند، سپس اگر خواست به عمل دیگر بپردازد؛ زیرا شب قدری که آنچه خدا بخواهد، می شود در میان این یک سال است.

[١655]٢-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: دوست داشتنی ترین عمل ها در پیشگاه خداوند آن عملی است که بنده بر آن مداومت کند اگرچه عملی کوچک باشد.

[١656]٣-نجبه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در پیشگاه خداوند عزّتمند هیچ چیز از عملی که بر آن مداومت می شود، اگرچه اندک باشد، محبوب تر نیست.

[١65٧]4-معاویۀ عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام می فرمودند: من دوست دارم که بر عمل اگرچه کوچک باشد، مداومت کنم.

[١65٨]5-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام

ص :١٨٧

کان علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما یقول: إنّی لأحبّ أن أقدم علی ربّی و عملی مستو.

[١65٩]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن جعفر بن بشیر، عن عبد الکریم بن عمرو، عن سلیمان بن خالد قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إیّاک أن تفرض علی نفسک فریضه فتفارقها اثنی عشر هلالا.

باب العباده

[١66٠]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن عمر بن یزید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی التّوراه مکتوب: یا ابن آدم تفرّغ لعبادتی أملأ قلبک غنی و لا أکلک إلی طلبک و علیّ أن أسدّ فاقتک، و أملأ قلبک خوفا منّی، و إن لا تفرّغ لعبادتی أملأ قلبک شغلا بالدّنیا ثمّ لا أسدّ فاقتک و أکلک إلی طلبک.

[١66١]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن أبی جمیله قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: قال اللّه تبارک و تعالی: یا عبادی الصّدّیقین تنعّموا بعبادتی فی الدّنیا فإنّکم تتنعّمون بها فی الآخره.

[١66٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن عمرو بن جمیع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أفضل النّاس من عشق العباده، فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرّغ لها، فهو لا یبالی علی ما أصبح من الدّنیا، علی عسر أم علی یسر.

ص :١٨٨

می فرمود: من دوست دارم درحالی به نزد پروردگارم بروم که عملم مداوم باشد.

[١65٩]6-از سلیمان خالد روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: مبادا چیزی را بر خودت واجب کنی و آن گاه دوازده ماه آن را واگذاری.

عبادت

[١66٠]١-عمر یزید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: در تورات نوشته است: ای پسر آدم خودت را وقف بندگی من کن تا دلت را از بی نیازی پر کنم و تو را به خواسته هایت وانگذارم و برآوردن نیازت بر من واجب باشد و دلت را از هراس خودم پرکنم. و اگر خودت را وقف بندگی من نکنی دلت را از گرفتاری دنیا پرمی کنم و سپس نیازت را برنمی آورم و به خواسته هایت وامی گذارم.

[١66١]٢-ابو جمیله از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند پاک و والا فرموده است: ای بندگان راستی پیشه ام از نعمت عبادت من در دنیا بهره مند شوید که شما در آخرت به سبب آن از نعمت ها بهره مند می شوید.

[١66٢]٣-عمرو جمیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: برترین مردم کسی است که به عبادت عشق بورزد. با آن هم آغوش گشته، به دل دوستی کند و به تن به آن بچسبد و خودش را وقف آن کند. چنین کسی باکی ندارد که چگونه دنیا را به صبح می رساند، به دشواری یا به آسانی.

ص :١٨٩

[١66٣]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن شاذان بن الخلیل-قال:

و کتبت من کتابه بإسناد، له یرفعه إلی عیسی بن عبد اللّه قال: -قال عیسی بن عبد اللّه لأبی عبد اللّه علیه السّلام: جعلت فداک ما العباده؟ قال: حسن النّیّه بالطّاعه من الوجوه الّتی یطاع اللّه منها، أما إنّک یا عیسی لا تکون مؤمنا حتّی تعرف النّاسخ من المنسوخ، قال: قلت: جعلت فداک و ما معرفه النّاسخ من المنسوخ؟ قال: فقال: ألیس تکون مع الإمام موطّنا نفسک علی حسن النّیّه فی طاعته، فیمضی ذلک الإمام و یأتی إمام آخر فتوطّن نفسک علی حسن النّیّه فی طاعته؟ قال: قلت: نعم، قال: هذا معرفه النّاسخ من المنسوخ.

[١664]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن جمیل، عن هارون بن خارجه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

[إنّ]العبّاد ثلاثه: قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ خوفا فتلک عباده العبید و قوم عبدوا اللّه تبارک و تعالی طلب الثّواب، فتلک عباده الأجراء، و قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ حبّا له فتلک عباده الأحرار، و هی أفضل العباده.

[١665]6-علیّ، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما أقبح الفقر بعد الغنی و أقبح الخطیئه بعد المسکنه و أقبح من ذلک العابد للّه ثمّ یدع عبادته.

[١666]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

من عمل بما افترض اللّه علیه فهو من أعبد النّاس.

ص :١٩٠

[١66٣]4-شاذان خلیل با سندی که آن را تا عیسای عبد اللّه بالا برده روایت کرده که او به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: جانم فدایت، عبادت چیست؟ فرمودند:

نیّت خوب داشتن به اطاعت از راه هایی که خداوند از آن راه ها عبادت می شود.

هان ای عیسی تو تا ناسخ را از منسوخ بازنشناسی مؤمن نمی شوی. او گفته است:

من عرض کردم: جانم فدایت بازشناختن ناسخ از منسوخ چیست؟ فرمودند: آیا چنین نیست که خودت را به حسن نیّت در اطاعت امامی که همراهش هستی، عادت می دهی و چون او درمی گذرد و امامی دیگر می آید خودت را به حسن نیّت در اطاعت کردن از او عادت می دهی؟ عرض کردم: بله. فرمودند: این بازشناختن ناسخ از منسوخ است.

[١664]5-هارون خارجه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

عبادتگران سه دسته اند: گروهی خداوند عزّتمند را به جهت هراس بندگی می کنند و این بندگی غلامانه است. گروهی آن پاک و والا را برای به دست آوردن پاداش بندگی می کنند و این بندگی مزدوران است و گروهی آن عزّتمند را برای دوستی اش بندگی می کنند که بندگی آزادگان و برترین عبادت ها است.

[١665]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: چه زشت است نیازمندی پس از بی نیازی و گناه پس از بیچارگی و زشت تر از این، عبادتگری است که عبادت را رها می کند.

[١666]٧-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس به آنچه خداوند بر او واجب کرده، عمل کند از عابدترین مردمان است.

ص :١٩١

باب النّیّه

[١66٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

لا عمل إلاّ بنیّه.

[١66٨]٢-علیّ، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: نیّه المؤمن خیر من عمله، و نیّه الکافر شرّ من عمله و کلّ عامل یعمل علی نیّته.

[١66٩]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ العبد المؤمن الفقیر لیقول: یا ربّ ارزقنی حتّی أفعل کذا و کذا من البرّ و وجوه الخیر، فإذا علم اللّه عزّ و جلّ ذلک منه بصدق نیّه کتب اللّه له من الأجر مثل ما یکتب له لو عمله، إنّ اللّه واسع کریم.

[١6٧٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن أسباط، عن محمّد بن إسحاق بن الحسین، عن عمرو، عن حسن بن أبان، عن أبی بصیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن حدّ العباده الّتی إذا فعلها فاعلها کان مؤدّیا؟ فقال:

حسن النّیّه بالطّاعه.

[١6٧١]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن أحمد بن یونس، عن أبی هاشم قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّما خلّد أهل النّار فی النّار؛ لأنّ نیّاتهم کانت فی الدّنیا أن لو خلّدوا فیها أن یعصوا اللّه أبدا؛ و إنّما خلّد أهل الجنّه فی الجنّه؛ لأنّ نیّاتهم

ص :١٩٢

نیّت

[١66٧]١-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هیچ عملی جز به سبب نیّت به وجود نمی آید.

[١66٨]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: نیّت مؤمن بهتر از عمل او است و نیّت کافر بدتر از عملش. و هرکس بنابر نیّت اش عمل می کند.

[١66٩]٣-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بندۀ مؤمن تهیدست می گوید: پروردگارا به من روزی کن تا چنین وچنان نیکویی کنم. و چون خداوند عزّتمند راستی نیّت او را بداند از پاداش همان اندازه می نویسد که اگر می توانست عمل کند، می نوشت. که خداوند گشاده دست و بزرگوار است.

[١6٧٠]4-ابو بصیر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ نهایت عبادت پرسیدم، چنان که وقتی کسی به آن برسد حقّش را ادا کرده باشد؟ فرمودند: نیّت نیکو نسبت به فرمانبری نهایت عبادت است.

[١6٧١]5-از ابو هاشم روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: همانا اهل دوزخ در آتش، جاودانه اند؛ زیرا نیّت هاشان در دنیا این بود که اگر جاودانه در دنیا باشند. همیشه از خداوند نافرمانی کنند. و همانا اهل بهشت در بهشت، جاودانه اند؛ زیرا نیّت هاشان در دنیا این بود که اگر در دنیا بمانند، همیشه از خداوند فرمان ببرند.

ص :١٩٣

کانت فی الدّنیا أن لو بقوا فیها أن یطیعوا اللّه أبدا، فبالنّیّات خلّد هؤلاء و هؤلاء، ثمّ تلا قوله تعالی: قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلیٰ شٰاکِلَتِهِ قال: علی نیّته.

باب

[١6٧٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن الأحول، عن سلام بن المستنیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ألا إنّ لکلّ عباده شرّه ثمّ تصیر إلی فتره فمن صارت شرّه عبادته إلی سنّتی فقد اهتدی و من خالف سنّتی فقد ضلّ و کان عمله فی تباب، أما إنّی أصلّی و أنام و أصوم و أفطر و أضحک و أبکی فمن رغب عن منهاجی و سنّتی فلیس منّی. و قال: کفی بالموت موعظه و کفی بالیقین غنی و کفی بالعباده شغلا.

[١6٧٣]٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن الحجّال، عن ثعلبه، قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لکلّ أحد شرّه و لکلّ شرّه فتره؛ فطوبی لمن کانت فترته إلی خیر.

باب الاقتصاد فی العباده

[١6٧4]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ هذا الدّین متین فأوغلوا فیه برفق و لا تکرّهوا عباده اللّه، إلی عباد اللّه فتکونوا کالرّاکب المنبتّ الّذی لا سفرا قطع و لا ظهرا أبقی.

محمّد بن سنان، عن مقرّن، عن محمّد بن سوقه، عن أبی جعفر علیه السّلام مثله.

[١6٧5]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان

ص :١٩4

پس به نیّت ها است که اینان و آنان جاودانه می شوند. سپس این آیه را خواند:

(بگو هرکس بنابر روش خود عمل می کند.) [اسراء (١٧) :٨4]یعنی بنابر نیّت اش.

باب

[١6٧٢]١-سلام مستنیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: بدانید که برای هر عبادتی شور و جنبشی است که سپس به سستی می گراید. هرکس شور عبادتش به سنّت من گرایش داشت هدایت شده است و کسی که با سنّت من مخالفت کند، گمراه گشته و عملش تباه است. بدانید که من نماز می گزارم و می خوابم. و روزه می گیرم و می خورم. و می گریم و می خندم. پس هرکس از روش و سنّت من روی بگرداند از من نیست. و فرمودند: برای موعظه، مرگ کافی است و برای یقین، بی نیازی و برای مشغول بودن، عبادت.

[١6٧٣]٢-از ثعلبه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: برای هرکسی، شور و جنبشی است و برای هر جنبشی، سستی ای. خوشا کسی که سستی اش به سوی نیکی و خیر باشد.

میانه روی در عبادت

[١6٧4]١-ابو جارود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: همانا این دین، محکم است. پس به نرمی داخلش شوید و عبادت خداوند را بر بندگان خدا اجبار نکنید تا همچون سوار درمانده ای نباشید که نه راهی رفته و نه مرکبی مانده است. محمّد سوقه مانند این حدیث را از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است.

[١6٧5]٢-حفص بختری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: عبادت

ص :١٩5

جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا تکرّهوا إلی أنفسکم العباده.

[١6٧6]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل، عن حنان بن سدیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أحبّ عبدا فعمل [عملا] قلیلا جزاه بالقلیل الکثیر و لم یتعاظمه أن یجزی بالقلیل الکثیر له.

[١6٧٧]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن الحسن بن الجهم، عن منصور، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مرّ بی أبی و أنا بالطّواف و أنا حدث و قد اجتهدت فی العباده فرآنی و أنا أتصابّ عرقا، فقال لی: یا جعفر یا بنیّ إنّ اللّه إذا أحبّ عبدا أدخله الجنّه و رضی عنه بالیسیر.

[١6٧٨]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ و غیره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اجتهدت فی العباده و أنا شابّ، فقال لی أبی علیه السّلام: یا بنیّ دون ما أراک تصنع، فإنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أحبّ عبدا رضی عنه بالیسیر.

[١6٧٩]6-حمید بن زیاد، عن الخشّاب، عن ابن بقّاح، عن معاذ بن ثابت، عن عمرو بن جمیع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یا علیّ إنّ هذا الدّین متین، فأوغل فیه برفق و لا تبغّض إلی نفسک عباده ربّک، فإنّ المنبتّ-یعنی المفرط-لا ظهرا أبقی و لا أرضا قطع فاعمل عمل من یرجو أن یموت هرما و احذر حذر من یتخوّف أن یموت غدا.

ص :١٩6

را به خودتان ناپسند نسازید. (تحمیل نکنید) .

[١6٧6]٣-حنان سدیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند شکوهمند چون بنده ای را دوست داشته باشد و او اندکی عمل کند، در برابر آن اندک به فراوانی پاداش می دهد و برای او بزرگ نیست که در برابر اندک، بسیار پاداش بدهد.

[١6٧٧]4-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: من داشتم طواف می کردم که پدرم بر من گذشت. جوان بودم و در عبادت بسیار می کوشیدم. پدرم مرا دید که عرق می ریزم. پس به من فرمود: جعفر پسرم وقتی خداوند بنده ای را دوست داشته باشد او را به بهشت می برد و به اندک او راضی می گردد.

[١6٧٨]5-حفص بختری و کسی دیگر، از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: من جوان بودم و در عبادت بسیار می کوشیدم که پدرم علیه السّلام به من فرمود: پسرم کم تر از آنچه می بینم عبادت کن. که خداوند عزّتمند وقتی بنده ای را دوست دارد به اندک او راضی است.

[١6٧٩]6-عمرو جمیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: ای علی همانا این دین محکم است. در آن به نرمی داخل شو و عبادت پروردگارت را بر خودت دشوار نساز. که سوار درمانده-یعنی زیاده رو-نه مرکب دارد و نه راهی را پیموده است. پس چنان عمل کن که گویا امیدواری در پیری بمیری و چنان بپرهیز که گویا می ترسی همین فردا بمیری.

کسی که می شنود فلان عمل از سوی خداوند پاداش دارد.

ص :١٩٧

باب من بلغه ثواب من اللّه علی عمل

[١6٨٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من سمع شیئا من الثّواب علی شیء فصنعه، کان له، و إن لم یکن علی ما بلغه.

[١6٨١]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن سنان، عن عمران الزّعفرانیّ، عن محمّد بن مروان قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: من بلغه ثواب من اللّه علی عمل فعمل ذلک العمل التماس ذلک الثّواب، أوتیه، و إن لم یکن الحدیث کما بلغه.

باب الصّبر

[١6٨٢]١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الصّبر رأس الإیمان.

[١6٨٣]٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن العلاء بن فضیل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد، فإذا ذهب الرّأس ذهب الجسد کذلک إذا ذهب الصّبر ذهب الإیمان.

[١6٨4]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ جمیعا، عن القاسم بن محمّد الأصبهانیّ، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن حفص بن غیاث قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا حفص إنّ من صبر صبر قلیلا، و إنّ من جزع جزع

ص :١٩٨

آن کس که پاداش کرداری از سوی خدا، به او برسد

[١6٨٠]١-کسی که بشنود فلان کار پاداش دارد و آن را انجام دهد، پاداشش را می برد، اگرچه جز آن باشد که شنیده است.

[١6٨١]٢-محمّد مروان گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: هر کسی بشنود که فلان عمل از سوی خدا پاداش دارد و آن را برای آن پاداش انجام دهد، آن پاداش به او داده می شود، اگرچه حدیث چنان نباشد که او شنیده است.

شکیبایی

[١6٨٢]١-ابن ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

شکیبایی سر ایمان است.

[١6٨٣]٢-علاء فضیل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

شکیبایی نسبت به ایمان همچون سر نسبت به تن است. که چون سر برود، تن نیز رفته است. همین طور چون شکیبایی برود، ایمان هم رفته است.

[١6٨4]٣-حفص غیاث گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: ای حفص همانا هرکس شکیبایی کند، اندکی را شکیبایی کرده و هرکس بی تابی کند، اندکی را

ص :١٩٩

قلیلا، ثمّ قال: علیک بالصّبر فی جمیع أمورک، فإنّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فأمره بالصّبر و الرّفق، فقال: وَ اِصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ وَ اُهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً وَ ذَرْنِی وَ اَلْمُکَذِّبِینَ أُولِی اَلنَّعْمَهِ و قال تبارک و تعالی: اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ [السّیّئه] فَإِذَا اَلَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدٰاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاَّ اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاّٰ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ فصبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حتّی نالوه بالعظائم و رموه بها، فضاق صدره فأنزل اللّه عزّ و جلّ علیه وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمٰا یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ اَلسّٰاجِدِینَ ثمّ کذّبوه و رموه، فحزن لذلک، فأنزل اللّه عزّ و جلّ قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ اَلَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاٰ یُکَذِّبُونَکَ وَ لٰکِنَّ اَلظّٰالِمِینَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ یَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلیٰ مٰا کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّٰی أَتٰاهُمْ نَصْرُنٰا فألزم النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نفسه الصّبر، فتعدّوا فذکر اللّه تبارک و تعالی و کذّبوه، فقال: قد صبرت فی نفسی و أهلی و عرضی و لا صبر لی علی ذکر إلهی، فأنزل اللّه عزّ و جلّ: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ وَ مٰا مَسَّنٰا مِنْ لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ فصبر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی جمیع أحواله ثمّ بشّر فی عترته بالأئمّه و وصفوا بالصّبر، فقال جلّ ثناؤه: وَ جَعَلْنٰا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا لَمّٰا صَبَرُوا وَ کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یُوقِنُونَ فعند ذلک قال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الصّبر من الإیمان کالرّأس من الجسد، فشکر اللّه عزّ و جلّ ذلک له، فأنزل اللّه عزّ و جلّ:

وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ اَلْحُسْنیٰ عَلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ بِمٰا صَبَرُوا وَ دَمَّرْنٰا مٰا کٰانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مٰا کٰانُوا یَعْرِشُونَ فقال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّه بشری و انتقام، فأباح اللّه عزّ و جلّ له قتال المشرکین فأنزل [اللّه]: فَاقْتُلُوا اَلْمُشْرِکِینَ حَیْثُ

ص :٢٠٠

بی تابی کرده است. سپس فرمود: تو را به شکیبایی در همۀ کارهایت سفارش می کنم.

که خداوند عزّتمن محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را برانگیخته، او را به شکیبایی و نرمی فرمان داده، فرمود: (و به آنچه می گویند شکیبایی کرده، به شایستگی از آنان دوری گزین. و مرا با تکذیب گران صاحب نعمت واگذار.) [مزمّل (٧٣) :١٠ و ١١] و فرمود: (و بدی را با آنچه نیکوتر است پاسخ ده تا کسی که میان تو و او دشمنی است همچون دوستی صمیمی گردد. و کسی جز کسانی که شکیبایی می کنند این را به دست نمی آورد. و کسی جز صاحبان آن بهرۀ بزرگ این را به دست نمی آورد.) [فصّلت (4١) :

٣4 و ٣5]و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-شکیبایی کرد تا او را به امور جانکاهی نسبت دادند [یعنی به دروغ گویی و جنون]پس دلتنگ شد و خدای عزّتمند چنین بر او نازل کرد: (و ما می دانیم که از آنچه می گویند دلتنگ می کردی. پس به سپاس از پروردگارت تسبیح بگو و از سجده کنندگان باش.) [حجر (١5) :٩٧ و ٩٨] سپس او را دروغ گو خوانده، متّهمش کردند. و او از این جهت غمگین شد. پس خداوند شکوهمند چنین نازل کرد: (ما می دانیم که آنچه می گویند تو را غمگین می کند. امّا آن ها تو را تکذیب نمی کنند بلکه ستمکارانی هستند که آیات خدا را انکار می کنند. پیامبران پیش از تو تکذیب شدند و در برابر تکذیب شکیبایی کردند و آزار دیدند تا یاری مان به ایشان رسید.) [انعام (6) :٣٣ و ٣4]پس پیامبر گرامی شکیبایی را بر خود واجب کرد تا از حدّ گذشتند و خدا را نام برده، تکذیبش کردند. و او فرمود:

من دربارۀ خودم و خانواده و آبرویم شکیبایی کردم ولی دربارۀ نام پروردگارم شکیبایی نمی کنم. پس خداوند عزّتمند چنین نازل کرد: (و ما آسمان ها و زمین و آنچه را در آن ها است در شش روز آفریدیم و خسته نشدیم. پس به آنچه می گویند شکیبایی کن.) [ق (5٠) :٣٨ و ٣٩]پس پیامبر گرامی در همۀ اموال شکیبایی کرد و آن گاه به امامان خاندانش بشارت داده شد و آنان هم به شکیبایی وصف شدند و خداوند بزرگ ستایش فرمود: (و از آنان امامانی قرار دادیم که چون شکیبا بودند و به آیه های ما یقین داشتند، به فرمان ما هدایت می کردند.) [سجده (٣٢) :٢4]و در این هنگام بود که آن حضرت فرمود: شکیبایی نسبت به ایمان همچون سر نسبت به تن است. و خداوند عزّتمند او را ستود و چنین نازل کرد: (و سخن نیکوی پروردگارت دربارۀ بنی اسرائیل به سبب شکیبایی شان انجام گرفت و ما آنچه فرعون و مردمش ساختند و آنچه را برافراشتند، در هم کوبیدیم.) [اعراف (٧) :١٣٧]و پیامبر فرمود: این مژده و انتقام است. و آن گاه خداوند شکوهمند جنگ با مشرکان را به او اجازه داده، چنین نازل

ص :٢٠١

وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ اُحْصُرُوهُمْ وَ اُقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ

وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ فقتلهم اللّه علی یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أحبّائه و جعل له ثواب صبره مع ما ادّخر له فی الآخره، فمن صبر و احتسب لم یخرج من الدّنیا حتّی یقرّ [اللّه]له عینه فی أعدائه، مع ما یدّخر له فی الآخره.

[١6٨5]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن أبی محمّد عبد اللّه السّرّاج رفعه إلی علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد؛ و لا إیمان لمن لا صبر له.

[١6٨6]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن فضیل بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد، فإذا ذهب الرّأس ذهب الجسد کذلک إذا ذهب الصّبر ذهب الإیمان.

[١6٨٧]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن علیّ بن النّعمان، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ الحرّ حرّ علی جمیع أحواله، إن نابته نائبه صبر لها و إن تداکّت علیه المصائب لم تکسره و إن أسر و قهر و استبدل بالیسر عسرا، کما کان یوسف الصّدّیق الأمین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لم یضرر حرّیّته أن استعبد و قهر و أسر و لم تضرره ظلمه الجبّ و وحشته و ما ناله، أن منّ اللّه علیه فجعل الجبّار العاتی له عبدا بعد إذ کان [له]مالکا، فأرسله و رحم به أمّه و کذلک الصّبر یعقّب خیرا، فاصبروا و وطّنوا أنفسکم علی الصّبر توجروا.

[١6٨٨]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن عبد اللّه بن بکیر، عن حمزه بن حمران، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٢٠٢

کرد: (هرکجا مشرکان را یافتید، بکشید و سر راهشان کمین کنید و دستگیرشان کنید.) [توبه (٩) :5](و آنان را بکشید هرکجا که یافتید.) [بقره (٢) :١٩١]پس خداوند آنان را به دست رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و دوستدارانش کشت و پاداش شکیبایی اش را به همراه آنچه برای او در آخرت قرار داده، ذخیره کرد.

پس کسی که شکیبایی کرده، از خداوند پاداش خواهد، از دنیا نمی رود مگر این که [خداوند]چشمش را در مقابله با دشمنانش روشن می کند و این جز آن است که در آخرت برایش ذخیره کرده است.

[١6٨5]4-ابو محمّد عبد اللّه سرّاج حدیثی که سندش را تا حضرت سجّاد علیه السّلام بالا برده روایت کرده که ایشان فرموده است: شکیبایی نسبت به ایمان همچون سر نسبت به تن است و ایمان ندارد کسی که شکیبایی ندارد.

[١6٨6]5-فضیل یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

شکیبایی نسبت به ایمان همچون سر نسبت به تن است. چون سر برود، تن رفته است و همین طور چون شکیبایی برود، ایمان نیز رفته است.

[١6٨٧]6-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: آزاده در همه حال آزاده است، اگر به گرفتاری ای دچار شود شکیبایی می کند و اگر مصیبت ها به سرش فروریزد او را نمی شکند. و اگرچه اسیر شود و شکست بخورد و سختی جایگزین آسایش شود. چنان که یوسف راستی پیشۀ امین- درود خدا بر او-بود. که برده شدن و اسیری و شکست خوردن به آزادگی اش زیان نرساند و تاریکی چاه و هراسناکی اش و آنچه به سرش آمد به او زیان نرساند. تا خدا بر او احسان کرده، چیره گر سرکشی را که مالک او بود، بندۀ او ساخت. آن گاه او را به رسالت فرستاده، امّتی را به سببش مورد رحمت قرار داد.

شکیبایی چنین است که نیکی را به دنبال می آورد. پس شکیبایی کرده، خودتان را به شکیبایی عادت دهید تا پاداش ببرید.

[١6٨٨]٧-حمزۀ حمران از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بهشت در

ص :٢٠٣

الجنّه محفوفه بالمکاره و الصّبر، فمن صبر علی المکاره فی الدّنیا دخل الجنّه و جهنّم محفوفه باللّذّات و الشّهوات، فمن أعطی نفسه لذّتها و شهوتها دخل النّار.

[١6٨٩]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن مرحوم، عن أبی سیّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا دخل المؤمن فی قبره، کانت الصّلاه عن یمینه و الزّکاه عن یساره و البرّ مطلّ علیه و یتنحّی الصّبر ناحیه، فإذا دخل علیه الملکان اللّذان یلیان مساءلته قال الصّبر للصّلاه و الزّکاه و البرّ: دونکم صاحبکم، فإن عجزتم عنه فأنا دونه.

[١6٩٠]٩-علیّ، عن أبیه، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

دخل أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه المسجد؛ فإذا هو برجل علی باب المسجد، کئیب حزین، فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام ما لک؟ قال: یا أمیر المؤمنین أصبت بأبی [و أمّی]و أخی و أخشی أن أکون قد وجلت، فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام: علیک بتقوی اللّه و الصّبر تقدم علیه غدا و الصّبر فی الأمور بمنزله الرّأس من الجسد فإذا فارق الرّأس الجسد، فسد الجسد و إذا فارق الصّبر الأمور فسدت الأمور.

[١6٩١]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن سماعه بن مهران عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قال لی: ما حبسک عن الحجّ؟ قال: قلت: جعلت فداک وقع علیّ دین کثیر و ذهب مالی، و دینی الّذی قد لزمنی هو أعظم من ذهاب مالی، فلو لا أنّ رجلا من أصحابنا أخرجنی ما قدرت أن أخرج، فقال لی: إن تصبر تغتبط و إلاّ تصبر

ص :٢٠4

میان دشواری ها و شکیبایی پوشیده شده است و کسی که در دنیا به سختی ها شکیبا باشد به بهشت می رود و دوزخ در میان لذّت ها و هوس ها پوشیده شده است. و هرکس به جانش لذّت و هوس بدهد به دوزخ می رود.

[١6٨٩]٨-ابو سیّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی مؤمن در گور گذاشته می شود نماز در پهلوی راست، زکات در پهلوی چپ، نیکی بر بالای سرش و صبر در گوشه ای قرار می گیرند. و وقتی دو فرشتۀ پرسش وارد می شوند صبر به نماز و زکات و نیکی می گوید: مواظب دوستتان باشید اگر درماندید من از او مواظبت می کنم.

[١6٩٠]٩-عبد اللّه میمون از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امیر مؤمنان-درود خدا بر او-به مسجد آمد و بر در مسجد مردی اندوهگین و ناراحت دید. به او فرمود: چه شده است؟ او گفت: ای امیر مؤمنان پدر و مادر و برادرم را از دست داده ام و می ترسم که از بی تابی کنندگان باشم. امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود: بر تو باد به پروای از خدا و شکیبایی تا فردا دلیر گردی. که شکیبایی در کارها همچون سر برای بدن است. چون سر از تن جدا گردد، تن از بین می رود و چون شکیبایی از کارها جدا گردد، آن کارها از میان می رود.

[١6٩١]١٠-سماعۀ مهران گفته است: حضرت ابو الحسن علیه السّلام به من فرمود: چه چیزی تو را از حجّ بازگذاشت؟ من عرض کردم: جانم فدایت. بدهی فراوانی بر گردنم افتاده و مالم نیز از بین رفته است. و بدهی ای که گرفتارم کرده دشوارتر از رفتن مال شده است. اگر یکی از اصحاب مرا از خانه بیرون نمی آورد خودم نمی توانستم بیایم. حضرت به من فرمودند: اگر شکیبایی کنی مورد غبطه قرار می گیری و اگر شکیبایی نکنی، چه خرسند باشی و چه ناخرسند، خداوند تقدیر را در موردت جاری خواهد کرد.

ص :٢٠5

ینفذ اللّه مقادیره، راضیا کنت أم کارها.

[١6٩٢]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن سنان، عن أبی الجارود، عن الأصبغ قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: الصّبر صبران: صبر عند المصیبه، حسن جمیل و أحسن من ذلک الصّبر عند ما حرّم اللّه عزّ و جلّ علیک؛ و الذّکر ذکران: ذکر اللّه عزّ و جلّ عند المصیبه و أفضل من ذلک ذکر اللّه عند ما حرّم علیک، فیکون حاجزا

[١6٩٣]١٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن العبّاس بن عامر، عن العرزمیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: سیأتی علی النّاس زمان لا ینال الملک فیه إلاّ بالقتل و التّجبّر، و لا الغنی إلاّ بالغصب و البخل، و لا المحبّه إلاّ باستخراج الدّین و اتّباع الهوی، فمن أدرک ذلک الزّمان فصبر علی الفقر و هو یقدر علی الغنی و صبر علی البغضه و هو یقدر علی المحبّه و صبر علی الذّلّ و هو یقدر علی العزّ آتاه اللّه ثواب خمسین صدّیقا ممّن صدّق بی.

[١6٩4]١٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن إسماعیل بن مهران، عن درست بن أبی منصور، عن عیسی بن بشیر، عن أبی حمزه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: لمّا حضرت أبی علیّ بن الحسین علیهما السّلام الوفاه ضمّنی إلی صدره و قال: یا بنیّ أوصیک بما أوصانی به أبی حین حضرته الوفاه و بما ذکر أنّ أباه أوصاه به: یا بنیّ اصبر علی الحقّ و إن کان مرّا.

[١6٩5]١4-عنه، عن أبیه، [عن یونس بن عبد الرّحمن]رفعه عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٢٠6

[١6٩٢]١١-اصبغ گفته است: امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمودند: صبر دو گونه است: صبر در هنگام مصیبت که نیکو و زیباست و نیکوتر از آن صبر دربارۀ چیزی است که خداوند شکوهمند بر تو حرام کرده است. و ذکر هم دوگونه است: یاد خداوند عزّتمند در هنگام مصیبت و برتر از آن یاد خداوند دربارۀ آنچه او بر تو حرام کرده است که بازدارنده است.

[١6٩٣]١٢-عرزمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: بر مردم دوره ای خواهد آمد که در آن، حکومت جز با کشتار و ستمگری و توانگری جز با غصب و بخل و محبّت جز با بیرون آمدن از دین و پیروی از هوس به دست نمی آید کسی که آن دوره را ببیند و درحالی که می تواند به توانگری برسد بر بی نیازی شکیبایی کند و درحالی که می تواند محبّت ها را به دست آورد بر دشمنی ها شکیبایی کند و درحالی که می تواند به عزّت و شکوه دست یابد بر خواری شکیبایی کند. خداوند پاداش پنجاه راستی پیشه ای را که مرا تصدیق کرده اند، به او می دهد.

[١6٩4]١٣-از ابو حمزه روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: چون هنگام وفات حضرت سجّاد علیه السّلام رسید، مرا به سینه چسبانیده، فرمودند: پسرم تو را سفارش می کنم به چیزی که پدرم هنگام وفاتش به من سفارش کرد و به آنچه پدر او به آن سفارش کرده است: پسرم به حقّ، اگرچه تلخ باشد، شکیبا باش.

[١6٩5]١4-[یونس عبد الرحمان]از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که ایشان

ص :٢٠٧

الصّبر صبران: صبر علی البلاء، حسن جمیل، و أفضل الصّبرین الورع عن المحارم.

[١6٩6]١5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی قال: أخبرنی یحیی بن سلیم الطّائفیّ قال: أخبرنی عمرو بن شمر الیمانیّ، یرفع الحدیث إلی علیّ علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الصّبر ثلاثه: صبر عند المصیبه، و صبر علی الطّاعه، و صبر عن المعصیه، فمن صبر علی المصیبه حتّی یردّها بحسن عزائها کتب اللّه له ثلاثمائه درجه ما بین الدّرجه إلی الدّرجه کما بین السّماء إلی الأرض و من صبر علی الطّاعه کتب اللّه له ستّمائه درجه ما بین الدّرجه إلی الدّرجه کما بین تخوم الأرض إلی العرش و من صبر عن المعصیه کتب اللّه له تسعمائه درجه ما بین الدّرجه إلی الدّرجه کما بین تخوم الأرض إلی منتهی العرش.

[١6٩٧]١6-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن یونس بن یعقوب قال:

أمرنی أبو عبد اللّه علیه السّلام أن آتی المفضّل و أعزّیه بإسماعیل و قال: أقرئ المفضّل السّلام و قل له: إنّا قد أصبنا بإسماعیل فصبرنا، فاصبر کما صبرنا، إنّا أردنا أمرا، و أراد اللّه عزّ و جلّ أمرا فسلّمنا لأمر اللّه عزّ و جلّ.

[١6٩٨]١٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن سیف بن عمیره، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من ابتلی من المؤمنین ببلاء فصبر علیه، کان له مثل أجر ألف شهید.

[١6٩٩]١٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن سماعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٠٨

فرمودند: صبر دوگونه است. صبر بر بلا که نیکو و زیباست و برترین صبرها که پرهیز از حرام است.

[١6٩6]١5-عمرو بن شمر یمانی از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: صبر سه گونه است: صبر در هنگام مصیبت، صبر بر فرمانبری و صبر در گناه و نافرمانی. کسی که بر مصیبت شکیبایی کند تا از آن به خوبی بگذرد خداوند برایش سیصد درجه می نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر فاصلۀ میان آسمان و زمین می باشد و هرکس بر فرمانبری شکیبایی کند خداوند برایش ششصد درجه می نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر فاصلۀ میان ژرفای زمین تا عرش می باشد و هرکس در برابر گناه شکیبایی کند خداوند برایش نهصد درجه می نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر فاصلۀ میان ژرفای زمین تا نهایت عرش می باشد.

[١6٩٧]١6-یونس یعقوب گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمان داد که به نزد مفضّل رفته، به او دربارۀ مرگ اسماعیل تسلّی بدهم، و فرمود: سلام مرا به مفضّل برسان و بگو: ما به مصیبت اسماعیل دچار شده، صبر کردیم پس تو هم همچون ما صبر کن. ما چیزی می خواستیم و خدا چیز دیگری می خواست و ما در برابر فرمان خداوند عزّتمند تسلیم هستیم.

[١6٩٨]١٧-از ابو حمزه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هرکس از مؤمنان به بلایی دچار شود و بر آن شکیبایی کند، پاداش هزار شهید را می برد.

[١6٩٩]١٨-سماعه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند

ص :٢٠٩

إنّ اللّه عزّ و جلّ أنعم علی قوم، فلم یشکروا، فصارت علیهم وبالا، و ابتلی قوما بالمصائب فصبروا، فصارت علیهم نعمه.

[١٧٠٠]١٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبان بن أبی مسافر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا قال:

اصبروا علی المصائب.

و فی روایه ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: صابروا علی المصائب.

[١٧٠١]٢٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن محمّد بن أبی جمیله، عن جدّه أبی جمیله، عن بعض أصحابه قال:

لو لا أنّ الصّبر خلق قبل البلاء لتفطّر المؤمن کما تتفطّر البیضه علی الصّفا.

[١٧٠٢]٢١-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن إسحاق بن عمّار و عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه: صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال اللّه عزّ و جلّ: إنّی جعلت الدّنیا بین عبادی قرضا، فمن أقرضنی منها قرضا أعطیته بکلّ واحده عشرا إلی سبعمائه ضعف و ما شئت من ذلک؛ و من لم یقرضنی منها قرضا فأخذت منه شیئا قسرا [فصبر] أعطیته ثلاث خصال لو أعطیت واحده منهنّ ملائکتی لرضوا بها منّی، قال: ثمّ تلا أبو عبد اللّه علیه السّلام قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قٰالُوا إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ أُولٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ فهذه واحده من ثلاث خصال

ص :٢١٠

عزّتمند بر مردمی نعمت داد و چون آنان سپاسداری نکردند، آن نعمت وبالشان گشت. و مردمی به مصیبت ها دچار شدند و چون صبر کردند، آن مصیبت ها برایشان نعمت شد.

[١٧٠٠]١٩-ابان ابو مسافر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه (ای کسانی که ایمان آورده اید شکیبایی کرده، استوار باشید.) [آل عمران (٣) :٢٠٠]روایت کرده که فرمودند: یعنی بر مصیبت ها شکیبایی کنید.

و در روایت ابن ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام چنین آمده است: در برابر مصیبت ها استوار باشید.

[١٧٠١]٢٠-ابو جمیله از یکی از اصحاب روایت کرده که گفت: اگر صبر پیش از بلا آفریده نشده بود، مؤمن از هم می پاشید چنان که تخم مرغ بر سنگ خارا از هم می پاشد.

[١٧٠٢]٢١-اسحاق عمّار و عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: خداوند عزّتمند می فرماید: من دنیا را میان بندگانم به صورت قرض نهادم. هرکس از آن به من قرض بدهد، در برابر هریک، ده تا هفتصد برابر و آنچه بخواهم به او می دهم و هرکس از آن به من قرض ندهد، و من به قهر از او بگیرم [و او صبر کند]سه خصلت به او می دهم که اگر یکی از آن ها را به فرشتگانم بدهم از من راضی می شوند. سپس این آیه را خواند:

(کسانی که وقتی مصیبتی به ایشان می رسد، می گویند: ما برای خداییم و به سوی او هم بازمی گردیم. درود پروردگارشان بر آنان.) و این یکی از آن سه خصلت است-(و

ص :٢١١

وَ رَحْمَهٌ اثنتان وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ -ثلاث-ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: هذا لمن أخذ اللّه منه شیئا قسرا.

[١٧٠٣]٢٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود، عن یحیی بن آدم، عن شریک، عن جابر بن یزید، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

مروّه الصّبر فی حال الحاجه و الفاقه و التّعفّف و الغنی أکثر من مروّه الإعطاء.

[١٧٠4]٢٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: یرحمک اللّه ما الصّبر الجمیل؟ قال: ذلک صبر لیس فیه شکوی إلی النّاس.

[١٧٠5]٢4-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن بعض أصحابه، عن أبان، عن عبد الرّحمن بن سیابه، عن أبی النّعمان، عن أبی عبد اللّه أو أبی جعفر علیهما السّلام قال:

من لا یعدّ الصّبر لنوائب الدّهر یعجز.

[١٧٠6]٢5-أبو علیّ الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّا صبّر و شیعتنا أصبر منّا، قلت: جعلت فداک کیف صار شیعتکم أصبر منکم؟ قال: لأنّا نصبر علی ما نعلم و شیعتنا یصبرون علی ما لا یعلمون.

باب الشّکر

[١٧٠٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن

ص :٢١٢

رحمت) [بر آنان]-دومین خصلت-(و آنان هستند که هدایت یافته اند.) [بقره (٢) :

١55 و ١56]-سومین خصلت است-سپس فرمودند: این برای کسی است که خدا به قهر، از او چیزی می گیرد.

[١٧٠٣]٢٢-جابر یزید از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مردانگی شکیبایی در حال نیاز و نداری و آبروداری و بی نیازی از مردم بیشتر از مردانگی بخشش است.

[١٧٠4]٢٣-جابر گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: خدا شما را رحمت کند، صبر زیبا چیست؟ فرمودند: آن صبری است که به همراهش شکایت پیش مردم نباشد.

[١٧٠5]٢4-ابو نعمان از حضرت صادق یا حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس سفرۀ شکیبایی برای حوادث روزگار نچیند، عاجز می شود.

[١٧٠6]٢5-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ما صابریم و شیعیانمان از ما صبورترند. من عرض کردم: جانم فدایت چگونه شیعیانتان صبورتر از شمایند؟ فرمود: زیرا ما بر آنچه می دانیم صبر می کنیم و شیعیانمان بر آنچه نمی دانند صبر می کنند.

سپاسداری

[١٧٠٧]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر

ص :٢١٣

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الطّاعم الشّاکر، له من الأجر کأجر الصّائم المحتسب؛ و المعافی الشّاکر له من الأجر کأجر المبتلی الصّابر؛ و المعطی الشّاکر له من الأجر کأجر المحروم القانع.

[١٧٠٨]٢-و بهذا الإسناد قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما فتح اللّه علی عبد باب شکر فخزن عنه باب الزّیاده.

[١٧٠٩]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن جعفر بن محمّد البغدادیّ، عن عبد اللّه بن إسحاق الجعفریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مکتوب فی التّوراه: اشکر من أنعم علیک و أنعم علی من شکرک؛ فإنّه لا زوال للنّعماء إذا شکرت و لا بقاء لها إذا کفرت، الشّکر زیاده فی النّعم و أمان من الغیر.

[١٧١٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن علیّ، عن علیّ بن أسباط، عن یعقوب بن سالم، عن رجل، عن [أبی جعفر أو]أبی عبد اللّه علیهما السّلام قال:

المعافی الشّاکر له من الأجر ما للمبتلی الصّابر؛ و المعطی الشّاکر له من الأجر کالمحروم القانع.

[١٧١١]5-عنه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن داود بن الحصین، عن فضل البقباق قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ أَمّٰا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ قال:

الّذی أنعم علیک بما فضّلک و أعطاک و أحسن إلیک، ثمّ قال: فحدّث بدینه و ما أعطاه اللّه و ما أنعم به علیه.

ص :٢١4

او و بر خاندانش-فرمودند: پاداش خورندۀ سپاسمند همچون پاداش روزه دار خداجو است. و پاداش سپاسمند تندرست همچون پاداش گرفتار شکیبا است.

و پاداش بخششگر سپاسمند همچون پاداش محروم قناعت پیشه است.

[١٧٠٨]٢-همو از حضرتش روایت کرده که رسول خدا فرمودند: خداوند در سپاسمندی را بر بنده نگشود تا در افزایش را ببندد.

[١٧٠٩]٣-عبد اللّه بن اسحاق جعفری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در تورات نوشته است: به کسی که تو را نعمت داده، سپاس بگو و به کسی که تو را سپاس می گوید، نعمت بده؛ زیرا اگر سپاس بگویی نعمت تمام شدنی نیست و اگر ناسپاسی کنی ماندنی نه. سپاس افزونی نعمت ها و ایمنی از پیشامدها است.

[١٧١٠]4-مردی از [حضرت باقر یا]حضرت صادق علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: پاداش تندرست سپاسمند همچون پاداش گرفتار شکیبا است و پاداش بخششگر سپاسمند همچون محروم قناعت پیشه.

[١٧١١]5-فضل بقباق گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:

(و نعمت پروردگارت را بازگو.) [ضحی (٩٣) :١١]فرمودند: یعنی فضیلت، بخشش و نیکی ای را که به تو داده است بازگو. سپس فرمود: و از دینش سخن بگو و از آنچه خداوند به او بخشید و نعمت داد.

ص :٢١5

[١٧١٢]6-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن وهیب بن حفص، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عند عائشه لیلتها، فقالت: یا رسول اللّه لم تتعب نفسک و قد غفر اللّه لک ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر؟ فقال: یا عائشه ألا أکون عبدا شکورا؟ قال و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقوم علی أطراف أصابع رجلیه فأنزل اللّه سبحانه و تعالی: طه مٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ اَلْقُرْآنَ لِتَشْقیٰ.

[١٧١٣]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن حسن بن جهم، عن أبی الیقظان، عن عبید اللّه بن الولید قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ثلاث لا یضرّ معهنّ شیء: الدّعاء عند الکرب و الاستغفار عند الذّنب و الشّکر عند النّعمه.

[١٧١4]٨-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أعطی الشّکر أعطی الزّیاده، یقول اللّه عزّ و جلّ: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ.

[١٧١5]٩-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن إسحاق بن عمّار، عن رجلین من أصحابنا، سمعاه عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أنعم اللّه علی عبد من نعمه فعرفها بقلبه و حمد اللّه ظاهرا بلسانه فتمّ کلامه حتّی یؤمر له بالمزید.

[١٧١6]١٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابنا، عن محمّد بن هشام، عن میسّر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

شکر النّعمه اجتناب المحارم و تمام الشّکر قول الرّجل: الحمد للّه ربّ العالمین.

ص :٢١6

[١٧١٢]6-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-نزد عایشه بود، در شبی که نوبتش بود. او عرض کرد: ای رسول خدا چرا خودت را خسته می کنی درحالی که خداوند خطای گذشته و آینده ات را آمرزیده است. فرمود: ای عایشه آیا نباید بنده ای سپاسدار باشم. حضرت باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هماره [برای عبادت]بر سر انگشتان پاهایش می ایستاد تا خداوند پاک و والا چنین نازل کرد: طه . ما قرآن را بر تو فرونفرستادیم که به سختی بیفتی.) [طه (٢٠) :١ و ٢]

[١٧١٣]٧-عبید اللّه ولید گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: سه چیز است که با وجود هرکدام چیزی زیان نمی رساند: دعا هنگام رنج، آمرزش هنگام گناه و سپاسمندی هنگام نعمت.

[١٧١4]٨-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به هر کس سپاسمندی داده شود، افزونی هم داده می شود. که خداوند شکوهمند می فرماید: (اگر سپاس بگذارید، برایتان می افزایم.) [ابراهیم (١4) :٧]

[١٧١5]٩-دو نفر از اصحاب شنیده اند که حضرت صادق علیه السّلام می فرماید: وقتی خداوند به بنده نعمتی بدهد و او در دل آن را فهمیده، آشکارا به زبان سپاس بگوید، تا سخنش تمام نشده به افزایش داده فرمان می شود.

[١٧١6]١٠-میسّر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سپاس داشت نعمت، دور شدن از حرام است و همۀ سپاس ها در این سخن است: سپاس بر خداوند، پروردگار جهانیان.

ص :٢١٧

[١٧١٧]١١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن عیینه، عن عمر بن یزید قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: شکر کلّ نعمه-و إن عظمت-أن تحمد اللّه عزّ و جلّ علیها.

[١٧١٨]١٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إسماعیل بن مهران، عن سیف بن عمیره، عن أبی بصیر، قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: هل للشّکر حدّ إذا فعله العبد کان شاکرا؟ قال: نعم، قلت: ما هو؟ قال: یحمد اللّه علی کلّ نعمه علیه فی أهل و مال، و إن کان فیما أنعم علیه فی ماله حقّ أدّاه و منه قوله جلّ و عزّ: سُبْحٰانَ اَلَّذِی سَخَّرَ لَنٰا هٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لَهُ مُقْرِنِینَ و منه قوله تعالی: رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبٰارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْمُنْزِلِینَ و قوله: رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اِجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطٰاناً نَصِیراً.

[١٧١٩]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن معمّر بن خلاّد قال:

سمعت أبا الحسن صلوات اللّه علیه یقول: من حمد اللّه علی النّعمه فقد شکره و کان الحمد أفضل [من]تلک النّعمه.

[١٧٢٠]١4-محمّد بن یحیی، عن أحمد، عن علیّ بن الحکم، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی: ما أنعم اللّه علی عبد بنعمه صغرت أو کبرت، فقال: الحمد للّه، إلاّ أدّی شکرها.

[١٧٢١]١5-أبو علیّ الأشعریّ، عن عیسی بن أیّوب، عن علیّ بن مهزیار، عن

ص :٢١٨

[١٧١٧]١١-عمر یزید گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: سپاس هر نعمتی-هرچند بزرگ-این است که خداوند عزّتمند را برایش سپاس بگویی.

[١٧١٨]١٢-ابو بصیر گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا شکر حدّی دارد که وقتی کسی به آن رسید، شاکر شمرده شود؟ فرمودند: بله. من عرض کردم: آن چیست؟ فرمودند: خدا را برای هر نعمتی که به خانواده و مالش داده سپاس بگوید و اگر در مالی که به او داده حقّی است، به جا بیاورد. و این سخن خداوند عزّتمند است که فرمود: (پاک است آن که این ها را برایمان رام کرد که ما به آن توانا نبودیم.) [زخرف (4٣) :١٣]و همین طور (پروردگارا ما را به منزلگاهی فرخنده فرودآور که تو بهترین فرودآورندگانی.) [مؤمنون (٢٣) :٢٩]و نیز:

(پروردگارا مرا از در راستی بیاور و از در راستی ببر و از جانب خودت چیرگی و یاوری برایم قرار بده.) [اسراء (١٧) :٨٠]

[١٧١٩]١٣-معمّر خلاّد گفته است: از حضرت ابو الحسن-درود خدا بر او- شنیدم می فرماید: هرکس برای نعمتی خدا را بستاید، او را سپاس گفته است و این ستایش برتر از آن نعمت است.

[١٧٢٠]١4-صفوان شتربان گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: وقتی خداوند نعمتی-کوچک یا بزرگ-به بنده بدهد و او سپاس خدا را بگوید، شکر آن را به جا آورده است.

[١٧٢١]١5-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اگر کسی که

ص :٢١٩

القاسم بن محمّد، عن إسماعیل بن أبی الحسن، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أنعم اللّه علیه بنعمه فعرفها بقلبه فقد أدّی شکرها.

[١٧٢٢]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن منصور بن یونس، عن أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ الرّجل منکم لیشرب الشّربه من الماء فیوجب اللّه له بها الجنّه ثمّ قال: إنّه لیأخذ الإناء فیضعه علی فیه فیسمّی ثمّ یشرب فینحّیه و هو یشتهیه فیحمد اللّه، ثمّ یعود فیشرب، ثمّ ینحّیه فیحمد اللّه، ثمّ یعود فیشرب، ثمّ ینحّیه فیحمد اللّه؛ فیوجب اللّه عزّ و جلّ بها له الجنّه.

[١٧٢٣]١٧-ابن أبی عمیر، عن الحسن بن عطیّه، عن عمر بن یزید قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّی سألت اللّه عزّ و جلّ أن یرزقنی مالا فرزقنی و إنّی سألت اللّه أن یرزقنی ولدا فرزقنی ولدا و سألته أن یرزقنی دارا فرزقنی و قد خفت أن یکون ذلک استدراجا، فقال: أما-و اللّه-مع الحمد فلا.

[١٧٢4]١٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن حمّاد بن عثمان قال:

خرج أبو عبد اللّه علیه السّلام من المسجد، و قد ضاعت دابّته، فقال: لئن ردّها اللّه علیّ لأشکرنّ اللّه حقّ شکره قال: فما لبث أن أتی بها، فقال: الحمد للّه، فقال له قائل: جعلت فداک ألیس قلت: لأشکرنّ اللّه حقّ شکره؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أ لم تسمعنی قلت: الحمد للّه. ؟

[١٧٢5]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن المثنّی الحنّاط، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا ورد علیه أمر یسرّه قال: الحمد للّه علی هذه النّعمه،

ص :٢٢٠

خداوند به او نعمتی داده در دلش آن را بفهمد، شکرش را به جا آورده است.

[١٧٢٢]١6-ابو بصیر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: کسی از شما آبی می خورد و خدا به سبب آن، بهشت را بر او واجب می کند. سپس فرمود: او ظرف را برداشته، بر دهان می گذارد و نام خدا را می برد، سپس می نوشد و با آن که میل دارد از دهان دور کرده، خدا را سپاس می گوید، سپس دوباره می نوشد و باز از دهان دور کرده و خدا را سپاس می گوید، سپس بازگشته، می نوشد و آن گاه خدا را سپاس می گوید و خداوند عزّتمند به سبب آن بهشت را بر او واجب می کند.

[١٧٢٣]١٧-عمر یزید گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: از خداوند شکوهمند خواستم مالی روزی ام کند، کرد، خواستم فرزندی به من بدهد، داد.

خواستم خانه ای روزی ام کند، کرد. ولی اکنون می ترسم که این، استدراج [به دام انداختن]باشد. حضرت فرمودند: به خدا سوگند اگر سپاسمندی باشد، استدراج نیست.

[١٧٢4]١٨-حمّاد عثمان گفت: حضرت صادق علیه السّلام درحالی که چهارپایش گم شده بود از مسجد بیرون آمد و فرمود: اگر خداوند آن را به من بازگرداند، حقّ شکرش را به جا خواهم آورد. چیزی نگذشت که آن را آوردند. پس فرمود:

سپاس بر خدا. کسی گفت: جانم فدایت مگر نفرمودی که می خواهی حقّ شکر را به جا آوری؟ حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: مگر نشنیدی که گفتم: سپاس بر خدا؟

[١٧٢5]١٩-مثنّای حنّاط از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که وقتی برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-موضوع شادی بخشی پیش می آمد، می فرمود:

ص :٢٢١

و إذا ورد علیه أمر یغتمّ به قال: الحمد للّه علی کلّ حال.

[١٧٢6]٢٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی أیّوب الخزّار، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

تقول ثلاث مرّات إذا نظرت إلی المبتلی من غیر أن تسمعه: الحمد للّه الّذی عافانی ممّا ابتلاک به، و لو شاء فعل؛ قال: من قال ذلک لم یصبه ذلک البلاء أبدا.

[١٧٢٧]٢١-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن غیر واحد، عن أبان بن عثمان، عن حفص الکناسیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من عبد یری مبتلی فیقول: الحمد للّه الّذی عدل عنّی ما ابتلاک به، و فضّلنی علیک بالعافیه، اللّهمّ عافنی ممّا ابتلیته به، إلاّ لم یبتل بذلک البلاء.

[١٧٢٨]٢٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن خالد بن نجیح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا رأیت الرّجل و قد ابتلی و أنعم اللّه علیک فقل: اللّهمّ إنّی لا أسخر و لا أفخر و لکن أحمدک علی عظیم نعمائک علیّ.

[١٧٢٩]٢٣-عنه، عن أبیه، عن هارون بن الجهم، عن حفص بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إذا رأیتم أهل البلاء فاحمدوا اللّه و لا تسمعوهم فإنّ ذلک یحزنهم

[١٧٣٠]٢4-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان فی سفر یسیر علی ناقه له، إذا نزل فسجد خمس سجدات فلمّا أن رکب قالوا: یا رسول اللّه إنّا رأیناک صنعت شیئا لم تصنعه؟

ص :٢٢٢

برای این نعمت خدا را سپاس می گویم. و چون موضوع غم انگیزی روی می داد، می فرمود: در هرحال خدا را سپاس.

[١٧٢6]٢٠-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی چشمت به گرفتار افتاد، بی آن که او بشنود سه بار بگو: «سپاس بر خدا که مرا از آنچه تو به آن گرفتار شده ای، نگاه داشت. که اگر می خواست گرفتارم می کرد» .

هرکس این را بگوید آن بلا هرگز به او نمی رسد.

[١٧٢٧]٢١-حفص کناسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

بنده ای که گرفتاری را ببیند و بگوید: «سپاس بر خدایی که آنچه تو را به آن گرفتار کرده، از من برگردانده است و به سبب عافیت مرا بر تو برتری داده است.

خداوندا مرا از آنچه او را گرفتار کرده ای، نگاه دار» . به آن بلا دچار نمی شود.

[١٧٢٨]٢٢-خالد نجیح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی کسی را گرفتار دیدی و خودت بهره مند از نعمت بودی، بگو: خدایا من نه مسخره می کنم و نه به خودم می بالم بلکه تو را به جهت نعمت های بزرگی که به من داده ای سپاس می گویم.

[١٧٢٩]٢٣-حفص عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: وقتی به بلادچارشدگان را دیدید، خدا را سپاس بگویید ولی به گوش آنان نرسانید؛ زیرا اندوهگین شان می کند.

[١٧٣٠]٢4-عبد اللّه مسکان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در سفر کوتاهی سوار شتر شد. سپس ناگاه فرودآمده، پنج سجده کرد. چون سوار شد، گفتند: ای رسول خدا چیزی دیدیم که

ص :٢٢٣

فقال: نعم، استقبلنی جبرئیل علیه السّلام فبشّرنی ببشارات من اللّه عزّ و جلّ؛ فسجدت للّه شکرا لکلّ بشری سجده.

[١٧٣١]٢5-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن یونس بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا ذکر أحدکم نعمه اللّه عزّ و جلّ فلیضع خدّه علی التّراب شکرا للّه؛ فإن کان راکبا فلینزل فلیضع خدّه علی التّراب و إن لم یکن یقدر علی النّزول للشّهره فلیضع خدّه علی قربوسه و إن لم یقدر فلیضع خدّه علی کفّه ثمّ لیحمد اللّه علی ما أنعم علیه.

[١٧٣٢]٢6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن عطیّه، عن هشام بن أحمر قال:

کنت أسیر مع أبی الحسن علیه السّلام فی بعض أطراف المدینه إذ ثنی رجله عن دابّته، فخرّ ساجدا، فأطال و أطال، ثمّ رفع رأسه و رکب دابّته فقلت: جعلت فداک قد أطلت السّجود؟ فقال: إنّنی ذکرت نعمه أنعم اللّه بها علیّ فأحببت أن أشکر ربّی.

[١٧٣٣]٢٧-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی عبد اللّه صاحب السّابریّ فیما أعلم أو غیره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فیما أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی علیه السّلام: یا موسی اشکرنی حقّ شکری فقال: یا ربّ و کیف أشکرک حقّ شکرک و لیس من شکر أشکرک به إلاّ و أنت أنعمت به علیّ، قال: یا موسی الآن شکرتنی حین علمت أنّ ذلک منّی.

[١٧٣4]٢٨-ابن أبی عمیر، عن ابن رئاب، عن إسماعیل بن الفضل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا أصبحت و أمسیت فقل عشر مرّات: اللّهمّ ما أصبحت بی

ص :٢٢4

پیش از این از شما ندیده بودیم؟ فرمودند: بله جبرئیل علیه السّلام به نزدم آمده، مرا به مژده هایی از سوی خداوند عزّتمند بشارت داد. برای همین به جهت سپاس، برای هر مژده یک بار سجده کردم.

[١٧٣١]٢5-یونس عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرگاه یکی از شما نعمتی از خداوند عزّتمند را به یاد می آورد، برای سپاس خداوند صورتش را بر خاک بگذارد-و اگر سواره هم بود، فرودآید و صورتش را بر خاک بگذارد و اگر از بیم شهرت نمی تواند فرودآید، صورت بر زین بگذارد و اگر نتوانست، صورتش را بر دستانش بگذارد-و خداوند را بر نعمت هایش سپاس بگوید.

[١٧٣٢]٢6-هشام احمر گفته است: من به همراه حضرت ابو الحسن علیه السّلام در اطراف مدینه می گشتم که ناگاه حضرت از چارپایش پا خم کرد و به سجده افتاد و طول داد و طول داد تا سر برداشت و بر چارپا سوار شد. من عرض کردم: جانم فدایت سجده را بسیار طول دادی؟ فرمودند: نعمتی از نعمت های خدا به خودم را به یاد آوردم و دوست داشتم که پروردگارم را سپاس بگویم.

[١٧٣٣]٢٧-ابو عبد اللّه صاحب سابری-چنان که من می دانم-یا جز او از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در آنچه خداوند عزّتمند به موسی علیه السّلام وحی کرده چنین آمده است: ای موسی مرا چنان که سزاوار است سپاسگزاری کن.

موسی عرض کرد: پروردگارا چگونه چنان که سزاوار تو است از تو سپاسگزاری کنم درحالی که سپاسی هم که به تو می گویم، نعمتی است که خودت به من داده ای؟ خداوند فرمود: ای موسی اینک که دانستی سپاس هم از من است مرا سپاس گفتی.

[١٧٣4]٢٨-از اسماعیل فضل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: در هر بامداد و شامگاه ده بار بگو: «خدایا در این بامداد نعمت یا عافیت دینی و دنیایی ام از

ص :٢٢5

من نعمه أو عافیه من دین أو دنیا فمنک وحدک لا شریک لک، لک الحمد و لک الشّکر بها علیّ یا ربّ حتّی ترضی و بعد الرّضا، فإنّک إذا قلت ذلک کنت قد أدّیت شکر ما أنعم اللّه به علیک فی ذلک الیوم و فی تلک اللّیله

[١٧٣5]٢٩-ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان نوح علیه السّلام یقول ذلک إذا أصبح فسمّی بذلک عبدا شکورا. و قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من صدق اللّه نجا.

[١٧٣6]٣٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه، عن عمّار الدّهنیّ قال:

سمعت علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول: إنّ اللّه یحبّ کلّ قلب حزین و یحبّ کلّ عبد شکور، یقول اللّه تبارک و تعالی لعبد من عبیده یوم القیامه: أ شکرت فلانا؟ فیقول: بل شکرتک یا ربّ، فیقول: لم تشکرنی إذ لم تشکره، ثمّ قال:

أشکرکم للّه أشکرکم للنّاس.

باب حسن الخلق

[١٧٣٧]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ أکمل المؤمنین إیمانا أحسنهم خلقا.

[١٧٣٨]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن رجل من أهل المدینه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما یوضع فی میزان امرئ یوم القیامه أفضل من حسن الخلق.

ص :٢٢6

تو است که یگانه ای بی انبازی. ستایش و سپاس بر تو به جهت این نعمت هایی که به من داده ای تا آن گاه که خشنود گردی و تا پس از خشنودی ات هم» . تو وقتی این را بگویی در آن شبانه روز سپاس نعمت خدا بر خودت را به جا می آوری.

[١٧٣5]٢٩-حفص بختری روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمود: نوح علیه السّلام این [دعا]را هنگام صبح می خواند. و به همین جهت بندۀ سپاسگزار نامیده شد.

و فرمود: رسول خدا فرموده است: هرکس خدا را باور کند نجات یافته است.

[١٧٣6]٣٠-عمّار دهنی گفته است: از حضرت سجّاد علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند قلب های غمین را دوست دارد و بندگان سپاسگزار را دوست می دارد.

خداوند پاک و والا در روز رستاخیز به بنده ای از بندگانش می گوید: آیا از فلانی سپاسگزاری کردی؟ او می گوید: پروردگارا من تو را سپاس گفتم. خداوند می فرماید: چون او را سپاس نگفته ای از من هم سپاسگزاری نکرده ای سپس حضرت فرمود: سپاسگزارترین شما به خدا سپاسگزارترین تان از مردم است.

خوش اخلاقی

[١٧٣٧]١-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

کامل ترین مؤمنان از جهت ایمان خوش اخلاق ترین آنان هستند.

[١٧٣٨]٢-مردی از اهل مدینه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: در روز قیامت در ترازوی هیچ مردی چیزی برتر از خوش اخلاقی نهاده نمی شود.

ص :٢٢٧

[١٧٣٩]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن أبی ولاّد الحنّاط، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أربع من کنّ فیه کمل إیمانه و إن کان من قرنه إلی قدمه ذنوبا لم ینقصه ذلک [قال]و هو الصّدق و أداء الأمانه و الحیاء و حسن الخلق.

[١٧4٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن محبوب، عن عنبسه العابد قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما یقدم المؤمن علی اللّه عزّ و جلّ بعمل بعد الفرائض أحبّ إلی اللّه تعالی من أن یسع النّاس بخلقه.

[١٧4١]5-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن ذریح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ صاحب الخلق الحسن له مثل أجر الصّائم القائم.

[١٧4٢]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أکثر ما تلج به أمّتی الجنّه تقوی اللّه و حسن الخلق.

[١٧4٣]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حسین الأحمسیّ و عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الخلق الحسن یمیث الخطیئه کما تمیث الشّمس الجلید.

[١٧44]٨-عنه، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

البرّ و حسن الخلق یعمران الدّیار و یزیدان فی الأعمار.

[١٧45]٩-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عبد الحمید

ص :٢٢٨

[١٧٣٩]٣-ابو ولاّد حنّاط از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در هر کس چهار چیز باشد ایمانش کامل است و اگر از سر تا پا نیز گناه شود از آن کاسته نمی شود و آن ها عبارتند از: راستی، ادای امانت، حیا و خوش اخلاقی.

[١٧4٠]4-عنبسۀ عابد گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: مؤمن پس از انجام واجبات، چیزی محبوب تر از این که با مردم گشاده اخلاق باشد به نزد خدا نمی فرستد.

[١٧4١]5-ذریح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

پاداش صاحب اخلاق نیکو مانند پاداش روزه دار شب زنده دار است.

[١٧4٢]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

بیشترین چیزی که امّتم به سبب آن به بهشت می روند پروای از خدا و خوش اخلاقی است.

[١٧4٣]٧-حسین احمسی و عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: اخلاق نیک گناهان را ذوب می کند چنان که خورشید یخ را ذوب می کند.

[١٧44]٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: نیکی و خوش اخلاقی، سرزمین ها را آباد کرده، عمر را افزایش می دهد.

[١٧45]٩-از عبد اللّه سنان روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: خداوند

ص :٢٢٩

قال: حدّثنی یحیی بن عمرو، عن عبد اللّه بن سنان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أوحی اللّه تبارک و تعالی إلی بعض أنبیائه علیهما السّلام: الخلق الحسن یمیث الخطیئه، کما تمیث الشّمس الجلید.

[١٧46]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

هلک رجل علی عهد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فأتی الحفّارین فإذا [ب]هم لم یحفروا شیئا و شکوا ذلک إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالوا: یا رسول اللّه ما یعمل حدیدنا فی الأرض، فکأنّما نضرب به فی الصّفا، فقال: و لم؟ إن کان صاحبکم لحسن الخلق، ائتونی بقدح من ماء؛ فأتوه به فأدخل یده فیه، ثمّ رشّه علی الأرض رشّا، ثمّ قال: احفروا، قال: فحفر الحفّارون؛ فکأنّما کان رملا یتهایل علیهم.

[١٧4٧]١١-عنه، عن محمّد بن سنان، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الخلق منیحه یمنحها اللّه عزّ و جلّ خلقه، فمنه سجیّه و منه نیّه، فقلت:

فأیّتهما أفضل؟ فقال: صاحب السّجیّه هو مجبول لا یستطیع غیره و صاحب النّیّه یصبر علی الطّاعه تصبّرا، فهو أفضلهما.

[١٧4٨]١٢-و عنه، عن بکر بن صالح، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن إبراهیم، عن علیّ بن أبی علیّ اللّهبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی لیعطی العبد من الثّواب علی حسن الخلق کما یعطی المجاهد فی سبیل اللّه، یغدو علیه و یروح.

[١٧4٩]١٣-عنه، عن عبد اللّه الحجّال، عن أبی عثمان القابوسیّ، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٣٠

پاک و والا به یکی از پیامبرانش چنین وحی کرد: اخلاق نیک گناهان را ذوب می کند چنان که خورشید، یخ را.

[١٧46]١٠-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در روزگار پیامبر گرامی، مردی مرد. قبرکن آوردند ولی آن ها نتوانستند زمین را بکنند. شکایت به نزد رسول خدا برده، گفتند: ای رسول خدا آهن ما در این زمین کارگر نیست گویا که بر سنگ خارا می زنیم. پیامبر گرامی فرمودند: چطور ممکن است؟ این رفیقتان خوش اخلاق بود. ظرف آبی به من بدهید. ظرف آب را آوردند. حضرت دست در آن کرده، سپس آب را بر زمین پاشید و آن گاه فرمود:

بکنید. قبرکن ها شروع کردند و گویا ریگی شد که به روی هم ریخته می شد.

[١٧4٧]١١-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا اخلاق، عطیّه ای است که خداوند شکوهمند به آفریدگانش می بخشد. برخی از آن فطری است و بخشی دیگر کسب کردنی. من عرض کردم: کدام یک برتر است؟ فرمودند: دارندۀ اخلاق فطری، بر آن سرشته شده و جز آن نمی تواند کاری بکند ولی آن که کسب می کند با زحمت، بر فرمانبری شکیبایی می کند و این برتر است.

[١٧4٨]١٢-علی ابو علی لهبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا خداوند پاک و والا پاداشی که به خوش اخلاقی بنده می دهد همچون پاداش مجاهد راه خدا است که هر بامداد و شامگاه کارزار کند.

[١٧4٩]١٣-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند

ص :٢٣١

إنّ اللّه تبارک و تعالی أعار أعداءه أخلاقا من أخلاق أولیائه لیعیش أولیاؤه مع أعدائه فی دولاتهم.

و فی روایه أخری: و لو لا ذلک لما ترکوا ولیّا للّه إلاّ قتلوه.

[١٧5٠]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن العلاء بن کامل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا خالطت النّاس فإن استطعت أن لا تخالط أحدا من النّاس إلاّ کانت یدک العلیا علیه فافعل، فإنّ العبد یکون فیه بعض التّقصیر من العباده و یکون له حسن خلق فیبلّغه اللّه ب [حسن]خلقه درجه الصّائم القائم.

[١٧5١]١5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز بن عبد اللّه، عن بحر السّقّاء قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا بحر حسن الخلق یسر، ثمّ قال: ألا أخبرک بحدیث ما هو فی یدی أحد من أهل المدینه؟ قلت: بلی قال: بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ذات یوم جالس فی المسجد إذ جاءت جاریه لبعض الأنصار و هو قائم، فأخذت بطرف ثوبه، فقام لها النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلم تقل شیئا و لم یقل لها النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شیئا حتّی فعلت ذلک ثلاث مرّات، فقام لها النّبیّ فی الرّابعه و هی خلفه، فأخذت هدبه من ثوبه ثمّ رجعت فقال لها النّاس: فعل اللّه بک و فعل، حبست رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثلاث مرّات، لا تقولین له شیئا، و لا هو یقول لک شیئا ما کانت حاجتک إلیه؟ قالت: إنّ لنا مریضا فأرسلنی أهلی لآخذ هدبه من ثوبه یستشفی بها، فلمّا أردت أخذها رآنی فقام فاستحییت منه أن آخذها و هو یرانی و أکره أن أستأمره فی أخذها فأخذتها.

[١٧5٢]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حبیب الخثعمیّ،

ص :٢٣٢

پاک و والا بخشی از اخلاق دوستانش را به دشمنانش عاریه می دهد تا دوستانش در دولت آنان زندگی کنند. و در روایت دیگری آمده: و اگر چنین نبود همۀ دوستان خدا را می کشتند.

[١٧5٠]١4-از علاء کامل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: وقتی با مردم آمیزش داری کاری کن که جز با دست بالاتر با کسی از آنان آمیزش نکنی؛ زیرا گاهی در عبادت بنده کوتاهی هایی هست ولی چون اخلاق نیکویی دارد خداوند به سبب آن، او را به درجۀ روزه دار شب زنده دار می رساند.

[١٧5١]١5-بحر سقّا گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: ای بحر خوش اخلاقی مایۀ آسانی است. آیا به تو حکایتی بگویم که کسی از اهل مدینه آن را نمی داند؟ عرض کردم: بله. فرمودند: یک روز هنگامی که رسول خدا در مسجد نشسته بود، کنیز یکی از انصار که آن جا بود، آمد و گوشۀ لباس پیامبر را گرفت. پیامبر برایش ایستاد ولی او چیزی نگفت و پیامبر هم چیزی نفرمود تا آن زن سه بار این کار را تکرار کرد. بار چهارم که پیامبر ایستاد، زن پشت سرش بود و رشته ای از لباس پیامبر را گرفت و بازگشت. مردم به او گفتند:

فلان فلان شده، سه بار رسول خدا را بازداشتی و چیزی نگفتی و ایشان هم به تو چیزی نفرمود، کارت چه بود؟ او گفت: ما بیماری در خانه داریم، خانواده ام مرا فرستادند تا رشته ای از لباس پیامبر بیاورم و بیمار با آن شفا بیابد. چون خواستم رشته ای بکشم پیامبر مرا دید و برخاست و من شرم داشتم که وقتی مرا می بیند چنین کنم و دوست نداشتم که به ایشان بگویم چه می خواهم. تا در بار چهارم رشته ای گرفتم.

[١٧5٢]١6-حبیب خثعمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا

ص :٢٣٣

عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أفاضلکم أحسنکم أخلاقا الموطّئون أکنافا الّذین یألفون و یؤلفون و توطّأ رحالهم.

[١٧5٣]١٧-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: المؤمن مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف.

[١٧54]١٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ حسن الخلق یبلغ بصاحبه درجه الصّائم القائم.

باب حسن البشر

[١٧55]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن الحسن بن الحسین قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یا بنی عبد المطّلب إنّکم لن تسعوا النّاس بأموالکم فالقوهم بطلاقه الوجه و حسن البشر.

و رواه، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام إلاّ أنّه قال: یا بنی هاشم.

[١٧56]٢-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاث من أتی اللّه بواحده منهنّ أوجب اللّه له الجنّه: الإنفاق من إقتار، و البشر لجمیع العالم، و الإنصاف من نفسه.

ص :٢٣4

فرمودند: برترین های شما خوش اخلاق ها و بزرگواران و مهمان نوازان شمایند، کسانی که با مردم انس می گیرند و مردم هم با آنان انس می گیرند و در خانه شان به روی همه باز است.

[١٧5٣]١٧-عبد اللّه بن میمون قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مؤمن همدم است. و در کسی که نه انس می گیرد و نه با او انس می گیرند خیری نیست.

[١٧54]١٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا اخلاق نیک، دارندۀ آن را به درجۀ روزه دار شب زنده دار می رساند.

خوش رویی

[١٧55]١-حسن حسین گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: رسول خدا فرمودند: ای پسران عبد المطلّب شما هرگز نمی توانید با مالتان برای مردم کاری بکنید پس با آنان با روی گشاده و خوش رویی برخورد کنید.

این حدیث را حسن راشد نیز روایت کرده، جز این که «ای بنی هاشم» آورده است.

[١٧56]٢-سماعۀ مهران از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه چیز است که هرکس با یکی از آن ها به نزد خدا برود، بهشت را بر او واجب می کند: انفاق در تنگدستی، خوش رویی با همۀ جهان و خوش انصافی.

ص :٢٣5

[١٧5٧]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رجل، فقال: یا رسول اللّه أوصنی، فکان فیما أوصاه أن قال: الق أخاک بوجه منبسط.

[١٧5٨]4-عنه، عن ابن محبوب، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: ما حدّ حسن الخلق؟ قال: تلیّن جناحک، و تطیّب کلامک، و تلقی أخاک ببشر حسن.

[١٧5٩]5-عنه، عن أبیه، عن حمّاد، عن ربعیّ، عن فضیل قال:

صنائع المعروف و حسن البشر یکسبان المحبّه و یدخلان الجنّه و البخل و عبوس الوجه یبعّدان من اللّه و یدخلان النّار.

[١٧6٠]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: حسن البشر یذهب بالسّخیمه.

باب الصّدق و أداء الأمانه

[١٧6١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن أبی العلاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ لم یبعث نبیّا إلاّ بصدق الحدیث و أداء الأمانه إلی البرّ و الفاجر.

[١٧6٢]٢-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن إسحاق بن عمّار، و غیره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٣6

[١٧5٧]٣-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا به من سفارشی بکن. و در میان آنچه حضرت سفارش فرمود، این بود: برادرت را با روی گشاده دیدار کن.

[١٧5٨]4-یکی از اصحاب گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: نهایت خوش اخلاقی چیست؟ فرمودند: فروتنی، خوش کلامی و دیدار برادران با خوش رویی.

[١٧5٩]5-از فضیل روایت شده که حضرت فرمودند: کارهای نیک و خوش رویی محبّت را کسب کرده، به بهشت می برند و بخل و ترش رویی، آدمی را از خدا دور کرده، به دوزخ می برند.

[١٧6٠]6-سماعه از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خوش رویی، کینه را از بین می برد.

راستی و ادای امانت

[١٧6١]١-حسین ابو علا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند شکوهمند هیچ پیامبری را جز به سبب راستگویی و ادای امانت به نیک و بد نفرستاد.

[١٧6٢]٢-اسحاق عمّار و جز او از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان

ص :٢٣٧

لا تغترّوا بصلاتهم و لا بصیامهم، فإنّ الرّجل ربّما لهج بالصّلاه و الصّوم حتّی لو ترکه استوحش و لکن اختبروهم عند صدق الحدیث و أداء الأمانه.

[١٧6٣]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن ابن أبی نجران، عن مثنّی الحنّاط، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من صدق لسانه زکی عمله.

[١٧64]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن موسی بن سعدان، عن عبد اللّه بن القاسم، عن عمرو بن أبی المقدام قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام فی أوّل دخله دخلت علیه: تعلّموا الصّدق قبل الحدیث.

[١٧65]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن أبی کهمس قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: عبد اللّه بن أبی یعفور یقرئک السّلام، قال: علیک و علیه السّلام إذا أتیت عبد اللّه فأقرئه السّلام و قل له: إنّ جعفر بن محمّد یقول لک: انظر ما بلغ به علیّ علیه السّلام عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فالزمه، فإنّ علیّا علیه السّلام إنّما بلغ ما بلغ به عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بصدق الحدیث و أداء الأمانه.

[١٧66]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی إسماعیل البصریّ، عن فضیل بن یسار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا فضیل إنّ الصّادق أوّل من یصدّقه اللّه عزّ و جلّ یعلم أنّه صادق و تصدّقه نفسه تعلم أنّه صادق.

[١٧6٧]٧-ابن أبی عمیر، عن منصور بن حازم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّما سمّی إسماعیل صادق الوعد؛ لأنّه وعد رجلا فی مکان فانتظره فی ذلک المکان سنه فسمّاه اللّه عزّ و جلّ صادق الوعد، ثمّ [قال]إنّ الرّجل أتاه

ص :٢٣٨

فرمود: فریب نماز و روزۀ شان را نخورید. چه بسا مردی به نماز و روزه شیفته می گردد چنان که اگر ترکش کند، به هراس افتد. بلکه آنان را به راستی در سخن و ادای امانت بیازمایید.

[١٧6٣]٣-محمّد مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زبان هرکس راستگو باشد عملش پاک است.

[١٧64]4-عمرو ابو مقدام گفته است: حضرت باقر علیه السّلام در نخستین باری که به نزدشان رفتم به من فرمودند: پیش از حدیث، راستگویی را بیاموزید.

[١٧65]5-ابو کهمس گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: عبد اللّه ابو یعفور به شما سلام رساندند. ایشان فرمود: سلام بر تو و بر او. وقتی به نزد عبد اللّه رفتی، سلامم را برسان و به او بگو: جعفر محمّد علیهما السّلام به تو می گوید: ببین علی نزد رسول خدا به کجا رسید و بر آن مواظبت کن. که علی علیه السّلام در نزد رسول خدا به هر کجا رسید به سبب راستگویی و ادای امانت بود.

[١٧66]6-از فضیل یسار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: ای فضیل نخستین کسی که راستگو را تصدیق می کند خدای عزّتمند است که می داند او راستگو است و جان راستگو هم خودش را تصدیق می کند؛ زیرا درمی یابد که راستگو است.

[١٧6٧]٧-منصور حازم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا اسماعیل را وعده درست نامیده اند از آن جهت که یک بار با مردی در جایی وعده داشت و یک سال در آن جا منتظر او ماند. پس خداوند عزّتمند او را وعده درست

ص :٢٣٩

بعد ذلک فقال له إسماعیل: ما زلت منتظرا لک.

[١٧6٨]٨-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم، عن أحمد بن النّضر الخزّاز، عن جدّه الرّبیع بن سعد قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام: یا ربیع إنّ الرّجل لیصدق حتّی یکتبه اللّه صدّیقا.

[١٧6٩]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ العبد لیصدق حتّی یکتب عند اللّه من الصّادقین و یکذب حتّی یکتب عند اللّه من الکاذبین فإذا صدق قال اللّه عزّ و جلّ: صدق و برّ، و إذا کذب قال اللّه عزّ و جلّ، کذب و فجر.

[١٧٧٠]١٠-عنه، عن ابن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن عبد اللّه بن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کونوا دعاه للنّاس بالخیر بغیر ألسنتکم، لیروا منکم الاجتهاد و الصّدق و الورع.

[١٧٧١]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم قال:

قال أبو الولید حسن بن زیاد الصّیقل: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من صدق لسانه زکی عمله و من حسنت نیّته زید فی رزقه و من حسن برّه بأهل بیته مدّ له فی عمره.

[١٧٧٢]١٢-عنه، عن أبی طالب رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لا تنظروا إلی طول رکوع الرّجل و سجوده، فإنّ ذلک شیء اعتاده؛ فلو ترکه استوحش لذلک و لکن انظروا إلی صدق حدیثه و أداء أمانته.

ص :٢4٠

نامید. سپس حضرت فرمود: آن مرد پس از یک سال آمد و اسماعیل به او گفت:

من همواره منتظرت بودم.

[١٧6٨]٨-ربیع سعد گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمود: ای ربیع همانا انسانی که راستگو است، خداوند او را از راستی پیشگان می نویسد.

[١٧6٩]٩-ابو بصیر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

همانا بنده راست می گوید و آن گاه نزد خداوند از راستان نوشته می شود و دروغ می گوید و نزد خداوند از دروغ گویان نوشته می شود. وقتی راست بگوید، خداوند عزّتمند می فرماید: راست گفت و خوب کرد. و وقتی دروغ بگوید:

خداوند شکوهمند می فرماید: دروغ گفت و بد کرد.

[١٧٧٠]١٠-عبد اللّه ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

مردم را با جز زبانتان به خیر بخوانید تا کوشش و راستی و پرهیزگاری را از شما ببینند.

[١٧٧١]١١-ابو ولید حسن بن زیاد صیقل گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر کس زبانش راست بگوید عملش پاک است. و هرکس نیّتش نیکو باشد روزی اش افزون می شود و هرکس با خانواده اش خوش رفتار باشد، عمرش طولانی می گردد.

[١٧٧٢]١٢-ابو طالب حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: به طول رکوع و سجده های شخص نگاه نکنید؛ زیرا آن چیزی است که عادتش شده است، و اگر ترکش کند به هراس می افتد. بلکه به راستگویی و ادای امانت او بنگرید.

ص :٢4١

باب الحیاء

[١٧٧٣]١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الحیاء من الإیمان و الإیمان فی الجنّه

[١٧٧4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن الحسن الصّیقل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: الحیاء و العفاف و العیّ-أعنی عیّ اللّسان لا عیّ القلب -من الإیمان.

[١٧٧5]٣-الحسین بن محمّد، عن محمّد بن أحمد النّهدیّ، عن مصعب بن یزید، عن العوّام بن الزّبیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من رقّ وجهه رقّ علمه.

[١٧٧6]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره، عن یحیی أخی دارم، عن معاذ بن کثیر، عن أحدهما علیهما السّلام قال:

الحیاء و الإیمان مقرونان فی قرن فإذا ذهب أحدهما تبعه صاحبه.

[١٧٧٧]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن علیّ بن یقطین، عن الفضل بن کثیر، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا إیمان لمن لا حیاء له.

[١٧٧٨]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن بعض أصحابنا رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الحیاء حیاءان: حیاء عقل و حیاء حمق، فحیاء العقل هو

ص :٢4٢

حیا

[١٧٧٣]١-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حیا از ایمان است و ایمان در بهشت می باشد.

[١٧٧4]٢-از حسن صیقل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: حیا و پاکی و سنگینی زبان-نه سنگینی دل-از ایمان است.

[١٧٧5]٣-عوّام زبیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکه کم رو بود، کم دانش است.

[١٧٧6]4-معاذ کثیر از یکی از صادقین علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: حیا و ایمان دو رشتۀ درهم تنیده اند که چون یکی برود دیگری هم رفته است.

[١٧٧٧]5-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بی حیا، ایمان ندارد.

[١٧٧٨]6-یکی از اصحاب حدیثی که سندش را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رسانده روایت کرده که ایشان فرمودند: حیا دوگونه است: حیای خرد و حیای بی خردی. که

ص :٢4٣

العلم و حیاء الحمق هو الجهل.

[١٧٧٩]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن بکر بن صالح، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن إبراهیم، عن علیّ بن أبی علیّ اللّهبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أربع من کنّ فیه و کان من قرنه إلی قدمه ذنوبا بدّلها اللّه حسنات: الصّدق و الحیاء و حسن الخلق و الشّکر.

باب العفو

[١٧٨٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی خطبته: ألا أخبرکم بخیر خلائق الدّنیا و الآخره؟ :

العفو عمّن ظلمک و تصل من قطعک و الإحسان إلی من أساء إلیک و إعطاء من حرمک.

[١٧٨١]٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عبد الحمید، عن یونس بن یعقوب، عن غرّه بن دینار الرّقّیّ، عن أبی إسحاق السّبیعیّ رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ألا أدلّکم علی خیر أخلاق الدّنیا و الآخره؟ : تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمّن ظلمک.

[١٧٨٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه نشیب اللّفائفیّ، عن حمران بن أعین قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ثلاث من مکارم الدّنیا و الآخره: تعفو عمّن ظلمک و

ص :٢44

حیای خرد، دانش است و حیای بی خردی، نادانی.

[١٧٧٩]٧-علی ابو علی لهبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: چهار چیز است که در هرکس باشد اگر از سر تا پا هم گناه باشد، خداوند آن ها را به حسنات دگرگونش می کند: راستی، حیا، خوش اخلاقی و سپاسمندی.

گذشت

[١٧٨٠]١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا در خطبه اش فرمودند: آیا به شما از بهترین اخلاق دنیا و آخرت خبر ندهم؟ گذشت از کسی که به تو ستم کرده است. پیوند با کسی که از تو بریده، نیکی به کسی که به تو بدی کرده و بخشش به آن که تو را محروم ساخته است.

[١٧٨١]٢-از ابو اسحاق سبیعی حدیثی که سندش را به رسول خدا رسانده روایت شده که ایشان فرمودند: آیا شما را به بهترین اخلاق دنیا و آخرت راهنمایی نکنم؟ پیوند با کسی که از تو بریده، بخشش به کسی که تو را محروم کرده و گذشت از کسی که به تو ستم کرده است.

[١٧٨٢]٣-از حمران اعین روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: سه چیز از خوبی های دنیا و آخرت است: گذشت از کسی که به تو ستم کرده، پیوند با کسی که از

ص :٢45

تصل من قطعک و تحلم إذا جهل علیک.

[١٧٨٣]4-علیّ، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

سمعته یقول: إذا کان یوم القیامه جمع اللّه تبارک و تعالی الأوّلین و الآخرین فی صعید واحد، ثمّ ینادی مناد: أین أهل الفضل؟ قال: فیقوم عنق من النّاس فتلقّاهم الملائکه فیقولون: و ما کان فضلکم؟ فیقولون: کنّا نصل من قطعنا و نعطی من حرمنا و نعفو عمّن ظلمنا، قال: فیقال لهم: صدقتم ادخلوا الجنّه.

[١٧٨4]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن جهم بن الحکم المدائنیّ، عن إسماعیل بن أبی زیاد السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: علیکم بالعفو، فإنّ العفو لا یزید العبد إلاّ عزّا، فتعافوا یعزّکم اللّه.

[١٧٨5]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن أبی خالد القمّاط، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

النّدامه علی العفو أفضل و أیسر من النّدامه علی العقوبه.

[١٧٨6]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن سعدان عن معتّب قال:

کان أبو الحسن موسی علیه السّلام فی حائط له یصرم فنظرت إلی غلام له قد أخذ کاره من تمر فرمی بها وراء الحائط فأتیته و أخذته و ذهبت به إلیه، فقلت:

جعلت فداک إنّی وجدت هذا و هذه الکاره، فقال للغلام: یا فلان، قال: لبیّک، قال: أتجوع؟ قال: لا یا سیّدی، قال: فتعری؟ قال: لا یا سیّدی قال فلأیّ شیء

ص :٢46

تو گسسته و بردباری در برابر کسی که با تو نادانی کرده است.

[١٧٨٣]4-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت سجّاد علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

چون روز قیامت شود خداوند پاک و والا پیشینیان و پسینیان را در یک تپّه گرد آورده، سپس منادی فریاد می زند: فضیلت داران کجایند؟ گروهی از مردم برمی خیزند. فرشتگان آنان را پذیرفته، می گویند: فضیلت شما چه بوده است؟ آنان می گویند: ما با کسی که از ما گسسته بود، می پیوستیم و به کسی که محروممان کرده بود، می بخشیدیم و از کسی که به ما ستم کرده بود، می گذشتیم.

پس به آنان گفته می شود: راست گفته اید [شما اهل فضیلتید]به بهشت بروید.

[١٧٨4]5-اسماعیل ابو زیاد سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: بر شما باد به گذشت؛ زیرا گذشت جز عزّت بنده را افزایش نمی دهد. پس همدیگر را گذشت کنید تا خدا شما را عزّت بدهد.

[١٧٨5]6-حمران از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پشیمانی بر گذشت برتر و آسان تر از پشیمانی بر کیفر است.

[١٧٨6]٧-معتّب گفته است: حضرت کاظم علیه السّلام در باغ خودش درختان خرما را هرس می کرد. من، چشمم به غلام او افتاد که دسته ای از خرماها را برداشت و به پشت باغ انداخت. من به سراغش رفته، او را گرفتم و با خرماها به نزد حضرت رفته، عرض کردم: جانم فدایت من این غلام و این دسته را با هم یافتم. حضرت به غلامش فرمود: فلانی. او عرض کرد: بله آقای من. فرمود: آیا گرسنه ای؟ او عرض کرد: نه سرور من. فرمود: برهنه ای؟ عرض کرد: نه سرور من. فرمود: پس برای چه

ص :٢4٧

أخذت هذه؟ قال: اشتهیت ذلک، قال: اذهب فهی لک و قال: خلّوا عنه.

[١٧٨٧]٨-عنه، عن ابن فضّال قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: ما التقت فئتان قطّ إلاّ نصر أعظمهما عفوا.

[١٧٨٨]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أتی بالیهودیّه الّتی سمّت الشّاه للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال لها: ما حملک علی ما صنعت؟ فقالت: قلت: إن کان نبیّا لم یضرّه و إن کان ملکا أرحت النّاس منه، قال: فعفا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عنها.

[١٧٨٩]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ثلاث لا یزید اللّه بهنّ المرء المسلم إلاّ عزّا: الصّفح عمّن ظلمه و إعطاء من حرمه و الصّله لمن قطعه.

باب کظم الغیظ

[١٧٩٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن الحکم عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول: ما أحبّ أنّ لی بذلّ نفسی حمر النّعم و ما تجرّعت جرعه أحبّ إلیّ من جرعه غیظ لا أکافی بها صاحبها.

[١٧٩١]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان و علیّ بن النّعمان، عن عمّار بن مروان، عن زید الشّحّام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢4٨

کاری این را برداشتی؟ عرض کرد: هوس بود. فرمود: برو. خرما هم مال خودت.

و فرمود: با او کاری نداشته باشید.

[١٧٨٧]٨-ابن فضّال گفته است: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

هرگاه دو گروه با هم روبه رو شوند آن که گذشتش بیشتر است، یاری داده می شود.

[١٧٨٨]٩-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زنی یهودی را که گوسفندی زهرآگین شده برای پیامبر گرامی آورده بود، به نزد حضرتش آوردند.

پیامبر به او فرمودند: چه چیزی تو را به این کار واداشت؟ او گفت: من با خودم گفتم. اگر پیامبر باشد به او زیان نمی رساند و اگر پادشاه باشد مردم را از او آسوده می کنم. پس رسول خدا از او درگذشت.

[١٧٨٩]١٠-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه چیز است که خداوند به سبب آن ها عزّت مرد مسلمان را می افزاید. گذشت از کسی که ستم کرده است، بخشش به کسی که او را محروم کرده بود و پیوستن به کسی که از او گسسته بود.

فروخوردن خشم

[١٧٩٠]١-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام می فرمودند: دوست ندارم به جای نرم خویی ام شتران سرخ مو داشته باشم و هیچ جرعه ای محبوب تر از جرعۀ خشم ننوشیدم تا کسی را به سبب خشم کیفر ندهم.

[١٧٩١]٢-زید شحام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چه نیکو

ص :٢4٩

نعم الجرعه الغیظ لمن صبر علیها، فإنّ عظیم الأجر لمن عظیم البلاء و ما أحبّ اللّه قوما إلاّ ابتلاهم.

[١٧٩٢]٣-عنه، عن علیّ بن النّعمان و محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

اصبر علی أعداء النّعم، فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک بأفضل من أن تطیع اللّه فیه.

[١٧٩٣]4-عنه، عن محمّد بن سنان، عن ثابت مولی آل حریز، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کظم الغیظ عن العدوّ فی دولاتهم تقیّه حزم لمن أخذ به و تحرّز من التّعرّض للبلاء فی الدّنیا و معانده الأعداء فی دولاتهم و مماظّتهم فی غیر تقیّه ترک أمر اللّه فجاملوا النّاس یسمن ذلک لکم عندهم و لا تعادوهم فتحملوهم علی رقابکم فتذلّوا.

[١٧٩4]5-علیّ بن إبراهیم، عن بعض أصحابه، عن مالک بن حصین السّکونیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما من عبد کظم غیظا إلاّ زاده اللّه عزّ و جلّ عزّا فی الدّنیا و الآخره، و قد قال اللّه عزّ و جلّ: وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیْظَ وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ و أثابه اللّه مکان غیظه ذلک.

[١٧٩5]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إسماعیل بن مهران، عن سیف بن عمیره قال:

حدّثنی من سمع أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول من کظم غیظا و لو شاء أن یمضیه أمضاه، أملأ اللّه قلبه یوم القیامه رضاه.

ص :٢5٠

جرعه ای است خشم، برای کسی که بر آن شکیبایی کند. که پاداش بزرگ در برابر بلای بزرگ است. و خداوند هر گروهی را دوست بدارد گرفتارشان می کند.

[١٧٩٢]٣-عمّار مروان از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در برابر دشمنان نعمت شکیبایی کن؛ زیرا کسی را که دربارۀ تو از خدا نافرمانی کرده، با چیزی برتر از اطاعت خداوند دربارۀ او، نمی توانی مجازات کنی.

[١٧٩٣]4-ثابت غلام آل حریز از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

فروخوردن خشم در برابر دشمن در حکومت آنان و به جهت تقیّه، برای کسی که آن را به کار گیرد دوراندیشی و ایمنی از دچارشدن به گرفتاری دنیا است.

و دشمنی و ستیز با آنان در حکومتشان بدون رعایت تقیّه، واگذاشتن فرمان خدا است. پس با مردم فروتنانه رفتار کنید تا این کار شما را نزدشان بزرگ گرداند. و با آنان دشمنی نکنید تا بر گردن خودتان سوار شوند و خوار گردید.

[١٧٩4]5-از مالک بن حصین سکونی روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هیچ بنده ای خشمش را فرونمی خورد جز این که خداوند عزّتمند در دنیا و آخرت عزّتش را می افزاید. که خود فرموده است: (و کسانی که خشمشان را فرومی خورند و از مردم درمی گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.) [آل عمران (٣) :١٣4]و خداوند در برابر فروخوردن خشم، این را به او پاداش می دهد.

[١٧٩5]6-مردی از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: هرکس خشمی را فروخورد که اگر می خواست می توانست اعمالش کند خداوند در روز قیامت دلش را از خشنودی خود پر می کند.

ص :٢5١

[١٧٩6]٧-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن غالب بن عثمان، عن عبد اللّه بن منذر، عن الوصّافیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من کظم غیظا و هو یقدر علی إمضائه، حشا اللّه قلبه أمنا و إیمانا یوم القیامه.

[١٧٩٧]٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عبد الکریم بن عمرو، عن أبی أسامه زید الشّحّام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی: یا زید اصبر علی أعداء النّعم، فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک بأفضل من أن تطیع اللّه فیه. یا زید إنّ اللّه اصطفی الإسلام و اختاره، فأحسنوا صحبته بالسّخاء و حسن الخلق.

[١٧٩٨]٩-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن حفص بیّاع السّابریّ، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من أحبّ السّبیل إلی اللّه عزّ و جلّ جرعتان: جرعه غیظ تردّها بحلم و جرعه مصیبه تردّها بصبر.

[١٧٩٩]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد، عن ربعیّ، عمّن حدّثه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال لی أبی: یا بنیّ ما من شیء أقرّ لعین أبیک من جرعه غیظ عاقبتها صبر و ما من شیء یسرّنی أنّ لی بذلّ نفسی حمر النّعم.

[١٨٠٠]١١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن معاویه بن وهب، عن معاذ بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اصبروا علی أعداء النّعم، فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک بأفضل من أن تطیع اللّه فیه.

[١٨٠١]١٢-عنه، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن خلاّد، عن الثّمالیّ، عن

ص :٢5٢

[١٧٩6]٧-وصّافی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس خشمی را فروخورد که می توانست اعمالش کند خداوند در روز قیامت دلش را از ایمنی و ایمان انباشته می سازد.

[١٧٩٧]٨-ابو اسامه زید شحّام گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: ای زید بر دشمنان نعمت شکیبایی کن؛ زیرا تو کسی را که دربارۀ تو از خدا نافرمانی کرده، با چیزی برتر از فرمانبری خداوند دربارۀ او نمی توانی کیفر دهی. ای زید خداوند اسلام را برگزید و انتخاب کرد. پس با سخاوت و خوش اخلاقی همراه خوبی برای اسلام باشید.

[١٧٩٨]٩-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

از محبوب ترین راه ها به سوی خداوند عزّتمند، دو جرعه است: جرعۀ خشمی که با بردباری بازگردانده شود و جرعۀ مصیبتی که با شکیبایی بازگردانده می شود.

[١٧٩٩]١٠-مردی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پدرم به من فرمود: پسرم! چیزی مانند جرعۀ خشمی که پایانش شکیبایی باشد دیدگان پدرت را روشن نمی کند. و من خوشحال نمی شوم که به جای نرم خویی ام، شتران سرخ مو داشته باشم.

[١٨٠٠]١١-معاذ مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بر دشمنان نعمت شکیبایی کنید؛ زیرا تو کسی را که دربارۀ تو از خدا نافرمانی کرده، با چیزی برتر از فرمانبری خداوند دربارۀ او کیفر نمی دهی.

[١٨٠١]١٢-از ثمالی روایت شده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند: من دوست ندارم

ص :٢5٣

علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

قال: ما أحبّ أنّ لی بذلّ نفسی حمر النّعم و ما تجرّعت من جرعه أحبّ إلیّ من جرعه غیظ لا أکافی بها صاحبها.

[١٨٠٢]١٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن مثنّی الحنّاط، عن أبی حمزه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما من جرعه یتجرّعها العبد أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ من جرعه غیظ یتجرّعها عند تردّدها فی قلبه، إمّا بصبر و إمّا بحلم.

باب الحلم

[١٨٠٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن محمّد بن عبید اللّه قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: لا یکون الرّجل عابدا حتّی یکون حلیما، و إنّ الرّجل کان إذا تعبّد فی بنی إسرائیل لم یعدّ عابدا حتّی یصمت قبل ذلک عشر سنین.

[١٨٠4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن ابن مسکان، عن أبی حمزه قال:

المؤمن خلط عمله بالحلم، یجلس لیعلم، و ینطق لیفهم، لا یحدّث أمانته الأصدقاء، و لا یکتم شهادته الأعداء و لا یفعل شیئا من الحقّ ریاء و لا یترکه حیاء، إن زکّی خاف ممّا یقولون و استغفر اللّه ممّا لا یعلمون، لا یغرّه قول من جهله و یخشی إحصاء ما قد عمله.

[١٨٠5]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٢54

که به جای نرم خویی ام شتران سرخ مو داشته باشم و من جرعه ای دوست داشتنی تر از جرعۀ خشم ننوشیده ام تا با خشم کسی را کیفر ندهم.

[١٨٠٢]١٣-از ابو حمزه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: در نزد خداوند شکوهمند هیچ جرعه ای محبوب تر از جرعۀ خشمی نیست که بنده هنگام گردش آن در دلش، می خورد چه به شکیبایی بخورد و چه به بردباری.

بردباری

[١٨٠٣]١-محمّد عبید اللّه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هیچ مردی تا بردبار نگردد عابد نمی شود. در بنی اسرائیل هیچ مردی با عبادت گری عابد شمرده نمی شد مگر این که پیش از آن ده سال سکوت کرده باشد.

[١٨٠4]٢-از ابو حمزه روایت شده که گفت: مؤمن عملش را با بردباری آمیخته است. می نشیند تا بیاموزد و سخن می گوید تا بفهمد. دربارۀ امانت [و راز] دوستان سخن نمی گوید و گواهی اش را از دشمنان پنهان نمی کند. کار حقّ را نه برای نام آوری انجام می دهد و نه به جهت شرم ترکش می کند. اگر ستوده شود از آنچه می گویند هراسان می شود و از آنچه نمی دانند از خداوند آمرزش می خواهد. سخن کسی که او را نمی شناسد فریبش نمی دهد و شمارش کارهایی که کرده، او را می ترساند.

[١٨٠5]٣-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام

ص :٢55

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول: إنّه لیعجبنی الرّجل أن یدرکه حلمه عند غضبه.

[١٨٠6]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن أبی جمیله، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ الحییّ الحلیم.

[١٨٠٧]5-عنه، عن علیّ بن حفص العوسیّ الکوفیّ رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما أعزّ اللّه بجهل قطّ و لا أذلّ بحلم قطّ.

[١٨٠٨]6-عنه، عن بعض أصحابه رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کفی بالحلم ناصرا، و قال: إذا لم تکن حلیما فتحلّم.

[١٨٠٩]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن عبد اللّه الحجّال، عن حفص بن أبی عائشه قال:

بعث أبو عبد اللّه علیه السّلام غلاما له فی حاجه فأبطأ، فخرج أبو عبد اللّه علیه السّلام علی أثره لمّا أبطأ، فوجده نائما، فجلس عند رأسه یروّحه حتّی انتبه، فلمّا تنبّه قال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا فلان و اللّه ما ذلک لک، تنام اللّیل و النّهار، لک اللّیل و لنا منک النّهار.

[١٨١٠]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ اللّه یحبّ الحییّ الحلیم العفیف المتعفّف.

[١٨١١]٩-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن علیّ بن محبوب، عن أیّوب بن نوح، عن عبّاس بن عامر، عن ربیع بن محمّد المسلیّ، عن أبی محمّد، عن عمران، عن سعید بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢56

می فرمودند: من از مردی که هنگام خشمش، بردباری او را درمی یابد، خوشم می آید.

[١٨٠6]4-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند عزّتمند با حیای بردبار را دوست می دارد.

[١٨٠٧]5-از علی بن حفص عوسی کوفی حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت شده که رسول خدا فرمودند: خداوند هیچگاه کسی را به سبب نادانی گرامی نداشته و به سبب بردباری خوار نمی کند.

[١٨٠٨]6-یکی از اصحاب حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که ایشان فرموده است: بردباری برای یاوری، بس است. و فرمود:

اگر بردبار نبودی، خودت را به بردباری بزن.

[١٨٠٩]٧-حفص ابو عایشه گفت: حضرت صادق علیه السّلام غلامش را برای کاری فرستاد. او دیر کرد. چون دیر کرد حضرت به دنبالش رفت و او را در خواب یافت. بالای سرش نشست و بادش زد تا بیدار شد. چون بیدار شد، حضرت به او فرمود: فلانی به خدا سوگند این حقّ را نداری که شب و روز را بخوابی. شب برای تو و روزت برای ما است.

[١٨١٠]٨-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند باحیای بردبار پاکدامن پاکدست را دوست دارد.

[١٨١١]٩-سعید یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون میان

ص :٢5٧

إذا وقع بین رجلین منازعه نزل ملکان فیقولان للسّفیه منهما: قلت و قلت و أنت أهل لما قلت، ستجزی بما قلت و یقولان للحلیم منهما: صبرت و حلمت سیغفر اللّه لک إن أتممت ذلک، قال: فإن ردّ الحلیم علیه ارتفع الملکان.

باب الصّمت و حفظ اللّسان

[١٨١٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

قال أبو الحسن الرّضا علیه السّلام: من علامات الفقه: الحلم و العلم و الصّمت، إن الصّمت باب من أبواب الحکمه، إنّ الصّمت یکسب المحبّه، إنّه دلیل علی کلّ خیر.

[١٨١٣]٢-عنه، عن الحسن بن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی حمزه قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول إنّما شیعتنا الخرس.

[١٨١4]٣-عنه، عن الحسن بن محبوب، عن أبی علیّ الجوّانیّ قال:

شهدت أبا عبد اللّه علیه السّلام و هو یقول لمولی له یقال له سالم-و وضع یده علی شفتیه و قال: -یا سالم احفظ لسانک تسلم و لا تحمل النّاس علی رقابنا.

[١٨١5]4-عنه، عن عثمان بن عیسی قال:

حضرت أبا الحسن صلوات اللّه علیه و قال له رجل: أوصنی فقال له: احفظ لسانک تعزّ و لا تمکّن النّاس من قیادک فتذلّ رقبتک

[١٨١6]5-عنه، عن الهیثم بن أبی مسروق، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢5٨

دو مرد ستیزی درگیرد، دو فرشته فرود آمده، به آن که بی خرد است، می گویند:

هرچه خواستی گمفتی ولی خودت شایستۀ آن هستی و به آنچه گفتی کیفر خواهی شد. و به آن که بردبار است می گویند: تو شکیبایی کردی و بردباری نشان دادی، اگر چنین به پایان برسانی خدا تو را خواهد آمرزید. حضرت فرمودند:

و اگر آن بردبار پاسخ بی خرد را بدهد، آن دو فرشته بازمی گردند.

خاموشی و نگهداشتن زبان

[١٨١٢]١-از احمد بن محمّد ابو نصر روایت شده که حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: از نشانه های فقاهت، بردباری، دانش و خاموشی است. همانا خاموشی دری از درهای حکمت است. خاموشی، دوستی می آورد. راهنمای به سوی هر نیکی ای، خاموشی است.

[١٨١٣]٢-ابو حمزه گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا شیعیان ما، لب بسته اند.

[١٨١4]٣-ابو علی جوّانی گفته است: حضرت صادق علیه السّلام را دیدم که به غلامش سالم-درحالی که دستش را بر لبان او گذاشته بود-می فرمود: ای سالم زبانت را نگاه دار تا سالم بمانی و مردم را بر گردن ما سوار نکنی.

[١٨١5]4-عثمان عیسی گفت: در خدمت حضرت ابو الحسن-درود خدا بر او -بودم که مردی به ایشان عرض کرد: به من سفارشی بفرما. فرمودند: زبانت را نگاه دار تا گرامی شوی و افسارت را به دست مردم نده که خوار می شوی.

[١٨١6]5-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا به مردی

ص :٢5٩

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لرجل أتاه: ألا أدلّک علی أمر یدخلک اللّه به الجنّه؟ قال:

بلی یا رسول اللّه قال: أنل ممّا أنا لک اللّه، قال: فإن کنت أحوج ممّن أنیله؟ قال:

فانصر المظلوم، قال: و إن کنت أضعف ممّن أنصره؟ قال: فاصنع للأخرق- یعنی أشر علیه-قال: فإن کنت أخرق ممّن أصنع له؟ قال: فاصمت لسانک إلاّ من خیر، أما یسرّک أن تکون فیک خصله من هذه الخصال تجرّک إلی الجنّه.

[١٨١٧]6-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن ابن القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لقمان لابنه: یا بنیّ إن کنت زعمت أنّ الکلام من فضّه، فإنّ السّکوت من ذهب.

[١٨١٨]٧-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن الحلبیّ رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أمسک لسانک، فإنّها صدقه تصدّق بها علی نفسک، ثمّ قال: و لا یعرف عبد حقیقه الإیمان حتّی یخزن من لسانه.

[١٨١٩]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن عبید اللّه بن علیّ الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ قال:

یعنی کفّوا ألسنتکم.

[١٨٢٠]٩-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن الحلبیّ رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: نجاه المؤمن فی حفظ لسانه.

ص :٢6٠

که به نزدش آمد، فرمود: آیا تو را به کاری راهنمایی نکنم که تو را به بهشت می برد؟ عرض کرد: چرا ای رسول خدا. فرمود: از آنچه خداوند به تو بخشیده، ببخش. او گفت: و اگر خودم نیازمندتر بودم؟ فرمود: ستمدیده را یاری کن.

گفت: و اگر خودم ناتوان تر بودم؟ فرمود: برای نادان ها کاری بکن-یعنی نادان را راهنمایی کن-او گفت: و اگر خودم نادان تر بودم؟ فرمود: زبانت را جز از گفتن خوبی ها فروببند. آیا شادمان نمی شوی که یکی از این خصلت ها در تو باشد و تو را به سوی بهشت بکشد.

[١٨١٧]6-ابن قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که لقمان به پسرش گفت: پسرم اگر پنداشتی که سخن، نقره است، [بدان که]خاموشی طلا است.

[١٨١٨]٧-از حلبی حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت شده که ایشان فرموده است: زبانت را نگاه دار؛ زیرا این کار صدقه ای است که به خودت می دهی. سپس فرمود: هیچ بنده ای تا بخشی از زبانش را نگاه دارد حقیقت ایمان را درنمی یابد.

[١٨١٩]٨-عبید اللّه بن علی حلبی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند (آیا ندیدی کسانی را که به آن ها گفته شد: دستانتان را نگاه دارید.) [نساء (4) :٧٧]روایت کرده که فرمودند: یعنی زبان هاتان را نگاه دارید.

[١٨٢٠]٩-حلبی حدیثی که سندش را به رسول خدا رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: نجات مؤمن در نگاه داشتن زبانش است.

ص :٢6١

[١٨٢١]١٠-یونس، عن مثنّی، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: کان أبو ذرّ-رحمه اللّه-یقول: یا مبتغی العلم إنّ هذا اللّسان مفتاح خیر و مفتاح شرّ، فاختم علی لسانک کما تختم علی ذهبک و ورقک.

[١٨٢٢]١١-حمید بن زیاد، عن الخشّاب، عن ابن بقّاح، عن معاذ بن ثابت، عن عمرو بن جمیع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان المسیح علیه السّلام یقول: لا تکثروا الکلام فی غیر ذکر اللّه، فإنّ الّذین یکثرون الکلام فی غیر ذکر اللّه قاسیه قلوبهم و لکن لا یعلمون.

[١٨٢٣]١٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن ابن أبی نجران، عن أبی جمیله، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من یوم إلاّ و کلّ عضو من أعضاء الجسد یکفّر اللّسان یقول: نشدتک اللّه أن نعذّب فیک.

[١٨٢4]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن إبراهیم بن مهزم الأسدیّ، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

إنّ لسان ابن آدم یشرف علی جمیع جوارحه کلّ صباح فیقول: کیف أصبحتم؟ فیقولون: بخیر إن ترکتنا، و یقولون: اللّه اللّه فینا و یناشدونه و یقولون: إنّما نثاب و نعاقب بک.

[١٨٢5]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن قیس أبی إسماعیل-و ذکر أنّه لا بأس به من أصحابنا-رفعه قال:

ص :٢6٢

[١٨٢١]١٠-ابو بصیر گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: ابو ذر- خدایش بیامرزد-می گفت: همانا این زبان، کلید نیکی و کلید بدی است. پس بر زبانت مهر بزن چنان که بر زر و سیم ات مهر می زنی.

[١٨٢٢]١١-عمرو جمیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت مسیح علیه السّلام می فرمود: در جز یاد خداوند زیاد سخن نگویید. که کسانی که در جز یاد خدا بسیار سخن می گویند، سخت دل اند، اگرچه خودشان ندانند.

[١٨٢٣]١٢-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: روزی نیست که هر عضوی از اعضای بدن در برابر زبان سر خم نکند و بگوید: تو را به خدا سوگند می دهم مبادا ما به سبب تو کیفر شویم.

[١٨٢4]١٣-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زبان هر انسانی در هر بامداد، بر همۀ اعضای بدن نگریسته، می گوید: چگونه اید؟ و آنان می گویند: اگر تو به حال خودمان واگذاری ما خوبیم. و می گویند: دربارۀ ما از خدا پروا کن. و سوگندش داده، می گویند: ما به سبب تو پاداش داده شده، کیفر می شویم.

[١٨٢5]١4-قیس ابو اسماعیل-که گفته شده اشکالی به او نیست-به سند خودش

ص :٢6٣

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه أوصنی فقال: احفظ لسانک، قال: یا رسول اللّه أوصنی، قال: احفظ لسانک، قال: یا رسول اللّه أوصنی، قال:

احفظ لسانک، ویحک و هل یکبّ النّاس علی مناخرهم فی النّار إلاّ حصائد ألسنتهم.

[١٨٢6]١5-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من لم یحسب کلامه من عمله کثرت خطایاه و حضر عذابه.

[١٨٢٧]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یعذّب اللّه اللّسان بعذاب لا یعذّب به شیئا من الجوارح فیقول: أی ربّ عذّبتنی بعذاب لم تعذّب به شیئا، فیقال: له خرجت منک کلمه فبلغت مشارق الأرض و مغاربها فسفک بها الدّم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهک بها الفرج الحرام، و عزّتی [و جلالی]لأعذّبنّک بعذاب لا أعذّب به شیئا من جوارحک.

[١٨٢٨]١٧-و بهذا الإسناد قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إن کان فی شیء شؤم ففی اللّسان.

[١٨٢٩]١٨-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد جمیعا، عن الوشّاء قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: کان الرّجل من بنی إسرائیل إذا أراد العباده صمت قبل ذلک عشر سنین.

ص :٢64

روایت کرده که مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا به من سفارشی بفرما. فرمود: زبانت را نگاه دار. او گفت: ای رسول خدا به من سفارشی بفرما. فرمود: زبانت را نگاه دار. او باز گفت: ای رسول خدا به من سفارشی بفرما.

فرمود: زبانت را نگاه دار. وای بر تو آیا مردم را جز محصول زبانشان، به رو در دوزخ می اندازد؟

[١٨٢6]١5-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس سخن گفتن را از اعمالش نشمارد، گناهانش بسیار شده، عذابش فرارسد.

[١٨٢٧]١6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند، زبان را به عذابی، کیفر می دهد که هیچ یک از اعضا را چنان کیفر نکند، پس زبان عرض می کند: پروردگارا مرا به عذابی کیفر می کنی که کسی را به آن عذاب نکرده ای. به او می گویند: از تو کلمه ای بیرون آمده، به خاور و باختر زمین رسید و آن گاه به سببش خون محترمی ریخته شده، مال محترمی چپاول گشت و زنی حرمتش دریده شد. سوگند به عزّت [و شکوهم]تو را به عذابی کیفر می کنم که هیچ کدام از اعضا را چنان کیفری نکنم.

[١٨٢٨]١٧-همو روایت کرده که رسول خدا فرمودند: اگر چیزی، شوم باشد، همان، زبان است.

[١٨٢٩]١٨-وشّاء گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: هر مردی از بنی اسرائیل پیش از آن که عابد شود، ده سال خاموشی می گزید.

ص :٢65

[١٨٣٠]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن بکر بن صالح، عن الغفاریّ، عن جعفر بن إبراهیم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من رأی موضع کلامه من عمله قلّ کلامه إلاّ فیما یعنیه.

[١٨٣١]٢٠-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عثمان بن عیسی، عن سعید بن یسار، عن منصور بن یونس، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی حکمه آل داود: علی العاقل أن یکون عارفا بزمانه، مقبلا علی شأنه، حافظا للسانه.

[١٨٣٢]٢١-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن الحسن بن رباط، عن بعض رجاله، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یزال العبد المؤمن یکتب محسنا ما دام ساکتا، فإذا تکلّم کتب محسنا أو مسیئا.

باب المداراه

[١٨٣٣]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ثلاث من لم یکنّ فیه لم یتمّ له عمل: ورع یحجزه عن معاصی اللّه و خلق یداری به النّاس و حلم یردّ به جهل الجاهل.

[١٨٣4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن الحسن قال:

سمعت جعفرا علیه السّلام یقول: جاء جبرئیل علیه السّلام إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا محمّد

ص :٢66

[١٨٣٠]١٩-جعفر ابراهیم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که رسول خدا فرموده است: هرکس سخن گفتن اش را از اعمالش بداند، کم سخن می گردد مگر در آن جا که به او مربوط باشد.

[١٨٣١]٢٠-منصور یونس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در حکمت خاندان داود چنین آمده است: بر خردمند است که زمانش را شناخته، به کار خود بپردازد و زبانش را نگاه دارد.

[١٨٣٢]٢١-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بندۀ مؤمن تا وقتی خاموش باشد، از نیکوکاران نوشته می شود و چون سخن بگوید یا از نیکوکاران نوشته می شود، یا از بدکاران.

مدارا

[١٨٣٣]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

سه چیز است که در هرکس نباشد، عملش کامل نیست: پروایی که او را از نافرمانی خداوند بازدارد، اخلاقی که با مردم مدارا کند و بردباری ای که نادانی نادان را با آن پاسخ دهد.

[١٨٣4]٢-حسین حسن گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: جبرئیل علیه السّلام به نزد پیامبر گرامی آمده، عرض کرد: ای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]

ص :٢6٧

ربّک یقرئک السّلام و یقول لک: دار خلقی.

[١٨٣5]٣-عنه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبیب السّجستانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

فی التّوراه مکتوب-فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به موسی بن عمران علیه السّلام-: یا موسی اکتم مکتوم سرّی فی سریرتک و أظهر فی علانیتک المداراه عنّی لعدوّی و عدوّک من خلقی و لا تستسبّ لی عندهم بإظهار مکتوم سرّی فتشرک عدوّک و عدوّی فی سبّی.

[١٨٣6]4-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن حمزه بن بزیع، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أمرنی ربّی بمداراه النّاس کما أمرنی بأداء الفرائض.

[١٨٣٧]5-علیّ بن إبراهیم، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: مداراه النّاس نصف الإیمان و الرّفق بهم نصف العیش. ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: خالطوا الأبرار سرّا و خالطوا الفجّار جهارا و لا تمیلوا علیهم فیظلموکم، فإنّه سیأتی علیکم زمان لا ینجو فیه من ذوی الدّین إلاّ من ظنّوا أنّه أبله و صبّر نفسه علی أن یقال [له]إنّه أبله لا عقل له.

[١٨٣٨]6-علیّ بن إبراهیم، عن بعض أصحابه، ذکره، عن محمّد بن سنان، عن حذیفه بن منصور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ قوما من النّاس قلّت مداراتهم للنّاس فأنفوا من قریش و ایم اللّه ما کان بأحسابهم بأس و إنّ قوما من غیر قریش حسنت

ص :٢6٨

پروردگارت به تو سلام رسانده، می فرماید: با آفریدگانم مدارا کن.

[١٨٣5]٣-حبیب سجستانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

در تورات-در آن جا که خدای شکوهمند با موسای عمران سخن گفته است- نوشته است: ای موسی راز پوشیدۀ مرا در سینه ات پنهان کن و مدارایم را برای دشمن خودم و دشمن خودت آشکار کن. و با آشکار کردن راز پوشیده ام آنان را به دشنام دادن به من برنیانگیز تا در دشنام دادن به من با دشمن من و خودت شریک نشوی.

[١٨٣6]4-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: پروردگارم مرا چنان که به انجام واجبات فرمان داده به مدارای با مردم نیز فرمان داده است.

[١٨٣٧]5-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: مدارای با مردم نیم ایمان است و مهربانی با ایشان نیم زندگانی. سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: با نیکان، پنهانی بیامیزید و با بدان در آشکار. و با آنان مخالفت نکنید که به شما ستم می کنند. همانا بر شما زمانی خواهد آمد که در آن از دین داران جز کسی که گمان می کنند ابله است و او از این که بگویند او ابله است و عقل ندارد، بیمی به خود راه نداده، تحمّل کند، نجات نمی یابد.

[١٨٣٨]6-حذیفۀ منصور گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

گروهی از مردم [قریش]کم مدارا بودند و قریش آنان را از خود راند. و به خدا سوگند در نسب خانوادگی شان عیبی نبود. و گروهی از غیر قریشیان هم نیکومدارا

ص :٢6٩

مداراتهم فألحقوا بالبیت الرّفیع قال: ثمّ قال: من کفّ یده عن النّاس فإنّما یکفّ عنهم یدا واحده و یکفّون عنه أیدی کثیره.

باب الرّفق

[١٨٣٩]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عمّن ذکره، عن محمّد بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی، عن أبیه عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ لکلّ شیء قفلا و قفل الإیمان الرّفق.

[١٨4٠]٢-و بإسناده قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: من قسم له الرّفق قسم له الإیمان.

[١٨4١]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن صفوان بن یحیی، عن یحیی الأزرق، عن حمّاد بن بشیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی رفیق یحبّ الرّفق، فمن رفقه بعباده تسلیله أضغانهم و مضادّتهم لهواهم و قلوبهم، و من رفقه بهم أنّه یدعهم علی الأمر یرید إزالتهم عنه رفقا بهم لکیلا یلقی علیهم عری الإیمان و مثاقلته جمله واحده فیضعفوا فإذا أراد ذلک نسخ الأمر بالآخر فصار منسوخا.

[١٨4٢]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن معاویه بن وهب، عن معاذ بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الرّفق یمن و الخرق شؤم

[١٨4٣]5-عنه، عن ابن محبوب، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ رفیق یحبّ الرّفق و یعطی علی الرّفق ما لا یعطی علی العنف.

ص :٢٧٠

شده، به آن خاندان والا پیوستند. سپس فرمودند: هرکس دست از مردم بشوید، از آنان یک دست کاسته است، ولی مردم از او بسیار دست می شویند.

نرمی و مهربانی

[١٨٣٩]١-عبد الرحمان ابو لیلا از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

برای هرچیزی قفلی است و قفل ایمان نرمی و مهربانی است.

[١٨4٠]٢-همو روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: هرکس بهره ای از نرمی برده، از ایمان بهره برده است.

[١٨4١]٣-حمّاد بشیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند پاک و والا مهربان و نرمخو است و نرمی را دوست دارد و از جمله مهربانی او به بندگانش، بیرون راندن کینه ها و مخالفت دلشان با هوس ها است. و باز از مهربانی اش به آنان این است که موضوعی را که می خواهد آنان از آن برکنار بمانند، به خودشان واگذار می کند تا احکام ایمان و سنگینی آن یکباره بر آن ها نیفتاده، ناتوان نگردند و آن گاه که بخواهد مردم از آن موضوع برکنار بمانند، آن فرمان را با فرمان دیگری نسخ می کند.

[١٨4٢]4-معاذ مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: نرمی، شگون است و سخت گیری، شوم.

[١٨4٣]5-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند عزّتمند ملایم است و نرمی و ملایمت را دوست دارد. و به نرمی چیزی می دهد که به سخت گیری نمی دهد.

ص :٢٧١

[١٨44]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عمر بن أذینه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ الرّفق لم یوضع علی شیء إلاّ زانه، و لا نزع من شیء إلاّ شانه.

[١٨45]٧-علیّ، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره، عن عمرو بن أبی المقدام رفعه إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:

إنّ فی الرّفق الزّیاده و البرکه و من یحرم الرّفق یحرم الخیر.

[١٨46]٨-عنه، عن عبد اللّه بن المغیره، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما زوی الرّفق عن أهل بیت إلاّ زوی عنهم الخیر.

[١٨4٧]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ، عن علیّ بن المعلّی، عن إسماعیل بن یسار، عن أحمد بن زیاد بن أرقم الکوفیّ، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما أهل بیت أعطوا حظّهم من الرّفق فقد وسّع اللّه علیهم فی الرّزق، و الرّفق فی تقدیر المعیشه خیر من السّعه فی المال، و الرّفق لا یعجز عنه شیء، و التّبذیر لا یبقی معه شیء إنّ اللّه عزّ و جلّ رفیق یحبّ الرّفق.

[١٨4٨]١٠-علیّ بن إبراهیم رفعه، عن صالح بن عقبه، عن هشام بن أحمر، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قال لی-و جری بینی و بین رجل من القوم کلام فقال لی-: ارفق بهم فإنّ کفر أحدهم فی غضبه و لا خیر فیمن کان کفره فی غضبه.

[١٨4٩]١١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن حسّان، عن موسی بن بکر، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

ص :٢٧٢

[١٨44]6-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: نرمی بر چیزی نهاده نمی شود مگر این که آن را آراسته می کند و از چیزی برداشته نمی شود مگر این که زشتش می گرداند.

[١٨45]٧-عمرو ابو مقدام حدیثی که سندش را به پیامبر گرامی رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: در نرمی، فراوانی و برکت است و هرکس از نرمی محروم شود از خیر محروم شده است.

[١٨46]٨-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرگاه نرمی از خاندانی کناره گرفت خیر از ایشان کناره می گیرد.

[١٨4٧]٩-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر خاندانی که بهره ای از نرمی به ایشان داده شده، خداوند روزی را نیز بر آنان گسترده است.

و نرمی در اندازۀ زندگی،

بهتر از گسترش در مال است. هیچ چیزی، نرمی را به زانو درنمی آورد و هیچ چیزی با ریخت وپاش نمی ماند. همانا خدای شکوهمند ملایم است و ملایمت را دوست دارد.

[١٨4٨]١٠-هشام احمد گفت: حضرت ابو الحسن علیه السّلام درحالی که میان من و مردی از آن مردم، سخن درگرفته بود-به من فرمودند: با آنان نرمی کن؛ زیرا کفر هریک از آنان در خشمشان است و در کسی که کفرش در خشمش باشد، خیری نیست.

[١٨4٩]١١-موسای بکر از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: نرمی، نیم زندگانی است.

ص :٢٧٣

الرّفق نصف العیش.

[١٨5٠]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ اللّه یحبّ الرّفق و یعین علیه، فإذا رکبتم الدّوابّ العجف فأنزلوها منازلها فإن کانت الأرض مجدبه فانجوا عنها و إن کانت مخصبه فأنزلوها منازلها.

[١٨5١]١٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لو کان الرّفق خلقا یری ما کان ممّا خلق اللّه شیء أحسن منه.

[١٨5٢]١4-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن ثعلبه بن میمون، عمّن حدّثه، عن أحدهما علیهما السّلام قال:

إنّ اللّه رفیق یحبّ الرّفق و من رفقه بکم تسلیل أضغانکم و مضادّه قلوبکم و إنّه لیرید تحویل العبد عن الأمر فیترکه علیه حتّی یحوّله بالنّاسخ، کراهیه تثاقل الحقّ علیه.

[١٨5٣]١5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما اصطحب اثنان إلاّ کان أعظمهما أجرا و أحبّهما إلی اللّه عزّ و جلّ أرفقهما بصاحبه.

[١٨54]١6-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن حسّان، عن الحسن بن الحسین، عن فضیل بن عثمان قال:

ص :٢٧4

[١٨5٠]١٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند نرمی را دوست دارد و به آن کمک می کند. پس وقتی بر چارپایان لاغر سوار شدید، در منزلگاه هاشان فرودآورید، اگر زمین بی آب و علف بود از آن باشتاب بگذرید و اگر پربرکت بود در منزلگاه هاشان فرودآورید.

[١٨5١]١٣-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: اگر نرمی، آفریده ای دیدنی بود، از آنچه خداوند آفریده بود، زیباتر می بود.

[١٨5٢]١4-مردی از یکی از صادقین علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند ملایم است و ملایمت را دوست دارد و از ملایمتش به شما، بیرون راندن کینه ها و مخالفت دل هاتان است. او می خواهد بنده را از کاری بازگرداند ولی او را بر آن کار رها می کند تا ناسخی بیاید و او را بازگرداند. از آن جهت که نمی پسندد حقّ بر او سنگینی کند.

[١٨5٣]١5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

بزرگ پاداش ترین و محبوب ترین شخص در نزد خداوند از میان هر دو نفری که با هم رفیق می شوند، مهربان ترین شان به دیگری است.

[١٨54]١6-فضیل عثمان گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هر

ص :٢٧5

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من کان رفیقا فی أمره نال ما یرید من النّاس.

باب التّواضع

[١٨55]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أرسل النّجاشیّ إلی جعفر بن أبی طالب و أصحابه فدخلوا علیه و هو فی بیت له جالس علی التّراب و علیه خلقان الثّیاب قال: فقال جعفر علیه السّلام: فأشفقنا منه حین رأیناه علی تلک الحال، فلمّا رأی ما بنا و تغیّر وجوهنا قال: الحمد للّه الّذی نصر محمّدا و أقرّ عینه، ألا أبشّرکم؟ فقلت: بلی أیّها الملک، فقال: إنّه جاءنی السّاعه من نحو أرضکم عین من عیونی هناک فأخبرنی أنّ اللّه عزّ و جلّ قد نصر نبیّه محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أهلک عدوّه و أسر فلان و فلان، و فلان التقوا بواد یقال له بدر کثیر الأراک لکأنّی أنظر إلیه حیث کنت أرعی لسیّدی هناک و هو رجل من بنی ضمره فقال له جعفر: أیّها الملک فما لی أراک جالسا علی التّراب و علیک هذه الخلقان؟ فقال له: یا جعفر إنّا نجد فیما أنزل اللّه علی عیسی علیه السّلام أنّ من حقّ اللّه علی عباده أن یحدثوا له تواضعا عند ما یحدث لهم من نعمه فلمّا أحدث اللّه عزّ و جلّ لی نعمه بمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أحدثت للّه هذا التّواضع فلمّا بلغ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال لأصحابه: إنّ الصّدقه تزید صاحبها کثره فتصدّقوا یرحمکم اللّه، و إنّ التّواضع یزید صاحبه رفعه، فتواضعوا یرفعکم اللّه، و إنّ العفو یزید صاحبه عزّا، فاعفوا یعزّکم اللّه.

[١٨56]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن معاویه بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٧6

کس در کارش نرم و ملایم باشد به آنچه از مردم می خواهد، می رسد.

فروتنی

[١٨55]١-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

نجاشی به سراغ جعفر ابو طالب و یارانش فرستاد. آنان به نزدش آمدند، در اتاقی که او بر خاک نشسته بود و جامه های مندرس دربرداشت. جعفر علیه السّلام گفته است:

ما وقتی او را بر آن حال دیدیم، ترسیدیم. چون او ما و دگرگونی چهره هامان را دید، گفت: سپاس خدایی را که محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]را یاری کرده، دیدگانش را روشن ساخت. آیا به شما مژده ای ندهم؟ من گفتم: چرا شهریارا! او گفت: هم اینک جاسوسی از جاسوسان من از جانب سرزمین شما به نزدم آمد و به من خبر داد که خدای شکوهمند پیامبرش، محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را یاری داده، دشمنش را نابود کرده است. و فلانی و فلانی و فلانی اسیر گشته اند و در سرزمینی به نام بدر که درختان اراک بسیاری دارد، با هم جنگیده اند. گویا که دارم آن جا را می بینم. چون زمانی در آن جا برای سرورم، که مردی از بنی ضمره بود، چوپانی می کردم. آن گاه جعفر به او گفت: ای شهریار چه شده که شما با جامه های مندرس در بر، بر خاک نشسته اید؟ او گفت: ای جعفر در آنچه خداوند بر عیسی علیه السّلام نازل کرده، دیده ایم که از جمله حقّ خداوند بر بنده این است که وقتی نعمتی به آنان می رسد، برای او فروتنی کنند. و چون خداوند عزّتمند به سبب محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]نعمتی به من داده، من این فروتنی را برای خداوند انجام دادم. چون این موضوع به پیامبر گرامی رسید، به اصحابش فرمود: صدقه، به صاحبش افزونی می بخشد. پس صدقه بدهید تا خداوند شما را بیامرزد. و فروتنی، والایی صاحبش را می افزاید پس فروتنی کنید تا خداوند شما را بلند گرداند. و گذشت، عزّت صاحبش را می افزاید، پس گذشت کنید تا خداوند شما را گرامی گرداند.

[١٨56]٢-معاویۀ عمّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا دو

ص :٢٧٧

سمعته یقول: إنّ فی السّماء ملکین موکّلین بالعباد، فمن تواضع للّه رفعاه و من تکبّر وضعاه

[١٨5٧]٣-ابن أبی عمیر، عن عبد الرّحمن بن الحجّاج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أفطر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عشیّه خمیس فی مسجد قبا، فقال: هل من شراب؟ فأتاه أوس بن خولیّ الأنصاریّ بعسّ مخیض بعسل فلمّا وضعه علی فیه نحّاه، ثمّ قال: شرابان یکتفی بأحدهما من صاحبه لا أشربه و لا أحرّمه و لکن أتواضع للّه، فإنّ من تواضع للّه رفعه اللّه، و من تکبّر خفضه اللّه، و من اقتصد فی معیشته رزقه اللّه، و من بذّر حرمه اللّه، و من أکثر ذکر الموت أحبّه اللّه.

[١٨5٨]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن داود الحمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله و قال:

من أکثر ذکر اللّه أظلّه اللّه فی جنّته.

[١٨5٩]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن فضّال، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یذکر أنّه أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ملک فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ یخیّرک أن تکون عبدا رسولا متواضعا أو ملکا رسولا، قال: فنظر إلی جبرئیل و أومأ بیده أن تواضع، فقال: عبدا، متواضعا، رسولا، فقال الرّسول: مع أنّه لا ینقصک ممّا عند ربّک شیئا، قال: و معه مفاتیح خزائن الأرض.

[١٨6٠]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من التّواضع أن ترضی بالمجلس دون المجلس و أن تسلّم علی من تلقی و أن تترک المراء و إن کنت محقّا و أن لا تحبّ أن تحمد علی التّقوی.

ص :٢٧٨

فرشته در آسمان، کارگزاران بندگان اند که هرکس برای خدا فروتنی کند، بلندش می گردانند و هرکس بزرگی کند، به زمینش می زنند.

[١٨5٧]٣-عبد الرّحمان حجّاج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

رسول خدا شب پنجشنبه ای را در مسجد قبا افطار کرد. آن گاه فرمود: آیا آشامیدنی ای هست؟ اوس بن خولی انصاری کاسه ای شیر آمیخته به عسل آورد.

حضرت چون آن را بر لب گذاشت، به کناری نهاده، سپس فرمود: دو آشامیدنی که هرکدام شان به تنهایی بس است. من نمی نوشم ولی حرام هم نمی کنم بلکه برای خدا فروتنی می کنم. که هرکس برای خدا فروتنی کند، خدا او را بلند می گرداند و هرکس بزرگی کند، خدا او را پایین می کشد. هرکس در زندگی اش میانه روی کند، خدا روزی اش می دهد و هرکس ریخت وپاش کند، خدا او را محروم می کند. و هرکس بسیار یاد مرگ کند خدا او را دوست می دارد.

[١٨5٨]4-داود حمّار از حضرت صادق علیه السّلام مانند حدیث بالا را روایت کرده و چنین گفته است: هرکس بسیار یاد خدا کند، خدا او را در بهشت زیر سایه اش می گیرد.

[١٨5٩]5-محمّد مسلم گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: فرشته ای به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: خداوند عزّتمند به تو اختیار داده که یا بنده ای فرستاده و فروتن یا پادشاهی فرستاده باشی. ایشان به جبرئیل نگریست و او با دستش اشاره کرد که فروتن باش. پس فرمود: بنده ای فروتن و فرستاده خواهم بود. و فرشته عرض کرد: با این حال از آنچه نزد پروردگارت داری چیزی کاسته نخواهد شد. و حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: و کلید گنجینه های زمین به همراه این انتخاب بود.

[١٨6٠]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از فروتنی است که به نشستن در جایگاه پایین تر از خودت راضی باشی و سلام بکنی به کسی که دیدارش می کنی و مجادله را رها کنی اگرچه حقّ با تو باشد و دوست نداشته باشی که تو را به پرهیزگاری بستایند.

ص :٢٧٩

[١٨6١]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن یقطین، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی علیه السّلام أن: یا موسی أ تدری لم اصطفیتک بکلامی دون خلقی؟ قال: یا ربّ و لم ذاک؟ قال: فأوحی اللّه تبارک و تعالی إلیه أن یا موسی إنّی قلّبت عبادی ظهرا لبطن، فلم أجد فیهم أحدا أذلّ لی نفسا منک، یا موسی إنّک إذا صلّیت وضعت خدّک علی التّراب-أو قال: -علی الأرض.

[١٨6٢]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مرّ علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما علی المجذّمین و هو راکب حماره و هم یتغدّون فدعوه إلی الغداء، فقال: أما إنّی لو لا أنّی صائم لفعلت فلمّا صار إلی منزله أمر بطعام، فصنع و أمر أن یتنوّقوا فیه، ثمّ دعاهم فتغدّوا عنده و تغدّی معهم.

[١٨6٣]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن هارون بن خارجه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ من التّواضع أن یجلس الرّجل دون شرفه.

[١٨64]١٠-عنه، عن ابن فضّال و محسّن بن أحمد، عن یونس بن یعقوب قال:

نظر أبو عبد اللّه علیه السّلام إلی رجل من أهل المدینه قد اشتری لعیاله شیئا و هو یحمله، فلمّا رآه الرّجل استحیا منه، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: اشتریته لعیالک و حملته إلیهم، أما و اللّه لو لا أهل المدینه لأحببت أن أشتری لعیالی الشّیء ثمّ أحمله إلیهم.

[١٨65]١١-عنه، عن أبیه، عن عبد اللّه بن القاسم، عن عمرو بن أبی المقدام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٨٠

[١٨6١]٧-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند شکوهمند به موسی علیه السّلام وحی کرد: ای موسی آیا می دانی چرا از میان آفریدگانم تو را برای سخن گفتنم، برگزیده ام؟ او عرض کرد: پروردگارا برای چه بود؟ خداوند پاک و والا به او وحی کرد که: ای موسی من بندگانم را زیروزبر کردم و در میانشان کسی خوارتر از تو برای خودم نیافتم. ای موسی تو وقتی نماز می گزاری، رویت را بر خاک-یا فرمود: بر زمین می گذاری.

[١٨6٢]٨-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حضرت سجّاد علیه السّلام سوار بر درازگوش، از کنار چند جذامی می گذشت. آنان در حال خوردن ناهار بودند و ایشان را به ناهار خواندند. حضرت فرمود: اگر روزه دار نبودم، با شما می خوردم. و چون به منزل رسید، دستور داد غذایی لذیذ درست کنند. سپس آنان را دعوت کرد. پس آنان آمده با حضرت ناهار خوردند.

[١٨6٣]٩-هارون خارجه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از فروتنی است که شخص در جایی پایین تر از مقامش بنشیند.

[١٨64]١٠-یونس یعقوب گفته است: حضرت صادق علیه السّلام مردی از اهل مدینه را دید که برای خانواده اش چیزی خریده و دارد با خودش می برد. چون آن مرد، حضرت را دید، از ایشان شرم کرد. پس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: برای خانواده ات چیزی خریده ای و برایشان می بری. به خدا سوگند اگر اهل مدینه نبودند، من هم دوست داشتم برای خانواده ام چیزی خریده، برایشان ببرم.

[١٨65]١١-عمر ابو مقدام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در آنچه خداوند

ص :٢٨١

فیما أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود علیه السّلام: یا داود کما أنّ أقرب النّاس من اللّه المتواضعون کذلک أبعد النّاس من اللّه المتکبّرون.

[١٨66]١٢-عنه، عن أبیه، عن علیّ بن الحکم رفعه إلی أبی بصیر قال:

دخلت علی أبی الحسن موسی علیه السّلام فی السّنه الّتی قبض فیها أبو عبد اللّه علیه السّلام فقلت: جعلت فداک ما لک ذبحت کبشا و نحر فلان بدنه؟ فقال: یا أبا محمّد إنّ نوحا علیه السّلام کان فی السّفینه و کان فیها ما شاء اللّه و کانت السّفینه مأموره فطافت بالبیت و هو طواف النّساء و خلّی سبیلها نوح علیه السّلام، فأوحی اللّه عزّ و جلّ إلی الجبال أنّی واضع سفینه نوح عبدی علی جبل منکنّ، فتطاولت و شمخت و تواضع الجودیّ و هو جبل عندکم فضربت السّفینه بجؤجؤها الجبل، قال: فقال نوح علیه السّلام عند ذلک: یا ماری أتقن، و هو بالسّریانیّه [یا]ربّ أصلح، قال: فظننت أنّ أبا الحسن علیه السّلام عرّض بنفسه.

[١٨6٧]١٣-عنه، عن عدّه من أصحابه، عن علیّ بن أسباط، عن الحسن بن الجهم، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

قال: التّواضع أن تعطی النّاس ما تحبّ أن تعطاه.

و فی حدیث آخر قال: قلت: ما حدّ التّواضع الّذی إذا فعله العبد کان متواضعا؟ فقال: التّواضع درجات منها أن یعرف المرء قدر نفسه فینزلها منزلتها بقلب سلیم، لا یحبّ أن یأتی إلی أحد إلاّ مثل ما یؤتی إلیه، إن رأی سیّئه درأها بالحسنه، کاظم الغیظ، عاف عن النّاس، و اللّه یحبّ المحسنین.

باب الحبّ فی اللّه و البغض فی اللّه

[١٨6٨]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و أحمد بن

ص :٢٨٢

شکوهمند به داود علیه السّلام وحی کرده، آمده است: ای داود همان طور که نزدیک ترین مردم به خدا فروتنان اند، همین طور دورترین مردم از خدا، متکبّران هستند.

[١٨66]١٢-از ابو بصیر روایت شده که: من در سالی که حضرت صادق علیه السّلام دستگیر شد، به نزد حضرت کاظم علیه السّلام رفتم و عرض کردم: جانم فدایت چرا شما گوسفند ذبح کردید و فلانی، شتر قربانی کرد؟ فرمودند: ابو محمّد، نوح علیه السّلام در کشتی بود و در آن کشتی هرآنچه خدا می خواست، بود و کشتی فرمان داشت تا خانۀ خدا را طواف کند که همان طواف نساء بود و نوح علیه السّلام کشتی را به حال خود گذاشته بود. آن گاه خداوند عزّتمند به کوه ها وحی فرستاد که من کشتی بنده ام نوح را بر یکی از شما قرار خواهم داد. آن ها گردن کشیده، خود را بالا بردند ولی جودی که کوهی است در نزد شما فروتنی کرد و سینۀ کشتی بر آن کوه خورد. در این هنگام نوح علیه السّلام عرض کرد: یا ماری اتقن. که به زبان سریانی است یعنی پروردگارا اصلاح کن. ابو بصیر گفته است: من حدس زدم که حضرت کاظم علیه السّلام این کنایه را برای خودش بیان فرمود.

[١٨6٧]١٣-حسن جهم از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: فروتنی این است که به مردم آن بدهی که دوست داری به تو بدهند. و در حدیث دیگری راوی گفته است: من عرض کردم: اندازۀ فروتنی چیست که وقتی بنده ای به آن برسد، فروتن باشد؟ فرمودند: فروتنی درجاتی دارد. یکی این است که شخص قدر خودش را بشناسد و با قلب سلیم آن را در جایگاه شایسته اش قرار دهد.

دوست نداشته باشد به سوی کسی برود جز به اندازه ای که به سوی خودش می آیند. اگر بدی دید، آن را با نیکی بپوشاند خشم خود را فروخورد و از مردم درگذرد. که خدا نیکوکاران را دوست می دارد.

دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا

[١٨6٨]١-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکه

ص :٢٨٣

محمّد بن خالد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و سهل بن زیاد جمیعا، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أحبّ للّه و أبغض للّه و أعطی للّه فهو ممّن کمل إیمانه.

[١٨6٩]٢-ابن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن سعید الأعرج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أوثق عری الإیمان أن تحبّ فی اللّه و تبغض فی اللّه و تعطی فی اللّه و تمنع فی اللّه.

[١٨٧٠]٣-ابن محبوب، عن أبی جعفر محمّد بن النّعمان الأحول صاحب الطّاق، عن سلام بن المستنیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ودّ المؤمن للمؤمن فی اللّه من أعظم شعب الإیمان ألا و من أحبّ فی اللّه و أبغض فی اللّه و أعطی فی اللّه و منع فی اللّه فهو من أصفیاء اللّه.

[١٨٧١]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ المتحابّین فی اللّه یوم القیامه علی منابر من نور، قد أضاء نور وجوههم و نور أجسادهم و نور منابرهم کلّ شیء حتّی یعرفوا به، فیقال:

هؤلاء المتحابّون فی اللّه.

[١٨٧٢]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد، عن حریز، عن فضیل بن یسار قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الحبّ و البغض، أ من الإیمان هو؟ فقال: و هل الإیمان إلاّ الحبّ و البغض؟ ثمّ تلا هذه الآیه: حَبَّبَ إِلَیْکُمُ اَلْإِیمٰانَ وَ زَیَّنَهُ

ص :٢٨4

برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد و برای خدا عطا کند، از کسانی است که ایمانشان کامل است.

[١٨6٩]٢-سعید اعرج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از محکم ترین دستگیره های ایمان دوست داشتن در راه خدا، دشمن داشتن در راه خدا، عطا در راه خدا و دریغ کردن در راه خدا است.

[١٨٧٠]٣-سلام مستنیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: دوستی مؤمنی با مؤمن دیگر در راه خدا از بزرگ ترین شعبه های ایمان است. بدانید که هرکس در راه خدا دوست بدارد. در راه خدا دشمنی کند، در راه خدا عطا کرده، در راه خدا دریغ کند، از برگزیدگان خداوند است.

[١٨٧١]4-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: کسانی که در راه خدا یکدیگر را دوست می دارند، در قیامت بر منبرهایی از نورند که نور چهره و نور بدن و نور منبرهاشان هرچیزی را روشن می کند چنان که با آن شناخته می شوند و گفته می شود: ایشان کسانی اند که در راه خدا یکدیگر را دوست می دارند.

[١٨٧٢]5-فضیل یسار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: آیا دوستی و دشمنی از ایمان است؟ فرمودند: مگر ایمان جز دوستی و دشمنی است؟ سپس این آیه را خواند: (ایمان را محبوب شما کرده، آن را در دلتان آراست و کفر و فسق و گناه را مورد

ص :٢٨5

فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ اَلْکُفْرَ وَ اَلْفُسُوقَ وَ اَلْعِصْیٰانَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلرّٰاشِدُونَ.

[١٨٧٣]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن عیسی، عن أبی الحسن علیّ بن یحیی-فیما أعلم-عن عمرو بن مدرک الطّائیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لأصحابه: أیّ عری الإیمان أوثق؟ فقالوا: اللّه و رسوله أعلم، و قال بعضهم: الصّلاه، و قال بعضهم: الزّکاه، و قال بعضهم: الصّیام، و قال بعضهم: الحجّ و العمره، و قال بعضهم: الجهاد، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لکلّ ما قلتم فضل و لیس به و لکن أوثق عری الإیمان: الحبّ فی اللّه و البغض فی اللّه و توالی أولیاء اللّه و التّبرّی من أعداء اللّه.

[١٨٧4]٧-عنه، عن محمّد بن علیّ، عن عمر بن جبله الأحمسیّ، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: المتحابّون فی اللّه یوم القیامه علی أرض زبرجده خضراء فی ظلّ عرشه عن یمینه-و کلتا یدیه یمین-وجوههم أشدّ بیاضا و أضوأ من الشّمس الطّالعه، یغبطهم بمنزلتهم کلّ ملک مقرّب و کلّ نبیّ مرسل، یقول النّاس: من هؤلاء؟ فیقال: هؤلاء المتحابّون فی اللّه.

[١٨٧5]٨-عنه، عن أبیه، عن النّضر بن سوید، عن هشام بن سالم، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

إذا جمع اللّه عزّ و جلّ الأوّلین و الآخرین قام مناد فنادی یسمع النّاس فیقول: أین المتحابّون فی اللّه، قال: فیقوم عنق من النّاس فیقال لهم: اذهبوا إلی الجنّه بغیر حساب، قال: فتلقّاهم الملائکه فیقولون: إلی أین؟ فیقولون: إلی الجنّه بغیر حساب، قال: فیقولون: فأیّ ضرب أنتم من النّاس؟ فیقولون: نحن

ص :٢٨6

نفرت شما قرار داده، آنان همان هدایت یافتگان اند.) [حجرات (4٩) :٧]

[١٨٧٣]6-عمرو بن مدرک طایی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا به اصحابش فرمودند: کدام یک از دستگیره های ایمان محکم تر است؟ عرض کردند: خدا و رسولش داناترند. یکی گفت: نماز. یکی دیگر گفت: زکات.

دیگری گفت: روزه. و دیگری گفت: حجّ و عمره است. و برخی گفتند: جهاد. آن گاه رسول خدا فرمودند: هرکدام از آنچه شما گفتید فضیلتی دارند. اشکالی به آن نیست ولی محکم ترین دستگیرۀ ایمان دوستی در راه خدا، دشمنی در راه خدا، پیروی از دوستان خدا و بیزاری از دشمنان خدا است.

[١٨٧4]٧-ابو جارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

کسانی که یکدیگر را در راه خدا دوست می دارند در روز قیامت در سایۀ عرش خدا در جانب راستش-اگرچه هر دو دست او راست و مبارک است-بر زمینی از زبرجد سبزند که صورت هاشان بسیار سپید و روشن تر از خورشید تابان است که هر فرشتۀ مقرّب و پیامبر فرستاده به حالشان حسرت می خورد. مردم می گویند: اینان کیستند؟ گفته می شود: اینان کسانی اند که در راه خدا یکدیگر را دوست می دارند.

[١٨٧5]٨-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی خداوند عزّتمند پیشینیان و پسینیان را گردآورد، منادی ای برخاسته، به صدایی که مردم بشنوند فریاد می زند: کجایند کسانی که یکدیگر را در راه خدا دوست می دارند؟ گروهی از مردم برمی خیزند. به آنان گفته می شود: بدون حساب رسی به بهشت بروید. آن گاه فرشتگان به آنان برخورد کرده، می پرسند: به کجا؟ آنان می گویند: بدون حساب رسی به بهشت می رویم. فرشتگان می گویند: مگر شما کدام گروه از مردم هستید؟ آنان می گویند: ما کسانی هستیم که یکدیگر را در راه خدا

ص :٢٨٧

المتحابّون فی اللّه، قال: فیقولون؟ : و أیّ شیء کانت أعمالکم؟ قالوا: کنّا نحبّ فی اللّه و نبغض فی اللّه، قال: فیقولون: نعم أجر العاملین

[١٨٧6]٩-عنه، عن علیّ بن حسّان، عمّن ذکره، عن داود بن فرقد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاث من علامات المؤمن: علمه باللّه و من یحبّ و من یبغض.

[١٨٧٧]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم و حفص بن البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الرّجل لیحبّکم و ما یعرف ما أنتم علیه فیدخله اللّه الجنّه بحبّکم و إنّ الرّجل لیبغضکم و ما یعرف ما أنتم علیه فیدخله اللّه ببغضکم النّار.

[١٨٧٨]١١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن العرزمیّ، عن أبیه، عن جابر الجعفیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا أردت أن تعلم أنّ فیک خیرا فانظر إلی قلبک، فإن کان یحبّ أهل طاعه اللّه و یبغض أهل معصیته ففیک خیر و اللّه یحبّک و إن کان یبغض أهل طاعه اللّه و یحبّ أهل معصیته فلیس فیک خیر و اللّه یبغضک، و المرء مع من أحبّ.

[١٨٧٩]١٢-عنه، عن أبی علیّ الواسطیّ، عن الحسین بن أبان، عمّن ذکره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لو أنّ رجلا أحبّ رجلا للّه لأثابه اللّه علی حبّه إیّاه و إن کان المحبوب فی علم اللّه من أهل النّار و لو أنّ رجلا أبغض رجلا للّه لأثابه اللّه علی بغضه إیّاه و إن کان المبغض فی علم اللّه من أهل الجنّه

[١٨٨٠]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن بشیر الکناسیّ، عن

ص :٢٨٨

دوست می داریم. فرشتگان می گویند: عملتان چه بود؟ آنان می گویند: ما برای خدا دوست می داشتیم و برای خدا دشمنی می کردیم. پس فرشتگان می گویند: چه خوب است پاداش عمل کنندگان.

[١٨٧6]٩-داود فرقد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه چیز از نشانه های مؤمن است: شناختن خدا، شناختن کسی که او را دوست دارد و شناختن کسی که با او دشمن است.

[١٨٧٧]١٠-هشام حکم و حفص بختری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: مردی از آنان شما را دوست می دارد و نمی داند شما چه اعتقادی دارید. و خداوند او را به سبب این دوستی اش به بهشت می برد. و شخصی با شما دشمنی می کند و نمی داند شما بر چه عقیده ای هستید و خداوند او را به سبب همین دشمنی به دوزخ می فرستد.

[١٨٧٨]١١-جابر جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی خواستی بدانی که آیا در تو خیری هست به دلت نگاه کن، اگر اهل اطاعت خدا را دوست دارد و با اهل نافرمانی اش دشمن است، در تو خیری هست ولی اگر با اهل اطاعت خدا دشمن بود و اهل نافرمانی اش را دوست می داشت، در تو خیری نیست و خدا هم با تو دشمن است. و انسان با کسی همراه است که دوستش می دارد.

[١٨٧٩]١٢-مردی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اگر کسی، دیگری را به خاطر خدا دوست داشته باشد، خداوند او را به سبب آن دوستی پاداشش می دهد، اگرچه کسی که او دوستش دارد در علم الهی اهل دوزخ باشد. و اگر کسی با دیگری برای خدا دشمنی کند خداوند به او به سبب دشمنی اش پاداش می دهد، اگرچه آن کسی که با او دشمن است در علم خدایی اهل بهشت باشد.

[١٨٨٠]١٣-بشیر کناسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: گاهی

ص :٢٨٩

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قد یکون حبّ فی اللّه و رسوله و حبّ فی الدّنیا فما کان فی اللّه و رسوله فثوابه علی اللّه و ما کان فی الدّنیا فلیس بشیء.

[١٨٨١]١4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المسلمین یلتقیان، فأفضلهما أشدّهما حبّا لصاحبه.

[١٨٨٢]١5-عنه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر و ابن فضّال، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما التقی مؤمنان قطّ إلاّ کان أفضلهما أشدّهما حبّا لأخیه.

[١٨٨٣]١6-الحسین بن محمّد، عن محمّد بن عمران السّبیعیّ، عن عبد اللّه بن جبله، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کلّ من لم یحبّ علی الدّین و لم یبغض علی الدّین فلا دین له.

باب ذمّ الدّنیا و الزّهد فیها

[١٨٨4]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن الهیثم بن واقد الحریریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من زهد فی الدّنیا أثبت اللّه الحکمه فی قلبه و أنطق بها لسانه و بصّره عیوب الدّنیا داءها و دواءها و أخرجه من الدّنیا سالما إلی دار السّلام.

[١٨٨5]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ جمیعا، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن حفص بن غیاث، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٩٠

دوستی، در راه خدا و فرستادۀ او است و گاهی برای دنیا است. آنچه در راه خدا و فرستادۀ او است، پاداشش به عهدۀ خدا است ولی آنچه برای دنیا بوده، ارزشی ندارد.

[١٨٨١]١4-سماعۀ مهران از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از میان دو مسلمانی که با هم دیدار می کنند، برترین شان کسی است که دیگری را بیشتر دوست می دارد.

[١٨٨٢]١5-صفوان شتربان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همواره از دو مؤمنی که یکدیگر را ملاقات می کنند، برترین شان آن است که دیگری را بیشتر دوست دارد.

[١٨٨٣]١6-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر کس که نه براساس دین دوست می دارد و نه براساس دین دشمنی می کند، دین ندارد.

نکوهش دنیا و پارسایی در دنیا

[١٨٨4]١-هیثم بن واقد جزری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس در دنیا پارسایی کند، خداوند حکمت را در دلش استوار کرده، زبانش را به آن گویا می کند. به عیب های دنیا و درد و درمانش بینا کرده و سالم از دنیا به بهشت می برد.

[١٨٨5]٢-حفص غیاث گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همۀ

ص :٢٩١

سمعته یقول: جعل الخیر کلّه فی بیت و جعل مفتاحه الزّهد فی الدّنیا، ثمّ قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لا یجد الرّجل حلاوه الإیمان فی قلبه حتّی لا یبالی من أکل الدّنیا. ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: حرام علی قلوبکم أن تعرف حلاوه الإیمان حتّی تزهد فی الدّنیا.

[١٨٨6]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّ من أعون الأخلاق علی الدّین الزّهد فی الدّنیا.

[١٨٨٧]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن علیّ بن هاشم بن البرید، عن أبیه أنّ رجلا سأل علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن الزّهد فقال:

عشره أشیاء، فأعلی درجه الزّهد أدنی درجه الورع و أعلی درجه الورع أدنی درجه الیقین و أعلی درجه الیقین أدنی درجه الرّضا، ألا و إنّ الزّهد فی آیه من کتاب اللّه عزّ و جلّ: لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکُمْ.

[١٨٨٨]5-و بهذا الإسناد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام و هو یقول: کلّ قلب فیه شکّ أو شرک فهو ساقط و إنّما أرادوا بالزّهد فی الدّنیا لتفرغ قلوبهم لل آخره.

[١٨٨٩]6-علیّ، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّ علامه الرّاغب فی ثواب الآخره زهده فی عاجل زهره الدّنیا، أما إنّ زهد الزّاهد فی هذه الدّنیا لا ینقصه ممّا قسم اللّه عزّ و جلّ له فیها و إن زهد، و إنّ حرص الحریص علی عاجل زهره [الحیاه]الدّنیا لا یزیده

ص :٢٩٢

خوبی ها را در خانه ای نهاده کلیدش را پارسایی در دنیا قرار دادند. رسول خدا فرمود: هیچ انسانی تا به خوردن در دنیا اهمیّت ندهد، شیرینی ایمان را نمی چشد. آن گاه حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: شناختن شیرینی ایمان بر دل های شما حرام است آن گاه که در دنیا پارسایی کند.

[١٨٨6]٣-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: همانا یاورترین اخلاق بر دین، پارسایی در دنیا است.

[١٨٨٧]4-هاشم برید روایت کرده که مردی از حضرت سجّاد علیه السّلام دربارۀ پارسایی پرسید و حضرت فرمود: ده چیز است. و بالاترین درجۀ پارسایی، پایین ترین درجۀ پرهیزگاری است و بالاترین درجۀ پرهیزگاری، پایین ترین درجۀ یقین است و بالاترین درجۀ یقین، پایین ترین درجۀ رضا و خشنودی است. همانا پارسایی در آیه ای از کتاب خدای شکوهمند است: (تا بر آنچه از دست داده اید، اندوهگین نشده، به آنچه به شما داده است، شادمان نگردید.) [حدید (5٧) :٢٣]

[١٨٨٨]5-سفیان عیینه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: هر دلی که در آن، شکّ یا شرکی باشد، پست است. و همانا آنان پارسایی در دنیا را به جهت خالی شدن دل هاشان برای آخرت می خواستند.

[١٨٨٩]6-محمّد مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: نشانۀ مشتاقان به پاداش آخرت، پارسایی در شکوفۀ رسیدۀ دنیا است. هان که پارسایی پارسا در این دنیا از قسمت خداوند عزّتمند برای او نمی کاهد، اگرچه خودش چشم بپوشد. و طمع آزمند به شکوفۀ رسیدۀ[زندگی]دنیا، چیزی به او

ص :٢٩٣

فیها و إن حرص، فالمغبون من حرم حظّه من الآخره.

[١٨٩٠]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن یحیی الخثعمیّ، عن طلحه بن زید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أعجب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شیء من الدّنیا إلاّ أن یکون فیها جائعا خائفا.

[١٨٩١]٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

خرج النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو محزون فأتاه ملک و معه مفاتیح خزائن الأرض، فقال: یا محمّد هذه مفاتیح خزائن الأرض یقول لک ربّک: افتح و خذ منها ما شئت من غیر أن تنقص شیئا عندی، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الدّنیا دار من لا دار له و لها یجمع من لا عقل له، فقال الملک: و الّذی بعثک بالحقّ نبیّا لقد سمعت هذا الکلام من ملک یقوله فی السّماء الرّابعه، حین أعطیت المفاتیح.

[١٨٩٢]٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بجدی أسکّ ملقی علی مزبله میتا، فقال لأصحابه: کم یساوی هذا؟ فقالوا: لعلّه لو کان حیّا لم یساو درهما، فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: و الّذی نفسی بیده للدّنیا أهون علی اللّه من هذا الجدی علی أهله.

[١٨٩٣]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن علیّ بن محمّد القاسانیّ، عمّن ذکره، عن عبد اللّه بن القاسم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أراد اللّه بعبد خیرا زهّده فی الدّنیا و فقّهه فی الدّین و بصّره عیوبها و من أوتیهنّ فقد أوتی خیر الدّنیا و الآخره، و قال: لم یطلب أحد الحقّ بباب أفضل من الزّهد فی الدّنیا و هو ضدّ لما طلب أعداء الحقّ، قلت: جعلت فداک ممّا ذا؟

ص :٢٩4

نمی افزاید اگرچه خیلی حرص بزند. و زیان دیده کسی است که از بهرۀ آخرت محروم می شود.

[١٨٩٠]٧-طلحۀ زید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هیچ چیز دنیا رسول خدا را خوشحال نمی ساخت جز این که در آن گرسنه و هراسان باشد.

[١٨٩١]٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پیامبر گرامی درحالی که غمگین بود بیرون آمد. فرشته ای که کلید گنجینه های زمین را به همراه داشت، به نزدش آمده، عرض کرد: ای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]این کلید گنجینه های زمین است. پروردگارت می فرماید: آن ها را بگشا و آنچه می خواهی بردار، بی آن که چیزی در نزد من کاسته شود. رسول خدا فرمود: دنیا خانۀ کسی است که خانه ندارد و برای این خانه کسی گرد می آورد که خرد ندارد. فرشته عرض کرد: به خدایی که تو را به حقّ به پیامبری فرستاد سوگند که این سخن را وقتی کلیدها را می گرفتم از فرشته ای در آسمان چهارم شنیدم.

[١٨٩٢]٩-جمیل درّاج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا چشمش به بزغالۀ گوش بریدۀ مرده ای در زباله دان افتاد، پس به اصحابش فرمود: این چقدر می ارزد؟ گفتند: شاید اگر زنده بود، دو درهم می ارزید. پیامبر گرامی فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست او است دنیا در نزد خدا از این بزغاله در نزد اهلش خوارتر است.

[١٨٩٣]١٠-عبد اللّه قاسم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی خداوند خوبی بنده ای را بخواهد او را در دنیا پارسا، در دین فقیه و به عیب های خود بینا می کند. و به هرکس که این ها را داده اند خیر دنیا و آخرت را داده اند. و فرمودند:

هیچ کس حقّ را از دری برتر از پارسایی در دنیا نجسته است. و این برخلاف چیزی است که دشمنان حقّ می جویند. من عرض کردم: جانم فدایت از چه چیز می جویند؟

ص :٢٩5

قال: من الرّغبه فیها. و قال: ألا من صبّار کریم، فإنّما هی أیّام قلائل، ألا إنّه حرام علیکم أن تجدوا طعم الإیمان حتّی تزهّدوا فی الدّنیا.

قال: و سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إذا تخلّی المؤمن من الدّنیا سما و وجد حلاوه حبّ اللّه و کان عند أهل الدّنیا کأنّه قد خولط و إنّما خالط القوم حلاوه حبّ اللّه فلم یشتغلوا بغیره.

قال: و سمعته یقول: إنّ القلب إذا صفا ضاقت به الأرض حتّی یسمو.

[١٨٩4]١١-علیّ، عن أبیه، عن علیّ بن محمّد القاسانیّ، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن عبد الرّزّاق بن همّام، عن معمر بن راشد، عن الزّهریّ محمّد بن مسلم بن شهاب قال:

سئل علیّ بن الحسین علیهما السّلام أیّ الأعمال أفضل عند اللّه عزّ و جلّ؟ فقال: ما من عمل بعد معرفه اللّه جلّ و عزّ و معرفه رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أفضل من بغض الدّنیا، و إنّ لذلک لشعبا کثیره و للمعاصی شعبا فأوّل ما عصی اللّه به الکبر و هی معصیه إبلیس حین أبی و استکبر و کان من الکافرین، و الحرص و هی معصیه آدم و حوّاء حین قال اللّه عزّ و جلّ لهما: فَکُلاٰ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمٰا وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ اَلشَّجَرَهَ فَتَکُونٰا مِنَ اَلظّٰالِمِینَ فأخذا ما لا حاجه بهما إلیه فدخل ذلک علی ذرّیّتهما إلی یوم القیامه و ذلک أنّ أکثر ما یطلب ابن آدم ما لا حاجه به إلیه، ثمّ الحسد و هی معصیه ابن آدم حیث حسد أخاه فقتله، فتشعّب من ذلک حبّ النّساء و حبّ الدّنیا و حبّ الرّئاسه و حبّ الرّاحه و حبّ الکلام و حبّ العلوّ و الثّروه، فصرن سبع خصال، فاجتمعن کلّهنّ فی حبّ الدّنیا، فقال الأنبیاء و العلماء بعد معرفه ذلک: حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئه، و الدّنیا دنیاءان: دنیا بلاغ و دنیا ملعونه.

[١٨٩5]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن بکیر عن

ص :٢٩6

فرمود: از رغبت به دنیا. و فرمود: آیا پر صبر بزرگواری هست، که این روزها اندک است. هان تا در دنیا پارسایی نکنید، چشیدن طعم ایمان بر شما حرام است.

راوی گفته است: و شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام می فرماید: هرگاه مؤمن از دنیا کناره گیرد، اوج می گیرد و شیرینی دوستی خداوند را درمی یابد و او در نزد اهل دنیا چنان می نماید که گویا قاطی کرده است درحالی که این ها با شیرینی دوستی خداوند آمیخته شده، به غیر او نمی پردازند. او گفته است: و شنیدم می فرماید:

همانا دل وقتی پاک شود زمین برایش تنگ می شود تا آن که بالا می رود.

[١٨٩4]١١-زهری گفته است: از حضرت سجّاد علیه السّلام پرسیدند: کدام عمل در نزد خداوند شکوهمند برتر است؟ فرمودند: پس از معرفت به خدای شکوهمند و معرفت به فرستادۀ او هیچ عملی برتر از دشمنی با دنیا نیست. و آن شاخه های فراوانی دارد و گناه هم شاخه های بسیاری دارد. نخستین چیزی که خدا به سببش نافرمانی شد، کبر بود. که گناه ابلیس است، وقتی سرپیچید و بزرگی فروخت و از کافران شد و حرص بود. که گناه آدم و حوّا است. وقتی خداوند عزّتمند به آن دو فرمود: (از هرچه خواستید بخورید ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران می گردید.) [اعراف (٧) :١٩]ولی آنان به آنچه نیازی نداشتند، دست یازیدند و این به نسل آن دو تا روز قیامت رسید. و از این جهت است که بیشتر چیزهایی که انسان به دنبالش می رود، چیزی است که به آن نیاز ندارد. سپس حسد است و آن گناه پسر آدم است. آن گاه که به برادرش حسد ورزیده، او را کشت. و از این نافرمانی ها دوستی زنان و دوستی دنیا و ریاست دوستی و راحت طلبی و سخن دوستی و برتری طلبی و مال دوستی ناشی شده است. و هفت خصلت شده اند که همه در دنیادوستی گرد آمده اند. و پیامبران و عالمان پس از دانستن این گفته اند:

دنیادوستی در رأس هر گناهی است. و دنیا دوگونه است: دنیای رساننده و دنیای نفرین شده.

[١٨٩5]١٢-ابن بکیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :٢٩٧

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ فی طلب الدّنیا إضرارا بالآخره و فی طلب الآخره إضرارا بالدّنیا، فأضرّوا بالدّنیا فإنّها أولی بالإضرار.

[١٨٩6]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن أبی أیّوب الخزّاز عن أبی عبیده الحذّاء قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: حدّثنی بما أنتفع به فقال: یا أبا عبیده أکثر ذکر الموت، فإنّه لم یکثر إنسان ذکر الموت إلاّ زهد فی الدّنیا.

[١٨٩٧]١4-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن الحکم بن أیمن، عن داود الأبزاریّ قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: ملک ینادی کلّ یوم: ابن آدم لد للموت و اجمع للفناء و ابن للخراب.

[١٨٩٨]١5-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن عمر بن أبان، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما: إنّ الدّنیا قد ارتحلت مدبره، و إنّ الآخره قد ارتحلت مقبله، و لکلّ واحده منهما بنون، فکونوا من أبناء الآخره، و لا تکونوا من أبناء الدّنیا [ألا]و کونوا من الزّاهدین فی الدّنیا الرّاغبین فی الآخره. ألا إنّ الزّاهدین فی الدّنیا اتّخذوا الأرض بساطا، و التّراب فراشا، و الماء طیبا، و قرّضوا من الدّنیا تقریضا. ألا و من اشتاق إلی الجنّه سلا عن الشّهوات، و من أشفق من النّار رجع عن المحرّمات و من زهد فی الدّنیا هانت علیه المصائب. ألا إنّ للّه عبادا کمن رأی أهل الجنّه فی الجنّه مخلّدین، و کمن رأی أهل النّار فی النّار معذّبین، شرورهم مأمونه، و قلوبهم محزونه، أنفسهم

ص :٢٩٨

دنیاجویی زیان زدن به آخرت است و آخرت جویی زیان زدن به دنیا است. پس به دنیا زیان بزنید که به آن شایسته تر است.

[١٨٩6]١٣-ابو عبیدۀ حذّاء گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: حدیثی بفرمایید تا سودمند گردم. فرمودند: ای ابو عبیده بسیار یاد مرگ کن؛ زیرا هیچ انسانی بسیار یاد مرگ نمی کند جز این که در دنیا پارسا می شود.

[١٨٩٧]١4-از داود ابزاری روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: هر روز فرشته ای فریاد می زند: پسر آدم برای مردن بزای و برای نابودی جمع کن و برای خراب شدن بساز.

[١٨٩٨]١5-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند: دنیا پشت کرده کوچ می کند و آخرت روی آورده. و هرکدام فرزندانی دارند. پس، از فرزندان آخرت باشید و نه از فرزندان دنیا. [هان]از پارسایان در دنیا و مشتاقان به آخرت باشید. هان که پارسایان دنیا زمین را بستر، خاک را فرش، آب را عطر خود قرار داده اند و از دنیا به کلّی بریده اند. هان که هرکس به بهشت مشتاق باشد هوس ها را فراموش می کند و هرکس از دوزخ بترسد از حرام ها باز می گردد و هرکس در دنیا پارسا باشد سختی ها برایش آسان می شود.

هان برای خدا بندگانی است، مانند کسانی که اهل بهشت جاودانه در بهشت را دیده اند. و مانند کسانی که اهل دوزخ عذاب شده در آتش را دیده اند. بدی هاشان ایمن شده است و دل هاشان غمگین. جان هاشان پاک است و نیازهاشان سبک.

ص :٢٩٩

عفیفه، و حوائجهم خفیفه، صبروا أیّاما قلیله، فصاروا بعقبی راحه طویله، أمّا اللّیل فصافّون أقدامهم تجری دموعهم علی خدودهم و هم یجأرون إلی ربّهم، یسعون فی فکاک رقابهم، و أمّا النّهار فحلماء، علماء، برره، أتقیاء، کأنّهم القداح قد براهم الخوف من العباده، ینظر إلیهم النّاظر فیقول: مرضی-و ما بالقوم من مرض-أم خولطوا فقد خالط القوم أمر عظیم، من ذکر النّار و ما فیها.

[١٨٩٩]١6-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن أبی عبد اللّه المؤمن، عن جابر قال:

دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام فقال:

یا جابر و اللّه إنّی لمحزون، و إنّی لمشغول القلب، قلت: جعلت فداک و ما شغلک و ما حزن قلبک؟ فقال: یا جابر إنّه من دخل قلبه صافی خالص دین اللّه شغل قلبه عمّا سواه، یا جابر ما الدّنیا و ما عسی أن تکون الدّنیا؟ هل هی إلاّ طعام أکلته أو ثوب لبسته أو امرأه أصبتها، یا جابر إنّ المؤمنین لم یطمئنّوا إلی الدّنیا ببقائهم فیها و لم یأمنوا قدومهم الآخره، یا جابر الآخره دار قرار، و الدّنیا دار فناء و زوال، و لکن أهل الدّنیا أهل غفله و کأنّ المؤمنین هم الفقهاء أهل فکره و عبره، لم یصمّهم عن ذکر اللّه جلّ اسمه ما سمعوا ب آذانهم، و لم یعمهم عن ذکر اللّه ما رأوا من الزّینه بأعینهم ففازوا بثواب الآخره، کما فازوا بذلک العلم. و اعلم یا جابر أنّ أهل التّقوی أیسر أهل الدّنیا مئونه و أکثرهم لک معونه، تذکر فیعینونک و إن نسیت ذکّروک، قوّالون بأمر اللّه، قوّامون علی أمر اللّه قطعوا محبّتهم بمحبّه ربّهم و وحشوا الدّنیا لطاعه ملیکهم و نظروا إلی اللّه عزّ و جلّ و إلی محبّته بقلوبهم و علموا أنّ ذلک هو المنظور إلیه، لعظیم شأنه، فأنزل الدّنیا کمنزل نزلته ثمّ ارتحلت عنه، أو کمال وجدته فی منامک فاستیقظت

ص :٣٠٠

روزهایی اندک شکیبایی می کنند و در آخرت به راحتی ای دراز می رسند. در شب، پاهاشان به صف شده، اشک هاشان بر گونه جاری گشته به پروردگارشان پناه برده، برای آزادی گردن هاشان کوشش می کنند و در روز بردبارانی عالم، نیک و پرهیزگارند. گویا تیرهایی هستند که هراس از عبادت آنان را تراش داده است.

کسی که آنان را می بیند، می گوید: بیمارند-درحالی که آنان بیماری ای ندارند-یا قاطی کرده اند ولی مسأله ای بزرگ که یاد دوزخ و چیزهای درون آن است با این مردم آمیخته است.

[١٨٩٩]١6-جابر گفته است: به نزد حضرت باقر علیه السّلام رفتم و ایشان فرمود: ای جابر به خدا سوگند من غمگین و دل گرفته ام. من عرض کردم: جانم فدایت گرفتاری و اندوه دلتان چیست؟ فرمودند: ای جابر هرکس که دین زلال و ناب خدا در دلش باشد او را از جز او بازمی دارد. ای جابر دنیا چیست و چه می تواند باشد؟ آیا آن جز خوراکی است که می خوری یا لباسی که می پوشی یا زنی که به او می رسی؟ ای جابر همانا مؤمنان، به دنیا و ماندنشان در آن آرامش نیافته به رسیدن به آخرت ایمن نشدند. ای جابر آخرت خانۀ ماندن است و دنیا خانۀ نابودی و رفتن. ولی اهل دنیا اهل غفلت اند و گویی مؤمنان، فقیهان اهل اندیشه و عبرت اند که آنچه با گوش هاشان می شنوند، آنان را از یاد خدای بزرگ نام کر نکرده، و آراستگی ای که چشمانشان می بیند آنان را از یاد خدا کور نمی کند.

و ایشان به پاداش آخرت می رسند چنان که به این دانش رسیده اند.

و بدان ای جابر که اهل پرهیزگاری اندک خرج ترین اهل دنیا و یاورترین ایشان به تو هستند. نیازت را که بگویی یاری ات می کنند و اگر فراموش کنی به یادت می آورند. از فرمان خدا سخن گفته، بر آن ایستادگی می کنند. به جهت دوستی با پروردگارشان از دوستی اهل دنیا بریده اند و برای فرمانبری از اربابشان از دنیا می هراسند. به خداوند شکوهمند و به دوستی اش با دل نگریسته به جهت مقام بزرگش می فهمند که مقصود همان است. پس دنیا را همچون منزلگاهی بدان که در آن فرودآمده، سپس کوچ می کنی یا آن را چون مالی ببین که در خواب یافته ای که

ص :٣٠١

و لیس معک منه شیء إنّی [إنّما]ضربت لک هذا مثلا، لأنّها عند أهل اللّبّ و العلم باللّه کفیء الظّلال، یا جابر فاحفظ ما استرعاک اللّه جلّ و عزّ من دینه و حکمته و لا تسألنّ عمّا لک عنده إلاّ ما له عند نفسک، فإن تکن الدّنیا علی غیر ما وصفت لک فتحوّل إلی دار المستعتب، فلعمری لربّ حریص علی أمر قد شقی به حین أتاه، و لربّ کاره لأمر قد سعد به حین أتاه و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لِیُمَحِّصَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ اَلْکٰافِرِینَ

[١٩٠٠]١٧-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن موسی بن بکر، عن أبی إبراهیم علیه السّلام قال:

قال أبو ذرّ-رحمه اللّه-: جزی اللّه الدّنیا عنّی مذمّه بعد رغیفین من الشّعیر أتغدّی بأحدهما و أتعشّی بالآخر و بعد شملتی الصّوف أتّزر بإحداهما و أتردّی بالأخری.

[١٩٠١]١٨-و عنه، عن علیّ بن الحکم، عن المثنّی، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبو ذرّ-رضی اللّه عنه-یقول فی خطبته: یا مبتغی العلم کأنّ شیئا من الدّنیا لم یکن شیئا إلاّ ما ینفع خیره و یضرّ شرّه إلاّ من رحم اللّه، یا مبتغی العلم لا یشغلک أهل و لا مال عن نفسک، أنت یوم تفارقهم کضیف بتّ فیهم ثمّ غدوت عنهم إلی غیرهم، و الدّنیا و الآخره کمنزل تحوّلت منه إلی غیره و ما بین الموت و البعث إلاّ کنومه نمتها ثمّ استیقظت منها، یا مبتغی العلم قدّم لمقامک بین یدی اللّه عزّ و جلّ، فإنّک مثاب بعملک کما تدین تدان یا مبتغی العلم.

[١٩٠٢]١٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣٠٢

چون بیدار شوی چیزی از آن را به همراه نخواهی داشت. من برای این، مثال زدم که دنیا نزد اهل خرد و معرفت به خدا همچون سایۀ ظهرگاه است. پس ای جابر آنچه خداوند از دین و حکمتش به تو سپرده، نگاه دار و هیچگاه از آنچه نزد او داری-مگر چیزی که از سوی او در نزد تو است-نپرس. و اگر دنیا در نظرت جز آن باشد که من برایت گفتم، سری به خانۀ توبه بزن. به جانم سوگند بسا کسی که به چیزی طمع دارد و وقتی به او داده می شود به سببش بدبخت می گردد و بسا کسی که از چیزی بدش می آید و چون به او داده شود به سببش سعادتمند می گرد و این سخن خداوند عزّتمند است که فرمود: (تا مؤمنان را پاکیزه کرده، کافران را نابود سازد.) [آل عمران (٣) :١4١]

[١٩٠٠]١٧-موسای بکر از ابو ابراهیم علیه السّلام روایت کرده که ابو ذر-خدایش بیامرزد-گفته است: خدا به جای من دنیا را نکوهش کند اگر پس از دو گرده نان جوین برای صبحانه و شامم و دو روپوش پشمین برای شلوار و عبایم چیزی بخواهم.

[١٩٠١]١٨-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که ابو ذر-خدا از او خشنود باد-در سخنرانی اش می گفت: ای دانش جو هیچ چیز دنیا ارزشی ندارد جز آنچه خیرش سود برساند و شرّش زیان برساند-مگر به کسی که خدا رحم کند-ای دانش جو خانواده و مال تو را از خودت بازندارد؛ زیرا روزی که از آنان جدا می گردی همچون میهمانی خواهی بود که شب را در میانشان خوابیده ای و سپس روز به سوی دیگران می روی. دنیا و آخرت مانند منزلگاهی است که از یکی به دیگری می روی و میان مرگ و برانگیخته شدن جز یک خواب و آن گاه بیداری، فاصله ای نیست. ای دانش جو برای جایگاهت در پیشگاه خدای شکوهمند چیزی بفرست؛ زیرا تو برای عملت پاداش داده می شوی. به همان اندازه که اطاعت کنی، جزا داده می شوی. ای دانش جو.

[١٩٠٢]١٩-حسن راشد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :٣٠٣

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما لی و للدّنیا إنّما مثلی و مثلها کمثل الرّاکب رفعت له شجره فی یوم صائف فقال تحتها ثمّ راح و ترکها.

[١٩٠٣]٢٠-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یحیی بن عقبه الأزدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: مثل الحریص علی الدّنیا کمثل دوده القزّ، کلّما ازدادت علی نفسها لفّا کان أبعد لها من الخروج حتّی تموت غمّا، قال: و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کان فیما وعظ به لقمان ابنه: یا بنیّ إنّ النّاس قد جمعوا قبلک لأولادهم فلم یبق ما جمعوا و لم یبق من جمعوا له، و إنّما أنت عبد مستأجر قد أمرت بعمل و وعدت علیه أجرا فأوف عملک و استوف أجرک و لا تکن فی هذه الدّنیا بمنزله شاه وقعت فی زرع أخضر فأکلت حتّی سمنت فکان حتفها عند سمنها و لکن اجعل الدّنیا بمنزله قنطره علی نهر جزت علیها و ترکتها و لم ترجع إلیها آخر الدّهر. أخربها و لا تعمرها، فإنّک لم تؤمر بعمارتها. و اعلم أنّک ستسأل غدا إذا وقفت بین یدی اللّه عزّ و جلّ عن أربع: شبابک فیما أبلیته؟ و عمرک فیما أفنیته؟ و مالک ممّا اکتسبته؟ و فیما أنفقته؟ فتأهّب لذلک و أعدّ له جوابا: و لا تأس علی ما فاتک من الدّنیا، فإنّ قلیل الدّنیا لا یدوم بقاؤه و کثیرها لا یؤمن بلاؤه، فخذ حذرک وجد فی أمرک و اکشف الغطاء عن وجهک و تعرّض لمعروف ربّک و جدّد التّوبه فی قلبک و اکمش فی فراغک قبل أن یقصد قصدک و یقضی قضاؤک و یحال بینک و بین ما ترید.

[١٩٠4]٢١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن بعض أصحابه، عن ابن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول-فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به موسی علیه السّلام-: یا

ص :٣٠4

مرا با دنیا چه کار. حکایت من و دنیا همچون حکایت سواری است که در روزی گرم درختی یافته، زیر آن قیلوله کرده سپس رفته و آن درخت را واگذاشته است.

[١٩٠٣]٢٠-یحیی بن عقبه ازدی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: حکایت حریص به دنیا همچون حکایت کرم ابریشم است که هرچه بیشتر دور خودش بتند، از رهایی دورتر می شود تا از غصّه می میرد.

راوی گفته است: و حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: در اندرزهای لقمان به پسرش چنین آمده است: پسرم مردم پیش از تو برای فرزندانشان گرد آوردند ولی نه آنچه گردآوردند، ماند و نه کسی که برای او گرد آورده بودند. و تو بنده ای مزد بگیری که به کار دستورت داده، به پاداش وعده داده شده ای. پس عملت را به انجام رسان و پاداشت را دریاب و در این دنیا همچون گوسفندی در مزرعۀ سبز نباش که می خورد تا چاق شود و مرگش همان چاقی شدنش می باشد. بلکه دنیا را همچون پلی بر رودخانه بدان که از آن می گذری و تا ابد به آن بازنمی گردی خراب کن و آبادش نکن؛ زیرا تو به آباد کردن دستور ندادی. و بدان که فردا وقتی در پیشگاه خداوند شکوهمند می ایستی از چهار چیز بازخواست می شوی:

جوانی ات را در چه چیزی آزمودی؟ عمرت را در چه چیزی سپری کردی؟ مالت را از چه چیزی به دست آوردی؟ و در چه چیزی خرج کردی؟ پس برای آن جایگاه آماده شو و پاسخی فراهم کن. و بر آنچه از دنیا از دست داده ای افسوس نخور؛ زیرا اندک دنیا بقایش هماره نیست و بسیارش از بلا ایمن نه. پس پروا کن و در کارت بکوش و پرده از چهره ات بردار و به نیکی پروردگارت دست دراز کن و توبه را در دلت تازه کن و در فراغتت شتاب کن پیش از آن که به قصد تو آیند و مرگت امضاء شده، میان تو و آنچه می خواهی فاصله افتد.

[١٩٠4]٢١-ابن ابی یعفور گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: در

ص :٣٠5

موسی لا ترکن إلی الدّنیا رکون الظّالمین و رکون من اتّخذها أبا و أمّا یا موسی لو وکلتک إلی نفسک لتنظر لها إذا لغلب علیک حبّ الدّنیا و زهرتها، یا موسی نافس فی الخیر أهله و استبقهم إلیه، فإنّ الخیر کاسمه و اترک من الدّنیا ما بک الغنی عنه و لا تنظر عینک إلی کلّ مفتون بها و موکل إلی نفسه، و اعلم أنّ کلّ فتنه بدؤها حبّ الدّنیا و لا تغبط أحدا بکثره المال فإنّ مع کثره المال تکثر الذّنوب لواجب الحقوق، و لا تغبطنّ أحدا برضی النّاس عنه، حتّی تعلم أنّ اللّه راض عنه، و لا تغبطنّ مخلوقا بطاعه النّاس له، فإنّ طاعه النّاس له و اتّباعهم إیّاه علی غیر الحقّ هلاک له و لمن اتّبعه.

[١٩٠5]٢٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره، عن غیاث بن إبراهیم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ فی کتاب علیّ صلوات اللّه علیه: إنّما مثل الدّنیا کمثل الحیّه ما ألین مسّها و فی جوفها السّمّ النّاقع، یحذرها الرّجل العاقل، و یهوی إلیها الصّبیّ الجاهل.

[١٩٠6]٢٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن أبی جمیله قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کتب أمیر المؤمنین علیه السّلام إلی بعض أصحابه یعظه:

أوصیک و نفسی بتقوی من لا تحلّ معصیته و لا یرجی غیره، و لا الغنی إلاّ به، فإنّ من اتّقی اللّه جلّ و عزّ و قوی و شبع و روی، و رفع عقله عن أهل الدّنیا، فبدنه مع أهل الدّنیا و قلبه و عقله معاین الآخره، فأطفأ بضوء قلبه ما أبصرت عیناه من حبّ الدّنیا فقذّر حرامها و جانب شبهاتها و أضرّ و اللّه بالحلال الصّافی إلاّ ما لا بدّ له من کسره [منه]یشدّ بها صلبه و ثوب یواری به عورته، من أغلظ ما یجد و أخشنه، و لم یکن له فیما لا بدّ له منه ثقه و لا رجاء، فوقعت

ص :٣٠6

مناجات خداوند شکوهمند با موسی علیه السّلام آمده است: ای موسی به دنیا تکیه نکن.

چنان که ستمکاران و کسانی که آن را پدر و مادر خود می دانند، تکیه می کنند. ای موسی اگر تو را به خودت می سپردم تا از آن مواظبت کنی، دوستی دنیا و شکوه آن بر تو چیره می شد. ای موسی در نیکی ها با اهلش بکوش و به سویش با ایشان مسابقه بگذار که نیکی مانند نامش نیک است. از دنیا آنچه را از آن بی نیازی رها کن و با چشمت به فریفتگان دنیا و به خودواگذشتگان منگر. و بدان که هر فتنه ای آغازش دوستی دنیا است. به حال هیچ کس به جهت مال بسیارش حسرت نخور؛ زیرا با مال فراوان و به جهت حقوق واجب است که گناه بسیار می شود. و به حال هیچ کسی به سبب خشنودی مردم از او حسرت نخور تا وقتی که بدانی خدا از او راضی است. و به حال هیچ آفریده ای به سبب فرمانبری مردم از او حسرت نخور. که فرمانبری مردم و پیروی شان از او-به ناحقّ-نابودی او و پیروان او است.

[١٩٠5]٢٢-غیاث ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در کتاب علی- درود خدا بر او-چنین آمده است: همانا حکایت دنیا حکایت مار است که چون لمسش کنی لطیف است ولی درونش زهری کشنده دارد. که خردمند از آن می پرهیزد ولی کودک نادان دل می بازد.

[١٩٠6]٢٣-از ابو جمیله روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: امیر مؤمنان علیه السّلام به یکی از یارانش نامه نوشته، چنین پندش داد: تو و خودم را به پروای کسی که نافرمانی اش روا نیست و جز به او و با او امید بی نیازی نیست، سفارش می کنم. که هرکس از خداوند پروا کند گرامی و توانمند و سیر و سیراب می شود.

و عقلش از اهل دنیا فراتر می رود. بدنش همراه اهل دنیا است ولی دل و عقلش آخرت را می بیند. به روشنای دلش دوستی دنیا را که چشمانش دیده، خاموش می کند حرامش را پلید دانسته، از شبهاتش دوری می گزیند. به خدا سوگند به حلال ناب نیز جز آنچه به اندکی از آن ناچار است، وادار می شود تا به پیکرش نیرو داده، شرمگاهش را بپوشاند. که آن هم از ناگوارترین و زبرترین آن ها می باشد. و به آنچه ناچار است امید و تکیه ای هم ندارد. تکیه و امید او به آفرینندۀ چیزها است.

ص :٣٠٧

ثقته و رجاؤه علی خالق الأشیاء، فجدّ و اجتهد و أتعب بدنه حتّی بدت الأضلاع و غارت العینان فأبدل اللّه له من ذلک قوّه فی بدنه و شدّه فی عقله و ما ذخر له فی الآخره أکثر، فارفض الدّنیا فإنّ حبّ الدّنیا یعمی و یصمّ و یبکم و یذلّ الرّقاب، فتدارک ما بقی من عمرک و لا تقل غدا [أ]و بعد غد، فإنّما هلک من کان قبلک بإقامتهم علی الأمانیّ و التّسویف حتّی أتاهم أمر اللّه بغته و هم غافلون، فنقلوا علی أعوادهم إلی قبورهم المظلمه الضّیّقه و قد أسلمهم الأولاد و الأهلون، فانقطع إلی اللّه بقلب منیب، من رفض الدّنیا، و عزم لیس فیه انکسار و لا انخزال، أعاننا اللّه و إیّاک علی طاعته و وفّقنا اللّه و إیّاک لمرضاته.

[١٩٠٧]٢4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره و غیره، عن طلحه بن زید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مثل الدّنیا کمثل ماء البحر کلّما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتّی یقتله.

[١٩٠٨]٢5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: قال عیسی ابن مریم صلوات اللّه علیهما للحواریّین: یا بنی إسرائیل لا تأسوا علی ما فاتکم من الدّنیا کما لا یأسی أهل الدّنیا علی ما فاتهم من دینهم إذا أصابوا دنیاهم.

باب

[١٩٠٩]١-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عاصم بن حمید، عن أبی عبیده، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: و عزّتی و جلالی و عظمتی و علوّی و ارتفاع مکانی، لا یؤثر عبد هوای علی هوی نفسه إلاّ کففت علیه ضیعته و ضمّنت

ص :٣٠٨

پس می کوشد و تنش را خسته می کند تا استخوان هایش نمایان شده، دیدگانش به گودی می رود و خداوند به جایش نیرویی در تن و توانی در عقل جایگزین می کند و آنچه در آخرت برایش ذخیره می کند، بیشتر است. پس دنیا را رها کن؛ زیرا دنیادوستی کور و کر و گنگ و زبون می کند عمر مانده را جبران کن و نگو فردا یا پس فردا، که پیشینیان تو به سبب تکیه شان بر آرزوها و امروز و فردا نابود شدند. فرمان درحالی که آنان غافل بودند، ناگهان آمد و بر روی تابوت به سوی گروهای تاریک و تنگشان رفته، فرزندان و خاندانشان تنهایشان گذاشتند. پس با دلی توبه کار و ترک دنیا کرده و تصمیمی بی شکست به خدا رو کن. خدا ما و تو را بر فرمانبری اش یاری کند و ما و تو را به موجبات خشنودی اش پیروز گرداند.

[١٩٠٧]٢4-طلحۀ زید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند حکایت دنیا همچون حکایت آب دریا است که تشنه هرقدر از آن بخورد تشنه تر می شود تا او را بکشد.

[١٩٠٨]٢5-وشّاء گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: عیسای مریم- درود خدا بر او-به حواریان فرمود: ای بنی اسرائیل بر آنچه از دنیا از دستتان رفته افسوس نخورید. همان طور که اهل دنیا وقتی به دنیایشان می رسند بر آنچه از دینشان از دست داده اند افسوس نمی خورند.

باب

[١٩٠٩]١-ابو عبیده از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که خداوند عزّتمند می فرماید: سوگند به عزّت و شکوهم و به عظمت و والایی ام و بلندی مقامم که هیچ بنده ای خواست مرا بر خواست خودش برنمی گزیند جز این که زندگی اش را کفایت

ص :٣٠٩

السّماوات و الأرض رزقه و کنت له من وراء تجاره کلّ تاجر.

[١٩١٠]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن ابن سنان، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ: و عزّتی و جلالی و عظمتی و بهائی و علوّ ارتفاعی لا یؤثر عبد مؤمن هوای علی هواه فی شیء من أمر الدّنیا إلاّ جعلت غناه فی نفسه و همّته فی آخرته و ضمّنت السّماوات و الأرض رزقه و کنت له من وراء تجاره کلّ تاجر.

باب القناعه

[١٩١١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن زید الشّحّام، عن عمرو بن هلال قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: إیّاک أن تطمح بصرک إلی من فوقک، فکفی بما قال اللّه عزّ و جلّ لنبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: فَلاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ و قال: وَ لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلیٰ مٰا مَتَّعْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا فإن دخلک من ذلک شیء فاذکر عیش رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فإنّما کان قوته الشّعیر و حلواه التّمر و وقوده السّعف إذا وجده.

[١٩١٢]٢-الحسین بن محمّد بن عامر، عن معلّی بن محمّد، و علیّ بن محمّد عن صالح بن أبی حمّاد جمیعا، عن الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه سالم بن مکرم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه.

[١٩١٣]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن

ص :٣١٠

کرده، آسمان ها و زمین را ضامن روزی اش می کنم. و در پشت تجارت هر بازرگانی، خودم به سود او قرار می گیرم.

[١٩١٠]٢-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که خداوند عزّتمند فرمود: سوگند به عزّت و شکوه و عظمتم و تابناکی و بلندی مرتبه ام، هر بندۀ مؤمنی در چیزی از کار دنیا خواست مرا بر خواست خودش برگزیند، توانگری را در جانش قرار داده، اراده اش را به آخرت متوجّه می کنم. آسمان ها و زمین را ضامن روزی اش قرار داده، در پشت تجارت هر بازرگانی خودم به سودش قرار می گیرم.

قناعت

[١٩١١]١-از عمرو هلال روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: مبادا که به بالادست خودت چشم بدوزی. که در این باره آنچه خداوند شکوهمند به پیامبرش فرموده، بس است: (مال و فرزندانشان تو را شگفت زده نکند.) [توبه (٩) :

55]و فرمود: (و به آنچه از شکوه زندگی دنیا به آنان داده ایم خیره نشو.) [طاها (٢٠) :

١٣١]و اگر در این باره اشکالی داشتی، زندگانی رسول خدا را به یاد آور که خوراکش، نان جو، حلوایش خرما و هیزمش شاخه خشک خرما بود اگر می یافت.

[١٩١٢]٢-ابو خدیجه سالم مکرم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هرکس از ما چیزی بخواهد، به او می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خدا او را بی نیاز می کند.

[١٩١٣]٣-هیثم واقد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس

ص :٣١١

محبوب، عن الهیثم بن واقد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من رضی من اللّه بالیسیر من المعاش رضی اللّه منه بالیسیر من العمل.

[١٩١4]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن عبد اللّه بن القاسم، عن عمرو بن أبی المقدام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مکتوب فی التّوراه: ابن آدم کن کیف شئت کما تدین تدان من رضی من اللّه بالقلیل من الرّزق قبل اللّه منه الیسیر من العمل و من رضی بالیسیر من الحلال خفّت مئونته و زکت مکسبته و خرج من حدّ الفجور.

[١٩١5]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن عرفه، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

من لم یقنعه من الرّزق إلاّ الکثیر لم یکفه من العمل إلاّ الکثیر و من کفاه من الرّزق القلیل فإنّه یکفیه من العمل القلیل.

[١٩١6]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول: ابن آدم إن کنت ترید من الدّنیا ما یکفیک فإنّ أیسر ما فیها یکفیک و إن کنت إنّما ترید ما لا یکفیک فإنّ کلّ ما فیها لا یکفیک

[١٩١٧]٧-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن عبد الرّحمن بن محمّد الأسدیّ، عن سالم بن مکرم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اشتدّت حال رجل من أصحاب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالت له امرأته: لو أتیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فسألته فجاء إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلمّا رآه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه، فقال الرّجل: ما یعنی غیری فرجع إلی

ص :٣١٢

در زندگی به اندک خدا خرسند باشد خدا از عمل اندک او راضی می شود.

[١٩١4]4-عمرو ابو مقدام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در تورات نوشته است: پسر آدم آن گونه باش که می خواهی؛ زیرا همانگونه که اطاعت می کنی جزا داده می شوی. که هرکس به روزی اندک خدا خرسند باشد خدا عمل اندک را از او می پذیرد و هرکس به اندکی از حلال راضی باشد، هزینه اش سبک شده، درآمدش پاکیزه می شود و از مرز فساد بیرون می رود.

[١٩١5]5-محمّد عرفه از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس که جز روزی فراوان قانعش نمی کند، جز عمل فراوان او را بسنده نیست. و هرکس به روزی اندک بسنده می کند، عمل اندک نیز او را بس است.

[١٩١6]6-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-می فرمودند: پسر آدم اگر از دنیا چیزی می خواهی که تو را کفایت کند اندک ترین چیز آن هم تو را بس است. و اگر چیزی می خواهی که تو را کفایت نکند همۀ چیزهای دنیا هم تو را بس نیست.

[١٩١٧]٧-سالم مکرم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زندگی مردی از اصحاب پیامبر گرامی سخت شد پس زنش به او گفت: کاش به نزد رسول خدا رفته، چیزی از ایشان می خواستی. او به نزد پیامبر آمد. حضرت وقتی ایشان را دید، فرمود: هرکس از ما چیزی بخواهد، می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خدا او را بی نیاز می کند. مرد با خودش گفت: منظورشان من هستم. پس به نزد زنش

ص :٣١٣

امرأته فأعلمها، فقالت: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بشر فأعلمه، فأتاه، فلمّا رآه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه حتّی فعل الرّجل ذلک ثلاثا ثمّ ذهب الرّجل فاستعار معولا ثمّ أتی الجبل، فصعده فقطع حطبا ثمّ جاء به فباعه بنصف مدّ من دقیق فرجع به فأکله، ثمّ ذهب من الغد، فجاء بأکثر من ذلک فباعه، فلم یزل یعمل و یجمع حتّی اشتری معولا ثمّ جمع حتّی اشتری بکرین و غلاما ثمّ أثری حتّی أیسر فجاء إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فأعلمه کیف جاء یسأله و کیف سمع النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قلت لک: من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه.

[١٩١٨]٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن الفرات، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من أراد أن یکون أغنی النّاس فلیکن بما فی ید اللّه أوثق منه بما فی ید غیره.

[١٩١٩]٩-عنه، عن ابن فضّال، عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر أو أبی عبد اللّه علیهما السّلام قال:

من قنع بما رزقه اللّه فهو من أغنی النّاس.

[١٩٢٠]١٠-عنه، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن حمزه بن حمران قال:

شکا رجل إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه یطلب فیصیب و لا یقنع، و تنازعه نفسه إلی ما هو أکثر منه و قال: علّمنی شیئا أنتفع به، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إن کان ما یکفیک یغنیک، فأدنی ما فیها یغنیک، و إن کان ما یکفیک لا یغنیک فکلّ ما فیها لا یغنیک.

[١٩٢١]١١-عنه، عن عدّه من أصحابنا، عن حنان بن سدیر رفعه قال:

ص :٣١4

بازگشته، سخن را باز گفت. زن گفت: رسول خدا نیز انسانی است. او را از حال خودت آگاه کن. پس به نزد حضرت آمد. رسول خدا چون او را دید، فرمود: هر کس از ما چیزی بخواهد می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خداوند او را بی نیاز می کند. آن مرد تا سه بار چنین کرد. سپس رفت و کلنگی عاریه کرده، به کوه رفت و هیزمی گرد آورده، به شهر آورد و به نیم چارک آرد فروخت. آن گاه آن را به خانه برد و خورد. سپس فردا رفت و هیزم بیشتری آورده، فروخت. و پیوسته کار کرد و مالی گرد آورد تا کلنگی خرید، سپس مالی گرد آورد و دو بچّه شتر و یک نوکر خرید. سپس ثروتمند و کامیاب شد. آن گاه به نزد پیامبر گرامی آمده، قصّه را گفت که چگونه آمد تا چیزی از ایشان بخواهد و از ایشان چه شنید. پیامبر گرامی فرمود: من که به تو گفتم: هرکس از ما چیزی بخواهد، می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خداوند او را بی نیاز می گرداند.

[١٩١٨]٨-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هر کس می خواهد از بی نیازترین مردم باشد، به آنچه در دست خدا است مطمئن تر باشد تا به آنچه در دست جز او است.

[١٩١٩]٩-ابو حمزه از حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس به آنچه خدا روزی کرده، قناعت کند از بی نیازترین مردمان است.

[١٩٢٠]١٠-حمزۀ حمران گفته است: مردی به نزد حضرت صادق علیه السّلام شکایت برد و گفت: من می جویم و به دست می آورم ولی قانع نشده، نفسم برای بیشتر از آن با من ستیز می کند. چیزی به من بیاموزید تا به آن سودمند گردم. حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: اگر آنچه تو را بس است بی نیازت می کند، کم ترین چیزی که در دنیا است تو را بی نیاز می کند و اگر آنچه تو را بس است بی نیازت نمی کند، همۀ دنیا هم تو را بی نیاز نخواهد کرد.

[١٩٢١]١١-از حنان سدیر حدیثی که سندش را به امیر مؤمنان علیه السّلام رسانده، روایت

ص :٣١5

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: من رضی من الدّنیا بما یجزیه کان أیسر ما فیها یکفیه، و من لم یرض من الدّنیا بما یجزیه لم یکن فیها شیء یکفیه.

باب الکفاف

[١٩٢٢]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن غیر واحد، عن عاصم بن حمید، عن أبی عبیده الحذّاء قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قال اللّه عزّ و جلّ: إنّ من أغبط أولیائی عندی رجلا خفیف الحال، ذا حظّ من صلاه، أحسن عباده ربّه بالغیب، و کان غامضا فی النّاس جعل رزقه کفافا، فصبر علیه، عجّلت منیّته فقلّ تراثه و قلّت بواکیه.

[١٩٢٣]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: طوبی لمن أسلم و کان عیشه کفافا.

[١٩٢4]٣-النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: اللّهمّ ارزق محمّدا و آل محمّد و من أحبّ محمّدا و آل محمّد العفاف و الکفاف و ارزق من أبغض محمّدا و آل محمّد المال و الولد.

[١٩٢5]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن یعقوب بن یزید، عن إبراهیم بن محمّد النّوفلیّ رفعه إلی علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم براعی إبل فبعث یستسقیه، فقال: أمّا ما فی ضروعها فصبوح الحیّ و أمّا ما فی آنیتنا فغبوقهم، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: اللّهمّ أکثر ماله

ص :٣١6

شده که ایشان فرمودند: هرکس از دنیا به آنچه او را بس است، خرسند باشد، کم ترین چیز دنیا او را بس است. و هرکس از دنیا به آنچه او را بس است، خرسند نباشد، چیزی در دنیا نیست که او را کفایت کند.

کفاف

[١٩٢٢]١-ابو عبیدۀ حذّاء گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید که رسول خدا فرمود: خداوند عزّتمند فرموده است: از رشک انگیزترین دوستانم در پیشگاه من مرد سبک حال صاحب بهرۀ از نماز است که در نهان به نیکی پروردگارش را عبادت می کند. در میان مردم گمنام است و روزی اش را به اندازۀ کفاف قرار داده، بر آن شکیبایی می کند. و مرگش که به شتاب برسد، ارث و گریه کنندگانی اندک دارد.

[١٩٢٣]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خوشا کسی که اسلام آورده و زندگی اش به اندازۀ کفاف است.

[١٩٢4]٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خدایا به محمّد و خاندان محمّد علیهم السّلام و کسانی که محمّد و خاندان محمّد علیهم السّلام را دوست دارند پاکدامنی و کفاف را روزی کن. و به کسانی که دشمن محمّد و خاندان محمّد علیهم السّلام هستند مال و فرزند روزی کن.

[١٩٢5]4-ابراهیم بن محمّد نوفلی حدیثی که سندش را به حضرت سجّاد علیه السّلام رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: رسول خدا بر شترچرانی گذشت و کسی را فرستاد تا از او آشامیدنی بخواهد. او گفت: آنچه در سینه های شتران است برای صبحانۀ قبیله است و آنچه در ظرف هایمان است برای شامشان. پس رسول خدا فرمود: خدایا مال و فرزندش را فراوان کن. سپس به گوسفندچرانی گذشت و کسی

ص :٣١٧

و ولده، ثمّ مرّ براعی غنم فبعث إلیه یستسقیه فحلب له ما فی ضروعها و أکفأ ما فی إنائه فی إناء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و بعث إلیه بشاه و قال: هذا ما عندنا و إن أحببت أن نزیدک زدناک، قال: فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: اللّهمّ ارزقه الکفاف، فقال له بعض أصحابه، یا رسول اللّه دعوت للّذی ردّک بدعاء عامّتنا نحبّه و دعوت للّذی أسعفک بحاجتک بدعاء کلّنا نکرهه؟ فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ ما قلّ و کفی خیر ممّا کثر و ألهی: اللّهمّ ارزق محمّدا و آل محمّد الکفاف.

[١٩٢6]5-عنه، عن أبیه، عن أبی البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: یحزن عبدی المؤمن إن قتّرت علیه و ذلک أقرب له منّی، و یفرح عبدی المؤمن إن وسّعت علیه و ذلک أبعد له منّی.

[١٩٢٧]6-الحسین بن محمّد، عن أحمد بن إسحاق، عن بکر بن محمّد الأزدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قال اللّه عزّ و جلّ: إنّ من أغبط أولیائی عندی عبدا مؤمنا، ذا حظّ من صلاح، أحسن عباده ربّه، و عبد اللّه فی السّریره، و کان غامضا فی النّاس فلم یشر إلیه بالأصابع و کان رزقه کفافا، فصبر علیه فعجّلت به المنیّه، فقلّ تراثه و قلّت بواکیه.

باب تعجیل فعل الخیر

[١٩٢٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان قال: حدّثنی حمزه بن حمران قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إذا همّ أحدکم بخیر فلا یؤخّره فإنّ العبد ربّما صلّی الصّلاه أو صام الیوم فیقال له: اعمل ما شئت بعدها فقد غفر [اللّه]لک.

ص :٣١٨

را فرستاد تا از او شیر بخواهد. او آنچه در سینۀ گوسفندان بود، دوشید و آنچه در ظرف هایش داشت در ظرف رسول خدا ریخته و گوسفندی نیز فرستاد و عرض کرد: این چیزی بود که داشتیم اگر دوست داشتید بیشتر هم می دهیم. و رسول خدا فرمودند: خدایا کفاف را روزی اش کن. پس یکی از اصحاب پیامبر عرض کرد: ای رسول خدا برای کسی که به شما چیزی نداد، دعایی کردی که ما همه دوست داشتیم ولی برای کسی که نیازت را برآورد دعایی کردی که همۀ ما آن را ناپسند می دانیم؟ ! رسول خدا فرمودند: همانا اندک به کفایت بهتر از بسیار مشغول کننده است. خدایا به محمّد و خاندان محمّد علیهم السّلام کفاف را روزی کن.

[١٩٢6]5-ابو البختری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند شکوهمند می فرماید: اگر بر بندۀ مؤمنم تنگ بگیرم، غمگین می شود درحالی که آن، او را به من نزدیک تر می کند. و اگر وسعت بدهم، شادمان می شود درحالی که آن، او را از من دورتر می کند.

[١٩٢٧]6-بکر بن محمّد ازدی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که [رسول خدا]فرمودند: خداوند شکوهمند فرموده است: از رشک انگیزترین دوستانم در پیشگاهم بندۀ مؤمن صاحب بهرۀ از نیکی است که به خوبی پروردگارش را عبادت می کند. خداوند را در دل عبادت می کند و در میان مردم گمنام است و با انگشت به سویش اشاره نمی شود. روزی اش به قدر کفاف است و بر آن شکیبایی می کند و مرگش که به شتاب برسد، ارزشش ناچیز و گریه کنندگانش اندک اند.

شتاب در کار نیک

[١٩٢٨]١-حمزۀ حمران گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: وقتی یکی از شما قصد خیری کرد، آن را عقب نیندازد. که بسا بنده نمازی بگزارد یا روزه ای بگیرد و آن گاه به او بگویند: اینک هر کار که خواهی بکن که [خدا]تو را

ص :٣١٩

[١٩٢٩]٢-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن أبی جمیله قال، قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

افتتحوا نهارکم بخیر و أملوا علی حفظتکم فی أوّله خیرا و فی آخره خیرا، یغفر لکم ما بین ذلک إن شاء اللّه.

[١٩٣٠]٣-عنه، عن ابن أبی عمیر، عن مرازم بن حکیم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی یقول: إذا هممت بخیر فبادر، فإنّک لا تدری ما یحدث.

[١٩٣١]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ اللّه یحبّ من الخیر ما یعجّل.

[١٩٣٢]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن أبان بن عثمان، عن بشیر بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أردت شیئا من الخیر فلا تؤخّره، فإنّ العبد یصوم الیوم الحارّ یرید ما عند اللّه فیعتقه اللّه به من النّار، و لا تستقلّ ما یتقرّب به إلی اللّه عزّ و جلّ و لو شقّ تمره.

[١٩٣٣]6-عنه، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من همّ بخیر فلیعجّله و لا یؤخّره، فإنّ العبد ربّما عمل العمل فیقول اللّه تبارک و تعالی: قد غفرت لک و لا أکتب علیک شیئا أبدا، و من همّ بسیّئه فلا یعملها، فإنّه ربّما عمل العبد السّیّئه فیراه اللّه سبحانه فیقول: لا و عزّتی و جلالی لا أغفر لک بعدها أبدا.

[١٩٣4]٧-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣٢٠

[١٩٢٩]٢-از ابو جمیله روایت شده که رسول خدا فرمودند: روزتان را با نیکی بیاغازید و در آغاز و پایان آن بر فرشتگان نگاهبانتان نیکی بنویسانید تا ان شاء اللّه آنچه میان آن دو است برایتان آمرزیده شود.

[١٩٣٠]٣-مرازم حکیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پدرم می فرمود:

وقتی قصد خیری کردی به آن شتاب کن؛ زیرا تو نمی دانی که چه روی خواهد داد.

[١٩٣١]4-زراره از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند خیری را که در آن شتاب می شود، دوست دارد.

[١٩٣٢]5-بشیر یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی قصد کار خیری کردی آن را به عقب نینداز. که بنده روزی گرم را روزه می گیرد تا به آنچه نزد خدا است برسد و خدا به سبب آن او را از آتش رها می کند. و آنچه را باعث نزدیکی به خداوند عزّتمند می شود، اندک نشمار حتّی اگر به اندازۀ نصف خرما باشد.

[١٩٣٣]6-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر کس قصد انجام خیری کرد، در آن شتاب کند و عقب نیندازد. که بسا بنده عملی انجام دهد که خداوند پاک و والا بفرماید: تو را آمرزیدم و دیگر به زیانت چیزی نمی نویسم. و هرکس به انجام گناهی قصد کرد، آن را انجام ندهد که بسا بنده گناهی انجام دهد و خداوند پاک او را دیده، بفرماید: به عزّت و شکوهم سوگند که پس از این هرگز تو را نمی آمرزم.

[١٩٣4]٧-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی به

ص :٣٢١

إذا هممت بشیء من الخیر فلا تؤخّره، فإنّ اللّه عزّ و جلّ ربّما اطّلع علی العبد و هو علی شیء من الطّاعه فیقول: و عزّتی و جلالی لا أعذّبک بعدها أبدا، و إذا هممت بسیّئه فلا تعملها، فإنّه ربّما اطّلع اللّه علی العبد و هو علی شیء من المعصیه فیقول: و عزّتی و جلالی لا أغفر لک بعدها أبدا

[١٩٣5]٨-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن أبی جمیله، عن محمّد بن حمران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا همّ أحدکم بخیر أو صله فإنّ عن یمینه و شماله شیطانین فلیبادر لا یکفّاه عن ذلک.

[١٩٣6]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن أبی الجارود قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: من همّ بشیء من الخیر فلیعجّله، فإنّ کلّ شیء فیه تأخیر فإنّ للشّیطان فیه نظره.

[١٩٣٧]١٠-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن أسباط عن العلاء، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه ثقّل الخیر علی أهل الدّنیا کثقله فی موازینهم یوم القیامه و إنّ اللّه عزّ و جلّ خفّف الشّرّ علی أهل الدّنیا کخفّته فی موازینهم یوم القیامه.

باب الإنصاف و العدل

[١٩٣٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن الحسن بن حمزه، عن جدّه، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن

ص :٣٢٢

انجام کار نیکی قصد کردی آن را عقب نینداز، که بسا خداوند شکوهمند بر بنده ای که در حال اطاعت است آگاه شود و بفرماید: به عزّت و شکوهم سوگند پس از این هرگز تو را عذاب نمی کنم. و چون به انجام گناهی قصد کردی، عمل نکن. که بسا خداوند بر بنده ای که در حال گناه است آگاه شود و بفرماید: به عزّت و شکوهم سوگند، پس از این دیگر تو را نمی آمرزم.

[١٩٣5]٨-محمّد حمران از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی یکی از شما به نیکی یا بخششی قصد می کند، دو شیطان در راست و چپش قرار می گیرند. پس باید شتاب کند تا آن دو او را از آن کار باز ندارند.

[١٩٣6]٩-ابو جارود گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرکس به انجام کاری نیک قصد کرد، در آن شتاب کند؛ زیرا هرچیزی که تأخیری داشته باشد، شیطان به آن نظر خواهد کرد.

[١٩٣٧]١٠-محمّد مسلم گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند نیکی را بر اهل دنیا سنگین ساخت چنان که روز قیامت در ترازوهاشان سنگین است و بدی را برایشان سبک قرار داد چنان که در روز قیامت در ترازوهاشان سبک است.

انصاف و عدالت

[١٩٣٨]١-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا در

ص :٣٢٣

الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول فی آخر خطبته: طوبی لمن طاب خلقه و طهرت سجیّته و صلحت سریرته و حسنت علانیته و أنفق الفضل من ماله و أمسک الفضل من قوله و أنصف النّاس من نفسه.

[١٩٣٩]٢-عنه، عن محمّد بن سنان، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من یضمن لی أربعه بأربعه أبیات فی الجنّه؟ أنفق و لا تخف فقرا، و أفش السّلام فی العالم، و اترک المراء و إن کنت محقّا، و أنصف النّاس من نفسک.

[١٩4٠]٣-عنه، عن الحسن بن علیّ بن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن جارود أبی المنذر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: سیّد الأعمال ثلاثه: إنصاف النّاس من نفسک حتّی لا ترضی بشیء إلاّ رضیت لهم مثله و مواساتک الأخ فی المال و ذکر اللّه علی کلّ حال لیس سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر فقط و لکن إذا ورد علیک شیء أمر اللّه عزّ و جلّ به أخذت به أو إذا ورد علیک شیء نهی اللّه عزّ و جلّ عنه ترکته.

[١٩4١]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ، عن علیّ بن المعلّی، عن یحیی بن أحمد، عن أبی محمّد المیثمیّ، عن رومیّ بن زراره، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام فی کلام له: ألا إنّه من ینصف النّاس من نفسه لم یزده اللّه إلاّ عزّا.

[١٩4٢]5-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن محمّد بن

ص :٣٢4

پایان خطبه اش می فرمود: خوشا کسی که اخلاقش خوش، طبعش پاک، نهانش نیک و آشکارش نیکو است. زیادی مالش را بخشیده، از زیادی سخن دریغ می کند و با مردم انصاف می ورزد.

[١٩٣٩]٢-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چه کسی در برابر چهار خانه در بهشت، چهار چیز را به عهده می گیرد؟ ببخش و از فقر نترس. سلام گفتن را در جهان بگستر. جدال را رها کن اگرچه حقّ با تو باشد و با مردم به انصاف رفتار کن.

[١٩4٠]٣-جارود ابو منذر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

سرور اعمال سه چیز است: انصاف با مردم، چنان که به چیزی برای خودت خرسند نشوی مگر این که به مانند آن برای آنان هم خرسند شوی. و شریک کردن برادر در مال خود و یاد خدا در همه حال. که فقط سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر نیست. بلکه ذکر این است که وقتی فرمانی از خداوند شکوهمند آمد، انجامش دهی و چون نهی ای بیامد رها کنی.

[١٩4١]4-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرموده است: همانا هرکس با مردم به انصاف رفتار کند، خداوند عزّتش را می افزاید.

[١٩4٢]5-محمّد مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه کس

ص :٣٢5

مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاثه هم أقرب الخلق إلی اللّه عزّ و جلّ یوم القیامه حتّی یفرغ من الحساب:

رجل لم تدعه قدره فی حال غضبه إلی أن یحیف علی من تحت یده، و رجل مشی بین اثنین فلم یمل مع أحدهما علی الآخر بشعیره، و رجل قال بالحقّ فیما له و علیه.

[١٩4٣]6-عنه، عن أبیه، عن النّضر بن سوید، عن هشام بن سالم، عن زراره، عن الحسن البزّاز، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال فی حدیث له:

ألا أخبرکم بأشدّ ما فرض اللّه علی خلقه، فذکر ثلاثه أشیاء أوّلها: إنصاف النّاس من نفسک.

[١٩44]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: سیّد الأعمال إنصاف النّاس من نفسک و مواساه الأخ فی اللّه و ذکر اللّه عزّ و جلّ علی کلّ حال.

[١٩45]٨-علیّ، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن زراره، عن الحسن البزّاز قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: ألا أخبرک بأشدّ ما فرض اللّه علی خلقه؟ [ثلاث] قلت: بلی قال: إنصاف النّاس من نفسک و مواساتک أخاک و ذکر اللّه فی کلّ موطن، أما إنّی لا أقول سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر و إن کان هذا من ذاک و لکن ذکر اللّه جلّ و عزّ فی کلّ موطن إذا هجمت علی طاعه أو علی معصیه.

[١٩46]٩-ابن محبوب، عن أبی أسامه قال:

ص :٣٢6

در روز قیامت و تا پایان حساب رسی نزدیک ترین آفریدگان به خداوند عزّتمند هستند: مردی که قدرتش در حال خشم، او را به ستم بر زیردستانش وانمی دارد.

مردی که میان دو نفر راه می رود ولی به اندازه جوی به یکی از آن ها مایل نمی شود و مردی که حقّ را می گوید، چه به سودش باشد و چه به زیانش.

[١٩4٣]6-حسن بزّار گفت: در حدیثی حضرت صادق علیه السّلام فرموده است: آیا شما را به دشوارترین چیزی که خدا بر آفریدگانش واجب کرده، آگاه نکنم. و سه چیز فرموده که نخستین شان انصاف ورزی با مردم است.

[١٩44]٧-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

سرور اعمال، انصاف با مردم، یاری برادر در راه خدا و یاد خدای شکوهمند در هر حال است.

[١٩45]٨-حسن بزّاز گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: آیا تو را از دشوارترین واجبات خداوند بر آفریدگانش [که سه چیز است]آگاه نکنم؟ من عرض کردم: چرا. فرمودند: انصاف با مردم، یاری برادرت و یاد خداوند در همه جا. بدان که من نگفتم سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر. اگرچه این هم یاد خدا است ولی یاد خدای عزّتمند در همه جا وقتی است که با اطاعت یا گناهی برخورد می کنی.

[١٩46]٩-از ابو اسامه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: مؤمن به

ص :٣٢٧

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما ابتلی المؤمن بشیء أشدّ علیه من خصال ثلاث یحرمها، قیل: و ما هنّ؟ قال: المواساه فی ذات یده و الإنصاف من نفسه و ذکر اللّه کثیرا، أما إنّی لا أقول: سبحان اللّه و الحمد للّه [و لا إله إلاّ اللّه]و لکن ذکر اللّه عند ما أحلّ له و ذکر اللّه عند ما حرّم علیه.

[١٩4٧]١٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن یحیی بن إبراهیم بن أبی البلاد، عن أبیه، عن جدّه أبی البلاد رفعه قال:

جاء أعرابیّ إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو یرید بعض غزواته، فأخذ بغرز راحلته، فقال: یا رسول اللّه علّمنی عملا أدخل به الجنّه، فقال: ما أحببت أن یأتیه النّاس إلیک فأته إلیهم و ما کرهت أن یأتیه النّاس إلیک فلا تأته إلیهم، خلّ سبیل الرّاحله.

[١٩4٨]١١-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عبیس بن هشام، عن عبد الکریم، عن الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العدل أحلی من الماء یصیبه الظّم آن، ما أوسع العدل إذا عدل فیه و إن قلّ.

[١٩4٩]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أنصف النّاس من نفسه رضی به حکما لغیره.

[١٩5٠]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن یوسف بن عمران بن میثم، عن یعقوب بن شعیب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی آدم علیه السّلام أنّی سأجمع لک الکلام فی أربع کلمات، قال: یا ربّ و ما هنّ؟ قال: واحده لی و واحده لک و واحده فیما بینی و بینک و واحده فیما بینک و بین النّاس قال: یا ربّ بیّنهنّ لی حتّی أعلمهنّ، قال: أمّا الّتی

ص :٣٢٨

چیزی دشوارتر از محروم شدن از سه خصلت دچار نمی شود. گفتند: و آن سه چیستند؟ فرمودند: کمک با آنچه در دست دارد، انصاف ورزی و یاد بسیار خدا.

هان من نمی گویم: سبحان اللّه و الحمد للّه [و لا اله الاّ اللّه]بلکه یاد خدا در حلال و حرامی است که خدا بر او نوشته است.

[١٩4٧]١٠-ابو بلاد حدیثی روایت کرده، گفته است: اعرابی ای به نزد پیامبر گرامی که برای یکی از جنگ ها آماده می شد آمده، رکاب شترش را گرفت و گفت: ای رسول خدا عملی به من بیاموز که به بهشتم ببرد. حضرت فرمودند: با مردم چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند و هرگونه که نمی پسندی با تو رفتار بکنند با آنان نکن. اینک راه شتر را باز کن.

[١٩4٨]١١-حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: عدل شیرین تر از آبی است که به دست تشنه می رسد. چه توانگر است این عدل- وقتی عدالت برقرار شود-اگرچه اندک باشد.

[١٩4٩]١٢-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر که با مردم انصاف ورزد، به داوری اش برای دیگران راضی می گردند.

[١٩5٠]١٣-یعقوب شعیب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

خداوند عزّتمند به آدم علیه السّلام چنین وحی کرد: من همۀ سخن را برای تو در چهار کلمه جمع خواهم کرد. او عرض کرد: پروردگارا آن چهار کلمه چیست؟ فرمود: یکی برای من است، یکی برای تو. یکی میان من و تو و یکی میان تو و مردم. او عرض

ص :٣٢٩

لی فتعبدنی لا تشرک بی شیئا، و أمّا الّتی لک فأجزیک بعملک أحوج ما تکون إلیه، و أمّا الّتی بینی و بینک فعلیک الدّعاء و علیّ الإجابه و، أمّا الّتی بینک و بین النّاس فترضی للنّاس ما ترضی لنفسک و تکره لهم ما تکره لنفسک.

[١٩5١]١4-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن غالب بن عثمان، عن روح ابن أخت المعلّی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اتّقوا اللّه و اعدلوا، فإنّکم تعیبون علی قوم لا یعدلون.

[١٩5٢]١5-عنه، عن ابن محبوب، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العدل أحلی من الشّهد، و ألین من الزّبد، و أطیب ریحا من المسک.

[١٩5٣]١6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إسماعیل بن مهران، عن عثمان بن جبله، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ثلاث خصال من کنّ فیه أو واحده منهنّ کان فی ظلّ عرش اللّه یوم لا ظلّ إلاّ ظلّه: رجل أعطی النّاس من نفسه ما هو سائلهم، و رجل لم یقدّم رجلا و لم یؤخّر رجلا حتّی یعلم أنّ ذلک للّه رضی، و رجل لم یعب أخاه المسلم بعیب حتّی ینفی ذلک العیب عن نفسه، فإنّه لا ینفی منها عیبا إلاّ بدا له عیب، و کفی بالمرء شغلا بنفسه عن النّاس.

[١٩54]١٧-عنه، عن عبد الرّحمن بن حمّاد الکوفیّ، عن عبد اللّه بن إبراهیم الغفاریّ، عن جعفر بن إبراهیم الجعفریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من واسی الفقیر من ماله و أنصف النّاس من نفسه فذلک المؤمن حقّا.

[١٩55]١٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن

ص :٣٣٠

کرد: پروردگارا آن ها را بیان کن تا من بدانم. فرمود: آنچه برای من است این که مرا بندگی کنی و چیزی را شریکم قرار ندهی. آنچه برای تو است این که من تو را برای عملت در زمانی که به آن نیازمندتری پاداش می دهم. و آنچه میان من و تو است این که خواستن از تو است و پذیرش از من. و آنچه میان تو و مردم است این که برای مردم به چیزی راضی شو که برای خودت راضی می شوی و برایشان نپسند آنچه برای خودت نمی پسندی.

[١٩5١]١4-روح اخت معلّی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از خدا پروا کنید و عدالت بورزید که شما از مردمی که عدالت نمی ورزند عیب می گیرید.

[١٩5٢]١5-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

عدالت شیرین تر از عسل است و نرم تر از کره و خوشبوتر از مشک.

[١٩5٣]١6-عثمان جبله از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: سه خصلت است که اگر همه یا یکی از آن ها در کسی باشد در روزی که سایه ای جز سایۀ خداوند نیست در سایۀ عرش او قرار می گیرد: مردی که به مردم چیزی می دهد که خودش از ایشان می خواست؛ مردی که دیگری را پیش و پس نمی اندازد مگر بداند که رضای خدا در آن است. و مردی که از برادر مسلمانش عیبی نمی گیرد مگر وقتی که آن عیب را از خودش دور کند؛ زیرا هر عیبی که از او برطرف شود، عیب دیگری آشکار می گردد و برای مرد همین بس که به جای مردم، به خودش بپردازد.

[١٩54]١٧-جعفر بن ابراهیم جعفری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هرکس فقیری را در مالش شریک کند و با مردم انصاف ورزد، به راستی مؤمن است.

[١٩55]١٨-یوسف بزّاز گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرگاه دو

ص :٣٣١

خالد بن نافع بیّاع السّابریّ، عن یوسف البزّاز قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ما تدارأ اثنان فی أمر قطّ، فأعطی أحدهما النّصف صاحبه فلم یقبل منه إلاّ أدیل منه.

[١٩56]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن أبی أیّوب، عن محمّد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ للّه جنّه لا یدخلها إلاّ ثلاثه أحدهم من حکم فی نفسه بالحقّ.

[١٩5٧]٢٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد، عن الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العدل أحلی من الماء یصیبه الظّم آن، ما أوسع العدل إذا عدل فیه و إن قلّ.

باب الاستغناء عن النّاس

[١٩5٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

شرف المؤمن قیام اللّیل و عزّه استغناؤه عن النّاس.

[١٩5٩]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ جمیعا، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن حفص بن غیاث قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا أراد أحدکم أن لا یسأل ربّه شیئا إلاّ أعطاه فلییأس من النّاس کلّهم و لا یکون له رجاء إلاّ عند اللّه، فإذا علم اللّه عزّ و جلّ ذلک من قلبه لم یسأل اللّه شیئا إلاّ أعطاه.

[١٩6٠]٣-و بهذا الإسناد، عن المنقریّ، عن عبد الرّزّاق، عن معمر، عن الزّهریّ، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

ص :٣٣٢

تن در موضوعی ستیزه کنند آن که به دیگری انصاف دهد ولی او نپذیرد، چیره می شود.

[١٩56]١٩-محمّد قیس از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند بهشتی دارد که جز سه گروه به آن نمی روند و یکی از آنان کسانی اند که دربارۀ خودشان به راستی داوری می کنند.

[١٩5٧]٢٠-حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: عدل شیرین تر از آبی است که تشنه به آن برسد. چه توانگر است این عدالت، وقتی عدل برقرار شود، اگرچه اندک باشد.

بی نیازی از مردم

[١٩5٨]١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

برخاستن در شب، شرافت مؤمن است و بی نیازی از مردم، عزّتش.

[١٩5٩]٢-از حفص غیاث روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

وقتی کسی از شما خواست چیزی از خدا نخواهد جز این که برآورده شود، باید از همۀ مردم ناامید شود و هیچ امیدواری ای جز نزد خداوند نداشته باشد.

و چون خداوند عزّتمند این را در قلبش ببیند، بنده چیزی نمی خواهد، جز این که به او می دهد.

[١٩6٠]٣-زهری از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: من همۀ خیر

ص :٣٣٣

رأیت الخیر کلّه قد اجتمع فی قطع الطّمع عمّا فی أیدی النّاس و من لم یرج النّاس فی شیء و ردّ أمره إلی اللّه عزّ و جلّ فی جمیع أموره استجاب اللّه عزّ و جلّ له فی کلّ شیء.

[١٩6١]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن أبی العلاء، عن عبد الأعلی بن أعین قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: طلب الحوائج إلی النّاس استلاب للعزّ و مذهبه للحیاء و الیأس ممّا فی أیدی النّاس عزّ للمؤمن فی دینه و الطّمع هو الفقر الحاضر.

[١٩6٢]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

قلت لأبی الحسن الرّضا علیه السّلام: جعلت فداک اکتب لی إلی إسماعیل بن داود الکاتب لعلّی أصیب منه، قال: أنا أضنّ بک أن تطلب مثل هذا و شبهه و لکن عوّل علی مالی.

[١٩6٣]6-عنه، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن معاویه بن عمّار، عن نجم بن حطیم الغنویّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

الیأس ممّا فی أیدی النّاس عزّ المؤمن فی دینه أو ما سمعت قول حاتم.

إذا ما عزمت الیأس ألفیته الغنی إذا عرّفته النّفس، و الطّمع الفقر

[١٩64]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عمّار السّاباطیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول: لیجتمع فی قلبک الافتقار إلی النّاس و الاستغناء عنهم، فیکون افتقارک إلیهم فی لین کلامک و حسن بشرک، و یکون استغناؤک عنهم فی نزاهه عرضک و بقاء عزّک.

ص :٣٣4

را دیدم که در بریدن طمع از آنچه در دست مردم است گرد آمده بودند و هرکس در چیزی به مردم امیدوار نشود و در تمام کارها امیدش به خداوند شکوهمند باشد، خداوند همه چیز او را مستجاب می کند.

[١٩6١]4-عبد الاعلای اعین گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: نیازجستن از مردم موجب سلب عزّت و از بین رفتن شرم است.

و ناامیدی از آنچه در دست مردم است، عزّت مؤمن در دینداری است.

و آزمندی، نیازمندی آماده است.

[١٩6٢]5-احمد بن محمّد ابو نصر گفت: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم:

جانم فدایت برایم نامه ای به اسماعیل بن داود کاتب بنویس تا شاید چیزی از او بگیرم. فرمودند: من دریغم می آید که تو چنین چیزی از او بخواهی تو بر مال من تکیه بزن.

[١٩6٣]6-نجم بن خطیم غنوی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

ناامیدی از آنچه در دست مردم است، عزّت مؤمن در دینداری او است. مگر سخن حاتم را نشنیده ای که گفت:

«وقتی به ناامیدشدن تصمیم گرفته، آن را به جان شناساندم، بی نیازی اش یافتم درحالی که آزمندی، فقر است» .

[١٩64]٧-عمّار ساباطی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان- درود خدا بر او-می فرمود: باید نیازمندی به مردم و بی نیازی از آنان در دلت گرد آیند، تا نیازمندی ات به آنان، سبب خوش سخنی و خوش رویی ات شود و بی نیازی ات، سبب آبروداری و عزّت، یحیای عمران نیز مانند این حدیث را روایت کرده است.

ص :٣٣5

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن علیّ بن معبد قال: حدّثنی علیّ بن عمر، عن یحیی بن عمران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول: ثمّ ذکر مثله.

باب صله الرّحم

[١٩65]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه جلّ ذکره: وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً قال: فقال: هی أرحام النّاس، إنّ اللّه عزّ و جلّ أمر بصلتها و عظّمها، ألا تری أنّه جعلها منه.

[١٩66]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال: بلغنی عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ رجلا أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه أهل بیتی أبوا إلاّ توثّبا علیّ و قطیعه لی و شتیمه، فأرفضهم؟ قال: إذا یرفضکم اللّه جمیعا، قال: فکیف أصنع؟ قال: تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمّن ظلمک، فإنّک إذا فعلت ذلک کان لک من اللّه علیهم ظهیر.

[١٩6٧]٣-و عنه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن محمّد بن عبید اللّه قال:

قال أبو الحسن الرّضا علیه السّلام: یکون الرّجل یصل رحمه فیکون قد بقی من عمره ثلاث سنین فیصیّرها اللّه ثلاثین سنه و یفعل اللّه ما یشاء.

[١٩6٨]4-و عنه، عن علیّ بن الحکم، عن خطّاب الأعور، عن أبی حمزه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: صله الأرحام تزکّی الأعمال و تنمی الأموال و تدفع

ص :٣٣6

صلۀ رحم

[١٩65]١-جمیل درّاج گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (از خداوندی پروا کنید که به نام او از یکدیگر تقاضا می کنید و از خویشاوندان نیز پروا کنید که خداوند مراقب شما است.) [نساء (4) :١]فرمودند: مقصود خویشان مردم است.

که خداوند به پیوستن شان فرمان داده و بزرگش داشته است. مگر نمی بینی که آن را در ردیف خودش قرار داده است.

[١٩66]٢-اسحاق عمّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام به من رسید که مردی به نزد پیامبر گرامی آمده، عرض کرد: ای رسول خدا خاندانم جز به حمله کردن به من و بریدن از من و دشنام دادنم راضی نمی شوند، آیا آنان را ترک بکنم؟ فرمود:

آن گاه خدا همۀ شما را ترک می کند. او عرض کرد: پس چه کنم؟ فرمود: با کسی که از تو بریده، بپیوند، به کسی که محرومت کرده، عطا کن و از کسی که به تو ستم کرده، بگذر. که تو وقتی چنین کنی خداوند پشتیبان تو در برابر آنان خواهد بود.

[١٩6٧]٣-از محمّد عبید اللّه روایت شده که حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: مردی که از عمرش سه سال مانده، صلۀ رحم می کند و خداوند آن را به سی سال تبدیل می کند. که خداوند هرچه خواهد، می کند.

[١٩6٨]4-از ابو حمزه روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: صلۀ رحم، اعمال را پاک، اموال را بسیار، بلاها را برطرف، حساب را آسان کرده، اجل را عقب می اندازد.

ص :٣٣٧

البلوی و تیسّر الحساب و تنسی فی الأجل.

[١٩6٩]5-و عنه، عن الحسن بن محبوب، عن عمرو بن أبی المقدام، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أوصی الشّاهد من أمّتی و الغائب منهم و من فی أصلاب الرّجال و أرحام النّساء إلی یوم القیامه أن یصل الرّحم و إن کانت منه علی مسیره سنه، فإنّ ذلک من الدّین.

[١٩٧٠]6-و عنه، عن علیّ بن الحکم، عن حفص، عن أبی حمزه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

صله الأرحام تحسّن الخلق و تسمّح الکفّ و تطیّب النّفس و تزید فی الرّزق و تنسی فی الأجل.

[١٩٧١]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ الرّحم معلّقه بالعرش تقول: اللّهمّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی و هی رحم آل محمّد و هو قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ و رحم کلّ ذی رحم.

[١٩٧٢]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن یونس بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أوّل ناطق من الجوارح یوم القیامه الرّحم تقول: یا ربّ من وصلنی فی الدّنیا فصل الیوم ما بینک و بینه، و من قطعنی فی الدّنیا فاقطع الیوم ما بینک و بینه.

[١٩٧٣]٩-عنه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

ص :٣٣٨

[١٩6٩]5-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: به حاضر و غایب امّتم و به کسانی که در پشت مردان و رحم زنان هستند تا روز قیامت سفارش می کنم که صلۀ رحم کنند، اگرچه راهشان به سوی همدیگر یک سال فاصله داشته باشد؛ زیرا صلۀ رحم از دین است.

[١٩٧٠]6-ابو حمزه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: صلۀ رحم، اخلاق را نیکو، دست را بخششگر، جان را پاکیزه، روزی را افزون کرده، اجل را عقب می اندازد.

[١٩٧١]٧-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خویشاوندی به عرش آویخته است و می گوید: خدایا با کسی که به من پیوسته، بپیوند و با کسی که از من بریده، ببر. و آن خویشاوندی خاندان محمّد علیهم السّلام است، و این سخن خداوند عزّتمند که فرمود: (و کسانی که پیوند می دهند به آنچه خدا فرموده پیوست داده شود.) [رعد (١٣) ،٢١]و خویشاوند، همۀ خویشان هستند.

[١٩٧٢]٨-از یونس عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: از میان اعضای بدن، نخستین عضوی که در قیامت سخن می گوید، رحم است که می گوید: پروردگارا هرکس در دنیا به من پیوسته، امروز میان خودت و او را پیوند ده و هرکس در دنیا از من بریده، امروز میان خودت و او را ببر.

[١٩٧٣]٩-احمد بن محمّد ابو نصر از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که حضرت

ص :٣٣٩

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: صل رحمک و لو بشربه من ماء، و أفضل ما توصل به الرّحم کفّ الأذی عنها، و صله الرّحم منسأه فی الأجل محببه فی الأهل.

[١٩٧4]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز بن عبد اللّه، عن فضیل بن یسار قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: إنّ الرّحم معلّقه یوم القیامه بالعرش تقول: اللّهمّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی.

[١٩٧5]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن حنان بن سدیر، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أبو ذرّ-رضی اللّه عنه-: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول: حافّتا الصّراط یوم القیامه الرّحم و الأمانه، فإذا مرّ الوصول للرّحم، المؤدّی للأمانه نفذ إلی الجنّه و إذا مرّ الخائن للأمانه القطوع للرّحم لم ینفعه معهما عمل و تکفّأ به الصّراط فی النّار.

[١٩٧6]١٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن قرط، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

صله الأرحام تحسّن الخلق، و تسمّح الکفّ، و تطیّب النّفس، و تزید فی الرّزق، و تنسی فی الأجل.

[١٩٧٧]١٣-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن خطّاب الأعور، عن أبی حمزه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: صله الأرحام تزکّی الأعمال، و تدفع البلوی، و تنمی الأموال، و تنسی له فی عمره، و توسّع فی رزقه، و تحبّب فی أهل بیته، فلیتّق اللّه و لیصل رحمه.

[١٩٧٨]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن

ص :٣4٠

صادق علیه السّلام فرمودند: با خویشاوندانت بپیوند، اگرچه با شربت آبی باشد.

و برترین چیزی که با آن صلۀ رحم می شود، خودداری از آزار خویشان است.

صلۀ رحم اجل را عقب انداخته، محبّت خاندان را جلب می کند.

[١٩٧4]١٠-از فضیل یسار روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: در روز قیامت رحم به عرش آویخته، می گوید: خدایا با کسی که به من پیوسته، بپیوند و از کسی که با من بریده، ببر.

[١٩٧5]١١-سدیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که ابو ذر-خدا از او خشنود باد-گفته است: از رسول خدا شنیدم می فرماید: دو حاشیۀ صراط در روز قیامت، خویشاوندی و امانت هستند. که چون صلۀ رحم کننده و امانتدار از آن بگذرند، به بهشت می رسند و وقتی خیانتکار به امانت و قطع رحم کننده از آن بگذرند، هیچ عملی سودشان نبخشیده، ایشان را در دوزخ می اندازد.

[١٩٧6]١٢-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: صلۀ رحم، اخلاق را نیکو، دست را بخشنده، جان را پاکیزه، روزی را افزون کرده، اجل را عقب می اندازد.

[١٩٧٧]١٣-صلۀ رحم، اعمال را پاک، بلاها را برطرف، اموال را فراوان، عمر را طولانی، روزی را گسترده کرده و او را در میان خاندانش محبوب می کند. پس باید از خدا پروا کرده، صلۀ رحم کرد.

[١٩٧٨]١4-از حکم حنّاط روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: صلۀ رحم

ص :٣4١

شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن الحکم الحنّاط قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: صله الرّحم و حسن الجوار یعمران الدّیار و یزیدان فی الأعمار.

[١٩٧٩]١5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون القدّاح، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ أعجل الخیر ثوابا صله الرّحم.

[١٩٨٠]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من سرّه النّسأ فی الأجل و الزّیاده فی الرّزق فلیصل رحمه.

[١٩٨١]١٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن صفوان بن یحیی، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما نعلم شیئا یزید فی العمر إلاّ صله الرّحم، حتّی إنّ الرّجل یکون أجله ثلاث سنین فیکون وصولا للرّحم فیزید اللّه فی عمره ثلاثین سنه فیجعلها ثلاثا و ثلاثین سنه، و یکون أجله ثلاثا و ثلاثین سنه فیکون قاطعا للرّحم فینقصه اللّه ثلاثین سنه و یجعل أجله إلی ثلاث سنین.

الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام مثله.

[١٩٨٢]١٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بعض أصحابه، عن عمرو بن

ص :٣4٢

و نیک همسایگی سرزمین ها را آباد کرده، بر عمرها می افزاید.

[١٩٧٩]١5-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: پرشتاب ترین نیکی به سوی پاداش، صلۀ رحم است.

[١٩٨٠]١6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس که طول عمر و فراوانی روزی، شادمانش می کند، صلۀ رحم کند.

[١٩٨١]١٧-از اسحاق عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: ما چیزی جز صلۀ رحم را افزایندۀ عمر نمی دانیم. حتی مردی که سه سال از عمرش مانده، چون بسیار صلۀ رحم کند خداوند سی سال به عمرش می افزاید و آن را سی و سه سال می کند. و مردی که سی و سه سال عمر دارد و قطع رحم می کند، خداوند سی سالش را کاسته، آن را سه سال می کند. وشّاء مانند این حدیث را از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده است.

[١٩٨٢]١٨-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که چون امیر مؤمنان علیه السّلام به آهنگ

ص :٣4٣

شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا خرج أمیر المؤمنین علیه السّلام یرید البصره، نزل بالرّبذه فأتاه رجل من محارب، فقال: یا أمیر المؤمنین إنّی تحمّلت فی قومی حماله و إنّی سألت فی طوائف منهم المواساه و المعونه فسبقت إلیّ ألسنتهم بالنّکد فمرهم یا أمیر المؤمنین بمعونتی و حثّهم علی مواساتی، فقال: أین هم؟ فقال: هؤلاء فریق منهم حیث تری، قال: فنصّ راحلته فادّلفت کأنّها ظلیم فادّلف بعض أصحابه فی طلبها فلأیا بلأی ما لحقت، فانتهی إلی القوم فسلّم علیهم و سألهم ما یمنعهم من مواساه صاحبهم، فشکوه و شکاهم، فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام: وصل امرؤ عشیرته، فإنّهم أولی ببرّه و ذات یده و وصلت العشیره أخاها إن عثر به دهر و أدبرت عنه دنیا، فإنّ المتواصلین المتباذلین مأجورون، و إنّ المتقاطعین المتدابرین موزورون، قال: ثمّ بعث راحلته و قال: خلّ.

[١٩٨٣]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن عثمان بن عیسی، عن یحیی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: لن یرغب المرء عن عشیرته و إن کان ذا مال و ولد و عن مودّتهم و کرامتهم و دفاعهم بأیدیهم و ألسنتهم، هم أشدّ النّاس حیطه من ورائه و أعطفهم علیه و ألمّهم لشعثه إن أصابته مصیبه أو نزل به بعض مکاره الأمور، و من یقبض یده عن عشیرته فإنّما یقبض عنهم یدا واحده و تقبض عنه منهم أیدی کثیره و من یلن حاشیته یعرف صدیقه منه المودّه، و من بسط یده بالمعروف إذا وجده یخلف اللّه له ما أنفق فی دنیاه و یضاعف له فی آخرته و لسان الصّدق للمرء یجعله اللّه فی النّاس خیرا من المال یأکله و یورّثه، لا یزدادنّ أحدکم کبرا و عظما فی نفسه و نأیا عن عشیرته، إن کان

ص :٣44

بصره بیرون آمد، در ربذه فرودآمد و آن گاه مردی از قبیلۀ محارب به نزدش آمده، عرض کرد: ای امیر مؤمنان! من در میان قبیله، غرامتی را به عهده گرفتم و از برخی گروه هاشان یاری و کمک خواستم ولی آنان از تهیدستی دم زدند. ای امیر مؤمنان آنان را به کمک بر من فرمان ده. آنان را به یاری من تشویق کن. حضرت فرمودند: آن ها کجایند؟ عرض کرد: گروهی از ایشان آن جا هستند که می بینی.

حضرت شترش را به آن سو حرکت داد و آن را همچون شترمرغ دواند و برخی از اصحاب به دنبال شتر به سختی به ایشان رسیدند. حضرت به آن گروه رسید و سلامشان کرده، پرسید که چه چیزی ایشان را از یاری رفیقشان بازداشته است؟ آن گاه آنان از آن مرد شکایت کردند و او از آنان. امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: مرد باید به قبیله اش پیوسته باشد و هم ایشان به نیکی به او و دستگیری از او سزاوارترند و قبیله باید به برادرش پیوسته باشد وقتی روزگار به او پشت پا زده و دنیا از او رو گردانده است؛ زیرا کسانی که به هم می پیوندند و به هم می بخشند، پاداش گیرندگان اند و کسانی که از هم بریده، به هم پشت می کنند باری سنگین بر دوش می کشند. سپس شترش را حرکت داده، فرمود: برو.

[١٩٨٣]١٩-یحیی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:

مرد هرگز نباید از خویشاوندانش و از دوستی و بزرگواری و هواداری شان با دست و زبان، روگردان شود، اگرچه مال و فرزنددار باشد. که آنان محکم ترین پشتیبان و مهربان ترین مردم به اویند. اگر رنجی به او رسد یا ناملایمی نازل شود، آنان زودتر به اصلاح آشفتگی اش برمی خیزند. و هرکس دست از خویشانش بردارد، از آنان تنها یک دست کم می شود ولی از او دست های یاری گر فراوانی بازگرفته می شود.

و هرکس نرم خو باشد، دوستش از او دوستی می شناسد. و هرکس چون فرصت یابد دست به نیکی بگشاید، خداوند آنچه را او بخشیده، در دنیا جایگزین کرده، در آخرت چند برابرش را می دهد. و نام نیکی که خداوند به کسانی از مردم می دهد، از مالی که می خورند و به ارث می گذارند، بهتر است. هیچ یک از شما نباید وقتی توانگر می شود، کبر و خودبزرگ بینی و دوری از خویشاوندانش افزوده گردد.

ص :٣45

موسرا فی المال، و لا یزدادنّ أحدکم فی أخیه زهدا و لا منه بعدا إذا لم یر منه مروّه و کان معوزا فی المال، و لا یغفل أحدکم عن القرابه بها الخصاصه أن یسدّها بما لا ینفعه إن أمسکه و لا یضرّه إن استهلکه.

[١٩٨4]٢٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن سلیمان بن هلال قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ آل فلان یبرّ بعضهم بعضا و یتواصلون، فقال: إذا تنمی أموالهم و ینمون فلا یزالون فی ذلک حتّی یتقاطعوا فإذا فعلوا ذلک انقشع عنهم.

[١٩٨5]٢١-عنه، عن غیر واحد، عن زیاد القندیّ، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ القوم لیکونون فجره و لا یکونون برره، فیصلون أرحامهم فتنمی أموالهم و تطول أعمارهم، فکیف إذا کانوا أبرارا برره.

[١٩٨6]٢٢-و عنه، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: صلوا أرحامکم و لو بالتّسلیم، یقول اللّه تبارک و تعالی: وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً.

[١٩٨٧]٢٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن صفوان الجمّال قال:

وقع بین أبی عبد اللّه علیه السّلام و بین عبد اللّه بن الحسن کلام حتّی وقعت الضّوضاء بینهم و اجتمع النّاس فافترقا عشیّتهما بذلک و غدوت فی حاجه، فإذا أنا بأبی عبد اللّه علیه السّلام علی باب عبد اللّه بن الحسن و هو یقول: یا جاریه قولی

ص :٣46

و هیچ کدام شما نباید وقتی نیازمند است، و از برادرش، بخشش نمی بیند او را ترک کند و دوری اش را افزون تر کند. هیچ کدام از شما نباید از برطرف کردن مشکل خویشان با چیزی که اگر نگاه دارد، سودی نمی رساند و اگر عطا کند، زیان نمی کند، غافل شود.

[١٩٨4]٢٠-سلیمان هلال گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: فلان خاندان به همدیگر نیکی و صلۀ رحم می کنند. فرمودند: پس اموال و خودشان فزون تر می گردند. و پیوسته چنین خواهد بود مگر این که از هم ببرند. وقتی چنین بکنند، این فزونی از آنان رخت برمی بندد.

[١٩٨5]٢١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: گاهی مردم گناهکارند و نیکوکار نیستند ولی صلۀ رحم می کنند. پس مالشان افزون شده، عمرهاشان طولانی می گردد. چه می شد، اگر نیکوکارانی نیک کردار بودند.

[١٩٨6]٢٢-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: صلۀ رحم کنید اگرچه با یک سلام کردن باشد، که خداوند پاک و والا می فرماید: (و از خدایی پروا کنید که به نام او از همدیگر تقاضا می کنید و از خویشان هم.

که خداوند مراقب شما است.) [نساء (4) :١]

[١٩٨٧]٢٣-صفوان شتربان گفته است: میان حضرت صادق علیه السّلام و عبد اللّه حسن سخن درگرفت و غوغایی شد و مردم گرد آمدند. و شب با این احوال از هم جدا شدند. من فردا برای کاری بیرون رفتم و ناگاه حضرت صادق علیه السّلام را بر در عبد اللّه

ص :٣4٧

لأبی محمّد [یخرج]قال: فخرج فقال: یا أبا عبد اللّه ما بکّر بک؟ فقال: إنّی تلوت آیه من کتاب اللّه عزّ و جلّ البارحه فأقلقتنی، قال: و ما هی؟ قال: قول اللّه جلّ و عزّ ذکره: اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخٰافُونَ سُوءَ اَلْحِسٰابِ فقال: صدقت لکأنّی لم أقرأ هذه الآیه من کتاب اللّه جلّ و عزّ قطّ فاعتنقا و بکیا.

[١٩٨٨]٢4-و عنه، عن علیّ بن الحکم، عن عبد اللّه بن سنان قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ لی ابن عمّ أصله فیقطعنی و أصله فیقطعنی حتّی لقد هممت لقطیعته إیّای أن أقطعه أ تأذن لی قطعه؟ قال: إنّک إذا وصلته و قطعک وصلکما اللّه عزّ و جلّ جمیعا و إن قطعته و قطعک قطعکما اللّه.

[١٩٨٩]٢5-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن داود بن فرقد قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّی أحبّ أن یعلم اللّه أنّی قد أذللت رقبتی فی رحمی و أنّی لأبادر أهل بیتی أصلهم قبل أن یستغنوا عنّی.

[١٩٩٠]٢6-عنه، عن الوشّاء، عن محمّد بن فضیل الصّیرفیّ، عن الرّضا علیه السّلام قال:

إنّ رحم آل محمّد [الأئمّه علیهما السّلام]المعلّقه بالعرش تقول: اللّهمّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی. ثمّ هی جاریه بعدها فی أرحام المؤمنین، ثمّ تلا هذه الآیه وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ.

[١٩٩١]٢٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن عمر بن یزید قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ فقال: قرابتک.

ص :٣4٨

حسن دیدم که می فرمود: کنیزک به ابو محمّد بگو [بیرون بیاید]او بیرون آمده، گفت: ای ابا عبد اللّه چه چیزی شما را به این شتاب آورده است؟ فرمود: دیشب آیه ای از کتاب خدای شکوهمند را خواندم و پریشانم کرد. او گفت: کدام آیه؟ فرمود: این آیه که فرموده است: (کسانی که پیوند می دهند به آنچه خدا فرمان داده تا پیوند داده شود و از پروردگارشان می هراسند و از سختی حساب در بیم اند.) [رعد (٣) :

٢١]او گفت: راست می گویی گویا که هرگز این آیه از کتاب خدا را نخوانده بودم.

آن گاه دست به گردن شده، گریستند.

[١٩٨٨]٢4-عبد اللّه سنان گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: من پسر عمویی دارم که هرچه با او می پیوندم، از من می برد چنان که تصمیم گرفته ام که اگر بار دیگر از من ببرد من هم از او ببرم، آیا شما اجازه می فرمایید؟ فرمودند: اگر تو با او بپیوندی و او از تو ببرد، خداوند عزّتمند با هر دوی شما خواهد پیوست ولی اگر تو از او ببری و او از تو ببرد، خداوند از هر دوی شما خواهد برید.

[١٩٨٩]٢5-داود فرقد گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: من دوست دارم خداوند بداند که من برای خویشاوندانم، گردنم را کج می کنم. من پیش از آن که خاندانم از من بی نیاز شوند، به پیوستن به آن ها شتاب می کنم.

[١٩٩٠]٢6-محمّد بن فضیل صیرفی از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا رحم خاندان محمّد-امامان علیهم السّلام-به عرش آویخته، می گوید:

خدایا با کسی که به من پیوسته، بپیوند، و با کسی که از من بریده، ببر. و این پس از خاندان ایشان در رحم مؤمنان نیز جاری است. سپس این آیه را خواند: (و از خدایی پروا کنید که به نامش از همدیگر تقاضا می کنید و از خویشان نیز.) [نساء (4) :١]

[١٩٩١]٢٧-عمر یزید گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:

(کسانی که پیوند می دهند به آنچه خدا فرمان داده پیوند داده شود.) [رعد (١٣) :٢١] فرمودند: یعنی به خویشانت.

ص :٣4٩

[١٩٩٢]٢٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد بن عثمان و هشام بن الحکم و درست بن أبی منصور، عن عمر بن یزید قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ قال: نزلت فی رحم آل محمّد علیه و آله السّلام و قد تکون فی قرابتک، ثمّ قال: فلا تکوننّ ممّن یقول للشّیء: إنّه فی شیء واحد.

[١٩٩٣]٢٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن علیّ، عن أبی جمیله، عن الوصّافیّ، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من سرّه أن یمدّ اللّه فی عمره و أن یبسط له فی رزقه فلیصل رحمه، فإنّ الرّحم لها لسان یوم القیامه ذلق تقول: یا ربّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی، فالرّجل لیری بسبیل خیر إذا أتته الرّحم الّتی قطعها فتهوی به إلی أسفل قعر فی النّار.

[١٩٩4]٣٠-علیّ بن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد، عن الحسن بن علیّ، عن صفوان، عن الجهم بن حمید قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: تکون لی القرابه علی غیر أمری، أ لهم علیّ حقّ؟

قال: نعم حقّ الرّحم لا یقطعه شیء و إذا کانوا علی أمرک کان لهم حقّان حقّ الرّحم و حقّ الإسلام

[١٩٩5]٣١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن إسحاق بن عمّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ صله الرّحم و البرّ لیهوّنان الحساب و یعصمان من الذّنوب، فصلوا أرحامکم و برّوا بإخوانکم و لو بحسن السّلام و ردّ الجواب.

ص :٣5٠

[١٩٩٢]٢٨-عمر یزید گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:

(کسانی که پیوند می دهند به آنچه خدا فرمان داده، پیوند داده شود.) [رعد (١٣) :٢١] فرمودند: دربارۀ خویشان خاندان محمّد علیه و آله السلام نازل شده است و دربارۀ خویشان تو هم هست. سپس فرمود: از کسانی نباش که دربارۀ موضوعی می گویند: این تنها دربارۀ یک مورد است.

[١٩٩٣]٢٩-وصّافی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس دوست دارد خدا عمرش را دراز و روزی اش را گسترده کند، صلۀ رحم کند. زیرا رحم در روز قیامت زبان سخنور رسایی دارد که می گوید: پروردگارا بپیوند با کسانی که به من پیوسته اند و ببر از کسانی که از من بریده اند. که گاه شخصی که به ظاهر در راه خیر است، خویشاوندی که از او بریده، به نزدش می آید و او را به ژرفای دوزخ می اندازد.

[١٩٩4]٣٠-جهم حمید گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:

خویشاوندان من بر اعتقادات من هستند، آیا برایشان حقّی بر گردن من هست؟ فرمودند: بله، حقّ خویشاوندی است که هیچ چیزی آن را پاره نمی کند و اگر آنان بر عقیدۀ تو بودند، دو حقّ می داشتند: حقّ خویشاوندی و حقّ اسلام.

[١٩٩5]٣١-اسحاق عمّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا صلۀ رحم و نیکی، حساب را آسان ساخته، از گناه نگاه می دارند. پس صلۀ رحم کرده، به برادرانتان نیکی کنید، اگرچه به سلامی نیکو و جواب سلام دادن باشد.

ص :٣5١

[١٩٩6]٣٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن عبد الصّمد بن بشیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: صله الرّحم تهوّن الحساب یوم القیامه و هی منسأه فی العمر و تقی مصارع السّوء، و صدقه اللّیل تطفی غضب الرّبّ.

[١٩٩٧]٣٣-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حسین بن عثمان، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ صله الرّحم تزکّی الأعمال و تنمی الأموال و تیسّر الحساب و تدفع البلوی و تزید فی الرّزق.

باب البرّ بالوالدین

[١٩٩٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن الحسن بن محبوب، عن أبی ولاّد الحنّاط قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً ما هذا الإحسان؟ فقال: الإحسان أن تحسن صحبتهما و أن لا تکلّفهما أن یسألاک شیئا ممّا یحتاجان إلیه و إن کانا مستغنیین ألیس یقول اللّه عزّ و جلّ: لَنْ تَنٰالُوا اَلْبِرَّ حَتّٰی تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ قال: ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: و أمّا قول اللّه عزّ و جلّ: إِمّٰا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ اَلْکِبَرَ أَحَدُهُمٰا أَوْ کِلاٰهُمٰا فَلاٰ تَقُلْ لَهُمٰا أُفٍّ وَ لاٰ تَنْهَرْهُمٰا قال: إن أضجراک فلا تقل لهما أفّ و لا تنهرهما إن ضرباک، قال: وَ قُلْ لَهُمٰا قَوْلاً کَرِیماً قال: إن ضرباک فقل لهما غفر اللّه لکما، فذلک منک قول کریم، قال: وَ اِخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَهِ قال: لا تملأ عینیک من النّظر إلیهما إلاّ برحمه و رقّه و لا ترفع صوتک فوق أصواتهما و لا یدک فوق أیدیهما و لا تقدّم قدّامهما.

ص :٣5٢

[١٩٩6]٣٢-از عبد الصّمد بشیر روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

صلۀ رحم، حساب روز قیامت را آسان می کند. صلۀ رحم، طول عمر است و شخص را از کمین بدی ها نگاه می دارد. و صدقه در شب، خشم پروردگار را خاموش می کند.

[١٩٩٧]٣٣-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا صلۀ رحم، اعمال را پاک، اموال را فراوان، حساب را آسان و بلا را برطرف کرده، روزی را می افزاید.

نیکی به پدر و مادر

[١٩٩٨]١-ابو ولاّد حنّاط گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (و به پدر و مادر نیکی کنید.) [اسراء (١٧) :٢٣]و گفتم: این نیکی چیست؟ فرمودند: نیکی این است که با آنان خوش رفتاری کنی و ایشان را وا نداری که آنچه را به آن نیازمندند از تو درخواست کنند، اگرچه بی نیاز هم باشند.

مگر خداوند عزّتمند نمی فرماید: (هرگز به نیکی نمی رسید مگر از آنچه دوست می دارید، ببخشید.) [آل عمران (٣) :٩٢]سپس فرمودند: امّا این آیه که فرمود:

(چنان که یکی یا هر دوی ایشان در نزد تو به پیری رسیدند، کلمه ای رنجش آور با آنان نگو و تندی نکن.) [اسراء (١٧) :٢٣]یعنی اگر تو را آزردند، به آنان کلمۀ افّ هم نگو و اگر زدند تندی نکن. (و با بزرگواری با ایشان سخن بگو.) [اسراء (١٧) :٢٣]یعنی اگر تو را زدند، بگو: خدا شما را بیامرزد. که این سخنی بزرگوارانه از سوی تو است. (و به آن ها با افتادگی مهربانی کن.) [اسراء (١٧) :٢٣]یعنی نگاهت را جز به مهر و دلسوزی، به آنان ندوز. صدایت را بالا نبر، دستت را بالاتر از دستشان نبر و از آنان پیش نیفت.

ص :٣5٣

[١٩٩٩]٢-ابن محبوب، عن خالد بن نافع البجلیّ، عن محمّد بن مروان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ رجلا أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه أوصنی فقال: لا تشرک باللّه شیئا و إن حرّقت بالنّار و عذّبت إلاّ و قلبک مطمئنّ بالإیمان، و والدیک فأطعهما و برّهما حیّین کانا أو میّتین و إن أمراک أن تخرج من أهلک و مالک فافعل، فإنّ ذلک من الإیمان.

[٢٠٠٠]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن سیف، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یأتی یوم القیامه شیء مثل الکبّه فیدفع فی ظهر المؤمن فیدخله الجنّه، فیقال: هذا البرّ.

[٢٠٠١]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن منصور بن حازم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت: أیّ الأعمال أفضل؟ قال: الصّلاه لوقتها و برّ الوالدین و الجهاد فی سبیل اللّه عزّ و جلّ.

[٢٠٠٢]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن درست بن أبی منصور، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

سأل رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما حقّ الوالد علی ولده؟ قال: لا یسمّیه باسمه، و لا یمشی بین یدیه، و لا یجلس قبله، و لا یستسبّ له.

[٢٠٠٣]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن عبد اللّه بن بحر، عن عبد اللّه بن مسکان، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال-و أنا عنده، لعبد الواحد الأنصاریّ فی برّ الوالدین فی قول اللّه عزّ و جلّ:

وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً فظننّا أنّها الآیه الّتی فی بنی إسرائیل وَ قَضیٰ رَبُّکَ

ص :٣54

[١٩٩٩]٢-محمّد مروان گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا مرا سفارشی بفرما.

فرمودند: چیزی را شریک خدا قرار نده، اگرچه تو را در آتش بسوزانند و شکنجه گردی. مگر درحالی که دلت به ایمان مطمئن باشد. و از پدر و مادرت اطاعت کرده، به آنان نیکی کن، چه زنده باشند و چه درگذشته. و اگر به تو فرمان دادند که خانواده و مالت را رها کنی، چنان کن که آن از ایمان است.

[٢٠٠٠]٣-سیف از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در روز قیامت چیزی همانند توپ می آید و به پشت مؤمن زده، او را به بهشت می برد. و گفته می شود: این نیکی [دنیا]است.

[٢٠٠١]4-منصور حازم گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: کدام اعمال برترین اند؟ فرمودند: نماز در وقت خود، نیکی به پدر و مادر و جهاد در راه خداوند شکوهمند.

[٢٠٠٢]5-درست ابو منصور از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که مردی از رسول خدا پرسید: حقّ پدر بر فرزندش چیست؟ فرمودند: او را به نام نخواند، پیشاپیش او راه نرود، پیش از نشستن او ننشیند و برایش دشنام نخرد.

[٢٠٠٣]6-مردی گفته است: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که ایشان با عبد الواحد انصاری دربارۀ آیۀ(و به پدر و مادر نیکی کنید.) صحبت فرمودند: ما پنداشتیم این آیه ای در [سورۀ]بنی اسرائیل است در آن جا که فرموده است: (و

ص :٣55

أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً فلمّا کان بعد سألته فقال: هی الّتی فی لقمان وَ وَصَّیْنَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیْهِ (حُسْناً) وَ إِنْ جٰاهَدٰاکَ عَلیٰ أَنْ تُشْرِکَ بِی مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاٰ تُطِعْهُمٰا فقال: إنّ ذلک أعظم [من]أن یأمر بصلتهما و حقّهما علی کلّ حال وَ إِنْ جٰاهَدٰاکَ عَلیٰ أَنْ تُشْرِکَ بِی مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فقال: لا بل یأمر بصلتهما و إن جاهداه علی الشّرک ما زاد حقّهما إلاّ عظما.

[٢٠٠4]٧-عنه، عن محمّد بن علیّ، عن الحکم بن مسکین، عن محمّد بن مروان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما یمنع الرّجل منکم أن یبرّ والدیه حیّین و میّتین، یصلّی عنهما و یتصدّق عنهما و یحجّ عنهما و یصوم عنهما، فیکون الّذی صنع لهما، و له مثل ذلک فیزیده اللّه عزّ و جلّ ببرّه و صلته خیرا کثیرا.

[٢٠٠5]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن معمّر بن خلاّد قال:

قلت لأبی الحسن الرّضا علیه السّلام: أدعو لوالدیّ إذا کانا لا یعرفان الحقّ؟ قال:

ادع لهما و تصدّق عنهما، و إن کانا حیّین لا یعرفان الحقّ فدارهما، فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: إنّ اللّه بعثنی بالرّحمه لا بالعقوق.

[٢٠٠6]٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه من أبرّ؟ قال: أمّک، قال: ثمّ من؟ قال: أمّک، قال: ثمّ من؟ قال: أمّک، قال: ثمّ من؟ قال: أباک.

[٢٠٠٧]١٠-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣56

پروردگارت حکم کرده که جز او را بندگی نکنی. [و به پدر و مادر نیکی کنی.]) [اسراء (بنی اسرائیل) ، (١٧) :٢٣]چون اندکی گذشت، در این باره پرسیدم. فرمودند: این آیه در [سورۀ]لقمان است: (و به انسان نسبت به پدر و مادرش [نیکی را]سفارش کردیم [. . .]و اگر آن دو بکوشند که تو ندانسته چیزی را شریک من قرار دهی اطاعتشان نکن.) [لقمان (٣١) :١4 و ١5]و این از فرمان دادن به پیوند و رعایت حقّشان در هرحال بزرگ تر است. (و اگر بکوشند که تو ندانسته چیزی را شریک من قرار دهی آنان را فرمان مبر.) نه، بلکه خداوند به پیوند با آنان فرمان داده است و اگرچه پدر و مادر، فرزند را به روآوردن به شرک وادارند. و این آیه جز بر بزرگی حقّ پدر و مادر نمی افزاید.

[٢٠٠4]٧-از محمّد مروان روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: چه چیزی شما را بازمی دارد که به پدر و مادرتان چه زنده و چه درگذشته، نیکی کنید. برایشان نماز بگذارید و صدقه بدهید و حجّ کرده، روزه بگیرید تا پاداشش برای آن ها باشد و به همان اندازه برای خودتان هم. تا خداوند عزّتمند به سبب نیکی و پیوندتان، به شما خیر فراوانی بیفزاید.

[٢٠٠5]٨-معمّر خلاّد گفته است: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: من برای پدر و مادرم که حقّ را نمی شناسند دعا بکنم؟ فرمودند: دعایشان کن و برایشان صدقه بده. و اگر زنده بودند و حقّ را نمی شناختند با آن ها مدارا کن. که رسول خدا فرموده اند: خداوند مرا برای مهر برانگیخته است نه برای بی مهری.

[٢٠٠6]٩-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی به نزد

ص :٣5٧

أتی رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه إنّی راغب فی الجهاد نشیط قال: فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: فجاهد فی سبیل اللّه، فإنّک إن تقتل تکن حیّا عند اللّه ترزق و إن تمت فقد وقع أجرک علی اللّه و إن رجعت رجعت من الذّنوب کما ولدت، قال: یا رسول اللّه إنّ لی والدین کبیرین یزعمان أنّهما یأنسان بی و یکرهان خروجی، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: فقرّ مع والدیک فو الّذی نفسی بیده لأنسهما بک یوما و لیله خیر من جهاد سنه.

[٢٠٠٨]١١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن معاویه بن وهب، عن زکریّا بن إبراهیم قال:

کنت نصرانیّا فأسلمت و حججت فدخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت: إنّی کنت علی النّصرانیّه و إنّی أسلمت، فقال: و أیّ شیء رأیت فی الإسلام؟ قلت:

قول اللّه عزّ و جلّ: مٰا کُنْتَ تَدْرِی مَا اَلْکِتٰابُ وَ لاَ اَلْإِیمٰانُ وَ لٰکِنْ جَعَلْنٰاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشٰاءُ فقال: لقد هداک اللّه، ثمّ قال: اللّهمّ اهده-ثلاثا-سل عمّا شئت یا بنیّ، فقلت: إنّ أبی و أمّی علی النّصرانیّه و أهل بیتی، و أمّی مکفوفه البصر فأکون معهم و آکل فی آنیتهم؟ فقال: یأکلون لحم الخنزیر؟ فقلت: لا و لا یمسّونه، فقال: لا بأس فانظر أمّک فبرّها، فإذا ماتت فلا تکلها إلی غیرک، کن أنت الّذی تقوم بشأنها و لا تخبرنّ أحدا أنّک أتیتنی حتّی تأتینی بمنی إن شاء اللّه. قال: فأتیته بمنی و النّاس حوله کأنّه معلّم صبیان، هذا یسأله و هذا یسأله، فلمّا قدمت الکوفه ألطفت لأمّی و کنت أطعمها و أفلی ثوبها و رأسها و أخدمها فقالت لی: یا بنیّ ما کنت تصنع بی هذا و أنت علی دینی فما الّذی أری منک منذ هاجرت فدخلت فی الحنیفیّه؟ فقلت: رجل من ولد نبیّنا أمرنی بهذا،

ص :٣5٨

رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا به چه کسی نیکی کنم؟ فرمودند: به مادرت. عرض کرد: سپس به چه کسی؟ فرمودند: به مادرت. او عرض کرد: سپس به که؟ فرمودند: به مادرت. او باز عرض کرد: سپس به که؟ فرمودند: به پدرت.

[٢٠٠٧]١٠-جابر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا من برای جهاد راغب و بی تابم. پیامبر گرامی به او فرمود: پس در راه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی، نزد خدا زنده ای و روزی می خوری و اگر بمیری پاداشت به عهدۀ خداوند است و اگر بازگردی از گناهان بازگشته ای و گویا که تازه به دنیا آمده ای. او عرض کرد: ای رسول خدا، پدر و مادر پیری دارم که می پندارند به من انس گرفته اند و دوست ندارند به جهاد بروم. رسول خدا فرمودند: پس با پدر و مادرت بمان. سوگند به آن که جانم در دست او است، انس یک شب و روز آنان با تو بهتر از یک سال جهاد است.

[٢٠٠٨]١١-زکریای ابراهیم گفته است: من نصرانی بودم. وقتی مسلمان شدم، حجّ به جا آورده، به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم و عرض کردم: من بر دین نصرانیت بودم و اینک اسلام آورده ام. فرمودند: چه چیزی در اسلام دیدی؟ گفتم: این سخن خداوند شکوهمند را که فرمود: (تو نمی دانستی کتاب و ایمان چیستند ولی ما آن را نوری قرار دادیم تا هرکس را می خواهیم هدایتش کنیم.) [شورا (4٢) :5٢]فرمودند: پس، خدا تو را هدایت کرده است. سپس سه بار فرمودند:

خدایا او را هدایت کن. و فرمودند: هرچه می خواهی بپرس. من عرض کردم:

پدر و مادر من و خانواده ام نصرانی اند. مادرم نابینا است و من با ایشان هستم و در ظرفشان غذا می خورم؟ فرمودند: گوشت خوک هم می خورند؟ عرض کردم: نه، دست هم نمی زنند. فرمودند: پس اشکالی ندارد، از مادرت مراقبت کرده، به او نیکی کن. و چون درگذشت کارش را به دیگری نسپار و خودت انجامشان بده و به کسی نگو که نزد من آمده ای تا تو را در منا ببینم، ان شاء اللّه. او گفته است: من به منا آمدم. مردم گردش بودند و گویا او آموزگار کودکان است. این می پرسید و سپس آن می پرسید. وقتی به کوفه رسیدم به مادرم مهربانی کردم. غذایش می دادم و جامه و موهایش را تمیز می کردم و در خدمتش بودم. مادرم به من گفت:

پسرم وقتی به دین من بودی برایم چنین کاری نمی کردی، چه شده که از وقتی به دین حنیفیّه درآمده ای چنین کارهایی از تو می بینم؟ من گفتم: مردی از فرزندان

ص :٣5٩

فقالت: هذا الرّجل هو نبیّ؟ فقلت: لا ولکنّه ابن نبیّ، فقالت: یا بنیّ إنّ هذا نبیّ إنّ هذه وصایا الأنبیاء، فقلت: یا أمّه إنّه لیس یکون بعد نبیّنا نبیّ و لکنّه ابنه، فقالت: یا بنیّ دینک خیر دین، اعرضه علیّ، فعرضته علیها فدخلت فی الإسلام و علّمتها، فصلّت الظّهر و العصر و المغرب و العشاء الآخره، ثمّ عرض لها عارض فی اللّیل، فقالت: یا بنیّ أعد علیّ ما علّمتنی فأعدته علیها، فأقرّت به و ماتت، فلمّا أصبحت کان المسلمون الّذین غسّلوها و کنت أنا الّذی صلّیت علیها و نزلت فی قبرها.

[٢٠٠٩]١٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن إسماعیل بن مهران جمیعا، عن سیف بن عمیره، عن عبد اللّه بن مسکان، عن عمّار بن حیّان قال:

خبّرت أبا عبد اللّه علیه السّلام ببرّ إسماعیل ابنی بی، فقال: لقد کنت أحبّه و قد ازددت له حبّا، إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أتته أخت له من الرّضاعه فلمّا نظر إلیها سرّ بها و بسط ملحفته لها فأجلسها علیها ثمّ أقبل یحدّثها و یضحک فی وجهها، ثمّ قامت و ذهبت و جاء أخوها فلم یصنع به ما صنع بها، فقیل له: یا رسول اللّه صنعت بأخته ما لم تصنع به و هو رجل؟ ! فقال: لأنّها کانت أبرّ بوالدیها منه.

[٢٠١٠]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن عبد اللّه بن مسکان، عن إبراهیم بن شعیب قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ أبی قد کبر جدّا و ضعف فنحن نحمله إذا أراد الحاجه، فقال: إن استطعت أن تلی ذلک منه فافعل و لقّمه بیدک فإنّه جنّه لک غدا.

ص :٣6٠

پیامبرمان مرا به این کارها فرمان داده است. او گفت: این مرد، خودش پیامبر است؟ گفتم: نه بلکه پسر پیامبر است. او گفت: پسرم، این مرد پیامبر است. زیرا این فرمان ها، سفارش پیامبران است. من گفتم: مادر جان پس از پیامبرمان، هیچ پیامبر دیگری نیست، بلکه او پسر پیامبر است. او گفت: پسرم دینت بهترین دین است. آن را به من عرضه کن. من آن را به او معرّفی کردم و او اسلام آورد و سپس به او آموختم تا نماز ظهر و عصر و شام و خفتن پایانی را بگذارد. سپس شبانه بیمار شد و گفت: پسرم آنچه را به من آموختی. بازگو. من آنها را برایش بازگفتم.

او به آن ها اقرار کرد و درگذشت. چون بامداد شد، مسلمانان غسلش دادند و خودم برایش نماز خوانده، در گورش نهادم.

[٢٠٠٩]١٢-عمّار حیّان گفت: به حضرت صادق علیه السّلام از نیکی پسرم با خودم سخن گفتم. فرمودند: من او را دوست می داشتم و اینک محبّتم به او بیشتر شد. روزی خواهر رضاعی رسول خدا به نزد ایشان آمد. چون حضرت او را دید، شادمان شده، رواندازش را برایش پهن کرده، او را بر آن نشاند. سپس به سخن گفتن با او آغاز کرد، درحالی که به رویش لبخند می زد. آن گاه که او برخاسته، رفت و برادر او آمد، حضرت با او چنان نکرد. گفتند: ای رسول خدا با خواهرش خدمتی کردی که با خودش که مرد بود، نکردی؟ فرمودند: زیرا او به پدر و مادرش نیک رفتارتر از برادرش بود.

[٢٠١٠]١٣-ابراهیم شعیب گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: پدر من بسیار پیر و ناتوان شده، و وقتی کاری دارد ما او را بر دوش می بریم. فرمودند:

اگر توانستی خودت این کار را بکن و به دست خودت برایش لقمه بگیر که این، فردا برایت سپری خواهد بود.

ص :٣6١

[٢٠١١]١4-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن أبی الصّبّاح، عن جابر قال:

سمعت رجلا یقول لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ لی أبوین مخالفین، فقال: برّهما کما تبرّ المسلمین ممّن یتولاّنا.

[٢٠١٢]١5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن ابن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن عنبسه بن مصعب، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ثلاث لم یجعل اللّه عزّ و جلّ لأحد فیهنّ رخصه: أداء الأمانه إلی البرّ و الفاجر و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر و برّ الوالدین برّین کانا أو فاجرین.

[٢٠١٣]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من السّنّه و البرّ أن یکنّی الرّجل باسم أبیه.

[٢٠١4]١٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد و علیّ بن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد جمیعا، عن الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه سالم بن مکرم، عن معلّی بن خنیس، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء رجل و سأل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عن برّ الوالدین، فقال: ابرر أمّک ابرر أمّک ابرر أمّک، ابرر أباک ابرر أباک ابرر أباک و بدأ بالأمّ قبل الأب

[٢٠١5]١٨-الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: إنّی قد ولدت بنتا و ربّیتها حتّی إذا بلغت فألبستها و حلّیتها ثمّ جئت بها إلی قلیب فدفعتها فی جوفه و کان آخر ما

ص :٣6٢

[٢٠١١]١4-جابر گفت: شنیدم مردی به حضرت صادق علیه السّلام می گفت: پدر و مادر من از مخالفان ما هستند؟ فرمودند: به آنان نیکی کن، چنان که به مسلمانان پیرو ما نیکی می کنی.

[٢٠١٢]١5-عنبسۀ مصعب از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه چیز است که خداوند عزّتمند دربارۀ آن ها به کسی اجازۀ مخالفت نداده است.

رساندن امانت به نیکوکار و بدکار، وفای به عهد با نیکوکار و بدکار و نیکی به پدر و مادر، چه نیکوکار باشند و چه بدکار.

[٢٠١٣]١6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از سنّت و نیکو است که مرد به نام پدرش خوانده شود.

[٢٠١4]١٧-معلاّی خنیس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی به نزد پیامبر آمده، از ایشان دربارۀ نیکی به پدر و مادر پرسید. حضرت فرمودند: به مادرت نیکی کن، به مادرت نیکی کن، به مادرت نیکی کن. به پدرت نیکی کن، به پدرت نیکی کن، به پدرت نیکی کن. و مادر را پیش از پدر فرمود.

[٢٠١5]١٨-ابو خدیجه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی به نزد پیامبر گرامی آمده، عرض کرد: من دختری داشتم. او را بزرگ کردم و چون به بلوغ رسید، لباس هایش را پوشانده، او آراستم، سپس به سر چاهی آورده، در آن انداختم

ص :٣6٣

سمعت منها و هی تقول: یا أبتاه! فما کفّاره ذلک؟ قال: ألک أمّ حیّه؟ قال: لا قال:

فلک خاله حیّه؟ قال: نعم قال: فابررها فإنّها بمنزله الأمّ یکفّر عنک ما صنعت، قال أبو خدیجه: فقلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: متی کان هذا؟ فقال: کان فی الجاهلیّه و کانوا یقتلون البنات مخافه أن یسبین فیلدن فی قوم آخرین.

[٢٠١6]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن حنان بن سدیر، عن أبیه قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: هل یجزی الولد والده؟ فقال: لیس له جزاء إلاّ فی خصلتین یکون الوالد مملوکا فیشتریه ابنه فیعتقه أو یکون علیه دین فیقضیه عنه.

[٢٠١٧]٢٠-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال:

أتی رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: إنّی رجل شابّ نشیط و أحبّ الجهاد و لی والده تکره ذلک؟ فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ارجع فکن مع والدتک فو الّذی بعثنی بالحقّ [نبیّا]لأنسها بک لیله خیر من جهادک فی سبیل اللّه سنه.

[٢٠١٨]٢١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن سنان، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ العبد لیکون بارّا بوالدیه فی حیاتهما ثمّ یموتان فلا یقضی عنهما دیونهما و لا یستغفر لهما فیکتبه اللّه عاقّا، و إنّه لیکون عاقّا لهما فی حیاتهما غیر بارّ بهما فإذا ماتا قضی دینهما و استغفر لهما فیکتبه اللّه عزّ و جلّ بارّا.

باب الاهتمام بأمور المسلمین و النّصیحه لهم و نفعهم

[٢٠١٩]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣64

و آخرین سخنی که از او شنیدم این بود که گفت: پدر جان، کفّارۀ این کار چیست؟ حضرت به او فرمودند: آیا مادر زنده ای داری؟ او عرض کرد: نه.

فرمودند: خالۀ زنده داری؟ عرض کرد: بله. فرمودند: پس به او نیکی کن که به جای مادر است و کفّارۀ آنچه کرده ای، می شود. ابو خدیجه گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: این کار چه هنگامی بوده است؟ فرمودند: در جاهلیّت. آنان از ترس اسیر شدن دختران و بچّه دار شدن شان در گروه دیگر، دختران را می کشتند.

[٢٠١6]١٩-سدیر گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: آیا فرزند می تواند پدرش را پاداش دهد؟ فرمودند: جز در دو صورت نمی تواند: وقتی پدر برده باشد و پسرش او را خریده، آزادش کند، یا بدهی ای داشته باشد و پسرش آن را بپردازد.

[٢٠١٧]٢٠-جابر گفته است: مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: من مردی جوان و خستگی ناپذیرم که جهاد را دوست می دارم ولی مادری دارم که نمی پسندد به جهاد بروم؟ پیامبر گرامی به او فرمودند: بازگرد و با مادرت بمان.

سوگند به آن که مرا به حقّ برای پیامبری برانگیخت. انس یک شب او با تو، بهتر از یک سال جهادت در راه خدا است.

[٢٠١٨]٢١-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: گاهی بنده در زنده بودن پدر و مادرش به آنان نیکی می کند، سپس آن گاه که می میرند، نه بدهی شان را می دهد و نه برایشان آمرزش خواهی می کند، پس خداوند او را از نافرمانان می نویسد. و گاهی بنده ای در هنگام زنده بودن پدر و مادر از آن ها نافرمانی کرده، نیکی شان نمی کند و چون درمی گذرند، او بدهی شان را پرداخته، برایشان آمرزش می خواهد و خداوند عزّتمند او را از حرمت گذاران می نویسد.

اهمیّت به امور مسلمین و پند و نصیحت برای سودشان

[٢٠١٩]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :٣65

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من أصبح لا یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم.

[٢٠٢٠]٢-و بهذا الإسناد قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أنسک النّاس نسکا أنصحهم جیبا و أسلمهم قلبا لجمیع المسلمین.

[٢٠٢١]٣-علیّ بن إبراهیم، عن علیّ بن محمّد القاسانیّ، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن سفیان بن عیینه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: علیک بالنّصح للّه فی خلقه، فلن تلقاه بعمل أفضل منه.

[٢٠٢٢]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن محمّد بن القاسم الهاشمیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من لم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم.

[٢٠٢٣]5-عنه، عن سلمه بن الخطّاب، عن سلیمان بن سماعه، عن عمّه عاصم الکوزیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:

من أصبح لا یهتمّ بأمور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم.

[٢٠٢4]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الخلق عیال اللّه فأحبّ الخلق إلی اللّه من نفع عیال اللّه و أدخل علی أهل بیت سرورا.

[٢٠٢5]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره قال: حدّثنی من سمع أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:

ص :٣66

هرکس بامداد برخیزد و نسبت به امور مسلمانان باکی نداشته باشد، مسلمان نیست.

[٢٠٢٠]٢-به همان سند، رسول خدا فرموده اند: پارساترین مردم کسی است که برای همۀ مسلمانان خیرخواه تر و پاکدل تر باشد.

[٢٠٢١]٣-سفیان عیینه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود: بر تو باد اندرز مردم برای خدا. که عملی برتر از آن را نخواهی دید.

[٢٠٢٢]4-محمّد بن قاسم هاشمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس به امور مسلمانان اهمیّت ندهد، مسلمان نیست.

[٢٠٢٣]5-عاصم کوزی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند: هرکس بامداد برخیزد و به امور مسلمانان اهمیّت ندهد، از آنان نیست.

و هرکس صدای انسانی را بشنود که فریاد می زند: «ای مسلمانان به دادم برسید، و پاسخش نگوید، مسلمان نیست» .

[٢٠٢4]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

آفریدگان، خانوادۀ خداوندند. و محبوب ترین این آفریدگان در نزد او کسی است که به خانوادۀ او سود رسانده، خاندانی را شادمان کند.

[٢٠٢5]٧-مردی از حضرت صادق علیه السّلام شنید که می فرماید: از رسول خدا

ص :٣6٧

سئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من أحبّ النّاس إلی اللّه؟ قال: أنفع النّاس للنّاس.

[٢٠٢6]٨-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن مثنّی بن الولید الحنّاط، عن فطر بن خلیفه، عن عمر بن علیّ بن الحسین، عن أبیه صلوات اللّه علیهما قال:

قال رسول اللّه صلوات اللّه علیهما: من ردّ عن قوم من المسلمین عادیه [ ماء]أو نار أوجبت له الجنّه.

[٢٠٢٧]٩-عنه، عن ابن فضّال، عن ثعلبه بن میمون، عن معاویه بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً قال:

قولوا للنّاس حسنا و لا تقولوا إلاّ خیرا حتّی تعلموا ما هو.

[٢٠٢٨]١٠-عنه، عن ابن أبی نجران، عن أبی جمیله المفضّل بن صالح، عن جابر بن یزید، عن أبی جعفر علیه السّلام قال فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً قال:

قولوا للنّاس أحسن ما تحبّون أن یقال فیکم.

[٢٠٢٩]١١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ جَعَلَنِی مُبٰارَکاً أَیْنَ مٰا کُنْتُ قال: نفّاعا.

باب إجلال الکبیر

[٢٠٣٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من إجلال اللّه إجلال ذی الشّیبه المسلم.

[٢٠٣١]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد رفعه قال:

ص :٣6٨

پرسیدند: محبوب ترین مردم نزد خداوند چه کسی است؟ فرمودند:

سودرسان ترین آنان به مردم.

[٢٠٢6]٨-عمر علی بن حسین از پدرش حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هرکس، سیل یا آتشی را از گروهی از مسلمانان بازگرداند، بهشت برایش واجب می گردد.

[٢٠٢٧]٩-معاویۀ عمّار دربارۀ این آیه (و با مردم به نیکی سخن بگویید.) [بقره (٢) :٨٣]از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: با مردم به نیکی سخن بگویید و جز خیر نگویید تا بدانید که آن چیست؟

[٢٠٢٨]١٠-جابر یزید از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه (و با مردم به نیکی سخن بگویید.) روایت کرده که فرمودند: با مردم بهتر از آنچه دوست دارید با شما بگویند، بگویید.

[٢٠٢٩]١١-مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ(و او مرا در هرجا که باشم فرخنده قرار داده است.) [مریم (١٩) :٣١]روایت کرده که فرمودند: یعنی بسیار سودرسان.

بزرگداشت پیران

[٢٠٣٠]١-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: بزرگداشت مسلمان ریش سپید، بزرگداشت خدا است.

[٢٠٣١]٢-احمد محمّد حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده،

ص :٣6٩

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لیس منّا من لم یوقّر کبیرنا و یرحم صغیرنا.

[٢٠٣٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد اللّه بن أبان، عن الوصّافیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: عظّموا کبارکم و صلوا أرحامکم، و لیس تصلونهم بشیء أفضل من کفّ الأذی عنهم.

باب أخوّه المؤمنین بعضهم لبعض

[٢٠٣٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن المفضّل بن عمر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّما المؤمنون إخوه بنو أب و أمّ و إذا ضرب علی رجل منهم عرق سهر له الآخرون

[٢٠٣4]٢-عنه، عن أبیه، عن فضاله بن أیّوب، عن عمر بن أبان، عن جابر الجعفیّ قال:

تقبّضت بین یدی أبی جعفر علیه السّلام فقلت: جعلت فداک ربّما حزنت من غیر مصیبه تصیبنی أو أمر ینزل بی حتّی یعرف ذلک أهلی فی وجهی، و صدیقی، فقال: نعم یا جابر، إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق المؤمنین من طینه الجنان و أجری فیهم من ریح روحه، فلذلک المؤمن أخو المؤمن لأبیه و أمّه، فإذا أصاب روحا من تلک الأرواح فی بلد من البلدان حزن حزنت هذه لأنّها منها.

[٢٠٣5]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن أخو المؤمن، عینه و دلیله، لا یخونه و لا یظلمه و لا یغشّه و لا یعده عده فیخلفه.

ص :٣٧٠

روایت کرده که فرمودند: از ما نیست کسی که به سالخوردگان مان احترام نمی گذارد و به خردسالانمان مهربانی نمی کند.

[٢٠٣٢]٣-وصّافی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: پیرانتان را بزرگ داشته، صلۀ رحم کنید و شما با چیزی برتر از آزار نرساندن به ایشان، نمی توانید صلۀ رحم کنید.

مؤمنان برادر همدیگرند

[٢٠٣٣]١-از مفضّل عمر روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: مؤمنان برادرند، فرزندان یک پدر و مادر. و چون یکی از آنان دردمند گردد، بقیّه، شب را به بیداری می گذرانند.

[٢٠٣4]٢-جابر جعفی گفته است: در خدمت حضرت باقر علیه السّلام اظهار دلتنگی کرده، گفتم: جانم فدایت زمانی پیش می آید که بدون رسیدن مصیبتی یا فرود آمدن بلایی اندوهگین می شوم، چنان که خانواده و دوستانم آن را در رخسارم درمی یابند. حضرت فرمودند: آری ای جابر، خداوند عزّتمند مؤمنان را از سرشت بهشت آفرید و از نسیم روحش در آن جاری کرد. برای همین است که مؤمن، برادر پدر و مادری مؤمن دیگر است. که چون به روحی از آن روح ها در سرزمینی از سرزمین ها اندوهی رسد، روح دیگر هم اندوهگین می شود؛ زیرا که هر دو از یک چیزند.

[٢٠٣5]٣-علی عقبه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مؤمن برادر مؤمن است، چشم و راهنمای او است. که به او خیانت و ستم نکرده، فریبش نمی دهد. و به او وعده ای نمی دهد که به آن عمل نکند.

ص :٣٧١

[٢٠٣6]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، و عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد جمیعا، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: المؤمن أخو المؤمن کالجسد الواحد، إن اشتکی شیئا منه وجد ألم ذلک فی سائر جسده، و أرواحهما من روح واحده، و إنّ روح المؤمن لأشدّ اتّصالا بروح اللّه من اتّصال شعاع الشّمس بها.

[٢٠٣٧]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران، عن مثنّی الحنّاط، عن الحارث بن المغیره قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: المسلم أخو المسلم هو عینه و مرآته و دلیله، لا یخونه و لا یخدعه و لا یظلمه و لا یکذبه و لا یغتابه.

[٢٠٣٨]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام و دخل علیه رجل فقال لی: تحبّه؟ فقلت: نعم فقال لی: و لم لا تحبّه و هو أخوک و شریکک فی دینک و عونک علی عدوّک و رزقه علی غیرک.

[٢٠٣٩]٧-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسین بن الحسن، عن محمّد بن أورمه، عن بعض أصحابه، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن فضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: المؤمن أخو المؤمن لأبیه و أمّه لأنّ اللّه عزّ و جلّ خلق المؤمنین من طینه الجنان و أجری فی صورهم من ریح الجنّه، فلذلک هم إخوه لأب و أمّ.

ص :٣٧٢

[٢٠٣6]4-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: مؤمن برادر مؤمن است. همچون تنی واحد. که اگر عضوی از آن، دردمند شود، دردش در عضوهای دیگر هم یافت می شود. و ارواح آن دو نیز از یک روح اند. و پیوند روح مؤمن با روح خدا از پیوستگی پرتو خورشید به خورشید بیشتر است.

[٢٠٣٧]5-از حارث مغیره روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

مسلمان برادر مسلمان است. چشم و آیینه و راهنمای او، که به او خیانت نکرده، فریبش نداده، ستم نکرده، دروغ نگفته و غیبتش را نمی کند.

[٢٠٣٨]6-حفص بختری گفته است: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردی به خدمت ایشان آمد حضرت به من فرمودند: او را دوست می داری؟ من گفتم: بله.

فرمودند: و چرا دوستش نداشته باشی، وقتی که برادر و شریک ات در دین و یاورت بر دشمن تو است و روزی اش به گردن غیر تو.

[٢٠٣٩]٧-ابو حمزه گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: مؤمن برادر پدر و مادری مؤمن است؛ زیرا خداوند شکوهمند، مؤمنان را از سرشت بهشت ها آفریده، از نسیم بهشت در آن روان ساخته است. برای همین است که آنان برادران پدر و مادری اند.

ص :٣٧٣

[٢٠4٠]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحجّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن، أخو المؤمن عینه و دلیله، لا یخونه و لا یظلمه و لا یغشّه و لا یعده عده فیخلفه.

[٢٠4١]٩-أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن رجل، عن جمیل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: المؤمنون خدم بعضهم لبعض، قلت: و کیف یکونون خدما بعضهم لبعض؟ قال: یفید بعضهم بعضا الحدیث.

[٢٠4٢]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إسماعیل البصریّ، عن فضیل بن یسار قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ نفرا من المسلمین خرجوا إلی سفر لهم فضلّوا الطّریق فأصابهم عطش شدید فتکفّنوا و لزموا أصول الشّجر فجاءهم شیخ و علیه ثیاب بیض فقال: قوموا فلا بأس علیکم فهذا الماء، فقاموا و شربوا و ارتووا، فقالوا: من أنت یرحمک اللّه؟ فقال: أنا من الجنّ الّذین بایعوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، إنّی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول: المؤمن أخو المؤمن، عینه و دلیله، فلم تکونوا تضیّعوا بحضرتی.

[٢٠4٣]١١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ، عن فضیل بن یسار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: المسلم أخو المسلم لا یظلمه و لا یخذله [و لا یغتابه و لا یخونه و لا یحرمه]قال ربعیّ: فسألنی رجل من أصحابنا

ص :٣٧4

[٢٠4٠]٨-علی عقبه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مؤمن برادر مؤمن است و چشم و راهنمایش، که به او خیانت و ستم نکرده، فریبش نمی دهد. و وعده ای نمی دهد که به جایش نیاورد.

[٢٠4١]٩-جمیل گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: مؤمنان خدمتگزاران یکدیگرند. من عرض کردم: چگونه خدمتگزار هم می شوند؟ فرمودند: به همدیگر سود می رسانند. . . .

[٢٠4٢]١٠-فضیل یسار گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: گروهی از مسلمانان به سفری رفتند و آن گاه راه را گم کردند و بسیار تشنه شدند. پس کفن پوشیده، خود را به تنۀ درختان چسباندند. آن گاه پیری سپیدپوش به نزدشان آمد و گفت: برخیزید و آب بنوشید و دیگر باکتان نباشد. آنان برخاسته، نوشیدند و چون سیراب شدند، گفتند: خدایت بیامرزد، تو کیستی؟ او گفت:

من از جنّیانی هستم که با رسول خدا بیعت کرده اند. من از رسول خدا شنیدم که می فرماید: مؤمن برادر مؤمن است و چشم و راهنمایش پس شما نباید در برابر من تباه می شدید.

[٢٠4٣]١١-فضیل یسار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: مسلمان برادر مسلمان است. به او ستم نکرده، رهایش نمی کند [غیبتش را نکرده، خیانت و محرومش نمی کند.]ربعی گفته است: مردی از اصحابمان در مدینه از من پرسید:

ص :٣٧5

بالمدینه فقال: سمعت فضیلا یقول ذلک؟ قال: فقلت له: نعم فقال: فإنّی سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: المسلم، أخو المسلم لا یظلمه و لا یغشّه و لا یخذله و لا یغتابه و لا یخونه و لا یحرمه.

باب فیما یوجب الحقّ لمن انتحل الإیمان و ینقضه

[٢٠44]١-علیّ بن إبراهیم، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول و سئل عن إیمان من یلزمنا حقّه و أخوّته کیف هو و بما یثبت و بما یبطل؟ فقال: إنّ الإیمان قد یتّخذ علی وجهین أمّا أحدهما فهو الّذی یظهر لک من صاحبک فإذا ظهر لک منه مثل الّذی تقول به أنت، حقّت ولایته و أخوّته إلاّ أن یجیء منه نقض للّذی وصف من نفسه و أظهره لک، فإن جاء منه ما تستدلّ به علی نقض الّذی أظهر لک، خرج عندک ممّا وصف لک و أظهر، و کان لما أظهر لک ناقضا إلاّ أن یدّعی أنّه إنّما عمل ذلک تقیّه و مع ذلک ینظر فیه فإن کان لیس ممّا یمکن أن تکون التّقیّه فی مثله لم یقبل منه ذلک؛ لأنّ للتّقیّه مواضع، من أزالها عن مواضعها لم تستقم له و تفسیر ما یتّقی مثل [أن یکون]قوم سوء. ظاهر حکمهم و فعلهم علی غیر حکم الحقّ و فعله فکلّ شیء یعمل المؤمن بینهم لمکان التّقیّه ممّا لا یؤدّی إلی الفساد فی الدّین فإنّه جائز.

باب فی أنّ التّواخی لم یقع علی الدّین و إنّما هو التّعارف

[٢٠45]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن حمزه بن محمّد الطّیّار، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لم تتواخوا علی هذا الأمر و إنّما تعارفتم علیه.

[٢٠46]٢-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن عثمان بن عیسی، عن ابن مسکان

ص :٣٧6

شنیده ام که این را فضیل روایت کرده است؟ من گفتم: آری. او گفت: و من نیز از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: مسلمان برادر مسلمان است. که به او ستم نمی کند، فریبش نمی دهد، رهایش نکرده، غیبتش را نمی کند، و به او خیانت نکرده، محرومش نمی سازد.

در آنچه موجب حقّ برای کسی است که خود را به ایمان نسبت می دهد و نیز آنچه باعث کاستی این حقّ می شود

[٢٠44]١-مسعدۀ صدقه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام-چون دربارۀ ایمان کسی که حقّش و برادری اش به گردن ما است، پرسیدند که آن چگونه است و با چه چیز ثابت شده، با چه چیز باطل می شود. شنیدم می فرماید: ایمان به دو صورت به کار می رود: یکی همان چیزی است که دربارۀ رفیقت برای تو آشکار می شود، که چون آنچه تو به آن عقیده داری، از او آشکار شود، ولایت و برادری اش ثابت می شود، مگر این که نقضی به آنچه دربارۀ خودش گفته و آشکار گشته، وارد شود. پس اگر او کاری انجام دهد که به نقضی که برایت آشکار شده، مطمئن شوی، در نزد تو از آنچه برایت اظهار کرده، بیرون می رود. و نقض کنندۀ سخن و عملی می شود که به تو نمایانده است. مگر ادّعا کند که آن را بنابر تقیّه انجام داده است. که در این صورت باید در کارش نگریسته شود. اگر از جمله کارهایی بود که تقیّه در آن ها ممکن نیست، از او پذیرفته نمی شود؛ زیرا تقیّه، در مواردی است. و هرکس از آن موارد بیرون رود، تقیّه اش درست نیست. و تفسیر مورد تقیّه این است که مثلا مردم بدکاری، حکم و فعل ظاهری شان برخلاف حکم و فعل حقّ باشد. در این جا اگر مؤمن برای تقیّه، کارهایی که به فساد در دین نمی کشد، انجام دهد، برایش جایز است.

برادری کردن بر دین قرار نگرفته است، بلکه آن آشنا شدن با یکدیگر است

[٢٠45]١-محمّد طیّار از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: شما بر این امر برادری نمی کنید، بلکه براساس آن با یکدیگر آشنا می شوید.

[٢٠46]٢-ابن مسکان و سماعه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان

ص :٣٧٧

و سماعه جمیعا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لم تتواخوا علی هذا الأمر [و]إنّما تعارفتم علیه.

باب حقّ المؤمن علی أخیه و أداء حقّه

[٢٠4٧]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من حقّ المؤمن علی أخیه المؤمن أن یشبع جوعته و یواری عورته و یفرّج عنه کربته و یقضی دینه، فإذا مات خلفه فی أهله و ولده.

[٢٠4٨]٢-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن عبد اللّه بن بکیر الهجریّ، عن معلّی بن خنیس، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: ما حقّ المسلم علی المسلم؟ قال له: سبع حقوق واجبات ما منهنّ حقّ إلاّ و هو علیه واجب، إن ضیّع منها شیئا خرج من ولایه اللّه و طاعته و لم یکن للّه فیه من نصیب قلت له: جعلت فداک و ما هی؟ قال: یا معلّی إنّی علیک شفیق أخاف أن تضیّع و لا تحفظ و تعلم و لا تعمل، قال: قلت له: لا قوّه إلاّ باللّه، قال: أیسر حقّ منها أن تحبّ له ما تحبّ لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک، و الحقّ الثّانی أن تجتنب سخطه و تتّبع مرضاته و تطیع أمره، و الحقّ الثّالث أن تعینه بنفسک و مالک و لسانک و یدک و رجلک، و الحقّ الرّابع أن تکون عینه و دلیله و مرآته، و الحقّ الخامس أن لا تشبع و یجوع و لا تروی و یظمأ و لا تلبس و یعری، و الحقّ السّادس أن یکون لک خادم و لیس لأخیک خادم فواجب أن تبعث خادمک فیغسل ثیابه و یصنع طعامه و یمهّد فراشه، و الحقّ السّابع أن تبرّ قسمه و تجیب دعوته و تعود مریضه و تشهد جنازته و إذا

ص :٣٧٨

فرمودند: شما بر این امر برادری نمی کنید، بلکه براساس آن با یکدیگر آشنا می گردید.

حقّ مؤمن بر برادر مؤمن و ادای حقّ او

[٢٠4٧]١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از حقّ مؤمن بر برادر مؤمنش این است که گرسنگی اش را برطرف کند، شرمگاهش را بپوشاند، گره از کارهایش بگشاید، بدهی اش را بپردازد و چون درگذشت، جانشین او در میان خانواده و فرزندانش باشد.

[٢٠4٨]٢-معلاّی خنیس گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: حقّ مسلمان بر مسلمان دیگر چیست؟ فرمودند: هفت حقّ دارد. که همۀ آن ها بر او واجب است. و اگر یکی از آن ها را تباه کند از ولایت و فرمانبری خداوند بیرون می آید.

و برای خدا در او بهره ای نیست. من عرض کردم: جانم فدایت آن حقوق کدام است؟ فرمودند: ای معلّی من دلم برایت می سوزد، می ترسم تباه کنی و رعایت نکنی و بدانی و عمل نکنی. من عرض کردم: هیچ توانی جز از جهت خداوند نیست. فرمودند: از میان آن حقوق، آسان ترین حقّ این است که آنچه برای خودت دوست داری، برای او نیز دوست داشته باشی و آنچه برای خودت نمی پسندی، برای او هم نپسندی. حقّ دوم این است که از به خشم آوردن او دوری کنی، به دنبال خرسندی اش باشی و فرمانش را اطاعت کنی. حقّ سوم این که او را با جان و مال و زبان و دست و پایت یاری کنی. حقّ چهارم این که چشم و راهنما و آیینه اش باشی. حقّ پنجم این که وقتی او گرسنه است، سیر نشوی. وقتی تشنه است، سیراب نگردی. وقتی برهنه است، نپوشی. حقّ ششم این که اگر تو خدمتگذار داری و او ندارد، خدمتگزارت را بفرستی تا لباسش را شسته، غذایش را پخته و بسترش را مرتّب کند. و حقّ هفتم این که سوگند او را محقّق ساخته، دعوتش را بپذیری. به عیادت بیماری اش رفته، در تشییعش حاضر شوی و چون

ص :٣٧٩

علمت أنّ له حاجه تبادره إلی قضائها و لا تلجئه أن یسألکها و لکن تبادره مبادره، فإذا فعلت ذلک وصلت ولایتک بولایته و ولایته بولایتک.

[٢٠4٩]٣-عنه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن سیف، عن أبیه سیف، عن عبد الأعلی بن أعین قال:

کتب [بعض]أصحابنا یسألون أبا عبد اللّه علیه السّلام عن أشیاء و أمرونی أن أسأله عن حقّ المسلم علی أخیه فسألته فلم یجبنی، فلمّا جئت لأودّعه فقلت:

سألتک فلم تجبنی؟ فقال: إنّی أخاف أن تکفروا، إنّ من أشدّ ما افترض اللّه علی خلقه ثلاثا: إنصاف المرء من نفسه حتّی لا یرضی لأخیه من نفسه إلاّ بما یرضی لنفسه منه، و مواساه الأخ فی المال، و ذکر اللّه علی کلّ حال لیس سبحان اللّه و الحمد للّه و لکن عند ما حرّم اللّه علیه فیدعه.

[٢٠5٠]4-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل، عن مرازم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما عبد اللّه بشیء أفضل من أداء حقّ المؤمن.

[٢٠5١]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

حقّ المسلم علی المسلم أن لا یشبع و یجوع أخوه و لا یروی و یعطش أخوه و لا یکتسی و یعری أخوه، فما أعظم حقّ المسلم علی أخیه المسلم! و قال: أحبّ لأخیک المسلم ما تحبّ لنفسک و إذا احتجت فسله و إن سألک فأعطه لا تملّه خیرا و لا یملّه لک، کن له ظهرا فإنّه لک ظهر، إذا غاب فاحفظه فی غیبته و إذا شهد فزره و أجلّه و أکرمه فإنّه منک و أنت منه فإن کان علیک عاتبا فلا تفارقه حتّی تسأل سمیحته و إن أصابه خیر فاحمد اللّه و إن ابتلی

ص :٣٨٠

دانستی که نیازی دارد، در انجام دادنش شتاب کنی و او را وانداری که آن را از تو درخواست کند. بلکه به شتاب در انجامش پیشدستی کنی. و چون چنین کنی ولایت خودت را به ولایت او و ولایت او را به ولایت خودت پیوسته ای.

[٢٠4٩]٣-عبد الاعلای اعین گفت: برخی از اصحاب نامه نوشته و از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ موضوعاتی پرسش کردند و از من خواستند که از ایشان دربارۀ حقّ مسلمان بر برادر مسلمانش بپرسم. من از ایشان پرسیدم و پاسخ نفرمودند.

چون آمدم خداحافظی کنم، گفتم: از شما چیزی پرسیدم ولی پاسخم نفرمودید؟ فرمودند: من ترسیدم که کافر شوید؛ زیرا از دشوارترین چیزهایی که خدا بر آفریدگانش واجب کرده، سه چیز است: انصاف ورزی، چنان که وقتی به کاری از جانب برادر برای خودش راضی نمی شود، خود به انجام آن برای برادر راضی نشود. شریک کردن برادر در مال و یاد خدا در همه حال. که آن هم سبحان اللّه و الحمد للّه نیست، بلکه ترک چیزی است که خدا بر او حرام کرده است.

[٢٠5٠]4-مرازم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند با چیزی برتر از ادای حقّ مؤمن عبادت نشده است.

[٢٠5١]5-ابراهیم بن عمر یمانی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حقّ مسلمان بر مسلمان این است که وقتی برادرش گرسنه است، او سیر نشود، وقتی تشنه است، او سیراب نگردد و وقتی برهنه است، او نپوشد.

و چه بزرگ است حقّ مسلمان بر برادر مسلمانش. و فرمودند: آنچه برای خودت دوست می داری برای برادر مسلمانت هم دوست بدار. وقتی نیازمند شدی، از او بخواه و اگر او چیزی خواست، بده. دربارۀ هیچ خیری نباید از او ملول شوی و او از تو ملول شود. تو پشتیبان او باش که او هم پشتیبان تو است. وقتی غایب بود، مراعاتش کن و چون آمد، به زیارتش برو و بزرگش بدار؛ زیرا او از تو و تو از اویی. اگر تو را سرزنش کرد، از او جدا نشو تا از سببش بپرسی. اگر خیری به او رسید، خدا را سپاس بگو. و اگر گرفتار شد یاری اش

ص :٣٨١

فاعضده و إن تمحّل له فأعنه. و إذا قال الرّجل لأخیه: أفّ، انقطع ما بینهما من الولایه و إذا قال: أنت عدوّی کفر أحدهما، فإذا اتّهمه انماث الإیمان فی قلبه کما ینماث الملح فی الماء، و قال: بلغنی أنّه قال: إنّ المؤمن لیزهر نوره لأهل السّماء کما تزهر نجوم السّماء لأهل الأرض و قال: إنّ المؤمن ولیّ اللّه یعینه و یصنع له و لا یقول علیه إلاّ الحقّ و لا یخاف غیره.

[٢٠5٢]6-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

للمسلم علی أخیه المسلم من الحقّ أن یسلّم علیه إذا لقیه و یعوده إذا مرض و ینصح له إذا غاب و یسمّته إذا عطس و یجیبه إذا دعاه و یتبعه إذا مات.

عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه مثله.

[٢٠5٣]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن منصور بن یونس، عن أبی المأمون الحارثیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ما حقّ المؤمن علی المؤمن؟ قال: إنّ من حقّ المؤمن علی المؤمن المودّه له فی صدره و المواساه له فی ماله و الخلف له فی أهله و النّصره له علی من ظلمه و إن کان نافله فی المسلمین و کان غائبا أخذ له بنصیبه و إذا مات الزّیاره إلی قبره و أن لا یظلمه و أن لا یغشّه و أن لا یخونه و أن لا یخذله و أن لا یکذّبه و أن لا یقول له أفّ و إذا قال له: أفّ، فلیس بینهما ولایه و إذا قال له: أنت عدوّی فقد کفر أحدهما، و إذا اتّهمه انماث الإیمان فی قلبه کما ینماث الملح فی الماء.

[٢٠54]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن أبی عمیر،

ص :٣٨٢

کن و اگر چاره ای برای رفع گرفتاری اندیشید، کمکش کن. و چون مردی به برادرش بگوید: اف، دوستی میان آن دو پاره می شود و وقتی بگوید: تو دشمن منی، یکی از آن دو کافر می شود. و چون به او تهمت بزند، ایمان در دلش ذوب می شود چنان که نمک در آب. و راوی گفته است: من شنیدم که ایشان فرموده اند:

نور مؤمن برای اهل آسمان می درخشد چنان که ستارگان آسمان برای اهل زمین می درخشند. و فرمودند: مؤمن دوست خدا است. که کمکش کرده، برایش کارسازی می کند و جز حقّ را دربارۀ او نگفته، از کسی جز او نمی هراسد.

[٢٠5٢]6-علی عقبه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حقّ مسلمان بر برادر مسلمانش این است که وقتی او را می بیند، سلامش دهد، وقتی بیمار می شود، عیادتش کند، وقتی غایب است برایش خیر بخواهد، وقتی عطسه می کند، دعایش کند، وقتی او را می خواند، بپذیرد و چون بمیرد به تشییعش برود.

همین حدیث با سلسلۀ سند دیگری از علی عقبه روایت شده است

[٢٠5٣]٧-ابو مأمون حارثی گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: حقّ مؤمن بر مؤمن چیست؟ فرمودند: از حقّ مؤمن بر مؤمن است: دوستی اش در دل، انبازکردنش در مال، جانشینی در خانواده اش، یاری اش در برابر کسی که به او ستم کرده است، گرفتن بهرۀ او از غنیمت، وقتی که خودش غایب بود، زیارت قبرش پس از مردن و ستم نکردن و فریب ندادن و خیانت نکردن و رها نکردن و دروغ و افّ نگفتن. و چون به او افّ بگوید، ولایتی میانشان نیست. و چون بگوید: تو دشمن منی، یکی از آن دو کافر شده است. و چون به او تهمت زند، ایمان در دلش ذوب می شود، چنان که نمک در آب ذوب می گردد.

[٢٠54]٨-ابان تغلب گفت: داشتم به همراه حضرت صادق علیه السّلام طواف می کردم

ص :٣٨٣

عن أبی علیّ صاحب الکلل، عن أبان بن تغلب قال:

کنت أطوف مع أبی عبد اللّه علیه السّلام، فعرض لی رجل من أصحابنا کان سألنی الذّهاب معه فی حاجه فأشار إلیّ فکرهت أن أدع أبا عبد اللّه علیه السّلام و أذهب إلیه فبینا أنا أطوف إذ أشار إلیّ أیضا فرآه أبو عبد اللّه علیه السّلام فقال: یا أبان إیّاک یرید هذا؟ قلت: نعم قال: فمن هو؟ قلت: رجل من أصحابنا قال: هو علی مثل ما أنت علیه؟ قلت: نعم قال: فاذهب إلیه قلت: فأقطع الطّواف؟ قال: نعم قلت: و إن کان طواف الفریضه؟ قال: نعم قال: فذهبت معه، ثمّ دخلت علیه بعد فسألته:

فقلت: أخبرنی عن حقّ المؤمن علی المؤمن فقال: یا أبان دعه لا ترده، قلت:

بلی جعلت فداک فلم أزل أردّد علیه، فقال: یا أبان تقاسمه شطر مالک، ثمّ نظر إلیّ فرأی ما دخلنی فقال: یا أبان أ ما تعلم أنّ اللّه عزّ و جلّ قد ذکر المؤثرین علی أنفسهم؟ قلت: بلی جعلت فداک فقال: أمّا إذا أنت قاسمته فلم تؤثره بعد، إنّما أنت و هو سواء، إنّما تؤثره إذا أنت أعطیته من النّصف الآخر

[٢٠55]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن فضاله بن أیّوب، عن عمر بن أبان، عن عیسی بن أبی منصور قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام أنا و ابن أبی یعفور و عبد اللّه بن طلحه فقال ابتداء منه: یا ابن أبی یعفور قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ستّ خصال من کنّ فیه کان بین یدی اللّه عزّ و جلّ و عن یمین اللّه، فقال ابن أبی یعفور: و ما هنّ جعلت فداک؟ قال: یحبّ المرء المسلم لأخیه ما یحبّ لأعزّ أهله و یکره المرء المسلم لأخیه ما یکره لأعزّ أهله و یناصحه الولایه، فبکی ابن أبی یعفور و قال: کیف یناصحه الولایه؟ قال: یا ابن أبی یعفور إذا کان منه بتلک المنزله بثّه همّه ففرح

ص :٣٨4

که مردی از اصحابمان مرا دید و خواست که برای کاری با او بروم. من دوست نداشتم که حضرت صادق علیه السّلام را واگذاشته به سوی او بروم. در همین احوال که طواف می کردم، آن مرد باز به من اشاره کرد. و حضرت صادق علیه السّلام او را دید و فرمود: ای ابان، او تو را می خواهد؟ من عرض کردم: بله. فرمودند: کیست؟ من عرض کردم: مردی از اصحابمان است. فرمودند: او بر همان عقیده است که تو هستی؟ عرض کردم: بله. فرمودند: پس به نزدش برو. من عرض کردم: طواف را قطع کنم؟ فرمودند: بله. عرض کردم: حتّی اگر طواف واجب باشد؟ فرمودند:

بله. او گفته است: پس من با آن مرد رفتم. سپس وقتی به نزد حضرتش رفتم، از ایشان پرسیدم: برایم از حقّ مؤمن بر مؤمن بفرمایید. فرمودند: ای ابان رها کن و در آن وارد نشو. من عرض کردم: چرا جانم فدایت؟ و پیوسته آن پرسش را باز گفتم. فرمودند: ای ابان نیم مالت را با او تقسیم می کنی. سپس به من نگریست و دید که حالم چگونه شده است، پس فرمود: ای ابان آیا نمی دانی که خداوند شکوهمند ایثارکنندگان را یاد فرموده است؟ عرض کردم: چرا، جانم فدایت.

فرمودند: ولی وقتی تو مالت را با او تقسیم می کنی، هنوز ایثار نکرده ای، بلکه تو و او برابر شده اید. تو وقتی ایثار می کنی که از نیم دیگر هم به او بدهی.

[٢٠55]٩-عیسای ابو منصور گفت: من و ابن ابو یعفور و عبد اللّه طلحه نزد حضرت صادق علیه السّلام بودیم که حضرت، خود آغاز سخن کرده، فرمودند: ای پسر ابو یعفور، رسول خدا فرمود: شش خصلت است که در هرکس باشد، در پیشگاه خدا و جانب راست او قرار می گیرد. ابن ابو یعفور عرض کرد: جانم فدایت آن شش خصلت چیست؟ فرمودند: این که مسلمان برای برادرش چیزی را بخواهد که برای عزیزترین خاندانش می خواهد و آنچه را برای او نمی پسندد برای برادر مسلمانش نیز نپسندد. و در دوستی با او خالص باشد. ابن ابو یعفور گریست و گفت: چگونه دوستی اش را خالص کند؟ فرمودند: ای پسر ابو یعفور وقتی نسبت به او، در این

ص :٣٨5

لفرحه إن هو فرح و حزن لحزنه إن هو حزن و إن کان عنده ما یفرّج عنه فرّج عنه و إلاّ دعا اللّه له، قال: ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ثلاث لکم و ثلاث لنا: أن تعرفوا فضلنا و أن تطئوا عقبنا و أن تنتظروا عاقبتنا، فمن کان هکذا کان بین یدی اللّه عزّ و جلّ فیستضیء بنورهم من هو أسفل منهم و أمّا الّذین عن یمین اللّه فلو أنّهم یراهم من دونهم لم یهنئهم العیش ممّا یرون من فضلهم، فقال ابن أبی یعفور: و ما لهم لا یرون و هم عن یمین اللّه؟ فقال: یا ابن أبی یعفور إنّهم محجوبون بنور اللّه، أما بلغک الحدیث أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یقول: إنّ للّه خلقا عن یمین العرش بین یدی اللّه و عن یمین اللّه وجوههم أبیض من الثّلج و أضوأ من الشّمس الضّاحیه، یسأل السّائل ما هؤلاء؟ فیقال: هؤلاء الّذین تحابّوا فی جلال اللّه.

[٢٠56]١٠-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن محمّد بن عجلان قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فدخل رجل فسلّم، فسأله کیف من خلّفت من إخوانک؟ قال: فأحسن الثّناء و زکّی و أطری، فقال له: کیف عیاده أغنیائهم علی فقرائهم؟ فقال: قلیله، قال: و کیف مشاهده أغنیائهم لفقرائهم؟ قال:

قلیله، قال: فکیف صله أغنیائهم لفقرائهم فی ذات أیدیهم؟ فقال: إنّک لتذکر أخلاقا قلّ ما هی فیمن عندنا، قال: فقال: فکیف تزعم هؤلاء أنّهم شیعه

[٢٠5٧]١١-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم، عن أحمد بن النّضر، عن أبی إسماعیل قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: جعلت فداک إنّ الشّیعه عندنا کثیر فقال: فهل یعطف الغنیّ علی الفقیر؟ و هل یتجاوز المحسن عن المسیء؟ و یتواسون؟ فقلت: لا، فقال: لیس هؤلاء شیعه الشّیعه من یفعل هذا.

ص :٣٨6

درجه از دوستی باشد، آنچه را در دل دارد برای او باز می کند. آن گاه برای شادی اش اگر شاد است، شادمان می شود و برای اندوهش، اگر اندوهگین است، غمگین می گردد. اگر می توانست گره از کارش بگشاید، می کند وگرنه، برایش دعا می کند. راوی گفته است: سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: سه چیز برای شما است و سه چیز برای ما: این که فضیلت ما را بشناسید، به دنبال ما گام بردارید و در انتظار سرانجام ما باشید. و هرکس چنین باشد، در پیشگاه خداوند عزّتمند خواهد بود تا به نورشان، کسانی که پایین ترند، روشنی بگیرند. و امّا کسانی که در جانب راست خداوند هستند، اگر آنان که پایین تر هستند، ایشان را ببینند، به جهت آنچه از برتری شان می بینند، زندگی برایشان ناگوار می گردد. ابن ابو یعفور عرض کرد: چگونه ایشان را نبینند، درحالی که در جانب راست خداوند هستند؟ فرمودند: ای پسر ابو یعفور، ایشان با نور خدا پوشیده می گردند، مگر این حدیث به تو نرسیده که رسول خدا فرمودند: برای خدا آفریدگانی است در جانب راست عرش، در پیشگاه و جانب راست خداوند که صورت هاشان سپیدتر از برف و روشن تر از آفتاب تابان است. کسی می پرسد: اینان کیستند؟ گفته می شود: اینان کسانی اند که برای عظمت خدا همدیگر را دوست می داشتند.

[٢٠56]١٠-محمّد عجلان گفت: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردی وارد شده، سلام داد. آن گاه حضرتش از او پرسید: برادرانت را چگونه پشت سر گذاشتی؟ او آنان را به نیکی و پاکیزگی ستود. حضرت به او فرمودند: عیادت توانگران از نیازمندان شان چگونه است؟ عرض کرد: اندک. حضرت فرمودند:

رسیدگی شان چگونه است؟ عرض کرد: اندک. حضرت فرمودند: داد و دهش شان چه؟ او گفت: شما از اخلاقی سخن می گویید که در میان ما اندک اند.

فرمودند: پس چرا می پنداری که آنان، شیعه اند؟

[٢٠5٧]١١-ابو اسماعیل گفت: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: جانم فدایت شیعیان نزد ما بسیارند. ایشان فرمودند: آیا توانگران به نیازمندان شان می رسند؟ آیا نیکوکار، از بدکار گذشت می کند؟ آیا به یکدیگر یاری می رسانند؟ من عرض کردم: نه. فرمودند: ایشان شیعه نیستند، شیعه کسی است که این کارها را بکند.

ص :٣٨٧

[٢٠5٨]١٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن العلاء بن فضیل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبو جعفر صلوات اللّه علیه یقول: عظّموا أصحابکم و وقّروهم و لا یتجهّم بعضکم بعضا و لا تضارّوا و لا تحاسدوا و إیّاکم و البخل، کونوا عباد اللّه المخلصین.

[٢٠5٩]١٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن عمر بن أبان، عن سعید بن الحسن قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: أ یجیء أحدکم إلی أخیه فیدخل یده فی کیسه فیأخذ حاجته فلا یدفعه؟ فقلت: ما أعرف ذلک فینا، فقال أبو جعفر علیه السّلام: فلا شیء إذا، قلت: فالهلاک إذا، فقال: إنّ القوم لم یعطوا أحلامهم بعد.

[٢٠6٠]١4-علیّ بن إبراهیم، عن الحسین بن الحسن، عن محمّد بن أورمه رفعه، عن معلّی بن خنیس قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن حقّ المؤمن، فقال: سبعون حقّا لا أخبرک إلاّ بسبعه فإنّی علیک مشفق أخشی ألاّ تحتمل، فقلت: بلی إن شاء اللّه فقال: لا تشبع و یجوع و لا تکتسی و یعری، و تکون دلیله و قمیصه الّذی یلبسه و لسانه الّذی یتکلّم به و تحبّ له ما تحبّ لنفسک و إن کانت لک جاریه بعثتها لتمهّد فراشه و تسعی فی حوائجه باللّیل و النّهار، فإذا فعلت ذلک وصلت ولایتک بولایتنا و ولایتنا بولایه اللّه عزّ و جلّ.

[٢٠6١]١5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن أبی المغراء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المسلم أخو المسلم، لا یظلمه و لا یخذله و لا یخونه، و یحقّ علی المسلمین

ص :٣٨٨

[٢٠5٨]١٢-علاء فضیل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت باقر- درود خدا بر او-می فرمود: اصحاب خود را بزرگ داشته، احترامشان کنید.

و برای هم رو ترش نکنید. به هم زیان نزنید و حسد نورزید. و از بخل بپرهیزید.

تا بندگان خالص شدۀ خدا باشید.

[٢٠5٩]١٣-از سعید حسن روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: آیا از شما کسی به نزد برادرش می رود تا از جیبش به اندازۀ نیازش بردارد و او هم باز ندارد. من عرض کردم: در میان خودمان کسی را نمی شناسم. حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: پس به جایی نرسیده اند. من عرض کردم: یعنی این هلاکت است.

فرمودند: هنوز به این مردم خرد داده نشده است.

[٢٠6٠]١4-معلاّی خنیس گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ حقّ مؤمن پرسیدم. فرمودند: هفتاد حقّ است که از آن جز هفت حقّ را به تو نمی گویم. که دلم برایت می سوزد و می ترسم تاب نیاوری. من عرض کردم: چرا، اگر خدا خواهد. فرمودند: وقتی او گرسنه است، تو سیر نباشی، وقتی او برهنه است تو نپوشی. راهنمایش باشی. و پیراهنی که بپوشد و زبانی که با آن سخن بگوید.

و چیزی را برای او دوست بداری که برای خودت دوست می داری. اگر تو کنیزی داشتی، برایش بفرستی تا بسترش را مرتب کند و برای نیازهای شب و روزش بکوشد. تو اگر چنین کنی، ولایت خودت را به ولایت ما پیوسته ای و ولایت ما را به ولایت خداوند عزّتمند.

[٢٠6١]١5-ابو مغرا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مسلمان برادر

ص :٣٨٩

الاجتهاد فی التّواصل، و التّعاون علی التّعاطف، و المواساه لأهل الحاجه، و تعاطف بعضهم علی بعض حتّی تکونوا کما أمرکم اللّه عزّ و جلّ: رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ متراحمین، مغتمّین لما غاب عنکم من أمرهم علی ما مضی علیه معشر الأنصار علی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٢٠6٢]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: حقّ علی المسلم إذا أراد سفرا أن یعلم إخوانه، و حقّ علی إخوانه إذا قدم أن یأتوه.

باب التّراحم و التّعاطف

[٢٠6٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن الحسن بن محبوب، عن شعیب العقرقوفیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول لأصحابه: اتّقوا اللّه و کونوا إخوه برره، متحابّین فی اللّه، متواصلین، متراحمین، تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا أمرنا و أحیوه.

[٢٠64]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن کلیب الصّیداویّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و کونوا إخوه برره کما أمرکم اللّه عزّ و جلّ.

[٢٠65]٣-عنه، عن محمّد بن سنان، عن عبد اللّه بن یحیی الکاهلیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و تعاطفوا.

[٢٠66]4-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن أبی المغراء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یحقّ علی المسلمین الاجتهاد فی التّواصل، و التّعاون علی التّعاطف، و

ص :٣٩٠

مسلمان است. به او ستم نکرده، تنهایش نگذارده، خیانتش نمی کند. و بر مسلمانان سزاوار است که در پیوستن به یکدیگر و همکاری در رسیدگی به همدیگر و یاری نیازمندان بکوشند تا چنان گردید که خداوند عزّتمند فرمانتان داده است. (میان خودشان مهربانان اند.) [فتح (4٨) :٢٩]به همدیگر دل می سوزانند و به آنچه در رسیدگی به کار هم از دست داده اند، غمگین می شوند، چنان که گروه انصار در روزگار رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر این روش بودند.

[٢٠6٢]١6-سکونی از حضرت علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: بر مسلمان واجب است که وقتی می خواهد به سفر رود، برادرانش را آگاه کند. و بر برادرانش سزاوار است که وقتی او بازمی گردد، به دیدارش بروند.

دلسوزی و مهرورزی به یکدیگر

[٢٠6٣]١-شعیب عقرقوفی گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم به اصحابش می فرماید: از خدا پروا کنید و برادرانی نیکوکار باشید، دوست دارندۀ هم در راه خدا و رسیدگی کننده و دلسوز. همدیگر را دیدار و زیارت کنید و دربارۀ امر ما سخن گفته، آن را زنده کنید.

[٢٠64]٢-کلیب صیداویّ از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به هم رسیدگی و نیکی و دلسوزی کنید و برادرانی نیکوکار باشید چنان که خداوند عزّتمند فرمانتان داده است.

[٢٠65]٣-عبد اللّه بن یحیی کاهلی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: به هم رسیدگی کرده و نیکی و دلسوزی و محبّت کنید.

[٢٠66]4-ابو مغرا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بر مسلمانان

ص :٣٩١

المواساه لأهل الحاجه، و تعاطف بعضهم علی بعض حتّی تکونوا کما أمرکم اللّه عزّ و جلّ: رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ متراحمین، مغتمّین لما غاب عنکم من أمرهم علی ما مضی علیه معشر الأنصار علی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

باب زیاره الإخوان

[٢٠6٧]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی حمزه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من زار أخاه للّه لا لغیره التماس موعد اللّه و تنجّز ما عند اللّه وکّل اللّه به سبعین ألف ملک ینادونه: ألا طبت و طابت لک الجنّه.

[٢٠6٨]٢-عنه، عن علیّ بن النّعمان، عن ابن مسکان، عن خیثمه قال:

دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام أودّعه فقال: یا خیثمه أبلغ من تری من موالینا السّلام و أوصهم بتقوی اللّه العظیم و أن یعود غنیّهم علی فقیرهم و قویّهم علی ضعیفهم و أن یشهد حیّهم جنازه میّتهم و أن یتلاقوا فی بیوتهم فإنّ لقیّا بعضهم بعضا حیاه لأمرنا، رحم اللّه عبدا أحیا أمرنا، یا خیثمه أبلغ موالینا أنّا لا نغنی عنهم من اللّه شیئا إلاّ بعمل و أنّهم لن ینالوا ولایتنا إلاّ بالورع و أنّ أشدّ النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ خالفه إلی غیره.

[٢٠6٩]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: حدّثنی جبرئیل علیه السّلام: أنّ اللّه عزّ و جلّ أهبط إلی الأرض ملکا، فأقبل ذلک الملک یمشی حتّی وقع إلی باب علیه رجل یستأذن علی ربّ الدّار فقال له الملک: ما حاجتک إلی ربّ هذه الدّار؟ قال: أخ لی مسلم زرته

ص :٣٩٢

سزاوار است که در رسیدگی به همدیگر و همیاری در محبّت و کمک به نیازمندان و محبّت در میان خودشان بکوشند تا چنان گردید که خداوند شکوهمند فرمانتان داده است: (مهربانان در میان همدیگر.) و دلسوزان به هم، کسانی که برای آنچه کمک به مسلمانان از دست داده اند، اندوهگین می شوند.

چنان که گروه انصار در روزگار رسول خدا بر این روش بودند.

زیارت برادران

[٢٠6٧]١-ابو حمزه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس برادرش را برای خدا و نه جز او در جهت رسیدن به وعدۀ خدا و قطعی شدن آنچه نزد او است، زیارت کند، خداوند هفتاد هزار فرشته به کار می گمارد تا فریاد بزنند: هان پاک شدی و بهشت برایت حلال شد.

[٢٠6٨]٢-خیثمه گفت: برای خداحافظی به نزد حضرت باقر علیه السّلام رفتم، فرمودند: ای خیثمه هرکس از دوستان ما را که دیدی سلام رسانده، به پروای از خدا سفارش شان کن. به این که توانگرشان به نیازمندان رسیدگی کند و توانایشان به ناتوانان. در تشییع جنازۀ مردۀ شان حاضر شوند و همدیگر را در خانه هاشان دیدار کنند. که دیدار آنان با یکدیگر زنده داشتن امر ولایت ما است. خداوند با بنده ای که امر ما را زنده کند، مهربان است. ای خیثمه به دوستان ما بگو که ما ایشان را از جانب خدا جز به سبب عملی که دارند، بی نیاز نمی گردانیم و آنان هرگز به ولایت ما جز با پرهیزگاری نخواهند رسید. و همانا حسرت ناک ترین مردم در روز قیامت کسی است که عدالتی را بستاید و آن گاه به جز آن عمل کند.

[٢٠6٩]٣-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

جبرئیل علیه السّلام به من گفت: خداوند عزّتمند فرشته ای را به زمین فروفرستاد. فرشته به راه افتاد تا به خانه ای رسید که بر درش مردی از صاحب خانه اجازۀ ورود می خواست. فرشته به او گفت: با صاحب این خانه چه کاری داری؟ او می گوید:

ص :٣٩٣

فی اللّه تبارک و تعالی، قال له الملک: ما جاء بک إلاّ ذاک؟ فقال: ما جاء بی إلاّ ذاک، فقال: إنّی رسول اللّه إلیک و هو یقرئک السّلام و یقول وجبت لک الجنّه و قال الملک: إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: أیّما مسلم زار مسلما فلیس إیّاه زار، إیّای زار و ثوابه علیّ الجنّه.

[٢٠٧٠]4-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ النّهدیّ، عن الحصین، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من زار أخاه فی اللّه قال اللّه عزّ و جلّ، إیّای زرت و ثوابک علیّ، و لست أرضی لک ثوابا دون الجنّه.

[٢٠٧١]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن یعقوب بن شعیب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من زار أخاه فی جانب المصر ابتغاء وجه اللّه فهو زوره، و حقّ علی اللّه أن یکرم زوره.

[٢٠٧٢]6-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من زار أخاه فی بیته قال اللّه عزّ و جلّ له: أنت ضیفی و زائری، علیّ قراک و قد أوجبت لک الجنّه بحبّک إیّاه.

[٢٠٧٣]٧-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی غرّه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من زار أخاه فی اللّه فی مرض أو صحّه، لا یأتیه خداعا و لا استبدالا، وکّل اللّه به سبعین ألف ملک ینادون فی قفاه أن: طبت و طابت لک الجنّه فأنتم زوّار اللّه و أنتم وفد الرّحمن حتّی یأتی منزله: فقال له یسیر: جعلت فداک و إن کان المکان بعیدا؟ قال: نعم یا یسیر و إن کان المکان

ص :٣٩4

او برادر مسلمان من است که در راه خدای پاک و والا به دیدارش آمده ام. فرشته به او گفت: جز برای این نیامده ای؟ او می گوید: جز برای این نیامده ام. فرشته می گوید: من فرستادۀ خدا به سوی توام. خداوند به تو سلام رسانده، می فرماید:

بهشت را برایت واجب کردم. خداوند عزّتمند می فرماید: هر مسلمانی، مسلمانی دیگر را زیارت کند، او را زیارت نکرده، مرا زیارت کرده است و پاداشش بهشت است و بر عهدۀ من.

[٢٠٧٠]4-حصین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس برادرش را در راه خدا زیارت کند خداوند شکوهمند می فرماید: مرا زیارت کردی و پاداشت بر عهدۀ من است. و من برای تو به هیچ پاداشی جز بهشت راضی نمی شوم.

[٢٠٧١]5-یعقوب شعیب گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هر کس برادرش در آن سوی شهر را برای خشنودی خداوند زیارت کند، زائر خداست و بر خدا سزاوار است که زائرش را گرامی بدارد.

[٢٠٧٢]6-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هر کس برادرش را در خانه اش زیارت کند، خداوند عزّتمند به او می فرماید: تو میهمان و زائر من هستی و پذیرایی ات بر عهدۀ من است، و من به جهت این دوستی، بهشت را بر تو واجب کردم.

[٢٠٧٣]٧-ابو غرّه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرکس برادرش را در بیماری یا تندرستی برای خدا زیارت کند نه برای نیرنگ و عوض گرفتن، خداوند هفتاد هزار فرشته بر او می گمارد تا از پشت سرش فریاد بزنند: پاک گشتی و بهشت برایت حلال شد. شما زائران خدایید. شما میهمانان خدایید. و پیوسته می گویند تا او به منزلش برسد. یسیر به حضرت عرض کرد: جانم فدایت، اگرچه جای او دور باشد؟ فرمودند: آری ای یسیر، اگرچه جایش به فاصلۀ یک سال دور

ص :٣٩5

مسیره سنه، فإنّ اللّه جواد و الملائکه کثیره، یشیّعونه حتّی یرجع إلی منزله.

[٢٠٧4]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن النّهدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من زار أخاه فی اللّه و للّه جاء یوم القیامه یخطر بین قباطیّ من نور، و لا یمرّ بشیء إلاّ أضاء له حتّی یقف بین یدی اللّه عزّ و جلّ، فیقول اللّه عزّ و جلّ له:

مرحبا، و إذا قال مرحبا أجزل اللّه عزّ و جلّ له العطیّه

[٢٠٧5]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن بشیر، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ العبد المسلم إذا خرج من بیته زائرا أخاه اللّه لا لغیره، التماس وجه اللّه، رغبه فیما عنده، وکّل اللّه عزّ و جلّ به سبعین ألف ملک ینادونه من خلفه إلی أن یرجع إلی منزله: ألا طبت و طابت لک الجنّه.

[٢٠٧6]١٠-الحسین بن محمّد، [عن أحمد بن محمّد]، عن أحمد بن إسحاق، عن بکر بن محمّد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما زار مسلم أخاه المسلم فی اللّه و للّه إلاّ ناداه اللّه عزّ و جلّ أیّها الزّائر طبت و طابت لک الجنّه.

[٢٠٧٧]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد و عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد جمیعا، عن ابن محبوب، عن أبی أیّوب، عن محمّد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ للّه عزّ و جلّ جنّه لا یدخلها إلاّ ثلاثه: رجل حکم علی نفسه بالحقّ، و رجل زار أخاه المؤمن فی اللّه، و رجل آثر أخاه المؤمن فی اللّه.

ص :٣٩6

باشد. که خداوند بخشنده است و فرشتگان بسیارند، او را همراهی می کنند تا به منزلش بازگردد.

[٢٠٧4]٨-علی نهدی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس برادرش را در راه خدا و برای او زیارت کند در روز قیامت میان دو جامه از نور شکوهمند وارد می شود و بر چیزی نمی گذرد جز این که آن را روشن می کند تا در پیشگاه خداوند عزّتمند می ایستد. آن گاه خداوند به او می فرماید: مرحبا.

و چون خداوند بگوید: مرحبا، دادودهش بسیار کند.

[٢٠٧5]٩-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بندۀ مسلمان وقتی برای خدا و قرب او و میل به آنچه نزد او است و نه جز او به سوی زیارت برادرش از خانه بیرون می آید، خداوند هفتاد هزار فرشته برایش می گمارد تا از پشت سرش فریاد بزنند: هان پاک گشتی و بهشت برایت حلال شد. و پیوسته می گویند تا او به خانۀ خودش بازگردد.

[٢٠٧6]١٠-بکر محمّد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هیچ مسلمانی برادر مسلمانش را در راه خدا و برای خدا زیارت نمی کند جز این که خداوند عزّتمند به او می فرماید: ای زائر پاک شدی و بهشت برایت حلال گشت.

[٢٠٧٧]١١-محمّد قیس از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند شکوهمند بهشتی دارد که جز سه گروه به آن نمی روند: مردی که بنابر حقّ با خودش داوری کرده است، مردی که در راه خدا برادر مؤمنش را زیارت کرده و مردی که در راه خدا برادر مؤمنش را بر خود مقدّم داشته است.

ص :٣٩٧

[٢٠٧٨]١٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن صالح بن عقبه، عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لیخرج إلی أخیه یزوره فیوکّل اللّه عزّ و جلّ به ملکا فیضع جناحا فی الأرض و جناحا فی السّماء یظلّه، فإذا دخل إلی منزله نادی الجبّار تبارک و تعالی: أیّها العبد المعظّم لحقّی المتّبع لآثار نبیّی، حقّ علیّ إعظامک، سلنی أعطک، ادعنی أجبک، اسکت أبتدئک، فإذا انصرف شیّعه الملک یظلّه بجناحه حتّی یدخل إلی منزله، ثمّ ینادیه تبارک و تعالی، أیّها العبد المعظّم لحقّی حقّ علیّ إکرامک قد أوجبت لک جنّتی و شفّعتک فی عبادی.

[٢٠٧٩]١٣-صالح بن عقبه، عن عقبه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لزیاره المؤمن فی اللّه خیر من عتق عشر رقاب مؤمنات، و من أعتق رقبه مؤمنه وقی کلّ عضو عضوا من النّار حتّی أنّ الفرج یقی الفرج.

[٢٠٨٠]١4-صالح بن عقبه، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما ثلاثه مؤمنین اجتمعوا عند أخ لهم، یأمنون بوائقه و لا یخافون غوائله و یرجون ما عنده، إن دعوا اللّه أجابهم و إن سألوا أعطاهم و إن استزادوا زادهم و إن سکتوا ابتدأهم.

[٢٠٨١]١5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی أیّوب قال:

سمعت أبا حمزه یقول: سمعت العبد الصّالح علیه السّلام یقول: من زار أخاه المؤمن للّه لا لغیره، یطلب به ثواب اللّه و تنجّز ما وعده اللّه عزّ و جلّ وکّل اللّه عزّ و جلّ به سبعین ألف ملک، من حین یخرج من منزله حتّی یعود إلیه ینادونه: ألا طبت و طابت لک الجنّه، تبوّأت من الجنّه منزلا.

ص :٣٩٨

[٢٠٧٨]١٢-عبد اللّه بن محمّد جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

مؤمن برای زیارت برادرش بیرون می رود و خداوند فرشته ای برایش می گمارد تا بالی در زمین و بالی در آسمان بنهد و او را در سایه اش بگیرد. و چون او به خانۀ برادرش رود، آن چیره گر پاک و والا ندا می کند: ای بندۀ بزرگ دارندۀ حقّ من و پیرو پیامبرم، بزرگداشت تو بر من واجب است، بخواه تا بدهم. بخوان تا پاسخت گویم، خاموش شو تا من با تو سخن آغاز کنم. و چون بازگردد، آن فرشته درحالی که او را با آن بال ها زیر سایه اش گرفته، همراهی می کند تا به خانۀ خودش برود، سپس خداوند پاک و والا ندا می کند: ای بندۀ بزرگ دارندۀ حقّ من، بر من گرامی داشت تو واجب است. بهشت خودم را بر تو واجب ساخته، تو را خواهش گر بندگانم قرار دادم.

[٢٠٧٩]١٣-عقبه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زیارت مؤمن در راه خدا، بهتر از آزاد ساختن ده بندۀ مؤمن است. و هرکس بندۀ مؤمنی را آزاد کند، هر عضو او، عضوی را از آتش نگاه می دارد، چنان که شرمگاه نیز شرمگاه را نگاه می دارد.

[٢٠٨٠]١4-صفوان شتربان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر سه مؤمنی که نزد برادرشان گرد هم آیند تا از بدی اش در امان مانده، از نیرنگش نهراسند و به آنچه دارد امیدوار باشند، وقتی خدا را بخوانند، پاسخشان می دهد و چون درخواست کنند، عطایشان می کند و اگر بیشتر بخواهند برایشان می افزاید و اگر خاموش باشند، خود، آغاز سخن می کند.

[٢٠٨١]١5-ابو حمزه می گوید: از عبد صالح [حضرت کاظم]علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرکس برادر مؤمنش را برای خدا و در جست وجوی پاداش او و قطعی شدن وعده و نه جز او زیارت کند خداوند عزّتمند، هفتاد هزار فرشته از هنگام بیرون شدن از خانه تا بازگشت به آن، می گمارد تا فریاد زنند: هان که پاک شدی و بهشت برایت حلال شد و خانه ای در بهشت گرفتی.

ص :٣٩٩

[٢٠٨٢]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: لقاء الإخوان مغنم جسیم و إن قلّوا.

باب المصافحه

[٢٠٨٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن ثعلبه بن میمون، عن یحیی بن زکریّا، عن أبی عبیده قال:

کنت زمیل أبی جعفر علیه السّلام و کنت أبدأ بالرّکوب، ثمّ یرکب هو، فإذا استوینا سلّم و ساءل مساءله رجل لا عهد له بصاحبه و صافح، قال: و کان إذا نزل نزل قبلی فإذا استویت أنا و هو علی الأرض سلّم و ساءل مساءله من لا عهد له بصاحبه، فقلت: یا ابن رسول اللّه إنّک لتفعل شیئا ما یفعله أحد من قبلنا و إن فعل مرّه فکثیر، فقال: أما علمت ما فی المصافحه؟ إنّ المؤمنین یلتقیان، فیصافح أحدهما صاحبه، فلا تزال الذّنوب تتحاتّ عنهما کما یتحاتّ الورق عن الشّجر، و اللّه ینظر إلیها حتّی یفترقا.

[٢٠٨4]٢-عنه، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی خالد القمّاط، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ المؤمنین إذا التقیا و تصافحا أدخل اللّه یده بین أیدیهما، فصافح أشدّهما حبّا لصاحبه.

[٢٠٨5]٣-ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أیّوب، عن السّمیدع، عن مالک بن أعین الجهنیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أدخل اللّه عزّ و جلّ یده بین أیدیهما و أقبل

ص :4٠٠

[٢٠٨٢]١6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: دیدار برادران، غنیمت بزرگی است، اگرچه آنان اندک اند.

دست دادن به همدیگر

[٢٠٨٣]١-ابو عبیده گفته است: من با حضرت باقر علیه السّلام بر یک شتر هم قطار بودیم. ابتدا من سوار می شدم، سپس ایشان سوار می شدند. چون هر دو می نشستیم، ایشان، همچون کسی که همراهش را دیرهنگام ندیده، سلام و احوال پرسی کرده، دست می داد. تا من عرض کردم: ای پسر رسول خدا شما کاری انجام می دهی که کسی از مردم ما چنین نمی کند و اگر یک بار بکند، بسیار است. حضرت فرمودند: مگر پاداش دست دادن را نمی دانی؟ همانا دو مؤمن وقتی همدیگر را دیدار می کنند و آن گاه یکی با دیگری دست می دهد، پیوسته گناهان شان فرومی ریزد، چنان که برگ ها از درخت فرومی ریزد. و خداوند به هر دوی آنها نظر می کند تا از هم جدا می شوند.

[٢٠٨4]٢-ابو خالد قمّاط از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی دو مؤمن با هم دیدار کرده، دست بدهند، خداوند دستش را میان دست آنان داخل کرده، با کسی که رفیقش را بیشتر دوست دارد، دست می دهد.

[٢٠٨5]٣-مالک بن اعین جهنی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

ص :4٠١

بوجهه علی أشدّهما حبّا لصاحبه، فإذا أقبل اللّه عزّ و جلّ بوجهه علیهما تحاتّت عنهما الذّنوب کما یتحاتّ الورق من الشّجر.

[٢٠٨6]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أقبل اللّه عزّ و جلّ علیهما بوجهه و تساقطت عنهما الذّنوب کما یتساقط الورق من الشّجر.

[٢٠٨٧]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبیده الحذّاء قال:

زاملت أبا جعفر علیه السّلام فی شقّ محمل من المدینه إلی مکّه، فنزل فی بعض الطّریق، فلمّا قضی حاجته و عاد قال: هات یدک یا أبا عبیده فناولته یدی فغمزها حتّی وجدت الأذی فی أصابعی، ثمّ قال: یا أبا عبیده ما من مسلم لقی أخاه المسلم فصافحه و شبّک أصابعه فی أصابعه إلاّ تناثرت عنهما ذنوبهما، کما یتناثر الورق من الشّجر فی الیوم الشّاتی.

[٢٠٨٨]6-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن یحیی الحلبیّ، عن مالک الجهنیّ قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: یا مالک أنتم شیعتنا [أ]لا تری أنّک تفرط فی أمرنا، إنّه لا یقدر علی صفه اللّه فکما لا یقدر علی صفه اللّه کذلک لا یقدر علی صفتنا و کما لا یقدر علی صفتنا کذلک لا یقدر علی صفه المؤمن، إنّ المؤمن لیلقی المؤمن فیصافحه، فلا یزال اللّه ینظر إلیهما و الذّنوب تتحاتّ عن وجوههما کما یتحاتّ الورق من الشّجر، حتّی یفترقا، فکیف یقدر علی صفه من هو کذلک.

[٢٠٨٩]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن عمر بن

ص :4٠٢

وقتی دو مؤمن با هم دیدار کرده، دست می دهند، خداوند عزّتمند دست خود را میان دست آن دو داخل کرده، به کسی که با رفیقش دوست تر است، رو می کند.

و چون خداوند شکوهمند به آن دو روی بیاورد گناهانشان فرومی ریزد، چنان که برگ از درخت فرومی ریزد.

[٢٠٨6]4-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی دو مؤمن با هم دیدار کرده، دست بدهند، خداوند عزّتمند به آن دو رو می آورد و گناهانشان فرومی ریزد، چنان که برگ از درختان فرومی ریزد.

[٢٠٨٧]5-ابو عبیدۀ حذّاء گفت: از مدینه تا مکّه در یک طرف از کجاوۀ شتر با حضرت باقر علیه السّلام هم قطار بودم، در یکی از راه ها فرودآمد و چون کارش را انجام داده، بازگشت، فرمود: ای ابو عبیده دستت را بده، من دست دادم و ایشان دستم را فشرد، چنان که انگشتانم به درد آمدند. سپس ایشان فرمودند: ای ابو عبیده هر مسلمانی که برادرش را دیدار کند و با او دست دهد و انگشتانش را میان انگشتان او قرار دهد، گناهانشان فرومی ریزد، چنان که برگ درختان در روزهای سرد طوفانی فرومی ریزد.

[٢٠٨٨]6-مالک جهنی گفت: حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: ای مالک شما شیعیان ما گمان نکنید که در امر ولایت ما زیاده می روید. که کسی به وصف کردن خداوند توانا نیست. و چنان که کسی به آن توانا نیست، کسی به وصف کردن ما نیز توانا نیست و همان گونه که به وصف ما توانا نیست، بر وصف مؤمن هم توانا نیست. همانا وقتی مؤمنی، مؤمن دیگر را دیدار کرده، با او دست می دهد، خداوند پیوسته به آنان نظر می کند تا وقتی که از هم جدا شوند. گناهانشان فرو می ریزد، چنان که برگ از درختان فرومی ریزد، پس چگونه به وصف چنین کسی توانا باشد.

[٢٠٨٩]٧-ابو حمزه گفت: با حضرت باقر علیه السّلام بر یک شتر هم قطار بودم، آن گاه

ص :4٠٣

عبد العزیز، عن محمّد بن فضیل، عن أبی حمزه قال:

زاملت أبا جعفر علیه السّلام فحططنا الرّحل، ثمّ مشی قلیلا، ثمّ جاء فأخذ بیدی فغمزها غمزه شدیده، فقلت: جعلت فداک أو ما کنت معک فی المحمل؟ فقال: أ ما علمت أنّ المؤمن إذا جال جوله ثمّ أخذ بید أخیه نظر اللّه إلیهما بوجهه فلم یزل مقبلا علیهما بوجهه و یقول للذّنوب: تحاتّ عنهما، فتتحاتّ-یا أبا حمزه -کما یتحاتّ الورق عن الشّجر فیفترقان و ما علیهما من ذنب.

[٢٠٩٠]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن حدّ المصافحه، فقال: دور نخله.

[٢٠٩١]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عمرو بن الأفرق، عن أبی عبیده، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ینبغی للمؤمنین إذا تواری أحدهما عن صاحبه بشجره ثمّ التقیا أن یتصافحا.

[٢٠٩٢]١٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابه، عن محمّد بن المثنّی، عن أبیه، عن عثمان بن زید، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إذا لقی أحدکم أخاه فلیسلّم علیه و لیصافحه، فإنّ اللّه عزّ و جلّ أکرم بذلک الملائکه فاصنعوا صنع الملائکه.

[٢٠٩٣]١١-عنه، عن محمّد بن علیّ، عن ابن بقّاح، عن سیف بن عمیره، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إذا التقیتم فتلاقوا بالتّسلیم و التّصافح و إذا تفرّقتم فتفرّقوا بالاستغفار.

ص :4٠4

که کجاوه را بر زمین گذاشتیم، ایشان اندکی قدم زد، سپس آمد و دستم را گرفته، به سختی فشار داد. من عرض کردم: جانم فدایت، مگر من در کجاوه با شما نبودم؟ فرمودند: مگر نمی دانی که وقتی مؤمن گشتی بزند و سپس دست برادرش را بگیرد، خداوند به آن ها نظر می کند. و پیوسته رویش به آن ها است و در آن حال به گناهان می فرماید: از این دو، فروریزید. و-ای ابو حمزه-آن ها فرومی ریزند، چنان که برگ از درختان فرومی ریزد، تا وقتی که از جدا شوند که هیچ گناهی ندارند.

[٢٠٩٠]٨-هشام سالم گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ فاصلۀ دست دادن ها پرسیدم، فرمودند: به فاصلۀ گردش به گرد یک نخل.

[٢٠٩١]٩-ابو عبیده از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای هر یک از دو مؤمن سزاوار است که وقتی یکی از آن دو به فاصلۀ درختی از دیگری دور شد، به هنگام دیدار دست بدهند.

[٢٠٩٢]١٠-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: وقتی یکی از شما با برادرش دیدار می کند، باید به او سلام کرده، دست بدهد. که خداوند عزّتمند به این سبب فرشتگان را گرامی داشته است، پس شما هم کار فرشتگان را بکنید.

[٢٠٩٣]١١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: وقتی همدیگر را دیدار کردید، با سلام و دست دادن دیدار کنید و چون پراکنده شدید با آمرزش خواهی پراکنده شوید.

ص :4٠5

[٢٠٩4]١٢-عنه، عن موسی بن القاسم، عن جدّه معاویه بن وهب أو غیره، عن رزین، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان المسلمون إذا غزوا مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و مرّوا بمکان کثیر الشّجر ثمّ خرجوا إلی الفضاء نظر بعضهم إلی بعض فتصافحوا.

[٢٠٩5]١٣-عنه، عن أبیه، عمّن حدّثه، عن زید بن الجهم الهلالیّ، عن مالک بن أعین، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا صافح الرّجل صاحبه فالّذی یلزم التّصافح أعظم أجرا من الّذی یدع، ألا و إنّ الذّنوب لتتحاتّ فیما بینهم حتّی لا یبقی ذنب.

[٢٠٩6]١4-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن إسحاق بن عمّار قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام، فنظر إلیّ بوجه قاطب فقلت: ما الّذی غیّرک لی؟ قال: الّذی غیّرک لإخوانک، بلغنی یا إسحاق أنّک أقعدت ببابک بوّابا، یردّ عنک فقراء الشّیعه، فقلت: جعلت فداک إنّی خفت الشّهره، فقال: أفلا خفت البلیّه؟ أو ما علمت أنّ المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أنزل اللّه عزّ و جلّ الرّحمه علیهما فکانت تسعه و تسعون لأشدّهما حبّا لصاحبه، فإذا توافقا غمرتهما الرّحمه فإذا قعدا یتحدّثان قال الحفظه بعضها لبعض: اعتزلوا بنا فلعلّ لهما سرّا و قد ستر اللّه علیهما، فقلت: ألیس اللّه عزّ و جلّ یقول: مٰا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ؟ فقال: یا إسحاق إن کانت الحفظه لا تسمع فإنّ عالم السّرّ یسمع و یری.

[٢٠٩٧]١5-عنه، عن إسماعیل بن مهران، عن أیمن بن محرز، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :4٠6

[٢٠٩4]١٢-رزین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مسلمانان وقتی با رسول خدا برای جنگ می رفتند و از جایی پردرخت می گذشتند، چون از آن بیرون می آمدند، به همدیگر نگریسته، دست می دادند.

[٢٠٩5]١٣-مالک اعین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی شخصی با رفیقش دست می دهد، آن که دستش را پس نمی کشد بزرگ پاداش تر از کسی است که دستش را رها می کند و بدانید که در این میان گناهان فرو می ریزد، چنان که هیچ گناهی نمی ماند.

[٢٠٩6]١4-اسحاق عمّار گفته است: من به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم و ایشان با چهره ای عبوس به من نگریست. من عرض کردم: چه چیزی سبب دگرگونی شما با من شده است؟ فرمودند: آنچه تو را به برادرانت دگرگون کرده است؟ ای اسحاق به من خبر رسیده که تو دربانی بر خانه ات گذاشته ای که نیازمندان شیعه را از تو بازمی گرداند. من عرض کردم: جانم فدایت، من از شهره شدن ترسیدم.

فرمودند: آیا از بلا نترسیدی. مگر نمی دانی که وقتی دو مؤمن با یکدیگر دیدار کرده، دست می دهند، خداوند عزّتمند رحمتی بر آن ها فرومی فرستد که نود و نه قسمت آن برای کسی است که رفیقش را بیشتر دوست می دارد. و اگر در دوستی یکی بودند، رحمت آنان را در بر می گیرد. و چون بنشینند تا با هم سخن بگویند، برخی از فرشتگان نگاهبان به برخی دیگر می گویند: بیایید ما به کناری برویم، شاید رازی داشته باشند که خداوند برای آن ها پوشانده است. من عرض کردم:

مگر خداوند عزّتمند نمی فرماید: (هیچ سخنی به زبان نمی آورد جز این که مراقبی در کنارش حاضر است.) [قاف (5٠) :١٨]؟ فرمودند: ای اسحاق اگر نگاهبانان نمی شنوند، دانای راز می شنود و می بیند.

[٢٠٩٧]١5-ایمن محرز از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا

ص :4٠٧

ما صافح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رجلا قطّ فنزع یده حتّی یکون هو الّذی ینزع یده منه.

[٢٠٩٨]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد، عن ربعیّ، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یوصف و کیف یوصف و قال فی کتابه: وَ مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ فلا یوصف بقدر إلاّ کان أعظم من ذلک، و إنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لا یوصف و کیف یوصف عبد احتجب اللّه عزّ و جلّ بسبع و جعل طاعته فی الأرض کطاعته [فی السّماء]فقال: وَ مٰا آتٰاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و من أطاع هذا فقد أطاعنی و من عصاه فقد عصانی، و فوّض إلیه، و إنّا لا نوصف و کیف یوصف قوم رفع اللّه عنهم الرّجس و هو الشّکّ و المؤمن لا یوصف و إنّ المؤمن لیلقی أخاه فیصافحه فلا یزال اللّه ینظر إلیهما و الذّنوب تتحاتّ عن وجوههما کما یتحاتّ الورق عن الشّجر.

[٢٠٩٩]١٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان، عن فضیل بن عثمان، عن أبی عبیده قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إذا التقی المؤمنان فتصافحا أقبل اللّه بوجهه علیهما و تتحاتّ الذّنوب عن وجوههما حتّی یفترقا.

[٢١٠٠]١٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تصافحوا؛ فإنّها تذهب بالسّخیمه.

[٢١٠١]١٩-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن ابن القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لقی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حذیفه، فمدّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یده فکفّ حذیفه یده، فقال

ص :4٠٨

هرگز با شخصی دست داد که دستش را واپس کشد تا او خود دستش را از دست ایشان بکشد.

[٢٠٩٨]١6-زراره گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند عزّتمند به وصف درنمی آید و چگونه به وصف درآید که در کتابش فرمود: (خدا را چنان که سزاوار اندازۀ او است اندازه نکردند.) [حجّ (٢٢) :٧4]پس او به هر اندازه وصف شود، بزرگ تر از آن اندازه است. و همانا پیامبر گرامی به وصف درنمی آید و چگونه وصف شود بنده ای که خداوند عزّتمند او را با هفت پرده پوشانده و فرمانبری اش در زمین را همچون فرمانبری اش در آسمان قرار داده و فرموده است: (و هرچه را پیامبر برایتان آورده، برگیرید و از آنچه نهی تان کرده، باز ایستید.) [حشر (5٩) :٧]و هرکه از او اطاعت کند، از من اطاعت کرده است و هر که او را نافرمانی کند، از من نافرمانی کرده است. و نیز کارها را به او سپرده است.

و ما به وصف درنمی آییم. و چگونه وصف شوند مردمی که خداوند، پلیدی را که همان شکّ است، از آنان برداشته است. و مؤمن نیز به وصف درنمی آید. همانا وقتی مؤمن برادرش را دیدار کرده، با او دست می دهد، خداوند پیوسته به آن دو نظر می کند و گناهانشان فرومی ریزد، چنان که برگ از درخت فرومی ریزد.

[٢٠٩٩]١٧-ابو عبیده گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: وقتی دو مؤمن با یکدیگر دیدار کرده، دست می دهند، خداوند به آن ها رو می آورد و گناهانشان فرومی ریزد تا وقتی که از هم جدا شوند.

[٢١٠٠]١٨-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: با همدیگر دست بدهید که آن، کینه را از بین می برد.

[٢١٠١]١٩-پسر قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پیامبر گرامی با حذیفه دیدار کرد و آن گاه دستش را پیش برد ولی حذیفه دستش را پس کشید.

ص :4٠٩

النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یا حذیفه بسطت یدی إلیک فکففت یدک عنّی؟ فقال حذیفه: یا رسول اللّه بیدک الرّغبه و لکنّی کنت جنبا فلم أحبّ أن تمسّ یدی یدک و أنا جنب، فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أما تعلم أنّ المسلمین إذا التقیا فتصافحا تحاتّت ذنوبهما کما یتحاتّ ورق الشّجر.

[٢١٠٢]٢٠-الحسین بن محمّد، عن أحمد بن إسحاق، عن بکر بن محمّد، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یقدر أحد قدره و کذلک لا یقدر قدر نبیّه و کذلک لا یقدر قدر المؤمن، إنّه لیلقی أخاه فیصافحه فینظر اللّه إلیهما و الذّنوب تتحاتّ عن وجوههما حتّی یفترقا، کما تتحاتّ الرّیح الشّدیده الورق عن الشّجر.

[٢١٠٣]٢١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن رفاعه قال:

سمعته علیه السّلام یقول: مصافحه المؤمن أفضل من مصافحه الملائکه.

باب المعانقه

[٢١٠4]١-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن صالح بن عقبه، عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ، عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام قالا:

أیّما مؤمن خرج إلی أخیه یزوره عارفا بحقّه کتب اللّه له بکلّ خطوه حسنه و محیت عنه سیّئه و رفعت له درجه و إذا طرق الباب فتحت له أبواب السّماء فإذا التقیا و تصافحا و تعانقا أقبل اللّه علیهما بوجهه، ثمّ باهی بهما الملائکه فیقول: انظروا إلی عبدیّ تزاورا و تحابّا فیّ، حقّ علیّ ألاّ أعذّبهما بالنّار بعد

ص :4١٠

پیامبر گرامی فرمود: ای حذیفه من دستم را به سویت دراز می کنم و تو دستت را از من باز می گیری؟ حذیفه عرض کرد: ای رسول خدا دوست دارم با شما دست بدهم ولی جنب بودم و نخواستم در این حال دستم به دست شما بخورد. پیامبر گرامی فرمودند: مگر نمی دانی که وقتی دو مسلمان یکدیگر را دیدار کرده، دست می دهند گناهانشان فرومی ریزد، چنان که برگ از درخت فرومی ریزد.

[٢١٠٢]٢٠-از اسحاق عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هیچ کسی قادر نیست اندازۀ خداوند عزّتمند را دریابد و همین طور اندازۀ پیامبرش را و نیز اندازۀ مؤمن را. همانا وقتی مؤمن برادرش را دیدار کرده، دست می دهد، خداوند به آن دو نظر می کند و گناهان آن دو فرومی ریزد تا وقتی که از هم جدا می شوند. همان طور که باد سخت، برگ ها را از درختان فرومی اندازد.

[٢١٠٣]٢١-رفاعه گفته است: از حضرتش شنیدم می فرماید: دست دادن مؤمنان، برتر از دست دادن فرشتگان است.

در آغوش گرفتن

[٢١٠4]١-عبد اللّه بن محمّد جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

هر مؤمنی که به قصد زیارت برادرش بیرون آید و حقّ او را بداند، خداوند برای هر گامش، حسنه ای برای او نوشته، گناهی را پاک می کند و یک درجه بالاتر می برد و چون در خانه را بزند، درهای آسمان برایش گشوده می گردد. و چون همدیگر را دیدار کرده، دست بدهند و در آغوش بگیرند، خداوند به آن دو روی می آورد و سپس نزد فرشتگان به آن دو بالیده، می فرماید: به این دو بنده ام بنگرید که همدیگر را دیدار کرده، برای من دوستی کردند. پس از این بر من سزا است که آنان را در آتش،

ص :4١١

هذا الموقف فإذا انصرف شیّعه الملائکه عدد نفسه و خطاه و کلامه، یحفظونه من بلاء الدّنیا و بوائق الآخره إلی مثل تلک اللّیله من قابل فإن مات فیما بینهما أعفی من الحساب و إن کان المزور یعرف من حقّ الزّائر ما عرفه الزّائر من حقّ المزور کان له مثل أجره.

[٢١٠5]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن صفوان بن یحیی، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمنین إذا اعتنقا غمرتهما الرّحمه، فإذا التزما لا یریدان بذلک إلاّ وجه اللّه و لا یریدان غرضا من أغراض الدّنیا قیل لهما: مغفورا لکما فاستأنفا، فإذا أقبلا علی المساءله قالت الملائکه بعضها لبعض: تنحّوا عنهما فإنّ لهما سرّا و قد ستر اللّه علیهما، قال إسحاق: فقلت: جعلت فداک فلا یکتب علیهما لفظهما و قد قال اللّه عزّ و جلّ: مٰا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ قال: فتنفّس أبو عبد اللّه علیه السّلام الصّعداء ثمّ بکی حتّی اخضلّت دموعه لحیته و قال: یا إسحاق إنّ اللّه تبارک و تعالی إنّما أمر الملائکه أن تعتزل عن المؤمنین إذا التقیا إجلالا لهما و إنّه و إن کانت الملائکه لا تکتب لفظهما و لا تعرف کلامهما فإنّه یعرفه و یحفظه علیهما عالم السّرّ و أخفی.

باب التّقبیل

[٢١٠6]١-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عبیس بن هشام، عن الحسین بن أحمد المنقریّ، عن یونس بن ظبیان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ لکم لنورا تعرفون به فی الدّنیا، حتّی إنّ أحدکم إذا لقی أخاه قبّله

ص :4١٢

کیفر نکنم. و چون بازگردد، فرشتگانی به شمار نفس و گام و سخنش او را همراهی کرده، از بلای دنیا و آسیب آخرت تا شب فردا نگاه می دارند. تا اگر در آن میان بمیرد، از حساب رسی معاف باشد. و اگر آن که زیارت می شود، حقّ زائر را بداند، چنان که زائر حقّ او را می دانست، پاداش او نیز همچون پاداش زائر خواهد بود.

[٢١٠5]٢-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی دو مؤمن، همدیگر را در آغوش گیرند، رحمت خدا آنان را فرامی گیرد. و چون بر آن مداومت کنند و جز برای خدا و نه هدفی دنیایی انجام دهند، به آنان گفته می شود: شما آمرزیده شدید. از سر گیرید اعمالتان را. و چون بخواهند از هم، احوال بپرسند، فرشتگان به یکدیگر می گویند. از این دو دور شوید برای آنان رازی است که خداوند آن را برایشان پوشانده است. اسحاق گفته است: من عرض کردم: جانم فدایت، پس سخنان آن دو نوشته نمی شود و حال آن که خداوند عزّتمند فرموده است: (و هیچ سخنی به زبان نمی آورد، جز این که در کنارش مراقبی است.) [ق (5٠) :١٨]او گفته است: حضرت صادق علیه السّلام از ته دل آه کشید، سپس گریست، چنان که اشک ها محاسنش را تر کرد و آن گاه فرمود: ای اسحاق خداوند پاک و والا به فرشتگان فرمان می دهد که به جهت بزرگداشت دو مؤمنی که با هم دیدار می کنند، از آنان کناره گیرند. و همانا اگرچه فرشتگان سخن آن دو را نمی نویسند و نمی شنوند، ولی او خود آن را می داند و نگاه می دارد که دانای راز و نهان او است.

روبوسی

[٢١٠6]١-یونس ظبیان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای شما

ص :4١٣

فی موضع النّور من جبهته.

[٢١٠٧]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن رفاعه بن موسی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یقبّل رأس أحد و لا یده إلاّ [ید]رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أو من أرید به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٢١٠٨]٣-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن زید النّرسیّ، عن علیّ بن مزید صاحب السّابریّ قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فتناولت یده فقبّلتها، فقال: أما إنّها لا تصلح إلاّ لنبیّ أو وصیّ نبیّ.

[٢١٠٩]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحجّال، عن یونس بن یعقوب قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ناولنی یدک أقبّلها فأعطانیها، فقلت: جعلت فداک رأسک ففعل فقبّلته فقلت: جعلت فداک رجلاک، فقال: أقسمت، أقسمت، أقسمت-ثلاثا-و بقی شیء، و بقی شیء، و بقی شیء.

[٢١١٠]5-محمّد بن یحیی، عن العمرکیّ بن علیّ، عن علیّ بن جعفر، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

من قبّل للرّحم ذا قرابه فلیس علیه شیء، و قبله الأخ علی الخدّ و قبله الإمام بین عینیه.

[٢١١١]6-و عنه، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن سنان، عن أبی الصّبّاح مولی آل سام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لیس القبله علی الفم إلاّ للزّوجه [أ]و الولد الصّغیر.

ص :4١4

نوری است که در دنیا با آن شناخته می شوید. چنان که وقتی یکی از شما برادرش را دیدار می کند، جایگاه نورانی پیشانی اش را می بوسد.

[٢١٠٧]٢-رفاعۀ موسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: نباید سر و دست کسی جز رسول خدا یا کسی که از او رسول خدا قصد می شود، بوسیده شود.

[٢١٠٨]٣-علی مزید صاحب سابری گفت: به خدمت حضرت صادق علیه السّلام رفتم و دستش را گرفته، بوسیدم. فرمودند: بدان که این کار جز برای پیامبر و وصیّ پیامبر سزاوار نیست.

[٢١٠٩]4-یونس یعقوب گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: دستتان را بدهید تا ببوسم. دستشان را دادند. آن گاه عرض کردم: جانم فدایت، اجازه بدهید سرتان را ببوسم. اجازه فرمودند و من سرشان را بوسیدم. آن گاه عرض کردم:

جانم فدایت، پایتان. سه بار فرمودند: تو را سوگند می دهم که آیا چیزی [برای بوسیدن]مانده.

[٢١١٠]5-علی جعفر از حضرت ابو الحسن علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر کس به جهت خویشی، خویشاوندی را ببوسد، عیبی ندارد و بوسیدن برادر بر گونۀ او است و بوسیدن امام بر میان دو چشمش.

[٢١١١]6-ابو الصّبّاح هم پیمان آل سام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بوسیدن دهان جز همسر و کودک جایز نیست.

ص :4١5

باب تذاکر الإخوان

[٢١١٢]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن فضاله بن أیّوب، عن علیّ بن أبی حمزه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: شیعتنا الرّحماء بینهم، الّذین إذا خلوا ذکروا اللّه [إنّ ذکرنا من ذکر اللّه]إنّا إذا ذکرنا ذکر اللّه و إذا ذکر عدوّنا ذکر الشّیطان.

[٢١١٣]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن صالح بن عقبه، عن یزید بن عبد الملک، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تراوروا فإنّ فی زیارتکم إحیاء لقلوبکم و ذکرا لأحادیثنا، و أحادیثنا تعطّف بعضکم علی بعض فإن أخذتم بها رشدتم و نجوتم و إن ترکتموها ضللتم و هلکتم، فخذوا بها و أنا بنجاتکم زعیم.

[٢١١4]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن الوشّاء، عن منصور بن یونس، عن عبّاد بن کثیر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّی مررت بقاصّ یقصّ و هو یقول: هذا المجلس [الّذی]لا یشقی به جلیس، قال: فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: هیهات هیهات، أخطأت أستاههم الحفره، إنّ للّه ملائکه سیّاحین سوی الکرام الکاتبین، فإذا مرّوا بقوم یذکرون محمّدا و آل محمّد قالوا: قفوا فقد أصبتم حاجتکم فیجلسون، فیتفقّهون معهم فإذا قاموا عادوا مرضاهم و شهدوا جنائزهم و تعاهدوا غائبهم فذلک المجلس الّذی لا یشقی به جلیس.

[٢١١5]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن المستورد النّخعیّ، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ من الملائکه الّذین فی السّماء لیطّلعون إلی الواحد و الاثنین و الثّلاثه

ص :4١6

گفت وگوی برادران

[٢١١٢]١-علی ابو حمزه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

شیعیان ما مهربانان به همدیگرند کسانی که چون تنها باشند، خدا را یاد می کنند [که یاد ما، یاد خداوند است]که هرگاه از ما یاد شود خداوند یاد شده و هرگاه از دشمنانمان یاد شود، شیطان یاد شده است.

[٢١١٣]٢-یزید عبد الملک از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به دیدار همدیگر روید که دیدارهای شما، زندگی دل و یادکرد احادیث ما است.

و احادیث ما شما را به یکدیگر مهربان می کند. که اگر آن ها را برگیرید، هدایت شده، نجات می یابید و اگر رهاشان کنید، گمراه شده، نابود می گردید. پس آن ها را برگیرید که من ضامن نجاتتان هستم.

[٢١١4]٣-عبّاد کثیر گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: داستان سرایی را دیدم که داستان می سرود و می گفت: این مجلسی است که کسی در آن شقی نمی شود. حضرت فرمودند: هیهات، هیهات، به خطا رفته و نامربوط گفته است.

همانا خداوند به غیر از نویسندگان بزرگوار، فرشتگان مسافری دارد که چون بر مردمی می گذرند که محمّد و آل محمد-درود خدا بر آنان-را یاد می کنند، می گویند: بازایستید که به حاجت تان رسیدید. آن گاه می نشینند و با آنان به دانش می پردازند و چون برخیزند، از بیمارانشان عیادت کرده، در تشییع مرده هاشان حاضر گشته، به غایبانشان سر می زنند. و این، آن مجلسی است که کسی در آن شقی نمی گردد.

[٢١١5]4-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: فرشتگانی که

ص :4١٧

و هم یذکرون فضل آل محمّد قال: فتقول: أ ما ترون إلی هؤلاء فی قلّتهم و کثره عدوّهم یصفون فضل آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟ قال: فتقول الطّائفه الأخری من الملائکه: ذٰلِکَ فَضْلُ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ.

[٢١١6]5-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن ابن مسکان، عن میسّر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال لی: أ تخلون و تتحدّثون و تقولون ما شئتم؟ فقلت: إی و اللّه إنّا لنخلو و نتحدّث و نقول ما شئنا، فقال: أما و اللّه لوددت أنّی معکم فی بعض تلک المواطن، أما و اللّه إنّی لأحبّ ریحکم و أرواحکم، و إنّکم علی دین اللّه و دین ملائکته فأعینوا بورع و اجتهاد.

[٢١١٧]6-الحسین بن محمّد و محمّد بن یحیی جمیعا، عن علیّ بن محمّد بن سعد، عن محمّد بن مسلم، عن أحمد بن زکریّا، عن محمّد بن خالد بن میمون، عن عبد اللّه بن سنان، عن غیاث بن إبراهیم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما اجتمع ثلاثه من المؤمنین فصاعدا إلاّ حضر من الملائکه مثلهم، فإن دعوا بخیر أمّنوا و إن استعاذوا من شرّ دعوا اللّه لیصرفه عنهم و إن سألوا حاجه تشفّعوا إلی اللّه و سألوه قضاءها و ما اجتمع ثلاثه من الجاحدین إلاّ حضرهم عشره أضعافهم من الشّیاطین، فإن تکلّموا تکلّم الشّیاطین بنحو کلامهم و إذا ضحکوا ضحکوا معهم و إذا نالوا من أولیاء اللّه نالوا معهم فمن ابتلی من المؤمنین بهم فإذا خاضوا فی ذلک فلیقم و لا یکن شرک شیطان و لا جلیسه، فإنّ غضب اللّه عزّ و جلّ لا یقوم له شیء و لعنته لا یردّها شیء، ثمّ قال صلوات اللّه علیه: فإن لم یستطع فلینکر بقلبه و لیقم و لو حلب شاه أو فواق ناقه.

[٢١١٨]٧-و بهذا الإسناد، عن محمّد بن سلیمان، عن محمّد بن محفوظ،

ص :4١٨

در آسمان هستند، به یک، دو و سه تنی که از فضیلت خاندان محمّد علیهم السّلام سخن می گویند: سرزده، می گویند: آیا اینان را می بینید که در عین اندک بودن خودشان و بسیاری دشمنانشان، فضیلت خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- را یاد می کنند؟ آن گاه گروه دیگری از فرشتگان می گویند: این بخشش خداوند است که به هرکس بخواهد، می دهد. و خداوند است که صاحب بخشش عظیم است.

[٢١١6]5-میسر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام، به من فرمودند: آیا می توانید با یکدیگر خلوت کرده، از آنچه خواستید، سخن بگویید؟ من عرض کردم: بله به خدا سوگند، ما خلوت می کنیم و از آنچه خواهیم گفت وگو می کنیم. فرمودند:

هان به خدا سوگند من هم دوست دارم در این مواقع با شما باشم. هان به خدا سوگند من رائحه و جان های شما را دوست می دارم. شما بر دین خدا و دین فرشتگان اویید. پس با پرهیزگاری و بسیارکوشی، یاری برسانید.

[٢١١٧]6-غیاث ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرگاه سه مؤمن یا بیشتر گرد هم آیند، فرشتگانی به شمار آنان حاضر می شوند، تا اگر دعای خیری می کنند، آمین بگویند و اگر از شرّی برکناری می خواهند، از خداوند بخواهند که آن را از ایشان بازدارد. اگر حاجتی بخواهند، پیش خدا خواهشگری کنند و انجامش را بخواهند. و هرگاه سه تن از منکرین گرد هم آیند، به اندازۀ ده برابرشان شیطان حاضر می شود تا اگر سخنی بگویند، شیاطین نیز همچون آنان بگویند و چون خندیدند، به همراهشان بخندند و چون از دوسان خدا بدگویی کنند، به همراهشان بدگویی کنند. پس هرگاه کسی از مؤمنان به آنان گرفتار شد، وقتی در این امور وارد شدند، او برخیزد و شریک و همنشین شیطان نگردد که هیچ چیزی نمی تواند در برابر خشم خداوند عزّتمند برابری کند و نیز هیچ چیزی نفرین او را بازنمی گرداند. سپس آن حضرت-درود خدا بر او-فرمودند: و اگر نتوانست برخیزد با دلش انکار کند و برخیزد، اگرچه به اندازۀ دوشیدن گوسفند یا شتری باشد.

[٢١١٨]٧-ابو مغرا گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید: برای ابلیس

ص :4١٩

عن أبی المغراء قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: لیس شیء أنکی لإبلیس و جنوده من زیاره الإخوان فی اللّه بعضهم لبعض قال: و إنّ المؤمنین یلتقیان فیذکران اللّه ثمّ یذکران فضلنا أهل البیت فلا یبقی علی وجه إبلیس مضغه لحم إلاّ تخدّد حتّی إنّ روحه لتستغیث من شدّه ما یجد من الألم فتحسّ ملائکه السّماء و خزّان الجنان فیلعنونه حتّی لا یبقی ملک مقرّب إلاّ لعنه، فیقع خاسئا حسیرا مدحورا.

باب إدخال السّرور علی المؤمنین

[٢١١٩]١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن الحسن بن محبوب، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من سرّ مؤمنا فقد سرّنی و من سرّنی فقد سرّ اللّه.

[٢١٢٠]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن رجل من أهل الکوفه یکنّی أبا محمّد، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

تبسّم الرّجل فی وجه أخیه حسنه و صرف القذی عنه حسنه، و ما عبد اللّه بشیء أحبّ إلی اللّه من إدخال السّرور علی المؤمن.

[٢١٢١]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عبد اللّه بن مسکان، عن عبید اللّه بن الولید الوصّافیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به عبده موسی علیه السّلام قال: إنّ لی عبادا أبیحهم جنّتی و أحکّمهم فیها قال: یا ربّ و من هؤلاء الّذین

ص :4٢٠

و سربازانش هیچ چیزی کشنده تر از دیدار برادران در راه خدا نیست. فرمودند:

وقتی دو مؤمن با هم دیدار کرده، خداوند را یاد می کنند، سپس از فضایل ما خاندان سخن می گویند، بر روی ابلیس گوشتی نمی ماند که چنگ نخورده و فرونیفتاده باشد. چنان که روحش از شدّت درد به ناله می افتد. آن گاه فرشتگان آسمان و دربانان بهشت آن را می شنوند و نفرین اش می کنند، چنان که هیچ فرشتۀ مقرّبی نمی ماند که او را نفرین نکرده باشد. پس او دور و خسته و رانده، می افتد.

شادکردن مؤمنان

[٢١١٩]١-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که رسول خدا فرمودند: هرکسی مؤمنی را شاد کند مرا شاد کرده و هرکس مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است.

[٢١٢٠]٢-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: لبخند شخص به روی برادرش، حسنه است، و برداشتن خاشاکی از رویش حسنه است.

و خداوند با چیزی برتر از شاد کردن مؤمن، عبادت نشده است.

[٢١٢١]٣-عبید اللّه بن ولید وصافی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:

در میان مناجات های خداوند با بنده اش موسی علیه السّلام آمده است که فرمود: من بندگانی دارم که بهشتم را به آن ها ارزانی کرده، ایشان را فرمانروایان آن قرار داده ام. موسی عرض کرد: پروردگارا آنان چه کسانی هستند که تو بهشت خودت را ارزانی آنان

ص :4٢١

تبیحهم جنّتک و تحکّمهم فیها؟ قال: من أدخل علی مؤمن سرورا، ثمّ قال: إنّ مؤمنا کان فی مملکه جبّار فولع به فهرب منه إلی دار الشّرک، فنزل برجل من أهل الشّرک فأظلّه و أرفقه و أضافه فلمّا حضره الموت أوحی اللّه عزّ و جلّ إلیه و عزّتی و جلالی لو کان [لک]فی جنّتی مسکن لأسکنتک فیها و لکنّها محرّمه علی من مات بی مشرکا و لکن یا نار هیدیه و لا تؤذیه و یؤتی برزقه طرفی النّهار، قلت: من الجنّه؟ قال: من حیث شاء اللّه.

[٢١٢٢]4-عنه، عن بکر بن صالح، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن إبراهیم، عن علیّ بن أبی علیّ، عن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ إدخال السّرور علی المؤمنین.

[٢١٢٣]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال: أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود علیه السّلام إنّ العبد من عبادی لیأتینی بالحسنه فأبیحه جنّتی، فقال داود یا: ربّ و ما تلک الحسنه؟ قال: یدخل علی عبدی المؤمن سرورا و لو بتمره قال داود: یا ربّ حقّ لمن عرفک أن لا یقطع رجاءه منک.

[٢١٢4]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن خلف بن حمّاد، عن مفضّل بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یری أحدکم إذا أدخل علی مؤمن سرورا أنّه علیه أدخله فقط بل و اللّه علینا، بل و اللّه علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٢١٢5]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن

ص :4٢٢

کرده، فرمانروایش قرارشان می دهی؟ فرمود: آنان کسانی اند که مؤمنی را شاد کنند. سپس فرمود: مؤمنی در سرزمین ستمکاری خوار شد و آن گاه از دست او به سرزمین مشرکان گریخت و میهمان مردی مشرک شد. آن مرد به او جای داده، مهربانی کرده، پذیرایی اش کرد. وقتی مرگ میزبان فرارسید، خداوند شکوهمند به او وحی کرد: به عزّت و شکوهم سوگند اگر [برای تو]در بهشتم جایی بود، تو را در آن ساکن می کردم، ولی بهشت من بر کسی که در حال شرک مرده، حرام است. امّا ای آتش او را بترسان و آزارش نرسان. و او در آغاز و پایان روز، روزی داده می شود. من عرض کردم: از بهشت؟ فرمودند: از هر جا که خدا خواهد.

[٢١٢٢]4-علی ابو علی به نقل از حضرت صادق علیه السّلام و ایشان از پدرشان و آن حضرت از حضرت سجّاد علیهما السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

محبوب ترین اعمال در پیشگاه خداوند عزّتمند، شاد کردن مؤمنان است.

[٢١٢٣]5-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

خداوند شکوهمند به داود علیه السّلام وحی کرد: بنده ای از بندگانم تنها یک حسنه می آورد و من بهشت خودم را به او ارزانی می کنم. داود عرض کرد: پروردگارا آن چه حسنه ای است؟ فرمود: شادکردن مؤمن، اگرچه با یک خرما. داود عرض کرد: پروردگارا بر کسی که تو را شناخته، سزا است که امیدش را از تو نبرد.

[٢١٢4]6-مفضّل عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی یکی از شما مؤمنی را شاد می کند، نپندارد که تنها او را شاد کرده است، بلکه به خدا سوگند ما را نیز شاد کرده است، رسول خدا را هم شاد کرده است.

[٢١٢5]٧-ابو جارود گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

ص :4٢٣

شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ إدخال السّرور علی المؤمن، شبعه مسلم أو قضاء دینه.

[٢١٢6]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن سدیر الصّیرفیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام فی حدیث طویل: إذا بعث اللّه المؤمن من قبره خرج معه مثال یقدم أمامه، کلّما رأی المؤمن هولا من أهوال یوم القیامه قال له المثال: لا تفزع و لا تحزن و أبشر بالسّرور و الکرامه من اللّه عزّ و جلّ، حتّی یقف بین یدی اللّه عزّ و جلّ فیحاسبه حسابا یسیرا و یأمر به إلی الجنّه و المثال أمامه، فیقول له المؤمن: یرحمک اللّه نعم الخارج خرجت معی من قبری و ما زلت تبشّرنی بالسّرور و الکرامه من اللّه حتّی رأیت ذلک، فیقول: من أنت؟ فیقول:

أنا السّرور الّذی کنت أدخلت علی أخیک المؤمن فی الدّنیا خلقنی اللّه عزّ و جلّ منه لأبشّرک.

[٢١٢٧]٩-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن السّیّاریّ، عن محمّد بن جمهور قال:

کان النّجاشیّ-و هو رجل من الدّهاقین-عاملا علی الأهواز و فارس فقال بعض أهل عمله لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ فی دیوان النّجاشیّ علیّ خراجا و هو مؤمن یدین بطاعتک فإن رأیت أن تکتب لی إلیه کتابا، قال: فکتب إلیه أبو عبد اللّه علیه السّلام: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم سرّ أخاک یسرّک اللّه، قال: فلمّا ورد الکتاب علیه دخل علیه و هو فی مجلسه فلمّا خلا ناوله الکتاب و قال: هذا کتاب

ص :4٢4

محبوب ترین اعمال نزد خداوند عزّتمند، شادکردن مؤمن است، چه با سیر کردن مسلمان باشد یا با پرداختن بدهی اش.

[٢١٢6]٨-سدیر صیرفی گفته است: حضرت صادق علیه السّلام در حدیثی طولانی فرمودند: وقتی خداوند، مؤمن را از گورش برانگیزد، به همراهش موجودی همانند او بیرون می آید و پیشاپیش اش به راه می افتد. هرگاه مؤمن هراسی از هراس های روز قیامت را دیده آن شبیه به او بگوید: ناله نکن و غمگین مباش و شاد باش به سرور و کرامتی از سوی خداوند شکوهمند. تا آن گاه که در پیشگاه خداوند عزّتمند بایستد و به آسانی از او حساب رسی کند و به ورود به بهشت فرمان دهد. که مؤمن به شبیه اش می گوید: خدا تو را بیامرزد، چه خوب کسی با من از گورم بیرون آمد که پیوسته مرا به سرور و کرامت خداوند مژده داد و من آن را با چشمانم دیدم. آن گاه می پرسد: تو کیستی؟ او پاسخ می دهد: من همان سروری هستم که تو در دنیا بر دل مؤمن نشاندی. خداوند مرا از آن سرور آفریده تا تو را شادباش دهم.

[٢١٢٧]٩-محمّد جمهور گفت: نجاشی مردی از دهگانان-کارگزار اهواز و فارس بود که یکی از کارمندانش به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: در دیوان خانۀ نجاشی مالیاتی به گردن دارم و او مؤمن است و به فرمانبری از شما اعتقاد دارد. اگر صلاح می دانید نامه ای در این باره برایش بنویسید. حضرت صادق علیه السّلام نوشت: به نام خداوند رحمتگر مهربان. برادرت را شاد کن تا خداوند تو را شاد کند. راوی گفته است: او به همراه نامه به نزد نجاشی رفت. چون تنها شدند، نامه را به او داد و گفت:

این نامۀ حضرت صادق علیه السّلام است. او آن را بوسیده، بر چشمانش نهاد و گفت: کارت

ص :4٢5

أبی عبد اللّه علیه السّلام فقبّله و وضعه علی عینیه و قال له:ما حاجتک؟قال:خراج علیّ فی دیوانک،فقال له:و کم هو؟قال:عشره آلاف درهم،فدعا کاتبه و أمره بأدائها عنه ثمّ أخرجه منها و أمر أن یثبتها له لقابل ثمّ قال له:سررتک؟فقال:

نعم جعلت فداک ثمّ أمر له بمرکب و جاریه و غلام و أمر له بتخت ثیاب فی کلّ ذلک یقول له:هل سررتک؟فیقول:نعم جعلت فداک فکلّما قال:نعم زاده حتّی فرغ ثمّ قال له:احمل فرش هذا البیت الّذی کنت جالسا فیه حین دفعت إلیّ کتاب مولای الّذی ناولتنی فیه و ارفع إلیّ حوائجک قال:ففعل و خرج الرّجل فصار إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام بعد ذلک فحدّثه الرّجل بالحدیث علی جهته فجعل یسرّ بما فعل،فقال الرّجل:یا ابن رسول اللّه کأنّه قد سرّک ما فعل بی؟فقال:إی و اللّه لقد سرّ اللّه و رسوله.

[٢١٢٨]١٠-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن الحسن بن علیّ بن فضّال،عن منصور عن عمّار بن أبی الیقظان،عن أبان بن تغلب قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن حقّ المؤمن علی المؤمن،قال:فقال:حقّ المؤمن علی المؤمن أعظم من ذلک،لو حدّثتکم لکفرتم إنّ المؤمن إذا خرج من قبره، خرج معه مثال من قبره،یقول له:أبشر بالکرامه من اللّه و السّرور فیقول له:

بشّرک اللّه بخیر،قال:ثمّ یمضی معه یبشّره بمثل ما قال،و إذا مرّ بهول قال:

لیس هذا لک و إذا مرّ بخیر قال:هذا لک،فلا یزال معه یؤمنه ممّا یخاف و یبشّره بما یحبّ حتّی یقف معه بین یدی اللّه عزّ و جلّ فإذا أمر به إلی الجنّه قال له المثال:أبشر فإنّ اللّه عزّ و جلّ قد أمر بک إلی الجنّه،قال:فیقول:من أنت رحمک اللّه تبشّرنی من حین خرجت من قبری و آنستنی فی طریقی و خبّرتنی عن ربّی؟قال:فیقول:أنا السّرور الّذی کنت تدخله علی إخوانک فی الدّنیا

ص :4٢6

چیست؟او گفت:در دیوان مالیاتی به گردن دارم.گفت:چه اندازه است؟او گفت:ده هزار درهم.نجاشی کاتبش را فراخواند و دستور داد تا آن را از جانب خودش پرداخته،نام او را از دیوان بردارد و نیز فرمان داد که مالیات سال آینده را هم برای خودش بنویسد.سپس به مرد گفت:آیا شادت کردم؟او گفت:آری، فدایت شوم.سپس نجاشی دستور داد کنیز و غلام و چارپا و صندوقی از لباس به او بدهند.و در هریک از آن ها که می داد،می پرسید:آیا تو را شاد کردم؟و او می گفت:آری،فدایت شوم.و هرگاه او گفت:آری.نجاشی به دادودهش افزود چنان که چیزی نماند.پس به او گفت:این فرش را هم که وقتی نامۀ سرورم را به من دادی،بر آن نشسته بودم،با خودت ببر و هرگاه نیازی داشتی باز به نزدم بیا.

آن مرد چنین کرد و پس از آن به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفته،ماجرا را چنان که رخ داده بود،با ایشان باز گفت.حضرت از آنچه او کرده بود:شاد شد.مرد گفت:

ای پسر رسول خدا گویا آنچه او به من داده،شما را هم شاد کرده است.حضرت فرمودند:آری به خدا سوگند که او خدا و رسولش را شاد کرده است.

[٢١٢٨]١٠-ابان تغلب گفت:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ حقّ مؤمن بر مؤمن پرسیدم،فرمودند:حقّ مؤمن بر مؤمن بزرگ تر از این ها است،که اگر با شما بگویم،کافر می شوید.مؤمن وقتی از گورش بیرون بیاید،به همراهش موجودی همانند خودش بیرون آمده،به او می گوید:شاد باش به کرامت و سروری از جانب خداند.و او پاسخ می دهد:خدا تو را به خیر نوید دهاد.سپس آن همانند به همراه مؤمن می رود و پیوسته به او شادباش می گوید.چون به هول و هراس بگذرد،می گوید:این برای تو نیست.و وقتی بر خیر بگذرد،می گوید:این، برای تو است.و هماره با او است تا از آنچه می هراسد،امانش داده،به آنچه دوست می دارد،مژده اش دهد.تا آن گاه که در پیشگاه خداوند عزّتمند بایستد که چون او را به ورود در بهشت فرمان بدهد،آن شبیه به او می گوید:شادباش که خداوند شکوهمند تو را به بهشت فرمان داده است.مؤمن می گوید:خدا تو را بیامرزد،تو کیستی که از هنگام بیرون آمدنم از گور مرا مژده دادی و در راه همدم من شده،از پروردگارم خبر دادی؟او پاسخ می دهد:من همان سروری هستم که تو در دنیا بر دل برادرانت می نشاندی.من از آن سرور

ص :4٢٧

خلقت منه لأبشّرک و أونس وحشتک.

محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال مثله.

[٢١٢٩]١١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن مالک بن عطیّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أحبّ الأعمال إلی اللّه سرور[الّذی]تدخله علی المؤمن:تطرد عنه جوعته،أو تکشف عنه کربته.

[٢١٣٠]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحکم بن مسکین،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أدخل علی مؤمن سرورا خلق اللّه عزّ و جلّ من ذلک السّرور خلقا فیلقاه عند موته فیقول له:أبشر یا ولیّ اللّه بکرامه من اللّه و رضوان،ثمّ لا یزال معه حتّی یدخله قبره[یلقاه]فیقول له مثل ذلک،فإذا بعث یلقاه فیقول له مثل ذلک، ثمّ لا یزال معه عند کلّ هول یبشّره و یقول له مثل ذلک،فیقول له:من أنت رحمک اللّه؟فیقول:أنا السّرور الّذی أدخلته علی فلان.

[٢١٣١]١٣-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق،عن سعدان بن مسلم، عن عبد اللّه بن سنان قال:

کان رجل عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقرأ هذه الآیه: وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتٰاناً وَ إِثْماً مُبِیناً قال:فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:فما ثواب من أدخل علیه السّرور؟فقلت:جعلت فداک عشر حسنات، فقال:إی و اللّه و ألف ألف حسنه.

[٢١٣٢]١4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن أورمه،عن علیّ بن یحیی،عن الولید بن العلاء،عن ابن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :4٢٨

آفریده شده ام تا به تو شادباش گفته در هراسانی همدم ات باشم.

پسر فضّال نیز همانند این حدیث را روایت کرده است.

[٢١٢٩]١١-مالک عطیّه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:محبوب ترین اعمال در نزد خداوند،شادکردن مؤمن است،چه گرسنگی را از او دور کنی یا گرفتاری اش را چاره کنی.

[٢١٣٠]١٢-حکم مسکین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هر کس مؤمنی را شاد کند خداوند عزّتمند از آن شادی موجودی می آفریند تا در هنگام مرگش به او بگوید:ای دوست خدا شاد باش به کرامت و بهشت خداوند.

سپس پیوسته با او است تا او را در گورش بگذارند[که او را دیدار می کند] و همان را می گوید.و وقتی برانگیخته شود باز او را دیدار کرده،همان را می گوید،سپس هماره در هر هول و هراسی با او است به او شادباش گفته،همان سخن را باز می گوید.پس مؤمن به او می گوید:خدایت بیامرزد،تو کیستی؟او پاسخ می دهد:من همان سروری هستم که تو بر دل فلانی نشاندی.

[٢١٣١]١٣-عبد اللّه سنان گفت:مردی در خدمت حضرت صادق علیه السّلام،این آیه را خواند:(و کسانی که مردان و زنان مؤمن را،به آنچه نکرده اند،آزار می کنند،مرتکب بهتان و گناه آشکاری می گردند.)[احزاب(٣٣):5٨]حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

و پاداش کسی که مؤمنی را شاد می کند،چیست؟من عرض کردم:جانم فدایت، ده حسنه است.فرمودند:آری به خدا سوگند و هزار هزار حسنه.

[٢١٣٢]١4-پسر سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هرکس

ص :4٢٩

من أدخل السّرور علی مؤمن فقد أدخله علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و من أدخله علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقد وصل ذلک إلی اللّه و کذلک من أدخل علیه کربا

[٢١٣٣]١5-عنه،عن إسماعیل بن منصور،عن المفضّل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما مسلم لقی مسلما فسرّه سرّه اللّه عزّ و جلّ.

[٢١٣4]١6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن الحکم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ إدخال السّرور علی المؤمن:إشباع جوعته أو تنفیس کربته أو قضاء دینه.

باب قضاء حاجه المؤمن

[٢١٣5]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن علیّ،عن بکّار بن کردم،عن المفضّل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی:یا مفضّل اسمع ما أقول لک و اعلم أنّه الحقّ و افعله و أخبر به علیه إخوانک،قلت؛جعلت فداک و ما علیه إخوانی؟قال:الرّاغبون فی قضاء حوائج إخوانهم،قال:ثمّ قال:و من قضی لأخیه المؤمن حاجه قضی اللّه عزّ و جلّ له یوم القیامه مائه ألف حاجه من ذلک أوّلها الجنّه و من ذلک أن یدخل قرابته و معارفه و إخوانه الجنّه بعد أن لا یکونوا نصّابا،و کان المفضّل إذا سأل الحاجه أخا من إخوانه قال له:أما تشتهی أن تکون من علیه الإخوان.

[٢١٣6]٢-عنه،عن محمّد بن زیاد قال:حدّثنی خالد بن یزید،عن المفضّل بن عمر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :4٣٠

مؤمنی را شاد کند رسول خدا را شاد کرده است.و هرکس رسول خدا را شاد کند،آن را به خدا رسانده است.و همین گونه است کسی که مؤمنی را اندوهگین گرداند.

[٢١٣٣]١5-مفضّل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هرگاه مسلمانی،مسلمان دیگر را دیدار کرده،او را شاد کند،خداوند عزّتمند را شاد کرده است.

[٢١٣4]١6-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:از محبوب ترین اعمال در پیشگاه خداوند عزّتمند،شاد کردن مؤمن است:چه با سیر کردن،چه با چارۀ گرفتاری یا پرداختن بدهی اش.

برآورده کردن نیاز مؤمن

[٢١٣5]١-مفضّل گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:ای مفضّل، آنچه را می گویم بشنو و بدان که حقّ است.پس آن را انجام داده،به برادران والایت خبر بده.من عرض کردم:جانم فدایت،برادران والا چه کسانی اند؟ فرمود:کسانی که به برآوردن نیاز برادرانشان علاقه مند هستند.سپس فرمودند:

و هرکس نیاز برادر مؤمنش را برآورد،خداوند عزّتمند در روز قیامت صد هزار نیاز او را برمی آورد.که نخستین اش بهشت است و از آن جمله داخل کردن خویشان و آشنایان و برادران او در آن-اگر از ناصبیان نبودند-و مفضّل وقتی حاجتی از یکی از برادرانش داشت،به او می گفت:آیا دلت نمی خواهد از برادران والا و شریف باشی.

[٢١٣6]٢-مفضّل عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:همانا

ص :4٣١

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق خلقا من خلقه انتجبهم لقضاء حوائج فقراء شیعتنا لیثیبهم علی ذلک الجنّه،فإن استطعت أن تکون منهم فکن،ثمّ قال:لنا و اللّه ربّ نعبده لا نشرک به شیئا

[٢١٣٧]٣-عنه،عن محمّد بن زیاد،عن الحکم بن أیمن،عن صدقه الأحدب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قضاء حاجه المؤمن خیر من عتق ألف رقبه و خیر من حملان ألف فرس فی سبیل اللّه.

علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن محمّد بن زیاد،مثل الحدیثین.

[٢١٣٨]4-علیّ،عن أبیه،عن محمّد بن زیاد،عن صندل،عن أبی الصّبّاح الکنانیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لقضاء حاجه امرئ مؤمن أحبّ إلی[اللّه]من عشرین حجّه کلّ حجّه ینفق فیها صاحبها مائه ألف.

[٢١٣٩]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن هارون بن الجهم،عن إسماعیل بن عمّار الصّیرفیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:جعلت فداک المؤمن رحمه علی المؤمن؟قال:نعم قلت:و کیف ذاک؟قال:أیّما مؤمن أتی أخاه فی حاجه فإنّما ذلک رحمه من اللّه ساقها إلیه و سبّبها له،فإن قضی حاجته،کان قد قبل الرّحمه بقبولها،و إن ردّه عن حاجته و هو یقدر علی قضائها فإنّما ردّ عن نفسه رحمه من اللّه جلّ و عزّ ساقها إلیه و سبّبها له،و ذخر اللّه عزّ و جلّ تلک الرّحمه إلی یوم القیامه حتّی یکون المردود عن حاجته هو الحاکم فیها،إن شاء صرفها إلی نفسه و إن شاء صرفها إلی غیره یا إسماعیل فإذا کان یوم القیامه و هو الحاکم فی رحمه من اللّه

ص :4٣٢

خدای عزّتمند گروهی از آفریدگانش را برای برآوردن نیازهای فقیران شیعۀ ما آفریده است تا به جهت این کارشان،بهشت را پاداششان دهد.پس اگر توانستی، از آنان باش.سپس فرمودند:به خدا سوگند ما را پروردگاری است که او را بندگی می کنیم و چیزی را شریکش قرار نمی دهیم.

[٢١٣٧]٣-صدقۀ احدب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

برآوردن نیاز مؤمن،برتر از آزاد کردن هزار بنده و برتر از هزار بار اسب در راه خدا است.

محمّد زیاد نیز همانند دو حدیث بالا را روایت کرده است.

[٢١٣٨]4-از ابو الصّبّاح کنانی روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در پیشگاه خداوند برآوردن نیاز مرد مؤمن،از بیست حجّی که حاجی اش در هربار صد هزار[دینار یا درهم]ببخشد،برتر است.

[٢١٣٩]5-اسماعیل بن عمّار صیرفی گفت:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:جانم فدایت آیا مؤمن برای مؤمن دیگر رحمت است؟فرمودند:بله.

عرض کردم:چگونه؟فرمودند:هرگاه مؤمنی برای نیازی به نزد برادرش بیاید،این رحمتی از جانب خدا است که آن را به سوی او سوق داده و برایش کارسازی کرده است.که اگر او نیازش را برآورد،رحمت را پذیرفته است و اگر نیاز او را با وجود توانایی بر آن،برنیاورد،رحمتی از جانب خداوند را که برای او پیش رانده و کارسازی اش کرده بود،نپذیرفته است.و خداوند شکوهمند آن رحمت را تا روز قیامت ذخیره می کند تا در آن روز،آن که نیازش برآورده نشده بود،درباره اش داوری کند،اگر خواست به خودش بازگرداند و اگر نخواست به دیگری برگرداند.ای اسماعیل چون او در روز قیامت داور رحمتی شود که خداوند برای او قرار داده،به نظرت او آن را به چه کسی

ص :4٣٣

قد شرعت له فإلی من تری یصرفها،قلت:لا أظنّ یصرفها عن نفسه،قال:لا تظنّ و لکن استیقن فإنّه لن یردّها عن نفسه،یا إسماعیل من أتاه أخوه فی حاجه یقدر علی قضائها فلم یقضها له سلّط اللّه علیه شجاعا ینهش إبهامه فی قبره إلی یوم القیامه،مغفورا له أو معذّبا.

[٢١4٠]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحکم بن أیمن، عن أبان بن تغلب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من طاف بالبیت أسبوعا کتب اللّه عزّ و جلّ له ستّه آلاف حسنه و محا عنه ستّه آلاف سیّئه و رفع له ستّه آلاف درجه-قال:و زاد فیه إسحاق بن عمّار-و قضی له ستّه آلاف حاجه،قال:ثمّ قال:و قضاء حاجه المؤمن أفضل من طواف و طواف حتّی عدّ عشرا.

[٢١4١]٧-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن إسحاق،عن بکر بن محمّد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما قضی مسلم لمسلم حاجه إلاّ ناداه اللّه تبارک و تعالی:علیّ ثوابک و لا أرضی لک بدون الجنّه.

[٢١4٢]٨-عنه،عن سعدان بن مسلم،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:من طاف بهذا البیت طوافا واحدا کتب اللّه عزّ و جلّ له ستّه آلاف حسنه و محا عنه ستّه آلاف سیّئه و رفع اللّه له ستّه آلاف درجه حتّی إذا کان عند الملتزم فتح اللّه له سبعه أبواب من أبواب الجنّه قلت له:جعلت فداک هذا الفضل کلّه فی الطّواف؟قال:نعم و أخبرک بأفضل من ذلک،قضاء حاجه المسلم أفضل من طواف و طواف و طواف حتّی بلغ عشرا.

ص :4٣4

برمی گرداند؟من عرض کردم:گمان نمی کنم که آن را از خودش بازگرداند.

فرمودند:گمان نکن بلکه یقین داشته باش که آن را از خودش بازنمی گرداند.ای اسماعیل هرگاه کسی به جهت حاجتی نزد برادرش رود و او با وجود توانایی، نیاز او را برنیاورد،خداوند تا روز قیامت ماری را بر او چیره می کند که در گور انگشت سبّابه اش را بگزد،چه آمرزیده شده باشد و چه در عذاب باشد.

[٢١4٠]6-ابان تغلب گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس خانۀ خدا را هفت بار طواف کند،خدای عزّتمند شش هزار حسنه برایش می نویسد و شش هزار گناهش را پاک کرده،شش هزار درجه بالا می برد- و اسحاق عمّار چنین افزوده است-و شش هزار نیازش را برآورده می کند.سپس فرمودند:و برآوردن نیاز مؤمن برتر از طواف است.و تا ده طواف شمرد.

[٢١4١]٧-بکر محمّد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هر گاه مسلمانی،حاجت مسلمان دیگر را برآورد،خداوند پاک و والا او را چنین ندا می دهد:پاداش تو بر عهدۀ من است و من برای تو به کمتر از بهشت راضی نمی شوم.

[٢١4٢]٨-اسحاق عمّار گفته است:حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس این خانه را یک بار طواف کند،خداوند عزّتمند،شش هزار حسنه برایش می نویسد و شش هزار گناهش را پاک کرده،شش هزار درجه بالایش می برد و چون به ملتزم[بخشی از دیوار پشت کعبه]رسد،خداوند هفت در از درهای بهشت را برایش می گشاید.من به حضرت عرض کردم:جانم فدایت،همۀ این فضیلت برای طواف است؟فرمودند:بله و تو را به بافضیلت تر از آن نیز آگاه می کنم.که برآوردن حاجت مسلمان،برتر از طواف و طواف و طواف است تا به ده طواف برسد.

ص :4٣5

[٢١4٣]٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن إبراهیم الخارقیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من مشی فی حاجه أخیه المؤمن یطلب بذلک ما عند اللّه حتّی تقضی له کتب اللّه عزّ و جلّ له بذلک مثل أجر حجّه و عمره مبرورتین و صوم شهرین من أشهر الحرم و اعتکافهما فی المسجد الحرام،و من مشی فیها بنیّه و لم تقض کتب اللّه له بذلک مثل حجّه مبروره،فارغبوا فی الخیر.

[٢١44]١٠-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن أورمه،عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه،عن أبیه،عن أبی بصیر،قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:تنافسوا فی المعروف لإخوانکم و کونوا من أهله،فإنّ للجنّه بابا یقال له:المعروف لا یدخله إلاّ من اصطنع المعروف فی الحیاه الدّنیا،فإنّ العبد لیمشی فی حاجه أخیه المؤمن فیوکّل اللّه عزّ و جلّ به ملکین:

واحدا عن یمینه و آخر عن شماله،یستغفران له ربّه و یدعوان بقضاء حاجته، ثمّ قال:و اللّه لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أسرّ بقضاء حاجه المؤمن إذا وصلت إلیه من صاحب الحاجه.

[٢١45]١١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن خلف بن حمّاد،عن بعض أصحابه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

و اللّه لأن أحجّ حجّه أحبّ إلیّ من أن أعتق رقبه[و رقبه]و رقبه و مثلها و مثلها حتّی بلغ عشرا و مثلها و مثلها حتّی بلغ السّبعین،و لأن أعول أهل بیت من المسلمین أسدّ جوعتهم و أکسو عورتهم فأکفّ وجوههم عن النّاس أحبّ إلیّ من أن أحجّ حجّه و حجّه[و حجّه]و مثلها و مثلها حتّی بلغ عشرا و مثلها و مثلها حتّی بلغ السّبعین.

ص :4٣6

[٢١4٣]٩-ابراهیم خارقی گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هرکس به جست وجوی آنچه نزد خداوند است برای برآوردن نیاز مؤمن قدم بردارد و آن را برآورد،خداوند عزّتمند برایش پاداش حجّ و عمرۀ پذیرفته،روزۀ دو ماه از ماه های حرام و اعتکاف آن دو ماه در مسجد الحرام را می نویسد.و هر کس به نیّت برآورده کردن آن قدم بردارد ولی برآورده نشود،خداوند پاداش یک حجّ پذیرفته را برایش می نویسد.پس به نیکی رغبت یابید.

[٢١44]١٠-از ابو بصیر روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در نیکی به برادرانتان با یکدیگر مسابقه بگذارید و اهل نیکی باشید؛زیرا برای بهشت دری است که به آن نیکی می گویند و جز کسی که در زندگانی دنیا نیکی کرده،از آن وارد نمی شود.همانا هرگاه بنده در جهت برآورده کردن نیاز مؤمن گام بردارد، خداوند شکوهمند،دو فرشته را بر او می گمارد،یکی از راست و دیگری از چپ،تا از پروردگار برای او آمرزش خواسته،برآورده شدن حاجتش را بخواهند.سپس فرمودند:به خدا سوگند که وقتی مؤمن به حاجتش برسد، رسول خدا از خود نیازمند شادمان تر است.

[٢١45]١١-یکی از اصحاب از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:به خدا سوگند اگر من یک بار حجّ بکنم برایم محبوب تر از آزاد کردن چندین بنده و ده بنده و هفتاد بنده است.و اگر خانواده ای مسلمان را سیر کرده،بپوشانمشان تا آبروشان را از مردم نگاه دارم برایم محبوب تر از این است که چندین حجّ و ده حجّ و هفتاد حجّ بکنم.

ص :4٣٧

[٢١46]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی علیّ صاحب الشّعیر،عن محمّد بن قیس،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی علیه السّلام أنّ من عبادی من یتقرّب إلیّ بالحسنه فأحکّمه فی الجنّه،فقال موسی:یا ربّ و ما تلک الحسنه؟قال:یمشی مع أخیه المؤمن فی قضاء حاجته،قضیت أو لم تقض.

[٢١4٧]١٣-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه،عن علیّ بن جعفر قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:من أتاه أخوه المؤمن فی حاجه فإنّما هی رحمه من اللّه تبارک و تعالی ساقها إلیه،فإن قبل ذلک فقد وصله بولایتنا و هو موصول بولایه اللّه و إن ردّه عن حاجته و هو یقدر علی قضائها سلّط اللّه علیه شجاعا من نار ینهشه فی قبره إلی یوم القیامه،مغفورا له أو معذّبا فإن عذره الطّالب کان أسوأ حالا.

[٢١4٨]١4-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع،عن صالح بن عقبه،عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لترد علیه الحاجه لأخیه فلا تکون عنده فیهتمّ بها قلبه،فیدخله اللّه تبارک و تعالی بهمّه الجنّه.

باب السّعی فی حاجه المؤمن

[٢١4٩]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن محمّد بن مروان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:مشی الرّجل فی حاجه أخیه المؤمن یکتب له عشر حسنات و یمحی

ص :4٣٨

[٢١46]١٢-محمّد قیس از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:خداوند عزّتمند به حضرت موسی علیه السّلام وحی کرد:همانا از میان بندگانم،بنده ای با یک حسنه به من تقرّب می جوید و من او را فرمانروای بهشت می کنم.موسی عرض کرد:پروردگارا،آن چه حسنه ای است؟فرمود:او کسی است که به همراه برادر مؤمن خود و برای برآوردن نیازش گام بردارد،چه برآورده شود و چه برآورده نشود.

[٢١4٧]١٣-علی جعفر گفته است:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هرکس،برادر مؤمنش برای حاجتی به نزدش آید،رحمتی از جانب پاک و والا است که به سویش پیش رانده شده است.که اگر آن را بپذیرد،او را به ولایت ما می رساند و ولایت ما به ولایت خدا پیوسته است.و اگر درحالی که توانایی اش را داشت نیاز او را برآورده نکند،خداوند در قبرش ماری آتشین بر او چیره می کند که تا روز قیامت او را می گزد،چه آمرزیده شده باشد و چه در عذاب باشد.و اگر آن نیازمند برای او عذری نگذاشته باشد،اوضاعش بدتر است.

[٢١4٨]١4-عبد اللّه بن محمّد جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:گاهی نیاز برادر به مؤمن عرضه می شود و او نمی تواند آن را برآورده کند،پس در دل به آن اهتمام می کند و خداوند پاک و والا به سبب همان اهتمامش او را به بهشت می برد.

کوشش برای نیاز مؤمن

[٢١4٩]١-محمّد مروان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:برای کسی که برای حاجت برادر مؤمن خود گام بردارد،ده حسنه نوشته شده،ده گناه

ص :4٣٩

عنه عشر سیّئات،و یرفع له عشر درجات،قال:و لا أعلمه إلاّ قال:و یعدل عشر رقاب و أفضل من اعتکاف شهر فی المسجد الحرام.

[٢١5٠]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن معمّر بن خلاّد قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:إنّ للّه عبادا فی الأرض یسعون فی حوائج النّاس،هم الآمنون یوم القیامه،و من أدخل علی مؤمن سرورا فرّح اللّه قلبه یوم القیامه.

[٢١5١]٣-عنه،عن أحمد،عن عثمان بن عیسی،عن رجل،عن أبی عبیده الحذّاء قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:من مشی فی حاجه أخیه المسلم أظلّه اللّه بخمسه و سبعین ألف ملک و لم یرفع قدما إلاّ کتب اللّه له حسنه و حطّ عنه بها سیّئه و یرفع له بها درجه،فإذا فرغ من حاجته کتب اللّه عزّ و جلّ له بها أجر حاجّ و معتمر.

[٢١5٢]4-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن هارون بن خارجه،عن صدقه،عن رجل من أهل حلوان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لأن أمشی فی حاجه أخ لی مسلم أحبّ إلیّ من أن أعتق ألف نسمه و أحمل فی سبیل اللّه علی ألف فرس مسرجه ملجمه.

[٢١5٣]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من مؤمن یمشی لأخیه المؤمن فی حاجه إلاّ کتب اللّه عزّ و جلّ له بکلّ خطوه حسنه،و حطّ عنه بها سیّئه،و رفع له بها درجه،و زید بعد ذلک عشر حسنات و شفّع فی عشر حاجات.

[٢١54]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن

ص :44٠

پاک گردیده،ده درجه بالا برده می شود.و گویا فرمودند:این کار برابر با آزاد ساختن ده بنده است و از اعتکافی یک ماهه در مسجد الحرام برتر است.

[٢١5٠]٢-معمّر خلاّد گفت:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا خداوند در زمین بندگانی دارد که برای نیازهای مردم می کوشند،آنان در روز قیامت در امان اند.و هرکس مؤمنی را شاد کند،خداوند دلش را در روز قیامت شادمان می کند.

[٢١5١]٣-از ابو عبیده حذّاء روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس برای حاجت برادر مسلمانش گام بردارد،خداوند او را در سایۀ هفتاد و پنج هزار فرشته قرار می دهد.و برای هر گامی که او بردارد،حسنه ای نوشته،گناهی را پاک کرده،درجه ای بالا می برد.و چون حاجت او را به انجام رساند،خداوند شکوهمند پاداش حجّ و عمره را برایش می نویسد.

[٢١5٢]4-مردی از اهل حلوان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

برای من قدم برداشتن برای حاجت برادر مسلمانم محبوب تر است از این که هزار بنده را آزاد کنم و در راه خدا هزار اسب سازوبرگ دار و زین و لگام شده بدهم.

[٢١5٣]5-ابراهیم بن عمر یمانی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هر مؤمنی برای حاجت برادر مؤمنش گام بردارد،خداوند عزّتمند برای هر قدمی،حسنه ای نوشته،گناهی را پاک کرده،درجه ای بالا می برد و سپس ده حسنه افزوده،در ده حاجت خواهشگر قرار داده می شود.

[٢١54]6-ابو ایّوب خزّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هر

ص :44١

عیسی،عن أبی أیّوب الخزّاز،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من سعی فی حاجه أخیه المسلم،طلب وجه اللّه کتب اللّه عزّ و جلّ له ألف ألف حسنه،یغفر فیها لأقاربه و جیرانه و إخوانه و معارفه،و من صنع إلیه معروفا فی الدّنیا فإذا کان یوم القیامه قیل له:ادخل النّار فمن وجدته فیها صنع إلیک معروفا فی الدّنیا فأخرجه بإذن اللّه عزّ و جلّ إلاّ أن یکون ناصبا.

[٢١55]٧-عنه،عن أبیه،عن خلف بن حمّاد،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من سعی فی حاجه أخیه المسلم فاجتهد فیها فأجری اللّه علی یدیه قضاءها کتب اللّه عزّ و جلّ له حجّه و عمره و اعتکاف شهرین فی المسجد الحرام و صیامهما و إن اجتهد فیها و لم یجر اللّه قضاءها علی یدیه کتب اللّه عزّ و جلّ له حجّه و عمره.

[٢١56]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن علیّ،عن جمیل بن درّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کفی بالمرء اعتمادا علی أخیه أن ینزل به حاجته.

[٢١5٧]٩-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن بعض أصحابنا،عن صفوان الجمّال قال:

کنت جالسا مع أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ دخل علیه رجل من أهل مکّه یقال له:

میمون فشکا إلیه تعذّر الکراء علیه فقال لی:قم فأعن أخاک،فقمت معه فیسّر اللّه کراه،فرجعت إلی مجلسی،فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما صنعت فی حاجه أخیک؟ فقلت:قضاها اللّه-بأبی أنت و أمّی-فقال:أما إنّک أن تعین أخاک المسلم أحبّ إلیّ من طواف أسبوع بالبیت مبتدئا،ثمّ قال:إنّ رجلا أتی الحسن بن علیّ علیهما السّلام

ص :44٢

کس برای حاجت برادر مسلمانش کوشیده،خرسندی خدا را بجوید،خداوند عزّتمند،هزار هزار حسنه برایش می نویسد و از این طریق نزدیکان و همسایگان و برادران و آشنایانش را می آمرزد.و هرکس که در این دنیا به او نیکی شده باشد، چون روز قیامت بیاید،به او می گویند:به دوزخ برو و به اذن خداوند عزّتمند جز ناصبیان هرکس را که در دنیا به تو نیکی کرده از آن بیرون آور.

[٢١55]٧-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هرکس برای حاجت برادر مسلمانش بسیار بکوشد و خداوند آن را به دست او برآورده کند،برایش یک حجّ و یک عمره و دو ماه اعتکاف در مسجد الحرام و روزۀ آن دو ماه نوشته می شود و اگر بکوشد ولی خداوند آن را به دست او برآورده نکند،یک حجّ و یک عمره برایش نوشته می شود.

[٢١56]٨-جمیل درّاج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:برای اعتماد مرد به برادرش همین بس که حاجت خود را به نزد او ببرد.

[٢١5٧]٩-صفوان شتربان گفته است:من با حضرت صادق علیه السّلام نشسته بودم که مردی به نام میمون از اهل مکّه به نزد حضرت آمده،از نداشتن کرایه شکایت کرد.

حضرت به من فرمودند:برخیز و برادرت را یاری کن.من با او برخاستم و خداوند کرایه اش را رساند.آن گاه سر جایم برگشتم.حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:برای حاجت برادرت چه کردی؟من عرض کردم:پدر و مادرم به فدایت خداوند آن را برآورده فرمودند:بدان که در نزد من یاری رساندن تو به برادرت از یک هفته طواف خانۀ خدا در آغاز ایمان محبوب تر است.سپس فرمودند:مردی به نزد حضرت

ص :44٣

فقال:بأبی أنت و أمّی أعنّی علی قضاء حاجه،فانتعل و قام معه فمرّ علی الحسین صلوات اللّه علیه و هو قائم یصلّی فقال له:أین کنت عن أبی عبد اللّه تستعینه علی حاجتک؟قال:قد فعلت-بأبی أنت و أمّی-فذکر أنّه معتکف، فقال له:أما إنّه لو أعانک کان خیرا له من اعتکافه شهرا.

[٢١5٨]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن الحسن بن علیّ،عن أبی جمیله، عن ابن سنان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:قال اللّه عزّ و جلّ:الخلق عیالی،فأحبّهم إلیّ ألطفهم بهم و أسعاهم فی حوائجهم.

[٢١5٩]١١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن بعض أصحابه،عن أبی عماره قال:

کان حمّاد بن أبی حنیفه إذا لقینی قال:کرّر علیّ حدیثک،فأحدّثه،قلت:

روّینا أنّ عابد بنی إسرائیل کان إذا بلغ الغایه فی العباده صار مشّاء فی حوائج النّاس عانیا بما یصلحهم.

باب تفریج کرب المؤمن

[٢١6٠]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن زید الشّحّام قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من أغاث أخاه المؤمن اللّهفان اللّهثان عند جهده فنفّس کربته و أعانه علی نجاح حاجته کتب اللّه عزّ و جلّ له بذلک ثنتین و سبعین رحمه من اللّه،یعجّل له منها واحده یصلح بها أمر معیشته و یدّخر له إحدی و سبعین رحمه لأفزاع یوم القیامه و أهواله.

ص :444

مجتبی علیه السّلام آمده،عرض کرد:پدر و مادرم به فدایت مرا برای برآوردن نیازم یاری کن.حضرت کفش پوشیده،با او به پاخاست و بر حضرت حسین-درود خدا بر او-که نماز می خواند،گذشت.پس به آن مرد فرمود:چرا از ابا عبد اللّه کمک نگرفتی؟عرض کرد:-پدر و مادرم به فدایت-چنین کردم ولی گفتند که او در اعتکاف است.حضرت مجتبی علیه السّلام به او فرمود:هان که اگر تو را یاری می کرد، برایش از ماهی اعتکاف برتر بود.

[٢١5٨]١٠-از پسر سنان روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خداوند عزّتمند فرموده است:این آفریدگان،خانوادۀ منند.و محبوب ترین شان در نزد من،مهربان ترین و کوشاترین شان برای برآوردن نیازمندی های آنان است.

[٢١5٩]١١-پسر عماره گفته است:حمّاد ابو حنیفه هرگاه مرا می دید،می گفت:

حدیث ات را برایم بازگو.و من تکرار کرده،می گفتم:برایمان روایت کرده اند که وقتی عبادتگر بنی اسرائیل به نهایت عبادت می رسید،به برآوردن نیازهای مردم اقدام کرده،خود را برای کار آنان به رنج می انداخت.

چاره سازی برای گرفتاری مؤمن

[٢١6٠]١-زید شحّام گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس برادر مومن گرفتار و تشنه کامش را در هنگام سختی یاری رسانده،بار اندوهش را بردارد و برای رسیدن به حاجتش یاری اش کند،خداوند عزّتمند هفتاد و دو رحمت برایش می نویسد که یکی را پیش انداخته،با آن امور زندگانی اش را سامان می دهد و هفتاد و یک رحمت دیگر را برای هراس های روز قیامت ذخیره می کند.

ص :445

[٢١6١]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أعان مؤمنا نفّس اللّه عزّ و جلّ عنه ثلاثا و سبعین کربه،واحده فی الدّنیا و ثنتین و سبعین کربه عند کربه العظمی،قال:حیث یتشاغل النّاس بأنفسهم.

[٢١6٢]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حسین بن نعیم، عن مسمع أبی سیّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من نفّس عن مؤمن کربه نفّس اللّه عنه کرب الآخره و خرج من قبره و هو ثلج الفؤاد و من أطعمه من جوع أطعمه اللّه من ثمار الجنّه و من سقاه شربه سقاه اللّه من الرّحیق المختوم.

[٢١6٣]4-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن الرّضا علیه السّلام قال:

من فرّج عن مؤمن فرّج اللّه عن قلبه یوم القیامه.

[٢١64]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح،عن ذریح المحاربیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:أیّما مؤمن نفّس عن مؤمن کربه و هو معسر یسّر اللّه له حوائجه فی الدّنیا و الآخره،قال:و من ستر علی مؤمن عوره یخافها ستر اللّه علیه سبعین عوره من عورات الدّنیا و الآخره،قال:و اللّه فی عون المؤمن ما کان المؤمن فی عون أخیه فانتفعوا بالعظه و ارغبوا فی الخیر.

ص :446

[٢١6١]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس مؤمنی را یاری رساند،خداوند عزّتمند هفتاد و سه گرفتاری را از او برمی دارد.که از آن ها یکی در دنیا است و هفتاد و دو تای دیگر هنگام آن گرفتاری بزرگ،آن گاه که همۀ مردم به خودشان مشغول می گردند.

[٢١6٢]٣-مسمع ابو سیّار گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هر کس بار گرفتاری ای را از دوش مؤمنی بردارد،خداوند گرفتاری های آخرت را از او برمی دارد و از گورش،خنک دل بیرون می آورد.و هرکس گرسنگی مؤمنی را سیر کند،خداوند او را از میوه های بهشت سیر می کند و هرکس مؤمنی را به شربتی سیراب کند،خداوند او را از آن شربت گوارای بی تبدیل سیراب می کند.

[٢١6٣]4-حسن بن علی وشّاء از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

هرکس نگرانی مؤمنی را برطرف کند،خداوند در روز قیامت نگرانی دلش را برطرف می کند.

[٢١64]5-ذریح محاربی گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هرگاه مؤمنی در حال سختی،گرفتاری مؤمن دیگری را برطرف کند،خداوند نیازهای دنیا و آخرت او را آسان می کند.و فرمودند:و هرکس عیب مؤمنی را که از آن می ترسد،بپوشاند،خداوند هفتاد عیب دنیا و آخرت او را می پوشاند.

و فرمودند:هرگاه مؤمنی یار برادر باشد،خداوند یار او است.پس،از این اندرز سودمند شوید و به نیکی کردن رغبت کنید.

ص :44٧

باب إطعام المؤمن

[٢١65]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أبی یحیی الواسطیّ،عن بعض أصحابنا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أشبع مؤمنا وجبت له الجنّه و من أشبع کافرا کان حقّا علی اللّه أن یملأ جوفه من الزّقّوم،مؤمنا کان أو کافرا.

[٢١66]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن عثمان بن عیسی،عن بعض أصحابنا،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لأن أطعم رجلا من المسلمین أحبّ إلیّ من أن أطعم أفقا من النّاس،قلت:و ما الأفق؟قال:مائه ألف أو یزیدون.

[٢١6٧]٣-عنه،عن أحمد،عن صفوان بن یحیی،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أطعم ثلاثه نفر من المسلمین أطعمه اللّه من ثلاث جنان فی ملکوت السّماوات:الفردوس و جنّه عدن و طوبی[و]شجره تخرج من جنّه عدن،غرسها ربّنا بیده.

[٢١6٨]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من رجل یدخل بیته مؤمنین فیطعمهما شبعهما إلاّ کان ذلک أفضل من عتق نسمه.

[٢١6٩]5-عنه،عن أبیه،عن حمّاد،عن إبراهیم،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

من أطعم مؤمنا من جوع أطعمه اللّه من ثمار الجنّه و من سقی مؤمنا من

ص :44٨

غذا دادن به مؤمن

[٢١65]١-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هر کس مؤمنی را سیر کند،بهشت بر او واجب می گردد و هرکس چه مؤمن و چه کافر،کافری را سیر کند،بر خداوند سزا است که شکم او را از زقّوم پر کند.

[٢١66]٢-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:برای من غذا دادن به مردی از مسلمانان دوست داشتنی تر از این است که به ناحیه ای از مردم غذا بدهم.من عرض کردم:ناحیه چه اندازه است؟فرمودند:صد هزار یا بیشتر.

[٢١6٧]٣-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس سه تن از مسلمانان را غذا بدهد،خداوند از سه بهشت ملکوت آسمان ها او را غذا می دهد:از فردوس و بهشت عدن و طوبی،درختی که از بهشت عدن بیرون می آید و پروردگارمان به دست خود آن را کاشته است.

[٢١6٨]4-ابراهیم بن عمر یمانی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هر مردی که دو مؤمن به خانه اش بیایند و او آن ها را غذا داده،سیر کند کاری برتر از آزاد ساختن بنده کرده است.

[٢١6٩]5-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هرکس مؤمنی را از گرسنگی سیر کند،خداوند او را از میوه های بهشت می خوراند و هر

ص :44٩

ظمإ سقاه اللّه من الرّحیق المختوم.

[٢١٧٠]6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن عبد اللّه بن میمون القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أطعم مؤمنا حتّی یشبعه لم یدر أحد من خلق اللّه ما له من الأجر فی الآخره،لا ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل إلاّ اللّه ربّ العالمین،ثمّ قال:من موجبات المغفره إطعام المسلم السّغبان ثمّ تلا قول اللّه عزّ و جلّ: أَوْ إِطْعٰامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَهٍ یَتِیماً ذٰا مَقْرَبَهٍ أَوْ مِسْکِیناً ذٰا مَتْرَبَهٍ.

[٢١٧١]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من سقی مؤمنا شربه من ماء من حیث یقدر علی الماء أعطاه اللّه بکلّ شربه سبعین ألف حسنه و إن سقاه من حیث لا یقدر علی الماء فکأنّما أعتق عشر رقاب من ولد إسماعیل.

[٢١٧٢]٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن حسین بن نعیم الصّحّاف قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أ تحبّ إخوانک یا حسین؟قلت:نعم قال:تنفع فقراءهم قلت:نعم قال:أما إنّه یحقّ علیک أن تحبّ من یحبّ اللّه،أما و اللّه لا تنفع منهم أحدا حتّی تحبّه،أ تدعوهم إلی منزلک؟قلت:نعم ما آکل إلاّ و معی منهم الرّجلان و الثّلاثه و الأقلّ و الأکثر فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أما إنّ فضلهم علیک أعظم من فضلک علیهم،فقلت:جعلت فداک أطعمهم طعامی و أوطئهم رحلی و یکون فضلهم علیّ أعظم؟!قال:نعم إنّهم إذا دخلوا منزلک دخلوا بمغفرتک و مغفره عیالک و إذا خرجوا من منزلک خرجوا بذنوبک و ذنوب عیالک.

ص :45٠

کس مؤمنی را در تشنگی اش سیراب گرداند خداوند او را از شربت گوارای بی تبدیل سیراب می کند.

[٢١٧٠]6-عبد اللّه بن میمون قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هرکس مؤمنی را غذا داده،سیرش کند،هیچ آفریده ای و نه هیچ فرشتۀ مقرّب و هیچ پیامبر فرستاده ای،مگر خود خداوند،پروردگار جهانیان پاداش آخرتش را درنیابد.سپس فرمودند:غذا دادن به مسلمان گرسنه از موجبات آمرزش است.سپس این سخن خداوند عزّتمند را خواند:(یا غذا دادن در روز گرسنگی،به یتیمی از خویشان یا بی چاره ای خاک نشین.[بلد(٩٠):١4-١6]

[٢١٧١]٧-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس در جایی که به آب دسترسی دارد،مؤمنی را به شربت آبی سیراب کند، خداوند در برابر هر شربتی او را هزار حسنه دهد و اگر در جایی که به آب دسترسی ندارد،او را سیراب کند،گویا ده بنده از فرزندان اسماعیل را آزاد ساخته است.

[٢١٧٢]٨-حسین بن نعیم صحّاف گفته است:حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای حسین آیا برادرانت را دوست می داری؟من عرض کردم:بله.فرمودند:به نیازمندانشان سودمندی؟عرض کردم:بله.فرمودند:بدان که بر تو واجب است کسانی را دوست داشته باشی که خداوند را دوست می دارند.هان که به خدا سوگند تو جز به کسی که دوستش می داری،سود نمی رسانی،آیا تو آنان را به خانه ات دعوت می کنی؟عرض کردم:بله،غذا نمی خورم مگر این که دو یا سه و کمتر و بیشتر از آنان در خانه ام باشند.حضرت فرمودند:بدان که فضیلت آنان بر تو بزرگ تر از فضیلت تو بر آنان است.من عرض کردم:جانم فدایت من به آنان غذا داده،در خانه ام جایشان می دهم و با این حال فضیلت آنان بزرگ تر از فضیلت من است؟!فرمودند:بله،چون آنان وقتی به خانه ات می آیند آمرزش تو و خانواده ات را با خود می آورند و چون از خانه ات بروند،گناهان تو و خانواده ات را با خود می برند.

ص :45١

[٢١٧٣]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی محمّد الوابشیّ قال:

ذکر أصحابنا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت:ما أتغدّی و لا أتعشّی إلاّ و معی منهم الاثنان و الثّلاثه و أقلّ و أکثر فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:فضلهم علیک أعظم من فضلک علیهم،فقلت:جعلت فداک کیف و أنا أطعمهم طعامی و أنفق علیهم من مالی و أخدمهم عیالی؟!فقال:إنّهم إذا دخلوا علیک دخلوا برزق من اللّه عزّ و جلّ کثیر و إذا خرجوا خرجوا بالمغفره لک.

[٢١٧4]١٠-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن مقرّن،عن عبید اللّه الوصّافیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لأن أطعم رجلا مسلما أحبّ إلیّ من أن أعتق أفقا من النّاس،قلت:و کم الأفق؟فقال:عشره آلاف.

[٢١٧5]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن ربعیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من أطعم أخاه فی اللّه کان له من الأجر مثل من أطعم فئاما من النّاس،قلت:و ما الفئام من النّاس؟قال:مائه ألف من النّاس

[٢١٧6]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن الحکم،عن سدیر الصّیرفیّ قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما منعک أن تعتق کلّ یوم نسمه؟قلت:لا یحتمل مالی ذلک،قال:تطعم کلّ یوم مسلما فقلت:موسرا أو معسرا؟قال:فقال:إنّ الموسر قد یشتهی الطّعام.

[٢١٧٧]١٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن صفوان الجمّال،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :45٢

[٢١٧٣]٩-ابو محمّد وابشی گفت:در خدمت حضرت صادق علیه السّلام از اصحابمان سخن به میان آمد.من عرض کردم:من ناشتا و شام نمی خورم جز این که دو یا سه و کمتر و بیشتر از اصحابمان با من باشند.حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:فضیلت آنان بر تو بزرگ تر از فضیلت تو بر آنان است.من عرض کردم:جانم فدایت چگونه چنین است درحالی که من غذایم را به آنان داده،مالم را به آنان بخشیده، خانواده ام را خادمشان قرار می دهم؟فرمودند:زیرا آنان وقتی به نزد تو می آیند، روزی خداوند عزّتمند را می آورند و چون از نزد تو بروند،آمرزش تو را به همراه می برند.

[٢١٧4]١٠-عبید اللّه وصّافی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:برای من غذا دادن به مردی مسلمان محبوب تر از آزاد ساختن ناحیه ای از مردم است.

من عرض کردم:ناحیۀ مردم،چه اندازه است؟فرمودند:ده هزار نفر.

[٢١٧5]١١-ربعی گفت:حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس در راه خدا برادرش را غذا دهد،همچون کسی که جماعتی از مردم را غذا داده،پاداش می برد.من عرض کردم:این جماعت مردم چه اندازه می باشند؟فرمودند:صد هزار تن.

[٢١٧6]١٢-سدیر صیرفی گفت:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:چرا تو هر روز بنده ای را آزاد نمی کنی؟عرض کردم:من توانایی اش را ندارم.فرمودند:هر روز مسلمانی را غذا بده.عرض کردم:به مرفّه یا گرفتار؟فرمودند:گاهی مرفّه نیز به غذا میل دارد.

[٢١٧٧]١٣-صفوان شتربان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:برای

ص :45٣

أکله یأکلها أخی المسلم عندی أحبّ إلیّ من أن أعتق رقبه.

[٢١٧٨]١4-عنه،عن إسماعیل بن مهران،عن صفوان الجمّال،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لأن أشبع رجلا من إخوانی أحبّ إلیّ من أن أدخل سوقکم هذا فأبتاع منها رأسا فأعتقه.

[٢١٧٩]١5-عنه،عن علیّ بن الحکم،عن أبان بن عثمان،عن عبد الرّحمن بن أبی عبد اللّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لأن آخذ خمسه دراهم[و]أدخل إلی سوقکم هذا فأبتاع بها الطّعام و أجمع نفرا من المسلمین أحبّ إلیّ من أن أعتق نسمه.

[٢١٨٠]١6-عنه،عن الوشّاء،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سئل محمّد بن علیّ صلوات اللّه علیهما ما یعدل عتق رقبه؟قال:إطعام رجل مسلم.

[٢١٨١]١٧-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب،عن محمّد بن إسماعیل،عن صالح بن عقبه،عن أبی شبل قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

ما أری شیئا یعدل زیاره المؤمن إلاّ إطعامه و حقّ علی اللّه أن یطعم من أطعم مؤمنا من طعام الجنّه.

[٢١٨٢]١٨-محمّد،عن محمّد بن الحسین،عن محمّد بن إسماعیل،عن صالح بن عقبه،عن رفاعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لأن أطعم مؤمنا محتاجا أحبّ إلیّ من أن أزوره و لأن أزوره،أحبّ إلیّ من أن أعتق عشر رقاب.

ص :454

من لقمه ای که برادر مسلمانم در نزد من می خورد محبوب تر از آزاد ساختن بنده است.

[٢١٧٨]١4-صفوان شتربان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:برای من سیر کردن مردی از برادرانم محبوب تر از این است که به بازار شما رفته، بنده ای بخرم و آزاد کنم.

[٢١٧٩]١5-عبد الرحمان ابو عبد اللّه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:برای من پنج درهمی که به بازارتان رفته،غذایی بخرم و گروهی از مسلمانان را گرد هم آورم،دوست داشتنی تر است از این که بنده ای را آزاد کنم.

[٢١٨٠]١6-از ابو بصیر روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدند:چه چیزی با آزاد ساختن بنده برابری می کند؟فرمودند:غذا دادن به مردی مسلمان.

[٢١٨١]١٧-از ابو شبل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:گمان نمی کنم چیزی جز غذا دادن به مؤمن با زیارت او برابری کند و بر خدا سزا است که از غذای بهشت به کسی بدهد که مؤمنی را غذا داده است.

[٢١٨٢]١٨-رفاعه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:برای من غذا دادن به مؤمن نیازمند دوست داشتنی تر از زیارت او است.و زیارت مؤمن در نزد من محبوب تر از این است که ده بنده را آزاد کنم.

ص :455

[٢١٨٣]١٩-صالح بن عقبه،عن عبد اللّه بن محمّد و یزید بن عبد الملک،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أطعم مؤمنا موسرا کان له یعدل رقبه من ولد إسماعیل ینقذه من الذّبح، و من أطعم مؤمنا محتاجا کان له یعدل مائه رقبه من ولد إسماعیل ینقذها من الذّبح.

[٢١٨4]٢٠-صالح بن عقبه،عن نصر بن قابوس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لإطعام مؤمن أحبّ إلیّ من عتق عشر رقاب و عشر حجج،قال:قلت:عشر رقاب و عشر حجج؟قال:فقال:یا نصر إن لم تطعموه مات أو تدلّونه فیجیء إلی ناصب فیسأله و الموت خیر له من مسأله ناصب،یا نصر من أحیا مؤمنا فکأنّما أحیا النّاس جمیعا فإن لم تطعموه فقد أمتّموه و إن أطعمتموه فقد أحییتموه.

باب من کسا مؤمنا

[٢١٨5]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن عمر بن عبد العزیز،عن جمیل بن درّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من کسا أخاه کسوه شتاء أو صیف کان حقّا علی اللّه أن یکسوه من ثیاب الجنّه و أن یهوّن علیه سکرات الموت و أن یوسّع علیه فی قبره و أن یلقی الملائکه إذا خرج من قبره بالبشری و هو قول اللّه عزّ و جلّ فی کتابه: وَ تَتَلَقّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَهُ هٰذٰا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ.

[٢١٨6]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن بکر بن صالح،عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن جعفر بن إبراهیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من کسا أحدا من فقراء المسلمین ثوبا من عری أو أعانه بشیء ممّا

ص :456

[٢١٨٣]١٩-عبد اللّه محمّد و یزید عبد الملک روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس مؤمن مرفّهی را غذا دهد،پاداشی برابر با آزاد ساختن بنده ای از فرزندان اسماعیل می برد گویا که او را از ذبح شدن نجات می دهد.و هرکس مؤمن نیازمندی را غذا دهد پاداشی برابر با آزاد ساختن صد بنده از فرزندان اسماعیل می برد،گویا که هرکدام را از ذبح شدن می رهاند.

[٢١٨4]٢٠-نصر قابوس روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:غذا دادن به مؤمن در نزد من،از آزاد کردن ده بنده و ده حجّ محبوب تر است.راوی گفته است:من عرض کردم:ده بنده و ده حجّ؟فرمودند:ای نصر اگر او غذا ندهید، می میرد یا وادارش می کنید که به سوی ناصبی رود و از او درخواست کند.و برای او مرگ بهتر از درخواست از ناصبی است.ای نصر هرکس مؤمنی را زنده کند، گویا همۀ مردمان را زنده کرده است.پس اگر شما او را غذا ندهید،همگی تان او را میرانده اید و اگر غذایش بدهید،همگی تان زنده اش ساخته اید.

کسی که مؤمنی را بپوشاند

[٢١٨5]١-جمیل درّاج روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس به برادرش جامۀ تابستانه یا زمستانه بپوشاند،بر خداوند سزا است که به او از جامه های بهشت بپوشاند و دشواری های مردن را بر او آسان کند.در گور به او گشایش دهد و چون از گور بیرون می آید،فرشتگان با شادباش او را پیشواز کنند.

و این سخن خداوند در کتاب خویش است که فرمود:(و فرشتگان به پیشوازشان می آیند:این روزی است که به شما وعده داده می شد.)[انبیاء(٢١):١٠٣]

[٢١٨6]٢-عبد اللّه بن جعفر ابراهیم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

هرکس یک تن از نیازمندان مسلمان را از برهنگی بپوشاند یا او را به چیزی از قوت

ص :45٧

یقوته من معیشته،وکّل اللّه عزّ و جلّ به سبعه آلاف ملک من الملائکه، یستغفرون لکلّ ذنب عمله إلی أن ینفخ فی الصّور

[٢١٨٧]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن صفوان،عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من کسا أحدا من فقراء المسلمین ثوبا من عری أو أعانه بشیء ممّا یقوته من معیشته،وکّل اللّه عزّ و جلّ به سبعین ألف ملک من الملائکه یستغفرون لکلّ ذنب عمله إلی أن ینفخ فی الصّور.

[٢١٨٨]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن إبراهیم بن عمر،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام[قال:]

من کسا مؤمنا کساه اللّه من الثّیاب الخضر،و قال فی حدیث آخر:لا یزال فی ضمان اللّه ما دام علیه سلک.

[٢١٨٩]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه کان یقول:

من کسا مؤمنا ثوبا من عری کساه اللّه من إستبرق الجنّه و من کسا مؤمنا ثوبا من غنی لم یزل فی ستر من اللّه ما بقی من الثّوب خرقه.

باب فی إلطاف المؤمن و إکرامه

[٢١٩٠]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن الحسین بن هاشم،عن سعدان بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أخذ من وجه أخیه المؤمن قذاه کتب اللّه عزّ و جلّ له عشر حسنات،و من تبسّم فی وجه أخیه کانت له حسنه.

ص :45٨

زندگی اش یاری دهد خداوند عزّتمند هفت هزار فرشته بر او می گمارد تا برای هر گناهی که کرده تا نفخ صور آمرزش بخواهند.

[٢١٨٧]٣-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس یک تن از نیازمندان مسلمان را در برهنگی اش جامه بپوشاند یا به چیزی از قوت زندگی اش یاری دهد خداوند عزّتمند هفتاد هزار فرشته بر او می گمارد تا برای هر گناهی که کرده تا دمیده شدن در صور آمرزش بخواهند.

[٢١٨٨]4-ابو حمزه ثمالی روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:هر کس مؤمنی را بپوشاند،خداوند به او از جامه های سبز می پوشاند.

و در حدیث دیگری فرموده است:تا وقتی نخی از آن مانده باشد،بیمۀ خداوند است.

[٢١٨٩]5-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام می فرمودند:هر کس مؤمنی را در برهنگی اش بپوشاند،خداوند به او از جامه های زربفت بهشت می پوشاند و هرکس به مؤمنی در توانگری اش جامه بپوشاند،تا وقتی پاره ای از آن باشد،پیوسته در سراپردۀ خداوند خواهد بود.

در مهربانی به مؤمن و گرامی داشتن او

[٢١٩٠]١-سعدان مسلم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس خاشاکی را از روی برادر مؤمنش بردارد،خداوند عزّتمند ده حسنه برایش می نویسد و هرکس به روی برادرش لبخند بزند،همان،برایش حسنه می شود.

ص :45٩

[٢١٩١]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن عمر بن عبد العزیز،عن جمیل بن درّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قال لأخیه المؤمن:مرحبا،کتب اللّه تعالی له مرحبا إلی یوم القیامه.

[٢١٩٢]٣-عنه،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أتاه أخوه المسلم فأکرمه فإنّما أکرم اللّه عزّ و جلّ.

[٢١٩٣]4-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن نصر بن إسحاق، عن الحارث بن النّعمان،عن الهیثم بن حمّاد،عن أبی داود،عن زید بن أرقم قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:ما فی أمّتی عبد ألطف أخاه فی اللّه بشیء من لطف إلاّ أخدمه اللّه من خدم الجنّه.

[٢١٩4]5-و عنه،عن أحمد بن محمّد،عن بکر بن صالح،عن الحسن بن علیّ،عن عبد اللّه بن جعفر بن إبراهیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:من أکرم أخاه المسلم بکلمه یلطفه بها و فرّج عنه کربته لم یزل فی ظلّ اللّه الممدود علیه الرّحمه ما کان فی ذلک.

[٢١٩5]6-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن عمر بن عبد العزیز،عن جمیل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:إنّ ممّا خصّ اللّه عزّ و جلّ به المؤمن أن یعرّفه برّ إخوانه و إن قلّ، و لیس البرّ بالکثره و ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ یقول فی کتابه: وَ یُؤْثِرُونَ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کٰانَ بِهِمْ خَصٰاصَهٌ (ثمّ قال:) وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و من عرّفه اللّه عزّ و جلّ بذلک أحبّه اللّه و من أحبّه اللّه تبارک و تعالی وفّاه أجره

ص :46٠

[٢١٩١]٢-جمیل درّاج روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس به برادر مؤمنش بگوید:مرحبا،خداوند والا تا روز قیامت برایش مرحبا می نویسد.

[٢١٩٢]٣-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه کسی برادر مسلمانش را گرامی بدارد،همانا خداوند عزّتمند را گرامی داشته است.

[٢١٩٣]4-زید ارقم روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرگاه بنده ای از امّت من در راه خدا به برادرش مهربانی کند،اگرچه اندک باشد،خداوند خادمان بهشت را خدمتگزار او می کند.

[٢١٩4]5-عبد اللّه بن جعفر ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس برادر مسلمانش را با کلمه ای مهرانگیز گرامی بدارد و گرفتاری او را چاره کند،تا به او می پردازد در سایۀ گستردۀ رحمت خداوند است.

[٢١٩5]6-جمیل گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:از چیزهایی که خداوند،مؤمن را به آن اختصاص داده،این است که او را قدردان به نیکی برادرانش می کند،اگرچه اندک باشد و نیکی به زیاد بودن آن نیست.چنان که خداوند عزّتمند در کتابش می فرماید:(و دیگران را بر خودشان پیش می اندازند،اگر چه خود در تنگنا باشند.)[حشر(5٩):٩](سپس فرموده است:)(و هرکس جلوی بخلش را بگیرد،هم آنان رستگارانند.)[همان]و خداوند هرکس را قدردان کند،او را دوستش می دارد.و خداوند پاک و والا هرکس را دوست داشته باشد،در روز

ص :46١

یوم القیامه بغیر حساب،ثمّ قال:یا جمیل ارو هذا الحدیث لإخوانک،فإنّه ترغیب فی البرّ.

[٢١٩6]٧-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن محمّد بن إسماعیل، عن صالح بن عقبه،عن المفضّل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لیتحف أخاه التّحفه،قلت:و أیّ شیء التّحفه؟قال:من مجلس و متّکإ و طعام و کسوه و سلام،فتطاول الجنّه مکافأه له و یوحی اللّه عزّ و جلّ إلیها:أنّی قد حرّمت طعامک علی أهل الدّنیا إلاّ علی نبیّ،أو وصیّ نبیّ فإذا کان یوم القیامه أوحی اللّه عزّ و جلّ إلیها:أن کافئی أولیائی بتحفهم فیخرج منها وصفاء و وصائف معهم أطباق مغطّاه بمنادیل من لؤلؤ فإذا نظروا إلی جهنّم و هولها و إلی الجنّه و ما فیها طارت عقولهم و امتنعوا أن یأکلوا فینادی مناد من تحت العرش:أنّ اللّه عزّ و جلّ قد حرّم جهنّم علی من أکل من طعام جنّته فیمدّ القوم أیدیهم فیأکلون.

[٢١٩٧]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن الفضیل،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یجب للمؤمن علی المؤمن أن یستر علیه سبعین کبیره.

[٢١٩٨]٩-الحسین بن محمّد و محمّد بن یحیی جمیعا،عن علیّ بن محمّد بن سعد،عن محمّد بن أسلم،عن محمّد بن علیّ بن عدیّ قال:أملی علیّ محمّد بن سلیمان،عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أحسن یا إسحاق إلی أولیائی ما استطعت،فما أحسن مؤمن إلی مؤمن و لا أعانه إلاّ خمش وجه إبلیس و قرّح قلبه.

ص :46٢

قیامت پاداشش را بی حساب دهد.سپس حضرت فرمودند:ای جمیل این حدیث را برای برادرانت روایت کن که ترغیب به نیکی است.

[٢١٩6]٧-مفضّل گفت:حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن به برادرش تحفه می دهد.من عرض کردم:چه تحفه ای؟فرمودند:جا برای نشستن و تکیه دادن و غذا و جامه و سلام.و آن گاه بهشت برای پاداش او آماده می شود ولی خداوند عزّتمند به او وحی می کند:من غذای تو را بر اهل دنیا جز پیامبر و جانشین پیامبرش حرام کرده ام.پس چون روز قیامت شود خداوند عزّتمند به او وحی می کند:دوستان مرا برای تحفه هاشان پاداش بده.آن گاه غلامان و کنیزانی به همراه خوانچه های پوشیده از پارچه های گوهرین از بهشت بیرون می آیند.ولی وقتی آنان به دوزخ و هراسش و به بهشت و آنچه در آن است، مینگرند،عقلشان می پرد و از خوردن امتناع می کنند.پس منادی ای از زیر عرش خداوند فریاد می زند:خداوند عزّتمند بر کسانی که از غذای بهشتش بخورند، دوزخ را حرام کرده است.پس این مردم دست دراز کرده،به خوردن می پردازند.

[٢١٩٧]٨-ابو حمزه روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:بر مؤمن واجب است که هفتاد کبیرۀ مؤمن را بپوشاند.

[٢١٩٨]٩-از اسحاق عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای اسحاق هرچه می توانی به دوستان من نیکی کن.که هیچ مؤمنی به مؤمن دیگر نیکی و یاری نمی کند،جز این که روی ابلیس را خراش داده،دلش را زخمی می کند.

ص :46٣

باب فی خدمته

[٢١٩٩]١-محمّد بن یحیی،عن سلمه بن الخطّاب،عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ،عن إسماعیل بن أبان،عن صالح بن أبی الأسود،رفعه عن أبی المعتمر قال:

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:أیّما مسلم خدم قوما من المسلمین إلاّ أعطاه اللّه مثل عددهم خدّاما فی الجنّه.

باب نصیحه المؤمن

[٢٢٠٠]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عمر بن أبان،عن عیسی بن أبی منصور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یجب للمؤمن علی المؤمن أن یناصحه.

[٢٢٠١]٢-عنه،عن ابن محبوب،عن معاویه بن وهب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یجب للمؤمن علی المؤمن النّصیحه له فی المشهد و المغیب.

[٢٢٠٢]٣-ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی عبیده الحذّاء،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یجب للمؤمن علی المؤمن النّصیحه.

[٢٢٠٣]4-ابن محبوب،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:لینصح الرّجل منکم أخاه کنصیحته لنفسه.

[٢٢٠4]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :464

خدمتگزاری به مؤمن

[٢١٩٩]١-ابو معتمر گفته است:از امیر مؤمنان علیه السّلام شنیدم که رسول خدا فرموده است:هرگاه مسلمانی به گروهی از مسلمانان خدمت کند،خداوند در بهشت به شمار آنان،خدمتگزار به او می دهد.

اندرز دادن به مؤمن

[٢٢٠٠]١-عیسای منصور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بر مؤمن واجب است که مؤمنان را اندرز دهد.

[٢٢٠١]٢-معاویۀ وهب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بر مؤمن واجب است که در آشکار و نهان خیرخواه مؤمن باشد.

[٢٢٠٢]٣-ابو عبیده حذّاء روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:بر مؤمن واجب است که مؤمنان را اندرز دهد.

[٢٢٠٣]4-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هر یک از شما باید خیرخواه برادرش باشد،چنان که خیرخواه خویش است.

[٢٢٠4]5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :465

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ أعظم النّاس منزله عند اللّه یوم القیامه أمشاهم فی أرضه بالنّصیحه لخلقه.

[٢٢٠5]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن القاسم بن محمّد،عن المنقریّ،عن سفیان بن عیینه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:علیکم بالنّصح للّه فی خلقه فلن تلقاه بعمل أفضل منه.

باب الإصلاح بین النّاس

[٢٢٠6]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن حمّاد بن أبی طلحه،عن حبیب الأحول قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:صدقه یحبّها اللّه إصلاح بین النّاس إذا تفاسدوا و تقارب بینهم إذا تباعدوا.

عنه،عن محمّد بن سنان،عن حذیفه بن منصور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،مثله

[٢٢٠٧]٢-عنه،عن ابن محبوب،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لأن أصلح بین اثنین أحبّ إلیّ من أن أتصدّق بدینارین.

[٢٢٠٨]٣-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن سنان،عن مفضّل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا رأیت بین اثنین من شیعتنا منازعه فافتدها من مالی.

[٢٢٠٩]4-ابن سنان،عن أبی حنیفه سابق الحاجّ قال:

مرّ بنا المفضّل و أنا و ختنی نتشاجر فی میراث،فوقف علینا ساعه ثمّ قال لنا:تعالوا إلی المنزل فأتیناه فأصلح بیننا بأربعمائه درهم فدفعها إلینا من عنده حتّی إذا استوثق کلّ واحد منّا من صاحبه،قال:أما إنّها لیست من مالی و لکن

ص :466

در روز قیامت والامقام ترین مردم در پیشگاه خداوند کسی است که برای اندرز دادن به آفریدگان او بیشتر گام برداشته است.

[٢٢٠5]6-سفیان عیینه گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:بر شما باد که آفریدگان خداوند را در راه او اندرز بگویید که هرگز خدا را با عملی برتر از آن دیدار نخواهید کرد.

آشتی دادن میان مردم

[٢٢٠6]١-حبیب احول گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:آشتی دادن میان مردم هنگام اختلافشان و هنگام دوری،به هم نزدیک کردنشان، صدقه ای است که خداوند آن را دوست می دارد.

این حدیث با سند دیگری نیز روایت شده است.

[٢٢٠٧]٢-هشام سالم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:برای من آشتی دادن میان دو نفر،از دو دینار صدقه دادن محبوب تر است.

[٢٢٠٨]٣-از مفضّل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه میان دو تن از شیعیان ما ستیزی دیدی،از اموال من برایشان خرج کن.

[٢٢٠٩]4-ابو حنیفه ساربان حاجیان گفته است:درحالی که من و دامادم دربارۀ میراثی ستیز می کردیم،مفضّل به ما برخورده پس ساعتی ایستاد و آن گاه گفت:با من به خانه ام بیایید.ما با او رفتیم.آن گاه با چهارصد درهمی که از نزد خودش به ما پرداخت،میان ما آشتی داد.و چون هریک از ما نسبت به دیگری خاطر جمع شد،او گفت:این از اموال خودم نیست،بلکه حضرت صادق علیه السّلام به من دستور داده

ص :46٧

أبو عبد اللّه علیه السّلام أمرنی إذا تنازع رجلان من أصحابنا فی شیء أن أصلح بینهما و أفتدیها من ماله،فهذا من مال أبی عبد اللّه علیه السّلام.

[٢٢١٠]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المصلح لیس بکاذب.

[٢٢١١]6-علیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن علیّ بن إسماعیل،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لاٰ تَجْعَلُوا اللّٰهَ عُرْضَهً لِأَیْمٰانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النّٰاسِ قال:

إذا دعیت لصلح بین اثنین فلا تقل علیّ یمین ألاّ أفعل.

[٢٢١٢]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن محبوب، عن معاویه بن وهب أو معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:أبلغ عنّی کذا و کذا-فی أشیاء أمر بها-قلت:فأبلّغهم عنک و أقول عنّی ما قلت لی و غیر الّذی قلت؟قال:نعم إنّ المصلح لیس بکذّاب[إنّما هو الصّلح لیس بکذب.]

باب فی إحیاء المؤمن

[٢٢١٣]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له:قول اللّه عزّ و جلّ:«من قتل نفسا بغیر نفس فکأنّما قتل النّاس جمیعا و من أحیاها فکأنّما أحیا النّاس جمیعا»قال:من أخرجها من ضلال إلی هدی فکأنّما أحیاها و من أخرجها من هدی إلی ضلال فقد قتلها.

ص :46٨

که هرگاه دو مرد از اصحابمان برای چیزی با هم ستیز می کردند،میانشان آشتی داده،از مال ایشان خرج کنم.و این از اموال حضرت صادق علیه السّلام بود.

[٢٢١٠]5-معاویۀ عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:کسی که میان مردم آشتی می دهد دروغ گو نیست.

[٢٢١١]6-اسحاق عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ(خدا را دستاویز سوگندهایتان قرار ندهید،تا نیکوکار و پرهیزگار و اصلاحگر میان مردم باشید.) [بقره(٢):٢٢4]فرمودند:یعنی وقتی تو را برای آشتی دادن میان دو نفر خواندند،نگو که من سوگند خورده ام این کار را نکنم.

[٢٢١٢]٧-معاویۀ عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از جانب من چنین و چنان بگو-دربارۀ اموری که دستور داده بودند-من عرض کردم:از جانب شما می گویم و خودم نیز آنچه را به من گفته اید و غیر از آن هم می گویم؟ فرمودند:آری؛زیرا اصلاحگر،دروغ گو نیست.[همانا این آشتی دادن است نه دروغ گفتن.]

زنده گرداندن مؤمن

[٢٢١٣]١-سماعه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:(هر کس انسانی را جز به قصاص[و...]بکشد،گویا همۀ مردمان را کشته است و هرکس انسانی را زنده کند،گویا همۀ مردمان را زنده کرده است.[مائده(5):٣٢]فرمودند:هرکس انسانی را از گمراهی به هدایت ببرد،گویا او را زنده کرده است و هرکس او را از هدایت به گمراهی ببرد،به راستی او را کشته است.

ص :46٩

[٢٢١4]٢-عنه،عن علیّ بن الحکم،عن أبان بن عثمان،عن فضیل بن یسار قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام:قول اللّه عزّ و جلّ فی کتابه:«و من أحیاها فکأنّما أحیا النّاس جمیعا»قال:من حرق أو غرق،قلت:فمن أخرجها من ضلال إلی هدی؟ قال:ذاک تأویلها الأعظم.

محمّد بن یحیی،عن أحمد و عبد اللّه ابنی محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبان مثله.

[٢٢١5]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن خالد،عن النّضر بن سوید،عن یحیی بن عمران الحلبیّ،عن أبی خالد القمّاط،عن حمران قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:أسألک؟-أصلحک اللّه-فقال:نعم،فقلت:کنت علی حال و أنا الیوم علی حال أخری کنت أدخل الأرض فأدعو الرّجل و الاثنین و المرأه فینقذ اللّه من شاء و أنا الیوم لا أدعو أحدا؟فقال:و ما علیک أن تخلّی بین النّاس و بین ربّهم فمن أراد اللّه أن یخرجه من ظلمه إلی نور أخرجه،ثمّ قال:و لا علیک إن آنست من أحد خیرا أن تنبذ إلیه الشّیء نبذا،قلت:أخبرنی عن قول اللّه عزّ و جلّ:«و من أحیاها فکأنّما أحیا النّاس جمیعا»قال:من حرق أو غرق، ثمّ سکت،ثمّ قال:تأویلها الأعظم أن دعاها فاستجابت له.

باب فی الدّعاء للأهل إلی الإیمان

[٢٢١6]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن النّعمان،عن عبد اللّه بن مسکان عن سلیمان بن خالد قال:

ص :4٧٠

[٢٢١4]٢-فضیل یسار گفت:از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:(و هر کس جانی را زنده کند،گویا همۀ مردمان را زنده کرده است.)فرمودند:یعنی کسی را از سوختن یا غرق شدن برهاند.من عرض کردم:و کسی که جانی را از گمراهی به هدایت می برد؟فرمودند:این تأویل بزرگ تر آیه است.

این حدیث با سند دیگری نیز روایت شده است.

[٢٢١5]٣-حمران گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:خدا کارت را به سامان کند،پرسشی بکنم؟فرمودند:آری.عرض کردم:در گذشته بر حالی بودم و امروز بر حال دیگری هستم.در گذشته در زمین می گشتم و یکی دو مرد و زن را به حقّ دعوت می کردم و خداوند هرکس را می خواست نجات می داد.

ولی امروز کسی را دعوت نمی کنم؟فرمودند:چه می شود که مردم را با پروردگارشان رها کنی تا خداوند هرکس را می خواهد از تاریکی به روشنایی ببرد.سپس فرمودند:عیبی ندارد که وقتی خیری در کسی دیدی،چیزی به سویش بیندازی.من عرض کردم:مرا از این سخن خداوند عزّتمند آگاه کن که فرمود:(و هرکس جانی را زنده کند،گویا همۀ مردمان را زنده کرده است.)فرمودند:

یعنی از سوختن یا غرق شدن نجات دهد.سپس خاموشی گزید و آن گاه فرمود:

تأویل بزرگ تر آیه این است:کسی که او را دعوت کرده اند و او پذیرفته است.

فراخواندن خانواده به ایمان

[٢٢١6]١-سلیمان خالد گفت:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:من خاندانی

ص :4٧١

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّ لی أهل بیت و هم یسمعون منّی أفأدعوهم إلی هذا الأمر؟فقال نعم إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول فی کتابه یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نٰاراً وَقُودُهَا النّٰاسُ وَ الْحِجٰارَهُ.

باب فی ترک دعاء النّاس

[٢٢١٧]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن کلیب بن معاویه الصّیداویّ قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:إیّاکم و النّاس،إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته فترکه و هو یجول لذلک و یطلبه،ثمّ قال:لو أنّکم إذا کلّمتم النّاس قلتم:ذهبنا حیث ذهب اللّه و اخترنا من اختار اللّه،و اختار اللّه محمّدا و اخترنا آل محمّد صلّی اللّه علیه و علیهم.

[٢٢١٨]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن إسماعیل،عن أبی إسماعیل السّرّاج،عن ابن مسکان،عن ثابت أبی سعید قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا ثابت ما لکم و للنّاس،کفّوا عن النّاس و لا تدعوا أحدا إلی أمرکم،فو اللّه لو أنّ أهل السّماء و أهل الأرض اجتمعوا علی أن یضلّوا عبدا یرید اللّه هداه ما استطاعوا،کفّوا عن النّاس و لا یقول أحدکم:أخی و ابن عمّی و جاری فإنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا طیّب روحه فلا یسمع بمعروف إلاّ عرفه و لا بمنکر إلاّ أنکره ثمّ یقذف اللّه فی قلبه کلمه یجمع بها أمره.

[٢٢١٩]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان بن یحیی،عن محمّد بن مروان،عن الفضیل قال:

ص :4٧٢

دارم که از من حرف شنوی دارند،آیا آنان را به ولایت فرابخوانم؟فرمودند:بله، خداوند عزّتمند در کتابش می فرماید:(ای کسانی که ایمان آورده اید،خودتان و خانواده تان را از آتشی نگاه دارید که هیزمش مردمان و سنگ است.)[تحریم(66):6]

فرانخواندن مردم

[٢٢١٧]١-کلیب بن معاویه صیداوی گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:از مردم بپرهیزید که خداوند عزّتمند هرگاه برای بنده ای خیر بخواهد، در دلش نقطه ای می گذارد و رهایش می کند و او خود گردش می کند و آن را می جوید.سپس فرمودند:کاش وقتی با مردم سخن می گویید،بگویید:ما از جایی می رویم که خدا می رود و کسی را برمی گزینیم که خدا برگزیده است.

و خدا محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش]را برگزید و ما خاندان محمّد- درود خدا بر او و بر آنان-را برگزیدیم.

[٢٢١٨]٢-ثابت سعید گفت:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:ای ثابت شما را با مردم چه کار؟از مردم دست بردارید و کسی را به امر خودتان نخوانید.که به خدا سوگند اگر اهل آسمان و اهل زمین گرد هم آیند تا بنده ای را که خداوند می خواهد هدایتش کند،گمراه کنند،نمی توانند.از مردم دست بکشید و نگویید:

برادرم،پسر عمو و همسایه ام.که خداوند عزّتمند هرگاه برای بنده ای خیر بخواهد،روحش را پاکیزه می کند که هرگاه خوبی ای بشنود،آن را بشناسد و چون زشتی ای بشنود،انکارش کند.سپس خداوند کلمه ای در دلش می اندازد تا امرش را با آن کامل کند.

[٢٢١٩]٣-فضیل گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:آیا مردم را به

ص :4٧٣

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:ندعو النّاس إلی هذا الأمر؟فقال:یا فضیل إنّ اللّه إذا أراد بعبد خیرا أمر ملکا فأخذ بعنقه حتّی أدخله فی هذا الأمر طائعا أو کارها.

[٢٢٢٠]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه،عن أبیه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:اجعلوا أمرکم هذا للّه و لا تجعلوه للنّاس،فإنّه ما کان للّه فهو للّه و ما کان للنّاس فلا یصعد إلی السّماء و لا تخاصموا بدینکم النّاس فإنّ المخاصمه ممرضه للقلب إنّ اللّه عزّ و جلّ قال لنبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إِنَّکَ لاٰ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ و قال: أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النّٰاسَ حَتّٰی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ذروا النّاس،فإنّ النّاس أخذوا عن النّاس و إنّکم أخذتم عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علیّ علیه السّلام و لا سواء،و إنّنی سمعت أبی یقول:إذا کتب اللّه علی عبد أن یدخله فی هذا الأمر کان أسرع إلیه من الطّیر إلی و کره.

[٢٢٢١]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن عثمان بن عیسی،عن ابن أذینه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

قال إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق قوما للحقّ فإذا مرّ بهم الباب من الحقّ قبلته قلوبهم و إن کانوا لا یعرفونه و إذا مرّ بهم الباب من الباطل أنکرته قلوبهم و إن کانوا لا یعرفونه و خلق قوما لغیر ذلک فإذا مرّ بهم الباب من الحقّ أنکرته قلوبهم و إن کانوا لا یعرفونه و إذا مرّ بهم الباب من الباطل قبلته قلوبهم و إن کانوا لا یعرفونه.

[٢٢٢٢]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد الحمید بن أبی العلاء،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته من نور فأضاء لها

ص :4٧4

این امر بخوانیم؟فرمودند:ای فضیل هرگاه خداوند برای بنده ای خیر بخواهد، به فرشته ای فرمان می دهد گردن او را گرفته،خواه ناخواه در این امر داخلش کنند.

[٢٢٢٠]4-از عقبه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:این امرتان را برای خدا قرار دهید و برای مردم قرار ندهید؛زیرا آنچه برای خدا است،برای خدا است و آنچه برای مردم است،به آسمان بالا نمی رود.و با دین خودتان با مردم ستیزه نکنید؛زیرا ستیز،دل را بیمار می کند.خداوند عزّتمند به پیامبرش فرمود:(همانا تو هر که را دوستش داری،هدایت نمی کنی بلکه خداوند هرکس را که خواهد،هدایت می کند.)[قصص(٢٨):56]و فرمود:(آیا تو مردم را مجبور می کنی که مؤمن گردند.)[یونس(١٠):٩٩]مردم را رها کنید؛زیرا مردم دینشان را از مردم می گیرند و شما از رسول خدا و علی علیه السّلام گرفته اید و این دو،برابر نیستند.و من از پدرم شنیدم می فرمود:وقتی خداوند مقرّر کند که بنده ای را در این امر داخل گرداند،از پرنده ای که به لانه اش بازمی گردد،شتابنده تر می شود.

[٢٢٢١]5-ابن اذینه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند عزّتمند مردی را برای حقّ آفرید تا هرگاه دری از حقّ به آن ها بگذرد،دل شان آن را بپذیرد،اگرچه نشناسد.و هرگاه دری از باطل به آن ها بگذرد،دل شان اگر چه آن را نشناسد،انکارش کند.و مردمی را برای جز حقّ آفرید.تا هرگاه دری از حقّ بر آن ها بگذرد،دل شان انکارش کند،اگرچه آن را نشناسد و هرگاه دری از باطل بر آن ها بگذرد،اگرچه آن را نشناسد،دل شان بپذیرد.

[٢٢٢٢]6-عبد الحمید ابو علاء روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هر گاه خداوند عزّتمند برای بنده ای خیر بخواهد،در دلش نقطه ای نورانی گذارده،با

ص :4٧5

سمعه و قلبه حتّی یکون أحرص علی ما فی أیدیکم منکم و إذا أراد بعبد سوءا نکت فی قلبه نکته سوداء،فأظلم لها سمعه و قلبه،ثمّ تلا هذه الآیه: فَمَنْ یُرِدِ اللّٰهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمٰا یَصَّعَّدُ فِی السَّمٰاءِ.

[٢٢٢٣]٧-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن حمران،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته بیضاء و فتح مسامع قلبه و وکّل به ملکا یسدّده و إذا أراد بعبد سوءا نکت فی قلبه نکته سوداء و سدّ مسامع قلبه و وکّل به شیطانا یضلّه.

باب أنّ اللّه إنّما یعطی الدّین من یحبّه

[٢٢٢4]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن ابن بکیر،عن حمزه بن حمران،عن عمر بن حنظله قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا أبا الصّخر إنّ اللّه یعطی الدّنیا من یحبّ و یبغض،و لا یعطی هذا الأمر إلاّ صفوته من خلقه،أنتم و اللّه علی دینی و دین آبائی إبراهیم و إسماعیل،لا أعنی علیّ بن الحسین و لا محمّد بن علیّ و إن کان هؤلاء علی دین هؤلاء

[٢٢٢5]٢-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن عاصم بن حمید،عن مالک بن أعین الجهنیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:یا مالک إنّ اللّه یعطی الدّنیا من یحبّ و یبغض،و لا یعطی دینه إلاّ من یحبّ.

ص :4٧6

آن،گوش و دلش را روشن می کند،چنان که به آنچه در دستان شما است از خودتان حریص تر می گردند.ولی وقتی خداوند برای بنده ای بدی خواهد،در دلش نقطه ای تاریک گذاشته،با آن گوش و دلش را تاریک می کند.سپس این آیه را خواند:(و هرکس را که خدا بخواهد هدایتش کند،سینه اش را برای اسلام می گشاید و هرکس را که بخواهد گمراهش کند،سینه اش را تنگ و سخت می کند،گویا که به سوی آسمان بالا می رود.)[انعام(6):١٢5]

[٢٢٢٣]٧-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه خداوند شکوهمند برای بنده ای خیر بخواهد،در دلش نقطۀ سفیدی می گذارد و گوش های دلش را گشوده،فرشته ای بر او می گمارد تا استوارش گرداند و چون بدی بنده ای را بخواهد،در دلش نقطۀ تاریکی گذاشته،گوش های دلش را می بندد و شیطان را بر او می گمارد تا گمراهش کند.

خداوند به کسی که دوستش می دارد،دین می دهد

[٢٢٢4]١-عمر حنظله گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:ای ابو صخر خداوند دنیا را به دوست و دشمنش می دهد ولی این امر را جز به برگزیدگان از آفریدگانش نمی دهد.شما به خدا سوگند،بر دین من و دین پدرانم ابراهیم و اسماعیل هستید.مقصودم علی حسین و محمّد علی علیهم السّلام نیستند،اگر چه ایشان نیز بر دین آنان اند.

[٢٢٢5]٢-مالک بن اعین جهنی گفت:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:ای مالک،خداوند دنیا را به دوست و دشمنش می دهد ولی دینش را جز به دوستش نمی دهد.

ص :4٧٧

[٢٢٢6]٣-عنه،عن معلّی،عن الوشّاء،عن عبد الکریم بن عمرو الخثعمیّ، عن عمر بن حنظله،و عن حمزه بن حمران،عن حمران،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ هذه الدّنیا یعطیها اللّه البرّ و الفاجر و لا یعطی الإیمان إلاّ صفوته من خلقه.

[٢٢٢٧]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن النّعمان،عن أبی سلیمان،عن میسّر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ الدّنیا یعطیها اللّه عزّ و جلّ من أحبّ و من أبغض و إنّ الإیمان لا یعطیه إلاّ من أحبّه.

باب سلامه الدّین

[٢٢٢٨]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن النّعمان،عن أیّوب بن الحرّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَوَقٰاهُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِ مٰا مَکَرُوا فقال:

أما لقد بسطوا علیه و قتلوه و لکن أتدرون ما وقاه؟وقاه أن یفتنوه فی دینه.

[٢٢٢٩]٢-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن أبی جمیله قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام کان فی وصیّه أمیر المؤمنین علیه السّلام لأصحابه:اعلموا أنّ القرآن هدی اللّیل و النّهار و نور اللّیل المظلم علی ما کان من جهد و فاقه،فإذا حضرت بلیّه فاجعلوا أموالکم دون أنفسکم،و إذا نزلت نازله فاجعلوا أنفسکم دون دینکم،و اعلموا أنّ الهالک من هلک دینه و الحریب من حرب دینه،ألا و إنّه لا فقر بعد الجنّه،ألا و إنّه لا غنی بعد النّار،لا یفکّ أسیرها و لا یبرأ ضریرها.

ص :4٧٨

[٢٢٢6]٣-حمران روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:خداوند این دنیا را به نیک و بد می دهد ولی ایمان را جز به برگزیدگان از آفریدگانش نمی دهد.

[٢٢٢٧]4-از میسر روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خداوند عزّتمند،دنیا را به دوست و دشمن می دهد ولی ایمان را جز به دوست نمی دهد.

سلامتی در دین

[٢٢٢٨]١-از ایّوب حرّ روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه(و خداوند او را از آسیب نیرنگ های آن ها نگاه داشت.)[مؤمن(4٠):45]فرمودند:

درست است که بر او چیره شده،کشتند ولی آیا می دانید او را از چه چیز نگاه داشت؟نگذاشت که او را دربارۀ دینش فریب بدهند.

[٢٢٢٩]٢-از ابو جمیله روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در وصیّت امیر مؤمنان علیه السّلام به اصحابش آمده است:بدانید که این قرآن راهنمای شب و روز است.و نور شب تاریک شده از سختی و نیاز است.پس چون بلایی فرارسد، اموالتان را سپر جانتان کنید و چون حادثه ای رخ داد،جانتان را سپر دینتان کنید.

و بدانید که مرده کسی است که دینش از بین رفته است.و غارت شده کسی است که دینش غارت شده است.هان که پس از بهشت،فقری نیست و پس از دوزخ، توانگری ای،گرفتارش آزاد نمی شود و بیمارش بهبود نمی یابد.

ص :4٧٩

[٢٢٣٠]٣-علیّ،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن ربعیّ بن عبد اللّه،عن فضیل بن یسار،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سلامه الدّین و صحّه البدن خیر من المال،و المال زینه من زینه الدّنیا حسنه.

محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان،عن حمّاد،عن ربعیّ،عن الفضیل،عن أبی جعفر علیه السّلام،مثله.

[٢٢٣١]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن فضّال، عن یونس بن یعقوب،عن بعض أصحابه قال:

کان رجل یدخل علی أبی عبد اللّه علیه السّلام من أصحابه فغبر زمانا لا یحجّ فدخل علیه بعض معارفه،فقال:له فلان ما فعل؟قال:فجعل یضجّع الکلام یظنّ أنّه إنّما یعنی المیسره و الدّنیا،فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:کیف دینه؟فقال:کما تحبّ، فقال:هو و اللّه الغنی.

باب التّقیّه

[٢٢٣٢]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر عن هشام بن سالم و غیره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: أُولٰئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِمٰا صَبَرُوا (قال بما صبروا علی التّقیّه) وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ قال:

الحسنه التّقیّه و السّیّئه الإذاعه.

[٢٢٣٣]٢-ابن أبی عمیر،عن هشام،بن سالم عن أبی عمر الأعجمیّ قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا أبا عمر إنّ تسعه أعشار الدّین فی التّقیّه و لا دین لمن لا تقیّه له و التّقیّه فی کلّ شیء إلاّ فی النّبیذ و المسح علی الخفّین.

[٢٢٣4]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن

ص :4٨٠

[٢٢٣٠]٣-فضیل یسار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:سلامت دین و تندرستی،بهتر از مال است و مال،زینتی از زینت های دنیا است که خوب است.

این حدیث با سند دیگری نیز روایت شده است.

[٢٢٣١]4-یکی از اصحاب گفته است:مردی از اصحاب همواره به نزد حضرت صادق علیه السّلام می آمد زمانی گذشت و به حجّ نیامد.چون یکی از آشنایانش به نزد حضرت آمد،از او پرسیدند:فلانی چه می کند؟او سخن را پیچاند و گمان کرد که مقصود حضرت،مال و دنیا است.حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:دینش چگونه است؟او عرض کرد:چنان که دوست می دارید؟حضرت فرمودند:پس به خدا سوگند که او بی نیاز است.

تقیّه

[٢٢٣٢]١-هشام سالم و جز او دربارۀ این آیه(آنان برای شکیبایی شان دو بار پاداش داده می شوند.)(فرمودند:به شکیبی که بر تقیّه کردند.)(و با نیکی،بدی را از بین می برند.)[قصص(٢٨):54]روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

نیکی،تقیّه و بدی،فاش کردن است.

[٢٢٣٣]٢-ابو عمیر اعجمی گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:ای ابو عمر همانا نه دهم دین در تقیّه است.و کسی که تقیّه ندارد،دین ندارد.و در هر چیزی تقیّه روا است،جز در نوشیدن شراب و مسح بر کفش.

[٢٢٣4]٣-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:تقیّه،از دین

ص :4٨١

عیسی،عن سماعه،عن أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:التّقیّه من دین اللّه،قلت:من دین اللّه،قال:إی و اللّه من دین اللّه و لقد قال یوسف علیه السّلام: أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ و اللّه ما کانوا سرقوا شیئا و لقد قال إبراهیم علیه السّلام: إِنِّی سَقِیمٌ و اللّه ما کان سقیما.

[٢٢٣5]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید جمیعا،عن النّضر بن سوید،عن یحیی بن عمران الحلبیّ،عن حسین بن أبی العلاء،عن حبیب بن بشر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:سمعت أبی یقول لا و اللّه ما علی وجه الأرض شیء أحبّ إلیّ من التّقیّه،یا حبیب إنّه من کانت له تقیّه رفعه اللّه،یا حبیب من لم تکن له تقیّه وضعه اللّه،یا حبیب إنّ النّاس إنّما هم فی هدنه فلو قد کان ذلک کان هذا.

[٢٢٣6]5-أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسن بن علیّ الکوفیّ عن العبّاس بن عامر،عن جابر المکفوف،عن عبد اللّه بن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اتّقوا علی دینکم فاحجبوه بالتّقیّه فإنّه لا إیمان لمن لا تقیّه له،إنّما أنتم فی النّاس کالنّحل فی الطّیر لو أنّ الطّیر تعلم ما فی أجواف النّحل ما بقی منها شیء إلاّ أکلته و لو أنّ النّاس علموا ما فی أجوافکم أنّکم تحبّونّا أهل البیت لأکلوکم بألسنتهم و لنحلوکم فی السّرّ و العلانیه،رحم اللّه عبدا منکم کان علی ولایتنا.

[٢٢٣٧]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن حریز،عمّن أخبره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لاٰ تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لاَ السَّیِّئَهُ قال:

الحسنه:التّقیّه،و السّیّئه:الإذاعه و قوله عزّ و جلّ: اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَهَ قال:الّتی هی أحسن التّقیّه، فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدٰاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ.

ص :4٨٢

خدا است.من عرض کردم:از دین خدا؟فرمودند:آری به خدا سوگند که از دین خدا است.به راستی که یوسف علیه السّلام گفت:(ای کاروانیان شما دزدید.)[یوسف (١٢):٧٠]و به خدا سوگند آنان چیزی ندزدیده بودند.و به راستی که ابراهیم علیه السّلام فرمود:(من بیمارم.)[صافّات(٣٧):٨٩]

و به خدا سوگند که او بیمار نبود.

[٢٢٣5]4-حبیب بشر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از پدرم شنیدم می فرماید:نه،به خدا سوگند بر روی زمین در نزد من هیچ چیزی محبوب تر از تقیّه نیست.ای حبیب همانا هرکس تقیّه کند،خدایش بالا برد.ای حبیب هرکس تقیّه نکند،خدا به زمینش می زند.ای حبیب مردم اینک در آشتی اند و اگر این باشد،آن هم هست.

[٢٢٣6]5-عبد اللّه ابو یعفور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بر دینتان پروا کنید و آن را با تقیّه بپوشانید که هرکس تقیّه ندارد،ایمان ندارد.همانا شما در میان مردم همچون زنبور در میان پرندگان اید.که اگر پرنده بداند در شکم زنبوران چیست،همۀ آن ها را می خورد.و اگر مردم آنچه را در سینه های شما است،بدانند،که ما خاندان را دوست می دارید،با زبان هاشان شما را می خورند و در نهان و آشکار ناسزایتان گویند.خدا بیامرزد بنده ای از شما را که بر ولایت ما است.

[٢٢٣٧]6-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه:(و نیکی و بدی برابر نیستند.)[فصّلت(4١):٣4]فرمودند:نیکی،تقیّه است و بدی،فاش کردن.و دربارۀ این آیه:(و بدی را با آنچه نیکوتر است،از بین ببر.)[همان] فرمودند:آنچه نیکوتر است،تقیّه است.(تا کسی که میان تو و او دشمنی است همچون دوست یکدل گردد.)[فصّلت(4١):٣4]

ص :4٨٣

[٢٢٣٨]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن هشام بن سالم،عن أبی عمرو الکنانیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا أبا عمرو أرأیتک لو حدّثتک بحدیث أو أفتیتک بفتیا ثمّ جئتنی بعد ذلک فسألتنی عنه فأخبرتک بخلاف ما کنت أخبرتک،أو أفتیتک بخلاف ذلک بأیّهما کنت تأخذ؟قلت:بأحدثهما و أدع الآخر،فقال:قد أصبت یا أبا عمرو أبی اللّه إلاّ أن یعبد سرّا أما و اللّه لئن فعلتم ذلک إنّه[لخیر]لی و لکم،و أبی اللّه عزّ و جلّ لنا و لکم فی دینه إلاّ التّقیّه.

[٢٢٣٩]٨-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن علیّ،عن درست الواسطیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما بلغت تقیّه أحد تقیّه أصحاب الکهف إن کانوا لیشهدون الأعیاد و یشدّون الزّنانیر فأعطاهم اللّه أجرهم مرّتین.

[٢٢4٠]٩-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن علیّ بن فضّال،عن حمّاد بن واقد اللّحّام قال:

استقبلت أبا عبد اللّه علیه السّلام فی طریق فأعرضت عنه بوجهی و مضیت،فدخلت علیه بعد ذلک،فقلت:جعلت فداک إنّی لألقاک فأصرف وجهی کراهه أن أشقّ علیک،فقال لی:رحمک اللّه و لکنّ رجلا لقینی أمس فی موضع کذا و کذا فقال:

علیک السّلام یا أبا عبد اللّه،ما أحسن و لا أجمل.

[٢٢4١]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه قال:

قیل لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّ النّاس یروون أنّ علیّا علیه السّلام قال علی منبر الکوفه:

أیّها النّاس إنّکم ستدعون إلی سبّی فسبّونی،ثمّ تدعون إلی البراءه منّی فلا تبرّءوا منّی،فقال:ما أکثر ما یکذب النّاس علی علیّ علیه السّلام،ثمّ قال:إنّما قال:

ص :4٨4

[٢٢٣٨]٧-ابو عمرو کنانی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای ابو عمرو به من بگو که اگر برایت حدیثی گفتم یا فتوایی دادم سپس در زمان دیگر که آمدی و از آن پرسیدی،غیر از آن گفتم یا فتوا دادم،به کدام یک عمل می کنی؟من عرض کردم:جدیدتر را برمی گیرم و دیگری را رها می کنم.فرمودند:ای ابو عمرو درست است.خداوند نخواست که جز در نهان بندگی شود.هان به خدا سوگند که اگر این را انجام دهید برای من و شما بهتر است.و خداوند عزّتمند در دینش جز تقیّه را برای ما و شما نخواسته است.

[٢٢٣٩]٨-درست واسطی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:تقیّۀ هیچ کس به تقیّۀ اصحاب کهف نرسیده است.که آنان در اعیاد آنان حاضر شده، زنّار می بستند.و برای همین خدا دو بار به آنان پاداش داد.

[٢٢4٠]٩-حمّاد بن واقد لحّام گفته است:در راهی به حضرت صادق علیه السّلام برخورده آن گاه از او روگردانده،گذشتم.سپس به نزد حضرتش رفتم و عرض کردم:جانم فدایت من شما را می بینم و برای این که شما را به سختی نیندازم رو برمی گردانم.حضرت به من فرمودند:خدا تو را بیامرزد،ولی دیروز مردی مرا در فلان مکان دید و گفت:سلام بر تو ای ابا عبد اللّه.که کار خوب و شایسته ای نکرد.

[٢٢4١]١٠-مسعدۀ صدقه روایت کرده که به حضرت صادق علیه السّلام گفتند:مردم روایت می کنند که علی علیه السّلام بر منبر کوفه فرموده است:ای مردم شما را به دشنام دادن به من خواهند خواند،پس مرا دشنام دهید.سپس شما را به بیزاری جستن از من خواهند خواند،ولی از من بیزاری مجویید.حضرت فرمودند:مردم چه بسیار بر علی علیه السّلام دروغ می بندند.سپس فرمودند:همانا او فرمود:شما به دشنام دادن به من

ص :4٨5

إنّکم ستدعون إلی سبّی فسبّونی،ثمّ ستدعون إلی البراءه منّی و إنّی لعلی دین محمّد،و لم یقل:لا تبرّءوا منّی،فقال له السّائل:أرأیت إن اختار القتل دون البراءه فقال:و اللّه ما ذلک علیه و ما له إلاّ ما مضی علیه عمّار بن یاسر حیث أکرهه أهل مکّه و قلبه مطمئنّ بالإیمان،فأنزل اللّه عزّ و جلّ فیه إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عندها:یا عمّار إن عادوا فعد فقد أنزل اللّه عزّ و جلّ عذرک و أمرک أن تعود إن عادوا.

[٢٢4٢]١١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن هشام الکندیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إیّاکم أن تعملوا عملا یعیّرونّا به،فإنّ ولد السّوء یعیّر والده بعمله کونوا لمن انقطعتم إلیه زینا و لا تکونوا علیه شینا صلّوا فی عشائرهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و لا یسبقونکم إلی شیء من الخیر فأنتم أولی به منهم و اللّه ما عبد اللّه بشیء أحبّ إلیه من الخبء، قلت:و ما الخبء؟قال:التّقیّه.

[٢٢4٣]١٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن معمّر بن خلاّد قال:سألت أبا الحسن علیه السّلام عن القیام للولاه،فقال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:التّقیّه من دینی و دین آبائی و لا إیمان لمن لا تقیّه له.

[٢٢44]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن ربعیّ،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

التّقیّه فی کلّ ضروره و صاحبها أعلم بها حین تنزل به.

[٢٢45]١4-علیّ،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن جمیل بن صالح،عن محمّد بن مروان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :4٨6

فراخوانده می شوید،پس به من دشنام گویید سپس به بیزاری جستن از من فرا خوانده می شوید درحالی که من بر دین محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش] هستم.و نفرمود:از من بیزاری مجویید.کسی از آن حضرت پرسید:دربارۀ کسی که کشته شدن را در برابر بیزاری جستن برمی گزیند،بفرمایید.فرمودند:به خدا سوگند،این تکلیف بر او نیست.بر او جز آنچه عمّار یاسر کرد،واجب نیست، آن جا که اهل مکّه او را مجبور کردند.که دلش به ایمان استوار بود.و خداوند عزّتمند دربارۀ او نازل کرد:(جز کسی که مجبور شده،ولی دلش به ایمان استوار است.) [نحل(١6):١٠6]و پیامبر گرامی در این باره به او فرمودند:ای عمّار اگر آزارت را دوباره کردند،تو هم دوباره از من بازگرد که خداوند شکوهمند دربارۀ عذر تو آیه فرستاده،تو را امر کرده است که چون به آزارت بازگشتند،تو نیز بازگردی.

[٢٢4٢]١١-هشام کندی گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:مبادا کاری کنید که با آن ما را سرزنش کنند.که برای بدی عمل فرزند،پدر را سرزنش می کنند.برای کسی که به او پیوسته اید زینت باشید و ننگ نباشید.در میان قبیله هاشان نماز بخوانید و از بیمارانشان عیادت کرده،در تشییع مرده هاشان حاضر شوید.و نگذارید در نیکی از شما پیشی گیرند که شما از آنان به نیکی سزاوارترید و به خدا سوگند که خدا به چیزی محبوب تر از نهان کاری عبادت نشده است.من عرض کردم:نهان کاری چیست؟فرمودند:تقیّه.

[٢٢4٣]١٢-معمّر خلاّد گفته است:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ کار برای حاکمان پرسیدم.فرمود:حضرت باقر علیه السّلام فرموده اند:تقیّه،دین من و پدران من است.و ایمان ندارد،هرکسی که تقیّه ندارد.

[٢٢44]١٣-زراره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:تقیّه برای هنگام نیاز است و هرکس خود بهتر می داند که آن،چه هنگام است.

[٢٢45]١4-محمّد مروان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:پدرم علیه السّلام

ص :4٨٧

کان أبی علیه السّلام یقول:و أیّ شیء أقرّ لعینی من التّقیّه،إنّ التّقیّه جنّه المؤمن.

[٢٢46]١5-علیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل،عن محمّد بن مروان قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما منع میثم رحمه اللّه من التّقیّه،فو اللّه لقد علم أنّ هذه الآیه نزلت فی عمّار و أصحابه إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ .

[٢٢4٧]١6-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن شعیب الحدّاد،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّما جعلت التّقیّه لیحقن بها الدّم فإذا بلغ الدّم فلیس تقیّه.

[٢٢4٨]١٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کلّما تقارب هذا الأمر کان أشدّ للتّقیّه.

[٢٢4٩]١٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن ابن أذینه،عن إسماعیل الجعفیّ و معمّر بن یحیی بن سام و محمّد بن مسلم و زراره قالوا:

سمعنا أبا جعفر علیه السّلام یقول:التّقیّه فی کلّ شیء یضطرّ إلیه ابن آدم فقد أحلّه اللّه له.

[٢٢5٠]١٩-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن ابن مسکان،عن حریز،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:التّقیّه ترس اللّه بینه و بین خلقه.

[٢٢5١]٢٠-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن محمّد بن جمهور، عن أحمد بن حمزه،عن الحسین بن المختار،عن أبی بصیر قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:خالطوهم بالبرّانیّه و خالفوهم بالجوّانیّه إذا کانت الإمره صبیانیّه.

ص :4٨٨

می فرمود:و چه چیزی برای من چشم روشنی بخش تر از تقیّه است،که تقیّه،سپر مؤمن است.

[٢٢46]١5-محمّد مروان گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:چه چیزی میثم-خدایش بیامرزد-را از تقیّه بازداشت.به خدا سوگند او می دانست که این آیه دربارۀ عمّار و اصحابش نازل شده است:(جز کسی که مجبور شده،ولی دلش به ایمان استوار است.)[نحل(١6):١٠6]

[٢٢4٧]١6-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:تقیّه برای حفظ خون گذارده شده است و چون کار به خونریزی برسد،تقیّه ای نیست.

[٢٢4٨]١٧-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هرگاه این امر[ظهور]نزدیک شود تقیّه شدیدتر می گردد.

[٢٢4٩]١٨-زراره و دیگران گفته اند:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:تقیّه در هرچیزی است که انسان به آن ناچار می شود.که خداوند آن را برایش روا می کند.

[٢٢5٠]١٩-حریز روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:تقیّه،سپر خدا است میان او بندگانش.

[٢٢5١]٢٠-ابو بصیر روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:با آنان در آشکار بیامیزید و در نهان مخالفت کنید،وقتی که فرمانروایی،کودکانه بود.

ص :4٨٩

[٢٢5٢]٢١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن زکریّا المؤمن،عن عبد اللّه بن أسد،عن عبد اللّه بن عطاء قال علیه السّلام:

قلت لأبی جعفر:رجلان من أهل الکوفه أخذا فقیل لهما:ابرأا من أمیر المؤمنین فبرئ واحد منهما و أبی الآخر فخلّی سبیل الّذی برئ و قتل الآخر؟ فقال:أمّا الّذی برئ فرجل فقیه فی دینه و أمّا الّذی لم یبرأ فرجل تعجّل إلی الجنّه.

[٢٢5٣]٢٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل بن صالح قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:احذروا عواقب العثرات.

[٢٢54]٢٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن محمّد بن إسماعیل،عن علیّ بن النّعمان عن ابن مسکان،عن عبد اللّه بن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:التّقیّه ترس المؤمن و التّقیّه حرز المؤمن،و لا إیمان لمن لا تقیّه له،إنّ العبد لیقع إلیه الحدیث من حدیثنا فیدین اللّه عزّ و جلّ به فیما بینه و بینه،فیکون له عزّا فی الدّنیا و نورا فی الآخره و إنّ العبد لیقع إلیه الحدیث من حدیثنا فیذیعه فیکون له ذلاّ فی الدّنیا و ینزع اللّه عزّ و جلّ ذلک النّور منه.

باب الکتمان

[٢٢55]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

وددت و اللّه أنّی افتدیت خصلتین فی الشّیعه لنا ببعض لحم ساعدی:النّزق و قلّه الکتمان.

ص :4٩٠

[٢٢5٢]٢١-عبد اللّه عطا گفت:به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم:دو مرد کوفی را گرفته،گفتند:از امیر مؤمنان علیه السّلام بیزاری بجویید.یکی از آنان بیزاری جست و دیگری سرپیچید.آن گاه آن را که بیزاری جسته بود،رها کردند و دیگری کشته شد؟حضرت فرمودند:آن که بیزاری جسته،مردی است که دینش را می فهمد و آن که بیزاری نجسته،برای بهشت شتاب داشته است.

[٢٢5٣]٢٢-جمیل صالح روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از سرانجام لغزش ها بپرهیزید.

[٢٢54]٢٣-عبد اللّه ابو یعفور گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

تقیّه،سپر مؤمن است،تقیّه،دژ مؤمن است.ایمان ندارد آن که تقیّه ندارد.همانا گاهی حدیثی از احادیث ما به بنده ای می رسد و او میان خود و خدایش،بندگی می کند،پس آن حدیث،عزّتش در دنیا و نورش در آخرت می گردد.و گاهی حدیثی از ما به بنده ای می رسد و او آن را فاش می سازد،که سبب خواری اش در دنیا شده،خداوند عزّتمند نورش را از او می گیرد.

نهان کاری

[٢٢55]١-ابو حمزه روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:به خدا سوگند دوست داشتم برای دو خصلت کم خردی و کم نهان کاری شیعیانمان، بخشی از گوشت بازویم را قربانی بدهم.

ص :4٩١

[٢٢56]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن عمّار بن مروان،عن أبی أسامه زید الشّحّام قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أمر النّاس بخصلتین فضیّعوهما فصاروا منهما علی غیر شیء:الصّبر و الکتمان

[٢٢5٧]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن یونس بن عمّار، عن سلیمان بن خالد قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا سلیمان إنّکم علی دین من کتمه أعزّه اللّه و من أذاعه أذلّه اللّه.

[٢٢5٨]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عبد اللّه بن بکیر،عن رجل،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

دخلنا علیه جماعه،فقلنا:یا ابن رسول اللّه إنّا نرید العراق فأوصنا،فقال أبو جعفر علیه السّلام:لیقوّ شدیدکم ضعیفکم و لیعد غنیّکم علی فقیرکم و لا تبثّوا سرّنا و لا تذیعوا أمرنا،و إذا جاءکم عنّا حدیث فوجدتم علیه شاهدا أو شاهدین من کتاب اللّه فخذوا به و إلاّ فقفوا عنده،ثمّ ردّوه إلینا حتّی یستبین لکم و اعلموا أنّ المنتظر لهذا الأمر له مثل أجر الصّائم القائم و من أدرک قائمنا فخرج معه فقتل عدوّنا کان له مثل أجر عشرین شهیدا و من قتل مع قائمنا کان له مثل أجر خمسه و عشرین شهیدا.

[٢٢5٩]5-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن عبد الأعلی قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّه لیس من احتمال أمرنا التّصدیق له و القبول فقط،من احتمال أمرنا ستره و صیانته من غیر أهله فأقرئهم السّلام و قل لهم:

رحم اللّه عبدا اجترّ مودّه النّاس إلی نفسه،حدّثوهم بما یعرفون و استروا عنهم

ص :4٩٢

[٢٢56]٢-ابو اسامه زید شحّام روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

مردم به دو خصلت فرمان داده شده اند ولی آن را تباه کرده،به چیزی دست نیافته اند:شکیبایی و نهان کاری.

[٢٢5٧]٣-سلیمان خالد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای سلیمان شما بر دینی هستید که هرکس آن را نهان کند،خداوند گرامی اش می دارد و هرکس فاشش کند،خداوند خوارش می گرداند.

[٢٢5٨]4-مردی روایت کرده که ما به صورت گروهی،به خدمت حضرت باقر علیه السّلام رفته،عرض کردیم:ای پسر رسول خدا ما می خواهیم به عراق برویم،به ما سفارشی بفرما.حضرت فرمودند:توانایتان،ناتوان را یاری کند،توانگرتان، نیازمند را احوال بپرسد،راز ما را پراکنده نکرده،امر ولایت ما را فاش نکنید، و هرگاه حدیثی از ما به شما رسید و یک یا دو شاهد از کتاب خدا بر آن یافتید به آن عمل کنید وگرنه،باز ایستید و به ما بازگردانید تا برایتان روشن گردد و بدانید که منتظر این امر پاداشی برابر روزه دار شب زنده دار می برد.و هرکس قائم ما [عجّل اللّه فرجه]را دریابد و با او به پاخاسته،دشمنمان را بکشد،پاداش بیست شهید را می برد و هرکس در همراهی با قائم ما[عجّل اللّه فرجه]کشته شود، پاداش بیست و پنج شهید را می برد.

[٢٢5٩]5-عبد الأعلی گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:به دوش داشتن امر ولایت ما،فقط باور به آن و پذیرش اش نیست.پوشاندن و نگاه داشتن آن از نااهل نیز،از شرایط به دوش گرفتن امر ما است.پس به شیعیانمان سلام برسان و بگو:خدا بنده ای را بیامرزد که دوستی مردم را به سوی خودش می کشد.با مردم دربارۀ آنچه می دانند سخن بگویید و آنچه را نمی شناسند،از آنان بپوشانید.سپس

ص :4٩٣

ما ینکرون،ثمّ قال:و اللّه ما النّاصب لنا حربا بأشدّ علینا مئونه من النّاطق علینا بما نکره،فإذا عرفتم من عبد إذاعه فامشوا إلیه و ردّوه عنها،فإن قبل منکم و إلاّ فتحمّلوا علیه بمن یثقّل علیه و یسمع منه،فإنّ الرّجل منکم یطلب الحاجه فیلطف فیها حتّی تقضی له،فالطفوا فی حاجتی کما تلطفون فی حوائجکم فإن هو قبل منکم و إلاّ فادفنوا کلامه تحت أقدامکم و لا تقولوا إنّه یقول و یقول،فإنّ ذلک یحمل علیّ و علیکم أما و اللّه لو کنتم تقولون ما أقول لأقررت أنّکم أصحابی،هذا أبو حنیفه له أصحاب،و هذا الحسن البصریّ له أصحاب،و أنا امرؤ من قریش قد ولدنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علمت کتاب اللّه و فیه تبیان کلّ شیء بدء الخلق و أمر السّماء و أمر الأرض و أمر الأوّلین و أمر الآخرین و أمر ما کان و أمر ما یکون،کأنّی أنظر إلی ذلک نصب عینی.

[٢٢6٠]6-عنه،عن أحمد،بن محمّد عن علیّ بن الحکم،عن الرّبیع بن محمّد المسلیّ،عن عبد اللّه بن سلیمان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی:ما زال سرّنا مکتوما حتّی صار فی ید[ی]ولد کیسان فتحدّثوا به فی الطّریق و قری السّواد.

[٢٢6١]٧-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن جمیل بن صالح، عن أبی عبیده الحذّاء قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:و اللّه إنّ أحبّ أصحابی إلیّ أورعهم و أفقههم و أکتمهم لحدیثنا و إنّ أسوأهم عندی حالا و أمقتهم للّذی إذا سمع الحدیث ینسب إلینا و یروی عنّا فلم یقبله اشمأزّ منه و جحده و کفّر من دان به و هو لا یدری لعلّ الحدیث من عندنا خرج و إلینا أسند،فیکون بذلک خارجا عن ولایتنا.

ص :4٩4

فرمودند:به خدا سوگند زحمت کسی که به جنگ ما برخاسته،بیشتر از کسی نیست که دربارۀ آنچه آنان انکار می کنند سخن بگوید.پس هرگاه بنده ای را دیدید که فاش می گوید به سویش رفته،او را از کارش بازدارید.اگر پذیرفت که هیچ وگرنه کسی را که به او اعتماد دارد و از او می شنود،برایش بیاورید.گاهی یکی از شما کاری دارد و آن گاه نرمی می کند تا کارش به انجام رسد.پس در کار من نیز نرمی کنید چنان که در کار خودتان نرمی می کنید.اگر از شما پذیرفت که هیچ وگرنه سخنش را زیر پاهایتان دفن کنید و نگویید که او چنین و چنان می گوید؛زیرا این کار مردم را به زیان من و شما می شوراند.هان به خدا سوگند اگر آنچه را می گویم شما هم بگویید اقرار می کنم که اصحاب من هستید.ابو حنیفه اصحابی دارد.و حسن بصری هم اصحابی دارد.و من،مردی از قریشم،از فرزندان رسول خدا.و کتاب خدا را می دانم.که روشنگر هرچیزی است.از آغاز آفرینش و آسمان و زمین و پیشینیان و پسینیان و آنچه شده و خواهد شد.گویا که در برابر من است و من در آن می نگرم.

[٢٢6٠]6-عبد اللّه سلیمان گفت:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:راز ما پیوسته نهان بود تا در دست فرزندان کیسان قرار گرفت که در میان راه ها و روستاهای اطراف از آن سخن گفتند.

[٢٢6١]٧-ابو عبیده حذّاء گفت:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:به خدا سوگند محبوب ترین اصحابم در نزد من پرهیزگارترین،فقیه ترین و حدیث نهان دارترین آنان است.و بدترین و ناپسندترین شان در نزد من کسی است که وقتی حدیثی می شنود که به ما نسبت داده شده و از ما روایت شده،نمی پذیرد و از آن بدش آمده،انکارش می کند و کسی را که به آن معتقد شده،تکفیر می کند.

درحالی که نمی داند شاید آن حدیث از ما صادر شده و به ما رسیده است.او بدین سبب از ولایت ما بیرون می رود.

ص :4٩5

[٢٢6٢]٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه عن عبد اللّه بن یحیی،عن حریز،عن معلّی بن خنیس قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا معلّی اکتم أمرنا و لا تذعه،فإنّه من کتم أمرنا و لم یذعه أعزّه اللّه به فی الدّنیا و جعله نورا بین عینیه فی الآخره،یقوده إلی الجنّه، یا معلّی من أذاع أمرنا و لم یکتمه أذلّه اللّه به فی الدّنیا و نزع النّور من بین عینیه فی الآخره و جعله ظلمه تقوده إلی النّار،یا معلّی إنّ التّقیّه من دینی و دین آبائی و لا دین لمن لا تقیّه له،یا معلّی إنّ اللّه یحبّ أن یعبد فی السّرّ کما یحبّ أن یعبد فی العلانیه،یا معلّی إنّ المذیع لأمرنا کالجاحد له.

[٢٢6٣]٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن علیّ،عن مروان بن مسلم،عن عمّار قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:أخبرت بما أخبرتک به أحدا؟قلت:لا إلاّ سلیمان بن خالد،قال:أحسنت أما سمعت قول الشّاعر.

فلا یعدون سرّی و سرّک ثالثا

ألا کلّ سرّ جاوز اثنین شائع

[٢٢64]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام عن مسأله فأبی و أمسک،ثمّ قال:لو أعطیناکم کلّما تریدون کان شرّا لکم و أخذ برقبه صاحب هذا الأمر،قال أبو جعفر علیه السّلام:

ولایه اللّه أسرّها إلی جبرئیل علیه السّلام و أسرّها جبرئیل إلی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أسرّها محمّد إلی علیّ علیه السّلام و أسرّها علیّ إلی من شاء اللّه،ثمّ أنتم تذیعون ذلک،من الّذی أمسک حرفا سمعه؟قال أبو جعفر علیه السّلام:فی حکمه آل داود:ینبغی للمسلم أن یکون مالکا لنفسه مقبلا علی شأنه عارفا بأهل زمانه فاتّقوا اللّه و لا تذیعوا

ص :4٩6

[٢٢6٢]٨-معلاّی خنیس روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای معلّی،ولایت ما را پنهان کرده،آشکارش نکن،که هرکس امر ما را نهان کند و فاشش نسازد،خداوند به سبب آن در دنیا گرامی اش داشته،در آخرت نوری میان دو چشمانش می گذارد تا او را به بهشت براند.ای معلّی هرکس امر ما را فاش سازد و آن را نهان نکند،خداوند به سبب آن در دنیا خوارش کرده،در آخرت نور را از میان چشمانش برداشته،تاریکش می کند تا او را به دوزخ براند.

ای معلّی،تقیّه دین من و دین پدران من است.و آن که تقیّه ندارد،دین ندارد.ای معلّی خدا دوست دارد که در نهان بندگی شود.همان گونه که دوست دارد در آشکار عبادت گردد.ای معلّی فاش کنندۀ امر ما همانند انکارکنندۀ آن است.

[٢٢6٣]٩-عمّار گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:آنچه را به تو گفتم،به کسی گفته ای؟عرض کردم:نه،به جز به سلیمان خالد.فرمودند:آفرین، مگر نشنیده ای که شاعر گفته است:

راز میان من و تو به سومی نرسد

هر راز که از دو بگذرد فاش شود

[٢٢64]١٠-احمد بن محمّد ابو نصر گفته است:از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ مسأله ای پرسیدم.امتناع کرده،پاسخ ندادند.سپس فرمودند:اگر به شما آنچه می خواهید بدهیم،هم برای شما بد است و هم گردن صاحب این امر را می گیرند.

حضرت باقر علیه السّلام فرموده است:راز ولایت را خداوند به جبرئیل علیه السّلام سپرد و جبرئیل به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-سپرد و محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش]آن را به علی علیه السّلام سپرد و علی علیه السّلام آن را به کسی سپرد که خدا می خواست.

ولی شما آن را فاش می کنید.چه کسی حرفی را که می شنود،نگاه می دارد؟حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:در حکمت داود آمده است:بر مسلمان سزاوار است که بر خودش چیره باشد،به کارش بپردازد و اهل زمانش را بشناسد.پس،از خدا پروا

ص :4٩٧

حدیثنا،فلو لا أنّ اللّه یدافع عن أولیائه و ینتقم لأولیائه من أعدائه،أما رأیت ما صنع اللّه بآل برمک و ما انتقم اللّه لأبی الحسن علیه السّلام و قد کان بنو الأشعث علی خطر عظیم فدفع اللّه عنهم بولایتهم لأبی الحسن علیه السّلام و أنتم بالعراق ترون أعمال هؤلاء الفراعنه و ما أمهل اللّه لهم فعلیکم بتقوی اللّه،و لا تغرّنّکم [الحیاه]الدّنیا،و لا تغترّوا بمن قد أمهل له،فکأنّ الأمر قد وصل إلیکم.

[٢٢65]١١-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن عمر بن أبان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:طوبی لعبد نومه،عرفه اللّه و لم یعرفه النّاس،أولئک مصابیح الهدی،و ینابیع العلم ینجلی عنهم کلّ فتنه مظلمه، لیسوا بالمذاییع البذر و لا بالجفاه المراءین.

[٢٢66]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن أبی الحسن الأصبهانیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:طوبی لکلّ عبد نومه لا یؤبه له،یعرف النّاس و لا یعرفه النّاس،یعرفه اللّه منه برضوان،أولئک مصابیح الهدی ینجلی عنهم کلّ فتنه مظلمه و یفتح لهم باب کلّ رحمه،لیسوا بالبذر المذاییع و لا الجفاه المرائین و قال:قولوا الخیر تعرفوا به و اعملوا الخیر تکونوا من أهله و لا تکونوا عجلا مذاییع فإنّ خیارکم الّذین إذا نظر إلیهم ذکر اللّه و شرارکم المشّاءون بالنّمیمه،المفرّقون بین الأحبّه،المبتغون للبرآء المعایب.

[٢٢6٧]١٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عثمان بن عیسی، عمّن أخبره قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:کفّوا ألسنتکم و الزموا بیوتکم،فإنّه لا یصیبکم أمر

ص :4٩٨

کنید و حدیث ما را فاش نسازید.اگر نبود که خداوند از دوستانش دفاع می کند و برای آن ها از دشمنانش انتقام می گیرد.مگر ندیدی که خداوند با خاندان برمک چه کرد و انتقام حضرت ابو الحسن موسی علیه السّلام را گرفت.و از بنی اشعث که در خطر بزرگی بودند،به سبب پیروی شان از آن حضرت،دفاع کرد.شما در عراق هستید و اعمال این فرعون ها را و مهلتی را که خدا به آنان داده،می بینید.پس بر شما باد پروای از خدا.[زندگانی]دنیا شما را نفریبد و مهلتی که به آنان داده شده شما را نفریبد،گویا که این امر به شما می رسد.

[٢٢65]١١-ابو بصیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:رسول خدا فرمودند:خوشا بندۀ گمنامی که خدا او را می شناسد و مردمش نمی شناسند.آنان، چراغ های هدایت و چشمه های دانش اند که هر فتنۀ تاریکی از آنان برطرف می شود.آنان نه فاش کننده و پراکنده کنندۀ رازند و نه خشن و ریاکار.

[٢٢66]١٢-ابو الحسن اصفهانی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:خوشا هر بندۀ گمنامی که اهمیّتی به او داده نمی شود.او مردم را می شناسد و مردم او را نمی شناسند و خدا خرسندی او را می داند.آنان چراغ های هدایت اند که هر فتنۀ تاریکی از آنان برطرف می شود و در هر رحمتی به رویشان باز می شود.آنان نه پراکنده کنندۀ فاش گرند و نه خشن های ریاکار.

و آن حضرت فرموده اند:از نیکی سخن بگویید تا به آن شناخته گردید و خیر انجام دهید تا از اهلش شوید و عجول فاش گر نباشید؛زیرا بهترین شما کسی است که چون به آنان نگریسته شود،خدا به یاد آید و بدترین شما،سخن چینان جدایی انداز میان دوستان اند.کسانی که از پاکان عیب جویی می کنند.

[٢٢6٧]١٣-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:زبانتان را نگاه

ص :4٩٩

تخصّون به أبدا و لا تزال الزّیدیّه لکم وقاء أبدا.

[٢٢6٨]١4-عنه،عن عثمان بن عیسی،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

إن کان فی یدک هذه شیء،فإن استطعت أن لا تعلم هذه فافعل.قال:و کان عنده إنسان فتذاکروا الإذاعه،فقال:احفظ لسانک تعزّ،و لا تمکّن النّاس من قیاد رقبتک فتذلّ.

[٢٢6٩]١5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن خالد بن نجیح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ أمرنا مستور مقنّع بالمیثاق،فمن هتک علینا أذلّه اللّه.

[٢٢٧٠]١6-الحسین بن محمّد،و محمّد بن یحیی،جمیعا عن علیّ بن محمّد بن سعد،عن محمّد بن مسلم،عن محمّد بن سعید بن غزوان،عن علیّ بن الحکم،عن عمر بن أبان،عن عیسی بن أبی منصور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول نفس المهموم لنا المغتمّ لظلمنا تسبیح،و همّه لأمرنا عباده،و کتمانه لسرّنا جهاد فی سبیل اللّه.قال لی محمّد بن سعید:اکتب هذا بالذّهب،فما کتبت شیئا أحسن منه.

باب المؤمن و علاماته و صفاته

[٢٢٧١]١-محمّد بن جعفر،عن محمّد بن إسماعیل،عن عبد اللّه بن داهر،عن الحسن بن یحیی،عن قثم أبی قتاده الحرّانیّ،عن عبد اللّه بن یونس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قام رجل یقال له همّام-و کان عابدا،ناسکا،مجتهدا-إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام و هو یخطب،فقال:یا أمیر المؤمنین،صف لنا صفه المؤمن کأنّنا

ص :5٠٠

دارید و در خانه هاتان بمانید،تا هرگز بلایی که به آن ویژه هستید به شما نرسد و هماره زیدیّه سپر شما باشند.

[٢٢6٨]١4-عثمان عیسی روایت کرده که حضرت ابو الحسن-درود خدا بر او- فرمودند:اگر در این دستت چیزی بود،اگر توانستی نگذار این یکی دستت بداند.راوی گفته است:و مردی نزد حضرت بود که از فاش گویی سخن افتاد.

حضرت فرمودند:زبانت را نگاه دار تا گرامی گردی و مردم را به افسار گردنت چیره مکن که خوار می شوی.

[٢٢6٩]١5-خالد نجیح روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا امر ما با میثاق پوشیده و مستور است.هرکس به زیان ما پرده از آن بردارد،خدا خوارش می کند.

[٢٢٧٠]١6-عیسای ابو منصور گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

نفس مرد اندوهگین برای ما و غمگین به ستم بر ما،تسبیح گویی است،اهتمامش به امر ما،عبادت و نهان داری اش از راز ما جهاد در راه خدا است.محمّد سعید به من گفت:این را به زر بنویس که چیزی بهتر از این ننوشته ای.

مؤمن و نشانه ها و صفاتش

[٢٢٧١]١-عبد اللّه یونس روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مردی به نام همّام که عبادتگر و رهرو و کوشا بود در میان خطبۀ امیر مؤمنان علیه السّلام برخاسته، عرض کرد:ای امیر مؤمنان صفات مؤمن را بر ایمان چنان بگو که گویا او را می بینیم.

ص :5٠١

ننظر إلیه،فقال:یا همّام المؤمن هو الکیّس الفطن،بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه،أوسع شیء صدرا و أذلّ شیء نفسا،زاجر عن کلّ فان،حاضّ علی کلّ حسن،لا حقود و لا حسود و لا وثّاب و لا سبّاب و لا عیّاب و لا مغتاب،یکره الرّفعه و یشنأ السّمعه،طویل الغمّ،بعید الهمّ،کثیر الصّمت،وقور ذکور، صبور شکور،مغموم بفکره،مسرور بفقره،سهل الخلیقه،لیّن العریکه، رصین الوفاء،قلیل الأذی؛لا متأفّک و لا متهتّک.إن ضحک لم یخرق،و إن غضب لم ینزق،ضحکه تبسّم،و استفهامه تعلّم و مراجعته تفهّم،کثیر علمه، عظیم حلمه،کثیر الرّحمه،لا یبخل و لا یعجل،و لا یضجر و لا یبطر،و لا یحیف فی حکمه و لا یجور فی علمه.نفسه أصلب من الصّلد،و مکادحته أحلی من الشّهد؛لا جشع و لا هلع،و لا عنف و لا صلف و لا متکلّف و لا متعمّق.جمیل المنازعه،کریم المراجعه،عدل إن غضب،رفیق إن طلب،لا یتهوّر و لا یتهتّک و لا یتجبّر،خالص الودّ،وثیق العهد،وفیّ العقد،شفیق،وصول،حلیم،خمول، قلیل الفضول،راض عن اللّه عزّ و جلّ،مخالف لهواه،لا یغلظ علی من دونه و لا یخوض فیما لا یعنیه،ناصر للدّین،محام عن المؤمنین،کهف للمسلمین،لا یخرق الثّناء سمعه و لا ینکی الطّمع قلبه،و لا یصرف اللّعب حکمه،و لا یطّلع الجاهل علمه،قوّال،عمّال،عالم،حازم،لا بفحّاش و لا بطیّاش،وصول فی غیر عنف،بذول فی غیر سرف،لا بختّال و لا بغدّار،و لا یقتفی أثرا و لا یحیف بشرا،رفیق بالخلق،ساع فی الأرض،عون للضّعیف،غوث للملهوف.لا یهتک سترا و لا یکشف سرّا،کثیر البلوی،قلیل الشّکوی.إن رأی خیرا ذکره،و إن عاین شرّا ستره؛یستر العیب و یحفظ الغیب،و یقیل العثره و یغفر الزّلّه.

ص :5٠٢

فرمودند:ای همّام مؤمن زیرک و باهوش است،چهره اش شاد و دلش غمگین است،سینه اش گشاده ترین و نفسش خوارترین چیز است،از هر نابودشونده ای گریزان و به هر نیکی ای آزمند است،نه کینه جو و حسدورز است و نه پرخاشگر و ناسزاگو و عیب جو و غیبت گر.گردن افراشتن را نمی پسندد و ریاکاری و شناخته شدن را دشمن می دارد.اندوهش دراز و اندیشه اش دور و خاموشی اش بسیار است.باوقار و ذاکر و شکیبا و سپاسمند است.به سبب اندیشه اش غمگین و به جهت نیازمندی اش شادمان است،آسان گیر و نرمخو است،وفادار و کم آزار،نه دروغزن است و نه پرده در.اگر بخندد،از اندازه نمی گذرد و اگر خشمگین شود،سبک سری نمی کند،خنده اش لبخند، پرسش اش آموختن و سخن گفتن اش برای فهمیدن است.دانش اش بسیار، بردباری اش بزرگ و مهربانی اش فراوان است.بخل نمی ورزد،شتاب نمی کند، نگران نمی شود و نمی شورد.در داوری ستم نمی کند و در دانش بی راهه نمی رود.وجودش از صخره استوارتر و کارکردنش از عسل شیرین تر است.

نه آزمند و بی تابی کننده است و نه سخت گیر و لاف زن و خود به سختی انداز و مته به خشخاش گذار.نیک ستیز است و صحبتش بزرگوارانه است.اگر خشم گیرد عادل است و اگر چیزی طلب کند،نرمخو است.بی باک و پرده در و متکبّر نیست. دوستی اش ناب،پیمانش استوار و معامله اش وفادارانه است.

دلسوز،صلۀ رحم کننده،بردبار و گمنام است و چیزهای زیادی اش،اندک است.از خداوند شکوهمند خرسند است و با هوس های خودش مخالف.به زیردستش درشتی نمی کند و در آنچه به او مربوط نیست،فرونمی رود.یاور دین،حامی مؤمنین و پناه مسلمین است.ستایش گوشش را پاره نکرده،طمع، دلش را نمی کشد.بازی،داوری اش را برنمی گرداند و نادان به دانش اش پی نمی برد.سخندانی عامل است و عالمی دوراندیش،نه دشنام گو و نه سبک سر.

صلۀ رحم کننده است اما آزاررسان نیست،بخشنده است امّا اسراف گر نیست.

نه فریبکار است و نه عهدشکن.نه دنباله رو است و نه به بشری ستم می کند.

با مردمان مهربان است و در زمین کوشنده.یار ناتوان و فریادرس اندوهگین.

نه پرده ای می درد و نه رازی برملا می کند گرفتاری اش بسیار،ولی شکایتش اندک است.اگر نیکی ببیند،می گوید و اگر با بدی ای روبه رو شود،می پوشاند عیب را می پوشاند و غیب را نگاه می دارد.از خطا می گذرد و لغزش را می بخشاید.

ص :5٠٣

لا یطّلع علی نصح فیذره،و لا یدع جنح حیف فیصلحه،أمین،رصین،تقیّ، نقیّ،زکیّ،رضیّ،یقبل العذر و یجمل الذّکر،و یحسن بالنّاس الظّنّ،و یتّهم علی العیب نفسه،یحبّ فی اللّه بفقه و علم،و یقطع فی اللّه بحزم و عزم،لا یخرق به فرح،و لا یطیش به مرح،مذکّر للعالم،معلّم للجاهل،لا یتوقّع له بائقه،و لا یخاف له غائله،کلّ سعی أخلص عنده من سعیه،و کلّ نفس أصلح عنده من نفسه،عالم بعیبه،شاغل بغمّه،لا یثق بغیر ربّه،غریب،وحید،جرید [حزین].یحبّ فی اللّه،و یجاهد فی اللّه لیتّبع رضاه،و لا ینتقم لنفسه بنفسه،و لا یوالی فی سخط ربّه.مجالس لأهل الفقر،مصادق لأهل الصّدق،مؤازر لأهل الحقّ،عون للقریب،أب للیتیم،بعل للأرمله،حفیّ بأهل المسکنه.مرجوّ لکلّ کریهه،مأمول لکلّ شدّه،هشّاش،بشّاش،لا بعبّاس و لا بجسّاس؛صلیب، کظّام،بسّام،دقیق النّظر،عظیم الحذر[لا یجهل و إن جهل علیه یحلم]،لا یبخل و إن بخل علیه صبر.عقل فاستحیا،و قنع فاستغنی،حیاؤه یعلو شهوته، و ودّه یعلو حسده،و عفوه یعلو حقده؛لا ینطق بغیر صواب،و لا یلبس إلاّ الاقتصاد،مشیه التّواضع،خاضع لربّه بطاعته،راض عنه فی کلّ حالاته.نیّته خالصه،أعماله لیس فیها غشّ و لا خدیعه،نظره عبره،سکوته فکره،و کلامه حکمه.مناصحا متباذلا متواخیا،ناصح فی السّرّ و العلانیه.لا یهجر أخاه،و لا یغتابه،و لا یمکر به،و لا یأسف علی ما فاته،و لا یحزن علی ما أصابه،و لا یرجو ما لا یجوز له الرّجاء،و لا یفشل فی الشّدّه،و لا یبطر فی الرّخاء.یمزج الحلم بالعلم،و العقل بالصّبر،تراه بعیدا کسله،دائما نشاطه،قریبا أمله،قلیلا زلله،متوقّعا لأجله،خاشعا قلبه،ذاکرا ربّه،قانعه نفسه،منفیّا جهله،سهلا

ص :5٠4

به اندرزی آگاه نمی شود که رهایش کند. و هیچ کجی ای را بی اصلاح نمی گذارد.

امانتدار،استوار،پرهیزگار،پاک،پاکیزه و خرسند است.عذر را می پذیرد و به نیکی از دیگران یاد می کند.به مردم خوش گمان است و خودش را به عیب داشتن متّهم می کند.با فهم و دانش در راه خدا دوست می دارد و با دوراندیشی و عزم در راه خدا طیّ طریق می کند.نه شادمانی،او را بی خرد می کند و نه سرمستی سبکسرش می گرداند.برای عالمان یادآور و برای نادانان آموزگار است.از او شرّی انتظار نمی رود و از بدی اش نمی ترسند.نزد او هر کوششی از کوشش خودش خالص تر است و هر جانی صالح تر از جان خودش.به عیب خودش دانا است و به غم خودش مشغول.به جز پروردگارش به کسی اعتماد نمی کند.

غریب و تنها و بی غلّ و غش[و غمگین]است.در راه خدا دوست داشته،در راه خدا می کوشد تا از رضای او پیروی کند.برای سود خویش انتقام نمی گیرد و با کسی در خشم خداوند دوستی نمی کند.هم نشین فقیران،هم سخن راستان و تقویت گر حقّ مداران است.یاور خویشاوند،پدر یتیم،شوهر بیوه و مهربان به بیچارگان،مردم در هر سختی و دشواری ای به او امید و آرزو دارند.نرمخو و خوشرو است.نه اخمو و عیب جو،استوار و خشم خور و خنده رو و تیزنگاه و بزرگ پروا است.[نادانی نمی کند و در نادانی دیگران بردباری می کند]،عیب نمی گیرد و اگر بر او عیب بگیرند،شکیبایی می کند.می اندیشد تا حیا کند و قناعت می کند تا بی نیاز شود.شرمش بر شهوت برتری دارد و دوستی اش بر حسد و گذشتش بر کینه.جز درست نمی گوید و جز میانه نمی پوشد،روشش فروتنی است و در فرمانبری پروردگارش خوار و در هر حالی از او راضی است.

نیّتش خالص است و در اعمالش نه آمیزشی هست و نه فریبی.نگاهش عبرت، خاموشی اش اندیشه و سخنش حکمت است.خیرخواه و بخشنده و برادری کننده است.در نهان و آشکار خیرخواه است.برادرش را تنها نمی گذارد، غیبت اش را نکرده،فریبش نمی دهد.بر آنچه از دست داده،افسوس نمی خورد و بر آنچه دچارش شده اندوهگین نمی شود.به چیزی که امیدواری به آن روا نیست،امید نمی بندد.در سختی خود را نمی بازد و در راحتی سبکسر نمی گردد، بردباری را با دانش می آمیزد و عقل را با شکیبایی.او را دور از تنبلی،پیوسته نشاط،آرزویش نزدیک،اندک لغزش،به انتظار اجل،ترسان دل،به یاد پروردگار،قانع،جهلش رانده شده،کارش آسان،برای گناهش اندوهگین،هوس

ص :5٠5

أمره،حزینا لذنبه،میّته شهوته،کظوما غیظه،صافیا خلقه،آمنا منه جاره، ضعیفا کبره،قانعا بالّذی قدّر له،متینا صبره،محکما أمره،کثیرا ذکره،یخالط النّاس لیعلم،و یصمت لیسلم،و یسأل لیفهم،و یتّجر لیغنم،لا ینصت للخبر لیفجر به،و لا یتکلّم لیتجبّر به علی من سواه؛نفسه منه فی عناء و النّاس منه فی راحه،أتعب نفسه لآخرته فأراح النّاس من نفسه،إن بغی علیه صبر حتّی یکون اللّه الّذی ینتصر له.بعده ممّن تباعد منه بغض و نزاهه،و دنوّه ممّن دنا منه لین و رحمه؛لیس تباعده تکبّرا و لا عظمه و لا دنوّه خدیعه و لا خلابه،بل یقتدی بمن کان قبله من أهل الخیر،فهو إمام لمن بعده من أهل البرّ.قال:فصاح همّام صیحه،ثمّ وقع مغشیّا علیه،فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:أما و اللّه لقد کنت أخافها علیه؛و قال:هکذا تصنع الموعظه البالغه بأهلها.فقال له قائل:فما بالک یا أمیر المؤمنین؟فقال:إنّ لکلّ أجلا لا یعدوه،و سببا لا یجاوزه،فمهلا لا تعد فإنّما نفث علی لسانک شیطان.

[٢٢٧٢]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن جمیل بن صالح، عن عبد اللّه بن غالب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ینبغی للمؤمن أن یکون فیه ثمان خصال:وقور عند الهزاهز،صبور عند البلاء،شکور عند الرّخاء،قانع بما رزقه اللّه،لا یظلم الأعداء و لا یتحامل للأصدقاء،بدنه منه فی تعب و النّاس منه فی راحه.إنّ العلم خلیل المؤمن،و الحلم وزیره،و الصّبر أمیر جنوده،و الرّفق أخوه،و اللّین والده.

[٢٢٧٣]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن منصور بن یونس،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

ص :5٠6

مرده،خشم خورده،پاکیزه خو،همسایه از او در امان،کبرش اندک،به اندازه اش قانع،صبرش سنگین،کارش استوار،ذکرش بسیار می بینی با مردم می آمیزد تا دانش بگیرد و خاموشی می گزیند تا سالم بماند.می پرسد تا بفهمد و تجارت می کند تا غنیمت گیرد.به حدیث گوش نمی سپارد که با آن گناه کند و به سخن در نمی آید که بر دیگران چیرگی کند،جانش از او در زحمت است ولی مردم از او در آسایش اند.جانش را برای آخرتش خسته کرده و مردم از او آسوده گشته اند.

اگر بر او ستم شود شکیبایی می کند تا خداوند انتقامش را بگیرد.دوری اش از کسی که از او دوری می کند،دشمنی با پاکیزگی است و نزدیکی اش به کسی که به او نزدیک می شود نرمی و مهربانی است.نه دوری اش به جهت تکبّر و بزرگی است و نه نزدیکی اش به جهت فریب و زبان بازی.او از پیشینیان اهل خیر پیروی می کند و خودش پیشوای اهل نیکی پس از خود است.راوی گفته است:

در این هنگام همام فریادی کشید و بی هوش به زمین افتاد.و امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود،هان به خدا سوگند از این می ترسیدم،و فرمود:اندرز رسا،با اهلش چنین می کند.کسی به حضرت عرض کرد:ای امیر مؤمنان در مورد خودتان چه؟ فرمودند:برای هرکس وقتی و سببی است که از آن نمی گذرد پس تو شتاب نکن و سخنت را تکرار نکن که آن را شیطانی بر زبانت انداخته است.

[٢٢٧٢]٢-عبد اللّه غالب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند،برای مؤمن سزاوار است که هشت خصلت در او باشد:باوقار در فتنه ها،شکیبا در بلاها،سپاسمند در آسایش،قانع به روزی خدا،ستم نکردن به دشمنان و به زحمت نینداختن دوستان،خستگی در تن و آسایش مردم از او.همانا دانش دوست مؤمن،بردباری وزیر او،شکیبایی فرمانده سربازانش،مهربانی برادر و نرمی پدر او است.

[٢٢٧٣]٣-ابو حمزه روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:مؤمن خاموشی

ص :5٠٧

المؤمن یصمت لیسلم،و ینطق لیغنم،لا یحدّث أمانته الأصدقاء و لا یکتم شهادته من البعداء،و لا یعمل شیئا من الخیر ریاء و لا یترکه حیاء،إن زکّی خاف ممّا یقولون و یستغفر اللّه لما لا یعلمون،لا یغرّه قول من جهله و یخاف إحصاء ما عمله.

[٢٢٧4]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن بعض من رواه رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن له قوّه فی دین،و حزم فی لین،و إیمان فی یقین،و حرص فی فقه، و نشاط فی هدی،و برّ فی استقامه،و علم فی حلم،و کیس فی رفق،و سخاء فی حقّ،و قصد فی غنی،و تجمّل فی فاقه،و عفو فی قدره،و طاعه للّه فی نصیحه،و انتهاء فی شهوه،و ورع فی رغبه،و حرص فی جهاد،و صلاه فی شغل،و صبر فی شدّه.و فی الهزاهز وقور،و فی المکاره صبور،و فی الرّخاء شکور.و لا یغتاب و لا یتکبّر،و لا یقطع الرّحم.و لیس بواهن و لا فظّ و لا غلیظ.و لا یسبقه بصره،و لا یفضحه بطنه،و لا یغلبه فرجه،و لا یحسد النّاس.

یعیّر و لا یعیّر،و لا یسرف.ینصر المظلوم و یرحم المسکین.نفسه منه فی عناء و النّاس منه فی راحه.لا یرغب فی عزّ الدّنیا،و لا یجزع من ذلّها.

للنّاس همّ قد أقبلوا علیه و له همّ قد شغله.لا یری فی حکمه نقص،و لا فی رأیه وهن،و لا فی دینه ضیاع.یرشد من استشاره و یساعد من ساعده، و یکیع عن الخنا و الجهل.

[٢٢٧5]5-عنه،عن بعض أصحابنا رفعه،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

مرّ أمیر المؤمنین علیه السّلام بمجلس من قریش،فإذا هو بقوم بیض ثیابهم،صافیه ألوانهم،کثیر ضحکهم،یشیرون بأصابعهم إلی من یمرّ بهم.ثمّ مرّ بمجلس

ص :5٠٨

می گزیند تا سلامت بماند و سخن می گوید تا غنیمت بگیرد.دربارۀ امانتش با دوستان سخن نمی گوید و شهادتش را از بیگانگان پنهان نمی کند.کار نیک را نه برای ریا انجام می دهد و نه به جهت حیا وامی گذارد.اگر در پاکی اش سخن بگویند،می هراسد و برای آنچه آنان نمی دانند از خدا آمرزش می خواهد.سخن کسی که او را نمی شناسند،فریبش نمی دهد و از شمارش اعمالش به هراس می افتد.

[٢٢٧4]4-یکی از راویان حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که فرمودند:مؤمن در دین نیرومند در نرمی دوراندیش،در یقین با ایمان،در فهمیدن آزمند،در هدایت خستگی ناپذیر،در استواری نیکو،در بردباری دانا،در مهربانی زیرک،در حقّ سخاوتمند،در توانگری میانه رو،در نیازمندی آراسته،در قدرت باگذشت،در اندرز فرمانبر خداوند،در شهوت خوددار،در میل پرهیزگار،در جهاد آزمند،در گرفتاری با نماز،در سختی شکیبا، در فتنه ها باوقار،در دشواری ها شکیبا و در آسایش سپاسمند است.نه غیبت می کند و نه خود را بزرگ می پندارد،قطع رحم نمی کند.سست و خشن و درشت خو نیست.نه چشمش بر او پیشی می گیرد.نه شکمش رسوایش می کند،نه شرمگاهش بر او چیره می شود و نه به مردم حسد می ورزد.سرزنش می شنود ولی سرزنش نمی کند.و اسراف نمی کند.ستمدیده را یاری کرده،به بی نوا دل می سوزاند.جانش از خود در زحمت است ولی مردم از او در آسایش اند.نه به عزّت دنیا رغبت دارد و نه از خوارشدن در آن،نالان است.مردم اندیشه ای دارند و او هم اندیشه ای دارد که مشغولش کرده است.نه در داوری اش کاستی ای دیده می شود و نه در نظرش سبکی و در دینش تباهی ای.هرکس از او مشورت خواهد راهنمایی اش می کند،کمک کننده را کمک می کند و از دشنام و نادانی می گریزد.

[٢٢٧5]5-یکی از اصحاب حدیثی که سندش را به یکی از صادقین علیهما السّلام رسانده، روایت کرده که فرمودند:امیر مؤمنان علیه السّلام بر جمعی از قریش گذشت و مردمی دید سپیدجامه و خوش آب ورنگ و بسیار خنده که به هرکس که بر آنان می گذشت اشاره کرده[،می خندیدند]سپس بر جمعی از اوس و خزرج گذشت و مردمی دید

ص :5٠٩

للأوس و الخزرج فإذا قوم بلیت منهم الأبدان،و دقّت منهم الرّقاب،و اصفرّت منهم الألوان،و قد تواضعوا بالکلام.فتعجّب علیّ علیه السّلام من ذلک و دخل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:بأبی أنت و أمّی،إنّی مررت بمجلس لآل فلان-ثمّ وصفهم-و مررت بمجلس للأوس و الخزرج-فوصفهم-ثمّ قال:و جمیع مؤمنون؟فأخبرنی یا رسول اللّه بصفه المؤمن؟فنکس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثمّ رفع رأسه فقال:عشرون خصله فی المؤمن،فإن لم تکن فیه لم یکمل إیمانه:إنّ من أخلاق المؤمنین یا علیّ:الحاضرون الصّلاه،و المسارعون إلی الزّکاه،و المطعمون المسکین،الماسحون رأس الیتیم،المطهّرون أطمارهم،المتّزرون علی أوساطهم،الّذین إن حدّثوا لم یکذبوا،و إذا وعدوا لم یخلفوا،و إذا ائتمنوا لم یخونوا،و إذا تکلّموا صدقوا،رهبان باللّیل،أسد بالنّهار،صائمون النّهار،قائمون اللّیل،لا یؤذون جارا،و لا یتأذّی بهم جار الّذین مشیهم علی الأرض هون،و خطاهم إلی بیوت الأرامل و علی أثر الجنائز،جعلنا اللّه و إیّاکم من المتّقین.

[٢٢٧6]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن القاسم بن عروه،عن أبی العبّاس قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من سرّته حسنته و ساءته سیّئته فهو مؤمن

[٢٢٧٧]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن الحسن بن[ز]علان،عن أبی إسحاق الخراسانیّ،عن عمرو بن جمیع العبدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

شیعتنا هم الشّاحبون الذّابلون النّاحلون،الّذین إذا جنّهم اللّیل استقبلوه بحزن.

[٢٢٧٨]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن إبراهیم بن

ص :5١٠

فرسوده تن،باریک گردن و روی زرد که در سخن فروتن بودند.پس به شگفت آمده،به نزد رسول خدا آمد و عرض کرد:پدر و مادرم به فدایت من امروز جمع خاندان فلانی را چنین-و وصفشان کرد-و جمع اوس و خزرج را چنین- و وصفشان کرد-دیدم.سپس گفت:و همگی مؤمن بودند؟ای رسول خدا برایم از صفات مؤمن بگو؟رسول خدا سر به زیر انداخت،سپس سر بلند کرد و فرمود:بیست خصلت در مؤمن است که اگر در او نباشد ایمانش کامل نمی شود.ای علی از اخلاق مؤمنان است که:در نماز حاضر شوند،به زکات دادن شتاب کنند،بی نوایان را غذا داده،یتیمان را نوازش کنند،جامه هاشان را پاکیزه کرده به کمرشان ببندند.کسانی که چون به سخن آیند دروغ نمی گویند و چون وعده دهند،انجامش می دهند،اگر به آنان اطمینان شود،خیانت نکرده،چون سخن بگویند راست می گویند،راهبان شب و شیران روزند.روزه دار و شب زنده دارند.نه همسایه ای را آزار می کنند و نه همسایه ای به جهت آنان آزار می شود.کسانی که روی زمین به نرمی راه می روند و گام هایشان به سوی خانۀ بیوه زنان و در پی جنازه ها است.خداوند ما و شما را از پرهیزگاران قرار دهد.

[٢٢٧6]6-ابو عبّاس روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس که نیکی اش او را شادمان و گناهش اندوهگین کند،مؤمن است.

[٢٢٧٧]٧-عمرو بن جمیع عبدی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

شیعیان ما همان رنگ پریدگان خشک لب لاغرند،کسانی که وقتی شب همه جا را می پوشاند با اندوه به پیشوازش می روند.

[٢٢٧٨]٨-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:شیعیان ما اهل

ص :5١١

عمر الیمانیّ،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

شیعتنا أهل الهدی و أهل التّقی و أهل الخیر و أهل الإیمان و أهل الفتح و الظّفر.

[٢٢٧٩]٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن إسماعیل،عن منصور بزرج،عن مفضّل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إیّاک و السّفله فإنّما شیعه علیّ من عفّ بطنه و فرجه،و اشتدّ جهاده،و عمل لخالقه،و رجا ثوابه،و خاف عقابه،فإذا رأیت أولئک فأولئک شیعه جعفر.

[٢٢٨٠]١٠-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن علیّ بن رئاب،عن ابن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ شیعه علیّ کانوا خمص البطون،ذبل الشّفاه،أهل رأفه و علم و حلم، یعرفون بالرّهبانیّه،فأعینوا علی ما أنتم علیه بالورع و الاجتهاد.

[٢٢٨١]١١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن صفوان الجمّال قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّما المؤمن،الّذی إذا غضب لم یخرجه غضبه من حقّ، و إذا رضی لم یدخله رضاه فی باطل،و إذا قدر لم یأخذ أکثر ممّا له.

[٢٢٨٢]١٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن النّعمان،عن ابن مسکان،عن سلیمان بن خالد،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:یا سلیمان،أتدری من المسلم؟قلت جعلت فداک أنت أعلم، قال:المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده؛ثمّ قال:و تدری من المؤمن؟ قال:قلت:أنت أعلم،قال:[إنّ]المؤمن من ائتمنه المسلمون علی أموالهم و أنفسهم،و المسلم حرام علی المسلم أن یظلمه أو یخذله أو یدفعه دفعه تعنّته.

ص :5١٢

هدایت و پرهیزگاری و نیکی و ایمان و فتح و پیروزی اند.

[٢٢٧٩]٩-مفضّل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از سفلگان بپرهیز که همانا شیعۀ علی[علیه السّلام]کسی است که شکم و شرمگاهش را نگاه می دارد و بسیار کوشا است.برای آفریدگارش عمل می کند،به پاداش او امیدوار است و از کیفرش می هراسد،اگر ایشان را دیدی شیعیان جعفر[علیه السّلام]را دیده ای.

[٢٢٨٠]١٠-ابن ابی یعفور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا شیعیان علی[علیه السّلام]شکم گرسنه و خشک لب اند.اهل مهربانی و دانش و بردباری که به رهبانیّت شناخته می شوند.پس[ما را]بر آنچه هستید با پرهیزگاری و کوشش یاری رسانید.

[٢٢٨١]١١-صفوان شتربان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن کسی است که وقتی خشم گیرد،خشمش او را از حقّ خارج نمی کند،چون خرسند شود،خرسندی اش او را به باطل نمی کشد و وقتی توانا شود بیشتر از آنچه مال او است برنگیرد.

[٢٢٨٢]١٢-سلیمان خالد روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:ای سلیمان می دانی مسلمان چه کسی است؟من عرض کردم:جانم فدایت شما داناترید.

فرمودند:مسلمان کسی است که مسلمانان دیگر از دست و زبانش ایمن باشند.

سپس فرمودند:و آیا می دانی مؤمن کیست؟او گفته است که من عرض کردم:

شما داناترید.فرمودند:مؤمن کسی است که مسلمانان او را امانتدار اموال و جان خویش قرار دهند.بر مسلمان حرام است که به مسلمانی دیگر ستم کند یا او را تنها گذارد یا او را چنان براند که به زحمت اندازد.

ص :5١٣

[٢٢٨٣]١٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن محبوب، عن أبی أیّوب،عن أبی عبیده،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّما المؤمن،الّذی إذا رضی لم یدخله رضاه فی إثم و لا باطل،و إذا سخط لم یخرجه سخطه من قول الحقّ،و الّذی إذا قدر لم تخرجه قدرته إلی التّعدّی إلی ما لیس له بحقّ.

[٢٢٨4]١4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن أبی البختریّ رفعه قال:

سمعته یقول:المؤمنون هیّنون لیّنون کالجمل الأنف إذا قید انقاد،و إن أنیخ علی صخره استناخ.

[٢٢٨5]١5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاثه من علامات المؤمن:العلم باللّه،و من یحبّ،و من یکره.

[٢٢٨6]١6-و بهذا الإسناد قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:المؤمن کمثل شجره لا یتحاتّ ورقها فی شتاء و لا صیف،قالوا:یا رسول اللّه،و ما هی؟قال:النّخله.

[٢٢٨٧]١٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن أورمه،عن أبی إبراهیم الأعجمیّ،عن بعض أصحابنا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن حلیم لا یجهل و إن جهل،علیه یحلم؛و لا یظلم،و إن ظلم غفر؛و لا یبخل،و إن بخل علیه صبر.

[٢٢٨٨]١٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن منذر بن جیفر،عن آدم أبی الحسین اللّؤلؤیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :5١4

[٢٢٨٣]١٣-ابو عبیده روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن کسی است که وقتی خرسند شود،خرسندی اش او را به گناه و باطلی نکشد و چون خشم گیرد خشمش او را از گفتن حقّ بیرون نبرد.و مؤمن کسی است که چون توانا شود،قدرتش او را به آنچه حقّش نیست وا ندارد.

[٢٢٨4]١4-از ابو البختری حدیثی که سندش را به حضرت علی علیه السّلام رسانده، روایت شده که ایشان فرمودند:از رسول خدا شنیدم می فرماید:مؤمنان،آسان گیر و نرمخویند همچون شتر انس گرفته ای که چون رانده شود به راه می افتد و چون بر سنگی بخوابانند،می خوابد.

[٢٢٨5]١5-سکونی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:سه چیز از نشانه های مؤمن است:شناخت خدا،شناختن کسی که خدا دوستش دارد و شناختن کسی که دوستش ندارد.

[٢٢٨6]١6-همو از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

مؤمن همچون درختی است که برگ هایش نه در زمستان و نه در تابستان نمی ریزد.گفتند:ای رسول خدا آن کدام درخت است؟فرمودند:درخت خرما.

[٢٢٨٧]١٧-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مؤمن بردباری است که نادانی نمی کند و اگر بر او نادانی کنند،بردباری می کند،و ستم نمی کند و اگر ستم شود،می بخشاید و بخل نمی ورزد و اگر به او بخل ورزند، شکیبایی می کند.

[٢٢٨٨]١٨-آدم ابو حسین لؤلؤئی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

ص :5١5

المؤمن من طاب مکسبه،و حسنت خلیقته،و صحّت سریرته،و أنفق الفضل من ماله،و أمسک الفضل من کلامه،و کفی النّاس شرّه،و أنصف النّاس من نفسه.

[٢٢٨٩]١٩-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن الحسن بن علیّ،عن أبی کهمس،عن سلیمان بن خالد،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ألا أنبّئکم بالمؤمن؟من ائتمنه المؤمنون علی أنفسهم و أموالهم،ألا أنبّئکم بالمسلم؟من سلم المسلمون من لسانه و یده؛و المهاجر من هجر السّیّئات و ترک ما حرّم اللّه،و المؤمن حرام علی المؤمن أن یظلمه أو یخذله أو یغتابه أو یدفعه دفعه.

[٢٢٩٠]٢٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن مفضّل بن عمر،عن أبی أیّوب العطّار،عن جابر قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:إنّما شیعه علیّ:الحلماء،العلماء،الذّبل الشّفاه،تعرف الرّهبانیّه علی وجوههم.

[٢٢٩١]٢١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن الحسن بن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،عن معروف بن خرّبوذ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

صلّی أمیر المؤمنین علیه السّلام بالنّاس الصّبح بالعراق،فلمّا انصرف وعظهم فبکی و أبکاهم من خوف اللّه،ثمّ قال:أما و اللّه لقد عهدت أقواما علی عهد خلیلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و إنّهم لیصبحون و یمسون شعثا غبرا خمصا،بین أعینهم کرکب المعزی،یبیتون لربّهم سجّدا و قیاما یراوحون بین أقدامهم و جباههم،یناجون ربّهم و یسألونه فکاک رقابهم من النّار،و اللّه لقد رأیتهم مع هذا و هم خائفون مشفقون.

ص :5١6

مؤمن کسی است که درآمدش پاکیزه،اخلاقش نیکو و باطنش سالم است.زیادی مالش را می بخشد و از افزون گویی دریغ می کند مردم از بدی اش در امان اند و خود با مردم انصاف می ورزد.

[٢٢٨٩]١٩-سلیمان خالد از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمودند:آیا به شما از مؤمن خبر ندهم؟مؤمن کسی است که مؤمنان دیگر او را امانتدار جان و مالشان می کنند.آیا به شما بگویم مسلمان چه کسی است؟او کسی است که مسلمانان از زبان و دستش ایمن اند.و مهاجر کسی است که از گناهان دوری کرده،حرام خداوند را واگذارد و بر مؤمن حرام است که به مؤمنی دیگر ستم کند یا او را تنها گذارد یا غیبتش کند یا از خود براند.

[٢٢٩٠]٢٠-جابر روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا شیعۀ علی علیه السّلام بردبار،عالم و خشک لب است که ترک دنیا از صورت هاشان شناخته می شود.

[٢٢٩١]٢١-معروف خرّبوز روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:

امیر مؤمنان علیه السّلام در عراق نماز صبح خواند و چون نماز را تمام کرد،مردم را موعظه کرده،از هراس خدایشان گریاند و سپس فرمود:هان به خدا سوگند در روزگار عزیزم رسول خدا مردمی را دیدم که صبح و شام ژولیده و غبارآلود و گرسنه بودند و میان چشمهانشان همچون زانوی بز.شب را برای پروردگارشان به قیام و سجده سر می کردند و حرکت شان میان پاها و پیشانی بود.با پروردگارشان مناجات کرده،نجات از دوزخ را از او می خواستند.و با این حال به خدا سوگند ترسان و نگران بودند.

ص :5١٧

[٢٢٩٢]٢٢-عنه،عن السّندیّ بن محمّد،عن محمّد بن الصّلت،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

صلّی أمیر المؤمنین علیه السّلام الفجر ثمّ لم یزل فی موضعه حتّی صارت الشّمس علی قید رمح و أقبل علی النّاس بوجهه،فقال:و اللّه لقد أدرکت أقواما یبیتون لربّهم سجّدا و قیاما یخالفون بین جباههم و رکبهم،کان زفیر النّار فی آذانهم، إذا ذکر اللّه عندهم مادوا کما یمید الشّجر،کأنّما القوم باتوا غافلین.قال:ثمّ قام فما رئی ضاحکا حتّی قبض صلوات اللّه علیه.

[٢٢٩٣]٢٣-علیّ بن إبراهیم،عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن المفضّل بن عمر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا أردت أن تعرف أصحابی فانظر إلی من اشتدّ ورعه و خاف خالقه و رجا ثوابه،و إذا رأیت هؤلاء فهؤلاء أصحابی.

[٢٢٩4]٢4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن الحسن بن شمّون،عن عبد اللّه بن عمرو بن الأشعث،عن عبد اللّه بن حمّاد الأنصاریّ،عن عمرو بن أبی المقدام،عن أبیه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:شیعتنا المتباذلون فی ولایتنا،المتحابّون فی مودّتنا،المتزاورون فی إحیاء أمرنا،الّذین إن غضبوا لم یظلموا،و إن رضوا لم یسرفوا،برکه علی من جاوروا،سلم لمن خالطوا.

[٢٢٩5]٢5-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن سنان،عن عیسی النّهریریّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من عرف اللّه و عظّمه منع فاه من الکلام و بطنه من الطّعام،و عفا نفسه بالصّیام و القیام؛قالوا:بآئنا و أمّهاتنا یا رسول اللّه،هؤلاء

ص :5١٨

[٢٢٩٢]٢٢-ابو حمزه روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:امیر مؤمنان علیه السّلام چون نماز صبح را گذارد،در جایش ماند تا خورشید به اندازۀ یک نیزه برآمد.آن گاه به مردم روکرد و فرمود:به خدا سوگند مردمی را دیدم که صبح و شام در سجده و قیام بوده،میان پا و پیشانی هاشان حرکت می کردند،گویا که لهیب آتش در گوششان بود.وقتی در میان ایشان از خدا یاد می شد می لرزیدند چنان که درخت می لرزد،گویا که مردمی غافل بوده اند.سپس حضرت برخاست و دیگر خندان دیده نشد تا وفات کرد.درود خدا بر او.

[٢٢٩٣]٢٣-مفصّل عمر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه خواستی اصحابم را بشناسی ببین که کدام یک،پرهیزگاری اش بیشتر است،از آفریدگارش می هراسد و به پاداشش امیدوار است.هرگاه ایشان را دیدی، اصحاب مرا دیده ای.

[٢٢٩4]٢4-ابو مقدام از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:شیعیان ما در راه ولایتمان به یکدیگر می بخشند،در راه دوستی مان یکدیگر را دوست می دارند و برای زنده کردن امرمان یکدیگر را دیدار می کنند، کسانی که اگر خشمگین شوند،ستم نمی کنند و اگر خرسند گردند،زیاده روی نمی کنند.بر همسایگانشان مبارک اند و با کسانی که درمی آمیزند،در سلامت به سر می برند.

[٢٢٩5]٢5-عیسی جریری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس خداوند و عظمتش را بشناسد،دهانش از سخن و شکمش از خوراک باز می ماند و جانش با روزه و شب زنده داری پاک می شود.گفتند:پدر و مادرمان به فدایت ای رسول خدا آیا اینان دوستان خدایند؟فرمودند:دوستان خدا

ص :5١٩

أولیاء اللّه؟قال:إنّ أولیاء اللّه سکتوا فکان سکوتهم ذکرا،و نظروا فکان نظرهم عبره،و نطقوا فکان نطقهم حکمه،و مشوا فکان مشیهم بین النّاس برکه،لو لا الآجال الّتی قد کتبت علیهم،لم تقرّ أرواحهم فی أجسادهم خوفا من العذاب و شوقا إلی الثّواب.

[٢٢٩6]٢6-عنه،عن بعض أصحابه من العراقیّین،رفعه قال:

خطب النّاس الحسن بن علیّ صلوات اللّه علیه فقال:أیّها النّاس،أنا أخبرکم عن أخ لی کان من أعظم النّاس فی عینی،و کان رأس ما عظم به فی عینی صغر الدّنیا فی عینه،کان خارجا من سلطان بطنه،فلا یشتهی ما لا یجد و لا یکثر إذا وجد؛کان خارجا من سلطان فرجه،فلا یستخفّ له عقله و لا رأیه؛کان خارجا من سلطان الجهاله،فلا یمدّ یده إلاّ علی ثقه لمنفعه؛کان لا یتشهّی و لا یتسخّط و لا یتبرّم،کان أکثر دهره صمّاتا فإذا قال بذّ القائلین؛کان لا یدخل فی مراء،و لا یشارک فی دعوی و لا یدلی بحجّه حتّی یری قاضیا،و کان لا یغفل عن إخوانه و لا یخصّ نفسه بشیء دونهم؛کان ضعیفا مستضعفا فإذا جاء الجدّ کان لیثا عادیا؛کان لا یلوم أحدا فیما یقع العذر فی مثله حتّی یری اعتذارا،کان یفعل ما یقول؛و یفعل ما لا یقول کان إذا ابتزّه أمران لا یدری أیّهما أفضل نظر إلی أقربهما إلی الهوی فخالفه؛کان لا یشکو وجعا إلاّ عند من یرجو عنده البرء،و لا یستشیر إلاّ من یرجو عنده النّصیحه؛کان لا یتبرّم و لا یتسخّط و لا یتشکّی و لا یتشهّی و لا ینتقم و لا یغفل عن العدوّ.فعلیکم بمثل هذه الأخلاق الکریمه إن أطقتموها فإن لم تطیقوها،کلّها فأخذ القلیل خیر من ترک الکثیر؛و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه.

ص :5٢٠

چون خاموشی گزینند،خاموشی شان ذکر است.و چون بنگرند،نگریستن شان عبرت است و چون به سخن درآیند،سخنشان حکمت است و چون به راه بیفتند، در میان مردم برکت و فراوانی می پراکنند.اگر نبود اجل هایی که برایشان نوشته شده،به جهت هراس از کفر و اشتیاق به پاداش هرگز جانشان در تن نمی ماند.

[٢٢٩6]٢6-یکی از اصحاب عراقی روایت کرده که حضرت مجتبی-درود خدا بر او-در خطبه ای به مردم فرمود:ای مردم برایتان از برادری که داشتم می گویم.

که در چشمم از بزرگ ترین مردمان بود.و بزرگ ترین چیزی که او را در چشم من بزرگ کرده بود،کوچکی دنیا در چشم او بود.بیرون از چیرگی شکم بود.به آنچه نداشت میل نمی یافت و چون آن را می یافت زیاده روی نمی کرد و بیرون از چیرگی شرمگاهش بود.تا خرد و اندیشه اش را برای آن خوار نکند و بیرون از چیرگی نادانی،تا دستش را جز به آنچه محکم است و جز برای منفعت دراز نکند.هوسرانی نمی کرد،خشمگین نمی شد و ملول نمی گشت.بیشتر روزگارش را خاموشی می گزید.ولی چون به سخن درمی آمد بر گویندگان چیره می شد.در جدال وارد نمی شد.نه در ادّعایی شرکت می جست و نه دلیلی می آورد مگر داوری ببیند.از برادرانش غافل نشده،خودش را به آنان برتری نمی داد.لاغر بود و ناتوان شمرده می شد ولی چون هنگام کوشیدن می شد، شیری آمادۀ حمله بود.هیچ کس را برای چیزی که عذرخواهی اش ممکن بود، سرزنش نمی کرد تا عذرخواهی اش را ببیند.هم آنچه را می گفت انجام می داد و هم آنچه را نمی گفت.وقتی دو کار جلوی رویش قرار می گرفت و او نمی دانست که کدام یک برتر است،با آنچه به هوس نزدیک تر بود مخالفت می کرد.از دردش جز نزد کسی که به او امیدی می رفت،شکایت نمی کرد و جز با کسی که به خیرخواهی اش امید داشت مشورت نمی کرد.ملول نمی شد،خشم نمی گرفت، گله نمی کرد،هوسبازی نمی کرد و به دنبال انتقام نبود و از دشمن غافل نمی شد بر شما باد به چنین اخلاق بزرگوارانه،اگر تاب آن را دارید.و اگر همه را تاب نمی آرید،برگرفتن اندکی از آن بهتر از واگذاشتن بسیارش می باشد.و لا حول و لا قوّه الاّ باللّه.

ص :5٢١

[٢٢٩٧]٢٧-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن مهزم؛و بعض أصحابنا،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن إسحاق الکاهلیّ؛و أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسن بن علیّ الکوفیّ،عن العبّاس بن عامر،عن ربیع بن محمّد،جمیعا عن مهزم الأسدیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا مهزم،شیعتنا من لا یعدو صوته سمعه،و لا شحناؤه بدنه،و لا یمتدح بنا معلنا و لا یجالس لنا عائبا و لا یخاصم لنا قالیا،إن لقی مؤمنا أکرمه و إن لقی جاهلا هجره.قلت:جعلت فداک،فکیف أصنع بهؤلاء المتشیّعه؟قال:فیهم التّمییز و فیهم التّبدیل و فیهم التّمحیص،تأتی علیهم سنون تفنیهم و طاعون یقتلهم و اختلاف یبدّدهم،شیعتنا من لا یهرّ هریر الکلب و لا یطمع طمع الغراب و لا یسأل عدوّنا و إن مات جوعا،قلت:جعلت فداک،فأین أطلب هؤلاء؟قال:فی أطراف الأرض،أولئک الخفیض عیشهم، المنتقله دیارهم،إن شهدوا لم یعرفوا و إن غابوا لم یفتقدوا،و من الموت لا یجزعون،و فی القبور یتزاورون،و إن لجأ إلیهم ذو حاجه منهم رحموه،لن تختلف قلوبهم و إن اختلف بهم الدّار.ثمّ قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أنا المدینه و علیّ الباب،و کذب من زعم أنّه یدخل المدینه لا من قبل الباب،و کذب من زعم أنّه یحبّنی و یبغض علیّا صلوات اللّه علیه.

[٢٢٩٨]٢٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه بن مهران،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:من عامل النّاس فلم یظلمهم،و حدّثهم فلم یکذبهم،و وعدهم فلم یخلفهم کان ممّن حرّمت غیبته و کملت مروءته و ظهر عدله و وجبت أخوّته.

[٢٢٩٩]٢٩-عنه،عن ابن فضّال،عن عاصم بن حمید،عن أبی حمزه الثّمالیّ،

ص :5٢٢

[٢٢٩٧]٢٧-مهزم اسدی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای مهزم شیعۀ ما کسی است که صدایش از گوش و دشمنی اش از بدن فراتر نرود.ما را آشکارا نستاید و با عیب جوی ما هم نشین نشده،با دشمنانمان ستیزه نکند.اگر مؤمنی را دیدار کند گرامی اش بدارد و چون نادانی را دیدار کند،از او دوری گزیند.من عرض کردم:جانم فدایت پس من با این شیعه نمایان چه کنم؟ فرمودند:آنان با جدایی و دگرگون شدن خالص می شوند:قحطی هایی که نابودشان می کند،طاعونی که می کشد و اختلافی که پراکنده شان می کند.شیعۀ ما کسی است که چون سگ زوزه نکشد و چون کلاغ حرص نورزد و اگر از گرسنگی هم بمیرد از دشمنان ما چیزی نخواهد.من عرض کردم:جانم فدایت من از کجا ایشان را بجویم؟فرمودند:در این سو و آن سوی زمین.آنان سبک زندگی و خانه به دوش اند.اگر حاضر باشند کسی نمی شناسدشان و اگر غایب شوند کسی سراغشان را نمی گیرد.از مرگ نمی هراسند و همدیگر را در گورها دیدار می کنند.و اگر نیازمندی به ایشان پناه آورد،به او رحم می کنند.هرگز دل هاشان از یکدیگر جدا نمی گردد اگرچه خانه هاشان جدا باشد.سپس فرمودند:رسول خدا فرموده است:من شهرم و علی در آن.و دروغ می گوید کسی که بپندارد به شهر،جز از درش می توان رفت و دروغ می گوید کسی که می پندارد مرا دوست دارد و با علی-درود خدا بر او-دشمن است.

[٢٢٩٨]٢٨-سماعۀ مهران روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس با مردم معامله کند و آن گاه ستمشان نکند و به آنان حدیث بگوید و دروغ نگوید و وعده شان بدهد و به انجامش برساند،از کسانی است که غیبتشان حرام است و مردانگی شان کامل،عدلشان آشکار و برادری شان واجب است.

[٢٢٩٩]٢٩-فاطمه دختر امام حسین علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمود:سه

ص :5٢٣

عن عبد اللّه بن الحسن،عن أمّه فاطمه بنت الحسین بن علیّ علیهما السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ثلاث خصال من کنّ فیه استکمل خصال الإیمان:إذا رضی لم یدخله رضاه فی باطل،و إذا غضب لم یخرجه الغضب من الحقّ،و إذا قدر لم یتعاط ما لیس له.

[٢٣٠٠]٣٠-عنه،عن أبیه،عن عبد اللّه بن القاسم،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:إنّ لأهل الدّین علامات یعرفون بها:صدق الحدیث و أداء الأمانه و وفاء بالعهد و صله الأرحام و رحمه الضّعفاء و قلّه المراقبه للنّساء-أو قال قلّه المواتاه للنّساء-و بذل المعروف و حسن الخلق و سعه الخلق و اتّباع العلم و ما یقرّب إلی اللّه عزّ و جلّ زلفی: طُوبیٰ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ و طوبی شجره فی الجنّه أصلها فی دار النّبیّ محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،و لیس من مؤمن إلاّ و فی داره غصن منها،لا یخطر علی قلبه شهوه شیء إلاّ أتاه به ذلک، و لو أنّ راکبا مجدّا سار فی ظلّها مائه عام ما خرج منه،و لو طار من أسفلها غراب ما بلغ أعلاها حتّی یسقط هرما،ألا ففی هذا فارغبوا،إنّ المؤمن من نفسه فی شغل،و النّاس منه فی راحه،إذا جنّ علیه اللّیل افترش وجهه و سجد للّه عزّ و جلّ بمکارم بدنه یناجی الّذی خلقه فی فکاک رقبته؛ألا فهکذا کونوا.

[٢٣٠١]٣١-عنه،عن إسماعیل بن مهران،عن سیف بن عمیره،عن سلیمان بن عمرو النّخعیّ قال:و حدّثنی الحسین بن سیف،عن أخیه علیّ،عن سلیمان، عمّن ذکره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سئل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عن خیار العباد،فقال:الّذین إذا أحسنوا استبشروا،و إذا أساءوا استغفروا،و إذا أعطوا شکروا،و إذا ابتلوا صبروا،و إذا غضبوا غفروا.

ص :5٢4

خصلت است که در هرکسی باشد،خصلت ایمان را کامل کرده است:وقتی خرسند شد،خرسندی اش او را به باطل نکشد،وقتی خشمگین شد خشمش او را از حقّ بیرون نبرد و وقتی توانا گشت به آنچه مال او نیست دست نیندازد.

[٢٣٠٠]٣٠-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:همانا برای اهل دین نشانه هایی است که با آن شناخته می شوند:

راست گویی،ادای امانت،پیمان داری،صلۀ رحم،مهربانی به ناتوانان،زیاد پیروی نکردن از زنان-یا شتاب نکردن در پیروی از زنان-بذل خیر،اخلاق خوش،گشاده خویی و پیروی از علم و آنچه به خداوند عزّتمند نزدیک می کند که طوبا و نیک انجامی برای آنان است.و طوبا درختی در بهشت است که ریشه اش در خانۀ پیامبر گرامی محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-می باشد و هیچ مؤمنی نیست که شاخه ای از آن در خانه اش نباشد و بر دل او میل به چیزی خطور نمی کند جز این که آن درخت برایش می آورد.اگر سوارۀ کوشایی صد سال در سایۀ آن سفر کند به پایانش نمی رسد.و اگر کلاغی از پایین آن به پرواز درآید نمی تواند به بالایش برسد و سپس پیر و فرتوت فرومی افتد.پس به این درخت رغبت نشان دهید.همانا مؤمن به کار خویش است و مردم از او در آسایش اند.وقتی شب فرارسد،مؤمن صورتش را بر زمین گذاشته،با گرامی ترین عضو بدنش برای خدا سجده کرده،با کسی که او را آفریده دربارۀ نجات از دوزخ مناجات می کند.پس شما هم چنین باشید.

[٢٣٠١]٣١-مردی روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:از پیامبر گرامی دربارۀ بهترین بندگان پرسیدند،فرمود:آنان کسانی اند که چون نیکی کنند شاد می شوند،چون بد کنند،آمرزش می خواهند،وقتی چیزی به آنان داده شود، سپاس می گزارند،وقتی گرفتار گردند،شکیبایی می ورزند و چون خشمگین شوند،می بخشایند.

ص :5٢5

[٢٣٠٢]٣٢-و بإسناده،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ خیارکم أولو النّهی؛قیل:یا رسول اللّه،و من أولو النّهی؟قال:هم أولو الأخلاق الحسنه و الأحلام الرّزینه و صله الأرحام،و البرره بالأمّهات و الآباء و المتعاهدین للفقراء و الجیران و الیتامی،و یطعمون الطّعام و یفشون السّلام فی العالم و یصلّون و النّاس نیام غافلون.

[٢٣٠٣]٣٣-عنه،عن الهیثم النّهدیّ،عن عبد العزیز بن عمر،عن بعض أصحابه،عن یحیی بن عمران الحلبیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:أیّ الخصال بالمرء أجمل؟فقال:وقار بلا مهابه،و سماح بلا طلب مکافأه،و تشاغل بغیر متاع الدّنیا.

[٢٣٠4]٣4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن أبی ولاّد الحنّاط عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین علیه السّلام یقول:إنّ المعرفه بکمال دین المسلم ترکه الکلام فیما لا یعنیه و قلّه مرائه،و حلمه و صبره و حسن خلقه.

[٢٣٠5]٣5-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن محمّد بن عرفه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ألا أخبرکم بأشبهکم بی؟قالوا:بلی یا رسول اللّه،قال:

أحسنکم خلقا،و ألینکم کنفا،و أبرّکم بقرابته،و أشدّکم حبّا لإخوانه فی دینه،و أصبرکم علی الحقّ،و أکظمکم للغیظ،و أحسنکم عفوا،و أشدّکم من نفسه إنصافا فی الرّضا و الغضب.

[٢٣٠6]٣6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

ص :5٢6

[٢٣٠٢]٣٢-همو از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:

همانا بهترین های شما،خردمندان اند.گفتند:ای رسول خدا خردمندان کیانند؟ فرمودند:آنان صاحبان اخلاق نیک و بردباری متین و صلۀ رحم و نیکوکار به مادران و پدران و رسیدگی کنندگان به فقیران و همسایگان و یتیمان اند.و کسانی که اطعام کرده،سلام آشکاره گفته،در هنگامی که مردم غافل در خوابند نماز می گزارند.

[٢٣٠٣]٣٣-یحیی بن عمران حلبی گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:کدام خصلت ها برای مرد نیکوتر است؟فرمودند:وقار بدون بزرگی کردن،بخشش بدون عوض خواستن و پرداختن به غیر دنیا.

[٢٣٠4]٣4-ابو ولاّد حنّاط از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام می فرمودند:همانا نشانۀ کامل بودن دین مسلمان،سخن نگفتن در چیزی که به او مربوط نمی شود،اندکی مجادله،بردباری،شکیبایی و خوش اخلاقی او است.

[٢٣٠5]٣5-محمّد عرفه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:آیا شما را به شبیه ترین کس به خودم آگاه نکنم؟گفتند:چرا ای رسول خدا.فرمود:خوش اخلاق ترین و نرم جانب ترین و نیکوکارینتان به خویشاوندان، بسیار دوست ترین تان به برادران دینی،شکیباترین تان به حقّ،خشم خورترین و نیکوگذشت ترین و خوش انصاف ترین تان در خرسندی و خشم.

[٢٣٠6]٣6-ابو حمزه روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:از اخلاق مؤمن

ص :5٢٧

من أخلاق المؤمن:الإنفاق علی قدر الإقتار،و التّوسّع،علی قدر التّوسّع و إنصاف النّاس،و ابتداؤه إیّاهم بالسّلام علیهم.

[٢٣٠٧]٣٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن ابن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

المؤمن أصلب من الجبل،الجبل یستقلّ منه و المؤمن لا یستقلّ من دینه شیء.

[٢٣٠٨]٣٨-علیّ بن إبراهیم،عن صالح بن السّندیّ.عن جعفر بن بشیر،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن حسن المعونه،خفیف المئونه،جیّد التّدبیر لمعیشته،لا یلسع من جحر مرّتین.

[٢٣٠٩]٣٩-علیّ بن محمّد بن بندار،عن إبراهیم بن إسحاق،عن سهل بن الحارث،عن الدّلهاث مولی الرّضا علیه السّلام قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول:لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یکون فیه ثلاث خصال:سنّه من ربّه،و سنّه من نبیّه،و سنّه من ولیّه؛فأمّا السّنّه من ربّه فکتمان سرّه،قال اللّه عزّ و جلّ: عٰالِمُ الْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ و أمّا السّنّه من نبیّه فمداراه النّاس فإنّ اللّه عزّ و جلّ أمر نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بمداراه النّاس فقال: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ و أمّا السّنّه من ولیّه فالصّبر فی البأساء و الضّرّاء.

باب فی قلّه عدد المؤمنین

[٢٣١٠]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن قتیبه الأعشی قال:

ص :5٢٨

است هزینه کردن به قدر تنگدستی و گشاده دستی به قدر گشایش،انصاف با مردم و شتاب در سلام گفتن به آنان.

[٢٣٠٧]٣٧-زراره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:مؤمن از کوه استوارتر است.از کوه کاسته می شود ولی از دین مؤمن هیچ کاسته نمی شود.

[٢٣٠٨]٣٨-اسحاق عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مؤمن، یاوری اش نیکو و هزینه اش سبک است.زندگی اش را به خوبی اداره کرده،از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.

[٢٣٠٩]٣٩-دلهاث غلام حضرت رضا علیه السّلام گفته است:از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هیچ مؤمنی مؤمن نمی شود مگر سه خصلت در او باشد،یک سنّت از پروردگارش،یک سنّت از پیامبرش و سنّتی نیز از سرپرستش.امّا سنّت پروردگار،نهان کردن راز او است.که خدای عزّتمند فرمود:«او دانای نهان است و نهانش را بر کسی آشکار نمی کند مگر به رسولی که از او خرسند باشد.»[جنّ(٧٢):٢6 و ٢٧]و سنّت پیامبر مدارا با مردم است.که خداوند عزّتمند پیامبر گرامی اش را به مدارای با مردم فرمان داده و فرموده است:«گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده.»[اعراف(٧):١٩٩].و سنت ولی و سرپرست،شکیبایی در تنگدستی و گرفتاری است.

اندک شمار بودن مؤمنان

[٢٣١٠]١-قتیبۀ اعشی گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:زن مؤمن

ص :5٢٩

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:المؤمنه أعزّ من المؤمن،و المؤمن أعزّ من الکبریت الأحمر،فمن رأی منکم الکبریت الأحمر؟

[٢٣١١]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن أبی نجران،عن مثنّی الحنّاط،عن کامل التّمّار قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:النّاس کلّهم بهائم-ثلاثا-إلاّ قلیلا من المؤمنین، و المؤمن غریب،ثلاث مرّات-

[٢٣١٢]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول لأبی بصیر:أما و اللّه لو أنّی أجد منکم ثلاثه مؤمنین یکتمون حدیثی ما استحللت أن أکتمهم حدیثا.

[٢٣١٣]4-محمّد بن الحسن،و علیّ بن محمّد بن بندار،عن إبراهیم بن إسحاق،عن عبد اللّه بن حمّاد الأنصاریّ،عن سدیر الصّیرفیّ قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت له:و اللّه ما یسعک القعود،فقال:و لم یا سدیر؟قلت:لکثره موالیک و شیعتک و أنصارک،و اللّه لو کان لأمیر المؤمنین علیه السّلام ما لک من الشّیعه و الأنصار و الموالی ما طمع فیه تیم و لا عدیّ، فقال:یا سدیر،و کم عسی أن یکونوا؟قلت:مائه ألف،قال:مائه ألف؟قلت:

نعم؛و مائتی ألف؟قال:مائتی ألف؟قلت:نعم،و نصف الدّنیا.قال:فسکت عنّی ثمّ قال:یخفّ علیک أن تبلغ معنا إلی ینبع؟قلت:نعم فأمر بحمار و بغل أن یسرجا فبادرت فرکبت الحمار فقال یا سدیر أتری أن تؤثرنی بالحمار قلت البغل أزین و أنبل،قال:الحمار أرفق بی؛فنزلت فرکب الحمار و رکبت البغل، فمضینا فحانت الصّلاه فقال:یا سدیر،انزل بنا نصلّ،ثمّ قال:هذه أرض سبخه لا تجوز الصّلاه فیها،فسرنا حتّی صرنا إلی أرض حمراء،و نظر إلی غلام

ص :5٣٠

از مرد مؤمن کمیاب تر است و مرد مؤمن از کبریت سرخ کمیاب تر.و چه کسی از میان شما کبریت سرخ دیده است؟

[٢٣١١]٢-کامل تمّار گفت:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:مردم همگی چارپایان اند-و سه بار باز فرمود-مگر اندکی از مؤمنان.و مؤمن،تنها است-و سه بار باز فرمود-.

[٢٣١٢]٣-ابن رئاب گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که به ابو بصیر می فرماید:هان به خدا سوگند اگر من از میان شما سه مؤمن بیابم که حدیث ما را نهان کنند،روا نمی دانم که هیچ حدیثی از ایشان نهان بماند.

[٢٣١٣]4-سدیر صیرفی گفته است:به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم و عرض کردم:به خدا سوگند در خانه نشستن شما روا نیست.حضرت فرمودند:چرا ای سدیر؟عرض کردم:به جهت دوستان و شیعیان و یاوران بسیاری که دارید.اگر شیعیان و یاران و دوستانی که شما دارید،امیر مؤمنان علیه السّلام داشت،نه تیم و نه عدی نسبت به او جرأت نمی یافتند.حضرت فرمود:ای سدیر به گمانت شیعیان من چه اندازه اند؟من عرض کردم:صد هزار،فرمودند:صد هزار؟من گفتم:بله و شاید دویست هزار.فرمودند:دویست هزار؟من گفتم بله و شاید هم نیم دنیا.او گفته است:در این هنگام حضرت سکوت کرد و آن گاه فرمود:آیا می توانی با ما به سوی ینبع-دژی میان مکّه و مدینه-بیایی؟من عرض کردم:بله.پس دستور داد تا الاغ و استری زین کردند.من شتاب کرده،بر الاغ سوار شدم.حضرت فرمودند:ای سدیر می توانی الاغ را به من بدهی؟من عرض کردم:استر آراسته تر و نجیب تر است.فرمودند:الاغ برای من بهتر است.پس من فرود آمدم و حضرت بر الاغ سوار شد.و من بر استر سوار شدم و به راه افتادیم.چون وقت نماز شد، فرمودند:سدیر فرود آ،تا نماز بخوانیم.سپس فرمودند:این زمین شوره زار است و نماز در آن جایز نیست.پس به راه افتادیم تا به زمینی سرخ رسیدیم.

ص :5٣١

یرعی جداء،فقال:و اللّه یا سدیر،لو کان لی شیعه بعدد هذه الجداء ما وسعنی القعود،و نزلنا و صلّینا،فلمّا فرغنا من الصّلاه عطفت علی الجداء فعددتها فإذا هی سبعه عشر.

[٢٣١4]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن عمّار بن مروان،عن سماعه بن مهران قال:

قال لی عبد صالح صلوات اللّه علیه:یا سماعه،أمنوا علی فرشهم و أخافونی،أما و اللّه لقد کانت الدّنیا و ما فیها إلاّ واحد یعبد اللّه،و لو کان معه غیره لأضافه اللّه عزّ و جلّ إلیه حیث یقول: إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ کٰانَ أُمَّهً قٰانِتاً لِلّٰهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فغبر بذلک ما شاء اللّه،ثمّ إنّ اللّه آنسه بإسماعیل و إسحاق فصاروا ثلاثه،أما و اللّه إنّ المؤمن لقلیل و إنّ أهل الکفر لکثیر،أتدری لم ذاک؟فقلت:لا أدری جعلت فداک،فقال:صیّروا أنسا للمؤمنین،یبثّون إلیهم ما فی صدورهم فیستریحون إلی ذلک و یسکنون إلیه.

[٢٣١5]6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن أورمه،عن النّضر،عن یحیی بن أبی خالد القمّاط،عن حمران بن أعین قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام:جعلت فداک،ما أقلّنا،لو اجتمعنا علی شاه ما أفنیناها.

فقال:ألا أحدّثک بأعجب من ذلک؟المهاجرون و الأنصار ذهبوا إلاّ-و أشار بیده-ثلاثه.قال:حمران:فقلت:جعلت فداک،ما حال عمّار؟قال:رحم اللّه عمّارا أبا الیقظان،بایع و قتل شهیدا،فقلت فی نفسی:ما شیء أفضل من الشّهاده؛فنظر إلیّ فقال:لعلّک تری أنّه مثل الثّلاثه،أیهات أیهات.

[٢٣١6]٧-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه،عن علیّ بن جعفر قال:

ص :5٣٢

حضرت به جوانی که بزغاله می چراند نگریست و فرمود:ای سدیر به خدا سوگند اگر من شیعیانی به شمار این بزغاله ها داشتم روا نبود که بنشینم.آن گاه فرودآمده،نماز گزاردیم.و چون نماز را به پایان بردیم من به بزغاله ها نگریسته، آن ها را شمردم.هفده بزغاله بودند.

[٢٣١4]5-سماعۀ مهران گفته است:بندۀ صالح[حضرت کاظم]-درود خدا بر او-به من فرمودند:ای سماعه بر بسترهاشان ایمن ماندند و مرا به هراس انداختند.هان به خدا سوگند زمانی در این دنیا جز یک تن که خداوند را عبادت می کرد نبود.و اگر جز او کسی بود،خداوند عزّتمند او را نیز یاد می کرد آن جا که فرمود:«همانا ابراهیم امّتی بود فرمانبر خدا و راست دین.و از مشرکان نبود.» [نحل(١6):١٢٠]و تا آن جا که خدا خواست بدین ترتیب سپری شد.سپس خداوند او را با اسماعیل و اسحاق همدم کرد و سه تن شدند.هان به خدا سوگند مؤمن اندک است و کافران بسیارند.آیا می دانی چرا؟من گفتم:نمی دانم جانم به فدایت.فرمودند:آنان همدم مؤمنان قرار داده شدند تا مؤمنان آنچه در سینه دارند به آنان بازگویند و از نگاهداری راز آسوده گشته،آرامش یابند.

[٢٣١5]6-حمران اعین گفت:به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم:جانم فدایت چه اندک هستیم ما،که اگر به خوردن گوسفندی گرد آییم،تمامش نمی کنیم؟ فرمودند:آیا شگفت تر از این را به تو نگویم؟

مهاجران و انصار جز سه تن شان-و با دست اشاره کردند-همگی[از دین] بیرون رفتند.من عرض کردم:جانم فدایت عمّار چگونه بود؟فرمودند:خدا عمّار ابو یقظان را بیامرزد،بیعت کرد و شهید شد.من با خودم گفتم:چه چیزی از شهادت برتر است.حضرت به من نگریست و فرمود:شاید گمان کنی که او نیز همچون آن سه تن بوده است.هیهات،هیهات که چنین نبود.

[٢٣١6]٧-علی جعفر گفت:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس

ص :5٣٣

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:لیس کلّ من قال بولایتنا مؤمنا و لکن جعلوا أنسا للمؤمنین.

باب الرّضا بموهبه الإیمان و الصّبر علی کلّ شیء بعده

[٢٣١٧]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن فضیل بن یسار،عن عبد الواحد بن المختار الأنصاریّ قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:یا عبد الواحد،ما یضرّ رجلا-إذا کان علی ذا الرّأی-ما قال النّاس له و لو قالوا:مجنون؛و ما یضرّه و لو کان علی رأس جبل یعبد اللّه حتّی یجیئه الموت.

[٢٣١٨]٢-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن ابن مسکان،عن معلّی بن خنیس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:اللّه تبارک و تعالی:لو لم یکن فی الأرض إلاّ مؤمن واحد لاستغنیت به عن جمیع خلقی و لجعلت له من إیمانه أنسا لا یحتاج إلی أحد.

[٢٣١٩]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن الحسین بن موسی،عن فضیل بن یسار،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما یبالی من عرّفه اللّه هذا الأمر أن یکون علی قلّه جبل یأکل من نبات الأرض حتّی یأتیه الموت.

[٢٣٢٠]4-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن کلیب بن معاویه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :5٣4

به ولایت ما معتقد شد،مؤمن نیست بلکه آنان همدم مؤمنان قرار داده شده اند.

«خرسندی به موهبت ایمان و شکیبایی بر هرچیزی پس از آن»

[٢٣١٧]١-عبد الواحد بن مختار انصاری روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:ای عبد الواحد هیچ مردی را-وقتی بر این اعتقاد[ولایت]باشد- سخنان مردم زیان نمی رساند،اگرچه به او بگویند:دیوانه.و به او زیانی نمی رساند اگرچه بر سر کوهی تنها باشد و خدا را عبادت کند تا مرگش فرارسد.

[٢٣١٨]٢-معلاّی خنیس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرموده اند:خداوند پاک و والا فرمود:اگر در زمین جز یک مؤمن نباشد من با او از همۀ آفریدگانم بی نیازی می جویم و برای او از ایمانش انسی قرار می دهم که به هیچ کسی نیازمند نباشد.

[٢٣١٩]٣-فضیل یسار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:کسی که خدا او را با این امر آشنا ساخته،چه باک دارد که بر قلّۀ کوهی گیاه خواری کند تا مرگش فرارسد.

[٢٣٢٠]4-کلیب معاویه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:بر

ص :5٣5

سمعته یقول:ما ینبغی للمؤمن أن یستوحش إلی أخیه فمن دونه،المؤمن عزیز فی دینه.

[٢٣٢١]5-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن خالد،عن فضاله بن أیّوب،عن عمر بن أبان و سیف بن عمیره،عن فضیل بن یسار قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فی مرضه مرضها لم یبق منه إلاّ رأسه فقال:یا فضیل،إنّنی کثیرا ما أقول:ما علی رجل عرّفه اللّه هذا الأمر لو کان فی رأس جبل حتّی یأتیه الموت.یا فضیل بن یسار،إنّ النّاس أخذوا یمینا و شمالا و إنّا و شیعتنا هدینا الصّراط المستقیم.یا فضیل بن یسار،إنّ المؤمن لو أصبح له ما بین المشرق و المغرب کان ذلک خیرا له و لو أصبح مقطّعا أعضاؤه کان ذلک خیرا له.یا فضیل بن یسار،إنّ اللّه لا یفعل بالمؤمن إلاّ ما هو خیر له.یا فضیل بن یسار،لو عدلت الدّنیا عند اللّه عزّ و جلّ جناح بعوضه ما سقی عدوّه منها شربه ماء.یا فضیل بن یسار،إنّه من کان همّه همّا واحدا کفاه اللّه همّه،و من کان همّه فی کلّ واد لم یبال اللّه بأیّ واد هلک.

[٢٣٢٢]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن ابن مسکان،عن منصور الصّیقل و المعلّی بن خنیس قالا:

سمعنا أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:قال اللّه عزّ و جلّ:ما تردّدت فی شیء أنا فاعله کتردّدی فی موت عبدی المؤمن،إنّنی لأحبّ لقاءه و یکره الموت فأصرفه عنه،و إنّه لیدعونی فأجیبه و إنّه لیسألنی فأعطیه،و لو لم یکن فی الدّنیا إلاّ واحد من عبیدی مؤمن لاستغنیت به عن جمیع خلقی و لجعلت له من إیمانه أنسا لا یستوحش إلی أحد.

ص :5٣6

مؤمن سزاوار نیست که در هراس خود با برادر و جز او همدم شود که مؤمن در دین خود گرامی است.

[٢٣٢١]5-فضیل یسار گفت:به نزد خداوند صادق علیه السّلام رفتم.در بیماری ای که جز سر،از او چیزی باقی نگذاشته بود.آن گاه ایشان فرمودند:ای فضیل من فراوان می گویم که وقتی خداوند مردی را با این امر آشنا کند،هیچ باکی بر او نیست که بر سر کوهی بماند تا مرگش فرارسد.ای فضیل یسار مردم به چپ و راست رفتند ولی ما و شیعیانمان به صراط مستقیم هدایت شدیم.ای فضیل یسار اگر آنچه میان خاور و باختر است برای مؤمن باشد،همان خیر او است و اگر اعضای تنش بریده گردد نیز خیر او است.ای فضیل یسار خداوند با مؤمن جز خیر نمی کند،ای فضیل یسار اگر این دنیا در نزد خداوند شکوهمند به اندازۀ بال مگسی می ارزید به دشمنانش از آن شربت آبی هم نمی نوشانید.ای فضیل یسار هرکس که هدفش یکی باشد،خداوند او را به هدفش می رساند ولی هرکس که هدفش در هر دره ای بگردد خدا اهمّیت نمی دهد که او در کدام دره بمیرد.

[٢٣٢٢]6-منصور صیقل و معلاّی خنیس گفته اند:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدیم که رسول خدا فرموده اند:خداوند عزّتمند فرمود:در هیچ کاری که من انجام دهنده اش بودم جز در مرگ بندۀ مؤمنم،برنگشتم.من دیدارش را دوست می دارم ولی او مرگ را نمی پسندد،پس مرگ را از او بازمی گردانم.او مرا می خواند و من پاسخش می دهم،او از من می خواهد و من می دهم.و اگر در دنیا جز یکی از بندگانم مؤمن نباشند من به سبب او،از همۀ آفریدگانم بی نیازی می جویم و از ایمانش انسی برایش قرار می دهم تا با هیچ کسی همدم نگردد.

ص :5٣٧

باب فی سکون المؤمن إلی المؤمن

[٢٣٢٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن یونس،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لیسکن إلی المؤمن کما یسکن الظّمآن إلی الماء البارد.

باب فیما یدفع اللّه بالمؤمن

[٢٣٢4]١-محمّد بن یحیی،عن علیّ بن الحسن التّیمیّ،عن محمّد بن عبد اللّه بن زراره،عن محمّد بن الفضیل،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه لیدفع بالمؤمن الواحد عن القریه الفناء.

[٢٣٢5]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لا یصیب قریه عذاب و فیها سبعه من المؤمنین.

[٢٣٢6]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن غیر واحد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قیل له فی العذاب إذا نزل بقوم یصیب المؤمنین؟قال:نعم،و لکن یخلصون بعده.

باب فی أنّ المؤمن صنفان

[٢٣٢٧]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن نصیر أبی الحکم الخثعمیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن مؤمنان:فمؤمن صدق بعهد اللّه و وفی بشرطه و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: رِجٰالٌ صَدَقُوا مٰا عٰاهَدُوا اللّٰهَ عَلَیْهِ فذلک الّذی لا تصیبه أهوال الدّنیا

ص :5٣٨

آرامش یافتن مؤمن در کنار مؤمن

[٢٣٢٣]١-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن با مؤمن آرام می گیرد چنان که تشنه با آب سرد آرام می گیرد.

آنچه خداوند به وسیلۀ مؤمن برطرف می کند

[٢٣٢4]١-ابو حمزه روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند به سبب یک مؤمن نابودی را از شهری برطرف می کند.

[٢٣٢5]٢-ابو حمزه روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:چون در شهری هفت مؤمن باشد هیچ عذابی به آن نمی رسد.

[٢٣٢6]٣-چندین نفر روایت کرده اند که به حضرت صادق علیه السّلام عرض شد:آیا وقتی عذاب بر مردمی فرود می آید،به مؤمنان ایشان هم می رسد؟فرمودند:آری ولی پس از آن،نجات می یابند.

مؤمنان دو گروه اند

[٢٣٢٧]١-نصیر ابو حکم خثعمی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

مؤمنان دو گونه اند:مؤمنی که پیمان خدا را پذیرفته و شرایطش را پاس داشته است و این همان است که خدای شکوهمند فرموده است:«مردانی که آنچه را با خدا پیمان بسته بودند،پذیرفتند.»[احزاب(٣٣):٢٣]و این مؤمنی است که نه هراس دنیا و نه

ص :5٣٩

و لا أهوال الآخره و ذلک ممّن یشفع و لا یشفع له،و مؤمن کخامه الزّرع، تعوجّ أحیانا،و تقوم أحیانا فذلک ممّن تصیبه أهوال الدّنیا و أهوال الآخره،و ذلک ممّن یشفع له و لا یشفع.

[٢٣٢٨]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن عبد اللّه،عن خالد العمّیّ،عن خضر بن عمرو،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:المؤمن مؤمنان:مؤمن وفی للّه بشروطه الّتی شرطها علیه،فذلک مع النّبیّین و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین و حسن أولئک رفیقا،و ذلک من یشفع و لا یشفع له،و ذلک ممّن لا تصیبه أهوال الدّنیا و لا أهوال الآخره؛و مؤمن زلّت به قدم فذلک کخامه الزّرع کیفما کفأته الرّیح انکفأ،و ذلک ممّن تصیبه أهوال الدّنیا و الآخره؛و یشفع له و هو علی خیر

[٢٣٢٩]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن یونس بن یعقوب،عن أبی مریم الأنصاریّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قام رجل بالبصره إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:یا أمیر المؤمنین،أخبرنا عن الإخوان،فقال:الإخوان صنفان:إخوان الثّقه و إخوان المکاشره؛فأمّا إخوان الثّقه فهم الکفّ و الجناح و الأهل و المال،فإذا کنت من أخیک علی حدّ الثّقه فابذل له مالک و بدنک،و صاف من صافاه و عاد من عاداه،و اکتم سرّه و عیبه و أظهر منه الحسن؛و اعلم أیّها السّائل أنّهم أقلّ من الکبریت الأحمر، و أمّا إخوان المکاشره فإنّک تصیب لذّتک منهم فلا تقطعنّ ذلک منهم،و لا تطلبنّ ما وراء ذلک من ضمیرهم،و ابذل لهم ما بذلوا لک من طلاقه الوجه و حلاوه اللّسان.

ص :54٠

هراس آخرت به او نمی رسد.و او از کسانی است که شفاعت می کند نه این که شفاعت بشود.و مؤمن گروه دیگر همچون ساقۀ تازۀ گیاه است که گاه کج و گاه راست می شود.چنین مؤمنی از کسانی است که هراس دنیا و هراس آخرت به او می رسد و از کسانی است که برایش شفاعت می کنند و خود شفاعت نمی کند.

[٢٣٢٨]٢-خضر عمرو گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:مؤمنان دو گروه اند:مؤمنی که شروط خدا با خودش را پاس داشته است.که با پیامبران و راستان و شهیدان و نیکان است و ایشان خوب رفیقانی هستند.او از کسانی است که شفاعت می کند نه این که شفاعت شود.و او از کسانی است که نه هراس دنیا و نه هراس آخرت به او نمی رسد.و مؤمنی هم هست که گامی او را لغزانده است.

او همچون ساقۀ تازۀ گیاهی است که باد او را به هر سو کج کند،کج می شود.و او از کسانی است که هم هراس دنیا و هم هراس آخرت به او می رسد و او از کسانی است که برایش شفاعت می شود و نیک سرانجام است.

[٢٣٢٩]٣-ابو مریم انصاری روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:در بصره مردی برخاست و به امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کرد،ای امیر مؤمنان برای ما از برادران[مؤمن]بفرما.

حضرت فرمودند:برادران دو گروه اند:برادران اطمینان و برادران گشاده رو.

برادران اطمینان،دست و بازو و خاندان و مال اند.پس هرگاه به برادرت اطمینان یافتی،مال و بدنت را به او ببخش،با دوستان نابش خالص باشد و با دشمنانش دشمنی کن،راز و عیبش را بپوشان و نیکی اش را آشکار گردان.و ای پرسشگر بدان که آنان از کبریت سرخ نیز اندک ترند.امّا برادران گشاده رو،کسانی که از ایشان دل خوش می شوی.پس تو نیز این دل خوشی را از ایشان دریغ نکن و جز این هم از درونشان نخواه.و آنچه از گشاده رویی و شیرین زبانی به تو بخشیده اند تو نیز ببخش.

ص :54١

باب ما أخذه اللّه علی المؤمن من الصّبر علی ما یلحقه فیما ابتلی به

[٢٣٣٠]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن عیسی،عن علیّ بن النّعمان،عن داود بن فرقد.عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أخذ اللّه میثاق المؤمن علی أن لا تصدّق مقالته و لا ینتصف من عدوّه،و ما من مؤمن یشفی نفسه إلاّ بفضیحتها لأنّ کلّ مؤمن ملجم.

[٢٣٣١]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،جمیعا عن ابن محبوب،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ اللّه أخذ میثاق المؤمن علی بلایا أربع،أیسرها علیه مؤمن یقول بقوله یحسده،أو منافق یقفو أثره،أو شیطان یغویه،أو کافر یری جهاده،فما بقاء المؤمن بعد هذا.

[٢٣٣٢]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن ابن مسکان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أفلت المؤمن من واحده من ثلاث و لربّما اجتمعت الثّلاث علیه:إمّا بغض من یکون معه فی الدّار،یغلق علیه بابه یؤذیه،أو جار یؤذیه،أو من فی طریقه إلی حوائجه یؤذیه.و لو أنّ مؤمنا علی قلّه جبل لبعث اللّه عزّ و جلّ إلیه شیطانا یؤذیه و یجعل اللّه له من إیمانه أنسا لا یستوحش معه إلی أحد.

[٢٣٣٣]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن داود بن سرحان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:أربع لا یخلو منهنّ:المؤمن أو واحده منهنّ مؤمن یحسده و هو أشدّهنّ علیه،و منافق یقفو أثره،أو عدوّ یجاهده،أو شیطان یغویه.

ص :54٢

پیمان گرفتن خداوند از مؤمن برای شکیبایی اش در گرفتاری

[٢٣٣٠]١-داود فرقد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خداوند از مؤمن بر این که گفتارش پذیرفته نشود و از دشمنش انتقام گرفته نشود پیمان گرفته است و هیچ مؤمنی نیست که جانش جز با رسوایی غروب کند؛زیرا همۀ مؤمنان لگام بر دهان اند.

[٢٣٣١]٢-ابو حمزه ثمالی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:همانا خداوند بر چهار بلا از مؤمن پیمان گرفته است که آسان ترین اش حسدورزیدن مؤمنی است به او که هم عقیدۀ او است یا منافقی که دنبال ردّپای او است یا شیطانی که او را گمراه می کند یا کافری که قصد جنگ با او دارد.و پس از این همه،از مؤمن چه می ماند.

[٢٣٣٢]٣-ابن مسکان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مؤمن نمی تواند خود را از یکی از سه چیز برهاند و چه بسا هر سه چیز بر او گرد آیند.یا دشمنی هم خانه که در را به رویش بسته،آزارش می رساند یا همسایه ای که آزار می کند یا کسی که در راه رسیدن او به نیازمندی هایش قرار دارد.و اگر مؤمنی بر قلّۀ کوهی هم باشد خداوند عزّتمند شیطانی را به سویش می فرستد تا او را بیازارد درحالی که برای او هم از ایمانش انسی می گذارد تا با وجود آن با کسی همدم نشود.

[٢٣٣٣]4-داود سرحان گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

چهار چیز است که مؤمن از همه یا یکی از آنها برکنار نیست:مؤمنی که به او حسد بورزد و این سخت ترین آن چهار چیز است،منافقی که ردّ او را می پاید،دشمنی که با او می ستیزد،یا شیطانی که گمراهش می کند.

ص :54٣

[٢٣٣4]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن سنان، عن عمّار بن مروان،عن سماعه بن مهران،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل ولیّه فی الدّنیا غرضا لعدوّه.

[٢٣٣5]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن محمّد بن عجلان قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فشکا إلیه رجل الحاجه،فقال له:اصبر فإنّ اللّه سیجعل لک فرجا.قال:ثمّ سکت ساعه ثمّ أقبل علی الرّجل فقال:أخبرنی عن سجن الکوفه،کیف هو؟فقال:-أصلحک اللّه-ضیّق منتن و أهله بأسوإ حال، قال:فإنّما أنت فی السّجن،فترید أن تکون فیه فی سعه؟أما علمت أنّ الدّنیا سجن المؤمن.

[٢٣٣6]٧-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن إبراهیم الحذّاء،عن محمّد بن صغیر،عن جدّه شعیب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:الدّنیا سجن المؤمن فأیّ سجن جاء منه خیر؟

[٢٣٣٧]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحجّال،عن داود بن أبی یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن مکفّر.

و فی روایه أخری:و ذلک أنّ معروفه یصعد إلی اللّه فلا ینشر فی النّاس و الکافر مشکور.

[٢٣٣٨]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من مؤمن إلاّ و قد وکّل اللّه به أربعه:شیطانا یغویه یرید أن یضلّه،و کافرا

ص :544

[٢٣٣4]5-سماعۀ مهران روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند عزّتمند در این دنیا دوست خود را هدف تیر دشمنش قرار داده است.

[٢٣٣5]6-محمّد عجلان گفته است:من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردی از نیازمندی شکایت کرد.حضرت به او فرمود:شکیبایی کن که خداوند برایت گشایشی خواهد گذاشت.سپس مدّتی خاموشی گزید و آن گاه به آن مرد رو کرده، فرمود:برایم از زندان کوفه بگو که چگونه جایی است؟او عرض کرد:-خدا کارت را بسامان کند-تنگ و بدبو است و گرفتارانش در بدترین حال اند.

حضرت فرمودند:تو هم در زندانی.آیا می خواهی در زندان آسوده باشی؟مگر نمی دانی که دنیا زندان مؤمن است؟

[٢٣٣6]٧-شعیب گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:دنیا زندان مؤمن است.و از کدام زندان خیر و خوشی می آید؟

[٢٣٣٧]٨-داود ابو یزید روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مؤمن بسیار ناسپاسی می شود.

و در روایت دیگری آمده است:و این بدان جهت است که نیکی او به سوی خدا بالا می رود و در میان مردم پراکنده نمی شود.ولی کافر سپاسگزاری می شود.

[٢٣٣٨]٩-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هیچ مؤمنی نیست که خداوند چهار نفر را بر او نگمارده باشد:شیطانی که او را می فریبد تا

ص :545

یغتاله و مؤمنا یحسده و هو أشدّهم علیه،و منافقا یتتبّع عثراته.

[٢٣٣٩]١٠-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول:إذا مات المؤمن خلّی علی جیرانه من الشّیاطین عدد ربیعه و مضر،کانوا مشتغلین به.

[٢٣4٠]١١-سهل بن زیاد،عن یحیی بن المبارک،عن عبد اللّه بن جبله،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما کان و لا یکون و لیس بکائن مؤمن إلاّ و له جار یؤذیه؛و لو أنّ مؤمنا فی جزیره من جزائر البحر لابتعث اللّه له من یؤذیه.

[٢٣4١]١٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبی أیّوب،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما کان فیما مضی و لا فیما بقی و لا فیما أنتم فیه مؤمن إلاّ و له جار یؤذیه

[٢٣4٢]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:ما کان و لا یکون إلی أن تقوم السّاعه مؤمن إلاّ و له جار یؤذیه.

باب شدّه ابتلاء المؤمن

[٢٣4٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه عن ابن أبی عمیر،عن هشام،بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ أشدّ النّاس بلاء الأنبیاء،ثمّ الّذین یلونهم،ثمّ الأمثل فالأمثل.

[٢٣44]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن

ص :546

گمراهش گرداند،کافری که در کمین او است،مؤمنی که به او حسد می ورزد-و این سخت ترین این چهار تا است-و منافقی که لغزش هایش را دنبال می کند.

[٢٣٣٩]١٠-جابر گفت:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:وقتی مؤمن بمیرد همسایگانش را با شیاطینی به شمار[دو قبیلۀ]ربیعه و مضر تنها می گذارد در حالی که پیش از آن به سبب او از ایشان بازداشته می شدند.

[٢٣4٠]١١-اسحاق عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:نبوده و نیست و نخواهد بود مؤمنی که همسایه اش او را نیازارد.اگر مؤمنی در جزیره ای از جزیره های دریا باشد،خداوند کسی را به سویش برمی انگیزد تا او را بیازارد.

[٢٣4١]١٢-اسحاق عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در گذشته نبوده،در آینده هم نخواهد بود و اینک نیز نیست مؤمنی که همسایه اش او را نیازارد.

[٢٣4٢]١٣-معاویۀ عمّار گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:نبوده و تا قیامت هم نخواهد بود مؤمنی که همسایه اش او را نیازارد.

دشواری گرفتاری مؤمن

[٢٣4٣]١-هشام سالم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:سخت دچارترین مردم،پیامبران اند و سپس کسانی که از ایشان پیروی می کنند و سپس بهترین و به نیکی نزدیک ترین آنان.

[٢٣44]٢-عبد الرحمان حجّاج گفت:نزد حضرت صادق علیه السّلام از بلا سخن رفت

ص :54٧

محبوب،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

ذکر عند أبی عبد اللّه علیه السّلام البلاء و ما یخصّ اللّه عزّ و جلّ به المؤمن،فقال:

سئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أشدّ النّاس بلاء فی الدّنیا؟فقال:النّبیّون ثمّ الأمثل فالأمثل و یبتلی المؤمن بعد علی قدر إیمانه و حسن أعماله،فمن صحّ إیمانه و حسن عمله اشتدّ بلاؤه و من سخف إیمانه و ضعف عمله قلّ بلاؤه.

[٢٣45]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن عمّار بن مروان،عن زید الشّحّام،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ عظیم الأجر لمع عظیم البلاء،و ما أحبّ اللّه قوما إلاّ ابتلاهم.

[٢٣46]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان،جمیعا عن حمّاد بن عیسی،عن ربعیّ بن عبد اللّه،عن فضیل بن یسار، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أشدّ النّاس بلاء الأنبیاء ثمّ الأوصیاء ثمّ الأماثل فالأماثل.

[٢٣4٧]5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ للّه عزّ و جلّ عبادا فی الأرض من خالص عباده،ما ینزل من السّماء تحفه إلی الأرض إلاّ صرفها عنهم إلی غیرهم و لا بلیّه إلاّ صرفها إلیهم.

[٢٣4٨]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أحمد بن عبید،عن الحسین بن علوان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

-و عنده سدیر-إنّ اللّه إذا أحبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا،و إنّا و إیّاکم یا سدیر لنصبح به و نمسی.

[٢٣4٩]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن

ص :54٨

و از آنچه خداوند عزّتمند مؤمن را به آن اختصاص داده است که حضرت فرمود:

از رسول خدا پرسیدند:در دنیا چه کسی سخت دچارترین مردمان است؟ فرمودند:پیامبران و سپس بهترین و به نیکی نزدیک ترین مردمان و پس از آن مؤمن است که به اندازۀ ایمانش و نیکی اعمالش دچار می شود.پس هرکس ایمانش درست بوده،عملش نیکو باشد،سخت تر دچار می گردد و آن که ایمانش بی مایه و عملش سست است،بلایش اندک است.

[٢٣45]٣-زید شحّام روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا پاداش بزرگ به همراه بلای بزرگ است.و چون خداوند مردمانی را دوست داشته باشد،دچارشان می کند.

[٢٣46]4-فضیل یسار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:سخت دچارترین مردمان،پیامبران اند و سپس جانشینان ایشان و سپس بهترین و به نیکی نزدیک ترین آنان.

[٢٣4٧]5-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند عزّتمند،در زمین،بندگان خالصی دارد که وقتی از آسمان تحفه ای به زمین فرو بفرستد،از ایشان بازگردانده،به سوی دیگران می فرستد و چون بلایی باشد به سوی آنان می فرستد.

[٢٣4٨]6-حسین علوان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام-درحالی که سدیر نزدشان بود-فرمودند:خداوند وقتی بنده ای را دوست داشته باشد او را با بلا،به سختی می فشارد و ای سدیر ما و شما با بلا صبح و شام می کنیم.

[٢٣4٩]٧-حمّاد از پدرش روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:وقتی

ص :54٩

سنان،عن الولید بن علاء،عن حمّاد،عن أبیه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی إذا أحبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا و ثجّه بالبلاء ثجّا،فإذا دعاه قال:لبّیک عبدی،لئن عجّلت لک ما سألت إنّی علی ذلک لقادر،و لئن ادّخرت لک فما ادّخرت لک فهو خیر لک.

[٢٣5٠]٨-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن زید الزّرّاد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ عظیم البلاء یکافأ به عظیم الجزاء،فإذا أحبّ اللّه عبدا ابتلاه بعظیم البلاء،فمن رضی فله عند اللّه الرّضا،و من سخط البلاء فله عند اللّه السّخط.

[٢٣5١]٩-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن زکریّا بن الحرّ، عن جابر بن یزید،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّما یبتلی المؤمن فی الدّنیا علی قدر دینه؛أو قال:علی حسب دینه.

[٢٣5٢]١٠-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن بعض أصحابه، عن محمّد بن المثنّی الحضرمیّ،عن محمّد بن بهلول بن مسلم العبدیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّما المؤمن بمنزله کفّه المیزان،کلّما زید فی إیمانه زید فی بلائه.

[٢٣5٣]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:المؤمن لا یمضی علیه أربعون لیله إلاّ عرض له أمر یحزنه،یذکّر به.

[٢٣54]١٢-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن صفوان،عن

ص :55٠

خداوند پاک و والا بنده ای را دوست بدارد او را با بلا می فشارد و جگر خونش می کند،و چون او به درگاه خداوند دعا کند،می فرماید:جانم ای بندۀ من.من به شتاب در دادن آنچه از من می خواهی توانایم ولی آن را برایت ذخیره می کنم،که آنچه من برایت ذخیره کنم بهتر است.

[٢٣5٠]٨-زید زرّاد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

همانا بلای بزرگ با پاداش بزرگ جزا داده می شود.و چون خداوند بنده ای را دوست بدارد او را به بلای بزرگ دچارش می کند تا هرکس خرسند شود خرسندی خدا برای او باشد و هرکس خشمگین گردد،خشم خدا برای او باشد.

[٢٣5١]٩-جابر یزید روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن در این دنیا به اندازۀ دینش دچار بلا می شود.

[٢٣5٢]١٠-محمّد بن بهلول بن مسلم عبدی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن به منزلۀ کفّۀ ترازو است که هرگاه به ایمانش افزوده شود، بلایش می افزاید.

[٢٣5٣]١١-محمّد مسلم گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:بر مؤمن چهار روز نمی گذرد که موضوعی پیش آمده،اندوهگین اش می کند تا با آن به یاد خدا افتد.

[٢٣54]١٢-ناجیه گفته است:به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم:مغیره می گوید:

ص :55١

معاویه بن عمّار،عن ناجیه قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام:إنّ المغیره یقول إنّ المؤمن لا یبتلی بالجذام و لا بالبرص و لا بکذا و لا بکذا؟فقال:إن کان لغافلا عن صاحب یاسین إنّه کان مکنّعا-ثمّ ردّ أصابعه-فقال:کأنّی أنظر إلی تکنیعه أتاهم فأنذرهم،ثمّ عاد إلیهم من الغد فقتلوه،ثمّ قال:إنّ المؤمن یبتلی بکلّ بلیّه و یموت بکلّ میته إلاّ أنّه لا یقتل نفسه.

[٢٣55]١٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن أبیه،عن إبراهیم بن محمّد الأشعریّ،عن عبید بن زراره قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ المؤمن من اللّه عزّ و جلّ لبأفضل مکان- ثلاثا-إنّه لیبتلیه بالبلاء ثمّ ینزع نفسه عضوا عضوا من جسده و هو یحمد اللّه علی ذلک.

[٢٣56]١4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن فضیل بن عثمان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ فی الجنّه منزله لا یبلغها عبد إلاّ بالابتلاء فی جسده.

[٢٣5٧]١5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه، عن إبراهیم بن محمّد الأشعریّ،عن أبی یحیی الحنّاط،عن عبد اللّه بن أبی یعفور قال:

شکوت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام ما ألقی من الأوجاع-و کان مسقاما-فقال لی:یا عبد اللّه،لو یعلم المؤمن ما له من الأجر فی المصائب لتمنّی أنّه قرّض بالمقاریض.

[٢٣5٨]١6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن یونس بن رباط قال:

ص :55٢

مؤمن به جذام و پیسی و به فلان و فلان دچار نمی شود؟فرمودند:او صاحب یاسین[مؤمن آل فرعون]را که دستش شل بود فراموش کرده است.آن گاه فرمود:

گویا او را می بینم که با دست شل اش به نزد آنان رفت و بیمشان داد و چون فردا به نزدشان رفت او را کشتند.سپس فرمودند:همانا مؤمن به هر بلایی دچار می شود و با هر مرگی می میرد ولی خودکشی نمی کند.

[٢٣55]١٣-عبید زراره گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا مؤمن در نزد خدای عزّتمند در برترین جایگاه است-و سه بار باز فرمود-همانا خداوند او را به بلا دچار می کند،سپس عضو عضو بدنش را می برد ولی او خداوند را بر این کار سپاس می گوید.

[٢٣56]١4-فضیل عثمان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا در بهشت جایگاهی است که هیچ بنده ای جز با دچار شدن به بلایی در بدن به آن نمی رسد.

[٢٣5٧]١5-عبد اللّه ابو یعفور گفت:از دردهایی که به من می رسید به حضرت صادق علیه السّلام شکایت کردم-او همیشه بیمار بود-حضرت فرمودند:ای عبد اللّه اگر مؤمن بداند که چه پاداشی در مصیبت ها است آرزو می کند که با چندین قیچی تکّه تکّه شود.

[٢٣5٨]١6-یونس رباط گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا اهل

ص :55٣

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ أهل الحقّ لم یزالوا منذ کانوا فی شدّه أما إنّ ذلک إلی مدّه قلیله و عافیه طویله.

[٢٣5٩]١٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن بعض أصحابه،عن الحسین بن المختار،عن أبی أسامه،عن حمران،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ لیتعاهد المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الرّجل أهله بالهدیّه من الغیبه،و یحمیه الدّنیا کما یحمی الطّیب المریض.

[٢٣6٠]١٨-علیّ،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عن محمّد بن یحیی الخثعمیّ،عن محمّد بن بهلول العبدیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:لم یؤمن اللّه المؤمن من هزاهز الدّنیا و لکنّه آمنه من العمی فیها و الشّقاء فی الآخره.

[٢٣6١]١٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حسین بن نعیم الصّحّاف،عن ذریح المحاربیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:إنّی لأکره للرّجل أن یعافی فی الدّنیا فلا یصیبه شیء من المصائب.

[٢٣6٢]٢٠-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن نوح بن شعیب، عن أبی داود المسترقّ رفعه،قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:دعی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلی طعام فلمّا دخل منزل الرّجل نظر إلی دجاجه فوق حائط قد باضت فتقع البیضه علی وتد فی حائط فثبتت علیه و لم تسقط و لم تنکسر،فتعجّب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم منها،فقال له الرّجل:أعجبت من هذه البیضه؟فو الّذی بعثک بالحقّ ما رزئت شیئا قطّ[قال]:فنهض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و لم یأکل من طعامه شیئا و قال:من لم یرزأ فما للّه فیه من حاجه.

ص :554

حقّ از آغاز هماره در سختی بوده اند.هان که این،مدّتش اندک است ولی عافیتش طولانی است.

[٢٣5٩]١٧-حمران روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند شکوهمند مؤمن را با بلا نگهداری می کند همچنان که مرد خانواده اش را در غیبت خودش با هدیه نگاه می دارد.و او را از دنیا چنان پرهیز می دهد که پزشک، بیمار را پرهیز می دهد.

[٢٣6٠]١٨-محمّد بن بهلول عبدی گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:خداوند مؤمن را از بلاهای پریشان کنندۀ دنیا ایمن نکرده،بلکه او را از نابینایی در دنیا و بدبختی در آخرت ایمن کرده است.

[٢٣6١]١٩-ذریح محاربی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام می فرمودند:من دوست ندارم که مرد در دنیا در عافیت باشد و هیچ مصیبتی به او نرسد.

[٢٣6٢]٢٠-از ابو داود مسترقّ حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده،روایت شده که فرمودند:پیامبر گرامی به خانه ای دعوت شد.چون حضرت به آن خانه رفت مرغی را بر روی دیوار دید که تخم گذاشته و آن تخم بر روی میخی در آن دیوار ایستاده و نمی افتد و نمی شکند.پس به شگفت آمد.

صاحب خانه به ایشان عرض کرد:آیا برای آن تخم مرغ شگفت زده شده اید؟ سوگند به کسی که تو را به حقّ فرستاده،من هیچ گاه دچار کاستی نشده ام.ناگاه رسول خدا برخاسته،در خانۀ او چیزی نخورد و فرمود:هرکس دچار رنج نمی شود،خدا را به او میلی نیست.

ص :555

[٢٣6٣]٢١-عنه،عن علیّ بن الحکم،عن أبان بن عثمان،عن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،و أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لا حاجه للّه فیمن لیس له فی ماله و بدنه نصیب.

[٢٣64]٢٢-محمّد بن یحیی عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن سنان عن عثمان النّوّاء عمّن ذکره عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یبتلی المؤمن بکلّ بلیّه و یمیته بکلّ میته و لا یبتلیه بذهاب عقله،أما تری أیّوب کیف سلّط إبلیس علی ماله و علی ولده و علی أهله و علی کلّ شیء منه و لم یسلّط علی عقله،ترک له لیوحّد اللّه به.

[٢٣65]٢٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه،عن سلیمان بن خالد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّه لیکون للعبد منزله عند اللّه فما ینالها إلاّ بإحدی خصلتین:إمّا بذهاب ماله،أو ببلیّه فی جسده.

[٢٣66]٢4-عنه،عن ابن فضّال،عن مثنّی الحنّاط،عن أبی أسامه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ:لو لا أن یجد عبدی المؤمن فی قلبه لعصبت رأس الکافر بعصابه حدید،لا یصدّع رأسه أبدا.

[٢٣6٧]٢5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حسین بن عثمان،عن عبد اللّه بن مسکان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:مثل المؤمن کمثل خامه الزّرع تکفئها الرّیاح کذا و کذا،و کذلک المؤمن تکفئه الأوجاع و الأمراض،و مثل المنافق کمثل الإرزیّه المستقیمه الّتی لا یصیبها شیء حتّی یأتیه الموت فیقصفه قصفا.

ص :556

[٢٣6٣]٢١-عبد الرّحمان و ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که رسول خدا فرمود:خدا به کسی که در مال و تنش بهره ای برای او نیست، میلی ندارد.

[٢٣64]٢٢-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند عزّتمند مؤمن را به هر بلایی دچار کرده،به هر مرگی می میراند ولی عقلش را از بین نمی برد.نمی بینی که چگونه ابلیس بر مال و فرزندان و خانواده و بر همه چیز ایّوب چیره شد ولی نتوانست بر عقلش چیره شود.عقلش برای او باقی ماند تا با آن،خدا را به یکتایی بستاید.

[٢٣65]٢٣-سلیمان خالد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:برای بنده نزد خدا جایگاهی است که جز با دو کیفیّت به آن نمی رسد:یا به از بین رفتن مالش یا به بلایی در تن.

[٢٣66]٢4-ابو اسامه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند شکوهمند فرموده است:اگر بندۀ مؤمنم غمی به دلش راه نمی داد،سر کافر را با دستاری آهنین می بستم تا هرگز سردرد نگیرد.

[٢٣6٧]٢5-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

حکایت مؤمن همچون حکایت ساقۀ گیاهی است که بادها آن را به این سو و آن سو تکان می دهند.که دردها و بیماری ها نیز مؤمن را به این سو و آن سو می برند.

و حکایت منافق همچون حکایت عصای آهنین بی خمی است که هیچ آسیبی به آن نمی رسد تا مرگ به سراغش بیاید و او را خرد کند.

ص :55٧

[٢٣6٨]٢6-علیّ بن إبراهیم،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یوما لأصحابه:ملعون کلّ مال لا یزکّی،ملعون کلّ جسد لا یزکّی و لو فی کلّ أربعین یوما مرّه،فقیل:یا رسول اللّه،أمّا زکاه المال فقد عرفناها فما زکاه الأجساد؟فقال لهم:أن تصاب بآفه،قال:فتغیّرت وجوه الّذین سمعوا ذلک منه،فلمّا رآهم قد تغیّرت ألوانهم قال لهم:أتدرون ما عنیت بقولی؟قالوا:لا یا رسول اللّه،قال:بلی،الرّجل یخدش الخدشه و ینکب النّکبه و یعثر العثره و یمرض المرضه و یشاک الشّوکه و ما أشبه هذا،حتّی ذکر فی حدیثه اختلاج العین.

[٢٣6٩]٢٧-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال، عن ابن بکیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام:أ یبتلی المؤمن بالجذام و البرص و أشباه هذا؟قال:

فقال:و هل کتب البلاء إلاّ علی المؤمن.

[٢٣٧٠]٢٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عمّن رواه،عن الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لیکرم علی اللّه حتّی لو سأله الجنّه بما فیها أعطاه ذلک من غیر أن ینتقص من ملکه شیئا و إنّ الکافر لیهون علی اللّه حتّی لو سأله الدّنیا بما فیها أعطاه ذلک من غیر أن ینتقص من ملکه شیئا.و إنّ اللّه لیتعاهد عبده المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الغائب أهله بالطّرف،و إنّه لیحمیه الدّنیا کما یحمی الطّیب المریض.

[٢٣٧١]٢٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن سماعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :55٨

[٢٣6٨]٢6-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که روزی رسول خدا به اصحابشان فرمودند:نفرین شده است هر مالی که پاک نشود،نفرین شده است هر بدنی که پاک نشود،اگرچه در هر چهل روز،یک بار باشد.گفتند:

ای رسول خدا ما می دانیم که پاک کنندۀ مال چیست ولی پاک کنندۀ بدن را نمی دانیم؟حضرت به آنان فرمود:[پاک کنندۀ بدن]آسیب خوردن است.در این هنگام چهره های آنان از شنیدن این سخن دگرگون شد.چون حضرت چنین دید،فرمود:آیا می فهمید که مقصودم چیست؟گفتند:خیر،ای رسول خدا.فرمودند:بله،این که انسان خراشی بردارد،حادثه ای ببیند،سر بخورد، بیمار بشود،خاری به او بخورد و مانند این ها.چنان که تکان تکان خوردن و لرزیدن چشم را هم فرمود.

[٢٣6٩]٢٧-ابن بکیر گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم:آیا مؤمن به جذام و پیسی و مانند این ها دچار می شود؟فرمودند:آیا بلا جز بر مؤمن نوشته شده است؟

[٢٣٧٠]٢٨-حلبی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن نزد خدا گرامی است چنان که اگر او بهشت را با آنچه در آن است از خدا بخواهد،آن را می دهد بی آن که از حکومتش چیزی کاسته شود،و همانا کافر نزد خدا خوار است،چنان که اگر او دنیا را با آنچه در آن است از خدا بخواهد،آن را به او می دهد بی آن که چیزی از شهریاری اش کاسته شود.همانا خداوند بندۀ مؤمنش را به سبب بلا نگاه می دارد چنان که مرد غایب،خانواده اش را با تحفه ها نگاه می دارد.

و همانا او را از دنیا پرهیز می دهد چنان که پزشک،بیمار را پرهیز می دهد.

[٢٣٧١]٢٩-سماعه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در کتاب علی علیه السّلام آمده

ص :55٩

إنّ فی کتاب علیّ علیه السّلام:أنّ أشدّ النّاس بلاء النّبیّون،ثمّ الوصیّون،ثمّ الأمثل، فالأمثل و إنّما یبتلی المؤمن علی قدر أعماله الحسنه،فمن صحّ دینه و حسن عمله اشتدّ بلاؤه،و ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ لم یجعل الدّنیا ثوابا لمؤمن و لا عقوبه لکافر،و من سخف دینه و ضعف عمله قلّ بلاؤه،و أنّ البلاء أسرع إلی المؤمن التّقیّ من المطر إلی قرار الأرض.

[٢٣٧٢]٣٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن مالک بن عطیّه،عن یونس بن عمّار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّ هذا الّذی ظهر بوجهی یزعم النّاس أنّ اللّه لم یبتل به عبدا له فیه حاجه،قال:فقال لی:لقد کان مؤمن آل فرعون مکنّع الأصابع، فکان یقول هکذا-و یمدّ یدیه-و یقول: یٰا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ .ثمّ قال لی:إذا کان الثّلث الأخیر من اللّیل فی أوّله،فتوضّ و قم إلی صلاتک الّتی تصلّیها فإذا کنت فی السّجده الأخیره من الرّکعتین الأولیین فقل و أنت ساجد:

«یا علیّ یا عظیم،یا رحمان یا رحیم،یا سامع الدّعوات،یا معطی الخیرات، صلّ علی محمّد و آل محمّد و أعطنی من خیر الدّنیا و الآخره ما أنت أهله و اصرف عنّی من شرّ الدّنیا و الآخره ما أنت أهله و اذهب عنّی بهذا الوجع-و تسمّیه-فإنّه قد غاظنی و أحزننی»و ألحّ فی الدّعاء قال فما وصلت إلی الکوفه حتّی أذهب اللّه به عنّی کلّه.

باب فضل فقراء المسلمین

[٢٣٧٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن محمّد بن سنان،عن العلاء،عن ابن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :56٠

است:همانا سخت بلاترین مردمان پیامبران اند و سپس جانشینان ایشان و سپس به نیکی نزدیک ترین شان.و مؤمن به اندازۀ اعمال نیک خود بلا می بیند.پس هرکس درست دین و نیک و عمل باشد،بلایش سخت تر است؛زیرا خداوند عزّتمند دنیا را پاداش مؤمن و کیفر کافر قرار نداده است و هرکس دینش بی مایه و عملش سست باشد،بلایش اندک است.همانا شتاب بلا به مؤمن پرهیزگار، بیشتر از شتاب باران به پستی های زمین است.

[٢٣٧٢]٣٠-یونس عمّار گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:دربارۀ این چیزی که بر صورتم پیدا شده،مردم می پندارند که خداوند هیچ بنده ای را که به او میل دارد به این بلا دچار نمی کند.حضرت به من فرمودند:مؤمن خاندان فرعون انگشتانش شل بود و با این حال دستانش را دراز می کرد و می گفت:«ای مردم از این فرستادگان پیروی کنید».[یس(٣6):٢٠]سپس حضرت به من فرمودند:

وقتی ثلث پایانی شب فرارسید،در آغازش وضو بگیر و نمازت را بخوان و چون به سجده پایانی دو رکعت نخستین رفتی در حال سجده بگو:«یا علیّ یا عظیم یا رحمن یا رحیم یا سامع الدّعوات یا معطی الخیرات صلّ علی محمّد و آل محمّد و اعطنی من خیر الدّنیا و الآخره ما انت اهله و اصرف عنّی من شرّ الدّنیا و الآخره ما أنت اهله و اذهب عنّی بهذا الوجع-و نامش را می بری-فانّه قد غاظنی و احزننی».

و اصرار کن.او گفته است:من هنوز به کوفه نرسیده بودم که خداوند همۀ آن را از بین برد.

فضیلت نیازمندان مسلمان

[٢٣٧٣]١-ابن ابو یعفور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا

ص :56١

إنّ فقراء المسلمین یتقلّبون فی ریاض الجنّه قبل أغنیائهم بأربعین خریفا، ثمّ قال:سأضرب لک،مثل ذلک إنّما مثل ذلک مثل سفینتین مرّ بهما علی عاشر فنظر فی إحداهما فلم یر فیها شیئا،فقال:أسربوها،و نظر فی ا[الأ]خری فإذا هی موقوره فقال:احبسوها.

[٢٣٧4]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن سعدان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:المصائب منح من اللّه و الفقر مخزون عند اللّه.

[٢٣٧5]٣-و عنه رفعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا علیّ،إنّ اللّه جعل الفقر أمانه عند خلقه،فمن ستره أعطاه اللّه مثل أجر الصّائم،القائم و من أفشاه إلی من یقدر علی قضاء حاجته فلم یفعل فقد قتله،أما إنّه ما قتله بسیف و لا رمح و لکنّه قتله بما نکی من قلبه.

[٢٣٧6]4-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن داود الحذّاء،عن محمّد بن صغیر، عن جدّه شعیب،عن مفضّل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:کلّما ازداد العبد إیمانا ازداد ضیقا فی معیشته.

[٢٣٧٧]5-و بإسناده قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لو لا إلحاح المؤمنین علی اللّه فی طلب الرّزق لنقلهم من الحال الّتی هم فیها إلی حال أضیق منها.

[٢٣٧٨]6-عنه،عن بعض أصحابه،رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما أعطی عبد من الدّنیا إلاّ اعتبارا،و ما زوی عنه إلاّ اختبارا.

[٢٣٧٩]٧-عنه،عن نوح بن شعیب و أبی إسحاق الخفّاف،عن رجل،

ص :56٢

نیازمندان مسلمان چهل پاییز پیش از توانگران شان در باغ های بهشت می گردند.

سپس فرمودند:برایت مثلی می آورم.حکایت این مسأله،حکایت دو کشتی تهی و پربار است که از پیش خراج گیری عبور کنند.که چون او به یکی از آن ها بنگرد و چیزی نبیند،می گوید:او را رها کنید و وقتی دیگری را پربار ببیند،می گوید:

این را متوقّف کنید.

[٢٣٧4]٢-سعدان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مصیبت ها داد و دهش خداوندند و فقر و نیازمندی گنجینه اش.

[٢٣٧5]٣-همو حدیثی را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده که رسول خدا فرمودند:ای علی همانا خداوند فقر را امانتی نزد آفریدگانش نهاد،که هرکس آن را بپوشاند خداوند،پاداش روزه دار شب زنده دار را به او می دهد و هرکس آن را نزد کسی آشکار کند که می تواند نیازش را برآورد،ولی برنمی آورد او را کشته است.آری او را با شمشیر و نیزه نکشته است بلکه او را با زخمی در دلش کشته است.

[٢٣٧6]4-مفضّل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه به ایمان بنده ای افزوده شود تنگنای زندگی اش نیز افزایش می یابد.

[٢٣٧٧]5-همو روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:اگر اصرار مؤمنان در طلب روزی نبود،خداوند ایشان را به حالی تنگناتر می انداخت.

[٢٣٧٨]6-یکی از اصحاب حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که فرمودند:از دنیا چیزی به بنده ای داده نشد مگر برای عبرت و چیزی از او گرفته نشد مگر برای امتحان.

[٢٣٧٩]٧-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در دولت باطل

ص :56٣

عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لیس لمصاص شیعتنا فی دوله الباطل إلاّ القوت،شرّقوا إن شئتم أو غرّبوا لن ترزقوا إلاّ القوت.

[٢٣٨٠]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن الحسن الأشعریّ،عن بعض مشایخه،عن إدریس بن عبد اللّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا علیّ،الحاجه أمانه اللّه عند خلقه فمن کتمها علی نفسه أعطاه اللّه ثواب من صلّی،و من کشفها إلی من یقدر أن یفرّج عنه و لم یفعل فقد قتله،أما إنّه لم یقتله بسیف و لا سنان و لا سهم و لکن قتله بما نکی من قلبه.

[٢٣٨١]٩-و عنه،عن أحمد،عن علیّ بن الحکم،عن سعدان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ اللّه عزّ و جلّ یلتفت یوم القیامه إلی فقراء المؤمنین شبیها بالمعتذر إلیهم فیقول:و عزّتی و جلالی ما أفقرتکم فی الدّنیا من هوان بکم علیّ و لترونّ ما أصنع بکم الیوم،فمن زوّد أحدا منکم فی دار الدّنیا معروفا فخذوا بیده فأدخلوه الجنّه،قال:فیقول رجل منهم:یا ربّ،إنّ أهل الدّنیا تنافسوا فی دنیاهم فنکحوا النّساء و لبسوا الثّیاب اللّیّنه و أکلوا الطّعام و سکنوا الدّور و رکبوا المشهور من الدّوابّ فأعطنی مثل ما أعطیتهم فیقول تبارک و تعالی،لک و لکلّ عبد منکم مثل ما أعطیت أهل الدّنیا منذ کانت الدّنیا إلی أن انقضت الدّنیا سبعون ضعفا.

[٢٣٨٢]١٠-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن إبراهیم بن عقبه،عن إسماعیل بن سهل و إسماعیل بن عبّاد جمیعا،یرفعانه إلی أبی عبد اللّه قال:

ما کان من ولد آدم مؤمن إلاّ فقیرا و لا کافر إلاّ غنیّا حتّی جاء إبراهیم علیه السّلام

ص :564

برای شیعیان خالص ما جز قوت بخور و نمیر نیست.اگر خواهید به مشرق و مغرب بروید،هرگز جز قوت،روزی داده نمی شوید.

[٢٣٨٠]٨-ادریس عبد اللّه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:ای علی،نیاز،امانت خدا نزد آفریدگان است که هرکس آن را نزد خودش نهان کند،خداوند پاداش نمازگزار را به او می دهد و هرکس آن را نزد کسی آشکار کند که می تواند نیازش را برآورد و برنمی آورد،او را کشته است هان که او را به شمشیر و نیزه و تیر نکشته،بلکه او را به زخمی در دلش کشته است.

[٢٣٨١]٩-سعدان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند عزّتمند در روز قیامت مانند عذرخواهان،به فقیران مؤمن روکرده،می فرماید:

سوگند به عزّت و شکوهم که شما را در دنیا برای خواری تان در نزد من فقیر نکردم و امروز می بینید که با شما چه می کنم.پس هرکس در خانۀ دنیا به یکی از شما نیکی کرده،دستش را بگیرید و او را به بهشت ببرید،مردی از میان ایشان می گوید:پروردگارا اهل دنیا در جهان خودشان با یکدیگر مسابقه گذاشته،با زنان ازدواج کردند و جامه های نرم پوشیدند،خوراک ها خوردند و در خانه ها نشستند و بر چارپایان نامدار سوار شدند.اینک به من نیز چنان بده که به آنان دادی.خداوند پاک و والا می فرماید:هفتاد برابر آنچه از آغاز تا پایان دنیا به اهل دنیا داده ام برای تو و هر بنده ای مانند تو باد.

[٢٣٨٢]١٠-اسماعیل عبّاد حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که فرمودند:از فرزندان آدم هرکس مؤمن بود،فقیر بود و هرکس کافر

ص :565

فقال: رَبَّنٰا لاٰ تَجْعَلْنٰا فِتْنَهً لِلَّذِینَ کَفَرُوا فصیّر اللّه فی هؤلاء أموالا و حاجه و فی هؤلاء أموالا و حاجه.

[٢٣٨٣]١١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء رجل موسر إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقیّ الثّوب،فجلس إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،فجاء رجل معسر درن الثّوب فجلس إلی جنب الموسر،فقبض الموسر ثیابه من تحت فخذیه،فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أخفت أن یمسّک من فقره شیء؟قال:لا،قال:فخفت أن یصیبه من غناک شیء؟قال:لا،قال:فخفت أن یوسّخ ثیابک؟قال:لا،قال:فما حملک علی ما صنعت؟فقال:یا رسول اللّه، إنّ لی قرینا یزیّن لی کلّ قبیح و یقبّح لی کلّ حسن،و قد جعلت له نصف مالی، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم للمعسر:أ تقبل؟قال:لا،فقال له الرّجل:و لم؟قال:أخاف أن یدخلنی ما دخلک.

[٢٣٨4]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن علیّ بن محمّد القاسانیّ،عن القاسم بن محمّد،عن سلیمان بن داود المنقریّ،عن حفص بن غیاث،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی مناجاه موسی علیه السّلام:یا موسی،إذا رأیت الفقر مقبلا فقل:مرحبا بشعار الصّالحین،و إذا رأیت الغنی مقبلا فقل:ذنب عجّلت عقوبته.

[٢٣٨5]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:طوبی للمساکین بالصّبر و هم الّذین یرون ملکوت السّماوات و الأرض.

ص :566

بود،توانگر.تا ابراهیم علیه السّلام آمد و عرض کرد:«پروردگارا ما را وسیلۀ آزمایش کافران قرار نده.»[ممتحنه(6٠):5]پس خداوند مال ها و نیازی را در اینان و مال ها و نیازی را در آنان نهاد.

[٢٣٨٣]١١-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مرد توانگر پاکیزه جامه ای به نزد رسول خدا آمد و در کنارش نشست.آن گاه مرد تنگدست چرکین جامه ای آمد و در کنار آن توانگر نشست.مرد توانگر جامه اش را زیر پاهایش کشید تا به پاهای آن مرد نخورد.رسول خدا به او فرمودند:آیا ترسیدی که از فقر او چیزی به تو برسد؟او عرض کرد:نه.حضرت فرمودند:پس ترسیدی که از توانگری ات چیزی به او برسد؟عرض کرد:نه.حضرت فرمودند:

ترسیدی که جامه هایت آلوده شود؟عرض کرد:نه.فرمودند:پس چه چیزی تو را به این کار واداشت؟عرض کرد:ای رسول خدا من هم نشینی دارم که زشتی ها را زیبا و زیبایی ها را زشت می نماید.و اینک من نیم مالم را به این مرد می دهم.

رسول خدا به مرد تنگدست فرمود:آیا می پذیری؟او عرض کرد:نه.مرد توانگر به او گفت:چرا؟او گفت:می ترسم چنان کنم که تو کردی.

[٢٣٨4]١٢-حفص غیاث از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در مناجات موسی علیه السّلام آمده است:ای موسی وقتی دیدی فقر به تو رو آورده،بگو:خوش آمدی ای نشان نیکوکاران.و چون دیدی توانگری به تو رو می آورد،بگو:گناهی است که کیفرش شتاب کرده است.

[٢٣٨5]١٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:خوشا تهی دستانی که شکیبایی می ورزند.و آنان کسانی هستند که شهریاری آسمان ها و زمین را می بینند.

ص :56٧

[٢٣٨6]١4-و بإسناده قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

یا معشر المساکین،طیبوا نفسا و أعطوا اللّه الرّضا من قلوبکم یثبکم اللّه عزّ و جلّ علی فقرکم،فإن لم تفعلوا فلا ثواب لکم.

[٢٣٨٧]١5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن عیسی الفرّاء،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا کان یوم القیامه أمر اللّه تبارک و تعالی منادیا ینادی بین یدیه:أین الفقراء؟فیقوم عنق من النّاس کثیر،فیقول:عبادی،فیقولون:لبّیک ربّنا،فیقول:

إنّی لم أفقرکم لهوان بکم علیّ و لکنّی إنّما اخترتکم لمثل هذا الیوم،تصفّحوا وجوه النّاس فمن صنع إلیکم معروفا لم یصنعه إلاّ فیّ فکافوه عنّی بالجنّه.

[٢٣٨٨]١6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن إبراهیم الحذّاء،عن محمّد بن صغیر،عن جدّه شعیب،عن مفضّل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لو لا إلحاح هذه الشّیعه علی اللّه فی طلب الرّزق لنقلهم من الحال الّتی هم فیها إلی ما هو أضیق منها.

[٢٣٨٩]١٧-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال، عن محمّد بن الحسین بن کثیر الخزّاز،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی:أما تدخل السّوق؟أما تری الفاکهه تباع؟و الشّیء ممّا تشتهیه؟ فقلت:بلی،فقال:أما إنّ لک بکلّ ما تراه فلا تقدر علی شرائه،حسنه.

[٢٣٩٠]١٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن علیّ بن عفّان،عن مفضّل بن عمر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه جلّ ثناؤه لیعتذر إلی عبده المؤمن المحوج فی الدّنیا کما یعتذر الأخ إلی أخیه،فیقول:و عزّتی و جلالی ما أحوجتک فی الدّنیا من هوان کان بک

ص :56٨

[٢٣٨6]١4-همو روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:ای مردمان تهی دست خوشدل باشید و رضایتی قلبی به خداوند بدهید تا او برای فقرتان به شما پاداش دهد.و اگر چنین نکنید،پاداشی ندارید.

[٢٣٨٧]١5-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:چون روز قیامت شود خداوند پاک و والا به منادی ای فرمان می دهد تا در پیشگاهش فریاد کند:فقیران کجایند؟گروه بسیاری از مردمان برمی خیزند.پس خداوند می فرماید:بندگان من؟آنان می گویند:بله پروردگار ما.خداوند می فرماید:همانا شما را برای خواری تان در نزد خودم فقیر نکردم،بلکه همانا شما را برای چنین روزی برگزیدم.پس در چهره های مردمان جستجو کنید تا هرکس را که به شما نیکی ای کرده،که جز برای من نکرده از جانب من به بهشت ببرید.

[٢٣٨٨]١6-مفضّل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:اگر اصرار این شیعیان در طلب روزی نبود،خداوند ایشان را به حالی تهی دستانه تر از آنچه هستند،می انداخت.

[٢٣٨٩]١٧-محمّد بن حسین بن کثیر خزّاز گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:آیا به بازار می روی؟آیا میوه ها و چیزهایی که به فروش می رسد و تو دلت می خواهد،می بینی؟من عرض کردم:بله.فرمودند:بدان برای هر آنچه می بینی و نمی توانی بخری،حسنه ای است.

[٢٣٩٠]١٨-مفضّل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند بزرگ ستایش،از بندۀ مؤمن نیازمندش در دنیا چنان عذر می خواهد که برادر از برادرش عذرخواهی می کند.و آن گاه می فرماید:سوگند به عزّت و شکوهم که تو را برای خواری ات در نزد خودم نیازمند نکردم.اینک این پرده را بردار و بنگر که به

ص :56٩

علیّ فارفع هذا السّجف فانظر إلی ما عوّضتک من الدّنیا،قال:فیرفع فیقول:ما ضرّنی ما منعتنی مع ما عوّضتنی.

[٢٣٩١]١٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن الحکم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا کان یوم القیامه قام عنق من النّاس حتّی یأتوا باب الجنّه فیضربوا باب الجنّه،فیقال لهم:من أنتم؟فیقولون:نحن الفقراء،فیقال لهم:أقبل الحساب؟ فیقولون:ما أعطیتمونا شیئا تحاسبونّا علیه،فیقول اللّه عزّ و جلّ:صدقوا، ادخلوا الجنّه.

[٢٣٩٢]٢٠-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن مبارک غلام شعیب قال:

سمعت أبا الحسن موسی علیه السّلام یقول:إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:إنّی لم أغن الغنیّ لکرامه به علیّ و لم أفقر الفقیر لهوان به علیّ،و هو ممّا ابتلیت به الأغنیاء بالفقراء و لو لا الفقراء،لم یستوجب الأغنیاء الجنّه.

[٢٣٩٣]٢١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن إسحاق بن عیسی،عن إسحاق بن عمّار و المفضّل بن عمر قالا:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:میاسیر شیعتنا أمناؤنا علی محاویجهم،فاحفظونا فیهم یحفظکم اللّه.

[٢٣٩4]٢٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:الفقر أزین للمؤمن من العذار علی خدّ الفرس.

[٢٣٩5]٢٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب عن

ص :5٧٠

جای آن دنیا چه به تو داده ام.او پرده را برمی دارد و آن گاه می گوید:با این چیزی که به من دادی،از آنچه مرا بازداشتی زیان نکردم.

[٢٣٩١]١٩-هشام حکم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرموده اند:چون روز قیامت شود،گروهی از مردمان برخاسته،تا در بهشت می آیند و آن را به صدا درمی آورند،به آنان گفته می شود:شما کیستید؟آنان می گویند:ما نیازمندان هستیم.به آنان گفته می شود:آیا پیش از حساب رسی آمده اید؟آنان می گویند:به ما چیزی ندادید که برایش حساب بکشید.آن گاه خداوند عزّتمند می فرماید:

درست می گویند،به بهشت درآیید.

[٢٣٩٢]٢٠-مبارک غلام شعیب گفت:از حضرت موسی الکاظم علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا خداوند شکوهمند می فرماید:من توانگر را به سبب گرامی بودنش در نزد خودم توانگر نکردم و نیز فقیر را به سبب خوار بودنش در نزد خودم فقیر نکردم.این از چیزهایی است که توانگران را با آن آزمودم.و اگر نیازمندان نبودند،توانگران سزاوار بهشت نمی شدند.

[٢٣٩٣]٢١-اسحاق عمّار و مفضّل عمر روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:توانگران شیعیان ما امانتداران ما بر نیازمندان شیعه اند.پس ما را در میان ایشان حفظ کنید تا خدا شما را نگاه دارد.

[٢٣٩4]٢٢-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:فقر برای مؤمن آراسته تر از لگام بر عذار اسب است.

[٢٣٩5]٢٣-سعید مسیّب گفته است:از حضرت سجّاد علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:

ص :5٧١

عبد اللّه بن غالب،عن أبیه،عن سعید بن المسیّب قال:

سألت علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لَوْ لاٰ أَنْ یَکُونَ النّٰاسُ أُمَّهً وٰاحِدَهً قال:عنی بذلک أمّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أن یکونوا علی دین واحد کفّارا کلّهم لَجَعَلْنٰا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمٰنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ و لو فعل اللّه ذلک بأمّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لحزن المؤمنون و غمّهم ذلک و لم یناکحوهم و لم یوارثوهم.

باب

[٢٣٩6]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن أبان بن عبد الملک قال:حدّثنی بکر الأرقط،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أو عن شعیب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه دخل علیه واحد فقال:

أصلحک،اللّه إنّی رجل منقطع إلیکم بمودّتی و قد أصابتنی حاجه شدیده و قد تقرّبت بذلک إلی أهل بیتی و قومی فلم یزدنی بذلک منهم إلاّ بعدا،قال:فما آتاک اللّه خیر ممّا أخذ منک،قال:جعلت فداک ادع اللّه لی أن یغنینی عن خلقه قال إنّ اللّه قسّم رزق من شاء علی یدی من شاء،و لکن سل اللّه أن یغنیک عن الحاجه الّتی تضطرّک إلی لئام خلقه.

[٢٣٩٧]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الفقر الموت الأحمر،فقلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:الفقر من الدّینار و الدّرهم؟ فقال:لا،و لکن من الدّین.

باب أنّ للقلب أذنین ینفث فیهما الملک و الشّیطان

[٢٣٩٨]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حمّاد،عن

ص :5٧٢

«اگر نبود که مردمان یک گروه می شدند.»[زخرف(4٣):٣٣]فرمودند:مقصود امّت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند که[اگر نبود که]همگی بر یک دین کافر می شدند«سقف خانه های کافران به خداوند رحمتگر را نقره می کردیم.» [زخرف(4٣):٣٣]و اگر خداوند با امّت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- چنین می کرد،مؤمنان اندوهگین می شدند،این کار،ایشان را غمگین می کرد و آن گاه ازدواج از میان آنان رخت بربسته،دیگر میان خودشان ارث نمی گذاشتند.

باب

[٢٣٩6]١-بکر ارقط یا شعیب گفته اند،شخصی به خدمت حضرت صادق علیه السّلام آمده،عرض کرد:خدا کارت را بسامان کند من مردی ام که دوستی ام را متوجّه شما کرده ام و اینک سخت نیازمند شده ام.به نزد خاندان و خویشانم رفتم ولی این کارم جز دوری از آنان به من نیفزود.حضرت فرمود:آنچه خدا به تو داده بهتر از چیزی است که از تو گرفته شده است.او عرض کرد:جانم فدایت از خدا بخواه که مرا از بندگانش بی نیاز کند.حضرت فرمودند:خداوند روزی هرکسی را به دست کسی دیگر تقسیم کرده است.ولی تو از خدا درخواست کن که تو را از نیازمندی به آفریدگان پست نگاه دارد.

[٢٣٩٧]٢-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:فقر،مرگ سرخ است.من به ایشان عرض کردم:فقر در دینار و درهم؟فرمودند:نه،بلکه در دین.

قلب دو گوش دارد که فرشته و شیطان در آن دو می دمند

[٢٣٩٨]١-حمّاد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هیچ قلبی نیست

ص :5٧٣

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من قلب إلاّ و له أذنان،علی إحداهما ملک مرشد و علی الأخری شیطان مفتن،هذا یأمره و هذا یزجره،الشّیطان یأمره بالمعاصی و الملک یزجره عنها، و هو قول اللّه عزّ و جلّ: عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمٰالِ قَعِیدٌ مٰا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ.

[٢٣٩٩]٢-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق،عن سعدان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ للقلب أذنین،فإذا همّ العبد بذنب قال له روح الإیمان:لا تفعل،و قال له الشّیطان،افعل،و إذا کان علی بطنها نزع منه روح الإیمان.

[٢4٠٠]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن سیف بن عمیره،عن أبان بن تغلب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من مؤمن إلاّ و لقلبه أذنان فی جوفه،أذن ینفث فیها الوسواس الخنّاس، و أذن ینفث فیها الملک،فیؤیّد اللّه المؤمن بالملک،فذلک قوله: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.

باب الرّوح الّذی أیّد به المؤمن

[٢4٠١]١-الحسین بن محمّد؛و محمّد بن یحیی،جمیعا عن علیّ بن محمّد بن سعد،عن محمّد بن مسلم،عن أبی سلمه،عن محمّد بن سعید بن غزوان، عن ابن أبی نجران،عن محمّد بن سنان،عن أبی خدیجه قال:

دخلت علی أبی الحسن علیه السّلام فقال لی:إنّ اللّه تبارک و تعالی أیّد المؤمن بروح منه تحضره فی کلّ وقت یحسن فیه و یتّقی،و تغیب عنه فی کلّ وقت

ص :5٧4

که دو گوش نداشته باشد.که بر یکی از آن ها فرشته ای هدایتگر است و بر دیگری شیطانی گمراه گر.این فرمان می دهد و آن باز می دارد.شیطان به گناه فرمان دهد و فرشته از آن باز می دارد.چنان که خداوند فرموده است:«بر راست و چپ او نشسته ای است.سخنی نمی گوید مگر این که مراقبی در کنارش حاضر است.»[قاف(5٠):

١٧ و ١٨].

[٢٣٩٩]٢-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:قلب دو گوش دارد که هرگاه بنده قصد گناه کند روح ایمان از آن گوش می گوید:نکن.و شیطان می گوید:بکن.و وقتی بنده بر شکم زنی بیفتد،روح ایمان از او جدا می شود.

[٢4٠٠]٣-ابان تغلب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هیچ مؤمنی نیست که برای قلب درونش دو گوش نباشد:گوشی که شیطان وسوسه گر در آن می دمد و گوش دیگری که فرشته در آن می دمد.و خدا مؤمن را با فرشته،نیرومند می کند.چنان که فرموده است:«و ایشان را با روحی از سوی خودش نیرومند ساخت.» [مجادله(5٨):٢٢]

روحی که مؤمن با آن نیرومند شده است.

[٢4٠١]١-ابو خدیجه گفته است:به نزد حضرت ابو الحسن علیه السّلام رفتم و ایشان به من فرمودند:همانا خدای پاک و والا مؤمن را با روحی از سوی خودش نیرومند ساخته است که هرگاه او نیکی و پرهیزگاری می کند،با او است و هرگاه گناه می کند،

ص :5٧5

یذنب فیه و یعتدی،فهی معه تهتزّ سرورا عند إحسانه و تسیخ فی الثّری عند إساءته،فتعاهدوا عباد اللّه نعمه بإصلاحکم أنفسکم تزدادوا یقینا و تربحوا نفیسا ثمینا،رحم اللّه امرأ همّ بخیر فعمله أو همّ بشرّ فارتدع عنه،ثمّ قال:نحن نؤیّد الرّوح بالطّاعه للّه و العمل له.

باب الذّنوب

[٢4٠٢]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن طلحه بن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی علیه السّلام یقول:ما من شیء أفسد للقلب من خطیئه،إنّ القلب لیواقع الخطیئه فما تزال به حتّی تغلب علیه فیصیّر أعلاه أسفله.

[٢4٠٣]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن عبد اللّه بن مسکان،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَمٰا أَصْبَرَهُمْ عَلَی النّٰارِ فقال:

ما أصبرهم علی فعل ما یعلمون أنّه یصیّرهم إلی النّار.

[٢4٠4]٣-عنه،عن أبیه،عن النّضر بن سوید،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أما إنّه لیس من عرق یضرب و لا نکبه و لا صداع و لا مرض إلاّ بذنب،و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ فی کتابه: وَ مٰا أَصٰابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قال:ثمّ قال:و ما یعفو اللّه أکثر ممّا یؤاخذ به.

[٢4٠5]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن حریز،عن الفضیل بن یسار،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :5٧6

از او دور است هنگام نیکی اش از شادی می لرزد و هنگام بدی اش در خاک فرومی رود.پس ای بندگان خدا،نعمت های او را با اصلاح نفستان نگاه دارید تا به یقین تان بیفزاید و سودی ارجمند و گران ببرید،خدا بنده ای را بیامرزد که آهنگ خیر کرده،انجامش می دهد یا آهنگ شرّ کرده،از آن دوری می جوید.

سپس فرمودند:و آن روح را ما به سبب اطاعت از خداوند و عمل برای او تقویت می کنیم.

گناهان

[٢4٠٢]١-طلحۀ زید روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:پدرم علیه السّلام می فرمودند:هیچ چیزی برای دل ویرانگرتر از گناه نیست.همانا دل به گناه می چسبد و پیوسته با آن می ماند تا گناه بر آن چیره می شود و آن را زیرورو می کند.

[٢4٠٣]٢-مردی دربارۀ این آیه فَمٰا أَصْبَرَهُمْ عَلَی النّٰارِ :چقدر بر آتش شکیبایند.) [بقره(٢):١5٧]روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:چه شکیبایند در انجام چیزی که می دانند ایشان را به دوزخ می اندازد.

[٢4٠4]٣-هشام سالم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هان که هر رگی بزند و هر رنجی برسد و هر سردرد و بیماری ای به سبب گناه است.و این سخن خداوند است که در کتابش می فرماید:«و هر رنجی که به شما می رسد به سبب چیزی است که به دست خودتان کرده اید،با این که خدا از گناهان بسیاری درمی گذرد.» [شورا(4٢):٣٠]سپس فرمودند:و آنچه خداوند درمی گذرد فراوان تر از چیزی است که کیفرش می دهد.

[٢4٠5]4-فضیل یسار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هر مصیبتی

ص :5٧٧

ما من نکبه تصیب العبد إلاّ بذنب،و ما یعفو اللّه عنه أکثر.

[٢4٠6]5-علیّ،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:لا تبدینّ عن واضحه و قد عملت الأعمال الفاضحه،و لا یأمن البیات من عمل السّیّئات.

[٢4٠٧]6-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن أبی أسامه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:تعوّذوا باللّه من سطوات اللّه باللّیل و النّهار،قال:قلت له،و ما سطوات اللّه؟قال:الأخذ علی المعاصی.

[٢4٠٨]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن أبیه،عن سلیمان الجعفریّ،عن عبد اللّه بن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

الذّنوب کلّها شدیده و أشدّها ما نبت علیه اللّحم و الدّم،لأنّه إمّا مرحوم و إمّا معذّب،و الجنّه لا یدخلها إلاّ طیّب.

[٢4٠٩]٨-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن أبان، عن الفضیل بن یسار،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ العبد لیذنب الذّنب فیزوی عنه الرّزق.

[٢4١٠]٩-علیّ بن محمّد،عن صالح بن أبی حمّاد،عن محمّد بن إبراهیم النّوفلیّ،عن الحسین بن مختار،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ملعون ملعون من عبد الدّینار و الدّرهم ملعون ملعون من کمّه أعمی،ملعون ملعون من نکح بهیمه.

[٢4١١]١٠-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن علیّ بن

ص :5٧٨

که به بنده می رسد به سبب گناه است.و آنچه خداوند عفو می کند فراوان تر است.

[٢4٠6]5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود:وقتی اعمال رسواکننده کرده ای،دندان هایت را به خنده آشکار نکن.

و هر که گناه کرده نباید شب را ایمن بخوابد.

[٢4٠٧]6-ابو اسامه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:از یورش های خداوند در شبانه روز به خدا پناه ببرید.من عرض کردم:یورش خداوند چیست؟فرمودند:به گناه گرفتن بنده است.

[٢4٠٨]٧-زراره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همۀ گناهان سخت اند ولی سخت ترین آن ها گناهی است که گوشت و خون بر آن روییده باشد؛زیرا یا مورد رحمت قرار می گیرد و یا کیفر می شود.درحالی که جز پاکیزگان[از گناه]به بهشت نمی روند.

[٢4٠٩]٨-فضیل یسار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:چون بنده ای گناه کند،روزی از او کناره می گیرد.

[٢4١٠]٩-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

نفرین شده است،نفرین شده است کسی که بندۀ زر و سیم گردد،نفرین شده است،نفرین شده است کسی که کوری را کور کند،نفرین شده است،نفرین شده است کسی که با چارپایی نزدیکی کند.

[٢4١١]١٠-ابو بصیر گفته است:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:از گناهان

ص :5٧٩

أبی حمزه،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول:اتّقوا المحقّرات من الذّنوب فإنّ لها طالبا،یقول أحدکم:

أذنب و أستغفر؛إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ و قال عزّ و جلّ: إِنَّهٰا إِنْ تَکُ مِثْقٰالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّمٰاوٰاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّٰهُ إِنَّ اللّٰهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ.

[٢4١٢]١١-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن ثعلبه،عن سلیمان بن طریف،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:إنّ الذّنب یحرم العبد الرّزق.

[٢4١٣]١٢-محمّد بن یحیی،عن عبد اللّه بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن أبان بن عثمان،عن الفضیل،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ الرّجل لیذنب الذّنب فیدرأ عنه الرّزق،و تلا هذه الآیه إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهٰا مُصْبِحِینَ وَ لاٰ یَسْتَثْنُونَ فَطٰافَ عَلَیْهٰا طٰائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نٰائِمُونَ.

[٢4١4]١٣-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إذا أذنب الرّجل خرج فی قلبه نکته سوداء،فإن تاب انمحت،و إن زاد زادت حتّی تغلب علی قلبه فلا یفلح بعدها أبدا.

[٢4١5]١4-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ العبد یسأل اللّه الحاجه فیکون من شأنه قضاؤها إلی أجل قریب أو إلی وقت بطیء،فیذنب العبد ذنبا فیقول اللّه تبارک و تعالی للملک:لا تقض حاجته و احرمه إیّاها،فإنّه تعرّض لسخطی و استوجب الحرمان منّی.

ص :5٨٠

ناچیز پروا کنید.که برای آن ها نیز بازجویی است.گاهی یکی از شما می گوید:

گناه می کنم و آمرزش می خواهم.همانا خدای عزّتمند می فرماید:«آنچه را پیش فرستاده اند و آثارشان را خواهیم نوشت و هرچیزی را در امامی روشنگر شماره کرده ایم.» [یاسین(٣6):١٢]و فرموده است:«همانا اگر عملی به اندازۀ دانۀ خردلی در درون صخره یا در آسمان ها یا در زمین باشد،خداوند آن را می آورد که خداوند باریک بین و آگاه است.»

[٢4١٢]١١-محمّد مسلم گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

همانا گناه،بنده را از روزی محروم می کند.

[٢4١٣]١٢-فضیل روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:وقتی مرد گناه می کند،روزی از او دور می شود.و این آیه را خواندند:«وقتی سوگند خوردند که بامدادان میوه ها را بچینند و إن شاء اللّه نگفتند،از جانب خداوند درحالی که آنان در خواب بودند بلایی بر سرشان چرخید.»[قلم(6٨):١٧ تا ١٩]

[٢4١4]١٣-ابو بصیر گفت:شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرماید:چون انسان گناه کند،در دلش نقطه ای سیاه بیرون می آید.که اگر توبه کند،آن نقطه از بین می رود ولی اگر زیاد کند سیاهی زیاد می شود و بر دلش چیره می شود که دیگر هرگز رستگار نمی گردد.

[٢4١5]١4-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:گاهی بنده از خدا چیزی می خواهد و چنان است که دیر یا زود به آن می رسد ولی گناه می کند و آن گاه خداوند پاک و والا به فرشته می فرماید:حاجتش را برنیاور و از آن محرومش کن؛زیرا او خود را به خشم من دچار کرد و سزاوار محرومیّت شد.

ص :5٨١

[٢4١6]١5-ابن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول:إنّه ما من سنه،أقلّ مطرا من سنه و لکنّ اللّه یضعه حیث یشاء، إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا عمل قوم بالمعاصی صرف عنهم ما کان قدّر لهم من المطر فی تلک السّنه إلی غیرهم و إلی الفیافی و البحار و الجبال،و إنّ اللّه لیعذّب الجعل فی جحرها بحبس المطر عن الأرض الّتی هی بمحلّها بخطایا من بحضرتها و قد جعل اللّه لها السّبیل فی مسلک سوی محلّه أهل المعاصی،قال ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام:فاعتبروا یا أولی الأبصار.

[٢4١٧]١6-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال، عن ابن بکیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الرّجل یذنب الذّنب فیحرم صلاه اللّیل،و إنّ العمل السّیّی أسرع فی صاحبه من السّکّین فی اللّحم

[٢4١٨]١٧-عنه،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من همّ بسیّئه فلا یعملها،فإنّه ربّما عمل العبد السّیّئه فیراه الرّبّ تبارک و تعالی فیقول:و عزّتی و جلالی لا أغفر لک بعد ذلک أبدا.

[٢4١٩]١٨-الحسین بن محمّد،عن محمّد بن أحمد النّهدیّ،عن عمرو بن عثمان،عن رجل،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

حقّ علی اللّه أن لا یعصی فی دار إلاّ أضحاها للشّمس حتّی تطهّرها.

[٢4٢٠]١٩-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن الحسن بن شمّون،عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن الأصمّ،عن مسمع بن عبد الملک،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :5٨٢

[٢4١6]١5-ابو حمزه گفته است:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا هیچ سالی کم باران تر از سال دیگر نیست.بلکه خداوند آن را هرجا که بخواهد فرو می ریزد.همانا وقتی مردمی گناه می کنند خداوند عزّتمند باران تعیین شدۀ آن سال برای آنان را از ایشان به سوی مردمانی دیگر و به سوی بیابان ها و دریاها و کوه ها برمی گرداند.و همانا خدا،سرگین غلطان را به سبب نباراندن بر زمینی که او در آن است و مردمان در حضورش گناه کرده اند،کیفر می دهد،درحالی که برای او راهی دیگر به محلّی غیر از محل اهل گناه هم قرار داده است.راوی گفته است:سپس حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:پس ای صاحبان بصیرت عبرت بگیرید.

[٢4١٧]١6-ابن بکیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:گاهی مرد گناه می کند و از نماز شب محروم می شود.که همانا عمل زشت در صاحبش،سریع تر از چاقو در گوشت اثر می کند.

[٢4١٨]١٧-ابن بکیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس قصد گناه کرد،انجامش ندهد که چه بسا بنده گناه کند و پروردگار پاک و والا او را دیده، بفرماید:سوگند به عزّت و شکوهم پس از این هرگز تو را نمی آمرزم.

[٢4١٩]١٨-مردی روایت کرده که حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمودند:بر خدا سزا است که چون در خانه ای نافرمانی اش کنند،آن را[با ویران کردن]برای آفتاب آشکار کند تا پاکیزه اش گرداند.

[٢4٢٠]١٩-مسمع عبد الملک از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا

ص :5٨٣

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ العبد لیحبس علی ذنب من ذنوبه مائه عام و إنّه لینظر إلی أزواجه فی الجنّه یتنعّمن.

[٢4٢١]٢٠-أبو علیّ الأشعریّ،عن عیسی بن أیّوب،عن علیّ بن مهزیار، عن القاسم بن عروه،عن ابن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:[قال:]

ما من عبد إلاّ و فی قلبه نکته بیضاء،فإذا أذنب ذنبا خرج فی النّکته نکته سوداء،فإن تاب ذهب ذلک السّواد،و إن تمادی فی الذّنوب زاد ذلک السّواد حتّی یغطّی البیاض،فإذا غطّی البیاض لم یرجع صاحبه إلی خیر أبدا و هو قول اللّه عزّ و جلّ: کَلاّٰ بَلْ رٰانَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ.

[٢4٢٢]٢١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:لا تبدینّ عن واضحه و قد عملت الأعمال الفاضحه،و لا تأمن البیات و قد عملت السّیّئات.

[٢4٢٣]٢٢-محمّد بن یحیی،و أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسین بن إسحاق عن علیّ بن مهزیار،عن حمّاد بن عیسی،عن أبی عمرو المدائنیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:کان أبی علیه السّلام یقول:إنّ اللّه قضی قضاء حتما ألاّ ینعم علی العبد بنعمه فیسلبها إیّاه حتّی یحدث العبد ذنبا یستحقّ بذلک النّقمه.

[٢4٢4]٢٣-علیّ بن إبراهیم:عن أبیه،عن ابن محبوب،عن جمیل بن صالح،عن سدیر قال:

سأل رجل أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: فَقٰالُوا رَبَّنٰا بٰاعِدْ بَیْنَ أَسْفٰارِنٰا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ الآیه،فقال:هؤلاء قوم کانت لهم قری متّصله ینظر

ص :5٨4

فرمودند:همانا بنده برای هریک از گناهانش صد سال حبس می شود و او در این حال به همسرانش می نگرد که در بهشت بهره مندند.

[٢4٢١]٢٠-زراره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:در دل هر بنده، نقطۀ سپیدی است که چون گناه کند،در آن نقطه،نقطه ای سیاه بیرون می آید.که اگر توبه کند آن سیاهی از بین می رود ولی اگر در گناهان پافشارد آن سیاهی افزوده می شود تا سپیدی را بپوشاند.و چون سپیدی پوشیده گردد،صاحب آن هرگز به نیکی برنمی گردد،و این سخن خداوند عزّتمند است که فرمود:«چنین نیست،بلکه آنچه می کردند بر دلشان زنگار بست.»[مطّففین(٨٣):١4]

[٢4٢٢]٢١-علی اسباط از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:وقتی اعمال رسواکننده کرده ای،دندان هایت را به خنده نگشا.و در حالی که زشتی کرده ای.شب را ایمن نخواب.

[٢4٢٣]٢٢-ابو عمرو مدائنی گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

پدرم علیه السّلام می فرمود:همانا خداوند به حکمی قطعی فرموده است:او به بنده نعمتی نمی دهد که سپس آن را بازپس بگیرد مگر بنده گناهی بکند که به سبب آن سزاوار کیفر شود.

[٢4٢4]٢٣-سدیر روایت کرده که مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسید:«گفتند پروردگارا میان سفرهای ما فاصله بینداز،و آنان به خودشان ستم کردند...» [سبا(٣4):١٩]حضرت فرمودند:ایشان مردمی بودند دارای شهرهای به هم پیوسته

ص :5٨5

بعضهم إلی بعض،و أنهار جاریه و أموال ظاهره فکفروا نعم اللّه عزّ و جلّ و غیّروا ما بأنفسهم من عافیه اللّه فغیّر اللّه ما بهم من نعمه و إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ فأرسل اللّه علیهم سیل العرم فغرّق قراهم و خرّب دیارهم و أذهب أموالهم و أبدلهم مکان جنّاتهم جَنَّتَیْنِ ذَوٰاتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ ثمّ قال: ذٰلِکَ جَزَیْنٰاهُمْ بِمٰا کَفَرُوا وَ هَلْ نُجٰازِی إِلاَّ الْکَفُورَ.

[٢4٢5]٢4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن سماعه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:ما أنعم اللّه علی عبد نعمه فسلبها إیّاه حتّی یذنب ذنبا یستحقّ بذلک السّلب.

[٢4٢6]٢5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،جمیعا عن ابن محبوب،عن الهیثم بن واقد الجزریّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ اللّه عزّ و جلّ بعث نبیّا من أنبیائه إلی قومه و أوحی إلیه أن قل لقومک:إنّه لیس من أهل قریه و لا[أ]ناس کانوا علی طاعتی فأصابهم فیها سرّاء فتحوّلوا عمّا أحبّ إلی ما أکره إلاّ تحوّلت لهم عمّا یحبّون إلی ما یکرهون،و لیس من أهل قریه و لا أهل بیت کانوا علی معصیتی فأصابهم فیها ضرّاء فتحوّلوا عمّا أکره إلی ما أحبّ إلاّ تحوّلت لهم عمّا یکرهون إلی ما یحبّون،و قل لهم:إنّ رحمتی سبقت غضبی فلا تنقطوا من رحمتی فإنّه لا یتعاظم عندی ذنب أغفره،و قل لهم:لا یتعرّضوا معاندین لسخطی و لا یستخفّوا بأولیائی فإنّ لی سطوات عند غضبی لا یقوم لها شیء من خلقی.

[٢4٢٧]٢6-علیّ بن إبراهیم الهاشمیّ،عن جدّه محمّد بن الحسن بن محمّد

ص :5٨6

-چنان که یکدیگر را می دیدند-و جوی های روان و مال هایی آشکار تا آن که نعمت های خداوند عزّتمند را ناسپاسی کردند و آنچه از عافیت الهی داشتند، دگرگون کردند و خدا نیز نعمتش را بر آنان دگرگون کرد:«و همانا خداوند آنچه را مردمی دارند دگرگون نمی کند تا آنان خودشان دگرگون کنند».پس سیلی ویرانگر بر آنان فرستاد و شهرهاشان را غرق ساخته،سرزمین هایشان را خراب کرده، مال هاشان را از بین برد و به جای باغ هاشان دو باغ از میوه های شورگز و اندکی سدر قرار داد مضمون سبا(٣4):١6،سپس فرمود:«ناسپاسان را چنین جزا دادیم و آیا ما جز ناسپاسان را کیفر می کنیم؟»[سبا(٣4):١٧].

[٢4٢5]٢4-سماعه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:خداوند به بنده نعمتی نمی دهد که آن را از او باز بگیرد مگر گناهی بکند که به سبب آن سزاوار بازگرفتن شود.

[٢4٢6]٢5-هیثم بن واقد جزری گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

خداوند شکوهمند پیامبری از پیامبرانش را به سوی قومش برانگیخت و به او وحی فرستاد که به مردمت بگو:هر اهل شهر و مردمی که در فرمانبری من بوده اند و چون شادمانی ای به ایشان رسیده است.از آنچه من دوست می دارم به سوی آنچه ناپسند می دارم رفته اند من نیز از آنچه ایشان دوست می دارند به سوی آنچه ناپسند دارند رفته ام.و هرگاه اهل شهر و خاندانی در نافرمانی من بوده اند و وقتی سختی ای به ایشان رسیده از آنچه نمی پسندم به سوی آنچه می پسندم رفته اند،من نیز از آنچه نمی پسندیدند به سوی آنچه می پسندند رفته ام.به آنان بگو:همانا رحمت من پیش از خشم من است.پس،از رحمتم ناامید نشوید؛زیرا من گناهی که می آمرزم نزدم بزرگ نمی نماید.به آنان بگو:از روی خیره سری به خشم من دچار نشوند و دوستانم را خوار نشمارند؛زیرا من هنگام خشمم یورش هایی دارم که هیچ یک از آفریدگانم نمی توانند در برابرش ایستادگی کنند.

[٢4٢٧]٢6-سلیمان جعفری از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که خداوند

ص :5٨٧

بن عبید اللّه،عن سلیمان الجعفریّ،عن الرّضا علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی نبیّ من الأنبیاء:إذا أطعت رضیت،و إذا رضیت بارکت و لیس لبرکتی نهایه؛و إذا عصیت غضبت،و إذا غضبت لعنت و لعنتی تبلغ السّابع من الوری.

[٢4٢٨]٢٧-محمّد بن یحیی،عن علیّ بن الحسن بن علیّ،عن محمّد بن الولید،عن یونس بن یعقوب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام[أنّه]قال:

إنّ أحدکم لیکثر به الخوف من السّلطان،و ما ذلک إلاّ بالذّنوب فتوقّوها ما استطعتم و لا تمادوا فیها.

[٢4٢٩]٢٨-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:لا وجع أوجع للقلوب من الذّنوب،و لا خوف أشدّ من الموت،و کفی بما سلف تفکّرا،و کفی بالموت واعظا.

[٢4٣٠]٢٩-أحمد بن محمّد الکوفیّ،عن علیّ بن الحسن المیثمیّ،عن العبّاس بن هلال الشّامیّ مولی لأبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول:کلّما أحدث العباد من الذّنوب ما لم یکونوا یعملون،أحدث اللّه لهم من البلاء ما لم یکونوا یعرفون.

[٢4٣١]٣٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن عبّاد بن صهیب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یقول اللّه عزّ و جلّ:إذا عصانی من عرفنی،سلّطت علیه من لا یعرفنی.

[٢4٣٢]٣١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن ابن عرفه،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

إنّ للّه عزّ و جلّ فی کلّ یوم و لیله منادیا ینادی:مهلا مهلا عباد اللّه عن

ص :5٨٨

شکوهمند به پیامبری از پیامبرانش چنین وحی کرد:وقتی از من اطاعت کنند خرسند می شوم و چون خرسند شوم برکت می دهم و برای برکت من پایانی نیست.و وقتی مرا نافرمانی کنند خشمگین می شوم و چون خشمگین شوم، نفرین می کنم و نفرین من تا هفت پشت می رسد.

[٢4٢٨]٢٧-یونس یعقوب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا وقتی یکی از شما بسیار از سلطان می ترسد به سبب گناهان او است.پس تا می توانید خود را از گناه نگاه دارید و در آن پافشاری نکنید.

[٢4٢٩]٢٨-یونس حدیثی که سندش را به امیر مؤمنان علیه السّلام رسانده روایت کرده که فرمودند:برای دل،هیچ دردی دردناک تر از گناه نیست و هیچ هراسی سخت تر از مرگ نیست.آنچه گذشته برای اندیشیدن بس است و مرگ برای پند دادن.

[٢4٣٠]٢٩-عبّاس بن هلال شامی غلام حضرت کاظم علیه السّلام گفته است:از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرگاه مردمان گناهان جدیدی که پیش از آن انجام نمی داده اند ایجاد کنند خداوند برایشان بلاهای تازه ای که آنان نمی شناسند به وجود می آورد.

[٢4٣١]٣٠-عبّاد صهیب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند عزّتمند می فرماید:وقتی کسی که مرا می شناسد،نافرمانی ام کند،بر او کسی را چیره می کنم که مرا نمی شناسد.

[٢4٣٢]٣١-ابن عرفه روایت کرده که حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمودند:همانا در هر شبانه روز منادی ای از سوی خداوند شکوهمند فریاد می زند:ای بندگان خدا

ص :5٨٩

معاصی اللّه فلو لا بهائم رتّع،و صبیه رضّع،و شیوخ رکّع،لصبّ علیکم العذاب صبّا،ترضّون به رضّا.

باب الکبائر

[٢4٣٣]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن أبی جمیله،عن الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً قال:

الکبائر:الّتی أوجب اللّه عزّ و جلّ علیها النّار.

[٢4٣4]٢-عنه،عن ابن محبوب قال:

کتب معی بعض أصحابنا إلی أبی الحسن علیه السّلام یسأله عن الکبائر،کم هی و ما هی؟فکتب:الکبائر:من اجتنب ما وعد اللّه علیه النّار کفّر عنه سیّئاته إذا کان مؤمنا،و السّبع الموجبات:قتل النّفس الحرام،و عقوق الوالدین،و أکل الرّبا،و التّعرّب بعد الهجره،و قذف المحصنات،و أکل مال الیتیم،و الفرار من الزّحف.

[٢4٣5]٣-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن عبد اللّه بن مسکان،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:الکبائر سبع:قتل المؤمن متعمّدا،و قذف المحصنه،و الفرار من الزّحف،و التّعرّب بعد الهجره،و أکل مال الیتیم ظلما،و أکل الرّبا بعد البیّنه،و کلّ ما أوجب اللّه علیه النّار.

[٢4٣6]4-یونس،عن عبد اللّه بن سنان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ من الکبائر عقوق،الوالدین و الیأس من

ص :5٩٠

در نافرمانی از خدا شتاب نکنید و شتاب نکنید که اگر چارپایان چرنده و کودکان شیرخوار و پیران رکوع کرده نبودند،از هر سو عذاب بر سرتان می ریخت تا در هم کوبیده شوید.

گناهان بزرگ

[٢4٣٣]١-حلبی دربارۀ این آیه«اگر از گناهان بزرگی که بازداشته می شوید دوری کنید،زشتی هاتان را می پوشانیم و شما را به جایگاهی ارجمند در می آوریم.»[نساء(4):

٣١]روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:گناهان بزرگ،گناهانی است که خداوند عزّتمند دوزخ را بر آن ها واجب کرده است.

[٢4٣4]٢-ابن محبوب گفته است،من و یکی از اصحاب به حضرت ابو الحسن علیه السّلام نامه نوشته،دربارۀ گناهان بزرگ پرسیدیم که چه تعداد است و چیست؟حضرت نوشتند:هرکس که مؤمن باشد و از آنچه خداوند،دوزخ را بر آن وعده داده است دوری گزیند،خداوند زشتی هایش را می پوشاند.و آن ها هفت گناه است:کشتن جان محترم،نافرمانی پدر و مادر،رباخواری،بازگشتن از هجرت،تهمت زدن به زنان پاک،خوردن مال یتیم و گریختن از جهاد.

[٢4٣5]٣-محمّد مسلم گفت،از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:گناهان بزرگ هفت تا است:کشتن عمدی مؤمن،تهمت به زن پاک،گریختن از جهاد، بازگشت از هجرت،به ستم خوردن مال یتیم،رباخواری پس از دانستن حرمت آن و هر آنچه خداوند دوزخ را بر آن واجب کرده است.

[٢4٣6]4-عبد اللّه سنان گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا از گناهان بزرگ است:نافرمانی پدر و مادر،ناامیدی از رحمت خداوند و ایمن شدن از

ص :5٩١

روح اللّه،و الأمن لمکر اللّه.و قد روی[أنّ]أکبر الکبائر الشّرک باللّه.

[٢4٣٧]5-یونس،عن حمّاد،عن نعمان الرّازیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من زنی خرج من الإیمان،و من شرب الخمر خرج من الإیمان،و من أفطر یوما من شهر رمضان متعمّدا خرج من الإیمان.

[٢4٣٨]6-عنه،عن محمّد بن عبده قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:لا یزنی الزّانی و هو مؤمن؟قال:لا،إذا کان علی بطنها سلب الإیمان منه،فإذا قام ردّ إلیه،فإذا عاد سلب،قلت:فإنّه یرید أن یعود؟فقال:ما أکثر من یرید أن یعود فلا یعود إلیه أبدا.

[٢4٣٩]٧-یونس،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوٰاحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ قال:

الفواحش:الزّنی و السّرقه،و اللّمم:الرّجل یلمّ بالذّنب فیستغفر اللّه منه.

قلت:بین الضّلال و الکفر منزله؟فقال:ما أکثر عری الإیمان.

[٢44٠]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج،عن عبید بن زراره قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الکبائر،فقال:هنّ فی کتاب علیّ علیه السّلام سبع:الکفر باللّه، و قتل النّفس،و عقوق الوالدین،و أکل الرّبا بعد البیّنه،و أکل مال الیتیم ظلما، و الفرار من الزّحف،و التّعرّب بعد الهجره،قال:فقلت:فهذا أکبر المعاصی؟ قال:نعم،قلت:فأکل درهم من مال الیتیم ظلما،أکبر أم ترک الصّلاه؟قال:ترک الصّلاه،قلت:فما عددت ترک الصّلاه فی الکبائر؟فقال:أیّ شیء أوّل ما قلت لک؟قال:قلت:الکفر،قال:فإنّ تارک الصّلاه کافر،یعنی من غیر علّه.

[٢44١]٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن

ص :5٩٢

مکر او،و روایت شده که بزرگ تر از هر گناه بزرگی،شرک به خداوند است.

[٢4٣٧]5-نعمان رازی گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هر که زنا کند،از ایمان بیرون رفته است و هرکس شراب بنوشد از ایمان بیرون رفته است و هرکس روزۀ یک روز ماه رمضان را به عمد بخورد از ایمان بیرون رفته است.

[٢4٣٨]6-محمّد عبده گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:آیا زناکار در حال زنا مؤمن است؟فرمودند:نه،چون بر شکم زن قرار گیرد،ایمان از او جدا می شود و وقتی برخیزد،به او بازگردانده می شود و اگر به آن کار بازگردد، جدا می شود.من عرض کردم:وقتی که می خواهد به آن کار بازگردد چگونه است؟فرمودند:چه بسیار کسانی که می خواهند بازگردند و هرگز به آن کار برنمی گردند.

[٢4٣٩]٧-اسحاق عمّار دربارۀ این آیه«کسانی که از گناهان بزرگ و زشتی های بیرون از اندازه به جز آلودگی ها دوری می کنند.»[نجم(5٣):٣٢]روایت کرده که از حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:زشتی های بیرون از اندازه،زنا و دزدی است.و آلودگی وقتی است که مردی به گناه آلوده شود و سپس از خداوند آمرزش بخواهد.من عرض کردم:آیا میان گمراهی و کفر فاصله ای هست؟فرموده اند:

چه بسیارند دستگیره های ایمان.

[٢44٠]٨-عبید زراره گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ گناهان بزرگ پرسیدم.فرمودند:در کتاب علی علیه السّلام هفت تا آمده است:کفر به خدا،کشتن، نافرمانی پدر و مادر،رباخواری پس از دانستن حرمت آن،به ستم خوردن مال یتیم،گریختن از جهاد و بازگشتن از هجرت.من عرض کردم:این ها بزرگ ترین گناهان اند؟فرمودند:آری.من عرض کردم:به ستم خوردن یک درهم از مال یتیم بزرگ تر است یا ترک نماز؟فرمودند:ترک نماز.من گفتم:ولی ترک نماز را از گناهان بزرگ نشمار؟فرمودند:نخستین چیزی که گفتم چه بود؟من عرض کردم:کفر.فرمودند:همانا ترک کنندۀ نماز،کافر است.مقصود امام ترک بدون علّت و عذر است.

[٢44١]٩-عبد اللّه مسکان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان

ص :5٩٣

حبیب،عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن الأصمّ،عن عبد اللّه بن مسکان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:ما من عبد إلاّ و علیه أربعون جنّه حتّی یعمل أربعین کبیره،فإذا عمل أربعین کبیره انکشفت عنه الجنن فیوحی اللّه إلیهم أن استروا عبدی بأجنحتکم،فتستره الملائکه بأجنحتها،قال:فما یدع شیئا من القبیح إلاّ قارفه حتّی یمتدح إلی النّاس بفعله القبیح،فیقول الملائکه:

یا ربّ،هذا عبدک ما یدع شیئا إلاّ رکبه و إنّا لنستحیی ممّا یصنع،فیوحی اللّه عزّ و جلّ إلیهم أن ارفعوا أجنحتکم عنه،فإذا فعل ذلک أخذ فی بغضنا أهل البیت فعند ذلک ینهتک ستره فی السّماء و ستره فی الأرض،فیقول الملائکه:یا ربّ، هذا عبدک قد بقی مهتوک السّتر،فیوحی اللّه عزّ و جلّ إلیهم:لو کانت للّه فیه حاجه ما أمرکم أن ترفعوا أجنحتکم عنه.

و رواه ابن فضّال،عن ابن مسکان.

[٢44٢]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:الکبائر:القنوط من رحمه اللّه،و الیأس من روح اللّه،و الأمن من مکر اللّه،و قتل النّفس الّتی حرّم اللّه،و عقوق الوالدین،و أکل مال الیتیم ظلما،و أکل الرّبا بعد البیّنه،و التّعرّب بعد الهجره،و قذف المحصنه،و الفرار من الزّحف،فقیل له:أ رأیت المرتکب للکبیره یموت علیها،أتخرجه من الإیمان؟و إن عذّب بها فیکون عذابه کعذاب المشرکین أو له انقطاع قال یخرج من الإسلام إذا زعم أنّها حلال و لذلک یعذّب أشدّ العذاب،و إن کان معترفا بأنّها کبیره و هی علیه حرام و أنّه یعذّب علیها و أنّها غیر حلال فإنّه معذّب علیها و هو أهون عذابا من الأوّل و یخرجه من الإیمان

ص :5٩4

-درود خدا بر او-فرمودند:هیچ بنده ای نیست که چهل پرده او را نگاه ندارد، مگر چهل گناه بزرگ کرده باشد.که چون چهل گناه بزرگ کند،پرده ها از روی او کنار می روند.که در این هنگام خداوند به فرشتگان وحی می کند:بنده ام را با بال هاتان بپوشانید.و آن فرشتگان او را با بال هاشان می پوشانند،و آن گاه که او هر زشتی ای را انجام بدهد چنان که نزد مردم به زشت کاری هایش ببالد،فرشتگان می گویند:پروردگارا این بندۀ تو هیچ زشتی ای را فرونگذاشت و ما از آنچه می کند شرمگین شده ایم.پس خداوند شکوهمند به آنان وحی می کند:بال هاتان را از روی او بردارید و وقتی آنان چنین کنند او به دشمنی با ما اهل بیت آغاز می کند که در این هنگام در آسمان و در زمین پردۀ او از هم دریده می شود و فرشتگان می گویند:پروردگارا این بنده ات،پرده دریده مانده است.خداوند عزّتمند به آنان وحی می کند:اگر برای خدا میلی به او بود به شما فرمان نمی داد که بال هاتان را از روی او بردارید.

[٢44٢]١٠-مسعدۀ صدقه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:از گناهان بزرگ است:ناامیدی از رحمت خدا و[باز]ناامیدی از رحمت خدا، ایمنی از مکر خدا،کشتن جانی که خدا محترم داشته است،نافرمانی پدر و مادر، به ستم خوردن مال یتیم،رباخواری پس از علم به حرمت آن،بازگشت از هجرت،تهمت زدن به زن پاک و گریختن از جهاد،به ایشان گفتند:آیا وقتی کسی در حال انجام گناه بزرگ بمیرد از ایمان بیرون است؟و اگر به سبب آن کیفر شود همچون مشرکان کیفر می شود یا برای کیفرش پایانی است؟فرمودند:اگر گمان کند که آن گناه،حلال است از اسلام بیرون می رود و برای همین به سخت ترین کیفر عذاب می شود و اگر به این که آن گناه،کبیره است و به سببش کیفر می شود و برایش حلال نیست،اعتراف داشته باشد،برای انجام آن کیفر می شود ولی عذابش سبک تر از عذاب نخستین است.و او از ایمان بیرون می رود نه از اسلام.

ص :5٩5

و لا یخرجه من الإسلام.

[٢44٣]١١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام فی قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا زنی الرّجل فارقه روح الإیمان؟قال:هو قوله: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ذاک الّذی یفارقه.

[٢444]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن ربعیّ،عن الفضیل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یسلب منه روح الإیمان ما دام علی بطنها،فإذا نزل عاد الإیمان،قال:قلت [له:]أرأیت إن همّ؟قال:لا،أرأیت إن همّ أن یسرق أتقطع یده.؟

[٢445]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن معاویه بن عمّار،عن صبّاح بن سیابه قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له محمّد بن عبده:یزنی الزّانی و هو مؤمن؟ قال:لا،إذا کان علی بطنها سلب الإیمان منه،فإذا قام ردّ علیه قلت،:فإنّه أراد أن یعود؟قال:ما أکثر ما یهمّ أن یعود ثمّ لا یعود.

[٢446]١4-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن أبان، عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:الکبائر سبعه،منها قتل النّفس متعمّدا،و الشّرک باللّه العظیم، و قذف المحصنه،و أکل الرّبا بعد البیّنه،و الفرار من الزّحف،و التّعرّب بعد الهجره،و عقوق الوالدین،و أکل مال الیتیم ظلما؛قال:و التّعرّب و الشّرک واحد.

[٢44٧]١5-أبان،عن زیاد الکناسیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:و الّذی إذا دعاه أبوه لعن أباه،و الّذی إذا أجابه ابنه یضربه.

ص :5٩6

[٢44٣]١١-ابن بکیر گفت:از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن رسول خدا پرسیدم:وقتی مردی زنا کند،روح ایمان از او جدا می شود.فرمودند:دربارۀ همان روحی است که خداوند فرمود:«و ایشان را به روحی از جانب خودش تقویت کرد.»این همان روحی است که از او جدا می شود.

[٢444]١٢-فضیل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:تا وقتی بر شکم زن باشد،روح ایمان از او گرفته می شود و چون فرود آید ایمان بازمی گردد.

راوی گفته است که من عرض کردم:اگر آهنگ آن گناه کند چه؟فرمودند:نه،مگر وقتی آهنگ دزدی کند دستش بریده می شود؟

[٢445]١٣-صبّاح سیابه گفت:نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که محمّد عبده به ایشان عرض کرد:آیا زناکار وقتی زنا می کند،مؤمن است؟فرمودند:نه،وقتی بر شکم زن است،ایمان از او گرفته می شود و چون برخیزد،ایمان به او بازمی گردد، من عرض کردم:اگر بخواهد دوباره به آن کار بازگردد؟فرمودند:چه بسیار آهنگ بازگشت می کنند و باز نمی گردند.

[٢446]١4-ابو بصیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:گناهان کبیره هفت تا است:کشتن[غیر شرعی]عمدی،شرک به خدای بزرگ،تهمت به زن پاک،رباخواری پس از علم به حرمت آن،گریختن از جهاد،بازگشت از هجرت، نافرمانی پدر و مادر،به ستم خوردن مال یتیم.امام فرمودند:و بازگشت از هجرت با شرک یکی است.

[٢44٧]١5-زیاد کناسی روایت کرده است که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:و پسری

ص :5٩٧

[٢44٨]١6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،رفعه، عن محمّد بن داود الغنویّ،عن الأصبغ بن نباته قال:

جاء رجل إلی أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّ ناسا زعموا أنّ العبد لا یزنی و هو مؤمن و لا یسرق و هو مؤمن و لا یشرب الخمر و هو مؤمن و لا یأکل الرّبا و هو مؤمن و لا یسفک الدّم الحرام و هو مؤمن،فقد ثقل علیّ هذا و حرج منه صدری حین أزعم أنّ هذا العبد یصلّی صلاتی و یدعو دعائی و یناکحنی و أناکحه و یوارثنی و أوارثه و قد خرج من الإیمان من أجل ذنب یسیر أصابه فقال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:

صدقت سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول،و الدّلیل علیه کتاب اللّه:خلق اللّه عزّ و جلّ النّاس علی ثلاث طبقات و أنزلهم ثلاث منازل و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ فی الکتاب أَصْحٰابُ الْمَیْمَنَهِ و أَصْحٰابُ الْمَشْئَمَهِ و اَلسّٰابِقُونَ فأمّا ما ذکر من أمر السّابقین فإنّهم أنبیاء مرسلون و غیر مرسلین،جعل اللّه فیهم خمسه أرواح:روح القدس و روح الإیمان و روح القوّه و روح الشّهوه و روح البدن،فبروح القدس بعثوا أنبیاء مرسلین و غیر مرسلین و بها علموا الأشیاء، و بروح الإیمان عبدوا اللّه و لم یشرکوا به شیئا،و بروح القوّه جاهدوا عدوّهم و عالجوا معاشهم،و بروح الشّهوه أصابوا لذیذ الطّعام و نکحوا الحلال من شباب النّساء،و بروح البدن دبّوا و درجوا،فهؤلاء مغفور لهم مصفوح عن ذنوبهم،ثمّ قال:قال اللّه عزّ و جلّ: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللّٰهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجٰاتٍ وَ آتَیْنٰا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنٰاتِ وَ أَیَّدْنٰاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ثمّ قال فی جماعتهم و: أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ یقول:أکرمهم بها

ص :5٩٨

که چون پدرش او را بخواند پدرش را نفرین کند و پدری که چون پسرش کارش را انجام دهد او را بزند.

[٢44٨]١6-اصبغ نباته گفت:مردی به نزد امیر مؤمنان-درود خدا بر او-آمده، عرض کرد:ای امیر مؤمنان همانا مردمی می پندارند که بنده در حال ایمان زنا نمی کند،در حال ایمان دزدی نمی کند،شراب نمی خورد،رباخواری نمی کند و خون جان محترم نمی ریزد.این سخنان بر من سخت آمد و سینه ام تنگ گردید.

وقتی فکر می کنم که این بنده همچون من نماز می خوانده همچون من دعا می کرده، از من زن می گرفت،من از او زن می گرفتم،از من ارث می برد و من از او ارث می بردم ولی به جهت یک گناه از ایمان بیرون می رود.امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمودند:درست است،من از رسول خدا شنیدم می فرماید-و کتاب خدا دلیل بر آن است-:خداوند شکوهمند مردم را در سه طبقه آفرید و در سه منزل فرودشان آورد.و این همان سخن خدای عزّتمند در کتاب خویش است:«گروه خوش بختان، گروه تیره بختان و پیشگامان».پیشگامان همان پیامبران مرسل و غیرمرسل هستند که خداوند پنج روح در آنان نهاده است:روح پاکی،روح ایمان،روح نیرو،روح شهوت و روح تن.با روح پاکی پیامبران مرسل و غیرمرسل برانگیخته شده، به چیزها آگاهی یافتند.با روح ایمان خدا را بندگی کردند و برایش چیزی را شریک نگرفتند.با روح نیرو با دشمنانشان جهاد کرده،زندگانی شان را چاره کردند.با روح شهوت لذّت غذا را دریافتند و با زنان جوان حلال ازدواج کردند و با روح تن جنبیدند و به راه افتادند.اینان آمرزش یافته و از گناه بخشیده شده اند.

سپس فرمودند:خداوند شکوهمند فرموده است:«ما برخی از این فرستادگان را بر برخی دیگر برتری دادیم.از میان آنان یکی با خدا سخن می گفت و برخی را به درجه های بالا برده و به عیسای مریم معجزات روشنی داده،او را با روح پاک تقویت کردیم.

[بقره(٢):٢5٣]سپس دربارۀ گروه پیامبران فرمود:«و آنان را با روحی از جانب خودش نیرومند ساخت.»یعنی آنان را با برتری دادنشان بر دیگران،گرامی داشت.و

ص :5٩٩

ففضّلهم علی من سواهم،فهؤلاء مغفور لهم مصفوح عن ذنوبهم،ثمّ ذکر أصحاب المیمنه و هم المؤمنون حقّا بأعیانهم،جعل اللّه فیهم أربعه أرواح روح الإیمان و روح القوّه و روح الشّهوه و روح البدن،فلا یزال العبد یستکمل هذه الأرواح:الأربعه حتّی تأتی علیه حالات؟فقال:الرّجل یا أمیر المؤمنین ما هذه الحالات فقال أمّا أولاهنّ فهو کما قال اللّه عزّ و جلّ: وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلیٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاٰ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً فهذا ینتقص منه جمیع الأرواح و لیس بالّذی یخرج من دین اللّه لأنّ الفاعل به ردّه إلی أرذل عمره ٧ فهو لا یعرف للصّلاه وقتا و لا یستطیع التّهجّد باللّیل و لا بالنّهار و لا القیام فی الصّفّ مع النّاس ٧ فهذا نقصان من روح الإیمان و لیس یضرّه شیئا؛و منهم من ینتقص منه روح القوّه،فلا یستطیع جهاد عدوّه و لا یستطیع طلب المعیشه؛و منهم من ینتقص منه روح الشّهوه،فلو مرّت به أصبح بنات آدم لم یحنّ إلیها و لم یقم و تبقی روح البدن فیه،فهو یدبّ و یدرج حتّی یأتیه ملک الموت،فهذا الحال خیر لأنّ اللّه عزّ و جلّ هو الفاعل به؛و قد تأتی علیه حالات فی قوّته و شبابه فیهمّ بالخطیئه فیشجّعه روح القوّه و یزیّن له روح الشّهوه و یقوده روح البدن حتّی توقعه فی الخطیئه،فإذا لامسها نقص من الإیمان و تفصّی منه فلیس یعود فیه حتّی یتوب،فإذا تاب تاب اللّه علیه،و إن عاد أدخله اللّه نار جهنّم.فأمّا أصحاب المشأمه فهم الیهود و النّصاری،یقول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ الْکِتٰابَ یَعْرِفُونَهُ کَمٰا یَعْرِفُونَ أَبْنٰاءَهُمْ یعرفون محمّدا و الولایه فی التّوراه و الإنجیل کما یعرفون أبناءهم فی منازلهم وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ (أنّک الرّسول إلیهم) فَلاٰ تَکُونَنَّ

ص :6٠٠

ایشان هستند که آمرزیده شده و گناهانشان بخشیده شده است.سپس از گروه خوش بختان سخن گفت و آنان کسانی هستند که به راستی و با تمام وجود مؤمن اند.که خدا چهار روح در میان شان نهاده است:روح ایمان،روح نیرو،روح شهوت و روح تن.و بنده هماره به دنبال رسیدن کامل به این روح های چهارگانه است تا حالاتی برایش پیش آید.آن مرد عرض کرد:ای امیر مؤمنان این حالات چیستند؟

فرمودند:نخستین حالت همان است که خداوند شکوهمند فرمود:«و از میان شما یکی به تباه ترین روزگار می رسد تا پس از دانشی که داشت چیزی نداند.» [نحل(١6):٧٠]و این کسی است که همۀ روح ها از او کاسته می شود ولی از دین خدا بیرون نمی رود؛زیرا آن که با او چنان کرده بود به پست ترین روزگارش بازگردانده است که نه هنگام نماز می شناسد نه توان عبادت در شب و روز دارد و نه می تواند به همراه مردم در صف بایستد.و این کاستی او از روح ایمان است که زیانی به او نمی زند.و از برخی،روح نیرو کاسته می گردد که نمی تواند با دشمنش جهاد کند و نمی تواند به دنبال زندگی برود و از برخی نیز روح شهوت کاهش می یابد که اگر خوب روترین دختران آدم بر او بگذرد،به او میل نمی یابد و از جایش برنمی خیزد.درحالی که روح تن در او می ماند تا بجنبد و به راه افتد تا آن گاه که فرشتۀ مرگ بیاید،و این حال،خوب است؛زیرا خدا با او چنین کرده است.و بر او در توانایی و جوانی اش حالاتی پیش می آید و آهنگ گناه می کند که روح نیرو او را دلیر می کند،روح شهوت گناه را برایش می آراید و روح تن او را به سویش می راند تا او را در آن اندازد.که چون با او تماس یابد کاهش ایمان است و دوری از آن،که تا توبه نکند ایمان به او باز نمی گردد.اگر توبه کند خداوند او را می پذیرد و اگر به گناه بازگردد خداوند او را به آتش دوزخ می اندازد.و امّا گروه تیره روزان، یهودیان و ترسایان هستند که خداوند عزّتمند می فرماید:«کسانی که کتابشان داده ایم او را می شناسند چنان که پسرانشان را می شناسند.»[بقره(٢):١46]یعنی محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و ولایت او در تورات و انجیل را می شناسند چنان که پسرانشان را در خانه هاشان می شناسند.«و همانا گروهی از ایشان حقّ را پنهان می کنند درحالی که می دانند.»[بقره(٢):١46]«حقّ از جانب پروردگار تو است، پس از تردیدکنندگان نباشید.»و چون آنان،آنچه را می دانستند انکار کردند

ص :6٠١

مِنَ الْمُمْتَرِینَ فلمّا جحدوا ما عرفوا ابتلاهم[اللّه]بذلک فسلبهم روح الإیمان و أسکن أبدانهم ثلاثه أرواح:روح القوّه و روح الشّهوه و روح البدن،ثمّ أضافهم إلی الأنعام فقال: إِنْ هُمْ إِلاّٰ کَالْأَنْعٰامِ لأنّ الدّابّه إنّما تحمل بروح القوّه و تعتلف بروح الشّهوه و تسیر بروح البدن.فقال[له]السّائل:أحییت قلبی بإذن اللّه یا أمیر المؤمنین.

[٢44٩]١٧-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن داود قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا زنی الرّجل فارقه روح الإیمان؟قال:فقال:هو مثل قول اللّه عزّ و جلّ:[ وَ لاٰ تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ ثمّ قال:غیر هذا أبین منه،ذلک قول اللّه عزّ و جلّ:] وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ هو الّذی فارقه.

[٢45٠]١٨-یونس،عن ابن بکیر،عن سلیمان بن خالد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشٰاءُ الکبائر فما سواها،قال:قلت:دخلت الکبائر فی الاستثناء؟قال:نعم.

[٢45١]١٩-یونس،عن إسحاق بن عمّار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام الکبائر فیها استثناء أن یغفر لمن یشاء قال:نعم.

[٢45٢]٢٠-یونس،عن ابن مسکان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً قال:معرفه الإمام و اجتناب الکبائر الّتی أوجب اللّه علیها النّار.

[٢45٣]٢١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن حکیم قال:

ص :6٠٢

[خداوند]دچارشان کرد و روح ایمان را از ایشان گرفت و در بدن هاشان سه روح را نشاند،روح نیرو،روح شهوت و روح تن.سپس آنان را به چارپایان پیوست و فرمود:«آنان چیزی جز چارپایان نیستند.»[فرقان(٢5):44]زیرا چارپایان با روح نیرو بار برداشته،با روح شهوت چریده و با روح تن حرکت می کنند.آن گاه پرسنده،عرض کرد:ای امیر مؤمنان به اذن خدا دلم را زنده کردی.

[٢44٩]١٧-داود گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن رسول خدا پرسیدم:«چون مردی زنا کند روح ایمان از او جدا می گردد».فرمودند:این مثل سخن خداوند است که فرموده است:[«و پلید آن را که خودتان جز به اکراه نمی پذیرید،ببخشید.»[بقره(٢):٢6٧]سپس فرمودند:آیۀ دیگر روشن تر از این است،آن جا که فرموده است]:«و ایشان را با روحی از جانب خودش نیرومند ساخت.» و این همان روحی است که از او جدا می گردد.

[٢45٠]١٨-سلیمان خالد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:«همانا خداوند شریک گرفتن برای خودش را نمی آمرزد ولی جز آن را برای هرکه بخواهد، می آمرزد.»[سباء(4):4٨]گناهان بزرگ و جز آن را.من عرض کردم:گناهان بزرگ هم در این استثنا داخل است؟فرمودند:آری.

[٢45١]١٩-اسحاق عمّار گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:در گناهان بزرگ استثنایی هست که برای هرکس بخواهد بیامرزد؟فرمودند:آری.

[٢45٢]٢٠-ابو بصیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:«و به هرکس حکمت داده شود خیر فراوانی داده شده است.»[بقره(٢):٢6٩]یعنی شناخت امام و دوری از گناهانی که خداوند،آتش را بر آن ها واجب کرده است،داده شود.

[٢45٣]٢١-محمّد حکیم گفت:به حضرت ابو الحسن علیه السّلام عرض کردم:آیا گناهان

ص :6٠٣

قلت لأبی الحسن علیه السّلام:الکبائر تخرج من الإیمان؟فقال:نعم و ما دون الکبائر،قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لا یزنی الزّانی و هو مؤمن و لا یسرق السّارق و هو مؤمن.

[٢454]٢٢-ابن أبی عمیر،عن علیّ[بن]الزّیّات،عن عبید بن زراره قال:

دخل ابن قیس الماصر و عمرو بن ذرّ-و أظنّ معهما أبو حنیفه-علی أبی جعفر علیه السّلام فتکلّم ابن قیس الماصر فقال:إنّا لا نخرج أهل دعوتنا و أهل ملّتنا من الإیمان فی المعاصی و الذّنوب،قال:فقال له أبو جعفر علیه السّلام:یا ابن قیس أمّا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقد قال:لا یزنی الزّانی و هو مؤمن و لا یسرق السّارق و هو مؤمن فاذهب أنت و أصحابک حیث شئت.

[٢455]٢٣-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن عبد اللّه بن سنان قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یرتکب الکبیره من الکبائر فیموت،هل یخرجه ذلک من الإسلام؟و إن عذّب کان عذابه کعذاب المشرکین أم له مدّه و انقطاع؟فقال:من ارتکب کبیره من الکبائر فزعم أنّها حلال أخرجه ذلک من الإسلام و عذّب أشدّ العذاب،و إن کان معترفا أنّه أذنب و مات علیه أخرجه من الإیمان و لم یخرجه من الإسلام و کان عذابه أهون من عذاب الأوّل

[٢456]٢4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ قال:حدّثنی أبو جعفر صلوات اللّه علیه قال:

سمعت أبی یقول:سمعت أبی موسی بن جعفر علیهما السّلام یقول:دخل عمرو بن عبید علی أبی عبد اللّه علیه السّلام،فلمّا سلّم و جلس تلا هذه الآیه: اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوٰاحِشَ ثمّ أمسک فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام،ما أسکتک؟قال:

ص :6٠4

بزرگ،انسان را از ایمان بیرون می برد؟فرمودند:بله و کم تر از گناهان بزرگ هم چنین می کند.که رسول خدا فرموده است:کسی در حال ایمان زنا نمی کند و کسی در حال ایمان دزدی نمی کند.

[٢454]٢٢-عبید زراره گفته است:پسر قیس ماصر و عمرو ذرّ-و به گمانم ابو حنیفه-به نزد حضرت باقر علیه السّلام آمدند و آن گاه پسر قیس ماصر به سخن درآمده،گفت:ما هم کیشان خود را به جهت نافرمانی و گناه از ایمان بیرون نمی بریم.حضرت باقر علیه السّلام به او فرمودند:ولی ای پسر قیس رسول خدا فرموده است:کسی در حال ایمان زنا نمی کند و در حال ایمان دزدی نمی کند.پس تو و یارانت هرکجا که خواستید،بروید.

[٢455]٢٣-عبد اللّه سنان گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ مردی که گناه کبیره می کند و آن گاه می میرد،پرسیدم:آیا این گناه،او را از اسلام بیرون می برد؟و اگر کیفر شود آیا همچون کیفر مشرکان است یا برای کیفر او مدّت و پایانی است؟ فرمودند:هرکس یکی از گناهان کبیره را انجام دهد و آن را حلال بپندارد،از اسلام بیرون رفته و به سخت ترین عذاب،کیفر می شود ولی اگر معترف باشد که گناه کرده و در حال گناه مرده است،از ایمان بیرون رفته است نه از اسلام و کیفرش سبک تر از کیفر نخستین است.

[٢456]٢4-عبد العظیم حسنی از حضرت جواد علیه السّلام به نقل از پدرشان روایت کرده که حضرت کاظم علیه السّلام فرموده اند:عمرو عبید به خدمت حضرت صادق علیه السّلام آمد و چون نشست،این آیه را خواند:«کسانی که از گناهان بزرگ و زشتی بیرون از اندازه دوری می کنند.»سپس خاموش شد.حضرت به او فرمودند:چرا خاموش شدی؟

ص :6٠5

أحبّ أن أعرف الکبائر من کتاب اللّه عزّ و جلّ فقال:نعم یا عمرو،أکبر الکبائر الإشراک باللّه،یقول اللّه:و مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّٰهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ و بعده الإیاس من روح اللّه؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّهُ لاٰ یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّٰهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکٰافِرُونَ ،ثمّ الأمن لمکر اللّه؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: فَلاٰ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّٰهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخٰاسِرُونَ ،و منها عقوق الوالدین؛لأنّ اللّه سبحانه جعل العاقّ جبّارا شقیّا.و قتل النّفس الّتی حرّم اللّه إلاّ بالحقّ؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِیهٰا إلی آخر الآیه،و قذف المحصنه؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:

لُعِنُوا فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ و أکل مال الیتیم؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّمٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً و الفرار من الزّحف؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّٰ مُتَحَرِّفاً لِقِتٰالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلیٰ فِئَهٍ فَقَدْ بٰاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّٰهِ وَ مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ ،و أکل الرّبا؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبٰا لاٰ یَقُومُونَ إِلاّٰ کَمٰا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطٰانُ مِنَ الْمَسِّ ،و السّحر؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرٰاهُ مٰا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاٰقٍ ،و الزّنا؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ یَلْقَ أَثٰاماً یُضٰاعَفْ لَهُ الْعَذٰابُ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهٰاناً ،و الیمین الغموس الفاجره؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: اَلَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّٰهِ وَ أَیْمٰانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولٰئِکَ لاٰ خَلاٰقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ ،و الغلول،لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمٰا غَلَّ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ ،و منع الزّکاه المفروضه؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: فَتُکْویٰ بِهٰا جِبٰاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ و شهاده؛الزّور و کتمان الشّهاده لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ مَنْ یَکْتُمْهٰا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ ،و شرب

ص :6٠6

او عرض کرد:دوست دارم گناهان بزرگ را از کتاب خداوند عزّتمند بشناسم.

حضرت فرمودند:آری ای عمرو بزرگ ترین گناه کبیره،شریک گرفتن برای خدا است. که خدا می فرماید:[مضمون آیه]«و هرکس برای خدا شریک بگیرد،خداوند بهشت را بر او حرام می کند.»[مائده(5):٧٢]و پس از آن ناامیدی از رحمت خدا است:زیرا خداوند عزّتمند می فرماید:«همانا جز مردمان کافر،کسی از رحمت خدا ناامید نمی شود.»[یوسف(٢):٨٧]سپس ایمن شدن از مکر خدا است؛زیرا خدای شکوهمند می فرماید:«و جز مردمان زیان کار،کسی از مکر خدا ایمن نمی شود.» [اعراف(٧):٩٩]و دیگر نافرمانی از پدر و مادر است؛زیرا خداوند سبحان چنین نافرمانی را بدبخت بسیار ستمکار قرار داده است و کشتن جانی است که خدا محترم داشته است جز این که حقّ باشد؛زیرا خداوند شکوهمند می فرماید:«کیفرش دوزخی است که در آن جاودانه است...»[نساء(4):٩٣]و تهمت به زنی پاک؛زیرا خداوند عزّتمند می فرماید:«آنان در دنیا و آخرت نفرین شده اند و عذاب بزرگی برایشان است.» [نور(٢4):٢٣]و مال یتیم خوردن؛زیرا خداوند شکوهمند می فرماید:«آنان در شکم هاشان آتش فرومی برند و به زودی به آتش سوزانی درمی آیند.»[نساء(4):١٠]و گریختن از جهاد؛زیرا خدای عزّتمند می فرماید:«و هرکس در آن روز به ایشان پشت کند مگر کسی که گناه می جوید تا برای جهاد آماده شود یا به سوی گروهی برود،به خشم خداوند بازگشته و جایگاهش دوزخ است که بد سرانجامی است.»[انفال(٨):١6]و رباخواری؛زیرا خداوند شکوهمند می فرماید:«کسانی که رباخواری می کنند چونان کسی که شیطان او را آشفته کرده باشد برمی خیزند.»[بقره(٢):٢٧5]و سحر؛زیرا خدای شکوهمند می فرماید:«و به راستی دانستند که هرکس خریدار جادو شود بهره ای از آخرت نخواهد داشت.»[بقره(٢):١٠٢]و زنا کردن؛زیرا خداوند شکوهمند می فرماید:«و هرکس چنین کند کیفرش را می بیند و در قیامت عذابش دو برابر می شود و با خواری در آن جاودانه خواهد بود.»[فرقان(٢5):6٨ و 6٩]و سوگند دروغ تبهکارانه؛ زیرا خداوند عزّتمند می فرماید:«کسانی که پیمان خدا و سوگندهاشان را به بهایی اندک می فروشند،در آخرت برایشان هیچ بهره ای نیست.»[آل عمران(٣):٧٧]و خیانت در غنیمت؛زیرا خداوند عزّتمند می فرماید:«و هرکس در غنیمت خیانت کند در روز قیامت با همان می آید.»[آل عمران(٣):١6١]و ندادن زکات واجب؛زیرا خداوند عزّتمند می فرماید:«و با آن زکات داده نشده،پیشانی و پهلو و پشت شان را داغ می زنند.» [توبه(٩):٣5]و شهادت دروغ و کتمان شهادت؛زیرا خدای عزّتمند می فرماید:«و هرکس کتمان شهادت کند دلش گناهکار است.»[بقره(٢):٢٨٣]و شرابخواری؛زیرا

ص :6٠٧

الخمر؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ نهی عنها کما نهی عن عباده الأوثان،و ترک الصّلاه متعمّدا أو شیئا ممّا فرض اللّه؛لأنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:من ترک الصّلاه متعمّدا فقد برئ من ذمّه اللّه و ذمّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،و نقض العهد و قطیعه الرّحم؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: أُولٰئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ قال:فخرج عمرو و له صراخ من بکائه و هو یقول:هلک من قال برأیه و نازعکم فی الفضل و العلم.

باب استصغار الذّنب

[٢45٧]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه؛و محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان،جمیعا عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن أبی أسامه زید الشّحّام قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:اتّقوا المحقّرات من الذّنوب فإنّها لا تغفر،قلت:و ما المحقّرات؟قال:الرّجل یذنب الذّنب فیقول:طوبی لی لو لم یکن لی غیر ذلک

[٢45٨]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:لا تستکثروا کثیر الخیر و لا تستقلّوا قلیل الذّنوب فإنّ قلیل الذّنوب یجتمع حتّی یکون کثیرا،و خافوا اللّه فی السّرّ حتّی تعطوا من أنفسکم النّصف.

[٢45٩]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال؛و الحجّال،جمیعا عن ثعلبه،عن زیاد قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نزل بأرض قرعاء فقال لأصحابه:

ائتوا بحطب،فقالوا:یا رسول اللّه،نحن بأرض قرعاء ما بها من حطب!قال:

ص :6٠٨

خداوند عزّتمند از آن بازداشته است چنان که از عبادت بت ها بازداشته است و ترک کردن عمدی نماز یا چیزی که خدا واجب کرده است؛زیرا رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرموده است:هرکس به عمد نماز را ترک کند،به راستی از پیمان خدا و پیمان رسول خدا جدا شده است.و پیمان شکنی و قطع رحم؛زیرا خداوند شکوهمند می فرماید:«برای آنان است نفرین و برای آنان است آن خانۀ بد.»[رعد(١٣):٢5]حضرت فرموده است:آن گاه عمرو با فریادی از گریه بیرون آمد درحالی که می گفت:هرکس به رأی خودش حکم دهد و در فضیلت و علم با شما ستیز کند،نابود شده است.

«کوچک شمردن گناه»

[٢45٧]١-ابو اسامه زید شحّام روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از گناهان کوچک شمرده شده پروا کنید که آن ها آمرزیده نمی شوند.من عرض کردم:گناهان کوچک شمرده شده کدامند؟فرمود:وقتی کسی گناه می کند و می گوید:خوشا اگر جز این گناهی نداشته باشم.

[٢45٨]٢-سماعه گفت:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:نیکی بسیار را زیاد نشمارید و گناهان اندک را کم نشمارید.که گناهان اندک جمع می شوند و بسیار می گردند،و از خدا در نهان پروا کنید تا با خودتان باانصاف باشید.

[٢45٩]٣-زیاد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا در زمینی خشک و بی علف فرود آمده،به اصحابش فرمودند:هیزم بیاورید.گفتند:ای رسول خدا ما در زمینی بی علف هستیم و در آن هیچ هیزمی نیست.فرمودند:هرکس هر آنچه یافت

ص :6٠٩

فلیأت کلّ إنسان بما قدر علیه،فجاءوا به حتّی رموا بین یدیه،بعضه علی بعض،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:هکذا تجتمع الذّنوب،ثمّ قال:إیّاکم و المحقّرات من الذّنوب فإنّ لکلّ شیء طالبا،ألا و إنّ طالبها یکتب مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ.

باب الإصرار علی الذّنب

[٢46٠]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عبد اللّه بن محمّد النّهیکیّ،عن عمّار بن مروان القندیّ،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا صغیره مع الإصرار،و لا کبیره مع الاستغفار.

[٢46١]٢-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن سالم،عن أحمد بن النّضر،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلیٰ مٰا فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ قال:

الإصرار هو أن یذنب الذّنب فلا یستغفر اللّه و لا یحدّث نفسه بتوبه فذلک الإصرار.

[٢46٢]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن منصور بن یونس،عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:لا و اللّه لا یقبل اللّه شیئا من طاعته علی الإصرار علی شیء من معاصیه.

باب فی أصول الکفر و أرکانه

[٢46٣]١-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق،عن بکر بن محمّد،

ص :6١٠

بیاورد.آن گاه ایشان هیزم آورده،در برابر حضرت به روی هم انباشتند.پس رسول خدا فرمودند:گناهان این گونه جمع می شوند.سپس فرمودند:بپرهیزید از گناهانی که کوچک شمرده می شوند.که برای هر چیزی بازجویی است.و بدانید که بازجوی گناهان آنچه را پیش فرستاده اند و آثارشان را می نویسد و ما هر چیزی را در امامی روشنگر شماره کرده ایم.

پافشاری بر گناه

[٢46٠]١-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هیچ گناهی با اصرار کوچک نیست و با آمرزش خواستن بزرگ نیست.

[٢46١]٢-جابر دربارۀ این آیه«و بر آنچه کرده اند آگاهانه پافشاری نمی کنند.» [آل عمران(٣):١٣5]روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:پافشاری این است که کسی گناهی بکند و آمرزش نخواهد و در اندیشۀ توبه نباشد.این پافشاری است.

[٢46٢]٣-ابو بصیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:نه به خدا سوگند،خداوند هیچ اطاعتی را با پافشاری بر اندکی از نافرمانی اش نمی پذیرد.

ریشه و پایه های کفر

[٢46٣]١-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ریشه های کفر

ص :6١١

عن أبی بصیر قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

أصول الکفر ثلاثه:الحرص و الاستکبار و الحسد،فأمّا الحرص فإنّ آدم علیه السّلام حین نهی عن الشّجره حمله الحرص علی أن أکل منها،و أمّا الاستکبار فإبلیس حیث أمر بالسّجود لآدم فأبی،و أمّا الحسد فابنا آدم حیث قتل أحدهما صاحبه.

[٢464]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أرکان الکفر أربعه:الرّغبه و الرّهبه و السّخط و الغضب.

[٢465]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن نوح بن شعیب،عن عبد اللّه الدّهقان،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ أوّل ما عصی اللّه عزّ و جلّ به ستّ:حبّ الدّنیا،و حبّ الرّئاسه،و حبّ الطّعام،و حبّ النّوم،و حبّ الرّاحه،و حبّ النّساء.

[٢466]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن طلحه بن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ رجلا من خثعم جاء إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:

أیّ الأعمال أبغض إلی اللّه عزّ و جلّ؟فقال:الشّرک باللّه،قال:ثمّ ماذا؟قال:

قطیعه الرّحم،قال:ثمّ ماذا؟قال:الأمر بالمنکر و النّهی عن المعروف.

[٢46٧]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حسن بن عطیّه، عن یزید الصّائغ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:رجل علی هذا الأمر إن حدّث کذب،و إن وعد أخلف، و إن ائتمن خان،ما منزلته،قال:هی أدنی المنازل من الکفر و لیس بکافر.

[٢46٨]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :6١٢

سه چیز است:زیاده خواهی،بزرگی فروختن و حسد.که آدم علیه السّلام وقتی از آن درخت بازداشته شد،زیاده خواهی او را به خوردن از آن واداشت.و آن گاه که به ابلیس فرمان داده شد تا سجده کند به جهت بزرگی فروختن سرپیچید و یکی از دو پسر آدم[علیه السّلام]به جهت حسد برادرش را کشت.

[٢464]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:پایه های کفر چهار چیز است:آرزو،ترس،ناخرسندی و خشم.

[٢465]٣-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند:همانا نخستین چیزهایی که خداوند به سبب آن ها نافرمانی شد،شش چیز است:دنیادوستی،ریاست خواهی،خوراک دوستی،خواب دوستی،راحت خواهی و زن خواهی.

[٢466]4-طلحۀ زید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی از خثعم به خدمت پیامبر گرامی آمده،عرض کرد:کدام اعمال نزد خداوند عزّتمند ناپسندتر است؟فرمودند:شریک گرفتن برای خدا.او عرض کرد:سپس چه؟ فرمودند:قطع رحم.او عرض کرد:سپس چه؟فرمودند:فرمان دادن به زشتی و بازداشتن از نیکی.

[٢46٧]5-یزید صائغ گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:مردی بر این اعتقاد[ولایت]است ولی اگر سخن بگوید،دروغ می گوید،اگر وعده دهد، انجام نمی دهد و اگر امین شمرده شود،خیانت می کند.او در چه جایگاهی است؟ فرمودند:در نزدیک ترین جایگاه به کفر است ولی کافر نیست.

[٢46٨]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :6١٣

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من علامات الشّقاء:جمود العین،و قسوه القلب،و شدّه الحرص فی طلب الدّنیا،و الإصرار علی الذّنب.

[٢46٩]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن أسباط،عن داود بن النّعمان،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

خطب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم النّاس فقال،ألا أخبرکم بشرارکم؟قالوا:بلی یا رسول اللّه،قال:الّذی یمنع رفده و یضرب عبده و یتزوّد وحده،فظنّوا أنّ اللّه لم یخلق خلقا هو شرّ من هذا.ثمّ قال:ألا أخبرکم بمن هو شرّ من ذلک؟قالوا:

بلی یا رسول اللّه،قال:الّذی لا یرجی خیره و لا یؤمن شرّه،فظنّوا أنّ اللّه لم یخلق خلقا هو شرّ من هذا.ثمّ قال:ألا أخبرکم بمن هو شرّ من ذلک؟قالوا:

بلی یا رسول اللّه،قال:المتفحّش اللّعّان الّذی إذا ذکر عنده المؤمنون لعنهم و إذا ذکروه لعنوه.

[٢4٧٠]٨-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن بعض أصحابه عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ثلاث من کنّ فیه کان منافقا و إن صام و صلّی و زعم أنّه مسلم:من إذا ائتمن خان و إذا حدّث کذب و إذا وعد أخلف،إنّ اللّه عزّ و جلّ قال فی کتابه: إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْخٰائِنِینَ و قال: أَنَّ لَعْنَتَ اللّٰهِ عَلَیْهِ إِنْ کٰانَ مِنَ الْکٰاذِبِینَ و فی قوله عزّ و جلّ: وَ اذْکُرْ فِی الْکِتٰابِ إِسْمٰاعِیلَ إِنَّهُ کٰانَ صٰادِقَ الْوَعْدِ وَ کٰانَ رَسُولاً نَبِیًّا .

[٢4٧١]٩-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

ألا أخبرکم بأبعدکم منّی شبها؟قالوا:بلی یا رسول اللّه،قال:الفاحش

ص :6١4

از نشانه های شقاوت،خشکی چشم،سختی دل،شدّت زیاده خواهی در دنیا و پافشاری بر گناه است.

[٢46٩]٧-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا در خطبه ای به مردم فرمودند:هان آیا شما را از بدترین شخص شما آگاه نکنم؟گفتند:چرا ای رسول خدا.فرمودند:او کسی است که از بخشش باز بدارد،غلامش را بزند و به تنهایی بخورد.آنان گمان کردند که خداوند آفریده ای بدتر از این نیافریده است.

سپس حضرت فرمودند:آیا شما را به بدتر از این شخص آگاه نکنم؟آنان گفتند:

چرا ای رسول خدا.فرمود:او کسی است که به خیرش امیدی نیست و از بدی اش ایمنی نیست.باز آنان گمان کردند که خداوند آفریده ای بدتر از این نیافریده است.ولی حضرت فرمودند:آیا شما را به بدتر از این شخص آگاه نکنم؟آنان گفتند:چرا ای رسول خدا.حضرت فرمودند:او ناسزاگوی بسیار نفرین کننده است.کسی که چون در نزد او از مؤمنان یاد شود نفرین شان می کند و چون آنان او را یاد کنند نفرین اش کنند.

[٢4٧٠]٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:سه چیز در هرکس باشد،منافق است،اگرچه روزه بگیرد و نماز بخواند و بپندارد که مسلمان است:کسی که وقتی امین شمرده شود خیانت کند، چون به سخن درآید دروغ بگوید و وقتی وعده دهد،انجام ندهد.که خداوند عزّتمند در کتابش فرموده است:«همانا خدا خائنان را دوست نمی دارد.»[انفال(٨):

5٨]و فرموده است:«که نفرین خدا بر او باد اگر از دروغ گویان باشد.»[نور(٢4):٧]و سخن آن عزّتمند است که فرمود:«و در این کتاب اسماعیل را یاد کن که راست وعده بود و فرستاده ای پیامبر بود.»[مریم(١٩):54]

[٢4٧١]٩-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:آیا شما را به دورترین شخص در شباهت به خودم آگاه نکنم؟گفتند:

ص :6١5

المتفحّش البذیء البخیل المختال الحقود الحسود القاسی القلب،البعید من کلّ خیر یرجی،غیر المأمون من کلّ شرّ یتّقی.

[٢4٧٢]١٠-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن منصور بن العبّاس، عن علیّ بن أسباط،رفعه إلی سلمان قال:

إذا أراد اللّه عزّ و جلّ هلاک عبد نزع منه الحیاء فإذا نزع منه الحیاء،لم تلقه إلاّ خائنا مخونا فإذا کان خائنا مخونا نزعت منه الأمانه،فإذا نزعت منه الأمانه لم تلقه إلاّ فظّا غلیظا،فإذا کان فظّا غلیظا نزعت منه ربقه الإیمان،فإذا نزعت منه ربقه الإیمان لم تلقه إلاّ شیطانا ملعونا.

[٢4٧٣]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن زیاد الکرخیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ثلاث ملعونات ملعون من فعلهنّ:المتغوّط فی ظلّ النّزّال،و المانع الماء المنتاب،و السّادّ الطّریق المعربه.

[٢4٧4]١٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن إبراهیم الکرخیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ثلاث ملعون من فعلهنّ،المتغوّط فی ظلّ النّزّال،و المانع الماء المنتاب،و السّادّ الطّریق المسلوک.

[٢4٧5]١٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه، جمیعا عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی حمزه،عن جابر بن عبد اللّه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ألا أخبرکم بشرار رجالکم؟قلنا:بلی یا رسول اللّه، فقال:إنّ من شرار رجالکم البهّات الجریء الفحّاش الآکل وحده،و المانع رفده،و الضّارب عبده،و الملجی عیاله إلی غیره.

ص :6١6

چرا ای رسول خدا.فرمودند:او زشت کار ناسزاگوی بد زبان بخیل بزرگی فروش کینه جوی حسدورز سخت دل است.کسی که از هر نیکی ای که امید برود دور است و از هر بدی ای که پرهیز شود از او ایمن نمی توان شد.

[٢4٧٢]١٠-علی اسباط حدیثی را به سلمان رسانده که گفته است:چون خدای عزّتمند نابودی بنده ای را بخواهد شرم را از او جدا می کند.و چون شرم را از او جدا کند او را جز خائن و خیانت دیده نمی بینی.و چون خائن و خیانت دیده شود،امانت از او جدا می شود و چون امانت از او جدا گردد،او را خشن و تند می بینی و چون خشم و تند شود،رشتۀ ایمان از او جدا می گردد و چون رشتۀ ایمان از او جدا شود او را جز شیطانی نفرین شده نمی بینی.

[٢4٧٣]١١-ابراهیم بن زیاد کرخی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:سه عمل نفرین شده است و هرکس آن ها را انجام دهد نیز نفرین شده است:کسی که در سایه گاه کاروانیان غایط کند،کسی که از استفادۀ آب همگانی جلوگیری کند و کسی که راه رفت وآمد را ببندد.

[٢4٧4]١٢-ابراهیم کرخی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:سه چیز است که هرکس آن ها را انجام دهد نفرین شده است:کسی که در سایه گاه کاروانیان غایط کند،کسی که از آب همگانی جلوگیری کند و کسی که راه رفت وآمد را ببندد.

[٢4٧5]١٣-جابر عبد اللّه روایت کرده که رسول خدا فرمودند:آیا شما را به بدترین مردان تان آگاه نکنم؟ما گفتیم:چرا ای رسول خدا.فرمودند:همانا از بدترین مردان شما بسیار بهتان گوی گستاخ ناسزاگویی است که به تنهایی بخورد،از بخشش باز بدارد،غلامش را بزند و خانواده اش را پناهندۀ دیگران سازد.

ص :6١٧

[٢4٧6]١4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن میسّر،عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:خمسه لعنتهم و کلّ نبیّ مجاب،الزّائد فی کتاب اللّه،و التّارک لسنّتی،و المکذّب بقدر اللّه،و المستحلّ من عترتی ما حرّم اللّه،و المستأثر بالفیء و المستحلّ له.

باب الرّیاء

[٢4٧٧]١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال لعبّاد بن کثیر البصریّ فی المسجد:

ویلک یا عبّاد،إیّاک و الرّیاء فإنّه من عمل لغیر اللّه و کله اللّه إلی من عمل له.

[٢4٧٨]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه،عن أبیه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:اجعلوا أمرکم هذا للّه و لا تجعلوه للنّاس فإنّه ما کان للّه فهو للّه و ما کان للنّاس فلا یصعد إلی اللّه.

[٢4٧٩]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی المغراء،عن یزید بن خلیفه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:کلّ ریاء شرک،إنّه من عمل للنّاس کان ثوابه علی النّاس و من عمل للّه کان ثوابه علی اللّه.

[٢4٨٠]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن جرّاح المدائنیّ،

ص :6١٨

[٢4٧6]١4-میسر از پدرش به نقل از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:پنج گروه را من و همه پیامبران مستجاب الدّعوه نفرین کرده ایم:

کسی که در کتاب خدا چیزی بیفزاید،کسی که سنّت مرا رها کند،کسی که تقدیر خدایی را دروغ بخواند،کسی که آنچه خداوند دربارۀ عترت من حرام کرده،حلال بشمارد و کسی که غنیمت را به خودش اختصاص دهد و آن را حلال بداند.

ریاکاری

[٢4٧٧]١-ابن قدّاح روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام در مسجد به عبّاد بن کثیر بصری فرمودند:وای بر تو ای عبّاد از ریا بپرهیز که هرکس برای جز خدا عملی انجام دهد خدا او را به همان شخصی که برایش عمل را انجام داده، واگذار می کند.

[٢4٧٨]٢-عقبه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:این امر [ولایت]تان را برای خدا قرار دهید نه برای مردم.که هرچه برای خدا باشد از آن او است و آنچه برای مردم انجام شود به سوی خدا بالا نمی رود.

[٢4٧٩]٣-یزید خلیفه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هر ریایی شرک است.همانا هرکس به خاطر مردم عملی انجام دهد پاداش او به گردن مردم است و هرکس عملی برای خدا انجام دهد پاداشش به عهدۀ خدا است.

[٢4٨٠]4-جرّاح مدائنی دربارۀ این سخن خدای عزّتمند«و هرکس به دیدار

ص :6١٩

عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَهِ رَبِّهِ أَحَداً قال:

الرّجل یعمل شیئا من الثّواب لا یطلب به وجه اللّه إنّما یطلب تزکیه النّاس یشتهی أن یسمع به النّاس،فهذا الّذی أشرک بعباده ربّه؛ثمّ قال،ما من عبد أسرّ خیرا فذهبت الأیّام أبدا حتّی یظهر اللّه له خیرا،و ما من عبد یسرّ شرّا فذهبت الأیّام أبدا حتّی یظهر اللّه له شرّا.

[٢4٨١]5-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن محمّد بن عرفه قال:

قال لی الرّضا علیه السّلام:ویحک یا ابن عرفه،اعملوا لغیر ریاء و لا سمعه،فإنّه من عمل لغیر اللّه وکله اللّه إلی ما عمل،ویحک!ما عمل أحد عملا إلاّ ردّاه اللّه،إن خیرا فخیر و إن شرّا فشرّ.

[٢4٨٢]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عمر بن یزید قال:

إنّی لأتعشّی مع أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ تلا هذه الآیه: بَلِ الْإِنْسٰانُ عَلیٰ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ وَ لَوْ أَلْقیٰ مَعٰاذِیرَهُ یا أبا حفص،ما یصنع الإنسان أن یتقرّب إلی اللّه عزّ و جلّ بخلاف ما یعلم اللّه تعالی،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یقول:من أسرّ سریره ردّاه اللّه رداءها إن خیرا فخیر و إن شرّا فشرّ.

[٢4٨٣]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ الملک لیصعد بعمل العبد مبتهجا به،فإذا صعد بحسناته یقول اللّه عزّ و جلّ:اجعلوها فی سجّین إنّه لیس إیّای أراد بها.

ص :6٢٠

پروردگارش امیدوار باشد باید عملی نیک انجام دهد و هیچ کس را در بندگی پروردگارش شریک نکند.»[کهف(١٨):١١٠]روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

گاهی شخص کار ثوابی می کند ولی مقصودش از آن،نزدیکی به خدا نیست.به دنبال ستایش مردم است.دوست دارد که کارش به گوش مردم برسد.

و این همان کسی است که در بندگی پروردگارش شریک می گیرد.سپس فرمودند:بنده ای نیست که در نهان نیکی ای بکند و روزگار بر آن بگذرد مگر خدا برایش نیکی ای آشکار کند و بنده ای نیست که در نهان بدی ای بکند و روزگار بر آن بگذرد مگر این که خدا شرّی برایش آشکار می کند.

[٢4٨١]5-محمّد عرفه روایت کرده که حضرت رضا علیه السّلام به من فرمودند:وای بر تو ای پسر عرفه کارهاتان را برای ریا و به گوش مردم رساندن انجام ندهید.که هرکس برای جز خدا عملی کند خدا او را به کسی که برایش آن عمل را کرده واگذار می کند.وای بر تو،هیچ کس عملی نمی کند مگر این که خدا جامه ای به او می پوشاند که اگر عملش نیک باشد،نیک است و اگر بد باشد بد است.

[٢4٨٢]6-عمر یزید گفته است:من با حضرت صادق علیه السّلام شام می خوردم که حضرت این آیه را خواند:«بلکه انسان به خودش بینا است.اگرچه عذرها برای خود بتراشد.قیامت(٧5):١4 و ١5»و فرمود:ای ابو حفض،انسان نمی تواند به خلاف آنچه خدای والا از درون او می داند به خدا نزدیک گردد،که رسول خدا می فرمود:هرکس نیّتی را پنهان کند خداوند جامه ای مناسب آن به او می پوشاند که اگر نیّتش نیک باشد،نیکو است و اگر بد باشد،بد است.

[٢4٨٣]٧-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:گاهی فرشته عمل بنده را شادمانه بالا می برد.و چون نیکی هایش به بالا می رسد خداوند عزّتمند می فرماید:آن ها را در سجّین(دفتر بدکاران)بنویسید که از این نیکی ها،مرا قصد نکرده است.

ص :6٢١

[٢4٨4]٨-و بإسناده قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:

ثلاث علامات للمرائی:ینشط إذا رأی النّاس،و یکسل إذا کان وحده،و یحبّ أن یحمد فی جمیع أموره.

[٢4٨5]٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن علیّ بن سالم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال اللّه عزّ و جلّ:أنا خیر شریک،من أشرک معی غیری فی عمل عمله لم أقبله إلاّ ما کان لی خالصا.

[٢4٨6]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن داود،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أظهر للنّاس ما یحبّ اللّه و بارز اللّه بما کرهه لقی اللّه و هو ماقت له.

[٢4٨٧]١١-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن فضل أبی العبّاس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما یصنع أحدکم أن یظهر حسنا و یسرّ سیّئا،ألیس یرجع إلی نفسه فیعلم أنّ ذلک لیس کذلک و اللّه عزّ و جلّ یقول: بَلِ الْإِنْسٰانُ عَلیٰ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ إنّ السّریره إذا صحّت قویت العلانیه.

الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن محمّد بن جمهور،عن فضاله، عن معاویه،عن الفضیل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله

[٢4٨٨]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما من عبد یسرّ خیرا إلاّ لم تذهب الأیّام حتّی یظهر اللّه له خیرا،و ما من عبد یسرّ شرّا إلاّ لم تذهب الأیّام حتّی یظهر اللّه له شرّا.

ص :6٢٢

[٢4٨4]٨-همو روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:برای ریاکار سه نشانه است:چون مردم را ببیند،نیرو می گیرد،چون تنها شود کاهلی می کند و دوست دارد که در همۀ کارهایش ستایش شود.

[٢4٨5]٩-علی سالم گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:خداوند شکوهمند فرموده است:من بهترین شریکم.و هرکس در عملی که انجام می دهد جز مرا شریک کند از او نمی پذیرم مگر چیزی که فقط برای من باشد.

[٢4٨6]١٠-داود روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس در برابر مردم آنچه خدا دوست می دارد بکند و در برابر خدا آنچه دوست نمی دارد آشکار کند،خدا را در حالی دیدار می کند که دشمن او است.

[٢4٨٧]١١-فضل ابو عبّاس روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:چه می کند آن که نیکی اش را آشکار و بدی اش را نهان می کند.آیا به خودش باز نمی گردد که بفهمد موضوع چنان نیست.خداوند عزّتمند می فرماید:«بلکه انسان به خودش بینا است.»[قیامت(٧5):١4 و ١5]که هرگاه باطن درست شود ظاهر نیز قوی می گردد.

فضیل نیز مانند این حدیث را از آن حضرت روایت کرده است.

[٢4٨٨]١٢-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه بنده نیکی ای را نهان کند روزگار بر آن می گذرد تا خدا نیکی ای را برایش آشکار کند.

و هرگاه بدی ای را نهان کند روزگار بر آن می گذرد تا خدا بدی ای را برایش آشکار کند.

ص :6٢٣

[٢4٨٩]١٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن یحیی بن بشیر،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أراد اللّه عزّ و جلّ بالقلیل من عمله أظهر اللّه له أکثر ممّا أراد،و من أراد النّاس بالکثیر من عمله فی تعب من بدنه و سهر من لیله أبی اللّه عزّ و جلّ إلاّ أن یقلّله فی عین من سمعه.

[٢4٩٠]١4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:سیأتی علی النّاس زمان تخبث فیه سرائرهم و تحسن فیه علانیتهم،طمعا فی الدّنیا،لا یریدون به ما عند ربّهم،یکون دینهم ریاء لا یخالطهم خوف،یعمّهم اللّه بعقاب فیدعونه دعاء الغریق فلا یستجیب لهم.

[٢4٩١]١5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عمر بن یزید قال:

إنّی لأتعشّی مع أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ تلا هذه الآیه: بَلِ الْإِنْسٰانُ عَلیٰ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ وَ لَوْ أَلْقیٰ مَعٰاذِیرَهُ یا أبا حفص،ما یصنع الإنسان أن یعتذر إلی النّاس بخلاف ما یعلم اللّه منه،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یقول:من أسرّ سریره ألبسه اللّه رداءها إن خیرا فخیر و إن شرّا فشرّ.

[٢4٩٢]١6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن بعض أصحابه،عن أبی جعفر علیه السّلام أنّه قال:

الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل قال و ما الإبقاء علی العمل،قال:یصل الرّجل بصله و ینفق نفقه للّه وحده لا شریک له،فکتب له سرّا ثمّ یذکرها و تمحی فتکتب له علانیه،ثمّ یذکرها فتمحی و تکتب له ریاء.

ص :6٢4

[٢4٨٩]١٣-بشیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس با عمل اندکش خداوند شکوهمند را قصد کند خداوند برای او بیشتر از آنچه قصد کرده،آشکار می کند و کسی که با عمل بسیار و خستگی تن و شب زنده داری، مردم را بخواهد خداوند عزّتمند اراده می کند که عمل او را در چشم کسی که آن را می شنود اندک نشان دهد.

[٢4٩٠]١4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

روزگاری بر مردم خواهد آمد که به جهت آزمندی به دنیا درون ها پلید می شوند و ظواهر نیکو.و با ظاهر نیکو آنچه را نزد خدا است قصد نمی کنند،دینشان ریاکاری است.و هیچ ترسی به آن نیامیخته است.آن گاه خداوند عذابی فراگیر بر آنان می فرستد و وقتی آنان همچون غرق شدگان دعا کنند خداوند دعایشان را نمی پذیرد.

[٢4٩١]١5-عمر یزید گفته است:من با حضرت صادق علیه السّلام شام می خوردم که حضرت این آیه را خواندند:«بلکه انسان به خودش بینا است.اگرچه عذرها بتراشد.» [قیامت(٧):١4 و ١5]و فرمودند:ای ابو حفص انسان چه می کند که غیر از آنچه خدا از او می داند برای مردم بهانه می آورد.همانا رسول خدا می فرمود:هرکس نیّتی را پنهان کند خدا جامۀ آن را به او می پوشاند که اگر نیکو باشد،نیک است و اگر بد باشد،بد.

[٢4٩٢]١6-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:نگاه داشتن عمل دشوارتر از خود عمل است.راوی گفت:نگاه داشتن عمل چیست؟ فرمودند:مردی برای خرسندی خدای یگانۀ بی شریک بخشش می کند یا خرجی می دهد و برایش پاداش نهان نوشته می شود.سپس آن را به زبان می آورد و نوشته از بین رفته،برایش پاداش آشکار نوشته می شود،سپس دوباره از آن سخن می گوید و آن نوشته نیز از بین می رود و برایش ریا نوشته می شود.

ص :6٢5

[٢4٩٣]١٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:اخشوا اللّه خشیه لیست بتعذیر،و اعملوا للّه فی غیر ریاء و لا سمعه فإنّه من عمل لغیر اللّه و کله اللّه إلی عمله.

[٢4٩4]١٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل بن درّاج،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن الرّجل یعمل الشّیء من الخیر فیراه إنسان فیسرّه ذلک،فقال:لا بأس، ما من أحد إلاّ و هو یحبّ أن یظهر له فی النّاس الخیر،إذا لم یکن صنع ذلک لذلک.

باب طلب الرّئاسه

[٢4٩5]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن معمّر بن خلاّد،عن أبی الحسن علیه السّلام أنّه ذکر رجلا فقال:

إنّه یحبّ الرّئاسه،فقال:ما ذئبان ضاریان فی غنم قد تفرّق رعاؤها بأضرّ فی دین المسلم من الرّئاسه.

[٢4٩6]٢-عنه،عن أحمد،عن سعید بن جناح،عن أخیه أبی عامر،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من طلب الرّئاسه هلک.

[٢4٩٧]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عن عبد اللّه بن مسکان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إیّاکم و هؤلاء الرّؤساء الّذین یترأّسون فو اللّه ما خفقت النّعال خلف رجل إلاّ هلک و أهلک.

ص :6٢6

[٢4٩٣]١٧-ابن قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمودند:از خدا چنان بهراسید که در آن کوتاهی ای نباشد و بدون ریا و سمعه برای خدا عمل کنید؛زیرا هرکس برای جز خدا عمل کند خداوند او را به عملش وامی گذارد.

[٢4٩4]١٨-زراره گفته است:از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ مردی پرسیدم که وقتی کار نیکی انجام می دهد و شخصی او را می بیند شادمان می شود.فرمودند:باکی نیست.کسی نیست که دوست نداشته باشد در میان مردم نیکی اش آشکار شود، اگرچه کار نیکش را برای آن انجام نداده باشد.

ریاست خواهی

[٢4٩5]١-معمّر خلاّد روایت کرده که حضرت ابو الحسن علیه السّلام از مردی یاد کرد و فرمود:او ریاست کردن را دوست می دارد.آن گاه فرمود:دو گرگ گرسنه در گلّۀ بی چوپان زیان رسان تر از ریاست در دین مسلمان نیست.

[٢4٩6]٢-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس ریاست خواهی کند نابود می گردد.

[٢4٩٧]٣-عبد اللّه مسکان گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

بپرهیزید از این سرکردگانی که ریاست خواهی می کنند.که به خدا سوگند وقتی کفش ها به دنبال مردی راه افتند هم او نابود می شود و هم دیگران.

ص :6٢٧

[٢4٩٨]4-عنه،عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع؛و غیره،رفعوه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ملعون من ترأّس،ملعون من همّ بها،ملعون من حدّث بها نفسه.

[٢4٩٩]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن أیّوب،عن أبی عقیله الصّیرفیّ قال:حدّثنا کرّام،عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:إیّاک و الرّئاسه،و إیّاک أن تطأ أعقاب الرّجال،قال:

قلت:جعلت فداک،أمّا الرّئاسه فقد عرفتها و أمّا أن أطأ أعقاب الرّجال فما ثلثا ما فی یدی إلاّ ممّا وطئت أعقاب الرّجال؟فقال لی:لیس حیث تذهب،إیّاک أن تنصب رجلا دون الحجّه،فتصدّقه فی کلّ ما قال.

[٢5٠٠]6-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن أبی الرّبیع الشّامیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال لی ویحک یا أبا الرّبیع،لا تطلبنّ الرّئاسه و لا تکن ذئبا و لا تأکل بنا النّاس فیفقرک اللّه،و لا تقل فینا ما لا نقول فی أنفسنا فإنّک موقوف و مسئول لا محاله،فإن کنت صادقا صدّقناک و إن کنت کاذبا کذّبناک.

[٢5٠١]٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن منصور بن العبّاس،عن ابن میّاح،عن أبیه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من أراد الرّئاسه هلک.

[٢5٠٢]٨-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس عن العلاء،عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:أتری لا أعرف خیارکم؟من شرارکم بلی و اللّه، و إنّ شرارکم من أحبّ أن یوطأ عقبه،إنّه لا بدّ من کذّاب أو عاجز الرّأی.

ص :6٢٨

[٢4٩٨]4-اسماعیل بزیع و دیگران حدیثی را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده اند که ایشان فرموده اند:نفرین شده است کسی که ریاست خواهی کند،نفرین شده است کسی که به آن همّت گمارد و نفرین شده است کسی که در این موضوع با خودش سخن بگوید.

[٢4٩٩]5-ابو حمزۀ ثمالی گفت:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:از ریاست بپرهیز.و بپرهیز از این که به دنبال مردم راه افتی.من عرض کردم:جانم فدایت ریاست را می دانم که چیست امّا دنباله روی از مردم را نمی فهمم زیرا دو سوم آنچه در دست دارم جز به سبب دنباله روی از مردم نبوده است؟!حضرت به من فرمودند:سخن من چنان نیست که تو فهمیده ای.یعنی بپرهیز از این که کسی را بدون برهان برگزینی و هر آنچه را گفت درست بدانی.

[٢5٠٠]6-ابو ربیع شامی گفته است:حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند:وای بر تو ای ابو ربیع به دنبال ریاست نرو.گرگ نباش و به نام ما مردم را نخور که خدا نیازمندت می کند.و دربارۀ ما چیزی نگو که خودمان نمی گوییم:زیرا بی تردید روزی تو را می ایستانند و بازجویی می کنند.که اگر راستگو بودی ما نیز تو را راستگو خواهیم خواند و اگر دروغ گو بودی ما نیز تو را دروغ گو خواهیم خواند.

[٢5٠١]٧-میّاح گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس ریاست خواهد نابود می شود.

[٢5٠٢]٨-محمّد مسلم گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:آیا گمان می کنی که من خوبان و بدان شما را نمی شناسم؟چرا به خدا سوگند،بدان شما کسانی اند که دوست دارند مردم به دنبالشان راه افتند.و چنین شخصی به ناچار یا بسیار دروغ گو است یا کوتاه نظر است.

ص :6٢٩

باب اختتال الدّنیا بالدّین

[٢5٠٣]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن إسماعیل بن جابر،عن یونس بن ظبیان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول ویل للّذین یختلون الدّنیا بالدّین،و ویل للّذین یقتلون الّذین یأمرون بالقسط من النّاس،و ویل للّذین یسیر المؤمن فیهم بالتّقیّه،أبی یغترّون أم علیّ یجترءون!!فبی حلفت لأتیحنّ لهم فتنه تترک الحلیم منهم حیران.

باب من وصف عدلا و عمل بغیره

[٢5٠4]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن یوسف البزّاز، عن معلّی بن خنیس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

إنّ من أشدّ النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ عمل بغیره.

[٢5٠5]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن قتیبه الأعشی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام[أنّه]قال:

إنّ[من]أشدّ النّاس عذابا یوم القیامه من وصف عدلا و عمل بغیره.

[٢5٠6]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم، عن ابن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ من أعظم النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ خالفه إلی غیره.

[٢5٠٧]4-محمّد بن یحیی،عن الحسین بن إسحاق،عن علیّ بن مهزیار، عن عبد اللّه بن یحیی،عن ابن مسکان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَکُبْکِبُوا فِیهٰا هُمْ وَ الْغٰاوُونَ قال:یا أبا بصیر،هم

ص :6٣٠

با دین در کمین دنیا بودن

[٢5٠٣]١-یونس ظبیان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:همانا خداوند عزّتمند می فرماید:وای بر کسانی که با دین به کمین دنیا می نشینند.و وای بر آنان که کسانی را که به عدالت با مردم فرمان می دهند می کشند و وای بر کسانی که مؤمن در میان آن ها با تقیّه به سر می برد.آیا مرا می فریبند یا به من گستاخی می کنند؟من به خودم سوگند می خورم که چنان فتنه ای برایشان پیش آورم که خردمندشان حیران بماند.

کسی که از عدل سخن بگوید و جز آن عمل کند

[٢5٠4]١-معلاّی خنیس روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا از پرحسرت ترین مردمان روز قیامت،کسی است که از عدل سخن بگوید و جز آن عمل کند.

[٢5٠5]٢-قتیبۀ أعشی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا از سخت کیفرترین مردمان در روز قیامت،کسی است که از عدالت سخن بگوید و جز آن عمل کند.

[٢5٠6]٣-ابن ابو یعفور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا از پرحسرت ترین مردمان روز قیامت،کسی است که از عدالت سخن بگوید و سپس در عمل،با آن مخالفت کند.

[٢5٠٧]4-ابو بصیر دربارۀ آیۀ«و ایشان و گمراهان به رو در دوزخ می افتند.» [شعراء(٢6):٩4]روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای ابو بصیر آنان

ص :6٣١

قوم وصفوا عدلا بألسنتهم ثمّ خالفوه إلی غیره.

[٢5٠٨]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن أبی عمیر،عن علیّ بن عطیّه،عن خیثمه قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام:أبلغ شیعتنا أنّه لن ینال ما عند اللّه إلاّ بعمل،و أبلغ شیعتنا أنّ أعظم النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ یخالفه إلی غیره.

باب المراء و الخصومه و معاداه الرّجال

[٢5٠٩]١-علیّ بن إبراهیم،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:إیّاکم و المراء و الخصومه،فإنّهما یمرضان القلوب علی الإخوان و ینبت علیهما النّفاق.

[٢5١٠]٢-و بإسناده قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

ثلاث من لقی اللّه عزّ و جلّ بهنّ دخل الجنّه من أیّ باب شاء:من حسن خلقه،و خشی اللّه فی المغیب و المحضر،و ترک المراء و إن کان محقّا.

[٢5١١]٣-و بإسناده قال:

من نصب اللّه غرضا للخصومات أو شک أن یکثر الانتقال.

[٢5١٢]4-علیّ بن إبراهیم،عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن عمّار بن مروان قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

لا تمارینّ حلیما و لا سفیها،فإنّ الحلیم یقلیک و السّفیه یؤذیک.

[٢5١٣]5-علیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحسن بن عطیّه عن عمر بن یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

ص :6٣٢

مردمی هستند که به زبان از عدالت سخن گفتند و در عمل با آن مخالفت کردند.

[٢5٠٨]5-خیثمه گفت:حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند:به شیعیان ما برسان که به آنچه نزد خداوند است هرگز جز با عمل نمی رسند و به شیعیان ما برسان که بزرگ حسرت ترین مردمان در روز قیامت،کسی است که از عدل سخن بگوید و سپس در عمل با آن مخالفت کند.

مجادله و ستیزه و دشمنی ورزیدن با مردم

[٢5٠٩]١-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:از جدال و ستیزه بپرهیزید؛زیرا آن دو،دل برادران را بیمار کرده،بر آن ها نفاق می رویاند.

[٢5١٠]٢-همو روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:سه چیز است که خداوند عزّتمند هرکس را به سبب آن ها دیدار کند از هر در که خواهد به بهشت می رود:کسی که خوش اخلاق باشد و در نهان و آشکار از خدا بهراسد و جدال را ترک کند اگرچه حقّ با او باشد.

[٢5١١]٣-همو روایت کرده که حضرت فرمودند:هرکس خدا را هدف مجادلاتش قرار دهد نزدیک است که بسیار از حقّ به باطل برود.

[٢5١٢]4-عمّار مروان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:نه با خردمند و نه با کم خرد جدال نکن.که خردمند دشمنت می گردد و کم خرد آزارت می رساند.

[٢5١٣]5-عمر یزید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :6٣٣

ما کاد جبرئیل علیه السّلام یأتینی إلاّ قال:یا محمّد،اتّق شحناء الرّجال و عداوتهم.

[٢5١4]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن الحسن بن الحسین الکندیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال جبرئیل علیه السّلام للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إیّاک و ملاحاه الرّجال.

[٢5١5]٧-عنه،عن عثمان بن عیسی،عن عبد الرّحمن بن سیابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إیّاکم و المشارّه،فإنّها تورث المعرّه و تظهر المعوره.

[٢5١6]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن عنبسه العابد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إیّاکم و الخصومه فإنّها تشغل القلب و تورث النّفاق و تکسب الضّغائن.

[٢5١٧]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحسن بن عطیّه،عن عمر بن یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما کاد جبرئیل علیه السّلام یأتینی إلاّ قال:یا محمّد اتّق شحناء الرّجال و عداوتهم.

[٢5١٨]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی عن محمّد بن مهران،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما أتانی جبرئیل علیه السّلام قطّ إلاّ وعظنی فآخر قوله لی:

إیّاک و مشارّه النّاس فإنّها تکشف العوره و تذهب بالعزّ.

[٢5١٩]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان،جمیعا عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن الولید بن صبیح قال:

ص :6٣4

هرگاه جبرئیل علیه السّلام به نزدم می آمد می گفت:ای محمّد از کینه و دشمنی با مردم بپرهیز.

[٢5١4]6-حسن بن حسین کندی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که جبرئیل علیه السّلام به پیامبر گرامی فرمودند:از ستیزه کردن با مردمان بپرهیز.

[٢5١5]٧-عبد الرحمان سیایه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از دشمنی کردن بپرهیزید که گناه و آزار و خسارت به جا می گذارد و عیب را آشکار می کند.

[٢5١6]٨-عنبسۀ عابد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از ستیزه کردن بپرهیزید که دل را مشغول می کند و نفاق به جا گذاشته،کینه ها پدید می آورد.

[٢5١٧]٩-عمر یزید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرگاه جبرئیل علیه السّلام به نزدم آمد،به من گفت:ای محمّد از کینه و دشمنی با مردمان بپرهیز.

[٢5١٨]١٠-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرگز جبرئیل علیه السّلام به نزدم نیامد جز این که پندم داد و در پایان گفت:

از دشمنی ورزیدن با مردمان بپرهیز که آن عیب را آشکار کرده،عزّتمندی را از بین می برد.

[٢5١٩]١١-ولید صبیح گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:رسول خدا

ص :6٣5

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما عهد إلیّ جبرئیل علیه السّلام فی شیء ما عهد إلیّ فی معاداه الرّجال.

[٢5٢٠]١٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن بعض أصحابه، رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من زرع العداوه حصد ما بذر.

باب الغضب

[٢5٢١]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:الغضب یفسد الإیمان کما یفسد الخلّ العسل.

[٢5٢٢]٢-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن علیّ بن عقبه،عن أبیه،عن میسّر قال:

ذکر الغضب عند أبی جعفر علیه السّلام فقال:إنّ الرّجل لیغضب فما یرضی أبدا حتّی یدخل النّار،فأیّما رجل غضب علی قوم و هو قائم فلیجلس من فوره ذلک، فإنّه سیذهب عنه رجز الشّیطان،و أیّما رجل غضب علی ذی رحم فلیدن منه فلیمسّه،فإنّ الرّحم إذا مسّت سکنت.

[٢5٢٣]٣-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن داود بن فرقد قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:الغضب مفتاح کلّ شرّ.

[٢5٢4]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :6٣6

فرمودند:جبرئیل علیه السّلام چنان که دربارۀ دشمنی نکردن با مردم به من سفارش کرد دربارۀ هیچ چیز دیگری سفارش نکرد.

[٢5٢٠]١٢-یکی از اصحاب حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده روایت کرده که ایشان فرمودند:هرکس دشمنی بکارد،کاشته اش را می درود.

خشم

[٢5٢١]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خشم،ایمان را خراب می کند چنان که سرکه،عسل را خراب می کند.

[٢5٢٢]٢-میسر گفته است:نزد حضرت باقر علیه السّلام از خشم سخن به میان آمد و ایشان فرمود:همانا گاهی مرد خشمگین می شود و تا به دوزخ نیفتد راضی نمی شود.پس هرگاه مردی از شما بر گروهی خشمگین شد باید زود بنشیند؛ زیرا در این صورت پلیدی شیطان از او برطرف خواهد شد و هرگاه مردی از شما بر خویشاوندی خشمگین شد باید به او نزدیک شود و لمسش کند؛زیرا رحم وقتی لمس شود آرام می گردد.

[٢5٢٣]٣-داود فرقد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خشم کلید همۀ بدی ها است.

[٢5٢4]4-قاسم سلیمان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از پدرم علیه السّلام

ص :6٣٧

سمعت أبی علیه السّلام یقول:أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:رجل بدویّ فقال:إنّی أسکن البادیه فعلّمنی جوامع الکلام،فقال:آمرک أن لا تغضب،فأعاد علیه الأعرابیّ المسأله ثلاث مرّات حتّی رجع الرّجل إلی نفسه،فقال:لا أسأل عن شیء بعد هذا،ما أمرنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلاّ بالخیر.قال:و کان أبی یقول:أیّ شیء أشدّ من الغضب إنّ الرّجل لیغضب فیقتل النّفس الّتی حرّم اللّه و یقذف المحصنه.

[٢5٢5]5-عنه،عن ابن فضّال،عن إبراهیم بن محمّد الأشعریّ،عن عبد الأعلی قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:علّمنی عظه أتّعظ بها،فقال:إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أتاه رجل فقال له:یا رسول اللّه علّمنی عظه أتّعظ بها،فقال له:انطلق و لا تغضب، ثمّ أعاد إلیه،فقال له:انطلق و لا تغضب-ثلاث مرّات.-

[٢5٢6]6-عنه،عن إسماعیل بن مهران،عن سیف بن عمیره،عمّن سمع أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:

من کفّ غضبه ستر اللّه عورته.

[٢5٢٧]٧-عنه،عن ابن محبوب،عن هشام بن سالم،عن حبیب السّجستانیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

مکتوب فی التّوراه فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به موسی علیه السّلام:یا موسی،أمسک غضبک عمّن ملّکتک علیه أکفّ عنک غضبی.

[٢5٢٨]٨-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن عبد الحمید، عن یحیی بن عمرو،عن عبد اللّه بن سنان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی بعض أنبیائه:یا ابن آدم اذکرنی فی غضبک أذکرک فی غضبی،لا أمحقک فیمن أمحق،و ارض بی منتصرا،

ص :6٣٨

شنیدم می فرماید:مردی بیابانگرد به خدمت رسول خدا آمده،عرض کرد:من در بیابان زندگی می کنم و می خواهم فراگیرترین سخن را به من بیاموزی.حضرت فرمودند:تو را فرمان می دهم که خشمگین نشوی.آن اعرابی همان پرسش را باز گفت.و سه بار چنین کرد تا به خودش بازگشت و گفت:پس از این دیگر چیزی نمی پرسم؛زیرا رسول خدا مرا جز به نیکی فرمان نداده است.امام فرمودند:و پدرم می فرمود:چه چیزی بدتر از خشم است.مردی خشمگین می شود و آن گاه جانی را که خدا محترم داشته،می کشد و به زنی پاک تهمت می زند.

[٢5٢5]5-عبد الأعلی گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:مرا پندی بیاموز تا با آن اندرز بگیرم.حضرت فرمودند:مردی به خدمت رسول خدا آمده، عرض کرد:ای رسول خدا مرا اندرزی بده تا با آن پند بگیرم.حضرت به او فرمودند:برو و خشمگین مشو.او تا سه بار پرسش اش را باز گفت و حضرت به او فرمود:برو و خشمگین مشو.

[٢5٢6]6-مردی از حضرت صادق علیه السّلام شنید که می فرماید:هرکس جلوی خشمش را بگیرد خداوند عیبش را می پوشاند.

[٢5٢٧]٧-حبیب سجستانی روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:در تورات در مناجات خدا با حضرت موسی علیه السّلام آمده است:ای موسی جلوی خشمت را از کسی که بر او چیره هستی بگیر تا من جلوی خشمم را از تو بگیرم.

[٢5٢٨]٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خدای عزّتمند به یکی از پیامبرانش وحی کرد:ای پسر آدم مرا در حال خشمت یاد کن تا من نیز تو را در حال خشمم یاد کنم و در میان کسانی که نابود می کنم نابود نکنم.و به انتقام گرفتن من خرسند باش که انتقام گرفتن من برای تو،بهتر از انتقام گرفتن خود تو است.

ص :6٣٩

فإنّ انتصاری لک خیر من انتصارک لنفسک.

[٢5٢٩]٩-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن علیّ بن عقبه،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله،

و زاد فیه و إذا ظلمت بمظلمه فارض بانتصاری لک،فإنّ انتصاری لک خیر من انتصارک لنفسک.

[٢5٣٠]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن إسحاق بن عمّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ فی التّوراه مکتوبا،یا ابن آدم اذکرنی حین تغضب أذکرک عند غضبی،فلا أمحقک فیمن أمحق،و إذا ظلمت بمظلمه فارض بانتصاری لک فإنّ انتصاری لک،خیر من انتصارک لنفسک.

[٢5٣١]١١-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،و علیّ بن محمّد،عن صالح بن أبی حمّاد،جمیعا عن الوشّاء،عن أحمد بن عائذ،عن أبی خدیجه،عن معلّی بن خنیس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رجل للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا رسول اللّه علّمنی،قال:اذهب و لا تغضب،فقال الرّجل:قد اکتفیت بذاک،فمضی إلی أهله فإذا بین قومه حرب قد قاموا صفوفا و لبسوا السّلاح،فلمّا رأی ذلک لبس سلاحه ثمّ قام معهم،ثمّ ذکر قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لا تغضب،فرمی السّلاح،ثمّ جاء یمشی إلی القوم الّذین هم عدوّ قومه،فقال:یا هؤلاء ما کانت لکم من جراحه أو قتل أو ضرب لیس فیه أثر فعلیّ فی مالی أنا أوفیکموه فقال القوم:فما کان فهو لکم،نحن أولی بذلک منکم،قال:فاصطلح القوم و ذهب الغضب.

[٢5٣٢]١٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد؛و علیّ بن إبراهیم،

ص :64٠

[٢5٢٩]٩-عبد اللّه سنان در حدیثی دیگر از حضرت صادق علیه السّلام مانند آن را روایت کرده و افزوده است:و وقتی به تو ستم شد به انتقام گرفتن من برای خودت خرسند باش.که انتقام گرفتن من برای تو،بهتر از انتقام گرفتن خود تو است.

[٢5٣٠]١٠-اسحاق عمّار گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:در تورات نوشته است:ای پسر آدم وقتی خشمگین می شوی مرا به یاد آور تا من نیز به هنگام خشمم تو را به یاد آورم و در میان کسانی که نابود خواهم کرد نابود نکنم.و وقتی به تو ستم شد به انتقام گرفتن من خرسند باش که انتقام گرفتن من برای تو،بهتر از انتقام گرفتن خود تو است.

[٢5٣١]١١-معلاّی خنیس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی به پیامبر گرامی عرض کرد:ای رسول خدا مرا تعلیم کن.ایشان فرمود:برو و خشمگین مشو.آن مرد گفته است:من به این سخن بسنده کردم.آن گاه به نزد خانواده اش رفت و دید میان قومش جنگی در حال روی دادن است.مردم به صف شده و جامۀ رزم پوشیده اند.پس او نیز جامۀ رزم پوشید و با آنان به پاخاست.ناگاه سخن رسول خدا را که فرموده بود:خشمگین نشو،به یاد آورد.پس سلاحش را انداخت و به سوی مردمی که دشمن قومش بودند،رفت و گفت:ای مردم هر زخم و قتل و ضرب بی نشانه را من از مالم به گردن می گیرم و به شما می پردازم.

آن قوم گفتند:هرچه بوده برای خودتان باشد،ما به این کار از شما سزاوارتریم.و این گونه میان مردم صلح برقرار شد و خشم از میان رفت.

[٢5٣٢]١٢-ابو حمزۀ ثمالی روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا این

ص :64١

عن أبیه،جمیعا عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ هذا الغضب جمره من الشّیطان توقد فی قلب ابن آدم و إنّ أحدکم إذا غضب احمرّت عیناه و انتفخت أوداجه و دخل الشّیطان فیه،فإذا خاف أحدکم ذلک من نفسه فلیلزم الأرض،فإنّ رجز الشّیطان لیذهب عنه عند ذلک.

[٢5٣٣]١٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن بعض أصحابه، رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:الغضب ممحقه لقلب الحکیم،و قال:من لم یملک غضبه لم یملک عقله.

[٢5٣4]١4-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ، عن عاصم بن حمید،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من کفّ نفسه عن أعراض النّاس أقال اللّه نفسه یوم القیامه و من کفّ غضبه عن النّاس کفّ اللّه تبارک و تعالی عنه عذاب یوم القیامه.

[٢5٣5]١5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من کفّ غضبه عن النّاس کفّ اللّه عنه عذاب یوم القیامه.

باب الحسد

[٢5٣6]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن العلاء بن رزین،عن محمّد بن مسلم قال:

ص :64٢

خشم آتش پاره ای از شیطان است که در قلب فرزند آدم افروخته می شود.وقتی یکی از شما خشمگین شد،چشمانش سرخ می شود و رگ های گردنش برمی آید و شیطان در او داخل می شود.پس وقتی از این حالت بر خودتان ترسیدید به روی زمین بنشینید؛زیرا در این هنگام پلیدی شیطان از او رخت می بندد.

[٢5٣٣]١٣-یکی از اصحاب حدیثی را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده که ایشان فرموده اند:خشم،دل حکیم را نابود می کند.و نیز فرمودند:هرکس مالک خشمش نباشد،مالک خردش نیست.

[٢5٣4]١4-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس جلوی خودش را دربارۀ آبروی مردم بگیرد خداوند در روز قیامت از او می گذرد و هرکس جلوی خشمش را دربارۀ مردم بگیرد خداوند پاک و والا عذاب روز قیامت را از او باز می گیرد.

[٢5٣5]١5-ابو حمزه روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس جلوی خشمش را دربارۀ مردم بگیرد خداوند عذاب روز قیامت را از او باز می گیرد.

حسدورزیدن

[٢5٣6]١-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا شخص

ص :64٣

قال أبو جعفر علیه السّلام:إنّ الرّجل لیأتی بأیّ بادره فیکفر و إنّ الحسد لیأکل الإیمان کما تأکل النّار الحطب

[٢5٣٧]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید،عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن جرّاح المدائنیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الحسد یأکل الإیمان کما تأکل النّار الحطب.

[٢5٣٨]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن محبوب، عن داود الرّقّیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:اتّقوا اللّه و لا یحسد بعضکم بعضا،إنّ عیسی ابن مریم کان من شرائعه السّیح فی البلاد،فخرج فی بعض سیحه و معه رجل من أصحابه قصیر و کان کثیر اللّزوم لعیسی علیه السّلام،فلمّا انتهی عیسی إلی البحر قال:بسم اللّه،بصحّه یقین منه فمشی علی ظهر الماء فقال الرّجل القصیر حین نظر إلی عیسی علیه السّلام جازه:بسم اللّه،بصحّه یقین منه فمشی علی الماء و لحق بعیسی علیه السّلام،فدخله العجب بنفسه،فقال:هذا عیسی روح اللّه یمشی علی الماء و أنا أمشی علی الماء فما فضله علیّ؟قال:فرمس فی الماء فاستغاث بعیسی فتناوله من الماء فأخرجه ثمّ قال له:ما قلت یا قصیر،قال:قلت:هذا روح اللّه یمشی علی الماء و أنا أمشی علی الماء فدخلنی من ذلک عجب،فقال له عیسی:لقد وضعت نفسک فی غیر الموضع الّذی وضعک اللّه فیه فمقتک اللّه علی ما قلت فتب إلی اللّه عزّ و جلّ ممّا قلت،قال:فتاب الرّجل و عاد إلی مرتبته الّتی وضعه اللّه فیها،فاتّقوا اللّه و لا یحسدنّ بعضکم بعضا.

[٢5٣٩]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن

ص :644

به هر تندی ای دچار شود،کافر می شود و حسدورزی ایمان را می خورد چنان که آتش،هیزم را می خورد.

[٢5٣٧]٢-جرّاح مدائنی روایت کرده حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا حسد،ایمان را می خورد چنان که آتش هیزم را می خورد.

[٢5٣٨]٣-داود رقّی گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:از خدا پروا کنید و یکی تان به دیگری حسد نورزد.همانا از قوانین عیسای مریم،گشتن در سرزمین ها بود.یک بار با یکی از یارانش که مردی کوتاه بود و بسیار با عیسی علیه السّلام همراهی می کرد،بیرون آمد.آن گاه چون عیسی به دریا رسید،با یقینی درست از سوی خدا،بسم اللّه گفت و به روی آب راه افتاد.آن مرد نیز به عیسی علیه السّلام پیوست و آن گاه به خودش مغرور شد و گفت:این عیسی روح اللّه است که به روی آب راه می رود و این هم منم که به روی آب راه می روم پس برتری او به من چیست؟ آن گاه در آب فرورفت و از عیسی کمک خواست.عیسی او را از آب گرفته، بیرون آورد و به او فرمود:ای کوتاه چه گفتی؟او گفت:من گفتم:این روح اللّه است که بر آب راه می رود و این منم که بر آب راه می روم و از این سخن مغرور شدم.عیسی به او فرمود:خودت را در جایی جز آن جا که خدا قرار داده،نهادی و خداوند به جهت آنچه گفتی از تو بیزار شد.پس،در پیشگاه خدا توبه کن.آن مرد توبه کرد و به جایگاهی که خدا او را در آن قرار داده بود بازگشت.پس از خدا پروا کنید و یکی تان به دیگری حسد نورزد.

[٢5٣٩]4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :645

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:کاد الفقر أن یکون کفرا و کاد الحسد أن یغلب القدر.

[٢54٠]5-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن معاویه بن وهب قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:آفه الدّین الحسد و العجب و الفخر.

[٢54١]6-یونس،عن داود الرّقّیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:قال اللّه عزّ و جلّ لموسی بن عمران علیه السّلام:یا ابن عمران لا تحسدنّ النّاس علی ما آتیتهم من فضلی و لا تمدّنّ عینیک إلی ذلک و لا تتبعه نفسک،فإنّ الحسد ساخط لنعمی،صادّ لقسمی الّذی قسمت بین عبادی و من یک کذلک فلست منه و لیس منّی.

[٢54٢]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن القاسم بن محمّد،عن المنقریّ،عن الفضیل بن عیاض،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن یغبط و لا یحسد و المنافق یحسد و لا یغبط.

باب العصبیّه

[٢54٣]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن داود بن النّعمان،عن منصور بن حازم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من تعصّب أو تعصّب له فقد خلع ربقه الإیمان من عنقه.

[٢544]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم؛ و درست بن أبی منصور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من تعصّب أو تعصّب له فقد خلع ربق الإیمان من عنقه.

ص :646

نزدیک است که فقر،کفر شود و نزدیک است که حسد بر تقدیر چیره شود.

[٢54٠]5-معاویۀ وهب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:آفت دین،حسد و خودبینی و فخرفروشی است.

[٢54١]6-داود رقّی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:خدای عزّتمند به موسای عمران علیه السّلام فرمود:ای پسر عمران به مردم برای آنچه به آنان داده ام حسد نورز،چشم به آن ندوز و در فکرش نباش.

که حسدورزنده،از نعمت های من ناخرسند است و جلوی قسمت من میان بندگانم را می گیرد و هرکس چنین باشد،نه من از اویم و نه او از من.

[٢54٢]٧-فضیل عیاض روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن غبطه می خورد و حسد نمی ورزد ولی منافق حسد می ورزد و غبطه می خورد.

تعصّب ورزی

[٢54٣]١-منصور حازم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هر کس تعصّب ورزد یا برای او تعصّب ورزیده شود،رشتۀ ایمان از گردنش جدا می گردد.

[٢544]٢-درست ابو منصور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس تعصّب بورزد یا برای او تعصّب ورزیده شود،رشتۀ ایمان از گردنش جدا می گردد.

ص :64٧

[٢545]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من کان فی قلبه حبّه من خردل من عصبیّه بعثه اللّه یوم القیامه مع أعراب الجاهلیّه.

[٢546]4-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان بن یحیی،عن خضر،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من تعصّب عصبه اللّه بعصابه من نار.

[٢54٧]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن صفوان بن مهران،عن عامر بن السّمط،عن حبیب بن أبی ثابت،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

لم یدخل الجنّه حمیّه غیر حمیّه حمزه بن عبد المطّلب-و ذلک حین أسلم- غضبا للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی حدیث السّلی الّذی ألقی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٢54٨]6-عنه،عن أبیه،عن فضاله،عن داود بن فرقد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الملائکه کانوا یحسبون أنّ إبلیس منهم و کان فی علم اللّه أنّه لیس منهم،فاستخرج ما فی نفسه بالحمیّه و الغضب فقال: خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ .

[٢54٩]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و علیّ بن محمّد القاسانیّ،عن القاسم بن محمّد،عن المنقریّ،عن عبد الرّزّاق،عن معمر،عن الزّهریّ قال:

سئل علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن العصبیّه،فقال:العصبیّه الّتی یأثم علیها صاحبها أن یری الرّجل شرار قومه خیرا من خیار قوم آخرین و لیس من

ص :64٨

[٢545]٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس به اندازۀ دانۀ خردلی در دلش تعصّب ورزی باشد،خداوند او را در روز قیامت با عرب های جاهلیّت برمی انگیزد.

[٢546]4-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس تعصّب بورزد،خداوند سرش را با دستاری از آتش می بندد.

[٢54٧]5-حبیب ابو ثابت روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:هیچ تعصّبی جز تعصّب حمزۀ عبد المطلّب به بهشت نمی رود.وقتی که برای حمایت از پیامبر گرامی در داستان شکمبه ای که به رویش انداختند،مسلمان شد.

[٢54٨]6-داود فرقد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:فرشتگان گمان می کردند که ابلیس از ایشان است ولی در علم خدا بود که او از آنان نیست.

آن گاه به سبب تعصّب و خشم آنچه را در باطنش بود بیرون ریخت و گفت:«مرا از آتش و او را از خاک آفریده ای.»[اعراف(٧):١٢]

[٢54٩]٧-زهری گفت:از حضرت سجّاد علیه السّلام دربارۀ تعصّب ورزی پرسیدند و ایشان فرمود:تعصّبی که دارنده اش بنابر آن گناه می کند این است که شخصی بدترین مرد قبیلۀ خودش را بهتر از خوبان قبیلۀ دیگر ببیند.ولی این تعصّب نیست که مردی

ص :64٩

العصبیّه أن یحبّ الرّجل قومه و لکن من العصبیّه أن یعین قومه علی الظّلم.

باب الکبر

[٢55٠]١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن أبان،عن حکیم قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن أدنی الإلحاد،فقال:إنّ الکبر أدناه.

[٢55١]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن الحسین بن أبی العلاء،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:الکبر قد یکون فی شرار النّاس من کلّ جنس،و الکبر رداء اللّه،فمن نازع اللّه عزّ و جلّ رداءه لم یزده اللّه إلاّ سفالا،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مرّ فی بعض طرق المدینه و سوداء تلقط السّرقین فقیل لها:تنحّی عن طریق رسول اللّه فقالت:إنّ الطّریق لمعرض فهمّ بها بعض القوم أن یتناولها،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:دعوها فإنّها جبّاره.

[٢55٢]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن عثمان بن عیسی،عن العلاء بن الفضیل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام العزّ رداء اللّه،و الکبر إزاره،فمن تناول شیئا منه أکبّه اللّه فی جهنّم.

[٢55٣]4-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال عن ثعلبه،عن معمر بن عمر بن عطاء،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

الکبر رداء اللّه و المتکبّر ینازع اللّه رداءه.

ص :65٠

قبیله اش را دوست داشته باشد بلکه تعصّب این است که او قبیله اش را در ستم کردن،یاری رساند.

کبرورزیدن

[٢55٠]١-حکیم گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ پایین ترین درجۀ الحاد پرسیدم.فرمودند:همانا کبرورزی پایین ترین درجۀ الحاد است.

[٢55١]٢-حسین ابو علا گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

کبرورزی در بدترین مردم و از هر جنسی است.کبر،جامۀ خدا است که هرکس با او در جامه اش ستیز کند،خداوند جز پستی اش را نمی افزاید.همانا روزی رسول خدا از یکی از کوچه های مدینه می گذشت و زن سیاهی در آن،سیرگین جمع می کرد.به او گفتند:از راه رسول خدا کنار رو.او گفت:راه گشاد است.

برخی خواستند به سراغش بروند و کنارش بزنند که رسول خدا فرمود:او را رها کنید که ستمکار است.

[٢55٢]٣-علاء فضیل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:عزّت،رو جامه و کبر زیر جامۀ خدا است.که هرکس چیزی از آن را برگیرد،خدا او را به رو در دوزخ اندازد.

[٢55٣]4-معمر بن عمر عطار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:کبر، رو جامۀ خدا است و کسی که دربارۀ رو جامۀ خدا با او بستیزد،متکبّر است.

ص :65١

[٢554]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن علیّ،عن أبی جمیله،عن لیث المرادیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الکبر رداء اللّه،فمن نازع اللّه شیئا من ذلک أکبّه اللّه فی النّار.

[٢555]6-عنه،عن أبیه،عن القاسم بن عروه،عن عبد اللّه بن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام قالا:

لا یدخل الجنّه من فی قلبه مثقال ذرّه من کبر.

[٢556]٧-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

لا یدخل الجنّه من کان فی قلبه مثقال حبّه من خردل من الکبر،قال:

فاسترجعت،فقال:ما لک تسترجع؟قلت:لما سمعت منک،فقال:لیس حیث تذهب،إنّما أعنی الجحود،إنّما هو الجحود.

[٢55٧]٨-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن علیّ بن عقبه،عن أیّوب بن الحرّ،عن عبد الأعلی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الکبر أن تغمص النّاس و تسفه الحقّ.

[٢55٨]٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن سیف بن عمیره،عن عبد الأعلی بن أعین قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ أعظم الکبر غمص الخلق،و سفه الحقّ،قال:قلت:و ما غمص الخلق و سفه الحقّ؟قال:یجهل الحقّ و یطعن علی أهله،فمن فعل ذلک فقد نازع اللّه عزّ و جلّ رداءه.

[٢55٩]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن ابن بکیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :65٢

[٢554]5-لیث مرادی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:کبر،رو جامۀ خدا است و هرکس دربارۀ اندکی از آن با خدا ستیز کند خدا او را به رو در دوزخ اندازد.

[٢555]6-زراره روایت کرده که حضرت باقر و صادق علیهما السّلام فرمودند:در دل هرکس به اندازۀ ذرّه ای کبر باشد به بهشت نمی رود.

[٢556]٧-محمّد مسلم روایت کرده که یکی از صادقین علیهما السّلام فرمودند:در دل هرکس به اندازۀ خردلی،کبر باشد به بهشت نمی رود.راوی گفته است:من آیۀ رجوع را خواندم.[یعنی آیۀ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ ]حضرت فرمودند:چرا آیۀ رجوع خواندی؟من عرض کردم:برای آنچه از شما شنیدم.فرمودند:چنان که تو فهمیدی،نیست.مقصود من از کبر،انکار است.کبر همان انکار است.

[٢55٧]٨-عبد الاعلی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:کبر این است که مردم را خرد و حقّ را خوار بشمری.

[٢55٨]٩-عبد الأعلای اعین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:همانا بزرگ ترین کبر،خردشمردن مردم و خواردانستن حقّ است.

راوی گفته است که من عرض کردم:خردشمردن مردم و خوارشمردن حقّ چیست؟فرمودند:این که به حق جاهل شود و به اهل حقّ نیش زبان بزند.و هرکس چنین کند به راستی که با خداوند عزّتمند دربارۀ رو جامه اش ستیز کرده است.

[٢55٩]١٠-ابن بکیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در دوزخ برای

ص :65٣

إنّ فی جهنّم لوادیا للمتکبّرین یقال له:سقر؛شکا إلی اللّه عزّ و جلّ شدّه حرّه و سأله أن یأذن له أن یتنفّس فتنفّس فأحرق جهنّم.

[٢56٠]١١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن داود بن فرقد،عن أخیه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ المتکبّرین یجعلون فی صور الذّرّ؛یتوطّأهم النّاس حتّی یفرغ اللّه من الحساب.

[٢56١]١٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن غیر واحد،عن علیّ بن أسباط،عن عمّه یعقوب بن سالم،عن عبد الأعلی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له:ما الکبر؟فقال:أعظم الکبر أن تسفه الحقّ و تغمص النّاس،قلت:و ما سفه الحقّ قال:یجهل الحقّ و یطعن علی أهله.

[٢56٢]١٣-عنه،عن یعقوب بن یزید،عن محمّد بن عمر بن یزید،عن أبیه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّنی آکل الطّعام الطّیّب و أشمّ الرّیح الطّیّبه و أرکب الدّابّه الفارهه و یتبعنی الغلام فتری فی هذا شیئا من التّجبّر فلا أفعله؟فأطرق أبو عبد اللّه علیه السّلام ثمّ قال:إنّما الجبّار الملعون من غمص النّاس و جهل الحقّ،قال عمر:فقلت:أمّا الحقّ فلا أجهله و الغمص لا أدری ما هو؟قال:من حقّر النّاس و تجبّر علیهم فذلک الجبّار.

[٢56٣]١4-محمّد بن جعفر،عن محمّد بن عبد الحمید،عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ثلاثه لا یکلّمهم اللّه و لا ینظر إلیهم یوم القیامه

ص :654

متکبّران دره ای است که به آن سقر می گویند.سقر از شدّت گرمای خود به خداوند شکوهمند شکایت می کند و از او می خواهد که به او اجازه دهد تا نفسی بکشد.و آن گاه که نفس بکشد،دوزخ را به آتش می کشد.

[٢56٠]١١-داود فرقد از برادرش روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:

همانا متکبّران به صورت ذرّه قرار داده می شوند و مردم لگدمالشان می کنند تا وقتی که حساب رسی خداوند پایان یابد.

[٢56١]١٢-عبد الأعلی گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:کبر چیست؟فرمودند:بزرگ ترین کبر این است که حق را خوار و مردمان را خرد بشماری.من گفتم:خوارشمردن حقّ چیست؟فرمودند:این که به حق جاهل شوی و به اهلش نیش بزنی.

[٢56٢]١٣-عمر یزید گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:من غذای خوب می خورم و عطر خوب می زنم و چارپای چابک سوار شده،غلامی هم به دنبالم می آید،آیا فکر می کنید در این کارها اندکی از تکبّر هست تا من انجامش ندهم؟حضرت صادق علیه السّلام سر به زیر افکند و سپس فرمود:همانا متکبّر نفرین شده،کسی است که مردم را خرد بداند و به حقّ جهل بورزد.عمر گفته است که من عرض کردم:من به حق جهل نمی ورزم ولی خرد دانستن مردم چیست؟ فرمودند:یعنی کسی مردم را کوچک کند و به آنان بزرگی بفروشد.چنین کسی متکبّر است.

[٢56٣]١4-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

سه تن هستند که خداوند در روز قیامت با آنان سخن نگفته،نگاهشان نکرده،پاکشان

ص :655

و لا یزکّیهم و لهم عذاب ألیم:شیخ زان و ملک جبّار و مقلّ مختال.

[٢564]١5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن مروک بن عبید، عمّن حدّثه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ یوسف علیه السّلام لمّا قدم علیه الشّیخ یعقوب علیه السّلام دخله عزّ الملک،فلم ینزل إلیه،فهبط جبرئیل علیه السّلام فقال:یا یوسف ابسط راحتک فخرج منها نور ساطع، فصار فی جوّ السّماء،فقال یوسف:یا جبرئیل ما هذا النّور الّذی خرج من راحتی؟فقال:نزعت النّبوّه من عقبک عقوبه لما لم تنزل إلی الشّیخ یعقوب فلا یکون من عقبک نبیّ.

[٢565]١6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من عبد إلاّ و فی رأسه حکمه و ملک یمسکها،فإذا تکبّر قال له:اتّضع وضعک اللّه فلا یزال أعظم النّاس فی نفسه و أصغر النّاس فی أعین النّاس و إذا تواضع رفعه اللّه عزّ و جلّ،ثمّ قال له:انتعش نعشک اللّه فلا یزال أصغر النّاس فی نفسه و أرفع النّاس فی أعین النّاس.

[٢566]١٧-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن أحمد،عن بعض أصحابه،عن النّهدیّ،عن یزید بن إسحاق شعر،عن عبد اللّه بن المنذر،عن عبد اللّه بن بکیر قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

ما من أحد یتیه إلاّ من ذلّه یجدها فی نفسه،و فی حدیث آخر عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:ما من رجل تکبّر أو تجبّر إلاّ لذلّه وجدها فی نفسه.

ص :656

نمی کند و کیفری دردناک در انتظارشان است:پیر زناکار،پادشاه ستمکار و فقیر متکبّر.

[٢564]١5-کسی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا وقتی یعقوب سالخورده علیه السّلام به نزد یوسف علیه السّلام آمد عزّت شهریاری او را فراگرفت و برای پدرش[از تخت]فرونیامد،پس جبرئیل علیه السّلام فرود آمد.گفت:ای یوسف دستت را بگشا.وقتی دستش را گشود از آن نوری جهید به فضای آسمان رفت.یوسف گفت:ای جبرئیل این نور چه بود که از میان دست من بیرون آمد؟او گفت:آن نبوّت بود که برای کیفر فرونیامدنت برای یعقوب سالخورده،از فرزندانت جدا شد و هرگز از فرزندان تو پیامبری نخواهد بود.

[٢565]١6-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در سر هر بنده ای افساری است و فرشته ای که آن را نگاه می دارد.که چون بنده تکبّر کند آن فرشته به او می گوید:پست باش؛زیرا خدا تو را پست کرده است.و او هماره در چشم خودش بزرگ ترین مردمان است و در پیش مردم کوچک ترین آنان.

ولی چون فروتنی کند خدای عزّتمند او را بالا می برد و سپس فرشته به او می گوید:سربلند باش که خدا تو را بالا برده است.و او هماره در چشم خودش کوچک ترین مردمان است و در پیش مردم بزرگ ترین ایشان.

[٢566]١٧-عبد اللّه بکیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکسی که تکبّر می ورزد به جهت خواری ای است که در وجودش می یابد.و در حدیث دیگری از ایشان است که فرمودند:هر مردی که تکبّر یا گردنکشی کند به جهت خواری ای است که در وجود خودش می یابد.

ص :65٧

باب العجب

[٢56٧]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن أسباط،عن رجل من أصحابنا من أهل خراسان من ولد إبراهیم بن سیّار، یرفعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه علم أنّ الذّنب خیر للمؤمن من العجب و لو لا ذلک ما ابتلی مؤمن بذنب أبدا.

[٢56٨]٢-عنه،عن سعید بن جناح،عن أخیه أبی عامر،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من دخله العجب هلک.

[٢56٩]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن أسباط،عن أحمد بن عمر الحلاّل،عن علیّ بن سوید،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سألته عن العجب الّذی یفسد العمل،فقال:العجب درجات:منها أن یزیّن للعبد سوء عمله فیراه حسنا فیعجبه و یحسب أنّه یحسن،صنعا و منها أن یؤمن العبد بربّه فیمنّ علی اللّه عزّ و جلّ و للّه علیه فیه المنّ.

[٢5٧٠]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الرّجل لیذنب الذّنب فیندم علیه و یعمل العمل فیسرّه ذلک فیتراخی عن حاله تلک فلأن یکون علی حاله تلک خیر له ممّا دخل فیه.

[٢5٧١]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن نضر بن قرواش،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أتی عالم عابدا فقال له:کیف صلاتک؟فقال:مثلی یسأل عن صلاته؟و أنا

ص :65٨

خودبزرگ بینی

[٢56٧]١-مردی از اصحاب ما که اهل خراسان و از فرزندان ابراهیم سیّار بود حدیثی را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده که ایشان فرمودند:همانا خدا می داند که گناه برای مؤمن،بهتر از خودبزرگ بینی است.و اگر چنین نبود هرگز هیچ مؤمنی دچار گناه نمی شد.

[٢56٨]٢-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس خودبین شود نابود می گردد.

[٢56٩]٣-علی سوید گفت:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ خودبینی ای پرسیدم که عمل را خراب می کند.فرمودند:خودبزرگ بینی درجاتی دارد.

یکی این که عمل بد برای بنده زینت داده شود و او آن را نیکی دیده،خودپسند شود و بپندارد که او عمل نیک انجام داده است و دیگر آن که بنده به پروردگارش ایمان بیاورد ولی به او منّت بگذارد درحالی که در ایمان هم،خدا بر او منّت گذاشته است.

[٢5٧٠]4-عبد الرحمان حجّاج روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

مردی گناه می کند و پشیمان می شود ولی چون عملی نیک انجام دهد شادمان شده از آن حال دور می شود.درحالی که بر آن حال بودن،برای او بهتر از این حال است.

[٢5٧١]5-اسحاق عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:عالمی به نزد عابدی آمد و به او گفت:نماز تو چگونه است؟او گفت:از همچون منی دربارۀ نمازش می پرسند؟من خدا را از فلان وقت عبادت می کنم.عالم گفت:گریه ات

ص :65٩

أعبد اللّه منذ کذا و کذا،قال:فکیف بکاؤک؟قال:أبکی حتّی تجری دموعی، فقال له العالم:فإنّ ضحکک و أنت خائف أفضل من بکائک و أنت مدلّ،إنّ المدلّ لا یصعد من عمله شیء.

[٢5٧٢]6-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن أحمد بن أبی داود،عن بعض أصحابنا،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

دخل رجلان المسجد أحدهما عابد و الآخر فاسق فخرجا من المسجد و الفاسق صدّیق و العابد فاسق و ذلک أنّه یدخل العابد المسجد مدلاّ بعبادته یدلّ بها فتکون فکرته فی ذلک و تکون فکره الفاسق فی التّندّم علی فسقه و یستغفر اللّه عزّ و جلّ ممّا صنع من الذّنوب.

[٢5٧٣]٧-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:الرّجل یعمل العمل و هو خائف مشفق ثمّ یعمل شیئا من البرّ فیدخله شبه العجب به؟فقال:هو فی حاله الأولی و هو خائف أحسن حالا منه فی حال عجبه.

[٢5٧4]٨-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن یونس،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:بینما موسی علیه السّلام جالسا إذ أقبل إبلیس و علیه برنس ذو ألوان،فلمّا دنا من موسی علیه السّلام خلع البرنس و قام إلی موسی فسلّم علیه فقال له موسی:من أنت؟فقال:أنا إبلیس،قال:أنت فلا قرّب اللّه دارک قال:إنّی إنّما جئت لأسلّم علیک لمکانک من اللّه،قال:فقال له موسی علیه السّلام:فما هذا البرنس؟ قال:به أختطف قلوب بنی آدم،فقال موسی:فأخبرنی بالذّنب الّذی إذا أذنبه

ص :66٠

چگونه است؟او گفت:چنان می گریم که اشک هایم سرازیر می شوند.عالم به او گفت:اگر ترسان باشی و بخندی برتر است از این که به خود ببالی و گریه کنی.که از به خود بالنده هیچ عملی بالا نمی رود.

[٢5٧٢]6-یکی از اصحاب روایت کرده که یکی از صادقین علیهما السّلام فرمودند:

دو مرد به مسجد درآمدند،که یکی شان عابد بود و دیگری گناهکار ولی چون از مسجد بیرون آمدند گناهکار،راست کردار بود و عابد،گناهکار؛زیرا عابد درحالی که از عبادتش خاطرجمع بود و به آن می بالید و در فکرش بود به مسجد آمد ولی فکر گناهکار در پشیمانی از گناه و آمرزش خواهی از خداوند عزّتمند بود.

[٢5٧٣]٧-عبد الرّحمان حجّاج گفت:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:مردی عمل بدی می کند،ولی از آن ترسان و نگران است،سپس وقتی عمل نیکی انجام می دهد،چیزی مانند خودبینی برایش پیش می آید؟حضرت فرمودند:او در حال نخستین که ترسان است نیک حال تر از حالت خودبینی است.

[٢5٧4]٨-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:موسی علیه السّلام نشسته بود که ناگاه ابلیس با کلاهی دراز و رنگارنگ به نزدش آمد.و چون به موسی علیه السّلام نزدیک شد،کلاه را برداشته،ایستاد و به او سلام داد.موسی به او گفت:تو کیستی؟او گفت:من ابلیس ام.موسی فرمود:تویی،خدا تو را به خانۀ کسی نزدیک نگرداند.او گفت:من آمده ام تا به جهت جایگاهی که نزد خدا داری به تو سلام بدهم.موسی علیه السّلام به او فرمود:این کلاه چیست؟او گفت:با این،دل فرزندان آدم را می ربایم.موسی به او فرمود:برایم از گناهی بگو که چون فرزند آدم به آن

ص :66١

ابن آدم استحوذت علیه؟قال:إذا أعجبته نفسه و استکثر عمله و صغر فی عینه ذنبه.و قال:قال اللّه عزّ و جلّ لداود علیه السّلام:یا داود،بشّر المذنبین و أنذر الصّدّیقین قال:کیف أبشّر المذنبین و أنذر الصّدّیقین؟قال:یا،داود بشّر المذنبین أنّی أقبل التّوبه و أعفو عن الذّنب و أنذر الصّدّیقین ألاّ یعجبوا بأعمالهم فإنّه لیس عبد أنصبه للحساب إلاّ هلک.

باب حبّ الدّنیا و الحرص علیها

[٢5٧5]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن درست بن أبی منصور،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،و هشام،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

رأس کلّ خطیئه حبّ الدّنیا.

[٢5٧6]٢-علیّ،عن أبیه،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن حمّاد بن بشیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:ما ذئبان ضاریان فی غنم قد فارقها رعاؤها، أحدهما فی أوّلها و الآخر فی آخرها بأفسد فیها من حبّ المال و الشّرف فی دین المسلم.

[٢5٧٧]٣-عنه،عن أبیه،عن عثمان بن عیسی،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما ذئبان ضاریان فی غنم لیس لها راع،هذا فی أوّلها و هذا فی آخرها بأسرع فیها من حبّ المال و الشّرف فی دین المؤمن.

[٢5٧٨]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن یحیی الخزّاز،عن غیاث بن إبراهیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الشّیطان یدیر ابن آدم فی کلّ شیء فإذا أعیاه جثم له عند المال فأخذ برقبته.

ص :66٢

دچار شود تو بر او چیره می شوی.او گفت:وقتی او خودبین شود و عملش را بسیار شمارده،گناهش را کوچک ببیند.و نیز رسول خدا فرمودند:خدای عزّتمند به داود علیه السّلام فرمود:ای داود به گناهکاران مژده و به راست کرداران بیم ده.

او عرض کرد:چگونه گناهکاران را مژده و راست کرداران را بیم دهم؟خداوند فرمود:ای داود به گناهکاران مژده بده که من توبه را می پذیرم و از گناه در می گذرم.و به راست کرداران بیم بده که به جهت عمل هاشان خودبین نشوند؛ زیرا وقتی من بنده ای را به حساب رسی بکشم او نابود می شود.

دنیادوستی و آزمندی به آن

[٢5٧5]١-هشام و مردی دیگر روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

دنیادوستی در رأس هر گناهی است.

[٢5٧6]٢-حمّاد بشیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:دو گرگ گرسنه که یکی در آغاز گوسفندان بی چوپان باشد و دیگری در انتهای آن، خراب گرتر از مال و جاه دوستی در دین مسلمان نیست.

[٢5٧٧]٣-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:دو گرگ گرسنه در گلۀ گوسفندان بی چوپان،که یکی در آغاز باشد و دیگری در انتها شتابان تر از مال و جاه دوستی در دین مؤمن نیست.

[٢5٧٨]4-غیاث ابراهیم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا شیطان فرزند آدم را در هرچیزی می گرداند و چون او را خسته کند،نزد مال کمین می کند تا گردن او را بگیرد.

ص :66٣

[٢5٧٩]5-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن النّعمان،عن أبی أسامه زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من لم یتعزّ بعزاء اللّه تقطّعت نفسه حسرات علی الدّنیا و من أتبع بصره ما فی أیدی النّاس کثر همّه و لم یشف غیظه و من لم یر للّه عزّ و جلّ علیه نعمه إلاّ فی مطعم أو مشرب أو ملبس فقد قصر عمله و دنا عذابه.

[٢5٨٠]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن یعقوب بن زید، عن زیاد القندیّ،عن أبی وکیع،عن أبی إسحاق السّبیعیّ،عن الحارث الأعور،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ الدّینار و الدّرهم أهلکا من کان قبلکم و هما مهلکاکم.

[٢5٨١]٧-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یحیی بن عقبه الأزدیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:مثل الحریص علی الدّنیا مثل دوده القزّ کلّما ازدادت من القزّ،علی نفسها لفّا کان أبعد لها من الخروج حتّی تموت غمّا.و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أغنی الغنی من لم یکن للحرص أسیرا،و قال:لا تشعروا قلوبکم الاشتغال بما قد فات فتشغلوا أذهانکم عن الاستعداد لما لم یأت.

[٢5٨٢]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و علیّ بن محمّد،جمیعا عن القاسم بن محمّد،عن سلیمان المنقریّ،عن عبد الرّزّاق بن همّام،عن معمر بن راشد،عن الزّهریّ محمّد بن مسلم بن عبید اللّه قال:

سئل علیّ بن الحسین علیهما السّلام أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟قال:ما من عمل بعد معرفه اللّه عزّ و جلّ و معرفه رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أفضل من بغض الدّنیا،فإنّ لذلک لشعبا کثیره و للمعاصی شعب فأوّل ما عصی اللّه به الکبر:معصیه إبلیس حین

ص :664

[٢5٧٩]5-ابو اسامه زید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس به صبری که خدا فرموده،خود را تسلاّ ندهد،جانش از افسوس بر دنیا پاره پاره می شود و هرکس به آنچه در دست مردم است چشم بدواند،غصّه اش افزون شده،خشمش درمان نمی پذیرد و هرکس از خداوند عزّتمند،نعمتی جز خوراک و نوشاک یا جامه نبیند،عملش کوتاه گشته،کیفرش نزدیک می شود.

[٢5٨٠]6-حارث اعور از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

همانا دینار و درهم پیشینیان شما را نابود کرده و شما را هم نابود خواهد کرد.

[٢5٨١]٧-یحیی بن عقبۀ ازدی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:حکایت آزمند به دنیا حکایت کرم ابریشم است که هرگاه ابریشم بیشتری به خودش بپیچد از رهایی دورتر می شود و از غصّه می میرد.و حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:توانگر توانگران کسی است که اسیر آز نباشد.و فرمودند:دل هاتان را با پرداختن به آنچه از دستتان رفته،بیمناک نکنید تا ذهن هاتان از آمادگی برای آنچه نیامده،باز نماند.

[٢5٨٢]٨-محمّد زهری گفت:از حضرت سجّاد علیه السّلام پرسیدند:کدام اعمال نزد خداوند برتر است؟فرمودند:پس از معرفت به خدای شکوهمند و معرفت به رسول خدا هیچ عملی برتر از دشمنی با دنیا نیست.که آن شاخه های فراوانی دارد و گناهان نیز شاخه هایی دارد.نخستین چیزی که خدا با آن نافرمانی شد،کبر است.همان گناه ابلیس،وقتی سرپیچیده،کبر ورزید و از جملۀ کافران شد.

ص :665

أبی و استکبر و کان من الکافرین،ثمّ الحرص و هی معصیه آدم و حوّاء علیهما السّلام حین قال اللّه عزّ و جلّ لهما: «فَکُلاٰ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمٰا وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونٰا مِنَ الظّٰالِمِینَ» فأخذا ما لا حاجه بهما إلیه،فدخل ذلک علی ذرّیّتهما إلی یوم القیامه و ذلک أنّ أکثر ما یطلب ابن آدم ما لا حاجه به إلیه،ثمّ الحسد و هی معصیه ابن آدم حیث حسد أخاه فقتله،فتشعّب من ذلک حبّ النّساء و حبّ الدّنیا و حبّ الرّئاسه و حبّ الرّاحه و حبّ الکلام و حبّ العلوّ و الثّروه،فصرن سبع خصال فاجتمعن کلّهنّ فی حبّ الدّنیا فقال الأنبیاء و العلماء بعد معرفه ذلک:حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئه،و الدّنیا دنیاءان:دنیا بلاغ و دنیا ملعونه.

[٢5٨٣]٩-و بهذا الإسناد،عن المنقریّ،عن حفص بن غیاث،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی مناجاه موسی علیه السّلام:یا موسی إنّ الدّنیا دار عقوبه،عاقبت فیها آدم عند خطیئته و جعلتها ملعونه،ملعون ما فیها إلاّ ما کان فیها لی،یا موسی إنّ عبادی الصّالحین زهدوا فی الدّنیا بقدر علمهم و سائر الخلق رغبوا فیها بقدر جهلهم و ما من أحد عظّمها فقرّت عیناه فیها و لم یحقّرها أحد إلاّ انتفع بها.

[٢5٨4]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن أبی جمیله،عن محمّد الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما ذئبان ضاریان فی غنم قد فارقها رعاؤها،واحد فی أوّلها و هذا فی آخرها بأفسد فیها من حبّ المال و الشّرف فی دین المسلم.

[٢5٨5]١١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن منصور بن العبّاس،عن سعید بن جناح،عن عثمان بن سعید،عن عبد الحمید بن علیّ الکوفیّ،عن مهاجر الأسدیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :666

سپس آزمندی،که گناه آدم و حوّا علیهما السّلام است،وقتی که خدای عزّتمند به آن دو فرمود:«از هرچه خواستید بخورید ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران می شوید.»[اعراف(٧):١٩]آن گاه آنان چیزی برگرفتند که به آن نیازی نداشتند و این به فرزندانشان تا روز قیامت منتقل شد به این جهت است که بیشترین چیزی که فرزند آدم به دنبالش می رود،همان است که به آن نیاز ندارد.سپس حسد است،گناه پسر آدم،آن گاه که به برادرش حسد ورزید و او را کشت.و حسد چند دسته است:زن دوستی،دنیادوستی،ریاست دوستی،رفاه جویی،سخن دوستی، برتری جویی و ثروت دوستی.و این هفت خصلت همگی در دنیادوستی گرد آمده اند.و پیامبران و دانشمندان پس از معرفت به آن گفته اند:دنیادوستی در رأس همۀ گناهان است.و دنیا دوگونه است:دنیای رساننده و دنیای نفرین شده.

[٢5٨٣]٩-حفص غیاث از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در مناجات خدا با موسی علیه السّلام آمده است:ای موسی همانا این دنیا منزلگاه کیفر است،که آدم را هنگامی که گناه کرد در آن کیفر کردم.من آن را نفرین شده قرار دادم و هرچیزی که در دنیا است نفرین شده است مگر آنچه برای من باشد.ای موسی همانا بندگان نیکوکار من به اندازه دانش شان در دنیا پارسایی کردند.ولی مردمان دیگر به اندازه جهلشان به سوی دنیا رفتند.کسی نیست که آن را بزرگ شمارد و آن گاه دیدگانش روشن شود و کسی نیست که آن را کوچک بشمارد مگر این که از آن بهره مند می شود.

[٢5٨4]١٠-محمّد حلبی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:دو گرگ گرسنه در میان یک گلّه گوسفند بی چوپان یکی در آغاز و دیگری در انتها زیانبارتر از مال و جاه دوستی در دین مسلمان نیستند.

[٢5٨5]١١-مهاجر اسدی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:عیسای

ص :66٧

مرّ عیسی ابن مریم علیهم السّلام علی قریه قد مات أهلها و طیرها و دوابّها فقال:أما إنّهم لم یموتوا إلاّ بسخطه و لو ماتوا متفرّقین لتدافنوا،فقال الحواریّون:یا روح اللّه و کلمته،ادع اللّه أن یحییهم لنا فیخبرونا ما کانت أعمالهم فنجتنبها، فدعا عیسی علیه السّلام ربّه فنودی من الجوّ أن،نادهم،فقام عیسی علیه السّلام باللّیل علی شرف من الأرض فقال:یا أهل هذه القریه،فأجابه منهم مجیب:لبّیک یا روح اللّه و کلمته،فقال:ویحکم ما کانت أعمالکم؟قال:عباده الطّاغوت و حبّ الدّنیا مع خوف قلیل و أمل بعید و غفله فی لهو و لعب،فقال:کیف کان حبّکم للدّنیا؟قال:کحبّ الصّبیّ لأمّه،إذا أقبلت علینا فرحنا و سررنا و إذا أدبرت عنّا بکینا و حزنّا،قال:کیف کانت عبادتکم للطّاغوت؟قال:الطّاعه لأهل المعاصی،قال:کیف کان عاقبه أمرکم؟قال:بتنا لیله فی عافیه و أصبحنا فی الهاویه فقال و ما الهاویه،فقال:سجّین،قال:و ما سجّین؟قال:جبال من جمر توقد علینا إلی یوم القیامه،قال:فما قلتم و ما قیل لکم؟قال:قلنا:ردّنا إلی الدّنیا فنزهد فیها،قیل لنا:کذبتم قال:ویحک کیف لم یکلّمنی غیرک من بینهم؟ قال:یا روح اللّه إنّهم ملجمون بلجام من نار بأیدی ملائکه غلاظ شداد و إنّی کنت فیهم و لم أکن منهم فلمّا نزل العذاب عمّنی معهم فأنا معلّق بشعره علی شفیر جهنّم لا أدری أکبکب فیها أم أنجو منها فالتفت عیسی علیه السّلام إلی الحواریّین فقال:یا أولیاء اللّه أکل الخبز الیابس بالملح الجریش و النّوم علی المزابل خیر کثیر مع عافیه الدّنیا و الآخره.

[٢5٨6]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما فتح اللّه علی عبد بابا من أمر الدّنیا إلاّ فتح اللّه علیه من الحرص مثله.

ص :66٨

مریم علیهما السّلام بر دهی گذشت که اهل آن و پرندگان و چارپایانش نیز مرده بودند.پس گفت:هان که ایشان جز به سبب خشم نابود نشده اند.که اگر جدا از هم مرده بودند،همدیگر را دفن می کردند.حواریان گفتند:از روح و کلمۀ خداوند!از خدا بخواه آنان را برای ما زنده کند تا به ما بگویند که اعمالشان چه بوده است و ما از آن اعمال دوری کنیم.پس عیسی علیه السّلام از پروردگارش چنین خواست و آن گاه از فضا فریاد آمد که:ایشان را صدا کن.عیسی علیه السّلام شبانه بر بلندای آن سرزمین رفته، گفت:ای اهل روستا!یکی از آنان پاسخ داد:بله ای روح و کلمۀ خدا.عیسی گفت:

وای بر شما اعمالتان چه بوده است؟او گفت:بندگی طاغوت و دنیادوستی به همراه هراس اندک،آرزوی دراز و غفلت به سبب سرگرمی و بازی.عیسی علیه السّلام گفت:دنیادوستی تان چگونه بود؟او عرض کرد:همچون کودکی که مادرش را دوست می دارد.چون به ما روی می آورد خوشحال و شادمان می شدیم و وقتی به ما پشت می کرد می گریستیم و اندوهگین می شدیم.عیسی علیه السّلام فرمود:

طاغوت پرستی تان چگونه بود؟او گفت:اطاعت از گناهکاران.فرمود:سرانجام کارتان چگونه شد؟او عرض کرد:شب،تندرست خوابیدیم و صبح در هاویه افتادیم،فرمود:هاویه چیست؟گفت:سجّین است.فرمود:سجّین چیست؟ عرض کرد:کوه هایی از آتش است که تا روز قیامت بر روی ما افروخته می شود.

فرمود:شما چه گفتید و به شما چه گفتند؟عرض کرد:ما گفتیم:ما را به دنیا بازگردانید تا در آن پارسایی کنیم.ولی به ما گفتند:شما دروغ می گویید.عیسی علیه السّلام فرمود:وای بر تو چرا از میان این مردم،کسی جز تو با من سخن نگفت؟او عرض کرد:ای روح خدا بر دهان آنان با دستان فرشتگانی خشن و سخت گیر لگامی از آتش زده اند.من در میان این مردم بودم ولی از آنان نبودم.آن گاه چون عذاب فرود آمد مرا هم با ایشان فراگرفت.اکنون من به مویی بر لب دوزخ آویزانم و نمی دانم که به رو در آن می افتم یا از آن نجات می یابم.آن گاه عیسی علیه السّلام به حواریان رو کرد و فرمود:ای دوستان خدا،نان خشک با نمک نساییده خوردن و خوابیدن بر تودۀ تپاله به همراه عافیت دنیا و آخرت بسیار بهتر است.

[٢5٨6]١٢-هشام سالم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خداوند بر هیچ بنده ای دری از دنیا نگشود جز این که به مانند آن،دری از آزمندی به رویش گشود.

ص :66٩

[٢5٨٧]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن القاسم بن محمّد،عن المنقریّ، عن حفص بن غیاث،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال عیسی ابن مریم صلوات اللّه علیه:تعملون للدّنیا و أنتم ترزقون فیها بغیر عمل و لا تعملون للآخره و أنتم لا ترزقون فیها إلاّ بالعمل،ویلکم علماء سوء،الأجر تأخذون،و العمل تضیّعون،یوشک ربّ العمل أن یقبل عمله و یوشک أن یخرجوا من ضیق الدّنیا إلی ظلمه القبر،کیف یکون من أهل العلم من هو فی مسیره إلی آخرته و هو مقبل علی دنیاه و ما یضرّه أحبّ إلیه ممّا ینفعه.

[٢5٨٨]١4-عنه،عن أبیه،عن محمّد بن عمرو فیما أعلم،عن أبی علیّ الحذّاء،عن حریز،عن زراره،و محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أبعد ما یکون العبد من اللّه عزّ و جلّ إذا لم یهمّه إلاّ بطنه و فرجه.

[٢5٨٩]١5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان؛و عبد العزیز العبدیّ،عن عبد اللّه بن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أصبح و أمسی و الدّنیا أکبر همّه جعل اللّه تعالی الفقر بین عینیه و شتّت أمره و لم ینل من الدّنیا إلاّ ما قسم اللّه له،و من أصبح و أمسی و الآخره أکبر همّه جعل اللّه الغنی فی قلبه و جمع له أمره.

[٢5٩٠]١6-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن ابن سنان،عن حفص بن قرط،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من کثر اشتباکه بالدّنیا کان أشدّ لحسرته عند فراقها.

[٢5٩١]١٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن عبد العزیز العبدیّ،عن ابن أبی یعفور قال:

ص :6٧٠

[٢5٨٧]١٣-حفص غیاث از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که عیسای مریم -درود خدا بر او-فرمود:برای دنیا عمل می کنید درحالی که به آن بدون عمل روزی داده می شوید.و برای آخرت عمل نمی کنید درحالی که در آن جز به عمل روزی داده نمی شوید.وای بر شما ای بدعالمان!آیا وقتی عمل را تباه کرده اید فرد می گیرید؟نزدیک است که صاحب عمل،عملش پذیرفته گردد و نزدیک است که ایشان از تنگی دنیا به تاریکی گور بروند.چگونه اهل دانش است کسی که در مسیرش به سوی آخرت،به دنیا رو می کند و آنچه به او زیان می رساند پیش او محبوب تر از چیزی است که به او سود می رساند.

[٢5٨٨]١4-زراره و محمّد مسلم روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بنده هنگامی از خدای عزّتمند دورتر می شود که جز به شکم و شرمگاهش اهمّیت ندهد.

[٢5٨٩]١5-عبد اللّه ابو یعفور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

هرکس صبح و شام کند و بزرگ ترین فکرش دنیا باشد،خداوند والا فقر را میان دیدگانش نهاده،کارش را آشفته می کند و او از دنیا به چیزی جز آنچه خدا برایش قسمت کرده،نمی رسد و هرکس صبح و شام کند و بزرگ ترین اندیشه ای آخرت باشد،خداوند توانگری را در دلش قرار داده،کارش را سامان می دهد.

[٢5٩٠]١6-حفص قرط روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس بیشتر با دنیا درآمیزد هنگام جدایی از آن افسوس ناک تر خواهد شد.

[٢5٩١]١٧-ابن ابو یعفور گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس

ص :6٧١

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من تعلّق قلبه بالدّنیا تعلّق قلبه بثلاث خصال:

همّ لا یفنی و أمل لا یدرک و رجاء لا ینال.

باب الطّمع

[٢5٩٢]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن علیّ بن حسّان،عمّن حدّثه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أقبح بالمؤمن أن تکون له رغبه تذلّه.

[٢5٩٣]٢-عنه،عن أبیه،عمّن ذکره،بلغ به أبا جعفر علیه السّلام قال:

بئس العبد عبد له طمع یقوده و بئس العبد عبد له رغبه تذلّه.

[٢5٩4]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن القاسم بن محمّد،عن المنقریّ،عن عبد الرّزّاق،عن معمر،عن الزّهریّ قال:

قال علیّ بن الحسین علیهما السّلام:رأیت الخیر کلّه قد اجتمع فی قطع الطّمع عمّا فی أیدی النّاس.

[٢5٩5]4-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن أحمد،عن بعض أصحابنا، عن علیّ بن سلیمان بن رشید،عن موسی بن سلاّم،عن سعدان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له:[ما]الّذی یثبت الإیمان فی العبد؟قال:الورع،و الّذی یخرجه منه؟قال:الطّمع.

باب الخرق

[٢5٩6]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن أبیه،عمّن حدّثه، عن محمّد بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :6٧٢

دلش را به دنیا آویخته باشد،آن را به سه خصلت آویخته است:اندوهی که پایان نمی گیرد،آرزویی که پایان ندارد و امیدی که به آن دست نمی یابد.

طمع

[٢5٩٢]١-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:چه زشت است برای مؤمن،میلی که او را به خواری بکشد.

[٢5٩٣]٢-مردی حدیثی را به حضرت باقر علیه السّلام رسانده که ایشان فرمودند:چه بد بنده ای است بنده ای که طمعش او را به پیش براند و چه بد بنده ای است بنده ای که میلش او را به خواری اندازد.

[٢5٩4]٣-زمری روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:من همۀ خیر را گردآمده در امید بریدن از آنچه در دستان مردم است،دیدم.

[٢5٩5]4-سعدان گفت:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:چه چیزی ایمان را در بنده استوار می گرداند؟فرمودند:پرهیزگاری.پرسیدم:و چه چیزی او را از ایمان بیرون می برد؟فرمودند:طمع.

باب کم خردی(خرق)

[٢5٩6]١-محمّد بن عبد الرّحمان ابو لیلی روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام

ص :6٧٣

من قسم له الخرق حجب عنه الإیمان.

[٢5٩٧]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن النّعمان،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لو کان الخرق خلقا یری ما کان شیء ممّا خلق اللّه أقبح منه.

باب سوء الخلق

[٢5٩٨]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ سوء الخلق لیفسد العمل کما یفسد الخلّ العسل.

[٢5٩٩]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أبی اللّه عزّ و جلّ لصاحب الخلق السّیّی بالتّوبه قیل،و کیف ذاک یا رسول اللّه؟قال:لأنّه إذا تاب من ذنب وقع فی ذنب أعظم منه.

[٢6٠٠]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن سیف بن عمیره،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ سوء الخلق لیفسد الإیمان کما یفسد الخلّ العسل.

[٢6٠١]4-عنه،عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع،عن عبد اللّه بن عثمان،عن الحسین بن مهران،عن إسحاق بن غالب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من ساء خلقه عذّب نفسه.

[٢6٠٢]5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن عبد الحمید،

ص :6٧4

فرمودند:هرکس که کم خردی قسمتش باشد از ایمان محروم می گردد.

[٢5٩٧]٢-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:اگر کم خردی،آفریده ای بود که دیده می شد هیچ چیزی از آفریدگان خدا زشت تر از آن نبود.

بداخلاقی

[٢5٩٨]١-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا بداخلاقی،عمل را خراب می کند چنان که سرکه،عسل را.

[٢5٩٩]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:خداوند شکوهمند توبۀ بداخلاق را نمی پذیرد.گفتند:چرا ای رسول خدا؟فرمودند:زیرا وقتی از گناهی توبه کند به گناهی بزرگ تر از آن می افتد.

[٢6٠٠]٣-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا بداخلاقی،ایمان را خراب می کند چنان که سرکه،عسل را خراب می کند.

[٢6٠١]4-اسحاق غالب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس اخلاقش بد باشد خودش را عذاب می دهد.

[٢6٠٢]5-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خداوند

ص :6٧5

عن یحیی بن عمرو،عن عبد اللّه بن سنان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی بعض أنبیائه:الخلق السّیّی یفسد العمل کما یفسد الخلّ العسل.

باب السّفه

[٢6٠٣]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن شریف بن سابق،عن الفضل بن أبی غرّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ السّفه خلق لئیم،یستطیل علی من[هو]دونه و یخضع لمن[هو]فوقه.

[٢6٠4]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن بعض أصحابه،عن أبی المغراء،عن الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا تسفهوا فإنّ أئمّتکم لیسوا بسفهاء.و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من کافأ السّفیه بالسّفه فقد رضی بما أتی إلیه حیث احتذی مثاله.

[٢6٠5]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج،عن أبی الحسن موسی علیه السّلام فی رجلین یتسابّان فقال:

البادی منهما أظلم،و وزره و وزر صاحبه علیه ما لم یتعدّ المظلوم.

[٢6٠6]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن صفوان،عن عیص بن القاسم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ أبغض خلق اللّه عبد اتّقی النّاس لسانه.

ص :6٧6

عزّتمند به یکی از پیامبرانش وحی کرد:اخلاق بد،عمل را خراب می کند چنان که سرکه،عسل را خراب می کند.

سفاهت

[٢6٠٣]١-فضل ابو قرّه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:سفاهت، خوی انسان پست است که به پایین دست گردن فرازی می کند و به بالا دست، فروتنی.

[٢6٠4]٢-حلبی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:سفاهت نکنید؛ زیرا امامان شما از سفیهان نیستند.و ایشان فرمودند:هرکس سفیه را با سفاهت جزا بدهد،به آنچه بر سرش بیاید خرسند شده است؛زیرا به او اقتدا کرده است.

[٢6٠5]٣-عبد الرّحمان حجّاج روایت کرده که حضرت کاظم علیه السّلام دربارۀ دو مردی که همدیگر را دشنام می دهند،فرمود:آغازکنندۀ این دو نفر،ستمکارتر است و گناه خود و رفیقش را به گردن دارد تا آن گاه که آن ستمدیده،خود ستمکاری نکند.

[٢6٠6]4-عیص قاسم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا بدترین آفریدۀ خداوند بنده ای است که مردم از زبانش بترسند.

ص :6٧٧

ص :6٧٨

نمایۀ آیات

ادعونی أستجب لکم، ١5٠

ادفع بالّتی هی أحسن السّیّئه، 4٨٢

ادفع بالّتی هی أحسن[السّیّئه]فإذا الّذی بینک و بینه عداوه کأنّه ولیّ، ٢٠٠

إذا السّماء انشقّت و أمّا من أوتی کتابه وراء ظهره فسوف یدعوا ثبورا، ٧4

إذ أقسموا لیصر منّها مصبحین و لا یستثنون فطاف علیها طائف، 5٨٠

اصبروا و صابروا و رابطوا، ١٨4

أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم، 5٢

أفأنت تکره النّاس حتّی یکونوا مؤمنین، 4٧4

أفمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون، ٧٨

إلاّ إبلیس کان من الجنّ ففسق عن أمر ربّه، ٧٨

ألا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب، ٨4

إلاّ من أتی اللّه بقلب سلیم، 4٠

إلاّ من أکره و قلبه مطمئنّ بالإیمان، 4٨6،4٨٨

إلاّ من أکره و قلبه مطمئنّ بالإیمان و لکن من شرح بالکفر صدرا، ٨4

الّذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم، 6٠٠

ص :6٧٩

الّذین آمنوا بأفواههم و لم تؤمن قلوبهم، ٨4

الّذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه بأموالهم و أنفسهم أعظم، ١٠٠

الّذین إذا أصابتهم مصیبه قالوا إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون أولئک علیهم، ٢١٠

الّذین یأکلون الرّبا لا یقومون إلاّ کما یقوم الّذی یتخبّطه الشّیطان من المسّ، 6٠6

الّذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش، 6٠4

الّذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش إلاّ اللّمم، 5٩٢

الّذین یشترون بعهد اللّه و أیمانهم ثمنا قلیلا أولئک لا خلاق لهم فی الآخره، 6٠6

الّذین یصلون ما أمر اللّه به أن یوصل، ٣٣٨،٣4٨،٣5٠

الّذین یصلون ما أمر اللّه به أن یوصل و یخشون ربّهم و یخافون سوء الحساب، ٣4٨

الزّانی لا ینکح إلاّ زانیه أو مشرکه و الزّانیه لا ینکحها إلاّ زان، ٧٨

السّابقون السّابقون أولئک المقرّبون، ٩٨

ألست بربّکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامه إنّا کنّا عن هذا غافلین، ٢٠

ألم تر إلی الّذین قیل لهم کفّوا أیدیکم، ٢6٠

الیوم نختم علی أفواههم و تکلّمنا أیدیهم و تشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون، ٨٨

إمّا یبلغنّ عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلا تقل لهما أفّ و لا تنهرهما، ٣5٢

إنّا أوحینا إلیک کما أوحینا إلی نوح و النّبیّین من بعده، ٧٠

إنّ إبراهیم کان أمّه قانتا للّه حنیفا و لم یک من المشرکین، 5٣٢

إنّ الّذین اتّخذوا العجل سینالهم غضب من ربّهم و ذلّه فی الحیاه الدّنیا، 4٠

إنّ الّذین یأکلون أموال الیتامی ظلما إنّما یأکلون فی بطونهم نارا، ٧٨

إنّ الّذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات، ٧٨

ص :6٨٠

إنّ الّذین یشترون بعهد اللّه و أیمانهم ثمنا قلیلا أولئک لا خلاق لهم فی الآخره، ٧٨

إنّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسؤلا، ٩٠

إنّ اللّه فالق الحبّ و النّوی، ١6

إنّ اللّه لا یحبّ الخائنین، 6١4

إنّ اللّه لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء، 6٠٢

إنّ اللّه لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم، 5٨6

إنّ اللّه لعن الکافرین و أعدّ لهم سعیرا خالدین فیها أبدا لا یجدون ولیّا و لا نصیرا، ٧6

إنّ المنافقین هم الفاسقون، ٧٨

إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به اللّه فیغفر لمن یشاء، ٨4

إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیّئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما، 5٩٠

أنزل السّکینه فی قلوب المؤمنین، ٣6

انظر کیف فضّلنا بعضهم علی بعض و لل آخره أکبر درجات و أکبر تفضیلا، ١٠٠

إنّ کتاب الأبرار لفی علّیّین و ما أدراک ما علّیّون کتاب مرقوم یشهده المقرّبون، ١٢

إنّک لا تهدی من أحببت و لکنّ اللّه یهدی من یشاء، 4٧4

أنّ لعنت اللّه علیه إن کان من الکاذبین، 6١4

إنّما یأکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا، 6٠6

إنّما یتقبّل اللّه من المتّقین، ١١٢

إنّما یخشی اللّه من عباده العلماء، ١56

إنّما یوفّی الصّابرون أجرهم بغیر حساب، ١6٨

إنّها إن تک مثقال حبّه من خردل فتکن فی صخره أو فی السّماوات أو فی الأرض، 5٨٠

ص :6٨١

إنّه لا ییأس من روح اللّه إلاّ القوم الکافرون، 6٠6

إنّی سقیم، 4٨٢

أو إطعام فی یوم ذی مسغبه یتیما ذا مقربه أو مسکینا ذا متربه، 45٠

أولئک کتب فی قلوبهم الإیمان، ٣6

أولئک لهم اللّعنه و لهم سوء الدّار، 6٠٨

أولئک یؤتون أجرهم مرّتین بما صبروا(قال بما صبروا علی التّقیّه)، 4٨٠

أو من کان میتا فأحییناه، ١6

أیّتها العیر إنّکم لسارقون، 4٨٢

بل الإنسان علی نفسه بصیره، 6٢٢

بل الإنسان علی نفسه بصیره و لو ألقی معاذیره، 6٢٠،6٢4

تتجافی جنوبهم عن المضاجع، 5٨

تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض منهم من کلّم اللّه و رفع بعضهم درجات، 5٩٨

تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض منهم من کلّم اللّه و رفع بعضهم فوق بعض درجات، ١٠٠

حبّب إلیکم الإیمان و زیّنه فی قلوبکم و کرّه إلیکم الکفر و الفسوق، ٢٨4

حنفاء للّه غیر مشرکین به، ٣٢

خذ العفو و أمر بالعرف، 5٢٨

خلقتنی من نار و خلقته من طین، 64٨

ذلک بأنّهم لا یصیبهم ظمأ و لا نصب و لا مخمصه فی سبیل اللّه، ١٠٠

ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه ذو الفضل العظیم، 4١٨

ربّ أدخلنی مدخل صدق و أخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا، ٢١٨

ص :6٨٢

ربّ أنزلنی منزلا مبارکا و أنت خیر المنزلین، ٢١٨

ربّنا لا تجعلنا فتنه للّذین کفروا، 566

رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه، 5٣٨

رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر اللّه-عزّ و جلّ-، ١١4

سابقوا إلی مغفره من ربّکم و جنّه عرضها کعرض السّماء و الأرض، ٩٨

سبحان الّذی سخّر لنا هذا و ما کنّا له مقرنین، ٢١٨

سوره أنزلناها و فرضناها و أنزلنا فیها آیات بیّنات لعلّکم تذکّرون الزّانیه، ٨٠

سیماهم فی وجوههم من أثر السّجود، ٢٨

شرع لکم من الدّین ما وصّی به نوحا و الّذی أوحینا إلیک و ما وصّینا به إبراهیم، ٧٠

صبغه اللّه و من أحسن من اللّه صبغه، ٣4،٣6

طوبی لهم و حسن مآب، 5٢4

طه ما أنزلنا علیک القرآن لتشقی، ٢١6

عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحدا إلاّ من ارتضی من رسول، 5٢٨

عن الیمین و عن الشّمال قعید ما یلفظ من قول إلاّ لدیه رقیب عتید، 5٧4

فإذا الّذی بینک و بینه عداوه کأنّه ولیّ حمیم، 4٨٢

فإذا لقیم الّذین کفروا فضرب الرّقاب حتّی إذا أثخنتموهم فشدّوا الوثاق، ٨٨

فاصبر کما صبر أولوا العزم من الرّسل، 44

فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم کلّ مرصد، ٢٠٠

فأمّا من أوتی کتابه بیمینه فأولئک یقرؤن کتابهم و لا یظلمون فتیلا، ٨٠

فإنّها لا تعمی الأبصار و لکن تعمی القلوب الّتی فی الصّدور، ١١4

ص :6٨٣

فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه أولئک الّذین هداهم اللّه، ٨6

فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم، 6٠6

فجزاؤه جهنّم خالدا فیها، 6٠6

فضّل اللّه المجاهدین علی القاعدین أجرا عظیما درجات منه و مغفره و رحمه، ١٠٠

فطرت اللّه الّتی فطر النّاس علیها، ٣٠

فقاتل فی سبیل اللّه لا تکلّف إلاّ نفسک، 4٢

فقالوا ربّنا باعد بین أسفارنا و ظلموا أنفسهم، 5٨4

فقد استمسک بالعروه الوثقی، ٣4

فکبکبوا فیها هم و الغاوون، 6٣٠

فلا تخشوا النّاس و اخشون، ١56

فلا تعجبک أموالهم و لا أولادهم، ٣١٠

فلا یأمن مکر اللّه إلاّ القوم الخاسرون، 6٠6

فما أصبرهم علی النّار، 5٧6

فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربّه أحدا، 6٢٠

فمن یرد اللّه أن یهدیه یشرح صدره للإسلام و من یرد، 4٧6

فمن یعمل مثقال ذرّه خیرا یره و من یعمل مثقال ذرّه شرّا یره، ١٠٠

فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن باللّه فقد استمسک بالعروه الوثقی، ٣6

فوقاه اللّه سیّئات ما مکروا، 4٧٨

فویل للّذین کفروا من مشهد یوم عظیم، ٧٨

قالت أخراهم لأولادهم ربّنا هؤلاء أضلّونا فآتهم عذابا ضعفا من النّار، ٧6

ص :6٨4

قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا، 5٨

قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا، 6٠،64

قد أفلح المؤمنون الّذین هم فی صلاتهم خاشعون و الّذین هم عن اللّغو معرضون، ٨6

قد نعلم إنّه لیحزنک الّذی یقولون فإنّهم لا یکذّبونک، ٢٠٠

قل کلّ یعمل علی شاکلته، 4٠،١٩4

قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم، ٨6

کلاّ إنّ کتاب الفجّار لفی سجّین و ما أدراک ما سجّین کتاب، ١٢

کلاّ بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون، 5٨4

کلّما ألقی فیها فوج سألهم خزنتها ألم یأتکم نذیر قالوا بلی، ٧4

کلّما دخلت أمّه لعنت أختها حتّی إذا ادّارکوا فیها جمیعا، ٧6

کلّهم لجعلنا لمن یکفر بالرّحمن لبیوتهم سقفا من فضّه، 5٧٢

لئن شکرتم لأزیدنّکم، ١5٠،٢١6

لا یستوی منکم من أنفق من قبل الفتح و قاتل أولئک أعظم درجه، ١٠٠

لعنوا فی الدّنیا و الآخره و لهم عذاب عظیم، 6٠6

لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم، ٢٩٢

لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون، ٣5٢

لیبلوکم أیّکم أحسن عملا، 4٠

لینذر من کان حیّا و یحقّ القول علی الکافرین، ١6

ما قدّموا و آثارهم و کلّ شیء أحصیناه فی إمام مبین، 6١٠

ما کنت تدری ما الکتاب و لا الإیمان و لکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء، ٣5٨

ص :6٨5

ما یلفظ من قول إلاّ لدیه رقیب عتید، 4٠6،4١٢

من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها، 66

من یشرک باللّه فقد حرّم اللّه علیه الجنّه، 6٠6

من یطع الرّسول فقد أطاع اللّه و من تولّی فما أرسلناک علیهم حفیظا، 4٨

من یطع اللّه و الرّسول فأولئک مع الّذین أنعم اللّه علیهم من النّبیّین و الصّدّیقین، ١٧6

نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ إنّهم فتیه آمنوا بربّهم و زدناهم هدی، ٩٠

و اتّقوا اللّه الّذی تسائلون به و الأرحام إنّ اللّه کان علیکم رقیبا، ٣٣6،٣46

و اخفض لهما جناح الذّلّ من الرّحمه، ٣5٢

و إذ أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیّتهم و أشهدهم علی أنفسهم، ١٨،٣٢

و إذا سمعوا اللّغو أعرضوا عنه و قالوا لنا أعمالنا و لکم أعمالکم، ٨6

و إذا ما أنزلت سوره فمنهم من یقول أیّکم زادته هذه إیمانا، ٩٠

و إذا مرّوا باللّغو مرّوا کراما، ٨6

و اذکر فی الکتاب إسماعیل إنّه کان صادق الوعد و کان رسولا نبیّا، 6١4

و اصبر علی ما یقولون و اهجرهم هجرا جمیلا و ذرنی و المکذّبین أولی النّعمه، ٢٠٠

و اقتلوهم حیث ثقفتموهم، ٢٠٢

و اقصد فی مشیک و اغضض من صوتک إنّ أنکر الأصوات لصوت الحمیر، ٨٨

و الّذین یرمون المحصنات ثمّ لم یأتوا بأربعه شهداء فاجلدوهم ثمانین جلده، ٧٨

و الّذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا، 4٢٨

و السّابقون الأوّلون من المهاجرین و الأنصار و الّذین اتّبعوهم بإحسان، ٩٨

و الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و اللّه یحبّ المحسنین، ٢5٠

ص :6٨6

و اللاّتی یأتین الفاحشه من نسائکم فاستشهدوا علیهنّ أربعه منکم، ٨٠

و اللّیل إذا یغشی فأنذرتکم نارا تلظّی لا یصلاها إلاّ الأشقی الّذی کذّب و تولّی، ٧4

و أمّا الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنز لهما، ١٣6

و أمّا إن کان من المکذّبین الضّالّین فنزل من حمیم و تصلیه جحیم، ٧4

و أمّا بنعمه ربّک فحدّث، ٢١4

و أمّا من أوتی کتابه بشماله فیقول یا لیتنی لم أوت کتابیه، ٧4

و إمّا ینسینّک الشّیطان فلا تقعد بعد الذّکری مع القوم الظّالمین، ٨6

و أنّ المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه أحدا، ٨٨

و إن جاهداک علی أن تشرک بی ما لیس لک به علم، ٣56

و إن من أمّه إلاّ خلا فیها نذیر، ١١4

و إنّی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثمّ اهتدی، ١١٢

و أیّدهم بروح منه، 5٧4

و أیّدهم بروح منه، 6٠٢

و بالوالدین إحسانا، ٣5٢

و برّزت الجحیم للغاوین و قیل لهم أین ما کنتم تعبدون من دون اللّه هل ینصرونکم، ٧4

و تتلقّاهم الملائکه هذا یومکم الّذی کنتم توعدون، 456

و تمّت کلمت ربّک الحسنی علی بنی إسرائیل بما صبروا، ٢٠٠

و جعلنا منهم أئمّه یهدون بأمرنا لمّا صبروا و کانوا ب آیاتنا یوقنون، ٢٠٠

و جعلنی مبارکا أین ما کنت، ٣6٨

و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا، ١٨٢

ص :6٨٧

و قد نزّل علیکم فی الکتاب أن إذا سمعتم آیات اللّه یکفر بها و یستهزأ بها، ٨6

و قضی ربّک ألاّ تعبدوا إلاّ إیّاه و بالوالدین إحسانا، ٧٢

و قضی ربّک ألاّ تعبدوا إلاّ إیّاه و بالوالدین إحسانا، ٣54

و قل لهما قولا کریما، ٣5٢

و قولوا آمنّا بالّذی أنزل إلینا و أنزل إلیکم و إلهنا و إلهکم واحد، ٨4

و قولوا للنّاس حسنا، ٣6٨

و کان تحته کنز لهما، ١٣٨

و لئن سألتهم من خلق السّماوات و الأرض لیقولنّ اللّه، ٣٢

و لئن سألتهم من خلقهم لیقولنّ اللّه، ٣٢

و لئن سألتهم من خلقهم لیقولنّ اللّه، ٢6

و لا تجعلوا اللّه عرضه لأیمانکم أن تبرّوا و تتّقوا و تصلحوا بین النّاس، 46٨

و لا تستوی الحسنه و لا السّیّئه، 4٨٢

و لا تقتلوا أولادکم خشیه إملاق نحن نرزقهم و إیّاکم إنّ قتلهم، ٧٢

و لا تقف ما لیس لک به علم إنّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسؤلا، ٨6

و لا تمدّنّ عینیک إلی ما متّعنا به أزواجا منهم زهره الحیاه الدّنیا، ٣١٠

و لا تمش فی الأرض مرحا إنّک لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولا، ٨٨

و لا تیمّموا الخبیث منه تنفقون، 6٠٢

و لقد خلقنا السّماوات و الأرض و ما بینهما فی ستّه أیّام و ما مسّنا من لغوب، ٢٠٠

و لقد علمتم الّذین اعتدوا منکم فی السّبت فقلنا لهم کونوا قرده خاسئین، ٧٢

و لقد علموا لمن اشتراه ما له فی الآخره من خلاق، 6٠6

و لقد عهدنا إلی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما، ٢٢

ص :6٨٨

و لقد فضّلنا بعض النّبیّین علی بعض، ١٠٠

و لقد نعلم أنّک یضیق صدرک بما یقولون فسبّح بحمد ربّک و کن من السّاجدین، ٢٠٠

و للّه علی النّاس حجّ البیت من استطاع إلیه سبیلا و من کفر فإنّ اللّه غنیّ، 46

و لمن خاف مقام ربّه جنّتان، ١6٠،١٨٠

و لو لا أن یکون النّاس أمّه واحده، 5٧٢

و لیمحّص اللّه الّذین آمنوا و یمحق الکافرین، ٣٠٢

و ما آتاکم الرّسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا، 4٠٨

و ما أصابکم من مصیبه فبما کسبت أیدیکم و یعفوا عن کثیر، 5٧6

و ما أضلّنا إلاّ المجرمون، ٧4،٧6

و ما تقدّموا لأنفسکم من خیر تجدوه عند اللّه، ١٠٠

و ما قدروا اللّه حقّ قدره، 4٠٨

و ما کان اللّه لیضیع إیمانکم إنّ اللّه بالنّاس لرؤف رحیم، ٩٠

و ما کنتم تستترون أن یشهد علیکم سمعکم و لا أبصارکم و لا جلودکم، ٨6

و من أحیاها فکأنّما أحیا النّاس جمیعا، 4٧٠

و منکم من یردّ إلی أرذل العمر لکی لا یعلم بعد علم شیئا، 6٠٠

و من یتّق اللّه یجعل له مخرجا، ١56

و من یتوکّل علی اللّه فهو حسبه، ١5٠

و من یغلل یأت بما غلّ یوم القیامه، 6٠6

و من یفعل ذلک یلق أثاما یضاعف له العذاب یوم القیامه و یخلد فیه مهانا، 6٠6

و من یقتل مؤمنا متعمّدا فجزاؤه جهنّم خالدا فیها و غضب اللّه علیه و لعنه، ٧6

ص :6٨٩

و من یکتمها فإنّه آثم قلبه، 6٠6

و من یؤت الحکمه فقد أوتی خیرا کثیرا، 6٠٢

و من یولّهم یومئذ دبره إلاّ متحرّفا لقتال أو متحیّزا إلی فئه، 6٠6

و نکتب ما قدّموا و آثارهم و کلّ شیء أحصیناه فی إمام مبین، 5٨٠

و وصّینا الإنسان بوالدیه(حسنا)و إن جاهداک علی أن تشرک بی ما، ٣56

و یؤت کلّ ذی فضل فضله، ١٠٠

و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصه(ثمّ قال:)و من یوق شحّ نفسه، 46٠

هم درجات عند اللّه، ١٠٠

هو الّذی أنزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ أمّ الکتاب و أخر متشابهات، ٧٠

یا أیّها الّذین آمنوا إذا قمتم إلی الصّلاه فاغسلوا وجوهکم، ٨٨

یا أیّها الّذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربّکم و افعلوا الخیر لعلّکم تفلحون، ٨٨

یا أیّها الّذین آمنوا اصبروا و صابروا، ٢١٠

یا أیّها الّذین آمنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم، 5٠

یخرج الحیّ من المیّت و مخرج المیّت من الحیّ، ١6

یرفع اللّه الّذین آمنوا منکم و الّذین أوتوا العلم درجات، ١٠٠

ص :6٩٠

نمایۀ روایات

آفه الدّین الحسد و العجب و الفخر،646

أبعد ما یکون العبد من اللّه عزّ و جلّ إذا لم یهمّه إلاّ بطنه و فرجه،6٧٠

أبلغ شیعتنا أنّه لن ینال ما عند اللّه إلاّ بعمل،و أبلغ شیعتنا أنّ أعظم النّاس،6٣٢

أبلغ عنّی کذا و کذا-فی أشیاء أمر بها-قلت:فأبلّغهم عنک،46٨

ابن آدم اجتنب ما حرّمت علیک،تکن من أورع النّاس،١٧4

أبو ذرّ-رحمه اللّه-یقول:یا مبتغی العلم إنّ هذا اللّسان مفتاح خیر و مفتاح شرّ،٢6٢

أبی اللّه عزّ و جلّ لصاحب الخلق السّیّی بالتّوبه قیل:و کیف ذاک،6٧4

أتحبّ إخوانک یا حسین؟قلت:نعم قال:تنفع فقراءهم قلت:نعم قال:أما إنّه،45٠

أتخلون و تتحدّثون و تقولون ما شئتم؟فقلت:إی و اللّه إنّا لنخلو و نتحدّث،4١٨

أتری لا أعرف خیارکم من شرارکم؟بلی و اللّه،و إنّ شرارکم،6٢٨

اتّقوا اللّه و اعدلوا،فإنّکم تعیبون علی قوم لا یعدلون،٣٣٠

اتّقوا اللّه و کونوا إخوه برره،متحابّین فی اللّه،متواصلین،٣٩٠

اتّقوا اللّه و لا یحسد بعضکم بعضا،إنّ عیسی ابن مریم کان من شرائعه السّیح،644

اتّقوا المحقّرات من الذّنوب فإنّ لها طالبا،یقول أحدکم:أذنب و أستغفر،5٨٠

اتّقوا المحقّرات من الذّنوب فإنّها لا تغفر،قلت:و ما المحقّرات،6٠٨

ص :6٩١

اتّقوا علی دینکم فاحجبوه بالتّقیّه فإنّه لا إیمان لمن لا تقیّه له،4٨٢

أتی رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:إنّی رجل شابّ نشیط و أحبّ الجهاد،٣64

أتی رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه إنّی راغب فی الجهاد نشیط،٣5٨

أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:رجل بدویّ فقال:إنّی أسکن البادیه فعلّمنی جوامع الکلام،6٣٨

أتی عالم عابدا فقال له:کیف صلاتک؟فقال:مثلی یسأل عن صلاته،65٨

أثافیّ الإسلام ثلاثه:الصّلاه و الزّکاه و الولایه،لا تصحّ واحده منهنّ،46

اجتهدت فی العباده و أنا شابّ،فقال لی أبی علیه السّلام:یا بنیّ دون ما أراک تصنع،١٩6

اجعلوا أمرکم هذا للّه و لا تجعلوه للنّاس،فإنّه ما کان للّه فهو للّه،4٧4

اجعلوا أمرکم هذا للّه و لا تجعلوه للنّاس فإنّه ما کان للّه فهو للّه،6١٨

أحبّ الأعمال إلی اللّه سرور[الّذی]تدخله علی المؤمن،4٢٨

أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ ما دا[و]م علیه العبد و إن قلّ،١٨6

احذروا عواقب العثرات،4٩٠

أحسن الظّنّ باللّه فإنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:أنا عند ظنّ عبدی المؤمن بی،١64

أحسن یا إسحاق إلی أولیائی ما استطعت،فما أحسن مؤمن،46٢

أحقّ خلق اللّه أن یسلّم لما قضی اللّه عزّ و جلّ من عرف اللّه عزّ و جلّ و من،١44

أخبرت بما أخبرتک به أحدا؟قلت:لا إلاّ سلیمان بن خالد،4٩6

أخبرنی بدعائم الإسلام الّتی لا یسع أحدا التّقصیر عن معرفه شیء،4٨

أخبرنی عن الإسلام و الإیمان أ هما مختلفان،6٢

أخذ اللّه میثاق المؤمن علی أن لا تصدّق مقالته و لا ینتصف،54٢

اخشوا اللّه خشیه لیست بتعذیر،و اعملوا للّه فی غیر ریاء،6٢6

أ خفت أن یمسّک من فقره شیء؟قال:لا،قال:فخفت أن یصیبه،566

ص :6٩٢

أدعو لوالدیّ إذا کانا لا یعرفان الحقّ؟قال:ادع لهما و تصدّق عنهما،٣56

إذا أذنب الرّجل خرج فی قلبه نکته سوداء،فإن تاب انمحت،5٨٠

إذا أراد أحدکم أن لا یسأل ربّه شیئا إلاّ أعطاه،٣٣٢

إذا أراد اللّه بعبد خیرا زهّده فی الدّنیا و فقّهه فی الدّین و بصّره عیوبها،٢٩4

إذا أراد اللّه عزّ و جلّ هلاک عبد نزع منه الحیاء فإذا نزع منه الحیاء،6١6

إذا أردت أن تعرف أصحابی فانظر إلی من اشتدّ ورعه و خاف خالقه،5١٨

إذا أردت أن تعلم أنّ فیک خیرا فانظر إلی قلبک،فإن کان یحبّ أهل طاعه اللّه،٢٨٨

إذا أردت شیئا من الخیر فلا تؤخّره،فإنّ العبد یصوم الیوم الحارّ،٣٢٠

إذا أصبحت و أمسیت فقل عشر مرّات:اللّهمّ ما أصبحت بی من نعمه،٢٢4

إذا التقی المؤمنان فتصافحا أقبل اللّه بوجهه علیهما و تتحاتّ الذّنوب عن وجوههما،4٠٨

إذا التقیتم فتلاقوا بالتّسلیم و التّصافح و إذا تفرّقتم فتفرّقوا بالاستغفار،4٠4

إذا بعث اللّه المؤمن من قبره خرج معه مثال یقدم أمامه،کلّما رأی،4٢4

إذا تخلّی المؤمن من الدّنیا سما و وجد حلاوه حبّ اللّه،٢٩6

إذا جمع اللّه عزّ و جلّ الأوّلین و الآخرین قام مناد فنادی یسمع النّاس،٢٨6

إذا خالطت النّاس فإن استطعت أن لا تخالط أحدا من النّاس،٢٣٢

إذا ذکر أحدکم نعمه اللّه عزّ و جلّ فلیضع خدّه علی التّراب شکرا للّه،4٢4

إذا رأیت الرّجل و قد ابتلی و أنعم اللّه علیک فقل:اللّهمّ إنّی لا أسخر،٢٢٢

إذا رأیت بین اثنین من شیعتنا منازعه فافتدها من مالی،466

إذا رأیتم أهل البلاء فاحمدوا اللّه و لا تسمعوهم فإنّ ذلک یحزنهم،٢٢٢

إذا صافح الرّجل صاحبه فالّذی یلزم التّصافح أعظم أجرا من الّذی یدع،4٠6

إذا عصانی من عرفنی،سلّطت علیه من لا یعرفنی،5٨٨

ص :6٩٣

إذا کان الرّجل علی عمل فلیدم علیه سنه ثمّ یتحوّل عنه،١٨6

إذا کان یوم القیامه أمر اللّه تبارک و تعالی منادیا ینادی بین یدیه،56٨

إذا کان یوم القیامه جمع اللّه تبارک و تعالی الأوّلین و الآخرین،٢46

إذا کان یوم القیامه قام عنق من النّاس حتّی یأتوا باب الجنّه فیضربوا،5٧٠

إذا کان یوم القیامه یقوم عنق من النّاس فیأتون باب الجنّه فیضربونه،١6٨

إذا لقی أحدکم أخاه فلیسلّم علیه و لیصافحه،4٠4

إذا لم تکن حلیما فتحلّم،٢56

إذا مات المؤمن خلّی علی جیرانه من الشّیاطین عدد ربیعه و مضر،546

إذا وقع بین رجلین منازعه نزل ملکان فیقولان للسّفیه منهما،٢5٨

إذا همّ أحدکم بخیر أو صله فإنّ عن یمینه و شماله شیطانین فلیبادر،٣٢٢

إذا همّ أحدکم بخیر فلا یؤخّره فإنّ العبد ربّما صلّی الصّلاه أو صام،٣١٨

إذا هممت بخیر فبادر،فإنّک لا تدری ما یحدث،٣٢٠

إذا هممت بشیء من الخیر فلا تؤخّره،فإنّ اللّه عزّ و جلّ ربّما اطّلع،٣٢٢

أربع لا یخلو منهنّ:المؤمن أو واحده منهنّ مؤمن یحسده،54٢

أربع من کنّ فیه کمل إسلامه و لو کان من قرنه إلی قدمه خطایا،١٣٢

أربع من کنّ فیه کمل إیمانه و إن کان من قرنه إلی قدمه ذنوبا،٢٢٨

أربع من کنّ فیه و کان من قرنه إلی قدمه ذنوبا بدّلها اللّه حسنات،٢44

أرسل النّجاشیّ إلی جعفر بن أبی طالب و أصحابه فدخلوا علیه و هو فی بیت له،٢٧6

ارفق بهم فإنّ کفر أحدهم فی غضبه و لا خیر فیمن کان کفره فی غضبه،٢٧٢

أرکان الکفر أربعه:الرّغبه و الرّهبه و السّخط و الغضب،6١٢

ازنی الرّجل فارقه روح الإیمان؟قال:فقال:هو مثل قول اللّه عزّ و جلّ:[ و لا تیمّموا، 6٠٢

ص :6٩4

استشهد مع جعفر بن أبی طالب بعد تسعه نفر و کان هو العاشر،١٢6

استقبلت أبا عبد اللّه علیه السّلام فی طریق فأعرضت عنه بوجهی و مضیت،4٨4

اشتدّت حال رجل من أصحاب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالت له امرأته،٣١٢

أشدّ النّاس بلاء الأنبیاء ثمّ الأوصیاء ثمّ الأماثل فالأماثل،54٨

اشکر من أنعم علیک و أنعم علی من شکرک،٢١4

اصبر علی أعداء النّعم،فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک،٢5٠

اصبروا علی أعداء النّعم،فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک،٢5٢

اصبروا علی الفرائض،١٨4

اصبروا علی الفرائض و صابروا علی المصائب و رابطوا علی الأئمّه علیهم السّلام ١٨4

اصبروا علی المصائب،٢١٠

أصلحک،اللّه إنّی رجل منقطع إلیکم بمودّتی و قد أصابتنی حاجه شدیده،5٧٢

أصول الکفر ثلاثه:الحرص و الاستکبار و الحسد،6١٢

اعلموا أنّ القرآن هدی اللّیل و النّهار و نور اللّیل المظلم علی ما کان،4٧٨

اعمل بفرائض اللّه تکن أتقی النّاس،١٨4

افتتحوا نهارکم بخیر و أملوا علی حفظتکم فی أوّله خیرا و فی آخره خیرا،٣٢٠

أفضل العباده إدمان التّفکّر فی اللّه و فی قدرته،١٢٨

أفضل النّاس من عشق العباده،فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده،١٨٨

أفطر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عشیّه خمیس فی مسجد قبا،فقال:هل من شراب،٢٧٨

أقرئ المفضّل السّلام و قل له:إنّا قد أصبنا بإسماعیل فصبرنا،فاصبر کما صبرنا،٢٠٨

أکثر ما تلج به أمّتی الجنّه تقوی اللّه و حسن الخلق،٢٢٨

أکثر ما تلج به أمّتی النّار الأجوفان:البطن و الفرج،١٨٠

ص :6٩5

أکثر من أن تقول:اللّهمّ لا تجعلنی من المعارین و لا تخرجنی من التّقصیر،١66

أکله یأکلها أخی المسلم عندی أحبّ إلیّ من أن أعتق رقبه،454

ألا أخبرک بالإسلام أصله و فرعه و ذروه سنامه؟قلت:بلی جعلت فداک،5٨

ألا أخبرکم بأبعدکم منّی شبها؟قالوا:بلی یا رسول اللّه،قال:الفاحش،6١4

ألا أخبرکم بأشبهکم بی؟قالوا:بلی یا رسول اللّه،قال:أحسنکم خلقا،5٢6

ألا أخبرکم بأشدّ ما فرض اللّه علی خلقه،فذکر ثلاثه أشیاء،٣٢6

ألا أخبرکم بخیر خلائق الدّنیا و الآخره؟:العفو عمّن ظلمک،٢44

ألا أخبرکم بخیر رجالکم؟قلنا:بلی یا رسول اللّه قال:إنّ من خیر رجالکم،١٣٢

ألا أخبرکم بشرار رجالکم؟قلنا:بلی یا رسول اللّه،فقال:إنّ من شرار رجالکم،6١6

ألا أدلّک علی أمر یدخلک اللّه به الجنّه،٢6٠

ألا أدلّکم علی خیر أخلاق الدّنیا و الآخره؟:تصل من قطعک،٢44

ألا أنبّئکم بالمؤمن؟من ائتمنه المؤمنون علی أنفسهم و أموالهم،5١6

ألا إنّ لکلّ عباده شرّه ثمّ تصیر إلی فتره فمن صارت شرّه،١٩4

ألا إنّه من ینصف النّاس من نفسه لم یزده اللّه إلاّ عزّا،٣٢4

الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل قال و ما الإبقاء،6٢4

الإسلام عریان فلباسه الحیاء و زینته الوقار و مروءته العمل الصّالح،١١٠

الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و تستحلّ به الفروج،5٨،6٠

الإصرار هو أن یذنب الذّنب فلا یستغفر اللّه و لا یحدّث نفسه بتوبه فذلک الإصرار،6١٠

الإیمان أربعه أرکان:الرّضا بقضاء اللّه و التّوکّل علی اللّه و تفویض الأمر إلی اللّه،١٣٢

الإیمان فوق الإسلام بدرجه،و التّقوی فوق الإیمان بدرجه،١٢٠

الإیمان له أرکان أربعه:التّوکّل علی اللّه،و تفویض الأمر إلی اللّه،١١٢

ص :6٩6

الإیمان ما استقرّ فی القلب و أفضی به إلی اللّه عزّ و جلّ و صدّقه العمل،64

الإیمان هو الإقرار باللّسان و عقد فی القلب و عمل بالأرکان،66

الإیمان یشارک الإسلام و الإسلام لا یشارک الإیمان،6٢

البادی منهما أظلم،و وزره و وزر صاحبه علیه ما لم یتعدّ المظلوم،6٧6

البرّ و حسن الخلق یعمران الدّیار و یزیدان فی الأعمار،٢٢٨

التّقیّه ترس اللّه بینه و بین خلقه،4٨٨

التّقیّه ترس المؤمن و التّقیّه حرز المؤمن،و لا إیمان لمن لا تقیّه له،4٩٠

التّقیّه فی کلّ شیء یضطرّ إلیه ابن آدم فقد أحلّه اللّه له،4٨٨

التّقیّه فی کلّ ضروره و صاحبها أعلم بها حین تنزل به،4٨6

التّقیّه من دین اللّه،قلت:من دین اللّه،قال:إی و اللّه من دین اللّه،4٨٢

التّقیّه من دینی و دین آبائی و لا إیمان لمن لا تقیّه له،4٨6

التّواضع أن تعطی النّاس ما تحبّ أن تعطاه،٢٨٢

الجنّه محفوفه بالمکاره و الصّبر،فمن صبر علی المکاره فی الدّنیا دخل الجنّه،٢٠4

الحسنه التّقیّه و السّیّئه الإذاعه،4٨٠

الحسنه:التّقیّه،و السّیّئه:الإذاعه و قوله عزّ و جلّ:ادفع بالّتی هی أحسن،4٨٢

الحمد للّه الّذی عافانی ممّا ابتلاک به،و لو شاء فعل،٢٢٢

الحنیفیّه من الفطره الّتی فطر اللّه النّاس علیها،لا تبدیل لخلق اللّه،٣٢

الحیاء حیاءان:حیاء عقل و حیاء حمق،فحیاء العقل هو العلم،٢4٢

الحیاء من الإیمان و الإیمان فی الجنّه،٢4٢

الحیاء و الإیمان مقرونان فی قرن فإذا ذهب أحدهما تبعه صاحبه،٢4٢

الحیاء و العفاف و العیّ-أعنی عیّ اللّسان لا عیّ القلب-من الإیمان،٢4٢

ص :6٩٧

الخلق عیال اللّه فأحبّ الخلق إلی اللّه من نفع عیال اللّه و أدخل،٣66

الخلق عیالی،فأحبّهم إلیّ ألطفهم بهم و أسعاهم فی حوائجهم،444

الدّعاء عند الکرب و الاستغفار عند الذّنب و الشّکر عند النّعمه،٢١6

الدّنیا سجن المؤمن فأیّ سجن جاء منه خیر،544

الذّنوب کلّها شدیده و أشدّها ما نبت علیه اللّحم و الدّم،5٧٨

الّذی أنعم علیک بما فضّلک و أعطاک و أحسن إلیک،٢١4

الرّجل یعمل العمل و هو خائف مشفق ثمّ یعمل شیئا من البرّ،66٠

الرّجل یعمل شیئا من الثّواب لا یطلب به وجه اللّه إنّما یطلب تزکیه النّاس،6٢٠

الرّفق نصف العیش،٢٧4

الرّفق یمن و الخرق شؤم،٢٧٠

الزّهد عشره أجزاء؛أعلی درجه الزّهد أدنی درجه الورع،١44

الصّبر ثلاثه:صبر عند المصیبه،و صبر علی الطّاعه،و صبر عن المعصیه،٢٠٨

الصّبر رأس الإیمان،١٩٨

الصّبر صبران:صبر علی البلاء،حسن جمیل،و أفضل الصّبرین،٢٠٨

الصّبر صبران:صبر عند المصیبه،حسن جمیل و أحسن من ذلک الصّبر،٢٠6

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد،فإذا ذهب الرّأس ذهب الجسد،١٩٨،٢٠٢

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد؛و لا إیمان لمن لا صبر له،٢٠٢

الصّبر و الرّضا عن اللّه رأس طاعه اللّه و من صبر و رضی عن اللّه،١4٠

الطّاعم الشّاکر،له من الأجر کأجر الصّائم المحتسب؛و المعافی الشّاکر له،٢١4

العدل أحلی من الشّهد،و ألین من الزّبد،و أطیب ریحا من المسک،٣٣٠

العدل أحلی من الماء یصیبه الظّم آن،ما أوسع العدل إذا عدل فیه،٣٢٨،٣٣٢

ص :6٩٨

العزّ رداء اللّه،و الکبر إزاره،فمن تناول شیئا منه أکبّه اللّه فی جهنّم،65٠

العصبیّه الّتی یأثم علیها صاحبها أن یری الرّجل شرار قومه،64٨

الغضب مفتاح کلّ شرّ،6٣6

الغضب ممحقه لقلب الحکیم،و قال:من لم یملک غضبه لم یملک عقله،64٢

الغضب یفسد الإیمان کما یفسد الخلّ العسل،6٣6

الفقر أزین للمؤمن من العذار علی خدّ الفرس،5٧٠

الفقر الموت الأحمر،فقلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:الفقر من الدّینار،5٧٢

الق أخاک بوجه منبسط،٢٣6

القلب السّلیم الّذی یلقی ربّه و لیس فیه أحد سواه،4٠

الکبائر:الّتی أوجب اللّه عزّ و جلّ علیها النّار،5٩٠

الکبائر:القنوط من رحمه اللّه،و الیأس من روح اللّه،و الأمن من مکر اللّه،5٩4

الکبائر تخرج من الإیمان؟فقال:نعم و ما دون الکبائر،6٠4

الکبائر سبع:قتل المؤمن متعمّدا،و قذف المحصنه،و الفرار من الزّحف،5٩٠

الکبائر سبعه،منها قتل النّفس متعمّدا،و الشّرک باللّه العظیم،5٩6

الکبائر فما سواها،قال:قلت:دخلت الکبائر فی الاستثناء؟قال:نعم،6٠٢

الکبائر فیها استثناء أن یغفر لمن یشاء قال:نعم،6٠٢

الکبر أن تغمص النّاس و تسفه الحقّ،65٢

الکبر رداء اللّه،فمن نازع اللّه شیئا من ذلک أکبّه اللّه فی النّار،65٢

الکبر رداء اللّه و المتکبّر ینازع اللّه رداءه،65٠

الکبر قد یکون فی شرار النّاس من کلّ جنس،و الکبر رداء اللّه،65٠

اللّهمّ ارزق محمّدا و آل محمّد و من أحبّ محمّدا و آل محمّد العفاف،٣١6

ص :6٩٩

المتحابّون فی اللّه یوم القیامه علی أرض زبرجده خضراء فی ظلّ،٢٨6

المسلم أخو المسلم،لا یظلمه و لا یخذله و لا یخونه،و یحقّ،٣٨٨

المسلم أخو المسلم لا یظلمه و لا یخذله[و لا یغتابه و لا یخونه و لا یحرمه]،٣٧4

المسلم أخو المسلم هو عینه و مرآته و دلیله،لا یخونه و لا یخدعه،٣٧٢

المعافی الشّاکر له من الأجر ما للمبتلی الصّابر،٢١4

المکارم عشر فإن استطعت أن تکون فیک فلتکن فإنّها تکون فی الرّجل،١٣٠

المؤمن أخو المؤمن،عینه و دلیله،لا یخونه و لا یظلمه،٣٧٠

المؤمن أخو المؤمن کالجسد الواحد،إن اشتکی شیئا منه وجد ألم ذلک،٣٧٢

المؤمن أخو المؤمن لأبیه و أمّه لأنّ اللّه عزّ و جلّ خلق المؤمنین،٣٧٢

المؤمن أصلب من الجبل،الجبل یستقلّ منه و المؤمن لا یستقلّ،5٢٨

المؤمن بین مخافتین:ذنب قد مضی لا یدری ما صنع اللّه فیه و عمر قد،١6٠

المؤمن حسن المعونه،خفیف المئونه،جیّد التّدبیر لمعیشته،5٢٨

المؤمن خلط عمله بالحلم،یجلس لیعلم،و ینطق لیفهم،٢54

المؤمن لا یمضی علیه أربعون لیله إلاّ عرض له أمر یحزنه،55٠

المؤمن له قوّه فی دین،و حزم فی لین،و إیمان فی یقین،5٠٨

المؤمن مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف،٢٣4

المؤمن مکفّر،544

المؤمن من طاب مکسبه،و حسنت خلیقته،و صحّت سریرته،5١6

المؤمن مؤمنان:فمؤمن صدق بعهد اللّه و وفی بشرطه،5٣٨

المؤمن مؤمنان:مؤمن وفی للّه بشروطه الّتی شرطها علیه،54٠

المؤمنون خدم بعضهم لبعض،قلت:و کیف یکونون خدما بعضهم لبعض،٣٧4

ص :٧٠٠

المؤمنه أعزّ من المؤمن،و المؤمن أعزّ من الکبریت الأحمر،5٣٠

المؤمن یصمت لیسلم،و ینطق لیغنم،لا یحدّث أمانته الأصدقاء،5٠٨

النّاس کلّهم بهائم-ثلاثا-إلاّ قلیلا من المؤمنین،و المؤمن غریب،ثلاث مرّات-،5٣٠

النّدامه علی العفو أفضل و أیسر من النّدامه علی العقوبه،٢46

الیأس ممّا فی أیدی النّاس عزّ المؤمن فی دینه أو ما سمعت قول حاتم،٣٣4

أمّا بعد فإنّ اللّه تبارک و تعالی شرع الإسلام و سهّل شرائعه لمن ورده،١١6

أما تدخل السّوق؟أما تری الفاکهه تباع؟و الشّیء ممّا تشتهیه،56٨

أما لقد بسطوا علیه و قتلوه و لکن أتدرون ما وقاه،4٧٨

أما و اللّه إن کانت أعمالهم أشدّ بیاضا من القباطیّ و لکن کانوا،١٨٢

أما و اللّه لو أنّی أجد منکم ثلاثه مؤمنین یکتمون حدیثی،5٣٠

أمر النّاس بخصلتین فضیّعوهما فصاروا منهما علی غیر شیء،4٩٢

أمرنی ربّی بمداراه النّاس کما أمرنی بأداء الفرائض،٢6٨

إنّ آل فلان یبرّ بعضهم بعضا و یتواصلون،فقال:إذا تنمی أموالهم،٣46

أنا أضنّ بک أن تطلب مثل هذا و شبهه و لکن عوّل علی مالی،٣٣4

إنّ أبغض خلق اللّه عبد اتّقی النّاس لسانه،6٧6

إنّ أبی قد کبر جدّا و ضعف فنحن نحمله إذا أراد الحاجه،٣6٠

إنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ إدخال السّرور علی المؤمن،شبعه مسلم،4٢4

إنّ أحدکم لیکثر به الخوف من السّلطان،و ما ذلک إلاّ بالذّنوب،5٨٨

أنا خیر شریک،من أشرک معی غیری فی عمل عمله لم أقبله،6٢٢

إنّ أشدّ العباده الورع،١٧4

إنّ أشدّ النّاس بلاء الأنبیاء،ثمّ الّذین یلونهم،ثمّ الأمثل فالأمثل،546

ص :٧٠١

أنّ أشدّ النّاس بلاء النّبیّون،ثمّ الوصیّون،ثمّ الأمثل فالأمثل،56٠

إنّا صبّر و شیعتنا أصبر منّا،قلت:جعلت فداک کیف صار شیعتکم أصبر منکم،٢١٢

إنّ أعجل الخیر ثوابا صله الرّحم،٣4٢

إنّ أعظم الکبر غمص الخلق،و سفه الحقّ،قال:قلت:و ما غمص الخلق و سفه الحقّ،65٢

إنّ أعظم النّاس منزله عند اللّه یوم القیامه أمشاهم فی أرضه،466

إنّ أعلم النّاس باللّه أرضاهم بقضاء اللّه عزّ و جلّ،١4٠

أنا عنده،لعبد الواحد فی برّ الوالدین فی قول اللّه:و بالوالدین إحسانا،٣54

إنّ أفضل العباده عفّه البطن و الفرج،١٧٨

إنّ أکمل المؤمنین إیمانا أحسنهم خلقا،٢٢6

إنّ الإسلام من استقبل قبلتنا و شهد شهادتنا و نسک نسکنا،٩٢

إنّا لا نخرج أهل دعوتنا و أهل ملّتنا من الإیمان فی المعاصی،6٠4

إنّا لا نعدّ الرّجل مؤمنا حتّی یکون لجمیع أمرنا متّبعا مریدا،١٧6

إنّ الإیمان یشارک الإسلام و لا یشارکه الإسلام،إنّ الإیمان،6٢

إنّ التّفکّر یدعو إلی البرّ و العمل به،١٢٨

إنّ الحرّ حرّ علی جمیع أحواله،إن نابته نائبه صبر لها و إن تداکّت،٢٠٢

إنّ الحسد یأکل الإیمان کما تأکل النّار الحطب،644

إنّ الخلق الحسن یمیث الخطیئه کما تمیث الشّمس الجلید،٢٢٨

إنّ الخلق منیحه یمنحها اللّه عزّ و جلّ خلقه،فمنه سجیّه و منه نیّه،٢٣٠

إنّ الدّنیا قد ارتحلت مدبره،و إنّ الآخره قد ارتحلت مقبله،٢٩٨

إنّ الدّنیا یعطیها اللّه عزّ و جلّ من أحبّ و من أبغض،4٧٨

إنّ الدّینار و الدّرهم أهلکا من کان قبلکم و هما مهلکاکم،664

ص :٧٠٢

إنّ الذّنب یحرم العبد الرّزق،5٨٠

إنّ الرّجل لیأتی بأیّ بادره فیکفر و إنّ الحسد لیأکل الإیمان،644

إنّ الرّجل لیحبّکم و ما یعرف ما أنتم علیه فیدخله اللّه الجنّه بحبّکم،٢٨٨

إنّ الرّجل لیذنب الذّنب فیدرأ عنه الرّزق،5٨٠

إنّ الرّجل لیذنب الذّنب فیندم علیه و یعمل العمل فیسرّه ذلک فیتراخی،65٨

إنّ الرّجل لیغضب فما یرضی أبدا حتّی یدخل النّار،فأیّما رجل غضب،6٣6

إنّ الرّجل منکم لیشرب الشّربه من الماء فیوجب اللّه له بها الجنّه،٢٢٠

إنّ الرّجل یذنب الذّنب فیحرم صلاه اللّیل،و إنّ العمل السّیّی أسرع،5٨٢

إنّ الرّحم معلّقه بالعرش تقول:اللّهمّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی،٣٣٨

إنّ الرّحم معلّقه یوم القیامه بالعرش تقول:اللّهمّ صل من وصلنی،٣4٠

إنّ الرّفق لم یوضع علی شیء إلاّ زانه،٢٧٢

إنّ السّفه خلق لئیم،یستطیل علی من[هو]دونه و یخضع لمن[هو]فوقه،6٧6

إنّ الشّیطان یدیر ابن آدم فی کلّ شیء فإذا أعیاه جثم له عند المال،66٢

إنّ العبّاد ثلاثه:قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ خوفا فتلک عباده العبید،١٩٠

إنّ العبد المسلم إذا خرج من بیته زائرا أخاه للّه لا لغیره،التماس وجه اللّه،٣٩6

إنّ العبد المؤمن الفقیر لیقول:یا ربّ ارزقنی حتّی أفعل کذا و کذا من البرّ،١٩٢

إنّ العبد لیحبس علی ذنب من ذنوبه مائه عام و إنّه لینظر إلی أزواجه،5٨4

إنّ العبد لیذنب الذّنب فیزوی عنه الرّزق،5٧٨

إنّ العبد لیصدق حتّی یکتب عند اللّه من الصّادقین و یکذب حتّی،٢4٠

إنّ العبد لیکون بارّا بوالدیه فی حیاتهما ثمّ یموتان فلا یقضی،٣64

إنّ العبد یسأل اللّه الحاجه فیکون من شأنه قضاؤها إلی أجل قریب،5٨٠

ص :٧٠٣

إنّ العمل الدّائم القلیل علی الیقین أفضل عند اللّه من العمل الکثیر علی غیر یقین،١٣4

إنّ الغنی و العزّ یجولان،فإذا ظفرا بموضع التّوکّل أوطنا،١4٨

إنّ القلب إذا صفا ضاقت به الأرض حتّی یسمو،٢٩6

إنّ القوم لیکونون فجره و لا یکونون برره،فیصلون أرحامهم،٣46

إنّ اللّه أخذ میثاق المؤمن علی بلایا أربع،54٢

إنّ اللّه إذا أحبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا،و إنّا و إیّاکم یا سدیر لنصبح به،54٨

إنّ اللّه تبارک و تعالی إذا أحبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا و ثجّه بالبلاء ثجّا،55٠

إنّ اللّه تبارک و تعالی أعار أعداءه أخلاقا من أخلاق أولیائه لیعیش أولیاؤه،٢٣٢

إنّ اللّه تبارک و تعالی أعطی محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شرائع نوح و إبراهیم و موسی،4٢

إنّ اللّه تبارک و تعالی أیّد المؤمن بروح منه تحضره فی کلّ وقت،5٧4

إنّ اللّه تبارک و تعالی حیث خلق الخلق خلق ماء عذبا و ماء مالحا أجاجا،٢٠

إنّ اللّه تبارک و تعالی رفیق یحبّ الرّفق،فمن رفقه بعباده،٢٧٠

إنّ اللّه تبارک و تعالی لیعطی العبد من الثّواب علی حسن الخلق،٢٣٠

إنّ اللّه ثقّل الخیر علی أهل الدّنیا کثقله فی موازینهم یوم القیامه،٣٢٢

إنّ اللّه جلّ ثناؤه لیعتذر إلی عبده المؤمن المحوج فی الدّنیا کما،56٨

إنّ اللّه خلق الإسلام فجعل له عرصه و جعل له نورا و جعل له حصنا،١١٠

إنّ اللّه رفیق یحبّ الرّفق و من رفقه بکم تسلیل أضغانکم،٢٧4

إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أحبّ عبدا فعمل[عملا]قلیلا جزاه بالقلیل الکثیر،١٩6

إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته بیضاء،4٧6

إنّ اللّه عزّ و جلّ ارتضی لکم الإسلام دینا،فأحسنوا صحبته بالسّخاء،١٣٢

إنّ اللّه عزّ و جلّ أنعم علی قوم،فلم یشکروا،فصارت علیهم وبالا،٢١٠

ص :٧٠4

إنّ اللّه عزّ و جلّ بعث نبیّا من أنبیائه إلی قومه و أوحی إلیه أن قل لقومک،5٨6

إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل الإیمان علی أربع دعائم:علی الصّبر و الیقین،١١٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل ولیّه فی الدّنیا غرضا لعدوّه،544

إنّ اللّه عزّ و جلّ خصّ رسله بمکارم الأخلاق،فامتحنوا أنفسکم،١٣٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق الخلق فخلق من أحبّ ممّا أحبّ و کان ما أحبّ،٢6

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق المؤمن من طینه الجنّه و خلق الکافر من طینه النّار،١٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق النّبیّین من طینه علّیّین:قلوبهم و أبدانهم،١٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق خلقا من خلقه انتجبهم لقضاء حوائج فقراء شیعتنا،4٣٢

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق قوما للحقّ فإذا مرّ بهم الباب من الحقّ قبلته قلوبهم،4٧4

إنّ اللّه عزّ و جلّ رفیق یحبّ الرّفق و یعطی علی الرّفق،٢٧٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ فرض علی خلقه خمسا فرخّص فی أربع و لم یرخّص فی واحده،54

إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یقدر أحد قدره و کذلک لا یقدر قدر نبیّه،4١٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یوصف و کیف یوصف و قال فی کتابه:و ما قدروا اللّه حقّ قدره،4٠٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أخرج ذرّیّه آدم علیه السّلام من ظهره لیأخذ علیهم المیثاق،٢٢

إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أراد أن یخلق آدم علیه السّلام أرسل الماء علی الطّین،١٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أراد أن یخلق آدم بعث جبرئیل فی أوّل ساعه من یوم الجمعه،١4

إنّ اللّه عزّ و جلّ لم یبعث نبیّا إلاّ بصدق الحدیث و أداء الأمانه إلی البرّ،٢٣6

إنّ اللّه عزّ و جلّ لیتعاهد المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الرّجل أهله بالهدیّه،554

إنّ اللّه عزّ و جلّ وضع الإیمان علی سبعه أسهم:علی البرّ و الصّدق و الیقین،١٠٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ یبتلی المؤمن بکلّ بلیّه و یمیته بکلّ میته و لا یبتلیه،556

إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ الحییّ الحلیم،٢56

ص :٧٠5

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:إنّی لم أغن الغنیّ لکرامه به علیّ و لم أفقر الفقیر،5٧٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:و عزّتی و جلالی و عظمتی و علوّی و ارتفاع مکانی،٣٠٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول ویل للّذین یختلون الدّنیا بالدّین،6٣٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ یلتفت یوم القیامه إلی فقراء المؤمنین شبیها،564

إنّ اللّه علم أنّ الذّنب خیر للمؤمن من العجب و لو لا ذلک،65٨

إنّ اللّه فضّل الإیمان علی الإسلام بدرجه کما فضّل الکعبه علی المسجد الحرام،١٢٠

إنّ اللّه قضی قضاء حتما ألاّ ینعم علی العبد بنعمه فیسلبها إیّاه،5٨4

إنّ اللّه لیدفع بالمؤمن الواحد عن القریه الفناء،5٣٨

إنّ اللّه یحبّ الحییّ الحلیم العفیف المتعفّف،٢56

إنّ اللّه یحبّ الرّفق و یعین علیه،فإذا رکبتم الدّوابّ العجف،٢٧4

إنّ اللّه یحبّ کلّ قلب حزین و یحبّ کلّ عبد شکور،٢٢6

إنّ اللّه یحبّ من الخیر ما یعجّل،٣٢٠

إنّ المتحابّین فی اللّه یوم القیامه علی منابر من نور،قد أضاء نور،٢٨4

إنّ المتکبّرین یجعلون فی صور الذّرّ؛یتوطّأهم النّاس حتّی یفرغ اللّه،654

إنّ المسلمین یلتقیان،فأفضلهما أشدّهما حبّا لصاحبه،٢٩٠

إنّ المعرفه بکمال دین المسلم ترکه الکلام فیما لا یعنیه،5٢6

إنّ المغیره یقول إنّ المؤمن لا یبتلی بالجذام و لا بالبرص،55٢

إنّ الملائکه کانوا یحسبون أنّ إبلیس منهم و کان فی علم اللّه،64٨

إنّ الملک لیصعد بعمل العبد مبتهجا به،فإذا صعد بحسناته،6٢٠

إنّ المؤمن،أخو المؤمن عینه و دلیله،لا یخونه و لا یظلمه و لا یغشّه،٣٧4

إنّ المؤمن لترد علیه الحاجه لأخیه فلا تکون عنده فیهتمّ بها قلبه،4٣٨

ص :٧٠6

إنّ المؤمن لیتحف أخاه التّحفه،قلت:و أیّ شیء التّحفه،46٢

إنّ المؤمن لیخرج إلی أخیه یزوره فیوکّل اللّه عزّ و جلّ به ملکا،٣٩٨

إنّ المؤمن لیسکن إلی المؤمن کما یسکن الظّمآن إلی الماء البارد،5٣٨

إنّ المؤمن لیکرم علی اللّه حتّی لو سأله الجنّه بما فیها أعطاه،55٨

إنّ المؤمن من اللّه عزّ و جلّ لبأفضل مکان-ثلاثا-إنّه لیبتلیه،55٢

إنّ المؤمن یبتلی بکلّ بلیّه و یموت بکلّ میته إلاّ أنّه لا یقتل نفسه،55٢

إنّ المؤمن یغبط و لا یحسد و المنافق یحسد و لا یغبط،646

إنّ المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أدخل اللّه عزّ و جلّ یده بین أیدیهما،4٠٠

إنّ المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أقبل اللّه عزّ و جلّ علیهما بوجهه،4٠٢

إنّ المؤمنین إذا التقیا و تصافحا أدخل اللّه یده بین أیدیهما،فصافح،4٠٠

إنّ المؤمنین علی منازل:منهم علی واحده و منهم علی اثنتین و منهم،١٠6

إنّ النّاس یروون أنّ علیّا علیه السّلام قال علی منبر الکوفه:أیّها النّاس،4٨4

إنّا لنحبّ من کان عاقلا،فهما،فقیها،حلیما،مداریا،صبورا،صدوقا،١٣٠

إنّ أمرنا مستور مقنّع بالمیثاق،فمن هتک علینا أذلّه اللّه،5٠٠

أنّ أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه جلس إلی حائط مائل یقضی بین النّاس،١٣4

إنّ أوّل ما عصی اللّه عزّ و جلّ به ستّ:حبّ الدّنیا،و حبّ الرّئاسه،و حبّ الطّعام،6١٢

إنّ جعفر بن محمّد یقول لک:انظر ما بلغ به علیّ علیه السّلام عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فالزمه،٢٣٨

إنّ حسن الخلق یبلغ بصاحبه درجه الصّائم القائم،٢٣4

إنّ خیارکم أولو النّهی؛قیل:یا رسول اللّه،و من أولو النّهی،5٢6

أنّ رجلا أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه أهل بیتی أبوا إلاّ توثّبا علیّ،٣٣6

إنّ رجلا،رکب البحر بأهله فکسر بهم،فلم ینج ممّن کان فی السّفینه إلاّ امرأه الرّجل،١56

ص :٧٠٧

أنّ رجلا سأل علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن الزّهد فقال:عشره أشیاء،٢٩٢

إنّ رجلا فی بنی إسرائیل عبد اللّه أربعین سنه ثمّ قرّب قربانا فلم یقبل منه،١64

أنّ رجلا من خثعم جاء إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:أیّ الأعمال أبغض إلی اللّه،6١٢

إنّ رحم آل محمّد[الأئمّه علیهم السّلام]لمعلّقه بالعرش تقول:اللّهمّ صل من وصلنی،٣4٨

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلّی بالنّاس الصّبح،فنظر إلی شابّ فی المسجد و هو یخفق،١٢4

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان فی سفر یسیر علی ناقه له،إذا نزل فسجد خمس،٢٢٢

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نزل بأرض قرعاء فقال لأصحابه:ائتوا بحطب،6٠٨

أنسک النّاس نسکا أنصحهم جیبا و أسلمهم قلبا،٣66

إنّ سوء الخلق لیفسد الإیمان کما یفسد الخلّ العسل،6٧4

إنّ سوء الخلق لیفسد العمل کما یفسد الخلّ العسل،6٧4

إنّ شیعه علیّ کانوا خمص البطون،ذبل الشّفاه،أهل رأفه و علم،5١٢

إنّ صاحب الخلق الحسن له مثل أجر الصّائم القائم،٢٢٨

إنّ صله الرّحم تزکّی الأعمال و تنمی الأموال و تیسّر الحساب،٣5٢

إنّ صله الرّحم و البرّ لیهوّنان الحساب و یعصمان من الذّنوب،فصلوا،٣5٠

إنّ عظیم الأجر لمع عظیم البلاء،و ما أحبّ اللّه قوما إلاّ ابتلاهم،54٨

إنّ عظیم البلاء یکافأ به عظیم الجزاء،فإذا أحبّ اللّه عبدا ابتلاه بعظیم البلاء،55٠

إنّ علامه الرّاغب فی ثواب الآخره زهده فی عاجل زهره الدّنیا،٢٩٢

إنّ علی کلّ حقّ حقیقه و علی کلّ صواب نورا،١٢6

إنّ فقراء المسلمین یتقلّبون فی ریاض الجنّه قبل أغنیائهم بأربعین خریفا،56٢

إنّ فی الجنّه لشجره تسمّی المزن فإذا أراد اللّه أن یخلق مؤمنا أقطر،٣4

إنّ فی الجنّه منزله لا یبلغها عبد إلاّ بالابتلاء فی جسده،55٢

ص :٧٠٨

إنّ فی الرّفق الزّیاده و البرکه و من یحرم الرّفق یحرم الخیر،٢٧٢

إنّ فی السّماء ملکین موکّلین بالعباد،فمن تواضع للّه رفعاه و من تکبّر وضعاه،٢٧٨

إنّ فی جهنّم لوادیا للمتکبّرین یقال له:سقر؛شکا إلی اللّه عزّ و جلّ شدّه حرّه،654

إنّ فی دیوان النّجاشیّ علیّ خراجا و هو مؤمن یدین بطاعتک،4٢4

إنّ فی طلب الدّنیا إضرارا بالآخره و فی طلب الآخره إضرارا بالدّنیا،٢٩٨

أنّ فیما أوحی اللّه إلی موسی بن عمران علیه السّلام:ما خلقت خلقا،١4٢

إنّ فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به عبده موسی علیه السّلام قال:إنّ لی عبادا أبیحهم،4٢٠

إنّ قوما من النّاس قلّت مداراتهم للنّاس فأنفوا من قریش و ایم اللّه،٢6٨

إنّ قوما من موالیک یلمّون بالمعاصی و یقولون نرجو،فقال:کذبوا لیسوا لنا بموال،١56

إن کان فی یدک هذه شیء،فإن استطعت أن لا تعلم هذه فافعل،5٠٠

إن کان ما یکفیک یغنیک،فأدنی ما فیها یغنیک،و إن کان ما یکفیک،٣١4

إنّکم لا تکونون صالحین حتّی تعرفوا و لا تعرفون حتّی تصدّقوا،١١٢

إنّ لأهل الدّین علامات یعرفون بها:صدق الحدیث،5٢4

إنّ لسان ابن آدم یشرف علی جمیع جوارحه کلّ صباح،٢6٢

إنّ لکلّ شیء قفلا و قفل الإیمان الرّفق،٢٧٠

إنّ لکم لنورا تعرفون به فی الدّنیا،حتّی إنّ أحدکم إذا لقی أخاه قبّله،4١٢

إنّ للإیمان درجات و منازل،یتفاضل المؤمنون فیها عند اللّه،٩٨

إنّ للقلب أذنین،فإذا همّ العبد بذنب قال له روح الإیمان،5٧4

إنّ للّه جنّه لا یدخلها إلاّ ثلاثه أحدهم من حکم فی نفسه بالحقّ،٣٣٢

إنّ للّه عبادا فی الأرض یسعون فی حوائج النّاس،هم الآمنون یوم القیامه،44٠

إنّ للّه عزّ و جلّ جنّه لا یدخلها إلاّ ثلاثه:رجل حکم علی نفسه بالحقّ،٣٩6

ص :٧٠٩

إنّ للّه عزّ و جلّ عبادا فی الأرض من خالص عباده،ما ینزل من السّماء تحفه،54٨

إنّ للّه عزّ و جلّ فی کلّ یوم و لیله منادیا ینادی:مهلا مهلا،5٨٨

إنّ للّه وادیا من ذهب،حماه بأضعف خلقه النّمل،فلو رامه،١٣٨

إنّ لی ابن عمّ أصله فیقطعنی و أصله فیقطعنی حتّی لقد هممت،٣4٨

إنّ لی أبوین مخالفین،فقال:برّهما کما تبرّ المسلمین ممّن یتولاّنا،٣6٢

إنّ لی أهل بیت و هم یسمعون منّی أفأدعوهم إلی هذا الأمر،4٧٢

إنّما المؤمن بمنزله کفّه المیزان،کلّما زید فی إیمانه زید فی بلائه،55٠

إنّما المؤمنون إخوه بنو أب و أمّ و إذا ضرب علی رجل منهم،٣٧٠

إنّما جعلت التّقیّه لیحقن بها الدّم فإذا بلغ الدّم فلیس تقیّه،4٨٨

إنّما خلّد أهل النّار فی النّار؛لأنّ نیّاتهم کانت فی الدّنیا أن لو خلّدوا فیها،١٩٢

إنّما سمّی إسماعیل صادق الوعد؛لأنّه وعد رجلا فی مکان فانتظره،٢٣٨

إنّما شیعتنا الخرس،٢5٨

إنّما شیعه علیّ:الحلماء،العلماء،الذّبل الشّفاه،تعرف الرّهبانیّه علی وجوههم،5١6

إنّما مثل الدّنیا کمثل الحیّه ما ألین مسّها و فی جوفها السّمّ النّاقع،٣٠6

إنّما هو الإسلام؛و الإیمان فوقه بدرجه و التّقوی فوق الإیمان،١٢٢

إنّما یبتلی المؤمن فی الدّنیا علی قدر دینه؛أو قال:علی حسب دینه،55٠

إنّ ممّا خصّ اللّه عزّ و جلّ به المؤمن أن یعرّفه برّ إخوانه و إن قلّ،46٠

إنّ من أشدّ النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ عمل بغیره،6٣٠

إنّ من أعظم النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ خالفه إلی غیره،6٣٠

إنّ من أعون الأخلاق علی الدّین الزّهد فی الدّنیا،٢٩٢

إنّ من أغبط أولیائی عندی رجلا خفیف الحال،ذا حظّ من صلاه،٣١6

ص :٧١٠

إنّ من أغبط أولیائی عندی عبدا مؤمنا،ذا حظّ من صلاح،٣١٨

إنّ من التّواضع أن یجلس الرّجل دون شرفه،٢٨٠

إنّ من العباده شدّه الخوف من اللّه عزّ و جلّ یقول اللّه:إنّما یخشی اللّه من عباده،١56

إنّ من الملائکه الّذین فی السّماء لیطّلعون إلی الواحد و الاثنین و الثّلاثه،4١6

إنّ من عبادی المؤمنین عبادا لا یصلح لهم أمر دینهم إلاّ بالغنی و السّعه،١4٠

إنّ نطفه المؤمن لتکون فی صلب المشرک،فلا یصیبه من الشّرّ شیء،٣4

إنّ نفرا من المسلمین خرجوا إلی سفر لهم فضلّوا الطّریق فأصابهم عطش شدید،٣٧4

إنّنی آکل الطّعام الطّیّب و أشمّ الرّیح الطّیّبه و أرکب الدّابّه،654

إنّ هذا الدّین متین فأوغلوا فیه برفق و لا تکرّهوا عباده اللّه،١٩4

إنّ هذا الّذی ظهر بوجهی یزعم النّاس أنّ اللّه لم یبتل به عبدا له فیه حاجه،56٠

إنّ هذا الغضب جمره من الشّیطان توقد فی قلب ابن آدم،64٢

إنّ هذه الدّنیا یعطیها اللّه البرّ و الفاجر و لا یعطی الإیمان،4٧٨

إنّه لیس من احتمال أمرنا التّصدیق له و القبول فقط،4٩٢

إنّه لیس من عبد مؤمن إلاّ[و]فی قلبه نوران:نور خیفه و نور رجاء،١54،١6٠

إنّه لیعجبنی الرّجل أن یدرکه حلمه عند غضبه،٢56

إنّه لیکون للعبد منزله عند اللّه فما ینالها إلاّ بإحدی خصلتین،556

إنّه ما من سنه،أقلّ مطرا من سنه و لکنّ اللّه یضعه حیث یشاء،5٨٢

إنّه یحبّ الرّئاسه،فقال:ما ذئبان ضاریان فی غنم قد تفرّق،6٢6

إنّی أحبّ أن یعلم اللّه أنّی قد أذللت رقبتی فی رحمی،٣4٨

إنّی جعلت الدّنیا بین عبادی قرضا،فمن أقرضنی منها قرضا أعطیته،٢١٠

إنّی سألت اللّه عزّ و جلّ أن یرزقنی مالا فرزقنی و إنّی سألت اللّه أن یرزقنی،٢٢٠

ص :٧١١

إنّی ضعیف العمل قلیل الصّیام و لکنّی أرجو أن لا آکل إلاّ حلالا،١٨٠

إنّی قد أشفقت من دعوه أبی عبد اللّه علیه السّلام علی یقطین و ما ولد،٣4

إنّی کنت أوّل من آمن بربّی و أوّل من أجاب حیث أخذ اللّه میثاق النّبیّین،٢6

إنّی لا ألقاک إلاّ فی السّنین فأخبرنی بشیء آخذ به،فقال:أوصیک بتقوی اللّه،١٧٢

إنّی لأتعشّی مع أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ تلا هذه الآیه:بل الإنسان،6٢4

إنّی لأحبّ أن أداوم علی العمل و إن قلّ،١٨6

إنّی لأحبّ أن أقدم علی ربّی و عملی مستو،١٨٨

إنّی مررت بقاصّ یقصّ و هو یقول:هذا المجلس[الّذی]لا یشقی،4١6

إنّ یوسف علیه السّلام لمّا قدم علیه الشّیخ یعقوب علیه السّلام دخله عزّ الملک،656

إنّی ولدت بالجبل و نشأت فی أرض فارس و إنّنی أخالط النّاس فی التّجارات،١4

إنّ[أ]ناسا تکلّموا فی هذا القرآن بغیر علم و ذلک أنّ اللّه تبارک و تعالی یقول،٧٠

إنّ[من]أشدّ النّاس عذابا یوم القیامه من وصف عدلا و عمل بغیره،6٣٠

أوحی اللّه إلی موسی علیه السّلام أنّ من عبادی من یتقرّب إلیّ بالحسنه فأحکّمه،4٣٨

أوحی اللّه تبارک و تعالی إلی بعض أنبیائه ٨:الخلق الحسن یمیث الخطیئه،٢٣٠

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی آدم علیه السّلام أنّی سأجمع لک الکلام فی أربع کلمات،٣٢٨

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی بعض أنبیائه:الخلق السّیّی یفسد العمل،6٧6

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود علیه السّلام إنّ العبد من عبادی لیأتینی بالحسنه،4٢٢

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود علیه السّلام ما اعتصم بی عبد من عبادی دون أحد،١46

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی نبیّ من الأنبیاء:إذا أطعت رضیت،5٨٨

أوصنی فقال له:احفظ لسانک تعزّ و لا تمکّن النّاس من قیادک فتذلّ رقبتک،٢5٨

أوصنی،قال:أوصیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و اعلم أنّه لا ینفع،١٧6

ص :٧١٢

أوصی الشّاهد من أمّتی و الغائب منهم و من فی أصلاب الرّجال،٣٣٨

أوصیک و نفسی بتقوی من لا تحلّ معصیته و لا یرجی غیره،و لا الغنی إلاّ به،٣٠6

أوقفنی علی حدود الإیمان،فقال:شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا،44

أوّل ناطق من الجوارح یوم القیامه الرّحم تقول:یا ربّ من وصلنی،٣٣٨

إیّاک أن تطمح بصرک إلی من فوقک،فکفی،٣١٠

إیّاک أن تفرض علی نفسک فریضه فتفارقها اثنی عشر هلالا،١٨٨

إیّاکم أن تعملوا عملا یعیّرونّا به،فإنّ ولد السّوء یعیّر والده،4٨6

إیّاکم و الخصومه فإنّها تشغل القلب و تورث النّفاق و تکسب الضّغائن،6٣4

إیّاکم و المراء و الخصومه،فإنّهما یمرضان القلوب علی الإخوان،6٣٢

إیّاکم و المشارّه،فإنّها تورث المعرّه و تظهر المعوره،6٣4

إیّاکم و النّاس،إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته،4٧٢

إیّاکم و هؤلاء الرّؤساء الّذین یترأّسون فو اللّه ما خفقت النّعال،6٢6

إیّاک و الرّئاسه،و إیّاک أن تطأ أعقاب الرّجال،6٢٨

إیّاک و السّفله فإنّما شیعه علیّ من عفّ بطنه و فرجه،و اشتدّ جهاده،5١٢

إیّاک و ملاحاه الرّجال،6٣4

أیّ الأعمال أفضل عند اللّه عزّ و جلّ؟فقال:ما من عمل بعد معرفه اللّه،٢٩6

أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟قال:ما من عمل بعد معرفه اللّه عزّ و جلّ،664

أیّ الأعمال أفضل؟قال:الصّلاه لوقتها و برّ الوالدین و الجهاد،٣54

أیّ الخصال بالمرء أجمل؟فقال:وقار بلا مهابه،و سماح بلا طلب مکافأه،5٢6

أیبتلی المؤمن بالجذام و البرص و أشباه هذا؟قال:فقال:و هل کتب،55٨

أیجیء أحدکم إلی أخیه فیدخل یده فی کیسه فیأخذ حاجته فلا یدفعه،٣٨٨

ص :٧١٣

أیّ عری الإیمان أوثق؟فقالوا:اللّه و رسوله أعلم،٢٨6

أیّما أهل بیت أعطوا حظّهم من الرّفق فقد وسّع اللّه علیهم فی الرّزق،٢٧٢

أیّما ثلاثه مؤمنین اجتمعوا عند أخ لهم،یأمنون بوائقه و لا یخافون غوائله،٣٩٨

أیّما عبد أقبل قبل ما یحبّ اللّه عزّ و جلّ أقبل اللّه قبل ما یحبّ،١4٨

أیّما مسلم خدم قوما من المسلمین إلاّ أعطاه اللّه مثل عددهم خدّاما،464

أیّما مسلم لقی مسلما فسرّه سرّه اللّه عزّ و جلّ،4٣٠

أیّما مؤمن خرج إلی أخیه یزوره عارفا بحقّه کتب اللّه له بکلّ خطوه حسنه،4١٠

أیّما مؤمن نفّس عن مؤمن کربه و هو معسر یسّر اللّه له حوائجه،446

أیّها العالم أخبرنی أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟قال:ما لا یقبل اللّه شیئا إلاّ به،٨٢

أیّها العالم أخبرنی أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟قال:ما لا یقبل عملا إلاّ به،٩4

أیّها النّاس،أنا أخبرکم عن أخ لی کان من أعظم النّاس فی عینی،5٢٠

أیّهما أفضل:الإیمان أو الإسلام؟فإنّ من قبلنا یقولون:إنّ الإسلام أفضل،6٢

بئس العبد عبد له طمع یقوده و بئس العبد عبد له رغبه تذلّه،6٧٢

بأیّ شیء سبقت ولد آدم؟قال:إنّی أوّل من أقرّ بربّی،إنّ اللّه أخذ،٣٠

بأیّ شیء یعلم المؤمن بأنّه مؤمن؟قال:بالتّسلیم للّه،١46

بعث أبو عبد اللّه علیه السّلام غلاما له فی حاجه فأبطأ،فخرج،٢56

بعثنی أبو عبد اللّه علیه السّلام فی حاجه و هو بالحیره أنا و جماعه من موالیه،١٠٢

بنی الإسلام علی خمس:الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه:و لم یناد،5٢

بنی الإسلام علی خمس:الولایه و الصّلاه و الزّکاه و صوم شهر رمضان و الحجّ،5٠

بنی الإسلام علی خمس:علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه،44،46

بنی الإسلام علی خمسه أشیاء:علی الصّلاه و الزّکاه و الحجّ و الصّوم،46

ص :٧١4

بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی بعض أسفاره إذ لقیه رکب فقالوا:السّلام علیک یا رسول اللّه،١٢4

بینما موسی علیه السّلام جالسا إذ أقبل إبلیس و علیه برنس ذو ألوان،فلمّا دنا من،66٠

تبسّم الرّجل فی وجه أخیه حسنه و صرف القذی عنه حسنه،4٢٠

تزاوروا فإنّ فی زیارتکم إحیاء لقلوبکم و ذکرا لأحادیثنا،4١6

تصافحوا؛فإنّها تذهب بالسّخیمه،4٠٨

تعالوا إلی المنزل فأتیناه فأصلح بیننا بأربعمائه درهم،466

تعملون للدّنیا و أنتم ترزقون فیها بغیر عمل و لا تعملون،6٧٠

تعوّذوا باللّه من سطوات اللّه باللّیل و النّهار،قال:قلت له،و ما سطوات اللّه،5٧٨

تقبّضت بین یدی أبی جعفر علیه السّلام فقلت:جعلت فداک ربّما حزنت من غیر مصیبه،٣٧٠

تکون لی القرابه علی غیر أمری،ألهم علیّ حقّ؟قال:نعم حقّ الرّحم،٣5٠

تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و تعاطفوا،٣٩٠

تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و کونوا إخوه برره کما أمرکم اللّه عزّ و جلّ،٣٩٠

ثلاث أخافهنّ علی أمّتی من بعدی:الضّلاله بعد المعرفه،١٨٠

ثلاث خصال من کنّ فیه استکمل خصال الإیمان،5٢4

ثلاث خصال من کنّ فیه أو واحده منهنّ کان فی ظلّ عرش اللّه،٣٣٠

ثلاث علامات للمرائی:ینشط إذا رأی النّاس،و یکسل إذا کان وحده،6٢٢

ثلاث لا یزید اللّه بهنّ المرء المسلم إلاّ عزّا:الصّفح عمّن ظلمه،٢4٨

ثلاث لم یجعل اللّه لأحد فیهنّ رخصه:أداء الأمانه إلی البرّ و الفاجر،٣6٢

ثلاث ملعونات ملعون من فعلهنّ:المتغوّط فی ظلّ النّزّال،6١6

ثلاث ملعون من فعلهنّ،المتغوّط فی ظلّ النّزّال،6١6

ثلاث من أتی اللّه بواحده منهنّ أوجب اللّه له الجنّه،٢٣4

ص :٧١5

ثلاث من علامات المؤمن:علمه باللّه و من یحبّ و من یبغض،٢٨٨

ثلاث من کنّ فیه کان منافقا و إن صام و صلّی و زعم أنّه مسلم،6١4

ثلاث من لقی اللّه عزّ و جلّ بهنّ دخل الجنّه من أیّ باب شاء،6٣٢

ثلاث من لم یکنّ فیه لم یتمّ له عمل:ورع یحجزه عن معاصی اللّه،٢66

ثلاث من مکارم الدّنیا و الآخره:تعفو عمّن ظلمک و تصل من قطعک،٢44

ثلاثه هم أقرب الخلق إلی اللّه عزّ و جلّ یوم القیامه حتّی یفرغ،٣٢6

جاء جبرئیل علیه السّلام إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا محمّد ربّک یقرئک السّلام،٢66

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:إنّی قد ولدت بنتا و ربّیتها،٣6٢

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه أوصنی فقال:احفظ لسانک،٢64

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه من أبرّ؟قال:أمّک،٣56

جاء رجل موسر إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقیّ الثّوب،566

جاء رجل و سأل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عن برّ الوالدین،فقال:ابرر أمّک ابرر أمّک ابرر أمّک،٣6٢

جزی اللّه الدّنیا عنّی مذمّه بعد رغیفین من الشّعیر أتغدّی بأحدهما،٣٠٢

جعل الخیر کلّه فی بیت و جعل مفتاحه الزّهد فی الدّنیا،٢٩٢

جعلت فداک أخبرنی عن الدّین الّذی افترض اللّه عزّ و جلّ علی العباد،54

جعلت فداک المؤمن رحمه علی المؤمن؟قال:نعم قلت:و کیف ذاک،4٣٢

جعلت فداک إنّ الشّیعه عندنا کثیر فقال:فهل یعطف الغنیّ علی الفقیر،٣٨6

جعلت فداک إنّی لأری بعض أصحابنا یعتریه النّزق و الحدّه و الطّیش،٢٨

جعلت فداک فما حدّ التّوکّل؟قال:الیقین قلت:فما حدّ الیقین،١٣4

جعلت فداک،ما أقلّنا،لو اجتمعنا علی شاه ما أفنیناها،5٣٢

جعلت فداک ما العباده؟قال:حسن النّیّه بالطّاعه من الوجوه الّتی یطاع اللّه منها،١٩٠

ص :٧١6

جعلت فداک ما حوّلک إلی هذا المنزل؟قال:طلب النّزهه،56

جعلت فداک ما لک ذبحت کبشا و نحر فلان بدنه؟فقال:یا أبا محمّد إنّ نوحا علیه السّلام،٢٨٢

جعلت فداک من أیّ شیء خلق اللّه طینه المؤمن؟فقال:من طینه الأنبیاء،١٢

حافّتا الصّراط یوم القیامه الرّحم و الأمانه،فإذا مرّ الوصول للرّحم،٣4٠

حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئه،و الدّنیا دنیاءان:دنیا بلاغ و دنیا ملعونه،666

حدّثنی جبرئیل علیه السّلام:أنّ اللّه عزّ و جلّ أهبط إلی الأرض ملکا،فأقبل ذلک،٣٩٢

حدّثنی عمّا بنیت علیه دعائم الإسلام إذا أنا أخذت بها زکی عملی،5٢

حسن البشر یذهب بالسّخیمه،٢٣6

حسن الظّنّ باللّه أن لا ترجو إلاّ اللّه و لا تخاف إلاّ ذنبک،١64

حقّ المسلم علی المسلم أن لا یشبع و یجوع أخوه و لا یروی،٣٨٠

حقّ المؤمن علی المؤمن أعظم من ذلک،لو حدّثتکم لکفرتم،4٢6

حقّ علی اللّه أن لا یعصی فی دار إلاّ أضحاها للشّمس حتّی تطهّرها،5٨٢

حقّ علی المسلم إذا أراد سفرا أن یعلم إخوانه،و حقّ علی إخوانه،٣٩٠

خالصا مخلصا لیس فیه شیء من عباده الأوثان،٣٨

خالطوا الأبرار سرّا و خالطوا الفجّار جهارا و لا تمیلوا علیهم فیظلموکم،٢6٨

خالطوهم بالبرّانیّه و خالفوهم بالجوّانیّه إذا کانت الإمره صبیانیّه،4٨٨

خبّرت أبا عبد اللّه علیه السّلام ببرّ إسماعیل ابنی بی،فقال:لقد کنت أحبّه و قد ازددت،٣6٠

خرج أبو عبد اللّه من المسجد،و قد ضاعت دابّته،فقال:لئن ردّها اللّه علیّ لأشکرنّ،٢٢٠

خرج النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو محزون فأتاه ملک و معه مفاتیح خزائن الأرض،٢٩4

خرجت حتّی انتهیت إلی هذا الحائط فاتّکأت علیه فإذا رجل علیه ثوبان أبیضان،١46

خطب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم النّاس فقال،ألا أخبرکم بشرارکم؟قالوا:بلی،6١4

ص :٧١٧

خمسه لعنتهم و کلّ نبیّ مجاب،الزّائد فی کتاب اللّه،6١٨

دخل أمیر المؤمنین المسجد؛فإذا هو برجل علی باب المسجد،کئیب حزین،٢٠4

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فتناولت یده فقبّلتها،فقال:أما إنّها،4١4

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت له:و اللّه ما یسعک القعود،فقال:و لم یا سدیر،5٣٠

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فی مرضه مرضها لم یبق منه إلاّ رأسه فقال:یا فضیل،5٣6

دخل رجلان المسجد أحدهما عابد و الآخر فاسق فخرجا من المسجد،66٠

دخلنا علیه جماعه،فقلنا:یا ابن رسول اللّه إنّا نرید العراق فأوصنا،4٩٢

دعی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلی طعام فلمّا دخل منزل الرّجل نظر إلی دجاجه فوق حائط،554

ذروا النّاس،فإنّ النّاس أخذوا عن النّاس و إنّکم أخذتم،4٧4

رأس طاعه اللّه الصّبر و الرّضا عن اللّه فیما أحبّ العبد أو کره و لا یرضی،١٣٨

رأس کلّ خطیئه حبّ الدّنیا،66٢

رأیت الخیر کلّه قد اجتمع فی قطع الطّمع عمّا فی أیدی النّاس،٣٣4

رأیت الخیر کلّه قد اجتمع فی قطع الطّمع عمّا فی أیدی النّاس،6٧٢

رجلان من أهل الکوفه أخذا فقیل لهما:ابرأا من أمیر المؤمنین فبرئ واحد،4٩٠

رجل علی هذا الأمر إن حدّث کذب،و إن وعد أخلف،6١٢

زاملت أبا جعفر علیه السّلام فحططنا الرّحل،ثمّ مشی قلیلا،ثمّ جاء فأخذ بیدی فغمزها،4٠4

زاملت أبا جعفر علیه السّلام فی شقّ محمل من المدینه إلی مکّه،فنزل فی بعض الطّریق،4٠٢

سئل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عن خیار العباد،فقال:الّذین إذا أحسنوا استبشروا،5٢4

سئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من أحبّ النّاس إلی اللّه؟قال:أنفع النّاس للنّاس،٣6٨

سئل عن إیمان من یلزمنا حقّه و أخوّته کیف هو و بما یثبت و بما یبطل،٣٧6

سئل محمّد بن علیّ صلوات اللّه علیهما ما یعدل عتق رقبه؟قال:إطعام رجل مسلم،454

ص :٧١٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عمّا یروی النّاس أنّ تفکّر ساعه خیر من قیام لیله،١٢٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن أدنی الإلحاد،فقال:إنّ الکبر أدناه،65٠

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الحبّ و البغض،أمن الإیمان هو،٢٨4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یرتکب الکبیره من الکبائر فیموت،6٠4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الکبائر،فقال:هنّ فی کتاب علیّ علیه السّلام سبع:الکفر باللّه،5٩٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الورع من النّاس،فقال:الّذی یتورّع عن محارم اللّه،١٧4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن حدّ العباده الّتی إذا فعلها فاعلها کان مؤدّیا،١٩٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن حقّ المؤمن،فقال:سبعون حقّا لا أخبرک إلاّ بسبعه،٣٨٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه جلّ ذکره:و اتّقوا اللّه الّذی تسائلون به،٣٣6

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ:الّذین یصلون ما أمر اللّه،٣4٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ:قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا،5٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ:و أمّا الجدار فکان لغلامین یتیمین،١٣6

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ:و بالوالدین إحسانا،٣5٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قوله عزّ و جلّ:هو الّذی أنزل السّکینه،٣٨

سألته عن الإیمان و الإسلام قلت له:أفرق بین الإسلام و الإیمان،6٨

سألته عن الرّجل یعمل الشّیء من الخیر فیراه إنسان فیسرّه ذلک،6٢6

سألته عن العجب الّذی یفسد العمل،فقال:العجب درجات:منها،65٨

سألته عن حدّ المصافحه،فقال:دور نخله،4٠4

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ:(أنزل السّکینه فی قلوب المؤمنین)قال:هو الإیمان،٣6

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ:(فطرت اللّه الّتی فطر النّاس علیها)ما تلک الفطره،٣٠

سألته عن قول اللّه:(و من یتوکّل علی اللّه فهو حسبه)فقال:التّوکّل علی اللّه درجات،١5٠

ص :٧١٩

سأل رجل أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الإسلام و الإیمان،ما الفرق بینهما،6٠

سأل رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما حقّ الوالد علی ولده؟قال:لا یسمّیه باسمه،٣54

سأله رجل عن قول المرجئه فی الکفر و الإیمان-و قال:إنّهم یحتجّون علینا،٩6

ستّ خصال من کنّ فیه کان بین یدی اللّه عزّ و جلّ و عن یمین اللّه،٣٨4

سلامه الدّین و صحّه البدن خیر من المال،و المال زینه من زینه الدّنیا حسنه،4٨٠

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یذکر أنّه أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ملک فقال:إنّ اللّه یخیّرک،٢٧٨

سیأتی علی النّاس زمان تخبث فیه سرائرهم و تحسن فیه،6٢4

سیأتی علی النّاس زمان لا ینال الملک فیه إلاّ بالقتل و التّجبّر،٢٠6

سیّد الأعمال إنصاف النّاس من نفسک و مواساه الأخ فی اللّه،٣٢6

سیّد الأعمال ثلاثه:إنصاف النّاس من نفسک حتّی لا ترضی بشیء،٣٢4

شرف المؤمن قیام اللّیل و عزّه استغناؤه عن النّاس،٣٣٢

شکر النّعمه اجتناب المحارم و تمام الشّکر قول الرّجل:الحمد للّه،٢١6

شکر کلّ نعمه-و إن عظمت-أن تحمد اللّه عزّ و جلّ علیها،٢١٨

شکوت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام ما ألقی من الأوجاع-و کان مسقاما،55٢

شیعتنا الرّحماء بینهم الّذین إذا خلوا ذکروا اللّه[إنّ ذکرنا من ذکر اللّه]،4١6

شیعتنا المتباذلون فی ولایتنا،المتحابّون فی مودّتنا،5١٨

شیعتنا أهل الهدی و أهل التّقی و أهل الخیر و أهل الإیمان،5١٢

شیعتنا هم الشّاحبون الذّابلون النّاحلون،الّذین،5١٠

صابروا علی المصائب،٢١٠

صدقه یحبّها اللّه إصلاح بین النّاس إذا تفاسدوا و تقارب بینهم،466

صل رحمک و لو بشربه من ماء،و أفضل ما توصل به،٣4٠

ص :٧٢٠

صلوا أرحامکم و لو بالتّسلیم،یقول اللّه تبارک و تعالی:و اتّقوا اللّه الّذی،٣46

صله الأرحام تحسّن الخلق و تسمّح الکفّ و تطیّب النّفس،٣٣٨

صله الأرحام تحسّن الخلق،و تسمّح الکفّ،و تطیّب النّفس،٣4٠

صله الأرحام تزکّی الأعمال،و تدفع البلوی،و تنمی الأموال،٣4٠

صله الأرحام تزکّی الأعمال و تنمی الأموال،٣٣6

صله الرّحم تهوّن الحساب یوم القیامه و هی منسأه فی العمر،٣5٢

صله الرّحم و حسن الجوار یعمران الدّیار و یزیدان فی الأعمار،٣4٢

صلّی أمیر المؤمنین علیه السّلام الفجر ثمّ لم یزل فی موضعه حتّی صارت الشّمس،5١٨

صلّی أمیر المؤمنین علیه السّلام بالنّاس الصّبح بالعراق،فلمّا انصرف وعظهم فبکی،5١6

صنائع المعروف و حسن البشر یکسبان المحبّه و یدخلان الجنّه،٢٣6

طلب الحوائج إلی النّاس استلاب للعزّ و مذهبه للحیاء،٣٣4

طوبی لعبد نومه،عرفه اللّه و لم یعرفه النّاس،أولئک مصابیح الهدی،4٩٨

طوبی لکلّ عبد نومه لا یؤبه له،یعرف النّاس و لا یعرفه النّاس،4٩٨

طوبی للمساکین بالصّبر و هم الّذین یرون ملکوت السّماوات و الأرض،566

طوبی لمن أخلص للّه العباده و الدّعاء و لم یشغل قلبه بما تری،4٠

طوبی لمن أسلم و کان عیشه کفافا،٣١6

طوبی لمن طاب خلقه و طهرت سجیّته و صلحت سریرته،٣٢4

عبدی المؤمن لا أصرفه فی شیء إلاّ جعلته خیرا له،١4٢

عجبت للمرء المسلم لا یقضی اللّه عزّ و جلّ له قضاء إلاّ کان خیرا له،١44

عظّموا أصحابکم و وقّروهم و لا یتجهّم بعضکم بعضا،٣٨٨

عظّموا کبارکم و صلوا أرحامکم،و لیس تصلونهم بشیء أفضل،٣٧٠

ص :٧٢١

علّمنی عظه أتّعظ بها،فقال:إنّ رسول اللّه أتاه رجل فقال له:یا رسول اللّه،6٣٨

علی العاقل أن یکون عارفا بزمانه،مقبلا علی شأنه،٢66

علیک بالنّصح للّه فی خلقه،فلن تلقاه بعمل أفضل منه،٣66

علیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و صدق الحدیث و أداء الأمانه،١٧4

علیکم بالعفو،فإنّ العفو لا یزید العبد إلاّ عزّا،فتعافوا یعزّکم اللّه،٢46

علیکم بالنّصح للّه فی خلقه فلن تلقاه بعمل أفضل منه،466

عمرو بن عبید علی أبی عبد اللّه علیه السّلام،فلمّا سلّم و جلس تلا هذه الآیه:الّذین یجتنبون،6٠4

فاتّقوا اللّه ربّکم فیما افترض علیکم،١٨4

فإنّه ربّما عمل العبد السّیّئه فیراه الرّبّ تبارک و تعالی فیقول:و عزّتی،5٨٢

فما ثواب من أدخل علیه السّرور؟فقلت:جعلت فداک عشر حسنات،4٢٨

فمن زعم أنّهم آمنوا فقد کذب و من زعم أنّهم لم یسلموا فقد کذب،6٠

فنظر إلیّ بوجه قاطب فقلت:ما الّذی غیّرک لی؟قال:الّذی غیّرک لإخوانک،4٠6

فی أوّل دخله دخلت علیه:تعلّموا الصّدق قبل الحدیث،٢٣٨

فیما أوحی اللّه إلی موسی علیه السّلام:یا موسی اشکرنی حقّ شکری فقال:یا ربّ،٢٢4

قال اللّه عزّ و جلّ:و عزّتی و جلالی و عظمتی و بهائی و علوّ ارتفاعی،٣١٠

قد یکون حبّ فی اللّه و رسوله و حبّ فی الدّنیا فما کان فی اللّه،٢٩٠

قضاء حاجه المؤمن خیر من عتق ألف رقبه و خیر من حملان ألف،4٣٢

قلت لأبی جعفر علیه السّلام فی قول رسول اللّه:إذا زنی الرّجل فارقه روح الإیمان،5٩6

قولوا للنّاس أحسن ما تحبّون أن یقال فیکم،٣6٨

قولوا للنّاس حسنا و لا تقولوا إلاّ خیرا حتّی تعلموا ما هو،٣6٨

قوم یعملون بالمعاصی و یقولون نرجو،فلا یزالون کذلک حتّی یأتیهم الموت،١56

ص :٧٢٢

قیل له فی العذاب إذا نزل بقوم یصیب المؤمنین؟قال:نعم،5٣٨

کاد الفقر أن یکون کفرا و کاد الحسد أن یغلب القدر،646

کان أبو الحسن موسی علیه السّلام فی حائط له یصرم فنظرت إلی غلام له قد أخذ کاره،٢46

کان أبی علیه السّلام یقول:و أیّ شیء أقرّ لعینی من التّقیّه،إنّ التّقیّه جنّه المؤمن،4٨٨

کان الرّجل من بنی إسرائیل إذا أراد العباده صمت قبل ذلک عشر سنین،٢64

کان المسلمون إذا غزوا مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و مرّوا بمکان کثیر الشّجر،4٠6

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول:ابن آدم إن کنت ترید من الدّنیا،٣١٢

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول:أفضل العباده العفاف،١٧٨

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول:لیجتمع فی قلبک الافتقار إلی النّاس،٣٣4

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:لا تبدینّ عن واضحه و قد عملت الأعمال الفاضحه،5٧٨

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:لا یقلّ عمل مع تقوی و کیف یقلّ ما یتقبّل،١٧٠

کان حمّاد بن أبی حنیفه إذا لقینی قال:کرّر علیّ حدیثک،فأحدّثه،444

کان رجل یدخل علی أبی عبد اللّه علیه السّلام من أصحابه فغبر زمانا لا یحجّ،4٨٠

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا ورد علیه أمر یسرّه قال:الحمد للّه علی هذه النّعمه،٢٢٠

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عند عائشه لیلتها،فقالت:یا رسول اللّه لم تتعب نفسک،٢١6

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:إنّی لأکره للرّجل أن یعافی فی الدّنیا فلا یصیبه،554

کان فی قلبه حبّه من خردل من عصبیّه بعثه اللّه یوم القیامه مع أعراب الجاهلیّه،64٨

کان قنبر غلام علیّ یحبّ علیّا علیه السّلام حبّا شدیدا فإذا خرج علیّ صلوات اللّه علیه،١٣٨

کان نوح علیه السّلام یقول ذلک إذا أصبح فسمّی بذلک عبدا شکورا،٢٢6

کتب[بعض]أصحابنا یسألون أبا عبد اللّه علیه السّلام عن أشیاء و أمرونی،٣٨٠

کظم الغیظ عن العدوّ فی دولاتهم تقیّه حزم لمن أخذ،٢5٠

ص :٧٢٣

کفّوا ألسنتکم و الزموا بیوتکم،فإنّه لا یصیبکم أمر تخصّون به،4٩٨

کفی بالمرء اعتمادا علی أخیه أن ینزل به حاجته،44٢

کلّ ریاء شرک،إنّه من عمل للنّاس کان ثوابه علی النّاس،6١٨

کلّ عین باکیه یوم القیامه غیر ثلاث:عین سهرت فی سبیل اللّه،١٨٢

کلّ قلب فیه شکّ أو شرک فهو ساقط و إنّما أرادوا بالزّهد،٢٩٢

کلّما أحدث العباد من الذّنوب ما لم یکونوا یعملون،5٨٨

کلّما ازداد العبد إیمانا ازداد ضیقا فی معیشته،56٢

کلّما تقارب هذا الأمر کان أشدّ للتّقیّه،4٨٨

کلّ من لم یحبّ علی الدّین و لم یبغض علی الدّین فلا دین له،٢٩٠

کنّا فی مجلس نطلب فیه العلم و قد نفدت نفقتی فی بعض الأسفار،١5٠

کنت أسیر مع أبی الحسن علیه السّلام فی بعض أطراف المدینه إذ ثنی رجله،٢٢4

کنت أطوف مع أبی عبد اللّه علیه السّلام،فعرض لی رجل من أصحابنا کان سألنی،٣٨4

کنت جالسا مع أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ دخل علیه رجل یقال له:میمون فشکا،44٢

کنت زمیل أبی جعفر علیه السّلام و کنت أبدأ بالرّکوب،ثمّ یرکب هو،4٠٠

کنت علی حال و أنا الیوم علی حال أخری کنت أدخل الأرض،4٧٠

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فدخل رجل فسلّم،فسأله کیف من خلّفت من إخوانک،٣٨6

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فشکا إلیه رجل الحاجه،فقال له:اصبر فإنّ اللّه،544

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام و دخل علیه رجل فقال لی:تحبّه؟فقلت:نعم،٣٧٢

کنت مع موسی بن عبد اللّه بینبع و قد نفدت نفقتی فی بعض الأسفار،فقال لی،١5٢

کنت نصرانیّا فأسلمت و حججت فدخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام،٣5٨

کونوا دعاه للنّاس بالخیر بغیر ألسنتکم،لیروا منکم الاجتهاد و الصّدق و الورع،٢4٠

ص :٧٢4

کونوا دعاه للنّاس بغیر ألسنتکم؛لیروا منکم الورع و الاجتهاد،١٧٨

کیف أجابوا و هم ذرّ؟قال:جعل فیهم ما إذا سألهم أجابوه،٣٠

کیف أنت یا حارثه بن مالک؟فقال:یا رسول اللّه مؤمن حقّا،١٢6

کیف صاروا أولی العزم؟قال:لأنّ نوحا بعث بکتاب و شریعه،و کلّ من،44

لا إیمان لمن لا حیاء له،٢4٢

لا تبدیّن عن واضحه و قد عملت الأعمال الفاضحه،5٨4

لا تذهب بکم المذاهب،فو اللّه ما شیعتنا إلاّ من أطاع اللّه عزّ و جلّ،١66

لا تستکثروا کثیر الخیر و لا تستقلّوا قلیل الذّنوب فإنّ قلیل الذّنوب،6٠٨

لا تسفهوا فإنّ أئمّتکم لیسوا بسفهاء،6٧6

لا تشعروا قلوبکم الاشتغال بما قد فات فتشغلوا أذهانکم،664

لا تغترّوا بصلاتهم و لا بصیامهم،فإنّ الرّجل ربّما لهج بالصّلاه،٢٣٨

لا تکثروا الکلام فی غیر ذکر اللّه،فإنّ الّذین یکثرون الکلام،٢6٢

لا تکرّهوا إلی أنفسکم العباده،١٩6

لا تمارینّ حلیما و لا سفیها،فإنّ الحلیم یقلیک و السّفیه یؤذیک،6٣٢

لا تنظروا إلی طول رکوع الرّجل و سجوده،فإنّ ذلک شیء اعتاده،٢4٠

لا حاجه للّه فیمن لیس له فی ماله و بدنه نصیب،556

لا صغیره مع الإصرار،و لا کبیره مع الاستغفار،6١٠

لإطعام مؤمن أحبّ إلیّ من عتق عشر رقاب و عشر حجج،456

لا عمل إلاّ بنیّه،١٩٢

لأن آخذ خمسه دراهم[و]أدخل إلی سوقکم هذا فأبتاع،454

لأن أشبع رجلا من إخوانی أحبّ إلیّ من أن أدخل سوقکم،454

ص :٧٢5

لأن أصلح بین اثنین أحبّ إلیّ من أن أتصدّق بدینارین،466

لأن أطعم رجلا مسلما أحبّ إلیّ من أن أعتق أفقا من النّاس،45٢

لأن أطعم رجلا من المسلمین أحبّ إلیّ من أن أطعم أفقا،44٨

لأن أطعم مؤمنا محتاجا أحبّ إلیّ من أن أزوره و لأن أزوره،454

لأن أمشی فی حاجه أخ لی مسلم أحبّ إلیّ من أن أعتق ألف نسمه،44٠

لأنسبنّ الإسلام نسبه لا ینسبه أحد قبلی و لا ینسبه أحد بعدی،١٠٨

لا و اللّه لا یقبل اللّه شیئا من طاعته علی الإصرار علی شیء من معاصیه،6١٠

لا و اللّه ما علی وجه الأرض شیء أحبّ إلیّ من التّقیّه،4٨٢

لا وجع أوجع للقلوب من الذّنوب،و لا خوف أشدّ من الموت،5٨٨

لا یتّکل العاملون علی أعمالهم الّتی یعملونها لثوابی،فإنّهم لو اجتهدوا،١6٢

لا یجد أحد[کم]طعم الإیمان حتّی یعلم أنّ ما أصابه لم یکن،١٣4

لا یجد عبد طعم الإیمان حتّی یعلم أنّ ما أصابه لم یکن لیخطئه،١٣6

لا یدخل الجنّه من فی قلبه مثقال ذرّه من کبر،65٢

لا یدخل الجنّه من کان فی قلبه مثقال حبّه من خردل من الکبر،65٢

لا یری أحدکم إذا أدخل علی مؤمن سرورا أنّه علیه أدخله فقط بل و اللّه علینا،4٢٢

لا یزال العبد المؤمن یکتب محسنا ما دام ساکتا،٢66

لا یزال یکون بیننا و بین الرّجل الکلام فیقول جعفریّ،١٧4

لا یزنی الزّانی و هو مؤمن و لا یسرق السّارق و هو مؤمن،6٠4

لا یصیب قریه عذاب و فیها سبعه من المؤمنین،5٣٨

لا یقبّل رأس أحد و لا یده إلاّ[ید]رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،4١4

لا یکون الرّجل عابدا حتّی یکون حلیما،و إنّ الرّجل کان إذا تعبّد،٢54

ص :٧٢6

لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یکون خائفا راجیا:و لا یکون خائفا،١6٠

لإیمان فوق الإسلام بدرجه،و التّقوی فوق الإیمان بدرجه،و الیقین فوق التّقوی،١٢٢

لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه،١٧٢

لزیاره المؤمن فی اللّه خیر من عتق عشر رقاب مؤمنات،٣٩٨

لقاء الإخوان مغنم جسیم و إن قلّوا،4٠٠

لقضاء حاجه امرئ مؤمن أحبّ إلی[اللّه]من عشرین حجّه،4٣٢

لقی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حذیفه،فمدّ النّبیّ 6 یده فکفّ حذیفه یده،4٠٨

لکلّ أحد شرّه و لکلّ شرّه فتره؛فطوبی لمن کانت فترته إلی خیر،١٩4

للمسلم علی أخیه المسلم من الحقّ أن یسلّم علیه إذا لقیه و یعوده،٣٨٢

لمّا خرج أمیر المؤمنین علیه السّلام یرید البصره،نزل بالرّبذه فأتاه رجل،٣44

لم تتواخوا علی هذا الأمر و إنّما تعارفتم علیه،٣٧6

لم تتواخوا علی هذا الأمر[و]إنّما تعارفتم علیه،٣٧٨

لم یدخل الجنّه حمیّه غیر حمیّه حمزه بن عبد المطّلب،64٨

لم یؤمن اللّه المؤمن من هزاهز الدّنیا و لکنّه آمنه من العمی فیها،554

لن یرغب المرء عن عشیرته و إن کان ذا مال و ولد و عن مودّتهم،٣44

لو أعطیناکم کلّما تریدون کان شرّا لکم و أخذ برقبه،4٩6

لو أنّ رجلا أحبّ رجلا للّه لأثابه اللّه علی حبّه إیّاه،٢٨٨

لو علم النّاس کیف ابتداء الخلق ما اختلف اثنان،إنّ اللّه عزّ و جلّ قبل،١6

لو علم النّاس کیف خلق اللّه تبارک و تعالی هذا الخلق لم یلم أحدا أحدا،١٠4

لو فعل اللّه ذلک بأمّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لحزن المؤمنون و غمّهم ذلک،5٧٢

لو کان الخرق خلقا یری ما کان شیء ممّا خلق اللّه أقبح منه،6٧4

ص :٧٢٧

لو کان الرّفق خلقا یری ما کان ممّا خلق اللّه شیء أحسن منه،٢٧4

لو کان لأمیر المؤمنین علیه السّلام ما لک من الشّیعه و الأنصار و الموالی ما طمع فیه تیم،5٣٠

لو لا إلحاح المؤمنین علی اللّه فی طلب الرّزق لنقلهم من الحال،56٢

لو لا إلحاح هذه الشّیعه علی اللّه فی طلب الرّزق لنقلهم من الحال،56٨

لو لا أنّ الصّبر خلق قبل البلاء لتفطّر المؤمن کما تتفطّر البیضه علی الصّفا،٢١٠

لو لا أن یجد عبدی المؤمن فی قلبه لعصبت رأس الکافر بعصابه حدید،556

لو لم یکن فی الأرض إلاّ مؤمن واحد لاستغنیت به عن جمیع خلقی،5٣4

لیس العباده کثره الصّلاه و الصّوم،إنّما العباده التّفکّر فی أمر اللّه عزّ و جلّ،١٢٨

لیس القبله علی الفم إلاّ للزّوجه[أ]و الولد الصّغیر،4١4

لیس شیء أنکی لإبلیس و جنوده من زیاره الإخوان فی اللّه بعضهم،4٢٠

لیس کلّ من قال بولایتنا مؤمنا و لکن جعلوا أنسا للمؤمنین،5٣4

لیس لمصاص شیعتنا فی دوله الباطل إلاّ القوت،شرّقوا،564

لیس منّا من لم یوقّر کبیرنا،٣٧٠

لیس من شیعتنا من لا تتحدّث المخدّرات بورعه فی خدورهنّ،١٧٨

لیس یعنی أکثر عملا و لکن أصوبکم عملا و إنّما الإصابه خشیه اللّه،4٠

لینصح الرّجل منکم أخاه کنصیحته لنفسه،464

ما ابتلی المؤمن بشیء أشدّ علیه من خصال ثلاث یحرمها،قیل:و ما هنّ،٣٢٨

ما أتانی جبرئیل علیه السّلام قطّ إلاّ وعظنی فآخر قوله لی:إیّاک و مشارّه النّاس،6٣4

ما أتغدّی و لا أتعشّی إلاّ و معی منهم الاثنان و الثّلاثه،45٢

ما اجتمع ثلاثه من المؤمنین فصاعدا إلاّ حضر من الملائکه مثلهم،4١٨

ما أحبّ أنّ لی بذلّ نفسی حمر النّعم و ما تجرّعت جرعه أحبّ إلیّ،٢4٨

ص :٧٢٨

ما أخلص العبد الإیمان باللّه عزّ و جلّ أربعین یوما-،4٠

ما أری شیئا یعدل زیاره المؤمن إلاّ إطعامه و حقّ علی اللّه،454

ما أصبرهم علی فعل ما یعلمون أنّه یصیّرهم إلی النّار،5٧6

ما اصطحب اثنان إلاّ کان أعظمهما أجرا و أحبّهما إلی اللّه عزّ و جلّ،٢٧4

ما أعجب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شیء من الدّنیا إلاّ أن یکون فیها جائعا خائفا،٢٩4

ما أعزّ اللّه بجهل قطّ و لا أذلّ بحلم قطّ،٢56

ما أعطی عبد من الدّنیا إلاّ اعتبارا،و ما زوی عنه إلاّ اختبارا،56٢

ما أفلت المؤمن من واحده من ثلاث و لربّما اجتمعت الثّلاث علیه،54٢

ما أقبح الفقر بعد الغنی و أقبح الخطیئه بعد المسکنه،١٩٠

ما أقبح بالمؤمن أن تکون له رغبه تذلّه،6٧٢

ما التقت فئتان قطّ إلاّ نصر أعظمهما عفوا،٢4٨

ما التقی مؤمنان قطّ إلاّ کان أفضلهما أشدّهما حبّا لأخیه،٢٩٠

ما الّذی یثبت الإیمان فی العبد؟قال:الورع،و الّذی یخرجه منه،6٧٢

ما الکبر؟فقال:أعظم الکبر أن تسفه الحقّ و تغمص النّاس،654

ما أنتم و البراءه یبرأ بعضکم من بعض،إنّ المؤمنین بعضهم أفضل،١٠٨

ما أنعم اللّه علی عبد بنعمه صغرت أو کبرت،فقال:الحمد للّه،إلاّ أدّی شکرها،٢١٨

ما أنعم اللّه علی عبد من نعمه فعرفها بقلبه و حمد اللّه ظاهرا بلسانه،٢١6

ما بلغت تقیّه أحد تقیّه أصحاب الکهف إن کانوا لیشهدون الأعیاد،4٨4

ما تحبّب إلیّ عبدی بأحبّ ممّا افترضت علیه،١٨6

ما تدارأ اثنان فی أمر قطّ،فأعطی أحدهما النّصف صاحبه،٣٣٢

ما تردّدت فی شیء أنا فاعله کتردّدی فی موت عبدی المؤمن،5٣6

ص :٧٢٩

ما حسبک عن الحجّ؟قال:قلت:جعلت فداک وقع علیّ دین کثیر،٢٠4

ما حدّ التّواضع الّذی إذا فعله العبد کان متواضعا؟فقال:التّواضع درجات،٢٨٢

ما حدّ حسن الخلق؟قال:تلیّن جناحک،و تطیّب کلامک،٢٣6

ما حقّ المسلم علی المسلم؟قال له:سبع حقوق واجبات ما منهنّ حقّ،٣٧٨

ما حقّ المؤمن علی المؤمن؟قال:إنّ من حقّ المؤمن علی المؤمن المودّه،٣٨٢

ما ذئبان ضاریان فی غنم قد فارقها رعاؤها،أحدهما فی أوّلها،66٢

ما ذئبان ضاریان فی غنم قد فارقها رعاؤها،واحد فی أوّلها،666

ما ذئبان ضاریان فی غنم لیس لها راع،هذا فی أوّلها و هذا فی آخرها بأسرع،66٢

ما زار مسلم أخاه المسلم فی اللّه و للّه إلاّ ناداه اللّه عزّ و جلّ أیّها الزّائر،٣٩6

ما زال سرّنا مکتوما حتّی صار فی ید[ی]ولد کیسان فتحدّثوا به،4٩4

ما زوی الرّفق عن أهل بیت إلاّ زوی عنهم الخیر،٢٧٢

ما صافح رسول اللّه رجلا قطّ فنزع یده حتّی یکون هو الّذی ینزع یده منه،4٠٨

ما عبد اللّه بشیء أفضل من أداء حقّ المؤمن،٣٨٠

ما عبد اللّه بشیء أفضل من عفّه بطن و فرج،١٧٨

ما عهد إلیّ جبرئیل علیه السّلام فی شیء ما عهد إلیّ فی معاداه الرّجال،6٣6

ما فتح اللّه علی عبد بابا من أمر الدّنیا إلاّ فتح اللّه علیه من الحرص مثله،66٨

ما فتح اللّه علی عبد بابا من أمر الدّنیا إلاّ فتح اللّه علیه من الحرص مثله،66٨

ما فتح اللّه علی عبد باب شکر فخزن عنه باب الزّیاده،٢١4

ما فی أمّتی عبد ألطف أخاه فی اللّه بشیء من لطف،46٠

ما قضی مسلم لمسلم حاجه إلاّ ناداه اللّه تبارک و تعالی:علیّ ثوابک،4٣4

ما کاد جبرئیل علیه السّلام یأتینی إلاّ قال:یا محمّد،اتّق شحناء الرّجال و عداوتهم،6٣4

ما کاد جبرئیل علیه السّلام یأتینی إلاّ قال:یا محمّد،اتّق شحناء الرّجال و عداوتهم،6٣4

ص :٧٣٠

ما کان فیما مضی و لا فیما بقی و لا فیما أنتم فیه مؤمن إلاّ و له،546

ما کان فی وصیّه لقمان؟قال:کان فیها الأعاجیب و کان أعجب ما کان فیها،١54

ما کان من ولد آدم مؤمن إلاّ فقیرا و لا کافر إلاّ غنیّا حتّی جاء،564

ما کان و لا یکون إلی أن تقوم السّاعه مؤمن إلاّ و له جار یؤذیه،546

ما کان و لا یکون و لیس بکائن مؤمن إلاّ و له جار یؤذیه،546

مالک أنتم شیعتنا[أ]لا تری أنّک تفرط فی أمرنا،إنّه لا یقدر علی صفه اللّه،4٠٢

ما من أحد یتیه إلاّ من ذلّه یجدها فی نفسه،656

ما من جرعه یتجرّعها العبد أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ،٢54

ما من رجل تکبّر أو تجبّر إلاّ لذلّه وجدها فی نفسه،656

ما من رجل یدخل بیته مؤمنین فیطعمهما شبعهما إلاّ کان ذلک،44٨

ما من شیء أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ من عمل یداوم علیه و إن قلّ،١٨6

ما من شیء أفسد للقلب من خطیئه،إنّ القلب لیواقع الخطیئه فما،5٧6

ما من عباده أفضل عند اللّه من عفّه بطن و فرج،١٨٠

ما من عباده أفضل من عفّه بطن و فرج،١٨٠

ما من عبد إلاّ و علیه أربعون جنّه حتّی یعمل أربعین کبیره،5٩4

ما من عبد إلاّ و فی رأسه حکمه و ملک یمسکها،فإذا تکبّر،656

ما من عبد إلاّ و فی قلبه نکته بیضاء،فإذا أذنب ذنبا خرج،5٨4

ما من عبد کظم غیظا إلاّ زاده اللّه عزّ و جلّ عزّا فی الدّنیا و الآخره،٢5٠

ما من عبد یری مبتلی فیقول:الحمد للّه الّذی عدل عنّی ما ابتلاک،٢٢٢

ما من عبد یسرّ خیرا إلاّ لم تذهب الأیّام حتّی یظهر اللّه له خیرا،6٢٢

ما منعک أن تعتق کلّ یوم نسمه؟قلت:لا یحتمل مالی ذلک،45٢

ص :٧٣١

ما منع میثم رحمه اللّه من التّقیّه،فو اللّه لقد علم أنّ هذه الآیه نزلت،4٨٨

ما من قلب إلاّ و له أذنان،علی إحداهما ملک مرشد،5٧4

ما من مؤمن إلاّ و قد وکّل اللّه به أربعه:شیطانا یغویه،544

ما من مؤمن إلاّ و لقلبه أذنان فی جوفه،أذن ینفث فیها،5٧4

ما من مؤمن یمشی لأخیه المؤمن فی حاجه إلاّ کتب اللّه له بکلّ خطوه حسنه،44٠

ما من نکبه تصیب العبد إلاّ بذنب،و ما یعفو اللّه عنه أکثر،5٧٨

ما من یوم إلاّ و کلّ عضو من أعضاء الجسد یکفّر اللّسان،٢6٢

ما نقل اللّه عزّ و جلّ عبدا من ذلّ المعاصی إلی عزّ التّقوی إلاّ أغناه،١٧٢

ما یبالی من عرّفه اللّه هذا الأمر أن یکون علی قلّه جبل یأکل،5٣4

ما یصنع أحدکم أن یظهر حسنا و یسرّ سیّئا،ألیس یرجع إلی نفسه فیعلم،6٢٢

ما یقدم المؤمن علی اللّه عزّ و جلّ بعمل بعد الفرائض أحبّ إلی اللّه تعالی،٢٢٨

ما یمنع الرّجل منکم أن یبرّ والدیه حیّین و میّتین،یصلّی عنهما،٣56

ما ینبغی للمؤمن أن یستوحش إلی أخیه فمن دونه،المؤمن عزیز فی دینه،5٣6

مثل الحریص علی الدّنیا کمثل دوده القزّ،کلّما ازدادت علی نفسها لفّا،٣٠4

مثل الحریص علی الدّنیا مثل دوده القزّ کلّما ازدادت من القزّ،664

مثل الدّنیا کمثل ماء البحر کلّما شرب منه العطشان ازداد،٣٠٨

مثل المؤمن کمثل خامه الزّرع تکفئها الرّیاح کذا و کذا،556

مداراه النّاس نصف الإیمان و الرّفق بهم نصف العیش،٢6٨

مرّ أمیر المؤمنین علیه السّلام بمجلس من قریش،فإذا هو بقوم بیض ثیابهم،5٠٨

مرّ بی أبی و أنا بالطّواف و أنا حدث و قد اجتهدت فی العباده فرآنی،١٩6

مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بجدی أسکّ ملقی علی مزبله میتا،٢٩4

ص :٧٣٢

مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم براعی إبل فعبث یستسقیه،فقال:أمّا ما فی ضروعها،٣١6

مرّ علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما علی المجذّمین و هو راکب حماره،٢٨٠

مرّ عیسی ابن مریم:علی قریه قد مات أهلها و طیرها و دوابّها،66٨

مروّه الصّبر فی حال الحاجه و الفاقه و التّعفّف و الغنی أکثر من مروّه الإعطاء،٢١٢

مشی الرّجل فی حاجه أخیه المؤمن یکتب له عشر حسنات،4٣٨

مصافحه المؤمن أفضل من مصافحه الملائکه،4١٠

معرفه الإمام و اجتناب الکبائر الّتی أوجب اللّه علیها النّار،6٠٢

مکتوب فی التّوراه:ابن آدم کن کیف شئت کما تدین تدان،٣١٢

ملعون کلّ مال لا یزکّی،ملعون کلّ جسد لا یزکّی و لو فی کلّ أربعین یوما،55٨

ملعون ملعون من عبد الدّینار و الدّرهم ملعون ملعون من کمّه أعمی،5٧٨

ملعون من ترأّس،ملعون من همّ بها،ملعون من حدّث بها نفسه،6٢٨

ملک ینادی کلّ یوم:ابن آدم لد للموت و اجمع للفناء و ابن للخراب،٢٩٨

من ابتلی من المؤمنین ببلاء فصبر علیه،کان له مثل أجر ألف شهید،٢٠٨

من أتاه أخوه المسلم فأکرمه فإنّما أکرم اللّه عزّ و جلّ،46٠

من أتاه أخوه المؤمن فی حاجه فإنّما هی رحمه من اللّه تبارک و تعالی،4٣٨

من إجلال اللّه إجلال ذی الشّیبه المسلم،٣6٨

من أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ إدخال السّرور،4٣٠

من أحبّ السّبیل إلی اللّه عزّ و جلّ جرعتان:جرعه غیظ تردّها بحلم،٢5٢

من أحبّ للّه و أبغض للّه و أعطی للّه فهو ممّن کمل إیمانه،٢٨4

من أخذ من وجه أخیه المؤمن قذاه کتب اللّه عزّ و جلّ له عشر حسنات،45٨

من أخرجها من ضلال إلی هدی فکأنّما أحیاها و من أخرجها من هدی،46٨

ص :٧٣٣

من أخلاق المؤمن:الإنفاق علی قدر الإقتار،و التّوسّع،5٢٨

من أدخل السّرور علی مؤمن فقد أدخله علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،4٣٠

من أدخل علی مؤمن سرورا خلق اللّه عزّ و جلّ من ذلک السّرور،4٢٨

من أراد الرّئاسه هلک،6٢٨

من أراد اللّه عزّ و جلّ بالقلیل من عمله أظهر اللّه له أکثر ممّا أراد،6٢4

من أراد أن یکون أغنی النّاس،٣١4

من أشبع مؤمنا وجبت له الجنّه و من أشبع کافرا کان حقّا علی اللّه،44٨

من أشدّ النّاس بلاء فی الدّنیا؟فقال:النّبیّون ثمّ الأمثل فالأمثل،54٨

من أشدّ ما فرض اللّه علی خلقه ذکر اللّه کثیرا ثمّ قال:لا أعنی سبحان،١٨٢

من أصبح لا یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم،٣66

من أصبح لا یهتمّ بأمور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلا،٣66

من أصبح و أمسی و الدّنیا أکبر همّه جعل اللّه تعالی الفقر بین عینیه،6٧٠

من أطعم ثلاثه نفر من المسلمین أطعمه اللّه من ثلاث جنان فی،44٨

من أطعم مؤمنا حتّی یشبعه لم یدر أحد من خلق اللّه،45٠

من أطعم مؤمنا من جوع أطعمه اللّه من ثمار الجنّه و من سقی،44٨

من أطعم مؤمنا موسرا کان له یعدل رقبه من ولد إسماعیل،456

من أظهر للنّاس ما یحبّ اللّه و بارز اللّه بما کرهه لقی اللّه و هو ماقت له،6٢٢

من أعان مؤمنا نفّس اللّه عزّ و جلّ عنه ثلاثا و سبعین کربه،446

من أعطی الشّکر أعطی الزّیاده،یقول اللّه عزّ و جلّ:لئن شکرتم لأزیدنّکم،٢١6

من أعطی ثلاثا لم یمنع ثلاثا:من أعطی الدّعاء أعطی الإجابه،١5٠

من أغاث أخاه المؤمن اللّهفان اللّهثان عند جهده فنفّس کربته،444

ص :٧٣4

من أکثر ذکر اللّه أظلّه اللّه فی جنّته،٢٧٨

من أکرم أخاه المسلم بکلمه یلطفه بها و فرّج عنه کربته،46٠

من التّواضع أن ترضی بالمجلس دون المجلس و أن تسلّم علی من تلقی،٢٧٨

من السّنّه و البرّ أن یکنّی الرّجل باسم أبیه،٣6٢

من أنصف النّاس من نفسه رضی به حکما لغیره،٣٢٨

من أنعم اللّه علیه بنعمه فعرفها بقلبه فقد أدّی شکرها،٢٢٠

من أوثق عری الإیمان أن تحبّ فی اللّه و تبغض فی اللّه و تعطی فی اللّه،٢٨4

من بلغه ثواب من اللّه علی عمل فعمل ذلک العمل التماس ذلک،١٩٨

من ترک معصیه للّه مخافه اللّه تبارک و تعالی أرضاه اللّه یوم القیامه،١٨4

من تعصّب أو تعصّب له فقد خلع ربق الإیمان من عنقه،646

من تعصّب أو تعصّب له فقد خلع ربق الإیمان من عنقه،646

من تعصّب عصبه اللّه بعصابه من نار،64٨

من تعلّق قلبه بالدّنیا تعلّق قلبه بثلاث خصال:همّ لا یفنی و أمل،6٧٢

من حرق أو غرق،قلت:فمن أخرجها من ضلال إلی هدی،4٧٠

من حقّ المؤمن علی أخیه المؤمن أن یشبع جوعته و یواری عورته،٣٧٨

من خاف اللّه أخاف اللّه منه کلّ شیء،و من لم یخف اللّه أخافه اللّه من کلّ شیء،١54

من دخله العجب هلک،65٨

من رأی موضع کلامه من عمله قلّ کلامه إلاّ فیما یعنیه،٢66

من ردّ عن قوم من المسلمین عادیه[ماء]أو نار أوجبت له الجنّه،٣6٨

من رقّ وجهه رقّ علمه،٢4٢

من زار أخاه المؤمن للّه لا لغیره،یطلب به ثواب اللّه و تنجّز ما،٣٩٨

ص :٧٣5

من زار أخاه فی اللّه فی مرض أو صحّه،لا یأتیه خداعا و لا استبدالا،٣٩4

من زار أخاه فی اللّه قال اللّه عزّ و جلّ،إیّای زرت و ثوابک علیّ،٣٩4

من زار أخاه فی اللّه و للّه جاء یوم القیامه یخطر بین قباطیّ من نور،٣٩6

من زار أخاه فی بیته قال اللّه عزّ و جلّ له:أنت ضیفی و زائری،علیّ قراک،٣٩4

من زار أخاه فی جانب المصر ابتغاء وجه اللّه فهو زوره،و حقّ،٣٩4

من زار أخاه للّه لا لغیره التماس موعد اللّه و تنجّز ما عند اللّه وکّل اللّه به،٣٩٢

من زرع العداوه حصد ما بذر،6٣6

من زنی خرج من الإیمان،و من شرب الخمر خرج من الإیمان،5٩٢

من زهد فی الدّنیا أثبت اللّه الحکمه فی قلبه و أنطق بها لسانه و بصّره،٢٩٠

من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه،٣١٠

من ساء خلقه عذّب نفسه،6٧4

من سرّ مؤمنا فقد سرّنی و من سرّنی فقد سرّ اللّه،4٢٠

من سرّه النّسأ فی الأجل و الزّیاده فی الرّزق فلیصل رحمه،٣4٢

من سرّه أن یمدّ اللّه فی عمره و أن یبسط له فی رزقه فلیصل رحمه،٣5٠

من سعی فی حاجه أخیه المسلم،طلب وجه اللّه کتب اللّه عزّ و جلّ له ألف ألف حسنه،44٢

من سعی فی حاجه أخیه المسلم فاجتهد فیها فأجری اللّه علی یدیه قضاءها،44٢

من سقی مؤمنا شربه من ماء من حیث یقدر علی الماء أعطاه اللّه،45٠

من سمع شیئا من الثّواب علی شیء فصنعه،کان له،و إن لم یکن علی ما بلغه،١٩٨

من شهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان مؤمنا،٨٠

من صحّه یقین المرء المسلم أن لا یرضی النّاس بسخط اللّه و لا یلومهم،١٣4

من صدق لسانه زکی عمله،٢٣٨

ص :٧٣6

من صدق لسانه زکی عمله و من حسنت نیّته زید فی رزقه،٢4٠

من طاف بالبیت أسبوعا کتب اللّه عزّ و جلّ له ستّه آلاف حسنه و محا عنه ستّه آلاف،4٣4

من طاف بهذا البیت طوافا واحدا کتب اللّه عزّ و جلّ له ستّه آلاف حسنه،4٣4

من طلب الرّئاسه هلک،6٢6

من عامل النّاس فلم یظلمهم،و حدّثهم فلم یکذبهم،5٢٢

من عرف اللّه خاف اللّه و من خاف اللّه سخت نفسه عن الدّنیا،١54

من عرف اللّه و عظّمه منع فاه من الکلام و بطنه من الطّعام،5١٨

من علامات الشّقاء:جمود العین،و قسوه القلب،و شدّه الحرص فی طلب الدّنیا،6١4

من علامات الفقه:الحلم و العلم و الصّمت،إن الصّمت باب،٢5٨

من علم أنّ اللّه عزّ و جلّ یراه و یسمع ما یقوله و یفعله من خیر،١٨٠

من علم أنّ اللّه یراه و یسمع ما یقول و یعلم ما یعمله من خیر أو شرّ،١6٠

من عمل بما افترض اللّه علیه فهو من أعبد النّاس،١٩٠

من قال لأخیه المؤمن:مرحبا،کتب اللّه تعالی له مرحبا إلی یوم القیامه،46٠

من قبّل للرّحم ذا قرابه فلیس علیه شیء،و قبله الأخ علی الخدّ،4١4

من قسم له الخرق حجب عنه الإیمان،6٧4

من قسم له الرّفق قسم له الإیمان،٢٧٠

من قنع بما رزقه اللّه فهو من أغنی النّاس،٣١4

من کافأ السّفیه بالسّفه فقد رضی بما أتی إلیه حیث احتذی مثاله،6٧6

من کان رفیقا فی أمره نال ما یرید من النّاس،٢٧6

من کثر اشتباکه بالدّنیا کان أشدّ لحسرته عند فراقها،6٧٠

من کسا أحدا من فقراء المسلمین ثوبا من عری،456

ص :٧٣٧

من کسا أحدا من فقراء المسلمین ثوبا من عری أو أعانه بشیء،45٨

من کسا أخاه کسوه شتاء أو صیف کان حقّا علی اللّه أن یکسوه،456

من کسا مؤمنا ثوبا من عری کساه اللّه من إستبرق الجنّه،45٨

من کظم غیظا و لو شاء أن یمضیه أمضاه،أملأ اللّه قلبه یوم القیامه رضاه،٢5٠

من کظم غیظا و هو یقدر علی إمضائه،حشا اللّه قلبه أمنا و إیمانا یوم القیامه،٢5٢

من کفّ غضبه ستر اللّه عورته،6٣٨

من کفّ نفسه عن أعراض النّاس أقال اللّه نفسه یوم القیامه،64٢

من لا یعدّ الصّبر لنوائب الدّهر یعجز،٢١٢

من لم یتعزّ بعزاء اللّه تقطّعت نفسه حسرات علی الدّنیا و من أتبع بصره،664

من لم یحسب کلامه من عمله کثرت خطایاه و حضر عذابه،٢64

من لم یقنعه من الرّزق إلاّ الکثیر لم یکفه من العمل إلاّ الکثیر،٣١٢

من لم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم،٣66

من مشی فی حاجه أخیه المسلم أظلّه اللّه بخمسه و سبعین ألف ملک،44٠

من مشی فی حاجه أخیه المؤمن یطلب بذلک ما عند اللّه حتّی تقضی،4٣6

من نصب اللّه غرضا للخصومات أو شک أن یکثر الانتقال،6٣٢

من نفّس عن مؤمن کربه نفّس اللّه عنه کرب الآخره و خرج من قبره،446

من واسی الفقیر من ماله و أنصف النّاس من نفسه فذلک،٣٣٠

من همّ بخیر فلیعجّله و لا یؤخّره،فإنّ العبد،٣٢٠

من همّ بشیء من الخیر فلیعجّله،فإنّ کلّ شیء فیه تأخیر،٣٢٢

من یضمن لی أربعه بأربعه أبیات فی الجنّه؟أنفق و لا تخف فقرا،٣٢4

میاسیر شیعتنا أمناؤنا علی محاویجهم،فاحفظونا فیهم،5٧٠

ص :٧٣٨

ناولنی یدک أقبّلها فأعطانیها،فقلت:جعلت فداک رأسک،4١4

نبّه بالتّفکّر قلبک،و جاف عن اللّیل جنبک،و اتّق اللّه ربّک،١٢٨

ندعو النّاس إلی هذا الأمر؟فقال:یا فضیل إنّ اللّه إذا أراد بعبد خیرا أمر،4٧4

نظر أبو عبد اللّه علیه السّلام إلی رجل من أهل المدینه قد اشتری لعیاله شیئا و هو یحمله،٢٨٠

نظرت یوما فی الحرب إلی رجل فحرّکت فرسی فإذا هو أمیر المؤمنین،١٣6

نعم الجرعه الغیظ لمن صبر علیها،فإنّ عظیم الأجر لمن عظیم البلاء،٢5٠

نفس المهموم لنا المغتمّ لظلمنا تسبیح،و همّه لأمرنا عباده،5٠٠

نیّه المؤمن خیر من عمله و نیّه الکافر شرّ من عمله،١٩٢

و الّذی إذا دعاه أبوه لعن أباه،و الّذی إذا أجابه ابنه یضربه،5٩6

و الّذی لا إله إلاّ هو ما أعطی مؤمن قطّ خیر الدّنیا و الآخره إلاّ بحسن ظنّه باللّه،١6٢

و اللّه إنّ أحبّ أصحابی إلیّ أورعهم و أفقههم و أکتمهم لحدیثنا،4٩4

ودّ المؤمن للمؤمن فی اللّه من أعظم شعب الإیمان ألا و من أحبّ فی اللّه و أبغض،٢٨4

وددت و اللّه أنّی افتدیت خصلتین فی الشّیعه لنا ببعض لحم ساعدی،4٩٠

وعظنا أبو عبد اللّه علیه السّلام فأمر و زهّد،ثمّ قال:علیکم بالورع،فإنّه لا ینال،١٧٢

وقع بین أبی عبد اللّه علیه السّلام و بین عبد اللّه بن الحسن کلام حتّی وقعت الضّوضاء بینهم،٣46

و ما بلغ من إیمانکم؟قالوا:الصّبر عند البلاء،و الشّکر عند الرّخاء،١١4

ویحک یا أبا الرّبیع،لا تطلبنّ الرّئاسه و لا تکن ذئبا و لا تأکل،6٢٨

ویحک یا ابن عرفه،اعملوا لغیر ریاء و لا سمعه،فإنّه من عمل لغیر اللّه،6٢٠

ویلک یا عبّاد،إیّاک و الرّیاء فإنّه من عمل لغیر اللّه،6١٨

هذه صحیفه مخاصم یسأل عن الدّین الّذی یقبل فیه العمل فقال:رحمک اللّه،56

هل للشّکر حدّ إذا فعله العبد کان شاکرا؟قال:نعم،قلت:ما هو،٢١٨

ص :٧٣٩

هل یجزی الولد والده؟فقال:لیس له جزاء إلاّ فی خصلتین یکون الوالد،٣64

هؤلاء قوم کانت لهم قری متّصله ینظر بعضهم إلی بعض،5٨4

یا أبا الصّخر إنّ اللّه یعطی الدّنیا من یحبّ و یبغض،و لا یعطی هذا الأمر،4٧6

یا أبا حفص،ما یصنع الإنسان أن یتقرّب إلی اللّه عزّ و جلّ بخلاف ما یعلم اللّه تعالی،6٢٠

یا أبا عبیده أکثر ذکر الموت،فإنّه لم یکثر إنسان ذکر الموت،٢٩٨

یا أبا عمر إنّ تسعه أعشار الدّین فی التّقیّه و لا دین لمن،4٨٠

یا أبا عمرو أرأیتک لو حدّثتک بحدیث أو أفتیتک بفتیا ثمّ جئتنی،4٨4

یا أبا محمّد الإسلام درجه،قال:قلت:نعم قال:و الإیمان علی الإسلام درجه،١٢٢

یا ابن آدم اذکرنی حین تغضب أذکرک عند غضبی،فلا أمحقک فیمن أمحق،64٠

یا ابن آدم اذکرنی فی غضبک أذکرک فی غضبی،لا أمحقک فیمن أمحق،6٣٨

یا ابن آدم تفرّغ لعبادتی أملأ قلبک غنی و لا أکلک إلی طلبک،١٨٨

یا ابن رسول اللّه هل تعرف مودّتی لکم و انقطاعی إلیکم و موالاتی إیّاکم،5٢

یا ابن عمران لا تحسدنّ النّاس علی ما آتیتهم من فضلی و لا تمدّن عینیک،646

یا أخا جعف إنّ الإیمان أفضل من الإسلام و إنّ الیقین أفضل من الإیمان،١٢٠

یا إسحاق خف اللّه کأنّک تراه و إن کنت لا تراه فإنّه یراک،١54

یا أمیر المؤمنین،أخبرنا عن الإخوان،فقال:الإخوان صنفان:إخوان الثّقه،54٠

یا أمیر المؤمنین،إنّ ناسا زعموا أنّ العبد لا یزنی و هو مؤمن و لا یسرق،5٩٨

یا أمیر المؤمنین،صف لنا صفه المؤمن کأنّنا ننظر إلیه،فقال:یا همّام المؤمن هو،5٠٠

یا أولیاء اللّه أکل الخبز الیابس بالملح الجریش و النّوم علی المزابل خیر کثیر،66٨

یا أهل هذه القریه،فأجابه منهم مجیب:لبّیک یا روح اللّه و کلمته،66٨

یا أیّها النّاس إنّ لکم معالم فانتهوا إلی معالمکم و إنّ لکم نهایه،١5٨

ص :٧4٠

یا أیّها النّاس إنّما هو اللّه و الشّیطان،و الحقّ و الباطل،و الهدی و الضّلاله،٣٨

یا أیّها النّاس و اللّه ما من شیء یقرّبکم من الجنّه و یباعدکم من النّار،١66

یا بحر حسن الخلق یسر،ثمّ قال:ألا أخبرک بحدیث ما هو فی یدی أحد،٢٣٢

یا بنی إسرائیل لا تأسوا علی ما فاتکم من الدّنیا کما،٣٠٨

یا بنیّ إن کنت زعمت أنّ الکلام من فضّه،فإنّ السّکوت من ذهب،٢6٠

یا بنیّ أوصیک بما أوصانی به أبی حین حضرته الوفاه و بما ذکر أنّ أباه،٢٠6

یا بنی عبد المطّلب إنّکم لن تسعوا النّاس بأموالکم فالقوهم بطلاقه الوجه،٢٣4

یا بنیّ علیک بالجدّ لا تخرجنّ نفسک من حدّ التّقصیر فی عباده اللّه،١64

یا بنیّ ما من شیء أقرّ لعین أبیک من جرعه غیظ عاقبتها صبر،٢5٢

یأتی یوم القیامه شیء مثل الکبّه فیدفع فی ظهر المؤمن فیدخله الجنّه،٣54

یا ثابت ما لکم و للنّاس،کفّوا عن النّاس و لا تدعوا أحدا إلی أمرکم،4٧٢

یا جابر أ یکتفی من انتحل التّشیّع أن یقول بحبّنا أهل البیت،١6٨

یا جابر لا أخرجک اللّه من النّقص و[لا]التّقصیر،١64

یا جابر و اللّه إنّی لمحزون،و إنّی لمشغول القلب،قلت:جعلت فداک،٣٠٠

یا حفص إنّ من صبر صبر قلیلا،و إنّ من جزع جزع قلیلا،١٩٨

یا خیثمه أبلغ من تری من موالینا السّلام و أوصهم بتقوی اللّه العظیم،٣٩٢

یا داود کما أنّ أقرب النّاس من اللّه المتواضعون کذلک أبعد النّاس من اللّه،٢٨٢

یا ربیع إنّ الرّجل لیصدق حتّی یکتبه اللّه صدّیقا،٢4٠

یا رسول اللّه أوصنی فقال:لا تشرک باللّه شیئا و إن حرّقت بالنّار و عذّبت،٣54

یا رسول اللّه علّمنی،قال:اذهب و لا تغضب،فقال الرّجل:قد اکتفیت بذاک،64٠

یا زید اصبر علی أعداء النّعم،فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک،٢5٢

ص :٧4١

یا سالم احفظ لسانک تسلم و لا تحمل النّاس علی رقابنا،٢5٨

یا سماعه،أمنوا علی فرشهم و أخافونی،أما و اللّه لقد کانت الدّنیا و ما فیها،5٣٢

یا عبادی الصّدّیقین تنعّموا بعبادتی فی الدّنیا فإنّکم تتنعّمون بها فی الآخره،١٨٨

یا عبد العزیز إنّ الإیمان عشر درجات بمنزله السّلّم یصعد منه مرقاه بعد مرقاه،١٠6

یا عبد اللّه کیف یکون المؤمن مؤمنا و هو یسخط قسمه و یحقّر منزلته،١44

یا عبد الواحد،ما یضرّ رجلا-إذا کان علی ذا الرّأی-ما قال النّاس له،5٣4

یا علیّ،الحاجه أمانه اللّه عند خلقه فمن کتمها علی نفسه أعطاه اللّه ثواب،564

یا علیّ إنّ هذا الدّین متین،فأوغل فیه برفق و لا تبغّض إلی نفسک عباده،١٩6

یا عیسی بن عبد اللّه لیس منّا-و لا کرامه-من کان فی مصر فیه مائه ألف،١٧6

یا فضیل إنّ الصّادق أوّل من یصدّقه اللّه عزّ و جلّ یعلم أنّه صادق،٢٣٨

یا مالک إنّ اللّه یعطی الدّنیا من یحبّ و یبغض،و لا یعطی دینه،4٧6

یا مبتغی العلم کأنّ شیئا من الدّنیا لم یکن شیئا إلاّ ما ینفع خیره،٣٠٢

یا معشر الشّیعه-شیعه آل محمّد-کونوا النّمرقه الوسطی یرجع إلیکم الغالی،١٧٠

یا معشر المساکین،طیبوا نفسا و أعطوا اللّه الرّضا من قلوبکم یثبکم اللّه،56٨

یا معلّی اکتم أمرنا و لا تذعه،فإنّه من کتم أمرنا و لم یذعه أعزّه اللّه،4٩6

یا معلّی إنّ المذیع لأمرنا کالجاحد له،4٩6

یا مفضّل اسمع ما أقول لک و اعلم أنّه الحقّ و افعله و أخبر به،4٣٠

یا موسی أتدری لم اصطفیتک بکلامی دون خلقی،٢٨٠

یا موسی،إذا رأیت الفقر مقبلا فقل:مرحبا بشعار الصّالحین،566

یا موسی اکتم مکتوم سرّی فی سریرتک و أظهر فی علانیتک المداراه،٢6٨

یا موسی،أمسک غضبک عمّن ملّکتک علیه أکفّ عنک غضبی،6٣٨

ص :٧4٢

یا موسی إنّ الدّنیا دار عقوبه،عاقبت فیها آدم عند خطیئته و جعلتها ملعونه،666

یا موسی لا ترکن إلی الدّنیا رکون الظّالمین و رکون من اتّخذها أبا و أمّا،٣٠6

یا موسی ما تقرّب إلیّ المتقرّبون بمثل الورع عن محارمی،١٨٢

یا مهزم،شیعتنا من لا یعدو صوته سمعه،و لا شحناؤه بدنه،5٢٢

یجب للمؤمن علی المؤمن النّصیحه،464

یجب للمؤمن علی المؤمن النّصیحه له فی المشهد و المغیب،464

یجب للمؤمن علی المؤمن أن یستر علیه سبعین کبیره،46٢

یجب للمؤمن علی المؤمن أن یناصحه،464

یحزن عبدی المؤمن إن قتّرت علیه و ذلک أقرب له منّی،٣١٨

یحقّ علی المسلمین الاجتهاد فی التّواصل،و التّعاون علی التّعاطف،٣٩٠

یرحمک اللّه ما الصّبر الجمیل؟قال:ذلک صبر لیس فیه شکوی إلی النّاس،٢١٢

یزنی الزّانی و هو مؤمن؟قال:لا،إذا کان علی بطنها سلب،5٩6

یسأله عن الکبائر،کم هی و ما هی؟فکتب:الکبائر:من اجتنب ما،5٩٠

یسلب منه روح الإیمان ما دام علی بطنها،فإذا نزل عاد الإیمان،5٩6

یعذّب اللّه اللّسان بعذاب لا یعذّب به شیئا من الجوارح،٢64

یقرئک السّلام،قال:علیک و علیه السّلام إذا أتیت عبد اللّه فأقرئه السّلام،٢٣٨

یکون الرّجل یصل رحمه فیکون قد بقی من عمره ثلاث سنین،٣٣6

ینبغی للمؤمن أن یکون فیه ثمان خصال:وقور عند الهزاهز،5٠6

ینبغی للمؤمن أن یکون فیه ثمانی خصال:وقورا عند الهزاهز،صبورا عند البلاء،١١٢

ینبغی للمؤمنین إذا تواری أحدهما عن صاحبه بشجره ثمّ التقیا،4٠4

ینبغی لمن عقل عن اللّه أن لا یستبطئه فی رزقه و لا یتّهمه فی قضائه،١4٢

ص :٧4٣

نمایۀ اشعار

فلا یعدون سرّی و سرّک ثالثا

ألا کلّ سرّ جاوز اثنین شائع،4٩6

ص :٧44

الفهرست

کتاب الإیمان و الکفر ١٠

باب طینه المؤمن و الکافر ١٠

باب آخر منه و فیه زیاده وقوع التّکلیف الأوّل ١6

باب آخر منه ٢٠

باب أنّ رسول اللّه 6 أوّل من أجاب و أقرّ للّه عزّ و جلّ بالرّبوبیّه ٢6

باب کیف أجابوا و هم ذرّ؟٣٠

باب فطره الخلق علی التّوحید ٣٠

باب کون المؤمن فی صلب الکافر ٣٢

باب إذا أراد اللّه عزّ و جلّ أن یخلق المؤمن ٣4

باب فی أنّ الصّبغه هی الإسلام ٣4

باب فی أنّ السّکینه هی الإیمان ٣6

باب الإخلاص ٣٨

باب الشّرائع 4٢

باب دعائم الإسلام 44

باب أنّ الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و أنّ الثّواب علی الإیمان 5٨

ص :٧45

باب أنّ الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان 6٢

باب آخر منه و فیه أنّ الإسلام قبل الإیمان 66

باب 6٨

باب فی أنّ الإیمان مبثوث لجوارح البدن کلّها ٨٢

باب السّبق إلی الإیمان ٩6

باب درجات الإیمان ١٠٠

باب آخر منه ١٠4

باب نسبه الإسلام ١٠٨

باب خصال المؤمن ١١٠

باب ١١6

باب صفه الإیمان ١١٨

باب فضل الإیمان علی الإسلام و الیقین علی الإیمان ١٢٠

باب حقیقه الإیمان و الیقین ١٢٢

باب التّفکّر ١٢6

باب المکارم ١٢٨

باب فضل الیقین ١٣٢

باب الرّضا بالقضاء ١٣٨

باب التّفویض إلی اللّه و التّوکّل علیه ١46

باب الخوف و الرّجاء ١54

باب حسن الظّنّ باللّه عزّ و جلّ ١6٢

ص :٧46

باب الاعتراف بالتّقصیر ١64

باب الطّاعه و التّقوی ١66

باب الورع ١٧٢

باب العفّه ١٧٨

باب اجتناب المحارم ١٨٠

باب أداء الفرائض ١٨4

باب استواء العمل و المداومه علیه ١٨6

باب العباده ١٨٨

باب النّیّه ١٩٢

باب ١٩4

باب الاقتصاد فی العباده ١٩4

باب من بلغه ثواب من اللّه علی عمل ١٩٨

باب الصّبر ١٩٨

باب الشّکر ٢١٢

باب حسن الخلق ٢٢6

باب حسن البشر ٢٣4

باب الصّدق و أداء الأمانه ٢٣6

باب الحیاء ٢4٢

باب العفو ٢44

باب کظم الغیظ ٢4٨

ص :٧4٧

باب الحلم ٢54

باب الصّمت و حفظ اللّسان ٢5٨

باب المداراه ٢66

باب الرّفق ٢٧٠

باب التّواضع ٢٧6

باب الحبّ فی اللّه و البغض فی اللّه ٢٨٢

باب ذمّ الدّنیا و الزّهد فیها ٢٩٠

باب ٣٠٨

باب القناعه ٣١٠

باب الکفاف ٣١6

باب تعجیل فعل الخیر ٣١٨

باب الإنصاف و العدل ٣٢٢

باب الاستغناء عن النّاس ٣٣٢

باب صله الرّحم ٣٣6

باب البرّ بالوالدین ٣5٢

باب الاهتمام بأمور المسلمین و النّصیحه لهم و نفعهم ٣64

باب إجلال الکبیر ٣6٨

باب أخوّه المؤمنین بعضهم لبعض ٣٧٠

باب فیما یوجب الحقّ لمن انتحل الإیمان و ینقضه ٣٧6

باب فی أنّ التّواخی لم یقع علی الدّین و إنّما هو التّعارف ٣٧6

ص :٧4٨

باب حقّ المؤمن علی أخیه و أداء حقّه ٣٧٨

باب التّراحم و التّعاطف ٣٩٠

باب زیاره الإخوان ٣٩٢

باب المصافحه 4٠٠

باب المعانقه 4١٠

باب التّقبیل 4١٢

باب تذاکر الإخوان 4١6

باب إدخال السّرور علی المؤمنین 4٢٠

باب قضاء حاجه المؤمن 4٣٠

باب السّعی فی حاجه المؤمن 4٣٨

باب تفریج کرب المؤمن 444

باب إطعام المؤمن 44٨

باب من کسا مؤمنا 456

باب فی إلطاف المؤمن و إکرامه 45٨

باب فی خدمته 464

باب نصیحه المؤمن 464

باب الإصلاح بین النّاس 466

باب فی إحیاء المؤمن 46٨

باب فی الدّعاء للأهل إلی الإیمان 4٧٠

باب فی ترک دعاء النّاس 4٧٢

ص :٧4٩

باب أنّ اللّه إنّما یعطی الدّین من یحبّه 4٧6

باب سلامه الدّین 4٧٨

باب التّقیّه 4٨٠

باب الکتمان 4٩٠

باب المؤمن و علاماته و صفاته 5٠٠

باب فی قلّه عدد المؤمنین 5٢٨

باب الرّضا بموهبه الإیمان و الصّبر علی کلّ شیء بعده 5٣4

باب فی سکون المؤمن إلی المؤمن 5٣٨

باب فیما یدفع اللّه بالمؤمن 5٣٨

باب فی أنّ المؤمن صنفان 5٣٨

باب ما أخذه اللّه علی المؤمن من الصّبر علی ما یلحقه فیما ابتلی به 54٢

باب شدّه ابتلاء المؤمن 546

باب فضل فقراء المسلمین 56٠

باب 5٧٢

باب أنّ للقلب أذنین ینفث فیهما الملک و الشّیطان 5٧٢

باب الرّوح الّذی أیّد به المؤمن 5٧4

باب الذّنوب 5٧6

باب الکبائر 5٩٠

باب استصغار الذّنب 6٠٨

باب الإصرار علی الذّنب 6١٠

ص :٧5٠

باب فی أصول الکفر و أرکانه 6١٠

باب الرّیاء 6١٨

باب طلب الرّئاسه 6٢6

باب اختتال الدّنیا بالدّین 6٣٠

باب من وصف عدلا و عمل بغیره 6٣٠

باب المراء و الخصومه و معاداه الرّجال 6٣٢

باب الغضب 6٣6

باب الحسد 64٢

باب العصبیّه 646

باب الکبر 65٠

باب العجب 65٨

باب حبّ الدّنیا و الحرص علیها 66٢

باب الطّمع 6٧٢

باب الخرق 6٧٢

باب سوء الخلق 6٧4

باب السّفه 6٧6

ص :٧5١

جلد چهارم

اشاره

ص :1

ص :2

فهرست مطالب

اشاره

بدزبانی ١١

کسی که از شرّش می ترسند ١٧

ستمکاری ١٩

فخر و کبر ١٩

سخت دلی ٢٣

بیدادگری ٢٣

پیروی هوس ٣٣

فریفتن،خیانت و نیرنگ ٣5

دروغ ٣٧

دوزبانی 4٧

قهر و جدائی 4٩

گسستن پیوند خویشاوندی و قطع رحم 5١

نافرمانی از پدر و مادر 5٧

بیزاری جستن از نسب 5٩

دربارۀ کسی که مسلمانان را آزار داده،خوارشان می کند 6١

دربارۀ کسی که عیب و لغزش مؤمنان را می جوید 6٧

سرزنش کردن 6٩

غیبت کردن و بهتان گفتن ٧١

سخن گفتن به زیان مؤمن ٧5

شماتت کردن(شادی بدخواهانه)٧5

دشنام گفتن ٧٧

تهمت زدن و بدگمانی ٧٩

دربارۀ کسی که خیرخواه برادر مؤمنش نیست ٨١

انجام ندادن وعده ٨٣

ص :٣

دربارۀ کسی که از برادر مؤمنش پرده پوشی می کند ٨5

دربارۀ کسی که برادرش از او یاری می خواهد و او یاری اش نمی کند ٨٩

دربارۀ کسی که چیزهای خودش یا دیگران را از مؤمن بازمی دارد ٨٩

دربارۀ کسی که مؤمنی را می ترساند ٩٣

باب سخن چینی ٩٣

باب فاش کردن ٩5

باب آن کس که آفریده را فرمان برد به نافرمانی آفریدگار ٩٩

باب کیفرهای شتابناک گناهان ١٠١

باب همنشینی با گنه کاران ١٠٣

باب اقسام مردم ١١٣

باب کفر ١١٧

باب اقسام کفر ١٢٧

باب ستون های کفر و شعبه های آن ١٣١

باب صفت دورویی و دورو ١٣5

باب شرک ١٣٩

باب تردید ١4٣

باب گمراهی ١4٧

باب ناتوان در دین ١5٣

باب کسانی که کارشان موقوف به فرمان خداست ١5٩

باب اصحاب اعراف ١6١

باب در بیان اقسام مخالفان و قدریّه و خوارج و مرجئه و اهالی شهرها ١6٣

باب دلجوئی شدگان ١65

باب در بیان اشتراک دورویان و گمراهان و شیطان در دعوت الهی ١6٩

باب در بیان گفتار خدای برتر«و بعضی از مردم خدا را بر یک حال می پرستند»١٧١

باب کمتر چیزی که بنده به وسیله آن مؤمن یا کافر یا گمراه شود ١٧٣

باب ١٧5

باب پایداری ایمان و اینکه آیا رواست خدا ایمان را از کسی بگیرد؟١٧5

باب صاحبان ایمان عاریتی ١٧٧

ص :4

باب در نشانۀ عاریت دار ١٨١

باب فراموشی دل ١٨١

باب در تیرگی دل آدم دورو،گرچه زبان آور باشد و روشنی دل مؤمن،گرچه ١٨5

باب در دگرگونی حالات دل ١٨٧

باب بداندیشی(وسوسه)و حدیث نفس ١٨٩

باب اعتراف به گناهان و پشیمانی از آنها ١٩١

باب نهان داشتن گناهان ١٩5

باب کسی که آهنگ کار نیک یا کار بد کند ١٩٧

باب توبه ١٩٩

باب آمرزش خواهی از گناه ٢٠٧

باب در بیان آنچه خدای عزّتمند هنگام توبه آدم ٧ به او بخشید ٢١١

باب گناهان کوچک ٢١5

باب در اینکه گناهان سه قسم اند ٢١٩

باب شتاب در کیفر گناه ٢٢١

باب در تفسیر گناهان ٢٢٧

باب نادر ٢٢٩

باب نادر دیگر ٢٣١

خداوند به وسیلۀ عامل بلا را از غیرعامل رفع می کند ٢٣٣

ترک گناه آسان تر از جست وجوی توبه است ٢٣٣

استدراج ٢٣٣

حساب رسی عمل ٢٣5

دربارۀ کسی که از مردم عیب جویی می کند ٢4٩

مسلمان برای آنچه در جاهلیت کرده،گرفتار نمی شود ٢5١

همانا کفر با توبه،عمل را باطل نمی کند ٢5٣

معاف شدگان از بلا ٢5٣

آنچه از امّت برداشته شده است ٢55

باب«همانا هیچ گناهی با وجود ایمان زیان نمی رساند و هیچ نیکی ای...»٢5٧

ص :5

کتاب دعا

بابی دربارۀ فضیلت دعا و تشویق کردن و برانگیختن دیگران بر آن ٢6١

بابی دربارۀ اینکه دعا،سلاح مؤمن است ٢65

بابی دربارۀ اینکه دعا،بلا و قضا را باز می گرداند ٢6٧

بابی دربارۀ اینکه دعا،درمان هر دردی است ٢٧١

بابی دربارۀ اینکه هرکه دعا کند برآورده گردد ٢٧١

بابی دربارۀ الهام شدن دعا بر دل مؤمن ٢٧١

پیش دستی کردن در دعا نمودن پیش از فرارسیدن بلا ٢٧٣

بابی دربارۀ باورداشتن برآورده شدن دعا ٢٧5

بابی دربارۀ روی آوردن به دعا ٢٧5

بابی دربارۀ پافشاری نمودن در دعا و انتظار کشیدن برای برآورده شدن دعا ٢٧٧

بابی دربارۀ نام بردن و برشمردن درخواست در دعا ٢٨١

بابی دربارۀ نهان داشتن دعا ٢٨١

بابی دربارۀ زمان ها و حالت هایی که امید برآورده شدن دعا در آنها می رود ٢٨١

بابی دربارۀ آرزومندی،و بیمناکی،و ناله گری،و از همه گسستگی ٢٨٧

بابی دربارۀ گریه ٢٩١

بابی دربارۀ ستایش نمودن پیش از دعا ٢٩5

بابی دربارۀ گردهمایی برای دعا کردن ٣٠١

بابی دربارۀ گسترده نمودن دعا بر همگان ٣٠٣

بابی دربارۀ آن کس که برآورده شدن دعایش واپس افتد ٣٠٣

بابی دربارۀ صلوات فرستادن بر محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و خاندانش علیهم السّلام ٣٠٩

بابی دربارۀ آنچه از ذکر و یاد خدای عزّتمند و شکوهمند در هر مجلسی ٣١٩

بابی دربارۀ بسیار یاد نمودن خدای عزّتمند و شکوهمند ٣٢٣

بابی دربارۀ این که صاعقه ذکرگو را درنرسد ٣٢٧

بابی دربارۀ به ذکر خدای عزّتمند و شکوهمند پرداختن ٣٢٩

بابی دربارۀ یاد نمودن پنهانی خدای عزّتمند و شکوهمند ٣٣١

بابی دربارۀ یاد نمودن خدای عزّتمند و شکوهمند در میان غفلت مندان ٣٣٣

ص :6

بابی دربارۀ ستودن و به بزرگی یاد نمودن ٣٣٣

بابی دربارۀ آمرزش خواهی ٣٣٧

باب سبحان اللّه گفتن و لا إله إلاّ اللّه گفتن و أللّه أکبر گفتن ٣٣٩

بابی دربارۀ دعا نمودن برای برادران دینی در پشت سر آنان ٣4١

بابی دربارۀ آن کس که دعایش پذیرفته آید ٣45

بابی دربارۀ آن کس که دعایش به اجابت نرسد و پذیرفته نیاید ٣4٩

بابی دربارۀ نفرین نمودن دشمن ٣5١

بابی دربارۀ نفرین کردن یکدیگر ٣55

بابی دربارۀ آنچه که خدای فرازمند خویشتن را به آن به بزرگی یاد کند ٣5٩

بابی دربارۀ آن کس که«لا اله الاّ اللّه»گوید ٣6١

بابی دربارۀ آن کس که بگوید:«لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر»٣6٣

بابی دربارۀ آن کس که بگوید:«لا إله إلاّ اللّه وحده وحده وحده»٣6٣

بابی دربارۀ آن کس که ده بار بگوید:«لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له»٣6٣

بابی دربارۀ آن کس که بگوید:«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له...»٣65

بابی دربارۀ آن کس که هر روز ده بار بگوید:«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه...»٣65

بابی دربارۀ آن کس که ده بار بگوید:«یا اللّه یا اللّه...»٣6٧

بابی دربارۀ آن کس که بگوید:«لا إله إلاّ اللّه حقّا حقّا»٣6٧

بابی دربارۀ آن کس که«یا ربّ یا ربّ»گوید ٣6٧

بابی دربارۀ آن کس که پاکدلانه بگوید:«لا اله الاّ الله»٣6٩

بابی دربارۀ آن کس که گوید:«ما شاء اللّه و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه»٣6٩

بابی دربارۀ آن کس که بگوید:«أستغفر اللّه الّذی لا إله إلاّ هو الحیّ القیّوم...»٣٧١

باب سخن در صبحگاهان و شامگاهان ٣٧١

دعا هنگام خواب و بیداری 4٠١

دعا هنگام بیرون رفتن از منزل 4١١

دعا پیش از نماز 4١٩

دعای پس از نمازها 4٢١

دعا برای روزی 4٣٣

ص :٧

دعا برای پرداخت بدهی 44٣

دعا برای ناراحتی و نگرانی و اندوه و ترس 445

دعا برای دردها و بیماری ها 46٣

حرز و تعویذ 4٧٣

دعا هنگام خواندن قرآن 4٨٣

دعا برای حفظ قرآن 4٨٧

دعاهای کوتاه برای همۀ خواسته های دنیا و آخرت 4٩١

کتاب فضیلت قرآن

فضیلت حامل قرآن 545

دربارۀ کسی که با مشقّت قرآن می آموزد 55١

دربارۀ کسی که قرآن را حفظ کرده،سپس آن را فراموش کرده است 55٣

دربارۀ خواندن قرآن 55٧

دربارۀ خانه هایی که در آنها قرآن خوانده می شود 55٩

ثواب قرآن خواندن 56١

خواندن قرآن از روی مصحف 565

دربارۀ ترتیل خوانی قرآن با صدای خوب 56٧

دربارۀ کسی که هنگام تلاوت قرآن خود را به غش می زند 5٧٣

زمانی که قرآن در آن خوانده شود و به پایان برسد 5٧٣

قرآن چنانچه نازل شده است،بالا می رود 5٧٧

فضل قرآن 5٧٩

باب نوادر 5٩5

کتاب معاشرت[آداب اجتماعی]

باب معاشرت واجب 6٠٩

نیکو معاشرت بودن 6١٣

دربارۀ کسی که دوستی و هم نشینی با او واجب است 6١5

دربارۀ کسی که هم نشینی و دوستی با او ناپسند است 6١٧

ص :٨

دوستی و مهرورزی با مردم 6٢5

اظهار دوستی به برادر 6٢٧

دربارۀ سلام کردن 6٢٧

دربارۀ کسی که واجب است آغاز به سلام کند 6٣٣

دربارۀ اینکه وقتی یک نفر از گروه سلام می کند،کفایت می کند 6٣5

سلام کردن به زن ها 6٣٧

دربارۀ سلام بر اهل سایر ادیان 6٣٧

نامه نویسی به اهل ذمّه 64٣

دربارۀ چشم پوشی 64٣

باب نادر 645

عطسه و جواب آن 64٧

واجب بودن بزرگداشت مسلمان سالخورده 65٩

دربارۀ گرامی شمردن شخص کریم 66١

دربارۀ حقّ کسی که داخل خانه می شود 66٣

هم نشینی به امانت داری است 66٣

دربارۀ صحبت درگوشی 665

دربارۀ نشستن 665

دربارۀ تکیه زدن و بر دست تکیه دادن 66٩

باب شوخی و خنده 6٧١

دربارۀ حقّ همسایگی 6٧٧

دربارۀ مرز همسایگی 6٨5

دربارۀ نیکو همراهی و حقّ همسفر 6٨٧

دربارۀ نامه نگاری به همدیگر 6٨٩

باب نوادر 6٨٩

باب 6٩٣

دربارۀ نهی از سوزاندن کاغذهای نوشته شده 6٩٧

ص :٩

باب البذاء

[٢6٠٧]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن أبی المغراء،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

[إنّ]من علامات شرک الشّیطان الّذی لا یشکّ فیه أن یکون فحّاشا،لا یبالی ما قال و لا ما قیل فیه.

[٢6٠٨]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا رأیتم الرّجل لا یبالی ما قال و لا ما قیل له فإنّه لغیّه أو شرک شیطان.

[٢6٠٩]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن عمر بن أذینه،عن أبان بن أبی عیّاش،عن سلیم بن قیس،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ اللّه حرّم الجنّه علی کلّ فحّاش بذیء،قلیل الحیاء، لا یبالی ما قال و لا ما قیل له.فإنّک إن فتّشته لم تجده إلاّ لغیّه أو شرک شیطان فقیل:یا رسول اللّه و فی النّاس شرک شیطان؟فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أما تقرأ قول اللّه عزّ و جلّ: وَ شٰارِکْهُمْ فِی الْأَمْوٰالِ وَ الْأَوْلاٰدِ. قال:و سأل رجل فقیها:

هل فی النّاس من لا یبالی ما قیل له؟قال:من تعرّض للنّاس یشتمهم و هو یعلم أنّهم لا یترکونه،فذلک الّذی لا یبالی ما قال و لا ما قیل فیه.

[٢6١٠]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبی جمیله،یرفعه عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه یبغض الفاحش المتفحّش.

ص :١٠

[ادامه کتاب ایمان و کفر]

بدزبانی

[٢6٠٧]١-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از نشانه های مشارکت شیطان در چیزی،که در آن تردید نمی شود این است که شخص بسیار دشنام گو باشد و به آنچه می گوید و به آنچه درباره اش می گویند، اهمیّت ندهد.

[٢6٠٨]٢-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:وقتی مردی دیدید که به آنچه می گوید و به آنچه درباره اش می گویند اهمیّت نمی دهد بدانید که او یا از زن گمراه است یا نتیجۀ مشارکت شیطان با پدرش.

[٢6٠٩]٣-سلیم قیس از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

همانا خداوند بهشت را بر بسیار دشنام گوی بدزبان اندک شرم که به آنچه می گوید و به آنچه درباره اش می گویند اهمیّت نمی دهد حرام کرده است؛زیرا اگر او را بکاوی جز از زن گمراه یا از پدری که شریک شیطان است نخواهد بود.گفتند:ای رسول خدا مگر در میان مردم،شریکی برای شیطان است؟ رسول خدا فرمودند:آیا سخن خداوند عزّتمند را نخوانده اید که فرمود:«و با آنان در اموال و اولاد مشارکت کن.»[اسراء(١٧):64]راوی گفته است:و مردی از فقیه پرسید:آیا در مردم کسی هست که به آنچه درباره اش می گویند،اهمیّت ندهد؟فرمود:هرکس به مردم روکرده،دشنام شان بگوید و بداند که آنان او را رها نمی کنند همان کسی است که به آنچه می گوید و به آنچه درباره اش می گویند، اهمیّت نمی دهد.

[٢6١٠]4-ابو جمیله حدیثی را به حضرت باقر علیه السّلام رسانده که ایشان فرموده اند:همانا خداوند دشنام گوی دشنام پیشه را دشمن می دارد.

ص :١١

[٢6١١]5-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن سالم،عن أحمد بن نضر،عن عمرو بن نعمان الجعفیّ قال:

کان لأبی عبد اللّه علیه السّلام صدیق لا یکاد یفارقه إذا ذهب مکانا فبینما هو یمشی معه فی الحذّاءین و معه غلام له سندیّ یمشی خلفهما إذا التفت الرّجل یرید غلامه ثلاث مرّات فلم یره فلمّا نظر فی الرّابعه قال:یا ابن الفاعله أین کنت؟ قال:فرفع أبو عبد اللّه علیه السّلام یده فصکّ بها جبهه نفسه،ثمّ قال:سبحان اللّه تقذف أمّه؟قد کنت أری أنّ لک ورعا فإذا لیس لک ورع،فقال:جعلت فداک إنّ أمّه سندیّه مشرکه،فقال:أما علمت أنّ لکلّ أمّه نکاحا،تنحّ عنّی،قال:فما رأیته یمشی معه حتّی فرّق الموت بینهما.

و فی روایه أخری:إنّ لکلّ أمّه نکاحا یحتجزون به من الزّنا.

[٢6١٢]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن ابن أذینه،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ الفحش لو کان مثالا لکان مثال سوء.

[٢6١٣]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن عمر بن یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان فی بنی إسرائیل رجل فدعا اللّه أن یرزقه غلاما ثلاث سنین فلمّا رأی أنّ اللّه لا یجیبه قال:یا ربّ أبعید أنا منک فلا تسمعنی أم قریب أنت منّی فلا تجیبنی قال:فأتاه آت فی منامه،فقال:إنّک تدعو اللّه عزّ و جلّ منذ ثلاث سنین بلسان بذیء و قلب عات غیر تقیّ و نیّه غیر صادقه،فاقلع عن بذائک و لیتّق اللّه قلبک و لتحسن نیّتک،قال:ففعل الرّجل ذلک ثمّ دعا اللّه فولد له غلام.

[٢6١4]٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن

ص :١٢

[٢6١١]5-عمرو بن نعمان جعفی گفته است:حضرت صادق علیه السّلام دوستی داشت که از ایشان جدا نمی شد،به هرکجا که می رفت.روزی با ایشان در میان بازار کفش دوزان راه می رفت و غلامش که سندی بود هم به دنبالش می آمد،که ناگاه به پشت سرش نگاه کرد تا غلامش را ببیند،سه بار چنین کرد و او را ندید.

چون بار چهارم برگشت و او را دید،گفت:ای پسر زن بدکار کجا بود؟راوی گفته است:در این هنگام حضرت صادق علیه السّلام دستش را بالا برده،بر پیشانی اش زد و سپس فرمود:سبحان اللّه به مادرش تهمت می زنی؟من گمان می کردم تو پرهیزگاری و اکنون می بینم که تو را هیچ پرهیزگاری ای نیست.او عرض کرد:

جانم فدایت مادر او از سندیان مشرک است.حضرت فرمودند:آیا نمی دانی که برای هر امّتی،ازدواجی است.از من دورشو.راوی گفته است:از آن پس ندیدم که او به همراه آن حضرت راه برود تا مرگ میان شان جدایی انداخت.و در روایت دیگری آمده است:همانا برای هر امّتی ازدواجی است که به سبب آن خود را از زنا نگاه می دارند.

[٢6١٢]6-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

همانا اگر برای دشنام چهره ای باشد چهرۀ بدی خواهد بود.

[٢6١٣]٧-عمر یزید روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در بنی اسرائیل مردی بود که سه سال از خدا خواست تا پسری به او بدهد و چون دید که خداوند دعایش را مستجاب نمی کند،عرض کرد:پروردگارا آیا من از تو دورم که صدایم را نمی شنوی یا به من نزدیک هستی و پاسخم نمی دهی.آن گاه کسی به خوابش آمد و به او گفت:تو از سه سال پیش با بدزبانی و دلی سرکش و ناپرهیزگار و نیّتی ناراست خدا را می خوانی.پس زبانت را پاک کرده،با دلت از خداوند پرواکن و نیّت ات را نیکو نما.حضرت فرموده است:آن مرد چنین کرد و سپس به دعا پرداخت و آن گاه پسری برایش به دنیا آمد.

[٢6١4]٨-سماعه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :١٣

عیسی،عن سماعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ من شرّ عباد اللّه من تکره مجالسته لفحشه.

[٢6١5]٩-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی عبیده،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

البذاء من الجفاء و الجفاء فی النّار.

[٢6١6]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن ابن مسکان،عن الحسن الصّیقل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ الفحش و البذاء و السّلاطه من النّفاق.

[٢6١٧]١١-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن النّعمان،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ اللّه یبغض الفاحش البذیء و السّائل الملحف.

[٢6١٨]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن ابن أذینه،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لعائشه:یا عائشه إنّ الفحش لو کان ممثّلا لکان مثال سوء.

[٢6١٩]١٣-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن أحمد بن محمّد، عن بعض رجاله قال:

قال:من فحش علی أخیه المسلم نزع اللّه منه برکه رزقه و وکله إلی نفسه و أفسد علیه معیشته.

[٢6٢٠]١4-عنه،عن معلّی،عن أحمد بن غسّان،عن سماعه قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال لی مبتدئا:یا سماعه ما هذا الّذی کان بینک

ص :١4

همانا از بدترین بندگان خداوند کسی است که مردم به جهت دشنام گویی اش از هم نشینی با او بپرهیزند.

[٢6١5]٩-ابو عبیده روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بدزبانی ستم است و ستم در آتش.

[٢6١6]١٠-حسن صیقل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا دشنام گویی،بدزبانی و زبان درازی از نفاق است.

[٢6١٧]١١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

همانا خداوند دشنام گوی بدزبان و گدای سمج را دشمن می دارد.

[٢6١٨]١٢-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا به عایشه فرمودند:ای عایشه همانا دشنام گویی اگر چهره ای داشته باشد،بد چهره ای خواهد بود.

[٢6١٩]١٣-مردی روایت کرده که حضرت فرمودند:هرکس به برادر مسلمانش دشنام بدهد،خداوند برکت روزی اش را از او گرفته،به خودش واگذار کرده،زندگی اش را تباه می کند.

[٢6٢٠]١4-سماعه گفته است:به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم و ایشان آغاز

ص :١5

و بین جمّالک؟!إیّاک أن تکون فحّاشا أو صخّابا أو لعّانا،فقلت:و اللّه لقد کان ذلک،أنّه ظلمنی،فقال:إن کان ظلمک لقد أربیت علیه إنّ هذا لیس من فعالی و لا آمر به شیعتی،استغفر ربّک و لا تعد،قلت:أستغفر اللّه،و لا أعود.

باب من یتّقی شرّه

[٢6٢١]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:بینا هو ذات یوم عند عائشه إذا استأذن علیه رجل فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:بئس أخو العشیره،فقامت عائشه فدخلت البیت و أذن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم للرّجل،فلمّا دخل أقبل علیه بوجهه و بشره[إلیه]یحدّثه حتّی إذا فرغ و خرج من عنده قالت عائشه:یا رسول اللّه،بینا أنت تذکر هذا الرّجل بما ذکرته به إذا أقبلت علیه بوجهک و بشرک؟فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عند ذلک:

إنّ من شرّ عباد اللّه من تکره مجالسته لفحشه.

[٢6٢٢]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:شرّ النّاس عند اللّه یوم القیامه الّذین یکرمون اتّقاء شرّهم.

[٢6٢٣]٣-عنه،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن یونس،عن عبد اللّه بن سنان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من خاف النّاس لسانه فهو فی النّار.

[٢6٢4]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی حمزه،عن جابر بن عبد اللّه قال:

ص :١6

سخن کرده،فرمودند:ای سماعه این چه بود میان تو و شتربانت رخ داد؟!مبادا که تو دشنام گو یا فریادزن یا نفرین گر باشی.من عرض کردم:به خدا سوگند که چنین بود ولی او به من ستم کرد.حضرت فرمودند:اگر او به تو ستم کرده است تو بالاتر از اویی،ولی این از کردار من نیست و من شیعیانم را به آن فرمان نمی دهم.از پروردگارت آمرزش بخواه و دیگر به آن بازنگرد.من عرض کردم:

از خدا آمرزش می جویم و دیگر باز نمی گردم.

کسی که از شرّش می ترسند

[٢6٢١]١-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا در روزی که پیامبر گرامی نزد عایشه بودند ناگاه مردی از ایشان اجازۀ ورود خواست.رسول خدا فرمودند:چه برادر بدی است این مرد.آن گاه عایشه برخاسته،به اندرون رفت و رسول خدا به مرد اجازۀ وارد شدن داد.چون آن مرد وارد شد،حضرت با خوشرویی با او رفتار کرد و با او به سخن پرداخت تا کار او پایان گرفته،از نزد حضرت بیرون رفت.عایشه گفت:ای رسول خدا شما ابتدا چنان از او یاد کردی و ناگاه با خوشی به او روآوردی؟رسول خدا در پاسخ فرمودند:همانا از بدترین بندگان خدا کسی است که به جهت دشنام گویی اش از هم نشینی با او بترسند.

[٢6٢٢]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:بدترین مردمان نزد خدا در روز قیامت،کسانی هستند که به جهت ترس از شرّشان بزرگ داشته شوند.

[٢6٢٣]٣-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:کسی که مردم از زبانش بترسند،در آتش دوزخ است.

[٢6٢4]4-جابر عبد اللّه روایت کرده که رسول خدا فرمودند:بدترین مردمان

ص :١٧

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:شرّ النّاس یوم القیامه الّذین یکرمون اتّقاء شرّهم.

باب البغی

[٢6٢5]١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن قدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ أعجل الشّرّ عقوبه البغی.

[٢6٢6]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یقول إبلیس لجنوده:ألقوا بینهم الحسد و البغی،فإنّهما یعدلان عند اللّه الشّرک.

[٢6٢٧]٣-علیّ،عن أبیه،عن حمّاد،عن حریز،عن مسمع أبی سیّار أنّ أبا عبد اللّه علیه السّلام کتب إلیه فی کتاب:

انظر أن لا تکلّمنّ بکلمه بغی أبدا و إن أعجبتک نفسک و عشیرتک.

[٢6٢٨]4-علیّ،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،و یعقوب السّرّاج،جمیعا عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:أیّها النّاس إنّ البغی یقود أصحابه إلی النّار و إنّ أوّل من بغی علی اللّه عناق بنت آدم،فأوّل قتیل قتله اللّه عناق و کان مجلسها جریبا فی جریب و کان لها عشرون إصبعا فی کلّ إصبع ظفران مثل المنجلین فسلّط اللّه علیها أسدا کالفیل و ذئبا کالبعیر و نسرا مثل البغل،فقتلنها و قد قتل اللّه الجبابره علی أفضل أحوالهم و آمن ما کانوا.

باب الفخر و الکبر

[٢6٢٩]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن

ص :١٨

در روز قیامت،کسانی هستند که به جهت ترس از شرّشان بزرگ داشته می شوند.

ستمکاری

[٢6٢5]١-ابن قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:همانا شرّی که کیفرش به شتاب می آید،ستمکاری است.

[٢6٢6]٢-سکونی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ابلیس به سربازانش می گوید:میان آنان حسد و ستمکاری بیندازید؛زیرا این دو در نزد خداوند با شرک برابرند.

[٢6٢٧]٣-مسمع ابو سیّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام به ایشان در نامه ای نوشتند:مراقب باش که هرگز سخنی ستمکارانه به زبان نیاوری اگرچه خودت و قبیله ات را خوش آید.

[٢6٢٨]4-ابن رئاب و یعقوب سرّاج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:ای مردم همانا ستمکاری،صاحبانش را به سوی آتش می راند و همانا نخستین کسی که به خدا ستم کرد،عناق دختر آدم بود و نخستین کشته ای که خدا او را کشت،همین عناق بود که جایگاهش یک جریب در یک جریب بود و بیست انگشت داشت که در هر انگشت دو ناخن همانند داس بود.ولی خداوند شیری به مانند فیل،گرگی همچون شتر و کرکسی مانند استر را بر او چیره کرد تا او را کشتند.که خداوند سرکشان را در برترین احوال و ایمن ترین زمانشان می کشد.

فخر و کبر

[٢6٢٩]١-ابو حمزۀ ثمالی روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:شگفتا

ص :١٩

محبوب،عن هشام بن سالم،عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

قال علیّ بن الحسین علیهما السّلام:عجبا للمتکبّر الفخور،الّذی کان بالأمس نطفه ثمّ هو غدا جیفه.

[٢6٣٠]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:آفه الحسب الافتخار و العجب.

[٢6٣١]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن محمّد بن إسماعیل،عن حنان،عن عقبه بن بشیر الأسدیّ قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام:أنا عقبه بن بشیر الأسدیّ و أنا فی الحسب الضّخم من قومی قال فقال:ما تمنّ علینا بحسبک؟إنّ اللّه رفع بالإیمان من کان النّاس یسمّونه وضیعا إذا کان مؤمنا و وضع بالکفر من کان النّاس یسمّونه شریفا إذا کان کافرا،فلیس لأحد فضل علی أحد إلاّ بالتّقوی.

[٢6٣٢]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن عیسی بن الضّحّاک قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:عجبا للمختال الفخور،و إنّما خلق من نطفه ثمّ یعود جیفه و هو فیما بین ذلک لا یدری ما یصنع به.

[٢6٣٣]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رجل فقال:یا رسول اللّه أنا فلان بن فلان حتّی عدّ تسعه،فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أما إنّک عاشرهم فی النّار.

[٢6٣4]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن

ص :٢٠

از متکبّر فخرفروش که دیروز نطفه بوده است و فردا مرداری خواهد شد.

[٢6٣٠]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:آفت اصالت خانوادگی،فخرفروشی و خود بزرگ بینی است.

[٢6٣١]٣-عقبه بن بشیر اسدی گفته است:به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم:

من عقبه پسر بشیر اسدی ام و در اصل و نسب بزرگ خاندان خودم هستم.او گفته است که حضرت به من فرمودند:آیا با اصل و نسبت ات بر ما منّت می گذاری؟ همانا خدا مردی را که پست نامیده می شوند،چون مؤمن شدند به سبب ایمان بالا برد و مردمی را که والا نامیده می شوند چون کافر گشتند به سبب کفر،پست کرد و هیچ کسی بر کس دیگر جز به سبب پرهیزگاری برتری ندارد.

[٢6٣٢]4-عیسای ضحّاک روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:شگفتا از خودبین فخرفروش که از نطفه آفریده شده و سپس مردار می گردد و در میان آن دو حال نمی داند که با او چه می شود.

[٢6٣٣]5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی به نزد رسول خدا آمده،به ایشان عرض کرد:من فلانی پسر فلانی ام.و تا هفت پشت شمرد.

رسول خدا به او فرمودند:هان که تو دهمین ایشان در آتش هستی.

[٢6٣4]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :٢١

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:آفه الحسب الافتخار.

باب القسوه

[٢6٣5]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عمرو بن عثمان،عن علیّ بن عیسی رفعه قال:

فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به موسی علیه السّلام:یا موسی لا تطوّل فی الدّنیا أملک فیقسو قلبک و القاسی القلب منّی بعید

[٢6٣6]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن محمّد بن حفص،عن إسماعیل بن دبیس،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا خلق اللّه العبد فی أصل الخلقه کافرا لم یمت حتّی یحبّب اللّه إلیه الشّرّ فیقرب منه فابتلاه بالکبر و الجبریّه فقسا قلبه و ساء خلقه و غلظ وجهه و ظهر فحشه و قلّ حیاؤه و کشف اللّه ستره و رکب المحارم فلم ینزع عنها،ثمّ رکب معاصی اللّه و أبغض طاعته و وثب علی النّاس،لا یشبع من الخصومات، فاسألوا اللّه العافیه و اطلبوها منه.

[٢6٣٧]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ ٧ عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:لمّتان:لمّه من الشّیطان و لمّه من الملک،فلمّه الملک:الرّقّه و الفهم و لمّه الشّیطان السّهو و القسوه.

باب الظّلم

[٢6٣٨]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن هارون بن الجهم،عن المفضّل بن صالح،عن سعد بن طریف،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٢٢

آفت اصالت خانوادگی،فخرفروشی است.

سخت دلی

[٢6٣5]١-علی عیسی حدیثی را به امام علیه السّلام رسانده که فرموده اند:در مناجات خداوند عزّتمند با موسی علیه السّلام آمده است:ای موسی در این دنیا آرزوی دراز نکن.

که دلت سخت می شود و سخت دل از من دور است.

[٢6٣6]٢-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:وقتی خدا بنده را در آفرینش سرشتش کافر بیافریند،او نمی میرد تا خداوند بدی را محبوب او کرده،به او نزدیک کند.آن گاه او را به کبر و سرکشی دچار می کند تا دلش سخت،اخلاقش بد،ترش رو،بدی اش آشکار،اندک حیا،پرده دریده از سوی خدا و افتاده در حرام ها شده،از آن ها جدا نگردد.آن گاه او در نافرمانی از خدا فرورفته،فرمانبری از او را دشمن می دارد و به مردمان هجوم می آورد و از ستیزه کردن سیر نمی شود.پس،از خدا عافیت بخواهید و آن را از او بجویید.

[٢6٣٧]٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:دوگونه است در دل انداختن:انداختنی ای از سوی شیطان و انداختنی ای از جانب فرشته.انداختنی فرشته،نازک دلی و فهم است و انداختنی شیطان ناآگاهی و سخت دلی.

بیدادگری

[٢6٣٨]١-سعد طریف روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:بیداد کردن

ص :٢٣

الظّلم ثلاثه:ظلم یغفره اللّه و ظلم لا یغفره اللّه و ظلم لا یدعه اللّه،فأمّا الظّلم الّذی لا یغفره فالشّرک و أمّا الظّلم الّذی یغفره فظلم الرّجل نفسه فیما بینه و بین اللّه و أمّا الظّلم الّذی لا یدعه فالمداینه بین العباد.

[٢6٣٩]٢-عنه،عن الحجّال،عن غالب بن محمّد،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه فی قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصٰادِ قال:

قنطره علی الصّراط لا یجوزها عبد بمظلمه.

[٢64٠]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن وهب بن عبد ربّه،و عبید اللّه الطّویل،عن شیخ من النّخع قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام:إنّی لم أزل والیا منذ زمن الحجّاج إلی یومی هذا فهل لی من توبه؟قال:فسکت ثمّ أعدت علیه،فقال:لا حتّی تؤدّی إلی کلّ ذی حقّ حقّه.

[٢64١]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن الولید بن صبیح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من مظلمه أشدّ من مظلمه لا یجد صاحبها علیها عونا إلاّ اللّه عزّ و جلّ.

[٢64٢]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن إسماعیل بن مهران،عن درست بن أبی منصور،عن عیسی بن بشیر،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا حضر علیّ بن الحسین علیهما السّلام الوفاه ضمّنی إلی صدره،ثمّ قال:یا بنیّ، أوصیک بما أوصانی به أبی علیه السّلام حین حضرته الوفاه و بما ذکر أنّ أباه أوصاه به، قال:یا بنیّ،إیّاک و ظلم من لا یجد علیک ناصرا إلاّ اللّه.

[٢64٣]6-عنه،عن أبیه،عن هارون بن الجهم،عن حفص بن عمر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢4

سه گونه است:بیدادی که خدا آن را می آمرزد،بیدادی که خدا آن را نمی آمرزد و بیدادی که خدا آن را وانمی گذارد.بیدادی که آن را نمی آمرزد،شرک است، بیدادی که آن را می آمرزد بیداد شخص به خویش است در میان خود و خدایش و بیدادی که خدا آن را وا نمی گذارد،بدهکاری میان بندگان است.

[٢6٣٩]٢-مردی دربارۀ آیۀ«همانا پروردگارت در کمین گاه است.»[فجر(٨٩):

١4]روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:پلی است به روی صراط که هیچ بنده ای بدهکاری از آن نمی گذرد.

[٢64٠]٣-پیری نخعی گفت:به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم:من از روزگار حجّاج تا امروز پیوسته والی بوده ام،آیا برای من توبه ای مانده است؟او گفته است که حضرت خاموشی گزید.سخنم را بازگفتم.حضرت فرمودند:نه،مگر حقّ صاحبان حقّ را بازگردانی.

[٢64١]4-ولید صبیح روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هیچ بیدادی سخت تر از بیدادی نیست که صاحبش در برابر آن،یاوری جز خدای عزّتمند نیابد.

[٢64٢]5-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

وقتی وفات حضرت سجّاد علیه السّلام رسید مرا به سینه اش چسباند و سپس فرمود:

پسر جانم تو را سفارش می کنم به چیزی که پدرم علیه السّلام وقتی وفاتش فرارسید به من سفارش کرد همان چیزی که پدر او به آن سفارش کرده بود،پسر جانم مبادا به کسی بیداد کنی که در برابر تو یاوری جز خدا نمی یابد.

[٢64٣]6-حفص عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود

ص :٢5

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:من خاف القصاص کفّ عن ظلم النّاس.

[٢644]٧-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من أصبح لا ینوی ظلم أحد غفر اللّه له ما أذنب ذلک الیوم ما لم یسفک دما أو یأکل مال یتیم حراما.

[٢645]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أصبح لا یهمّ بظلم أحد غفر اللّه ما اجترم.

[٢646]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من ظلم مظلمه أخذ بها فی نفسه أو فی ماله أو فی ولده.

[٢64٧]١٠-ابن أبی عمیر،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:اتّقوا الظّلم،فإنّه ظلمات یوم القیامه.

[٢64٨]١١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن عیسی،عن منصور،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اتّقوا الظّلم،فإنّه ظلمات یوم القیامه.

[٢64٩]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عمر بن أذینه، عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما من أحد یظلم بمظلمه إلاّ أخذه اللّه بها فی نفسه و ماله و أمّا الظّلم الّذی بینه و بین اللّه فإذا تاب غفر اللّه له.

[٢65٠]١٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن أبی نجران،

ص :٢6

خدا بر او-فرمودند:هرکس از قصاص بهراسد خود را از بیداد به مردم نگاه می دارد.

[٢644]٧-اسحاق عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

هرکس صبح کند و بیداد کردن به کسی را قصد نکند،خداوند گناهان آن روزش را می آمرزد،تا وقتی که خونی نریخته و به حرام،مال یتیمی را نخورده باشد.

[٢645]٨-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس صبح کند و بیداد کردن به کسی را قصد نکند،خداوند گناهی را که می کند،می آمرزد.

[٢646]٩-هشام سالم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس بیداد بکند،به سبب آن در جانش یا مال و فرزندانش گرفتار می شود.

[٢64٧]١٠-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:از بیداد کردن بترسید؛زیرا که تاریکی روز قیامت است.

[٢64٨]١١-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:از بیداد کردن بترسید که آن تاریکی روز قیامت است.

[٢64٩]١٢-زراره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هیچ کسی بیداد نمی کند مگر این که خدا به سبب آن جان و مالش را گرفتار می کند.امّا بیدادی که میان خود و خدایش باشد،اگر توبه کند،خدایش می آمرزد.

[٢65٠]١٣-عبد الأعلی آزاد شدۀ خاندان سام گفته است:حضرت صادق علیه السّلام

ص :٢٧

عن عمّار بن حکیم،عن عبد الأعلی مولی آل سام قال:

قال أبو عبد اللّه مبتدئا:من ظلم سلّط اللّه علیه من یظلمه[أو علی عقبه]أو علی عقب عقبه قلت:هو یظلم فیسلّط اللّه علی عقبه أو علی عقب عقبه؟فقال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهً ضِعٰافاً خٰافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّٰهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً.

[٢65١]١4-عنه،عن ابن محبوب،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ أوحی إلی نبیّ من أنبیائه فی مملکه جبّار من الجبّارین أن ائت هذا الجبّار فقل له:إنّنی لم أستعملک علی سفک الدّماء و اتّخاذ الأموال و إنّما استعملتک لتکفّ عنّی أصوات المظلومین فإنّی لم أدع ظلامتهم و إن کانوا کفّارا.

[٢65٢]١5-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من أکل مال أخیه ظلما و لم یردّه إلیه أکل جذوه من النّار یوم القیامه

[٢65٣]١6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن طلحه بن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العامل بالظّلم و المعین له و الرّاضی به شرکاء،ثلاثتهم.

[٢654]١٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن هشام بن سالم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ العبد لیکون مظلوما فما یزال یدعو حتّی یکون ظالما.

ص :٢٨

آغاز سخن کرده،فرمودند:هرکس بیداد کند خداوند کسی را بر او چیره می کند که به او بیداد کند[یا بر فرزندش]یا بر فرزند فرزندش.او گفته که من عرض کردم:

او بیداد می کند و خدا بیدادگر را بر فرزندش یا بر فرزند فرزندش چیره می کند؟

حضرت فرمودند:خداوند عزّتمند می فرماید:«کسانی که وقتی پس از خودشان فرزندان ناتوان می گذارند،بر آنان می ترسند،باید بترسند و از خدا پروا کرده،سخن استواری بگویند.»[نساء(4):٩]

[٢65١]١4-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که همانا خداوند شکوهمند به پیامبری از پیامبرانش در سرزمین ستمگری از ستمگران وحی کرد که به نزد آن ستمگر برو و به او بگو:من تو را برای خون ریختن و مال گرفتن به کار نگمارده ام.همانا تو را به کار گماردم تا فریاد ستمدیدگان را از من بازداری؛ زیرا من شکایت آنان را وانمی گذارم،اگرچه کافر باشند.

[٢65٢]١5-ابو بصیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس مال برادرش را به بیداد بخورد و به او بازنگرداند،در روز قیامت پاره ای از آتش را می خورد.

[٢65٣]١6-طلحۀ زید روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بیدادگر و یاری رسان و خرسند به آن شریکان همدیگرند.

[٢654]١٧-هشام سالم گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا بنده گاهی ستمدیده است آن گاه پیوسته دعا می کند تا بیدادگر می شود.

ص :٢٩

[٢655]١٨-عدّه من أصحابنا:عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن أبی نهشل،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:من عذر ظالما بظلمه سلّط اللّه علیه من یظلمه فإن دعا لم یستجب له و لم یأجره اللّه علی ظلامته.

[٢656]١٩-عنه،عن محمّد بن عیسی،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال:ما انتصر اللّه من ظالم إلاّ بظالم،و ذلک قوله عزّ و جلّ:و کَذٰلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظّٰالِمِینَ بَعْضاً.

[٢65٧]٢٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من ظلم أحدا ففاته فلیستغفر اللّه له فإنّه کفّاره له.

[٢65٨]٢١-أحمد بن محمّد الکوفیّ،عن إبراهیم بن الحسین،عن محمّد بن خلف،عن موسی بن إبراهیم المروزیّ،عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أصبح و هو لا یهمّ بظلم أحد غفر اللّه له ما اجترم.

[٢65٩]٢٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر قال:

دخل رجلان علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فی مداراه بینهما و معامله،فلمّا أن سمع کلامهما قال:أما إنّه ما ظفر أحد بخیر من ظفر بالظّلم أما إنّ المظلوم یأخذ من دین الظّالم أکثر ممّا یأخذ الظّالم من مال المظلوم،ثمّ قال:من یفعل الشّرّ بالنّاس فلا ینکر الشّرّ إذا فعل به أما إنّه إنّما یحصد ابن آدم ما یزرع و لیس یحصد أحد من المرّ حلوا و لا من الحلو مرّا فاصطلح الرّجلان قبل أن یقوما.

ص :٣٠

[٢655]١٨-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس برای بیدادگری عذر آورد خداوند کسی را بر او چیره می کند که به او بیداد کند.آن گاه اگر دعا کند مستجاب نشود و خداوند بر شکایتش او را پاداش ندهد.

[٢656]١٩-ابو بصیر روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:خداوند جز به سبب بیدادگر از بیدادگران انتقام نمی گیرد و این سخن خداوند است که فرمود:

«و چنین برخی بیدادگران را به برخی دیگر وا می گذاریم.»[انعام(6):١٢٩]

[٢65٧]٢٠-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس به دیگری بیداد کرده و او را نیافت تا جبران کند،برایش از خدا آمرزش بخواهد تا کفّارۀ بیدادش باشد.

[٢65٨]٢١-موسی بن ابراهیم مروزی از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس صبح کند و آهنگ بیداد به کسی نکند،آنچه گناه بکند خدایش می آمرزد.

[٢65٩]٢٢-ابو بصیر روایت کرده که دو مرد دربارۀ دعوایی در معامله شان به خدمت حضرت صادق علیه السّلام آمدند و چون حضرت سخن هر دو را شنید فرمود:

هان که هیچ کسی به خیر نمی رسد چنان که کسی به سبب ستم به آن می رسد.هان که همانا ستمدیده بسیار بیش از مالی که ستمگر از او گرفته از دین ستمگر می گیرد.سپس فرمودند:هرکس با مردم بدی کند،چون با خود او شود آن بدی، زشت نیست.هان که همانا پسر آدم آنچه بکارد،می درود،و هیچ کسی نه از تلخی،شیرینی درویده و نه از شیرینی،تلخی می درود.در این هنگام آن دو مرد پیش از آن که برخیزند،باهم آشتی کردند.

ص :٣١

[٢66٠]٢٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من خاف القصاص کفّ عن ظلم النّاس.

باب اتّباع الهوی

[٢66١]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن أبی محمّد الوابشیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:احذروا أهواءکم کما تحذرون أعداءکم،فلیس شیء أعدی للرّجال من اتّباع أهوائهم و حصائد ألسنتهم.

[٢66٢]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن عبد اللّه بن القاسم،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یقول اللّه عزّ و جلّ:و عزّتی و جلالی و عظمتی و کبریائی و نوری و علوّی و ارتفاع مکانی لا یؤثر عبد هواه علی هوای إلاّ شتّتّ علیه أمره و لبّست علیه دنیاه و شغلت قلبه بها و لم أوته منها إلاّ ما قدّرت له،و عزّتی و جلالی و عظمتی و نوری و علوّی و ارتفاع مکانی لا یؤثر عبد هوای علی هواه إلاّ استحفظته ملائکتی و کفّلت السّماوات و الأرضین رزقه و کنت له من وراء تجاره کلّ تاجر و أتته الدّنیا و هی راغمه.

[٢66٣]٣-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن عاصم بن حمید،عن أبی حمزه،عن یحیی بن عقیل قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:إنّما أخاف علیکم اثنتین:اتّباع الهوی و طول الأمل، أمّا اتّباع الهوی،فإنّه یصدّ عن الحقّ و أمّا طول الأمل،فینسی الآخره.

ص :٣٢

[٢66٠]٢٣-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس از قصاص بهراسد از بیدادکردن به مردم دست می شوید.

پیروی هوس

[٢66١]١-ابو محمّد وابشی گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:از هوس هاتان حذر کنید،چنان که از دشمنانتان حذر می کنید؛زیرا برای مردم هیچ چیزی دشمن تر از پیروی هوس هاشان و حاصل زبان هاشان نیست.

[٢66٢]٢-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند عزّتمند می فرماید:سوگند به عزّت و شکوه و عظمت و بزرگی و نور و بلندی و والایی ام،هیچ بنده ای هوسش را به هوس من پیش نمی اندازد جز این که کارش را آشفته،دنیایش را پریشان و دلش را مشغول می کنم و به او جز آنچه مقدّر کرده ام،نمی دهم،و سوگند به عزّت و شکوه و عظمت و نور و بلندی و والایی ام هیچ بنده ای هوس مرا به هوس خودش پیش نمی اندازد جز این که فرشتگانم را نگاهبانان او قرار داده،آسمان ها و زمین را برای روزی اش به کار می گمارم و در پشت دادوستدش با هر تاجری قرار می گیرم آن گاه دنیا در حالی که از او روگردان است به سویش می رود.

[٢66٣]٣-یحیای عقیل روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:من بر شما از دو چیز می ترسم:پیروی هوس و آرزوی دراز؛زیرا پیروی هوس از حقّ باز می دارد و آرزوی دراز آخرت را می خراموشاند.

ص :٣٣

[٢664]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن الحسن بن شمّون،عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن الأصمّ،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

قال لی أبو الحسن علیه السّلام:اتّق المرتقی السّهل إذا کان منحدره وعرا.قال:و کان أبو عبد اللّه علیه السّلام یقول:لا تدع النّفس و هواها فإنّ هواها[فی]رداها و ترک النّفس و ما تهوی أذاها،و کفّ النّفس عمّا تهوی دواها.

باب المکر و الغدر و الخدیعه

[٢665]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم، رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:لو لا أنّ المکر و الخدیعه فی النّار لکنت أمکر النّاس.

[٢666]٢-علیّ،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یجیء کلّ غادر-یوم القیامه-بإمام مائل شدقه حتّی یدخل النّار و یجیء کلّ ناکث بیعه إمام أجذم حتّی یدخل النّار.

[٢66٧]٣-عنه،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لیس منّا من ماکر مسلما.

[٢66٨]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن یحیی،عن طلحه بن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن قریتین من أهل الحرب لکلّ واحده منهما ملک علی حده،اقتتلوا ثمّ اصطلحوا،ثمّ إنّ أحد الملکین غدر بصاحبه فجاء إلی المسلمین فصالحهم علی أن یغزو معهم تلک المدینه؟فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لا ینبغی للمسلمین أن یغدروا و لا یأمروا بالغدر و لا یقاتلوا مع الّذین غدروا و لکنّهم یقاتلون

ص :٣4

[٢664]4-عبد الرّحمان حجّاج گفت:حضرت ابو الحسن علیه السّلام به من فرمودند:

از بالا رفتن آسان پروا کن اگر فرو آمدنش دشوار است.راوی گفته است که حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:نفس را با هوسش را رها نکن؛زیرا هوس نفس، نابودی آن است و رها کردن نفس با آنچه می خواهد،آزار آن.در حالی که بازداشتن نفس از آنچه هوس می کند،دوای آن است.

فریفتن،خیانت و نیرنگ

[٢665]١-هشام سالم حدیثی را به امیر مؤمنان علیه السّلام رسانده که فرموده اند:اگر فریب و نیرنگ در دوزخ نبودند من فریبکارترین مردم می شدم.

[٢666]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:در روز قیامت هر خیانت کاری با پیشوایی کج دهان می آید و به دوزخ می رود و هر پیمان شکنی با امامی دست بریده می آید و به دوزخ می رود.

[٢66٧]٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:از ما نیست کسی که مسلمانی را بفریبد.

[٢66٨]4-طلحۀ زید گفت:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ دو شهر از کافران حربی پرسیدم:هرکدام از شهر یاران آن دو شهر باهم می جنگند و سپس صلح می کنند.آن گاه یکی از آن دو دیگری را فریب داده،به نزد مسلمانان می آید و با آنان پیمان می بندد که به همراه ایشان با آن شهر بجنگد؟حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

برای مسلمانان سزاوار نیست که خیانت کنند و به خیانت فرمان دهند و همراه با

ص :٣5

المشرکین حیث وجدوهم و لا یجوز علیهم ما عاهد علیه الکفّار.

[٢66٩]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن الحسن بن شمّون،عن عبد اللّه بن عمرو بن الأشعث،عن عبد اللّه بن حمّاد الأنصاریّ،عن یحیی بن عبد اللّه بن الحسن،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یجیء کلّ غادر بإمام یوم القیامه مائلا شدقه حتّی یدخل النّار.

[٢6٧٠]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن أسباط،عن عمّه یعقوب بن سالم،عن أبی الحسن العبدیّ،عن سعد بن طریف،عن الأصبغ بن نباته قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام ذات یوم و هو یخطب علی المنبر بالکوفه:یا أیّها النّاس لو لا کراهیه الغدر کنت من أدهی النّاس،ألا إنّ لکلّ غدره فجره و لکلّ فجره کفره،ألا و إنّ الغدر و الفجور و الخیانه فی النّار.

باب الکذب

[٢6٧١]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی النّعمان قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:یا أبا النّعمان لا تکذب علینا کذبه فتسلب الحنیفیّه،و لا تطلبنّ أن تکون رأسا فتکون ذنبا،و لا تستأکل النّاس بنا فتفتقر،فإنّک موقوف لا محاله و مسئول،فإن صدقت صدّقناک و إن کذبت کذّبناک.

[٢6٧٢]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن سیف بن عمیره،عمّن حدّثه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما یقول لولده:اتّقوا الکذب،الصّغیر

ص :٣6

کسانی که خیانت می کنند،بجنگند.آنان با مشرکان می جنگند هرکجا که ایشان را بیابند.و برای آنان اهمّیتی ندارد آنچه کافران بر آن پیمان بسته اند.

[٢66٩]5-عبد اللّه حسن از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:در روز قیامت هر خیانت کاری با پیشوایی کج دهان می آید و به دوزخ می رود.

[٢6٧٠]6-اصبغ نباته روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام روزی بر منبر کوفه خطبه ای خواند و فرمود ای مردم اگر خیانت زشت نبود من از زیرک ترین مردمان بودم.همانا برای هر خیانتی گناهی است و برای هر گناهی،کفری است.

هان که خیانت و گناه و فریب کاری در دوزخ اند.

دروغ

[٢6٧١]١-ابو نعمان گفته است:حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:ای ابو نعمان بر ما یک دروغ هم نبند.که دین از تو گرفته می شود.و هیچ گاه نخواه سرباشی که دم می گردی.و به سب ما مردم را نخور که نیازمند می شوی؛زیرا روزی به ناچار تو را می ایستانند و بازخواست می شوی.که اگر راست بگویی ما تو را تصدیق کنیم و اگر دروغ بگویی تکذیب می کنیم.

[٢6٧٢]٢-مردی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام به فرزندانش می فرمود:از دروغ پروا کنید.از کوچک و بزرگ آن و در هر جدّی

ص :٣٧

منه و الکبیر فی کلّ جدّ و هزل،فإنّ الرّجل إذا کذب فی الصّغیر اجتری علی الکبیر أما علمتم أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:ما یزال العبد یصدق حتّی یکتبه اللّه صدّیقا و ما یزال العبد یکذب حتّی یکتبه اللّه کذّابا.

[٢6٧٣]٣-عنه،عن عثمان بن عیسی،عن ابن مسکان،عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل للشّرّ أقفالا و جعل مفاتیح تلک الأقفال الشّراب،و الکذب شرّ من الشّراب.

[٢6٧4]4-عنه،عن أبیه،عمّن ذکره،عن محمّد بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی، عن أبیه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ الکذب هو خراب الإیمان.

[٢6٧5]5-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،و علیّ بن محمّد،عن صالح بن أبی حمّاد،جمیعا عن الوشّاء،عن أحمد بن عائذ،عن أبی خدیجه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الکذب علی اللّه و علی رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من الکبائر.

[٢6٧6]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبان الأحمر،عن فضیل بن یسار،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ أوّل من یکذّب الکذّاب اللّه عزّ و جلّ،ثمّ الملکان اللّذان معه،ثمّ هو یعلم أنّه کاذب.

[٢6٧٧]٧-علیّ بن الحکم،عن أبان،عن عمر بن یزید قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ الکذّاب یهلک بالبیّنات و یهلک أتباعه بالشّبهات.

ص :٣٨

و شوخی ای؛زیرا شخص وقتی در موضوع کوچکی دروغ می گوید به دروغ گفتن در موضوع بزرگ گستاخ می شود.مگر نمی دانید که رسول خدا فرمودند:

وقتی بنده ای هماره راست گوید خدا او را از راست گویان می نویسد و هرگاه بنده ای هماره دروغ گوید خدا او را از دروغ گویان می نویسد.

[٢6٧٣]٣-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند عزّتمند برای بدی،قفل هایی نهاده که کلید آن قفل ها شراب است.ولی دروغ بدتر از شراب است.

[٢6٧4]4-عبد الرّحمان ابو لیلی روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:

همانا دروغ،خرابی ایمان است.

[٢6٧5]5-ابو خدیجه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:دروغ بستن به خدا و به رسولش از گناهان کبیره است.

[٢6٧6]6-فضیل یسار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا نخستین کسی که دروغ گو را تکذیب می کند،خداوند شکوهمند است.سپس دو فرشته ای که با او بوده اند.و سپس خودش می فهمد که او دروغ گو است.

[٢6٧٧]٧-عمر یزید گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا دروغ گو با برهان هلاک می شود و پیروانش با شبهات.

ص :٣٩

[٢6٧٨]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن أبی نجران،عن معاویه بن وهب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ آیه الکذّاب بأن یخبرک خبر السّماء و الأرض و المشرق و المغرب فإذا سألته عن حرام اللّه و حلاله لم یکن عنده شیء.

[٢6٧٩]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن منصور بن یونس،عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ الکذبه لتفطّر الصّائم،قلت:و أیّنا لا یکون ذلک منه؟!قال:لیس حیث ذهبت إنّما ذلک الکذب علی اللّه و علی رسوله و علی الأئمّه صلوات اللّه علیه و علیهم.

[٢6٨٠]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن بعض أصحابه،رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ذکر الحائک لأبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه ملعون فقال:إنّما ذاک الّذی یحوک الکذب علی اللّه و علی رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٢6٨١]١١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن أبیه،عن القاسم بن عروه،عن عبد الحمید الطّائیّ،عن الأصبغ بن نباته قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:لا یجد عبد طعم الإیمان حتّی یترک الکذب هزله و جدّه.

[٢6٨٢]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:الکذّاب هو الّذی یکذب فی الشّیء؟قال:لا،ما من أحد إلاّ یکون ذلک منه و لکنّ المطبوع علی الکذب.

ص :4٠

[٢6٧٨]٨-معاویۀ وهب گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا نشانۀ دروغ گو این است که از اخبار آسمان و زمین و خاور و باختر سخن می گوید ولی دربارۀ حرام و حلال خدا از او بپرسی چیزی ندارد که بگوید.

[٢6٧٩]٩-ابو بصیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا یک دروغ روزۀ روزه دار را باطل می کند.من عرض کردم:ولی در کدام یک از ما دروغ نیست؟!فرمودند:چنان نیست که تو فکر می کنی.مقصود من دروغ بستن به خدا و فرستاده اش و به امامان-درود خدا بر او و بر آنان-است.

[٢6٨٠]١٠-یکی از اصحاب حدیثی بریده سند روایت کرده که در نزد حضرت صادق علیه السّلام گفته شد:سخن بافت نفرین شده است.حضرت فرمودند:

همانا نفرین شده کسی است که به خدا و فرستاده اش سخن ببافد.

[٢6٨١]١١-اصبغ نباته روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:هیچ بنده ای تا دروغ را رها نکند چه به شوخی و چه به جدّ مزۀ ایمان را نمی چشد.

[٢6٨٢]١٢-عبد الرّحمان حجّاج گفت:از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم:

دروغ گو کسی است که دربارۀ چیزی دروغ می گوید؟فرمودند:نه،کسی نیست که چیزی از دروغ در او نباشد،بلکه دروغ گو کسی است که بر دروغ سرشته شده باشد.

ص :4١

[٢6٨٣]١٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن الحسن بن ظریف،عن أبیه،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال عیسی ابن مریم علیهما السّلام:من کثر کذبه ذهب بهاؤه.

[٢6٨4]١4-عنه،عن عمرو بن عثمان،عن محمّد بن سالم،رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:ینبغی للرّجل المسلم أن یجتنب مواخاه الکذّاب، فإنّه یکذب حتّی یجیء بالصّدق فلا یصدّق.

[٢6٨5]١5-عنه،عن ابن فضّال،عن إبراهیم بن محمّد الأشعریّ،عن عبید بن زراره قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ ممّا أعان اللّه[به]علی الکذّابین النّسیان.

[٢6٨6]١6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أبی یحیی الواسطیّ،عن بعض أصحابنا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الکلام ثلاثه:صدق و کذب و إصلاح بین النّاس قال:قیل له:جعلت فداک ما الإصلاح بین النّاس؟قال:تسمع من الرّجل کلاما یبلغه فتخبث نفسه فتلقاه فتقول:سمعت من فلان قال فیک من الخیر کذا و کذا،خلاف ما سمعت منه.

[٢6٨٧]١٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن حمّاد بن عثمان،عن الحسن الصّیقل قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّا قد روّینا عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول یوسف علیه السّلام:

أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ ؟فقال:و اللّه ما سرقوا و ما کذب،و قال إبراهیم علیه السّلام: بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هٰذٰا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کٰانُوا یَنْطِقُونَ ؟فقال:و اللّه ما فعلوا و ما کذب،قال:فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما عندکم فیها یا صیقل؟قال:فقلت:

ما عندنا فیها إلاّ التّسلیم،قال:فقال:إنّ اللّه أحبّ اثنین و أبغض اثنین أحبّ

ص :4٢

[٢6٨٣]١٣-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که عیسای مریم علیه السّلام فرمودند:هرکس دروغش بسیار شود،ارجش از میان می رود.

[٢6٨4]١4-محمّد سالم حدیثی را به امیر مؤمنان علیه السّلام رسانده که فرموده اند:

برای مرد مسلمان سزاوار است که از برادری با دروغ گو دوری کند؛زیرا او دروغ می گوید و چون راست بگوید پذیرفته نمی شود.

[٢6٨5]١5-عبید زراره گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا از چیزهایی که خدا به سبب آن دروغ گو را یاری می کند،فراموشی است.

[٢6٨6]١6-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

سخن سه گونه است:راست،دروغ و آشتی دادن میان مردم.کسی به ایشان عرض کرد:جانم فدایت آشتی دادن میان مردم چیست؟فرمودند:از شخصی سخنی می شنوی که اگر به گوش او برسد،بددل می شود ولی چون تو او را ببینی، می گویی:از فلانی شنیدم که دربارۀ تو نیکی ها می گفت خلاف چیزی که از آن شخص شنیده بودی.

[٢6٨٧]١٧-حسن صیقل گفته است:به صورت صادق علیه السّلام عرض کردم:به ما روایت کرده اند که حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این گفتار یوسف علیه السّلام«ای کاروانیان همانا شما دزد هستید.»فرمودند:به خدا سوگند که آنان چیزی ندزدیدند و او هم دروغ نگفت.و دربارۀ گفتار ابراهیم علیه السّلام:«بلکه بزرگ ایشان آن کار کرده است.

خودتان از آنان بپرسید اگر به سخن درمی آیند.»[انبیا(٢١):6٣]فرمودند:به خدا سوگند که آنان نکردند و او نیز دروغ نگفت.حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای صیقل نظر شما چیست؟من عرض کردم:ما تسلیم هستیم.حضرت فرمودند:

همانا خدا دو چیز را دوست دارد و دو چیز را دشمن.خرامان رفتن در برابر

ص :4٣

الخطر فیما بین الصّفّین و أحبّ الکذب فی الإصلاح و أبغض الخطر فی الطّرقات و أبغض الکذب فی غیر الإصلاح،إنّ إبراهیم علیه السّلام إنّما قال: بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هٰذٰا إراده الإصلاح و دلاله علی أنّهم لا یفعلون،و قال یوسف علیه السّلام إراده الإصلاح.

[٢6٨٨]١٨-عنه،عن أبیه،عن صفوان،عن أبی مخلد السّرّاج،عن عیسی بن حسّان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:کلّ کذب مسئول عنه صاحبه یوما إلاّ[کذبا] فی ثلاثه:رجل کائد فی حربه فهو موضوع عنه،أو رجل أصلح بین اثنین یلقی هذا،بغیر ما یلقی به هذا یرید بذلک الإصلاح ما بینهما،أو رجل وعد أهله شیئا و هو لا یرید أن یتمّ لهم.

[٢6٨٩]١٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المصلح لیس بکذّاب.

[٢6٩٠]٢٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عبد اللّه بن یحیی الکاهلیّ،عن محمّد بن مالک،عن عبد الأعلی مولی آل سام قال:حدّثنی أبو عبد اللّه علیه السّلام بحدیث،فقلت له:

جعلت فداک ألیس زعمت لی السّاعه کذا و کذا؟فقال:لا،فعظم ذلک علیّ،فقلت:بلی و اللّه زعمت،فقال:لا و اللّه ما زعمته،قال:فعظم علیّ فقلت:جعلت فداک بلی و اللّه قد قلته،قال:نعم قد قلته أما علمت أنّ کلّ زعم فی القرآن کذب.

[٢6٩١]٢١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،

ص :44

صف دشمن و دروغ در اصلاح را دوست می دارد ولی خرامان رفتن در راه ها و دروغ در جز اصلاح را دشمن می دارد.همانا ابراهیم علیه السّلام به جهت اصلاح و نشان دادن عدم توانایی آن ها بر سخن گفتن بود که فرمود:«بلکه آن کار را این بزرگ شان انجام داد.»و یوسف علیه السّلام نیز به قصد اصلاح آن سخن را گفت.

[٢6٨٨]١٨-عیسای حسّان گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

روزی از صاحب هر دروغی بازخواست می شود مگر در سه مورد:مردی که در جنگ خود نیرنگ می زند که این دروغ از او برداشته شده است و مردی که میان دو نفر آشتی اندازد،با این چیزی بگوید و با دیگری چیز دیگر،و از این کار آشتی میان آن دو را قصد کند.و مردی که به خانواده اش وعده می دهد ولی نمی خواهد آن را به انجام برساند.

[٢6٨٩]١٩-معاویۀ عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

اصلاح گر،دروغ گو نیست.

[٢6٩٠]٢٠-عبد الأعلی هم پیمان خاندان سام گفت:حضرت صادق علیه السّلام حدیثی به من فرمود و من عرض کردم:جانم فدایت آیا هم اکنون دربارۀ من چنین و چنان گمان نکردی.فرمودند:نه.برای من گران آمد،پس عرض کردم:

چرا به خدا سوگند گمان کردید.فرمودند:نه به خدا سوگند من چنین گمانی نکردم.این بر من گران آمد و عرض کردم:جانم فدایت چرا به خدا سوگند چنین فرمودی.فرمودند:بله من این را گفتم مگر نمی دانی که هر گمانی در قرآن دروغ است.

[٢6٩١]٢١-ابو اسحاق خراسانی روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-

ص :45

عن أبی إسحاق الخراسانیّ قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول:إیّاکم و الکذب،فإنّ کلّ راج طالب و کلّ خائف هارب.

[٢6٩٢]٢٢-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن الحجّال،عن ثعلبه،عن معمر بن عمرو،عن عطاء،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لا کذب علی مصلح،ثمّ تلا: أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ ثمّ قال:و اللّه ما سرقوا و ما کذب،ثمّ تلا: بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هٰذٰا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کٰانُوا یَنْطِقُونَ ثمّ قال:و اللّه ما فعلوه و ما کذب.

باب ذی اللّسانین

[٢6٩٣]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن عون القلانسیّ،عن ابن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من لقی المسلمین بوجهین و لسانین جاء یوم القیامه و له لسانان من نار.

[٢6٩4]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن أبی شیبه،عن الزّهریّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بئس العبد عبد یکون ذا وجهین و ذا لسانین،یطری أخاه شاهدا و یأکله غائبا،إن أعطی حسده و إن ابتلی خذله.

[٢6٩5]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن أسباط،عن عبد الرّحمن بن حمّاد،رفعه قال:

قال اللّه تبارک و تعالی لعیسی ابن مریم علیه السّلام:یا عیسی لیکن لسانک فی السّرّ و العلانیه لسانا واحدا و کذلک قلبک،إنّی أحذّرک نفسک و کفی بی

ص :46

می فرمود:از دروغ بپرهیزید؛زیرا هر امیدواری،جوینده است و هر ترسانی، گریزان.

[٢6٩٢]٢٢-عطا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

بر اصلاح گر دروغی نیست.سپس این آیه را خواندند:«ای کاروانیان همانا شما دزدید.»و فرمودند:به خدا سوگند آنان چیزی ندزدیدند و او هم دروغ نگفت.

سپس این آیه را خواندند:«بلکه بزرگ ایشان این کار کرده است از آنان بپرسید اگر به سخن درمی آیند.»و فرمودند:به خدا سوگند او آن کار را نکرد و او نیز دروغ نگفت.

دوزبانی

[٢6٩٣]١-ابن ابو یعفور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

هرکس مسلمانان را با دو چهره و دو زبان دیدار کند در روز قیامت در حالی وارد می شود که دو زبان آتشین دارد.

[٢6٩4]٢-زهری روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:چه بندۀ بدی است بنده ای که دارای دو چهره و دو زبان باشد.برادر را در حضورش بستاید و در غیابش بخورد.اگر عطایی به او شود،حسد ورزد و اگر گرفتار شود، تنهایش بگذارد.

[٢6٩5]٣-عبد الرّحمان حمّاد حدیثی بریده سند روایت کرده که خداوند پاک و والا به عیسای مریم علیهم السّلام فرمود:ای عیسی زبانت در نهان و در آشکار یک زبان باشد و همین طور دلت.من تو را از نفس خودت برحذر می دارم و همین بس که من

ص :4٧

خبیرا،لا یصلح لسانان فی فم واحد و لا سیفان فی غمد واحد و لا قلبان فی صدر واحد،و کذلک الأذهان.

باب الهجره

[٢6٩6]١-الحسین بن محمّد،عن جعفر بن محمّد،عن القاسم بن الرّبیع،و عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،رفعه،قال فی وصیّه المفضّل:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:لا یفترق رجلان علی الهجران إلاّ استوجب أحدهما البراءه و اللّعنه و ربّما استحقّ ذلک کلاهما،فقال له معتّب:جعلنی اللّه فداک هذا الظّالم فما بال المظلوم؟قال:لأنّه لا یدعو أخاه إلی صلته و لا یتغامس له عن کلامه،سمعت أبی یقول:إذا تنازع اثنان فعازّ أحدهما الآخر فلیرجع المظلوم إلی صاحبه حتّی یقول لصاحبه:أی أخی أنا الظّالم،حتّی یقطع الهجران بینه و بین صاحبه،فإنّ اللّه تبارک و تعالی حکم عدل یأخذ للمظلوم من الظّالم.

[٢6٩٧]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن الحکم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لا هجره فوق ثلاث.

[٢6٩٨]٣-حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد بن سماعه،عن وهیب بن حفص،عن أبی بصیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یصرم ذوی قرابته ممّن لا یعرف الحقّ؟ قال:لا ینبغی له أن یصرمه.

[٢6٩٩]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن حدید، عن عمّه مرازم بن حکیم قال:

ص :4٨

آگاه باشم.که نه دو زبان در یک دهان شایسته است،نه دو شمشیر در یک غلاف و نه دو قلب در یک سینه.و همین طور است چندین اندیشه که در یک سر نمی گنجد.

قهر و جدائی

[٢6٩6]١-در وصیّت مفضّل آمده است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:دو شخص به قصد بریدن از هم جدا نمی شوند مگر این که یکی از آن دو سزاوار بیزاری و نفرین می شود و چه بسا هر دو سزاوار آن گردند.

معتّب به ایشان عرض کرد:خدا مرا فدای شما کند یکی که ستمکار است.

هیچ،ولی گناه ستمدیده چیست؟فرمودند:زیرا او برادرش را به پیوستن فرا نمی خواند و سخنش را فراموش نمی کند.من شنیدم که پدرم می فرمود:وقتی دو تن باهم بستیزند و یکی از آن دو بر دیگری چیره شود باید ستمدیده به سوی رفیقش بازگشته،به او بگوید:بله برادر،من ستمکارم.تا جدایی میان او و رفیقش پایان یابد؛زیرا خداوند پاک و والا داوری عادل است که حق ستمدیده را از ستمکار می گیرد.

[٢6٩٧]٢-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هیچ قهر و جدایی ای نباید بیشتر از سه روز باشد.

[٢6٩٨]٣-ابو بصیر گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ شخصی پرسیدم که از خویشانش به جهت این که حقّ را نمی شناسند می برد؟فرمودند:شایسته نیست که از آنان ببرد.

[٢6٩٩]4-مرازم حکیم گفته است:نزد حضرت صادق علیه السّلام مردی از اصحابمان

ص :4٩

کان عند أبی عبد اللّه علیه السّلام رجل من أصحابنا یلقّب شلقان و کان قد صیّره فی نفقته و کان سیّی الخلق فهجره،فقال لی یوما:یا مرازم[و]تکلّم عیسی؟ فقلت:نعم،فقال:أصبت لا خیر فی المهاجره.

[٢٧٠٠]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن أبی سعید القمّاط،عن داود بن کثیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال أبی علیه السّلام:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أیّما مسلمین تهاجرا فمکثا ثلاثا لا یصطلحان إلاّ کانا خارجین من الإسلام و لم یکن بینهما ولایه فأیّهما سبق إلی کلام أخیه کان السّابق إلی الجنّه یوم الحساب.

[٢٧٠١]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن ابن أذینه،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ الشّیطان یغری بین المؤمنین ما لم یرجع أحدهم عن دینه،فإذا فعلوا ذلک استلقی علی قفاه و تمدّد،ثمّ قال:فزت،فرحم اللّه امرأ ألّف بین ولیّین لنا، یا معشر المؤمنین تألّفوا و تعاطفوا.

[٢٧٠٢]٧-الحسین بن محمّد،عن علیّ بن محمّد بن سعید،عن محمّد بن مسلم،عن محمّد بن محفوظ،عن علیّ بن النّعمان،عن ابن مسکان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یزال إبلیس فرحا ما اهتجر المسلمان،فإذا التقیا اصطکّت رکبتاه و تخلّعت أوصاله و نادی یا ویله،ما لقی من الثّبور.

باب قطیعه الرّحم

[٢٧٠٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عمر بن أذینه،

ص :5٠

سکونت داشت که لقبش شلقان بود و حضرت او را مأمور هزینه های خانه اش کرده بود ولی او بداخلاق بود و من از او قهر کرده بودم.روزی حضرت به من فرمودند:ای مرازم آیا با عیسی سخن می گویی؟من عرض کردم:بله.فرمودند:

کار درستی می کنی؛زیرا خیری در جدایی نیست.

[٢٧٠٠]5-داود کثیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پدرشان فرمودند:

رسول خدا فرمودند:هر دو مسلمانی که از یکدیگر جدا شوند و سه روز بر آن حال بمانند و آشتی نکنند-اگر از اسلام بیرون نروند و میان شان ولایتی نباشد- هرکدام از آن دو که به سخن گفتن با برادرش پیشی بگیرد در روز حساب به سوی بهشت پیشی می گیرد.

[٢٧٠١]6-زراره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا شیطان میان مؤمنان برای این که یکی از آنان از دین بیرون برود دشمنی می اندازد.و چون آنان با همدیگر دشمنی کنند به پشت می خوابد و خمیازه کشید،می گوید:موفّق شدم.پس خدا بیامرزد مردی را که میان دو دوست ما پیوند دهد.ای گروه مؤمنان با همدیگر بپیوندید و مهربان کنید.

[٢٧٠٢]٧-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هماره ابلیس شادمان است وقتی که دو مسلمان از هم قهرند.ولی چون همدیگر را دیدار کنند زانوانش می لرزد و بندهای تنش از هم جدا شده،فریاد می زند:وای بر او که چه نابودی ای خواهد دید.

گسستن پیوند خویشاوندی و قطع رحم

[٢٧٠٣]١-مسمع عبد الملک از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا

ص :5١

عن مسمع بن عبد الملک،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی حدیث ألا إنّ فی التّباغض الحالقه،لا أعنی حالقه الشّعر و لکن حالقه الدّین

[٢٧٠4]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن الفضیل،عن حذیفه بن منصور قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:اتّقوا الحالقه،فإنّها تمیت الرّجال،قلت:و ما الحالقه؟ قال:قطیعه الرّحم.

[٢٧٠5]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن عثمان بن عیسی،عن بعض أصحابنا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له:إنّ إخوتی و بنی عمّی قد ضیّقوا علیّ الدّار و ألجئونی منها إلی بیت و لو تکلّمت أخذت ما فی أیدیهم،قال:فقال لی:اصبر،فإنّ اللّه سیجعل لک فرجا قال:فانصرفت و وقع الوباء فی سنه إحدی و ثلاثین و[مائه]فماتوا و اللّه کلّهم فما بقی منهم أحد،قال:فخرجت فلمّا دخلت علیه قال:ما حال أهل بیتک؟قال قلت له:قد ماتوا و اللّه کلّهم،فما بقی منهم أحد،فقال:هو بما صنعوا بک و بعقوقهم إیّاک و قطع رحمهم بتروا أتحبّ أنّهم بقوا و أنّهم ضیّقوا علیک؟ قال:قلت:إی و اللّه.

[٢٧٠6]4-عنه،عن أحمد،عن الحسن بن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن أبی عبیده،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

فی کتاب علیّ علیه السّلام ثلاث خصال لا یموت صاحبهنّ أبدا حتّی یری و بالهنّ:

البغی و قطیعه الرّحم و الیمین الکاذبه،یبارز اللّه بها و إنّ أعجل الطّاعه ثوابا لصله الرّحم،و إنّ القوم لیکونون فجّارا فیتواصلون فتنمی أموالهم و یثرون

ص :5٢

در حدیثی فرمودند:همانا در دشمنی با یکدیگر تراشیدنی است.مقصودم تراشیدن مو نیست بلکه تراشیدن دین است.

[٢٧٠4]٢-حذیفۀ منصور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از آن تراشنده پروا کنید؛زیرا مردان را می میراند.من عرض کردم:آن تراشنده چیست؟فرمودند:قطع رحم.

[٢٧٠5]٣-یکی از اصحاب گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:

برادران و پسرعموهایم خانه را بر من تنگ کرده،از آن خانه مرا به یک اتاق انداخته اند ولی من اگر به سخن درآیم آنچه در دستشان است می گیرم،او گفته است که حضرت به من فرمودند:شکیبا باش که خداوند برایت گشایشی خواهد نهاد.او گفته است:من بازگشتم آن گاه در سال[صد و]سی و یک وبا افتاد و به خدا سوگند همۀ ایشان مردند و یکی شان هم نماند.پس بیرون آمدم و چون به خدمت حضرت رفتم،فرمودند:حال خاندانت چگونه است؟من عرض کردم:

به خدا سوگند همه شان مردند و یکی شان هم نمانده است.فرمودند:این به سبب کاری است که با تو کردند.آنان به سبب بی حرمتی شان به تو و قطع رحم شان نابود شدند،آیا دوست داری که آنان می ماندند و بر تو تنگ می گرفتند؟من عرض کردم:آری به خدا سوگند.

[٢٧٠6]4-ابو عبیده روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:در کتاب علی علیه السّلام سه خصلت آمده که تا صاحبشان پیامد تلخ آن را نبیند نمی میرد:ستم، قطع رحم و سوگند دروغی که به سبب آن به جنگ خدا برود.و همانا شتابان ترین اطاعت از جهت پاداش،صلۀ رحم است.همانا مردمی گناهکارند ولی باهم صلۀ رحم می کنند و آن گاه مالشان رشد کرده،ثروتشان بسیار می شود.

ص :5٣

و إنّ الیمین الکاذبه و قطیعه الرّحم لتذران الدّیار بلاقع من أهلها و تنقل الرّحم و إنّ نقل الرّحم انقطاع النّسل.

[٢٧٠٧]5-علیّ بن إبراهیم،عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن عنبسه العابد قال:

جاء رجل فشکا إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام أقاربه،فقال له:اکظم غیظک و افعل، فقال:إنّهم یفعلون و یفعلون،فقال:أترید أن تکون مثلهم فلا ینظر اللّه إلیکم.

[٢٧٠٨]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لا تقطع رحمک و إن قطعتک.

[٢٧٠٩]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن أبیه رفعه،عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام فی خطبته:أعوذ باللّه من الذّنوب الّتی تعجّل الفناء، فقام إلیه عبد اللّه بن الکوّاء الیشکریّ فقال:یا أمیر المؤمنین أو تکون ذنوب تعجّل الفناء؟فقال:نعم ویلک قطیعه الرّحم،إنّ أهل البیت لیجتمعون و یتواسون و هم فجره فیرزقهم اللّه و إنّ أهل البیت لیتفرّقون و یقطع بعضهم بعضا فیحرمهم اللّه و هم أتقیاء.

[٢٧١٠]٨-عنه،عن ابن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:إذا قطّعوا الأرحام جعلت الأموال فی أیدی الأشرار.

ص :54

و سوگند دروغ و قطع رحم سرزمین ها را از اهل آن خالی می کند و خویشاوندی را از جا برمی کند و همانا از جای برکندن خویشاوندی،بریده شدن نسل است.

[٢٧٠٧]5-عنبسۀ عابد روایت کرده که مردی در خدمت حضرت صادق علیه السّلام از خویشانش شکایت کرد.حضرت به او فرمود:خشمت را فروخور و هر کاری خواهی بکن.او عرض کرد:آنان چنین و چنان می کنند.حضرت فرمودند:آیا می خواهی مانند آنان گردی و خداوند به شما ننگرد؟

[٢٧٠٨]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:از خویشانت نبر اگرچه آنان از تو ببرند.

[٢٧٠٩]٧-ابو حمزۀ ثمالی روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام در خطبه ای فرمودند:به خدا پناه می برم از گناهانی که نابودی را به شتاب درمی آورند.

عبد اللّه بن کوّاء یشکری برخاسته،عرض کرد:ای امیر مؤمنان مگر گناهی هست که نابودی را به شتاب درآورد؟فرمودند:بله وای بر تو!آن گناه،قطع رحم است.

همانا خاندانی گرد هم می آیند و به یکدیگر یاری می رسانند و با این که گناهکارند خداوند روزی شان می رساند.ولی خاندانی از هم جدا می شوند و از همدیگر می برند و با این که پرهیزگارند خداوند محرومشان می کند.

[٢٧١٠]٨-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:چون خویشاوندی قطع گردید،اموال در دست اشرار قرار داده شد.

ص :55

باب العقوق

[٢٧١١]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن حدید بن حکیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أدنی العقوق أفّ،و لو علم اللّه عزّ و جلّ شیئا أهون منه لنهی عنه.

[٢٧١٢]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:کن بارّا و اقتصر علی الجنّه و إن کنت عاقّا[فظّا] فاقتصر علی النّار.

[٢٧١٣]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسن بن علیّ الکوفیّ،عن عبیس بن هشام،عن صالح الحذّاء،عن یعقوب بن شعیب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا کان یوم القیامه کشف غطاء من أغطیه الجنّه فوجد ریحها من کانت له روح من مسیره خمسمائه عام إلاّ صنف واحد،قلت:من هم؟قال:العاقّ لوالدیه.

[٢٧١4]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:فوق کلّ ذی برّ برّ،حتّی یقتل الرّجل فی سبیل اللّه،فإذا قتل فی سبیل اللّه فلیس فوقه برّ،و إنّ فوق کلّ عقوق عقوقا حتّی یقتل الرّجل أحد والدیه فإذا فعل ذلک فلیس فوقه عقوق.

[٢٧١5]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن سیف بن عمیره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من نظر إلی أبویه نظر ماقت و هما ظالمان له،لم یقبل اللّه له صلاه.

[٢٧١6]6-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن فرات،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :56

نافرمانی از پدر و مادر

[٢٧١١]١-حدید حکم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:کم ترین نافرمانی از پدر و مادر،گفتن أفّ است.و اگر خداوند عزّتمند چیزی کم تر از اف گفتن می دانست از آن بازمی داشت.

[٢٧١٢]٢-عبد اللّه مغیره از حضرت ابو الحسن علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:حرمت گزار باش و به بهشت قناعت کن و اگر بی حرمت و خشن باشی،به آتش قناعت کن.

[٢٧١٣]٣-یعقوب شعیب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

چون روز قیامت شود پرده ای از پرده های بهشت کنار می رود و هر جانداری بوی آن را از فاصله ای پانصد ساله درمی یابد جز یک دسته از جانداران.من عرض کردم:چه کسانی؟فرمودند:نافرمانان از پدر و مادر.

[٢٧١4]4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:فرای نیکی هر نیکوکاری،نیکی ای هست.مگر وقتی که شخص در راه خدا کشته شود که چون در راه خدا کشته شود فراتر از او نیکی ای نیست.و همانا فراتر از هر نافرمانی،نافرمانی ای است مگر وقتی که شخصی یکی از والدین اش را بکشد که چون چنین کند فراتر از آن،نافرمانی ای نیست.

[٢٧١5]5-سیف عمیره روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس خشمگینانه به پدر و مادرش بنگرد-اگرچه آنان به او ستم کرده باشند-خداوند نمازش را نمی پذیرد.

[٢٧١6]6-محمّد فرات از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا در

ص :5٧

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی کلام له:إیّاکم و عقوق الوالدین،فإنّ ریح الجنّه توجد من مسیره ألف عام و لا یجدها عاقّ و لا قاطع رحم و لا شیخ زان و لا جارّ إزاره خیلاء،إنّما الکبریاء للّه ربّ العالمین.

[٢٧١٧]٧-عنه،عن یحیی،بن إبراهیم بن أبی البلاد السّلمیّ،عن أبیه،عن جدّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لو علم اللّه شیئا أدنی من أفّ لنهی عنه و هو من أدنی العقوق و من العقوق أن ینظر الرّجل إلی والدیه فیحدّ النّظر إلیهما.

[٢٧١٨]٨-علیّ،عن أبیه،عن هارون بن الجهم،عن عبد اللّه بن سلیمان، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ أبی نظر إلی رجل و معه ابنه یمشی و الابن متّکی علی ذراع الأب،قال:

فما کلّمه أبی علیه السّلام مقتاله حتّی فارق الدّنیا.

[٢٧١٩]٩-أبو علیّ الأشعریّ،عن أحمد بن محمّد،عن محسّن بن أحمد،عن أبان بن عثمان،عن حدید بن حکیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أدنی العقوق أفّ،و لو علم اللّه أیسر منه لنهی عنه.

باب الانتفاء

[٢٧٢٠]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کفر باللّه من تبرّأ من نسب و إن دقّ.

[٢٧٢١]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن أبی المغراء،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :5٨

سخنی فرمودند:از نافرمانی کردن از پدر و مادر بپرهیزید.همانا بوی بهشت از فاصله ای هزار ساله دریافت می شود ولی نه نافرمان پدر و مادر و نه قطع رحم کننده و نه پیر زناکار و نه کسی که لباسش را متکبّرانه به زمین می کشد آن را درنمی یابند.که همانا بزرگی فقط برای خداوند،پروردگار جهانیان است.

[٢٧١٧]٧-ابو بلاد سلمی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:اگر خداوند چیزی پایین تر از اف گفتن می دانست،از آن بازمی داشت.افّ گفتن کم ترین نافرمانی پدر و مادر است.و از نافرمانی است که مردی به پدر و مادرش تیز بنگرد.

[٢٧١٨]٨-عبد اللّه سلیمان روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:پدرم مردی را به همراه پسرش دید که باهم راه می رفتند در حالی که پسر به بازوی پدرش تکیه کرده بود.پس پدرم علیه السّلام تا از دنیا رفت با آن پسر سخن نگفت؛چون از او بدش آمد.

[٢٧١٩]٩-حدید حکیم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

کم ترین نافرمانی اف گفتن است و اگر خداوند کم تر از آن را می دانست،از آن بازمی داشت.

بیزاری جستن از نسب

[٢٧٢٠]١-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس از نسبی بیزاری جوید اگرچه ناچیز باشد،به خداوند کفر ورزیده است.

[٢٧٢١]٢-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس از

ص :5٩

کفر باللّه من تبرّأ من نسب و إن دقّ.

[٢٧٢٢]٣-علیّ بن محمّد،عن صالح بن أبی حمّاد،عن ابن أبی عمیر و ابن فضّال،عن رجال شتّی،عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام أنّهما قالا:

کفر باللّه العظیم الانتفاء من حسب و إن دقّ.

باب من آذی المسلمین و احتقرهم

[٢٧٢٣]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن هشام بن سالم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال اللّه عزّ و جلّ:لیأذن بحرب منّی من آذی عبدی المؤمن و لیأمن غضبی من أکرم عبدی المؤمن،و لو لم یکن من خلقی فی الأرض فیما بین المشرق و المغرب إلاّ مؤمن واحد مع إمام عادل لاستغنیت بعبادتهما عن جمیع ما خلقت فی أرضی و لقامت سبع سماوات و أرضین بهما و لجعلت لهما من إیمانهما أنسا لا یحتاجان إلی أنس سواهما.

[٢٧٢4]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن سنان،عن منذر بن یزید،عن المفضّل بن عمر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا کان یوم القیامه نادی مناد:أین الصّدود لأولیائی فیقوم قوم لیس علی وجوههم لحم،فیقال:هؤلاء الّذین آذوا المؤمنین و نصبوا لهم و عاندوهم و عنّفوهم فی دینهم ثمّ یؤمر بهم إلی جهنّم.

[٢٧٢5]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن ثعلبه بن میمون،عن حمّاد بن بشیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:قال اللّه تبارک و تعالی:من أهان لی ولیّا فقد أرصد لمحاربتی.

ص :6٠

نسبی بیزاری جوید اگرچه ناچیز باشد به خداوند کفر ورزیده است.

[٢٧٢٢]٣-چند تن روایت کرده اند که حضرت باقر و حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بیزاری جستن از نسب اگرچه ناچیز باشد،کفر به خدای عظیم است.

دربارۀ کسی که مسلمانان را آزار داده،خوارشان می کند

[٢٧٢٣]١-هشام سالم گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید که خداوند عزّتمند فرموده است:هرکس بندۀ مؤمن مرا آزار کند به من اعلان جنگ کرده است و هرکس بندۀ مؤمن مرا گرامی بدارد از خشم من در امان است.و اگر از آفریدگانم در زمین میان خاور و باختر آن جز یک مؤمن به همراهی امامی عادل نبود،به بندگی شان از همۀ آنچه در زمینم آفریده بودم بی نیاز می شدم و هفت آسمان و زمین به سبب ایشان برپا می شدند و من از ایمانشان برای آن دو انسی قرار می دادم که به هیچ انس دیگری نیازمند نشوید.

[٢٧٢4]٢-مفضّل عمر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:چون روز قیامت شود منادی ای فریاد می زند:کجا هستند جلوگیران از دوستانم.آن گاه گروهی که بر چهره هاشان گوشتی نیست برمی خیزند پس گفته می شود:ایشان اند کسانی که مؤمنان را آزار کرده،دشمنی نشان داده،خیره سری کردند و به خاطر دینشان آنان را سرزنش کردند،سپس فرمان می آید که آنان را به دوزخ ببرند.

[٢٧٢5]٣-حمّاد بشیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:خداوند پاک و والا فرموده است:هرکس دوستی از دوستان مرا خوار کند،در کمین جنگ با من نشسته است.

[٢٧٢6]4-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس مؤمنی

ص :6١

[٢٧٢6]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحسین بن عثمان،عن محمّد بن أبی حمزه،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من حقّر مؤمنا مسکینا أو غیر مسکین لم یزل اللّه عزّ و جلّ حاقرا له ماقتا، حتّی یرجع عن محقرته إیّاه.

[٢٧٢٧]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن النّعمان،عن ابن مسکان،عن معلّی بن خنیس قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ اللّه تبارک و تعالی یقول:من أهان لی ولیّا فقد أرصد لمحاربتی،و أنا أسرع شیء إلی نصره أولیائی.

[٢٧٢٨]6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن هشام بن سالم،عن معلّی بن خنیس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال اللّه عزّ و جلّ:قد نابذنی من أذلّ عبدی المؤمن.

[٢٧٢٩]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،و أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،جمیعا عن ابن فضّال،عن علیّ بن عقبه، عن حمّاد بن بشیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:قال اللّه عزّ و جلّ:من أهان لی ولیّا فقد أرصد لمحاربتی و ما تقرّب إلیّ عبد بشیء أحبّ إلیّ ممّا افترضت علیه و إنّه لیتقرّب إلیّ بالنّافله حتّی أحبّه فإذا أحببته کنت سمعه الّذی یسمع به و بصره الّذی یبصر به و لسانه الّذی ینطق به و یده الّتی یبطش بها،إن دعانی أجبته و إن سألنی أعطیته،و ما تردّدت عن شیء أنا فاعله کتردّدی عن موت المؤمن،یکره الموت و أکره مساءته.

[٢٧٣٠]٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن

ص :6٢

تهیدست یا جز آن را خوار کند،خداوند عزّتمند هماره خوارگر و دشمن او می گردد تا وقتی که دیگر از خوارکردن او بازگردد.

[٢٧٢٧]5-معلاّی خنیس گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید که خداوند پاک و والا فرموده است:هرکس دوستی از دوستان مرا خوار کند،در کمین جنگ با من نشسته است.و من به یاری کردن دوستانم شتابان ترین کس هستم.

[٢٧٢٨]6-معلاّی خنیس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:خدای عزّتمند فرموده است:هرکس بندۀ مؤمن مرا خوار کند به ستیز با من برخاسته است.

[٢٧٢٩]٧-حمّاد بشیر گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید که رسول خدا فرموده است:خداوند عزّتمند فرمود:هرکس دوستی از دوستان مرا خوار کند،در کمین جنگ با من نشسته است.هیچ بنده ای با چیز محبوب تر از آنچه من بر او واجب کرده ام به من نزدیک نمی شود.همانا او با نافله به من نزدیک می شود تا من او را دوست بدارم.و چون من او را دوست بدارم گوشش می شوم تا با من بشنود و چشمش می شوم تا با من ببیند و زبانش می شوم تا با من سخن بگوید و دستش می شوم تا با من بگیرد،اگر مرا بخواند،پاسخش می دهم و اگر چیزی بخواهد،عطایش می کنم.من در چیزی که خودم انجام دهنده اش باشم تردید نمی کنم ولی در میراندن مؤمن تردید می کنم.او مرگ را نمی پسندد و من ناراحتی او را نمی پسندم.

[٢٧٣٠]٨-ابان تغلب از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که وقتی پیامبر گرامی

ص :6٣

مهران،عن أبی سعید القمّاط،عن أبان بن تغلب،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا أسری بالنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:یا ربّ ما حال المؤمن عندک؟قال:یا محمّد من أهان لی ولیّا فقد بارزنی بالمحاربه و أنا أسرع شیء إلی نصره أولیائی و ما تردّدت عن شیء أنا فاعله کتردّدی عن وفاه المؤمن،یکره الموت و أکره مساءته،و إنّ من عبادی المؤمنین من لا یصلحه إلاّ الغنی و لو صرفته إلی غیر ذلک لهلک،و إنّ من عبادی المؤمنین من لا یصلحه إلاّ الفقر و لو صرفته إلی غیر ذلک لهلک و ما یتقرّب إلیّ عبد من عبادی بشیء أحبّ إلیّ ممّا افترضت علیه و إنّه لیتقرّب إلیّ بالنّافله حتّی أحبّه فإذا أحببته کنت إذا سمعه الّذی یسمع به و بصره الّذی یبصره به و لسانه الّذی ینطق به و یده الّتی یبطش بها إن دعانی أجبته و إن سألنی أعطیته.

[٢٧٣١]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من استذلّ مؤمنا و استحقره لقلّه ذات یده و لفقره شهره اللّه یوم القیامه علی رءوس الخلائق.

[٢٧٣٢]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن معاویه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لقد أسری ربّی بی فأوحی إلیّ من وراء الحجاب ما أوحی و شافهنی[إلی]أن قال لی:یا محمّد،من أذلّ لی ولیّا فقد أرصدنی بالمحاربه،و من حاربنی حاربته،قلت:یا ربّ و من ولیّک هذا؟فقد علمت أنّ من حاربک حاربته،قال لی:ذاک من أخذت میثاقه لک و لوصیّک و لذرّیّتکما بالولایه.

ص :64

به معراج رفت عرض کرد:پروردگارا حال مؤمن در نزد تو چگونه است؟ خداوند فرمود:ای محمّد هرکس دوستی از دوستان مرا خوار کند به من اعلان جنگ کرده است.و من به یاری دوستانم شتابان ترین کس هستم.من در چیزی که خودم کننده اش باشم تردید نمی کنم ولی در میراندن مؤمن تردید می کنم.او مرگ را نمی پسندد و من ناراحتی اش را نمی پسندم.همانا از میان بندگان مؤمنم کسانی هستند که چیزی جز توانگری سزاوارشان نیست و اگر آنان را جز به توانگری برگردانم نابود می شوند.و از میان بندگان مؤمنم کسانی هستند که چیزی جز نیازمندی سزاوارشان نیست و اگر او را جز به نیازمندی برگردانم نابود می شوند و هیچ بنده ای از بندگانم با چیزی محبوب تر از آنچه من بر او واجب کرده ام به من نزدیک نمی گردد.و همانا او با نافله به من نزدیک می گردد تا او را دوست بدارم و چون من او را دوست بدارم آن گاه گوش او می شوم تا با من بشنود و چشمش می شوم تا با من ببیند و زبانش می شوم تا با من سخن بگوید و دستش می شوم تا با من بگیرد.اگر مرا بخواند جوابش می دهم و اگر چیزی بخواهد عطایش می کنم.

[٢٧٣١]٩-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

هرکس مؤمنی را به جهت تهیدستی و نیازمندی اش خوار و حقیر بشمارد، خداوند او را در روز قیامت در برابر آفریدگان رسوا می کند.

[٢٧٣٢]١٠-معاویه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:پروردگارم مرا به معراج برد و آن گاه از پشت پردۀ حجاب چیزهایی را به من وحی کرده،با من صحبت کرد تا فرمود:ای محمّد هرکس دوستی از دوستان مرا خوار کند،در کمین جنگ با من نشسته است.و هرکس با من بجنگد من با او می جنگم.من عرض کردم:پروردگارا این دوستان تو چه کسانی اند؟من می دانم که هرکس با تو بجنگد تو با او می جنگی.به من فرمود:دوستان من کسانی اند که از آنان برای ولایت تو و جانشین ات و فرزندانتان پیمان گرفته ام.

ص :65

[٢٧٣٣]١١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن ابن مسکان،عن معلّی بن خنیس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:قال اللّه عزّ و جلّ:من استذلّ عبدی المؤمن فقد بارزنی بالمحاربه و ما تردّدت فی شیء أنا فاعله کتردّدی فی عبدی المؤمن، إنّی أحبّ لقاءه فیکره الموت فأصرفه عنه،و إنّه لیدعونی فی الأمر فأستجیب له بما هو خیر له.

باب من طلب عثرات المؤمنین و عوراتهم

[٢٧٣4]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن إبراهیم،و الفضل ابنی یزید الأشعریّ،عن عبد اللّه بن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام قالا:

أقرب ما یکون العبد إلی الکفر أن یواخی الرّجل علی الدّین فیحصی علیه عثراته و زلاّته لیعنّفه بها یوما ما.

[٢٧٣5]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن النّعمان،عن إسحاق بن عمّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا معشر من أسلم بلسانه و لم یخلص الإیمان إلی قلبه،لا تذمّوا المسلمین و لا تتبّعوا عوراتهم فإنّه من تتبّع عوراتهم تتبّع اللّه عورته،و من تتبّع اللّه تعالی عورته یفضحه و لو فی بیته.

عنه،عن علیّ بن النّعمان،عن أبی الجارود،عن أبی جعفر علیه السّلام مثله.

[٢٧٣6]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن علیّ بن الحکم،عن عبد اللّه بن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :66

[٢٧٣٣]١١-معلاّی خنیس از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از رسول خدا روایت کرده که خداوند عزّتمند فرمودند:هرکس بندۀ مؤمن مرا خوار کند به من اعلان جنگ کرده است.من در چیزی که خودم کنندۀ آن باشم تردید نمی کنم ولی دربارۀ بندۀ مؤمنم دودل می شوم،همانا من دوست دارم او را دیدار کنم ولی او مرگ را نمی پسندد.پس مرگ را از او بازمی دارم.و هرگاه او مرا برای کاری بخواند به آنچه خیر او باشد،پاسخش می دهم.

دربارۀ کسی که عیب و لغزش مؤمنان را می جوید

[٢٧٣4]١-زراره روایت کرده که حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام فرمودند:نزدیک ترین زمان بنده به کفر هنگامی است که با مردی در دین اش برادری کند تا لغزش ها و گمراهی هایش را بشمارد و روزی او را با آن ها سرزنش کند.

[٢٧٣5]٢-اسحاق عمّار گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که رسول خدا فرموده است:ای گروهی که به زبان اسلام آورده اید و ایمان به دلتان اختصاص نیافته است،مسلمانان را نکوهش نکرده،به دنبال عیب هاشان نروید؛ زیرا هرکس به دنبال عیب آنان برود خداوند به دنبال عیب هاشان می رود،و هرکس که خدا عیب هایش را دنبال کند،او را رسوا می کند اگرچه در خانۀ خودش باشد.ابو جارود نیز مانند این حدیث را از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است.

[٢٧٣6]٣-زراره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:نزدیک ترین زمان

ص :6٧

إنّ أقرب ما یکون العبد إلی الکفر أن یواخی الرّجل الرّجل علی الدّین فیحصی علیه عثراته و زلاّته لیعنّفه بها یوما ما.

[٢٧٣٧]4-عنه،عن الحجّال،عن عاصم بن حمید،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا معشر من أسلم بلسانه و لم یسلم بقلبه،لا تتبّعوا عثرات المسلمین،فإنّه من تتبّع عثرات المسلمین تتبّع اللّه عثرته و من تتبّع اللّه عثرته یفضحه.

[٢٧٣٨]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن علیّ بن إسماعیل، عن ابن مسکان،عن محمّد بن مسلم أو الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لا تطلبوا عثرات المؤمنین،فإنّ من تتبّع عثرات أخیه تتبّع اللّه عثراته و من تتبّع اللّه عثراته یفضحه و لو فی جوف بیته.

[٢٧٣٩]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن فضّال، عن ابن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أقرب ما یکون العبد إلی الکفر أن یواخی الرّجل الرّجل علی الدّین فیحصی علیه زلاّته لیعیّره بها یوما ما.

[٢٧4٠]٧-عنه،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أبعد ما یکون العبد من اللّه أن یکون الرّجل یواخی الرّجل و هو یحفظ[علیه] زلاّته لیعیّره بها یوما ما.

باب التّعییر

[٢٧4١]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحسین بن

ص :6٨

بنده به کفر هنگامی است که با مردی بر دینش برادری کند و آن گاه لغزش ها و گمراهی اش را بشمارد تا روزی با آن ها او را سرزنش کند.

[٢٧٣٧]4-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ای گروه کسانی که به زبان اسلام آورده،به دل مسلمان نشده اند لغزش های مسلمانان را نجویید؛زیرا هرکس لغزش های مسلمانان را جستجو کند خداوند لغزش های او را می جوید و هرکس که خداوند لغزش هایش را بجوید او را رسوا می کند.

[٢٧٣٨]5-محمّد مسلم یا حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که رسول خدا فرمودند:لغزش های مؤمنان را جستجو نکنید؛زیرا هرکس لغزش های برادرش را بجوید خداوند لغزش هایش را می جوید و هرکس که لغزش هایش را خداوند بجوید او را رسوا می کند،اگرچه در درون خانه اش باشد.

[٢٧٣٩]6-زراره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:نزدیک ترین زمان بنده به کفر این است که با مردی بر دینش برادری کند و آن گاه گمراهی هایش را بشمارد تا روزی او را با آن ها سرزنش کند.

[٢٧4٠]٧-ابن بکیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:دورترین زمان بنده از خداوند هنگامی است که با مردی برادری کند و گمراهی هایش را بشمارد تا روزی او را با آن ها سرزنش کند.

سرزنش کردن

[٢٧4١]١-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس مؤمنی را

ص :6٩

عثمان،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أنّب مؤمنا أنّبه اللّه فی الدّنیا و الآخره.

[٢٧4٢]٢-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إسماعیل بن عمّار،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أذاع فاحشه کان کمبتدئها و من عیّر مؤمنا بشیء لم یمت حتّی یرکبه.

[٢٧4٣]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من عیّر مؤمنا بذنب لم یمت حتّی یرکبه.

[٢٧44]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن فضّال، عن حسین بن عمر بن سلیمان،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من لقی أخاه بما یؤنّبه أنّبه اللّه فی الدّنیا و الآخره.

باب الغیبه و البهت

[٢٧45]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:الغیبه أسرع فی دین الرّجل المسلم من الأکله فی جوفه.قال:و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:الجلوس فی المسجد انتظار الصّلاه عباده ما لم یحدث،قیل:یا رسول اللّه و ما یحدث؟قال:الاغتیاب.

[٢٧46]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٧٠

سرزنش کند،خداوند او را در دنیا و آخرت سرزنش می کند.

[٢٧4٢]٢-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس زشتی ای را فاش سازد همچون آغازگر آن است و هرکس مؤمنی را به سبب کاری سرزنش کند،تا به آن دچار نشود،نمی میرد.

[٢٧4٣]٣-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

هرکس مؤمنی را به جهت گناه سرزنش کند تا خودش مرتکب آن نشود نمی میرد.

[٢٧44]4-معاویۀ عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هر کس برادرش را برای سرزنش او دیدار کند،خداوند او را در دنیا و آخرت سرزنش می کند.

غیبت کردن و بهتان گفتن

[٢٧45]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:غیبت در دین مرد مسلمان شتابنده تر از خوره در تن او است.و باز رسول خدا فرمودند:نشستن در مسجد به انتظار نماز عبادت است تا آن گاه که سخن نگوید،گفتند:ای رسول خدا چگونه سخن نگوید؟فرمودند:غیبت نکند.

[٢٧46]٢-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

ص :٧١

من قال فی مؤمن ما رأته عیناه و سمعته أذناه فهو من الّذین قال اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفٰاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ.

[٢٧4٧]٣-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن داود بن سرحان قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الغیبه،قال:هو أن تقول لأخیک فی دینه ما لم یفعل و تبثّ علیه أمرا قد ستره اللّه علیه لم یقم علیه فیه حدّ.

[٢٧4٨]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن أبیه،عن هارون بن الجهم،عن حفص بن عمر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سئل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما کفّاره الاغتیاب؟قال:تستغفر اللّه لمن اغتبته کلّما ذکرته.

[٢٧4٩]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن ابن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من بهت مؤمنا أو مؤمنه بما لیس فیه بعثه اللّه فی طینه خبال حتّی یخرج ممّا قال،قلت:و ما طینه الخبال؟قال:صدید یخرج من فروج المومسات.

[٢٧5٠]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن العبّاس بن عامر،عن أبان،عن رجل لا نعلمه إلاّ یحیی الأزرق قال:

قال لی أبو الحسن صلوات اللّه علیه:من ذکر رجلا من خلفه بما هو فیه ممّا عرفه النّاس لم یغتبه و من ذکره من خلفه بما هو فیه ممّا لا یعرفه النّاس اغتابه و من ذکره بما لیس فیه فقد بهته.

[٢٧5١]٧-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس بن عبد الرّحمن،عن عبد الرّحمن بن سیابه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:الغیبه أن تقول فی أخیک ما ستره اللّه علیه و أمّا

ص :٧٢

هرکس دربارۀ مؤمن آنچه را دیدگانش دیده و گوش هایش شنیده بگوید از کسانی است که خداوند عزّتمند درباره شان فرمود:«همانا برای کسانی که دوست دارند زشتی در میان مؤمنان آشکار شود،عذابی دردناک است.»[نور(٢4):١٩]

[٢٧4٧]٣-داود سرحان گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ غیبت پرسیدم،فرمودند:غیبت این است که دربارۀ برادر دینی ات آنچه نکرده بگویی و کاری را که خداوند بر او پوشانده و حدّ شرعی ندارد.آشکار کنی.

[٢٧4٨]4-حفص عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که از پیامبر گرامی پرسیدند:کفّارۀ غیبت کردن چیست؟فرمودند:این که هرگاه کسی را که غیبش را کرده ای به یادمی آوری برایش از خدا آمرزش بخواهی.

[٢٧4٩]5-ابن ابو یعفور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

هرکس به مرد یا زن مؤمنی بهتان بگوید خداوند او را در سرشت تباهی برمی انگیزد تا از عهدۀ آنچه گفته بیرون آید.من گفتم:سرشت تباهی چیست؟ فرمودند:چرکی است که از فرج زنان بدکاره بیرون می آید.

[٢٧5٠]6-به احتمال بسیار یحیی ازرق گفته است:حضرت ابو الحسن-درود خدا بر او-به من فرمود:هرکس در پشت سر مردی دربارۀ آنچه در او است و مردم می دانند سخن بگوید غیبت نکرده است و هرکس در پشت سر مردی دربارۀ آنچه در او است ولی مردم آن را نمی دانند سخن بگوید،غیبت کرده است و هرکس از چیزی بگوید که در آن شخص نیست به او بهتان زده است.

[٢٧5١]٧-عبد الرّحمان سیابه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:غیبت این است که دربارۀ آنچه خداوند برای برادرت پوشانده سخن

ص :٧٣

الأمر الظّاهر فیه مثل الحدّه و العجله فلا،و البهتان أن تقول فیه ما لیس فیه.

باب الرّوایه علی المؤمن

[٢٧5٢]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن مفضّل بن عمر قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:من روی علی مؤمن روایه یرید بها شینه و هدم مروءته لیسقط من أعین النّاس أخرجه اللّه من ولایته إلی ولایه الشّیطان فلا یقبله الشّیطان.

[٢٧5٣]٢-عنه،عن أحمد،عن الحسن بن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان قال:

قلت له:عوره المؤمن علی المؤمن حرام؟قال:نعم قلت:تعنی سفلیه قال:

لیس حیث تذهب،إنّما هی إذاعه سرّه.

[٢٧54]٣-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن الحسین بن مختار،عن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فیما جاء فی الحدیث:

عوره المؤمن علی المؤمن حرام،قال:ما هو أن ینکشف فتری منه شیئا إنّما هو أن تروی علیه أو تعیبه.

باب الشّماته

[٢٧55]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن الحسن بن علیّ بن فضّال،عن إبراهیم بن محمّد الأشعریّ،عن أبان بن عبد الملک،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

لا تبدی الشّماته لأخیک فیرحمه اللّه و یصیّرها بک،و قال:من شمت بمصیبه نزلت بأخیه لم یخرج من الدّنیا حتّی یفتتن.

ص :٧4

بگویی.امّا سخن گفتن دربارۀ موضوع آشکار او همانند تندی و عجله کردن، غیبت نیست.و بهتان این است که دربارۀ آنچه در او نیست سخن بگویی.

سخن گفتن به زیان مؤمن

[٢٧5٢]١-مفضّل عمر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:

هرکس به زیان مؤمنی سخن بگوید و از آن،رسوایی او و از بین بردن مردانگی اش را بخواهد تا از چشم مردمان بیفتد خداوند او را از ولایت خودش به ولایت شیطان می اندازد ولی شیطان هم او را نمی پذیرد.

[٢٧5٣]٢-عبد اللّه سنان گفته است:به حضرت عرض کردم:آیا عورت مؤمن بر مؤمن دیگر حرام است؟فرمودند:بله.عرض کردم،مقصودتان پایین تنۀ او است؟فرمودند:نه،چنان که تو گمان می کنی،نیست.بلکه عورت،فاش ساختن راز مؤمن است.

[٢٧54]٣-زید روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ حدیث«عورت مؤمن بر مؤمن دیگر حرام است.»فرمودند:عورت آن نیست که چیزی از تن او آشکار شود و تو ببینی،بلکه عورت آن است که بر زیان او سخن بگویی یا عیبش را بنمایی.

شماتت کردن(شادی بدخواهانه)

[٢٧55]١-أبان عبد الملک روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

دربارۀ گرفتاری برادرت شادی بدخواهانه نکن؛زیرا خدا به او رحم می کند و تو را به آن دچار می سازد،و فرمودند:هرکس برادرش را به سبب مصیبتی که به او رسیده،شماتت کند تا خودش گرفتار آن نشود از دنیا بیرون نمی رود.

ص :٧5

باب السّباب

[٢٧56]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:سباب المؤمن کالمشرف علی الهلکه.

[٢٧5٧]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن فضاله بن أیّوب،عن عبد اللّه بن بکیر،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:سباب المؤمن فسوق،و قتاله کفر،و أکل لحمه معصیه،و حرمه ماله کحرمه دمه.

[٢٧5٨]٣-عنه،عن الحسن بن محبوب،عن هشام بن سالم،عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ رجلا من بنی تمیم أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:أوصنی،فکان فیما أوصاه أن قال:لا تسبّوا النّاس فتکتسبوا العداوه بینهم

[٢٧5٩]4-ابن محبوب،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج،عن أبی الحسن موسی علیه السّلام فی رجلین یتسابّان قال:

البادی منهما أظلم،و وزره و وزر صاحبه علیه،ما لم یعتذر إلی المظلوم.

[٢٧6٠]5-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن سالم،عن أحمد بن النّضر،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما شهد رجل علی رجل بکفر قطّ إلاّ باء به أحدهما،إن کان شهد[به]علی کافر صدق و إن کان مؤمنا رجع الکفر علیه،فإیّاکم و الطّعن علی المؤمنین.

[٢٧6١]6-الحسن بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ

ص :٧6

دشنام گفتن

[٢٧56]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:دشنام گفتن مؤمن مانند قرار گرفتن بر لبۀ نابودی است.

[٢٧5٧]٢-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

دشنام گفتن به مؤمن،سرکشی،جنگیدن با او کفر و خوردن گوشتش،نافرمانی است و حرمت مالش همچون حرمت خون او است.

[٢٧5٨]٣-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که مردی از بنی تمیم به نزد پیامبر گرامی آمده،عرض کرد:مرا سفارشی بکن.و در میان آنچه ایشان سفارش کرده،آمده است:به مردمان دشنام نگویید که دشمنی شان را به دست می آورید.

[٢٧5٩]4-عبد الرّحمان حجّاج دربارۀ دو مردی که یکدیگر را دشنام می دادند از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:آغازگر آن دو نفر ستمگر است و گناه خود و رفیقش به گردن او است تا وقتی که از ستمدیده عذرخواهی نکند.

[٢٧6٠]5-جابر روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هیچ مردی به کفر مردی دیگر گواهی نداد جز این که آن کفر به یکی از آن دو بازگشت؛زیرا اگر به کفر کافری گواهی داده باشد درست گفته است ولی اگر او مؤمن باشد کفر به خودش بازمی گردد.پس از طعنه زدن به مؤمنان بپرهیزید.

[٢٧6١]6-علی ابو حمزه گفته است:از یکی از حضرات باقر و صادق علیهما السّلام

ص :٧٧

الوشّاء،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

سمعته یقول:إنّ اللّعنه إذا خرجت من فی صاحبها تردّدت فإن وجدت مساغا و إلاّ رجعت علی صاحبها.

[٢٧6٢]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن علیّ،عن علیّ بن عقبه،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:إنّ اللّعنه إذا خرجت من فی صاحبها تردّدت بینهما فإن وجدت مساغا و إلاّ رجعت علی صاحبها.

[٢٧6٣]٨-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن حسّان،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن الفضیل،عن أبی حمزه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إذا قال الرّجل لأخیه المؤمن:أفّ خرج من ولایته و إذا قال:أنت عدوّی کفر أحدهما،و لا یقبل اللّه من مؤمن عملا و هو مضمر علی أخیه المؤمن سوءا.

[٢٧64]٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن سنان،عن حمّاد بن عثمان،عن ربعیّ،عن الفضیل،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما من إنسان یطعن فی عین مؤمن إلاّ مات بشرّ میته و کان قمنا أن لا یرجع إلی خیر.

باب التّهمه و سوء الظّنّ

[٢٧65]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه عن حمّاد بن عیسی،عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا اتّهم المؤمن أخاه انماث الإیمان من قلبه کما ینماث الملح فی الماء.

ص :٧٨

شنیدم می فرماید:همانا وقتی نفرین از دهان گوینده اش بیرون آید،می گردد،اگر جایش را بیابد می رود وگرنه به سوی گوینده اش باز می گردد.

[٢٧6٢]٧-ابو حمزه ثمالی گفته است:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:

همانا وقتی نفرین از دهان گوینده اش بیرون می آید میان آن دو می گردد اگر جایش را بیابد می رود وگرنه به گوینده اش بازمی گردد.

[٢٧6٣]٨-ابو حمزه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

وقتی مردی به برادر مؤمنش بگوید:أف.از ولایت او بیرون می رود و وقتی بگوید:تو دشمن منی یکی از آن دو کافر می شوند و خداوند از مؤمنی که نسبت به برادر مؤمنش نیّت بدی دارد هیچ عملی را نمی پذیرد.

[٢٧64]٩-فضیل روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هر انسانی که مؤمنی را روبه رو طعنه بزند به بدترین مرگ می میرد و سزاوار است که به خیر بازنگردد.

تهمت زدن و بدگمانی

[٢٧65]١-ابراهیم بن عمر یمانی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:وقتی مؤمن به برادر مؤمنش تهمت بزند ایمان در دلش ناپدید می شود چنان که نمک در آب ناپدید می شود.

ص :٧٩

[٢٧66]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن بعض أصحابه،عن الحسین بن حازم،عن حسین بن عمر بن یزید،عن أبیه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من اتّهم أخاه فی دینه فلا حرمه بینهما و من عامل أخاه بمثل ما عامل به النّاس فهو بریء ممّا ینتحل.

[٢٧6٧]٣-عنه،عن أبیه عمّن حدّثه،عن الحسین بن المختار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام فی کلام له:ضع أمر أخیک علی أحسنه حتّی یأتیک ما یغلبک منه و لا تظنّنّ بکلمه خرجت من أخیک سوءا و أنت تجد لها فی الخیر محملا.

باب من لم یناصح أخاه المؤمن

[٢٧6٨]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن علیّ بن النّعمان،عن أبی حفص الأعشی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من سعی فی حاجه لأخیه فلم ینصحه فقد خان اللّه و رسوله.

[٢٧6٩]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:أیّما مؤمن مشی فی حاجه أخیه فلم یناصحه فقد خان اللّه و رسوله.

[٢٧٧٠]٣-عدّه من أصحابن،اعن أحمد بن محمّد بن خالد،و أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن حسّان،جمیعا عن إدریس بن الحسن،عن مصبّح بن

ص :٨٠

[٢٧66]٢-یزید گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس به برادر دینی اش تهمت بزند حرمتی میان آن دو نمی ماند.و هرکس با برادرش چنان رفتار کند که با مردم رفتار می کند از آنچه به خود نسبت می دهد[یعنی ایمان]دور افتاده است.

[٢٧6٧]٣-حسین مختار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام در سخنی فرمودند:کار برادرت را بهترین کار او بدان تا وقتی دلیلی بیاید که تو را بر او چیره می کند.و به کلمه ای که از دهان برادرت بیرون می آید گمان بد نبر وقتی می توانی برای آن جایگاه خوبی پیدا کنی.

دربارۀ کسی که خیرخواه برادر مؤمنش نیست

[٢٧6٨]١-ابو حفص اعشی گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که رسول خدا فرموده اند:هرکس برای حاجت برادر مؤمنش بکوشد ولی خیرخواه او نباشد به خدا و فرستاده اش خیانت کرده است.

[٢٧6٩]٢-سماعه گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هر مؤمنی که برای حاجت برادرش گام بردارد ولی خیر او را نخواهد به خدا و فرستاده اش خیانت کرده است.

[٢٧٧٠]٣-ابو بصیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرگاه

ص :٨١

هلقام قال:أخبرنا أبو بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:أیّما رجل من أصحابنا استعان به رجل من إخوانه فی حاجه فلم یبالغ فیها بکلّ جهد فقد خان اللّه و رسوله و المؤمنین، قال أبو بصیر:قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:ما تعنی بقولک:و المؤمنین؟قال:من لدن أمیر المؤمنین إلی آخرهم.

[٢٧٧١]4-عنهما جمیعا،عن محمّد بن علیّ،عن أبی جمیله قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من مشی فی حاجه أخیه ثمّ لم یناصحه فیها کان کمن خان اللّه و رسوله و کان اللّه خصمه.

[٢٧٧٢]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن بعض أصحابه،عن حسین بن حازم،عن حسین بن عمر بن یزید،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من استشار أخاه فلم یمحضه محض الرّأی سلبه اللّه عزّ و جلّ رأیه.

[٢٧٧٣]6-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن یونس،عن سماعه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:أیّما مؤمن مشی مع أخیه المؤمن فی حاجه فلم یناصحه فقد خان اللّه و رسوله.

باب خلف الوعد

[٢٧٧4]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:عده المؤمن أخاه نذر لا کفّاره له فمن أخلف

ص :٨٢

مردی از اصحاب ما از یکی از برادرانش یاری بخواهد و او همۀ کوشش خود را به انجام نرساند به خدا و فرستاده اش و مؤمنان خیانت کرده است.ابو بصیر گفته است:من به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:مقصودتان از مؤمنان چیست؟ فرمودند:از دوران امیر مؤمنان علیه السّلام تا پایان.

[٢٧٧١]4-ابو جمیله گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس برای حاجت برادر مؤمنش گام بردارد و سپس در آن کار خیرخواهش نباشد مانند کسی می گردد که به خدا و فرستاده اش خیانت کرده است و خدا دشمن او می شود.

[٢٧٧٢]5-یزید روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس از برادرش مشورت بخواهد و او تمام اندیشه اش را به او نگوید،خداوند اندیشه اش را از او می گیرد.

[٢٧٧٣]6-سماعه گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هر مؤمنی برای حاجت برادر مؤمنش به همراه او گام بردارد ولی خیرخواه او نباشد،به خدا و فرستاده اش خیانت کرده است.

انجام ندادن وعده

[٢٧٧4]١-هشام سالم گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:وعده دادن مؤمن به برادرش نذری است که کفّاره ای ندارد.پس هرکس این وعده را انجام ندهد

ص :٨٣

فبخلف اللّه بدأ و لمقته تعرّض و ذلک قوله: یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّٰهِ أَنْ تَقُولُوا مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ.

[٢٧٧5]٢-علیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن شعیب العقرقوفیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیف إذا وعد

باب من حجب أخاه المؤمن

[٢٧٧6]١-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن حسّان،و عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد جمیعا،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن سنان،عن المفضّل بن عمر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أیّما مؤمن کان بینه و بین مؤمن حجاب ضرب اللّه عزّ و جلّ بینه و بین الجنّه سبعین ألف سور ما بین السّور إلی السّور مسیره ألف عام

[٢٧٧٧]٢-علیّ بن محمّد،عن محمّد بن جمهور،عن أحمد بن الحسین،عن أبیه،عن إسماعیل بن محمّد،عن محمّد بن سنان قال:

کنت عند الرّضا صلوات اللّه علیه فقال لی:یا محمّد إنّه کان فی زمن بنی إسرائیل أربعه نفر من المؤمنین فأتی واحد منهم الثّلاثه و هم مجتمعون فی منزل أحدهم فی مناظره بینهم فقرع الباب فخرج إلیه الغلام فقال:أین مولاک؟ فقال:لیس هو فی البیت فرجع الرّجل و دخل الغلام إلی مولاه فقال له من کان الّذی قرع الباب؟قال:کان فلان فقلت له:لست فی المنزل،فسکت و لم یکترث و لم یلم غلامه و لا اغتمّ أحد منهم لرجوعه عن الباب و أقبلوا فی حدیثهم فلمّا کان من الغد بکّر إلیهم الرّجل فأصابهم و قد خرجوا یریدون ضیعه لبعضهم فسلّم علیهم و قال:أنا معکم؟فقالوا له:نعم،و لم یعتذروا

ص :٨4

به مخالفت با خدا آغازیده،به خشم او دچار شده است.چنان که خداوند می فرماید:

«ای کسانی که ایمان آورده اید چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید نزد خداوند سخت ناخوشایند است که سخنی بگویید و به آن عمل نکنید.»[صف(6١):٢ و ٣]

[٢٧٧5]٢-شعیب عقر قوفی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس به خدا و روز واپسین ایمان دارد باید به آنچه وعده کرده، عمل کند.

دربارۀ کسی که از برادر مؤمنش پرده پوشی می کند

[٢٧٧6]١-مفضّل عمر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هر مؤمنی که میان او و مؤمن دیگر پرده ای باشد خداوند عزّتمند میان او و بهشت، هفتاد هزار دژ می زند که میان هر دژ فاصله ای هزار ساله است.

[٢٧٧٧]٢-محمّد سنان گفت:من نزد حضرت رضا علیه السّلام بودم که به من فرمودند:ای محمّد در زمان بنی اسرائیل چهار مؤمن بودند.روزی یکی از آن ها به نزد سه مؤمن دیگر رفت که برای مناظره ای در خانۀ یکی از ایشان گردآمده بودند.چون در زد و غلامی در را باز کرد به او گفت:سرورت کجا است؟غلام گفت:در خانه نیست.و آن مؤمن بازگشت و غلام به خانه و نزد سرورش رفت.

سرورش به او گفت:چه کسی بود که در زد؟او گفت:فلانی بود و من به او گفتم که شما در خانه نیستی.او خاموش شد و اعتنا نکرده،غلام را نکوهش نکرد و هیچ کدام آن سه نفر به خاطر بازگشتن آن مؤمن از در خانه اندوهگین نشدند و به سخن خودشان بازگشتند.چون فردا شد آن مرد صبح زود به سراغ ایشان رفت در حالی که آنان بیرون آمده،آهنگ رفتن به باغ خودشان را داشتند پس مرد به آنان سلام داد و گفت:من هم با شما بیایم؟آنان به او گفتند:آری.ولی از او

ص :٨5

إلیه و کان الرّجل محتاجا ضعیف الحال،فلمّا کانوا فی بعض الطّریق إذا غمامه قد أظلّتهم فظنّوا أنّه مطر،فبادروا فلمّا استوت الغمامه علی رءوسهم إذا مناد ینادی من جوف الغمامه أیّتها النّار خذیهم و أنا جبرئیل رسول اللّه،فإذا نار من جوف الغمامه قد اختطفت الثّلاثه النّفر و بقی الرّجل مرعوبا یعجب ممّا نزل بالقوم و لا یدری ما السّبب؟فرجع إلی المدینه فلقی یوشع بن نون علیه السّلام فأخبره الخبر و ما رأی و ما سمع،فقال یوشع بن نون علیه السّلام:أما علمت أنّ اللّه سخط علیهم بعد أن کان عنهم راضیا و ذلک بفعلهم بک،فقال:و ما فعلهم بی؟فحدّثه یوشع فقال الرّجل:فأنا أجعلهم فی حلّ و أعفو عنهم،قال:لو کان هذا قبل لنفعهم فأمّا السّاعه فلا و عسی أن ینفعهم من بعد.

[٢٧٧٨]٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن بکر بن صالح،عن محمّد بن سنان،عن مفضّل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما مؤمن کان بینه و بین مؤمن حجاب ضرب اللّه بینه و بین الجنّه سبعین ألف سور،غلظ کلّ سور مسیره ألف عام[ما بین السّور إلی السّور مسیره ألف عام].

[٢٧٧٩]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن یحیی بن المبارک،عن عبد اللّه بن جبله،عن عاصم بن حمید،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قلت له:جعلت فداک ما تقول فی مسلم أتی مسلما زائرا[أو طالب حاجه]و هو فی منزله؟فاستأذن علیه فلم یأذن له و لم یخرج إلیه؟قال:یا أبا حمزه،أیّما مسلم أتی مسلما زائرا أو طالب حاجه و هو فی منزله فاستأذن له و لم یخرج إلیه لم یزل فی لعنه اللّه حتّی یلتقیا،فقلت:جعلت فداک فی لعنه اللّه حتّی یلتقیا؟ قال:نعم یا أبا حمزه.

ص :٨6

عذرخواهی نکردند،و این مرد،نیازمند و بداحوال بود.چون به راه افتادند ناگاه ابری بر سرشان سایه انداخت.آنان پنداشتند که باران خواهد آمد،پس شتاب کردند ولی چون ابر به بالای سرشان رسید ناگاه منادی ای از درون ابر فریاد زد:

ای آتش آنان را بگیر،من جبرئیل فرستادۀ خداوندم.پس آتشی از درون آن ابر آن سه نفر را در خود فروبرد و مرد دیگر ترسان و شگفت از آنچه بر آن سه فرود آمده،باقی ماند و نمی دانست که سبب آن چیست.آن گاه به شهر بازگشته،یوشع نون علیه السّلام را دیدار کرده،از آن خبر و آنچه دیده و شنیده بود آگاهش ساخت.یوشع نون علیه السّلام گفت:مگر نمی دانی که خداوند بر آنان خشمگین شده است پس از آن که خرسند بوده است و این به جهت رفتارشان با تو بود.او عرض کرد:آنان با من چه رفتاری کرده بودند؟یوشع ماجرا را به او گفت.آن مرد گفت:من ایشان را حلال کرده،از آنان می گذرم.او فرمود:اکنون دیگر دیرشده و سودی به حال آنان ندارد.امیدوارم برای پس از این سودشان ببخشد.

[٢٧٧٨]٣-مفضّل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هر مؤمنی که میان او و مؤمن دیگر پرده باشد خداوند میان او و بهشت هفتاد هزار دژ می زند که ضخامت هر دژی فاصله ای هزار ساله دارد[میان هر دژ تا دژ دیگر فاصله ای هزار ساله است.]

[٢٧٧٩]4-ابو حمزه گفته است:به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم:جانم فدایت نظرتان چیست دربارۀ مسلمانی که به دیدار مسلمانی می رود[یا به دنبال حاجتی]و او در خانۀ خود است.ولی چون از او اجازه می خواهد او اجازه نمی دهد و برای او بیرون نمی آید؟فرمودند:ای ابو حمزه هر مسلمانی به آهنگ دیدار یا به دنبال حاجتی به نزد مسلمانی دیگر در خانه اش برود و اجازۀ ورود بخواهد و او برایش بیرون نیاید،تا همدیگر را دیدار نکنند هماره در نفرین خدا خواهد بود.من عرض کردم:جانم فدایت تا همدیگر را دیدار نکنند در نفرین خدا خواهند بود؟فرمود:آری ای ابو حمزه.

ص :٨٧

باب من استعان به أخوه فلم یعنه

[٢٧٨٠]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،و أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن حسّان،عن محمّد بن علیّ،عن سعدان،عن حسین بن أمین،عن أبی جعفر علیه السّلام قال؛

من بخل بمعونه أخیه المسلم و القیام له فی حاجته[إلاّ]ابتلی بمعونه من یأثم علیه و لا یؤجر.

[٢٧٨١]٢-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن ابن مسکان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما رجل من شیعتنا أتی رجلا من إخوانه فاستعان به فی حاجته فلم یعنه و هو یقدر إلاّ ابتلاه اللّه بأن یقضی حوائج غیره من أعدائنا یعذّبه اللّه علیها یوم القیامه.

[٢٧٨٢]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن حسّان،عن محمّد بن أسلم،عن الخطّاب بن مصعب،عن سدیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لم یدع رجل معونه أخیه المسلم حتّی یسعی فیها و یواسیه إلاّ ابتلی بمعونه من یأثم و لا یؤجر

[٢٧٨٣]4-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه،عن علیّ بن جعفر،عن[أخیه]أبی الحسن علیه السّلام قال:

سمعته یقول:من قصد إلیه رجل من إخوانه مستجیرا به فی بعض أحواله فلم یجره بعد أن یقدر علیه فقد قطع ولایه اللّه عزّ و جلّ.

باب من منع مؤمنا شیئا من عنده أو من عند غیره

[٢٧٨4]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،و أبو علیّ الأشعریّ،

ص :٨٨

دربارۀ کسی که برادرش از او یاری می خواهد و او یاری اش نمی کند

[٢٧٨٠]١-حسین امین روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس در یاری به برادر مسلمانش و قیام به حاجت او بخل ورزد به یاری کردن به کسی دچار می شود که به گناه افتد و پاداش نبرد.

[٢٧٨١]٢-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه مردی از شیعیانمان به سوی مردی از برادرانش آمده،برای حاجتش از او کمک بخواهد ولی او در عین توانایی او را یاری نکند خداوند او را به انجام حاجت دشمنان ما دچار کرده،به سبب آن او را در روز قیامت عذاب می کند.

[٢٧٨٢]٣-سدیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه مردی، یاری رساندن به برادر مسلمانش را واگذارد و در حاجت او نکوشیده،مال صرف او نکند به یاری رساندن به کسی دچار می شود که به خاطر او گناه می کند و پاداشی نمی برد.

[٢٧٨٣]4-علی جعفر گفته است:از برادرم حضرت کاظم علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس که مردی از برادرانش در برخی احوال به او پناه ببرد و او در عین توانایی پناهش ندهد همانا ولایت خداوند عزّتمند را بریده است.

دربارۀ کسی که چیزهای خودش یا دیگران را از مؤمن بازمی دارد

[٢٧٨4]١-فرات احنف روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هر

ص :٨٩

عن محمّد بن حسّان،جمیعا عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن سنان،عن فرات بن أحنف،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما مؤمن منع مؤمنا شیئا ممّا یحتاج إلیه و هو یقدر علیه من عنده أو من عند غیره،أقامه اللّه یوم القیامه مسودّا وجهه مزرقّه عیناه مغلوله یداه إلی عنقه فیقال:هذا الخائن الّذی خان اللّه و رسوله ثمّ یؤمر به إلی النّار.

[٢٧٨5]٢-ابن سنان،عن یونس بن ظبیان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا یونس،من حبس حقّ المؤمن أقامه اللّه عزّ و جلّ یوم القیامه خمسمائه عام علی رجلیه حتّی یسیل عرقه أو دمه و ینادی مناد من عند اللّه:هذا الظّالم الّذی حبس عن اللّه حقّه قال:فیوبّخ أربعین یوما ثمّ یؤمر به إلی النّار.

[٢٧٨6]٣-محمّد بن سنان،عن مفضّل بن عمر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من کانت له دار فاحتاج مؤمن إلی سکناها فمنعه إیّاها قال اللّه عزّ و جلّ:یا ملائکتی،أبخل عبدی علی عبدی بسکنی الدّار الدّنیا؟و عزّتی و جلالی لا یسکن جنانی أبدا.

[٢٧٨٧]4-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه،عن علیّ بن جعفر قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:من أتاه أخوه المؤمن فی حاجه فإنّما هی رحمه من اللّه عزّ و جلّ ساقها إلیه،فإن قبل ذلک فقد وصله بولایتنا و هو موصول بولایه اللّه عزّ و جلّ،و إن ردّه عن حاجته و هو یقدر علی قضائها سلّط اللّه علیه شجاعا من نار ینهشه فی قبره إلی یوم القیامه مغفور له أو معذّب،فإن عذره الطّالب کان أسوأ حالا.قال:و سمعته یقول:من قصد إلیه رجل من إخوانه

ص :٩٠

مؤمنی که مؤمن دیگر را از آنچه به آن نیازمند است بازدارد-چه از آنچه نزد خود دارد و چه از آنچه نزد دیگران است-خداوند در روز قیامت او را سیاه رو و تیره چشم و دست به گردن بسته برمی انگیزد.و آن گاه گفته می شود:این همان خائنی است که به خدا و فرستاده اش خیانت کرده است و سپس به سوی دوزخ فرمانش می دهند.

[٢٧٨5]٢-یونس ظبیان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای یونس هرکس حقّ مؤمن را بازدارد،خداوند عزّتمند در روز قیامت او را به مدّت پانصد سال به روی پاهایش می ایستاند تا عرق یا خونش سرازیر گردد و منادی ای از نزد خداوند فریاد بزند:این همان ستمکاری است که حقّ خدا را از او بازداشته است.حضرت فرمودند:آن گاه چهل روز سرزنش می شود و سپس به سوی دوزخ فرمان داده می شود.

[٢٧٨6]٣-مفضّل عمر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس خانه ای داشته باشد و مؤمنی به سکونت در آن نیازمند شود و او از سکونت آن مؤمن در آن خانه جلوگیری کند خداوند عزّتمند می فرماید:ای فرشتگان من بنده ام در سکونت بندۀ دیگرم در خانۀ دنیایی اش بخل ورزید؟سوگند به عزّت و شکوهم او هرگز در بهشت های من ساکن نخواهد شد.

[٢٧٨٧]4-علی جعفر گفت:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هرکس که برادر مؤمنش برای نیازی به سویش بیاید،رحمتی از سوی خداوند عزّتمند است که به سوی او پیش رانده است که اگر آن را بپذیرد او را به ولایت ما پیوند می دهد و ولایت ما با ولایت خداوند عزّتمند پیوند دارد.ولی اگر در عین توانایی نیاز او را برنیاورد خداوند ماری آتشین بر او چیره می کند تا او را در گورش تا روز قیامت بگزد،چه آمرزیده شده باشد و چه در عذاب باشد و اگر آن نیازجو عذر او را پذیرفته باشد بدحال تر خواهد بود.راوی گفته است:و از آن حضرت شنیدم می فرماید:هرکس که مردی از برادرانش در برخی احوال به او پناه ببرد و او پناهش ندهد در حالی که توانایی اش را دارد،

ص :٩١

مستجیرا به فی بعض أحواله فلم یجره بعد أن یقدر علیه فقد قطع ولایه اللّه تبارک و تعالی.

باب من أخاف مؤمنا

[٢٧٨٨]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن عیسی،عن الأنصاریّ،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من نظر إلی مؤمن نظره لیخیفه بها أخافه اللّه عزّ و جلّ یوم لا ظلّ إلاّ ظلّه.

[٢٧٨٩]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن أبی إسحاق الخفّاف،عن بعض الکوفیّین،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من روّع مؤمنا بسلطان لیصیبه منه مکروه فلم یصبه فهو فی النّار و من روّع مؤمنا بسلطان لیصیبه منه مکروه فأصابه فهو مع فرعون و آل فرعون فی النّار.

[٢٧٩٠]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أعان علی مؤمن بشطر کلمه لقی اللّه عزّ و جلّ یوم القیامه مکتوب بین عینیه:آیس من رحمتی.

باب النّمیمه

[٢٧٩١]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ألا أنبّئکم بشرارکم؟قالوا:بلی یا رسول اللّه،قال:

ص :٩٢

ولایت خداوند فرخنده و فرازمند را بریده است.

دربارۀ کسی که مؤمنی را می ترساند

[٢٧٨٨]١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس به مؤمن به گونه ای بنگرد که او را بترساند خداوند عزّتمند او را می ترساند،در روزی که هیچ سایه ای جز سایۀ او نیست.

[٢٧٨٩]٢-یکی از کوفیان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

هرکس مؤمنی را از سلطانی بترساند تا آزاری از آن سلطان به او برسد ولی چنین نشود،در دوزخ است و هرکس مؤمنی را از سلطانی بترساند تا آزاری از آن سلطان به او برسد و چنین شود او با فرعون و خاندان فرعون در دوزخ است.

[٢٧٩٠]٣-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

هرکس با نیم کلمه به زیان مؤمنی کار کند در روز قیامت خداوند را در حالی دیدار می کند که میان پیشانی اش نوشته است:او ناامید از رحمت من.

باب سخن چینی

[٢٧٩١]١-حضرت صادق علیه السّلام فرماید که رسول خدا-درود بر خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:آیا شما را به بدترینتان آگاه نکنم؟گفتند:چرا؛ای رسول خدا!

ص :٩٣

المشّاءون بالنّمیمه،المفرّقون بین الأحبّه،الباغون للبرآء المعایب.

[٢٧٩٢]٢-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن أحمد،عن محمّد بن عیسی،عن یوسف بن عقیل،عن محمّد بن قیس،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

محرّمه الجنّه علی القتّاتین المشّاءین بالنّمیمه.

[٢٧٩٣]٣-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن أبی الحسن الأصبهانیّ،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:شرارکم المشّاءون بالنّمیمه،المفرّقون بین الأحبّه، المبتغون للبرآء المعایب.

باب الإذاعه

[٢٧٩4]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن محمّد بن عجلان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ اللّه عزّ و جلّ عیّر أقواما بالإذاعه فی قوله عزّ و جلّ: وَ إِذٰا جٰاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذٰاعُوا بِهِ فإیّاکم و الإذاعه.

[٢٧٩5]٢-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن محمّد الخزّاز،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أذاع علینا حدیثنا فهو بمنزله من جحدنا حقّنا.قال:و قال لمعلّی بن خنیس:المذیع حدیثنا کالجاحد له.

[٢٧٩6]٣-یونس،عن ابن مسکان،عن ابن أبی یعفور قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من أذاع علینا حدیثنا سلبه اللّه الإیمان.

[٢٧٩٧]4-یونس بن یعقوب،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٩4

فرمود:آنان که به سخن چینی روند و میان دوستان جدایی افکنند و برای پاکان عیب جویند.

[٢٧٩٢]٢-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:بهشت بر دروغ پردازانی که به سخن چینی روند،حرام است.

[٢٧٩٣]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود:امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:بدترین شما آنانند که به سخن چینی روند؛میان دوستان جدایی افکنند و برای پاک دامنان عیب جویند.

باب فاش کردن

[٢٧٩4]١-محمد عجلان گوید:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

همانا خدای عزّتمند مردمانی را به سبب فاش کردن اسرار در گفتارش نکوهش کرده است:«و چون خبری از ایمنی یا وحشت به آنان برسد،انتشارش دهند»[نساء(4):

٨٣].پس،از انتشاردادن دوری کنید.

[٢٧٩5]٢-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکس حدیث ما را به زیان ما فاش سازد،مانند کسی است که حق ما را آگاهانه انکار کند.

حضرت به معلاّی خنیس فرمود:انتشاردهنده حدیث ما،بسان انکارکننده آن است.

[٢٧٩6]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکه حدیث ما را به زیان ما فاش سازد، خداوند ایمانش را از بین ببرد.

[٢٧٩٧]4-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه حدیث ما را فاش کند،ما را به

ص :٩5

ما قتلنا من أذاع حدیثنا قتل خطإ و لکن قتلنا قتل عمد.

[٢٧٩٨]5-یونس،عن العلاء،عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:یحشر العبد یوم القیامه و ما ندی دما فیدفع إلیه شبه المحجمه أو فوق ذلک فیقال له:هذا سهمک من دم فلان،فیقول:یا ربّ، إنّک لتعلم أنّک قبضتنی و ما سفکت دما،فیقول:بلی سمعت من فلان روایه کذا و کذا،فرویتها علیه فنقلت حتّی صارت إلی فلان الجبّار فقتله علیها و هذا سهمک من دمه.

[٢٧٩٩]6-یونس،عن ابن سنان،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام و تلا هذه الآیه: ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کٰانُوا یَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اللّٰهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذٰلِکَ بِمٰا عَصَوْا وَ کٰانُوا یَعْتَدُونَ قال:

و اللّه ما قتلوهم بأیدیهم و لا ضربوهم بأسیافهم و لکنّهم سمعوا أحادیثهم فأذاعوها فأخذوا علیها فقتلوا فصار قتلا و اعتداء و معصیه.

[٢٨٠٠]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:

وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیٰاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ فقال:

أما و اللّه ما قتلوهم بأسیافهم و لکن أذاعوا سرّهم و أفشوا علیهم فقتلوا.

[٢٨٠١]٨-عنه،عن عثمان بن عیسی،عن محمّد بن عجلان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:إنّ اللّه عزّ و جلّ عیّر قوما بالإذاعه فقال: وَ إِذٰا جٰاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذٰاعُوا بِهِ فإیّاکم و الإذاعه.

[٢٨٠٢]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه عن ابن أبی عمیر،عن حسین بن عثمان،

ص :٩6

خطا نکشته،بلکه به عمد کشته است.

[٢٧٩٨]5-محمد مسلم گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود:بندۀ خداوند روز واپسین برانگیخته شود و در حالی که خونی نریخته است به اندازه یک خون حجامت یا بیشتر به او داده شود و بگویند:این بهرۀ تو از خون فلان کس است.پس می گوید:پروردگارا،تو خود البته می دانی که جان مرا ستاندی و در آن حال،من خون کسی را نریخته بودم.خداوند فرماید:آری؛تو روایتی را چنین و چنان از فلانی شنیدی و به زیان او بازگفتی و نقل کردی تا به فلان ستمکار رسید و با آن روایت او را کشت و این سهم تو از خون اوست.

[٢٧٩٩]6-اسحاق بن عمّار گوید:حضرت صادق علیه السّلام این آیه را خواند:«چرا که آنان به نشانه های خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را به ناحق می کشتند؛این از آن روی بود که سرکشی نموده و از حدّ درگذرانیده بودند»[بقره(٢):6١].فرمود:به خدا سوگند،آنان را با دستانشان نکشتند و با شمشیرهایشان نزدند،بلکه احادیث آنها را شنیدند و فاش کردند و آنها به وسیله آن احادیث گرفتار و کشته شدند؛پس کشتن و تجاوز و نافرمانی انجام شد.

[٢٨٠٠]٧-ابو بصیر گوید:امام صادق علیه السّلام دربارۀ فرمایش خداوند بزرگ و گرامی که«و پیامبران را به ناحق می کشتند»[آل عمران(٣):١١٢]فرمود:به خدا سوگند،همانا آنها را با شمشیرهایشان نکشتند،بلکه رازشان را اشکار ساختند و انتشار دادند؛پس آنان کشته شدند.

[٢٨٠١]٨-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا خداوند بزرگ و گرامی،مردمانی را به سبب فاش کردن نکوهش کرد و فرمود:«و چون خبری از ایمنی یا وحشت به آنان برسد،انتشارش دهند».

[٢٨٠٢]٩-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه چیزی از راز ما را به زیان ما

ص :٩٧

عمّن أخبره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أذاع علینا شیئا من أمرنا فهو کمن قتلنا عمدا و لم یقتلنا خطأ.

[٢٨٠٣]١٠-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن أحمد بن محمّد،عن نصر بن صاعد مولی أبی عبد اللّه علیه السّلام:عن أبیه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:مذیع السّرّ شاکّ و قائله عند غیر أهله کافر،و من تمسّک بالعروه الوثقی فهو ناج،قلت:ما هو؟قال:التّسلیم.

[٢٨٠4]١١-علیّ بن محمّد،عن صالح بن أبی حمّاد،عن رجل من الکوفیّین، عن أبی خالد الکابلیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل الدّین دولتین:دوله آدم-و هی دوله اللّه-و دوله إبلیس؛فإذا أراد اللّه أن یعبد علانیه کانت دوله آدم،و إذا أراد اللّه أن یعبد فی السّرّ کانت دوله إبلیس،و المذیع لما أراد اللّه ستره مارق من الدّین.

[٢٨٠5]١٢-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من استفتح نهاره بإذاعه سرّنا سلّط اللّه علیه حرّ الحدید و ضیق المحابس.

باب من أطاع المخلوق فی معصیه الخالق

[٢٨٠6]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من طلب رضا النّاس بسخط اللّه جعل اللّه حامده من النّاس ذامّا

[٢٨٠٧]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن

ص :٩٨

فاش سازد،بسان کسی است که به عمد ما را کشته است نه به خطا.

[٢٨٠٣]١٠-نصر بن صاعد از پدرش روایت کند که گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:افشاگر راز،تردیدگر است و گوینده اش نزد نااهل،کافر و آنکه به ریسمان محکم چنگ زند،نجات یافته است.گفتم:آن چیست؟فرمود:سرسپردگی.

[٢٨٠4]١١-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا خداوند بزرگ و گرامی،برای دین دو دولت قرار داد:دولت آدم-و آن دولت خدا باشد-و دولت شیطان.هرگاه خدا خواهد آشکارا پرستش شود،دولت آدم بر سرکار آید و آن گاه که خدا خواهد در نهان پرستش شود،دولت شیطان بر سرکار باشد و هرکس فاش سازد آنچه را خداوند پوشیدنش را خواسته است،از دین بیرون رفته است.

[٢٨٠5]١٢-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس روز خود را با منتشر کردن راز ما آغاز کند،خداوند گرمای آهن و تنگنای زندان ها را بر او چیره گرداند.

باب آن کس که آفریده را فرمان برد به نافرمانی آفریدگار

[٢٨٠6]١-از امام صادق علیه السّلام روایت شده که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:هرکس خشنودی مردم را با خشم خدا بخواهد،خداوند ستاینده اش را نکوهیده اش سازد.

[٢٨٠٧]٢-از امام باقر علیه السّلام روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس

ص :٩٩

مهران،عن سیف بن عمیره،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من طلب مرضاه النّاس بما یسخط اللّه کان حامده من النّاس ذامّا و من آثر طاعه اللّه بغضب النّاس کفاه اللّه عداوه کلّ عدوّ و حسد کلّ حاسد و بغی کلّ باغ و کان اللّه عزّ و جلّ له ناصرا و ظهیرا.

[٢٨٠٨]٣-عنه،عن شریف بن سابق،عن الفضل بن أبی قرّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کتب رجل إلی الحسین صلوات اللّه علیه:عظنی بحرفین،فکتب إلیه:من حاول أمرا بمعصیه اللّه کان أفوت لما یرجو و أسرع لمجیء ما یحذر.

[٢٨٠٩]4-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن العلاء،عن محمّد بن مسلم قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:لا دین لمن دان بطاعه من عصی اللّه،و لا دین لمن دان بفریه باطل علی اللّه،و لا دین لمن دان بجحود شیء من آیات اللّه.

[٢٨١٠]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،عن أبیه علیه السّلام:

عن جابر بن عبد اللّه[الأنصاریّ]قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أرضی سلطانا بسخط اللّه خرج من دین اللّه.

باب فی عقوبات المعاصی العاجله

[٢٨١١]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،جمیعا عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن أبان،عن رجل،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :١٠٠

خشنودی مردم را در چیزی جوید که خدا را به خشم آورد،ستاینده اش از مردم، نکوهنده اش باشد و هرکه فرمان بری خدا را به خشم مردم پیشی دارد،خداوند او را از دشمنی کردن هر دشمنی و رشک بردن هر حسودی و ستم هر ستمکاری نگه دارد و خداوند بزرگ و گرامی یار و پشتیبان او باشد.

[٢٨٠٨]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود:مردی به امام حسین علیه السّلام نوشت:مرا با دو حرف پند ده.حضرت به او نوشت:هرکس چیزی را با نافرمانی خداوند خواهد، به آنچه امیدوار است زودتر از بین رود و از آنچه می گریزد،زودتر بر سرش آید.

[٢٨٠٩]4-امام باقر علیه السّلام فرمود:دین ندارد آن کس که فرمان بری کسی را دین خود سازد که خداوند را نافرمانی می کند و بی دین است هرکس که افتراء ناحق بر خدا را دین خدا گیرد و بی دین است آنکه انکار یکی از آیه های خدا را دین خود کند.

[٢٨١٠]5-رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:هرکس پادشاهی را با به خشم آوردن خدا خشنود کند،از دین خدا بیرون رود.

باب کیفرهای شتابناک گناهان

[٢٨١١]١-امام باقر علیه السّلام فرمود که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-

ص :١٠١

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:خمس إن أدرکتموهنّ فتعوّذوا باللّه منهنّ:لم تظهر الفاحشه فی قوم قطّ حتّی یعلنوها إلاّ ظهر فیهم الطّاعون و الأوجاع الّتی لم تکن فی أسلافهم الّذین مضوا؛و لم ینقصوا المکیال و المیزان إلاّ أخذوا بالسّنین و شدّه المئونه و جور السّلطان؛و لم یمنعوا الزّکاه إلاّ منعوا القطر من السّماء،و لو لا البهائم لم یمطروا؛و لم ینقضوا عهد اللّه و عهد رسوله إلاّ سلّط اللّه علیهم عدوّهم و أخذوا بعض ما فی أیدیهم؛و لم یحکموا بغیر ما أنزل اللّه [عزّ و جلّ]إلاّ جعل اللّه عزّ و جلّ بأسهم بینهم

[٢٨١٢]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،جمیعا عن ابن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

وجدنا فی کتاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا ظهر الزّنا من بعدی کثر موت الفجأه، و إذا طفّف المکیال و المیزان أخذهم اللّه بالسّنین و النّقص،و إذا منعوا الزّکاه منعت الأرض برکتها من الزّرع و الثّمار و المعادن کلّها،و إذا جاروا فی الأحکام تعاونوا علی الظّلم و العدوان،و إذا نقضوا العهد سلّط اللّه علیهم عدوّهم،و إذا قطّعوا الأرحام جعلت الأموال فی أیدی الأشرار،و إذا لم یأمروا بالمعروف و لم ینهوا عن المنکر و لم یتّبعوا الأخیار من أهل بیتی سلّط اللّه علیهم شرارهم فیدعوا خیارهم فلا یستجاب لهم.

باب مجالسه أهل المعاصی

[٢٨١٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی زیاد النّهدیّ،عن عبد اللّه بن صالح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٠٢

فرمود:پنچ چیز است که اگر به آنها برخورد کردید،از آنها به خدا پناه برید:هرگز هرزگی در میان مردمی هویدا نشود تا آن را آشکارا به جا آرند جز اینکه میان آنان طاعون و دردهایی که در گذشتگانشان نبوده است،پدیدار گردد.و از پیمانه و ترازو نکاهند جز اینکه به نایابی[نعمت ها]و سختی مخارج زندگی و ستم پادشاه گرفتار آیند و از دادن زکات دریغ ندارند جز اینکه از باران آسمان دریغ شوند و اگر چهارپایان نباشد،بر آن مردم باران نبارد و خدا و فرستاده اش را پیمان شکنی نکنند جز اینکه خداوند دشمنانشان را بر آنان چیره سازد و برخی از دارایی هایی که در دست دارند،بگیرند.و به جز به آنچه خدای بزرگ و گرامی فروفرستاده،حکم نکنند مگر آنکه خداوند فرازمند،ستیزه و کشمکش را میانشان قراردهد.

[٢٨١٢]٢-امام باقر علیه السّلام فرمود:در کتاب رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-یافتیم که:هرگاه پس از من،زنا شیوع یابد،مرگ ناگهانی بسیار شود و هرگاه از پیمانه و ترازو کاسته شود(کم فروشی شود)،خداوند آنان را به نایابی[در نعمت ها]و کمبودی گرفتار کند و آن گاه که از دادن زکات دریغ ورزند، زمین برکتش را از تمام کشاورزی و میوه ها و گنجینه ها دریغ نماید و وقتی در احکام به ناحق حکم رانند،در ستم و دشمنی همکاری کنند و هرگاه پیمان شکنند،خداوند دشمنانشان را بر آنان چیره سازد و آن گاه که پیوند خویشاوندی گسلند،دارایی ها در دست تبه کاران افتد و هرگاه به نیکی،امر نکنند و از زشتی بازندارند و از نیکان خاندان من پیروی ننمایند،خداوند بدکارانشان را بر آنان چیره سازد؛پس نیکانشان دعا کنند و اجابت نشود.

باب همنشینی با گنه کاران

[٢٨١٣]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:مؤمن را شایسته نیست که در مجلسی

ص :١٠٣

لا ینبغی للمؤمن أن یجلس مجلسا یعصی اللّه فیه و لا یقدر علی تغییره.

[٢٨١4]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن بکر بن محمّد عن الجعفریّ قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:ما لی رأیتک عند عبد الرّحمن بن یعقوب؟ فقال:إنّه خالی،فقال:إنّه یقول فی اللّه قولا عظیما،یصف اللّه و لا یوصف،فإمّا جلست معه و ترکتنا و إمّا جلست معنا و ترکته،فقلت:هو یقول ما شاء،أیّ شیء علیّ منه إذا لم أقل ما یقول:فقال أبو الحسن علیه السّلام:أما تخاف أن تنزل به نقمه فتصیبکم جمیعا،أما علمت بالّذی کان من أصحاب موسی علیه السّلام و کان أبوه من أصحاب فرعون فلمّا لحقت خیل فرعون موسی تخلّف عنه لیعظ أباه فیلحقه بموسی،فمضی أبوه و هو یراغمه حتّی بلغا طرفا من البحر فغرقا جمیعا،فأتی موسی علیه السّلام الخبر فقال:هو فی رحمه اللّه و لکنّ النّقمه إذا نزلت لم یکن لها عمّن قارب المذنب دفاع

[٢٨١5]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن عبد الرّحمن بن أبی نجران،عن عمر بن یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

لا تصحبوا أهل البدع و لا تجالسوهم فتصیروا عند النّاس کواحد منهم؛قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:المرء علی دین خلیله و قرینه.

[٢٨١6]4-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن داود بن سرحان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا رأیتم أهل الرّیب و البدع من بعدی فأظهروا البراءه منهم و أکثروا من سبّهم و القول فیهم و الوقیعه و باهتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الإسلام و یحذرهم النّاس و لا یتعلّموا من بدعهم یکتب اللّه لکم

ص :١٠4

نشنید که در آن،خداوند نافرمانی می شود در حالی که او بر دگرگونی آن نافرمانی ناتوان است.

[٢٨١4]٢-جعفری گوید:شنیدم امام کاظم علیه السّلام می فرمود:چرا باید ببینم که نزد عبد الرحمن بن یعقوب هستی؟عرض کرد:او دایی من است.فرمود:او درباره خدا،درشت گویی می کند.خدا را(به صورت اجسام و صفات آن) توصیف می نماید در حالی که به وصف درنیاید.پس یا با او بنشین و ما را رها کن یا با ما بنشین و او را واگذار.عرض کردم:او هرچه می خواهد بگوید.برای من چه زیانی دارد وقتی آنچه را او می گوید،من نگویم؟حضرت فرمود:آیا نمی ترسی بر او عذابی فرود آید و هر دوی شما را فراگیرد؟آیا از آن کس آگاهی نداری که خود از یاران حضرت موسی و پدرش از یاران فرعون بود و زمانی که لشکر فرعون به موسی رسید،او از حضرت موسی جدا شد تا پدرش را پند دهد و او را به موسی برساند.پدرش به راه خود می رفت در حالی که او با پدرش (درباره مذهبش)ستیزه می کرد تا اینکه هر دو به کنار دریا رسیدند و باهم غرق شدند.خبر به حضرت موسی رسید،فرمود:او در رحمت خدا است؛ولی آن گاه که عذاب فرود آید،برای کسی که نزدیک گنه کار است،دفاعی نباشد.

[٢٨١5]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود:با بدعت گذاران همراهی نکنید و همنشین نشوید که نزد مردم،از آنان به حساب آیید.رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:انسان بر کیش دوست و یار خود است.

[٢٨١6]4-از امام صادق علیه السّلام حدیث شده که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:هرگاه پس از من تردیدگران و بدعت گزاران را دیدید، بیزاری از آنان را آشکار کنید و بسیار دشنامشان دهید و درباره آنها بیشتر سخن رانید و بد گویید و(با برهان و منطق)محکوم کرده و متحیّر سازید تا به تباهی در اسلام آزمند نشوند و مردم از آنان دوری کنند و از بدعت هایشان نیاموزند که خداوند به سبب این کار،برای شما پاداش ها بنویسد و رتبه هایشان را در آخرت بالا برد.

ص :١٠5

بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدّرجات فی الآخره.

[٢٨١٧]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن محمّد بن یوسف،عن میسّر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا ینبغی للمسلم أن یواخی الفاجر و لا الأحمق و لا الکذّاب

[٢٨١٨]6-عنه،عن عمرو بن عثمان،عن محمّد بن سالم الکندیّ،عمّن حدّثه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه إذا صعد المنبر قال:ینبغی للمسلم أن یجتنب مواخاه ثلاثه:الماجن و الأحمق و الکذّاب.فأمّا الماجن فیزیّن لک فعله و یحبّ أن تکون مثله و لا یعینک علی أمر دینک و معادک،و مقارنته جفاء و قسوه،و مدخله و مخرجه علیک عار.و أمّا الأحمق فإنّه لا یشیر علیک بخیر و لا یرجی لصرف السّوء عنک و لو أجهد نفسه،و ربّما أراد منفعتک فضرّک، فموته خیر من حیاته و سکوته خیر من نطقه و بعده خیر من قربه:و أمّا الکذّاب فإنّه لا یهنئک معه عیش،ینقل حدیثک و ینقل إلیک الحدیث،کلّما أفنی أحدوثه مطّها بأخری حتّی إنّه یحدّث بالصّدق فما یصدّق،و یغری بین النّاس بالعداوه فینبت السّخائم فی الصّدور.فاتّقوا اللّه و انظروا لأنفسکم.

[٢٨١٩]٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن عمرو بن عثمان،عن محمّد بن عذافر،عن بعض أصحابه،عن محمّد بن مسلم،أو أبی حمزه،عن أبی عبد اللّه،عن أبیه علیهما السّلام قال:

قال لی علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما:یا بنیّ انظر خمسه فلا تصاحبهم و لا تحادثهم و لا ترافقهم فی طریق،فقلت:یا أبه من هم؟قال:إیّاک و مصاحبه الکذّاب فإنّه بمنزله السّراب یقرّب لک البعید و یباعد لک القریب،و إیّاک

ص :١٠6

[٢٨١٧]5-امام صادق علیه السّلام فرمود:برای مسلمان شایسته نیست که با تبه کار، نابخرد و دروغ گو دوستی کند.

[٢٨١٨]6-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه امیر مؤمنان-درود خدا بر او باد- بالای منبر می رفت،می فرمود:برای مسلمان شایسته است که از دوستی و برادری با سه کس کناره گیرد:بی پروا(در گفتار و کردار)،نابخرد و دروغ گو.امّا شخص بی پروا؛کار خود را برای تو بیاراید و دوست دارد بسان او باشی و در کار دین و آخرت،تو را یاری نکند و نزدیکی با او،بی مهری و سنگ دلی آرد و رفت و آمدش برای تو ننگ باشد.اما نابخرد به خیر و خوبی تو پند ندهد و برای بازگرداندن بدی از تو به او امید نباشد گرچه خود را به رنج و تلاش اندازد.چه بسا بخواهد به تو سودی رساند،ولی(به جهت نابخردی اش)زیانت دهد؛پس مرگش،بهتر از زنده بودنش و خاموشی اش،بهتر از سخن گفتنش و دوری اش، بهتر از نزدیکی اش باشد.اما دروغ گو؛هیچ گاه زندگی با او بر تو گوارا نباشد.گفتۀ تو را نزد دیگران برد و سخن آنان را نزد تو آرد.هرگاه داستانی را به پایان برد، داستان دیگری در پی آن افزاید تا آنجا که بسا راست گوید،ولی باور نکنند و میان مردم دشمنی افکند و کینه ها را در سینه ها برویاند؛پس از خداوند پروا کنید و خود را بپایید.

[٢٨١٩]٧-امام صادق علیه السّلام از پدرش حدیث کرده که فرمود:پدرم علی بن حسین-درود خدا بر آن دو باد-به من فرمود:پسرم!به پنج کس توجّه کن و با آنان همراه،هم سخن و رفیق راه نشو.عرض کردم:پدر جان،آنها کیستند؟ فرمود:از همراهی با دروغگو دوری کن؛زیرا او به مانند سرابی باشد که دور را به تو نزدیک و نزدیک را از تو دور سازد.از همراهی بدکار(فاسق)برکنار باش؛

ص :١٠٧

و مصاحبه الفاسق فإنّه بائعک بأکله أو أقلّ من ذلک،و إیّاک و مصاحبه البخیل فإنّه یخذلک فی ماله أحوج ما تکون إلیه،و إیّاک و مصاحبه الأحمق فإنّه یرید أن ینفعک فیضرّک،و إیّاک و مصاحبه القاطع لرحمه فإنّی وجدته ملعونا فی کتاب اللّه عزّ و جلّ فی ثلاثه مواضع:قال اللّه عزّ و جلّ: فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحٰامَکُمْ أُولٰئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّٰهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمیٰ أَبْصٰارَهُمْ، و قال: اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مِیثٰاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولٰئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ، و قال فی البقره: اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مِیثٰاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولٰئِکَ هُمُ الْخٰاسِرُونَ.

[٢٨٢٠]٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن شعیب العقرقوفیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتٰابِ أَنْ إِذٰا سَمِعْتُمْ آیٰاتِ اللّٰهِ یُکْفَرُ بِهٰا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهٰا إلی آخر الآیه،فقال:إنّما عنی بهذا:[إذا سمعتم]الرّجل[الّذی]یجحد الحقّ و یکذّب به و یقع فی الأئمّه،فقم من عنده و لا تقاعده،کائنا من کان.

[٢٨٢١]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن أسباط،عن سیف بن عمیره،عن عبد الأعلی بن أعین،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یجلس مجلسا ینتقص فیه إمام أو یعاب فیه مؤمن.

[٢٨٢٢]١٠-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٠٨

چون تو را به لقمه ای خوراکی یا کمتر از آن بفروشد.از همراهی با خسیس هم برحذر باش؛چراکه تو را از یاری با دارایی اش فروگذارد آن گاه که بدان سخت نیازمندی.از دوستی با نابخرد دوری کن؛زیرا می خواهد به تو سود برساند، زیانت می دهد.مبادا با کسی که قطع رحم می کند،دوستی نمایی که او را در کتاب خداوند بزرگ و گرامی،در سه جا یافتم که لعن شده است:خداوند عزّتمند فرمود:«پس[ای منافقان]آیا امید بستید که چون[از خدا]برگشتید[یا سرپرست مردم شدید]در[روی]زمین فساد کنید و خویشاوندی های خود را از هم بگسلید؟اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و[گوش دل]ایشان را ناشنوا و چشم هایشان را نابینان کرده است»[محمد(4٧):٢٢-٢٣].

و فرمود:«و کسانی که پیمان خدا را پس از بستن آن می شکنند و آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده می گسلند و در زمین فساد می کنند،برایشان لعنت است و بدفرجامی آن سرای ایشان راست»[رعد(١٣):٢5]و در سوره بقره فرمود:«همانانی که پیمان خدا را پس از بستن آن می شکنند و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده می گسلند و در زمین به فساد می پردازند،آنانند که زیانکارانند.»[بقره(٢):٢٧]

[٢٨٢٠]٨-شعیب عقرقوفی گوید:از حضرت صادق علیه السّلام درباره فرمایش خدای فرازمند که:«و البته[خدا]در کتاب[قرآن]بر شما نازل کرده که:هرگاه شنیدند آیات خدا مورد انکار و ریشخند قرار می گیرد،با آنان منشیند...»[نساء(4):١4٠] پرسیدم.فرمود:مقصود از آیه این است که وقتی شنیدید مردی حق را انکار می کند و آن را دروغ می شمارد و درباره پیشوایان(معصوم)بد می گوید،از نزدش برخیز و با او ننشین که هرکه خواهد باشد.

[٢٨٢١]٩-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس به خداوند و روز رستاخیز ایمان دارد در انجمنی ننشیند که امام را کم ارزش دانند یا مؤمنی را عیب کنند.

[٢٨٢٢]١٠-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:هرکس به خدا و روز رستاخیز ایمان دارد،

ص :١٠٩

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یقوم مکان ریبه.

[٢٨٢٣]١١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن سیف بن عمیره،عن عبد الأعلی قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یقعدنّ فی مجلس یعاب فیه إمام أو ینتقص فیه مؤمن.

[٢٨٢4]١٢-الحسین بن محمّد،عن علیّ بن محمّد بن سعد،عن محمّد بن مسلم،عن إسحاق بن موسی قال:حدّثنی أخی و عمّی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاثه مجالس یمقتها اللّه و یرسل نقمته علی أهلها فلا تقاعدوهم و لا تجالسوهم:مجلسا فیه من یصف لسانه کذبا فی فتیاه،و مجلسا ذکر أعدائنا فیه جدید و ذکرنا فیه رثّ،و مجلسا فیه من یصدّ عنّا و أنت تعلم.قال:ثمّ تلا أبو عبد اللّه علیه السّلام ثلاث آیات من کتاب اللّه کأنّما کنّ فی فیه-أو قال[فی]کفّه- وَ لاٰ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ فَیَسُبُّوا اللّٰهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ إِذٰا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیٰاتِنٰا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ، وَ لاٰ تَقُولُوا لِمٰا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هٰذٰا حَلاٰلٌ وَ هٰذٰا حَرٰامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ.

[٢٨٢5]١٣-و بهذا الإسناد،عن محمّد بن مسلم،عن داود بن فرقد قال:حدّثنی محمّد بن سعید الجمحیّ قال:حدّثنی هشام،بن سالم عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا ابتلیت بأهل النّصب و مجالستهم،فکن کأنّک علی الرّضف حتّی تقوم فإنّ اللّه یمقتهم و یلعنهم،فإذا رأیتهم یخوضون فی ذکر إمام من الأئمّه فقم فإنّ سخط اللّه ینزل هناک علیهم.

[٢٨٢6]١4-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،

ص :١١٠

در جایگاه تهمت و تردید نایستد.

[٢٨٢٣]١١-عبد الاعلی گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:هرکس به خداوند و روز رستاخیز ایمان دارد،نباید در انجمنی نشیند که امامی را در آن عیب گویند یا در آن مؤمنی را بی ارزش شمارند.

[٢٨٢4]١٢-امام صادق علیه السّلام فرمود:سه انجمن باشد که خداوند آنها را دشمن دارد و عذاب خود را بر آنها فروفرستد؛پس با آنان ننشینید و هم انجمن نشوید.

انجمنی که در آن،کسی در فتوای خود دروغ بافد و انجمنی که ذکر و یاد دشمنان ما در آن تازه و ذکر و یاد ما در آن کهنه باشد و انجمنی که در آن،کسی از پیروی ما بازمی دارد در حالی که تو می دانی.راوی گوید:سپس حضرت صادق علیه السّلام سه آیه از کتاب خدا خواند؛که گویا در دهانش بود-یا گفت:گویا در مشتش بود-:«و آنهایی که جز خدا می خوانند،دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی[و]به نادانی خدا را دشنام خواهند داد»[انعام(6):١٠٨].«و چون بینی کسانی[به قصد تخطئه] در آیات ما فرومی روند از ایشان روی برتاب تا در سخنی غیر از آن درآیند»[انعام(6):

6٨].«و برای آنچه زبان شما به دروغ می پردازد،می گویید:این حلال است و آن حرام.

تا بر خدا دروغ بندید؛زیرا کسانی که بر خدا دروغ می بندند،رستگار نمی شوند» [نحل(١6):١١6].

[٢٨٢5]١٣-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه به ناصبی ها و هم نشینی با آنها گرفتار شدی،پس آن گونه باش که بر روی سنگ سرخ شده نشسته ای تا به پاخیزی؛زیرا خداوند آنان را دشمن دارد و نفرین می کند.آن گاه که دیدی درباره امامی از امامان بد می گویند،برخیز؛چراکه خشم خدا همان جا بر آنان فرودآید.

[٢٨٢6]١4-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکس که نزد دشنام گوی به اولیای

ص :١١١

عن عبد الرّحمن بن الحجّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قعد عند سبّاب لأولیاء اللّه فقد عصی اللّه تعالی.

[٢٨٢٧]١5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن القاسم بن عروه،عن عبید بن زراره،عن أبیه عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من قعد فی مجلس یسبّ فیه إمام من الأئمّه،یقدر علی الانتصاب فلم یفعل ألبسه اللّه الذّلّ فی الدّنیا و عذّبه فی الآخره و سلبه صالح ما منّ به علیه من معرفتنا.

[٢٨٢٨]١6-الحسین بن محمّد،و محمّد بن یحیی،عن علیّ بن محمّد بن سعد،عن محمّد بن مسلم،عن الحسن بن علیّ بن النّعمان قال:حدّثنی أبی علیّ بن النّعمان،عن ابن مسکان،عن الیمان بن عبید اللّه قال:

رأیت یحیی ابن أمّ الطّویل وقف بالکناسه ثمّ نادی بأعلی صوته فیقول:

معشر أولیاء اللّه إنّا برآء ممّا تسمعون من سبّ علیّا علیه السّلام فعلیه لعنه اللّه،و نحن برآء من آل مروان و ما یعبدون من دون اللّه؛ثمّ یخفض صوته فیقول:من سبّ أولیاء اللّه فلا تقاعدوه،و من شکّ فیما نحن علیه فلا تفاتحوه،و من احتاج إلی مسألتکم من إخوانکم فقد خنتموه؛ثمّ یقرأ: إِنّٰا أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ نٰاراً أَحٰاطَ بِهِمْ سُرٰادِقُهٰا وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغٰاثُوا بِمٰاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرٰابُ وَ سٰاءَتْ مُرْتَفَقاً.

باب أصناف النّاس

[٢٨٢٩]١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن سلیم مولی طربال قال:حدّثنی هشام،عن حمزه بن الطّیّار قال:

ص :١١٢

خدا بنشیند،از خداوند فرازمند نافرمانی کرده است.

[٢٨٢٧]١5-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرکس در انجمنی نشیند که به امامی از ائمه در آن دشنام گویند و می تواند برخیزد(و برود)و این کار را نکند،خداوند لباس زبونی در دنیا بر او بپوشاند و در آخرت،کیفرش دهد و شناخت نیکوی ما را که به وسیله آن بر او منّت نهاده بود،از او بازگیرد.

[٢٨٢٨]١6-یمان عبید اللّه گوید:یحیی پسر امّ طویل را دیدم که در کناسه (میدان بزرگ کوفه)ایستاده و با صدای بلند فریاد زد و گفت:ای اولیای خدا! همانا ما از آنچه می شنوید،بیزاریم.هرکس علی را دشنام گوید،نفرین خدا بر او باد و ما از خاندان مروان بیزاریم و از آنچه به جز خدا می پرستند؛سپس صدایش را کوتاه می کرد و می گفت:هرکس به اولیای خدا دشنام گوید با او ننشینید و هرکه در عقیدۀ ما تردید کند با او هماهنگی نکنید و هرکس از برادرانتان به خواستنی از شما نیازمند شد،به او خیانت کرده اید(و پیش از خواستن،بخشش نکردید)؛ سپس می خواند:

باب اقسام مردم

[٢٨٢٩]١-حمزۀ طیّار گوید:امام صادق علیه السّلام به من فرمود:مردم شش قسم

ص :١١٣

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:النّاس علی ستّه أصناف،قال:قلت:أتأذن لی أن أکتبها؟قال:نعم،قلت:ما أکتب؟قال:اکتب:أهل الوعید من أهل الجنّه و أهل النّار؛و اکتب: وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صٰالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً، قال:قلت:من هؤلاء؟قال:وحشیّ منهم؛قال:و اکتب: وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّٰهِ إِمّٰا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمّٰا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ قال:و اکتب إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجٰالِ وَ النِّسٰاءِ وَ الْوِلْدٰانِ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَ لاٰ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً لا یستطیعون حیله إلی الکفر و لا یهتدون سبیلا إلی الإیمان فَأُولٰئِکَ عَسَی اللّٰهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ؛ قال و اکتب:أصحاب الأعراف،قال:قلت:و ما أصحاب الأعراف؟قال:قوم استوت حسناتهم و سیّئاتهم،فإن أدخلهم النّار فبذنوبهم و إن أدخلهم الجنّه فبرحمته.

[٢٨٣٠]٢-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن یونس،عن حمّاد،عن حمزه بن الطّیّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:النّاس علی ستّ فرق،یئولون کلّهم إلی ثلاث فرق، الإیمان و الکفر و الضّلال،و هم أهل الوعدین الّذین وعدهم اللّه الجنّه و النّار،المؤمنون،و الکافرون،و المستضعفون،و المرجون لأمر اللّه إمّا یعذّبهم و إمّا یتوب علیهم،و المعترفون بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیّئا،و أهل الأعراف.

[٢٨٣١]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم، عن زراره قال:

دخلت أنا و حمران-أو أنا و بکیر-علی أبی جعفر علیه السّلام قال:قلت له:إنّا نمدّ المطمار،قال:و ما المطمار؟قلت:التّرّ،فمن وافقنا من علویّ أو غیره تولّیناه

ص :١١4

هستند.عرض کردم:اجازه می دهید آن را بنویسم؟فرمود:آری.گفتم:چه بنویسم؟فرمود:بنویس:مکلّفان از بهشتیان و دوزخیان و بنویس«و دیگرانی هستند که به گناهان خود اعتراف کرده و کار شایسته را با[کاری]دیگر که بد است در آمیخته اند»[توبه(٩):١٠٩].

عرض کردم:اینها چه کسانی هستند؟فرمود:وحشی از اینها است.فرمود:و بنویس«وعده ای دیگر[کارشان]موقوف به فرمان خداست:یا آنان را عذاب می کند و یا توبۀ آنها را می پذیرد»[توبه(٩):١٠6].فرمود:و بنویس«مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستی که چاره جویی نتوانند و راهی نیابند»[نساء(4):آیه ٩٨]به طرف کفر چاره جویی نتوانند و به سوی ایمان راهی نیابند«پس آنان[که فی الجمله عذری دارند]باشد که خدا از ایشان درگذرد»[نساء(4):٩٩].

فرمود:و بنویس:اصحاب اعراف.عرض کردم:اصحاب اعراف چه کسانی اند؟فرمود:مردمی که کارهای نیک و کارهای بد آنها برابر است.اگر آنان را به دوزخ ببرد به سبب گناهانشان باشد و اگر به بهشت ببرد به جهت رحمت و مهربانی اش باشد.

[٢٨٣٠]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود:مردم شش دسته اند و هرکدام به سه دسته برمی گردند:ایمان،کفر و گمراهی.ایشان(گمراهان)اهل دو وعده هستند که خداوند به آنان بهشت و دوزخ را وعده داده است:مؤمنان،کافران،ناتوانان و امیدواران به خدا(آنان که کارشان با خداست)که یا آنها را کیفر دهد یا توبه شان بپذیرد و آنان که به گناهان خویش اقرار کنند،کردار خوب را با کردار بد آمیخته اند و دیگر از اهل اعراف هستند.

[٢٨٣١]٣-زراره گوید:من و حمران-یا من و بکیر-خدمت امام باقر علیه السّلام- مشرّف شدیم.به وی عرض کردم:ما خود را تراز می گیریم.فرمود:تراز چیست؟ عرض کردم:ریسمان کار(بنّایان)است.هرکس چه علوی و چه غیرعلوی با ما

ص :١١5

و من خالفنا من علویّ أو غیره برئنا منه.فقال لی:یا زراره،قول اللّه أصدق من قولک،فأین الّذین قال اللّه عزّ و جلّ: إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجٰالِ وَ النِّسٰاءِ وَ الْوِلْدٰانِ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَ لاٰ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً أین المرجون لأمر اللّه؟أین الّذین خلطوا عملا صالحا و آخر سیّئا؟أین أصحاب الأعراف؟ أین المؤلّفه قلوبهم.؟!

و زاد حمّاد فی الحدیث قال:فارتفع صوت أبی جعفر علیه السّلام و صوتی حتّی کان یسمعه من علی باب الدّار.

و زاد فیه جمیل،عن زراره:فلمّا کثر الکلام بینی و بینه قال لی:یا زراره، حقّا علی اللّه أن[لا]یدخل الضّلاّل الجنّه.

باب الکفر

[٢٨٣٢]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن محبوب، عن داود بن کثیر الرّقّیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:سنن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کفرائض اللّه عزّ و جلّ؟فقال:إنّ اللّه عزّ و جلّ فرض فرائض موجبات علی العباد فمن ترک فریضه من الموجبات فلم یعمل بها و جحدها کان کافرا،و أمر[رسول اللّه]بأمور کلّها حسنه،فلیس من ترک بعض ما أمر اللّه عزّ و جلّ به عباده من الطّاعه بکافر و لکنّه تارک للفضل،منقوص من الخیر.

[٢٨٣٣]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن حریز،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

و اللّه إنّ الکفر لأقدم من الشّرک و أخبث و أعظم،قال:ثمّ ذکر کفر إبلیس

ص :١١6

موافق باشد،او را دوست داریم و هرکس چه علوی و چه غیرعلوی با ما مخالف باشد،از او بیزاری می جوییم.فرمود:ای زراره!فرمایش خداوند از گفته تو درست تر است.پس کجایند آنانی که خدای عزّتمند(درباره شان)فرماید:«مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستی که چاره جویی نتوانند و راهی نیابند»[نساء(4):

٩٨].کجایند آنان که امیدوار به کار خدایند؟کجایند آنهایی که کردار نیک را با کردار بد آمیختند؟اصحاب اعراف کجا هستند و دل به دست آوردگان کجایند؟ حمّاد در حدیث افزوده است:صدای من و امام باقر علیه السّلام بلند شد تا آنجا که هرکس بر در خانه بود،می شنید.جمیل هم از قول زراره در حدیث افزوده است:

آن گاه که سخن میان من و او بسیار شد،به من فرمود:ای زراره!بر خداوند لازم است که گمراهان را به بهشت نبرد.

باب کفر

[٢٨٣٢]١-داود کثیر رقّیّ گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:آیا سنت های رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-همانند واجب های خدای فرازمند است؟فرمود:همانا خدای بزرگ و گرامی فرائضی را واجب کرده که بر بندگان لازم شده است؛پس هرکس واجب لازم شده ای را واگذارد و به آن عمل نکند و انکار نماید،کافر باشد و رسول خدا به کارهایی دستور داده که همۀ آنها خوب است؛پس هرکس برخی از آنچه را که خدای فرازمند به بندگانش از اطاعت خویش دستور داده است،واگذارد،کافر نیست،ولی فضیلت را وانهاده و از خیر کاسته است.

[٢٨٣٣]٢-امام باقر علیه السّلام فرمود:به خدا سوگند،همانا کفر پیش تر،پلیدتر و

ص :١١٧

حین قال اللّه له:اسجد لآدم،فأبی أن یسجد،فالکفر أعظم من الشّرک،فمن اختار علی اللّه عزّ و جلّ و أبی الطّاعه و أقام علی الکبائر فهو کافر،و من نصب دینا غیر دین المؤمنین فهو مشرک.

[٢٨٣4]٣-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن عبد اللّه بن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ذکر عنده سالم بن أبی حفصه و أصحابه فقال:إنّهم ینکرون أن یکون من حارب علیّا علیه السّلام مشرکین؟فقال أبو جعفر علیه السّلام:فإنّهم یزعمون أنّهم کفّار،ثمّ قال لی:إنّ الکفر أقدم من الشّرک،ثمّ ذکر کفر إبلیس حین قال له:اسجد،فأبی أن یسجد.و قال:الکفر أقدم من الشّرک،فمن اجتری علی اللّه فأبی الطّاعه و أقام علی الکبائر فهو کافر یعنی مستخفّ کافر.

[٢٨٣5]4-عنه،عن عبد اللّه بن بکیر،عن زراره،عن حمران بن أعین قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قوله عزّ و جلّ: إِنّٰا هَدَیْنٰاهُ السَّبِیلَ إِمّٰا شٰاکِراً وَ إِمّٰا کَفُوراً قال:إمّا آخذ فهو شاکر و إمّا تارک فهو کافر.

[٢٨٣6]5-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ،عن حمّاد بن عثمان،عن عبید عن زراره قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمٰانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ قال:ترک العمل الّذی أقرّ به،من ذلک أن یترک الصّلاه من غیر سقم و لا شغل.

[٢٨٣٧]6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن موسی بن بکیر قال:

سألت أبا الحسن علیه السّلام عن الکفر و الشّرک أیّهما أقدم؟قال:فقال لی:ما

ص :١١٨

بزرگ تر از شرک است.زراره گوید:سپس حضرت کفر شیطان را یادآور شد آن گاه که خدا به او فرمود:برای آدم سجده کن و او از سجده خودداری کرد؛پس کفر از شرک بزرگ تر باشد.بنابراین هرکس دیگری را بر خدای فرازمند برگزیند و از فرمانبری او سرباز زند و بر انجام گناهان کبیره پافشاری کند،او کافر باشد و هرکه آیینی غیر از آیین مؤمنان برپا دارد،او مشرک باشد.

[٢٨٣4]٣-زراره گوید:نزد امام باقر علیه السّلام از سالم بن ابی حفصه و یارانش یاد شد،(زراره یا دیگری)گفت:آنان انکار می کنند که هرکس با علی جنگیده است، مشرک می باشد؟ابا جعفر علیه السّلام فرمود:پس معتقدند که آنها کافر هستند.سپس حضرت به من فرمود:کفر از شرک پیش تر است.آن گاه حضرت کفر شیطان را یادآور شد آنجا که خداوند به او فرمود:سجده کن و او از سجده خودداری کرد.

حضرت دوباره فرمود:کفر از شرک پیش تر است؛پس هرکس در برابر خدا بی باکی کند و از فرمانبری سرباز زند و بر انجام گناهان کبیره پافشارد،او کافر باشد؛یعنی او سبک شمرده و کافر است.

[٢٨٣5]4-حمران اعین گوید:از حضرت صادق علیه السّلام درباره فرمایش خدای فرازمند که:«ما راه را بدو نمودیم؛یا سپاس گزار خواهد بود و یا ناسپاس گزار» [دهر(٧6):٣]پرسیدم،فرمود:یا بگیرد(و عمل کند)او سپاس گذار باشد یا واگذارد،پس او ناسپاس و کافر باشد.

[٢٨٣6]5-زراره گوید:از امام صادق علیه السّلام درباره فرمایش خدای بزرگ و گرامی که:«و هرکس در ایمان خود شک کند،قطعا عملش تباه شده»[مائده(5):5].

پرسیدم،فرمود:عملی را که بدان اعتراف کرده است،واگذارد و از آن جمله اینکه نمازش را بدون بیماری و اشتغال به کاری وانهد.

[٢٨٣٧]6-موسای بکیر گوید:از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام پرسیدم:کدام یک

ص :١١٩

عهدی بک تخاصم النّاس،قلت:أمرنی هشام بن سالم أن أسألک عن ذلک، فقال لی:الکفر أقدم و هو الجحود،قال اللّه عزّ و جلّ: إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبیٰ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کٰانَ مِنَ الْکٰافِرِینَ.

[٢٨٣٨]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج،عن زراره قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام:یدخل النّار مؤمن؟قال:لا و اللّه،قلت:فما یدخلها إلاّ کافر؟قال:لا إلاّ من شاء اللّه.فلمّا رددت علیه مرارا قال لی:أی زراره إنّی أقول:لا،و أقول:إلاّ من شاء اللّه،و أنت تقول:لا،و لا تقول:إلاّ من شاء اللّه.

قال:فحدّثنی هشام بن الحکم و حمّاد،عن زراره قال:قلت فی نفسی:شیخ لا علم له بالخصومه،قال:فقال لی:یا زراره،ما تقول فیمن أقرّ لک بالحکم أ تقتله؟ما تقول فی خدمکم و أهلیکم أتقتلهم؟قال:فقلت:أنا-و اللّه-الّذی لا علم لی بالخصومه.

[٢٨٣٩]٨-علیّ بن إبراهیم،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام-و سئل عن الکفر و الشّرک أیّهما أقدم؟-فقال:

الکفر أقدم و ذلک أنّ إبلیس أوّل من کفر و کان کفره غیر شرک لأنّه لم یدع إلی عباده غیر اللّه و إنّما دعا إلی ذلک بعد فأشرک.

[٢٨4٠]٩-هارون،عن مسعده بن صدقه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام-و سئل ما بال الزّانی لا تسمّیه کافرا و تارک الصّلاه قد سمّیته کافرا و ما الحجّه فی ذلک؟-فقال:لأنّ الزّانی و ما أشبهه إنّما یفعل ذلک لمکان الشّهوه لأنّها تغلبه،و تارک الصّلاه لا یترکها إلاّ استخفافا بها،و ذلک لأنّک لا تجد الزّانی یأتی المرأه إلاّ و هو مستلذّ لإتیانه إیّاها قاصدا إلیها،

ص :١٢٠

از کفر و شرک جلوترند؟فرمود:من از تو سابقه نداشتم که با مردم ستیزه کنی.

عرض کردم:هشام بن سالم به من دستور داده که از شما این پرسش را بپرسم.

حضرت به من فرمود:کفر پیش تر است و آن به معنای انکار می باشد.خداوند بزرگ و گرامی فرمود:«مگر ابلیس،سرپیچی و گردنکشی نکرد و از کافران گشت» [بقره(٢):٣4]

[٢٨٣٨]٧-زراره گوید:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:آیا مؤمن به دوزخ می رود؟فرمود:به خدا سوگند،نه.گفتم:پس جز کافر،کسی به دوزخ نرود؟ فرمود:نه؛آنکه را که خدا خواهد.وقتی این حرف را چند بار تکرار کردم، حضرت به من فرمود:ای زراره!من می گویم:نه و می گویم:آن کس را که خدا خواهد و تو می گویی:نه و نمی گویی:مگر آن کس را که خدا خواهد.

ابن ابی عمیر گوید:هشام بن حکم و حمّاد برایم روایت کردند که زراره گفت:

با خود گفتم:استادی است که دانش بحث و مناظره ندارد.گوید:(همین که این مطلب به خاطرم آمد)به من فرمود:ای زراره!دربارۀ کسی که برای تو به حکم اسلام اقرار کند(و بگوید هم مذهب تو هستم)چه می گویی؟آیا او را می کشی؟ درباره خدمتکاران و خانواده تان چه می گویی؟آیا آنها را می کشی؟گوید،گفتم:

به خدا سوگند،من هستم که دانش بحث و مناظره ندارم.

[٢٨٣٩]٨-مسعده بن صدقه گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام در پاسخ پرسش «کدام یک از کفر و شرک پیش ترند؟»فرمود:کفر پیش تر است؛بدان جهت که ابلیس نخستین کسی بود که کفر ورزید و کفرش،جز شرک بود؛زیرا او به پرستش جز خدا دعوت نکرد و همانا پس از کفر به پرستش غیرخدا خواند و مشرک شد.

[٢٨4٠]٩-مسعده بن صدقه گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام در پاسخ این پرسش که«چگونه است که شما زناکار را کافر نمی نامید،ولی بی نماز را کافر نامیدید؟ دلیل آن چیست؟فرمود:زیرا زناکار و آنکه مانند اوست،همانا این کار را به سبب چیرگی شهوت انجام دهد؛ولی بی نماز،تنها برای سبک شمردن نماز آن را واگذارد؛ چراکه هیچ زناکاری را نمی بینی که نزد زنی رود جز اینکه می خواهد با انجام آن

ص :١٢١

و کلّ من ترک الصّلاه قاصدا إلیها فلیس یکون قصده لترکها اللّذّه،فإذا نفیت اللّذّه وقع الاستخفاف و إذا وقع الاستخفاف وقع الکفر.قال:و سئل أبو عبد اللّه علیه السّلام و قیل له:ما الفرق بین من نظر إلی امرأه فزنی بها أو خمر فشربها و بین من ترک الصّلاه حتّی لا یکون الزّانی و شارب الخمر مستخفّا کما یستخفّ تارک الصّلاه؟و ما الحجّه فی ذلک و ما العلّه الّتی تفرق بینهم؟!قال:الحجّه أنّ کلّما أدخلت أنت نفسک فیه لم یدعک إلیه داع و لم یغلبک غالب شهوه مثل الزّنی و شرب الخمر و أنت دعوت نفسک إلی ترک الصّلاه و لیس ثمّ شهوه فهو الاستخفاف بعینه،و هذا فرق ما بینهما.

[٢٨4١]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

قال من شکّ فی اللّه و فی رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فهو کافر.

[٢٨4٢]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن صفوان،عن منصور بن حازم قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:من شکّ فی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟قال:کافر،قلت:فمن شکّ فی کفر الشّاکّ فهو کافر؟فأمسک عنّی فرددت علیه ثلاث مرّات فاستبنت فی وجهه الغضب.

[٢٨4٣]١٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن عبید بن زراره قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمٰانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ فقال:من ترک العمل الّذی أقرّ به،قلت:فما موضع ترک العمل؟حتّی یدعه أجمع؟قال:منه الّذی یدع الصّلاه متعمّدا لا من سکر و لا من علّه.

[٢٨44]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن

ص :١٢٢

لذّت ببرد و هدفش کامیابی است،در حالی که هرکس نماز را واگذارد و هدفش آن باشد،قصدش از ترک نماز،لذّت نیست و چون لذتی نیست،پس سبک شمردن است و هرگاه سبک شمردن به میان آید،کفر واقع شود.

گوید:و نیز از آن حضرت پرسش شد و به وی عرض شد:چه فرق است میان کسی که به زنی بنگرد و با او زنا کند یا شرابی بنوشد و میان آنکه نماز را واگذارد که زناکار و شراب خوار سبک شمارنده نباشند آن گونه که بی نماز سبک می شمارد؟دلیل آن چیست و علتی که میان آن دو را جدا سازد،چیست؟فرمود:

دلیل این است که هر چیزی که تو خود را در آن وارد کنی،دعوت کننده ای تو را به آن نخوانده و چیرگی شهوت وادار نکرده است؛چنان که در زنا و شراب خواری (چیرگی شهوت سبب ارتکاب است)و تو خودت را به بی نمازی خواندی و در اینجا شهوتی نیست،بلکه عین سبک شماری و بی اعتنایی باشد و این است فرق میان آن دو.

[٢٨4١]١٠-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس در خدا و رسولش تردید کند، کافر است.

[٢٨4٢]١١-منصور حازم گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:کسی که در مورد رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-تردید کند(حکمش چیست؟)فرمود:کافر است.گفتم:پس آنکه در کفر تردیدگر شک دارد،او هم کافر است؟حضرت از پاسخ خودداری کرد و من سه بار تکرار کردم که اینکه آثار خشم را در چهره اش دریافتم.

[٢٨4٣]١٢-عبید زراره گوید:از حضرت صادق علیه السّلام از گفتار خدای فرازمند که:«و هرکس در ایمان خود شک کند،قطعا عملش تباه شده»[مائده(5):5]پرسیدم، فرمود:مقصود کسی است که عملی که به آن اعتراف کرده،واگذارد.عرض کردم:

جایگاه ترک عمل چیست؟آیا همۀ آن را وانهد؟فرمود:از آن جمله است آنکه نماز را از روی عمد واگذارد بدون اینکه مست باشد یا علّتی داشته باشد.

[٢٨44]١٣-ابو مسروق گوید:امام صادق علیه السّلام از من درباره اهل بصره پرسید:

ص :١٢٣

حکیم و حمّاد،عن أبی مسروق قال:

سألنی أبو عبد اللّه علیه السّلام عن أهل البصره فقال لی:ما هم؟قلت:مرجئه و قدریّه و حروریّه،فقال:لعن اللّه تلک الملل الکافره المشرکه الّتی لا تعبد اللّه علی شیء.

[٢٨45]١4-عنه،عن الخطّاب بن مسلمه و أبان،عن الفضیل قال:

دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام و عنده رجل،فلمّا قعدت قام الرّجل فخرج،فقال لی:یا فضیل،ما هذا عندک؟قلت:و ما هو؟قال:حروریّ،قلت:کافر؟قال:إی و اللّه مشرک.

[٢٨46]١5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:کلّ شیء یجرّه الإقرار و التّسلیم فهو الإیمان،و کلّ شیء یجرّه الإنکار و الجحود فهو الکفر.

[٢٨4٧]١6-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی حمزه قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:إنّ علیّا صلوات اللّه علیه باب فتحه اللّه،من دخله کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا.

[٢٨4٨]١٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله،عن إسحاق بن عمّار و ابن سنان و سماعه،عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:طاعه علیّ علیه السّلام ذلّ و معصیته کفر باللّه،قیل:یا رسول اللّه، و کیف یکون طاعه علیّ علیه السّلام ذلاّ و معصیته کفرا باللّه؟قال:إنّ علیّا علیه السّلام یحملکم

ص :١٢4

آنها بر چه مذهبی هستند؟عرض کردم:مرجئه،قدریه و حروریّه هستند.فرمود:

خداوند این ملّت های کافر مشرک را نفرین کند که به هیچ وجه خدا را نمی پرستند.

[٢٨45]١4-فضیل گوید:نزد امام باقر علیه السّلام رفتم و مردی خدمت ایشان بود.پس وقتی من نشستم او برخاست و بیرون رفت.حضرت به من فرمود:ای فضیل! این چه کسی بود نزد تو؟عرض کردم:چه مذهبی داشت؟فرمود:حروری بود.

گفتم:او کافر است.فرمود:آری؛به خدا سوگند،شرک ورز است.

[٢٨46]١5-محمد مسلم گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود:هرچه را که اعتراف و سرسپردگی به بار آورد،ایمان است و هرچه را که انکار و دروغ دانستن به بار آورد،کفر است.

[٢٨4٧]١6-ابو حمزه گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود:همانا علی-درود خدا بر او باد-دری است که خداوند آن را گشوده است.هرکه از آن وارد شود، مؤمن و هرکه از آن بیرون رود،کافر باشد.

[٢٨4٨]١٧-رسول خدا-درود خداوند بر او و خاندانش باد-فرمود:فرمانبری از علی،خواری(در نظر مردم)و نافرمانی اش،کفر به خدا است.عرض شد:ای رسول خدا،چگونه فرمانبری علی،خواری و نافرمانی اش کفر به خدا باشد؟فرمود:

ص :١٢5

علی الحقّ فإن أطعتموه ذللتم و إن عصیتموه کفرتم باللّه عزّ و جلّ.

[٢٨4٩]١٨-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء قال:حدّثنی إبراهیم بن أبی بکر قال:

سمعت أبا الحسن موسی علیه السّلام یقول:إنّ علیّا علیه السّلام باب من أبواب الهدی،فمن دخل من باب علیّ کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا،و من لم یدخل فیه و لم یخرج منه کان فی الطّبقه الّذین للّه فیهم المشیئه.

[٢٨5٠]١٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن ابن بکیر،عن زراره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لو أنّ العباد إذا جهلوا وقفوا و لم یجحدوا لم یکفروا.

[٢٨5١]٢٠-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن فضیل بن یسار،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ نصب علیّا علیه السّلام علما بینه و بین خلقه،فمن عرفه کان مؤمنا و من أنکره کان کافرا،و من جهله کان ضالاّ،و من نصب معه شیئا کان مشرکا،و من جاء بولایته دخل الجنّه،و من جاء بعداوته دخل النّار.

[٢٨5٢]٢١-یونس،عن موسی بن بکر،عن أبی إبراهیم علیه السّلام قال:

إنّ علیّا علیه السّلام باب من أبواب الجنّه فمن دخل بابه کان مؤمنا و من خرج من بابه کان کافرا،و من لم یدخل فیه و لم یخرج منه کان فی الطّبقه الّتی للّه فیهم المشیئه.

باب وجوه الکفر

[٢٨5٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن بکر بن صالح،عن القاسم بن یزید، عن أبی عمرو الزّبیریّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٢6

همانا علی شما را به حق وامی دارد؛پس اگر او را فرمان برید،خوار شدید(در نظر مردم)و اگر نافرمانی اش کنید به خدای بزرگ و گرامی کفر ورزیدید.

[٢٨4٩]١٨-ابراهیم بن ابی بکر گوید:شنیدم که امام موسی بن جعفر علیه السّلام می فرمود:همانا علی،دری از درهای ره یافتگی است.هرکه از در علی وارد شود، مؤمن باشد و هرکه از آن بیرون رود،کافر باشد و هرکس در آن وارد نشود و از آن بیرون نرود در مرتبه آنانی باشد که کار آنها با خدا است.

[٢٨5٠]١٩-امام صادق علیه السّلام فرمود:اگر بندگان آن گاه که نمی دانستند،درنگ می نمودند و انکار نمی کردند،کافر نمی شدند.

[٢٨5١]٢٠-امام باقر علیه السّلام فرمود:همانا خداوند فرازمند،علی را میان خود و آفریدگانش برای رهبری برپا داشت؛پس هرکس او را بشناسد،مؤمن است و هرکس او را انکار کند،کافر است و آنکه نسبت به او نادان باشد،گمراه است و آنکه با او دیگری را همراه کند،مشرک می باشد و هرکه با دوستی او آید به بهشت رود و آنکه با دشمنی اش آید به دوزخ رود.

[٢٨5٢]٢١-امام موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود:همانا علی دری از درهای بهشت می باشد؛هرکه از در او درآید،مؤمن است و هرکه از آن بیرون رود،کافر است و آنکه در آن وارد نشود و از آن بیرون نرود(بی طرف باشد)در مرتبه آنانی باشد که کار[و تصمیم دربارۀ]آنها با خدا است.

باب اقسام کفر

[٢٨5٣]١-ابو عمرو زبیری گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:مرا از اقسام

ص :١٢٧

قلت له:أخبرنی عن وجوه الکفر فی کتاب اللّه عزّ و جلّ؟قال:الکفر فی کتاب اللّه علی خمسه أوجه:فمنها کفر الجحود،و الجحود علی وجهین؛و الکفر بترک ما أمر اللّه؛و کفر البراءه؛و کفر النّعم فأمّا کفر الجحود فهو الجحود بالرّبوبیّه و هو قول من یقول:لا ربّ و لا جنّه و لا نار،و هو قول صنفین من الزّنادقه یقال لهم:الدّهریّه و هم الّذین یقولون: وَ مٰا یُهْلِکُنٰا إِلاَّ الدَّهْرُ و هو دین وضعوه لأنفسهم بالاستحسان علی غیر تثبّت منهم و لا تحقیق لشیء ممّا یقولون،قال اللّه عزّ و جلّ: إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَظُنُّونَ أنّ ذلک کما یقولون،و قال: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ یعنی بتوحید اللّه تعالی،فهذا أحد وجوه الکفر.و أمّا الوجه الآخر من الجحود علی معرفه و هو أن یجحد الجاحد و هو یعلم أنّه حقّ قد استقرّ عنده و قد قال اللّه عزّ و جلّ: وَ جَحَدُوا بِهٰا وَ اسْتَیْقَنَتْهٰا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا و قال اللّه عزّ و جلّ: وَ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمّٰا جٰاءَهُمْ مٰا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَهُ اللّٰهِ عَلَی الْکٰافِرِینَ فهذا تفسیر وجهی الجحود.و الوجه الثّالث من الکفر کفر النّعم و ذلک قوله تعالی یحکی قول سلیمان علیه السّلام: (هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمٰا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ، و قال: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِی لَشَدِیدٌ، و قال: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لاٰ تَکْفُرُونِ و الوجه الرّابع من الکفر ترک ما أمر اللّه عزّ و جلّ:

به و هو قول اللّه عزّ و جلّ وَ إِذْ أَخَذْنٰا مِیثٰاقَکُمْ لاٰ تَسْفِکُونَ دِمٰاءَکُمْ وَ لاٰ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیٰارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنْتُمْ هٰؤُلاٰءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیٰارِهِمْ تَظٰاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوٰانِ

ص :١٢٨

کفر در کتاب خدای فرازمند آگاه فرمایید. فرمود:کفر در کتاب خداوند،پنج قسم دارد:کفر انکارکننده که بر دو قسم است و کفر به وسیله واگذاردن آنچه خدا دستور داده و کفر بیزاری جستن و کفر نعمت ها.اما کفر انکارکننده،همان کفر به پروردگاری خدا است و آن گفته کسی باشد که می گوید:نه پروردگاری است،نه بهشتی و نه دوزخی و اینها گفته دو دسته از زندیقان هستند که به آنها دهریّه گویند و آنان کسانی اند که می گویند:«و جز روزگار ما را نابود نکند»و آن دینی است که با سلیقه و پسند خویش برای خود ساخته اند،بدون اینکه درباره آنچه می گویند بررسی و کاوش کرده باشند.خداوند فرازمند فرماید:«و جز[طریق] گمان نمی سپرند»[جاثیه(45):٢4]مطلب همان طور است که آنان گویند و فرماید:

«در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند؛چه بیمشان دهی چه بیمشان ندهی،برایشان یکسان است؛[آنها]نخواهند گروید»[بقره(٢):6]؛مقصود،کفر نسبت به توحید خدای برتر است؛پس این یکی از اقسام کفر است.قسم دیگر آن،انکار با شناخت است و آن اینکه منکر در حالی که مطلب حق می باشد و نزد او ثابت شده است.[آن را انکار کند].خداوند بزرگ و گرامی فرمود:«و با آنکه دل هایشان بدان یقین داشت،از روی ظلم و تکبّر آن را انکار کردند»[نمل(٢٧):١4]و نیز خداوند فرازمند فرمود:

«و از دیربار[در انتظارش]بر کسانی که کافر شده بودند پیروزی می جستند؛ولی همین که آنچه[که اوصافش]را می شناختند برایشان آمد،انکارش کردند.پس لعنت خدا بر کافران باد»[بقره(٢):٨٩].

این تفسیر و شرح دو قسم از انکار بود.

قسم سوم کفر،کفران نعمت است و این فرمایش خدای برتر است که گفته حضرت سلیمان را حکایت می کند:«این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاس گزارم یا ناسپاسی کند.بی گمان پروردگارم بی نیاز و کریم است» [نمل(٢٧):4٠]و فرمود:«اگر واقعا سپاس گزاری کنید،[نعمت]شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسی نمایید،قطعا عذاب من سخت خواهد بود»[ابراهیم(١4):٧]و فرمود:«پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکرانه ام را به جای آرید و با من ناسپاسی نکنید»[بقره(٢):١5٢].

قسم چهارم کفر،ترک آن چیزی است که خدا دستور داده است و این است گفتار خدای عزّتمند:«و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که:خون همدیگر را مریزید و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید؛سپس[به این پیمان]اقرار کردید و خود آگاهید ولی باز همین شما هستید که یکدیگر را می کشید و گروهی از خودتان را از دیارشان بیرون می رانید و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به یکدیگر کمک می کنید و اگر به اسارت پیش شما

ص :١٢٩

وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسٰاریٰ تُفٰادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرٰاجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتٰابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمٰا جَزٰاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذٰلِکَ مِنْکُمْ، فکفّرهم بترک ما أمر اللّه عزّ و جلّ به و نسبهم إلی الإیمان و لم یقبله منهم و لم ینفعهم عنده فقال:

فَمٰا جَزٰاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذٰلِکَ مِنْکُمْ إِلاّٰ خِزْیٌ فِی الْحَیٰاهِ الدُّنْیٰا وَ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ یُرَدُّونَ إِلیٰ أَشَدِّ الْعَذٰابِ وَ مَا اللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ و الوجه الخامس من الکفر کفر البراءه و ذلک قوله عزّ و جلّ یحکی قول إبراهیم علیه السّلام: کَفَرْنٰا بِکُمْ وَ بَدٰا بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدٰاوَهُ وَ الْبَغْضٰاءُ أَبَداً حَتّٰی تُؤْمِنُوا بِاللّٰهِ وَحْدَهُ یعنی تبرّأنا منکم.و قال یذکر إبلیس و تبرئته من أولیائه من الإنس یوم القیامه: إِنِّی کَفَرْتُ بِمٰا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ و قال: إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ أَوْثٰاناً مَوَدَّهَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیٰاهِ الدُّنْیٰا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً یعنی یتبرّأ بعضکم من بعض.

باب دعائم الکفر و شعبه

[٢٨54]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ،عن عمر بن أذینه،عن أبان بن أبی عیّاش،عن سلیم بن قیس الهلالیّ،عن أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه قال:

بنی الکفر علی أربع دعائم:الفسق و الغلوّ و الشّکّ و الشّبهه.و الفسق علی أربع شعب:علی الجفاء و العمی و الغفله و العتوّ،فمن جفا احتقر الحقّ و مقت الفقهاء و أصرّ علی الحنث العظیم؛و من عمی نسی الذّکر،و اتّبع الظّنّ،و بارز خالقه،و ألحّ علیه الشّیطان،و طلب المغفره بلا توبه و لا استکانه و لا غفله؛و من غفل جنی علی نفسه،و انقلب علی ظهره،و حسب غیّه رشدا،

ص :١٣٠

آیند به[دادن]فدیه،آنان را آزاد می کنید با آنکه[نه تنها کشتن،بلکه]بیرون کردن آنان بر شما حرام شده است.آیا شما به پاره ای از کتاب[تورات]ایمان می آورید و به پاره ای کفر می ورزید؟پس جزای هرکس از شما که چنین کند،جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود»[بقره(٢):٨4-٨5].

پس خداوند عزّتمند آنان را به سبب واگذاشتن آنچه دستور داده،کافر دانسته و به آنها ایمان را نسبت داده؛ولی از آنان نپذیرفته است و آن ایمان برای آنها نزد خداوند سودی نبخشد؛همان طور که خداوند فرمود:«پس جزای هرکس از شما که چنین کند،جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود و روز رستاخیز ایشان را به سخت ترین عذاب ها بازبرند و خداوند از آنچه می کنید غافل نیست»[بقره(٢):٨5].

قسم پنجم از کفر،بیزاری جستن است و این فرمایش خدای بزرگ و گرامی است که گفته حضرت ابراهیم را حکایت می کند:«به شما کفر می ورزیم و میان ما و شما دشمنی و کینۀ همیشگی پدیدار شده تا وقتی که فقط به خدا ایمان آورید»[ممتحنه (6٠):4]؛یعنی ما از شما بیزاریم و خداوند،شیطان و بیزاری جستن او را از دوستان انسانش در روز رستاخیز یاد می کند و می فرماید:«من به آنچه پیش از این مرا[در کار خدا]شریک می دانستید،کافرم»[ابراهیم(١4):٢٢].و[ابراهیم]گفت:

«جز خدا،فقط بتهایی را اختیار کرده اید که آن هم برای دوستی میان شما در زندگی دنیاست.آن گاه روز قیامت بعضی از شما بعضی دیگر را انکار و برخی از شما برخی دیگر را لعنت می کنند»[عنکبوت(٢٩):٢5]؛یعنی اینکه برخی از شما از برخی دیگر بیزاری می جویند.

باب ستون های کفر و شعبه های آن

[٢٨54]١-امیر مؤمنان-درود خدا بر او باد-فرمود:کفر بر چهار ستون استوار شده است:فسق،زیاده روی،تردید و شبهه.فسق چهار شاخه دارد:جفا،کوردلی، غفلت و سرکشی.هرکه ستم کند،حق را کوچک شمرده و فقیهان را دشمن داشته و بر گناه بزرگ پافشاری کرده است و هرکس کوردل شود،ذکر را به فراموشی سپارد و پیرو گمان گردد و با آفریدگارش بستیزد و شیطان بر او چیره گردد و بدون توبه و زاری و غفلت آمرزش خواهد و آنکه غافل شود بر خود خیانت کرده و واژگون

ص :١٣١

و غرّته الأمانیّ،و أخذته الحسره و النّدامه إذا قضی الأمر،و انکشف عنه الغطاء و بدا له ما لم یکن یحتسب؛و من عتا عن أمر اللّه شکّ و من شکّ، تعالی اللّه علیه فأذلّه بسلطانه و صغّره بجلاله کما اغترّ بربّه الکریم و فرّط فی أمره.و الغلوّ علی أربع شعب:علی التّعمّق بالرّأی،و التّنازع فیه،و الزّیغ،و الشّقاق،فمن تعمّق لم ینب إلی الحقّ و لم یزدد إلاّ غرقا فی الغمرات و لم تنحسر عنه فتنه إلاّ غشیته أخری،و انخرق دینه فهو یهوی فی أمر مریج؛و من نازع فی الرّأی و خاصم شهر بالعثل من طول اللّجاج؛و من زاغ قبحت عنده الحسنه و حسنت عنده السّیّئه؛و من شاقّ اعورّت علیه طرقه و اعترض علیه أمره،فضاق علیه مخرجه إذا لم یتّبع سبیل المؤمنین.و الشّکّ علی أربع شعب:علی المریه،و الهوی،و التّردّد،و الاستسلام و هو قول اللّه عزّ و جلّ:

فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکَ تَتَمٰاریٰ و فی روایه أخری:علی المریه،و الهول من الحقّ، و التّردّد،و الاستسلام للجهل و أهله.فمن هاله ما بین یدیه نکص علی عقبیه؛ و من امتری فی الدّین تردّد فی الرّیب،و سبقه الأوّلون من المؤمنین،و أدرکه الآخرون،و وطئته سنابک الشّیطان؛و من استسلم لهلکه الدّنیا و الآخره هلک فیما بینهما،و من نجا من ذلک فمن فضل الیقین،و لم یخلق اللّه خلقا أقلّ من الیقین.و الشّبهه علی أربع شعب:إعجاب بالزّینه،و تسویل النّفس،و تأوّل العوج،و لبس الحقّ بالباطل؛و ذلک بأنّ الزّینه تصدف عن البیّنه،و أنّ تسویل النّفس یقحّم علی الشّهوه،و أنّ العوج یمیل بصاحبه میلا عظیما،و أنّ اللّبس ظلمات بعضها فوق بعض.فذلک الکفر و دعائمه و شعبه.

ص :١٣٢

گشته و گمراهی اش را ره یافتگی داند. آرزوها او را بفریبد و آن گاه که کار از کار بگذرد و پرده برداشته شود،افسوس و پشیمانی او را فراگیرد و برایش آشکار گردد که آن طور که می پنداشت،نبوده است.هرکس از فرمان خدا سرپیچی کند، به تردید افتد و هرکس تردید کند،خداوند بر او برتری جوید و با سلطنت خویش او را خوارسازد و با شکوهمندی اش او را کوچک کند؛آنسان که به پروردگار کریم خود فریفته شود و در فرمان او کوتاهی کند.

زیاده روی نیز چهار شاخه دارد:موشکافی در رأی(و امور بیهوده)،کشمکش در آن،کژی از حق و دشمنی کردن.پس هرکس(در امور بیهوده)ژرف اندیشی و خرده بینی کند به حق نگراید و جز غرق شدن در امواج خروشان سودی نبرد و آشوب از او دور نشود جز اینکه آشوب دیگری او را فراگیرد و پردۀ دینش بدرد و در کار آمیخته به باطل فروافتد.هرکس در رأی کشمکش و ستیزه کند،به سبب لجبازی زیاد به کم خردی معروف گردد و هرکس کژدل شود،نیکی در نزد او زشت و زشتی در پیش او زیبا گردد و آنکه با حق پرستان دشمنی کند،راه های زندگی بر او سخت و تیره و تار شود و کارش دشوار شده و به تنگنایی افتد و راه رهایی از آن بسته شود؛زیرا در راه مؤمنان گام برنداشته است.

تردید هم دارای چهار شاخه است:مریه(بحث و جدل و تردید)،هوس،دو دلی و گردن نهادن؛و این است فرمایش خدای عزّتمند:«پس به کدام یک از نعمت های پروردگارت تردید روا می داری؟»[نجم(5٣):55]در روایت دیگر آمده است:جدال،هراس از حق،دودلی و گردن نهادن در برابر نادانی و نادانان است؛ پس هرکس از آنچه در پیش دارد بهراسد،به پشت سر برگردد و آنکه در دین ستیزه جوید در شک بچرخد و مؤمنان نخستین بر او پیشی گیرند و دیگران (بازماندگان)او را دریابند و لگدمال سم های شیطان گردد.هرکه به نابودی دنیا و آخرت گردن نهد،میان آن دو نابود شود و آنکه از آن رهایی یابد،از فضیلت یقین است و خداوند چیزی کمتر از یقین نیافریده است.شبهه دارای چهار شاخه است:دل باختگی در برابر آرایش(دنیا)،و سویۀ نفس،توجیه کجی و درآمیختن حق با باطل.این برای آن است که آرایش از برهان باز دارد و وسوسۀ نفس مایه فروافتادن در شهوت است و کژی،صاحبش را به انحراف بزرگی کشاند و آمیختگی،تاریکی هایی است که روی هم انباشته شده اند.این است کفر و ستون ها و شاخه های آن.

ص :١٣٣

باب صفه النّفاق و المنافق

[٢٨55]١-قال:و النّفاق علی أربع دعائم:علی الهوی و الهوینا و الحفیظه و الطّمع.فالهوی علی أربع شعب:علی البغی،و العدوان،و الشّهوه،و الطّغیان،فمن بغی کثرت غوائله و تخلّی منه و قصر علیه،و من اعتدی لم یؤمن بوائقه و لم یسلم قلبه و لم یملک نفسه عن الشّهوات،و من لم یعذل نفسه فی الشّهوات خاض فی الخبیثات،و من طغی ضلّ علی عمد بلا حجّه.و الهوینا علی أربع شعب:علی الغرّه و الأمل و الهیبه و المماطله،و ذلک بأنّ الهیبه تردّ عن الحقّ،و المماطله تفرّط فی العمل حتّی یقدم علیه الأجل؛و لو لا الأمل علم الإنسان حسب ما هو فیه،و لو علم حسب ما هو فیه مات خفاتا من الهول و الوجل.و الغرّه تقصر بالمرء عن العمل.و الحفیظه علی أربع شعب:

علی الکبر و الفخر و الحمیّه و العصبیّه،فمن استکبر أدبر عن الحقّ،و من فخر فجر،و من حمی أصرّ علی الذّنوب،و من أخذته العصبیّه جار،فبئس الأمر أمر بین إدبار و فجور و إصرار و جور علی الصّراط.و الطّمع علی أربع شعب:

الفرح و المرح و اللّجاجه و التّکاثر،فالفرح مکروه عند اللّه،و المرح خیلاء،و اللّجاجه بلاء لمن اضطرّته إلی حمل الآثام،و التّکاثر لهو و لعب و شغل و استبدال الّذی هو أدنی بالّذی هو خیر.فذلک النّفاق و دعائمه و شعبه،و اللّه قاهر فوق عباده تعالی ذکره و جلّ وجهه و أحسن کلّ شیء خلقه و انبسطت یداه و وسعت کلّ شیء رحمته و ظهر أمره و أشرق نوره و فاضت برکته و استضاءت حکمته و هیمن کتابه و فلجت حجّته و خلص دینه و استظهر سلطانه و حقّت کلمته و أقسطت موازینه و بلّغت رسله فجعل السّیّئه ذنبا

ص :١٣4

باب صفت دورویی و دورو

[٢٨55]١-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:دورویی بر چهار ستون استوار است:

هوس،سهل انگاری،خشم و حرص و آز.هوس دارای چهار شاخه است:ستم، تجاوز،شهوت رانی و سرکشی.پس هرکس ستم کرد،گرفتاری هایش زیاد باشد و از او کناره گیرند و از یاریش خودداری شود؛و آنکه تجاوز کند از سختی ها و بدی ها ایمن نماند و دلش آرام نگیرد و از شهوت رانی ها نتواند خودداری نماید و هرکه نفس خود را در شهوت رانی ها سرزنش نکند در پلیدی ها فرورود و کسی که سرکشی کند،دانسته و بدون دلیل خود را به گمراهی افکند.

سهل انگاری چهار شاخه دارد:فریب،آرزو،ترس و بیم و تعلّل ورزیدن.

بدان جهت که ترس و بیم از جز خدا،از راه حق بازدارد و تعلّل ورزیدن،کوتاهی در کردار آورد تا اینکه مرگ فرارسد و اگر آرزو نباشد،انسان حساب کار و کردار خود را بداند و اگر انسان،حساب کردار و کار خود را بداند،از وحشت و ترس در جا،جان سپارد و فریب،دست انسان را از کردار کوتاه سازد.

خشم دارای چهار شاخه است:کبر،افتخار کردن،تندی و تعصّب.هرکس گردن کشی کند،به حق پشت کند و آنکه فخر فروشد،نابکار گردد و هرکه تندی نشان دهد،بر گناهان پافشارد و آن کس که تعصّب داشته باشد،ستم کند؛پس چه بدحالتی است پشت به حق کردن،بدکاری،پافشاری بر گناه و ستم در هنگامۀ گذر از صراط.

حرص و آز بر چهار شاخه است:شادی،خوشگذرانی،لجبازی و فزون خواهی.

شادی نزد خداوند بد است و خوشگذرانی،خودپسندی باشد و لجبازی بلای کسی است که او را به کشیدن بار گناهان وادارد و فزون خواهی،بازی و سرگرمی و بازداشتن دل(از یاد خدا)است و پذیرفتن فرومایگی و پستی است به جای آنچه بهتر می باشد.پس این بود دورویی و ستون ها و شاخه های آن.و خداوند بر بندگانش چیره گر است.یادش والا و ذاتش بزرگ است و آفرینش هر چیزی را که نیکو ساخته و دو دست جودش گشاده است.رحمتش همه چیز را فراگرفته و امرش آشکار و نورش تابان است.برکتش فراوان و حکمتش فروزان و کتابش پابرجا و برهانش پیروز و هویدا است.دینش پاک و سلطنتش محکم و تابناک و گفتارش

ص :١٣5

و الذّنب فتنه و الفتنه دنسا،و جعل الحسنی عتبی و العتبی توبه و التّوبه طهورا،فمن تاب اهتدی،و من افتتن غوی ما لم یتب إلی اللّه و یعترف بذنبه، و لا یهلک علی اللّه إلاّ هالک،اللّه اللّه فما أوسع ما لدیه من التّوبه و الرّحمه و البشری و الحلم العظیم،و ما أنکل ما عنده من الأنکال و الجحیم و البطش الشّدید،فمن ظفر بطاعته اجتلب کرامته و من دخل فی معصیته ذاق و بال نقمته و عمّا قلیل لیصبحنّ نادمین.

[٢٨56]٢-محمّد بن یحیی،عن الحسین بن إسحاق،عن علیّ بن مهزیار،عن محمّد بن عبد الحمید و الحسین بن سعید،جمیعا عن محمّد بن الفضیل قال:

کتبت إلی أبی الحسن علیه السّلام أسأله عن مسأله،فکتب إلیّ: إِنَّ الْمُنٰافِقِینَ یُخٰادِعُونَ اللّٰهَ وَ هُوَ خٰادِعُهُمْ وَ إِذٰا قٰامُوا إِلَی الصَّلاٰهِ قٰامُوا کُسٰالیٰ یُرٰاؤُنَ النّٰاسَ وَ لاٰ یَذْکُرُونَ اللّٰهَ إِلاّٰ قَلِیلاً مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذٰلِکَ لاٰ إِلیٰ هٰؤُلاٰءِ وَ لاٰ إِلیٰ هٰؤُلاٰءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّٰهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً لیسوا من الکافرین و لیسوا من المؤمنین و لیسوا من المسلمین،یظهرون الإیمان و یصیرون إلی الکفر و التّکذیب، لعنهم اللّه.

[٢٨5٧]٣-الحسین بن محمّد،عن محمّد بن جمهور،عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن الأصمّ،عن الهیثم بن واقد،عن محمّد بن سلیمان،عن ابن مسکان، عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیه قال:

قال:إنّ المنافق ینهی و لا ینتهی و یأمر بما لا یأتی؟و إذا قام إلی الصّلاه اعترض-قلت:یا ابن رسول اللّه و ما الاعتراض؟قال:الالتفات-و إذا رکع ربض،یمسی و همّه العشاء و هو مفطر و یصبح و همّه النّوم و لم یسهر،إن حدّثک کذبک و إن ائتمنته خانک و إن غبت اغتابک و إن وعدک أخلفک.

ص :١٣6

حق و موازینش دادگرانه و فرستادگانش رساننده بودند.بدکرداری را گناه شمرده و گناه را فتنه و فتنه را چرکین دانسته است و خوش کرداری را بازگشت و بازگشت را توبه و توبه را پاک کننده دانسته است؛پس هرکس توبه کند،ره یابد و آنکه فتنه انگیزد،تا هنگامی که به طرف خدا بازنگردد و به گناهش اعتراف نکند در گمراهی باشد و در برابر خدا جز نابود شونده،دلیری نکند.

از خدا بترسید؛از خدا بترسید!که چقدر در توبه و رحمت و بشارت و بردباری بزرگ در درگاهش گسترده است و چقدر سخت و جانکاه است آن شکنجه ها و دوزخ و سخت گیری او.پس هرکس به فرمانبری اش توفیق یابد، کرامتش را به سوی خویش کشاند و آنکه در نافرمانی اش درآید،سختی کیفرش را بچشد و چقدر زود پشیمان گردد!

[٢٨56]٢-محمد فضیل گوید:به موسی بن جعفر علیه السّلام نامه ای نوشتم و مسئله ای از او پرسش کردم که حضرت در پاسخ برایم نوشت:«منافقان با خدا نیرنگ می کنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد؛و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند.با مردم ریا می کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند.میان آن[دو گروه]دودلند؛نه با اینانند نه با آنان.و هرکه را خدا گمراه کند،هرگز راهی برای[نجات]او نخواهی یافت»[نساء(4):

١4٢-١4٣].اینها از کافران و از مسلمانان نیستند.ایمان را ابراز می دارند و به طرف کفر و دروغ شمردن[خدا]می روند.خدا آنها را لعنت کند!

[٢٨5٧]٣-ابو حمزه از علی بن حسین علیهما السّلام روایت کند که حضرت فرمود:

دورو[دیگران]از کاری بازمی دارد؛ولی خودش دست نمی کشد و دستور می دهد به آنچه خود به جا نمی آورد و هرگاه به نماز ایستد،اعتراض کند.عرض کردم:ای پسر رسول خدا،اعتراض چیست؟فرمود:به راست و چپ روی برگرداندن است.هرگاه به رکوع رود،خود را به زمین افکند(یعنی بعد از رکوع نایستد).روز را به شب رساند در حالی که اندوهی جز خوردن شام ندارد و روزه دار هم نبوده است و چون سحر کند،اندوهی جز خواب ندارد با اینکه شب را بیدار نبوده است.اگر برای تو سخنی را بازگوید،دروغ گوید و اگر او را امانت دار بدانی،به تو خیانت کند و اگر از او پنهان باشی،از تو بدگویی نماید و اگر به تو وعده دهد،وفا نکند.

ص :١٣٧

[٢٨5٨]4-عنه،عن ابن جمهور،عن سلیمان بن سماعه،عن عبد الملک بن بحر،رفعه مثل ذلک-و زاد فیه-إذا رکع ربض و إذا سجد نقر و إذا جلس شغر.

[٢٨5٩]5-أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسن بن علیّ الکوفیّ،عن عثمان بن عیسی عن سعید بن یسار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:مثل المنافق مثل جذع النّخل أراد صاحبه أن ینتفع به فی بعض بنائه فلم یستقم له فی الموضع الّذی أراد،فحوّله فی موضع آخر فلم یستقم له فکان آخر ذلک أن أحرقه بالنّار.

[٢٨6٠]6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن الحسن بن شمّون،عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن،عن مس مع بن عبد الملک،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما زاد خشوع الجسد علی ما فی القلب فهو عندنا نفاق.

باب الشّرک

[٢٨6١]١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن برید العجلیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن أدنی ما یکون العبد به مشرکا قال:فقال:من قال للنّواه إنّها حصاه،و للحصاه إنّها نواه ثمّ دان به.

[٢٨6٢]٢-عنه،عن عبد اللّه بن مسکان،عن أبی العبّاس قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن أدنی ما یکون به الإنسان مشرکا،قال:فقال:من ابتدع رأیا فأحبّ علیه أو أبغض علیه.

[٢٨6٣]٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن یحیی بن المبارک،عن

ص :١٣٨

[٢٨5٨]4-عبد الملک بن بحر سند همین حدیث را تا امام رسانیده و در آن افزوده است:هرگاه به رکوع رود،بسان گوسفند به زمین افتد و هرگاه سجده کند، (همانند کلاغ)نوک به زمین زند و آن گاه که بنشیند،بسان سگ روی دم نشیند.

[٢٨5٩]5-رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:آدم دورو، همانند تنۀ درخت خرمایی است که صاحبش بخواهد در قسمتی از ساختمانش از آن بهره گیرد؛ولی[آن درخت]در آنجا که[صاحبش]می خواهد(به سبب کجی)قرار نمی گیرد،پس به جای دیگر برده و آنجا هم قرار نگیرد و سرانجام آن درخت این است که آن را آتش بسوزاند.

[٢٨6٠]6-رسول خدا فرمود:هرقدر فروتنی تن از آنچه در دل است، فزون تر باشد،[آن فزونی]در نزد ما دورویی است.

باب شرک

[٢٨6١]١-برید عجلی گوید:از امام باقر علیه السّلام از کمترین چیزی که بنده با آن شرک ورزد،پرسیدم.فرمود:هرکس به هسته ای بگوید:سنگ ریزه و به سنگ ریزه بگوید:هسته؛سپس آن را دین خود قرار دهد.

[٢٨6٢]٢-ابو العباس گوید:از حضرت صادق علیه السّلام از کمترین چیزی که انسان با آن شرک ورزد،پرسیدم،فرمود:هرکس رأیی را بدعت نهد،چه به واسطۀ آن بدعت،دوست داشته شود یا با او دشمنی گردد.

[٢٨6٣]٣-امام صادق علیه السّلام درباره فرمایش خداوند فرازمند که«و بیشترشان

ص :١٣٩

عبد اللّه بن جبله،عن سماعه عن أبی بصیر و إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مٰا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّٰهِ إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ قال:یطیع الشّیطان من حیث لا یعلم فیشرک.

[٢٨64]4-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن ابن بکیر، عن ضریس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مٰا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّٰهِ إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ قال:

شرک طاعه و لیس شرک عباده.و عن قوله عزّ و جلّ و من النّاس من یعبد اللّه علی حرف قال إنّ الآیه تنزل فی الرّجل ثمّ تکون فی أتباعه ثمّ قلت:کلّ من نصب دونکم شیئا فهو ممّن یعبد اللّه علی حرف؟فقال:نعم و قد یکون محضا.

[٢٨65]5-یونس،عن داود بن فرقد،عن حسّان الجمّال،عن عمیره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:سمعته یقول:أمر النّاس بمعرفتنا و الرّدّ إلینا و التّسلیم لنا، ثمّ قال:و إن صاموا و صلّوا و شهدوا أن لا إله إلاّ اللّه و جعلوا فی أنفسهم أن لا یردّوا إلینا،کانوا بذلک مشرکین.

[٢٨66]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن عبد اللّه بن یحیی الکاهلیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لو أنّ قوما عبدوا اللّه وحده لا شریک له و أقاموا الصّلاه و آتوا الزّکاه و حجّوا البیت و صاموا شهر رمضان ثمّ قالوا لشیء صنعه اللّه أو صنعه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ألاّ صنع خلاف الّذی صنع؟أو وجدوا ذلک فی قلوبهم لکانوا بذلک مشرکین،ثمّ تلا هذه الآیه: فَلاٰ وَ رَبِّکَ لاٰ یُؤْمِنُونَ حَتّٰی یُحَکِّمُوکَ فِیمٰا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاٰ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّٰا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:فعلیکم بالتّسلیم.

ص :١4٠

به خدا ایمان نمی آورند جز اینکه[با او چیزی را]شریک می گیرند»[یوسف(١٢):

١٠6]فرمود:از شیطان ندانسته فرمانبری کند و شرک ورزد.

[٢٨64]4-ضریس روایت کند که حضرت امام صادق علیه السّلام درباره گفته خدای بزرگ و گرامی که«و بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند جز اینکه[با او چیزی را] شریک می گیرند».فرمود:شرک ورزی در فرمانبری است نه شرک در عبادت؛و درباره گفتار خدای فرازمند که«و از میان مردم کسی است که خدا را تنها بر یک حال [و بدون کردار]می پرستد»[حج(٢٢):١١].فرمود:آیه درباره مردی فرستاده شود و سپس درباره پیروان او هم باشد.پس عرض کردم:هرکس در برابر شما چیزی برپا دارد،او از کسانی است که خدا را بر یک حال می پرستد؟فرمود:آری و گاهی شرک محض باشد.

[٢٨65]5-عمیره گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:مردم به شناخت ما و بازگشت به ما و سرسپردگی در برابر ما دستور دارند.سپس فرمود:

اگرچه روزه بگیرند،نماز گذارند و گواهی دهند که شایسته پرستشی جز خداوند یگانه نیست؛ولی پیش خود بنا گذارند که به ما مراجعه نکنند،به همان سبب شرک ورزد.

[٢٨66]6-امام صادق علیه السّلام فرمود:اگر مردمی خدای یگانه و بی نیاز را بپرستند و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند و خانۀ خدا را حجّ کنند و ماه رمضان را روزه بگیرند،سپس نسبت به چیزی که خدا و پیامبرش ساخته و بگویند:چرا برخلاف آن را نساخته است؟یا در دل خود چنین اعتراضی بکنند، به سبب آن مشرک شوند؛سپس حضرت این آیه را خواند:«ولی چنین نیست.به پروردگارت قسم که ایمان نمی آورند،مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایۀ اختلاف است داور گردانند؛سپس از حکمی که کرده ای در دل هایشان احساس ناراحتی[و تردید]نکنند و کاملا سرتسلیم فرود آورند»[نساء(4):65]؛سپس حضرت فرمود:

برای شما لازم است سرتسلیم فرودآورید.

ص :١4١

[٢٨6٧]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن عبد اللّه بن یحیی عن عبد اللّه بن مسکان،عن أبی بصیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: اِتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اللّٰهِ فقال:أما و اللّه ما دعوهم إلی عباده أنفسهم و لو دعوهم إلی عباده أنفسهم لما أجابوهم و لکن أحلّوا لهم حراما و حرّموا علیهم حلالا فعبدوهم من حیث لا یشعرون.

[٢٨6٨]٨-علیّ بن محمّد،عن صالح بن أبی حمّاد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أطاع رجلا فی معصیه فقد عبده.

باب الشّکّ

[٢٨6٩]١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن الحسین بن الحکم قال:

کتبت إلی العبد الصّالح علیه السّلام أخبره أنّی شاکّ و قد قال إبراهیم علیه السّلام: رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتیٰ و أنّی أحبّ أن ترینی شیئا،فکتب علیه السّلام:إنّ إبراهیم کان مؤمنا و أحبّ أن یزداد إیمانا،و أنت شاکّ و الشّاکّ لا خیر فیه،و کتب:إنّما الشّکّ ما لم یأت الیقین،فإذا جاء الیقین لم یجز الشّکّ.و کتب:إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ مٰا وَجَدْنٰا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنٰا أَکْثَرَهُمْ لَفٰاسِقِینَ قال:

نزلت:فی الشّاکّ.

[٢٨٧٠]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن أبی إسحاق الخراسانیّ قال:

ص :١4٢

[٢٨6٧]٧-ابو بصیر گوید:از حضرت صادق علیه السّلام درباره فرمایش خدای عزّتمند که«اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیت گرفتند» [توبه(١٩):٣١]پرسیدم،فرمود:همانا به خدا سوگند،آنها ایشان را به پرستش خودشان نخواندند که اگر به پرستش خود می خواندند،هر آینه آنها نمی پذیرفتند؛ولی حرامی را برای آنها حلال و حلالی را برای آنها حرام کردند و ندانسته آنها را از همین راه پرستیدند.

[٢٨6٨]٨-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس از مردی در نافرمانی خدا فرمان برد،او را پرستیده است.

باب تردید

[٢٨6٩]١-حسین حکم گوید:به بنده صالح امام کاظم علیه السّلام نوشتم که من تردیدگر شده ام و حضرت ابراهیم علیه السّلام به خدا عرض کرد:«پروردگارا،به من نشان ده،چگونه مردگان را زنده می کنی»[بقره(٢):٢6٠]و من دوست دارم چیزی به من نشان دهید.حضرت نوشت:همانا ابراهیم علیه السّلام مؤمن بود و دوست داشت که بر ایمانش بیفزاید،در حالی که تو تردیدگر هستی و در تردیدگر خیری نیست و نوشت:تردید تنها در جایی است که یقین نیامده و آن گاه که یقین آمد،تردید روا نباشد و نوشت:همانا خدای عزّتمند می فرماید:«و در بیشتر آنان عهدی[استوار] نیافتیم و بیشترشان را جدا نافرمان یافتیم»[اعراف(٧):١٠٢].فرمود:این آیه درباره تردید فرودآمد.

[٢٨٧٠]٢-ابو اسحاق خراسانی گوید:امیر مؤمنان علیه السّلام در خطبه اش می فرمود:

ص :١4٣

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول فی خطبته:لا ترتابوا فتشکّوا و لا تشکّوا فتکفروا.

[٢٨٧١]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن خلف بن حمّاد،عن أبی أیّوب الخزّاز،عن محمّد بن مسلم قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام جالسا عن یساره و زراره عن یمینه فدخل علیه أبو بصیر فقال:یا أبا عبد اللّه،ما تقول فیمن شکّ فی اللّه؟فقال:کافر یا أبا محمّد،قال:فشکّ فی رسول اللّه؟فقال:کافر،قال:ثمّ التفت إلی زراره فقال:

إنّما یکفر إذا جحد.

[٢٨٧٢]4-عنه،عن أبیه،عن النّضر بن سوید،عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن هارون بن خارجه،عن أبی بصیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمٰانَهُمْ بِظُلْمٍ قال:بشکّ.

[٢٨٧٣]5-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق،عن بکر بن محمّد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الشّکّ و المعصیه فی النّار لیسا منّا و لا إلینا.

[٢٨٧4]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن عثمان بن عیسی،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من شکّ فی اللّه بعد مولده علی الفطره لم یفی إلی خیر أبدا.

[٢٨٧5]٧-عنه،عن أبیه،رفعه إلی أبی جعفر علیه السّلام قال:

لا ینفع مع الشّکّ و الجحود عمل.

[٢٨٧6]٨-و فی وصیّه المفضّل،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من شکّ أو ظنّ و أقام علی أحدهما أحبط اللّه عمله،إنّ حجّه اللّه هی الحجّه الواضحه.

ص :١44

دودلی به خود راه ندهید که به تردید افتید و تردید نکنید که کافر می شوید.

[٢٨٧١]٣-محمد مسلم گوید:من در طرف چپ امام صادق علیه السّلام و زراره در طرف راست حضرت نشسته بودیم که ابو بصیر وارد شد و گفت:ای ابا عبد اللّه، درباره کسی که در خدا تردید کند،چه می فرمایید؟حضرت فرمود:ای ابا محمد! کافر است.عرض کرد:اگر در مورد رسول خدا تردید کند؟فرمود:کافر است.

محمد بن مسلم گوید:سپس حضرت به زراره روکرد و فرمود:همانا کافر شود آن گاه که انکار کند.

[٢٨٧٢]4-ابو بصیر گوید:از حضرت صادق علیه السّلام درباره فرمایش خداوند بزرگ و گرامی که«کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده اند» [انعام(6):٨٢]پرسیدم،فرمود:مقصود تردید است.

[٢٨٧٣]5-امام صادق علیه السّلام فرمود:تردید و نافرمانی در آتش اند.از ما نیستند و به سوی ما توجه ندارند.

[٢٨٧4]6-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکس پس از به دنیا آمدنش بر فطرت توحید در خدا تردید کند،هیچ گاه به خیر بازنگردد(و توبه اش پذیرفته نشود).

[٢٨٧5]٧-امام باقر علیه السّلام فرمود:هیچ عملی با تردید و انکار سودمند نیست.

[٢٨٧6]٨-در وصیّت مفضّل است که گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

هرکس تردید کند یا گمان برد و بر یکی از آنها بپاید،خداوند عملش را تباه سازد.

همانا برهان خدا،برهان روشنی است.

ص :١45

[٢٨٧٧]٩-عنه،عن علیّ بن أسباط،عن العلاء بن رزین،عن محمّد بن مسلم،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

قلت:إنّا لنری الرّجل له عباده و اجتهاد و خشوع و لا یقول بالحقّ فهل ینفعه ذلک شیئا؟فقال:یا أبا محمّد،إنّما مثل أهل البیت مثل أهل بیت کانوا فی بنی إسرائیل کان لا یجتهد أحد منهم أربعین لیله إلاّ دعا فأجیب و إنّ رجلا منهم اجتهد أربعین لیله ثمّ دعا فلم یستجب له فأتی عیسی ابن مریم علیه السّلام یشکوا إلیه ما هو فیه و یسأله الدّعاء،قال:فتطهّر عیسی و صلّی ثمّ دعا اللّه عزّ و جلّ،فأوحی اللّه عزّ و جلّ إلیه،یا عیسی:إنّ عبدی أتانی من غیر الباب الّذی أوتی منه،إنّه دعانی و فی قلبه شکّ منک فلو دعانی حتّی ینقطع عنقه و تنتثر أنامله ما استجبت له،قال:فالتفت إلیه عیسی علیه السّلام فقال:تدعو ربّک و أنت فی شکّ من نبیّه؟فقال:یا روح اللّه و کلمته،قد کان و اللّه ما قلت،فادع اللّه [لی]أن یذهب به عنّی،قال:فدعا له عیسی علیه السّلام فتاب اللّه علیه و قبل منه و صار فی حدّ أهل بیته.

باب الضّلال

[٢٨٧٨]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج،عن هاشم صاحب البرید قال:

کنت أنا و محمّد بن مسلم و أبو الخطّاب:مجتمعین فقال لنا أبو الخطّاب ما تقولون فیمن لم یعرف هذا الأمر؟فقلت:من لم یعرف هذا الأمر فهو کافر،فقال أبو الخطّاب:لیس بکافر حتّی تقوم علیه الحجّه فإذا قامت علیه الحجّه، فلم یعرف فهو کافر،فقال له محمّد بن مسلم:سبحان اللّه،ما له إذا لم یعرف

ص :١46

[٢٨٧٧]٩-محمد مسلم از یکی از دو امام باقر یا صادق علیهما السّلام روایت کند که به وی عرض کردم:ما مردی را می بینیم که در دین،عبادت و تلاش و فروتنی دارد؛ ولی به حق(یعنی امامت)اعتقاد ندارد.آیا این اعمال برای او فایده ای دارد؟ فرمود:ای ابا محمد!به راستی که مثل ما اهل بیت،مثل آن اهل بیت در بنی اسرائیل باشد که هیچ یک از آنها نبود چهل شب بکوشد جز اینکه دعا می کرد و اجابت می شد.مردی از آنها چهل شب کوشید؛سپس دعا کرد و اجابت نشد.پس نزد عیسی بن مریم علیه السّلام آمد و از حال خود به او شکوه نمود و دعا درخواست کرد.

حضرت عیسی تطهیر کرده و نماز گزارد،سپس به درگاه خدای شکوهمند دعا کرد.خدای بزرگ و گرامی به او وحی نمود:ای عیسی!بندۀ من به غیر از آن دری که باید بیاید،نزد من آمد.او مرا خواند؛ولی نسبت به تو تردید داشت؛پس اگر مرا بخواند تا اینکه گردنش ببرد و انگشتانش بریزد،اجابتش نکنم.حضرت فرمود:عیسی علیه السّلام به آن مرد روکرد و گفت:پروردگارت را می خوانی،در حالی که نسبت به پیامبرش تردید داری؟

عرض کرد:ای روح اللّه،به خدا سوگند آنچه گفتی،درست باشد.پس از خدا بخواه که آن تردید را از دل من بزداید.حضرت عیسی برای او دعا کرد و خدا توبۀ او را پذیرفت و از او قبول کرد و در شمار خاندان او گردید.

باب گمراهی

[٢٨٧٨]١-هاشم صاحب برید گوید:من و محمد بن مسلم و ابو خطّاب گرد آمده بودیم که ابو خطّاب به ما گفت:عقیده تان درباره کسی که امر امامت را نمی شناسد،چیست؟گفتم:هرکه امر امامت را نشناسد،کافر است.ابو خطّاب گفت:

کافر نیست،مگر اینکه برهان بر او آورده شود.پس آن گاه که برهان آورده شد و نپذیرفت،کافر است.محمد بن مسلم به او گفت:پاک و منزّه است خداوند.وقتی

ص :١4٧

و لم یجحد یکفر؟!لیس بکافر إذا لم یجحد،قال:فلمّا حججت دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فأخبرته بذلک فقال:إنّک قد حضرت و غابا و لکن موعدکم اللّیله، الجمره الوسطی بمنی.فلمّا کانت اللّیله اجتمعنا عنده و أبو الخطّاب و محمّد بن مسلم فتناول وساده فوضعها فی صدره ثمّ قال لنا:ما تقولون فی خدمکم و نسائکم و أهلیکم؟ألیس یشهدون أن لا إله إلاّ اللّه؟قلت:بلی قال:ألیس یشهدون أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟قلت:بلی قال:ألیس یصلّون و یصومون و یحجّون؟قلت:بلی قال:فیعرفون ما أنتم علیه؟قلت:لا قال:فماهم عندکم؟ قلت:من لم یعرف[هذا الأمر]فهو کافر،قال:سبحان اللّه أما رأیت أهل الطّریق و أهل المیاه؟قلت:بلی،قال:ألیس یصلّون و یصومون و یحجّون؟ألیس یشهدون أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟قلت:بلی،قال:فیعرفون ما أنتم علیه قلت لا قال فما هم عندکم؟قلت:من لم یعرف هذا الأمر فهو کافر، قال:سبحان اللّه،أما رأیت الکعبه و الطّواف و أهل الیمن و تعلّقهم بأستار الکعبه؟ قلت:بلی قال:ألیس یشهدون أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و یصلّون و یصومون و یحجّون؟قلت:بلی قال:فیعرفون ما أنتم علیه؟قلت:

لا قال:فما تقولون فیهم؟قلت:من لم یعرف فهو کافر.قال:سبحان اللّه هذا قول الخوارج،ثمّ قال:إن شئتم أخبرتکم،فقلت أنا:لا،فقال:أما إنّه شرّ علیکم أن تقولوا بشیء ما لم تسمعوه منّا،قال:فظننت أنّه یدیرنا علی قول محمّد بن مسلم.

[٢٨٧٩]٢-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن رجل،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قلت له:فما تقول فی مناکحه النّاس فإنّی قد بلغت ما تراه و ما تزوّجت

ص :١4٨

نپذیرد و انکار نکند،چرا کافر باشد؟اگر انکار نکند،کافر نیست.گوید:وقتی حجّ کردم،خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدم و جریان را به حضرت اطّلاع دادم.

فرمود:تو اکنون حضور داری و آن دو نیستند؛ولی وعدگاه شما امشب نزد جمرۀ وسطی در منی باشد.

همین که شب شد،من و محمد بن مسلم و ابو خطّاب نزدش گردآمدیم؛پس حضرت بالشی برداشت و به سینه اش نهاد،سپس به ما فرمود:درباره خدمت کاران و زنان و خاندان خود چه می گویید؟آیا این طور نیست که به یگانگی خداوند شایسته پرستش گواهی می دهند؟عرض کردم:فرمود:آیا این طور نیست که گواهی می دهند محمد،فرستاده خدا است؟گفتم:آری.

فرمود:آیا نماز نمی خوانند و روزه نمی گیرند و حجّ نمی روند؟عرض کردم:

چرا.فرمود:آیا آنچه شما به آن عقیده دارید،می شناسند؟گفتم:نه.فرمود:آنان نزد شما چگونه اند؟گفتم:هرکس امر امامت را نداند،کافر است.فرمود:پاک و منزّه است خداوند.آیا آنانی که بر سر راه ها و کنار آب ها هستند،ندیده ای؟ عرض کردم:آری.فرمود:آیا این طور نیست که نماز می خوانند و روزه می گیرند و حجّ می روند؟آیا این طور نیست که به یگانگی خداوند شایستۀ پرستش گواهی می دهند و اینکه محمد،فرستادۀ خدا است؟گفتم:چرا.فرمود:آیا آنچه شما به آن عقیده دارید،می دانند؟گفتم:نه.فرمود:نظرتان درباره آنها چیست؟گفتم:

هرکس(امر امامت را)نشناسد،کافر است.فرمود:خداوند پاک و منزّه است.آیا تو خانه کعبه و طواف کنندگان و اهل یمن و آویختن آنان به پرده های کعبه را ندیده ای؟عرض کردم:آری.فرمود:آیا این طور نیست که گواهی می دهند شایستۀ پرستشی جز خدای یگانه نیست و اینکه محمد،فرستاده خدا است و نماز می خوانند و روزه می گیرند و حجّ می روند؟گفتم:آری.فرمود:آیا آنچه شما به آن عقیده دارید،می دانند؟گفتم:نه.فرمود:درباره آنان چه می گویید؟ گفتم:هرکه نشناسد،کافر است.فرمود:خداوند پاک و منزّه است؛این گفتار خوارج باشد.سپس فرمود:اگر بخواهید،آگاهتان کنم؟عرض کردم:نه.پس فرمود:همانا برای شما بد است چیزی را تا از ما نشنیده اید،بگویید.گفتم:من فهمیدم که حضرت ما را به گفتار محمد بن مسلم برگشت می دهد.

[٢٨٧٩]٢-زراره گوید:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:درباره زناشویی با این مردم (سنی ها)چه می فرمایید؟زیرا من به این سن که می بینید رسیده ام و هنوز زن

ص :١4٩

قطّ،فقال:و ما یمنعک من ذلک؟فقلت:ما یمنعنی إلاّ أنّنی أخشی أن لا تحلّ لی مناکحتهم فما تأمرنی؟فقال:فکیف تصنع و أنت شابّ،أتصبر؟قلت:أتّخذ الجواری قال:فهات الآن فبما تستحلّ الجواری أ؟قلت:إنّ الأمه لیست بمنزله الحرّه إن رابتنی بشیء بعتها و اعتزلتها،قال:فحدّثنی بما استحللتها قال فلم یکن عندی جواب.فقلت له:فما تری أتزوّج؟فقال:ما أبالی أن تفعل، قلت:أرأیت قولک:ما أبالی أن تفعل،فإنّ ذلک علی جهتین تقول:لست أبالی أن تأثم من غیر أن آمرک،فما تأمرنی أفعل ذلک بأمرک؟فقال لی:قد کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تزوّج و قد کان،من أمر امرأه نوح و امرأه لوط ما قد کان إنّهما قد کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین،فقلت:إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لیس فی ذلک بمنزلتی إنّما هی تحت یده و هی مقرّه بحکمه،مقرّه بدینه قال:فقال لی:

ما تری من الخیانه فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَخٰانَتٰاهُمٰا ما یعنی بذلک إلاّ الفاحشه و قد زوّج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:فلانا،قال:قلت:أصلحک اللّه ما تأمرنی أنطلق فأتزوّج بأمرک؟فقال لی:إن کنت فاعلا فعلیک بالبلهاء من النّساء،قلت:

و ما البلهاء؟قال:ذوات الخدور العفائف،فقلت:من هی علی دین سالم بن أبی حفصه؟قال:لا،فقلت:من هی علی دین ربیعه الرّأی؟فقال:لا و لکنّ العواتق اللّواتی لا ینصبن کفرا و لا یعرفن ما تعرفون،قلت:و هل تعدو أن تکون مؤمنه أو کافره؟فقال:تصوم و تصلّی و تتّقی اللّه و لا تدری ما أمرکم؟ فقلت:قد قال اللّه عزّ و جلّ: هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کٰافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ لا و اللّه لا یکون أحد من النّاس لیس بمؤمن و لا کافر.قال:فقال أبو جعفر علیه السّلام:قول اللّه أصدق من قولک یا زراره أرأیت قول اللّه عزّ و جلّ: خَلَطُوا عَمَلاً صٰالِحاً وَ

ص :١5٠

نگرفته ام. فرمود:چه چیز مانع از ازدواجت شده است؟عرض کردم:چیزی جلوگیریم نشده مگر اینکه می ترسم ازدواجشان بر من حلال نباشد؛پس چه دستور می دهید؟فرمود:پس چه می کنی با اینکه جوان هستی؟آیا بردباری می کنی؟گفتم:کنیزان را می گیرم.فرمود:اکنون(آنچه داری)بیاور.به چه دلیل کنیزان را حلال می دانی؟گفتم:کنیز که بسان زن آزاد نیست.اگر چیزی از او دیدم (که مرا به تردید اندازد)می فروشم و از او کناره می گیرم.فرمود:برایم بازگو که به چه دلیل او را حلال دانستی؟گوید:من پاسخی نداشتم(که به حضرت بگویم).

به حضرت عرض کردم:چه می فرمایید.آیا ازدواج کنم؟فرمود:باکی ندارم که ازدواج کنی.گفتم:اینکه فرمودی:من باکی ندارم که ازدواج کنی،دو معنا دارد:

یکی اینکه باک ندارم تو گناهی انجام دهی بی آنکه به تو دستور دهم.چه دستور دهی؟آیا به فرمان شما این کار را بکنم؟حضرت فرمود:رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-زن گرفت و داستان زن نوح و زن لوط می دانی که چه بوده است.آن دو زیر سرپرستی دو بنده از بندگان خوب ما بودند.عرض کردم:همانا رسول خدا همانند من نبوده است.زن زیردست او بوده و به حکمش اقرار داشته و به دینش اعتراف می کرده است.فرمود:درباره آن خیانت در فرمایش خداوند عزّتمند که«و به آنها خیانت کردند»[تحریم(66):١٠]چه نظری داری؟منظور از آن جز هرزگی نیست؟و رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-به فلانی زن داد.

گفتم:خداوند کار شما را به نیک گرداند.چه دستور می دهی؟آیا بروم و به دستور شما زن بگیرم؟حضرت فرمود:اگر این کار را می کنی،بر تو لازم است که زن نابخرد و ساده بگیری.گفتم:زنان نابخرد و ساده کیانند؟فرمود:پرده نشینان پاکدامن.

عرض کردم:آن زنی که کیش سالم بن ابی حفصه را دارد؟فرمود:نه.گفتم:

آن کس که بر دین کیش ربیعه الرأی است؟سپس فرمود:نه؛ولی با دختران جوانی ازدواج کن که در سرپرستی پدرانشان هستند،اظهار کفر نمی کنند و آنچه شما می دانید(از امر امامت)،بدان آگاه نیستند.گفتم:آیا آن دختر،هم مؤمن و هم کافر به شمار می رود؟فرمود:او روزه می گیرد و نماز می خواند و از خدا می ترسد؛ ولی عقیده شما را نمی داند؟عرض کردم:به تحقیق خدای عزّتمند فرموده است:

«اوست آن کس که شما را آفرید؛برخی از شما کافرند و برخی مؤمن»[تغابن(64):٢].نه؛ به خدا سوگند،کسی از مردم نیست که نه مؤمن باشد و نه کافر.

گوید:امام باقر علیه السّلام فرمود:ای زراره!فرمایش خداوند از گفته تو راست تر است.

ص :١5١

آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللّٰهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ فلمّا قال عسی؟فقلت:ما هم إلاّ مؤمنین أو کافرین،قال:فقال:ما تقول فی قوله عزّ و جلّ: إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجٰالِ وَ النِّسٰاءِ وَ الْوِلْدٰانِ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَ لاٰ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً إلی الإیمان،فقلت:

ما هم إلاّ مؤمنین أو کافرین،فقال:و اللّه ما هم بمؤمنین و لا کافرین،ثمّ أقبل علیّ فقال:ما تقول فی أصحاب الأعراف؟فقلت:ما هم إلاّ مؤمنین أو کافرین، إن دخلوا الجنّه فهم مؤمنون و إن دخلوا النّار فهم کافرون،فقال:و اللّه ما هم بمؤمنین و لا کافرین؛و لو کانوا مؤمنین لدخلوا الجنّه کما دخلها المؤمنون و لو کانوا کافرین لدخلوا النّار کما دخلها الکافرون و لکنّهم قوم قد استوت حسناتهم و سیّئاتهم فقصرت بهم الأعمال و أنّهم لکما قال اللّه عزّ و جلّ.فقلت:

أمن أهل الجنّه هم أم من أهل النّار؟فقال:اترکهم حیث ترکهم اللّه،قلت:أ فترجئهم؟قال:نعم أرجئهم کما أرجأهم اللّه،إن شاء أدخلهم الجنّه برحمته و إن شاء ساقهم إلی النّار بذنوبهم و لم یظلمهم،فقلت:هل یدخل الجنّه کافر؟قال:

لا،قلت:[ف]هل یدخل النّار إلاّ کافر؟قال:فقال:لا إلاّ أن یشاء اللّه،یا زراره إنّنی أقول ما شاء اللّه،و أنت لا تقول ما شاء اللّه أما إنّک إن کبرت رجعت و تحلّلت عنک عقدک.

باب المستضعف

[٢٨٨٠]١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن بعض أصحابه،عن زراره قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن المستضعف فقال:هو الّذی لا یهتدی حیله إلی الکفر فیکفر و لا یهتدی سبیلا إلی الإیمان،لا یستطیع أن یؤمن و لا یستطیع

ص :١5٢

آیا گفتار خدای بزرگ و گرامی را دیده ای که فرماید:«و کار شایسته را با[کاری] دیگر که بد است درآمیخته اند.امید است خدا توبۀ آنان را بپذیرد»[توبه(٩):١٠٢].

همین که فرمود:«عسی؛امید است».عرض کردم:جز این است که یا مؤمن یا کافر هستند.پس فرمود:«مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستی که چاره جویی نتوانند و راهی نیابند»[نساء(4):٩٨]یعنی راهی به ایمان نیابند.گفتم:آنها نیستند جز مؤمن یا کافر.فرمود:به خدا سوگند،آنها نه مؤمن باشند و نه کافر.سپس به من روکرد و فرمود:درباره اصحاب اعراف نظرت چیست؟عرض کردم:آنها هم مؤمن باشند یا کافر؟اگر به بهشت وارد شوند،مؤمن باشند و اگر به دوزخ روند،کافر باشند.

فرمود:به خدا سوگند،نه مؤمن اند و نه کافر.اگر مؤمن بودند،هر آینه به بهشت وارد می شدند آنسان که مؤمنان به بهشت روند و اگر کافر بودند،همانا به دوزخ روند آنسان که کافران به آن روند؛ولی آنان مردمی هستند که نیکی ها و بدی هایشان برابر است و کردارشان دست آنان را کوتاه کند و حال آنان چنان است که خداوند فرازمند فرموده است.عرض کردم:آیا ایشان از بهشتیانند یا از دوزخیان؟فرمود:آنان را همان جا واگذار که خداوند واگذارده است.گفتم:آیا کارشان را به تأخیر می اندازی(یعنی کارشان با خداست)؟فرمود:آری؛من هم به تأخیر می اندازم آنسان که خداوند به تأخیر انداخته است.اگر بخواهد به سبب رحمتش به بهشت ببرد و اگر بخواهد به سبب گناهانشان آنها را به دوزخ کشد و ستم هم نکرده است.گفتم:آیا کافر به بهشت می رود؟فرمود:نه.گفتم:آیا به جز کافر،کسی به دوزخ می رود؟فرمود:نه جز اینکه خدا خواهد.ای زراره!من می گویم:آنچه خدا خواهد و تو نمی گویی:آنچه خدا خواهد.همانا اگر بزرگ شوی(از این سخن)برگردی و گره های دلت باز شود(و نسبت به مخالفان خشمت فرونشیند).

باب ناتوان در دین

[٢٨٨٠]١-زراره گوید:از امام باقر علیه السّلام درباره ناتوان در دین پرسیدم،فرمود:

او کسی است که با فریب به کفر ره نیابد که کافر شود و راهی به ایمان نیابد و نتواند

ص :١5٣

أن یکفر،فهم الصّبیان،و من کان من الرّجال و النّساء علی مثل عقول الصّبیان مرفوع عنهم القلم.

[٢٨٨١]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

المستضعفون الّذین لاٰ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَ لاٰ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً قال:لا یستطیعون حیله إلی الإیمان و لا یکفرون الصّبیان و أشباه عقول الصّبیان من الرّجال و النّساء.

[٢٨٨٢]٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن زراره قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن المستضعف،فقال:هو الّذی لا یستطیع حیله یدفع بها عنه الکفر و لا یهتدی بها إلی سبیل الإیمان،لا یستطیع أن یؤمن و لا یکفر قال:و الصّبیان و من کان من الرّجال و النّساء علی مثل عقول الصّبیان.

[٢٨٨٣]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن عبد اللّه بن جندب،عن سفیان بن السّمط البجلیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:ما تقول فی المستضعفین؟فقال لی شبیها بالفزع، فترکتم أحدا یکون مستضعفا و أین المستضعفون؟فواللّه لقد مشی بأمرکم هذا العواتق إلی العواتق فی خدورهنّ و تحدّث به السّقّایات فی طریق المدینه.

[٢٨٨4]5-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن الحسین بن سعید،عن فضاله بن أیّوب،عن عمر بن أبان قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن المستضعفین فقال:هم أهل الولایه،فقلت:أیّ ولایه؟فقال:أما إنّها لیست بالولایه فی الدّین و لکنّها الولایه فی المناکحه

ص :١54

مؤمن شود و نتواند کافر گردد.آنان کودکانند و هرکس از مردان و زنان که خردشان بسان خرد کودکان باشد،تکلیف از آنان برداشته شده است.

[٢٨٨١]٢-حضرت امام باقر علیه السّلام فرمود:ناتوانان«آنانی اند که چاره جویی نتوانند و راهی نیابند».

فرمود:نتوانند با فریب به ایمان راه یابند و کافر هم نشوند.اینها کودکان اند و خردهایشان همانند کودکان است از مردان و زنان.

[٢٨٨٢]٣-زراره گوید:از حضرت باقر علیه السّلام معنای ناتوان در دین را پرسیدم، فرمود:او کسی است که نتواند با فریب،کفر را از خود دور کند و به وسیله آن به راه ایمان هدایت نشود.نتواند که مؤمن باشد و نه کافر گردد.فرمود:کودکان اند و هرکس از مردان و زنان که خردشان بسان خرد کودکان است.

[٢٨٨٣]4-سفیان سمط بجلی گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:دربارۀ ناتوانان در دین چه می فرمایید؟حضرت بسان شخص هراسناکی به من فرمود:

مگر ناتوانی در دین گذاردید؟ناتوانان در دین کجایند؟به خدا سوگند،این دوشیزگان پشت پرده،عقیده شما را به هم رسانند و زنان سقّا در راه مدینه گفت وگو کنند.

[٢٨٨4]5-عمر ابان گوید:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ ناتوانان در دین پرسیدم؛ پس فرمود:آنان اهل ولایت اند.عرض کردم:کدام ولایت؟فرمود:همانا ولایت در دین نیست؛ولی ولایت در زناشویی و ارث و معاشرت است و آنان مؤمن

ص :١55

و الموارثه و المخالطه،و هم لیسوا بالمؤمنین و لا بالکفّار و منهم المرجون لأمر اللّه عزّ و جلّ.

[٢٨٨5]6-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد عن الوشّاء،عن مثنّی، عن إسماعیل الجعفیّ قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن الدّین الّذی لا یسع العباد جهله فقال:الدّین واسع و لکنّ الخوارج ضیّقوا علی أنفسهم من جهلهم،قلت:جعلت فداک فأحدّثک بدینی الّذی أنا علیه؟فقال:بلی،فقلت:أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله و الإقرار بما جاء من عند اللّه و أتولاّکم و أبرأ من عدوّکم و من رکب رقابکم و تأمّر علیکم و ظلمکم حقّکم،فقال:ما جهلت شیئا!هو و اللّه الّذی نحن علیه؛قلت:فهل سلّم أحد لا یعرف هذا الأمر؟فقال:لا إلاّ المستضعفین،قلت:من هم؟قال:نساؤکم و أولادکم،ثمّ قال:أرأیت أمّ أیمن فإنّی أشهد أنّها من أهل الجنّه و ما کانت تعرف ما أنتم علیه.

[٢٨٨6]٧-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن ابن مسکان،عن أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من عرف اختلاف النّاس فلیس بمستضعف.

[٢٨٨٧]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن جمیل بن درّاج قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّی ربّما ذکرت هؤلاء المستضعفین فأقول:نحن و هم فی منازل الجنّه؟فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لا یفعل اللّه ذلک بکم أبدا.

[٢٨٨٨]٩-عنه،عن علیّ بن الحسن التّیمیّ،عن أخویه محمّد و أحمد ابنی الحسن،عن علیّ بن یعقوب،عن مروان بن مسلم عن أیّوب بن الحرّ قال:

ص :١56

و کافر نیستند و از آنها هستند کسانی که به خدای فرازمند امیدوارند(یعنی کارشان با خدا است).

[٢٨٨5]6-اسماعیل جعفی گوید:از امام باقر علیه السّلام از دینی پرسیدم که برای بندگان روانیست به آن نادان باشند.پس فرمود:دین گسترده است؛ولی خوارج از روی نادانی خویش بر خود تنگ گرفتند.عرض کردم:قربانت گردم؛آیا به دینی که معتقد هستم،برایتان بازگویم؟فرمود:آری.گفتم:گواهی می دهم که شایستۀ پرستشی جز خدای یگانه نیست و اینکه محمد،بنده و فرستاده اوست و آنچه از نزد خدا آمده است،می پذیرم و شما را دوست دارم و بیزارم از دشمنانتان و کسی که بر شما چیره گردد و خود را فرمانروای شما داند و در حق شما ستم کند.فرمود:تو به چیزی نادان نیستی.آن همان است که به خدا سوگند،ما به آن اعتقاد داریم.عرض کردم:آیا کسی که این مطلب را نداند،سالم می ماند؟فرمود:

نه،مگر ناتوانان در دین.گفتم:آنان چه کسانی اند؟فرمود:زنان و فرزندانتان.

سپس فرمود:آیا امّ ایمن را دیده ای؟پس همانا من گواهی می دهم که او از بهشتیان است در حالی که عقیده شما را نمی دانست.

[٢٨٨6]٧-حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس اختلاف مردم را بفهمد، ناتوان در دین نباشد.

[٢٨٨٧]٨-جمیل درّاج گوید:به امام ششم علیه السّلام عرض کردم:همانا چه بسیار که من به یاد این ناتوانان در دین می افتم و می گویم:آیا ما و آنان در منازل بهشت همراهیم؟امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگز خداوند با شما چنین نکند.

[٢٨٨٨]٩-ایّوب حرّ گوید:ما در خدمت حضرت امام صادق علیه السّلام بودیم که

ص :١5٧

قال رجل لأبی عبد اللّه علیه السّلام و نحن عنده جعلت فداک،إنّا نخاف أن ننزل بذنوبنا منازل المستضعفین،قال:فقال:لا و اللّه لا یفعل اللّه ذلک بکم أبدا.

علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن رجل،عن أبی عبد اللّه مثله.

[٢٨٨٩]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی المغراء، عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من عرف اختلاف النّاس فلیس بمستضعف.

[٢٨٩٠]١١-عدّه من أصحابن،اعن سهل بن زیاد،عن إسماعیل بن مهران، عن محمّد بن منصور الخزاعیّ،عن علیّ بن سوید،عن أبی الحسن موسی قال:

سألته عن الضّعفاء،فکتب إلیّ:الضّعیف من لم ترفع إلیه حجّه و لم یعرف الاختلاف،فإذا عرف الاختلاف فلیس بمستضعف.

[٢٨٩١]١٢-بعض أصحابنا،عن علیّ بن الحسن،عن علیّ بن حبیب الخثعمیّ،عن أبی ساره إمام مسجد بنی هلال،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لیس الیوم مستضعف،أبلغ الرّجال الرّجال و النّساء النّساء.

باب المرجون لأمر اللّه

[٢٨٩٢]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن موسی بن بکر،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّٰهِ قال:

قوم کانوا مشرکین فقتلوا مثل حمزه و جعفر و أشباههما من المؤمنین،ثمّ إنّهم دخلوا فی الإسلام فوحّدوا اللّه و ترکوا الشّرک و لم یعرفوا الإیمان بقلوبهم فیکونوا من المؤمنین فتجب لهم الجنّه،و لم یکونوا علی جحودهم فیکفروا

ص :١5٨

مردی به حضرت گفت:قربانت گردم؛ما می ترسیم به سبب گناهانمان به رتبه های ناتوانان در دین تنزّل کنیم.فرمود:نه،به خدا سوگند،هرگز خداوند با شما چنین نکند.

[٢٨٨٩]١٠-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس اختلاف مردم را بفهمد،ناتوان در دین نباشد.

[٢٨٩٠]١١-علی بن سوید گوید:از حضرت امام موسی کاظم علیه السّلام از ناتوانان در دین پرسیدم؛پس حضرت به من نوشت:ناتوان کسی است که حجّت به او نرسیده و اختلاف را نفهمیده است.آن گاه که اختلاف را فهمید،پس ناتوان در دین نیست.

[٢٨٩١]١٢-امام صادق علیه السّلام فرمود:امروز دیگر ناتوان در دین وجود ندارد.

مردان به مردان و زنان به زنان(دین حق را)رسانده اند.

باب کسانی که کارشان موقوف به فرمان خداست

[٢٨٩٢]١-امام باقر علیه السّلام دربارۀ فرمایش خدای عزّتمند که«فرمود:مردمی مشرک بودند که همانند حمزه و جعفر و بسان آنها را از مؤمنان کشتند،سپس همانان به اسلام گرویدند و خدا را به یگانگی شناختند و شرک را واگذاردند؛ولی با دل هایشان ایمان را نپذیرفتند تا از مؤمنان باشند و بهشت بر آنان واجب گردد و بر حال انکار خود هم نماندند تا کافر باشند و آتش دوزخ بر آنان واجب شود،

ص :١5٩

فتجب لهم النّار فهم علی تلک الحال إمّا یعذّبهم و إمّا یتوب علیهم.

[٢٨٩٣]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن حسّان،عن موسی بن بکر الواسطیّ،عن رجل قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:المرجون قوم کانوا مشرکین فقتلوا مثل حمزه و جعفر و أشباههما من المؤمنین ثمّ إنّهم بعد ذلک دخلوا فی الإسلام فوحّدوا اللّه و ترکوا الشّرک،و لم یکونوا یؤمنون فیکونوا من المؤمنین،و لم یؤمنوا فتجب لهم الجنّه و لم یکفروا فتجب لهم النّار فهم علی تلک الحال مرجون لأمر اللّه.

باب أصحاب الأعراف

[٢٨٩4]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر؛و علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن رجل،جمیعا عن زراره قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام:ما تقول فی أصحاب الأعراف؟فقلت:ما هم إلاّ مؤمنون أو کافرون،إن دخلوا الجنّه فهم مؤمنون و إن دخلوا النّار فهم کافرون، فقال:و اللّه ما هم بمؤمنین و لا کافرین،و لو کانوا مؤمنین دخلوا الجنّه کما دخلها المؤمنون و لو کانوا کافرین لدخلوا النّار کما دخلها الکافرون و لکنّهم قوم استوت حسناتهم و سیّئاتهم فقصرت بهم الأعمال و إنّهم لکما قال اللّه عزّ و جلّ،فقلت:أ من أهل الجنّه هم أو من أهل النّار؟فقال:اترکهم حیث ترکهم اللّه،قلت:أفترجئهم،قال:نعم أرجئهم کما أرجأهم اللّه،إن شاء أدخلهم الجنّه برحمته و إن شاء ساقهم إلی النّار بذنوبهم و لم یظلمهم،فقلت:هل یدخل الجنّه کافر؟قال:لا،قلت:هل یدخل النّار إلاّ کافر؟قال:فقال:لا إلاّ أن یشاء اللّه،

ص :١6٠

پس آنان هم چنان آن حالت را دارند یا خداوند کیفرشان دهد یا از آنان درگذرد.

[٢٨٩٣]٢-امام باقر علیه السّلام فرمود:موقوف شدگان به امر خدا،مردمی مشرک بودند،پس حمزه و جعفر و بسان آنها را از مؤمنان کشتند،سپس پس از این کار به اسلام گرویدند و خدا را به یگانگی شناختند و شرک را واگذاردند؛ولی(به طور کامل)ایمان نیاوردند تا از مؤمنان باشند و(بادل)ایمان نیاوردند تا بهشت بر آنها لازم گردد و کافر هم نشدند تا آتش دوزخ بر آنها واجب شود،پس بر همان حالت به امید فرمان خدا هستند.

باب اصحاب اعراف

[٢٨٩4]١-زراره گوید:امام باقر علیه السّلام به من فرمود:نظرت درباره اصحاب اعراف چیست؟گفتم:یا مؤمن باشند یا کافر.اگر به بهشت روند،مؤمن اند و اگر به آتش دوزخ وارد شوند،کافرند.فرمود:به خدا سوگند،نه مؤمن اند و نه کافر.

اگر مؤمن بودند به بهشت می روند آنسان که مؤمنان روند و اگر کافر بودند به دوزخ روند،آنسان که کافران وارد شوند؛ولی آنان مردمی باشند که کارهای نیک و کارهای بدشان یکسان است و کردارشان دست آنان را کوتاه کند و حال آنها چنان است که خداوند فرازمند فرموده است.عرض کردم:آیا آنان از بهشتیانند یا از دوزخیان؟فرمود:آنان را همان جا واگذار که خداوند واگذارده است.گفتم:آیا کارشان را به تأخیر می اندازی؟فرمود:آری.من به تأخیر می اندازم آنسان که خداوند به تأخیر انداخته است.اگر بخواهد به سبب رحمتش به بهشت ببرد و اگر بخواهد به سبب گناهانشان آنها را به دوزخ کشد و ستم هم نکرده است.

عرض کردم:آیا کافر به بهشت می رود؟فرمود:نه.گفتم:آیا به جز کافر،کسی به دوزخ می رود؟نه،جز اینکه خدا خواهد.ای زراره!من می گویم:آنچه خدا خواهد و تو نمی گویی:آنچه خدا خواهد.همانا اگر بزرگ شوی(از این سخن)

ص :١6١

یا زراره إنّنی أقول:ما شاء اللّه،و أنت لا تقول:ما شاء اللّه،أما إنّک إن کبرت رجعت و تحلّلت[عنک]عقدک.

[٢٨٩5]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن حسّان،عن موسی بن بکر،عن رجل قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:الّذین خَلَطُوا عَمَلاً صٰالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً فأولئک قوم مؤمنون یحدثون فی إیمانهم من الذّنوب الّتی یعیبها المؤمنون و یکرهونها فأولئک عسی اللّه أن یتوب علیهم.

باب فی صنوف أهل الخلاف و ذکر القدریّه و الخوارج و المرجئه و أهل البلدان

[٢٨٩6]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن مروک بن عبید،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لعن اللّه القدریّه،لعن اللّه الخوارج،لعن اللّه المرجئه لعن اللّه المرجئه.

قال:قلت:لعنت هؤلاء مرّه مرّه و لعنت هؤلاء مرّتین؟!قال:إنّ هؤلاء یقولون:إنّ قتلتنا مؤمنون فدماؤنا متلطّخه بثیابهم إلی یوم القیامه،إنّ اللّه حکی عن قوم فی کتابه؛ أَلاّٰ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّٰی یَأْتِیَنٰا بِقُرْبٰانٍ تَأْکُلُهُ النّٰارُ قُلْ قَدْ جٰاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّنٰاتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ قال:کان بین القاتلین و القائلین خمسمائه عام فألزمهم اللّه القتل برضاهم ما فعلوا.

[٢٨٩٧]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن حکیم، و حمّاد بن عثمان،عن أبی مسروق قال:

ص :١6٢

برگردی و گره های دلت باز شود(و نسبت به مخالفان خشمت فرونشیند).

[٢٨٩5]٢-امام باقر علیه السّلام(در تفسیر این آیه):«آنانی که کار شایسته را با[کاری] دیگر که بد است درآمیخته اند».فرمود:آنان مردمی با ایمان بودند که در حال ایمان گناهانی پدیدآوردند که مؤمنان آنها را نقص می دانستند و ناخوش داشتند،پس آنان اند که امید است خداوند درگذرد.

باب در بیان اقسام مخالفان و قدریّه و خوارج و مرجئه و اهالی شهرها

[٢٨٩6]١-مردی از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که حضرت فرمود:

خداوند قدریه را لعنت کند.خداوند خوارج را لعنت کند.خدا مرجئه را لعنت کند.خدا مرجئه را لعنت کند.من عرض کردم:هرکدام از قدریه و خوارج را یک بار لعنت کردی و آنان را دوبار؟فرمود:همانا آنها می گویند:کشندگان ما مؤمنان اند،پس دامنشان تا روز رستاخیز به خون های ما آلوده است.همانا خداوند در کتابش از مردمی حکایت می کند که:«همانان که گفتند:خدا با ما پیمان بسته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا برای ما قربانیی بیاورد که آتش[آسمانی]آن را [به نشانه قبول]بسوزاند.بگو:قطعا پیش از من پیامبرانی بودند که دلایل آشکار را با آنچه گفتید برای شما آوردند.اگر راست می گویید،پس چرا آنان را کشتید» [آل عمران(٣):١٨٣].

فرمود:میان کشندگان و گویندگان(این سخن)پانصد سال فاصله بود،پس خداوند کشتن را به عهده آنان دانست؛چراکه بدانچه کردند،خرسند بودند.

[٢٨٩٧]٢-عثمان بن ابی مسروق گوید:حضرت صادق علیه السّلام از من پرسید:اهل

ص :١6٣

سألنی أبو عبد اللّه علیه السّلام عن أهل البصره،ما هم؟فقلت:مرجئه و قدریّه و حروریّه،فقال:لعن اللّه تلک الملل الکافره المشرکه الّتی لا تعبد اللّه علی شیء.

[٢٨٩٨]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن منصور بن یونس،عن سلیمان بن خالد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أهل الشّام شرّ من أهل الرّوم،و أهل المدینه شرّ من أهل مکّه،و أهل مکّه یکفرون باللّه جهره.

[٢٨٩٩]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه،عن أبی بصیر،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

إنّ أهل مکّه،لیکفرون باللّه جهره و إنّ أهل المدینه أخبث من أهل مکّه أخبث منهم سبعین ضعفا.

[٢٩٠٠]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن فضاله بن أیّوب،عن سیف بن عمیره،عن أبی بکر الحضرمیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام أهل:الشّام شرّ أم[أهل]الرّوم؟فقال:إنّ الرّوم کفروا و لم یعادونا و إنّ أهل الشّام کفروا و عادونا.

[٢٩٠١]6-عنه،عن محمّد بن الحسین،عن النّضر بن شعیب،عن أبان بن عثمان،عن الفضیل بن یسار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا تجالسوهم-یعنی المرجئه-لعنهم اللّه و لعن[اللّه]مللهم المشرکه الّذین لا یعبدون اللّه علی شیء من الأشیاء.

باب المؤلّفه قلوبهم

[٢٩٠٢]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن

ص :١64

بصره چه عقیده ای دارند؟عرض کردم:مرجئه،قدریه و حروریّه هستند.فرمود:

خداوند ملت های کافر مشرک را لعنت کند که به هیچ وجه خدا را نمی پرستند.

[٢٨٩٨]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود:شامیان از رومیان بدترند و مردم مدینه از مردم مکّه بدترند و مکّیان آشکارا به خدا کفر می ورزند.

[٢٨٩٩]4-ابو بصیر از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام روایت کند که فرمود:همانا مکّیان آشکارا به خدا کفر می ورزند و مردم مدینه از مکّیان پلیدترند.از آنان هفتاد برابر پلیدترند.

[٢٩٠٠]5-ابو بکر خضر می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:آیا شامیان بدترند یا رومیان؟فرمودند:همانا رومیان کفر ورزند؛ولی با ما دشمنی نکنند و به راستی که شامیان کفر ورزند و با ما دشمنی کنند.

[٢٩٠١]6-امام صادق علیه السّلام فرمود:با آنها-یعنی مرجئه-هم نشین نشوید.

خداوند آنان و ملت های مشرک را لعنت کند که در هیچ چیز خدا را نمی پرستند.

باب دلجوئی شدگان

[٢٩٠٢]١-امام باقر علیه السّلام فرمود:دلجوئی شدگان مردمی بودند که خدا را یگانه

ص :١65

موسی بن بکر؛و علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس عن رجل، جمیعا عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

المؤلّفه قلوبهم قوم وحّدوا اللّه و خلعوا عباده من یعبد من دون اللّه و لم تدخل المعرفه قلوبهم أنّ محمّدا رسول،اللّه و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یتألّفهم و یعرّفهم لکیما یعرفوا و یعلّمهم.

[٢٩٠٣]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عمر بن أذینه، عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ قال:هم قوم وحّدوا اللّه عزّ و جلّ و خلعوا عباده من یعبد من دون اللّه و شهدوا أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هم فی ذلک شکّاک فی بعض ما جاء به محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فأمر اللّه عزّ و جلّ نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أن یتألّفهم بالمال و العطاء لکی یحسن إسلامهم و یثبتوا علی دینهم الّذی دخلوا فیه و أقرّوا به.و إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یوم حنین تألّف رؤساء العرب من قریش و سائر مضر،منهم أبو سفیان بن حرب و عیینه بن حصین الفزاریّ و أشباههم من النّاس فغضبت الأنصار و اجتمعت إلی سعد بن عباده فانطلق بهم إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بالجعرانه فقال:یا رسول اللّه،أتأذن لی فی الکلام؟فقال:نعم فقال:إن کان هذا الأمر من هذه الأموال الّتی قسمت بین قومک شیئا أنزله اللّه رضینا،و إن کان غیر ذلک لم نرض؛قال زراره:و سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا معشر الأنصار،أکلّکم علی قول سیّدکم سعد؟فقالوا:سیّدنا اللّه و رسوله،ثمّ قالوا فی الثّالثه:نحن علی مثل قوله و رأیه؛قال زراره:فسمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:فحطّ اللّه نورهم.

و فرض اللّه للمؤلّفه قلوبهم سهما فی القرآن.

ص :١66

دانستند و از پرستش جز خدا دست برداشته بودند؛ولی شناختن اینکه محمد -درود خدا بر او و خاندانش باد-فرستاده خداست در دلشان وارد نشده بود و رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-همواره دل آنها را به دست می آورد (و به خود نزدیک می کرد)و به آنها می فهماند تا بفهمند و به آنها[آنچه لازم بود] می آموخت.

[٢٩٠٣]٢-زراره گوید:از امام باقر علیه السّلام درباره فرمایش خدای بزرگ و گرامی که«و کسانی که دلشان به دست آورده می شود»[توبه(٩):6٠].پرسیدم،فرمود:آنها مردمی بودند که خدای عزّتمند را یگانه دانستند و از پرستش هرکه جز خدا دست برداشتند و گواهی دادند که شایستۀ پرستشی جز خداوند نیست و محمد-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرستاده خدا است؛ولی در برخی از آنچه محمد-درود خدا بر او و خاندانش باد-آورده بود،تردید داشتند،پس خدای شکوهمند به پیامبرش دستور داد که با دارایی و بخشش،آنها را به اسلام نزدیک کند تا اسلامشان نیکو گردد و بر دینی پابرجا باشند که بدان درآمده و اعتراف کرده اند.

رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-در جنگ حنین از رؤسای عرب از قریش و دیگر قبیله های مضرّ دل جویی کرد که ابو سفیان بن حرب و عیینه بن حصین فزاری و مردم مانندشان از آنها بودند؛پس انصار(از این کار)خشمگین شدند و در نزد سعد بن عباده گردآمدند و سعد آنها را در جعرانه(محلی میان مکه و مدینه)خدمت پیامبر آورد و گفت:ای رسول خدا،آیا اجازه می دهید سخن گویم؟فرمود:آری.گفت:اگر این اموال را که میان مردم خود تقسیم کردی،کاری بود که خدا دستور داده بود،ما خرسندیم و اگر جز این است،ما خرسند نیستیم.زراره گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام فرمود:پس رسول خدا فرمود:ای گروه انصار!آیا همه شما با گفته بزرگتان سعد هم آهنگ هستید؟ گفتند:خدا و رسولش،آقا و بزرگ ما است.(تا سه مرتبه این پرسش و پاسخ تکرار شد)و در مرتبه سوم گفتند:ما هم گفته و نظر او را داریم.زراره گوید:

شنیدم که امام باقر علیه السّلام فرمود:پس خداوند هم روشنایی ایمانشان را پایین آورد و برای دل به دست آورده شدگان در قرآن سهمی مقرّر کرد.

ص :١6٧

[٢٩٠4]٣-علیّ،عن محمّد بن عیسی،عن یونس عن رجل،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

المؤلّفه قلوبهم لم یکونوا قطّ أکثر منهم الیوم.

[٢٩٠5]4-علیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن إسحاق بن غالب قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا إسحاق،کم تری أهل هذه الآیه: فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهٰا رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْهٰا إِذٰا هُمْ یَسْخَطُونَ ؟قال:ثمّ قال:هم أکثر من ثلثی النّاس.

[٢٩٠6]5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن حسّان،عن موسی بن بکر،عن رجل قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:ما کانت المؤلّفه قلوبهم قطّ أکثر منهم الیوم،و هم قوم وحّدوا اللّه و خرجوا من الشّرک و لم تدخل معرفه محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قلوبهم، و ما جاء به فتألّفهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و تألّفهم المؤمنون بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لکیما یعرفوا.

باب فی ذکر المنافقین و الضّلاّل و إبلیس فی الدّعوه

[٢٩٠٧]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل قال:

کان الطّیّار یقول لی:إبلیس لیس من الملائکه و إنّما أمرت الملائکه بالسّجود لآدم علیه السّلام فقال إبلیس:لا أسجد،فما لإبلیس یعصی حین لم یسجد و لیس هو من الملائکه؟قال:فدخلت أنا و هو علی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:فأحسن و اللّه فی المسأله؛فقال:جعلت فداک،أرأیت ما ندب اللّه عزّ و جلّ إلیه

ص :١6٨

[٢٩٠4]٣-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرگز دل به دست آورده شدگان بیشتر از امروز نبوده اند.

[٢٩٠5]4-اسحاق بن غالب گوید:حضرت امام صادق علیه السّلام به من فرمود:ای اسحاق!به نظر تو اهل این آیه چقدر هستند:«پس اگر از آن[اموال]به ایشان داده شود،خشنود می گردند و اگر از آن به ایشان داده نشود به ناگاه به خشم می آیند».

[توبه(٩):5٨]گوید:سپس حضرت فرمود:آنان بیشتر از دو سوم مردم هستند.

[٢٩٠6]5-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرگز دل به دست آورده شدگان از امروز بیشتر نبودند و آنان مردمی بودند که خدا را به یگانگی شناختند و از شرک بیرون آمدند و شناخت اینکه محمد-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرستاده خداست و آنچه از طرف خدا آورده است در دل هاشان جای نگرفت،پس رسول خدا- درود خدا بر او و خاندانش باد-از آنان دل جویی کرد و نیز مؤمنان پس از رسول خدا دل آنان را به دست آوردند تا شناخت بیابند.

باب در بیان اشتراک دورویان و گمراهان و شیطان در دعوت الهی

[٢٩٠٧]١-جمیل گوید:طیّار به من می گفت:شیطان از فرشتگان نبود و جز این نیست که فرشتگان برای سجده به آدم دستور یافتند و شیطان گفت:سجده نمی کنم.پس چرا شیطان گنه کار شود آن گاه که سجده نکرد با اینکه او از فرشتگان نبود؟گوید:من و او به خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدیم و به خدا سوگند،پرسش خود را به نیکی طرح کرد و گفت:قربانت گردم؛بفرمایید آنچه خداوند فرازمند،مؤمنان را در فرمایش خود بدان خوانده است که:«ای کسانی

ص :١6٩

المؤمنین من قوله: یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أدخل فی ذلک المنافقون معهم؟ قال:نعم و الضّلاّل و کلّ من أقرّ بالدّعوه الظّاهره،و کان إبلیس ممّن أقرّ بالدّعوه الظّاهره معهم.

باب فی قوله تعالی و من النّاس من یعبد اللّه علی حرف

[٢٩٠٨]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عمر بن أذینه، عن الفضیل و زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّٰهَ عَلیٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصٰابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلیٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهَ قال زراره:

سألت عنها أبا جعفر علیه السّلام فقال:هؤلاء قوم عبدوا اللّه و خلعوا عباده من یعبد من دون اللّه و شکّوا فی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ما جاء به فتکلّموا بالإسلام و شهدوا أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه و أقرّوا بالقرآن و هم فی ذلک شاکّون فی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ما جاء به و لیسوا شکّاکا فی اللّه،قال اللّه عزّ و جلّ: وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّٰهَ عَلیٰ حَرْفٍ یعنی علی شکّ فی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ما جاء به، فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیْرٌ یعنی عافیه فی نفسه و ماله و ولده، اِطْمَأَنَّ بِهِ و رضی به، وَ إِنْ أَصٰابَتْهُ فِتْنَهٌ یعنی بلاء فی جسده أو ماله تطیّر و کره المقام علی الإقرار بالنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرجع إلی الوقوف و،الشّکّ فنصب العداوه للّه و لرسوله و الجحود بالنّبیّ و ما جاء به.

[٢٩٠٩]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن موسی بن بکر،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّٰهَ عَلیٰ حَرْفٍ قال:هم

ص :١٧٠

که ایمان آورده اید»،آیا دورویان هم با مؤمنان مورد خطاب آیه هستند؟فرمود:

آری و نیز گمراهان و هرکسی که به دعوت آشکار(اسلام)اعتراف نموده است و شیطان هم از کسانی بود که به دعوت آشکارا با فرشتگان اعتراف کرده بود.

باب در بیان گفتار خدای برتر «و بعضی از مردم خدا را بر یک حال می پرستند»

[٢٩٠٨]١-زراره گوید:از امام باقر علیه السّلام درباره فرمایش خداوند بزرگ و گرامی که«و از میان مردم کسی است که خدا را فقط بر یک حال[و بدون عمل] می پرستد.پس اگر خیری به او رسد بدان اطمینان یابد و چون بلایی بدو رسد روی برتابد.

در دنیا و آخرت زیان دیده است».[حج(٢٢):١١]پرسیدم؛پس فرمود:آنان مردمی بودند که خدا را پرستیدند و از پرستش هرکس جز خدا کناره گرفتند؛ولی درباره محمّد-درود خدا بر او و خاندانش باد-و آنچه آورده بود،تردید کردند؛پس اسلام را با زبان پذیرفتند و گواهی دادند که شایستۀ پرستشی جز خداوند نیست و محمد-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرستاده خدا است و به قرآن نیز اعتراف کردند؛ولی با این حال درباره محمد و آنچه آورده بود،به تردید افتادند و در مورد خداوند تردید نداشتند.خدای فرازمند فرماید:«و از میان مردم،کسی است که خدا را فقط بر یک حال[و بدون عمل]می پرستد»یعنی تردید در مورد محمّد و آنچه آورده است.«پس اگر خیری به او رسد»یعنی عافیت در خود و دارایی و فرزندش.«بدان اطمینان یابد»بدان خرسند شود.«و چون بلایی بدو رسد»یعنی گرفتاری در تن یا دارایی اش که آن را به فال بد گیرد و از استواری بر اعتراف به پیامبر-درود خدا بر او و خاندانش باد-بدش آید و به درنگ کردن و تردید برگشت کند و با خدا و رسولش دشمنی ورزد و پیامبر و آنچه را آورده است، انکار کند.

[٢٩٠٩]٢-زراره گوید:از امام باقر علیه السّلام،تفسیر گفتار خدای فرازمند را که«و از میان مردم کسی است که خدا را فقط بر یک حال می پرستد»پرسیدم،فرمود،آنان

ص :١٧١

قوم وحّدوا اللّه و خلعوا عباده من یعبد من دون اللّه فخرجوا من الشّرک و لم یعرفوا أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رسول اللّه،فهم یعبدون اللّه علی شکّ فی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ما جاء به،فأتوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و قالوا:ننظر فإن کثرت أموالنا و عوفینا فی أنفسنا و أولادنا علمنا أنّه صادق و أنّه رسول اللّه و إن کان غیر ذلک نظرنا قال اللّه عزّ و جلّ: فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ یعنی عافیه فی الدّنیا، وَ إِنْ أَصٰابَتْهُ فِتْنَهٌ یعنی بلاء فی نفسه[و ماله]، اِنْقَلَبَ عَلیٰ وَجْهِهِ انقلب علی شکّه إلی الشّرک، خَسِرَ الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهَ ذٰلِکَ هُوَ الْخُسْرٰانُ الْمُبِینُ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لاٰ یَضُرُّهُ وَ مٰا لاٰ یَنْفَعُهُ قال:ینقلب مشرکا یدعو غیر اللّه و یعبد غیره،فمنهم من یعرف و یدخل الإیمان قلبه فیؤمن و یصدّق و یزول عن منزلته من الشّکّ إلی الإیمان و منهم من یثبت علی شکّه و منهم من ینقلب إلی الشّرک.

علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن رجل،عن زراره مثله.

باب أدنی ما یکون به العبد مؤمنا أو کافرا أو ضالاّ

[٢٩١٠]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ،عن ابن أذینه،عن أبان بن عیّاش،عن سلیم بن قیس قال:

سمعت علیّا صلوات اللّه علیه یقول و أتاه رجل فقال له:ما أدنی ما یکون به العبد مؤمنا و أدنی ما یکون به العبد کافرا و أدنی ما یکون به العبد ضالاّ؟فقال له:قد سألت فافهم الجواب:أمّا أدنی ما یکون به العبد مؤمنا أن یعرّفه اللّه تبارک و تعالی نفسه فیقرّ له بالطّاعه و یعرّفه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فیقرّ له بالطّاعه و یعرّفه إمامه و حجّته فی أرضه و شاهده علی خلقه فیقرّ له بالطّاعه،قلت له:یا أمیر المؤمنین،و إن جهل جمیع الأشیاء إلاّ ما وصفت؟قال:نعم إذا أمر أطاع

ص :١٧٢

مردمی بودند که خدا را به یگانگی شناختند و از پرستش هرکس جز خدا کناره گرفتند،پس از شرک درآمدند؛ولی نفهمیدند که محمد،فرستادۀ خدا است، بنابراین با تردید درباره محمد و آنچه آورده بود،خدا را می پرستیدند.اینان نزد رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-آمدند و گفتند:ما می نگریم که اگر دارایی هایمان زیاد شد و در تنمان و فرزندانمان تندرستی یافتیم،خواهیم دانست که او راست گو و فرستاده خدا است و اگر جز این بود،درنگ می کنیم.

خداوند فرازمند فرمود:«پس اگر خیری به او رسد بدان اطمینان یابد»یعنی تندرستی در دنیا.«و چون بلایی بدو رسد»یعنی گرفتاری در تن و دارایی.«روی برتابد»یعنی با تردیدش به شرک بازگردد.«در دنیا و آخرت زیان دیده است.این است همان زیان آشکار به جای خدا چیزی را می خواند که نه زیانی به او می رساند و نه سودش می دهد»[حج(٢٢):١١-١٢]فرمود:به شرک بازگشت کند،جز خدا را بخواند و جز او را بپرستد؛پس برخی از آنان می فهمند و ایمان در دلشان وارد شود،آن گاه ایمان آورند و باور کنند و از سرمنزل تردید به ایمان درآیند و بعضی از آنان در تردیدشان پابرجا باشند و برخی به شرک برگردند.

علی بن ابراهیم نیز همانند این حدیث را از زراره روایت کند.

باب کمتر چیزی که بنده به وسیله آن مؤمن یا کافر یا گمراه شود

[٢٩١٠]١-سلیم بن قیس گوید:شنیدم مردی به علی علیه السّلام که نزد آن حضرت آمده بود،عرض کرد:کمتر چیزی که بنده به وسیله آن مؤمن می شود،چیست و کمتر چیزی که بنده به سبب آن کافر می گردد،چیست و کمتر چیزی که بنده به واسطۀ آن گمراه می شود،چیست؟حضرت به او فرمود:پرسشی کردی،پس پاسخش را درک کن.امّا کمتر چیزی که بنده به وسیله آن مؤمن می شود،این است که خداوند پرخیر و برتر خودش را به او بشناساند،پس(بنده)به فرمانبرداری او اعتراف کند و پیامبرش را به او بشناساند،پس به فرمانبرداری او نیز معترف باشد و نیز امام و حجّت خود را در زمین و گواهش را بر آفریده اش بشناساند و او هم به فرمانبرداریش اقرار کند.من(سلیم)عرض کردم:ای امیر مؤمنان،اگرچه همه چیز را به جز آنچه بیان کردی،نداند؟فرمود:آری.هرگاه دستور یابد،فرمان برد و هرگاه بازداشته شود،بازایستد.

ص :١٧٣

و إذا نهی انتهی.و أدنی ما یکون به العبد کافرا من زعم أنّ شیئا نهی اللّه عنه أنّ اللّه أمر به و نصبه دینا یتولّی علیه و یزعم أنّه یعبد الّذی أمره به و إنّما یعبد الشّیطان.و أدنی ما یکون به العبد ضالاّ أن لا یعرف حجّه اللّه تبارک و تعالی و شاهده علی عباده الّذی أمر اللّه عزّ و جلّ بطاعته و فرض ولایته؛قلت:یا أمیر المؤمنین،صفهم لی فقال:الّذین قرنهم اللّه عزّ و جلّ بنفسه و نبیّه فقال: یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قلت:یا أمیر المؤمنین،جعلنی اللّه فداک أوضح لی؟فقال:الّذین قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی آخر خطبته یوم قبضه اللّه عزّ و جلّ إلیه:إنّی قد ترکت فیکم أمرین لن تضلّوا بعدی ما إن تمسّکتم بهما:کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی،فإنّ اللّطیف الخبیر قد عهد إلیّ أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض کهاتین و جمع بین مسبّحتیه و لا أقول کهاتین و جمع بین المسبّحه و الوسطی فتسبق إحداهما الأخری، فتمسّکوا بهما لا تزلّوا و لا تضلّوا و لا تقدّموهم فتضلّوا.

باب

[٢٩١١]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن القاسم بن محمّد،عن المنقریّ،عن سفیان بن عیینه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ بنی أمیّه أطلقوا للنّاس تعلیم الإیمان و لم یطلقوا تعلیم الشّرک لکی إذا حملوهم علیه لم یعرفوه.

باب ثبوت الإیمان و هل یجوز أن ینقله اللّه

[٢٩١٢]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن حسین بن نعیم الصّحّاف قال:

ص :١٧4

کمتر چیزی که بنده به سبب آن کافر می گردد،کسی است که پندارد چیزی که خدا از آن بازداشته،به آن دستور داده است و همان را دین خود سازد و در پی آن رود و گمان کند خدایی را که به آن کار دستور داده می پرستد درحالی که تنها شیطان را می پرستد.

کمتر چیزی که بنده به واسطه آن گمراه می شود،این است که حجت خداوند پرخیر و برتر و گواهش بر بندگان را نشناسد،آنکه خداوند فرازمند به فرمان بردنش دستور داده و ولایتش را واجب کرده است.عرض کردم:ای امیر مؤمنان، آنان را برایم توصیف نما.فرمود:آنان که خدای بزرگ و گرامی به خود و پیامبرش نزدیک کرده و فرموده است:«ای کسانی که ایمان آورده اید!خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را[نیز]اطاعت کنید»[نساء(4):5٩].

عرض کردم:ای امیر مؤمنان،خدا مرا قربانت کند؛برایم شرح بده.فرمود:

آنان که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-در آخرین خطبه اش،روزی که خدای بزرگ و گرامی جانش را گرفت،فرمود:همانا من دو چیز در میان شما به جا می گذارم که هرگز پس از من گمراه نشوید تا آن گاه که بدان ها چنگ زده اید:

کتاب خدا و ذرّیه ام که خاندان منند؛پس همانا خدای لطیف و آگاه به من سفارش کرده که آن دو از هم جدا نگردند تا در کنار حوض بر من آیند،مانند این دو-و دو انگشت سبّابه اش را به هم چسباند-و این دو را نمی گویم-و انگشت سبّابه و میانی را به هم چسباند-که یکی از آن دو بر دیگری پیشی گیرد.پس به هر دو چنگ زنید تا بلغزید و گمراه نگردید و خود را به جلو نیندازید که گمراه می شوید.

باب

[٢٩١١]١-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا بنی امیه،مردم را در آموختن ایمان رها کردند و آموختن شرک را آزاد نگذاردند؛برای این که هرگاه بر آن وامی داشتند،آن را نمی شناختند(و نمی پذیرفتند).

باب پایداری ایمان و اینکه آیا رواست خدا ایمان را از کسی بگیرد؟

[٢٩١٢]١-حسین نعیم صحّاف گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:چرا مردی

ص :١٧5

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:لم یکون الرّجل عند اللّه مؤمنا قد ثبت له الإیمان عنده ثمّ ینقله اللّه بعد من الإیمان إلی الکفر؟قال:فقال:إنّ اللّه عزّ و جلّ هو العدل إنّما دعا العباد إلی الإیمان به لا إلی الکفر و لا یدعو أحدا إلی الکفر به، فمن آمن باللّه ثمّ ثبت له الإیمان عند اللّه لم ینقله اللّه عزّ و جلّ[بعد ذلک]من الإیمان إلی الکفر،قلت له:فیکون الرّجل کافرا قد ثبت له الکفر عند اللّه ثمّ ینقله بعد ذلک من الکفر إلی الإیمان؟قال:فقال:إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق النّاس کلّهم علی الفطره الّتی فطرهم علیها لا یعرفون إیمانا بشریعه و لا کفرا بجحود، ثمّ بعث اللّه الرّسل تدعوا العباد إلی الإیمان به،فمنهم من هدی اللّه و منهم من لم یهده اللّه.

باب المعارین

[٢٩١٣]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

سمعته یقول:إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق خلقا للإیمان لا زوال له و خلق خلقا للکفر لا زوال له و خلق خلقا بین ذلک و استودع بعضهم الإیمان،فإن یشأ أن یتمّه لهم أتمّه و إن یشأ أن یسلبهم إیّاه سلبهم و کان فلان منهم معارا.

[٢٩١4]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسین بن سعید،عن فضاله بن أیّوب و القاسم بن محمّد الجوهریّ،عن کلیب بن معاویه الأسدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ العبد یصبح مؤمنا و یمسی کافرا و یصبح کافرا و یمسی مؤمنا و قوم یعارون الإیمان ثمّ یسلبونه و یسمّون المعارین،ثمّ قال:فلان منهم.

ص :١٧6

نزد خدا مؤمن باشد و ایمانش نزد خدا پایدار گردد،سپس خداوند پس از آن او را از ایمان به کفر ببرد؟گوید:حضرت فرمود:همانا خداوند فرازمند دادگر است و جز این نیست که بندگان را به ایمان به خود خوانده است نه به کفر و کسی را به کفر نمی خواند؛پس هرکس به خداوند ایمان آورد،سپس ایمانش نزد خداوند پایدار گردد،خداوند بزرگ و گرامی پس از آن او را از ایمان به کفر وارد نکند.

عرض کردم:گاهی مردی کافر می باشد که کفرش نزد خداوند پایدار است،سپس خداوند پس از آن او را از کفر به ایمان برد؟گوید:حضرت فرمود:به راستی خدای بزرگ و گرامی همۀ مردم را بر فطرتی ساده آفرید که ایمان به آیینی را و کفر با انکار را نمی دانند،سپس خداوند رسولانی برانگیخت که بندگانش را به طرف ایمان به او بخوانند.پس برخی از آنان را خداوند هدایت و بعضی را راهنمایی نفرمود.

باب صاحبان ایمان عاریتی

[٢٩١٣]١-محمد بن مسلم از یکی از دو امام باقر و امام صادق علیهما السّلام روایت کند و گوید:شنیدم که می فرمود:همانا خداوند بزرگ و گرامی آفریدگانی برای ایمان آفرید که همیشگی است و آفریدگانی برای کفر آفرید که دایمی است و آفریدگانی هم میان این دو پدید آورد و ایمان را به برخی ودیعه داد که اگر بخواهد برای آنها به پایان رساند،می رساند و اگر بخواهد آن را از آنها بگیرد، می گیرد و فلان کس(ظاهرا ابو الخطاب محمد بن مقلاص)از آنان بود که ایمانش عاریتی بود.

[٢٩١4]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا بنده ای در حال مؤمن بودن بامداد و در حال کفر شام کند و بامداد کند در حالی که کافر است و به شام رسد در حالی که مؤمن است و مردمی ایمانشان عاریتی است و سپس از آنها گرفته شود و به آنها عاریت داده شدگان گویند.سپس فرمود:فلانی از آنان است.

ص :١٧٧

[٢٩١5]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حفص بن البختریّ و غیره،عن عیسی شلقان قال:

کنت قاعدا فمرّ أبو الحسن موسی علیه السّلام و معه بهمه قال:قلت:یا غلام،ما تری ما یصنع أبوک؟یأمرنا بالشّیء ثمّ ینهانا عنه،أمرنا أن نتولّی أبا الخطّاب ثمّ أمرنا أن نلعنه و نتبرّأ منه؛فقال أبو الحسن علیه السّلام و هو غلام:إنّ اللّه خلق خلقا للإیمان لا زوال له و خلق خلقا للکفر لا زوال له و خلق خلقا بین ذلک أعاره الإیمان یسمّون المعارین،إذا شاء سلبهم و کان أبو الخطّاب ممّن أعیر الإیمان،قال:فدخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فأخبرته ما قلت لأبی الحسن علیه السّلام و ما قال لی:فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّه نبعه نبوّه.

[٢٩١6]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن إسماعیل بن مرّار،عن یونس،عن بعض أصحابنا،عن أبی الحسن صلوات اللّه علیه قال:

إنّ اللّه خلق النّبیّین علی النّبوّه فلا یکونون إلاّ أنبیاء و خلق المؤمنین علی الإیمان فلا یکونون إلاّ مؤمنین و أعار قوما إیمانا،فإن شاء تمّمه لهم و إن شاء سلبهم إیّاه،قال:و فیهم جرت: فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ؛ و قال لی:إنّ فلانا کان مستودعا إیمانه،فلمّا کذب علینا سلب إیمانه ذلک.

[٢٩١٧]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن القاسم بن حبیب،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه جبل النّبیّین علی نبوّتهم فلا یرتدّون أبدا و جبل الأوصیاء علی وصایاهم فلا یرتدّون أبدا و جبل بعض المؤمنین علی الإیمان فلا یرتدّون أبدا؛و منهم من أعیر الإیمان عاریّه فإذا هو دعا و ألحّ فی الدّعاء مات علی الإیمان.

ص :١٧٨

[٢٩١5]٣-عیسی شلقان گوید:نشسته بودم که حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام با برّه ای گذر کرد.گوید:عرض کردم:ای پسر،می بینی پدرت چه می کند؟به چیزی دستور می دهد و سپس از آن بازمی دارد.به ما دستور داد که ابو الخطاب را دوست بداریم،سپس فرمان داد که او را نفرین کنیم و از او بیزاری جوییم.امام کاظم علیه السّلام در حالی که پسر بچّه ای بود،فرمود:همانا خداوند آفریدگانی برای ایمان آفرید که همیشگی است و آفریدگانی برای کفر آفرید که دایمی است و آفریدگانی میان آن دو پدید آورد که ایمان را به آنان عاریت داد و آنان عاریت داده شدگان نامیده شوند.هرگاه خواهد از ایشان بگیرد و ابو الخطاب از کسانی است که ایمانش عاریتی باشد.گوید:پس از آن خدمت حضرت صادق علیه السّلام رسیدم و آنچه به ابو الحسن امام کاظم علیه السّلام گفته بودم و پاسخی که برایم داده بود،خبر دادم، حضرت فرمود:این کلام از جوشش نبوّت باشد.

[٢٩١6]4-ابو الحسن موسی بن جعفر-درود خدا بر او باد-فرمود:همانا خداوند پیامبران را به پیامبری آفرید که جز پیامبر نباشند و مؤمنان را بر ایمان آفرید که جز مؤمن نباشند و به مردمی ایمان را عاریت داد،پس اگر خواهد برای آنان تمام کند و اگر خواهد از آنان بازستاند.فرمود:و(این آیه)ایشان را شامل است:«پس[برای شما]قرارگاه و محل امانتی[مقرر کرد]»[انعام(6):٩٨]و به من فرمود:فلانی ایمانش به عاریت داده شده بود و چون بر ما دروغ بست،آن ایمان از او ستانده شد.

[٢٩١٧]5-امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند پیامبران را بر سرشت نبوّت آفرید، پس هیچ گاه مرتد نشوند و جانشینان را بر سرشت وصیت هاشان آفرید که هرگز برنمی گردند و بعضی از مؤمنان را بر نهاد ایمان پدید آورد که آنان هم هرگز بر نمی گردند و برخی از ایشان،ایمانش عاریتی باشد؛پس هرگاه دعا کند و در دعا پافشارد با ایمان بمیرد.

ص :١٧٩

باب فی علامه المعار

[٢٩١٨]١-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن المفضّل الجعفیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ الحسره و النّدامه و الویل کلّه لمن لم ینتفع بما أبصره و لم یدر ما الأمر الّذی هو علیه مقیم،أنفع له أم ضرّ؛قلت له:فبم یعرف النّاجی من هؤلاء جعلت فداک؟قال:من کان فعله لقوله موافقا فأثبت له الشّهاده بالنّجاه و من لم یکن فعله لقوله موافقا فإنّما ذلک مستودع.

باب سهو القلب

[٢٩١٩]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جعفر بن عثمان، عن سماعه،عن أبی بصیر و غیره قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ القلب لیکون السّاعه من اللّیل و النّهار ما فیه کفر و لا إیمان کالثّوب الخلق،قال:ثمّ قال لی:أما تجد ذلک من نفسک؟قال:ثمّ تکون النّکته من اللّه فی القلب بما شاء من کفر و إیمان.

عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن الحسین،عن محمّد بن أبی عمیر مثله.

[٢٩٢٠]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن العبّاس بن معروف،عن حمّاد بن عیسی،عن الحسین بن المختار،عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:یکون القلب ما فیه إیمان و لا کفر،شبه المضغه،أ ما یجد أحدکم ذلک؟

[٢٩٢١]٣-محمّد بن یحیی،عن العمرکیّ بن علیّ،عن علیّ بن جعفر،

ص :١٨٠

باب در نشانۀ عاریت دار

[٢٩١٨]١-مفضّل جعفی گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:حسرت،پشیمانی و وای،همه اینها برای کسانی است که بدانچه بیند،سود نبرد و نداند برچه چیزی(روش و عقیده ای)پابرجاست.آیا برایش سودمند است یا زیان مند؟ عرض کردم:قربانت گردم؛پس از میان مردم رستگارشان با چه چیزی شناخته می شود؟فرمود:هرکس که کردارش با گفتارش هماهنگ باشد،گواهی به رهایی برای او استوار شده است و هرکس کردارش با گفتارش هماهنگ نباشد،ایمانش عاریتی باشد.

باب فراموشی دل

[٢٩١٩]١-ابو بصیر و دیگران گویند:امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا ساعتی از شب و روز بر دل بگذرد که بسان لباس کهنه نه کفر در آن است و نه ایمان.گوید:سپس حضرت به من فرمود:آیا تو چنین چیزی را در خودت درک نکرده ای؟فرمود:سپس از طرف خدا است که هرطور بخواهد نقطه ای به دل زند کفر باشد یا ایمان.

همانند این روایت از محمد بن ابی عمیر حدیث شده است.

[٢٩٢٠]٢-ابو بصیر گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود:گاهی در دل ایمان و کفر نباشد؛مانند قطعۀ گوشت.آیا یکی از شما این را در نیافته است؟

[٢٩٢١]٣-امام موسی بن جعفر علیهما السّلام فرمود:به راستی خداوند دل های مؤمنان

ص :١٨١

عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

إنّ اللّه خلق قلوب المؤمنین مطویّه مبهمه علی الإیمان،فإذا أراد استناره ما فیها نضحها بالحکمه و زرعها بالعلم و زارعها و القیّم علیها ربّ العالمین.

[٢٩٢٢]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن الحسین بن المختار،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ القلب لیترجّج فیما بین الصّدر و الحنجره حتّی یعقد علی الإیمان،فإذا عقد علی الإیمان قرّ و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ:«و من یؤمن باللّه یهد قلبه.»

[٢٩٢٣]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن فضّال، عن أبی جمیله،عن محمّد الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ القلب لیتجلجل فی الجوف یطلب الحقّ،فإذا أصابه اطمأنّ و قرّ،ثمّ تلا أبو عبد اللّه علیه السّلام هذه الآیه: فَمَنْ یُرِدِ اللّٰهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ إلی قوله کَأَنَّمٰا یَصَّعَّدُ فِی السَّمٰاءِ.

[٢٩٢4]6-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن أبی المغراء،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:إنّ القلب یکون فی السّاعه من اللّیل و النّهار لیس فیه إیمان و لا کفر،أما تجد ذلک؟ثمّ تکون بعد ذلک نکته من اللّه فی قلب عبده بما شاء إن شاء بإیمان و إن شاء بکفر.

[٢٩٢5]٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن الحسن بن شمّون،عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن،عن عبد اللّه بن القاسم،عن یونس بن ظبیان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه خلق قلوب المؤمنین مبهمه علی الإیمان،فإذا أراد استناره ما فیها

ص :١٨٢

را پیچیده و دربسته به ایمان آفرید،پس هرگاه بخواهد آنچه در آن است بدرخشد،با حکمت آبیارش کند و تخم دانش در آن بیفشاند و پروردگار جهانیان،کشت کار و سرپرست آن است.

[٢٩٢٢]4-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا دل میان سینه و گلوگاه در نوسان است تا اینکه به ایمان بسته شود،پس هرگاه به ایمان گره خورد،قرار گیرد و این است فرمایش خداوند بزرگ و گرامی:«و کسی که به خدا بگرود،دلش را به راه آورد» [تغابن(64):١١].

[٢٩٢٣]5-امام صادق علیه السّلام فرمود:به راستی دل در درون انسان پریشان و لرزان است و حقّ را می جوید،پس هرگاه بدان رسد،آرامش یابد و قرار گیرد؛ سپس حضرت این آیه را خواند:«پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید،دلش را به پذیرش اسلام می گشاید و هرکه را بخواهد گمراه کند،دلش را سخت تنگ می گرداند؛ چنان که گویی به زحمت در آسمان بالا می رود»[انعام(6):١٢5].

[٢٩٢4]6-ابو بصیر گوید:شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:همانا ساعتی از شب و روز بر دل بگذرد که نه کفر در آن است و نه ایمان.آیا چنین درنیافته ای؟سپس پس از آن از طرف خدا به آنچه خواهد نقطه ای در دل بنده اش بیفتد.اگر خواهد ایمان و اگر بخواهد کفر(بیفتد).

[٢٩٢5]٧-امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند دل های مؤمنان را دربسته به ایمان آفرید،پس هرگاه بخواهد آنچه درون آن است بدرخشد با حکمت آنها را بگشاید و

ص :١٨٣

فتحها بالحکمه و زرعها بالعلم و زارعها و القیّم علیها ربّ العالمین

باب فی ظلمه قلب المنافق و إن أعطی اللّسان و نور قلب المؤمن و إن قصر به لسانه

[٢٩٢6]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن فضّال،عن علیّ بن عقبه،عن عمر،و عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لنا ذات یوم:تجد الرّجل لا یخطی بلام و لا واو خطیبا مصقعا و لقلبه أشدّ ظلمه من اللّیل المظلم و تجد الرّجل لا یستطیع یعبّر عمّا فی قلبه بلسانه و قلبه یزهر کما یزهر المصباح.

[٢٩٢٧]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن هارون بن الجهم،عن المفضّل،عن سعد،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ القلوب أربعه:قلب فیه نفاق و إیمان و قلب منکوس و قلب مطبوع و قلب أزهر أجرد فقلت:ما الأزهر؟قال:فیه کهیئه السّراج فأمّا المطبوع فقلب المنافق و أمّا الأزهر فقلب المؤمن إن أعطاه شکر و إن ابتلاه صبر و أمّا المنکوس فقلب المشرک،ثمّ قرأ هذه الآیه: أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلیٰ وَجْهِهِ أَهْدیٰ أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ فأمّا القلب الّذی فیه إیمان و نفاق فهم قوم کانوا بالطّائف،فإن أدرک أحدهم أجله علی نفاقه هلک و إن أدرکه علی إیمانه نجا.

[٢٩٢٨]٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

القلوب ثلاثه:قلب منکوس لا یعی شیئا من الخیر و هو قلب الکافر و قلب

ص :١٨4

تخم دانش در آن بکارد و پروردگار جهانیان کشت کار و سرپرست آنها است.

باب در تیرگی دل آدم دورو،گرچه زبان آور باشد و روشنی دل مؤمن،گرچه کوتاه زبان باشد

[٢٩٢6]١-عمرو گوید:روزی امام صادق علیه السّلام به ما فرمود:(گاهی)مردی را بینی که در سخنوری در یک لام یا واو اشتباه نکند.سخنوری زبردست و شیوا است؛ولی دلش از شب تاریک،تیره تر است و(گاهی)مردی را بینی که نتواند آنچه در دل دارد به زبان آورد و دلش هم چون چراغ فروزان است.

[٢٩٢٧]٢-سعد گوید که امام باقر علیه السّلام فرمود:دل ها چهارگونه اند:دلی که در آن دورویی و ایمان است و دلی که وارونه است و دلی که چرکین می باشد و دلی که فروزان و پاکیزه است.عرض کردم:فروزان کدام است؟فرمود:بسان چراغی در آن باشد.امّا دل چرکین،همان دل دورو باشد و اما دل فروزان،دل مؤمن است که اگر خدا به او بدهد.سپاس گوید و اگر گرفتارش سازد،شکیبایی کند و امّا دل وارونه،دل شرک ورز باشد؛سپس حضرت این آیه را خواند:«پس آیا آنکس که نگون سار راه می پیماید،هدایت یافته تر است یا آن کس که ایستاده بر راه راست می رود» [ملک(6٧):٢٢]؛اما دلی که در آن ایمان و دورویی است،دل مردمی باشد که در شهر طائف بودند،پس اگر یکی را در حال دورویی مرگش فرامی رسید،در هلاکت بود و اگر در حال ایمان مرگش فرامی رسید،رستگار بود.

[٢٩٢٨]٣-امام باقر علیه السّلام فرمود:دل ها سه گونه اند:دل وارونه که هیچ خوبی در آن جا نکند و آن دل کافر است و دلی که در آن نقطۀ سیاهی باشد و خوبی و بدی

ص :١٨5

فیه نکته سوداء فالخیر و الشّرّ فیه یعتلجان فأیّهما کانت منه غلب علیه و قلب مفتوح فیه مصابیح تزهر و لا یطفأ نوره إلی یوم القیامه و هو قلب المؤمن

باب فی تنقّل أحوال القلب

[٢٩٢٩]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد جمیعا،عن ابن محبوب،عن محمّد بن النّعمان الأحول،عن سلاّم بن المستنیر قال:

کنت عند أبی جعفر علیه السّلام فدخل علیه حمران بن أعین و سأله عن أشیاء،فلمّا همّ حمران بالقیام قال لأبی جعفر علیه السّلام:أخبرک أطال اللّه بقاءک لنا و أمتعنا بک أنّا نأتیک فما نخرج من عندک حتّی ترقّ قلوبنا و تسلو أنفسنا عن الدّنیا و یهون علینا ما فی أیدی النّاس من هذه الأموال،ثمّ نخرج من عندک فإذا صرنا مع النّاس و التّجّار أحببنا الدّنیا،قال:فقال أبو جعفر علیه السّلام:إنّما هی القلوب مرّه تصعب و مرّه تسهل.ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام أما إنّ أصحاب محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قالوا:یا رسول اللّه،نخاف علینا النّفاق،قال:فقال:و لم تخافون ذلک؟قالوا:إذا کنّا عندک فذکّرتنا و رغّبتنا و جلنا و نسینا الدّنیا و زهدنا حتّی کأنّا نعاین الآخره و الجنّه و النّار و نحن عندک،فإذا خرجنا من عندک و دخلنا هذه البیوت و شممنا الأولاد و رأینا العیال و الأهل یکاد أن نحوّل عن الحال الّتی کنّا علیها عندک و حتّی کأنّا لم نکن علی شیء،أفتخاف علینا أن یکون ذلک نفاقا؟فقال لهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:کلاّ إنّ هذه خطوات الشّیطان فیرغّبکم فی الدّنیا و اللّه لو تدومون علی الحاله الّتی وصفتم أنفسکم بها لصافحتکم الملائکه و مشیتم علی الماء و لو لا أنّکم تذنبون فتستغفرون اللّه لخلق اللّه خلقا حتّی یذنبوا ثمّ

ص :١٨6

در آن در کشمکش اند و هرکدام از آن دل باشد بر دیگری چیره گردد و دلی گشاده که چراغ هایی در آن فروزان است و روشنی اش تا روز رستاخیز خاموش نشود و آن دل مؤمن می باشد.

باب در دگرگونی حالات دل

[٢٩٢٩]١-سلام بن مستنیر گوید:من در خدمت امام باقر علیه السّلام بودم که حمران بن اعین وارد شد و چیزهایی از حضرت پرسید و وقتی خواست برخیزد به امام باقر علیه السّلام گفت:به شما خبر می دهم-خداوند عمر شما را دراز کند و ما را از وجودتان بهره مند سازد-که ما نزد شما می آییم و از پیش شما بیرون نمی رویم تا اینکه دل های ما نرم می شود و جان هایمان از این دنیا آرامش می یابد و آنچه از دارایی در دست مردم است بر ما پست و آسان می شود؛سپس از نزد شما بیرون می رویم و همین که پیش مردم و بازرگانان رویم،دنیا را دوست می داریم؟ گوید:حضرت فرمود:جز این نیست که دل ها گاهی سخت و گاهی نرم می شود.

سپس امام باقر علیه السّلام فرمود:همانا یاران محمد-درود خدا بر او و خاندانش باد- گفتند:ای رسول خدا،از دورویی بر خود ترسناکیم.فرمود:چرا از آن ترسناکید؟ گفتند:هرگاه نزد شماییم،شما به ما یادآوری و به آخرت تشویقمان می کنید و از خدا هراسانیم و دنیا را فراموش می کنیم و نسبت به آن بی میل می شویم تا آنجا که گویا آخرت و بهشت و دوزخ را می بینیم و(این همه هنگامی است که)نزد شماییم و آن گاه که از پیش شما بیرون رویم و به خانه ها درآییم و بوی فرزندان را بشنویم و زنان و خاندان را بنگریم،نزدیک است از حالتی که در نزد شما داشتیم برگردیم تا آنجا که گویا هیچ عقیده ای نداشتیم.آیا بر ما ترسانید که آن حالت،دورویی باشد؟رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-به آنان فرمود:هرگز.اینها وسوسه های شیطان است که شما را به دنیا تشویق می کند.

به خدا سوگند،اگر به همان حالتی که برای خودتان تعریف کردید،پیوسته می ماندید،هرآینه فرشتگان با شما دست می دادند و روی آب رونده بودید و اگر نبود که گناه می کنید و از خداوند آمرزش می خواهید،همانا خداوند آفریدگانی می آفرید که گناه مرتکب شوند و سپس از خداوند آمرزش خواهند و

ص :١٨٧

یستغفروا اللّه فیغفر[اللّه]لهم،إنّ المؤمن مفتّن توّاب أما سمعت قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ و قال: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ» ؟

باب الوسوسه و حدیث النّفس

[٢٩٣٠]١-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن محمّد بن حمران قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الوسوسه و إن کثرت،فقال:لا شیء فیها،تقول:لا إله إلاّ اللّه.

[٢٩٣١]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل بن درّاج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له:إنّه یقع فی قلبی أمر عظیم،فقال:قل:لا إله إلاّ اللّه.قال جمیل:

فکلّما وقع فی قلبی شیء قلت:لا إله إلاّ اللّه فیذهب عنّی.

[٢٩٣٢]٣-ابن أبی عمیر،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه هلکت،فقال له صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أتاک الخبیث فقال لک:من خلقک؟فقلت:اللّه،فقال لک:اللّه من خلقه؟فقال:إی و الّذی بعثک بالحقّ لکان کذا،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ذاک و اللّه محض الإیمان.

قال ابن أبی عمیر،فحدّثت بذلک عبد الرّحمن بن الحجّاج فقال:حدّثنی أبی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إنّما عنی بقوله:«هذا و اللّه محض الإیمان»خوفه أن یکون قد هلک حیث عرض له ذلک فی قلبه.

[٢٩٣٣]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی،عن أحمد

ص :١٨٨

خدا آنها را ببخشد.به راستی مؤمن(باگناه)گرفتار شود و بسیار توبه کند.آیا فرمایش خدای عزّتمند را نشنیده ای:«خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست می دارد»[بقره(٢):٢٢٢]و فرمود:«و اینکه از پروردگارتان آمرزش بخواهید،سپس به درگاه او توبه کنید»[هود(١١):٣].

باب بداندیشی(وسوسه)و حدیث نفس

[٢٩٣٠]١-محمد بن حمران گوید:از امام صادق علیه السّلام درباره بداندیشی گرچه بسیار باشد،پرسیدم.حضرت فرمود:چیزی در آن نیست.می گویی:لا اله الاّ اللّه (شایسته پرستشی جز خداوند نیست).

[٢٩٣١]٢-جمیل بن درّاج گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:در دلم چیز بزرگی خطور کرده است.فرمود:بگو:لا اله الاّ اللّه.جمیل گوید:هرگاه در دلم چیزی خطور می کرد،می گفتم:لا اله الاّ اللّه،پس از دلم بیرون می رفت.

[٢٩٣٢]٣-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:مردی خدمت پیامبر آمده و عرض کرد:ای رسول خدا،نابود شدم.حضرت به او فرمود:آن پلید نزد تو آمد و به تو گفت:چه کسی تو را آفرید؟تو گفتی:خدا؛پس به تو گفت:چه کسی خدا را آفریده است؟آن مرد عرض کرد:آری.سوگند به آنکه تو را به راستی برانگیخته است.چنین بوده است.رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:به خدا سوگند،این ایمان خالص باشد.ابن ابی عمیر گوید:این حدیث را به عبد الرحمن بن حجّاج روایت کردم،پس او گفت:پدرم از امام صادق علیه السّلام برایم حدیث کرد که فرمود:همانا مقصود رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد- از گفتارش که«به خدا سوگند،این ایمان خالص باشد»،همین ترس از نابودن شدن است،هنگامی که آن خاطره در دلش خطور کرده است.

[٢٩٣٣]4-علی بن مهزیار گوید:مردی به امام باقر علیه السّلام نامه ای نوشت و از گناهی

ص :١٨٩

بن محمّد جمیعا،عن علیّ بن مهزیار قال:

کتب رجل إلی أبی جعفر علیه السّلام یشکو إلیه لمما یخطر علی باله،فأجابه فی بعض کلامه:إنّ اللّه عزّ و جلّ إن شاء ثبّتک فلا یجعل لإبلیس علیک طریقا،قد شکا قوم إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لمما یعرض لهم لأن تهوی بهم الرّیح أو یقطّعوا أحبّ إلیهم من أن یتکلّموا به،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أتجدون ذلک؟قالوا نعم،فقال:

و الّذی نفسی بیده إنّ ذلک لصریح الإیمان،فإذا وجدتموه فقولوا:آمنّا باللّه و رسوله و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه

[٢٩٣4]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن محمّد،عن محمّد بن بکر بن جناح،عن زکریّا بن محمّد،عن أبی الیسع داود الأبزاریّ،عن حمران،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ رجلا أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه إنّنی نافقت،فقال:و اللّه ما نافقت و لو نافقت ما أتیتنی تعلمنی،ما الّذی رابک؟أظنّ العدوّ الحاضر أتاک فقال لک:من خلقک،فقلت:اللّه خلقنی،فقال لک:من خلق اللّه؟قال:إی و الّذی بعثک بالحقّ لکان کذا،فقال:إنّ الشّیطان أتاکم من قبل الأعمال فلم یقو علیکم فأتاکم من هذا الوجه لکی یستزلّکم،فإذا کان کذلک فلیذکر أحدکم اللّه وحده.

باب الاعتراف بالذّنوب و النّدم علیها

[٢٩٣5]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن علیّ الأحمسیّ عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

و اللّه ما ینجو من الذّنب إلاّ من أقرّ به.

قال:و قال أبو جعفر علیه السّلام:کفی بالنّدم توبه.

ص :١٩٠

که به ذهنش خطور می کند شکوه کرد.حضرت در ضمن نامه اش چنین پاسخ داد:همانا خدای بزرگ و گرامی اگر بخواهد تو را پایدار دارد و برای شیطان بر تو راهی قرار ندهد.مردمی از خاطره هایی که در دل آنان گذرد به پیامبر شکایت کردند که اگر باد آنها را به دوردست ها ببرد یا تکّه تکّه شوند برایشان دوست داشتنی تر است از آن سخن گویند.رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد- فرمود:این را دریافتید؟گفتند:آری.

حضرت فرمود:سوگند به آنکه جانم در دست اوست،این همان ایمان خالص باشد؛پس هرگاه آن خاطره ها را احساس کردید،بگویید:آمنا باللّه و رسوله و لا حول و لا قوّه الاّ باللّه(به خدا و رسولش ایمان آوردیم و جز خداوند، نیرویی نباشد).

[٢٩٣4]5-امام باقر علیه السّلام فرمود:مردی نزد رسول خدا آمد و عرض کرد:ای رسول خدا،من آدم دورویی شدم.فرمود:به خدا سوگند که تو دورو نشدی.اگر دورو شده بودی،نزد من نمی آمدی که مرا آگاه کنی.

چه چیزی تو را به تردید انداخته است؟می پندارم آن دشمن حاضر به خاطرات آمده و به تو گفته است:چه کسی تو را آفرید؟پس تو هم گفتی:خدا مرا آفریده است.پس به تو گفته:چه کسی خدا را آفریده است؟عرض کرد:آری.

سوگند به آنکه تو را به راستی برانگیخت.هرآینه چنین شد.فرمود:همانا شیطان از طرف کردارهای شما نزدتان آید،پس بر شما چیره نگردد،پس از این جهت سراغتان آید تا شما را بلغزاند و هرگاه چنین افتاد،هر کدامتان خداوند را به یگانگی یاد کند.

باب اعتراف به گناهان و پشیمانی از آنها

[٢٩٣5]١-علی احمسی گوید:امام باقر علیه السّلام فرمود:به خدا سوگند از گناه رها نشود جز آنکه به آن اعتراف کند.گوید:امام باقر علیه السّلام فرمود:پشیمانی برای توبه بس است.

ص :١٩١

[٢٩٣6]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عمّن ذکره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لا و اللّه ما أراد اللّه تعالی من النّاس إلاّ خصلتین:أن یقرّوا له بالنّعم فیزیدهم و بالذّنوب فیغفرها لهم.

[٢٩٣٧]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن عمرو بن عثمان،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:إنّ الرّجل لیذنب الذّنب فیدخله اللّه به الجنّه،قلت:یدخله اللّه بالذّنب الجنّه،قال:نعم إنّه لیذنب فلا یزال منه خائفا ماقتا لنفسه فیرحمه اللّه فیدخله الجنّه.

[٢٩٣٨]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن معاویه بن عمّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّه و اللّه ما خرج عبد من ذنب بإصرار و ما خرج عبد من ذنب إلاّ بإقرار.

[٢٩٣٩]5-الحسین بن محمّد،عن محمّد بن عمران بن الحجّاج[،السّبیعیّ ]،عن محمّد بن ولید عن یونس بن یعقوب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:من أذنب ذنبا فعلم أنّ اللّه مطّلع علیه إن شاء عذّبه و إن شاء غفر له،غفر له و إن لم یستغفر.

[٢٩4٠]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن علیّ،عن عبد الرّحمن بن محمّد بن أبی هاشم،عن عنبسه العابد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٩٢

[٢٩٣6]٢-امام باقر علیه السّلام فرمود:نه به خدا سوگند،خداوند فرازمند جز دو ویژگی از مردم نخواسته است:اینکه به نعمت های او اعتراف کنند تا نعمت ها را برایشان بیفزاید و به گناهان اقرار کنند تا آنها را ببخشد.

[٢٩٣٧]٣-برخی از یاران عمرو بن عثمان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کند که شنیدم حضرت می فرمود:همانا مردی گناهی مرتکب شود و خداوند به وسیله آن او را به بهشت وارد کند.عرض کردم:خدا او را به وسیله گناه به بهشت برد؟فرمود:آری.همانا او گناه کند و پیوسته از آن ترسان و برای خود خشمناک باشد،پس خداوند او را رحمت کند و به بهشت برد.

[٢٩٣٨]4-معاویه بن عمّار گوید:شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:

هرآینه به خدا سوگند،بنده ای از گناه با پافشاری(بر آن)بیرون نرود و هیچ بنده ای جز با اعتراف از گناه رها نشود.

[٢٩٣٩]5-یونس بن یعقوب گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرکس گناهی کند و بداند که خداوند بر آن آگاه است که اگر بخواهد او را کیفر دهد و اگر بخواهد او را ببخشد،خدا او را بیامرزد اگرچه آمرزش نخواسته باشد.

[٢٩4٠]6-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا خداوند بنده ای را دوست دارد که در

ص :١٩٣

إنّ اللّه یحبّ العبد أن یطلب إلیه فی الجرم العظیم و یبغض العبد أن یستخفّ بالجرم الیسیر.

[٢٩4١]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن إسماعیل بن سهل،عن حمّاد،عن ربعیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:إنّ النّدم علی الشّرّ یدعو إلی ترکه.

[٢٩4٢]٨-محمّد بن یحیی،عن علیّ بن الحسین الدّقّاق،عن عبد اللّه بن محمّد،عن أحمد بن عمر،عن زید القتّات،عن أبان بن تغلب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:ما من عبد أذنب ذنبا فندم علیه إلاّ غفر اللّه له قبل أن یستغفر و ما من عبد أنعم اللّه علیه نعمه فعرف أنّها من عند اللّه إلاّ غفر اللّه له قبل أن یحمده.

باب ستر الذّنوب

[٢٩4٣]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن علیّ،عن العبّاس مولی الرّضا علیه السّلام قال:

سمعته علیه السّلام یقول:المستتر بالحسنه یعدل سبعین حسنه و المذیع بالسّیّئه مخذول و المستتر بالسّیّئه مغفور له.

[٢٩44]٢-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن صندل،عن یاسر،عن الیسع بن حمزه،عن الرّضا علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:المستتر بالحسنه یعدل سبعین حسنه و المذیع بالسّیّئه مخذول و المستتر بها مغفور له.

ص :١٩4

گناه بزرگ به او رو کند و بنده ای را دشمن دارد که گناه اندک را پست و سبک شمارد.

[٢٩4١]٧-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:همانا پشیمانی بر بدی به رها کردن آن وامی دارد.

[٢٩4٢]٨-ابان بن تغلب گوید:شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:هیچ بنده ای نیست که گناهی انجام دهد و از آن پشیمان شود جز اینکه پیش از آمرزش خواستنش،خدا گناه او را ببخشاید و هیچ بنده ای نیست که خداوند به او نعمتی دهد و بداند آن نعمت از طرف خدا است جز اینکه پیش از سپاس گزاریش خدا او را ببخشاید.

باب نهان داشتن گناهان

[٢٩4٣]١-عباس،غلام حضرت امام رضا علیه السّلام گوید:شنیدم که حضرت می فرمود:پنهان کننده کار نیک،برابر با هفتاد کار نیک است و فاش کننده کار بد، از یاری فروگذاری شود و پنهان کننده کار بد،آمرزیده باشد.

[٢٩44]٢-امام رضا علیه السّلام فرماید که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:پنهان کننده کار نیک،برابر با هفتاد کار نیک است و پراکننده کار بد،از یاری فروگذاری شود و پنهان کننده کار بد،آمرزیده باشد.

ص :١٩5

باب من یهمّ بالحسنه أو السّیّئه

[٢٩45]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن حدید،عن جمیل بن درّاج،عن زراره،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی جعل لآدم فی ذرّیّته من همّ بحسنه و لم یعملها کتبت له حسنه و من همّ بحسنه و عملها کتبت له بها عشرا و من همّ بسیّئه و لم یعملها لم تکتب علیه[سیّئه]و من همّ بها و عملها کتبت علیه سیّئه.

[٢٩46]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه بن مهران،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لیهمّ بالحسنه و لا یعمل بها فتکتب له حسنه و إن هو عملها کتبت له عشر حسنات؛و إنّ المؤمن لیهمّ بالسّیّئه أن یعملها فلا یعملها فلا تکتب علیه.

[٢٩4٧]٣-عنه،عن علیّ بن حفص العوسیّ،عن علیّ بن السّائح،عن عبد اللّه بن موسی بن جعفر،عن أبیه قال:

سألته عن الملکین هل یعلمان بالذّنب إذا أراد العبد أن یفعله أو الحسنه؟ فقال:ریح الکنیف و ریح الطّیب سواء،قلت:لا،قال:إنّ العبد إذا همّ بالحسنه خرج نفسه طیّب الرّیح فقال صاحب الیمین لصاحب الشّمال:قم فإنّه قد همّ بالحسنه،فإذا فعلها کان لسانه قلمه و ریقه مداده فأثبتها له؛و إذا همّ بالسّیّئه خرج نفسه منتن الرّیح فیقول صاحب الشّمال لصاحب الیمین:قف فإنّه قد همّ بالسّیّئه،فإذا هو فعلها کان لسانه قلمه و ریقه مداده و أثبتها علیه.

[٢٩4٨]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن فضل بن عثمان المرادیّ قال:

ص :١٩6

باب کسی که آهنگ کار نیک یا کار بد کند

[٢٩45]١-زراره از یکی از دو امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام روایت کند که فرمود:همانا خدای بزرگ و گرامی برای آدم در فرزندانش قرار داده که هرکس آهنگ کارنیک کند،ولی انجامش ندهد،برای او یک نیکی نوشته شود و هرکه آهنگ کارنیک کند و انجامش دهد،به سبب آن کردار برای او ده نیکی نوشته شود و آنکه آهنگ کاربد نماید و نکند،برای او بدی نوشته نشود و کسی که آهنگ کاربد بکند و انجامش دهد یک بدی برای او نوشته شود.

[٢٩46]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا مؤمن قصد کارنیک می کند و انجامش نمی دهد،پس برای او یک نیکی نوشته شود و اگر انجام دهد،ده نیکی برایش نوشته شود و همانا مؤمن آهنگ کاربد می کند که آن را انجام دهد،پس انجام نمی دهد،چیزی برایش نوشته نمی شود.

[٢٩4٧]٣-عبد اللّه بن موسی بن جعفر علیهما السّلام گوید:از پدرم(موسی بن جعفر علیهما السّلام)پرسیدم:آیا دو فرشته گمارده شده بر انسان می دانند که بنده قصد گناه یا قصد کارنیک کرده است؟فرمود:بوی مستراح و بوی عطر یکسان است.

عرض کردم:نه.فرمود:همانا بنده ای هرگاه آهنگ کارنیک کند،نفسش خوش بو بیرون آید؛پس فرشته دست راست به فرشته دست چپ گوید:برخیز که بنده آهنگ کارنیک کرده است.پس هرگاه انجامش دهد،زبانش قلم و آب دهانش مداد او باشد و آن(کارنیک)را برای او بنویسد و هرگاه آهنگ کاربد کند،نفسش بدبو بیرون آید؛پس فرشته دست چپ به فرشته دست راست گوید:درنگ کن که او قصد کاربد کرده است.پس هرگاه انجامش دهد،زبانش قلم و آب دهانش مرکّب او باشد و آن را برای او بنویسد.

[٢٩4٨]4-رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:چهار ویژگی

ص :١٩٧

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أربع من کنّ فیه لم یهلک علی اللّه بعدهنّ إلاّ هالک:یهمّ العبد بالحسنه فیعملها،فإن هو لم یعملها کتب اللّه له حسنه بحسن نیّته و إن هو عملها کتب اللّه له عشرا؛و یهمّ بالسّیّئه أن یعملها، فإن لم یعملها لم یکتب علیه شیء و إن هو عملها أجّل سبع ساعات و قال صاحب الحسنات لصاحب السّیّئات و هو صاحب الشّمال:لا تعجل عسی أن یتبعها بحسنه تمحوها فإنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّ الْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئٰاتِ أو الاستغفار فإن هو قال:«أستغفر اللّه الّذی لا إله إلاّ هو،عالم الغیب و الشّهاده؛العزیز الحکیم،الغفور الرّحیم،ذا الجلال و الإکرام و أتوب إلیه»لم یکتب علیه شیء و إن مضت سبع ساعات و لم یتبعها بحسنه و استغفار قال صاحب الحسنات لصاحب السّیّئات،اکتب علی الشّقیّ المحروم.

باب التّوبه

[٢٩4٩]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن معاویه بن وهب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إذا تاب العبد توبه نصوحا أحبّه اللّه فستر علیه فی الدّنیا و الآخره،فقلت:و کیف یستر علیه؟قال:ینسی ملکیه ما کتبا علیه من الذّنوب و یوحی إلی جوارحه:اکتمی علیه ذنوبه و یوحی إلی بقاع الأرض:اکتمی ما کان یعمل علیک من الذّنوب،فیلقی اللّه حین یلقاه و لیس شیء یشهد علیه بشیء من الذّنوب.

[٢٩5٠]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی أیّوب الخزّاز،عن محمّد بن مسلم،عن أحدهما علیهما السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَمَنْ جٰاءَهُ

ص :١٩٨

است که در هرکس باشد هنگام ورود به پیشگاه خدا،پس از آنها نابود نشود جز آنکه شایستۀ هلاکت باشد:بنده آهنگ کارخوب کند و انجامش دهد که اگر انجامش نمی داد،خداوند برای او به سبب نیکی قصدش،یک نیکی می نوشت و اگر آن را به جا آورد،خداوند برای او ده نیکی بنویسد و بنده قصد کاربد کند که اگر انجامش ندهد،چیزی برایش نوشته نشود و اگر انجام دهد تا هفت ساعت فرصت دهند و فرشته کارهای نیک به فرشته کارهای بد که در دست چپ است، بگوید:شتاب نکن،امید است در پی آن،کار خوب کند که آن را از بین ببرد.همانا خداوند فرازمند می فرماید:زیرا خوبی ها بدی ها را از بین می برد[هود(١١):

١١4]یا آنکه آمرزش خواهد.پس اگر بنده گوید:«استغفر اللّه الذی لا اله الاّ هو عالم الغیب و الشهاده،العزیز الحکیم،الغفور الرحیم،ذو الجلال و الاکرام و اتوب الیه»؛ (آمرزش می خواهم از خداوندی که شایسته پرستشی جز او نیست.دانای نهان و عیان است.گرامی و حکیم است.آمرزنده و رحمت گر است.باشکوه و با کرامت است و به سوی او برمی گردم)چیزی برای او نوشته نشود و اگر هفت ساعت بگذرد و کار نیکی در پی آن نکند و آمرزش هم نخواهد،فرشته نیکی ها به فرشته بدی ها بگوید:بنویس برای این بدبخت درمانده از خوبی.

باب توبه

[٢٩4٩]١-معاویه بن وهب گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرگاه بنده ای توبۀ خالص کند،خدا او را دوست بدارد و در دنیا و واپسین روز برای او پرده پوشی کند.عرض کردم:چگونه برای او پرده پوشی کند؟فرمود:دو فرشته گمارده شده هرچه از گناهان برایش نوشته اند از یادشان ببرد و به اعضای بدنش وحی کند:گناهان او را پنهان دارید و به تکه های زمین وحی کند که آنچه از گناهان روی شما انجام داده است،پنهان دارید.پس خداوند را هنگام ملاقات دیدار کند در حالی که چیزی نیست به ضرر او بر گناهانش گواهی دهد.

[٢٩5٠]٢-محمد بن مسلم از یکی از دو امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام روایت کند که درباره فرمایش خداوند بزرگ و گرامی«پس هرکس اندرزی از جانب پروردگارش

ص :١٩٩

مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهیٰ فَلَهُ مٰا سَلَفَ قال:الموعظه التّوبه.

[٢٩5١]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن الفضیل،عن أبی الصّبّاح الکنانیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ تَوْبَهً نَصُوحاً» قال:یتوب العبد من الذّنب ثمّ لا یعود فیه.

قال محمّد بن الفضیل:سألت عنها أبا الحسن علیه السّلام فقال:یتوب من الذّنب ثمّ لا یعود فیه و أحبّ العباد إلی اللّه تعالی المفتّنون التّوّابون.

[٢٩5٢]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی أیّوب،عن أبی بصیر،قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ تَوْبَهً نَصُوحاً قال:هو الذّنب الّذی لا یعود فیه أبدا،قلت:و أیّنا لم یعد؟فقال:یا أبا محمّد،إنّ اللّه یحبّ من عباده المفتّن التّوّاب.

[٢٩5٣]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن بعض أصحابنا رفعه قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ أعطی التّائبین ثلاث خصال لو أعطی خصله منها جمیع أهل السّماوات و الأرض لنجوا بها قوله عزّ و جلّ: إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ فمن أحبّه اللّه لم یعذّبه و قوله: اَلَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ ... وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنٰا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تٰابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذٰابَ الْجَحِیمِ* رَبَّنٰا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّٰاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ وَ ذُرِّیّٰاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ* وَ قِهِمُ السَّیِّئٰاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئٰاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ

ص :٢٠٠

بدو رسید و از[رباخواری]بازایستاد،آنچه گذشته از آن اوست»[بقره(٢):٢٧5] فرمود:مقصود از اندرز،توبه باشد.

[٢٩5١]٣-ابو الصباح کنانی گوید:از امام صادق علیه السّلام درباره فرمایش خدای فرازمند که:«ای کسانی که ایمان آورده اید!به درگاه خدا توبه ای راستین کنید.»[تحریم (66):٨]،پرسیدم،فرمود:بنده از گناه توبه کند و سپس به آن بازگشت نکند.

[٢٩5٢]4-ابو بصیر گوید:به حضرت صادق علیه السّلام آیه«ای کسانی که ایمان آورده اید!به درگاه خدا توبه ای راستین کنید»را عرض کردم،فرمود:گناهی است که هیچ گاه به آن بازنگردد.عرض کردم:کدام یک از ما است که بازگشت نمی کند؟ فرمود:ای ابا محمد،همانا خداوند بندگان گرفتار(در گناه)بسیار توبه کننده را دوست دارد.

[٢٩5٣]5-ابن ابی عمیر از برخی از یاران در حدیث مرفوعی(که سند آن به معصوم می رسد)روایت کند که(معصوم علیه السّلام)فرمود:به راستی خداوند فرازمند به توبه کنندگان سه ویژگی بخشیده است که اگر یکی از آنها را به همه آسمانیان و زمینیان می بخشید،به سبب آن رهایی می یافتند.گفتار خدای بزرگ و گرامی است که:«همانا خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست می دارد».پس هرکس را خدا دوست بدارد،کیفرش ندهد و دیگر فرمایش اوست که:«کسانی که عرش[خدا]را حمل می کنند و آنها که پیرامون آنند،به سپاس پروردگارشان تسبیح می گویند و به او ایمان دارند و برای کسانی که گرویده اند طلب آمرزش می کنند:پروردگارا،رحمت و دانش تو بر هرچیز احاطه دارد؛کسانی را که توبه کرده و راه تو را دنبال کرده اند،ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار.پروردگارا،آنان را در باغ های جاوید که وعده شان داده ای با هرکه از پدران و همسران و فرزندانشان که به صلاح آمده اند،داخل کن؛زیرا تو خود ارجمند و حکیمی و آنان را از بدی ها نگاه دار و هرکه را که در آن روز از بدی ها حفظ کنی،البته رحمتش کرده ای؛و این همان کامیابی بزرگ است».[مؤمن(4٠):٧-٩].

ص :٢٠١

وَ ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ، و قوله عزّ و جلّ: وَ الَّذِینَ لاٰ یَدْعُونَ مَعَ اللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ وَ لاٰ یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ لاٰ یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ یَلْقَ أَثٰاماً* یُضٰاعَفْ لَهُ الْعَذٰابُ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهٰاناً* إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صٰالِحاً فَأُوْلٰئِکَ یُبَدِّلُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ وَ کٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً.

[٢٩54]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن العلاء،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یا محمّد بن مسلم،ذنوب المؤمن إذا تاب منها مغفوره له فلیعمل المؤمن لما یستأنف بعد التّوبه و المغفره،أما و اللّه إنّها لیست إلاّ لأهل الإیمان،قلت:

فإن عاد بعد التّوبه و الاستغفار من الذّنوب و عاد فی التّوبه؟!فقال:یا محمّد بن مسلم،أتری العبد المؤمن یندم علی ذنبه و یستغفر منه و یتوب ثمّ لا یقبل اللّه توبته؟قلت؟فإنّه فعل ذلک مرارا یذنب ثمّ یتوب و یستغفر[اللّه]،فقال:

کلّما عاد المؤمن بالاستغفار و التّوبه عاد اللّه علیه بالمغفره و إنّ اللّه غفور رحیم،یقبل التّوبه و یعفو عن السّیّئات،فإیّاک أن تقنّط المؤمنین من رحمه اللّه.

[٢٩55]٧-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن ثعلبه بن میمون،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ الشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ قال:هو العبد یهمّ بالذّنب ثمّ یتذکّر فیمسک فذلک قوله:«تذکّروا فإذا هم مبصرون.»

[٢٩56]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عمر بن أذینه، عن أبی عبیده الحذّاء قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:إنّ اللّه تعالی أشدّ فرحا بتوبه عبده من رجل أضلّ

ص :٢٠٢

و فرمایش خداوند عزّتمند که(و کسانی اند که با خدا معبودی دیگر نمی خوانند و کسی را که خدا[خونش را]حرام کرده است جز به حق نمی کشند و زنا نمی کنند و هرکس اینها را انجام دهد سزایش را دریافت خواهد کرد*برای او در روز قیامت،عذاب دوچندان می شود و پیوسته در آن خوار می ماند*مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند.پس خداوند بدی هایشان را به نیکی ها تبدیل می کند و خدا همواره آمرزندۀ مهربان است)[فرقان(قدس سرّهم ٢):6٨-٧٠].

[٢٩54]6-محمد بن مسلم گوید:امام باقر علیه السّلام فرمود:ای محمد بن مسلم!هر گاه مؤمن از گناهانش توبه کند،آمرزیده است و باید آنچه پس از توبه و آمرزش دوباره شروع می کند،کار نیک انجام دهد.هرآینه به خدا سوگند،این فضیلت نیست مگر برای اهل ایمان.عرض کردم:اگر پس از توبه و طلب آمرزش از گناهان،دوباره گناه کند و به توبه برگردد؟فرمود:ای محمد بن مسلم!آیا باور داری که بنده مؤمن از گناهش پشیمان گردد و از آن آمرزش خواهد و توبه کند، سپس خداوند توبه اش را نپذیرد؟گفتم:راستش چند بار این کار را کرده است.

گناه انجام می دهد،سپس توبه می کند و از خدا آمرزش می خواهد.فرمود:هر وقت مؤمن به طلب آمرزش و توبه برگردد،خداوند نیز به آمرزش او بازگردد و همانا خداوند آمرزنده رحمت گر است.توبه پذیر و درگذرنده از بدی ها است.

پس مبادا مؤمنان را از رحمت خدا ناامید سازی.

[٢٩55]٧-ابو بصیر گوید:از امام صادق علیه السّلام درباره فرمایش خدای فرازمند که:

(چون وسوسه ای از جانب شیطان به دینشان رسد[خدا را]به یادآورند و به ناگاه بینا شوند)[اعراف(٧):٢٠١]پرسیدم،فرمود:او بنده ای است که آهنگ گناه می کند، سپس خدا را یادآور می شود و خودداری می کند و این است.گفتارش:(به یاد آورند و به ناگاه بینا شوند).

[٢٩56]٨-ابو عبیده حذّاء گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود:همانا خداوند

ص :٢٠٣

راحلته و زاده فی لیله ظلماء فوجدها،فاللّه أشدّ فرحا بتوبه عبده من ذلک الرّجل براحلته حین وجدها.

[٢٩5٧]٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن إسماعیل،عن عبد اللّه بن عثمان،عن أبی جمیله قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ اللّه یحبّ العبد المفتّن التّوّاب و من لم یکن ذلک منه کان أفضل.

[٢٩5٨]١٠-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن النّعمان،عن محمّد بن سنان،عن یوسف[بن]أبی یعقوب بیّاع الأرزّ عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول:التّائب من الذّنب کمن لا ذنب له و المقیم علی الذّنب و هو مستغفر منه کالمستهزئ.

[٢٩5٩]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد جمیعا،عن ابن محبوب،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ أوحی إلی داود علیه السّلام أن ائت عبدی دانیال فقل له:إنّک عصیتنی فغفرت لک و عصیتنی فغفرت لک و عصیتنی فغفرت لک،فإن أنت عصیتنی الرّابعه لم أغفر لک.فأتاه داود علیه السّلام فقال:یا دانیال،إنّنی رسول اللّه إلیک و هو یقول لک:إنّک عصیتنی فغفرت لک و عصیتنی فغفرت لک و عصیتنی فغفرت لک:فإن أنت عصیتنی الرّابعه لم أغفر لک،فقال له دانیال:قد أبلغت یا نبیّ اللّه.فلمّا کان فی السّحر قام دانیال فناجی ربّه فقال:یا ربّ،إنّ داود نبیّک أخبرنی عنک أنّنی قد عصیتک فغفرت لی و عصیتک فغفرت لی و عصیتک فغفرت لی و أخبرنی عنک أنّنی إن عصیتک الرّابعه لم تغفر لی،فو عزّتک لئن لم تعصمنی لأعصینّک ثمّ لأعصینّک ثمّ لأعصینّک.

ص :٢٠4

فرازمند به توبه بنده اش شادتر است از مردی که در شب تار،شتر و توشۀ خود را گم و سپس آنها را پیدا کرده است،پس خداوند به توبه بنده اش از حالت مردی که شتر گم شده اش را پیدا کرده،شادتر باشد.

[٢٩5٧]٩-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا خداوند بندۀ گرفتار(گناه)و بسیار توبه کننده را دوست دارد و آنکه گناه نکرده،بهتر است(از کسی که گناه کند و سپس توبه نماید).

[٢٩5٨]١٠-جابر گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود:توبه کار از گناه بسان کسی باشد که گناه ندارد و آنکه در گناه پایدار ماند با اینکه آمرزش خواهد،مانند مسخره چی است.

[٢٩5٩]١١-امام باقر علیه السّلام فرمود:خدای بزرگ و گرامی به حضرت داود علیه السّلام وحی کرد که نزد بنده ام دانیال علیه السّلام برو و به او بگو:تو مرا نافرمانی کردی و من تو را آمرزیدم و نافرمانی کردی و آمرزیدم و(دوباره)نافرمانی کردی و من آمرزیدم، پس اگر مرتبه چهارم مرا نافرمانی کنی،نیامرزمت.حضرت داود نزد دانیال آمد و فرمود:ای دانیال!من فرستادۀ خدا به سوی تو هستم و او به تو می فرماید:تو مرا نافرمانی کردی و من تو را آمرزیدم و تو مرا نافرمانی کردی و من تو را آمرزیدم و تو مرا نافرمانی کردی و تو را آمرزیدم و اگر بار چهارم سرکشی کنی، تو را نمی بخشم.دانیال به او گفت:ای پیامبر خدا،پیام را رساندی.چون هنگامۀ سحر شد،دانیال برخاست و با پروردگارش نیایش کرد و گفت:پروردگارا،همانا پیامبرت داود از طرف تو مرا آگاهاند که من از تو نافرمانی کردم و تو مرا آمرزیدی و دوباره سرکشی کردم و تو بخشیدی و باز نافرمانی نمودم و تو از من گذشتی و از سوی تو به من خبر داد که اگر بار چهارم نافرمانیت کنم،مرا نخواهی بخشید؛پس سوگند به عزّتت که اگر مرا نگه نداری،هر آینه نافرمانیت کنم، دوباره نافرمانیت کنم و باز نافرمانی کنم.

ص :٢٠5

[٢٩6٠]١٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن موسی بن القاسم، عن جدّه الحسن بن راشد،عن معاویه بن وهب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إذا تاب العبد توبه نصوحا أحبّه اللّه فستر علیه، فقلت:و کیف یستر علیه؟قال:ینسی ملکیه ما کانا یکتبان علیه و یوحی[اللّه] إلی جوارحه و إلی بقاع الأرض أن اکتمی علیه ذنوبه،فیلقی اللّه عزّ و جلّ حین یلقاه و لیس شیء یشهد علیه بشیء من الذّنوب.

[٢٩6١]١٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یفرح بتوبه عبده المؤمن إذا تاب کما یفرح أحدکم بضالّته إذا وجدها.

باب الاستغفار من الذّنب

[٢٩6٢]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن حمران،عن زراره قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ العبد إذا أذنب ذنبا أجّل من غدوه إلی اللّیل، فإن استغفر اللّه لم یکتب علیه.

[٢٩6٣]٢-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر و أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن أبی أیّوب،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من عمل سیّئه أجّل فیها سبع ساعات من النّهار،فإن قال:«أستغفر اللّه الّذی لا إله إلاّ هو الحیّ القیّوم»ثلاث مرّات لم تکتب علیه.

[٢٩64]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و أبو علیّ الأشعریّ و محمّد بن یحیی

ص :٢٠6

[٢٩6٠]١٢-معاویه بن وهب گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرگاه بنده ای توبه خالص کند،خداوند او را دوست بدارد و بر او پرده پوشی کند.

عرض کردم:چگونه برای او پرده پوشی کند؟فرمود:دو فرشته گمارده شده هر چه برایش نوشته اند از یاد ببرید و خداوند به اعضای بدنش و به تکّه های زمین وحی می کند که گناهانش را پنهان دارید.پس خداوند فرازمند را هنگام ملاقات دیدار کند در حالی که چیزی نیست به ضرر او بر گناهانش گواهی دهد.

[٢٩6١]١٣-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا خداوند به توبه بنده مؤمنش آن گاه که توبه کند،شاد می شود؛هم چنان که یکی از شما شاد می گردد وقتی گم شده اش را بیابد.

باب آمرزش خواهی از گناه

[٢٩6٢]١-زراره گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:بنده هرگاه گناهی کند،از بامداد تا شب فرصت دارد؛پس اگر از خدا آمرزش خواست،آن گناه بر او نوشته نشود.

[٢٩6٣]٢-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکس کار بدی انجام دهد،هفت ساعت از روز درباره آنها فرصت داده شود،پس اگر سه بار بگوید:استغفر اللّه الذی لا اله الاّ هو الحیّ القیّوم(آمرزش خواهم از خدایی که شایسته پرستشی جز او نیست و زنده و پاینده است)[آن بدی]بر او نوشته نشود.

[٢٩64]٣-نیز حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه بندۀ مؤمن گناه کند،خداوند

ص :٢٠٧

جمیعا،عن الحسین بن إسحاق،عن علیّ بن مهزیار،عن فضاله بن أیّوب،عن عبد الصّمد بن بشیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العبد المؤمن إذا أذنب ذنبا أجلّه اللّه سبع ساعات،فإن استغفر اللّه لم یکتب علیه شیء و إن مضت السّاعات و لم یستغفر کتبت علیه سیّئه؛و إنّ المؤمن لیذکّر ذنبه بعد عشرین سنه حتّی یستغفر ربّه فیغفر له و إنّ الکافر لینساه من ساعته.

[٢٩65]4-حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد،عن غیر واحد،عن أبان، عن زید الشّحّام،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یتوب إلی اللّه عزّ و جلّ فی کلّ یوم سبعین مرّه،فقلت:

أکان یقول:أستغفر اللّه و أتوب إلیه؟قال:لا و لکن کان یقول:أتوب إلی اللّه،قلت:

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یتوب و لا یعود و نحن نتوب و نعود،فقال:اللّه المستعان.

[٢٩66]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبی أیّوب،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من عمل سیّئه أجّل فیها سبع ساعات من النّهار،فإن قال:أستغفر اللّه الّذی لا إله إلاّ هو الحیّ القیّوم و أتوب إلیه»ثلاث مرّات لم تکتب علیه.

[٢٩6٧]6-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن علیّ بن عقبه بیّاع الأکسیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لیذنب الذّنب فیذکّر بعد عشرین سنه فیستغفر اللّه منه فیغفر له و إنّما یذکّره لیغفر له؛و إنّ الکافر لیذنب الذّنب فینساه من ساعته

[٢٩6٨]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من مؤمن یقارف فی یومه و لیلته أربعین کبیره فیقول و هو نادم:

ص :٢٠٨

به او هفت ساعت فرصت دهد،پس اگر از خدا آمرزش خواست،چیزی برایش نوشته نشود و اگر این ساعت ها گذشت و آمرزش نخواست برای او یک بدی بنویسند و همانا مؤمن پس از بیست سال گناهش را به یاد آورد تا از پروردگارش آمرزش خواهد،خدا او را ببخشد و کافر همان ساعت آن را به فراموشی سپارد.

[٢٩65]4-زید شحام از حضرت امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود:رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-هر روز هفتاد مرتبه به درگاه خدای بزرگ و گرامی توبه می کرد.عرض کردم:آیا«استغفر اللّه و اتوب الیه»؛می فرمود؟فرمود:

نه؛ولی می فرمود:اتوب الی اللّه(به خدا بازمی گردم و توبه می کنم).گفتم:همانا رسول خدا توبه می کرد و(به گناه)باز نمی گشت؛ولی ما توبه می کنیم و باز می گردیم.فرمود:خدا یاری کننده است.

[٢٩66]5-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس کار بدی انجام دهد،هفت ساعت از روز فرصت داده شود،پس اگر سه بار بگوید:استغفر اللّه الّذی لا اله الاّ هو الحیّ القیّوم و اتوب الیه؛(آمرزش می خواهم از خدایی که شایسته پرستشی جز او نیست و زنده و پاینده است و به او توبه می کنم)برایش گناهی نوشته نشود.

[٢٩6٧]6-امام ششم حضرت صادق فرمود:همانا مؤمن گناهی مرتکب شود و پس از بیست سال یادآور شود و از خدا آمرزش خواهد،خداوند او را ببخشد و جز این نیست که خدا به یادش آورد تا او را ببخشد و کافر گناهی انجام دهد و از همان ساعت آن را به فراموشی سپارد.

[٢٩6٨]٧-امام صادق علیه السّلام فرمود:هیچ مؤمنی نباشد که در شبانه روز،چهل گناه

ص :٢٠٩

«أستغفر اللّه الّذی لا إله إلاّ هو الحیّ القیّوم بدیع السّماوات و الأرض ذو الجلال و الإکرام و أسأله أن یصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن یتوب علیّ» إلاّ غفرها اللّه عزّ و جلّ له و لا خیر فیمن یقارف فی یوم أکثر من أربعین کبیره.

[٢٩6٩]٨-عنه،عن عدّه من أصحابنا،رفعوه قالوا:

قال:لکلّ شیء دواء و دواء الذّنوب الاستغفار.

[٢٩٧٠]٩-أبو علیّ الأشعریّ و محمّد بن یحیی جمیعا،عن الحسین بن إسحاق و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه جمیعا،عن علیّ بن مهزیار،عن النّضر بن سوید،عن عبد اللّه بن سنان،عن حفص قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:ما من مؤمن یذنب ذنبا إلاّ أجّله اللّه عزّ و جلّ سبع ساعات من النّهار،فإن هو تاب لم یکتب علیه شیء و إن هو لم یفعل کتب [اللّه]علیه سیّئه،فأتاه عبّاد البصریّ فقال له:بلغنا أنّک قلت:ما من عبد یذنب ذنبا إلاّ أجّله اللّه عزّ و جلّ سبع ساعات من النّهار؟فقال:لیس هکذا قلت و لکنّی قلت:ما من مؤمن و کذلک کان قولی.

[٢٩٧١]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن عمّار بن مروان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من قال:«أستغفر اللّه»مائه مرّه فی[کلّ]یوم غفر اللّه عزّ و جلّ له سبعمائه ذنب و لا خیر فی عبد یذنب فی[کلّ]یوم سبعمائه ذنب.

باب فیما أعطی اللّه عزّ و جلّ آدم علیه السّلام وقت التّوبه

[٢٩٧٢]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل بن درّاج، عن ابن بکیر،عن أبی عبد اللّه أو عن أبی جعفر علیهما السّلام قال:

ص :٢١٠

بزرگ انجام دهد و در حالت پشیمانی بگوید:استغفر اللّه الّذی لا اله الاّ هو الحیّ القیّوم بدیع السّماوات و الارض ذا الجلال و الاکرام و أسأله أن یصلّی علی محمد و آل محمد و ان یتوب علیّ؛(آمرزش می خواهم از خدایی که شایسته پرستشی جز او نیست و زنده و پاینده است.پدیدآورنده آسمان ها و زمین و باشکوه و باکرامت است و از او می خواهم که بر محمد و خاندانش درود فرستد و توبه مرا بپذیرد)جز اینکه خدای فرازمند او را بیامرزد و کسی که روزی بیشتر از چهل گناه بزرگ انجام دهد در او چیزی نیست.

[٢٩6٩]٨-عده ای از اصحاب در حدیث مرفوعی از معصوم علیه السّلام روایت کنند که فرمود:برای هر چیزی دارویی است و داروی گناهان،آمرزش خواهی باشد.

[٢٩٧٠]٩-حفص گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هیچ مؤمنی نیست که گناهی انجام دهد،مگر اینکه خدا بزرگ و گرامی هفت ساعت از روز به او فرصت دهد؛پس اگر توبه کرد،چیزی بر او نوشته نشود و اگر انجامش نداد، خداوند برای او یک بدی بنویسد.عبّاد بصری نزد حضرت آمد و گفت:به ما رسیده است که شما فرموده اید:هیچ بنده ای نیست که گناهی انجام دهد مگر اینکه خدای بزرگ و گرامی هفت ساعت از روز به او فرصت دهد؟فرمود:من چنین نگفتم،بلکه گفتم:هیچ مؤمنی نیست و گفته من چنین بوده است.

[٢٩٧١]١٠-حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود:هرکس روزی صد بار«استغفر اللّه»بگوید،خداوند فرازمند هفتصد گناهش را بیامرزد و در بنده ای که روزی هفتصد گناه انجام می دهد،خیری نیست.

باب در بیان آنچه خدای عزّتمند هنگام توبه آدم علیه السّلام به او بخشید

[٢٩٧٢]١-ابن بکیر از حضرت صادق یا حضرت باقر علیهما السّلام روایت کند که فرمود:

ص :٢١١

إنّ آدم علیه السّلام قال:یا ربّ،سلّطت علیّ الشّیطان و أجریته منّی مجری الدّم فاجعل لی شیئا،فقال:یا آدم،جعلت لک أنّ من همّ من ذرّیّتک بسیّئه لم تکتب علیه،فإن عملها کتبت علیه سیّئه؛و من همّ منهم بحسنه فإن لم یعملها کتبت له حسنه،فإن هو عملها کتبت له عشرا،قال:یا ربّ زدنی،قال:جعلت لک أنّ من عمل منهم سیّئه ثمّ استغفر غفرت له،قال:یا ربّ زدنی،قال:جعلت لهم التّوبه أو قال:بسطت لهم التّوبه حتّی تبلغ النّفس هذه،قال:یا ربّ حسبی.

[٢٩٧٣]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من تاب قبل موته بسنه قبل اللّه توبته؛ثمّ قال:إنّ السّنه لکثیره،من تاب قبل موته بشهر قبل اللّه توبته؛ثمّ قال إنّ الشّهر لکثیر، من تاب قبل موته بجمعه قبل اللّه توبته؛ثمّ قال:إنّ الجمعه لکثیر،من تاب قبل موته بیوم قبل اللّه توبته،ثمّ قال:إنّ یوما لکثیر،من تاب قبل أن یعاین قبل اللّه توبته.

[٢٩٧4]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا بلغت النّفس هذه و أهوی بیده إلی حلقه لم یکن للعالم توبه و کانت للجاهل توبه.

[٢٩٧5]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن معاویه بن وهب قال:

خرجنا إلی مکّه و معنا شیخ متألّه متعبّد لا یعرف هذا الأمر یتمّ الصّلاه فی الطّریق و معه ابن أخ له مسلم.فمرض الشّیخ فقلت لابن أخیه:لو عرضت هذا

ص :٢١٢

همانا آدم عرض کرد:پروردگارا،شیطان را بر من چیره ساختی و بسان خون در (رگ های)من روان کردی،پس برای من چیزی قرار بده.فرمود:ای آدم!برایت مقرّر کردم که هرکس از فرزندانت آهنگ کاربد کند برای نوشته نشود و اگر انجامش دهد،یک بدی برای او نوشته شود و آنکه از آنان آهنگ کارنیکی کرد، اگرچه انجامش هم نداد،برایش یک نیکی نوشته شود و اگر عمل کند،ده نیکی برایش نوشته شود.عرض کرد:پروردگارا،برایم بیفزا.فرمود:برایت مقرّر ساختم که هرکه از آنان کار بدی کند و سپس آمرزش خواهد،او را ببخشایم.

گفت:پروردگارا،برایم بیفزا.فرمود:توبه را برای آنان قرار دادم؛یا فرمود:توبه را برای ایشان گستراندم تا اینکه نفس به اینجا(گلوگاه)رسد.گفت:پروردگارا، برایم بس است.

[٢٩٧٣]٢-رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:هرکس یک سال پیش از مرگش توبه کند،خداوند توبه اش را بپذیرد؛سپس فرمود:البته یک سال زیاد باشد.هرکه یک ماه پیش از مرگش توبه کند،خدا توبه اش را پذیرا باشد؛سپس فرمود:که همانا یک ماه بیشتر است،هرکس یک هفته پیش از مرگش توبه نماید،خداوند توبه اش را بپذیرد؛سپس فرمود:البته یک هفته هم زیاد باشد.هرکه یک روز پیش از مرگش توبه کند،خدا توبه اش را پذیرا باشد، سپس فرمود:هرآینه یک روز هم زیاد است،آنکه پیش از دیدار مرگ(فرشته مرگ)توبه کند،خداوند پذیرای توبه اش است.

[٢٩٧4]٣-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرگاه نفس به اینجا رسید-و با دستش به گلوی خود اشاره کرد-برای دانشمند توبه نباشد و برای نادان توبه است.

[٢٩٧5]4-معاویه بن وهب گوید:(سالی)به طرف مکّه حرکت کردیم و همراه ما پیری خداپرست و عبادت پیشه بود که این امر(امامت)را نمی دانست(و شیعه نبود)و در راه نماز را تمام می خواند.برادرزاده مسلمانش(شیعی)هم همراه او بود،آن پیر بیمار شد و من به برادرزاده اش عرض کردم:اگر این امر(مذهب شیعه)

ص :٢١٣

الأمر علی عمّک لعلّ اللّه أن یخلّصه،فقال کلّهم:دعوا الشّیخ حتّی یموت علی حاله فإنّه حسن الهیئه.فلم یصبر ابن أخیه حتّی قال له:یا عمّ،إنّ النّاس ارتدّوا بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلاّ نفرا یسیرا و کان لعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام من الطّاعه ما کان لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و کان بعد رسول اللّه الحقّ و الطّاعه له،قال:فتنفّس الشّیخ و شهق و قال:أنا علی هذا و خرجت نفسه.فدخلنا علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فعرض علیّ بن السّریّ هذا الکلام علی أبی عبد اللّه علیه السّلام،فقال:هو رجل من أهل الجنّه،قال له علیّ بن السّریّ:إنّه لم یعرف شیئا من هذا غیر ساعته تلک!قال:

فتریدون منه ماذا؟قد دخل و اللّه الجنّه.

باب اللّمم

[٢٩٧6]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له:أرأیت قول اللّه عزّ و جلّ:« اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوٰاحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ »؟قال:هو الذّنب یلمّ به الرّجل فیمکث ما شاء اللّه ثمّ یلمّ به بعد.

[٢٩٧٧]٢-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن العلاء،عن محمّد بن مسلم،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

قلت له: اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوٰاحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ قال:الهنه بعد الهنه،أی الذّنب بعد الذّنب یلمّ به العبد.

[٢٩٧٨]٣-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما من مؤمن إلاّ و له ذنب یهجره زمانا ثمّ یلمّ به و ذلک

ص :٢١4

را به عمویت پیشنهاد می کردی،شاید خداوند رهایی اش دهد.همه همراهان گفتند:پیرمرد را واگذارید تا به حال خود بمیرد؛زیرا حال خوبی دارد؛ولی برادرزاده اش تاب نیاورد تا اینکه گفت:ای عمو!مردم پس از رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-(از دین)برگشتند مگر عده اندکی و حقّ علی بن ابی طالب علیه السّلام بسان رسول خدا بود که فرمانبری گردد و پس از رسول خدا،حق و پیروی از آن او بود.گوید:آن پیرمرد دمی برآورد و ناله ای زد و گفت:من هم بر این عقیده ام و جانش از تن بیرون آمد.ما به خدمت امام صادق علیه السّلام وارد شدیم و علی بن سرّی،سخن پیرمرد را به حضرت عرض کرد.حضرت فرمود:او مردی از بهشتیان است.علی بن سری گفت:آن پیرمرد جز همان ساعت،چیزی از مذهب شیعه نمی دانست؟فرمود:از او چه چیز دیگر می خواهید؟به خدا سوگند که به بهشت وارد شد.

باب گناهان کوچک

[٢٩٧6]١-محمد مسلم گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:نظر شما فرمایش خدای فرازمند که(آنان که از گناهان کبیره و اعمال زشت به جز صغیره دوری می کنند) [نجم(5٣):٣٢]چیست؟فرمود:لمم،گناهی است که شخص به آن دست آلاید و سپس تا مدتی که خدا خواهد دست بردارد و دوباره پس از آن اقدام کند.

[٢٩٧٧]٢-محمد بن مسلم از یکی از دو امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام روایت کند که از آن حضرت(تفسیر)«کسانی که از گناهان کبیره و اعمال زشت به جز صغیره دوری می کنند».را پرسیدم،فرمود:مقصود از لمم،چیرگی پس چیرگی گناه است؛یعنی گناه پس از گناه که بنده به آن نزدیک شود.

[٢٩٧٨]٣-اسحاق عمّار گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:هیچ مؤمنی نیست جز اینکه گناهی دارد و برای مدتی از آن کناره می گیرد،سپس به آن دست می آلاید

ص :٢١5

قول اللّه عزّ و جلّ:«إلاّ اللّمم»و سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوٰاحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ قال:الفواحش:الزّنی و السّرقه؛و اللّمم:

الرّجل یلمّ بالذّنب فیستغفر اللّه منه.

[٢٩٧٩]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحارث بن بهرام،عن عمرو بن جمیع قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من جاءنا یلتمس الفقه و القرآن و تفسیره فدعوه و من جاءنا یبدی عوره قد سترها اللّه فنحّوه؛فقال له رجل من القوم:جعلت فداک و اللّه إنّنی لمقیم علی ذنب منذ دهر أرید أن أتحوّل عنه إلی غیره فما أقدر علیه،فقال:له إن کنت صادقا فإنّ اللّه یحبّک و ما یمنعه أن ینقلک منه إلی غیره إلاّ لکی تخافه.

[٢٩٨٠]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن حریز،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من ذنب إلاّ و قد طبع علیه عبد مؤمن یهجره الزّمان ثمّ یلمّ به و هو قول اللّه عزّ و جلّ:« اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوٰاحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ »قال:اللّمّام:

العبد الّذی یلمّ الذّنب بعد الذّنب لیس من سلیقته،أی من طبیعته.

[٢٩٨١]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد جمیعا،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ المؤمن لا یکون سجیّته الکذب و البخل و الفجور و ربّما ألمّ من ذلک شیئا لا یدوم علیه،قیل:فیزنی؟قال:نعم و لکن لا یولد له من تلک النّطفه.

ص :٢١6

و این است گفتار خدای بزرگ و گرامی:«جز گناهان کوچک».از آن حضرت درباره فرمایش خداوند فرازمند پرسیدم که«کسانی که از گناهان کبیره و اعمال زشت به جز صغیره دوری می کنند».فرمود:فاحشه ها(کارهای بسیار زشت)، زنا و دزدی است و لمم،کسی است که به گناه دست زند و سپس از آن از درگاه خداوند آمرزش خواهد.

[٢٩٧٩]4-عمرو بن جمیع گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس نزد ما آید و فقه و قرآن و تفسیر آن را جویا شود،از او دست بردارید(تا فرابگیرد)و آنکه نزد ما آید تا فاش سازد عیبی را که خدا پوشانده است،پس او را دور کنید.یکی از آن مردم عرض کرد:قربانت گردم؛به خدا سوگند،همانا من دیرزمانی است که بر گناه مداومت دارم و می خواهم از آن گناه به کار دیگری روی گردانم؛ولی بر آن ناتوانم.حضرت فرمود:اگر تو راست گو هستی،پس خداوند دوستت دارد و چیزی جلوگیرش نشده که تو را از آن کار به کار دیگری ببرد جز اینکه (بخواهد)از او بترسی.

[٢٩٨٠]5-امام صادق علیه السّلام فرمود:هیچ گناهی نیست مگر اینکه بنده مؤمنی بدان مایل شده که مدتی از آن کناره گیرد و سپس به آن دست زند و این است فرمایش خداوند فرازمند:

«کسانی که از گناهان کبیره و اعمال زشت به جز صغیره دوری می کنند».فرمود:

منظور از لمّام،بنده ای است که به گناهی پس از گناهی مرتکب شود که هماهنگ با سرشت او یعنی طبیعت او نیست.

[٢٩٨١]6-علی بن رئاب گوید:شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:همانا خوی و سرشت مؤمن؛دروغ و خسّت و هرزگی نباشد و چه بسا به چیزی از آنها دست آلاید؛ولی بر آنها نپاید.عرض شد:پس زنا می کند؟فرمود:آری؛ولی از آن نطفه فرزندی زاده نشود.

ص :٢١٧

باب فی أنّ الذّنوب ثلاثه

[٢٩٨٢]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن عبد الرّحمن بن حمّاد،عن بعض أصحابه،رفعه قال:

صعد أمیر المؤمنین علیه السّلام بالکوفه المنبر فحمد اللّه و أثنی علیه ثمّ قال:أیّها النّاس،إنّ الذّنوب ثلاثه،ثمّ أمسک فقال له حبّه العرنیّ،یا أمیر المؤمنین قلت:

الذّنوب ثلاثه ثمّ أمسکت؟!فقال:ما ذکرتها إلاّ و أنا أرید أن أفسّرها و لکن عرض لی بهر حال بینی و بین الکلام،نعم الذّنوب ثلاثه:فذنب مغفور و ذنب غیر مغفور و ذنب نرجو لصاحبه و نخاف علیه،قال:یا أمیر المؤمنین،فبیّنها لنا.قال:نعم أمّا الذّنب المغفور فعبد عاقبه اللّه علی ذنبه فی الدّنیا فاللّه أحلم و أکرم من أن یعاقب عبده مرّتین.و أمّا الذّنب الّذی لا یغفر فمظالم العباد بعضهم لبعض،إنّ اللّه تبارک و تعالی إذا برز لخلقه أقسم قسما علی نفسه فقال:و عزّتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم و لو کفّ بکفّ و لو مسحه بکفّ و لو نطحه ما بین القرناء إلی الجمّاء،فیقتصّ للعباد بعضهم من بعض حتّی لا تبقی لأحد علی أحد مظلمه ثمّ یبعثهم للحساب.و أمّا الذّنب الثّالث فذنب ستره اللّه علی خلقه و رزقه التّوبه منه،فأصبح خائفا من ذنبه راجیا لربّه،فنحن له کما هو لنفسه،نرجو له الرّحمه و نخاف علیه العذاب.

[٢٩٨٣]٢-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن ابن بکیر، عن زراره،عن حمران قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن رجل أقیم علیه الحدّ فی الرّجم أیعاقب[علیه]فی الآخره؟قال:إنّ اللّه أکرم من ذلک.

ص :٢١٨

باب در اینکه گناهان سه قسم اند

[٢٩٨٢]١-عبد الرحمن بن حمّاد در حدیثی مرفوع از برخی از یارانش گوید:

امیر مؤمنان علیه السّلام در کوفه بالای منبر رفت و خداوند را سپاس گفت و ستایش کرد، سپس فرمود:ای مردم!هرآینه گناهان سه قسم اند.سپس حضرت دم فروبست.

حبّه عرنّی گفت:ای امیر مؤمنان،گفتی که گناهان سه قسم اند و سپس دم فروبستی؟ فرمود:آنها را یاد نکردم جز اینکه می خواستم شرحشان دهم؛ولی تنگی نفسی برایم رخ داد که میان من و سخنم فاصله انداخت.آری،گناهان سه قسم اند:گناهی که آمرزیده شود،گناهی که آمرزیده نشود و گناهی که بر مرتکب آن امیدوار و بیمناکم.

عرض کرد:ای امیر مؤمنان،آنها را برای ما بیان کنید.فرمود:آری؛امّا گناه آمرزیده،از آن بنده ای باشد که خداوند او را به سبب گناهش در دنیا کیفر دهد و خدا بردبارتر و کریم تر از آن است که بنده خود را دو بار کیفر دهد و امّا گناه آمرزیده نشده، ستم های بعضی از بندگان نسبت به برخی دیگر است.همانا خداوند پرخیر و برتر آن گاه که(به وسیله پیامبران)بر آفریدگانش آشکار شد،به خودش سوگند یاد کرده و فرمود:به عزّت و شوکتم سوگند که ستم هیچ ستم کاری از من نگذرد(بر من پوشیده نماند)گرچه زدن مشتی به مشتی دیگر یا مالیدن دستی به دستی باشد و گرچه شاخ زدن شاخ داری به بی شاخی باشد،پس برای بندگان از یکدیگر قصاص گیرد تا آنجا که ستم کسی بر کسی(بدون کیفر)باقی نماند،سپس آنها را برای حساب رسی برانگیزد و امّا گناه سوم،گناهی است که خداوند آن را بر بندگانش نهان داشته است و توبۀ از آن را بر گناهکار روزی کرد به طوری که از گناهش ترسان و به پروردگارش امیدوار شد،پس ما برای او آن چنان هستیم که او برای خودش است.برای او امید رحمت داریم و از کیفرش ترسناکیم.

[٢٩٨٣]٢-حمران گوید:از امام باقر علیه السّلام از مردی پرسیدم که(زنای با زن شوهردار کرده است)و حدّ بر اجرا و سنگسار شده است.آیا در روز واپسین کیفر می شود؟فرمود:همانا خداوند کریم تر از آن است.

ص :٢١٩

باب تعجیل عقوبه الذّنب

[٢٩٨4]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،عن حمزه بن حمران،عن أبیه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا کان من أمره أن یکرم عبدا و له ذنب ابتلاه بالسّقم،فإن لم یفعل ذلک له ابتلاه بالحاجه،فإن لم یفعل به ذلک شدّد علیه الموت لیکافیه بذلک الذّنب،قال:و إذا کان من أمره أن یهین عبدا و له عنده حسنه صحّح بدنه،فإن لم یفعل به ذلک وسّع علیه فی رزقه،فإن هو لم یفعل ذلک به هوّن علیه الموت لیکافیه بتلک الحسنه.

[٢٩٨5]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إسماعیل بن إبراهیم،عن الحکم بن عتیبه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ العبد إذا کثرت ذنوبه و لم یکن عنده من العمل ما یکفّرها ابتلاه بالحزن لیکفّرها.

[٢٩٨6]٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:قال اللّه عزّ و جلّ:و عزّتی و جلالی لا أخرج عبدا من الدّنیا و أنا أرید أن أرحمه حتّی أستوفی منه کلّ خطیئه عملها،إمّا بسقم فی جسده و إمّا بضیق فی رزقه و إمّا بخوف فی دنیاه،فإن بقیت علیه بقیّه شدّدت علیه عند الموت و عزّتی و جلالی لا أخرج عبدا من الدّنیا و أنا أرید أن أعذّبه حتّی أوفّیه کلّ حسنه عملها إمّا بسعه فی رزقه و إمّا بصحّه فی جسمه و إمّا بأمن فی دنیاه،فإن بقیت علیه بقیّه هوّنت علیه بها الموت.

ص :٢٢٠

باب شتاب در کیفر گناه

[٢٩٨4]١-امام باقر علیه السّلام فرمود:همانا خداوند عزّتمند هرگاه بخواهد بنده ای را که دارای گناهی است گرامی بدارد،به بیماری گرفتارش کند و اگر این کار را نکند،نیازمندش سازد و باز اگر این کار را نکند،مرگ را بر او سخت گیرد تا بدان سبب،گناهش را تلافی کند.فرمود:و هرگاه بخواهد بنده ای را که کار نیکی در نزدش دارد،خوار سازد،تنش را تندرست گرداند و اگر این کار را برای او نکند، روزیش را فراوان گرداند و باز اگر این کار را نکند،مرگش را آسان گیرد تا به سبب آن کار نیک پاداشش دهد.

[٢٩٨5]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه گناه بنده ای بسیار شود و هیچ کردار (نیک)نداشته باشد که آنها را تلافی کند،خداوند او را به اندوه گرفتار سازد تا بر آنها کفّاره باشد.

[٢٩٨6]٣-رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:خداوند فرازمند فرمود:به عزت و شوکتم سوگند که بنده ای را از دنیا بیرون نبرم در حالی که می خواهم رحمتش کنم تا هر گناه و کار اشتباهی که انجام داده،یا با بیماری تنش یا تنگی روزی اش یا ترس در دنیایش جبران کنم و اگر چیزی هم بماند، هنگامه مرگ بر او سخت گیرم؛و به عزت و شوکتم سوگند که بنده ای را از دنیا بیرون نبرم در حالی که می خواهم کیفرش دهم تا هر کار نیکی که انجام داده،یا با فراوانی روزی اش یا با تندرستی تنش یا با آسودگی خاطر در دنیایش جبران کنم و اگر چیزی باقی بماند،مرگ را برای او آسان گیرم.

ص :٢٢١

[٢٩٨٧]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم،عن أبان بن تغلب قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ المؤمن لیهوّل علیه فی نومه فیغفر له ذنوبه و إنّه لیمتهن فی بدنه فیغفر له ذنوبه.

[٢٩٨٨]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن السّریّ بن خالد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أراد اللّه عزّ و جلّ بعبد خیرا عجّل له عقوبته فی الدّنیا و إذا أراد بعبد سوءا أمسک علیه ذنوبه حتّی یوافی بها یوم القیامه.

[٢٩٨٩]6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن الحسن بن شمّون،عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن،عن مسمع بن عبد الملک،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مٰا أَصٰابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ :لیس من التواء عرق و لا نکبه حجر و لا عثره قدم و لا خدش عود إلاّ بذنب و لما یعفو اللّه أکثر،فمن عجّل اللّه عقوبه ذنبه فی الدّنیا فإنّ اللّه عزّ و جلّ أجلّ و أکرم و أعظم من أن یعود فی عقوبته فی الآخره.

[٢٩٩٠]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن العبّاس بن موسی الورّاق،عن علیّ الأحمسیّ،عن رجل،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما یزال الهمّ و الغمّ بالمؤمن حتّی ما یدع له ذنبا.

[٢٩٩١]٨-عنه،عن أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه جمیعا،عن ابن أبی عمیر،عن الحارث بن بهرام،عن عمرو بن جمیع قال:

ص :٢٢٢

[٢٩٨٧]4-حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا مؤمن در خوابش(به سبب دیدن خواب هولناک)ترسانیده شود،پس گناهانش(به واسطه همان ترس) آمرزیده گردد و به راستی که تنش(با کار)به رنج و زحمت افتد،پس گناهانش بخشیده شود.

[٢٩٨٨]5-امام ششم علیه السّلام فرمود:هرگاه خداوند فرازمند خوبی بنده ای را خواهد،برای کیفر دادنش در دنیا شتاب کند و هرگاه بدی بنده ای را بخواهد، گناهانش را برای او نگه دارد تا در روز رستاخیز به او بدهد.

[٢٩٨٩]6-امام صادق علیه السّلام فرمود که حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام درباره فرمایش خدای بزرگ و گرامی که(و آنچه از رنج به شما می رسد به سبب چیزی که خودتان به دست آورده اید در حالی که از بسیاری هم می گذرد.)[شورا(4٢):٣٠]فرمود:هیچ پیچش رگی و برخورد به سنگی و لغزش گامی و خراش چوبی نیست مگر به سبب گناه و البته آنچه خداوند می بخشد،بیشتر باشد؛پس آنکه را خداوند برای کیفر دادن گناهش در دنیا شتابید،آن خداوند فرازمند،والاتر و گرامی تر و بزرگوارتر از آن است که دوباره او را در روز واپسین کیفر دهد.

[٢٩٩٠]٧-رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:پیوسته غم و اندوه گریبان گیر مؤمن باشد تا برای او گناهی به جا نگذارند.

[٢٩٩١]٨-عمر جمیع گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:همانا بندۀ

ص :٢٢٣

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ العبد المؤمن لیهتمّ فی الدّنیا حتّی یخرج منها و لا ذنب علیه.

[٢٩٩٢]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن علیّ الأحمسیّ، عن رجل،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لا یزال الهمّ و الغمّ بالمؤمن حتّی ما یدع له من ذنب.

[٢٩٩٣]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن معاویه بن وهب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:قال اللّه عزّ و جلّ:ما من عبد أرید أن أدخله الجنّه إلاّ ابتلیته فی جسده،فإن کان ذلک کفّاره لذنوبه و إلاّ شدّدت علیه عند موته حتّی یأتینی و لا ذنب له ثمّ أدخله الجنّه.و ما من عبد أرید أن أدخله النّار إلاّ صحّحت له جسمه،فإن کان ذلک تماما لطلبته عندی و إلاّ آمنت خوفه من سلطانه،فإن کان ذلک تماما لطلبته عندی و إلاّ وسّعت علیه فی رزقه،فإن کان ذلک تماما لطلبته عندی و إلاّ هوّنت علیه موته حتّی یأتینی و لا حسنه له عندی ثمّ أدخله النّار.

[٢٩٩4]١١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن أورمه،عن النّضر بن سوید،عن درست بن أبی منصور،عن ابن مسکان،عن بعض أصحابنا،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

مرّ نبیّ من أنبیاء بنی إسرائیل برجل بعضه تحت حائط و بعضه خارج منه قد شعّثته الطّیر و مزّقته الکلاب،ثمّ مضی فرفعت له مدینه فدخلها فإذا هو بعظیم من عظمائها میّت علی سریر مسجّی بالدّیباج حوله المجمر فقال:

یا ربّ،أشهد أنّک حکم عدل لا تجور،هذا عبدک لم یشرک بک طرفه عین أمتّه

ص :٢٢4

مؤمن در دنیا اندوهگین گردد تا اینکه از دنیا رخت بربندد و گناهی برایش نباشد.

[٢٩٩٢]٩-امام باقر علیه السّلام فرمود:پیوسته غم و اندوه گریبان گیر مؤمن باشد تا گناهی برای او به جا نگذارند.

[٢٩٩٣]١٠-رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:خداوند فرازمند فرمود:هر بنده ای را که بخواهم به بهشت وارد کنم،در تنش گرفتارش نمایم،پس اگر همان پوشاننده(کفّاره)گناهانش شود(او را بس است)وگرنه هنگام مرگش بر او سخت گیرم تا اینکه بدون گناه نزدم آید،سپس او را به بهشت ببرم و هر بنده ای را که بخواهم به دوزخ ببرم،تنش را تندرست سازم،پس اگر همان پایان طلبش از من باشد(او را بس است)وگرنه او را از ترس سلطانش ایمن سازم،پس اگر همان پایان طلبش از من باشد(که او را بس باشد)وگرنه روزیش فراوان کنم،پس اگر آن پایان طلبش از من باشد(بس است)وگرنه هنگام مرگ بر او آسان گیرم تا اینکه بدون داشتن نیکی در نزدم،پیش من آید و سپس او را به دوزخ ببرم.

[٢٩٩4]١١-امام باقر علیه السّلام فرمود:یکی از پیامبران بنی اسرائیل به مردی گذر کرد که قسمتی از بدنش زیر دیوار و قسمتی دیگر بیرون از آن بود که پرندگان او را از هم پراکنده و سگان(تنش را)دریده بودند؛سپس از آنجا گذشت و شهری پدیدار گشت و وارد شهر شد و دید که یکی از بزرگان آن شهر مرده و روی تختی نهاده شده و با پارچه ابریشمین کفن شده است و دور آن منقل های عود است،پس گفت:پروردگارا،گواهی می دهم که تو حاکم دادگری هستی و ستم نکنی.آن بنده تو است که چشم به هم زدنی به تو شرک نورزیده بود و آن گونه میراندی

ص :٢٢5

بتلک المیته و هذا عبدک لم یؤمن بک طرفه عین أمتّه بهذه المیته؟!فقال:

عبدی أنا کما قلت حکم عدل لا أجور،ذلک عبدی کانت له عندی سیّئه أو ذنب أمتّه بتلک المیته لکی یلقانی و لم یبق علیه شیء و هذا عبدی کانت له [عندی]حسنه فأمتّه بهذه المیته لکی یلقانی و لیس له عندی حسنه.

[٢٩٩5]١٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن أبی الصّبّاح الکنانیّ قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فدخل علیه شیخ فقال:یا أبا عبد اللّه،أشکو إلیک ولدی و عقوقهم و إخوانی و جفاهم عند کبر سنّی،فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا هذا، إنّ للحقّ دوله و للباطل دوله و کلّ واحد منهما فی دوله صاحبه ذلیل و إنّ أدنی ما یصیب المؤمن فی دوله الباطل العقوق من ولده و الجفاء من إخوانه و ما من مؤمن یصیبه شیء من الرّفاهیه فی دوله الباطل إلاّ ابتلی قبل موته إمّا فی بدنه و إمّا فی ولده و إمّا فی ماله حتّی یخلّصه اللّه ممّا اکتسب فی دوله الباطل و یوفّر له حظّه فی دوله الحقّ،فاصبر و أبشر.

باب فی تفسیر الذّنوب

[٢٩٩6]١-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن أحمد بن محمّد،عن العبّاس بن العلاء،عن مجاهد،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الذّنوب الّتی تغیّر النّعم البغی و الذّنوب الّتی تورث النّدم القتل و الّتی تنزل النّقم الظّلم و الّتی تهتک السّتر شرب الخمر و الّتی تحبس الرّزق الزّنا و الّتی تعجّل الفناء قطیعه الرّحم و الّتی تردّ الدّعاء و تظلم الهواء عقوق الوالدین.

[٢٩٩٧]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن إسحاق بن عمّار قال:

ص :٢٢6

و این هم بندۀ تو است که چشم به هم زدنی به تو ایمان نیاورده بود و این گونه میراندی؟خداوند فرمود:بنده ام!آن سان که تو گفتی،من حاکمی دادگر هستم و ستم نکنم.آن بنده ام کردار بد یا گناهی نزد من داشت.به آن صورت میراندمش تا در حالی که مرا دیدار می کند،چیزی برای او به جای نماند و این بنده ام کردار نیکی نزد من داشت.به این صورت میراندمش تا در حالی که دیدارم می کند پیش من نیکی نداشته باشد.

[٢٩٩5]١٢-ابو الصبّاح کنانی گوید:نزد امام صادق علیه السّلام بودم که پیرمردی بر آن حضرت وارد شد و عرض کرد:ای ابا عبد اللّه،از فرزندانم و سرپیچی آنها و از برادرانم و ستمکاری آنها در این سالخوردگی ام به شما شکایت آورده ام.

حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود:ای پیرمرد!همانا حق دولتی دارد و برای باطل هم دولتی است و هرکدام در دولت رفیقش خوار است و همانا کمتر چیزی که مؤمن در دولت باطل گرفتار آن می شود،سرپیچی فرزندان و ستمکاری برادران است و هیچ مؤمنی در دولت باطل آسایش نبیند جزاینکه پیش از مرگش یا درباره فرزندان یا درباره دارایی اش گرفتار شود تا خداوند او را از آنچه در دولت باطل به دست آورده،رها سازد و بهره اش را در دولت حق فراوان کند؛پس بردباری کن و مژده گیر.

باب در تفسیر گناهان

[٢٩٩6]١-امام صادق علیه السّلام فرمود:گناهانی که نعمت ها را دگرگون سازند،تجاوز و ستم(به دیگران)است و گناهانی که موجب پشیمانی اند،کشتن است و آنهایی که بلاها فرود آورد،ستم است و آنهایی که پرده دری کنند،شراب خواری است و آن گناهانی که روزی را بند آورند،زنا می باشد و آنهایی که نابودی را زود رسانند،قطع رحم است و آنهایی که دعا را برگردانند و فضا را تیره وتار سازند، سرپیچی از پدر و مادر است.

[٢٩٩٧]٢-اسحاق عمار گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:همواره پدرم

ص :٢٢٧

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:کان أبی علیه السّلام یقول نعوذ باللّه من الذّنوب الّتی تعجّل الفناء و تقرّب الآجال و تخلی الدّیار و هی قطیعه الرّحم و العقوق و ترک البرّ.

[٢٩٩٨]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أیّوب بن نوح أو بعض أصحابه عن أیّوب، عن صفوان بن یحیی قال:حدّثنی بعض أصحابنا،قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا فشا أربعه:ظهرت أربعه إذا فشا الزّنا ظهرت الزّلزله و إذا فشا الجور فی الحکم احتبس القطر و إذا خفرت الذّمّه أدیل لأهل الشّرک من أهل الإسلام و إذا منعت الزّکاه ظهرت الحاجه.

باب نادر

[٢٩٩٩]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن عبد العزیز العبدیّ،عن ابن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال اللّه عزّ و جلّ:إنّ العبد من عبیدی المؤمنین لیذنب الذّنب العظیم ممّا یستوجب به عقوبتی فی الدّنیا و الآخره،فأنظر له فیما فیه صلاحه فی آخرته فأعجّل له العقوبه علیه فی الدّنیا لأجازیه بذلک الذّنب و أقدّر عقوبه ذلک الذّنب و أقضیه و أترکه علیه موقوفا غیر ممضی و لی فی إمضائه المشیئه و ما یعلم عبدی به،فأتردّد فی ذلک مرارا علی إمضائه ثمّ أمسک عنه فلا أمضیه کراهه لمساءته وحیدا عن إدخال المکروه علیه،فأتطوّل علیه بالعفو عنه و الصّفح محبّه لمکافاته لکثیر نوافله الّتی یتقرّب بها إلیّ فی لیله و نهاره،فأصرف ذلک البلاء عنه و قد قدّرته و قضیته و ترکته موقوفا و لی فی إمضائه المشیئه،ثمّ أکتب له عظیم أجر نزول ذلک البلاء و أدّخره و أوفّر

ص :٢٢٨

می فرمود:از گناهانی به خداوند پناه می بریم که نابودی را زود رسانند و مرگ ها را نزدیک سازند و خانه ها را ویران کنند و آن قطع رحم و سرپیچی فرزندان و وا گذاردن نیکی است.

[٢٩٩٨]٣-حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود:آن گاه که چهار چیز انتشار یابد، چهار چیز دیگر پدیدار گردد:هرگاه زنا شایع شد،زلزله پیدا شود و هرگاه حکم به ناحق انتشار یابد،باران بند آید و وقتی پیمان با ذمّی ها(کفاری که در ذمّه اسلام اند)شکسته شود،مشرکان بر مسلمانان حکومت کنند و آن گاه که زکات پرداخت نشود،نیازمندی پدید آید.

باب نادر

[٢٩٩٩]١-ابن ابو یعفور گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که خداوند عزّتمند فرموده است:همانا بنده ای از بندگان مؤمنم گناهی بزرگ می کند،از آن گناهانی که سزاوار کیفر من در دنیا و آخرت است و من به صلاحش در آخرت می نگرم و کیفرش را در دنیا پیش می اندازم و برای آن گناه مجازاتش می کنم،یا کیفرش را اندازه گرفته،حکمش را می دهم و رهایش کرده،اجرایش نمی کنم و آن را به خواست خودم وامی گذارم در حالی که بنده ام آن را نمی داند.آن گاه چندین بار در اجرایش دودل می شوم و سپس از آن دست می کشم و اجرایش نمی کنم؛زیرا ناخرسندی او را دوست نمی دارم.پس از ناخرسند کردن او رو می گردانم.و با عفو بخشایش از او می گذرم؛زیرا او را به جهت نافله های بسیارش که در شبانه روز برای من انجام می داد دوست می دارم.پس آن بلا را از او برمی گردانم.

با آن که برایش مقدّر کرده،حکمش را داده ام،اجرایش را رها کرده،آن را به خواست خودم واگذار می کنم.سپس پاداش بزرگ فرودآمدن آن بلا بر او را برایش می نویسم و ذخیره می کنم و پاداش اش را افزون می کنم تا او بلا را نفهمد

ص :٢٢٩

له أجره و لم یشعر به و لم یصل إلیه أذاه و أنا اللّه الکریم الرّءوف الرّحیم.

باب نادر أیضا

[٣٠٠٠]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مٰا أَصٰابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، فقال هو: وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قال:قلت:لیس هذا أردت أرأیت ما أصاب علیّا و أشباهه من أهل بیته علیهما السّلام من ذلک؟فقال إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یتوب إلی اللّه فی کلّ یوم سبعین مرّه من غیر ذنب.

[٣٠٠١]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه جمیعا،عن ابن محبوب،عن علیّ بن رئاب قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مٰا أَصٰابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ أرأیت ما أصاب علیّا و أهل بیته من بعده هو بما کسبت أیدیهم و هم أهل بیت طهاره معصومون؟فقال:إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یتوب إلی اللّه و یستغفره فی کلّ یوم و لیله مائه مرّه من غیر ذنب،إنّ اللّه یخصّ أولیاءه بالمصائب لیأجرهم علیها من غیر ذنب.

[٣٠٠٢]٣-علیّ بن إبراهیم،رفعه قال:

لمّا حمل علیّ بن الحسین صلی اللّه علیهما إلی یزید بن معاویه فأوقف بین یدیه،قال یزید لعنه اللّه: وَ مٰا أَصٰابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ فقال علیّ بن الحسین علیهما السّلام:لیست هذه الآیه فینا إنّ فینا قول اللّه عزّ و جلّ:

مٰا أَصٰابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مِنْ قَبْلِ

ص :٢٣٠

و آزاری به او نرسد.که منم خداوند بخششگر و دلسوز مهربان.

باب نادر دیگر

[٣٠٠٠]١-ابن بکیر گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:

(و آنچه از رنج به شما می رسد به سبب چیزی است که خودتان به دست آورده اید).

[شورا(4٢):٣٠]

حضرت ادامه دادند:(در حالی که از بسیاری درمی گذرد).[شورا(4٢):٣٠]من عرض کردم:مقصودم این نبود.بفرمایید آیا آنچه به علی و همانندان او از خاندانش علیهم السّلام رسیده،از این مورد است؟فرمودند:همانا رسول خدا در هر روز هفتاد بار به پیشگاه خداوند توبه می کرد بی آن که گناهی کرده باشد.

[٣٠٠١]٢-علی رئاب گفت:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه(و آنچه از رنج به شما می رسد به سبب چیزی است که خودتان به دست آورده اید.)پرسیدم:بفرمایید آیا آنچه به علی و پس از او به خاندانش علیهم السّلام رسیده به سبب چیزی است که خودشان کرده اند در حالی که آنان خاندان طهارت اند و معصوم اند؟حضرت فرمودند:همانا رسول خدا در هر شبانه روز صدبار به پیشگاه خداوند توبه کرده، از او آمرزش می خواست بی آن که گناهی کرده باشد:همانا خداوند دوستانش را به مصائب،مخصوص کرده است تا بدون گناه پاداششان بدهد.

[٣٠٠٢]٣-علی ابراهیم در حدیثی بی سند گفته است:هنگامی که حضرت سجّاد علیه السّلام را به نزد یزید معاویه برده،در برابر او نگاه داشتند،یزید-خدایش لعنت کند-گفت:(و آنچه از مصیبت به شما می رسد به سبب چیزی است که خودتان به دست آورده اید.)حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:این آیه دربارۀ ما نیست.بلکه این سخن خداوند عزّتمند دربارۀ ما است:(آنچه از مصیبت به زمین و به جان هاتان می رسد در کتابی است پیش از این که آن ها را به وجود آوریم.که این برای خدا آسان است.)[حدید(5٧):٢٢]

ص :٢٣١

أَنْ نَبْرَأَهٰا إِنَّ ذٰلِکَ عَلَی اللّٰهِ یَسِیرٌ.

باب أنّ اللّه یدفع بالعامل عن غیر العامل

[٣٠٠٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن معبد،عن عبد اللّه بن القاسم،عن یونس بن ظبیان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه لیدفع بمن یصلّی من شیعتنا عمّن لا یصلّی من شیعتنا و لو أجمعوا علی ترک الصّلاه لهلکوا؛و إنّ اللّه لیدفع بمن یزکّی من شیعتنا عمّن لا یزکّی و لو أجمعوا علی ترک الزّکاه لهلکوا و إنّ اللّه لیدفع بمن یحجّ من شیعتنا عمّن لا یحجّ و لو أجمعوا علی ترک الحجّ لهلکوا و هو قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لَوْ لاٰ دَفْعُ اللّٰهِ النّٰاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعٰالَمِینَ فو اللّه ما نزلت إلاّ فیکم و لا عنی بها غیرکم.

باب أنّ ترک الخطیئه أیسر من طلب التّوبه

[٣٠٠4]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن بعض أصحابه،عن أبی العبّاس البقباق[قال:]

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:ترک الخطیئه أیسر من طلب التّوبه و کم من شهوه ساعه أورثت حزنا طویلا و الموت فضح الدّنیا فلم یترک لذی لبّ فرحا.

باب الاستدراج

[٣٠٠5]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عبد اللّه بن جندب،عن سفیان بن السّمط قال:

ص :٢٣٢

خداوند به وسیلۀ عامل بلا را از غیرعامل رفع می کند

[٣٠٠٣]١-یونس ظبیان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند به وسیلۀ کسی از شیعیان ما که نماز می گزارد از شیعه ای که نماز نمی گذارد رفع بلا می کند.ولی اگر همگی نماز را ترک کنند نابود می شوند.

و همانا خداوند به سبب شیعه ای که زکات می دهد از شیعه ای که زکات نمی دهد رفع بلا می کند ولی اگر همگی ترک زکات کنند،نابود می شوند.و همانا خداوند به سبب شیعه ای که حجّ می گزارد از شیعه ای که حجّ نمی گذارد رفع بلا می کند ولی اگر همگی حجّ را ترک کنند،نابود می شوند و این سخن خداوند عزّتمند است که فرمود:(و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر پس نمی راند، زمین تباه می گشت ولی خداوند صاحب احسان بر جهانیان است.)[بقره(٢):٢5١]و به خدا سوگند که این جز دربارۀ شما نازل نشده و جز شما را قصد نکرده است.

ترک گناه آسان تر از جست وجوی توبه است

[٣٠٠4]١-ابو عبّاس بقباق از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:ترک گناه آسان تر از به دنبال توبه رفتن است.و بسا ساعتی هوس که اندوهی دراز به جا می گذارد که مرگ،دنیا را رسوا کرده،برای هیچ خردمندی،شادی نگذاشته است.

استدراج

[٣٠٠5]١-سفیان سمط روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا

ص :٢٣٣

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ اللّه إذا أراد بعبد خیرا فأذنب ذنبا أتبعه بنقمه و یذکّره الاستغفار و إذا أراد بعبد شرّا فأذنب ذنبا أتبعه بنعمه لینسیه الاستغفار و یتمادی بها و هو قول اللّه عزّ و جلّ: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَعْلَمُونَ بالنّعم عند المعاصی.

[٣٠٠6]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه جمیعا،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن بعض أصحابه قال:

سئل أبو عبد اللّه علیه السّلام عن الاستدراج فقال:هو العبد یذنب الذّنب فیملی له و تجدّد له عندها النّعم فتلهیه عن الاستغفار من الذّنوب فهو مستدرج من حیث لا یعلم.

[٣٠٠٧]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن عمّار بن مروان،عن سماعه بن مهران قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَعْلَمُونَ قال:هو العبد یذنب الذّنب فتجدّد له النّعمه معه،تلهیه تلک النّعمه عن الاستغفار من ذلک الذّنب.

[٣٠٠٨]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن القاسم بن محمّد،عن سلیمان بن داود المنقریّ،عن حفص بن غیاث،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کم من مغرور بما قد أنعم اللّه علیه و کم من مستدرج بستر اللّه علیه و کم من مفتون بثناء النّاس علیه.

باب محاسبه العمل

[٣٠٠٩]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد

ص :٢٣4

وقتی خدا برای بنده ای خیر بخواهد،چون گناه کند،او را با کیفری دنبال کرده، آمرزش خواهی را به خاطرش می اندازد و چون بدی بنده ای را بخواهد و او گناه بکند،او را با نعمت دنبال می کند تا آمرزش خواهی را از خاطرش بردارد و او آن را ادامه دهد.و این سخن خداوند عزّتمند است که فرمود:(و به تدریج از راهی که نمی دانند گرفتارشان خواهیم کرد.)[اعراف(٧):١٨٢]یعنی به وسیلۀ نعمت در هنگام گناه.

[٣٠٠6]٢-یکی از اصحاب گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ استدراج پرسیدند.حضرت فرمود:استدراج این است که بنده ای گناه کند و آن گاه به او مهلت داده شود و نعمت ها برایش تازه شود تا او را از آمرزش خواهی برای گناهان غافل کند.و او از جایی که نمی داند،گرفتار شود.

[٣٠٠٧]٣-سماعۀ مهران گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:(و از جایی که نمی دانند گرفتارشان خواهیم کرد.)حضرت فرمودند:او بنده ای است که وقتی گناه می کند،نعمت ها برایش تازه می شود تا او را از آمرزش خواهی برای گناهان غافل کند.

[٣٠٠٨]4-حفص غیاث روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بسا کسی که به نعمتی که خداوند به او داده مغرور می شود و بسا کسی که به پرده پوشی خدا گرفتار می شود و بساکسی که با ستایش های مردم فریب می خورد.

حسابرسی عمل

[٣٠٠٩]١-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام

ص :٢٣5

جمیعا،عن الحسن بن محبوب،عن علیّ بن رئاب،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:إنّما الدّهر ثلاثه أیّام أنت فیما بینهنّ:مضی أمس بما فیه فلا یرجع أبدا،فإن کنت عملت فیه خیرا لم تحزن لذهابه و فرحت بما استقبلته منه و إن کنت قد فرّطت فیه فحسرتک شدیده لذهابه و تفریطک فیه و أنت فی یومک الّذی أصبحت فیه من غد فی غرّه و لا تدری لعلّک لا تبلغه و إن بلغته لعلّ حظّک فیه فی التّفریط مثل حظّک فی الأمس الماضی عنک، فیوم من الثّلاثه قد مضی أنت فیه مفرّط؛و یوم تنتظره لست أنت منه علی یقین من ترک التّفریط و إنّما هو یومک الّذی أصبحت فیه و قد ینبغی لک أن عقلت و فکّرت فیما فرّطت فی الأمس الماضی ممّا فاتک فیه من حسنات ألاّ تکون اکتسبتها و من سیّئات ألاّ تکون أقصرت عنها و أنت مع هذا مع استقبال غد علی غیر ثقه من أن تبلغه و علی غیر یقین من اکتساب حسنه أو مرتدع عن سیّئه محبطه،فأنت من یومک الّذی تستقبل علی مثل یومک الّذی استدبرت، فاعمل عمل رجل لیس یأمل من الأیّام إلاّ یومه الّذی أصبح فیه و لیلته،فاعمل أودع و اللّه المعین علی ذلک.

[٣٠١٠]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ،عن أبی الحسن الماضی صلوات اللّه علیه قال:

لیس منّا من لم یحاسب نفسه فی کلّ یوم،فإن عمل حسنا استزاد اللّه و إن عمل سیّئا استغفر اللّه منه و تاب إلیه.

[٣٠١١]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن النّعمان،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی النّعمان العجلیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٢٣6

می فرمود:همانا روزگار سه روز است که تو در میان آن سه روز هستی:دیروز که با آنچه در آن بوده،گذشته است و هرگز بازنمی گردد،که اگر در آن نیکویی کرده باشی برای رفتن اش اندوه نخورده،بلکه برای آنچه از او می رسد،شاد می شوی و اگر در آن کوتاهی کرده ای،برای از دست رفتن آن و کوتاهی ات سخت افسوس می خوری.و تو در همین روزی که به صبحش رسانده ای از فردایت آگاه نیستی و نمی دانی که به فردا می رسی و اگر هم برسی شاید بهره ات از کوتاهی در آن همانند بهره ات در روزی باشد که از تو سپری شده است.پس روزی از آن سه روز سپری شده و تو در آن کوتاهی کرده ای و روزی هم هست که تو منتظرش هستی و یقین نداری که کوتاهی ات را در آن کنار بگذاری.و روز تو روزی است که آن را به صبح رسانده ای و برای تو سزاوار است در چیزی که در دیروز سپری شده بیندیشی،از نیکی هایی که انجامش نداده ای و از زشتی هایی که از آن ها دست نکشیده ای و در این که رو به فردایی داری که اطمینان نداری به آن می رسی و نیز یقین نداری که نیکی ای انجام می دهی یا از زشتی تباه کننده ای دست می کشی.پس تو در روزی هستی که دیروز به انتظارش نشسته بودی،پس چنان مردی عمل کن که گویا از روزگار جز به همین روز و شبی که در آن است امید ندارد.پس یا عمل کن یا ترک کن که خدا بر آن یاری کننده است.

[٣٠١٠]٢-ابراهیم بن عمر یمانی روایت کرده که حضرت کاظم علیه السّلام فرمودند:از ما نیست کسی که هر روز خودش را به حساب نکشد.تا اگر نیکی کرده، افزونی اش را از خداوند بخواهد و اگر گناهی کرده،از خدا آمرزش بخواهد و به پیشگاهش توبه کند.

[٣٠١١]٣-ابو نعمان عجلی روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:ای ابو

ص :٢٣٧

یا أبا النّعمان،لا یغرّنّک النّاس من نفسک فإنّ الأمر یصل إلیک دونهم و لا تقطع نهارک بکذا و کذا فإنّ معک من یحفظ علیک عملک و أحسن فإنّی لم أر شیئا أحسن درکا و لا أسرع طلبا من حسنه محدثه لذنب قدیم.

عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن بعض أصحابنا،عن أبی النّعمان مثله.

[٣٠١٢]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن بعض أصحابنا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:اصبروا علی الدّنیا فإنّما هی ساعه،فما مضی منه فلا تجد له ألما و لا سرورا و ما لم یجی فلا تدری ما هو و إنّما هی ساعتک الّتی أنت فیها فاصبر فیها علی طاعه اللّه و اصبر فیها عن معصیه اللّه.

[٣٠١٣]5-عنه،عن بعض أصحابنا،رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:احمل نفسک لنفسک فإن لم تفعل لم یحملک غیرک.

[٣٠١4]6-عنه،رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام لرجل:إنّک قد جعلت طبیب نفسک و بیّن لک الدّاء و عرّفت آیه الصّحّه و دللت علی الدّواء،فانظر کیف قیامک علی نفسک.

[٣٠١5]٧-عنه،رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام لرجل،اجعل قلبک قرینا برّا أو ولدا واصلا و اجعل عملک والدا تتّبعه و اجعل نفسک عدوّا تجاهدها و اجعل مالک عاریّه تردّها.

[٣٠١6]٨-[و]عنه،رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:اقصر نفسک عمّا یضرّها من قبل أن تفارقک،واسع فی فکاکها کما تسعی فی طلب معیشتک،فإنّ نفسک رهینه بعملک.

ص :٢٣٨

نعمان مردم تو را دربارۀ خودت مغرور نکنند؛زیرا جزا به تو می رسد نه به آنان.

و روزت را با چنین و چنان پایان نده؛زیرا به همراهت کسی است که عملت را به زیان تو نگاه می دارد.و نیکی کن؛زیرا من چیزی جبران کننده تر و شتابان تر از نیکی برای گناهی کهنه ندیده ام.

این حدیث با سلسله راویان دیگری نیز روایت شده است.

[٣٠١٢]4-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در خوشی های دنیا شکیبایی کنید؛زیرا دنیا ساعتی بیش نیست که آنچه از آن گذشته است نه دردی دارد و نه شادی ای.و آنچه هنوز نیامده،تو نمی دانی چیست.

چیزی که هست همین ساعتی است که تو در آن هستی،پس در این ساعت به فرمانبری از خدا و دوری از نافرمانی خدا شکیبایی کن.

[٣٠١٣]5-یکی از اصحاب حدیثی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خودت را خودت بردار که اگر چنین نکنی،دیگران تو را نخواهند برداشت.

[٣٠١4]6-همو حدیثی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام به مردی فرمودند:

همانا تو را طبیب جان خودت قرارداده اند.بیماری برایت آشکار شده و نشانۀ تندرستی شناسانده شده است و تو به درمان،راهنمایی شده ای.پس بنگر که چگونه برای خودت قیام می کنی.

[٣٠١5]٧-همو حدیثی روایت کرده که آن حضرت به مردی فرمودند:دلت را همدمی نیک یا فرزندی پیونددار کن.عملت را پدری قراربده که او را دنبال می کنی.نفست را دشمنی بدان که با او به جنگ می پردازی و مالت را امانتی بدان که آن را بازخواهی گرداند.

[٣٠١6]٨-و همو حدیثی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

خودت را از آنچه به تو زیان می رساند،بازبدار.پیش از آن که از تو جدا شود.

و در نجات جانت بکوش چنان که در جست وجوی روزی می کوشی؛زیرا جانب در گرو عمل تو است.

ص :٢٣٩

[٣٠١٧]٩-عنه،عن بعض أصحابه،رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:کم من طالب للدّنیا لم یدرکها و مدرک لها قد فارقها، فلا یشغلنّک طلبها عن عملک و التمسها من معطیها و مالکها فکم من حریص علی الدّنیا قد صرعته و اشتغل بما أدرک منها عن طلب آخرته حتّی فنی عمره و أدرکه أجله.

و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:المسجون من سجنته دنیاه عن آخرته.

[٣٠١٨]١٠-و عنه،رفعه عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال إذا أتت علی الرّجل أربعون سنه قیل له:خذ حذرک فإنّک غیر معذور و لیس ابن الأربعین بأحقّ بالحذر من ابن العشرین فإنّ الّذی یطلبهما واحد و لیس براقد،فاعمل لما أمامک من الهول و دع عنک فضول القول.

[٣٠١٩]١١-عنه،عن علیّ بن الحکم،عن حسّان عن زید الشّحّام قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:خذ لنفسک من نفسک،خذ منها فی الصّحّه قبل السّقم و فی القوّه قبل الضّعف و فی الحیاه قبل الممات.

[٣٠٢٠]١٢-عنه،عن علیّ بن الحکم،عن هشام بن سالم،عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ النّهار إذا جاء قال:یا ابن آدم،اعمل فی یومک هذا خیرا أشهد لک به عند ربّک یوم القیامه،فإنّی لم آتک فیما مضی و لا آتیک فیما بقی؛و إذا جاء اللّیل قال مثل ذلک.

[٣٠٢١]١٣-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن أحمد بن محمّد، عن شعیب بن عبد اللّه،عن بعض أصحابه،رفعه قال:

جاء رجل إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:یا أمیر المؤمنین،أوصنی بوجه من

ص :٢4٠

[٣٠١٧]٩-یکی از اصحاب حدیثی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

بسا دنبال کنندۀ دنیا که به آن نرسیده است و به دنیا رسیده ای که از آن جدا شده است.پس جست وجوی دنیا تو را از عملت بازندارد.و دنیا را از عطاکننده و دارندۀ آن بخواه.چه بسا آزمند دنیا که دنیا او را به خاک افکنده و با آنچه به آن رسیده،از جست وجوی آخرت بازمانده است تا عمرش تمام شود و أجلش برسد.

و حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:زندانی کسی است که دنیایش،او را از جست و جوی آخرت بازداشته است.

[٣٠١٨]١٠-همو در حدیثی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:وقتی مردی چهل ساله شود به او می گویند:تو باید مراقب خودت باشی؛زیرا دیگر بهانه ای نداری.ولی مردی چهل ساله به مراقبت کردن سزاوارتر از مردی بیست ساله نیست؛زیرا آنچه به دنبال ایشان است یک چیز است که در خواب هم نیست.پس برای آنچه در پیش داری که هراس است،عمل کرده،زیادی سخن را رها کن.

[٣٠١٩]١١-زید شحّام روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خودت را از خودت نگاه دار:در تندرستی پیش از بیماری،در توانایی پیش از ناتوانی و در زندگی پیش از مرگ.

[٣٠٢٠]١٢-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا وقتی روز می آید،می گوید:ای پسر آدم در این روزت نیکی انجام بده تا در روز قیامت در پیشگاه پروردگارت به سود تو گواهی بدهم؛زیرا من نه در آنچه سپری شده و نه در آنچه به آمدنش مانده است به نزدت نمی آیم.و چون شب هم بیاید مانند آن را می گوید.

[٣٠٢١]١٣-یکی از اصحاب گفته است:مردی به نزد امیر مؤمنان علیه السّلام آمده، عرض کرد:ای امیر مؤمنان مرا به صورتی از نیکی سفارش کن تا به سبب آن

ص :٢4١

وجوه البرّ أنجو به،قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:أیّها السّائل،استمع ثمّ استفهم ثمّ استیقن ثمّ استعمل و اعلم أنّ النّاس ثلاثه:زاهد و صابر و راغب؛فأمّا الزّاهد فقد خرجت الأحزان و الأفراح من قلبه فلا یفرح بشیء من الدّنیا و لا یأسی علی شیء منها فاته،فهو مستریح و أمّا الصّابر فإنّه یتمنّاها بقلبه فإذا نال منها ألجم نفسه عنها لسوء عاقبتها و شنانها،لو اطّلعت علی قلبه عجبت من عفّته و تواضعه و حزمه و أمّا الرّاغب فلا یبالی من أین جاءته الدّنیا من حلّها أو[من] حرامها و لا یبالی ما دنّس فیها عرضه و أهلک نفسه و أذهب مروءته،فهم فی غمره یضطربون.

[٣٠٢٢]١4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن محمّد بن حکیم،عمّن حدّثه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:لا یصغر ما ینفع یوم القیامه،و لا یصغر ما یضرّ یوم القیامه فکونوا فیما أخبرکم اللّه عزّ و جلّ کمن عاین.

[٣٠٢٣]١5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ جمیعا،عن القاسم بن محمّد،عن سلیمان المنقریّ،عن حفص بن غیاث قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إن قدرت أن لا تعرف فافعل و ما علیک ألاّ یثنی علیک النّاس و ما علیک أن تکون مذموما عند النّاس إذا کنت محمودا عند اللّه.

ثمّ قال:قال أبی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام:لا خیر فی العیش إلاّ لرجلین:رجل یزداد کلّ یوم خیرا و رجل یتدارک منیّته بالتّوبه و أنّی له بالتّوبه و اللّه لو سجد حتّی ینقطع عنقه ما قبل اللّه تبارک و تعالی منه إلاّ بولایتنا أهل البیت،ألا و من عرف حقّنا و رجا الثّواب فینا[و]رضی بقوته نصف مدّ فی کلّ یوم و ما ستر عورته و ما أکنّ رأسه و هم و اللّه فی ذلک خائفون وجلون ودّوا أنّه حظّهم من

ص :٢4٢

نجات یابم.امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:ای پرسشگر گوش بسپار،سپس بفهم و سپس یقین کرده،آن گاه به کار ببند و بدان که مردم سه گروه اند:پارسا و شکیبا و آزمند.پارسا که اندوه ها و شادمانی ها از دلش بیرون رفته،نه به چیزی از دنیا شاد می شود و نه به چیزی از دنیا که از دست داده،اندوه می خورد،او آسوده است.و شکیبا که در دل آرزوی دنیا می کند و چون به آن دست یابد،به جهت سرانجام بد و زشتی آن بر نفسش لگام می زند.اگر به دل او آگاه شوی از پاکی اش و فروتنی و دوراندیشی اش شگفت زده می شوی.امّا آزمند که اهمیّت نمی دهد دنیا از کجا به سویش آمده است از حلال یا از حرام.و اهمیّت نمی دهد که آبرویش در آن آلوده شود،جانش را نابود کند و جوانمردی اش از میان برود،که آنان در گردابی سرگردان اند.

[٣٠٢٢]١4-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمودند:آنچه در روز قیامت سودمند یا زیانمند باشد،کوچک نیست.

پس در آنچه خداوند به شما خبر داده همانند کسی باشید که به چشم دیده است.

[٣٠٢٣]١5-حفص غیاث گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:اگر توانستی که شناخته نشوی چنان کن.چه باکی بر تو است که مردم تو را نستایند و چه باکی است که نزد مردم نکوهیده باشی وقتی نزد خداوند ستوده هستی.سپس فرمودند:پدرم علی ابو طالب علیه السّلام فرموده است:در زندگی خیری نیست مگر برای دو کس.کسی که در هر روز نیکی ای می افزاید و مردی که مرگش را با توبه جبران کند،و کجا توبه تواند کند.به خدا سوگند اگر چنان سجده کند که گردنش بیفتد خداوند پاک و والا جز به سبب ولایت ما خاندان از او نمی پذیرد.آگاه باشید که هرکس حقّ ما را بشناسد و در راه ما امید پاداش داشته باشد به خوراک نیم مدّ در هر روز و پوشانندۀ شرمگاهش و آنچه سرش را می پوشاند خرسند است.و آنان به خدا سوگند در این اندک نیز هراسان و لرزان اند و دوست دارند که بهرۀ شان از دنیا همان باشد و خداوند عزّتمند نیز چنین آنان را وصف کرده و فرموده است:

ص :٢4٣

الدّنیا و کذلک وصفهم اللّه عزّ و جلّ فقال: وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ مٰا آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ أَنَّهُمْ إِلیٰ رَبِّهِمْ رٰاجِعُونَ، ثمّ قال:ما الّذی آتوا آتوا؟و اللّه مع الطّاعه المحبّه و الولایه و هم فی ذلک خائفون،لیس خوفهم خوف شکّ و لکنّهم خافوا أن یکونوا مقصّرین فی محبّتنا و طاعتنا.

[٣٠٢4]١6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن إبراهیم بن مهزم،عن الحکم بن سالم قال:

دخل قوم فوعظهم ثمّ قال:ما منکم من أحد إلاّ و قد عاین الجنّه و ما فیها و عاین النّار و ما فیها إن کنتم تصدّقون بالکتاب.

[٣٠٢5]١٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:لا تستکثروا کثیر الخیر و تستقلّوا قلیل الذّنوب فإنّ قلیل الذّنوب یجتمع حتّی یصیر کثیرا و خافوا اللّه فی السّرّ حتّی تعطوا من أنفسکم النّصف و سارعوا إلی طاعه اللّه و اصدقوا الحدیث و أدّوا الأمانه فإنّما ذلک لکم و لا تدخلوا فیما لا یحلّ لکم فإنّما ذلک علیکم.

[٣٠٢6]١٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول:ما أحسن الحسنات بعد السّیّئات و ما أقبح السّیّئات بعد الحسنات.

[٣٠٢٧]١٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن ابن فضّال، عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّکم فی آجال مقبوضه و أیّام معدوده و الموت یأتی بغته،من یزرع خیرا

ص :٢44

(و از آنچه به ایشان داده شده،می دهند در حالی که دل هاشان بیمناک است که به سوی پروردگارشان بازخواهند گشت.)[مؤمنون(٢٣):6٠]سپس حضرت فرمود:چه چیزی به آنان داده شده است؟به خدا سوگند به آنان همراه فرمانبری،این محبّت و ولایت داده شده است و در آن هراسان اند نه که هراسشان،از تردید باشد بلکه می ترسند که در محبّت و فرمانبری از ما کوتاهی بکنند.

[٣٠٢4]١6-حکم سالم گفته است:مردمی به نزد آن حضرت آمدند و حضرت موعظه شان کرده،فرمودند:کسی از شما نیست که بهشت و آنچه را در آن است و دوزخ و آنچه را در آن است به چشم ندیده باشد اگر این کتاب[قرآن]را راست می دانید.

[٣٠٢5]١٧-سماعه گفته است:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:نیکی زیاد را بسیار نشمارید و گناه اندک را کم نشمارید؛زیرا گناهان اندک جمع شده، بسیار می گردند.و از خدا در نهان بهراسید تا با خودتان انصاف بورزید.به اطاعت خدا شتاب کنید،راستگو باشید و امانت را ادا کنید که همانا آن به سود شما است و در آنچه برای شما حلال نیست،داخل نشوید که به زیان شما است.

[٣٠٢6]١٨-محمّد مسلم گفته است:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:چه زیبا است نیکی پس از گناه و چه زشت است گناه پس از نیکی.

[٣٠٢٧]١٩-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:شما در مدّت هایی

ص :٢45

یحصد غبطه و من یزرع شرّا یحصد ندامه و لکلّ زارع ما زرع و لا یسبق البطیء منکم حظّه و لا یدرک حریص ما لم یقدّر له،من أعطی خیرا فاللّه أعطاه و من وقی شرّا فاللّه وقاه.

[٣٠٢٨]٢٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن بعض أصحابه،عن الحسن بن علیّ بن أبی عثمان،عن واصل،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء رجل إلی أبی ذرّ فقال:یا أبا ذرّ،ما لنا نکره الموت؟فقال:لأنّکم عمرتم الدّنیا و أخربتم الآخره فتکرهون أن تنقلوا من عمران إلی خراب؛فقال له:فکیف تری قدومنا علی اللّه؟فقال:أمّا المحسن منکم فکالغائب یقدم علی أهله و أمّا المسیء منکم فکالآبق یردّ علی مولاه،قال:فکیف تری حالنا عند اللّه؟قال:اعرضوا أعمالکم علی الکتاب،إنّ اللّه یقول: إِنَّ الْأَبْرٰارَ لَفِی نَعِیمٍ* وَ إِنَّ الْفُجّٰارَ لَفِی جَحِیمٍ؛ قال:فقال الرّجل:فأین رحمه اللّه؟قال:رحمه اللّه قریب من المحسنین.قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:و کتب رجل إلی أبی ذرّ رضی اللّه عنه:یا أبا ذرّ،أطرفنی بشیء من العلم،فکتب إلیه أنّ العلم کثیر و لکن إن قدرت أن لا تسیء إلی من تحبّه فافعل،قال:فقال له الرّجل:و هل رأیت أحدا یسیء إلی من یحبّه؟فقال له:نعم،نفسک أحبّ الأنفس إلیک فإذا أنت عصیت اللّه فقد أسأت إلیها.

[٣٠٢٩]٢١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:اصبروا علی طاعه اللّه و تصبّروا عن معصیه اللّه فإنّما الدّنیا ساعه،فما مضی فلیس تجد له سرورا و لا حزنا و ما لم یأت فلیس تعرفه،

ص :٢46

معلوم و روزگاری اندک شمار هستید در حالی که مرگ ناگهانی می آید.هرکس نیکی بکارد،غبطه می درود و هرکس بدی بکارد،پشیمانی می درود.و برای هر کشتکاری همان چیزی است که کاشته است.آن که کندرو است بهره اش از او پیش نمی افتد و آزمند به آنچه برایش مقدّر نیست دست نمی یابد.هرکس که به او نیکی ای داده شده،خدا به او داده است و هرکس که از بدی نگاه داشته می شود خدا او را نگاه می دارد.

[٣٠٢٨]٢٠-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مردی به نزد ابو ذر آمده،گفت:ای ابو ذر چرا ما مرگ را نمی پسندیم؟او گفت:زیرا شما دنیا را آباد ساخته،آخرت تان را خراب کرده اید بنابراین نمی پسندید که از آبادی به خرابی کوچ کنید.آن مرد گفت:ورودمان به پیشگاه خدا را چگونه می بینی؟ ابو ذر گفت:نیکوکارتان همچون سفرکرده ای است که به سوی خانواده اش باز می گردد و بدکارتان همچون بنده ای فراری است که به نزد سرورش بازگردانده می شود.او گفت:احوالمان را در نزد خداوند چگونه می بینی؟گفت:اعمالتان را بر این کتاب عرضه کنید که خداوند می فرماید:(همانا نیکان در نعمت ها هستند.

و همانا گنهکاران در دوزخ اند.)[انفطار(٨٢):١٣ و ١4]آن مرد گفت:پس رحمت خداوند کجا قرار می گیرد؟ابو ذر گفت:رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است.حضرت صادق علیه السّلام فرمود:و مردی به ابو ذر-خدایش از او خرسند باد- نوشت:ای ابو ذر چیز تازه ای از علم به من عرضه کن.ابو ذر به او نوشت که همانا علم بسیار است ولی اگر توانستی به آن که دوستش داری بدی نکنی،چنان بکن.

آن مرد به او گفت:مگر تو کسی را دیده ای که به آن که دوستش دارد بدی کند؟ ابو ذر گفت:بله،جان تو محبوب ترین جان ها در نزد تو است و وقتی تو خدا را نافرمانی کنی،به او بدی کرده ای.

[٣٠٢٩]٢١-سماعه گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:به فرمانبری از خدا شکیبایی کنید و به نافرمانی نکردن از خدا تاب بیاورید که دنیا ساعتی بیش نیست.آنچه سپری شده،نه شادمانی و نه اندوه دارد و آنچه نیامده آن را نمی شناسید.

ص :٢4٧

فاصبر علی تلک السّاعه الّتی أنت فیها فکأنّک قد اغتبطت.

[٣٠٣٠]٢٢-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال الخضر لموسی علیهما السّلام:یا موسی،إنّ أصلح یومیک الّذی هو أمامک فانظر أیّ یوم هو و أعدّ له الجواب فإنّک موقوف و مسئول و خذ موعظتک من الدّهر فإنّ الدّهر طویل قصیر،فاعمل کأنّک تری ثواب عملک لیکون أطمع لک فی الآخره فإنّ ما هو آت من الدّنیا کما هو قد ولّی منها.

[٣٠٣١]٢٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن یعقوب بن یزید،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قیل لأمیر المؤمنین علیه السّلام:عظنا و أوجز،فقال:الدّنیا حلالها حساب و حرامها عقاب و أنّی لکم بالرّوح و لمّا تأسّوا بسنّه نبیّکم تطلبون ما یطغیکم و لا ترضون ما یکفیکم.

باب من یعیب النّاس

[٣٠٣٢]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد جمیعا،عن ابن أبی نجران،عن عاصم بن حمید،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ أسرع الخیر ثوابا البرّ و إنّ أسرع الشّرّ عقوبه البغی و کفی بالمرء عیبا أن یبصر من النّاس ما یعمی عنه من نفسه أو یعیّر النّاس بما لا یستطیع ترکه أو یؤذی جلیسه بما لا یعنیه.

[٣٠٣٣]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن

ص :٢4٨

پس بر این یک ساعتی که در آن هستید،شکیبایی کنید تا خرسند گردید.

[٣٠٣٠]٢٢-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت خضر به موسی علیهما السّلام گفت:ای موسی بهترین روز تو همان است که در پیش روی تو است پس ببین که آن کدام روز است و پاسخ آن روز را آماده کن؛زیرا تو را می ایستانند و می پرسند.و پند روزگار را دریاب که روزگار هم دراز و هم کوتاه است.و چنان عمل کن که گویا پاداش عملت را می بینی تا تو را به آخرت آزمندتر کند؛زیرا دنیایی که روی می آورد همان است که پشت کرده بود.

[٣٠٣١]٢٣-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که به امیر مؤمنان علیه السّلام گفتند:ما را اندرز ده ولی کوتاه بگو.فرمود:حلال دنیا حساب دارد و حرامش، کیفر.شما کجا آسوده گردید وقتی به سنّت پیامبرتان اقتدا نکرده اید.به دنبال چیزی می روید که سرکش تان می کند و به آنچه شما را بس است،خرسند نیستید.

دربارۀ کسی که از مردم عیب جویی می کند

[٣٠٣٢]١-ابو حمزۀ ثمالی روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا شتابان ترین خیر به سوی پاداش،نیکی است و شتابان ترین بدی به سوی کیفر، ستم است.و برای مرد همین عیب بس که در مردم چیزی ببیند که در خودش آن را نمی بیند یا مردم را برای آنچه خودش نمی تواند ترک کند نکوهش کند یا هم نشین خود را به سبب چیزی که به او مربوط نیست،آزار کند.

[٣٠٣٣]٢-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود

ص :٢4٩

النّعمان،عن ابن مسکان،عن أبی حمزه قال:

سمعت علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:کفی بالمرء عیبا أن یبصر من النّاس ما یعمی علیه من نفسه و أن یؤذی جلیسه بما لا یعنیه.

[٣٠٣4]٣-محمّد بن یحیی،عن الحسین بن إسحاق،عن علیّ بن مهزیار،عن حمّاد بن عیسی،عن الحسین بن مختار،عن بعض أصحابه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کفی بالمرء عیبا أن یتعرّف من عیوب النّاس ما یعمی علیه من أمر نفسه،أو یعیب علی النّاس أمرا هو فیه لا یستطیع التّحوّل عنه إلی غیره،أو یؤذی جلیسه بما لا یعنیه.

[٣٠٣5]4-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن أبی عبد الرّحمن الأعرج و عمر بن أبان،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر و علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیه قالا:

إنّ أسرع الخیر ثوابا البرّ و أسرع الشّرّ عقوبه البغی و کفی بالمرء عیبا أن ینظر فی عیوب غیره ما یعمی علیه من عیب نفسه أو یؤذی جلیسه بما لا یعنیه أو ینهی النّاس عمّا لا یستطیع ترکه

باب أنّه لا یؤاخذ المسلم بما عمل فی الجاهلیّه

[٣٠٣6]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن جمیل بن صالح،عن أبی عبیده،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ ناسا أتوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بعد ما أسلموا فقالوا:یا رسول اللّه،أیؤخذ الرّجل منّا بما کان عمل فی الجاهلیّه بعد إسلامه؟فقال لهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

من حسن إسلامه و صحّ یقین إیمانه لم یؤاخذه اللّه تبارک و تعالی بما عمل

ص :٢5٠

خدا بر او و خاندانش باد-فرمودند:برای مرد همین عیب بس که در مردم چیزی ببیند که همان را در خودش نمی بیند و با چیزی که به او مربوط نیست هم نشین اش را آزار کند.

[٣٠٣4]٣-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:برای مرد همین عیب بس که عیب های مردم را جست وجو کند و همان را در خودش نبیند یا بر مردم چیزی را عیب بگیرد که در خود او هست و نمی تواند از آن بازگردد،یا هم نشین اش را با چیزی که به او مربوط نیست آزار کند.

[٣٠٣5]4-ابو حمزه روایت کرده که حضرت باقر و سجّاد علیهما السّلام فرمودند:همانا شتابان ترین خیر به سوی پاداش نیکی است و شتابان ترین بدی به کیفر،ستم است.و برای مرد همین عیب بس که عیب های دیگران را ببیند و عیب خودش را نبیند یا هم نشین اش را با آنچه به او مربوط نیست آزار کند یا مردم را از چیزی بازدارد که خودش نمی تواند آن را ترک کند.

مسلمان برای آنچه در جاهلیت کرده،گرفتار نمی شود

[٣٠٣6]١-ابو عبیده از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که مردمی پس از این که اسلام آوردند به نزد رسول خدا آمده،عرض کردند:ای رسول خدا آیا کسی از ما پس از اسلام آوردنش برای آنچه در جاهلیّت انجام داده گرفتار می شود؟رسول خدا به آنان فرمود:هرکس که اسلامش نیکو باشد و یقین ایمانش درست،خداوند

ص :٢5١

فی الجاهلیّه و من سخف إسلامه و لم یصحّ یقین إیمانه أخذه اللّه تبارک و تعالی بالأوّل و الآخر.

[٣٠٣٧]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن القاسم بن محمّد الجوهریّ،عن المنقریّ،عن فضیل بن عیاض قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یحسن فی الإسلام أ یؤاخذ بما عمل فی الجاهلیّه؟فقال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أحسن فی الإسلام لم یؤاخذ بما عمل فی الجاهلیّه و من أساء فی الإسلام أخذ بالأوّل و الآخر.

باب أنّ الکفر مع التّوبه لا یبطل العمل

[٣٠٣٨]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب و غیره،عن العلاء بن رزین،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من کان مؤمنا فعمل خیرا فی إیمانه ثمّ أصابته فتنه فکفر ثمّ تاب بعد کفره کتب له و حوسب بکلّ شیء کان عمله فی إیمانه و لا یبطله الکفر إذا تاب بعد کفره.

باب[المعافین من البلاء]

[٣٠٣٩]١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه جمیعا،عن ابن محبوب[و غیره،]عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ ضنائن یضنّ بهم عن البلاء فیحییهم فی عافیه و یرزقهم فی عافیه و یمیتهم فی عافیه و یبعثهم فی عافیه و یسکنهم الجنّه فی عافیه.

[٣٠4٠]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢5٢

پاک و والا به سبب آنچه در جاهلیت انجام داده،او را گرفتار نمی کند.ولی هر کس که اسلامش سست و یقین ایمانش نادرست باشد،خداوند پاک و والا آغاز و پایانش را می گیرد.

[٣٠٣٧]٢-فضیل عیاض گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ مردی که در اسلامش نیکو است پرسیدم:آیا او برای آنچه در جاهلیّت کرده،گرفتار می شود؟ حضرت به نقل از پیامبر گرامی فرمودند:هرکس اسلامش نیکو باشد برای آنچه در جاهلیت انجام داده،گرفتار نمی شود ولی هرکس که بد اسلام باشد به آغاز و پایانش گرفتار می شود.

همانا کفر با توبه،عمل را باطل نمی کند

[٣٠٣٨]١-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس مؤمن باشد و در حال ایمان عمل خیری بکند،سپس دچار فتنه ای گردد و کافر شده،آن گاه پس از کفرش،توبه کند،برایش نوشته می شود و هرچیزی که در حال ایمانش کرده،حساب می شود یعنی کفر آن را باطل نمی کند،اگر پس از کفرش توبه کند.

معاف شدگان از بلا

[٣٠٣٩]١-ابو حمزه روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا برای خداوند عزّتمند خاصّگانی است که به سبب آنان بلا را بازمی دارد تا در سلامت زندگانی شان دهد،در سلامت بمیراند در سلامت روزی شان دهد در سلامت برانگیزد و در سلامت در بهشت سکنایشان دهد.

[٣٠4٠]٢-اسحاق عمّار گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

ص :٢5٣

سمعته یقول:إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق خلقا ضنّ بهم عن البلاء.خلقهم فی عافیه و أحیاهم فی عافیه و أماتهم فی عافیه و أدخلهم الجنّه فی عافیه.

[٣٠4١]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد جمیعا،عن جعفر بن محمّد،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ للّه عزّ و جلّ ضنائن من خلقه یغذوهم بنعمته و یحبوهم بعافیته و یدخلهم الجنّه برحمته،تمرّ بهم البلایا و الفتن لا تضرّهم شیئا.

باب ما رفع عن الأمّه

[٣٠4٢]١-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن أبی داود المسترقّ قال:حدّثنی عمرو بن مروان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:رفع عن أمّتی أربع خصال:خطأها و نسیانها و ما أکرهوا علیه و ما لم یطیقوا و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ:«ربّنا لا تؤاخذنا إن نسینا أو أخطأنا ربّنا و لا تحمل علینا إصرا کما حملته علی الّذین من قبلنا ربّنا و لا تحمّلنا ما لا طاقه لنا به»و قوله:«إلاّ من أکره و قلبه مطمئنّ بالإیمان.»

[٣٠4٣]٢-الحسین بن محمّد،عن محمّد بن أحمد النّهدیّ،رفعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:وضع عن أمّتی تسع خصال:الخطأ و النّسیان و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطرّوا إلیه و ما استکرهوا علیه و الطّیره و الوسوسه فی التّفکّر فی الخلق و الحسد ما لم یظهر بلسان أو ید.

ص :٢54

همانا خداوند عزّتمند آفریدگانی آفریده است که به سبب آنان بلا را برطرف می کند که خداوند آنان را در سلامتی آفریده،در سلامتی زندگانی شان داده،در سلامتی میرانده و در سلامتی به بهشت داخلشان کرد.

[٣٠4١]٣-ابن قدّاح روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند در میان بندگانش خاصّگانی دارد که آنان را با نعمتش غذا می دهد،با عافیت اش به آنان می بخشد،با رحمتش آنان را به بهشت می برد و بلاها و فتنه ها بر آنان می گذرد و زیان شان نمی رساند.

آنچه از امّت برداشته شده است

[٣٠4٢]١-عمرو مروان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا -درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمودند:از امّت من چهار چیز برداشته شده است:اشتباه،فراموشی،آنچه بر آن وادار شده اند و آنچه توانایی ندارند.

چنان که خداوند عزّتمند فرمود:(ای پروردگار ما اگر فراموش کرده،یا اشتباه کردیم ما را سرزنش نکن،ای پروردگار ما تکلیف سنگین بر ما قرار نده چنان که بر پیشینیان قرار دادی.پروردگارا آنچه ما تاب آن را نداریم بر ما مقرّر نکن.)[بقره(٢):

٢٨6]و آن جا که فرمود:(مگر کسی که وادار شده است ولی دلش به ایمان آرام است.) [نحل(١6):١٠6].

[٣٠4٣]٢-محمّد بن احمد نهدی در حدیثی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرموده است:از امّت من نه چیز برداشته شد:اشتباه،فراموشی،آنچه نمی دانند،آنچه تاب نمی آورند،آنچه ناچار شده اند،آنچه وادار شده اند،فال بد،وسوسۀ اندیشه در آفرینش و حسد،تا وقتی که به زبان یا دست آشکار نکرده باشند.

ص :٢55

باب أنّ الإیمان لا یضرّ معه سیّئه و الکفر لا ینفع معه حسنه

[٣٠44]١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن یعقوب بن شعیب قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:هل لأحد علی ما عمل ثواب علی اللّه موجب إلاّ المؤمنین؟قال:لا.

[٣٠45]٢-عنه،عن یونس،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال موسی للخضر علیهما السّلام:قد تحرّمت بصحبتک فأوصنی،قال[له]:الزم ما لا یضرّک معه شیء کما لا ینفعک مع غیره شیء.

[٣٠46]٣-عنه،عن یونس،عن ابن بکیر،عن أبی أمیّه یوسف بن ثابت قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:لا یضرّ مع الإیمان عمل و لا ینفع مع الکفر عمل،ألا تری أنّه قال:«و ما منعهم أن تقبل منهم نفقاتهم إلاّ أنّهم کفروا باللّه و برسوله...و ماتوا و هم کافرون.»

[٣٠4٧]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن ثعلبه،عن أبی أمیّه یوسف بن ثابت بن أبی سعده،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام[قال]:

قال:الإیمان لا یضرّ معه عمل و کذلک الکفر لا ینفع معه عمل.

[٣٠4٨]5-أحمد بن محمّد،عن الحسین بن سعید،عمّن ذکره،عن عبید بن زراره،عن محمّد بن مارد قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:حدیث روی لنا أنّک قلت:إذا عرفت فاعمل ما شئت؟فقال:قد قلت ذلک،قال:قلت:و إن زنوا أو سرقوا أو شربوا الخمر؟ فقال لی:إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون و اللّه ما أنصفونا أن نکون أخذنا بالعمل

ص :٢56

باب«همانا هیچ گناهی با وجود ایمان زیان نمی رساند و هیچ نیکی ای با وجود کفر سود ندارد»

[٣٠44]١-یعقوب شعیب گفت:من به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:آیا جز دربارۀ مؤمنان برای کسی که عملی می کند،پاداشی به عهدۀ خداوند است؟ فرمودند:نه.

[٣٠45]٢-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

موسی به خضر علیهما السّلام گفت:اکنون که از همراهی با تو منع شدم به من سفارشی کن.

خضر به او گفت:همیشه با چیزی که با وجود آن هیچ چیز به تو زیان نمی رساند، همراه باش،چنان که با جز آن هیچ چیزی به تو سود نمی رساند.

[٣٠46]٣-ابو امیّه یوسف ثابت گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هیچ عملی با وجود ایمان زیان نمی رساند و هیچ عملی هم با وجود کفر سودمند نیست.آیا نمی بینی که خداوند فرموده است:(و چه چیزی آنان را باز داشت که بخشش هاشان پذیرفته نشود جز این که به خدا و فرستاده اش کفر ورزیدند...

و مردند در حالی که کافر بودند.)

[٣٠4٧]4-ابو امیّه یوسف ثابت روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

هیچ عملی با وجود ایمان زیان نمی رساند چنان که هیچ عملی با وجود کفر سودمند نیست.

[٣٠4٨]5-محمّد مارد گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:برای ما حدیثی روایت شده که شما فرموده اید:چون معرفت یافتی،هرچه خواستی بکن؟حضرت فرمودند:آن را گفته ام.من عرض کردم:فرموده ای:و اگرچه زنا کنند یا دزدی کنند یا شراب بنوشند؟به من فرمودند:انّا للّه و انّا الیه راجعون.

به خدا سوگند انصاف نکردند،در این که ما به عملمان گرفتار شویم و از آنان

ص :٢5٧

و وضع عنهم؛إنّما قلت:إذا عرفت فاعمل ما شئت من قلیل الخیر و کثیره فإنّه یقبل منک.

[٣٠4٩]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن محمّد بن الرّیّان بن الصّلت،رفعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام کثیرا ما یقول فی خطبته:یا أیّها النّاس،دینکم دینکم فإنّ السّیّئه فیه خیر من الحسنه فی غیره و السّیّئه فیه تغفر و الحسنه فی غیره لا تقبل.

هذا آخر کتاب الإیمان و الکفر و الطّاعات و المعاصی من کتاب الکافی و الحمد للّه وحده و صلّی اللّه علی محمّد و آله.

ص :٢5٨

برطرف شود.من گفته ام:چون معرفت یافتی هرآنچه خواستی از نیکی اندک و بسیار بکن.که از تو پذیرفته می شود.

[٣٠4٩]6-محمّد بن ریّان صلت در حدیثی بی سند از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام بسیار در خطبه هایش می فرمود:ای مردم دین تان،دین تان.که گناه در آن بهتر از نیکی در جز آن است.گناه در دین آمرزیده می شود ولی نیکی در غیر دین پذیرفته نمی شود.

این پایان کتاب ایمان و کفر و فرمانبری و نافرمانی از کتاب کافی است.

و سپاس برای خداوند یگانه است.و درود خدا بر محمّد و خاندانش.

ص :٢5٩

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم کتاب الدّعاء باب فضل الدّعاء و الحثّ علیه

[٣٠5٠]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن حریز،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دٰاخِرِینَ، قال:هو الدّعاء و أفضل العباده الدّعاء،قلت: «إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ لَأَوّٰاهٌ حَلِیمٌ» ؟قال:الأوّاه هو الدّعّاء.

[٣٠5١]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن إسماعیل و ابن محبوب جمیعا،عن حنان بن سدیر،عن أبیه قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام:أیّ العباده أفضل؟فقال:ما من شیء أفضل عند اللّه عزّ و جلّ من أن یسئل و یطلب ممّا عنده و ما أحد أبغض إلی اللّه عزّ و جلّ ممّن یستکبر عن عبادته و لا یسأل ما عنده.

[٣٠5٢]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن میسّر بن عبد العزیز،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی:یا میسّر،ادع و لا تقل:إنّ الأمر قد فرغ منه،إنّ عند اللّه عزّ و جلّ منزله لا تنال إلاّ بمسأله و لو أنّ عبدا سدّ فاه و لم یسأل لم یعط شیئا فسل تعط، یا میسّر إنّه لیس من باب یقرع إلاّ یوشک أن یفتح لصاحبه.

ص :٢6٠

به نام خداوند رحمتگر مهربان

کتاب دعا بابی دربارۀ فضیلت دعا و تشویق کردن و برانگیختن دیگران بر آن

اشاره

[٣٠5٠]١-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده که فرموده:خدای عزتمند و شکوهمند فرماید:«همانا آنان که از عبادت و پرستش من سر،فراز دارند و سرکشی کنند زودا که خوار و سرافکنده به دوزخ در آیند»[غافر(4٠):آیۀ 6٠]حضرت فرمود:

مقصود از عبادت دعاست.و برترین عبادت دعا است.عرض کردم:مقصود از «آه کننده»در این آیه چیست که خداوند می فرماید:«همانا ابراهیم بسیار آه کنندۀ[از ترس خدا]و بردبار بود»[توبه(٩):آیۀ ١١4]؟فرمود:آه کننده یعنی بسیار دعاکننده به درگاه پروردگار.

[٣٠5١]٢-سدیر گوید:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:کدام عبادت برتر و فضیلت مندتر است؟فرمود:چیزی نزد خداوند عزتمند و شکوهمند بهتر و برتر از این نباشد که[بندگان]از او درخواست کنند و از آنچه نزد او است بخواهند،و کسی نزد خدای عزّتمند و شکوهمند دشمن روی تر از آن کسی نباشد که از عبادت او سرباز زند و روی برتابد و آنچه نزد او است درخواست نکند.

[٣٠5٢]٣-میسر بن عبد العزیز گوید:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود:ای میسر!دعا کن و مگو که کار از کار گذشته است[برآورده شدنش از کف رفته است و دعا اثری ندارد].همانا نزد خدای عزّتمند و شکوهمند جایگاهی است که بندگان به آن نرسند جز به درخواست و خواهش[از خداوند].و اگر بنده ای دهان خود را ببندد و درخواست نکند چیزی به او داده نشود.پس درخواست کن تا به تو داده شود،ای میسر،هیچ دری نباشد که کوبیده شود جز آنکه امید آن رود که آن در بر روی کوبنده گشوده گردد.

ص :٢6١

[٣٠5٣]4-حمید بن زیاد،عن الخشّاب،عن ابن بقّاح،عن معاذ،عن عمرو بن جمیع،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من لم یسأل اللّه عزّ و جلّ من فضله[فقد]افتقر.

[٣٠54]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:ادع و لا تقل:قد فرغ من الأمر،فإنّ الدّعاء هو العباده إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دٰاخِرِینَ و قال:«ادعونی أستجب لکم.»

[٣٠55]6-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن أبی نجران، عن سیف التّمّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:علیکم بالدّعاء فإنّکم لا تقرّبون بمثله و لا تترکوا صغیره لصغرها أن تدعوا بها،إنّ صاحب الصّغار هو صاحب الکبار.

[٣٠56]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن عبید بن زراره،عن أبیه،عن رجل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:الدّعاء هو العباده الّتی قال اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِی الآیه،ادع اللّه عزّ و جلّ و لا تقل:إنّ الأمر قد فرغ منه.قال زراره:إنّما یعنی لا یمنعک إیمانک بالقضاء و القدر أن تبالغ بالدّعاء و تجتهد فیه أو کما قال.

[٣٠5٧]٨-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢6٢

[٣٠5٣]4-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه از فضل خدای عزّتمند و شکوهمند درخواست نکند به فقر و تنگدستی درافتد.

[٣٠54]5-حمّاد بن عیسی گوید:شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام که می فرمود:

دعا کن و مگو کار از کار گذشته است؛زیرا دعا همان عبادت است و خدای عزتمند و شکوهمند فرماید:«همانا آنان که از عبادت و پرستش من سرکشند زودا که خوار و سرافکنده به دوزخ درآیند»[غافر(4٠):آیۀ 6٠]و نیز فرموده است:«مرا بخوانید تا پاسخ گویم»[غافر(4٠):آیۀ 6٠]

[٣٠55]6-سیف تمّار گوید:شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود:بر شما باد به دعانمودن؛زیرا با چیزی مانند آن به خدا نزدیک نشوید.و درخواست هیچ خواستۀ خردی را به خاطر خردی اش وانرهید؛زیرا آن کس که[برآورده کرده] خواسته های کوچک به دست او است همان کس است که[برآورده کردن] خواسته های بزرگ دست او است.

[٣٠56]٧-و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود:دعا همان عبادتی است که خدای عزتمند و شکوهمند فرموده است:«و همانا آنان که از عبادت و پرستش من سرکشند...تا پایان آیه».خدای را بخوان[و دعا کن]و مگو که کار از کار گذشته است.زراره گوید:مقصود آن حضرت این است که عقیدۀ تو به قضاوقدر تو را از پافشاری در دعا و تلاش در[دستیابی به]آن بازندارد-و یا اینکه زراره سخنی مانند این گفت.

[٣٠5٧]٨-و نیز امام صادق علیه السّلام فرمود:امیر مؤمنان علیه السّلام فرماید:محبوبترین

ص :٢6٣

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ فی الأرض الدّعاء و أفضل العباده العفاف،قال:و کان أمیر المؤمنین علیه السّلام رجلا دعّاء

باب أنّ الدّعاء سلاح المؤمن

[٣٠5٨]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن فضاله بن أیّوب،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:الدّعاء سلاح المؤمن و عمود الدّین و نور السّماوات و الأرض.

[٣٠5٩]٢-و بهذا الإسناد قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:

الدّعاء مفاتیح النّجاح و مقالید الفلاح و خیر الدّعاء ما صدر عن صدر نقیّ و قلب تقیّ؛و فی المناجاه سبب النّجاه و بالإخلاص یکون الخلاص،فإذا اشتدّ الفزع فإلی اللّه المفزع.

[٣٠6٠]٣-و بإسناده قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

ألا أدلّکم علی سلاح ینجیکم من أعدائکم و یدرّ أرزاقکم؟قالوا:بلی، قال:تدعون ربّکم باللّیل و النّهار فإنّ سلاح المؤمن الدّعاء.

[٣٠6١]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:

الدّعاء ترس المؤمن و متی تکثر قرع الباب یفتح لک.

[٣٠6٢]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن بعض أصحابنا،عن الرّضا علیه السّلام أنّه کان یقول لأصحابه:

علیکم بسلاح الأنبیاء،فقیل:و ما سلاح الأنبیاء؟قال:الدّعاء.

ص :٢64

کارها در روی زمین برای خدای عزتمند و شکوهمند دعا است،و برترین عبادت،پرهیزکاری و پارسایی است و امیر مؤمنان علیه السّلام مردی بسیار دعاکننده بود.

بابی دربارۀ اینکه دعا،سلاح مؤمن است

[٣٠5٨]١-امام صادق علیه السّلام فرمود که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده است:دعا سلاح مؤمن و ستون دین و پرتوی آسمان ها و زمین است.

[٣٠5٩]٢-و نیز فرمود:امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:دعا کلیدهای نجات و گنجینه های رستگاری است.و برترین و فضیلت مندترین دعا،دعایی است که از سینۀ پاک و دلی پرهیزکار برآید.و راه نجات در زمزمه و مناجات با خدا است.و رهایی با پاکدلی و اخلاص به دست آید و چون بی تابی و بی قراری[فزونی گیرد و]سخت شود پناهگاه،خدا است.

[٣٠6٠]٣-و نیز فرمود:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:آیا شما را به سلاحی راهنمایی نکنم که شما را از دشمنان رهایی دهد و روزی شما را بسیار سازد؟عرض کردند:

چرا.فرمود:پروردگارتان را در شب و روز بخوانید؛زیرا سلاح مؤمن،دعا است.

[٣٠6١]4-و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود:امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:دعا سپر مؤمن است و هرگاه دری را بسیار کوبیدی آن در به روی تو گشوده شود.

[٣٠6٢]5-حضرت رضا علیه السّلام همیشه به اصحاب خود می فرمود:بر شما باد به اسلحۀ پیامبران.به ایشان عرض کردند:اسلحۀ پیامبران چیست؟فرمود:دعا.

ص :٢65

[٣٠6٣]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عن أبی سعید البجلیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ الدّعاء أنفذ من السّنان.

[٣٠64]٧-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الدّعاء أنفذ من السّنان الحدید.

باب أنّ الدّعاء یردّ البلاء و القضاء

[٣٠65]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حمّاد بن عثمان قال:

سمعته یقول:إنّ الدّعاء یردّ القضاء ینقضه کما ینقض السّلک و قد أبرم إبراما.

[٣٠66]٢-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم،عن عمر بن یزید قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:إنّ الدّعاء یردّ ما قد قدّر و ما لم یقدّر،قلت:و ما قد قدّر عرفته فما لم یقدّر؟قال:حتّی لا یکون.

[٣٠6٧]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن بسطام الزّیّات،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الدّعاء یردّ القضاء و قد نزل من السّماء و قد أبرم إبراما.

[٣٠6٨]4-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن عیسی،عن أبی همّام إسماعیل بن همّام،عن الرّضا علیه السّلام قال:

ص :٢66

[٣٠6٣]6-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:دعا از سر نیزه،فرورونده تر و نافذتر است.

[٣٠64]٧-و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود:دعا از سر نیزۀ آهنین نیز،فرو رونده تر و نافذتر است.

بابی دربارۀ اینکه دعا،بلا و قضا را باز می گرداند

[٣٠65]١-حمّاد بن عثمان گوید که معصوم علیه السّلام می فرمود:همانا دعا قضا را بازگرداند و آن را از هم واتابد و باز کند همان طور که رشتۀ نخ از هم باز شود اگر چه به سختی تابیده شده باشد.

[٣٠66]٢-عمر بن یزید گوید:از حضرت کاظم علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

همانا دعا آن چه را مقدّر شده و آن چه را مقدّر نشده بازمی گرداند.عرض کردم:

مقّدر شده را دریافتم.مقدّر نشده چیست؟فرمود:[مقدّر نشده آن است]که تقدیری دربارۀ آن نشود.

[٣٠6٧]٣-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:دعا قضایی را که از آسمان فرو فرستاده شده و استوار و پایدار گردیده بازگرداند.

[٣٠6٨]4-حضرت رضا علیه السّلام فرمود که امام سجاد علیه السّلام فرموده است:همانا دعا

ص :٢6٧

قال علیّ بن الحسین علیهما السّلام:إنّ الدّعاء و البلاء لیترافقان إلی یوم القیامه،إنّ الدّعاء لیردّ البلاء و قد أبرم إبراما.

[٣٠6٩]5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:الدّعاء یدفع البلاء النّازل و ما لم ینزل.

[٣٠٧٠]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن حریز،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال لی:ألا أدلّک علی شیء لم یستثن فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟قلت:بلی،قال:

الدّعاء یردّ القضاء و قد أبرم إبراما و ضمّ أصابعه.

[٣٠٧١]٧-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن عبد اللّه بن سنان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:الدّعاء یردّ القضاء بعد ما أبرم إبراما،فأکثر من الدّعاء فإنّه مفتاح کلّ رحمه و نجاح کلّ حاجه و لا ینال ما عند اللّه عزّ و جلّ إلاّ بالدّعاء و إنّه لیس باب یکثر قرعه إلاّ یوشک أن یفتح لصاحبه.

[٣٠٧٢]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن أبی ولاّد قال:

قال أبو الحسن موسی علیه السّلام:علیکم بالدّعاء فإنّ الدّعاء للّه و الطّلب إلی اللّه یردّ البلاء و قد قدّر و قضی و لم یبق إلاّ إمضاؤه،فإذا دعی اللّه عزّ و جلّ و سئل صرف البلاء صرفه.

[٣٠٧٣]٩-الحسین بن محمّد،رفعه،عن إسحاق بن عمّار قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

ص :٢6٨

و بلا تا روز رستاخیز با یکدیگر همراه باشند و همانا دعا بلایی را که استوار و پایدار گردیده بازگرداند.

[٣٠6٩]5-و نیز از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده که فرمود:امام سجّاد علیه السّلام می فرمود:دعا،بلایی را که فروفرستاده شده و آنچه را که فروفرستاده نشده بازگرداند.

[٣٠٧٠]6-زراره گوید:حضرت باقر علیه السّلام به من فرمود:آیا تو را به چیزی راهنمایی نکنم که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در آن استثنایی ننموده است؟عرض کردم:

چرا؟فرمود:دعا است که قضایی را که استوار و پایدار گردیده بازگرداند[و برای نمایاندن و بیان نمودن سخن خویش]انگشتانش را به هم چسبانید-(یعنی شدّت استواری قضا مانند این انگشتان به هم چسبیده باشد).

[٣٠٧١]٧-عبد اللّه بن سنان گوید:شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:دعا، قضای استوار شده را بازگرداند،پس بسیار دعا کن که دعا کلید هر رحمت و پیروزی در هر خواسته ای است،و به آن چه نزد خدای عزّتمند و شکوهمند است جز به وسیله دعا دست نیابند و هیچ دری بسیار کوبیده نشود جز آنکه امید گشوده شدنش نزدیک شود.

[٣٠٧٢]٨-ابو ولاّد گوید:امام کاظم علیه السّلام فرمود:بر شما باد به دعانمودن؛ زیرا دعا به درگاه خداوند و خواستن از او،بلایی را که مقدّرشده و[بر انجام آن]حکم شده،و جز اجرای آن چیزی نمانده،بازگرداند؛پس چون خدای عزتمند و شکوهمند را خوانند و از او درخواست دارند،خداوند به یکباره بلا را بازگرداند.

[٣٠٧٣]٩-اسحاق عمّار گوید:حضرت صادق علیه السّلام فرموده:همانا خدای

ص :٢6٩

إنّ اللّه عزّ و جلّ لیدفع بالدّعاء الأمر الّذی علمه أن یدعی له فیستجیب و لو لا ما وفّق العبد من ذلک الدّعاء لأصابه منه ما یجثّه من جدید الأرض.

باب أنّ الدّعاء شفاء من کلّ داء

[٣٠٧4]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أسباط بن سالم، عن علاء بن کامل قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:علیک بالدّعاء فإنّه شفاء من کلّ داء.

باب أنّ من دعا استجیب له

[٣٠٧5]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن علیّ،عن عبد اللّه بن میمون القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الدّعاء کهف الإجابه کما أنّ السّحاب کهف المطر.

[٣٠٧6]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أبرز عبد یده إلی اللّه العزیز الجبّار إلاّ استحیا اللّه عزّ و جلّ أن یردّها صفرا حتّی یجعل فیها من فضل رحمته ما یشاء،فإذا دعا أحدکم فلا یردّ یده حتّی یمسح علی وجهه و رأسه.

باب إلهام الدّعاء

[٣٠٧٧]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

هل تعرفون طول البلاء من قصره؟قلنا:لا،قال:إذا ألهم أحد[کم]الدّعاء

ص :٢٧٠

عزّتمند و شکوهمند آن چه[بلا]را که می داند اگر برای آن دعا کنند اجابت خواهد کرد،به وسیلۀ دعا[آن بلا را]از روی زمین برمی داشت.

بابی دربارۀ اینکه دعا،درمان هر دردی است

[٣٠٧4]١-علاء بن کامل گوید:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود:بر تو باد به دعا نمودن؛زیرا دعا نمودن درمان هر دردی است.

دربارۀ اینکه هرکه دعا کند برآورده گردد

[٣٠٧5]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:دعا مخزن و گنجینۀ برآورده شدن و اجابت است آنسان که ابر،مخزن باران است.

[٣٠٧6]٢-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هیچ بنده ای دست به درگاه خدای عزّتمند توانا نگشاید جز این که خدای عزتمند و شکوهمند شرم کند که آن را تهی بازگرداند تا اینکه از فزونی رحمت و بخشش خود،در آن بنهد،پس هرگاه یکی از شما دعا کرد دستش را برنگرداند تا آنگاه که آن را به سر و روی خود بکشد.

بابی دربارۀ الهام شدن دعا بر دل مؤمن

اشاره

[٣٠٧٧]١-هشام بن سالم گوید:حضرت صادق علیه السّلام فرمود:آیا بلای درازناک را از بلای کوتاه[تشخیص می دهید و]می شناسید؟عرض کردیم:نه.فرمود:چون

ص :٢٧١

عند البلاء فاعلموا أنّ البلاء قصیر.

[٣٠٧٨]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن أبی ولاّد قال:

قال أبو الحسن موسی علیه السّلام:ما من بلاء ینزل علی عبد مؤمن فیلهمه اللّه عزّ و جلّ الدّعاء إلاّ کان کشف ذلک البلاء و شیکا و ما من بلاء ینزل علی عبد مؤمن فیمسک عن الدّعاء إلاّ کان ذلک البلاء طویلا،فإذا نزل البلاء فعلیکم بالدّعاء و التّضرّع إلی اللّه عزّ و جلّ.

باب التّقدّم فی الدّعاء

[٣٠٧٩]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من تقدّم فی الدّعاء استجیب له إذا نزل به البلاء و قالت الملائکه:صوت معروف و لم یحجب عن السّماء؛و من لم یتقدّم فی الدّعاء لم یستجب له إذا نزل به البلاء و قالت الملائکه:إنّ ذا الصّوت لا نعرفه.

[٣٠٨٠]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن ابن سنان،عن عنبسه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من تخوّف[من]بلاء یصیبه فتقدّم فیه بالدّعاء،لم یره اللّه عزّ و جلّ ذلک البلاء أبدا.

[٣٠٨١]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن منصور بن یونس،عن هارون بن خارجه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الدّعاء فی الرّخاء یستخرج الحوائج فی البلاء.

ص :٢٧٢

به گاه بلا به کسی(از شما)الهام شد که دعا کند بدانید که بی گمان بلا کوتاه است[و زودا که به سر آید].

[٣٠٧٨]٢-ابو ولاّد گوید:حضرت امام کاظم علیه السّلام فرمود:هیچ بلایی بر بندۀ مؤمن فرود نیاید که خدای عزّتمند و شکوهمند بدو الهام کند که دعا نماید،جز اینکه سرآمدن آن بلا نزدیک باشد و هیچ بلایی بر بندۀ مؤمن فرود نیاید که آن مؤمن از دعا کردن خودداری کند جز اینکه آن بلا درازناک باشد،پس هرگاه بلا فرودآمد بر شما باد که به درگاه خدای عزّتمند و شکوهمند دعا و زاری کنید.

پیش دستی کردن در دعا نمودن پیش از فرارسیدن بلا

[٣٠٧٩]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه در دعا نمودن پیش دستی کند[و پیوسته دعا کند و تنها به گاه بلا دعا نکند]چون بلایی بر او فرود آید دعایش [دربارۀ برطرف شدن بلا]برآورده شود،و فرشتگان گویند:صدای آشنایی است و بالا رفتن صدای دعاگر را به آسمان بازندارند،و کسی که در دعا نمودن پیشدستی نکند،چون بلایی بر او فرودآید دعایش[دربارۀ برطرف شدن بلا] برآورده نشود،و فرشتگان گویند:ما صاحب صدا را نمی شناسیم.

[٣٠٨٠]٢-و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود:هرکه بیم دارد که بلایی بدو رسد و پیش از در رسیدن آن بلا دربارۀ[رفع]آن بلا دعا کند خدای عزّتمند و شکوهمند هرگز آن بلا را بر او پدیدار نسازد.

[٣٠٨١]٣-و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود:دعا نمودن به گاه آسایش نیازها و خواسته های آدمی را در حال بلا و سختی برآورده می سازد.

ص :٢٧٣

[٣٠٨٢]4-عنه،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من سرّه أن یستجاب له فی الشّدّه فلیکثر الدّعاء فی الرّخاء.

[٣٠٨٣]5-عنه،عن أبیه،عن عبید اللّه بن یحیی،عن رجل،عن عبد الحمید بن غوّاص الطّائیّ،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان جدّی یقول:تقدّموا فی الدّعاء فإنّ العبد إذا کان دعّاء فنزل به البلاء فدعا،قیل صوت معروف؛و إذا لم یکن دعّاء فنزل به بلاء فدعا،قیل:أین کنت قبل الیوم.

[٣٠٨4]6-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عمّن حدّثه، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:الدّعاء بعد ما ینزل البلاء لا ینتفع[به.]

باب الیقین فی الدّعاء

[٣٠٨5]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن سلیم الفرّاء، عمّن حدّثه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا دعوت فظنّ أنّ حاجتک بالباب.

باب الإقبال علی الدّعاء

[٣٠٨6]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن سیف بن عمیره، عن سلیمان بن عمرو قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یستجیب دعاء بظهر قلب ساه،فإذا دعوت فأقبل بقلبک ثمّ استیقن بالإجابه

[٣٠٨٧]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،

ص :٢٧4

[٣٠٨٢]4-و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود:هرکه از برآورده شدن دعایش به گاه سختی شادمان می شود باید در حال راحتی و آسایش بسیار دعا کند.

[٣٠٨٣]5-محمد مسلم گوید:حضرت صادق علیه السّلام فرمود:جدّم می فرمود:در دعانمودن پیش دستی کنید(و پیش از آنکه به بلایی گرفتار آیید دعا کنید)؛زیرا چون بنده ای بسیار دعا کند و بلایی بر او فرودآید و بنده در پی بلا دعا کند،گفته شود:آواز آشنایی است،و چون بسیار دعا نکند و انسانی پیوسته دعا،نباشد و بلایی بر او فرودآید و در پی اش دعا کند به او گفته شود:تا به امروز کجا بودی؟

[٣٠٨4]6-امام کاظم علیه السّلام فرمود:پیوسته امام سجّاد علیه السّلام می فرمودند:دعا نمودن پس از فرودآمدن بلا سودی ندهد.

بابی دربارۀ باورداشتن برآورده شدن دعا

[٣٠٨5]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه دعانمودی گمان دار که خواسته ات بر در خانه است[و برآورده شده است].

بابی دربارۀ روی آوردن به دعا

[٣٠٨6]١-سلیمان بن عمرو گوید:شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:

خدای عزتمند و شکوهمند دعایی را که از دل فراموشی زده و غفلت مند برآید برآورده نسازد؛پس هرگاه دعا کردی با دل خویش به دعا روی آر و به آن بپرداز و یقین داشته باش که[خواسته ات]برآورده می شود.

[٣٠٨٧]٢-حضرت صادق علیه السّلام فرمود که امیر مؤمنان علیه السّلام فرموده است:خدای

ص :٢٧5

عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:لا یقبل اللّه عزّ و جلّ دعاء قلب لاه؛و کان علیّ علیه السّلام یقول:إذا دعا أحدکم للمیّت فلا یدعو له و قلبه لاه عنه و لکن لیجتهد له فی الدّعاء.

[٣٠٨٨]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن بعض أصحابه، عن سیف بن عمیره،عن سلیم الفرّاء،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا دعوت فأقبل بقلبک و ظنّ حاجتک بالباب.

[٣٠٨٩]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن سیف بن عمیره،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یستجیب دعاء بظهر قلب قاس.

[٣٠٩٠]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن الحکم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لمّا استسقی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و سقی النّاس حتّی قالوا:إنّه الغرق و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بیده و ردّها:اللّهمّ حوالینا و لا علینا،قال:فتفرّق السّحاب فقالوا:یا رسول اللّه،استسقیت لنا فلم نسق ثمّ استسقیت لنا فسقینا؟قال:إنّی دعوت و لیس لی فی ذلک نیّه ثمّ دعوت و لی فی ذلک نیّه.

باب الإلحاح فی الدّعاء و التّلبّث

[٣٠٩١]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حسین بن عطیّه، عن عبد العزیز الطّویل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ العبد إذا دعا لم یزل اللّه تبارک و تعالی فی حاجته ما لم یستعجل.

ص :٢٧6

عزتمند و شکوهمند دعای دل فراموشی زده و غفلت مند را نپذیرد و علی علیه السّلام پیوسته می فرمود:چون یکی از شما برای مرده ای دعا کند در حالی که دلش از او غافل است دعا نکند،بلکه در دعانمودن بر او[پاکدلانه و آگاهانه]تلاش کند.

[٣٠٨٨]٣-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه دعا کردی به دل توجّه نما و گمان دار که خواسته ات بر در خانه است[و برآورده شده است].

[٣٠٨٩]4-حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود:به راستی،خدای عزّتمند و شکوهمند دعایی را که از دل سخت برآید برآورده نسازد.

[٣٠٩٠]5-حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود:هنگامی که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم باران طلبید و باران بر مردم باریدن گرفت آنسان که گفتند:غرق می شویم و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم با دست مبارک خویش[به ابرها]اشاره فرمود و آنها را بازگرداند،و فرمود:خدایا،بر پیرامون ما باران را فرودآر و باران را بر ما فرود نیاور.پس ابرها پراکنده شدند[و گرد شهر مدینه را حلقه وار گرفتند و بر پیرامون مدینه باریدند].

مسلمانان عرض کردند:ای پیامبر!یک بار دیگر نیز برای ما باران طلبیدی ولی باران بر ما باریدن نگرفت و دیگر بار که برای ما باران طلبیدی باران بر ما بارید؟(چگونه چنین است؟)فرمود:من[نخستین بار]دعا کردم ولی تصمیم نداشتم[که طلب باران کنم]،پس آنگاه که دعا کردم تصمیم داشتم که باران بطلبم.

بابی دربارۀ پافشاری نمودن در دعا و انتظار کشیدن برای برآورده شدن دعا

[٣٠٩١]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:همانا چون بنده دعا کند خدای فرازمند پیوسته در پی برآوردن خواستۀ او است مادامی که آن بنده شتاب نکند.

ص :٢٧٧

محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن أبی عمیر،عن حسین بن عطیّه،عن عبد العزیز الطّویل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله.

[٣٠٩٢]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم و حفص بن البختریّ و غیرهما،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ العبد إذا عجّل فقام لحاجته یقول اللّه تبارک و تعالی:أما یعلم عبدی أنّی أنا اللّه الّذی أقضی الحوائج؟

[٣٠٩٣]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن أبی عمیر،عن سیف بن عمیره،عن محمّد بن مروان،عن الولید بن عقبه الهجریّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:و اللّه لا یلحّ عبد مؤمن علی اللّه عزّ و جلّ فی حاجته إلاّ قضاها له.

[٣٠٩4]4-عنه،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحجّال،عن حسّان،عن أبی الصّبّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ کره إلحاح النّاس بعضهم علی بعض فی المسأله و أحبّ ذلک لنفسه،إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ أن یسأل و یطلب ما عنده.

[٣٠٩5]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حسین الأحمسیّ،عن رجل،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لا و اللّه لا یلحّ عبد علی اللّه عزّ و جلّ إلاّ استجاب اللّه له.

[٣٠٩6]6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:رحم اللّه عبدا طلب من اللّه عزّ و جلّ حاجه فألحّ فی

ص :٢٧٨

[٣٠٩٢]٢-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:همانا چون بنده شتاب کند و در پی برآوردن خواستۀ خویش برخیزد خدای فرازمند فرماید:آیا بندۀ من نمی داند که به راستی منم آن خدایی که حاجت ها و خواسته ها را برآورده می سازم؟

[٣٠٩٣]٣-ولید بن عقبۀ هجری گوید:شنیدم حضرت باقر علیه السّلام فرمود:به خدا سوگند هیچ بنده ای در دعا نمودن به درگاه خدای عزتمند و شکوهمند پافشاری نورزد جز اینکه خداوند خواسته اش را برآورد.

[٣٠٩4]4-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:همانا خدای عزّتمند و شکوهمند خویش ندارد که مردم در خواهش نمودن از یکدیگر پافشاری ورزند ولی آن را برای خویش دوست دارد،خدای عزّتمند و شکوهمند دوست دارد که از او درخواست کنند و از آنچه نزد او است بخواهند.

[٣٠٩5]5-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:نه،به خدا سوگند که هیچ بنده ای به درگاه خدای عزتمند و شکوهمند پافشاری نورزد جز اینکه خداوند خواسته اش را برآورده سازد.

[٣٠٩6]6-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:خدا بر بنده ای رحمت آرد که از خدای عزتمند و شکوهمند درخواستی کند در دعا نمودن دربارۀ

ص :٢٧٩

الدّعاء استجیب له أو لم یستجب[له]و تلا هذه الآیه: «وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسیٰ أَلاّٰ أَکُونَ بِدُعٰاءِ رَبِّی شَقِیًّا.»

باب تسمیه الحاجه فی الدّعاء

[٣٠٩٧]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی عبد اللّه الفرّاء،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی یعلم ما یرید العبد إذا دعاه و لکنّه یحبّ أن تبثّ إلیه الحوائج فإذا دعوت فسمّ حاجتک.

و فی حدیث آخر قال:قال:إنّ اللّه عزّ و جلّ یعلم حاجتک و ما ترید و لکن یحبّ أن تبثّ إلیه الحوائج.

باب إخفاء الدّعاء

[٣٠٩٨]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أبی همّام، إسماعیل بن همّام عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

دعوه العبد سرّا دعوه واحده تعدل سبعین دعوه علانیه.

و فی روایه أخری:دعوه تخفیها أفضل عند اللّه من سبعین دعوه تظهرها.

باب الأوقات و الحالات الّتی ترجی فیها الإجابه

[٣٠٩٩]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن یحیی بن إبراهیم بن أبی البلاد،عن أبیه،عن زید الشّحّام قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:اطلبوا الدّعاء فی أربع ساعات:عند هبوب الرّیاح و زوال الأفیاء و نزول القطر و أوّل قطره من دم القتیل المؤمن فإنّ أبواب

ص :٢٨٠

آن پافشاری ورزد،خواه برآورده شود خواه برآورده نشود.و این آیه را تلاوت فرمود:

«و پروردگارم را می خوانم،باشد که در خواندن پروردگارم سخت دل نباشم»[مریم (١٩):4٨]

بابی دربارۀ نام بردن و برشمردن درخواست در دعا

[٣٠٩٧]١-ابو عبد اللّه فرّاء گوید:حضرت صادق علیه السّلام فرمود:چون بنده به درگاه خدا دعا کند خدای فرازمند می داند که بنده اش چه می خواهد.ولی دوست دارد که خواسته ها را آشکار و گسترده به درگاهش بیان دارند؛پس هرگاه دعا کردی خواسته ات را نام ببر برشمار.و در حدیث دیگری گوید:که فرمود:خدای عزّتمند و شکوهمند از خواستۀ تو آگاه است و می داند که تو چه می خواهی ولی دوست دارد که خواسته های(خود را)به درگاه او بیان نمایی.

بابی دربارۀ نهان داشتن دعا

[٣٠٩٨]١-حضرت رضا علیه السّلام فرمود:یک دعای نهانی بنده برابر با هفتاد دعای آشکار است.و روایتی دیگر است که:یک دعای نهانی بهتر است در نزد خداوند از هفتاد دعای آشکار.

بابی[دربارۀ]زمان ها و حالت هایی که امید برآورده شدن دعا در آنها می رود

[٣٠٩٩]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:دعا را چهار هنگام[بخوانید و از خدا] بخواهید هنگام وزیدن بادها،هنگام از میان رفتن سایه ها(یعنی هنگام ظهر)،هنگام

ص :٢٨١

السّماء تفتّح عند هذه الأشیاء.

[٣١٠٠]٢-عنه،عن أبیه و غیره،عن القاسم بن عروه،عن أبی العبّاس فضل البقباق قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یستجاب الدّعاء فی أربعه مواطن فی الوتر و بعد الفجر و بعد الظّهر و بعد المغرب.

[٣١٠١]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:اغتنموا الدّعاء عند أربع:عند قراءه القرآن و عند الأذان و عند نزول الغیث و عند التقاء الصّفّین للشّهاده.

[٣١٠٢]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل بن درّاج، عن عبد اللّه بن عطاء،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کان أبی إذا کانت له إلی اللّه حاجه طلبها فی هذه السّاعه،یعنی زوال الشّمس.

[٣١٠٣]5-عنه،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن حسین بن المختار،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا رقّ أحدکم فلیدع،فإنّ القلب لا یرقّ حتّی یخلص.

[٣١٠4]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن شریف بن سابق،عن الفضل بن أبی قرّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:خیر وقت دعوتم اللّه عزّ و جلّ فیه الأسحار و تلا هذه الآیه فی قول یعقوب علیه السّلام: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی [و]قال:أخّرهم إلی السّحر.

ص :٢٨٢

فرودآمدن باران،و هنگام فروریختن نخستین قطرۀ خون مؤمن[در راه خدا]؛ زیرا به هنگام پیش آمدن این چیزها درهای آسمان گشوده شود.

[٣١٠٠]٢-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:دعا در چهار هنگام برآورده شود:

در نماز و پس از سپیده دم و پس از ظهر و پس از مغرب.

[٣١٠١]٣-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:امیر مؤمنان علیه السّلام فرموده است:دعا را به هنگام چهار چیز غنیمت شمارید:هنگام تلاوت قرآن،و هنگام سردادن اذان، هنگام فروباریدن باران،و هنگام رویارویی دو صف[از مؤمنان و کافران برای نبرد و شهادت].

[٣١٠٢]4-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:هرگاه پدرم به درگاه خداوند خواسته ای داشت در این ساعت آن را می خواست-یعنی به گاه زوال خورشید-

[٣١٠٣]5-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه یکی از شما نرم دل شد در آن حال دعا کند،زیرا دل تا پاک نشود نرم نگردد.

[٣١٠4]6-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده است:

نیکوترین هنگامی که در آن هنگام می توانید خدای عزّتمند و شکوهمند را بخوانید سحرگاهان است،و این آیه را که دربارۀ سخن حضرت یعقوب علیه السّلام است تلاوت فرمود«به زودی برای شما از پروردگار خویش آمرزش خواهم خواست» [یوسف(١٢):٩٨].[و]فرمود:[دعا نمودن بر آنها را]تا سحر به تأخیر انداخت.

ص :٢٨٣

[٣١٠5]٧-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق،عن سعدان بن مسلم، عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی إذا طلب الحاجه طلبها عند زوال الشّمس،فإذا أراد ذلک قدّم شیئا فتصدّق به و شمّ شیئا من طیب و راح إلی المسجد و دعا فی حاجته بما شاء اللّه.

[٣١٠6]٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن علیّ بن حدید،رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا اقشعرّ جلدک و دمعت عیناک.فدونک،دونک فقد قصد قصدک

قال:و رواه محمّد بن إسماعیل،عن أبی إسماعیل السّرّاج،عن محمّد بن أبی حمزه،عن سعید مثله.

[٣١٠٧]٩-عنه،عن الجامورانیّ،عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه،عن صندل،عن أبی الصّبّاح الکنانیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ من عباده المؤمنین کلّ[عبد]دعّاء،فعلیکم بالدّعاء فی السّحر إلی طلوع الشّمس فإنّها ساعه تفتّح فیها أبواب السّماء و تقسّم فیها الأرزاق و تقضی فیها الحوائج العظام.

[٣١٠٨]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عمر بن أذینه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ فی اللّیل لساعه ما یوافقها عبد مسلم ثمّ یصلّی و یدعو اللّه عزّ و جلّ فیها إلاّ استجاب له،فی کلّ لیله،قلت:أصلحک اللّه و أیّ ساعه هی من اللّیل؟قال:إذا مضی نصف اللّیل و هی السّدس الأوّل من أوّل النّصف.

ص :٢٨4

[٣١٠5]٧-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه پدرم درخواستی از خدا می طلبید آن را هنگام ظهر طلب می کرد،و چون آهنگ دعا می نمود چیزی می آورد و صدقه می داد.و اندکی عطر می زد و روانۀ مسجد می شد و برای [برآورده شدن]خواستۀ خویش به آنچه خدا می خواست دعا می کرد.

[٣١٠6]٨-و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود:هرگاه پیکرت به لرزه افتاد و دیدگانت گریان شد پس در این هنگام به خود بپرداز؛[و خواستۀ خویش را از خدا بگیر]که به خواستۀ تو توجّهی شده است.

[٣١٠٧]٩-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:خدای عزّتمند و شکوهمند از میان بندگان مؤمنش بنده ای را دوست دارد که بسیار دعا کند،پس بر شما باد که از هنگام سحر تا دمیدن آفتاب دعا کنید؛زیرا آن هنگامی است که درهای آسمان در آن هنگام گشوده می گردد و روزی ها در آن هنگام تقسیم می شود،و خواسته های بزرگ برآورده می شود.

[٣١٠٨]١٠-عمر بن اذینه گوید:شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام که می فرمود:

همانا شب هنگام را ساعتی باشد که بندۀ مسلمانی آن را درنیابد که در آن ساعت نماز گزارد و خدای عزّتمند و شکوهمند را در آن ساعت بخواند جز اینکه برآورده شود.

و این ساعت در هر شب هست.عرض کردم:خدایت خیر و نیکی دهد!آن ساعت چه هنگام از شب است؟فرمود:هنگامی که نیمی از شب بگذرد،که یک ششم نخست از آغاز نیمه شب است.

ص :٢٨5

باب الرّغبه و الرّهبه و التّضرّع و التّبتّل و الابتهال و الاستعاذه و المسأله

[٣١٠٩]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن سیف بن عمیره،عن أبی إسحاق،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الرّغبه أن تستقبل ببطن کفّیک إلی السّماء و الرّهبه أن تجعل ظهر کفّیک إلی السّماء.و قوله: وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً قال:الدّعاء بإصبع واحده تشیر بها و التّضرّع تشیر بإصبعیک و تحرّکهما و الابتهال رفع الیدین و تمدّهما و ذلک عند الدّمعه،ثمّ ادع.

[٣١١٠]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: فَمَا اسْتَکٰانُوا لِرَبِّهِمْ وَ مٰا یَتَضَرَّعُونَ فقال:الاستکانه هو الخضوع و التّضرّع هو رفع الیدین و التّضرّع بهما.

[٣١١١]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید جمیعا،عن النّضر بن سوید،عن یحیی الحلبیّ،عن أبی خالد،عن مروک بیّاع اللّؤلؤ،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ذکر الرّغبه و أبرز باطن راحتیه إلی السّماء و هکذا الرّهبه و جعل ظهر کفّیه إلی السّماء و هکذا التّضرّع و حرّک أصابعه یمینا و شمالا و هکذا التّبتّل و یرفع أصابعه مرّه و یضعها مرّه و هکذا الابتهال و مدّ یده تلقاء وجهه إلی القبله و لا یبتهل حتّی تجری الدّمعه.

[٣١١٢]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن فضاله،عن العلاء،عن محمّد بن مسلم قال:

ص :٢٨6

بابی دربارۀ آرزومندی،و بیمناکی،و ناله گری،و از همه گسستگی و به خدا پیوستگی،و زاری نمودن و پناهندگی به خدا و خواهش نمودن از خدا

[٣١٠٩]١-ابو اسحاق می گوید:حضرت صادق علیه السّلام فرمود:رغبت و آرزومندی آن است که کف دو دست خویش را به سوی آسمان بداری و رهبت و بیمناکی آن است که پشت دستهایت را به سوی آسمان بداری.

و[بنابر]سخن خداوند که«از همه گسسته و به او پیوسته شو»[مزمّل(٧٣):٨]

فرمود:...و از همه گسستگی و به خدا پیوستگی،دعا کردن به یک انگشت است که بدان اشاره کنی و تضرّع و ناله گری این است که با دو انگشت اشاره کنی و آن دو را حرکت دهی،و ابتهال و زاری نمودن[به درگاه خدا]بر فرازبردن هر دو دست و کشیدن آنها است،و این،به هنگام اشک ریختن است و پس آنگاه دعا کن.

[٣١١٠]٢-محمد مسلم گوید:از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ سخن خدای عزّتمند و شکوهمند پرسیدم که[فرموده است]:«در برابر پروردگارشان خاکساری و زاری نکردند»[مؤمنون(٢٣):٧6]فرمود:استکانت همان خاکساری است و تضرّع و زاری نمودن،بر فراز بردن هر دو دست و زاری کردن با آنها است.

[٣١١١]٣-حضرت صادق علیه السّلام رغبت را بیان نمود و درون دو کف دست هایش خویش را به سوی آسمان گشود.

و رهبت و بیمناکی نیز بدینسان است.و پشت دو دست را به سوی آسمان نهاد.و تضرّع و ناله گری نیز این گونه است:و انگشتانش را به راست و چپ گردانید.و تبتّل و از همه گسستگی و به خدا پیوستگی چنین است:

و انگشتانش را یک بار بالا می برد و یک بار پایین می آورد،و ابتهال و زاری نمودن بدینسان است:و دست خود را تا پیش رویش به سوی قبله کشید(و فرمود:)و ابتهال نباشد تا آن گاه اشک روان شود.

[٣١١٢]4-محمد مسلم گوید:شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:مردی بر

ص :٢٨٧

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:مرّ بی رجل و أنا أدعو فی صلاتی بیساری فقال:یا أبا عبد اللّه بیمینک،فقلت:یا عبد اللّه إنّ للّه تبارک و تعالی حقّا علی هذه کحقّه علی هذه.و قال:الرّغبه تبسط یدیک و تظهر باطنهما و الرّهبه تبسط یدیک و تظهر ظهرهما و التّضرّع تحرّک السّبّابه الیمنی یمینا و شمالا و التّبتّل تحرّک السّبّابه الیسری ترفعها فی السّماء رسلا و تضعها و الابتهال تبسط یدیک و ذراعیک إلی السّماء و الابتهال حین تری أسباب البکاء.

[٣١١٣]5-عنه،عن أبیه أو غیره،عن هارون بن خارجه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن الدّعاء و رفع الیدین فقال:علی أربعه أوجه:أمّا التّعوّذ فتستقبل القبله بباطن کفّیک و أمّا الدّعاء فی الرّزق فتبسط کفّیک و تفضی بباطنهما إلی السّماء و أمّا التّبتّل فإیماء بإصبعک السّبّابه و أمّا الابتهال فرفع یدیک تجاوز بهما رأسک.و دعاء التّضرّع أن تحرک إصبعک السّبّابه ممّا یلی وجهک و هو دعاء الخیفه.

[٣١١4]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: فَمَا اسْتَکٰانُوا لِرَبِّهِمْ وَ مٰا یَتَضَرَّعُونَ قال:الاستکانه هی الخضوع و التّضرّع رفع الیدین و التّضرّع بهما.

[٣١١5]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن حریز،عن محمّد بن مسلم و زراره قالا:

قلنا لأبی عبد اللّه علیه السّلام:کیف المسأله إلی اللّه تبارک و تعالی؟قال:تبسط کفّیک،قلنا:کیف الاستعاذه؟قال:تفضی بکفّیک و التّبتّل الإیماء بالإصبع

ص :٢٨٨

من گذرنمود و من با دست چپ در نماز دعا می کردم،پس گفت:ای ابو عبد اللّه!با دست راست خویش[دعا کن].

من گفتم:ای بندۀ خدا،همانا خدای فرازمند را بر این[دست چپ]نیز حقّی است آن سان که حقّی بر این[دست راست]دارد.

و فرمود:رغبت و آرزومندی[به خدا]این است که هر دو دست را گشوده داری و درون آن ها را بنمایانی،و رهبت و بیمناکی[از خدا]این است که دو دست را گشوده داری و پشت آن دو را نمایان سازی و تضرّع و ناله گری[به درگاه خدا]،آن است که انگشت سبّابۀ راست را به سمت راست و چپ حرکت دهی و تبتّل از همه گسستگی و به خدا پیوستگی،حرکت دادن انگشت(سبّابۀ) چپ است که آن را به آرامی به سوی آسمان بالا بری و پایین آوری،و ابتهال و زاری نمودن آن است که هم دستها و هم دو آرنج را به سوی آسمان گشوده داری، و ابتهال هنگامی است که ببینی اسباب گریه فراهم آمده است.

[٣١١٣]5-ابو بصیر گوید:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ دعا کردن و بر فراز بردن دست ها پرسیدم.فرمود:بر چهارگونه است:امّا برای پناه بردن به خدا درون دست های خویش را به سوی قبله آوری،و امّا در دعا نمودن برای روزی دست های خود را بگشایی و درون آن دو را به سوی آسمان بداری،و اما تبتّل و از همه گسستگی و به خدا پیوستگی،اشاره نمودن با انگشت سبّابه است،و امّا ابتهال و زاری نمودن،بر فراز داشتن دست ها است آنسان که از سرت بگذرد،و دعای با تضرّع و ناله این است که انگشت سبّابه را پیش رویت حرکت دهی و آن دعای[از روی]هراس است.

[٣١١4]6-محمّد بن مسلم گوید:از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ سخن خدای عزّتمند و شکوهمند پرسیدم که[فرموده است]:«در برابر پروردگارشان خاکساری و زاری نکردند»[مؤمنون(٢٣):٧6].فرمود:استکانت همان خاکساری،و تضرّع و زاری نمودن،بر فراز بردن هر دو دست و زاری کردن با آنها است.

[٣١١5]٧-محمد بن مسلم و زراره گویند:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردیم:خواهش و درخواست از درگاه خداوند چگونه است؟فرمود:دو دست خود را می گشایی.عرض کردیم:پناه بردن چگونه است؟فرمود:هر دو کف دست خویش را بنمایانی و آشکار داری.و تبتّل اشاره نمودن با انگشت است،

ص :٢٨٩

و التّضرّع:تحریک الإصبع و الابتهال:أن تمدّ یدیک جمیعا.

باب البکاء

[٣١١6]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن منصور بن یونس،عن محمّد بن مروان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من شیء إلاّ و له کیل و وزن إلاّ الدّموع فإنّ القطره تطفی بحارا من نار، فإذا اغرورقت العین بمائها لم یرهق وجها قتر و لا ذلّه،فإذا فاضت حرّمه اللّه علی النّار و لو أنّ باکیا بکی فی أمّه لرحموا.

[٣١١٧]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن فضّال،عن أبی جمیله و منصور بن یونس،عن محمّد بن مروان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من عین إلاّ و هی باکیه یوم القیامه إلاّ عینا بکت من خوف اللّه و ما اغرورقت عین بمائها من خشیه اللّه عزّ و جلّ إلاّ حرّم اللّه عزّ و جلّ سائر جسده علی النّار و لا فاضت علی خدّه فرهق ذلک الوجه قتر و لا ذلّه و ما من شیء إلاّ و له کیل و وزن إلاّ الدّمعه فإنّ اللّه عزّ و جلّ یطفی بالیسیر منها البحار من النّار،فلو أنّ عبدا بکی فی أمّه لرحم اللّه عزّ و جلّ تلک الأمّه ببکاء ذلک العبد.

[٣١١٨]٣-عنه،عن عبد الرّحمن بن أبی نجران،عن مثنّی الحنّاط،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما من قطره أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ من قطره دموع فی سواد اللّیل مخافه من اللّه لا یراد بها غیره.

[٣١١٩]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن منصور بن یونس، عن صالح بن رزین و محمّد بن مروان و غیرهما،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٩٠

و تضرّع حرکت دادن انگشت است،و ابتهال این است که هر دو دست را با هم بکشی.

بابی دربارۀ گریه

[٣١١6]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هیچ چیزی نباشد جز این که پیمانه و وزنی دارد جز گریه که یک قطره اش آتش دریاهای آتشین را فرومی نشاند و چون دیده از اشک لبریز شود آن چهره گرفتگی و خواری نبیند.و چون اشک از دیده فروریزد خدا آن را بر آتش دوزخ حرام کند.و به راستی،اگر در میان امّتی یک نفر گریان باشد همۀ آن امّت مورد رحمت و بخشش خدا قرار گیرد.

[٣١١٧]٢-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هیچ دیده نباشد جز این که در روز رستاخیز گریان است به جز دیده ای که از ترس خدا گریسته باشد،و هیچ دیده ای نباشد که از ترس خدای عزّتمند و شکوهمند از اشک لبریز شود جز اینکه خدای عزّتمند پیکر آن شخص گریان را به آتش دوزخ حرام سازد و آن اشک بر گونه ای روان نگردد جز آنکه آن رخسار گردگرفتگی و خواری نبیند،و هیچ چیزی نباشد جزاینکه پیمانه و وزنی دارد مگر اشک که همانا خدای عزّتمند و شکوهمند بااندکی اشک،آتش دریاهای آتشناک را فرومی نشاند.پس اگر بنده ای در میان امّتی بگرید خدای عزّتمند و شکوهمند به سبب گریۀ آن بنده، برای همۀ آن امّت رحم آورد.

[٣١١٨]٣-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:هیچ قطره ای نزد خدا دوست داشتنی تر از قطرۀ اشکی نباشد که در تاریکی شب از ترس خدای،فروریزد و از گریستن چیزی جز خدا قصد نشود.

[٣١١٩]4-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هر دیده ای در روز رستاخیز گریان

ص :٢٩١

کلّ عین باکیه یوم القیامه إلاّ ثلاثه:عین غضّت عن محارم اللّه و عین سهرت فی طاعه اللّه و عین بکت فی جوف اللّیل من خشیه اللّه.

[٣١٢٠]5-ابن أبی عمیر،عن جمیل بن درّاج و درست،عن محمّد بن مروان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:ما من شیء إلاّ و له کیل و وزن إلاّ الدّموع فإنّ القطره منها تطفی بحارا من النّار،فإذا اغرورقت العین بمائها لم یرهق وجهه قتر و لا ذلّه،فإذا فاضت حرّمه اللّه علی النّار و لو أنّ باکیا بکی فی أمّه لرحموا.

[٣١٢١]6-ابن أبی عمیر،عن رجل من أصحابه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی علیه السّلام:أنّ عبادی لم یتقرّبوا إلیّ بشیء أحبّ إلیّ من ثلاث خصال،قال موسی:یا ربّ و ما هنّ؟قال:یا موسی الزّهد فی الدّنیا و الورع عن المعاصی و البکاء من خشیتی،قال موسی:یا ربّ فما لمن صنع ذا؟فأوحی اللّه عزّ و جلّ إلیه:یا موسی:أمّا الزّاهدون فی الدّنیا ففی الجنّه و أمّا البکّاءون من خشیتی ففی الرّفیع الأعلی لا یشارکهم أحد و أمّا الورعون عن معاصیّ فإنّی أفتّش النّاس و لا أفتّشهم.

[٣١٢٢]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عثمان بن عیسی،عن إسحاق بن عمّار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:أکون أدعو فأشتهی البکاء و لا یجیئنی و ربّما ذکرت بعض من مات من أهلی فأرقّ و أبکی فهل یجوز ذلک؟فقال:نعم فتذکّرهم فإذا رققت فابک و ادع ربّک تبارک و تعالی.

[٣١٢٣]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن عنبسه العابد قال:

ص :٢٩٢

است جز سه دیده:دیده ای که از[نگریستن]به آنچه خداوند حرام کرده فرو هشته داشته شده،و دیده ای که در راه فرمانبری از خداوند بیدار مانده،و دیده ای که در دل شب از ترس خدا گریسته است.

[٣١٢٠]5-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هیچ چیزی نباشد جز این که پیمانه و وزنی دارد جز گریه که یک قطره اش آتش دریاهای آتشناک را فرومی نشاند و چون دیده از اشک لبریز شود آن چهره،گرفتگی و خواری نبیند.و چون از دیده اشک فروریزد خدا آن را بر آتش دوزخ حرام سازد.و به راستی،اگر در میان امّتی یک نفر گریان باشد همه آن امّت مورد رحمت و بخشش خدا قرار گیرند.

[٣١٢١]6-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:خدای عزّتمند و شکوهمند به موسی علیه السّلام وحی فرمود که همانا بندگان من با چیزی به من نزدیکی و تقرّب نجستند که در نزد من دوست داشتنی تر از سه خصلت باشد.موسی علیه السّلام عرض کرد:پروردگارا،آن خصلت ها کدامند؟فرمود:چشم پوشی از دنیا و زهدورزی، پرهیزکاری از گناهان،و گریستن از ترس من.موسی علیه السّلام عرض کرد:پروردگارا، هرکه این خصلت ها را فراهم آورد چه پاداشی از آن اوست؟خدای عزّتمند و شکوهمند به موسی علیه السّلام وحی کرد:ای موسی!امّا زهدورزان و چشم پوشندگان از دنیا در بهشت باشند و امّا بسیار گریندگان از ترس در فرازترین جایگاه ها باشند و هیچ کس در آن جایگاه ها با آنان شریک نباشد و امّا پرهیزکاران از گناهان و نافرمانی های من[به مقامی رسند]که من همۀ مردم را[در روز رستاخیز] بازرسی کنم و آنان را بازرسی نکنم.

[٣١٢٢]٧-اسحاق عمّار گوید:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:من دعا می کنم و مشتاق گریستنم ولی گریان نمی شوم.گاهی به یاد برخی از مردگان خانوادۀ خویش می افتم و دلم نرم می شود و می گریم.آیا این کار درست است؟ فرمود:آری،آنها را یاد کن و چون دلت نرم شد گریه کن و پروردگار فرازمند را بخوان.

[٣١٢٣]٨-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:اگر اشکی نداری که بگریی خویشتن

ص :٢٩٣

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إن لم تکن بک بکاء فتباک.

[٣١٢4]٩-عنه،عن ابن فضّال،عن یونس بن یعقوب،عن سعید بن یسار بیّاع السّابریّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّی أتباکی فی الدّعاء و لیس لی بکاء؟قال:نعم و لو مثل رأس الذّباب.

[٣١٢5]١٠-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن علیّ بن أبی حمزه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لأبی بصیر:إن خفت أمرا یکون أو حاجه تریدها فابدأ باللّه و مجّده و أثن علیه کما هو أهله و صلّ علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و سل حاجتک و تباک و لو مثل رأس الذّباب،إنّ أبی علیه السّلام کان یقول:إنّ أقرب ما یکون العبد من الرّبّ عزّ و جلّ و هو ساجد باک.

[٣١٢6]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عن إسماعیل البجلیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إن لم یجئک البکاء فتباک،فإن خرج منک مثل رأس الذّباب فبخّ بخّ.

باب الثّناء قبل الدّعاء

[٣١٢٧]١-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان بن یحیی،عن الحارث بن المغیره قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إیّاکم إذا أراد أحدکم أن یسأل من ربّه شیئا من حوائج الدّنیا و الآخره حتّی یبدأ بالثّناء علی اللّه عزّ و جلّ و المدح له و الصّلاه علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثمّ یسأل اللّه حوائجه.

ص :٢٩4

را[به حالت]گریان بنما.

[٣١٢4]٩-سعید یسار گوید:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:آیا من در حال دعا،خود را[به حالت]گریان بنمایانم هرچند اشکی ندارم؟فرمود:آری، هرچند به قدر سرمگسی باشد.

[٣١٢5]١٠-علی بن ابی حمزه گوید:حضرت صادق علیه السّلام به ابو بصیر فرمود:

اگر از پدیدار شدن چیزی بیم داشتی یا حاجتی خواستی[دعا را]به نام خدای آغاز نما،و خدا را بزرگ دار و ستایش نما آنسان که او را سزد،و بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم درود بفرست و حاجت خود را بخواه و خود را به گریه وادار هرچند به قدر سر مگسی باشد،همانا پدرم همواره می فرمود:نزدیکترین حالتی که بنده به پروردگار عزّتمند و شکوهمند دارد هنگامی است که با چشمی گریان سر بر سجده نهاده باشد.

[٣١٢6]١١-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:اگر گریه ات نیاید خود را به گریه وادار[و گریان نمایان]،پس اگر از دیده ات به قدر سر مگسی اشک درآید پس به به[و خوشا بر تو]!

بابی دربارۀ ستایش نمودن پیش از دعا

[٣١٢٧]١-حارث مغیره گوید:شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:

چون یکی از شما بخواهد که از پروردگار خویش خواسته ای از خواسته های دنیا و آخرت را درخواست نماید مبادا آن را آغاز نماید تا به ستایش او و درود بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سخن خود را آغاز کند،و سپس حاجت های خود را درخواست نماید.

ص :٢٩5

[٣١٢٨]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن ابن بکیر،عن محمّد بن مسلم قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ فی کتاب أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:إنّ المدحه قبل المسأله،فإذا دعوت اللّه عزّ و جلّ فمجّده،قلت:کیف أمجّده؟قال:تقول:

یا من هو أقرب إلیّ من حبل الورید یا فعّالا لما یرید،یا من یحول بین المرء و قلبه،یا من هو بالمنظر الأعلی،یا من هو لیس کمثله شیء.

[٣١٢٩]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن ابن سنان،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّما هی المدحه،ثمّ الثّناء،ثمّ الإقرار بالذّنب،ثمّ المسأله،إنّه و اللّه ما خرج عبد من ذنب إلاّ بالإقرار.

[٣١٣٠]4-و عنه،عن ابن فضّال،عن ثعلبه،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله إلاّ أنّه قال:

ثمّ الثّناء،ثمّ الاعتراف بالذّنب.

[٣١٣١]5-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ،عن حمّاد بن عثمان،عن الحارث بن المغیره قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا أردت أن تدعو فمجّد اللّه عزّ و جلّ و احمده و سبّحه و هلّله و أثن علیه و صلّ علی محمّد النّبیّ و آله،ثمّ سل تعط.

[٣١٣٢]6-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن عیص بن القاسم قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا طلب أحدکم الحاجه فلیثن علی ربّه و لیمدحه فإنّ الرّجل إذا طلب الحاجه من السّلطان هیّأ له من الکلام أحسن ما یقدر علیه،فإذا

ص :٢٩6

[٣١٢٨]٢-محمد مسلم گوید:حضرت صادق علیه السّلام فرمود:همانا در کتاب امیر مؤمنان علیه السّلام است که ستایش[خدا]پیش از حاجت خواهی و درخواست است، پس هرگاه خدای عزّتمند و شکوهمند را خواندی او را ستایش نما.عرض کردم:چگونه او را بستایم؟فرمود:می گویی:ای آنکه از رگ گردن به من نزدیکتری،ای آنکه هرچه را خواهی انجام دهندۀ آنی؛و ای آنکه میان انسان و دلش حائل می شوی؛و ای آنکه در فرازترین چشم اندازها هستی،و ای آنکه چیزی همانندش نیست.

[٣١٢٩]٣-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:تنها[شیوۀ دعا نمودن،در آغاز]همان مدح است،و سپس ستایش،و پس آنگاه اقرار به گناه و پس از آن درخواست است.به راستی،به خدا سوگند که هیچ بنده ای از گناه درنیامده جز با اقرار بر گناه.

[٣١٣٠]4-از امام صادق علیه السّلام همانند روایت پیشین روایت شده است جز آنکه در این روایت فرموده است:پس آنگاه ستایش کند و پس از آن به گناه خویش اعتراف کند.

[٣١٣١]5-حارث مغیره گوید که حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه خواستی دعا کنی خدای عزّتمند و شکوهمند را بزرگ دار و سپاس گزار و او را به پاکی و یگانگی یاد کن و ستایش نما و بر محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و خاندانش درود فرست،پس آنگاه درخواست کن تا خواسته ات به تو داده شود.

[٣١٣٢]6-و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود:هرگاه یکی از شما خواسته ای داشته باشد پروردگارش را ثنا گوید و بستاید،زیرا آنگاه که کسی از زمامداری حاجتی خواهد نیکوترین گفتاری را که توانایی آن را دارد برای او آماده می دارد

ص :٢٩٧

طلبتم الحاجه فمجّدوا اللّه العزیز الجبّار و امدحوه و أثنوا علیه تقول:«یا أجود من أعطی و یا خیر من سئل،یا أرحم من استرحم،یا أحد یا صمد،یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد،یا من لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا،یا من یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید و یقضی ما أحبّ،یا من یحول بین المرء و قلبه،یا من هو بالمنظر الأعلی،یا من لیس کمثله شیء،یا سمیع یا بصیر»و أکثر من أسماء اللّه عزّ و جلّ فإنّ أسماء اللّه کثیره و صلّ علی محمّد و آله و قل:«اللّهمّ أوسع علیّ من رزقک الحلال ما أکفّ به وجهی و أؤدّی به عن أمانتی و أصل به رحمی و یکون عونا لی فی الحجّ و العمره»و قال:إنّ رجلا دخل المسجد فصلّی رکعتین ثمّ سأل اللّه عزّ و جلّ،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:عجّل العبد ربّه؛و جاء آخر فصلّی رکعتین ثمّ أثنی علی اللّه عزّ و جلّ و صلّی علی النّبیّ و[آله] فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سل تعط.

[٣١٣٣]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبی کهمس قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:دخل رجل المسجد فابتدأ قبل الثّناء علی اللّه و الصّلاه علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:عاجل العبد ربّه؛ثمّ دخل آخر فصلّی و أثنی علی اللّه عزّ و جلّ و صلّی علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:سل تعطه:ثمّ قال:إنّ فی کتاب علیّ إنّ الثّناء علی اللّه و الصّلاه علی رسوله قبل المسأله و إنّ أحدکم لیأتی الرّجل یطلب الحاجه فیحبّ أن یقول له خیرا قبل أن یسأله حاجته.

[٣١٣4]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن عثمان بن عیسی،عمّن حدّثه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٩٨

پس آن هنگام که جویای حاجتی بودید خدای بزرگ و توانا را[با این سخنان] بزرگ دارید و بستایید و ثنا گویید[و]بگویید«یا اجود من اعطی،و یا خیر من سئل،یا ارحم من استرحم،یا احد یا صمد،یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد،یا من لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا یا من یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید و یقضی ما أحب،یا من یحول بین المرء و قلبه،یا من هو باالمنظر الاعلی،یا من لیس کمثله شئ،یا سمیع یا بصیر»و از نام های خدای عزّتمند و شکوهمند بسیار بگو؛زیرا نام های خدا بسیار است بر محمّد و خاندانش صلوات اللّه علیهم درود بفرست و بگو:«اللّهم اوسع علی من رزقک الحلال ما أکف به وجهی و اؤدی به عن امانتی و أصل به رحمی و یکون عونا فی الحج و العمره»

و فرمود:مردی به مسجد درآمد و دو رکعت نماز گزارد و از خدای عزّتمند و شکوهمند درخواست نمود.پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:این بنده[در درخواست نمودن از]پروردگارش شتاب کرد.مرد دیگری آمد و دو رکعت نماز گزارد و پس آنگاه بر خدای عزّتمند و شکوهمند را ستود و بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و خاندانش، درود فرستاد،پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:(اکنون)درخواست کن که خواسته ات به تو داده شود.

[٣١٣٣]٧-ابو کهمس گوید:شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:مردی وارد مسجد شد و پیش از ستایش خدا و درود بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم دعا کردن را آغاز نمود، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:این بنده در[خواهش از]پروردگارش شتاب کرد.

سپس مرد دیگری به مسجد درآمد و نمازگزارد خدای عزّتمند و شکوهمند را ستود و بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم درود فرستاد.پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم به او فرمود:بخواه تا خواسته ات به تو داده شود.

سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود:به راستی که در کتاب علی علیه السّلام است که:

ستودن خدا و درود فرستادن بر پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم پیش از درخواست نمودن است،و[چون]یکی از شما نزد مردی آید و درخواستی کند آن مرد دوست دارد که پیش از خواستن حاجتش،سخنی نیکو گوید.

[٣١٣4]٨-عثمان بن عیسی از کسی که برای او حدیث را بازگو نموده روایت

ص :٢٩٩

قلت:آیتان فی کتاب اللّه عزّ و جلّ أطلبهما فلا أجدهما،قال:و ما هما؟ قلت:قول اللّه عزّ و جلّ: اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ فندعوه و لا نری إجابه،قال:أ فتری اللّه عزّ و جلّ أخلف وعده؟قلت:لا،قال:فممّ ذلک؟قلت:لا أدری،قال:

لکنّی أخبرک،من أطاع اللّه عزّ و جلّ فیما أمره ثمّ دعاه من جهه الدّعاء أجابه، قلت:و ما جهه الدّعاء؟قال:تبدأ فتحمد اللّه و تذکر نعمه عندک ثمّ تشکره ثمّ تصلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثمّ تذکر ذنوبک فتقرّ بها ثمّ تستعیذ منها،فهذا جهه الدّعاء؛ثمّ قال:و ما الآیه الأخری؟قلت:قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مٰا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرّٰازِقِینَ و إنّی أنفق و لا أری خلفا،قال:أفتری اللّه عزّ و جلّ أخلف وعده؟قلت:لا،قال:فممّ ذلک؟قلت لا أدری،قال:لو أنّ أحدکم اکتسب المال من حلّه و أنفقه فی حلّه لم ینفق درهما إلاّ أخلف علیه.

[٣١٣5]٩-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عمّن ذکره عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من سرّه أن یستجاب له دعوته فلیطب مکسبه.

باب الاجتماع فی الدّعاء

[٣١٣6]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن معبد،عن عبید اللّه بن عبد اللّه الواسطیّ،عن درست بن أبی منصور،عن أبی خالد قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما من رهط أربعین رجلا اجتمعوا فدعوا اللّه عزّ و جلّ فی أمر إلاّ استجاب اللّه لهم،فإن لم یکونوا أربعین فأربعه یدعون اللّه عزّ و جلّ عشر مرّات إلاّ استجاب اللّه لهم،فإن لم یکونوا أربعه فواحد یدعو اللّه أربعین مرّه فیستجیب اللّه العزیز الجبّار له.

ص :٣٠٠

کرده است که به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:دو آیه در کتاب خدا است که آن دو را می جویم و نمی یابم.فرمود:آن دو آیه کدامند؟عرض کردم:سخن خدای عزّتمند و شکوهمند:«مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم»[غافر(4٠):6٠]و ما او را می خوانیم و پاسخ و اجابتی نمی بینیم؟فرمود:آیا گمان می کنی که خداوند از وعدۀ خویش سرباز زده است؟عرض کردم:نه.فرمود:پس این[برآورده نشدن خواسته ها]از چه روست؟عرض کردم:نمی دانم.فرمود:ولی من تو را[از دلیل آن]آگاه می کنم.هرکه خدای عزّتمند و شکوهمند را در آنچه به او فرمان داده گردن نهد و پس آنگاه او را از جهت دعا بخواند خداوند پاسخش دهد.عرض کردم:جهت دعا چیست؟فرمود:[دعانمودن خویش را چنین]می آغازی که خدا را می ستایی و نعمت هایی را که به تو ارزانی داشته بر زبان می آری،و سپس او را سپاس می گزاری،سپس بر محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم درود می فرستی،و سپس گناهان خویش را یادآور می شوی و[به دست آلودن]بر آنها اعتراف می کنی و از آنها به خدا پناه می بری.این است جهت دعا.

سپس فرمود:آیۀ دیگر کدام است؟عرض کردم:سخن خدای عزّتمند و شکوهمند[که می فرماید:]«هرچه انفاق کردید عوضش را او می دهد و او بهترین روزی دهندگان است»[سبأ(٣4):٣٩]و من انفاق می کنم ولی عوضی[از سوی خدا] برای آن نمی بینم.فرمود:آیا گمان می کنی که خدای عزّتمند و شکوهمند از وعدۀ خویش سرباز زده است؟عرض کردم:نمی دانم.فرمود:به راستی،اگر یکی از شما مالی را از راه حلال به دست آرد،و آن را در راه حلال انفاق کند هیچ درهمی از آن را انفاق نکرده است جز این که بر آن عوض داده می شود.

[٣١٣5]٩-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه از برآورده شدن خواسته اش شادمان می شود باید درآمد خود را پاک و حلال گرداند.

بابی دربارۀ گردهمایی برای دعا کردن

[٣١٣6]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هیچ چهل مردی برای دعا نمودن گردهم نیایند و خدای عزّتمند و شکوهمند را برای[برآورده شدن]کاری نخوانند جز اینکه خداوند دعای آنان را برآورده سازد.پس اگر چهل نفر نباشد و چهار نفر [گرد هم آیند و]ده بار خدای عزّتمند و شکوهمند را بخوانند بی گمان خداوند خواستۀ آنان را برآورده سازد و اگر چهار نفر نباشد و یک نفر باشد که چهل بار خدا را بخواند خدای بزرگ توانا،خواستۀ او را برآورده سازد.

ص :٣٠١

[٣١٣٧]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن علیّ،عن یونس بن یعقوب،عن عبد الأعلی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما اجتمع أربعه رهط قطّ علی أمر واحد فدعوا[اللّه]إلاّ تفرّقوا عن إجابه

[٣١٣٨]٣-عنه،عن الحجّال،عن ثعلبه،عن علیّ بن عقبه،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی علیه السّلام إذا حزنه أمر جمع النّساء و الصّبیان ثمّ دعا و أمّنوا.

[٣١٣٩]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الدّاعی و المؤمّن فی الأجر شریکان.

باب العموم فی الدّعاء

[٣١4٠]١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا دعا أحدکم فلیعمّ،فإنّه أوجب للدّعاء.

باب من أبطأت علیه الإجابه

[٣١4١]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

قلت لأبی الحسن علیه السّلام:جعلت فداک،إنّی قد سألت اللّه حاجه منذ کذا و کذا سنه و قد دخل قلبی من إبطائها شیء،فقال:یا أحمد،إیّاک و الشّیطان أن یکون له علیک سبیل حتّی یقنّطک،إنّ أبا جعفر صلوات اللّه علیه کان یقول:إنّ المؤمن یسأل اللّه عزّ و جلّ حاجه فیؤخّر عنه تعجیل إجابته حبّا لصوته و استماع نحیبه.

ص :٣٠٢

[٣١٣٧]٢-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرگز چهار نفر گرد هم نیامده اند که برای کاری به درگاه خدا دعا کنند جز اینکه با پذیرفتگی و برآورده شدن آن دعا،از یکدیگر جدا شده اند و پراکنده گشته اند.

[٣١٣٨]٣-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:چون پیشامدی پدرم را اندوهناک می کرد زنان و کودکان را گرد هم می آورد و سپس دعا می نمود و آنها آمین می گفتند.

[٣١٣٩]4-و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود:دعاگو و آمین گو در پاداش شریکند.

بابی دربارۀ گسترده نمودن دعا بر همگان

[٣١4٠]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:هرگاه یکی از شما دعا کند دعایش را بر همگان گسترده دارد[و همه را دعا کند]؛چراکه چنین دعایی به برآورده شدن نزدیک تر است.

بابی دربارۀ آن کس که برآورده شدن دعایش واپس افتد

[٣١4١]١-احمد بن محمّد بن ابی نصیر گوید:به امام رضا علیه السّلام عرض کردم:

فدایت شوم!من چند سال است که حاجتی را از خدا درخواست کرده ام و از کندی و واپس افتادن برآورده شدن آن دعا،در دلم شبهه و نگرانی پدید آمده است،فرمود:ای احمد!مبادا شیطان[برای راهیابی]دل تو را به راهی گشاید تا تو را ناامید سازد،به راستی،امام باقر علیه السّلام می فرمود:همانا مؤمن حاجتی از خدا می خواهد و خداوند برآوردن خواسته اش را به خاطر دوست داشتن صدایش و شنیدن زاری اش[در درگاه خدا]به تأخیر می اندازد.سپس

ص :٣٠٣

ثمّ قال:و اللّه ما أخّر اللّه عزّ و جلّ عن المؤمنین ما یطلبون من هذه الدّنیا خیر لهم ممّا عجّل لهم فیها و أیّ شیء الدّنیا،إنّ أبا جعفر علیه السّلام کان یقول:ینبغی للمؤمن أن یکون دعاؤه فی الرّخاء نحوا من دعائه فی الشّدّه لیس إذا أعطی فتر فلا تملّ الدّعاء فإنّه من اللّه عزّ و جلّ بمکان و علیک بالصّبر و طلب الحلال و صله الرّحم و إیّاک و مکاشفه النّاس فإنّا أهل البیت نصل من قطعنا و نحسن إلی من أساء إلینا،فنری و اللّه فی ذلک العاقبه الحسنه،إنّ صاحب النّعمه فی الدّنیا إذا سأل فأعطی،طلب غیر الّذی سأل و صغرت النّعمه فی عینه فلا یشبع من شیء و إذا کثرت النّعم کان المسلم من ذلک علی خطر للحقوق الّتی تجب علیه و ما یخاف من الفتنه فیها أخبرنی عنک لو أنّی قلت لک قولا أکنت تثق به منّی فقلت له جعلت فداک إذا لم أثق بقولک فبمن أثق و أنت حجّه اللّه علی خلقه؟قال:فکن باللّه أوثق فإنّک علی موعد من اللّه،ألیس اللّه عزّ و جلّ:«یقول و إذا سألک عبادی عنّی فإنّی قریب أجیب دعوه الدّاع إذا دعان»و قال:«لا تقنطوا من رحمه اللّه»و قال:«و اللّه یعدکم مغفره منه و فضلا»فکن باللّه عزّ و جلّ أوثق منک بغیره و لا تجعلوا فی أنفسکم إلاّ خیرا فإنّه مغفور لکم.

[٣١4٢]٢-عنه،عن أحمد،عن علیّ بن الحکم،عن منصور الصّیقل قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:ربّما دعا الرّجل بالدّعاء فاستجیب له ثمّ أخّر ذلک إلی حین؟قال:فقال:نعم،قلت:و لم ذاک،لیزداد من الدّعاء؟قال:نعم.

[٣١4٣]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إسحاق بن أبی هلال المدائنیّ،عن حدید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ العبد لیدعو فیقول اللّه عزّ و جلّ للملکین:قد استجبت له و لکن احبسوه بحاجته فإنّی أحبّ أن أسمع صوته و إنّ العبد لیدعو فیقول اللّه تبارک و تعالی:

ص :٣٠4

فرمود:به خدا سوگند،آنچه خدای عزّتمند و شکوهمند از خواسته های دنیوی مؤمنان واپس می اندازد برای ایشان بهتر است از آنچه که زود به آنها عطا فرماید، و دنیا چیست؟!امام باقر علیه السّلام می فرمود:مؤمن را سزد که دعایش به گاه آسایش، همانند دعا نمودن او در حال سختی باشد و چون[آنچه را که خواسته بود]به او دادند[پس از برآورده شدن دعایش]سستی نورزد.پس تو از دعا نمودن خسته مشو؛چراکه دعا در پیشگاه خدای عزّتمند و شکوهمند جایگاهی[فراز]دارد و بر تو باد به شکیبایی،جوییدن درآمد حلال و پیوند داشتن با خویشان و مبادا با مردم دشمنی ورزی؛زیرا که ما خاندانی هستیم که با هرکه از ما پیوند گسلد پیوند برقرار سازیم و هرکه به ما بدی کند نیکی کنیم،پس به خدا سوگند که در این کار فرجام نیکویی می بینم.همانا آن کس که در این دنیا دارای نعمت است چون چیزی[از خدا]خواهد به او ارزانی شود[زیاده خواهد]و جز آن را نیز بخواهد، و نعمت خدا در چشم او خرد آید و از هیچ چیز سیر نشود.و چون نعمت بسیار گردد سلمان به سبب حقوقی که[از فزونی نعمت]بر او واجب گشته و[به سبب فزونی نعمت]بیم آن می رود که آزموده شود به ورطۀ خط افتد.بگو بدانم که اگر من به تو چیزی گفتم به آن اطمینان داری؟عرض کردم:قربانت گردم!اگر من به سخن شما اعتماد نکنم پس به سخن چه کسی اعتماد کنم در حالی که شما حجّت خداوند بر بندگان او هستی؟فرمود:پس به خدا بیش از این،اعتماد کن،زیرا خداوند به تو وعدۀ برآوردن[خواسته ها را]داده است آیا خدای عزّتمند و شکوهمند نمی فرماید:«و هرگاه بندگان من از تو دربارۀ من بپرسند[بگو]من نزدیکم و دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند اجابت می کنم»[بقره(٢):١٨6].و فرموده است:«از رحمت خدا نومید مشوید»[زمر(٣٩):5٣]و نیز فرموده است:«و خداوند از جانب خویش به شما وعدۀ آمرزش و بخشش می دهد»[بقره(٢):٢6٨].پس اعتماد بر خدای عزّتمند و شکوهمند بیش از دیگران باشد و در جان خویش جز نیکی را جای ندهید که به راستی خدا شما را بیامرزد.

[٣١4٢]٢-منصور صیقل گوید:حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:گاهی مردی دعا می کند و دعایش برآورده می گردد،ولی تا مدّتی[اثر و نشانۀ برآورده شدنش پدیدار نمی گردد و]پس می افتد.فرمود:آری(چنین است).عرض کردم:این از چه روست؟آیا از آن روست که بر دعا نمودن خویش بیفزاید؟فرمود:آری.

[٣١4٣]٣-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:همانا بنده ای دعا می کند.پس خدای عزّتمند و شکوهمند به دو فرشته می فرماید:من دعا او را برآوردم ولی او را از[دستیابی به]خواسته اش نگاه دارید؛چراکه من دوست دارم صدای او را بشنوم،و به راستی بنده ای نیز باشد که دعا کند خدای فرازمند فرماید:

ص :٣٠5

عجّلوا له حاجته فإنّی أبغض صوته.

[٣١44]4-ابن أبی عمیر،عن سلیمان صاحب السّابریّ،عن إسحاق بن عمّار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:قال یستجاب للرّجل الدّعاء ثمّ یؤخّر؟قال:نعم عشرین سنه.

[٣١45]5-ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان بین قول اللّه عزّ و جلّ:«قد أجیبت دعوتکما»و بین أخذ فرعون أربعین عاما.

[٣١46]6-ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ المؤمن لیدعو فیؤخّر إجابته إلی یوم الجمعه.

[٣١4٧]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن المغیره،عن غیر واحد من أصحابنا قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ العبد الولیّ للّه یدعو اللّه عزّ و جلّ فی الأمر ینوبه.

فیقول للملک الموکّل به:اقض لعبدی حاجته و لا تعجّلها فإنّی أشتهی أن أسمع نداءه و صوته و إنّ العبد العدوّ للّه لیدعو اللّه عزّ و جلّ فی الأمر ینوبه فیقال للملک الموکّل به:اقض[لعبدی]حاجته و عجّلها فإنّی أکره أن أسمع نداءه و صوته.قال:فیقول النّاس:ما أعطی هذا إلاّ لکرامته و لا منع هذا إلاّ لهوانه.

[٣١4٨]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن هشام بن سالم،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یزال المؤمن بخیر و رجاء،رحمه من اللّه عزّ و جلّ ما لم یستعجل فیقنط

ص :٣٠6

خواسته اش را زود برآورده سازید که من صدایش را دوست ندارم.

[٣١44]4-اسحاق بن عمار گوید:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:آیا[می شود که]دعای کسی پذیرفته شده باشد ولی[اثر پذیرفته شدن و برآورده شدن دعا پدیدار نگردد و]به تأخیر افتد؟فرمود:آری،تا بیست سال[ممکن است که به تأخیر افتد].

[٣١45]5-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:میان فرمودۀ خدای عزّتمند و شکوهمند[که دربارۀ نابودی فرعون و همراهانش به موسی و هارون علیه السّلام فرمود:]«بی گمان دعای شما دو تن اجابت شده است»[یونس(١٠):٨٩]میان نابود نمودن فرعون چهل سال به درازا کشید.

[٣١46]6-ابو بصیر گوید:شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام که می فرمود:همانا مؤمن دعا می کند و پذیرفته شدن و برآورده شدن دعایش تا روز جمعه به تأخیر می افتد.

[٣١4٧]٧-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:به راستی،بنده ای که دوست خدا است در پیشامدی که برای او روی داده دعا می کند،و خدا به فرشته ای که بر او گمارده شده فرماید:درخواست بندۀ مرا برآورده نما ولی در(دادن)آن شتاب مکن که من خواهان آنم که ندا و صدای او را بشنوم.و همانا بنده ای که دشمن خدا است دربارۀ پیشامدی که برای او روی داده[دعا می کند و]خدای عزّتمند و شکوهمند را می خواند،پس[خدا]به فرشتۀ گمارده شده بر او می فرماید:

خواسته اش را برآورده نما در(دادن)آن شتاب گیر؛زیرا من خوش ندارم که ندا و صدایش را بشنوم.

فرمود:پس مردم گویند:به این[شخص که خواسته اش زود برآورده شد]....جز به سبب ارجمند بودن و بزرگ بودنش[در پیشگاه خدا]و[دربارۀ آن کس که اجابتش به تأخیر افتاده گویند:خواسته اش]از او بازداشته نشد جز به سبب خواری و فرومایگی اش.

[٣١4٨]٨-ابو بصیر گوید:حضرت صادق علیه السّلام فرمود:مؤمن همواره در حال خیر و امیدواری است[که این خیر و امیدواری از]رحمت خدای عزّتمند و شکوهمند است تا که شتاب نکند[که اگر شتاب کند]ناامید گردد و دعا را وارهاند.

ص :٣٠٧

و یترک الدّعاء،قلت له:کیف یستعجل؟قال:یقول:قد دعوت منذ کذا و کذا و ما أری الإجابه.

[٣١4٩]٩-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق،عن سعدان بن مسلم، عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لیدعو اللّه عزّ و جلّ فی حاجته فیقول اللّه عزّ و جلّ:أخّروا إجابته، شوقا إلی صوته و دعائه؛فإذا کان یوم القیامه قال اللّه عزّ و جلّ:عبدی، دعوتنی فأخّرت إجابتک و ثوابک کذا و کذا و دعوتنی فی کذا و کذا فأخّرت إجابتک و ثوابک کذا و کذا؛قال:فیتمنّی المؤمن أنّه لم یستجب له دعوه فی الدّنیا ممّا یری من حسن الثّواب.

باب الصّلاه علی النّبیّ محمّد و أهل بیته علیهم السّلام

[٣١5٠]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یزال الدّعاء محجوبا حتّی یصلّی علی محمّد و آل محمّد.

[٣١5١]٢-عنه،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من دعا و لم یذکر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رفرف الدّعاء علی رأسه،فإذا ذکر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رفع الدّعاء.

[٣١5٢]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن أبی أسامه زید الشّحّام،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ رجلا أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:

یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،إنّی أجعل لک ثلث صلواتی،لا بل أجعل لک نصف صلواتی،

ص :٣٠٨

عرض کردم:چگونه شتاب می کند؟فرمود که می گوید:از فلان هنگام و فلان هنگام دعا کرده ام و پذیرفته شدن دعا و برآورده شدنش را نمی بینم؟

[٣١4٩]٩-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:به راستی که مؤمن خدای عزّتمند و شکوهمند را برای[برآورده شدن]خواستۀ خویش بخواند و خدای عزّتمند و شکوهمند فرماید:برآورده شدن خواستۀ او را به خاطر اشتیاقی که به صدا و دعایش دارم واپس اندازید و به تأخیر افکنید.پس چون روز رستاخیز فرارسد خدای عزّتمند و شکوهمند فرماید:ای بندۀ من!تو مرا خواندی و من اجابت و برآورده شدن[خواستۀ]تو را واپس انداختم،اکنون پاداش تو چنین و چنان است.و دیگر بار دربارۀ فلان چیز مرا خواندی و من اجابت و برآوردن [خواستۀ]تو را واپس انداختم و پاداش تو چنین و چنان است.امام صادق علیه السّلام فرمود:پس مؤمن آرزو کند که کاش هیچ دعا و خواسته اش در دنیا اجابت نمی شد به سبب پاداش نیکی که[از برآورده نشدن خواسته اش در دنیا]می بیند.

بابی دربارۀ صلوات فرستادن بر محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و خاندانش علیهم السّلام

[٣١5٠]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیوسته دعا در حجاب باشد[و میان دعا و برآورده شدنش،مانع باشد]تا آنکه بر محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و خاندانش علیهم السّلام صلوات و درود فرستاده شود[که در آن هنگام حجاب میان دعا و برآورده شدنش برداشته می شود].

[٣١5١]٢-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه دعایی کند و نام پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را نبرد آن دعا بر فراز سرش[بسان پرنده ای]بال وپر زند و چون نام پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را ببرد دعا[به سوی آسمان]بالا برده شود.

[٣١5٢]٣-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:مردی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آمد و عرض کرد:ای پیامبر خدا،من یک سوم صلوات و درودم را برای شما قرار می دهم،نه

ص :٣٠٩

لا بل أجعلها کلّها لک،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا تکفی مئونه الدّنیا و الآخره.

[٣١5٣]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن سیف،عن أبی أسامه،عن أبی بصیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام:ما معنی أجعل صلواتی کلّها لک؟فقال:یقدّمه بین یدی کلّ حاجه فلا یسأل اللّه عزّ و جلّ شیئا حتّی یبدأ بالنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فیصلّی علیه ثمّ یسأل اللّه حوائجه.

[٣١54]5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لا تجعلونی کقدح الرّاکب فإنّ الرّاکب یملأ قدحه فیشربه إذا شاء،اجعلونی فی أوّل الدّعاء و فی آخره و فی وسطه.

[٣١55]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه،عن أبیه و حسین بن أبی العلاء،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:إذا ذکر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فأکثروا الصّلاه علیه فإنّه من صلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلاه واحده صلّی اللّه علیه ألف صلاه فی ألف صفّ من الملائکه و لم یبق شیء ممّا خلقه اللّه إلاّ صلّی علی العبد لصلاه اللّه علیه و صلاه ملائکته،فمن لم یرغب فی هذا فهو جاهل مغرور قد برئ اللّه منه و رسوله و أهل بیته.

[٣١56]٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من صلّی علیّ صلّی اللّه علیه و ملائکته و من شاء فلیقلّ و من شاء فلیکثر.

ص :٣١٠

بلکه نیمی از صلواتم را ویژۀ شما می دارم.نه بلکه همۀ آن را از آن شما می گردانم؟پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود،در این صورت هزینه ها و بار دنیا و آخرت تو کفایت می شود.

[٣١5٣]4-ابو بصیر گوید:از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم:معنای اینکه همۀ درود و صلواتم را برای شما قرار دهم چیست؟

فرمود:یعنی[نام]پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را پیش از هر حاجتی قرار دهد و از خدای عزّتمند و شکوهمند درخواستی نکند آنگاه که[درخواست خویش را]با نام پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بیآغازد و بر او صلوات و درود فرستد و پس آنگاه خواسته های خود را از خدا بخواهد.

[٣١54]5-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:مرا چون ظرف آب سوارکار قرار ندهید که همانا سوارکار ظرف آبش را پرکند و هرگاه که خواهد بنوشد.مرا در آغاز دعا و پایان دعا و میانۀ آن قرار دهید[و یاد کنید].

[٣١55]6-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:چون نام پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برده شد بر او بسیار صلوات فرستید؛زیرا هرکس که یک صلوات بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرستد، خداوند هزار بار در هزار صف از فرشته ها بر او صلوات فرستد و به سبب درود فرستادن خدا و درود فرستادن فرشتگان هیچ یک از آفریدگان خدا نماند جز اینکه بر این بنده درود فرستد و هرکس آرزومند این فضیلت نباشد نادان و مغرور است و خدا و پیامبر و خاندانش از او بیزار باشند.

[٣١56]٧-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:هرکه بر من صلوات فرستد،خدا و فرشتگان بر او درود فرستند و هرکه خواهد صلوات اندکی فرستد و هرکه خواهد صلوات بسیاری فرستد.

ص :٣١١

[٣١5٧]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:الصّلاه علیّ و علی أهل بیتی تذهب بالنّفاق

[٣١5٨]٩-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن حسّان،عن أبی عمران الأزدیّ، عن عبد اللّه بن الحکم،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قال:یا ربّ صلّ علی محمّد و آل محمّد مائه مرّه قضیت له مائه حاجه ثلاثون للدّنیا[و الباقی للآخره].

[٣١5٩]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم و عبد الرّحمن بن أبی نجران جمیعا،عن صفوان الجمّال،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کلّ دعاء یدعی اللّه عزّ و جلّ به محجوب عن السّماء حتّی یصلّی علی محمّد و آل محمّد.

[٣١6٠]١١-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن سیف بن عمیره،عن أبی بکر الحضرمیّ قال:

حدّثنی من سمع أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:جاء رجل إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:

أجعل نصف صلواتی لک؟قال:نعم،ثمّ قال:أجعل صلواتی کلّها لک؟قال:نعم، فلمّا مضی قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:کفی همّ الدّنیا و الآخره.

[٣١6١]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن مرازم قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ رجلا أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه،إنّی جعلت ثلث صلواتی لک؟فقال له خیرا.فقال:یا رسول اللّه،إنّی جعلت نصف صلواتی لک؟فقال له:ذاک أفضل،فقال:إنّی جعلت کلّ صلواتی لک،فقال:إذا یکفیک اللّه عزّ و جلّ ما أهمّک من أمر دنیاک و آخرتک،فقال له رجل:أصلحک

ص :٣١٢

[٣١5٧]٨-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:صلوات بر من و بر خانواده ام نفاق و دورویی را از میان ببرد.

[٣١5٨]٩-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه صد بار بگوید:«یا ربّ،صلّ علی محمّد و آل محمّد»صد خواسته اش برآورده شود که سی خواسته آنها،از خواسته های دنیا باشد[و بقیّۀ آن دربارۀ سرای واپسین باشد].

[٣١5٩]١٠-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هر دعایی که با آن خدای عزّتمند و شکوهمند را بخوانند از رفتن به آسمان[بازداشته شود و]در پرده ماند تا آن هنگام که بر محمّد و آل محمّد صلوات و درود فرستند

[٣١6٠]١١-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:مردی نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آمد و عرض کرد:آیا[می توانم]نیمی از صلوات(دعاهایم)را برای شما قرار دهم؟ پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:آری.سپس عرض کرد:آیا همۀ صلوات ها[و دعاهایم]را ویژۀ شما بدارم؟فرمود آری.پس چون آن مرد رفت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:

نگرانی و اندوه دنیا و آخرتش[برطرف شد و]کفایت گردید.

[٣١6١]١٢-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود مردی نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آمد و عرض کرد:ای پیامبر خدا،یک سوم دعاهایم را ویژۀ شما قرار دهم؟فرمود:نیکو است،عرض کرد:ای پیامبر خدا،نیمی از دعاهای خود را ویژۀ شما قرار دهم؟ فرمود:این[کار]نیکوتر است.عرض کرد:همۀ دعاهایم را از آن شما قرار دهم؟ فرمود:در این صورت،خدای عزّتمند و شکوهمند کارهای دنیا و آخرتت را که تو را دل نگران و غمناک کند کفایت می فرماید.پس مردی به حضرت صادق علیه السّلام

ص :٣١٣

اللّه کیف یجعل صلاته له؟فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لا یسأل اللّه عزّ و جلّ شیئا إلاّ بدأ بالصّلاه علی محمّد و آله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٣١6٢]١٣-ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ارفعوا أصواتکم بالصّلاه علیّ فإنّها تذهب بالنّفاق.

[٣١6٣]١4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن یعقوب بن عبد اللّه،عن إسحاق بن فرّوخ مولی آل طلحه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا إسحاق بن فرّوخ،من صلّی علی محمّد و آل محمّد عشرا صلّی اللّه علیه و ملائکته مائه مرّه و من صلّی علی محمّد و آل محمّد مائه[مرّه]صلّی اللّه علیه و ملائکته ألفا،أما تسمع قول اللّه عزّ و جلّ: هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلاٰئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ وَ کٰانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً.

[٣١64]١5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

ما فی المیزان شیء أثقل من الصّلاه علی محمّد و آل محمّد و إنّ الرّجل لتوضع أعماله فی المیزان فتمیل به فیخرج صلّی اللّه علیه و اله و سلّم الصّلاه علیه فیضعها فی میزانه فیرجح[به].

[٣١65]١6-علیّ بن محمّد،عن ابن جمهور،عن أبیه،عن رجاله قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من کانت له إلی اللّه عزّ و جلّ حاجه فلیبدأ بالصّلاه علی محمّد و آله،ثمّ یسأل حاجته،ثمّ یختم بالصّلاه علی محمّد و آل محمّد فإنّ اللّه عزّ و جلّ أکرم من أن یقبل الطّرفین و یدع الوسط[إذا]کانت الصّلاه علی

ص :٣١4

عرض کرد:خدایت نیکی دهد!چگونه دعایش را از آن پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قرار دهد؟ حضرت صادق علیه السّلام فرمود:چیزی از خدای عزّتمند و شکوهمند درخواست نکند جز این که با صلوات و درود بر محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آغاز نماید.

[٣١6٢]١٣-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:صداهای خویش را با صلوات بر من بلند دارید؛زیراکه این کار نفاق و دورویی را از میان برد.

[٣١6٣]١4-اسحاق بن فرّوخ گوید:حضرت صادق علیه السّلام فرمود:ای اسحاق بن فرّوخ!هرکه ده بار بر محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و خاندان محمد علیهم السّلام صلوات بفرستد خداوند و فرشتگان خدا صد بار بر او صلوات فرستند،و هرکه صد بار بر محمد و آل محمد علیهم السّلام صلوات فرستد خداوند و فرشتگان هزار بار بر او صلوات فرستد.

آیا سخن خدای عزّتمند و شکوهمند را نشنیده ای[که می فرماید]:«او کسی است که خود و فرشتگانش به شما درود می فرستند تا سرانجام شما را از تاریکی ها به سوی روشنایی برآورد و او در حقّ مؤمنان مهربان است»[احزاب(٣٣):4٣]

[٣١64]١5-محمد بن مسلم از یکی از دو امام باقر و صادق علیهما السّلام روایت نموده که فرمود:در ترازوی کردار[در روز رستاخیز]چیزی سنگین تر از صلوات بر محمّد و خاندان محمّد نباشد،و همانا[در روز رستاخیز]مردی باشد که کردارهایش را در ترازوی کردار نهند و سبک باشد پس آنگاه پاداش صلوات او [حساب شود و]درآید و آن را در ترازوی کردار نهد،پس به سبب صلوات، کردارش سنگین گردد.

[٣١65]١6-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه از خدای عزّتمند و شکوهمند درخواستی دارد باید[حاجت خواهی خویش را]با صلوات بر محمّد و خاندانش آغاز کند،و سپس حاجت خود را بخواهد،و در پایان نیز دعا با صلوات بر محمّد و خاندانش پایان دهد،زیراکه خدای عزّتمند و شکوهمند،بخشنده تر از آن است که دو طرف دعا را بپذیرد،و میانۀ دعا را وارهد[و برآورده نسازد]؛

ص :٣١5

محمّد و آل محمّد لا تحجب عنه.

[٣١66]١٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن محسّن بن أحمد، عن أبان الأحمر،عن عبد السّلام بن نعیم قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّی دخلت البیت و لم یحضرنی شیء من الدّعاء إلاّ الصّلاه علی محمّد و آل محمّد فقال:أما إنّه لم یخرج أحد بأفضل ممّا خرجت به.

[٣١6٧]١٨-علیّ بن محمّد،عن أحمد بن الحسین،عن علیّ بن الرّیّان،عن عبید اللّه بن عبد اللّه الدّهقان قال:

دخلت علی أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فقال لی:ما معنی قوله: وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّٰی ؟قلت:کلّما ذکر اسم ربّه قام فصلّی،فقال لی:لقد کلّف اللّه عزّ و جلّ هذا شططا،فقلت:جعلت فداک فکیف هو؟فقال:کلّما ذکر اسم ربّه صلّی علی محمّد و آله.

[٣١6٨]١٩-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن مفضّل بن صالح الأسدیّ،عن محمّد بن هارون،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا صلّی أحدکم و لم یذکر النّبیّ[و آله]صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی صلاته یسلک بصلاته غیر سبیل الجنّه.و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من ذکرت عنده فلم یصلّ علیّ دخل النّار فأبعده اللّه و قال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:و من ذکرت عنده فنسی الصّلاه علیّ خطی به طریق الجنّه.

[٣١6٩]٢٠-أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسین بن علیّ،عن عبیس بن هشام، عن ثابت،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من ذکرت عنده فنسی أن یصلّی علیّ خطأ اللّه به طریق الجنّه.

ص :٣١6

در پرده و حجاب نیست[و فرشتگان از بالا رفتن دعا به سوی آسمان باز نمی دارند].

[٣١66]١٧-عبد السلام نعیم گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:من به درون خانه کعبه درآمدم و هیچ دعایی به یاد نداشتم جز صلوات بر محمد و خاندان محمّد.فرمود:آگاه باش که هیچ کس بسان تو(فضیلت مندانه)از خانه کعبه بیرون نیامده است.

[٣١6٧]١٨-عبید اللّه بن عبد اللّه دهقان گوید:نزد حضرت رضا علیه السّلام رفتم.پس آن حضرت به من فرمود:معنای این سخن خداوند چیست(که فرماید:)«نام پروردگارش را یاد کرد،پس نماز گزارد»[اعلی(٨٧):١5]عرض کردم:یعنی هرگاه نام پروردگارش را به یاد آورد برخاست و نماز گزارد.فرمود:[پس اگر«صلّی»به معنای نمازگزاردن است]پس بی گمان خدای عزّتمند و شکوهمند تکلیفی زیاده از توان بر دوش ما نهاده است.

عرض کردم:فدایت شوم!پس معنای آن چگونه است؟فرمود:هرگاه نام پروردگارش را یاد کند بر محمّد و خاندانش صلوات فرستد.

[٣١6٨]١٩-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:چون یکی از شما نماز گزارد و در نمازش نام پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم[و خاندانش علیهم السّلام]را نبرد،با این نماز،راهی جز راه بهشت را می پوید.و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:هرکه نامم را در نزدش ببرند و بر من صلوات نفرستد به دوزخ درآید و خدایش از رحمت خویش دور دارد.و فرمود:هرکه نامم را در نزدش ببرند و صلوات فرستادن بر من را از یاد ببرد راه بهشت را به اشتباه پیموده است.

[٣١6٩]٢٠-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده است:

هرکه نام من را در نزدش ببرند و صلوات فرستادن بر من را از یاد ببرد خداوند او را در[یافتن]راه بهشت به اشتباه افکند.

ص :٣١٧

[٣١٧٠]٢١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمع أبی رجلا متعلّقا بالبیت و هو یقول:اللّهمّ صلّ علی محمّد،فقال له أبی:یا عبد اللّه،لا تبترها لا تظلمنا حقّنا قل:اللّهمّ صلّ علی محمّد و أهل بیته.

باب ما یجب من ذکر اللّه عزّ و جلّ فی کلّ مجلس

[٣١٧١]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن خلف بن حمّاد،عن ربعیّ بن عبد اللّه بن الجارود الهذلیّ،عن الفضیل بن یسار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما من مجلس یجتمع فیه أبرار و فجّار فیقومون علی غیر ذکر اللّه عزّ و جلّ إلاّ کان حسره علیهم یوم القیامه.

[٣١٧٢]٢-حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد بن سماعه،عن وهیب بن حفص،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما اجتمع فی مجلس قوم لم یذکروا اللّه عزّ و جلّ و لم یذکرونا إلاّ کان ذلک المجلس حسره علیهم یوم القیامه،ثمّ قال[قال.]أبو جعفر علیه السّلام:إنّ ذکرنا من ذکر اللّه و ذکر عدوّنا من ذکر الشّیطان.

[٣١٧٣]٣-و بإسناده قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:من أراد أن یکتال بالمکیال الأوفی فلیقل إذا أراد أن یقوم من مجلسه:«سبحان ربّک ربّ العزّه عمّا یصفون*و سلام علی المرسلین و الحمد للّه ربّ العالمین.»

[٣١٧4]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٣١٨

[٣١٧٠]٢١-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پدرم شنید که مردی[دست]بر پردۀ کعبه درآویخته و می گوید:«اللهم صلّ علی محمّد».پدرم به او فرمود:ای بندۀ خدا،صلوات را بریده و گسسته مدار؛دربارۀ حق ما بر ما ستم روا مدار و بگو«اللهمّ صلّ علی محمّد و اهل بیته».

بابی دربارۀ آنچه از ذکر و یاد خدای عزّتمند و شکوهمند در هر مجلسی واجب است

[٣١٧١]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هیچ مجلسی نباشد که نیکان و بدان در آن گرد هم آیند و بی یاد خدای عزّتمند و شکوهمند از آن مجلس برخیزند جز این که در روز رستاخیز مایۀ حسرت و افسوس آنان باشد.

[٣١٧٢]٢-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هیچ گروهی در مجلسی گرد هم نیایند که در آن یاد خدای عزّتمند و شکوهمند و یاد ما نباشد،جز این که آن مجلس در روز رستاخیز مایۀ حسرت و افسوس آنان باشد،سپس فرمود:امام باقر علیه السّلام فرمود:همانا یاد نمودن از ما یاد نمودن خداست و یاد نمودن از دشمن ما یادنمودن از شیطان است.

[٣١٧٣]٣-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:هرکه خواهد پیمانه ای پر و لبریز[از پاداش الهی]را گرد آورد باید آن هنگام که می خواهد از جای خویش برخیزد و بگوید:«سبحان ربّک ربّ العزّه عمّا یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد للّه ربّ العالمین.»

[٣١٧4]4-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:در آن توراتی که دگرگونی نیافته

ص :٣١٩

مکتوب فی التّوراه الّتی لم تغیّر أنّ موسی علیه السّلام سأل ربّه فقال:یا ربّ،أ قریب أنت منّی فأناجیک أم بعید فأنادیک؟فأوحی اللّه عزّ و جلّ إلیه:یا موسی، أنا جلیس من ذکرنی،فقال موسی:فمن فی سترک یوم لا ستر إلاّ سترک؟فقال:

الّذین یذکروننی فأذکرهم و یتحابّون فیّ فأحبّهم فأولئک الّذین إذا أردت أن أصیب أهل الأرض بسوء ذکرتهم فدفعت عنهم بهم.

[٣١٧5]5-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان بن یحیی،عن حسین بن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:«ما من قوم اجتمعوا فی مجلس فلم یذکروا اسم اللّه عزّ و جلّ و لم یصلّوا علی نبیّهم إلاّ کان ذلک المجلس حسره و وبالا علیهم.

[٣١٧6]6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا بأس بذکر اللّه و أنت تبول فإنّ ذکر اللّه عزّ و جلّ حسن علی کلّ حال فلا تسأم من ذکر اللّه.

[٣١٧٧]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی علیه السّلام:یا موسی علیه السّلام،لا تفرح بکثره المال و لا تدع ذکری علی کلّ حال،فإنّ کثره المال تنسی الذّنوب و إنّ ترک ذکری یقسی القلوب.

[٣١٧٨]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

مکتوب فی التّوراه الّتی لم تغیّر أنّ موسی سأل ربّه فقال:إلهی،إنّه

ص :٣٢٠

[و تحریف نشده]نوشته شده است که موسی علیه السّلام از خداوند پرسشی کرد و عرض کرد:پروردگارا،آیا تو به من نزدیکی تا آن که با تو به آرامی رازونیاز کنم یا از من دوری تا بانگ برآرم؟خدای عزّتمند و شکوهمند به او وحی فرمود:ای موسی!من هم نشین کسی هستم که مرا یاد کند،موسی عرض کرد:کیست که در پناه تو است روزی که پناهی جز پناه تو نیست؟فرمود:آنان که مرا یاد کنند و من نیز آنان را یاد کنم،و در راه من به یکدیگر مهر ورزند و من نیز آنان را دوست دارم،اینانند که چون خواهم به زمینیان بدی[و ناگواری]برسانم یادشان کنم و به خاطر آنان،آن بدی را از زمینیان بازدارم.

[٣١٧5]5-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده است:هیچ گروهی نباشد که در مجلسی گرد هم آیند و نام خدای عزّتمند و شکوهمند را نبرند و بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلوات نفرستند جز این که آن مجلس مایۀ افسوس و رنج آنان گردد.

[٣١٧6]6-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:یاد خدا به هنگام ادرار کردن اشکال ندارد؛زیرا یاد خدا در هر حالی نیکو است،پس،از یاد خدا خسته مشو.

[٣١٧٧]٧-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:خدای عزّتمند و شکوهمند به موسی علیه السّلام وحی کرد:ای موسی!به فزونی دارایی شادمان مشو و یاد مرا در هر حالی وانرهان؛زیرا فزونی دارایی،گناهان را از یاد برد.و وانهادن یاد من دل ها را سخت کند.

[٣١٧٨]٨-امام باقر علیه السّلام فرمود:در آن توراتی که دگرگونی و تحریف نیافته نوشته شده است که همانا موسی علیه السّلام از پروردگار پرسید و عرض نمود که پروردگارا،به راستی که گاهی مجلس هایی برای من پیش می آید که من

ص :٣٢١

یأتی علیّ مجالس أعزّک و أجلّک أن أذکرک فیها،فقال:یا موسی،إنّ ذکری حسن علی کلّ حال.

[٣١٧٩]٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن فضّال، عن بعض أصحابه،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ لموسی،أکثر ذکری باللّیل و النّهار و کن عند ذکری خاشعا و عند بلائی صابرا و اطمئنّ عند ذکری و اعبدنی و لا تشرک بی شیئا، إلیّ المصیر،یا موسی اجعلنی ذخرک وضع عندی کنزک من الباقیات الصّالحات.

[٣١٨٠]١٠-و بإسناده،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ لموسی،اجعل لسانک من وراء قلبک تسلم و أکثر ذکری باللّیل و النّهار و لا تتّبع الخطیئه فی معدنها فتندم فإنّ الخطیئه موعد أهل النّار.

[٣١٨١]١١-و بإسناده قال:

فیما ناجی اللّه به موسی علیه السّلام قال:یا موسی،لا تنسنی علی کلّ حال فإنّ نسیانی یمیت القلب.

[٣١٨٢]١٢-عنه،عن ابن فضّال،عن غالب بن عثمان،عن بشیر الدّهّان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ:یا ابن آدم:اذکرنی فی ملإ أذکرک فی ملإ خیر من ملئک.

[٣١٨٣]١٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ:من ذکرنی فی ملإ من النّاس ذکرته فی ملإ من الملائکه.

باب ذکر اللّه عزّ و جلّ کثیرا

[٣١٨4]١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،

ص :٣٢٢

تو را بزرگ تر و شکوهمندتر از آن می دانم که در آن مجلس ها از تو یاد کنم.

خداوند فرمود:ای موسی!یاد نمودن من در هر حالی نیکو است.

[٣١٧٩]٩-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:خدای عزّتمند و شکوهمند به موسی علیه السّلام فرمود:در شب و روز مرا بسیار یاد کن و هنگام یاد نمودن من فروتن باش و به گاه بلا شکیبا باش و به هنگام یاد نمودن من دلت آرام باشد.و مرا بپرست و چیزی را شریک و انباز من قرار مده که بازگشت به سوی من است.ای موسی!مرا ذخیرۀ خویش قرار ده[تا هنگام سختی یاریت کنم]و گنجینۀ کردارهای نیک پایدار خویش را به من بسپار.

[٣١٨٠]١٠-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:خدای عزّتمند و شکوهمند به موسی علیه السّلام فرمود:زبانت را در پس دلت بنه[و دلت را مقدّم دار]تا به سلامت مانی و در شب و روز مرا بسیار بخوان و گناه را از بن و ریشۀ آن پی مگیر که شیطان شوی؛زیرا گناه وعده گاه دوزخیان است.

[٣١٨١]١١-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:از جمله سخنانی که خدا با موسی رازگونه نجوی نمود[این بود که]فرمود:ای موسی!مرا در هیچ حالی از یاد مبر؛ زیراکه از یاد بردن من دل را بمیراند.

[٣١٨٢]١٢-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:خداوند عزّتمند و شکوهمند می فرماید:ای فرزند آدم!مرا آشکارا در میان مردم یاد کن تا من تو را در میان کسانی نیکوتر از مردمان تو یاد کنم.

[٣١٨٣]١٣-و نیز فرمود:خدای عزّتمند و شکوهمند فرموده است:هرکه مرا در میان گروهی از مردم یاد کند،من او را در میان گروهی از فرشتگان یاد می کنم.

بابی دربارۀ بسیار یاد نمودن خدای عزّتمند و شکوهمند

[٣١٨4]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:چیزی نباشد جز آن که برای آن اندازه ای

ص :٣٢٣

عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من شیء إلاّ و له حدّ ینتهی إلیه إلاّ الذّکر فلیس له حدّ ینتهی إلیه،فرض اللّه عزّ و جلّ الفرائض فمن أدّاهنّ فهو حدّهنّ و شهر رمضان فمن صامه فهو حدّه و الحجّ فمن حجّ فهو حدّه إلاّ الذّکر فإنّ اللّه عزّ و جلّ لم یرض منه بالقلیل و لم یجعل له حدّا ینتهی إلیه،ثمّ تلا هذه الآیه: یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّٰهَ ذِکْراً کَثِیراً* وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ أَصِیلاً فقال:لم یجعل اللّه عزّ و جلّ له حدّا ینتهی إلیه.قال:و کان أبی علیه السّلام کثیر الذّکر،لقد کنت أمشی معه و إنّه لیذکر اللّه و آکل معه الطّعام و إنّه لیذکر اللّه و لقد کان یحدّث القوم[و]ما یشغله ذلک عن ذکر اللّه و کنت أری لسانه لازقا بحنکه یقول:لا إله إلاّ اللّه و کان یجمعنا فیأمرنا بالذّکر حتّی تطلع الشّمس و یأمر بالقراءه من کان یقرأ منّا و من کان لا یقرأ منّا أمره بالذّکر.و البیت الّذی یقرأ فیه القرآن و یذکر اللّه عزّ و جلّ فیه تکثر برکته و تحضره الملائکه و تهجره الشّیاطین و یضیء لأهل السّماء کما یضیء الکوکب الدّرّیّ لأهل الأرض و البیت الّذی لا یقرأ فیه القرآن و لا یذکر اللّه فیه تقلّ برکته و تهجره الملائکه و تحضره الشّیاطین.و قد قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أ لا أخبرکم بخیر أعمالکم لکم أرفعها فی درجاتکم و أزکاها عند ملیککم و خیر لکم من الدّینار و الدّرهم و خیر لکم من أن تلقوا عدوّکم فتقتلوهم و یقتلوکم؟ فقالوا:بلی،فقال:ذکر اللّه عزّ و جلّ کثیرا،ثمّ قال:جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:من خیر أهل المسجد؟فقال:أکثرهم للّه ذکرا.و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أعطی لسانا ذاکرا فقد أعطی خیر الدّنیا و الآخره.و قال فی قوله تعالی: وَ لاٰ تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ قال:لا تستکثر ما عملت من خیر للّه

ص :٣٢4

است که به آن پایان می یابد مگر یاد[خدا]که اندازه ای ندارد تا پایان یابد.

خدای عزّتمند و شکوهمند فرامین شرعی را واجب ساخت و هرکه آن ها را به جای آورد آن به جای آوردن،همان حدّ و اندازۀ آنها است،و هرکه روزۀ ماه رمضان را روزه بدارد آن روزه داری همان حدّ و اندازۀ آن است،و هرکه حجّ گزارد آن حجّ گزاری همان حدّ و اندازۀ حجّ است مگر یاد[خدا]که به راستی، خدای عزّتمند و شکوهمند با اندک آن خشنود نباشد و حدّ و اندازه ای برای آن ننهاده که به آن پایان یابد.سپس این آیه را تلاوت فرمود:«ای آنان که ایمان آورده اید خدا را بسیار یاد کنید و او را بامدادان و شبانگاهان تسبیح گویید»[احزاب (٣٣):4١ و 4٣]،سپس فرمود:خدای عزّتمند و شکوهمند برای ذکر و یاد خدا، حدّ و اندازه ای قرار نداده که به آن پایان یابد.

فرمود:و پدرم بسیار خدا را یاد می کرد.به همراهش می رفتم و او خدا را یاد می کرد،با او غذا می خوردم و او خدا را یاد می کرد،و با مردم به گفتگو می پرداخت ولی این کار او را از یاد و ذکر خدا بازنمی داشت و من زبانش را می دیدم که به کامش چسبیده بود و می گفت:«لا اله الاّ اللّه»و همواره ما را گرد هم می آورد و تا برآمدن خورشید ما را به ذکر خدا امر می فرمود و به هرکدام از ما که می توانست قرآن تلاوت کند امر می فرمود که قرآن بخواند و به آن کس از ما که نمی توانست قرآن بخواند امر می فرمود که ذکر بگوید.

و در هر خانه ای که قرآن تلاوت کنند و خدای عزّتمند و شکوهمند را بسیار یاد نمایند برکت آن خانه فزونی یابد و بسیار گردد و فرشتگان در آن خانه حضور یابند و شیاطین از آن خانه دوری گزینند و آن خانه برای آسمانیان بدرخشد آنسان که ستارۀ فروزان برای زمینیان می درخشد،ولی خانه ای که در آن قرآن تلاوت نکنند و خدا را در آن خانه یاد نکنند برکتش اندک باشد و فرشتگان از آن خانه کناره گیرند و شیاطین در آن خانه حضور یابند و به راستی،پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده است:آیا شما را از نیکوترین کارهایتان آگاه نسازم که فرازترین درجات شماست و نزد خداوند از همۀ کردارها پاک تر است و برای شما از دینار و درهم نیکوتر و بهتر است و از رویارویی با دشمنتان که شما آنان را بکشید و آنان شما را بکشند بهتر است.

عرض کردند:آری.فرمود:آن کار،بسیار یاد نمودن خدا است.سپس فرمود:

مردی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آمد و عرض نمود:نیک ترین اهل مسجد چه کسی است؟ فرمود:آن کسی که فزون تر از دیگران خدا را یاد کند.و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:هر آن کس که زبانی ذکرگو به او دهند بی گمان خیر دنیا و آخرت را به او داده اند.

و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم دربارۀ این سخن خداوند[که می فرماید:]«منّت منه که کارت را بزرگ شماری»[مدّثر(٧4):6]فرمود:کار نیکی که برای خدا انجام دادی بزرگ و فزون مشمار.

ص :٣٢5

[٣١٨5]٢-حمید بن زیاد،عن ابن سماعه،عن وهیب بن حفص،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

شیعتنا الّذین إذا خلوا ذکروا اللّه کثیرا.

[٣١٨6]٣-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد و عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد جمیعا،عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن داود بن سرحان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أکثر ذکر اللّه عزّ و جلّ أحبّه اللّه و من ذکر اللّه کثیرا کتبت له براءتان:براءه من النّار و براءه من النّفاق.

[٣١٨٧]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن سیف بن عمیره،عن بکر بن أبی بکر،عن زراره بن أعین،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تسبیح فاطمه الزّهراء علیها السّلام من الذّکر الکثیر الّذی قال اللّه عزّ و جلّ: اُذْکُرُوا اللّٰهَ ذِکْراً کَثِیراً.

عنه،عن علیّ بن الحکم،عن سیف بن عمیره،عن أبی أسامه زید الشّحّام و منصور بن حازم و سعید الأعرج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله.

[٣١٨٨]5-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن داود الحمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أکثر ذکر اللّه عزّ و جلّ أظلّه اللّه فی جنّته.

باب أنّ الصّاعقه لا تصیب ذاکرا

[٣١٨٩]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن

ص :٣٢6

[٣١٨5]٢-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:شیعیان کسانی هستند که چون تنها باشند خدا را بسیار یادکنند و بسیار ذکر گویند.

[٣١٨6]٣-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده است:

هرکه خدای عزّتمند و شکوهمند را بسیار یاد کند خداوند او را دوست می دارد، و هرکه خدا را فراوان یاد کند برای او دو برات[آزادی]نگاشته شود،یک برات [رهایی و آزادی]از دوزخ،و دیگری برات[رهایی و آزادی]از نفاق و دورویی.

[٣١٨٧]4-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:تسبیح حضرت فاطمۀ زهرا علیها السّلام در زمرۀ«ذکر بسیار»است که خدای عزّتمند و شکوهمند فرموده است:«خدای را بسیار یاد کنید»(احزاب(٣٣):4١).و نیز مانند این حدیث را سعید أعرج از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده است.

[٣١٨٨]5-و نیز امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکه خدای عزّتمند و شکوهمند را بسیار یاد کند خداوند او را در سایه سار رحمتش در بهشت خویش جای دهد.

بابی دربارۀ این که صاعقه ذکرگو را در نرسد

[٣١٨٩]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:مؤمن به هر مرگی جان سپارد جز مرگ

ص :٣٢٧

إسماعیل،عن محمّد بن الفضیل،عن أبی الصّبّاح الکنانیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یموت المؤمن بکلّ میته إلاّ الصّاعقه لا تأخذه و هو یذکر اللّه عزّ و جلّ.

[٣١٩٠]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن ابن أذینه،عن برید بن معاویه العجلیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ الصّواعق لا تصیب ذاکرا،قال:قلت:و ما الذّاکر؟ قال:من قرأ مائه آیه.

[٣١٩١]٣-حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد بن سماعه،عن وهیب بن حفص،عن أبی بصیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن میته المؤمن،قال:یموت المؤمن بکلّ میته:

یموت غرقا و یموت بالهدم و یبتلی بالسّبع و یموت بالصّاعقه و لا تصیب ذاکر اللّه عزّ و جلّ.

باب الاشتغال بذکر اللّه عزّ و جلّ

[٣١٩٢]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:من شغل بذکری عن مسألتی أعطیته أفضل ما أعطی من سألنی.

[٣١٩٣]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن إسماعیل، عن منصور بن یونس،عن هارون بن خارجه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ العبد لیکون له الحاجه إلی اللّه عزّ و جلّ فیبدأ بالثّناء علی اللّه و الصّلاه علی

ص :٣٢٨

با صاعقه؛زیرا در حالی که او خدای عزّتمند و شکوهمند را یاد می کند صاعقه او را در نرسد و به او برخورد نکند.

[٣١٩٠]٢-برید بن معاویه عجلی گوید:حضرت صادق علیه السّلام فرمود:صاعقه ها به ذکرگو برخورد نکند و او را در نرسد،گوید:من عرض کردم:ذکرگو کیست؟ فرمود:آن که صد آیه را تلاوت کند.

[٣١٩١]٣-ابو بصیر گوید:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ مرگ مؤمن پرسیدم.

فرمود:مؤمن به هر مرگی جان سپارد:از قبیل غرق شدن و در زیر آوار ماندن و در[چنگال]درندگان گرفتار آمدن و ولی ذکرگوی خدای عزّتمند و شکوهمند را صاعقه در نرسد و به او برخورد نکند.

بابی دربارۀ به ذکر خدای عزّتمند و شکوهمند پرداختن

[٣١٩٢]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:همانا خدای عزّتمند و شکوهمند فرماید:هرکه به جای درخواست از من به ذکر من پردازد به او چیزی بهتر از آنچه که به درخواست کننده می دهم ارزانی دارم.

[٣١٩٣]٢-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:همانا بنده ای از خدای عزّتمند و شکوهمند درخواستی دارد،و[دعایش را]با ستودن خدا و صلوات بر محمد و خاندان محمد می آغازد آنسان که درخواست خویش را فراموش

ص :٣٢٩

محمّد و آل محمّد حتّی ینسی حاجته فیقضیها اللّه له من غیر أن یسأله إیّاها.

باب ذکر اللّه عزّ و جلّ فی السّرّ

[٣١٩4]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن إبراهیم بن أبی البلاد،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ:من ذکرنی سرّا ذکرته علانیه.

[٣١٩5]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن سیف بن عمیره،عن سلیمان بن عمرو،عن أبی المغراء الخصّاف، رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:من ذکر اللّه عزّ و جلّ فی السّرّ فقد ذکر اللّه کثیرا،إنّ المنافقین کانوا یذکرون اللّه علانیه و لا یذکرونه فی السّرّ،فقال اللّه عزّ و جلّ:

یُرٰاؤُنَ النّٰاسَ وَ لاٰ یَذْکُرُونَ اللّٰهَ إِلاّٰ قَلِیلاً.

[٣١٩6]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن فضّال، رفعه قال:

قال اللّه عزّ و جلّ لعیسی علیه السّلام:یا عیسی اذکرنی فی نفسک أذکرک فی نفسی و اذکرنی فی ملئک أذکرک فی ملإ خیر من ملإ الآدمیّین یا عیسی ألن لی قلبک و أکثر ذکری فی الخلوات و اعلم أنّ سروری أن تبصبص إلیّ و کن فی ذلک حیّا و لا تکن میّتا.

[٣١٩٧]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن حریز،عن زراره،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

لا یکتب الملک إلاّ ما سمع و قال اللّه عزّ و جلّ:« وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً

ص :٣٣٠

می کند،پس خداوند درخواست او را برآورده سازد بی آنکه او از خداوند درخواستی کرده باشد.

بابی دربارۀ یاد نمودن پنهانی خدای عزّتمند و شکوهمند

[٣١٩4]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:خدای عزّتمند و شکوهمند فرموده است:هرکه مرا در نهان یاد کند من او را آشکارا یاد می کنم.

[٣١٩5]٢-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:هرکه خدای شکوهمند را در نهان یاد کند بی گمان[در شمار کسانی است که]خدا را بسیار یاد نموده است،زیرا منافقان همواره خدا را آشکارا یاد می کردند ولی در نهان خدا را یاد نمی کردند،پس خدای عزّتمند و شکوهمند فرمود:«خود را به مردم می نمایند[و ریا می کنند]خدا را یاد نمی کنند جز اندکی»(نساء(4):١4٢)

[٣١٩6]٣-خدای عزّتمند به عیسی علیه السّلام فرمود:ای عیسی!مرا در درون خویش یاد کن تا من نیز تو را در ذات خویش یاد کنم و مرا در میان مردمان یاد کن تا من نیز تو را در میان گروهی برتر از آدمیان(فرشتگان)یاد کنم.ای عیسی! دلت را برای من نرم کن و در تنهایی ها مرا بسیار یادکن و آگاه باش که شادی من با فروتنی تو در برابر من[فراهم]آید،و در این باره زنده[دل]باش و مرده [دل]مباش.

[٣١٩٧]4-زراره از یکی از دو امام باقر و یا امام صادق علیهما السّلام روایت نموده که فرمود:فرشته جز آنچه را بشنود ننگارد و خدای شکوهمند فرموده است:

«و پروردگارت را در درون خویش به زاری و بیم یاد کن»(اعراف(٧):٢٠5)

ص :٣٣١

وَ خِیفَهً »فلا یعلم ثواب ذلک الذّکر فی نفس الرّجل غیر اللّه عزّ و جلّ لعظمته.

باب ذکر اللّه عزّ و جلّ فی الغافلین

[٣١٩٨]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحسین بن المختار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:الذّاکر للّه عزّ و جلّ فی الغافلین کالمقاتل فی المحاربین.

[٣١٩٩]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ذاکر اللّه عزّ و جلّ فی الغافلین کالمقاتل عن الفارّین و المقاتل عن الفارّین له الجنّه.

باب التّحمید و التّمجید

[٣٢٠٠]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن أبی سعید القمّاط،عن المفضّل قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:جعلت فداک علّمنی دعاء جامعا،فقال لی:احمد اللّه فإنّه لا یبقی أحد یصلّی إلاّ دعا لک،یقول:سمع اللّه لمن حمده.

[٣٢٠١]٢-عنه،عن علیّ بن الحسین،عن سیف بن عمیره،عن محمّد بن مروان قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:أیّ الأعمال أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ؟فقال:أن تحمده.

[٣٢٠٢]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی الحسن الأنباریّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣٣٢

پس به سبب بزرگی و عظمت ذکر،کسی به جز خدای عزّتمند و شکوهمند پاداش این ذکر را که درون مرد است ندانند.

بابی دربارۀ یادنمودن خدای عزّتمند و شکوهمند در میان غفلت مندان

[٣١٩٨]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:آن کس که در میان غفلت مندان خدای عزّتمند را یاد کند بسان نبردکننده ای دشمن ستیز باشد که در میان نبردکنندگان [غفلت زده]است.

[٣١٩٩]٢-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده است:

یادکنندۀ خدای شکوهمند در میان غفلت مندان بسان نبردکنندۀ دشمن ستیزی باشد که به جای گریزندگان[از میدان نبرد]می ستیزد و نبردکننده ای که به جای گریزندگان[از میدان نبرد]بستیزد بهشت از آن اوست.

بابی دربارۀ ستودن و به بزرگی یاد نمودن

[٣٢٠٠]١-مفضّل گوید به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:فدایت شوم!دعای جامعی به من بیاموز.فرمود:خدا را ستایش کن؛زیرا نمازگزاری نباشد جز این که[به سبب ستودن تو]تو را دعا کند؛[زیرا هر نمازگزاری در نماز]می گوید:

«خدایا،[سخن]آن کس که تو را می ستاید بشنو».

[٣٢٠١]٢-محمد مروان گوید:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:چه کرداری،دوست داشتنی ترین کردارها در درگاه خدای عزّتمند و شکوهمند است؟فرمود:ستودن و حمد گفتن او.

[٣٢٠٢]٣-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چنان بود که

ص :٣٣٣

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یحمد اللّه فی کلّ یوم ثلاثمائه مرّه،و ستّین مرّه عدد عروق الجسد،یقول:«الحمد للّه ربّ العالمین کثیرا علی کلّ حال.»

[٣٢٠٣]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد جمیعا،عن أحمد بن الحسن المیثمیّ،عن یعقوب بن شعیب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ فی ابن آدم ثلاثمائه و ستّین عرقا،منها مائه و ثمانون متحرّکه و منها مائه و ثمانون ساکنه،فلو سکن المتحرّک لم ینم و لو تحرّک السّاکن لم ینم و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا أصبح قال:الحمد للّه ربّ العالمین کثیرا علی کلّ حال ثلاثمائه و ستّین مرّه و إذا أمسی قال مثل ذلک.

[٣٢٠4]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن منصور بن العبّاس،عن سعید بن جناح قال:حدّثنی أبو مسعود،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قال أربع مرّات إذا أصبح:«الحمد للّه ربّ العالمین»فقد أدّی شکر یومه و من قالها إذا أمسی فقد أدّی شکر لیلته.

[٣٢٠5]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن حسّان،عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کلّ دعاء لا یکون قبله تحمید فهو أبتر،إنّما التّحمید ثمّ الثّناء قلت:ما أدری ما یجزی من التّحمید و التّمجید،قال:یقول:«اللّهمّ أنت الأوّل فلیس قبلک شیء و أنت الآخر فلیس بعدک شیء و أنت الظّاهر فلیس فوقک شیء و أنت الباطن فلیس دونک شیء و أنت العزیز الحکیم.»

[٣٢٠6]٧-و بهذا الإسناد قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام ما أدنی ما یجزی من التّحمید قال تقول الحمد للّه الّذی

ص :٣٣4

روزانه،به شمارۀ رگ های بدن،سیصد و شصت بار خدا را می ستود و این گونه می فرمود:سپاس و ستایش بسیار در هرحالی ویژۀ پروردگار جهانیان است.

[٣٢٠٣]4-یعقوب شعیب گوید:شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده است:به راستی که در پیکر آدمیزاده سیصد و شصت رگ است،که یکصد و هشتاد رگ از آنها می جنبد و یکصد و هشتاد رگ دیگر بی حرکت است.پس اگر یکی از رگ های جنبنده بی حرکت شود آدمیزاده به خواب نرود و اگر یکی از رگ های بی حرکت،به حرکت درآید آدمیزاده به خواب نرود، و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چنان بود که چون سحر را می آغازید سیصد و شصت بار می فرمود:سپاس و ستایش بسیار در هر حالی ویژۀ جهانیان است»و چون شام می کرد سیصد و شصت بار مانند آن جمله را می فرمود.

[٣٢٠4]5-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه چون سحر را آغاز کند«ألحمد للّه ربّ العالمین»گوید بی گمان سپاس آن روزش را چهار بار را به جای آورده و هرکه آن را به هنگام آغاز شامگاه بگوید،بی گمان سپاس آن شبش را به جای آورده است.

[٣٢٠5]6-یکی از یاران علی بن حسّان از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود:هر دعایی که پیش از آن سپاس و ستایش(خداوند)نباشد آن دعا گسسته و دم بریده است.به راستی که سپاس گویی و پس آنگاه ستایش و ثنا گویی باشد.عرض کردم:من نمی دانم که چه قدر سپاس گویی و بزرگ داری [خداوند]بسنده و کافی است؟فرمود:دعاکننده می گوید:«پروردگارا!،تو آغازی،پس چیزی پیش از تو نیست و تو پایانی،پس چیزی پس از تو نیست،و تو ظاهر و آشکاری،پس چیزی فرای تو نیست،و تو باطنی،پس چیزی پایین تر و فروتر از تو نیست و تو ارجمند حکمت پیشه ای.

[٣٢٠6]٧-و نیز همان راوی گوید:از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم که چه قدر

ص :٣٣5

علا فقهر و الحمد للّه الّذی ملک فقدر و الحمد للّه الّذی بطن فخبر و الحمد للّه الّذی یمیت الأحیاء و یحیی الموتی و هو علی کلّ شیء قدیر.

باب الاستغفار

[٣٢٠٧]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:خیر الدّعاء الاستغفار.

[٣٢٠٨]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن حسین بن سیف،عن أبی جمیله،عن عبید بن زراره قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا أکثر العبد من الاستغفار رفعت صحیفته و هی تتلألأ.

[٣٢٠٩]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن یاسر،عن الرّضا علیه السّلام قال:

مثل الاستغفار مثل ورق علی شجره تحرّک فیتناثر و المستغفر من ذنب و یفعله کالمستهزئ بربّه.

[٣٢١٠]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن محمّد بن سنان،عن طلحه بن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان لا یقوم من مجلس و إن خفّ حتّی یستغفر اللّه عزّ و جلّ خمسا و عشرین مرّه.

[٣٢١١]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن معاویه بن عمّار،عن الحارث بن المغیره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه یستغفر اللّه عزّ و جلّ فی کلّ یوم سبعین مرّه و یتوب إلی اللّه عزّ و جلّ سبعین مرّه،قال:قلت:کان یقول:أستغفر اللّه و أتوب إلیه؟قال:کان

ص :٣٣6

سپاس گویی خداوند بس است؟فرمود:می گویی:«سپاس خدایی را بر فراز گشت پس غالب آمد و سپاس خدایی را که مالک گشت پس اندازه نگه داشت و سپاس خدایی را که نهان گشت پس از همه چیز آگاه است و سپاس خدایی را که زندگان را می میراند و مردگان را زنده می گرداند و او بر همه چیز تواناست».

بابی دربارۀ آمرزش خواهی

[٣٢٠٧]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:بهترین دعا آمرزش خواهی است.

[٣٢٠٨]٢-عبید بن زراره گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه بنده بسیار آمرزش خواهد نامۀ کردارش بالا رود در حالی که می درخشد.

[٣٢٠٩]٣-حضرت رضا علیه السّلام فرمود:مثل آمرزش خواهی[برای گناهان] بسان برگی بر درختی است که بجنبد و آن برگ فروریزد،و آن کس که از گناهی آمرزش خواهد و دیگر بار بر آن گناه دست یازد بسان کسی است که پروردگار خویش را مسخره نموده است.

[٣٢١٠]4-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:همواره پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چنان بود که از هیچ مجلس برنمی خاست،هرچند زمانی اندک[را در آن مجلس]بود،تا آن گاه که بیست و پنج بار از خدای عزّتمند و شکوهمند آمرزش جوید.

[٣٢١١]5-حارث بن مغیره از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که امام علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم همواره در هر روز هفتاد بار از خدای عزّتمند و شکوهمند آمرزش می جست،و هفتاد بار توبه می کرد.راوی گوید:عرض کردم:

(یعنی)پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم می فرمود:«أستغفر اللّه و أتوب إلیه»؟فرمود:هفتاد بار

ص :٣٣٧

یقول:«أستغفر اللّه أستغفر اللّه»سبعین مرّه و یقول:«و أتوب إلی اللّه و أتوب إلی اللّه»سبعین مرّه.

[٣٢١٢]6-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان بن یحیی،عن حسین بن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:الاستغفار و قول:لا إله إلاّ اللّه،خیر العباده،قال اللّه العزیز الجبّار: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اللّٰهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ.

باب التّسبیح و التّهلیل و التّکبیر

[٣٢١٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر عن هشام بن سالم و أبی أیّوب الخزّاز جمیعا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء الفقراء إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالوا:یا رسول اللّه،إنّ الأغنیاء لهم ما یعتقون و لیس لنا و لهم ما یحجّون و لیس لنا و لهم ما یتصدّقون و لیس لنا و لهم ما یجاهدون و لیس لنا،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من کبّر اللّه عزّ و جلّ مائه مرّه کان أفضل من عتق مائه رقبه و من سبّح اللّه مائه مرّه کان أفضل من سیاق مائه بدنه و من حمد اللّه مائه مرّه کان أفضل من حملان مائه فرس فی سبیل اللّه بسرجها و لجمها و رکبها و من قال:لا إله إلاّ اللّه مائه مرّه کان أفضل النّاس عملا ذلک الیوم،إلاّ من زاد،قال:فبلغ ذلک الأغنیاء فصنعوه،قال:فعاد الفقراء إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالوا:یا رسول اللّه،قد بلغ الأغنیاء ما قلت فصنعوه،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء.

[٣٢١4]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن حمّاد،عن ربعیّ،عن فضیل،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

ص :٣٣٨

می فرمود:«أستغفر اللّه،أستغفر اللّه»و هفتاد بار[نیز]می فرمود:«أتوب إلی اللّه،أتوب إلی اللّه».

[٣٢١٢]6-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:آمرزش خواهی و گفتن«لا إله إلاّ اللّه»نیکوترین عبادت ها است.خدای ارجمند توانا فرموده است:«پس بدان که نیست معبودی جز خدا،و[تو]آمرزش خواه برای گناه خویش»[محمّد(4٧):١٩]

باب سبحان اللّه گفتن و لا إله إلاّ اللّه گفتن و اللّه أکبر گفتن

[٣٢١٣]١-هشام بن سالم و أبو ایّوب خزّار هر دو از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده اند که فرمود:تهیدستان نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آمدند و عرض کردند:

ای پیامبر خدا،توانگران[ثروتی]دارند که بنده آزاد کنند و ما نداریم،و[ثروتی] دارند که حجّ گزارند و ما نداریم،و[ثروتی]دارند که صدقه دهند و ما نداریم و [ثروتی]دارند که[ابزار جهادگری را فراهم آرند و]جهاد کنند و ما نداریم[و نمی توانیم که این کردارهای نیک را انجام دهیم].

پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:هرکه صد بار اللّه اکبر گوید از آزاد کردن صد بنده بهتر است و هرکه صد بار سبحان اللّه گوید از راندن صد شتر[برای قربانی کردن در حجّ]بهتر است و هرکه خدا را صد بار سپاس گوید از فرستادن صد اسب زین شده و لگام زده همراه با سوار[برای جهادگری]در راه خدا بهتر است و هرکه صد بار بگوید:«لا اله الاّ اللّه»در آن روز نیک کردارترین مردمان است مگر[از]کسی که فزون تر گفته باشد.حضرت صادق علیه السّلام فرمود:این سخن پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم به گوش توانگران رسید.آنها فرموده های پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را به کار بستند.امام صادق علیه السّلام[در ادامه]فرمود:پس تهیدستان دیگر بار نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بازگشتند و عرض کردند:ای پیامبر خدا،آنچه فرمودید به گوش توانگران رسید و آنان آن فرموده ها را به کار بستند[و اینک از هر دو پاداش برخوردار گشته اند].

فرمود:این فضل خدا است،به هرکه خواهد می دهد.

[٣٢١4]٢-فضیل از یکی از دو امام باقر و یا صادق علیهما السّلام روایت نموده،آن

ص :٣٣٩

سمعته یقول:أکثروا من التّهلیل و التّکبیر فإنّه لیس شیء أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ من التّهلیل و التّکبیر.

[٣٢١5]٣-علیّ،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:التّسبیح نصف المیزان و الحمد للّه یملأ المیزان و اللّه أکبر یملأ ما بین السّماء و الأرض.

[٣٢١6]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن مالک بن عطیّه،عن ضریس الکناسیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برجل یغرس غرسا فی حائط له فوقف له و قال:ألا أدلّک علی غرس أثبت أصلا و أسرع إیناعا و أطیب ثمرا و أبقی؟قال:بلی فدلّنی یا رسول اللّه.فقال:إذا أصبحت و أمسیت فقل:«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر»فإنّ لک إن قلته بکلّ تسبیحه عشر شجرات فی الجنّه من أنواع الفاکهه و هنّ من الباقیات الصّالحات:قال فقال الرّجل:فإنّی أشهدک یا رسول اللّه أنّ حائطی هذا صدقه مقبوضه علی فقراء المسلمین أهل الصّدقه،فأنزل اللّه عزّ و جلّ آیات من القرآن: «فَأَمّٰا مَنْ أَعْطیٰ وَ اتَّقیٰ* وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنیٰ* فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْریٰ.»

[٣٢١٧]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:خیر العباده قول لا إله إلاّ اللّه.

باب الدّعاء للإخوان بظهر الغیب

[٣٢١٨]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی المغراء،

ص :٣4٠

حضرت علیه السّلام می فرمود:«لا إله الاّ اللّه»و«أللّه أکبر»بسیار گویید؛زیرا چیزی نزد خدای عزّتمند و شکوهمند دوست داشتنی تر از گفتن«لا اله الاّ اللّه»و«أللّه أکبر»نیست.

[٣٢١5]٣-حضرت صادق علیه السّلام فرمود که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:«سبحان اللّه» [سنگینی]نیمی از ترازوی کردار است و«ألحمد للّه»همۀ ترازوی کردار را پر کند و«أللّه أکبر»میان آسمان و زمین را پرنماید.

[٣٢١6]4-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بر مردی گذر نمود که در باغش درخت می کاشت.پس آن حضرت علیه السّلام نزدش ایستاد و فرمود:آیا تو را بر کاشتن درختی راهنمایی نکنم که ریشه اش استوارتر و میوه هایش زودرس تر و عطرناک تر و خوشمزه تر و پایدارتر باشد؟عرض کرد:چرا،مرا راهنمایی فرما،ای پیامبر خدا.آن حضرت فرمود:چون سحر را آغاز نمودی و[نیز]به شبانگاه درآمدی بگو:«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر»؛زیرا اگر آن را بگویی به شمارۀ هریک بار خواندن آن ذکر ده درخت که دارای میوه های گوناگون است در بهشت از آن تو شود و آنها از کردارهای پایدار شایسته است.

امام باقر علیه السّلام فرمود:پس آن مرد گفت:پس من شما را گواه گرفتم که این باغ من صدقه ای قبض شده و وقف شده بر تهیدستان مسلمانی است که سزاوار صدقه اند.

پس خدای عزّتمند و شکوهمند آیه هایی از قرآن را فروفرستاد:«پس هرکه [مال خویش را]بخشید و پرهیزکاری کرد،و آن وعدۀ نیکو(پاداش اخروی)را باور داشت و راست انگاشت،پس زودا که او را برای راهی آسان آماده سازم»[لیل(٩٢)تا 5٧]

[٣٢١٧]5-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:نیکوترین عبادت،گفتن«لا اله الاّ اللّه»است.

بابی دربارۀ دعانمودن برای برادران دینی در پشت سر آنان

[٣٢١٨]١-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:دعایی که[به برآورده شدن]نزدیک تر

ص :٣4١

عن الفضیل بن یسار،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أو شک دعوه و أسرع إجابه دعاء المرء لأخیه بظهر الغیب.

[٣٢١٩]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

دعاء المرء لأخیه بظهر الغیب یدرّ الرّزق و یدفع المکروه.

[٣٢٢٠]٣-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن سیف بن عمیره،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تبارک و تعالی:

وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ قال:

هو المؤمن یدعو لأخیه بظهر الغیب فیقول له الملک:آمین و یقول اللّه العزیز الجبّار:و لک مثلا ما سألت و قد أعطیت ما سألت بحبّک إیّاه.

[٣٢٢١]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن معبد،عن عبید اللّه بن عبد اللّه الواسطیّ،عن درست بن أبی منصور،عن أبی خالد القمّاط قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:أسرع الدّعاء نجحا للإجابه دعاء الأخ لأخیه بظهر الغیب یبدأ بالدّعاء لأخیه فیقول له ملک موکّل به:آمین و لک مثلاه.

[٣٢٢٢]5-علیّ بن محمّد،عن محمّد بن سلیمان،عن إسماعیل بن إبراهیم، عن جعفر بن محمّد التّمیمیّ،عن حسین بن علوان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما من مؤمن دعا للمؤمنین و المؤمنات إلاّ ردّ اللّه عزّ و جلّ علیه مثل الّذی دعا لهم به من کلّ مؤمن و مؤمنه مضی من أوّل الدّهر أو هو آت إلی یوم القیامه،إنّ العبد لیؤمر به إلی النّار یوم القیامه فیسحب فیقول المؤمنون و المؤمنات:یا ربّ،هذا الّذی کان یدعو لنا فشفّعنا فیه،فیشفّعهم اللّه عزّ و جلّ فیه فینجو.

ص :٣4٢

است و زودتر اجابت می شود دعا برای برادر دینی در پشت سر اوست.

[٣٢١٩]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود:دعای انسان برای برادر[دینی اش]در پشت سر او روزی را بسیار کند و از ناخوشایندی باز دارد.

[٣٢٢٠]٣-حضرت باقر علیه السّلام در تفسیر سخن خداوند فرازمند[می فرماید]:

«و آنان را که ایمان آوردند و کارهای نیک و شایسته کردند پاسخ می دهد و از فزون بخشی خویش می افزایدشان»[شوری(4٢):٢6]

فرمود:مقصود مؤمنی است که برای برادر(دینی)خود در پشت سر او دعا کند.پس فرشته دعای او را آمین گوید،و خدای ارجمند توانا فرماید:دوبرابر آنچه که[برای برادر خویش]خواستی از آن تو باشد و به سبب این که برادرت را دوست داری آنچه را که[برای او]درخواست نمودی به تو داده شد[و دعایت دربارۀ او برآورده گردید].

[٣٢٢١]4-و نیز حضرت باقر علیه السّلام فرمود:زودترین دعایی که[از سوی خدا] پاسخ داده می شود[و برآورده می گردد]دعا برای برادر(دینی)دربارۀ برادرش در پشت سر اوست.

نخست دعا برای برادرش را آغاز کند پس فرشته ای که بر او گمارده شده گوید:آمین،و دوبرابر(آنچه که برای برادر دینی ات درخواست نمودی)از آن تو شد.

[٣٢٢٢]5-امام صادق علیه السّلام فرمود که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده است:هیچ مؤمنی نباشد که برای مردان و زنان مؤمن و باورمند دعا کند جز این که خدای عزّتمند و شکوهمند مانند آنچه را که برای آنان درخواست نموده به شمارۀ هر مرد و زن مؤمنی که از آغاز روزگار تاکنون درگذشته و یا تا روز رستاخیز به دنیا خواهد آمد را به او بازگرداند.به راستی،بنده ای باشد که در روز رستاخیز فرمان دهد که او را به دوزخ برند و او را بر زمین کشند و ببرند.

ص :٣4٣

[٣٢٢٣]6-علیّ،عن أبیه قال:

رأیت عبد اللّه بن جندب فی الموقف فلم أر موقفا کان أحسن من موقفه،ما زال مادّا یدیه إلی السّماء و دموعه تسیل علی خدّیه حتّی تبلغ الأرض،فلمّا صدر النّاس قلت له:یا أبا محمّد،ما رأیت موقفا قطّ أحسن من موقفک،قال:و اللّه ما دعوت إلاّ لإخوانی و ذلک أنّ أبا الحسن موسی علیه السّلام أخبرنی أنّ من دعا لأخیه بظهر الغیب نودی من العرش:و لک مائه ألف ضعف فکرهت أن أدع مائه ألف مضمونه لواحده لا أدری تستجاب أم لا.

[٣٢٢4]٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه جمیعا،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی عبیده،عن ثویر قال:

سمعت علیّ بن الحسین علیه السّلام یقول:إنّ الملائکه إذا سمعوا المؤمن یدعو لأخیه المؤمن بظهر الغیب أو یذکره بخیر قالوا:نعم الأخ أنت لأخیک تدعو له بالخیر و هو غائب عنک و تذکره بخیر،قد أعطاک اللّه عزّ و جلّ مثلی ما سألت له و أثنی علیک مثلی ما أثنیت علیه و لک الفضل علیه؛و إذا سمعوه یذکر أخاه بسوء و یدعو علیه قالوا له:بئس الأخ أنت لأخیک کفّ أیّها المستّر علی ذنوبه و عورته و اربع علی نفسک و احمد اللّه الّذی ستر علیک و اعلم أنّ اللّه عزّ و جلّ أعلم بعبده منک.

باب من تستجاب دعوته

[٣٢٢5]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عیسی بن عبد اللّه القمّیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:ثلاثه دعوتهم مستجابه:الحاجّ فانظروا کیف

ص :٣44

پس مردان و زنان مؤمن گویند:پروردگارا،این همان کسی است که برای ما دعا می کرد.پس شفاعت ما را دربارۀ او بپذیر[و او را به دوزخ میفکن]خدای عزّتمند و شکوهمند شفاعت مؤمنان را دربارۀ او بپذیرد و آن بنده،نجات یابد.

[٣٢٢٣]6-علی بن ابراهیم از پدرش روایت نموده که عبد للّه بن جندب را در موقف[عرفات]دیدم و وقوفی بهتر از وقوف او ندیدم.پیوسته دست هایش به سوی آسمان بلند بود،و اشک هایش از گونه اش سرازیر بود آن سان که اشک هایش به زمین فرومی ریخت.پس چون مردم[از عرفات]بازگشتند به او گفتم:ای ابو محمد!من وقوفی بهتر از وقوف تو ندیدم؟گفت:به خدا سوگند که من جز برای برادران(دینی)خود دعایی نکردم،و این کار،از آن روی بود که امام کاظم علیه السّلام مرا آگاه نمود که هرکه برای برادر دینی خود در پشت سرش دعا کند از عرش او را ندا دهند که صد هزار برابر[آنچه که برای برادر دینی ات خواستی]از آن تو شد.

پس من دوست نداشتم که صد هزار دعایی را که[برآورده شدنش]ضمانت شده به خاطر دعا[برای خویش]واگذارم که نمی دانم آیا آن یک دعا نیز برآورده می شود یا نه؟

[٣٢٢4]٧-ثویر گوید:شنیدم حضرت سجاد علیه السّلام می فرمود:همانا چون فرشتگان بشنوند که مؤمن برای برادر مؤمنش پشت سر او دعا می کند یا به نیکی او را یاد می کند،گویند:تو برای برادری چه نیکو برادری هستی که دربارۀ او دعای خیر می کنی و در حالی که او از دید تو نهان است و او را به نیکی یاد می کنی.به راستی خدای عزّتمند دوبرابر آنچه که برای او درخواست نمودی به تو ارزانی داشت.

و فرشتگان به اندازۀ دوبرابر آن ستایشی که از او نمودی تو را بستایند.و تو بر او فضل و برتری داری.ولی چون بشنوند که کسی برادر(دینی)خویش را به بدی یاد می کند و او را نفرین می کند گویند:تو برای برادر دینی ات چه بد برادری هستی!

ای آنکه گناهانت در پرده مانده خویش را از بدگویی برادرت نگاه دار و به خودت بنگر و خدایی را که[گناهان]تو را در پرده نهان داشته و بدان که خدای شکوهمند نسبت به بنده اش از تو داناتر است.

بابی دربارۀ آن کس که دعایش پذیرفته آید

[٣٢٢5]١-عیسی بن عبد اللّه قمی گوید:شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام که می فرمود:آنان که دعایشان پذیرفته آید سه دسته اند:حجّ گزار،پس بنگرید که

ص :٣45

تخلفونه و الغازی فی سبیل اللّه فانظروا کیف تخلفونه و المریض فلا تغیظوه و لا تضجروه.

[٣٢٢6]٢-الحسین بن محمّد الأشعریّ،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی علیه السّلام یقول:خمس دعوات لا یحجبن عن الرّبّ تبارک و تعالی:دعوه الإمام المقسط و دعوه المظلوم یقول اللّه عزّ و جلّ:لأنتقمنّ لک و لو بعد حین و دعوه الولد الصّالح لوالدیه و دعوه الوالد الصّالح لولده و دعوه المؤمن لأخیه بظهر الغیب،فیقول:و لک مثله.

[٣٢٢٧]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إیّاکم و دعوه المظلوم فإنّها ترفع فوق السّحاب حتّی ینظر اللّه عزّ و جلّ إلیها فیقول:ارفعوها حتّی أستجیب له و إیّاکم و دعوه الوالد فإنّها أحدّ من السّیف.

[٣٢٢٨]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسین بن سعید،عن أخیه الحسن،عن زرعه،عن سماعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی یقول:اتّقوا الظّلم فإنّ دعوه المظلوم تصعد إلی السّماء.

[٣٢٢٩]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قدّم أربعین من المؤمنین ثمّ دعا استجیب له.

[٣٢٣٠]6-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن علیّ بن النّعمان،عن عبد اللّه بن طلحه النّهدیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه علیه السّلام:

ص :٣46

چه سان دنباله روی راه او می شوید.و[دیگری]جهادگر در راه خدا،پس بنگرید که چه سان دنباله روی راه او می شوید.

و بیمار،پس او را به خشم نیاورید و آزرده خاطر ننمایید[مبادا که بر شما لعنت فرستد،نفرینتان کند]

[٣٢٢6]٢-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پدرم می فرمود:پنج دعا باشد که از[راهیابی به]درگاه پروردگار فرازمند بازداشته نگردد و در پرده نماند:دعای پیشوای دادگر.دعای ستمدیده که خدای شکوهمند درباره اش می فرماید:بی گمان از ستمگر بر تو انتقام خواهم کشید هرچند پس از زمانی باشد.دعای فرزند شایسته و نیکوکار برای پدر و مادر.دعای پدر شایسته و نیکوکار برای فرزندش.دعای مؤمن برای برادرش در پشت سر او که خداوند دربارۀ چنین کسی فرماید:بسان همان دعا از آن توست.

[٣٢٢٧]٣-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:از دعای ستمدیده پروادارید!زیرا دعای او از ابرها[و موانع دعا]فراتر رود تا خدای عزّتمند و شکوهمند در آن بنگرد و فرماید:آن را بر فراز برید تا دعایش را پاسخ گویم و از نفرین پدر پروادارید که از شمشیر برنده تر است.

[٣٢٢٨]4-حضرت صادق علیه السّلام فرمود که پدرم می فرمود:از ستم نمودن پرهیز نمایید و کناره بگیرید؛زیرا دعای ستمدیده به سوی آسمان بالا نمی رود.

[٣٢٢٩]5-و نیز امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکه چهل مؤمن را[در دعا نمودن] پیش اندازد و پس آنگاه(برای خویش)دعا کند دعایش پذیرفته آید.

[٣٢٣٠]6-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:چهارکس باشند که دعایشان[از

ص :٣4٧

أربعه لا تردّ لهم دعوه حتّی تفتّح لهم أبواب السّماء و تصیر إلی العرش:الوالد لولده و المظلوم علی من ظلمه و المعتمر حتّی یرجع و الصّائم حتّی یفطر.

[٣٢٣١]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لیس شیء أسرع إجابه من دعوه غائب لغائب.

[٣٢٣٢]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:دعا موسی علیه السّلام و أمّن هارون علیه السّلام و أمّنت الملائکه علیه السّلام فقال اللّه تبارک و تعالی: قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمٰا فَاسْتَقِیمٰا و من غزا فی سبیل اللّه استجیب له کما استجیب لکما یوم القیامه.

باب من لا تستجاب دعوته

[٣٢٣٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن حسین بن مختار،عن الولید بن صبیح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

صحبته بین مکّه و المدینه فجاء سائل فأمر أن یعطی،ثمّ جاء آخر فأمر أن یعطی،ثمّ جاء آخر فأمر أن یعطی،ثمّ جاء الرّابع فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یشبعک اللّه،ثمّ التفت إلینا فقال:أما إنّ عندنا ما نعطیه و لکن أخشی أن نکون کأحد الثّلاثه الّذین لا یستجاب لهم دعوه رجل أعطاه اللّه ما لا فأنفقه فی غیر حقّه ثمّ قال:«اللّهمّ ارزقنی»فلا یستجاب له؛و رجل یدعو علی امرأته أن یریحه منها و قد جعل اللّه عزّ و جلّ أمرها إلیه؛و رجل یدعو علی جاره و قد جعل اللّه عزّ و جلّ له السّبیل إلی أن یتحوّل عن جواره و یبیع داره

ص :٣4٨

آسمان]بازنگردد تا آن گاه که درهای آسمان برای آنها گشوده گردد و دعایشان به عرش رسد:دعای پدر برای فرزندش،دعا[و نفرین]ستمدیده بر آن کس که بر او ستم رانده،دعای عمره کننده تا آن هنگام که[به وطن خویش]بازگردد،و دعای روزه دار تا آنگاه که افطار کند.

[٣٢٣١]٧-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده است:

هیچ دعایی شتابناک تر از دعای شخصی که در غیاب دیگری او را دعا کند نیست.

[٣٢٣٢]٨-و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده است:

حضرت موسی علیه السّلام دعایی کرد و هارون علیه السّلام آمین گفت و فرشتگان نیز آمین گفتند.پس خدای فرازمند فرمود:«بی گمان دعای شما دو تن مستجاب شد و پذیرفته آمد،پس استوار باشید»[یونس(١٠):٨٩]و تا[فرارسیدن]روز رستاخیز هرکه در راه خدا جهاد کند دعایش مستجاب گردد و پذیرفته آید آنسان که دعای شما دو تن پذیرفته شد.

بابی دربارۀ آن کس که دعایش به اجابت نرسد و پذیرفته نیاید

[٣٢٣٣]١-ولید صبیح گوید:میان راه مکّه و مدینه حضرت صادق علیه السّلام را همراهی می کردم.پس گدایی آمد[و چیزی خواست.]

حضرت امر فرمود که به او چیزی بدهند.گدای دیگری آمد و آن حضرت امر فرمود که به او[نیز]چیزی بدهند.پس آنگاه[گدای]دیگری آمد و آن حضرت امر فرمود که به او نیز چیزی بدهند،تا این که گدای چهارمی آمد.حضرت صادق علیه السّلام فرمود:خدا سیرت کند![و امر نفرمود که چیزی به او بدهند].

سپس رو به ما کرد و فرمود:آگاه باشید که به راستی،ما چیزی داشتیم که به او بدهیم.ولی ترسیدم که همانند یکی از آن سه کس شویم که دعایشان مستجاب نمی شود:کسی که خداوند مالی به او دهد و او آن مال را در جایی که شایستۀ آن مال نیست خرج کند و پس آنگاه بگوید:خدایا،مرا روزی ده[که چنین کسی] دعایش پذیرفته نیاید،و مردی که دربارۀ زن خویش دعا کند که خدا او را از دست آن زن رهایی بخشد با این که خدای عزّتمند و شکوهمند کار[طلاق]آن زن را به او واگذار نموده است،و[دیگری]کسی است که بر همسایۀ خویش[در درگاه خدا]نفرین کند با این که خدای عزّتمند برای او راهی نهاده و آن اینکه خانۀ خود را بفروشد و از همسایگی او به جای دیگری نقل مکان کند.

ص :٣4٩

[٣٢٣4]٢-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن عبد اللّه بن إبراهیم،عن جعفر بن إبراهیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أربعه لا تستجاب لهم دعوه:رجل جالس فی بیته یقول:اللّهمّ ارزقنی، فیقال له:ألم آمرک بالطّلب؟و رجل کانت له امرأه فدعا علیها،فیقال له:ألم أجعل أمرها إلیک؟و رجل کان له مال فأفسده فیقول:اللّهمّ ارزقنی،فیقال له:أ لم آمرک بالاقتصاد؟ألم آمرک بالإصلاح؟ثمّ قال: وَ الَّذِینَ إِذٰا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کٰانَ بَیْنَ ذٰلِکَ قَوٰاماً؛ و رجل کان له مال فأدانه بغیر بیّنه فیقال له:ألم آمرک بالشّهاده؟

محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عمران بن أبی عاصم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله.

[٣٢٣5]٣-الحسین بن محمّد الأشعریّ،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان،عن الولید بن صبیح قال:

سمعته یقول:ثلاثه تردّ علیهم دعوتهم:رجل رزقه اللّه مالا فأنفقه فی غیر وجهه ثمّ قال:یا ربّ ارزقنی،فیقال له:ألم أرزقک؟و رجل دعا علی امرأته و هو لها ظالم،فیقال له:ألم أجعل أمرها بیدک؟و رجل جلس فی بیته و قال:یا ربّ ارزقنی،فیقال له:ألم أجعل لک السّبیل إلی طلب الرّزق؟

باب الدّعاء علی العدوّ

[٣٢٣6]١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن یحیی بن المبارک،عن عبد اللّه بن جبله،عن إسحاق بن عمّار قال:

شکوت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام جارا لی و ما ألقی منه،قال:فقال لی:ادع علیه،

ص :٣5٠

[٣٢٣4]٢-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:چهار کس باشند که دعایشان پذیرفته نیاید:مردی که در خانۀ خود بنشیند و گوید:خدایا،مرا روزی ده،پس به او گفته آید:آیا تو را فرمان ندادم که در پی روزی برو؟و مردی که زنی دارد و آن زن را نفرین می کند،پس به آن مرد گفته آید:آیا کار[طلاق]او را به تو واگذار ننمودم؟ و مردی که مالی دارد و آن را تباه ساخته و می گوید:خدایا،مرا روزی ده،پس به وی گفته آید:آیا تو را به میانه روی در مصرف مال فرمان ندادم؟آیا تو را فرمان ندادم که مالت را بهسازی کنی[و از تباهی برکنار داری]؟

سپس فرمود:«و آنان که چون هزینه کنند نه اسراف کنند و نه تنگ گیرند و میان این دو به راه میانه باشند»[فرقان(٢5):6٧].

و مردی که مالی را بدون گواه به دیگری وام دهد[و سپس بدهکار،وام را انکار کند].

که به او گفته آید:آیا تو را فرمان ندادم[که هنگام وام دادن به دیگری]گواه بگیری؟

و مانند این حدیث به سند دیگر نیز از آن حضرت روایت شده است.

[٣٢٣5]٣-ولید صبیح گوید:از آن حضرت علیه السّلام شنیدم که می فرمود:سه کس باشند که دعای آنها به خودشان بازگردانده شود و پذیرفته نیاید:مردی که خداوند به او مالی ارزانی داشته و او آن مال را به گونه ای نادرست هزینه نماید و سپس بگوید:خدایا،مرا روزی ده،که به او گفته آید:آیا به تو روزی ندادم؟و مردی که بر همسر خویش نفرین کند در حالی که بر آن مرد که بر همسرش ستم می راند گفته آید:آیا کار[طلاق]او را به تو واگذار ننمودم؟و مردی که در خانه اش بنشیند و بگوید:پروردگارا،مرا روزی ده که به او گفته آید:آیا راه دستیابی به روزی را برای تو قرار ندادم؟

بابی دربارۀ نفرین نمودن دشمن

[٣٢٣6]١-اسحاق عمار گوید:از دست همسایه ای که داشتم و آزاری که از او

ص :٣5١

قال:ففعلت فلم أر شیئا فعدت إلیه فشکوت إلیه فقال لی:ادع علیه،قال:

فقلت:جعلت فداک قد فعلت فلم أر شیئا،فقال:کیف دعوت علیه؟فقلت؟إذا لقیته دعوت علیه،قال:فقال:ادع علیه إذا أدبر و[إذا]استدبر،ففعلت فلم ألبث حتّی أراح اللّه منه.

[٣٢٣٧]٢-و روی،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

إذا دعا أحدکم علی أحد قال:«اللّهمّ اطرقه ببلیّه لا أخت لها و أبح حریمه.»

[٣٢٣٨]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن مالک بن عطیّه،عن یونس بن عمّار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّ لی جارا من قریش من آل محرز قد نوّه باسمی و شهرنی،کلّما مررت به قال:هذا الرّافضیّ یحمل الأموال إلی جعفر بن محمّد؛ قال:فقال لی:فادع اللّه علیه إذا کنت فی صلاه اللّیل و أنت ساجد فی السّجده الأخیره من الرّکعتین الأولیین فاحمد اللّه عزّ و جلّ و مجّده و قل:«اللّهمّ إنّ فلان بن فلان قد شهرنی و نوّه بی و غاظنی و عرضنی للمکاره،اللّهمّ اضربه بسهم عاجل تشغله به عنّی،اللّهمّ و قرّب أجله و اقطع أثره و عجّل ذلک یا ربّ السّاعه السّاعه»؛قال:فلمّا قدمنا الکوفه قدمنا لیلا فسألت أهلنا عنه قلت:ما فعل فلان؟فقالوا:هو مریض،فما انقضی آخر کلامی حتّی سمعت الصّیاح من منزله و قالوا:قد مات.

[٣٢٣٩]4-أحمد بن محمّد الکوفیّ،عن علیّ بن الحسن التّیمیّ،عن علیّ بن أسباط،عن یعقوب بن سالم قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له العلاء بن کامل:إنّ فلانا یفعل بی و یفعل فإن رأیت أن تدعو اللّه عزّ و جلّ،فقال:هذا ضعف بک قل:«اللّهمّ إنّک تکفی من

ص :٣5٢

می دیدم به امام صادق علیه السّلام شکایت کردم،گوید:امام علیه السّلام فرمود:او را نفرین کن، پس من همسایه ام را نفرین کردم ولی هیچ نتیجه ای از نفرین ندیدم،پس دیگر بار نزد آن حضرت علیه السّلام رفتم و از همسایه ام شکایت کردم،فرمود:او را نفرین کن.

راوی گوید:عرض کردم:فدایت شوم!من او را نفرین کردم ولی نتیجه ای ندیدم.

فرمود:چگونه نفرین کردی؟عرض کردم:هرگاه او را دیدار نمودم نفرینش کردم.

راوی گوید:امام علیه السّلام فرمود:چون به تو پشت کند و روی گرداند نفرینش کن.

پس من[نیز]چنین کردم و اندکی نگذشت که خدا مرا از دست او رهایی بخشید.

[٣٢٣٧]٢-از حضرت کاظم علیه السّلام روایت شده که فرمود:هرگاه یکی از شمایان کسی را[که دشمن شماست]نفرین کند این چنین بگوید:«پروردگارا،او را به بلای شبانه که همسانی ندارد گرفتار کن،و دشمن را بر او چیره ساز».

[٣٢٣٨]٣-یونس عمّار گوید:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:من گرفتار همسایه ای از آل محرز قریش شده ام که نام مرا برملا ساخته و[شیعه بودن]مرا شهرۀ مردم نموده است.هرگاه به او بگذرم گوید:این رافضی است و[خمس و زکات]خویش را نزد جعفر بن محمّد می برد،راوی گوید:حضرت به من فرمود:

در نماز شب آن هنگام که در دو رکعت نخست نماز شد به سجدۀ آخر می روی او را نفرین کن.پس[پیش از نفرین نمودن]خدای عزّتمند و شکوهمند را سپاس گزار و ارجمند شمار و بگو:«خدایا،فلانی پسر فلانی مرا[در شیعه بودن]شهرۀ مردم ساخته،و نام مرا برملا و فراگیر نموده است و مرا به خشم آورده و در پیش روی سختی ها و ناخوشایندی ها نهاده است.

خدایا،او را با تیر شتابانی بزن که او را از من بازداری.خدایا،مرگش را نزدیک کن و اثر و نشانش بگسل،و پروردگارا در[برآوردن]این[خواستۀ من]هم اکنون،هم اکنون شتاب بگیر.

گوید:همین که به کوفه آمدیم شبانه وارد شدیم،و از خانوادۀ خود حال آن مرد را جویا شدم و گفتم:فلانی چه کرد؟گفتند:بیمار است،و هنوز سخنم را به پایان نرسانده بودم که صدای شیون از خانه اش شنیدم و گفتند:مرد.

[٣٢٣٩]4-یعقوب بن سالم گوید:خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم.علاء بن کامل به آن حضرت عرض کرد:به راستی،فلانی با من چنین و چنان می کند[و مرا می آزارد].

اگر صلاح می دانید او را[در درگاه]خدای عزّتمند و شکوهمند نفرین کنید!

ص :٣5٣

کلّ شیء و لا یکفی منک شیء فاکفنی أمر فلان بم شئت و کیف شئت و[من] حیث شئت و أنّی شئت.»

[٣٢4٠]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن أبی نجران،عن حمّاد بن عثمان،عن المسمعیّ قال:

لمّا قتل داود بن علیّ المعلّی بن خنیس قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لأدعونّ اللّه علی من قتل مولای و أخذ مالی،فقال له داود بن علیّ:إنّک لتهدّدنی بدعائک،قال حمّاد:قال المسمعیّ:فحدّثنی معتّب أنّ أبا عبد اللّه علیه السّلام لم یزل لیلته راکعا و ساجدا فلمّا کان فی السّحر سمعته یقول و هو ساجد:«اللّهمّ إنّی أسألک بقوّتک القویّه و بجلالک الشّدید الّذی کلّ خلقک له ذلیل أن تصلّی علی محمّد و أهل بیته و أن تأخذه السّاعه السّاعه»فما رفع رأسه حتّی سمعنا الصّیحه فی دار داود بن علیّ،فرفع أبو عبد اللّه علیه السّلام رأسه و قال:إنّی دعوت اللّه بدعوه بعث اللّه عزّ و جلّ علیه ملکا فضرب رأسه بمرزبه من حدید انشقّت منها مثانته فمات.

باب المباهله

[٣٢4١]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن حکیم، عن أبی مسروق،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت:إنّا نکلّم النّاس فنحتجّ علیهم بقول اللّه عزّ و جلّ: أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فیقولون:نزلت فی أمراء السّرایا،فنحتجّ علیهم بقوله عزّ و جلّ: «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ» إلی آخر الآیه فیقولون:نزلت فی المؤمنین و نحتجّ علیهم بقول اللّه عزّ و جلّ: «قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبیٰ» فیقولون:نزلت فی قربی المسلمین،قال:فلم أدع شیئا ممّا حضرنی

ص :٣54

فرمود:این از ناتوانی توست.بگو:«خدایا،تو از هر چیز کفایت کنی و چیزی از تو کفایت نکند.کار فلانی را دربارۀ من کفایت فرما با آنچه خواهی و آنسان که خواهی و از هر راهی که خواهی و هرگونه که خواهی».

[٣٢4٠]5-مسمعی گوید:چون داود بن علی[که از جانب خلفای عبّاسی حاکم مدینه بود]معلّی بن خنیس را[که آزاد کردۀ امام صادق علیه السّلام و از نزدیکان آن حضرت بود]کشت،آن حضرت علیه السّلام فرمود:به راستی،آن کس را که آزاد شدۀ من را کشته و مال مرا ستانده نفرین کنم.داود بن علی گفت:آیا مرا با نفرین خویش تهدید می کنی؟حمّاد[که یکی از راویان حدیث است]گوید که مسمعی گفت:

معتّب(خادم امام صادق علیه السّلام)برای من بازگو نمود که امام صادق علیه السّلام آن شب پیوسته در رکوع و سجود بود،پس چون سحر شد شنیدم که در سجده می فرمود:

«خدایا،از نیروی نیرومندیت و از شکوه استوارت که همۀ آفریدگانت در برابر آن خوارند خواهانم که بر محمّد و خاندانش رحمت فرستی و[جان]او را هم اکنون بستانی».[معتّب گوید:]آن حضرت سر از سجده برنداشته بود که فریاد شیون از خانۀ داود بن علی شنیدیم.پس حضرت صادق علیه السّلام سر[از سجده] برداشت و فرمود:من خدا را با دعایی خواندم و خدای عزّتمند و شکوهمند فرشته ای فرستاد که با میله ای آهنین چنان بر سر او زد که مثانه اش از آن ضربت شکافت و مرد.

بابی دربارۀ نفرین کردن یکدیگر

[٣٢4١]١-ابو مسروق گوید:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:ما با مردم [دربارۀ آیین و پیشوایی شما]گفتگو می کنیم و برای آنان سخن خدای عزّتمند و شکوهمند را دلیل می آوریم که می فرماید:«خدای را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر را فرمان برید»[نساء(4):5٩].مردم می گویند:این آیه دربارۀ فرماندهان هنگ ها فروفرستاده شده است.پس برای آنان سخن[دیگر]خدای عزّتمند و شکوهمند را دلیل می آوریم[که می فرماید]:«همانا سرپرست شما خداست و پیامبرش...تا پایان آیه»[مائده(5):55].

پس مردم می گویند:این آیه دربارۀ مؤمنان فروفرستاده شده است.و دلیل دیگری از سخن خدای عزّتمند و شکوهمند برای آنها می آوریم که:«بگو:برای [رساندن پیام]هیچ مزدی از شما نمی خواهم جز دوستی دربارۀ خویشاوندان[نزدیکم] [شوری(4٢):٢٣].

نزدیکان و خویشان اسلامی فروفرستاده شده است.راوی گوید:من آنچه را

ص :٣55

ذکره من هذه و شبهه إلاّ ذکرته،فقال لی:إذا کان ذلک فادعهم إلی المباهله، قلت:و کیف أصنع؟قال:أصلح نفسک ثلاثا و أظنّه قال:و صم و اغتسل و ابرز أنت و هو إلی الجبّان فشبّک أصابعک من یدک الیمنی فی أصابعه،ثمّ أنصفه و ابدأ بنفسک و قل:«اللّهمّ ربّ السّماوات السّبع و ربّ الأرضین السّبع،عالم الغیب و الشّهاده الرّحمن الرّحیم،إن کان أبو مسروق جحد حقّا و ادّعی باطلا فأنزل علیه حسبانا من السّماء أو عذابا ألیما»ثمّ ردّ الدّعوه علیه فقل:«و إن کان فلان جحد حقّا و ادّعی باطلا فأنزل علیه حسبانا من السّماء أو عذابا ألیما» ثمّ قال لی:فإنّک لا تلبث أن تری ذلک فیه،فو اللّه ما وجدت خلقا یجیبنی إلیه.

[٣٢4٢]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن إسماعیل بن مهران، عن مخلد أبی الشّکر،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

السّاعه الّتی تباهل فیها ما بین طلوع الفجر إلی طلوع الشّمس.

عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن إسماعیل،عن مخلد أبی الشّکر،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام مثله.

[٣٢4٣]٣-أحمد،عن بعض أصحابنا فی المباهله قال:

تشبّک أصابعک فی أصابعه ثمّ تقول:«اللّهمّ إن کان فلان جحد حقّا و أقرّ بباطل فأصبه بحسبان من السّماء أو بعذاب من عندک»و تلاعنه سبعین مرّه.

[٣٢44]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن أبی العبّاس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی المباهله قال:

تشبّک أصابعک فی أصابعه ثمّ تقول:«اللّهمّ إن کان فلان جحد حقّا و أقرّ بباطل فأصبه بحسبان من السّماء أو بعذاب من عندک»و تلاعنه سبعین مرّه.

[٣٢45]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن عبد الحمید،

ص :٣56

که از این آیات و مانند آن[و پاسخ های مردم]به یاد داشتم وانگذاردم و بازگو نمودم.

به من فرمود:اگر اینگونه است آنان را به نفرین نمودن بر یکدیگر فراخوان.

عرض کردم:چگونه این نفرین را انجام دهم؟فرمود:سه روز خود را اصلاح نما و به گمانم فرمود:روزه بدار.و غسل کن و تو و آن کس[که می خواهید همدیگر را نفرین کنید]به بیابان درآیید و انگشتان دست راست خویش را به انگشتان او درآویز و با او انصاف ورز[و در نفرین نمودن]نخست از خویشتن آغاز نما و بگو:«خدایا،ای پروردگار آسمان های هفت گانه و زمین های هفت گانه؛دانای نهان و نمایان؛و ای بخشایندۀ مهربان!اگر ابو مسروق حقیقتی را دروغ انگاشته و سخن نادرستی را ادّعا کرده پس عذابی از آسمان یا عذابی دردناک بر او فرودآر».

سپس نفرین را به او بازگردان و بگو:«و اگر فلانی حقیقتی را دروغ انگاشته و سخن نادرستی را ادّعا کرده پس عذابی از آسمان یا عذابی دردناک را بر او فرودآر».

سپس فرمود:پس از آن نفرین،زمانی را درنگ نکنی[جز]اینکه اثر آن نفرین را در آن شخص به چشم خویش ببینی.[ابو مسروق گوید:]پس به خدا سوگند که هیچ کس را ندیدم که پیشنهاد مرا در این[هم نفرینی]بپذیرد.

[٣٢4٢]٢-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:ساعتی که در آن همدیگر را نفرین کنند میان زدن سپیده تا برآمدن آفتاب است.و به سند دیگر نیز این حدیث را از آن حضرت علیه السّلام روایت نموده است.

[٣٢4٣]٣-یکی از یاران ما دربارۀ چگونگی نفرین نمودن بر یکدیگر گفته است:با آن کس[که می خواهید همدیگر را نفرین کنید]انگشتانت را در انگشتان وی در می آویزی و پس آنگاه می گویی:خداوندا،اگر فلانی حقیقتی را دروغ انگاشته و سخن نادرستی را بر زبان رانده و پذیرفته پس عذابی از آسمان یا عذابی دردناک از سوی خویش بر او در رسان»و تا هفتاد بار اینگونه[و با این دعا]او را لعنت می کنی.

ص :٣5٧

عن أبی جمیله،عن بعض أصحابه قال:

إذا جحد الرّجل الحقّ فإن أراد أن تلاعنه قل:«اللّهمّ ربّ السّماوات السّبع و ربّ الأرضین السّبع و ربّ العرش العظیم إن کان فلان جحد الحقّ و کفر به فأنزل علیه حسبانا من السّماء أو عذابا ألیما.»

باب ما یمجّد به الرّبّ تبارک و تعالی نفسه

[٣٢46]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن صفوان بن یحیی،عن إسحاق بن عمّار،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ للّه عزّ و جلّ ثلاث ساعات فی اللّیل و ثلاث ساعات فی النّهار یمجّد فیهنّ نفسه؛فأوّل ساعات النّهار حین تکون الشّمس هذا الجانب یعنی من المشرق مقدارها من العصر یعنی من المغرب إلی الصّلاه الأولی؛و أوّل ساعات اللّیل فی الثّلث الباقی من اللّیل إلی أن ینفجر الصّبح یقول:إنّی أنا اللّه ربّ العالمین، إنّی أنا اللّه العلیّ العظیم،إنّی أنا اللّه العزیز الحکیم،إنّی أنا اللّه الغفور الرّحیم، إنّی أنا اللّه الرّحمن الرّحیم،إنّی أنا اللّه مالک یوم الدّین،إنّی أنا اللّه لم أزل و لا أزال،إنّی أنا اللّه خالق الخیر و الشّرّ،إنّی أنا اللّه خالق الجنّه و النّار،إنّی أنا اللّه بدیء کلّ شیء و إلیّ یعود،إنّی أنا اللّه الواحد الصّمد،إنّی أنا اللّه عالم الغیب و الشّهاده،إنّی أنا اللّه الملک القدّوس السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر،إنّی أنا اللّه الخالق البارئ المصوّر،لی الأسماء الحسنی،إنّی أنا اللّه الکبیر المتعال.قال:ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من عنده و الکبریاء رداؤه فمن نازعه شیئا من ذلک أکبّه اللّه فی النّار،ثمّ قال:ما من عبد مؤمن یدعو بهنّ مقبلا قلبه إلی اللّه عزّ و جلّ إلاّ قضی حاجته و لو کان شقیّا رجوت أن یحوّل سعیدا.

ص :٣5٨

[٣٢44]4-ابو عباس روایت نموده امام صادق علیه السّلام دربارۀ مباهله و نفرین نمودن همدیگر فرمود:انگشتانت را در انگشتان آن کس[که می خواهید یکدیگر را نفرین کنید]درمی آویزی و پس آنگاه می گویی:«خداوندا،اگر فلانی حقیقتی را دروغ انگاشته و سخنی نادرست بر زبان رانده و پذیرفته پس عذابی از آسمان یا عذابی از سوی خویش به او در رسان»و او را اینگونه هفتاد بار لعنت می کنی.

[٣٢45]5-ابو جمیله از یکی از یارانش بازگو نموده که او گفته است:اگر مردی حقیقتی را دروغ انگارد و درخواست کند که همدیگر را لعنت کنید بگو:

«خداوندا؛ای پروردگار آسمان های هفتگانه و ای پروردگار زمین های هفت گانه و ای پروردگار عرش عظیم!اگر فلانی حقیقتی را دروغ انگاشته و از آن حقیقت روی برتافته بر او عذابی از آسمان یا عذابی دردناک فرودآر».

بابی دربارۀ آنچه که خدای فرازمند خویشتن را به آن به بزرگی یاد کند

[٣٢46]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:همانا خدای عزّتمند و شکوهمند را در شب هنگام سه ساعت باشد و در روز سه ساعت که خود را در آن ساعت ها به بزرگی یاد کند؛پس نخستین آن سه ساعت در روز هنگامی است که خورشید در سمت مشرق باشد به اندازه ای که تا هنگام عصر[به قدر خواندن نماز ظهر]به غروب مانده باشد و تا هنگام نماز ظهر ادامه یابد،و نخستین ساعت های شب یک سوم پایانی شب تا هنگام سرزدن سپیده است[که در این ساعت ها خداوند خود را به بزرگی یاد کند]فرماید:

«به راستی که منم خدای پروردگار جهانیان.به راستی که منم خدای بلندمرتبه بزرگ.به راستی که منم خدای عزّتمند سنجیده کار.به راستی که منم خدای بخششگر مهربان.به راستی که منم خدای بخشایندۀ مهربان.به راستی که منم خدای فرمانروای روز پاداش.به راستی که منم خدای پیوسته بوده و پیوسته خواهد بود.به راستی که منم خدای آفریدگار نیکی و بدی.به راستی که منم خدای آفرینندۀ بهشت و دوزخ.به راستی که منم خدای آغازگر هر چیزی و[همه چیز دیگر بار]به سوی من بازگردد.به راستی که منم خدای یگانۀ بی نیاز.به راستی که منم خدای دانای نهان و نمایان.به راستی که منم خدای پادشاه پاک ایمنی بخش نگاهبان،توانای بی همتا،عزّتمند و درخور کبریا و بزرگی.به راستی که منم خدای آفریدگار هستی بخش نگارندۀ صورت ها،نام های بهین از آن من است.به راستی که منم خدای بزرگ فرازمند».پس آن گاه امام صادق علیه السّلام فرمود:کیست که در نزد او[چنین صفاتی]باشد.و کبریاء و بزرگی درخور اوست.

پس هرکه در آن صفات با او ستیزه کند خداوند او را به رو در آتش دوزخ افکند،سپس فرمود:هیچ بندۀ مؤمنی نباشد که این نام ها را بخواند و در دلش به خداوند عزّتمند و شکوهمند روی آورد جز این که خواسته اش برآورده شود،و اگر بدبخت باشد امید دارم که نیک بخت گردد.

ص :٣5٩

[٣٢4٧]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن عبد اللّه بن بکیر،عن عبد اللّه بن أعین،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی یمجّد نفسه فی کلّ یوم و لیله ثلاث مرّات،فمن مجّد اللّه بما مجّد به نفسه ثمّ کان فی حال شقوه حوّله اللّه عزّ و جلّ إلی سعاده،یقول:

«أنت اللّه لا إله إلاّ أنت ربّ العالمین،أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الرّحمن الرّحیم،أنت اللّه لا إله إلاّ أنت العزیز[العلیّ]الکبیر،أنت اللّه لا إله إلاّ أنت مالک یوم الدّین، أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الغفور الرّحیم،أنت اللّه لا إله إلاّ أنت العزیز الحکیم،أنت اللّه لا إله إلاّ أنت منک بدأ الخلق و إلیک یعود،أنت اللّه[الّذی]لا إله إلاّ أنت لم تزل و لا تزال،أنت اللّه الّذی لا إله إلاّ أنت خالق الخیر و الشّرّ،أنت اللّه لا إله إلاّ أنت خالق الجنّه و النّار،أنت اللّه لا إله إلاّ أنت أحد صمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد،أنت اللّه لا إله إلاّ أنت اَلْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاٰمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبّٰارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحٰانَ اللّٰهِ عَمّٰا یُشْرِکُونَ* هُوَ اللّٰهُ الْخٰالِقُ الْبٰارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ یُسَبِّحُ لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ إلی آخر السّوره أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الکبیر و الکبریاء رداؤک.

باب من قال:لا إله إلاّ اللّه

[٣٢4٨]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن الفضیل،عن أبی حمزه قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:ما من شیء أعظم ثوابا من شهاده أن لا إله إلاّ اللّه، إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یعدله شیء و لا یشرکه فی الأمور أحد.

[٣٢4٩]٢-عنه،عن الفضیل بن عبد الوهّاب،عن إسحاق بن عبید اللّه،

ص :٣6٠

[٣٢4٧]٢-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:خدای فرازمند در هر روز و شبی سه بار خود را به بزرگی یاد کند،پس هرکه خدا را به بزرگی یاد کند آن سان که خدا، خویشتن را به بزرگی یاد نموده اگر در حالت نگون بختی به سر برد خدای عزّتمند و شکوهمند او را به حال نیک بختی درآرد.[آن بنده باید]بگوید:«تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست،پروردگار جهانیانی.تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست،بخشندۀ مهربانی.تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست،عزّتمند [فرازمند]بزرگی.تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست،فرمانروای روز پاداشی.تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست،بخشایشگر مهربانی.تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست،عزّتمند حکمتمندی.تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست،آفرینش از تو آغازید و به تو انجامد.تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست،پیوسته بودی و پیوسته خواهی بود.تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست.آفریدگار نیکی و بدی هستی.تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست، آفریدگار بهشت و دوزخی.تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست،یکتای بی نیازی،نزاییده و زاییده نشده ای،هیچ کس تو را همتا و همانند نبوده[و نباشد].

تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست،پادشاه پاک ایمنی بخش نگاهبان و توانای بی همتای عزّتمندی و در خور کبریا و بزرگی.پاک و منزّه است خدا از آنچه با او انباز می گیرند.اوست خدای آفریدگار،هستی بخش نگارندۀ صورت ها.

نام های بهین از آن توست.آنچه در آسمان ها و زمین است او را به پاکی می ستایند.

اوست توانای بی همتا و دانای حکمت مند-تا پایان سورۀ حشر-تو آن خدایی که معبودی جز تو نیست.بزرگ کبریا و بزرگی در خور توست.

بابی دربارۀ آن کس که«لا اله الاّ اللّه»گوید

[٣٢4٨]١-ابو حمزه گوید:شنیدم حضرت باقر علیه السّلام می فرمود:هیچ چیز بزرگ پاداش تر از گواهی به یگانگی خداوند[و گفتن لا اله الاّ اللّه]نیست.همانا هیچ چیز خداوند عزّتمند و شکوهمند را برابری نکند،و هیچ کس به او در کارها شریک نباشد.

[٣٢4٩]٢-پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:هرکه«لا اله الاّ اللّه»گوید،درختی برای او

ص :٣6١

عن عبید اللّه بن الولید الوصّافیّ،رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من قال:لا إله إلاّ اللّه غرست له شجره فی الجنّه من یاقوته حمراء منبتها فی مسک أبیض،أحلی من العسل و أشدّ بیاضا من الثّلج و أطیب ریحا من المسک،فیها أمثال ثدیّ الأبکار؛تعلو عن سبعین حلّه.و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:خیر العباده قول لا إله إلاّ اللّه.و قال:خیر العباده الاستغفار و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ فی کتابه: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اللّٰهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ.

باب من قال:لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر

[٣٢5٠]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،رفعه،عن حریز، عن یعقوب القمّیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثمن الجنّه لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر.

باب من قال:لا إله إلاّ اللّه وحده وحده وحده

[٣٢5١]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن النّعمان،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال جبرئیل علیه السّلام لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:طوبی لمن قال من أمّتک:«لا إله إلاّ اللّه وحده وحده وحده.»

باب من قال:لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،عشرا

[٣٢5٢]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عمرو بن عثمان و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه جمیعا،عن عبد اللّه بن المغیره،عن ابن مسکان،عن أبی بصیر لیث المرادیّ،عن عبد الکریم بن عتبه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣6٢

در بهشت بکارند که از یاقوت سرخ باشد،و ریشۀ آن درخت در مشک سپید باشد،و[میوه اش]شیرین تر از عسل و سپیدتر از برف و خوشبوی تر از بوی مشک باشد.و در آن درخت ها بسان پستان های دوشیزه گانی که از زیر هفتاد پیراهن برآمده[و نمایان]باشد.و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:نیکوترین عبادت گفتن«لا اله الاّ اللّه»است.و آن حضرت فرمود:آمرزش خواهی بهترین و نیکوترین عبادت است.

و این،همان سخن خدای عزّتمند و شکوهمند در قرآن است[که می فرماید]:

«پس بدان که همانا هیچ خدایی جز خدای یکتا نیست و برای گناه خویش آمرزش خواه» [محمّد(4٧):١٩].

بابی دربارۀ آن کس که بگوید:«لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر»

[٣٢5٠]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:بهای بهشت،(گفتن):«لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر»است.

بابی دربارۀ آن کس که بگوید:«لا إله إلاّ اللّه وحده وحده وحده»

[٣٢5١]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:جبرئیل به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم گفت:

خوشا بر آن کس از امّت تو که بگوید:«لا إله إلاّ اللّه وحده وحده وحده».

بابی دربارۀ آن کس که ده بار بگوید:«لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له»

[٣٢5٢]١-عبد الکریم عتبه گوید:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

ص :٣6٣

سمعته یقول:من قال عشر مرّات قبل أن تطلع الشّمس و قبل غروبها:«لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد،یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو حیّ لا یموت،بیده الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر»کانت کفّاره لذنوبه ذلک الیوم.

[٣٢5٣]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عمّن ذکره،عن عمر بن محمّد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من صلّی الغداه فقال قبل أن ینفض رکبتیه عشر مرّات:

«لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد،یحیی و یمیت و یمیت و یحیی[و هو حیّ لا یموت]بیده الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر»و فی المغرب مثلها،لم یلق اللّه عزّ و جلّ عبد بعمل أفضل من عمله إلاّ من جاء بمثل عمله.

باب من قال:أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله

[٣٢54]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن سعید،عن أبی عبیده الحذّاء،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من قال:أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله»کتب اللّه له ألف ألف حسنه.

باب من قال عشر مرّات فی کلّ یوم:أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له إلها واحدا أحدا صمدا لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا

[٣٢55]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران،عن عبد العزیز العبدیّ،عن عمر بن یزید،

ص :٣64

هرکه پیش از سرزدن آفتاب و پیش از غروب آفتاب ده بار بگوید:«لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو حیّ لا یموت بیده الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر»کفّارۀ گناهان آن روزش باشد.

[٣٢5٣]٢-امام صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:هرکه نماز صبح را به جای آرد و پیش از آن که زانوانش را تکان دهد ده بار بگوید:«لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد،یحیی و یمیت و یمیت و یحیی[و هو حیّ لا یموت]بیده الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر»و در نماز مغرب نیز چنین کند هیچ بنده ای خدای عزّتمند و شکوهمند را با کرداری برتر از کردار او دیدار نکند مگر آن کسی که کرداری بسان کردار او را پیش رو آورده باشد.

بابی دربارۀ آن کس که بگوید:

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله»

[٣٢54]١-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:هرکه بگوید:أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله»خداوند برای او هزار هزار(یک میلیون) حسنه بنویسد.

بابی دربارۀ آن کس که هر روز ده بار بگوید:

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له إلها واحدا أحدا صمدا لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له إلها واحدا أحدا صمدا لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له إلها واحدا أحدا صمدا لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له إلها واحدا أحدا صمدا لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له إلها واحدا أحدا صمدا لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له إلها واحدا أحدا صمدا لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له إلها واحدا أحدا صمدا لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا»

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له إلها واحدا أحدا صمدا لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا»

[٣٢55]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه هر روز ده بار بگوید:«أشهد أن لا

ص :٣65

عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قال فی کلّ یوم عشر مرّات:«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له، إلها واحدا،أحدا صمدا،لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا،کتب اللّه له خمسه و أربعین ألف حسنه و محا عنه خمسه و أربعین ألف سیّئه و رفع له خمسه و أربعین ألف درجه.و فی روایه أخری:و کنّ له حرزا فی یومه من السّلطان و الشّیطان و لم تحط به کبیره من الذّنوب.

باب من قال:یا اللّه یا اللّه،عشر مرّات

[٣٢56]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن أبیه،عن أیّوب بن الحرّ أخی أدیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

«من قال:یا اللّه یا اللّه»عشر مرّات،قیل له:لبّیک ما حاجتک؟

باب من قال:لا إله إلاّ اللّه حقّا حقّا

[٣٢5٧]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن عیسی الأرمینیّ،عن أبی عمران الخرّاط،عن الأوزاعیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قال فی کلّ یوم:«لا إله إلاّ اللّه حقّا حقّا،لا إله إلاّ اللّه عبودیّه و رقّا، لا إله إلاّ اللّه إیمانا و صدقا»أقبل اللّه علیه بوجهه و لم یصرف وجهه عنه حتّی یدخل الجنّه.

باب من قال:یا ربّ یا ربّ

[٣٢5٨]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن عیسی،عن أیّوب بن الحرّ أخی أدیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣66

إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له إلها واحدا أحدا صمدا لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا»خداوند برای او چهل و پنج هزار حسنه بنویسد،و چهل و پنج هزار گناه از او بزداید و [جایگاه]او را چهل و پنج هزار درجه فراتر برد.

و در روایت دیگری است که:اگر این ذکر را[ده بار بگوید]آن ذکر در آن روز برای او پناهگاهی استوار در برابر[شرّ]زمامدار و شیطان باشد،و هیچ گناه کبیره ای او را در برنگیرد.

بابی دربارۀ آن کس که ده بار بگوید:«یا اللّه یا اللّه...»

[٣٢56]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه ده بار بگوید:«یا اللّه یا اللّه...»به او گفته آید:تو را پذیرفتم.خواسته ات چیست؟!

بابی دربارۀ آن کس که بگوید:«لا إله إلاّ اللّه حقّا حقّا»

[٣٢5٧]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه هر روز بگوید:«لا إله إلاّ اللّه حقّا حقّا،لا إله إلاّ اللّه عبودیّه ورقّا،لا إله إلاّ اللّه ایمانا و صدقا»خداوند به او روی کند و از او روی برنگرداند تا به بهشت رود.

بابی دربارۀ آن کس که«یا ربّ یا ربّ»گوید

[٣٢5٨]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه ده بار«یا ربّ یا ربّ»گوید:بدو گفته آید:تو را پذیرفتم.خواسته ات چیست؟!

ص :٣6٧

من قال عشر مرّات:«یا ربّ یا ربّ»قیل له:لبّیک ما حاجتک؟

[٣٢5٩]٢-أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه جمیعا،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن حمران قال:

مرض إسماعیل بن أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام:قل:«یا ربّ یا ربّ»عشر مرّات،فإنّ من قال ذلک نودی:لبّیک ما حاجتک؟

[٣٢6٠]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن عیسی،عن معاویه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قال:«یا ربّ یا اللّه یا ربّ یا اللّه»حتّی ینقطع نفسه قیل له:لبّیک ما حاجتک؟

باب من قال:لا إله إلاّ اللّه،مخلصا

[٣٢6١]١-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد و عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد جمیعا،عن الوشّاء،عن أحمد بن عائذ،عن أبی الحسن السّوّاق،عن أبان بن تغلب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یا أبان،إذا قدمت الکوفه فارو هذا الحدیث:من شهد أن لا إله إلاّ اللّه مخلصا وجبت له الجنّه،قال:قلت له:إنّه یأتینی من کلّ صنف من الأصناف أ فأروی لهم هذا الحدیث؟قال:نعم یا أبان إنّه إذا کان یوم القیامه و جمع اللّه الأوّلین و الآخرین فتسلب لا إله إلاّ اللّه منهم إلاّ من کان علی هذا الأمر

باب من قال:ما شاء اللّه لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه

[٣٢6٢]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا دعا الرّجل فقال بعد ما دعا:«ما شاء اللّه لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه»قال اللّه

ص :٣6٨

[٣٢5٩]٢-محمّد حمران گوید:اسماعیل فرزند امام صادق علیه السّلام بیمار شد.

پس حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود:بگو:«یا ربّ یا ربّ»؛زیرا هرکه آن ذکر را بگوید او را ندا دهند:تو را پذیرفتم.خواسته ات چیست؟!

[٣٢6٠]٣-ابو بصیر گوید:حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرکه[آن قدر]بگوید:

«یا ربّ یا اللّه یا ربّ یا اللّه»تا اینکه نفسش قطع شود،به او گفته آید:تو را پذیرفتم.

خواسته ات چیست؟

بابی دربارۀ آن کس که پاکدلانه بگوید:«لا اله الاّ اللّه»

[٣٢6١]١-ابان تغلب گوید:حضرت صادق علیه السّلام فرمود:ای ابان!چون به کوفه رفتی این حدیث را[برای مردم]بازگو کن:هرکه پاکدلانه شهادت دهد که معبودی جز خدای یکتا نیست بهشت بر او واجب گردد.راوی گوید:عرض کردم:آیا از هر دسته و گروهی نزد من می آیند برای همۀ آنان این حدیث را بازگو کنم؟فرمود:آری،ای ابان!چون روز رستاخیز فرارسد و خداوند همۀ [آفریدگان]نخستین و پایانی را گرد آورد«لا اله الاّ اللّه»از همۀ آنان ستانده شود جز آن کس که بر این مذهب باشد[شیعه باشد].

بابی دربارۀ آن کس که گوید:«ما شاء اللّه و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه»

[٣٢6٢]١-حضرت صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه مردی دعا کند و پس از دعا بگوید:

«ما شاء اللّه لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه»خدای عزّتمند و شکوهمند فرماید:بندۀ

ص :٣6٩

عزّ و جلّ:استبسل عبدی و استسلم لأمری اقضوا حاجته.

[٣٢6٣]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن بعض أصحابه،عن جمیل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:من قال:«ما شاء اللّه لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه»سبعین مرّه، صرف عنه سبعین نوعا من أنواع البلاء أیسر ذلک الخنق؛قلت:جعلت فداک و ما الخنق؟قال:لا یعتلّ بالجنون فیخنق.

باب من قال:أستغفر اللّه الّذی لا إله إلاّ هو الحیّ القیّوم ذو الجلال و الإکرام و أتوب إلیه

[٣٢64]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن عبد الصّمد، عن الحسین بن حمّاد،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من قال فی دبر صلاه الفریضه قبل أن یثنی رجلیه:«أستغفر اللّه الّذی لا إله إلاّ هو الحیّ القیّوم ذو الجلال و الإکرام و أتوب إلیه»ثلاث مرّات،غفر اللّه عزّ و جلّ له ذنوبه و لو کانت مثل زبد البحر.

باب القول عند الإصباح و الإمساء

[٣٢65]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن أسباط،عن غالب بن عبد اللّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه تبارک و تعالی: وَ ظِلاٰلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ قال:

هو الدّعاء قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها و هی ساعه إجابه.

[٣٢66]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن أبی جمیله،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٣٧٠

من،بر[فرمان]من گردن نهاد و در برابر آن سر تسلیم فرود آورد.خواسته اش را برآورید.

[٣٢6٣]٢-جمیل گوید:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:هرکه هفتاد بار بگوید:«ما شاء اللّه و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه»هفتادگونه بلاهای گوناگون از او بازگردانده شود که آسان ترین آنها،حناق است.عرض کردم:فدایت شوم! حنّاق چیست؟فرمود:به دیوانگی گرفتار نیاید بلکه خفه گردد.

بابی دربارۀ آن کس که بگوید:«أستغفر اللّه الّذی لا إله إلاّ هو الحیّ القیّوم ذو الجلال و الإکرام و أتوب إلیه»

[٣٢64]١-حضرت باقر علیه السّلام فرمود:هرکه پس از گزاردن نماز واجب و پیش از آن که پاهای خود را تا کند[تا از حالت نماز خارج شود]سه بار بگوید:«أستغفر اللّه الّذی لا إله إلاّ هو الحیّ القیّوم ذو الجلال و الإکرام و أتوب إلیه»خدای عزتمند و شکوهمند گناهانش را بیامرزد هرچند[در فزونی]بسان کف دریا باشد.

باب سخن در صبحگاهان و شامگاهان

[٣٢65]١-غالب عبد اللّه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام دربارۀ سخن این خداوند([آنچه در آسمان ها و زمین است،خواه و ناخواه]و سایه هایشان در بامداد و شبانگاهان[برای خدا سجده می کنند]).[رعد(١٣):١5]فرمود:مقصود دعای پیش از طلوع و پیش از غروب خورشید است که ساعت برآورده شدن خواسته ها است.

[٣٢66]٢-جابر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:همانا ابلیس-که نفرین های

ص :٣٧١

إنّ إبلیس علیه لعائن اللّه یبثّ جنود اللّیل من حیث تغیب الشّمس و تطلع فأکثروا ذکر اللّه عزّ و جلّ فی هاتین السّاعتین و تعوّذوا باللّه من شرّ إبلیس و جنوده و عوّذوا صغارکم فی تلک السّاعتین فإنّهما ساعتا غفله.

[٣٢6٧]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه جمیعا،عن ابن أبی عمیر،عن الحسن بن عطیّه،عن رزین صاحب الأنماط،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

من قال:«اللّهمّ إنّی أشهدک و أشهد ملائکتک المقرّبین و حمله عرشک المصطفین أنّک أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الرّحمن الرّحیم و أنّ محمّدا عبدک و رسولک و أنّ فلان بن فلان إمامی و ولیّی و أنّ أباه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علیّا و الحسن و الحسین و فلانا و فلانا حتّی ینتهی إلیه أئمّتی و أولیائی،علی ذلک أحیا و علیه أموت و علیه أبعث یوم القیامه و أبرأ من فلان و فلان و فلان»فإن مات فی لیلته دخل الجنّه.

[٣٢6٨]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحجّال و بکر بن محمّد،عن أبی إسحاق الشّعیریّ،عن یزید بن کلثمه،عن أبی عبد اللّه أو عن أبی جعفر علیهما السّلام قال:

تقول إذا أصبحت:«أصبحت باللّه مؤمنا علی دین محمّد و سنّته و دین علیّ و سنّته و دین الأوصیاء و سنّتهم،آمنت بسرّهم و علانیتهم و شاهدهم و غائبهم و أعوذ باللّه ممّا استعاذ منه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علیّ علیه السّلام و الأوصیاء و أرغب إلی اللّه فیما رغبوا إلیه و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه.»

[٣٢6٩]5-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن أبی أیّوب إبراهیم بن عثمان الخزّاز،عن محمّد بن مسلم قال:

ص :٣٧٢

خدا بر او باد-سپاهیان شبانۀ خود را در زمان غروب و طلوع خورشید در همه جا می پراکند پس در این دو زمان فراوان به یاد خدا باشید و از شرّ ابلیس و سپاهیانش به خدا پناه برید و از کودکان خود در این دو زمان محافظت نمایید.

زیرا این دو زمان،زمان غفلت و بی خبری است.

[٣٢6٧]٣-رزین صاحب الأنماط روایت کرده که امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام فرمودند:هرکس بگوید:(پروردگارا،من تو را و فرشتگان بارگاه تو را و حمل کنندگان برگزیدۀ عرشت را گواه می گیرم که تو خدای منی و هیچ معبودی جز تو نیست و تو رحمتگر و مهربانی و محمد بنده و فرستادۀ تو است و فلانی فرزند فلانی(مهدی فرزند امام حسن عسگری علیهما السّلام)امام و سرپرست من است و پدرش فرستادۀ خدا است و علی و حسن و حسین و فلان و فلان-تا به حضرت مهدی علیهم السّلام برسد-امامان و سرپرستان من هستند.

براساس این عقیده زندگی می کنم و بنا بر آن از دنیا می روم و در روز قیامت برانگیخته می گردم و از فلانی و فلانی و فلانی(ابو بکر و عمر و عثمان)بی زاری می جویم پس اگر همان شب بمیرد،وارد بهشت می گردد.

[٣٢6٨]4-یزید کلثمه روایت کرده که امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام فرمودند:

هنگامی که صبح از خواب برخاستی بگو:به یاری خدا شب را به صبح رساندم در حالی که به آیین محمد و روش او و آیین علی و روش اش و آیین جانشینان او و روش شان مؤمن هستم.

من به پنهان و آشکارشان و به حاضر و غایب شان ایمان دارم و به خدا پناه می برم.از هرچه پیامبر و علی و جانشینانش به او پناه برده اند و از خدا می خواهم آنچه را آنان از او می خواستند.که هیچ توانایی و قدرتی جز به سبب او نیست.

[٣٢6٩]5-محمّد مسلم روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:امام سجاد علیه السّلام

ص :٣٧٣

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما کان إذا أصبح قال:«أبتدئ یومی هذا بین یدی نسیانی و عجلتی بسم اللّه و ما شاء اللّه»،فإذا فعل ذلک العبد أجزأه ممّا نسی فی یومه.

[٣٢٧٠]6-عنه،عن أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه جمیعا،عن ابن أبی عمیر،عن عمر بن شهاب و سلیم الفرّاء،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قال هذا حین یمسی حفّ بجناح من أجنحه جبرئیل علیه السّلام حتّی یصبح:

«أستودع اللّه العلیّ الأعلی الجلیل العظیم نفسی و من یعنینی أمره،أستودع اللّه نفسی المرهوب المخوف المتضعضع لعظمته کلّ شیء»ثلاث مرّات.

[٣٢٧١]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد و أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن الحجّال،عن علیّ بن عقبه و غالب بن عثمان،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أمسیت قل:«اللّهمّ إنّی أسألک عند إقبال لیلک و إدبار نهارک و حضور صلواتک و أصوات دعائک أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد»و ادع بما أحببت.

[٣٢٧٢]٨-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من یوم یأتی علی ابن آدم إلاّ قال له ذلک الیوم:یا ابن آدم،أنا یوم جدید و أنا علیک شهید،فقل فیّ خیرا و اعمل فیّ خیرا أشهد لک به یوم القیامه فإنّک لن ترانی بعدها أبدا؛قال:و کان علیّ علیه السّلام إذا أمسی یقول:مرحبا باللّیل الجدید و الکاتب الشّهید اکتبا علی اسم اللّه،ثمّ یذکر اللّه عزّ و جلّ.

[٣٢٧٣]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن عبد اللّه بن بکیر،عن شهاب بن عبد ربّه قال:

ص :٣٧4

هنگامی که صبح از خواب برمی خاست می فرمود:«روزم را پیش از آنکه فراموش کنم و به شتاب افتم با نام خدا و آنچه او بخواهد آغاز می کنم».و چون بنده چنین بگوید،همین سخن فراموشی های آن روزش را جبران می کند.

[٣٢٧٠]6-مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس هنگامی که شب فرامی رسد سه بار بگوید:«خودم و کسانی را که به من مربوط هستند به خداوند والا و بلندمرتبه و باعظمت و شکوه مند می سپارم.خود را به خدایی می سپارم که هرچیزی از او ترسان و گریزان است.و در برابر عظمتش خوار و کوچک».تا صبح در پناه بالی از بال های جبرئیل خواهد بود.

[٣٢٧١]٧-مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگامی که شب فرا رسید بگو:«خداوندا!من هنگام روآوردن شبت و پشت کردن روزت و هنگام درودها و آواز دعایت از تو می خواهم که بر محمد و خاندان او درود بفرستی» آنگاه هرچه دوست داری بخواه.

[٣٢٧٢]٨-ابن قدّاح روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هیچ روزی بر انسان نمی گذرد مگر آنکه آن روز به او می گوید:ای فرزند آدم!من روزی جدیدم که به زیان تو گواه خواهم بود پس در من سخن نیک بر زبان بران و کارهای نیک انجام بده تا در روز قیامت با آن ها به سودت گواهی دهم زیرا پس از این هرگز مرا نخواهی دید.و همچنین فرمودند:علی علیه السّلام هنگامی که شب فرامی رسید می فرمود:خوش آمدی ای شب تازه و نویسندۀ گواه.هر دو با نام خدا بنویسید.

سپس نام خدا را بر زبان جاری می ساخت.

[٣٢٧٣]٩-شهاب بن عبد ربّه گفته است:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:

ص :٣٧5

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إذا تغیّرت الشّمس فاذکر اللّه عزّ و جلّ و إن کنت مع قوم یشغلونک فقم و ادع.

[٣٢٧4]١٠-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن شریف بن سابق،عن الفضل بن أبی قرّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاث تناسخها الأنبیاء من آدم علیه السّلام حتّی وصلن إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:کان إذا أصبح یقول:«اللّهمّ إنّی أسألک إیمانا تباشر به قلبی و یقینا حتّی أعلم أنّه لا یصیبنی إلاّ ما کتبت لی و رضّنی بما قسمت لی.»

و رواه بعض أصحابنا و زاد فیه:«حتّی لا أحبّ تعجیل ما أخّرت و لا تأخیر ما عجّلت،یا حیّ یا قیّوم برحمتک أستغیث،أصلح لی شأنی کلّه و لا تکلنی إلی نفسی طرفه عین أبدا و صلّی اللّه علی محمّد و آله.»

[٣٢٧5]١١-و[روی]عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

«الحمد للّه الّذی أصبحنا و الملک له و أصبحت عبدک و ابن عبدک و ابن أمتک فی قبضتک،اللّهمّ ارزقنی من فضلک رزقا من حیث أحتسب و من حیث لا أحتسب و احفظنی من حیث أحتفظ و من حیث لا أحتفظ،اللّهمّ ارزقنی من فضلک و لا تجعل لی حاجه إلی أحد من خلقک،اللّهمّ ألبسنی العافیه و ارزقنی علیها الشّکر،یا واحد یا أحد یا صمد یا اللّه الّذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد،یا اللّه یا رحمان یا رحیم یا مالک الملک و ربّ الأرباب و سیّد السّادات و یا اللّه[یا]لا إله إلاّ أنت اشفنی بشفائک من کلّ داء و سقم فإنّی عبدک و ابن عبدک أتقلّب فی قبضتک».

[٣٢٧6]١٢-عنه،عن محمّد بن علیّ،رفعه إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه کان یقول:

«اللّهمّ إنّی و هذا النّهار خلقان من خلقک،اللّهمّ لا تبتلنی به و لا تبتله بی،

ص :٣٧6

هنگامی که غروب آفتاب فرارسید خدا را یاد کن و اگر با گروهی هستی که تو را از یاد خدا بازمی دارند برخیز و خدا را بخوان.

[٣٢٧4]١٠-فضل ابو قرّه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:پیامبران سه چیز را از حضرت آدم علیه السّلام گرفتند تا هر سه به رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-رسیدند.آن حضرت هنگام صبح فرمود:خداوندا!از تو ایمانی می خواهم که به سبب آن همراه قلبم باشی و یقینی که بدانم آنچه به من می رسد چیزی جز آنکه برایم نوشته ای نیست و مرا به قسمت خودم خشنود گردان،یکی از اصحاب این حدیث را روایت کرده و افزوده است:تا سریع انجام یافتن آنچه را تو به عقب انداخته ای و عقب افتادن آنچه تو آن را پیش انداخته ای از تو نخواهم.ای زندۀ پاینده به رحمت تو پناه می برم تمام امور را اصلاح بگردان و مرا چشم برهم زدنی به خودم وامگذار و درود خدا بر محمد و خاندان او باد.

[٣٢٧5]١١-و روایت شده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:ستایش مخصوص خدایی است که ما را به صبح رساند و پادشاهی از آن اوست تو بنده ات و پسر بنده و کنیزت را در چیرگی ات به صبح رساندی.خداوندا!از احسانت به من روزی بده از جایی که گمان می برم و گمان نمی برم.و مرا نگاه دار از جایی که مراقبت می کنم و نمی کنم.خداوندا!از احسانت به من روزی بده و مرا نیازمند هیچ یک از بندگانت نگردان.خدایا!جامۀ تندرستی به من بپوشان و شکرش را روزی ام کن.ای یگانه،ای یکتا،ای بی نیاز.ای خدایی که نه می زاید و نه زاده می شود و هیچ همتایی ندارد.ای خدا،ای رحمتگر،ای مهربان.ای فرمانروای جهان و پروردگار پروردگاران و آقای آقایان،ای خدا،ای آن که معبودی جز تو نیست مرا با درمان خودت از هر بیماری و ناخوشی در امان بدار.که من بنده و فرزند بندۀ توام و در تحت فرمان و ارادۀ تو بهره مندم.

[٣٢٧6]١٢-محمّد علی در حدیثی بی سند روایت کرده که امیر مؤمنان علی علیه السّلام می فرمود:خداوندا!من و این روز هر دو آفریدۀ تو هستیم خدایا مرا با او و او را

ص :٣٧٧

اللّهمّ و لا تره منّی جرأه علی معاصیک و لا رکوبا لمحارمک،اللّهمّ اصرف عنّی الأزل و اللإواء و البلوی و سوء القضاء و شماته الأعداء و منظر السّوء فی نفسی و مالی».قال:و ما من عبد یقول حین یمسی و یصبح:«رضیت باللّه ربّا و بالإسلام دینا و بمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نبیّا و بالقرآن بلاغا و بعلیّ إماما»ثلاثا إلاّ کان حقّا علی اللّه العزیز الجبّار أن یرضیه یوم القیامه.قال:و کان یقول علیه السّلام إذا أمسی:«أصبحنا للّه شاکرین و أمسینا للّه حامدین فلک الحمد کما أمسینا لک مسلمین سالمین».قال:و إذا أصبح قال:«أمسینا للّه شاکرین و أصبحنا للّه حامدین و الحمد للّه کما أصبحنا لک مسلمین سالمین».

[٣٢٧٧]١٣-عنه،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی علیه السّلام یقول إذا أصبح:«بسم اللّه و باللّه و إلی اللّه و فی سبیل اللّه و علی ملّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،اللّهمّ إلیک أسلمت نفسی و إلیک فوّضت أمری و علیک توکّلت یا ربّ العالمین،اللّهمّ احفظنی بحفظ الإیمان من بین یدیّ و من خلفی و عن یمینی و عن شمالی و من فوقی و من تحتی و من قبلی،لا إله إلاّ أنت،لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه،نسألک العفو و العافیه من کلّ سوء و شرّ فی الدّنیا و الآخره،اللّهمّ إنّی أعوذ بک من عذاب القبر و من ضغطه القبر و من ضیق القبر و أعوذ بک من سطوات اللّیل و النّهار،اللّهمّ ربّ المشعر الحرام و ربّ البلد الحرام و ربّ الحلّ و الحرام أبلغ محمّدا و آل محمّد عنّی السّلام،اللّهمّ إنّی أعوذ بدرعک الحصینه و أعوذ بجمعک أن تمیتنی غرقا أو حرقا أو شرقا أو قودا أو صبرا أو مسمّا أو تردّیا فی بئر أو أکیل السّبع أو موت الفجأه أو بشیء من

ص :٣٧٨

با من نیازما.خدایا گستاخی ام در نافرمانی ات و انجام گناه از سوی مرا به او نشان نده.خداوندا سختی و ناگواری و مشقّت و بدعاقبتی و شماتت دشمنان و چشم بد در جان و مالم را از من دور کن.آن حضرت فرمودند:هر بنده ای که هنگام صبح و شب سه بار بگوید:خشنودم که خداوند پروردگارم،اسلام دینم و محمد -درود خدا بر او و خاندانش باد-پیامبرم،قرآن رساننده ام و علی علیه السّلام امام من است.بر خداوند شکست ناپذیر قدرتمند سزا است که او را در روز قیامت خشنود سازد.

و آن حضرت در هنگام شب می فرمود:صبحدم شکرگذار تو از خواب برخاستیم و شب هنگام سپاس تو را به جای می آوریم پس سپاس برای تو باد، همانگونه که تندرست و مسلمان روز را به شب آوردیم.و هنگام صبح می فرمود:شب هنگام شکرگذار تو هستیم و صبحدم سپاس تو را به جای می آوریم و سپاس،مخصوص توست.همان گونه که تندرست و مسلمان شب را به روز آوردیم.

[٣٢٧٧]١٣-ابو بصیر روایت کرده که امام صادق علیه السّلام می فرمود:پدرم امام باقر علیه السّلام در هنگام صبح می گفت:به نام خدا و به یاری او،در راه خدا و به سوی او آغاز می کنم و بر آیین رسول خدایم.خدایا خود را تسلیم تو ساخته،کارهایم را به تو سپرده و ای پروردگار جهانیان بر تو توکل کردم.خداوندا با حفظ ایمان مرا از هر جهت پیش رو و پشت سر،راست و چپ،بالا سر و پایین پا حفظ فرما.هیچ معبودی جز تو نیست و هیچ نیرو و توانایی جز به سبب تو نیست.ما از تو گذشت و سلامت از هر بدی در دنیا و آخرت را می خواهیم.خدایا من از عذاب قبر و فشار و تنگی آن به تو پناه می برم و از بلاهای شب و روز به بارگاه تو پناه می آورم.خدایا!ای پروردگار مشعر الحرام،ای پروردگار شهر حرام(مکّه) ای خدای حلّ و حرم(مکه و شهرهای اطراف آن)از جانب من بر محمد و خاندان او درود فرست.خدایا من به ذرۀ نگهدارندۀ تو و به همۀ صفات جلال و جمالت پناه می برم از اینکه مرا به وسیلۀ غرق شدن یا آتش گرفتن یا گیرکردن چیزی در گلو یا قصاص شدن یا کشته شدن در دست دشمن یا زهر خوردن یا افتادن در چاه یا خورده شدن توسط درندگان یا مرگ های ناگهانی یا مرگ های بد

ص :٣٧٩

میتات السّوء و لکن أمتنی علی فراشی فی طاعتک و طاعه رسولک صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مصیبا للحقّ غیر مخطی،أو فی الصّفّ الّذی نعتّهم فی کتابک: کَأَنَّهُمْ بُنْیٰانٌ مَرْصُوصٌ أعیذ نفسی و ولدی و ما رزقنی ربّی بقل أعوذ بربّ الفلق»حتّی یختم السّوره و یقول:«و أعیذ نفسی و ولدی و ما رزقنی ربّی بقل أعوذ بربّ النّاس»حتّی یختم السّوره و یقول:«الحمد للّه عدد ما خلق[اللّه]و الحمد للّه مثل ما خلق اللّه و الحمد للّه ملء ما خلق اللّه و الحمد للّه مداد کلماته و الحمد للّه زنه عرشه و الحمد للّه رضا نفسه و لا إله إلاّ اللّه الحلیم الکریم و لا إله إلاّ اللّه العلیّ العظیم،سبحان اللّه ربّ السّماوات و الأرضین و ما بینهما و ربّ العرش العظیم،اللّهمّ إنّی أعوذ بک من درک الشّقاء و من شماته الأعداء و أعوذ بک من الفقر و الوقر و أعوذ بک من سوء المنظر فی الأهل و المال و الولد»و یصلّی علی محمّد و آل محمّد عشر مرّات.

[٣٢٧٨]١4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه جمیعا،عن الحسن بن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما من عبد یقول إذا أصبح قبل طلوع الشّمس:«اللّه أکبر اللّه أکبر کبیرا و سبحان اللّه بکره و أصیلا و الحمد للّه ربّ العالمین کثیرا،لا شریک له و صلّی اللّه علی محمّد و آله»إلاّ ابتدرهنّ ملک و جعلهنّ فی جوف جناحه و صعدبهنّ إلی السّماء الدّنیا،فتقول الملائکه:ما معک؟فیقول:معی کلمات قالهنّ رجل من المؤمنین و هی کذا و کذا،فیقولون:رحم اللّه من قال هؤلاء الکلمات و غفر له؛قال:و کلّما مرّ بسماء قال لأهلها مثل ذلک،فیقولون:رحم اللّه من قال هؤلاء

ص :٣٨٠

بمیرانی بلکه از تو می خواهم که مرا در بسترم در فرمانبری خودت و فرستاده ات و بر راه درست رسیده و دور از خطا و انحراف یا در صف کسانی که در کتابت وصفشان کرده ای:«گویی آنان ستون هایی آهنین هستند»بمیرانی و من خودم و فرزندانم و آنچه را خدا روزیم ساخته است به وسیلۀ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ... پناه می دهم.من خودم و فرزندانم و آنچه را خدا روزیم ساخته است به وسیلۀ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّٰاسِ... پناه می دهم.و می فرمود:و سپاس مخصوص خداست به شمار آنچه آفریده است.و سپاس مخصوص خدا است به اندازۀ آنچه آفریده است و سپاس مخصوص خدا است به وسعت آنچه آفریده است و سپاس مخصوص خدا است به امتداد کلماتش.و سپاس مخصوص خدا است به وزن عرش اش،و سپاس مخصوص خداست تا زمانی که خشنود گردد هیچ معبودی جز او نیست و او بردبار بخشنده است.و هیچ معبودی جز او نیست و او بلند مرتبه و بزرگ است.منزّه است خداوند پروردگار آسمان ها و زمین و هرچه میان آن ها است و پروردگار عرش بزرگ.خدایا من از دچار شدن به بدبختی و از شماتت دشمنان به تو پناه می برم.خدایا من از فقر و گودال دوزخ به تو پناه می برم.خدایا من از نظر بد دربارۀ خانواده و اموال و فرزندانم به تو پناه می برم و ده بار بر محمّد و خاندان او درود می فرستاد.

[٣٢٧٨]١4-ابو حمزۀ ثمالی روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هر بنده ای که صبح قبل از طلوع آفتاب بگوید:«خدا بزرگ تر از آن است که به وصف درآید،خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود او بزرگ است.و پاک و منزّه است در بامداد و شبانگاه و سپاس فراوان مخصوص خدا است که شریکی ندارد و خداوند بر محمد و خاندان او درود می فرستد»فرشته ای آن ها را به شتاب می گیرد و درون بال خود قرار داده،با خود به آسمان دنیا بالا می برد.

آنگاه فرشتگان می گویند:چه چیزی به همراه داری؟او می گوید:به همراه من کلماتی است که یکی از مؤمنان به زبان آورده است و چنین و چنان است.

آن ها می گویند:خداوند گویندۀ این کلمات را بیامرزد و او را رحمت کند.

حضرت فرمود:و آن فرشته از هر آسمانی که می گذرد به ساکنان آنجا مانند آن سخنان را می گوید و ایشان پاسخ می دهند که خداوند گویندۀ این کلمات را

ص :٣٨١

الکلمات و غفر له،حتّی ینتهی بهنّ إلی حمله العرش فیقول لهم:إنّ معی کلمات تکلّم بهنّ رجل من المؤمنین و هی کذا و کذا،فیقولون:رحم اللّه هذا العبد و غفر له انطلق بهنّ إلی حفظه کنوز مقاله المؤمنین فإنّ هؤلاء کلمات الکنوز حتّی تکتبهنّ فی دیوان الکنوز.

[٣٢٧٩]١5-حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد بن سماعه،عن غیر واحد من أصحابه،عن أبان بن عثمان،عن عیسی بن عبد اللّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أصبحت فقل:«اللّهمّ إنّی أعوذ بک من شرّ ما خلقت و ذرأت و برأت فی بلادک و عبادک،اللّهمّ إنّی أسألک بجلالک و جمالک و حلمک و کرمک کذا و کذا».

[٣٢٨٠]١6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن عبد اللّه بن میمون،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ علیّا صلوات اللّه علیه و آله کان یقول إذا أصبح:«سبحان اللّه الملک القدّوس ثلاثا اللّهمّ إنّی أعوذ بک من زوال نعمتک و من تحویل عافیتک و من فجأه نقمتک و من درک الشّقاء و من شرّ ما سبق فی اللّیل،اللّهمّ إنّی أسألک بعزّه ملکک و شدّه قوّتک و بعظیم سلطانک و بقدرتک علی خلقک»ثمّ سل حاجتک.

[٣٢٨١]١٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن الحسین بن المختار، عن العلاء بن کامل قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَهً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ عند المساء:لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد،یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو علی کلّ شیء قدیر.قال:قلت:

بیده الخیر؟قال:إنّ بیده الخیر و لکن قل کما أقول[لک]عشر مرّات و أعوذ باللّه السّمیع العلیم حین تطلع الشّمس و حین تغرب عشر مرّات.

ص :٣٨٢

رحمت کند و او را ببخشاید تا او آنها را به حمل کنندگان عرش خدا می رساند و به آب ها می گوید:همراه من کلماتی است که شخصی از مؤمنان آن ها را به زبان آورده است و چنین وچنان است.آن ها می گویند خداوند این بنده را رحمت کند و گناهانش را بیامرزد.این کلمات را نزد نگهبان گنجینه های سخنان مؤمنان ببر؛ زیرا این کلمات گنج اند تا او آنها را در دفتر گنجینه ها بنویسد.

[٣٢٧٩]١5-عیسای عبد اللّه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:در هنگام صبح بگو خدایا من از شر هرآنچه در میان سرزمین ها و بندگان ات آفریدی و برآوردی و جان بخشیدی به تو پناه می برم.خداوندا به حقّ والایی و زیبایی و بردباری و بزرگواریت از تو چنین و چنان می خواهم[و خواسته های خود را ذکر کند].

[٣٢٨٠]١6-عبد اللّه میمون از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت علی-درود خدا بر او و بر خاندانش-هنگام هر صبح سه بار می فرمود:منزّه است خداوند، فرمانروای پاک.خداوندا،من از دگرگونی سلامت و از دست رفتن نعمت ها و ناگهان رسیدن بلاهای تو و دچارشدن به بدبختی و از بدی هرآنچه در شب گذشته است به تو پناه می برم.خدایا من به حقّ شکست ناپذیری فرمانروایی ات و استواری نیرویت و بزرگی چیرگی ات و توانایی بر آفریدگانت از تو می خواهم.سپس حاجتت را بخواه.

[٣٢٨١]١٧-علاء بن کامل می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام دربارۀ آیه(پروردگارت را در وجودت با زاری و هراس و نه بلند یاد کن.)[اعراف(٧):٢٠5]فرمودند:یعنی شب هنگام بگو:هیچ معبودی جز خدا نیست او یگانه است و هیچ شریکی ندارد.فرمانروایی از آن اوست و سپاس مخصوص او است که زنده می کند و می میراند و می میراند و زنده می کند و او بر هر کاری توانا است.راوی می گوید:من عرض کردم:و بگویم(و نیکی در دست او است)؟امام فرمودند:به درستی که نیکی در دست او است ولی تو همان گونه که من گفتم ده بار آن را بگو و در هنگام طلوع و غروب آفتاب ده بار بگو به خداوند شنوا و دانا پناه می برم.

ص :٣٨٣

[٣٢٨٢]١٨-علیّ،عن أبیه،عن حمّاد،عن حریز،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یقول بعد الصّبح:«الحمد للّه ربّ الصّباح،الحمد للّه فالق الإصباح(ثلاث مرّات)اللّهمّ افتح لی باب الأمر الّذی فیه الیسر و العافیه،اللّهمّ هیّی لی سبیله و بصّرنی مخرجه،اللّهمّ إن کنت قضیت لأحد من خلقک علیّ مقدره بالشّرّ فخذه من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله و من تحت قدمیه و من فوق رأسه و اکفنیه بما شئت و من حیث شئت و کیف شئت».

[٣٢٨٣]١٩-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن محمّد بن إسماعیل،عن أبی إسماعیل السّرّاج،عن الحسین بن المختار،عن رجل،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من قال إذا أصبح:«اللّهمّ إنّی أصبحت فی ذمّتک و جوارک،اللّهمّ إنّی أستودعک دینی و نفسی و دنیای و آخرتی و أهلی و مالی و أعوذ بک یا عظیم من شرّ خلقک جمیعا و أعوذ بک من شرّ ما یبلس به إبلیس و جنوده».إذا قال هذا الکلام لم یضرّه یومه ذلک شیء و إذا أمسی فقاله لم یضرّه تلک اللّیله شیء إن شاء اللّه تعالی.

[٣٢٨4]٢٠-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن عثمان بن عیسی،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا صلّیت المغرب و الغداه فقل:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم»سبع مرّات فإنّه من قالها لم یصبه جذام و لا برص و لا جنون و لا سبعون نوعا من أنواع البلاء،قال:و تقول إذا أصبحت و أمسیت:

ص :٣٨4

[٣٢٨٢]١٨-زراره روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:پس از برآمدن آفتاب سه بار می گویی:و سپاس مخصوص خدایی است که پروردگار صبحدم است، سپاس مخصوص خدایی است که شکافندۀ صبح است[و آن را از دل شب خارج می سازد].خدایا در امری را بر من بگشا که در آن آسایش و سلامتی است.بار خدایا راهش را برایم فراهم ساز و مرا به خروج از آن آگاه گردان.خدایا اگر به یکی از آفریدگانت توانایی بدی به من داده ای راه او را از پیش و پس و راست و چپ و زیرپا و بالای سر بگیر و به هروسیله که خواهی و از هر راهی که خواهی و هرگونه که خواهی او را از من دور کن.

[٣٢٨٣]١٩-مردی روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس در هنگام صبح بگوید:«خدایا من در پناه و کنار تو به صبح رسیدم خداوندا من دین و جان و دنیا و آخرت و خانواده و اموالم را به تو می سپارم.ای بزرگ از بدی همۀ آفریدگانت به تو پناه می برم و از بدی ای که ابلیس و سپاهیانش آن را وارونه می کنند به تو پناه می برم».وقتی این کلمات را بگوید در آن روز چیزی به او زیان نرساند و اگر هنگام شب بگوید در آن شب چیزی به او زیان نخواهد رساند-اگر خداوند والا اراده نماید-.

[٣٢٨4]٢٠-ابو بصیر روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگامی که نماز مغرب و نماز صبح را خواندی هفت بار بگو:«به نام خداوند رحمتگر مهربان هیچ نیرو و توانایی جز به سبب خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست»زیرا هرکس آن را بگوید جذام و برص و دیوانگی و هفتاد گونه بلای دیگر به او نمی رسد.حضرت

ص :٣٨5

«الحمد لربّ الصّباح»الحمد لفالق الإصباح مرّتین الحمد للّه الّذی أذهب اللّیل بقدرته و جاء بالنّهار برحمته و نحن فی عافیه».و یقرأ آیه الکرسیّ و آخر الحشر و عشر آیات من الصّافّات و سُبْحٰانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمّٰا یَصِفُونَ * وَ سَلاٰمٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ* وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ فَسُبْحٰانَ اللّٰهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ* وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ* یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا وَ کَذٰلِکَ تُخْرَجُونَ «سبّوح قدّوس ربّ الملائکه و الرّوح،سبقت رحمتک غضبک لا إله إلاّ أنت سبحانک إنّی عملت سوءا و ظلمت نفسی فاغفر لی و ارحمنی و تب علیّ إنّک أنت التّوّاب الرّحیم».

[٣٢٨5]٢١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

«اللّهمّ لک الحمد أحمدک و أستعینک و أنت ربّی و أنا عبدک،أصبحت علی عهدک و وعدک و أومن بوعدک و أوفی بعهدک ما استطعت و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه وحده لا شریک له و أشهد أن محمّدا عبده و رسوله،أصبحت علی فطره الإسلام و کلمه الإخلاص و ملّه إبراهیم و دین محمّد،علی ذلک أحیا و أموت إن شاء اللّه،اللّهمّ أحیینی ما أحییتنی به و أمتنی إذا أمتّنی علی ذلک و ابعثنی إذا بعثتنی علی ذلک،أبتغی بذلک رضوانک و اتّباع سبیلک،إلیک ألجأت ظهری و إلیک فوّضت أمری،آل محمّد أئمّتی لیس لی أئمّه غیرهم،بهم أئتمّ و إیّاهم أتولّی و بهم أقتدی،اللّهمّ اجعلهم أولیائی فی الدّنیا و الآخره و اجعلنی أوالی أولیاءهم و أعادی أعداءهم فی الدّنیا و الآخره و ألحقنی بالصّالحین و آبائی معهم».

ص :٣٨6

فرمودند:و هنگام صبح و شب دو بار بگو:سپاس مخصوص پروردگار صبحدم است.سپاس مخصوص شکافندۀ صبحدم است.سپاس مخصوص خداوندی است که با قدرتش شب را برد و با رحمتش روز را آورد در حالی که ما در سلامت هستیم.و آیه الکرسی و آخر سورۀ حشر و ده آیه از سورۀ مبارکۀ صافّات را بخوان و نیز این آیات را:(منزّه است پروردگار تو پروردگار شکست ناپذیر که در وصف نمی گنجد و درود بر آن فرستادگان و سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است و خدا منزه است هنگامی که وارد شب می شوید و هنگامی که شب را به روز می رسانید و سپاس در آسمان ها و زمین و شب و روز مخصوص اوست.او زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج می سازد و زمین را پس از مرگش زنده می کند و شما نیز چنین از قبرها بیرون می آیید.پاک و بزرگ است پروردگار روح و فرشتگان که رحمت او بر خشمش پیشی گرفته است،هیچ معبودی جز تو نیست و تو منزّهی.من بد کردم و به خودم ستم کردم پس مرا بیامرز و به من رحم کن و توبۀ مرا بپذیر که تو بسیار توبه پذیر و مهربانی).

[٣٢٨5]٢١-معاویۀ عمّار روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:خداوندا سپاس مخصوص تو است.من تو را سپاس می گویم و از تو یاری می جویم.تو پروردگار منی و من بندۀ توام.شب را بر پیمان و وعدۀ تو به صبح رساندم و به وعدۀ تو ایمان دارم و تا جایی که بتوانم به عهدت وفا دارم.هیچ نیرو و توانایی جز به سبب تو نیست تو یگانه ای و بی شریکی.و گواهی می دهم که محمد بنده و فرستادۀ او است.من شب را با فطرت اسلام و کلمۀ اخلاص و دین ابراهیم و محمّد به صبح رساندم و اگر خدا بخواهد بر این اساس زندگی می کنم و خواهم مرد.خداوندا تا زنده هستم مرا بر آن زنده بدار،چون میراندی بر آن بمیران و چون برانگیختی بر آن برانگیز.من به این سبب رضای تو و پیروی از راه تو را می جویم.من تو را پشتیبان خود قرار داده،کارم را به تو واگذار کردم.خاندان محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش]پیشوایان من اند و من امامی غیر از ایشان ندارم.از آنان پیروی می کنم و آنان را دوست گرفته،به آنان اقتدا می کنم.خدایا در دنیا و آخرت آنان را دوستان من قرار بده و مرا چنان قرار ده که در دنیا و آخرت با دوستان آنان دوستی و با دشمنانشان دشمنی کنم.مرا با نیکوکاران پیوند ده و پدرانم را در گروه آنان قرار ده.

ص :٣٨٧

[٣٢٨6]٢٢-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له علّمنی شیئا أقوله إذا أصبحت و إذا أمسیت فقال:قل:«الحمد للّه الّذی یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء غیره،الحمد للّه کما یحبّ اللّه أن یحمد، الحمد للّه کما هو أهله،اللّهمّ أدخلنی فی کلّ خیر أدخلت فیه محمّدا و آل محمّد و أخرجنی من کلّ سوء أخرجت منه محمّدا و آل محمّد و صلّی اللّه علی محمّد و آل محمّد».

[٣٢٨٧]٢٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عبد الرّحمن بن حمّاد الکوفیّ،عن عمرو بن مصعب،عن فرات بن الأحنف،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مهما ترکت من شیء فلا تترک أن تقول فی کلّ صباح و مساء:«اللّهمّ إنّی أصبحت أستغفرک فی هذا الصّباح و فی هذا الیوم لأهل رحمتک و أبرأ إلیک من أهل لعنتک،اللّهمّ إنّی أصبحت أبرأ إلیک فی هذا الیوم و فی هذا الصّباح ممّن نحن بین ظهرانیهم من المشرکین و ممّا کانوا یعبدون،إنّهم کانوا قوم سوء فاسقین،اللّهمّ اجعل ما أنزلت من السّماء إلی الأرض فی هذا الصّباح و فی هذا الیوم برکه علی أولیائک و عقابا علی أعدائک،اللّهمّ وال من والاک و عاد من عاداک،اللّهمّ اختم لی بالأمن و الإیمان کلّما طلعت شمس أو غربت،اللّهمّ اغفر لی و لوالدیّ و ارحمهما کما ربّیانی صغیرا،اللّهمّ اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الأحیاء منهم و الأموات،اللّهمّ إنّک تعلم منقلبهم و مثواهم،اللّهمّ احفظ إمام المسلمین بحفظ الإیمان و انصره نصرا عزیزا و افتح له فتحا یسیرا و اجعل له و لنا من لدنک سلطانا نصیرا،اللّهمّ العن

ص :٣٨٨

[٣٢٨6]٢٢-مردی گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:چیزی به من بیاموز تا هنگام صبح و شب آن را بخوانم.

حضرت فرمودند:بگو:سپاس مخصوص خدایی است که آنچه بخواهد انجام می دهد و غیر از او کسی این توانایی را ندارد سپاس مخصوص او است.

همان گونه که خود دوست دارد ستوده شود.سپاس مخصوص خدا است همان گونه که او سزاوار آن است.خدایا مرا در هر خیری که محمد و خاندان او را در آن داخل ساختی داخل کن و از هر بدی ای که محمّد و خاندان او را خارج کرده ای، خارج کن و بر محمّد و خاندان او درود فرست.

[٣٢٨٧]٢٣-فرات احنف روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرچه را ترک می کنی بکن ولی این سخن را در هنگام صبح و شب ترک مکن:«خدایا شب را به صبح رساندم تا در این صبح و در این روز برای هرکس که سزاوار رحمت تو است آمرزش بخواهم و از هرکس که سزاوار لعنت تو است دوری بجویم.

خدایا من شب را به صبح رساندم،تا در این روز و در این صبح از مشرکین که در میان آنان زندگی می کنم بیزاری بجویم؛زیرا آنان بد مردمانی نابکارند.خدایا هر آنچه در این روز و در این صبح از آسمان به زمین فرومی فرستی برای دوستانت برکت و برای دشمنانت عذاب قرار ده.خدایا با دوستانت دوستی و با دشمنانت دشمنی کن.خدایا در هر طلوع یا غروب خورشید سرانجامم را ایمنی و ایمان قرار بده.خداوندا مرا و پدر و مادرم را بیامرز و به آنان رحم کن همان گونه که آنان مرا در کودکی پروردند.خدایا مردان و زنان مؤمن و مسلمان،زنده و مردۀ شان را بیامرز.

خدایا تو جایگاه و بازگشت گاه آنان را می دانی.خدایا امام و پیشوای مسلمانان را با نگاهداری ایمان حفظ کن و به او پیروزی ای بدون شکست و فتحی آسان عطاق فرما و برای او و ما از نزد خود سلطنتی یاری شده قرار ده.خداوندا فلانی و فلانی

ص :٣٨٩

فلانا و فلانا و الفرق المختلفه علی رسولک و ولاه الأمر بعد رسولک و الأئمّه من بعده و شیعتهم و أسألک الزّیاده من فضلک و الإقرار بما جاء من عندک و التّسلیم لأمرک و المحافظه علی ما أمرت به لا أبتغی به بدلا و لا أشتری به ثمنا قلیلا،اللّهمّ اهدنی فیمن هدیت و قنی شرّ ما قضیت،إنّک تقضی و لا یقضی علیک و لا یذلّ من والیت،تبارکت و تعالیت،سبحانک ربّ البیت تقبّل منّی دعائی و ما تقرّبت به إلیک من خیر فضاعفه لی أضعافا[مضاعفه]کثیره و آتنا من لدنک[رحمه و]أجرا عظیما،ربّ ما أحسن ما ابتلیتنی و أعظم ما أعطیتنی و أطول ما عافیتنی و أکثر ما سترت علیّ،فلک الحمد یا إلهی کثیرا طیّبا مبارکا علیه،ملء السّماوات و ملء الأرض و ملء ما شاء ربّی کما یحبّ و یرضی و کما ینبغی لوجه ربّی ذی الجلال و الإکرام».

[٣٢٨٨]٢4-عنه،عن إسماعیل بن مهران،عن حمّاد بن عثمان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من قال:«ما شاء اللّه کان،لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم»مائه مرّه حین یصلّی الفجر لم یر یومه ذلک شیئا یکرهه.

[٣٢٨٩]٢5-عنه،عن إسماعیل بن مهران،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قال فی دبر صلاه الفجر و دبر صلاه المغرب سبع مرّات:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم»دفع اللّه عزّ و جلّ عنه سبعین نوعا من أنواع البلاء أهونها الرّیح و البرص و الجنون و إن کان شقیّا محی من الشّقاء و کتب فی السّعداء.

[٣٢٩٠]٢6-و فی روایه سعدان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله إلاّ أنّه قال:

ص :٣٩٠

(عمر و ابو بکر)و گروه های مختلفی را که با فرستادۀ تو و صاحبان امر و امامان پس از فرستاده ات و شیعیانشان مخالفت کردند،لعنت کن.من از تو،فزونی، پذیرفتن آنچه از جانب تو آمده،گردن نهادن به فرمانت و مواظبت بر آنچه به آن امر کرده ای می خواهم تا جایگزینی برای آن نجویم و آن را به بهای اندک نفروشم.خدایا مرا در میان کسانی که هدایت کرده ای هدایت فرما و از بدی آنچه حکم کرده ای حفظ کن؛زیرا تویی که حکم می کنی و بر تو حکمی نمی شود و هر کس تو را دوست بدارد خوار نمی شود.تویی پاک و والا.تو پاکی ای پروردگار خانۀ کعبه.دعایم را از من بپذیر و هر نیکی ای را که به وسیلۀ آن به تو نزدیکی جستم دوچندان کن و از نزد خود به ما رحمت و پاداشی بزرگ عطا فرما.

پروردگارا!چه زیبا مرا دچار کردی و چه بزرگ بخشیدی،چه طولانی سلامتی دادی و چه فراوان بر من پوشاندی.پس ای معبود من سپاس فراوان و نیکو و مبارک برای تو است.به اندازۀ آسمان ها و زمین و به مقدار آنچه پروردگارم بخواهد.همان گونه که دوست دارد و راضی می شود و همان گونه که شایستۀ ذات پروردگار صاحب عظمت و کرامت است.

[٣٢٨٨]٢4-حمّاد عثمان گوید:امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس وقتی نماز صبح می گذارد صد مرتبه بگوید:«هرآنچه خدا بخواهد همان می شود و هیچ نیرویی جز به سبب خداوند بلند مرتبۀ بزرگ نیست»در آن روز،چیزی که موجب آزار او شود نمی بیند.

[٣٢٨٩]٢5-ابو بصیر روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس پس از نماز صبح و نماز مغرب هفت بار بگوید:«به نام خداوند رحمتگر مهربان،هیچ نیرو و توانایی جز سبب خداوند بلندمرتبۀ بزرگ نیست»خداوند عزّتمند هفتاد نوع بلا را از او دور می سازد که آسان ترین آنها باد[یعنی بادهای متعفن در اثر بیماری و یا طوفان های هلاک کننده است]،پیسی و دیوانگی است و اگر کسی شقی باشد شقاوتش محو شده،در گروه سعادتمندان نوشته می شود.

[٣٢٩٠]٢6-در روایت سعدان از ابی بصیر همین حدیث آمده است جز این که گفته

ص :٣٩١

أهونه الجنون و الجذام و البرص و إن کان شقیّا رجوت أن یحوّله اللّه عزّ و جلّ إلی السّعاده.

[٣٢٩١]٢٧-عنه،عن ابن فضّال،عن الحسن بن الجهم،عن أبی الحسن علیه السّلام مثله إلاّ أنّه قال:

یقولها ثلاث مرّات حین یصبح و ثلاث مرّات حین یمسی لم یخف شیطانا و لا سلطانا و لا برصا و لا جذاما و لم یقل سبع مرّات.قال أبو الحسن علیه السّلام:و أنا أقولها مائه مرّه

[٣٢٩٢]٢٨-عنه،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا صلّیت الغداه و المغرب فقل:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم»سبع مرّات،فإنّه من قالها لم یصبه جنون و لا جذام و لا برص و لا سبعون نوعا من أنواع البلاء.

[٣٢٩٣]٢٩-عنه،عن محمّد بن عبد الحمید،عن سعد بن زید قال:

قال أبو الحسن علیه السّلام:إذا صلّیت المغرب فلا تبسط رجلک و لا تکلّم أحدا حتّی تقول مائه مرّه:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم» و مائه مرّه فی الغداه،فمن قالها دفع اللّه عنه مائه نوع من أنواع البلاء أدنی نوع منها البرص و الجذام و الشّیطان و السّلطان

[٣٢٩4]٣٠-عنه،عن عبد الرّحمن بن حمّاد،عن عبد اللّه بن إبراهیم الجعفریّ قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:إذا أمسیت فنظرت إلی الشّمس فی غروب و إدبار فقل:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی لم یتّخذ ولدا و لم یکن له شریک فی الملک،الحمد للّه الّذی یصف و لا یوصف و یعلم و لا یعلم،یعلم

ص :٣٩٢

است:آسان ترین آن بلاها دیوانگی و جذام و پیسی است و اگر کسی شقی باشد امید است که خدا او را به گروه سعادتمندان منتقل کند.

[٣٢٩١]٢٧-حسن جهم از حضرت ابو الحسن علیه السّلام نیز مانند این حدیث را روایت کرده جز این که آورده است:این ذکر را سه بار در صبحدم و سه بار در شبانگاه بگوید تا نه از هیچ شیطان و پادشاهی و نه از پیسی و جذام نهراسد.در این جا هفت بار ذکر نشده است.و امام علیه السّلام فرموده اند:من آن ذکر را صد بار می گویم.

[٣٢٩٢]٢٨-سماعه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه نماز صبح و مغرب را به جا آوردی هفت بار بگو:«به نام خداوند رحمتگر مهربان،هیچ نیرو و توانایی جز به سبب خداوند بلند مرتبۀ بزرگ نیست»که هرکس این ذکر را بگوید به دیوانگی و جذام و پیسی و هفتاد نوع گرفتاری دیگر دچار نمی شود.

[٣٢٩٣]٢٩-سعد زید روایت کرده که حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمودند:هنگامی که نماز مغرب را گذاردی پایت را دراز نکن و با کسی سخن نگو تا صد بار بگویی:«به نام خداوند رحمتگر مهربان،هیچ نیرو و توانایی جز به سبب خداوند بلندمرتبۀ بزرگ نیست»و صد بار هم پس از نماز صبح بگو که هرکس چنین بگوید خداوند صد نوع بلا و گرفتاری را از او دور می سازد که پایین ترین آن ها پیسی و جذام و شیطان و پادشاه[ستم گر]است.

[٣٢٩4]٣٠-عبد اللّه بن ابراهیم جعفری گفته است:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم فرمودند:شب هنگام زمانی که به غروب و ناپدید شدن خورشید می نگری بگو:«بنام خداوند رحمتگر مهربان،سپاس مخصوص خدایی است که فرزندی ندارد و در پادشاهی و فرمانروایی اش بی انباز است.سپاس مخصوص خدایی است که وصف می کند و خود به وصف نمی آید.می داند و دانسته نمی شود.

ص :٣٩٣

خائنه الأعین و ما تخفی الصّدور؛أعوذ بوجه اللّه الکریم و باسم اللّه العظیم من شرّ ما ذرأ و ما برأ و من شرّ ما تحت الثّری و من شرّ ما ظهر و ما بطن و من شرّ ما کان فی اللّیل و النّهار و من شرّ أبی مرّه و ما ولد و من شرّ الرّسیس و من شرّ ما وصفت و ما لم أصف،فالحمد للّه ربّ العالمین»ذکر أنّها أمان من السّبع و من الشّیطان الرّجیم و من ذرّیّته.قال:و کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول إذا أصبح:

«سبحان اللّه الملک القدّوس ثلاثا اللّهمّ إنّی أعوذ بک من زوال نعمتک و من تحویل عافیتک و من فجأه نقمتک و من درک الشّقاء و من شرّ ما سبق فی الکتاب،اللّهمّ إنّی أسألک بعزّه ملکک و شدّه قوّتک و بعظیم سلطانک و بقدرتک علی خلقک».

[٣٢٩5]٣١-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن عبد الرّحمن بن أبی هاشم،عن أبی خدیجه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الدّعاء قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها سنّه واجبه مع طلوع الفجر و المغرب تقول:«لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد،یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو حیّ لا یموت،بیده الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر،عشر مرّات.و تقول:«أعوذ باللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین و أعوذ بک ربّ أن یحضرون،إنّ اللّه هو السّمیع العلیم»عشر مرّات قبل طلوع الشّمس و قبل الغروب،فإن نسیت قضیت کما تقضی الصّلاه إذا نسیتها.

[٣٢٩6]٣٢-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن أبی جمیله،عن محمّد بن مروان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قل:«أستعیذ باللّه من الشّیطان الرّجیم و أعوذ باللّه أن یحضرون،إنّ اللّه هو السّمیع العلیم»و قل:«لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،یحیی و یمیت و هو

ص :٣٩4

چشم های خائن و هرآنچه را سینه ها در خود پنهان دارد می شناسد.من از بدی هرآنچه که آفریده است و از بدی آنچه در زیر آسمان است و از بدی آنچه آشکار و نهان است و از بدی آنچه در شب و روز است و از بدی شیطان و فرزندانش و از بدی تباهی و هوس رانی و از بدی آنچه گفتم و نگفتم به ذات باکرامت و نام بزرگ خداوند پناه می برم.پس سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است.» حضرت فرمودند که این دعا موجب ایمنی از درندگان و شیطان رانده شده و فرزندان او است و آن حضرت فرمود که امیر مؤمنان علی علیه السّلام در هنگام صبح سه بار می فرمود:پاک است خداوند فرمانروای جهان و پاک است.خداوندا من از نابودی نعمت های تو و تغییر یافتن سلامت و راحتی تو و ناگهان رسیدن بدبختی ها و سختی ها و از دچار شدن به شقاوت و از بدی هرآنچه در کتابت آمده است به تو پناه می برم.خداوندا من به شکست ناپذیری فرمانروائیت و استواری قدرتت و بزرگی سلطنت ات و توانایی ات بر بندگانت از تو می خواهم.

[٣٢٩5]٣١-ابو خدیجه روایت کرده که امام صادق ٧ فرمودند:دعا کردن پیش از دمیدن خورشید و پیش از غروب آن سنّتی واجب است چون هنگام طلوع و غروب آفتاب ده بار بگو:هیچ معبودی جز خدا نیست یگانه است و هیچ شریکی ندارد فرمانروایی از آن اوست و سپاس مخصوص او است او زنده می کند و می میراند و می میراند و زنده می کند.او است زنده ای که نمی میرد.همۀ نیکی ها در دست او است و او است که بر هر کاری توانا است.و پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن ده بار بگو:«از وسوسه های شیاطین به خداوند شنوا و دانا پناه می برم،پروردگارا از این که وسوسه های شیطان مرا فراگیرند به تو پناه می برم که همانا خداوند شنوا و دانا است»و اگر فراموش کردی قضای آن را به جا آور همان گونه که وقتی نماز را فراموش می کنی قضایش را به جا می آوری.

[٣٢٩6]٣٢-محمّد مروان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:بگو:«از شیطان رانده شده به خدا پناه می برم و از این که او به نزد من آید به خدا پناه می برم.که همانا خداوند شنوا و دانا است»و بگو:«هیچ معبودی جز خدا نیست.او یگانه ای است که هیچ شریکی ندارد.زنده می کند و می میراند

ص :٣٩5

علی کلّ شیء قدیر»قال:فقال له رجل:مفروض هو؟قال:نعم مفروض محدود تقوله قبل طلوع الشّمس و قبل الغروب عشر مرّات،فإن فاتک شیء فاقضه من اللّیل و النّهار.

[٣٢٩٧]٣٣-عنه،عن إسماعیل بن مهران،عن رجل،عن إسحاق بن عمّار، عن العلاء بن کامل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ من الدّعاء ما ینبغی لصاحبه إذا نسیه أن یقضیه یقول بعد الغداه:«لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد،یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو حیّ لا یموت،بیده الخیر[کلّه]و هو علی کلّ شیء قدیر»عشر مرّات و یقول:«أعوذ باللّه السّمیع العلیم»عشر مرّات:فإذا نسی من ذلک شیئا کان علیه قضاؤه.

[٣٢٩٨]٣4-عنه،عن ابن محبوب،عن العلاء بن رزین،عن محمّد بن مسلم قال:

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن التّسبیح،فقال:ما علمت شیئا موظّفا غیر تسبیح فاطمه علیه السّلام و عشر مرّات بعد الفجر تقول:«لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد[یحیی و یمیت]و هو علی کلّ شیء قدیر»و یسبّح ما شاء تطوّعا.

[٣٢٩٩]٣5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن إسماعیل بن جابر،عن أبی عبیده الحذّاء قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:من قال حین یطلع الفجر:«لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد،یحیی و یمیت[و یمیت و یحیی]و هو حیّ لا یموت،بیده الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر،عشر مرّات«و صلّی علی محمّد و آل محمّد»

ص :٣٩6

و بر هر کاری توانا است».مردی به ایشان عرض کرد:آیا این ذکر واجب است؟ امام علیه السّلام فرمود:بله.واجبی محدود است که ده بار قبل از برآمدن آفتاب و ده بار پیش از غروب آن می گویی که اگر از دستت رفت در شب یا روز قضای آن را به جا می آوری.

[٣٢٩٧]٣٣-علاء کامل روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:برخی دعاها هست که سزاوار است پس از فراموشی،قضای آن به جا آورده شود و از جملۀ آن ها این است که پس از بامداد ده بار بگویی:«هیچ معبودی جز خدا نیست که یگانه و بی شریک است.فرمانروایی مخصوص او است و سپاس مخصوص او است.او زنده می کند و می میراند و می میراند و زنده می کند و او زنده ای است که نمی میرد.همۀ نیکی ها به دست او است و بر هر کاری توانا است.و ده بار بگویی:

به خداوند شنوا و دانا پناه می برم.و هرگاه چیزی از آن را فراموش کردی باید قضای آن را به جا آوری.

[٣٢٩٨]٣4-محمد مسلم می گوید از امام باقر علیه السّلام دربارۀ تسبیح پرسیدم.امام علیه السّلام فرمودند:من جز تسبیح فاطمه علیها السّلام تسبیح واجب دیگری نمی شناسم و تو پس از طلوع آفتاب ده بار بگو:«هیچ معبودی جز خدا نیست،او یگانه است و بی شریک، فرمانروایی جهان و سپاس از آن او است،[او زنده می کند و می میراند]و بر هر کاری توانا است»و هرچه می خواهی تسبیح مستحبّ خدا را بگو.

[٣٢٩٩]٣5-ابو عبیدۀ حذّاء روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس در هنگام طلوع خورشید ده بار بگوید:«هیچ معبودی جز خدا نیست او یگانه است و شریکی ندارد.فرمانروایی جهان و سپاس از آن او است.او زنده می کند و می میراند و می میراند و زنده می کند و زنده ای است که نمی میرد.همۀ نیکی ها به دست او است و بر هر کاری توانا است و ده بار بر محمّد و خاندان او درود بفرستد

ص :٣٩٧

عشر مرّات و سبّح خمسا و ثلاثین مرّه و هلّل خمسا و ثلاثین مرّه و حمد اللّه خمسا و ثلاثین مرّه لم یکتب فی ذلک الصّباح من الغافلین و إذا قالها فی المساء لم یکتب فی تلک اللّیله من الغافلین.

[٣٣٠٠]٣6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن محمّد بن الفضیل قال:

کتبت إلی أبی جعفر الثّانی علیه السّلام أسأله أن یعلّمنی دعاء،فکتب إلیّ:تقول إذا أصبحت و أمسیت:«اللّه اللّه اللّه ربّی الرّحمن الرّحیم لا أشرک به شیئا»و إن زدت علی ذلک فهو خیر،ثمّ تدعو بما بدا لک فی حاجتک فهو لکلّ شیء بإذن اللّه تعالی یفعل اللّه ما یشاء.

[٣٣٠١]٣٧-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق،عن سعدان،عن داود الرّقّیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا تدع أن تدعو بهذا الدّعاء ثلاث مرّات إذا أصبحت و ثلاث مرّات إذا أمسیت:«اللّهمّ اجعلنی فی درعک الحصینه الّتی تجعل فیها من ترید»فإنّ أبی علیه السّلام کان یقول:هذا من الدّعاء المخزون.

[٣٣٠٢]٣٨-علیّ بن محمّد،عن بعض أصحابه،عن محمّد بن سنان،عن أبی سعید المکاری،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قلت له:ما عنی بقوله: وَ إِبْرٰاهِیمَ الَّذِی وَفّٰی ؟قال:کلمات بالغ فیهنّ، قلت:و ما هنّ؟قال:کان إذا أصبح قال:أصبحت و ربّی محمود،أصبحت لا أشرک باللّه شیئا و لا أدعو معه إلها و لا أتّخذ من دونه ولیّا ثلاثا و إذا أمسی قالها ثلاثا،قال:فأنزل اللّه عزّ و جلّ فی کتابه: وَ إِبْرٰاهِیمَ الَّذِی وَفّٰی. قلت:

فما عنی بقوله فی نوح: إِنَّهُ کٰانَ عَبْداً شَکُوراً؟ قال:کلمات بالغ فیهنّ

ص :٣٩٨

و سی و پنج بار سبحان اللّه،و سی و پنج بار لا إله إلاّ اللّه و سی و پنج بار الحمد للّه بگوید،در آن صبح از غافلان نوشته نخواهد شد و اگر در هنگام شب بگوید در آن شب از غافلان نوشته نخواهد شد.

[٣٣٠٠]٣6-محمد فضیل می گوید:به امام جواد علیه السّلام نامه نوشتم و از ایشان خواستم که دعایی به من بیاموزد.امام علیه السّلام به من نوشتند:هنگام صبح و شام بگو:

(اللّه،اللّه،اللّه،پروردگار رحمتگر و مهربان من که کسی را شریک او قرار نمی دهم)و اگر چیزی بر آن بیافزایی بهتر است سپس برای هر حاجتی که برایت پیش می آید دعا کن که این دعا برای هر چیزی به اذن خدا مفید است و خدا هر چه بخواهد انجام می دهد.

[٣٣٠١]٣٧-داود رقّی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:فراموش نکن که بامداد و شامگاه سه بار بگویی:خداوندا مرا در زرۀ نفوذناپذیر خود قرارده که تو هرکه را بخواهی در آن قرار می دهی؛زیرا پدرم می فرمود،این از دعاهای گنجینه است.

[٣٣٠٢]٣٨-ابو حمزه می گوید:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:معنای این سخن خداوند چیست که فرمود:(و ابراهیم که وفاداری کرد)[نجم(5٣):٣٧]؟امام علیه السّلام فرمودند:کلماتی است که ابراهیم فراوان آن ها را به زبان می آورد.من عرض کردم:

آن ها چه کلماتی بودند؟امام علیه السّلام فرمودند:هنگام صبح سه بار می گفت:«شب را به صبح رساندم و پروردگارم ستوده است،شب را به صبح رساندم و به خدا شرک نمی ورزم و همراه او معبود دیگری را نمی خوانم و جز او سرپرستی برای خود نمی گیرم.و شب هنگام نیز سه بار آن را باز می گفت.پس خداوند در کتابش چنین نازل کرد:(و ابراهیم که وفاداری کرد.)ابو حمزه می گوید:من عرض کردم:و مقصودش از آنچه دربارۀ حضرت نوح فرمود چیست؟(او بنده ای بسیار شکرگزار

ص :٣٩٩

قلت:و ما هنّ؟!قال:کان إذا أصبح قال:أصبحت أشهدک ما أصبحت بی من نعمه أو عافیه فی دین أو دنیا فإنّها منک وحدک لا شریک لک،فلک الحمد علی ذلک و لک الشّکر کثیرا؛کان یقولها إذا أصبح ثلاثا و إذا أمسی ثلاثا.قلت:فما عنی بقوله فی یحیی: وَ حَنٰاناً مِنْ لَدُنّٰا وَ زَکٰاهً ؟قال:

تحنّن اللّه،قال:قلت:فما بلغ من تحنّن اللّه علیه؟قال:کان إذا قال:یا ربّ،قال اللّه عزّ و جلّ:لبّیک یا یحیی.

باب الدّعاء عند النّوم و الانتباه

[٣٣٠٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق جمیعا،عن بکر بن محمّد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قال حین یأخذ مضجعه ثلاث مرّات:«الحمد للّه الّذی علا فقهر و الحمد للّه الّذی بطن فخبر و الحمد للّه الّذی ملک فقدر و الحمد للّه الّذی یحیی الموتی و یمیت الأحیاء و هو علی کلّ شیء قدیر»خرج من الذّنوب کهیئه یوم ولدته أمّه.

[٣٣٠4]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أوی أحدکم إلی فراشه فلیقل:اللّهمّ إنّی احتبست نفسی عندک فاحتبسها فی محلّ رضوانک و مغفرتک و إن رددتها[إلی بدنی]فارددها مؤمنه عارفه بحقّ أولیائک حتّی تتوفّاها علی ذلک.

[٣٣٠5]٣-حمید بن زیاد،عن الحسین بن محمّد،عن غیر واحد،عن أبان بن عثمان،عن یحیی بن أبی العلاء،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه کان یقول عند منامه:

ص :4٠٠

بود)امام علیه السّلام فرمودند:کلماتی بود که نوح آن ها را بسیار به زبان می آورد.من عرض کردم:آن ها چه کلماتی هستند؟امام علیه السّلام فرمودند:صبحدم می گفت:«شب را به صبح رساندم و تو را گواه می گیرم بر نعمت ها و سلامتی در دین و دنیا که در این صبح به من داده ای که همۀ آن ها از جانب تو است و تو یگانه ای هستی که هیچ شریکی نداری،پس سپاس مخصوص تو است و شکر فراوان از آن تو است»و این ذکر را صبحدم و شامگاه سه بار بر زبان می آورد.او می گوید:من عرض کردم:و مقصود خدا از سخنی که دربارۀ حضرت یحیی فرمود چیست؟:

(شفقت و پاکیزگی به او عطا کردیم)[مریم(١٩):١٣]امام علیه السّلام فرمودند:مهر و لطفی از جانب خدا بود.من عرض کردم:چه چیزی از مهربانی خدا به او رسید؟ امام علیه السّلام فرمودند:وقتی او می گفت:پروردگارا خداوند عزّتمند می فرمود:لبیک ای یحیی.

دعا هنگام خواب و بیداری

[٣٣٠٣]١-بکر محمّد روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس هنگامی که به بستر خواب می رود سه بار بگوید:«سپاس مخصوص خدایی است که فرازمند و مسلّط است و سپاس مخصوص خدایی است که نهان و آگاه است و سپاس مخصوص خدایی است که مالک و توان مند است و سپاس مخصوص خدایی است که مردگان را زنده می کند و زندگان را می میراند و او بر هر کاری توانا است»مانند روزی که از مادر زاده شده است از گناهان بیرون می آید.

[٣٣٠4]٢-احمد محمّد در حدیثی بی سند روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس از شما که به بسترش پناه می برد باید بگوید:«خدایا من جان خودم را نزد تو بازداشتم پس آن را در جایگاه رضایت و آمرزش خود بازدار و اگر آن را به بدنم بازگرداندی مؤمن و آشنا به حق دوستانت بازگردان تا آن را به این اساس بمیرانی».

[٣٣٠5]٣-یحیای ابو علاء روایت کرده که امام صادق علیه السّلام در هنگام خواب

ص :4٠١

آمنت باللّه و کفرت بالطّاغوت،اللّهمّ احفظنی فی منامی و فی یقظتی.

[٣٣٠6]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل بن درّاج، عن محمّد بن مروان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ألا أخبرکم بما کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول إذا أوی إلی فراشه؟قلت:بلی،قال:کان یقرأ آیه الکرسیّ و یقول:«بسم اللّه آمنت باللّه و کفرت بالطّاغوت اللّهمّ احفظنی فی منامی و فی یقظتی».

[٣٣٠٧]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن أبیه،عن عبد اللّه بن میمون،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول:اللّهمّ إنّی أعوذ بک من الاحتلام و من سوء الأحلام و أن یلعب بی الشّیطان فی الیقظه و المنام.

[٣٣٠٨]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید،جمیعا عن القاسم بن عروه،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تسبیح فاطمه الزّهراء علیهما السّلام إذا أخذت مضجعک فکبّر اللّه أربعا و ثلاثین و احمده ثلاثا و ثلاثین و سبّحه ثلاثا و ثلاثین و تقرأ آیه الکرسیّ و المعوّذتین و عشر آیات من أوّل الصّافّات و عشرا من آخرها.

[٣٣٠٩]٧-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن الحسین بن سعید،عن فضاله بن أیّوب،عن داود بن فرقد،عن أخیه أنّ شهاب بن عبد ربّه سأله أن یسأل أبا عبد اللّه علیه السّلام و قال:

قل له:إنّ امرأه تفزعنی فی المنام باللّیل؛فقال:قل له:اجعل مسباحا و کبّر اللّه أربعا و ثلاثین تکبیره و سبّح اللّه ثلاثا و ثلاثین تسبیحه و احمد اللّه ثلاثا و

ص :4٠٢

می فرمود:به خدا ایمان آوردم،به طاغوت کفر ورزیدم.خدایا مرا در خواب و بیداریم نگاه دار.

[٣٣٠6]4-محمّد مروان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:آیا به شما بگویم پیامبر خدا هنگامی که به بستر می رفت چه می گفت؟من عرض کردم:بله.

امام علیه السّلام فرمودند:ایشان آیه الکرسی می خواند و می فرمودند:به نام خدا به خدا ایمان آورده،به طاغوت کفر ورزیدم.پروردگارا مرا در خواب و بیداریم نگاه بدار.

[٣٣٠٧]5-عبد اللّه میمون روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:امیر مؤمنان- درود خدا بر او-می فرمود:خدایا من از احتلام و خواب های بد و از این که شیطان در بیداری و خواب با من بازی کند به تو پناه می برم.

[٣٣٠٨]6-هشام سالم روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:تسبیح حضرت زهرا علیها السّلام این است که وقتی به بستر رفتی سی و چهار بار اللّه اکبر، سی و سه بار الحمد للّه و ٣٣ بار سبحان اللّه بگویی و آیه الکرسی و دو سورۀ (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّٰاسِ) و (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ) و ده آیۀ آغاز و ده آیۀ پایانی سورۀ صافات را بخوانی.

[٣٣٠٩]٧-برادر داود مزقد روایت کرده که شهاب عبد ربّه از او خواسته تا از امام صادق علیه السّلام بپرسد:زنی است که در خواب شبانه مرا به وحشت می اندازد.امام علیه السّلام فرمودند:تسبیحی درست کند و سی و چهار بار اللّه اکبر،سی و سه بار سبحان اللّه

ص :4٠٣

ثلاثین و قل:لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد،یحیی و یمیت و یمیت و یحیی،بیده الخیر و له اختلاف اللّیل و النّهار و هو علی کلّ شیء قدیر عشر مرّات.

[٣٣١٠]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن معاویه بن وهب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه أتاه ابن له لیله فقال له:

یا أبه أرید أن أنام،فقال:یا بنیّ قل:«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عبده و رسوله،أعوذ بعظمه اللّه و أعوذ بعزّه اللّه و أعوذ بقدره اللّه و أعوذ بجلال اللّه و أعوذ بسلطان اللّه،إنّ اللّه علی کلّ شیء قدیر و أعوذ بعفو اللّه و أعوذ بغفران اللّه و أعوذ برحمه اللّه من شرّ السّامّه و الهامّه و من شرّ کلّ دابّه صغیره أو کبیره بلیل أو نهار و من شرّ فسقه الجنّ و الإنس و من شرّ فسقه العرب و العجم و من شرّ الصّواعق و البرد،اللّهمّ صلّ علی محمّد عبدک و رسولک».

قال معاویه:فیقول الصّبیّ:الطّیّب،عند ذکر النّبیّ،المبارک،قال:نعم یا بنیّ الطّیّب المبارک.

[٣٣١١]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن بعض أصحابه،عن مفضّل بن عمر قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:إن استطعت أن لا تبیت لیله حتّی تعوّذ بأحد عشر حرفا؟قلت:أخبرنی بها؟قال:قل:«أعوذ بعزّه اللّه و أعوذ بقدره اللّه و أعوذ بجلال اللّه و أعوذ بسلطان اللّه و أعوذ بجمال اللّه و أعوذ بدفع اللّه و أعوذ بمنع اللّه و أعوذ بجمع اللّه و أعوذ بملک اللّه و أعوذ بوجه اللّه و أعوذ برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من شرّ ما خلق و برأ و ذرأ»و تعوّذ به کلّما شئت.

[٣٣١٢]١٠-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عثمان بن عیسی،

ص :4٠4

و سی و سه بار الحمد للّه بگوید.و ده بار بگوید:هیچ معبودی جز خدا نیست.او یگانه است و همتایی ندارد.فرمانروایی جهان و ستایش از آن اوست او زنده می کند و می میراند و می میراند و زنده می کند.همۀ نیکی ها و رفت وآمد شب و روز به دست او است و بر هر کاری توانا است.

[٣٣١٠]٨-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که شبی یکی از پسران شان به نزد ایشان آمد و عرض کرد:پدر جان می خواهم بخوابم.امام علیه السّلام فرمود:فرزندم بگو:«گواهی می دهم که هیچ معبودی جز خدا نیست و محمّد [درود خدا بر او و خاندانش]فرستاده و بندۀ اوست،به عظمت خدا پناه می برم به شکست ناپذیری او پناه می برم.به قدرتش پناه می برم به شکوهش پناه می برم به چیرگی اش پناه می برم.که خداوند بر هر کاری توانا است و از بدی هر گزنده و خزنده و از بدی هر جانور کوچک و بزرگ در شب یا روز و از بدی بدکاران جنّ و انس و بدکاران عرب و عجم و از شرّ آذرخش و سرما به گذشت و آمرزش و رحمت او پناه می برم.خدایا بر محمّد بنده و فرستاده ات درود فرست».معاویه می گوید:آن کودک هنگامی که نام پیامبر آورده شد گفت:الطیّب المبارک(نیکوی مبارک)امام علیه السّلام فرمود:بله فرزندم نیکوی مبارک.

[٣٣١١]٩-مفضّل عمر گفت:امام صادق علیه السّلام به من فرمود:اگر توانستی هیچ شبی به خواب نرو تا با یازده جمله خود را در پناه خدا قرار دهی مفضّل می گوید:

به امام علیه السّلام عرض کردم:مرا به آن ها آگاه کنید.امام علیه السّلام فرمود:«به شکست ناپذیری خدا پناه می برم.به قدرت خدا پناه می برم.به بزرگی خدا پناه می برم.به چیرگی خدا پناه می برم.به زیبائیش پناه می برم.به پس راندن او پناه می برم.به بازداری اش پناه می برم.به گردآوردنش پناه می برم.به فرمانروائیش،به ذات مقدّسش و به فرستاده اش پناه می برم از بدی هرآنچه آفریده است»و هر زمان که خواستی به این کلمات پناه ببر.

[٣٣١٢]١٠-خالد نجیح روایت کرده که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرگاه به بستر

ص :4٠5

عن خالد بن نجیح قال:

کان أبو عبد اللّه علیه السّلام یقول:إذا أویت إلی فراشک فقل:«بسم اللّه وضعت جنبی الأیمن[للّه]علی ملّه إبراهیم حنیفا للّه مسلما و ما أنا من المشرکین».

[٣٣١٣]١١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن حسین بن سعید،عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن جرّاح المدائنیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

«إذا قام أحدکم من اللّیل فلیقل:سبحان ربّ النّبیّین و إله المرسلین و ربّ المستضعفین و الحمد للّه الّذی یحیی الموتی و هو علی کلّ شیء قدیر»یقول اللّه عزّ و جلّ:صدق عبدی و شکر.

[٣٣١4]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن حریز،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا قمت باللّیل من منامک فقل:«الحمد للّه الّذی ردّ علیّ روحی لأحمده و أعبده»فإذا سمعت صوت الدّیک فقل:«سبّوح قدّوس ربّ الملائکه و الرّوح، سبقت رحمتک غضبک،لا إله إلاّ أنت وحدک،عملت سوءا و ظلمت نفسی فاغفرلی فإنّه لا یغفر الذّنوب إلاّ أنت»،فإذا قمت فانظر فی آفاق السّماء و قل:

«اللّهمّ لا یواری منک لیل داج و لا سماء ذات أبراج و لا أرض ذات مهاد و لا ظلمات بعضها فوق بعض و لا بحر لجّیّ تدلج بین یدی المدلج من خلقک،تعلم خائنه الأعین و ما تخفی الصّدور،غارت النّجوم و نامت العیون و أنت الحیّ القیّوم لا تأخذک سنه و لا نوم،سبحان ربّی ربّ العالمین و إله المرسلین و الحمد للّه ربّ العالمین».

[٣٣١5]١٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد بن

ص :4٠6

رفتی بگو:«به نام خدا پهلوی راستم را برای خدا و بر آیین ابراهیم با اخلاص و در حالی که مسلمان هستم و از گروه مشرکان نیستم بر بستر نهادم».

[٣٣١٣]١١-جرّاح مداینی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس از شما هنگام شب از خواب برخاست و گفت:«پاک است پروردگار پیامبران و معبود فرستادگان و پروردگار بیچارگان»و ستایش مخصوص خدایی است که مردگان را زنده می کند و بر هر کاری توانا است.خداوند عزّتمند می فرماید:بندۀ من راست گفت و سپاس گزاری کرد.

[٣٣١4]١٢-زراره روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هنگامی که شب از خواب برخاستی بگو:«ستایش مخصوص خدایی است که روح را به بدنم بازگرداند تا سپاس او را گویم و بندگی اش کنم.»و هنگامی که صدای خروس را شنیدی بگو:«پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح.خدایا رحمت تو بر خشمت پیشی گرفت.هیچ معبودی جز تو نیست و تو یگانه ای.من بد کردم و به خودم ستم کردم.پس مرا بیامرز؛زیرا هیچ کس جز تو،گناهان را نمی آمرزد.

و چون برخاستی به کرانه های آسمان بنگر و بگو:خدایا نه شب تار و نه آسمان دارای باروها و نه زمین دارای بستر و نه تاریکی هایی که بعضی بالای دیگری است و نه دریاهای ژرف چیزی را از تو مخفی نمی سازد.در نزد مخلوقان شب روت،شب روی می کنی.چشمان خیانت کار و آنچه را سینه ها مخفی می سازد می شناسی.ستارگان غروب کرده،چشم ها می خوابند ولی تو زندۀ پاینده ای هستی که هیچ خواب و چرتی تو را فرانمی گیرد.پاک است پروردگار من که پروردگار جهانیان و معبود فرستادگان است و ستایش مخصوص او است که پروردگار جهانیان است.

[٣٣١5]١٣-عبد الرحمن حجّاج گفته است:هنگامی که امام صادق علیه السّلام در آخر شب

ص :4٠٧

إسماعیل،عن الفضل بن شاذان،جمیعا عن صفوان بن یحیی،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

کان أبو عبد اللّه علیه السّلام إذا قام آخر اللّیل یرفع صوته حتّی یسمع أهل الدّار و یقول:«اللّهمّ أعنّی علی هول المطّلع و وسّع علیّ ضیق المضجع و ارزقنی خیر ما قبل الموت و ارزقنی خیر ما بعد الموت».

[٣٣١6]١4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن بعض أصحابه، رفعه قال:

تقول إذا أردت النّوم:«اللّهمّ إن أمسکت نفسی فارحمها و إن أرسلتها فاحفظها».

[٣٣١٧]١5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید،جمیعا عن النّضر بن سوید،عن یحیی الحلبیّ،عن أبی أسامه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من قرأ قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ مائه مرّه حین یأخذ مضجعه غفر له ما عمل قبل ذلک خمسین عاما و قال یحیی:فسألت سماعه عن ذلک فقال:حدّثنی أبو بصیر قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول ذلک و قال:یا أبا محمّد أما إنّک إن جرّبته وجدته سدیدا

[٣٣١٨]١6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و أحمد بن محمّد،جمیعا عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا أوی إلی فراشه قال:«اللّهمّ باسمک أحیا و باسمک أموت»فإذا قام من نومه قال:«الحمد للّه الّذی أحیانی بعد ما أماتنی و إلیه النّشور.»و قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من قرأ عند منامه آیه الکرسیّ ثلاث

ص :4٠٨

برمی خاست صدای خود را بلند می کرد تا همه اهل خانه بشنوند و می فرمود:

«خداوندا!مرا در وحشت قیامت یاری کن،به من در تنگی قبرم گشایشی ببخش و خیر پیش از مرگ و پس از آن را به من روزی کن».

[٣٣١6]١4-یکی از اصحاب در حدیثی بی سند از ایشان روایت کرده که فرمودند:وقتی خواستی بخوابی،می گویی:خدایا!اگر جانم را گرفتی،آن را بیامرز و اگر رهایش کردی،حفظش کن.

[٣٣١٧]١5-ابو اسامه گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس هنگام رفتن به بستر صد بار سورۀ قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ را بخواند گناهان پنجاه سالۀ پیش از آن آمرزیده می شود.یحیی گفته است:من دربارۀ این سخن از سماعه پرسیدم.گفت:

ابو بصیر به من گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم این کلام را فرمود و گفت:ای ابا محمّد،اگر آن را بیازمایی خواهی دید که درست است.

[٣٣١٨]١6-ابن قدّاح از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-وقتی به بستر می رفت می فرمود:«خدایا!با نام تو زنده ام و با نام تو می میرم.»و چون از خواب برمی خاست می فرمود:«ستایش مخصوص خدایی است که پس از آنکه مرا میراند زنده ساخت و رستاخیز جان ها به سوی او است» و امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس هنگام خواب سه بار آیه الکرسی و این آیۀ سورۀ

ص :4٠٩

مرّات و الآیه الّتی فی آل عمران: شَهِدَ اللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ الْمَلاٰئِکَهُ و آیه السّخره و آیه السّجده و کلّ به شیطانان یحفظانه من مرده الشّیاطین،شاءوا أو أبوا و معهما من اللّه ثلاثون ملکا یحمدون اللّه عزّ و جلّ و یسبّحونه و یهلّلونه و یکبّرونه و یستغفرون له إلی أن ینتبه ذلک العبد من نومه و ثواب ذلک له.

[٣٣١٩]١٧-أحمد بن محمّد الکوفیّ،عن حمدان القلانسیّ،عن محمّد بن الولید،عن أبان،عن عامر بن عبد اللّه بن جذاعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من أحد یقرأ آخر الکهف عند النّوم إلاّ تیقّظ فی السّاعه الّتی یرید.

[٣٣٢٠]١٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أراد شیئا من قیام اللّیل و أخذ مضجعه فلیقل:[«بسم اللّه]اللّهمّ لا تؤمنّی مکرک و لا تنسنی ذکرک و لا تجعلنی من الغافلین،أقوم ساعه کذا و کذا»إلاّ وکّل اللّه عزّ و جلّ به ملکا ینبّهه تلک السّاعه.

باب الدّعاء إذا خرج الإنسان من منزله

[٣٣٢١]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی أیّوب الخزّاز،عن أبی حمزه قال:

رأیت أبا عبد اللّه علیه السّلام یحرّک شفتیه حین أراد أن یخرج و هو قائم علی الباب، فقلت:[إنّی]رأیتک تحرّک شفتیک حین خرجت فهل قلت شیئا؟قال:نعم إنّ الإنسان إذا خرج من منزله قال حین یرید أن یخرج:«اللّه أکبر اللّه أکبر»ثلاثا، «باللّه أخرج و باللّه أدخل و علی اللّه أتوکّل»ثلاث مرّات،«اللّهمّ افتح لی فی وجهی هذا بخیر و اختم لی بخیر و قنی شرّ کلّ دابّه أنت آخذ بناصیتها إنّ ربّی

ص :4١٠

آل عمران: «شَهِدَ اللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ الْمَلاٰئِکَهُ» و آیۀ سخره و آیۀ سجده را بخواند [آیۀ سخره آیۀ 54 سوره اعراف: إِنَّ رَبَّکُمُ اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَ تا رَبُّ الْعٰالَمِینَ و آیۀ سجده دو آیۀ آخر سورۀ حم سجده است.]دو شیطان بر او گمارده می شود تا او را از شیاطین گردنکش نگاه دارند چه بخواهند و چه نخواهند و همراه آن دو سی فرشته هستند که خدا را سپاس گفته،تسبیح و تهلیل و تکبیر کرده،برای او آمرزش خواهی می کنند تا آن بنده از خواب بیدار شود.در حالی که ثواب همۀ آن ها برای او است.

[٣٣١٩]١٧-عامر بن عبد اللّه جذاعه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هر کس آیۀ آخر سورۀ کهف را در هنگام خواب بخواند در هر ساعتی بخواهد از خواب بیدار می شود.

[٣٣٢٠]١٨-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:«هرکس بخواهد شب به عبادت برخیزد هنگامی که به بستر می رود بگوید:[به نام خدا]خداوندا مرا از مکر خودت ایمن نکن،یادت را از خاطرم نبر و از غافلان قرارم نده تا در فلان ساعت از خواب برخیزم»تا خداوند عزّتمند فرشته ای را بر او بگمارد که در همان ساعت بیدارش کند.

دعا هنگام بیرون رفتن از منزل

[٣٣٢١]١-ابو حمزه گفته است:امام صادق علیه السّلام را دیدم که وقتی می خواست از خانه بیرون رود در آستانۀ در لبانش تکان می خورد.عرض کردم:من شما را دیدم که وقتی بیرون می آمدید لبانتان تکان می خورد.آیا چیزی می فرمودید؟

امام علیه السّلام فرمود:بله.انسان هنگامی که از خانه اش بیرون می آید،وقتی می خواهد از در بیرون آید سه بار بگوید:«اللّه اکبر به یاری خدا بیرون می روم و به یاری او بازمی گردم و بر او توکّل می کنم».

«خدایا!به روی من دری از خیر بگشا و سرانجامم را خیر بگردان و از بدی هر جنبنده ای که اختیارش در دست توست نگاه دار.که پروردگار من بر راه راست

ص :4١١

علی صراط مستقیم»لم یزل فی ضمان اللّه عزّ و جلّ حتّی یردّه اللّه إلی المکان الّذی کان فیه.

محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبی أیّوب،عن أبی حمزه مثله.

[٣٣٢٢]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن مالک بن عطیّه،عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

أتیت باب علیّ بن الحسین علیه السّلام فوافقته حین خرج من الباب فقال:بسم اللّه آمنت باللّه و توکّلت علی اللّه.ثمّ قال:یا أبا حمزه،إنّ العبد إذا خرج من منزله عرض له الشّیطان،فإذا قال:بسم اللّه،قال الملکان:کفیت؛فإذا قال:آمنت باللّه، قالا:هدیت؛فإذا قال:توکّلت علی اللّه،قالا:وقیت،فیتنحّی الشّیطان فیقول بعضهم لبعض:کیف لنا بمن هدی و کفی و وقی؟قال:ثمّ قال:اللّهمّ إنّ عرضی لک الیوم.ثمّ قال:یا أبا حمزه،إن ترکت النّاس لم یترکوک و إن رفضتهم لم یرفضوک،قلت:فما أصنع؟قال:أعطهم[من]عرضک لیوم فقرک و فاقتک.

[٣٣٢٣]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عثمان بن عیسی،عن أبی حمزه قال:

استأذنت علی أبی جعفر علیه السّلام،فخرج إلیّ و شفتاه تتحرّکان،فقلت له:فقال:أ فطنت لذلک یا ثمالیّ؟قلت:نعم جعلت فداک،قال:إنّی و اللّه تکلّمت بکلام ما تکلّم به أحد قطّ إلاّ کفاه اللّه ما أهمّه من أمر دنیاه و آخرته.قال:قلت له:أخبرنی به،قال:نعم من قال حین یخرج من منزله:«بسم اللّه حسبی اللّه توکّلت علی اللّه،اللّهمّ إنّی أسألک خیر أموری کلّها و أعوذ بک من خزی الدّنیا و عذاب الآخره»کفاه اللّه ما أهمّه من أمر دنیاه و آخرته.

ص :4١٢

قرار دارد.تا پیوسته در ضمانت و حفاظت خداوند باشد و خدا او را به جایی که در آن بود،بازگرداند.

این حدیث با سلسله راویان دیگری نیز روایت شده است.

[٣٣٢٢]٢-ابو حمزۀ ثمالی گفته است،به در خانۀ امام سجاد علیه السّلام آمدم و هنگامی که آن حضرت از خانه بیرون آمد با ایشان روبه رو شدم.حضرت فرمود:به نام خدا،به خدا ایمان آوردم و بر خدا توکل کردم.سپس فرمود:ای ابو حمزه.بنده هنگامی که از خانه بیرون می آید شیطان بر او آشکار می شود که چون بگوید به نام خدا.دو فرشتۀ مأمور او می گویند:کفایت شدی و هنگامی که بگوید:به خدا ایمان آوردم.می گویند:هدایت شدی و هنگامی که بگوید:بر خدا توکل کردم.آن دو می گویند:تو حفظ شدی.آن گاه شیطان از او دور می شود.و یکی به دیگری می گوید:ما به کسی که کفایت شده و هدایت گردیده و در امان است چه راهی داریم؟راوی گوید:سپس امام علیه السّلام فرمود:خدایا!امروز آبروی من برای تو است.

سپس فرمودند:ای ابا حمزه اگر مردم را رها کنی تو را رها نخواهند کرد و اگر دست از آنان برداری آنان دست از تو برنخواهند داشت.گفتم پس من چه کار کنم؟امام علیه السّلام فرمود:از آبروی خود به آنها بده و آن را ذخیرۀ روز فقر و نیازمندی خود ساز.

[٣٣٢٣]٣-ابو حمزه گفته است:از امام باقر علیه السّلام اجازه ورود خواستم امام علیه السّلام دم در آمد در حالی که دو لبش حرکت می کرد در این باره از ایشان پرسیدم، فرمودند:آیا آن را فهمیدی ثمالی؟من عرض کردم:بله فدایت شوم.امام علیه السّلام فرمودند:به خدا سوگند من کلماتی را به زبان آوردم که هیچ کس هرگز آن ها را نگفته جز آنکه خداوند امور مهم دنیا و آخرت او را کفایت کرده است.من عرض کردم:آن کلمات را به من بگویید.امام علیه السّلام فرمود:بله.هرکس در هنگام بیرون آمدن از خانه بگوید:«به نام خدا!خدا مرا بس است من بر او توکّل کردم.خداوندا من برای همه کارهایم خیر را از تو می خواهم و از خواری دنیا و کیفر آخرت به تو پناه می برم»خداوند امور مهم دنیا و آخرت او را کفایت می کند.

ص :4١٣

[٣٣٢4]4-عنه،عن علیّ بن الحکم،عن عاصم بن حمید،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من قال حین یخرج من باب داره:«أعوذ بما عاذت به ملائکه اللّه من شرّ هذا الیوم الجدید الّذی إذا غابت شمسه لم تعد من شرّ نفسی و من شرّ غیری و من شرّ الشّیاطین و من شرّ من نصب لأولیاء اللّه و من شرّ الجنّ و الإنس و من شرّ السّباع و الهوامّ و من شرّ رکوب المحارم کلّها،أجیر نفسی باللّه من کلّ شرّ»غفر اللّه له و تاب علیه و کفاه الهمّ و حجزه عن السّوء و عصمه من الشّرّ.

[٣٣٢5]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن معاویه بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا خرجت من منزلک فقل:«بسم اللّه توکّلت علی اللّه،لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه،اللّهمّ إنّی أسألک خیر ما خرجت له،و أعوذ بک من شرّ ما خرجت له اللّهمّ أوسع علیّ من فضلک و أتمم علیّ نعمتک و استعملنی فی طاعتک و اجعل رغبتی فیما عندک و توفّنی علی ملّتک و ملّه رسولک صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٣٣٢6]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن علیّ،عن عبد الرّحمن بن أبی هاشم،عن أبی خدیجه قال:

کان أبو عبد اللّه علیه السّلام إذا خرج یقول:«اللّهمّ بک خرجت و لک أسلمت و بک آمنت و علیک توکّلت،اللّهمّ بارک لی فی یومی هذا و ارزقنی فوزه و فتحه و نصره و طهوره و هداه و برکته و اصرف عنّی شرّه و شرّ ما فیه،بسم اللّه و باللّه و اللّه أکبر و الحمد للّه ربّ العالمین،اللّهمّ إنّی قد خرجت فبارک لی فی خروجی و انفعنی به»قال:و إذا دخل فی منزله قال ذلک.

ص :4١4

[٣٣٢4]4-ابو بصیر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس هنگامی که از خانه اش بیرون می آید بگوید:«از شرّ این روز جدید که هرگاه خورشیدش پنهان شود بازنگردد و از شرّ و بدی خودم و غیر خودم و شیاطین و هرکس که به جنگ دوستان خدا برخاسته است و از شرّ جنّ و انس و درنده و خزنده و از شرّ انجام هر حرامی پناه می برم به آن چه فرشتگان خدا به آن پناه برده اند و جانم را از هر بدی در پناه خدا قرار می دهم».خداوند او را می بخشد و توبه اش را می پذیرد و امور مهم او را کفایت کرده،از بدی بازمی دارد و از شرّ نگاه می دارد.

[٣٣٢5]5-معاویۀ عمّار روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگامی که از خانه ات بیرون می آیی بگو:«به نام خدا،بر خدا توکل کردم که هیچ نیرو و توانایی جز به سبب او نیست.خدایا!من از تو می خواهم که آنچه را برای آن خانه بیرون آمده ام نیک گردانی و از بدی آن چه برای آن از خانه بیرون آمده ام به تو پناه می برم.خداوندا از فضل خود بر من گشایش عطا فرما و نعمت خود را بر من کامل بگردان و مرا در راه بندگی خود بگمار و خواسته ام را چیزی قراربده که در نزد تو است و مرا بر آیین خودت و آیین فرستاده ات بمیران.

[٣٣٢6]6-ابو خدیجه گفته است:امام صادق علیه السّلام هنگامی که از خانه بیرون می آمد می فرمود:خدایا به یاری تو بیرون آمدم و برای تو اسلام آورده،به یاری تو ایمان آورده بر تو توکّل کردم،خدایا!امروزم را برای من پربرکت قرارده و پیروزی و گشایش و یاری و پاکی و هدایت و برکت آن را روزی ام کن و بدی این روز و هر آن چه را در آن است از من برگردان.به نام خدا و به یاری او.خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود و ستایش مخصوص او است که پروردگار جهانیان است.خدایا من از خانه بیرون آمدم پس بیرون آمدنم را پربرکت قرارده و مرا از آن بهره مندساز راوی گفته است:و هنگامی که به منزل می رفت نیز همین کلمات را بر زبان جاری می کرد.

ص :4١5

[٣٣٢4]4-ابو بصیر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس هنگامی که از خانه اش بیرون می آید بگوید:«از شرّ این روز جدید که هرگاه خورشیدش پنهان شود بازنگردد و از شرّ و بدی خودم و غیر خودم و شیاطین و هرکس که به جنگ دوستان خدا برخاسته است و از شرّ جنّ و انس و درنده و خزنده و از شرّ انجام هر حرامی پناه می برم به آن چه فرشتگان خدا به آن پناه برده اند و جانم را از هر بدی در پناه خدا قرار می دهم».خداوند او را می بخشد و توبه اش را می پذیرد و امور مهم او را کفایت کرده،از بدی بازمی دارد و از شرّ نگاه می دارد.

[٣٣٢5]5-معاویۀ عمّار روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگامی که از خانه ات بیرون می آیی بگو:«به نام خدا،بر خدا توکل کردم که هیچ نیرو و توانایی جز به سبب او نیست.خدایا!من از تو می خواهم که آنچه را برای آن خانه بیرون آمده ام نیک گردانی و از بدی آن چه برای آن از خانه بیرون آمده ام به تو پناه می برم.خداوندا از فضل خود بر من گشایش عطا فرما و نعمت خود را بر من کامل بگردان و مرا در راه بندگی خود بگمار و خواسته ام را چیزی قراربده که در نزد تو است و مرا بر آیین خودت و آیین فرستاده ات بمیران.

[٣٣٢6]6-ابو خدیجه گفته است:امام صادق علیه السّلام هنگامی که از خانه بیرون می آمد می فرمود:خدایا به یاری تو بیرون آمدم و برای تو اسلام آورده،به یاری تو ایمان آورده بر تو توکّل کردم،خدایا!امروزم را برای من پربرکت قرارده و پیروزی و گشایش و یاری و پاکی و هدایت و برکت آن را روزی ام کن و بدی این روز و هر آن چه را در آن است از من برگردان.به نام خدا و به یاری او.خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود و ستایش مخصوص او است که پروردگار جهانیان است.خدایا من از خانه بیرون آمدم پس بیرون آمدنم را پربرکت قرارده و مرا از آن بهره مندساز راوی گفته است:و هنگامی که به منزل می رفت نیز همین کلمات را بر زبان جاری می کرد.

ص :4١5

[٣٣٢4]4-ابو بصیر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس هنگامی که از خانه اش بیرون می آید بگوید:«از شرّ این روز جدید که هرگاه خورشیدش پنهان شود بازنگردد و از شرّ و بدی خودم و غیر خودم و شیاطین و هرکس که به جنگ دوستان خدا برخاسته است و از شرّ جنّ و انس و درنده و خزنده و از شرّ انجام هر حرامی پناه می برم به آن چه فرشتگان خدا به آن پناه برده اند و جانم را از هر بدی در پناه خدا قرار می دهم».خداوند او را می بخشد و توبه اش را می پذیرد و امور مهم او را کفایت کرده،از بدی بازمی دارد و از شرّ نگاه می دارد.

[٣٣٢5]5-معاویۀ عمّار روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگامی که از خانه ات بیرون می آیی بگو:«به نام خدا،بر خدا توکل کردم که هیچ نیرو و توانایی جز به سبب او نیست.خدایا!من از تو می خواهم که آنچه را برای آن خانه بیرون آمده ام نیک گردانی و از بدی آن چه برای آن از خانه بیرون آمده ام به تو پناه می برم.خداوندا از فضل خود بر من گشایش عطا فرما و نعمت خود را بر من کامل بگردان و مرا در راه بندگی خود بگمار و خواسته ام را چیزی قراربده که در نزد تو است و مرا بر آیین خودت و آیین فرستاده ات بمیران.

[٣٣٢6]6-ابو خدیجه گفته است:امام صادق علیه السّلام هنگامی که از خانه بیرون می آمد می فرمود:خدایا به یاری تو بیرون آمدم و برای تو اسلام آورده،به یاری تو ایمان آورده بر تو توکّل کردم،خدایا!امروزم را برای من پربرکت قرارده و پیروزی و گشایش و یاری و پاکی و هدایت و برکت آن را روزی ام کن و بدی این روز و هر آن چه را در آن است از من برگردان.به نام خدا و به یاری او.خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود و ستایش مخصوص او است که پروردگار جهانیان است.خدایا من از خانه بیرون آمدم پس بیرون آمدنم را پربرکت قرارده و مرا از آن بهره مندساز راوی گفته است:و هنگامی که به منزل می رفت نیز همین کلمات را بر زبان جاری می کرد.

ص :4١5

[٣٣٢4]4-ابو بصیر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس هنگامی که از خانه اش بیرون می آید بگوید:«از شرّ این روز جدید که هرگاه خورشیدش پنهان شود بازنگردد و از شرّ و بدی خودم و غیر خودم و شیاطین و هرکس که به جنگ دوستان خدا برخاسته است و از شرّ جنّ و انس و درنده و خزنده و از شرّ انجام هر حرامی پناه می برم به آن چه فرشتگان خدا به آن پناه برده اند و جانم را از هر بدی در پناه خدا قرار می دهم».خداوند او را می بخشد و توبه اش را می پذیرد و امور مهم او را کفایت کرده،از بدی بازمی دارد و از شرّ نگاه می دارد.

[٣٣٢5]5-معاویۀ عمّار روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگامی که از خانه ات بیرون می آیی بگو:«به نام خدا،بر خدا توکل کردم که هیچ نیرو و توانایی جز به سبب او نیست.خدایا!من از تو می خواهم که آنچه را برای آن خانه بیرون آمده ام نیک گردانی و از بدی آن چه برای آن از خانه بیرون آمده ام به تو پناه می برم.خداوندا از فضل خود بر من گشایش عطا فرما و نعمت خود را بر من کامل بگردان و مرا در راه بندگی خود بگمار و خواسته ام را چیزی قراربده که در نزد تو است و مرا بر آیین خودت و آیین فرستاده ات بمیران.

[٣٣٢6]6-ابو خدیجه گفته است:امام صادق علیه السّلام هنگامی که از خانه بیرون می آمد می فرمود:خدایا به یاری تو بیرون آمدم و برای تو اسلام آورده،به یاری تو ایمان آورده بر تو توکّل کردم،خدایا!امروزم را برای من پربرکت قرارده و پیروزی و گشایش و یاری و پاکی و هدایت و برکت آن را روزی ام کن و بدی این روز و هر آن چه را در آن است از من برگردان.به نام خدا و به یاری او.خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود و ستایش مخصوص او است که پروردگار جهانیان است.خدایا من از خانه بیرون آمدم پس بیرون آمدنم را پربرکت قرارده و مرا از آن بهره مندساز راوی گفته است:و هنگامی که به منزل می رفت نیز همین کلمات را بر زبان جاری می کرد.

ص :4١5

صبّاح الحذّاء،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

یا صبّاح،لو کان الرّجل منکم إذا أراد سفرا قام علی باب داره تلقاء وجهه الّذی یتوجّه له فقرأ الحمد أمامه و عن یمینه و عن شماله و المعوّذتین أمامه و عن یمینه و عن شماله و قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ أمامه و عن یمینه و عن شماله و آیه الکرسیّ أمامه و عن یمینه و عن شماله ثمّ قال:«اللّهمّ احفظنی و احفظ ما معی و سلّمنی و سلّم ما معی و بلّغنی و بلّغ ما معی ببلاغک الحسن الجمیل»لحفظه اللّه و حفظ ما معه و سلّمه و سلّم ما معه و بلّغه و بلّغ ما معه،أما رأیت الرّجل یحفظ و لا یحفظ ما معه و یبلغ و لا یبلغ ما معه و یسلم و لا یسلم ما معه.

[٣٣٣٢]١٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن الحسن بن الجهم،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

إذا خرجت من منزلک فی سفر أو حضر فقل:«بسم اللّه آمنت باللّه،توکّلت علی اللّه ما شاء اللّه لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه»فتلقّاه الشّیاطین فتنصرف و تضرب الملائکه وجوهها و تقول:ما سبیلکم علیه و قد سمّی اللّه و آمن به و توکّل علیه و قال:ما شاء اللّه لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه.

باب الدّعاء قبل الصّلاه

[٣٣٣٣]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن النّعمان،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:من قال هذا القول کان مع محمّد و آل محمّد إذا قام قبل أن یستفتح الصّلاه:«اللّهمّ إنّی أتوجّه إلیک بمحمّد و آل محمّد و أقدّمهم بین یدی صلاتی و أتقرّب بهم إلیک فاجعلنی بهم وجیها فی الدّنیا

ص :4١٨

و الآخره و من المقرّبین؛مننت علیّ بمعرفتهم فاختم لی بطاعتهم و معرفتهم و ولایتهم فإنّها السّعاده و اختم لی بها فإنّک علی کلّ شیء قدیر»ثمّ تصلّی،فإذا انصرفت قلت:«اللّهمّ اجعلنی مع محمّد و آل محمّد فی کلّ عافیه و بلاء و اجعلنی مع محمّد و آل محمّد فی کلّ مثوی و منقلب،اللّهمّ اجعل محیای محیاهم و مماتی مماتهم و اجعلنی معهم فی المواطن کلّها و لا تفرّق بینی و بینهم إنّک علی کلّ شیء قدیر».

[٣٣٣4]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن بعض أصحابنا،رفعه قال:

تقول قبل دخولک فی الصّلاه:«اللّهمّ إنّی أقدّم محمّدا نبیّک صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بین یدی حاجتی و أتوجّه به[إلیک]فی طلبتی فاجعلنی بهم وجیها فی الدّنیا و الآخره و من المقرّبین،اللّهمّ اجعل صلاتی بهم متقبّله و ذنبی بهم مغفورا و دعائی بهم مستجابا یا أرحم الرّاحمین».

[٣٣٣5]٣-عنه،عن أبیه،عن عبد اللّه بن القاسم،عن صفوان الجمّال قال:

شهدت أبا عبد اللّه علیه السّلام و استقبل القبله قبل التّکبیر و قال:اللّهمّ لا تؤیسنی من روحک و لا تقنّطنی من رحمتک و لا تؤمنّی مکرک فإنّه لا یأمن مکر اللّه إلاّ القوم الخاسرون.قلت:جعلت فداک ما سمعت بهذا من أحد قبلک،فقال:إنّ من أکبر الکبائر عند اللّه الیأس من روح اللّه و القنوط من رحمه اللّه و الأمن من مکر اللّه.

باب الدّعاء فی أدبار الصّلوات

[٣٣٣6]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أبی عبد اللّه البرقیّ،عن عیسی بن عبد اللّه القمّیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :4٢٠

و از نزدیکان بارگاهت قرارده.که تو با دادن شناخت آنان،بر من منّت نهادی پس سرانجامم را بندگی و شناخت و ولایتشان قرارده که سعادت حقیقی آن است و مرا این گونه به سرانجام برسان؛زیرا تو بر هرکاری توانایی.

سپس نماز می خوانی و هنگامی که نمازت به پایان رسید می گویی:«خداوندا! در هر سلامت و گرفتاری و در هر اقامت و دگرگونی ای مرا با محمّد و خاندان او قرار بده.خدایا زندگی مرا زندگی ایشان و مرگ مرا مرگ آنان قرارده.مرا در همه جا با آنان قرار بده و میان من و ایشان جدایی نیافکن.که تو بر هر کاری توانایی.

[٣٣٣4]٢-یکی از اصحاب حدیثی روایت کرده که امام معصوم علیه السّلام فرمودند:

پیش از وارد شدن به نماز بگو:خداوندا!من محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-پیامبرت را پیشاپیش حاجتم قرار داده،برای خواسته ام به وسیلۀ او به تو رو آوردم پس مرا به وسیلۀ آنان در دنیا و آخرت آبرومند ساخته،از نزدیکان درگاهت قرارده.خداوندا نمازم را به خاطر آنان بپذیر و گناهم را بیامرز و خواسته ام را برآور ای مهربان ترین مهربانان.

[٣٣٣5]٣-صفوان جمّال گفته است:در محضر امام صادق علیه السّلام بودم و ایشان پیش از تکبیره الاحرام رو به قبله ایستاد و گفت:«خدایا مرا از رحمت خودت ناامید نکن و از مکرت آسوده خاطر مکن؛زیرا هیچ کس جز گروه زیان کاران از مکر خدا آسوده خاطر نمی گردند.من عرض کردم:فدایت شوم.چنین سخنانی را پیش از شما از کسی نشنیده بودم.امام علیه السّلام فرمودند:یکی از بزرگ ترین گناهان کبیره در نزد خدا ناامیدی از رحمت و بخشایش خدا و آسوده خاطر بودن از مکر او است.

دعای پس از نمازها

[٣٣٣6]١-عیسی بن عبد اللّه قمی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان

ص :4٢١

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول إذا فرغ من الزّوال:«اللّهمّ إنّی أتقرّب إلیک بجودک و کرمک و أتقرّب إلیک بمحمّد عبدک و رسولک و أتقرّب إلیک بملائکتک المقرّبین و أنبیائک المرسلین و بک،اللّهمّ أنت الغنیّ عنّی و بی الفاقه إلیک،أنت الغنیّ و أنا الفقیر إلیک،أقلتنی عثرتی و سترت علیّ ذنوبی فاقض لی الیوم حاجتی و لا تعذّبنی بقبیح ما تعلم منّی،بل عفوک و جودک یسعنی»قال:ثمّ یخرّ ساجدا و یقول:«یا أهل التّقوی و یا أهل المغفره یا برّ یا رحیم،أنت أبرّ بی من أبی و أمّی و من جمیع الخلائق اقبلنی بقضاء حاجتی مجابا دعائی مرحوما صوتی قد کشفت أنواع البلایا عنّی».

[٣٣٣٧]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان،جمیعا عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن الصّبّاح بن سیابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قال إذا صلّی المغرب ثلاث مرّات:«الحمد للّه الّذی یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء غیره»أعطی خیرا کثیرا.

[٣٣٣٨]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،رفعه قال:

یقول بعد العشاءین:«اللّهمّ بیدک مقادیر اللّیل و النّهار و مقادیر الدّنیا و الآخره و مقادیر الموت و الحیاه و مقادیر الشّمس و القمر و مقادیر النّصر و الخذلان و مقادیر الغنی و الفقر،اللّهمّ بارک لی فی دینی و دنیای و فی جسدی و أهلی و ولدی،اللّهمّ ادرأ عنّی شرّ فسقه العرب و العجم و الجنّ و الإنس و اجعل منقلبی إلی خیر دائم و نعیم لا یزول».

[٣٣٣٩]4-عنه،عن بعض أصحابه،رفعه قال:

من قال بعد کلّ صلاه و هو آخذ بلحیته بیده الیمنی:«یا ذا الجلال و الإکرام

ص :4٢٢

-درود خدا بر او-هنگامی که از نماز ظهر فارغ می شد می فرمود:«خداوندا من به وسیلۀ بخشش و بزرگواری ات به تو نزدیکی می جویم و به واسطۀ محمّد،بنده و فرستاده ات[درود خدا بر او و بر خاندانش]و به وسیلۀ فرشتگان مخصوص درگاه و پیامبران فرستاده ات و به واسطۀ خودت به تو نزدیکی می جویم.

خداوندا تو به من نیازی نداری و من به تو نیازمندم.تو بی نیازی و من به تو نیازمندم.خدایا تو از لغزش های من درگذشتی و گناهانم را پوشاندی پس امروز خواستۀ مرا برآور و برای زشتی هایی که از من می دانی مرا کیفر نده بلکه با گذشت و بخشش ات مرا فراگیر»و سپس به سجده می افتاد و می فرمود:ای اهل تقوا و ای اهل آمرزش.ای نیکو و ای مهربان.تو از پدر و مادر و همۀ افراد به من نیک تری.با برآورده ساختن خواسته ام و اجابت دعایم و مورد پذیرش قرار گرفتن ندایم به من روکن.که تو انواع بلاها را از من برطرف ساخته ای.

[٣٣٣٧]٢-صبّاح سیابه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس وقتی نماز مغرب را گذارد،سه بار بگوید:«سپاس مخصوص خدایی است که هرچه بخواهد انجام می دهد و غیر او هرچه بخواهد نمی تواند انجام دهد».خیر فراوانی به او عطا می شود.

[٣٣٣٨]٣-محمّد خالد در حدیثی بی سند روایت کرده که معصوم علیه السّلام فرمودند:

پس از نماز مغرب و عشاء بگویید:«خداوندا اندازۀ شب و روز و اندازۀ دنیا و آخرت و اندازۀ مرگ و زندگی و اندازۀ خورشید و ماه و اندازۀ پیروزی و شکست و اندازۀ توانگری و فقر به دست تو است.خداوندا به دین و دنیایم و به تن و خانواده و فرزندانم برکت ده.خدایا بدی بدکاران عرب و عجم و جنّ و انس را از من دور گردان و بازگشت مرا به خیری همیشگی و نعمت هایی فناناپذیر قرارده.

[٣٣٣٩]4-یکی از اصحاب حدیثی روایت کرده که معصوم علیه السّلام فرمودند:هر

ص :4٢٣

ارحمنی من النّار»ثلاث مرّات و یده الیسری مرفوعه و بطنها إلی ما یلی السّماء ثمّ یقول:«أجرنی من العذاب الألیم»[ثلاث مرّات]ثمّ یؤخّر یده عن لحیته ثمّ یرفع یده و یجعل بطنها ممّا یلی السّماء ثمّ یقول:«یا عزیز یا کریم یا رحمان یا رحیم»و یقلب یدیه و یجعل بطونهما ممّا یلی السّماء ثمّ یقول «أجرنی من العذاب[الألیم]ثلاث مرّات صلّ علی محمّد و آل محمّد و الملائکه و الرّوح»غفر له و رضی عنه و وصل بالاستغفار له حتّی یموت جمیع الخلائق إلاّ الثّقلین الجنّ و الإنس.و قال:إذا فرغت من تشهّدک فارفع یدیک و قل:«اللّهمّ اغفر لی مغفره عزما جزما لا تغادر ذنبا و لا أرتکب بعدها محرّما أبدا و عافنی معافاه لا بلوی بعدها أبدا و اهدنی هدی لا أضلّ بعده أبدا و انفعنی یا ربّ بما علّمتنی و اجعله لی و لا تجعله علیّ و ارزقنی کفافا و رضّنی به یا ربّاه و تب علیّ یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا رحمان یا رحمان یا رحمان یا رحیم یا رحیم یا رحیم،ارحمنی من النّار ذات السّعیر و ابسط علیّ من سعه رزقک و اهدنی لما اختلف فیه من الحقّ بإذنک و اعصمنی من الشّیطان الرّجیم و أبلغ محمّدا صلّی اللّه علیه و آله عنّی تحیّه کثیره و سلاما و اهدنی بهداک و أغننی بغناک و اجعلنی من أولیائک المخلصین و صلّی اللّه علی محمّد و آل محمّد آمین»،قال:من قال هذا بعد کلّ صلاه ردّ اللّه علیه روحه فی قبره و کان حیّا مرزوقا ناعما مسرورا إلی یوم القیامه.

[٣٣4٠]5-عنه عن بعض أصحابه،رفعه قال:

تقول بعد الفجر«اللّهمّ لک الحمد حمدا خالدا مع خلودک و لک الحمد حمدا لا منتهی له دون رضاک و لک الحمد حمدا لا أمد له دون مشیّتک و لک الحمد حمدا لا جزاء لقائله إلاّ رضاک،اللّهمّ لک الحمد و إلیک المشتکی و أنت

ص :4٢4

کس پس از هرنمازی در حالی که دست چپ خود را بلند کرده و کف دستش را به سوی آسمان گرفته است ریش خود را در دست راست گیرد و سه بار بگوید:

«ای صاحب شکوه و کرامت گری مرا از آتش نجات بده»و سه بار بگوید:«مرا از عذاب دردناک پناه ده».سپس دستش را از ریشش بردارد و به سوی آسمان بلند کند و کف آن را به سوی آسمان قرار داده،بگوید:«ای شکست ناپذیر،ای بخشنده،ای رحمتگر،ای مهربان»و هر دو دست را برگرداند و آن گاه کف آنها را به سوی آسمان بلند کرده،سه بار بگوید:«مرا از عذاب دردناک پناه بده،و بر محمّد و خاندان او و فرشتگان و روح درود فرست»آمرزیده می شود و مورد رضایت قرار می گیرد.و تا زمانی که همۀ آفریدگان از جن و انس بمیرند برای او آمرزش خواهی می شود و فرمودند:هنگامی که تشهّدت به پایان رسید دو دست خود را بلند کن و بگو:«خداوندا!مرا به طور حتم بیامرز تا گناهی نماند و من پس از آن هرگز به حرام نیفتم و سلامت و عافیتی به من عطا فرما که هرگز پس از آن بلاء و مصیبتی نباشد و هدایتی را شامل حال من کن که پس از آن هرگز گمراه نگردم.پروردگارا مرا به سبب آنچه آموختی سود بخش و آن را به نفع من و نه به زیانم قرارده و به اندازۀ کفاف روزی ام کن و به آن خرسندم گردان ای پروردگار من و توبه مرا بپذیر ای خدا ای خدا ای خدا ای رحمتگر،ای رحمتگر،ای رحمتگر،ای مهربان،ای مهربان،ای مهربان مرا از آتش شعله ور نجات ده و از گستردگی روزی ات به من ارزانی کن.و دربارۀ آنچه به اذن تو مورد اختلاف است مرا هدایت کن و از شیطان رانده شده نگاه دار و از من به محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم درود و سلام فراوان بفرست.مرا به هدایت ات،هدایت کن،با بی نیازی ات بی نیاز ساز و از دوستان خالص شده ات قرارده و بر محمد و خاندان او درود فرست آمین».

امام علیه السّلام فرمودند:هرکس پس از هر نمازی چنین بگوید خداوند روحش را در قبر به وی برگرداند و تا روز قیامت زنده و روزی خور و در نعمت و شادی باشد.

[٣٣4٠]5-یکی از اصحاب حدیثی روایت کرده که معصوم علیه السّلام فرمودند:پس از سپیدۀ صبح بگو:«خداوندا!سپاس برای تو است،سپاسی جاودان با جاودانگی تو و سپاس برای تو است سپاسی که بی رضای تو پایانی ندارد و سپاس برای تو است،سپاس که بی خواست تو تمامی نمی پذیرد و سپاس برای تو است سپاسی که گوینده اش پاداشی جز رضای تو ندارد خداوندا سپاس مخصوص

ص :4٢5

المستعان؛اللّهمّ لک الحمد کما أنت أهله،الحمد للّه بمحامده کلّها علی نعمائه کلّها حتّی ینتهی الحمد إلی حیث ما یحبّ ربّی و یرضی».و تقول بعد الفجر قبل أن تتکلّم:«الحمد للّه ملء المیزان و منتهی الرّضا و زنه العرش»و سبحان اللّه ملء المیزان و منتهی الرّضا و زنه العرش و اللّه أکبر ملء المیزان و منتهی الرّضا و زنه العرش و لا إله إلاّ اللّه ملء المیزان و منتهی الرّضا و زنه العرش تعید ذلک أربع مرّات ثمّ تقول:«[اللّهمّ]أسألک مسأله العبد الذّلیل أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تغفر لنا ذنوبنا و تقضی لنا حوائجنا فی الدّنیا و الآخره فی یسر منک و عافیه».

[٣٣4١]6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن بعض أصحابه،عن محمّد بن الفرج قال:

کتب إلیّ أبو جعفر ابن الرّضا علیه السّلام بهذا الدّعاء و علّمنیه و قال:من قال فی دبر صلاه الفجر لم یلتمس حاجه إلاّ تیسّرت له و کفاه اللّه ما أهمّه:«بسم اللّه و باللّه و صلّی اللّه علی محمّد و آله وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ* فَوَقٰاهُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِ مٰا مَکَرُوا لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّٰالِمِینَ* فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ نَجَّیْنٰاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذٰلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ حَسْبُنَا اللّٰهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ* فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللّٰهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ ما شاء اللّه لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه[العلیّ العظیم]ما شاء اللّه لا ما شاء النّاس،ما شاء اللّه و إن کره النّاس،حسبی الرّبّ من المربوبین،حسبی الخالق من المخلوقین،حسبی الرّازق من المرزوقین،حسبی الّذی لم یزل حسبی منذ قطّ حسبی اللّه الّذی لا إله إلاّ هو علیه توکّلت و هو ربّ العرش العظیم.و قال:إذا انصرفت من صلاه مکتوبه فقل:«رضیت باللّه ربّا و بمحمّد نبیّا و بالإسلام دینا و بالقرآن کتابا

ص :4٢6

تو است،شکایت به بارگاه تو آورده می شود و تویی یاور ما.خدایا سپاس مخصوص تو است چنان که تو سزاوار آن هستی.

سپاس با همۀ گونه های سپاسش در برابر همۀ نعمت هایش از آن خداست تا بدان جا که پروردگارم دوست می دارد و راضی می شود»و پس از سپیدۀ صبح پیش از آن که سخن بگویی بگو:«سپاس مخصوص خداست به مقدار میزان و پایان رضایت و سنگینی عرش و خدا پاک است به اندازۀ میزان و پایان رضایت و سنگینی عرش و خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود به اندازۀ میزان و پایان رضایت و سنگینی عرش و هیچ معبودی جز خدا نیست به اندازۀ میزان و پایان رضایت و سنگینی عرش»و چهار بار باز گفته،سپس می گویی:[خداوندا]از تو چون بنده ای خوار،می خواهم که بر محمد و خاندان او درود فرستی و گناهان ما را بیامرزی و خواسته های ما در دنیا و آخرت را در آسانی و سلامتی برآورده سازی».

[٣٣4١]6-محمّد فرج گفته است:امام جواد علیه السّلام این دعا را برای من نوشت و آن را به من آموخته،فرمود:هرکس به دنبال نماز صبح این دعا را بخواند چیزی از خدا نمی طلبد جز آنکه برایش میسّر می گردد و خداوند امور مهم او را کفایت می کند:«به نام خدا و به یاری او و درود خداوند بر محمد و خاندان او.و من امورم را به خدا واگذار می کنم که خداوند بر بندگانش بینا است.و خداوند او را از بدکرداری های نیرنگ بازان حفظ کرد که هیچ معبودی جز تو نیست ای خدای پاک و من از ستم کاران بودم.

پس ما او را پاسخ گفتیم و از اندوه نجات بخشیدیم و ما این گونۀ مؤمنان را رهایی می بخشیم.خداوند برای ما کافی است و او بهترین کارگزار است.

پس با نعمت و احسان خدا بازگشتند و هیچ بدی به آنها نرسید که هرچه، خدا بخواهد.و هیچ نیرو و توانایی ای جز به سبب خداوند[بلند مرتبه و بزرگ]نیست.هرچه خدا بخواهد نه آن چه مردم می خواهند.هرچه خدا بخواهد اگرچه مردم دوست نداشته باشند.پروردگار،مرا از پرورش یافتگان کفایت می کند.آفریننده مرا از آفریدگان کفایت می کند.روزی دهنده مرا از روزی خواران کفایت می کند.مرا بس است آن که پیوسته مرا بس خواهد بود.

مرا بس است.خداوندی که هیچ معبودی جز او نیست.بر او توکل کردم و او پروردگار عرش بزرگ است».و فرمودند:هنگامی که نماز واجبت را به پایان بردی بگو:«خشنود گشتم که خدا پروردگارم باشد و محمد پیامبرم و اسلام دینم

ص :4٢٧

و بفلان و فلان أئمّه،اللّهمّ ولیّک فلان فاحفظه من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله و من فوقه و من تحته و امدد له فی عمره و اجعله القائم بأمرک و المنتصر لدینک و أره ما یحبّ و ما تقرّ به عینه فی نفسه و ذرّیّته و فی أهله و ماله و فی شیعته و فی عدوّه و أرهم منه ما یحذرون و أره فیهم ما یحبّ و تقرّ به عینه و اشف صدرونا و صدور قوم مؤمنین».

قال:و کان النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول إذا فرغ من صلاته:«اللّهمّ اغفر لی ما قدّمت و ما أخّرت و ما أسررت و ما أعلنت و إسرافی علی نفسی و ما أنت أعلم به منّی.اللّهمّ أنت المقدّم و أنت المؤخّر لا إله إلاّ أنت بعلمک الغیب و بقدرتک علی الخلق أجمعین ما علمت الحیاه خیرا لی فأحینی و توفّنی إذا علمت الوفاه خیرا لی،اللّهمّ إنّی أسألک خشیتک فی السّرّ و العلانیه و کلمه الحقّ فی الغضب و الرّضا و القصد فی الفقر و الغنی و أسألک نعیما لا ینفد و قرّه عین لا ینقطع و أسألک الرّضا بالقضاء و برکه الموت بعد العیش و برد العیش بعد الموت و لذّه المنظر إلی وجهک و شوقا إلی رؤیتک و لقائک من غیر ضرّاء مضرّه و لا فتنه مضلّه.اللّهمّ زیّنّا بزینه الإیمان و اجعلنا هداه مهدیّین،اللّهمّ اهدنا فیمن هدیت،اللّهمّ إنّی أسألک عزیمه الرّشاد و الثّبات فی الأمر و الرّشد و أسألک شکر نعمتک و حسن عافیتک و أداء حقّک و أسألک یا ربّ قلبا سلیما و لسانا صادقا و أستغفرک لما تعلم و أسألک خیر ما تعلم و أعوذ بک من شرّ ما تعلم فإنّک تعلم و لا نعلم و أنت علاّم الغیوب».

[٣٣4٢]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حمّاد بن عثمان، عن سیف بن عمیره قال:

ص :4٢٨

و قرآن کتابم و فلان و فلان و...امامانم.خداوندا فلانی دوست تو است[و نام امام زمان را ببر]پس او را از مقابل و پشت سر و راست و چپ و از بالای سر و زیر پایش نگاه دار و عمرش را طولانی کرده،او را قیام کننده به فرمان خود و یاری کنندۀ دینت قرارده.و آن چه را که دوست دارد و روشنی چشم او است درباره خودش و فرزندانش و خانواده اش و اموالش و شیعیانش و دشمنانش به او بنما.و از او به دشمنانش چیزی بنما که بترسند و دربارۀ آنان به او چیزی را بنما که دوست دارد و روشنی چشم او است و سینه های ما و مردم با ایمان را شفا بده».

امام علیه السّلام فرمود:پیامبر هرگاه نمازش به پایان می رسید می فرمود:«خداوندا!آنچه کرده ام و آنچه را عقب انداخته ام و آنچه نهان یا آشکار کرده ام و زیاده روی بر نفسم و آنچه را تو بر آن از من آگاه تری بیامرز.خداوندا پیشین تویی و پسین هم، هیچ معبودی جز تو نیست،به حقّ علم پنهان و توانایی ات بر همۀ آفریدگان تا هر گاه که زندگی را برای من خیر دانستی مرا زنده بدار و چون دانستی مرگ برای من بهتر است مرا از دنیا ببر.خدایا از تو ترس تو در پنهان و آشکار،سخن حقّ در خشم و خشنودی و میانه روی در نیازمندی و بی نیازی می خواهم.از تو نعمتی می خواهم که پایان نپذیرد،روشنی چشمی که قطع نشود.از تو خرسندی به حکمت،برکت مرگ پس از زندگی،آرامش زندگی پس از مرگ و لذّت نگاه به رویت و شیفتگی دیدن و دیدارت بدون زیان و فتنه ای گمراه کننده می خواهم.

خدایا ما را به زینت ایمان آراسته کن،ما را هدایت گرانی هدایت شده قرارده.

خدایا ما را در گروه کسانی که هدایت کرده ای هدایت کن.خدایا نیک منشی قطعی در کارها و پایداری قطعی در هدایت را از تو می خواهم.شکرگذاری نعمت ها و سلامتی نیکو و ادای حقّت را از تو می خواهم.پروردگارا از تو قلبی سالم و زبانی راستگو می خواهم و برای چیزهایی که می دانی آمرزش می خواهم.از تو بهترین چیزی را که می دانی می خواهم و از بدی آنچه می دانی به تو پناه می برم که تو می دانی و ما نمی دانیم و تو به راستی دانندۀ پنهان ها هستی.

[٣٣4٢]٧-سیف عمیره از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که جبرئیل علیه السّلام نزد

ص :4٢٩

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:جاء جبرئیل علیه السّلام إلی یوسف و هو فی السّجن فقال له:یا یوسف،قل فی دبر کلّ صلاه:«اللّهمّ اجعل لی فرجا و مخرجا و ارزقنی من حیث أحتسب و من حیث لا أحتسب».

[٣٣4٣]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن عبد العزیز،عن بکر بن محمّد،عمّن رواه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قال هذه الکلمات عند کلّ صلاه مکتوبه حفظ فی نفسه و داره و ماله و ولده:أجیر نفسی و مالی و ولدی و أهلی و داری و کلّ ما هو منّی باللّه الواحد الأحد الصّمد الّذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد و أجیر نفسی و مالی و ولدی و کلّ ما هو منّی بربّ الفلق من شرّ ما خلق إلی آخرها و بربّ النّاس إلی آخرها و آیه الکرسیّ إلی آخرها.

[٣٣44]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن معاویه بن عمّار قال:

من قال فی دبر الفریضه:«یا من یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء أحد غیره» ثلاثا،ثمّ سأل أعطی ما سأل.

[٣٣45]١٠-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق،عن سعدان،عن سعید بن یسار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا صلّیت المغرب فأمرّ یدک علی جبهتک و قل:«بسم اللّه الّذی لا إله إلاّ هو عالم الغیب و الشّهاده الرّحمن الرّحیم،اللّهمّ أذهب عنّی الهمّ و[الغمّ]و الحزن»ثلاث مرّات.

[٣٣46]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد الجعفیّ، عن أبیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :4٣٠

یوسف علیه السّلام که در زندان بود آمد و به او گفت:ای یوسف پس از هر نمازی بگو:

خداوندا!برای من گشایش و تدبیری قرار بده و از آن جا که گمان می برم و گمان نمی برم به من روزی بخش.

[٣٣4٣]٨-مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس این کلمات را هنگام هر نماز واجبی بخواند جان و خانه اش و مال و فرزندانش محفوظ می ماند:«جان و مالم و فرزندان و خانواده و خانه ام و هرآنچه را از آن من است به خداوند یگانۀ یکتای بی نیازی که نه می زاید و نه زاییده می شود و هیچ همتایی ندارد می سپارم و جان و مالم و فرزندان و هرچه را از آن من است از شرّ آنچه آفریده است به پروردگار سپیده دم و(تا آخر سوره فلق)پناه می دهم و به پروردگارم مردم...(تا آخر سورۀ ناس)و به آیه الکرسی(تا آخر آیات).

[٣٣44]٩-از معاویۀ عمار روایت شده که هرکس پس از نماز واجب سه بار بگوید:«ای کسی که هرچه بخواهد انجام می دهد و غیر او هرچه بخواهد نمی تواند انجام دهد»و سپس بخواهد به او عطا می شود.

[٣٣45]١٠-سعید یسار روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگامی که نماز مغرب را گذاردی دست بر پیشانی ات بکش و سه بار بگو:«به نام خدایی که هیچ معبودی جز او نیست،دانای پنهان و آشکار است و رحمتگر و مهربان است.

خدایا غم و اندوه را از من دور گردان.

[٣٣46]١١-پدر محمد جعفی گفته است:من بسیار از چشم درد رنج می بردم پس

ص :4٣١

کنت کثیرا ما أشتکی عینی،فشکوت ذلک إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال:ألا أعلّمک دعاء لدنیاک و آخرتک و بلاغا لوجع عینیک؟قلت:بلی،قال:تقول فی دبر الفجر و دبر المغرب:«اللّهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد و آل محمّد علیک،صلّ علی محمّد و آل محمّد و اجعل النّور فی بصری و البصیره فی دینی و الیقین فی قلبی و الإخلاص فی عملی و السّلامه فی نفسی و السّعه فی رزقی و الشّکر لک أبدا ما أبقیتنی».

[٣٣4٧]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر قال:حدّثنی أبو جعفر الشّامیّ قال حدّثنی رجل بالشّام یقال له هلقام بن أبی هلقام قال:

أتیت أبا إبراهیم علیه السّلام فقلت له:جعلت فداک علّمنی دعاء جامعا للدّنیا و الآخره و أوجز،فقال:قل فی دبر الفجر إلی أن تطلع الشّمس:«سبحان اللّه العظیم و بحمده أستغفر اللّه و أسأله من فضله».قال هلقام:لقد کنت من أسوإ أهل بیتی حالا فما علمت حتّی أتانی میراث من قبل رجل ما ظننت أنّ بینی و بینه قرابه و إنّی الیوم لمن أیسر أهل بیتی و ما ذلک إلاّ بما علّمنی مولای العبد الصّالح علیه السّلام.

باب الدّعاء للرّزق

[٣٣4٨]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید،جمیعا عن القاسم بن عروه،عن أبی جمیله،عن معاویه بن عمّار قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام أن یعلّمنی دعاء للرّزق،فعلّمنی دعاء ما رأیت أجلب منه للرّزق قال:قل:«اللّهمّ ارزقنی من فضلک الواسع الحلال الطّیّب،رزقا

ص :4٣٢

شکایتش را نزد امام صادق علیه السّلام بردم.امام علیه السّلام فرمودند:آیا دعایی به تو نیاموزم که به درد دنیا و آخرتت بخورد و برای درد چشمت سودمند باشد؟من عرض کردم:چرا البتّه امام علیه السّلام فرمودند:پس از نماز صبح و نماز مغرب بگو:خداوندا! به حقّی که محمّد و خاندان او[علیهم السلام]بر تو دارند از تو می خواهم که به ایشان درود فرستی و در دیدگانم نور،در دینم فهم و بینایی،در قلبم یقین،در کارهایم اخلاص،در جانم سلامت،در روزی ام گشایش قرار دهی و سپاسی جاودانه برای تو وقتی مرا نگاه می داری.

[٣٣4٧]١٢-مردی شامی که هلقام ابو هلقام نام داشت گفت:نزد امام کاظم علیه السّلام رفتم و به او عرض کردم:فدایت شوم!دعایی به من بیاموز که جامع خواسته های دنیا و آخرت باشد و کوتاه باشد.امام علیه السّلام فرمودند:پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب بگو:پاک است خداوند بزرگ و سپاس بر او.از او آمرزش می خواهیم و از احسانش حاجات خود را می طلبم.هلقام گفت:من بد حال ترین مرد خاندانم بودم.آن گاه چیزی نگذشت که از مردی که گمان نمی کردم میان من و او خویشاوندی ای باشد ارثی به من رسید و امروز در میان خاندانم از همه توانگرترم و این جز به سبب دعایی که آقای من عبد صالح به من آموخت،نبود.

دعا برای روزی

[٣٣4٨]١-معاویۀ عمّار گفته است:از امام صادق علیه السّلام خواستم دعایی برای روزی به من بیاموزد.پس دعایی به من آموخت که دعایی روزی رسان تر از آن ندیده بودم.فرمود بگو:«خداوندا از احسان گسترده و حلال و پاکت روزی ای گسترده

ص :4٣٣

واسعا حلالا طیّبا بلاغا للدّنیا و الآخره،صبّا صبّا،هنیئا مریئا،من غیر کدّ و لا منّ من أحد خلقک إلاّ سعه من فضلک الواسع فإنّک قلت: وَ سْئَلُوا اللّٰهَ مِنْ فَضْلِهِ فمن فضلک أسأل و من عطیّتک أسأل و من یدک الملأی أسأل».

[٣٣4٩]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن یونس، عن أبی بصیر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:لقد استبطأت الرّزق،فغضب ثمّ قال لی:قل:«اللّهمّ إنّک تکفّلت برزقی و رزق کلّ دابّه،یا خیر مدعوّ و یا خیر من أعطی و یا خیر من سئل و یا أفضل مرتجی افعل بی کذا و کذا».

[٣٣5٠]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إسماعیل بن عبد الخالق قال:

أبطأ رجل من أصحاب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عنه ثمّ أتاه فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما أبطأ بک عنّا؟فقال:السّقم و الفقر،فقال له:أفلا أعلّمک دعاء یذهب اللّه عنک بالسّقم و الفقر؟قال:بلی یا رسول اللّه،فقال:قل:«لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه [العلیّ العظیم]توکّلت علی الحیّ الّذی لا یموت و الحمد للّه الّذی لم یتّخذ [صاحبه و لا]ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولیّ من الذّلّ و کبّره تکبیرا،قال:فما لبث أن عاد إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه قد أذهب اللّه عنّی السّقم و الفقر.

[٣٣5١]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ،عن زید الشّحّام عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ادع فی طلب الرّزق فی المکتوبه و أنت ساجد:«یا خیر المسئولین و یا خیر المعطین ارزقنی و ارزق عیالی من فضلک الواسع فإنّک ذو الفضل العظیم».

ص :4٣4

و حلال و پاک به من روزی کن که در دنیا و آخرت مرا کفایت کند،برای من روزی بریز،برای من روزی بریز.گوارا و دلپذیر بدون عرق و بدون منّت هیچ یک از آفریدگانت.نعمتی از احسان گسترده ات؛زیرا تو گفتی:«و از احسان خدا درخواست کنید».پس من از احسان تو درخواست می کنم و از هدایای تو می خواهم و از دست لبریز تو می خواهم.

[٣٣4٩]٢-ابو بصیر گفته است:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:روزی ام به کندی و دیر می رسد.امام علیه السّلام برآشفت و فرمود:بگو:«خداوندا تو روزی من و روزی هر جنبنده ای را برعهده گرفته ای،ای بهترین خوانده شده،ای بهترین بخشنده، ای بهترین کسی که از او درخواست می شود و ای برترین کسی که به او امید می رود با من چنین و چنان کن[و خواسته هایت را بگو].

[٣٣5٠]٣-اسماعیل عبد الخالق گفته است:مردی از یاران پیامبر گرامی مدّتی دیر به نزد ایشان آمد و آنگاه که به نزد حضرت رفت.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:

چه چیز سبب شده که دیر به نزد ما بیایی؟آن مرد عرض کرد:بیماری و نیازمندی!رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-به او فرمود:آیا دعایی به تو نیاموزم که خدا بیماری و فقر را از تو دور سازد؟مرد گفت:چرا،ای رسول خدا.حضرت فرمود:بگو:«هیچ نیرو و توانایی جز به سبب خداوند بلندمرتبۀ بزرگ نیست،من بر زنده ای که نمی میرد،توکّل کردم و سپاس بر خدایی که نه همسر و نه فرزندی گرفته است و نه در فرمان روایی جهان شریکی دارد و خوار نمی شود تا سرپرستی داشته باشد.پس او را بزرگ دار».راوی گوید:آن مرد پس از اندکی به نزد پیامبر گرامی بازگشت و عرض کرد:ای رسول خدا،خداوند بیماری و فقر را از من دور ساخت.

[٣٣5١]4-زید شحّام روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:در طلب روزی در سجدۀ نماز واجب بگو:«ای بهترین خوانده شده،ای بهترین بخشنده به من و خانوادۀ من از احسان خود روزی بده که تویی صاحب احسان بزرگ».

ص :4٣5

[٣٣5٢]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن محمّد بن خالد،عن القاسم بن عروه،عن أبی جمیله،عن أبی بصیر قال:

شکوت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام الحاجه و سألته أن یعلّمنی دعاء فی طلب الرّزق، فعلّمنی دعاء ما احتجت منذ دعوت به،قال:قل فی[دبر]صلاه اللّیل و أنت ساجد:

«یا خیر مدعوّ و یا خیر مسئول و یا أوسع من أعطی و یا خیر مرتجی ارزقنی و أوسع علیّ من رزقک و سبّب لی رزقا من قبلک إنّک علی کلّ شیء قدیر».

[٣٣5٣]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أحمد بن محمّد بن أبی داود،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه،إنّی ذو عیال و علیّ دین و قد اشتدّت حالی فعلّمنی دعاء أدعو اللّه عزّ و جلّ به لیرزقنی ما أقضی به دینی و أستعین به علی عیالی،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا عبد اللّه،توضّأ و أسبغ وضوءک ثمّ صلّ رکعتین تتمّ الرّکوع و السّجود ثمّ قل:«یا ماجد یا واحد یا کریم یا [دائم]أتوجّه إلیک بمحمّد نبیّک نبیّ الرّحمه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یا محمّد یا رسول اللّه إنّی أتوجّه بک إلی اللّه ربّک و ربّی و ربّ کلّ شیء أن تصلّی علی محمّد و أهل بیته و أسألک نفحه کریمه من نفحاتک و فتحا یسیرا و رزقا واسعا ألمّ به شعثی و أقضی به دینی و أستعین به علی عیالی».

[٣٣54]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن أبی عمیر،عن أبان، عن أبی سعید المکاری و غیره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

علّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هذا الدّعاء:یا رازق المقلّین،یا راحم المساکین، یا ولیّ المؤمنین،یا ذا القوّه المتین صلّی علی محمّد و أهل بیته و ارزقنی و عافنی و اکفنی ما أهمّنی».

ص :4٣6

[٣٣5٢]5-ابو بصیر گفته است:به امام صادق علیه السّلام از نیازمندی ام شکایت کردم و از او خواستم دعایی در طلب روزی به من بیاموزد.دعایی به من آموخت که از وقتی آن را خواندم نیازمند نگشتم.حضرت فرمود:پس از نماز شب در حال سجده بگو:«ای بهترین خوانده شده،ای بهترین درخواست شده،ای بزرگ ترین عطاکننده و ای بهترین کسی که به او امید می رود.مرا روزی ده و روزی ات را بر من گسترده کن و از جانب خودت برای روزی ام سبب سازی کن که تو بر هر کاری توانایی».

[٣٣5٣]6-ابو حمزه از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که مردی به نزد پیامبر گرامی آمده،گفت:ای رسول خدا من عیال مند و بدهکار و بسیار بدحالم دعایی به من بیاموز تا خدا را با آن بخوانم و روزی ام دهد چنان که قرضم را بپردازم و خانواده ام را یاری کنم.رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:ای بندۀ خدا،وضویی بگیر و آن را کامل کن سپس دو رکعت نماز با رکوع و سجود کامل بگذار و آن گاه بگو:«ای ارجمند،ای یگانه،ای بخشنده،[ای جاودان]به محمد-درود خدا بر او و بر خاندانش-پیامبرت که پیامبر رحمت است به تو رو می آورم-ای محمد ای رسول خدا من به وسیلۀ تو به خدا پروردگارت و پروردگارم و پروردگار همه چیز رو می آورم-تا بر محمد و خاندانش درود فرستی و از تو گران بها نفسی از نفس هایت و گشایشی آسان و روزی ای گسترده می خواهم تا آشفتگی ام را درست کنم و بدهکاریم را بپردازم و به وسیلۀ آن به خانواده ام یاری برسانم».

[٣٣54]٧-ابو سعید مکاری و جز او از امام صادق علیه السّلام روایت کرده اند که رسول خدا این دعا را آموخته اند:«ای روزی دهندۀ بی نوایان،ای دلسوز بیچارگان،ای دوستدار مؤمنان،ای صاحب توانایی پایدار،بر محمد و خاندان او درود فرست و مرا روزی ده و سلامت بدار و امور مهم زندگی ام را کفایت کن».

ص :4٣٧

[٣٣55]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن معمّر بن خلاّد،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سمعته یقول:نظر أبو جعفر علیه السّلام إلی رجل و هو یقول:«اللّهمّ إنّی أسألک من رزقک الحلال»فقال أبو جعفر علیه السّلام:سألت قوت النّبیّین قل:«اللّهمّ إنّی أسألک رزقا[حلالا]واسعا طیّبا من رزقک».

[٣٣56]٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

قلت للرّضا علیه السّلام:جعلت فداک ادع اللّه عزّ و جلّ أن یرزقنی الحلال،فقال:أ تدری ما الحلال؟قلت:الّذی عندنا الکسب الطّیّب،فقال:کان علیّ بن الحسین علیه السّلام یقول:الحلال هو قوت المصطفین،ثمّ قال:قل:«أسألک من رزقک الواسع».

[٣٣5٧]١٠-عنه،عن بعض أصحابه،عن مفضّل بن مزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قل:«اللّهمّ أوسع علیّ فی رزقی و امدد لی فی عمری و اجعل لی ممّن ینتصر به لدینک و لا تستبدل بی غیری».

[٣٣5٨]١١-عنه،عن أبی إبراهیم علیه السّلام دعاء فی الرّزق:

یا اللّه یا اللّه یا اللّه أسألک بحقّ من حقّه علیک عظیم أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن ترزقنی العمل بما علّمتنی من معرفه حقّک و أن تبسط علیّ ما حظرت من رزقک».

[٣٣5٩]١٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن عبد الحمید العطّار،عن یونس بن یعقوب،عن أبی بصیر قال:

ص :4٣٨

[٣٣55]٨-مغمّر خلاّد گفته است:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:

امام باقر علیه السّلام مردی را دید که می گفت:خداوندا من روزی حلال تو را خواستارم.

امام باقر علیه السّلام به او فرمودند:تو غذای پیامبران را خواستی تو باید بگویی:

«خداوندا!من از تو روزی[حلال]گسترده و پاک می خواهم».

[٣٣56]٩-احمد بن محمد ابو نصر گفته است به امام رضا علیه السّلام عرض کردم:

جانم فدایت از خداوند عزّتمند بخواه که روزی حلال به من بدهد.امام علیه السّلام فرمودند:آیا می دانی حلال چیست؟عرض کردم:آنچه نزد ما است کسب پاک است.امام علیه السّلام فرمودند:امام سجاد علیه السّلام می فرمود:حلال غذای برگذیدگان است.

سپس فرمود:بگو از روزی گستردۀ تو می خواهم.

[٣٣5٧]١٠-مفضّل مزید روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:بگو:«خداوندا روزی ام را گسترده و عمرم را طولانی کن و مرا از کسانی قرار بده که به سبب آنان دینت را یاری می کنی و دیگری را جایگزین من نکن».

[٣٣5٨]١١-از امام کاظم علیه السّلام دعایی در خصوص روزی روایت شده که:«ای خدا، ای خدا،ای خدا به حقّ کسی که حقّ بزرگی بر تو دارد از تو می خواهم که بر محمّد و خاندان او درود فرستی و عمل به آنچه را به من آموخته ای که همان شناخت حق تو است روزی ام کنی و آنچه از روزی خود از من دریغ کرده ای بر من گسترده کنی».

[٣٣5٩]١٢-ابو بصیر گفته است:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:روزی ما دیر و

ص :4٣٩

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّا قد استبطأنا الرّزق،فغضب ثمّ قال:قل:«اللّهمّ إنّک تکفّلت برزقی و رزق کلّ دابّه،فیا خیر من دعی و یا خیر من سئل و یا خیر من أعطی و یا أفضل مرتجی افعل بی کذا و کذا».

[٣٣6٠]١٣-أبو بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یدعو بهذا الدّعاء:«اللّهمّ إنّی أسألک حسن المعیشه معیشه أتقوّی بها علی جمیع حوائجی و أتوصّل بها فی الحیاه إلی آخرتی من غیر أن تترفنی فیها فأطغی أو تقتر بها علیّ فأشقی،أوسع علیّ من حلال رزقک و أفض علیّ من سیب فضلک نعمه منک سابغه و عطاء غیر ممنون ثمّ لا تشغلنی عن شکر نعمتک بإکثار منها تلهینی بهجته و تفتنّی زهرات زهوته و لا بإقلال علیّ منها یقصر بعملی کدّه و یملأ صدری همّه،أعطنی من ذلک یا إلهی غنی عن شرار خلقک و بلاغا أنال به رضوانک و أعوذ بک یا إلهی من شرّ الدّنیا و شرّ ما فیها،لا تجعل الدّنیا علیّ سجنا و لا فراقها علیّ حزنا، أخرجنی من فتنتها مرضیّا عنّی مقبولا فیها عملی إلی دار الحیوان و مساکن الأخیار و أبدلنی بالدّنیا الفانیه نعیم الدّار الباقیه.اللّهمّ إنّی أعوذ بک من أزلها و زلزالها و سطوات شیاطینها و سلاطینها و نکالها و من بغی من بغی علیّ فیها،اللّهمّ من کادنی فکده و من أرادنی فأرده و فلّ عنّی حدّ من نصب لی حدّه و أطف عنّی نار من شبّ لی و قوده و اکفنی مکر المکره وافقأ عنّی عیون الکفره و اکفنی همّ من أدخل علیّ همّه و ادفع عنّی شرّ الحسده و اعصمنی من ذلک بالسّکینه و ألبسنی درعک الحصینه و اخبأنی فی سترک الواقی و أصلح لی حالی و صدّق قولی بفعالی و بارک لی فی أهلی و مالی».

ص :44٠

کند به دستمان می رسد.امام علیه السّلام خشمگین شد و فرمود:بگو:«خدایا همانا تو روزی من و روزی هر جنبنده ای را به عهده گرفته ای پس ای بهترین خوانده شده و ای بهترین کسی که از او چیزی خواسته می شود و ای بهترین بخشنده و ای برترین کسی که به او امید می رود برای من چنین و چنان کن[و خواستۀ خود را بگو].

[٣٣6٠]١٣-ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که امام سجاد علیه السّلام این دعا را می خواند:«خدایا من از تو زندگی نیکو می خواهم زندگی ای که به وسیلۀ آن از عهدۀ همۀ خواسته هایم برآیم و با آن در زندگی ام به آخرت برسم بی آن که مرا رفاه زده کنی تا سرکشی نمایم یا آن قدر بر من سخت بگیری که بیچاره شوم از روزی حلال خود بر من بگستر و از جاری احسانت بر من نعمتی فراوان و بخششی بی منت سرازیر کن و سپس مرا با فراوان کردن آن و سرگرمی به شادمانی اش و فریب خوردن به شکوفه هایش و یا کاستن از آن که رنج به دست آوردنش عملم را کم کند و اندیشه اش سینه ام را پر کند،از شکرش بازندار.ای معبود من از نعمت هایت به اندازه ای به من بده که از بدان آفریدگانت بی نیاز شوم،به اندازه ای که خرسندی ات را به دست آورم.ای معبود من از بدی دنیا و از بدی آنچه در آن است به تو پناه می برم.دنیا را زندانی من و دوری از آن را اندوهم قرار نده.مرا از امتحان های آن مورد خرسندی قرار گرفته و عمل پذیرفته به منزل زندگی و جایگاه نیکان بیرون ببر.و به جای دنیای ناپایدار نعمت های منزل پایدار را به من عطا فرما.خداوندا من از تنگدستی و پریشانی دنیا و از هجوم شیاطین و فرمانروایان آن و عبرت آن و از ستم هرکه به من ستم روامی دارد به تو پناه می برم.خداوندا هرکس با من نیرنگ می کند تو با او نیرنگ کن و هرکس قصد آسیب من می کند تو قصد آسیب او کن.و شمشیر هرکس را که بر من شمشیر کشیده است کند کن و آتش هرکس را که بر من آتش افروخته،خاموش گردان.مرا از نیرنگ نیرنگ بازان نگاه دار و چشمان کافران را از جا درآور مرا از اندیشۀ هرکس که اندوهی بر من وارد کرده،نگاه دار و شرّ حاسدان را از من دور کرده،و مرا از آن پناه ده.زره نفوذناپذیر خود را بر من بپوشان و مرا در حفاظ نگهدارندۀ خود پنهان کن.احوالم را درست کرده،سخنم را با کردارم تصدیق کن و به خانواده و اموالم برکت ببخش.

ص :44١

کند به دستمان می رسد.امام علیه السّلام خشمگین شد و فرمود:بگو:«خدایا همانا تو روزی من و روزی هر جنبنده ای را به عهده گرفته ای پس ای بهترین خوانده شده و ای بهترین کسی که از او چیزی خواسته می شود و ای بهترین بخشنده و ای برترین کسی که به او امید می رود برای من چنین و چنان کن[و خواستۀ خود را بگو].

[٣٣6٠]١٣-ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که امام سجاد علیه السّلام این دعا را می خواند:«خدایا من از تو زندگی نیکو می خواهم زندگی ای که به وسیلۀ آن از عهدۀ همۀ خواسته هایم برآیم و با آن در زندگی ام به آخرت برسم بی آن که مرا رفاه زده کنی تا سرکشی نمایم یا آن قدر بر من سخت بگیری که بیچاره شوم از روزی حلال خود بر من بگستر و از جاری احسانت بر من نعمتی فراوان و بخششی بی منت سرازیر کن و سپس مرا با فراوان کردن آن و سرگرمی به شادمانی اش و فریب خوردن به شکوفه هایش و یا کاستن از آن که رنج به دست آوردنش عملم را کم کند و اندیشه اش سینه ام را پر کند،از شکرش بازندار.ای معبود من از نعمت هایت به اندازه ای به من بده که از بدان آفریدگانت بی نیاز شوم،به اندازه ای که خرسندی ات را به دست آورم.ای معبود من از بدی دنیا و از بدی آنچه در آن است به تو پناه می برم.دنیا را زندانی من و دوری از آن را اندوهم قرار نده.مرا از امتحان های آن مورد خرسندی قرار گرفته و عمل پذیرفته به منزل زندگی و جایگاه نیکان بیرون ببر.و به جای دنیای ناپایدار نعمت های منزل پایدار را به من عطا فرما.خداوندا من از تنگدستی و پریشانی دنیا و از هجوم شیاطین و فرمانروایان آن و عبرت آن و از ستم هرکه به من ستم روامی دارد به تو پناه می برم.خداوندا هرکس با من نیرنگ می کند تو با او نیرنگ کن و هرکس قصد آسیب من می کند تو قصد آسیب او کن.و شمشیر هرکس را که بر من شمشیر کشیده است کند کن و آتش هرکس را که بر من آتش افروخته،خاموش گردان.مرا از نیرنگ نیرنگ بازان نگاه دار و چشمان کافران را از جا درآور مرا از اندیشۀ هرکس که اندوهی بر من وارد کرده،نگاه دار و شرّ حاسدان را از من دور کرده،و مرا از آن پناه ده.زره نفوذناپذیر خود را بر من بپوشان و مرا در حفاظ نگهدارندۀ خود پنهان کن.احوالم را درست کرده،سخنم را با کردارم تصدیق کن و به خانواده و اموالم برکت ببخش.

ص :44١

کند به دستمان می رسد.امام علیه السّلام خشمگین شد و فرمود:بگو:«خدایا همانا تو روزی من و روزی هر جنبنده ای را به عهده گرفته ای پس ای بهترین خوانده شده و ای بهترین کسی که از او چیزی خواسته می شود و ای بهترین بخشنده و ای برترین کسی که به او امید می رود برای من چنین و چنان کن[و خواستۀ خود را بگو].

[٣٣6٠]١٣-ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که امام سجاد علیه السّلام این دعا را می خواند:«خدایا من از تو زندگی نیکو می خواهم زندگی ای که به وسیلۀ آن از عهدۀ همۀ خواسته هایم برآیم و با آن در زندگی ام به آخرت برسم بی آن که مرا رفاه زده کنی تا سرکشی نمایم یا آن قدر بر من سخت بگیری که بیچاره شوم از روزی حلال خود بر من بگستر و از جاری احسانت بر من نعمتی فراوان و بخششی بی منت سرازیر کن و سپس مرا با فراوان کردن آن و سرگرمی به شادمانی اش و فریب خوردن به شکوفه هایش و یا کاستن از آن که رنج به دست آوردنش عملم را کم کند و اندیشه اش سینه ام را پر کند،از شکرش بازندار.ای معبود من از نعمت هایت به اندازه ای به من بده که از بدان آفریدگانت بی نیاز شوم،به اندازه ای که خرسندی ات را به دست آورم.ای معبود من از بدی دنیا و از بدی آنچه در آن است به تو پناه می برم.دنیا را زندانی من و دوری از آن را اندوهم قرار نده.مرا از امتحان های آن مورد خرسندی قرار گرفته و عمل پذیرفته به منزل زندگی و جایگاه نیکان بیرون ببر.و به جای دنیای ناپایدار نعمت های منزل پایدار را به من عطا فرما.خداوندا من از تنگدستی و پریشانی دنیا و از هجوم شیاطین و فرمانروایان آن و عبرت آن و از ستم هرکه به من ستم روامی دارد به تو پناه می برم.خداوندا هرکس با من نیرنگ می کند تو با او نیرنگ کن و هرکس قصد آسیب من می کند تو قصد آسیب او کن.و شمشیر هرکس را که بر من شمشیر کشیده است کند کن و آتش هرکس را که بر من آتش افروخته،خاموش گردان.مرا از نیرنگ نیرنگ بازان نگاه دار و چشمان کافران را از جا درآور مرا از اندیشۀ هرکس که اندوهی بر من وارد کرده،نگاه دار و شرّ حاسدان را از من دور کرده،و مرا از آن پناه ده.زره نفوذناپذیر خود را بر من بپوشان و مرا در حفاظ نگهدارندۀ خود پنهان کن.احوالم را درست کرده،سخنم را با کردارم تصدیق کن و به خانواده و اموالم برکت ببخش.

ص :44١

[٣٣64]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عن موسی بن بکر،عن أبی إبراهیم علیه السّلام کان کتبه لی فی قرطاس:

«اللّهمّ اردد إلی جمیع خلقک مظالمهم الّتی قبلی،صغیرها و کبیرها فی یسر منک و عافیه و ما لم تبلغه قوّتی و لم تسعه ذات یدی و لم یقو علیه بدنی و یقینی و نفسی فأدّه عنّی من جزیل ما عندک من فضلک ثمّ لا تخلف علیّ منه شیئا تقضیه من حسناتی،یا أرحم الرّاحمین أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّ الدّین کما شرع و أنّ الإسلام کما وصف و أنّ الکتاب کما أنزل و أنّ القول کما حدّث و أنّ اللّه هو الحقّ المبین ذکر اللّه محمّدا و أهل بیته بخیر و حیّا محمّدا و أهل بیته بالسّلام».

باب الدّعاء للکرب و الهمّ و الحزن و الخوف

[٣٣65]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع،عن أبی إسماعیل السّرّاج،عن ابن مسکان،عن أبی حمزه قال:

قال محمّد بن علیّ علیه السّلام:یا أبا حمزه،ما لک إذا أتی بک أمر تخافه أن لا تتوجّه إلی بعض زوایا بیتک یعنی القبله فتصلّی رکعتین ثمّ تقول:«یا أبصر النّاظرین و یا أسمع السّامعین و یا أسرع الحاسبین و یا أرحم الرّاحمین»سبعین مرّه؛ کلّما دعوت بهذه الکلمات[مرّه]سألت حاجه.

[٣٣66]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن عبد الرّحمن بن أبی نجران،عن عاصم بن حمید،عن ثابت عن أسماء قالت:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أصابه همّ أو غمّ أو کرب أو بلاء أو لاواء فلیقل:

«اللّه ربّی و لا أشرک به شیئا،توکّلت علی الحیّ الّذی لا یموت».

ص :444

[٣٣64]4-موسی بن بکر گفته است:امام کاظم علیه السّلام در کاغذی،چنین برایم نوشت:خداوندا!هر حقی که از آفریدگانت بر عهدۀ من است چه کوچک باشد چه بزرگ در آسانی و آسایشی از جانب خودت به آنان بازگردان.و آنچه را توانایی ام به آن نرسیده و دستم به آن گشاده نبود و بدن و جان و یقینم بر آن قدرت نداشته است از جانب من و از احسان خودت پرداخت کن و سپس چیزی از آن را به جا مگذار که بخواهی از کارهای نیک من ادا کنی.ای مهربان ترین مهربانان،گواهی می دهم که هیچ معبودی جز خداوند یگانۀ بی شریک نیست.و گواهی می دهم که محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش] بنده و فرستادۀ او است و دین همانی است که مقرّر شده و اسلام همان است که وصف شده و قرآن چنان است که نازل شده و این سخن چنان است که بیان شده و خدا همان حق آشکار است که محمّد و خانواده اش را به نیکی یاد کرد و ایشان را با درود،تهنیت گفت.

دعا برای ناراحتی و نگرانی و اندوه و ترس

[٣٣65]١-ابو حمزه روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:ای ابو حمزه.چرا هنگامی که پیش آمدی ناگوار برای تو رخ می دهد و تو را می ترساند به گوشه ای از خانه ات رونمی کنی-و مقصودش قبله بود-تا دو رکعت نماز بگزاری و سپس هفتاد بار بگویی:«ای بیناترین بینندگان و ای شنواترین شنوندگان و ای سریع ترین حسابگران و ای مهربان ترین مهربانان»و هرگاه[یک بار]این کلمات را گفتی حاجتی بخواهی.

[٣٣66]٢-اسماء روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس به نگرانی یا غم یا ناراحتی یا بلاء یا سختی طاقت فرسایی دچار شد باید بگوید:

خدا پروردگار من است و من به او شرک نمی ورزم من بر زنده ای توکل کرده ام که نمی میرد.

ص :445

[٣٣6٧]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا نزلت برجل نازله أو شدیده أو کربه أمر فلیکشف عن رکبتیه و ذراعیه و لیلصقهما بالأرض و لیلزق جؤجؤه بالأرض ثمّ لیدع بحاجته و هو ساجد.

[٣٣6٨]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن الحسن بن عمّار الدّهّان،عن مسمع،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لمّا طرح إخوه یوسف یوسف فی الجبّ أتاه جبرئیل علیه السّلام فدخل علیه فقال:

یا غلام ما تصنع هاهنا؟فقال:إنّ إخوتی ألقونی فی الجبّ،قال:فتحبّ أن تخرج منه؟قال:ذاک إلی اللّه عزّ و جلّ إن شاء أخرجنی،قال:فقال له،إنّ اللّه تعالی یقول لک:ادعنی بهذا الدّعاء حتّی أخرجک من الجبّ،فقال له:و ما الدّعاء؟فقال:قل:«اللّهمّ إنّی أسألک بأنّ لک الحمد،لا إله إلاّ أنت المنّان بدیع السّماوات و الأرض ذو الجلال و الإکرام أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تجعل لی ممّا أنا فیه فرجا و مخرجا»قال:ثمّ کان من قصّته ما ذکر اللّه فی کتابه.

[٣٣6٩]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن إسماعیل، عن أبی إسماعیل السّرّاج،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ الّذی دعا به أبو عبد اللّه علیه السّلام علی داود بن علیّ حین قتل المعلّی بن خنیس و أخذ مال أبی عبد اللّه علیه السّلام:

«اللّهمّ إنّی أسألک بنورک الّذی لا یطفی و بعزائمک الّتی لا تخفی و بعزّک الّذی لا ینقضی و بنعمتک الّتی لا تحصی و بسلطانک الّذی کففت به فرعون عن موسی علیه السّلام».

ص :446

[٣٣6٧]٣-هشام سالم روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگامی که به کسی سختی یا بلایی رسید یا مسأله ای سبب ناراحتی او شد،زانوها و آرنج هایش را برهنه کرده،با سینه اش به زمین بچسباند و سپس در حال سجده حاجتش را بخواهد.

[٣٣6٨]4-مسمع روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگامی که برادران یوسف علیه السّلام او را در چاه انداختند جبرئیل به نزد او آمد و گفت:ای پسرک.این جا چه می کنی؟او پاسخ داد:برادرانم مرا در چاه انداخته اند.جبرئیل علیه السّلام گفت:

دوست داری از این جا بیرون آیی؟یوسف علیه السّلام پاسخ داد:این با خداوند عزتمند است که اگر خواست مرا بیرون می آورد.جبرئیل علیه السّلام گفت:همانا خدای والا به تو می فرماید:مرا با این دعا بخوان تا تو را از این چاه بیرون آورم.یوسف علیه السّلام پرسید:چه دعایی؟جبرئیل علیه السّلام گفت:بگو:«خدایا!من از تو می خواهم؛چون سپاس مخصوص تو است و هیچ معبودی جز تو که بخشنده و پدیدآورندۀ آسمان ها و زمین و صاحب شکوه و بزرگواری هستی نیست.که بر محمّد و خاندان او درود فرستی و برای من از مشکلی که در آن قرار گرفته ام گریزگاه و گشایشی قراردهی.»سپس داستانش همان شد که خداوند در کتابش بیان فرموده است.

[٣٣6٩]5-معاویۀ عمّار روایت کرده است:آن نفرینی که امام صادق علیه السّلام بر داود علی پس از کشتن معلیّ بن خنیس و گرفتن اموال امام نمود این بود:«خداوندا! من به حق آن نورت که خاموش نمی گردد و به حقّ اراده های بزرگت که نهان نیست و شکست ناپذیری ات که پایان نمی پذیرد و نعمت هایت که به شماره در نیاید و به چیرگی ات که با آن فرعون را از موسی علیه السّلام بازداشتی[از تو می خواهم...]

ص :44٧

[٣٣٧٠]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن بعض أصحابه،عن إسماعیل بن جابر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی الهمّ قال:

تغتسل و تصلّی رکعتین و تقول:«یا فارج الهمّ و یا کاشف الغمّ یا رحمان الدّنیا و الآخره و رحیمهما فرّج همّی و اکشف غمّی یا اللّه الواحد الأحد الصّمد الّذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد،اعصمنی و طهّرنی و اذهب ببلیّتی»و اقرأ آیه الکرسیّ و المعوّذتین.

[٣٣٧١]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا خفت أمرا فقل:«اللّهمّ إنّک لا یکفی منک أحد و أنت تکفی من کلّ أحد من خلقک فاکفنی کذا و کذا».و فی حدیث آخر قال:تقول:«یا کافیا من کلّ شیء و لا یکفی منک شیء فی السّماوات و الأرض،اکفنی ما أهمّنی من أمر الدّنیا و الآخره و صلّی اللّه علی محمّد و آله»و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من دخل علی سلطان یهابه فلیقل:«باللّه أستفتح و باللّه أستنجح و بمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أتوجّه، اللّهمّ ذلّل لی صعوبته و سهّل لی حزونته فإنّک تمحو ما تشاء و تثبت و عندک أمّ الکتاب»و تقول أیضا«حسبی اللّه لا إله إلاّ هو علیه توکّلت و هو ربّ العرش العظیم و أمتنع بحول اللّه و قوّته من حولهم و قوّتهم و أمتنع بربّ الفلق من شرّ ما خلق و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه».

[٣٣٧٢]٨-عنه،عن عدّه من أصحابنا،رفعوه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان من دعاء أبی علیه السّلام فی الأمر یحدث:«اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و اغفر لی و ارحمنی و زکّ عملی و یسّر منقلبی و اهد قلبی و آمن خوفی و عافنی فی عمری کلّه و ثبّت حجّتی و اغفر خطایای و بیّض وجهی و اعصمنی

ص :44٨

[٣٣٧٠]6-اسماعیل جابر روایت کرده که امام صادق علیه السّلام برای برطرف شدن اندوه فرمودند:غسل کرده،دو رکعت نماز می خوانی و می گویی:«ای برطرف کنندۀ نگرانی و ای از بین برندۀ اندوه،ای رحمتگر دنیا و آخرت و مهربان هر دو جهان،نگرانی ام را برطرف کن و اندوهم را از بین ببر ای خداوند یگانۀ یکتا و بی نیاز که نه می زاید و نه زاده می شود و هیچ همتایی ندارد مرا نگاه دار و پاک کن و مصیبتم را برطرف کن»و سپس آیه الکرسی و(قل اعوذ بربّ الفلق)و(قل اعوذ بربّ الناس)را می خوانی.

[٣٣٧١]٧-سماعه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه از موضوعی ترسیدی بگو:«خداوندا!به درستی که هیچ کس تو را بسنده نیست ولی تو هر کسی از آفریدگانت را بسنده ای پس مرا چنین و چنان کفایت کن»و در حدیث دیگری آمده است که حضرت فرمودند:بگو:«ای کفایت کننده از هرچیز،که چیزی در آسمان ها و زمین از تو کفایت نمی کند و جانشین تو نمی گردد.کارهای مهم دنیا و آخرت مرا کفایت کن و بر محمّد و خاندان او درود فرست.»و امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس به نزد فرمانروایی که از او می ترسد رفت،باید بگوید:«از خدا یاری می خواهم و از خدا کامیابی می جویم و به محمّد-درود خدا بر او و خاندانش باد-رو می آورم.خدایا مرا بر سختی این دیدار چیره کن و ناهمواری هایش را برایم هموار کن؛زیرا تو هرآنچه را که بخواهی نابود می کنی یا استوار می کنی و آن کتاب بزرگ در نزد تو است»و هم چنین بگوید:

«خدا برای من کافی است که هیچ معبودی جز او نیست.بر او توکّل کردم که او پروردگار عرش بزرگ است و من از نیرو و توانایی دیگران به نیرو و توانایی خداوند پناه می برم.از بدی هرآنچه آفریده است به پروردگار سپیده دم پناه می برم که هیچ نیرو و توانایی جز به سبب خدا نیست.

[٣٣٧٢]٨-گروهی از اصحاب در حدیثی بی سند روایت کرده اند که امام صادق علیه السّلام فرمودند:یکی از دعاهای پدرم هنگامی که موضوعی رخ می داد این بود:«خدایا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و مرا بیامرز.بر من رحم کرده،و عملم را پاکیزه کن،بازگشتم را آسان و دلم را آرام گردان.مرا از ترس ایمن کرده،همۀ عمرم را همراه سلامتی قرارده و برهانم را استوار کن.اشتباهاتم را ببخش و روسپیدم کن.در

ص :44٩

فی دینی و سهّل مطلبی و وسّع علیّ فی رزقی فإنّی ضعیف و تجاوز عن سیّی ما عندی بحسن ما عندک و لا تفجعنی بنفسی و لا تفجع لی حمیما وهب لی یا إلهی لحظه من لحظاتک تکشف بها عنّی جمیع ما به ابتلیتنی و تردّ بها علیّ ما هو أحسن عاداتک عندی،فقد ضعفت قوّتی و قلّت حیلتی و انقطع من خلقک رجائی و لم یبق إلاّ رجاؤک و توکّلی علیک و قدرتک علیّ یا ربّ أن ترحمنی و تعافینی کقدرتک علیّ أن تعذّبنی و تبتلینی،إلهی ذکر عوائدک یؤنسنی و الرّجاء لإنعامک یقوّینی و لم أخل من نعمک منذ خلقتنی و أنت ربّی و سیّدی و مفزعی و ملجئی و الحافظ لی و الذّابّ عنّی و الرّحیم بی و المتکفّل برزقی و فی قضائک و قدرتک کلّ ما أنا فیه،فلیکن یا سیّدی و مولای فیما قضیت و قدّرت و حتمت تعجیل خلاصی ممّا أنا فیه جمیعه و العافیه لی فإنّی لا أجد لدفع ذلک أحدا غیرک و لا أعتمد فیه إلاّ علیک،فکن یا ذا الجلال[و الإکرام]عند أحسن ظنّی بک و رجائی لک و ارحم تضرّعی و استکانتی و ضعف رکنی و امنن بذلک علیّ و علی کلّ داع دعاک یا أرحم الرّاحمین و صلّی اللّه علی محمّد و آله».

[٣٣٧٣]٩-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن إسماعیل بن یسار،عن بعض من رواه قال:

قال:إذا أحزنک أمر فقل فی آخر سجودک:«یا جبرئیل یا محمّد،یا جبرئیل یا محمّد تکرّر ذلک اکفیانی ما أنا فیه فإنّکما کافیان و احفظانی بإذن اللّه فإنّکما حافظان».

[٣٣٧4]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن أعین، عن بشر بن مسلمه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :45٠

دینم[ثابت قدم]نگاه دار و خواسته ام را آسان گردان و روزی ام را گسترده کن که من ناتوان هستم.و از بدی های من به خوبی های خودت درگذر.مرا داغدار خودم نساز و خانواده ام را نیز داغدار من نکن.ای معبود من یک نظر از نظرهای خودت را به من ببخش تا به وسیلۀ آن همۀ گرفتاری هایم را برطرف کنی و بهترین عادت هایت در نزد خودم را به من بازگردانی که همانا توانایی من کاهش یافته و چاره ای برایم نمانده است.امیدم از آفریدگانت بریده و جز امید به تو و توکّلم بر تو چیزی نمانده است.پروردگارا!توانایی تو بر بخشش من و گذشت ات از من همچون توانایی ات بر کیفر و گرفتار ساختن من است.معبود من یاد بخشش های تو آرامش بخش من است و امید به نیکی کردنت نیرومندم می سازد.از وقتی مرا آفریدی بدون نعمتم نگذاشته ای.تو پروردگار و آقا و پناه و دادرس و نگاهبان و دفاع کنندۀ از من و مهربان بر من و روزی بخش من هستی و هرآنچه برای من پیش می آید از حکم و قدرت تو است.پس ای آقا و سرور من در آنچه برای من حکم کرده،مقرّر ساختی شتاب در رهایی ام از تمام گرفتاری ها و آسایش قرارده؛زیرا من برای برطرف ساختن آن کسی جز تو را نمی یابم.و به کسی جز تو اعتماد ندارم.پس ای صاحب شکوه و بزرگواری با خوش بینی و امید من یار باش و بر زاری و بیچارگی و ناتوانی بدنم رحم کن و با این کار بر من و هرکس که تو را می خواند منت گذار.ای مهربان ترین مهربانان و بر محمّد و خاندان او درود فرست.

[٣٣٧٣]٩-مردی روایت کرده که حضرت فرمود:هرگاه مسأله ای تو را اندوهگین ساخت در پایان سجده هایت بگو:«ای جبرئیل ای محمد ای جبرئیل ای محمد-و آن را تکرار کن-مرا از آنچه هستم رهایی دهید که همانا شما مرا کافی هستید و مرا به اذن خدا حفظ کنید که همانا شما حفظکنندۀ من هستید.

[٣٣٧4]١٠-بشر مسلمه از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که امام سجاد علیه السّلام

ص :45١

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:ما أبالی إذا قلت هذه الکلمات لو اجتمع علیّ الإنس و الجنّ:«بسم اللّه و باللّه و من اللّه و إلی اللّه و فی سبیل اللّه و علی ملّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:اللّهمّ إلیک أسلمت نفسی و إلیک وجّهت وجهی و إلیک ألجأت ظهری و إلیک فوّضت أمری،اللّهمّ احفظنی بحفظ الإیمان من بین یدیّ و من خلفی و عن یمینی و عن شمالی و من فوقی و من تحتی و من قبلی و ادفع عنّی بحولک و قوّتک فإنّه لا حول و لا قوّه إلاّ بک».

محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن أبی عمیر مثله.

[٣٣٧5]١١-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن بعض أصحابنا قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:قال لی رجل:أیّ شیء قلت حین دخلت علی أبی جعفر بالرّبذه؟قال:قلت:«اللّهمّ إنّک تکفی من کلّ شیء و لا یکفی منک شیء فاکفنی بما شئت و کیف شئت و من حیث شئت و أنّی شئت».

[٣٣٧6]١٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن علیّ،عن علیّ بن میسّر قال:

لمّا قدم أبو عبد اللّه علیه السّلام علی أبی جعفر أقام أبو جعفر مولی له علی رأسه و قال له:إذا دخل علیّ فاضرب عنقه،فلمّا دخل أبو عبد اللّه علیه السّلام نظر إلی أبی جعفر و أسرّ شیئا فیما بینه و بین نفسه لا یدری ما هو ثمّ أظهر:«یا من یکفی خلقه کلّهم و لا یکفیه أحد اکفنی شرّ عبد اللّه بن علیّ،قال:فصار أبو جعفر لا یبصر مولاه و صار مولاه لا یبصره،فقال أبو جعفر:یا جعفر بن محمّد،لقد عیّیتک فی هذا الحرّ فانصرف،فخرج أبو عبد اللّه علیه السّلام من عنده،فقال أبو جعفر لمولاه:ما منعک أن تفعل ما أمرتک به؟فقال:لا و اللّه ما أبصرته و لقد جاء شیء فحال بینی و بینه،فقال له أبو جعفر:و اللّه لئن حدّثت بهذا الحدیث أحدا لأقتلنّک.

ص :45٢

می فرمودند:هنگامی که این کلمات را می گویم اگر جن و انس بر ضد من گرد آیند هیچ باکی نخواهم داشت:«به نام خدا،به یاری او از جانب او،به سوی او،در راه او و بر آیین رسول خدا آغاز می کنم.خدایا جانم را به تو سپردم و به تو رو کردم،تو را پشتیبان خود کرده،و کارهایم را به تو واگذاردم.خدایا!مرا با حفظ ایمانم از پیش رو و پشت سر و راست و چپم و از بالای سر و پایین پا و از هر سو که هستم حفظ کن و با قدرت و توانایی خود از من دفاع کن که هیچ نیرو و توانایی جز به سبب تو نیست.

[٣٣٧5]١١-یکی از اصحاب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:مردی به من گفت:هنگامی که در ربذه به نزد منصور عباسی رفتی چه ذکری به زبان آوردی؟حضرت فرموده است که من گفتم:خدایا!همانا تو از هر چیز کفایت می کنی و چیزی تو را کفایت نمی کند پس مرا به وسیلۀ هرچه می خواهی و هرگونه که می خواهی و از هرسو و هرجا که خواهی کفایت کن.

[٣٣٧6]١٢-علی میسر گفته است:هنگامی که امام صادق علیه السّلام نزد منصور عباسی رفت،منصور غلام ویژه اش را مأمور کرده،به او گفت:هنگامی که امام وارد شد گردنش را بزن.و چون امام صادق علیه السّلام داخل شد به منصور نگاهی کرد و زیرلب سخنی برزبان آورد که کسی ندانست چه فرمود.سپس آشکارا فرمود:ای کسی که همۀ آفریدگانت را کفایت می کنی و کسی تو را کفایت نمی کند مرا از بدی عبد اللّه علی[منصور]حفظ کن.و آن گاه چنان شد که نه منصور غلامش را دید و نه غلام منصور را.پس منصور گفت:ای جعفر محمّد در این گرما شما را به زحمت انداختم،برگردید و امام صادق علیه السّلام از نزدش بیرون آمد.آن گاه منصور به غلامش گفت:چه شد که فرمان مرا به جا نیاوردی؟غلامش گفت:به خدا سوگند او را ندیدم.چیزی آمد و بین من و او قرار گرفت.منصور گفت:به خدا سوگند اگر این داستان را برای کسی بیان کنی تو را خواهم کشت.

ص :45٣

[٣٣٧٧]١٣-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن عمر بن عبد العزیز،عن أحمد بن أبی داود،عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال لی:ألا أعلّمک دعاء تدعو به،إنّا أهل البیت إذا کربنا أمر و تخوّفنا من السّلطان أمرا لا قبل لنا به ندعو به،قلت:بلی بأبی أنت و أمّی یا ابن رسول،اللّه قال:قل:یا کائنا قبل کلّ شیء و یا مکوّن کلّ شیء و یا باقی بعد کلّ شیء صلّ علی محمّد و آل محمّد و افعل بی کذا و کذا».

[٣٣٧٨]١4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،و محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،جمیعا عن علیّ بن مهزیار قال:

کتب محمّد بن حمزه الغنویّ إلیّ یسألنی أن أکتب إلی أبی جعفر علیه السّلام فی دعاء یعلّمه یرجو به الفرج،فکتب إلیّ:أمّا ما سأل محمّد بن حمزه من تعلیمه دعاء یرجو به الفرج فقل له:یلزم«یا من یکفی من کلّ شیء و لا یکفی منه شیء اکفنی ما أهمّنی ممّا أنا فیه»فإنّی أرجو أن یکفی ما هو فیه من الغمّ إن شاء اللّه تعالی،فأعلمته ذلک فما أتی علیه إلاّ قلیل حتّی خرج من الحبس.

[٣٣٧٩]١5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن بعض أصحابه،عن ابن أبی حمزه قال:

سمعت علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول لابنه:یا بنیّ،من أصابه منکم مصیبه أو نزلت به نازله فلیتوضّأ و لیسبغ الوضوء ثمّ یصلّی رکعتین أو أربع رکعات ثمّ یقول فی آخرهنّ:«یا موضع کلّ شکوی و یا سامع کلّ نجوی و شاهد کلّ ملإ و عالم کلّ خفیّه و یا دافع ما یشاء من بلیّه و یا خلیل إبراهیم و یا نجیّ موسی و یا مصطفی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أدعوک دعاء من اشتدّت فاقته و قلّت حیلته و ضعفت قوّته،دعاء الغریق الغریب المضطرّ الّذی لا یجد لکشف ما هو فیه إلاّ أنت

ص :454

[٣٣٧٧]١٣-عبد اللّه عبد الرحمن گفته است:امام باقر علیه السّلام به من فرمودند:آیا دعایی به تو نیاموزم که وقتی موضوعی ما اهل بیت را ناراحت می کند یا از سلطان دربارۀ موضوعی که ما را توانی بر آن نیست می هراسیم با آن خدا را می خوانیم؟من عرض کردم:چرا پدر و مادرم فدایت.ای فرزند رسول خدا.

امام علیه السّلام فرمودند:بگو:«ای آن که پیش از هرچیزی بوده ای،ای پدیدآورندۀ هر چیز،ای پایندۀ پس از هرچیز،بر محمّد و خاندان او درود فرست و برای من چنین و چنان کن.»

[٣٣٧٨]١4-علی مهزیار گفته است:محمّد بن حمزۀ غنوی بر من نامه ای نوشت و از من خواست به امام جواد علیه السّلام بنویسم تا دعایی به او بیاموزد که به گشایش کارش امیدوار باشد.امام علیه السّلام برای من نوشت:امّا آنچه محمد حمزه دربارۀ دعای امیدواری به گشایش خواسته است به او بگو:همواره این دعا را بخواند:«ای کسی که از هر چیزی بی نیازی و چیزی تو را کفایت نمی کند مسائل مهم مرا کفایت کن».که امیدوارم از اندوهی که در آن است رهایی یابد اگر خدا بخواهد.[راوی گفته است:]من این دعا را به او آموختم و اندکی نگذشت که از زندان بیرون آمد.

[٣٣٧٩]١5-ابو حمزه گفته است:از امام سجاد علیه السّلام شنیدم به فرزندش می فرماید:

فرزندم!هرکس از شما که گرفتار مصیبتی شد و یا بلایی بر او فرود آمد وضو بگیرد و آن را کامل سازد و سپس دو یا چهار رکعت نماز گزارده،در پایان نماز بگوید:

«ای محلّ عرضۀ هر شکایتی و ای شنوندۀ هر نجوایی ای بینندۀ هر آشکار،ای دانای هر پنهانی،ای دفع کنندۀ هر بلایی که بخواهی،ای دوست ابراهیم و همراز موسی و برگزینندۀ محمّد صلّی اللّه علیه و اله.تو را می خوانم همچون کسی که سختی هایش شدّت یافته و چاره ای ندارد و توانایی اش رو به ضعف رفته است.تو را همچون غریقی غریب و آشفته می خوانم که برای برطرف ساختن مشکلش کسی را جز تو نمی یابد،ای مهربان ترین مهربانان».به درستی که کسی خدا را این گونه نمی خواند مگر این که

ص :455

یا أرحم الرّاحمین»فإنّه لا یدعو به أحد إلاّ کشف اللّه عنه إن شاء اللّه.

[٣٣٨٠]١6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن ابن أخی سعید، عن سعید بن یسار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:یدخلنی الغمّ،فقال:أکثر من[أن]تقول:«اللّه اللّه ربّی لا أشرک به شیئا»فإذا خفت وسوسه أو حدیث نفس فقل:«اللّهمّ إنّی عبدک و ابن عبدک و ابن أمتک،ناصیتی بیدک،عدل فیّ حکمک،ماض فیّ قضاؤک، اللّهمّ إنّی أسألک بکلّ اسم هو لک أنزلته فی کتابک أو علّمته أحدا من خلقک أو استأثرت به فی علم الغیب عندک أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تجعل القرآن نور بصری و ربیع قلبی و جلاء حزنی و ذهاب همّی،اللّه اللّه ربّی لا أشرک به شیئا».

[٣٣٨١]١٧-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن العلاء بن رزین،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کان دعاء النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لیله الأحزاب:یا صریخ المکروبین و یا مجیب دعوه المضطرّین و یا کاشف غمّی اکشف عنّی غمّی و همّی و کربی فإنّک تعلم حالی و حال أصحابی و اکفنی هول عدوّی.

[٣٣٨٢]١٨-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن إبراهیم بن أبی إسرائیل،عن الرّضا علیه السّلام قال:

خرج بجاریه لنا خنازیر فی عنقها فأتانی آت فقال:یا علیّ قل لها:فلتقل:

«یا رءوف یا رحیم یا ربّ یا سیّدی»تکرّره قال:فقالته فأذهب اللّه عزّ و جلّ عنها،قال:و قال:هذا الدّعاء الّذی دعا به جعفر بن سلیمان.

[٣٣٨٣]١٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسین قال:

ص :456

خداوند مشکلاتش را برطرف می سازد.ان شاء اللّه.

[٣٣٨٠]١6-سعید یسار گفته است:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:من همواره اندوهگین می شوم.امام علیه السّلام فرمودند:فراوان بگو:«خدا،خدا پروردگار من است و من به او شرک نمی ورزم»و هنگامی که از دل نگرانی و اندیشه های بیهوده ترسیدی،بگو:«خداوندا من بندۀ تو و فرزند بنده و کنیز توام.اختیارم به دست تو است حکم تو دربارۀ من عادلانه و فرمان تو دربارۀ من جاری است.خدایا من به حق هر نامت که در کتابت فروفرستاده ای یا به یکی از بندگانت آموخته ای یا در علم غیب نزدت به خود اختصاص داده ای از تو می خواهم که بر محمّد و خاندان او درود فرستی و قرآن را نور دیدگانم و بهار قلبم و برطرف کنندۀ اندوهم و از بین برندۀ ناراحتی ام قراردهی.خدا،خدا پروردگار من است و من به او شرک نمی ورزم».

[٣٣٨١]١٧-امام باقر علیه السّلام فرمود:دعای پیامبر در شب جنگ احزاب این بود:«ای فریادرس بیچارگان،و ای پاسخگوی دعای درماندگان و ای برطرف کنندۀ ناراحتی ام.ناراحتی و اندوه و گرفتاری مرا برطرف کن.به درستی که تو حال من و یارانم را می دانی و مرا از ترس دشمنانم کفایت کن».

[٣٣٨٢]١٨-ابراهیم ابو اسرائیل روایت کرده که امام رضا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:یکی از کنیزان ما به بیماری خنازیر گردن دچار شد.رهگذری نزد من آمد و گفت:ای علی به او بگو که بگوید:«ای مهربان،ای دلسوز،ای پروردگار و ای آقای من» و آن را تکرار کند.حضرت فرمود:او این ذکر را گفت و خدا بیماری اش را از میان برد.و فرمود:این دعا همان است که جعفر سلیمان آن را خوانده است.

[٣٣٨٣]١٩-حسین گفته است:از حضرت ابا الحسن علیه السّلام دعایی خواستم در حالی

ص :45٧

سألت أبا الحسن علیه السّلام دعاء و أنا خلفه فقال:«اللّهمّ إنّی أسألک بوجهک الکریم و اسمک العظیم و بعزّتک الّتی لا ترام و بقدرتک الّتی لا یمتنع منها شیء أن تفعل بی کذا و کذا»،قال:و کتب إلیّ رقعه بخطّه:قل:«یا من علا فقهر و بطن فخبر،یا من ملک فقدر و یا من یحیی الموتی و هو علی کلّ شیء قدیر صلّ علی محمّد و آل محمّد و افعل بی کذا و کذا»ثمّ قل:«یا لا إله إلاّ اللّه ارحمنی».بحقّ لا إله إلاّ اللّه ارحمنی و کتب إلیّ فی رقعه أخری یأمرنی أن أقول:«اللّهمّ ادفع عنّی بحولک و قوّتک،اللّهمّ إنّی أسألک فی یومی هذا و شهری هذا و عامی هذا برکاتک فیها و ما ینزل فیها من عقوبه أو مکروه أو بلاء فاصرفه عنّی و عن ولدی بحولک و قوّتک إنّک علی کلّ شیء قدیر،اللّهمّ إنّی أعوذ بک من زوال نعمتک و تحویل عافیتک و من فجأه نقمتک و من شرّ کتاب قد سبق،اللّهمّ إنّی أعوذ بک من شرّ نفسی و من شرّ کلّ دابّه أنت آخذ بناصیتها إنّک علی کلّ شیء قدیر و إنّ اللّه قد أحاط بکلّ شیء علما و أحصی کلّ شیء عددا».

[٣٣٨4]٢٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عمر بن یزید:

«یا حیّ یا قیّوم،یا لا إله إلاّ أنت،برحمتک أستغیث فاکفنی ما أهمّنی و لا تکلنی إلی نفسی»تقوله مائه مرّه و أنت ساجد.

[٣٣٨5]٢١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن بعض أصحابه،عن إبراهیم بن حنان،عن علیّ بن سوره،عن سماعه قال:

قال لی أبو الحسن علیه السّلام إذا کان لک یا سماعه إلی اللّه عزّ و جلّ حاجه فقل:

«اللّهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد و علیّ فإنّ لهما عندک شأنا من الشّأن و قدرا من القدر،فبحقّ ذلک الشّأن و بحقّ ذلک القدر أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد

ص :45٨

که پشت سرشان بودم.حضرت فرمودند:«خداوندا!من به حق وجود بخشنده ات و نام بزرگت و شکست ناپذیری ات که هماره است و قدرتت که بازدارنده ای ندارد از تو می خواهم که برایم چنین و چنان کنی»همو گفته است:

و حضرت در نامه ای به خط خودشان برایم نوشتند:بگو:«ای کسی که برتری یافت و پیروز شد و ای کسی که نهان ولی آگاه است و ای کسی که مالک و توانا است و ای کسی که مردگان را زنده می کند و بر هر کاری توانا است.بر محمّد و خاندان او درود فرست و برایم چنین و چنان کن»سپس بگو:«ای کسی که معبودی جز او نیست به من رحم کن به حق لا إله إلاّ اللّه به من رحم کن».و نامۀ دیگری به من نوشته دستور دادند که بگویم:خداوندا!با نیرو و توانایی خود از من حمایت کن.خداوندا من در این روز و این ماه و این سال از تو می خواهم که برکت هایت را بر من نازل کنی و عقوبت و بدی و بلایی که در آن فرود می آید به نیرو و توانایی خودت از من و فرزندانم دور کنی.که تو بر هر کاری توانایی.

خدایا!من از نابودی نعمت هایت و دگرگونی عافیت ات و از بلاهای ناگهانی ات و سرنوشت بد به تو پناه می برم.خدایا من از بدی خودم و از بدی هر جنبنده ای که اختیارش به دست تو است به تو پناه می برم.که تو بر هر کاری توانایی و علم خداوند همه چیز را فراگرفته و هرچیزی را به شماره می داند.»

[٣٣٨4]٢٠-از عمر یزید روایت شده که:صد بار در سجده بگو:«ای زندۀ پاینده ای کسی که معبودی جز تو نیست،به رحمت تو پناه می آورم کارهای مهم مرا کفایت کن و مرا به خودم وانگذار».

[٣٣٨5]٢١-سماعه گفته است:ابو الحسن علیه السّلام به من فرمودند:ای سماعه.هرگاه خواسته ای از درگاه خدا داشتی بگو:خدایا!به حق محمّد و علی که در نزد تو مقام و منزلتی دارند و به حق آن مقام و منزلت از تو می خواهم که بر محمّد و خاندان او

ص :45٩

و أن تفعل بی کذا و کذا»فإنّه إذا کان یوم القیامه لم یبق ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل و لا مؤمن ممتحن إلاّ و هو یحتاج إلیهما فی ذلک الیوم.

[٣٣٨6]٢٢-علیّ بن محمّد،عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر،عن أبی القاسم الکوفیّ،عن محمّد بن إسماعیل،عن معاویه بن عمّار و العلاء بن سیابه و ظریف بن ناصح قال:

لمّا بعث أبو الدّوانیق إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام رفع یده إلی السّماء ثمّ قال:

«اللّهمّ إنّک حفظت الغلامین بصلاح أبویهما فاحفظنی بصلاح آبائی محمّد و علیّ و الحسن و الحسین و علیّ بن الحسین و محمّد بن علیّ؛اللّهمّ إنّی أدرأ بک فی نحره و أعوذ بک من شرّه»ثمّ قال للجمّال:سر،فلمّا استقبله الرّبیع بباب أبی الدّوانیق قال له:یا أبا عبد اللّه،ما أشدّ باطنه علیک لقد سمعته یقول:و اللّه لا ترکت لهم نخلا إلاّ عقرته و لا مالا إلاّ نهبته و لا ذرّیّه إلاّ سبیتها،قال:فهمس بشیء خفیّ و حرّک شفتیه،فلمّا دخل سلّم و قعد فردّ علیه السّلام ثمّ قال:أما و اللّه لقد هممت أن لا أترک لک نخلا إلاّ عقرته و لا مالا إلاّ أخذته،فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا أمیر المؤمنین،إنّ اللّه ابتلی أیّوب فصبر و أعطی داود فشکر و قدّر یوسف فغفر و أنت من ذلک النّسل و لا یأتی ذلک النّسل إلاّ بما یشبهه،فقال:صدقت قد عفوت عنکم،فقال له:یا أمیر المؤمنین،إنّه لم ینل منّا أهل البیت أحد دما إلاّ سلبه اللّه ملکه:فغضب لذلک و استشاط فقال:علی رسلک یا أمیر المؤمنین إنّ هذا الملک کان فی آل أبی سفیان فلمّا قتل یزید حسینا سلبه اللّه ملکه فورّثه آل مروان،فلمّا قتل هشام زیدا سلبه اللّه ملکه فورّثه مروان بن محمّد،فلمّا قتل مروان إبراهیم سلبه اللّه ملکه فأعطاکموه،فقال:صدقت هات أرفع حوائجک،فقال:الإذن،فقال:هو فی یدک متی شئت،فخرج فقال له الرّبیع:

ص :46٠

درود فرستی و برای من چنین و چنان کنی»؛زیرا هنگامی که قیامت برپا شود هیچ فرشتۀ مقرّبی و پیامبر فرستاده شده ای و مؤمن آزموده ای نمی ماند که در آن روز به این دو نیازمند نباشد.

[٣٣٨6]٢٢-ظریف ناصح گفته است:هنگامی که منصور عباسی به دنبال امام صادق علیه السّلام فرستاد امام علیه السّلام دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود:خداوندا! همانا تو آن دو پسر را برای نیکی پدر و مادرشان حفظ کردی پس مرا نیز برای نیکی پدرانم محمد و علی و حسن و حسین و علی حسین و محمد علی علیهم السّلام حفظ فرما.خدایا من به سبب تو از کشتار او دور می شوم و از بدی اش به تو پناه می برم»پس به ساربان فرمود:حرکت کن.هنگامی که ربیع[حاجب]بر در قصر منصور به پیشواز امام علیه السّلام رفت،به ایشان عرض کرد:ای ابو عبد اللّه چقدر او بر شما سخت دل است،شنیدم که می گوید:به خدا سوگند همۀ نخل هایش را بی ثمر می کنم و همۀ اموالش را چپاول می کنم و تمام فرزندانش را به اسیری می گیرم.راوی گفته است:پس امام زیرلب چیزی فرموده،لبانشان را تکان دادند و چون داخل شدند سلام کرده،نشستند.منصور سلام ایشان را پاسخ داده، سپس گفت:هان به خدا سوگند تصمیم گرفته ام که همۀ نخل هایت را بی ثمر کرده،همۀ دارایی ات را بگیرم.امام صادق علیه السّلام فرمودند:ای امیر مؤمنان!خداوند ایوب علیه السّلام را گرفتار ساخت و او شکیبایی کرد به داود علیه السّلام نعمت داد و او سپاس گذارد.و به یوسف علیه السّلام قدرت بخشید و او بخشید و تو از این نژادی و این نژادکاری جز آنچه به کار او شبیه باشد انجام نمی دهند.منصور گفت:راست گفتی و من از تو گذشتم.امام علیه السّلام فرمودند:ای امیر مؤمنان!هیچ کس به خون یکی از خاندان ما دست نیالود جز آنکه خداوند حکومت را از او گرفت.منصور از این سخن برآشفته گشته،برافروخت.امام علیه السّلام فرمود:آرام باش ای امیر مؤمنان! همانا این فرمانروایی در خاندان ابو سفیان بود پس هنگامی که یزید،حسین علیه السّلام را کشت خداوند حکومت را از او گرفت و آن را به خاندان مروان داد.و چون هشام زید را کشت خداوند حکومت را از او گرفت و به مروان محمد داد.و چون مروان ابراهیم را کشت خداوند حکومت را از او گرفت و به شما داد.

منصور گفت:راست گفتی.بزرگ ترین حاجت خود را بخواه.امام علیه السّلام فرمود:

اجازۀ بازگشت می خواهم.منصور گفت:اختیار با شما است،هرزمان که بخواهی.

امام علیه السّلام بیرون آمد و ربیع به ایشان عرض کرد:منصور دستور داده است که

ص :46١

قد أمر لک بعشره آلاف درهم،قال:لا حاجه لی فیها:قال:إذن تغضبه فخذها ثمّ تصدّق بها.

[٣٣٨٧]٢٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن أعین،عن قیس بن سلمه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما یقول:ما أبالی إذا قلت هذه الکلمات لو اجتمع علیّ الجنّ و الإنس:«بسم اللّه و باللّه و من اللّه و إلی اللّه و فی سبیل اللّه و علی ملّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله،اللّهمّ إلیک أسلمت نفسی و إلیک وجّهت وجهی و إلیک ألجأت ظهری و إلیک فوّضت أمری،اللّهمّ احفظنی بحفظ الإیمان من بین یدیّ و من خلفی و عن یمینی و عن شمالی و من فوقی و من تحتی و من قبلی؛و ادفع عنّی بحولک و قوّتک فإنّه لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه».

باب الدّعاء للعلل و الأمراض

[٣٣٨٨]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن عبد الرّحمن بن أبی نجران و ابن فضّال،عن بعض أصحابنا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان یقول عند العلّه:«اللّهمّ إنّک عیّرت أقواما فقلت: قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلاٰ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لاٰ تَحْوِیلاً فیا من لا یملک کشف ضرّی و لا تحویله عنّی أحد غیره صلّ علی محمّد و آل محمّد و اکشف ضرّی و حوّله إلی من یدعو معک إلها آخر لا إله غیرک».

[٣٣٨٩]٢-أحمد بن محمّد،عن عبد العزیز بن المهتدی،عن یونس بن عبد الرّحمن،عن داود بن زربیّ قال:

مرضت بالمدینه مرضا شدیدا فبلغ ذلک أبا عبد اللّه علیه السّلام فکتب إلیّ:قد بلغنی

ص :46٢

ده هزار درهم به شما بدهیم.امام علیه السّلام فرمود:به آن نیازی ندارم.ربیع گفت:در این صورت او را خشمگین می سازید.آن ها را بگیر و صدقه بده.

[٣٣٨٧]٢٣-قیس سلمه از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که امام سجاد علیه السّلام فرمودند:

هنگامی که این کلمات را بر زبان می آورم اگر جن و انس علیه من هم دست شوند از چیزی هراس ندارم...[که ترجمۀ آن عینا در حدیث شمارۀ ١٠ گذشت.]

دعا برای دردها و بیماری ها

[٣٣٨٨]١-یکی از اصحاب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام در هنگام بیماری فرمودند:خدایا!تو مردمی را سرزنش کرده فرمودی:«بگو غیر از خدا هرکه را معتقدید بخوانید که آن ها نمی توانند زیانی را از شما برطرف سازند یا برگردانند.»پس ای کسی که جز او نمی تواند زیان را از من برطرف کند و آن را برگرداند.بر محمّد و خاندان او درود فرست و زیان را از من برطرف کن، و آن را به سوی کسی برگردان که با تو معبود دیگری را می خواند که هیچ معبودی جز تو نیست.

[٣٣٨٩]٢-داود زربی گفته است:در مدینه سخت بیمار شدم.این خبر به امام صادق علیه السّلام رسید پس به من نوشتند:خبر بیماری ات را شنیدم.یک صاع(حدود

ص :46٣

علّتک فاشتر صاعا من برّ ثمّ استلق علی قفاک و انثره علی صدرک کیفما انتثر و قل:«اللّهمّ إنّی أسألک باسمک الّذی إذا سألک به المضطرّ کشفت ما به من ضرّ و مکّنت له فی الأرض و جعلته خلیفتک علی خلقک أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تعافینی من علّتی»ثمّ استو جالسا و اجمع البرّ من حولک و قل مثل ذلک و اقسمه مدّا مدّا لکلّ مسکین و قل مثل ذلک،قال داود:ففعلت ذلک فکأنّما نشطت من عقال و قد فعله غیر واحد فانتفع به.

[٣٣٩٠]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحسین بن نعیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اشتکی بعض ولده،فقال:یا بنیّ قل:«اللّهمّ اشفنی بشفائک و داونی بدوائک و عافنی من بلائک فإنّی عبدک و ابن عبدک».

[٣٣٩١]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن مالک بن عطیّه،عن یونس بن عمّار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:جعلت فداک هذا الّذی قد ظهر بوجهی یزعم النّاس أنّ اللّه عزّ و جلّ لم یبتل به عبدا له فیه حاجه،فقال لی:لا،لقد کان مؤمن آل فرعون مکنّع الأصابع فکان یقول هکذا و یمدّ یده و یقول: یٰا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ قال:ثمّ قال:إذا کان الثّلث الأخیر من اللّیل فی أوّله فتوضّأ و قم إلی صلاتک الّتی تصلّیها،فإذا کنت فی السّجده الأخیره من الرّکعتین الأولیین فقل و أنت ساجد:«یا علیّ یا عظیم یا رحمان یا رحیم یا سامع الدّعوات و یا معطی الخیرات صلّ علی محمّد و آل محمّد و أعطنی من خیر الدّنیا و الآخره ما أنت أهله و اصرف عنّی من شرّ الدّنیا و الآخره ما أنت أهله و أذهب عنّی هذا الوجع(و سمّه)فإنّه قد غاظنی و أحزننی»و ألحّ فی الدّعاء.قال:فما وصلت

ص :464

چهل سیر)گندم بخر،سپس به پشت بخواب و آن را روی سینه ات پخش کن هر گونه که پخش شود.و بگو:خداوندا به حق آن نامت که وقتی درمانده تو را به آن نام می خواند درماندگی اش را برطرف می سازی و او را از نعمت های زمین بهره مند کرده،جانشین خود در میان آفریدگانت می کنی(مراد امام زمان علیه السّلام است)از تو می خواهم که بر محمّد و خاندان او درود فرستی و بیماری مرا درمان کنی.»سپس راست بنشین و گندم ها را از اطرافت جمع کن و آن کلمات را بگو و گندم ها را به چند مد(حدود ده سیر)برای بینوایان بخشش کن و همان دعا را بخوان.داود گفته است:من آن را انجام دادم و آن گاه گویا از بند رها شدم.

و چندین نفر این را انجام دادند و بهره مند شدند.

[٣٣٩٠]٣-حسین نعیم گفته است:یکی از فرزندان امام علیه السّلام بیمار شد.امام علیه السّلام به او فرمود:فرزندم بگو:خداوندا،مرا با شفای خود بهبودی ده،با داروی خود درمان کن و از بلای خود سلامتی بخش.که من بندۀ تو و فرزند بندۀ توام.

[٣٣٩١]4-یونس عمّار گفته است:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:جانم فدایت این چیزی که در چهره ام پدیدآمده به گونه ای است که مردم گمان می کنند کسی که خدا به او میلی دارد به آن دچار نمی گردد.امام علیه السّلام به من فرمود:نه،چنین نیست که انگشتان مؤمن خاندان فرعون فلج بود،و در این حال دستش را دراز می کرد و می گفت:«ای مردم از این فرستادگان پیروی کنید.»سپس فرمودند:

وقتی یک سوم آخر آغاز شب فرارسید وضو بگیر و برای نمازی که می گزاری، قیام کن و در سجدۀ آخر دو رکعت نخست بگو:«ای بلندمرتبه و ای بزرگ،ای رحمتگر و ای مهربان ای شنوندۀ دعاها و ای عطاگر خوبی ها،بر محمّد و خاندان او درود فرست و از خیر دنیا و آخرت آنچه تو سزاوار آن هستی به من ده و شرّ دنیا و آخرت را چنان که تو سزاوار آن هستی از من دور کن و این درد را از من دورساز-و نامش را بیاور-که مرا به خشم آورده و اندوهناکم کرده است.»و در دعا پافشاری کن.راوی گفته است:هنوز به کوفه نرسیده بودم که خداوند همۀ آن را از من دور کرد.

ص :465

إلی الکوفه حتّی أذهب اللّه به عنّی کلّه.

[٣٣٩٢]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن إسماعیل،جمیعا عن حنان بن سدیر،عن أبیه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا رأیت الرّجل مرّ به البلاء فقل:«الحمد للّه الّذی عافانی ممّا ابتلاک به و فضّلنی علیک و علی کثیر ممّن خلق»و لا تسمعه.

[٣٣٩٣]6-محمّد بن یحیی،عن بعض أصحابه،عن محمّد بن عیسی،عن داود بن زربیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تضع یدک علی الموضع الّذی فیه الوجع و تقول ثلاث مرّات:«اللّه اللّه ربّی حقّا لا أشرک به شیئا؛اللّهمّ أنت لها و لکلّ عظیمه ففرّجها عنّی».

[٣٣٩4]٧-عنه،عن محمّد بن عیسی،عن داود،عن مفضّل،عن أبی عبد اللّه للأوجاع تقول:

«بسم اللّه و باللّه کم من نعمه للّه فی عرق ساکن و غیرساکن علی عبد شاکر و غیر شاکر»و تأخذ لحیتک بیدک الیمنی بعد صلاه مفروضه و تقول:«اللّهمّ فرّج عنّی کربتی و عجّل عافیتی و اکشف ضرّی»ثلاث مرّات و احرص أن یکون ذلک مع دموع و بکاء.

[٣٣٩5]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن رجل قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فشکوت إلیه وجعا بی،فقال:قل:«بسم اللّه ثمّ امسح یدک علیه و قل أعوذ بعزّه اللّه و أعوذ بقدره اللّه و أعوذ بجلال اللّه و أعوذ بعظمه اللّه و أعوذ بجمع اللّه و أعوذ برسول اللّه و أعوذ بأسماء اللّه من شرّ

ص :466

[٣٣٩٢]5-سدیر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هنگامی که انسان بلا زده ای را دیدی بگو:«سپاس مخصوص خدایی است که مرا از آنچه تو را به آن دچار کرده،سلامت داشته و بر تو و بسیاری از آفریدگانش برتری ام داده است.»و چنان بگو که او نشنود.

[٣٣٩٣]6-داود زربی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:دست خود را بر جایی که درد دارد بگذار و سه بار بگو:«خدا،به راستی خدا پروردگار من است و من به او شرک نمی ورزم.خداوندا تویی نجات بخش از این درد و هر حادثه ای پس مرا از آن رها کن».

[٣٣٩4]٧-مفضّل روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگام هردردی بگو:«به نام خدا و به یاری او.چه بسیار نعمت هایی خداوند در رگ هایی آرام و ناآرام که برای بندۀ سپاس گذار و ناسپاس است.»و ریش خود را پس از نماز واجب به دست راست بگیر و سه بار بگو:«خداوندا مرا از نگرانی ام برهان در سلامتی ام شتاب کن و زیان را از من دور ساز.»و تقلاّ کن که این دعا با اشک و گریه همراه باشد.

[٣٣٩5]٨-مردی گفته است:نزد امام صادق علیه السّلام رفتم و از دردی که داشتم به ایشان شکایت کردم.امام علیه السّلام فرمودند:بگو:«به نام خدا،-سپس دستت را بر جای درد بکش و هفت بار بگو:-به شکست ناپذیری خدا پناه می برم و به قدرت خدا پناه می برم و به شکوه و بزرگی خدا پناه می برم و به حزب و فرستادۀ خدا پناه می برم

ص :46٧

ما أحذر و من شرّ ما أخاف علی نفسی»تقولها سبع مرّات،قال:ففعلت فأذهب اللّه عزّ و جلّ[بها]الوجع عنّی.

[٣٣٩6]٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الوشّاء،عن عبد اللّه بن سنان،عن عون قال:

أمرّ یدک علی موضع الوجع ثمّ قل:«بسم اللّه و باللّه و محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم؛اللّهمّ امسح عنّی ما أجد»ثمّ تمرّ یدک الیمنی و تمسح موضع الوجع ثلاث مرّات.

[٣٣٩٧]١٠-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن محمّد بن أخی غرام،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تضع یدک علی موضع الوجع ثمّ تقول:«بسم اللّه و باللّه[و]محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه،اللّهمّ امسح عنّی ما أجد»و تمسح الوجع ثلاث مرّات.

[٣٣٩٨]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن عمرو بن عثمان،عن علیّ بن عیسی،عن عمّه قال:

قلت له:علّمنی دعاء أدعو به لوجع أصابنی،قال:قل و أنت ساجد:«یا اللّه یا رحمان[یا رحیم]یا ربّ الأرباب و إله الآلهه و یا ملک الملوک و یا سیّد السّاده اشفنی بشفائک من کلّ داء و سقم فإنّی عبدک أتقلّب فی قبضتک».

[٣٣٩٩]١٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن أبی نجران،عن حمّاد بن عیسی،عن حریز،عن زراره،عن أحدهما علیه السّلام قال:

إذا دخلت علی مریض فقل:«أعیذک باللّه العظیم ربّ العرش العظیم من شرّ کلّ عرق نفّار و من شرّ حرّ النّار»سبع مرّات.

ص :46٨

و به نام های خداوند پناه می برم از بدی هرآنچه بر خودم می ترسم و بیمناکم.»او گفته است:من چنین کردم و خداوند عزّتمند آن درد را از بدن من دور ساخت.

[٣٣٩6]٩-عون روایت کرده که حضرت فرمودند:دستت را بر جای درد بکش و سپس بگو:«به نام خدا و به یاری او و محمّد که فرستادۀ او است و هیچ نیرو و توانایی جز به سبب خداوند بلندمرتبۀ بزرگ نیست.خدایا!آنچه را از آن درد می کشم از من محو کن،سپس سه بار دست راست خود را بر جای درد بکش».

[٣٣٩٧]١٠-عبد اللّه سنان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:دستت را بر جای درد می گذاری و سپس می گویی:«به نام خدا و به یاری او،محمّد[درود خدا بر او و خاندانش]فرستادۀ خدا است و هیچ نیرو و توانایی جز به سبب خداوند نیست.خدایا،آنچه را موجب ناراحتی من شده است از جان من محو کن.»و سه بار بر جای درد دست می کشی.

[٣٣٩٨]١١-علی عیسی از عمویش روایت کرده که به امام علیه السّلام گفته است:دعایی به من بیاموز که در هنگام درد بخوانم.امام علیه السّلام فرمودند:در حال سجده بگو:«ای خدا!ای رحمتگر[ای مهربان]،ای پروردگار پروردگاران و معبود عبادت شدگان و ای فرمانروای فرمانروایان و ای آقای بزرگان با شفای خود مرا از هر بیماری و مرض بهبودی بخش که من بندۀ تو هستم و در تحت قدرت تو به این سو و آن سو می روم».

[٣٣٩٩]١٢-زراره روایت کرده که امام صادق یا امام باقر علیهما السّلام فرمودند:هنگامی که به عیادت مریضی رفتی،هفت بار بگو:«تو را از شرّ هر رگ گریزان و بیمار و از شرّ گرمای دوزخ به خداوند بزرگ که پروردگار عرش بزرگ است پناه می دهم».

ص :46٩

[٣4٠٠]١٣-عنه،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن أبان بن عثمان،عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا اشتکی الإنسان فلیقل،«بسم اللّه و باللّه و محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أعوذ بعزّه اللّه و أعوذ بقدره اللّه علی ما یشاء من شرّ ما أجد».

[٣4٠١]١4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن علیّ،عن هشام الجوالیقیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

«یا منزل الشّفاء و مذهب الدّاء أنزل علی ما بی من داء شفاء».

[٣4٠٢]١5-محمّد بن یحیی،عن موسی بن الحسن،عن محمّد بن عیسی، عن أبی إسحاق صاحب الشّعیر،عن حسین الخراسانیّ و کان خبّازا قال:

شکوت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام وجعا بی،فقال:إذا صلّیت فضع یدک موضع سجودک ثمّ قل:«بسم اللّه محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اشفنی یا شافی لا شفاء إلاّ شفاؤک،شفاء لا یغادر سقما،شفاء من کلّ داء و سقم».

[٣4٠٣]١6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن بعض أصحابه،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

مرض علیّ صلوات اللّه علیه فأتاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال له:قل:«اللّهمّ إنّی أسألک تعجیل عافیتک و صبرا علی بلیّتک و خروجا إلی رحمتک».

[٣4٠4]١٧-علیّ بن إبراهیم،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان ینشّر بهذا الدّعاء:

تضع یدک علی موضع الوجع و تقول:«أیّها الوجع اسکن بسکینه اللّه و قر بوقار اللّه و انحجز بحاجز اللّه و اهدأ بهدء اللّه،أعیذک أیّها الإنسان بما أعاذ اللّه عزّ و جلّ به عرشه و ملائکته یوم الرّجفه و الزّلازل»تقول ذلک

ص :4٧٠

[٣4٠٠]١٣-ثمالی روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هنگامی که انسان بیمار شد باید بگوید:«به نام خدا و به یاری او و محمّد که فرستادۀ او است،من از شرّ آنچه احساس می کنم به شکست ناپذیری خدا پناه می برم و به قدرت او بر هر چیزی که می خواهد پناه می برم.»

[٣4٠١]١4-هشام جوالیقی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:«ای فرو فرستندۀ شفاء و از بین برندۀ بیماری،بر بیماری من شفایی فروفرست.»

[٣4٠٢]١5-حسین خراسانی که نانوا بود گفته است:از بیماری ای که داشتم به امام صادق علیه السّلام شکایت کردم.فرمودند:هنگامی که نمازگزاردی دستت را بر جای سجده ات بگذار و بگو:«به نام خدا،محمّد فرستادۀ خداوند است،ای شفا دهنده مرا شفا ده که هیچ شفایی جز شفای تو نیست.شفایی که هیچ بیماری ای فرونگذارد.شفایی از هر درد و بیماری».

[٣4٠٣]١6-ابو حمزه روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:علی-درود خدا بر او-بیمار شد.رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-به نزد او آمد و فرمود:بگو:«خداوندا!من شتاب در عافیت،شکیبایی بر سختی و خارج شدن به سوی رحمتت را از تو می خواهم».

[٣4٠4]١٧-مسعدۀ صدقه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:پیامبر گرامی این دعا را منتشر می کرد:دستت را بر جای درد می گذاری و می گویی:ای درد به آرامشی از سوی خدا،آرام شو و به وقاری از سوی خداوند باوقار شو و با مانع از سوی خداوند،عقب رو و با آسایشی از سوی خدا فروبنشین.ای انسان تو را به آنچه خداوند بلندمرتبه،عرش و فرشتگانش را در روز زلزله ها و لرزش به آن

ص :4٧١

سبع مرّات و لا أقلّ من الثّلاث.

[٣4٠5]١٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن عمّار بن المبارک،عن عون بن سعد مولی الجعفریّ،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تضع یدک علی موضع الوجع و تقول:«اللّهمّ إنّی أسألک بحقّ القرآن العظیم الّذی نزل به الرّوح الأمین و هو عندک فی أمّ الکتاب علیّ حکیم أن تشفینی بشفائک و تداوینی بدوائک و تعافینی من بلائک»ثلاث مرّات و تصلّی علی محمّد و آله.

[٣4٠6]١٩-أحمد بن محمّد،عن العوفیّ،عن علیّ بن الحسین،عن محمّد بن عبد اللّه بن زراره،عن محمّد بن الفضیل،عن أبی حمزه قال:

عرض بی وجع فی رکبتی،فشکوت ذلک إلی أبی جعفر علیه السّلام فقال:إذا أنت صلّیت فقل:«یا أجود من أعطی و یا خیر من سئل و یا أرحم من استرحم،ارحم ضعفی و قلّه حیلتی و عافنی من وجعی»قال:ففعلته فعوفیت.

باب الحرز و العوذه

[٣4٠٧]١-حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد،عن غیر واحد،عن أبان، عن ابن المنذر قال:

ذکرت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام الوحشه فقال:ألا أخبرکم بشیء إذا قلتموه لم تستوحشوا بلیل و لا نهار:«بسم اللّه و باللّه و توکّلت علی اللّه و أنّه من یتوکّل علی اللّه فهو حسبه إنّ اللّه بالغ أمره قد جعل اللّه لکلّ شیء قدرا،اللّهمّ اجعلنی فی کنفک و فی جوارک و اجعلنی فی أمانک و فی منعک»فقال:بلغنا أنّ رجلا

ص :4٧٢

پناه داد پناه می دهم و این ذکر را هفت بار و دست کم سه بار می گویی.

[٣4٠5]١٨-معاویۀ عمّار روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:دستت را بر جای درد می گذاری و سه بار می گویی:«خداوندا!من به حقّ قرآن بزرگ که روح امین آن را فرود آورد و آن در نزد تو در امّ الکتاب،بلندمرتبه و دارای حکمت است از تو می خواهم که با شفای خود مرا شفا دهی و با داروی خود مداوایم کنی و از بلای خود سلامتم گردانی»و بر محمّد و خاندان او درود می فرستی.

[٣4٠6]١٩-ابو حمزه گفته است:دردی در زانوهایم پیدا شد،از آن به امام باقر علیه السّلام شکایت کردم.امام علیه السّلام فرمودند:هنگامی که نمازگزاردی بگو:«ای بهترین عطا کننده و ای بهترین کسی که از او درخواست می شود و ای مهربان ترین کسی که از او طلب مهرورزی می شود بر ناتوانی و بیچارگی من رحم کن و مرا از بیماری ام سلامتی ده».

حرز و تعویذ

[٣4٠٧]١-ابن منذر گفته است:نزد امام صادق علیه السّلام از وحشت سخن به میان آمد.

امام علیه السّلام فرمودند:آیا شما را به چیزی آگاه نکنم که وقتی آن را بگویید در شب و روز از چیزی نهراسید؟«به نام خدا و به یاری او بر خدا توکّل کردم؛زیرا هر کس بر خدا توکل کند او کفایتش می کند.و به کارش رسیدگی می کند.و خدا برای هرچیز اندازه ای نهاده است.خداوندا مرا در پناه و در همسایگی و در امان و حفظ خود قرار بده»سپس فرمودند:به ما خبر رسیده که مردی سی سال این دعا را می خواند و یک شب که آن را ترک کرد عقربی او را گزید.

[٣4٠٨]٢-ابو بصیر روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:بگو:«از هر ستمگر

ص :4٧٣

قالها ثلاثین سنه و ترکها لیله فلسعته عقرب.

[٣4٠٨]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن محسّن بن أحمد،عن یونس بن یعقوب،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قل:«أعوذ بعزّه اللّه و أعوذ بقدره اللّه و أعوذ بجلال اللّه و أعوذ بعظمه اللّه و أعوذ بعفو اللّه و أعوذ بمغفره اللّه و أعوذ برحمه اللّه و أعوذ بسلطان اللّه الّذی هو علی کلّ شیء قدیر و أعوذ بکرم اللّه و أعوذ بجمع اللّه من شرّ کلّ جبّار عنید و کلّ شیطان مرید و شرّ کلّ قریب أو بعید أو ضعیف أو شدید و من شرّ السّامّه و الهامّه و العامّه و من شرّ کلّ دابّه صغیره أو کبیره بلیل أو نهار و من شرّ فسّاق العرب و العجم و من شرّ فسقه الجنّ و الإنس».

[٣4٠٩]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن بعض أصحابه،عن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:رقی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حسنا و حسینا فقال:«أعیذکما بکلمات اللّه التّامّات و أسمائه الحسنی کلّها عامّه من شرّ السّامّه و الهامّه و من شرّ کلّ عین لامّه و من شرّ حاسد إذا حسد»ثمّ التفت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلینا فقال علیهم السّلام هکذا کان یعوّذ إبراهیم إسماعیل و إسحاق علیه السّلام.

[٣4١٠]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن بکیر،عن سلیمان الجعفریّ قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:إذا أمسیت فنظرت إلی الشّمس فی غروب و إدبار فقل:«بسم اللّه و باللّه و الحمد للّه الّذی لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولیّ من الذّلّ و کبّره تکبیرا و الحمد للّه الّذی یصف و لا یوصف و یعلم و لا یعلم،یعلم خائنه الأعین و ما تخفی الصّدور و

ص :4٧4

خیره سر و هر شیطان فریبکاری و از شرّ هر نزدیک یا دور و ناتوان یا توانا و از شرّ گزنده و درنده و العامّه و از شرّ هر جنبدۀ کوچک یا بزرگ در شب یا روز و از شرّ بدکاران عرب و عجم و از شرّ بدکاران انس و جن به شکست ناپذیری خدا پناه می برم و به قدرت و عظمت و شکوه خدا پناه می برم و به آمرزش و گذشت و رحمت خدا پناه می برم و به غلبۀ خدایی که بر هرکاری توانا است پناه می برم و به بخشش و حزب خدا پناه می برم».

[٣4٠٩]٣-قدّاح از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:

پیامبر گرامی برای حسن و حسین علیهما السّلام دعا خواند و فرمود:«شما را از شر گزنده و درنده و از شرّ هر چشم بد و هر حسودی هنگامی که به کلمات کامل خداوند و همه نام های نیکوی او حسد می ورزد پناه می دهم.»سپس به ما روکرد و فرمود:ابراهیم،اسحاق و اسماعیل را چنین تعویذ می کرد.

[٣4١٠]4-سلیمان جعفری گفته است:از ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرمود:شب هنگام زمانی که دیدی خورشید در حال غروب و ناپدید شدن است بگو:«به نام خدا و به یاری او و سپاس مخصوص خدایی است که هیچ همسر و فرزندی نگرفته و در فرمانروایی اش شریکی ندارد و خوار نمی گردد تا سرپرستی داشته باشد و او را بسیار بزرگ شمار و سپاس مخصوص خدایی است که وصف می کند و خود در وصف نمی گنجد و می داند و دانسته نمی شود و چشم های خیانت کار و آنچه را

ص :4٧5

أعوذ بوجه اللّه الکریم و باسم اللّه العظیم من شرّ ما برأ و ذرأ و من شرّ ما تحت الثّری و من شرّ ما بطن و ظهر و من شرّ ما وصفت و ما لم أصف و الحمد للّه ربّ العالمین»ذکر أنّها أمان من کلّ سبع و من الشّیطان الرّجیم و ذرّیّته و کلّ ما عضّ أو لسع و لا یخاف صاحبها إذا تکلّم بها لصّا و لا غولا.قال:قلت له:

إنّی صاحب صید السّبع و أنا أبیت فی اللّیل فی الخرابات و أتوحّش،فقال لی:

قل إذا دخلت:«بسم اللّه أدخل»و أدخل رجلک الیمنی و إذا خرجت فأخرج رجلک الیسری و سمّ اللّه فإنّک لا تری مکروها.

[٣4١١]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن قتیبه الأعشی قال:

علّمنی أبو عبد اللّه علیه السّلام قال:قل:«بسم اللّه الجلیل أعیذ فلانا باللّه العظیم من الهامّه و السّامّه و اللاّمّه و العامّه و من الجنّ و الإنس و من العرب و العجم و من نفثهم و بغیهم و نفخهم و بآیه الکرسیّ»ثمّ تقرؤها ثمّ تقول فی الثّانیه:

«بسم اللّه أعیذ فلانا باللّه الجلیل...»حتّی تأتی علیه

[٣4١٢]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إسحاق بن عمّار قال،قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

جعلت فداک إنّی أخاف العقارب،فقال:انظر إلی بنات نعش الکواکب الثّلاثه الوسطی منها بجنبه کوکب صغیر قریب منه تسمّیه العرب«السّها»و نحن نسمّیه«أسلم»أحدّ النّظر إلیه کلّ لیله و قل ثلاث مرّات:«اللّهمّ ربّ أسلم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و سلّمنا»قال إسحاق:فما ترکته منذ دهری إلاّ مرّه واحده فضربتنی العقرب.

[٣4١٣]٧-أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحسن،عن العبّاس بن عامر،عن

ص :4٧6

سینه ها مخفی می کند می شناسد.و از شرّ هرآنچه آفریده است و هرآنچه در زیر زمین و در آشکار و نهان است و هرآنچه گفتم و نگفتم به ذات بخشندۀ خداوند و به نام بزرگ او پناه می برم و ستایش مخصوص خداوند،پروردگار جهانیان است.»حضرت فرمود:این دعا ایمنی از هر درنده از شیطان رانده شده و فرزندان او است و از هرآنچه گاز می گیرد یا می گزد و گویندۀ این ذکر از هیچ دزد و جنّی نترسد.من به ایشان عرض کردم:من به شکار درندگان می روم و شب ها که در خرابه ها می خوابم وحشت می کنم.امام علیه السّلام فرمودند:هنگامی که داخل خرابه می شوی بگو:«به نام خدا داخل می شوم.»و نخست پای راستت را بگذار و در هنگام بیرون آمدن پای چپت را پیش بگذار و نام خدا را ببر که هیچ ناپسندی نخواهی دید.

[٣4١١]5-قتیبۀ اعشی گفته است:امام صادق علیه السّلام به من آموخت که بگو:«به نام خداوند بزرگ فلانی را از درنده و گزنده و چشم زخم و سال قحطی و جن و انس و عرب و عجم و از نفس هایشان و از ستمشان و از بادشان به خداوند بزرگ و آیه الکرسی پناه می دهم.و سپس آیه الکرسی را بخوان و برای بار دوّم بگو:به نام خداوند،فلانی را از...به خداوند باشکوه و تا آخر دعا را بخوان.

[٣4١٢]6-اسحاق عمّار گفته است:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:فدایت شوم من از عقرب ها می ترسم.امام علیه السّلام فرمودند:به ستارگان بنات النعش میانه بنگر که در نزدیک آن ها ستارهای کوچک است و عرب آن را سها می نامد و ما آن را اسلم می نامیم.هرشب به دقت به آن نگاه کن و سه بار بگو:خداوندا ای پروردگار اسلم،بر محمد و خاندان او درود فرست و گشایش کار آنان را نزدیک ساز و ما را سلامت بدار.اسحاق گفته است:از آن روزگار جز یک بار آن را ترک نکردم و همان یک بار عقرب مرا گزید.

[٣4١٣]٧-سعد اسکاف گفته است:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکسی

ص :4٧٧

أبی جمیله،عن سعد الإسکاف قال:

سمعته یقول:من قال هذه الکلمات فأنا ضامن له ألاّ یصیبه عقرب و لا هامّه حتّی یصبح:«أعوذ بکلمات اللّه التّامّات الّتی لا یجاوزهنّ برّ و لا فاجر من شرّ ما ذرأ و من شرّ ما برأ و من شرّ کلّ دابّه هو آخذ بناصیتها إنّ ربّی علی صراط مستقیم».

[٣4١4]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی بعض مغازیه إذا شکوا إلیه البراغیث أنّها تؤذیهم، فقال:إذا أخذ أحدکم مضجعه فلیقل:أیّها الأسود الوثّاب الّذی لا یبالی غلقا و لا بابا عزمت علیک بأمّ الکتاب ألاّ تؤذینی و أصحابی إلی أن یذهب اللّیل و یجیء الصّبح بما جاء»و الّذی نعرفه«إلی أن یئوب الصّبح متی ما آب».

[٣4١5]٩-علیّ بن محمّد،عن ابن جمهور،عن أبیه،عن محمّد بن سنان، عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:إذا لقیت السّبع فقل:«أعوذ بربّ دانیال و الجبّ من شرّ کلّ أسد مستأسد».

[٣4١6]١٠-محمّد بن جعفر أبو العبّاس،عن محمّد بن عیسی،عن صالح بن سعید،عن إبراهیم بن محمّد بن هارون أنّه کتب إلی أبی جعفر یسأله عوذه للرّیاح الّتی تعرض للصّبیان،فکتب إلیه بخطّه بهاتین العوذتین و زعم صالح أنّه أنفذهما إلیّ إبراهیم بخطّه:

«اللّه أکبر اللّه أکبر اللّه أکبر أشهد أن لا إله إلاّ اللّه أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه، اللّه أکبر اللّه أکبر لا إله إلاّ اللّه و لا ربّ لی إلاّ اللّه،له الملک و له الحمد لا شریک

ص :4٧٨

این کلمات را بگوید من ضمانت می کنم که تا صبح هیچ عقرب و گزنده ای او را نزند:«از شر هرآنچه خدا آفریده و پراکنده است و از شرّ هر جنبنده ای که اختیارش در دست او است به کلمات کامل خداوند که هیچ نیکوکار و گنهکاری از آن ها پیشی نمی گیرد پناه می برم.که پروردگارم بر راه راست قرار دارد».

[٣4١4]٨-علی ابو حمزه روایت کرده که حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمودند:

رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-در یکی از جهادهای خود بود که از کک و آزارشان به ایشان شکایت کردند.پیامبر-درود خدا بر او و خاندانش باد- فرمودند:هرکس به بستر معرود،بگوید:ای سیاه جهنده که از هیچ قفل و دری باکی نداری تو را به امّ الکتاب(سوره حمد)فرامی خوانم تا مرا و یارانم را آزار ندهی تا شب برود و بامداد باز آید-و جمله ای که ما می دانیم این است:-تا صبح بازگردد هرگاه که باز می گردد.

[٣4١5]٩-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:هنگامی که با درنده ای روبرو شدی بگو:«از شرّ هر شیر درنده به پروردگار دانیال و چاه پناه می برم».

[٣4١6]١٠-ابراهیم بن محمّد هارون روایت کرده که او به امام باقر علیه السّلام نامه نگاشته،از ایشان تعویذی برای بادهایی که کودکان به آن دچار می شوند خواسته است و امام علیه السّلام به خط خود دو تعویذ برایش نگاشته است و صالح[یکی از راویان این حدیث]بر آن است که آن ها را خودش برای ابراهیم فرستاده است:

«خدا بزرگ است،خدا بزرگ است،خدا بزرگ است و من گواهی می دهم که معبودی جز خدا نیست و گواهی می دهم که محمّد فرستادۀ او است،خدا بزرگ است و خدا بزرگ است و هیچ معبودی جز خدا نیست و من پروردگاری جز خدا ندارم.فرمانروایی و سپاس از آن او است.و شریکی ندارد.و او پاک است.

ص :4٧٩

له سبحان اللّه،ما شاء اللّه کان و ما لم یشأ لم یکن؛اللّهمّ ذا الجلال و الإکرام، ربّ موسی و عیسی و إبراهیم الّذی وفّی،إله إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط،لا إله إلاّ أنت سبحانک مع ما عدّدت من آیاتک و بعظمتک و بما سألک به النّبیّون و بأنّک ربّ النّاس کنت قبل کلّ شیء و أنت بعد کلّ شیء، أسألک باسمک الّذی تمسک به السّماوات أن تقع علی الأرض إلاّ بإذنک و بکلماتک التّامّات الّتی تحیی به الموتی أن تجیر عبدک فلانا من شرّ ما ینزل من السّماء و ما یعرج إلیها و ما یخرج من الأرض و ما یلج فیها و سلام علی المرسلین و الحمد للّه ربّ العالمین».و کتب إلیه أیضا بخطّه:«بسم اللّه و باللّه و إلی اللّه و کما شاء اللّه و أعیذه بعزّه اللّه و جبروت اللّه و قدره اللّه و ملکوت اللّه، هذا الکتاب من اللّه شفاء لفلان بن فلان[ابن]عبدک و ابن أمتک عبدی اللّه صلّی اللّه علی محمّد و آله».

[٣4١٧]١١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن علیّ،عن علیّ بن محمّد،عن عبد اللّه بن یحیی الکاهلیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا لقیت السّبع فاقرأ فی وجهه آیه الکرسیّ و قل له:

«عزمت علیک بعزیمه اللّه و عزیمه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و عزیمه سلیمان بن داود علیهما السّلام و عزیمه أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و الأئمّه الطّاهرین من بعده» فإنّه ینصرف عنک إن شاء اللّه.قال:فخرجت فإذا السّبع قد اعترض،فعزمت علیه و قلت له:إلاّ تنحّیت عن طریقنا و لم تؤذنا،قال:فنظرت إلیه قد طأطأ برأسه و أدخل ذنبه بین رجلیه و انصرف.

[٣4١٨]١٢-عنه،عن جعفر بن محمّد،عن یونس،عن بعض أصحابنا،عن أبی الجارود،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :4٨٠

هرچه خدا بخواهد همان می شود و هرچه نخواهد نمی شود.خداوندا!ای صاحب شکوه و بزرگواری.ای پروردگار موسی و عیسی و ابراهیم علیهم السّلام.

ابراهیمی که حقّ مطلب را اداکرد.ای معبود ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و أسباط علیهم السّلام.معبودی جز تو نیست تو به همراه آنچه از نشانه هایت برشمرده ای پاکی،و به حقّ بزرگیت و به حقّ آنچه پیامبران از تو خواسته اند و اینکه تو پروردگار مردم هستی،پیش از هرچیز بوده ای و پس از هرچیزی هستی و به حقّ آن نامت که با آن آسمان ها را از افتادن بر زمین جز با اجازۀ خودت نگاه می داری و به حقّ کلمات کاملت که مردگان را با آن زنده می کنی از تو می خواهم که بندۀ خودت فلانی را از شرّ هرآنچه از آسمان فرومی آید یا به سوی آن بالا می رود و آنچه از زمین بیرون می آید و در آن داخل می شود حفظ کنی.و درود بر فرستادگان و سپاس،مخصوص پروردگار جهانیان است».و باز با خط خود برای او نگاشت:«به نام خدا و به یاری او و به سوی او و همان گونه که او بخواهد.و او را به شکست ناپذیری خدا و جبروتش[قدرت مطلق]و قدرت و ملکوتش پناه می دهم.این نوشته از جانب خدا برای فلانی فرزند بنده و کنیزت که دو بندۀ خدایند می باشد.خدایا بر محمّد و خاندان او درود فرست».

[٣4١٧]١١-عبد اللّه بن یحیی کاملی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:

هنگامی که با درنده ای روبرو شدی در روی او آیت الکرسی بخوان و به او بگو:

«تو را به تصمیم خدا و تصمیم محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش]و تصمیم سلیمان داود علیهما السّلام و تصمیم امیر المؤمنین علی ابو طالب علیه السّلام و ائمه طاهرین[علیهم السّلام] پس از آن حضرت فرامی خوانم که اگر خدا بخواهد از تو دست می کشد.راوی گفته است:من بیرون آمدم و ناگهان با درنده ای روبه رو شدم پس او را به آن سخنان فرا خواندم و گفتم،از راه ما کنار رو و آزارمان نکن،پس او را دیدم که سرش را به زیر انداخت و دمش را میان دو پایش نهاده،بازگشت.

[٣4١٨]١٢-ابو جارود روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس پس از نماز

ص :4٨١

من قال فی دبر الفریضه:«أستودع اللّه العظیم الجلیل نفسی و أهلی و ولدی و من یعنینی أمره»و أستودع اللّه المرهوب المخوف المتضعضع لعظمته کلّ شیء نفسی و أهلی و مالی و ولدی و من یعنینی أمره حفّ بجناح من أجنحه جبرئیل علیه السّلام و حفظ فی نفسه و أهله و ماله.

[٣4١٩]١٣-عنه،رفعه قال:

من بات فی دار و بیت وحده فلیقرأ آیه الکرسیّ و لیقل:«اللّهمّ آنس وحشتی و آمن روعتی و أعنّی علی وحدتی».

[٣4٢٠]١4-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن سالم،عن أحمد بن النّضر،عن عمرو بن شمر،عن یزید بن مرّه،عن بکیر قال:

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا علیّ ألا أعلّمک کلمات؟إذا وقعت فی ورطه أو بلیّه فقل:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم»فإنّ اللّه عزّ و جلّ یصرف بها عنک ما یشاء من أنواع البلاء.

باب الدّعاء عند قراءه القرآن

[٣4٢١]١-قال:کان أبو عبد اللّه علیه السّلام یدعو عند قراءه کتاب اللّه عزّ و جلّ:

«اللّهمّ ربّنا لک الحمد أنت المتوحّد بالقدره و السّلطان المتین و لک الحمد أنت المتعالی بالعزّ و الکبریاء و فوق السّماوات و العرش العظیم ربّنا و لک الحمد أنت المکتفی بعلمک و المحتاج إلیک کلّ ذی علم ربّنا و لک الحمد یا منزل الآیات و الذّکر العظیم ربّنا فلک الحمد بما علّمتنا من الحکمه و القرآن العظیم المبین.اللّهمّ أنت علّمتناه قبل رغبتنا فی تعلّمه و اختصصتنا به قبل

ص :4٨٢

واجبش بگوید:«خودم و خانواده ام و فرزندانم و هرکس را که به من مربوط است به خداوند بزرگ می سپارم و خودم و خانواده ام و فرزندانم و هرکس را که به من مربوط است به خداوندی که هرچیزی در برابرش می هراسد و می ترسد و فرومی پاشد می سپارم.»با یکی از بالهای جبرئیل علیه السّلام پیچیده شده،خود و خانواده اش و اموالش حفظ می شود.

[٣4١٩]١٣-همو حدیثی روایت کرده که معصوم علیه السّلام فرمودند:هرکس شب در اتاق و خانه ای تنها بخوابد باید آیت الکرسی بخواند و بگوید:خداوندا!در وحشتم همدم من باش و ترسم را ایمن کن و در تنهاییم یاری ام کن.

[٣4٢٠]١4-بکیر گفته است:از امیر مؤمنان علیه السّلام شنیدم می فرماید:رسول خدا -درود خدا بر او و خاندانش باد-به من فرمودند:ای علی آیا کلماتی به تو نیاموزم؟هنگامی که در گرفتاری و امتحانی قرار گرفتی بگو:«به نام خداوند رحمتگر مهربان و هیچ نیرو و توانایی جز به سبب خداوند بلندمرتبه بزرگ نیست»که خداوند عزّتمند با این کلمات انواع بلا و سختی را از تو دور می سازد.

دعا هنگام خواندن قرآن

[٣4٢١]١-امام صادق علیه السّلام هنگام تلاوت کتاب خدای عزّتمند چنین دعا می کرد:

«خداوندا!سپاس از آن تو است،تو در توانایی و سلطنت استوار و یگانه ای و سپاس از آن تو است.تو با شکست ناپذیری و بزرگی ات برتری و بالاتر از آسمان ها و عرش بزرگ،ای پروردگار ما.و سپاس از آن تو است.تو با علمت از همه بی نیازی و هر صاحب دانشی به تو نیازمند است،ای پروردگار ما،و سپاس برای تو است ای فرودآورندۀ آیه ها و آن ذکر بزرگ،ای پروردگار ما و سپاس برای تو است به سبب آنچه از حکمت و قرآن بزرگ روشن پیش از میل و رغبت ما در آموختن اش به ما آموختی و پیش از شوق به فوایدش آن را به ما اختصاص دادی.خداوندا!پس

ص :4٨٣

رغبتنا بنفعه،اللّهمّ فإذا کان ذلک منّا منک و فضلا و جودا و لطفا بنا و رحمه لنا و امتنانا علینا من غیر حولنا و لا حیلتنا و لا قوّتنا اللّهمّ فحبّب إلینا حسن تلاوته و حفظ آیاته و إیمانا بمتشابهه و عملا بمحکمه و سببا فی تأویله و هدی فی تدبیره و بصیره بنوره.اللّهمّ و کما أنزلته شفاء لأولیائک و شقاء علی أعدائک و عمی علی أهل معصیتک و نورا لأهل طاعتک،اللّهمّ فاجعله لنا حصنا من عذابک و حرزا من غضبک و حاجزا عن معصیتک و عصمه من سخطک و دلیلا علی طاعتک و نورا یوم نلقاک نستضیء به فی خلقک و نجوز به[علی]صراطک و نهتدی به إلی جنّتک.اللّهمّ إنّا نعوذ بک من الشّقوه فی حمله و العمی عن عمله و الجور عن حکمه و العلوّ عن قصده و التّقصیر دون حقّه،اللّهمّ احمل عنّا ثقله و أوجب لنا أجره و أوزعنا شکره و اجعلنا نراعیه و نحفظه،اللّهمّ اجعلنا نتّبع حلاله و نجتنب حرامه و نقیم حدوده و نؤدّی فرائضه،اللّهمّ ارزقنا حلاوه فی تلاوته و نشاطا فی قیامه و وجلا فی ترتیله و قوّه فی استعماله فی آناء اللّیل و[أطراف]النّهار،اللّهمّ و اشفنا من النّوم بالیسیر و أیقظنا فی ساعه اللّیل من رقاد الرّاقدین و نبّهنا عند الأحایین الّتی یستجاب فیها الدّعاء من سنه الوسنانین،اللّهمّ اجعل لقلوبنا ذکاء عند عجائبه الّتی لا تنقضی و لذاذه عند تردیده و عبره عند ترجیعه و نفعا بیّنا عند استفهامه،اللّهمّ إنّا نعوذ بک من تخلّفه فی قلوبنا و توسّده عند رقادنا و نبذه وراء ظهورنا و نعوذ بک من قساوه قلوبنا لما به وعظتنا،اللّهمّ انفعنا بما صرفت فیه من الآیات و ذکّرنا بما ضربت فیه من المثلات و کفّر عنّا بتأویله السّیّئات و ضاعف لنا به جزاء فی الحسنات و ارفعنا به ثوابا فی الدّرجات

ص :4٨4

چون این، منّت و احسان و بخشش و مهربانی و امتنان و رحمتی از جانب تو بر ما است و چاره و توانایی ما در آن نقشی ندارد خدایا تلاوت نیکوی آن و حفظ کردن آیاتش و ایمان به آیات متشابه و عمل به محکمات و زمینۀ تفسیر آن و راهنمایی به ترتیب آن و بصیرت در سایۀ نور آن را بر ایمان دوست بدار.خداوندا!همان گونه که آن را شفای دوستانت،بدبختی دشمنانت،کوری اهل نافرمانی و روشنایی برای اهل فرمانبری ات قراردادی خدایا آن را بر ایمان دژی استوار در برابر عذاب، پناهگاهی از خشمت،مانعی از نافرمانی کردن تو،نگهدارندۀ از نارضایتی ات و نشانه ای بر فرمانبری ات قرارده و نوری که در روز دیدار تو در میان آفریدگانت از آن روشنی بجوییم و بر صراط بگذریم و به سوی بهشتت راهنمایی گردیم.

خدایا ما را از سیه روزی در حمل آن و کوری از عمل به آن و گذشتن از فرامین آن و برتری جویی در توجه به آن و کوتاهی در حق آن به تو پناه می بریم.

خداوندا سنگینی آن را از دوش ما بردار و مزدش را بر ما سزاوار کن و توفیق شکر آن را بر ما قسمت کن و ما را همراه و نگهبان آن قرارده.خداوندا ما را پیروی کنندۀ از حلالش،دوری کنندۀ از حرامش،برپا دارندۀ حدودش و به جا آورندۀ واجباتش قرارده.خداوندا شیرینی تلاوتش،نشاط در برپا داشتن اش، و ترس در ترتیل آن و توانایی به کار بستن آن در لحظات شب و قسمت های روز را روزی مان کن.خداوندا ما را با خوابی اندک التیام بخش و در هنگام شب از خواب خفتگان بیدار کن و در اوقاتی که دعا در آن مستجاب می شود در چرت خواب آلودگان به ما بیدارباش ده.خدایا برای دل های ما فهم در نزد عجائب آن که پایان نمی پذیرد،لذت در باز خواندن،عبرت هنگام خواندن و بهره ای آشکار در هنگام پرسش از آن قرارده.خداوندا ما از غیبت آن در دل هایمان و قرار دادنش در کنار بسترهامان و عمل نکردن به آن به تو پناه می بریم و از سخت شدن دل هامان در برابر آنچه پندمان داده ای به تو پناه می بریم.خداوندا از آیاتی که به قرآن اختصاص دادی ما را بهره مند گردان،از مثل هایی که در آن زدی ما را آگاه کن،با تفسیر آن بدی های ما را بپوشان،پاداش کردار نیک ما را چندین برابر کن، به وسیلۀ آن درجات ما را بالا ببر و پس از مرگ ما را با بشارت روبه رو کن.

ص :4٨5

و لقّنا به البشری بعد الممات،اللّهمّ اجعله لنا زادا تقوّینا به فی الموقف بین یدیک و طریقا واضحا نسلک به إلیک و علما نافعا نشکر به نعماءک و تخشّعا صادقا نسبّح به أسماءک فإنّک اتّخذت به علینا حجّه قطعت به عذرنا و اصطنعت به عندنا نعمه قصر عنها شکرنا،اللّهمّ اجعله لنا ولیّا یثبّتنا من الزّلل و دلیلا یهدینا لصالح العمل و عونا هادیا یقوّمنا من المیل و عونا یقوّینا من الملل حتّی یبلغ بنا أفضل الأمل،اللّهمّ اجعله لنا شافعا یوم اللّقاء و سلاحا یوم الارتقاء و حجیجا یوم القضاء و نورا یوم الظّلماء یوم لا أرض و لا سماء یوم یجزی کلّ ساع بما سعی،اللّهمّ اجعله لنا ریّا یوم الظّمإ و فوزا یوم الجزاء من نار حامیه،قلیله البقیا علی من بها اصطلی و بحرّها تلظّی،اللّهمّ اجعله لنا برهانا علی رءوس الملإ یوم یجمع فیه أهل الأرض و أهل السّماء،اللّهمّ ارزقنا منازل الشّهداء و عیش السّعداء و مرافقه الأنبیاء إنّک سمیع الدّعاء».

باب الدّعاء فی حفظ القرآن

[٣4٢٢]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عمّن ذکره،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبان بن تغلب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تقول:«اللّهمّ إنّی أسألک و لم یسأل العباد مثلک،أسألک بحقّ محمّد نبیّک و رسولک و إبراهیم خلیلک و صفیّک و موسی کلیمک و نجیّک و عیسی کلمتک و روحک و أسألک بصحف إبراهیم و توراه موسی و زبور داود و إنجیل عیسی و قرآن محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و بکلّ وحی أوحیته و قضاء أمضیته و حقّ قضیته و غنیّ أغنیته و ضالّ هدیته و سائل أعطیته و أسألک باسمک الّذی وضعته علی اللّیل فأظلم و باسمک الّذی وضعته علی النّهار فاستنار و باسمک الّذی وضعته

ص :4٨6

خدایا آن را برای ما توشه ای قرار ده که در موقف و ایستادن در بارگاه تو از آن نیرو بگیریم،آن را برای ما راهی روشن قرارده تا با آن به سوی تو حرکت کنیم، آن را برای ما علمی سودمند قرارده تا به وسیلۀ آن نعمت های تو را سپاس بگوییم و آن را برای ما مایۀ خشوعی راستین قرارده تا نام هایت را بزرگ شماریم؛زیرا تو به وسیلۀ قرآن بر ما حجّت آورده،راه عذر و بهانه بر ما بستی و به وسیلۀ آن نعمتی بر ما قرار دادی که سپاس ما در مقابل آن ناچیز است.خدایا آن را برای ما دوستی قرارده که ما را در برابر لغزش ها استوار می کند،راهنمایی که ما را به اعمال نیک رهبری کند و یا دیگر هدایتگری که ما را از انحراف، اصلاح کند،یاریگری که ما را در خستگی دلگرم کند تا ما را به بهترین آرزوها برساند.خداوندا!قرآن را برای ما خواهشگر و شفاعتگر روز دیدار قرارده،ساز و برگی برای روز بالا رفتن،دستاویزی برای روز قضاوت و نوری برای روز تاریکی.روزی که نه زمین و نه آسمانی هست.روزی که هرکس برای آنچه تلاش کرده مزد می گیرد.خدایا آن را برای ما سیرابی روز تشنگی و نجات از آتش سوزان در روز جزا که برکسی که به آن دچار شود و شعله ور شود بی رحم است قرارده.خداوندا!قرآن را برای ما دلیل و برهانی در برابر مردمان در روزی که اهل زمین و آسمان گرد هم می آیند قرارده.خدایا!جایگاه شهدا و زندگی سعادتمندان و همراهی پیامبران را روزی ما کن.که تو شنوندۀ دعاها هستی.

دعا برای حفظ قرآن

[٣4٢٢]١-ابان تغلب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:می گویی:

«خداوندا،من از تو می خواهم،در حالی که بندگان از مانند تو چیزی نمی طلبند، از تو به حق محمد پیامبر و فرستاده ات و ابراهیم دوست و برگزیده ات و موسی هم سخن و هم رازت و عیسی کلمه و روحت می خواهم و از تو به حقّ صحف ابراهیم و تورات موسی و زبور داود و انجیل عیسی و قرآن محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-و هر وحیی که فرستادی و هر حکمی که اجرا کردی و هر حقّی که برپا داشتی و هر توان گری که بی نیازش ساختی و هر گمراهی که هدایتش کردی و هر گدایی که عطایش کردی می خواهم،و به حق آن نامت که بر شب گذاردی و تیره شد و به آن نامت که بر روز نهادی و روشن گردید و آن نامت که بر زمین نهادی

ص :4٨٧

علی الأرض فاستقرّت و دعمت به السّماوات فاستقلّت و وضعته علی الجبال فرست و باسمک الّذی بثثت به الأرزاق و أسألک باسمک الّذی تحیی به الموتی و أسألک بمعاقد العزّ من عرشک و منتهی الرّحمه من کتابک أسألک أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن ترزقنی حفظ القرآن و أصناف العلم و أن تثبّتها فی قلبی و سمعی و بصری و أن تخالط بها لحمی و دمی و عظامی و مخّی و تستعمل بها لیلی و نهاری برحمتک و قدرتک فإنّه لا حول و لا قوّه إلاّ بک یا حیّ یا قیّوم».قال:و فی حدیث آخر زیاده:«و أسألک باسمک الّذی دعاک به عبادک الّذین استجبت لهم و أنبیاؤک فغفرت لهم و رحمتهم و أسألک بکلّ اسم أنزلته فی کتبک و باسمک الّذی استقرّ به عرشک و باسمک الواحد الأحد الفرد الوتر المتعال الّذی یملأ الأرکان کلّها،الطّاهر الطّهر المبارک المقدّس الحیّ القیّوم نور السّماوات و الأرض الرّحمن الرّحیم الکبیر المتعال و کتابک المنزل بالحقّ و کلماتک التّامّات و نورک التّامّ و بعظمتک و أرکانک».

و قال فی حدیث آخر:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أراد أن یوعیه اللّه عزّ و جلّ القرآن و العلم فلیکتب هذا الدّعاء فی إناء نظیف بعسل ماذیّ ثمّ یغسله بماء المطر قبل أن یمسّ الأرض و یشربه ثلاثه أیّام علی الرّیق فإنّه یحفظ ذلک إن شاء اللّه.

[٣4٢٣]٢-عنه،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،رفعه إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أعلّمک دعاء لا تنسی القرآن:«اللّهمّ ارحمنی بترک معاصیک أبدا ما أبقیتنی و ارحمنی من تکلّف ما لا یعنینی و ارزقنی حسن المنظر فیما یرضیک عنّی و ألزم قلبی حفظ کتابک کما علّمتنی و ارزقنی أن أتلوه علی النّحو الّذی یرضیک عنّی،اللّهمّ نوّر بکتابک بصری و اشرح به صدری و فرّح به قلبی و أطلق به لسانی و استعمل به بدنی و قوّنی علی ذلک

ص :4٨٨

و آرام گرفت و به آن نامت آسمان ها را نگاه داشتی و استقلال یافت و بر کوه ها نهادی و محکم گردید و به حق آن نامت که با آن روزی را پراکندی.از تو به حقّ آن نامی درخواست می کنم که مردگان را با آن زنده می گردانی و به حقّ ارکان شکست ناپذیر عرشت و نهایت رحمت کتابت از تو می خواهم که بر محمّد و خاندان او درود فرستی و حفظ کردن قرآن و دسته های دانش را روزی ام کنی و آن را در قلب و گوش و چشمم استوارسازی و با گوشت و خون و استخوان و مغزم بیامیزی و شب و روزم را بوسیلۀ آن و به رحمت و توانایی خودت به کار بندی.به درستی که هیچ نیرو و توانایی جز به سبب تو نیست ای زندۀ پاینده».

و در حدیث دیگر افزایشی است:«به حقّ آن نامت که بندگانت،کسانی که دعایشان را مستجاب کردی و پیامبرانت تو را به آن خواندند و تو آنان را آمرزیدی و به آنان رحم کردی و به حقّ هرنامی که در کتاب هایت نازل کردی و به حقّ آن نامت که به وسیلۀ آن عرشت قرار یافت و به حقّ آن نام یگانۀ یکتای تک و تنها و برترت که همۀ ارکان زمین را پرکرده است و به حقّ نام پاک و پاکیزه و پربرکت و مقدّس و زنده و پاینده و نور آسمان ها و زمین،رحمتگر مهربان و بزرگ برتر و به حقّ کتابت که به حقّ نازل شده است و کلمات و نور کاملت و به بزرگی و ارکانت از تو می خواهم»و در حدیث دیگر فرموده است:رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمودند:هرکس می خواهد که خداوند او را جایگاه قرآن و علم گرداند این دعا را با عسل سفید در ظرفی پاکیزه بنویسد و آن را با آب بارانی که به زمین نخورده است بشوید و سه روز ناشتا بیاشامد که اگر خدا بخواهد آن را حفظ می کند.

[٣4٢٣]٢-حمّاد عیسی حدیثی از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمودند:دعایی به تو می آموزم که قرآن را فراموش نکنی:«خداوندا! به من رحم کن با ترک همیشگی گناهانت تا زنده هستم و به من از به عهده گرفتن اموری که به کارم نیاید رحم کن و دیدگاهی نیکو روزی ام کن در چیزهایی که تو را از من خوشنود می سازد.و قلب مرا همانگونه که کتابت را به من آموخته ای با آن همراه کن.و تلاوت آن را روزی ام کن به گونه ای که تو را از من خشنود سازد.خداوندا!با کتابت دیده ام را نورانی کن:سینه ام را بگشا،دلم را شاد کن و زبانم را رسا کن و بدنم را با آن به کار بند و مرا بر آن نیرومند کرده،یاری ام

ص :4٨٩

و أعنّی علیه إنّه لا معین علیه إلاّ أنت،لا إله إلاّ أنت».

قال:و رواه بعض أصحابنا،عن ولید بن صبیح،عن حفص الأعور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام.

باب دعوات موجزات لجمیع الحوائج للدّنیا و الآخره

[٣4٢4]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن إسماعیل بن سهل،عن عبد اللّه بن جندب،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قل:«اللّهمّ اجعلنی أخشاک کأنّی أراک و أسعدنی بتقواک و لا تشقنی بنشطی لمعاصیک و خر لی فی قضائک و بارک[لی]فی قدرک حتّی لا أحبّ تأخیر ما عجّلت و لا تعجیل ما أخّرت و اجعل غنای فی نفسی و متّعنی بسمعی و بصری و اجعلهما الوارثین منّی و انصرنی علی من ظلمنی و أرنی فیه قدرتک یا ربّ و أقرّ بذلک عینی».

[٣4٢5]٢-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان بن یحیی،عن أبی سلیمان الجصّاص،عن إبراهیم بن میمون قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:«اللّهمّ أعنّی علی هول یوم القیامه و أخرجنی من الدّنیا سالما و زوّجنی من الحور العین و اکفنی مئونتی و مئونه عیالی و مئونه النّاس و أدخلنی برحمتک فی عبادک الصّالحین».

[٣4٢6]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن حریز،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قل:«اللّهمّ إنّی أسألک من کلّ خیر أحاط به علمک و أعوذ بک من کلّ سوء أحاط به علمک،اللّهمّ إنّی أسألک عافیتک فی أموری کلّها و أعوذ بک من

ص :4٩٠

کن؛زیرا هیچ کمک کننده ای بر او جز تو نیست که هیچ معبودی جز تو نیست.راوی گفته است:این حدیث را حفص اعور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است.

دعاهای کوتاه برای همۀ خواسته های دنیا و آخرت

[٣4٢4]١-جندب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:بگو:«خداوندا!مرا چنان کن که از تو بترسم گویا که تو را می بینم و مرا با پروای از خودت سعادتمند کن.و به خاطر نشاطم در نافرمانی ات مرا بدبخت نکن و در حکم خود خیر مرا در نظر بگیر و مقدّرات خود را بر من مبارک گردان تا عقب افتادن آن چه جلو انداخته ای و جلو افتادن آنچه را به عقب انداخته ای دوست ندارم.

و بی نیازی مرا در جانم قرارده مرا از گوش و چشمم بهره مند ساز و آن دو را وارث من قرارده و مرا در برابر کسانی که به من ستم می کنند یاری کن و قدرتت را به من بنمایان ای پروردگار من و چشم مرا بدان روشن کن.

[٣4٢5]٢-ابراهیم میمون گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:«خداوندا! مرا در هراس روز رستاخیز یاری کن و از دنیا به سلامت بیرون ببر.حور العین را همسر من کن و خرج خود و خانواده ام و این مردم را کفایت کن و مرا با رحمت خودت در گروه بندگان نیکوکار خود درآور».

[٣4٢6]٣-زراره روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمود:بگو«خداوندا من از تو هر خیری را که دانشت آن را فراگرفته می خواهم و از هر بدی ای که دانشت آن را فرا

ص :4٩١

خزی الدّنیا و عذاب الآخره».

[٣4٢٧]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی و عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،جمیعا عن علیّ بن زیاد قال:

کتب علیّ بن بصیر یسأله أن یکتب له فی أسفل کتابه دعاء یعلّمه إیّاه یدعو به فیعصم به من الذّنوب جامعا للدّنیا و الآخره،فکتب علیه السّلام بخطّه:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم،یا من أظهر الجمیل و ستر القبیح و لم یهتک السّتر عنّی،یا کریم العفو یا حسن التّجاوز یا واسع المغفره،یا باسط الیدین بالرّحمه یا صاحب کلّ نجوی و یا منتهی کلّ شکوی،یا کریم الصّفح یا عظیم المنّ یا مبتدئ کلّ نعمه قبل استحقاقها،یا ربّاه یا سیّداه یا مولاه یا غیاثاه صلّ علی محمّد و آل محمّد و أسألک أن لا تجعلنی فی النّار»ثمّ تسأل ما بدا لک.

[٣4٢٨]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أبی عبد اللّه البرقیّ و أبی طالب،عن بکر بن محمّد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

«اللّهمّ أنت ثقتی فی کلّ کربه و أنت رجائی فی کلّ شدّه و أنت لی فی کلّ أمر نزل بی ثقه و عدّه،کم من کرب یضعف عنه الفؤاد و تقلّ فیه الحیله و یخذل عنه القریب و البعید و یشمت به العدوّ و تعنینی فیه الأمور أنزلته بک و شکوته إلیک،راغبا فیه عمّن سواک ففرّجته و کشفته و کفیتنیه فأنت ولیّ کلّ نعمه و صاحب کلّ حاجه و منتهی کلّ رغبه،فلک الحمد کثیرا و لک المنّ فاضلا».

[٣4٢٩]6-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن أبان،عن عیسی بن عبد اللّه القمّیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قل:«اللّهمّ إنّی أسألک بجلالک و جمالک و کرمک أن تفعل بی کذا و کذا».

[٣4٣٠]٧-عنه،عن ابن محبوب،عن الفضل بن یونس،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

ص :4٩٢

گرفته به تو پناه می برم.خدایا سلامت در همۀ کارهایم را از تو خواسته،از خواری دنیا و کیفر آخرت به تو پناه می برم».

[٣4٢٧]4-علی زیاد گفت:علی بصیر به امام علیه السّلام نامه ای نوشت و از ایشان خواست که در پایین نامه اش دعایی نوشته،به او بیاموزد تا آن دعا او را از گناهان بازدارد و جمع کنندۀ خواسته های دنیا و آخرت باشد.

امام علیه السّلام با خط خودش نوشت:«به نام خداوند رحمتگر مهربان.ای کسی که زیبایی را آشکار کرد و زشتی را پوشاند و پردۀ[آبرو]یم را ندرید.ای بزرگانه گذشت و نیکوگذر،ای گستردۀ آمرزش و ای دست گشوده به رحمت،ای همدم هر نجوا و ای نهایت هر شکایت و ای چشم پوش با کرامت و ای بزرگوار در بخشش،ای آغازکنندۀ هر نعمت پیش از سزاواری ما ای پروردگار و ای آقا و ای مولا،ای فریادرس،بر محمّد و خاندان او درود فرست و مرا به دوزخ نبری» سپس هرچه به نظرت رسید از خدا بخواه.

[٣4٢٨]5-بکر محمّد روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:«خداوندا!تو تکیه گاه من در هر نگرانی،امیدم در هر سختی هستی و پشتیبان و تکیه گاهم در هر موضوعی که بر من فرود می آید.چه بسا گرفتاری هایی که قلب در برابر آن ناتوان است و چاره ای برایش نیست آشنایان و بیگانگان تنهایم می گذارند، دشمن شماتت می کند و کارها پریشانم می کند تا آن را به تو عرضه نموده به تو شکایت می کنم و از غیر تو روی می گردانم و در کارم گشایش حاصل کرده، مشکلم را برطرف ساخته،مرا کفایت می کنی که تو صاحب هر نعمت و همراه هر خواسته و نهایت هر طلبی،و سپاس فراوان و بخشش افزون از آن تو است.»

[٣4٢٩]6-عیسی بن عبد اللّه قمی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:بگو:

«خداوندا!من به حقّ شکوه و زیبایی و بزرگواری ات از تو می خواهم که با من چنین و چنان کنی».

[٣4٣٠]٧-فضل یونس گفته است:حضرت ابو الحسن علیه السّلام به من فرمود:فراوان

ص :4٩٣

قال لی:أکثر من أن تقول:«[اللّهمّ]لا تجعلنی من المعارین و لا تخرجنی من التّقصیر»،قال:قلت؟:أمّا المعارین فقد عرفت فما معنی لا تخرجنی من التّقصیر؟قال:کلّ عمل تعمله ترید به وجه اللّه عزّ و جلّ فکن فیه مقصّرا عند نفسک،فإنّ النّاس کلّهم فی أعمالهم فی ما بینهم و بین اللّه عزّ و جلّ مقصّرون.

[٣4٣١]٨-عنه،عن ابن محبوب،عن أبان،عن عبد الرّحمن بن أعین قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:لقد غفر اللّه عزّ و جلّ لرجل من أهل البادیه بکلمتین دعا بهما قال:«اللّهمّ إن تعذّبنی فأهل لذلک أنا و إن تغفرلی فأهل لذلک أنت»فغفر اللّه له.

[٣4٣٢]٩-عنه،عن یحیی بن المبارک،عن إبراهیم بن أبی البلاد،عن عمّه، عن الرّضا علیه السّلام قال:

«یا من دلّنی علی نفسه و ذلّل قلبی بتصدیقه،أسألک الأمن و الإیمان فی الدّنیا و الآخره».

[٣4٣٣]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن أبی حمزه،عن أبیه قال:

رأیت علیّ بن الحسین علیه السّلام فی فناء الکعبه فی اللّیل و هو یصلّی،فأطال القیام حتّی جعل مرّه یتوکّأ علی رجله الیمنی و مرّه علی رجله الیسری ثمّ سمعته یقول بصوت کأنّه باک:«یا سیّدی تعذّبنی و حبّک فی قلبی؟أما و عزّتک لئن فعلت لتجمعنّ بینی و بین قوم طال ما عادیتهم فیک».

[٣4٣4]١١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن عمر بن عبد العزیز، عن بعض أصحابنا،عن داود الرّقّیّ قال:

إنّی کنت أسمع أبا عبد اللّه علیه السّلام أکثر ما یلحّ به فی الدّعاء علی اللّه بحقّ

ص :4٩4

بگو:«[خداوندا]مرا از عاریه گیرندگان[ایمان]قرار نده و از ناتوان بودن بیرون نبر».راوی گفته است که من عرض کردم:معنای عاریه گیرندگان را می فهمم ولی معنای«مرا از ناتوان بودن بیرون نبر»چیست؟امام علیه السّلام فرمودند:در هر عملی که برای ذات خداوند عزّتمند انجام می دهی،در نزد نفست خود را ناتوان بدان؛ زیرا همۀ مردم در اعمالی که میان خود و خدا انجام می دهند،ناتوان اند.

[٣4٣١]٨-عبد الرّحمان اعین روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:خداوند عزّتمند مردی بیابان گرد را به سبب دو جمله دعا آمرزید،او گفت:«خداوندا!اگر مرا عذاب کنی سزاوار آن هستم ولی اگر مرا بیامرزی تو سزاوار آن هستی»و خدا او را آمرزید.

[٣4٣٢]٩-ابراهیم ابو بلاد از عمویش روایت کرده که امام رضا علیه السّلام فرمودند:

«ای کسی که مرا به سوی خویش راهنمایی کرد و قلبم را برای پذیرفتنش رام ساخت از تو ایمنی و ایمان دنیا و آخرت را می خواهم».

[٣4٣٣]١٠-ابو حمزه گفت:امام سجاد علیه السّلام را شب هنگام در کنار کعبه دیدم که نماز می گزارد و قیام خود را طول می داد چنان که گاهی به پای راست و گاهی به پای چپش تکیه می کرد.سپس شنیدم که با صدای بغض آلودی می فرماید:«ای آقای من!آیا مرا عذاب می کنی در حالی که من دوستی تو را در دل دارم.هان به شکست ناپذیری ات سوگند اگر چنین کنی مرا با گروهی جمع کرده ای که سالها به خاطر تو با آنان به دشمنی پرداخته ام».

[٣4٣4]١١-داود رقّی گفت:من می شنیدم که بیشتر چیزی که امام صادق علیه السّلام با آن ها

ص :4٩5

الخمسه یعنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أمیر المؤمنین و فاطمه و الحسن و الحسین صلوات اللّه علیهم.

[٣4٣5]١٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن أبی أیّوب، عن إبراهیم الکرخیّ قال:

علّمنا أبو عبد اللّه علیه السّلام دعاء و أمرنا أن ندعو به یوم الجمعه:«اللّهمّ إنّی تعمّدت إلیک بحاجتی و أنزلت بک الیوم فقری و مسکنتی،فأنا[الیوم] لمغفرتک أرجی منّی لعملی و لمغفرتک و رحمتک أوسع من ذنوبی فتولّ قضاء کلّ حاجه هی لی بقدرتک علیها و تیسیر ذلک علیک و لفقری إلیک فإنّی لم أصب خیرا قطّ إلاّ منک و لم یصرف عنّی أحد شرّا قطّ غیرک و لیس أرجو لآخرتی و دنیای سواک و لا لیوم فقری[و]یوم یفردنی النّاس فی حفرتی و أفضی إلیک یا ربّ بفقری.

[٣4٣6]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحسین بن عطیّه،عن زید الصّائغ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:ادع اللّه لنا،فقال:«اللّهمّ ارزقهم صدق الحدیث و أداء الأمانه و المحافظه علی الصّلوات،اللّهمّ إنّهم أحقّ خلقک أن تفعله بهم اللّهمّ و افعله بهم».

[٣4٣٧]١4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه، عن ابن محبوب،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول:«اللّهمّ منّ علیّ بالتّوکّل علیک و التّفویض إلیک و الرّضا بقدرک و التّسلیم لأمرک،حتّی لا أحبّ تعجیل ما أخّرت و لا تأخیر ما عجّلت یا ربّ العالمین».

ص :4٩6

در دعا به پیشگاه خداوند پافشاری می کرد حقّ پنج تن یعنی رسول خدا و امیر مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین-درود خدا بر آنان-بود.

[٣4٣5]١٢-ابراهیم کرخی گفته است:امام صادق علیه السّلام دعایی به ما آموخت و به ما دستور داد که روز جمعه آن را بخوانیم:و آن چنین است:«خداوندا من حاجت خود را به درگاه تو آوردم و در این روز،بی چارگی و ناتوانی خود را به تو عرضه داشتم.در این روز من به آمرزش بیش از عملم امیدوارم و بخشایش و رحمت تو گسترده تر از گناهان من است.پس به توانایی خود و آسانی آن به تو و نیاز من به تو انجام همۀ خواسته هایم را برعهده گیر؛زیرا من جز از جانب تو هرگز به خیری دست نمی یابم و هیچ کس جز تو هرگز شرّی را از من دور نخواهد کرد، من برای دنیا و آخرتم و برای روز نیازمندیم و روزی که مردم مرا در قبرم تنها رها می کنند و ای پروردگارم با نیازمندی ام به سوی تو رانده می شوم و به غیر تو امید ندارم».

[٣4٣6]١٣-زید صائغ گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:برای ما دعا کنید.

امام علیه السّلام فرمودند:«خداوندا!راست گفتاری و امانت داری و مراقبت بر نمازها را به ایشان روزی کن.خداوندا،اینان سزاوارترین آفریدگان تواند که با آنان چنین کنی خداوندا با آنان چنین کن.»

[٣4٣٧]١4-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علی علیه السّلام فرمود:«خداوندا!به من احسان کن تا بر تو توکّل کرده،امورم را به تو واگذارم،به تقدیرت خرسند و به فرمانت تسلیم باشم تا جلو افتادن هرآنچه عقب انداخته ای و عقب افتادن آنچه را جلو انداخته ای نخواهم.ای پروردگار جهانیان».

ص :4٩٧

[٣4٣٨]١5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن سحیم،عن ابن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول و هو رافع یده إلی السّماء:«ربّ لا تکلنی إلی نفسی طرفه عین أبدا،لا أقلّ من ذلک و لا أکثر»،قال:فما کان بأسرع من أن تحدّر الدّموع من جوانب لحیته ثمّ أقبل علیّ فقال:یا ابن أبی یعفور،إنّ یونس بن متّی و کله اللّه عزّ و جلّ إلی نفسه أقلّ من طرفه عین فأحدث ذلک الذّنب؛ قلت:فبلغ به کفرا أصلحک اللّه؟قال:لا و لکنّ الموت علی تلک الحال هلاک.

[٣4٣٩]١6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،رفعه قال:

أتی جبرئیل علیه السّلام إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال له:إنّ ربّک یقول لک:إذا أردت أن تعبدنی یوما و لیله حقّ عبادتی فارفع یدیک إلیّ و قل:«اللّهمّ لک الحمد حمدا خالدا مع خلودک و لک الحمد حمدا لا منتهی له دون علمک و لک الحمد حمدا لا أمد له دون مشیئتک و لک الحمد حمدا لا جزاء لقائله إلاّ رضاک،اللّهمّ لک الحمد کلّه و لک المنّ کلّه و لک الفخر کلّه و لک البهاء کلّه و لک النّور کلّه و لک العزّه کلّها و لک الجبروت کلّها و لک العظمه کلّها و لک الدّنیا کلّها و لک الآخره کلّها و لک اللّیل و النّهار کلّه و لک الخلق کلّه و بیدک الخیر کلّه و إلیک یرجع الأمر کلّه علانیته و سرّه،اللّهمّ لک الحمد حمدا أبدا،أنت حسن البلاء،جلیل الثّناء،سابغ النّعماء،عدل القضاء،جزیل العطاء،حسن الآلاء،إله[من]فی الأرض و إله[من]فی السّماء،اللّهمّ لک الحمد فی السّبع الشّداد و لک الحمد فی الأرض المهاد و لک الحمد طاقه العباد و لک الحمد سعه البلاد و لک الحمد فی الجبال الأوتاد و لک الحمد فی اللّیل إذا یغشی و لک الحمد فی النّهار إذا تجلّی و لک الحمد فی الآخره و الأولی و لک الحمد فی المثانی و القرآن

ص :4٩٨

[٣4٣٨]١5-ابن ابو یعفور گفت:از امام صادق علیه السّلام در حالی که دست هایش را رو به آسمان بالا برده بود شنیدم که فرمود:پروردگارا!مرا چشم برهم زدنی نه کمتر و نه بیشتر از آن به خودم وامگذار.»راوی گفته است:و چه به شتاب دانه های اشک از اطراف ریشش سرازیر شد.سپس به من رو کرد و فرمود:ای پسر ابو یعفور!همانا خداوند عزّتمند یونس متی را کم تر از چشم برهم زدنی به خود واگذاشت و او به آن کوتاهی دچار شد.من گفتم:خدا،کارتان را بسامان کند او کافر شد؟.امام علیه السّلام فرمود:نه ولی مرگ بر این حال موجب هلاکت است.

[٣4٣٩]١6-احمد بن محمّد خالد در حدیثی بی سند روایت کرده که معصوم علیه السّلام فرمودند:جبرئیل علیه السّلام به سوی پیامبر گرامی آمد و به ایشان عرض کرد:پروردگارت به تو می فرماید:هرگاه روزی و شبی خواستی که مرا چنانچه شایسته است بپرستی دو دستت را بالا بیاور و بگو:«خداوندا سپاس جاودانه،جاودانگی ات مخصوص تو است،و سپاس بی پایان تا آنجا که دانشت رسد از آن تو است و سپاس بی نهایت به اندازه خواسته ات از آن تو است و سپاس که گویندۀ آن پاداش جز خشنودی تو ندارد از آن تو است.خداوندا همۀ سپاس برای تو است و همۀ نعمت ها برای تو است و همۀ فخر و شکوه و نور و شکست ناپذیری و قدرت و بزرگی و دنیا و آخرت و شب و روز و آفریدگان از آن تو است.

و همۀ خوبی ها به دست تو است و همۀ آشکار و نهان امور به سوی تو باز می گردد.خداوندا سپاس دائمی از آن تو است.تو نیکو آزمایش می کنی،ستایش تو بزرگ است.نعمتت کامل و فراوان،داوری ات عادلانه،بخششت فراوان و نعمت هایت نیکو است و معبود هرآنچه در زمین است و معبود هرآنچه در آسمان.خداوندا!سپاس در هفت آسمان سخت و زمین گسترده به اندازۀ توانایی بندگان و وسعت سرزمین ها برای تو است و سپاس در کوههای استوار و در شب وقتی همه جا را بپوشاند و در روز هنگامی که روشن شود و در دنیا و آخرت برای تو است و سپاس در سورۀ حمد و قرآن عظیم از آن تو است.

ص :4٩٩

العظیم و سبحان اللّه و بحمده و الأرض جمیعا قبضته یوم القیامه و السّماوات مطویّات بیمینه،سبحانه و تعالی عمّا یشرکون،سبحان اللّه و بحمده کلّ شیء هالک إلاّ وجهه،سبحانک ربّنا و تعالیت و تبارکت و تقدّست،خلقت کلّ شیء بقدرتک و قهرت کلّ شیء بعزّتک و علوت فوق کلّ شیء بارتفاعک و غلبت کلّ شیء بقوّتک و ابتدعت کلّ شیء بحکمتک و علمک و بعثت الرّسل بکتبک و هدیت الصّالحین بإذنک و أیّدت المؤمنین بنصرک و قهرت الخلق بسلطانک، لا إله إلاّ أنت وحدک لا شریک لک،لا نعبد غیرک و لا نسأل إلاّ إیّاک و لا نرغب إلاّ إلیک،أنت موضع شکوانا و منتهی رغبتنا و إلهنا و ملیکنا».

[٣44٠]١٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن معاویه بن عمّار قال:

قال[لی]أبو عبد اللّه علیه السّلام ابتداء منه:یا معاویه،أما علمت أنّ رجلا أتی أمیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فشکا الإبطاء علیه فی الجواب فی دعائه،فقال له:أین أنت عن الدّعاء السّریع الإجابه؟فقال له الرّجل:ما هو؟قال:قل:«اللّهمّ إنّی أسألک باسمک العظیم الأعظم الأجلّ الأکرم المخزون المکنون النّور الحقّ البرهان المبین الّذی هو نور مع نور و نور من نور و نور فی نور و نور علی نور و نور فوق کلّ نور و نور یضیء به کلّ ظلمه و یکسر به کلّ شدّه و کلّ شیطان مرید و کلّ جبّار عنید،لا تقرّ به أرض و لا تقوم به سماء و یأمن به کلّ خائف و یبطل به سحر کلّ ساحر و بغی کلّ باغ و حسد کلّ حاسد و یتصدّع لعظمته البرّ و البحر و یستقلّ به الفلک حین یتکلّم به الملک فلا یکون للموج علیه سبیل و هو اسمک الأعظم الأعظم الأجلّ الأجلّ النّور الأکبر الّذی سمّیت به نفسک و استویت به علی عرشک و أتوجّه إلیک بمحمّد و أهل بیته أسألک بک و بهم

ص :5٠٠

خداوند پاک است و سپاس برای او است.و همۀ زمین در روز قیامت در دست قدرت او است و آسمان ها به دست راست او است.او پاک است و بالاتر از آنچه به او شریک می گیرند.خداوند پاک است و سپاس بر او که هرچیزی جز ذات او نابود است.ای پروردگار ما تو منزّه و بلندمرتبه و مبارک و پاکی.همه چیز را با توانایی خود آفریدی،همه چیز را با شکست ناپذیری ات شکست دادی و با بلند مرتبگی ات بالاتر از هرچیز برآمدی و با توانایی ات بر هر چیزی چیره گشتی.با حکمت و علمت هر چیزی را پدید آوردی و پیامبران را با کتاب هایت فرو فرستادی،نیکوکاران را به اذن خودت هدایت کردی و مؤمنان را با یاری خود پیروزی دادی و با سلطنت خود بر آفریدگانت ظفر یافتی.هیچ معبودی جز تو نیست تو یگانه ای بی شریکی و ما جز تو را نمی پرستیم و جز به تو امید نداریم و جز از تو نمی خواهیم تو جایگاه عرضۀ شکایت ما و نهایت طلب ما و معبود و مالک ما هستی».

[٣44٠]١٧-معاویۀ عمّار گفت:امام صادق علیه السّلام با من سخن آغاز کرد و فرمود:ای معاویه!آیا می دانی که مردی نزد علی علیه السّلام آمد و از اینکه پاسخ دعای او دیر شده است شکایت کرد و امام علیه السّلام در پاسخ او فرمود:آیا دعای سریع الاجابت را می دانی؟آن مرد عرض کرد:آن دعا چیست؟امام علیه السّلام فرمود:«خداوندا من به نام بزرگ و بزرگ تر و باشکوه تر و ارجمندتر تو می خواهم آن نام که نهان است و در پرده است و نور و حقّ و برهانی آشکار است،آن نامی که نوری همراه نور و از نور و در نور و نوری روی نور و بالاتر از هر نوری است و نوری که هر تاریکی را روشن می کند و هر سختی و هر شیطان پلید و ستم گر ستیزه گر را درهم می شکند،نامی که هیچ زمینی با آن آرام نگیرد و هیچ آسمانی برافراشته نماند.هر هراسانی با آن ایمن شود و جادوی هر جادوگر و ستم هر ستمگر و حسادت هر حسودی بدان باطل گردد.و خشکی و دریا به خاطر عظمتش فروپاشند و چون فرشتگان آن را به زبان آورند کشتی ها برجا ایستند و هیچ موجی به آن راه نیابد و آن اسم اعظم و بزرگ و باشکوه تر و شکوهمندتر است که نور بزرگ تری که تو خود را به آن نام نهادی و با آن بر عرشت قرارگرفتی و من به محمّد و خاندانش به تو رو می کنم و به یاری تو و ایشان می خواهم که بر محمّد و خاندان او درود

ص :5٠١

أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تفعل بی کذا و کذا».

[٣44١]١٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن خلف بن حمّاد،عن عمرو بن أبی المقدام قال:

أملی علیّ هذا الدّعاء أبو عبد اللّه علیه السّلام و هو جامع للدّنیا و الآخره تقول بعد حمد اللّه و الثّناء علیه اللّهمّ أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الحلیم الکریم و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت العزیز الحکیم و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الواحد القهّار و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الملک الجبّار و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الرّحیم الغفّار و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت شدید المحال و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الکبیر المتعال و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت السّمیع البصیر و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت المنیع القدیر و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الغفور الشّکور و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الحمید المجید و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الغفور الودود و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الحنّان المنّان و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الحلیم الدّیّان و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الجواد الماجد و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الواحد الأحد و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الغائب الشّاهد و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الظّاهر الباطن و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت بکلّ شیء علیم،تمّ نورک فهدیت و بسطت یدک فأعطیت،ربّنا وجهک أکرم الوجوه وجهتک خیر الجهات و عطیّتک أفضل العطایا و أهنؤها،تطاع ربّنا فتشکر و تعصی ربّنا فتغفر لمن شئت،تجیب المضطرّ[ین]و تکشف السّوء و تقبل التّوبه و تعفو عن الذّنوب، لا تجازی أیادیک و لا تحصی نعمک و لا یبلغ مدحتک قول قائل،اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و روحهم و راحتهم و سرورهم و أذقنی طعم فرجهم و أهلک أعداءهم من الجنّ و الإنس و آتنا فی الدّنیا حسنه

ص :5٠٢

فرستی و برایم چنین و چنان کنی».

[٣44١]١٨-عمرو ابو المقدام گفت:امام صادق علیه السّلام این دعا را به من دیکته کرد و آن جامع دنیا و آخرت است که پس از ستایش و سپاس خدا می گویی:خداوندا! تویی خدایی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو بردبار و بزرگواری و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو شکست ناپذیر و حکیمی و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو یگانه و چیره گری و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو فرمانروا و توانایی و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو مهربان و بسیار آمرزنده ای و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست که سخت دسیسه گری.و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو بزرگ و برتری و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو شنوای بینایی و تویی خدایی که جز تو معبودی نیست و تو دست نایافتنی و توانایی و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و بسیار آمرزنده و بسیار سپاس گذاری و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو ستوده و سزاوار ستایشی.و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو بسیار آمرزشگر و دوستداری و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو مهربان و احسان گری و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو بردبار و داوری و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو بخشنده و باشکوهی.

و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو یگانه و یکتایی و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو غایب و حاضری.و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و تو آشکار و نهانی و تو خدایی هستی که هیچ معبودی جز تو نیست و به هرچیز دانایی.نورت کامل گشت و هدایت کردی و دست گشادی و عطا کردی.پروردگارا وجودت کریم ترین وجودها است.جانب تو بهترین جهات است و بخشش تو برترین و گواراترین بخشش ها است.ای پروردگار ما!اطاعت می شوی و سپاس می گذاری و نافرمانی می شوی و هرکسی را بخواهی می آمرزی.

بیچارگان را پاسخ می گویی و گرفتاری ها را برطرف می کنی و توبه را می پذیری و از گناهان درمی گذری.بخشش هایت را نتوان پاسخ گفت و نعمت هایت به شمار در نیاید و سخن کسی به ستایش تو نمی رسد خداوندا بر محمّد و خاندان او درود فرست و در فرجشان و آرامش و آسایش و شادی شان شتاب کن و طعم گشایش کار ایشان را به من بچشان و دشمنان ایشان از جن و انس را نابود کن و در دنیا و آخرت

ص :5٠٣

و فی الآخره حسنه و قنا عذاب النّار و اجعلنا من الّذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون و اجعلنی من الّذین صبروا و علی ربّهم یتوکّلون و ثبّتنی بالقول الثّابت فی الحیاه الدّنیا و فی الآخره و بارک لی فی المحیا و الممات و الموقف و النّشور و الحساب و المیزان و أهوال یوم القیامه و سلّمنی علی الصّراط و أجزنی علیه و ارزقنی علما نافعا و یقینا صادقا و تقی و برّا و ورعا و خوفا منک و فرقا یبلغنی منک زلفی و لا یباعدنی عنک و أحببنی و لا تبغضنی و تولّنی و لا تخذلنی و أعطنی من جمیع خیر الدّنیا و الآخره ما علمت منه و ما لم أعلم و أجرنی من السّوء کلّه بحذافیره ما علمت منه و ما لم أعلم».

[٣44٢]١٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن فضاله بن أیّوب،عن معاویه بن عمّار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:ألا تخصّنی بدعاء؟قال:بلی،قال:قل:«یا واحد یا ماجد یا أحد یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد،یا عزیز یا کریم یا حنّان یا منّان یا سامع الدّعوات یا أجود من سئل و یا خیر من أعطی یا اللّه یا اللّه یا اللّه»،قلت: وَ لَقَدْ نٰادٰانٰا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول:«[نعم]لنعم المجیب أنت و نعم المدعوّ و نعم المسئول أسألک بنور وجهک و أسألک بعزّتک و قدرتک و جبروتک و أسألک بملکوتک و درعک الحصینه و بجمعک و أرکانک کلّها و بحقّ محمّد و بحقّ الأوصیاء بعد محمّد أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تفعل بی کذا و کذا».

[٣44٣]٢٠-عنه،عن بعض أصحابه،عن حسین بن عماره،عن حسین بن أبی سعید المکاری و جهم بن أبی جهمه،عن أبی جعفر رجل من أهل الکوفه کان یعرف بکنیته قال:

ص :5٠4

به ما نیکی عطا کن و ما را از عذاب دوزخ نگاه دار و ما را از کسانی قرارده که نه می هراسند و نه اندوهگین می شوند و مرا از کسانی قرارده که شکیبایی کرده،به پروردگارشان توکل کردند و مرا در زندگی دنیا و در آخرت به عقیدۀ استوار پایدار کن و زندگی و مرگ مرا مبارک گردان و موقف و حشر و حساب و میزان و هراس های روز قیامت را بر من مبارک کن.و مرا بر پل صراط سالم دار و از آن بگذران و علمی سودبخش و یقینی راستین و تقوا و نیکی و پرهیزکاری و ترس از خودت و هراسی که مرا به تو نزدیک سازد و از تو دور نگرداند روزی ام کن و مرا دوست بدار و دشمن مدار و مرا سرپرستی کن و خوار نگردان و از همۀ نیکی دنیا و آخرت آنچه را می دانم و نمی دانم به من عطا کن و از همه بدی ها هر آنچه می دانم و نمی دانم پناهم ده.

[٣44٢]١٩-معاویۀ عمّار گفته است:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:آیا مرا به دعایی اختصاص نمی دهی؟امام علیه السّلام فرمودند:چرا بگو.«ای یگانه ای با عظمت ای یکتا ای بی نیاز ای کسی که نمی زاید و زاده نمی شود و هیچ همتایی ندارد ای شکست ناپذیر ای بخشنده ای مهربان ای احسان گر ای شنوندۀ دعاها ای بهترین کسی که از او خواسته می شود و ای بهترین عطاکننده،ای خدا،ای خدا،ای خدا».

من عرض کردم:«و همانا نوح ما را خواند و ما بهترین پاسخ دهندگان هستیم» سپس امام صادق علیه السّلام فرمودند:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم می فرمود:[بله]تو بهترین پاسخ دهندگان و خوانده شدگان و سؤال شدگان هستی من به حقّ نور وجودت و شکست ناپذیری ات و قدرت و غلبه ات از تو می خواهم و به حقّ ملکوت و زرۀ نگهدارنده ات و به حزب و همۀ رکن هایت و به حقّ محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش]و به حقّ جانشینان پس از او از تو می خواهم که بر محمّد و خاندان او درود فرستی و برایم چنین و چنان کنی».

[٣44٣]٢٠-ابو جعفر که مردی از اهل کوفه بود و به کنیه اش شناخته می شد گفته

ص :5٠5

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:علّمنی دعاء أدعو به،فقال:نعم قل:«یا من أرجوه لکلّ خیر و یا من آمن سخطه عند کلّ عثره و یا من یعطی بالقلیل الکثیر،یا من أعطی من سأله تحنّنا منه و رحمه،یا من أعطی من لم یسأله و لم یعرفه صلّ علی محمّد و آل محمّد و أعطنی بمسألتی من جمیع خیر الدّنیا و جمیع خیر الآخره فإنّه غیر منقوص ما أعطیتنی و زدنی من سعه فضلک یا کریم».

[٣444]٢١-و عنه،رفعه إلی أبی جعفر علیه السّلام أنّه علّم أخاه عبد اللّه بن علیّ هذا الدّعاء:

«اللّهمّ ارفع ظنّی صاعدا و لا تطمع فیّ عدوّا و لا حاسدا و احفظنی قائما و قاعدا و یقظانا[یقظان]و راقدا،اللّهمّ اغفرلی و ارحمنی و اهدنی سبیلک الأقوم و قنی حرّ جهنّم و احطط عنّی المغرم و المأثم و اجعلنی من خیر خیار العالم».

[٣445]٢٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسین بن سعید،عن عثمان بن عیسی و هارون بن خارجه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:«ارحمنی ممّا لا طاقه لی به و لا صبر لی علیه».

[٣446]٢٣-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن الحسین بن سعید،عن النّضر بن سوید،عن ابن سنان،عن حفص،عن محمّد بن مسلم قال:

قلت له:علّمنی دعاء،فقال:فأین أنت عن دعاء الإلحاح؟قال:قلت:و ما دعاء الإلحاح؟فقال:«اللّهمّ ربّ السّماوات السّبع و ما بینهنّ و ربّ العرش العظیم و ربّ جبرئیل و میکائیل و إسرافیل و ربّ القرآن العظیم و ربّ محمّد خاتم النّبیّین،إنّی أسألک بالّذی تقوم به السّماء و به تقوم الأرض و به تفرّق بین الجمع و به تجمع بین المتفرّق و به ترزق الأحیاء و به أحصیت عدد الرّمال

ص :5٠6

است:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:دعایی به من بیاموز تا با آن دعا کنم.

فرمودند:بگو:«ای کسی که برای هر خیری به او امید دارم و ای کسی که از غضب او در هنگام هر لغزش به خودش پناه می برم.و ای کسی که در برابر اعمال اندک پاداش فراوان می دهی و ای کسی که به هرکه طلب کند از روی مهربانی و رحمت عطا می کنی و ای کسی که به هرکس طلب نکند و او را نشناسد عطا می کند،بر محمّد و خاندان او درود فرست و برای این درخواست من از همۀ خیر دنیا و آخرت به من ببخش.زیراکه آن به سبب عطای بهمن کاهش نمی یابد و از احسان گسترده ات بر من بیافزای،ای کریم».

[٣444]٢١-همو حدیثی روایت کرده که امام باقر علیه السّلام به برادر خود عبد اللّه علی این دعا را آموخت:«خداوندا!گمان مرا بالابر و دشمن و حسود را در من به طمع میانداز و مرا در حال ایستاده و نشسته و بیدار و خواب نگاه دار.خدایا مرا بیامرز و بر من رحم کن و مرا به درست ترین راهت هدایت نما از آتش دوزخ نگاهم دار و بار بدهکاری و گناه را از دوشم بردار و مرا از بهترین نیکان جهان قرار بده».

[٣445]٢٢-عثمان عیسی و هارون خارجه گفته اند:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:در آنچه مرا توانایی و شکیبایی نیست به من رحم کن.

[٣446]٢٣-محمد مسلم گفت:به حضرت عرض کردم:دعایی به من بیاموز.

امام علیه السّلام فرمود:چرا دعای الحاح را نمی خوانی او گفته است که من عرض کردم:

دعای الحاح چیست؟امام علیه السّلام فرمود:«خداوند،پروردگار هفت آسمان و میان آن ها است و پروردگار عرش بزرگ و پروردگار جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و پروردگار قرآن بزرگ و پروردگار محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش]آخرین پیامبر است، من به حق آنچه آسمان ها و زمین به آن پایدارند و به حق آنچه با آن گروهها را می پراکنی و پراکندگان را جمع می کنی و زندگان را روزی می دهی و شمار شن ها

ص :5٠٧

و وزن الجبال و کیل البحور»ثمّ تصلّی علی محمّد و آل محمّد،ثمّ تسأله حاجتک و ألحّ فی الطّلب.

[٣44٧]٢4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن الحسن بن علیّ،عن کرّام،عن ابن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه کان یقول:

«اللّهمّ املأ قلبی حبّا لک و خشیه منک و تصدیقا و إیمانا بک و فرقا منک و شوقا إلیک یا ذا الجلال و الإکرام،اللّهمّ حبّب إلیّ لقاءک و اجعل لی فی لقائک خیر الرّحمه و البرکه و ألحقنی بالصّالحین و لا تؤخّرنی مع الأشرار و ألحقنی بصالح من مضی و اجعلنی مع صالح من بقی و خذ بی سبیل الصّالحین و أعنّی علی نفسی بما تعین به الصّالحین علی أنفسهم و لا تردّنی فی سوء استنقذتنی منه یا ربّ العالمین،أسألک إیمانا لا أجل له دون لقائک،تحیینی و تمیتنی علیه و تبعثنی علیه إذا بعثتنی و ابرأ قلبی من الرّیاء و السّمعه و الشّکّ فی دینک.اللّهمّ أعطنی نصرا فی دینک و قوّه فی عبادتک و فهما فی خلقک و کفلین من رحمتک و بیّض وجهی بنورک و اجعل رغبتی فیما عندک و توفّنی فی سبیلک علی ملّتک و ملّه رسولک.اللّهمّ إنّی أعوذ بک من الکسل و الهرم و الجبن و البخل و الغفله و القسوه و الفتره و المسکنه و أعوذ بک یا ربّ من نفس لا تشبع و من قلب لا یخشع و من دعاء لا یسمع و من صلاه لا تنفع و أعیذ بک نفسی و أهلی و ذرّیّتی من الشّیطان الرّجیم.اللّهمّ إنّه لا یجیرنی منک أحد و لا أجد من دونک ملتحدا فلا تخذلنی و لا تردنی فی هلکه و لا تردنی بعذاب،أسألک الثّبات علی دینک و التّصدیق بکتابک و اتّباع رسولک.اللّهمّ اذکرنی برحمتک و لا تذکرنی بخطیئتی و تقبّل منّی و زدنی من فضلک إنّی

ص :5٠٨

و وزن کوه ها و اندازۀ دریاها را حساب می کنی»سپس بر محمّد و خاندان او درود می فرستی و خواستۀ خود را می طلبی و در طلب پافشاری می کنی.

[٣44٧]٢4-ابن ابو یعفور روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:خداوندا قلبم را از دوستی خودت و ترس از تو و تصدیق و ایمان به تو و بیم از تو و اشتیاق به بارگاهت پرکن،ای صاحب شکوه و بزرگواری.خداوندا دیدارت را برای من دوست بدار و برای من در دیدارت بهترین رحمت و برکت را قرارده به نیکوکاران پیوندم ده.و با بدکاران رهایم نکن.مرا به نیکان گذشته پیوند ده و با نیکان باقی مانده همراه کن و در مبارزه با نفسم یاری کن با هرآنچه نیکوکاران را برای مبارزه با نفسشان یاری می کنی.و به بدی ای که از آن نجاتم دادی باز نگردان!ای پروردگار جهانیان از تو ایمانی می خواهم که پایانی جز دیدارت نداشته باشد تا مرا بر آن زنده بداری و با آن بمیرانی و بر آن برانگیزی،و قلبم را از ریا و شمعه و شک در دینت پاک کن.خداوندا!یاری به دینت و توانایی در بندگی ات و فهم در آفرینشت و دو بهره از رحمتت را به من ببخش و مرا با نور خودت روسپید گردان.

و میل مرا به آنچه نزد تو است قرارده و در راه خود و بر آیین خود و پیامبرت بمیران.خداوندا من از تنبلی و پیری و ترس و بخل و غفلت و سنگدلی و سستی و بیچارگی به تو پناه می برم.پروردگارا من از نفسی که سیری ندارد و از دلی که نمی ترسد و دعایی که شنیده نشود و نمازی که سودمند نباشد به تو پناه می برم و خود و خانواده ام و فرزندانم را از شر شیطان رانده شده در پناه تو قرار می دهم؛زیرا ای خدا هیچ کس نمی تواند مرا در برابر تو پناه دهد و من جز تو پناهگاهی نیابم پس مرا رها نکن و به دست هلاکت و عذاب نسپار.از تو پایداری بر دین و ایمان به کتاب و پیروی از فرستاده ات را می خواهم.خدایا مرا با رحمت خود یاد کن و به خطا و اشتباهم یاد نکن و از من بپذیر و از احسان خود بر آن بیافزای که من به تو رو کرده ام.

ص :5٠٩

إلیک راغب.اللّهمّ اجعل ثواب منطقی و ثواب مجلسی رضاک عنّی و اجعل عملی و دعائی خالصا لک و اجعل ثوابی الجنّه برحمتک و اجمع لی جمیع ما سألتک و زدنی من فضلک إنّی إلیک راغب.اللّهمّ غارت النّجوم،و نامت العیون و أنت الحیّ القیّوم لا یواری منک لیل ساج و لا سماء ذات أبراج و لا أرض ذات مهاد و لا بحر لجّیّ و لا ظلمات بعضها فوق بعض،تدلج الرّحمه علی من تشاء من خلقک،تعلم خائنه الأعین و ما تخفی الصّدور،أشهد بما شهدت به علی نفسک و شهدت ملائکتک و أولو العلم لا إله إلاّ أنت العزیز الحکیم و من لم یشهد بما شهدت به علی نفسک و شهدت ملائکتک و أولو العلم فاکتب شهادتی مکان شهادتهم،اللّهمّ أنت السّلام و منک السّلام،أسألک یا ذا الجلال و الإکرام أن تفکّ رقبتی من النّار».

[٣44٨]٢5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن محمّد بن یحیی الخثعمیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ أبا ذرّ أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و معه جبرئیل علیه السّلام فی صوره دحیه الکلبیّ و قد استخلاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلمّا رآهما انصرف عنهما و لم یقطع کلامهما، فقال جبرئیل علیه السّلام:یا محمّد هذا أبو ذرّ قد مرّ بنا و لم یسلّم علینا أما لو سلّم لرددنا علیه؛یا محمّد إنّ له دعاء یدعو به معروفا عند أهل السّماء فسله عنه إذا عرجت إلی السّماء؛فلمّا ارتفع جبرئیل جاء أبو ذرّ إلی النّبیّ فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

ما منعک یا أبا ذرّ أن تکون سلّمت علینا حین مررت بنا؟فقال:ظننت یا رسول اللّه أنّ الّذی[کان]معک دحیه الکلبیّ قد استخلیته لبعض شأنک،فقال:ذاک جبرئیل علیه السّلام یا أبا ذرّ و قد قال:أما لو سلّم علینا لرددنا علیه،فلمّا علم أبو ذرّ أنّه کان جبرئیل علیه السّلام دخله من النّدامه حیث لم یسلّم علیه ما شاء اللّه،فقال له

ص :5١٠

خداوندا پاداش گفتار و نشستن ام را خرسندی خودت قرارده و عمل و دعایم را برای خودت خالص کن و با رحمت خود پاداش مرا بهشت قرارده و برای من هرآنچه از تو خواستم جمع کن و از احسانت بر آن بیافزای.که من به تو رو کردم.خداوندا ستارگان در افق ناپدید شدند و چشم ها خوابیدند ولی تو زندۀ پاینده ای نه شب تیره و آسمان پر از ستون و زمین گسترده و دریای ژرف چیزی را از تو نهان می کند و نه تاریکی های به هم پیچیده.

رحمتت را به هرکه از آفریدگانت بخواهی شبانه می دهی.چشمان خیانت بار و آنچه را سینه ها مخفی می سازد می دانی.من به هرآنچه خود دربارۀ خودت گواهی داده ای و فرشتگان و صاحبان علم بر آن گواهند گواهی می دهم که معبودی جز تو نیست و تویی شکست ناپذیر حکیم،و هرکس به آنچه تو دربارۀ خودت شهادت داده ای و فرشتگان و صاحبان علم بر آن شهادت داده اند.

شهادت نداد،شهادت مرا به جای شهادتشان بنویس.خدایا سلامتی تویی و از تو است سلامتی.ای صاحب شکوه و بزرگواری از تو می خواهم که مرا از آتش دوزخ نجات دهی».

[٣44٨]٢5-محمّد بن یحیی خثعمی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:

ابو ذر به نزد پیامبر آمد در حالی که جبرئیل در چهرۀ دحیۀ کلبی در نزد ایشان بود و رسول خدا با او خلوت کرده بود.هنگامی که ابو ذر آن دو را دید بازگشت و سخن آنها را قطع نکرد.جبرئیل علیه السّلام گفت:ای محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش]این ابو ذر بود که از کنار ما گذشت و به ما سلام نکرد و اگر سلام می کرد پاسخش را می گفتیم.ای محمد!او دعایی دارد که با آن خدا را می خواند و در نزد اهل آسمان معروف است،هنگامی که من به سوی آسمان بالا رفتم تو آن دعا را از او بپرس.

پس هنگامی که جبرئیل به سوی آسمان بالا رفت ابو ذر نزد پیامبر گرامی آمد و آن گاه رسول خدا به او فرمود:ای ابو ذر!چه چیز تو را بازداشت که وقتی از کنار ما گذشتی به ما سلام کنی.ابو ذر عرض کرد:ای رسول خدا گمان کردم کسی که نزد تو است دحیۀ کلبی است که برای کاری با او خلوت کرده اید.پیامبر فرمود:ای ابو ذر او جبرئیل علیه السّلام بود و گفت اگر ابو ذر به ما سلام می کرد پاسخش می گفتیم.و چون ابو ذر فهمید که آن شخص جبرئیل بوده است از اینکه بر او سلام نکرده بود تا جایی

ص :5١١

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما هذا الدّعاء الّذی تدعو به فقد أخبرنی جبرئیل علیه السّلام أنّ لک دعاء تدعو به،معروفا فی السّماء؟فقال:نعم یا رسول اللّه أقول:«اللّهمّ إنّی أسألک الأمن و الإیمان[بک]و التّصدیق بنبیّک و العافیه من جمیع البلاء و الشّکر علی العافیه و الغنی عن شرار النّاس».

[٣44٩]٢6-علیّ،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن هشام بن سالم،عن أبی حمزه قال:

أخذت هذا الدّعاء عن أبی جعفر[محمّد بن علیّ]علیه السّلام قال:و کان أبو جعفر یسمّیه الجامع:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله،آمنت باللّه و بجمیع رسله و بجمیع ما أنزل به علی جمیع الرّسل و أنّ وعد اللّه حقّ و لقاءه حقّ و صدق اللّه و بلّغ المرسلون و الحمد للّه ربّ العالمین و سبحان اللّه کلّما سبّح اللّه شیء و کما یحبّ اللّه أن یسبّح و الحمد للّه کلّما حمد اللّه شیء و کما یحبّ اللّه أن یحمد و لا إله إلاّ اللّه کلّما هلّل اللّه شیء و کما یحبّ اللّه أن یهلّل و اللّه أکبر کلّما کبّر اللّه شیء و کما یحبّ اللّه أن یکبّر،اللّهمّ إنّی أسألک مفاتیح الخیر و خواتیمه و سوابغه و فوائده و برکاته و ما بلغ علمه علمی و ما قصر عن إحصائه حفظی،اللّهمّ انهج إلیّ أسباب معرفته و افتح لی أبوابه و غشّنی ببرکات رحمتک و منّ علیّ بعصمه عن الإزاله عن دینک و طهّر قلبی من الشّکّ و لا تشغل قلبی بدنیای و عاجل معاشی عن آجل ثواب آخرتی و اشغل قلبی بحفظ ما لا تقبل منّی جهله و ذلّل لکلّ خیر لسانی و طهّر قلبی من الرّیاء و لا تجره فی مفاصلی و اجعل عملی خالصا لک.اللّهمّ إنّی أعوذ بک من الشّرّ و أنواع الفواحش کلّها ظاهرها و باطنها و غفلاتها و جمیع ما یریدنی به الشّیطان الرّجیم و ما یریدنی به

ص :5١٢

که خدا بخواهد پشیمان شد.پس رسول خدا به او فرمود:این دعایی که با آن خدا را می خوانی چیست؟جبرئیل به من خبر داد که تو دعایی می خوانی که در آسمان معروف است.گفت:بله ای رسول خدا.من می گویم:«خداوندا من از تو ایمنی و ایمان به تو و تصدیق پیامبرت و سلامتی از همۀ بلایا و سپاس بر سلامتی و بی نیازی از مردم بد را می خواهم».

[٣44٩]٢6-ابو حمزه گفت:این دعا را از امام باقر[محمّد علی]علیهما السّلام آموختم و ایشان این دعا را جامع می نامید:«بنام خداوند رحمتگر مهربان،گواهی می دهم که معبودی جز خدا نیست که یگانه ای بی شریک است و گواهی می دهم که محمّد بنده و فرستادۀ او است.

من به خدا و به تمامی فرستادگانش و به تمامی آنچه بر همه فرستادگانش نازل کرده است ایمان آوردم و به این که وعدۀ خدا و دیدار او حق است و خدا راست گفت و پیامبران سخن را رساندند و سپاس مخصوص خدا،پروردگار جهانیان است.پاک است خدا هر زمانی که چیزی تسبیح او گوید و چنان که خودش دوست دارد تسبیح شود و سپاس مخصوص خدا است هر زمانی که چیزی سپاس او بگوید و چنان که خود دوست دارد سپاس گزاری شود.و هیچ معبودی جز خدا نیست و هر زمانی که چیزی او را یگانه شناسد و چنان که خود دوست دارد یگانه شمرده شود.و خدا بزرگتر از آن است که در وصف گنجد هر زمانی که چیزی او را بزرگ شمرد و همانگونه که خود دوست دارد بزرگ شمرده شود خداوندا من کلیدهای نیکی را و نتیجه های نیک و کامل کننده های نیکی را و فوائد و برکات و آنچه دانشم بدان رسد و آنچه را خاطرم از شمارش آن ناتوان است از تو می خواهم.خداوندا اسباب شناختش را برایم روشن ساز و درهایش را برایم بگشا و مرا با برکت های رحمتت بپوشان و با جلوگیری از کناره گرفتن از دینت بر من احسان کن و قلبم را از شک پاک کن و دلم را با دنیایم و زندگی زودگذرم از پاداش آیندۀ آخرت بازمدار.دلم را به نگاهداری چیزی مشغول کن که ندانستن آن را از من نمی پذیری و برای هر نیکی زبانم را رام و آماده کن و قلبم را از ریا پاک ساز و آن را در اعضای بدنم جاری نکن و عملم را برای خودت خالص کن.خداوندا من از بدی و همۀ اقسام زشتی ها چه آشکار و چه نهان و غفلت های آن و هرآنچه شیطان رانده شده و فرمانروای ستم گر به وسیلۀ آن آهنگ

ص :5١٣

السّلطان العنید ممّا أحطت بعلمه و أنت القادر علی صرفه عنّی.اللّهمّ إنّی أعوذ بک من طوارق الجنّ و الإنس و زوابعهم و بوائقهم و مکایدهم و مشاهد الفسقه من الجنّ و الإنس و أن أستزلّ عن دینی فتفسد علیّ آخرتی و أن یکون ذلک منهم ضررا علیّ فی معاشی أو یعرض بلاء یصیبنی منهم لا قوّه لی به و لا صبر لی علی احتماله،فلا تبتلنی یا إلهی بمقاساته فیمنعنی ذلک عن ذکرک و یشغلنی عن عبادتک؛أنت العاصم المانع الدّافع الواقی من ذلک کلّه،أسألک اللّهمّ الرّفاهیه فی معیشتی ما أبقیتنی معیشه أقوی بها علی طاعتک و أبلغ بها رضوانک و أصیر بها إلی دار الحیوان غدا و لا ترزقنی رزقا یطغینی و لا تبتلنی بفقر أشقی به مضیّقا علیّ،أعطنی حظّا وافرا فی آخرتی و معاشا واسعا هنیئا مریئا فی دنیای و لا تجعل الدّنیا علیّ سجنا و لا تجعل فراقها علیّ حزنا، أجرنی من فتنتها و اجعل عملی فیها مقبولا و سعیی فیها مشکورا.اللّهمّ و من أرادنی بسوء فأرده بمثله و من کادنی فیها فکده و اصرف عنّی همّ من أدخل علیّ همّه و امکر بمن مکر بی فإنّک خیر الماکرین،و افقأ عنّی عیون الکفره الظّلمه و الطّغاه و الحسده.اللّهمّ و أنزل علیّ منک السّکینه و ألبسنی درعک الحصینه و احفظنی بسترک الواقی و جلّلنی عافیتک النّافعه و صدّق قولی و فعالی و بارک لی فی ولدی و أهلی و مالی.اللّهمّ ما قدّمت و ما أخّرت و ما أغفلت و ما تعمّدت و ما توانیت و ما أعلنت و ما أسررت فاغفره لی یا أرحم الرّاحمین».

[٣45٠]٢٧-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان بن یحیی،عن العلاء بن رزین،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قل:«اللّهمّ أوسع علیّ فی رزقی و امدد لی فی عمری و اغفر لی ذنبی و اجعلنی ممّن تنتصر به لدینک و لا تستبدل بی غیری».

ص :5١4

من می کنند از آنچه دانشت به آن احاطه دارد و تو بر دور کردن آن توانایی،به تو پناه می برم.

خدایا من از بلایای جن و انس و تندبادهاشان و از مهلکه ها و نیرنگ هایشان و محل گردهمایی بدکاران جن و انس به توپناه می برم و از اینکه در دینم بلغزم و آخرتم تباه گردد و از این که آنان زیانی به زندگیم رسانند یا بلایی از جانب ایشان به من برسد که توانایی و تحملش را ندارم به تو پناه می برم.پس ای خداوندگار من مرا به تحمّل آن ها دچار نکن تا مرا از یاد تو و بندگی تو بازدارد.که تویی نگاه دارنده و جلوگیرنده و دفع کننده و نگاهبان از همۀ آنها.خداوندا از تو آسایش در زندگیم را می خواهم تا زمانی که مرا زنده می داری.زندگی ای که به وسیلۀ آن بر فرمانبری تو توانا باشم و به رضایت تو برسم و فردای قیامت با آن به بهشت منتقل شوم ولی روزی ای نده که سرکشم کند و به فقری گرفتارم نکن که در تنگنای بدبختی افتم.به من بهره ای فراوان در آخرت و زندگی وسیع و شیرین و گوارا در دنیا عطا کن و دنیا را زندان من قرار نده و دوری اش را مایه ی اندوهم نگردان.

مرا از فتنۀ دنیا پناه ده و عملم را مورد قبول و کوششم را مورد سپاس و تقدیر قرارده.

خداوندا هرکس به من آهنگ بدی کرد تو آهنگ او کن و هرکس با من نیرنگ کرد تو نیز با او نیرنگ کن و اندوه هرکس که اندوهش را بر من وارد می کند از من دور کن و با هرکس که به من مکر می کند مکر کن که همانا تو بهترین مکر کننده هایی،و چشم کافران و ستم پیشگان و سرکشان و حسودان را دربارۀ من کورکن.

خدایا از جانب خود آرامش را بر من فروفرست و زرۀ نگاه دارنده ات را بر من بپوشان و مرا با پوشش نگهدارنده ات حفظ کن و لباس عافیت سودمندت را بر تنم بپوشان و مرا راست گفتار و درست کردار قرارده و فرزندان و خانواده و اموالم را مبارک گردان.خداوندا هرآنچه پیش از این کردم و آنچه پس از این می کنم و آنچه از آن غافل شدم و هرآنچه به عمد کردم و آنچه سستی کردم و هر آنچه را آشکار یا پنهان کردم بر من بیامرز ای مهربان ترین مهربانان».

[٣45٠]٢٧-محمّد مسلم روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:بگو«خدایا! روزی مرا گسترده و عمرم را دراز کن و گناهم را بیامرز و مرا از کسانی قرارده که به وسیلۀ آنها دین خود را یاری می کنی و دیگری را جای گزین من نکن».

ص :5١5

[٣45١]٢٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن یعقوب بن شعیب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه کان یقول:

«یا من یشکر الیسیر و یعفو عن الکثیر و هو الغفور الرّحیم اغفرلی الذّنوب الّتی ذهبت لذّتها و بقیت تبعتها».

[٣45٢]٢٩-و بهذا الإسناد،عن یعقوب بن شعیب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان من دعائه یقول:«یا نور یا قدّوس یا أوّل الأوّلین و یا آخر الآخرین یا رحمان یا رحیم اغفر لی الذّنوب الّتی تغیّر النّعم و اغفر لی الذّنوب الّتی تحلّ النّقم و اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم و اغفرلی الذّنوب الّتی تنزل البلاء و اغفرلی الذّنوب الّتی تدیل الأعداء و اغفرلی الذّنوب الّتی تعجّل الفناء و اغفرلی الذّنوب الّتی تقطع الرّجاء و اغفرلی الذّنوب الّتی تظلم الهواء و اغفر لی الذّنوب الّتی تکشف الغطاء و اغفرلی الذّنوب الّتی تردّ الدّعاء و اغفرلی الذّنوب الّتی تردّ غیث السّماء».

[٣45٣]٣٠-عنه،عن محمّد بن سنان،عن یعقوب بن شعیب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

«یا عدّتی فی کربتی و یا صاحبی فی شدّتی و یا ولیّی فی نعمتی و یا غیاثی فی رغبتی،قال:و کان من دعاء أمیر المؤمنین علیه السّلام:اللّهمّ کتبت الآثار و علمت الأخبار و اطّلعت علی الأسرار فحلت بیننا و بین القلوب فالسّرّ عندک علانیه و القلوب إلیک مفضاه و إنّما أمرک لشیء إذا أردته أن تقول له کن فیکون،فقل برحمتک لطاعتک أن تدخل فی کلّ عضو من أعضائی و لا تفارقنی حتّی ألقاک و قل برحمتک لمعصیتک أن تخرج من کلّ عضو من أعضائی فلا تقربنی حتّی ألقاک و ارزقنی من الدّنیا و زهّدنی فیها و لا تزوها عنّی و رغبتی فیها یا رحمان».

ص :5١6

[٣45١]٢٨-یعقوب شعیب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام می فرمود:ای کسی که اندک را سپاس گزاری و از گناهان فراوان می گذری و آمرزنده و مهربانی.گناهان مرا که لذتش سپری گشته و اثراتش باقی مانده بیامرز.

[٣45٢]٢٩-یعقوب شعیب روایت کرده که از دعاهای امام صادق علیه السّلام این بود که می فرمود:«ای نور و ای پاک ای آغاز همۀ آغازها ای پایان همۀ پایان ها.

ای رحمتگر ای مهربان.برای من بیامرز گناهانی را که نعمت های تو را دگرگون می کند و برای من بیامرز گناهانی را که کیفر را حلال می کند.برایم بیامرز گناهانی را که پردۀ حیا را می درند.و گناهانی را که موجب نزول بلا می شود و گناهانی را که دشمنان را پیروز می کند و گناهانی را که نابودی را نزدیک می سازد و گناهانی که امید را قطع می کند و گناهانی که هوا را تیره می سازد و گناهانی که پرده ها را برمی دارد و گناهانی را که دعا را بازمی گرداند و گناهانی که مانع بارش باران می شود».

[٣45٣]٣٠-یعقوب شعیب چنین از امام صادق علیه السّلام روایت کرد:«ای پشتیبان من در اندوهم و ای همراه من در سختی ام و ای ولیّ نعمتم و ای فریادرسم در خواسته ها»و راوی گفته است:از دعاهای امیر مؤمنان علیه السّلام این است:خداوندا! اعمال را نگاشتی و خبرها را دانستی و بر اسرار آگاهی یافتی و میان ما و قلب هایمان قرارگرفتی.پس هر نهانی نزد تو آشکار است و دل ها به سوی تو روان و همانا فرمان تو به چیزی چنان است که هنگامی که بخواهی به او بگویی باش،وجود می یابد.پس به رحمت خود به فرمانبری ات بگو که در همۀ اعضایم درآید و تا تو را ملاقات کنم از من جدا نشود و با رحمت خود به نافرمانیت بگو که از همۀ اعضایم بیرون آید و تا تو را ملاقات کنم به من نزدیک نشود و از دنیا به من روزی ده ولی نسبت به آن پارسایم کن و ای رحمتگر در حالی که مرا نسبت به آن مشتاق ساخته ای آن را از من دریغ نکن.

ص :5١٧

[٣454]٣١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن العلاء بن رزین،عن عبد الرّحمن بن سیابه قال:

أعطانی أبو عبد اللّه علیه السّلام هذا الدّعاء:«الحمد للّه ولیّ الحمد و أهله و منتهاه و محلّه،أخلص من وحّده و اهتدی من عبده و فاز من أطاعه و أمن المعتصم به، اللّهمّ یا ذا الجود و المجد و الثّناء الجمیل و الحمد أسألک مسأله من خضع لک برقبته و رغم لک أنفه و عفّر لک وجهه و ذلّل لک نفسه و فاضت من خوفک دموعه و تردّدت عبرته و اعترف لک بذنوبه و فضحته عندک خطیئته و شانته عندک جریرته و ضعفت عند ذلک قوّته و قلّت حیلته و انقطعت عنه أسباب خدائعه و اضمحلّ عنه کلّ باطل و ألجأته ذنوبه إلی ذلّ مقامه بین یدیک و خضوعه لدیک و ابتهاله إلیک.أسألک اللّهمّ سؤال من هو بمنزلته،أرغب إلیک کرغبته و أتضرّع إلیک کتضرّعه و أبتهل إلیک کأشدّ ابتهاله،اللّهمّ فارحم استکانه منطقی و ذلّ مقامی و مجلسی و خضوعی إلیک برقبتی،أسألک اللّهمّ الهدی من الضّلاله و البصیره من العمی و الرّشد من الغوایه و أسألک اللّهمّ أکثر الحمد عند الرّخاء و أجمل الصّبر عند المصیبه و أفضل الشّکر عند موضع الشّکر و التّسلیم عند الشّبهات و أسألک القوّه فی طاعتک و الضّعف عن معصیتک و الهرب إلیک منک و التّقرّب إلیک ربّ لترضی و التّحرّی لکلّ ما یرضیک عنّی فی إسخاط خلقک التماسا لرضاک.ربّ من أرجوه إن لم ترحمنی أو من یعود علیّ إن أقصیتنی أو من ینفعنی عفوه إن عاقبتنی أو من آمل عطایاه إن حرمتنی أو من یملک کرامتی إن أهنتنی أو من یضرّنی هوانه إن أکرمتنی، ربّ ما أسوأ فعلی و أقبح عملی و أقسی قلبی و أطول أملی و أقصر أجلی

ص :5١٨

[٣454]٣١-عبد الرحمن سیابه گفت:امام صادق علیه السّلام این دعا را به من بخشید:

«سپاس مخصوص خدایی است که صاحب سپاس و سزاوار آن و نهایت و جایگاه آن است.صادق است آنکه او را یگانه شمرد و هدایت یافت آنکه او را پرستید و رستگار شد هرکه او را فرمان برد و ایمن گردید هرکه به او تمسّک کرد.خداوندا ای صاحب بخشش و بزرگی و ستایش نیکو و سپاس.

از تو چونان کسی درخواست می کنم که به درگاهت گردن نهاده است و بینی برخاک درگهت سوده و چهره بر خاک درت نهاده و خود را برایت خوار کرده است و از ترست اشک هایش روان است و اشک دیدگانش در گردش است و[در برابرت]به گناهانش اعتراف کرده است و خطاهایش او را در پیشگاهت رسوا ساخته است و جرمش او را در نزد تو زشت کرده است و در این هنگام نیرویش اندک شده و بی چاره گشته و اسباب نیرنگ هایش از او بریده شده است و هر باطلی از نزد او نابود گردیده و گناهانش او را به خواری در پیشگاهت و فروتنی در برابرت و زاری به آستانت کشانده است.خداوندا از تو هم چون کسی که در این جایگاه است می طلبم مانند چنین کسی به تو رومی آورم و مانند او به درگاهت زاری می کنم و به سخت ترین حالت او دست نیاز به درگاهت دراز می کنم خداوندا به زبونی گفتارم و خواری و جایگاهم و گردن ساییدنم به درگاهت به من رحم کن.خداوندا از تو هدایت از گمراهی،و بینایی از کوری و هوشیاری از فریب را می طلبم و از تو خداوندا سپاس فراوان به هنگام آسایش و زیباترین صبر و بردباری به هنگام مصیبت و برترین شکرگذاری در جایگاه شکر و تسلیم به هنگام شبهه را درخواست می کنم.از تو پروردگارا توانایی در فرمانبری ات و ناتوانی در نافرمانیت و فرار از تو به سوی تو و نزدیکی به سوی تو می خواهم تا راضی شوی و جستجوی هرآنچه تو را در به خشم انداختن آفریدگانت از من خشنود می کند،می خواهم.

پروردگارا اگر بر من ببخشایی به که امید داشته باشم و اگر مرا دورسازی چه کسی به سوی من می آید اگر مرا مجازات کنی بخشش چه کسی برایم سودمند است و اگر مرا محروم سازی امید به بخشش های چه کسی داشته باشم.اگر تو مرا خوار سازی چه کسی می تواند مرا ارجمند دارد یا اگر مرا گرامی بداری خوارشمردن دیگران چه زیانی به من می رساند.پروردگارا چه بدکردارم و زشت عمل و سنگ دل

ص :5١٩

و أجرأنی علی عصیان من خلقنی،ربّ و ما أحسن بلاءک عندی و أظهر نعماءک علیّ کثرت علیّ منک النّعم فما أحصیها و قلّ منّی الشّکر فیما أو لیتنیه فبطرت بالنّعم و تعرّضت للنّقم و سهوت عن الذّکر و رکبت الجهل بعد العلم و جزت من العدل إلی الظّلم و جاوزت البرّ إلی الإثم و صرت إلی الهرب من الخوف و الحزن فما أصغر حسناتی و أقلّها فی کثره ذنوبی و ما أکثر ذنوبی و أعظمها علی قدر صغر خلقی و ضعف رکنی،ربّ و ما أطول أملی فی قصر أجلی و أقصر أجلی فی بعد أملی و ما أقبح سریرتی و علانیتی،ربّ لا حجّه لی إن احتججت و لا عذر لی إن اعتذرت و لا شکر عندی إن ابتلیت و أولیت إن لم تعنّی علی شکر ما أولیت،ربّ ما أخفّ میزانی غدا إن لم ترجّحه و أزلّ لسانی إن لم تثبّته و أسود وجهی إن لم تبیّضه،ربّ کیف لی بذنوبی الّتی سلفت منّی قد هدّت لها أرکانی ربّ کیف أطلب شهوات الدّنیا و أبکی علی خیبتی فیها و لا أبکی و تشتدّ حسراتی علی عصیانی و تفریطی،ربّ دعتنی دواعی الدّنیا فأجبتها سریعا و رکنت إلیها طائعا و دعتنی دواعی الآخره فتثبّطت عنها و أبطأت فی الإجابه و المسارعه إلیها کما سارعت إلی دواعی الدّنیا و حطامها الهامد و هشیمها البائد و سرابها الذّاهب،ربّ خوّفتنی و شوّقتنی و احتججت علیّ برقّی و کفلت لی برزقی فأمنت[من]خوفک و تثبّطت عن تشویقک و لم أتّکل علی ضمانک و تهاونت باحتجاجک،اللّهمّ فاجعل أمنی منک فی هذه الدّنیا خوفا و حوّل تثبّطی شوقا و تهاونی بحجّتک فرقا منک ثمّ رضّنی بما قسمت لی من رزقک یا کریم[یا کریم]أسألک باسمک العظیم رضاک عند السّخطه و الفرجه عند الکربه و النّور عند الظّلمه و البصیره عند تشبّه الفتنه،

ص :5٢٠

و دراز آرزو و کوتاه عمر.و چه دلیرم بر نافرمانی آفریدگارم. پروردگارا و چه نیکو است اندازه آزمایشت در نزد من و آشکاری نعمت هایت بر من.نعمت هایت بر من فراوان گردید و من نتوانستم آنها را شماره کنم و شکرگزاری من در آنچه به من واگذاردی کم شد.من به نعمت ها سرمست شدم و خود را به بدبختی دچار کردم و یادت را فراموش کردم و دانسته نادانی کردم و از عدالت به سوی ستم گام برداشتم و از نیکوکاری به گناه گراییدم و از ترس و غم گریختم،و چه خرد و اندک اند نیکی هایم در مقابل فراوانی گناهانم.و چه فراوان و بزرگ است گناهانم در برابر کوچکی آفرینشم و ناتوانی بنیانم.پروردگارا در عمر کوتاهم چه درازند آرزوهایم و برای آرزوهای دورم چه کوتاه است عمرم و چه زشت است نهان آشکار شده ام.پروردگارا عذری ندارم که برای آن برهان آورم و بهانه ای ندارم تا با آن عذرخواهی کنم و اگر دچار شدم و نعمتم دادی سپاسی نزد من نیست اگر بر سپاس آنچه به من داده ای یاری ام نکنی.پروردگار میزان اعمال نیکم در فردای قیامت چه سبک است اگر تو به آن بها ندهی و چه پرلغزش است زبانم.اگر تو آن را محکم نکنی و چه روسیاهم من اگر تو روسپیدم نکنی.پروردگارا با گناهانی که از من سرزده است و ارکان مرا درهم شکسته است چه کنم؟

پروردگارا چگونه به دنبال شهوت های دنیا می روم و بر ناکامی ام از آنها می گریم ولی با وجود افسوس فراوان از نافرمانی و کوتاهی خود هیچ نمی گیرم.

پروردگارا جاذبه های دنیا مرا به سوی خود خواند و من به شتاب اجابت کردم و با رغبت به آنها تکیه کردم و جاذبه های آخرت مرا به سوی خود خواندند و من سست شدم و در پاسخ و سرعت گرفتن به سوی آن کندی کردم چنان که به سوی جاذبه های دنیا و کالاهای پوسیده و ته مانده های از بین رفته و سراب از میان رونده شتاب کرده بودم.

پروردگارا مرا ترساندی و تشویق کردی و به بنده بودنم دلیل آوردی و روزی ام را به عهده گرفتی و من از بیم تو آسودم و از تشویق تو سست شدم و بر ضمانت تو اعتماد نکرده،به دلیل آوردن تو اعتنا نکردم.خدایا آسودگی ام از خودت را در این دنیا ترس کن و سستی ام را به شوق و بی اعتنایی ام به دلیل آوردنت را به ترس از خودت تبدیل کن پس به هرآنچه از رزق خود قسمت من می کنی راضیم کن ای کریم[ای کریم]به حق نام بزرگت از تو خشنودی به هنگام خشم و گشایش هنگام نگرانی و نور به هنگام تاریکی و بینایی به هنگام مشتبه شدن فتنه ها را می طلبم.

ص :5٢١

ربّ اجعل جنّتی من خطایای حصینه و درجاتی فی الجنان رفیعه و أعمالی کلّها متقبّله و حسناتی مضاعفه زاکیه و أعوذ بک من الفتن کلّها ما ظهر منها و ما بطن و من رفیع المطعم و المشرب و من شرّ ما أعلم و من شرّ ما لا أعلم و أعوذ بک من أن أشتری الجهل بالعلم و الجفاء بالحلم و الجور بالعدل و القطیعه بالبرّ و الجزع بالصّبر و الهدی بالضّلاله و الکفر بالإیمان».

ابن محبوب،عن جمیل بن صالح أنّه ذکر أیضا مثله و ذکر أنّه دعاء علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما و زاد فی آخره«آمین ربّ العالمین».

[٣455]٣٢-ابن محبوب قال:حدّثنا نوح أبو الیقظان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ادع بهذا الدّعاء:«اللّهمّ إنّی أسألک برحمتک الّتی لا تنال منک إلاّ برضاک و الخروج من جمیع معاصیک[إلاّ برضاک]و الدّخول فی کلّ ما یرضیک و النّجاه من کلّ ورطه و المخرج من کلّ کبیره أتی بها منّی عمد أو زلّ بها منّی خطأ أو خطر بها علیّ خطرات الشّیطان،أسألک خوفا توقفنی به علی حدود رضاک و تشعب به عنّی کلّ شهوه خطر بها هوای و استزلّ بها رأیی لیجاوز حدّ حلالک،أسألک اللّهمّ الأخذ بأحسن ما تعلم و ترک سیّی کلّ ما تعلم أو أخطأ من حیث لا أعلم،أو من حیث أعلم أسألک السّعه فی الرّزق و الزّهد فی الکفاف و المخرج بالبیان من کلّ شبهه و الصّواب فی کلّ حجّه و الصّدق فی جمیع المواطن و إنصاف النّاس من نفسی فیما علیّ ولی و التّذلّل فی إعطاء النّصف من جمیع مواطن السّخط و الرّضا و ترک قلیل البغی و کثیره فی القول منّی و الفعل و تمام نعمتک فی جمیع الأشیاء و الشّکر لک علیها لکی ترضی و بعد الرّضا و أسألک الخیره فی کلّ ما یکون فیه الخیره بمیسور الأمور کلّها

ص :5٢٢

پروردگارا سپر مرا در برابر اشتباهاتم محکم و درجاتم را در بهشت بالا، و همۀ اعمالم را مورد قبول و کارهای نیکم را چندین برابر و پاک قرارده.و من از همۀ فتنه های آشکار و نهان و از خوراک و نوشاک عالی رتبه و از شرّ آنچه می دانم و نمی دانم به تو پناه می برم و من از اینکه با علم نادانی و با بردباری،ستم و با عدالت انحراف و با نیکی،قطع رحم و با شکیبایی بی تابی و با هدایت،گمراهی و با ایمان کفر به دست آورم به تو پناه می برم»جمیل صالح هم مثل این دعا را روایت کرده و گفته است که این دعای حضرت سجّاد علیه السّلام است و در پایان افزوده است:«آمین ای پروردگار جهانیان».

[٣455]٣٢-نوح ابو یقظان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود:با این دعا خدا را بخوان:«خداوندا من به حق رحمتت که جز با خرسندی تو به دست نیاید بیرون آمدن از همۀ گناهانت[جز به خرسندی ات]را می طلبم و در آمدن در آنچه تو را خشنود می سازد و نجات از هر پرتگاه و رهایی از هر گناه کبیره ای را که عمدا از من سرزده است یا در آنچه به اشتباه دچار لغزش شده ام یا خطوراتی شیطانی که بر من گذشته است از تو ترس می خواهم که مرا بر مرزهای خرسندی ات نگاه دارد و از من هر شهوتی را که در خاطرم آید و رأی و نظر مرا دچار لغزش کند تا از مرزهای حلال تو بگذرد،پراکنده سازد.خداوندا از تو برگرفتن بهترین چیزی که تو می دانی و ترک بدترین چیزی را که تو می دانی یا از جایی که نمی دانم یا از جایی که می دانم خطا می کنم،می خواهم از تو گشایش در رندی و پارسایی در کفاف زندگی و خروج روشن از هر شبهه و درستی در هر برهان و راستی در هر جایگاه و انصاف با مردم در هرآنچه به سود یا به زیانم باشد و فروتنی در انصاف ورزی در همۀ جایگاه های خشم و خرسندی و رها کردن ستم،کم یا زیاد در گفتار و رفتارم و نعمت کاملت در همه چیز و سپاس برای تو بر آن نعمت ها تا خرسندی ات و پس از خرسندی را می خواهم و از تو خیر در هر کار آسانی را که خیر دارد

ص :5٢٣

لا بمعسورها یا کریم یا کریم یا کریم و افتح لی باب الأمر الّذی فیه العافیه و الفرج و افتح لی بابه و یسّر لی مخرجه و من قدّرت له علیّ مقدره من خلقک فخذ عنّی بسمعه و بصره و لسانه و یده و خذه عن یمینه و عن یساره و من خلفه و من قدّامه و امنعه أن یصل إلیّ بسوء،عزّ جارک و جلّ ثناء وجهک و لا إله غیرک،أنت ربّی و أنا عبدک،اللّهمّ أنت رجائی فی کلّ کربه و أنت ثقتی فی کلّ شدّه و أنت لی فی کلّ أمر نزل بی ثقه و عدّه،فکم من کرب یضعف عنه الفؤاد و تقلّ فیه الحیله و یشمت فیه العدوّ و تعیا فیه الأمور أنزلته بک و شکوته إلیک راغبا إلیک فیه عمّن سواک قد فرّجته و کفیته،فأنت ولیّ کلّ نعمه و صاحب کلّ حاجه و منتهی کلّ رغبه فلک الحمد کثیرا و لک المنّ فاضلا.

[٣456]٣٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن منصور بن یونس،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال:

قل:«اللّهمّ إنّی أسألک قول التّوّابین و عملهم و نور الأنبیاء و صدقهم و نجاه المجاهدین و ثوابهم و شکر المصطفین و نصیحتهم و عمل الذّاکرین و یقینهم و إیمان العلماء و فقههم و تعبّد الخاشعین و تواضعهم و حکم الفقهاء و سیرتهم و خشیه المتّقین و رغبتهم و تصدیق المؤمنین و توکّلهم و رجاء المحسنین و برّهم،اللّهمّ إنّی أسألک ثواب الشّاکرین و منزله المقرّبین و مرافقه النّبیّین،اللّهمّ إنّی أسألک خوف العاملین لک و عمل الخائفین منک و خشوع العابدین لک و یقین المتوکّلین علیک و توکّل المؤمنین بک،اللّهمّ إنّک بحاجتی عالم غیر معلّم و أنت لها واسع غیر متکلّف و أنت الّذی لا یحفیک سائل و لا ینقصک نائل و لا یبلغ مدحتک قول قائل،أنت کما تقول و فوق

ص :5٢4

و نه کارهای دشوار را می خواهم.ای بخشنده ای بخشنده ای بخشنده دری را که در آن سلامت و گشایش است بر من بگشا درش را بر من بگشا و خروجش را بر من آسان کن.و در هرکس از آفریدگانت که توانایی آزارم داده است گوش و چشم و زبان و دستش را بازگیر و او را از چپ و راست و پشت سر و برابرش بگیر و از این که بدی ای از او به من برسد جلوگیری کن.پناهنده به تو عزیز است و ستایشت والا است و هیچ معبودی جز تو نیست.تو پروردگار منی و من بندۀ تو هستم.خداوندا تو امید من در هر اندوه و تکیه گاهم در هر سختی هستی و تو در هر مشکلی که بر من روی آورد تکیه گاه و پناه منی.چه بسیار اندوه هایی که قلب توانایی آن را نداشت و چاره ای برایش نبود و دشمن در آن شماتت کرد و در کارها فروماند و من آن را به تو عرضه داشتم و به تو شکایت کردم و از غیر تو به تو روکردم و تو در آن گشایشی به وجود آوردی و آن را کفایت کردی پس تو صاحب هر نعمت و هر خواسته و نهایت هر رغبتی هستی.پس سپاس فراوان و بخشش افزون از آن تو است.

[٣456]٣٣-ابو بصیر روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:بگو:خداوندا من سخن و عمل توبه کنندگان و نور راستی پیامبران و رهایی و پاداش مجاهدان و سپاس و خیرخواهی برگزیدگان و عمل و یقین اهل ذکر و ایمان و درک علما و بندگی و فروتنی خاشعان و حکمت و روش فقیهان و خداترسی و اشتیاق اهل تقوا و باور و توکّل مؤمنان و امید و نیکی نیکوکاران را از تو می خواهم.خداوندا من پاداش شکرگزاران و جایگاه نزدیکان درگاهت و همراهی پیامبران را از تو می خواهم.خداوندا من ترس عالمان به تو و عمل ترسندگان از تو و خشوع عبادت کنندگانت و یقین کسانی که بر تو توکّل می کنند و توکّل مؤمنان را از تو می خواهم.

خداوندا تو خواستۀ مرا می دانی و کسی آن را به تو نیاموخته است و تو برای برآورده ساختنش توانایی و به زحمت نمی افتی و تویی آن که هیچ درخواست کننده ای عطایت را به پایان نرساند و هیچ بخششی از تو نکاهد و سخن هیچ گوینده ای نتواند سپاس تو را به جا آورد.تو چنان هستی که خود می گویی و بالاتر از

ص :5٢5

ما نقول.اللّهمّ اجعل لی فرجا قریبا و أجرا عظیما و سترا جمیلا،اللّهمّ إنّک تعلم أنّی علی ظلمی لنفسی و إسرافی علیها لم أتّخذ لک ضدّا و لا ندّا و لا صاحبه و لا ولدا.یا من لا تغلّطه المسائل،یا من لا یشغله شیء عن شیء و لا سمع عن سمع و لا بصر عن بصر و لا یبرمه إلحاح الملحّین أسألک أن تفرّج عنّی فی ساعتی هذه من حیث أحتسب و من حیث لا أحتسب إنّک تحیی العظام و هی رمیم و إنّک علی کلّ شیء قدیر.یا من قلّ شکری له فلم یحرمنی و عظمت خطیئتی فلم یفضحنی و رآنی علی المعاصی فلم یجبهنی و خلقنی للّذی خلقنی له فصنعت غیر الّذی خلقنی له،فنعم المولی أنت یا سیّدی و بئس العبد أنا وجدتنی و نعم الطّالب أنت ربّی و بئس المطلوب[أنا]ألفیتنی،عبدک و ابن عبدک و ابن أمتک بین یدیک ما شئت صنعت بی،اللّهمّ هدأت الأصوات و سکنت الحرکات و خلا کلّ حبیب بحبیبه و خلوت بک أنت المحبوب إلیّ فاجعل خلوتی منک اللّیله العتق من النّار.یا من لیست لعالم فوقه صفه،یا من لیس لمخلوق دونه منعه،یا أوّل قبل کلّ شیء،و یا آخر بعد کلّ شیء یا من لیس له عنصر و یا من لیس لآخره فناء و یا أکمل منعوت و یا أسمح المعطین و یا من یفقه بکلّ لغه یدعی بها و یا من عفوه قدیم و بطشه شدید و ملکه مستقیم أسألک باسمک الّذی شافهت به موسی یا اللّه یا رحمان یا رحیم،یا لا إله إلاّ أنت،اللّهمّ أنت الصّمد أسألک أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تدخلنی الجنّه برحمتک».

[٣45٧]٣4-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن أحمد،عن محمّد بن الولید،عن یونس قال:

ص :5٢6

آن که ما می گوییم.خداوندا برای من گشایشی نزدیک و پاداشی بزرگ و پوششی زیبا قرارده.خداوندا تو می دانی که من با وجود ستم بر خودم و زیاده روی به زیان خودم کسی را مقابل تو و همتا و همسر و فرزند تو قرار ندادم.ای کسی که فراوانی خواسته ها او را به اشتباه نمی اندازد ای کسی که چیزی او را از چیز دیگر بازنمی دارد و هیچ شنیدنی و دیدنی او را از شنیدنی و دیدنی دیگر نگاه نمی دارد و پافشاری اصرارکنندگان او را به تنگ نمی آورد از تو می خواهم که در این ساعت از هرجا که گمان می کنم و گمان نمی کنم در کار من گشایش به وجود آوری.که تو استخوانهای پوسیده و خاکستر شده را زنده می سازی و تو بر هر کاری توانایی.ای کسی که شکرگذاریم برای او اندک شد ولی مرا محروم نساخت و گناهانم بزرگ شد ولی مرا رسوا نکرد و مرا بر نافرمانی دید و به رویم نیاورد و مرا برای آنچه خود می خواست آفرید و من به غیر آنچه برایش آفریده شدم عمل کردم و چه خوب سروری هستی ای آقای من و چه بد بنده ای هستم من.مرا یافتی و چه خوب جوینده ای هستی ای پروردگارم و من چه بد طلب شده ای هستم از آنان که دیدارشان کرده ای.بنده و فرزند بنده و کنیزت در پیشگاه تو است که آنچه بخواهی با او توانی کرد.پروردگارا صداها آرام گرفت و حرکت ها خاموش گشت و هر دوستی با دوست خود خلوت کرد و من با تو خلوت کردم که تو محبوب منی پس این خلوت با تو در این شب را آزادی از دوزخ قرارده.ای کسی که برای هیچ دانشمندی بالاتر از او وصفی نیست[و علم او از همۀ دانشمندان بیشتر است]و ای کسی که هیچ آفریده ای نمی تواند در برابرش ایستادگی کند ای آغاز هرچیز و ای انجام هر چیز ای کسی که عنصری ندارد.ای کسی که سرانجامش نابودی نیست ای کامل ترین وصف شده و ای بخشنده ترین عطاکننده ای کسی که به هرزبانی که خوانده شود علم دارد ای کسی که گذشتش دیرین و توانش سخت و پادشاهی اش استوار است به حق نامی که به وسیلۀ آن با موسی سخن گفتی از تو می خواهم.ای خدای رحمتگر ای مهربان ای کسی که معبودی جز تو نیست.خداوندا تو بی نیازی از تو می خواهم که بر محمّد و خاندان او درود فرستی و با رحمت خود مرا به بهشت درآوری.»

[٣45٧]٣4-یونس گفت:به امام رضا علیه السّلام عرض کردم:دعایی کوتاه به من بیاموزید.امام فرمودند:بگو:«ای کسی که مرا به سوی خود راهنمایی کرد

ص :5٢٧

قلت للرّضا علیه السّلام:علّمنی دعاء و أوجز،فقال:قل:«یا من دلّنی علی نفسه و ذلّل قلبی بتصدیقه أسألک الأمن و الإیمان».

[٣45٨]٣5-علیّ بن أبی حمزه،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ رجلا أتی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:

یا أمیر المؤمنین،کان لی مال ورثته و لم أنفق منه درهما فی طاعه اللّه عزّ و جلّ،ثمّ اکتسبت منه مالا فلم أنفق منه درهما فی طاعه اللّه فعلّمنی دعاء یخلف علیّ ما مضی و یغفر لی ما عملت أو عملا أعمله،قال:قل،قال:و أیّ شیء أقول یا أمیر المؤمنین؟قال:قل کما أقول:«یا نوری فی کلّ ظلمه و یا أنسی فی کلّ وحشه و یا رجائی فی کلّ کربه و یا ثقتی فی کلّ شدّه و یا دلیلی فی الضّلاله،أنت دلیلی إذا انقطعت دلاله الأدلاّء فإنّ دلالتک لا تنقطع و لا یضلّ من هدیت،أنعمت علیّ فأسبغت و رزقتنی فوفّرت و غذّیتنی فأحسنت غذائی و أعطیتنی فأجزلت بلا استحقاق لذلک بفعل منّی و لکن ابتداء منک لکرمک و جودک،فتقوّیت بکرمک علی معاصیک و تقوّیت برزقک علی سخطک و أفنیت عمری فیما لا تحبّ،فلم یمنعک جرأتی علیک و رکوبی لما نهیتنی عنه و دخولی فیما حرّمت علیّ أن عدت علیّ بفضلک و لم یمنعنی حلمک عنّی و عودک علیّ بفضلک أن عدت فی معاصیک،فأنت العوّاد بالفضل و أنا العوّاد بالمعاصی،فیا أکرم من أقرّ له بذنب و أعزّ من خضع له بذلّ،لکرمک أقررت بذنبی و لعزّک خضعت بذلّی فما أنت صانع بی فی کرمک و إقراری بذنبی و عزّک و خضوعی بذلّی افعل بی ما أنت أهله و لا تفعل بی ما أنا أهله».

تمّ کتاب الدّعاء و تیلوه کتاب فضل القرآن.

ص :5٢٨

و قلبم را برای باورش رام و فرمانبر ساخت،از تو ایمنی و ایمان می خواهم.»

[٣45٨]٣5-یکی از اصحاب از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی نزد علی علیه السّلام آمد و عرض کرد ای امیر مؤمنان!مالی داشتم که ارث برده بودم و درهمی از آن را در فرمانبری از خدا صرف نکردم.سپس با آن مالی به دست آوردم و از آن نیز درهمی را در فرمانبری از خدا صرف نکردم.پس دعایی به من بیاموز که جانشین گذشته شود و آنچه را کردم یا می کنم آمرزیده شود.امام فرمودند:بگو مرد گفت:

چه بگویم ای امیر مؤمنان؟امام فرمودند:چنان که می گویم بگو:«ای نور من در هر تاریکی و ای همدم من در هر وحشت و ای امید من در هر اندوه و ای تکیه گاهم در هر سختی و ای راهنمای من در گمراهی تو راهنمای من هستی هنگامی که راهنمایی راهنمایان به انجام برسد؛زیرا راهنمایی تو پایان نمی گیرد و هر آن کس را که هدایت کردی گمراه نمی شود.به من نعمت دادی و نعمتت را بر من کامل ساختی و به من روزی دادی و فراوانش کردی و مرا خوراندی خوراکم را نیکو کردی و به من عطا کردی و آن را کامل نمودی بی آنکه برای یکی از کارهایم سزاوار آن باشم بلکه همه را از کرم و لطف خودت آغاز کردی که من با کرم تو بر نافرمانی ات نیرو گرفتم و با روزی تو بر خشمگین کردن تو توانا شدم و عمرم را در آنچه دوست نداری به باد دادم و گستاخی من بر تو و انجام کارهایی که مرا از آنها بازداشته ای و داخل شدنم در آنچه بر من حرام ساخته ای مانع نشد که با احسانت به سوی من بازگردی،اگرچه بردباری تو نسبت به من و بازگشت با احسانت به سوی من مرا از بازگشت به سوی گناهان بازنداشت.که تو بسیار بازگشت کننده به احسانی و من بسیار بازگشت کننده به نافرمانی.پس ای بخشنده ترین کسی که در نزدش به گناه اعتراف می کنم و شکست ناپذیرترین کسی که با خواری در برابرش فروتنی کرده ام من به خاطر بخشش تو به گناهانم اعتراف کردم و به خاطر قدرتت با خواری در برابرت فروتنی کردم پس تو در بخششت با وجود اعتراف من به گناهانم و در قدرتت با وجود فروتنی با خواری ام با من چه خواهی کرد؟با من چنان کن که تو سزاوار آن هستی نه چنان که من سزاوار آن هستم.

ص :5٢٩

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

کتاب فضل القرآن

[٣45٩]١-علیّ بن محمّد،عن علیّ بن العبّاس،عن الحسین بن عبد الرّحمن، عن سفیان الحریریّ،عن أبیه،عن سعد الخفّاف،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یا سعد،تعلّموا القرآن فإنّ القرآن یأتی یوم القیامه فی أحسن صوره نظر إلیها الخلق و النّاس صفوف عشرون و مائه ألف صفّ،ثمانون ألف صفّ أمّه محمّد و أربعون ألف صفّ من سائر الأمم،فیأتی علی صفّ المسلمین فی صوره رجل فیسلّم فینظرون إلیه ثمّ یقولون:لا إله إلاّ اللّه الحلیم الکریم إنّ هذا الرّجل من المسلمین نعرفه بنعته و صفته غیر أنّه کان أشدّ اجتهادا منّا فی القرآن فمن هناک أعطی من البهاء و الجمال و النّور ما لم نعطه،ثمّ یجاوز حتّی یأتی علی صفّ الشّهداء فینظرون إلیه[الشّهداء]ثمّ یقولون:لا إله إلاّ اللّه الرّبّ الرّحیم إنّ هذا الرّجل من الشّهداء نعرفه بسمته و صفته غیر أنّه من شهداء البحر فمن هناک أعطی من البهاء و الفضل ما لم نعطه،قال:فیتجاوز حتّی یأتی[علی]صفّ شهداء البحر فی صوره شهید فینظر إلیه شهداء البحر فیکثر تعجّبهم و یقولون:إنّ هذا من شهداء البحر نعرفه بسمته و صفته غیر أنّ الجزیره الّتی أصیب فیها کانت أعظم هولا من الجزیره الّتی أصبنا فیها فمن هناک أعطی من البهاء و الجمال و النّور ما لم نعطه،ثمّ یجاوز حتّی یأتی صفّ

ص :5٣٠

به نام خداوند رحمتگر مهربان

کتاب فضیلت قرآن

اشاره

[٣45٩]١-سعد خفّاف روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:ای سعد!قرآن را بیاموزید؛زیرا قرآن در روز قیامت با زیباترین چهره ای که مردم مشاهده کرده اند می آید.و مردم در صد و بیست هزار دسته اند که هشتاد هزار دسته،امّت محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]هستند و چهل هزار دسته از دیگر امّت هایند،آن گاه قرآن بر دستۀ مسلمانان به صورت مردی می آید و سلام می کند و آنان به او نگاه می کنند و می گویند:هیچ معبودی جز خدایی نیست که بردبار و بخشنده است همانا این مردی از مسلمانان است که صفت و خصوصیت او را می شناسیم جز اینکه او بیشتر از ما دربارۀ قرآن کوشش کرده است و از این جهت این خرّمی و زیبایی و نور به او داده شد و به ما عطا نگردید.سپس او می گذرد تا به دستۀ شهیدان می رسد.پس[شهیدان]به او نگاه می کنند و می گویند هیچ معبودی جز خداوندی نیست که پروردگار و مهربان است.همانا این مرد از شهیدان است که او را با نشانه و صفاتش می شناسیم جز آنکه از شهیدان در دریا است و از این رو این خرّمی و برتری به او داده شد و به ما عطا نگردید.و او از آنجا می گذرد تا در صورت یک شهید به صف شهیدان دریا می رسد.آنان به او نگاه می کنند و شگفتی شان افزوده شده،می گویند:این از شهدای دریا است و ما او را با نشان و صفتش می شناسیم جز آنکه جزیره ای که در آن کشته شد هولناک تر از جزیره ای بود که ما در آن کشته شدیم و از این رو این خرّمی و زیبایی و نور به او داده شد و به ما عطا نگردید.

ص :5٣١

النّبیّین و المرسلین فی صوره نبیّ مرسل فینظر النّبیّون و المرسلون إلیه فیشتدّ لذلک تعجّبهم و یقولون:لا إله إلاّ اللّه الحلیم الکریم إنّ هذا النّبیّ مرسل نعرفه بسمته و صفته غیر أنّه أعطی فضلا کثیرا،قال:فیجتمعون فیأتون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فیسألونه و یقولون:یا محمّد من هذا؟فیقول لهم:أو ما تعرفونه فیقولون ما نعرفه هذا ممّن لم یغضب اللّه علیه،فیقول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

هذا حجّه اللّه علی خلقه،فیسلّم ثمّ یجاوز حتّی یأتی علی صفّ الملائکه فی سوره ملک مقرّب فتنظر إلیه الملائکه فیشتدّ تعجّبهم و یکبر ذلک علیهم لما رأوا من فضله و یقولون:تعالی ربّنا و تقدّس إنّ هذا العبد من الملائکه نعرفه بسمته و صفته غیر أنّه کان أقرب الملائکه إلی اللّه عزّ و جلّ مقاما فمن هناک ألبس من النّور و الجمال ما لم نلبس،ثمّ یجاوز حتّی ینتهی إلی ربّ العزّه تبارک و تعالی فیخرّ تحت العرش فینادیه تبارک و تعالی:یا حجّتی فی الأرض و کلامی الصّادق النّاطق ارفع رأسک و سل تعط و اشفع تشفّع،فیرفع رأسه فیقول اللّه تبارک و تعالی:کیف رأیت عبادی؟فیقول:یا ربّ منهم من صاننی و حافظ علیّ و لم یضیّع شیئا و منهم من ضیّعنی و استخفّ بحقّی و کذّب بی و أنا حجّتک علی جمیع خلقک،فیقول اللّه تبارک و تعالی:و عزّتی و جلالی و ارتفاع مکانی لأثیبنّ علیک الیوم أحسن الثّواب و لأعاقبنّ علیک الیوم ألیم العقاب،قال:فیرجع القرآن رأسه فی صوره أخری،قال:فقلت له:یا أبا جعفر فی أیّ صوره یرجع؟قال:فی صوره رجل شاحب متغیّر یبصره أهل الجمع فیأتی الرّجل من شیعتنا الّذی کان یعرفه و یجادل به أهل الخلاف فیقوم بین یدیه فیقول:ما تعرفنی؟فینظر إلیه الرّجل فیقول:ما أعرفک یا عبد اللّه،

ص :5٣٢

سپس می گذرد تا در ظاهر یک پیامبر فرستاده شده به صف پیامبران و فرستادگان خدا می رسد. و پیامبران و فرستادگان به او نگاه می کنند و شگفتی شان افزایش می یابد و می گویند:هیچ معبودی جز خدای بردبار و بخشنده نیست.همانا این پیامبری فرستاده است که ما او را با نشان و صفتش می شناسیم جز این که به او برتری فراوانی داده شد.پس همه گردهم می آیند و به نزد رسول خدا[درود خدا بر او و بر خاندانش]می روند و می گویند:ای محمّد این کیست؟آن حضرت می فرماید:مگر او را نمی شناسید؛پاسخ می دهند آنچه ما می دانیم این است که او از کسانی است که خدا بر او خشمگین نشده است.پس رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-می فرماید:این حجّت خدا بر آفریدگانش است.آن گاه او سلام می کند و می گذرد تا به صورت فرشته ای مقرّب به دسته فرشتگان می رسد و فرشتگان به او نگاه می کنند و سخت شگفت زده می شوند و برتری او برایشان گران می آید و می گویند:پروردگار ما والا و پاک است همانا این بنده از فرشتگان است که ما او را با نشان و صفتش می شناسیم جز آنکه در منزلت نزدیک ترین فرشتگان به خداوند عزّتمند بود و از این رو این نور و زیبایی بر او پوشانده شد آنچه به ما پوشانده نشد.سپس می گذرد تا به بارگاه پروردگار شکوه پاک و والا می رسد و در پایین عرش به سجده می افتد و خداوند پاک و والا به او ندا می دهد:

ای حجّت من در زمین و ای سخن راست و گویایم.سرت را بلند کن و هرچه می خواهی بگو تا به تو عطا کنم و از هرکس که خواهی خواهشگری کن تا خواهشت را بپذیرم.و او سرش را بلند می کند و خداوند پاک و والا می فرماید:

بندگانم را چگونه دیدی؟او عرض می کند:پروردگارا از آنها کسانی مرا پاس داشتند و از من حفاظت کردند و چیزی از مرا تباه نساختند و گروهی از آنان مرا تباه ساختند و حقم را خوار شمرده و مرا دروغ انگاشتند در حالی که من حجّت تو بر تمام آفریدگانت هستم پس خداوند پاک و والا می فرماید:به شکست ناپذیری و شکوه و بلندمرتبگی ام سوگند امروز به خاطر تو بهترین پاداش ها را خواهم داد و به خاطر تو دردناک ترین کیفرها را خواهم داد.آن گاه قرآن سرش را به صورتی دیگر برمی گرداند.راوی گفته که من به امام علیه السّلام عرض کردم:ای ابا جعفر به چه صورتی برمی گردد؟امام علیه السّلام فرمودند:به صورت مردی رنگ پریده و دگرگون که همگان او را می بینند آن گاه به نزد مردی از شیعیان ما که او را می شناخت و به وسیلۀ او با مخالفان بحث می کرد می آید و در برابرش ایستاده،می گوید:مرا نمی شناسی؟مرد به او می نگرد و می گوید ای بندۀ خدا تو را نمی شناسم.

ص :5٣٣

قال:فیرجع فی صورته الّتی کانت فی الخلق الأوّل و یقول:ما تعرفنی؟

فیقول:نعم،فیقول القرآن:أنا الّذی أسهرت لیلک و أنصبت عیشک سمعت الأذی و رجمت بالقول فیّ،ألا و إنّ کلّ تاجر قد استوفی تجارته.

و أنا وراءک الیوم،قال:فینطلق به إلی ربّ العزّه تبارک و تعالی فیقول:

یا ربّ یا ربّ عبدک و أنت أعلم به قد کان نصبا فیّ،مواظبا علیّ،یعادی بسببی و یحبّ فیّ و یبغض؛فیقول اللّه عزّ و جلّ:أدخلوا عبدی جنّتی و اکسوه حلّه من حلل الجنّه و توّجوه بتاج،فإذا فعل به ذلک عرض علی القرآن فیقال له:هل رضیت بما صنع بولیّک؟فیقول:یا ربّ إنّی أستقلّ هذا له فزده مزید الخیر کلّه،فیقول:و عزّتی و جلالی و علوّی و ارتفاع مکانی لأنحلنّ له الیوم خمسه أشیاء مع المزید له و لمن کان بمنزلته،ألا إنّهم شباب لا یهرمون و أصحّاء لا یسقمون و أغنیاء لا یفتقرون و فرحون لا یحزنون و أحیاء لا یموتون.ثمّ تلا هذه الآیه: لاٰ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَهَ الْأُولیٰ قال:قلت جعلت فداک یا أبا جعفر و هل یتکلّم القرآن؟فتبسّم ثمّ قال:رحم اللّه الضّعفاء من شیعتنا إنّهم أهل تسلیم ثمّ قال:نعم یا سعد و الصّلاه تتکلّم و لها صوره و خلق تأمر و تنهی،قال سعد:فتغیّر لذلک لونی و قلت:هذا شیء لا أستطیع[أنا]أتکلّم به فی النّاس،فقال أبو جعفر:و هل النّاس إلاّ شیعتنا فمن لم یعرف الصّلاه فقد أنکر حقّنا ثمّ قال:یا سعد أسمعک کلام القرآن؟قال سعد:فقلت:بلی صلّی اللّه علیک،فقال: إِنَّ الصَّلاٰهَ تَنْهیٰ عَنِ الْفَحْشٰاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللّٰهِ أَکْبَرُ فالنّهی کلام و الفحشاء و المنکر رجال و نحن ذکر اللّه و نحن أکبر.

ص :5٣4

پس قرآن به آفرینش اولیۀ خود بازمی گردد و می گوید:مرا نمی شناسی؟مرد می گوید آری.پس قرآن می گوید من کسی هستم که شب تو را بی خواب کردم و تو را زندگی به رنج انداختم.به خاطر من مورد اذیت قرار گرفتی و رانده شدی.به درستی که هر تاجری تجارتش را به سرانجام می رساند و من امروز پشتیبان توام.حضرت فرمودند:سپس او را به بارگاه پروردگار شکوه پاک و والا می برد و می گوید:پروردگارا!پروردگارا!این بندۀ تو است و تو به او آگاه تری.او به خاطر من رنج می کشید و مراقب من بود به خاطر من با او دشمنی می شد و به سبب من با دیگران دوستی یا دشمنی کرد.خداوند عزّتمند می فرماید:

بنده ام را به بهشت درآرید و از جامه های بهشتی بر او بپوشانید و بر سرش تاج بنهید.و چون با او چنین کنند او را به قرآن نشان می دهند و می گویند:آیا از آنچه با دوستت انجام شده راضی هستی.او می گوید:پروردگارا!من این را برای او کم می دانم.پس همۀ خوبی ها را بر او بیافزا.و خداوند می فرماید:به شکست ناپذیری و شکوه و بلندمرتبگی و والامقامی ام سوگند امروز به او و هر کس که در جایگاهش باشد پنج چیز و افزون بر آن عطا می کنم.هان آنان جوانانی باشند که پیر نشوند.و تندرستانی که بیمار نگردند و ثروتمندانی که فقیر نشوند و شادکامانی که اندوهگین نگردند و زندگانی که نمیرند.

سپس این آیه را خواند:(در آن جز همان مرگ نخستین را نمی چشند)راوی گفته است که من عرض کردم:جانم فدایت ای ابا جعفر مگر قرآن سخن می گوید؟ امام علیه السّلام لبخندی زد و فرمود:خداوند شیعیان ناتوان ما را بیامرزد که اهل تسلیم هستند سپس فرمود:بله ای سعد و نماز هم سخن می گوید و صورت و آفرینشی دارد که امر و نهی می کند،سعد گفت:از این سخن رنگم دگرگون شد و گفتم:این چیزی است که من نمی توانم دربارۀ آن با مردم سخن بگویم.امام باقر علیه السّلام فرمودند:مگر مردم جز شیعیان ما هستند پس هرکس نماز را نشناسد حقّ ما را انکار کرده است.سپس فرمودند:ای سعد سخن قرآن را به تو گوشزد بکنم.سعد گفت:بله.خداوند بر تو درود فرستد امام علیه السّلام فرمودند:«همانا نماز از فحشاء و کارهای زشت بازمی دارد و همانا یاد خدا بزرگتر و برتر است»و نهی سخنی است و فحشاء و منکر مردمانی هستند و ما یاد خداییم و ما بزرگ تر هستیم.

ص :5٣5

[٣46٠]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه،عن آبائه علیهم السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أیّها النّاس،إنّکم فی دار هدنه و أنتم علی ظهر سفر و السّیر بکم سریع و قد رأیتم اللّیل و النّهار و الشّمس و القمر یبلیان کلّ جدید و یقرّبان کلّ بعید و یأتیان بکلّ موعود فأعدّوا الجهاز لبعد المجاز،قال:فقام المقداد بن الأسود فقال:یا رسول اللّه و ما دار الهدنه؟قال:دار بلاغ و انقطاع، فإذا التبست علیکم الفتن کقطع اللّیل المظلم فعلیکم بالقرآن فإنّه شافع مشفّع و ماحل مصدّق و من جعله أمامه قاده إلی الجنّه و من جعله خلقه ساقه إلی النّار و هو الدّلیل یدلّ علی خیر سبیل و هو کتاب فیه تفصیل و بیان و تحصیل و هو الفصل لیس بالهزل و له ظهر و بطن فظاهره حکم و باطنه علم،ظاهره أنیق و باطنه عمیق،له نجوم و علی نجومه نجوم لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه،فیه مصابیح الهدی و منار الحکمه و دلیل علی المعرفه لمن عرف الصّفه فلیجل جال بصره و لیبلغ الصّفه نظره،ینج من عطب و یتخلّص من نشب فإنّ التّفکّر حیاه قلب البصیر کما یمشی المستنیر فی الظّلمات بالنّور، فعلیکم بحسن التّخلّص و قلّه التّربّص.

[٣46١]٣-علیّ،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عن سماعه بن مهران قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ العزیز الجبّار أنزل علیکم کتابه و هو الصّادق البارّ، فیه خبرکم و خبر من قبلکم و خبر من بعدکم و خبر السّماء و الأرض و لو أتاکم من یخبرکم عن ذلک لتعجّبتم.

[٣46٢]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن أبی الجارود قال:

ص :5٣6

[٣46٠]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:ای مردم شما در منزلگاه صلح و آرامش هستید شما اکنون در سفرید و به سرعت شما را حرکت می دهند و شما می بینید که شب و روز و خورشید و ماه هر تازه ای را کهنه می کنند و هر دوری را نزدیک می گردانند و هر وعده ای را به سر می آورند پس برای گذرگاه دور وسیله آماده کنید.حضرت فرموده است:در این هنگام مقداد اسود برخاسته،عرض کرد:ای رسول خدا.منزلگاه صلح و آرامش چیست؟فرمودند:منزلگاه فرود آمدن و جدا شدن است.(و چون کوتاه مدت است سزاوار جنگ و نزاع بر سر آن نیست)پس هنگامی که آشوب ها مانند پاره های شب تار شما را فراگرفت به قرآن رو آورید.که آن شفاعت کننده ای شفاعت شده است و سعایت کننده ای که کلامش تصدیق می شود و هرکس قرآن را پیشوای خود قرار دهد او را به سوی بهشت راه می نماید و هرکس آن را پشت سر اندازد او را به سوی دوزخ می راند.او راهنمایی است که به بهترین راه راهنمایی می کند و کتابی است که تفصیل و توضیح و بیان در آن است.او جداکنندۀ حق از باطل است و شوخی نیست و ظاهر و باطنی دارد.ظاهرش فرمان است و باطنش دانش ظاهرش زیبا و باطنش ژرف است.ستارگانی دارد و هریک از آنها نیز ستارگانی دارند.شگفتی هایش به شماره نمی آید و کهنه نمی گردند.چراغ های هدایت و مناره های حکمت در آن است و راهنمایی برای شناخت است برای هرکس که صفات را شناخته باشد پس هر گردش گری باید دیدگانش را جولان بدهد و نظر را تا به آن صفت پیش برد که از تباهی نجات می دهد و از گرفتاری رهایی بخشد؛زیرا اندیشه،زندگی قلب های بینا است چنان که نورانی شده به وسیلۀ نور در تاریکی ها راه می رود.

پس بر شما باد که به نیکویی رهایی یابید و کم در کمین باشید.

[٣46١]٣-سماعۀ مهران روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند شکست ناپذیر چیره گر کتابش را بر شما فرود آورد که راستگو و نیکوکار است.

اخبار شما و پیشینیان و آیندگان و اخبار آسمان و زمین در آن است و اگر کسی نزد شما می آمد که در آن ها به شما خبر دهد در شگفت می شدید.

[٣46٢]4-ابو جارود از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:

ص :5٣٧

قال أبو جعفر علیه السّلام:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أنا أوّل وافد علی العزیز الجبّار یوم القیامه و کتابه و أهل بیتی ثمّ أمّتی،ثمّ أسألهم ما فعلتم بکتاب اللّه و بأهل بیتی.

[٣46٣]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن أحمد بن یحیی،عن طلحه بن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ هذا القرآن فیه منار الهدی و مصابیح الدّجی فلیجل جال بصره و یفتح للضّیاء نظره فإنّ التّفکّر حیاه قلب البصیر کما یمشی المستنیر فی الظّلمات بالنّور.

[٣464]6-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن أبی جمیله قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:کان فی وصیّه أمیر المؤمنین علیه السّلام أصحابه:اعلموا أنّ القرآن هدی النّهار و نور اللّیل المظلم علی ما کان من جهد وفاقه.

[٣465]٧-علیّ،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه،عن آبائه علیهم السّلام قال:

شکا رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم وجعا فی صدره،فقال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:استشف بالقرآن فإنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ شِفٰاءٌ لِمٰا فِی الصُّدُورِ.

[٣466]٨-أبو علیّ الأشعریّ،عن بعض أصحابه،عن الخشّاب،رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

لا و اللّه لا یرجع الأمر و الخلافه إلی آل أبی بکر و عمر أبدا و لا إلی بنی أمیّه أبدا و لا فی ولد طلحه و الزّبیر أبدا و ذلک أنّهم نبذوا القرآن و أبطلوا السّنن و عطّلوا الأحکام و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:القرآن هدی من الضّلال و تبیان من العمی و استقاله من العثره و نور من الظّلمه و ضیاء من الأحداث و عصمه من الهلکه و رشد من الغوایه و بیان من الفتن و بلاغ من الدّنیا إلی

ص :5٣٨

من و قرآن و اهل بیتم در روز قیامت نخستین وارد شوندگان بر خداوند شکست ناپذیر چیره گر هستیم و سپس امّتم هستند و سپس من از آنان می پرسم که با کتاب خدا و خاندان من چه کردید.

[٣46٣]5-طلحۀ زید روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مناره های هدایت و چراغ های شب تار در این قرآن است پس هر گردشگری باید دیدگانش را جولان بدهد و نگاهش را برای نور آن بگشاید؛زیرا که تفکر، زندگی دل بینا است چنان که نورانی گشته،در تاریکی ها به وسیلۀ نور راه می رود.

[٣464]6-ابو جمیله از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که در سفارش های امیر مؤمنان علیه السّلام به یارانش چنین آمده است:بدانید که قرآن راهنمای روز و روشنی شب تار در هر سختی و فقر است.

[٣465]٧-سکونی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که پدرانشان علیهم السّلام فرموده اند:

مردی از درد سینه اش به پیامبر-درود خدا بر او و خاندانش باد-شکایت کرد.

حضرت فرمود:از قرآن شفا بخواه؛زیرا خداوند عزّتمند می فرماید(و برای هر آنچه در سینه ها است مایۀ شفا است).

[٣466]٨-خشّاب در حدیثی بی سند روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:

نه،به خدا سوگند فرمان و خلافت هرگز حقّ خاندان ابو بکر و عمر و بنی امیه و فرزندان طلحه و زبیر نیست؛زیرا آنها قرآن را پشت سر انداختند و سنت ها را باطل کردند و احکام خدا را تعطیل کردند با اینکه رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش باد-فرمود:قرآن هدایت از گمراهی و تفسیر از ابهام و وسیلۀ عبور از لغزش و نوری در تاریکی و پرتوی در پیشامدها و نگاهبانی از نابودی و هوشیاری از نیرنگ و روشنگر فتنه ها و رساننده از دنیا به آخرت است.

ص :5٣٩

الآخره و فیه کمال دینکم و ما عدل أحد عن القرآن إلاّ إلی النّار.

[٣46٧]٩-حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد،عن وهیب بن حفص،عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ القرآن زاجر و آمر:یأمر بالجنّه و یزجر عن النّار.

[٣46٨]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن سعد الإسکاف قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أعطیت السّور الطّوال مکان التّوراه و أعطیت المئین مکان الإنجیل و أعطیت المثانی مکان الزّبور و فضّلت بالمفصّل ثمان و ستّون سوره و هو مهیمن علی سائر الکتب و التّوراه لموسی و الإنجیل لعیسی و الزّبور لداود.

[٣46٩]١١-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن سالم،عن أحمد بن النّضر،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یجیء القرآن یوم القیامه فی أحسن منظور إلیه صوره فیمرّ بالمسلمین فیقولون:هذا الرّجل منّا،فیجاوزهم إلی النّبیّین فیقولون:هو منّا،فیجاوزهم إلی الملائکه المقرّبین فیقولون:هو منّا،حتّی ینتهی إلی ربّ العزّه عزّ و جلّ فیقول:یا ربّ فلان بن فلان أظمأت هواجره و أسهرت لیله فی دار الدّنیا و فلان بن فلان لم أظمی هواجره و لم أسهر لیله،فیقول تبارک و تعالی:أدخلهم الجنّه علی منازلهم،فیقوم فیتّبعونه فیقول للمؤمن:اقرأ و ارقه،قال:فیقرأ و یرقی حتّی یبلغ کلّ رجل منهم منزلته الّتی هی له فینزلها.

[٣4٧٠]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن

ص :54٠

کامل شدن دینتان در آن است و هیچ کس از قرآن منحرف نشد جز آنکه به دوزخ راه برد.

[٣46٧]٩-ابو بصیر گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا قرآن بازدارنده و فرمان دهنده است،به بهشت فرمان می دهد و از دوزخ بازمی دارد.

[٣46٨]١٠-سعد اسکاف روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:به جای تورات سوره های طولانی قرآن،به جای انجیل سوره های صد آیه ای و به جای زبور سوره های مثانی[که سوره هایی پس از سوره های طولانی از سورۀ یونس تا نحل هستند]به من داده شد.و با سوره های مفصّل که شصت و هشت سوره اند [و آیه های کوتاه دارند]برتری داده شدم و این بر کتاب های دیگر چیره است و تورات از آن حضرت موسی علیه السّلام،انجیل از آن حضرت عیسی علیه السّلام و زبور از آن داود علیه السّلام است.

[٣46٩]١١-جابر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:قرآن در روز قیامت در بهترین صورتی که دیده شده است می آید و از کنار مسلمانان می گذرد و آن ها می گویند:این مرد از ما است.آن گاه بر پیامبران می گذرد و آن ها نیز می گویند:او از ما است.آن گاه به سوی فرشتگان مقرب می رود و آنها نیز می گویند:او از ما است تا به پروردگار شکست ناپذیر عزّتمند می رسد و عرض می کند:پروردگارا فلانی فرزند فلانی است که در دنیا نیمروزش را به تشنگی کشاندم و شب ها او را بی خواب کردم و فلانی فرزند فلانی است که نه نیمروزش را به تشنگی کشاندم و نه شبش را بی خواب کردم.

پس خداوند پاک و والا می فرماید:آن ها را به بهشت و جایگاهشان درآور.

آن گاه قرآن برمی خیزد و آنان به دنبال او می روند.و به مؤمن می گوید:قرآن بخوان و بالا برو.و او قرآن می خواند و بالا می رود تا هرکس به جایگاهی که برای او است می رسد و در آن منزل می گیرد.

[٣4٧٠]١٢-یونس عمّار روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:در روز قیامت

ص :54١

محمّد و سهل بن زیاد،جمیعا عن ابن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن یونس بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ الدّواوین یوم القیامه ثلاثه:دیوان فیه النّعم و دیوان فیه الحسنات و دیوان فیه السّیّئات فیقابل بین دیوان النّعم و دیوان الحسنات فتستغرق النّعم عامّه الحسنات و یبقی دیوان السّیّئات فیدعی بابن آدم المؤمن للحساب فیتقدّم القرآن أمامه فی أحسن صوره فیقول:یا ربّ،أنا القرآن و هذا عبدک المؤمن قد کان یتعب نفسه بتلاوتی و یطیل لیله بترتیلی و تفیض عیناه إذا تهجّد فأرضه کما أرضانی،قال:فیقول العزیز الجبّار:عبدی ابسط یمینک فیملؤها من رضوان اللّه العزیز الجبّار و یملأ شماله من رحمه اللّه، ثمّ یقال:هذه الجنّه مباحه لک فاقرأ و اصعد،فإذا قرأ آیه صعد درجه.

[٣4٧١]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ،جمیعا عن القاسم بن محمّد،عن سلیمان بن داود،عن سفیان بن عیینه،عن الزّهریّ قال:

قال علیّ بن الحسین علیهما السّلام:لو مات من بین المشرق و المغرب لما استوحشت بعد أن یکون القرآن معی.و کان علیه السّلام إذا قرأ مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ یکرّرها حتّی کاد أن یموت.

[٣4٧٢]١4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن إسحاق بن غالب قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا جمع اللّه عزّ و جلّ الأوّلین و الآخرین إذا هم بشخص قد أقبل لم یرقطّ أحسن صوره منه،فإذا نظر إلیه المؤمنون و هو القرآن قالوا:

هذا منّا،هذا أحسن شیء رأینا،فإذا انتهی إلیهم جازهم،ثمّ ینظر إلیه الشّهداء حتّی إذا انتهی إلی آخرهم جازهم فیقولون:هذا القرآن،فیجوزهم کلّهم حتّی

ص :54٢

سه دیوان است:دیوان نعمت ها و دیوان نیکی ها و دیوان بدی ها.دیوان نعمت ها و دیوان نیکی ها برابر هم گذارده می شوند.و نعمت ها همۀ نیکی ها را در بر می گیرد و دیوان بدی ها باقی می ماند.و چون انسان مؤمن برای حساب فرا خوانده می شود.قرآن در زیباترین چهره پیشاپیش او می آید و می گوید:

پروردگارا!منم قرآن و این بندۀ مؤمن تو است که خودش را با تلاوت من به زحمت می انداخت و شبش را با به ترتیل خواندن من طولانی می کرد و هنگامی که شب زنده داری می کرد اشک از چشمانش سرازیر می شد.پس او را خشنود ساز چنان که او مرا خشنود کرده است.و خداوند شکست ناپذیر چیره گر می فرماید:بندۀ من دست راستت را باز کن و آن را از خشنودی خداوند شکست ناپذیر چیره گر پرمی کند و دست چپش را نیز از رحمت خود پرمی کند.

سپس گفته می شود:این بهشت برایت حلال است قرآن بخوان و بالا برو.

و هنگامی که آیه ای بخواند درجه ای بالا می رود.

[٣4٧١]١٣-زهری روایت کرده که امام سجاد علیه السّلام فرمودند:اگر همۀ کسانی که در میان مشرق و مغرب هستند،بمیرند وقتی قرآن با من باشد هراس نخواهم کرد.

و آن حضرت علیه السّلام هنگامی که آیۀ مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ را می خواند چندان آن را باز می گفت که نزدیک بود بمیرد.

[٣4٧٢]١4-اسحاق غالب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:وقتی خداوند اولین و آخرین آفریدگانش را گرد می آورد شخصی پیش می آید که نیکوروتر از او ندیده اند و آن قرآن است.چون مؤمنان به او نگاه می کنند می گویند این از ما است.

این بهترین چیزی است که ما دیده ایم.و چون به آن ها رسد و از ایشان بگذرد شهیدان به او می نگرند می گویند:این قرآن است و او از نزد همۀ آنان می گذرد تا

ص :54٣

إذا انتهی إلی المرسلین فیقولون:هذا القرآن،فیجوزهم حتّی ینتهی إلی الملائکه فیقولون:هذا القرآن،فیجوزهم[ثمّ ینتهی]حتّی یقف عن یمین العرش فیقول الجبّار:و عزّتی و جلالی و ارتفاع مکانی لأکرمنّ الیوم من أکرمک و لأهیننّ من أهانک.

باب فضل حامل القرآن

[٣4٧٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن الحسن بن أبی الحسین الفارسیّ، عن سلیمان بن جعفر الجعفریّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ أهل القرآن فی أعلی درجه من الآدمیّین ما خلا النّبیّین و المرسلین،فلا تستضعفوا أهل القرآن حقوقهم فإنّ لهم من اللّه العزیز الجبّار لمکانا علیّا.

[٣4٧4]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد و سهل بن زیاد،جمیعا عن ابن محبوب،عن جمیل بن صالح،عن الفضیل بن یسار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الحافظ للقرآن العامل به مع السّفره الکرام البرره.

[٣4٧5]٣-و بإسناده،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:تعلّموا القرآن فإنّه یأتی یوم القیامه صاحبه فی صوره شابّ جمیل شاحب اللّون فیقول له القرآن:أنا الّذی کنت أسهرت لیلک و أظمأت هواجرک و أجففت ریقک و أسلت دمعتک أؤول معک حیثما ألت و کلّ تاجر من وراء تجارته و أنا الیوم لک من وراء تجاره کلّ تاجر و سیأتیک کرامه [من]اللّه عزّ و جلّ فأبشر،فیؤتی بتاج فیوضع علی رأسه و یعطی الأمان بیمینه و الخلد فی الجنان بیساره و یکسی حلّتین ثمّ یقال له:اقرأ و ارقه،فکلّما قرأ

ص :544

به فرستادگان می رسد و ایشان هم می گویند این قرآن است.پس از نزد آنان نیز می گذرد تا به فرشتگان می رسد و آنان نیز می گویند این قرآن است و از نزد آنان نیز می گذرد تا در سمت راست عرش بایستد.آن گاه خداوند چیره گر می فرماید به شکست ناپذیری و شکوه و بلندمرتبگی ام سوگند امروز هرکس را که تو را گرامی داشته گرامی خواهم داشت و هرکس را که تو را خوار ساخته خوار خواهم ساخت.

فضیلت حامل قرآن

[٣4٧٣]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:همانا اهل قرآن پس از پیامبران و فرستادگان در بالاترین درجۀ انسان ها هستند پس حقوق آنان را اندک نشمارید؛زیرا از سوی خداوند شکست ناپذیر جبار جایگاه والایی دارند.

[٣4٧4]٢-فضیل یسار روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:حافظ قرآنی که به آن عمل کند همراه کاتبان گرامی و نیکورفتار است.

[٣4٧5]٣-همو از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:

قرآن بیاموزید؛زیرا قرآن در روز قیامت به صورت جوانی زیبا و رنگ پریده به نزد خواننده اش می آید و به او می گوید:من کسی هستم که شب هایت را به بیداری کشاندم و نیم روزهای گرمت را تشنه ات گرداندم و آب دهانت را خشک کرده، اشک هایت را روان ساختم.هرجا بروی با تو می آیم و هر تاجری به دنبال تجارت خود است و من امروز به نفع تو در پی تجارت هر تاجری هستم و بشارت باد که به زودی کرامتی از جانب خدا به تو می رسد.آن گاه تاجی آورده می شود و بر سرش نهاده می شود و ایمنی به دست راستش و جاودانگی در بهشت به دست چپش داده می شود و دو جامه بر تنش می کنند و سپس به او می گویند:بخوان و بالا برو و هرگاه

ص :545

آیه صعد درجه و یکسی أبواه حلّتین إن کانا مؤمنین ثمّ یقال لهما هذا لما علّمتماه القرآن.

[٣4٧6]4-ابن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن منهال القصّاب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قرأ القرآن و هو شابّ مؤمن اختلط القرآن بلحمه و دمه و جعله اللّه عزّ و جلّ مع السّفره الکرام البرره و کان القرآن حجیزا عنه یوم القیامه یقول:یا ربّ إنّ کلّ عامل قد أصاب أجر عمله غیر عاملی فبلّغ به أکرم عطایاک،قال:

فیکسوه اللّه العزیز الجبّار حلّتین من حلل الجنّه و یوضع علی رأسه تاج الکرامه ثمّ یقال له:هل أرضیناک فیه؟فیقول القرآن:یا ربّ قد کنت أرغب له فیما هو أفضل من هذا،فیعطی الأمن بیمینه و الخلد بیساره ثمّ یدخل الجنّه فیقال له:اقرأ و اصعد درجه؛ثمّ یقال له:هل بلغنا به و أرضیناک؟فیقول:نعم.

قال:و من قرأه کثیرا و تعاهده بمشقّه من شدّه حفظه أعطاه اللّه عزّ و جلّ أجر هذا مرّتین.

[٣4٧٧]5-أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسن بن علیّ بن عبد اللّه و حمید بن زیاد،عن الخشّاب،جمیعا عن الحسن بن علیّ بن یوسف،عن معاذ بن ثابت، عن عمرو بن جمیع،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ أحقّ النّاس بالتّخشّع فی السّرّ و العلانیه لحامل القرآن و إنّ أحقّ النّاس فی السّرّ و العلانیه بالصّلاه و الصّوم لحامل القرآن،ثمّ نادی بأعلی صوته:یا حامل القرآن تواضع به یرفعک اللّه و لا تعزّز به فیذلّک اللّه،یا حامل القرآن تزیّن[به]للّه یزیّنک اللّه به و لا تزیّن به للنّاس فیشینک اللّه به،من ختم القرآن فکأنّما أدرجت النّبوّه بین جنبیه و لکنّه لا یوحی إلیه و من

ص :546

آیه ای می خواند درجه ای بالا می رود و پدر و مادرش نیز اگر مؤمن باشند دو جامه می پوشند و به آنها گفته می شود:این به خاطر آن است که به او قرآن آموختید.

[٣4٧6]4-منهال قصّاب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هر جوان مؤمنی که قرآن بخواند،قرآن با گوشت و خونش درآمیخته،خداوند عزّتمند او را با کاتبان گرامی و نیکوکار قرار می دهد و قرآن در روز قیامت نگاهدارندۀ او می شود و می گوید:پروردگارا!هر عمل کننده ای پاداش عمل خود را گرفت جز عمل کنندۀ به من.پس بهترین نعمت هایت را به او برسان.حضرت فرمود:پس خداوند شکست ناپذیر چیره گر دو جامه از جامه های بهشتی را به او می پوشاند و بر سرش تاج کرامت می نهد.سپس به قرآن گفته می شود:آیا تو را دربارۀ این شخص راضی کردیم؟و قرآن می گوید:پروردگارا!من دربارۀ او به پاداش برتری میل داشتم و آن گاه ایمنی به دست راستش و جاودانگی در بهشت به دست چپش نهاده می شود و سپس به بهشت درمی آید و به او گفته می شود قرآن بخوان و درجه ای بالا برو.سپس به قرآن گفته می شود آیا او را به حقّش رساندیم و تو را خشنود کردیم؟و او می گوید:بله.امام علیه السّلام فرمودند:هرکه قرآن را فراوان بخواند و آن را با سختی و برای اهتمام به آن عهده دار شود خداوند عزّتمند این پاداش را دو بار به او می دهد.

[٣4٧٧]5-عمرو و جمیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:سزاوارترین مردم به ترس از خدا در نهان و آشکار حامل قرآن است و سزاوارترین مردم در آشکار و نهان برای نماز و روزه حامل قرآن است سپس با بالاترین صدایش فرمود:ای حامل قرآن در برابر آن فروتنی پیشه ساز تا خداوند تو را بالا برد و آن را به حساب خود نگذار که خداوند تو را خوار می سازد.ای حامل قرآن به وسیلۀ قرآن خود را برای خدا بیارای تا خداوند تو را به آن بیاراید و با آن خود را برای مردم آراسته مکن که خدا چهره ات را زشت جلوه می دهد.هرکس قرآن را ختم کند گویی نبوت را میان دو پهلویش جای داده است با این فرق که به

ص :54٧

جمع القرآن فنوله:لا یجهل مع من یجهل علیه و لا یغضب فیمن یغضب علیه و لا یحدّ فیمن یحدّ و لکنّه یعفو و یصفح و یغفر و یحلم لتعظیم القرآن و من أوتی القرآن فظنّ أنّ أحدا من النّاس أوتی أفضل ممّا أوتی فقد عظّم ما حقّر اللّه و حقّر ما عظّم اللّه.

[٣4٧٨]6-أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسن بن علیّ بن عبد اللّه،عن عبیس بن هشام قال:حدّثنا صالح القمّاط،عن أبان بن تغلب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

النّاس أربعه،فقلت:جعلت فداک و ما هم؟فقال:رجل أوتی الإیمان و لم یؤت القرآن و رجل أوتی القرآن و لم یؤت الإیمان و رجل أوتی القرآن و أوتی الإیمان و رجل لم یؤت القرآن و لا الإیمان.قال:قلت:جعلت فداک فسّر لی حالهم،فقال:أمّا الّذی أوتی الإیمان و لم یؤت القرآن فمثله کمثل التّمره طعمها حلو و لا ریح لها و أمّا الّذی أوتی القرآن و لم یؤت الإیمان فمثله کمثل الآس ریحها طیّب و طعمها مرّ و أمّا من أوتی القرآن و الإیمان فمثله کمثل الأترجّه ریحها طیّب و طعمها طیّب و أمّا الّذی لم یؤت الإیمان و لا القرآن فمثله کمثل الحنظله طعمها مرّ و لا ریح لها.

[٣4٧٩]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ،جمیعا عن القاسم بن محمّد،عن سلیمان بن داود،عن سفیان بن عیینه،عن الزّهریّ قال:

قلت لعلیّ بن الحسین علیهما السّلام:أیّ الأعمال أفضل؟قال:الحالّ المرتحل،قلت:

و ما الحالّ المرتحل؟قال:فتح القرآن و ختمه،کلّما جاء بأوّله ارتحل فی آخره.و قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أعطاه اللّه القرآن فرأی أنّ رجلا أعطی أفضل ممّا أعطی فقد صغّر عظیما و عظّم صغیرا.

[٣4٨٠]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن عیسی،

ص :54٨

او وحی نمی شود و هرکس قرآن را جمع کند هدیه اش این است:با کسی که با او نادانی کرده نادانی نمی کند و بر کسی که به او خشمگین شده،خشم نمی کند و با کسی که با او تندی کرده تندی نمی کند بلکه برای بزرگداشت قرآن می بخشد و درمی گذرد و می آمرزد و بردباری می کند.و هرکس قرآن به او داده شود و گمان کند به کسی از مردم چیزی بهتر از آن داده شده است آنچه را خدا کوچک شمرده بزرگ داشته است و آن چه را خدا بزرگ داشته کوچک شمرده است.

[٣4٧٨]6-ابان تغلب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:مردم چهار دسته اند.من عرض کردم:فدایت شوم آن ها چه کسانی هستند؟فرمودند:کسی که ایمان به او داده شده و قرآن به او داده نشده است و کسی که قرآن به او داده شده و ایمان به او داده نشده است و کسی که قرآن و ایمان هردو به او داده شده و کسی که هیچ یک از قرآن و ایمان به او داده نشده است.

او گفته که من عرض کردم:فدایت شوم احوال آنان را برایم تفسیر کن.

امام علیه السّلام فرمودند:آن کسی که به او ایمان داده شده و قرآن داده نشده مانند خرمایی است که طعمش شیرین است ولی بویی ندارد و کسی که قرآن به او داده شده و ایمان داده نشده همچون مورد[گیاهی است]است که خوش بو ولی تلخ مزّه است و کسی که قرآن و ایمان به او داده شده مانند ترنج است که خوش بو و خوش مزّه است و کسی که نه ایمان و نه قرآن به او داده نشده مانند حنظل [هندوانۀ ابو جهل]است که بی بو و تلخ مزّه است.

[٣4٧٩]٧-زهری گفت:به امام سجاد علیه السّلام عرض کردم:کدام عمل بافضیلت تر است؟امام علیه السّلام فرمودند:آن چه فرود آید و کوچ کند.من گفتم:آن چیست؟ امام علیه السّلام فرمود:آغاز کردن و ختم کردن قرآن و هر زمان که از اول قرآن شروع کرد به پایانش کوچ کند،که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس که خدا قرآن را به او بدهد و او گمان کند که به کس دیگری نعمتی برتر از او داده شده است بزرگ را کوچک شمرده و کوچک را بزرگ شمرده است.

[٣4٨٠]٨-معاویۀ عمّار گفت:امام صادق علیه السّلام به من فرمودند:هرکس قرآن

ص :54٩

عن سلیمان بن رشید،عن أبیه،عن معاویه بن عمّار قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:من قرأ القرآن فهو غنیّ و لا فقر بعده و إلاّ ما به غنی.

[٣4٨١]٩-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن أبی نجران، عن أبی جمیله،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا معاشر قرّاء القرآن:اتّقوا اللّه عزّ و جلّ فیما حمّلکم من کتابه فإنّی مسئول و إنّکم مسئولون،إنّی مسئول عن تبلیغ الرّساله و أمّا أنتم فتسألون عمّا حمّلتم من کتاب اللّه و سنّتی.

[٣4٨٢]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن القاسم بن محمّد،عن سلیمان بن داود المنقریّ،عن حفص قال:

سمعت موسی بن جعفر علیهما السّلام یقول لرجل:أتحبّ البقاء فی الدّنیا؟فقال:نعم، فقال:و لم؟قال:لقراءه قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ، فسکت عنه،فقال له بعد ساعه،یا حفص،من مات من أولیائنا و شیعتنا و لم یحسن القرآن علّم فی قبره لیرفع اللّه به من درجته فإنّ درجات الجنّه علی قدر آیات القرآن یقال له:اقرأ و ارق،فیقرأ ثمّ یرقی.قال حفص:فما رأیت أحدا أشدّ خوفا علی نفسه من موسی بن جعفر علیهما السّلام و لا أرجی النّاس منه و کانت قراءته حزنا،فإذا قرأ فکأنّه یخاطب إنسانا.

[٣4٨٣]١١-علیّ،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:حمله القرآن عرفاء أهل الجنّه و المجتهدون قوّاد أهل الجنّه و الرّسل ساده أهل الجنّه.

باب من یتعلّم القرآن بمشقّه

[٣4٨4]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد و سهل بن زیاد،جمیعا عن

ص :55٠

بخواند توانگر است و پس از آن نیازی نیست وگرنه آن،توانگری نیست.

[٣4٨١]٩-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:

ای گروه قاریان قرآن،در آنچه خداوند از کتابش به دوش شما نهاده است از خداوند پرواکنید؛زیرا از من و از شما خواهند پرسید.از من دربارۀ رساندن رسالتم و از شما دربارۀ آنچه از کتاب خدا و روش من بر دوش گرفته اید.

[٣4٨٢]١٠-حفص گفت:از امام کاظم علیه السّلام شنیدم به مردی می فرمود:آیا ماندن در دنیا را دوست داری او گفت:بله امام علیه السّلام پرسید:برای چه؟مرد پاسخ داد:برای خواندن«قل هو اللّه احد».امام علیه السّلام خاموشی گزید و پس از ساعتی به من فرمود:

ای حفص!هرکس از دوستان و شیعیان ما بمیرد و قرآن را خوب نداند در قبرش به او آموخته می شود تا خداوند به وسیلۀ آن درجاتش را بالا برد.که درجات بهشت به مقدار آیات قرآن است،به او گفته می شود:بخوان و بالا برو.پس او می خواند و بالا می رود.حفص گفت:من هیچ کس را بر نفس خود بیمناک تر و امیدوارتر از موسی بن جعفر علیهما السّلام ندیدم.و قرائت قرآنش اندوهناک بود و چون می خواند گویی با انسانی سخن می گوید.

[٣4٨٣]١١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:حاملان قرآن عارفان اهل بهشتند و مجتهدان رهبران اهل بهشتند و فرستادگان سروران اهل بهشت.

دربارۀ کسی که با مشقّت قرآن می آموزد

[٣4٨4]١-فضیل یسار گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا کسی که

ص :55١

ابن محبوب،عن جمیل بن صالح،عن الفضیل بن یسار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:إنّ الّذی یعالج القرآن و یحفظه بمشقّه منه و قلّه حفظ له أجران.

[٣4٨5]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن منصور بن یونس،عن لصّبّاح بن سیابه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من شدّد علیه فی القرآن کان له أجران و من یسّر علیه کان مع الأوّلین.

[٣4٨6]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن أحمد بن محمّد،عن سلیم الفرّاء، عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ینبغی للمؤمن أن لا یموت حتّی یتعلّم القرآن أو یکون فی تعلیمه.

باب من حفظ القرآن ثمّ نسیه

[٣4٨٧]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد و أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،جمیعا عن ابن فضّال،عن أبی إسحاق ثعلبه بن میمون، عن یعقوب الأحمر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:جعلت فداک إنّی کنت قرأت القرآن ففلت منّی فادع اللّه عزّ و جلّ أن یعلّمنیه،قال:فکأنّه فزع لذلک فقال:علّمک اللّه هو و إیّانا جمیعا قال:و نحن نحو من عشره ثمّ قال:السّوره تکون مع الرّجل قد قرأها ثمّ ترکها فتأتیه یوم القیامه فی أحسن صوره و تسلّم علیه فیقول:من أنت؟فتقول:أنا سوره کذا و کذا فلو أنّک تمسّکت بی و أخذت بی لأنزلتک هذه الدّرجه فعلیکم بالقرآن،ثمّ قال:إنّ من النّاس من یقرأ القرآن لیقال:فلان قارئ و منهم من یقرأ

ص :55٢

همدم قرآن است و در حالی که حافظۀ اندکی دارد آن را با سختی می آموزد دو پاداش دارد.

[٣4٨5]٢-صبّاح سیابه گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس دربارۀ آموختن قرآن به زحمت افتد دو پاداش دارد.و هرکس به آسانی فراگیرد به همراه دو نخستین است.(مقصد پیشی گیرندگان در ایمان به خدا و رسولند).

[٣4٨6]٣-فردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:برای مؤمن سزاوار است که پیش از مرگ قرآن را فراگیرد یا در مسیر آموختن آن باشد.

دربارۀ کسی که قرآن را حفظ کرده،سپس آن را فراموش کرده است

[٣4٨٧]١-یعقوب احمر گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:فدایت شوم من پیش از این قرآن را می خواندم ولی اکنون از ذهنم رفته است.از خداوند عزّتمند بخواه که آن را به من بیاموزد.او گفته است:گویا امام علیه السّلام از این سخن هراسان شد و فرمود:خداوند آن را به تو و به همۀ ما بیاموزد-راوی گفته است:و ما نزدیک به ده نفر بودیم سپس امام علیه السّلام فرمودند:

شخصی که سوره ای را خوانده است و سپس آن را ترک کرده است.آن سوره در روز قیامت در زیباترین چهره به نزد او آمده،به او سلام می کند.آن شخص می گوید:تو که هستی؟او می گوید:من فلان سوره هستم که اگر به من درآویخته، مرا نگاه داشته بودی تو را به این درجه می رساندم.پس بر شما باد به قرآن.

سپس فرمود:برخی از مردم قرآن می خوانند تا گفته شود فلانی قاری است

ص :55٣

القرآن لیطلب به الدّنیا و لا خیر فی ذلک و منهم من یقرأ القرآن لینتفع به فی صلاته و لیله و نهاره.

[٣4٨٨]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی المغراء،عن أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من نسی سوره من القرآن مثّلت له فی صوره حسنه و درجه رفیعه فی الجنّه،فإذا رآها قال:ما أنت ما أحسنک،لیتک لی؟فیقول:أما تعرفنی؟أنا سوره کذا و کذا و لو لم تنسنی رفعتک إلی هذا.

[٣4٨٩]٣-ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن یعقوب الأحمر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّ علیّ دینا کثیرا و قد دخلنی ما کان القرآن یتفلّت منّی،فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام القرآن القرآن،إنّ الآیه من القرآن و السّوره لتجیء یوم القیامه حتّی تصعد ألف درجه یعنی فی الجنّه فتقول:لو حفظتنی لبلغت بک هاهنا.

[٣4٩٠]4-حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد بن سماعه و عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،جمیعا عن محسّن بن أحمد،عن أبان بن عثمان، عن ابن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ الرّجل إذا کان یعلم السّوره ثمّ نسیها أو ترکها و دخل الجنّه أشرفت علیه من فوق فی أحسن صوره فتقول:تعرفنی؟ فیقول:لا؛فتقول:أنا سوره کذا و کذا لم تعمل بی و ترکتنی أما و اللّه لو عملت بی لبلغت بک هذه الدّرجه و أشارت بیدها إلی فوقها.

[٣4٩١]5-أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسن بن علیّ بن عبد اللّه،عن العبّاس بن عامر،عن الحجّاج الخشّاب،عن أبی کهمس الهیثم بن عبید قال:

ص :554

و برخی قرآن می خوانند تا دینار به دست آورند که در آن هیچ خیری نیست و برخی قرآن می خوانند تا در نماز شب و روزشان از آن بهره برند.

[٣4٨٨]٢-ابو بصیر روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس سوره ای از قرآن را فراموش کند در بهشت در چهره ای نیکو و درجه ای والا بر او پدیدار می شود.که وقتی آن را می بیند،می گوید:تو کیستی که چنین زیبایی.کاش از آن من بودی!و او پاسخ می دهد:مرا نمی شناسی؟من فلان سوره هستم و اگر مرا فراموش نمی کردی تو را به این درجه بالا می آوردم.

[٣4٨٩]٣-یعقوب احمر گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:بسیار بدهکارم و این،چنان مرا اندوهناک کرده است که قرآن را از خاطرم می رباید.امام صادق علیه السّلام فرمودند:قرآن،قرآن،همانا آیه ای از قرآن و سوره ای از آن روز قیامت می آید و تا هزار درجه در بهشت بالا می رود آن گاه می گوید.اگر مرا نگاه داشته بودی تورا به این جا می رساندم.

[٣4٩٠]4-ابن ابو یعفور گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:مردی که سوره ای را می داند و سپس آن را فراموش می کند یا رهایش کند و چون به بهشت رود،آن سوره در زیباترین چهره از بالا،سر می کشد و می گوید:مرا می شناسی؟ مرد می گوید:نه.او می گوید:من فلان سوره هستم که به من عمل نکرده،رهایم کردی به خدا سوگند اگر به من عمل می کردی تو را به این درجه می رساندم و با دستش به بالاتر از خودش اشاره می کند.

[٣4٩١]5-ابو کهمس هیثم عبید گفت:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ کسی که قرآن را

ص :555

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن رجل قرأ القرآن ثمّ نسیه،فرددت علیه ثلاثا:أ علیه فیه حرج؟قال:لا.

[٣4٩٢]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید،جمیعا عن النّضر بن سوید،عن یحیی الحلبیّ،عن عبد اللّه بن مسکان،عن یعقوب الأحمر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:جعلت فداک إنّه أصابتنی هموم و أشیاء لم یبق شیء من الخیر إلاّ و قد تفلّت منّی منه طائفه حتّی القرآن لقد تفلّت منّی طائفه منه، قال:ففزع عند ذلک حین ذکرت القرآن ثمّ قال:إنّ الرّجل لینسی السّوره من القرآن فتأتیه یوم القیامه حتّی تشرف علیه من درجه من بعض الدّرجات فتقول:السّلام علیک،فیقول:و علیک السّلام من أنت؟فتقول:أنا سوره کذا و کذا ضیّعتنی و ترکتنی أما لو تمسّکت بی بلغت بک هذه الدّرجه،ثمّ أشار بإصبعه ثمّ قال:علیکم بالقرآن فتعلّموه فإنّ من النّاس من یتعلّم القرآن لیقال فلان قارئ و منهم من یتعلّمه فیطلب به الصّوت فیقال فلان حسن الصّوت و لیس فی ذلک خیر و منهم من یتعلّمه فیقوم به فی لیله و نهاره لا یبالی من علم ذلک و من لم یعلمه.

باب فی قراءته

[٣4٩٣]١-علیّ عن أبیه،عن حمّاد،عن حریز،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

القرآن عهد اللّه إلی خلقه،فقد ینبغی للمرء المسلم أن ینظر فی عهده و أن یقرأ منه فی کلّ یوم خمسین آیه.

[٣4٩4]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و علیّ بن محمّد،جمیعا عن القاسم بن

ص :556

می خواند و سپس فراموش می کند پرسیدم و سه بار تکرار کردم که آیا بر او اندوهی هست؟امام علیه السّلام فرمودند:نه.

[٣4٩٢]6-یعقوب احمر گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:فدایت شوم ناراحتی ها و گرفتاری هایی به من رسیده است که هر خیر و نیکی ای را از دست من ربوده است تا جایی که قسمتی از قرآن نیز از یادم رفته است.راوی گفته است هنگامی که از قرآن نام بردم امام علیه السّلام هراسان شد و سپس فرمود:کسی سوره ای از قرآن را فراموش می کند و آن سوره در روز قیامت آهنگ او می کند و از یکی از درجات بالای بهشت به سوی او رفته،می گوید:سلام بر تو.آن شخص می گوید:

و سلام بر تو،کیستی؟او می گوید:من فلان سوره هستم که تباهم ساخته،رهایم کردی اگر به من درمی آویختی تو را به این درجه می رساندم.سپس با انگشتش اشاره کرد و فرمود:بر شما باد به قرآن آن را یاد بگیرد.که همانا بعضی از مردم قرآن می آموزند تا گفته شود فلانی قاری است و برخی آن را برای خوش صدایی می آموزند تا گفته شود فلانی صدای خوبی دارد و در این ها خیری نیست و برخی آن را می آموزند و شب و روز آن را به پا می دارند و اهمیّت نمی دهند که کسی آن را بداند یا نداند.

دربارۀ خواندن قرآن

[٣4٩٣]١-حریز روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:قرآن پیمان خدا با آفریدگان است پس سزاوار است هر انسان مؤمنی به پیمانش بنگرد و هر روز پنجاه آیه از آن را بخواند.

[٣4٩4]٢-زهری گفت:از امام سجاد علیه السّلام شنیدم می فرماید:آیه های قرآن گنج هایی

ص :55٧

محمّد،عن سلیمان بن داود،عن حفص بن غیاث،عن الزّهریّ قال:

سمعت علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:آیات القرآن خزائن فکلّما فتحت خزانه ینبغی لک أن تنظر ما فیها.

باب البیوت الّتی یقرأ فیها القرآن

[٣4٩5]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن الفضیل بن عثمان،عن لیث بن أبی سلیم،رفعه قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:نوّروا بیوتکم بتلاوه القرآن و لا تتّخذوها قبورا کما فعلت الیهود و النّصاری،صلّوا فی الکنائس و البیع و عطّلوا بیوتهم،فإنّ البیت إذا کثر فیه تلاوه القرآن کثر خیره و اتّسع أهله و أضاء لأهل السّماء کما تضیء نجوم السّماء لأهل الدّنیا.

[٣4٩6]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید،جمیعا عن النّضر بن سوید،عن یحیی بن عمران الحلبیّ،عن عبد الأعلی مولی آل سام،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ البیت إذا کان فیه المرء المسلم یتلو القرآن یتراءاه أهل السّماء کما یتراءی أهل الدّنیا الکوکب الدّرّیّ فی السّماء

[٣4٩٧]٣-محمّد،عن أحمد و عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،جمیعا عن جعفر بن محمّد بن عبید اللّه،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:البیت الّذی یقرأ فیه القرآن و یذکر اللّه عزّ و جلّ فیه تکثر برکته و تحضره الملائکه و تهجره الشّیاطین و یضیء لأهل السّماء کما تضیء الکواکب لأهل الأرض و إنّ البیت الّذی لا یقرأ فیه القرآن و لا یذکر اللّه

ص :55٨

هستند پس هرزمان در گنجینه ای گشوده شود سزاوار است که در آن نظر کنی.

دربارۀ خانه هایی که در آنها قرآن خوانده می شود

[٣4٩5]١-لیث ابو سلیم در حدیثی بی سند روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:خانه های خود را با تلاوت قرآن روشن کنید و آن را همچون قبرستان قرار ندهید.همان گونه که یهود و نصارا کردند آن ها در کلیساها و معابد خود نماز خواندند و خانه هایشان را تعطیل کردند.همانا وقتی در خانه ای بسیار قرآن خوانده شود خیرش فراوان می گردد و اهل آن توانگر می شود و آن خانه برای اهل آسمان می درخشد چنان که ستارگان آسمان برای اهل زمین می درخشند.

[٣4٩6]٢-عبد الاعلی هم پیمان خاندان سام روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:اگر در خانه ای مرد مسلمانی باشد که قرآن بخواند اهل آسمان آن را به یکدیگر نشان می دهند چنان که اهل زمین ستارگان درخشان در آسمان را به یکدیگر نشان می دهند.

[٣4٩٧]٣-ابن قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:خانه ای که قرآن در آن خوانده شود و خدا در آن یاد گردد برکتش فراوان می گردد و فرشتگان در آن حاضر شده،شیطان ها از آن دوری می گزینند و برای اهل آسمان می درخشد چنان که ستارگان برای اهل زمین می درخشند و خانه ای که قرآن

ص :55٩

عزّ و جلّ فیه تقلّ برکته و تهجره الملائکه و تحضره الشّیاطین.

باب ثواب قراءه القرآن

[٣4٩٨]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد و سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،جمیعا عن ابن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،عن معاذ بن مسلم،عن عبد اللّه ابن سلیمان،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من قرأ القرآن قائما فی صلاته کتب اللّه له بکلّ حرف مائه حسنه و من قرأه فی صلاته جالسا کتب اللّه له بکلّ حرف خمسین حسنه و من قرأه فی غیر صلاته کتب اللّه له بکلّ حرف عشر حسنات.

قال ابن محبوب:و قد سمعته عن معاذ علی نحو ممّا رواه ابن سنان.

[٣4٩٩]٢-ابن محبوب،عن جمیل بن صالح،عن الفضیل بن یسار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما یمنع التّاجر منکم المشغول فی سوقه إذا رجع إلی منزله أن لا ینام حتّی یقرأ سوره من القرآن فتکتب له مکان کلّ آیه یقرؤها عشر حسنات و یمحی عنه عشر سیّئات.

[٣5٠٠]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم أو غیره،عن سیف بن عمیره،عن رجل،عن جابر،عن مسافر،عن بشر بن غالب الأسدیّ،عن الحسین بن علیّ علیهما السّلام قال:

من قرأ آیه من کتاب اللّه عزّ و جلّ فی صلاته قائما یکتب له بکلّ حرف مائه حسنه فإذا قرأها فی غیر صلاه کتب اللّه له بکلّ حرف عشر حسنات و إن استمع القرآن کتب اللّه له بکلّ حرف حسنه و إن ختم القرآن لیلا صلّت علیه

ص :56٠

در آن خوانده نمی شود و خداوند در آن یاد نمی گردد برکتش اندک می شود و فرشتگان از آنجا می روند و شیاطین حاضر می شوند.

ثواب قرآن خواندن

[٣4٩٨]١-عبد اللّه سلیمان روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس در نمازش ایستاده قرآن بخواند خداوند برایش برابر هر حرفی صد حسنه می نویسد و هرکس در نمازش نشسته قرآن بخواند خداوند برایش برابر هر حرفی پنجاه حسنه می نویسد و هرکس در جز نماز قرآن بخواند خداوند برابر هرحرفی برایش ده حسنه می نویسد.معاذ نیز مانند آن را روایت کرده است.

[٣4٩٩]٢-فضیل یسار روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:چه چیزی مانع می شود که بازرگانان شما هنگامی که از کار بازار به خانه بازمی گردند پیش از خواب یک سوره از قرآن را بخوانند.تا به جای هرآیه ای که می خوانند ده حسنه برایشان نوشته شود و ده گناه از ایشان محو گردد.

[٣5٠٠]٣-بشر بن غالب اسدی روایت کرده که امام سجاد علیه السّلام فرمودند:هرکس در نمازش به حالت ایستاده آیه ای از قرآن بخواند برابر هر حرفی برایش صد حسنه نوشته می شود که چون آن را در غیر نماز بخواند خداوند برابر هر حرفی ده حسنه می نویسد و اگر به قرآن گوش فرادهد خداوند برابر هر حرفی یک حسنه برایش می نویسد و اگر شبانه قرآن را ختم کند فرشتگان تا صبح بر او درود می فرستند

ص :56١

الملائکه حتّی یصبح و إن ختمه نهارا صلّت علیه الحفظه حتّی یمسی و کانت له دعوه مجابه و کان خیرا له ممّا بین السّماء إلی الأرض.قلت:هذا لمن قرأ القرآن فمن لم یقرأ؟قال:یا أخا بنی أسد،إنّ اللّه جواد ماجد کریم،إذا قرأ ما معه أعطاه اللّه ذلک.

[٣5٠١]4-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن النّضر بن سوید،عن خالد بن مادّ القلانسیّ،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من ختم القرآن بمکّه من جمعه إلی جمعه أو أقلّ من ذلک أو أکثر و ختمه فی یوم جمعه،کتب له من الأجر و الحسنات من أوّل جمعه کانت فی الدّنیا إلی آخر جمعه تکون فیها و إن ختمه فی سائر الأیّام فکذلک.

[٣5٠٢]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن خالد الحسین بن سعید،جمیعا عن النّضر بن سوید،عن یحیی الحلبیّ،عن محمّد بن مروان،عن سعد بن طریف،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من قرأ عشر آیات فی لیله لم یکتب من الغافلین و من قرأ خمسین آیه کتب من الذّاکرین و من قرأ مائه آیه کتب من القانتین و من قرأ مائتی آیه کتب من الخاشعین و من قرأ ثلاث مائه آیه کتب من الفائزین و من قرأ خمسمائه آیه کتب من المجتهدین و من قرأ ألف آیه کتب له قنطار من تبر القنطار خمسه عشر ألف مثقال من ذهب و المثقال أربعه و عشرون قیراطا أصغرها مثل جبل أحد و أکبرها ما بین السّماء إلی الأرض.

[٣5٠٣]6-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد،جمیعا عن علیّ بن حدید،عن منصور،عن محمّد بن بشیر، عن علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:و قد روی هذا الحدیث عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :56٢

و اگر در روز آن را ختم نماید فرشتگان نگهبان تا شب بر او درود می فرستند و خواسته هایش اجابت می گردند و این برای او از آنچه میان آسمان و زمین است بهتر است.راوی گفته که من عرض کردم:این برای کسی است که همۀ قرآن را می خواند پس کسی که همۀ آن را نمی داند چه کند؟امام علیه السّلام فرمود:ای برادر بنی اسدی همانا خداوند،بخشنده و بزرگوار و کریم است اگر آنچه را از قرآن می داند بخواند خدا این پاداش را به او می دهد.

[٣5٠١]4-ابو حمزۀ ثمالی روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس در مکّه قرآن را از جمعه ای تا جمعۀ دیگر ختم کند یا در کمتر یا بیشتر از آن وقت بخواند و در روز جمعه ختم کند برای او اجر و حسنات از نخستین جمعه ای که در دنیا بوده تا آخرین جمعه ای که از آن است نوشته می شود و اگر در روزهای دیگر ختم کند همین گونه است.

[٣5٠٢]5-سعد طریف از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس هر شب ده آیه بخواند نامش در گروه غافلان نوشته نمی شود و اگر پنجاه آیه بخواند از اهل ذکر نوشته می شود و هرکس صد آیه بخواند از گروه خداترسان نوشته می شود و هرکس دویست آیه بخواند از اهل خشوع نوشته می شود و هرکس سیصد آیه بخواند از گروه رستگاران نوشته می شود و هرکس پانصد آیه بخواند از مجتهدان نوشته می شود و هرکس هزار آیه بخواند برایش یک قنطار طلا نوشته می شود-قنطار پانزده هزار مثقال طلاست و مثقال بیست و چهار قراط است-که کوچک ترین آن مانند کوه احد است و بزرگ ترین آن فاصله میان آسمان و زمین.

[٣5٠٣]6-محمّد بشیر روایت کرده که امام سجاد علیه السّلام فرمودند:-راوی گفته است

ص :56٣

من استمع حرفا من کتاب اللّه عزّ و جلّ من غیر قراءه کتب اللّه له حسنه و محا عنه سیّئه و رفع له درجه و من قرأ نظرا من غیر صوت کتب اللّه له بکلّ حرف حسنه و محا عنه سیّئه و رفع له درجه و من تعلّم منه حرفا ظاهرا کتب اللّه له عشر حسنات و محا عنه عشر سیّئات و رفع له عشر درجات،قال:لا أقول بکلّ آیه و لکن بکلّ حرف:باء أو تاء أو شبههما،قال:و من قرأ حرفا [ظاهرا]و هو جالس فی صلاته کتب اللّه له به خمسین حسنه و محا عنه خمسین سیّئه و رفع له خمسین درجه و من قرأ حرفا و هو قائم فی صلاته کتب اللّه له بکلّ حرف مائه حسنه و محا عنه مائه سیّئه و رفع له مائه درجه و من ختمه کانت له دعوه مستجابه مؤخّره أو معجّله،قال:قلت:جعلت فداک ختمه کلّه؟قال:ختمه کلّه.

[٣5٠4]٧-منصور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعت أبی علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ختم القرآن إلی حیث تعلم.

باب قراءه القرآن فی المصحف

[٣5٠5]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن یعقوب بن یزید،رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قرأ القرآن فی المصحف متّع ببصره و خفّف عن والدیه و إن کانا کافرین.

[٣5٠6]٢-عنه،عن علیّ بن الحسین بن الحسن الضّریر،عن حمّاد بن عیسی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّه لیعجبنی أن یکون فی البیت مصحف یطرد اللّه عزّ و جلّ:به الشّیاطین.

ص :564

که این حدیث گاهی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده است-هرکس به حرفی از کتاب خدا گوش فرادهد بی آن که آن را بخواند خدا برایش یک حسنه می نویسد و یک گناهش را پاک می کند و یک درجه مقامش را بالا می برد و هر کس قرآن را با نگاه بر آن و بدون صدا بخواند خدا برابر هر حرف حسنه ای برایش می نویسد و گناهی را برایش پاک می کند و یک درجه مقامش را بالا می برد.و هرکس از ظاهر آن،یک حرف بیاموزد خداوند برایش ده حسنه می نویسد و ده گناه را پاک می کند و ده درجه مقامش را بالا می برد.

امام علیه السّلام فرمود:نمی گویم برابر هر آیه بلکه برابر هر حرف:باء،تاء یا مانند آن.

و فرمود:و هرکس یک حرف از ظاهر قرآن را نشسته در نمازش بخواند خداوند برابر آن،پنجاه حسنه برایش می نویسد و پنجاه گناه را پاک می کند و مقامش را پنجاه درجه بالا می برد و هرکس یک حرف را ایستاده در نمازش بخواند خداوند برابر هرحرفی صد حسنه برایش می نویسد،صد گناه او را پاک می کند و صد درجه مقامش را بالا می برد و هرکه قرآن را ختم کند مستجاب الدعوه می گردد چه در آینده و چه هم اکنون،راوی گفته که من عرض کردم:

فدایت شوم همۀ آن را ختم کند؟امام علیه السّلام فرمود:همۀ آن را ختم کند.

[٣5٠4]٧-منصور از خدمت صادق علیه السّلام به نقل از پدرشان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:ختم کردن قرآن تا جایی است که تو بلدی.

خواندن قرآن از روی مصحف

[٣5٠5]١-یعقوب یزید در حدیثی بی سند روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس قرآن را از روی نوشتۀ آن بخواند از بینایی خود بهره مند می شود و موجب کاهش عذاب پدر و مادرش می شود هرچند کافر باشند.

[٣5٠6]٢-حمّاد عیسی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:دوست دارم در خانه قرآنی باشد که خداوند عزّتمند به وسیلۀ آن شیاطین را براند.

ص :565

[٣5٠٧]٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن فضّال،عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاثه یشکون إلی اللّه عزّ و جلّ:مسجد خراب لا یصلّی فیه أهله و عالم بین جهّال و مصحف معلّق قد وقع علیه الغبار لا یقرأ فیه.

[٣5٠٨]4-علیّ بن محمّد،عن ابن جمهور،عن محمّد بن عمر بن مسعده، عن الحسن بن راشد،عن جدّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قراءه القرآن فی المصحف تخفّف العذاب عن الوالدین و لو کانا کافرین.

[٣5٠٩]5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله،عن معاویه بن وهب،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له:جعلت فداک إنّی أحفظ القرآن علی ظهر قلبی،فأقرؤه علی ظهر قلبی أفضل أو أنظر فی المصحف؟قال:فقال لی:بل اقرأه و انظر فی المصحف فهو أفضل،أما علمت أنّ النّظر فی المصحف عباده؟

باب ترتیل القرآن بالصّوت الحسن

[٣5١٠]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن معبد،عن واصل بن سلیمان،عن عبد اللّه بن سلیمان قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ:«و رتّل القرآن ترتیلا»قال:قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:بیّنه تبیانا و لا تهذّه هذّ الشّعر و لا تنثره نثر الرّمل و لکن أفزعوا قلوبکم القاسیه و لا یکن همّ أحدکم آخر السّوره.

[٣5١١]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :566

[٣5٠٧]٣-مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:سه چیز به خداوند عزّتمند شکایت می کنند:مسجد ویرانی که اهلش در آن نماز نمی خوانند و دانشمندی میان نادان ها و قرآنی که[به دیوار]آویخته شده است و غبار بر آن نشسته و خوانده نمی شود.

[٣5٠٨]4-حسن راشد از نیایش روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:

خواندن قرآن از روی مصحف عذاب پدر و مادر را کاهش می دهد هرچند که کافر باشند.

[٣5٠٩]5-اسحاق عمّار گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:فدایت شوم من قرآن را ازبر دارم آن را ازبر بخوانم بهتر است یا در مصحف بنگرم؟امام علیه السّلام فرمود:از روی قرآن بخوان که آن بافضیلت تر است مگر نمی دانی که نگاه کردن به قرآن عبادت است.

دربارۀ ترتیل خوانی قرآن با صدای خوب

[٣5١٠]١-عبد اللّه سلیمان گفته است:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم:«و قرآن را با ترتیل بخوان»فرمودند:امیر المؤمنین- درود خدا بر او-فرموده است:یعنی آن را به روشنی آشکار کن و مانند شعر پشت سرهم و به شتاب نخوان و مانند ریگ پراکنده اش مساز بلکه دل های سخت خود را با آن به هراس افکنید و اندیشۀ تان به پایان رسیدن سوره نباشد.

[٣5١١]٢-مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:همانا قرآن با اندوه

ص :56٧

إنّ القرآن نزل بالحزن فاقرءوه بالحزن

[٣5١٢]٣-علیّ بن محمّد،عن إبراهیم الأحمر،عن عبد اللّه بن حمّاد،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:اقرءوا القرآن بألحان العرب و أصواتها و إیّاکم و لحون أهل الفسق و أهل الکبائر فإنّه سیجیء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء و النّوح و الرّهبانیّه،لا یجوز تراقیهم،قلوبهم مقلوبه و قلوب من یعجبه شأنهم.

[٣5١٣]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن حسن بن شمّون قال:حدّثنی علیّ بن محمّد النّوفلیّ،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

ذکرت الصّوت عنده فقال:إنّ علیّ بن الحسین علیه السّلام کان یقرأ فربّما مرّ به المارّ فصعق من حسن صوته و إنّ الإمام لو أظهر من ذلک شیئا لما احتمله النّاس من حسنه،قلت:و لم یکن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یصلّی بالنّاس و یرفع صوته بالقرآن؟فقال:إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یحمّل النّاس من خلفه ما یطیقون.

[٣5١4]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن سلیم الفرّاء، عمّن أخبره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أعرب القرآن فإنّه عربیّ.

[٣5١5]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن معبد،عن عبد اللّه بن القاسم،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ أوحی إلی موسی بن عمران علیه السّلام:إذا وقفت بین یدیّ فقف موقف الذّلیل الفقیر و إذا قرأت التّوراه فأسمعنیها بصوت حزین.

[٣5١6]٧-عنه،عن علیّ بن معبد،عن عبد اللّه بن القاسم،عن عبد اللّه بن

ص :56٨

نازل شده است پس آن را با اندوه بخوانید.

[٣5١٢]٣-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:قرآن را با الحان و آواهای عرب بخوانید و از لحن های بدکاران و اهل گناهان کبیره دوری کنید همانا پس از من مردمانی می آیند و قرآن را مانند آواز و نوحه و رهبانیت در حنجره می چرخانند.که از گلوهایشان فراتر نمی رود و دلشان و دل هرکس که از آنها خوشش بیاید وارونه است.

[٣5١٣]4-علی بن محمد نوفلی گفت:در نزد حضرت ابو الحسن علیه السّلام از صوت سخن گفتم.امام علیه السّلام فرمودند:امام سجاد علیه السّلام قرآن را چنان می خواند که چه بسا کسی که از آنجا می گذشت از زیبایی صدایش بی هوش می شد.همانا امام علیه السّلام اگر از چیزی از آن را نمایان کند مردم تحمّل خوبی آن را ندارند.راوی گفته که من عرض کردم:و رسول خدا-درود خدا بر او بر خاندانش باد-که با مردم نماز می خواند صدای خود را به قرآن بلند می کرد؟امام علیه السّلام فرمودند:رسول خدا- درود خدا بر او بر خاندانش باد-به اندازه پذیرش و تحمل کسانی که پشت سرش بودند صدای خود را بلند می کرد.

[٣5١4]5-مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:قرآن را با اعراب بخوانید چون آن عربی است.

[٣5١5]6-عبد اللّه سنان از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند عزّتمند به موسی بن عمران علیهما السّلام وحی کرد:هرگاه در برابر من ایستادی همچون انسانی خوار و نیازمند بایست و هرگاه تورات خواندی آن را با صدایی اندوهناک بخوان.

[٣5١6]٧-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله

ص :56٩

سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لم یعط أمّتی أقلّ من ثلاث:الجمال و الصّوت الحسن و الحفظ.

[٣5١٧]٨-عنه،عن أبیه،عن علیّ بن معبد،عن یونس،عن عبد اللّه بن مسکان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ من أجمل الجمال الشّعر الحسن و نعمه الصّوت الحسن.

[٣5١٨]٩-عنه،عن علیّ بن معبد،عن عبد اللّه بن القاسم،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لکلّ شیء حلیه و حلیه القرآن الصّوت الحسن.

[٣5١٩]١٠-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن موسی بن عمر الصّیقل،عن محمّد بن عیسی،عن السّکونیّ،عن علیّ بن إسماعیل المیثمیّ، عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما بعث اللّه عزّ و جلّ نبیّا إلاّ حسن الصّوت.

[٣5٢٠]١١-سهل[بن زیاد]عن الحجّال،عن علیّ بن عقبه،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیه أحسن النّاس صوتا بالقرآن و کان السّقّاءون یمرّون فیقفون ببابه یسمعون قراءته و کان أبو جعفر علیه السّلام أحسن النّاس صوتا.

[٣5٢١]١٢-حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد الأسدیّ،عن أحمد بن الحسن المیثمیّ،عن أبان بن عثمان،عن محمّد بن الفضیل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یکره أن یقرأ قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ بنفس واحد.

ص :5٧٠

فرمودند:به امّت من از سه چیز کم داده نشده است.زیبایی و خوش آوازی و قوۀ حافظه.

[٣5١٧]٨-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله گرامی فرمودند:همانا از زیباترین زیبایی ها موی زیبا و نغمۀ آوازخوش است.

[٣5١٨]٩-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:هرچیز زینتی دارد و زینت قرآن آوازخوش است.

[٣5١٩]١٠-مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:خداوند هیچ پیامبری را برنیانگیخت جز اینکه خوش صدا بود.

[٣5٢٠]١١-مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:امام سجاد علیه السّلام از همۀ مردم خوش آوازتر قرآن می خواند و چون سقّایان می گذشتند بر در خانه اش می ایستادند و به تلاوتش گوش فرامی دادند و امام باقر علیه السّلام نیز خوش آوازترین مردم بود.

[٣5٢١]١٢-محمّد فضیل روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:مکروه است که قل هو اللّه احد با یک نفس خوانده شود.

ص :5٧١

[٣5٢٢]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام:إذا قرأت القرآن فرفعت به صوتی جاءنی الشّیطان فقال:إنّما ترائی بهذا أهلک و النّاس قال:یا أبا محمّد اقرأ قراءه ما بین القراءتین تسمع أهلک و رجّع بالقرآن صوتک فإنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ الصّوت الحسن یرجّع فیه ترجیعا.

باب فیمن یظهر الغشیه عند قراءه القرآن

[٣5٢٣]١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن یعقوب بن إسحاق الضّبّیّ،عن أبی عمران الأرمنیّ،عن عبد اللّه بن الحکم،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قلت:إنّ قوما إذا ذکروا شیئا من القرآن أو حدّثوا به صعق أحدهم حتّی یری أنّ أحدهم لو قطعت یداه أو رجلاه لم یشعر بذلک؟فقال:سبحان اللّه ذاک من الشّیطان،ما بهذا نعتوا،إنّما هو اللّین و الرّقّه و الدّمعه و الوجل.

أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن حسّان،عن أبی عمران الأرمنیّ،عن عبد اللّه بن الحکم،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام مثله.

باب فی کم یقرأ القرآن و یختم

[٣5٢4]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن الحسین بن المختار،عن محمّد بن عبد اللّه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:أقرأ القرآن فی لیله؟قال:لا یعجبنی أن تقرأه فی أقلّ من شهر.

ص :5٧٢

[٣5٢٢]١٣-ابو بصیر گفت:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:هنگامی که قرآن می خوانم و صدایم را بلند می کنم شیطان به نزدم آمده،می گوید:تو با این کار در برابر خانواده ات و مردم دیگر ریا می کنی.حضرت فرمودند:ای ابو محمد با آوازی میانه قرآن بخوان تا خانواده ات بشنوند و صدایت را در هنگام قرائت در گلو بچرخان؛زیرا خداوند عزّتمند صدای نیکویی را که در گلو چرخانده شود دوست دارد.

دربارۀ کسی که هنگام تلاوت قرآن خود را به غش می زند

[٣5٢٣]١-جابر گفت:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:مردمی هستند که وقتی چیزی از قرآن می خوانند یا از آن سخن گفته می شود بی هوش می شوند به گونه ای که گمان می شود اگر دست یا پایش را ببرند چیزی نمی فهمد.امام علیه السّلام فرمودند:سبحان اللّه،این از شیطان است آن ها به این کار ستوده نمی شوند.همانا قرآن خواندن نرمش و نازک دلی و اشک و هراس است.

این حدیث با سند دیگری نیز روایت شده است.

زمانی که قرآن در آن خوانده شود و به پایان برسد

[٣5٢4]١-محمد عبد اللّه گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:آیا همۀ قرآن را در یک شب بخوانم؟امام علیه السّلام فرمودند:من دوست ندارم که در کم تر از یک ماه آن را بخوانی.

ص :5٧٣

[٣5٢5]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن بعض أصحابه،عن علیّ بن أبی حمزه قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له أبو بصیر:جعلت فداک أقرأ القرآن فی شهر رمضان فی لیله؟فقال:لا؛قال:ففی لیلتین؟قال:لا قال:ففی ثلاث؟قال:

ها و أشار بیده ثمّ قال:یا أبا محمّد،إنّ لرمضان حقّا و حرمه لا یشبهه شیء من الشّهور و کان أصحاب محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقرأ أحدهم القرآن فی شهر أو أقلّ،إنّ القرآن لا یقرأ هذرمه و لکن یرتّل ترتیلا،فإذا مررت بآیه فیها ذکر الجنّه فقف عندها و سل اللّه عزّ و جلّ الجنّه و إذا مررت بآیه فیها ذکر النّار فقف عندها و تعوّذ باللّه من النّار.

[٣5٢6]٣-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن علیّ بن النّعمان،عن یعقوب بن شعیب،عن حسین بن خالد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له:فی کم أقرأ القرآن؟فقال:اقرأه أخماسا،اقرأه أسباعا،أما إنّ عندی مصحفا منجزّی أربعه عشر جزءا.

[٣5٢٧]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن یحیی بن إبراهیم بن أبی البلاد،عن أبیه،عن علیّ بن المغیره،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قلت له:إنّ أبی سأل جدّک عن ختم القرآن فی کلّ لیله،فقال له جدّک:کلّ لیله،فقال له:فی شهر رمضان:فقال له جدّک:فی شهر رمضان،فقال له أبی:

نعم ما استطعت،فکان أبی یختمه أربعین ختمه فی شهر رمضان،ثمّ ختمته بعد أبی فربّما زدت و ربّما نقصت علی قدر فراغی و شغلی و نشاطی و کسلی، فإذا کان فی یوم الفطر جعلت لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ختمه و لعلیّ علیه السّلام أخری و لفاطمه علیه السّلام أخری،ثمّ للأئمّه علیه السّلام حتّی انتهیت إلیک فصیّرت لک واحده منذ

ص :5٧4

[٣5٢5]٢-علی حمزه گفته است:به خدمت امام صادق علیه السّلام رفتم و ابو بصیر به ایشان عرض کرد:فدایت شوم آیا همۀ قرآن را در شبی از ماه رمضان بخوانم؟ امام علیه السّلام فرمودند:نه.او گفت:در دو شب چطور؟امام علیه السّلام فرمودند:نه.گفت:در سه شب چطور؟امام علیه السّلام فرمودند:ها-و با دست خود اشاره نمود(یعنی بخوان،- سپس فرمود:ای ابو محمد ماه رمضان حقّ و حرمتی دارد که هیچ ماهی مانند آن نیست و یاران محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-همۀ قرآن را در یک ماه یا کمتر می خواندند.همانا قرآن با شتاب خوانده نمی شود بلکه به ترتیل خوانده می شود.پس هنگامی که به آیه ای رسیدی که در آن سخن از بهشت رفته است وقف کن و از خدا بهشت بخواه.و هنگامی که به آیه ای رسیدی که در آن سخن از دوزخ رفته است وقف کن و از دوزخ به خدا پناه ببر.

[٣5٢6]٣-حسن خالد گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:در چند روز قرآن را بخوانم؟امام علیه السّلام فرمود:آن را در پنج بخش یا هفت بخش بخوان.هان من قرآنی دارم که چهارده بخش دارد.

[٣5٢٧]4-علی مغیره گفت:به حضرت ابو الحسن علیه السّلام عرض کردم:پدرم از جدّ شما دربارۀ ختم قرآن در هر شب پرسید و ایشان فرمود:در هر شب[ختم کن] و از ختم قرآن در ماه رمضان پرسید و ایشان فرمود:در ماه رمضان[ختم کن]و پدرم گفت:آری هرچه بتوانم.و پدرم در ماه رمضان چهل ختم قرآن انجام می داد و من هم پس از پدرم چنان ختم می کردم.و گاهی به اندازۀ آسایش و یا مشغولیّتم و نشاط یا کسالتم به آن می افزودم یا از آن می کاستم و چون روز عید فطر می شد یک ختم را به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله یک ختم را به علی علیه السّلام و دیگری را به فاطمه علیها السّلام هدیه می کردم سپس به امامان دیگر تا به شما برسم و برای شما هم یک ختم هدیه می کردم.

ص :5٧5

صرت فی هذا الحال فأیّ شیء لی بذلک؟قال:لک بذلک أن تکون معهم یوم القیامه،قلت:اللّه أکبر فلی بذلک؟!قال:نعم،ثلاث مرّات.

[٣5٢٨]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن علیّ بن أبی حمزه قال:

سأل أبو بصیر أبا عبد اللّه علیه السّلام و أنا حاضر فقال له:جعلت فداک أقرأ القرآن فی لیله؟فقال:لا،فقال:فی لیلتین؟فقال:لا،حتّی بلغ ستّ لیال فأشار بیده فقال:ها،ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا أبا محمّد،إنّ من کان قبلکم من أصحاب محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یقرأ القرآن فی شهر و أقلّ،إنّ القرآن لا یقرأ هذرمه و لکن یرتّل ترتیلا،إذا مررت بآیه فیها ذکر النّار وقفت عندها و تعوّذت باللّه من النّار،فقال أبو بصیر:أقرأ القرآن فی رمضان فی لیله؟فقال:لا،فقال:فی لیلتین؟فقال:لا،فقال:فی ثلاث؟فقال:ها و أومأ بیده نعم شهر رمضان لا یشبهه شیء من الشّهور،له حقّ و حرمه،أکثر من الصّلاه ما استطعت.

باب أنّ القرآن یرفع کما أنزل

[٣5٢٩]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ الرّجل الأعجمیّ من أمّتی لیقرأ القرآن بعجمیّه فترفعه الملائکه علی عربیّه.

[٣5٣٠]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن سلیمان،عن بعض أصحابه،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قلت له:جعلت فداک إنّا نسمع الآیات فی القرآن لیس هی عندنا کما

ص :5٧6

تا به این حال رسیدم.برای من برابر این عمل چه خواهد بود؟امام علیه السّلام فرمودند:

پاداش تو این است که روز قیامت با آنان باشی من عرض کردم اللّه اکبر چنین پاداشی دارم؟امام علیه السّلام سه بار فرمودند:بله.

[٣5٢٨]5-علی ابو حمزه گفت:من حاضر بودم که ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام پرسید:فدایت شوم!من قرآن را در یک شب بخوانم؟امام علیه السّلام فرمودند:نه.او گفت:در دو شب بخوانم؟فرمود:نه.راوی گفته است:تا به شش شب رسید که امام علیه السّلام با دستش اشاره کرد و فرمود:بله.سپس امام صادق علیه السّلام فرمودند:ای ابو محمد پیش از شما برخی یاران محمّد قرآن را در یک ماه و کم تر می خواندند؛ زیرا قرآن با شتاب خوانده نمی شود بلکه به ترتیل خوانده می شود.و چون به آیه ای رسیدی که در آن یاد دوزخ است وقف کن و از دوزخ به خدا پناه ببر.آن گاه ابو بصیر گفت:در ماه رمضان،قرآن را در یک شب بخوانم؟امام علیه السّلام فرمودند:نه.

او گفت:در دو شب چطور؟امام علیه السّلام فرمودند:نه.پس گفت:در سه شب چطور؟ امام علیه السّلام فرمود:ها-و با دستش اشاره کرد-بله هیچ چیز ماه رمضان به ماه های دیگر شبیه نیست،حق و احترامی دارد.تا می توانی در این ماه نماز بخوان.

قرآن چنانچه نازل شده است،بالا می رود

[٣5٢٩]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:وقتی مردی عجم از امّتم،قرآن را عجمی می خواند،فرشتگان آن را به صورت عربی صحیح بالا می برند.

[٣5٣٠]٢-یکی از اصحاب گفته است:به حضرت ابو الحسن علیه السّلام عرض کردم:

فدایت شوم ما آیاتی از قرآن می شنویم که در نزد ما چنان نیستند که می شنویم و ما

ص :5٧٧

نسمعها و لا نحسن أن نقرأها کما بلغنا عنکم،فهل نأثم؟فقال:لا،اقرءوا کما تعلّمتم فسیجیئکم من یعلّمکم.

باب فضل القرآن

[٣5٣١]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن بدر،عن محمّد بن مروان،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من قرأ قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ مرّه بورک علیه و من قرأها مرّتین بورک علیه و علی أهله و من قرأها ثلاث مرّات بورک علیه و علی أهله و علی جیرانه و من قرأها اثنی عشر مرّه بنی اللّه له اثنی عشر قصرا فی الجنّه فیقول الحفظه:

اذهبوا بنا إلی قصور أخینا فلان فننظر إلیها و من قرأها مائه مرّه غفرت له ذنوب خمسه و عشرین سنه ما خلا الدّماء و الأموال و من قرأها أربعمائه مرّه کان له أجر أربعمائه شهید کلّهم قد عقر جواده و أریق دمه و من قرأها ألف مرّه فی یوم و لیله لم یمت حتّی یری مقعده فی الجنّه أو یری له.

[٣5٣٢]٢-حمید بن زیاد،عن الحسین بن محمّد،عن أحمد بن الحسن المیثمیّ،عن یعقوب بن شعیب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لمّا أمر اللّه عزّ و جلّ هذه الآیات أن یهبطن إلی الأرض تعلّقن بالعرش و قلن:أی ربّ إلی أین تهبطنا؟إلی أهل الخطایا و الذّنوب؟فأوحی اللّه عزّ و جلّ إلیهنّ:أن اهبطن فو عزّتی و جلالی لا یتلوکنّ أحد من آل محمّد و شیعتهم فی دبر ما افترضت علیه من المکتوبه فی کلّ یوم إلاّ نظرت إلیه بعینی المکنونه فی کلّ یوم سبعین نظره،أقضی له فی کلّ نظره سبعین حاجه و قبلته علی ما فیه من المعاصی و هی أمّ الکتاب و شَهِدَ اللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ الْمَلاٰئِکَهُ

ص :5٧٨

نمی توانیم آن ها را چنانچه از شما به ما رسیده است بخوانیم.آیا گناهکاریم؟ امام علیه السّلام فرمودند:نه،همانگونه که آموختید بخوانید به زودی کسی به نزد شما آید تا آن را به شما بیاموزد.

فضل قرآن

[٣5٣١]١-محمّد مروان روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس یک بار سورۀ «قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ» را بخواند برکت داده می شود و هرکس آن را دو بار بخواند به او و خانواده اش برکت داده می شود و هرکس آن را سه بار بخواند به او و خانواده و همسایگانش برکت داده می شود و هرکس آن را دوازده مرتبه بخواند خداوند دوازده کاخ در بهشت برای او می سازد،و آن گاه فرشتگان نگهبان می گویند:ما را به کاخ های برادرمان فلانی ببرید تا آنها را ببینیم و هرکس آن را صدبار بخواند گناهان بیست و پنج ساله اش جز خون[به ناحق ریخته] و اموال[حرام]آمرزیده می شود و هرکس آن را چهارصد بار بخواند پاداش چهارصد شهید که همگی اسب خود را در راه خدا پی کرده اند و خونشان ریخته شده است،نصیبش خواهد شد و هرکس آن را هزار مرتبه در یک شبانه روز بخواند نمیرد تا جایگاه خود در بهشت را ببیند یا به او نموده شود.

[٣5٣٢]٢-یعقوب شعیب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:چون خداوند عزّتمند فرمان داد که این آیه ها به زمین فرودآیند به عرش درآویختند.و گفتند:

پروردگارا.ما را به کجا فرومی فرستی.به سوی خطاکاران و گنه کاران؟و خداوند عزّتمند به ایشان وحی کرد،فرود آئید.به شکست ناپذیری و شکوهم سوگند هیچ یک از خاندان محمد و شیعیانشان به دنبال آنچه هرروز بر آنان واجب کرده ام شما را نمی خوانند.جز اینکه روزی هفتاد بار با چشم نهانم به او نگاه می کنم و در هر نگاه هفتاد حاجت او را برآورده می سازم و با هر گناهی که دارد او را می پذیرم و آن

ص :5٧٩

وَ أُولُوا الْعِلْمِ و آیه الکرسیّ و آیه الملک.

[٣5٣٣]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن حسّان،عن إسماعیل بن مهران، عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه،عن محمّد بن سکین،عن عمرو بن شمر،عن جابر قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:من قرأ المسبّحات کلّها قبل أن ینام لم یمت حتّی یدرک القائم و إن مات کان فی جوار محمّد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٣5٣4]4-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن علیّ بن النّعمان،عن عبد اللّه بن طلحه،عن جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من قرأ قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ مائه مرّه حین یأخذ مضجعه غفر اللّه له ذنوب خمسین سنه.

[٣5٣5]5-حمید بن زیاد،عن الخشّاب،عن ابن بقّاح،عن معاذ،عن عمرو بن جمیع،رفعه إلی علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من قرأ أربع آیات من أوّل البقره و آیه الکرسیّ و آیتین بعدها و ثلاث آیات من آخرها لم یر فی نفسه و ماله شیئا یکرهه و لا یقربه شیطان و لا ینسی القرآن

[٣5٣6]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن سیف بن عمیره،عن رجل،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من قرأ إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ یجهر بها صوته کان کالشّاهر سیفه فی سبیل اللّه و من قرأها سرّا کان کالمتشحّط بدمه فی سبیل اللّه و من قرأها عشر مرّات غفرت له علی نحو ألف ذنب من ذنوبه.

[٣5٣٧]٧-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان بن

ص :5٨٠

آیات عبارتند از:امّ الکتاب[سورۀ حمد]و«خداوند و فرشتگان و صاحبان علم گواهند که هیچ معبودی جز او نیست».[آل عمران(٣):١٨]و آیه الکرسی و آیۀ ملک.

[٣5٣٣]٣-جابر گفت:از امام باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس پیش از آن که بخوابد مسبّحات[سوره هایی که با کلمه سبّح یا یسبّح آغاز می شود و آنها عبارتند از سورۀ اسراء-حدید-حشر-صف-جمعه-تغابن و اعلی]را بخواند نمی میرد تا امام قائم(عج)را درک کند و اگر بمیرد در جوار محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است.

[٣5٣4]4-عبد اللّه طلحه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس هنگامی که به بستر می رود صدبار سورۀ «قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ» را بخواند خداوند گناهان پنجاه سال او را می آمرزد.

[٣5٣5]5-عمرو جمیع در حدیثی بی سند از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس چهار آیۀ اول سورۀ بقره و آیهالکرسی و دو آیۀ پس از آن[تا هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ] و سه آیۀ پایان سورۀ بقره را بخواند در جان و مالش چیزی را که دوست ندارد مشاهده نمی کند و شیطان به او نزدیک نمی گردد.و قرآن را فراموش نمی کند.

[٣5٣6]6-مردی روایت کرده امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس سورۀ إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ را با صدای بلند بخواند مانند کسی است که در راه خدا شمشیر کشیده است و هرکس آن را نهانی بخواند مانند کسی است که در راه خدا در خون خود غلطیده است.و هرکس آن را ده بار بخواند به مقدار هزار گناه از گناهانش آمرزیده می شود.

[٣5٣٧]٧-یعقوب شعیب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:پدرم علیه السّلام

ص :5٨١

یحیی،عن یعقوب بن شعیب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی صلوات اللّه علیه یقول: قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ ثلث القرآن و قُلْ یٰا أَیُّهَا الْکٰافِرُونَ ربع القرآن.

[٣5٣٨]٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن علیّ،عن الحسن بن الجهم،عن إبراهیم بن مهزم،عن رجل سمع أبا الحسن علیه السّلام یقول:

من قرأ آیه الکرسیّ عند منامه لم یخف الفالج إن شاء اللّه و من قرأها فی دبر کلّ فریضه لم یضرّه ذو حمه.و قال:من قدّم قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ بینه و بین جبّار،منعه اللّه عزّ و جلّ منه،یقرأها من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله،فإذا فعل ذلک رزقه اللّه عزّ و جلّ خیره و منعه من شرّه.و قال:إذا خفت أمرا فاقرأ مائه آیه من القرآن من حیث شئت ثمّ قل:اللّهمّ اکشف عنّی البلاء، ثلاث مرّات.

[٣5٣٩]٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن علیّ،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قرأ مائه آیه یصلّی بها فی لیله کتب اللّه عزّ و جلّ له بها قنوت لیله و من قرأ مائتی آیه فی غیر صلاه لم یحاجّه القرآن یوم القیامه و من قرأ خمسمائه آیه فی یوم و لیله فی صلاه النّهار و اللّیل کتب اللّه عزّ و جلّ له فی اللّوح المحفوظ قنطارا من الحسنات.و القنطار ألف و مائتا أوقیّه و الأوقیّه أعظم من جبل أحد.

[٣54٠]١٠-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن حسّان،عن إسماعیل بن مهران،عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه،عن منصور بن حازم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من مضی به یوم واحد فصلّی فیه بخمس صلوات و لم یقرأ فیها بقل هو اللّه

ص :5٨٢

می فرمود: قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ یک سوم قرآن است و قُلْ یٰا أَیُّهَا الْکٰافِرُونَ یک چهارم قرآن است.

[٣5٣٨]٨-مردی از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنید که می فرماید:هرکس آیه الکرسی را در هنگام خواب بخواند اگر خدا بخواهد از بیماری فلج نترسد، و هرکس آن را پس از هر نماز واجبی بخواند هیچ صاحب نیشی به او زیان نرساند.و فرمودند:هرکس میان ستمگر و خودش آن را پیش اندازد خداوند عزتمند آن ستمگر را از او بازدارد تا آن را از پیش رو و پشت سر و راست و چپ بخواند و چون چنین کند خداوند خیرش را به او روزی می کند.و شرش را از او بازمی دارد.و فرمودند:چون از مسأله ای ترسیدی از هرجانب که خواهی صد آیه از قرآن بخوان و سه بار بگو:خداوندا!بلا را از من دور کن.

[٣5٣٩]٩-اسحاق عمّار روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس صد آیه در نماز شب بخواند خداوند پارسایی یک شب را برایش می نویسد و هر کس دویست آیه در غیرنماز بخواند،قرآن در روز قیامت با او ستیزه نمی کند و هرکس در یک شبانه روز در نماز روز و شب پانصد آیه بخواند خداوند عزّتمند برایش در لوح محفوظ یک قنطار حسنه می نویسد و هر قنطاری هزار و دویست اوقیه است و هر اوقیه بزرگ تر از کوه احد است.

[٣54٠]١٠-منصور حازم روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس یک

ص :5٨٣

أحد قیل له:یا عبد اللّه لست من المصلّین.

[٣54١]١١-و بهذا الإسناد،عن الحسن بن سیف بن عمیره،عن أبی بکر الحضرمیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یدع أن یقرأ فی دبر الفریضه ب قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ، فإنّه من قرأها جمع اللّه له خیر الدّنیا و الآخره و غفر له و لوالدیه و ما ولدا.

[٣54٢]١٢-عنه،عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه،رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ سوره الأنعام نزلت جمله،شیّعها سبعون ألف ملک حتّی أنزلت علی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فعظّموها و بجّلوها فإنّ اسم اللّه عزّ و جلّ فیها فی سبعین موضعا و لو یعلم النّاس ما فی قراءتها ما ترکوها.

[٣54٣]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلّی علی سعد بن معاذ فقال:لقد وافی من الملائکه سبعون ألفا و فیهم جبرئیل علیه السّلام یصلّون علیه،فقلت له:یا جبرئیل،بما یستحقّ صلاتکم علیه؟فقال:بقراءته قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ قائما و قاعدا و راکبا و ماشیا و ذاهبا و جائیا.

[٣544]١4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد بن بشیر،عن عبید اللّه بن الدّهقان،عن درست،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من قرأ أَلْهٰاکُمُ التَّکٰاثُرُ عند النّوم وقی فتنه القبر.

[٣545]١5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع،عن عبد اللّه بن الفضل النّوفلیّ،رفعه قال:

ما قرئت الحمد علی وجع سبعین مرّه إلاّ سکن.

ص :5٨4

روز تمام بگذرد و در نمازهای پنج گانه قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ نخواند به او گفته می شود:

ای بندۀ خدا تو از نمازگذاران نیستی.

[٣54١]١١-ابو بکر حضرمی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس به خدا و روز جزا ایمان دارد خواندن سورۀ قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ پس از نماز واجب را رها نکند؛زیرا هرکس آن را بخواند خداوند خیر دنیا و آخرت را برایش جمع می کند و او و پدر و مادر و فرزندانش آمرزیده می شوند.

[٣54٢]١٢-ابو حمزه در حدیثی بی سند روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:

همانا سورۀ انعام یک باره نازل شد و هفتاد هزار فرشته آن را همراهی کردند تا بر محمد صلّی اللّه علیه و اله نازل گردید.پس آن را بزرگ شمارید و گرامی بدارید زیرا در هفتاد جای آن نام خداوند عزّتمند آمده است و اگر مردم می دانستند چه چیزی در خواندن آن است آن را رها نمی کردند.

[٣54٣]١٣-سکونی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر بر جنازه سعد معاذ نماز خواند و سپس فرمود:هفتاد هزار فرشته که جبرئیل در میان آنان بود حاضر شده،بر او نماز خواندند.من گفتم ای جبرئیل چه چیزی او را سزاوار نماز شما کرده است؟او گفت:خواندن قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ در حال ایستاده و نشسته و سواره و پیاده و در حال رفت وآمد.

[٣544]١4-درست از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس در هنگام خواب أَلْهٰاکُمُ التَّکٰاثُرُ را بخواند از امتحان گور در امان خواهد بود.

[٣545]١5-عبد اللّه بن فضل نوفلی روایت کرده که معصوم علیه السّلام فرمودند:سورۀ حمد را هفتاد بار بر دردی نخواندم جز این که آرام گشت.

ص :5٨5

[٣546]١6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لو قرئت الحمد علی میّت سبعین مرّه ثمّ ردّت فیه الرّوح ما کان ذلک عجبا.

[٣54٧]١٧-عنه،عن أحمد بن بکر،عن صالح،عن سلیمان الجعفریّ،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سمعته یقول:ما من أحد فی حدّ الصّبا یتعهّد فی کلّ لیله قراءه قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّٰاسِ کلّ واحده ثلاث مرّات و قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ مائه مرّه فإن لم یقدر فخمسین إلاّ صرف اللّه عزّ و جلّ عنه کلّ لمم أو عرض من أعراض الصّبیان و العطاش و فساد المعده و بدور الدّم أبدا ما تعوهد بهذا حتّی یبلغه الشّیب،فإن تعهّد نفسه بذلک أو تعوهد کان محفوظا إلی یوم یقبض اللّه عزّ و جلّ نفسه.

[٣54٨]١٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحسین بن أحمد المنقریّ قال:

سمعت أبا إبراهیم علیه السّلام یقول:من استکفی بآیه من القرآن من الشّرق إلی الغرب کفی[إذا کان بیقین].

[٣54٩]١٩-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه،جمیعا عن بکر بن محمّد الأزدیّ،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی العوذه قال:

تأخذ قلّه جدیده فتجعل فیها ماء ثمّ تقرأ علیها «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ» ثلاثین مرّه ثمّ تعلّق و تشرب منها و تتوضّأ و یزداد فیها ماء إن شاء اللّه.

[٣55٠]٢٠-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن إدریس الحارثیّ،

ص :5٨6

[٣546]١6-معاویۀ عمّار روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:اگر بر مرده ای هفتاد بار حمد خوانده شود و روح به بدنش بازگردد چیز شگفتی نیست.

[٣54٧]١٧-سلیمان جعفری گفت:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هرکس در دوران کودکی با خود عهد کند که هر شب سه بار قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّٰاسِ و صد بار قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ بخواند اگر نتوانست پنجاه بار بخواند خداوند هرگونه جنون و بیماری کودکان و مرض تشنگی و خرابی معده و جوشش خون را برای همیشه از او دور می کند-تا زمانی که بر عهدش باقی بماند-تا پیر شود.آن گاه اگر خود آن را به عهده گیرد یا دیگری آن را به عهده اش بگذارد تا روزی که خداوند عزّتمند جانش را بگیرد محفوظ می ماند.

[٣54٨]١٨-حسین بن احمد منقری گفته است:از امام کاظم علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس یک آیه از آیات قرآن را برای خود از شرق تا غرب کافی شمارد او را کفایت می کند،[وقتی با یقین باشد].

[٣54٩]١٩-مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام دربارۀ تعویذ فرمودند:

کوزه ای تازه بگیر و آن را آب کن.سپس سی بار سورۀ إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ را بر آن بخوان و آن را آویزان کن و از آن بنوش و سپس وضو بگیر،اگر خدا بخواهد آب آن افزوده می شود.

[٣55٠]٢٠-مفضّل عمر روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:ای مفضّل همۀ

ص :5٨٧

عن محمّد بن سنان،عن مفضّل بن عمر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا مفضّل،احتجز من النّاس کلّهم ب بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ و ب قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ اقرأها عن یمینک و عن شمالک و من بین یدیک و من خلفک و من فوقک و من تحتک،فإذا دخلت علی سلطان جائر فاقرأها حین تنظر إلیه ثلاث مرّات و اعقد بیدک الیسری ثمّ لا تفارقها حتّی تخرج من عنده.

[٣55١]٢١-محمّد بن یحیی،عن عبد اللّه بن جعفر،عن السّیّاریّ،عن محمّد بن بکر،عن أبی الجارود،عن الأصبغ بن نباته،عن أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه أنّه قال:

و الّذی بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بالحقّ و أکرم أهل بیته ما من شیء تطلبونه من حرز:من حرق أو غرق أو سرق أو إفلات دابّه من صاحبها أو ضالّه أو آبق إلاّ و هو فی القرآن،فمن أراد ذلک فلیسألنی عنه،قال:فقام إلیه رجل فقال:یا أمیر المؤمنین،أخبرنی عمّا یؤمّن من الحرق و الغرق؟فقال:اقرأ هذه الآیات: اَللّٰهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّٰالِحِینَ وَ مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ إلی قوله سبحانه و تعالی عَمّٰا یُشْرِکُونَ فمن قرأها فقد أمن الحرق و الغرق قال:فقرأها رجل و اضطرمت النّار فی بیوت جیرانه و بیته و سطها فلم یصبه شیء،ثمّ قام إلیه رجل آخر فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّ دابّتی استصعبت علیّ و أنا منها علی وجل،فقال:اقرأ فی أذنها الیمنی وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ فقرأها فذلّت له دابّته و قام إلیه رجل آخر فقال:

یا أمیر المؤمنین،إنّ أرضی أرض مسبعه و إنّ السّباع تغشی منزلی و لا تجوز حتّی تأخذ فریستها،فقال:اقرأ لَقَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا

ص :5٨٨

مردم را با بسم اللّه الرحمن الرّحیم و قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ بازدار.آن را از راست و چپ و روبه رو و پشت سر و بالای سر و پایین پایت بخوان.و چون نزد فرمانروای ستمگری می روی هنگامی که چشم به او می افتد سه بار آن را بخوان و دست چپت را گره کن و از هم باز مکن تا از نزد او بیرون آیی.

[٣55١]٢١-اصبغ نباته روایت کرده که امیر مؤمنان علی علیه السّلام فرمودند:سوگند به کسی که محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش]را به حق برانگیخت و خاندانش را گرامی داشت هیچ دعای ایمنی از سوختن یا غرق شدن یا دزدی یا گریختن چهارپا از صاحبش یا گمشده یا بندۀ فراری نیست جز آنکه در قرآن است و هر که آن را خواهد از من بپرسد.پس مردی برخاست و گفت:ای امیر مؤمنان مرا از آنچه از سوختن و غرق شدن در امان می دارد آگاه کن.امام علیه السّلام فرمودند:این آیات را بخوان: اَللّٰهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّٰالِحِینَ. [اعراف(٧):١٩6]و مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ تا آن جا که فرمود: سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ [زمر(٣٩):

6٧]که هرکس آن ها را بخواند از سوختن و غرق شدن در امان است.راوی گفته است:مردی آن ها را خواند و وقتی آتش در خانۀ همسایگانش افتاد،به خانۀ او که در میان آن ها بود هیچ آسیبی نرسید.سپس مرد دیگری برخاست عرض کرد:ای امیر مؤمنان!چهارپای من چموشی می کند و من از آن در هراسم.حضرت فرمود:در گوش راستش این آیه را بخوان: وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ. [آل عمران(٣):٨٣]و او آن آیه را خواند و چهارپایش رام گردید-و مرد دیگری برخاست و گفت:ای امیر مؤمنان سرزمینی که در آن زندگی می کنم پر از درنده است و درندگان داخل خانۀ من می شوند و تا شکار خود را برنگیرند بیرون نمی روند.امام علیه السّلام فرمودند:بخوان: لَقَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ فَإِنْ تَوَلَّوْا

ص :5٨٩

عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ* فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ فقرأهما الرّجل فاجتنبته السّباع، ثمّ قام إلیه آخر فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّ فی بطنی ماء أصفر فهل من شفاء؟ فقال:نعم بلا درهم و لا دینار و لکن اکتب علی بطنک آیه الکرسیّ و تغسلها و تشربها و تجعلها ذخیره فی بطنک فتبرأ بإذن اللّه عزّ و جلّ ففعل الرّجل فبرأ بإذن اللّه،ثمّ قام إلیه آخر فقال:یا أمیر المؤمنین،أخبرنی عن الضّالّه؟فقال:

اقرأ یس فی رکعتین و قل:یا هادی الضّالّه ردّ علیّ ضالّتی ففعل فردّ اللّه عزّ و جلّ علیه ضالّته،ثمّ قام إلیه آخر فقال:یا أمیر المؤمنین،أخبرنی عن الآبق، فقال:اقرأ أَوْ کَظُلُمٰاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشٰاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ إلی قوله وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّٰهُ لَهُ نُوراً فَمٰا لَهُ مِنْ نُورٍ، فقالها الرّجل فرجع إلیه الآبق،ثمّ قام إلیه آخر فقال:یا أمیر المؤمنین،أخبرنی عن السّرق فإنّه لا یزال قد یسرق لی الشّیء بعد الشّیء لیلا؟فقال له:اقرأ إذا أویت إلی فراشک: قُلِ ادْعُوا اللّٰهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمٰنَ أَیًّا مٰا تَدْعُوا إلی قوله وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً ثمّ قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:

من بات بأرض قفر فقرأ هذه الآیه: إِنَّ رَبَّکُمُ اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ إلی قوله تبارک اللّه رَبُّ الْعٰالَمِینَ حرسته الملائکه و تباعدت عنه الشّیاطین.قال:فمضی الرّجل فإذا هو بقریه خراب فبات فیها و لم یقرأ هذه الآیه فتغشّاه الشّیطان و إذا هو آخذ بخطمه، فقال له صاحبه:أنظره و استیقظ الرّجل فقرأ الآیه فقال الشّیطان لصاحبه:أرغم اللّه أنفک احرسه الآن حتّی یصبح،فلمّا أصبح رجع إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فأخبره و قال له:رأیت فی کلامک الشّفاء و الصّدق و مضی بعد طلوع الشّمس

ص :5٩٠

فَقُلْ حَسْبِیَ اللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ [توبه(٩):١٢٨ و ١٢٩] و آن مرد آن آیه ها را خواند و درنده ها از او دور شدند.سپس مرد دیگری برخاست و گفت:ای امیر مؤمنان در شکم من آب زردی است آیا شفایی دارد؟امام علیه السّلام فرمود:بله بی آن که درهم و دیناری خرج کنی.روی شکمت آیه الکرسی بنویس و آن را بشوی و بنوش و آن را در شکمت نگهدار.که به اذن خدا بهبود می یابی -و آن مرد چنین کرد و با اذن خدا بهبود یافت-سپس مرد دیگری برخاست و گفت ای امیر مؤمنان،مرا از دعای گمشده آگاه کن.امام علیه السّلام فرمودند:سورۀ یاسین را در دو رکعت بخوان و بگو:ای هدایتگر گمشدگان،گمشده ام را به من بازگردان-و آن مرد چنین کرد و خداوند گمشده اش را به او بازگرداند-سپس مرد دیگری برخاست و گفت:ای امیر مؤمنان مرا از دعای بندۀ فراری خبر ده.امام علیه السّلام فرمودند:

این آیه را بخوان: أَوْ کَظُلُمٰاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشٰاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ -تا اینجا که فرمود- وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّٰهُ لَهُ نُوراً فَمٰا لَهُ مِنْ نُورٍ [نور(٢4):4٠]و مرد آن را خواند و بندۀ فراری به سویش بازگشت-سپس مرد دیگری برخاست و گفت:ای امیر مؤمنان درباره تعویذ دزدی به من خبر ده که پیوسته هرشب چیزی از من دزدیده می شود.امام علیه السّلام فرمودند:هنگامی که به بستر رفتی بگو: قُلِ ادْعُوا اللّٰهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمٰنَ أَیًّا مٰا تَدْعُوا... کَبِّرْهُ تَکْبِیراً [اسراء(١٧):١١٠ و ١١١]سپس حضرت فرمودند:هرکس شب را در بیابانی بی سکنه بگذراند و این آیه را بخواند: إِنَّ رَبَّکُمُ اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ... تَبٰارَکَ اللّٰهُ رَبُّ الْعٰالَمِینَ [اعراف(٧):54]فرشتگان از او نگهبانی می کنند و شیاطین از او دور می گردند.راوی گفته:و مردی به سفر رفت و به دهی ویرانه رسید و شب را در آنجا به سر برد ولی این آیه را نخواند پس شیطان در او پیچید و بینی اش را گرفت آن گاه همراهش به او گفت:مهلتش بده و آن مرد بیدار شد و آن آیه را خواند،پس شیطان به همراهش گفت:خدا بینی تو را به خاک بمالد.اکنون تا صبح برایش نگهبانی کن و هنگامی که مرد صبح از خواب برخاست به سوی امیر مؤمنان علیه السّلام بازگشت و به او خبر داد و گفت در سخنت شفاء و راستی دیدم و پس از برآمدن آفتاب

ص :5٩١

فإذا هو بأثر شعر الشّیطان مجتمعا فی الأرض.

[٣55٢]٢٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن سلمه بن محرز قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:من لم یبرئه الحمد لم یبرئه شیء.

[٣55٣]٢٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن إسماعیل بن مهران، عن صفوان بن یحیی،عن عبد اللّه بن سنان:عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

من قرأ إذا أوی إلی فراشه قُلْ یٰا أَیُّهَا الْکٰافِرُونَ و قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ کتب اللّه عزّ و جلّ له براءه من الشّرک.

[٣554]٢4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن معبد،عن أبیه،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

لا تملّوا من قراءه إِذٰا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزٰالَهٰا، فإنّه من کانت قراءته بها فی نوافله لم یصبه اللّه عزّ و جلّ بزلزله أبدا و لم یمت بها و لا بصاعقه و لا بآفه من آفات الدّنیا حتّی یموت و إذا مات نزل علیه ملک کریم من عند ربّه فیقعد عند رأسه فیقول:یا ملک الموت،ارفق بولیّ اللّه فإنّه کان کثیرا ما یذکرنی و یذکر تلاوه هذه السّوره و تقول له السّوره مثل ذلک و یقول ملک الموت:قد أمرنی ربّی أن أسمع له و أطیع و لا أخرج روحه حتّی یأمرنی بذلک فإذا أمرنی أخرجت روحه و لا یزال ملک الموت عنده حتّی یأمره بقبض روحه و إذا کشف له الغطاء فیری منازله فی الجنّه فیخرج روحه من ألین ما یکون من العلاج ثمّ یشیّع روحه إلی الجنّه سبعون ألف ملک یبتدرون بها إلی الجنّه.

ص :5٩٢

که به آنجا رفت ردّی از موی گرد آمدۀ شیطان را در زمین دید.

[٣55٢]٢٢-سلمۀ محرز گفت:از امام باقر علیه السّلام شنیدم فرمودند:هرکس که سورۀ حمد او را بهبود نبخشد هیچ چیز او را بهبود نمی بخشد.

[٣55٣]٢٣-عبد اللّه سنان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس هنگامی که به بستر می رود قُلْ یٰا أَیُّهَا الْکٰافِرُونَ و قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ را بخواند خداوند عزّتمند برایش بیزاری از شرک را می نویسد.

[٣554]٢4-مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:از خواندن إِذٰا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزٰالَهٰا خسته نشوید؛زیرا هرکس در نافله هایش آن را بخواند خداوند هرگز او را به زلزله دچار نکند و با زلزله و آذرخش و آفتی از آفتاب دنیا نمیرد تا از دنیا برود و هنگامی که بمیرد فرشته ای بزرگوار از نزد پروردگارش فرودآمده، کنار سرش می نشیند و می گوید:ای فرشتۀ مرگ با دوست خدا مدارا کن؛زیراکه او بسیار مرا یاد می کرد و این سوره را می خواند.و آن سورۀ نیز مانند همان را می گوید.و فرشتۀ مرگ می گوید پروردگارم به من دستور داده است که سخن این شخص را بشنوم و از او اطاعت کنم و روحش را از بدنش بیرون نبرم تا مرا به آن فرمان دهد و چون به من فرمان داد روحش را خارج می کنم.و پیوسته در نزد او است تا او را به گرفتن روحش فرمان دهد و او چون پرده از مقابل دیدگانش کنار رود و جایگاهش را در بهشت ببیند جانش به لطیف ترین صورت خارج می شود و سپس هفتاد هزار فرشته جان او را تا بهشت همراهی می کنند تا او را شتابان به بهشت رسانند.

ص :5٩٣

باب النّوادر

[٣555]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن عبیس بن هشام،عمّن ذکره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قرّاء القرآن ثلاثه:رجل قرأ القرآن فاتّخذه بضاعه و استدرّ به الملوک و استطال به علی النّاس و رجل قرأ القرآن فحفظ حروفه و ضیّع حدوده و أقامه إقامه القدح فلا کثّر اللّه هؤلاء من حمله القرآن و رجل قرأ القرآن فوضع دواء القرآن علی داء قلبه فأسهر به لیله و أظمأ به نهاره و قام به فی مساجده و تجافی به عن فراشه،فبأولئک یدفع اللّه العزیز الجبّار البلاء و بأولئک یدیل اللّه عزّ و جلّ من الأعداء و بأولئک ینزّل اللّه عزّ و جلّ الغیث من السّماء،فو اللّه لهؤلاء فی قرّاء القرآن أعزّ من الکبریت الأحمر.

[٣556]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،جمیعا عن ابن محبوب،عن أبی حمزه،عن أبی یحیی،عن الأصبغ بن نباته قال:

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:نزل القرآن أثلاثا،ثلث فینا و فی عدوّنا و ثلث سنن و أمثال و ثلث فرائض و أحکام.

[٣55٧]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن الحجّال،عن علیّ بن عقبه،عن داود بن فرقد،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ القرآن نزل أربعه أرباع:ربع حلال و ربع حرام و ربع سنن و أحکام و ربع خبر ما کان قبلکم و نبأ ما یکون بعدکم و فصل ما بینکم.

[٣55٨]4-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :5٩4

باب نوادر

[٣555]١-مردی روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:قاریان قرآن سه دسته اند:

کسی که قرآن بخواند و آن را کالا بداند و به وسیلۀ آن پادشاهان را بدوشد و بر مردم گردن فرازی کند.

و کسی که قرآن بخواند و حروفش را حفظ کرده،احکامش را تباه سازد و آن را چون جام آبی بردارد که خداوند حاملان قرآن این چنین را زیاد نگرداند.

و کسی که قرآن بخواند و داروی آن را بر درد دلش بگذارد،پس شبش را با آن بیدار باشد و روزها به سبب آن تشنگی بکشد و در عبادت هایش آن را به پا دارد.

و پهلو از بستر بردارد.با اینان است که خداوند شکست ناپذیر چیره گر بلاء را دور می سازد و به سبب آنان است که خداوند بر دشمنان پیروز می گرداند و به خاطر ایشان است که خداوند باران از آسمان نازل می کند و به خدا سوگند اینان در میان قاریان قرآن از کبریت احمر کمیاب ترند.

[٣556]٢-اصبغ نباته گفت:از امیر مؤمنان علیه السّلام شنیدم می فرماید:قرآن در سه بخش نازل گردید:یک سوم دربارۀ ما و دربارۀ دشمن ما یک سوم دربارۀ سنّت ها و امثال و یک سوم دربارۀ واجبات و احکام.

[٣55٧]٣-مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:قرآن در چهار بخش نازل شده است:یک چهارم حلال،یک چهارم حرام،یک چهارم سنّت ها و احکام و یک چهارم حکایت گذشته و آگاهی از آینده و داوری در میان شما.

[٣55٨]4-ابو بصیر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:قرآن بر چهار بخش

ص :5٩5

نزل القرآن أربعه أرباع:ربع فینا و ربع فی عدوّنا و ربع سنن و أمثال و ربع فرائض و أحکام.

[٣55٩]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد و سهل بن زیاد،عن منصور بن العبّاس،عن محمّد بن الحسن السّریّ،عن عمّه علیّ بن السّریّ عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أوّل ما نزل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ و آخره إِذٰا جٰاءَ نَصْرُ اللّٰهِ.

[٣56٠]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه و محمّد بن القاسم،عن محمّد بن سلیمان،عن داود،عن حفص بن غیاث،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: شَهْرُ رَمَضٰانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ و إنّما أنزل فی عشرین سنه بین أوّله و آخره؟فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:نزل القرآن جمله واحده فی شهر رمضان إلی البیت المعمور ثمّ نزل فی طول عشرین سنه،ثمّ قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:نزلت صحف إبراهیم فی أوّل لیله من شهر رمضان و أنزلت التّوراه لستّ مضین من شهر رمضان و أنزل الإنجیل لثلاث عشره لیله خلت من شهر رمضان و أنزل الزّبور لثمان عشر خلون من شهر رمضان و أنزل القرآن فی ثلاث و عشرین من شهر رمضان.

[٣56١]٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن عیسی،عن بعض رجاله،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا تتفأّل بالقرآن.

[٣56٢]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن صفوان،عن ابن مسکان،عن محمّد بن الورّاق قال:

ص :5٩6

نازل شده است یک چهارم دربارۀ ما،یک چهارم دربارۀ دشمنان ما،یک چهارم در سنّت ها و امثال و یک چهارم در واجبات و احکام.

[٣55٩]5-علی سرّی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:اولین چیزی که بر رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-نازل شده: بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ و آخریش إِذٰا جٰاءَ نَصْرُ اللّٰهِ بود.

[٣56٠]6-حفص غیاث گفت:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه:«ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شد».پرسیدم و گفتم:مگر قرآن از اول تا آخرش در بیست سال نازل نشده است؟امام صادق علیه السّلام فرمودند:قرآن به تمامی در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد و سپس در طول بیست سال فرود آمد.سپس فرمودند:پیامبر گرامی فرموده است:صحف حضرت ابراهیم در اولین شب از ماه رمضان،تورات در شب ششم ماه رمضان،انجیل در شب سیزدهم،زبور در شب هجدهم ماه رمضان و قرآن در شب بیست و سوم ماه رمضان نازل شد.

[٣56١]٧-مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:با قرآن فال نزن.

[٣56٢]٨-محمد ورّاق گفت:کتابی را که در آن قرآنی مهرشده و اعراب گذاری

ص :5٩٧

عرضت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام کتابا فیه قرآن مختّم معشّر بالذّهب و کتب فی آخره سوره بالذّهب فأریته إیّاه فلم یعب فیه شیئا إلاّ کتابه القرآن بالذّهب و قال:لا یعجبنی أن یکتب القرآن إلاّ بالسّواد کما کتب أوّل مرّه.

[٣56٣]٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن عیسی،عن یاسین الضّریر،عن حریز،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال:تأخذ المصحف فی الثّلث الثّانی من شهر رمضان فتنشره و تضعه بین یدیک و تقول:«اللّهمّ إنّی أسألک بکتابک المنزل و ما فیه و فیه اسمک الأعظم الأکبر و أسماؤک الحسنی و ما یخاف و یرجی أن تجعلنی من عتقائک من النّار»و تدعو بما بدا لک من حاجه.

[٣564]١٠-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن سالم،عن أحمد بن النّضر،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لکلّ شیء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان.

[٣565]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن سنان أو عن غیره،عمّن ذکره قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن القرآن و الفرقان أهما شیئان أو شیء واحد؟ فقال علیه السّلام:القرآن جمله الکتاب و الفرقان المحکم الواجب العمل به.

[٣566]١٢-الحسین بن محمّد،عن علیّ بن محمّد،عن الوشّاء،عن جمیل بن درّاج،عن محمّد بن مسلم،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ القرآن واحد نزل من عند واحد و لکنّ الاختلاف یجیء من قبل الرّواه.

[٣56٧]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عمر بن أذینه، عن الفضیل بن یسار قال:

ص :5٩٨

شده با طلا بود و در آخرش سوره ای با طلا نوشته شده بود به امام صادق علیه السّلام نشان دادم.امام علیه السّلام هیچ ایرادی جز نوشته شدن اش با طلا بر آن نگرفتند و فرمودند:

دوست ندارم قرآن با چیزی جز مرکب سیاه نگاشته شود چنان که نخستین بار با آن نوشته شد.

[٣56٣]٩-زراره روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:در دهۀ دوم ماه رمضان قرآن را بردار و باز کن و در برابرت قرار داده بگو:«خداوندا من به حقّ کتاب نازل شده ات و آنچه در آن است که اسم اعظم بزرگ تر تو و اسمای نیکوی تو است و آنچه به آن بیم و امید رود از تو می خواهم که مرا از آزادشدگان از دوزخ قرار دهی»و آن گاه هر حاجتی که به نظرت می رسد بخواه.

[٣564]١٠-جابر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرچیز بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.

[٣565]١١-مردی گفته است از امام صادق علیه السّلام پرسیدم آیا قرآن و فرقان دو چیزند یا یک چیز؟امام علیه السّلام فرمودند:قرآن همۀ کتاب است و فرقان محکمات است که عمل به آن واجب است.

[٣566]١٢-زراره روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:همانا قرآن یکی است و از نزد یگانه نازل شده است و اختلاف از جانب راویان آن می آید.

[٣56٧]١٣-فضیل یسار گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:این مردم می گویند

ص :5٩٩

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّ النّاس یقولون:إنّ القرآن نزل علی سبعه أحرف، فقال:کذبوا أعداء اللّه و لکنّه نزل علی حرف واحد من عند الواحد.

[٣56٨]١4-محمّد بن یحیی،عن عبد اللّه بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عبد اللّه بن بکیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

نزل القرآن بإیّاک أعنی و اسمعی یا جاره.

و فی روایه أخری،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:معناه ما عاتب اللّه عزّ و جلّ به علی نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فهو یعنی به ما قد مضی فی القرآن مثل قوله وَ لَوْ لاٰ أَنْ ثَبَّتْنٰاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً عنی بذلک غیره.

[٣56٩]١5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن الحکم،عن عبد اللّه بن جندب،عن سفیان بن السّمط قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن تنزیل القرآن،قال:اقرءوا کما علّمتم.

[٣5٧٠]١6-علیّ بن محمّد،عن بعض أصحابه،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

دفع إلیّ أبو الحسن علیه السّلام مصحفا و قال:لا تنظر فیه،ففتحته و قرأت فیه: لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا فوجدت فیها اسم سبعین رجلا من قریش باسمائهم و أسماء آبائهم،قال:فبعث إلیّ:ابعث إلیّ بالمصحف.

[٣5٧١]١٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن حسین بن سعید،عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبی علیه السّلام:ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض إلاّ کفر.

[٣5٧٢]١٨-عنه،عن الحسین بن النّضر،عن القاسم بن سلیمان،عن أبی مریم الأنصاریّ،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :6٠٠

قرآن بر هفت حرف نازل شده است،امام علیه السّلام فرمود:دروغ می گویند:قرآن بر یک حرف و از نزد یگانه نازل شد.

[٣56٨]١4-عبد اللّه بکیر روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:قرآن به شیوۀ «به در می گویند که دیوار بشنود»نازل شد و در روایت دیگر است که امام صادق علیه السّلام فرمودند:معنی اش این است که وقتی خداوند عزّتمند پیامبرش را سرزنش کرده،مقصودش چیزی است که در قرآن گذشته است.

مانند آن جا که فرمود:(اگر نبود که ما تو را پابرجا نگه داشتیم نزدیک بود که اندکی به آنان تکیه کنی)[اسراء(١٧):٧4]که با آن جز او را قصد کرده است.

[٣56٩]١5-سفیان سمط گفت:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ نازل شدن قرآن پرسیدم.

امام علیه السّلام فرمودند:همان گونه که آموختید بخوانید.

[٣5٧٠]١6-احمد بن محمد ابو نصر گفت:حضرت ابو الحسن علیه السّلام مصحفی به من داد و فرمود:در آن نگاه مکن.من آن را گشودم و آیۀ لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا را خواندم و در آن نام هفتاد مرد از قریش را با نام خودشان و پدرانشان یافتم.آن گاه امام علیه السّلام به دنبالم فرستاد که مصحف را به نزد من بفرست.

[٣5٧١]١٧-قاسم سلیمان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود:پدرم علیه السّلام فرمودند:کسی قرآن را برهم نزد جز اینکه کافر شد.

[٣5٧٢]١٨-جابر گفت از امام باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:قرآنی در دریا افتاد و چون

ص :6٠١

سمعته یقول:وقع مصحف فی البحر فوجدوه و قد ذهب ما فیه إلاّ هذه الآیه: أَلاٰ إِلَی اللّٰهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ.

[٣5٧٣]١٩-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن أبان، عن میمون القدّاح قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام:اقرأ،قلت:من أیّ شیء أقرأ؟قال:من السّوره التّاسعه،قال:فجعلت ألتمسها فقال:اقرأ من سوره یونس،قال:فقرأت لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنیٰ وَ زِیٰادَهٌ وَ لاٰ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لاٰ ذِلَّهٌ قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّی لأعجب کیف لا أشیب إذا قرأت القرآن.

[٣5٧4]٢٠-علیّ بن محمّد،عن صالح بن أبی حمّاد،عن الحجّال،عمّن ذکره،عن أحدهما علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: بِلِسٰانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ قال:یبین الألسن و لا تبینه الألسن.

[٣5٧5]٢١-أحمد بن محمّد بن أحمد،عن محمّد بن أحمد النّهدیّ،عن محمّد بن الولید،عن أبان،عن عامر بن عبد اللّه بن جذاعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من عبد یقرأ آخر الکهف إلاّ تیقّظ فی السّاعه الّتی یرید.

[٣5٧6]٢٢-أبو علیّ الأشعریّ و غیره،عن الحسن بن علیّ الکوفیّ،عن عثمان بن عیسی،عن سعید بن یسار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:سلیم مولاک ذکر أنّه لیس معه من القرآن إلاّ سوره یس،فیقوم من اللّیل فینفد ما معه من القرآن أیعید ما قرأ؟قال:نعم لا بأس.

[٣5٧٧]٢٣-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن عبد الرّحمن بن أبی هاشم،عن سالم بن سلمه قال:

ص :6٠٢

آن را یافتند.هرچه در آن بود رفته بود جز این آیه(هان که همۀ کارها به سوی خدا بازمی گردد).[شوری(4٢):5٣]

[٣5٧٣]١٩-میمون قدّاح گفت:امام باقر علیه السّلام به من فرمود:بخوان.من عرض کردم:از کجا بخوانم؟امام علیه السّلام فرمود:از سورۀ نهم.من شروع به جست وجوی آن کردم.امام علیه السّلام فرمودند:از سورۀ یونس بخوان.من این آیه را خواندم:

(برای کسانی که نیکی کردند نیکی و فزونی است و تیرگی و خواری چهرۀ آنها را نپوشاند).[یونس(١٠):٢6]حضرت فرمود:تو را بس است که رسول خدا [درود خدا بر او و خاندانش]فرمود:من در شگفتم که چگونه وقتی قرآن می خوانم پیر نمی شوم.

[٣5٧4]٢٠-مردی گفته است:از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام دربارۀ این سخن خداوند پرسیدم:«به زبان عربی آشکار».فرمودند:یعنی زبان ها را آشکار می کند و هیچ زبان دیگری آن را آشکار نمی کند.

[٣5٧5]٢١-عامر بن عبد اللّه جذاعه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:

هربنده ای آخر سورۀ کهف را بخواند در هر ساعتی بخواهد از خواب بیدار می شود.

[٣5٧6]٢٢-سعید یسار گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:غلام تو سلیم گفته که از قرآن جز سورۀ یاسین را در حفظ ندارد.آن گاه شب برمی خیزد و آنچه از قرآن به یاد دارد تا به پایان می خواند.آیا آنچه را خوانده تکرار کند؟امام علیه السّلام فرمود:بله.عیبی ندارد.

[٣5٧٧]٢٣-سالم سلمه گفت:مردی برای امام صادق علیه السّلام چند کلمه از قرآن خواند

ص :6٠٣

قرأ رجل علی أبی عبد اللّه علیه السّلام و أنا أستمع حروفا من القرآن لیس علی ما یقرأها النّاس،فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:کفّ عن هذه القراءه،اقرأ کما یقرأ النّاس حتّی یقوم القائم علیه السّلام،فإذا قام القائم علیه السّلام قرأ کتاب اللّه عزّ و جلّ علی حدّه و أخرج المصحف الّذی کتبه علیّ علیه السّلام و قال:أخرجه علیّ علیه السّلام إلی النّاس حین فرغ منه و کتبه فقال لهم:هذا کتاب اللّه عزّ و جلّ کما أنزله[اللّه]علی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و قد جمعته من اللّوحین،فقالوا:هو ذا عندنا مصحف جامع فیه القرآن لا حاجه لنا فیه،فقال:أما و اللّه ما ترونه بعد یومکم هذا أبدا،إنّما کان علیّ أن أخبرکم حین جمعته لتقرءوه.

[٣5٧٨]٢4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن صفوان،عن سعید بن عبد اللّه الأعرج قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یقرأ القرآن ثمّ ینساه ثمّ یقرأه ثمّ ینساه أ علیه فیه حرج؟فقال:لا.

[٣5٧٩]٢5-علیّ،عن أبیه،عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبی علیه السّلام:ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض إلاّ کفر.

[٣5٨٠]٢6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،جمیعا عن ابن محبوب،عن جمیل،عن سدیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سوره الملک هی المانعه تمنع من عذاب القبر و هی مکتوبه فی التّوراه سوره الملک و من قرأها فی لیلته فقد أکثر و أطاب و لم یکتب بها من الغافلین و إنّی لأرکع بها بعد عشاء الآخره و أنا جالس و إنّ والدی علیه السّلام کان یقرأها فی

ص :6٠4

و من شنیدم و چنان نبود که این مردم می خوانند.آن گاه امام صادق علیه السّلام فرمودند:

از این قرائت خودداری کن.تا قائم ما قیام کند.چنان بخوان که مردم می خوانند که چون امام قائم علیه السّلام ظهور کند کتاب خدای عزّتمند را بر جدّش می خواند.

و مصحفی را که علی علیه السّلام نوشته بود بیرون آورد و فرمود:علی علیه السّلام این را هنگامی که از آن فراغت یافت و نوشت به نزد مردم برد و به ایشان فرمود:این کتاب خداوند عزّتمند است چنان که بر محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرو فرستاده است.و من آن را از دو لوح فراهم آوردم.آنان گفتند:اکنون هم در نزد ما مصحفی است که همه قرآن در آن است و ما نیازی به قرآن تو نداریم.و حضرت فرمود:هان به خدا سوگند پس از این هرگز آن را نخواهید دید.بر من واجب بود هنگامی که آن را فراهم ساختم شما را آگاهم کنم تا آن را بخوانید.

[٣5٧٨]٢4-سعید بن عبد اللّه اعرج گفت:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ مردی که قرآن می آموزد و سپس فراموش می کند و سپس می آموزد و باز فراموش می کند پرسیدم:آیا بر او عیبی است؟امام علیه السّلام فرمودند:نه.

[٣5٧٩]٢5-قاسم سلیمان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:پدرم علیه السّلام فرمودند:هیچ کسی قرآن را برهم نزد جز این که کافر شد.

[٣5٨٠]٢6-سدیر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:سورۀ ملک بازدارنده است،از عذاب قبر بازمی دارد و در تورات نیز به نام سورۀ ملک نوشته شده است.و هرکس آن را در شب بخواند پر و نیکو کرده است و در آن شب از گروه غافلان نوشته نمی شود و من آن را پس از نماز عشاء هنگامی که[برای نماز و تیره]نشسته ام در رکوع می خوانم و پدرم آن را هرروز و شب می خواند

ص :6٠5

یومه و لیلته و من قرأها إذا دخل علیه فی قبره ناکر و نکیر من قبل رجلیه قالت رجلاه لهما:لیس لکما إلی ما قبلی سبیل،قد کان هذا العبد یقوم علیّ فیقرأ سوره الملک فی کلّ یوم و لیلته؛و إذا أتیاه من قبل جوفه قال لهما:لیس لکما إلی ما قبلی سبیل،قد کان هذا العبد أوعانی سوره الملک؛و إذا أتیاه من قبل لسانه قال لهما:لیس لکما إلی ما قبلی سبیل،قد کان هذا العبد یقرأ بی فی کلّ یوم و لیله سوره الملک.

[٣5٨١]٢٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عبد اللّه بن فرقد و المعلّی بن خنیس قالا:

کنّا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام و معنا ربیعه الرّأی فذکرنا فضل القرآن،فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إن کان ابن مسعود لا یقرأ علی قراءتنا فهو ضالّ،فقال ربیعه:

ضالّ؟فقال:نعم ضالّ،ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أمّا نحن فنقرأ علی قراءه أبیّ.

[٣5٨٢]٢٨-علیّ بن الحکم،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ القرآن الّذی جاء به جبرئیل علیه السّلام إلی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سبعه عشر ألف آیه.

تمّ کتاب فضل القرآن بمنّه و جوده و یتلوه کتاب العشره.

ص :6٠6

و هرکس آن را بخواند هنگامی که ناکر و نکیر از سوی دو پایش داخل قبر او شوند،پاهایش به آنها می گویند:از سوی ما راهی ندارید زیرا این بنده بر ما می ایستاد و هر روز و شب سورۀ ملک را می خواند و هرگاه از جانب سینه اش داخل شوند او به آنها می گوید:از جانب من راهی برای شما نیست.این بنده سورۀ ملک را در من جای داد.و هرگاه از جانب زبانش به سوی او آیند به آن دو می گوید:از سوی من راهی ندارید که این بنده به وسیلۀ من هر روز و شب سورۀ ملک را تلاوت می کرد.

[٣5٨١]٢٧-عبد اللّه فرقد و معلّی بن خنیس گفته اند:نزد امام صادق علیه السّلام بودیم و ربیعه الرای با ما بود که از فضل قرآن سخن به میان آورد و امام علیه السّلام فرمود:

اگر ابن مسعود بر قرائت ما قرآن نمی خواند گمراه است.ربیعه گفت:گمراه است؟امام علیه السّلام فرمود:بله گمراه است.سپس امام صادق علیه السّلام فرمود:ما به قرائت ابّی قرآن می خوانیم.

[٣5٨٢]٢٨-هشام سالم روایت کرده امام صادق علیه السّلام فرمودند:قرآنی که جبرئیل علیه السّلام برای محمد-درود خدا بر او و خاندانش-آورده هفده هزار آیه داشت.

ص :6٠٧

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

کتاب العشره باب ما یجب من المعاشره

[٣5٨٣]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن حدید،عن مرازم قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:علیکم بالصّلاه فی المساجد و حسن الجوار للنّاس و إقامه الشّهاده و حضور الجنائز إنّه لا بدّ لکم من النّاس،إنّ أحدا لا یستغنی عن النّاس حیاته و النّاس لا بدّ لبعضهم من بعض.

[٣5٨4]٢-محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان و أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،جمیعا عن صفوان بن یحیی،عن معاویه بن وهب قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:کیف ینبغی لنا أن نصنع فیما بیننا و بین قومنا و فیما بیننا و بین خلطائنا من النّاس،قال:فقال:تؤدّون الأمانه إلیهم و تقیمون الشّهاده لهم و علیهم و تعودون مرضاهم و تشهدون جنائزهم.

[٣5٨5]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسین بن سعید و محمّد بن خالد،جمیعا عن القاسم بن محمّد،عن حبیب الخثعمیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:علیکم بالورع و الاجتهاد و اشهدوا الجنائز و عودوا المرضی و احضروا مع قومکم مساجدکم و أحبّوا للنّاس ما تحبّون لأنفسکم،أما یستحیی الرّجل منکم أن یعرف جاره حقّه و لا یعرف حقّ جاره.

ص :6٠٨

به نام خداوند رحمتگر مهربان

کتاب معاشرت[آداب اجتماعی] باب معاشرت واجب

اشاره

[٣5٨٣]١-مرازم روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود:بر شما باد نماز در مساجد و نیک همسایگی با مردم و ادای شهادت.و حضور در تشییع جنازه ها؛ زیرا شما از مردم ناچارید و هیچ کس در زندگی اش از مردم بی نیاز نیست و وجود مردم برای یکدیگر ضروری است.

[٣5٨4]٢-معاویۀ وهب گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:چگونه سزاوار است ما در میان خود و اقواممان و کسانی که با آنان می آمیزیم رفتار کنیم؟امام علیه السّلام فرمود:امانت آنها را بپردازید،به سود و زیان شان گواهی دهید،از بیمارانشان عیادت کنید و در تشییع جنازه هایشان حاضر شوید.

[٣5٨5]٣-حبیب خثعمی گفت از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:بر شما باد به پرهیزگاری و کوشش[در دین]جنازه ها را تشییع کنید.از بیماران عیادت کنید با خویشانتان در مساجدتان حاضر شوید و هرآنچه برای خود می پسندید برای مردم نیز دوست بدارید.آیا هیچ یک از شما شرم نمی کند که به همسایه حقّش را بشناساند ولی خود حقّ همسایه اش را نشناسد؟

ص :6٠٩

[٣5٨6]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن معاویه بن وهب قال:

قلت له:کیف ینبغی لنا أن نصنع فیما بیننا و بین قومنا و بین خلطائنا من النّاس ممّن لیسوا علی أمرنا؟قال:تنظرون إلی أئمّتکم الّذین تقتدون بهم فتصنعون ما یصنعون فو اللّه إنّهم لیعودون مرضاهم و یشهدون جنائزهم و یقیمون الشّهاده لهم و علیهم و یؤدّون الأمانه إلیهم.

[٣5٨٧]5-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان،جمیعا عن صفوان بن یحیی،عن أبی أسامه زید الشّحّام قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:اقرأ علی من تری أنّه یطیعنی منهم و یأخذ بقولی السّلام و أوصیکم بتقوی اللّه عزّ و جلّ و الورع فی دینکم و الاجتهاد للّه و صدق الحدیث و أداء الأمانه و طول السّجود و حسن الجوار فبهذا جاء محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،أدّوا الأمانه إلی من ائتمنکم علیها برّا أو فاجرا فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یأمر بأداء الخیط و المخیط،صلوا عشائرکم و اشهدوا جنائزهم و عودوا مرضاهم و أدّوا حقوقهم فإنّ الرّجل منکم إذا ورع فی دینه و صدق الحدیث و أدّی الأمانه و حسن خلقه مع النّاس قیل:هذا جعفریّ،فیسرّنی ذلک و یدخل علیّ منه السّرور و قیل:هذا أدب جعفر و إذا کان علی غیر ذلک دخل علیّ بلاؤه و عاره و قیل:هذا أدب جعفر؛فو اللّه لحدّثنی أبی علیه السّلام أنّ الرّجل کان یکون فی القبیله من شیعه علیّ علیه السّلام فیکون زینها:آداهم للأمانه و أقضاهم للحقوق و أصدقهم للحدیث،إلیه وصایاهم و ودائعهم،تسأل العشیره عنه فتقول:من مثل فلان؟إنّه لآدانا للأمانه و أصدقنا للحدیث.

ص :6١٠

[٣5٨6]4-معاویۀ وهب گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:چگونه سزاوار است ما در میان خود و اقواممان و کسانی که با آنان می آمیزیم و بر مذهب ما نیستند رفتار کنیم؟امام علیه السّلام فرمود:به امامانتان که از آن پیروی می کنید نگاه کنید و هرچه آنان انجام می دهند شما نیز انجام دهید.به خدا سوگند آنان از بیمارانشان عیادت می کنند و در تشییع جنازه هایشان حاضر می شوند.به سود و زیانشان گواهی داده،امانتشان را به آنها می پردازند.

[٣5٨٧]5-ابو اسامه زید شحّام گفته است:امام صادق علیه السّلام به من فرمودند:به هر کس که می بینی از من اطاعت می کند و به گفته ام عمل می کند سلام مرا برسان و بگو:من شما را به پروای از خدا و پرهیزگاری در دینتان و کوشش برای خدا و راستگویی و ادای امانت و سجده های طولانی و نیکوهمسایگی سفارش می کنم که محمد-درود خدا بر او و بر خاندانش-این ها را آورده است.امانت را بازگردانید به هرکس که شما را امین شمرده است چه نیکوکار باشد یا بدکار؛که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-می فرمود:نخ و سوزنی را هم به صاحبش بازگردانید.با خانواده و بستگان خود پیوند داشته باشید و مردگانشان را تشییع کنید و از بیمارانشان عیادت کنید.و حقوق آنان را رعایت کنید؛هنگامی که کسی از شما در دینش پرهیزگار شد و راست گفت و امانت را بازگرداند و با مردم خوش اخلاق شد گفته می شود این جعفری است[بر مذهب شیعۀ جعفری است]و این مرا شاد می کند و از سوی شادی بر من داخل می گردد و گفته می شود این ادب جعفر علیه السّلام است و وقتی جز این باشد مصیبت و ننگ او بر من وارد می شود و گفته می شود:این ادب جعفر علیه السّلام است.به خدا سوگند پدرم علیه السّلام به من فرمود که وقتی مردی در میان قبیله از شیعیان علی علیه السّلام بود زینت آن قبیله می شد از همه بهتر امانت را بازمی گرداند و از همه بهتر حقوق را رعایت می کرد و راستگوتر بود،همه وصیّت و امانت خود را به او می سپردند.که چون دربارۀ او از قبیله می پرسیدی،می گفتند:چه کسی مانند فلانی است؟به درستی که او از همۀ ما امانتدارتر و راستگوتر است.

ص :6١١

باب حسن المعاشره

[٣5٨٨]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن حریز،عن محمّد بن مسلم قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:من خالطت فإن استطعت أن تکون یدک العلیا علیهم فافعل.

[٣5٨٩]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن محمّد بن حفص،عن أبی الرّبیع الشّامیّ قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام و البیت غاصّ بأهله فیه الخراسانیّ و الشّامیّ و من أهل الآفاق فلم أجد موضعا أقعد فیه،فجلس أبو عبد اللّه علیه السّلام و کان متّکئا ثمّ قال یا شیعه آل محمّد اعلموا أنّه لیس منّا من لم یملک نفسه عند غضبه و من لم یحسن صحبه من صحبه و مخالقه من خالقه و مرافقه من رافقه و مجاوره من جاوره و ممالحه من مالحه،یا شیعه آل محمّد اتّقوا اللّه ما استطعتم و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه.

[٣5٩٠]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ قال:

کان یوسّع المجلس و یستقرض للمحتاج و یعین الضّعیف.

[٣5٩١]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن علاء بن الفضیل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبو جعفر علیه السّلام یقول:عظّموا أصحابکم و وقّروهم و لا یتهجّم بعضکم علی بعض و لا تضارّوا و لا تحاسدوا و إیّاکم و البخل،کونوا عباد اللّه المخلصین[الصّالحین].

ص :6١٢

نیکو معاشرت بودن

[٣5٨٨]١-محمّد مسلم روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:با هرکس آمیختی اگر توانستی دستی بر بالای سر آن ها،داشته باش چنان بکن[یعنی به آنان احسان و خدمت کن].

[٣5٨٩]٢-ابو ربیع شامی گفت:به خدمت امام صادق علیه السّلام رفتم و اتاق از مردم پر بود،از خراسانی و شامی و سرزمین های دور.چنان که جایی برای نشستن نیافتم.امام صادق علیه السّلام که تکیه داده بود نشست و فرمود:ای شیعۀ خاندان محمّد بدانید کسی که در هنگام خشم خویشتن دار نباشد و کسی که با همراه خود خوش رفتار نباشد و کسی که باهم خوی خود خوش خلقی نکند و کسی که با دوست خود همراهی نکند و کسی که با همسایه خود همسایگی نکند و کسی که نان و نمک خور خویش،نان و نمک نخورد از ما نیست.ای شیعۀ خاندان محمد تا می توانید از خدا پروا کنید،و هیچ نیرو و توانایی جز به سبب خدا نیست.

[٣5٩٠]٣-مردی از امام صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن پروردگار«همانا ما تو را از نیکوکاران می بینیم»[یوسف(١٢):٣6]روایت کرده که فرمودند:او برای واردشوندگان به مجلس جا باز می کرد و به نیازمندان قرض می داد و ناتوان را کمک می کرد.

[٣5٩١]4-علاء فضیل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امام باقر علیه السّلام می فرمود:یاران خود را بزرگ شمارید و به آنان احترام کنید و به یکدیگر حمله ور نشوید و آسیب نرسانید و به هم حسد نورزید و از بخل دوری کنید تا از بنده های خالص گشتۀ[نیکوکار]خدا باشید.

ص :6١٣

[٣5٩٢]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحجّال، عن داود بن أبی یزید و ثعلبه و علیّ بن عقبه،عن بعض من رواه،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

الانقباض من النّاس مکسبه للعداوه.

باب من یجب مصادقته و مصاحبته

[٣5٩٣]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن حسین بن الحسن،عن محمّد بن سنان،عن عمّار بن موسی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:لا علیک أن تصحب ذا العقل و إن لم تحمد کرمه و لکن انتفع بعقله و احترس من سیّی أخلاقه و لا تدعنّ صحبه الکریم و إن لم تنتفع بعقله و لکن انتفع بکرمه بعقلک و افرر کلّ الفرار من اللّئیم الأحمق.

[٣5٩4]٢-عنه،عن عبد الرّحمن بن أبی نجران،عن محمّد بن الصّلت،عن أبان،عن أبی العدیس قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:یا صالح،اتّبع من یبکیک و هو لک ناصح و لا تتّبع من یضحکک و هو لک غاشّ و ستردون علی اللّه جمیعا فتعلمون.

[٣5٩5]٣-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن موسی بن یسار القطّان،عن المسعودیّ،عن أبی داود،عن ثابت بن أبی صخره،عن أبی الزّعلی قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:انظروا من تحادثون فإنّه لیس من أحد ینزل به الموت إلاّ مثّل له أصحابه إلی اللّه إن کانوا خیارا فخیارا و إن کانوا شرارا فشرارا و لیس أحد یموت إلاّ تمثّلت له عند موته.

[٣5٩6]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن بعض الحلبیّین،

ص :6١4

[٣5٩٢]5-یکی از راویان روایت کرده که امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام فرمودند:

چهره فشردن در برابر مردم موجب دشمنی است.

دربارۀ کسی که دوستی و هم نشینی با او واجب است

[٣5٩٣]١-عمّار موسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:عیبی ندارد که با انسان خردمند هم نشین گردی اگرچه کرم او را نپسندی.از عقلش بهره ببر و از اخلاق بدش دوری کن.و هم نشینی با انسان کریم را از دست نده هرچند از عقلش استفاده ای نکنی.

تو با عقل خودت از کرمش بهره ببر و تا می توانی از انسان پست بی خرد بگریز.

[٣5٩4]٢-ابو عدیس روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:ای صالح!پیرو کسی باش که تو را بگریاند و اندرز دهد و از کسی پیروی مکن که تو را می خنداند و فریبت می دهد.که به زودی همگی به درگاه خدا بازمی گردید و[حقیقت را]آنگاه می فهمید.

[٣5٩5]٣-ابو زعلی از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:بنگرید که با چه کسی هم سخن می شوید؛مرگ بر کسی فرونمی آید جز آنکه یارانش در درگاه خدا برایش مجسّم می شوند که اگر از نیکان باشند نیک است و اگر از بدان باشند بد.و کسی نمی میرد مگر آنکه هنگام مرگش من برایش مجسّم می شوم.

[٣5٩6]4-مردی از اهل جبل که نامش نیامده روایت کرده که امام صادق علیه السّلام

ص :6١5

عن عبد اللّه بن مسکان،عن رجل من أهل الجبل لم یسمّه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:علیک بالتّلاد و إیّاک و کلّ محدث لا عهد له و لا أمان و لا ذمّه و لا میثاق و کن علی حذر من أوثق النّاس عندک.

[٣5٩٧]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أحبّ إخوانی إلیّ من أهدی إلیّ عیوبی.

[٣5٩٨]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن الحسن، عن عبید اللّه الدّهقان،عن أحمد بن عائذ،عن عبید اللّه الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا تکون الصّداقه إلاّ بحدودها،فمن کانت فیه هذه الحدود أو شیء منها فانسبه إلی الصّداقه و من لم یکن فیه شیء منها فلا تنسبه إلی شیء من الصّداقه،فأوّلها أن تکون سریرته و علانیته لک واحده و الثّانی أن یری زینک زینه و شینک شینه و الثّالثه أن لا تغیّره علیک ولایه و لا مال و الرّابعه أن لا یمنعک شیئا تناله مقدرته و الخامسه و هی تجمع هذه الخصال أن لا یسلمک عند النّکبات.

باب من تکره مجالسته و مرافقته

[٣5٩٩]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عمرو بن عثمان،عن محمّد بن سالم الکندیّ،عمّن حدّثه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام إذا صعد المنبر قال:ینبغی للمسلم أن یتجنّب مواخاه ثلاثه:الماجن الفاجر و الأحمق و الکذّاب،فأمّا الماجن الفاجر فیزیّن لک فعله

ص :6١6

فرمودند:بر تو باد یاران قدیمی و از تازه به دوران رسیده که پیمان و امان و تعهد و میثاقی نمی شناسد بپرهیز و از مطمئن ترین کس در نزد خودت برحذر باش [که ممکن است روزی دشمنت شود].

[٣5٩٧]5-احمد محمّد حدیثی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:

محبوب ترین برادرانم در نزد من کسی است که عیب هایم را به من هدیه کند.

[٣5٩٨]6-عبید اللّه حلبی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:دوستی جز با حدودش ممکن نیست.پس هرکس این حدود یا برخی از آن ها را داشت او را به دوستی برگزین و هرکس چیزی از آن را نداشت او را به دوستی نگزین.

و نخستین آن حدود این است که نهان و آشکارش برای تو یکی باشد و دوم اینکه که آراستگی تو را آراستگی خود و ننگ تو را ننگ خود بداند.و سوم اینکه مقام و ثروت او را نسبت به تو دگرگون نکند و چهارم اینکه آنچه توانایی دارد نسبت به تو دریغ نکند و پنجم که همۀ این صفات را جمع می کند این است که تو را در هنگام بدبختی ها رها نکند.

دربارۀ کسی که هم نشینی و دوستی با او ناپسند است

[٣5٩٩]١-مردی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام هرگاه به بالای منبر می رفت،می فرمود:سزاوار است که مسلمان از برادری با سه گروه دوری کند:

هرزه گوی بدکار،احمق و دروغگو.هرزه گوی بدکار کردارش را برایت می آراید

ص :6١٧

و یحبّ أنّک مثله و لا یعینک علی أمر دینک و معادک و مقاربته جفاء و قسوه و مدخله و مخرجه عار علیک؛و أمّا الأحمق فإنّه لا یشیر علیک بخیر و لا یرجی لصرف السّوء عنک و لو أجهد نفسه و ربّما أراد منفعتک فضرّک،فموته خیر من حیاته و سکوته خیر من نطقه و بعده خیر من قربه؛و أمّا الکذّاب فإنّه لا یهنئک معه عیش،ینقل حدیثک،و ینقل إلیک الحدیث کلّما أفنی أحدوثه مطرها بأخری مثلها حتّی إنّه یحدّث بالصّدق فما یصدّق و یفرّق بین النّاس بالعداوه فینبت السّخائم فی الصّدور،فاتّقوا اللّه عزّ و جلّ و انظروا لأنفسکم.

[٣6٠٠]٢-و فی روایه عبد الأعلی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:الا ینبغی للمرء المسلم أن یواخی الفاجر فإنّه یزیّن له فعله و یحبّ أن یکون مثله و لا یعینه علی أمر دنیاه و لا أمر معاده و مدخله إلیه و مخرجه من عنده شین علیه.

[٣6٠١]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عثمان بن عیسی،عن محمّد بن یوسف،عن میسّر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا ینبغی للمرء المسلم أن یواخی الفاجر و لا الأحمق و لا الکذّاب.

[٣6٠٢]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن بعض أصحابه،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قال عیسی ابن مریم علیه السّلام:إنّ صاحب الشّرّ یعدی و قرین السّوء یردی فانظر من تقارن.

[٣6٠٣]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد و محمّد بن الحسین،عن محمّد بن سنان،عن عمّار بن موسی قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا عمّار،إن کنت تحبّ أن تستتبّ لک النّعمه و تکمل

ص :6١٨

و دوست دارد که تو هم مانند او باشی.او تو را در امر دینت و آخرتت یاری نمی کند.نزدیکی به او ستم و سنگدلی است.رفت وآمدش با تو برای تو ننگ است.و احمق تو را به نیکی سفارش نمی کند و برای دفع بدی از تو امیدی به او نیست هرچند خود را به زحمت اندازد.و چه بسا بخواهد سودی به تو رساند و زیانت بخشد.پس مرگ او از زندگیش بهتر است و خاموش ماندش بهتر از سخن گفتن و دوری اش بهتر از نزدیکی با او و دروغگو که زندگی با او برایت سودمند نیست هرچه گویی به دیگران بازگوید و سخن دیگران را نزد تو آورد.هرگاه افسانه ای را به پایان رساند افسانۀ دیگری مانند آن را به دنبال می آورد.تا جایی که اگر راست هم بگوید باور نمی شود.میان مردم با دشمنی پراکندگی می افکند و آن گاه در سینه ها کینه می رویاند.پس از خدا پروا کنید و مراقب خود باشید.

[٣6٠٠]٢-در روایت عبد الاعلی از حضرت صادق علیه السّلام آمده که امیر مؤمنان علی علیه السّلام فرمودند:برای انسان مسلمان سزاوار نیست که با گنه کار برادری کند زیرا او کارش را برای او می آراید و دوست دارد که او را مانند خود کند.در کار دنیا و معادش یاری نمی دهد و رفت وآمد با او ننگ است.

[٣6٠١]٣-میسّر روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:سزاوار نیست که مسلمان با بدکار و احمق و دروغگو برادری کند.

[٣6٠٢]4-یکی از اصحاب از حضرت ابو الحسن علیه السّلام روایت کرده که عیسی بن مریم علیه السّلام فرمود:دوست بد،دشمنی می کند و هم نشین بد نابود می کند.پس بنگر که به چه کسی نزدیک می گردی.

[٣6٠٣]5-عمّار موسی گفت:امام صادق علیه السّلام فرمود:ای عمّار.اگر می خواهی که نعمت برایت استوار گردد و مردانگی ات کامل شود و زندگیت شایسته گردد پس

ص :6١٩

لک المروءه و تصلح لک المعیشه فلا تشارک العبید و السّفله فی أمرک،فإنّک إن ائتمنتهم خانوک و إن حدّثوک کذبوک و إن نکبت خذلوک و إن وعدوک أخلفوک.

[٣6٠4]6-قال:و سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:حبّ الأبرار للأبرار ثواب للأبرار و حبّ الفجّار للأبرار فضیله للأبرار و بغض الفجّار للأبرار زین للأبرار و بغض الأبرار للفجّار خزی علی الفجّار.

[٣6٠5]٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه، جمیعا عن عمرو بن عثمان،عن محمّد بن عذافر،عن بعض أصحابهما،عن محمّد بن مسلم و أبی حمزه،عن أبی عبد اللّه،عن أبیه علیهم السّلام قال:

قال لی أبی علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما:یا بنیّ،انظر خمسه فلا تصاحبهم و لا تحادثهم و لا ترافقهم فی طریق؛فقلت:یا أبت من هم؟ عرّفنیهم،قال:إیّاک و مصاحبه الکذّاب فإنّه بمنزله السّراب یقرّب لک البعید و یبعّد لک القریب و إیّاک و مصاحبه الفاسق فإنّه بائعک بأکله أو أقلّ من ذلک و إیّاک و مصاحبه البخیل فإنّه یخذلک فی ماله أحوج ما تکون إلیه و إیّاک و مصاحبه الأحمق فإنّه یرید أن ینفعک فیضرّک و إیّاک و مصاحبه القاطع لرحمه فإنّی وجدته ملعونا فی کتاب اللّه عزّ و جلّ فی ثلاثه مواضع:قال اللّه عزّ و جلّ:

فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحٰامَکُمْ* أُولٰئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّٰهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمیٰ أَبْصٰارَهُمْ و قال عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مِیثٰاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولٰئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ و قال فی البقره: اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مِیثٰاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولٰئِکَ هُمُ الْخٰاسِرُونَ.

ص :6٢٠

نوکران و فرومایگان را در کارت شریک مکن؛زیرا اگر آنان را امین خود قرار دهی به تو خیانت می کنند،اگر با تو سخن بگویند دروغ می گویند،اگر گرفتار شدی تنهایت می گذارند و اگر وعده ای به تو دهند به انجام نمی رسانند.

[٣6٠4]6-همو گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:دوستی نیکان با نیکان پاداش نیکان است و دوستی بدکاران با نیکان فضیلت نیکان،و دشمنی بدکاران با نیکان زینت نیکان است و دشمنی نیکان با بدکاران رسوائی بدکاران.

[٣6٠5]٧-محمّد مسلم و ابو حمزه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که امام باقر علیه السّلام فرمودند:پدرم علی بن حسین علیه السّلام به من فرمود:فرزندم به پنج گروه بنگر و هم نشین و هم سخن و همراهشان مباش.من گفتم:پدر جان آنها چه کسانی هستند؟آنها را به من بشناسان.فرمودند:از هم نشینی با دروغ گو بپرهیز؛ زیرا چون سراب است که دور را برای تو نزدیک و نزدیک را برایت دور می نمایاند.و از هم نشینی با گنهکار بپرهیز که تو را به لقمه کم تر از لقمه ای می فروشد و از هم نشینی با بخیل بپرهیز که او مالش را در هنگامی که سخت به او نیازمندی از تو دریغ می کند و از هم نشینی احمق بپرهیز که می خواهد به تو سود برساند ولی زیان می رساند.و از هم نشینی با قطع کنندۀ رحم بپرهیز که من او را در سه جای کتاب خدا نفرین شده یافتم.خداوند عزّتمند فرمود:(آیا امید دارید که اگر حاکم شدید در زمین فساد انداخته و قطع رحم کنید).آنان کسانی هستند که خدا ایشان را لعنت کرده،کر و کورشان ساخته است و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-[محمّد(4٧):٢٢]فرمود:«و کسانی که پیمان خدا را پس از محکم شدن آن می شکنند و آنچه خداوند به پیوند با آن فرمان داده قطع می کنند و در زمین فساد می کنند دچار لعنت و بدفرجامی می شوند.»[رعد(١٣):٢5]و در بقره فرمود:

(کسانی که پیمان خدا را پس از استوار کردنش می شکنند و آنچه خدا پیوند با آن را فرمان داده،قطع می کنند و در زمین فساد می اندازند،آنان زیانکاران اند.)[بقره(٢):٢٧]

ص :6٢١

[٣6٠6]٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن موسی بن القاسم قال:

سمعت المحاربیّ یروی عن أبی عبد اللّه علیه السّلام عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ثلاثه مجالستهم تمیت القلب:الجلوس مع الأنذال و الحدیث مع النّساء و الجلوس مع الأغنیاء.

[٣6٠٧]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن بعض أصحابه،عن إبراهیم بن أبی البلاد،عمّن ذکره قال:

قال لقمان علیه السّلام لابنه:یا بنیّ،لا تقترب فتکون أبعد لک و لا تبعد فتهان،کلّ دابّه تحبّ مثلها و إنّ ابن آدم یحبّ مثله و لا تنشر بزّک إلاّ عند باغیه کما لیس بین الذّئب و الکبش خلّه کذلک لیس بین البارّ و الفاجر خلّه،من یقترب من الزّفت یعلق به بعضه کذلک من یشارک الفاجر یتعلّم من طرقه،من یحبّ المراء یشتم و من یدخل مداخل السّوء یتّهم و من یقارن قرین السّوء لا یسلم و من لا یملک لسانه یندم.

[٣6٠٨]١٠-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن أبی نجران،عن عمر بن یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

لا تصحبوا أهل البدع و لا تجالسوهم فتصیروا عند النّاس کواحد منهم،قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:المرء علی دین خلیله و قرینه.

[٣6٠٩]١١-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن الحجّال،عن علیّ بن یعقوب الهاشمیّ،عن هارون بن مسلم،عن عبید بن زراره قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إیّاک و مصادقه الأحمق فإنّک أسرّ ما تکون من ناحیته أقرب ما یکون إلی مساءتک.

ص :6٢٢

[٣6٠6]٨-محاربی از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:سه گروه هستند که هم نشینی با آنان دل را می میراند:

هم نشینی با فرومایه سخن گفتن با زنان و نشستن با توانگران.

[٣6٠٧]٩-لقمان به پسرش گفت:فرزندم!نزدیک مشو که تو را دور می رانند و دوری مکن که خوار می شوی.هر جنبنده ای همانند خود را دوست دارد و فرزند آدم نیز همانند خود را دوست دارد کالای خود را جز برای خواهانش باز مکن،همان گونه که میان گرگ و گوسفند دوستی ای نیست،میان نیکوکار و بدکار نیز دوستی ای نیست.هرکس به قیر نزدیک شود اندکی از آن به او می چسبد همچنین هرکس با بدکار همکار شود از روش های او می آموزد.هرکس جدل را دوست داشته باشد،دشنام می خورد و هرکس در جایگاه های بد رود متهم می گردد هرکس به هم نشین بد نزدیک شود سالم نمی ماند و هرکس زبان خود را نگه ندارد پشیمان می شود.

[٣6٠٨]١٠-عمر یزید روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:با اهل بدعت هم صحبت و هم نشین نگردید که نزد مردم مانند یکی از آنان خواهید شد که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-فرمودند:انسان بر دین دوست و هم نشین خود است.

[٣6٠٩]١١-عبید زراره روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:از دوستی با احمق بپرهیز که هرچه از جانب او خوشحال تر باشی او به بدی با تو نزدیک تر است.

ص :6٢٣

باب التّحبّب إلی النّاس و التّودّد إلیهم

[٣6١٠]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه، جمیعا عن ابن محبوب،عن هشام بن سالم،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ أعرابیّا من بنی تمیم أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال له:أوصنی،فکان ممّا أوصاه:

تحبّب إلی النّاس یحبّوک.

[٣6١١]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مجامله النّاس ثلث العقل.

[٣6١٢]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ثلاث یصفین ودّ المرء لأخیه المسلم:یلقاه بالبشر إذا لقیه و یوسّع له فی المجلس إذا جلس إلیه و یدعوه بأحبّ الأسماء إلیه.

[٣6١٣]4-و بهذا الإسناد قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:التّودّد إلی النّاس نصف العقل.

[٣6١4]5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن حسّان،عن موسی بن بکر،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

التّودّد إلی النّاس نصف العقل.

[٣6١5]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن حذیفه بن منصور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من کفّ یده عن النّاس فإنّما یکفّ عنهم یدا واحده و یکفّون عنه أیدیا کثیره.

ص :6٢4

دوستی و مهرورزی با مردم

[٣6١٠]١-ابو بصیر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:یکی از اعراب بنی تمیم نزد پیامبر آمد و به آن حضرت عرض کرد:به من وصیّتی کن.و یکی از وصیّت های ایشان این بود:مردم را دوست بدار تا دوستت بدارند.

[٣6١١]٢-سماعه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:رفتار دوستانه با مردم یک سوم خردمندی است.

[٣6١٢]٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-فرمودند:سه چیز است که دوستی انسان با برادر مسلمانش را خالص می سازد.همیشه با خوش رویی با او برخورد کند،هرگاه در مجلسی کنار او نشست برایش جا بازکند،و با هرنامی که دوست دارد او را صدا بزند.

[٣6١٣]4-با همان سند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:مهرورزی با مردم نیمی از خرد است.

[٣6١4]5-موسای بکر روایت کرده که حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمودند:

مهرورزی با مردم نیمی از خرد است.

[٣6١5]6-حذیفۀ منصور گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:هرکس دست از مردم بازدارد همانا یک دست از آن ها بازگرفته ولی ایشان دست های فراوان از او بازگیرند.

ص :6٢5

[٣6١6]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن بعض أصحابه، عن صالح بن عقبه،عن سلیمان بن زیاد التّمیمیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال الحسن بن علیّ علیهما السّلام:القریب من قرّبته المودّه و إن بعد نسبه و البعید من بعّدته المودّه و إن قرب نسبه،لا شیء أقرب إلی شیء من ید إلی جسد و إنّ الید تغلّ فتقطع و تقطع فتحسم.

باب إخبار الرّجل أخاه بحبّه

[٣6١٧]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن محمّد بن عمر[بن أذینه]عن أبیه،عن نصر بن قابوس قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا أحببت أحدا من إخوانک فأعلمه ذلک فإنّ إبراهیم علیه السّلام قال: رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتیٰ قٰالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قٰالَ بَلیٰ وَ لٰکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی.

[٣6١٨]٢-أحمد بن محمّد بن خالد و محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،جمیعا عن علیّ بن الحکم،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أحببت رجلا فأخبره بذلک فإنّه أثبت للمودّه بینکما.

باب التّسلیم

[٣6١٩]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:السّلام تطوّع و الرّدّ فریضه.

[٣6٢٠]٢-و بهذا الإسناد قال:من بدأ بالکلام قبل السّلام فلا تجیبوه.و قال:

ابدءوا بالسّلام قبل الکلام فمن بدأ بالکلام قبل السّلام فلا تجیبوه.

ص :6٢6

[٣6١6]٧-سلیمان بن زیاد تمیمی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که امام حسن مجتبی علیه السّلام فرمودند:خویشاوند کسی است که مهرش او را نزدیک ساخته است هرچند نسبتش دور باشد و بیگانه کسی است که مهرش او را دور کرده است هر چند نسبتش نزدیک باشد.هیچ چیزی به چیز دیگر همانند دست به بدن نزدیک نیست و این دست خیانت می ورزد و بریده می شود و داغ گذارده می شود تا خونش بند آید.

اظهار دوستی به برادر

[٣6١٧]١-نصر قابوس گفته است امام صادق علیه السّلام به من فرمودند:وقتی یکی از برادران خود را دوست داشتی او را آگاه کن.زیرا ابراهیم علیه السّلام گفت:«پروردگارا! به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می کنی؟خدا فرمود:مگر ایمان نیاورده ای؟گفت:

چرا برای این که دلم آرام شود».

[٣6١٨]٢-هشام سالم روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:وقتی کسی را دوست داشتی او را از آن آگاه کن؛زیراکه مهر را در میان شما استوار می کند.

دربارۀ سلام کردن

[٣6١٩]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:سلام کردن مستحب و جواب آن واجب است.

[٣6٢٠]٢-به همان سند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس پیش از سلام کردن شروع به سخن کرد پاسخش را ندهید.و فرمودند:پیش از سخن گفتن،به سلام آغاز کنید و هرکس پیش از سلام کردن شروع به سخن کرد پاسخش ندهید.

ص :6٢٧

[٣6٢١]٣-و بهذا الإسناد قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أولی النّاس باللّه و برسوله من بدأ بالسّلام.

[٣6٢٢]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن عبد الرّحمن بن أبی نجران،عن عاصم بن حمید،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کان سلمان رحمه اللّه یقول:أفشوا سلام اللّه فإنّ سلام اللّه لا ینال الظّالمین.

[٣6٢٣]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ثعلبه بن میمون،عن محمّد بن قیس،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ إفشاء السّلام.

[٣6٢4]6-عنه،عن ابن فضّال،عن معاویه بن وهب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ قال:[إنّ]البخیل من یبخل بالسّلام.

[٣6٢5]٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا سلّم أحدکم فلیجهر بسلامه لا یقول:سلّمت فلم یردّوا علیّ و لعلّه یکون قد سلّم و لم یسمعهم،فإذا ردّ أحدکم فلیجهر بردّه و لا یقول المسلّم:سلّمت فلم یردّوا علیّ،ثمّ قال:کان علیّ علیه السّلام یقول:لا تغضبوا و لا تغضبوا أفشوا السّلام و أطیبوا الکلام و صلّوا باللّیل و النّاس نیام تدخلوا الجنّه بسلام ثمّ تلا علیه السّلام علیهم قول اللّه عزّ و جلّ: [السَّلاٰمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ].

[٣6٢6]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

البادی بالسّلام أولی باللّه و برسوله.

[٣6٢٧]٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن علیّ بن

ص :6٢٨

[٣6٢١]٣-به همان سند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:سزاوارترین مردم به خدا و رسولش کسی است که به سلام آغاز کند.

[٣6٢٢]4-محمّد مسلم از امام باقر علیه السّلام روایت کرده سلمان،خدایش بیامرزد، می گفت:سلام خدا را آشکار کنید زیرا سلام خدا به ستم کاران نمی رسد.

[٣6٢٣]5-محمّد قیس روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند عزّتمند آشکار کردن سلام را دوست دارد.

[٣6٢4]6-معاویۀ وهب از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند عزّتمند فرموده است:بخیل کسی است که در سلام کردن بخل می ورزد.

[٣6٢5]٧-ابن قدّاح روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه یکی از شما سلام کرد سلامش را آشکار کند تا نگوید من سلام کردم و جوابم را ندادند.شاید که سلام کرده است و آنان نشنیده اند پس هنگامی که یکی از شما جواب سلام می دهد آشکارا جواب دهد.و انسان مسلمان نمی گوید:سلام کردم و جواب سلامم را ندادند.سپس فرمود:علی علیه السّلام می فرمود:خشم نکنید و کسی را به خشم درنیاورید سلام را آشکار کنید و سخن را گوارا کنید و شب هنگام که مردم در خوابند نماز بگذارید تا با سلامتی داخل بهشت گردید سپس سخن خداوند عزّتمند را خواند که فرمود:( اَلسَّلاٰمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ؛ ایمنی بخش،گواه پیروزمند).

[حشر(5٩):٢٣]

[٣6٢6]٨-عبد اللّه سنان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:آغازکنندۀ به سلام به خدا و رسولش سزاوارتر است.

[٣6٢٧]٩-حسن منذر گفت از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس بگوید:

ص :6٢٩

الحکم،عن أبان،عن الحسن بن المنذر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من قال:السّلام علیکم فهی عشر حسنات و من قال:السّلام علیکم و رحمه اللّه فهی عشرون حسنه و من قال السّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته فهی ثلاثون حسنه.

[٣6٢٨]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن منصور بن حازم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاثه تردّ علیهم ردّ الجماعه و إن کان واحدا:عند العطاس یقال:یرحمکم اللّه و إن لم یکن معه غیره و الرّجل یسلّم علی الرّجل فیقول:السّلام علیکم و الرّجل یدعو للرّجل فیقول:عافاکم اللّه و إن کان واحدا فإنّ معه غیره.

[٣6٢٩]١١-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،رفعه قال:

کان أبو عبد اللّه علیه السّلام یقول:ثلاثه لا یسلّمون:الماشی مع الجنازه و الماشی إلی الجمعه و فی بیت الحمّام.

[٣6٣٠]١٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عثمان بن عیسی، عن هارون بن خارجه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من التّواضع أن تسلّم علی من لقیت.

[٣6٣١]١٣-أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن جمیل،عن أبی عبیده الحذّاء،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

مرّ أمیر المؤمنین علیّ علیه السّلام بقوم فسلّم علیهم فقالوا:علیک السّلام و رحمه اللّه و برکاته و مغفرته و رضوانه،فقال لهم أمیر المؤمنین علیه السّلام:لا تجاوزوا بنا مثل ما قالت الملائکه لأبینا إبراهیم علیه السّلام إنّما قالوا:رحمه اللّه و برکاته علیکم أهل البیت.

ص :6٣٠

السلام علیکم ده حسنه دارد و هرکس بگوید:السلام علیکم و رحمه اللّه بیست حسنه دارد و هرکس بگوید السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته سی حسنه دارد.

[٣6٢٨]١٠-منصور حازم روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:سه گروه است که با صیغۀ جمع جواب گفته می شوند اگرچه یک نفر باشند.به کسی که عطسه کرده است می گویند:«یرحمکم اللّه»هرچند دیگری با او نباشد و به مردی که به دیگری سلام می کند و می گوید«السلام علیکم»و به کسی که برای کسی دعا می کند و می گوید«عافاکم اللّه»هرچند یک نفر باشد زیرا با او دیگری هم[داخل در دعا]هست.

[٣6٢٩]١١-محمّد حسین حدیثی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:سه گروه سلام نمی کنند:آنکه همراه جنازه می رود،آن که به نماز جمعه می رود و کسی که در حمّام است.

[٣6٣٠]١٢-هارون خارجه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:از فروتنی است که به هرکس برخوردی سلام کنی.

[٣6٣١]١٣-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علی علیه السّلام از کنار گروهی گذشت و به آنها سلام کرد،آن ها گفتند:علیک السّلام و رحمه اللّه و برکاته و مغفرته و رضوانه.امیر مؤمنان به ایشان فرمودند:درباره ما از آن چه فرشتگان دربارۀ پدرمان ابراهیم گفته اند فراتر نروید که گفتند رحمه اللّه و برکاته علیکم اهل البیت.

ص :6٣١

[٣6٣٢]١4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن علیّ بن رئاب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ من تمام التّحیّه للمقیم المصافحه و تمام التّسلیم علی المسافر المعانقه.

[٣6٣٣]١5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:یکره للرّجل أن یقول:حیّاک اللّه ثمّ یسکت حتّی یتبعها بالسّلام.

باب من یجب أن یبدأ بالسّلام

[٣6٣4]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن جرّاح المدائنیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یسلّم الصّغیر علی الکبیر و المارّ علی القاعد و القلیل علی الکثیر.

[٣6٣5]٢-علیّ بن إبراهیم،عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن عنبسه بن مصعب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

القلیل یبدءون الکثیر بالسّلام و الرّاکب یبدأ الماشی و أصحاب البغال یبدءون أصحاب الحمیر و أصحاب الخیل یبدءون أصحاب البغال.

[٣6٣6]٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن ابن بکیر،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:یسلّم الرّاکب علی الماشی و الماشی علی القاعد و إذا لقیت جماعه جماعه سلّم الأقلّ علی الأکثر و إذا لقی واحد جماعه سلّم الواحد علی الجماعه.

ص :6٣٢

[٣6٣٢]١4-علی رئاب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:به درستی که کامل نمودن تحیّت بر غیرمسافر دست دادن،و بر مسافر در آغوش گرفتن است.

[٣6٣٣]١5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:برای مرد بد است که بگوید حیّاک اللّه:خدا تو را زنده بدارد سپس خاموش شود تا سلام را به دنبالش بگوید.

دربارۀ کسی که واجب است آغاز به سلام کند

[٣6٣4]١-جرّاح مداینی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:کوچک به بزرگ رهگذر به نشسته گروه اندک به گروه بسیار سلام کنند.

[٣6٣5]٢-ابن مصعب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:گروه اندک به گروه بیشتر آغاز سلام می کنند و سواره به پیاده و استرسواران به الاغ سواران و اسب سواران به استرسواران.

[٣6٣6]٣-یکی از اصحاب گفته است:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

سواره بر پیاده و رهگذر به نشسته سلام کند و هرگاه گروهی به گروهی برخوردند گروه کمتر به گروه بیشتر سلام کند و هرگاه یک نفر به جمعی برخورد آن یک نفر به جمع سلام کند.

ص :6٣٣

[٣6٣٧]4-سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یسلّم الرّاکب علی الماشی و القائم علی القاعد.

[٣6٣٨]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن عمر بن عبد العزیز، عن جمیل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا کان قوم فی مجلس ثمّ سبق قوم فدخلوا فعلی الدّاخل أخیرا إذا دخل أن یسلّم علیهم.

باب إذا سلّم واحد من الجماعه أجزأهم و إذا ردّ واحد من الجماعه أجزأ عنهم

[٣6٣٩]١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن ابن بکیر،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا مرّت الجماعه بقوم أجزأهم أن یسلّم واحد منهم و إذا سلّم علی القوم و هم جماعه أجزأهم أن یردّ واحد منهم.

[٣64٠]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

إذا سلّم الرّجل من الجماعه أجزأ عنهم.

[٣64١]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن یحیی،عن غیاث بن إبراهیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا سلّم من القوم واحد أجزأ عنهم و إذا ردّ واحد أجزأ عنهم.

ص :6٣4

[٣6٣٧]4-ابن قدّاح روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:سواره بر پیاده و ایستاده بر نشسته سلام کند.

[٣6٣٨]5-جمیل روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگامی که مردمی در مجلسی باشند و گروه دیگری وارد شوند،آن ها که تازه وارد شده اند به آنان سلام کنند.

دربارۀ اینکه وقتی یک نفر از گروه سلام می کند،کفایت می کند و وقتی یک نفر از جمع نیز جواب سلام داد،همان کفایت می کند

[٣6٣٩]١-یکی از اصحاب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگامی که گروهی به گروهی دیگر بگذرند کافی است که یکی از آنان سلام کند و هنگامی که به آن گروه سلام کردند کافی است که یکی از آنها جواب سلام بدهد.

[٣64٠]٢-عبد الرّحمان حجّاج روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه کسی از میان جمعی سلام کند از همۀ آنها کفایت می کند.

[٣64١]٣-غیاث ابراهیم روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه از گروهی یک نفر سلام دهد از همۀ آنها کفایت می کند و هرگاه یکی جواب گوید به جای همه آنها کافی است.

ص :6٣5

باب التّسلیم علی النّساء

[٣64٢]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن ربعیّ بن عبد اللّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یسلّم علی النّساء و یرددن علیه السّلام و کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یسلّم علی النّساء و کان یکره أن یسلّم علی الشّابّه منهنّ و یقول:

أتخوّف أن یعجبنی صوتها فیدخل علیّ أکثر ممّا أطلب من الأجر.

باب التّسلیم علی أهل الملل

[٣64٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن ابن أذینه،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

دخل یهودیّ علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و عائشه عنده فقال:السّام علیکم،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:علیکم،ثمّ دخل آخر فقال مثل ذلک فردّ علیه کما ردّ علی صاحبه،ثمّ دخل آخر فقال مثل ذلک فردّ رسول اللّه کما ردّ علی صاحبیه، فغضبت عائشه فقالت:علیکم السّام و الغضب و اللّعنه یا معشر الیهود یا إخوه القرده و الخنازیر،فقال لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا عائشه،إنّ الفحش لو کان ممثّلا لکان مثال سوء،إنّ الرّفق لم یوضع علی شیء قطّ إلاّ زانه و لم یرفع عنه قطّ إلاّ شانه،قالت:یا رسول اللّه،أما سمعت إلی قولهم:السّام علیکم؟فقال:بلی،أما سمعت ما رددت علیهم؟قلت:علیکم،فإذا سلّم علیکم مسلم فقولوا:سلام علیکم و إذا سلّم علیکم کافر فقولوا:علیک.

[٣644]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن یحیی،عن غیاث بن إبراهیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :6٣6

سلام کردن به زن ها

[٣64٢]١-ربعی عبد اللّه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:رسول خدا -درود خدا بر او و خاندانش-به زنان سلام می کرد و آنها پاسخ می گفتند و امیر مؤمنان علیه السّلام به زنان سلام می کرد و دوست نداشت که بر زن جوان سلام کند و می فرمود:می ترسم از صدایش خوشم بیاید و بیش از آن اجری که برای سلام می جویم زیان کنم.

دربارۀ سلام بر اهل سایر ادیان

[٣64٣]١-زراره روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:مردی یهودی به خدمت رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-رسید.و در حالی که عایشه نیز در نزد خدمت بود.گفت:السّام علیکم.پیامبر در پاسخش فرمود:علیکم.

سپس دیگری وارد شد و چنین گفت و پیامبر مانند آن جواب باز فرمود.و سپس دیگری آمد و همان را گفت و رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش- هم چنان پاسخ داد که به دوستانش فرموده بود.عایشه برآشفته،گفت:سام و خشم و لعنت بر شما ای گروه یهود.ای برادران میمون و خوک.پس رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-به او فرمود:ای عایشه دشنام اگر مجسم می شد بسیار بدمنظر می شد.که ملایمت هرگز بر چیزی نهاده نشد جز آنکه آن را آراست و هرگز از چیزی برداشته نشد جز آنکه آن را زشت ساخت.عایشه عرض کرد:ای رسول خدا.مگر سخنشان را نشنیدید که گفتند:السام علیکم فرمود:چرا مگر نشنیدی که من پاسخشان دادم و گفتم:(علیکم)پس هرگاه مسلمانی به شما سلام کرد در پاسخش بگویید(سلام علیکم)و وقتی کافری سلام کرد در پاسخش بگویید:علیک.

[٣644]٢-غیاث ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام

ص :6٣٧

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:لا تبدءوا أهل الکتاب بالتّسلیم و إذا سلّموا علیکم فقولوا:و علیکم.

[٣645]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الیهودیّ و النّصرانیّ و المشرک إذا سلّموا علی الرّجل و هو جالس کیف ینبغی أن یردّ علیهم؟فقال:یقول:علیکم.

[٣646]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن برید بن معاویه،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا سلّم علیک الیهودیّ و النّصرانیّ و المشرک فقل:علیک.

[٣64٧]5-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن سالم،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أقبل أبو جهل بن هشام و معه قوم من قریش فدخلوا علی أبی طالب فقالوا:

إنّ ابن أخیک قد آذانا و آذی آلهتنا فادعه و مره فلیکفّ عن آلهتنا و نکفّ عن إلهه.قال:فبعث أبو طالب إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فدعاه،فلمّا دخل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لم یر فی البیت إلاّ مشرکا فقال:السّلام علی من اتّبع الهدی ثمّ جلس فخبّره أبو طالب بما جاءوا له،فقال:أو هل لهم فی کلمه خیر لهم من هذا یسودون بها العرب و یطئون أعناقهم؟فقال أبو جهل:نعم و ما هذه الکلمه؟فقال:تقولون:

لا إله إلاّ اللّه،قال:فوضعوا أصابعهم فی آذانهم و خرجوا هرّابا و هم یقولون:

مٰا سَمِعْنٰا بِهٰذٰا فِی الْمِلَّهِ الْآخِرَهِ إِنْ هٰذٰا إِلاَّ اخْتِلاٰقٌ، فأنزل اللّه تعالی فی قولهم: ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ إلی قوله إِلاَّ اخْتِلاٰقٌ.

ص :6٣٨

فرمودند:به اهل کتاب آغاز سلام نکنید و هنگامی که به شما سلام کردند در پاسخ بگوئید:و علیکم.

[٣645]٣-سماعه گفت:از امام صادق علیه السّلام پرسیدم:وقتی یهودی و نصرانی و مشرک بر مسلمانی که نشسته است سلام کنند چگونه شایسته است که جواب آن ها را بدهد؟فرمودند:بگوید و علیکم.

[٣646]4-محمّد مسلم روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هنگامی که یهود و نصرانی و مشرک بر تو سلام کردند در جوابشان بگو:علیک.

[٣64٧]5-جابر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:ابو حبل هشام همراه گروهی از قریش به نزد ابو طالب رفته،گفتند:برادرزادۀ تو ما و معبودهای ما را آزار می دهد،او را بخواه و به او فرمان بده که او از معبودهای ما دست بردارد و ما نیز از معبود او دست بازداریم.حضرت فرمودند:ابو طالب به دنبال رسول خدا -درود خدا بر او و خاندانش-فرستاد و او را خواند،و چون پیامبر گرامی وارد شد در خانه جز مشرکان کسی را ندید.پس گفت:سلام بر هرکس که از هدایت پیروی کند.سپس نشست آن گاه ابو طالب گفت که آنان برای چه به نزدش آمده اند.آن حضرت فرمود:آیا به آنان،کلمه ای بهتر از آن نگویم که به وسیلۀ آن بر همۀ عرب آقایی کنند و همه را زیر فرمان خود گیرند.ابو جهل گفت:آری آن کلمه چیست؟پیامبر فرمود:بگوئید:هیچ معبودی جز خدا نیست.حضرت فرمودند:آنان انگشتانشان را در گوش هایشان کردند و گریزان بیرون رفتند.در حالی که می گفتند:ما چنین چیزی را در آیین پایانی نشنیده ایم.این چیزی جز دروغ پردازی نیست.آن گاه خداوند والا دربارۀ گفتار آنان این آیات را نازل کرد:

« ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ تا آن جا که فرمود:الا اختلاق».[ص(٣٨):٧]

ص :6٣٩

[٣64٨]6-محمّد بن یحیی،عن عبد اللّه بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن أبان بن عثمان،عن زراره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تقول فی الرّدّ علی الیهودیّ و النّصرانیّ:سلام.

[٣64٩]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

قلت لأبی الحسن موسی علیه السّلام:أرأیت إن احتجت إلی متطبّب و هو نصرانیّ أسلّم علیه و أدعو له؟قال:نعم إنّه لا ینفعه دعاؤک.

[٣65٠]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

قلت لأبی الحسن موسی علیه السّلام:أرأیت إن احتجت إلی الطّبیب و هو نصرانیّ [أن]أسلّم علیه و أدعو له؟قال:نعم إنّه لا ینفعه دعاؤک.

[٣65١]٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن محمّد بن عرفه،عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

قیل لأبی عبد اللّه علیه السّلام:کیف أدعو للیهودیّ و النّصرانیّ؟قال:تقول له:بارک اللّه لک فی الدّنیا.

[٣65٢]١٠-حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد،عن وهیب بن حفص،عن أبی بصیر،عن أحدهما علیهما السّلام فی مصافحه المسلم الیهودیّ و النّصرانیّ؟قال:

من وراء الثّوب فإن صافحک بیده فاغسل یدک.

[٣65٣]١١-أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسن بن علیّ الکوفیّ،عن عبّاس بن عامر،عن علیّ بن معمر،عن خالد القلانسیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:ألقی الذّمّیّ فیصافحنی،قال:امسحها بالتّراب

ص :64٠

[٣64٨]6-زراره روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:در جواب سلام یهود و مسیحی بگو:سلام.

[٣64٩]٧-عبد الرحمن حجّاج گفت:به امام کاظم علیه السّلام عرض کردم:بفرمایید اگر من به یک پزشک نصرانی نیازمند شدم آیا به او سلام کنم و برایش دعا بکنم.

امام علیه السّلام فرمودند:بله؛زیرا او از دعای تو سودی نمی برد.

[٣65٠]٨-معنای آن کاملا مانند حدیث هفت است با برخی راویان متفاوت.

[٣65١]٩-محمّد عرفه روایت کرده که امام رضا علیه السّلام فرمودند:به امام صادق علیه السّلام گفتند:برای یهودی و نصرانی چگونه دعا کنیم؟امام علیه السّلام فرمودند:به او بگویید:

خدا به دنیای تو برکت دهد.

[٣65٣]١٠-ابو بصیر از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام دربارۀ دست دادن مسلمان با یهودی و نصرانی روایت کرده که فرمودند:از پشت لباس دست بدهید و اگر با تو بدون حایل شدن لباس دست داد دستت را بشوی.

[٣65٣]١١-خالد قلانسی گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:به ذمّی(یهود و مسیحی و...)برمی خورم و او با من دست می دهد.امام علیه السّلام فرمودند:آن را به خاک

ص :64١

و بالحائط،قلت:فالنّاصب؟قال:اغسلها.

[٣654]١٢-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن العلاء بن رزین،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام فی رجل صافح رجلا مجوسیّا،قال:

یغسل یده و لا یتوضّأ.

باب مکاتبه أهل الذّمّه

[٣655]١-أحمد بن محمّد الکوفیّ،عن علیّ بن الحسن بن علیّ،عن علیّ بن أسباط،عن عمّه یعقوب بن سالم،عن أبی بصیر قال:

سئل أبو عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یکون له الحاجه إلی المجوسیّ أو إلی الیهودیّ أو إلی النّصرانیّ أو أن یکون عاملا أو دهقانا من عظماء أهل أرضه فیکتب إلیه الرّجل فی الحاجه العظیمه أیبدأ بالعلج و یسلّم علیه فی کتابه و إنّما یصنع ذلک لکی تقضی حاجته؟قال:أمّا أن تبدأ به فلا و لکن تسلّم علیه فی کتابک فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قد کان یکتب إلی کسری و قیصر.

[٣656]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن إسماعیل بن مرّار،عن یونس،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یکتب إلی رجل من عظماء عمّال المجوس فیبدأ باسمه قبل اسمه؟فقال:

لا بأس إذا فعل لاختیار المنفعه

باب الإغضاء

[٣65٧]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عبد اللّه بن محمّد الحجّال،عن ثعلبه بن میمون،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :64٢

یا دیوار بکش.من گفتم:و اگر ناصبی(دشمن اهل بیت)باشد؟فرمودند:دستت را بشوی.

[٣654]١٢-محمّد مسلم روایت کرده که امام باقر علیه السّلام دربارۀ مردی که با یک مجوسی دست داده بود فرمودند:دستش را بشوید ولی وضو نگیرد.

نامه نویسی به اهل ذمّه

[٣655]١-ابو بصیر گفت:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ مردی پرسش شد که به مجوسی یا یهودی یا نصرانی نیازی دارد که کارمند یا دهداری از بزرگان سرزمینش هستند و این مرد برای نیاز مهمّی به او نامه می نویسد.آیا با کافر آغاز سلام کند و در آغاز نامه به او سلام کند با توجه به این که این کار را برای برآورده شدن خواسته اش انجام می دهد.امام علیه السّلام فرمودند:این که با او آغاز سلام کنی، نکن ولی در نامه ات بر او سلام کن؛زیرا رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-هم گاهی به کسری و قیصر نامه می نوشت.

[٣656]٢-عبد اللّه سنان از امام باقر علیه السّلام دربارۀ مردی که به یکی از بزرگان کارمند مجوس نامه می نویسد و نام او را پیش از نام خود می نویسد پرسید:امام علیه السّلام در پاسخ فرمودند:اگر برای سود خود این کار را انجام دهد اشکالی ندارد.

دربارۀ چشم پوشی

[٣65٧]١-ثعلبۀ میمون از مردی روایت کرده که گروهی نزد امام صادق علیه السّلام بودند

ص :64٣

کان عنده قوم یحدّثهم إذ ذکر رجل منهم رجلا فوقع فیه و شکاه،فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام:و أنّی لک بأخیک کلّه«و أیّ الرّجال المهذّب».

[٣65٨]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم و محمّد بن سنان،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لا تفتّش النّاس فتبقی بلا صدیق.

باب نادر

[٣65٩]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن العلاء بن الفضیل و حمّاد بن عثمان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:انظر قلبک فإذا أنکر صاحبک فإنّ أحدکما قد أحدث.

[٣66٠]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن الحسن بن یوسف،عن زکریّا بن محمّد،عن صالح بن الحکم قال:

سمعت رجلا یسأل أبا عبد اللّه علیه السّلام فقال:الرّجل یقول:أودّک،فکیف أعلم أنّه یودّنی؟فقال:امتحن قلبک فإن کنت تودّه فإنّه یودّک.

[٣66١]٣-أبو بکر الحبّال،عن محمّد بن عیسی القطّان المدائنیّ قال:

سمعت أبی یقول:حدّثنا مسعده بن الیسع قال:قلت لأبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام:إنّی و اللّه لأحبّک،فأطرق ثمّ رفع رأسه فقال:صدقت یا أبا بشر، سل قلبک عمّا لک فی قلبی من حبّک،فقد أعلمنی قلبی عمّا لی فی قلبک.

[٣66٢]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن الحسن بن الجهم قال:

ص :644

و امام علیه السّلام برایشان حدیث می فرمود:که ناگاه یکی از آنان از کسی یاد کرد و از او شکایت کرد.امام صادق علیه السّلام به او فرمودند:از کجا می خواهی برادری کامل و تمام عیار به دست آوری و مردان تربیت شده کجا هستند؟

[٣65٨]٢-ابو بصیر روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:مردم را نکاوید که بی دوست می مانید.

باب نادر

[٣65٩]١-حمّاد عثمان گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:به دلت بنگر.

اگر از دوستت بیزار بود یکی از شما کار زشتی کرده است.

[٣66٠]٢-صالح حکم گفت:شنیدم مردی از امام صادق علیه السّلام می پرسید:مردی به من می گوید دوستت دارم.چگونه بفهمم که مرا دوست دارد؟حضرت در پاسخ فرمودند:دلت را بیازمای.اگر تو او را دوست داری او هم تو را دوست دارد.

[٣66١]٣-مسعدۀ الیسع گفت:به امام صادق جعفر محمّد علیهما السّلام عرض کردم:به خدا سوگند من دوستت دارم.امام علیه السّلام سرش را پایین انداخت و سپس سر بلند کرده، فرمود:ای ابا بشر راست گفتی.از دلت بپرس دربارۀ محبّتی که در دل من به تو هست که دل من از محبّتی که نسبت به تو دارم،آگاهم کرد.

[٣66٢]4-حسن جهم گفت:به حضرت ابو الحسن علیه السّلام عرض کردم:مرا در دعا

ص :645

قلت لأبی الحسن علیه السّلام:لا تنسنی من الدّعاء،قال:أو تعلم أنّی أنساک؟قال:

فتفکّرت فی نفسی و قلت:هو یدعو لشیعته و أنا من شیعته،قلت:لا،لا تنسانی،قال:و کیف علمت ذلک؟قلت:إنّی من شیعتک و إنّک لتدعو لهم، فقال:هل علمت بشیء غیر هذا؟قال:قلت:لا،قال:إذا أردت أن تعلم ما لک عندی فانظر[إلی]ما لی عندک.

[٣66٣]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن جرّاح المدائنیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

انظر قلبک فإن أنکر صاحبک فاعلم أنّ أحدکما قد أحدث.

باب العطاس و التّسمیت

[٣664]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن جرّاح المدائنیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:للمسلم علی أخیه من الحقّ أن یسلّم علیه إذا لقیه و یعوده إذا مرض و ینصح له إذا غاب و یسمّته إذا عطس یقول:«الحمد للّه ربّ العالمین لا شریک له»و یقول له:«یرحمک اللّه»فیجیبه فیقول له:«یهدیکم اللّه و یصلح بالکم»و یجیبه إذا دعاه و یتبعه إذا مات.

[٣665]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا عطس الرّجل فسمّتوه و لو کان من وراء جزیره و فی روایه أخری:و لو من وراء البحر.

[٣666]٣-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ،عن مثنّی،عن إسحاق بن یزید و معمّر بن أبی زیاد و ابن رئاب قالوا:

ص :646

فراموش نکن.امام علیه السّلام فرمودند:تو می پنداری که من تو را فراموش می کنم؟ او گفته است:من فکر کردم و با خودم گفتم:او برای شیعیانش دعا می کند و من هم از شیعیان او هستم.پس عرض کردم:نه،مرا فراموش نمی کنید.امام علیه السّلام فرمودند:چگونه فهمیدی؟عرض کردم:من از شیعیان شما هستم و شما برای آنها دعا می کنی.امام علیه السّلام فرمودند:جز این چیز دیگری هم دانستی؟من عرض کردم:نه.امام علیه السّلام فرمودند:هرگاه خواستی بدانی نزد من چگونه ای بنگر که من در نزد تو چگونه ام؟

[٣66٣]5-جرّاح مداینی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:به دلت بنگر اگر از دوستت بیزار بود یکی از شما دو نفر کاری زشت کرده است.

عطسه و جواب آن

[٣664]١-جرّاح مداینی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هر مسلمانی بر مسلمان دیگر حق دارد که وقتی او را دیدار می کند به او سلام کند و چون بیمار شد عیادتش کند و هنگامی که غایب بود خیرخواهش باشد و چون عطسه کند بگوید:الحمد للّه ربّ العالمین،لا شریک له.و در جواب بگوید:یرحمک اللّه و او در جواب بگوید:یهدیکم اللّه و یصلح بالکم و چون او را دعوت کرد بپذیرد و هنگامی که مرد او را تشییع کند.

[٣665]٢-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرگاه شخصی عطسه کرد پاسخ عطسۀ او را بگویید هرچند از پشت جزیره ای باشد.و در روایت دیگر است:هرچند از پشت دریا باشد.

[٣666]٣-اسحاق یزید و معمّر ابو زیاد و ابن رئاب گفته اند:در خدمت امام

ص :64٧

کنّا جلوسا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ عطس رجل فما ردّ علیه أحد من القوم شیئا حتّی ابتدأ هو فقال:سبحان اللّه ألا سمّتّم؟إنّ من حقّ المسلم علی المسلم أن یعوده إذا اشتکی و أن یجیبه إذا دعاه و أن یشهده إذا مات و أن یسمّته إذا عطس.

[٣66٧]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن صفوان بن یحیی قال:

کنت عند الرّضا علیه السّلام فعطس،فقلت له:صلّی اللّه علیک،ثمّ عطس،فقلت:

صلّی اللّه علیک،ثمّ عطس فقلت:صلّی اللّه علیک و قلت له:جعلت فداک إذا عطس مثلک نقول له کما یقول بعضنا لبعض:یرحمک اللّه؟أو کما نقول؟قال:

نعم ألیس تقول:صلّی اللّه علی محمّد و آل محمّد؟قلت:بلی،قال:ارحم محمّدا و آل محمّد؟قال:بلی و قد صلّی اللّه علیه و رحمه و إنّما صلواتنا علیه رحمه لنا و قربه.

[٣66٨]5-عنه،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول:التّثاؤب من الشّیطان و العطسه من اللّه عزّ و جلّ.

[٣66٩]6-علیّ بن محمّد،عن صالح بن أبی حمّاد قال:

سألت العالم علیه السّلام عن العطسه و ما العلّه فی الحمد للّه علیها؟فقال:إنّ للّه نعما علی عبده فی صحّه بدنه و سلامه جوارحه و إنّ العبد ینسی ذکر اللّه عزّ و جلّ علی ذلک و إذا نسی أمر اللّه الرّیح فتجاوز فی بدنه ثمّ یخرجها من أنفه فیحمد اللّه علی ذلک فیکون حمده عند ذلک شکرا لما نسی.

[٣6٧٠]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن فضّال، عن جعفر بن یونس،عن داود بن الحصین قال:

ص :64٨

صادق علیه السّلام نشسته بودیم که مردی عطسه کرد و هیچ کس پاسخی به او نداد تا آن حضرت آغاز به سخن کرد و فرمود:سبحان اللّه،چرا پاسخ عطسۀ او را نگفتید.

همانا از حق مسلمان است که در وقتی بیمار شد به عیادتش بروند و هنگامی که او را دعوت کرد بپذیرد و چون مرد بر جنازۀ او حاضر شوند و چون عطسه کرد پاسخ عطسه اش را بدهند.

[٣66٧]4-صفوان یحیی گفت:در خدمت امام رضا علیه السّلام بودم که عطسه کردند.

به ایشان گفتم:صلّی اللّه علیک.سپس باز عطسه کردند.پس من عرض کردم:

صلی اللّه علیک.آن گاه بار دیگر عطسه کردند و من باز عرض کردم:صلی اللّه علیک و سپس عرض کردم:جانم فدایت وقتی مانند شمایی عطسه کرد همان را بگوییم که ما به یکدیگر می گوئیم:یرحمک اللّه یا آن گونه که من گفتم بگوییم.

امام علیه السّلام فرمودند:بله.مگر نمی گویی:صلی اللّه علی محمّد و آل محمد؟عرض کردم:چرا.فرمودند:یعنی بر محمّد و خاندان او رحم کن.آری.به درستی که خداوند بر محمّد و خاندانش درود فرستاد و به آنان رحم کرد و صلوات ما بر آن حضرت رحمت و قربت برای ما است.

[٣66٨]5-احمد بن محمّد ابو نصر گفت:از امام رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید:

خمیازه از شیطان است و عطسه از خداوند عزّتمند.

[٣66٩]6-صالح ابو حمّاد گفت:از آن دانشمند دربارۀ عطسه و علّت ذکر حمد برای آن پرسش کردم.فرمودند:خداوند برای بنده اش نعمت هایی در تندرستی و سلامت اندام او دارد و بنده یاد خداوند عزّتمند را بر این نعمت ها فراموش می کند و چون فراموش کرد خدا به باد فرمان می دهد که در تنش بگذرد و از بینی اش خارج شود تا برای آن خدا را سپاس بگوید و این سپاس او در این هنگام سپاس برای چیزی است که فراموش کرده است.

[٣6٧٠]٧-داود حصین گفت:ما گروهی در نزد امام صادق علیه السّلام بودیم و من چهارده

ص :64٩

کنّا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فأحصیت فی البیت أربعه عشر رجلا،فعطس أبو عبد اللّه علیه السّلام فما تکلّم أحد من القوم،فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ألا تسمّتون؟ألا تسمّتون من حقّ المؤمن علی المؤمن إذا مرض أن یعوده و إذا مات أن یشهد جنازته و إذا عطس أن یسمّته أو قال:یشمّته و إذا دعاه أن یجیبه.

[٣6٧١]٨-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن سالم،عن أحمد بن النّضر،عن عمرو بن شمر،عن جابر قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:نعم الشّیء العطسه تنفع فی الجسد و تذکّر باللّه عزّ و جلّ، قلت:إنّ عندنا قوما یقولون:لیس لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی العطسه نصیب،فقال:

إن کانوا کاذبین فلا نالهم شفاعه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٣6٧٢]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن بعض أصحابه قال:

عطس رجل عند أبی جعفر علیه السّلام فقال:الحمد للّه،فلم یسمّته أبو جعفر علیه السّلام و قال:نقصنا حقّنا،ثمّ قال:إذا عطس أحدکم فلیقل:الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمّد و أهل بیته.قال:فقال الرّجل فسمّته أبو جعفر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٣6٧٣]١٠-علیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إسماعیل البصریّ،عن الفضیل بن یسار قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام:إنّ النّاس یکرهون الصّلاه علی محمّد و آله فی ثلاثه مواطن:عند العطسه و عند الذّبیحه و عند الجماع،فقال:أبو جعفر علیه السّلام:ما لهم ویلهم نافقوا لعنهم اللّه.

[٣6٧4]١١-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن سعد بن أبی خلف قال:

کان أبو جعفر علیه السّلام إذا عطس فقیل له:یرحمک اللّه،قال:یغفر اللّه لکم و یرحمکم و إذا عطس عنده إنسان قال:یرحمک اللّه عزّ و جلّ.

ص :65٠

نفر را در اتاق شمردم.آن گاه امام صادق علیه السّلام عطسه کرد و کسی از حاضران سخنی گفت.پس امام صادق علیه السّلام فرمودند:آیا پاسخ عطسه را نمی گویید؟آیا پاسخ عطسه را نمی گویید؟از حق مؤمن بر مؤمن است که هرگاه بیمار شد او را عیادت کند و هرگاه مرد بر سر جنازه اش حاضر شود و هرگاه عطسه کرد پاسخ عطسه اش را بگوید و هرگاه از او دعوت کرد اجابت کند.

[٣6٧١]٨-جابر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:عطسه چیز خوبی است که برای بدن سودمند است و خداوند عزّتمند را به یاد می آورد.راوی گفته که من عرض کردم:گروهی از مردم در میان ما هستند که می گویند رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-بهره ای از عطسه نداشت.امام علیه السّلام فرمودند:اگر دروغ می گویند شفاعت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-به آنها نرسد.

[٣6٧٢]٩-یکی از اصحاب گفت:مردی نزد امام باقر علیه السّلام عطسه کرد و گفت:

الحمّد للّه و امام باقر علیه السّلام به او پاسخ نداد و فرمود:حقّ ما را کاست.سپس فرمودند:هنگامی که یکی از شما عطسه کرد باید بگوید:الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمّد و اهل بیته.راوی گفت:آن مرد این ذکر را گفت و امام باقر علیه السّلام به او پاسخ فرمود.

[٣6٧٣]١٠-فضیل یسار گفت:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:مردم صلوات بر محمد و خاندان او را در سه جا ناپسند می دانند:هنگام عطسه و هنگام ذبح گوسفند و هنگام نزدیکی.امام علیه السّلام فرمودند:چرا؟وای بر آنها که نفاق ورزیدند.

خدا لعنتشان کند.

[٣6٧4]١١-سعد ابو خلف گفت:هنگامی که امام باقر علیه السّلام عطسه می کرد و به ایشان می گفتند:یرحمک اللّه می فرمود:یغفر اللّه لکم و یرحمکم و هرگاه کسی نزد ایشان عطسه می کرد می فرمود:یرحمک اللّه عزّ و جلّ.

ص :65١

[٣6٧5]١٢-عنه،عن أبیه،عن النّوفلیّ أو غیره،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

عطس غلام لم یبلغ الحلم عند النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:الحمد للّه،فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بارک اللّه فیک.

[٣6٧6]١٣-محمّد بن یحیی،عن عبد اللّه بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن أبان بن عثمان،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا عطس الرّجل فلیقل:الحمد للّه[ربّ العالمین]لا شریک له،و إذا سمّت الرّجل فلیقل:یرحمک اللّه و إذا رد[دت]فلیقل:یغفر اللّه لک و لنا،فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سئل عن آیه أو شیء فیه ذکر اللّه فقال:کلّما ذکر اللّه فیه فهو حسن.

[٣6٧٧]١4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن الحسین بن نعیم،عن مسمع بن عبد الملک قال:

عطس أبو عبد اللّه علیه السّلام فقال:الحمد للّه ربّ العالمین،ثمّ جعل إصبعه علی أنفه فقال:رغم أنفی للّه رغما داخرا.

[٣6٧٨]١5-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن سالم،عن أحمد بن النّضر،عن محمّد بن مروان،رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:من قال إذا عطس:الحمد للّه ربّ العالمین علی کلّ حال،لم یجد وجع الأذنین و الأضراس.

[٣6٧٩]١6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد أو غیره،عن ابن فضّال، عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی وجع الأضراس و وجع الآذان:إذا سمعتم من یعطس فابدءوه بالحمد.

ص :65٢

[٣6٧5]١٢-سکونی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:پسری نابالغ نزد رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-عطسه کرد و گفت:الحمد للّه.پیامبر گرامی به او فرمود:خداوند به تو برکت دهد.

[٣6٧6]١٣-محمّد مسلم روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرگاه عطسه کرد باید بگوید:الحمد للّه[رب العالمین] لا شریک له و هرگاه پاسخ عطسه داد باید بگوید:یرحمک اللّه و هرگاه بخواهد پاسخ گوید باید بگوید:یغفر اللّه لک و لنا زیرا از رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-از آیه یا چیزی که در آن یاد خدا باشد پرسیدند و ایشان فرمود:هر جمله ای که یاد خدا در آن باشد خوب است.

[٣6٧٧]١4-مسمع عبد الملک گفت:امام صادق علیه السّلام عطسه کرد و فرمود:الحمد للّه ربّ العالمین و سپس انگشتش را روی بینی خود نهاد و فرمود:بینی ام برای خدا به زبونی بر خاک است.

[٣6٧٨]١5-محمّد مروان در حدیثی بی سند روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:هرکس وقتی عطسه کرد بگوید:الحمد للّه ربّ العالمین علی کلّ حال به گوش درد و دندان درد دچار نمی شود.

[٣6٧٩]١6-یکی از اصحاب از امام صادق علیه السّلام درباره دندان درد و گوش درد روایت کرده که فرمودند:هرگاه شنیدند کسی عطسه می کند با گفتن حمد،با او آغاز سخن کنید.

ص :65٣

[٣6٨٠]١٧-علیّ بن إبراهیم،[عن أبیه،]عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن عثمان،عن أبی أسامه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من سمع عطسه فحمد اللّه عزّ و جلّ و صلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أهل بیته لم یشتک عینیه و لا ضرسه،ثمّ قال:إن سمعتها فقلها و إن کان بینک و بینه البحر.

[٣6٨١]١٨-أبو علیّ الأشعریّ،عن بعض أصحابه،عن ابن أبی نجران،عن بعض أصحابنا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال عطس رجل نصرانیّ عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له القوم:

هداک اللّه،فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:[فقولوا:]یرحمک اللّه،فقالوا له:إنّه نصرانیّ؟!فقال:لا یهدیه اللّه حتّی یرحمه.

[٣6٨٢]١٩-علیّ بن إبراهیم،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا عطس المرء المسلم ثمّ سکت لعلّه تکون به قالت الملائکه عنه:الحمد للّه ربّ العالمین،فإن قال:الحمد للّه ربّ العالمین قالت الملائکه:یغفر اللّه لک.قال:و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:العطاس للمریض دلیل العافیه و راحه للبدن.

[٣6٨٣]٢٠-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن موسی،عن یعقوب بن یزید،عن عثمان بن عیسی،عن عبد الصّمد بن بشیر،عن حذیفه بن منصور،[عن أبی عبد اللّه علیه السّلام]قال:

قال:العطاس ینفع فی البدن کلّه ما لم یزد علی الثّلاث فإذا زاد علی الثّلاث،فهو داء و سقم.

ص :654

[٣6٨٠]١٧-ابو اسامه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس عطسه ای شنید و خداوند عزّتمند را سپاس گفته،بر پیامبر گرامی و خاندانش درود فرستاد از چشم و دندانش شکایت نمی کند.سپس فرمودند:اگر آن را شنیدی آن ذکر را بگو گرچه میان تو و او یک دریا فاصله باشد.

[٣6٨١]١٨-یکی از اصحاب گفته است:مردی مسیحی نزد امام صادق علیه السّلام عطسه کرد.حاضران به او گفتند:هداک اللّه امام صادق علیه السّلام فرمود:بگویید:یرحمک اللّه آنان به ایشان گفتند:او نصرانی است.امام علیه السّلام فرمودند:خدا تا به او رحم نکند هدایتش نمی کند.

[٣6٨٢]١٩-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا -درود خدا بر او و خاندانش-فرمودند:هرگاه مسلمانی عطسه کرد و به دلیل بیماری اش ساکت ماند فرشتگان از سوی او می گویند:الحمد للّه ربّ العالمین و اگر خود بگوید:الحمد للّه ربّ العالمین فرشته ها گویند:یغفر اللّه لک و نیز فرمودند:عطسه برای بیمار نشانۀ سلامتی و آسایش بدن است.

[٣6٨٣]٢٠-حذیفۀ منصور روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:عطسه برای همۀ بدن سودمند است تا از سه عطسه فزونی نیابد و اگر از سه بار بیشتر شد نشانۀ درد و بیماری است.

ص :655

[٣6٨4]٢١-أحمد بن محمّد الکوفیّ،عن علیّ بن الحسن،عن علیّ بن أسباط،عن عمّه یعقوب بن سالم،عن أبی بکر الحضرمیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه عن قول اللّه عزّ و جلّ: «إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوٰاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ» قال:العطسه القبیحه.

[٣6٨5]٢٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن القاسم بن یحیی،عن جدّه الحسن بن راشد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من عطس ثمّ وضع یده علی قصبه أنفه ثمّ قال:«الحمد للّه ربّ العالمین [الحمد للّه]حمدا کثیرا کما هو أهله و صلّی اللّه علی محمّد النّبیّ و آله و سلّم» خرج من منخره الأیسر طائر أصغر من الجراد و أکبر من الذّباب حتّی یسیر تحت العرش یستغفر اللّه له إلی یوم القیامه.

[٣6٨6]٢٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن بعض أصحابه رواه عن رجل من العامّه قال:

کنت أجالس أبا عبد اللّه علیه السّلام فلا و اللّه ما رأیت مجلسا أنبل من مجالسه،قال:

فقال لی ذات یوم:من أین تخرج العطسه؟فقلت:من الأنف،فقال لی:أصبت الخطأ،فقلت:جعلت فداک من أین تخرج؟فقال:من جمیع البدن کما أنّ النّطفه تخرج من جمیع البدن و مخرجها من الإحلیل،ثمّ قال:أما رأیت الإنسان إذا عطس نفض أعضاؤه و صاحب العطسه یأمن الموت سبعه أیّام

[٣6٨٧]٢4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:تصدیق الحدیث عند العطاس.

ص :656

[٣6٨4]٢١-ابو بکر حضرمی گفت:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم:(به درستی که زشت ترین آوازها بانگ خران است).[لقمان(٣١):

١٩]امام علیه السّلام فرمودند:عطسۀ زشت است.

[٣6٨5]٢٢-حسین راشد روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس عطسه کند و سپس دستش را بر استخوان بینی اش گذاشته،بگوید:«الحمد للّه رب العالمین،[الحمد للّه حمدا]کثیرا کما هو اهله و صلّی اللّه علی محمد النّبی و آله و سلّم»از سوراخ چپ بینی او پرنده ای کوچک تر از ملخ و بزرگ تر از مگس بیرون می آید و به زیر عرش می رود و تا روز قیامت برایش آمرزش می خواهد.

[٣6٨6]٢٣-مردی از اهل سنّت گفت:من هم نشین امام صادق علیه السّلام بودم و به خدا سوگند مجلسی ارجمندتر از مجالس او ندیدم.روزی امام علیه السّلام به من فرمود:

عطسه از کجا خارج می شود؟گفتم:از بینی.به من فرمود:به خطا رفتی.گفتم:

فدایت شوم از کجا خارج می شود؟فرمودند:از همۀ بدن،چنان که نطفه از همۀ بدن خارج می شود ولی مخرجش مجرای ادرار است.سپس فرمودند:آیا نمی بینی که انسان چون عطسه می کند همۀ اندامش تکان می خورد.و صاحب عطسه تا هفت روز از مرگ ایمن می شود.

[٣6٨٧]٢4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:نشانه راستی سخن،عطسه است.

ص :65٧

[٣6٨٨]٢5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا کان الرّجل یتحدّث بحدیث فعطس عاطس فهو شاهد حقّ.

[٣6٨٩]٢6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن ابن أبی عمیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تصدیق الحدیث عند العطاس.

[٣6٩٠]٢٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن محسّن بن أحمد، عن أبان بن عثمان،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا عطس الرّجل ثلاثا فسمّته ثمّ اترکه.

باب وجوب إجلال ذی الشّیبه المسلم

[٣6٩١]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه، جمیعا عن ابن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ من إجلال اللّه عزّ و جلّ إجلال الشّیخ الکبیر.

[٣6٩٢]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من عرف فضل کبیر لسنّه فوقّره آمنه اللّه من فزع یوم القیامه.

[٣6٩٣]٣-و بهذا الإسناد قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من وقّر ذا شیبه فی الإسلام آمنه اللّه عزّ و جلّ من فزع یوم القیامه.

ص :65٨

[٣6٨٨]٢5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرگاه کسی سخنی بگوید و دیگری عطسه کند گواه درستی سخن او است.

[٣6٨٩]٢6-ابن ابی عمیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:[مانند حدیث ٢4 می باشد].

[٣6٩٠]٢٧-زراره روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرگاه کسی عطسه کرد تا سه بار به او پاسخ گو و سپس او را رها کن.

واجب بودن بزرگداشت مسلمان سالخورده

[٣6٩١]١-عبد اللّه سنان گفت:امام صادق علیه السّلام به من فرمودند:همانا بزرگداشت پیرمرد سالخورده بزرگ داشت خداوند عزّتمند است.

[٣6٩٢]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس فضیلت سالخورده ای را به خاطر سن او بداند و او را احترام کند خداوند او را از هراس روز قیامت ایمن می کند.

[٣6٩٣]٣-و با همان سند رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-فرمودند:

هرکس شخصی را که در اسلام موی خود را سپید کرده است احترام کند خداوند عزّتمند او را از هراس روز قیامت در امان می دارد.

ص :65٩

[٣6٩4]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن الفضیل،عن إسحاق بن عمّار قال:

سمعت أبا الخطّاب یحدّث عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:ثلاثه لا یجهل حقّهم إلاّ منافق معروف بالنّفاق:ذو الشّیبه فی الإسلام،و حامل القرآن و الإمام العادل.

[٣6٩5]5-عنه،عن أبیه،عن أبی نهشل،عن عبد اللّه بن سنان قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:من إجلال اللّه عزّ و جلّ إجلال المؤمن ذی الشّیبه و من أکرم مؤمنا فبکرامه اللّه بدأ و من استخفّ بمؤمن ذی شیبه أرسل اللّه إلیه من یستخفّ به قبل موته.

[٣6٩6]6-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق،عن سعدان بن مسلم، عن أبی بصیر و غیره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:من إجلال اللّه عزّ و جلّ إجلال ذی الشّیبه المسلم.

باب إکرام الکریم

[٣6٩٧]١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن عبد اللّه بن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

دخل رجلان علی أمیر المؤمنین علیه السّلام فألقی لکلّ واحد منهما و ساده فقعد علیها أحدهما و أبی الآخر،فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:اقعد علیها فإنّه لا یأبی الکرامه إلاّ حمار،ثمّ قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا أتاکم کریم قوم فأکرموه.

[٣6٩٨]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا أتاکم کریم قوم فأکرموه.

ص :66٠

[٣6٩4]4-ابو خطّاب روایت کرده که:امام صادق علیه السّلام فرمودند:سه گروه اند که جز منافق معروف به نفاق کسی حق آنها را نادیده نمی گیرد:کسی که موی خود را در اسلام سپید کرده است،حامل قرآن و امام عادل.

[٣6٩5]5-عبد اللّه سنان گفت،امام صادق علیه السّلام به من فرمودند:بزرگ داشت مؤمن سپیدمو بزرگداشت خداوند عزّتمند است و هرکس مؤمنی را گرامی بدارد به گرامی داشت خدا آغاز کرده است و هرکس مؤمن سپیدمویی را خوار شمرد خدا کسی را می فرستد تا پیش از مرگش او را خوار کند.

[٣6٩6]6-ابو بصیر و جز او روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

بزرگ داشت سپیدموی مسلمان بزرگ داشت خدا است.

دربارۀ گرامی شمردن شخص کریم

[٣6٩٧]١-عبد اللّه قدّاح روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:دو مرد به خدمت امیر مؤمنان علیه السّلام رسیدند.امام علیه السّلام برای هرکدام زیراندازی انداخت.

یکی از آن دو بر آن نشست و دیگری خودداری کرد.امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:

بر آن بنشین زیرا جز الاغ کسی گرامی شدن را ردّ نمی کند.سپس فرمودند:

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرگاه شخص کریم و بزرگوار قومی به نزد شما آمد او را گرامی دارید.

[٣6٩٨]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرگاه بزرگوار قومی بر شما وارد شد او را گرامی دارید.

ص :66١

[٣6٩٩]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن محمّد بن عیسی،عن عبد اللّه العلویّ،عن أبیه عن جدّه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:لمّا قدم عدیّ بن حاتم إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أدخله النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بیته و لم یکن فی البیت غیر خصفه و ساده من أدم فطرحها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لعدیّ بن حاتم.

باب حقّ الدّاخل

[٣٧٠٠]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ من حقّ الدّاخل علی أهل البیت أن یمشوا معه هنیئه إذا دخل و إذا خرج و قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا دخل أحدکم علی أخیه المسلم فی بیته فهو أمیر علیه حتّی یخرج.

باب المجالس بالأمانه

[٣٧٠١]١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و أحمد بن محمّد،جمیعا عن ابن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،عن ابن أبی عوف،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:المجالس بالأمانه.

[٣٧٠٢]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حمّاد بن عثمان، عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:المجالس بالأمانه.

[٣٧٠٣]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :66٢

[٣6٩٩]٣-عبد اللّه علوی از نیایش روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:

هنگامی که عدیّ حاتم به نزد پیامبر آمد،پیامبر او را به خانۀ خود برد و در خانه جز تکه ای حصیر و زیراندازی از پوست نبود که پیامبر گرامی آن را برای عدی پهن کرد.

دربارۀ حقّ کسی که داخل خانه می شود

[٣٧٠٠]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:حقّ کسی که داخل خانه شده این است که اهل خانه هنگام ورود و خروج او را خوشامدگویان همراهی کنند و نیز فرمودند:هرگاه یکی از شما به خانۀ برادر مسلمانش رود امیر و حاکم او است تا از خانه بیرون رود.

هم نشینی به امانت داری است

[٣٧٠١]١-ابن ابو عوف گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هم نشینی به امانت داری است.

[٣٧٠٢]٢-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:

هم نشینی به امانت داری است.

[٣٧٠٣]٣-عثمان عیسی از مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:

ص :66٣

المجالس بالأمانه و لیس لأحد أن یحدّث بحدیث یکتمه صاحبه إلاّ بإذنه إلاّ أن یکون ثقه أو ذکرا له بخیر.

باب فی المناجاه

[٣٧٠4]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا کان القوم ثلاثه فلا یتناجی منهم اثنان دون صاحبهما فإنّ[فی]ذلک ما یحزنه و یؤذیه.

[٣٧٠5]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد أبی عبد اللّه،عن محمّد بن علیّ،عن یونس بن یعقوب،عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

إذا کان ثلاثه فی بیت فلا یتناجی اثنان دون صاحبهما فإنّ ذلک ممّا یغمّه.

[٣٧٠6]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من عرض لأخیه المسلم[المتکلّم]فی حدیثه فکأنّما خدش وجهه.

باب الجلوس

[٣٧٠٧]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن النّوفلیّ،عن عبد العظیم بن عبد اللّه بن الحسن العلویّ،رفعه قال:

کان النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یجلس ثلاثا:القرفصا و هو أن یقیم ساقیه و یستقبلهما بیدیه و یشدّ یده فی ذراعه و کان یجثو علی رکبتیه و کان یثنی رجلا واحده و یبسط علیها الأخری و لم یر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم متربّعا قطّ.

ص :664

هم نشینی به امانت داری است و کسی حق ندارد سخن محرمانۀ دوست خود را که خود نهان می کند جز با اجازۀ او بازگو کند مگر در موردی که به شنونده اطمینان دارد یا یاد خوبی های او می شود.

دربارۀ صحبت درگوشی

[٣٧٠4]١-ابو بصیر روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه سه نفر گرد آمدند دو نفر آنان در کنار آن دیگری درگوشی باهم صحبت نکنند که او را اندوهگین کرده،می آزارد.

[٣٧٠5]٢-یونس یعقوب روایت کرده که ابو الحسن اوّل امام کاظم علیه السّلام فرمودند:هنگامی که سه نفر در اتاقی جمع شدند دو نفر آنان در کنار آن دیگری درگوشی باهم صحبت نکنند که موجب اندوه او می گردد.

[٣٧٠6]٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس در میان سخن برادر مسلمانش بدود[صحبت کند]گویا روی او را خراشیده است.

دربارۀ نشستن

[٣٧٠٧]١-عبد اللّه بن حسن علوی حدیثی روایت کرده که معصوم علیه السّلام فرمودند:پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله سه گونه می نشست:چمباتمه و آن چنین است که بر دو ساق پای خود می ایستاد و آن ها را در میان دو دست خود می گرفت و دستانش را در بازوانش گره می زد و گاهی نیز دو زانو می نشست و گاهی نیز یک پا را خم می کرد و پای دیگر را روی آن می انداخت و هرگز دیده نشد که چهارزانو بنشیند.

ص :665

[٣٧٠٨]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عمّن ذکره،عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

رأیت علیّ بن الحسین علیه السّلام قاعدا واضعا إحدی رجلیه علی فخذه فقلت:إنّ النّاس یکرهون هذه الجلسه و یقولون:إنّها جلسه الرّبّ،فقال:إنّی إنّما جلست هذه الجلسه للملاله و الرّبّ لا یملّ و لا تأخذه سنه و لا نوم.

[٣٧٠٩]٣-علیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن مرازم،عن أبی سلیمان الزّاهد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من رضی بدون التّشرّف من المجلس لم یزل اللّه عزّ و جلّ و ملائکته یصلّون علیه حتّی یقوم.

[٣٧١٠]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن بعض أصحابه،عن طلحه بن زید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أکثر ما یجلس تجاه القبله.

[٣٧١١]5-أبو عبد اللّه الأشعریّ،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن حمّاد بن عثمان قال:

جلس أبو عبد اللّه علیه السّلام متورّکا رجله الیمنی علی فخذه الیسری،فقال له رجل:جعلت فداک هذه جلسه مکروهه،فقال:لا إنّما هو شیء قالته الیهود،لمّا أن فرغ اللّه عزّ و جلّ من خلق السّماوات و الأرض و استوی علی العرش جلس هذه الجلسه لیستریح فأنزل اللّه عزّ و جلّ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاٰ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاٰ نَوْمٌ و بقی أبو عبد اللّه علیه السّلام متورّکا کما هو

[٣٧١٢]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :666

[٣٧٠٨]٢-ابو حمزۀ ثمالی گفت:امام سجاد علیه السّلام را نشسته دیدم در حالی که یکی از پاهایش را روی ران دیگر انداخته است.گفتم:مردم این گونه نشستن را نمی پسندند و می گویند آن مانند نشستن پروردگار است.امام علیه السّلام فرمودند:من از خستگی و دل تنگی این گونه نشسته ام و پروردگار دل تنگ نمی شود و چرت و خواب او را فرانمی گیرد.

[٣٧٠٩]٣-سلیمان زاهد روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس به مکان های بی افتخار مجلس راضی شود[و نشستن در صدر مجلس برایش اهمیت نداشته باشد]خداوند فرشتگان پیوسته بر او درود می فرستند تا برخیزد.

[٣٧١٠]4-طلحۀ زید روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بیش تر به سوی قبله می نشست.

[٣٧١١]5-حمّاد عثمان گفت:امام صادق علیه السّلام روی ران چپ نشست و پای راست خود را بر آن نهاد.مردی عرض کرد فدایت شوم!این گونه نشستن ناپسند است.امام علیه السّلام فرمود:نه!این چیزی است که یهود گفته است.آنها می گویند:چون خداوند عزّتمند آفرینش آسمان ها و زمین را به پایان برد و بر عرش قرار گرفت چنین نشست تا استراحت کند.و خدا چنین نازل کرده است: اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاٰ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاٰ نَوْمٌ و امام صادق علیه السّلام به همان حالتی که نشسته بود باقی ماند.

[٣٧١٢]6-عبد اللّه مغیره از مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:

ص :66٧

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا دخل منزلا قعد فی أدنی المجلس إلیه حین یدخل.

[٣٧١٣]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن یحیی،عن طلحه بن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:سوق المسلمین کمسجدهم فمن سبق إلی مکان فهو أحقّ به إلی اللّیل؛قال:و کان لا یأخذ علی بیوت السّوق کراء.

[٣٧١4]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ینبغی للجلساء فی الصّیف أن یکون بین کلّ اثنین مقدار عظم الذّراع لئلاّ یشقّ بعضهم علی بعض فی الحرّ.

[٣٧١5]٩-علیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حمّاد بن عثمان قال:

رأیت أبا عبد اللّه علیه السّلام یجلس فی بیته عند باب بیته قباله الکعبه

باب الاتّکاء و الاحتباء

[٣٧١6]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:الاتّکاء فی المسجد رهبانیّه العرب إنّ المؤمن مجلسه مسجده و صومعته بیته.

[٣٧١٧]٢-عنه،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:الاحتباء فی المسجد حیطان العرب.

[٣٧١٨]٣-محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،جمیعا عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن أبی الحسن قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:الاحتباء حیطان العرب.

ص :66٨

رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-هنگامی که به منزلی وارد می شد در نزدیک ترین جا می نشست.

[٣٧١٣]٧-طلحۀ زید از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرموده است:بازار مسلمانان هم چون مسجد آنان است و هرکس به مکانی پیشی گرفت تا شب به آن مکان سزاوارتر است.و فرمود:آن حضرت بر دکان های بازار کرایه نمی گرفت.

[٣٧١4]٨-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:کسانی که در تابستان دور هم می نشینند سزاوار است که بین هر دو نفر به اندازه زراعی فاصله باشد تا از گرما سختی نکشند.

[٣٧١5]٩-حمّاد عثمان گفت:امام صادق علیه السّلام را دیدم که در خانه اش کنار در و رو به قبله می نشست.

دربارۀ تکیه زدن و بر دست تکیه دادن

[٣٧١6]١-سکونی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-فرمودند:چمباتمه نشستن در مسجد،رهبانیت عرب است.

همانا محل نشستن مؤمن مسجد او است و خانه اش صومعۀ او.

[٣٧١٧]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:چمباتمه نشستن در مسجد،دیوار تکیه گاه عرب است.[یعنی اعراب به جای تکیه بر دیوار دست های خود را بر زانوهای خود حلقه می کنند و استراحت می نمایند].

[٣٧١٨]٣-ابراهیم عبد الحمید از حضرت ابو الحسن علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:چمباتمه نشستن،دیوار تکیه گاه عرب است.

ص :66٩

[٣٧١٩]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یحتبی بثوب واحد؟فقال:إن کان یغطّی عورته فلا بأس.

[٣٧٢٠]5-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن علیّ بن أسباط،عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یجوز للرّجل أن یحتبی مقابل الکعبه.

باب الدّعابه و الضّحک

[٣٧٢١]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن معمّر بن خلاّد قال:

سألت أبا الحسن علیه السّلام فقلت:جعلت فداک،الرّجل یکون مع القوم فیجری بینهم کلام یمزحون و یضحکون؟فقال:لا بأس ما لم یکن؛فظننت أنّه عنی الفحش،ثمّ قال:إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یأتیه الأعرابیّ فیهدی له الهدیّه ثمّ یقول مکانه:أعطنا ثمن هدیّتنا،فیضحک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؛و کان إذا اغتمّ یقول:

ما فعل الأعرابیّ،لیته أتانا.

[٣٧٢٢]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن شریف بن سابق،عن الفضل بن أبی قرّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من مؤمن إلاّ و فیه دعابه،قلت:و ما الدّعابه؟قال:المزاح.

[٣٧٢٣]٣-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن یحیی بن سلاّم،عن یوسف بن یعقوب،عن صالح بن عقبه،عن یونس الشّیبانیّ قال:

ص :6٧٠

[٣٧١٩]4-سماعه گفته است:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ مردی پرسیدم که با یک جامه چمباتمه می نشیند.امام علیه السّلام فرمود:اگر عورتش را می پوشاند عیبی ندارد.

[٣٧٢٠]5-یکی از اصحاب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:سزاوار نیست که مرد در برابر کعبه چمباتمه بنشیند.

باب شوخی و خنده

[٣٧٢١]١-معمّر خلاّد گفت:از ابو الحسن علیه السّلام پرسیدم:فدایت شوم.شخصی با گروهی است آن گاه سخنی به میان آورده،شوخی کرده،می خندند.امام علیه السّلام فرمودند:تا آن نباشد اشکالی ندارد.من گمان کردم مقصودشان دشنام است.

سپس فرمودند:عربی بیابانگرد نزد رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش- می آمد هدیه ای به ایشان می داد و همان جا می گفت:بهای هدیه ام را بده.و رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-می خندید،و هنگامی که غمگین می شدند، می فرمودند:آن عرب بیابانگرد چه شد؟کاش نزد ما می آمد.

[٣٧٢٢]٢-فضل ابو قرّه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هیچ مؤمنی نیست که دعابه در او نباشد.من عرض کردم:دعابه چیست؟فرمود:شوخی است.

[٣٧٢٣]٣-یونس شیبانی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:چگونه با

ص :6٧١

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:کیف مداعبه بعضکم بعضا؟قلت:قلیل،قال:فلا تفعلوا فإنّ المداعبه من حسن الخلق و إنّک لتدخل بها السّرور علی أخیک و لقد کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یداعب الرّجل یرید أن یسرّه.

[٣٧٢4]4-صالح بن عقبه،عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ المداعب فی الجماعه بلا رفث.

[٣٧٢5]5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن الحسن بن کلیب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ضحک المؤمن تبسّم.

[٣٧٢6]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن منصور،عن حریز،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کثره الضّحک تمیت القلب؛و قال:کثره الضّحک تمیث الدّین کما یمیث الماء الملح.

[٣٧٢٧]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ من الجهل الضّحک من غیر عجب؛قال:و کان یقول:لا تبدینّ عن واضحه و قد عملت الأعمال الفاضحه و لا یأمن البیات من عمل السّیّئات.

[٣٧٢٨]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حفص بن البختریّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إیّاکم و المزاح فإنّه یذهب بماء الوجه.

[٣٧٢٩]٩-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عمّن حدّثه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :6٧٢

یکدیگر شوخی می کنید؟من عرض کردم:اندک.امام علیه السّلام فرمودند:اینگونه نباشید.شوخی از خوش خلقی است.همانا تو به وسیلۀ آن برادرت را شاد می گردانی و رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-شوخی می کرد و می خواست که کسی را شاد کند.

[٣٧٢4]4-عبد اللّه بن محمد جعفی گفت:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:

همانا خداوند عزّتمند کسی را که در میان جمع بی آنکه هرزه گویی نماید،شوخی کند دوست می دارد.

[٣٧٢5]5-حسن کلیب روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:خندۀ مؤمن لبخند است.

[٣٧٢6]6-حریز روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:خندۀ فراوان دل را می میراند،و فرمودند:خندۀ فراوان دین را ذوب می کند.همان گونه که آب،نمک را ذوب می کند.

[٣٧٢٧]٧-سکونی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خندۀ بی مورد از نادانی است و می فرمود:در خنده دندان هایت آشکار نشوند.در حالی که کارهای رسواگر از تو سرزده است و هرکس که گناه کرده از بلای ناگهانی ایمن نیست.

[٣٧٢٨]٨-حفص بختری روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:شوخی نکنید که آبرو را می برد.

[٣٧٢٩]٩-ابن ابی عمیر از مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:هر

ص :6٧٣

إذا أحببت رجلا فلا تمازحه و لا تماره.

[٣٧٣٠]١٠-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حمّاد،عن الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

القهقهه من الشّیطان.

[٣٧٣١]١١-حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد الکندیّ،عن أحمد بن الحسن المیثمیّ،عن عنبسه العابد قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:کثره الضّحک تذهب بماء الوجه.

[٣٧٣٢]١٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:إیّاکم و المزاح فإنّه یجرّ السّخیمه و یورث الضّغینه و هو السّبّ الأصغر.

[٣٧٣٣]١٣-محمّد بن یحیی،عن عبد اللّه بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن أبان بن عثمان،عن خالد بن طهمان،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا قهقهت فقل حین تفرغ:«اللّهمّ لا تمقتنی».

[٣٧٣4]١4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحجّال، عن داود بن فرقد و علیّ بن عقبه و ثعلبه،رفعوه إلی أبی عبد اللّه و أبی جعفر أو أحدهما علیهما السّلام قال:

کثره المزاح تذهب بماء الوجه و کثره الضّحک تمجّ الإیمان مجّا.

[٣٧٣5]١5-حمید بن زیاد،عن الحسن بن محمّد،عن أحمد بن الحسن المیثمیّ،عن عنبسه العابد قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:المزاح السّباب الأصغر.

ص :6٧4

گاه کسی را دوست داشتی با او شوخی و جدال مکن.

[٣٧٣٠]١٠-حلبی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:قهقهه زدن از شیطان است.

[٣٧٣١]١١-عنبسۀ عابد روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:خنده بسیار آبرو را می برد.

[٣٧٣٢]١٢-ابن قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:از شوخی بپرهیزید؛زیرا آن دل تنگی می آورد و کینه به جا می گذارد و شوخی دشنام کوچک است.

[٣٧٣٣]١٣-خالد طهمان روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:چون قهقهه کردی بگو:پروردگارا مرا دشمن مدار.

[٣٧٣4]١4-علی عقبه و ثعلبه حدیثی روایت کرده اند که امام باقر و امام صادق علیهما السّلام یا یکی از ایشان فرمودند:شوخی فراوان آبرو را می برد و خنده فراوان ایمان را به دور می ریزد.

[٣٧٣5]١5-عنبسۀ عابد گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:شوخی، دشنام کوچک است.

ص :6٧5

[٣٧٣6]١6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن ابن مسکان،عن محمّد بن مروان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إیّاکم و المزاح فإنّه یذهب بماء الوجه و مهابه الرّجال.

[٣٧٣٧]١٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن البرقیّ،عن أبی العبّاس،عن عمّار بن مروان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لا تمار فیذهب بهاؤک و لا تمازح فیجترأ علیک.

[٣٧٣٨]١٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن عمّار بن مروان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا تمازح فیجترأ علیک.

[٣٧٣٩]١٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن سعد بن أبی خلف،عن أبی الحسن علیه السّلام أنّه قال فی وصیّه له لبعض ولده أو قال:

قال أبی لبعض ولده:إیّاک و المزاح فإنّه یذهب بنور إیمانک و یستخفّ بمروءتک.

[٣٧4٠]٢٠-عنه،عن ابن فضّال،عن الحسن بن الجهم،عن إبراهیم بن مهزم،عمّن ذکره،عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

کان یحیی بن زکریّا علیهما السّلام یبکی و لا یضحک و کان عیسی ابن مریم علیهما السّلام یضحک و یبکی و کان الّذی یصنع عیسی علیه السّلام أفضل من الّذی کان یصنع یحیی علیه السّلام.

باب حقّ الجوار

[٣٧4١]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر و محمّد بن یحیی، عن الحسین بن إسحاق،عن علیّ بن مهزیار،عن علیّ بن فضّال،عن فضاله

ص :6٧6

[٣٧٣6]١6-محمّد مروان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:از شوخی بپرهیزید که آبرو و هیبت مردان را از بین می برد.

[٣٧٣٧]١٧-عمّار مروان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:جدال مکن که ارجت از بین می رود و شوخی نکن که بر تو گستاخ می شوند.

[٣٧٣٨]١٨-عمّار مروان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:شوخی مکن که بر تو گستاخ می شوند.

[٣٧٣٩]١٩-سعد ابو خلف روایت کرده که حضرت ابو الحسن علیه السّلام به یکی از پسرانش وصیت کرد یا فرمود:پدرم به یکی از فرزندان فرمود:از شوخی بپرهیز که نور ایمانت را از بین می برد و مردانگی ات را سبک می سازد.

[٣٧4٠]٢٠-ابراهیم مهزم از مردی روایت کرده که امام کاظم علیه السّلام فرمودند:یحیی بن زکریّا گریه می کرد و نمی خندید و عیسی بن مریم علیهما السّلام می خندید و گریه می کرد و آن چه عیسی می کرد بهتر از کاری بود که یحیی می کرد.

دربارۀ حقّ همسایگی

[٣٧4١]١-عمرو عکرمه گفت:نزد امام صادق علیه السّلام رفتم و به آن حضرت عرض

ص :6٧٧

بن أیّوب،جمیعا عن معاویه بن عمّار،عن عمرو بن عکرمه قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت له:لی جار یؤذینی،فقال:ارحمه،فقلت:

لا رحمه اللّه،فصرف وجهه عنّی؛قال:فکرهت أن أدعه،فقلت:یفعل بی کذا و کذا و یفعل بی و یؤذینی،فقال:أرأیت إن کاشفته انتصفت منه؟فقلت:بلی أربی علیه،فقال:إنّ ذا ممّن یحسد النّاس علی ما آتاهم اللّه من فضله،فإذا رأی نعمه علی أحد فکان له أهل جعل بلاءه علیهم و إن لم یکن له أهل جعله علی خادمه،فإن لم یکن له خادم أسهر لیله و أغاظ نهاره،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أتاه رجل من الأنصار فقال:إنّی اشتریت دارا فی بنی فلان و إنّ أقرب جیرانی منّی جوارا من لا أرجو خیره و لا آمن شرّه،قال:فأمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علیّا علیه السّلام و سلمان و أبا ذرّ و نسیت آخر و أظنّه المقداد أن ینادوا فی المسجد بأعلی أصواتهم بأنّه لا إیمان لمن لم یأمن جاره بوائقه،فنادوا بها ثلاثا ثمّ أومأ بیده إلی کلّ أربعین دارا من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله.

[٣٧4٢]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن یحیی،عن طلحه بن زید،عن أبی عبد اللّه،عن أبیه علیه السّلام قال:

قرأت فی کتاب علیّ علیه السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کتب بین المهاجرین و الأنصار و من لحق بهم من أهل یثرب أنّ الجار کالنّفس غیر مضارّ و لا آثم و حرمه الجار علی الجار کحرمه أمّه.الحدیث مختصر.

[٣٧4٣]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن إبراهیم بن أبی رجاء،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

حسن الجوار یزید فی الرّزق.

ص :6٧٨

کردم:همسایه ای دارم که آزارم می دهد؟حضرت فرمودند:به او رحم کن.من گفتم:خدا به او رحم نکند.آن حضرت روی از من گرداند.او گفته است که من نخواستم چنین از ایشان جدا شوم.پس گفتم:او با من چنین و چنان می کند و آزارم می دهد.امام علیه السّلام فرمود:اگر آشکارا با همسایه ات دشمنی کنی از او انتقام می گیری؟گفتم:بله.بر او برتری می یابم.امام علیه السّلام فرمود:این همسایۀ تو از کسانی است که به آنچه خداوند از احسانش به مردم داده است حسادت می ورزد و هرگاه نعمتی را در اختیار کسی می بینند اگر آن شخص خانواده ای داشته باشد خانواده اش را آزار می دهد.و اگر خانواده ای نداشته باشد خدمت کارش را آزار می دهد و اگر خادمی نداشته باشد شب ها را بیدار می ماند و روزها را در خشم می گذراند.همانا مردی از انصار نزد رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش- آمد و عرض کرد:خانه ای از بنی فلان خریده ام و نزدیک ترین همسایه ام کسی است که امیدی به نیکی از او ندارم و از بدی اش در امان نیستم.پس پیامبر به علی علیه السّلام و سلمان و ابا ذر و دیگری که او را فراموش کرده ام و گمان می کنم مقداد بود فرمود که با صدای بلند در مسجد ندا دهند:هرکس که همسایه اش از آزار او در امان نباشد ایمان ندارد.و آن ها سه بار این جمله را فریاد زدند.سپس آن حضرت با دست خود به چهل خانه در مقابل و پشت سر و سمت راست و چپش اشاره فرمودند(یعنی همۀ این ها همسایه به شمار می آیند).

[٣٧4٢]٢-طلحۀ زید روایت کرده که امام صادق علیه السّلام از پدرش روایت کرد:در کتاب علی علیه السّلام خواندم که پیامبر خدا میان مهاجران و انصار و هرکس که با اهل یثرب پیوند داشت نوشت،همسایه مانند خود انسان است.ضرری به او زده نمی شود و جنایتی بر او وارد نمی کند و احترام همسایه مانند احترام مادر است.

و این خلاصه حدیث است.

[٣٧4٣]٣-ابراهیم ابو رجاء روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:نیکو همسایگی روزی را افزون می کند.

ص :6٧٩

[٣٧44]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن عمّه یعقوب بن سالم،عن إسحاق بن عمّار،عن الکاهلیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ یعقوب علیه السّلام لمّا ذهب منه بنیامین نادی:یا ربّ أما ترحمنی؟أذهبت عینیّ و أذهبت ابنیّ.فأوحی اللّه تبارک و تعالی:لو أمتّهما لأحییتهما لک حتّی أجمع بینک و بینهما و لکن تذکر الشّاه الّتی ذبحتها و شویتها و أکلت و فلان و فلان إلی جانبک صائم لم تنله منها شیئا؟

[٣٧45]5-و فی روایه أخری قال:

فکان بعد ذلک یعقوب علیه السّلام ینادی منادیه کلّ غداه من منزله علی فرسخ:ألا من أراد الغداء فلیأت إلی یعقوب و إذا أمسی نادی:ألا من أراد العشاء فلیأت إلی یعقوب.

[٣٧46]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إسحاق بن عبد العزیز،عن زراره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاءت فاطمه علیهما السّلام تشکو إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بعض أمرها،فأعطاها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کریسه و قال:تعلّمی ما فیها،فإذا فیها:من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یؤذی جاره و من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه و من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیقل خیرا أو لیسکت.

[٣٧4٧]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن سعدان،عن أبی مسعود قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:حسن الجوار زیاده فی الأعمار و عماره الدّیار.

[٣٧4٨]٨-عنه،عن النّهیکیّ،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن الحکم الخیّاط قال:

ص :6٨٠

[٣٧44]4-کاهلی گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:یعقوب هنگامی که بنیامین از نزد او برفت فریاد زد:پروردگارا!آیا به من رحم نمی کنی؟دو فرزندم و چشمانم را از من گرفتی.خداوند پاک و والا به او وحی کرد:اگر من آن ها را میرانده باشم زنده می گردانم تا آنها را به تو برسانم ولی یادت می آید گوسفندی را سر بریدی و کباب کردی و خوردی و فلانی و فلانی در همسایگی تو روزه بودند و چیزی از آن غذا به آنها ندادی؟

[٣٧45]5-در روایت دیگر است که فرمود:پس از آن یعقوب هر روز از خانه اش تا یک فرسخ فریاد می زد که هرکس صبحانه خواهد به نزد یعقوب بیاید و شب هنگام نیز صدا می زد:هرکس شام می خواهد به نزد یعقوب بیاید.

[٣٧46]6-زراره روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:فاطمه علیها السّلام نزد رسول خدا آمد تا از برخی امور به آن حضرت شکایت کند.رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-جزوه ای(کتابچه ای)به فاطمه علیها السّلام داد و فرمود:آنچه را در آن است بیاموز.که در آن نوشته شده:هرکس به خدا و روز واپسین ایمان دارد همسایۀ خود را نمی آزارد.هرکس به خداوند و روز واپسین ایمان دارد میهمان خود را گرامی می دارد.هرکس به خدا و روز واپسین ایمان دارد یا نیکو بگوید یا خاموش شود.

[٣٧4٧]٧-ابن مسعود گفته است امام صادق علیه السّلام به من فرمودند:نیکو همسایگی افزایش عمر و آبادی سرزمین ها است.

[٣٧4٨]٨-حکم خیّاط روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:نیکو همسایگی

ص :6٨١

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:حسن الجوار یعمر الدّیار و یزید فی الأعمار.

[٣٧4٩]٩-عنه،عن بعض أصحابه،عن صالح بن حمزه،عن الحسن بن عبد اللّه،عن عبد صالح علیه السّلام قال:

قال:لیس حسن الجوار کفّ الأذی و لکنّ حسن الجوار صبرک علی الأذی

[٣٧5٠]١٠-أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسن بن علیّ الکوفیّ،عن عبیس بن هشام،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:حسن الجوار یعمر الدّیار و ینسی فی الأعمار.

[٣٧5١]١١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد أبی عبد اللّه،عن إسماعیل بن مهران،عن محمّد بن حفص،عن أبی الرّبیع الشّامیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال و البیت غاصّ بأهله اعلموا أنّه لیس منّا من لم یحسن مجاوره من جاوره.

[٣٧5٢]١٢-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن الفضیل،عن أبی حمزه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:المؤمن من آمن جاره بوائقه،قلت:و ما بوائقه؟قال:ظلمه و غشمه.

[٣٧5٣]١٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن محمّد بن إسماعیل،عن حنان بن سدیر،عن أبیه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فشکا إلیه أذی من جاره،فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

اصبر،ثمّ أتاه ثانیه فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:اصبر،ثمّ عاد إلیه فشکاه ثالثه فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم للرّجل الّذی شکا:إذا کان عند رواح النّاس إلی الجمعه فأخرج متاعک إلی الطّریق حتّی یراه من یروح إلی الجمعه فإذا سألوک فأخبرهم،قال:

ففعل،فأتاه جاره المؤذی له فقال له:ردّ متاعک فلک اللّه علیّ أن لا أعود.

ص :6٨٢

سرزمین ها را آباد کرده،عمرها را افزایش می دهد.

[٣٧4٩]٩-حسن صالح روایت کرده که آن بندۀ صالح علیه السّلام فرمودند:نیکو همسایگی خودداری از آزار رساندن نیست بلکه شکیبایی بر آزار است.

[٣٧5٠]١٠-معاویۀ عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:نیکو همسایگی سرزمین ها را آباد می کند و عمرها را دور می کند.

[٣٧5١]١١-ابو ربیع شامی گفت:خانه پر از جمعیت بود که امام صادق علیه السّلام فرمودند:بدانید هرکس با همسایۀ خود نیکی نکند از ما نیست.

[٣٧5٢]١٢-ابو حمزه گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:مؤمن کسی است که همسایه اش از رنج او آسوده باشد.من عرض کردم:رنج او چیست؟ فرمود:ستم و بدرفتاری با او.

[٣٧5٣]١٣-سدیر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:مردی نزد پیامبر گرامی آمد و از آزار همسایه اش به ایشان شکایت کرد.رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-به او فرمود:شکیبا باش.سپس او برای بار دوم به نزد پیامبر آمد و ایشان به او فرمود:شکیبا باش.سپس به سوی پیامبر بازگشت و برای بار سوم شکایت کرد.پس پیامبر به مرد شاکی فرمود:روز جمعه که مردم به نماز جمعه می روند،اثاث خانۀ خود را بر سرراه بریز تا هرکس به نماز جمعه می رود آن را ببیند.و هرکس از تو پرسید او را از وضع خود آگاه کن.او چنین کرد.آن گاه همسایۀ آزاردهنده آمد و به او گفت:اثاث خود را برگردان با خدا عهد می بندم که دیگر چنین نکنم.

ص :6٨٣

[٣٧54]١4-عنه،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن محمّد بن إسماعیل،عن عبد اللّه بن عثمان،عن أبی الحسن البجلیّ،عن عبید اللّه الوصّافیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما آمن بی من بات شبعان و جاره جائع،قال:و ما من أهل قریه یبیت و فیهم جائع ینظر اللّه إلیهم یوم القیامه.

[٣٧55]١5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن أبی جمیله،عن سعد بن طریف،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من القواصم الفواقر الّتی تقصم الظّهر جار السّوء،إن رأی حسنه أخفاها و إن رأی سیّئه أفشاها.

[٣٧56]١6-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن الفضیل،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أعوذ باللّه من جار السّوء فی دار إقامه،تراک عیناه و یرعاک قلبه،إن رآک بخیر ساءه و إن رآک بشرّ سرّه.

باب حدّ الجوار

[٣٧5٧]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن معاویه بن عمّار،عن عمرو بن عکرمه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:کلّ أربعین دارا جیران،من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله.

[٣٧5٨]٢-و عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل بن درّاج،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :6٨4

[٣٧54]١4-عبید اللّه وصّافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:به من ایمان ندارد کسی که سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد.

و فرمودند:چون اهل روستایی را بخوابند و در میان آنان گرسنه ای باشد خداوند در روز قیامت به ایشان نمی نگرد.

[٣٧55]١5-سعد طریف روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:از بلاهای خرد کننده که کمر را می شکند همسایۀ بد است که اگر نیکی ببیند نهان می کند و اگر بدی ببیند آشکار می سازد.

[٣٧56]١6-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:از همسایۀ بد در محل زندگی به خدا پناه می برم.چشمانش تو را ببیند و با قلبش مراقب تو باشد اگر تو را در خوشی ببیند ناراحت شود و اگر در ناراحتی ببیند خوشحال گردد.

دربارۀ مرز همسایگی

[٣٧5٧]١-عمرو عکرمه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:از روبه رو و پشت سر و سمت راست و چپ از هر طرف تا چهل خانه همسایه اند.

[٣٧5٨]٢-جمیل درّاج روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:مرز همسایگی

ص :6٨5

حدّ الجوار أربعون دارا من کلّ جانب،من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله.

باب حسن الصّحابه و حقّ الصّاحب فی السّفر

[٣٧5٩]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن عمّار بن مروان قال:

أوصانی أبو عبد اللّه علیه السّلام فقال:أوصیک بتقوی اللّه و أداء الأمانه و صدق الحدیث و حسن الصّحابه لمن صحبت و لا قوّه إلاّ باللّه.

[٣٧6٠]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن حریز،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من خالطت فإن استطعت أن تکون یدک العلیا علیه فافعل

[٣٧6١]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما اصطحب اثنان إلاّ کان أعظمهما أجرا و أحبّهما إلی اللّه عزّ و جلّ أرفقهما بصاحبه.

[٣٧6٢]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن یعقوب بن یزید، عن عدّه من أصحابنا عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:حقّ المسافر أن یقیم علیه أصحابه إذا مرض ثلاثا.

[٣٧6٣]5-علیّ بن إبراهیم،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه،عن آبائه علیهم السّلام

أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام صاحب رجلا ذمّیّا فقال له الذّمّیّ:أین ترید یا عبد اللّه؟

ص :6٨6

چهل خانه از روبه رو و پشت سر و سمت راست و چپ است.

دربارۀ نیکوهمراهی و حقّ همسفر

[٣٧5٩]١-عمّار مروان گفت:امام صادق علیه السّلام به من سفارش کرد فرمودند:تو را به پروای از خداوند،پرداخت امانت،راستگویی و نیکی با کسی که همراهی می کنی سفارش می کنم و هیچ توانایی جز به سبب خداوند نیست.

[٣٧6٠]٢-محمد مسلم روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمودند:با هرکس می آمیزی اگر توانستی دستی برایش بالا ببری،چنان بکن.

[٣٧6١]٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:دوکس باهم همراه و هم سفر نمی شوند جز آنکه بزرگ پاداش ترین و محبوب ترین آنان در نزد خداوند عزّتمند،مهربان ترین آن دو است.

[٣٧6٢]4-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:حق مسافر این است که چون بیمار شد هم سفرانش تا سه روز با او بمانند[و منتظر بهبودی او باشند].

[٣٧6٣]5-مسعدۀ صدقه از امام صادق علیه السّلام از پدرانش روایت کرده که:امیر مؤمنان علیه السّلام با ذمّی ای همسفر شد.مرد ذمّی به او گفت:ای بندۀ خدا به کجا می روی؟

ص :6٨٧

فقال:أرید الکوفه،فلمّا عدل الطّریق بالذّمّیّ عدل معه أمیر المؤمنین علیه السّلام، فقال له الذّمّیّ:ألست زعمت أنّک ترید الکوفه؟فقال له:بلی،فقال له الذّمّیّ:

فقد ترکت الطّریق،فقال له:قد علمت،قال:فلم عدلت معی و قد علمت ذلک؟ فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام:هذا من تمام حسن الصّحبه أن یشیّع الرّجل صاحبه هنیئه إذا فارقه و کذلک أمرنا نبیّنا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،فقال له الذّمّیّ:هکذا قال؟قال:نعم، قال الذّمّیّ:لا جرم أنّما تبعه من تبعه لأفعاله الکریمه فأنا أشهدک أنّی علی دینک و رجع الذّمّیّ مع أمیر المؤمنین علیه السّلام فلمّا عرفه أسلم.

باب التّکاتب

[٣٧64]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد و سهل بن زیاد،جمیعا عن ابن محبوب،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

التّواصل بین الإخوان فی الحضر التّزاور و فی السّفر التّکاتب.

[٣٧65]٢-ابن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ردّ جواب الکتاب واجب کوجوب ردّ السّلام و البادی بالسّلام أولی باللّه و رسوله.

باب النّوادر

[٣٧66]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الوشّاء،عن جمیل بن درّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقسم لحظاته بین أصحابه فینظر إلی ذا و ینظر إلی ذا بالسّویّه،قال:و لم یبسط رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رجلیه بین أصحابه قطّ و إن کان لیصافحه الرّجل فما یترک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یده من یده حتّی یکون هو التّارک

ص :6٨٨

امام علیه السّلام فرمود:به کوفه می روم.و آن گاه که ذمّی راهش را به سوی دیگری کج کرد علی علیه السّلام نیز به آن سو رفت.ذمّی گفت:مگر نمی خواستی به کوفه بروی؟ امام علیه السّلام فرمود:چرا ذمّی گفت:ولی راهت را رها کردی.امام علیه السّلام فرمودند:

می دانم.ذمّی گفت:پس چرا با این که می دانی با من آمدی؟امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:این کمال نیکی به هم سفر است که انسان همراهش را در هنگام جدایی خوشامدگویان بدرقه کند.

و پیامبر ما به ما چنین فرمان داده است.ذمّی به او گفت:چنین گفته است؟ امام علیه السّلام فرمود:بله.ذمّی گفت:البته هرکس از آن حضرت پیروی کرده به خاطر کارهای بزرگوارانۀ او بوده است.من تو را گواه می گیرم که بر دین توام و با امیر مؤمنان علیه السّلام بازگشت و چون او را شناخت اسلام آورد.

دربارۀ نامه نگاری به همدیگر

[٣٧64]١-ابن محبوب از مردی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:پیوند برادران دینی در شهر دیدار از یکدیگر است و در سفر،نامه نگاری به هم.

[٣٧65]٢-عبد اللّه سنان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:جواب دادن به نامه مانند جواب سلام واجب است و آنکه آغاز سلام کند به خدا و رسولش سزاوارتر است.

باب نوادر

[٣٧66]١-جمیل درّاج روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:پیامبر نگاه هایش را میان یارانش تقسیم می کرد.و به هرکس به طور برابر نگاه می کرد.و فرمودند:

پیامبر خدا-درود خدا بر او و خاندانش-هرگز پایش را در میان یارانش دراز نکرد و اگر کسی با ایشان دست می داد رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش- دستش را نمی کشید تا او دستش را رها کند و چون مردم این را دانستند هرکس با

ص :6٨٩

فلمّا فطنوا لذلک کان الرّجل إذا صافحه قال بیده فنزعها من یده.

[٣٧6٧]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن معمّر بن خلاّد،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

إذا کان الرّجل حاضرا فکنّه و إذا کان غائبا فسمّه.

[٣٧6٨]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا أحبّ أحدکم أخاه المسلم فلیسأله عن اسمه و اسم أبیه و اسم قبیلته و عشیرته فإنّ من حقّه الواجب و صدق الإخاء أن یسأله عن ذلک و إلاّ فإنّها معرفه حمق.

[٣٧6٩]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن یعقوب بن یزید،عن علیّ بن جعفر،عن عبد الملک بن قدامه،عن أبیه،عن علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یوما لجلسائه:تدرون ما العجز؟قالوا:اللّه و رسوله أعلم،فقال:العجز ثلاثه:أن یبدر أحدکم بطعام یصنعه لصاحبه فیخلفه و لا یأتیه و الثّانیه أن یصحب الرّجل منکم الرّجل أو یجالسه یحبّ أن یعلم من هو و من أین هو فیفارقه قبل أن یعلم ذلک و الثّالثه أمر النّساء یدنو أحدکم من أهله فیقضی حاجته و هی لم تقض حاجتها،فقال عبد اللّه بن عمرو بن العاص:فکیف ذلک یا رسول اللّه؟قال:یتحوّش و یمکث حتّی یأتی ذلک منهما جمیعا.قال:و فی حدیث آخر:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ من أعجز العجز رجلا لقی رجلا فأعجبه نحوه فلم یسأله عن اسمه و نسبه و موضعه.

ص :6٩٠

پیامبر دست می داد با دستش اشاره می کرد تا ایشان دستش را بکشد.

[٣٧6٧]٢-معمّر خلاّد روایت کرده که حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمود:اگر مردی حاضر بود آن را با کنیه اش بخوان و اگر غایب بود به نامش بخوان.

[٣٧6٨]٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-فرمودند:وقتی یکی از شما برادر مسلمانش را دوست می دارد از نامش و نام پدرش و نام قبیله و خاندانش بپرسد؛زیرا حقّ واجب و وظیفۀ برادری راستین این است که خوب او را بشناسد وگرنه شناخت او احمقانه است.

[٣٧6٩]4-قدامه از امام سجاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روزی به هم نشینانش فرمودند:آیا می دانید ناتوانی چیست؟گفتند:خدا و رسولش داناترند.فرمودند:ناتوانی سه چیز است:یکی از شما غذایی برای دوست خود فراهم کند ولی او نیاید و خلف وعده کند.دوم اینکه شخصی از شما با دیگری همراه و هم نشین شود و دوست داشته باشد که بداند او کیست و از کجا است و پیش از اینکه این ها را بداند از او جدا شود.و سوم مسأله زن ها است که یکی از شما با همسرش نزدیکی کند و حاجتش برآید[و ارضاء گردد]ولی زن او هنوز حاجتش برآورده نشده باشد.عبد اللّه بن عمرو عاص عرض کرد:ای رسول خدا آن چگونه می شود؟حضرت فرمودند:خودداری کند و جلو خود را بگیرد تا هر دو انزال شوند و ارضاء گردند.و در حدیث دیگر است که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-فرمود:از بدترین ناتوانی هاست که کسی دیگری را ملاقات کند و از او خوشش بیاید ولی از اسم و نسب و جایگاهش نپرسد.

ص :6٩١

[٣٧٧٠]5-و عنه،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه قال:

سمعت أبا الحسن موسی علیه السّلام یقول:لا تذهب الحشمه بینک و بین أخیک، أبق منها فإنّ ذهابها ذهاب الحیاء.

[٣٧٧١]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن إسماعیل،عن عبد اللّه بن واصل،عن عبد اللّه بن سنان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لا تثق بأخیک کلّ الثّقه فإنّ صرعه الاسترسال لن تستقال.

[٣٧٧٢]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن عمر بن عبد العزیز، عن معلّی بن خنیس و عثمان بن سلیمان النّخّاس،عن مفضّل بن عمر و یونس بن ظبیان قالا:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:اختبروا إخوانکم بخصلتین فإن کانتا فیهم و إلاّ فاعزب ثمّ اعزب:ثمّ اعزب محافظه علی الصّلوات فی مواقیتها و البرّ بالإخوان فی العسر و الیسر.

باب

[٣٧٧٣]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن عمر بن عبد العزیز،عن جمیل بن درّاج قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لا تدع«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»و إن کان بعده شعر.

[٣٧٧4]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن علیّ،عن الحسن بن علیّ،عن یوسف بن عبد السّلام،عن سیف بن هارون مولی آل جعده قال:

ص :6٩٢

[٣٧٧٠]5-سماعه گفت از امام کاظم علیه السّلام شنیدم که می فرماید:آداب را از میان خود و برادرانت برندار و آن را نگاه دار؛زیراکه از بین رفتن آن،از بین رفتن حیا است.

[٣٧٧١]6-عبد اللّه سنان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:به طور کامل به برادرت اطمینان مکن؛زیرا زمین خوردن به خاطر بی بندوباری هرگز جبران پذیر نیست.

[٣٧٧٢]٧-مفضّل عمرو یونس ظبیان روایت کرده اند که امام صادق علیه السّلام فرمود:

برادران خود را با دو خصلت بیازمایید اگر در آن ها باشد که نیکو است وگرنه تا می توانید از آن ها فاصله بگیرید:مواظبت بر نمازها در اوقاتشان و نیکی به برادران در تنگدستی و توانگری.

باب

[٣٧٧٣]١-جمیل درّاج روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:بسم اللّه الرحمن الرّحیم را در آغاز سخن رها نکنید هرچند پس از آن شعری خوانده شود.

[٣٧٧4]٢-سیف هارون آزاد شدۀ خاندان جعده روایت کرده که امام صادق علیه السّلام

ص :6٩٣

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:اکتب«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»من أجود کتابک و لا تمدّ الباء حتّی ترفع السّین.

[٣٧٧5]٣-عنه،عن علیّ بن الحکم،عن الحسن بن السّریّ،عن أبی عبد اللّه قال:

قال:لا تکتب«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»لفلان و لا بأس أن تکتب علی ظهر الکتاب لفلان.

[٣٧٧6]4-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن النّضر بن شعیب،عن أبان بن عثمان،عن الحسن بن السّریّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا تکتب داخل الکتاب:«لأبی فلان»و اکتب إلی أبی فلان و اکتب علی العنوان لأبی فلان.

[٣٧٧٧]5-عنه،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه قال:سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یبدأ بالرّجل فی الکتاب،قال:

لا بأس به،ذلک من الفضل،یبدأ الرّجل بأخیه یکرمه.

[٣٧٧٨]6-عنه،عن علیّ بن الحکم،عن أبان بن الأحمر،عن حدید بن حکیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا بأس بأن یبدأ الرّجل باسم صاحبه فی الصّحیفه قبل اسمه.

[٣٧٧٩]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن مرازم بن حکیم قال:

أمر أبو عبد اللّه علیه السّلام بکتاب فی حاجه،فکتب ثمّ عرض علیه و لم یکن فیه استثناء فقال:کیف رجوتم أن یتمّ هذا و لیس فیه استثناء؟انظروا کلّ موضع لا یکون فیه استثناء فاستثنوا فیه.

[٣٧٨٠]٨-عنه،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام أنّه کان یترّب الکتاب و قال:لا بأس به.

ص :6٩4

فرمود:بسم اللّه الرحمن الرّحیم را با بهترین خط خود بنویس و باء آن را نکش تا سین را بلند کنی.

[٣٧٧5]٣-حسن سرّی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود:ننویس بسم اللّه الرحمن الرّحیم برای فلانی[چسبیده به هم و بدون فاصل]و اشکالی ندارد که پشت نامه(برای فلانی...)را بنویس.

[٣٧٧6]4-حسن سریّ روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود:در داخل نامه ننویس(برای ابو فلان...)بلکه بنویس(به ابو فلان)ولی در نشانی نامه بنویس:

(برای ابو فلان...)

[٣٧٧٧]5-سماعه گفته است:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ کسی پرسیدم که با دیگری شروع به نامه نگاری کند.امام علیه السّلام فرمود:اشکالی ندارد.این از فرهیختگی است که مردی برادر خود را با نوشتن نامه ای گرامی دارد.

[٣٧٧٨]6-حدید حکیم روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمودند:اشکالی ندارد کسی در نامه نام رفیق خود را پیش از نام خودش بنویسد.

[٣٧٧٩]٧-مرازم حکیم گفت:امام صادق علیه السّلام دستور داد برای انجام کاری نامه ای بنویسند.نامه را نوشتند و به آن حضرت نشان دادند.در نامه کلمه(إن شاء اللّه)نبود.امام فرمودند:چگونه امید دارید که این کار انجام شود با اینکه در آن(ان شاء اللّه)نیست.بنگرید در هرجا که(ان شاء اللّه)ندارد[و لازم است]در آن بنویسید.

[٣٧٨٠]٨-احمد بن محمّد ابو نصر روایت کرده که امام رضا علیه السّلام نامه را[برای خشک کردن مرکّب]خاکی می کرد و می فرمود:اشکالی ندارد.

ص :6٩5

[٣٧٨١]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن علیّ بن عطیّه:

أنّه رأی کتبا لأبی الحسن علیه السّلام مترّبه.

باب النّهی عن إحراق القراطیس المکتوبه

[٣٧٨٢]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عبد الملک بن عتبه،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سألته عن القراطیس تجتمع هل تحرق بالنّار و فیها شیء من ذکر اللّه؟قال:

لا،تغسل بالماء أوّلا قبل.

[٣٧٨٣]٢-عنه،عن الوشّاء،عن عبد اللّه بن سنان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:لا تحرقوا القراطیس و لکن امحوها و حرّقوها.

[٣٧٨4]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حمّاد بن عثمان، عن زراره قال:

سئل أبو عبد اللّه علیه السّلام عن الاسم من أسماء اللّه یمحوه الرّجل بالتّفل؟قال:

امحوه بأطهر ما تجدون.

[٣٧٨5]4-علیّ،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:امحوا کتاب اللّه[تعالی]و ذکره بأطهر ما تجدون.و نهی أن یحرق کتاب اللّه و نهی أن یمحی بالأقلام.

[٣٧٨6]5-علیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن إسحاق بن عمّار، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام فی الظّهور الّتی فیها ذکر اللّه عزّ و جلّ قال:اغسلها.

تمّ کتاب العشره و للّه الحمد و المنّه و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین.

amp;

ص :6٩6

[٣٧٨١]٩-علی عطیّه نامه هایی از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دیده بود که خاکی بودند.

دربارۀ نهی از سوزاندن کاغذهای نوشته شده

[٣٧٨٢]١-عبد الملک عتبه گفته است:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام پرسیدم:آیا کاغذهایی که انباشته می گردد و در آن نام خدا است با آتش سوزانده شوند؟ امام علیه السّلام فرمود:نه.ابتدا آن ها را با آب بشویند.

[٣٧٨٣]٢-عبد اللّه سنان گفت از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:کاغذهای نوشته شده را نسوزانید بلکه نوشته اش را پاک کنید و سپس بسوزانید.

[٣٧٨4]٣-زراره گفته است:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ نامی از نام های خدا که شخصی آن را با آب دهان پاک می کند،پرسیدند:امام علیه السّلام فرمود:آن را با پاک ترین چیزی که می یابید پاک کنید.

[٣٧٨5]4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:نوشته های خداوند والا را با پاک ترین چیزی که می یابید پاک کنید و نهی فرمود که قرآن سوزانده شود یا با قلم سیاه گردد.

[٣٧٨6]5-اسحاق عمّار از امام کاظم علیه السّلام دربارۀ آنچه از نام خدا بر پشت چیزی نوشته باشد روایت کرده که فرمودند:آن را با آب بشوی.

کتاب معاشرت پایان یافت.و سپاس و منّت از آن خدا است و درود خدا بر محمّد و خاندان پاک و طاهرش.

این پایان کتاب معاشرت است که با آن کتاب اصول کافی نیز انجام یافت.

و الحمد للّه ربّ العالمین.

ص :6٩٧

ص :6٩٨

نمایۀ آیات

اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون اللّه، ١4٢

ادعونی أستجب لکم، ٣٠٠

إذا زلزلت الأرض زلزالها، 5٩٢

إذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا فإذاهم مبصرون، ٢٠٢

اذکروا اللّه ذکرا کثیرا، ٣٢6

أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم، ٣54

أفمن یمشی مکبّا علی وجهه أهدی أمّن یمشی سویّا علی صراط مستقیم، ١٨4

إلاّ إبلیس أبی و استکبر و کان من الکافرین، ١٢٠

إلاّ المستضعفین من الرّجال و النّساء و الولدان لا یستطیعون حیله، ١١4،١١6،١5٢

ألاّ نؤمن لرسول حتّی یأتینا بقربان تأکله النّار قل قد جاءکم رسل، ١6٢

الّذین آمنوا و لم یلبسوا إیمانهم بظلم، ١44

الّذین خلطوا عملا صالحا و آخر سیّئا، ١6٢

الّذین لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا، ١54

الّذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش إلاّ اللّمم، ٢١4،٢١6

الّذین یحملون العرش و من حوله یسبّحون بحمد ربّهم...و یستغفرون، ٢٠٠

ص :6٩٩

الّذین ینقضون عهد اللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما أمر اللّه به أن یوصل، ١٠٨،6٢٠

الّذین ینقضون عهد اللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما أمر اللّه به أن یوصل و یفسدون، ١٠٨

السّلام المؤمن المهیمن، 6٢٨

اللّه الّذی نزّل الکتاب و هو یتولّی الصّالحین، 5٨٨

اللّه لا إله إلاّ هو الحیّ القیّوم لا تأخذه سنه و لا نوم، 666

الملک القدّوس السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر سبحان اللّه عمّا یشرکون، ٣6٠

إنّا أعتدنا للظّالمین نارا أحاط بهم سرادقها و إن یستغیثوا یغاثوا، ١١٢

إنّ الأبرار لفی نعیم*و إنّ الفجّار لفی جحیم، ٢46

إنّ الحسنات یذهبن السّیّئات، ١٩٨

إنّ الّذین کفروا سواء علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون، ١٢٨

إنّ الّذین یحبّون أن تشیع الفاحشه فی الّذین آمنوا لهم عذاب ألیم، ٧٢

إنّ الّذین یستکبرون عن عبادتی، ٢6٢

إنّ الّذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنّم داخرین، ٢6٠،٢6٢

إنّ الصّلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر و لذکر اللّه أکبر، 5٣4

إنّ اللّه یحبّ التّوّابین و یحبّ المتطهّرین، ١٨٨،٢٠٠

إنّ المنافقین یخادعون اللّه و هو خادعهم و إذا قاموا إلی الصّلاه، ١٣6

إنّا نراک من المحسنین، 6١٢

إنّ أنکر الأصوات لصوت الحمیر، 656

إنّا هدیناه السّبیل إمّا شاکرا و إمّا کفورا، ١١٨

إنّ ربّک لبالمرصاد ،٢4

إنّ ربّکم اللّه الّذی خلق السّماوات و الأرض فی ستّه أیّام ثمّ استوی علی العرش، 5٩٠

ص :٧٠٠

إنّما اتّخذتم من دون اللّه أو ثانا مودّه بینکم فی الحیاه الدّنیا ثمّ یوم القیامه، ١٣٠

إنّما ولیّکم اللّه و رسوله، ٣54

إن هم إلاّ یظنّون، ١٢٨

إنّی کفرت بما أشرکتمون من قبل، ١٣٠

أو کظلمات فی بحر لجّیّ یغشاه موج من فوقه موج إلی قوله، 5٩٠

أیّتها العیر إنّکم لسارقون، 4٢،46

بلسان عربیّ مبین، 6٠٢

بل فعله کبیرهم هذا، 44

بل فعله کبیرهم هذا فسئلوهم إن کانوا ینطقون، 4٢،46

به و هو قول اللّه عزّ و جلّ و إذ أخذنا میثاقکم لا تسفکون دماءکم، ١٢٨

حسبنا اللّه و نعم الوکیل*فانقلبوا بنعمه من اللّه و فضل لم یمسسهم سوء، 4٢6

خلطوا عملا صالحا و آخر سیّئا عسی اللّه أن یتوب علیهم، ١5٠

ذلک بأنّهم کانوا یکفرون بآیات اللّه و یقتلون النّبیّین بغیر الحقّ ذلک بما عصوا، ٩6

ربّ أرنی کیف تحی الموتی، ١4٢

ربّ أرنی کیف تحی الموتی قال أولم تؤمن قال بلی و لکن لیطمئنّ قلبی، 6٢6

ربّنا لا تؤاخذنا إن نسینا أو أخطأنا ربّنا و لا تحمل علینا إصرا کما حملته، ٢54

سبحان ربّک ربّ العزّه عمّا یصفون*و سلام علی المرسلین، ٣٨6

سنستدرجهم من حیث لا یعلمون، ٢٣4

سوف أستغفر لکم ربّی، ٢٨٢

شهد اللّه أنّه لا إله إلاّ هو و الملائکه و أولوا العلم، 5٧٨

شهر رمضان الّذی أنزل فیه القرآن، 5٩6

ص :٧٠١

فاذکرونی أذکرکم و اشکروا لی و لا تکفرون، ١٢٨

فأمّا من أعطی و اتّقی*و صدّق بالحسنی*فسنیسّره للیسری، ٣4٠

فإن أعطوا منها رضوا و إن لم یعطوا منها إذا هم یسخطون، ١6٨

فأولئک عسی اللّه أن یعفو عنهم، ١١4

فبأیّ آلاء ربّک تتماری، ١٣٢

فسبحان اللّه حین تمسون و حین تصبحون*و له الحمد فی السّماوات و الأرض، ٣٨6

فلا و ربّک لا یؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فی أنفسهم حرجا، ١4٠

فما استکانوا لربّهم و ما یتضرّعون، ٢٨6،٢٨٨

فما جزاء من یفعل ذلک منکم إلاّ خزی فی الحیاه الدّنیا و یوم القیامه، ١٣٠

فمن جاءه موعظه من ربّه فانتهی فله ما سلف، ١٩٨

فمن یرد اللّه أن یهدیه یشرح صدره للإسلام-إلی قوله-، ١٨٢

فهل عسیتم إن تولّیتم أن تفسدوا فی الأرض و تقطّعوا أرحامکم، ١٠٨،6٢٠

قد أجیبت دعوتکما، ٣٠6

قد أجیبت دعوتکما فاستقیما، ٣4٨

قل هو اللّه أحد، 5٩٢

قل یا أیّها الکافرون، 5٩٢

کأنّهم بنیان مرصوص، ٣٨٠

کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوه و البغضاء أبدا حتّی تؤمنوا باللّه وحده، ١٣٠

لئن شکرتم لأزیدنّکم و لئن کفرتم إنّ عذابی لشدید، ١٢٨

لا إله إلاّ أنت سبحانک إنّی کنت من الظّالمین*فاستجبنا له و نجّیناه من الغمّ، 4٢6

لا تقنطوا من رحمه اللّه، ٣٠4

ص :٧٠٢

لا یذوقون فیها الموت إلاّ الموته الأولی، 5٣4

لدّنیا و الآخره ذلک هو الخسران المبین یدعوا من دون اللّه ما لا یضرّه و ما لا ینفعه، ١٧٢

لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین، 5٨٨

للّذین أحسنوا الحسنی و زیاده و لا یرهق وجوههم قتر و لا ذلّه، 6٠٢

لم یکن الّذین کفروا، 6٠٠

ما أصاب من مصیبه فی الأرض و لا فی أنفسکم إلاّ فی کتاب من قبل أن نبرأها، ٢٣٠

ما سمعنا بهذا فی الملّه الآخره إن هذا إلاّ اختلاق، 6٣٨

و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیّئا، ١١4

و آخرون مرجون لأمر اللّه، ١5٨

و آخرون مرجون لأمر اللّه إمّا یعذّبهم و إمّا یتوب علیهم، ١١4

و إبراهیم الّذی وفّی، ٣٩٨

و إذا جاءهم أمر من الأمن أو الخوف أذاعوا به، ٩4،٩6

و إذا سألک عبادی عنّی فإنّی قریب أجیب دعوه الدّاع إذا دعان، ٣٠4

و اذکر ربّک فی نفسک تضرّعا و خیفه، ٣٣٠

و اذکر ربّک فی نفسک تضرّعا و خیفه و دون الجهر من القول، ٣٨٢

و الّذین لا یدعون مع اللّه إلها آخر و لا یقتلون النّفس الّتی حرّم اللّه إلاّ بالحقّ، ٢٠٢

و الّذین یؤتون ما آتوا و قلوبهم و جله أنّهم إلی ربّهم راجعون، ٢44

و اللّه یعدکم مغفره منه و فضلا، ٣٠4

و المؤلّفه قلوبهم، ١66

و تبتّل إلیه تبتیلا، ٢٨6

و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوّا، ١٢٨

ص :٧٠٣

و ذکر اسم ربّه فصلّی، ٣١6

و رتّل القرآن ترتیلا، 566

و سئلوا اللّه من فضله، 4٣4

و شارکهم فی الأموال و الأولاد، ١٠

و شفاء لما فی الصّدور، 5٣٨

و ظلالهم بالغدوّ و الآصال، ٣٧٠

و قد نزّل علیکم فی الکتاب أن إذا سمعتم آیات اللّه یکفر بها و یستهزأ بها، ١٠٨

و کانوا من قبل یستفتحون علی الّذین کفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به، ١٢٨

و کذلک نولّی بعض الظّالمین بعضا، ٣٠

و لا تسبّوا الّذین یدعون من دون اللّه فیسبّوا اللّه عدوا بغیر علم و إذا رأیت، ١١٠

و لا تقولوا لما تصف ألسنتکم الکذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا، ١١٠

و لا تمنن تستکثر، ٣٢4

و لو لا أن ثبّتناک لقد کدت ترکن إلیهم شیئا قلیلا، 6٠٠

و له أسلم من فی السّماوات و الأرض طوعا و کرها و إلیه یرجعون، 5٨٨

و لیخش الّذین لو ترکوا من خلفهم ذرّیّه ضعافا خافوا علیهم فلیتّقوا اللّه، ٢٨

و ما أصابکم من مصیبه فبما کسبت أیدیکم، ٢٣٠

و ما أصابکم من مصیبه فبما کسبت أیدیکم، ٢٣٠

و ما أصابکم من مصیبه فبما کسبت أیدیکم و یعفوا عن کثیر، ٢٢٢

و ما أنفقتم من شیء فهو یخلفه و هو خیر الرّازقین، ٣٠٠

و ما قدروا اللّه حقّ قدره إلی قوله سبحانه و تعالی عمّا یشرکون، 5٨٨

و ما وجدنا لأکثرهم من عهد و إن وجدنا أکثرهم لفاسقین، ١4٢

ص :٧٠4

و ما یؤمن أکثرهم باللّه إلاّ و هم مشرکون، ١4٠

و ما یهلکنا إلاّ الدّهر، ١٢٨

و من النّاس من یعبد اللّه علی حرف، ١4٠،١٧٠

و من النّاس من یعبد اللّه علی حرف فإن أصابه خیر اطمأنّ به، ١٧٠

و من یکفر بالإیمان فقد حبط عمله، ١١٨،١٢٢

و یستجیب الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات و یزیدهم من فضله، ٣4٢

و یقتلون الأنبیاء بغیر حقّ، ٩6

هذا من فضل ربّی لیبلونی أأشکر أم أکفر و من شکر فإنّما یشکر لنفسه، ١٢٨

هو الّذی خلقکم فمنکم کافر و منکم مؤمن، ١5٠

هو الّذی یصلّی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظّلمات إلی النّور، ٣١4

یا أیّها الّذین آمنوا اذکروا اللّه ذکرا کثیرا*و سبّحوه بکره و أصیلا، ٣٢4

یا أیّها الّذین آمنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم، ١٧4

یا أیّها الّذین آمنوا توبوا إلی اللّه توبه نصوحا، ٢٠٠

یا أیّها الّذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتا عند اللّه أن تقولوا ما لا تفعلون، ٨4

یا قوم اتّبعوا المرسلین، 464

یراؤن النّاس و لا یذکرون اللّه إلاّ قلیلا، ٣٣٠

ص :٧٠5

نمایۀ روایات

آفه الحسب الافتخار،٢٢

آفه الحسب الافتخار و العجب،٢٠

آیات القرآن خزائن فکلّما فتحت خزانه ینبغی لک أن تنظر ما فیها،55٨

ابدءوا بالسّلام قبل الکلام فمن بدأ بالکلام قبل السّلام فلا تجیبوه،6٢6

أبطأ رجل من أصحاب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عنه ثمّ أتاه فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،4٣4

أبعد ما یکون العبد من اللّه أن یکون الرّجل یواخی الرّجل و هو یحفظ[علیه]،6٨

أتحبّ البقاء فی الدّنیا؟فقال:نعم،فقال:و لم؟قال:لقراءه(قل هو اللّه أحد)،55٠

أتخوّف أن یعجبنی صوتها فیدخل علیّ أکثر ممّا أطلب من الأجر،6٣6

اتّق المرتقی السّهل إذا کان منحدره وعرا،٣4

اتّقوا الحالقه،فإنّها تمیت الرّجال،قلت:و ما الحالقه؟قال:قطیعه الرّحم،5٢

اتّقوا الظّلم فإنّ دعوه المظلوم تصعد إلی السّماء،٣46

اتّقوا الظّلم،فإنّه ظلمات یوم القیامه،٢6

اتّقوا الکذب،الصّغیر منه و الکبیر فی کلّ جدّ و هزل،٣6

أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رجل فقال:یا نبیّ اللّه،الغالب علیّ الدّین و وسوسه الصّدر،44٢

أتیت باب علیّ بن الحسین علیه السّلام فوافقته حین خرج من الباب فقال:بسم اللّه،4١٢

ص :٧٠6

أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رجل فقال:یا رسول اللّه أنا فلان بن فلان حتّی عدّ تسعه،٢٠

اجعل قلبک قرینا برّا أو ولدا واصلا و اجعل عملک والدا تتّبعه،٢٣٨

اجعل لسانک من وراء قلبک تسلم و أکثر ذکری باللّیل و النّهار،٣٢٢

أجعل نصف صلواتی لک؟قال:نعم،ثمّ قال:أجعل صلواتی کلّها لک،٣١٢

أحبّ إخوانی إلیّ من أهدی إلیّ عیوبی،6١6

أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ فی الأرض الدّعاء و أفضل العباده،٢64

احذروا أهواءکم کما تحذرون أعداءکم،فلیس شیء أعدی للرّجال،٣٢

أحسن النّاس صوتا بالقرآن و کان السّقّاءون یمرّون فیقفون ببابه،5٧٠

احمل نفسک لنفسک فإن لم تفعل لم یحملک غیرک،٢٣٨

أخبرک أطال اللّه بقاءک لنا و أمتعنا بک أنّا نأتیک فما نخرج من عندک،١٨6

اختبروا إخوانکم بخصلتین فإن کانتا فیهم و إلاّ فاعزب،6٩٢

أخذت هذا الدّعاء عن أبی جعفر علیه السّلام قال:و کان أبو جعفر یسمّیه الجامع،5١٢

ادع اللّه لنا،فقال:اللّهمّ ارزقهم صدق الحدیث و أداء الأمانه و المحافظه،4٩6

ادع بهذا الدّعاء:«اللّهمّ إنّی أسألک برحمتک الّتی لا تنال منک إلاّ برضاک،5٢٢

ادع و لا تقل:قد فرغ من الأمر،فإنّ الدّعاء هو العباده،٢6٢

أدنی العقوق أفّ،و لو علم اللّه أیسر منه لنهی عنه،5٨

أدنی العقوق أفّ،و لو علم اللّه عزّ و جلّ شیئا أهون منه لنهی عنه،56

إذا ابتلیت بأهل النّصب و مجالستهم،فکن کأنّک علی الرّضف،١١٠

إذا أتت علی الرّجل أربعون سنه قیل له:خذ حذرک فإنّک غیر معذور،٢4٠

إذا اتّهم المؤمن أخاه انماث الإیمان من قلبه کما ینماث الملح فی الماء،٧٨

إذا أحبّ أحدکم أخاه المسلم فلیسأله عن اسمه و اسم أبیه و اسم قبیلته،6٩٠

ص :٧٠٧

إذا أحببت أحدا من إخوانک فأعلمه ذلک فإنّ إبراهیم علیه السّلام،6٢6

إذا أحببت رجلا فأخبره بذلک فإنّه أثبت للمودّه بینکما،6٢6

إذا أحببت رجلا فلا تمازحه و لا تماره،6٧4

إذا أحزنک أمر فقل فی آخر سجودک:«یا جبرئیل یا محمّد،یا جبرئیل،45٠

إذا أراد اللّه عزّ و جلّ بعبد خیرا عجّل له عقوبته فی الدّنیا،٢٢٢

إذا أردت السّفر فقف علی باب دارک و اقرأ فاتحه الکتاب أمامک،4١6

إذا أردت أن تدعو فمجّد اللّه عزّ و جلّ و احمده و سبّحه و هلّله و أثن علیه،٢٩6

إذا أردت أن تعبدنی یوما و لیله حقّ عبادتی فارفع یدیک إلیّ و قل،4٩٨

إذا اشتکی الإنسان فلیقل،بسم اللّه و باللّه و محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أعوذ بعزّه،4٧٠

إذا أصبحت فقل:اللّهمّ إنّی أعوذ بک من شرّ ما خلقت و ذرأت،٣٨٢

إذا أصبحت و أمسیت فقل:«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر»،٣4٠

إذا اقشعرّ جلدک و دمعت عیناک.فدونک،دونک فقد قصد قصدک،٢٨4

إذا أکثر العبد من الاستغفار رفعت صحیفته و هی تتلألأ،٣٣6

إذا أمسیت فنظرت إلی الشّمس فی غروب و إدبار فقل:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم،٣٩٢

إذا أمسیت قل:«اللّهمّ إنّی أسألک عند إقبال لیلک و إدبار نهارک،٣٧4

إذا أوی أحدکم إلی فراشه فلیقل:اللّهمّ إنّی احتبست نفسی عندک،4٠٠

إذا أویت إلی فراشک فقل:بسم اللّه وضعت جنبی الأیمن[للّه]علی ملّه إبراهیم،4٠6

إذا بلغت النّفس هذه و أهوی بیده إلی حلقه لم یکن للعالم توبه،٢١٢

إذا تاب العبد توبه نصوحا أحبّه اللّه فستر علیه،فقلت:و کیف یستر علیه،٢٠6

إذا تغیّرت الشّمس فاذکر اللّه عزّ و جلّ و إن کنت مع قوم یشغلونک،٣٧6

إذا جحد الرّجل الحقّ فإن أراد أن تلاعنه قل:اللّهمّ ربّ السّماوات السّبع،٣5٨

ص :٧٠٨

إذا جمع اللّه عزّ و جلّ الأوّلین و الآخرین إذا هم بشخص قد أقبل لم یرقطّ أحسن،54٢

إذا خرجت من منزلک فقل:بسم اللّه توکّلت علی اللّه،4١4

إذا خرجت من منزلک فی سفر أو حضر فقل:بسم اللّه آمنت باللّه،توکّلت،4١٨

إذا خفت أمرا فقل:«اللّهمّ إنّک لا یکفی منک أحد و أنت تکفی من کلّ أحد،44٨

إذا خلق اللّه العبد فی أصل الخلقه کافرا لم یمت حتّی یحبّب اللّه إلیه،٢٢

إذا دخلت علی مریض فقل:أعیذک باللّه العظیم ربّ العرش العظیم،46٨

إذا دعا أحدکم فلیعمّ،فإنّه أوجب للدّعاء،٣٠٢

إذا دعا الرّجل فقال بعد ما دعا:«ما شاء اللّه لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه»،٣6٨

إذا دعوت فأقبل بقلبک و ظنّ حاجتک بالباب،٢٧6

إذا دعوت فظنّ أنّ حاجتک بالباب،٢٧4

إذا ذکر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فأکثروا الصّلاه علیه فإنّه من صلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلاه،٣١٠

إذا رأیت الرّجل مرّ به البلاء فقل:الحمد للّه الّذی عافانی ممّا ابتلاک،466

إذا رأیتم الرّجل لا یبالی ما قال و لا ما قیل له فإنّه لغیّه أو شرک شیطان،١٠

إذا رأیتم أهل الرّیب و البدع من بعدی فأظهروا البراءه منهم،١٠4

إذا رقّ أحدکم فلیدع،فإنّ القلب لا یرقّ حتّی یخلص،٢٨٢

إذا رکع ربض و إذا سجد نقر و إذا جلس شغر،١٣٨

إذا سلّم أحدکم فلیجهر بسلامه لا یقول:سلّمت فلم یردّوا علیّ،6٢٨

إذا سلّم الرّجل من الجماعه أجزأ عنهم،6٣4

إذا سلّم علیک الیهودیّ و النّصرانیّ و المشرک فقل:علیک،6٣٨

إذا سلّم من القوم واحد أجزأ عنهم و إذا ردّ واحد أجزأ عنهم،6٣4

إذا صلّی أحدکم و لم یذکر النّبیّ[و آله]صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی صلاته یسلک بصلاته،٣١6

ص :٧٠٩

إذا صلّیت الغداه و المغرب فقل:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه،٣٩٢

إذا صلّیت المغرب فأمرّ یدک علی جبهتک و قل:«بسم اللّه الّذی لا إله إلاّ هو،4٣٠

إذا صلّیت المغرب فلا تبسط رجلک و لا تکلّم أحدا،٣٩٢

إذا صلّیت المغرب و الغداه فقل:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه،٣٨4

إذا طلب أحدکم الحاجه فلیثن علی ربّه و لیمدحه فإنّ الرّجل إذا طلب،٢٩6

إذا ظهر الزّنا من بعدی کثر موت الفجأه،١٠٢

إذا عرفت فاعمل ما شئت؟فقال:قد قلت ذلک،قال:قلت:و إن زنوا أو سرقوا،٢56

إذا عطس الرّجل ثلاثا فسمّته ثمّ اترکه،65٨

إذا عطس الرّجل فسمّتوه و لو کان من وراء جزیره و فی روایه أخری،646

إذا عطس الرّجل فلیقل:الحمد للّه[ربّ العالمین]لا شریک له،و إذا سمّت الرّجل،65٢

إذا عطس المرء المسلم ثمّ سکت لعلّه تکون به قالت الملائکه عنه،654

إذا عطس فقیل له:یرحمک اللّه،قال:یغفر اللّه لکم و یرحمکم،65٠

إذا فشا أربعه:ظهرت أربعه إذا فشا الزّنا ظهرت الزّلزله،٢٢٨

إذا قال الرّجل لأخیه المؤمن:أفّ خرج من ولایته و إذا قال:أنت عدوّی،٧٨

إذا قام أحدکم من اللّیل فلیقل:سبحان ربّ النّبیّین و إله المرسلین،4٠6

إذا قام القائم علیه السّلام قرأ کتاب اللّه علی حدّه و أخرج المصحف الّذی کتبه علیّ علیه السّلام،6٠4

إذا قطّعوا الأرحام جعلت الأموال فی أیدی الأشرار،54

إذا قمت باللّیل من منامک فقل:الحمد للّه الّذی ردّ،4٠6

إذا قهقهت فقل حین تفرغ:«اللّهمّ لا تمقتنی»،6٧4

إذا کان الرّجل حاضرا فکنّه و إذا کان غائبا فسمّه،6٩٠

إذا کان ثلاثه فی بیت فلا یتناجی اثنان دون صاحبهما فإنّ ذلک ممّا یغمّه،664

ص :٧١٠

إذا کان قوم فی مجلس ثمّ سبق قوم فدخلوا فعلی الدّاخل أخیرا،6٣4

إذا کان لک یا سماعه إلی اللّه حاجه فقل:اللّهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد و علیّ،45٨

إذا کان یوم القیامه کشف غطاء من أغطیه الجنّه فوجد ریحها،56

إذا کان یوم القیامه نادی مناد:أین الصّدود لأولیائی فیقوم قوم،6٠

إذا لقیت السّبع فاقرأ فی وجهه آیه الکرسیّ و قل له:عزمت علیک بعزیمه اللّه،4٨٠

إذا لقیت السّبع فقل:«أعوذ بربّ دانیال و الجبّ من شرّ کلّ أسد مستأسد»،4٧٨

إذا مرّت الجماعه بقوم أجزأهم أن یسلّم واحد منهم و إذا سلّم،6٣4

إذا نزلت برجل نازله أو شدیده أو کربه أمر فلیکشف عن رکبتیه،446

إذا وقفت بین یدیّ فقف موقف الذّلیل الفقیر و إذا قرأت التّوراه،56٨

أرأیت أمّ أیمن فإنّی أشهد أنّها من أهل الجنّه،١56

أرأیت إن احتجت إلی الطّبیب و هو نصرانیّ[أن]أسلّم علیه و أدعو له،64٠

أرأیت إن احتجت إلی متطبّب و هو نصرانیّ أسلّم علیه و أدعو له،64٠

أرأیت قول اللّه عزّ و جلّ:الّذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش،٢١4

أربع من کنّ فیه لم یهلک علی اللّه بعدهنّ إلاّ هالک:یهمّ العبد،١٩٨

أربعه لا تردّ لهم دعوه حتّی تفتّح لهم أبواب السّماء و تصیر إلی العرش،٣4٨

أربعه لا تستجاب لهم دعوه:رجل جالس فی بیته یقول:اللّهمّ ارزقنی،٣5٠

ارحمنی ممّا لا طاقه لی به و لا صبرلی علیه،5٠6

ارفعوا أصواتکم بالصّلاه علیّ فإنّها تذهب بالنّفاق،٣١4

أسأله عن مسأله،فکتب إلیّ:إنّ المنافقین یخادعون اللّه،١٣6

استأذنت علی أبی جعفر علیه السّلام،فخرج إلیّ و شفتاه تتحرّکان،فقلت له:فقال:أفطنت،4١٢

أسرع الدّعاء نجحا للإجابه دعاء الأخ لأخیه بظهر الغیب یبدأ بالدّعاء،٣4٢

ص :٧١١

اشتکی بعض ولده،فقال:یا بنیّ قل:اللّهمّ اشفنی بشفائک و داونی بدوائک،464

اصبروا علی الدّنیا فإنّما هی ساعه،فما مضی منه فلا تجد له ألما،٢٣٨

اصبروا علی طاعه اللّه و تصبّروا عن معصیه اللّه فإنّما الدّنیا ساعه،٢46

اطلبوا الدّعاء فی أربع ساعات:عند هبوب الرّیاح و زوال الأفیاء،٢٨٠

أعرب القرآن فإنّه عربیّ،56٨

أعطانی أبو عبد اللّه علیه السّلام هذا الدّعاء:الحمد للّه ولیّ الحمد و أهله و منتهاه و محلّه،5١٨

أعطیت السّور الطّوال مکان التّوراه و أعطیت المئین مکان الإنجیل،54٠

اعلم أنّ النّاس ثلاثه:زاهد و صابر و راغب؛فأمّا الزّاهد فقد خرجت الأحزان،٢4٢

أعلّمک دعاء لا تنسی القرآن:اللّهمّ ارحمنی بترک معاصیک أبدا ما أبقیتنی،4٨٨

اعلموا أنّ القرآن هدی النّهار و نور اللّیل المظلم علی ما کان،5٣٨

أعوذ باللّه من جار السّوء فی دار إقامه،تراک عیناه و یرعاک قلبه،6٨4

أعوذ بعزّه اللّه و أعوذ بقدره اللّه و أعوذ بجلال اللّه و أعوذ بعظمه اللّه،4٧4

اغتنموا الدّعاء عند أربع:عند قراءه القرآن و عند الأذان،٢٨٢

أقبل أبو جهل بن هشام و معه قوم من قریش فدخلوا علی أبی طالب،6٣٨

أقرأ القرآن فی لیله؟قال:لا یعجبنی أن تقرأه فی أقلّ من شهر،5٧٢

اقرأ علی من تری أنّه یطیعنی منهم و یأخذ بقولی السّلام،6١٠

اقرأ،قلت:من أیّ شیء أقرأ؟قال:من السّوره التّاسعه،قال:فجعلت ألتمسها،6٠٢

أقرب ما یکون العبد إلی الکفر أن یواخی الرّجل الرّجل علی الدّین،6٨

أقرب ما یکون العبد إلی الکفر أن یواخی الرّجل علی الدّین،66

اقرءوا القرآن بألحان العرب و أصواتها و إیّاکم و لحون أهل الفسق،56٨

اقصر نفسک عمّا یضرّها من قبل أن تفارقک،واسع فی فکاکها کما،٢٣٨

ص :٧١٢

اکتب«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»من أجود کتابک و لا تمدّ الباء حتّی ترفع السّین،6٩4

أکثر ذکری باللّیل و النّهار و کن عند ذکری خاشعا و عند بلائی،٣٢٢

أکثر من أن تقول:[اللّهمّ]لا تجعلنی من المعارین و لا تخرجنی،4٩4

أکثروا من التّهلیل و التّکبیر فإنّه لیس شیء أحبّ إلی اللّه،٣4٠

أکون أدعو فأشتهی البکاء و لا یجیئنی و ربّما ذکرت بعض من مات،٢٩٢

ألا أخبرکم بما کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول إذا أوی إلی فراشه،4٠٢

ألا أدلّک علی شیء لم یستثن فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟قلت:بلی،قال:الدّعاء یردّ،٢6٨

ألا أدلّکم علی سلاح ینجیکم من أعدائکم و یدرّ أرزاقکم؟قالوا:بلی،٢64

ألا أعلّمک دعاء تدعو به،إنّا أهل البیت إذا کربنا أمر و تخوّفنا من السّلطان،454

ألا أنبّئکم بشرارکم؟قالوا:بلی یا رسول اللّه،قال:المشّاءون بالنّمیمه،٩٢

ألا إنّ فی التّباغض الحالقه،لا أعنی حالقه الشّعر و لکن،5٢

ألا تخصّنی بدعاء؟قال:بلی،قال:قل:یا واحد یا ماجد یا أحد یا صمد یا من،5٠4

الاتّکاء فی المسجد رهبانیّه العرب إنّ المؤمن مجلسه مسجده و صومعته بیته،66٨

الاحتباء حیطان العرب،66٨

الاحتباء فی المسجد حیطان العرب،66٨

الاستغفار و قول:لا إله إلاّ اللّه،خیر العباده،قال اللّه العزیز الجبّار،٣٣٨

الاستکانه هو الخضوع و التّضرّع هو رفع الیدین و التّضرّع بهما،٢٨6

الاستکانه هی الخضوع و التّضرّع رفع الیدین و التّضرّع بهما،٢٨٨

الانقباض من النّاس مکسبه للعداوه،6١4

الإیمان لا یضرّ معه عمل و کذلک الکفر لا ینفع معه عمل،٢56

الا ینبغی للمرء المسلم أن یواخی الفاجر فإنّه یزیّن له فعله،6١٨

ص :٧١٣

البادی بالسّلام أولی باللّه و برسوله،6٢٨

البادی منهما أظلم،و وزره و وزر صاحبه علیه،ما لم یعتذر إلی المظلوم،٧6

البذاء من الجفاء و الجفاء فی النّار،١4

البیت الّذی یقرأ فیه القرآن و یذکر اللّه عزّ و جلّ فیه تکثر برکته،55٨

البیت غاصّ بأهله اعلموا أنّه لیس منّا من لم یحسن مجاوره من جاوره،6٨٢

التّائب من الذّنب کمن لا ذنب له و المقیم علی الذّنب،٢٠4

التّثاؤب من الشّیطان و العطسه من اللّه عزّ و جلّ،64٨

التّسبیح نصف المیزان و الحمد للّه یملأ المیزان و اللّه أکبر یملأ ما بین السّماء،٣4٠

التّواصل بین الإخوان فی الحضر التّزاور و فی السّفر التّکاتب،6٨٨

التّودّد إلی النّاس نصف العقل،6٢4

الجلوس فی المسجد انتظار الصّلاه عباده ما لم یحدث،٧٠

الحافظ للقرآن العامل به مع السّفره الکرام البرره،544

الحمد للّه الّذی أصبحنا و الملک له و أصبحت عبدک و ابن عبدک،٣٧6

الدّاعی و المؤمّن فی الأجر شریکان،٣٠٢

الدّعاء أنفذ من السّنان الحدید،٢66

الدّعاء بعد ما ینزل البلاء لا ینتفع[به.]،٢٧4

الدّعاء ترس المؤمن و متی تکثر قرع الباب یفتح لک،٢64

الدّعاء سلاح المؤمن و عمود الدّین و نور السّماوات و الأرض،٢64

الدّعاء کهف الإجابه کما أنّ السّحاب کهف المطر،٢٧٠

الدّعاء مفاتیح النّجاح و مقالید الفلاح و خیر الدّعاء ما صدر عن صدر نقیّ،٢64

الدّعاء هو العباده الّتی قال اللّه عزّ و جلّ:إنّ الّذین یستکبرون عن عبادتی،٢6٢

ص :٧١4

الدّعاء یدفع البلاء النّازل و ما لم ینزل،٢6٨

الدّعاء یردّ القضاء بعد ما أبرم إبراما،فأکثر من الدّعاء،٢6٨

الدّنیا حلالها حساب و حرامها عقاب و أنّی لکم بالرّوح،٢4٨

الذّاکر للّه عزّ و جلّ فی الغافلین کالمقاتل فی المحاربین،٣٣٢

الذّنب بعد الذّنب یلمّ به العبد،٢١4

الذّنوب الّتی تغیّر النّعم البغی و الذّنوب الّتی تورث النّدم القتل،٢٢6

الرّجل الأعجمیّ من أمّتی لیقرأ القرآن بعجمیّه فترفعه الملائکه علی عربیّه،5٧6

الرّغبه أن تستقبل ببطن کفّیک إلی السّماء و الرّهبه أن تجعل ظهر کفّیک،٢٨6

السّاعه الّتی تباهل فیها ما بین طلوع الفجر إلی طلوع الشّمس،٣56

السّلام تطوّع و الرّدّ فریضه،6٢6

الصّلاه علیّ و علی أهل بیتی تذهب بالنّفاق،٣١٢

الظّلم ثلاثه:ظلم یغفره اللّه و ظلم لا یغفره اللّه و ظلم لا یدعه اللّه،٢4

العامل بالظّلم و المعین له و الرّاضی به شرکاء،ثلاثتهم،٢٨

العبد المؤمن إذا أذنب ذنبا أجّله اللّه سبع ساعات،٢٠٨

العطاس ینفع فی البدن کلّه ما لم یزد علی الثّلاث،654

الغیبه أسرع فی دین الرّجل المسلم من الأکله فی جوفه،٧٠

الغیبه أن تقول فی أخیک ما ستره اللّه علیه و أمّا الأمر الظّاهر،٧٢

القرآن عهد اللّه إلی خلقه،فقد ینبغی للمرء المسلم أن ینظر فی عهده،556

القریب من قرّبته المودّه و إن بعد نسبه و البعید من بعّدته المودّه،6٢6

القلوب ثلاثه:قلب منکوس لا یعی شیئا من الخیر و هو قلب الکافر،١٨4

القلیل یبدءون الکثیر بالسّلام و الرّاکب یبدأ الماشی و أصحاب البغال،6٣٢

ص :٧١5

القهقهه من الشّیطان،6٧4

ألقی الذّمّیّ فیصافحنی،قال:امسحها بالتّراب و بالحائط،64٠

الکذّاب هو الّذی یکذب فی الشّیء؟قال:لا،ما من أحد إلاّ یکون ذلک منه،4٠

الکذب علی اللّه و علی رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من الکبائر،٣٨

الکفر فی کتاب اللّه علی خمسه أوجه:فمنها کفر الجحود،١٢٨

الکلام ثلاثه:صدق و کذب و إصلاح بین النّاس،4٢

اللّهمّ اجعلنی أخشاک کأنّی أراک و أسعدنی بتقواک و لا تشقنی بنشطی،4٩٠

اللّهمّ ارفع ظنّی صاعدا و لا تطمع فیّ عدوّا و لا حاسدا،5٠6

اللّهمّ اطرقه ببلیّه لا أخت لها و أبح حریمه،٣5٢

اللّهمّ أعنّی علی هول یوم القیامه و أخرجنی من الدّنیا سالما،4٩٠

اللّهمّ املأ قلبی حبّا لک و خشیه منک و تصدیقا و إیمانا بک و فرقا منک،5٠٨

اللّهمّ أنت ثقتی فی کلّ کربه و أنت رجائی فی کلّ شدّه و أنت لی فی کلّ أمر،4٩٢

اللّهمّ إنّی أسألک باسمک العظیم الأعظم الأجلّ الأکرم المخزون المکنون،5٠٠

«اللّهمّ إنّی أسألک بجلالک و جمالک و کرمک أن تفعل بی کذا و کذا»،4٩٢

اللّهمّ إنّی أسألک بنورک الّذی لا یطفی و بعزائمک الّتی لا تخفی و بعزّک،446

اللّهمّ إنّی أسألک قول التّوّابین و عملهم و نور الأنبیاء و صدقهم،5٢4

اللّهم إنّی أسألک من کلّ خیر أحاط به علمک و أعوذ بک من کلّ سوء أحاط به،4٩٠

اللّهمّ إنّی أسألک و لم یسأل العباد مثلک،أسألک بحقّ محمّد نبیّک،4٨6

اللّهمّ إنّی أعوذ بک من الاحتلام و من سوء الأحلام و أن یلعب بی،4٠٢

اللّهمّ إنّی و هذا النّهار خلقان من خلقک،اللّهمّ لا تبتلنی به،٣٧6

اللّهمّ أوسع علیّ فی رزقی و امدد لی فی عمری و اغفرلی،5١4

ص :٧١6

اللّهمّ کتبت الآثار و علمت الأخبار و اطّلعت علی الأسرار،5١6

اللّهمّ لک الحمد أحمدک و أستعینک و أنت ربّی و أنا عبدک،٣٨6

اللّهمّ منّ علیّ بالتّوکّل علیک و التّفویض إلیک و الرّضا بقدرک،4٩6

المجالس بالأمانه،66٢

المجالس بالأمانه و لیس لأحد أن یحدّث بحدیث یکتمه صاحبه،664

المرجون قوم کانوا مشرکین فقتلوا مثل حمزه و جعفر و أشباههما،١6٠

المزاح السّباب الأصغر،6٧4

المستتر بالحسنه یعدل سبعین حسنه و المذیع بالسّیّئه مخذول،١٩4

المصلح لیس بکذّاب،44

الموعظه التّوبه،٢٠٠

المؤلّفه قلوبهم قوم وحّدوا اللّه و خلعوا عباده من یعبد من دون اللّه،١66

المؤمن من آمن جاره بوائقه،قلت:و ما بوائقه؟قال:ظلمه و غشمه،6٨٢

النّاس علی ستّ فرق،یئولون کلّهم إلی ثلاث فرق،الإیمان و الکفر و الضّلال،١١4

النّاس علی ستّه أصناف،قال:قلت:أتأذن لی أن أکتبها؟قال:نعم،١١4

امحوا کتاب اللّه[تعالی]و ذکره بأطهر ما تجدون.و نهی أن یحرق کتاب اللّه،6٩6

أمر أبو عبد اللّه علیه السّلام بکتاب فی حاجه،فکتب ثمّ عرض علیه و لم یکن فیه،6٩4

أمر النّاس بمعرفتنا و الرّدّ إلینا و التّسلیم لنا،ثمّ قال:و إن صاموا و صلّوا،١4٠

أمرّ یدک علی موضع الوجع ثمّ قل:بسم اللّه و باللّه و محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،46٨

أمسیت فنظرت إلی الشّمس فی غروب و إدبار فقل:«بسم اللّه و باللّه و الحمد للّه الّذی،4٧4

أملی علیّ هذا الدّعاء أبو عبد اللّه علیه السّلام و هو جامع للدّنیا و الآخره تقول بعد حمد اللّه،5٠٢

أمیر المؤمنین علیه السّلام إذا صعد المنبر قال:ینبغی للمسلم أن یتجنّب مواخاه ثلاثه،6١6

ص :٧١٧

إنّ آدم علیه السّلام قال:یا ربّ،سلّطت علیّ الشّیطان و أجریته منّی مجری الدّم،٢١٢

إنّ آیه الکذّاب بأن یخبرک خبر السّماء و الأرض و المشرق و المغرب،4٠

أنا أوّل وافد علی العزیز الجبّار یوم القیامه و کتابه و أهل بیتی ثمّ أمّتی،5٣٨

أنّ أبا الحسن موسی علیه السّلام أخبرنی أنّ من دعا لأخیه بظهر الغیب نودی من العرش،٣44

إنّ أبا ذرّ أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و معه جبرئیل علیه السّلام فی صوره دحیه الکلبیّ،5١٠

إنّ إبلیس علیه لعائن اللّه یبثّ جنود اللّیل من حیث تغیب الشّمس و تطلع فأکثروا،٣٧٢

إنّ أبی سأل جدّک عن ختم القرآن فی کلّ لیله،فقال له جدّک:کلّ لیله،5٧4

إنّ أبی نظر إلی رجل و معه ابنه یمشی و الابن متّکی،5٨

إنّ أحقّ النّاس بالتّخشّع فی السّرّ و العلانیه لحامل القرآن و إنّ أحقّ النّاس،546

إنّ إخوتی و بنی عمّی قد ضیّقوا علیّ الدّار و ألجئونی منها إلی بیت،5٢

إن استطعت أن لا تبیت لیله حتّی تعوّذ بأحد عشر حرفا،4٠4

إنّ أسرع الخیر ثوابا البرّ و أسرع الشّرّ عقوبه البغی،٢5٠

إنّ أسرع الخیر ثوابا البرّ و إنّ أسرع الشّرّ عقوبه البغی،٢4٨

إنّ أعجل الشّرّ عقوبه البغی،١٨

إنّ أعرابیّا من بنی تمیم أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال له:أوصنی،فکان ممّا أوصاه،6٢4

إنّا قد استبطأنا الرّزق،فغضب ثمّ قال:قل:اللّهمّ إنّک تکفّلت برزقی،44٠

إنّ أقرب ما یکون العبد إلی الکفر أن یواخی الرّجل الرّجل علی الدّین،6٨

إنّ أقرب ما یکون العبد من الرّبّ عزّ و جلّ و هو ساجد باک،٢٩4

إنّ البیت إذا کان فیه المرء المسلم یتلو القرآن یتراءاه أهل السّماء،55٨

إنّ الحسره و النّدامه و الویل کلّه لمن لم ینتفع بما أبصره،١٨٠

إنّ الدّعاء أنفذ من السّنان،٢66

ص :٧١٨

إنّ الدّعاء فی الرّخاء یستخرج الحوائج فی البلاء،٢٧٢

إنّ الدّعاء قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها سنّه واجبه مع طلوع الفجر،٣٩4

إنّ الدّعاء لیردّ البلاء و قد أبرم إبراما،٢6٨

إنّ الدّعاء یردّ القضاء و قد نزل من السّماء و قد أبرم إبراما،٢66

إنّ الدّعاء یردّ القضاء ینقضه کما ینقض السّلک و قد أبرم إبراما،٢66

إنّ الدّعاء یردّ ما قد قدّر و ما لم یقدّر،قلت:و ما قد قدّر،٢66

إنّ الدّواوین یوم القیامه ثلاثه:دیوان فیه النّعم و دیوان فیه الحسنات،54٢

إنّ الّذی یعالج القرآن و یحفظه بمشقّه منه و قلّه حفظ له أجران،55٢

إنّ الرّجل إذا کان یعلم السّوره ثمّ نسیها أو ترکها و دخل الجنّه،554

إنّ الرّجل لیذنب الذّنب فیدخله اللّه به الجنّه،قلت:یدخله اللّه بالذّنب الجنّه،١٩٢

إنّ الشّکّ و المعصیه فی النّار لیسا منّا و لا إلینا،١44

إنّ الشّیطان یغری بین المؤمنین ما لم یرجع أحدهم عن دینه،5٠

إنّ الصّواعق لا تصیب ذاکرا،قال:قلت:و ما الذّاکر؟قال:من قرأ مائه آیه،٣٢٨

إنّ العبد إذا أذنب ذنبا أجّل من غدوه إلی اللّیل،فإن استغفر اللّه،٢٠6

إنّ العبد إذا دعا لم یزل اللّه تبارک و تعالی فی حاجته ما لم یستعجل،٢٧6

إنّ العبد إذا عجّل فقام لحاجته یقول اللّه تبارک و تعالی:أما یعلم عبدی،٢٧٨

إنّ العبد المؤمن لیهتمّ فی الدّنیا حتّی یخرج منها و لا ذنب علیه،٢٢4

إنّ العبد الولیّ للّه یدعو اللّه عزّ و جلّ فی الأمر ینوبه،فیقول للملک الموکّل،٣٠6

إنّ العبد لیدعو فیقول اللّه عزّ و جلّ للملکین:قد استجبت له،٣٠4

إنّ العبد لیکون له الحاجه إلی اللّه عزّ و جلّ فیبدأ بالثّناء علی اللّه،٣٢٨

إنّ العبد لیکون مظلوما فما یزال یدعو حتّی یکون ظالما،٢٨

ص :٧١٩

إنّ العبد من عبیدی المؤمنین لیذنب الذّنب العظیم ممّا یستوجب به،٢٢٨

إنّ العبد یصبح مؤمنا و یمسی کافرا و یصبح کافرا و یمسی مؤمنا،١٧6

إنّ العزیز الجبّار أنزل علیکم کتابه و هو الصّادق البارّ،فیه خبرکم،5٣6

إنّ الفحش لو کان مثالا لکان مثال سوء،١٢

إنّ الفحش و البذاء و السّلاطه من النّفاق،١4

إنّ القرآن الّذی جاء به جبرئیل علیه السّلام إلی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سبعه عشر ألف آیه،6٠6

إنّ القرآن زاجر و آمر:یأمر بالجنّه و یزجر عن النّار،54٠

إنّ القرآن نزل أربعه أرباع:ربع حلال و ربع حرام و ربع سنن و أحکام،5٩4

إنّ القرآن نزل بالحزن فاقرءوه بالحزن،56٨

إنّ القرآن واحد نزل من عند واحد و لکنّ الاختلاف یجیء،5٩٨

إنّ القلب لیترجّج فیما بین الصّدر و الحنجره حتّی یعقد علی الإیمان،١٨٢

إنّ القلب لیکون السّاعه من اللّیل و النّهار ما فیه کفر و لا إیمان کالثّوب،١٨٠

إنّ القلب یکون فی السّاعه من اللّیل و النّهار لیس فیه إیمان و لا کفر،١٨٢

إنّ القلوب أربعه:قلب فیه نفاق و إیمان و قلب منکوس و قلب مطبوع،١٨4

إنّ الکذّاب یهلک بالبیّنات و یهلک أتباعه بالشّبهات،٣٨

إنّ الکذب هو خراب الإیمان،٣٨

إنّ الکذبه لتفطّر الصّائم،قلت:و أیّنا لا یکون ذلک منه،4٠

إنّ اللّعنه إذا خرجت من فی صاحبها تردّدت بینهما فإن وجدت مساغا،٧٨

إنّ اللّعنه إذا خرجت من فی صاحبها تردّدت فإن وجدت مساغا،٧٨

إنّ اللّه أحبّ اثنین و أبغض اثنین أحبّ الخطر فیما بین الصّفّین،4٢

إنّ اللّه إذا أراد بعبد خیرا فأذنب ذنبا أتبعه بنقمه و یذکّره الاستغفار،٢٣4

ص :٧٢٠

إنّ اللّه تبارک و تعالی جعل لآدم فی ذرّیّته من همّ بحسنه و لم یعملها کتبت له،١٩6

إنّ اللّه تبارک و تعالی یعلم ما یرید العبد إذا دعاه،٢٨٠

إنّ اللّه تبارک و تعالی یقول:من أهان لی ولیّا فقد أرصد لمحاربتی،6٢

إنّ اللّه تبارک و تعالی یمجّد نفسه فی کلّ یوم و لیله ثلاث مرّات،فمن مجّد،٣6٠

إنّ اللّه تعالی أشدّ فرحا بتوبه عبده من رجل أضلّ راحلته و زاده،٢٠٢

إنّ اللّه جبل النّبیّین علی نبوّتهم فلا یرتدّون أبدا و جبل الأوصیاء،١٧٨

إنّ اللّه حرّم الجنّه علی کلّ فحّاش بذیء،قلیل الحیاء،لا یبالی،١٠

إنّ اللّه خلق النّبیّین علی النّبوّه فلا یکونون إلاّ أنبیاء و خلق المؤمنین،١٧٨

إنّ اللّه خلق قلوب المؤمنین مبهمه علی الإیمان،فإذا أراد استناره،١٨٢

إنّ اللّه خلق قلوب المؤمنین مطویّه مبهمه علی الإیمان،١٨٢

إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا کان من أمره أن یکرم عبدا و له ذنب ابتلاه بالسّقم،٢٢٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ أعطی التّائبین ثلاث خصال لو أعطی خصله منها،٢٠٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ إن شاء ثبّتک فلا یجعل لإبلیس علیک طریقا،قد شکا،١٩٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ أوحی إلی داود علیه السّلام أن ائت عبدی دانیال فقل له:إنّک،٢٠4

إنّ اللّه عزّ و جلّ أوحی إلی نبیّ من أنبیائه فی مملکه جبّار من الجبّارین،٢٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل الدّین دولتین:دوله آدم-و هی دوله اللّه،٩٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل للشّرّ أقفالا و جعل مفاتیح تلک الأقفال الشّراب،٣٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق خلقا ضنّ بهم عن البلاء.خلقهم فی عافیه،٢54

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق خلقا للإیمان لا زوال له و خلق خلقا للکفر،١٧6

إنّ اللّه عزّ و جلّ عیّر أقواما بالإذاعه فی قوله عزّ و جلّ:و إذا جاءهم أمر،٩4

إنّ اللّه عزّ و جلّ عیّر قوما بالإذاعه فقال:و إذا جاءهم أمر من الأمن،٩6

ص :٧٢١

إنّ اللّه عزّ و جلّ فرض فرائض موجبات علی العباد فمن ترک،١١6

إنّ اللّه عزّ و جلّ قال:[إنّ]البخیل من یبخل بالسّلام،6٢٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ کره إلحاح النّاس بعضهم علی بعض فی المسأله،٢٧٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یستجیب دعاء بظهر قلب ساه،فإذا دعوت،٢٧4

إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یستجیب دعاء بظهر قلب قاس،٢٧6

إنّ اللّه عزّ و جلّ لیدفع بالدّعاء الأمر الّذی علمه أن یدعی له فیستجیب،٢٧٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ نصب علیّا علیه السّلام علما بینه و بین خلقه،فمن عرفه کان مؤمنا،١٢6

إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ إفشاء السّلام،6٢٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ المداعب فی الجماعه بلا رفث،6٧٢

إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ من عباده المؤمنین کلّ[عبد]دعّاء،٢٨4

إنّ اللّه عزّ و جلّ یعلم حاجتک و ما ترید و لکن یحبّ،٢٨٠

إنّ اللّه لیدفع بمن یصلّی من شیعتنا عمّن لا یصلّی من شیعتنا،٢٣٢

إنّ اللّه یبغض الفاحش البذیء و السّائل الملحف،١4

إنّ اللّه یبغض الفاحش المتفحّش،١٠

إنّ اللّه یحبّ العبد المفتّن التّوّاب و من لم یکن ذلک منه کان أفضل،٢٠4

إنّ اللّه یحبّ العبد أن یطلب إلیه فی الجرم العظیم و یبغض العبد،١٩4

إنّ المدحه قبل المسأله،فإذا دعوت اللّه عزّ و جلّ فمجّده،٢٩6

إنّ الملائکه إذا سمعوا المؤمن یدعو لأخیه المؤمن بظهر الغیب أو یذکره،٣44

إنّ المنافق ینهی و لا ینتهی و یأمر بما لا یأتی؟و إذا قام،١٣6

إنّ المؤمن لا یکون سجیّته الکذب و البخل و الفجور و ربّما،٢١6

إنّ المؤمن لیدعو اللّه عزّ و جلّ فی حاجته فیقول اللّه عزّ و جلّ:أخّروا،٣٠٨

ص :٧٢٢

إنّ المؤمن لیدعو فیؤخّر إجابته إلی یوم الجمعه،٣٠6

إنّ المؤمن لیذنب الذّنب فیذکّر بعد عشرین سنه فیستغفر اللّه منه فیغفر له،٢٠٨

إنّ المؤمن لیهمّ بالحسنه و لا یعمل بها فتکتب له حسنه و إن هو عملها،١٩6

إنّ المؤمن لیهوّل علیه فی نومه فیغفر له ذنوبه و إنّه لیمتهن فی بدنه،٢٢٢

إنّ النّاس یقولون:إنّ القرآن نزل علی سبعه أحرف،فقال:کذبوا أعداء اللّه،6٠٠

إنّ النّاس یکرهون الصّلاه علی محمّد و آله فی ثلاثه مواطن،65٠

إنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:بینا هو ذات یوم عند عائشه إذا استأذن علیه رجل،١6

أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلّی علی سعد بن معاذ فقال:لقد وافی من الملائکه سبعون ألفا،5٨4

أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان ینشّر بهذا الدّعاء:تضع یدک علی موضع الوجع،4٧٠

إنّ النّدم علی الشّرّ یدعو إلی ترکه،١٩4

إنّا لنری الرّجل له عباده و اجتهاد و خشوع،١46

إنّ النّهار إذا جاء قال:یا ابن آدم،اعمل فی یومک هذا خیرا أشهد لک به عند،٢4٠

إنّ امرأه تفزعنی فی المنام باللّیل؛فقال:قل له:اجعل مسباحا و کبّر اللّه،4٠٢

أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام صاحب رجلا ذمّیّا فقال له الذّمّیّ،6٨6

إنّا نکلّم النّاس فنحتجّ علیهم بقول اللّه عزّ و جلّ:أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول،٣54

إنّ أوّل من یکذّب الکذّاب اللّه عزّ و جلّ،ثمّ الملکان اللّذان معه،٣٨

إنّ أهل القرآن فی أعلی درجه من الآدمیّین ما خلا النّبیّین و المرسلین،544

إنّ أهل مکّه،لیکفرون باللّه جهره و إنّ أهل المدینه أخبث من أهل مکّه،١64

إنّ بنی أمیّه أطلقوا للنّاس تعلیم الإیمان و لم یطلقوا تعلیم الشّرک،١٧4

إن خفت أمرا یکون أو حاجه تریدها فابدأ باللّه و مجّده و أثن علیه،٢٩4

إنّ ذکرنا من ذکر اللّه و ذکر عدوّنا من ذکر الشّیطان،٣١٨

ص :٧٢٣

أنّ رجلا أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،إنّی أجعل لک ثلث صلواتی،٣٠٨

إنّ رجلا أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه،إنّی جعلت ثلث صلواتی لک،٣١٢

إنّ رجلا من بنی تمیم أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:أوصنی،٧6

أنّ رسول اللّه إنّما عنی بقوله:«هذا و اللّه محض الإیمان»خوفه أن یکون قد هلک،١٨٨

أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان لا یقوم من مجلس و إن خفّ حتّی یستغفر اللّه،٣٣6

إنّ سوره الأنعام نزلت جمله،شیّعها سبعون ألف ملک حتّی أنزلت علی محمّد،5٨4

إنّ صاحب الشّرّ یعدی و قرین السّوء یردی فانظر من تقارن،6١٨

انظر أن لا تکلّمنّ بکلمه بغی أبدا و إن أعجبتک نفسک و عشیرتک،١٨

انظر قلبک فإذا أنکر صاحبک فإنّ أحدکما قد أحدث،644

انظر قلبک فإن أنکر صاحبک فاعلم أنّ أحدکما قد أحدث،646

انظروا من تحادثون فإنّه لیس من أحد ینزل به الموت إلاّ مثّل له أصحابه،6١4

إنّ علیّا علیه السّلام باب من أبواب الجنّه فمن دخل بابه کان مؤمنا و من خرج من بابه،١٢6

إنّ علیّا علیه السّلام باب من أبواب الهدی،فمن دخل من باب علیّ کان مؤمنا،١٢6

إنّ علیّا صلوات اللّه علیه و آله کان یقول إذا أصبح:سبحان اللّه الملک القدّوس ثلاثا،٣٨٢

إنّ علیّا علیه السّلام یحملکم علی الحقّ فإن أطعتموه ذللتم،١٢4

إنّ علیّ بن الحسین کان إذا أصبح قال:أبتدئ یومی هذا بین یدی،٣٧4

إنّ علیّ دینا کثیرا و قد دخلنی ما کان القرآن یتفلّت منّی،554

إنّ فلانا یفعل بی و یفعل فإن رأیت أن تدعو اللّه عزّ و جلّ،فقال:هذا ضعف بک،٣5٢

إنّ فی ابن آدم ثلاثمائه و ستّین عرقا،منها مائه و ثمانون،٣٣4

إنّ فی اللّیل لساعه ما یوافقها عبد مسلم ثمّ یصلّی و یدعو اللّه،٢٨4

إن قدرت أن لا تعرف فافعل و ما علیک ألاّ یثنی علیک النّاس،٢4٢

ص :٧٢4

إنّ قوما إذا ذکروا شیئا من القرآن أو حدّثوا به صعق،5٧٢

إنّک قد جعلت طبیب نفسک و بیّن لک الدّاء و عرّفت،٢٣٨

إنّکم فی آجال مقبوضه و أیّام معدوده و الموت یأتی بغته،من یزرع خیرا،٢44

إن کنت تحبّ أن تستتبّ لک النّعمه و تکمل لک المروءه و تصلح لک،6١٨

إنّ لکلّ أمّه نکاحا یحتجزون به من الزّنا،١٢

إنّ للّه عزّ و جلّ ثلاث ساعات فی اللّیل و ثلاث ساعات فی النّهار،٣5٨

إنّ للّه عزّ و جلّ ضنائن من خلقه یغذوهم بنعمته و یحبوهم بعافیته،٢54

إنّ للّه عزّ و جلّ ضنائن یضنّ بهم عن البلاء فیحییهم فی عافیه،٢5٢

إن لم تکن بک بکاء فتباک،٢٩4

إن لم یجئک البکاء فتباک،فإن خرج منک مثل رأس الذّباب فبخّ بخّ،٢٩4

إنّ لی جارا من قریش من آل محرز قد نوّه باسمی و شهرنی،کلّما مررت به،٣5٢

إنّما أخاف علیکم اثنتین:اتّباع الهوی و طول الأمل،٣٢

إنّما الدّهر ثلاثه أیّام أنت فیما بینهنّ:مضی أمس بما فیه،٢٣6

إنّما هی القلوب مرّه تصعب و مرّه تسهل،١٨6

إنّما هی المدحه،ثمّ الثّناء،ثمّ الإقرار بالذّنب،ثمّ المسأله،٢٩6

إنّ ممّا أعان اللّه[به]علی الکذّابین النّسیان،4٢

إنّ من إجلال اللّه عزّ و جلّ إجلال الشّیخ الکبیر،65٨

إنّ من أجمل الجمال الشّعر الحسن و نغمه الصّوت الحسن،5٧٠

إنّ من أعجز العجز رجلا لقی رجلا فأعجبه نحوه فلم یسأله عن اسمه،6٩٠

إنّ من الجهل الضّحک من غیر عجب،6٧٢

إنّ من تمام التّحیّه للمقیم المصافحه و تمام التّسلیم علی المسافر المعانقه،6٣٢

ص :٧٢5

إنّ من حقّ الدّاخل علی أهل البیت أن یمشوا معه هنیئه إذا دخل،66٢

إنّ من شرّ عباد اللّه من تکره مجالسته لفحشه،١4

إنّ ناسا أتوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بعد ما أسلموا فقالوا:یا رسول اللّه،أیؤخذ الرّجل،٢5٠

أنّه أتاه ابن له لیله فقال له:یا أبه أرید أن أنام،4٠4

إنّ هذا القرآن فیه منار الهدی و مصابیح الدّجی فلیجل جال بصره،5٣٨

أنّه رأی کتبا لأبی الحسن علیه السّلام مترّبه،6٩6

أنّه کان إذا خرج من البیت قال:بسم اللّه خرجت و علی اللّه توکّلت،4١6

أنّه کان یترّب الکتاب و قال:لا بأس به،6٩4

أنّه کان یقول عند منامه:آمنت باللّه و کفرت بالطّاغوت،اللّهمّ احفظنی،4٠٠

إنّه لیعجبنی أن یکون فی البیت مصحف یطرد اللّه عزّ و جلّ:به الشّیاطین،564

إنّهم ینکرون أن یکون من حارب علیّا علیه السّلام مشرکین،١١٨

إنّه و اللّه ما خرج عبد من ذنب بإصرار و ما خرج عبد من ذنب إلاّ بإقرار،١٩٢

إنّه یقع فی قلبی أمر عظیم،فقال:قل:لا إله إلاّ اللّه.قال جمیل،١٨٨

إنّی أتباکی فی الدّعاء و لیس لی بکاء؟قال:نعم و لو مثل رأس الذّباب،٢٩4

إنّی دخلت البیت و لم یحضرنی شیء من الدّعاء إلاّ الصّلاه علی محمّد و آل محمّد،٣١6

إنّی ربّما ذکرت هؤلاء المستضعفین فأقول:نحن و هم فی منازل الجنّه،١56

إنّ یعقوب علیه السّلام لمّا ذهب منه بنیامین نادی:یا ربّ أما ترحمنی،6٨٠

إنّی قد سألت اللّه حاجه منذ کذا و کذا سنه و قد دخل قلبی من إبطائها شیء،٣٠٢

إنّی کنت أسمع أبا عبد اللّه علیه السّلام أکثر ما یلحّ به فی الدّعاء علی اللّه بحقّ،4٩4

إنّی لم أزل والیا منذ زمن الحجّاج إلی یومی هذا فهل لی من توبه،٢4

إنّی و اللّه لأحبّک،فأطرق ثمّ رفع رأسه فقال:صدقت یا أبا بشر،سل قلبک،644

ص :٧٢6

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی:أنّ عبادی لم یتقرّبوا إلیّ بشیء أحبّ إلیّ،٢٩٢

أودّک،فکیف أعلم أنّه یودّنی؟فقال:امتحن قلبک فإن کنت تودّه فإنّه یودّک،644

أوشک دعوه و أسرع إجابه دعاء المرء لأخیه بظهر الغیب،٣4٢

أوصیک بتقوی اللّه و أداء الأمانه و صدق الحدیث و حسن الصّحابه،6٨6

أوّل ما نزل علی رسول اللّه:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم(اقرأ باسم ربّک)و آخره،5٩6

أولی النّاس باللّه و برسوله من بدأ بالسّلام،6٢٨

أهل الشّام شرّ أم[أهل]الرّوم؟فقال:إنّ الرّوم کفروا و لم یعادونا،١64

أهل الشّام شرّ من أهل الرّوم،و أهل المدینه شرّ من أهل مکّه،١64

أهونه الجنون و الجذام و البرص و إن کان شقیّا رجوت،٣٩٢

إیّاکم إذا أراد أحدکم أن یسأل من ربّه شیئا من حوائج الدّنیا و الآخره،٢٩4

إیّاکم و الکذب،فإنّ کلّ راج طالب و کلّ خائف هارب،46

إیّاکم و المزاح فإنّه یجرّ السّخیمه و یورث الضّغینه و هو السّبّ الأصغر،6٧4

إیّاکم و المزاح فإنّه یذهب بماء الوجه،6٧٢

إیّاکم و المزاح فإنّه یذهب بماء الوجه و مهابه الرّجال،6٧6

إیّاکم و دعوه المظلوم فإنّها ترفع فوق السّحاب حتّی ینظر اللّه عزّ و جلّ إلیها،٣46

إیّاکم و عقوق الوالدین،فإنّ ریح الجنّه توجد من مسیره ألف عام،5٨

إیّاک و المزاح فإنّه یذهب بنور إیمانک و یستخفّ بمروءتک،6٧6

إیّاک و مصادقه الأحمق فإنّک أسرّ ما تکون من ناحیته أقرب،6٢٢

أیّ الأعمال أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ؟فقال:أن تحمده،٣٣٢

أیّ الأعمال أفضل؟قال:الحالّ المرتحل،قلت:و ما الحالّ المرتحل،54٨

أیّ العباده أفضل؟فقال:ما من شیء أفضل عند اللّه عزّ و جلّ من أن یسئل،٢6٠

ص :٧٢٧

أیّ شیء قلت حین دخلت علی أبی جعفر بالرّبذه؟قال:قلت:اللّهمّ إنّک،45٢

أیّما رجل من أصحابنا استعان به رجل من إخوانه فی حاجه فلم یبالغ فیها،٨٢

أیّما رجل من شیعتنا أتی رجلا من إخوانه فاستعان به فی حاجته،٨٨

أیّما مسلمین تهاجرا فمکثا ثلاثا لا یصطلحان إلاّ کانا خارجین من الإسلام،5٠

أیّما مؤمن کان بینه و بین مؤمن حجاب ضرب اللّه بینه و بین الجنّه،٨6

أیّما مؤمن کان بینه و بین مؤمن حجاب ضرب اللّه عزّ و جلّ بینه و بین الجنّه،٨4

أیّما مؤمن مشی فی حاجه أخیه فلم یناصحه فقد خان اللّه و رسوله،٨٠

أیّما مؤمن مشی مع أخیه المؤمن فی حاجه فلم یناصحه،٨٢

أیّما مؤمن منع مؤمنا شیئا ممّا یحتاج إلیه و هو یقدر علیه من عنده،٩٠

أین المرجون لأمر اللّه؟أین الّذین خلطوا عملا صالحا و آخر سیّئا،١١6

أیّها النّاس إنّ البغی یقود أصحابه إلی النّار و إنّ أوّل من بغی علی اللّه،١٨

أیّها النّاس،إنّ الذّنوب ثلاثه،ثمّ أمسک فقال له حبّه العرنیّ،٢١٨

أیّها النّاس،إنّکم فی دار هدنه و أنتم علی ظهر سفر و السّیر بکم سریع،5٣6

بئس العبد عبد یکون ذا وجهین و ذا لسانین،یطری أخاه شاهدا و یأکله،46

باب فتحه اللّه،من دخله کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا،١٢4

بنی الکفر علی أربع دعائم:الفسق و الغلوّ و الشّکّ و الشّبهه،١٣٠

تأخذ المصحف فی الثّلث الثّانی من شهر رمضان فتنشره و تضعه،5٩٨

ترک الخطیئه أیسر من طلب التّوبه و کم من شهوه ساعه أورثت حزنا طویلا،٢٣٢

تسبیح فاطمه الزّهراء علیهما السّلام إذا أخذت مضجعک فکبّر اللّه أربعا و ثلاثین،4٠٢

تسبیح فاطمه الزّهراء علیها السّلام من الذّکر الکثیر الّذی قال اللّه،٣٢6

تشبّک أصابعک فی أصابعه ثمّ تقول:اللّهمّ إن کان فلان جحد حقّا،٣56

ص :٧٢٨

تصدیق الحدیث عند العطاس،656

تضع یدک علی الموضع الّذی فیه الوجع و تقول ثلاث مرّات:اللّه اللّه ربّی،466

تضع یدک علی موضع الوجع ثمّ تقول:بسم اللّه و باللّه[و]محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،46٨

تضع یدک علی موضع الوجع و تقول:اللّهمّ إنّی أسألک بحقّ القرآن العظیم،4٧٢

تعلّموا القرآن فإنّه یأتی یوم القیامه صاحبه فی صوره شابّ جمیل،544

تقدّموا فی الدّعاء فإنّ العبد إذا کان دعّاء فنزل به البلاء،٢٧4

تقول إذا أردت النّوم:اللّهمّ إن أمسکت نفسی فارحمها،4٠٨

تقول إذا أصبحت:أصبحت باللّه مؤمنا علی دین محمّد و سنّته و دین علیّ و سنّته،٣٧٢

تقول بعد الفجر«اللّهمّ لک الحمد حمدا خالدا مع خلودک و لک الحمد حمدا،4٢4

تقول فی الرّدّ علی الیهودیّ و النّصرانیّ:سلام،64٠

تقول قبل دخولک فی الصّلاه:اللّهمّ إنّی أقدّم محمّدا نبیّک صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بین یدی،4٢٠

ثلاث تناسخها الأنبیاء من آدم علیه السّلام حتّی وصلن إلی رسول اللّه:کان إذا أصبح،٣٧6

ثلاث خصال لا یموت صاحبهنّ أبدا حتّی یری و بالهنّ:البغی،5٢

ثلاثه تردّ علیهم دعوتهم:رجل رزقه اللّه مالا فأنفقه فی غیر وجهه،٣5٠

ثلاثه تردّ علیهم ردّ الجماعه و إن کان واحدا:عند العطاس،6٣٠

ثلاثه دعوتهم مستجابه:الحاجّ فانظروا کیف تخلفونه و الغازی فی سبیل اللّه،٣44

ثلاثه لا یجهل حقّهم إلاّ منافق معروف بالنّفاق،66٠

ثلاثه لا یسلّمون:الماشی مع الجنازه و الماشی إلی الجمعه و فی بیت الحمّام،6٣٠

ثلاثه مجالستهم تمیت القلب:الجلوس مع الأنذال و الحدیث مع النّساء،6٢٢

ثلاثه مجالس یمقتها اللّه و یرسل نقمته علی أهلها فلا تقاعدوهم،١١٠

ثلاثه یشکون إلی اللّه عزّ و جلّ:مسجد خراب لا یصلّی فیه أهله و عالم بین جهّال،566

ص :٧٢٩

ثلاث یصفین ودّ المرء لأخیه المسلم:یلقاه بالبشر إذا لقیه و یوسّع له،6٢4

ثمن الجنّه لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر،٣6٢

جاء الفقراء إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالوا:یا رسول اللّه،إنّ الأغنیاء لهم ما یعتقون،٣٣٨

جاءت فاطمه علیها السّلام تشکو إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بعض أمرها،فأعطاها رسول اللّه،6٨٠

جاء جبرئیل إلی یوسف و هو فی السّجن فقال له:یا یوسف،قل فی دبر کلّ صلاه،4٣٠

جاء رجل إلی أبی ذرّ فقال:یا أبا ذرّ،ما لنا نکره الموت،٢46

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فشکا إلیه أذی من جاره،فقال له رسول اللّه:اصبر،6٨٢

جاء رجل إلی النّبیّ فقال:یا رسول اللّه،إنّی ذو عیال و علیّ دین و قد اشتدّت،4٣6

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه،قد لقیت شدّه من وسوسه الصّدر،44٢

جاء رجل فشکا إلیّ أبی عبد اللّه علیه السّلام أقاربه،فقال له:اکظم غیظک،54

جعلت فداک ادع اللّه عزّ و جلّ أن یرزقنی الحلال،فقال:أتدری ما الحلال،4٣٨

جعلت فداک أقرأ القرآن فی شهر رمضان فی لیله؟فقال:لا؛قال:ففی لیلتین،5٧4

جعلت فداک ألیس زعمت لی السّاعه کذا و کذا؟فقال:لا،44

جعلت فداک،إنّا نخاف أن ننزل بذنوبنا منازل المستضعفین،قال:فقال:لا و اللّه،١5٨

جعلت فداک إنّا نسمع الآیات فی القرآن لیس هی عندنا کما نسمعها،5٧6

جعلت فداک إنّه أصابتنی هموم و أشیاء لم یبق شیء من الخیر إلاّ و قد تفلّت،556

جعلت فداک إنّی أحفظ القرآن علی ظهر قلبی،فأقرؤه علی ظهر،566

جعلت فداک إنّی أخاف العقارب،فقال:انظر إلی بنات نعش الکواکب الثّلاثه،4٧6

جعلت فداک إنّی کنت قرأت القرآن ففلت منّی فادع اللّه عزّ و جلّ أن یعلّمنیه،55٢

جعلت فداک علّمنی دعاء جامعا،فقال لی:احمد اللّه فإنّه لا یبقی أحد یصلّی،٣٣٢

جعلت فداک ما تقول فی مسلم أتی مسلما زائرا[أو طالب حاجه]،٨6

ص :٧٣٠

جعلت فداک هذا الّذی قد ظهر بوجهی یزعم النّاس أنّ اللّه عزّ و جلّ،464

جلس أبو عبد اللّه علیه السّلام متورّکا رجله الیمنی علی فخذه الیسری،666

حبّ الأبرار للأبرار ثواب للأبرار و حبّ الفجّار للأبرار فضیله للأبرار،6٢٠

حدّ الجوار أربعون دارا من کلّ جانب،من بین یدیه و من خلفه،6٨6

حدّثنی رجل بالشّام یقال له هلقام بن أبی هلقام قال:أتیت أبا إبراهیم علیه السّلام،4٣٢

حسن الجوار زیاده فی الأعمار و عماره الدّیار،6٨٠

حسن الجوار یزید فی الرّزق،6٧٨

حسن الجوار یعمر الدّیار و یزید فی الأعمار،6٨٢

حسن الجوار یعمر الدّیار و ینسی فی الأعمار،6٨٢

حقّ المسافر أن یقیم علیه أصحابه إذا مرض ثلاثا،6٨6

حمله القرآن عرفاء أهل الجنّه و المجتهدون قوّاد أهل الجنّه،55٠

ختم القرآن إلی حیث تعلم،564

خذ لنفسک من نفسک،خذ منها فی الصّحّه قبل السّقم و فی القوّه قبل الضّعف،٢4٠

خرج بجاریه لنا خنازیر فی عنقها فأتانی آت فقال:یا علیّ قل لها:فلتقل،456

خرجنا إلی مکّه و معنا شیخ متألّه متعبّد لا یعرف هذا الأمر یتمّ الصّلاه،٢١٢

خمس إن أدرکتموهنّ فتعوّذوا باللّه منهنّ:لم تظهر الفاحشه فی قوم،١٠٢

خمس دعوات لا یحجبن عن الرّبّ تبارک و تعالی:دعوه الإمام المقسط،٣46

خیر الدّعاء الاستغفار،٣٣6

خیر العباده قول لا إله إلاّ اللّه،٣4٠

خیر العباده قول لا إله إلاّ اللّه.و قال:خیر العباده الاستغفار و ذلک قول اللّه،٣6٢

خیر وقت دعوتم اللّه عزّ و جلّ فیه الأسحار و تلا هذه الآیه،٢٨٢

ص :٧٣١

دخلت أنا و حمران-أو أنا و بکیر-علی أبی جعفر علیه السّلام قال:قلت له:إنّا نمدّ،١١4

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فشکوت إلیه وجعا بی،فقال:قل:بسم اللّه،466

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام و البیت غاصّ بأهله فیه الخراسانیّ و الشّامیّ،6١٢

دخل رجل المسجد فابتدأ قبل الثّناء علی اللّه و الصّلاه علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،٢٩٨

دخل رجلان علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فی مداراه بینهما و معامله،٣٠

دخل رجلان علی أمیر المؤمنین علیه السّلام فألقی لکلّ واحد منهما و ساده فقعد،66٠

دخل قوم فوعظهم ثمّ قال:ما منکم من أحد إلاّ و قد عاین الجنّه و ما فیها،٢44

دخل یهودیّ علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و عائشه عنده فقال:السّام علیکم،6٣6

دعا موسی علیه السّلام و أمّن هارون علیه السّلام و أمّنت الملائکه علیه السّلام فقال اللّه تبارک و تعالی،٣4٨

دعاء المرء لأخیه بظهر الغیب یدرّ الرّزق و یدفع المکروه،٣4٢

دعاء فی الرّزق:یا اللّه یا اللّه یا اللّه أسألک بحقّ من حقّه علیک عظیم،4٣٨

دعوه العبد سرّا دعوه واحده تعدل سبعین دعوه علانیه،٢٨٠

دعوه تخفیها أفضل عند اللّه من سبعین دعوه تظهرها،٢٨٠

دفع إلیّ أبو الحسن علیه السّلام مصحفا و قال:لا تنظر فیه،ففتحته و قرأت فیه،6٠٠

ذاکر اللّه عزّ و جلّ فی الغافلین کالمقاتل عن الفارّین و المقاتل عن الفارّین،٣٣٢

ذکر الحائک لأبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه ملعون فقال:إنّما ذاک الّذی یحوک الکذب علی اللّه،4٠

ذکر الرّغبه و أبرز باطن راحتیه إلی السّماء و هکذا الرّهبه،٢٨6

ذکرت الصّوت عنده فقال:إنّ علیّ بن الحسین علیه السّلام کان یقرأ فربّما مرّ به،56٨

ذکرت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام الوحشه فقال:ألا أخبرکم بشیء إذا قلتموه،4٧٢

رأیت أبا عبد اللّه علیه السّلام یجلس فی بیته عند باب بیته قباله الکعبه،66٨

رأیت أبا عبد اللّه علیه السّلام یحرّک شفتیه حین أراد أن یخرج،4١٠

ص :٧٣٢

رأیت عبد اللّه بن جندب فی الموقف فلم أر موقفا کان أحسن من موقفه،٣44

رأیت علیّ بن الحسین علیه السّلام فی فناء الکعبه فی اللّیل و هو یصلّی،4٩4

رأیت علیّ بن الحسین علیه السّلام قاعدا واضعا إحدی رجلیه علی فخذه،666

ربّما دعا الرّجل بالدّعاء فاستجیب له ثمّ أخّر ذلک إلی حین،٣٠4

رحم اللّه عبدا طلب من اللّه عزّ و جلّ حاجه فألحّ فی الدّعاء استجیب،٢٧٨

ردّ جواب الکتاب واجب کوجوب ردّ السّلام و البادی بالسّلام،6٨٨

رفع عن أمّتی أربع خصال:خطأها و نسیانها و ما أکرهوا علیه،٢54

رقی النّبیّ حسنا و حسینا فقال:أعیذکما بکلمات اللّه التّامّات و أسمائه الحسنی،4٧4

سئل أبو عبد اللّه علیه السّلام عن الاستدراج فقال:هو العبد یذنب الذّنب فیملی،٢٣4

سئل أبو عبد اللّه علیه السّلام عن الاسم من أسماء اللّه یمحوه الرّجل بالتّفل،6٩6

سئل أبو عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یکون له الحاجه إلی المجوسیّ أو إلی الیهودیّ،64٢

سئل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما کفّاره الاغتیاب؟قال:تستغفر اللّه لمن اغتبته،٧٢

سئل عن الکفر و الشّرک أیّهما أقدم؟-فقال:الکفر أقدم و ذلک أنّ إبلیس،١٢٠

سئل ما بال الزّانی لا تسمّیه کافرا و تارک الصّلاه قد سمّیته کافرا،١٢٠

سأل أبو بصیر أبا عبد اللّه علیه السّلام و أنا حاضر فقال له:جعلت فداک أقرأ القرآن فی لیله،5٧6

سألت أبا الحسن علیه السّلام دعاء و أنا خلفه فقال:اللّهمّ إنّی أسألک بوجهک الکریم،45٨

سألت أبا الحسن علیه السّلام عن الکفر و الشّرک أیّهما أقدم،١١٨

سألت أبا الحسن علیه السّلام فقلت:جعلت فداک،الرّجل یکون مع القوم فیجری بینهم،6٧٠

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن التّسبیح،فقال:ما علمت شیئا موظّفا غیر تسبیح فاطمه علیها السّلام،٣٩6

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن الدّین الّذی لا یسع العباد جهله فقال:الدّین واسع،١56

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن المستضعف،فقال:هو الّذی لا یستطیع حیله یدفع بها،١54

ص :٧٣٣

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن رجل أقیم علیه الحدّ فی الرّجم أیعاقب[علیه]،٢١٨

سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ:فما استکانوا لربّهم،٢٨٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام أن یعلّمنی دعاء للرّزق،فعلّمنی دعاء ما رأیت أجلب،4٣٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن أدنی ما یکون به الإنسان مشرکا،قال:فقال:من ابتدع،١٣٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یبدأ بالرّجل فی الکتاب،قال:لا بأس به،6٩4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یحتبی بثوب واحد،6٧٠

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یحسن فی الإسلام أیؤاخذ بما عمل،٢5٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یصرم ذوی قرابته ممّن لا یعرف الحقّ،4٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یقرأ القرآن ثمّ ینساه ثمّ یقرأ ثمّ ینساه،6٠4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الغیبه،قال:هو أن تقول لأخیک فی دینه ما لم یفعل،٧٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن القرآن و الفرقان أهما شیئان أو شیء واحد،5٩٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن المستضعفین فقال:هم أهل الولایه،١54

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الوسوسه و إن کثرت،فقال:لا شیء فیها،١٨٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الیهودیّ و النّصرانیّ و المشرک إذا سلّموا علی الرّجل،6٣٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن رجل قرأ القرآن ثمّ نسیه،فرددت علیه ثلاثا،556

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: الّذین آمنوا و لم یلبسوا، ١44

سألت أبا عبد اللّه عن قول اللّه عزّ و جلّ: «إنّ أنکر الأصوات لصوت الحمیر، 656

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ :سنستدرجهم من حیث، ٢٣4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: و رتّل القرآن ترتیلا، 566

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: (و ما أصابکم من مصیبه فبما، ٢٣٠

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: (و من یکفر بالإیمان فقد حبط عمله، ١٢٢

ص :٧٣4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: یا أیّها الّذین آمنوا توبوا إلی اللّه، ٢٠٠

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن میته المؤمن،قال:یموت المؤمن بکلّ میته،٣٢٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: و ما أصابکم من مصیبه فبما ،٢٣٠

سألت أبا عبد اللّه ما أدنی ما یجزی من التّحمید قال تقول الحمد للّه الّذی علا فقهر،٣٣4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام:ما معنی أجعل صلواتی کلّها لک؟فقال:یقدّمه بین یدی،٣١٠

سألت العالم علیه السّلام عن العطسه و ما العلّه فی الحمد للّه علیها،64٨

سألته عن أدنی ما یکون العبد به مشرکا قال:فقال:من قال للنّواه إنّها حصاه،١٣٨

سألته عن الدّعاء و رفع الیدین فقال:علی أربعه أوجه:أمّا التّعوّذ،٢٨٨

سألته عن الضّعفاء،فکتب إلیّ:الضّعیف من لم ترفع إلیه حجّه،١5٨

سألته عن القراطیس تجتمع هل تحرق بالنّار و فیها شیء من ذکر اللّه،6٩6

سألته عن الملکین هل یعلمان بالذّنب إذا أراد العبد أن یفعله أو الحسنه،١٩6

سألته عن قریتین من أهل الحرب لکلّ واحده منهما ملک علی حده،٣4

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: (بلسان عربیّ مبین) قال:یبین الألسن،6٠٢

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: (شهر رمضان الّذی أنزل فیه القرآن)، 5٩6

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: (و المؤلّفه قلوبهم) قال:هم قوم وحّدوا اللّه عزّ و جلّ،١66

سألنی أبو عبد اللّه علیه السّلام عن أهل البصره،ما هم؟فقلت:مرجئه و قدریّه و حروریّه،١64

سباب المؤمن فسوق،و قتاله کفر،و أکل لحمه معصیه،٧6

سباب المؤمن کالمشرف علی الهلکه،٧6

سلیم مولاک ذکر أنّه لیس معه من القرآن إلاّ سوره یس،فیقوم من اللّیل،6٠٢

سمع أبی رجلا متعلّقا بالبیت و هو یقول:اللّهمّ صلّ علی محمّد،فقال له أبی،٣١٨

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول و هو رافع یده إلی السّماء:ربّ لا تکلنی إلی نفسی،4٩٨

ص :٧٣5

سوره الملک هی المانعه تمنع من عذاب القبر و هی مکتوبه فی التّوراه،6٠4

سوق المسلمین کمسجدهم فمن سبق إلی مکان فهو أحقّ به،66٨

شرارکم المشّاءون بالنّمیمه،المفرّقون بین الأحبّه،المبتغون،٩4

شرّ النّاس عند اللّه یوم القیامه الّذین یکرمون اتّقاء شرّهم،١6

شرّ النّاس یوم القیامه الّذین یکرمون اتّقاء شرّهم،١٨

شرک طاعه و لیس شرک عباده،١4٠

شکا رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم وجعا فی صدره،فقال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:استشف بالقرآن،5٣٨

شکوت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام الحاجه و سألته أن یعلّمنی دعاء فی طلب الرّزق،4٣6

شکوت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام جارا لی و ما ألقی منه،قال:فقال لی:ادع علیه،٣5٠

شکوت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام دینا لی علی أناس،فقال:قل:اللّهمّ لحظه،44٢

شکوت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام وجعا بی،فقال:إذا صلّیت فضع یدک موضع سجودک،4٧٠

شهدت أبا عبد اللّه علیه السّلام و استقبل القبله قبل التّکبیر و قال:اللّهمّ لا تؤیسنی،4٢٠

صحبته بین مکّه و المدینه فجاء سائل فأمر أن یعطی،ثمّ جاء آخر فأمر،٣4٨

ضحک المؤمن تبسّم،6٧٢

ضع أمر أخیک علی أحسنه حتّی یأتیک ما یغلبک،٨٠

طاعه علیّ علیه السّلام ذلّ و معصیته کفر باللّه،١٢4

طوبی لمن قال من أمّتک:لا إله إلاّ اللّه وحده وحده وحده،٣6٢

عجبا للمتکبّر الفخور،الّذی کان بالأمس نطفه ثمّ هو غدا جیفه،٢٠

عجبا للمختال الفخور،و إنّما خلق من نطفه ثمّ یعود جیفه،٢٠

عدّه المؤمن أخاه نذر لا کفّاره له فمن أخلف فبخلف اللّه بدأ و لمقته تعرّض،٨٢

عرض بی وجع فی رکبتی،فشکوت ذلک إلی أبی جعفر علیه السّلام فقال:إذا أنت صلّیت،4٧٢

ص :٧٣6

عرضت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام کتابا فیه قرآن مختّم معشّر بالذّهب،5٩٨

عطس أبو عبد اللّه علیه السّلام فقال:الحمد للّه ربّ العالمین،ثمّ جعل إصبعه،65٢

عطس رجل عند أبی جعفر علیه السّلام فقال:الحمد للّه،فلم یسمّته أبو جعفر علیه السّلام،65٠

عطس رجل نصرانیّ عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له القوم:هداک اللّه،فقال،654

عطس غلام لم یبلغ الحلم عند النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:الحمد للّه،65٢

عظّموا أصحابکم و وقّروهم و لا یتهجّم بعضکم علی بعض،6١٢

عظنی بحرفین،فکتب إلیه:من حاول أمرا بمعصیه اللّه کان أفوت،١٠٠

علّم رسول اللّه هذا الدّعاء:یا رازق المقلّین،یا راحم المساکین،یا ولیّ المؤمنین،4٣6

علّمنا أبو عبد اللّه علیه السّلام دعاء و أمرنا أن ندعو به یوم الجمعه،4٩6

علّمنی أبو عبد اللّه علیه السّلام قال:قل:بسم اللّه الجلیل أعیذ فلانا باللّه العظیم من الهامّه،4٧6

علّمنی دعاء أدعو به،فقال:نعم قل:یا من أرجوه لکلّ خیر و یا من آمن سخطه،5٠6

علّمنی دعاء أدعو به لوجع أصابنی،قال:قل و أنت ساجد:یا اللّه یا رحمان،46٨

علّمنی دعاء،فقال:فأین أنت عن دعاء الإلحاح؟قال:قلت:و ما دعاء الإلحاح،5٠6

علّمنی دعاء و أوجز،فقال:قل:یا من دلّنی علی نفسه و ذلّل قلبی بتصدیقه أسألک،5٢٨

علّمنی شیئا أقوله إذا أصبحت و إذا أمسیت فقال:قل:الحمد للّه الّذی یفعل،٣٨٨

علیک بالتّلاد و إیّاک و کلّ محدث لا عهد له و لا أمان،6١6

علیک بالدّعاء فإنّه شفاء من کلّ داء،٢٧٠

علیکم بالدّعاء فإنّ الدّعاء للّه و الطّلب إلی اللّه یردّ البلاء،٢6٨

علیکم بالدّعاء فإنّکم لا تقرّبون بمثله و لا تترکوا صغیره،٢6٢

علیکم بالصّلاه فی المساجد و حسن الجوار للنّاس و إقامه الشّهاده،6٠٨

علیکم بالورع و الاجتهاد و اشهدوا الجنائز و عودوا المرضی،6٠٨

ص :٧٣٧

علیکم بسلاح الأنبیاء،فقیل:و ما سلاح الأنبیاء؟قال:الدّعاء،٢64

عن الرّجل یکتب إلی رجل من عظماء عمّال المجوس فیبدأ باسمه،64٢

عند المساء:لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد،یحیی،٣٨٢

عوره المؤمن علی المؤمن حرام،قال:ما هو أن ینکشف،٧4

عوره المؤمن علی المؤمن حرام؟قال:نعم،٧4

فأولئک قوم مؤمنون یحدثون فی إیمانهم من الذّنوب الّتی یعیبها المؤمنون،١6٢

فکان بعد ذلک یعقوب علیه السّلام ینادی منادیه کلّ غداه من منزله علی فرسخ،6٨٠

فما تقول فی مناکحه النّاس فإنّی قد بلغت ما تراه و ما تزوّجت قطّ،١4٨

فوق کلّ ذی برّ برّ،حتّی یقتل الرّجل فی سبیل اللّه،56

فی الظّهور الّتی فیها ذکر اللّه عزّ و جلّ قال:اغسلها،6٩6

فی العوذه قال:تأخذ قلّه جدیده فتجعل فیها ماء ثمّ تقرأ علیها،5٨6

فی الهمّ قال:تغتسل و تصلّی رکعتین و تقول:«یا فارج الهمّ و یا کاشف الغمّ،44٨

فی رجل صافح رجلا مجوسیّا،قال:یغسل یده و لا یتوضّأ،64٢

فی کم أقرأ القرآن؟فقال:اقرأه أخماسا،اقرأه أسباعا،أما إنّ عندی مصحفا،5٧4

فی مصافحه المسلم الیهودیّ و النّصرانیّ؟قال:من وراء الثّوب فإن صافحک،64٠

فی وجع الأضراس و وجع الآذان:إذا سمعتم من یعطس فابدءوه بالحمد،65٢

قال موسی للخضر:قد تحرّمت بصحبتک فأوصنی،قال[له]:الزم ما لا یضرّک،٢56

قد نابذنی من أذلّ عبدی المؤمن،6٢

قرأت فی کتاب علیّ علیه السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کتب بین المهاجرین و الأنصار،6٧٨

قرأ رجل علی أبی عبد اللّه علیه السّلام و أنا أستمع حروفا من القرآن لیس علی ما،6٠4

قرّاء القرآن ثلاثه:رجل قرأ القرآن فاتّخذه بضاعه و استدرّ به الملوک،5٩4

ص :٧٣٨

قراءه القرآن فی المصحف تخفّف العذاب عن الوالدین و لو کانا کافرین،566

قل:أستعیذ باللّه من الشّیطان الرّجیم و أعوذ باللّه،٣٩4

قل:«اللّهمّ إنّی أسألک تعجیل عافیتک و صبرا علی بلیّتک و خروجا إلی رحمتک»،4٧٠

قل:«اللّهمّ أوسع علیّ فی رزقی و امدد لی فی عمری،4٣٨

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:یدخلنی الغمّ،فقال:أکثر من[أن]تقول:اللّه اللّه ربّی،456

قل:«لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه[العلیّ العظیم]توکّلت علی الحیّ الّذی لا یموت،4٣4

قنطره علی الصّراط لا یجوزها عبد بمظلمه،٢4

قوم کانوا مشرکین فقتلوا مثل حمزه و جعفر و أشباههما من المؤمنین،١5٨

کان أبو عبد اللّه علیه السّلام إذا خرج یقول:اللّهمّ بک خرجت و لک أسلمت،4١4

کان أبو عبد اللّه علیه السّلام إذا قام آخر اللّیل یرفع صوته حتّی یسمع أهل الدّار،4٠٨

کان أبو عبد اللّه علیه السّلام یدعو عند قراءه کتاب اللّه عزّ و جلّ:اللّهمّ ربّنا،4٨٢

کان أبی علیه السّلام إذا خرج من منزله قال:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم،4١6

کان أبی إذا طلب الحاجه طلبها عند زوال الشّمس،فإذا أراد ذلک،٢٨4

کان أبی إذا کانت له إلی اللّه حاجه طلبها فی هذه السّاعه،٢٨٢

کان أبی یقول إذا أصبح:«بسم اللّه و باللّه و إلی اللّه و فی سبیل اللّه،٣٧٨

کان أبی یقول: (قل هو اللّه أحد) ثلث القرآن و (قل یا أیّها الکافرون)، 5٨٢

کان أبی یقول نعوذ باللّه من الذّنوب الّتی تعجّل الفناء و تقرّب،٢٢٨

کان الطّیّار یقول لی:إبلیس لیس من الملائکه و إنّما أمرت الملائکه،١6٨

کان القوم ثلاثه فلا یتناجی منهم اثنان دون صاحبهما فإنّ[فی]ذلک ما یحزنه،664

کان النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یجلس ثلاثا:القرفصا و هو أن یقیم ساقیه و یستقبلهما بیدیه،664

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام کثیرا ما یقول فی خطبته:یا أیّها النّاس دینکم دینکم،٢5٨

ص :٧٣٩

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول فی خطبته:لا ترتابوا فتشکّوا و لا تشکّوا فتکفروا،١44

کان بین قول اللّه عزّ و جلّ: «قد أجیبت دعوتکما» و بین أخذ فرعون أربعین عاما،٣٠6

کان دعاء النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لیله الأحزاب:یا صریخ المکروبین و یا مجیب دعوه،456

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا أوی إلی فراشه قال:«اللّهمّ باسمک أحیا و باسمک أموت»،4٠٨

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا دخل منزلا قعد فی أدنی المجلس إلیه حین یدخل،66٨

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أکثر ما یجلس تجاه القبله،666

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی بعض مغازیه إذا شکوا إلیه البراغیث أنّها تؤذیهم،4٧٨

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یتوب إلی اللّه عزّ و جلّ فی کلّ یوم سبعین مرّه،فقلت،٢٠٨

کان رسول اللّه یستغفر اللّه عزّ و جلّ فی کلّ یوم سبعین مرّه و یتوب إلی اللّه،٣٣6

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یسلّم علی النّساء و یرددن علیه السّلام،6٣6

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقسم لحظاته بین أصحابه فینظر إلی ذا و ینظر إلی ذا بالسّویّه،6٨٨

کان سلمان رحمه اللّه یقول:أفشوا سلام اللّه فإنّ سلام اللّه لا ینال الظّالمین،6٢٨

کان علیّ بن الحسین یدعو بهذا الدّعاء:«اللّهمّ إنّی أسألک حسن المعیشه معیشه،44٠

کان علیّ بن الحسین یقول:ما أبالی إذا قلت هذه الکلمات لو اجتمع علیّ الإنس،45٢

کان عند أبی عبد اللّه علیه السّلام رجل من أصحابنا یلقّب شلقان،5٠

کان عنده قوم یحدّثهم إذ ذکر رجل منهم رجلا فوقع فیه و شکاه،644

کان فی بنی إسرائیل رجل فدعا اللّه أن یرزقه غلاما ثلاث سنین،١٢

کان کتبه لی فی قرطاس:اللّهمّ اردد إلی جمیع خلقک مظالمهم،444

کان لأبی عبد اللّه علیه السّلام صدیق لا یکاد یفارقه إذا ذهب مکانا،١٢

کان من دعاء أبی فی الأمر یحدث:اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و اغفر لی،44٨

کان یأتیه الأعرابیّ فیهدی له الهدیّه ثمّ یقول مکانه:أعطنا ثمن هدیّتنا،فیضحک،6٧٠

کان یحیی بن زکریّا یبکی و لا یضحک و کان عیسی ابن مریم یضحک و یبکی،6٧6

ص :٧4٠

کان یقول عند العلّه:اللّهمّ إنّک عیّرت أقواما فقلت:قل ادعوا،46٢

کان یوسّع المجلس و یستقرض للمحتاج و یعین الضّعیف،6١٢

کتب إلی أبی جعفر یسأله عوذه للرّیاح الّتی تعرض للصّبیان،فکتب إلیه،4٧٨

کتبت إلی أبی جعفر الثّانی علیه السّلام أسأله أن یعلّمنی دعاء،٣٩٨

کتبت إلی العبد الصّالح علیه السّلام أخبره أنّی شاکّ و قد قال إبراهیم علیه السّلام:ربّ أرنی کیف،١4٢

کثره الضّحک تذهب بماء الوجه،6٧4

کثره الضّحک تمیت القلب؛و قال:کثره الضّحک تمیث الدّین کما یمیث الماء الملح،6٧٢

کثره المزاح تذهب بماء الوجه و کثره الضّحک تمجّ الإیمان مجّا،6٧4

کفر باللّه العظیم الانتفاء من حسب و إن دقّ،6٠

کفر باللّه من تبرّأ من نسب و إن دقّ،5٨،6٠

کفی بالمرء عیبا أن یبصر من النّاس ما یعمی علیه من نفسه،٢5٠

کفی بالمرء عیبا أن یتعرّف من عیوب النّاس ما یعمی علیه من أمر نفسه،٢5٠

کفی بالنّدم توبه،١٩٠

کلّ أربعین دارا جیران،من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله،6٨4

کلّ دعاء لا یکون قبله تحمید فهو أبتر،إنّما التّحمید،٣٣4

کلّ دعاء یدعی اللّه عزّ و جلّ به محجوب عن السّماء حتّی یصلّی،٣١٢

کلّ شیء یجرّه الإقرار و التّسلیم فهو الإیمان،و کلّ شیء یجرّه الإنکار،١٢4

کلّ عین باکیه یوم القیامه إلاّ ثلاثه:عین غضّت عن محارم اللّه،٢٩٢

کلّ کذب مسئول عنه صاحبه یوما إلاّ[کذبا]فی ثلاثه:رجل کائد،44

کلّما ذکر اسم ربّه قام فصلّی،فقال لی:لقد کلّف اللّه عزّ و جلّ هذا شططا،٣١6

کلّ من نصب دونکم شیئا فهو ممّن یعبد اللّه علی حرف؟فقال:نعم،١4٠

کم من طالب للدّنیا لم یدرکها و مدرک لها قد فارقها،٢4٠

ص :٧4١

کم من مغرور بما قد أنعم اللّه علیه و کم من مستدرج بستر اللّه علیه،٢٣4

کنّا جلوسا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ عطس رجل فما ردّ علیه أحد من القوم،64٨

کنّا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فأحصیت فی البیت أربعه عشر رجلا،فعطس،65٠

کنّا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام و معنا ربیعه الرّأی فذکرنا فضل القرآن،6٠6

کن بارّا و اقتصر علی الجنّه و إن کنت عاقّا[فظّا]فاقتصر علی النّار،56

کنت أجالس أبا عبد اللّه علیه السّلام فلا و اللّه ما رأیت مجلسا أنبل من مجالسه،656

کنت أنا و محمّد بن مسلم و أبو الخطّاب مجتمعین فقال لنا أبو الخطّاب،١46

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فدخل علیه شیخ فقال:یا أبا عبد اللّه،أشکو إلیک،٢٢6

کنت عند الرّضا علیه السّلام فعطس،فقلت له:صلّی اللّه علیک،ثمّ عطس،64٨

کنت کثیرا ما أشتکی عینی،فشکوت ذلک إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال:ألا أعلّمک،4٣٢

کیف أدعو للیهودیّ و النّصرانیّ؟قال:تقول له:بارک اللّه،64٠

کیف المسأله إلی اللّه تبارک و تعالی؟قال:تبسط کفّیک،٢٨٨

کیف مداعبه بعضکم بعضا؟قلت:قلیل،قال:فلا تفعلوا فإنّ المداعبه،6٧٢

کیف ینبغی لنا أن نصنع فیما بیننا و بین قومنا و بین خلطائنا من النّاس،6١٠

کیف ینبغی لنا أن نصنع فیما بیننا و بین قومنا و فیما بیننا و بین خلطائنا من النّاس،6٠٨

لا بأس بأن یبدأ الرّجل باسم صاحبه فی الصّحیفه قبل اسمه،6٩4

لا بأس بذکر اللّه و أنت تبول فإنّ ذکر اللّه عزّ و جلّ حسن علی کلّ حال،٣٢٠

لا تبدی الشّماته لأخیک فیرحمه اللّه و یصیّرها بک،٧4

لا تبدءوا أهل الکتاب بالتّسلیم و إذا سلّموا علیکم فقولوا:و علیکم،6٣٨

لا تتفأّل بالقرآن،5٩6

لا تثق بأخیک کلّ الثّقه فإنّ صرعه الاسترسال لن تستقال،6٩٢

لا تجالسوهم-یعنی المرجئه-لعنهم اللّه و لعن[اللّه]مللهم المشرکه،١64

ص :٧4٢

لا تجعلونی کقدح الرّاکب فإنّ الرّاکب یملأ قدحه فیشربه إذا شاء،٣١٠

لا تحرقوا القراطیس و لکن امحوها و حرّقوها،6٩6

لا تدع أن تدعو بهذا الدّعاء ثلاث مرّات إذا أصبحت و ثلاث مرّات،٣٩٨

لا تدع«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»و إن کان بعده شعر،6٩٢

لا تذهب الحشمه بینک و بین أخیک،أبق منها فإنّ ذهابها ذهاب الحیاء،6٩٢

لا تسبّوا النّاس فتکتسبوا العداوه بینهم،٧6

لا تستکثروا کثیر الخیر و تستقلّوا قلیل الذّنوب فإنّ قلیل الذّنوب،٢44

لا تصحبوا أهل البدع و لا تجالسوهم فتصیروا عند النّاس،١٠4

لا تصحبوا أهل البدع و لا تجالسوهم فتصیروا عند النّاس کواحد منهم،6٢٢

لا تطلبوا عثرات المؤمنین،فإنّ من تتبّع عثرات أخیه تتبّع اللّه عثراته،6٨

لا تفتّش النّاس فتبقی بلا صدیق،644

لا تقطع رحمک و إن قطعتک،54

لا تکتب«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»لفلان و لا بأس أن تکتب علی ظهر،6٩4

لا تکتب داخل الکتاب:«لأبی فلان»و اکتب إلی أبی فلان و اکتب علی العنوان،6٩4

لا تکون الصّداقه إلاّ بحدودها،فمن کانت فیه هذه الحدود،6١6

لا تمار فیذهب بهاؤک و لا تمازح فیجترأ علیک،6٧6

لا تمازح فیجترأ علیک،6٧6

لا تملّوا من قراءه (إذا زلزلت الأرض زلزالها)، فإنّه من کانت قراءته،5٩٢

لا تنسنی من الدّعاء،قال:أو تعلم أنّی أنساک؟قال:فتفکّرت فی نفسی،646

لأدعونّ اللّه علی من قتل مولای و أخذ مالی،فقال له داود بن علیّ،٣54

لا دین لمن دان بطاعه من عصی اللّه،و لا دین لمن دان بفریه باطل علی اللّه،١٠٠

لا علیک أن تصحب ذا العقل و إن لم تحمد کرمه و لکن انتفع بعقله،6١4

ص :٧4٣

لا کذب علی مصلح،ثمّ تلا:أیّتها العیر إنّکم لسارقون،46

لا و اللّه لا یلحّ عبد علی اللّه عزّ و جلّ إلاّ استجاب اللّه له،٢٧٨

لا و اللّه ما أراد اللّه تعالی من النّاس إلاّ خصلتین:أن یقرّوا له بالنّعم،١٩٢

لا هجره فوق ثلاث،4٨

لا یجد عبد طعم الإیمان حتّی یترک الکذب هزله وجدّه،4٠

لا یجوز للرّجل أن یحتبی مقابل الکعبه،6٧٠

لا یزال إبلیس فرحا ما اهتجر المسلمان،5٠

لا یزال الدّعاء محجوبا حتّی یصلّی علی محمّد و آل محمّد،٣٠٨

لا یزال المؤمن بخیر و رجاء،رحمه من اللّه عزّ و جلّ ما لم یستعجل فیقنط،٣٠6

لا یزال الهمّ و الغمّ بالمؤمن حتّی ما یدع له من ذنب،٢٢4

لا یسأل اللّه عزّ و جلّ شیئا إلاّ بدأ بالصّلاه علی محمّد و آله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،٣١4

لا یصغر ما ینفع یوم القیامه و لا یصغر ما یضرّ یوم القیامه،٢4٢

لا یضرّ مع الإیمان عمل و لا ینفع مع الکفر عمل،ألا تری،٢56

لا یفترق رجلان علی الهجران إلاّ استوجب أحدهما البراءه و اللّعنه،4٨

لا یقبل اللّه عزّ و جلّ دعاء قلب لاه؛و کان علیّ علیه السّلام یقول:إذا دعا،٢٧6

لا یکتب الملک إلاّ ما سمع و قال اللّه عزّ و جلّ:و اذکر ربّک فی نفسک،٣٣٠

لا ینبغی للمرء المسلم أن یواخی الفاجر و لا الأحمق و لا الکذّاب،6١٨

لا ینبغی للمسلم أن یواخی الفاجر و لا الأحمق و لا الکذّاب،١٠6

لا ینبغی للمسلمین أن یغدروا و لا یأمروا بالغدر و لا یقاتلوا،٣4

لا ینبغی للمؤمن أن یجلس مجلسا یعصی اللّه فیه و لا یقدر علی تغییره،١٠4

لا ینفع مع الشّکّ و الجحود عمل،١44

لعن اللّه القدریّه،لعن اللّه الخوارج،لعن اللّه المرجئه لعن اللّه المرجئه،١6٢

ص :٧44

لقد استبطأت الرّزق،فغضب ثمّ قال لی:قل:اللّهمّ إنّک تکفّلت برزقی،4٣4

لقد أسری ربّی بی فأوحی إلیّ من وراء الحجاب ما أوحی و شافهنی،64

لقد غفر اللّه عزّ و جلّ لرجل من أهل البادیه بکلمتین دعا بهما قال:اللّهمّ،4٩4

لکلّ شیء حلیه و حلیه القرآن الصّوت الحسن،5٧٠

لکلّ شیء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان،5٩٨

للأوجاع تقول:بسم اللّه و باللّه کم من نعمه للّه فی عرق ساکن و غیر ساکن،466

للمسلم علی أخیه من الحقّ أن یسلّم،646

لمّا استسقی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و سقی النّاس حتّی قالوا:إنّه الغرق،٢٧6

لمّا أمر اللّه عزّ و جلّ هذه الآیات أن یهبطن إلی الأرض تعلّقن بالعرش،5٧٨

لمّا بعث أبو الدّوانیق إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام رفع یده إلی السّماء ثمّ قال:اللّهمّ إنّک،46٠

لمّا حضر علیّ بن الحسین علیهما السّلام الوفاه ضمّنی إلی صدره،٢4

لمّا طرح إخوه یوسف یوسف فی الجبّ أتاه جبرئیل علیه السّلام فدخل علیه فقال:یا غلام،446

لمّا قدم أبو عبد اللّه علیه السّلام علی أبی جعفر أقام أبو جعفر مولی له علی رأسه،45٢

لمّا قدم عدیّ بن حاتم إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أدخله النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بیته و لم یکن،66٢

لمّتان:لمّه من الشّیطان و لمّه من الملک،فلمّه الملک:الرّقّه،٢٢

لم یدع رجل معونه أخیه المسلم حتّی یسعی فیها و یواسیه،٨٨

لم یعط أمّتی أقلّ من ثلاث:الجمال و الصّوت الحسن و الحفظ،5٧٠

لم یکون الرّجل عند اللّه مؤمنا قد ثبت له الإیمان عنده ثمّ ینقله اللّه،١٧6

لنا ذات یوم:تجد الرّجل لا یخطی بلام و لا واو خطیبا مصقعا،١٨4

لو أنّ العباد إذا جهلوا وقفوا و لم یجحدوا لم یکفروا،١٢6

لو أنّ قوما عبدوا اللّه وحده لا شریک له و أقاموا الصّلاه و آتوا الزّکاه،١4٠

لو علم اللّه شیئا أدنی من أفّ لنهی عنه و هو من أدنی العقوق،5٨

ص :٧45

لو قرئت الحمد علی میّت سبعین مرّه ثمّ ردّت فیه الرّوح ما کان ذلک عجبا،5٨6

لو لا أنّ المکر و الخدیعه فی النّار لکنت أمکر النّاس،٣4

لو مات من بین المشرق و المغرب لما استوحشت بعد أن یکون القرآن معی،54٢

لیأذن بحرب منّی من آذی عبدی المؤمن و لیأمن غضبی من أکرم عبدی،6٠

لی جار یؤذینی،فقال:ارحمه،فقلت:لا رحمه اللّه،فصرف وجهه عنّی،6٧٨

لیس الیوم مستضعف،أبلغ الرّجال الرّجال و النّساء النّساء،١5٨

لیست هذه الآیه فینا إنّ فینا قول اللّه عزّ و جلّ: ما أصاب من مصیبه فی الأرض، ٢٣٠

لیس حسن الجوار کفّ الأذی و لکنّ حسن الجوار صبرک علی الأذی،6٨٢

لیس شیء أسرع إجابه من دعوه غائب لغائب،٣4٨

لیس من التواء عرق و لا نکبه حجر و لا عثره قدم،٢٢٢

لیس منّا من لم یحاسب نفسه فی کلّ یوم،فإن عمل حسنا،٢٣6

لیس منّا من ماکر مسلما،٣4

ما آمن بی من بات شبعان و جاره جائع،قال:و ما من أهل قریه یبیت،6٨4

ما أبالی إذا قلت هذه الکلمات لو اجتمع علیّ الجنّ و الإنس:بسم اللّه و باللّه،46٢

ما أبرز عبد یده إلی اللّه العزیز الجبّار إلاّ استحیا اللّه عزّ و جلّ أن یردّها،٢٧٠

ما اجتمع أربعه رهط قطّ علی أمر واحد فدعوا[اللّه]إلاّ تفرّقوا عن إجابه،٣٠٢

ما اجتمع فی مجلس قوم لم یذکروا اللّه عزّ و جلّ و لم یذکرونا إلاّ کان،٣١٨

ما أحسن الحسنات بعد السّیّئات و ما أقبح السّیّئات بعد الحسنات،٢44

ما أدنی ما یکون به العبد مؤمنا و أدنی ما یکون به العبد کافرا،١٧٢

ما اصطحب اثنان إلاّ کان أعظمهما أجرا و أحبّهما إلی اللّه عزّ و جلّ،6٨6

ما انتصر اللّه من ظالم إلاّ بظالم،و ذلک قوله عزّ و جلّ:و کذلک نولّی،٣٠

ما بعث اللّه عزّ و جلّ نبیّا إلاّ حسن الصّوت،5٧٠

ص :٧46

ما تقول فی أصحاب الأعراف؟فقلت:ما هم إلاّ مؤمنون أو کافرون،١6٠

ما تقول فی المستضعفین؟فقال لی شبیها بالفزع،فترکتم أحدا یکون مستضعفا،١54

ما تمنّ علینا بحسبک؟إنّ اللّه رفع بالإیمان من کان النّاس یسمّونه،٢٠

ما زاد خشوع الجسد علی ما فی القلب فهو عندنا نفاق،١٣٨

ما شهد رجل علی رجل بکفر قطّ إلاّ باء به أحدهما،إن کان شهد[به]،٧6

ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض إلاّ کفر،6٠4

ما عنی بقوله:(و إبراهیم الّذی وفّی)؟قال:کلمات بالغ فیهنّ،قلت:و ما هنّ،٣٩٨

ما فی المیزان شیء أثقل من الصّلاه علی محمّد و آل محمّد و إنّ الرّجل لتوضع،٣١4

ما قتلنا من أذاع حدیثنا قتل خطإ و لکن قتلنا قتل عمد،٩6

ما قرئت الحمد علی وجع سبعین مرّه إلاّ سکن،5٨4

ما کانت المؤلّفه قلوبهم قطّ أکثر منهم الیوم،و هم قوم وحّدوا اللّه،١6٨

ما لی رأیت عند عبد الرّحمن بن یعقوب؟فقال:إنّه خالی،١٠4

ما من أحد فی حدّ الصّبا یتعهّد فی کلّ لیله قراءه (قل أعوذ بربّ الفلق)، 5٨6

ما من أحد یظلم بمظلمه إلاّ أخذه اللّه بها فی نفسه و ماله،٢6

ما من أحد یقرأ آخر الکهف عند النّوم إلاّ تیقّظ فی السّاعه الّتی یرید،4١٠

ما من إنسان یطعن فی عین مؤمن إلاّ مات بشرّ میته و کان قمنا،٧٨

ما من بلاء ینزل علی عبد مؤمن فیلهمه اللّه عزّ و جلّ الدّعاء،٢٧٢

ما من ذنب إلاّ و قد طبع علیه عبد مؤمن یهجره الزّمان ثمّ یلمّ به،٢١6

ما من رهط أربعین رجلا اجتمعوا فدعوا اللّه عزّ و جلّ فی أمر إلاّ استجاب اللّه لهم،٣٠٠

ما من شیء أعظم ثوابا من شهاده أن لا إله إلاّ اللّه،إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یعدله،٣6٠

ما من شیء إلاّ و له حدّ ینتهی إلیه إلاّ الذّکر فلیس له حدّ ینتهی إلیه،٣٢4

ما من شیء إلاّ و له کیل و وزن إلاّ الدّموع فإنّ القطره تطفی،٢٩٠

ص :٧4٧

ما من شیء إلاّ و له کیل و وزن إلاّ الدّموع فإنّ القطره منها تطفی،٢٩٢

ما من عبد أذنب ذنبا فندم علیه إلاّ غفر اللّه له قبل أن یستغفر،١٩4

ما من عبد أرید أن أدخله الجنّه إلاّ ابتلیته فی جسده،فإن کان ذلک کفّاره،٢٢4

ما من عبد یقرأ آخر الکهف إلاّ تیقّظ فی السّاعه الّتی یرید،6٠٢

ما من عبد یقول إذا أصبح قبل طلوع الشّمس:اللّه أکبر اللّه أکبر کبیرا،٣٨٠

ما من عین إلاّ و هی باکیه یوم القیامه إلاّ عینا بکت من خوف اللّه،٢٩٠

ما من قطره أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ من قطره دموع فی سواد اللّیل،٢٩٠

ما من قوم اجتمعوا فی مجلس فلم یذکروا اسم اللّه عزّ و جلّ و لم یصلّوا،٣٢٠

ما من مجلس یجتمع فیه أبرار و فجّار فیقومون علی غیر ذکر اللّه عزّ و جلّ إلاّ کان،٣١٨

ما من مظلمه أشدّ من مظلمه لا یجد صاحبها علیها عونا،٢4

ما من مؤمن إلاّ و فیه دعابه،قلت:و ما الدّعابه؟قال:المزاح،6٧٠

ما من مؤمن إلاّ و له ذنب یهجره زمانا ثمّ یلمّ به و ذلک،٢١4

ما من مؤمن دعا للمؤمنین و المؤمنات إلاّ ردّ اللّه عزّ و جلّ علیه،٣4٢

ما من مؤمن یذنب ذنبا إلاّ أجّله اللّه عزّ و جلّ سبع ساعات من النّهار،٢١٠

ما من مؤمن یقارف فی یومه و لیلته أربعین کبیره فیقول و هو نادم،٢٠٨

ما من یوم یأتی علی ابن آدم إلاّ قال له ذلک الیوم:یا ابن آدم،٣٧4

ما یزال الهمّ و الغمّ بالمؤمن حتّی ما یدع له ذنبا،٢٢٢

ما یمنع التّاجر منکم المشغول فی سوقه إذا رجع إلی منزله،56٠

مثل الاستغفار مثل ورق علی شجره تحرّک فیتناثر و المستغفر من ذنب،٣٣6

مثل المنافق مثل جذع النّخل أراد صاحبه أن ینتفع به فی بعض بنائه،١٣٨

مجامله النّاس ثلث العقل،6٢4

محرّمه الجنّه علی القتّاتین المشّاءین بالنّمیمه،٩4

ص :٧4٨

مذیع السّرّ شاکّ و قائله عند غیر أهله کافر،و من تمسّک،٩٨

مرّ أمیر المؤمنین علیّ علیه السّلام بقوم فسلّم علیهم فقالوا:علیک السّلام،6٣٠

مرّ بی رجل و أنا أدعو فی صلاتی بیساری فقال:یا أبا عبد اللّه بیمینک،٢٨٨

مرجئه و قدریّه و حروریّه،فقال:لعن اللّه تلک الملل الکافره،١٢4

مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برجل یغرس غرسا فی حائط له فوقف له،٣4٠

مرض إسماعیل بن أبی عبد اللّه فقال له أبو عبد اللّه:قل:«یا ربّ یا ربّ»عشر مرّات،٣6٨

مرضت بالمدینه مرضا شدیدا فبلغ ذلک أبا عبد اللّه علیه السّلام فکتب إلیّ:قد بلغنی علّتک،46٢

مرّ نبیّ من أنبیاء بنی إسرائیل برجل بعضه تحت حائط و بعضه خارج منه،٢٢4

معناه ما عاتب اللّه عزّ و جلّ به علی نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فهو یعنی به ما قد مضی فی القرآن،6٠٠

مکتوب فی التّوراه الّتی لم تغیّر أنّ موسی سأل ربّه فقال:إلهی،إنّه یأتی،٣٢٠

مکتوب فی التّوراه الّتی لم تغیّر أنّ موسی علیه السّلام سأل ربّه فقال:یا ربّ،٣٢٠

من أتاه أخوه المؤمن فی حاجه فإنّما هی رحمه من اللّه عزّ و جلّ ساقها إلیه،٩٠

من اتّهم أخاه فی دینه فلا حرمه بینهما و من عامل أخاه بمثل ما عامل به،٨٠

من إجلال اللّه عزّ و جلّ إجلال المؤمن ذی الشّیبه و من أکرم مؤمنا،66٠

من إجلال اللّه عزّ و جلّ إجلال ذی الشّیبه المسلم،66٠

من أذاع علینا حدیثنا سلبه اللّه الإیمان،٩4

من أذاع علینا حدیثنا فهو بمنزله من جحدنا حقّنا،٩4

من أذاع علینا شیئا من أمرنا فهو کمن قتلنا عمدا و لم یقتلنا خطأ،٩٨

من أذاع فاحشه کان کمبتدئها و من عیّر مؤمنا بشیء لم یمت حتّی یرکبه،٧٠

من أذنب ذنبا فعلم أنّ اللّه مطّلع علیه إن شاء عذّبه و إن شاء غفر له،١٩٢

من أراد أن یکتال بالمکیال الأوفی فلیقل إذا أراد أن یقوم من مجلسه،٣١٨

من أراد أن یوعیه اللّه عزّ و جلّ القرآن و العلم فلیکتب هذا الدّعاء،4٨٨

ص :٧4٩

من أراد شیئا من قیام اللّیل و أخذ مضجعه فلیقل:[«بسم اللّه]اللّهمّ لا تؤمنّی،4١٠

من أرضی سلطانا بسخط اللّه خرج من دین اللّه،١٠٠

من استذلّ عبدی المؤمن فقد بارزنی بالمحاربه و ما تردّدت فی شیء،66

من استذلّ مؤمنا و استحقره لقلّه ذات یده و لفقره شهره اللّه،64

من استشار أخاه فلم یمحضه محض الرّأی سلبه اللّه عزّ و جلّ رأیه،٨٢

من استفتح نهاره بإذاعه سرّنا سلّط اللّه علیه حرّ الحدید و ضیق المحابس،٩٨

من استکفی بآیه من القرآن من الشّرق إلی الغرب کفی[إذا کان بیقین]،5٨6

من استمع حرفا من کتاب اللّه عزّ و جلّ من غیر قراءه کتب اللّه له حسنه،564

من أصابه همّ أو غمّ أو کرب أو بلاء أو لاواء فلیقل:اللّه ربّی و لا أشرک به،444

من أصبح لا ینوی ظلم أحد غفر اللّه له ما أذنب ذلک الیوم ما لم یسفک دما،٢6

من أصبح لا یهمّ بظلم أحد غفر اللّه ما اجترم،٢6

من أصبح و هو لا یهمّ بظلم أحد غفر اللّه له ما اجترم،٣٠

من أعان علی مؤمن بشطر کلمه لقی اللّه عزّ و جلّ یوم القیامه،٩٢

من أکثر ذکر اللّه عزّ و جلّ أحبّه اللّه و من ذکر اللّه کثیرا کتبت له براءتان،٣٢6

من أکثر ذکر اللّه عزّ و جلّ أظلّه اللّه فی جنّته،٣٢6

من أکل مال أخیه ظلما و لم یردّه إلیه أکل جذوه من النّار یوم القیامه،٢٨

من التّواضع أن تسلّم علی من لقیت،6٣٠

من القواصم الفواقر الّتی تقصم الظّهر جار السّوء،إن رأی حسنه،6٨4

من أنّب مؤمنا أنّبه اللّه فی الدّنیا و الآخره،٧٠

من أهان لی ولیّا فقد أرصد لمحاربتی،6٠

من أهان لی ولیّا فقد أرصد لمحاربتی و ما تقرّب إلیّ عبد بشیء،6٢

من بات فی دار و بیت وحده فلیقرأ آیه الکرسیّ و لیقل:اللّهمّ آنس وحشتی،4٨٢

ص :٧5٠

من بخل بمعونه أخیه المسلم و القیام له فی حاجته[إلاّ]ابتلی بمعونه،٨٨

من بهت مؤمنا أو مؤمنه بما لیس فیه بعثه اللّه فی طینه خبال،٧٢

من تاب قبل موته بسنه قبل اللّه توبته؛ثمّ قال:إنّ السّنه لکثیره،٢١٢

من تخوّف[من]بلاء یصیبه فتقدّم فیه بالدّعاء،لم یره اللّه عزّ و جلّ ذلک،٢٧٢

من تقدّم فی الدّعاء استجیب له إذا نزل به البلاء و قالت الملائکه،٢٧٢

من جاءنا یلتمس الفقه و القرآن و تفسیره فدعوه و من جاءنا یبدی عوره،٢١6

من حقّر مؤمنا مسکینا أو غیر مسکین لم یزل اللّه عزّ و جلّ حاقرا،6٢

من خاف القصاص کفّ عن ظلم النّاس،٢6،٣٢

من خاف النّاس لسانه فهو فی النّار،١6

من خالطت فإن استطعت أن تکون یدک العلیا علیه فافعل،6٨6

من خالطت فإن استطعت أن تکون یدک العلیا علیهم فافعل،6١٢

من ختم القرآن بمکّه من جمعه إلی جمعه أو أقلّ من ذلک أو أکثر،56٢

من دعا و لم یذکر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رفرف الدّعاء علی رأسه،فإذا ذکر،٣٠٨

من ذکر اللّه عزّ و جلّ فی السّرّ فقد ذکر اللّه کثیرا،إنّ المنافقین کانوا یذکرون اللّه،٣٣٠

من ذکرت عنده فلم یصلّ علیّ دخل النّار فأبعده اللّه،٣١6

من ذکرت عنده فنسی أن یصلّی علیّ خطأ اللّه به طریق الجنّه،٣١6

من ذکر رجلا من خلفه بما هو فیه ممّا عرفه النّاس لم یغتبه،٧٢

من ذکرنی سرّا ذکرته علانیه،٣٣٠

من ذکرنی فی ملإ من النّاس ذکرته فی ملإ من الملائکه،٣٢٢

من رضی بدون التّشرّف من المجلس لم یزل اللّه عزّ و جلّ و ملائکته یصلّون،666

من روّع مؤمنا بسلطان لیصیبه منه مکروه فلم یصبه فهو فی النّار،٩٢

من روی علی مؤمن روایه یرید بها شینه و هدم مروءته،٧4

ص :٧5١

من سبّ علیّا علیه السّلام فعلیه لعنه اللّه،و نحن برآء من آل مروان،١١٢

من سرّه أن یستجاب له دعوته فلیطب مکسبه،٣٠٠

من سرّه أن یستجاب له فی الشّدّه فلیکثر الدّعاء فی الرّخاء،٢٧4

من سعی فی حاجه لأخیه فلم ینصحه فقد خان اللّه و رسوله،٨٠

من سمع عطسه فحمد اللّه عزّ و جلّ و صلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أهل بیته،654

من شدّد علیه فی القرآن کان له أجران و من یسّر علیه کان مع الأوّلین،55٢

من شغل بذکری عن مسألتی أعطیته أفضل ما أعطی من سألنی،٣٢٨

من شکّ أو ظنّ و أقام علی أحدهما أحبط اللّه عمله،١44

من شکّ فی اللّه بعد مولده علی الفطره لم یفی إلی خیر أبدا،١44

من شکّ فی اللّه و فی رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فهو کافر،١٢٢

من شکّ فی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟قال:کافر،قلت:فمن شکّ فی کفر الشّاکّ فهو کافر،١٢٢

من صلّی الغداه فقال قبل أن ینفض رکبتیه عشر مرّات:لا إله إلاّ اللّه وحده،٣64

من صلّی علیّ صلّی اللّه علیه و ملائکته و من شاء فلیقلّ،٣١٠

من طلب رضا النّاس بسخط اللّه جعل اللّه حامده من النّاس ذامّا،٩٨

من طلب مرضاه النّاس بما یسخط اللّه کان حامده من النّاس ذامّا،١٠٠

من ظلم أحدا ففاته فلیستغفر اللّه له فإنّه کفّاره له،٣٠

من ظلم سلّط اللّه علیه من یظلمه[أو علی عقبه]أو علی عقب عقبه،٢٨

من ظلم مظلمه أخذ بها فی نفسه أو فی ماله أو فی ولده،٢6

من عذر ظالما بظلمه سلّط اللّه علیه من یظلمه فإن دعا لم یستجب له،٣٠

من عرض لأخیه المسلم[المتکلّم]فی حدیثه فکأنّما خدش وجهه،664

من عرف اختلاف النّاس فلیس بمستضعف،١56،١5٨

من عرض فضل کبیر لسنّه فوقّره آمنه اللّه من فزع یوم القیامه،65٨

ص :٧5٢

من عطس ثمّ وضع یده علی قصبه أنفه ثمّ قال:«الحمد للّه ربّ العالمین،656

من علامات شرک الشّیطان الّذی لا یشکّ فیه أن یکون فحّاشا،١٠

من عمل سیّئه أجّل فیها سبع ساعات من النّهار،فإن قال:أستغفر اللّه الّذی،٢٠6،٢٠٨

من عیّر مؤمنا بذنب لم یمت حتّی یرکبه،٧٠

من فحش علی أخیه المسلم نزع اللّه منه برکه رزقه و وکله،١4

من قال إذا أصبح:اللّهمّ إنّی أصبحت فی ذمّتک و جوارک،٣٨4

من قال إذا صلّی المغرب ثلاث مرّات:الحمد للّه الّذی یفعل،4٢٢

من قال إذا عطس:الحمد للّه ربّ العالمین علی کلّ حال،لم یجد،65٢

من قال أربع مرّات إذا أصبح:«الحمد للّه ربّ العالمین»فقد أدّی شکر،٣٣4

من قال:«أستغفر اللّه»مائه مرّه فی[کلّ]یوم غفر اللّه عزّ و جلّ له سبعمائه ذنب،٢١٠

من قال:أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده،٣64

من قال:السّلام علیکم فهی عشر حسنات و من قال:السّلام علیکم،6٣٠

من قال:اللّهمّ إنّی أشهدک و أشهد ملائکتک المقرّبین و حمله عرشک المصطفین،٣٧٢

من قال بعد کلّ صلاه و هو آخذ بلحیته بیده الیمنی:یا ذا الجلال و الإکرام،4٢٢

من قال حین یأخذ مضجعه ثلاث مرّات:الحمد للّه الّذی علا فقهر،4٠٠

من قال حین یخرج من باب داره:أعوذ بما عاذت به ملائکه اللّه،4١4

من قال عشر مرّات قبل أن تطلع الشّمس و قبل غروبها:لا إله إلاّ اللّه وحده،٣64

من قال عشر مرّات:«یا ربّ یا ربّ»قیل له:لبّیک ما حاجتک،٣6٨

من قال فی دبر الفریضه:«أستودع اللّه العظیم الجلیل نفسی و أهلی و ولدی،4٨٢

من قال فی دبر الفریضه:یا من یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء،4٣٠

من قال فی دبر صلاه الفجر لم یلتمس حاجه إلاّ تیسّرت له و کفاه اللّه ما أهمّه،4٢6

من قال فی دبر صلاه الفجر و المغرب سبع مرّات:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم،٣٩٠

ص :٧5٣

من قال فی دبر صلاه الفریضه قبل أن یثنی رجلیه:أستغفر اللّه الّذی،٣٧٠

من قال فی کلّ یوم عشر مرّات:«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،٣66

من قال فی کلّ یوم:لا إله إلاّ اللّه حقّا حقّا،لا إله إلاّ اللّه عبودیّه و رقّا،٣66

من قال:لا إله إلاّ اللّه غرست له شجره فی الجنّه من یاقوته حمراء منبتها،٣6٢

من قال:«ما شاء اللّه کان،لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم»،٣٩٠

من قال:«ما شاء اللّه لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه»سبعین مرّه،صرف عنه سبعین،٣٧٠

من قال هذا القول کان مع محمّد و آل محمّد إذا قام قبل أن یستفتح الصّلاه،4١٨

من قال هذا حین یمسی حفّ بجناح من أجنحه جبرئیل علیه السّلام،٣٧4

من قال هذه الکلمات عند کلّ صلاه مکتوبه حفظ فی نفسه و داره و ماله و ولده،4٣٠

من قال هذه الکلمات فأنا ضامن له ألاّ یصیبه عقرب و لا هامّه حتّی یصبح،4٧٨

«من قال:یا اللّه یا اللّه»عشر مرّات،قیل له:لبّیک ما حاجتک،٣66

من قال:«یا ربّ یا اللّه یا ربّ یا اللّه»حتّی ینقطع نفسه قیل له:لبّیک ما حاجتک،٣6٨

من قدّم أربعین من المؤمنین ثمّ دعا استجیب له،٣46

من قرأ آیه الکرسیّ عند منامه لم یخف الفالج إن شاء اللّه و من قرأها،5٨٢

من قرأ آیه من کتاب اللّه عزّ و جلّ فی صلاته قائما یکتب له بکلّ حرف مائه،56٠

من قرأ إذا أوی إلی فراشه (قل یا أیّها الکافرون) و (قل هو اللّه أحد)، 5٩٢

من قرأ أربع آیات من أوّل البقره و آیه الکرسیّ و آیتین بعدها و ثلاث،5٨٠

من قرأ القرآن فهو غنیّ و لا فقر بعده و إلاّ ما به غنی،55٠

من قرأ القرآن فی المصحف متّع ببصره و خفّف عن والدیه و إن کانا کافرین،564

من قرأ القرآن قائما فی صلاته کتب اللّه له بکلّ حرف مائه حسنه،56٠

من قرأ القرآن و هو شابّ مؤمن اختلط القرآن بلحمه و دمه،546

من قرأ المسبّحات کلّها قبل أن ینام لم یمت حتّی یدرک القائم،5٨٠

ص :٧54

من قرأ (ألهیکم التّکاثر) عند النّوم وقی فتنه القبر،5٨4

من قرأ (إنّا أنزلناه فی لیله القدر) یجهر بها صوته کان کالشّاهر سیفه فی سبیل اللّه،5٨٠

من قرأ عشر آیات فی لیله لم یکتب من الغافلین و من قرأ خمسین آیه کتب،56٢

من قرأ (قل هو اللّه أحد) مائه مرّه حین یأخذ مضجعه غفر اللّه له ذنوب،5٨٠

من قرأ (قل هو اللّه أحد) مائه مرّه حین یأخذ مضجعه غفر له،4٠٨

من قرأ (قل هو اللّه أحد) مرّه بورک علیه و من قرأها مرّتین بورک علیه،5٧٨

من قرأ مائه آیه یصلّی بها فی لیله کتب اللّه عزّ و جلّ له بها قنوت لیله،5٨٢

من قصد إلیه رجل من إخوانه مستجیرا به فی بعض أحواله فلم یجره بعد،٨٨

من قعد عند سبّاب لأولیاء اللّه فقد عصی اللّه تعالی،١١٢

من کانت له إلی اللّه عزّ و جلّ حاجه فلیبدأ بالصّلاه علی محمّد و آله،٣١4

من کانت له دار فاحتاج مؤمن إلی سکناها فمنعه إیّاها،٩٠

من کان مؤمنا فعمل خیرا فی إیمانه ثمّ أصابته فتنه فکفر،٢5٢

من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یجلس مجلسا ینتقص فیه إمام،١٠٨

من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یدع أن یقرأ فی دبر الفریضه (بقل هو اللّه أحد)، 5٨4

من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یقعدنّ فی مجلس یعاب فیه،١١٠

من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یقوم مکان ریبه،١١٠

من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیف إذا وعد،٨4

من کثر کذبه ذهب بهاؤه،4٢

من کفّ یده عن النّاس فإنّما یکفّ عنهم یدا واحده و یکفّون عنه،6٢4

من لقی المسلمین بوجهین و لسانین جاء یوم القیامه و له لسانان من نار،46

من لم یبرئه الحمد لم یبرئه شیء،5٩٢

من لم یسأل اللّه عزّ و جلّ من فضله[فقد]افتقر،٢6٢

ص :٧55

من مشی فی حاجه أخیه ثمّ لم یناصحه فیها کان کمن خان اللّه،٨٢

من مضی به یوم واحد فصلّی فیه بخمس صلوات و لم یقرأ فیها،5٨٢

من نسی سوره من القرآن مثّلت له فی صوره حسنه و درجه رفیعه فی الجنّه،554

من نظر إلی أبویه نظر ماقت و هما ظالمان له،لم یقبل اللّه له صلاه،56

من نظر إلی مؤمن نظره لیخیفه بها أخافه اللّه عزّ و جلّ یوم لا ظلّ إلاّ ظلّه،٩٢

من وقّر ذا شیبه فی الإسلام آمنه اللّه عزّ و جلّ من فزع یوم القیامه،65٨

مهما ترکت من شیء فلا تترک أن تقول فی کلّ صباح و مساء:اللّهمّ إنّی،٣٨٨

نزل القرآن أثلاثا،ثلث فینا و فی عدوّنا و ثلث سنن و أمثال و ثلث،5٩4

نزل القرآن أربعه أرباع:ربع فینا و ربع فی عدوّنا و ربع سنن و أمثال،5٩6

نزل القرآن بإیّاک أعنی و اسمعی یا جاره،6٠٠

نزلت صحف إبراهیم فی أوّل لیله من شهر رمضان و أنزلت التّوراه لستّ،5٩6

نظر أبو جعفر علیه السّلام إلی رجل و هو یقول:«اللّهمّ إنّی أسألک من رزقک الحلال»،4٣٨

نعم الشّیء العطسه تنفع فی الجسد و تذکّر باللّه عزّ و جلّ،65٠

نوّروا بیوتکم بتلاوه القرآن و لا تتّخذوها قبورا کما فعلت الیهود و النّصاری،55٨

و اللّه إنّ الکفر لأقدم من الشّرک و أخبث و أعظم،١١6

و اللّه لا یلحّ عبد مؤمن علی اللّه عزّ و جلّ فی حاجته إلاّ قضاها له،٢٧٨

و اللّه ما قتلوهم بأیدیهم و لا ضربوهم بأسیافهم و لکنّهم سمعوا أحادیثهم،٩6

و اللّه ما ینجو من الذّنب إلاّ من أقرّ به،١٩٠

و النّفاق علی أربع دعائم:علی الهوی و الهوینا و الحفیظه و الطّمع،١٣4

وضع عن أمّتی تسع خصال:الخطأ و النّسیان و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون،٢54

و عزّتی و جلالی لا أخرج عبدا من الدّنیا و أنا أرید أن أرحمه،٢٢٠

و عزّتی و جلالی و عظمتی و کبریائی و نوری و علوّی و ارتفاع مکانی،٣٢

ص :٧56

هل تعرفون طول البلاء من قصره؟قلنا:لا،قال:إذا ألهم أحد[کم]الدّعاء،٢٧٠

هل لأحد علی ما عمل ثواب علی اللّه موجب إلاّ المؤمنین؟قال:لا،٢56

هم قوم وحّدوا اللّه و خلعوا عباده من یعبد من دون اللّه فخرجوا من الشّرک،١٧٢

هو الدّعاء قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها و هی ساعه إجابه،٣٧٠

هو الدّعاء و أفضل العباده الدّعاء،قلت:«إنّ إبراهیم لأوّاه حلیم»،٢6٠

هو الّذی لا یهتدی حیله إلی الکفر فیکفر و لا یهتدی سبیلا إلی الإیمان،١5٢

هو المؤمن یدعو لأخیه بظهر الغیب فیقول له الملک:آمین و یقول اللّه العزیز،٣4٢

هو بما صنعوا بک و بعقوقهم إیّاک و قطع رحمهم بتروا،5٢

هؤلاء قوم عبدوا اللّه و خلعوا عباده من یعبد من دون اللّه،١٧٠

یا أبا النّعمان لا تکذب علینا کذبه فتسلب الحنیفیّه،٣6

یا أبا النّعمان،لا یغرّنّک النّاس من نفسک فإنّ الأمر یصل إلیک دونهم،٢٣٨

یا أبا حمزه،ما لک إذا أتی بک أمر تخافه أن لا تتوجّه إلی بعض زوایا بیتک،444

یا أبا ذرّ،أطرفنی بشیء من العلم،فکتب إلیه أنّ العلم کثیر،٢46

یا أبا عبد اللّه،ما تقول فیمن شکّ فی اللّه؟فقال:کافر یا أبا محمّد،١44

یا أبا محمّد اقرأ قراءه ما بین القراءتین تسمع أهلک و رجّع بالقرآن،5٧٢

یا أبان،إذا قدمت الکوفه فارو هذا الحدیث:من شهد،٣6٨

یا ابن آدم:اذکرنی فی ملإ أذکرک فی ملإ خیر من ملئک،٣٢٢

یا إسحاق بن فرّوخ،من صلّی علی محمّد و آل محمّد عشرا صلّی اللّه علیه،٣١4

یا أمیر المؤمنین أو تکون ذنوب تعجّل الفناء؟فقال:نعم ویلک قطیعه الرّحم،54

یا أمیر المؤمنین،أوصنی بوجه من وجوه البرّ أنجو به،٢4٠

یا أمیر المؤمنین،کان لی مال ورثته و لم أنفق منه درهما فی طاعه اللّه،5٢٨

یا أیّها النّاس لو لا کراهیه الغدر کنت من أدهی النّاس،٣6

ص :٧5٧

یا بنیّ انظر خمسه فلا تصاحبهم و لا تحادثهم و لا ترافقهم فی طریق،١٠6

یا بنیّ،انظر خمسه فلا تصاحبهم و لا تحادثهم و لا ترافقهم فی طریق،6٢٠

یا بنیّ،لا تقترب فتکون أبعد لک و لا تبعد فتهان،کلّ دابّه تحبّ مثلها،6٢٢

یا بنیّ،من أصابه منکم مصیبه أو نزلت به نازله فلیتوضّأ و لیسبغ الوضوء،454

یا حیّ یا قیّوم،یا لا إله إلاّ أنت،برحمتک أستغیث فاکفنی ما أهمّنی،45٨

یا ربّ صلّ علی محمّد و آل محمّد مائه مرّه قضیت له مائه حاجه،٣١٢

یا ربّ ما حال المؤمن عندک؟قال:یا محمّد من أهان لی ولیّا،64

یا رسول اللّه إنّنی نافقت،فقال:و اللّه ما نافقت و لو نافقت،١٩٠

یا رسول اللّه،نخاف علینا النّفاق،قال:فقال:و لم تخافون ذلک،١٨6

یا رسول اللّه هلکت،فقال له صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أتاک الخبیث فقال لک:من خلقک،١٨٨

یا زراره،ما تقول فیمن أقرّ لک بالحکم أتقتله؟ما تقول فی خدمکم،١٢٠

یا سعد،تعلّموا القرآن فإنّ القرآن یأتی یوم القیامه فی أحسن صوره،5٣٠

یا سماعه ما هذا الّذی کان بینک و بین جمّالک؟!إیّاک أن تکون فحّاشا،١4

یا شیعه آل محمّد اعلموا أنّه لیس منّا من لم یملک نفسه عند غضبه،6١٢

یا صالح،اتّبع من یبکیک و هو لک ناصح و لا تتّبع من یضحکک،6١4

یا صبّاح،لو کان الرّجل منکم إذا أراد سفرا قام علی باب داره تلقاء وجهه،4١٨

یا عائشه إنّ الفحش لو کان ممثّلا لکان مثال سوء،١4

یا عدّتی فی کربتی و یا صاحبی فی شدّتی و یا ولیّی فی نعمتی و یا غیاثی،5١6

یا علیّ ألا أعلّمک کلمات؟إذا وقعت فی ورطه أو بلیّه فقل:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم،4٨٢

یا عمّ،إنّ النّاس ارتدّوا بعد رسول اللّه إلاّ نفرا یسیرا و کان لعلیّ بن أبی طالب،٢١4

یا عیسی اذکرنی فی نفسک أذکرک فی نفسی و اذکرنی فی ملئک،٣٣٠

یا عیسی لیکن لسانک فی السّرّ و العلانیه لسانا واحدا و کذلک قلبک،46

ص :٧5٨

یا فضیل،ما هذا عندک؟قلت:و ما هو؟قال:حروریّ،قلت:کافر؟قال:إی،١٢4

یا محمّد إنّه کان فی زمن بنی إسرائیل أربعه نفر من المؤمنین،٨4

یا محمّد بن مسلم،ذنوب المؤمن إذا تاب منها مغفوره له فلیعمل،٢٠٢

یا معاشر قرّاء القرآن:اتّقوا اللّه عزّ و جلّ فیما حمّلکم من کتابه فإنّی مسئول،55٠

یا معاویه،أما علمت أنّ رجلا أتی أمیر المؤمنین علیه السّلام فشکا الإبطاء علیه،5٠٠

یا معشر الأنصار،أکلّکم علی قول سیّدکم سعد؟فقالوا:سیّدنا اللّه و رسوله،١66

یا معشر من أسلم بلسانه و لم یخلص الإیمان إلی قلبه،لا تذمّوا،66

یا معشر من أسلم بلسانه و لم یسلم بقلبه،لا تتبّعوا عثرات المسلمین،6٨

یا من دلّنی علی نفسه و ذلّل قلبی بتصدیقه،أسألک الأمن،4٩4

یا منزل الشّفاء و مذهب الدّاء أنزل علی ما بی من داء شفاء،4٧٠

یا من یشکر الیسیر و یعفو عن الکثیر و هو الغفور الرّحیم،5١6

یا من یکفی خلقه کلّهم و لا یکفیه أحد اکفنی شرّ عبد اللّه بن علیّ،45٢

یا من یکفی من کلّ شیء و لا یکفی منه شیء اکفنی ما أهمّنی،454

یا موسی،إنّ أصلح یومیک الّذی هو أمامک فانظر أیّ یوم هو و أعدّ له،٢4٨

یا موسی لا تطوّل فی الدّنیا أملک فیقسو قلبک و القاسی القلب منّی بعید،٢٢

یا موسی،لا تنسنی علی کلّ حال فإنّ نسیانی یمیت القلب،٣٢٢

یا نور یا قدّوس یا أوّل الأوّلین و یا آخر الآخرین یا رحمان یا رحیم،5١6

یا یونس،من حبس حقّ المؤمن أقامه اللّه یوم القیامه خمسمائه عام علی،٩٠

یتوب من الذّنب ثمّ لا یعود فیه و أحبّ العباد إلی اللّه تعالی،٢٠٠

یجیء القرآن یوم القیامه فی أحسن منظور إلیه صوره فیمرّ بالمسلمین،54٠

یجیء کلّ غادر بإمام یوم القیامه مائلا شدقه حتّی یدخل النّار،٣6

یجیء کلّ غادر-یوم القیامه-بإمام مائل شدقه،٣4

ص :٧5٩

یحشر العبد یوم القیامه و ما ندی دما فیدفع إلیه شبه المحجمه،٩6

یدخل النّار مؤمن؟قال:لا و اللّه،قلت:فما یدخلها إلاّ کافر،١٢٠

یستجاب الدّعاء فی أربعه مواطن فی الوتر و بعد الفجر،٢٨٢

یستجاب للرّجل الدّعاء ثمّ یؤخّر؟قال:نعم عشرین سنه،٣٠6

یسلّم الرّاکب علی الماشی و القائم علی القاعد،6٣4

یسلّم الرّاکب علی الماشی و الماشی علی القاعد و إذا لقیت جماعه،6٣٢

یسلّم الصّغیر علی الکبیر و المارّ علی القاعد و القلیل علی الکثیر،6٣٢

یطیع الشّیطان من حیث لا یعلم فیشرک،١4٠

یقول إبلیس لجنوده:ألقوا بینهم الحسد و البغی،١٨

یقول بعد الصّبح:الحمد للّه ربّ الصّباح،الحمد للّه فالق الإصباح،٣٨4

یقول بعد العشاءین:اللّهمّ بیدک مقادیر اللّیل و النّهار،4٢٢

یقولها ثلاث مرّات حین یصبح و ثلاث مرّات حین یمسی لم یخف شیطانا،٣٩٢

یکره أن یقرأ (قل هو اللّه أحد) بنفس واحد،5٧٠

یکره للرّجل أن یقول:حیّاک اللّه ثمّ یسکت حتّی یتبعها بالسّلام،6٣٢

یکون القلب ما فیه إیمان و لا کفر،شبه المضغه،أما یجد أحدکم ذلک،١٨٠

یموت المؤمن بکلّ میته إلاّ الصّاعقه لا تأخذه و هو یذکر اللّه،٣٢٨

ینبغی للجلساء فی الصّیف أن یکون بین کلّ اثنین مقدار عظم الذّراع،66٨

ینبغی للرّجل المسلم أن یجتنب مواخاه الکذّاب،4٢

ینبغی للمسلم أن یجتنب مواخاه ثلاثه:الماجن و الأحمق و الکذّاب،١٠6

ینبغی للمؤمن أن لا یموت حتّی یتعلّم القرآن أو یکون فی تعلیمه،55٢

یوما لجلسائه:تدرون ما العجز؟قالوا:اللّه و رسوله أعلم،فقال:العجز ثلاثه،6٩٠

ص :٧6٠

الفهرست

باب البذاء ١٠

باب من یتّقی شرّه ١6

باب البغی ١٨

باب الفخر و الکبر ١٨

باب القسوه ٢٢

باب الظّلم ٢٢

باب اتّباع الهوی ٣٢

باب المکر و الغدر و الخدیعه ٣4

باب الکذب ٣6

باب ذی اللّسانین 46

باب الهجره 4٨

باب قطیعه الرّحم 5٠

باب العقوق 56

باب الانتفاء 5٨

باب من آذی المسلمین و احتقرهم 6٠

باب من طلب عثرات المؤمنین و عوراتهم 66

باب التّعبیر 6٨

باب الغیبه و البهت ٧٠

باب الرّوایه علی المؤمن ٧4

ص :٧6١

باب الشّماته ٧4

باب السّباب ٧6

باب التّهمه و سوء الظّنّ ٧٨

باب من لم یناصح أخاه المؤمن ٨٠

باب خلف الوعد ٨٢

باب من حجب أخاه المؤمن ٨4

باب من استعان به أخوه فلم یعنه ٨٨

باب من منع مؤمنا شیئا من عنده أو من عند غیره ٨٨

باب من أخاف مؤمنا ٩٢

باب النّمیمه ٩٢

باب الإذاعه ٩4

باب من أطاع المخلوق فی معصیه الخالق ٩٨

باب فی عقوبات المعاصی العاجله ١٠٠

باب مجالسه أهل المعاصی ١٠٢

باب أصناف النّاس ١١٢

باب الکفر ١١6

باب وجوه الکفر ١٢6

باب دعائم الکفر و شعبه ١٣٠

باب صفه النّفاق و المنافق ١٣4

باب الشّرک ١٣٨

باب الشّکّ ١4٢

باب الضّلال ١46

باب المستضعف ١5٢

باب المرجون لأمر اللّه ١5٨

ص :٧6٢

باب أصحاب الأعراف ١6٠

باب فی صنوف أهل الخلاف و ذکر القدریّه و الخوارج و المرجئه ١6٢

باب المؤلّفه قلوبهم ١64

باب فی ذکر المنافقین و الضّلاّل و إبلیس فی الدّعوه ١6٨

باب فی قوله تعالی و من النّاس من یعبد اللّه علی حرف ١٧٠

باب أدنی ما یکون به العبد مؤمنا أو کافرا أو ضالاّ ١٧٢

باب ١٧4

باب ثبوت الإیمان و هل یجوز أن ینقله اللّه ١٧4

باب المعارین ١٧6

باب فی علامه المعار ١٨٠

باب سهو القلب ١٨٠

باب فی ظلمه قلب المنافق و إن أعطی اللّسان و نور قلب المؤمن ١٨4

باب فی تنقّل أحوال القلب ١٨6

باب الوسوسه و حدیث النّفس ١٨٨

باب الاعتراف بالذّنوب و النّدم علیها ١٩٠

باب ستر الذّنوب ١٩4

باب من یهمّ بالحسنه أو السّیّئه ١٩6

باب التّوبه ١٩٨

باب الاستغفار من الذّنب ٢٠6

باب فیما أعطی اللّه عزّ و جلّ آدم ٧ وقت التّوبه ٢١٠

باب اللّمم ٢١4

باب فی أنّ الذّنوب ثلاثه ٢١٨

باب تعجیل عقوبه الذّنب ٢٢٠

باب فی تفسیر الذّنوب ٢٢6

ص :٧6٣

باب نادر ٢٢٨

باب نادر أیضا ٢٣٠

باب أنّ اللّه یدفع بالعامل عن غیر العامل ٢٣٢

باب أنّ ترک الخطیئه أیسر من طلب التّوبه ٢٣٢

باب الاستدراج ٢٣٢

باب محاسبه العمل ٢٣4

باب من یعیب النّاس ٢4٨

باب أنّه لا یؤاخذ المسلم بما عمل فی الجاهلیّه ٢5٠

باب أنّ الکفر مع التّوبه لا یبطل العمل ٢5٢

باب[المعافین من البلاء]٢5٢

باب ما رفع عن الأمّه ٢54

باب أنّ الإیمان لا یضرّ معه سیّئه و الکفر لا ینفع معه حسنه ٢56

کتاب الدّعاء

باب فضل الدّعاء و الحثّ علیه ٢6٠

باب أنّ الدّعاء سلاح المؤمن ٢64

باب أنّ الدّعاء یردّ البلاء و القضاء ٢66

باب أنّ الدّعاء شفاء من کلّ داء ٢٧٠

باب أنّ من دعا استجیب له ٢٧٠

باب إلهام الدّعاء ٢٧٠

باب التّقدّم فی الدّعاء ٢٧٢

باب الیقین فی الدّعاء ٢٧4

باب الإقبال علی الدّعاء ٢٧4

باب الإلحاح فی الدّعاء و التّلبّث ٢٧6

ص :٧64

باب تسمیه الحاجه فی الدّعاء ٢٨٠

باب إخفاء الدّعاء ٢٨٠

باب الأوقات و الحالات الّتی ترجی فیها الإجابه ٢٨٠

باب الرّغبه و الرّهبه و التّضرّع و التّبتّل و الابتهال و الاستعاذه ٢٨6

باب البکاء ٢٩٠

باب الثّناء قبل الدّعاء ٢٩4

باب الاجتماع فی الدّعاء ٣٠٠

باب العموم فی الدّعاء ٣٠٢

باب من أبطأت علیه الإجابه ٣٠٢

باب الصّلاه علی النّبیّ محمّد و أهل بیته علیهم السّلام ٣٠٨

باب ما یجب من ذکر اللّه عزّ و جلّ فی کلّ مجلس ٣١٨

باب ذکر اللّه عزّ و جلّ کثیرا ٣٢٢

باب أنّ الصّاعقه لا تصیب ذاکرا ٣٢6

باب الاشتغال بذکر اللّه عزّ و جلّ ٣٢٨

باب ذکر اللّه عزّ و جلّ فی السّرّ ٣٣٠

باب ذکر اللّه عزّ و جلّ فی الغافلین ٣٣٢

باب التّحمید و التّمجید ٣٣٢

باب الاستغفار ٣٣6

باب التّسبیح و التّهلیل و التّکبیر ٣٣٨

باب الدّعاء للإخوان بظهر الغیب ٣4٠

باب من تستجاب دعوته ٣44

باب من لا تستجاب دعوته ٣4٨

باب الدّعاء علی العدوّ ٣5٠

باب المباهله ٣54

ص :٧65

باب ما یمجّد به الرّبّ تبارک و تعالی نفسه ٣5٨

باب من قال:لا إله إلاّ اللّه ٣6٠

باب من قال:لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر ٣6٢

باب من قال:لا إله إلاّ اللّه وحده وحده وحده ٣6٢

باب من قال:أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا ٣64

باب من قال عشر مرّات فی کلّ یوم:أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده ٣64

باب من قال:یا اللّه یا اللّه،عشر مرّات ٣66

باب من قال:لا إله إلاّ اللّه حقّا حقّا ٣66

باب من قال:یا ربّ یا ربّ ٣66

باب من قال:لا إله إلاّ اللّه،مخلصا ٣6٨

باب من قال:ما شاء اللّه لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه ٣6٨

باب من قال:أستغفر اللّه الّذی لا إله إلاّ هو الحیّ القیّوم ٣٧٠

باب القول عند الإصباح و الإمساء ٣٧٠

باب الدّعاء عند النّوم و الانتباه 4٠٠

باب الدّعاء إذا خرج الإنسان من منزله 4١٠

باب الدّعاء قبل الصّلاه 4١٨

باب الدّعاء فی أدبار الصّلوات 4٢٠

باب الدّعاء للرّزق 4٣٢

باب الدّعاء للدّین 44٢

باب الدّعاء للکرب و الهمّ و الحزن و الخوف 444

باب الدّعاء للعلل و الأمراض 46٢

باب الحرز و العوذه 4٧٢

باب الدّعاء عند قراءه القرآن 4٨٢

ص :٧66

باب الدّعاء فی حفظ القرآن 4٨6

باب دعوات موجزات لجمیع الحوائج للدّنیا و الآخره 4٩٠

کتاب فضل القرآن

باب فضل حامل القرآن 544

باب من یتعلّم القرآن بمشقّه 55٠

باب من حفظ القرآن ثمّ نسیه 55٢

باب فی قراءته 556

باب البیوت الّتی یقرأ فیها القرآن 55٨

باب ثواب قراءه القرآن 56٠

باب قراءه القرآن فی المصحف 564

باب ترتیل القرآن بالصّوت الحسن 566

باب فیمن یظهر الغشیه عند قراءه القرآن 5٧٢

باب فی کم یقرأ القرآن و یختم 5٧٢

باب أنّ القرآن یرفع کما أنزل 5٧6

باب فضل القرآن 5٧٨

باب النّوادر 5٩4

کتاب العشره

باب ما یجب من المعاشره 6٠٨

باب حسن المعاشره 6١٢

باب من یجب مصادقته و مصاحبته 6١4

باب من تکره مجالسته و مرافقته 6١6

باب التّحبّب إلی النّاس و التّودّد إلیهم 6٢4

باب إخبار الرّجل أخاه بحبّه 6٢6

ص :٧6٧

باب التّسلیم 6٢6

باب من یجب أن یبدأ بالسّلام 6٣٢

باب إذا سلّم واحد من الجماعه أجزأهم و إذا ردّ واحد من الجماعه 6٣4

باب التّسلیم علی النّساء 6٣6

باب التّسلیم علی أهل الملل 6٣6

باب مکاتبه أهل الذّمّه 64٢

باب الإغضاء 64٢

باب نادر 644

باب العطاس و التّسمیت 646

باب وجوب إجلال ذی الشّیبه المسلم 65٨

باب إکرام الکریم 66٠

باب حقّ الدّاخل 66٢

باب المجالس بالأمانه 66٢

باب فی المناجاه 664

باب الجلوس 664

باب الاتّکاء و الاحتباء 66٨

باب الدّعابه و الضّحک 6٧٠

باب حقّ الجوار 6٧6

باب حدّ الجوار 6٨4

باب حسن الصّحابه و حقّ الصّاحب فی السّفر 6٨6

باب التّکاتب 6٨٨

باب النّوادر 6٨٨

باب 6٩٢

باب النّهی عن إحراق القراطیس المکتوبه 6٩6

ص :٧6٨

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 09132000109
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109