از برکه غدیر تا بی کران کربلا ((غدیر، عاشورا و غلو))

مشخصات كتاب

سرشناسه : تربتی کربلایی، حیدر، 1338 -

عنوان و نام پديدآور : از برکه غدیر تا بی کران کربلا ((غدیر، عاشورا و غلو))/ حیدر تربتی کربلایی.

مشخصات نشر : قم: حبیب، 1393.

مشخصات ظاهری : 135 ص.؛ 12×17س م.

شابک : 978-600-7117-03-3

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه: ص. 131- 135؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت

موضوع : غدیر خم

موضوع : عاشورا

موضوع : غلو

رده بندی کنگره : BP223/5/ت35الف4 1393

رده بندی دیویی : 297/452

شماره کتابشناسی ملی : 3392737

ص: 1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

آغازه

ص:5

بسم اللّه الرّحمان الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين و صلّي اللّه علي سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين و لعنةاللّه علي أعدائهم أجمعين

18 ذي الحجّة الحرام، روزي كه اهل بيت عليهم السّلام از آن با عناويني از جمله «عيدالله الأكبر»، «عيد الغدير» و «يوم الولاية» ياد فرموده اند؛ روزي است كه پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم در بازگشت از آخرين سفر حجّ خويش، در حضور هزاران حاجي، مراسم بسيار باشكوهي را برگزار و خطبه باعظمت غدير را ايراد فرمودند كه شامل نكات و سرمتن هاي دقيق، كليدي و ارزشمندي است كه درك آن، به فهم درون مايه دين مي انجامد.

ص:6

به توفيق الهي و استمداد از اعلي حضرت بقيّةالله الأعظم عجّل الله فرجه الشّريف، برخي از سرمتن هاي خطبه و نيز آفات غدير را برّرسي خواهيم كرد زيرا در همين جايگاه است كه تمام محتواي دين عرضه مي شود؛ همان كه غفلت از آن و جدايي از آن، عاشورا را رقم زد:

غدير را چو به صحراي غفلت افكندند

كشيد موج ستم، خون به بام عاش_ورا

باشد تا ياري كند ما را سيّدالأنام، ارباب بي كفن، تا بدانيم نداي «هل من ناصر» مولا، امروز كدامين «لبيك» را مي طلبد؛

تا بدانيم، بفهميم و «لبيك» گوييم.

و السّلام علي من اتّبع الهدي

محرّم الحرام 1435 هجري قمري

فرازهايي از خطابه شريف غدير

ص:7

غدير، خلاصه نبوّت و رسالت پيامبر است. هدف اين واقعه باشكوه، اعلام امامت مولي الموحّدين اميرالمؤمنين و ائمّه طاهرين از نسل ايشان، به مقام امامت و ولايت است.

خطابه رسول الله درصدد بيان اين معناست كه رسالت همواره ادامه ندارد، بلكه در مقطع زماني خاصّي بود و گذشت، امّا باطن رسالت، كه همان ولايت ائمّه اهل بيت عليهم السّلام است، براي هميشه ادامه دارد. پيامبر همچنين درباره پذيرفتن، پاي بندي، حفظ و ابلاغ غدير، هشدارهاي بسيار حائز اهميتي بيان فرمودند و از آنجا كه نسبت به آفات

ص:8

و انحرافات غدير كاملاً آگاه بودند، براي پيشگيري از ابتلاي جامعه اسلامي به آن انحرافات، مطالب عمده اي فرمودند؛

از جمله سرمتن هاي عنوان شده در اين زمينه، مي توان به قرار دادن «صراط مستقيم» از جانب خداوند تبارك و تعالي و تبيين آن توسّط رسول الله اشاره نمود كه مصداق تمام و تمام مصداق «صراط مستقيم» را بيان و تعيين فرمودند.

امام باقر عليه السّلام در روايتي كه از خطبه غدير نقل كردند، اين فراز را يادآور مي شوند كه رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود:

... مَعاشِرَ النّاس! أَنَا الصِّراطُ الْمُسْتَقيمُ الَّذي أَمَرَكُمْ أَنْ تَسْألُوا الْهُدٰى إِلَيْهِ ثُمَّ عَلِيٌّ بَعْدي ... .

اي مردم، من هستم صراط مستقيم، راهي كه هيچ كژي در آن نيست، همان صراط مستقيمي كه خداوند به شما امر فرموده كه هدايت به سوي

ص:9

خدا را از طريق آن جويا شويد و پس از من علي «صراط مستقيم» است.

سپس سوره مباركه فاتحة الكتاب را تلاوت فرمودند.(1)

خداوند تبارك و تعالي امر فرموده است كه هر روز حداقل پنج مرتبه نماز را اقامه كنيم و «لا صلاة الا بفاتحة الكتاب». در سوره فاتحة الكتاب مي خوانيم «اهدنا الصّراط المستقيم»، يعني هر روز حداقل ده مرتبه مي گوييم «اهدنا الصّراط المستقيم». اين «صراط مستقيم» اهل بيت هستند «حضرات معصومين»، كساني كه به مقام امامت و ولايت الهي از جانب خداوند تعالي منصوب هستند.

سپس رسول الله فرمود:


1- سيّد ابن طاووس رحمه الله اين روايت را در كتاب شريف اليقين باختصاص مولانا علي عليه السّلام بإمرة المؤمنين: صفحه355 به سند از كتب مخالفين شيعه آورده است.

ص:10

... فيهِمْ نَزَلَتْ، فيهِمْ ذَكَرَتْ، لَهُمْ شَمِلَتْ، إِيّاهُمْ خَصَّتْ وَ عَمَّتْ، أُولٰئِكَ أَوْلِياءُ اللَّهِ، الَّذينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ، أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون... .(1)

اين سوره درباره خاندان من نازل شده است، اين سوره درباره آنان ياد شده است، تنها شامل ايشان است (و شامل فرد يا افراد ديگري نيست) تنها ويژه ايشان و براي ايشان است و تنها به اينان تعميم داده شده است (يعني هادي نوعي مدّ نظر نيست، بلكه هداة بأشخاصهم مورد نظر است. اينها صراط مستقيم هستند و اينها هادي به سوي صراط مستقيم هستند)... .

پيامبر در فراز ديگري، به حلال و حرام اشاره فرمودند:

أَلا إِنَّ الْحَرامَ وَ الْحَلالَ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِيَهُما وَ أُعَرِّفَهُما


1- اليقين: صفحه356.

ص:11

فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ أَنْهٰى عَنِ الْحَرامِ في مَقامٍ واحِدٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَتَّخِذَ (آخُذَ) الْبَيْعَةَ عَلَيْكُمْ وَ الصَّفْقَةَ لَكُمْ بِقَبُولِ ما جِئْتُ بِهِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ في عَلِيٍّ أَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذينَ هُمْ مِنّي وَ مِنْهُ.(1)

آگاه باشيد كه حلال و حرام بيش از آن است كه من آن را به شماره درآورم و در جايگاهي واحد (در يك مكان، در يك خطبه) به حلال امر كنم و از حرام نهي نمايم و من در اينجا دستور دارم از شما پيمان بگيرم بيعت بگيرم بر پذيرش آنچه خداوند نازل فرموده درباره علي اميرالمؤمنين و امامان پس از او كه از نسل من و علي هستند.

سپس رسول الله فرمودند:


1- روضة الواعظين: جلد1 صفحه98، اليقين باختصاص مولانا علي عليه السّلام بإمرة المؤمنين: صفحه358 و العدد القويّة لدفع المخاوف اليوميّة: صفحه180.

ص:12

الْإِمامَةُ فيهِمْ قائِمَةٌ خاتَمُهَا الْمَهْدِيُّ إِلٰى يَوْمِ يَلْقَى اللَّهَ الَّذي يُقَدِّرُ وَ يَقْضي.

امامت در اين افراد «قائمه» است (يعني در وجود فرد يا افراد ديگري برپا نيست بلكه تنها در وجود اين افراد برپا داشته شده) كه پايان آن، در وجود مبارك مهدي (حضرت صاحب الأمر سلام الله عليه) است تا روزي كه خداوندي را ملاقات نمايد كه تقدير و قضاء مي كند (يعني روز قيامت)... .

تا اينكه فرمودند:

كُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُكُمْ عَلَيْهِ وَ [كُلُّ] حَرامٍ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَإِنّي لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذٰلِكَ وَ لَمْ أُبَدِّلْهُ، أَلا فَاذْكُرُوا وَ احْفَظُوا وَ تَراضَوْا وَ لا تُبَدِّلُوهُ وَ لا تُغَيِّرُوهُ.

هر حلالي كه من شما را بدان رهنمون ساختم و هر حرامي كه شما را از آن بازداشتم، از آن باور روگردان نشدم و آن را تبديل به ديگري نكردم. بيدار باشيد و (حلال و حرام را) يادآور شويد و

ص:13

حفظ كنيد و بدان راضي باشيد و آن را به ديگري تبديل نكنيد و تغيير ندهيد.

سپس فرمود:

وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ، أَلا وَ إِنَّ رَأْسَ أَعْمالِكُمْ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ، فَعَرِّفُوا مَنْ لَمْ يَحْضُرْ مَقامي وَ يَسْمَعْ مَقالي هٰذا، فَإِنَّهُ بِأَمْرِ اللَّهِ رَبّي وَ رَبِّكُمْ، وَ لا أَمْرَ بِمَعْرُوفٍ وَ لا نَهْيَ عَنْ مُنْكَرٍ إِلّا مَعَ إِمامٍ مَعْصُومٍ.

و نماز را اقامه كنيد و زكات را بپردازيد، امر به معروف و نهي از منكر كنيد. آگاه باشيد كه بنيان و سَرور اعمال شما، امر به معروف و نهي از منكر است بنابراين به آناني كه اكنون حاضر نيستند و سخن مرا نمي شنوند، اين پيام مرا بشناسانيد زيرا كه (ابلاغ) آن به فرمان خداوند، پروردگار من و شماست و هيچ امر به معروفي و نهي از منكري

ص:14

نيست مگر همراه با امام معصوم.

يعني امر به معروف و نهي از منكر، هرگز مقرّر و محقّق نمي شود مگر با ايمان و معرفت و طاعت نسبت به امام و وليّ معصوم، مگر همراه با ولايت و قبول امامت و زعامت وليّ معصوم. اين فرازي بسيار ارزشمند از فرمايش رسول الله است كه توجّه بسيار مي طلبد، براي فهميدن آن، به خاطر بياوريم كلام سيّدالشّهداء عليه السّلام را كه درباره انگيزه قيام خويش نوشتند:

وَ أَنّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلاحِ في أُمَّةِ جَدّي صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهٰى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسيرَ بِسيرَةِ جَدّي وَ أَبي عَلِيِّ بْنِ أَبي طالِبٍ.(1)

من براى سركشى، خوش گذراني، فساد و ظلم (از


1- بحار الأنوار: جلد44 صفحه329 باب37.

ص:15

مدينه) بيرون نيامدم (و قيام نكردم) بلكه به منظور اصلاح در ميان امّت جدم پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم، قيام نمودم. مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و مطابق با سيره جدّم رسول خدا و پدرم علىّ بن ابى طالب رفتار نمايم.

ائمّه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين اصلِ معروف هستند معروف آن است كه از ايشان آغاز و به ايشان منتهي شود، يعني ورودگاه تمام خوبي ها، زانو زدن به درگاه امام و پايانِ آن، سر تسليم فرود آوردن در برابر امام است؛ اصلِ منكر نيز دشمنان ائمه هستند. اگر سيّدالشّهداء فرمودند مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم، مهجور شدن معروف و معمول شدن منكر با كنار نهادن امام معصوم و پذيرش ولايت غير معصوم، محقّق گشت؛

اينجاست كه مي فهميم جايگاه قيام در برابر يزيد لعنه الله،

ص:16

تنها مختص و ويژه سيّدالشّهداء عليه السّلام و تنها سزاوار و شايسته ايشان است زيرا پرچم فرازمند امر به معروف و نهي از منكر، تنها در كف امام معصوم قرار دارد.

به همين جهت است كه كربلا صحنه رويارويي حق و باطل است و اينجاست كه امر به معروف و نهي از منكر، جلوه نموده و معروف و منكر به تمام معنا خود را ابراز مي دارند؛ تا چه بينش ورزد بيننده و چه حكم كند شنونده و چه عمل كند عامل.

غدير و يأس كفّار

ص:17

از نتايج بسيار مهمّ غدير، يأس كافران است. رسول الله 23 سال ابلاغ رسالت فرمود، خداوند تعالي در هيچ يك از مواقع و مواضع نفرمود كافران نااميد شدند، امّا درباره غدير مي فرمايد:

الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً(1)

امروز كافران از دين شما مأيوس شدند بنابراين از آنان نهراسيد و تنها از (نافرماني) من بترسيد. امروز دينتان را براي شما كامل كردم و نعمت خويش بر شما تمام داشتم و براي شما اين اسلام


1- سوره (5) المائدة آيه4.

ص:18

(يعني اسلام همراه با ولايت ائمّه اطهار) را به عنوان دين پسنديدم (و بدان راضي شدم).

خداوند نمي فرمايد از شما مأيوس شدند، بلكه مي فرمايد از دين شما مأيوس شدند و اين نشان مي دهد كه كافران براي نابود ساختن اسلام، نقشه ها و توطئه هاي بسياري در سر داشتند. انديشه كفّار چنين بود كه چون پيامبر از دنيا برود، دين او نيز از ميان مي رود. در غدير چه رخ داد كه كافران را نااميد ساخت؟ روز غدير، امامت و زعامت ائمّه اهل بيت عليهم السّلام اعلام شد و پيامبر بر اين موضوع از مردم بيعت گرفتند. شمار بيعت كنندگان 120 هزار نفر بوده است كه جمعيت زيادي است.

اعلان خلافت و امامت مولانا اميرالمؤمنين سلام الله عليه و برقراري نظام امامت براي اداره دين و دنيا و البته آخرت مردم، موجب يأس و نااميدي كفّار شد. در واقع بدين وسيله

ص:19

تمام نقشه هاي كافران از اساس نابود گرديد.

در مناقب ابن شهرآشوب عليه الرّحمه مي خوانيم كه پيامبر مدت زماني بود كه از وفات خود سخن به ميان مي آورد و مي فرمود: وَ قَدْ حانَ مِنّي خُفُوقٌ مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِكُمْ _ همانا غيبت نمودن (رحلت) من از ميان شما نزديك شده است. و منافقين مي گفتند: «اگر محمّد صلّي الله عليه و آله بميرد، به يقين دين او تباه و نابود خواهد شد» (يعني اضافه بر كافران، منافقان نيز به نابودي اسلام طمع داشتند) چون غدير رخ داد، گفتند: «نقشه ما نقش بر آب شد» و آيه كريمه «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا...» نازل شد.(1)

امّا آيا كافران از مسلمان نماها مأيوس شدند؟ در آيه شريفه آمده است از دين شما نااميد شدند، ديني كه اساس


1- مناقب آل أبي طالب عليهم السّلام: جلد3 صفحه40.

ص:20

آن، امامت مولانا اميرالمؤمنين و ائمّه اهل بيت است، كافران از تعرّض به دين با ولايت شما مأيوس شدند. كافران از تعرّض به كساني مأيوس گشتند كه متديّن به دين با ولايت هستند. آنان كه در مسير اهل بيت هستند، كساني كه نام مقدّس آنان «شيعه آل محمّد» و يا «آل محمّد» است: در تفسير عيّاشي از جابر از امام باقر عليه السّلام است كه درباره اين آيه كريمه فرمودند:

يَوْمَ يَقُومُ الْقائِمُ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ يَئِسَ بَنُو أُمَيَّةَ فَهُمُ الَّذينَ كَفَرُوا يَئِسُوا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيهِمُ السَّلامُ.(1)

روزي كه قائم آل محمّد عجّل الله فرجه قيام كند؛ بني اميّه نااميد مي شوند؛ آنان هستند كه نسبت به ولايت ائمّه كافر و از (نابود ساختن) «آل محمّد» عليهم السّلام مأيوس شدند.


1- تفسير العيّاشي: جلد1 صفحه292 حديث19.

ص:21

امروزه يأس كافران را مشاهده مي كنيم. اكنون كافران به تمامي فِرَق طمع دارند و بر همه غالب بوده و هستند؛ تنها يك فرقه است كه از دست اندازي آنان در امان است و آن فرقه ناجيه شيعه اثني عشريّه اماميّه است و تا زماني كه شيعيان _ در معرفت و طاعت _ پيرو ولايت اهل بيت باشند، براي كافران هيچ اميدي براي دست اندازي در دين ايشان و در شخص ايشان نيست.

بنابراين يأس كافران از دين اسلام، به معناي يأس كامل آنان به مؤمنان نسبت به اين دين است؛ لكن به مردم طمع داشتند و طمع آنان بيجا نبود. از ميان تمام كساني كه با رسول الله بيعت كردند، چند نفر ثابت قدم مانده و خدمت اميرالمؤمنين عليه السّلام آمدند؟ احاديث مي گويد سه يا چهار نفر.

ص:22

عليه السّلام قال: ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِلّا ثَلاثَةَ نَفَرٍ: الْمِقْدادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفارِيُّ وَ سَلْمانُ الْفارِسِيُّ، ثُمَّ إِنَّ النّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ.

الإختصاص: صفحه6- ... عن عمرو بن ثابت قال: سمعت أباعبداللّه عليه السّلام يقول: إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ لَمّا قُبِضَ ارْتَدَّ النّاسُ عَلٰى أَعْقابِهِمْ كُفّاراً إِلّا ثَلاثاً: سَلْمانُ وَ الْمِقْدادُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفارِيُّ، إِنَّهُ لَمّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ جاءَ أَرْبَعُونَ رَجُلاً إِلٰى عَلِيِّ بْنِ أَبي طالِبٍ عَلَيْهِ السَّلامُ فَقالُوا: لا وَ اللَّهِ لا نُعْطي أَحَداً طاعَةً بَعْدَكَ أَبَداً. قالَ: وَ لِمَ؟ قَالُوا: إِنّا سَمِعْنا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فيكَ يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ. قالَ: وَ تَفْعَلُونَ؟ قَالُوا: نَعَم. قالَ: فَأْتُوني غَداً مُحَلِّقينَ. قالَ: فَما أَتاهُ إِلّا هٰؤُلاءِ الثَّلاثَةُ. قالَ: وَ جاءَهُ عَمّارُ بْنُ ياسِرٍ بَعْدَ الظُّهْرِ فَضَرَبَ يَدَهُ عَلٰى صَدْرِهِ ثُمَّ قالَ لَهُ: ما لَكَ أَنْ تَسْتَيْقِظَ مِنْ نَوْمَةِ الْغَفْلَةِ؟! ارْجِعُوا فَلا حاجَةَ لي فيكُمْ، أَنْتُمْ لَمْ تُطيعُوني في حَلْقِ الرَّأْسِ فَكَيْفَ تُطيعُونّي في قِتالِ جِبالِ الْحَديدِ، ارْجِعُوا فَلا حاجَةَ لي فيكُمْ.

ص:23

مردم در لحظه امتحان، خود را كنار كشيدند و جا زدند. در برخي نقل ها آمده كه بسياري حق را از باطل نشناختند، به دنبال حق نبودند و تا 6 ماه نزد اميرالمؤمنين نيامدند.

هم چنان كه در لحظه امتحان، بسياري سيّدالشّهداء را تنها گزاردند؛ يا پلك بستند يا دير كردند... آنان كه دير كردند، نرسيدند و آنان كه پلك بستند، به فتح دست نيافتند... تنها آناني كه ره به راه مولا سپردند، رستگار شدند.

خداوند در ادامه آيه به شيعيان اهل بيت، اطمينان مي دهد كه از كافران نهراسند و بر دين خود استوار بمانند:

فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ

بنابراين از كافران نترسيد و تنها از (نافرماني) من بترسيد.

غدير و غدر شيطان

ص:24

ص:25

شيطان به خوبي مي دانست كه ولايت، تا چه اندازه با فريب ها و نيرنگ هاي او در تضاد است و به همين جهت؛ «غدير» شيطان را نيز نااميد ساخت در حالي كه پيش از ماجراي غدير، بسيار جولان مي داد. در كتاب شريف قرب الإسناد، امام صادق عليه السّلام از پدرشان امام باقر عليه السّلام نقل مي كنند كه فرمودند:

إِنَّ إِبْليسَ عَدُوُّ اللَّهِ رَنَّ أَرْبَعَ رَنّاتٍ: يَوْمَ لُعِنَ، وَ يَوْمَ أُهْبِطَ إِلَى الْأَرْضِ، وَ يَوْمَ بُعِثَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ

ص:26

آلِهِ وَ يَوْمَ الْغَديرِ.(1)

ابليس، دشمن خداوند، چهار مرتبه با فرياد گريه سر داد: روزي كه مورد لعنت (خدا) قرار گرفت، روزي كه به زمين پايين آورده شد، روزي كه رسول الله صلّي الله عليه و آله مبعوث شدند و روز غدير.

روزهاي شيون ابليس، روزهايي كه ابليس ناله سر داد و شيون كرد، از اين قرار است، امّا او هرگز از تلاش نايستاد، حتّي در واقعه غدير هم مترصّد و حريص بود. يكي ديگر از آياتي كه درباره واقعه غدير و ماجراي آن نازل شد، اين كلام خداوند تبارك و تعالي است:

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلّا فَريقاً مِنَ


1- قرب الإسناد: صفحه9 حديث30.

ص:27

الْمُؤْمِنينَ(1)

و به راستي ابليس انديشه خويش را درباره آنان محقّق نمود و جز گروهي از مؤمنان، همگي او را پيروي كردند.

انديشه ابليس چه بود؟ اين انديشه او، درباره كدام يك از اطرافيان رسول الله بود و در كجا محقّق گشت؟ چه زماني ابليس از نااميدي بيرون آمد؟ در تفسير شريف قمي به سند از امام صادق عليه السّلام آمده است كه فرمودند:

لَمّا أَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ أَنْ يَنْصِبَ أميرَ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ لِلنّاسِ في قَوْلِهِ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ في عَلِيٍّ بِغَديرِ خُمٍّ»، فَقالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ، فَجَاءَتِ الْأَبالِسَةُ إِلٰى إِبْليسَ الْأَكْبَرِ وَ حَثَوُا التُّرابَ عَلٰى رُءُوسِهِمْ، فَقالَ لَهُمْ إِبْليسُ: ما لَكُمْ؟ فَقالُوا: إِنَّ هٰذَا الرَّجُلَ قَدْ عَقَدَ الْيَوْمَ عُقْدَةً لا يَحُلُّها


1- سوره (34) سبأ آيه21.

ص:28

شَيْ ءٌ إِلٰى يَوْمِ الْقِيامَةِ، فَقالَ لَهُمْ إِبْليسُ: كَلّا إِنَّ الَّذينَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُوني فيهِ عِدَةً لَنْ يُخْلِفُوني، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلٰى رَسُولِهِ: وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ... .

هنگامي كه خداوند در آيه تبليغ «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...» به پيامبرش امر نمود كه اميرالمؤمنين را براي (امامت بر) مردم نصب كند و رسول الله فرمود «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهٰذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ»، شياطين همه نزد ابليس اكبر آمدند و بر سر خود خاك ريختند (كاري كه شياطين هرگز انجام نداده بودند). ابليس به آنها گفت: چه اتفاقي افتاده است؟ گفتند: اين مرد (يعني وجود گرامي رسول الله) امروز چنان گره اي زد كه هيچ كس تا روز قيامت نمي تواند آن را باز كند (بدين معنا كه كار را محكم كرد). ابليس گفت: نه، چنين نيست، كساني كه پيرامون پيامبر هستند، وعده هايي به من داده اند مبني بر اينكه

ص:29

با من مخالفت نداشته باشند. در آن هنگام آيه ديگري از قرآن نازل شد «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ يعني گمانه زني ابليس درباره آنان درست بود».(1)

همچنين در روضه كافي، از جابر از امام باقر عليه السّلام آمده است كه فرمودند:

وقتي پيامبر در روز غدير براي اميرالمؤمنين پيمان گرفت، ابليس در ميان لشكر خود فرياد بلندي سر داد، طوري كه تمامي شياطين او، چه در دريا و چه در خشكي، همگي نزد او آمدند. گفتند: اي سرور ايشان مولاي ايشان، هرگز فريادي وحشتناك تر از فرياد امروز، از شما نشنيديم؟ گفت: «پيامبر كاري كرد كه اگر اين كار تمام شود (مردم به اين بيعت پاي بند باشند)


1- تفسير القمّي: جلد2 صفحه201.

ص:30

خداوند هرگز نافرماني نشود». گفتند: تو آدم را چنين و چنان كردي، چرا ناراحت هستي؟

هنگامي كه منافقين گفتند: «پيامبر از هواي نفس خود سخن مي گويد» (علي را دوست دارد فاميل اوست پسرعموي اوست داماد اوست به او خدمت كرده است، پيامبر براي همين و از روي هواي نفس، او را جانشين خود مي كند). و يكي ديگر از آنها به همراهش گفت: «نمي بيني چشم هاي او چطور مي گردد؟ گويا مجنون شده است» و منظورش رسول الله صلّي الله عليه و آله بود. در اين هنگام شيطان فريادي (از روي شادي) سر داد. اولياء (دوستان و پيروان) خود را جمع كرد و گفت: «مي دانيد من چه بر سر آدم آوردم و او را از بهشت بيرون كردم؟» گفتند: بله. گفت: «آدم نقض عهد كرد در حالي كه نسبت به پروردگار كافر نشد ولي اينان نقض عهد كردند و نسبت به

ص:31

رسول كافر شدند (عصمت و ولايت رسول الله را انكار كردند)، به او نسبت (پيروي از) هوا(ي نفس) دادند، نسبت جنون دادند و بدين سبب كافر شدند».

وقتي رسول الله صلّي الله عليه و آله از دنيا رفتند و مردم ديگري را به جاي مولا علي قرار دادند، ابليس تاج پادشاهي بر سر نهاد و منبري برپا كرد و بر آن نشست و سواره و پيادۀ لشكر خود را جمع كرد و به آنها گفت: «اظهار طرب كنيد، بزنيد و برقصيد و شادي كنيد كه ديگر تا وقتي امام (مهدي سلام الله عليه) به پا خيزد، خداوند اطاعت نشود».

سپس امام باقر عليه السّلام اين آيه را تلاوت فرمودند: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلّا فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ _ و به راستي ابليس گمانش را درباره آنان محقّق نمود و جز گروهي از

ص:32

مؤمنان، همگي او را پيروي كردند».(1)


1- الكافي:جلد8صفحه344حديث542...عن جابر، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: لَمّا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِيَدِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلامُ يَوْمَ الْغَديرِ صَرَخَ إِبْليسُ في جُنُودِهِ صَرْخَةً فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ أَحَدٌ في بَرٍّ وَ لا بَحْرٍ إِلّا أَتاهُ فَقالُوا: ياسَيِّدَهُمْ وَ مَوْلاهُمْ! ما ذا دَهاكَ؟ فَما سَمِعْنا لَكَ صَرْخَةً أَوْحَشَ مِنْ صَرْخَتِكَ هٰذِهِ؟! فَقالَ لَهُمْ: فَعَلَ هٰذَا النَّبِيُّ فِعْلاً إِنْ تَمَّ لَمْ يُعْصَ اللَّهُ أَبَداً. فَقالُوا: يا سَيِّدَهُمْ! أَنْتَ كُنْتَ لآِدَمَ! فَلَمّا قالَ الْمُنَافِقُونَ: إِنَّهُ يَنْطِقُ عَنِ الْهَوٰى وَ قالَ أَحَدُهُما لِصاحِبِهِ: أَما تَرٰى عَيْنَيْهِ تَدُورانِ في رَأْسِهِ كَأَنَّهُ مَجْنُونٌ؟ يَعْنُونَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ صَرَخَ إِبْليسُ صَرْخَةً بِطَرَبٍ فَجَمَعَ أَوْلِياءَهُ فَقالَ: أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنّي كُنْتُ لآِدَمَ مِنْ قَبْلُ؟ قالُوا: نَعَمْ، قالَ: آدَمُ نَقَضَ الْعَهْدَ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِالرَّبِّ وَ هٰؤُلاءِ نَقَضُوا الْعَهْدَ وَ كَفَرُوا بِالرَّسُولِ. فَلَمّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَقامَ النّاسُ غَيْرَ عَلِيٍّ لَبِسَ إِبْليسُ تاجَ الْمُلْكِ وَ نَصَبَ مِنْبَراً وَ قَعَدَ فِي الْوَثْبَةِ وَ جَمَعَ خَيْلَهُ وَ رَجْلَهُ ثُمَّ قالَ لَهُمْ: اطْرَبُوا، لا يُطاعُ اللَّهُ حَتّىٰ يَقُومَ الْإِمامُ وَ تَلا اَب_ُوجَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلامُ: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلّا فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ».

ص:33

بنابر اين حديث شريف، واقعه غدير پيام بسيار مهمّي دارد: اگر ولايت را پيروي كنيم، يعني معرفت كسب كنيم و توقّف نكرده، به دنبال طاعت باشيم، هرگز دست به معصيت آلوده نخواهيم كرد. ارتكاب معاصي، به دليل ضعف معرفت و عدم قرار و ثبات معرفت است و گرنه معرفت، طاعت را به دنبال خود دارد. امام صادق عليه السّلام مي فرمايند:

لا يَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلاً إِلّا بِمَعْرِفَةٍ، وَ لا مَعْرِفَةَ إِلّا بِعَمَلٍ؛ فَمَنْ عَرَفَ دَلَّتْهُ الْمَعْرِفَةُ عَلَى الْعَمَلِ، وَ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ فَلا مَعْرِفَةَ لَه.(1)

خدا هيچ عملي را نمي پذيرد مگر اينكه براساس


1- الكافي:جلد 1 صفحه44 باب من عمل بغير علم حديث2.

ص:34

معرفت باشد و هيچ معرفتي را نمي پذيرد جز اينكه قرين با عمل باشد. بنابراين هركس معرفت يابد، آن معرفت او را به سوي انجام عمل صالح رهنمون مي شود و همانا آن كس كه (ادّعاي معرفت داشته باشد ولي) عمل صالح انجام ندهد، (در حقيقت) هيچ معرفتي ندارد.

در حديث ديگري آمده است كه اميرالمؤمنين سلام الله عليه از سلمان پرسيدند:

يا سَلْمانُ!... هَلْ تَدْري مَنْ أَوَّلُ مَنْ بايَعَهُ حينَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ؟ قُلْتُ: لا وَ لٰكِنْ رَأَيْتُ شَيْخاً كَبيراً يَتَوَكَّأُ عَلٰى عَصاهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ سَجّادَةٌ شَديدَةُ التَّشْميرِ صَعِدَ الْمِنْبَرَ أَوَّلَ مَنْ صَعِدَ وَ خَرَّ وَ هُوَ يَبْكي وَ يَقُولُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي لَمْ يُمِتْني حَتّىٰ رَأَيْتُكَ في هٰذَا الْمَكانِ ابْسُطْ يَدَكَ، فَبَسَطَ يَدَهُ فَبايَعَهُ ثُمَّ قالَ: يَوْمٌ كَيَوْمِ آدَمَ ثُمَّ نَزَلَ فَخَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ. فَقالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلامُ: ياسَلْمانُ! أَ تَدْري مَنْ هُوَ؟ قُلْتُ: لا وَ لَقَدْ ساءَتْني

ص:35

مَقالَتُهُ كَأَنَّهُ شامِتٌ بِمَوْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ. قالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلامُ: فَإِنَّ ذٰلِكَ إِبْليسُ لَعَنَهُ اللَّهُ... .

سلمان... آيا مي داني نخستين كسي كه با ابوبكر بيعت كرد آنگاه كه بر منبر (رسول الله) بالا رفت، كه بود؟ گفت: نه، ولي پيرمردي سالخورده را ديدم كه بر عصاي خويش تكيه كرده و ميان دو چشمش جاي سجده بود و جاي سجده اش پينه اي بريده داشت. بر منبر بالا رفت و او نخستين كسي بود كه از منبر بالا رفت، تعظيم كرد و در حالي كه مي گريست، گفت: سپاس خدايي را كه مرا نميراند تا اينكه تو را در اين جايگاه ديدم. براي بيعت دست بگشا. (ابوبكر) دست گشود و وي با او بيعت كرد. سپس گفت: روزي است مانند روز آدم. بعد پايين آمد و از مسجد بيرون رفت. امام علي عليه السّلام

ص:36

فرمود: سلمان، آيا مي داني او كيست؟ (سلمان گويد) عرض كردم: نه، ولي سخن او مرا ناراحت كرد، گويا نسبت به مرگ رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم، شماتت مي ورزيد. امام علي عليه السّلام فرمود: پس به راستي كه او ابليس است كه لعنت خداوند بر او باد... .(1)

بنابراين شيطان از همه كساني كه با رسول الله و مولانا اميرالمؤمنين بيعت كردند، نااميد نشد، زيرا در ميان آنان عدّه اي بودند كه ولايت را نپذيرفتند هم چنان كه از تمامي بيعت كنندگان با امامِ شهيدمان، نااميد نشد؛

تنها راه كنار زدن سلطه شيطان و نااميد كردن او، ايمان به ولايت معصومين و پيروي مطلق از وليّ معصوم است؛ در روز عاشورا، تنها دستاني بر دامان سيّدالشّهداء چنگ زدند،


1- كتاب سليم بن قيس الهلالي: جلد2 صفحه577 حديث4.

ص:37

كه ولايت امام را تمام و كمال پذيرفتند و خود را براي او خواستند و نه او را براي خود؛ تعدادي معدود كه بسيار با جمع دعوت كنندگان و بيعت كنندگان (با سفيران امام)، متفاوت بودند... اين يعني صرف مكاتبه و مصافحه، ضمان وفا و فلاح نيست...

غدير و انحرافات

ص:38

ص:39

1- غصب بخشي از ولايت و امامت كه ممكن است در نگاه اول، تنها به صورت غصب «حكومت ظاهري» به چشم بيايد، امّا تنها اين نيست؛ «غاصبان» نه تنها حكومت ظاهري را غصب كردند؛ بلكه نسبت به تمام دين متعرّض شده و در رهبري دين دست بردند، هدف از غصب خلافت؛ غصب حكومت ظاهري نبود بلكه به انحطاط كشيدن دين و منحرف نمودن آن از محتوا و معناي حقيقي آن بود و به همين منظور تحريفات بسياري در دين وارد كردند، چنان كه «دين» تهي گشت و بي معنا شد و مسلمانان در تمامي ابعاد، دچار افت و

ص:40

افول شدند.

2- آنچه در گذشته واقع شده بود، سفارشات رسول الله در غدير و بيعت گرفته شده از مسلمانان، همگي مانع غاصبان براي رسيدن به اهداف شوم و پليدي بود كه در سر داشتند و لازمه اتمام كار، نابود ساختن غدير به زر و زور و تزوير بود چنان كه آنچه نشاني از غدير دارد، از ميان برود، و در اين راستا تلاش بسياري نيز صورت دادند.

3- گام بعدي تحريف غدير و لازمه آن، ايجاد بنيان فكري و اعتقادي است. آشكار است كه تا وقتي از دين عليه دين بهره نمي گرفتند؛ هرگز نمي توانستند مردم را از اميرالمؤمنين عليه السّلام و خاندان رسالت دور نمايند. و اين چنين هجوم شبهه ها از همان ابتداي امر آغاز شد.

هرچند كه اهل بيت عليهم السّلام و سپس شيعيان ايشان،

ص:41

با ارائه پاسخ هاي قاطع، همواره درصدد دفع و رفع شبهه ها برآمدند، امّا هنوز كه هنوز است، شيعه با مخالفان غدير درگير است، و اين طبيعي است؛

حق همواره موافقاني دارد و مخالفاني، جايگاه موافقان كه آشكار است امّا مخالفان كه به حقّانيّت حق، آگاه و گواهند امّا پيرو آن نيستند، اينان هستند كه رگبار شبهه ها را به جان حق بسته و لحظه اي دست از كار نمي كشند.

به عنوان مثال مي توان به شبهه اي اشاره كرد كه در رابطه با معناي واژه «مولي» در عبارت «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهٰذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ» وارد نمودند كه «مولا» در اينجا به چه معناست؟

ولي هجوم شبهه ها به اينجا نيز ختم نشد، بلكه تحريف محتواي غدير، تا مرز نابودي آن پيش رفت.

4- مي توان گفت بزرگ ترين تحريف و خطرناك ترين بلا،

ص:42

منحط شدن باورهاي غديريان و گرفتار شدن ايشان به غلوّ يا تقصير است. آشكار است كه همواره انديشه هاي بيداري وجود دارند كه نسبت به خطر نابودي غدير هشيار باشند و بدانند غصب خلافت، ملزم به دروغ پردازي و افترا به خدا و رسول است. اين اذهان بيدار، مي دانند كه ادامه اين زنجير، حلال جلوه دادن حرام و حرام جلوه دادن حلال است و چون ابتداي امر را مي شناسند و دانسته اند كه «خانه از پاي بست ويران است» فريب اين دسته را نخواهند خورد، امّا...

دشمنان دين براي فرد فرد جامعه ديني، روشي خاص دارند تا وقتي هريك، از گرفتار شدن به مجموعه اي از آفات، خاطر جمع شد، به آفت هاي عميق تري مبتلا شود، بدون اينكه بداند. و اينجاست دشواري هاي سخت و سختي هاي دشوار...

ص:43

«نصب عداوت» به معني دشمني با خاندان عصمت بوده و كسي كه مدّعي نصب عداوت نسبت به اهل بيت طهارت است «ناصبي» ناميده مي شود. چنين فردي آشكارا از جرگه شيعيان بيرون است و به يقين شيعه بيدار و آگاه، هرگز فريب ناصبي را نخواهد خورد.

«تقصير» به معناي كوتاهي نمودن درباره نقش و جايگاه اهل بيت عصمت عليهم السّلام است. «مقصّرين» درباره اهل بيت كوتاهي كرده و جايگاه ايشان را مانند و يا شبيه به جايگاه يك فرد معمولي مي دانند. بايد دانست كه تقصير، نخست اينكه كمتر رخ مي دهد و در صورت وقوع نيز كمتر موجب انحطاط محتوا مي شود، زيرا «مقصّرين» محتوا را چنان كه بايسته است نمي پذيرند، امّا درباره «غُلوّ»؛

«غلو» راجع به اهل بيت، فراتر از حق و واقع نشان دادن

ص:44

شخصِ ايشان، ويژگي ها و جايگاه هاي ايشان است. اهل غلوّ، مدّعي پذيرش غدير و تمامِ درون مايه آن هستند. داعيان غلوّ، كساني هستند كه خود را مسلمان و بالأخص شيعه مولي الموحدّين مولانا اميرالمؤمنين و ائمّه معصومين مي دانند، مي نامند و معرفي مي كنند و اينجاست كه محتواي غدير، دچار دست اندازي و دگرگوني مي شود... خدا برسد به داد غدير و محتواي آن...

«نواصب»، «مقصّرين» و «غاليان»، همه به دين ضربه زدند و به آل محمّد صلّي الله عليهم اجمعين ظلم كردند، امّا «غاليان»، آنان كه به راه غلو رفتند، ضربه اي به مراتب سهمگين تر بر پيكره اسلام وارد نمودند و در زمان حال نيز تبليغ آموزه هاي شيطاني خويش را، با طرح هاي نويني دنبال مي كنند.

ص:45

البته آشكار است كه پيامبر عظيم الشّأن اسلام و اهل بيت صلوات الله عليهم، اختصاصاتي ويژه و ويژگي هايِ خاصّي دارند كه هيچ كس جز ايشان، از آن برخوردار نيست كه از جمله، طهارت مطلق و مطلقِ طهارت است:

إنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً(1)

همانا خداوند اراده فرموده است كه هر گونه پليدي (زشتي و ناپاكي) را از شما ببرد و تنها شما اهل بيت را به طهارتي ويژه، مخصوص گرداند.

خداوند، نيكوترين برگزيدگان را پيشواي همه آفريدگان قرار داده است و هرگز هيچ يك از مخلوقات فراتر از آنان نبوده، نيست و نخواهد بود، در هيچ زمان و زمينه، بنابراين صِرف فضيلت قائل شدن براي اهل بيت عليهم السّلام و


1- سوره (٣٣) الأحزاب آيه34.

ص:46

تفضيل ايشان بر ساير مخلوقات، غلو نيست.

از طرفي نيز لازمه شناخت غلو و پرهيز از آن، شناخت مصاديق غلو است. برنامه اي كه از جانب خداوند براي امامت و زعامت امّت عملي شد، هيچ عيب و نقصي ندارد و ائمّه اطهار عليهم السّلام هرگز غفلت نورزيده و پيروان خود را در وادي حيرت رها نكرده اند و چنان كه از غلو نهي شده، مصاديق آن نيز بيان شده است تا شيعيان بدانند، بشناسند و عمل كنند. و البته كه جايگاه بيان حكم الهي، مختصّ اين خاندان پاك است و تنها مصداقي حجّت واقع مي شود كه از جانب ائمّه بيان شود، و لا غير.

درك پيام غدير، نياز اكنون و امروز ماست، مهم نيست ديگران چه مي گويند، مهم «دين» است كه نبايد ضايع شود، همان حكمي كه ائمّه اهل بيت عليهم السّلام بيان مي فرمايند.

غلو و غاليان

ص:47

بيشتر كساني كه درباره اهل بيت عليهم السّلام «غلو» مي كردند؛ ايشان را پيامبر مي دانستند، يا وجود گرامي ائمّه را در عرض خداوند تبارك و تعالي قرار مي دادند يا براي ايشان نحوي از استقلال در خالقيّت، رازقيّت، علم يا قدرت قائل بودند، البته چه بسا اين باور را باصراحت مطرح نكرده و نمي كنند؛ چنان چه اخيراً اظهار نموده اند كه ائمّه اطهار، نه در طول خدا هستند و نه در عرض خدا!!! حال آنكه اهل بيت عليهم السّلام، با تأكيدات مكرّر، خود را در طول خداوند تبارك و تعالي قرار داده اند، هستي و قدرت خويش را به

ص:48

خدا بازمي گردانند و هرگز جايگاه خود را در عرض خداوند و يا يك حالت سوّم بيان نفرموده اند.

برخي از غُلات صراحتاً اعلام مي كنند اهل بيت بالاستقلال خالق هستند؛ در حالي كه با توجّه به فرمايشات ائمّه عليهم السّلام، ايشان خلق مي كنند امّا باذن الله نه مستقل از خداوند.

اهل بيت عليهم السّلام رازق هستند يعني سبب و وسيله رزق هستند ولي غُلات صراحتاً بيان مي كنند كه اهل بيت، بدون هيچ وابستگي به خدا و مستقل از الله تعالي، مخلوقات را روزي مي دهند.

اهل غلو معتقدند كه علم اهل بيت، علم كامل و مطلق است و خداوند تمام علم خود، هرچه مي داند، همه را به ايشان داده است، حال آنكه اهل بيت عليهم السّلام در احاديث بسياري مي فرمايند علم ايشان نسبت به ساير مخلوقات،

ص:49

كامل است ولي به درگاه الهي، نيازمند هستند و خداوند تعالي هرچه علم ابداع و خلق مي فرمايد، لحظه به لحظه، به اهل بيت عطا مي كند و علم ايشان، پيوسته رو به فزوني است.

برخي از غُلات تصريح مي كنند كه مقام اميرالمؤمنين از پيغمبر نيز بالاتر است. برخي اميرالمؤمنين سلام الله عليه، ائمّه عليهم السّلام را مانند خداوند قديم مي دانند، مي گويند: «شما هستيد كه گمان مي كنيد اهل بيت نبودند و سپس خلق شده و به وجود آمدند؛ براي كساني كه ظرفيت و توان فهم حقيقت را نداشتند، چنين بيان شده و گرنه حقيقت اين ها هميشه بوده و هست و خواهد بود». البته برخي گام فراتر نهاده و مي گويند:«اميرالمؤمنين عليه السّلام _ نعوذبالله _ همان خداوند عزّوجل است، لكن شما ايشان را در قالب بشر مي بينيد، حقيقت ايشان همان الله تعالي است». گاهي نيز به

ص:50

همه اهل بيت، نسبت خدايي مي دهند يا اهل بيت عليهم السّلام را صادره از ذات الهي يا در ذات خدا مي دانند و يا حالت سوّمي به نام «خَلق» براي ايشان قائل مي شوند؛

اين همه در حالي است كه توحيد به معناي يگانه خواندن الله تبارك و تعالي است در ذات و صفات و كسي كه به آن ايمان ندارد، مسلمان و موحّد نيست. چنين باورهايي، آشكارا با آيات قرآن كريم با امر اهل بيت، در تضاد است. ائمّه عليهم السّلام _ چنان چه در ادامه خواهيم ديد _ بارها فرمودند «ما بندگان خدا هستيم، ما را خدا نخوانيد و ندانيد، بلكه ما را بندگان خدا بناميد و بدانيد».

برخي از فِرَق غُلات، قائل به تفويض بوده اند بدين معنا كه خداوند هرچه آفريده، همه را به اهل بيت واگذار كرده است و آنها بالاستقلال هر چه اراده كنند، انجام مي دهند.

ص:51

در واقع، تمام سخن، جايگاه اهل بيت عليهم السّلام نسبت به خداوند است؛ همان چيزي كه جز ساحت والاي عترت، هيچ كس، درباره آن سخني ندارد... قائلين اين اقوال، در حقيقت خود را از ائمّه معصومين نيز فراتر مي دانند؛ گويا در زمان آفرينش اين اوّلين و برترين مخلوقات، با خدا همراه و شاهد خلقت ايشان بوده اند كه اين چنين جسورانه جرأت به كلام يافته اند!!!

هرچند در ادامه، خود به اين حقيقت پي مي بريد ولي ناگفته نماند كه فراتر از واقع نشان دادن شخصِ اهل بيت يا ويژگي هاي ايشان، درك روشن و شفّاف جايگاه ايشان نيست بلكه تخلّف از راه حق، رو تافتن از فرمان حق و بيرون شدن از مسيري است كه دستور به پيمودن آن داريم.

قرآن، معصوم و غلو

ص:52

ص:53

خداوند تبارك و تعالي در قرآن كريم و اهل بيت نبوّت عليهم السّلام در احاديث درربار خويش، به شدّتِ خطرِ غلو اشاره كرده و مؤمنان را از آلودگي به آن بازداشته اند. در نگاه دين، اعتقاد به هر نوعي از غلو، كفر و شرك معرّفي شده است، امام عليّ بن موسي الرّضا عليه السّلام فرمودند:

مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِكٌ، وَ مَنْ وَصَفَهُ بِالْمَكانِ فَهُوَ كافِرٌ، وَ مَنْ نَسَبَ إِلَيْهِ ما نَهٰى عَنْهُ فَهُوَ كاذِبٌ. ثُمَّ تَلا هٰذِهِ الْآيَةَ «إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ

ص:54

بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولٰئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ».(1)

هركس خداوند را به آفريدگانش شباهت دهد، بي ترديد مشرك شده و هركس خداوند را به (قرار گرفتن در) مكان توصيف كند به يقين كافر است و هركس آنچه را (خداوند) از آن نهي فرموده به او نسبت دهد، بي ترديد دروغگوست. سپس امام اين آيه را تلاوت فرمودند: «إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولٰئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ _ تنها كساني (به خدا و پيامبر) افترا بسته، نسبت دروغ مي دهند كه به آيات الهي ايمان نمي آورند، همانا آنان دروغگويان هستند».

خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ (وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ)(2) (وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَريدٍ)(3)


1- التوحيد: صفحه68 حديث25.
2- سوره (22) الحج آيه9 و سوره(31) لقمان آيه21.
3- سوره (22) الحج آيه4.

ص:55

در فرمايشات رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و اهل بيت اطهار عليهم السّلام، اين انديشه ها و باورها، طرد شده است. خداوند در قرآن كريم از غلو نهي مي كند، پيامبر، غاليان را انكاركنندگان حق توصيف مي كند و اميرالمؤمنين از آنان بيزار است: قرآن كريم در جريان حضرت عيسي علي نبيّنا و آله و عليه السّلام و اينكه نصاري (مسيحيان)، ايشان را فرزند خدا مي خواندند، در دو آيه صراحتاً از غلو درباره ايشان نهي مي فرمايد:

يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ(1)

اي اهل كتاب؛ در دين خويش غلو نكنيد.

و رسول الله صلّي الله عليه و آله به مولانا اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمودند:


1- سوره النساء آيه171 و سوره المائده آيه77.

ص:56

يا عَلِيُّ! مَثَلُكَ في أُمَّتي مَثَلُ الْمَسيحِ عيسَى ابْنِ مَرْيَمَ افْتَرَقَ قَوْمُهُ ثَلاثَ فِرَقٍ، فِرْقَةٌ مُؤْمِنُونَ وَ هُمُ الْحَوارِيُّونَ، وَ فِرْقَةٌ عادَوْهُ وَ هُمُ الْيَهُودُ، وَ فِرْقَةٌ غَلَوْا فيهِ فَخَرَجُوا عَنِ الْإِيمانِ، وَ إِنَّ أُمَّتي سَتَفْتَرِقُ ثَلاثَ فِرَقٍ؛ فِرْقَةٌ شيعَتُكَ وَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ، وَ فِرْقَةٌ أَعْداؤُكَ وَ هُمُ الشّاكُّونَ، وَ فِرْقَةٌ غُلاةٌ فيكَ فَهُمُ الْجاحِدُونَ، وَ أَنْتَ يا عَلِيُّ وَ شيعَتُكَ وَ مُحِبُّو شيعَتِكَ فِي الْجَنَّةِ، وَ أَعْداؤُكَ وَ الْغُلاةُ فِي مَحَبَّتِكَ فِي النّارِ.(1)

ياعلي، همانا مَثَل تو در ميان امّت من، مَثَل مسيح، عيسي بن مريم است كه قوم او بر سه عقيده متفرّق شدند: گروهي مؤمنان كه همان حواريّون بودند، گروهي كه با او دشمني كردند كه يهوديان بودند و گروهي كه درباره او غلو كردند و


1- مائة منقبة من مناقب أميرالمؤمنين و الأئمة:صفحه80 المنقبة الثامنة و الأربعون. از او بحار الأنوار: جلد25 صفحه264 باب10 حديث4.

ص:57

از ايمان بيرون شدند.

و به يقين امّت من (نيز درباره تو) بر سه گروه متفرّق خواهند شد: گروهي شيعيانت كه مؤمنان هستند، گروهي دشمنانت كه همان ترديدكنندگان (درباره ولايت) هستند و گروهي كه درباره تو غلو كنند كه انكاركنندگان (حق) هستند. و به راستي ياعلي، تو و شيعيانت و دوستداران شيعيانت در بهشت خواهيد بود و دشمنانت و غلوكنندگان در دوستي و محبت تو، در آتش خواهند بود.

مولانا اميرالمؤمنين سلام الله عليه نيز فرمودند:

لا تَتَجاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ، ثُمَّ قُولُوا ما شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا، وَ إِيّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصارٰى، فَإِنّي بَري ءٌ مِنَ الْغالينَ.(1)


1- تفسير منسوب به امام حسن زكيّ عسكري عليه السّلام: صفحه50 حديث24 و الإحتجاج على أهل اللجاج: جلد2 صفحه438. ر.ك: منهاج النّجاح: صفحه33.

ص:58

ما را از بندگي خداوند بيرون نبريد سپس در (فضيلت) ما (اهل بيت) آنچه مي خواهيد بگوييد حال آنكه (به درك حقيقت جايگاه ما) نمي رسيد. و برحذر باشيد كه چنان چه نصاري به غلو معتقد شدند، دچار غلو شويد زيرا كه من از غلوكنندگان، بيزارم.

همچنين در حديث ديگري فرمودند:

اللَّهُمَ إِنّي بَري ءٌ مِنَ الْغُلاةِ كَبَراءَةِ عيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مِنَ النَّصارٰى، اللَّهُمَّ اخْذُلْهُمْ أَبَداً، وَ لا تَنْصُرْ مِنْهُمْ أَحَداً.(1)


1- الأمالي شيخ طوسي:صفحه650 حديث1350- 13عنه بحارالأنوار: جلد25 صفحه266 حديث7 و جلد76 صفحه226 حديث15. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: 1/263 عنه إثبات الهداة: جلد5 صفحه402 الفصل24 حديث105 و بحارالأنوار: جلد25 صفحه284 حديث32.

ص:59

الاها، بيزارم از غُلات چون بيزاري عيسي بن مريم از نصاري. خدايا، آنان را براي هميشه فرومايه دار و يك تن از ايشان را ياري نكن.

اهل بيت عليهم السّلام مي فرمايند: ما را فراتر از آنچه هستيم، قرار ندهيد.(1) مي فرمايند: آنچه ما درباره خودمان نگفتيم، شما درباره ما نگوييد. امام صادق در مقام وصيّت و سفارش به برخي از اصحاب خويش فرمودند:

اتَّقُوا اللَّهَ، وَ... تَقُولُونَ ما نَقُولُ، وَ اعْمَلُوا بِما نَأْمُرُكُمْ


1- بصائر الدرجات: صفحه 241 حديث 22... عن إسماعيل بن عبدالعزيز قال: قال لي أبو عبد اللّه عليه السّلام: ضَعْ لي فِي الْمُتُوَضَّإِ ماءً. قال: فقمت فوضعت له فدخل. قال: فقلت في نفسي: أنا أقول فيه كذا و كذا و يدخل المتوضّأ! فلم يلبث أن خرج فقال: يا إِسْماعيلَ بْنَ عَبْدِ الْعَزيزِ! لا تَرْفَعُوا الْبِناءَ فَوْقَ طاقَتِنا فَيَنْهَدِمَ، اجْعَلُونا عَبيداً مَخْلُوقينَ وَ قُولُوا فينا ما شِئْتُمْ. قال إسماعيل: كنت أقول فيه و أقول حدّثنا.

ص:60

بِهِ تَكُونُوا لَنا شيعَةً، وَ لا تَقُولُوا فينا ما لا نَقُولُ في أَنْفُسِنا فَلا تَكُونُوا لَنا شيعَةً ... .(1)

تقواي الهي پيشه سازيد و... آنچه ما (اهل بيت) مي گوييم، بگوييد و به آنچه ما شما را فرمان مي دهيم، عمل كنيد (كه در اين صورت) شيعه ما هستيد. و آنچه ما درباره خود نگفتيم، درباره ما نگوييد (كه در غير اين صورت)، شيعه ما نيستيد.

همچنين فرمودند:

لا تَذْكُرُوا سِرَّنا بِخِلافِ عَلانِيَتِنا، وَ لا عَلانِيَتَنا بِخِلافِ سِرِّنا، حَسْبُكُمْ أَنْ تَقُولُوا ما نَقُولُ، وَ تَصْمُتُوا عَمّا نَصْمُتُ، إِنَّكُمْ قَدْ رَأَيْتُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ يَجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنَ النّاسِ في خِلافِنا خَيْراً، إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: «فَلْيَحْذَرِ الَّذينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصيبَهُمْ


1- دعائم الإسلام:جلد١صفحه٦١. ر.ك: شرح الأخبار:جلد3صفحه507 حديث1457.

ص:61

فِتْنَةٌ أَوْ يُصيبَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»(1) . (2)

آشكار و نهان ما (اهل بيت) را مخالف يكديگر جلوه ندهيد و بيان نكنيد؛ شما را همين بس كه آنچه ما مي گوييم بگوييد و از آنچه ما (درباره آن) سكوت مي كنيم، لب فرو بنديد (از جانب خود، اظهار نظر نكنيد). شما (شيعيان) به روشني ديده ايد كه خداوند عزّوجل در مخالفت با (كلام و عمل) ما (اهل بيت) براى هيچ يك از مردم خيري قرار نداده است. خداوند مى فرمايد: «فَلْيحْذَرِ الَّذينَ يخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يصيبَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ _ كساني كه از فرمان او (پيامبر و امام) سرپيچي مي كنند بايد بترسند از اينكه به بليه اى دچار شوند يا عذابى دردناك به ايشان برسد».


1- سوره النّور آيه64.
2- الكافي: جلد8 صفحه87 حديث51.

ص:62

و مي فرمود:

لَعَنَ اللَّهُ الْمُغِيرَةَ بْنَ سَعِيدٍ، إِنَّهُ كانَ يَكْذِبُ عَلٰى أَبي فَأَذاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَديدِ. لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قالَ فينا ما لا نَقُولُهُ في أَنْفُسِنا، وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ أَزالَنا عَنِ الْعُبُودِيَّةِ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَنا وَ إِلَيْهِ مَآبُنا وَ مَعادُنا وَ بِيَدِهِ نَواصينا.(1)

خدا مغيرة بن سعيد(2) را لعنت كند، او پيوسته به پدرم (امام باقر عليه السّلام) دروغ مى بست، به همين جهت خداوند حرارت آهن را به او چشاند (كنايه از اينكه كشته شد). خدا لعنت كند كسى را كه درباره ما (اهل بيت) چيزى بگويد كه ما درباره


1- رجال كشّي: صفحه223 حديث400 و صفحه302 حديث542 عنه بحارالأنوار: جلد25 صفحه297 حديث59، إثبات الهداة: جلد5 صفحه402 حديث101 بعضه.
2- اين شخص در شمار غاليان است.

ص:63

خودمان نمي گوييم و خدا لعنت كند كسى را كه ما (اهل بيت) را خارج كند از بندگى خداوندي كه ما را آفريده و بازگشت ما به سوي او و صاحب اختيار ما اوست.

ابوربيع شامي گويد: امام باقر عليه السّلام به من فرمودند:

وَيْحَكَ يا أَبَا الرَّبيعِ ... وَ لا تَقُلْ فينا ما لا نَقُولُ في أَنْفُسِنا فَإِنَّكَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ لا مَحالَةَ فَإِنْ كُنْتَ صادِقاً صَدَّقْناكَ وَ إِنْ كُنْتَ كاذِباً كَذَّبْناكَ.(1)


1- الكافي: جلد٢ صفحه٢٩٨ حديث6. علامه مجلسي رحمه الله تعالي در شرح حديث كافي در كتاب بحارالأنوار:جلد٧٠ صفحه١٥٢ باب١٢٤ و مرآة العقول: جلد10 صفحه١٢٤مي فرمايد: «ما لا نقول في أنفسنا» كالربوبيّة و الحلول و الإتّحاد و نسبة خلق العالم إليهم، أو كونهم أفضل من نبيّنا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم أو الأعمّ منها و من التقصير في حقّهم «فإنّك موقوف» أي يوم القيامة و مسئول عمّا قلت فينا لقوله تعالى: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ»... .

ص:64

واي بر تو اي ابوربيع... و آنچه ما (اهل بيت) درباره خود نگفتيم، درباره ما نگو زيرا به يقين، برپا ايستاده و مورد بازخواست واقع خواهي شد؛ اگر راست گفته باشي، تو را تصديق مي كنيم و اگر دروغ گفته باشي، تو را تكذيب خواهيم كرد.

چنان چه ديديم و در ادامه نيز خواهيم ديد؛ ائمّه اطهار عليهم السّلام، قائلين غلوّ را مورد لعنت قرار داده و از مسلماني خارج مي دانند. در بسياري از كتاب هاي مرجع شيعه به سندهاي مختلف آمده است كه رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمودند:

صِنْفانِ مِنْ أُمَّتي لا نَصيبَ لَهُما فِي الْإِسْلامِ: النّاصِبُ لِأَهْلِ بَيْتي حَرْباً، وَ غالٍ فِي الدّينِ مارِقٌ مِنْهُ.(1)


1- التوحيد شيخ صدوق صفحه74 حديث3، الأمالي شيخ صدوق صفحه671 حديث1 و من لا يحضره الفقيه و الإحتجاج و... . ر.ك: مناقب آل أبي طالب عليهم السّلام: جلد1 صفحه263، مجموعة ورّام: جلد1 صفحه39، إثبات الهداة: جلد5 صفحه402 الفصل24 حديث104.

ص:65

دو گروه از امّت من هستند كه هيچ بهره اي از اسلام ندارند: كسي كه آشكارا با اهل بيت من اظهار جنگ و دشمني كند و كسي كه در دين غلو مي كند و به سبب غلو، از دين خارج است.

و با توجّه به آن چه سليم از مولا اميرالمؤمنين عليه السّلام نقل مي كند، «غلو» يكي از بنيان هاي كفر است:

بُنِيَ الْكُفْرُ عَلٰى أَرْبَعِ دَعائِمَ: الْفِسْقِ وَ الْغُلُوِّ وَ الشَّكِّ وَ الشُّبْهَةِ.(1)

كفر بر چهار پايه بنا شده است: فِسق، غلو، ترديد و شبهه.

در كافي شريف به سند صحيح از هشام بن سالم از امام


1- الكافي: جلد2 صفحه391 حديث2.

ص:66

صادق عليه السّلام روايت است كه درباره نحوه برخورد اميرالمؤمنين با كساني كه در مورد شخصِ حضرت غلو كردند مي فرمايند:

أَتٰى قَوْمٌ أَميرَالْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ فَقَالُوا: السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَبَّنا، فَاسْتَتابَهُمْ، فَلَمْ يَتُوبُوا، فَحَفَرَ لَهُمْ حَفيرَةً، وَ أَوْقَدَ فيها ناراً، وَ حَفَرَ حَفيرَةً أُخْرٰى إِلٰى جانِبِها، وَ أَفْضٰى بَيْنَهُما، فَلَمّا لَمْ يَتُوبُوا أَلْقاهُمْ فِي الْحَفيرَةِ، وَ أَوْقَدَ فِي الْحَفيرَةِ الْأُخْرٰى حَتّىٰ ماتُوا.(1)

گروهي خدمت اميرالمؤمنين عليه السّلام آمدند و گفتند: «السّلام عليك يا ربّنا». سلام بر تو اي پروردگار ما. حضرت به آنان فرمودند: (از اين اعتقاد) توبه كنيد. امّا آنان توبه نكردند. اميرالمؤمنين گودال هايي كنده و در آن آتش قرار دادند و گودال هاي ديگري در كنار آن حفر نموده


1- الكافي: جلد7 صفحه257 حديث 8.

ص:67

و گودال ها را به هم راه دادند؛ چون اين افراد از باور خويش توبه نكردند، آنها را درون گودال ها قرار داده و در بقيه، آتش روشن نمودند تا اينكه آنها (از دود) مُردند.

چنان چه مي بينيم، حضرت اتمام حجّت فرموده و به توبه امر كردند و چون آنان امتناع كرده و بر اعتقاد ناحقّ خويش باقي ماندند، امام بي درنگ حكم اعدام را درباره آنان اجرا نمود. روايت اين جريان در كتاب هاي بسيار ديگري نيز وجود دارد. كافي در موضعي ديگر به سند صحيح ديگري، تهذيب الأحكام، الإستبصار، الأمالي شيخ طوسي، همگي اين حديث را به سندهاي صحيح نقل كرده اند. همچنين در كتاب شريف الكافي از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام نقل شده است كه فرمودند:

إِنَّ أَميرَالْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ لَمّا فَرَغَ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ

ص:68

أَتاهُ سَبْعُونَ رَجُلاً مِنَ الزُّطِّ فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ وَ كَلَّمُوهُ بِلِسانِهِمْ فَرَدَّ عَلَيْهِمْ بِلِسانِهِمْ، ثُمَّ قالَ لَهُمْ: إِنّي لَسْتُ كَما قُلْتُمْ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ مَخْلُوقٌ، فَأَبَوْا عَلَيْهِ وَ قالُوا: «أَنْتَ هُوَ». فَقالَ لَهُمْ: لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا وَ تَرْجِعُوا عَمّا قُلْتُمْ فِيَّ وَ تَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ لَأَقْتُلَنَّكُمْ! فَأَبَوْا أَنْ يَرْجِعُوا وَ يَتُوبُوا، فَأَمَرَ أَنْ تُحْفَرَ لَهُمْ آبارٌ فَحُفِرَتْ ثُمَّ خَرَقَ بَعْضَها إِلٰى بَعْضٍ، ثُمَّ قَذَفَهُمْ فيها، ثُمَّ خَمَّرَ رُءُوسَها، ثُمَّ أُلْهِبَتِ النّارُ في بِئْرٍ مِنْها لَيْسَ فيها أَحَدٌ مِنْهُمْ، فَدَخَلَ الدُّخانُ عَلَيْهِمْ فيها فَماتُوا.(1)

چون اميرالمؤمنين عليه السّلام از اهل بصره (يعني جنگ جمل) فراغت يافت، هفتاد نفر از «زُط» (سياه پوستان هندي) خدمت مولا آمدند و به حضرت سلام كردند و با زبان خويش با ايشان سخن گفتند و حضرت با زبان خودشان پاسخ آنان


1- الكافي: جلد7 صفحه259 حديث 23.

ص:69

را داد. سپس فرمود: من چنان كه شما گفته ايد (و باور داريد) نيستم. من بنده آفريده شدۀ خدا هستم. آنان انكار ورزيده و گفتند: «اَنْتَ هُو» تو او (يعني خدا) هستي. حضرت فرمود: اگر (اين سخن را) پايان ندهيد و از (اعتقاد به) آنچه درباره من گفتيد (به سوي حق) بازنگرديد و به درگاه خداوند عزّوجل توبه نكنيد؛ (منِ علي) شما را مي كُشم. امّا آنان از بازگشت و توبه امتناع ورزيدند. مولا دستور داد كه براي آنان چاه هايي كنده شود. سپس برخي را به برخي ديگر راه دادند و ايشان را درون آن انداخته و رويش را پوشاندند و در يكي از چاه ها كه هيچ يك از ايشان درون آن نبود، آتش افروختند و بدين سبب دود بر ايشان وارد شد و مُردند.

توضيح اينكه «هو» اسم ساحت قدس ربوبي بوده و اسم ذات «الله» است و چنانچه مي بينيم اينجا نيز مولا اتمام حجّت

ص:70

فرمودند و به روشني اعلام داشتند كه سزاي اين اعتقاد، اعدام است و چون آنان از توبه امتناع كردند؛ امام بي درنگ حكم را اجرا فرمود. اين حديث شريف در كافي، رجال كشّي، الأمالي طوسي و كتاب هاي معتبر بسيار ديگري آمده است.

امّا «هو» خواندن اميرالمؤمنين عليه السّلام، مربوط به 13 قرن پيش نيست، امري قديمي و نادر و تمام شده نيست، زمان آن حضرت وجود داشته اكنون نيز وجود دارد؛ متأسّفانه در برخي مجالس كه به نام اهل بيت عليهم السّلام برگزار مي شود، «هو يا علي مدد» «علي هو» «حسين هو» و... مي گويند. منشأ اين باورها چيزي جز انديشه هاي آلوده به غلو و انحراف نيست.

وقتي امام صراحتاً اين باور را رد مي كند، قائلين آن را

ص:71

كافر مي داند و حكم اعدام را براي آنان جاري مي كند، ديگر منتظر چه هستيم؟ آيا حجّتي جز قول و فعل امام معصوم وجود دارد؟ معتقد و معترف هستيم كه اگر تنها يك دليل بر صحّت اين باور وجود داشت، امام هرگز قائلين به خداييِ خويش را اعدام نمي كرد. بنابراين به هيچ عنوان نمي توان قول و فعل امام را تحريف و اعتقاد به چنين باوري را توجيه نمود؛ ضمن اينكه فرمايش امام، براي گذشته نيست، كلام امام، زمان برنمي دارد... .

شيعيان مولا، گوش به فرمان حضرت هستند، چشم به دهان مبارك امام دوخته اند تا آنچه امر فرمايد، انجام دهند. اگر ما مي خواهيم خود را در جايگاه والاي شيعيان مولا قرار دهيم، بايد طوري عمل كنيم كه مولا بر ما نظر لطف اندازد، نه اينكه از شنيدن سخنان ما رنج كشيده، قلب نازنينش

ص:72

جراحت بردارد و نظر مرحمت و كرامتش را از ما بگرداند؛ بايد چنان عمل كنيم كه امام از ما راضي گردد، نه چنان كه خودمان از گفتار و كردار خويش راضي باشيم؛ امام ما را مسلمان و شيعه بنامد، نه اينكه خودمان، خود را مسلمان و شيعه بخوانيم و بدانيم.

در برخي عزاداري ها گفته مي شود «خداي من حسين است» «خداي من عبّاس است» «خداي من علي است» «خداي من فاطمه است»، هيچ كدام اين ها مورد رضايت مولا اميرالمؤمنين، سيّدالشّهداء و اهل بيت عصمت نيست.

اگر به وجود خداوند ايمان داريم، اگر به حكمت و عدل او ايمان داريم، بايد ايمان داشته باشيم كه اراده الهي، فوق تمامي اراده هاست و سخني فراتر از كلام الله نيست كه فرمود:

وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ

ص:73

وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً(1)

چون خدا و پيامبرش درباره امري حكمي كنند، هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد در برابر فرمان ايشان، اختياري داشته باشد و هركس از (فرمان) خدا و پيامبرش سرپيچي كند، به يقين گمراه شده، گمراهي آشكار و روشن.

با اين حال؛ آيا مي توانيم به اهل بيت نسبت هايي بدهيم كه خود را از آن مبرّا فرموده اند؟ آيا مي توانيم از جانب خود، دين خداوند را كم و زياد كنيم؟ آيا در برابر حكم الهي، اختياري داريم؟ نكند پيام غدير را، جايگاه اهل بيت را فراموش كرده ايم؟ به خاطر بياوريم پيام رسول الله را در غدير _ آن روز باشكوه _ كه فرمود:

مَعاشِرَ النّاسِ! إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَني وَ نَهاني وَ قَدْ أَمَرْتُ عَلِيّاً وَ نَهَيْتُهُ فَعَلِمَ الْأَمْرَ وَ النَّهْيَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ،


1- سوره (33) الأحزاب آيه37.

ص:74

فَاسْمَعُوا لِأَمْرِهِ تَسْلَمُوا، وَ أَطيعُوا تَهْتَدُوا، وَ انْتَهُوا لِنَهْيِهِ تَرْشُدُوا، وَ صيرُوا إِلٰى مُرادِهِ وَ لا تَتَفَرَّقُ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبيلِهِ.

اي مردم؛ همانا خداوند مرا امر و نهي فرمود و من نيز علي را امر و نهي كردم؛ بنابراين دانش امر و نهي را از جانب پروردگار _ عزّوجل _ خويش مي داند. پس شنواي فرمان او باشيد تا (از گرفتاري در دام فتنه و گمراهي) سلامت بمانيد و از او پيروي كنيد كه هدايت يابيد و نهي او را متابعت كنيد كه رستگار شويد و به سوي خواستۀ وي روان شويد و مباد كه راه ها (ي انحرافي) شما را از (ره روي) راه او پراكنده سازد.

آن كه مي گويد «علي هو» بايد ببيند برخورد اميرالمؤمنين با او و كلام او چيست. اميرالمؤمنين كجاست و اين اعتقادات؟ كسي كه مي گويد «من حسين اللّهيم...»، ببيند اگر در مقابل

ص:75

اهل بيت عليهم السّلام چنين بگويد، با او چگونه معامله مي كنند. سيّدالشّهداء كجاست و اين بيانات؟

آنكه نسبت خدايي به اهل بيت مي دهد و اعتقاد به اين باور خودبافته را به ائمّه عليهم السّلام بار مي كند، دين را چنان كه هست، پذيرفته يا چنان كه خود مي پسندد؟ آيا او براي اسلام، ارزشِ دين قائل است؟ آيا اين بدان معنا نيست كه دين را به خدمت خويش درآورده و دستاويزي براي رسيدن به اهداف خود قرار داده است؟ و آيا امام شهيدمان، آن مظلوم بي ياور، با چنان مردمي روبرو نبود كه در راه به سوي كربلا، فرمود:

إِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدّينُ لَعْقٌ عَلٰى أَلْسِنَتِهِمْ، يَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعايِشُهُمْ، فَإِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ

ص:76

قَلَّ الدَّيّانُونَ.(1)

به راستي مردم بنده دنيا هستند و دين، تنها آويزه اي روي زبان ايشان است، تا جايي كه زندگي آنان را رو به راه سازد، آن را بر زبان مي چرخانند امّا چون به آزمايش درافتند، دين داران اندك گردند.

آيا زير پا نهادن حكم الهي، به معناي ناديده گرفتن پروردگار و بسيار ديدن خود نيست؟ و آيا منشأ آن، جز غرور در برابر خدا و حجّت خدا نيست؟ خداوند مي فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ


1- تحف العقول: صفحه245 و بحارالأنوار: جلد75 صفحه116 باب20 حديث2.

ص:77

الْغَرُورُ(1)

اي مردم، از نافرماني خدا بترسيد و تقواي الهي پيشه سازيد و بترسيد از روزي كه هيچ پدري به جاي فرزندش مجازات نشود و فرزندي نيست كه به كمترين چيزي، به جاي پدر مجازات شود. به يقين وعده خدا حق است (و واقع خواهد شد) پس (مراقب باشيد) كه زندگاني دنيا شما را مغرور نسازد و مبادا كه (شيطان) شما را نسبت به خداوند گستاخ كند.

در حديث شريف ديگري در التوحيد از حسين بن خالد از امام عليّ بن موسي الرّضا عليه آلاف التّحيّة و الثّناء است كه راجع به اهل تشبيه و غُلات سخن گفته و راجع به غُلات فرمودند:


1- سوره(31) لقمان آيه34.

ص:78

يَابْنَ خالِدٍ! إِنَّما وَضَعَ الْأَخْبارَ عَنّا فِي التَّشْبيهِ وَ الْجَبْرِ الْغُلاةُ، الَّذينَ صَغَّرُوا عَظَمَةَ اللَّهِ، فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنا، وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنا، وَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ عادانا، وَ مَنْ عاداهُمْ فَقَدْ والانَا، وَ مَنْ وَصَلَهُمْ فَقَدْ قَطَعَنا، وَ مَنْ قَطَعَهُمْ فَقَدْ وَصَلَنا، وَ مَنْ جَفاهُمْ فَقَدْ بَرَّنا، وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ جَفانا، وَ مَنْ أَكْرَمَهُمْ فَقَدْ أَهانَنا، وَ مَنْ أَهانَهُمْ فَقَدْ أَكْرَمَنا، وَ مَنْ قَبِلَهُمْ فَقَدْ رَدَّنا، وَ مَنْ رَدَّهُمْ فَقَدْ قَبِلَنا، وَ مَنْ أَحْسَنَ إِلَيْهِمْ فَقَدْ أَساءَ إِلَيْنا، وَ مَنْ أَساءَ إِلَيْهِمْ فَقَدْ أَحْسَنَ إِلَيْنا، وَ مَنْ صَدَّقَهُمْ فَقَدْ كَذَّبَنا، وَ مَنْ كَذَّبَهُمْ فَقَدْ صَدَّقَنا، وَ مَنْ أَعْطاهُمْ فَقَدْ حَرَمَنا، وَ مَنْ حَرَمَهُمْ فَقَدْ أَعْطانَا.

غُلات، اخباري را (به دروغ) از ما (اهل بيت) درباره «تشبيه» و «جبر» نقل كردند؛ آنان كساني هستند كه (به سبب اعتقاد خويش) عظمت خدا را كوچك شمردند. هركس آنها را دوست بدارد با ما (اهل بيت)

ص:79

كينه توزي كرده، و كسي كه با آنان كينه توزي كند ما را دوست داشته است. هركس آنها را سرپرست خويش بداند با ما دشمني كرده، و هركس با آنان دشمني كند در حقيقت ما اهل بيت را سرپرست خود قرار داده است. هركس با آنان بپيوندد، از ما (اهل بيت) بريده، و هركس خود را از آنها جدا كند با ما پيوند برقرار كرده است. هركس به آنان جفا كند به ما نيكي كرده، و هركس به آنان نيكي كند به ما جفا كرده است. هركس آنان را گرامي بدارد به ما بي احترامي كرده، و هركس آنان را خوار نمايد ما را گرامي داشته است. هركس آنها را بپذيرد ما (اهل بيت) را رد كرده، و هركس آنها را رد كند ما را دوست داشته و پذيرفته است. هركس به آنان نيكي كند به ما بدي كرده و هركس به آنها بدي كند به ما نيكي كرده است. هركس آنها را تصديق كند ما را تكذيب كرده و هركس آنها را تكذيب كند ما را

ص:80

تصديق كرده است. هركس به آنان عطا كند ما را محروم داشته است و هركس آنها را محروم كند، به ما عطا كرده است.

سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند:

يَابْنَ خالِدٍ! مَنْ كانَ مِنْ شيعَتِنا فَلا يَتَّخِذَنَّ مِنْهُمْ وَلِيّاً وَ لا نَصيراً.

هركس از شيعيان ما (اهل بيت) است، نبايد از آنان دوست و ياري گري بجويد.

اين حديث شريف در عيون اخبار الرّضا عليه السّلام، روضة الواعظين و الإحتجاج نيز آمده است. بنابراين كساني كه درباره اهل بيت عليهم السّلام غلو كنند، دشمن اهل بيت به شمار مي آيند چنان كه دوستي با آنان، دشمني با اهل بيت و دشمني با آنان، دوستي با اهل بيت است و الي آخره.

در پايان فرمايش امام عليه السّلام نيز نكته اي بسيار

ص:81

جالب توجّه است و آن نشانه شيعيان است: شيعه بايد گوش به فرمان امام باشد. ما يا شيعه هستيم يا نيستيم، از اين دو حالت خارج نيست؛ طبق فرمايش امام رضا عليه السّلام، اگر شيعه هستيم بايد گوش به فرمان امام باشيم.

ابوهاشم جعفري مي گويد: از امام رضا عليه السّلام درباره «غُلات» و «مفوّضه» پرسيدم، فرمودند:

الْغُلاةُ كُفّارٌ، وَ الْمُفَوِّضَةُ مُشْرِكُونَ، مَنْ جالَسَهُمْ، أَوْ خالَطَهُمْ، أَوْ آكَلَهُمْ، أَوْ شارَبَهُمْ، أَوْ واصَلَهُمْ، أَوْ زَوَّجَهُمْ، أَوْ تَزَوَّجَ مِنْهُمْ، أَوْ آمَنُهُمْ، أَوِ ائْتَمَنَهُمْ عَلٰى أَمانَةٍ، أَوْ صَدَّقَ حَديثَهُمْ، أَوْ أَعانَهُمْ بِشَطْرِ كَلِمَةٍ، خَرَجَ مِنْ وَلايَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ وَلايَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ وَلايَتِنا أَهْلَ الْبَيْتِ.(1)

غُلات كافر و مفوّضه مشرك هستند؛ هركس با


1- عيون اخبار الرّضا عليه السّلام: جلد2 صفحه203 حديث4.

ص:82

اين دو گروه بنشيند، اختلاط داشته باشد، هم غذا شود، نوشيدني بنوشد، بپيوندد، به آنها دختر بدهد و از آنان دختر بگيرد، آنان را در امان بدارد، آنها را بر امانتي، امين خود بداند و سخن آنها را تأييد نمايد يا آنها را به «شطر» كلمه اي (كمترين سخني) تأييد كند، چنين فردي از ولايت خدا خارج است، از ولايت رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم خارج است، از ولايت ما اهل بيت خارج است (يعني او شيعه نيست، مسلمان نيست، موحّد نيست، در اسلام هيچ جايگاهي ندارد).

مفضّل بن مزيد گويد: درباره پيروان ابوالخطّاب لعنه الله (كه از سران غُلات و بدعت گذاران است) و غُلات سخن به ميان آمد. از امام صادق عليه السّلام درباره آنان پرسيدم؛ حضرت فرمودند:

يا مُفَضَّلُ! لا تُقاعِدُوهُمْ وَ لا تُؤٰاكِلُوهُمْ وَ لا تُشارِبُوهُمْ

ص:83

وَ لا تُصافِحُوهُمْ وَ لا تُوارِثُوهُمْ.(1)

اي مفضّل با آنان هم نشين نشويد، هم غذا و هم سفره نشويد، همراه با آنان چيزي ننوشيد و با آنان مصافحه نكنيد(يعني دست ندهيد و روبوسي نكنيد).

اين حديث شريف نيز متضمّن پيام بسيار مهمّي است؛ اهل بيت عليهم السّلام، اهل غلو را نه تنها به عنوان مسلمان نمي پذيرند، بلكه درباره آنان بياني دارند كه درباره اهل كتاب نيز نفرموده اند. براي ما گفته نشده كه اهل بيت فرموده باشند با اهل كتاب مصافحه نكنيد، امّا درباره غُلات مي فرمايند حتّي با آنها دست ندهيد در برخي احاديث نيز مي فرمايند:

لَعَنَ اللَّهُ الْغُلاةَ، أَلا كانُوا يَهُوداً أَلا كَانُوا مَجُوساً أَلا كَانُوا نَصارٰى أَلا كانُوا قَدَرِيَّةً أَلا كانُوا مُرْجِئَةً أَلا كانُوا


1- رجال كشّي: صفحه297 حديث525.

ص:84

حَرُورِيَّةً. ثمّ قال عليه السّلام: لا تُقاعِدُوهُمْ وَ لا تُصادِقُوهُمْ وَ ابْرَءُوا مِنْهُمْ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ.(1)

خداوند غُلات را لعنت كند؛ اي كاش يهودي بودند، اي كاش مجوس (يعني كافر و مشرك) بودند، اي كاش نصراني (مسيحي) بودند، اي كاش قدريّه بودند، اي كاش مرجئه بودند، اي كاش حروريّه بودند.سپس حضرت عليه السّلام فرمود: هم نشين آنان نشويد و با آنان دوست نشويد و از آنان بيزار باشيد كه خداوند از آنان بيزار است.

در بياني ديگر، اسحاق بن عمّار گويد: امام صادق عليه السّلام به «بشّار شعيرى»(2) فرمودند:


1- بحارالأنوار: جلد25 صفحه273 حديث18 از عيون اخبار الرّضا عليه السّلام: جلد2 صفحه202 حديث2.
2- اين شخص در شمار غاليان است.

ص:85

اخْرُجْ عَنّي لَعَنَكَ اللَّهُ، وَ اللَّهِ لا يُظِلُّنِي وَ إِيّاكَ سَقْفُ بَيْتٍ أَبَداً.

از نزد من بيرون برو، خدا تو را لعنت كند. به خدا سوگند، سقف هيچ خانه اي بر روي من و تو سايه نيافكند (يعني جايي كه من هستم، تو نبايد باشي). چون او بيرون رفت، امام فرمود:

وَيْلَهُ أَلا قالَ بِما قالَتِ الْيَهُودُ، أَلا قالَ بِما قالَتِ النَّصارٰى، أَلا قالَ بِما قالَتِ الْمَجُوسُ، أَوْ بِما قالَتِ الصّابِئَةُ، وَ اللَّهِ ما صَغَّرَ اللَّهَ تَصْغيرَ هٰذَا الْفاجِرِ أَحَدٌ، إِنَّهُ شَيْطانٌ ابْنُ شَيْطانٍ خَرَجَ مِنَ الْبَحْرِ لِيُغْوِيَ أَصْحابي وَ شِيعَتي، فَاحْذَرُوهُ وَ لْيُبَلِّغِ الشّاهِدُ الْغائِبَ أَنّي عَبْدٌ ابْنُ عَبْدٍ قِنٍّ ابْنُ أَمَةٍ ضَمَّتْنِيَ الْأَصْلابُ وَ الْأَرْحامُ، وَ إِنّي لَمَيِّتٌ، وَ إِنّي لَمَبْعُوثٌ، ثُمَّ مَوْقُوفٌ، ثُمَّ مَسْئُولٌ، وَ اللَّهِ لَأُسْأَلَنَّ عَمّا قالَ فِيَّ هٰذَا الْكَذّابُ وَ ادَّعاهُ عَلَيَّ، يا وَيْلَهُ ما لَهُ أَرْعَبَهُ اللَّهُ! فَلَقَدْ أَمِنَ عَلٰى فِراشِهِ وَ أَفْزَعَني وَ أَقْلَقَني عَنْ رُقادي، وَ تَدْرُونَ أَنّي لِمَ أَقُولُ

ص:86

ذٰلِكَ، أَقُولُ ذٰلِكَ لِكَيْ أَسْتَقِرَّ في قَبْري.(1)

واى بر او، چرا آن چه يهوديان گفتند، نگفت؟ چرا آن چه نصاري (مسيحيان) گفتند، نگفت؟ چرا آن چه مجوسيان گفتند، نگفت؟ يا آن چه صابئيان(2) گفتند؟ به خدا سوگند، هيچ كس به اندازه اين فاجر(3) خدا را كوچك نكرده است. او شيطان پسر شيطان است كه از دريا خارج شد تا ياران و پيروان مرا گمراه كند بنابراين از او بپرهيزيد. و بايد حاضران (اين پيام مرا) به غايبان برسانند كه من بنده خدا پسر بنده خدا، بنده اى خالص، فرزند بانويي هستم كه در درون اصلاب و ارحام جا


1- رجال كشّي: صفحه400 حديث746 عنه بحارالأنوار: جلد25 صفحه307 حديث73، إثبات الهداة: جلد5 صفحه402 حديث103.
2- گروهي هستند كه ستارگان را مي پرستند.
3- گناه كاري كه گناه را روش خويش قرار داده است.

ص:87

داشته ام، خواهم مُرد و برانگيخته خواهم شد، سپس (در پيشگاه الهي) برپا ايستاده و مورد بازخواست خواهم بود. به خدا سوگند راجع به آنچه اين دروغگو درباره من گفته و نسبت به من مدّعي شده است، پرسيده خواهم شد. واي بر او، او را چه شده؟ خدا «رعب، ترس و وحشت»(1) را بر او چيره سازد كه به راستي در رختخواب خويش آسوده (آرميده) ولي مرا بي تاب نموده و بي خوابم ساخته است. مي دانيد چرا چنان مي گويم؟ چنان مي گويم تا بلكه در قبرم، آرامش يابم.

در اين حديث، نارضايتي و نگراني امام، كاملاً ملموس است. بيدارباش مولا و نيز نفرين ذكر شده نيز بسيار جالب


1- اشاره به اين كلام خداوند كه مي فرمايد: سَنُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمينَ، سوره (3) آل عمران آيه152.

ص:88

توجّه هستند. در حديث ديگري در الأمالي شيخ طوسي از فضيل بن يسار است كه گفت: امام صادق عليه السّلام فرمود:

احْذَرُوا عَلٰى شَبابِكُمْ الْغُلاةَ لا يُفْسِدُونَهُمْ، فَإِنَّ الْغُلاةَ شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ، يُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اللَّهِ، وَ يَدَّعُونَ الرُّبُوبِيَّةَ لِعِبادِ اللَّهِ. وَ اللَّهِ إِنَّ الْغُلاةَ شَرٌّ مِنَ الْيَهُودِ وَ النَّصارٰى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا.(1)

جوانان خود را از غاليان برحذر داريد كه آنها را به فساد و تباهي نكشند، زيرا «غُلات» بدترين آفريدگان خدا هستند. آنان عظمت خدا را كوچك مي شمارند و قائل به پروردگاريِ بندگانِ خدا هستند. به خدا سوگند كه غلات از يهود و نصاري


1- الأمالي شيخ طوسي صفحه650 حديث12. مناقب آل أبي طالب عليهم السّلام: جلد1 صفحه263 عنه اثبات الهداة: جلد5 صفحه402 الفصل24 حديث106. مشارق انوار اليقين في اسرار اميرالمؤمنين عليه السّلام: صفحه105.

ص:89

و مجوس و مشركان بدتر هستند.

چنان چه مي بينيم وليّ معصوم بر اين بيان، سوگند ياد مي كند و دليل آن را دست اندازي غُلات در محتواي دين، تحريف آن بيان مي كند.

اهل بيت (ع) و اهل بيت (ع)

ص:90

ص:91

در بسياري از كتب مرجع حديثي شيعه، حديث شريفي آمده است كه بُريد بن معاويه مي گويد: به امام باقر و امام صادق عليهما السّلام عرض كردم: منزلت شما، چه منزلت و جايگاهي است؟ از كساني كه گذشته اند شما شبيه كدام يك هستيد؟ فرمودند:

كَصاحِبِ مُوسٰى وَ ذِي الْقَرْنَيْنِ كانا عالِمَيْنِ وَ لَمْ يَكُونا نَبِيَّيْنِ.(1)


1- - بصائر الدّرجات: صفحه366 حديث3 و تفسير العيّاشي: جلد2 صفحه330 حديث45 و صفحه340 حديث74 و درالكافي جلد1 صفحه269 حديث5.

ص:92

مانند همراه و هم نشين موسي (حضرت خضر عليه السّلام) و مانند ذي القرنين هستيم. آن دو نفر عالِم بودند امّا نبي نبودند، پيامبر نبودند.

حضرت موسي، پيامبر است و حضرت خضر پيامبر نيست ولي عالم است. آنان با يكديگر همسفر شدند ولي چون علم خضر بيشتر از علم موسي بود، درباره آن سه واقعه اختلاف داشتند. اين تشبيه بدان معناست كه ائمّه عليهم السّلام، عالم هستند، امّا پيامبر تأسيسي نيستند.

همچنين در كتاب هاي معتبر حديثي ما آمده است كه يكي از علماي يهود، خدمت اميرمؤمنان علي عليه السّلام آمد و سؤالاتي پرسيد، حضرت پاسخ فرمودند. سپس آن مرد گفت: آيا شما پيغمبر هستيد؟ حضرت فرمودند:

وَيْلَكَ! إِنَّما أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبيدِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ

ص:93

وَ آلِهِ... .(1)

واي به حال تو، انا عبد من عبيد محمّد صلّي الله عليه و آله.

فضيل بن عثمان گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مي فرمود:

اتَّقُوا اللَّهَ، وَ عَظِّمُوا اللَّهَ، وَ عَظِّمُوا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلِّمْ، وَ لا تَفَضِّلُوا عَلٰى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَحَداً، فَإِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالٰى قَدْ فَضَّلَهُ. وَ أَحِبُّوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ حُبّاً مُقْتَصِداً، وَ لا تَغْلُوا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ لا تَقُولُوا ما لا نَقُولُ، فَإِنَّكُمْ إِنْ قُلْتُمْ وَ قُلْنا مِتُّمْ وَ مِتْنا ثُمَّ بَعَثَكُمُ اللَّهُ وَ بَعَثَنا، فَكُنّا حَيْثُ يَشاءُ اللَّهُ وَ كُنْتُم.(2)


1- الكافي: جلد1 صفحه89 حديث5، التوحيد: صفحه174 حديث3، الإحتجاج: جلد1 صفحه210 و برخي ديگر از كتب حديثي شيعه.
2- قرب الإسناد: صفحه129 حديث452 و صفحه159 حديث580. ر.ك: التّوحيد: صفحه457 حديث15.

ص:94

تقواي الهي پيشه سازيد (از نافرماني خدا بترسيد) و خدا را بزرگ و گرامي بداريد.

رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم را بزرگ و گرامي بداريد و هيچ كس را بر رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم، برتري ندهيد كه به راستي خداوند تبارك و تعالي او را گرامي داشته است.

و اهل بيت پيامبرتان را دوست بداريد دوستيِ ميانه و (در دوستي اهل بيت) غلو نكنيد و (از محبّت اهل بيت) دور و پراكنده نشويد (افراط و تفريط نكنيد).

و آنچه ما نگفتيم، نگوييد زيرا اگر چنين كنيد، شما خواهيد مُرد و ما نيز از دنيا مي رويم و خداوند شما را برمي انگيزد و ما را نيز برمي انگيزد و ما (كه جز قول خدا و رسول را قائل نيستيم) در جايگاهي كه خداوند اراده فرموده باشد، خواهيم بود و شما نيز (كه به دنبال پيروي از ما اهل بيت نبوديد) در

ص:95

جايگاهي كه خداوند اراده نمايد، خواهيد بود.

ابوبصير گويد: امام صادق عليه السّلام به من فرمودند:

يا أَبا مُحَمَّدٍ! إِبْرَأْ مِمَّنْ يَزْعَمُ أَنّا أَرْبابٌ. قلت: برئ اللّه منه. فقال: اِبْرَأْ مِمَّنْ يَزْعَمُ أَنّا أَنْبِياءُ. قلت: برئ اللّه منه.(1)

اي ابامحمّد، بيزار باش از كسي كه گمان دارد ما (اهل بيت) ارباب (به معناي پروردگار و خالق يكتا) هستيم. عرض كردم: خداوند از او بيزار باشد. فرمود: بيزار باش از كسي كه گمان دارد ما


1- رجال كشّي: صفحه297 حديث529. عنه إثبات الهداة: جلد5 صفحه400 حديث94، بحارالأنوار: جلد25 صفحه297 حديث60، مستدرك الوسائل: جلد12 صفحه318 حديث14195.

ص:96

انبياء هستيم. عرض كردم: خداوند از او بيزار باشد.

بيان اميرالمؤمنين سلام الله عليه و فرمايش امام باقر و امام صادق عليهما السّلام را مي بينيم، سخنان غاليان را نيز مي بينيم كه برخي مقام اميرالمؤمنين را از رسول الله نيز بالاتر مي دانند. اينان خود را از شيعيان و مواليان اهل بيت مي شمارند و به نام شيعه اميرالمؤمنين، به نام پيرو اهل بيت، به نام حقيقت و باطن اسلام، چنين انديشه هايي را بيان مي كنند. چه خواهد كرد اميرالمؤمنين با اين داعيان و مدّعيان غدير، كه خود را در آغوش امام قرار مي دهند و از پشت بر قلب نازنين حضرت خنجر مي زنند؟

معرفت و محبّت اهل بيت

ص:97

همه ما، موظّف به دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلام هستيم. اين دستور دين ماست، دستور پيامبر ما، امامان ماست، امّا بايد توجّه كنيم، همان پيامبر، همان امام، اين «محبّت» را، «مودّت» را معنا فرموده اند، بايد و نبايد آن را بيان كرده اند.

بعضاً نسبت به اهل بيت بسيار ادّعاي محبّت دارند، امّا فقط آن محبّتي كه خودشان بايد و نبايد آن را تعيين كنند. خود را ملزم به پيروي از دستورات دين نمي دانند آن هم با تكيه بر همين محبّت امّا مگر مي شود اصلِ محبّت را از مولا

ص:98

گرفت، ولي چيستي اين محبّت، بايد و نبايد آن، تأثير آن، محدوده آن را نپرسيد و ندانست؟ برخي از غُلات آشكارا اعلام مي كنند «فقط محبّت اهل بيت از ما خواسته شده و نيازي به انجام واجبات و ترك محرّمات نيست» در حالي كه اميرالمؤمنين عليه السّلام شرط محبّت را طاعت بيان فرمودند:

إِيّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ فينا، قُولُوا إِنّا عَبيدٌ مَرْبُوبُونَ، وَ قُولُوا في فَضْلِنا ما شِئْتُم. مَنْ أَحَبَّنا فَلْيَعْمَلْ بِعَمَلِنا، وَ لْيَسْتَعِنْ بِالْوَرَعِ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ ما يُسْتَعانُ بِهِ في أَمْرِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَة.(1)

برحذر باشيد از اينكه درباره ما (اهل بيت) غلو كنيد، بلكه بايد معتقد باشيد كه ما بندگاني هستيم كه پروردگاري داريم (ما را از خداوندي بياندازيد و


1- الخصال:جلد2صفحه614 ضمن حديث10،تحف العقول:صفحه104 در حديث اربع مائة.

ص:99

از بندگي خداوند خارج نكنيد) سپس هرچه مي خواهيد در فضيلت ما بيان كنيد. هركس ما اهل بيت را (در معناي حقيقي و واقعي) دوست دارد؛ شايسته و بايسته است كه مطابق با آنچه ما رفتار كرديم، عمل كند (الگو و سرمشق او، ما اهل بيت باشيم) و به وَرَع و پاكدامني استعانت جويد كه همانا بافضيلت ترين چيزي كه مي توان در امرِ دنيا و آخرت بدان استعانت جست، همان (وَرَع) است.

پيام بسيار مهمّي كه لازم است متوجّه آن باشيم، همين نكته است. در احاديث بسياري _ از جمله در فرمايش امام رضا عليه السّلام كه گذشت _ بر اين مهم تأكيد شده است. عبدالله بن فضل هاشمي مي گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤالاتي پرسيدم، پاسخ دادند تا اينكه فرمودند:

لَعَنَ اللَّهُ الْغُلاةَ وَ الْمُفَوِّضَةَ، فَإِنَّهُمْ صَغَّرُوا عِصْيانَ

ص:100

اللَّهِ، وَ كَفَرُوا بِهِ، وَ أَشْرَكُوا وَ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا، فِراراً مِنْ إِقامَةِ الْفَرائِضِ، وَ أَداءِ الْحُقُوقِ.(1)

خدا اهل غلو و اهل تفويض را لعنت كرده است زيرا آنان معصيت خداوند را كوچك شمردند و نسبت به خداوند كفر ورزيدند و براي او شريك قائل شدند و گمراه شدند و (ديگران را نيز) گمراه كردند تا از اقامه و اجراي واجبات و اداي حقوق (خدا و پيامبر و اهل بيت) فرار كنند.

امام جعفر صادق عليه السّلام همچنين مي فرمايند:

إِلَيْنا يَرْجِعُ الْغالي فَلا نَقْبَلُهُ، وَ بِنا يَلْحَقُ الْمُقَصِّرُ فَنَقْبَلُهُ. فقيل له: كيف ذلك، يا ابن رسول اللّه؟! قال: لِأَنَّ الْغالِيَ قَدِ اعْتادَ تَرْكَ الصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ الصِّيامِ وَ الْحَجِّ، فَلا يَقْدِرُ عَلٰى تَرْكِ عادَتِهِ، وَ عَلَى الرُّجُوعِ إِلٰى طاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَداً، وَ إِنَّ الْمُقَصِّرَ إِذا عَرَفَ عَمِلَ


1- علل الشّرائع: جلد1 صفحه225 حديث1.

ص:101

وَ أَطاعَ.(1)

غالي به سوي ما بازمي گردد ولي او را نمي پذيريم امّا مقصّر به ما مي پيوندد و ما او را مي پذيريم. گفته شد: چگونه چنين است، يابن رسول الله؟ فرمود: چون غالي به ترك نماز و زكات و روزه و حج عادت كرده (يعني خود را با توجيه، به تركِ واجبات راضي كرده) و از ترك عادت خويش و بازگشت به فرمان برداري خداوند، براي هميشه ناتوان است، امّا مقصّر چون معرفت بيابد، (به واجبات) عمل نموده و (از دستورات الهي) فرمان برداري مي كند.

در فرمايش امام عليه السّلام، علّت پذيرفته نشدن غالي ذكر شده است: غُلات، بنابر اينكه اصل را تنها محبّت


1- الأمالي شيخ طوسي: صفحه650 حديث1349- 12. ر.ك: مشارق انوار اليقين في اسرار اميرالمؤمنين عليه السّلام: صفحه105.

ص:102

مي دانند، آن هم به تفسيري كه خود از آن دارند، عمل به عبادات و طاعات را كار مبتديان و غير واصلان مي دانند و پذيرش و انجام احكام دين را برنمي تابند و بدين ترتيب، معتقد به اباحي گري شده و آن را ترويج مي كنند، آن هم با تكيه بر دين، با استنادش به اهل بيت.

برخي از غُلات با صراحت بيان مي كنند «نه ملزم به انجامِ واجب هستيم و نه ترك حرام؛ هر عمل حرامي هم انجام بدهيم اشكالي ندارد، فقط محبّت اهل بيت عليهم السّلام ملاك است و همان، همه را جبران مي كند» با اين وجود، آيا مي توان گفت باورهاي غلات، منشأ يافته از وحي است؟ در حالي كه خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً(1)


1- سوره (33) الأحزاب آيه71 .

ص:103

اي كساني كه ايمان آورده ايد، از نافرماني خدا بترسيد و تنها سخن محكم و استوار (سخني كه از صحّت آن مطمئن هستيد) بيان كنيد.

آيا محكم تر از سخنان ائمّه عليهم السّلام، سخني هست تا به دنبال آن باشيم؟ آيا با وجود اعتراف به برتري اهل بيت، مجاز هستيم در پي سخني، جز بيان و كلام اهل بيت باشيم؟

مردي از اصحاب امام صادق عليه السّلام، براي امام درباره برخي بيرون شدگان (از ولايت اهل بيت) ذكر كرد كه محرّمات را حلال مي شمارند، از كساني كه از شيعيان حضرت شمرده مي شدند، و گفت: آنان مي گويند: «به راستي دين تنها معرفت است، بنابراين چون نسبت به امام معرفت كسب كردي، هرچه مي خواهي انجام بده». امام صادق عليه السّلام فرمودند:

إِنّا لِلَّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، تَأَوَّلَ الْكَفَرَةُ مَا لا يَعْلَمُونَ،

ص:104

وَ إِنَّما قيلَ: اعْرِفِ الْإِمامَ وَ اعْمَلْ ما شِئْتَ مِنَ الطّاعَةِ فَإِنَّها مَقْبُولَةٌ مِنْكَ، لِأَنَّهُ لا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَمَلاً بِغَيْرِ مَعْرِفَةٍ، وَ لَوْ أَنَّ الرَّجُلَ عَمِلَ أَعْمالَ الْبِرِّ كُلَّها وَ صامَ دَهْرَهُ وَ قامَ لَيْلَهُ وَ أَنْفَقَ مالَهُ في سَبيلِ اللَّهِ وَ عَمِلَ بِجَميعِ طاعاتِ اللَّهِ عُمُرَهُ كُلَّهُ وَ لَمْ يَعْرِفْ نَبِيَّهُ الَّذي جاءَ بِتِلْكَ الْفَرائِضِ فَيُؤْمِنَ بِهِ وَ يُصَدِّقَهُ وَ إِمامَ عَصْرِهِ الَّذِي افْتَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ طاعَتَهُ فَيُطيعَهُ لَمْ يَنْفَعْهُ اللَّهُ بِشَيْ ءٍ مِنْ عَمَلِهِ، قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ في ذٰلِكَ «وَ قَدِمْنا إِلٰى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً» وَ قالَ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: وَ لَوْ تَقَطَّعَ الْجاهِلُ مِنْ الْعِبادَةِ إِرْباً إِرْباً مَاازْدادَ مِنَ اللَّهِ إِلّا بُعْداً.(1)

«انّا لله و انّا اليه راجعون» (تلاوت اين آيه كنايه از


1- مستدرك الوسائل: جلد1 صفحه174 حديث287 از دعائم الإسلام: جلد1 صفحه53.

ص:105

رويارويي با مصيبت است)، كافران آنچه را نمي دانستند، تأويل كردند. همانا (آنچه از جانب ما) گفته شد (اين است) «امام را بشناس (نسبت به امام معصوم معرفت كسب كن) و از اطاعت اوامر الهي هرچه مي خواهي انجام بده كه در اين صورت (و همراه با معرفت) به يقين از تو پذيرفته است» زيرا الله عزّوجل هيچ عملي را بدون معرفت نمي پذيرد. و اگر كسي همه كارهاي نيك را انجام دهد و تمامي عمرش را روزه بگيرد و شب هايش را به نماز بايستد و تمامي دارايي خود را در راه الله انفاق نمايد و تمام عمرش را صرف انجام همه طاعات الهي كند، امّا نسبت به پيامبرش كه آن واجبات را (از جانب خداوند) برايش آورده، معرفت نداشته باشد تا براساس آن معرفت، به او ايمان آورد و او را تصديق كند و نيز نسبت به امام زمانش كه خداوند عزّوجل اطاعت

ص:106

او را بر وي واجب كرده است، معرفت نداشته باشد تا براساس آن معرفت از او پيروي كند؛ خداوند به سبب هيچ يك از اعمالش به او سود نرساند (يعني اعمالش نزد خداوند ارزش و اعتباري ندارد)، خداوند عزّوجل فرمود: «وَ قَدِمْنا إِلٰى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً _ و رو به اعمال آنان كنيم و همه اعمال آنان را همچون ذرات غبار پراكنده در هوا قرار مي دهيم (يعني نابود مي كنيم)». و رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: «اگر جاهل بر اثر شدّت عبادت خود را قطعه قطعه كند؛ عبادتش (او را) نسبت به خداوند، جز دوري نيفزايد» (يعني چون اعمال او براساس دانش و شناخت نيست، او را به رضا و پاداش الهي نزديك نمي كند).

محمّد بن مارد گويد: به امام جعفر صادق عليه السّلام

ص:107

عرض كردم: براي ما حديثي از سخن شما روايت شده است كه فرموده ايد: «چون معرفت يافتي، هر چه مي خواهي انجام بده». امام فرمود: چنين گفتم. (راوي گويد:) عرض كردم: حتي اگر زنا كنند يا دزدي كنند و يا شراب بنوشند؟ امام به من فرمود:

«إِنّا لِلَّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»، وَ اللَّهِ ما أَنْصَفُونا أَنْ نَكُونَ أُخِذْنا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ، إِنَّما قُلْتُ: إِذا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ مِنْ قَليلِ الْخَيْرِ وَ كَثيرِهِ؛ فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْكَ.(1)

«انّا لله و انّا اليه راجعون» به خدا سوگند درباره ما انصاف به خرج نداده اند (اگر معتقد باشند) ما در برابر اعمال خويش مؤاخذه مي شويم امّا (انجام واجبات و ترك محرّمات) از آنان برداشته شده


1- الكافي:جلد4صفحه291حديث5، مجموعةورّام: جلد 2صفحه160.

ص:108

است؛ همانا من گفتم: چون معرفت يافتي، آنچه مي خواهي از اندك كارِ نيكو و يا بسيارِ آن، انجام بده كه در اين صورت از تو پذيرفته خواهد شد (يعني انجام اعمال نيكو، تنها در صورتي پذيرفته خواهد شد و پاداش دارد كه همراه با معرفت انجام شود).

از امام جعفر صادق عليه السّلام پرسيده شد: اين گروهِ ناپاكان (غُلات و پيروان ابوالخطّاب) از پدر شما (يعني امام باقر عليه السّلام) اين سخن را روايت مي كنند كه فرموده است: «چون به مرحله شناخت رسيدي، هر چه مى خواهى انجام بده» و بعد از (استناد به) آن، هر چه حرام شده است، حلال مى شمرند. امام صادق عليه السّلام فرمود:

ما لَهُمْ؟! لَعَنَهُمُ اللَّهُ، إِنَّما قالَ أَبي عَلَيْهِ السَّلامُ: إِذا

ص:109

عَرَفْتَ الْحَقَّ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ مِنْ خَيْرٍ يُقْبَلُ مِنْكَ.(1)

آنان را چه شده (كه چنين مي كنند)؟! خدا آنها را لعنت كند، همانا پدرم امام باقر عليه السّلام فرمود: «چون حق را شناختي، (همراه با اين شناخت) هرچه مي خواهي عمل نيك انجام بده كه از تو پذيرفته مي شود».


1- معاني الأخبار: صفحه181 حديث1. معاني الأخبار: صفحه388 حديث26- به امام صادق عليه السّلام گفته شد: ابو الخطّاب از شما نقل مى كند كه به او فرموده اىد: «چون حق را شناختى، هر چه مى خواهى انجام بده». امام فرمود: لَعَنَ اللَّهُ أَبَاالْخَطّابِ، وَ اللَّهِ ما قُلْتُ لَهُ هٰكَذَا، وَ لٰكِنّي قُلْتُ؛ إِذا عَرَفْتَ الْحَقَّ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ مِنْ خَيْرٍ يُقْبَلْ مِنْكَ، إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثٰى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولٰئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ»، وَ يَقُولُ تَبارَكَ وَ تَعالٰى: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثٰى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً».

ص:110

چنان چه مي بينيم چنين انديشه ها و باورهايي، امري بديع نيست و در زمان امام معصوم نيز وجود داشته و از آنجا كه اين عقيده، تمامي شريعت را ناديده مي گيرد، برخورد امام با آن، چون رويارويي با مصيبت است.

اصلاً كيست كه بپرسد اگر صِرف ادّعاي معرفت و دوستي اهل بيت كافيست، چرا واجبات و محرّمات، حلال و حرام، به عنوان شريعت مطرح شده است؟ چرا پيامبر از ابتدا نفرمودند اهل بيت را دوست بداريد و آنچه مي خواهيد انجام دهيد؟ در اين صورت كه به يقين هدايت شدگان بيشتر بودند؟!

اگر هيچ الزامي به پيروي از دستورات دين نبوده و نيست، هيچ يك از كساني كه مدّعي محبّت اهل بيت بوده و هستند، نبايد مورد بازخواست قرار گيرند، حتّي اگر با ائمّه اطهار مخالفت كرده يا بكنند؛ آيا به واقع چنين است؟ آيا اين

ص:111

تفكر بدان معنا نيست كه نعوذ بالله خدا ما را سرِ كار گذاشته است؟ چرا بايد مسير هدايت را چنين پيچ در پيچ قرار دهد و نعوذ بالله بندگان خود را بپيچاند چنان كه از ابتداي امر تا كنون، عدّه بسيار كمي كه طوايف غُلات را تشكيل مي دهند، تنها آنان ناجي باشند؟ و اگر طوايف غُلات، هدايت يافته و ناجيه هستند، چرا اين چنين در اصلِ باورها و نيز تبيين آن، با يكديگر اختلاف نظر دارند؟ سرگذشتِ فرقه هاي غُلات را بخوانيد تا اين گسست و شكست را دريابيد.

به ياد بياوريم پيام رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم را در خطابه باعظمت غدير، كه بر آن تأكيد داشتند:

مَعاشِرَ النّاسِ! وَ كُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُكُمْ عَلَيْهِ، أَوْ حَرامٍ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَإِنّي لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذٰلِكَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. أَلا! فَاذْكُرُوا ذٰلِكَ وَ احْفَظُوهُ، وَ تَواصَوْا بِهِ وَ لا تُبَدِّلُوهُ وَ

ص:112

لا تُغَيِّرُوهُ.(1)

اي مردم! حلالي كه شما را بدان رهنمون شدم و حرامي كه شما را از آن بازداشتم، بدانيد از آن بازنگشتم. حلال خدا و حرام خدا را تغيير نداده ام (بلكه آن چنان كه بود به شما ابلاغ كردم). آگاه باشيد، اين مهم را يادآور شويد و حفظ نماييد، بدان توصيه كنيد و آن را تبديل نكنيد و تغيير ندهيد.

بيان رسول الله چنان واضح است كه نيازي به توضيح ندارد. حلال و حرام تا روز قيامت باقيست، حلال براي هميشه حلال است و حرام براي هميشه حرام است، قابل تبديل نيست، قابل تغيير نيست و اگر كسي _ صرف نظر از شخص _


1- روضةالواعظين: جلد1صفحه98، التحصين:صفحه590، الإحتجاج: جلد1 صفحه65 و العدد القويّة: صفحه180.

ص:113

مرتكب عملي حرام شود و آن را به هر توجيهي (هر توجيهي) حلال جلوه دهد، هرگز حرامِ او، حلال نخواهد شد. فرمودند:

مَعاشِرَ النّاسِ! إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَني وَ نَهاني، وَ قَدْ أَمَرْتُ عَلِيّاً وَ نَهَيْتُهُ، فَعَلِمَ الْأَمْرَ وَ النَّهْيَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَاسْمَعُوا لِأَمْرِهِ تَسْلَمُوا، وَ أَطيعُوا تَهْتَدُوا، وَ انْتَهُوا لِنَهْيِهِ تَرْشُدُوا، وَ صيرُوا إِلٰى مُرادِهِ وَ لا تَتَفَرَّقُ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبيلِهِ.

اي مردم؛ همانا خداوند مرا امر و نهي فرمود و من نيز علي را امر و نهي كردم؛ بنابراين دانش امر و نهي را از جانب پروردگار _ عزّوجل _ خويش مي داند. پس شنواي فرمان او باشيد كه (از فتنه ها) سالم بمانيد و از او اطاعت كنيد كه بدين وسيله هدايت شويد و نهي او را متابعت كنيد كه رستگار شويد و به سوي خواسته او روان شويد و مباد كه راه هاي (انحرافي) شما را از ره پويي راه او

ص:114

پراكنده سازد.

بنيان و اساس دين معرفت وليّ خداست امّا لازمه معرفت، محبّت و اطاعت وليّ معصوم است. امام محمّد باقر عليه السّلام فرمودند:

يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ، كُونُوا النُّمْرُقَةَ الْوُسْطٰى، يَرْجِعُ إِلَيْكُمُ الْغالي، وَ يَلْحَقُ بِكُمُ التّالي.

اي شيعيان، شيعيان آل محمّد، تكيه گاه ميانه باشيد (كه در اين صورت) «غالي» به سوي شما بازمي گردد و «تالي» به شما مي پيوندد. مردى از انصار به نام سعد عرض كرد: فدايت شوم، «غالي» چيست؟ فرمود:

قَوْمٌ يَقُولُونَ فينا ما لا نَقُولُهُ في أَنْفُسِنا، فَلَيْسَ أُولٰئِكَ مِنّا، وَ لَسْنا مِنْهُمْ.

گروهي هستند كه درباره ما (اهل بيت) چيز ي مي گويند كه ما درباره خود نمي گوييم. آنان در

ص:115

شمار (شيعيان و پيروان) ما نيستند و ما نيز از (امامان و پيشوايان) آنان نيستيم. پرسيد: «تالي» چيست؟ فرمود:

الْمُرْتادُ، يُريدُ الْخَيْرَ يُبَلِّغُهُ الْخَيْرَ يُؤْجَرُ عَلَيْهِ.

جوينده است؛ به دنبال خير است و چون خير به او مي رسد، بدان سپاس داده مي شود (زيرا به آن عمل مي كند). سپس امام رو به ما كرد و فرمود:

وَ اللَّهِ ما مَعَنا مِنَ اللَّهِ بَراءَةٌ، وَ لا بَيْنَنا وَ بَيْنَ اللَّهِ قَرابَةٌ، وَ لا لَنا عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ، وَ لا نَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ إِلّا بِالطّاعَةِ، فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مُطيعاً لِلَّهِ تَنْفَعُهُ وَلايَتُنا، وَ مَنْ كانَ مِنْكُمْ عاصِياً لِلَّهِ لَمْ تَنْفَعْهُ وَلايَتُنا، وَيْحَكُمْ! لا تَغْتَرُّوا، وَيْحَكُمْ! لا تَغْتَرُّوا.(1)


1- الكافي: جلد2 صفحه75 حديث6. ر.ك: نزهة النّاظر: صفحه102 حديث31، مقصدالرّاغب(مخطوط):صفحه155، كشف الغمّة: صفحه2 صفحه148، أعلام الدّين: صفحه301، مشكاة الأنوار: صفحات60 و 66، شرح الأخبار: جلد3 صفحه502 حديث1440.

ص:116

به خدا سوگند، نزد ما برگ الهي رهايي از عذاب نيست و ميان ما و خدا خويشاوندي نيست و حجّتي بر خدا نداريم و جز با اطاعت (از فرامين الهي) به سوي خدا تقرّب نمي جوييم، بنابراين هركس از شما (شيعيان) كه مطيع خدا باشد، ولايت ما به او سود مي رساند و هركس از شما (شيعيان) كه نافرماني خدا كند، ولايت ما به او سود نمي رساند. واي بر شما! مبادا، فريفته شويد. واي بر شما، مبادا فريفته شويد.

كسي كه بگويد من نسبت به اميرالمؤمنين معرفت دارم لكن از ايشان پيروي نكند، در حقيقت معرفت كسب نكرده، چنان چه در حديث امام صادق عليه السّلام خوانديم. اهل بيت

ص:117

عليهم السّلام هرگز نفرمودند ما را دوست بداريد و آنچه مي خواهيد از حلال و حرام انجام بدهيد يا انجام ندهيد. بيان چنين سخناني بدان معناست كه محبّت اهل بيت، راه را براي ما هموار ساخته تا آن گونه كه مي خواهيم عمل كنيم، حلال را حرام دانسته و حرام را حلال جلوه دهيم و مورد بازخواست نيز نباشيم؛ آن هم با تكيه بر محبّت آل الله!!! افترا و چگونه افترايي؟؟؟...

برخي از غلات، به متن كتاب «مشارق انوار اليقين في اسرار اميرالمؤمنين عليه السّلام» استناد كرده و به توجيه بافته هاي خويش مي پردازند در حالي كه در همين كتاب نيز به نقل از اهل بيت عليهم السّلام، «غلات» بدترين آفريدگان(1) و مطرود درگاه ائمّه طاهرين عليهم السّلام(2) ذكر شده اند.


1- رجوع كنيد به صفحه88 از همين كتاب.
2- رجوع كنيد به صفحه101 از همين كتاب.

ص:118

آيات قرآن كريم و احاديث اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين همه به انجام واجبات و ترك محرّمات سفارش دارد؛ اهل بيت اطهار نيز تا پايان عمر مبارك خويش، خود را ملزم به انجام احكام و دستورات دين دانسته و همواره بدان ملتزم بودند؛

كيست كه در مقام بندگي خداوند از رسول الله فراتر باشد؟ پيامبري كه در تمام لحظات حيات پاك و مبارك خويش، خود را بر انجام واجبات و ترك محرّمات ملزم داشته است. كسي كه دين را جز اين بداند و بپذيرد، به دنبال ديني رفته كه خود مي پسندد، نه دين به معناي حقيقي «دين» و اين تنها گناه وي نيست، گناه عظيم تر او، نسبت دادن اين اعتقاد به دين مبين اسلام و ساحت ملكوتي حضرات معصومين است.

مي پرسيم چرا يك روز مي گوييد حسين خداست، يك

ص:119

روز اميرالمؤمنين خداست، يك روز حضرت زينب و...؟ مي گويند اينها همه خدا هستند و همه يكي هستند، يعني نه تنها قائل به خداوندگاري ائمّه، بلكه قائل به وحدت وجود ائمّه طاهرين نيز هستند؛ در حالي كه خداي تبارك و تعالي، نور اهل بيت را آفريد و سپس آن را تقسيم كرد و اين چهارده نفر را آفريد؛ اينها در تمامي عوالم از جمله عالم دنيا، چهارده نور پاك و مطهّر، به صورت مجزّا از يكديگر بودند.

نور اهل بيت عليهم السّلام همه يكي است يعني در علم و قدرت و عصمت در يك مستوا هستند و همگي از يك سرچشمه بهره مي برند امّا آيا اين بدان معناست كه اتّحاد در وجود دارند و همه يك شخص هستند؟ هرگز چنين نيست؛ چگونه مي توان چنين نتيجه اي را از كلام امام استنباط كرد در حالي كه خود ايشان فرمودند چهارده نفر بوده و هستند و

ص:120

خواهند بود و در همه عوالم چهارده شخص هستند؟!

و اصلاً متصوّر و ممكن نيست كه دو شخص مجزّا از هم، دو شيء مجزّا از هم، با هم يكي باشند. چطور چنين چيزي ممكن است؟ نزديك و دور مي شوند امّا يكي شدن دو شيء مجزّا، محال است. اگر همه اهل بيت، يكي باشند؛ پس چطور ازدواج كردند؟

وهابيان گفتند با استناد به آيه مباهله مي گوييد حضرت علي عليه السّلام، نفْس پيامبر است، چطور پيامبر دخترش را با نفس خود تزويج نمود؟ شيعه پاسخ داد. گفتند معتقد هستيد پيامبر ميان خودش و اميرالمؤمنين عقد اخوّت برقرار نموده، پس چطور دخترش را به برادرش داد؟ شيعه پاسخ داد. اگر بگويند شيعيان اعتقاد دارند اينها همه يكي هستند، داعيان اين سخنان، چه پاسخي دارند بدهند؟ اگر بگويند شيعيان،

ص:121

اهل بيت را خدا مي دانند، كافر و مشرك هستند، داعيان غلو چه دارند بگويد؟ كدام يك پاسخ خون هاي به ناحق ريخته شده شيعيان را مي دهند؟ كجايند آنان كه علي را، حسين را خدا مي دانند، تا پاسخ كشتار شيعيان را _ به جرم كفر و شرك _ بدهند؟ خداوند مي فرمايد:

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُون(1)

كيست ستمكارتر از آنكه نسبت به آيات پروردگارش، يادآوري شود امّا با اين وجود از آن روي برتابد؟ به راستي كه ما از گناه كاران، انتقام مي گيريم.

در پايان، دعاي امام رضا عليه افضل الصّلاة و السّلام را مي آوريم كه پيوسته به درگاه الهي عرضه مي داشت:


1- سوره (32) السجدة آيه23.

ص:122

اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ، فَلا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِكَ. اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنَ الَّذِينَ ادَّعَوْا لَنَا مَا لَيْسَ لَنَا بِحَقٍّ. اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا فِينَا مَا لَمْ نَقُلْهُ فِي أَنْفُسِنَا. اللَّهُمَّ لَكَ الْخَلْقُ وَ مِنْكَ الْأَمْرُ وَ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ.

الاها، به درگاه تو بيزاري مي جويم از اينكه (معتقد باشم) (از جانب خويش، مستقل از تو) توان و نيرويي دارم (بلكه معتقدم و گواهي مي دهم) هيچ توان و نيرويي نيست مگر از جانب تو. الاها، به درگاه تو بيزاري مي جويم از كساني كه براي ما (اهل بيت) ادّعاي چيزي دارند كه به حق، از آنِ ما نيست. الاها، به درگاه تو بيزاري مي جويم از كساني كه درباره ما (اهل بيت) چيزي مي گويند كه ما درباره خويش نگفتيم. خدايا، آفرينش و آفريدگان از آنِ تو هستند و امر از جانب توست و (ما اهل بيت) «تنها تو را مي پرستيم و

ص:123

تنها از تو ياري مي جوييم».

اللَّهُمَّ أَنْتَ خَالِقُنَا وَ خَالِقُ آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ وَ آبَائِنَا الْآخِرِينَ. اللَّهُمَّ لَا تَلِيقُ الرُّبُوبِيَّةُ إِلَّا بِكَ، وَ لَا تَصْلُحُ الْإِلَهِيَّةُ إِلَّا لَكَ، فَالْعَنِ النَّصَارَى الَّذِينَ صَغَّرُوا عَظَمَتَكَ، وَ الْعَنِ الْمُضَاهِينَ لِقَوْلِهِمْ مِنْ بَرِيَّتِكَ. اللَّهُمَّ إِنَّا عَبِيدُكَ وَ أَبْنَاءُ عَبِيدِكَ، لَا نَمْلِكُ لِأَنْفُسِنَا ضَرّاً وَ لَا نَفْعاً وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَيَاةً وَ لَا نُشُوراً.

خدايا، تو آفريننده ما و آفريننده اجداد و پدران ما هستي. الاها، پروردگاري، جز به تو شايسته نيست و الوهيّت جز براي تو سزاوار نيست؛ به همين جهت نصاري (مسيحيان) را از رحمت خويش دور دار كه عظمت تو را كوچك شمردند، و نيز از ميان آفريدگانت لعنت كن كساني را كه چون آنان معتقدند. الاها، ما بندگان تو و بنده زادگان تو هستيم؛ براي خويش نه زيان و سود، و نه مرگ و زندگي و بازگشتي را در اختيار

ص:124

نداريم.

اللَّهُمَّ مَنْ زَعَمَ أَنَّنَا أَرْبَابٌ فَنَحْنُ إِلَيْكَ مِنْهُ بِرَاءٌ، وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ إِلَيْنَا الْخَلْقَ وَ عَلَيْنَا الرِّزْقَ فَنَحْنُ إِلَيْكَ مِنْهُ بِرَاءٌ كَبَرَاءَةِ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنَ النَّصَارَى. _ خدايا، هركس گمان دارد كه ما ارباب (به معناي پروردگار و خالق يكتا) هستيم؛ ما (اهل بيت) به درگاه تو، از او بيزاريم و هركس گمان كند بازگشت آفريدگان به سوي ماست و (به استقلال، تقدير و تقسيم) رزق و روزي بر عهده ماست، ما به درگاه تو، از او بيزاريم مانند بيزاري عيسي بن مريم از نصرانيان (مسيحيان).

اللَّهُمَّ إِنَّا لَمْ نَدْعُهُمْ إِلَى مَا يَزْعُمُونَ، فَلَا تُؤَاخِذْنَا بِمَا يَقُولُونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا يَزْعُمُونَ. رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً _ الاها، ما ايشان را به سوي آنچه گمان دارند نخوانده ايم، پس ما

ص:125

را به سبب سخنان آنان، بازخواست نكن و ما را (به سبب) گمان نادرست ايشان، ببخش. «پروردگار من، بر روي زمين يك تن از اين كافران را باقي نگذار كه اگر ايشان را رها كني، بندگانت را گمراه سازند و جز گناه كار ناسپاس، نزايند».(1)

خاتم ختام


1- اعتقادات الإماميّه، شيخ صدوق: صفحه99. عنه بحارالأنوار: جلد25 صفحه342 حديث25.

ص:126

ص:127

«غدير» همان روزي است كه پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم، ائمّه طاهرين را به عنوان جانشينان خويش معرّفي و امامِ امر دين، دنيا و آخرت اعلام فرمود و «عاشورا» همان روزي است كه ثمره درخت نافرماني از امام معصوم، خون مطهّر سيّدالشّهداء و ياران پاكش را بر زمين ريخت.

«عاشورا» حادثه اي نابهنگام نيست؛ واقعيتي است برابر ديدگان آيندگان تا ببينند و بدانند مخالفت با وليّ معصوم، امّت را تا يزيدآباد كشاند و به كربلا رساند تا جگرگوشه رسول و ميوه قلب بتول را كشتند و كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ

ص:128

عَزَّوَجَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ يُذَكِّرُهُمْ فَلا يَتَّعِظُونَ حَتّىٰ قَتَلُوهُ بَغْياً وَ ظُلْماً وَ عُدْواناً(1) و كشتن حسين عليه السّلام را، وسيله تقرّب به درگاه الهي دانستند و چنان كردند كه امام ابي الحسن الرّضا عليه السّلام فرمود: «ذُبِحَ كَما...»، شگرف پيامي است كه امام، ما را بدان رهنمون مي شود...

و چه زيبا تفاوت ميان اصحاب غدير و عاشورا جلوه مي كند؛ آنجا كه بيعت كردند و جفا، و اينجا كه بيعت برداشته شد و وفا. اين، وفا به همان عهد و بيعت بود، احياي بيعتي كه مرده و از ياد رفته بود... .

اگر خوب گوش فرا دهيم، هنوز هم نداي «هَلْ مِنْ ناصِرٍ يَنْصُرُني؟» بلند است آنجا كه در ماه حسين عليه السّلام، در مراسم عزاي سيّدالشّهداء، به او و سروران و سلاله پاكش،


1- الأمالي شيخ صدوق: صفحه462 حديث10

ص:129

نسبت خدايي داده مي شود و بيداد، فراتر داد سر مي دهد چون اعتقاد به خدايي ايشان، با تحريف كلام و مرام قدسي قدّيسان عالم مخلوقات، مستند شده و نشر مي يابد به نام حقيقت باطن و باطن حقيقت دين.

باشد تا بدانيم، بشنويم و «لبيك» گوييم.

سخن آخر و آخرين سخن، كلام خداوند كه مي فرمايد:

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ إذْ جاءَهُ أَ لَيْسَ في جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرينَ(1)

كيست ستمكارتر از آنكه بر خدا دروغ بندد و چون راستي او را آيد، آن را تكذيب كند. آيا در جهنّم جايگاهي براي كافران نيست؟

فهرست منابع


1- (39) سوره الزمر آيه33.

ص:130

ص:131

الذّكر الحكيم: كلام الله تبارك و تعالى.

نهج البلاغة: الإمام أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليهما السّلام (شهادت سال40ق). نشر دارالهجرة _ قم، چاپ اول 1414 ق.

الأمالي: أبوجعفرمحمّد بن الحسن الطّوسي (ت460ق)

الأمالي: أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي الصّدوق (ت381ق)، المكتبة الإسلاميّة، 1362ش.

الإحتجاج على أهل اللجاج: أبو منصور أحمد بن عليّ بن أبي طالب الطّبرسي(ت560ق)، نشر مرتضى، ايران _ مشهد، چاپ اول1403 ق.

الإختصاص: محمّد بن محمّد بن نعمان العكبري البغدادي المفيد (ت٤١٣ق)، انتشارات كنگره جهاني شيخ مفيد قم، ١٤١٣ق.

أعلام الدّين: الواعظ الديلمي(ت841ق) مؤسسه آل البيت عليهم السّلام _ قم، چاپ اول.

إثبات الهداة: شيخ حر عاملى، محمد بن حسن (ت1104ق) نشر اعلمى، بيروت _ لبنان، چاپ اول 1425 ق.

إعتقادات الإماميّه: أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي الصّدوق (ت381ق)، نشر كنگره شيخ مفيد، ايران _ قم، چاپ: دوم 1414ق.

ص:132

التحصين لأسرار ما زاد من كتاب اليقين ، سيّد على بن موسى ابن طاووس (ت664ق) نشر مؤسسة دار الكتاب _ قم، 1413 ق.

التّوحيد: محمّد بن عليّ بن بابويه القمّي الصّدوق (ت٣٨١ق)، انتشارات جامعة مدرّسين _ قم، ١٣٩٨ق.

الخصال: أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي الصّدوق (ت381ق)، جامعة المدرّسين في الحوزة العلميّة _ قم.

العدد القويّة لدفع المخاوف اليوميّة: عليّ بن يوسف الحلّي، برادر علّامه حلّي (قرن هشتم هجري)، كتابخانه آيةالله مرعشي نجفي، چاپ اول 1408ق.

الكافي: ثقةالإسلام أبوجعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق الكليني الرازي (ت329ق)، دارالكتب الإسلاميّة _ تهران، چاپ سوم1388ق.

اليقين بإختصاص مولانا عليّ عليه السّلام بإمرة المؤمنين: السّيّد أبو القاسم عليّ بن موسي بن جعفر بن محمّد بن طاووس الحسني (ت664ق)، مؤسّسة دار الكتاب الجزائري _ قم، الطّبعة الأولي،1413ق.

بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار عليهم السّلام: العلّامة محمّد باقر المجلسي (ت1111ق)، نشر دار إحياء التراث العربي، بيروت _ لبنان، چاپ دوم 1403 ق.

بصائر الدّرجات: محمّد بن حسن الصفّار(ت290ق)، انتشارات

ص:133

كتابخانه آيةالله مرعشى نجفى، چاپ دوم.

تحف العقول: حسن بن شعبه حرانى(القرن الرّابع)، نشر جامعه مدرسين قم، 1404ق.

تفسير العيّاشي: محمّد بن مسعود العيّاشي(ت٣٢٠ق)، المطبعة علميه _ طهران، 1380ق.

تفسير القمّي: أبو الحسن عليّ بن إبراهيم القمّي (ت329ق)، مطبعة مؤسّسة دارالكتاب _ قم، الطّبعة الثّالثة1404ق.

التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السّلام (استشهد في260ق) تحقيق و نشر مدرسه امام مهدى عليه السلام ناشر: مدرسة الإمام المهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف

دعائم الإسلام:نعمان بن محمد التميمي المغربي(ت363ق)، دارالمعارف _ مصر، چاپ دوم 1385ق.

رجال الكشّي= إختيار معرفة الرّجال: الشيخ أبوجعفر الطوسي (ت460ق)، شرح و تعليق: ميرداماداسترآبادي، تحقيق: سيّد مهدي رجايي، مؤسّسه آل البيت عليهم السّلام _ قم، چاپ اوّل1404ق.

روضةالواعظين: الشهيد محمّد بن فتّال النيشابوري(شهيد در508 ق) نشر رضي _ قم، چاپ اول 1375ش.

شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام قاضي نعمان بن محمّد مصري (ت363ق) نشر جامعه مدرّسين قم 1409ق.

علل الشّرائع: أبوجعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي

ص:134

الصّدوق (ت381ق)، المطبعة الحيدريّة _ النّجف الأشرف،1386ق.

عيون أخبار الرّضا عليه السّلام: أبوجعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي الصّدوق (ت381ق)، نشر مؤسّسة الأعلمي _ بيروت.

قرب الإسناد: عبدالله بن جعفر الحميري القمّي(قرن سوّم هجري)، نشر مؤسسة آل البيت عليهم السّلام _ قم، چاپ اول 1416 ق.

كتاب سليم بن قيس الهلالي (ت76ق) تحقيق و تصحيح انصارى زنجانى خوئينى نشر الهادى قم 1405ق.

كشف الغمّة في معرفة الأئمّة على بن عيسى الإربلى (ت692ق) نشر بنى هاشمى تبريز 1381ق.

مائة منقبة من مناقب أميرالمؤمنين و الأئمّة ابن شاذان، محمّد بن احمد (ت460ق) تحقيق و تصحيح و نشر مدرسة الإمام المهدى عجّل اللة تعالى فرجة الشريف _ قم، 1407ق.

مجموعة ورّام ورّام بن أبي فراس، مسعود بن عيسى (ت605ق) نشر مكتبة الفقيه _ قم، 1410 ق.

مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول مجلسى، محمد باقر بن محمّدتقى (ت1110ق) تحقيق و تصحيح رسولى محلاتى، هاشم نشر دار الكتب الإسلامية _ تهران، 1404ق.

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل: الحاج ميرزا حسين النّوري الطّبرسي(ت1320ق)، مؤسّسة آل البيت عليهم السّلام _ قم1407ق.

مشارق أنواراليقين في أسرار أميرالمؤمنين عليه السّلام الحافظ

ص:135

برسى، رجب بن محمّد (ت813ق)، تحقيق السيّد علي عاشور نشر الأعلمي _ بيروت 1422ق.

مشكوة الأنوار في غررالأخبار: ابوالفضل علي طبرسي (وفات در اوايل قرن هفتم)، مؤسّسه آل البيت عليهم السّلام _ قم.

معاني الأخبار: الشيخ الصدوق محمّد بن عليّ بن حسين بن بابويه القمّي (ت٣٩١ق)، تصحيح علي اكبر غفّاري، نشر مكتبه صدوق _ تهران، ١٣٧٩ق.

مقصد الراغب في فضائل علي بن أبي طالب (مخطوط) للحسين بن محمد بن الحسن صاحب نزهة الناظر كما ذكره في امل الأمل و قال المجلسي الثاني كان قريب العصر للصدوق و يروي كثيرا من الاخبار عن إبراهيم بن علي بن إبراهيم بن هاشم القمي

مناقب آل أبي طالب عليهم السّلام:أبوعبدالله محمّدبن عليّ بن شهرآشوب المازندراني (ت588ق)، نشر علامه _ قم، چاپ اول 1379 ش.

منهاج النّجاح في ترجمة مفتاح الفلاح شيخ بهايى (ت1031ق) نشر حكمت تهران 1384 ش.

نزهة الناظرو تنبيه الخاطر حلوانى، حسين بن محمد بن حسن بن نصر (ت القرن الخامس ق)، تحقيق و تصحيح مدرسة الإمام المهدي عجّل الله تعالى فرجه الشريف نشر مدرسة الإمام المهدي عجّل الله تعالى فرجه الشريف قم 1408 ق.

ص:136

دعاي فرج جايگزين شود

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109