پدر آسمانی

مشخصات کتاب

سرشناسه : مومن زاده، سید محمد، 1365-

عنوان و نام پدیدآور : پدر آسمانی

مشخصات نشر : قم: عطر عترت، 1394.

مشخصات ظاهری : 56ص.؛ س م.21/5×14/5

شابک : 20000ریال 978-600-243-118-9:

وضعیت فهرست نویسی : فیپای مختصر

یادداشت : فهرستنویسی کامل این اثر در نشانی: http://opac.nlai.ir قابل دسترسی است.

یادداشت : کتابنامه: ص. 56؛ همچنین به صورت زیرنویس.

شماره کتابشناسی ملی : 3795826

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

پیشگفتار

خدا را شاکرم که توفیق داد چند سطری از اولین مظلوم عالم بنویسم و جوانان و دوستانم را به حقیقتی مظلوم تذکر دهم تا همگی مشمول این روایت زیبا شویم:

«قَالَ رَسُولُ ال_لَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : إِنَّ ال_لَّهَ تَعَالَی جَعَلَ لِأَخِی فَضَائِلَ لَا تُحْص_َی کَثْرَةً فَمَنْ ذَکَرَ فَضِیلَةً مِنْ فَضَائِلِهِ مُقِرّاً بِهَا غَفَرَ ال_لَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ مَنْ کَتَبَ فَضِیلَةً مِنْ فَضَائِلِهِ لَمْ تَزَلِ الْمَلَائِکَةُ تَسْتَغْفِرُ لَهُ مَا بَقِیَ لِتِلْکَ الْکِتَابَةِ رَسْمٌ وَ مَنْ أَصْغَی إِلَی فَضِیلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ غَفَرَ ال_لَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِی اکْتَسَبَهَا [بِالاسْتِمَاعِ وَ مَنْ نَظَرَ فِی کِتَابٍ فِی فَضَائِلِ عَلِیٍّ علیه السلام غَفَرَ ال_لَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِی ارْتَکَبَهَا] بِالنَّظَرِ ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم النَّظَرُ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهماالسلام عِبَادَةٌ [وَ ذِکْرُهُ عِبَادَةٌ] وَ لَا یَقْبَلُ ال_لَّهُ إِیمَانَ عَبْدٍ [مِنْ عِبَادِهِ کُلِّهِمْ] إِلَّا لِوَلَایَتِهِ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِ»

از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده همانا آن حضرت فرمود: که برای برادرم علی بن ابیطالب علیهماالسلام فضیلت های بی شماریست هر کس یکی از آنها را نقل کند و اقرار هم به آن فضیلت داشته باشد خداوند گناهان گذشته و آیندۀ او را بیامرزد و هر کس فضیلتی را از او بنویسد تا آنگاه که آن نوشته باقی باشد فرشتگان برایش طلب آمرزش کنند و هر کس فضیلتی از آنها را گوش دهد خداوند گناهانی را که بوسیلۀ گوش انجام داده بیامرزد و هر کس به

ص: 6

فضیلتی از فضائل او نگاه کند گناهانی که بوسیله چشم انجام داده آمرزیده شود.

این مختصر شامل قطره ای از فضایل بی کران حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می باشد که به صورت داستانی در سفر اخیرم به حرم مطهرش نوشته شده و امیدوارم مفید واقع شده، رضایت آقا و مولایم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را جلب کند.

گفتن این نکته نیز ضروری است که امروزه مع الاسف در بیشتر اوقات به علیِ تنها در مقال و نوشتار اکتفا می شود لذا مولف بخاطر مهم بودن بحث نام بردنِ اهل البیت علیهم السلام ، بر خود فرض دید که در کنار نام مبارک علی بن ابیطالب علیهماالسلام لقب زیبای امیرالمؤمنین را اضافه نماید. چرا که در کل جهان هستی و تمامی مخلوقاتی که خدای تبارک و تعالی تا کنون آفریده است، کسی غیر از حضرت علی علیه السلام ملقب به ”امیرالمؤمنین“ نشده و تا یوم الله قیامت کسی به چنین نامی مفتخر نخواهد شد.

جای سوال دارد اگر لقب امیرالمؤمنین که فقط و فقط به یک نفر اختصاص دارد را از نام مبارک حضرت علی علیه السلام حذف کنیم چه معنائی می تواند داشته باشد؟ آنهم نامی که برای محبوبترین بنده اش انتخاب کرده است!

آیا بهتر نیست شیعه، از لقبی که خدا برای خلیفه اش در نظر گرفته استفاده کند؟

ص: 7

ص: 8

فصل اول : مباهله

مباهله

نسیم دلربایی همراه با عطر دل انگیزی وزیدن می کرد گویی در خلد برین نشسته ام و دلم نمی خواست از چنین حالتی خارج شوم. در جائی نشسته بودم که علاقۀ هر عاشق واله ای اینست که بنشیند و از بهشت برین لذت ببرد آن بهشتی که قدر صاحبش را ندانستند و او را در نخلستانها تنها و مظلومانه رها کردند. الان بعد از هزار و چهارصد سال در صحن و سرایش نشسته ام. خجالت می کشم که نبوده ام در آن زمان تا کاری کنم و او را یاری نمایم از ظلم دژخیمان زمان، از بی مرامی ها و بی معرفتی های زمانه، حیف و صد حیف که زمان به عقب بر نمی گردد و تکراری در کار نیست.

آری ای برادر، مظلومانه زیست و مظلومانه رفت و کسی نشناختش و علیرغم دلائل و نشانه ها باز هم یاری نداشت و غریبانه در بین نخلستانها و چاهها گذر عمر می نمود و مردم آن دیار خود را به خواب زده و قرآن ناطق را رها کردند و قرآن صامت را بدون قرآن ناطق متمسک شدند. نشنیده بودند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بارها و بارها فرمودند:

«إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتابَ اللَّهِ وَعِتْرَتی أهْلَ بَیْتی.. أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَ الْحَوْض»(1)


1- کتاب سلیم بن قیس الهلالی 2/616 ..- تفسیر القمی 1/4 ..- الکافی (ط - الإسلامیة) 1/209..؛ (ط - دارالحدیث) 1/519 ..- الأمالی( للصدوق) 415 ..- الخصال 1/65 ..- کمال الدین و تمام النعمة 1/244 ..- الأمالی (للطوسی) 517 ..- الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی) 3/404 ..- بحار الأنوار (ط - بیروت) 22/312.. – مسند احمد[عامه] 3/14 _ سنن ترمذی 4/663

ص: 9

من می روم و دو شیء گرانبها را برایتان به ارمغان می گذارم اگر به هر دوی آنها تمسک نمایید پیروز و رستگارید و هرگز گمراه نخواهید شد.

و فرمود متمسک شوید به هردوی آنها که رستگاری در تبعیت از دو شیء گرانبها است و نه قرآن به تنهایی و نه عترت به تنهایی. باید هر دو در کنار هم باشند کما اینکه بارها و بارها پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ» (1)

علی، با قرآن است و قرآن، با علی؛ از هم جدا نمی شوند، تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

تفسیر قرآن آقا امیرالمومنین می باشد و تفسیر علی ابن ابیطالب علیهماالسلام قرآن می باشد چه خوش تاریخ نقل کرده و چه خوش تفسیر شد فرمایش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم .

الفَضْلُ مَا شَهِدَ بِه الأعْداء

برتری آنست که دشمن به آن شهادت دهد.

مناظرۀ ابن عباس

اعداء عدو اسلام _ معاویة بن ابی سفیان? _ وقتی خبر رسید به گوش او که چه نشستی، ابن عباس بیان فضایل امیرالمؤمنین می کند به خود آمد و عازم کرسی درس تفسیر ابن عباس شد وقتی درس ابن عباس به پایان رسید، معاویه لعنت الله علیه سوال کرد هنوز دم از فضایل [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ]


1- مستدرک علی الصحیحین حدیث 4566

ص: 10

میزنی؟ مگر نمی دانی ذکر فضایل [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] را ممنوع کرده ام. بترس از اینکه مبتلا به عقوبت سختی گردی بنحوی که هرگز از آن رهایی نداشته باشی.

ابن عباس فرمود تمام اهل مدینه شاهدند که من به غیر از تفسیر قرآن سخن دیگری بر زبان جاری نمی کنم لکن از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیده ام که فرمودند:

«مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار»(1)

هرکس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، برای خود جایی در آتش دوزخ انتخاب کرده است.

لذا هرگز قرآن را بر خلاف واقع تفسیر نمی کنم. معاویه لعنت الله علیه گفت: تفسیر بگو و خلاف حقیقت و دروغ هم معنا مکن. لکن حق نداری دم از فضایل [حضرت امیرالمؤمنین]علی بن ابیطالب[ علیهماالسلام ] بزنی. ابن عباس گفت: بسیار خوب، ولی گاهی من این آیۀ شریفه را می خوانم:

{وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً}(2)

«و بر دوستی خدا به فقیر و اسیر و طفل یتیم طعام می دهند»

از من سوال می کنند خداوند در این آیه از چه کسانی ستایش می کند اگر بگویم آنان علی و فاطمه و فضۀ خادمه می باشد آیه را به نحو حقیقت تفسیر نموده ام و إلّا آیه را به دروغ و خلاف واقع تفسیر کرده ام. معاویه لعنت الله علیه گفت: آیات دیگر را برای مردم تفسیر کن مگر قرآن آیۀ دیگری ندارد؟


1- عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة 4/104؛ 4/354 - تفسیر الصافی 1/35
2- سورۀ مبارکۀ دهر (الانسان) آیۀ شریفۀ 8

ص: 11

ابن عباس گفت: بسیارخوب، اینک آیه ای دیگر می خوانم و آنگاه این آیه را خواند:

{یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ ال_لَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ ال_لَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین}(1)

«ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [دربارۀ ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام ] بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می دارد قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند»

از من سوال می کنند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مامور به ابلاغ چه موضوعی بوده که اگر آنرا ابلاغ نمی کرد گویا اصلاً رسالت خود را ابلاغ نکرده. اگر بگویم پیغمبر در غدیر خم مامور بود تا [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] را به عنوان خلیفۀ بلافصل خود معرفی نماید آیه را درست تفسیر کرده ام و إلا برخلاف واقع سخن گفته ام.

معاویه لعنت الله علیه گفت: مگرحتما باید این آیه را تفسیر کنی؟ آیه دیگری بخوان.

ابن عباس گفت :این آیۀ شریفه را بشنو:

{یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ ال_لَّهَ غَفُورٌ رَحیم}(2)


1- سورۀ مبارکۀ مائده آیۀ شریفۀ 67
2- سورۀ مبارکۀ مجادله آیۀ شریفۀ 12

ص: 12

«ای مؤمنان! زمانی که می خواهید با پیامبر گفتگوی محرمانه کنید، پیش از گفتگوی محرمانه خود صدقه دهید، این برای شما بهتر و پاکیزه تر است، و اگر چیزی برای صدقه نیافتید [اجازه دارید محرمانه گفتگو کنید] زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است»

از من می پرسند آیا کسی به این آیۀ شریفه عمل نموده؟ اگر بگوییم تنها کسی که به این آیه عمل نموده علی است و او با اینکه یک دینار بیشتر نداشت با این حال یک دینار را به ده درهم فروخت و هرگاه می خواست با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نجوا کند یک درهم صدقه می داد در این صورت آیه را صحیح تفسیر کرده ام و إلا بر خداوند دروغ بسته ام و من هرگز جرات آن را ندارم که برخلاف واقع قرآن را تفسیر کنم.

معاویه لعنت الله علیه گفت :از آیات دیگر قرآن بخوان.

ابن عباس خواند:

{وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ ال_لَّهِ وَ ال_لَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد}(1)

«و از مردم کسی است که جانش را برای خشنودی خدا می فروشد [مانند امیرالمؤمنین علیه السلام ] و خدا به بندگان مهربان است»

از من می پرسند:آن کسانی که جان خود را در راه رضایت خدا بذل نموده که بوده؟ اگر بگوییم آن شخص [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] بود که در لیلة المبیت بجای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در بستر خوابید تا اینکه آن


1- سورۀ مبارکۀ بقره آیۀ شریفۀ 207

ص: 13

حضرت بتواند به مدینه حجرت کند، آیه را به نحو حقیقت و واقع تفسیر نموده ام و إلا به خداوند اسناد دروغ داده ام.

معاویه لعنت الله علیه گفت: از آیات دیگر قرآن بخوان.

ابن عباس گفت:این آیۀ شریفه را گوش کن:

{إِنَّما یُریدُ ال_لَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا}(1)

«جز این نیست که همواره خدا می خواهد هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت [که به روایت شیعه و سنی محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام اند] برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [از همه گناهان و معاصی] پاک و پاکیزه گرداند»

از من می پرسند: آنانیکه خداوند هر رجس و پلیدی را از آنها زایل نموده چه کسانی هستند؟اگر بگویم آنان اهل بیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند به راستی سخن گفته ام و إلا آیه را به دروغ تفسیر نموده ام.

معاویه لعنت الله علیه گفت: مگر در قرآن آیۀ دیگری نیست؟

ابن عباس این آیۀ شریفه را قرائت نمود:

{فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ ال_لَّهِ عَلَی الْکاذِبین}(2)


1- سورۀ مبارکۀ احزاب آیۀ شریفۀ 33
2- سورۀ مبارکۀ آل عمران آیۀ شریفۀ 61

ص: 14

«پس هر که با تو درباره او [عیسی] پس از آنکه بر تو [به واسطه وحی، نسبت به احوال وی] علم و آگاهی آمد، مجادله و ستیز کند، بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم سپس یکدیگر را نفرین نماییم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم»

و گفت از من سوال می کنند داستان مباهلۀ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با نصارای نجران که بنا شد در حق هم نفرین کنند تا خداوند دروغگو را از بین ببرد چیست؟ اگر بخواهم طبق واقع تفسیر کنم باید بگویم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روز مباهله دو فرزند خود حسنین و زهرا و علی: را با خود همراه کرد و از علی تفسیر به نفس و جان خود کرد اما اگر بگویم مردی غیر از [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] را جهت مباهله با خود همراه کرد قطعا دروغ گفته ام و من هرگز بر خلاف واقع آیه ای را تفسیر نمی کنم.

معاویه لعنت الله علیه گفت: آیه دیگری بخوان. ابن عباس خواند:

{إِنَّما وَلِیُّکُمُ ال_لَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ}(1)

«سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانی [مانند علی بن ابی طالب اند] که همواره نماز را برپا می دارند و در حالی که در رکوعند [به تهیدستان] زکات می دهند»

پس گفت: اگر از من بپرسند آن کس که بعد از خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم بر


1- سورۀ مبارکۀ مائده آیۀ شریفۀ 55

ص: 15

مردم ولایت دارد و داراری این صفت بوده که در حال رکوع نماز زکات داده کیست؟ اگر بگویم او علی است به نحو حقیقت سخن رانده ام و إلا آیه را به خلاف حقیقت تفسیر کرده ام و از من چنین انتظاری نداشته باش.

معاویه لعنت الله علیه گفت :آیۀ دیگری را برای مردم تفسیر کن مگر قرآن فقط شامل همین آیاتی بود که در شان [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] تفسیر کردی؟ ابن عباس گفت :پس این آیه را بشنو:

{وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد}(1)

«و کافران می گویند: چرا از سوی پروردگارش معجزه ای [غیر قرآن] بر او نازل نشده؟ تو فقط بیم دهنده ای [نه اعجاز کننده ای که هر زمان هر کس و برای هر هدفی غیر منطقی بخواهد، دست به اعجاز بزنی] وبرای هر قومی هدایت کننده ای است»

از من سوال می شود که تفسیر این آیه چیست؟ ما ”منذر“ را که پیامبر اکرم باشد شناخته ایم اما هادی امت را نمی شناسیم. اگر بگویم مقصود از هادی امت [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] است به راستی سخن گفته ام زیرا تمام علمای خاصه و عامه این حدیث شریف را از پیغمبر نقل نموده اند که طبری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده:

«أَنَا الْ_مُنْذِرُ وَ عَلیٌُ الهادِی وَ بِکَ یَهْتَدِی الْ_مُهْتَدُونَ مِنْ بَعْدِی»(2)


1- سورۀ مبارکۀ رعد آیۀ شریفۀ 7
2- ترجمه علی و السنة - احقاق الحق شوشتری

ص: 16

من منذر و علی هادی است و با تو ای علی هدایت شوندگان هدایت یابند.

و هرگاه آیۀ شریفه را خلاف واقع تفسیر کنم گنهکار خواهم بود و من طاقت عقوبت خداوند را ندارم.

معاویه لعنت الله علیه گفت: مگر قرآن آیات دیگری ندارد که تفسیر کنی؟

ابن عباس گفت: بسیار خوب آیۀ دیگری گوش کن:

{وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِال_لَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب}(1)

«کافران می گویند: تو فرستاده [خدا] نیستی. بگو: کافی است که خدا [با آیات محکم و استوار قرآنش] و کسی [چون امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب] که دانش کتاب نزد اوست، میان من و شما [نسبت به پیامبری ام] گواه باشند»

مردم از من سوال می کنند آن کسی که در نزد او علم قرآن بوده چه کسی است؟ اگر بگویم علی است براستی سخن گفته ام زیرا تمام مفسرین از اهل سنت و تشیع نقل کرده اند از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سوال شد آن کسی که علم قرآن در نزد اوست کیست؟ فرمود [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] است بعلاوه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بارها فرمودند:

«أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْبَابَ» (2)


1- سورۀ مبارکۀ رعد آیۀ شریفۀ 43
2- صحیفة الإمام الرضا علیه السلام 58 - شواهد التنزیل لقواعد التفضیل 1/104 - الثاقب فی المناقب 130 - بحار الأنوار (ط - بیروت) 38/189؛ 40/203؛ 40/205؛ 206 - .. - معرفة الصحابة ابونعیم اصفهانی [عامه] حدیث 331 - تاریخ دمشق ابن عساکر[عامه] ح44629

ص: 17

من شهر علمم وعلی به منزله باب علم وحکمت است پس هرکس دانش می خواهد باید ابتدا دست به دامن علی شود.

معاویه لعنت الله علیه گفت: از آیات دیگر قرآن قرائت کن.

ابن عباس گفت: این آیۀ شریفه را می خوانم:

{وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ ال_لَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ ال_لَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ ال_لَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ}(1)

«و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت علیهم السلام ] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دلهای شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، ولی شما را از آن نجات داد خدا این گونه، نشانه های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می سازد تا هدایت شوید»

از من از تفسیر این آیه سوال می کنند. اگر بگویم مقصود از ریسمانی که مردم باید به آن چنگ بزنند تا دچار اختلاف نشوند اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و در راس آنان [حضرت امیرالمؤمنین] علی[ علیه السلام ] است براستی سخن گفته ام زیرا خاصه و عامه بنحو تواتر این حدیث را از وجود مبارک نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که فرمود:


1- سورۀ مبارکۀ آل عمران آیۀ شریفۀ 103

ص: 18

«انی تَرَکْتُ فیکُمْ حَبْلَیْنی، إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلّوا اَبَداً، اَحَدُهُما اَکْبَرٌ مِنَ اَلاَخَرِ، کِتابُ الله حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ اِلَی اَلأرضِ وَ عِتْرَتی أهلَ بیتی. فَانَّهُما لَنْ یفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوْض»(1)

به درستی که من دو ریسمان محکم را در بین امّت خود به یادگار میگذارم، و هر کس به این دو ریسمان محکم چنگ بزند هرگز گمراه نمیشود، یکی از آنها بزرگ تر از دیگری است و آن قرآن است که چون ریسمان از آسمان به زمین کشیده شده و دیگری عترت من است و این دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد گردند.

ای معاویه اگر من آیه را به غیر از این تفسیر کنم بر خلاف حقیقت معنی نموده ام و من هرگز چنین نخواهم کرد. در پایان معاویه لعنت الله علیه با ناراحتی گفت مگر فقط همین آیات در قرآن است.

ابن عباس گفت :معاویه تو یک آیه بخوان: معاویه گفت :

{إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها}(2)

«همانا زمانی که زمین به لرزه می افتد چه لرزیدنی»

ابن عباس گفت: ای معاویه همین آیه هم در فضل و منقبت [حضرت امیرالمؤمنین ] علی ابن ابیطالب [ علیهماالسلام ] است!!!

معاویه لعنت الله علیه گفت: [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] چه ارتباطی با این


1- صحیفة الإمام الرضا علیه السلام 59 - الخصال 1/65 - عیون أخبار الرضا علیه السلام 2/31 - بحار الأنوار (ط - بیروت) 10/369؛ 23/106؛ 36/21؛.. - تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب 3/186؛ 12/576 -.. _ مسند احمد 3/14 _ تفسیر رازی 8/173
2- سورۀ مبارکۀ زلزله آیۀ شریفۀ 1

ص: 19

آیه دارد؟

ابن عباس گفت: نشنیدی که یک سال بعد از [شهادت] پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم زلزله ای در مدینه حاکم شده و همه مردم از شدت ترس و وحشت از خانه ها در آمدند و دیدند که علی ابن ابیطالب[ علیهماالسلام ] وارد شد و در بین مردم قرار گرفت و پای مبارک را بر زمین کوبید و این آیه را خواند:

{إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا}

و فرمود ”ابوتراب بر تو امر میکند که آرام باش“ . . .همه شاهد بودند زمینی که در زیر پای همۀ مردم می لرزید، به امر عالی علوی در زیر پای مولی الموحدین آرام گرفت. ندیدم از آن پس کسی این آیه را بخواند و شرح و تفسیرش را علی ابن ابیطالب[ علیهماالسلام ] نداند.

تا قرآن هست علی علیه السلام هست

معاویه لعنت الله علیه که از غضب در خود می پیچید رو کرد به ابن عباس و گفت:

پس راحت بگو تا قرآن باشد علی ابن ابیطالب نیز هست!!!. (1)

با تمام قرائن واضح، محکم و مستدلی که خاتم پیغمبران حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بر جای گذاشته بود باز هم نپذیرفتند و البته خواب رفته کی بیدار شود. مکرر در مکرر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از قرآن و با زبان وبا عمل فهماند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام جان من است و اصلا خود من است. صحبت به جان رسید که جان عالم به فدای جان جهان آقا امیرالمؤمنین علی علیه السلام که غریبانه از دست رفت با خودم گفتم آیا می شود


1- منهاج الولایة _ قرنی گلپایگانی

ص: 20

جان و نفس شخص اول جهان هستی را رها کرد و دنبال کسان دیگر رفت؟! کسانی که اصلا شباهتی با خاتم نبیین ندارند؟

نفس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

در همین تفکرات غرق بودم و دیوانه وار محو جمال ایوان طلا بودم که شخصی با سوالش رشته افکارم را در هم کوبید و مرا به خودم آورد؛ پرسید آیه ای از قرآن داریم که بیان کننده باشد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام جان و نفس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است؟ خنده ای کردم نه به سوال این عزیز بلکه به این اتفاق که چه جالب من غرق در افکارم بودم و سوال هم مرتبط با آن. واقعا برایم جالب بود به او گفتم آری آیه ای داریم مگر این آیه را ندیده ای:

{إِنَّ مَثَلَ عِیسیَ عِندَ ال_لَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُن مِّنَ الْمُمْترَِینَ فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمُ ْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتهَِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ ال_لَّهِ عَلیَ الْکَذِبِین}

«قطعاً داستان عیسی علیه السلام نزد خدا [از نظر چگونگی آفرینش] مانند داستان آدم علیه السلام است، که [پیکر] او را از خاک آفرید، سپس به او فرمود: [موجود زنده] باش پس بی درنگ [موجود زنده] شد. حق از [ناحیه] پروردگار توست بنابراین از تردیدکنندگان مباش. پس هر که با تو دربارۀ او [عیسی] پس از آنکه بر تو [به واسطۀ وحی، نسبت به احوال وی] علم و آگاهی آمد، مجادله و ستیز کند، بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و

ص: 21

شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم سپس یکدیگر را نفرین نماییم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم»

گفت می شود برایم توضیح دهید گفتم چرا که نه.

گروهی از مسیحیان نجران همراه با چند تن از علما و اسقفهایشان مانند عاقب و سید برای تحقیق پیرامون حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و مباحثه و مناظره با او به مدینه آمدند. بعد از شرفیاب شدن خدمت پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله و سلم شروع به مناظره نمودند. آنها ضمن سخنان خود، عیسی را پسر خدا معرفی نمودند و دلیل آنها همان تولد حضرت عیسی علیه السلام بدون پدر بود. خداوند در پاسخ آنها اظهار می دارد که داستان عیسی نزد خداوند همچون داستان آدم است که او را از خاک آفرید یعنی اگر عیسی پدر نداشت آدم هم پدر و هم مادر نداشت و اگر بنا باشد که عیسی را به خاطر آن ویژگی پسر خدا بدانند باید درباره آدم نیز چنین عقیده ای داشته باشید بلکه آدم اولی است در حالی که هر دو نفر مخلوق خداوند است و خداوند با قدرت خود آنها را بطور غیر معمول آفریده است. خداوند بعد از بیان این مطلبِ مهم، جهت تایید پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم او را به این خطاب مفتخر می سازد که حق با پروردگارت می باشد و شک به دلت راه نده البته لازم به ذکر است پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اصلا شکی در دل نداشتند ولیکن خداوند متعال از جهت تاکید بیشتر و تضعیف مخالفان فرمودند گروه نجران این پاسخ را که واقعا مستدل و منطقی بود نپذیرفتند. لذا پیامبر به دستور خداوند آنها را به مباهله دعوت کرد به این صورت که آنها عزیزان خود مانند فرزندان و زنان و جانهایشان را بخوانند و اینها نیز چنین کنند و روبروی هم قرار بگیرند و هر دو گروه دست به دعا بردارند و در

ص: 22

پیشگاه خدا تضرع و زاری نمایند و طرف دیگر را نفرین کنند و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار بدهند این عمل را مباهله می گفتند و اگر با شرایط خاص خودش انجام می گرفت طرفی که ناحق بود گرفتار نفرین می شد و عذاب الهی بر آنان نازل می گشت. وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آنها را به مباهله دعوت کرد و آنها اطمینان خاطر و ثبات قدم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدند از او یک شب مهلت خواستند تا در این باره بیاندیشند.

مهلت

آنها به قرارگاه خود برگشتند و راجع به پیشنهاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با همدیگر مشورت کردند. اسقف بزرگ آنها گفت فردا بنگرید اگر [حضرت] محمد[ صلی الله علیه و آله و سلم ] با نزدیکان و خانواده خود برای مباهله آمد از مباهله با او خودداری کنید، ولی اگر با اصحاب خود آمد با او مباهله کنید. فردای آن روز حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را دیدند که همراه با دو دردانه خود حسن و حسین به عنوان فرزندان و فاطمة الزهراء و عصارۀ جهان هستی به عنوان زنان و حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام این نور نیر اعظم به عنوان نفس و جان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای مباهله می آید نصاری از ترکیب این گروه پرسیدند در پاسخ شنیدند آن مرد که می بینید علی بن ابی طالب[ علیهماالسلام ] است که داماد پیامبر و عزیزترین شخص پیش اوست و آن دو دُردانه، حسن و حسین علیهماالسلام نوه های پیامبر هستند. آن زن، دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که بسیار دوستش می دارد. حارثه اسقف گروه نجران که این منظره را دید گفت:

به خدا قسم که همانند پیامبران به مباهله آمده است و چون به او گفتند

ص: 23

که مباهله را شروع کند گفت من در مقابل این چهره ها تاب و توان و جرات مباهله را ندارم و می ترسم که راستگو باشد که در این صورت اگر مباهله کنم یک سال نمی گذرد مگر اینکه در دنیا هیچ نصرانی پیدا نمی شود آنگاه خطاب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گفت ای ابوالقاسم ما با تو مباهله نمی کنیم و با تو مصالحه می کنیم. و بعد از مدتی دو تَن از مسیحیان ”عاقب“ و ”سید“ ایمان آوردند.

آری ای برادر اینگونه بود که وقتی مسیحیان جان پیامبر را دیدند یافتند که جان پیامبر، جان پیامبر است و باید به جای مقابله مصاحبت کرد و تبعیت. ولیکن می بینیم نه تنها تبعیت نکردند بلکه او را مظلومانه و دست بسته در کوچه های سیاه بدبختی آن زمانه، کشان کشان به مسجد بردند و خطی بر سعادت و خوشبختی مردم جهان کشیدند. و قائل سلونی (1) را خانه


1- سلونی قبل أن تفقدونی: از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید. _ تنها کسی که این حرف را زد فقط حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود. غیر از او هر که این گفته را ادعا کرد در همان مجلس مفتضح شد. نمونه های بسیاری در تاریخ ثبت است. از جمله: رسوایی قتاده پس از گفتن سلونی قبل أن تفقدونی زمخشری در «کشّاف» از قتاده روایت کرده است که او داخل کوفه شد و مردم گرداگرد وی جمع شدند. در این حال به مردم گفت: ”سَلُوا عَمّا شِئْتُم“. از هر چه می خواهید بپرسید و أبوحنیفه در حالی که جوان نورسی بود حاضر بود، او گفت: از قتاده بپرسید که نمله سلیمان «مورچۀ سلیمان» آیا نر بوده است یا ماده؟ از او پرسیدند و او در جواب فرو ماند. أبوحنیفه گفت: ماده بوده است. گفتند: از کجا دانستی؟ گفت: از کتاب خدا آنجا که می گوید: قَالَت نَمْلَةٌ «گفت یک مورچه» زیرا اگر نر بود باید بگوید: قَالَ نَمْلَةٌ. و این به جهت آن است که نملةٌ مثل حَمَامَةٌ و شأةٌ «کبوتر و گوسفند» به معنای جنس است، هم بر مذکر و هم بر مؤنّث اطلاق می شود، در این صورت باید برای تمیز بین تأنیث و تذکیر، از علامتی خارج از آن استفاده نمود مثل اینکه می گویند: حَمَامَةٌ ذَکَرٍ وَ حَمَامةٌ أنثَی، و هُوَ وَ هِیَ[451] «کبوتر نر و کبوتر ماده، و ضمیر هو که راجع به نر است و ضمیر هی که راجع به ماده است» مجلسی _ رضوان الله علیه _ در «بحار الانوار» از ابن حاجب در بعضی از تصانیفش نقل می کند که: تأنیث مثل شاة و حمامة و نملة از حیوانات، تأنیث لفظی است و از همین جهت گفتار کسی که پنداشته است که: نملة در قول خداوند تعالی: قَالَت نَمْلةٌ ماده بوده است به علت ورود تاء تأنیث در قالت غلط است، چرا که ممکن است آن مورچه (نملة) در حقیقت نر بوده باشد و ورود تاء تأنیث مانند ورود آن در فعل مؤنث لفظی باشد. از همین جهت گفته شده است که: إفْحامُ قَتَادَةِ خَیرٌ مِن جَوابِ أبی حَنفَةَ «محکوم شدن و در پاسخ فرو ماندن قتاده، از پاسخ أبوحنیفه رسوائی احمد جامی پس از گفتن سلونی قبل أن تفقدونی روزی احمد جامی بر بالای منبر رفت و گفت: ای مردم هر چه می خواهید از من بپرسید. ناگهان زنی از پشت پرده فریاد زد که: ای مرد ادعای بیهوده نکن زیرا خداوند رسوایت خواهد کرد. هیچ کس جز [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] نمی تواند بگوید که پاسخ تمام سؤالات را می داند. احمد جامی گفت: اگر سؤالی داری بپرس تا جواب بدهم.. زن گفت: آن مورچه ای که بر سر راه سلیمان نبی آمد، نر بود یا ماده؟ شیخ گفت: آیا سؤال دیگری نداشتی این دیگر چه سؤالی است؟ من که در آن زمان نبوده ام که ببینم نر بوده است یا ماده. زن گفت: نیازی نیست که تو در آن زمان بوده باشی، اگر با قرآن آشنایی داشتی جواب را می دانستی. در قرآن سورۀ نمل آمده است که "قالت نمله" از این مشخص میشود که مورچه نر بوده است یا ماده. مردم به جهلِ شیخ احمد جامی و زیرکی زن خندیدند. شیخ گفت: بگو ای زن آیا با اجازۀ شوهرت در این جلسه شرکت کرده ای یا بدون اجازه او؟ اگر با اجازه آمده ای که خدا شوهرت را لعن کند و اگر بی اجازه آمده ای خداوند خودت را لعن کند. زن گفت: بگو ببینم آیا عایشه با اجازۀ پیامبر به جنگ امام زمان خود [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] آمده بود و یا بدون اجازه؟ پس شیخ احمد جامی بیچاره نتوانست جواب گوید و از منبر به زیر آمد و به منزل رفت و چند روزی از غصۀ رسوایی بیمار شد. _ الغدیر 11/359

ص: 24

نشین نمودند. اف بر تو ای دنیا که بستی در مدینة العلم را.

یک دانه دیگر

چه زیبا گفت جرج جرداق مسیحی که ”ای دنیا کاش یک امیرالمؤمنین دیگر بما می دادی“. آیا عقل می پذیرد که نفس و هستی پیغمبر را رها کرده و به دنبال غیر پیغمبر رویم؟آیا می توان در مقابل خداوند جواب آماده نمود؟

ص: 25

ص: 26

فصل دوم : مرغ بریان

مرغ بریان

کم کم باید راه می افتادم و بمحل اقامت می رفتم. هر چند که دل کندن از چنین مکانی سخت بود به قدری که نه پایْ توان رفتن داشت و نه دل توان دوری. به هر طریق از صحن و سرایش بیرون آمدم ولی به شدت در افکارم فرو رفته بودم که مگر ندیدند اینهمه فضایل را؟ مگر ندیدند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کوچکترین فرصت هم از امیرالمومنین علیه السلام و بر حق بودنش می گفت؟ مثل جریان حدیث بساط یا حدیث سفینه، غدیر و غیره.. در این هنگام صدایی توجه ام را به خود جلب کرد فروشنده رستوران بود با صدای بلند می گفت: دجاج دجاج یعنی مرغ مرغ بریان بفرمایید زوار.

جرقه ای در ذهنم زده شد و بخاطر آوردم آن روایتی که اَنَسْ خادم پیامبر نقل می کند و شیعه و سنی این روایت را ذکر کرده اند. شاید در مرحله اول برای هرکسی سوال پیش بیاید مرغ! و روایت چه ربطی به هم دارند؟

محبوب ترین بنده

جریان از اینجا شروع می شود که روزی از روزگاران در آن زمانۀ دور شخصی از دوستداران و عاشقان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از روی عشق و علاقه برای محبوب پروردگارش، مرغی را بریان نمود و برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هدیه آورد پیامبر عزیز صلی الله علیه و آله و سلم با اخلاق حسنه و روی گشاده از او قبول نمود. بعد از رفتن آن مرد عرب، انس خادم پیامبر نقل می کند اربابم و مولایم مرغ را مقابل روی خود نهاد و دستانش را رو به آسمان کرد و خدای متعال را اینگونه خطاب نمود:

ص: 27

«عزیزترین و محبوبترین بنده ات بر روی زمین را بفرست تا با من در خوردن این مرغ هم غذا شود»

انس می گوید دل توی دلم نبود. دوست داشتم که از بستگان و دوستانم بیایند و این مدال بزرگ را دریافت نمایند با خود می گفتم این قرعۀ عزت و بزرگی به چه شخصی می افتد؟ آن بزرگ، چه کسی است که محبوبترین خلق خداوند بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است که ناگهان صدای کوبیدن در به گوش رسید پشت در رفتم تا ببینم چه کسی است.

پسر ابیطالب هستم

صدا آمد علی بن ابی طالب هستم. گفتم ای وای طبق معمول علی بن ابی طالب[ علیهماالسلام ] مفتخر به این افتخار شد نمی خواستم این شرف نصیب علی بن ابیطالب[ علیهماالسلام ] شود به همین خاطر با صدایی بلند گفتم پیغمبر نیستند و وقت دیگری بیایید. بسیار دوست داشتم شخص دیگری غیر از علی بن ابیطالب[ علیهماالسلام ] بیاید. چندی نگذشت باز در به صدا آمد. اینبار پرسیدم چه کسی است؟ صدا آمد علی بن ابیطالب[ علیهماالسلام ] با خودم گفتم باز علی بن ابیطالب[ علیهماالسلام ] همان علی ای که طبق معمول مقدم بر تمامی خلق است.

ولی شاید این بار ایشان نباشد و نوبت شخص دیگری باشد و به دروغ گفتم پیغمبر نیستند بعدا بیایید. لحظات سپری می شد و دقایق جای خود را به دیگری می دانند تا محبوبترین خلق در نزد خداوند معلوم شود مشغول کار شدم که دوباره صدای در آمد. ولی با دفعات قبلی فرق می کرد و محکمتر بود

ص: 28

عزم باز کردن در را کردم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صدا زدند کیست که در می زند؟ صدایی رسا و استوار از پشت در آمد:

”علی بن ابی طالب؛ ای رسول خدا این بار سوم است به در خانه شما می آیم و انس در هر بار می گفت شما نیستید“.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم غضبناک رو به انس می کند و می فرماید: ای انس چه شده است که مبتلا به دروغ شده ای؟ در پاسخ گفت: وقتی شما دست به دعا برداشتید که خداوند محبوبترین خلقش را بفرستد تا با شما هم غذا شود من دوست داشتم بجای علی بن ابیطالب[ علیهماالسلام ] یکی از دوستان و آشنایانم باشد. اینگونه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم محبوبترین بندۀ خدا را برای چندمین بار معرفی نمودند و بطرق متفاوت به مردم می فهماندند که راه سعادت چیست و از کدام در باید داخل شد.

خیال باطل

امثال اَنَس ها بسیار بودند که می خواستند پارچۀ ظلمت و نادانی را بر الماس فضایل علوی بکشند و به خیال خامشان نور خداییِ حیدری را به هر طریق که ممکن است خاموش نمایند ولی غافل از اینکه:

{یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ ال_لَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی ال_لَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون}(1)

«همواره می خواهند نور خدا را با سخنان باطل [و تبلیغاتِ بی پایه] خود خاموش کنند ولی خدا جز اینکه نور خود را کامل کند، نمی خواهد، هر چند


1- سورۀ مبارکۀ توبه آیۀ شریفۀ 32

ص: 29

کافران خوش نداشته باشند»

علیرغم اینکه ظالمان زمانه دستور منع حدیث و سوزاندن فضایل آقا امیرالمومنین علیه السلام را داده بودند باز هم اگر گوش تیز نموده و حواس جمع کنیم در کتب اهل عامه و شیعیان می بینیم رد پاهایی از فضایل آقا امیرالمومنین علیه السلام را که زیبا گفت شاعر:

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست

که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم

حدیث ”طیر مشوی“ یا ”مرغ بریان“ یکی از چندین فضایل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهماالسلام می باشد آری ای برادر می توانیم سر بالا کنیم و با افتخار تمام، امامی را به جهان هستی معرفی نماییم که دیگران از آوردن همچین امامی عاجز باشند و انگشت تعجب در دهان بمکند امامی معرفی کنیم که متصف به صفت علم، شجاعت، حکمت، عصمت و.. به قول معروف:

هرچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری.

علم نزد کیست؟

صحبت از علم به میان آمد؛ امام باید عالم باشد و همتایی در علم نداشته باشد به حدی که قطره در مقابل اقیانوس باشد. چه خوش نقل کرده تاریخ از زبان عبایة بن ربعی گوید: حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بسیار فرمود:

«..سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی..»(1)


1- کتاب سلیم بن قیس الهلالی 2/802 - الغارات (ط - القدیمة) 1/6 - تفسیر فرات الکوفی 640 - شرح الکافی 2/363 - وسائل الشیعة 15/128 - بحار الأنوار (ط - بیروت) 3/225؛ 10/117 الی 10/121؛ 10/128؛ 14/461؛ 24/179؛ 24/243؛ 26/64؛ 26/146؛ 26/152؛ 26/257؛ 29/647؛ 30/670؛ 30/705؛ 33/366؛ 34/118.. 110/40 - إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف 2/143؛ 2/196 - ..

ص: 30

از من بپرسید قبل از اینکه مرا نیابید.اما بخدا سوگند که هیچ زمین سبز و یا خشکی نیست و نه گروهی که صد نفر را گمراه کند و یا صد نفر را هدایت کند مگر اینکه من می شناسم جلودار آن و محرک آنرا و سخنگوی آنرا تا قیامت.

فرمود: از من بپرسید که بخدا سوگند از هیچ حادثه ای تا قیامت نمی پرسید مگر اینکه به شما خبر خواهم داد. و من راههای آسمانها را بهتر از راههای زمین می دانم و بارها حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ”من شهر علمم و علی درب آنست پس هر کسی از شما می خواهد به شهر علمم وارد شود باید از در بیاید“ و چه زیبا نقل کرد تاریخ از زبان مخالفانش در آن زمانه که ”اگر علی نبود هر آینه هلاک می شدم“ کما اینکه همین مطلب را مکرراً به گواهی اهل عامه از خلیفۀ دومشان شنیده ایم.

قال أحمد ابن زهیر حدثنا عبید الله بن عمر القواریری حدثنا مؤمل بن إسماعیل حدثنا سفیان الثوری عن یحیی بن سعید عن سعید بن المسیب قال کان عمر یتعوذ بالله من معضلة لیس لها أبو الحسن وقال فی المجنونة التی أمر برجمها وفی التی وضعت لستة أشهر فأراد عمر رجمها فقال له علی إن الله تعالی یقول وحملة وفصاله ثلاثون شهرا الحدیث وقال له إن الله رفع القلم عن المجنون الحدیث فکان عمر یقول لولا علی لهلک عمر.(1)

و دربارۀ زن دیوانه ای که عُمَر امر به سنگسار او کرد و در مورد زنی که


1- استیعاب 3/1103

ص: 31

شش ماهه بچه اش به دنیا آمده بود پس عُمَر خواست که آنها را سنگسار کند پس حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به او گفت همانا خدای متعال می گوید: و حمل زن و شیر دادنش سی ماه است ... و همچنین به او گفت همانا خدا تکلیف را از دیوانه برداشته است... پس عُمَر می گفت: اگر علی نبود عمر هلاک می شد.

در آن زمان دوست و دشمن از علمش استفاده می کردند و از بحر علوم لایتناهیش بهره می بردند. البته امام باید اینگونه باشد و امامی که علمی در او نباشد و معلوماتش در حد اشخاص زمانش باشد، آیا عقل می پذیرد که او امام خطاب شده و از او تبعیت شود؟

صحبت از عصمت شد امام باید در عصمت یکه تاز میدان باشد و هیچ نقصی در عمل و رفتار او نباشد و حتی کار بیهوده انجام ندهد و بالاتر از آن حتی فکر گناه هم نکند. و می فرمایند ما اهل البیت: فکر گناه هم نمی کنیم چه برسد به خود گناه. راوی با تعجب می پرسد فکر گناه نمی کنید؟ جواب داده شد: ”آیا شما فکر خوردن قاذورات و نجاسات را می کنید“؟

راوی گفت خیر در ادامه فرمودند: ”در نظر ما هم گناه مثل نجاسات بلکه پست تر می باشد زیرا نجاسات ظاهر را آلوده می کند ولی گناه باطن و ظاهر را[با هم] آلوده می کند“.

امام هدایت، فکرِ کارِ غیر خدایی نمی کند و تماما در مسیر رضای باریتعالی قدم برمی دارد. آیا می توان کسی را امام قرار داد که مدتها آلوده به گناه باشد؟آیا می توان کسی را امام قرار داد که تاریخ از ظلمش به ستوه آمده باشد؟

ص: 32

واحسرتا که برای شناخت چنین امامی، قدمی برنداشتیم. ببینید دیگران برای امام مظلوم ما چه می سُرایند و چه می کنند؟! ای جوان، کار اَنَس و امثال انس تازگی ندارد. در تمام تاریخ به هر حربه ای متوسل شدند تا بتوانند علی بن ابیطالب علیهماالسلام را پس زنند و طریق خود را پی گیرند ولی موفق نشدند و نقشه هایشان نقش بر آب می شد.

وظیفۀ ما

ای جوان روشن ضمیر، حالا وظیفۀ من و شما اینست که با یادگیری معارف دینمان علم هدایت برداشته و ضمن واکسینه کردن خود، بتوانیم مردمی را که در معرض ویروسهای بی ولایتی هستند حفظ نماییم تا مشمول دعای امام رئوف و شمس الشموس شویم که فرمود:

الامامُ الرِّضا علیه السلام : «رَحِمَ ال_لّهُ عَبْدا اَحْیا أمْرَنا،»[قال الرّاوی:] فَقُلْتُ لَهُ: «فَکَیْفَ یُحْیِی أمْرَکُمْ؟» قالَ: «یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا و یُعَلِّمُها النّاسَ، فَإِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا»(1)

خدا رحمت کند بنده ای را که معارف ما را بیاموزد وبه دیگران بیاموزاند که اگر مردم بدانند خوبیهای کلام مارا بی درنگ از ما تبعیت می کنند.


1- عیون أخبار الرضا علیه السلام 1/307 - معانی الأخبار 180 - الوافی 1/215 - وسائل الشیعة 27/92 - بحار الأنوار (ط - بیروت) 2/30

ص: 33

ص: 34

فصل سوم : خیبر

خیبر

بعد از اندکی استراحت و تجدید قوی دوباره عازم صحن و سرایش شدم دست خودم نبود هیبت علوی، جمال مرتضوی و نور و جذبۀ حیدری سخت مرا مجنون نموده بود. گویی اصلاً در این زمانه نیستم و در آسمانها سیر می کنم.

وقتی برای تجدید قوای روحی مقابل ایوان طلا نشستم، مرور می کردم حالات مردمی که مُشرَّف به شَرف زیارت شده بودند. یکی سخت می گریست و با حال گریه با مولای خودش راز دل می گفت. یکی قرآن می خواند. یکی طلب زیارت دوباره می کرد و در حال وداع با آن حضرت بود. وقتی خوب دقت کردم متوجه شدم همۀ مردم پناهندۀ لوای امن الهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شده اند و پناه به پدر معنوی خود برده اند که پیامبر بارها فرمود:

«أَنَا وَ عَلِیٌ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة»(1)

من و علی پدران این امتیم.

پناهنده به جایی شده بودند که یلان قوی پیکر و شیران قوی پنجه و حتی ظالمان دلسنگ در مقابل شجاعتش سر عجز بر زمین نهاده و گویی چون


1- التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام 330 ..- عیون أخبار الرضا علیه السلام 2/85 .. - کمال الدین و تمام النعمة 1/261 .. - علل الشرائع 1/127 .. - بحار الأنوار (ط - بیروت) 16/95..

ص: 35

موری در دستان شخص قوی و زورمند اسیرند. کرنش نموده اند برای امیری که از وصف شجاعتش زبان کم آورده و قلم شکسته است.

سپر بلا

آن مردی که در تمامی حالات و زمانها و مکانها، شجاعت و دلیریش سپر حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم بود. گاهی در جنگ در زمانی که بقیۀ مدعیان قرابت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حساسترین زمانه که جان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خطر بود پا به فرار گذاشتند و بنا به بعضی از نقلها همچون بز کوهی فرار را بر قرار ترجیح دادند. ولی این امیرالمؤمنین علیه السلام بود که جان خود را فدای جان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نمود؛ ولیکن به خواست خدا آسیبی بدیشان نرسید. گاهی در غیر جنگ سپر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می شدند در آن شبی که معروف به لیلة المبیت بود و کفار و هم پیمانانشان بر آن شده بودند خاتمه به عمْر نازنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدهند این مولایم امیرالمؤمنین علیه السلام بود که در بستر بر جای پسر عمش خوابید و محبوب خدایش را از شر کفار* رهانید.

پهلوانان

صحبت به شجاعت و جنگ و دلیری رسید دوباره یاد نمودم فضیلتی از فضایل را و حقیقتی از حقایق را؛ جنگی که بین عامه و خاصه معروف است و بیشتر تاریخ نگاران در وصفش قلم فرسایی نموده اند. آن جنگی که اکثر صحابۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نظاره گر آن بودند. آن جنگی که صحبت از پهلوانی به نام مرحب بود. پهلوانی که از شنیدن نام او لرزه به اندامها می افتاد.

قرار بود سپاه اسلام قلعه ای را فتح کند که پهلوانش مرحب بود. بنا به

ص: 36

بعضی از نقلها کلاه خودش سنگ آسیاب بوده است.

خلاصه رعبی از مرحب در دل مسلمانان بود و قرار بود با چنین کسی روبرو شوند. ولی در سپاه مسلمانان هم پهلوانی بود که بینی عَمْربن عبدود را به زمین مالیده بود.

روز موعود فرا رسید. یکی از گزارشگران جنگ اینگونه گزارش می کند:

به قلعه ای که نامش خیبر بود رسیدیم آنگاه اهل خیبر را محاصره کردیم و این محاصره آنقدر طول کشید که دچار مخمصۀ شدیدی شدیم. سپس خدای متعال آنجا را برای ما فتح کرد و آنچنان بود که رسول خدا[ صلی الله علیه و آله و سلم ] لوای جنگ را به دست عمربن خطاب داد و عده ای از لشکر با او قیام نموده و به دل لشگر خیبر رفتند، ولی چندی نگذشت که عمر و همراهیانش فرار کرده نزد رسول خدا[ صلی الله علیه و آله و سلم ] برگشتند در حالی که او و همراهیان خود را می ترسانید و همراهیانش او را می ترساندند و رسول خدا[ صلی الله علیه و آله و سلم ] دچار درد شقیقه شد و از خیمه بیرون نیامد و فرمود وقتی سرم خوب شد بیرون خواهم آمد بعد پرسید: مردم با خیبر چه کردند؟

جریان را برایش گفتند فرمود:

”فردا حتما پرچم جنگ را به مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسول او، وی را دوست می دارند. مردی را می فرستم که هرگز پا به فرار نگذاشته و از صف دشمن برنمی گردد تا خدا خیبر را به دست او فتح کند“.

مردم آن شب را با این فکر به صبح بردند که فردا رأیت را بدست چه کسی می دهد. وقتی صبح شد مردم همگی نزد آن جناب حاضر شدند در حالی

ص: 37

که هر کس این امید را داشت که رأیت را بدست او بدهد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:علی بن ابیطالب[ علیهماالسلام ] کجاست؟ عرضه داشتند یا رسول الله او درد چشم گرفته. فرمود: بیاوریدش و حضرتش را آوردند. پیامبر[ صلی الله علیه و آله و سلم ] آب دهان خود را به دیدگان [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] مالید و در دم بهبود یافت، بطوری که گویی اصلا درد چشم نداشت. آنگاه رأیت را به وی داد. [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] پرسید:”یا رسول الله با آنان قتال کنم تا مانند ما مسلمان شوند“؟ فرمود:

”بدون هیچ درنگی پیشروی کن تا به درون قلعه وارد شوی آنگاه به اسلام دعوتشان کن و حقوقی را که خدا به گردنشان دارد برایشان بیان کن برای اینکه به خدا سوگند اگر خدای تعالی یک مرد را به دست تو هدایت کند برای تو بهتر است از هر آنچه که بر او آفتاب می تابد“.

رجز

بلاخره جنگ آغاز شد. از لشگر دشمن مرحب بیرون آمد در حالی که رجز می خواند و می گفت:

قد علمت خیبر انی مرحب***شاکی سلاحی بطل مجرب

اطعن احیانا وحینا اضرب***اذا اللیوث اقبلت تلتهب

معنی :

خیبر می داند که من مرحب هستم. سلاح کامل پوشیده و من پهلوان آزموده هستم. گاهی به طعن (نیزه را بکار می برم) گاهی به ضرب (شمشیر میزنم) هنگامی که شیران با حال افروخته پیش می آیند آنچه را من حمایت می کنم مانند پناهگاه است که نزدیک آن نمی توان رفت.

ص: 38

آنگاه نوبت به امیرالمؤمنین علیه السلام رسید:

أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةٌ***ضِرْغَامُ آجَامٍ وَ لَیْثٌ قَسْوَرَةٌ

عَبْلُ الذِّرَاعَیْنِ شَدِیدُ الْقَصَرَةٌ***کَلَیْثِ غَابَاتٍ کَرِیهِ الْمَنْظَرَةِ

أَکِیلُکُمْ بِالسَّیْفِ کَیْلَ السَّنْدَرَةِ***أَضْرِبُکُمْ ضَرْباً یُبِینُ الْفِقْرَة

معنی:

من همانم که مادرم نامم را حیدر گذاشت. من چون شیر جنگلم که دیدنش وحشت است و ضربت من مانند کیل سندره که احتیاج به دوبار وزن کردن ندارد، احتیاج به تکرار ندارد.

یک ضربت

آنگاه از همان گرد راه با یک ضربت، فرق سر مرحب را شکافت و به خاک هلاکتش انداخت و خیبر به دستش فتح شد. و در بعضی از نقلها وارد شده است حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای دست یافتن به مرحب باید وارد قلعه می شد ولی مشکلی بود و آن درب قلعه بود که برای باز کردن و بستنش نیاز به چند مرد جنگی بود و کسی توان باز کردن آن را به تنهایی نداشت الا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که با دستان مبارکشان در را از جای در آورده و راه را برای آمدن سپاه هموار نمود. آری امام باید شجاع و دلیر باشد. باید در راه خدا و رسولش جان فشانی نماید. مولا امیرالمؤمنین از چیزی غیر از خدای متعال هراس نداشت.

رزم

به گفتۀ تاریخ وقتی علی بن ابیطالب علیهماالسلام عزم میدان می نمود، زره و لباس جنگی ای بر تن می نمود که پشت نداشت. بخلاف مدعیان رزم و جنگ

ص: 39

که هر وقت برای جنگ به میدان می رفتند لباسهایی می پوشیدند که پشت داشت و محافظ بود.

ولی حیف و هزاران حیف دیدی که با او چه کردند و به خانه اش حجوم آوردند و چگونه حرمت خانه و صاحب خانه را شکستند و این یل قوی پنجۀ صحنه های نبرد حق علیه باطل را چگونه دست بسته به مسجد بردند. مسجدی که بارها در همان مسجد، پیامبر عزیز صلی الله علیه و آله و سلم به مضمون می فرمود: علی همانند من است هرچه با او کنید انگار با من نموده اید.

جواب چراها

شاید سوال کنی با این همه شجاعت چرا رخصت داد تا دستش را ببندند و با او چنان کنند که تاریخ نقل کرده است؟ برای رسیدن به حقیقت باید به چند مطلب گوش جان فرا داد:

*تسلیم وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در تمام دوران زندگی اش، مطیع محض فرمانهای الهی بوده و آنچه او را به واکنش وامی داشت، فقط و فقط اوامر الهی بود و هرگز به خاطر تعصب، غضب و منافع شخصی از خود واکنش نشان نمی داد.

آنحضرت از جانب خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم مأمور به صبر و شکیبائی در برابر این مصیبتهای عظیم بوده و طبق همین فرمان و وصیت دست به شمشیر نبرد.

مرحوم سید رضی الدین موسوی در کتاب شریف خصائص الأئمه علیهم السلام می نویسد:

ص: 40

«..فَمَا کَانَ بَعْدَ إِفَاقَتِهِ قَالَ دَخَلَ عَلَیْهِ النِّسَاءُ یَبْکِینَ وَارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ وَضَجَّ النَّاسُ بِالْبَابِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ فَبَیْنَا هُمْ کَذَلِکَ إِذْ نُودِیَ أَیْنَ عَلِیٌّ فَأَقْبَلَ حَتَّی دَخَلَ عَلَیْهِ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فَانْکَبَبْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا أَخِی... أَنَّ الْقَوْمَ سَیَشْغَلُهُمْ عَنِّی مَا یَشْغَلُهُمْ فَإِنَّمَا مَثَلُکَ فِی الْأُمَّةِ مَثَلُ الْکَعْبَةِ نَصَبَهَا ال_لَّهُ لِلنَّاسِ عَلَماً وَإِنَّمَا تُؤْتَی مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ وَنَأْیٍ سَحِیقٍ وَلَا تَأْتِی وَإِنَّمَا أَنْتَ عَلَمُ الْهُدَی وَنُورُ الدِّینِ وَهُوَ نُورُ ال_لَّهِ یَا أَخِی وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْهِمْ بِالْوَعِیدِ بَعْدَ أَنْ أَخْبَرْتُهُمْ رَجُلًا رَجُلًا مَا افْتَرَضَ ال_لَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ حَقِّکَ وَأَلْزَمَهُمْ مِنْ طَاعَتِکَ وَکُلٌّ أَجَابَ وَسَلَّمَ إِلَیْکَ الْأَمْرَ وَإِنِّی لَأَعْلَمُ خِلَافَ قَوْلِهِمْ فَإِذَا قُبِضْتُ وَفَرَغْتَ مِنْ جَمِیعِ مَا أُوصِیکَ بِهِ وَغَیَّبْتَنِی فِی قَبْرِی فَالْزَمْ بَیْتَکَ وَاجْمَعِ الْقُرْآنَ عَلَی تَأْلِیفِهِ وَالْفَرَائِضَ وَالْأَحْکَامَ عَلَی تَنْزِیلِهِ ثُمَّ امْضِ [ذَلِکَ] عَلَی غیر لائمة [عَزَائِمِهِ وَ] عَلَی مَا أَمَرْتُکَ بِهِ وَعَلَیْکَ بِالصَّبْرِ عَلَی مَا یَنْزِلُ بِکَ وَبِهَا [یعنی بفاطمة] حَتَّی تَقْدَمُوا عَلَیَّ»(1)

حضرت امام کاظم علیه السلام می فرماید: از پدرم حضرت امام صادق علیه السلام پرسیدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گریه بلند کردند، مهاجرین و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه می کردند، [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روی بدن پیغمبر انداختم،


1- خصائص الأئمة علیهم السلام 73 - بحار الأنوار ج 22، ص 484

ص: 41

فرمود:برادرم، این مردم مرا رها خواهند کرد و به دنیای خودشان مشغول خواهند شد؛ ولی تو را از رسیدگی به من باز ندارد، مثل تو در بین این امت مثل کعبه است که خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههای دور نزد آن بیایند... پس چون از دنیا رفتم و از آنچه به تو وصیت کردم فارغ شدی و بدنم را در قبر گذاشتی، در خانه ات بنشین و قرآن را آنگونه که دستور داده ام، بر اساس واجبات و احکام و ترتیب نزول جمع آوری کن، تو را به بردباری در برابر آنچه که از این گروه به تو و فاطمه زهرا علیهاالسلام ، خواهد رسید سفارش می کنم، صبر کن تا بر من وارد شوی.

در روایت دیگری سلیم بن قیس هلالی نقل می کند:

«ثُمَّ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَی فَاطِمَةَ علیهاالسلام وَإِلَی بَعْلِهَا علیه السلام وَإِلَی ابْنَیْهَا علیهماالسلام فَقَالَ یَا سَلْمَانُ رحمت الله علیه أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّی حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ أَمَا إِنَّهُمْ مَعِی فِی الْجَنَّةِ ثُمَّ أَقْبَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّکَ سَتَلْقَی [بَعْدِی] مِنْ قُرَیْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَیْکَ وَ ظُلْمِهِمْ لَکَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً [عَلَیْهِمْ] فَجَاهِدْهُمْ وَ قَاتِلْ مَنْ خَالَفَکَ بِمَنْ وَافَقَکَ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَ کُفَّ یَدَکَ وَ لا تُلْقِ بِیَدِکَ إِلَی التَّهْلُکَةِ فَإِنَّکَ [مِنِّی] بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ لَکَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِنَّهُ قَالَ لِأَخِیهِ مُوسَی إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی»(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه و همسر او و دو پسرش: نگاهی کرد و فرمود: ای سلمان! خدا را شاهد می گیرم افرادی که با اینان بجنگند با من جنگیده اند، افرادی که با اینان روی صلح داشته باشند با من صلح کرده اند، بدانید که


1- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص569

ص: 42

اینان در بهشت همراه منند.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نگاهی به علی علیه السلام کرد و فرمود: ای علی! تو به زودی پس از من، از قریش و متحد شدنشان علیه خودت و ستمشان سختی خواهی کشید. اگر یارانی یافتی با آنان جهاد کن و به وسیلۀ موافقینت با آنان بجنگ و اگر کمک کار و یاوری نیافتی، صبر کن و دست نگهدار و با دست خویش، خود را به نابودی مینداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی، هارون برای تو الگوی خوبی است، به برادرش موسی گفت: این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند.

در ادامۀ روایت پیشین که از سلیم نقل شد، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خطاب به عُمَر فرمود:

«یَا ابْنَ صُهَاکَ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم لَعَلِمْتَ أَنَّکَ لا تَدْخُلُ بَیْتِی»(1)

ای پسر صحّاک! اگر مقدرات خداوندی و پیمان و سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبود، هر آینه می فهمیدی که تو قدرت ورود به خانه مرا نداری.

البته روایات در این باب بیش از آن است که در این مختصر بگنجد؛ از این رو به همین چند روایت بسنده می کنیم.

به راستی چه کسی جز حیدر کرّار می تواند از چنین امتحان سختی بیرون بیاید؟! زمانی ارزش این کار مشخص می شود که بدانیم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام همان کسی است که در میدان نبرد، همچون شیر ژیان بر دشمن حمله کرده، پهلوانان و یلان کفر را یکی پس از دیگری از سر راه برمیداشت؟


1- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص568

ص: 43

روزی پشت پهلوانی همچون عمر بن عبدود را به خاک می مالد و روزی دیگر فرق سر مرحب یهودی را همراه با کلاه خودش می شکافد.

آن روز، فرمان خداوند این بود که دشمنان از ترس ذوالفقارش خواب آسوده نداشته باشند؛ ولی روز دیگر فرمان این شد که همان ذوالفقار در نیام باشد تا اساس اسلام حفظ شود و دشمنان اسلام از نابود کردن آن مأیوس شوند.

*احتمال شهادت حضرت زهراء علیهاالسلام هنگام درگیری:

دفاع از ناموس، از مسائل فطری و مشترک میان همۀ انسانها است؛ اما روشن است که اگر کسی بداند که قصد دشمن از تعرض به ناموس وی این است که او را به واکنش وادار کنند تا به مقصود مهمتر و شوم تری دست یابند؛ انسان عاقل، با تدبیر و تسلط بر نفس خویش، هرگز کاری نخواهد کرد که دشمن به مقصودش برسد.

قصد مهاجمین به خانۀ وحی این بود که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به واکنش وادار کنند و با استفاده از این فرصت، ثابت کنند که شخصی همانند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای رسیدن به حکومت دنیوی حاضر شد که افراد زیادی را از دم شمشیر بگذراند.

نیز اگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از خود واکنش نشان می داد و با آنها درگیر می شد، ممکن بود که حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام در این درگیری ها کشته شود، سپس دشمنان شایع می کردند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای به دست آوردن حکومت دنیایی، همسرش را نیز فدا کرد و در حقیقت او بود که سبب کشتن همسرش شد؛ چنانچه دربارۀ عمار یاسر، یار وفادار

ص: 44

جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین کردند.

گروه طغیانگر

هنگام ساختن مسجد مدینه، عمار یاسر برخلاف دیگران که یک خشت برمی داشتند، او دو تا دو تا می آورد، پیامبر اسلام او را دید، با دست مبارکش، غبار را از سر و صورت نازنین عمار زدود و پس فرمود:

«وَیْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ، یَدْعُوهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ، وَیَدْعُونَهُ إِلَی النَّار»(1)

عمار را گروه ستمگر می کشند، او آنان را به بهشت می خواند و آنان او را به جهنّم.

صدور این روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حق عمّار قطعی بود و تمام مردم از آن آگاه بودند و نیز ثابت می کرد که معاویه و دار و دسته اش همان گروه نابکار هستند؛ از این رو هنگامی که معاویه شنید عمار کشته شده و لرزه بر دل بسیاری از مردم انداخته، و این فرمایش پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سر زبانها افتاده است، عمرو عاص را به حضور طلبید و پس از مشورت با او شایع کردند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام او را کشته است و این گونه استدلال کردند که چون عمار در جبهۀ علی[ علیه السلام ] و همراه او بوده است و علی[ علیه السلام ] او را به جنگ فرستاده است؛ پس او قاتل عمار رحمت الله علیه است.


1- صحیح البخاری ج 1، ص172، ح436، کتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ فی بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج3، ص1035، ح 2657، الجهاد والسیر، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِی السَّبِیلِ - وقعة صفین 232 - بحار الأنوار (ط - بیروت) ج 19 ص 124 ؛ 31/196؛ 31/204؛ 33/22؛ 33/23 -رجال الکشی 1/129 - رجال الکشی النص 30؛ 33

ص: 45

احمد بن جنبل در مسندش می نویسد:

مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ لَمَّا قُتِلَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ دَخَلَ عَمْرُو بْنُ حَزْمٍ عَلَی عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ فَقَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی ال_لَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ[ صلی الله علیه و آله و سلم ] تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ فَقَامَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ فَزِعًا یُرَجِّعُ حَتَّی دَخَلَ عَلَی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ مَا شَأْنُکَ قَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ فَقَالَ مُعَاوِیَةُ قَدْ قُتِلَ عَمَّارٌ فَمَاذَا قَالَ عَمْرٌو سَمِعْتُ رَسُولَ ال_لَّهِ صَلَّی ال_لَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ[ صلی الله علیه و آله و سلم ] یَقُولُ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ دُحِضْتَ فِی بَوْلِکَ أَوَنَحْنُ قَتَلْنَاهُ إِنَّمَا قَتَلَهُ عَلِیٌّ وَأَصْحَابُهُ جَاءُوا بِهِ حَتَّی أَلْقَوْهُ بَیْنَ رِمَاحِنَا أَوْ قَالَ بَیْنَ سُیُوفِنَا.(1)

ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم از پدرش نقل می کند که گفت:

هنگامی که عمار یاسر به شهادت رسید، عمرو بن حزم نزد عمرو عاص رفت و گفت: عمار کشته شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: گروه ستمگر، عمار را می کشند، عمرو عاص ناراحت شد و جملۀ «لا حول ولا قوة الا بالله» را می گفت تا نزد معاویه لعنت الله علیه رفت، معاویه لعنت الله علیه پرسید: چه شده است؟ گفت: عمار کشته شده است. معاویه لعنت الله علیه گفت: کشته شد که شد، حالا چه شده است؟ عمرو گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: عمار را گروه باغی و ستمگر خواهد کشت، معاویه لعنت الله علیه گفت: مگر ما او را کشته ایم، عمار را علی[ علیه السلام ] و یارانش کشتند که او را همراه خویش وادار به جنگ


1- مسند أحمد بن حنبل ج4، ص199، ح 17813 - سنن البیهقی الکبری ج8، ص189 - سیر أعلام النبلاء ج 1، ص 420 و ص 426

ص: 46

کردند و او را بین نیزه ها و شمشیرهای ما قرار دادند.

هیثمی پس از نقل روایت می گوید:

رواه أحمد وهو ثقة.(1)

احمد بن حنبل آنرا روایت کرده و او مورد اطمینان است.

و حاکم نیشابوری پس از نقل روایت می گوید:

هذا حدیث صحیح علی شرط الشخین ولم یخرجاه بهذه السیاقة.(2)

این حدیث با شرائطی که بخاری و مسلم قبول دارند، صحیح است؛ ولی آنها به این صورت نقل نکرده اند.

مناوی به نقل از قرطبی می نویسد:

و هذا الحدیث أثبت الأحادیث وأصحّها، ولمّا لم یقدر معاویة علی إنکاره قال: إنّما قتله من أخرجه، فأجابه علیّ بأنّ رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم إذن قتل حمزة حین أخرجه.

قال ابن دحیة: وهذا من علی إلزام مفحم الذی لا جواب عنه، وحجّة لا اعتراض علیها.(3)

این حدیث از محکمترین و صحیح ترین احادیث است و چون معاویه[ لعنت الله علیه ] قدرت بر انکارش نداشت، گفت: عمار را کسی کشت که او را همراه خود آورده است و لذا [حضرت امیرالمؤمنین]علی[ علیه السلام ] در پاسخش فرمود:


1- مجمع الزوائد و منبع الفوائد ج7، ص242
2- المستدرک علی الصحیحین ج2، ص155
3- فیض القدیر شرح الجامع الصغیر ج 6، ص 366

ص: 47

پس بنابراین حمزه رحمت الله علیه را هم در جنگ اُحُد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کشته است؛ چون آن حضرت بود که حمزه رحمت الله علیه را همراه خودش آورده بود.

ابن دحیه می گوید: این پاسخ علی چنان کوبنده است که حرفی برای گفتن باقی نمی گذارد و دلیلی است که انتقادی بر آن نیست.

*حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بهترین تصمیم را گرفت:

امر دائر بود بین اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اساس اسلام را حفظ نماید و از حق خود بگذرد؛ یا اینکه بر آن عده اندک حمله نموده و آنها را از دم تیغ بگذراند و در عوض، دشمنان اسلام و منافقین با استفاده از این فرصت، اساس اسلام را به خطر بیندازند. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام راه دوم را برگزید و با این فداکاری دین اسلام را برای همیشه حفظ و دشمنان اسلام را ناامید کرد و بطور قطع این تصمیم عاقلانه تر بوده است.

در خطبۀ سوم نهج البلاغه می فرماید:

«وَطَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَی طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ. یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَیَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَیَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ. فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی. فَصَبَرْتُ وَفِی الْعَیْنِ قَذًی وَفِی الْحَلْقِ شَجًا. أَرَی تُرَاثِی نَهْباً»

در این اندیشه فرو رفته بودم که: با دست تنها (با بی یاوری) به پا خیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پر خفقان و تاریکیی که پدید آورده اند صبر کنم، محیطی که: پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وا می دارد.

(عاقبت) دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است؛ لذا شکیبائی

ص: 48

ورزیدم؛ ولی به کسی می ماندم که: خاشاک چشمش را پر کرده، و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم خود می دیدم، میراثم را به غارت می برند.

و در خطبۀ پنجم نهج البلاغه، هنگامی که شخصی همانند ابوسفیان به قصد گرفتن ماهی از آب گل آلود و استفاده از موقعیت به دست آمده داشت، نزد آن حضرت آمد و پشنهاد بیعت و جنگ با أبوبکر را داد، امام علیه السلام خطبه خواند و فرمود:

«أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ... أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ... فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَی الْمُلْکِ وَإِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَالَّتِی وَاللَّهِ لابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ. بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَی مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَةِ فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَةِ»

ای مردم امواج کوه پیکر فتنه ها را، با کشتیهای نجات در هم بشکنید...(دو کس راه صحیح را پیمودند) آنکس که با داشتن یار و یاور و نیروی کافی به پا خاست و پیروز شد، و آنکس که با نداشتن نیروی کافی کناره گیری کرد و مردم را راحت ساخت. اگر سخن گویم (و حقم را مطالبه کنم) گویند بر ریاست و حکومت حریص است و اگر دَم فرو بندم (ساکت نشینم) خواهند گفت از مرگ می ترسد. (اما) هیهات پس از آن همه جنگها و حوادث (این گفته بس ناروا است). به خدا سوگند علاقۀ فرزند ابوطالب، به مرگ از علاقۀ طفل شیرخوار به پستان مادر بیشتر است؛ اما من از علوم و حوادثی آگاهم که اگر بگویم همانند طنابها در چاه های عمیق به لرزه درمی آئید.

ص: 49

ص: 50

فصل چهارم : فصل دِرو

فصل دِرو

زمانه طوری رقم خورد که در سال یازده هجری حضور نداشتیم تا بتوانیم از مهر و ماه دفاع کنیم و جان ناقابل خود را فرش قدومشان نماییم و از دست رَجّالِه های (1) پست و دون نجات دهیم و بالاتر از همه، یاری باشیم در بی کسی و غربتشان؛ در آن روزگارانی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سر در چاه فرو می برد و راز دل با چاه می گفت...

واحسرتا که الان باید بنشینیم و آه از اعماق دل بر کشیم

ولی نه، هنوز امیدی است که می گوید برخیز هنوز علی عالی دیگری در زمانه است، هنوز مولایی است که از اندکیِ یار، سر به بیابانها گذاشته و در غربت و تنهایی بسر می برد. مانند جدش در هزار و اندی سال پیش سر در چاه غیبت فرو برده و بی یار و یاور غصه می خورد. آری ای برادر هنوز وقت است که نگذاریم اماممان دست بسته در کوچه های غریبی برود.

برخیزیم با تمام توان یاریش کنیم؛

تا گرفتار به امتحان روزگار جدش حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، نشویم مگر نشنیدی که قرآن می فرماید:

{لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ}(2)

«هرچه در امتهای قبل اتفاق می افتد در این دوران هم اتفاق می افتد»

هنوز رجاله ها، ستمگران و شیاطین موجودند و هنوز کسانی هستند که


1- رجاله یعنی فرومایه، پست
2- سورۀ مبارکۀ انشقاق آیۀ شریفۀ 19

ص: 51

بخواهند نور امامت را خاموش کنند. به پا خیز و یارش باش تا شرمنده اش نباشیم. اما چگونه؟

*گناه نکنیم که بارها فرمودند فاصلۀ بین ما و شما گناهان شماست. زیرا جنس گناه از ظلمت است و جنس امامت و نمایندگان برحق خداوند، از نور که هیچ وقت ظلمت در کنار نور قرار نمی گیرد.

*دائماً به یاد حضرتش باشیم و او را به دست فراموشی نسپاریم و برای ظهورش دعا کنیم و سلامتی آن نازنینْ امام را از خداوند بخواهیم.

امام چه بیادش باشیم و چه نباشیم او بیاد ما هست و برای ما دعا می کند و بارها فرمود:

«إِنَّا غَیْرُ مُهْمَلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاءُ وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا [وَفَّقَهُمُ ال_لَّهُ لِطَاعَتِهِ] عَلَی اجْتِمَاعِ الْقُلُوبِ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا فَمَا یُحْبَسُ عَنْهُمْ مُشَاهَدَتُنَا إِلَّا لِمَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُه»(1)

ما از مراعات حال شما کوتاهی نمی کنیم و شما را از یاد نمی بریم. و اگر این نبود، گرفتاری از هر سو بر شما نازل می شد و دشمنان بر شما چیره می شدند و اگر شیعان ما که خداوند بر طاعت خود آنها را موفق کند


1- الخرائج و الجرائح 2/903 - الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی) 2/497 - بحار الأنوار (ط - بیروت) 53/175 - مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل 3/225 - إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الهه تعالی فرجه الشریف 1/410 - ..

ص: 52

قلبهایشان آمدن مرا می خواست، سعادت دیدار ما برایشان به تاخیر نمی افتاد پس از دیدار ما محروم نشدند مگر از اعمالی که کراهت داریم و از ایشان به ما میرسد.

تا جائیکه یکی از علمای بزرگ شیعه به نام سید بن طاووس رحمت الله علیه نقل می کند در حرم سُرَّ من رَأَی [سامرا] بودم . در دلِ شب، قصد توسل و عبادت در سرداب مطهرش را کردم وقتی از پله های سرداب پایین می رفتم ناگهان صدای آشنایی به گوشم رسید. خوب که دقت کردم دیدم اعلیحضرت حجة بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف است، که دست به دعا برداشته محضر خدایش عرض می کند: ”خدایا از گناهان شیعیان ما به من مهدی درگذر و از ثواب و خوبیهای من به آنها عطا نما“.

هزار بار فتادم ز پا و از در لطف***تو دست من بگرفتی و کار سامان یافت

چه دردها که ندانستم و دوا کردی***چه غصه ها که ز احسان دوست پایان یافت

شنیده ام که دعاگوی دوستان هستی***به حق , حق که دعا از تو روح عرفان یافت

هزار عیب درونم عجب تو را خواهم***الا که دل ز نگاه تو باز ایمان یافت

قفای قافله ات پاشکسته می آیم***دل شکسته دلان ره به کوی جانان یافت(1)

*از مصادیق ارادت وبه یاد بودن اینست که در اعمال خیر او را شریک نماییم. برایش صدقه دهیم. خیرات کرده و اعمال عبادی را تقدیمش نماییم.

*سعی در شناخت امام مهربانی نماییم که در صورت شناخت حضرتش، از او تبعیت می کنیم و راه سعادت را بخوبی طی کرده و به تکامل انسانیتی که بخاطرش خلق شدیم می رسیم.


1- شاعر: حسن بهاری

ص: 53

اگر مردم آن زمانه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را می شناختند، قطعا بجای خانه نشین کردن امامشان و آتش زدن بیت وحی، از او تبعیت می کردند و برای همیشه سعادتمند و پیروز می شدند.

زبان عضوییست که می تواند صاحبش را به بهشت یا جهنم ببرد. چه کلامی بهتر از این که برای حضرتش دعا کنیم که بیاید:

«وَ ال_لَّهِ لَیَغِیبَنَّ غَیْبَةً لَا یَنْجُو مِنَ الْهَلَکَةِ فِیهَا إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ ال_لَّهُ تَعَالَی عَلَی الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَ وَفَّقَهُ لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِیلِ فَرَجِه»(1)

به خدا سوگند غیبتی میکند که در آن کسی از هلاکت نجات نمی یابد مگر کسی که خدای تعالی او را بر امامت آن حضرت ثابت قدم داشته و بر دعا برای تعجیل فرج ایشان، وی را موفق کند.

و چه محصولی بهتر از دعا از زبان که هم خیر دنیائی داشته باشد و هم نتیجۀ آخرتی، پس از سوز دل فریاد برآریم که:

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج


1- کشف الغمة فی معرفة الأئمة علیهم السلام (ط - القدیمة) 2/526 - الوافی 2/395 - إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات 5/95 - بحار الأنوار (ط - بیروت) 52/24 - إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف 1/206؛ 1/319

ص: 54

دل نوشته

تسبیح شیعه

تسبیح شیعه نام گهربار حیدر است***خلقت همیشه مست و گرفتار حیدر است

صدیق اکبری که شنیدی فقط علی است***پس این لقب همیشه سزاوار حیدر است

فاروق اعظم است به نص صریح وحی***فرقان بین باطل و حق کار حیدر است

ما بی علی بهشت خدا را نخواستیم***اصلا بهشت دیدن رخسار حیدر است

دنیای بی ولای علی عین دوزخ است***معیار خلق ما همه، معیار حیدراست

بی شک قیام کرب وبلا حرف حق اوست***نام حسین گرمی بازار حیدر است

هر کس که سر شکسته به عشق حسین او***نامش میان دفتر آمار حیدر است

ما را خدا به عشق علی آفریده است***شیعه تمام عمر بدهکار حیدر است

سنگم اگر زنند ز کُویَتْ نمیروم***این مستمند کلب وفادار حیدر است

گفتند سگ نگو به خودت کسر شان توست***اینها خلاف سیره و رفتار حیدر است

من را غلام و عبد صدا کرده اند ولی***دیدند آخرش سگ دربار حیدر است

حیدر

شد خلق دنیا با صد و ده بار حیدر***بالاتراز بالا صد و ده بار حیدر

طوفان قلبم را نجف آرام کرده***آرامش دریا صدو ده بار حیدر

هرجا که درمیدان گره بر کار میخورد***ذکر لب طاها صد و ده بار حیدر

باشد گواهم تربت خونین حمزه***تسبیحة الزهرا صد و ده بار حیدر

ای مردم غزه قسم بر نام زهرا***فتاح مشکل ها صد و ده بار حیدر

در کربلا دعوا سر نام علی بود***تکبیر عاشورا صد و ده بار حیدر

وقت اذان شیرین ترین ذکر لبانِ***شهزاده ی لیلا صد و ده بار حیدر

بر روی سربند ابوفاضل نوشته***حق یار سقا با صد و ده بار حیدر

او کیست بیرق دار حق تا روز محشر***سلطان امیرالمومنین حق است حیدر(1)


1- شاعر: قاسم نعمتی

ص: 55

ابوتراب

نفس نفس زدن من همه بخاطر توست***خوش آن زمان که ببینم دلم مجاور توست

همه شروط قبولی طاعتم هستی***اگر که عبدِ خدا گشته ام بخاطر توست

به وصف هیچ کسی جز تو دم نخواهم زد***خوشا کسیکه اگر شاعر است، شاعر توست

شجاعت تو به خیبر، به بدر و لیل مبیت***چگونه وصف نمایم؟! زبان چو قاصر توست

خوشا سری که به راه شما جدا شود و...***... خوشا تنی که فتاده سر معابر توست

از آن زمان که شنیدم فمن یمت یرنی***نفس به سینه نمانده دلم مسافر توست

بهشت هم ببرندم فقط علی گویم***که بند بندِ وجودم همیشه ذاکر توست

عجیب نیست که مردم تو را خدا گیرند***عجیب اینکه کسی عابد است و منکر توست

معامله سر بازار تو دو سر سود است***عطا و جود و کرم، شیوه ی متاجر توست

مرا اگر به نجف راهیم کنی چه شود؟!***که بیند این دل زارم دوباره زائر توست (1)


1- شاعر: محمد جواد شیرازی

ص: 56

منابع و مآخذ

1الشریف الرضی، أبی الحسن محمد بن الحسین بن موسی الموسوی البغدادی (متوفای406ه_) خصائص الأئمة (علیهم السلام)، ص73، تحقیق وتعلیق: الدکتور محمد هادی الأمینی، ناشر: مجمع البحوث الإسلامیة الآستانة الرضویة المقدسة مشهد – إیران، 1406ه_

2المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111ه_)، بحار الأنوار، ج 22، ص 484، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م.

3الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای80ه_)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص569، ناشر: انتشارات هادی _ قم، الطبعة الأولی، 1405ه_.

4البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256ه_)، صحیح البخاری

5الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای241ه_)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص199، ح 17813، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر

6البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبو بکر (متوفای 458ه_)، سنن البیهقی الکبری، ج8، ص189، ناشر: مکتبة دار الباز - مکة المکرمة، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994؛

7الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748ه_)، سیر أعلام النبلاء، ج 1، ص 420 و ص 426، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413ه_.

8الهیثمی، علی بن أبی بکر (متوفای 807 ه_)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص242، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407ه_.

9الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفای 405 ه_)، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص155، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411ه_ - 1990م.

10المناوی، عبد الرؤوف (متوفای: 1031ه_)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 6، ص 366، ناشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر، الطبعة: الأولی، 1356ه_

11مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمة

12ابن عبدالبر – الاستیعاب

13و سیمای علی به روایت اهل سنت، ترجمه علی والسنة، تألیف سید هاشم بحرانی، ترجمه محمد امینی، انتشارات قدر، 1364 ش

14احقاق الحق شوشتری، امیرالمؤمنین علی (ع) در قرآن آیه الله شیرازی، امیرالمؤمنین علی (ع) در قرآن نجفی شاکری، الغدیر علامه امینی، تفسیر المیزان، تفسیر مجمع البیان

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109