پاك نهادين ديرين حضرت زهير بن القين

مشخصات كتاب

سرشناسه : تربتي كربلايي، حيدر، 1338 -

عنوان و نام پديدآور : پاك نهادين ديرين حضرت زهير بن القين/ حيدر تربتي كربلايي.

مشخصات نشر : قم : عطر عترت، 1390.

مشخصات ظاهري : 304ص.

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

موضوع : شخصیت ها - اصحاب

شناسه افزوده : تربتي، محدثه، 1368 -

ص: 1

زهير

ص:1

السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا طاهِرينَ مِنَ الدَّنَسِ

پاك نهاد ديرين

حضرت زهير بن القين

بسم الله الرّحمان الرّحيم

الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و آله الطّاهرين

و لعنةالله علي أعدائهم أجمعين

يكي از تهمت هايي كه عليه جناب زهير بن القين سلام الله عليه، بر روي منبرها و گاه در ميان

ص:2

نوشته ها، در شبكه هاي ماهواره اي و بعضاً از لسان علما بيان شده و مي شود «نسبت دادن عثماني بودن ايشان، پيش از ملاقات با امام حسين عليه السّلام» و نيز «اكراه ايشان در ملاقات با سيّدالشّهداء عليه السّلام» است. بسيار جاي تأسف است كه اين قبيل كوتاهي ها، بلكه بي حرمتي ها نسبت به ساحت قدسي ياران ائمّه اطهار عليهم السّلام، مطرح شده و مي شود.

ناگفته نماند كه اين مسأله در زمره اعتقادات قرار داشته و از فروع اصل امامت است و چنان چه مي دانيم در اصول دين، تقليد جايز نيست بلكه هركس موظّف است تحقيق نموده و براساس دليل، اعتقاد خويش را شكل دهد. بنابراين سخني كه مستدل نباشد، در اين موضع جايگاهي ندارد.

جناب زهير بن القين سلام الله عليه

زهير بن القين الأنماري البجلي يكي از سرداران سپاه سيّدالشّهداء عليه السّلام است. ايشان از منطقه بجيله در جنوب يمن، از بنوأنمار و در شمار قحطاني ها است و در كربلا، حدّاقل 55 سال داشته است.(1)

او در فتح منطقه بلنجر(2) حضور داشته و سلمان در جريان همين جنگ، با او ملاقات نموده و وي را به شركت در واقعه عاشورا بشارت مي دهد. همچنين در همان سال، شاهد ازدواج حضرات امّ البنين و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما بوده است.

جناب زهير، مردي عاقل و حاضر جواب بوده و فصاحت ويژه اي در بيانات او به چشم مي خورد. ايشان در ميان خاندان خويش، مردي شريف و شجاعي معروف بود لذا برخي از دشمنان وقتي به ميدان مي آمدند، او را براي مبارزه طلب مي كردند.(3) شجاعت او از آخرين جايگاهش هويداست:

آنجا كه تنها همراه با 10 تن از يارانش از خيام حرم امام عليه السّلام دفاع مي كند؛

آنجا كه از رويارويي با سپاهي كه 10 نفر 10 نفر كشته مي شدند ولي چون تعدادشان بسيار بود، هويدا نمي شد، واهمه اي نداشت

آنجا كه در ميدان كارزار جان خويش را در برابر سرور خويش نهاد تا نماز بجا آورند


1- وقتي روايات و اخبار را در كنار يكديگر قرار دهيم، ثابت مي شود كه سن ايشان در سال 61 هجري، بين 55 تا 56 سال بوده و اين حدّاقل قول در اين باره است. البته قرائن ديگري ثابت مي كند كه سنّ ايشان بيش از اين بوده است.
2- شهري از بلاد روم، تركيه امروز است، اين جنگ پيش از سال 25 هجري رخ داده است.
3- بحارالأنوار: ج45 ص12.

ص:3

آنجا كه به تنهايي لشكر دشمن را به خود مشغول نموده و از اردوي امام دور كرد و...

همچنين از شاخصه هاي بسيار ارزشمند ايشان، التزام به تقيه است كه شاهد آن خواهد آمد ان شاء الله.

نقطه آغاز...

منشأ اين تهمت كه تمام استناد آن به تاريخ است، به يك نقل بازمي گردد: اولين و تنها كسي كه نسبت عثماني بودن به جناب زهير بن القين داد، شخصي به نام عزرة بن قيس البجلي لعنه الله است. بنابراين قول مذكور منحصر به فرد بوده و در ميان روات، مورّخين، محدّثين، رجالي ها و حتي از ميان دشمنان، هيچ كسِ ديگري چنين سخني درباره ايشان نگفته و در هيچ كجاي تاريخ، قرينه و شاهدي بر عثماني بودن ايشان پيدا نمي شود.

قديمي ترين كتابي كه اين خبر را نقل نموده، تاريخ طبري (ت310ه_) است و ساير كساني كه اين نقل را آورده اند، يا معاصر وي بودند (مانند ابن اعثم كوفي، صاحب الفتوح، ت314ه_) و يا پس از او هستند و همه اقوال به قول ايشان بازمي گردد. بنابراين يك روايت بيشتر نيست؛

اما آنچه نقل شده است

عصر روز تاسوعا، پس از اينكه نامه ابن زياد توسط شمر به دست عمر سعد لعنهم الله رسيد، سپاه دشمن به سوي اردوي اباعبدالله عليه السّلام حركت مي كند... امام حسين عليه السّلام، 20 سوار را به فرماندهي قمر بني هاشم روانه ساختند تا قصد دشمن را جويا شوند، زهير بن القين و حبيب بن مظاهر نيز در شمار اين سواران هستند... ياران امام، ايستاده و افراد دشمن را مورد خطاب قرار مي دهند:...

زهير (خطاب به عزرة بن قيس) فرمود:

ياعزرة، انّ الله قد زكّاها و هداها، فاتّق الله يا عزرة فانّي لك من النّاصحين، انشدك الله يا عزرة أن تكون ممّن يعين الضّلّال على قتل النّفوس الزّكية!

اي عزره، همانا خداوند او را پاك كرده و هدايت نموده است، بنابراين از خدا بترس اي عزره كه من پنددهنده اي براي تو هستم. تو را به خدا سوگند مي دهم اي عزره (مبادا) از كساني باشي كه گمراهان را بر كشتن جان هاي پاك ياري مي دهند.

عزرة بن قيس گفت:

يا زهير! ما كنت عندنا من شيعة أهل هذا البيت، إنّما كنت عثمانيّا!

اي زهير، تو نزد ما از شيعيان اهل بيت پيامبر نبودي. به راستي تو عثماني بودي.

ص:4

زهير در پاسخ فرمود:

أفلست تستدلّ بموقفي هذا أنّي منهم؟

آيا نمي بيني اكنون با ايشان هستم، و اين امر به تو نمي فهماند كه من در شمار ياران اهل بيت بوده و هستم؟...(1) و (2)

پاسخ جناب زهير، برترين دليل بر ردّ تهمت مذكور است زيرا اگر ايشان به واقع پيش از اين عثماني بود، بايد سخن عزره را تأييد نموده و از توبه و هدايتش به راه حق پرده برمي داشت ولي جناب زهير در كمال فصاحت و بلاغت، نه تنها براي حرف او، هيچ ارزشي قائل نشد و نفرمود من عثماني نبوده و نيستم، بلكه با استفاده از زمان حال براي بيان گذشته، به شيواترين شكل اعلام مي كند من علوي بوده و هستم و در حال، چيزي را براي شما آشكار مي كنم كه در گذشته برايتان هويدا نبود. يعني ايمان و كشش و نظر من، به سوي اهل بيت هدايت عليهم السّلام بوده و هست و خواهد بود. البته كلام جناب زهير ادامه دارد و تمام فقره هاي آن، متضمّن اندرز و انذار است.

ضمن اينكه سكوت عزره، نشان از ردّ تهمتش بر اوست كه اگر سخن ديگري بود، به يقين دشمني به رذالت او، از بيان آن دريغ نمي كرد.

اما حتي اگر صحت روايت را بپذيريم و مناقشه اي در سند آن نداشته باشيم، از اينجا نيز نمي توان عثماني بودن ايشان را استفاده كرد، زيرا عزره مي گويد: «تو، نزد ما شيعه نبودي، بلكه تو را عثماني مي شناختيم» و اين بيان، پرده از گمان شخصِ عزره برمي دارد و لا غير. جناب زهير نيز در پاسخ خود، براي وي روشن مي سازد كه من از ابتدا با اهل بيت بودم ولي از آنجا كه جناب زهير تقيه مي كرده، اطرافيانش او را به عنوان علوي نمي شناسند، پس چنين برداشتي از رفتار ايشان طبيعي است و در ادامه بحث درباره اين موضوع به تفصيل دنبال مي شود.

ضمن اينكه بيان مذكور تهمتي است كه عزره به جناب زهير نسبت داد و مقصود او تخريب شخصيت جناب زهير و جايگاه او نسبت به لشكر سيّدالشّهداء عليه السّلام بود.

عزرة بن قيس كيست؟


1- تاريخ طبري: ج4 ص315، ارشاد مفيد: ج2 ص89-90، بحارالأنوار: ج44 ص391. فراز مورد نظر در فتوح ابن أعثم: ج5 ص97 چنين است: انك لم تكن عندنا من شيعة اهل البيت انّما كنت عثمانيّا نعرفك.
2- بلاذري (ت279ه_) در انساب الأشراف ج3 ص167آورده است: قالوا: «و كان زهير بن القين البجلي بمكّة، و كان عثمانيّاً... يعني گفته اند: زهير بن القين البجلي در مكه بود و عثماني بود...» ناگفته نماند كه نقل بلاذري، از آنجا كه قولي مجهول است، به هيچ عنوان قابل اعتنا و استناد نيست.

ص:5

عزرة بن قيس البجلي، او از خالد بن وليد لعنهما الله نقل روايت كرده و در جنگ هاي شام، با وي همراه بوده است.(1) والي عمر بر «حلوان» بوده (2)و از كساني است كه براي امام حسين عليه السّلام نامه نوشتند(3) ولي بعد با عمر بن سعد لعنه الله همراه شد و فرماندار گروهي از سپاه او بود(4).

شبث بن ربعي، حجار بن ابجر، يزيد بن حارث، يزيد بن رويم، عزرة بن قيس، عمرو بن حجاج زبيدي و محمد بن عمرو تميمي، همگي يك نامه نوشتند و زير آن را امضا كرده، براي امام ارسال كردند. متن نامه بدين شرح است:

أمّا بعد، فقد اخضرّ الجناب، و أينعت الثّمار، [و طمّت الجمام]، فإذا شئت فاقدم علينا، فإنّما تقدم على جند لك مجنّد، و السّلام

همانا باغ ها سرسبز و ميوه ها رسيده پس هرگاه خواهى بيا به سوى لشكر بسيار و مجهزى كه براى ياريت آماده است. و السّلام.(5)

ناگفته نماند افرادي نظير شبث بن ربعي و عمرو بن حجاج چندان پستي و پليدي را تمام نموده اند كه نيازي به معرفي ندارند. دقت كنيم كه عزره، با چه كساني دست در دست است.

دقت در متن نامه براي تبيين شدّت دنياپرستي اينان كافيست و نيازي به اطاله كلام در اين موضع نيست. البته مرور نامه هاي شيعيان راستين(6) نيز موجب مي شود هرچه بهتر به عمق دنائت اينان پي ببريم وقتي سخن آنان، دعوت از وليّ معصوم به منظور سعادت دين و دنيا و آخرت است و سخن اينان... .

بنابراين عزره بن قيس، دنياپرستي است كه با حكومت جور همراه و هم دست بوده است. او در كربلا، سردار سپاه عمر بن سعد بود(7) بلكه از نخستين كساني بود كه با عمر بن سعد همراه شد(8) و نيز


1- طبقات كبري: ج6 ص212.
2- تاريخ دمشق: ج40 ص309 رقم4695.
3- تاريخ طبري: ج4 ص310، روضة الواعظين: ص181، ارشاد مفيد: ج2 ص84، إعلام الوري: ج1 ص451 و...
4- مستدركات علم رجال الحديث: ج5 ص234 رقم9375.
5- تاريخ طبري: ج4 ص262، ارشاد مفيد: ج2 ص38.
6- رجوع كنيد به تاريخ طبري: ج4 ص261.
7- تاريخ طبري: ج4 ص320، مثير الأحزان: ص39. الكامل في التّاريخ: ج4 ص60.
8- از آنجا كه عمر بن سعد در نخستين روز اقامتش در كربلا او را مأمور رويارويي با امام عليه السّلام قرار مي دهد معلوم است كه وي از ابتدا با عمر بن سعد لعنهما الله همراه بوده است.

ص:6

در شب عاشورا، مأمور بود تا با گروهي از سپاهيان عمر بن سعد، خيمه گاه امام را در حلقه محاصره نگاه دارد.(1) در روز عاشورا نيز...(2)

با اين اوصاف، خودِ عزره است كه مصداق بارز «عثماني» است.

چرا عزره، جناب زهير را به عثماني بودن متهم كرد؟

با توجه به آنچه درباره عزره خوانديم، به خوبي مي توان دريافت كه بيان عزره، تهمتي كثيف و نيرنگي تباه است كه تنها از كسي چون او سر مي زند و بررسي چرايي آن، مي تواند هرچه بيشتر تهمت بودنش را آشكار سازد:

يكم) تقيه. از آنجا كه جناب زهير، به شدّت ملتزم به تقيه بود، طبيعي است فاميل ها يا همراهان و آشنايان ايشان، شيعه بودن وي را درك نكرده بلكه او را از خودشان به شمار آورند.

امام حسين عليه السّلام روز 8 ذي الحجّه مكه را ترك كرده و 2 محرم الحرام به كربلا رسيدند، يعني فاصله ميان مكه تا كربلا را در 24 روز طي نمودند و روايات حكايت مي كند كه امام حسين عليه السّلام با سرعت حركت مي كردند؛

از طرفي بنابر تصريح تاريخ، جناب زهير در سال 60 هجري، همراه با پسرعمو و فاميلش در مكه بوده و حج بجا آورده است(3) اگر زهير مي خواست فرار كند، برايش بسيار راحت بود زيرا هرچقدر هم زود از مكه بيرون آمده باشد، روز 13 ذي الحجّه بوده، اين يعني 5 روز ديرتر و اين مقدار، زمان كمي نيست، زهير هم تنها نيست كارواني همراه او هستند. كسي كه صلح طلب است و مي خواهد از رويارويي با امام فرار كند، آهسته حركت مي كند. كسي كه از امام حسين فرار مي كند، با كدام عقلي جور است كه اين 5 روز مسافت را طي كند و سريع خود را به امام برساند سپس هر كجا امام را


1- البداية و النّهاية: ج8 ص192، تاريخ طبري: ج4 ص321.
2- رجوع كنيد به تاريخ طبري: ج4 ص332.
3- أنساب الأشراف: ج3 ص16-168، 225، الأخبار الطّوال:246، تاريخ طبري: ج5 ص392 و ص396-397، البداية و النّهاية: ج8 ص170، نفس المهموم: ص180-182 أعيان الشّيعة: ج1 ص594- 595، ارشاد مفيد: ج2 ص73-74، بحارالأنوار: ج44 ص371-372، اسرار الشّهادة: ص249، روضة الواعظين: ص153، مثير الأحزان: ص38-39، الكامل في التّاريخ: ج3 ص277-278، اللّهوف: ص71-73، معالي السّبطين: ج1 ص381.

ص:7

مي بيند، خيمه اش را دور كند؟ اگر اكراه داشت با امام حسين عليه السّلام برخورد كند، چرا هر جا امام منزل مي كردند، او هم منزل مي كرد؟

وقتي زهير همراه با كاروان خودش، حج بجا آورد، 5 روز ديرتر از مكه بيرون آمد و نه اينكه از امام فرار كرده باشد، نه، بلكه چنان چه در تاريخ مسطور است با سرعت خود را به امام رسانده(1) ، و خودش و پسرعمويش، همراه با امام حسين در كربلا شهيد مي شوند.(2)

بنابراين جناب زهير در سال 60 هجري، حج بجا آورده و به سرعت خود را به امام نزديك كرد، اما تقيه موجب شد تا كمي دورتر خيمه زده و منتظر امر امام باشد. زيرا همراهان ايشان عثماني بودند. چنان چه در تاريخ به نقل از يكي از همراهان ايشان آمده است:

كنّا مع زهير بن القين البجلّي حين أقبلنا من مكّة نساير الحسين، فلم يكن شي ء أبغض إلينا من أن نسايره في منزل، فإذا سار الحسين تخلّف زهير بن القين، و إذا نزل الحسين، تقدّم زهير، حتّى نزلنا يومئذ في منزل لم نجد بدّا من أن ننازله فيه، فنزل الحسين في جانب، و نزلنا في جانب، فبينا نحن جلوس نتغدّى من طعام لنا، إذ أقبل رسول الحسين حتّى سلّم، ثمّ دخل فقال: يا زهير بن القين، إنّ أبا عبد اللّه الحسين بن عليّ بعثني إليك لتأتيه. قال: فطرح كلّ إنسان ما في يده حتّى كأنّنا على رؤوسنا الطّير [كراهة أن يذهب زهير إلى الحسين عليه السّلام] (3). (4)

همراه با زهير بن القين بجلى بوديم كه از مكّه درآمديم و با حسين به يك راه بوديم؛ امّا خوش نداشتيم كه با وى به يك منزل گاه باشيم. وقتى حسين روان بود، زهير بن قين به جاى مى ماند و چون حسين منزل مي كرد، زهير پيش مى رفت، تا به منزل گاهى رسيديم كه به


1- - أنساب الأشراف: ج3 ص16-168، 225: فانصرف من مكّة متعجّلاً. معجم ما استعجم ، بكري آندلسي (ت487ه_): ج1 ص276 در ماده بلنجر پس از نقل قضيه بلنجر: فلما سمع زهير بخروج الحسين بن علي عليهماالسّلام تلقّاه، فكان في جملته و قتل معه بكربلاء.
2- ر.ك: إبصار العين: ص169 أنصار الحسين عليه السّلام، محمّدمهدي شمس الدّين: ص118 رقم10. معجم رجال الحديث: ج9 ص193 رقم5343. مستدركات علم رجال الحديث: ج4 ص105 رقم6418. أعيان الشّيعي: ج7 ص288 رقم972. كربلاء الثّورة و المأساة، احمد حسين يعقوب: ص323.
3- در اعيان الشّيعة و لواعج الأشجان.
4- تاريخ طبري: ج5 ص396-397، نفس المهموم: ص180-182، أعيان الشّيعة: ج1 ص594-595، لواعج الأشجان: ص81-83.

ص:8

ناچار مى بايد با وى به يك جا باشيم و حسين به سويى فرود آمد، ما نيز به سويى فرود آمديم. نشسته بوديم و از غذايى كه داشتيم، مى خورديم كه فرستاده حسين آمده و سلام گفت و وارد شد و گفت: «اى زهير بن القين، همانا اباعبدالله، حسين بن على، مرا به سوي تو فرستاده تا نزد ايشان بيايي». (راوي) گويد: هركس هرچه به دست داشت، رها كرد. گويى پرنده بر سرمان نشسته بود (كنايه از ترس و حيرت) [(و اين به جهت) ناخوش داشتن رفتن زهير به سوي حسين عليه السّلام بود].

و در اعيان الشّيعة اضافه بر آن، نقل مي كند كه راوي گفت:

فطرح كلّ إنسان ما في يده حتّى كأنّ على رؤوسنا الطّير كراهة أن يذهب زهير إلى الحسين فإنّهم كانوا عثمانيّة يبغضون الحسين وأباه.

هريك، آنچه در دست داشت رها كرد، گويي روي سرهايمان پرنده بود (كنايه از ترس و حيرت) و آن به جهت ناخوش داشتن ديدار زهير با امام حسين بود، زيرا آنان عثماني بودند و از حسين و پدرش كينه داشتند.

بنابراين همراهان زهير عثماني بودند و از طرف ديگر، مي دانستند كه او عثماني نيست و كينه اي از امام در قلب خويش ندارد و به همين جهت رفتن زهير برايشان ناخوشايند بود. و چنان چه مي بينيم امام عليه السّلام نيز بالخصوص در پي شخصِ زهير فرستاده و تنها او را احضار نمودند و اين نشاني ديگر از توجه ويژه امام و برگزيده شدن جناب زهير است.

بنابراين جناب زهير از ابتدا حسيني بود اما از همراهانش حتي از فاميل خود تقيّه مي كرد، زماني كه امام حسين عليه السّلام او را احضار فرمودند، تقيه نيز تمام مي شود و آشكارا به اردوي امام مي پيوندد. بنابراين به لحاظ اينكه جناب زهير تقيه مي فرمود، عزره مي توانست به راحتي ايشان را متهم به عثماني بودن نمايد چنان چه حضرت ابوطالب عليه السّلام شديدالتقيه بودند و بسياري نعوذ بالله ايشان را به شرك و بت پرستي متهم كردند.

دوم) اين تهمت به قصد تخريب شخصيت جناب زهير، براي پايين آوردن بلكه از بين بردن مكان رفيع و درجه عظيم ايشان، بيان شده است. عزره مي خواست با اين تهمت در ميان اصحاب امام حسين عليه السّلام پريشاني ايجاد كند و ياران و به خصوص استوانه هاي لشكر سيّدالشّهداء را در چشم بقيه بشكند و انسان هاي منافق و گمراه جلوه دهد. همان طور كه ابن زياد به مسلم بن عقيل

ص:9

تهمت زد تا مقام و منزلت رفيع او را انكار نموده و او را از چشم ديگران بياندازد.

اصلاً برنامه دستگاه باطل و به خصوص امويان، بر پايه تخريب جبهه حق بود. سبك و مسلك بني اميه تخريب اهل بيت و ياران اهل بيت بود و اين امري بديع و نادر نيست، معاويه لعنه الله چنان كرد كه وقتي اميرالمؤمنين در مسجد، در حال نماز مورد ضربه شمشير ابن ملجم لعين قرار گرفت و خبر به مردم شهرهاي شام رسيد، مي گفتند: مگر علي نماز مي خواند؟ به مسجد مي رفت؟

عزره با بيان اين حرف، درصدد تخريب ساحت مقدس زهير است. اگر بخواهيم اين حرف را كه تهمت يكي از امويان است درباره زهير بپذيريم، بايد تهمت ابن زياد را نسبت به ساحت پاك مسلم بن عقيل سلام الله عليه بپذيريم، ابن زياد ملعون چندين بار به حضرت مسلم جسارت كرد و تهمت فاسق بودن و شراب خوار بودن بر ايشان بار كرد (1)، آيا بايد اين نسبت را بپذيريم؟...

از سوي ديگر، عزره لعنه الله از فرماندهان جيش اموي است و اخلاق آنان چنين بود كه طرف مقابل خود را سب كنند، اما نمي توانست بگويد تو فاسقي تو شراب خواري، چرا؟ چون زهير در باتقوا بودن مؤمن بودن محدّث بودن قاري بودن شجاع بودن شهره و معروف بود. لذا عذره هيچ سبّ ديگري پيدا نكرد مگر اين كه بگويد تو كه عثماني بودي، از آنها نبودي، چي شد اين جور شدي؟

جناب مسلم بن عقيل، كوفه نبود بلكه در مدينه بود. ابن زياد ملعون، در كوفه ايشان را متهم كرد. اطرافيان ابن زياد، مسلم بن عقيل را نمي شناختند و ابن زياد مي توانست به راحتي آنان را فريب دهد چون آنها نمي دانستند ايشان در مدينه چه مي كرده، اما در كربلا، كوفيان به جنگ امام حسين آمدند و همه زهير را مي شناختند و مي دانستند كه او اهل فساد نيست، بنابراين عزره نمي توانست هر تهمتي به ايشان بزند و تنها سب و توهيني كه به نظر او رسيد، اين بود كه زهير را عثماني معرفي كند. اين تنها راه براي او به منظور تهمت زدن به زهير بود.

بنابراين حتي اگر فرض كنيم روايت درست باشد، باز هم اين تنها يك تهمت است كه از جانب دشمنان به يكي از سرداران لشكر سيّدالشّهداء عليه السّلام وارد شده و بدون درايت در لسان و صدور جاي گرفته است و به هيچ عنوان مدركي دالّ بر عثماني بودن جناب زهير نيست.

معناي عثماني چيست؟


1- الفتوح: ج5 ص56، مثيرالأحزان: ص25، تاريخ طبري ج5 ص375-378. ارشاد مفيد: ج2 ص64، روضة الواعظين: ص151-152 و... .

ص:10

عبارت «عثماني» به گروهي اطلاق مي شود كه به مظلوميت عثمان باور دارند و معتقدند كه او، مظلوم به شهادت رسيده است!!! و از آن سو نسبت به اميرالمؤمنين عليه السّلام پر از كينه و دشمني هستند(1) زيرا معتقدند امام عليه السّلام، در كشته شدن عثمان دست داشته و از او و نيز فرزندانش، خون خواهي عثمان مي شود.

آنان بني اميه را بر بني هاشم مقدم داشتند تا جايي كه مي گفتند: شام از مدينه بهتر است.(2)

تعبير عثماني براي كساني به كار رفته است كه حدّاقل بني اميه را درباره ادعاي مظلوميت عثمان، تأييد كرده و بر همين اساس با اميرالمؤمنين علي عليه السّلام دشمن بودند. ناگفته نماند كه افرادي براساس همين عقيده، تا برپايي جنگ هاي جمل و صفين، پيش رفتند كه در اين صورت، تعبير عثماني به طور كامل بر آنان اطلاق مي شود.

شاخصه هاي عثمانيان: دنيادوستي، پول پرستي، فاقد بودن وجهه اجتماعي، اقدام به جرم و جنايت، پيروي از سلطان ظالم، غرق شدن در شهوات و لذات و رذائل، از ويژگي هاي بارز آنان است.

اكنون كه معناي واژه عثماني را دانستيم، به خوبي درك مي كنيم كه نسبت عثماني، زشت ترين تهمت و ناسزايي بود كه مي توانست زهير را در تمام جهات، در مظانّ اتهام قرار دهد و اول از همه، ايمان او را انكار كند و عزره لعنه الله نيز كه يكي از فرماندهان لشكر دشمن است، به خوبي از معناي اين نسبت و تأثير آن آگاه بود و به همين منظور آن را بيان كرد اما اين كار او، بي پاسخ نماند:

تدبير سيّدالشّهداء عليه السّلام

امام حسين عليه السّلام براي خنثي نمودن اين خدعه دشمن، چند مأموريت خاص به جناب زهير داد تا خلاف اين تهمت بر همگان ثابت شود:

اول: ايشان را فرمانده و پرچم دار ميمنه (سمت راست) سپاه خود قرار دادند و روايات بر اين امر تصريح دارد (3)و 20 تن از سواران دلير سپاه امام حسين عليه السّلام، تحت فرمان زهير هستند. پيامبرخدا و اميرالمؤمنين، كساني را در ميمنه لشكر خود قرار مي دادند كه شجاع ترين ها باشند. روشن است كه فرماندهان سپاه از دليران ماهر در فنون جنگ انتخاب مي شوند و كسي مسؤليت


1- فتح الباري: ج7 ص14، تحفة الأحوذي: ج10 ص139.
2- الأغاني: ج16 ص233.
3- رجوع كنيد به ارشاد مفيد: ج2 ص102، اعلام الوري: ص243 فصل4، بحارالأنوار: ج45 ص13 بقية الباب37.

ص:11

پرچم داري سپاه را عهده دار مي شود كه كم ترين احتمال لغزش و اشتباه از او برود. فرمانده و پرچم دار، اركان سپاه هستند و در لشكر سيّدالشّهداء عليه السّلام، با توجه به كميت و كيفيت لشكر دشمن، چنين فردي بايد ايماني راستين و راسخ داشته باشد تا بتواند چنين امر خطيري را به انجام برساند.

دوم: حبيب بن مظاهر و زهير بن القين، فرمانداران ميسره و ميمنة لشكر سيّدالشّهداء هستند، بنابراين حفظ حرم رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم نيز بر عهده ايشان است، گذشته از اينكه اين امتياز و شرافت و مأموريت به طور خاص براي جناب زهير در تاريخ دكر شده است.(1) اگر جناب زهير عثماني بوده و اكنون برگشته، قطعاً چنين جايگاهي به اين سرعت نصيب او نمي شود.

سوم: ايشان تنها كسي است كه پيوسته ملازم امام بوده است. در روايات آمده كه زهير در مواقف مختلف در مقابل امام حسين عليه السّلام قرار داشت و همه جا خود را سپر جان امام قرار مي داد چه در نماز چه قبل و بعد آن و در چندين موقف حساس، خود را در معرض دشمن قرار داده و بسياري از دشمن را كشته و شرّ آنان را دفع كرده است:

هنگامي كه از پيش روي كاروان امام عليه السّلام جلوگيري مي شود، زهير در نزديكي امام عليه السّلام است و با امام سخن مي گويد:

إِنّي وَ اللَّهِ ما أَراهُ يَكُونُ بَعْدَ هٰذَا الَّذي تَرَوْنَ إِلّا أَشَدَّ مِمّا تَرَوْنَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ قِتالَ هٰؤُلاءِ السّاعَةَ أَهْوَنُ عَلَيْنا مِنْ قِتالِ مَنْ يَأْتينا بَعْدَهُمْ فَلَعَمْري لَيَأْتينا بَعْدَهُمْ ما لا قِبَلَ لَنا بِهِ.

به خدا اى فرزند پيامبرخدا من مى بينم كه كار پس از اينكه اكنون مى بينيد سخت تر باشد، همانا اكنون جنگيدن با اين گروه براي ما آسان تر است از جنگيدن با كسانى كه پس از اين نزد ما خواهند آمد. به جان خودم سوگند پس از اين لشكرى به سوى ما آيد كه ما برابرى آنان نتوانيم.(2)

وقتي پيك از جانب عمر سعد لعنه الله مي آيد، زهير، جلو ايستاده و او را ملزم به زمين نهادن اسحله اش مي كند و چون وي چنان نمي كند، از ديدار او با امام جلوگيري مي نمايد.(3) بنابراين زهير


1- تاريخ طبري: ج3 ص326 إبصار العين: ص182. ارشاد مفيد: ج2 ص104-105. بحارالأنوار: ج45 ص20-21.
2- تاريخ طبري: ج3 ص310. ارشاد مفيد ج 2 ص84. روضة الواعظين: ص180، إبصار العين: 178. بحارالأنوار: ج33 ص280. ر.ك: الفتوح ج5 ص80-81.
3- معالي السّبطين: ج1 ص309، الإمام الحسين عليه السّلام و اصحابه: ج1 ص124. در ساير مصادر مانند تاريخ طبري و مقتل الحسين خوارزمي و غير آن آمده است كسي كه از ورود دشمن جلوگيري نمود، ابوثمامة صيداوي است.

ص:12

همواره در فاصله اي بسيار كم نسبت به امام قرار دارد و به خصوص، مسئول حفظ جان امام عليه السّلام است. گذشته از اينكه كسب چنين مرتبه اي از قرب نشان از گذشته اي سراسر قرب و معرفت دارد، نشان مي دهد كه اگر ايشان قبلاً عثماني بود، تا اين حد مورد اطمينان واقع نمي شد.

همچنين زهير بن القين به همراه سعيد بن عبدالله حنفي، ظهر عاشورا جان خويش را سپر امام قرار دادند تا امام نماز خوف به جا آورد و اين امتيازي است كه تنها نصيب اين دو يار وفادار و راستين سيّدالشّهداء عليه السّلام شده است.(1)

چهارم: در روايتي ديگر، امام حسين عليه السّلام در شب عاشورا، درباره آنچه فردا رخ مي دهد، سخن مي گويند:

وَ يَسْأَلُني زُهَيْرُ بْنُ الْقَيْنِ وَ حَبيبُ بْنُ مُظاهِرٍ عَنْ عَلِيٍّ فَيَقُولانِ يا سَيِّدَنا، عَلِيٌّ إِلىٰ ما يَكُونُ مِنْ حالِهِ فَأَقُولُ مُسْتَعْبِراً لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَقْطَعَ نَسْلي مِنَ الدُّنْيا وَ كَيْفَ يَصِلُونَ إِلَيْهِ وَ هُوَ أَبُو ثَمانِيَةِ أَئِمَّةٍ

و زهير بن القين و حبيب بن مظاهر (در روز عاشورا) از من درباره علي (يعني امام سجّاد) پرسيده، مي گويند: اي سرور ما، «علي»، عاقبت ايشان چيست؟ گريان مي گويم: چنين نيست كه خداوند نسل مرا از دنيا ببُرد و چگونه به (كشتن) او دست مي يابند در حالي كه پدر 8 تن از امامان است؟(2)

گذشته از اينكه بيان مذكور، نشان گر عمق معرفت زهير و حبيب سلام الله عليهما بوده است، نشان مي دهد كه ايشان، مأمور به حفظ جان امام زين العابدين عليه السّلام نيز هستند زيرا در حمله اي كه در روز عاشورا به پشت خيمه ها شد، مي خواستند همه ذريه رسول الله، من جمله امام سجاد را بكشند و امام حسين عليه السّلام بدين وسيله به ايشان مي فهماند كه امام زين العابدين، بايد زنده بماند. حال، كسي كه قبلاً عثماني بوده، اين قدر مورد وثوق است كه مأمور حفظ جان امام بعدي هم باشد؟

زهير در نزد سيّدالشّهداء عليه السّلام

حضرت زهير از كساني است كه در كربلا و در روز عاشورا خطبه خوانده و لشكر دشمن را نصيحت كرد و اين يكي از مقاماتي كه تنها مؤمن مي تواند كسب كند: مقام وعظ و نصيحت و انذار دشمن. همه ياران امام عليهم السّلام چنين نكردند، بلكه تعدادي معدود هستند كه از اين مقام ويژه


1- مستدرك سفينة البحار: ج4 ص383، مثيرالأحزان: ص48. ر.ك: تذكرة الخواص: ص227.
2- الهداية الكبرى: ص205 ب5. مدينة المعاجز: ج4 ص214- 216.

ص:13

برخوردارند و البته كه رخداد اين امر در حضور و ركاب معصوم عليه السّلام، به معناي امضاي آن از جانب امام بوده است.

بنابر آنچه در تاريخ مسطور است، جناب زهير سلاح بر خود حمل نمود و براي موعظه راهي شد، بنابراين كار او، خارج از اراده و اذن امام عليه السّلام صورت نگرفته و مورد تأييد امام عليه السّلام است، هرچند كه بيان امام عليه السّلام درباره او و كاري كه انجام داد، امري فراتر از تأييد است:

وقتي در روز عاشورا، زهير، سپاه دشمن را مخاطب قرار داده و نصيحت كرد، نصيحتي كه هر يك از فرازهاي آن، نشان از عمق ايمان و معرفتش نسبت به ساحت معصومين عليهم السّلام است، زهير در كمال فصاحت و بلاغت سخن گفت و از واژه هاي برگزيده براي انتقال مقصود خويش بهره برد. امام حسين عليه السّلام نير زهير را به مؤمن آل فرعون تشبيه نموده، فرمودند:

أَقْبِلْ، فَلَعَمْري لَئِنْ كانَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ نَصَحَ لِقَوْمِهِ وَ أَبْلَغَ فِي الدُّعاءِ، لَقَدْ نَصَحْتَ لِهٰؤُلاءِ وَ أَبْلَغْتَ لَوْ نَفَعَ النُّصْحُ وَ الْإِبْلاغُ

بيا (رو به ما كن)، كه به جانم سوگند اگر مؤمن آل فرعون، خاندان خويش را نصيحت كرده و دعوت به سوي حق را تمام نمود، به راستي تو نيز اينان را اندرز دادي و پيام الهي را رساندي اگر اندرز و پيام رساني، سود رساند.(1)

امام عليه السّلام بدين وسيله، سبك موعظه و بلاغت وي را تأييد فرموده و بر قوّت عقل ايشان مهر صحّت نهاد تا جايي كه براي امضاي نصيحت و ابلاغ او، به جان خويش سوگند ياد مي نمايد و اين كلام، حائز رتبه اي بسيار والاست ضمن اينكه خطاب امام، از اهتمام تمام او براي نصيحت نمودن به قصد هدايت گمراهان، پرده برمي دارد.

امام حسين عليه السّلام، هم چنين پس از شهادت زهير، بالاي سر او ايستاده و قاتلان او را به قاتلان مؤمن آل فرعون تشبيه نمودند:

لا يُبْعِدَنَّكَ اللهُ يا زُهَيْرُ وَ لَعَنَ قاتِلَكَ لَعْنَ الَّذينَ مُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنازيرَ.(2)

بيان امام عليه السّلام در كمال دقت و ظرافت است بنابراين وقتي امام عليه السّلام زهير را به مؤمن


1- تاريخ طبري ج4 ص323 الكامل في التّاريخ ج4 ص63 البداية و النّهاية ج8 ص194، تاريخ يعقوبي: ج2 ص244.
2- مقتل الحسين الخوارزمي: ج2 ص20. تسلية المجالس : ج2 ص295. بحارالأنوار: ج45 ص26. عوالم العلوم: ج17 ص269؛ الدّمعة السّاكبة: ج4 ص306؛ أسرار الشّهادة: ص295؛ نفس المهموم: ص277؛ تظلّم الزّهراء: ص191.

ص:14

آل فرعون تشبيه مي فرمايد، سزاوار است كه اين تشبيه از جهات مختلف مورد بررسي قرار گيرد.

در قرآن و روايات ويژگي هاي بسياري براي مؤمن آل فرعون بيان شده كه با توجه به تشبيه مذكور، همين ويژگي ها بر زهير بن القين نيز بار مي شود. قرآن كريم درباره مؤمن آل فرعون مي فرمايد:

وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ...(1)

و مردي مؤمن از ميان فرعونيان كه ايمان خويش را پوشيده مي داشت، گفت: آيا مردي را به اين خاطر كه مي گويد: پروردگار من الله است، مي كُشيد در حالي كه با نشانه از جانب پروردگارتان به سويتان آمده است... تا آخر آيه.

چنان چه مي دانيم در بيان اهل بيت عليهم السّلام عبارت «مؤمن» بر شيعه فرمان بردار اطلاق مي شود(2) و هرگز در معناي عثماني به كار نرفته است. بلكه مؤمن آل فرعون، بلافاصله پس از ايمان، به تقيه توصيف و ستوده مي شود، شاخصه ممتاز مؤمن آل فرعون، عمل وي به تقيه است و امام عليه السّلام به وسيله اين تشبيه، به ايمان زهير شهادت داده و مهر صحّت بر آن نهادند و نقشه دشمن را براي تخريب سابقه زهير نقش بر آب فرمود زيرا تشبيه مذكور شاهد بر التزام جناب زهير به تقيه و نيز علوي بودن وي از ابتداست.

احاديث بسياري در باب ضرورت تقيه و فضيلت كتمان دين از ائمّه اطهار عليهم صلوات الله آمده است. رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمودند:

طُوبيٰ لِعَبْدٍ نُوَمَةٍ عَرَفَهُ اللَّهُ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ النَّاسُ، أُولٰئِكَ مَصابيحُ الْهُدىٰ، وَ يَنابيعُ الْعِلْمِ، يَنْجَلي عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ، لَيْسُوا بِالْمَذاييعِ الْبُذُرِ، وَ لا بِالْجُفاةِ الْمُرائينَ.

خوشا به حال بنده اي كه گمنام باشد، خدا او را (به عنوان بنده مطيع خود) بشناسد ولي مردم (عبوديت) او را نشناسند. آنان چراغ هاى هدايت و سرچشمه هاى دانش هستند، به واسطه آنها هر فتنه تيره و تارى برطرف گردد، رازها را فاش نمي كنند و ناسپاس و رياكار نيستند.(3)

اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمودند:


1- سوره غافر آيه29.
2- صفات مؤمن درآيات و احاديث بسياري ذكر شده است. اجمالاً رجوع كنيد به اصول كافي جلد 2 ص227 خطبه همّام.
3- كافي: ج 3 ص569 ب98 ح11.

ص:15

طُوبىٰ لِكُلِّ عَبْدٍ نُوَمَةٍ لا يُؤْبَهُ لَهُ، يَعْرِفُ النّاسَ وَ لا يَعْرِفُهُ النّاسُ، يَعْرِفُهُ اللَّهُ مِنْهُ بِرِضْوانٍ، أُولٰئِكَ مَصابيحُ الْهُدىٰ، يَنْجَلي عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ، وَ يُفْتَحُ لَهُمْ بابُ كُلِّ رَحْمَةٍ، لَيْسُوا بِالْبُذُرِ الْمَذاييعِ، وَ لَا الْجُفاةِ الْمُراءينَ

خوشا به حال بنده گمنامى كه به او اعتنا نشود، مردم را بشناسد ولى مردم او را نشناسند، خداوند او را به رضايتمندي وي مي شناسد. آنان چراغ هاى هدايت هستند كه هر فتنه تاريك و سختى به بركت آنها از ميان مي رود و درب همه رحمت ها برايشان گشوده گردد، نه پخش كننده و افشاكننده راز هستند و نه خشن (و جفاكار) رياكار.(1)

در احاديثي بسيار، لزوم كتمان دين و مقام والاي كساني كه عامل به تقيه هستند نيز بيان شده است. امام صادق عليه السّلام خطاب به سليمان بن خالد فرمودند:

يا سُلَيْمانُ إِنَّكُمْ عَلىٰ، دينٍ مَنْ كَتَمَهُ أَعَزَّهُ اللهُ وَ مَنْ أَذاعَهُ أَذَلَّهُ اللهُ.

اى سليمان شما دينى داريد كه هركس آن را (از مخالفين و دشمنان) بپوشد، خدا عزيزش كند و هركس آن را فاش سازد، خداوند او را خوار نمايد.(2)

همچنين فرمودند:

نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنا تَسْبيحٌ، وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنا عِبادَةٌ، وَ كِتْمانُهُ لِسِرِّنا جِهادٌ في سَبيلِ اللَّهِ

نفس كشيدن كسى كه براى ما اندوهگين است و براى ستمى كه به ما شده غمگين است، تسبيح مي باشد، و همت گماشتن او براى زنده نمودن امر ما عبادت است و پنهان داشتن راز ما براي او جهاد در راه خداست.(3)

امام باقر عليه السّلام فرمودند:

خالِطُوهُمْ بِالْبَرّانِيَّةِ وَ خالِفُوهُمْ بِالْجَوّانِيَّةِ إِذا كانَتِ الْإِمْرَةُ صِبْيانِيَّةً.

هرگاه فرمان روايى كودكانه باشد (يعني بر مدار هوى و هوس باشد) در ظاهر با مردم آميزش كنيد و در باطن مخالف آنها باشيد.(4)

ابوعمر اعجمي گويد: امام صادق عليه السّلام به من فرمودند:

يا با عُمَرَ تِسْعَةُ أَعْشارِ الدّينِ فِي التَّقِيَّةِ، وَ لا دينَ لِمَنْ لا تَقِيَّةَ لَهُ، وَ التَّقِيَّةُ في كُلِّ شَيْ ءٍ إِلّا في شُرْبِ


1- - كافي: ج2 ص225 ح12.
2- محاسن: ج 1 ص257 ب31 ح295. كافي: ج2 ص222 باب الكتمان... ح3.
3- كافي: ج2 ص226 باب الكتمان ح16.
4- كافي: ج2 ص220 باب التقيّة ح20.

ص:16

النَّبيذِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ.

اى اباعمر، نه دهم دين در تقيه است و هر كه تقيه ندارد دين ندارد، و تقيه در هر چيز هست جز در نوشيدن آب جو و مسح بر روى كفش.(1)

وقتي اين احاديث و موارد بسيار ديگري كه بر وجوب تقيه تأكيد دارد، مورد بررسي قرار گيرد، عظمت جايگاه جناب زهير آشكار مي شود زيرا واضح است كه شرايط آن روزگار براي يك شيعه، چيزي جز تقيه را اقتضا نمي كرد و اين مهم، به راحتي قابل فهم است وقتي بني اميّه و عمّال آنان، حاكمان وقت باشند و شيعيان را براساس دروغ و تهمت و گاه، براساس گمان بكشند. با اين اوصاف، طبيعي است كه زهير نزد دشمن، براساس تقيه عمل نمايد و عثماني شناخته شده باشد.

مؤمن آل فرعون با بيان خويش از معصوم دفاع مي كند و اعتقاد دارد كه معصوم از جانب خداوند، بيّنه اقامه مي كند، جناب زهير نيز در خطبه اي كه روز عاشورا ايراد فرمود، دفاعي تمام و كمال را ارائه نموده و جايگاه امام عليه السّلام و نيز وظيفه سايرين نسبت به ايشان را تبيين نمود و حتي در مقام انذار، دشمنان را از مخالفت و جنگ برحذر داشت.

حضرت زهير به شجاعت مشهور بود ولي به جهت شدّت تقيّه، عقيده وي، ناشناخته بود در حالي كه مردي عالِم بوده است و اين نمايان گر شدت التزام ايشان به امر اهل بيت اطهار عليهم السّلام است و به همين دليل، ايشان هم چون مؤمن آل فرعون، به جهت كتمان علم خويش، ستوده شده است، ايشان صبر نموده و منتظر امر امام بود و بدين جهت نيز از جانب خداوند، مأجور است.

از سوي ديگر امام صادق عليه السلام درباره اين آيه «أُولٰئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا _ آنان به خاطر صبري كه پيشه نمودند، پاداش خويش را دو بار دريافت مي كنند» فرمود:

بِما صَبَرُوا عَلَى التَّقِيَّةِ

صبرى كه بر تقيه كردند.

و درباره تفسير «وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ _ و با حسنه گناه را دفع كردند» فرمودند:

الْحَسَنَةُ التَّقِيَّةُ وَ الْإِذاعَةُ السَّيِّئَةُ

«حسنه» تقيه است و «گناه» فاش كردن است (يعني به وسيله تقيه و راز نگه داشتن، دين خود


1- محاسن: ج 1 ص259 ب31 باب التقية... ح309. كافي: ج2 ص217 باب التّقيّة... ح2.

ص:17

را حفظ كردند).(1)

و از آنجا كه جناب زهير، بسيار ملتزم به تقيه بودند، امام به وسيله اين تشبيه، او را در شمار تقيه كنندگان قرار داده و اجر او را 2 برابر اعلام مي فرمايند.

مؤمن آل فرعون يكي از پيشي گيرندگان از ميان تمام امّت ها است، امام عليه السّلام بدين وسيله، ايشان را به يكي از پيشي گيرندگان از امّت ها نيز تشبيه نمودند.

از پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم روايت است كه فرمودند:

إِنَّ سُبّاقَ الْأُمَمِ ثَلاثَةٌ لَمْ يَكْفُرُوا طَرْفَةَ عَيْنٍ: عَلِيُّ بْنُ أَبي طالِبٍ وَ صاحِبُ ياسينَ وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ فَهُمُ الصِّدّيقُونَ وَ عَلِيٌّ أَفْضَلُهُمْ

به راستي پيشي گيرندگان امّت ها، 3 نفر هستند كه به اندازه چشم بر هم زدني كافر نبودند. عليّ بن ابي طالب و صاحب ياسين و مؤمن آل فرعون. آنان صدّيقون هستند و علي برترين ايشان است.(2)

و اين تشبيه نشان مي دهد كه زهير از ابتدا علوي و حسيني بوده و نه تنها اكراهي براي ملاقات با امام حسين عليه السّلام نداشت، بلكه از پيشتازان به سوي نصرت امام عليه السّلام است و حتي به اندازه چشم بر هم زدني، كافر نبوده است چنان چه شاهد آن از تاريخ نيز ذكر شد.

امام باقر عليه السّلام فرمودند:

السّابِقُونَ أَرْبَعَةٌ: ابْنُ آدَمَ الْمَقْتُولُ وَ السّابِقُ في أُمَّةِ مُوسىٰ وَ هُوَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ السّابِقُ في أُمَّةِ عيسىٰ وَ هُوَ حَبيبٌ النَّجّارُ وَ السّابِقُ في أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبي طالِبٍ عَلَيْهِمَاالسَّلامُ.

پيشي گيرندگان، 4 نفر هستند، فرزند آدم كه كشته شد، و پيشي گيرنده در ميان امت موسي كه مؤمن آل فرعون است و پيشي گيرنده در ميان امت عيسي كه حبيب نجّار است و پيشي گيرنده در ميان امّت حضرت محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم كه عليّ بن ابي طالب عليهماالسّلام است.(3)

در احاديث آمده است كه مؤمن آل فرعون، پسردايي فرعون بود:


1- محاسن: ج 1 ص257 ب31 باب التقية ح296. كافي: ج 2 ص217 باب التقية... ح1.
2- مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص6.
3- - بحارالأنوار: ج66 ص156 ب32.

ص:18

وَ أَمَّا الْحادِيَ عَشَرَ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ في سُورَةِ الْمُؤْمِنِ حِكايَةً عَنْ قَوْلِ رَجُلٍ مُؤْمِنٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ:«وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ...» فَكانَ ابْنَ خالِ فِرْعَوْنَ فَنَسَبَهُ إِلىٰ فِرْعَوْنَ بِنَسَبِهِ وَ لَمْ يُضِفْهُ إِلَيْهِ بِدينِه.(1)

قرآن كريم نسبت او را با فرعون رد نمي كند لكن او را مؤمن مي نامد و ايمان او را تأييد مي كند. او ايماني قوي داشته و متزلزل نبوده است. درباره جناب زهير بن القين نيز چنين است، فاميل او عثماني بودند لكن امام حسين عليه السّلام با تشبيه او به مؤمن آل فرعون، با وجود اينكه افراد فاميل و همراهان ايشان عثماني بودند، ايمان او را تأييد و به اين لحاظ از همراهي با فاميلش مبرّا نمودند.

بنابر بيان قرآن كريم، مؤمن آل فرعون گفت:

وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللهِ إِنَّ اللهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ

امر خويش را به خداوند واگذار نمودم، به راستي خداوند نسبت به بندگان بيناست(2)

مقام تفويض امر به خداوند تبارك و تعالي نشان از ثبات و استحكام ايمان و بلكه يقين در قلب است و امام عليه السّلام، با تشبيه زهير به مؤمن آل فرعون، او را به ايمان و يقين تأييد شده، ستودند و بسيار بجا است كه ياد شود كسي كه حائز رتبه يقين اين چنيني باشد، هرگز از قضاي الهي فرار نمي كند و در پي گريز از ملاقات با سيّدالشّهداء عليه السّلام نيست.

مؤمن آل فرعون، در دين خويش مفتون نشده و مورد آزمايش قرار نگرفت، امام صادق عليه السّلام در ضمن حديثي اين آيه را تلاوت فرمودند: «فَوَقاهُ اللهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا _ خداوند او (يعني مؤمن آل فرعون) را از بدي هاي آنچه نيرنگ زدند، نگاه داشت». سپس فرمود:

أَمَا وَ اللهِ لَقَدْ تَسَلَّطُوا عَلَيْهِ وَ قَتَلُوهُ فَأَمّا ما وَقاهُ اللهُ فَوَقاهُ اللهُ أَنْ يَعْتُوَ في دينِهِ

به خدا سوگند بر او چيره شدند و او را كشتند، آنچه خداوند وي را از آن نگاه داشت اين بود كه دينش را از او بگيرند.(3)

امام صادق عليه السّلام در حديث ديگري درباره تفسير همان آيه فرمودند:

وَ اللَّهِ لَقَدْ قَطَعُوهُ إِرْباً إِرْباً وَ لٰكِنْ وَقاهُ اللَّهُ أَنْ يَفْتِنُوهُ في دينِهِ


1- امالي صدوق: ص533 مجلس79.
2- سوره غافر آيه45.
3- كتاب المؤمن: ص15 ب1 ح2. ر.ك: كافي: ج2 ص215 باب سلامة الدّين ح1.

ص:19

به خدا سوگند او را قطعه قطعه كردند، ولي خداوند او را از اينكه دينش را از او بگيرند، نگاه داشت.(1)

و امام عليه السّلام بدين وسيله، زهير را به شهادتي با وصف قطعه قطعه شدن پيكرش بشارت داده و به يقين و صبر بر سختي ها ستودند. و بشارت امام واقع شد آنجا كه در مقتل ايشان، هنگام وداع با امام عليه السّلام مي خواند:

فدتك نفسي هادياً مهديّاً * اليوم نلقي جدّك النّبيّا

انا زهير و انا ابن القين * اذبّكم بالسيف عن حسين

جانم را برايت فدا نمودم، هدايت گر و هدايت شده* امروز جدّ تو پيامبر را ملاقات مي كنيم

منم زهير، منم فرزند قين * شما را با شمشير از حسين دور مي كنم.

او را تيرباران كردند و گرداگرد او را شمشير و نيزه گرفتند در حالي كه آنان را از سرور خويش و يارانش، به خود مشغول نموده بود و پيكرش را تكه تكه و پاره پاره پيش مي آورد. كثير بن عبد الله شعبي با نيزه اي بر او زخم زد و ديگري با شمشير به او ضربه زد و او را تكه تكه كردند.(2) فسلام الله عليه حيّا و شهيدا و راجعاً و محضورا و رزقنا الله شفاعته.

همچنين امام عليه السّلام او را بشارت دادند كه به محض كشته شدن، وارد بهشت مي شود زيرا در روايات مي خوانيم كه آيات «قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمي يَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَ لي رَبّي وَ جَعَلَني مِنَ الْمُكْرَمينَ _ گفته مي شود «وارد بهشت شو» مي گويد: كاش مردمان من مي دانستند * كه پروردگارم مرا آمرزيد و مرا از گراميان قرار داد»(3) درباره مؤمن آل فرعون است.(4) بنابراين كشته شدن، تنها پلي بود كه او با عبور از آن، وارد بهشت مي شد. و زهير نيز چنين بود.

مفضّل از امام صادق عليه السّلام روايت مي كند كه فرمودند:

إِذا قامَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمُ اسْتَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ الْكَعْبَةِ سَبْعَةً وَ عِشْرينَ رَجُلاٌ... وَ

مُؤْمِنَ آلِ فِرْعَوْنَ...

چون قائم آل محمّد صلوات الله عليهم قيام كند، از پشت كعبه 27 مرد را بيرون مي آورد:


1- تفسير قمي ج 2 ص258.
2- امالي صدوق: ص160.
3- - سوره يس صلّي الله عليه و آله و سلّم آيات 27 و 28.
4- اوائل المقالات ص49.

ص:20

... و مؤمن آل فرعون... .

سپس به همراهانش گفت:

من أحبّ منكم الشّهادة، فليقم، و من كرهها، فليتقدّم.

هر كدام از شما كه شهادت را دوست مي دارد، برخيزد و هركس نمي خواهد، پيش برود.(1)

و در برخي ديگر از منابع آمده ... .(2)

هرچند بدون شك، ياران سيّدالشّهداء عليه السّلام، در رجعت باز مي گردند ولي امام عليه السّلام، بدين وسيله، زهير را به بازگشتي ويژه بشارت مي دهند.

مواقف زهير

جناب زهير، مواقف بسيار زيبايي دارد، زهير از هنگامي كه بشارت سلمان را دريافت، در انتظار روز موعود بود چنان چه از گفته هاي او با همسرش و نيز همراهانش هويداست. او پيش از رسيدن خبر شهادت مسلم بن عقيل، يعني از همان ابتدا، زماني كه همه فكر مي كردند پيروزي با امام حسين عليه السّلام خواهد بود، آنجا سخن از شهادت به ميان مي آورد، گويي خودش و حتي همسرش به خوبي از آنچه رخ خواهد داد، آگاهند:

در تاريخ آمده است: (پس از ملاقات با امام حسين عليه السّلام) به همسرش گفت:

أنت طالق، فتقدّمي مع أخيك حتّى تصلي إلى منزلك، فإنّي قد وطّنت نفسي على الموت مع الحسين عليه السّلام.

تو آزادي، همراه با برادرانت پيش برو تا به خانه ات برسي زيرا من جانم را براي امام حسين عليه السّلام گذاشته ام.

است كه پس از ملاقات كوتاه خويش با امام عليه السّلام، به ياران خويش فرمود:

من أحبّ منكم أن يتبعني، و إلّا فإنّه آخر العهد.

هر كس از شما مي خواهد دنبال من بيايد و گرنه اين آخرين ديدار است.(3)

و در كتاب اللهوف نيز آمده است كه به همسرش فرمود:


1- الأخبار الطّوال: ص246.
2- تفسير عياشي ج2 ص32 ح90.
3- انساب الأشراف: ج3 ص167- 168و 225، تاريخ طبري: ج5 ص396-397، الكامل في التّاريخ: ج3 ص277-278. ارشاد مفيد: ج2 ص73-74، روضة الواعظين: ص153.

ص:21

أنت طالق، فإنّي لا أحبّ أن يصيبك بسببي إلّا خير، و قد عزمت على صحبة الحسين عليه السّلام لأفديه بنفسي، و أقيه بروحي.

تو آزادي، زيرا من دوست ندارم كه از جانب من، جز خوبي به تو برسد زيرا به يقين تصميم به همراهي حسين عليه السّلام دارم تا جانم را فدايش كنم و با روح خويش از او محافظت نمايم.

سپس مال او را به وي داد و او را به برخي از پسرعموهايش سپرد تا به خانواده اش برسانند. همسرش به سويش رفت و گريست و با او وداع كرد و عرض نمود:

كان اللّه عونا و معينا خار الله لك، أسألك أن تذكرني في القيامة عند جدّ الحسين عليه السّلام.

خدا يار و ياور باشد، خداوند آنچه خير است برايت مقدر كند. از تو مي خواهم كه در روز قيامت، مرا نزد جدّ حسين عليه السّلام ياد كني.

سپس زهير به همراهانش فرمود:

من أحبّ أن يصحبني، و إلّا فهو آخر العهد منّي

هركس دوست دارد مرا همراهي كند كه در غير اين صورت، اين آخرين ديدار است.(1)

اين موضع قاطع زهير و حتي همسرش، نشان از علم و يقين ريشه دار آنان نسبت به امام عليه السّلام و اهداف و سرانجام ايشان است.

زهير هنگامي كه تصميم مي گيرد از همراهان خويش جدا شده و به امام حسين عليه السّلام بپيوندد، براي ايشان روايتي را از سلمان نقل كرده، مي گويد:

غزوت بلنجر و شهدت فتحها فسمعت سلمان الفارسي رض يقول: افرحتم بفتح الله لكم فإذا ادركتم شباب آل محمّد و في رواية سيّد شباب آل محمّد فكونوا اشدّ فرحاً بقتالكم معهم

در جنگ بلنجر حضور داشتم و شاهد فتح آنجا بودم، از سلمان فارسي رضي الله عنه شنيدم كه مي گفت: آيا از اينكه خداوند براي شما (اين شهر را) گشود خوشحال هستيد؟ هنگامي كه جوانان آل محمّد _ يا سرور جوانان آل محمّد علهم السّلام _ را دريابيد، به سبب جنگيدن همراه با آنان، بيشتر خشنود باشيد.(2)

در برخي ديگر از كتب تاريخ مخالفين، ماجرا بدين شرح نقل شده است:


1- - اللّهوف: ص71-73.
2- - معجم ما استعجم: ج1 ص276، مقتل ابي مخنف: ص162.

ص:22

غزونا بلنجر، ففتح اللّه علينا، و أصبنا غنائم، فقال لنا سلمان الباهليّ: أفرحتم بما فتح اللّه عليكم، و أصبتم من الغنائم؟ فقلنا: نعم. فقال لنا: إذا أدركتم شباب آل محمّد، فكونوا أشدّ فرحا بقتالكم معهم منكم بما أصبتم من الغنائم [فأنا أستودعكم اللّه تعالى]... قال: ثمّ و اللّه ما زال في أوّل القوم حتّى قتل.(1)

و در إرشاد شيخ مفيد: ج 2 ص73، روضة الواعظين فتال نيشابوري ج 1 ص178 و مثير الأحزان علامه ابن نما حلّي: ص23- 24 مانند آن با اندكي اختلاف آمده و در پايان مي خوانيم:

قالوا: ثمّ و الله ما زال في القوم مع الحسين عليه السّلام حتّى قتل.

بنابراين زهير، از زماني بسيار دورتر، بيش از 30 سال قبل، بشارت يافته كه جوانان اهل بيت پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم را ياري خواهد كرد. او تنها در انتظار روز موعود بود تا به آرزوي خويش نائل شود و با اين وجود، چطور ممكن است عثماني باشد؟

در «ذي حسم» پيش از اينكه خبر شهادت مسلم بن عقيل بيايد، امام حسين عليه السّلام خطبه اي ايراد فرمودند. زهير برخاسته به همراهانش فرمود: شما حرف مي زنيد يا من حرف بزنم؟ گفتند: نه، شما حرف بزن. (معلوم مي شود ايشان انسان وجيه و مقبول القولي است). سپاس و ستايش الهي گفت، سپس عرض كرد:

قد سمعنا هداك اللَّه يا ابن رسول اللَّه مقالتك والله لو كانت الدّنيا لنا باقية و كنّا فيها مخلّدين إلّا أنّ فراقها في نصرك و مواساتك لآثرنا الخروج معك على الإقامة فيها

خداوند تو را رهبر و راهنما باشد اي فرزند پيامبرخدا، فرمايش شما را شنيديم، به خدا قسم اگر دنيا براى ما ماندني بود و در آن جاويدان بوديم و ياري و همراهي با شما قرين جدايي از دنيا بود، به يقين پايدارى در قيام همراه با شما را بر ماندن جاويد در دنيا مقدّم مي داشتيم.

راوي گويد: حضرت براي او دعا كرده و با خوشرويي با او سخن گفت.(2)

حضرت سيد الشهدا صلوات الله عليه در شب عاشورا خطبه اي ايراد نموده و مي فرمايند:

فَإِنّي لا أَعْلَمُ أَصْحاباً أَوْفىٰ وَ لا خَيْراً مِنْ أَصْحابي وَ لا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتي فَجَزاكُمُ اللَّهُ عَنّي خَيْراً

همانا من يارانى باوفاتر و بهتر از يارانم و خاندانى نيكوكارتر و مهربان تر از خاندان خودم


1- تاريخ الطّبري:ج5 ص396-397. ر.ك: مقتل الحسين خوارزمي ج1 ص225. الكامل في التاريخ: ج4 ص42.
2- تاريخ طبري: ج4 ص304-305. اللّهوف: ص47، إبصار العين: ص177.

ص:23

سراغ ندارم، خدايتان از جانب من پاداش نيكو دهد.(1)

هريك پاسخي دادند تا آنجا كه زهير بن القين از جا برخاست و عرض كرد:

و اللَّه لوددت أنّي قتلت ثمّ نشرت ثمّ قتلت حتّى أقتل هكذا ألف مرّة و أنّ اللَّه تعالى يدفع بذلك القتل عن نفسك و عن أنفس هؤلاء الفتيان من أهل بيتك.

به خدا سوگند دوست داشتم كشته شوم سپس زنده شده و دوباره كشته شوم تا جايي كه هزار بار اين چنين كشته شوم و خداى متعال بدين وسيله شما و اين جوانان اهل بيت شما را از كشته شدن نگه دارى فرمايد.(2)

در تاريخ آمده است كه ايشان در كربلا خدمت حضرت ابالفضل آمده و قضيه ازدواج مولا اميرالمؤمنين و حضرت امّ البنين عليهماالسّلام پدر و مادر ايشان را تعريف مي كند:

... اي اباالفضل، بدان كه به راستي پدرت اميرالمؤمنين، هنگامي كه مي خواست با مادرت امّ البنين ازدواج كند، كسي را نزد برادرش عقيل فرستاد _ و او نسبت به نسَب هاي عرب آگاه بود _ سپس فرمود: برادرم، از تو مي خواهم زني را برايم خواستگاري كني كه از ميان دارندگان خاندان و داراي حسب و نسَب (والا) و شجاعت باشد تا از او پسري شجاع و دلير نصيبم شود كه اين پسرم را ياري كند _ و با دست مبارك به سوي امام حسين عليه السّلام اشاره فرمود _ تا او را در كربلا همراهي نمايد. (زهير در ادامه روايت خطاب به اباالفضل عرض مي كند:) پدرت تو را براي چنين روزي ذخيره نمود، بنابراين در دفاع از همسران برادرت و خواهرانت كوتاهي نكن.(3)

چنان چه جناب زهير عثماني بود، هرگز در چنين درجه اي از قرب نسبت به مولي الموحّدين عليه السّلام قرار نمي گرفت كه بر اسرار ايشان مأمون باشد زيرا شخصِ خودش حديث را نقل مي كند و هيچ واسطه اي در بين نيست بنابراين توسّط خودِ اميرالمؤمنين عليه السّلام امين دانسته شده است. اباالفضل العبّاس عليه السّلام نيز روايت را از جناب زهير مي پذيرد و اين نشان از اعتماد ايشان نسبت به حديث زهير و آگاهي جناب زهير نسبت به اسرار بيت اميرالمؤمنين عليه السّلام است كه آن را نزد خويش نگاه داشته بود.


1- اين بيان دلالتي روشن بر يگانگي و بي مانندي تك تك شهداي كربلاست.
2- تاريخ طبري: ج4 ص318، روضة الواعظين: ص183، ارشاد مفيد: ج2 ص92، إعلام الوري: ج1 ص456، اللّهوف: ص56، بحارالأنوار: ج44 ص316 و... . ر.ك: امالي صدوق: ص220.
3- اسرار الشّهادة ص218.

ص:24

در تاريخ آمده است: هنگامي كه حبيب به شهادت رسيد، شكستگي در چهره امام حسين عليه السّلام هويدا شد. سپس فرمود: «پاداش تو با خدا باشد اي حبيب، فرزانه اي بودي كه در يك شب، قرآن را ختم مي كردي». زهير بن القين، به سوي ايشان رفت و عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت اي فرزند پيامبرخدا، اين شكستگي كه در چهره شما مي بينم، چيست؟ آيا نمي داني ما بر حق هستيم؟ فرمود: بله سوگند به خداوند آفريدگان، همانا به علم و يقين مي دانم كه من و شما بر مسير حق و هدايت هستيم. زهير عرض كرد: در اين صورت نمي ترسيم وقتي به سوي بهشت و نعمت هاي آن روان مي شويم.(1) و اين مقام، مقام مواسات با امام و مرهم نهادن بر زخم قلب ايشان، مقامي والا و رتبه اي بي مانند است كه جناب زهير نشان آن را دريافت نمود.

جناب زهير بن القين، در هنگام وداع، دست بر روي شانه اباعبدالله عليه السّلام نهاده و بر پشت ايشان زد، گذشته از اينكه چنين اقدامي نشان دهنده اوج نزديكي ايشان به امام است و به گذشته اي طولاني و بامعرفت بازمي گردد، اشعاري نيز زمزمه فرموده، در ضمن آن، امام حسين عليه السّلام را به شتاب براي شهادت و پيوستن به خودش دعوت مي كند، طوري كه از سر ايمان و يقين، محلّ گرد آمدن دوباره را، بهشت پروردگار مي بيند.(2)

آخرين بار...

از جمله كساني كه امام حسين عليه السّلام در هنگام تنهايي خويش صدا زدند، زهير است آن هنگام كه به راست و چپ مي نگريست و هيچ يك از يارانش را نديد مگر اينكه پيشاني اش بر خاك افتاده بود و مرگ صدايش را بريده بود، ندا داد:

يا مسلم بن عقيل! و يا هانئ بن عروة! و يا حبيب بن مظاهر! و يا زهير بن القين! و يا يزيد بن مظاهر! و يا فلان و يا فلان! يا أبطال الصّفا! و يا فرسان الهيجا! ما لي أناديكم فلا تجيبون، و أدعوكم فلا تسمعون، أنتم نيام، أرجوكم تنتبهون، أم حالت مودّتكم عن إمامكم، فلا تنصروه، هذه نساء الرّسول صلّى اللّه عليه و اله لفقدكم قد علاهنّ النّحول، فقوموا عن نومتكم أيّها الكرام، و ادفعوا عن حرم الرّسول الطّغاة اللّئام، و لكن صرعكم و اللّه ريب المنون، و غدر بكم الدّهر الخئون، و إلّا لما كنتم عن نصرتي تقصّرون، و لا عن دعوتي تحتجبون، فها نحن عليكم مفتجعون، و بكم لاحقون، فإنّا للّه و إنّا إليه راجعون.


1- مقتل ابي مخنف: ص147. فرسان الهيجاء: ج1 ص201. ر.ك: ينابيع المودّة: ج3 ص71.
2- تاريخ طبري: ج4 ص366، مقتل الحسين خوارزمي: ج2 ص24.

ص:25

اي مسلم بن عقيل و اي هاني بن عروه، اي حبيب بن مظاهر و اي زهير بن القين، اي يزيد بن مظاهر، اي فلاني اي فلاني. اي پهلوانان پاك و اي سواران عرصه پيكار، چه شده شما را صدا مي كنم پاسخم نمي دهيد و شما را مي خوانم و به من گوش فرا نمي دهيد؟ خوابيده ايد؟ آرزومندم كه بيدار شويد. نكند دوستي شما نسبت به امامتان دگرگون شده كه او را ياري نمي كنيد؟ اين زنان حرم رسول الله صلّي الله عليه و آله هستند كه به خاطر از دست دادن شما (در هراس افتاده) ناتوان شده اند، از خواب خويش برخيزيد اي گراميان و سركشان پَست و پليد را از حرم پيامبر برانيد، لكن (چنين نيست كه پاسخ ندهيد بلكه) به خدا سوگند كشته شدن شما پيشامد دوران بوده و روزگار خيانت كار به شما نيرنگ زد كه در غير اين صورت هرگز در ياري من كوتاهي نمي كرديد و از دعوت من خود را پوشيده نمي داشتيد، اين ما هستيم كه به سبب شهادت شما، مصيبت زده ايم و به شما مي پيونديم «فإنّا لله و انّا اليه راجعون».

سپس اين اشعار را سرودند:

قَوْمٌ إِذا نُودُوا لِدَفْعِ مُلِمَّةٍ* وَ الْخَيْلُ بَيْنَ مِدْعَّسٍ وَ مُكَرْدَسِ

لَبِسُوا الْقُلُوبَ عَلَى الدُّرُوعِ وَ أَقبَلُوا * يَتَهَافَتُونَ إِلىٰ ذَهابِ الْأَنْفُسِ

نَصَرُوا الْحُسَيْنَ فَيا لَها مِنْ فِتْيَةٍ * عافوا الْحَياةَ وَ أُلْبِسوا مِنْ سُنْدُسِ

آنان كسانى هستند كه هرگاه براى دفع گرفتارى خوانده شوند، در برابر دشمنانى كه گروهى از آنها نيزه دار و گروه ديگر، در صف فشرده با اسلحه آماده شده اند، دل هاى خود را بر روى زره ها مى پوشند و جان بر كف و شتابان به سوى نثار جان مى روند، حسين را ياري كردند، چنان جوانان برومندي كه زندگاني را رها كردند و لباس هاي ابريشم در بر گرفتند.(1)

ياران راستين با ويژگي هايي مخصوص

امام صادق عليه السّلام فرمودند:

خَرَجَ أميرُ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ يَسيرُ بِالنّاسِ، حَتّىٰ إذا كانَ مِنْ كَرْبَلاءَ عَلىٰ مَسيرَةِ ميلٍ أوْ ميلَيْنِ، فَتَقَدَّمَ بَيْنَ أيْديهِمْ، حَتّىٰ إذا صارَ بِمَصارِعِ الشُّهَداءِ قالَ: قُبِضَ فيها مِائَتا نَبِيٍّ وَ مِائَتا وَصِيٍّ وَ مِائَتا سِبْطٍ شُهَداءَ بِأتْباعِهِمْ فَطافَ بِها عَلىٰ بَغْلَتِهِ خارِجاً رِجْلَيْهِ مِنَ الرِّكابِ وَ أنْشَأ يَقُولُ: مُناخُ رِكابٍ وَ مَصارِعُ شُهَداءَ لايَسْبِقُهُمْ مَنْ كانَ قَبْلَهُمْ وَ لا يَلْحَقُهُمْ مَنْ كانَ بَعْدَهُمْ.


1- مقتل ابي مخنف: ص85، معالي السّبطين: ج2 ص19-20.

ص:26

اميرالمؤمنين امام علي عليه السّلام از خانه خارج شدند و در ميان مردم حركت كردند، تا وقتي كه فاصله ايشان تا كربلا يك ميل و يا دو ميل بود، در ميان ايشان از همه جلوتر رفتند تا وقتي كه به محلّ شهادت شهداي كربلا رسيدند، فرمودند: در اين سرزمين 200 پيامبر و 200 نفر از جانشينان پيامبران از دنيا رفته اند و 200 پيامبرزاده همراه با پيروانشان در اين مكان شهيد شده اند. پس از اين كلام، در حالى كه روى قاطر بودند و پاى مبارك از ركاب بيرون آورده بودند، آن مكان را طواف كرده و در حين طواف مى فرمودند: محلّ خواباندن مركب هايي و محلّ شهادت شهدايي كه كساني كه پيش از آنها بودند بر آنها پيشي نگرفتند و كساني كه پس از ايشان هستند نيز هرگز به ايشان نخواهند پيوست.(1)

به اين حديث خطبه امام حسين عليه السّلام را نيز اضافه كنيد كه در شب عاشورا براي اهل بيت و اصحاب خويش ايراد فرمودند تا به خوبي روشن شود كه اصحاب اهل بيت سيّدالشّهداء عليهم السّلام هيچ يك نظير نداشته و نخواهند داشت؛ كساني كه در كربلا با امام بودند، منتخب الهي هستند تا جايي كه يك نفر از آنان كم و يا به آنان اضافه نمي شد.

اصحاب امام حسين عليه السّلام، اختصاصاتي داشتند كه در زيارت هاي شهداي كربلا كه در اوقات مختلف خوانده مي شود، به اين نشانه ها و ويژگي هاي تصريح و دلالت شده است. معصوم عليه السّلام خطاب به شهداي كربلا مي فرمايد:

بِأَبي أَنْتُمْ وَ أُمّي طِبْتُمْ وَ طابَتِ الْأَرْضُ الَّتي فيها دُفِنْتُمْ

پدر و مادرم به فداي شما، پاك شُديد و پاك شد زميني كه شما در آن دفن گشته ايد.(2)

تفديه معصوم و شهادت معصوم عليه السّلام، شاهدي محكم بر مقام عصمت ذاتي ايشان است البته تعابيري كه اين نتيجه را در بر داشته باشد، بسيار است چنان چه در زيارات عامه شهداء، مكرر مي خوانيم:

السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِياءَ اللَّهِ وَ أَحِبّاءَهُ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَصْفِياءَ اللَّهِ وَ أَوِدّاءَهُ


1- تهذيب طوسي: ج6 ص72 ب22 ح7، الخرائج و الجرائح:1/183 ب2، وسائل الشّيعة: ج14 ص516 ب68 ح19724.
2- مصباح المتهجّد: ج 2 ص723. المزار الكبير ابن المشهدي: ص465. بلد الأمين: ص290. إقبال الأعمال: ج 1 ص335. مصباح كفعمي: ص503. المزار شهيد اوّل: ص129 فصل4 و ص176.

ص:27

و در زيارتي ديگر مي خوانيم:

أَشْهَدُ أَنَّكُمُ النُّجَباءُ وَ سادَةُ الشُّهَداءِ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ، أَنْتُمُ السّابِقونَ وَ الْمُجاهِدونَ، أَنْتُمْ خِيَرَةُ اللهِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ فُزْتُمْ وَاللهِ فُزْتُمْ وَاللهِ فُزْتُمْ وَاللهِ... إِنَّكُمْ فِي الدَّرَجاتِ الْعُليٰ... أَنْتُمُ الصِّدّيقونَ... أَشْهَدُ لَقَدْ كُشِفَ لَكُمُ الْغِطاءُ... السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا شيعَةَ اللهِ... السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا طاهِرونَ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا مَهْدِيّونَ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَبْرارُ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا طاهِرينَ مِنَ الدَّنَسِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الذّابّونَ عَنْ تَوْحيدِ اللهِ...

اين ها مقاماتي بس رفيع و عظيم و شاهدي ديگر بر مقام عصمت ذاتي ايشان است، برخي از اين تعابير درباره پيامبران وارد شده است.

معصوم عليه السّلام بي حساب به كسي سلام نمي دهد مگر اينكه طيب نفس، طيب ذات داشته باشد و همه شهداي كربلا و به خصوص جناب زهير بن القين در زيارات بسياري در سلام معصوم واقع شده اند از جمله در زيارت ناحيه شهداء كه از امام زمان عجّل الله تعالي فرجه الشّريف است:

السَّلامُ عَلىٰ زُهَيْرِ بْنِ الْقَيْنِ الْبَجَلِيِّ الْقائِلِ لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي الْإِنْصِرافِ: لا وَ اللَّهِ لا يَكُونُ ذٰلِكَ أَبَداً، أَتْرُكُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَسيراً في يَدِ الْأَعْداءِ وَ أَنْجُو، لا أَرانِيَ اللَّهُ ذٰلِكَ الْيَوْمَ.

سلام بر زهير بن القين البجلي _ در حالي كه به او اجازه پشت كردن و رفتن دادند _ به امام حسين عليه السّلام عرض كرد: نه به خدا سوگند، هرگز چنان نخواهد بود. فرزند پيامبرخدا را گرفتار در دست دشمنان رها كنم و خود رهايي يابم؟ خدا هرگز آن روز را به من نشان ندهد.

نتيجه

با توجه به اين فرازها، با درك اين مرتبه از معرفت، در مي يابيم كه نسبت دادن عثماني بودن به جناب زهير بن القين، هيچ وجهي نداشته بلكه ايشان، يكي از سرداران بسيار عظيم الشّأن در لشكر سيّدالشّهداء عليه السّلام هستند.

هيچ نقلي از هيچ يك از ائمّه عليهم السّلام، چه آنان كه با زهير معاصر بودند و چه ساير ائمّه، روايت نشده است كه عثماني بودن زهير را _ ولو در عقيده اش _ اثبات كند و يا بيان گر كراهت ايشان از رويارويي با امام حسين عليه السّلام باشد.

هيچ نقلي وجود ندارد كه نمايان گر توبه جناب زهير باشد، اينكه ايشان نزد امام آمده و درخواست بخشش و بازگشت نموده باشد، يا امام توبه وي را پذيرفته باشند، يا در جايي شخصِ جناب زهير

ص:28

حكايت كند كه من توبه كردم و هدايت شدم و در گذشته عمر خويش را تباه نمودم و عقيده ام فاسد بود... و آنچه در ميان مردم در اين باره مشهور است، هيچ اصل و سندي ندارد.

ناگفته نماند كه اگر جناب زهير پيش از ملاقات با امام حسين عليه السّلام، عثماني بود، سزاوار بود كه لشكر ابن زياد او را به دليل جنگيدن در ركاب امام عليه السّلام، سرزنش نموده و گذشته اش را يادآور شوند ولي هيچ كجا چنين چيزي ولو مرفوع يا مجهول يا مرسل، نقل نشده است.

بنابراين بيان عثماني بودن زهير پيش از پيوستن به سيّدالشّهداء عليه السّلام، تنها در يك خبر آن هم با شرحي كه گذشت از زبان كسي معلوم الحال، بيان شده و اين ها به هيچ عنوان دليل بر عثماني بودن جناب زهير نمي شود.

طبري از مقتل ابي مخنف نقل كرده و 2 راوي براي آن آورده است، فرض مي كنيم اين روايت صحيح باشد، نبايد هشياري به خرج بدهيم؟ و كمي تفحّص كنيم تا تهمت دشمن را بر سر علم ننموده و بر فراز قرار ندهيم؟ جناب زهير بن القين سلام الله عليه از اول علوي بود لكن مانند حضرت مؤمن آل فرعون و ابوطالب عليهما السّلام شديد التقيّه بوده و از همراهانش، تنها پسرعموي او همراهش آمد و چنان چه خوانديم بقيه عثماني بودند و نسبت عثماني نيز تهمتي بود كه از جانب دشمن پليد به ايشان بسته شد.

ترويج اين باور، ستم به اباعبدالله عليه السّلام است زيرا عثماني بودن، گناهي بس عظيم است و نسبت دادنش به ياران راستين اهل بيت عليهم السّلام، گناهي بس سخيف تر.

و السّلام علي من اتّبع الهدي

و الحمدلله ربّ العالمين

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109