ماخذ شناسی ابوالفتوح رازی رحمه الله

مشخصات كتاب

سرشناسه : نوری، محمد، 1340 -

عنوان و نام پديدآور : ماخذ شناسی ابوالفتوح رازی رحمه الله/ محمد نوری.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، 1384.

مشخصات ظاهری : 294 ص.

فروست : مجموعه آثار کنگره بزرگداشت شیخ ابوالفتوح رازی رحمه الله ؛ 15.

شابک : 18000 ریال

وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری.

موضوع : ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، قرن 6ق-- کنگره ها

موضوع : ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، قرن 6ق-- کتابشناسی

رده بندی کنگره : BP55/3 /الف2 ن9 1384

رده بندی دیویی : 297/99

شماره کتابشناسی ملی : 1178042

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

و ترجمان الذّكر ذو الاعزازاسّ الهدى ابوالفتوح الرازى بحر الفضائل استناد الكمّلكنز المعارف الحسين بن على فخر المشكّكين شيخ القالهللأخذ من افضاله افضى له قد سرق الحق له بغير حقنعم ، و من قبل اخ له سرق (1)

.


1- .اين ابيات را مرحوم محدّث ارموى در تعليقات كتاب النّقض از عدّة الخلف فى عدّة السلف _ كتابى منظوم در تراجم احوال ائمّه هدى عليهم السلام و علماى بزرگ شيعه امامية اثر شيخ محمدعلى سهورى نقل كرده است. سهورى ضمن ذكر علماى قرن ششم در مورد ابوالفتوح اين شعر را آورده است . نيز در كتاب بزرگان رى ، نوشته محسن صادقى (ص103) آمده است .

ص: 6

. .

ص: 7

. .

ص: 8

. .

ص: 9

. .

ص: 10

. .

ص: 11

. .

ص: 12

. .

ص: 13

يادداشت دبير علمى كنگره

يادداشت دبير علمى كنگرهشهر رى، يكى از پايگاه هاى كهن تشيّع و مَهد رشد و بالندگى عالمانى چون كلينى، صدوق، ابوالفتوح رازى و... بوده است. طرح گراميداشت بزرگان و عالمان رى، از نيمه دوم سال 1380، در دستور كار آستان حضرت عبدالعظيم عليه السلام و مؤسسه علمى _ فرهنگى دارالحديث قرار گرفت. نخستين همايش از اين سلسله، در بهار 1382 با برپايى كنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظيم عليه السلامآغاز شد و اكنون، دومين همايش از اين سلسله، به بزرگداشت شيخ ابوالفتوح رازى رحمه اللهمفسّر قرن ششم هجرى، اختصاص دارد. دبيرخانه علمى كنگره بزرگداشت شيخ ابوالفتوح رازى، از نيمه دوم سال 1382 و پس از برگزارى كنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام با اهداف زير، كار خود را آغاز كرد: 1 . معرّفى و بزرگداشت شخصيت علمى و معنوى شيخ ابوالفتوح رازى، 2 . تحقيق و پژوهش در ميراث به جا مانده از آن مفسّر و دانشمند كم نظير، 3 . شناخت جايگاه و تأثير تفسير ابوالفتوح بر ساير تفاسير (اعم از تفاسير شيعه و اهل سنّت)، 4 . ترويج معارف قرآنى و حديث اهل بيت عليهم السلام، محصولات علمى كنگره كه در اين بيست ماه به ثمر رسيده اند و هنگام برپايى كنگره عرضه مى شوند، از اين قرارند: يك . مجموعه آثار كنگره 20 جلد دو . ويژه نامه هاى مجلات 4 مجلّه سه . خبرنامه كنگره 4 شماره چهار . لوح فشرده متن تفسير ابوالفتوح و مجموعه آثار كنگره

.

ص: 14

گزارش اجمالى اين چهار محور، به قرار زير است:

يك. مجموعه آثار كنگرهمجموعه آثار كنگره كه به صورت مكتوب در بيست مجلّد عرضه مى گردد، در نُه حوزه، بدين شرح، ساماندهى شده است:

1 . مجموعه مقالات كنگره4 جلداز مجموع هفتاد مقاله رسيده به كنگره، 43 مقاله پس از ارزيابى علمى برگزيده شده اند كه در سه موضوع، دسته بندى شده، به چاپ مى رسند: الف . روش تفسيرى ابوالفتوح رازى (21 مقاله)2 جلد ب . مباحث كلامى در تفسير ابوالفتوح رازى (10 مقاله)1 جلد ج . گوناگون (شامل: فقه و اصول، كتاب شناسى و...) (12 مقاله)1 جلد

2 . شناخت نامه ابوالفتوح رازى 3 جلدآنچه درباره شيخ ابوالفتوح رازى و تفسير وى در لا به لاى كتاب ها و يا به صورت مقاله و رساله تدوين يافته بسيار است. مجموع اين اطلاعات و تحليل ها، در سه مجلّد، بدين ترتيب، سامان يافته است: الف . شناخت نامه ابوالفتوح رازى (علوم قرآن در تفسير روض الجنان)1 جلد ب . شناخت نامه ابوالفتوح رازى (شرح حال)1 جلد ج . شناخت نامه ابوالفتوح رازى (كتاب شناسى و نسخه شناسى)1 جلد

3 . تصحيح كتاب «تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى» تأليف دكتر عسكر حقوقى3 جلدكامل ترين اثرى كه تاكنون درباره تفسير ابوالفتوح رازى نگارش يافته، كتاب سه جلدى مرحوم دكتر عسكر حقوقى است كه قريب به پنجاه سال از تأليف و چهل سال از انتشار آن مى گذرد و تاكنون نيز تجديد چاپ نشده است. تصحيح علمى اين كتاب، با استخراج مصادر اقوال و ارجاع پانوشت ها به چاپ

.

ص: 15

جديد تفسير، و ويرايش و صفحه آرايى جديد، بخشى از كارهايى است كه بر روى اين اثر انجام شده است.

4 . نمايه موضوعى و فهرست هاى فنّى تفسير ابوالفتوح رازى3 جلداز آن جا كه سه چاپ اوّل 1 تفسير ابوالفتوح، داراى فهرست هاى فنّى نيست و چاپ اخير (آستان قدس رضوى) نيز نمايه موضوعى ندارد و فهرست هاى هر جلد آن به تفكيك و در پايان همان جلد چاپ شده است، تهيه نمايه موضوعى و فهرست هاى فنّى جهت استفاده از اين گنجينه معارف قرآنى امرى ضرورى مى نمود. بدين جهت، با استفاده از محقّقان بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى و برخى فضلاى قم، مجموعه «نمايه موضوعى و فهرست هاى فنّى» در سه جلد، بدين شرح، آماده شد: الف . نمايه موضوعى1 جلد ب . فهرست هاى عمومى و فنى1 جلد ج . فهرست اشعار فارسى و عربى1 جلد

5 . پژوهش نامه تفسير ابوالفتوح رازى1 جلدجايگاه بلند تفسير ابوالفتوح رازى سبب شده است كه تاكنون پانزده پايان نامه كارشناسى ارشد و دكترى و كتاب مستقل درباره آن تدوين شود. گزارش تفصيلى و علمى از اين پايان نامه ها و كتاب ها و استخراج نكات بديع علمى و آراى نو در آنها، بُن مايه و اساس اين كتاب است.

.

ص: 16

6 . زندگى نامه ابوالفتوح رازى1 جلدگرچه درباره شيخ ابوالفتوح رازى در لا به لاى كتاب هاى تراجم و تفسير، شرح احوال هايى آمده، اما تاكنون درباره وى، اثرى مستقل و قابل استفاده براى عموم در دسترس نبوده است. اين زندگى نامه به انگيزه معرّفى ابوالفتوح و تفسير او (روض الجنان) براى فارسى زبانان (بويژه جوانان و دانشجويان) است.

7 . بازنويسى داستان هاى تفسير ابوالفتوح2 جلدتفسير ابوالفتوح، حاوى داستان هاى بسيار است كه مرحوم دكتر عسكر حقوقى، اكثر آنها را در يك جلد در كتاب خود آورده است. با توجّه به سازندگى داستان، مجموعه اى از اين قصه ها كه حاوى مطالب اخلاقى و معنوى (بويژه در ضمن شرح احوال پيامبران و پيشوايان دينى) است، گزينش و براى استفاده بهتر جوانان، با ادبياتى امروزين، بازنويسى شده است. اين مجموعه در دو جلد رقعى عرضه مى گردد.

8 . مأخذشناسى ابوالفتوح رازى و تفسير وى1 جلداين كتاب، حاوى گزارش تطبيقى و توصيفى از آثار ابوالفتوح و آنچه درباره ابوالفتوح در قالب كتاب، مقاله، پايان نامه و يا ضمن كتاب ها، به فارسى، عربى و برخى زبان هاى اروپايى، تاكنون عرضه شده است.

9 . حواشى علاّمه شعرانى بر تفسير ابوالفتوح2 جلدعلاّمه ميرزا ابوالحسن شَعرانى، حواشى عالمانه و سودمندى بر تفسير ابوالفتوح دارد كه چون در ضمن يكى از چاپ هاى پيشين منتشر شده، مهجور مانده است. مجموعه اين حواشى، استخراج گرديده، كه در قالب دو جلد عرضه مى گردد.

دو . ويژه نامه هاى مجلاّت علمىبر اساس پيگيرى ها و توافق هاى به عمل آمده از سوى دبيرخانه علمى كنگره،

.

ص: 17

مجلات: 1. پژوهش هاى قرآنى، 2. بيّنات، 3. آينه پژوهش، 4. علوم حديث، هم زمان با برپايى كنگره، يك شماره خود را ويژه «ابوالفتوح رازى و تفسير وى» عرضه مى كنند.

سه . خبرنامه كنگرهتاكنون دو شماره از اين خبرنامه به چاپ رسيده و دو شماره ديگر نيز در دست تهيه است كه يك شماره پيش از برگزارى كنگره و يك شماره نيز در روز برگزارى آن، عرضه مى شود.

چهار . تهيه لوح فشرده (CD) حاوى متن تفسير ابوالفتوح و محصولات علمى كنگرهاين لوح فشرده، با مشاركت مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى آماده و هم زمان با برپايى كنگره عرضه مى گردد. *** در پايان، از همه فرهيختگان و انديشه مندان، سازمان ها و نهادهاى علمى _ پژوهشى و دست اندركاران امور اجرايى كه در به ثمر رسيدن اين همايشْ سهم داشته اند، سپاس گزارى مى شود، و بويژه از: توليت محترم آستان حضرت عبدالعظيم عليه السلام و رياست محترم مؤسسه علمى _ فرهنگى دارالحديث، شوراى عالى سياست گذارى و شوراى علمى كنگره، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى، مديران عالى آستان حضرت عبدالعظيم عليه السلام ، مديران و محققان مركز تحقيقات دارالحديث ، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، دانشكده علوم حديث. مه_دى مه_ري_زى دبير كميته علمى تابستان 1384

.

ص: 18

. .

ص: 19

مقدمه

مقدمهايران در دوره اسلامى در عرصه دانش هاى گوناگون ترقّى و توسعه فراوان يافت و دانشمندانى بزرگ ظهور پيدا كردند كه زندگى شخصى و حيات اجتماعى و آثار علمى و خدمات فرهنگى آنان اعجاب برانگيز و شعف زا و شورانگيز است. هركدام از دانشمندان مسلمان ايرانى را كه در نظر آوريد، ابداعات و خلاّقيتهايى داشته كه تا ابد، مايه افتخار و مباهات مسلمانان ايرانى است. يكى از اينان ابوالفتوح رازى است كه اين در مجموعه اطلاعات آثار وى ، آثار درباره او، وابستگان، معاصران، همچنين اطلاعات منابع درباره عصر و زيستگاه او گرد آمده است . ابوالفتوح را در يك سطر مى توان اينگونه تعريف كرد : سلسله جنبان دين پژوهى در حوزه ادبيات و فرهنگ فارسى و در مرزهاى شيعه اثنى عشرى . او آغازگر جريان تفسيرنگارى فارسى در عرصه شيعه بود و تشيّع مردم ايران در اين روزگار مرهون زحمات او است . در آن روزگار كه عربيت با خلافت سنّى ممزوج شده بود ، با تلاشهاى امثال ابوالفتوح تشيّع با ايرانيت هماهنگ شد . اگر فردوسى را پدر ادبيات فارسى در دوره اسلامى دانسته اند، بايد ابوالفتوح را پدر فرهنگ شيعى ايرانيان دانست ؛ زيرا از رهگذر فعّاليتهاى او بود كه مايه هاى شيرين و دلنشين زبان فارسى در خدمت آموزههاى شيعه درآمد .

.

ص: 20

1 . نام كامل او جمال الدين حسين بن على بن محمد بن احمد خُزاعى است كه حدود 480 ق به دنيا آمده و پس از 552 ق/ 1157م از دنيا رفت. مهمترين القاب و عناوين مشهور او عالم و مفسر است. اغلب او را به عنوان مؤلّف تفسير روض الجنان و روح الجنان مى شناسند . ابوالفتوح در برخى از علوم متداول زمان خود استاد بود؛ تفسير او بيانگر تبحر وى در نحو، قرائات، فقه، اصول فقه و تاريخ است. منتجب الدين از وى با تعبير «الامام السّيد ترجمان كلام اللّه تعالى» ياد كرده و او را عالم، واعظ و مفسر دين دانسته است. پژوهشگر ديگرى بنام كيدرى از او با عنوان «الشيخ الامام» نام برده است. او از دودمانى بزرگ برخاست و در خاندان او دانشمندان مشهور قد برافراشتند . به طورى كه بعضى از مؤلّفان قديمى اين خاندان را با اهميت و قابل مطالعه دانسته اند. افندى از آنان با عنوان سلسله اى معروف از علماى اماميه كه هر يك تأليفات متعدّد داشته اند، ياد كرده و اطلاعات و تحليلهايى درباره آنها عرضه كرده است. نسبت ابوالفتوح و خاندانش به نافع بن بديل بن ورقاء خزاعى مى رسد . از همين رو نژادى عربى دارند. زمان مهاجرت اجداد رازى به ايران روشن نيست، ولى احتمالاً در سدههاى 1و2ق/ 7 و 8 م بوده است كه نخست در نيشابور مسكن گزيدند. به همين دليل، جدّ دوم ابوالفتوح، ابوبكر احمد بن حسين بن احمد با نسبت نيشابورى خزاعى خوانده مى شد . عموى پدر ابوالفتوح، ابومحمد عبدالرّحمن بن احمد، مفيد نيشابورى از محدّثان بلند پايه اماميه در عصر خود بوده و نزد اهل سنت نيز فردى شناخته شده است. وى از شاگردان سيّد مرتضى، شيخ طوسى، سلاّر ديلمى، ابن برّاج و كراجكى _ از علماى نامدار اماميه _ بود و در حديث كتابهاى معتبرى نوشت . منتجب الدين، نام نياى ابوالفتوح را ابوسعيد محمد بن احمد دانسته و از وى با عنوان «الشيخ المفيد» نام برده است. او محدّثى چيره دست بود و تأليفات متنوّع و متعدّدى نگاشت .

.

ص: 21

اگر چه در الفهرست منتجب الدين به طور مستقلّ از پدر ابوالفتوح نام برده نشده است، ليكن از آنجا كه ابوالفتوح از وى بهره علمى برده، مى توان او را در زمره علما و دانشمندان جاى داد . دانسته ها درباره زندگى ابوالفتوح اندك است . احتمالاً در رى متولّد شد و در همانجا رشد و پرورش يافت. قراين نشانگر اين است كه احتمالاً در حدود سال 480ق/ 1087م زاده شده است. برخى پژوهشگران تصريح كرده اند كه شاگردى وى نزد عموى پدرش، مفيد ابو محمد عبدالرّحمن بن احمد، نظريه فوق را تقويت مى كند . ديگر استادان او ، به نامهاى شيخ مفيد عبدالجبّار بن عبداللّه بن على مقرى رازى، عمادالدين ابو محمد حسن بن محمد قاضى استرآبادى و ابوالحسن على بن النّاصر بن الرضا شناخته شده اند. برخى نوشته اند: ابوالفتوح به دليل علاقه، بيشتر به وعظ و خطابه مى پرداخت. اين رويه و دلبستگى، تأثير آشكارى بر سبك تفسيرى او نهاده است. به گزارش خود ابوالفتوح در روح الاحباب كه افندى آن را نقل كرده است، مجالس وعظ او، در دوره جوانى در خان علاّن رى با استقبال عظيم مردمان مواجه بوده است. لذا بعضى به او رشك بردند و به دليل سعايت حاسدان نزد والى شهر، مدّتى از وعظ محروم گرديد. ابوالفتوح علاوه بر وعظ براى عموم، به تربيت شاگرد در چند رشته علمى هم همّت گماشت . يكى از شاگردان برجسته او منتجب الدين رازى و ديگر شاگرد او ابن شهرآشوب است . منتجب الدين دو اثر استادش با عنوانهاى روض الجنان و روح الاحباب را نزد خود وى تلمّذ كرد و ابن شهرآشوب به كسب اجازه روايت تفسير او، روض الجنان، نايل آمد. از فرزندان ابوالفتوح دوتن در شمار عالمان بودند: يكى صدر الدين على كه منتجب الدين از وى با تعبير «فقيه دين» ياد كرده و ديگرى تاج الدين ابوجعفر محمد كه از او با عنوان «فاضل ورع» نام برده است.

.

ص: 22

جالب اينكه پس از فرزندان ، اين خاندان به رغم اينكه از نام و نشان آنها خبرى نيست، آثار ابوالفتوح، شهرت و رونق مى گيرد . اولين اطلاعات در دسترس از ابوالفتوح مربوط به اجازه اى در سال 552 ق است كه بر اساس آن ، اجازه روايت روض الجنان را به شاگرد خود داده است. بنابراين، گزارش آزادانى اصفهانى درباره تاريخ مرگ ابوالفتوح در 540 ق نمى تواند درست باشد. محدّث ارموى با توجه به اجازه ياد شده و ديگر شواهد، اين تاريخ را تصحيفى از 554 ق مى داند. با اين حال، از گزارش ابن حمزه مؤلّف ايجاز المطالب كه در زمان مرگ ابوالفتوح در رى بوده و سپس به مكّه رفته است، چنين برمى آيد كه شيخ در بازگشت از مكّه، به اصفهان رفته و اين مسافرت پس از مرگ ابوالفتوح عجلى شافعى اتّفاق افتاده است. ولى اين گزارش نمى تواند از صحّت برخوردار باشد؛ زيرا ابوالفتوح رازى به طور قطع در زمان تأليف كتاب النّقض در قيد حيات نبوده است. ابوالفتوح به وصيّت خودش در جوار مرقد امامزاده عبدالعظيم حسنى در رى دفن شد و گزارش شوشترى كه مدفن او را در اصفهان دانسته، از اشتباه ابوالفتوح رازى با ابوالفتوح عجلى ناشى شده كه در ميان مردم اصفهان از سده 10ق/ 16م سابقه داشته است. (1) 2 . مطالب فوق گوياى اين است كه ابوالفتوح از شخصيتهاى مبرّز و فرهيخته شيعه به شمار مى رود و بايست زودتر از اين با برگزارى همايش به معرفى او اقدام مى شد . با اين حال، همايشى كه توسّط آستان حضرت عبدالعظيم و برخى از نهادها و مؤسّسات برگزار خواهد شد، اقدامات مفيدى انجام داده است ؛ از جمله كتابشناسى ابوالفتوح

.


1- .مطالب درباره زندگينامه ابوالفتوح از اين منابع اخذ شده است: رياض العلماء نوشته افندى اصفهانى؛ الفهرست از منتجب الدين، ضميمه تفسير روح الجنان نوشته محمد قزوينى؛ حدائق الحقائق از محمد كيدرى؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامى؛ طبقات اعلام الشيعه از آقا بزرگ تهرانى، مناقب از ابن شهر آشوب؛ معالم العلماء از ابن شهر آشوب .

ص: 23

را جزء برنامه هاى خود قرار داده است كه افتخار اين كتابشناسى نصيب اينجانب گرديد. پس از تصويب موضوع حدود دوماه مطالعه مى كردم . در ابتدا تصوّر مى كردم، آثار چندانى در دسترس و موجود نباشد، ولى با جستجو در آثار قديم و جديد، مآخذ خوبى يافتم. اين اطلاعات گوناگون و متنوّع است ؛ بعضى درباره شخصيت و خاندان ابوالفتوح و برخى پيرامون آثار او است . در هفت فصل طبقه بندى شده است: فصل اول، آثار ابوالفتوح كه هر اثر در دوقسمت معرفى شده است. ابتدا مشخّصات صورى و ظاهرى و چاپى اثر معرفى، آن گاه محتواى كتاب گزارش مى شود. در اين قسمت، آثار مرتبط با آثار ابوالفتوح، مانند ترجمه ها، شرحها، حاشيه ها و... نيز معرفى مى شوند . در اين فصل همچنين آثار قطعى الانتساب ، مشكوك ، منتسب و منحول ، بر اساس الفباى عنوان اثر مرتّب شده است . فصل دوم، معرفى آثار قلمى و مكتوب درباره ابوالفتوح است كه اين معرفى هم در دو قسمت صورى و محتوايى صورت گرفته است. آثار درباره ابوالفتوح به ترتيب تاريخ تأليف معرفى شده اند. اين فصل بيشترين حجم اين مجموعه را به خود اختصاص داده است . در ابتدا ، در مقدمه اى به تفصيل ، مسائل مربوط به آثار درباره او توضيح داده شده است . فصل سوم، اطلاع رسانى در حوزه خاندان و خانواده ابوالفتوح است. البته اين اطلاع رسانى به صورت كتابشناسى و معرفى آثار مكتوب است؛ اعمّ از آثارى كه خودشان نوشته اند يا آثارى كه ديگران درباره آنها نوشته اند . اين فصل به ترتيب تاريخ وفات شخصيتها است . فصل چهارم، اطلاع رسانى در حوزه استادان و مشايخ ابوالفتوح است؛ اعمّ از آثارى كه خود آنها نوشته اند و يا ديگران درباره آنها نوشته اند.

.

ص: 24

فصل پنجم ، اطلاع رسانى درباره شاگردان ابوالفتوح است . نيز آثار خود آنها هم در اين فصل معرفى شده است . اين دو فصل بر اساس الفباى نام كوچك شخصيتها تنظيم شده است . فصل ششم، درباره عصر ابوالفتوح است . شخصيتها تعلّق و پيوند گسست ناپذيرى با زمانه خود و مقطعى كه در آن مى زيسته اند، دارند ؛ مثلاً براى شناخت ابن سينا تنها نمى توان به معرفى فعّاليتها ، آثار درباره او و آثار علمى خودش بسنده كرد ، بلكه عصر او نيز همچون نورافكنى بر چهره شخصيت و كارهاى او پرتوافكنى دارد و او را روشن مى سازد . به همين دليل، يك فصل به منابع درباره عصر ابوالفتوح اختصاص داديم تا پژوهشگران با شناخت اين بُعد از زندگى او ، واقعيتها و رخدادهاى درباره او بهتر بشناسند. آخرين فصل درباره زيستگاه ابوالفتوح است . بيشتر سنين و بهترين دوره عمر ابوالفتوح در رى گذشت . دانش ، آثار و.. . ارتباط زيادى با آگاهى به محلّ زيست او دارد . دو شخصيتى كه يكى از آنها در قم زندگى مى كند و ديگرى در نجف اشرف زندگى مى كند ، دو رويه و حتّى دو نوع نگاه دارند . بنابراين، زيستگاه ، تأثير جدى بر ديگر ابعاد زندگى انسان دارد . در اين فصل كتابها و مقالاتى كه درباره زيستگاه ابوالفتوح در دوره حيات او است، آورده ام. در ابتداى هر فصل ، نوشتارى در توضيح نكات ضرورى مربوط به اطلاعات و موضوعات همان فصل آمده است . خوانندگان محترم پيش از مراجعه به هر فصل لزوما بايد اين نوشتار را مطالعه كنند . 3 . اين مأخذشناسى بدون توجه به خصايص و ويژگيهاى ابوالفتوح و جايگاه و منزلت آثارش در تاريخ شيعه و فرهنگ اسلامى، سامان نمى يابد. كتابشناسى كه منزلت ابوالفتوح و آثارش را نداند، در عرضه تحليل كتابشناسى توفيق نخواهد داشت.

.

ص: 25

اصلى ترين ويژگى ابوالفتوح اوّلاً ابتكارات و نوآوريهاى او و ثانيا تأثيرات او در فرهنگ اسلامى _ شيعى است . مهمترين نوآورى او تفسيرنگارى فارسى او است . گسترش فتوحات و الحاق بلاد عجم از جمله سرزمين پارس به قلمرو اسلامى و و نياز فرهنگى ايرانيان به متونى مناسب با فرهنگ ملّى خودشان و احتياج به منابع دينى به زبان فارسى ، ترجمه متون را اجتناب ناپذير ساخته بود . اين نياز از اواخر سده سوم و اوايل سده چهارم قمرى عيانتر شد ، امّا ذهنيت فقهى و نگرشهاى كلامى تا سده چهارم مخالف با ترجمه بود ؛ زيرا ترجمه قرآن و روايات را نوعى دخل و تصرّف در نصوص الهى و مقدّس مى دانستند و موجب وهن قرآن يا سبك ساختن اين كتاب مى شمردند . تا زمان سامانيان ترجمه و تفسير فارسى قرآن و ديگر منابع مجاز نبود ، امّا نيازها آنقدر بالا گرفت كه به دربار سامانى و بويژه شخص پادشاه كشيده شد و خود منصور بن نوح سامانى از فهم متون عربى اظهار عجز كرد . و بالاخره عالمان دين و فقيهان فتواى مشروعيت برگردان متون دينى به فارسى را صادر كردند. ترجمه تفسير طبرى آغاز راه و شكستن سدّ بلندى بود كه جلوى ترجمه كشيده شده بود . از آن تاريخ به بعد تاكنون هر چند عدّه اى عليه ترجمه متون دينى شبهاتى مطرح كرده اند، ولى تلاشهاى آنها نتوانسته است مانعى براى پيشرفت ترجمه متون ايجاد كند و روز به روز بر تعداد و تنوّع ترجمه ها افزوده مى شود. مقدمه تفسير طبرى گوياى اين است كه زبان فارسى قدمت بيشترى نسبت به زبان عربى دارد و قبلاً همه پيامبران الهى و پادشاهان با اين زبان مكالمه و محاوره داشته اند و عربى از زمان حضرت اسماعيل پا به عرصه فرهنگ نهاده است . از اين رو قرآن هم بايد به اين زبان ترجمه شود . در واقع، مترجمان ازاين طريق مىخواهند براى فارسى كسب مشروعيت بنمايند تا بتوانند معضل جواز ترجمه را حلّ كنند و فتواى علما به مجاز بودن ترجمه را بگيرند.

.

ص: 26

همانگونه كه از عبارت مقدمه تفسير طبرى پيداست، دو دليل براى مشروعيت ترجمه آمده است : يكى ضرورت انطباق و همسانى زبان دين با زبان مردم و ديگرى سابقه بيشتر فارسى نسبت به عربى و تكلّم پيامبران سلف به اين زبان. ادلّه علماى آن زمان كه به ترجمه تفسير طبرى دست زدند ، آنقدر نيرومند بود كه فتواى آنها را با مقبوليت همراه نمود و سدّ مخالفت با ترجمه شكسته شد . البته اين تلاش عالمان و فقيهان سامانى به دليل اينكه شرايط و زمينه هايش فراهم بود، نتيجه داد و گرنه اگر عواملى كه در ادامه خواهد آمد ، تحقق نمى داشت، معلوم نبود اين فتوا به ثمر بنشيند. از نظر زمانى نخستين ترجمه قرآن ، همان ترجمه تفسير طبرى است كه شامل آيات و تفسير آيات به فارسى است ، ولى برخى قدمت آن را به چهار سده پيش از آن برگردانده اند و ترجمه سوره فاتحه توسّط سلمان فارسى (م 35ق) را اولين ترجمه فارسى قرآن دانسته اند. داستان آن اينگونه است كه اهل فارس نامه اى به سلمان نوشتند و خواستار ترجمه سوره فاتحه به فارسى شدند و او اينگونه نوشت : «به نام يزدان بخشاينده ». سپس نامه را به حضرت محمد صلى الله عليه و آله عرضه كرد . كسانى همچون زرقانى اين واقعه را اثبات مشروعيت ترجمه به دليل تأييد سنّت دانسته اند. تاريخ ترجمه قرآن پس از ترجمه تفسير طبرى را به دليل اينكه بسيارى از ترجمه ها تاريخ ندارند ، نمى توان به طور مشخّص تعيين كرد و دقيقا گفت فلان كتاب پس از تفسير طبرى، ترجمه شده است . آيت اللّه زاده شيرازى ترجمه اى را با عنوان بخشى از تفسيرى كهن به فارسى به چاپ سپرد كه مؤلّف آن مجهول و بدون تاريخ است و فقط از ويژگيهاى نثرى آن ، احتمال داده اند، مربوط به سده سوم و چهارم قمرى باشد . برخى تفسير سورآبادى را بعد از تفسير طبرى و تفسير اسفراينى كهن ترين ترجمه فارسى قرآن دانسته اند. تفسير سورآبادى متعلّق به ابوبكر عتيق نيشابورى (م 494ق) است و مؤلّف خود، آن را تفسير التفاسير ناميده است . در دوره معاصر دو چاپ از آن

.

ص: 27

عرضه شده است ؛ ابتدا پرويز خانلرى عكس نسخه اى از آن را منتشر كرد و بعدها به كوشش سعيدى سيرجانى به روش جديد آن را تصحيح و منتشر شد. در موزه پارس شيراز ، ترجمه اى از افراد ناشناس هست كه مشتمل بر سوره مريم تا پايان قرآن است و احتمال داده اند كه اين ترجمه متعلّق به اوايل قرن پنجم قمرى باشد. ترجمه اى كه با عنوان پلى ميان شعر هجايى و عروضى به كوشش احمدعلى رجايى منتشر شده و در واقع ترجمه آهنگين قرآن است ، هر چند فاقد تاريخ است، ولى يك تحرير آن را متعلّق به سده سوم و چهارم قمرى دانسته اند. اين ترجمه ها هرچند تاريخ ندارد، ولى قراين مختلف گوياى تأخّير آنها از ترجمه تفسير طبرى است . البته ترتيب تاريخى آنها مشخّص نيست . قرآن رى ، ترجمه اى است كه تاريخ آن سيزدهم صفر 556 را نشان مى دهد . نام مترجم ابوعلى بن الحسن بن محمد بن الحسن الخطيب از اهالى رى است و از معدود ترجمه هايى است كه تاريخ دارد . اين اثر با عنوان ترجمة القرآن (نسخه مورّخ 556 ق) به اهتمام محمدجعفر ياحقى منتشر شده است. (1) با مطالعه نگارشهاى فارسى در حوزه علوم قرآن از سده اول قمرى تا دوره ابوالفتوح در سده ششم قمرى به دست مى آيد كه كار ابوالفتوح جامع تر، بااسلوب تر و حكيمانه تر است و او توانست فارسى نگارى در عرصه تفسير را هزاران گام به پيش ببرد. 4 . ساختار و بنيان اين كتاب گزارمان نگارى (2) است و علاوه بر گزارش مشخّصات صورى هر اثر با نگاههاى درونى و بيرونى ابعاد مختلف آن اثر را گزارش مى دهد. بخشهاى اين گزارمانها عبارت از : نشان دادن اقوال و نظريات مختلف درباره

.


1- .«تحول تاريخى ترجمه متون دينى» ، محمد نورى ، يادگارنامه فيض الاسلام ، ص581_586 .
2- .Annotation

ص: 28

شخصيت و كتابها؛ پيگيرى سير بسط تاريخى تحليلها و اطلاعات درباره ابوالفتوح و آثار او است . اين مأخذشناسى همچون بسيارى از كتابشناسى ها صرفا مجموعه اى از اطلاعات صورى نيست، بلكه علاوه بر گردآورى اطلاعات صورى مآخذ، محتوا و ارتباطات و پيوندهاى درونى آنها را به هم ربط داده است . سختى كار هم در تطبيقى بودن و تاريخى بودن اطلاعات است . گاه درباره يك منبع كه سى كلمه درباره ابوالفتوح داشته، جهت تحليل تطبيقى آن بالغ بر يكصد كلمه آن نوشته شده است. در هر مورد اطلاعات مأخذشناسى همراه با نظريات آمده است؛ يعنى فقط اطلاعات صورى مآخذ نيامده، بلكه ديدگاهها هم مطرح شده است. نظريات به دو صورت منعكس شده ؛ جاهايى كه اهميت داشته ، به روش نقل قول ، عين جمله نقل شده و در برخى موارد، نظريات ضمن تحليل آمده است . البته در هر دو مورد مرجع و رفرنس ذكر شده است تا كاربران به راحتى بتوانند به اطلاعات مورد نظر خود دست يابند . مجددا تأكيد مى شود كه اساس اين پژوهش اولاً بر اين فرضيه مبتنى است كه آثار مكتوب ابوالفتوح و آثار درباره او بسط كمّى _ كيفى يافته است؛ ثانيا بر بررسى تطبيقى ديدگاهها استوار شده است ؛ ثالثا توصيف منابع به روش گزارمان نگارى و تكيه بر برجسته سازى اطلاعات مهم و صرف نظر كردن از اطلاعات غير كليدى و معرفى صرف منابع اينگونه اطلاعات است . مأخذشناسى به عنوان يك دانش و حرفه در حوزه اطلاع رسانى در دهه هاى اخير پيشرفتهاى چشمگيرى داشته است و از مدلهاى متفاوت و متنوّعى برخوردار شده است. عدّه اى مى پندارند مأخذشناسى ها يك ساختار و محتوا دارند نه بيشتر. به عبارت ديگر، كتابى را كه مجموعه اطلاعاتى از مشخّصات صورى آثار مربوط به يك موضوع را گردآورى و تنظيم مى كند، كتابشناسى مى دانند. امّا دانش اطلاع رسانى

.

ص: 29

تأكيد مى كند كه مأخذشناسى بايد متناسب با موضوع و نوع اطلاعات باشد. براى ابوالفتوح بهترين مدل و ساختارى كه تشخيص داده شد، همين كارنامه حاضر است. عواملى كه اينجانب را متوجّه اين مدل كرد، اين بود كه ابوالفتوح از يك سو بيش از چند اثر مكتوب انگشت شمار ندارد، و از سوى ديگر تأثير زيادى در تاريخ فرهنگ شيعه و ايران داشته است. سومين عامل، تنوّع و تعارض نظريات در حوزه آثار او است و چهارمين عامل، تحوّل منابع درباره او از قلت به متون حجيم بوده است. وقتى اين چهار مقوله را كنار هم قرار مى دهيم، به اين نتيجه مى رسيم كه تأثير گذارى اين آثار قليل را بايد در قرون متمادى جستجو كرد و جاهايى كه فرهنگ متأثّر از اين مقولات شده، را يافت و گزارش كرد. نيز آرا و نظريات متفاوت يا موازى را به روش تطبيقى تحليل كرد تا علل تنوّع آرا به دست آيد. يك نكته مهمّ ديگر اينكه «كتابشناسى گزارمانى» درست مانند معرفى كتاب در نشريات كه اصطلاحا بوك رويو (1) ناميده مى شود، به برجسته سازى اطلاعات مى پردازد ؛ يعنى با گزينش يك دسته از اطلاعاتى كه مهمتر تشخيص مى دهند ، بقيه اطلاعات را حذف يا با راهنمايى خوانندگان به منابع آن اطلاعات از آنها ردّ مى شوند . بنابراين، جوهره اين كتابشناسى گزينشى عمل كردن است نه جامعيت . ممكن است عدّه اى بگويند اينگونه پژوهشها جزء وظايف كتابشناس نيست. در پاسخ بايد گفت كتابشناس چندين وظيفه دارد كه اول فهرست سازى از مشخّصات صورى منابع و دوم تحليل و نقّادى اين اطلاعات و سوم بررسى محتواى آثار است. من و همكارانم در اين مجموعه تلاش كرده ايم اين وظايف را به خوبى انجام دهيم. 5 . فرض است از كسانى كه مرا در انجام اين مهم يارى رساندند، تقدير و تشكر شود . غير از آقايانى كه نام آنها در فهرست پديدآورندگان آمده است و هر كدام خشتى بر

.


1- .Book Review

ص: 30

بناى اين مجموعه نهادند تا تكميل گرديد ، لازم است از مسئولان كتابخانه تخصصى قرآن ، كتابخانه تخصصى تاريخ وابسته به بيت آية اللّه سيستانى، كتابخانه آية اللّه نجفى مرعشى و كتابخانه دايرة المعارف بزرگ اسلامى سپاسگزارى شود . همچنين از جناب آقاى مهدى مهريزى كه از سر لطف همواره مرا پشتيبانى كرده و با حوصله مشاوره داده اند، تشكّر مى شود. از آقايان سيّد محمد على ايازى، محمدكاظم رحمان ستايش و على اكبر زمانى نژاد كه نكات سودمندى را تذكّر دادند و خطاهاى مرا به روشنى گوشزد كردند نيز سپاسگزارم. محمد نورى

.

ص: 31

فصل يكم : آثار مكتوب ابوالفتوح رازى

اشاره

فصل يكم : آثار مكتوب ابوالفتوح رازى

.

ص: 32

. .

ص: 33

پيش درآمد

پيش درآمدابوالفتوح رازى با اينكه در علوم متداول زمان خود استاد بود و تفسير قرآن وى نشانگر مهارت و تخصّص او در رشته هاى حديث، رجال، كلام، تاريخ، فقه، اصول فقه و جز اينها است، امّا كم اثر و كم نويس بوده است. آنگونه كه منتجب الدين كه معاصر او است گزارش داده، بيشتر به وعظ و خطابه مشغول بوده و بدان تعلّق خاطر داشته است. اين دلبستگى حتّى تأثيرى آشكار بر سبك تفسيرى او نهاده است. بنا به گزارشى از خود ابوالفتوح در روح الاحباب مجالس وعظ او حتى از دوره جوانى با استقبال عمومى مواجه شده است . به دليل تبحر او در برخى از علوم متداول زمان خود به ويژه علوم قرآنى از وى با تعبير «الامام السّعيد ترجمان كلام اللّه تعالى» ياد كرده اند؛ برخى ديگر او را عالم، واعظ و مفسر دَيّن ناميده اند. كيدرى نيز او را با عنوان «الشيخ الامام» خوانده است. همچنين بر روى نسخه اى از كتاب تفسيرش او را چنين خوانده اند: «الشيخ الاجلّ الاوحد الامام العالم الرّئيس جمال الملّة و الدين قطب الاسلام و المسلمين شرف الائمّة فخر العلماء مفتى الطّائفة سلطان المفسّرين ترجمان كلام اللّه المبين». بيشترين آثارى كه براى او ثبت كرده اند، پنج عنوان است كه از بين آنها دو اثر مشكوك الانتساب است و دو اثر قطعى الانتساب است و يك اثر عدم نسبتش قطعى است.

.

ص: 34

تفسير روض الجنان و كلمات قصار پيغمبر خاتم قطعى الانتساب است. حسنيه و يوحنا، مشكوك الانتساب است و تبصرة العوام قطعا از ابوالفتوح نيست. با اينكه بعضى پژوهشگران با تحقيقات جديد به اين نتيجه رسيده اند ، هنوز عدّه اى بدون توجه به پژوهشها، تبصرة العوام را از ابوالفتوح مى دانند. (1) مدخلهاى اين فصل، بدون توجه به وضع انتساب، به ترتيب الفباى عنوان، و ذيل هر كتاب اطلاعات مربوط جمع آورى و تنظيم شده است . ذيل هر اثر گزارشى از محتواى آن و تحليلها و ديدگاههاى كارشناسان قديم و جديد پيرامون آن اثر آمده است. در واقع براى هر اثر يك گزارمان عرضه شده است. از اين رو نه به سبك چكيده نگارى و نه به سبك كتابشناسى هايى كه فقط مجموعه مشخّصات صورى آثارند، است، بلكه گزارمانى (2) از چاپها، ترجمه ها، شرحها و ديگر وابستگان و نيز از محتوا و ديدگاههايى درباره براى هر اثر عرضه شده است. تلاش كرده ايم ضوابط گزارمان نگارى كاملاً رعايت گردد و از قواعد اين روش تخطّى نشود. چون اين شيوه در ايران كاملاً شناخته نيست و ذهنها با كتابشناسى هاى بدون توصيف يا با توصيف آشنايى دارند، شايد عدّه اى تصوّر كنند اين شيوه تفصيلى و مطوّل است، ولى كارآمدى اين شيوه شناخته شده است و ضوابط اين شيوه دقيقا اجرا شده است. تذكّر اين نكته هم لازم است كه هر گزارمان متناسب با متن است. اگر متن پرمحتوا و داراى ابعاد گسترده و حجيم باشد، گزارمان آن هم مفصّل است و بر عكس، اگر متن كم حجم باشد، گزارمان آن كوتاه. بر اساس اين ضابطه، گزارمان تفسير ابوالفتوح طولانى تر از ديگر آثار ايشان است.

.


1- .براى نمونه نگاه كنيد به المفسرون، از سيد محمد على ايازى، ص487.
2- .Annotation

ص: 35

تبصرة العوام و معرفة مقالات الانام

تبصرة العوام و معرفة مقالات الانامكتابى به فارسى در موضوع ملل و نحل يا فرقه شناسى اسلامى است كه انواع و اقسام گرايشهاى كلامى و اعتقادات اسلامى و غير اسلامى مانند باورهاى فلاسفه، مجوس، منجّمين، صابئين، خوارج، معتزله، صوفيان و نيز عقايد اماميه و فرقه هاى شيعه را در 26 باب مرتّب كرده است. بسيارى از مورّخان و كتابشناسان نسبت اين اثر را به ابوالفتوح رازى ردّ كرده اند. حتّى صاحب رياض اين انتساب را مردود دانسته است. اگر در گذشته ترديدهايى در اين باره وجود داشت، ولى در دوره معاصر با تحقيقات متعدّد، اثبات شده كه اين اثر از مرتضى بن داعى است (1) . شايد به همين دليل بوده كه نويسنده مقاله ابوالفتوح در دايرة المعارف بزرگ اسلامى اصلاً اين اثر را در زمره آثار ابوالفتوح فهرست نكرده است. خوانسارى به نقل از رياض العلماء، تبصرة العوام را از ابوالفتوح دانسته است. در دوره اخير، دهخدا اين نقل را آورده و به اين شبهه دامن زده است. (2) عبارت خوانسارى اينگونه است : ممكن است رساله يوحنا و حسنيه از ابوالفتوح باشد . ليكن نسبت تبصرة العوام به ابوالفتوح خالى از اشكال نيست. (3) افندى تحليلى درباره اين كتاب دارد : قد نسب إليه بعضهم أيضا كتاب تبصرة العوام فى الملل والنحل بالفارسية والظاهر أنه سهو ، لانه من مؤلفات السيد المرتضى الثانى على ما قيل أو لغيره ، فلعل مراده غير الكتاب المعروف . فتأمل . و هذا الكتاب على ثمان و عشرين بابا، و قد ذكر فيه ذم الصوفية أيضا ، و هذا مما يؤيد عدم صحة نسبته إليه كما مر . (4)

.


1- .لغت نامه، ج1، ص616.
2- .الذريعه، ج3، ص320.
3- .روضات الجنات ، ج 3، ص111 .
4- .رياض العلماء و حياض الفضلاء ، ج 2 ، ص159 .

ص: 36

حُسْنيه

به هرحال، كتابى كه با عنوان تبصرة العوام با تصحيح عباس اقبال آشتيانى منتشر شده ، داراى اين ويژگيها است : تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام. نوشته سيدمرتضى بن داعى حسينى رازى ، به كوشش عباس اقبال آشتيانى. تهران، نشر اساطير، 1364، ص122_125. چاپ قديمى: مطبعه مجلس.

حُسْنيهاين كتاب به نامهاى رسالة الحسنيه، المناظرة مع ابراهيم السيّار، رساله حسنيه، مكالمات حسنيه، حسنيه، مناظره حسنيه، مباحثه حسنيه با علماى مخالفين و مباحثة الحسنية فى مجلس هارون ثبت شده است. موضوع آن اثبات حقّانيت و مشروعيت اهل بيت و امامت شيعى است. مكالمات حُسنيه حكايت كنيزى دانشمند حسنيه نام است كه در عهد هارون الرشيد با عالمان اهل سنّت در حضور خليفه مناظره مى كند و بر آنان چيره مى شود. در واقع نويسنده گفتگوى حسنيه با گروهى از متفكّران سنّى به رهبرى ابواسحاق ابراهيم بن خالد سيّار نظام عوفى بصرى (درگذشت 231ق) در حضور هارون الرشيد خليفه عباسى و يحيى بن خالد برمكى وزير او را گزارش كرده است. ابراهيم بن سيّار نظام از دانشمندان معتزله است (1) و برخى از نسخه هاى اين اثر به نام المناظرة مع ابراهيم السيّار ثبت شده است. (2) بعضى از پژوهشگران، حسنيه را از شاگردان امام صادق عليه السلام دانسته اند كه البته هيچ سندى ذكر نكرده اند. (3) انتساب : در حالى كه در بعضى از كتابشناسى ها مؤلّف اين رساله را ابوالفتوح

.


1- .براى اطلاعات بيشتر درباره او، بهترين منبع مذاهب الاسلاميين از عبدالرحمن بَدَوى است كه در جلد اول يك فصل ويژه به او اختصاص داده و منابع قديمى درباره او را معرفى كرده است. نيز محمد عبدالهادى ابوريده يك كتاب مستقل درباره او دارد (نك : مأخذشناسى عقلى، محمد نورى و محسن كديور، ص215).
2- .الذريعه، ج22، ص302.
3- .مقاله «مكالمات حسنيه»، محمد رضا زاد هوش، ارائه شده به كنگره ابوالفتوح رازى، مجموعه مقالات كنگره، ج4.

ص: 37

دانسته اند، ولى خان بابا مشار (1) ، دايرة المعارف بزرگ اسلامى (2) و آقابزرگ تهرانى (3) در صحّت انتساب آن به ابوالفتوح ترديد كرده اند. محمد تقى دانش پژوه (1290_1375)به اتّكاى نقد درونى و تاريخى اثر، داورى صحيح ترى دارد و آن را ساخته دوره صفوى مى داند و معتقد است آن را از روى داستان كنيز ناطقى با هارون الرشيد كه در قرة العين از قاضى نوس آمده نوشته اند. (4) ديدگاه ديگر اين است كه انتساب «مكالمات» به ابوالفتوح از ديرباز مورد ترديد بوده است؛ زيرا با اوضاع رى در زمان ابوالفتوح و رويه و روحيه خود ابوالفتوح تناسب ندارد. از اين رو، تأليف چنين اثرى را نمى توان از او دانست. (5) دليل ديگر كه براى عدم صحت انتساب گفته اند اين است كه ابوالفتوح از زمان هارون الرشيد فاصله زيادى داشته و خودش نمى توانسته مستقيما شاهد مناظره باشد و از سوى ديگر راويان و واسطه ها هم مذكور نيستند. (6) ديدگاهها : در منابع كهن مثل فهرست منتجب الدين درباره اين اثر سخنى به ميان نيامده است و اسناد نشانگر اين است كه از دوره صفويه مطرح شده است . خوانسارى در زمره اولين كسانى است كه درباره اين رساله گزارش داده و گفته است كه : ممكن است رساله يوحنا و حسنيه از ابوالفتوح باشد. (7) البته خوانسارى متعلّق به سده سيزدهم قمرى است و افندى حدود يك قرن قبل از خوانسارى درباره حسنيه نوشته است : على ما نسب إليه الرسالة الحسنية، و هى أيضا رسالة مشهورة جيدة نفيسة ، و

.


1- .فهرست كتابهاى چاپى فارسى، ج2، ص1691.
2- .دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج1، ص112.
3- .الذريعه، ج7، ص20.
4- .فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، ج1، ص208.
5- .دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج1، ص112 .
6- .مقاله «مكالمات حسنيه» محمدرضا زادهوش، ارائه شده به كنگره ابوالفتوح رازى، مجموعه مقالات كنگره، ج4.
7- .روضات الجنات ، ج 3 ، ص111 .

ص: 38

كانت بالعربية و قد ترجمها بعضهم بالفارسية ، فى مسألة الإمامة، و وضعها على لسان جارية اسمها حسنية و قد كانت كافرة ثمّ أسلمت و قد تكلمت بحضرة هارون الرشيد فى مذهب الشيعة و ابطال مذاهب أهل السنة ، و هى أيضا حسنة الفوائد و لكن لم يثبت انتسابهما إليه. و قد مر فى باب الالف فى ترجمة الشيخ ابراهيم الاسترابادى أن هذه الرسالة قد تنسب إليه، و لكن قد كان المترجم لها هو الشيخ ابراهيم المذكور و أصل الرسالة للشيخ ابى الفتوح ، و يحتمل أن تلك الرواية مروية عن الشيخ ابى الفتوح لا أنه من مروياته كما يلوح من أول تلك الرسالة . فلاحظ. (1) نيز افندى تذكّر مى دهد كه رساله ديگرى به نام حَسَنيه هست كه در زمينه اصول دين است و آقاحسن وزير مازندرانى آن را تأليف كرده است. (2) شعرانى در مقدمه روح الجنان درباره اين كتاب از قول خوانسارى ، چنين نوشته است : در روضات الجنات از قول صاحب رياض تأليف كتابى بنام حسنيه كنيزك حضرت امام جعفر صادق عليه السلام و كتاب يوحناى مسيحى بوى نسبت مى دهد و هيچ يك از اين دو را دو شاگرد وى نام نبردند . كتاب حسنيه با كتاب حلية المتقين مرحوم مجلسى بطبع رسيده است و آن قصه كنيزكى است كه در مجلس هارون با علماى عصر خود در چند علم بحث كرد و بر همه غالب آمد. (3) نظر آقابزرگ تهرانى درباره اين اثر اينگونه است: الحسنية رسالة فى الإمامة تنسب الى مؤلفها و هو بعض الجواري من بنات الشيعة. دوّنت فيها مناظرتها مع علماء المخالفين فى عصر هارون الرشيد في الرياض إنها تنسب إلى الشيخ أبي الفتوح الرازى و مرّ فى (ج4، ص97) أن

.


1- .رياض العلماء و حياض الفضلاء ، ج 2 ، ص159 .
2- .همان ، ص160 .
3- .روض الجنان ، به كوشش شعرانى، ج 1 ، ص20_21 .

ص: 39

المولى ابراهيم ترجمها بالفارسية بعد ماحملها من دمشق إلى بلاده فى سفر حجه فى (958) و نسخة ترجمة المولى ابراهيم المذكور فاتنى ذكر خصوصياتها فاني قدرأيتها في مكتبة (الخوانسارى) و هى كانت بخطّ السيد المير مرتضى بن علم الهدى الطالقانى فرغ من كتابتها في الأربعاء (3_ ع2_1129) ولم تكن مصدرة باسم الشاه طهماسب، ثم رأيت في النجف نسخة أخرى من الترجمة ذكر في أوّلها أنه ترجمه الورع المشهور الآمير ضياءالدين الذى ظفر بالنسخة وأتى بها إلى ايران فاشتهرت في مدة قليلة، و سمع بها الشاه طهماسب فأمر أن يتوشح باسمه، فكتب له خطبة باسمه، و من المحتمل أن يكون ضياءالدين لقب المولى ابراهيم واللّه أعلم. (1) مدّرس تبريزى اطلاعات آقابزرگ كه در بالا آمد را اينگونه به فارسى بازنوشته است. صرفا به دليل استفاده خوانندگان كه با عربى كمتر آشنايى دارند و نيز پاره اى از اختلافات جزئى بين قطعه عربى و متن فارسى، عبارت مدّرس تبريزى را مى آورم: در ذريعه گفته است : حسنيه رساله ايست در امامت كه بيكى از دختران شيعه منسوبش داشته و گويند كه در آن مناظرات خود را كه در عصر هارون الرشيد با علماى اهل سنّت كرده تدوين و تأليف داده و يك نسخه از آن در سال نهصد و پنجاه و هشتم هجرت در دمشق بدست ملاابراهيم بن ولى اللّه استرآبادى رسيده و آن نسخه را ببلاد خودش برده و بخواهش بعضى از اخيار محض تكثير منفعت بفارسى ترجمه اش كرده است . بعد از اين بحكم پاره اى قرائن ديگر احتمال داده كه ملاابراهيم مذكور لقب ضياء الدين داشته است. (2) پژوهشگرى در سالهاى اخير درباره آن اينگونه گزارش داده است : رساله حسنيه در مسأله امامت نخست به تازى نگاشته آمده و سپس به فارسى برگردانيده شده است . در اين رساله كنيزكى بنام حسنيّه كه نخست كافر بوده و بعد اسلام آورده است ، در محضر هارون الرشيد در باب درستى مذهب

.


1- .الذريعه، ج7، ص20.
2- .ريحانة الادب، ص228 .

ص: 40

شيعه و ابطال مذاهب اهل سنت بحث و مناظره كرده . و سودمندى آن در اعتقادات عقلى و عبارات شرعى است . بعضى در انتساب آن به شيخ ابوالفتوح رازى ترديد كرده اند. (1) اين گزارش مشتمل بر پنج نكته است و وقتى اين نكات را با گزارشهاى خوانسارى به بعد مقايسه كنيم، همه را در آنها مى يابيم مگر اين نكته: سودمندى آن در اعتقادات عقلى و عبارات شرعى. چاپها: اين اثر حدود سى چاپ دارد كه برخى از آنها مستقلّ است و برخى همراه با كتابى ديگر. مشخّصات اين چاپها عبارت اند از: رساله الحسنية، 1239ق، 81 برگ، چاپ سربى. (2) حسنيه، اصفهان، بى نا، 1244ق، سربى، رقعى. رسالة الحسنية، ترجمه شيخ ابراهيم گرگين استرآبادى، اصفهان، 1246ق، چاپ سربى و قطع خشتى . حسنيه، [بى جا، بى نا]، 1248ق. رساله حسنيه، تهران، 1259ق، چاپ سنگى، 62 ورق، قطع وزيرى. (3) رسالة الحسنية، هند، 1302ق، چاپ سنگى. حسنيه، قم، مؤسسه امام صادق عليه السلام، 1976م. حسنيه، تهران، چاپخانه آفتاب، 1327، سربى. حسنيه، شيراز، [بى نا]، 1328ق، سربى. حسنيه، تهران، كتاب فروشى حاج محمد على علمى، 1334ق. حسنيه در دربار هارون، به كوشش محمد فربودى، قم، بقية اللّه ، 1381، 152ص. حسنيه در مكتب امام جعفر صادق عليه السلام، به كوشش محمد سليمى نيا، ويرايش عصمت دانش، كرج، گلشن انديشه، 1382، چاپ اول، 120ص.

.


1- .فهرست كتابهاى چاپى فارسى، ج2، ص1691.
2- .هزار سال تفسير فارسى، ص402 .
3- .مجله دانشكده ادبيات، سال هشتم، ش 1، ص210.

ص: 41

شهابى از دامن خورشيد، به كوشش حسين اثنى عشرى، تهران، منير، 1382، چاپ اول، 184ص. حسنيه، تهران، [بى نا]، 1372ق. حسنيه، تهران، چاپ ثاراللّه ، 1383ق، چاپ اول، 108ص. حسنيه، به كوشش سيد على اكبر شفيعى، قم، 1386ق، 214ص. محمد محمدى اشتهاردى آن را بر اساس ادبيات امروز بازنويسى كرده و با مشخّصات زير چاپ شده است : دفاع از حريم تشيّع (حسنيه و يوحنا) . به كوشش محمد مهدى اشتهاردى، قم، مهر، 1354/1396ق، 244ص. حسنيه، تهران، مركز شبّر، 1420ق/ 1378، 110ص. حُسْنيه ، استانبول ، در زمان سفارت ميرزا محمدحسين خان مشيرالدوله در دوره ناصر الدين شاه قاجار (1264_1313ق) و گويا به دستور او منتشر شده است. (1) غير از چاپهاى مستقلّ فوق حسنيه همراه كتابهايى چاپ شده است. مهمترين اين چاپها، انتشار همراه با حلية المتقين از علامه محمد باقر مجلسى است. حلية المتقين همراه با حسنيه، [بى جا: بى نا ]، 1287ق، وزيرى. حلية المتقين همراه با حسنيه، تهران، 1371ق، به انضمام مجمع المعارف، 385 + 194 + 75ص، سنگى، وزيرى. حلية المتقين به ضميمه حسنيه، تهران: [بى نا]، 1334، سربى، وزيرى. حلية المتقين به ضميمه حسنيه، تهران: طبع كتاب، 1382ق، 333 + 162 + 60ص، وزيرى. حلية المتقين به ضميمه حسنيه، تهران: محمد، 1362، وزيرى. حلية المتقين به ضميمه حسنيه، قم: نشر قم، چاپ اول، 1381، 480ص، وزيرى.

.


1- .اين اثر پس از چاپ به دليل مصلحت سنجى هاى سياسى دولت ايران جمع آورى شد (ريحانة الادب، مدرس تبريزى ، ص227_229) .

ص: 42

حلية المتقين به ضميمه حسنيه، قم: لوح محفوظ، چاپ دوم، 1381، 520ص، وزيرى. حلية المتقين همراه با مكالمات حسنيه، ترجمه استر آبادى، تهران، 1362. حلية المتقين به ضميمه حسنيه، قم: بوستان دانش، چاپ اول، 1382، 516ص، وزيرى. حلية المتقين به ضميمه حسنيه، قم: موعود اسلام، چاپ اول، 1382، 480ص، وزيرى. حلية المتقين به ضميمه حسنيه، قم: جمال، چاپ اول، 1382، 520ص، وزيرى. حلية المتقين به ضميمه حسنيه، تهران: ارمغان طوبى، چاپ سوم، 1382، 520ص، وزيرى. حلية المتقين همراه با حسنيه، تهران: علميّه اسلاميّه، [بى تا]، به انضمام مجمع المعارف، 234 + 164 + 63ص، وزيرى. حلية المتقين به ضميمه حسنيه، [تهران]: على اكبر علمى، بى تا، 333 + 164 + 60ص، وزيرى. همچنين دست نوشته اى از خلاصه آن در كتابخانه آيت اللّه گلپايگانى در سه برگ با عنوان زبدة من كلام الحسنية هست كه هنوز چاپ نشده است. سرجان ملكم (1769_1833م) خلاصه انگليسى از آن را در The History of Persia منتشر كرد. همين خلاصه مجددا توسّط اسماعيل بن محمد على حيرت (1254_1316ق) منتشر شد. (1) ترجمه: ملاّابراهيم بن ولى اللّه گرگين استرآبادى (زنده در 958ق) به عنوان تنها مترجم فارسى حسنيّه شناخته شده است. مطابق گزارش آقا بزرگ تهرانى استر آبادى در سفر حجّ در 958 ق در دمشق اين رساله را نزد برخى از بزرگان شيعه يافت و با خود به شهر خود بُرد و از برخى نخبگان، ترجمه آن را به فارسى خواست تا منفعت

.


1- .تاريخ ايران، چاپ قديم، ص130_133.

ص: 43

آن تعميم پيدا كند. (1) آقابزرگ نسخه اى از اين ترجمه را در كتابخانه خوانسارى به خطّ سيّد مير مرتضى بن علم الهدى طالقانى (كتاب 1129) ديده است. نيز نسخه ديگرى از ترجمه فارسى ديده كه در اول آن اينگونه نوشته بوده است: ترجمه الورع المشهور الآمير ضياء الدين الذى ظفر بالنسخة و أتى بها الى ايران فاشتهرت فى مدة قليلة و سمع بها الشاه طهماست. فأمر أن يتوشح باسمه فكتب له خطبة باسمه. آقابزرگ در پايان متذكّر مى شود كه شايد ضياء الدين لقب ابراهيم باشد. (2) بر اين اساس حسنيه يك ترجمه بيشتر ندارد. با توجه به اينكه تا كنون نسخه اى خطّى از متن عربى اين كتاب به دست نيامده است و از طرف ديگر نسخه هاى فارسى آن بسيار زياد و در جهان پراكنده است، مى توان حدس زد كه اساسا اصالت عربى ندارد. ولى در ابتداى آن تصريح شده كه اصل آن عربى است و به فارسى برگردان شده است. برخى در صحّت عربى بودن اصل آن شك دارند و آن را ساخته كسانى مى دانند كه با اين ادّعا مى خواسته اند شأن و منزلت اين اثر را بالا ببرند و يك موقعيت علمى براى آن بسازند. (3) نيز دو ترجمه اردو از آن سراغ داريم: سيد عنايت حسين پهرسرى آن را به اردو ترجمه كرده است. و توسط مولانا ذيشان حيدر زير عنوان مناظره حسنيه به اردو برگردان شده است. (4) همچنين يك ترجمه تركى دارد كه در قاهره، به سال 1298ق چاپ شده است. گويا گزيده اى از حسنيه توسّط سرجان ملكم به انگليسى ترجمه شده است. (5)

.


1- .دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج1، ص112.
2- .الذريعه، ج4، ص97.
3- .همان، ج7، ص20.
4- .نك : مقاله مكالمات حسنيه، محمد رضا زادهوش، ارائه شده به كنگره ابوالفتوح رازى، مجموعه مقالات كنگره ابوالفتوح، ج 4.
5- .ترجمه هاى متون فارسى، اختر راهى، ص34 ؛ اماميه مصنفين، سيد حسين عارف تقوى، ج2، ص359.

ص: 44

نسخه شناسى: مطابق برخى گزارشها، حسنيه 112 عنوان نسخه دستنوشته دارد كه در كتابخانه هاى ايران و خارج از آن پراكنده است. (1) در كتابخانه آيت اللّه مرعشى شش نسخه هست. (2) در كتابخانه آستان قدس رضوى، حدود بيست دستنوشته دارد. (3) در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران، ده دستنوشته دارد. (4) نسخه هاى زيادى در شبه قاره، مانند كتابخانه اوچ پاكستان، كتابخانه دانشگاه لاهور، كتابخانه گنج بخش اسلام آباد، كتابخانه موزه ملّى كراچى و كتابخانه ندوة العلماء هست. (5) دست نوشته هايى هم در اروپا و آمريكا مانند كتابخانه دانشگاه لُس آنجلس، كتابخانه موزه بريتانيا در لندن هست. 6 تا كنون پژوهش تطبيقى بر پايه همه نسخه ها انجام نيافته است تا بتوان به تفاوتها و تمايزهاى آنها پى برد. گزارش يك نسخه : نسخه اى از حسنيه در كتابخانه دانشكده ادبيات دانشگاه تهران است و گزارشى از آن در نشريه آن دانشكده چاپ شده است. اين مقاله داراى نكات و تحليلهايى است كه بسيارى از مشكلات علمى را مرتفع مى نمايد. بنابر اين از اهميت زيادى براى شناخت اين رساله و محتواى آن برخوردار است. فرازهايى از اين مقاله را نقل مى كنم تا كاربرها به درستى به كتابشناختى مبادرت ورزند : نسخه دانشكده ادبيات ، ترجمه ايست از مولى ابراهيم بن ولى اللّه استرابادى در 958ق از رساله اى عربى بروايت از ابى الفتوح رازى درباره مناظره يكى از كنيزان شيعى با ابراهيم بن خالد عونى در زمان هارون الرشيد كه در بازگشت از سفر مكّه در دمشق در 958ق آن را نزد سيدى پارسا ديده و با خود آورده و بدرخواست يكى از بزرگان آن را بفارسى برگرداند. در نسخه اى

.


1- .مقاله «مكالمات حسنيه»، محمدرضا زادهوش، ارائه شده به كنگره ابوالفتوح، مجموعه مقالات كنگره، ج4.
2- .فهرست كتابخانه مرعشى، سيد احمد اشكورى، ج22، ص142؛ ج24، ص311؛ ج20، ص125؛ ج8، ص192 ؛ ج9، ص155 ؛ ج14، ص194.
3- .فهرست كتابخانه آستان قدس رضوى، جلدهاى 11، 4، 11.
4- .فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران، جلدهاى 8 ، 9، 16، 15.
5- .همان.

ص: 45

مترجم امير ضياء الدين دانسته شده و او بود كه آن را به ايران آورد و ميان مردم مشهور شده و شاه تهماسب شنيد و دستور داد كه بنام او سازند و خطبه اى هم بنام او در آغاز آن گذارده شده است . ابراهيم استرابادى در بازگشت از مكّه با شيعيان آنجا آميزش مى كند و رساله حسنيه را نزد سيدى پارسا مى بيند و مى خواند و از او مى گيرد و نسخه برمى دارد و بايران ارمغان مى آورد و بدرخواست دوستى آن را بفارسى برمى گرداند و راوى داستان در آن «پيشواى جهان و علامه دوران جامع معانى معلم ثانى العارف باللّه والعالم باللّه شيخ ابوالفتوح رازى مكى» است. داستان كنيزى است حسنيه نام از آن بازرگانى شيعى و از ياران و ملازمان جعفر بن محمد صادق (83_147ق) كه او را در پنج سالگى خريده و بمكتب برده بود و او ده سال بخانه امام جعفر صادق مى رفت و مى آمد و نزديك بيست سال دانشها آموخت و بسيار هم زيبا بود و خواجه بسيار تنگدست شد و بكنيز شكايت از تهى دستى خود كرد و بگفته همو او را نزد يحيى بن خالد برمكى و هارون رشيد برد و بهاى او صدهزار دينار زر خليفتى گفت و در پاسخ هارون هم گفته بود كه او با همه دانشمندان مى تواند مناظره كند و آنها را ملزم سازد. بارى او در نزدهارون رشيد (170_193ق) با دانشمندانى مانند قاضى ابويوسف يعقوب بن ابراهيم شاگرد ابى حنيفه (113_182ق) و شافعى (150_204ق) و ابراهيم بن خالد عونى گويا ابراهيم بن خالد كلبى بغدادى (م 240) كه در پايان رساله ابراهيم نظام (185_222ق) مى شود و دانشمندان ديگر مناظره كرده و در بيش از هشتاد و سه مسئله با آنها گفتگو نموده و بر آنان چيره گرديده است و در پايان گفتگو حق بودن مذهب شيعى بر همه آشكار مى شود. در اين رساله بسيارى از استدلالهايى كه در كتب جدال و كلام شيعى آمده است ديده مى شود . گويا در همان سال 958ق يا اندكى پيش و پس از آن در دستگاه تبليغ مذهبى دربار صفوى اين رساله را ساخته اند.

.

ص: 46

سرانجام حسنيه پس از چيره شدن بر دانشمندان در بود هارون با خواجه خود پنهانى از بغداد بمدينه مى رود و خود را بامام رضا (148_203ق) مى رساند . پس اين گفتگو بايد در هنگام امامت او پس از مرگ موسى كاظم (128_183ق) هنگامى كه هارون (170_193ق) خليفه بوده است شده باشد درست ميان سالهاى 183ق و 193ق كه حسنيه مى بايد شصت سالى داشته باشد چه او در سال مرگ صادق (148ق) بايستى دست كم 25 ساله باشد و تا سال 183ق مى شود 60 سال و كنيز شصت ساله را هم نمى خرند و يكسال پيش از اين هم قاضى ابويوسف مرده بود و نظام هم دو سال پس از اين تولد يافت . در آن آمده كه ميان شافعى و قاضى ابويوسف دشمنى بوده است و ابراهيم بن خالد صد مجلد كتاب نوشته و بدشمنى با على مى باليده است و حسنيه به هشتاد يا هشتاد و سه پرسش او پاسخ گفته است . در آن از چهار مذهب شافعى و حنفى و حنبلى و مالكى و از معتزلى! ياد گرديده (گ 26 ر چاپى) با اينكه چهار مذهب پس از هارون رسميت پيدا كرده بود و احمد بن حنبل هم در تاريخ 164_241ق مى زيسته و در سالهاى 183_193ق بيست تا سى سال داشته است. در پايان قضاوت نويسنده مقاله اينگونه است : گويا كسانى كه اين داستان را ساخته اند داستان كنيز ناطقى با هارون را كه در قرة العين قاضى اوس (حكايت 5 فصل 3 قسم 3) آمده است ديده و اين را از روى آن پرداخته اند. (1) نكاتى كه در اين مقاله آمده مؤيد داورى مرحوم دانش پژوه است كه حسنيه را ساخته دوره صفويه مى دانست. (2) نويسنده اين مقاله با استناد به منابعى همچون حسنيه (چاپ 1239ق) به تأليف پرداخته است.

.


1- .دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج1، ص112.
2- .مجله دانشكده ادبيات ، سال هشتم ، ش1 ، مهر 1339 ، ص209_210 .

ص: 47

روض الجنان و روح الجنان

منابع اطلاعاتى: جهت اطلاع بيشتر درباره رساله حسنيه به اين منابع مى توان مراجعه كرد: تاريخ ادبيّات در ايران، ذبيح اللّه صفا، تهران: فردوس، 1366ش، بخش سوم از جلد پنجم، ص1474؛ تاريخ نظم و نثر در ايران، سعيد نفيسى، تهران، 1344ش، ج2، ص814، ش 164؛ دايرة المعارف تشيّع، ج6، ص324_323؛ الذّريعة الى تصانيف الشّيعة، آقابزرگ تهرانى، بيروت، دارالاضواء، ج4، ص97 ؛ ج7، ص20 ؛ ج8، ص34؛ ج22، ص304_303؛ ج25، ص296؛ روضات الجنات، شرح حال ابراهيم بن سيار؛ رياض العلماء، افندى، (تبريزى از او نقل كرده. فراجع)؛ فهرست نسخه هاى خطّى كتابخانه دانشكده ادبيّات، محمد تقى دانش پژوه، تهران، [مجلّه دانشكده ادبيّات]، [1339ش]، ج1، ص208 ؛ فهرست مشترك نسخه هاى خطّى پاكستان، احمد منزوى، لاهور، مركز تحقيقات فارسى ايران و پاكستان، 1365ش، ج6، ص1116؛ فهرستواره كتابهاى فارسى، احمد منزوى، تهران: دايرة المعارف بزرگ اسلامى، 1383ش، ج1، ص319؛ مرآت الكتب، ميرزا على ثقة الاسلام تبريزى، چاپ اول، ج2، ص197_196؛ مستدرك سفينة البحار، على نمازى، به تحقيق حسن نمازى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، 1419ق، ج5، ص246؛ مؤلّفين كتب چاپى فارسى و عربى، خان بابامشار، [تهران]، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1344_1340ش، ج1، ص87؛ هدية العارفين، اسماعيل پاشا بغدادى، بيروت: داراحياء التّراث العربى، ج1، ص312؛ يادداشتها، محمد قزوينى تهران: دانشگاه تهران، ج4، ص150_149.

روض الجنان و روح الجنانمهمترين و معروفترين كتاب ابوالفتوح است و به دليل فارسى بودن مورد توجه ايرانيان و دانشمندان پارسى قرار گرفته است. اين اثر در شمار اولين تفسيرهاى كامل قرآن است كه به فارسى روان تأليف شده و باب فارسى نويسى را در علوم شرعى و دانشهاى قرآنى گشوده است. ادبيات آن وزين و جذّاب است . تفسير ابوالفتوح اگرچه به زبان پارسى تأليف شده در عين حال در كمال

.

ص: 48

درستى و آراستگى و دقت نظر و بيسابقگى بنگارش درآمده است. (1) نام و عنوان: روضُ الجِنان و رَوح الجَنان در دوره جديد بيشتر معروف به تفسير ابوالفتوح بوده است . عنوان آن در معالم العلماء نوشته ابن شهر آشوب به صورت روح الجِنان و رَوح الجَنان ضبط شده است، امّا در مناقب از همو و نيز الفهرست از منتجب الدين به صورت روض الجنان آمده است. تشتتها و مشكلات در نامگذارى اين اثر به دليل اين است كه مؤلّف در مقدمه يا جاى ديگر اين كتاب نامى براى آن تعيين نكرده است. رَوْح الجِنان و رُوح الجَنان به معنى نسيم خوش بهشت و جان دل است . و چون بى شكل و بدون إعراب نوشته شود ، دو كلمه مشابه باشند و توهم مى شود تكرار يكديگراند. ولى اين جناسى شيرين و صنعتى دلنشين از صنايع بديع است (2) . نظير اين، نام تأليف ديگر ابوالفتوح است كه در شرح شهاب الاخبار نوشته و روح الاحباب و روح الالباب يعنى خوشى و آسايش دوستان و جان خردها نامگذارى شده است . روح اول در نام هر دو كتاب به فتح راء و سكون واو به معنى نسيم و باد نرم آمده است و روح دوم به ضم راء به معنى جان است. جنان اول به كسر جيم جمع جَنَّة و جنان دوم به فتح جيم به معنى دل است. داورى برخى اينگونه است كه بعض ناسخان، چون از اين جناس بى خبر بوده و روح الجنان را تكرار پنداشته اند، از اين رو تصحيف كرده و روح الجنان را تبديل به روض الجنان كرده اند . اينگونه تصحيف به دست ناسخان بسيار اتّفاق افتاده است . آنان كلمه غير مأنوس را به كلمه مأنوس تبديل مى كنند و از تكرار كلمه هر چند لازم باشد، احتراز مى جويند. رجال ابوعلى مسمّى به منتهى المقال، ذيل نام حسين بن على بن محمد، به نقل از فهرست شيخ منتجب الدين آن را روض الجنان و روح الجنان ناميده است ؛ و نيز همين اثر در باب كنى ذيل ابوالفتوح، به نقل از معالم العلماء ابن شهرآشوب آن را روح الجنان و روح الجنان ناميده است . نويسنده امل الآمل به نقل از دو كتاب فوق همين نام را پذيرفته است .

.


1- .روضات الجنات (ترجمه فارسى) ، ج 3 ، ص109 .
2- .گزيده متون تفسيرى فارسى، سيدمحمود طباطبايى اردكانى ، تهران ، 1375 ، ص177 .

ص: 49

صحيح همان است كه در معالم العلماء گفته است . در فهرست شيخ منتجب الدين تصحيف راه يافته چنانكه در بعضى نسخ آن اصلاً كلمه روح الجنان را حذف كرده و به روض الجنان اكتفا كرده اند؛ زيرا اين كاتب، لفظ جنان را تكرار دانست. ياحقى و ناصح درباره نام اين تفسير نوشته اند: چنان كه علامه قزوينى ثابت كرده بر اساس كليه نسخه هاى كهن كه ما در اختيار داريم و برخى از آنها در زمان حيات مؤلّف يا بسيار نزديك به آن زمان نوشته شده است ، نام كتاب روض الجنان و روح الجنان است . در حالى كه مرحوم شعرانى شايد به استناد قول ابن شهرآشوب در معالم العلماء «روح الجنان و روح الجنان» را پذيرفته و چاپ خود را به اين نام موسوم گردانيده است . بايد دانست كه در متن اين تفسير از طرف مؤلّف به نام كتاب اشارتى نرفته ... و ما نمى دانيم كه آيا بواقع اين نام را خود ابوالفتوح برگزيده است و يا نسخه نويسان آن را بدين نام موسوم گردانيده اند. چون اختلافى در نام كتاب بين نسخه ها نيست ، شايد نخستين نسخه نويس ، اين نام را به كتاب داده و بعد همه جا پراكنده شده است. قرينه مختصرى كه از متن تفسير براى علاقه مؤلّف به اين تسميه يافته ايم، اين است كه در تفسير آيه «شَهْرُ رَمَضان الّذى انزِلَ فيه القرآن» (بقره ، 185) مى گويد : امّا دو عصمت يكى از شيطان و يكى از نيران ، هر يكى از چيزى ؛ عصمت شيطان، من قوله عليه السلام : و يصفَّد فيه مردة الشّيطان ، و عصمت نيران قوله : و يُغلق فيه أبواب النّيران . اما دو نعمت: فتح الجِنان و رَوح الجنان ؛ درهاى بهشت بگشايند و دلها را راحت دهند». (1) جمع بندى نويسنده مقاله ابوالفتوح در دايرة المعارف بزرگ اسلامى اينگونه است.

.


1- .روض الجنان ، به كوشش ياحقى و ناصح ، مقدمه ، ج 1 ، ص شصت و چهار .

ص: 50

او نظريات مهم را اينگونه به هم ربط داده است: روض الجنان و روح الجنان معروف به تفسير ابوالفتوح است . عنوان آن در معالم العلماء ابن شهرآشوب به صورت روح الجِنان و روح الجَنان ضبط شده است ، اما در مناقب همو و نيز الفهرست منتجب الدين به همان صورت روض الجنان .. . آمده است ، حال آنكه در مقدمه كتاب اساسا به نام آن اشاره اى نشده است. (1) اهميت و مقبوليت : درباره تأثيرگذارى و جايگاه رفيع اين تفسير در فرهنگ ايرانى _ اسلامى و در ادبيات فارسى و فرهنگ شيعى فراوان گفته و نوشته اند. ذيلاً به برخى از آنها اشاره مى شود . ابتدا از ابوالفتوح آغاز مى كنم. همو در مقدمه تفسيرش، اهميت و جايگاه آن را با درخواست عامّه مردم از او براى تأليف اين تفسير اينگونه نشان مى دهد: پس چون جماعتى از دوستان و بزرگان از اماثل و اهل علم و تديّن اقتراح كردند كه در اين باب جمعى بايد كردن ، چه اصحاب ما را تفسيرى نيست مشتمل بر اين انواع واجب ديدم اجابت كردن ايشان و وعده دادن به دو تفسير يكى به پارسى و ديگرى به تازى جز كه پارسى مقدّم شد بر تازى براى اينكه طالبان اين بيشتر بودند و فايده هر كسى بدو عامتر بود. (2) شيخ عبدالجليل رازى در النّقض، همه مردم را دوستدار تفسير ابوالفتوح دانسته و گفته است : «خواجه امام ابوالفتوح ، بيست مجلد از تفسير قرآن تصنيف اوست كه ائمّه و علماى همه طوائف طالب و راغب اند» . علامه مجلسى در مقدمه بحار الانوار ، ابوالفتوح را «محقق نحرير» و علامه نورى در خاتمه مستدرك «رئيس المفسرين» و صاحب رياض و روضات و ديگران او را «ترجمان كلام اللّه » مى دانند . اين سه تعبير نشانگر شخصيت اين مفسر و بطور غير مستقيم گوياى اهميت تفسير او است. (3)

.


1- .دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6 ، ص111 .
2- .آشنايى با تفسير قرآن مجيد و مفسران ، ص120 .
3- .مفاخر اسلام ، على دوانى ، ج 3 ، ص408 .

ص: 51

آقاى شعرانى در مقدمه روح الجنان راجع به اهميت اين اثر نكاتى نوشته است . ابتدا درباره رجحان تفسير شيخ ابوالفتوح، از جهت فصاحت لفظ و لطف عبارت بر همه تفاسير فارسى شيعه مى نويسد : با اينكه مؤلّف اصلاً از نژاد عرب است چون خاندان او ساليان دراز در بلاد عجم زيسته و او خود در ادب زبان فارسى از نظم و نثر تبحر كامل داشت و كتاب او از بزرگترين نمونه هاى نثر فصيح فارسى است و آن لطف تحرير و عذوبت بيان كه در آن است در تفاسير ديگر نيست. امّا خوانندگان را به اين نكته توجه مى دهد كه اگر عبارت او براى مردم زمان ما اندكى غير مأنوس باشد با اندك ممارست مأنوس مى گردد. (1) مقاله نگار ابوالفتوح در دايره المعارف بزرگ درباره رواج اين اثر و استقبال مردم از آن به چند مطلب اشاره كرده و چند عامل را به هم پيوند داده است: تفسير ابوالفتوح با اقبالى شايان روبه رو شد و رواجى گسترده يافت ، چندانكه در زمان تأليف النّقض به گفته قزوينى رازى : «نسختهاى بى مر و بى عدد است آن را در طوايف اسلام و ظاهر و باهر در بلاد عالم» و نيز «ائمه و علماى همه طوايف طالب و راغب اند» آن را . ابوالفتوح در مقدمه كتاب پس از ذكر شروط تفسير و مفسر قرآن چنين مى گويد : «پس چون جماعتى از دوستان و بزرگان از اماثل و اهل علم و تديّن اقتراح كردند كه در اين باب جمعى بايد كردن ، چه اصحاب ما را تفسيرى نيست مشتمل بر اين انواع ، واجب ديدم اجابت كردن ايشان و وعده دادن به دو تفسير : يكى به پارسى و يكى به تازى ؛ جز كه پارسى مقدم شد بر تازى ، براى آنكه طالبان اين بيشتر بودند و فايده هر كسى بدو عام تر بود».

با اينهمه ، اينكه آيا به واقع ابوالفتوح به تأليف تفسيرى مشتمل بر آنچه خود وى در همين مقدمه بايسته هر تفسيرى دانسته ، توفيق يافته است يا نه ، مطلبى است كه نياز به تحقيق بيشتر دارد . مسلم بايد دانست كه تفسير وى از ديدگاه علمى به هيچ روى پرفايده تر از التبيان شيخ طوسى نيست و نمى توان

.


1- .روح الجنان ، به كوشش ابوالحسن شعرانى ، ج 1 ، ص23 .

ص: 52

ادعاى وى را مبنى بر اينكه تفسيرش از نظر جامعيت در ميان اماميه بى سابقه بوده است ، پذيرفت. (1) امتيازات و ويژگيها: تفسير ابوالفتوح از منظرهاى مختلف تمايز و تفاوتهايى با ديگر آثار تفسيرى دارد ؛ مثلاً از نگاه ادبيات فارسى برجستگى هايى دارد و حدّاقل با ديگر آثار فرق دارد . امّا اگر از زاويه دانشهاى اسلامى و فرهنگ مسلمانان نگاه كنيم ، امتيازات قابل توجّهى در آن خواهيم يافت . آقاى معرفت اين امتيازات را اينگونه گزارش كرده است : و مما يمتاز به هذا التفسير ، إحاطة صاحبه بالتاريخ و السيرة الكريمة ، و كذلك بالأحاديث الشريفة فى مختلف شؤون الدين، و من ثمّ تراه فى شتّى المناسبات يخوض المعركة ، و يأتى بلباب القول باستيفاء و شمول. و مما امتاز به هذا التفسير أنه لم يترك موضعا جاءت مناسبة الوعظ و الإرشاد إلاّ و قد استغلّ الفرصة ، و أخذ فى الوعظ و الزجر و الترغيب و الترهيب. (2) روض الجنان اصولاً تفسيرى واعظانه و براى ارشاد و راهنمايى مردم است. اين ويژگى و نيز جامعيتى كه ابوالفتوح در كار خود به آن توجه داشته، اصلى ترين ويژگيهاى محتوايى تفسير وى را مى سازند. ابوالفتوح بخش بزرگى از كتاب را به بيان احكام فقهى مورد نياز مخاطبان خود اختصاص داده است. اين كه ابوالفتوح كمتر به مباحث كلامى پرداخته و چون در آن وارد شده، به مباحثى چون جبر و اختيار، قضا و قدر، گناهان، شفاعت، ايمان و كفر، ثواب و عقاب، سؤال و جواب در گور توجه كرده، احتمالاً براى رعايت حال و نياز مخاطبان عامّ و فارسى خوان بوده است. خصلت شيعى تفسير ابوالفتوح و شهرت آن باعث مى شد كه برخى مخالفان شيعه مطالب آن را در جهت مقاصد خود به نحو نادرستى گزارش كنند؛ چنانكه صاحب فضائح الروافض به تفسير او مطالبى نسبت داده كه قزوينى

.


1- .دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6 ، ص112 .
2- .التفسير والمفسرون فى ثوبه القشيب ، ج 2 ، ص400_401 .

ص: 53

رازى به پاسخگويى و دفاع از ابوالفتوح پرداخته است. آنگونه كه افندى از تفسير ابوالفتوح استنباط كرده، وى به تصوّف و كلام صوفيان نيز گرايش داشته است؛ چنانكه شيوه واعظانه نيز در تفسير او مشاهده مى شود. در واقع مؤلّف گاهى در تفسير آيات به مشرب عرفا و صوفيه _ كه آنان را اهل معانى و اهل اشارت مى خواند _ رفتار كرده و مباحثى را درباره اخلاص، توكّل، ذكر، صبر، فقر و صدق به مذاق آنان آورده است. 4) تاريخ نگارش: تاريخ تأليف به روشنى دانسته نيست. محمد قزوينى طى بحثى مفصّل، تأليف آن را بين سالهاى 510_556 ق مى داند (1) . سيّدمحمدعلى ايازى تاريخ تأليف آن را بين سالهاى 510 تا 532 ق تعيين مى كند. امّا نفيسى در نقد نظر قزوينى، متن اجازه نامه اى را مورد استناد قرار مى دهد كه ابوالفتوح در ذيقعده 547 ق براى اجازه روايت تفسير خود به يكى از شاگردانش داده است. (2) بر اساس تاريخ اين اجازه نامه ، نظر نفيسى اين است كه تأليف تفسير در همان سال يا يكى دو سال پيش از آن به اتمام رسيده است (3) . در عين حال بر اساس جديدترين پژوهش توسّط محمد جعفر ياحقى، تأليف حداقل نيمى از بخش نخستينِ اين كتاب، حدود 14 سال پيش از اين تاريخ پايان يافته است؛ زيرا به استناد خاتمه يكى از نسخه هاى جلد 11 اين تفسير 20 جلدى، كتابت آن در صفر 533 به اتمام رسيده است. (4) سيد محمد على ايازى بدون توجه به اينكه اين تاريخ در پايان جلد يازده ثبت شده، به غلط تاريخ انجام تمامى كتاب را 533 نوشته است . اهميت تاريخ تأليف اين اثر موجب شد كه برخى نظريات مهم را عينا نقل كنم. ابتدا ديدگاه محمد قزوينى را مى آورم: در هيچ يك از كتب رجال و تواريخ و غيره كه متعرض ذكرى از تفسير شيخ

.


1- .خاتمة الطّبع، ضميمه تفسير ابوالفتوح، ص631_638 .
2- .دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6 ، ص112 .
3- .«ملاحظاتى چند درباره تفسير فارسى ابوالفتوح رازى»، سعيد نفيسى، ص978_979 .
4- .مقدمه تفسير ابوالفتوح ، چاپ محمد جعفر ياحقى، ج1، ص60_61 .

ص: 54

ابوالفتوح رازى شده اند به هيچ وجه تاريخى راجع به وقايع احوال وى از قبيل تاريخ ولادت يا تاريخ وفات و غيره مذكور نيست و از مطالعه خود تفسير حاضر نيز تا آنجا كه راقم سطور تتبع نموده تاريخى در خصوص شروع يا اتمام تأليف كتاب يا اشارت ديگرى راجع به شخصيات مؤلّف به نظر نرسيد . ولى از روى پاره اى قرائن و امارات خارجى كه ذيلاً اشاره بدانها خواهد شد و نيز از ذكر اسامى بعضى از مشاهير اشخاص كه استطرادا نام ايشان در اثناء تفسير حاضر برده شده است روى هم رفته اين نتيجه گرفته مى شود كه مؤلّف كتاب به نحو قطع و يقين از رجال اواخر قرن پنجم و اوايل إلى اواسط قرن ششم هجرى بوده است به شرح ذيل : اولاً _ مؤلّف كتاب به تصريح ابن شهرآشوب در مناقب (ج1 ، ص9) و صاحب روضات (ص184) و صاحب مستدرك الوسائل (ج3 ، ص489) بلاواسطه از شيخ ابوعلى حسن بن محمد بن الحسن الطوسى پسر شيخ طوسى معروف روايت مى كند : و وفات شيخ ابوعلى مزبور به تصريح ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان (ج2 ، ص250) در حدود پانصد هجرى بوده است . پس اگر به اقل تقديرات، سن راوى بلاواسطه از او را يعنى ابوالفتوح رازى مانحن فيه را در وقت وفات شيخ در حدود 500 هجرى بيست ساله هم فرض كنيم نتيجه ضرورى اين فقره اين مى شود كه تولد ابوالفتوح رازى به نحو قطع و يقين مؤخر از حدود 480 هجرى ممكن نيست روى داده باشد.

ثانيا _ آنكه شيخ منتجب الدين معروف ابوالحسن على بن عبيداللّه بن الحسن بن الحسين بن بابويه رازى صاحب فهرست مشهور به فهرست منتجب الدين كه از اخص تلامذه مؤلّف كتاب است به تصريح خود او در قريب ده موضع از فهرست مزبور بلاواسطه از مؤلّف مانحن فيه روايت مى كند و تفسير حاضر را با تأليف ديگر صاحب ترجمه شرح شهاب الاخبار قضاعى هر دو را نزد مؤلّف آنها قرائت نموده است . و علاوه بر آن مؤلفات كثيره عديده ديگرى را از علماء شيعه را كه تراجم احوال ايشان در فهرست مزبور مذكور است به توسط صاحب ترجمه از مؤلّفان آنها روايت مى كند ، و تولد شيخ منتجب الدين به تصريح عموم كتب رجال و به تصريح معاصر او

.

ص: 55

امام الدين عبدالكريم بن محمد رافعى در كتاب التدوين فى اخبار قزوين كه ترجمه حال مفصل مبسوطى در كتاب مزبور مرقوم داشته در سنه پانصد و چهار بوده است، پس اگر سن منتجب الدين را در حين تحصيل وى از روايات كتب كثيره مذكوره از ابوالفتوح رازى ، به اقل تقديرات در امثال اين موارد بيست ساله هم فرض كنيم نتيجه ضرورى اين فقره اين مى شود كه استاد او ابوالفتوح رازى به نحو قدر متيقن و به طور حتم و قطع در حدود 525 در حيات بوده است. پس چنان كه ملاحظه مى شود دو قضيه از قضاياى راجع به تعيين عصر مؤلّف از روى قراين خارجى مذكوره به نحو قطع و يقين و خارج از دايره شك و احتمال محقق و محرز است ، يكى آنكه ولادت او مؤخر از حدود 480 نبوده است و ديگر آنكه وى در حدود 525 قطعا و محققا در حيات بوده است . البته معلوم نيست چه مقدار مدت قبل از 480 ممكن است متولد شده باشد يا چه مقدار ديگر بعد از حدود 525 باز در قيد حيات بوده است لكن گمان مى رود كه تاريخ تولد او چنان كه مؤخر از حدود 480 نبوده چندان مقدم بر تاريخ مزبور نيز نبوده است زيرا كه مؤلّف چنان كه بعد از اين مذكور خواهد شد از زمخشرى به «شيخ ما ابوالقاسم محمود بن عمر الزمخشرى» تعبير كرده است كه از آن واضح مى شود كه زمخشرى از مشايخ و اساتيد مؤلّف مانحن فيه بوده است. و چون عادة و در اكثريت موارد شيخ مسن تر از تلميذ و تلميذ كم سن تر از استاد است پس اگر در مورد مفروض ما نيز اين اغلبيت جارى و از قبيل افراد شاذه نادره نباشد نتيجه اين خواهد شد كه تولد مؤلّف كتاب حاضر به احتمال قوى يا بعد از تولد زمخشرى يعنى بعد از سنه 467 بوده است يا اقلاً در حدود همان سنوات ولى نه چندان مقدم بر آن. حال گوئيم كه از ورود اسامى اشخاص ثلاثه مذكور در فوق يعنى فصيحى متوفى در سنه 516 و سنائى متوفى در 525 و زمخشرى متوفى در 538 در اثناء تفسير حاضر شايد بتوان استنباط نمود كه تأليف كتاب مانحن فيه بعد از وفات اشخاص مزبوره بوده است نه در حال حيات ايشان ، و اگر در مورد زمخشرى كه تاريخ وفات

.

ص: 56

او مؤخر از آندوى ديگر است احتمال دهيم كه تأليف كتاب در حال حيات او بوده در مورد دو نفر اول يعنى فصيحى نحوى و سنائى اين احتمال بغايت ضعيف است. (1) ياحقى و ناصح كه اخيرا بهترين چاپ روض الجنان را عرضه كردند ، با قراين موجود در نسخه ها درصدد به دست آوردن تاريخ تأليف اين اثر برآمدند . روش ابتكارى آنان قابل توجه است. اين شيوه مبتنى بر نكات موجود در متن است و متمايز از روش قزوينى كه متّكى به قراين خارجى است مى باشد. اين شيوه را خود آنان اينگونه گزارش داده اند: تاريخ اين تفسير را از تصفّح نسخه ها مى توان به دست آورد . نكته هايى كه مى توان از آنها استفاده كرد : يكى از دستنويسهاى معتبر و بسيار كهنى كه به دليل قدمت و ديگر ملاكهاى نسخه شناسى در مجلّدات 11 و 12 به عنوان اساس مورد استفاده قرار گرفته است ، نسخه نفيسى است متعلّق به كتابخانه شخصى مرحوم ميرجلال الدين محدّث ارموى مورّخ 579 كه پس از نسخه هاى (آت و آك) يعنى نسخه هاى اساس مجلّدات 16 و 17 و 20 قديمترين دستنويسهايى است كه در اختيار ماست . مجلّد يازدهم اين نسخه با اين خطبه مهم پايان مى پذيرد : «تمّت المجلد الحادية عشر ، و يتلوه فى الثانية عشر سورة النحل . و وقع الفراغ منه فى العاشر من صفر سنة ثلاث و ثلاثين و خمس مائة ، واللّه المستعان على اتمامه و هو المتفضّل باحسانه و فرغ منه فى يوم الخامس الثانى من صفر سنة تسع و سبعين و خمس مائة . و هذا خط احقر عباد اللّه ، الحسين بن محمد بن الحسن بن ابراهيم بن محمد بن متكا العمّار ، حامدا للّه و شاكرا لنعمه و مصلّيا على نبيّه محمد وآله .» آنچه از اين خطبه برمى آيد، اين است كه اين مجلّد كه استنساخ آن در روز پنجشنبه دوم صفر سال 579 پايان يافته از روى نسخه اى نوشته شده كه كتابت آن ، روز دهم صفر سال 533 هجرى تمام شده بوده است . تاريخ 533

.


1- .خاتمة الطّبع ، به نقل از مجله گلستان قرآن ، ش70 ، 18 تير 1380 ، ص29_30 .

ص: 57

كه خواننده مى تواند در كليشه صفحه چهارده جلد يازدهم از چاپ حاضر ملاحظه كند ، نكته هايى را در سرگذشت اين تفسير روشن مى كند : اين تاريخ چه پايان استنساخ مجلّد حاضر بر دست كاتب اصلى و چه تاريخ ختم اين بخش از تفسير به خامه خود شيخ ابوالفتوح خزاعى بوده باشد ، در هر صورت اين نكته را مسلّم مى دارد كه دست كم تأليف نيمه اول اين تفسير و شايد هم تأليف تمامى آن در سال مذكور (533 هجرى) به پايان رسيده و بنابراين شروع به تأليف آن بايستى سالها پيش از اين و احتمالاً در اوايل دهه دوم قرن ششم هجرى باشد . در اين صورت به احتمال قريب به يقين دستنويس مورد بحث از روى نسخه اى به خطّ مؤلّف و يا نسخه اى مربوط به زمان صاحب تفسير ، كه شايد به رؤيت و تأييد او نيز رسيده ، استنساخ گرديده است ؛ و در اين صورت بطور قطع و يقين بايد اعلام شود كه : تاريخ آغاز به تأليف كتاب پيش از سال 533 بوده است. چنان كه پيش از اين ديديم مرحوم قزوينى با استدلالهاى محكم تاريخى ، به اين نتيجه رسيده كه «تاريخ تأليف تفسير حاضر از طرفى به ظنّ غالب مقدّم بر حدود 510 نبوده است و از طرفى ديگر به نحو قطع و يقين و به دليل خارجى _ حسّى [تاريخ تحرير نسخه 134 كتابخانه آستان قدس رضوى ]مؤخر از سنه 556 نيز نمى تواند باشد . پس تاريخ آن محصور خواهد بود مابين حدود 510_556». (1) به هرحال، پژوهشگران هر كدام با تكيه بر روشى تلاش كرده اند تاريخ تأليف اين تفسير را به دست آورند، ولى مهمترين آنها دو روش فوق است كه يكى متكى بر قراين متنى و ديگرى متّكى بر قراين خارجى مى باشد.

ساختار : تفسير روض الجنان تفسيرى است با سبك واعظانه و آنچه درباره اعتقادات كلامى و فقه بيان كرده احتمالاً براى رعايت حال و نياز مخاطبان عامه و فارسى خوان بوده است چنان كه گاهى به مشرب عرفا و صوفيه كه آنان را «اهل معانى

.


1- .روض الجنان ، تصحيح ياحقى و ناصح ، ج 1 ، ص شصت _ شصت و يك .

ص: 58

و اهل اشارت» مى خواند نزديك مى شود و مباحثى مانند اخلاص ، توكل ، ذكر ، صبر ، فقر و صدق را به مذاق آنان طرح مى نمايد . بدين جهات ابوالفتوح در شيوه كار خود معتدل و در داوريهاى خود سنجيده است. (1) ابوالفتوح همه مباحث روض الجنان را درهم و يك نواخت بيان نموده و مثل مجمع البيان از هم تفكيك نكرده است ، از اين رو شايد براى افراد غير اهل علم مطالعه آن قدرى مشكل باشد ، و گرنه به گفته علامه نورى «تفسير ابوالفتوح كتابى است كه قارئين آن كسل نمى شوند و ناظرين آن ناراحت نمى گردند . فقيه و مفسر و اديب و مورخ و واعظ و طالبين فضائل و مناقب از آن بهره مند مى گردند». (2) ابوالفتوح در تفسير هر يك از سور شريف قرآن اطلاعاتى درباره نام آن و شماره آيات و حروف و مكّى يا مدنى و ناسخ و منسوخ بودن و فوائد هر سوره و نظرهاى قرّاء درباره آيات و شأن نزول آنها و امثال اين مسائل مطالبى عرضه مى كند؛ سپس ترجمه آيات و معانى تحت اللفظى هر آيه را مى آورد ؛ آن گاه يك يك كلمات را معنى و تفسير مى كند و معنى هر لغت و كيفيت و قراءت و چگونگى اِعراب هر كلمه را روشن مى سازد؛ ضمنا عقايد و نظريّات نادرست را نقد مى كند و در پايان نظر خود را بيان مى نمايد. گاه ذيل بعضى آيات، مسائل فقهى و كلامى را بيان مى كند و براساس آن فتوى مى دهد . همچنين گاهى به ذكر روايات مى پردازد و عين روايت را نقل مى كند و گاهى هم ضمن نقل روايت معلوم مى دارد كه از قول كيست و گاهى نيز به بحث لغوى مى آغازد و به تفسير جنبه علمى مى بخشد . ولى در اِعراب و لغت و اشتقاق و قراءت، يعنى مسائلى كه مربوط به زبان است ، چندان اصرار نمى ورزد. چون شيخ ابوالفتوح مردى واعظ و مذكِّر، نه مدرّس و معلّم بوده، از اين نظر تفسيرش نسبت به مجمع البيان طبرسى از لحاظ معانى و توجيه و روشنگرى آيات رجحان دارد . بخصوص ضمن تفسير هر آيه، حكايات و داستانهاى مربوط به آن را با شيوايى درج كرده است . (3)

.


1- .گزينه روض الجنان ، به كوشش احمدى بيرجندى ، ج 1 ، ص15 .
2- .مستدرك الوسائل، ج3، ص487، و چاپ جديد، ج21، ص73؛ مفاخر اسلام، على دوانى، ج3، ص4.
3- .هزار سال تفسير فارسى ، ص403 .

ص: 59

با اينكه مجمع البيان جامعتر است، ولى تأثيرگذارتر نيست. على رغم اين تمايزها بعضى معتقدند: ساختار تفسير ابوالفتوح مانند مجمع البيان است ، با اين تفاوت كه در تفكيك مباحث ، عنوان هاى مجزّا از هم وجود ندارد، بلكه، قرائت ها و تعداد آيات ، مكى و مدنى بودن هر سوره ، ترجمه ، توضيح لغات و واژه ها بررسى نكات ادبى ، استفاده از آيات و روايات و حتّى روايات اهل سنت و نيز اقوال صحابه و تابعين را بدون چينش خاص بيان كرده است. (1) آقاى محمدهادى معرفت هم تأكيد مى كند كه تفسير ابوالفتوح بر منوال ديگر تفاسير است و شباهت زيادى با ديگر تفاسير دارد. در توضيح اين شباهت، نظم و ترتيب مطالب را اينگونه گزارش مى دهد: فجرى على منوال سائر التفاسير ، فيبدأ بذكر السورة و اسمائها و فضلها و ثواب قراءتها ، ثمّ يذكر جملة من الآيات ، مع ترجمتها بالفارسية ، و يفسرها جملة جملة ، فيبدأ باللغة والنحو والصرف ، ثمّ القراءة أحيانا ثمّ ذكر أسباب النزول، والتفسير أخيرا ، كل ذلك باللغة الفارسية القديمة. (2) بعضى پژوهشگران، نظم مطالب و بالاخره ساختار اين اثر را به گونه اى گزارش كرده اند كه با گزارش آقاى معرفت اختلافاتى دار. از اين رو متن گزارش را نقل مى كنيم: به ابعاد مختلف ادبى ، تاريخى ، كلامى ، فقهى ، روايى و اخلاقى در هر مبحث توجه كرده است . مفسر در آغاز هر سوره به تعداد آيات ، مكى و مدنى بودن ، فضيلت سوره و تلاوتش اشاره مى كند ، آن گاه به ترجمه و تفسير آيات مى پردازد و پس از آن به نكات ادبى ، صرف ، نحو و لغت شناسى مى پردازد . وى از عقل و نقل استفاده مى كند و در نقل روايات ، هم از منابع و جوامع روايى شيعه و هم از جوامع اهل سنت استفاده مى كند و به همين دليل ، حجم

.


1- .روشها و گرايش هاى تفسيرى ، ص211 .
2- .التفسير والمفسرون فى ثوبه القشيب ، ج 2 ، ص393 .

ص: 60

انبوهى از روايات صحيح و سقيم و اسرائيليات ، به ويژه در بخش قصص و فضائل آيات و سوره ها به اين تفسير راه يافته است . با اين حال اين تفيسر در رده تفاسير اجتهادى قرار دارد . (1) جامعيت : تفسير ابوالفتوح شامل علوم مختلف است . داراى ابعاد مختلف ادبى ، تاريخى ، كلامى ، فقهى ، روايى و اخلاقى است . يك علت اينكه اين تفسير توانسته به عنوان متنى استوار و قديمى از قرن ششم خود را نشان دهد و در ميان آثار پرحجم و ممتاز ادب فارسى به عنوان يكى از ارزنده ترين آنها جاى خاص خود را باز نمايد ، جامعيت آن است . مفسر در هر مبحث از آغاز كه به تعداد آيه در سوره و مكى و مدنى بودن آن مى پردازد، اين مبحث را پردامنه و جامع بيان مى كند؛ پس از آن وقتى وارد ترجمه مى شود ، يا وقتى به تفسير آيه به آيه مى پردازد و كلمات را شرح و توضيح مى دهد و به نكات ادبى ، صرف ، نحو ، و لغت شناسى جمله مى پردازد در همه اين موارد تحليلهاى جامعى عرضه كرده است و از اقوال مفسرين و آثار صحابه و تابعين در هر زمينه كمك مى گيرد. (2) مؤلّف اقوال مفسران معروف مانند ابن عباس و قتاده و سدّى و مجاهد و ديگران را نقل كرده و هيچ يك را غالبا ترجيح نداده است مگر آنكه يكى عامتر باشد. هميشه هر آيه را طورى تفسير كرده كه خاص يك تن و يك قوم و يا واقعه نباشد و عموميت دارد. ديدگاههاى اهل بيت عليهم السلام در تفسير قرآن را هم آورده است. نيز از اقوال مشايخ صوفيه و عرفا در اخلاق و زهد و تهذيب غفلت نكرده است . البته علماى پيشين از اقوال صوفيه احتراز نمى جستند و علت آن را بيان كرديم كه چرا به اهل تصوف خوشبين بودند يعنى متصوفانى كه از حدود شرع تجاوز نمى كردند. (3) اين تفسير بزرگ از جهات مختلف جامع نكات بسيار مهمّ تفسيرى ، لغوى ، فقهى روايى و كلامى است و مشتمل بر اشعار عربى و فارسى مى باشد كه از شعراى

.


1- .كتابشناسى جهانى قرآن كريم ، ج 2 ، ص466 .
2- .سير تطور تفاسير شيعه ، محمدعلى ايازى ، ص70 .
3- .روح الجنان ، چاپ شعرانى ، ج 1 ، ص27 .

ص: 61

بزرگ عرب در ادوار نخستين و جاهليّت و بعد مى باشد كه به عنوان استشهاد نقل شده است . در اين تفسير دقايق صرفى و نحوى و اشتقاق لغات و تحليلهاى بسيار درباره كلام الهى و نكات قرآنى آمده است. از اين نظر اين كتاب ارزشمند است و از جهات مختلف مى تواند براى پژوهشگران و اهل تحقيق مفيد باشد.

روش نويسنده در تفسير خود چنين است كه : آيات ، جدا جدا با ترجمه اى لفظ به لفظ در زير هر آيه نقل مى شود ، سپس آيه را بعد از (قوله تعالى) ذكر مى كند و از جهات صرفى و نحوى ، لغوى به كمك شواهد و وجوه مختلف لغت و اشتقاق به بحث مى پردازد و به نقل حديث يا قصّه و يا مطلبى به اقتضاى سخن روى مى آورد . البته در ذيل تفسير آيات گاهى مباحث فقهى ، اصولى و كلامى مطرح مى گردد كه مؤلّف حق مطلب را ادا مى كند و بحثهاى مربوط به قرائات و جهات دقيق ديگر را روشن مى سازد و هيچ نكته اى بدون دليل و شاهد بيان نمى شود. (1) ديدگاههاى ابوالفتوح در تفسير : گرايش كلامى ويژه در اين تفسير مطرح شده است. نيز اين تفسير مشتمل بر نظريات فقهى و برخوردار از سبك ادبى خاصّ است . اين گرايشها در تأليف تفسيرش مؤثر بوده است . ديدگاههاى كليدى و مهم او در اين بخش گزارش مى شود. ابوالفتوح در مقدمه با سپاس خداوندى كه آورنده پيامبران و امامان است آغاز مى كند. (2) اشاره او به امامت نشانگر رويكرد شيعى او است. پژوهشگران به گرايش ابوالفتوح به عرفان و تصوّف و اخلاق اشاره كرده اند: يكى از خصوصيات اين تفسير اين است كه به نقل مطالبى كه در كتب عرفا و . .. ديده مى شود، گرايش دارد كه اين موارد اصلاً در مجمع و تبيان ديده نمى شود. (3)

.


1- .گزينه روض الجنان ، به كوشش احمدى بيرجندى ، ج 1 ، ص13 .
2- .مقدمه تفسير روض الجنان .
3- .آشنايى با تفاسير قرآن كريم ، رضا استادى ، ص132 .

ص: 62

در يك پايان نامه يك فصل به مطالب عرفانى در تفسير ابوالفتوح اختصاص داده شده و ديدگاههاى او درباره اخلاص، توبه نصوح، توكلّ، شكر و عبادت تحليل و گزارش شده است. (1) شعرانى هم يك بُعد روض الجنان را مطالب اخلاقى و آداب صوفيانه آن دانسته و در اين زمينه مى نويسد : در اخلاق و آداب تفسير شيخ ابوالفتوح از اخبار و آثار و سخنان مشايخ صوفيه و اشعار و كلمات قصار بزرگان بسيار آورده است. (2) آقاى محمدهادى معرفت مهمترين باورهاى كلامى ابوالفتوح را كه ذيل آيات مندرج است، به تفصيل گزارش داده است كه به نمونه هايى از آن اشاره مى شود : من ذلك نجده عند تفسير قوله تعالى: «إنّ اللّه يأمركم أن تذبحوا بقرةً ...» يبحث هل كان بنو إسرائيل مكلّفين بالخصوصيات من بدء الأمر؟ أوَليس فى ذلك تأخير للبيان عن وقت الخطاب؟ فيقول : هذا عند المعتزلة و أصحاب الحديث و أكثر أهل الكلام غير جائز ، لكن السيد المرتضى علم الهدى أجاز تأخير البيان عن وقت الخطاب إلى وقت الحاجة ، و يأخذ الآية دليلاً على صحة مذهب المرتضى. (3) همو ديدگاه ابوالفتوح درباره ايمان و مؤمن و در مقابل آن كفر را گزارش كرده است. اين موضوع از مباحث اختلافى بين فرق اسلامى است و شيعه در اين زمينه داراى آراى ويژه است: هكذا يذهب إلى أن المؤمن من لايرتدّ و لايكفر بعد الإيمان ، و يؤوّل ما ظاهره الخلاف ، مستدلاً بأنّ الإيمان عمل يستحق صاحب المثوبة الدائمة ، و لا مثوبة مع موافاة الكفر ، و كانت عقوبته دائمة أيضا ؛ إذ لا يجتمع تداوم الأمرين.

.


1- .روش شيخ ابوالفتوح رازى در تفسير روح الجنان، محمد مهدى حقى، پايان نامه كارشناسى ارشد، دانشگاه امام صادق عليه السلام، 1371، ص231_242.
2- .روح الجنان ، چاپ شعرانى ، ج 1 ، ص25_26 .
3- .التفسير والمفسرون فى ثوبه القشيب ، ج 2 ، ص395 .

ص: 63

ثمّ أخذ فى الاستدلال على أن الإيمان لا يتعقّبه كفرٌ أو نفاقٌ ، و إنما هو كاشف عن عدمه من قبل ، و لم يكن سوى إيمان ظاهرى لا واقعى . قال _ ما لفظه بالفارسية _ : «و مذهب ما آن است كه مؤمن حقيقى ، كه خداى تعالى از او ايمان داند ، كافر نشود ، براى منع دليلى ، و آن دليل آن است كه اجماع امّت است كه مؤمن مستحق ثواب ابد بود ، و كافر مستحق عقاب ابد بود ، و جمع بين استحقاقين بر سبيل تأييد محال بود ، چه استحقاق در صحت و استحالت ، تبع وصول باشد . و احباط بنزديك ما باطل است، چنانكه بيانش كرده شود ، پس دليل مانع از ارتداد مؤمن اين است كه گفتيم . و ابليس هميشه كافر بود و منافق «و كان من الكافرين» (تفسير أبي الفتوح، ج1 ، ص138_139. و راجع أيضا ج 4 ، ص233) . يقول : انعقد إجماع الامّة على أنّ المؤمن يستحق مثوبة دائمة ، و كذلك الكافر يستحق عقوبة دائمة ، و الجمع بين تداوم الاستحقاقين محال ؛ ذلك لأن الاستحقاق يستدعى بلوغ الثواب و وصوله إليه. فإذا كان الإيمان متأخّرا كفّر ما قبله «الإسلام يجبّ ما قبله» (المستدرك ، ج7 ، ص448 ، رقم 8625 و البحار ، ج21 ، ص114) و أما الكفر المتأخر فلا يوجب حبط الإيمان ؛ لأن من يعمل مثقال ذرّة خيرا يره. اعتقاد به امام دوازدهم از باورهاى خاصّ شيعه است و در بين فرق اسلامى از مباحث حادّ و پرتنش بوده است. اين موضوع در تفسير ابوالفتوح منعكس شده است. آقاى معرفت گزارشى از ديدگاه ابوالفتوح در اين باره آورده است: يقول فى تفسير «الغيب» من قوله تعالى: «يؤمنون بالغيب» جاء فى تفسير أهل البيت عليهم السلام: أنّ المراد به هو المهدى عليه السلام و هو الغائب الموعود فى الكتاب والسنة ، أما الكتاب فقوله تعالى: «وعد اللّه الّذين امنوا منكم و عملوا الصّالحات ليستخلفنَّهم فى الارض كما استخلف الّذين من قبلهم» . و أما الأحاديث، فكثيرة ، منها قوله عليه السلام : «لو لم يبق من الدنيا إلاّ يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يخرج رجل من أهل بيتى يواطى اسمه اسمى و كنيته

.

ص: 64

كنيتى ، يملأ الأرض عدلاً و قسطا كما ملئت جورا و ظلما». و هذه الأوصاف لم تجتمع إلاّ فى شخص المهدى المنتظر _ عجل اللّه تعالى فرجه الشريف _ ثمّ يقول : كلّما مررنا بآية تعرّضت لهذا المعنى ، استقصينا الأخبار بشأنه . (تفسير أبى الفتوح ، ج1 ، ص64) . آقاى معرفت معتقد است تفسير ابوالفتوح مشتمل بر آراء كلامى شيعه است و همه باورهاى شيعه در لابه لاى مطالب آن شرح شده است. بنابر رأى آقاى معرفت اين تفسير يك اثر صرفا ادبى يا تاريخى يا تفسيرى نيست، بلكه يك اثر كلامى است؛ زيرا هم آراى شيعيان را نقل كرده و شرح داده و هم نظريات فرقه هاى مخالف را مطرح و نقّادى كرده است. براى نمونه به مباحث زير كه در تفسير ابوالفتوح درج شده استشهاد مى كند: عند تفسير قوله تعالى: «و إذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا» يتعرّض لأنحاء السجود ، منها : السجود فى الصلاة ، و هو ركن من أركانها _ و يفسّر معنى الركن _ و سجدة السهو ، و سجدة الشكر ، و سجدة القرآن ، و هذه الأخيرة إما واجبة فى أربعة مواضع : الم تنزيل ، حم السجدة ، النجم ، اقرأ . أو سنة ، ففى أحد عشر موضعا ، فالمجموع : خمسة عشر موضعا عندنا . وعند الشافعى : أربعة عشر موضعا ، كلها سُنة . ثمّ يُفصّل فى أحكام سور العزائم ، مما يخص مذهب الإمامية ، و يذكر مواضع سجود السهو للصلاة ، و مذهب سائر المذاهب فى ذلك. و يذكر علائم المؤمن الخمس : الصلاة إحدى و خمسين ، و زيارة الأربعين _ فى اليوم العشرين من شهر صفر بكربلاء _ والتختم باليمين ، و تعفير الجبين ، والجهر ببسم اللّه الرحمن الرحيم . و يذكر سبب استحباب زيارة الحسين عليه السلام فى يوم الأربعين بكربلاء ، و هو يوم ورود جابر بكربلاء، بعد مقتل الحسين بأربعين يوما. (1)

.


1- .التفسير والمفسرون فى ثوبه القشيب ، ج 2 ، ص396_399 .

ص: 65

بعضى نظريات كلامى ابوالفتوح درباره مسائل توحيد، عدل، نبوّت و معاد در بعضى منابع بررسى شده است. (1) علم الحديث : روض الجنان فقط يك كتاب علوم قرآنى نيست و در جاى جاى آن علوم حديث هم انعكاس يافته است. ابوالفتوح علاوه بر تبحر در علوم قرآن ، در علوم حديث هم متخصّص است و در سلسله راويان جايگاه ويژه اى دارد و مقدّم بر او راويانى هستند كه از آنها نقل كرده است . برخى در اين باره نوشته اند: طريق روايت شيخ ابوالفتوح اين است كه او روايت مى كند از پدر فاضل خود على بن محمد و او از پدر خود كه جدّ ابوالفتوح باشد. و همچنين روايت مى كند از عم خود و او از پدر خود كه باز جدّ صاحب عنوان است و جدّ او روايت مى كند از پدر خود و همچنين از شيخ مفيد عبدالجبار بن علىّ مقرى رازى و نيز از شيخ ابى علىّ بن شيخ طوسى و جميع ايشان روايت مى كنند از شيخ طوسى . (2) امّا كسانى كه از ابوالفتوح روايت كرده اند، عبارت اند از : شيخ فقيه عماد عبداللّه بن حمزة الطوسى و شيخ رشيد الدين بن شهرآشوب مازندرانى صاحب كتاب معالم العلماء و شيخ منتجب الدين بن بابويه القمى صاحب كتاب فهرست در رجال و بعضى از فضلاى ديگر. (3) با اينكه ابوالفتوح در علوم حديث خبره بود، ولى روض الجنان را به گونه يك تفسير روايى ننوشت، بلكه يك تفسير عمومى و هدايتى و براى ارشاد و راهنمايى عموم است . داورى برخى از محقّقان درباره وضعيت روايت در اين تفسير اينگونه است : كل رواياتى كه در اين تفسير مطرح است استخراج شده و عدد بسيار زيادى نيست.

.


1- .روش شيخ ابوالفتوح در تفسير روح الجنان، محمد مهدى حقى، پايان نامه كارشناسى ارشد، 1371، ص206_230.
2- .طباطبايى در مقدمه روض الجنان ، چاپ 1313ق ، ص3 .
3- .همان .

ص: 66

معلوم است كه عالم شيعى در تفسير قرآن حتما بايد به روايات اهل بيت عليهم السلاممراجعه كند . امّا مراجعه ايشان به روايات مثل مجمع و تبيان خيلى كم است يعنى آنطور كه مرحوم فيض و مرحوم علامه طباطبايى در تفسير به روايات تمسّك كردند آنها تمسّك نداشته اند. البته ممكن است بگوييم تفاسير روايى را در اختيار نداشته اند. (1) اسباب نزول : يكى از ابعاد تفسير ابوالفتوح ، پرداختن به اسباب نزول است . آقاى مبلّغ مقاله مستقلّى در اين باره نوشته است. (2) در بخشى از اين مقاله آمده است : ابوالفتوح رازى اسباب نزول را با تعبيرات ذيل نقل مى كند : مفسران گفتند ، بعضى از مفسران گفتند ، مفسران در سبب نزول آيه اختلاف كردند ، عبداللّه عباس گفت و تعبيراتى از اين گونه و هيچ گاه با تعبير «گفته شد» (مترادف «قيل» در زبان عربى) و تعبيرات ديگرى كه بيانگر عدم توجه وى به اسباب نزول باشد ، آن را نقل نكرده است . آقاى مبلغ در فراز ديگرى به گزارشى بودن اسباب نزول اشاره مى كند و مى نويسد : بر اساس استقرا ، ابوالفتوح رازى براى 316 آيه و 7 سوره تمام ، جمعا 323 مورد ، سبب نزول نقل كرده است . از مجموع موارد ياد شده فقط در 12 مورد بعد از نقل اسباب نزول به شيوه هاى مختلف ، به نقد و يا تحليل آنها پرداخته و در ساير موارد (311مورد) به صرف گزارش اكتفا كرده است . بنابراين ، مى توان گفت : سبك ابوالفتوح رازى در پرداختن به اسباب نزول ، گزارشى است و نه تحليلى . سرفصلهايى كه در اين مقاله بررسى شده عبارت اند از : اسباب نزول در تفسير ابوالفتوح ، اهتمام ابوالفتوح به اسباب نزول ، موارد كاربرد اسباب نزول ، عموميت

.


1- .آشنايى با تفاسير قرآن مجيد ، رضا استادى ، 123_124 .
2- .اين مقاله با اين مشخّصات چاپ شده است : «روض الجنان و اسباب النزول» ، محمدحسين مبلغ ، پژوهشهاى قرآنى ، ش1 ، بهار 1374 ، ص183_200 .

ص: 67

نصّ و خصوصيت سبب نزول ، سبك پرداختن ابوالفتوح رازى به اسباب نزول ، منابع ابوالفتوح رازى در اسباب نزول ، ملاك نقد سبب نزول . جايگاه مذهبى : تفسير ابوالفتوح اوّلاً در فرهنگ شيعى منزلت ويژه اى دارد ؛ ثانيا به دليل بررسيهاى تطبيقى در حوزه فرقه هاى اسلامى كه عرضه كرده، در فرهنگ اسلامى هم قابل توجه است. در اينجا تلاش مى كنم جايگاه و منزلت اين تفسير را در فرهنگ شيعى و در بين مسلمانان با تكيه به دو سند يكى از قزوينى و دوم از خود ابوالفتوح روشن سازم. قزوينى رازى(سده ششم قمرى) كه معاصر ابوالفتوح بوده، در كتاب النقص كه در نقد و ردّ اهل سنت نوشته است، به تفسير ابوالفتوح مى پردازد و درباره آن مى نويسد: «نسختهاى بى مر و بى عدد است آن را در طوايف اسلام، و ظاهر و باهر در بلاد عالم» و «ائمه و علماى همه طوايف طالب و راغب اند». (1) اين دو عبارت نشانگر منزلت اين اثر در بين مسلمانان و فرهنگ اسلامى است. ابوالفتوح در مقدمه كتاب، تأليف اين اثر را اجابت به درخواست عدّه اى از شيعيان مى داند و چنين مى نويسد: «پس چون جماعتى از دوستان و بزرگان از اماثل و اهل علم و تديّن اقتراح كردند كه در اين باب جمعى بايد كردن، چه اصحاب مارا تفسيرى نيست مشتمل بر اين انواع، واجب ديدم اجابت كردن ايشان و وعده دادن به دو تفسير: يكى به پارسى و يكى به تازى؛ جز كه پارسى مقدم شد بر تازى، براى آنكه طالبان اين بيشتر بودند و فايده هركسى بدو عام تر بود». (2) در اين نوشته چند مطلب هست كه نشانگر منزلت اين تفسير است. يكى درخواست شيعيان از نويسنده است كه حاكى از جايگاه والاى نويسنده در نزد آنها است. ضرورتا كتاب چنين نويسنده اى هم ارزشمند است؛ دوم فقدان چنين تفسيرى در فرهنگ شيعه است كه با تأليف آن، جاى خالى آن پرشد ؛ سوم كثرت طالبان و عامتر بودن فايده اين تفسير است كه منزلت آن در بين شيعيان را نشان مى دهد. رويكرد مذهبى: منظور از رويكرد، گرايش علمى، فكرى و اعتقادى است. هر

.


1- .النقص، ص212 و 280 .
2- .روض الجنان ، مقدمه مؤلّف .

ص: 68

كدام از مفسران گرايشهاى ويژه اى دارند و آثار تفسيرى آنها هم به تبع، سبك و صبغه خاصّى پيدا مى كند. مفسران اماميه تا پيش از عصر سيّد رضى و شيخ طوسى، بيشتر به تأليف تفاسير روايى علاقه مند بودند، تا تفاسيرى مشتمل بر بحث و نظر درباره آيات قرآن، و در واقع سيّد رضى در حقائق التّأويل و نيز شيخ طوسى در التّبيان به صورت جديدى به تفسير قرآن روى آوردند؛ به ويژه طوسى كه در واقع با روش خود، مباحث ادبى و نقلى را در كنار مطالب نظرى و عقلى به رشته تحرير در آورد و از آن در خدمت تفسير قرآن بهره برد. پس از اين دوره تفسيرهاى ابوالفتوح و طبرسى در دنباله تفسير طوسى تأليف شد و از رويكرد نقل صرف فاصله گرفت و به مشرب عقلى علاقه نشان داد. ولى يك تفاوت اساسى ميان اين دو _ كه متعلّق به يك دوره اند _ با تفسير طوسى وجود دارد و آن اينكه ابوالفتوح و طبرسى در تفسيرهايشان از تفاسير اهل سنّت استفاده كرده اند؛ بويژه ابوالفتوح كه تفسير وى منعكس كننده بسيارى آراء و نظريات علماى اهل سنّت است. گاه در برخى مباحث به جاى نقل اقوال و نظرهاى امامان شيعه عليهم السلام كه در مجاميع روايى شيعه و نيز تفاسيرى چون تفسير على بن ابراهيم قمّى و تفسير عيّاشى درج شده است، گفته هاى مفسرانى چون قتاده، سُدّى و كسانى چون آن دو را نقل كرده و توضيح مى دهد. افزون بر اين، ذيل آيات فقهى، به نقل فتاواى فقيهان اهل سنّت اصرار مى ورزد. البته امامت و مرزها را مراعات كرده و اختلافات فقهى اماميه با آنان را ياد آور شده است. اين در حالى است كه در مباحث كلامى، نقطه نظرهاى اماميه را مورد توجه قرار داده و از آن دفاع كرده است و در بسيارى مواقع در ذيل برخى آيات، به مناسبت، به ذكر فضايل اهل بيت عليهم السلام، خصوصا حضرت على عليه السلامپرداخته است. مارتين مكدرموت با بررسى مقايسه اى دو تفسير ابوالفتوح والتبيان، نتيجه گرفته كه آن دو از لحاظ بافت و محتوا دقيقا شبيه يكديگر هستند. (1) عدّه اى اين ديدگاه را نپذيرفته و در نقد آن گفته اند: با آنكه ابوالفتوح، به التبيان نظر داشته است، ولى تفسير

.


1- .IRANICA, vol. 1 , P.292

ص: 69

او تنها در كليات مى تواند با تفسير شيخ طوسى مشابهت داشته باشد. (1) بنابراين، سرچشمه تأثيرپذيريهاى ابوالفتوح را بايد در ميان ديگر تفاسير جستجو و جو كرد. در حقيقت، آنچه درباره اسلوب تفسير ابوالفتوح كمتر مورد توجه قرار گرفته، پيروى آن از سنّت تفسير نويسى فارسى است. درباره مقايسه دو تفسير ابوالفتوح و تفسير طبرى داوريهاى مختلف عرضه شده است. اين مقايسه از آن جهت اهميت دارد كه ربط و پيوند يك اثر شيعى با يك اثر سنّى را نشان مى دهد. نظر عسكر حقوقى اين است كه دليلى بر تأثيرپذيرى ابوالفتوح از تفسير طبرى و ترجمه آن در دست نيست (2) . ولى اين سخن با يافته هاى ياحقى و ناصح، مصحّحان تفسير ابوالفتوح سازگار نيست؛ زيرا با پژوهش آنها مسلّم شده است كه تفسير و ترجمه تفسير طبرى يكى از منابع اصلى ابوالفتوح بوده است. ترجمه ابوالفتوح از آيات قرآنى، در موارد متعدّد با ترجمه آيات در ترجمه تفسير طبرى همانندى يا همخوانى نشان مى دهد. مشتركات در زمينه شواهد شعرى نيز به حدّى است كه نمى توان ادّعا كرد كه ابوالفتوح عنايت خاصّى از اين جهت به طبرى نداشته است. در مباحث لغوى و نحوى نيز اين عنايت ديده مى شود. حتّى در مسائل فقهى با آنكه ميان ابوالفتوح و طبرى اختلاف مذهب وجود دارد، ابوالفتوح به نقل نظر طبرى و نقد آن توجه خاصّى نشان مى دهد. بر اساس شمارش ياحقى و برخلاف نظرى كه تاكنون وجود داشته است، ابوالفتوح بارها، بلكه افزون بر 50 بار به نام طبرى اشاره كرده است و اين غير از استفاده هاى موردى و غير مستقيم او از تفسير طبرى است. (3) اقتباسهاى ابوالفتوح از طبرى موجب نشود كه وى را متمايل به اهل سنّت بدانيم، بلكه فورا بايد به عبدالجليل قزوينى رازى كه معاصر ابوالفتوح است، نظر

.


1- .دايره المعارف بزرگ اسلامى، ج6، ص112 .
2- .تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، عسكر حقوقى، ج1، ص210 .
3- .«تفسير آيات تفسير طبرى و ابوالفتوح رازى»، محمد مهدى ناصح، ص305 و 308 و 316؛ «طبرى و ابوالفتوح» محمد جعفر ياحقى، ص325 و 327 و 329_332 .

ص: 70

افكنيم كه ضمن توضيح ديدگاههاى شيعى او اعتقاد ابوالفتوح در مورد خلفاى سه گانه و لعن آنها را مطرح كرده است. (1) سخن مدرس تبريزى در اين باره را يادآور مى شوم كه نوشت ابوالفتوح در تفسيرش به ردّ و نقد و ابطال شبهات مخالفين همّت گماشت. (2) بنابر اين، نقلها يا اقتباسهاى ابوالفتوح از طبرى يا از ديگر منابع سنّى صرفا در جهت عرضه مسائل علمى است يا در حوزه مباحث اعتقادى است كه پس از نقل به نقد آنها مى پردازد.

جايگاه ادبى : تفسير ابوالفتوح يك اثر ادبى است و در ادبيات و فرهنگ فارسى داراى منزلت مى باشد. از اين رو بسيارى از اديبان را مجذوب خود ساخته و از اين منظر ، ابعاد آن را تحليل كرده اند. يكى از نويسندگان در اين باره چنين نوشته است : با اين كه ابوالفتوح رازى ، خود عرب نژاد بوده ، اين تفسير را به زبان فارسى متداول زمان خويش تدوين كرد و اثرى خلق كرد كه ديگر آثار فارسى را تحت تأثير قرار داد. (3) ميرزا ابوالحسن شعرانى درباره ادبيات فارسى مفسر ، چنين مى گويد : تفسير شيخ ابوالفتوح رازى ، از جهت فصاحت لفظ و لطف عبارت بر همه تفاسير فارسى شيعه رجحان دارد ، با اين كه مؤلّف اصلاً ازنژاد عرب است . او در ادب زبان فارسى ، از نظم و نثر تبحر كامل داشت . كتاب او از بزرگترين نمونه هاى نثر فصيح فارسى است و آن لطف تحرير و عذوبت بيان كه در آن است در تفاسير ديگر نيست . (4) البته نبايد از نظر دور داشت كه برخى تعابير غير مطابق با قواعد فارسى ، در عبارات فارسى ابوالفتوح ديده مى شود ؛ مانند تركيبهاى اولى تر و اسبابها، كه در نثر

.


1- .نقض معروف به بعض مثالب النواصب ، به كوشش ميرجلال الدين محدث ارموى ، ص212 ، 262 ، 263 ، 280 ، 281 ، 525 ، 526 .
2- .ريحانة الادب، ص227 .
3- .«روض الجنان و اسباب نزول» ، محمدحسين مبلغ ، پژوهشهاى قرآنى، ش 1 ، بهار 1374 ، ص183 .
4- .روح الجنان ، به كوشش شعرانى ، تهران ، اسلاميه ، 1352 ، ج1 ، ص19 .

ص: 71

وى زياد به چشم مى خورد ، ولى در مجموع نثرى مستحكم دارد و توانسته طرفداران ادبيات فارسى را جذب كند . سبك ادبى : در فصل قبل جايگاه و منزلت اين تفسير در فرهنگ و ادبيات فارسى بررسى شد. اين جايگاه مرهون سبك ادبى آن است؛ يعنى به خاطر داشتن سبك و صبغه ادبى، آن منزلت را يافته است. از اين رو در اين فصل سبك آن بررسى مى شود. يكى از مشخصه هاى تفسير ابوالفتوح در عرصه سبك شناختى، نثر فصيح فارسى آن است و داراى لطفِ تحرير و عذوبت بيان است .بعضى عبارات او براى مردم اين روزگار شايد اندكى غير مأنوس باشد ، ولى با اندك ممارست مى توان با آن مأنوس شد و غير مأنوس بودن خللى به فصاحت آن نمى زند. اين تفسير از لحاظ سبك، در برخى ابعاد شبيه مجمع البيان و تبيان است ، زيرا همه اين تفاسير در ادبيات فارسى از آثار ارزنده محسوب مى شوند. و از منابع و مصادر اصيل فرهنگ فارسى بشمار مى آيند . اهل ادب فارسى قبول دارند كه اين آثار از متون قابل ملاحظه و اعتماد و داراى مرجعيت اند. (1) اين ويژگيها تا حدّ زياد برخاسته از سبك آنها است. اين اثر در عداد كتب علمى دوره اى قرار دارد كه از نثر قديم تقليد مى شده است ؛ زيرا در صرف و نحو و لغات و طرز جمله بندى كاملاً به كتب قرن پنجم شباهت دارد و غالب سليقه هاى آن عصر در اين كتاب ديده مى شود . نوع نثر تفسير ابوالفتوح كاملاً به كتب سده 5 ق/ 11 م شباهت دارد . بويژه در هنگام نقل قصص از نوع نثر مرسل پيروى كرده است. (2) با اينكه اين تفسير در نيمه اول قرن ششم قمرى نگاشته شده ، ولى كاملاً از نثر مرسل و ساده كه در قرن چهارم و پنجم قمرى رواج داشته تقليد كرده است. همين نثر در كتابهايى مثل قابوسنامه مشهود است . نثر مرسل در عين رعايت جانب فصاحت و

.


1- .آشنايى با تفاسير قرآن مجيد ، ص124 .
2- .گزينه روض الجنان ، به كوشش احمدى بيرجندى ، ج 1 ، ص16 .

ص: 72

بلاغت از ايجاز و سادگى برخوردار است ؛ امّا با گذشت زمان بتدريج نثر فارسى به سبك مصنوع ، مشحون به موازنات و سجعها و آوردن صنايع لفظى و معنوى نزديك مى شود و به الفاظ و عبارات و اشعار عربى و آيات و احاديث آراسته مى گردد . نوع دلپذير اين نوع نثر ، كليله و دمنه بهرامشاهى و در قرن بعد ، گلستان سعدى است ؛ و نوع متكلّف آن مقامات حميدى و تاريخ وصّاف است. (1) بعضى نظر واقعى تر دارند و بر اين باوراند كه نثر تفسير ابوالفتوح حالت بينابين دارد كه در آن هم نثر مرسل و ساده ديده مى شود ، و هم در جاهايى از آن نثر مسجّع و حتّى متكلّف به چشم مى خورد. اين اثر به دليل ماهيت تفسيرى آن شواهد زياد ، و اشعار عربى فراوان در خود جاى داده است. نيز مسائل فقهى و لغوى و كلامى در آن كم نيست ؛ از اين رو نثر آن بيشتر خطابى شده است . آن جا كه عرصه سخن گشاده بوده است ، مانند : نقل داستانها و قصص و تاريخ ، نويسنده بيشتر به نثر ساده پرداخته است. اين امر به خاطر آن است كه ابوالفتح به وعظ و موعظه مى پرداخته و بدان گرايشى داشته است. (2) تفسير كشّاف با آنكه مؤلفش زمخشرى استاد بزرگ فنّ معانى و بيان است ، به اندازه تفسير ابوالفتوح تحقيق لغوى و ادبى ندارد و شواهد اين كتاب چندين برابر كشّاف است و با آنكه مؤلّف خود به استادى زمخشرى معترف است و او را از مشايخ و اساتيد خود مى شمارد ، با اين حال در عربيت از او پيشى گرفته است. نكات معانى و بيان در تفسير كشّاف بيش از همه تفاسير است و تفسير ابوالفتوح و مجمع البيان از اين جهت به پاى تفسير كشّاف نمى رسد ، چنانكه كشّاف هم در ساير نكات ادبى به پاى اين دو نمى رسد . (3) بهر حال ابوالفتوح در عرصه ادبيات، بيان، صرف، نحو، لغت و ديگر شاخه هاى ادبيات بسيار كوشيده است و تلاش نموده همه جوانب موضوعات و ابعاد و مسائل را

.


1- .گزينه روض الجنان ، به كوشش احمدى بيرجندى ، ج 1 ، ص17 .
2- .گزينه روض الجنان ، چاپ احمدى بيرجندى ، ج 1 ، ص17_18 .
3- .روح الجنان ، ابوالحسن شعرانى ، ج 1 ، ص24 .

ص: 73

كاوش كند. و هيچ موضوعى را فروگذار نكرده است. آن اندازه شواهد از اشعار عرب و امثال كه براى بيان لغات و قواعد عربيت آورده در هيچ يك از ديگر تفاسير مانند كشّاف و تفسير طبرى نياورده اند. البته احتياج مفسر به ادبيات عرب بيش از ساير علوم است و فهم قرآن بيش از همه چيز توقف بر مهارت در ادب دارد و براى فهم قرآن بود كه صرف و نحو و لغت و ساير علوم عربيت پديد آمد و مدون گشت چنانكه علوم ادبى در هيچ زبان به اين وسعت و تفصيل نيست كه در زبان عربى . شيوه ويژه اين تفسير يكى مفرد آوردن فعل براى جمع مخاطب است كه در برخى كتابهاى آن دوره گاهى مشاهده مى شود ؛ ولى در تفسير ابوالفتوح در همه صفحه ها به چشم مى خورد. ديگر ، كاربرد صورتى از فعل جمع اول شخص همچون كردمانى است كه سابقه آن را هم مى توان در كتب سده 5 ق بازيافت. سوم استفاده از قيود و ظروف عربى مانند سواء ، عند ، انّما و اِمّا به جاى معادلهاى فارسى آنها است. البته اين كاربردها را بايد ناشى از سبك واعظانه او دانست . چهارم كاربرد ساختهاى عاميانه همچون سنب (سم) ، چفسان (چسبان) ، آتش تاغ (داغ) ، بيران (ويران) ، دختره (دخترك) و كال زار (كارزار) است. اينها ظاهرا گوياى شفاهى بودن بخشهايى از اين تفسير و گفته هاى ابوالفتوح در مجالست وعظ بوده است . از خصوصيات ديگر نثر و بيان ابوالفتوح كاربرد مكرر افعالى است با افزونه «ها» در آغاز ، مثل هازدن ، هاشدن ، هاگرفتن است. اين ويژگي از لهجه رى ، سمنان ، دامغان و طبرستان بوده و هنوز در برخى از اين نواحى باقى مانده است. اين استعمالات، مؤيد ديگرى بر آميختگى زبان شيخ با زبان مردم و كاربردهاى شفاهى ايشان است . با آنكه تنه اصلى تفسير را بايد برگرفته از مجالس و امالى مؤلّف دانست ، اما در جاى مختلف آن ، قطعه هاى بازنويسى شده ديده مى شود . در چنين مواردى است كه گاه زبان ابوالفتوح به صنايع ادبى ، البته در حدى طبيعى و غير متكلّف و بيشتر در حوزه سجع و جناس آراسته مى شود.

فعل و دو بدل آن، حرف و اسم از اركان جمله است و در سبك ادبى يك اثر نقشى تعيين كننده دارد. به همين دليل، سبك ادبى تفسير ابوالفتوح متمايز

.

ص: 74

است، زيرا فعلهاى آن با ديگر آثار متفاوت است. برخى از مشخصه هاى فعلها اين گونه است: فعلهاى شرطى و ترديدى و استمرارى را با ياى مجهول استعمال كرده است. متكلّم مع الغير در فعلهاى ترديدى يا شرطى مزبور به صيغه خاصى را كه فقط در قرن چهارم يا در قرن پنجم به تقليد قديم ، معمول بوده است ؛ مانند : «كردمانى» و «ديدمانى» و «مُردمانى» كه در بلعمى و كتب متصوّفه و اسكندرنامه بوده، در اين تفسير هم به چشم مى خورد. ديگر استعمال فعلهاى مكرّر _ و عدم حذف افعال به قرينه ، جز بندرت. (1) سبك تفسير ابوالفتوح در بايد با فرهنگ زمانه خودش سنجيد نه با اين زمان ؛ زيرا در اين كتاب اصطلاحات خاصّى به كار رفته كه در عصر خودش ميان مردم متداول بوده؛ ولى در روزگار ما ، مردم به آنها انسى ندارند. براى نمونه استعمال جمعِ مخاطب، به جاى مفرد ؛ چنانكه در اين دوران ، چون به يك تن خطاب كنيم ، مى گوييم : رفتى و زمانى كه به گروهى خطاب نماييم ، مى گوييم : رفتيد ، همچنين است گفتى و گفتيد يا زدى و زديد. ولى ابوالفتوح در بسيارى از موارد در خِطاب به جمع به جاى گفتيد ، گفتى و به جاى رفتيد ، رفتى به كار برده است و آياتِ قرآنى را چنين ترجمه كرده است: «و انتم تعلَمون» و شما مى دانى «و اِن كنتم فى ريبٍ» و اگر مى باشى در شك. همچنين فعل ماضى متكلّم وحده مانند : رفتيم ، گفتيم و كرديم به صورت رفتمانى ، گفتمانى ، كردمانى به كار رفته است . و اين صيغه بيشتر در شرط استعمال مى شده است. مشابه آن هنوز در قم و كرمانشاه و بعضى ديگر شهرها در زبان عامّه متداول است و مورد استعمال دارد و به صورت رفتيمان و گفتيمان به كار مى برند. (2) ابوالفتوح گاه در آوردن واژه هاى دشوار و دور از ذهن افراط كرده است ؛ چنانكه گويد : «حق تعالى در اين آيت صفت تزويق زبان منافقان گفت كه ايشان به زبان

.


1- .روح الجنان ، ابوالحسن شعرانى ، مقدمه .
2- .گزيده متون تفسيرى فارسى، ص170 .

ص: 75

چگونه چاپلوسى مى كنند و كلام منمّق مزخرف چگونه مى كنند تا تو را به گفتِ زبان به عجب مى آرند .» (1) مديريت مجله گلستان قرآن بخشى از مقاله خاتمة الطّبع نوشته محمد قزوينى را با عنوان «تعبيرات ، اصطلاحات و لغات نادره تفسير ابوالفتوح رازى» چاپ كرده است . اين مقاله ، جامع و تحليلى ترين نوشته در اين زمينه است. (2) بخش زيادى از تفسير ابوالفتوح، ترجمه است و بايد ضوابط ترجمه را مراعات كند. سبك اين اثر از يك نظر منوط به مراعات ضوابط ترجمه به ويژه معادل گزينى است. اينكه تا چه اندازه ابوالفتوح به متن وفادار مانده يا آزاد ترجمه كرده است ؛ نيز معادلهاى او تا چه اندازه بيانگر هويت و ماهيت واژگان و اصطلاحات اصلى است، از مباحث جدّى است. يك تحليل در اين باره اينگونه است: إحاطته بمفردات اللغة الفارسية المرادفة تماما مع مفردات لغة العرب ، فى مثل : «فسوس» مرادفة لكلمة «الاستهزاء» و «ديو» لكلمة «الشيطان» ؛ لأنه من الجنّ ، والجنّ فى الفارسية : «ديو» و «پيمان» لكلمة «الميثاق» و «برفروزد» لقوله «استوقد» و «دوزخ» لجهنم ، و «كارشكسته» بمعنى «كاركشته» مرادفة لكلمة «ذلول» و «شكمش بياماسامد» بمعنى «انتفخ بطنه» و «خداوندان علم» بمعنى «اولوا العلم» و «خاك باز شياراند» بمعنى «تثير الأرض» و «همتا» و «انباز» بمعنى «الشريك» و «ستون چوب دركش گرفت» بمعنى «چوب ستون را در بغل گرفت» مرادفة لقولهم: «احتضن الشى ء» و «ما خواستمانى كه در آن خيرى بودى تا ما نيز به آن خير برسيدمانى» تعبير فارسى قديم و هكذا «و ما را بپاى ، و گوش نما» مرادفة لكلمة «راعنا» و «با من بازار مى كنى» ترجمة لعبارة : «أم إليّ تشوقت» من كلام الإمام أميرالمؤمنين عليه السلام ، و ربما قرئ بالسين ، و لعل العبارة ترجمة «تسّوقت» بالسين لتكون ترجمتها «بازار گرمى مى كنى». و استعمل «مه» _ بكسر الميم _ بمعنى «الأكبر» فى قوله: «هارون در سال امن و

.


1- .گزينه روض الجنان ، احمدى بيرجندى ، ج 1 ، ص19 .
2- .گلستان قرآن ، ش 72 ، 1 مرداد 1380 ، ص32_37 .

ص: 76

عفو زاد و به يكسال مه موسى بود» ، و هو فى مقابلة «كه» _ بكسر الكاف _ بمعنى الأصغر. (1) قصه نگارى : تفسير ابوالفتوح ادامه دهنده سنّت تفسيرهاى قصصى يا داستان نگارى است و به شيوه تفسيرهاى ممتاز فارسى چون ترجمه تفسير طبرى و تفسير سورآبادى تأليف شده است . ابوالفتوح، اين شيوه و سنّت مسلّط بر تفاسير فارسى پيش از خود را پيروى كرده و در تفسير خود اجرا نموده است. توجه او به كتابهاى قصص غير فارسى همچون عرائس ثعلبى نيشابورى و تفسير او نيز كه صبغه قصّه گويى دارد، مؤيّد علاقه او به قصص است. همچنين، گذشته از تأثير سنّت قصّه گويى در تفسيرنويسى فارسى، نبايد فراموش كرد كه ابوالفتوح از آنجا كه واعظى برجسته بود، گرايشى طبيعى به ذكر قصص داشت كه در وعظ مقامى ويژه دارد. عسكر حقوقى بخشى از قصص مذكور در تفسير ابوالفتوح را گردآورده و در مجلّدى جداگانه منتشر كرده است. (2) مرحوم شعرانى در اين باره تحليلى شنيدنى دارد: در قصص انبياى گذشته از عرائس ثعلبى فراوان نقل كرده و چون اخبار ضعيف در عرائس بسيار است و اعتماد بر آن نيست خواننده اين تفسير را شگفت آيد كه مردى عالم مانند مؤلّف كه اعتماد به روايت غير ائمه معصومين عليهم السلام را مطلقا جائز نمى داند حتّى اگر از صحاح سته آنان باشد، چگونه از كتابى ضعيف از كتب اهل سنت نقل روايت مى كند، اما از چند جهت او را مصبب بايد شمرد يكى آنكه غالب وقايع بوجوه مختلف روايت شده و خواننده مى داند چون قضيه را به چند گونه روايت كنند هيچ يك را اعتبار نباشد و مراد نقل قدر مشترك است. دويم اينكه قصص و حكايات انبياى گذشته منشأ حكمى از احكام شرعى نيست و از آن حلال و حرام استنباط نمى شود و ناقل آن را براى شنيدن نقل مى كند نه براى اعتقاد به صحت آن. سيم آنكه روايت قصص هرچند ضعيف بلكه كاذب باشد چون

.


1- .التفسير والمفسرون فى ثوبه القشيب ، ج 2 ، ص393_394 .
2- .تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، ج1، ص31_32 .

ص: 77

متضمن پند و نصيحت و عبرت بود جائز است و از حكايات كليله و دمنه و صادح و باغم و مرزبان نامه كه براى تعليم و ادب آورده اند پست تر نيست إلاّ آنكه خواننده بايد بداند آنچه در ضمن تفسير آيه قرآن آورند مانند خود قرآن صحيح و معتمد نيست و تفسير امام فخر رازى بر ساير تفاسير از اين جهت رجحان دارد كه از امثال اين قصص اندك آورده است. (1) پرويز نعمت زاده پايان نامه كارشناسى ارشد خود را با عنوان معجم قصص الانبياء نوشت و در آن به مقايسه قصّه هاى تفسير ابوالفتوح با تفاسير طبرى، سورآبادى و كشف الاسرار پرداخت. (2) شعر : كلام منظوم در اين اثر جايگاه ويژه اى دارد و شعرهاى مختلف با قصدهاى گوناگون آمده است. مؤلّف به رسم عموم تفاسير براى بيان وجوه مختلف استعمالات كلام عرب راجع به مفردات و تركيبات قرآن و تعليل صور اعراب آن و تفسير غريب آن و ايضاح مشكل آن دائما به شواهد شعرى عرب استشهاد جسته است ؛ به گونه اى كه تقريبا صفحه اى از صفحات اين كتاب از اينگونه اشعار خالى نيست . اكثر اشعار، عربى است ولى گاهگاه به پاره اى اشعار فارسى نيز به مناسبات مقام استناد جسته است . مؤلّف اين اشعار را مانند اشعار عربى از كتب تفاسير مشهور كه عموما به زبان عربى بوده اقتباس نكرده بلكه آنها را از محفوظات و مسموعات شخصى خود نقل كرده است. از اين رو اغلب اين اشعار را اكنون مطلقا و اصلاً در هيچ مأخذ ديگرى جز در همين تفسير حاضر نشانى و اثرى از آن نمى توان يافت . لهذا اندك اشعار فارسى را كه مؤلّف در كتاب حاضر ايراد نموده به همان نسبت قديمى و يادگارى از سده ششم قمرى و از اشعار شعراء دوره هاى گذشته است كه اكنون چيز زيادى از آنها باقى نمانده است و هر چه از هر جا از آنها بدست آيد بايد مغتنم شمرد. (3)

.


1- .روح الجنان، چاپ شعرانى، ج1، ص25_26.
2- .ويژگيهاى اين پايان نامه اينگونه است: معجم قصص انبياء، پايان نامه كارشناسى ارشد، دانشكده ادبيات دانشگاه تربيت معلم، [1372].
3- .خاتمة الطّبع ، محمد قزوينى . بخشى از اين نوشته با عنوان «استناد به اشعار فارسى در تفسير ابوالفتوح رازى» در مجله گلستان قرآن (ش71 ، ص28 به بعد) چاپ شده است .

ص: 78

به هر حال، هم اشعار فارسى و هم اشعار عربى مندرج در اين اثر، از نگاههاى مختلف قابل بررسى و تحليل است. مرحوم قزوينى اين اشعار را دسته بندى و برخى جنبه هاى آنها را تحليل كرده است ، ولى بيشتر از اين جاى پژوهش دارد. زبان : زبان اين تفسير فارسى است، ولى بعضى گويند شيخ تفسيرى به زبان عربى در بيست مجلد مى خواسته تأليف كند. اين تصميم را خود مؤلّف در آغاز تفسير فارسى خود وعده داده است ، اما گويا موفق نگشته و اين وعده را نتوانسته به انجام رساند . از اين رو دو شاگردش شيخ منتجب الدين و ابن شهرآشوب اشارتى به تفسير عربى او نكرده اند. همين وعده مؤلّف سبب اشتباه بعضى شده و فكر كرده اند ابوالفتوح تفسير عربى هم دارد يا داشته است (1) و در تاريخ از بين رفته است. افندى از كسانى است كه معتقد است، ابوالفتوح تفسير عربى تأليف كرد . عبارت افندى اينگونه است : وقد نسب إليه بعض متأخرى العلماء كتاب تفسير آخر بالعربى أيضا ، وقد صرح نفسه «قده» فى أول تفسير الفارسى الكبير بأنه وعد لاصحابه تفسيرين أحدهما بالفارسية والآخر بالعربية و أنه قدم الفارسى فى التأليف على العربى ، فالظاهر أنه قد ألفه أيضا. (2) با توجه به اينكه افندى در سده دوازدهم قمرى مى زيسته، معلوم مى شود كه تفسير عربى ابوالفتوح در آن دوره مطرح بوده است. (3) امّا افندى اين خبر را به متأخّرين استناد مى دهد كه در تاريخ، سندى در تأييد آن يافت نكرده است. همو در جاى ديگر ، گزارش ديگرى از قول شوشترى در مجالس المؤمنين نقل كرده است : له تفسير آخر عربى ، و قد أشار إليه فى أول تفسيره الفارسى و لكن لم أره إلى الغاية . و قد ذكره الشيخ عبد الجليل الرازى فى بعض مصنفاته فقال : الإمام ابوالفتوح الرازى مصنف عشرين مجلدا فى تفسير القرآن . و قال فى موضع

.


1- .روض الجنان ، به كوشش شعرانى ، ج 1 ، ص19_21 .
2- .رياض العلماء ، ج 2 ، ص159_160 .
3- .همان .

ص: 79

آخر : للشيخ الإمام ابى الفتوح الرازى عشرون مجلدا فى تفسير القرآن من مصنفاته ، و الائمة و العلماء من جميع الطوائف طالبون راغبون فيه . والظاهر أن اكثر تلك المجلدات من تفسيره العربى ، لان تفسيره الفارسى أربع مجلدات كل مجلد بقدر ثلاثون ألف بيت ، و لعله يجعل ثمان مجلدات فالباقى منه إلى العشرين يكون من تفسيره العربى . (1) نيز خوانسارى شايعه تفسير عربى ابوالفتوح را متوجّه عبدالجليل رازى كرده و نوشته است : قد ذكر الشيخ عبدالجليل الرازى فى بعض مصنّفاته أنّ للشيخ الإمام ابى الفتوح الرازى عشرين مجلّدا فى التفسير تهوى اليها أفئدة العلماء النحارير ، و الظاهر أنّ أكثر تلك المجلّدات من تفسيره العربى لأن الفارسى منه ينيف على مأة و عشرين ألف بيت يجمعها أربع مجلّدات أو ما يبلغ ضعف ذلك ، و أنّى هو من العشرين _ وفّقنا اللّه تعالى على تحصيله و الاستفادة منه. (2) همو پس از ذكر اين خبر اينگونه داورى مى كند: بر اثر اينكه به تفسير مزبور دسترسى پيدا نكرده اند مرتكب چنين توجيه ناحق گرديده اند با آنكه تفسير پارسى نامبرده در بيست مجلد موضوعى است كه ابن شهرآشوب و منتجب الدين كه از شاگردان وى بوده اند بدان تصريح نكرده اند. ... طبق اظهاريه صاحب رياض چنانچه از مجلسى هم نقل كرده انتساب تفسير عربى به ابوالفتوح احتمال بى اساسى است. (3) مطابق نوشته مدرّس تبريزى كه اينگونه نوشته است: «آنچه چاپ شده همين ترجمه است و الاّ اصل كتاب از شيخ ابوالفتوح هم باشد بايد بعربى باشد چنانچه واضح است (4) »، بايد ايشان را متمايل به اين دانست كه ابوالفتوح تفسير عربى داشته است . ارتباط محتوايى: اين بخش درصدد توضيح ربط و پيوند درونى و علمى تفسير ابوالفتوح با ديگر تفاسير مشهور است. ابوالفتوح درصدد تأليف تفسيرى

.


1- .رياض العلماء ، ج 2 ، ص162 .
2- .روضات الجنات (عربى) ، چاپ اسماعيليان ، ج 2 ، ص316 .
3- .روضات الجنات (ترجمه فارسى) ، چاپ اسلاميه ، ج 3 ، ص111 .
4- .ريحانة الادب ، ص228 .

ص: 80

براى اثنى عشريه بوده كه حيثيت شيعيان را تضمين كند و آبروى علمى براى آنان باشد . از اين رو مى بايست به تجارب پيشين و آثار تفسيرى گذشته نظر مى افكند و از آنها بهره مى برد. بنابراين، تفسير ابوالفتوح ارتباطاتى با ديگر آثار دارد كه در اين بخش بررسى مى شود. اين اثر از يك نظر متّكى به آثار گذشته و از ديگر سو مؤثّر در آثار آينده بوده است. بنابراين، براى شناخت تفسير ابوالفتوح اولاً بايد اين اثر را با آثار مشابه مقايسه ديگر و بررسى تطبيقى نمود ؛ ثانيا اقتباسات ابوالفتوح از ديگر آثار را كشف كرد ؛ ثالثا تأثير آن بر ديگر آثار در زمانهاى بعد را كشف كرد . البته اين بررسى ها تا حدّ زيادى توسّط ديگران انجام يافته است . بعضى از پژوهشگران معتقدند كه تفسير وى از ديدگاه علمى به هيچ روى پرفايده تر از التبيان شيخ طوسى نيست و نمى توان ادعاى وى را مبنى بر اينكه تفسيرش از نظر جامعيت در ميان اماميه بى سابقه بوده است، پذيرفت. (1) امّا ياحقى بر اين باور است كه ابوالفتوح در تفسير خود از التبيان شيخ طوسى بهره برده است. (2) برخى محقّقان درباره ارتباط تفسير ابوالفتوح با تفاسير عربى و فارسى اينگونه داورى كرده اند: مؤلّف دانشمند اين تفسير بيقين از تفاسير عربى قبل از خود _ مانند تفسير تبيان شيخ طوسى و تفسير طبرى _ سود جسته ، اما از تفسيرهاى فارسى پيش از عصر خود كمتر اثر پذيرفته و شايد نيازى به آنها نداشته است. (3) پيوند و مناسبات تفسير ابوالفتوح با تفاسير اهل سّنت مبحث ديگرى است و برخى در اين باره نوشته اند: در نقل نكات تفسيرى ، گاه ابوالفتوح تحت تأثير تفاسير اهل سنت واقع شده است تا حدّى كه مى توان تفسير وى را منعكس كننده آرا و نظريات علماى

.


1- .دايرة المعارف بزرگ فارسى، ج6، ص112 .
2- .مقدمه تفسير ابوالفتوح، چاپ محمد جعفر ياحقى، ج1، ص63 .
3- .گزينه روض الجنان ، به كوشش احمدى بيرجندى ، ج 1 ، ص15 .

ص: 81

اهل سنّت در باب تفسير قرآن دانست . گاه در اين امر تا بدان جا پيش مى رود كه به جاى نقل اقوال و نظرهاى امامان شيعه عليهم السلام كه در مجموعه هاى روايى شيعه و نيز در تفاسيرى مانند تفسير على بن ابراهيم قمى و تفسير عيّاشى نقل شده است گفته هاى مفسرانى همچون قتاده ، سُدّى و نظاير آنان را مورد استناد قرار مى دهد .. . و در ذيل آيات مشتمل بر احكام فقهى ، به نقل فتاواى فقيهان اهل سنّت اصرار دارد. (1) مدرّس تبريزى مدّعى است كه تفسير ابوالفتوح اجمع كتب است و رابطه آن با ديگر تفسيرها را اينگونه گزارش كرده است : بعد از تعمق در مزاياى مجمع البيان كه سرآمد تفاسير است مكشوف مى گردد كه تلخيص همين روض الجنان است . فخر رازى نيز بر اساس تفسير كبير خود از انوار آن اقتباس نموده است. (2) نويسنده مقاله ابوالفتوح در دايرة المعارف بزرگ اسلامى همين نكته را آورده، امّا سندى براى تحليل خود ذكر نكرده است: ابوالفتوح و طبرسى در تفسيرهايشان بيش از حد معمول _ كه حتّى در التبيان طوسى نيز قابل ملاحظه است _ تحت تأثير تفاسير اهل سنت واقع شده اند، به ويژه ابوالفتوح كه مى توان به يك معنى تفسير وى را منعكس كننده آراء و نظريات علماى اهل سنت در باب تفسير قرآن دانست . اين مسأله تا بدانجاست كه او بيش از آنكه اقوال و نظرهاى امامان شيعه عليهم السلام را در باب تفسير كه در بسيارى از مجاميع روايى شيعه و نيز تفاسيرى چون تفسير على بن ابراهيم قمى و تفسير عياشى نقل شده است ، مورد توجه و استفاده قرار دهد ، گفته هاى مفسرانى چون قتاده ، سُدّى و كسانى چون آن دو را نقل كرده ، توضيح مى دهد . افزون بر اين ، در ذيل آيات مشتمل بر احكام فقهى ، به نقل فتاواى فقيهان اهل سنت اصرار تمام دارد ؛ با اينهمه ، وى جابه جا اختلافات

.


1- .ريحانة الادب ، ص228 .
2- .گزينه روض الجنان ، به كوشش احمدى بيرجندى ، ج 1 ، ص15 .

ص: 82

فقهى اماميه با آنان را ياد كرده است و اين در حالى است كه در مباحث كلامى نقطه نظرهاى اماميه را مورد توجه قرار داده و از آن دفاع كرده است و در بسيارى مواقع در ذيل برخى آيات ، به مناسبت ، به ذكر فضايل اهل بيت عليهم السلام، خصوصا حضرت على عليه السلام پرداخته است. (1) اينكه افندى تفسير اسفراينى را همسنگ تفسير ابوالفتوح دانسته، تا اندازه اى نشانگر تشابه ها و توازيهاى اين دو اثر است و ضمنا نيز دلالت بر رويكرد ابوالفتوح به اهل سنّت مى نمايد: قد ألف الشيخ ابوالمظفر طاهر بن محمد الاسفراينى من علماء العامة أيضا كتاب تفسير تاج التراجم فى تفسير قرآن الاعاجم بالفارسية على محاذاة كتاب تفسير الشيخ ابى الفتوح هذا ، و هو أيضا تفسير كبير جدا بالفارسية ، و لم أعلم تقدم احدهما على الآخر . (2) نظريه يك محقّق مسيحى اين است كه تفسير ابوالفتوح از هر جهت شبيه التّبيان است و اين نظريه نقّادى شده است : مكدرموت در ايرانيكا تفسير ابوالفتوح را از لحاظ بافت و محتوا دقيقا شبيه التبيان شيخ طوسى مى داند كه پذيرفتنى نيست . در واقع ، با آنكه ابوالفتوح، بى گمان به التبيان نظر داشته است ، تفسير او تنها در كليات مى تواند با تفسير شيخ طوسى مشابهت داشته باشد . بنابراين ، سرچشمه تأثيرپذيريهاى ابوالفتوح را بايد در ميان ديگر تفاسير جست وجو كرد . در حقيقت ، آنچه درباره اسلوب تفسير ابوالفتوح كمتر مورد توجه قرار گرفته ، پيروى آن از سنت تفسيرنويسى فارسى است. (3) بايد گفت كه اماميه تا پيش از عصر سيّد رضى و شيخ طوسى، بيشتر به تأليف تفاسير روايى علاقه مند بودند ، تا تفاسيرى مشتمل بر بحث و نظر درباره آيات قرآن ،

.


1- .دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6 ، ص112 .
2- .رياض العلماء ، چاپ خيام ، ج 2 ، ص160 .
3- .دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6 ، مقاله ابوالفتوح .

ص: 83

و در واقع، سيّد رضى در حقائق التّأويل و نيز شيخ طوسى در التّبيان به صورت جديدى به تفسير قرآن روى آوردند. امّا از مقايسه اين دو تفسير با يكديگر به دست مى آيد كه تفسير ابوالفتوح امتيازاتى دارد : كاميابى شيخ در تفسيرنگارى چندان است كه برخى تفسير شيخ ابوالفتوح را ، روى هم رفته ، بر تفاسير بزرگى چون تبيان و مجمع البيان ترجيح مى دهند . ترديدى نيست كه اگر تفسير ابوالفتوح به تازى نگاشته شده بود ، آوازه اى بس بلندتر از آنچه دارد مى يافت. (1) ظاهرا ابوالفتوح از كار عالم امامى معاصرش كه در همان ايام به تأليف تفسيرى عربى اشتغال داشته ، يعنى ابوعلى فضل بن حسن طبرسى صاحب مجمع البيان بى اطلاع بوده است. (2) درباره سبك آنها گفته اند به دليل اينكه مطالب تفكيك نشده و تبويب شده نيست از اين رو شبيه به هم اند. (3) گسترده ترين تحليل درباره تفاوتها و تشابه هاى اين دو تفسير توسّط حسين كريمان عرضه شده است. (4) در رابطه با تفسير ابوالفتوح رازى و استفاده آن از كشّاف زمخشرى فراوان گفته و نوشته اند. نمونه اى از اين داوريها را مى آورم : ابوالفتوح يكى دو جا در تفسيرش از زمخشرى نام مى برد و شعرى از او نقل مى كند براى شاهد مثال . اما اينكه كشّاف را ديده و از آن استفاده كرده باشد ، دليلى نداريم . مطالب را هم كه با يكديگر مقايسه مى كنيم به ذهن نمى آيد كه از آن استفاده كرده باشد ، البته بررسى بيشترى لازم است . چون حديث معروف كه : «من مات على حب آل محمد مات شهيدا» كه در كشّاف است و

.


1- .دانشنامه قرآن ، ج 1 ، ص661 .
2- .روض الجنان ، چاپ ياحقى ، ج 1 ، ص63 ؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6 ، ص112 .
3- .آشنايى با تفاسير قرآن مجيد ، ص120 .
4- .طبرسى و مجمع البيان ، حسين كريمان ، بخش سوم .

ص: 84

كتابهاى بعدى از كشّاف ، و خود كشّاف از تفسير ثعلبى گرفته است . در تفسير ابوالفتوح هم هست و به نظر مى رسد كه از كشّاف گرفته باشد. (1) عبارت افندى به گونه اى است كه گويا ابوالفتوح از تفسير الكشّاف استفاده كرده است . از سوى ديگر روض الجنان در تفسير الكبير فخر رازى مؤثّر بوده است. يظهر من تفسيره الفارسى أنه كان معاصرا لصاحب الكشاف ، و قد وصل إليه بعض أبياته و لكن لم يصل إليه الكشاف . (2) برخى گفته اند فخر الدين رازى، مطالبى از تفسير كبير را از روض الجنان برگرفته ولى جهت دفع توهم انتحال ، بعضى از تشكيكات خود را به آن افزوده است. (3) افندى درباره تفسير فخررازى و رابطه اش با تفسير ابوالفتوح مى نويسد : و تفسيره الفارسى مما لا نظير له فى وثاقة التحرير و عذوبة التقرير و دقة النظر ، والفخر الرازى فى تفسيره الكبير قد أخذ منه و بنى عليه أساسه و لكن لاجل دفع الانتحال أضاف إليه بعض تشكيكاته ، و قد أوردنا شطرا من فوائده فى مطاوى هذا الكتاب. 4

آقاى محمدباقر ساعدى خراسانى، مترجم روضات الجنات ، ذيل زندگينامه ابوالفتوح در همان كتاب سخن شعرانى در مورد تأثير تفسير فخر رازى از تفسير ابوالفتوح را نمى پذيرد و در نقد آن نوشته است : فاضل معاصر آقاى شعرانى در مقدمه تفسير ابوالفتوح مى نويسد مراد قاضى را از اينكه تفسير فخر رازى مقتبس از تفسير ابوالفتوح است ندانستم چون تفسير فخر رازى هيچگونه شباهت به تفسير ابوالفتوح ندارد و غرض تفسير سياق مفاد قرآن كريم است و تحقيق آنچه فهم آيات الهى بر آن توقف دارد و

.


1- .رياض العلماء ، چاپ خيام ، ج 2 ، ص160 .
2- .آشنايى با تفاسير قرآن مجيد ، ص120 .
3- .مجالس المؤمنين ، چاپ سنگى 1268 شماره دستى ص202 و 203 ، تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1 ، ص14 ؛ تاريخ ادبيات در ايران ، ذبيح اللّه صفا ؛ تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1 و 2 و 3، دكتر عسكر حقوقى، طبع دانشگاه تهران ؛ گنجينه سخن ، ذبيح اللّه صفا ، چاپ دانشگاه تهران ، چاپ دوم ، ج 2 ص221 .

ص: 85

در تفسير امام فخر اين غرض چنانكه بايد مراعات نشده برخلاف تفسير ابوالفتوح ؛ و مطالب نيكو و دانستنى گرچه در تفسير رازى بسيار است اما نه مربوط به تفسير قرآن است و هر يك در محل مناسب در كتابى كه براى آن تأليف كرده اند بهتر و مشروح تر آمده و گفته اند در تفسير امام فخر ، همه چيز هست غير تفسير و ظريفى گفته است : (بيهوده سخن بدين درازى/ تفسير كبير فخر رازى) آرى بايد گفت فخر از خواندن تفاسير شيعه فائده كامل برده و از آن سخت متأثر شده گاه بى اختيار مطالب شيعه را كه برخلاف عقايد اشاعره و مذهب خود امامست به مقتضاى ذوق و فطرت خويش برگزيده و ذكر كرده و به مناسبت چند آيه را شاهد آورده كه بر اساس عقيده شيعه تفسير شده و اين موضوع مى رساند امام فخر تحت تأثير نكات شيعه قرار گرفته و به رويه آنان تفسير نموده است. (1) امّا درباره تأثيرگذارى روض الجنان بر آثار بعد از خودش، پژوهشگران كوشيده اند به حقايق دست يابند . يك تحقيق مى گويد : تفسير ابوالفتوح در تفسيرهاى فارسى بعد از خود مانند تفسير فارسى گازر تأليف ابوالمحاسن جرجانى و تفسير منهج الصادقين ملا فتح اللّه كاشانى تأثيرى شگرف كرده است تا بدان حد كه آثار آن در كتابهاى مزبور به وضوح برجاست. (2) تأثير روض الجنان بر تفاسير بعدى از جمله بر جلاء الاذهان يا تفسير گازر آشكار است ؛ به طورى كه محدث ارموى ، مصحح جلاء الاذهان ، آن را خلاصه روض الجنان دانست . امّا امام صاحب جلاء الاذهان هيچ جا به روض الجنان و اين كه تفسير او در حقيقت چكيده كار ابوالفتوح است ، اشاره اى نكرده است . ملاّ فتح اللّه كاشانى نيز اساس تفسير خود موسوم به منهج الصادقين را بر تفسير گازر نهاد و به اين ترتيب روض

.


1- .روضات الجنات ، سيدمحمدباقر خوانسارى ، ترجمه محمدباقر ساعدى خراسانى ، تهران ، اسلاميه ، 1298ق ، ج 3 ، ص108_109 .
2- .گزينه روض الجنان ، به كوشش احمدى بيرجندى ، ج 1 ، ص15 .

ص: 86

الجنان يك بار ديگر در قالبى تازه ارائه شد . گرچه به نظر مى رسد كاشانى اصولاً تفسير گازر و روض الجنان را يكى مى پنداشته است. تفسير ابوالفتوح و تفسير طبرى : در بخش ارتباط محتوايى از رابطه و مناسبات تفاسير مختلف با تفسير ابوالفتوح ياد شد و ضرورى بود به تفسير طبرى هم مى پرداختيم، ولى به دليل اهميت اين رابطه ، يك بخش مستقل به آن اختصاص داده شد . ابوالفتوح با آن كه با طبرى اختلاف مذهب داشته به نقل نظريّات طبرى و گاه نقد كلام وى توجه خاصّى نشان مى دهد. از جهت شيوه كار ، ابوالفتوح ادامه دهنده سنّت تفسيرهاى قصصى است كه در تفسيرنويسى فارسى نمونه هاى ممتازى مانند ترجمه تفسير طبرى و تفسير سورآبادى دارد. (1) بر خلاف نظر حقوقى كه دليلى بر تأثيرپذيرى ابوالفتوح از تفسير طبرى و ترجمه آن نمى يابد ، اينك با يافته هاى ياحقى و ناصح ، ويراستاران تازه ترين دوره چاپ تفسير ابوالفتوح ، مسلّم شده است كه طبرى يكى از منابع عمده و طرف توجه وى بوده است . با آنكه ترجمه ابوالفتوح از آيات قرآنى ، استقلال كافى دارد ، امّا در موارد متعدّد با ترجمه آيات در ترجمه تفسير طبرى همانندى يا همخوانى نشان مى دهد . مشتركات در زمينه شواهد شعرى نيز به حدّى است كه نمى توان ادّعا كرد كه ابوالفتوح عنايت خاصّى از اين جهت به طبرى نداشته است . در مباحث لغوى و نحوى نيز اين عنايت ديده مى شود. حتّى در مسائل فقهى با آنكه ميان ابوالفتوح و طبرى اختلاف مذهب وجود دارد ، ابوالفتوح به نقل نظر طبرى و نقد آن توجه خاصّى نشان مى دهد . محمدجعفر ياحقى در مقاله اى بلند (2) به تمايزها و تشابه هاى دو تفسير فخر رازى و ابوالفتوح مى پردازد. به نظر او جامعيّت و عظمت تفسير كبير طبرى از يك طرف ، و دقت علمى و انصاف ابوالفتوح از طرف ديگر ، موجب آمده است كه با

.


1- .گزينه روض الجنان ، به كوشش احمدى بيرجندى ، ج 1 ، ص15 .
2- .اين مقاله با عنوان «طبرى و ابوالفتوح» ، در يادنامه طبرى (ص323_333) چاپ شده است .

ص: 87

وجود اختلاف مذهب و مشرب فقهى ، هيچ گاه شيخ از اين كتاب غافل نماند و در موردهاى متعدّد ، حتّى آن جا كه مسائل كلامى ظريف و مورد اختلاف فرق و مذاهب در پيش است ، از نقل آراء طبرى _ و اگر لازم شد نقد آنها _ تن نزند . البته بايد انصاف داد كه وسعت مشرب و پرهيز ابرام آميز طبرى از تعصّبات رايج آن زمان ، كه وى را تا حدّ طرد از تسنّن و حتّى انتساب به تشيّع مورد ملامت قرار داده ، بيشتر از هر مفسر عامّه ديگر او را به دايره علاقه و آشنايى شيعه نزديك كرده است و سبب شده كه افراد بى تعصّبى از اماميّه همچون شيخ ابوالفتوح رازى با گشاده دلى و گشاده رويى تمام آراء او را مورد استفاده قرار دهند. ياحقى در اين مقاله ، به راههاى استفاده و شيوه هاى بهره گيرى شيخ ابوالفتوح رازى از اصل جامع البيان فى تفسير القرآن اثر محمد بن جرير طبرى اشاره مى كند و معتقد است : ابوالفتوح به دو گونه غيرمستقيم و مستقيم از تفسير طبرى بهره برده است ، به اين معنى كه يا بدون ذكر نام _ و چه بسا كه اتّفاقى و چنان كه رسم قدما بوده است _ مطلبى را از آن اقتباس كرده و يا به طور مستقيم و با غرض و هدفى معيّن و با تصريح نام موضوعى را بعين يا نزديك به عين اصل نقل مى كند . يكى از عمده ترين تكيه گاههاى تفسير ابوالفتوح بويژه در قلمرو شواهد شعرى البيان فى تفسير القرآن محمد بن جرير بوده است . هم اكنون ما بيش از 31 از شواهد شعرى تفسير ابوالفتوح را كه بالغ بر هزاران بيت مى شود در فايلهاى جداگانه اى استخراج كرده و منابع و مآخذ آن را گرد آورده ايم و از آن ميان سهم مشتركات شواهد ابوالفتوح به نظر مى آيد كه با تفسير طبرى حتّى از لسان العرب هم بيشتر است . جنبه دوم بحث حاضر به مواردى مربوط مى شود كه ابوالفتوح به تصريح و با ذكر نام محمد بن جرير طبرى يا ابن جرير طبرى به آراء وى در تفسير اشاره مى كند و عين يا چيزى نزديك به عين عبارت طبرى را مى آورد و بسته به مورد با آن موافقت يا مخالفت مى كند و يا به صِرف نقل مطلب و بدون

.

ص: 88

هيچ اظهارنظرى از كنار آن مى گذرد . بر اساس شواهد متعدّد و مكرّرى كه گرد آورده ايم اين گونه اشاره ها را مى توان در چند عنوان كلّى دسته بندى كرد. پس از اين زمينه چينى ها، ياحقى در بررسى تعاملات طبرى و ابوالفتوح در عرصه علوم و فنون مختلف، ابتدا به مباحث ادبى و لغوى مى پردازد و مى نويسد: تقريبا هيچ تفسيرى _ چه فارسى و چه عربى _ از پرداختن به اصل لغت قرآنى و معنى و ريشه و اشتقاق و ضبط و اِعراب و .. . آن بى نياز نيست ، زيرا لفظ فاخر و ادبى قرآن كه محتمل بيشترين معانى و گسترده ترين وجوه بلاغى نيز هست بنفسه ارزش آن را دارد كه از هر جهت مورد توجه مفسر قرار گيرد . روش كار ابوالفتوح مثل بسيارى ديگر از مفسران ، و از آن جمله خود طبرى، اين است كه ابتدا تمام نكته هاى لغوى مربوط به هر واژه را مطرح مى كند و در پرتو آن آگاهيها به كشف معانى و تفسيرهاى گونه گون آن نايل مى آيد .

ملاحظات نحوى در هر دو تفسير قابل توجه است و استنادهاى ابوالفتوح به طبرى توأم با احتياط و اجتهاد علمى . به هنگام بحث از مرجع ضمير مكّرر « ه» در عبارت «بِهِ قَبْلَ مَوْتِه» (سوره نساء : آيه 159)، مى گويد : «حسن و قَتاده و ربيع بن انس و ابومالك و ابن زيد گفتند : هر دو راجع است با عيسى . .. جز كه بر اين قول آيه مخصوص باشد . و عطيّه از عبداللّه عبّاس ؛ و محمد بن جرير در تفسير اختيار اين قول كرد» . (1) پس از ادبيات ، ياحقى تشابه و تمايزها در عرصه فقه را بررسى كرده و معتقد است : بخش عظيمى از مطالب تفسيرى روض الجنان مربوط به مباحث فقهى و شرعى است . شيخ ابوالفتوح گاهى در ضمن تحليل و تفسير آيات با استناد به ادلّه شرعى و تكيه بر آيات و احاديث خود رأسا به اظهارنظر مى پردازد و با مقايسه آراء پيشينيان از محدّثان و مفسران به استنباطهاى تازه فقهى

.


1- .روح الجنان ، چاپ شعرانى ، ج 4 ، ص64 .

ص: 89

مى رسد . روى هم رفته اين امتياز تفسير شيخ را از نظر فقاهت و بيان مسائل دينى و فلسفه تشريع احكام در بين تفسيرهاى فارسى مشخص مى كند ، تا آن جا كه مى توان با گردآورى و دسته بندى اين گونه مباحث از خلال تفسير مورد بحث، دفترى مبسوط فراهم آورد . اين خصيصه در تفسير جامع البيان طبرى هم به وجه احسن ديده مى شود و ابوالفتوح كه كار او استقصا و تطبيق و استنباط است از اين منبع گرانقدر نه تنها غافل نمانده ، بلكه همواره از آن سود جسته است . در مسير اين بهره ورى مواردى هست كه عين نظر طبرى را بدون هيچ گونه داورى نقل مى كند ، مثل مسأله مهر و متعه زنان ذيل آيه 241 بقره كه گويد : «و چون فِراق از جهت زن باشد زن را نه مهر رسد و نه مُتعه ، و اين قول حسن بصرى است و سعيد بن جبير و ابوالعاليه و اختيار محمد بن جرير طبرى» (1) . و يا آن جا كه در ارتباط با آيه 128 سوره بقره در مورد توبه آورده است كه «محمد بن جرير گفت اصل توبه رجوع باشد من المكروه إلى المحبوب» (2) . گاهى هم نظر طبرى را به تصريح مى آورد و ظاهرا مورد تأييد قرار مى دهد ، مثل توضيح «بِمَعْرُوفٍ» در آيه 231 سوره بقره . (3) بسيار طبيعى خواهد بود اگر بگوييم كه هميشه ميان طبرى و ابوالفتوح پيرامون مباحث فقهى توافق نيست ، و حتّى موارد اختلاف بمراتب از مواضع توافق بيشتر است . اين امر به طور كلّى باز مى گردد به اختلاف مذهب دو مفسر كه عمده ترين تفاوتهايش مى تواند در عرصه احكام فقهى ظاهر گردد . مواردى كه ابوالفتوح به تصريح نظر طبرى را نقل و سپس رد مى كند كم نيست ، و همين امر مى نمايد كه مفسر آگاه شيعى ما با وجود آنكه در روزگار تضييقات عقيدتى بر ضد اماميه مى زيسته، از ردّ آراء مذهب مختار با همه

.


1- .روح الجنان ، چاپ شعرانى ، ج 2 ، ص258 .
2- .همان ، ج 1 ، ص332.
3- .همان ، ج 2 ، ص240 .

ص: 90

خطرات احتمالى كه براى او در پى داشته ، ابايى نداشته است. (1) در مورد قصص و تاريخ هم نياز به مقايسه دو تفسير بوده و ياحقى با دقت ترابط آنها را بازنمايى كرده است : ابوالفتوح هم به غزوات پيامبر اسلام(ص) به مناسبت موقع و مقام اشاره مى كند و هم به قصص و روايات مربوط به انبياى پيشين كه در قرآن به تصريح يا اشاره از آنها نامى به ميان آمده است . به علاوه بسيارى از داستانهاى اساطيرى امم سابق هم در اين تفسير نقل شده است كه به احتمال زياد شيخ آنها را از تفاسير و منابع تاريخى مقدّم بر خود نقل كرده است امّا به نظر مى رسد كه هم در گزينش منابع خود دقت و اهتمام داشته و هم ضمن ملاحظه جهات شرعى و اعتقادى به نقد و داورى در باب آنها پرداخته است . طبرى را پدر تاريخ گفته اند، به حق مى توان وى را پدر تفسير هم به شمار آورد . به دليل همين دو امتياز طبرى مى تواند يكى از منابع عمده و طرف توجه ابوالفتوح باشد ، كه هست . راست است كه در تفسير طبرى و بالنتيجه در ابوالفتوح هم ممكن است به اخبارى بربخوريم كه مأخوذ از قصص اسرائيلى (اسرائيليات) باشد به اسناد و از كسانى همچون كعب الاحبار ، وهب بن منبّه ، ابن جُريح و سُدّى ؛ امّا اين هم گفتنى است كه اينان با شيوه اى پسنديده در مستندات خود به دقت فرو مى نگريسته و اغلب سره را از ناسره بازمى نموده اند. و در اين نقد و داوريهاست كه هر كدام طبق معتقدات و اصول شرعى مذهب خود حكم مى كرده اند. (2) مقايسه قصص و روايات تاريخى ابوالفتوح و طبرى مورد توجه پژوهشگران قرارگرفته و ابعاد آن را كاوش كرده اند. (3)

.


1- .«طبرى و ابوالفتوح»، يادنامه طبرى، ص 323.
2- .همان، ص 323 _ 333 .
3- .روش شيخ ابوالفتوح رازى در تفسير روح الجنان، از محمد مهدى حقى، پايان نامه كارشناسى ارشد، دانشگاه امام صادق عليه السلام، 1371، ص39 به بعد.

ص: 91

روى هم رفته به دلايلى چند ، از جمله تفاوت زمان حيات و اختلاف مذهب ، به نظر مى رسد كه ابوالفتوح به اسرائيليات با ديدى منطقى تر مى نگرد و آسان زير بار خرافات و روايات نادلپسند نمى رود . در بحث از داستان سامرى و گوساله، زمانى كه فرعون كودكان را مى كشت و مردم از ترس كودكان خود را در غارها و گورها و شكاف سنگها پنهان مى كردند ، روايت طبرى از ابن زيد قريب به اين مضمون است كه جبرئيل در اين كار بر اسپى مى نشست كه فرس الحياة نام داشت ، و اين اسپ هرجا كه پاى مى نهاد سبز مى شد و سامرى از جاى سنب او خاك برمى داشت و معتقد بود كه اگر اين خاك را بر جمادى زنند زنده مى شود . «پس او اين خاك نگاه مى داشت و هنگامى كه بنى اسرائيل آن حُلّيها و طلاها را كه از قبطيان گرفته و در خاك پنهان كرده بودند ، در آتش انداختند ، سامرى بيامد و از آن خاك در آتش ريخت و گفت: گوساله اى شو . پس گوساله شد» . ابوالفتوح اين قول طبرى را نمى پذيرد و دليل مى آورد كه سامرى خود زرگرى استاد بود و از آن حلّيها گوساله مى ساخت. پژوهش ياحقى تلاشى است كه همه ابعاد مناسبات دو تفسير طبرى و ابوالفتوح را بررسى و كاوش مى كند و آينه تمام نماى روابط اين دو تفسير است . نقد : يكى از وجوه تفسير ابوالفتوح انتقاد او از ديگران است ؛ بويژه آراء مخالفان شيعه را با جرأت نقادى كرده است . صاحب مجالس المؤمنين ، قاضى نوراللّه شوشترى (درگذشت 1019ق) در اين باره مى نويسد : بالجمله مآثر فضل و مساعى جميله او در تفسير كتاب كريم و ابطال تأويلات سقيم مخالفان اثيم و تعنّفات نامستقيم مبتدعان رجيم بر همگنان مخفى نيست. (1)

.


1- .هزار سال تفسير فارسى، ص403 .

ص: 92

از ديگر سو ، پژوهشگرانى به نقّادى اين تفسير پرداخته اند. از جمله شعرانى برخى از ابعاد اين تفسير را قابل نقد مى داند . براى مثال مى نويسد : قصه ها و مطالبى كه در خيلى از كتب ارزنده نقل شده است ، وقتى درباره آنها تحقيق كنيم ممكن است به اين نتيجه برسيم كه يا مجعول است و يا مشكوك و غير قابل اثبات . اين سؤال پيش مى آيد كه اين عالم بزرگوار چرا اين مطالب را نقل كرده است آيا اين مطالب اعتبار كتابش را پايين نمى آورد؟ (1) خود شعرانى اين عيب را توجيه كرده و مى گويد : در كتابهاى ما گاهى مطالبى براى استناد و مدرك نقل مى شود كه علماء ما هيچگاه در اين سنخ مطالب نه سادگى كردند و نه سهل انگارى . بلكه محكم كارى نمودند . امّا گاهى مطالبى را براى پند و اندرز نقل مى كنند . در اين موردها راست و دروغ بودن برخى خصوصيّات مؤثّر نيست . چون هدف موعظه است اصل مطلب مهم است كه مثلاً شخصى هنگام مرگش فلان حرف آموزنده را زده امّا مهمّ نيست كه گوينده اش شيخ انصارى باشد يا مثلاً سيد بحرالعلوم . بحث كلامى يا فقهى يا تاريخى نيست كه دقت بخواهد . در اين باره باز هم سخن خواهيم گفت. (2) شعرانى در جاى ديگر مى نويسد : شيخ ابوالفتوح از اخبار و آثار و سخنان مشايخ صوفيه و اشعار و كلمات قصار بزرگان بسيار آورده و در قصص انبياء گذشته از عرائس ثعلبى زياد نقل كرده است و چون اخبار ضعيف در عرائس بسيار است و اعتماد بر آن نيست ، خواننده تفسير را شگفت آيد كه مردى عالم مانند مؤلّف كه اعتماد بر روايات غير ائمه معصومين عليهم السلام را مطلقا جايز نمى داند حتّى اگر از صحاح ستّه باشد، چگونه از كتاب ضعيف اهل سنّت ، نقل روايت از اهل بيت عليهم السلاممى كند. (3)

.


1- .آشنايى با تفاسير قرآن مجيد ، ص122_123 .
2- .همان ، ص123 .
3- .همان ، ص125 .

ص: 93

آقاى استادى به دفاع از ابوالفتوح و ردّ نقد شعرانى برآمده و به تفصيل نكاتى را آورده است. (1) يكى از نقدهايى كه در مورد ابوالفتوح گفته اند، استفاده از مطالب صوفيان و نقل آراء آنها است. (2) براى نمونه ابوالفتوح يك داستان از تذكرة الاولياى عطار نيشابورى در زمينه اعتراض فرشتگان به خلقت انسان آورده است و آقاى شعرانى بر او خرده گرفته كه چرا حكايات ضعيف را نقل مى كند و در جامعه شبهه افكنى مى كند. (3) منابع: وقتى در لابلاى مطالب تفسير ابوالفتوح تفحص مى كنيم، حدود چهل عنوان كتاب مى يابيم (4) . اين آثار به چند طبقه آثار ادبى مثل العين، آثار علوم قرآنى مثل تفسير طبرى و تفسير على بن ابراهيم، آثار حديثى مثل معانى الاخبار، آثار كلامى مثل تنزيه الانبياء و كتاب الغيبة و بالاخره آثار تاريخى مثل اخبار ابوبكر مردويه تقسيم مى شوند.

از نگاه ديگر اين آثار شامل كتابهاى مهمّ اهل سنّت مثل تفسير طبرى و آثار شيعى است. نسخه شناسى (5) : تفسير ابوالفتوح داراى نسخه هاى زيادى است . فهرست نگار كتابخانه آية اللّه مرعشى نسخه موجود در اين كتابخانه را اينگونه توصيف و گزارش مى كند: «نسخه ، ابوسعيد بن الحسين الكاتب بيهقى ، يكشنبه 12 صفر 595 ، آيه ها به ثلث درشت ، حاشيه هاى كوتاهى دارد با نشانيهاى «عبدالعالى» در صفحه آخر تملك اسحاق بن عبدالملك الواعظ بتاريخ 773 ديده مى شود ، جلد دورو تيماج فرسوده

.


1- .نك : همان ، ص 125 _ 126 .
2- .همان ، ص126_127 .
3- .همان ، ص128_130 .
4- .روش شيخ ابوالفتوح رازى در تفسير روح الجنان، محمد مهدى حقى، پايان نامه كارشناسى ارشد، دانشگاه امام صادق عليه السلام، 1371، ص54 _ 70.
5- .همانطور كه در مقدمه اول كتاب و ابتداى اين فصل تصريح شد كه روش ما، گزارمان نگارى است ؛ در بخش دستنوشته ها هم همين شيوه مراعات مى شود. از اين رو گزارشى از وضعيت نسخه پژوهى اين تفسير عرضه مى شود، بدون اينكه خود نسخه ها فهرست شوند. البته براى اطلاعات و دستنوشته ها، خوانندگان به منابع معتبر هدايت مى شوند.

ص: 94

تعمير شده است.» (1) راجع به نسخه موجود در كتابخانه ملى اينگونه گزارش شده است : اين نسخه شامل ده جزء يا ده جلد اول اين تفسير مى باشد ، به سال 1058 به خط نسخ غلامعلى نام نوشته شده در آخر جزء ششم كه آن را آخر مجلد اول نيز معرفى نموده يادداشتهائى كه پشت نسخه نقل شده از آن بوده نقل گرديده و در اينجا تصريح شده كه تاريخ كتابت اصل سال 615 بوده و آنان كه از روى آن استنساخ يا از آن استفاده كرده اند نيز هر يك در آنجا يادداشت و سال آن را هم معيّن نموده اند و آخر آنها يادداشت قاضى نوراللّه شوشترى به سال 1000 هجرى در شهر لاهور مى باشد و تذكّر داده اند كه در مدّت سه ماه به مطالعه و مقابله آن نسخه موفق گرديده اند. (2) فهرست نگاران گاه فقط به ويژگيهاى صورى نسخه پرداخته اند و گاه از محتواى نسخه هم گزارش كرده اند. همه فهرستها كه دستنوشته هاى روض الجنان را گزارش كرده اند، كما بيش همين نكات را بيان كرده اند. اكثر مصحّحان و احياگران اين تفسير در مقدمه، بخشى را به نسخه شناسى اختصاص داده اند. مفصّلترين و كاملترين آنها ، پژوهش آقايان محمدجعفر ياحقى و محمدمهدى ناصح است . اينان براى انجام تصحيح بهتر، تقريبا همه نسخه ها حتّى نسخه هاى خارجى اين تفسير را هم گردآورى و مطالعه كرده اند و در ابتداى هر جلد تمامى نسخه هاى آن جلد را معرفى نموده اند. (3) اين معرفى ها همراه با تحليل و بررسى است. از اين رو خوانندگان را به مقدمه هاى مجلدات اين چاپ ارجاع مى دهم.

.


1- .فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه حضرت آيه اللّه نجفى مرعشى ، به كوشش سيدمحمود مرعشى و سيداحمد حسينى ، چاپ دوم ، قم ، بى تا . ج 1 ، ص388_389 .
2- .فهرست نسخ خطى كتابخانه ملى ايران ، ج 6 ، ص24_25 .
3- .نك : مقدمه هاى روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن ، به كوشش محمدجعفر ياحقى و محمدمهدى ناصح ، مشهد ، بنياد پژوهشها ، 1372 .

ص: 95

آقاى احمدى بيرجندى درباره نسخه هايى كه خودش ديده و براساس آنها به تصحيح پرداخته، مى نويسد : نسخه هاى سى و هشتگانه اى كه در دسترس مصحّحان چاپ نشر بنيادپژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى ، قرار داشته و از داخل و خارج كشور فراهم شده و اى بسا كه نسخه هاى خطى ديگرى هم در اكناف ايران و جهان باشد كه هنوز شناسايى نشده است ؛ نشانى از قبول عام اين تفسير بزرگ است . (1) اين گزارش نشانگر اين است كه سى و هشت نسخه توسّط نامبرده ديده شده، ولى بسيارى از نسخه هاى داخلى و خارجى ديده نشده است. آقايان ياحقى و ناصح ، در مقدمه چاپ خود، 53 نسخه را فهرست كرده اند و آنها را بر اساس شاخصهاى مختلف طبقه بندى نموده اند. (2) در بين اين نسخه ها، عناوينى از كتابخانه پتنه هند ، موزه چاپهاى روض الجنان از قديم تاكنون علاوه بر تمايزها و تفاوتهاى در ابعاد مختلف در نسخه شناسى هم، تفاوت دارند. چاپهاى جديدتر متّكى بر نسخه هاى بيشتر و نسخه پژوهى گسترده تر بوده اند و برعكس چاپهاى قديمى تر از نسخه هاى كمتر بهره بُرده اند؛ مثلاً در دوره اى كه آقاى شعرانى به تصحيح اقدام كرد ، نسخه پژوهى تفسير ابوالفتوح پيشرفت چندانى نكرده بود و گزارش ايشان حاكى از آن است كه چند نسخه معدود در اختيار داشته است : محرر اين سطور [شعرانى] گويد نسخ خطى تفسير ابوالفتوح بسيار نيست و دو سه نسخه كه ما ديده ايم بسيار مغلوط است و خود اين بنده نسخه ناقص خطى دارم كتابت آن در حدود 900 و آنهم مغلوط است و نسخه هاى چاپ شده آن نيز درست تصحيح نشده خصوصا اشعار عربى آن را ممسوخ بايد گفت و ما آنچه توانستيم در تصحيح مضايقه نكرديم گرچه وقت بسيار مصرف كرده و تتبع بسيار نموديم. هرجا كه مشتبه بود به مدارك اصلى مراجعه كرديم. (3)

.


1- .گزينه روض الجنان ، ج 1 ، ص14 .
2- .روض الجنان ، چاپ ياحقى _ ناصح ، ج 1 ، ص هشتاد و هشت تا هشتاد و نه .
3- .روح الجنان و روح الجنان ، چاپ شعرانى ، ج 1 ، ص28 .

ص: 96

برخى گفته اند چاپ 1323ق استحسانى بوده و مبتنى بر سليقه و ذوق مصحح است . نيز تصريح كرده اند كه در اين چاپ نسخه دستنوشته مبناى كار نبوده است . امّا محمد قزوينى (درگذشت 1328) در خاتمة الطّبع فصلى را به نسخه شناسى اين چاپ اختصاص داده و نوشته است : نسخه خطى تفسير شيخ جليل ابوالفتوح رازى كه طبع حاضر از روى آن بعمل آمده نسخه ايست از نسخ كتابخانه سلطنتى طهران در چهار مجلد. (1) نسخه ديگر اين تصحيح ، دستنوشته هايى در كتابخانه آستان قدس رضوى است كه قزوينى به تفصيل ويژگيهاى آنها را آورده است. گزارش شعرانى از نسخه شناسى چاپ 1323ق اينگونه است : مرحوم قزوينى در خاتمه طبع اول تفسير گويد در كتابخانه آستانه مقدس حضرت رضا عليه السلام نسخه تفسير كاملى است در دو مجلد بخط دو كاتب و هر دو بخط نستعليق خوش در سال 947 و 949 نوشته شده جلد اول كه در سال 949 بانجام رسيده است تا آخر سوره توبه است و جلد دوم در 947 از سوره يونس تا آخر قرآن . و نسخه كتابخانه سلطنتى از روى اين دو جلد نوشته شده است در سال 1307 و 1309 و در چهار مجلد تجليد شده و چاپ اول از روى آن به طبع رسيده است. و در كتابخانه آستانه قدس چند نسخه ديگر ناقص هست كه دو نسخه آن بسيار قديم است يكى از اواسط سوره احزاب تا آخر سوره فتح كه تاريخ كتابت آن روز يكشنبه پنجم ربيع الأوّل 556 است بقلم حيدر بن محمد بن اسماعيل بن سليمان بن ابراهيم الاردلانى النيشابورى. و نسخه ديگر از اوايل سوره مزمل است تا آخر قرآن و تاريخ كتابت آن روز يكشنبه بيست و چهارم جمادى الاخرة سال 557 است بقلم ابوزيد بن بندار بن محمد بن حسين بن حسن بن محمد بن يونس براوستانى مقيم سببده من نسابوبه و دو كلمه آخر را بى نقطه نوشته اند.

.


1- .روح الجنان ، چاپ شعرانى ، ج 12 ، ص267 .

ص: 97

و اين دو نسخه يا در عهد صاحب كتاب نوشته شده است يا اندكى پس از رحلت او. (1) پراكندگى نسخه هاى روض الجنان در جهان مبحثى مهم و قابل بررسى است و خود مى تواند موضوع چندين پژوهش باشد. (2) در پايان اين بخش مناسب است از مقاله «دستنويسهاى روض الجنان» (3) هم سخن به ميان آوريم. اين مقاله پس از بررسى هاى مقدّماتى 57 نسخه را معرفى مى كند. نويسنده پيش از معرفى نسخه ها در چند صفحه، به مباحثى مانند تحوّل كمّى نسخه ها در تاريخ و علت رويكرد به كاهش يا ازدياد نسخه ها در يك دوره ؛ رابطه استقبال مردم از تفسير ابوالفتوح با استنساخ ؛ گرايش به ديگر تفسيرها و تأثير آن در كمّيت نسخه هاى روض الجنان؛ نفوذ روض الجنان در مناطق جغرافيايى و علت آن؛ محلّ كتابت نسخه ها، رابطه محلّ توطّن ابوالفتوح و شهر كتابت نسخه ها ؛ نقش سلاطين در نسخه هاى روض الجنان پرداخته و پس از بررسى اين موضوعات 57 نسخه را فهرست و معرفى كرده است. اين مقاله براى اولين بار مستقلاًّ به بررسى نسخه ها با شيوه تاريخى و با ربط دادن متغيّرهاى مختلف به دستنوشته مى پردازد. چاپ سنگى: اطلاعات چاپ سنگى تفسير ابوالفتوح نيز در فهرستهاى چاپ سنگى و در فهرستها و كتابشناسى هاى معمولى آمده است. براى نمونه در يك فهرست چاپ سنگى اين گزارش آمده است: تفسير ابوالفتوح رازى (روض الجنان و روح الجنان) از : ابوالفتوح حسين بن على نيشابورى رازى (قرن 6ق) چاپ سربى در پنج جلد ، تهران ، 1313_1314ق ، مطبعه خاصه

.


1- .روح الجنان و روح الجنان ، چاپ شعرانى ، ج 1 ، ص27_28 .
2- .فقط يك مقاله مستقل با عنوان «دستنويسهاى روض الجنان و روح الجنان» نوشته سيد محمد حسين حكيم و درج شده در مجموعه مقالات كنگره ابوالفتوح سراغ داريم كه برخى ابعاد نسخه هاى اين تفسير را بررسى كرده است.
3- .اين مقاله از سيد محمد حسين حكيم است و در مجموعه مقالات كنگره ابوالفتوح چاپ خواهد شد.

ص: 98

شاهنشاهى ، رحلى ، ج 1 : 788ص . ج 2 : 657ص . ج 3 : 645ص . ج 4 : 582ص . ج 5 : 656ص . چاپ سربى در پنج جلد ، تهران ، مطبعه خاصه شاهنشاهى ، 1323ق ، رحلى ، ج 1 : 788ص . ج 2 : 657ص. (1) چاپ و نشر : از دوره قاجاريه تاكنون چند چاپ از تفسير ابوالفتوح عرضه شده است و در بين كتابهاى كهن ، تنها اثرى است كه اين اندازه تصحيح و چاپ دارد . اين ، نشانگر استقبال شيعيان و ايرانيان از آن است . اين چاپها به ترتيب تاريخى معرفى ، توصيف و گزارش مى شوند . چاپ اول اين اثر در عهد مظفر الدين شاه قاجار و زير نظر محمّدكاظم بن محمد طباطبايى تبريزى (2) در 1323ق يعنى حدود يك سده قبل منتشر شد . ملك الشّعراء صبورى با همكارى دستيارش ملا داوود ملاباشى، به فرمان شاهزاده محمدتقى ميرزا ركن الدوله به تصحيح تفسير ابوالفتوح مشغول شد . اما آن را ادامه نداد (3) و دنبال كارش را ملا داوود گرفت و به اين ترتيب دو مجلّد از اين تفسير در عهد مظفر الدين شاه در 1323ق منتشر شد . بعد از حدود سه دهه ، به دستور على اصغر حكمت ، سيدنصراللّه تقوى به انتشار سه جلد ديگر آن در سالهاى 1313 تا 1315 همت گماشت. (4) از اين رو تمامى تفسير تا 70 سال پيش منتشر شد . آقابزرگ تهرانى بدون اشاره به مصحح ها، صرفا گزارش كرده كه دو جلد اول در سال 1323 ق در عهد مظفر الدين شاه و سه جلد ديگر بعدا چاپ شد .

.


1- .فهرست كتابهاى چاپ سنگى كتابخانه آستانه حضرت عبدالعظيم ، تهران ، كنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظيم ، 1382 ، ص58 .
2- .گويا ايشان از طرف پادشاه مأموريت داشته كه بر تصحيح و انتشار اين اثر نظارت كند. نام ايشان را اينگونه ثبت كرده است: حاجى ميرزا كاظم آقاى امام جمعه تبريزى پسر مرحوم حاجى ميرزا يوسف آقاى امام جمعه (يادداشت هاى قزوينى، ج3 و 4، ص220).
3- .محمد قزوينى در مورد علت ادامه نيافتن تصحيح و انتشار تفسير ابوالفتوح مى نويسد: تفسير ابوالفتوح دوجلدش بتوسط و در تحت نظر حاجى ميرزا كاظم آقاى امام جمعه تبريزى چاپ شد و بواسطه وفات مظفرالدين شاه در عهده تعويق ماند (يادداشت هاى قزوينى، ج3 و 4، ص220_221).
4- .دايرة المعارف بزرگ اسلامى ، ج 6 ، ص113 ؛ گزينه روض الجنان ، به كوشش احمدى بيرجندى ، ج 1 ، ص29 .

ص: 99

چاپ تقوى (1313_1315) همراه با رساله مفصّلى از محمدخان قزوينى (1256_1328) درباره زندگينامه ابوالفتوح است كه در پايان جلد پنجم با عنوان خاتمة الطّبع آمده است . همچنين مقدمه اى از سيدكاظم تبريزى در اين چاپ آمده است . (1) با اينكه سيّدكاظم تبريزى نقش زيربنايى در چاپ اول داشت، ولى گاه اين نقش ناديده گرفته شده است؛ مثلاً در مقاله دايرة المعارف بزرگ اسلامى از آن ياده نشده است . حتّى در برخى كتابشناسى ها به اشتباه ، مصحح جلدهاى اول و دوم محمدكاظم بن محمد طباطبايى تبريزى ثبت شده است. واقع اين است كه سيّدكاظم تبريزى كه بعضى به صورت محمدكاظم طباطبايى نوشته اند، مقدمه و تقريظ نويس بوده است و مصحح اين چاپ ملك الشّعراء محمدكاظم صبورى است . ولى بعضى طباطبايى را مصحح دانسته اند. دليل اين اشكال گويا عدم ثبت نام مصحح در ابتداى دو جلد اول است.

مشخّصات كتابشناختى اين دو چاپ (1323ق) و چاپ تقوى اينگونه است : روض الجنان و روح الجنان ، جلد اول و دوم : تصحيح به كوشش ملك الشّعراء محمدكاظم صبورى، مقدمه محمدكاظم بن محمد طباطبايى تبريزى (يا سيد كاظم تبريزى) ، تهران ، 1323ق ، سربى ، رحلى . جلد سوم و چهارم و پنجم : تصحيح به كوشش سيدنصراللّه تقوى ، مؤخره ميرزا محمدخان قزوينى با عنوان خاتمة الطّبع ، تهران ، 1313_1315ش ، 645 +582+654ص . دو جلد اول را چاپ 1323ق و سه جلد دوم را چاپ تقوى (يا چاپ 1313_1315) و پنج جلد را روى هم رفته، نخستين چاپ تفسير ابوالفتوح مى ناميم . در واقع چاپ 1323ق ، در 103 سال پيش و چاپ تقوى از 69 تا 71 سال پيش انجام يافت . چاپ ديگر كه در واقع چاپ دوم اين اثر است، با تصحيح مهدى الهى قمشه اى

.


1- .الذريعة ، ج 11 ، ص275 . در كتاب يادداشت هاى قزوينى آمده است : محمد قزوينى شرح حال مفصلى از ابوالفتوح تنظيم و ترتيب كرده و در آخر جلد پنجم تفسير ابوالفتوح (طبع تهران) چاپ شده است (ج5 و 6، ص90) .

ص: 100

در 1320 تا 1322ش انجام يافت و منتشر شد . يعنى پنج سال بعد از نشر آخرين جلد چاپ تقوى ، اولين جلد چاپ قمشه اى بيرون آمد . آقاى قمشه اى چاپ تقوى را ويرايش كرد و اغلاط زياد آن را اصلاح و نسخه اى منقّحتر عرضه كرد . ناشر ، روى جلد اين چاب ، عبارت «چاپ دوم» را درج كرده است . آقاى قمشه اى در مقدمه اى راجع به ويژگيهاى اين چاپ مى نويسد : چاپ دوم را بر طبع نخست مزيت و برترى از جهاتى چند است : 1 . تقريبا از هر جلدى بيش از هزار غلط اصلاح شده و خصوص در جلد اول و دوم كه بسا يك جمله يا چندين جمله اسقاط شده بود تصحيح گرديد ، 2 . آيات تفسير در طى سطور ناپيدا بود ، در اين چاپ به خط معرب و پرانتز نگاشته شد كه به سهولت بدان رجوع توان كرد ، 3 . گاهى حواشى از نظر مصحح بر آن افزوده شده كه شايد براى حل مشكلى يا توضيح مطلبى سودمند افتد ، 4 . فهرست بعضى مطالب مهمه به نظر مصحح كه بر آن در اول كتاب مسطور گرديد ، باشد كه مطالعه كنندگان بر آن مطالب به آسانى دست يابند ، 5 . خوبى چاپ و كاغذ و قطع مناسب و اين خود آشكار است و مهم تر از همه تصحيح اغلاط آن است و اصلاح جمل ساقط شده كه در حقيقت چنانكه حكماء گفته اند اغلاط لفظى سرايت در معانى ذهنى نموده و حقايق علمى را در پس پرده الفاظ نادرست ناپديد و مجهول ابدى مى دارد و اين نگارنده مدعى آن نيست كه هر چه غلط در چاپ سابق بوده همه را اصلاح [كرده است] بلكه اعتراف به عدم آن مى كند ليكن چندان كه ميسر شد جهد و دقت نمود (خصوص در جلد اول و دوم و پاره از جلد سوم كه در دوره قاجار بسيار مغلوط چاپ شده بود) و تا آنجا كه در وسع او بود در رفع اغلاط آن كوشش كرد. ويژگيهاى كتابشناختى چاپ قمشه اى اينگونه است : روض الجنان و روح الجنان ، چاپ دوم : به كوشش مهدى الهى قمشه اى، ده جلد ،

.

ص: 101

تهران ، 1320 / 1362ق ؛ چاپ سوم : ده جلد ، تهران ، كتابفروشى محمدحسن علمى ، 1335 ، چاپ سربى . چاپ قمشه اى حدّاقل سه نوبت چاپ شناخته شده دارد كه نخستين آن در 1320 است . مشخّصات دومين چاپ قمشه اى اينگونه است : تفسير شيخنا ابوالفتوح رازى ، تهران ، شركت تضامنى علمى ، 1320 . مشخّصات سومين چاپ آن در فوق آمده است. مجدّدا آقاى ابوالحسن شعرانى به تصحيح اين اثر مبادرت ورزيد و بر اساس چند نسخه ديگر آن را آماده چاپ كرد و بالاخره در 1382ق منتشر نمود . اين چاپ كه به چاپ سوم يا چاپ شعرانى يا چاپ اسلاميه مشهور است ، گويا چند بار چاپ شده ، از اين رو نوبت چاپ آن مكرّر است . براى تمايز هر نوبت چاپ آن با ديگر چاپها، گفته مى شود : مثلاً چاپ دوم شعرانى ، چاپ اول شعرانى. داورى شعرانى درباره كارش اينگونه است : با تلاشهايى كه كرديم، اميدواريم اين نسخه ما بهترين نسخ مطبوعه باشد . ضمنا ترجمه اشعار را در ذيل صفحه نوشتيم به تلخيص نه لفظ به لفظ و گاهى فوائدى غير ترجمه افزوديم و لغات فارسى غير مأنوس كه در زمان ما متداول نيست [را] تفسير كرديم و اگر روايتى و خبرى در متن كتاب بود كه آن را ضعيف مى دانستيم يا فتواى فقهى كه موافق عقيده ما نبود يا جزئيات مسائل ديگر كه نمى پسنديديم و صحيح نمى شمرديم و بالجمله هر مطلبى كه مطابق عقيده و رأى ما نبود خود را ملزم به ذكر آن نديديم و بيشتر توجه به توضيح و شرح متن نموديم و سكوت خود را علامت رضايت به معنى و تصحيح مضمون متن قرار نداديم و از خوانندگان عزيز تمنا داريم هر جا به غلط و سهو و اشتباه واقف شوند چه در تصحيح متن و چه در توضيح حواشى ما را معذور دارند. (1) گويا وجه مشترك چاپهاى 1323ق ، تقوى ، قمشه اى و شعرانى آن است كه از

.


1- .روح الجنان ، چاپ شعرانى ، مقدمه .

ص: 102

روى نسخه اى واحد انجام يافته و نسخه بدلهاى متنوّع در اختيار مصحّحان نبوده است . احمدى بيرجندى در مقدمه خود بر روض الجنان همين نكته را يادآور شده و نوشته است : چاپ قبلى از روى نسخه معتبرى صورت نگرفته و بيشتر ذوقى و استحسانى بوده است. البته در بين چاپهاى قبل، چاپ شعرانى متكى بر نسخه يا نسخه هاى يكسان بوده و بر بقيه چاپها رجحان دارد. (1) چاپ شعرانى يك بار با تصحيح و بازنگرى على اكبر غفّارى با اين مشخّصات چاپ شد : تفسير روح الجنان و روح الجنان ، تهران ، اسلاميه ، 1382_1385ق/ 1356ش ، 12جلد. در يك گزارش هست كه يك بار هم با حواشى آقايان عبداللّه جوادى آملى و حسن حسن زاده آملى و تصحيح آنان توسط انتشارات اسلاميه تهران منتشر شده است . شايد اين، همان چاپ غفارى باشد. (2) آقاى استادى با مقايسه اين چاپها مى نويسد : چاپ اسلاميه از جهتى بهتر است چون پاورقى هاى ارزنده اى دارد . و چاپ مشهد (ياحقى و ناصح) هم از جهتى بهتر است چون نسخه هاى متعدّدى داشته اند و دقيقا تصحيح كرده اند. اما مرحوم شعرانى دو سه نسخه بيشتر در دست نداشته است. 3 همو درباره كارهاى قرآن پژوهى شعرانى مى نويسد : مرحوم آقاى شعرانى سه دوره تفسير تصحيح كرده: تفسير مجمع البيان ، تفسير ابوالفتوح رازى ، تفسير منهج الصادقين . در بخشى از اين كار ، آقاى حسن زاده آملى در خدمتشان بودند و با هم كار مى كردند. آقاى شعرانى در كار سومش به اين فكر افتاده است كه در طول مطالعه و

.


1- .گزينه روض الجنان ، ج 1 ، ص30 .
2- .آشنايى با تفاسير قرآن مجيد ، ص121 .

ص: 103

تصحيح و مقابله ، يادداشتهايى به ترتيب حروف الفبا بردارد . يعنى به هر موضوعى كه رسيده، از آن يادداشت برداشته و چند سطر درباره اش توضيح و از ابوالفتوح آدرس داده است [در واقع مى خواسته اصطلاح نامه گزارشى مثل قاموس قرآن ، مفردات راغب عرضه كند] . اين كتاب بسيار مشگل گشا است و به نام نثر طوبى فى لغات القرآن چاپ شده است. البته ايشان موفق نشدند كه آن را به آخر برسانند و فقط تا حرف «سين» تنظيم شده است . و ملحق به جلد 12 ابوالفتوح است . كس ديگر ، اصطلاحات بعد از «سين» را تكميل كرد و مستقل چاپ كرد . البته معلوم نيست كدام قسمت از آقاى شعرانى و كدام از آن شخص است . آن شخص ديگر ، كتابى به نام لغات القرآن داشته، و قسمتى از كتاب او را براى تكميل حرف سين به بعد به نثر طوبى ضميمه كردند . اين چاپ جداگانه بعد از درگذشت آقاى شعرانى انجام شد . چاپ اول را مطمئن هستيم كه همه مطالبش از خود آقاى شعرانى است زيرا در زمان خودش چاپ شد. (1) قابل توجه پژوهشگران اينكه، مقاله بلند محمد قزوينى كه با عنوان خاتمة الطّبع در آخر جلد پنجم چاپ تقوى آمده بود، در آخر جلد دوازدهم چاپ شعرانى هم درج شده است. در سالهاى اخير نياز به تصحيح مجدّد تفسير ابوالفتوح و عرضه آن در چارچوب فرهنگ اين دوره احساس شد . بنياد پژوهشهاى اسلامى وابسته به آستان قدس رضوى با برنامه ريزى توانست تصحيح بهترى ارائه كند . اين چاپ كه توسّط آقايان محمدجعفر ياحقى و محمدمهدى ناصح از استادان ادبيات دانشگاه فردوسى انجام يافت، به چاپ ياحقى _ ناصح يا چاپ چهارم مشهور است . اين آخرين چاپ در 20 جلد است و با فهارس دقيق و علمى همراه است. كار آن مطابق گزارشى از سال 1360ش آغاز شد و در سال 1376 به پايان رسيد. در اين هفده سال بيشتر از ده هزار صفحه مجلّدات بيستگانه تفسير بر اساس

.


1- .آشنايى با تفاسير قرآن مجيد ، ص121_122 .

ص: 104

نسخه هاى سى و هشتگانه موجود مقابله و مقايسه شده است . در ميانه اين سالهاى دراز صدها هزار واژه ، نام ، جاى ، طايفه ، حديث ، مثل ، بيت عربى يا فارسى بيرون كشيده شد و در فهرستهاى ده يازده گانه در مجلّدات بيستگانه گرد آمد و فايده كتاب را براى خواننده دوچندان و براى ما كه به نازكى كار ، دل داده بوديم ده چندان كرد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در سال 1376 چاپ بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى را در شمار كتب برگزيده پنجمين نمايشگاه قرآن كريم مورد تشويق و تحسين قرار داد و از مصحّحان و بنياد پژوهشها تجليل و تقدير به عمل آورد. (1) گزارش دايرة المعارف بزرگ اسلامى اينگونه است : آخرين چاپ، بنا به سنت و تقسيم بندى خود ابوالفتوح به 20 جلد تقسيم شده است ، به كوشش ياحقى و ناصح و با در نظر گرفتن شيوه هاى علمىِ تصحيح از 1365ش در مشهد آغاز شده است . در اين چاپ متأسفانه مصححان ضبط و قرائت آيات قرآنى را از صورت اصلى خود در تفسير تغيير داده و بر قرائت حفص از عاصم انطباق داده اند كه ناگزير تفاوتهايى را بين معانى آيات با متن پيش آورده است. (2) سال آغاز تصحيح در اين گزارش با گزارش احمدى بيرجندى كه آن را 1360 دانسته تعارض دارد و به دليل چاپ مجلّداتى در 1365 معلوم مى شود كه گزارش احمدى صحيح است. مشخّصات كتابشناختى اين چاپ اينگونه است : روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن ، 20جلد / جلد 1 ، چاپ اول: مشهد ، آستان قدس رضوى ، بنياد پژوهشهاى اسلامى ، 1365 . گويا اين چاپ در 1371 نيز منتشر شده است يا نشر مجلّدات از 1365 آغاز شده و تا بعد از 1370 تداوم داشته است .

.


1- .گزينه روض الجنان ، ج 1 ، ص30 .
2- .دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6 ، ص113 .

ص: 105

كتابشناسى تفاسير قرآن كريم كه با ادّعاى اطلاع رسانى در زمينه منابع جهانى قرآنى تأليف شده و توسّط دبيرخانه نمايشگاه بين المللى قرآن و خانه كتاب قم چاپ شده ، ذيل اين تفسير ، مشكلاتى دارد . براى نمونه ابوالفتوح را اينگونه شناسه كرده است : رازى خزاعى نيشابورى ، حسين بن على ابوالفتوح ؛ در حالى كه شهرت و مشهوريت او، ابوالفتوح است. مهمتر اينكه چاپهاى مهم اين تفسير را معرفى نكرده و اطلاعات اندك و كم مايه عرضه كرده است. (1) اين كتابشناسى در مورد چاپ ياحقى _ ناصح ، بدون ذكر شماره جلد ، چاپ اول مجلّداتى را در 1365 دانسته و تاريخ جلد هفدهم را 1366، جلد نهم را 1367 و جلد يازدهم را 1367 دانسته است. (2) قابل توجه پژوهشگران اينكه، مقاله اى در توصيف و نقد چاپ ياحقى _ ناصح در مجله آينه پژوهش (پياپى 17 و 18 ، بهمن 1371_ ارديبهشت 1372 ، ص124) درج شده است.

مشخّصات كتابشناختى ديگر چاپها اينگونه است : روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن ، ويراسته محمدحسن خزاعى ، 5جلد/ جلد اول، مشهد ، ملك ، چاپ دوم : 1378/ 5000 نسخه ، فارسى ، وزيرى(گالينگور). تفسير روح الجنان ، به كوشش مرتضى مدرسى ، قم ، كتابخانه آيت اللّه نجفى مرعشى ، 1404ق . اين چاپ ، افست چاپ تهران ، 1331ق ، پنج جلدى است. اين چاپ در واقع افست چاپ 1323ق و تقوى است. (3) مقاله محمد قزوينى با نام خاتمة الطّبع در آخر جلد 5 (ص650 تا 656) آمده است. گزيده ها و تحليلها: پژوهشگران درباره اين تفسير ، تحقيقهاى فراوان از منظرهاى مختلف انجام داده و آثارى به صورت كتاب يا مقاله چاپ كرده اند. احمد

.


1- .براى شناختن محتواى كتابشناسى جهانى قرآن كريم، فقط اطلاعات گرفته شده در بخش چاپها در يادنامه ابوالفتوح و اطلاعات عرضه شده در كتابشناسى جهانى را مقايسه كنيد.
2- .كتاب شناسى تفاسير قرآن كريم ، ص55_61 .
3- .آشنايى با تفاسير قرآن مجيد ، ص121 .

ص: 106

احمدى بيرجندى كه چند سال به تلخيص و گزيده سازى آن مشغول بوده، در اين باره مى نويسد : از سه چهار سال قبل خداوند منان به اين بنده ناتوان توفيق عنايت فرمود كه با بامدادان پس از اداى دوگانه به درگاه يگانه ، تفسير ابوالفتوح را از اول تا آخر به مطالعه گيرم و به فيض رابطه با كلام الهى نايل آيم . در ضمن مطالعه نكته ها، روايات ، حكايات بويژه آنچه مربوط به «على بن ابيطالب» عليه السلام و اهل البيت عليهم السلام را در دفترهايى يادداشت مى كردم. درباره «فصل بندى» مطالب به ناهمگونى آنها پى بردم ، و تلخيص كلّى تفسير را نيز از توان خود بيش يافتم . مبناى كار نامبرده تفسير چاپ ياحقى _ ناصح بود و حاصل كارش ، آثار زير است : گزينه روض الجنان و روح الجنان ، گزيده احمد احمدى بيرجندى (1301_1377) ، مشهد : آستان قدس رضوى ، بنياد پژوهشهاى اسلامى ، 1379 ، 334ص ، فارسى. (1) منتخبات از تفسير ابوالفتوح رازى، گزيده رضيه حدائق شيرازى، چاپ اول، تهران، مصطفوى، 1372، 162ص، رقعى. «شمه اى از فضائل على عليه السلام در كتاب روض الجنان و روح الجنان مشهور به تفسير ابوالفتوح رازى» . احمد احمدى بيرجندى ، مشكوة ، ش45 ، دى 1373 . آقاى ارشاد سرابى مقاله اى عالمانه درباره شعر فارسى به ويژه بيتى از رودكى در اين تفسير پرداخت : «بيتى بازيافته از رودكى در خلال تفسير ابوالفتوح رازى» . اصغر ارشاد سرابى ، مشكوة ، ش31 ، تير 1370 . ص146_153 . ديگر پژوهشها در حوزه تفسير ابوالفتوح عبارت اند از : «ابوالفتوح رازى و تفسير او» . نوشته محمد بن عبدالوهاب قزوينى ، مقالات قزوينى ، گردآورده ع . جُربزه دار ، انتشارات اساطير ، تهران ، 1362 ، 1 / 8_62 .

.


1- .مطابق گزارش يك كتابشناسى اين چاپ مجدّدا در 1381 منتشر شده است (مرجع 81، تهران، مؤسسه پارسا، 1383، ج2، ص874).

ص: 107

«ارزش ادبى تفسير ابوالفتوح رازى»، عسكر حقوقى ، تحقيقات ايرانى، تهران، دانشگاه تهران، 1353/1395ق. «اصلى در تصحيح انتقادى تفسير ابوالفتوح رازى» ، نوشته محمدمهدى ناصح و ياحقى ، مشكوة ، نشريه آستان قدس رضوى ، ش6 ، زمستان 1363 ، ص9_25 . تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، عسكر حقوقى، تهران، دانشگاه تهران، 1344، سه جلد. «ترجمه آيات تفسير طبرى و ابوالفتوح رازى»، نوشته محمدمهدى ناصح، يادنامه طبرى، تهران، 1369، ص301 به بعد. (1) تفسير جوامع الجامع، ابوعلى طبرسى، ج1، مقدمه در صفحه شانزده تا بيست، المقدمه، اين دو مقدمه درباره تفسير ابوالفتوح مطالبى دارد، ص1_4. تفسير گازر، ابوالمحاسن حسين بن حسن، به كوشش جلال الدين محدث ارموى، مقدمه الف _ پنج، ص1_4. در اين مقدمه مطالبى درباره تفسير ابوالفتوح درج شده است . «خاتمة الطّبع»، علامه محمد قزوينى، اين مقاله در آخر جلد پنجم چاپ تقوى و آخر جلد 12 چاپ شعرانى آمده است. درباره زندگى و آثار ابوالفتوح بويژه تفسير روح الجنان است . «دستور باش و تفسير ساختى ويژه در روض الجنان و روح الجنان». جليل ساغروانيان ، مشكوة، ش 27، تابستان 1369. ص80_95. رَوْح الجنان و رُوح الجنان، به كوشش ابوالحسن شعرانى و على اكبر غفارى، تهران، 1356. مقدمه اين اثر به قلم شعرانى درباره تفسير روح الجنان است. «روح الجنان» ، مجله حوزه ، سال چهارم ، ش20 ، ص64. «روض الجنان و اسباب نزول» ، محمدحسين مبلغ ، پژوهشهاى قرآنى ، ش1 ، بهار 1374 ، ص183_199 . «روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن» ، محمدعلى مهدوى راد ، آينه پژوهش ، ش 17 و 18 ، بهمن 1372_ ارديبهشت 1373 ، ص124 .

.


1- .و مندرج در مشكوة ، نشريه آستان قدس رضوى ، ش28 ، پاييز 1369 ، ص126_142 .

ص: 108

گزارش و توصيف اين تفسير است كه به كوشش محمدجعفر ياحقى و محمدمهدى ناصح چاپ شده است . سبك شناسى، ملك الشعراى بهار، تهران، 1337، ج2، ص391 به بعد. «فرهنگ لغات و مصطلحات تفسير ابوالفتوح رازى» ، نوشته عسكر حقوقى ، مجموعه سخنرانيهاى دومين كنگره تحقيقات ايرانى ، دانشكده ادبيات و علوم انسانى مشهد ، 1351 ، ج1 ، ص36_56 . مجمع البيان، ابوعلى طبرسى، بيروت، دارمكتبة الحياة، ج1، مقدمه، ص + 1، 18، 21. در صفحات فوق، نكات و مطالبى درباره تفسير ابوالفتوح آمده است. «ملاحظاتى چند درباره تفسير فارسى ابوالفتوح» ، نوشته سعيد نفيسى ، مجله مهر ، سال چهارم . منتخبات از تفسير ابوالفتوح رازى، گزيده رضيه حدائق شيرازى، تهران، مصطفوى، چاپ اول: 1372 ، 2000 نسخه، 162ص، فارسى، رقعى (شميز). نثر طوبى يا دايرة المعارف لغات قرآن مجيد . پايان جلد 12 آن مخصوص ابوالفتوح است. «نفائس كتابخانه آستان قدس رضوى ، دو تكه از تفسير ابوالفتوح رازى» ، نوشته تقى بينش ، نامه آستان قدس ، سال پنجم ، اردبيهشت و خرداد 1340 ، ص44 و 51. هفده گفتار در علوم قرآنى، چاپ دوم: تهران، بدر، 1378 ، 3500نسخه، 402ص، فارسى، وزيرى، شميز. مجموعه اى از مقالاتى است كه از مقدمه هاى تفاسير روض الجنان و روح الجنان از ابوالفتوح رازى، الصّافى تأليف ملاّمحسن فيض كاشانى و بخشى از جلد دوم محجّة البيضاء او و آلاء الرّحمن محمد جواد بلاغى بر گرفته شده است. موضوعات اين مقالات به عنوان پيش درآمد ، مباحث مورد نياز براى ورود به تفسير است . عناوين آنها عبارت اند از: اوصاف و اسامى قرآن، كمالات قرآن، اعجاز قرآن، جامعيت قرآن، عارفان به حقائق قرآن، قطب و محور قرآن، نزول قرآن، اقسام آيات قرآن، مصطلحات علوم قرآن، قرائت كلمات قرآن، نكاتى در تفسير قرآن، حرمت تفسير به رأى، روش كار در تفسير صافى، فضيلت تلاوت قرآن و بالاخره آداب كلّى، ظاهرى و باطنى تلاوت قرآن. در مقدمه كتاب خلاصه اى از زندگينامه و شرح احوال مفسران ياد شده است. اين كتاب هر چند گزيده و منتخب به معناى رسمى نيست، ولى مشتمل بر بخشها و گزيده هايى از تفسير ابوالفتوح است .

.

ص: 109

تفسير عربى

* براى اطلاعات بيشتر درباره روض الجنان نيز نك: فصل دوم: آثار درباره ابوالفتوح رازى.

تفسير عربىآيا ابوالفتوح غير از تفسير مشهور فارسى، تفسيرى هم به زبان عربى داشته يا دارد؟ خود ابوالفتوح در مقدمه تفسير فارسى از آن خبر داده است. در يك خبر هست كه دانشمند معاصر آقابزرگ طهرانى به نسخه اى از تفسير عربى دست يافته بود؛ و از ايشان استعلام شد، و او در جواب نوشت كه من تا به حال بدان دست نيافته ام. ليكن در ادامه مى نويسد يكى از هنديها كه به عتبات مشرف شده بود و وجود آن را در يكى از كتابخانه هاى هند خبر داد و بنا شد كه نمونه اى از آن در مراجعت بدانجا استنساخ و براى او بفرستد اما تاكنون نفرستاده است. (1) على دوانى در اين باره مى نويسد : ابوالفتوح در اول تفسيرش صريحا نوشته است كه تفسير ديگرى هم به عربى خواهد داشت ، و ظاهرا آن را هم تأليف كرده است ، ولى من تاكنون آن را نديده ام. بايد دانست اين كه ابوالفتوح فرمود دو تفسير عربى و فارسى دارم ؛ لازم است بدانيم كه نسخه تفسير عربى او را هنوز نديده اند. حاج آقابزرگ تهرانى مى فرمايد كسى به من گفت كه تفسير عربى او هم هست . به او نامه نوشتم كه كجاست؟ او گفت مى گويند در هند است ولى ما تحقيق كرديم و نديديم. (2) پاره اى از ديدگاهها و گزارشها درباره تفسير عربى ابوالفتوح در بخش زبان تفسير ابوالفتوح آمده است. از اين رو براى اطلاعات بيشتر به آنجا مراجعه شود.

.


1- .فهرست نسخ خطى كتابخانه ملى ايران ، ج 6 ، ص26_27 .
2- .مفاخر اسلام ، ج 3 ، ص403 .

ص: 110

كلمات قصار پيغمبر خاتم (ص)

كلمات قصار پيغمبر خاتم (ص)ابوالفتوح اين اثر را در شرح شهاب الاخبار كه متن آن از قاضى محمد بن سلامة شافعى مصرى معروف به قاضى قُضاعى (درگذشت 454ق) است، به زبان فارسى نوشت. نام كامل ماتن را اينگونه هم نوشته اند: قاضى ابى عبداللّه محمد بن سلامة بن جعفر بن على بن حكمون قُضاعى مغربى. اين ثبت نشانگر مغربى بودن او است. اين مرد از شيعه اسماعيليه و به عهد فاطميّين قاضى مصر بود. شرح زندگانى او در منابع فراوان آمده است. راجع به اصل كتاب هم گفتنى است كه شهاب الاخبار از آثار شناخته شده در فرهنگ اسلامى و مشهور نزد پژوهشگران مسلمان بوده است. براى نمونه جنيد شيرازى ذيل السيّد مجد الدين جعفر بن محمد به اين اثر پرداخته و گزارش مى دهد كه نزد مجدالّدين اين اثر را قرائت مى كرد. شعرى هم در وصف آن گفته است: ان الشهاب شهابٌ يستضاء به فى العلم و الحلم و الآداب و الحِكَم سقى القضاعى غيث كلّما بقيت هذى المصابيح فى الأوراق والكَلِم (1) محمد قزوينى مصحح شدّ الازار در پاورقى آن، اطلاعات ديگرى آورده كه نشانگر اهميت كتاب شهاب الاخبار است: كتاب الشهاب فى الحكم والآداب كتابى است بسيار مشهور محتوى بر هزار حديث از احاديث نبوى در حِكم و امثال و آداب تأليف قاضى ابوعبداللّه محمّد بن سلامة بن جعفر بن على بن حكمون مصرى قضاعى شافعى از قضاة مصر در عهد فاطميّين و متوفّى در سنه 454ق، بسيارى از علماء از خاصّه و عامّه شروح عديده بر اين كتاب نگاشته اند از جمله شيخ ابوالفتوح رازى مؤلّف تفسير معروف و شرح او موسوم است بروح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب، و قضاعى مزبور را تأليف مهم ديگرى بوده راجع به خطط مصر موسوم بالمختار فى ذكر الخطط و الآثار كه يكى از مآخذ عمده ياقوت است در

.


1- .شدّ الازار فى حطّ الاوزار عن زوّار المزار، معين الدين ابوالقاسم جنيد شيرازى، به كوشش محمد قزوينى و عباس اقبال، تهران، چاپخانه مجلس، 1328، ص175_176.

ص: 111

معجم البلدان و مقريزى در خطط مشهور خود كه تقريبا صفحه ازين كتاب اخير از ذكر آن خالى نيست (رجوع شود به انساب در نسبت «قضاعى»، و ابن الاثير و ابوالفداء و دول الاسلام ذهبى و يافعى هر چهار در حوادث سنه 454ق، و ابن خلّكان 4:36، و سبكى 3:62_63، و ديباچه خطط مقريزى 1:6، و حاجى خليفه در عناوين شهاب الاخبار و خطط مصر و روضات الجنات، 3425 و 428 و مستدرك الوسائل مرحوم حاح ميرزا حسين نورى (3:367_368)، و خاتمة الطّبع راقم اين سطور محمد بن عبدالوهاب قزوينى بر جلد پنجم از تفسير ابوالفتوح رازى طبع طهران سنه 1315 شمسى ص623 و 628). نامگذارى: نامهاى مختلفى براى اين اثر ذكر كرده اند. از متون كهن معالم العلماء آن را شرح الشهاب ناميده است. در امل الآمل، روح الالباب و روح الالباب ثبت گرديده (1) و فهرست سپهسالار آن را پيروى نموده، (2) ولى در فهرست منتجب الدين و مستدرك الوسائل و كشف الحجب والاستار، روح الاحباب و روح الالباب ضبط گرديده (3) و آقاى قزوينى همين نام اخير را در خاتمة الطّبع ذكر نموده است. برخى درباره وجه تسميه آن نوشته اند: نام روح الاحباب و روح الالباب يعنى خوشى و آسايش دوستان و جان خردها است كه در شرح شهاب الاخبار است. روح اول در نام هر دو كتاب به فتح راء است و سكون واو به معنى «آسايش» آمده است و هم به معنى باد نرم و نسيم. و روح دوم به ضمّ راء به معنى «جان» است و جِنان اول به كسر جيم، جمع جَنّة و جَنان دوم به فتح جيم به معنى «دل» و با تصرف بعضى ناسخان در بعضى كتب تصحيف شده و روض الجنان نوشته اند و چون از لطف اين جناس بى خبر بوده اند و روح الجنان را تكرار

.


1- .امل الآمل، ج2، ص42.
2- .فهرست سپهسالار، ج1، ص130.
3- .فهرست منتجب الدين، مندرج در بحارالانوار، ج25، ص5؛ مستدرك الوسائل، ج3، ص367؛ كشف الحجب، ص293.

ص: 112

پنداشته اند، چنين تصرفى كرده اند و اين گونه تصحيفها به وسيله ناسخان بسيار اتفاق افتاده است و كلمه غير مأنوس را به كلمه مأنوس تبديل كرده اند تا از تكرار كلمه احتراز جويند. (1) انتساب: ابن شهر آشوب در كتاب معالم العلماء منتجب الدين در فهرست از جمله اولين نويسندگانى اند كه از اين كتاب خبر داده و آن را نوشته ابوالفتوح رازى دانسته اند. بعدها و هم كسان ديگرى آن را از ابوالفتوح دانستند، از جمله علامه محمد باقر مجلسى شهاب الاخبار و شرح آن را از ابوالفتوح در شمار منابع بحار الانوار ياد كرده است. (2) ولى محدّث ارموى كه آن را تصحيح و چاپ كرد، در مقدمه ادلّه عدم صحّت انتساب آن به ابوالفتوح را تقويت كرده است. البته سخن ارموى بر سَر نسخه اى است كه تصحيح كرد، نه خود كتاب كلمات قصار؛ زيرا او معتقد است كه نسخه مذكور متعلّق به 690 ق است و در اين تاريخ در دست تأليف بوده است. لذا به طور قطع نمى تواند همان شرح شهاب ابوالفتوح بوده باشد. گذشته از آن، حكايت خان علاّن كه در رياض العلماء از شرح شهاب نقل شده، در اين نسخه نيامده 3 و اين مطلب مؤيّد نادرستى انتساب آن به ابوالفتوح است.

.


1- .گزيده متون تفسيرى فارسى، ص176.
2- .بحارالانوار، ج1، ص22؛ مستدرك الوسائل از حسين نورى، ج3، ص487؛ كلمات قصار، تصحيح محدث ارموى، صفحه يط و 368.

ص: 113

آقا بزرگ تهرانى اين اثر را از ابوالفتوح دانسته است و درباره آن نوشته است: روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب للشيخ المفسر جمال الدين أبى الفتوح الحسين بن على بن محمد الخزاعى النيسابورى الرازى شيخ الشيخ منتجب الدين. همو منابع مختلفى را كه اين اثر را در خود جاى داده اند يا آن را نقل كرده اند، معرفى مى كند. اين منابع مؤيّد اين است كه اين اثر از ابوالفتوح است. عين عبارت آقابزرگ بدين قرار است: ذكر منتجب الدين فى فهرسه و توفى تلميذه الشيخ منتجب الدين 585 ق، و ينقل عن روح الاحباب المجلسى فى البحار و عبدالجليل فى النّقض (ص51) و فى المستدرك (ج3، ص478) عن الرياض. و ينقل عنه الأردوبادى فى مجموعة، الرياض الزاهرة عند شرح «المرء مع من احب» ذكر حديث حارث الأعور «وأبياته يا حار همدان» و عند شرح «الايمان قيد الفتك» ذكر عدم فتك مسلم بابن زياد غيلة. (1) موضوع و محتوا: مؤلّف رواياتى كه درباره اخلاق، آداب، امثال و حِكم بوده، در اين كتاب جمع آورى كرده است. گويا هدف او موعظه مردم و هدايت فكرى و اخلاقى آنها بوده است. ابوالفتوح هم به دليل علاقه ذاتى اش به اين مشرب، به شرح آن پرداخته است. مؤلّف 900 حديث از رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه به صورت كلمات قصار داشته را در اين كتاب جمع آورى كرده است. همه اين احاديث ارشادى و سودمند براى نصيحت است. مؤلّف متن سنّى مذهب است و بنّاچار، ابوالفتوح بايست برخى جاهاى آن را نقّادى مى كرد تا با باورها و آموزه هاى شيعه سازگار شود، امّا در جايى از آن سخن از فضايل خلفاى ثلاثه به ميان آورده است. افندى ذكر فضايل خلفاى ثلاث توسّط ابوالفتوح را بعيد مى شمارد و به توجيه آن مبادرت مى ورزد: ثمّ اعلم أن من الغرائب أن الشيخ اباالفتوح هذا قد أورد فى شرح الشهاب عند قوله صلى الله عليه و آله احفظ لى اصحابى فانهم خيار امتى طرفا من الاخبار فى فضائل الخلفاء الثلاث، و لعله فعل ذلك تقية من أهل عصره، بل لعل تاج الدين الّذى ألف الشرح

.


1- .الذريعه، ج11، ص261.

ص: 114

باسمه قدكان من أهل السنة. فتأمل. و يلوح منه أيضا ميله إلى التصوف و لعله أيضا من باب التقية. (1) روايتگرى: اين كتاب نشانگر تبحر ابوالفتوح در علوم حديث است و گوياى اين است كه، ايشان فقط در علوم قرآن، تبحر نداشته و در ديگر علوم اسلامى از جمله دانشهاى حديث هم تخصّص داشته است. يك جنبه از دانش روايى او كيفيت نقل از مشايخ روايى خاصّ است. محمد قزوينى در خاتمة الطّبع به نقل از مستدرك، كسانى كه ابوالفتوح از آنها روايت كرده را اينگونه گزارش كرده است: شيخ ابوالوفا عبدالجبار [بن عبداللّه بن على المقرى] الرازى؛ پدرش على بن محمد؛ عمِّ پدرش شيخ جليل مفيد حافظ ابو محمد عبدالرحمن بن ابى بكر احمد نيشابورى خزاعى ساكن در رى؛ شيخ ابوعلى طوسى؛ قاضى فاضل حسن استرآبادى. نسخه شناسى: دستنوشته هاى اين اثر همچون روض الجنان بسيار نيست، ولى در چند كتابخانه پراكنده است. گزارش نسخه هاى مدرسه شهيد مطهرى و كتابخانه ملى اينگونه است: رساله روح الالباب به عربى و ضميمه الدّرّ الثمين فى فضائل امير المؤمنين است كه بشماره (1851) در كتابخانه مدرسه عالى سپهسالار مى باشد و ترجمه فارسى آن كه ظاهرا انشاء آن در عصر صفويه مى باشد نيز ضميمه كتاب شماره (2163) آن كتابخانه است. (2) نسخه اى از آن در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران موجود است. (3) گويا آقابزرگ نسخه اى از آن را در كتابخانه مشكاة يافته است؛ زيرا چنين گزارش داده است: توجد نسخة ناقصة منه فى مكتبة (المشكاة) كما فى فهرسها (ج3، ص1333) أوّلها: [الدين: يعنى واجب دعاراست حضرت رسول... فرمايد كه عظيم ترين گناهان از پس كباير آنستكه بنده از دنيا برود و بر گردنش وام بود] فى حديث «الدين شين الدين» قال و فيها اختلافات مع المتن (4) . چاپ: محدّث ارموى با اتكّا بر دو نسخه، يكى نسخه دانشگاه تهران به چاپ آن

.


1- .الذريعه، ج11، ص261.
2- .رياض العلماء و حياض الفضلاء، ج2، ص163.
3- .فهرست نسخ خطى كتابخانه ملى ايران، ج6، ص26.
4- .فهرست كتابخانه مركز دانشگاه تهران، نوشته محمد تقى دانش پژوه، 3(3)/1336.

ص: 115

يوحنّا

پرداخت. گويا يك چاپ بيشتر ندارد و به كوشش جلال الّدين محدّث ارموى انجام شده است: كلمات قصار پيغمبر خاتم: شرح فارسى شهاب الاخبار، نوشته قاضى قضاعى، به كوشش محدث ارموى، مقدمه محمد قزوينى، تهران، دانشگاه تهران، 1342.

يوحنّارساله يوحنا كه نام ديگرش منهاج المناهج است، به فارسى و در بطلان مذاهب اربعه و حقانيت مذهب جعفرى است. در اين رساله كه بر نهج كتاب طرائف ابن طاوس تأليف شده، مردى بنام يوحنا كه مسيحى بوده به اسلام گرويده است. البته اين گروش پس از تحقيق و تفحص در فرق گوناگون اسلامى بوده است؛ و سرانجام به مذهب شيعه دوازده امامى ايمان مى آورد. (1) انتساب: درباره نويسنده اطلاعات چندانى در دسترس نيست، غير از اينكه گفته اند مسيحى بوده و مسلمان و سپس مستبصر شده است. گاه نام او را يوحنّا بن اسرائيل المصرى ثبت كرده اند (2) . رساله يوحنا همچون حسنيه منسوب به ابوالفتوح است و برخى در صحت انتساب آن ترديد كرده اند. رياض العلماء آن را تأليف ابوالفتوح دانسته است. و خوانسارى نوشته : ممكن است يوحنا از ابوالفتوح باشد. (3) و در پاورقى آورده كه اگر ابوالفتوح چنين اثرى داشت، بايد شاگردان او از جمله ابن شهرآشوب و منتجب الدين در فهرستهاى خود از آن ياد مى كردند. (4) به هرحال تنها كسى كه با جدّيت يوحنّا را از ابوالفتوح دانسته ، صاحب رياض العلماء است . محتوا و مضمون آن، داستانى خيالى از زبان فردى نصرانى به نام يوحنّا اسرائيلى مصرى است كه پس از بررسى چهار مذهب و تفحّص در عقايد آنها به تشيّع گرويد. موضوع و محتوا: آقا بزرگ محتواى آن را دو مطلب مى داند: اول تفحّص در

.


1- .هزار سال تفسير فارسى، ص402 .
2- .الذريعه، ج23، ص177.
3- .روضات ، ج 3 ، ص111 .
4- .همان .

ص: 116

مذاهب اربعه و نقّادى مذاهب مختلف و اثبات مشروعيت شيعه اثنى عشريه و دوم اثبات امامت بر اساس آموزه هاى جعفريه. (1) زبان: علاوه بر نسخه هاى متعدّد، تحريرهاى گوناگون فارسى و عربى هم دارد. (2) گويا نسخه اصلى فارسى بوده و نويسنده آن را ابتدا به فارسى نوشته است و بعدها افراد ديگرى آن را به عربى تحرير كرده اند. نيز در يك نسخه، ترجمه انگليسى آن، به پيوست موجود است. اين نسخه و ترجمه متعلّق به قرن سيزدهم قمرى است و در موزه بريتانيا موجوداست. (3) اول و آخر نسخه اى كه تحرير عربى دارد، اينگونه است: «الحمدللّه رب... و بعد، يجب على كلّ بالغ عاقل أن ينظر لنفسه قبل حلول رمسه... اعلم أنّى رجل من أهل الكتاب سألت اللّه الهداية إلى الصواب فهدانى إلى دين الاسلام... خالطت علمائهم و فضلائهم فرأيت اختلافا كثيرا و تفسيقا و تكفيرا... ثم إنّه اختار المذهب الاثنى عشرى و أقام عليه البراهين المسلّمة عند الجمهور...» ثمّ عقد عدّة ابواب في ذكر انساب رؤساء المخالفين، و بدء بالقول في نسب الأول (أبيبكر) ثم الثانى (عمر) ثم الثالث (عثمان) ثم معاوية و يزيد و طلحة و الزبير و بني أمية، ثم أورد مثالبهم من كتبهم المعتبرة عندهم. وقال في آخره: «هذا ما أردنا ايراده في هذه الرسالة و قصدنا جمعه و تأليفه»! ديدگاهها: نويسندگان و پژوهشگران درباره اين اثر نظريات مختلف عرضه كرده اند كه نشانگر محتوا و ابعاد مختلف آن است. مرحوم شعرانى درباره آن مى نويسد: دو كتاب حسنيه و يوحنا را به ابوالفتوح نسبت داده اند ولى شاگردان او از آنها ياد نكرده اند. محتواى اين اثر و قصه نصرانى يوحنا نام به زبان عربى است كه مسلمان شده و مى خواهد يكى از چهار مذهب اهل اسلام را انتخاب كند و با علماى هر يك به مباحثه پرداخت و در هر مذهب عيبى يافت هيچ يك را نپسنديد تا عالم

.


1- .الذريعه، ج23، ص177.
2- .الذريعه، ج 23، ص 177.
3- .همان.

ص: 117

شيعى را ملاقات كرد و تقرير مذهب از او خواست او مذهب خود بگفت نصرانى مذهب شيعه را از آن عيوب مبرا ديد و اختيار كرد . نظير آن كتابى ديگر به سيد بن طاوس نسبت مى دهند كه نصرانى به نام عبدالمحمود مسلمان شده بود همان اتفاق براى او افتاد . اين گونه قصه هاى منحول براى بيان مذاهب و احتجاج بر صحت آن از قديم معمول بود. در زمان ائمه ما عليهم السلاممردى به نام ابان بن ابى عياش كتابى تأليف كرده است از زبان سليم بن قيس هلالى يكى از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام كه با بسيارى از صحابه رسول صلى الله عليه و آلهملاقات كرد و از آنها چيزها پرسيد و خبرها شنيد و در ضمن ادله بر معتقدات شيعه در آن گنجانيده است و در عهد ما يكى از علماى عراق موسوم به شيخ جواد بلاغى كتابى تأليف كرده است به نام الرحلة المدرسية و قصه مباحثه مسلمان و نصرانى است در مسائل دين از قول يكى سخنى مى آورد و ديگرى جواب مى دهد و كتاب ديگر به نام گفتار خوش يارقلى از ديگرى و اينگونه قصص را در عهد ما، رمان دينى مى گويند بهرحال نسبت كتاب يوحنا به مؤلّف مشكوكست. (1) افندى در سده دوازدهم قمرى هم درباره اين اثر نكاتى آورده است : رسالة يوحنا بالفارسية على ما ينسب إليه، و هى رسالة جيدة لطيفة معروفة مشتملة على بطلان المذاهب الاربعة و تصحيح المذهب الجعفرى أعنى مذهب الامامية ، و أجرى الكلام فيها على لسان يوحنا الذمى الانجيلى النصرانى على أنه كان كافرا ثمّ أسلم و تفحص و بحث عن المذاهب فاختار مذهب الشيعة ، على نهج الطرائف لابن طاوس فى الإمامة حيث تكلم فيه على لسان عبدالحميد الذمى. (2) نسخه شناسى: يوحنّا داراى پراكندگى نسخه ها در كتابخانه هاى مختلف است. از اين رو نامهاى آن نيز متنوّع است. نسخه اى به نام الدّرّ الثمين در كتابخانه مدرسه شهيد مطهرى تهران هست كه در آخر آن رساله يوحنا الاسرائيلى آمده است. (3) نسخه ديگرى به نام منهاج المناهج شناخته شده و رياض العلماء آن را به ابوالفتوح نسبت داده است.

.


1- .روض الجنان ، مقدمه شعرانى ، ج 1 ، ص20_21 .
2- .رياض العلماء ، ج 2 ، ص159 ؛ نام عبدالحميد گويا عبدالمحمود ثبت شده است .
3- .فهرست كتابخانه مدرسه سپهسالار، ج1، ص252.

ص: 118

ديگر نامهاى آن، كتاب يوحنّا، امامت و رساله كلامى است. نيز نسخه اى به نام رساله اى در حقّانيت شيعه است. (1) نسخه اى از آن كه به نام منهاج المناهج شهرت دارد در كتابخانه هاى اميرالمؤمنين نجف، موزه بريتانيا و كتابخانه ملك تهران موجود است. (2) نسخه اى ديگر از آن در كتابخانه آستان قدس رضوى است. براى فارسى اين اثر، تا دوازده نسخه برشمرده و گزارش كرده اند. (3) چاپ: چند بار به عربى و فارسى در بيروت و ايران چاپ شده كه چاپهاى مهمّ آن داراى اين مشخّصات است: 1_ تحرير عربى آن در كتاب الكشكول نوشته شيخ يوسف بحرانى چاپ شده است. مشخّصات اين چاپ اينگونه است : الكشكول ، شيخ يوسف بحرانى ، بيروت ، الوفاء و دارالنعمان ، 1406ق/ 1985م ، ج 2 ، ص27_70 . 2_ چاپ سنگى، تبريز، 1307ق، 57 ورق. با خط على بن محمد حسن تبريزى. 3_ به كوشش على اكبر شهابى بر اساس نسخه موزه بريتانيا، تهران، 1393 ق/ 1972 م. 58 ص. همراه با مقدمه حسن سعيد. 4_ به كوشش محمد محمدى اشتهاردى، با بازنويسى بر اساس ادبيات امروز ، همراه با حسنيه با اين مشخّصات چاپ شده است : دفاع از حريم تشيّع ، قم ، مهر ، 1354 . چند سال بعد همراه با مقدمه حسن سعيد با اين مشخّصات چاپ شد : تهران، 1395ق/ 1974م، 244ص.

.


1- .الذريعه، ج23، ص177.
2- .فهرست نسخه هاى خطى فارسى، منزوى، ج2 (1)/ ص950.
3- .فهرست كتابخانه آستان قدس رضوى، ج4، ص154.

ص: 119

فصل دوم آثار درباره ابوالفتوح رازى

اشاره

فصل دوم : آثار درباره ابوالفتوح رازى

.

ص: 120

. .

ص: 121

پيش درآمد

پيش درآمداين فصل شامل اطلاعات و آثارى است كه در قرون متمادى درباره ابوالفتوح نوشته و عرضه شده است . آثار درباره ابوالفتوح تنوّع و گوناگونى دارد ؛ برخى كتابهاى رجالى است كه ضمنا به ايشان هم پرداخته اند؛ بعضى هم به سبك تراجم نگارى و دسته ديگر ، نسخه شناسى و كتابشناسى و گروه ديگر انديشه شناسى است . همه اين آثار به ترتيب تاريخ تأليف يا چاپ يا به ترتيب سال درگذشت نويسنده تنظيم شده اند. البته اولويت با تاريخ درگذشت است كه اگر يافت نشود، تاريخ تأليف مبنا قرار مى گيرد و اگر اين هم يافت نشود، تاريخ چاپ اول و در پايان نامه ها، تاريخ دفاع ملاك عمل است. به اين روش خواسته ايم حدود تاريخ كتاب به دست آيد تا تحوّلات اين منابع مجسّم شود. كتابها و مقالات هم تفكيك شده اند و مقالات نظم الفبايى _ به تاريخى _ دارند. مهمّ آن است كه كتاب و مقاله مستقل درباره ايشان نسبت به بعضى از شخصيتهاى شيعه كمتر است و تعداد آثار مستقل درباره او بسيار اندك است ، امّا در لابه لاى كتابهاى تراجم ، رجال، دايرة المعارف ها، كتابشناسى ها و نسخه شناسى ها، مطالبى درباره او مندرج است . هر كتاب يا مقاله معرفى شده، يك مدخل محسوب مى شود ؛ البته همراه با گزارمان و توصيف . ساختار هر مدخل اينگونه است كه ابتدا نام پديد آورنده، سپس نام كتاب يا مقاله و پس از آن سند و در آخر توصيف آن مى آيد . تعدادى از منابع صرفا به دليل اطلاعات كتابشناختى آمده و به دلايل مختلف از

.

ص: 122

توصيف آنها خوددارى شده است و برخى منابع هم به دليل اندكى اطلاعات، توصيف آها هم كوتاه است . امّا برخى آثار دهها صفحه مطلب دارد و حاوى نكات متنوّع و گاه بديعى است كه بخش توصيفى آنها هم طولانى است. قابل توجه اينكه برخى آثار چاپهاى مختلف دارند و بعضى چاپهاى آن مستحكم تر است ولى ما به دليل اينكه به چاپها توجّهى نداشته و فقط به گزارش آنها درباره ابوالفتوح پرداخته ايم، چاپها را گزارش نكرده ايم يا در صدد انتخاب چاپ بهتر برنيامده ايم. توصيفها هم به روش برجسته سازى و صرفا در چارچوب زندگينامه و آثار ابوالفتوح است و نكات مربوط به او را برجسته ساخته و گزارش كرده ايم. با اينكه در اين مجموعه ، كتاب و مقاله را تفكيك كرده ايم، اما بين آثار مستقل و متضمن تمايز قائل نشده ايم. و همه آثارى كه داراى مطلبى درباره ايشان بوده به ترتيب تاريخ تأليف يا چاپ معرفى كرده ايم. البته مقالات نظم تاريخى ندارند و بر اساس الفباى نام پديدآورنده مرتب شده اند. تحليلها، گزارشها و پژوهشهاى درباره يك شخصيت ممكن است سير صعودى يا نزولى داشته باشد . آثار درباره شخصيتهايى كه در طول قرون متمادى افزايش يافته يا ركود و كاهش داشته است، از نگاههاى مختلف و با روشهاى علمى قابل مطالعه است . ابوالفتوح جزء شخصيتهايى است كه آثار درباره او در طىّ نه قرن افزايش كمّى داشته است . وظيفه كتابشناس اين است كه اين آثار را به ترتيب تاريخى تنظيم كند و اطلاعات لازم را گردآورى نمايد . پس از آن ، وظيفه پژوهشگران است كه اين سير تاريخى را با روشهاى علمى و بر اساس ضوابط مقبول تحليل نمايند . و علل افزايش حجم و ازدياد انواع آثار را كشف كنند و نتايج اين افزايش را به دست آورند . به هرحال، اين فصل ، منابع را به ترتيب تاريخى عرضه مى كند تا محقّقان ، فرضيه هاى مختلف مربوط به سير افزايش مطالب درباره ابوالفتوح را به راحتى مطالعه كنند . كسانى كه معاصر ابوالفتوح بودند ، گزارش و تحليل آنها درباره ابوالفتوح از 200 كلمه تجاوز نمى كند . دو تن يعنى منتجب الدين و ابن شهرآشوب كه نويسنده و محقّق و نيز معاصر ابوالفتوح بودند ، گزارش و تحليل آنها بسيار كم حجم است . ولى

.

ص: 123

وقتى به سده چهاردهم و مثلاً روضات الجنات مى رسيم ، حجم نوشته هاى درباره او بسيار گسترده مى شود . علت چيست؟ و فرضيه كدام است؟ برخى تصوّر مى كنند مطالب اوليه كه ويژگى معاصرت دارند ، اصيل و صحيح و درست اند و نوشته هاى قرون بعد ، دست كم ، آغشته به ذهنيت نويسندگان اند و كم اهميت يا بى اهميت مى باشند . اينان ملاك اصلى را واقعيت مدارى نوشته مى شمارند و نوشته هاى اوليه را انعكاس واقعيت مى دانند و مى گويند : نوشته هاى چند قرن بعد از واقعيتها عارى است و بيشتر متّكى به ذهنيت است . مجموعه اطلاعات قديمى دستمايه پژوهشگران در سده هاى بعد قرار گرفت. اين اطلاعات در تحقيقات بعدى تأثيرات بسزايى داشته و بسيارى از شبهات و ابهامات را مشگل گشا بوده است. اين نظريه در مورد آثار درباره شخصيتها از جمله ابوالفتوح وجود دارد و صحت يا سقم آن قابل آزمون است ؛ گرچه نگارنده قائل است كه اين نظريه در فرضيه ابوالفتوح صددرصد صحيح نيست ، ولى بايد به آن توجه داشت و نوشته هاى بعدى را با دقت و وسواس مطالعه كرد. خوب اگر علت بسط تاريخى نكته فوق نيست ، پس علت سير از قلت به كثرت و از لاغرى به فربهى در نوشتار طىّ چند قرن چيست؟ اطلاعات اين فصل مطالعه موردى درباره ابوالفتوح رازى مى تواند اين پرسش ها را پاسخ گويد . بر اساس رسالت و وظيفه اى كه اين كتابشناسى براى خود قائل است ، مجبور است نوشته هاى درباره او را كاملاً كالبدشكافى كند و اولاً ريشه هاى تاريخى و پيشينه تاريخى آن نوشته ها را پيدا كند ؛ مثلاً بررسى كند كه اولين بار چه كسى گفته جدّ اعلاى ابوالفتوح بديل خزاعى است ؛ ثانيا مشخّص نمايد كه اين نوشته ها چه تحوّلاتى پيدا كرده تا به دست ما رسيده اند؛ ثالثا نوشته ها را با يكديگر تطبيق و مقايسه كرده، ضعفها و قوتهاى آنها را در ارتباط با يكديگر كشف نمايد.

.

ص: 124

به همين دليل، نام اين كتابشناسى را توصيفى يعنى گزارش واقعيت و نوشته ها، تحليلى يعنى كشف علل و عوامل و تطبيقى يعنى مقايسه نوشته ها و ديدگاهها نهادم تا به خوبى گوياى اين سه كاركرد و نقشهاى اين كتابشناسى باشد. اين فصل در واقع سه بخش دارد : در بخش اول كتابها به ترتيب تاريخ درگذشت نويسنده يا تأليف و چاپ آمده است. در بخش دوم پايان نامه ها به ترتيب الفباى پديد آورنده، و در بخش سوم مقالات درباره ابوالفتوح به ترتيب الفباى شهرت نويسندگان مرتب شده اند. البته فقط مقالات نشريات تفكيك شده اند، ولى مقالات دايره المعارف ها در بخش اول مانده اند؛ زيرا تفاوتى با كتابهايى كه بخشى از آنها درباره ابوالفتوح است، ندارند . توصيفها شامل اين عناوين است : نكات كليدى و مهم منبع؛ نوآورى ها و ابتكارها؛ اشتباهات و اغلاط ، وابستگى به ديگر منابع و ارتباط بين آنها . به هرحال، مجموع اين بخش، نشانگر تحولات تاريخى _ علمى درباره ابوالفتوح است . گزارشها و تحليلهاى درباره او در حدود هشت _ نه قرن از نوشته هاى ساده و بسيط به متون پيچيده و مشبك تحول يافته است و در لابه لاى اين تطورات علمى، گاه سوء تعبيرها و كج فهمى ها رخنه كرده است. نوشتار حاضر سعى كرده است كه اين موارد را شناسايى و معرفى كند. تذكار مهم اينكه اين بخش با بسيارى از كتابشناسى هاى مرسوم متفاوت است و علاوه بر عرضه اطلاعات صورى آثار به محتوا و مطالب آثار و ديدگاههاى نويسنده در يك اثر هم مى پردازد. به همين دليل گاه يك متن كوتاه را در نوشته اى مفصل تحليل و بررسى كرده ايم. بهر حال، اين كتابشناسى هدف ويژه اى را دنبال مى كند و از خط مشى خود عدول نمى نمايد. شايد اين روش براى بعضى از محققان نامأنوس باشد، ولى تجربه نشان داده كه كارآمدى زيادى در پژوهش دارد.

.

ص: 125

الف: كتابها

ابن شهرآشوب، محمد بن على (488_588 ق)

الف: كتابهاابن شهرآشوب، محمد بن على (488_588 ق)معالم العلماء فى فهرسة كتب الشيعة و اسماء المصنفين منهم قديما و حديثا ، به كوشش محمدصادق آل بحر العلوم. نجف، مطبعة الحيدرية، 1380ق/ 1961م. ابن شهرآشوب همانند منتجب الدين به دليل معاصرت و اينكه شاگرد ابوالفتوح بوده ، اطلاعات بدون واسطه مهمى را آورده است . اطلاعات او و منتجب الدين از نظر قدمت ، اعتبار فراوانى دارد ، اما از نظر حجم بسيار كم است . ابن شهرآشوب اطلاعات درباره ابوالفتوح را در سه سطر، ذيل مدخل شماره 987 آورده است : شيخى ابوالفتوح بن على الرازى، عالم له كتاب روح الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن فارسى إلاّ أنه عجيب ، شرح الشهاب . (1) ريشه و منشأ تمامى تحليلها و گزارشهاى درباره ابوالفتوح كه در سده هاى بعد ارائه شد و گاه به دهها صفحه مى رسد ، همين پانزده تا بيست كلمه است . ابن شهرآشوب از ابوالفتوح به عنوان شيخ خود ياد كرده و او را با لقب عالم (دانشمند) توصيف مى نموده و دو كتاب براى او برشمرده است . امّا مصحح كتاب ، اطلاعات بيشترى در ابتداى كتاب آورده و اينگونه نوشته است : الشيخ الإمام جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى النيشابورى المفسر الاديب الكامل المعروف بابى الفتوح الرازى والمنتهى نسبه إلى عبداللّه بن بديل بن ورقاء الخزاعى الّذى كان أبوه من الصحابة ، و هو صاحب التفسير الكبير الفارسى ، و يقال ان الفخر الرازى أخذ جملة من تفسيره من هذا التفسير الفارسى ، و هو مما لا نظر له فى وثاقة التحرير

.


1- .معالم العلماء ، ص141 .

ص: 126

و عذوبة التقرير و دقة النظر ، يقول العلامة النورى فى خاتمة مستدرك الوسائل (ج3، ص488) إنه لم يتحقق تاريخ وفاته إلاّ أن قبره الشريف فى صحن السيد حمزة بن موسى بن جعفر(ع) فى مزار السيدعبدالعظيم الحسنى رحمه اللّه _ خارج بلدة طهران من ايران . (1) ابن شهرآشوب در جاى ديگر نكاتى درباره عموى ابوالفتوح ، عبدالرحمن بن احمد دارد. (2) نيز در جايى به تلمّذ خودش نزد ابوالفتوح براى كتاب روض الجنان اشاره مى كند. (3) چاپ ديگر اين كتاب داراى اين مشخّصات كتابشناختى است : معالم العلماء، تهران، نشر قزوين، 1353 و برخى اطلاعات درباره ابوالفتوح در صفحات 127 و 128 اين چاپ درج شده است. المناقب، به كوشش دانش آشتيانى، قم، مطبعة العلمية، ج1، ص11، _13؛ ج4، ص445. مناقب كتاب مهم ديگرى است كه اطلاعات موجود در آن به همان دليل معاصرت و تلمّذ ابن شهرآشوب همچون مطالب معالم العلماء اهميت فراوان دارد ؛ زيرا اطلاعات اين كتاب هر چند اندك ، ولى راهگشا و مفيد است . در جايى اشاره مى كند كه ابوالفتوح محضر ابوعلى فرزند شيخ طوسى (زنده در 511 ق) را احتمالاً در نجف اشرف درك كرده است. (4) نيز به شيخ ديگر ابوالفتوح يعنى شيخ مفيد عبدالجبار بن عبداللّه بن على مقرى رازى اشاره مى كند. (5) همچنين از اجازه نامه روايت تفسير روض الجنان كه ابوالفتوح به ابن شهرآشوب اجازه داده است، ياد كرده است. (6)

.


1- .همان ، ص15 .
2- .همان ، ص116 .
3- .همان ، ص141 .
4- .المناقب ، ج 1 ، ص11_12 ؛ نيز نك : دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6 ، ص111 .
5- .همان ، ج 1، ص12 .
6- .المناقب ، ج 4 ، ص445 .

ص: 127

عبدالجليل قزوينى ، عبدالجليل بن ابوالحسين (504_585 ق)

به هرحال، اين دو كتاب ابن شهرآشوب اولين گزارشها درباره ابوالفتوح را نقل كرده اند. نزديكى معنوى و فكرى ابن شهرآشوب با ابوالفتوح ، معاصرت و قرب زمانى آن دو و مشاهده مستقيم حوادث توسط ابن شهرآشوب موجب شده كه گزارشهاى ابن شهرآشوب از اعتبار بالايى برخوردار باشد و على رغم كم بودن حجم گزارشها، كيفيت بالا و مقبوليت تام داشته باشد .

عبدالجليل قزوينى ، عبدالجليل بن ابوالحسين (504_585 ق)نقض معروف به بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض. تحقيق محدث ارموى. تهران ، انجمن انتشارات آثار ملى، مقدمه ، ج1، ص51. ج 2 ، ص20 و 21، 41، 221، 262، 280، 281، 300، 525_526 ، 1342_1346 . عبدالجليل قزوينى با ابوالفتوح معاصر بوده و در كتاب النقص كه در نقد و ردّ اهل سنت نوشته است ، ديدگاههاى شيعى ابوالفتوح را توضيح مى دهد. گويا آثار ابوالفتوح در آن دوره مقبوليت ويژه پيدا كرده بود ؛ زيرا رازى قزوينى درباره آنها مى نويسد : ائمه و علماى همه طوايف طالب و راغب اين آثارند . نظريات ابوالفتوح در مورد امامت و مسائل پيرامون آن در اين اثر منعكس شده است . صفحاتى كه رازى به ابوالفتوح پرداخته، در مأخذشناسى آمده است . يكى از پژوهشگران بزرگ معاصر به نام جلال الدين حسينى ارموى معروف به محدّث تعليقاتى بر نقض نوشته و منتشر كرده است (تهران ، 1358) . هدف او توضيح يا نقد برخى از نكات بوده است . بسيارى از اين تعليقات مربوط به ابوالفتوح است. از اين رو منبع سودمندى براى كسانى است كه مى خواهند ديدگاههاى شيعى و كلامى ابوالفتوح را بدانند . برخى پژوهشگران بر عبدالجليل در مورد گزارش حجم تفسير ابوالفتوح خرده گرفته و نوشته اند: شيخ عبدالجليل رازى در بعضى از مصنّفات خود ذكر شيخ ابوالفتوح نموده و گفته كه خواجه امام ابوالفتوح رازى مصنف بيست مجلّد است از تفسير قرآن و در موضعى ديگر گفته كه خواجه امام ابوالفتوح رازى بيست مجلد تفسير قرآن تفسير

.

ص: 128

اوست كه ائمه و علماى همه طوائف طالب و راغب اند آن را و ظاهرا اكثر آن مجلدات از تفسير عربى او خواهد بود زيرا كه نسخه تفسير فارسى او چهار مجلّد است كه هر كدام به قدر سى هزار بيت باشد و شايد كه هشت مجلد نيز سازند پس باقى آن مجلدات از تفسير عربى او خواهد بود. (1) محدث ارموى با نقل برخى از مطالب عبدالجليل به بررسى و نقد آنها پرداخته است . او اينگونه شروع مى كند : شيخ عبدالجليل رازى در كتاب بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض معروف به نقض ضمن ذكر علماى بزرگ و نامى شيعه كه به اصطلاح كنونى مى توان از آنها به مفاخر شيعه تعبير كرد گفته است (ص51) : «و خواجه امام ابوالفتوح عالم كه مصنّف بيست مجلّد است در تفسير قرآن و مؤلّف كتاب شرح الشهاب النبوى است كه همه طوائف اسلام به خواندن و نوشتن آن راغب اند». آن گاه محدث ارموى مى گويد : اشاره به اين عبارتست آنچه افندى در رياض العلماء در ترجمه شيخ ابوالفتوح گفته : «قد ذكره الشيخ الجليل الرازى فى بعض مصنّفاته فقال : الإمام ابوالفتوح الرازى مصنّف عشرين مجلّدا فى تفسير القرآن من مصنّفاته و الائمة و العلماء من جميع الطوائف طالبون راغبون فيه» و افندى در استخراج اين مطلب پيرو سيّد سند جليل، قاضى شوشترى مى باشد چنانكه عن قريبٍ كلام او بتمام عبارته نقل خواهد شد. و نيز شيخ عبدالجليل در كتاب نقض ضمن معرفى مفسران معروف شيعه گفته (ص194) : «و خواجه امام ابوالفتوح الرازى كه بيست مجلّد تفسير قرآن تصنيف اوست كه ائمّه و علماء همه طوائف طالب و راغب اند آن را». و نيز در جواب صاحب فضائح الروافض كه گفته «ابوالفتوح على عالم در تفسيرى كه كرده است در تأويل اين آيه بياورده است».

.


1- .روض الجنان ، چاپ ياحقى و ناصح ، ج 1 ، ص سى و شش .

ص: 129

جواب اين فصل آن است كه چون دعوى كرده است و حوالت به پيرى معروف چون شيخ ابوالفتوح على عالم كرده و تفسير او كه نسخه هاى بى مر و بى عدد است آن را در طوائف اسلام و ظاهر و باهر در بلاد عالم. و نيز در آن كتاب ضمن كلامى در جواب مدّعاى خصم مذكور گفته (ص304) : «و اگر شيعه اماميه خواهند كه از مفسران خود لافى زنند از جماعتى نامعتبر نامعروف نزنند كه خواجه آورده است. از تفسير محمدباقر عليه السلام لاف زنند و از قول جعفر صادق عليه السلام و از تفسير حسن عسكرى عليه السلام و بعد از آن از تفسير كبير بوجعفر طوسى و تفسير شيخ محمد فتّال و تفسير خواجه بوعلى طبرسى و تفسير شيخ جمال الدين ابوالفتوح رازى». اگر كسى اشكال كند كه چرا شيخ عبدالجليل نام تفسير على بن ابراهيم و تفسير عياشى را در عداد اين تفاسير نياورده است، محدث ارموى در پاسخ مى گويد : قويّا محتمل است كه نظر به كثرت ورود اخبار اهل بيت عصمت و طهارت در اين دو كتاب آنها را زمره علما در آن زمان در عداد كتب اخبار محسوب مى داشته اند و اگر نه چنانكه از تفسير ابوالفتوح و كتاب نقض برمى آيد، هر دو كتاب در آن زمان در دسترس علما بوده است چنانكه در سابق نيز به اين اشاره كرديم. بارى از ملاحظه عبارات كتاب نقض دو امر صريحا برمى آيد : 1 . آنكه از جمله دعائيّه «رحمة اللّه عليه» كه در دو مورد بعد از ذكر نام او به قلم مؤلّف نقض به كار رفته است، معلوم مى شود كه شيخ ابوالفتوح در زمان تأليف نقض (يعنى مابين سالهاى 556_559) در قيد حيات نبوده بلكه به رحمت ايزدى پيوسته بوده است. 2 . آنكه تفسير ابوالفتوح در آن زمان معروف و مشهور بوده و طوائف اسلام اعمّ از سنى و شيعى از آن استفاده مى نموده است. (1)

.


1- .تفسير گازر، مقدمه محدث ارموى ، ص كب _ كج .

ص: 130

منتجب الدين رازى ، ابوالحسن على بن عبيداللّه بن بابويه قمى (504_600 ق)

منتجب الدين رازى ، ابوالحسن على بن عبيداللّه بن بابويه قمى (504_600 ق)فهرست اسماء علماء الشيعة و مصنفيهم، به كوشش عبدالعزيز طباطبايى، بيروت، دارالاضواء، 1406ق/ 1986م. قم، 1404ق. ص7، 8، 11، 45، 48، 108، 125، 157، 173. منتجب الدين به دليل معاصر بودن با ابوالفتوح اولين اطلاعات از زندگى و آثار ابوالفتوح را در كتاب اش، الفهرست به ثبت و درج رسانده است. از اين رو اين كتاب يكى از اصيل ترين منابع براى مطالعه زندگانى ابوالفتوح است. منتجب الدين همچون ابوالفتوح منسوب به رى و رازى است. تاريخ ولادت او را شاگردش، الرافعى، در كتاب التّدوين، 504 ق ثبت كرده است، ولى تاريخ وفات او معلوم نيست، با اينكه در سال 600 زنده بوده است. او از خانواده آل بويه است كه خانواده اى علمى و مشهور بوده است و بسيارى از فقها و متكلمان در اين خاندان رشد و تربيت يافتند. عبدالعزيز طباطبايى در مقدمه كتاب فهرست، ابوالفتوح را در زمره مشايخ منتجب الدين نام برده است. (1) منتجب الدين، يك مدخل مستقل به ابوالفتوح اختصاص داده است. اين نوشتار با اينكه كوتاه است ولى به دليل اهميت آن عينا نقل مى شود: الشيخ الامام جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد الخزاعى الرازى. عالم واعظ مفسر دين، له تصانيف منها التفيسر المسمى روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن عشرين مجلدة، و روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب، قرأتهما عليه. منتجب الدين غير از خود ابوالفتوح اطلاعاتى درباره خاندان، استادان و شاگردان او عرضه كرده است و راجع به جد دوم ابوالفتوح اينگونه آورده است: الشيخ الثقة ابوبكر احمد بن الحسين بن احمد النيسابورى الخزاعى نزيل الرى 2 ،

.


1- .فهرست، ص24.

ص: 131

والد الشيخ الحافظ عبدالرحمن. أخبرنا بها الشيخ الامام السعيد ترجمان كلام اللّه تعالى جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى النيسابورى عن والده عن جده عنه. (1) اطلاعات برخى شخصيتها را خود ابوالفتوح داده است؛ يعنى مأخذ و منبع اطلاعاتى منتجب الدين ابوالفتوح بوده است. منتجب الدين در اين مورد چنين مى نويسد: السيد ابوالمعالى اسماعيل بن الحسن بن محمد الحسنى النقيب بنيسابور ، فاضل ثقة، له كتاب أنساب الطالبية ، و كتاب شجون الاحاديث، و زهرة [الرياض ]فى الحكايات. أخبرنا بها الشيخ الامام جمال الدين ابوالفتوح الخزاعى عن والده عن جده عنه. (2) نمونه ديگر، اينكه اطلاعات زندگى شيخ مفيد را از قول ابوالفتوح نقل مى كند: الشيخ الجليل ابوعبداللّه جعفر بن محمد الدوريستى، ثقة عين عدل، قرأ على شيخنا المفيد ابى عبداللّه محمد بن محمد بن النعمان الحارثى البغدادى المعروف بابن المعلم، و على السيد الاجل المرتضى علم الهدى ابى القاسم على، و له تصانيف منها كتاب الكفاية فى العبادات، و كتاب عمل يوم و ليلة ، و كتاب الاعتقاد . أخبرنا بها الشيخ الامام جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على الخزاعى عن الشيخ المفيد عبدالجبار المقرى ء الرازى عنه . (3)

.


1- .الفهرست ، ص7_8 .
2- .الفهرست، ص115_116.
3- .الفهرست، ص37.

ص: 132

اطلاعات او درباره اساتيد و مشايخ ابوالفتوح اينگونه است: الشيخ المفيد ابومحمد عبدالرحمن بن احمد بن الحسين النيسابورى الخزاعى شيخ الاصحاب بالرى حافظ واعظ ثقة، سافر فى البلاد شرقا و غربا، و سمع الاحاديث عن المؤالف و المخالف، وله تصانيف منها: سفينة النجاة فى مناقب أهل البيت، العلويات ، الرضويات ، الامالى ، عيون الاخبار مختصرات فى المواعظ و الزواجر. أخبرنا بها جماعة منهم السيدان المرتضى و المجتبى ابنا الداعى الحسنى و ابن اخيه الشيخ الامام جمال الدين ابوالفتوح الخزاعى عنه . (1) الشيخ المفيد عبدالجبار بن عبداللّه بن على المقرى ء الرازى ، فقيه الاصحاب بالرى، قرأ عليه فى زمانه قاطبة المتعلمين من السادة و العلماء و هو قد قرأ على الشيخ ابى جعفر الطوسى جميع تصانيفه، و قرأ على الشيخين سالار و ابن البراج، وله تصانيف بالعربية و الفارسية فى الفقه، أخبرنا بها الشيخ الامام جمال الدين ابوالفتوح الخزاعى . (2) نيز منتجب الدين اطلاعاتى را از قول ابوالفتوح درباره فرد زير آورده است: الشيخ الخليل بن ظفر بن الخليل الاسدى، ثقة ورع، له تصانيف منها كتاب الانصاف و الانتصاف، كتاب الدلائل ، كتاب النور ، كتاب البهاء ، جوابات الزيدية ، جوابات الاسماعيلية ، جوابات القرامطة . أخبرنا بها شيخنا الامام السعيد جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد الخزاعى عن والده عن جده عنه. (3) از فرزندان ابوالفتوح هم منتجب الدين اطلاعاتى آورده است: الشيخ الامام تاج الدين محمد بن الشيخ الامام جمال الدين ابى الفتوح الحسين بن على الخزاعى فاضل، ورع . (4)

.


1- .الفهرست، ص108.
2- .الفهرست، ص109.
3- .فهرست، ص69.
4- .الفهرست، ص173.

ص: 133

بيهقى كيدرى، قطب الدين محمد بن حسين (قرن ششم هجرى)

رافعى قزوينى، عبدالكريم بن محمد (درگذشت 623 ق)

مستوفى قزوينى، حمداللّه بن ابى بكر (درگذشت 740ق)

بيهقى كيدرى، قطب الدين محمد بن حسين (قرن ششم هجرى)حدائق الحقايق فى شرح نهج البلاغه. دهلى، 1404ق. تحقيق عزيزاللّه عطاردى خبوشانى. چاپ اول: نشر عطارد، تهران و قم، 1375. ج1، ص462_465 و ج3، ص1233_1234. كتاب مهمى است و از منابع اطلاعاتى اوليه درباره ابوالفتوح است . برخى نكاتى كه در آن آمده از اين قرار است : از ابوالفتوح با لقب شيخ الإمام ياد كرده و شهرت او را صاحب التفسير دانسته است ؛ دوم اينكه المفيد عبدالجبار را به عنوان شيخ روايى ابوالفتوح دانسته است .

رافعى قزوينى، عبدالكريم بن محمد (درگذشت 623 ق)التدوين فى اخبار قزوين. چاپ اول: حيدرآباد كن، 1985م. تحقيق عزيزاللّه عطاردى. بيروت، دارالكتب العلميه، 1408. رافعى اطلاعاتى درباره برخى جوانب زندگى ابوالفتوح عرضه كرده است و كتابش يكى از منابع اوّليه درباره يكى از مشايخ ابوالفتوح به نام ابوالحسن على بن ناصر بن رضا است. مطابق گزارش رافعى در اين كتاب، ابوالفتوح اخبارى را از ابوالحسن على بن ناصر نقل كرده است. (1)

مستوفى قزوينى، حمداللّه بن ابى بكر (درگذشت 740ق)نزهة القلوب. تحقيق محمد دبيرسياقى. تهران، نشر طهورى، 1336. مستوفى در مقاله سوم به هنگام توصيف رى مى نويسد : رى از اقليم چهارم و اُم البلاد و به جهت قدمت شيخ البلاد است. (2) در ادامه از وضعيت اجتماعى و فرهنگ دينى و مردم رى مى نويسد : اهل شهر و اكثر ولايات شيعه اثنى عشرى اند الاّ ديه قوهه و چند موضع ديگر

.


1- .التدوين، ج 2، ص 293؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 111.
2- .نزهة القلوب، ص57 .

ص: 134

كه حنفى باشند. (1) درباره فرهنگ شيعى در رى گزارش مى دهد كه : در رى اهل بيت بسيار مدفونند و از اكابر و اولياء بسيار آسوده اند. چون ابراهيم خواص و كسائى سابع قراء السبعة و محمد بن الحسن الفقيه و هشام و شيخ جمال الدين ابوالفتوح و جوانمرد قصاب. (2) اين گزارش گوياى اين است كه ابوالفتوح به عنوان يك رجل بزرگ شيعى در سده هشتم قمرى مشهور بوده است . قزوينى درباره نزهة القلوب گزارش مى دهد كه : پس از منتجب الدين و ابن شهرآشوب در كتاب نزهة القلوب حمداللّه مستوفى كه در سنه 740 تأليف شده ذكرى از ابوالفتوح آمده است . علامه قزوينى در اينجا مرتكب يك اشتباه شده است ؛ زيرا نزهة القلوب را از نظر تاريخى سومين منبع پس از منتجب الدين و ابن شهرآشوب دانسته است ؛ در حالى كه بين منتجب الدين و ابن شهرآشوب و مستوفى چند مؤلّف و چند اثر تاريخى ديگر وجود دارد كه در همين كتاب گزارش آنها آمده است . قزوينى در ادامه مى نويسد : در كتاب مزبور در فصل راجع به رى گويد : «و در رى اهل بيت بسيار مدفون اند و از اكابر و اولياء [نيز جمعى كثير در آنجا] آسوده اند، چون ابراهيم خوّاص و كسائى سابع قرّاء السبعة و محمد بن الحسن الفقيه و هشام و شيخ جمال الدين ابوالفتوح و جوانمرد قصّاب» (نزهة القلوب، طبع ليدن، ص54) ، و شكى نيست كه مقصود از شيخ جمال الدين ابوالفتوح به نحو قطع و يقين همين جمال الدين ابوالفتوح رازى مؤلّف تفسير حاضر است كه چنان كه معلوم است و عن قريب نيز مشروحا از آن صحبت خواهيم نمود مرقد او در جنب مزار حضرت عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى در دو فرسخى جنوب طهران واقع است. 3

.


1- .همان ، ص59 .
2- .خاتمة الطّبع ، روح الجنان ، چاپ شعرانى ، ج 12 ، ص220_221 ؛ روض الجنان ، چاپ ياحقى ، ج 1 ، ص سى و يك و سى و دو .

ص: 135

جرجانى، ابوالمحاسن حسين بن حسن (قرن هشتم قمرى)

جرجانى، ابوالمحاسن حسين بن حسن (1) (قرن هشتم قمرى)تفسير گازر: جلاء الاذهان و جلاء الاحزان. تحقيق جلال الدين محدث ارموى. تهران ، مهرآئين ، 1378ق/ 1337. جلد اول، ص كح به بعد و ص1_4. اين تفسير اقتباس و گرته بردارى از تفسير ابوالفتوح است . محدث اُرموى در مقدمه اى مفصل به زندگينامه ابوالفتوح و آثارش پرداخته است كه به دليل اهميت مطالب محدث ارموى عينا نقل مى شود : اساس بيانات اين تفسير ناظر به روح الجنان و روح الجنان است. به عبارت ديگر اين تفسير از آغاز تا انجام يعنى بدون هيچ مبالغه و اغراق بقول معروف از باء «بسمله» تا تاء «تمّت» باستثناى خطبه و سبب تأليف كه ناچار بايد مغاير باشد از تفسير ابوالفتوح رازى مأخوذ است. به اين معنى كه جرجانى تفسير ابوالفتوح را اساس و اصل و مأخذ و مبنى براى تفسير خود قرار داده است. بهرحال جرجانى، در تفسير آيات و نقل مطالب لغوى و ادبى و رجالى و تاريخى كه مشتمل بر آنست از ابوالفتوح تقليد كرده است. و بيانات و تحقيقات و مطالب و موضوعات وى را گاهى به عين عبارات بدون هيچ تغيير و گاهى با تغيير بسيار مختصرى و گاه با تغيير عبارت و گاهى به تلخيص در اين تفسير خود آورده است. تفاسير مهم شيعه كه تا زمان شيخ عبدالجليل در دست بوده و مورد استفاده مردم قرار مى گرفته است اينها بوده و بعد از آن نيز تا زمان جرجانى كه به قرائن قوى از قرن هشتم متأخّرتر نتواند بود تفسير مهمى نوشته نشده كه معروف و مشهور باشد و مورد استفاده نوع مردم قرار گيرد. از ميان تفاسير، غير تفسير ابوالفتوح رازى نمى تواند مصداق كلام مصنّف قرار گيرد. بايد دانست كه عدم ذكر مصنّف (جرجانى) تفسير على بن ابراهيم قمى و تفسير عياشى را در عداد اين تفاسير گويا مبتنى بر اين بوده كه اين دو كتاب از كتب اخبار است نه تفسير زيرا چنانكه بر اهل فنّ مخفى نيست امر درباره اين دو كتاب چنان

.


1- .مشهور به گازر و سيد گازر

ص: 136

است و اگر نه هر دو در آن زمان در دسترس بوده است چنانكه از ملاحظه نقض و تفسير ابوالفتوح برمى آيد. محدث ارموى در اينجا در مورد اينكه چرا جرجانى به نام ابوالفتوح اشاره نكرده و بدون ذكر نام ابوالفتوح مطالب فراوانى را از او گرفته است، مى نويسد: آنچه جاى تعجّب و حيرت است اين است كه چرا مصنّف بمأخذ اصلى تفسير خود كه محل استفاده و مورد تلخيص وى بوده يعنى تفسير روح الجنان تصريحى حتّى اشاره نيز نكرده و حق مصنّف آن را ادا ننموده است زيرا پر واضح است كه رنج صاحب اين تفسير فقط رنج مطالعه و انتخاب و تلخيص و اختصار بوده است ليكن رنج ابوالفتوح رنج تتبّع و تعمّق و تحقيق و ابتكار بوده است كه لازمه تصنيف و تأليفى مانند تفسير وى است كه ديده روزگار نظيرش شايد نديده باشد و اين دو امر هرگز يكسان و قابل مقايسه و سنجش با يكديگر نيست و نسبت بين آنها همان نسبت است كه بين بناء و تأسيس و تعمير و تجديد نظر بنظر مى رسد پس لازمه انصاف و حقگزارى اين بوده است كه مصنّف به اين امر به صراحت لهجه تصريح كند و چون نكرده است مايه بسى حيرت و تعجّب گرديده است . ارموى بخش زيادى از مقدمه را به زندگينامه ابوالفتوح و آثار او اختصاص داده و مى نويسد: از تفسير ابوالفتوح و مؤلّف آن نيز بطور اختصار در اينجا سخن مى رانيم و اگر اندكى در بيانات گذشته تدبّر شود معلوم خواهد شد كه خوض در اين مطلب بى تناسب نيست بلكه در نهايت مناسبت است زيرا چنانكه مبسوطا ياد شده جلاء الاذهان مأخوذ از روض الجنان است با حفظ غالب خصائص تأليفيّه پس بحث از اين در واقع بمثابه بحث از آن است. حاجى ميرزا حسين نورى در جلد سوم مستدرك الوسائل در فائده دوم از خاتمه ضمن بيان شرح حال كتب و مؤلفين آنها تحت عنوان «فى شرح حال كتاب روض الجنان للشيخ ابى الفتوح الرازى» چنين گفته (ص325): روض الجنان و هو تفسير الكبير للشيخ الجليل ابى الفتوح الحسين بن على بن

.

ص: 137

محمد بن احمد الخزاعى الرازى النيشابورى قدوة المفسّرين من مشايخ الشيخ منتجب الدين و ابن شهرآشوب ذكراه فى الفهرست و المعالم و فى الثانى انّ تفسيره فارسى إلاّ أنّه عجيب ، قال فى الرياض : و أمّا تفسيره الفارسى فهو من أجلّ الكتب و أفيدها و أنفعها و قدر رأيته فرأيت بحرا طمطاما. قال : وكان هو و ولده الشيخ الإمام تاج الدين محمد و والده و جده القريب و جده الاعلى الشيخ ابوبكر احمد و عمه الاعلى و هو الشيخ عبدالرحمن بن الشيخ ابى بكر احمد المذكور كلّهم من مشاهير العلماء و بالجملة هؤلاء سلسلة معروفة من علماء الامامية و لكلّ واحدٍ منهم تأليفاتٌ جيادٌ و تصنيفات عديدة حسان انتهى و هذا التفسير العجيب فى عشرين مجلدا و فيه أخبار كثيرة تناسب أبواب كتابنا هذا إلاّ أنه لكونه بالفارسيّة يحتاج نقله إلى الترجمة ثانيا بالعربية و يخاف منها فوات بعض مزايا الاخبار لم نرجع إليه إلاّ قليلاً و قد ينقل الخبر بمتنه ثمّ يترجمه فأخرجناه سالما والحمد للّه ». نويسنده پس از نقل جملاتى از مستدرك الوسائل درباره تفسير ابوالفتوح چنين نوشته است: روض الجنان همانا تفسير بزرگى است كه شيخ بزرگوار ابوالفتوح حسين بن على خزاعى نيشابورى تأليف نموده ، منتجب الدين در فهرست و ابن شهرآشوب در معالم العلماء به ترجمه او پرداخته اند زيرا وى استاد ايشان بوده است و ابن شهرآشوب در معالم نسبت به تفسير او گفته: تفسير وى اگر چه فارسى است ليكن كتابى عجيب است ، صاحب رياض العلماء گفته : تفسير فارسى او از بزرگترين كتب و سودمندترين و پرفايده ترين آنهاست. من آن را خوانده ام، دريائى بيكران و بحرى موّاج مى باشد. ابوالفتوح و پسرش و نياى نزديك و دورش و عموى اعلايش شيخ عبدالرحمن همه از مشاهير علماى ما مى باشند و خاندان ايشان از خاندانهاى معروف دانشمندان اماميه به شمار مى رود. به نظر محدث ارموى ترجيح تفسير ابوالفتوح بر مجمع البيان واضح است و هر كس كه اين تفسير را به ديده دقت ملاحظه كند و تفسير مجمع البيان را نيز از نظر

.

ص: 138

بگذراند مى فهمد كه مجمع البيان ملخّص مانندى است كه قاضى نوراللّه در مجالس هم به مدح و ثناى او پرداخته است . نظر نهايى محدث ارموى درباره محتواى اين اثر اينگونه است: اين تفسير كتابى است كه خواننده خود را ملول نمى سازد و نگاه كننده اش را دلتنگ نمى گرداند كتاب جامعى است كه فقيه و مفسر و اديب و مورّخ و ناطق و واعظ و طالب فضائل و مناقب و جوياى مطاعن و مثالب از آن بهره مند مى شوند. سپس به علو مقام ابوالفتوح در زمان خود پرداخته و درباره او مى نويسد : در روزگار جوانى در سراى معروف به سراى علاّن مجلس وعظ و تذكير داشتم و عامّه مردم آن محلّ نيز به من اقبال و توجه داشتند از اين روى جماعتى از همكاران من بر من رشك بردند و پيش والى رفته از من بدگوئى و سعايت نمودند پس والى فرمان داد كه مرا نگذارند ديگر به منبر بروم و تشكيل مجلس دهم از قضا مرا همسايه بود كه از درباريان والى بود چون بر اين امر واقف شد با آنكه روز عيد بود و مى خواست كه طبق عادت معهود كه اين قبيل اشخاص دارند مشغول شرب گردد برخاسته پيش والى رفته او را نسبت به حقيقت اين امر واقف گردانيد پس والى از آن دستور خود منصرف شد و آن شخص همسايه به منزل من آمده و مرا بر طريق معهود به خان علاّن برد و من به منبر رفته مشغول موعظه شدم و آن مرد در پاى منبر تا آخر بود آن گاه من مردم را مخاطب ساخته گفتم معامله اين مرد و كمك او به من در اين موضوعات معنى آن حديث است كه پيغمبر فرموده : گاهى خدا اين دين را به مرد فاجر تقويت مى كند. در ادامه و براى تأييد، از قاضى شوشترى در مجالس المؤمنين در مورد شيخ ابوالفتوح آورده است: «قدوة المفسرين الشيخ ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى از علماى تفسير و كلام و عظماى ادباى انام است از خاندان فضل و بزرگى و اولاد و امجاد بديل بن ورقاء خزاعى است كه از كبار صحابه و اكابر خزاعه بود و سابقا در مجلس طوائف مؤمنين و مجلس صحابه مخلصين شرح اخلاص بنى خزاعه

.

ص: 139

خصوصا عبدللّه و محمد و عبدالرحمن پسران بديل مذكور و جان سپارى ايشان در حرب صفين در ركاب حضرت اميرالمؤمنين(ع) مسطور گشته و جد او خواجه امام سعيد ابوسعيد كه مصنف كتاب موسوم بروضة الزهراء است از اعلام زمان خود بوده و عمومى او شيخ فضال ابومحمد عبدالرحمن بن احمد بن الحسين النيشابورى از مشاهير روزگار است و بالجمله مآثر فضل و مساعى جميله او در تفسير كتاب كريم و ابطال تأويلات سقيم مخالفان اثيم و تعنفات نامستقيم مبتدعان رجيم بر همگى مخفى نيست. از تفسير فارسى او ظاهر مى شود كه معاصر صاحب كشاف بوده و بعضى از اشعار كشاف باو رسيده اما كشاف بنظر او نرسيده و اين تفسير فارسى او در وثاقت تحرير و عذوبت تقرير و دقت نظر بى نظير است. فخر الدين رازى اساس تفسير كبير خود را از آنجا اقتباس نموده و جهت دفع انتحال بعضى از تشكيكات خود را بر آن افزوده در مطاوى اين مجالس پرنور شطرى از روايات و لطايف نكات و اشارات او مسطور است و او را تفسيرى عربى است كه در خطبه تفسير فارسى به آن اشاره نموده اما تا اين غاية بنظر مطالعه فقير نرسيده. و شيخ عبدالجليل رازى در بعضى از مصنفات خود ذكر شيخ ابوالفتوح نموده و گفته كه خواجه امام ابوالفتوح رازى مصنف بيست مجلد است از تفسير قرآن و در موضع ديگر گفته كه خواجه امام ابوالفتوح بيست مجلد از تفسير قرآن تصنيف اوست كه ائمه و علماى همه طوايف طالب و راغب اند آن را و ظاهرا اكثر آن مجلدات از تفسير عربى او خواهد بود. محدث ارموى در مورد وفات ابوالفتوح رازى چنين نوشته است: نظر به آنكه تاريخ وفات ابوالفتوح رازى روشن نيست و ناقدان بصير و خِرّيتان خبير مانند صاحب رياض العلماء و صاحب روضات الجنات و محدث نورى و علامه قزوينى (ميرزا محمدخان) و غير ايشان بعد از تفحّص در مظانّ اين امر يا ساكت مانده يا تصريح در نيافتن تاريخ وفات وى كرده اند پس بديهى است در چنين امرى كه يكى از مصاديق اين بيت سعدى : بزرگان در اين ره فرس رانده اندبه «لا أحصى» از تك فرو مانده اند

.

ص: 140

مى باشد حال مَثَل نگارنده چه خواهد بود ، زيرا معلوم است كه : آنجا كه عقاب پر بريزداز پشّه لاغرى چه خيزد مرحوم ارموى در بخشى از مقدمه به نقادى تفسير ابوالفتوح و تفسير جرجانى پرداخته و به عنوان اينكه شيخ ابوالفتوح رازى و ابوالمحاسن جرجانى در نقل برخى مطالب مسامحه داشته اند، با نقل تكه هايى از آن دو اثر به نقد آنها پرداخته است: شيخ ابوالفتوح مانند غالب مفسران ديگر در نقل بعضى مطالب راه مسامحه و مساهله پيموده است و همچنين ابوالمحاسن جرجانى كه تابع وى بوده است مثلاً قصّه عوج بن عناق را چنانكه همه مى دانيم كه در غالب كتب تفسير بلكه حديث و تاريخ نيز ذكر شده است اين دو نفر نيز در روض الجنان (چاپ اول: ج2 ص24 و چاپ دوم : ج 3 ص25) و در جلاء الاذهان (ج2 ص27) آورده اند با آنكه پر واضح است كه قسمتى از آن مطالب كه ذكر شده است افسانه است و واقعيت ندارد بلى آن مقدار كه از حضرات معصومين عليهم السلام رسيده مورد قبول است و زياده بر آن مخصوصا با آن مبالغه و گزاف كه نقل شده است پايه و اساسى ندارد ، و همچنين است قسمتى از مطالبى كه راجع به بنى اسرائيل آورده اند از قبيل اينكه نسبت به شماره ايشان وقتى كه از مصر بيرون آمده اند گفته اند (روض الجنان ، چاپ اول (پنج جلدى) ج 1 ص116 ؛ س32 و چاپ دوم (ده جلدى) ص180 ؛ س1 و نيز جلد سوم چاپ اول ص165 ؛ س110 و تفسير جلاء الاذهان ج 1 ص84) : «و ايشان ششصدهزار و بيست هزار مرد مقاتل بودند چه هر كس را كه زير بيست سال بود در حساب نياوردند و هر كه را بالاى شصت سال بود در آن حساب نياوردند». بررسى تطبيقى جلاء الاذهان و منهج الصادقين نشانگر نكات فراوانى است. چنانكه ابوالمحاسن جرجانى مطالب ابوالفتوح رازى را مورد استفاده كامل خود قرار داده و هيچ گونه تصريح و اشاره به اين امر نكرده بلكه نامى از ابوالفتوح و تفسير او نبرده است همچنين طبق مثل معروف «كما تدين تدان» مفسر شهير معروف ملا فتح اللّه كاشانى نيز شبيه به اين معامله را با تفسير وى كرده است تفصيل اين اجمال

.

ص: 141

آنكه مرحوم ملا فتح اللّه در منهج الصادقين مطالب جلاء الاذهان را مورد استفاده تامّ و تمام خود از آغاز تا انجام قرار داده است بلكه از ملاحظه برخى از موارد برمى آيد كه غير آن مطالب كه آنها را به صاحبان آنها نسبت داده از قبيل آنچه از تبيان و مجمع البيان و كنز العرفان و تفسير فخر رازى و نظائر آنها نقل كرده باقى مطالب تقريبا مأخوذ از اين تفسير است ليكن به اين روش كه معنى را گرفته و عبارت را تغيير داده است و آن را موشّح به قسمتى از احتجاج بر مباحث مربوطه به امامت ائمه اثنى عشر سلام اللّه عليهم و نقل اخبارى نسبت به اين موضوع در مواردى كه مقتضى دانسته است نموده پس در واقع مى توان گفته كه جلاء الاذهان نسبت به مطالب مهمّه مربوطه به تفسير آيات و شأن نزول آنها و نقل قصص و حكايات و سِيَر و مغازى و غير ذلك به مثابه اسّ اساس براى منهج الصادقين بوده است. با وجود اين مرحوم مولى فتح اللّه هيچ گونه تصريحى و اشاره به اين امر نكرده است بلكه تاكنون نديده ام كه در جائى از آن تفسير نام ابوالمحاسن يا نام تفسير او را برده باشد ليكن چون من همه آن تفسير را به اين منظور نگشته ام تا بتوانم در اين باب به ضرس قاطع حكم كنم بلى تا جائى كه ضرورت اقتضا مى كرده يا به حسب اتّفاق و تصادف مراجعه كرده ام از غالب آن موارد مراجعه صريحا معلوم مى شود كه مورد استفاده وى جلاء الاذهان بوده است و با وجود اين ادنى اشاره نيز نكرده است حتّى از يك عبارت وى برمى آيد كه وى جلاء الاذهان را با روض الجنان كه تفسير ابوالفتوح باشد يكى مى دانسته است. به اين معنى كه عبارتى از جلاء الاذهان نقل كرده و آن را به تفسير ابوالفتوح نسبت داده است و عبارت مذكور اين است كه در تفسير آيه «يا أيّها الّذين آمنوا أطيعو اللّه و أطيعو الرسول و اولى الامر منكم (نساء : 59)» گفته : «و شيخ ابوالفتوح مكى رازى در تفسير خود ذكر كرده كه وجه استدلال اين آيه بر امامت ائمه اثنى عشر آنست كه» (تا آخر كلام او) اگرچه عبارت تفسير ابوالفتوح و تفسير ابوالمحاسن در اثر اينكه يكى از ديگرى برداشته شده نزديك به يكديگر و شبيه بهمند الاّ آنكه عبارت منقوله به عبارت جلاء الاذهان شبيه تر است هر كه طالب تطبيق و مقابله باشد خودش مراجعه فرمايد ، و اين فقط اشارتى براى اهل فضل و دانش بود.

.

ص: 142

محدث ارموى بخشى را به كسانى كه از اين تفسير نام برده و از آن اقتباس كرده اند، اختصاص داده و مى نويسد: از جمله كسانى كه از اين تفسير نام برده و مطالبى نقل كرده اند صاحب تفسير لوامع التنزيل است. توضيح آنكه اگرچه او ضمن ذكر مآخذ تفسير خود، نام جلاء الاذهان را بيان مى كند ليكن در مواردى كه معنى تا حدّى بسيار تغيير مى يافت و ممكن بوده كه در بعضى موارد مخلّ به فهم معنى و استفاده مراد شود بلكه گاهى هم منجر و منتهى به خلاف غرض قائل كلام يعنى مصنّف اصلى كه ابوالفتوح رازى بوده است؛ بنابراين مصنّف نظر به حفظ امانت و مصونيت معنى از خلل تصرّف در اين تلخيص و اختصار به حدّ ضرورت و اندازه لزوم اكتفا كرده و قدمى فراتر از آن نگذاشته است. اين امر خود يكى از ادلّه بسيار جلى و روشن است بر اينكه ساحت مصنّف از نسبت خودنمائى و شهرت به تأليف و هر گونه امر هوسناك دنيوى ديگر منزّه بوده است و گرنه مى توانسته است عبارت را تغيير داده و پى را گم كند تا معلوم نشود كه وى تفسير خود را از تفسير ابوالفتوح گرفته است. اين بخش نشانگر ارتباطات و پيوندهاى تفسير ابوالفتوح با ديگر تفاسير است. اهميت اين تفسير در فرهنگ و زبان فارسى از ديگر مباحث محدث ارموى است : اين تفسير يك فائده تطفّلى بسيار مهمى را نيز مشتمل مى باشد كه براى فارسى زبانان از نقطه نظر مليت و فرهنگ اهميت شايان و مقام به سزائى دارد و آن به فارسى سليس و شيرين بودن آن است كه شايد تا حدّى لطيف تر و شيرين تر از تفسير شريف ابوالفتوح نيز باشد زيرا چون بعد از آن بوده است شايد در نتيجه دقت و توجه بيشتر پخته تر و آسان تر و در بيان مراد و فهم مطالب روشن تر باشد. چون مطلب به اينجا رسيد، لازم ديده كه اشاره به مطلبى بكند كه سعيد نفيسى در پاره اى از يادداشتهاى خود آورده است : «طبع و نشر تفسيرهاى فارسى مخصوصا آنها كه از زمانهاى قديم مانده است گذشته از اجر معنوى فوائد ادبى و لغوى گوناگون را به ما مى رساند زيرا در اين كتابها از موضوعهايى بحث كرده اند كه در كتابهاى رايج تاريخ و ادبيات و غيره اثرى از آنها

.

ص: 143

مقدس اردبيلى، احمد بن احمد (درگذشت 993ق)

نيست و ناچار عده كثيرى لغات و اصطلاحات و تعبيرات و تلفيقاتى از زبان فارسى بكار برده اند كه در جمع آورى و تدوين فرهنگ اين زبان بيش از آنچه تصوّر برود اهميت دارد». تحليل و گزارش محدث ارموى، جامعترين نوشته درباره گازر است؛ به طورى كه ابعاد مختلف آن را بررسى كرده و توضيح داده است.

مقدس اردبيلى، احمد بن احمد (1) (درگذشت 993ق)حديقة الشيعه. تهران، نشر علميه اسلاميه، ص604_605. مقدس اردبيلى ، در زمره اولين كسانى است كه به مقبره ابوالفتوح در اصفهان اشاره كرده و اينگونه نوشته است : مرا گذار به اصفهان افتاد، ديدم مردم آن بلده شيخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى را شيخ ابوالفتوح رازى نام كرده بودند و به اين بهانه به عادت پدران خويش قبر آن سنى صوفى را زيارت مى كردند. اما اين نظريه بعدا ردّ شد و بسيارى از محققان در نقد آن مطالبى نوشتند . از جمله خوانسارى مى نويسد: و نقلى كه از بعض مؤلّفان نموده كه مرقد ابوالفتوح در اصبهان است، نقل نادرستى است؛ زيرا به طورى كه پيش از اين ذيل احوال شيخ ابوالفتوح اسعد بن ابى الفضائل عجلى نوشتيم، مرقد اصبهان قبر ابوالفتوح عجلى است نه بوالفتوح رازى و ابن خلكان مورخ مى نويسد : ابوالفتوح عجلى در اصفهان درگذشته، بنابراين روزگار وفاتش نزديك به زمان بوالفتوح رازى بوده است (2) . (3)

.


1- .نام ديگر: مقدس اردبيلى، احمد بن محمد اردبيلى است.
2- .سال وفات ابوالفتوح را نقل نكرده اند و مرقد او بنا به وصيتش در جوار حضرت عبدالعظيم بوده و اينك مرقد او كه در صحن مطهر حضرت امامزاده حمزه مجاور مرقد حضرت عبدالعظيم واقع است، به طرز آبرومندى تعمير گرديده آقاى محدث در مقدمه تفسير گازر نتيجه تحقيقات خود را به اينجا رسانيده كه سال وفات ابوالفتوح رازى 554 ق بوده و نوشته شاهد صادق را كه وفات او را 540 ق دانسته است، برخلاف حقيقت مى داند.
3- .روضات الجنات ، ج 3 ، ص110 .

ص: 144

براى روشن شدن اين بحث و يافتن ريشه تاريخى خطاهاى قلمى و پژوهش درباره ابوالفتوح به سراغ نوشته آقاى شعرانى رفتيم . ابوالحسن شعرانى در مقدمه روض الجنان به نقادى نوشته مقدس اردبيلى در كتاب حديقة الشيعة درباره ابوالفتوح پرداخته است . شعرانى ريشه تحليل مقدس اردبيلى را در ابن حمزه و كتاب ايجاز المطالب دانسته است . به دليل اهميت، اين مطالب عينا نقل مى شود : ابن حمزه در دو كتاب ايجاز المطالب فى ابراز المذاهب و در كتاب هادى إلى النجاة من جميع المهلكات مى گويد كه در شهررى بودم كه شيخ ابوالفتوح رازى صاحب تفسير به موجب وصيتش در جوار مرقد امام زاده واجب التعظيم حضرت عبدالعظيم حسنى مدفون گشت پس به نيت حج متوجه مكّه معظمه شدم در وقت برگشتن گذارم به اصفهان افتاد در چُنبلان و بعضى محلات ديگر آن شهر مردم را ديدم به زيارت شيخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى و حافظ ابونعيم كه پدر استاد اوست و شيخ يوسف كه جد شيخ ابونعيم است و شيخ على بن سهل و امثال ايشان كه سنى و از مشايخ صوفيه بودند مى رفتند كه شيعه شهررى و نواحيش هزاريك به زيارت عبدالعظيم نمى رفتند و مولانا احمد اردبيلى در كتاب حديقة الشيعة كه منسوب به ايشان است نقل كرده كه مرا گذار به اصفهان افتاد ديدم مردم اين بلده شيخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى را شيخ ابوالفتوح رازى كرده بودند و به اين بهانه به عادت پدران خود قبر آن سنى صوفى را زيارت مى كردند پس از اين بيان معلوم مى شود كه قبر شيخ ابوالفتوح همان است كه در جوار مزار حضرت عبدالعظيم عليه السلام والتكريم است. شعرانى در ادامه مى نويسد: عبارتى كه از ابن حمزه نقل شده از حديقة الشيعة است و از چند جهت در صحت آن ترديد داريم : يكى آنكه ابونعيم اصفهانى را ابن خلكان در وفيات الاعيان نام برده و نسب او را تا نخستين كس از اجداد او كه اسلام آورد ذكر كرده است و او مهران نام داشت و در ميان اجداد او يوسف نام يافت نمى شود و شيخ يوسف كه جد شيخ ابونعيم است در نقل مزبور صحيح نيست . ديگر آنكه ابونعيم در سال 403

.

ص: 145

درگذشت و فرزندش البته در مائه پنجم وفات يافته ممكن نيست ابوالفتوح عجلى كه در آخر مائه ششم در سال 600 از دنيا رفت شاگردى او كرده باشد . ديگر اينكه ابن حمزه وفات شيخ ابوالفتوح را در رى دريافت پس به نيت حج متوجه مكّه شد و به اصفهان بازگشت و در اصفهان ديد مردم به زيارت قبر ابوالفتوح عجلى مى روند يعنى مدتى پس از وفات ابوالفتوح عجلى به اصفهان رسيده وفات ابوالفتوح عجلى را درنيافت پس حج ابن حمزه متأخر از سال 600 بود و آن وقت اگر زنده بود از هفتاد سال متجاوز داشت زيرا كه هنگام وفات ابوالفتوح رازى در حدود سال 550 اقلاً بيست ساله بود با آنكه از عبارت وى كه گويد : «پس به نيت حج متوجه مكّه شدم» چنان به ذهن مى رسد كه حج رفتن او اندكى پس از وفات ابوالفتوح رازى بود در حدود سنه پانصد و پنجاه و اين تناقضات را با تكلف مى توان توجيه كرد . ديگر آنكه نمى دانيم ابن حمزه كيست؟ به قول صاحب روضات وى نصير الدين ابوطالب عبداللّه بن حمزه بن عبداللّه طوسى است شاگرد شيخ ابوالفتوح و كتابى از او در امل الآمل و فهرست شيخ منتجب الدين نام نبرده اند و كسى كتاب ايجاز المطالب و هادى إلى النجاة را به او نسبت نداده است غير حديقة الشيعة و بعيد است ابن حمزه پس از سال 600 زنده بوده تا قبر ابوالفتوح عجلى را ديده باشد ، چون خود شيخ منتجب الدين در سال 585 درگذشت و بيش از هشتاد سال داشت و ابن حمزه با او هم طبقه يا مقدم بر او بود . در روضات از ميرزا عبداللّه افندى صاحب رياض روايت كرده است كه سيدجلال الدين محمد بن غياث بن محمد كتاب ايجاز المطالب فى ابراز المذاهب و كتاب هادى إلى النجاة من جميع المهلكات را به اين ابن حمزه نسبت داده است و هم صاحب رياض گويد كتاب حديقة الشيعة ملااحمد اردبيلى را سيدجلال الدين محمد بن غياث بن محمد تلخيص كرد . و از كلام او معلوم مى گردد اين كتاب حديقة الشيعة كه امروز متداول است و در دست ما است از محمد بن غياث بن محمد است و نسبت دو كتاب مذكور را به ابن حمزه از وى نقل كرد نه از ملااحمد اردبيلى چون محتمل است او هنگام تلخيص قصه ابن حمزه را افزوده باشد و در روضات گويد اصل كتاب حديقة الشيعة را از مؤلّف

.

ص: 146

ديگر مقدم بر ملااحمد اردبيلى ديده اند. بارى كتاب حديقة الشيعة به صورت فعلى از مقدس اردبيلى نيست و از گفته هاى اهل فن چنان نتيجه بايد گرفت كه اين كتاب را يكى از مؤلّفان آغاز دولت صفويه يا اواخر دولت گوركانيان در شرح حال پيغمبر صلى الله عليه و آلهو دوازده امام عليهم السلام نوشته است شبيه روضة الشهداء ملاحسين كاشفى و زينة المجالس و چند كتاب فارسى ديگر در مناقب ائمه اثنى عشر عليهم السلام كه عبارت آنها فصيح و شيرين است اما روايات ضعيف بسيار دارد و نام ملااحمد اردبيلى و زبدة البيان در اين كتاب از آنجا آمد كه نسخه از اين حديقه در تصرف ملااحمد اردبيلى بوده و در حاشيه آن توضيحاتى نوشته است و ناسخان پس از آن جزء متن كردند و باز محمد بن غياث بن محمد آن را تلخيص كرده است و گرنه آن اخبار ضعاف و بى اصل را با عبارت فارسى فصيح نمى توان به عالمى مدقق نسبت داد كه اصلاً آذربايجانى بود و در نجف اشرف پرورش يافت و ما هرگز احتمال نمى دهيم محقق اردبيلى تأليف ديگرى را انتحال كند و چون باين علم و تقوى و شهرت و قبول عامه و جاه و عزت كه داشت حاجت نبود كتابى ضعيف را به خويش نسبت دهد و عجيب تر آنكه گويد : «مرا گذر به اصفهان افتاد ديدم كه مردم آن بلده شيخ ابوالفتوح عجلى شافعى را شيخ ابوالفتوح رازى نام كرده بودند و به اين بهانه به عادت پدران خويش قبر آن سنى صوفى را زيارت مى كردند اگرچه از مردم آن ديار امثال اين كردار دور نيست زيرا كه ايشان پنجاه ماه زياده از ديگران نسبت به حضرت شاه ولايت ناشايست و ناسزا گفته اند و در اين زمان كه مذهب شيعه به قدر قوتى گرفته ايشان همچنان مانند پدران چندان محبتى به شاه مردان ندارند . اين اعتراض غير وارد بر اهل اصفهان البته از مثل ملااحمد اردبيلى صاحب آيات الاحكام و شرح ارشاد سخت بعيد است . مردى به آن درجه فضل و علم مى داند كه اگر مردم شهرى اشتباه كنند و قبر سنى را قبر شيعى بدانند دليل بر سوء سريرت آنان نيست و اشتباه قبر چنانكه گفتيم براى قاضى نوراللّه ششترى نيز رخ داد و هيچ كس توهم سوء سريرت درباره او نكند ملااحمد اردبيلى معاصر شاه عباس بزرگ است

.

ص: 147

كه اصفهان پايتخت او بود چگونه مردم اصفهان در عهد او محبتى به شاه مردان نداشتند؟ و اين بنده محرر اين سطور در سفرى كه به زيارت آستانه حضرت على بن موسى الرضا مشرف شدم چند روز در شهر دامغان بودم و مشاهده كردم مردم آنجا قبرى را به نام بكير بن اعين برادرزاده ابن اعين از اصحاب حضرت امام محمدباقر و امام جعفر صادق عليهماالسلامزيارت مى كردند در مجلسى از علما و صلحاى آنجا گفتم بكير بن اعين هرگز به دامغان نيامد و در بلاد عرب از دنيا رفت و اين بكير دامغانى يكى از علماى اهل سنت است و آن را به شباهت اسمى بكير بن اعين پنداشته ايد و مى دانستم اين اشتباه هرگز دليل سوء سريرت اهل دامغان و ميل آنان به تسنن نيست ، و يكى از علماى آنجا گفت براى زيارت بكير احتمال كافى است و فواتح ما به روح بكير بن اعين مى رسد گرچه اين قبر او نباشد و در روضات گويد بسيار بعيد است كتاب حديقة الشيعة با اين زبان فارسى فصيح از كسى باشد كه همه عمر در نجف اشرف بسر برده كه آنجا زبان همه عربى است و همين مضامين كتاب حديقه را با اندك تغيير در ديباچه، در كتب يكى از شيعه متقدم ديده اند واللّه العالم و با اين همه تفاصيل و ضعف كتاب حديقه و بى اعتبارى آن قبر شيخ ابوالفتوح رازى در جوار حضرت عبدالعظيم است نه در اصفهان . براى آنكه مسكن او در رى بود و در آن شهر مى زيست و قبر او در ميان مردم رى معروف و متواتر بوده است اگرچه بر اهل اصفهان مخفى بود و نيز در نزهة القلوب حمداللّه مستوفى از مزارات رى يكى قبر شيخ ابوالفتوح را شمرده است و اين كتاب در قرن هشتم تأليف شده و شرط تواتر خبر آن نيست كه همه اهل عالم بدانند بلكه تواتر در بين مردم يك شهر و يك محله و يك طائفه كافى است چنانكه همه مردم طهران نمى دانند قبر شيخ دوريستى از علماى بزرگ شيعه در درشت (1) است اما اهل درشت و اطراف آن مى دانند. (2) قزوينى گزارش از حديقة الشيعة را اينگونه آغاز مى كند : پس از نزهة القلوب برحسب ترتيب زمانى در كتاب حديقة الشيعة مرحوم ملااحمد

.


1- .درشت از روستاهاى اطراف تهران قديم است.
2- .تفسير روح الجنان و روض الجنان ، به كوشش شعرانى ، جلد اول، ص12_15 .

ص: 148

شوشترى، نوراللّه بن شريف الدين (956_1019ق)

اردبيلى متوفى در سنه 993ق در اواخر فصل راجع به مذاهب صوفيه و ذمّ عقايد ايشان در كتاب حديقة الشيعه (1) شرحى مفيد در خصوص مقبره ابوالفتوح رازى نقلاً از قول يكى از معاصرين صاحب ترجمه مذكور است. قزوينى عين عبارات و جملات حديقة الشيعه را آورده است. ولى به دليل اينكه همين عبارات و جملات را مرحوم شعرانى آورد و براى اينكه تكرار صورت نگيرد، خوانندگان را به همان نقل شعرانى ارجاع مى دهيم. (2) نامبرده در ادامه اين گزارش مى نويسد : اين شهادت صريح يكى از معاصرين ابوالفتوح رازى كه خود شخصا در وقت وفات او در رى حاضر بوده به اين كه ابوالفتوح به موجب وصيّت در جوار مرقد حضرت عبدالعظيم مدفون گشت منضمّا با شهادت حمداللّه مستوفى در نزهة القلوب قريب صد و پنجاه سال بعد از ابن حمزه كه از جمله مدفونين در رى يكى همين شيخ جمال الدين ابوالفتوح [رازى ]را شمرده به نحو قطع و يقين و خارج از مجال هرگونه شك و ارتيابى ثابت مى كند صحّت انتساب مقبره موجوده حاليّه واقع در جنب مزار حضرت عبدالعظيم را به شيخ جليل مؤلّف كتاب ؛ و اگر چه اين فقره مابين اهالى مستفيض و محتاج به هيچ گونه تأييد و اثباتى نيست ولى براى رفع شك بعضى مانند صاحب مجالس المؤمنين _ كه چنان كه خواهد آمد قبر او را در اصفهان فرض كرده و با قبر ابوالفتوح عجلى اصفهانى اشتباه نموده _ برهان قاطعى است. (3)

شوشترى، نوراللّه بن شريف الدين (4) (956_1019ق)مجالس المؤمنين. تهران، كتابفروشى اسلاميه ، 1365. ج1، ص489_490. از منابع معتبر درباره ابوالفتوح كه داراى اطلاعات مفيدى است، مجالس المؤمنين

.


1- .يعنى اين گزارش در حديقة الشيعه، چاپ طهران، سنة 1260، ص236 آمده است.
2- .اين قسمت از حديقة الشيعه كه مرحوم شعرانى نقل كرد در ص133 همين كتاب آمد.
3- .روض الجنان ، چاپ ياحقى ، ص سى و دو و سى و سه به نقل از خاتمة الطّبع قزوينى ؛ نيز روح الجنان ، چاپ شعرانى ، ج 12 ، ص230 و 231 .
4- .نامهاى ديگر او شهيد ثالث؛ قاضى نوراللّه شوشترى؛ نوراللّه تسترى؛ نوراللّه شوشترى است.

ص: 149

شوشترى است كه به نظر برخى از منظر تاريخى پس از حديقة الشيعة قرار دارد . كتاب مجالس المؤمنين قاضى نوراللّه شوشترى متوفى در سنه 1019 در اواسط مجلس پنجم فصلى راجع به ابوالفتوح دارد. (1) شوشترى ابتدا اطلاعات عمومى درباره ابوالفتوح عرضه كرده و اينگونه نوشته است : قدوة المفسرين الشيخ ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى از علماى تفسير و كلام و عظماى ادباى بنام است از خاندان فضل و بزرگى و اولاد امجاد بديل بن ورقاء خزاعى است . آن گاه درباره بديل توضيح مى دهد كه : از كبار صحابه و اكابر خزاعه بود و سابقا در مجلس طوايف مؤمنين و مجلس صحابه مخلصين شرح اخلاص بنى خزاعه خصوصا عبدللّه و محمد و عبدالرحمن پسران بديل مذكور و جان سپارى ايشان در حرب صفين در ركاب حضرت اميرالمؤمنين(ع) مسطور گشته و جد او خواجه امام سعيد ابوسعيد كه مصنف كتاب موسوم بروضة الزهراء است از اعلام زمان خود بوده و عم او شيخ فضال ابومحمد عبدالرحمن بن احمد بن احمد بن الحسين النيشابورى رحمه اللّه از مشاهير روزگار است. سپس درباره تفسير ابوالفتوح و رابطه آن با تفسير كشاف زمخشرى و تفسير كبير فخر رازى چنين اظهار نظر مى كند : بالجمله مآثر فضل و مساعى جميله او در تفسير كتاب كريم و ابطال تأويلات سقيم مخالفان اثيم و تعنفات نامستقيم مبتدعان رجيم بر همگى مخفى نيست از تفسير فارسى او ظاهر مى شود كه معاصر صاحب كشاف بوده و بعضى از اشعار كشاف به او رسيده اما كشاف بنظر او نرسيده و اين تفسير فارسى او در وثاقت تحرير و عذوبت تقرير و دقت نظر بى نظير است. فخر الدين رازى اساس تفسير كبير خود را از آنجا اقتباس نموده و جهت دفع انتحال بعضى از تشكيكات خود را بر آن افزوده در

.


1- .خاتمة الطّبع ، روح الجنان ، ج 12 ، ص232 .

ص: 150

مطاوى اين مجالس پرنور شطرى از روايات و لطايف نكات و اشارات او مسطور است و او را تفسيرى عربى است كه در خطبه تفسير فارسى به آن اشاره نموده اما تا اين غاية بنظر مطالعه فقير نرسيده است . داورى و تحليل برخى مثل مرحوم طباطبايى، نخستين ناظر بر تصحيح و چاپ روض الجنان درباره نكات مجالس المؤمنين اينگونه است : قاضى نوراللّه شوشترى در مجالس المؤمنين بعد از شرحى وافى از محامد صفات ابوالفتوح گويد مأثر فضل و مساعى جميله شيخ را در تفسير كتاب كريم و ابطال تأويلات سقيم مخالفان اثيم همه كس مى داند و از تفسير فارسى او معلوم مى شود كه معاصر محمود بن عمر خوارزمى معروف به زمخشرى صاحب كشاف بوده از اين قرار علماء مائه سادسه هجرى مى باشد چه وفات زمخشرى در سال پانصد و سى و هشت است و بعضى اشعار زمخشرى به نظر شيخ ابوالفتوح رسيده امّا كشاف را نديده و تفسير شيخ معظم فارسى است و در وثاقت تحرير و لطف تقرير و دقت نظر بى نظير . و امام فخر الدين رازى اساس تفسير كبير خود را از آنجا اقتباس نموده و براى آنكه نسبت انتحال و سرقت به وى ندهند بعضى تشكيكات بر آن افزوده و شيخ ابوالفتوح تفسيرى عربى نيز دارد كه در خطبه تفسير فارسى به آن اشاره كرده اما تاكنون فقير به مطالعت آن فائز نگشته ام. (1) مرحوم طباطبايى اشكالات مجالس را استخراج كرده و به بررسى آنها پرداخته است : مخفى نماناد كه صاحب مجالس المؤمنين را در ترجمه حال مزبور دوفقره مختصر اشتباهى دست داده است : يكى آن كه مستبعد شمرده كه تفسير فارسى صاحب ترجمه بيست مجلّد باشد و توهّم كرده كه اكثر مجلدات آن بيست جلد شايد از تفسير عربى او بوده است ، و حال آن كه شيخ منتجب الدين رازى كه از تلامذه بلاواسطه مؤلّف [بوده] و عين عبارت او سابقا نقل شد در كتاب فهرست واضحا تصريح كرده كه «تفسير او موسوم به روض الجنان [و روح الجنان] فى تفسير القرآن بيست مجلد است و او آن تفسير را نزد مؤلّف آن خوانده است .» و اگر چه او ذكر نكرده كه اين تفسير

.


1- .روض الجنان ، چاپ ياحقى و ناصح ، ج 1 ، ص سى و پنج و سى و شش .

ص: 151

موسوم به اين اسم فارسى بوده است ولى تلميذ ديگر مؤلّف ابن شهرآشوب در كتاب معالم العلماء كه عين عبارت او نيز سابقا نقل شد تصريح كرده كه «از مؤلفات صاحب ترجمه يكى روح الجنان و رَوح الجنان فى تفسير القرآن است و آن به زبان فارسى است لكن خوش آيند است». و از مقايسه دو عبارت مزبور دو تلميذ مؤلّف با يكديگر كه هر يكى مكمل ديگرى است ابدا مجال شكى و شبهه اى باقى نمى ماند كه بيست مجلد عدد همين تفسير فارسى فعلى او بوده است نه تفسير عربى او كه هيچ كس تاكنون بوجهٍ من الوجوه اثرى و نشانى از آن نديده و ظاهرا گرچه در ديباچه تفسير حاضر وعده تأليف آن را داده هيچ وقت از عالم قوه به حيّز فعل نيامده بوده است و ما سابقا نيز اشاره به همين فقره نموديم و عين عبارت مؤلّف را در اين خصوص نقل كرديم. (1) البته شوشترى اشكال اول را به عبدالجليل رازى استناد داده و نوشته است : شيخ عبدالجليل رازى در بعضى مصنفات خود صاحب ترجمه را نام برده گويد: خواجه امام ابو الفتوح رازى صاحب بيست مجلد تفسير قرآن است كه علما و ائمه هر طايفه آن را طالبند و به مطالعت آن ميل دارند و ظاهرا اكثر آن مجلدات از تفسير عربى او مى باشد چه تفسير فارسى شيخ تقريبا صد و بيست هزار بيت يا قدرى بيشتر است و آن را در چهار مجلد منتها در هشت مجلد مى توان قرار داد و خيلى كمتر از بيست مجلد مى شود . داورى طباطبايى در اين زمينه اينگونه است : گويا قاضى نوراللّه از تفسير شيخ ابوالفتوح اطلاع درستى حاصل نكرده كه اين توجيه بى قاعده را مى نمايد چه دو تلميذ آگاه او شيخ منتجب الدين و ابن شهرآشوب تصريح كرده اند كه تفسير فارسى ابوالفتوح بيست مجلد است و لازم نيست مجلدات عرفى كتاب يا اجزاء تصنيف كه از آنها نيز به مجلدات تعبير مى كنند به يك اندازه باشد چنانكه مجمع البيان نيز تقريبا همين قدر كتابت دارد و مصنف آن كتاب را در ده جلد قرار داده است. (2) علامه قزوينى در مورد اشتباه دوم شوشترى نوشته است : اما اشتباه ديگر صاحب مجالس اين است كه قبر ابوالفتوح را احتمال داده كه در

.


1- .روض الجنان ، چاپ ياحقى ، ج 1 ، ص سى و شش تا سى و هفت .
2- .روض الجنان ، چاپ 1323ق ، مقدمه طباطبايى ، ص3 .

ص: 152

حاجى خليفه، مصطفى بن عبداللّه (1017_1067ق)؛ بغدادى، اسماعيل پاشا

اصفهان باشد و حال آنكه قبر او به شهادت يكى از معاصرين او ابن حمزه كه خود در وقت وفات وى در شهر رى حاضر بوده و به شهادت حمداللّه مستوفى در نزهة القلوب به علاوه شياع و استفاضه مابين اهالى محل از اقدم الايام إلى يومنا هذا ، در جوار مرقد حضرت عبدالعظم در دو فرسخى جنوب طهران واقع است و واضح است كه منشأ اين اشتباه صاحب مجالس شهرت كاذبه اى است كه در آن ايام يعنى در اوايل عهد صفويه به تصريح مولى احمد اردبيلى در حديقة الشيعة ، چنانكه گذشت ، مابين عوام اصفهان منتشر بوده كه قبر ابوالفتوح عجلى شافعى را كه در اصفهان است با قبر سمى او ابوالفتوح رازى شيعى امامى عمدا يا سهوا اشتباه كرده بوده اند و به اين بهانه چون قريب العهد به مذهب اهل سنت و جماعت بوده زيارت پيران قديم خويش را از دست نمى داده اند. (1) نيز مرحوم طباطبايى در مورد اين اشتباه شوشترى مى نويسد : امّا اينكه قاضى نوراللّه شنيده است مزار شيخ ابوالفتوح در اصفهان است گويا صاحب عنوان را به شيخ ابوالفتوح اسعد بن ابى الفضايل عجلى شافعى كه در زمانى نزديك به شيخ رازى يعنى در سنه ششصد هجرى در اصفهان درگذشته است اشتباه كرده باشد. (2)

حاجى خليفه، مصطفى بن عبداللّه (1017_1067ق)؛ بغدادى، اسماعيل پاشا (درگذشت 1341ق/ 1839_1920م)كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون. مقدمه احمد شمس الدين. چاپ اول: بيروت، نشر دارالكتب العلميه، 1413ق. ايضاح المكنون. محقق: محمد شرف الدين و رفعت بيلكه الكبيسى. بغداد، منشورات مكتبة المثنى. نشر وكالة المعارف، 1945م.

.


1- .خاتمة الطّبع ، روض الجنان ، ج 12 ، ص232 .
2- .روض الجنان ، چاپ 1323ق ، مقدمه طباطبايى ، ص4 .

ص: 153

هدية العارفين اسماء المؤلفين و آثار المصنفين. استانبول، وكالة المعارف الجليلة، 1951م. بغداد، مكتبة المثنى، بى تا. بيروت، دارالاحياء التراث العربى. كشف الظنون فهرستواره و كتابشناسى كتابهاى فارسى، عربى و تركى تا دوره مؤلّف يعنى سده اول تا يازدهم قمرى و معرفى علوم مختلف است. در مجموع اطلاعات بيست و پنج هزار عنوان كتاب و رساله و حدود نه هزار و پانصد نام مؤلّف را گردآورى كرده و درباره سيصد علم و فن تحليل كرده است. اين كتابشناسى در فرهنگ اهل سنت بسيار مشهور است و حاجى خليفه عمدتا كتب نويسندگان اهل سنت را فهرست كرده و كمتر به معرفى آثار غير سنى پرداخته است. در اكثر مواردى كه به غير تسنن پرداخته، خالى از اشتباه نيست. پس از حاجى خليفه كسان زيادى به تكميل و تهذيب آن اهتمام ورزيدند كه دو اثر از همه مشهورتر است و همواره با خود كشف الظنون (1) منتشر شده است: يكى ايضاح المكنون از اسماعيل پاشا بغدادى و ديگرى هدية العارفين از رفعت بيگلر و محمد كمال اينال است. در اين مجموعه، اطلاعاتى درباره ابوالفتوح آمده است. اهميت اين اطلاعات در اين است كه او را به عنوان شيعى معرفى كرده است. يعنى در فهرست نامهاى آخر كتاب حسين بن على را به رازى شيعى ارجاع داده و در رازى شيعى ارجاعات او را آورده است. بنابراين، در زمره معدود كتابهايى است كه چهره و شخصيت ابوالفتوح را در جهان اسلام و به ويژه به سنى ها معرفى مى كند. ضمن گزارشى از اين مطالب به نقصهاى آن هم اشاره مى كنيم. حاجى خليفه در حرف راء ذيل روض الجنان فقط يك كلمه «فى التفسير» نوشته است و هيچ مطلبى درباره اين تفسير مهم ندارد، ولى اسماعيل پاشا در ايضاح المكنون چنين نوشته است: روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، فى عشرين مجلد ابى الفتوح حسين بن على الخزاعى، (2) اما خود حاجى خليفه ذيل رازى شيعى اين گزارش را آورده است: ابوالفتوح حسين بن على بن محمد بن احمد بن الحسين بن احمد الخزاعى

.


1- .كشف الظنون، ج1، ص118.
2- .ايضاح المكنون، ج3، ص588.

ص: 154

آزادانى اصفهانى ، محمدصادق بن محمد (متولد 1018ق)

النيسابورى الاصل الرازى الشيعى من علماء الامامية توفى فى حدود سنة 535 و قيل سنة 560. صنف تبصرة الانام فى الملل و النحل، الرسالة الحسنية الفارسية، روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب، روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، فارسى فى عشرين مجلدا. (1) اسماعيل پاشا درباره روح الاحباب نيز نوشته است: روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب لابى الفتوح جمال الدين حسين بن على الخزاعى الرازى شيعى. (2) حاجى خليفه ذيل شهاب الاخبار ، اطلاعات زيرا آورده است . كتاب شهاب الاخبار من الاحاديث النبوية للقاضى ابى عبداللّه محمد بن سلامة بن جعفر بن على بن حكمون القضاعى الشافعى المتوفى سنة 454ق. اوله الحمد للّه القادر الفرد الحكيم الخ . قال جمعت فى كتابى هذا مما سمعته من حديث رسول اللّه صلى الله عليه و آله الف كلمة من الحكمة فى الوصايا والآداب والمواعظ والامثال و جعلتها مسرودة يتلو بعضها بعضا محذوفة الاسانيد مبوبة ابوابا على حسب تقارب الالفاظ ثمّ زدت مائتى كلمة و ختمت الكتاب بأدعية مروية عن رسول اللّه عليه الصلاة والسلام و افردت الاسانيد جميعها كتابا يرجع فى معرفتها إليه. (3) با اينكه حاجى خليفه از چندين شرح و حاشيه نام مى برد ، حتما از شرح ابوالفتوح خبر نداشته كه معرفى نكرده است . البته يك احتمال ضعيف هم هست كه او به دليل تعصبهاى سنى گرايانه نخواسته يك كار زيباى شيعى را معرفى كند .

آزادانى اصفهانى ، محمدصادق بن محمد (متولد 1018ق)شاهد صادق . خطى. موجود در كتابخانه دايرة المعارف بزرگ اسلامى . بخشى از آن را آقاى محدث با مشخّصات زير چاپ كرده است : خاتمه شاهد صادق ، به كوشش ميرهاشم محدث ، تهران ، كتابخانه موزه و مركز

.


1- .هدية العارفين، ج5، ص312.
2- .ايضاح المكنون، ج3، ص586.
3- .كشف الظنون ، ج 1 ، ص1067 .

ص: 155

اسناد مجلس شوراى اسلامى ، 1377. صفحات 110 تا 111 اين چاپ درباره وطن ابوالفتوح يعنى رى مى باشد كه چنين است : رَى (به فتح راء) : شهرى است مشهور به عراج عجم ، آن را «شيخ البلاد» خوانند و نسبت به آن رازى باشد برخلاف قياس . و حمداللّه مستوفى گفته كه نخست شيث آن را بنا نهاد و به عهد چنگيز خان خراب شد و شاه طهماسب به عهد خويش طهران را كه قريه اى از آن بود آباد ساخت و اكنون شهرى معمور است. (1) مهمترين مطلبى كه در نسخه خطى شاهد صادق آمده ، تاريخ وفات ابوالفتوح است كه نوشته است : «540 ابوالفتوح خزاعى درگذشت». (2) اين مطلب با ديگر يافته ها متناقض است . از اين رو در مقدمه روض الجنان چاپ ياحقى _ ناصح اينگونه نوشته اند: حاصل مطلب از اين قرار است كه، ميرزا محمدصادق بن محمدصالح آزادانى اصفهانى در كتاب شاهد صادق ، در فصل هفتاد و نهم از باب سوم ضمن ذكر سال وفات بزرگان اسلام از سال اول تا سال 1042هجرى، ذيل سال پانصد و چهلم گفته است «540 ابوالفتوح خزاعى درگذشت». مرحوم محدّث اين تاريخ را با تاريخ سه اجازه كه از ابوالفتوح به دست آورده ، متناقض يافته است: نخستين اجازه را بر پشت صحيفه اول از نسخه اى از تفسير ابوالفتوح در ماه صفر 980 به خط احمد بن شكراللّه نوشته است : اين اجازه را ابوالفتوح در اواخر ماه ذى قعده 547 نوشته كه ظاهرا پس از پايان تأليف كتاب بوده است . مسلّم است كه اين اجازه بر پشت نسخه اى نوشته شده كه در زمان خود او نوشته شده و بايد از نسخه هاى اصيل و آغازين تفسير بوده باشد . سپس

.


1- .خاتمه شاهد صادق ، ص110_111 .
2- .به نقل از مجله يادگار ، سال دوم ، ش6 ، ص25 .

ص: 156

همان يادداشت بر پشت نسخه مورّخ 980 يا نسخه دومى كه اين نسخه از روى آن استنساخ گرديده نقل شده است. از روى اين قرينه مى توان يقين داشت كه تفسير ابوالفتوح در 547 يا سالى چند پيش از آن به پايان رسيده و خود او نيز در اين سال در قيد حيات بوده است. اجازه ديگر بر پشت برگ اول نسخه اى از رجال نجاشى، متعلّق به كتابخانه آقاى فخر الدين نصيرى امينى به شماره 121 ثبت شده كه نسخه اى است با تاريخ كتابت 982 به خط شخصى به نام حسن بن غالب البراقى . نصّ آن اجازه به نقل از مقدمه جلد اول تفسير گازر است ، كه بنابراين سند، ابوالفتوح در ربيع الأوّل سال 551 زنده بوده است. اجازه ديگر را صاحب رياض العلماء ، در حين ترجمه حال ابوالفتوح به اين عبارت نقل كرده است : در اين جازه با سال 552 امضاء شده است. به گواهى اين هر سه سند كه مؤيّد يكديگر نيز هست ، ابوالفتوح قطعا پس از 540 و دست كم تا سال 552 زنده بوده است . از طرفى وى در زمان تأليف كتاب نقض (556_559) در قيد حيات نبوده است زيرا شيخ عبدالجليل قزوينى صاحب نقض در چند موضع نام او را همراه ترحّم «رحمه اللّه » آورده است . پس وفات وى محدود مى ماند ميان سالهاى 552 تا 559 ؛ و تنها قول صاحب شاهد صادق با اين تاريخ متعارض مى نمايد. مرحوم محدّث ارموى هوشمندانه تناقض را به اين صورت حل كرده است كه صاحب شاهد صادق اين تاريخ را به صورت رقومى ديده ، يعنى در جايى كه مأخذ كتاب مذكور بوده ، عبارت نه به طريق حرفى بلكه به شيوه عددنگارى بوده و ظاهرا «540» خوانده مى شده است و نظر به آن كه برخى نويسندگان اعداد را نيز همانند حروف و كلمات مندمج و در هم فرو ريخته مى نويسند ، چنان كه تشخيص عدد مقدّم و مؤخّر دشوار مى شود و با كمك قرينه معلوم مى گردد ، و در صورت نبودنِ قرينه ، خواننده كه به نظر خود يكى را مقدّم مى دارد ، گاهى درست مى خواند و گاهى هم به اشتباه مى افتد ، در اين جا نيز مى توان پنداشت كه در اثر تقديم و تأخر در دو رقم اول

.

ص: 157

اين عدد ، نوعى جابه جايى رخ داده و به احتمال نزديك به يقين تاريخ وفات ابوالفتوح در آن مأخذ «554» بوده است ، امّا ناقل به اشتباه عدد چهار را كه در مرتبه يكان بوده در مرتبه دهگان ديده و در اثر عدم تشخيص و بدخطى، عدد پنج آن را صفر خوانده و در مرتبه يكان ديده است ، بنابراين عدد «554» سال وفات ابوالفتوح ، «540» خوانده شده است. اگر اين استحسان دلپذير را به عنوان حلّ اين تناقض بپذيريم _ كه ظاهرا دليلى براى نپذيرفتنش در دست نيست _ هيچ گونه ابهام و اشكال ديگرى باقى نمى ماند ، در اين صورت مى توانيم با اطمينانى نزديك به يقين اعلام كنيم كه شيخ ابوالفتوح رازى مؤلّف تفسير گرانقدر روض الجنان و روح الجنان به سال 554 هجرى درگذشته است. (1) محدث ارموى پس از بررسى اجازات ابوالفتوح مى نويسد : پس به گواهى اين اجازات ، بعد از پانصد و چهل زنده بوده است و از طرفى هم مى بينيم كه وى در زمان تأليف كتاب نقض (556_559) مرده بوده است زيرا چنانكه گذشت شيخ عبدالجليل در آن كتاب در چند موضع نام او را مقرون به ترحّم ساخته و بعد از ذكر نام او «رحمه اللّه » گفته است پس وفات وى محدود بمابين پانصد و پنجاه و پانصد و پنجاه و نه مى باشد و اين تحديد معارضى ندارد مگر قول صاحب شاهد صادق كه گفته «ابوالفتوح خزاعى در 540 درگذشت» پس بايد براى حلّ اين مشكل و رفع اين ابهام فكرى كرد. آنچه در حلّ اين مشكل و رفع اين ابهام به نظر نگارنده مى رسد آنست كه صاحب شاهد صادق اين تاريخ وفات را به صورت رقمى ديده يعنى در جائى كه مأخذ كتاب شاهد صادق بوده و صاحب اين كتاب تاريخ مورد بحث را از آنجا گرفته است عبارت به تمام حروف ملفوظ بها درج نشده بوده بلكه به طريق عددنگارى رسم شده بوده و اين صورت «540» را داشته است و نظر به آنكه بعضى نويسندگان گاهى اعداد را نيز مانند حروف و كلمات مندمج و درهم مى نويسند بطورى كه تشخيص مقدّم و مؤخّر واول و دوم آن مشكل مى شود و به كمك قرينه معيّن و معلوم مى گردد و در صورت فقد قرينه خواننده كه به نظر خود يكى را مقدّم مى دارد گاهى اصابه مى كند و

.


1- .روض الجنان ، چاپ ياحقى و ناصح ، ج 1 ، ص پنجاه و شش _ پنجاه و نه .

ص: 158

حر عاملى ، محمد بن حسن (1033_1104ق)

گاهى به خطا مى افتد گاهى تشخيص او موافق با واقع و حقيقت امر مى شود و گاهى مخالف با آن مى باشد پس در اينجا نيز گمان مى كنم كه در اثر تقديم و تأخير در قرائت دو رقم اول اين عدد تصحيف و تحريفى بكار رفته و در نتيجه آن خلاف واقعى پديد آمده است. توضيح آنكه قويّا محتمل است بلكه با تدبّر در مطالب مندرجه اين مطلب محفوف به قرائن جليّه و امارات روشنى مى گردد كه مى توان گفت كه : به ظنّ قوى يعنى ظنّ متاخم به علم ضابط تاريخ وفات ابوالفتوح چنين نوشته بوده «554» ليكن ناقل از روى آن كه دست دوم بوده در نتيجه اندماج ارقام اينصورت تاريخ اشتباه كرده چهار را كه در مرتبه آحاد بوده به مرتبه عشرات آورده و پنج را در اثر عدم تشخيص و عدم تمكّن از قرائت آن صفر تصوّر كرده و به مرتبه آحاد برده است در نتيجه اين عدد «554» يعنى پانصد و پنجاه و چهار كه تاريخ واقعى وفات ابوالفتوح بوده به اين صورت 540 افتاده يعنى پانصد و چهل شده است و چهارده سال مابه التّفاوت پيدا كرده است. (1)

حر عاملى ، محمد بن حسن (2) (1033_1104ق)امل الآمل. به كوشش احمد حسينى. قم، دارالكتاب الاسلامى، 1362. حر عاملى و افندى هر دو در سده دوازدهم قمرى مى زيستند و منابع مطالعاتى آنها هم مشابه بوده است، ولى نوشته افندى درباره ابوالفتوح، حدود هفت صفحه پُر است ؛ در حالى كه نوشته حر عاملى درباره ابوالفتوح چند سطر زير است : عالم واعظ مفسر دين ، له تصانيف منها : التفسير المسمى روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن عشرين مجلدا ، و روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب ، قرأتهما عليه _ قاله منتجب الدين. وقد ذكر ابن شهرآشوب كما يأتى فى الكنى. نوشته حر عاملى نسبت به افندى كه معاصر يكديگر بوده اند، نوعى زندگينامه

.


1- .تفسير گازر، مقدمه محدث ارموى ، ص لب _ لج .
2- .نام ديگر او عاملى المشغرى است.

ص: 159

مجلسى، محمد باقر (1037_1111ق)

نگارى كوتاه يا كوتاه نگارى در تراجم است . در مقابل، افندى به بلندنويسى عادت دارد و با استفاده از روش تطبيقى و تاريخى ، به تحليل ابعاد زندگانى و آثار دانشمندان از جمله ابوالفتوح پرداخته است. (1) تذكرة المعتبرين فى علماء المتأخرين هذا شرح منهج المقال استرآبادى. ص458_460، 473، 515. اين كتاب بسط، تحرير و شرح منهج المقال از ميرزا محمد استرآبادى است كه در نيمه دوم سده يازدهم آن را تأليف كرد. حر عاملى در صفحات فوق به ابوالفتوح پرداخته است.

مجلسى، محمد باقر (1037_1111ق)بحار الانوار : الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار . بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق/ 1983م. ج1، ص6، 22_24، 26، 42. ج3، ص35، 47 . ج 106 ، ص47 . كتاب بحار الانوار به عنوان دايره المعارف شيعه اثنى عشرى ، شامل اطلاعات مختلف و متنوّع درباره ابوالفتوح است . البته اين اطلاعات از ديگر منابع گردآورى شده است. صفحاتى كه درباره ابوالفتوح نكته اى داشت، جستجو شده و مجموعه آنها در اين مأخذشناسى آمده است. متن فهرست شيخ منتجب الدين درباره ابوالفتوح در اول مجلد بيست و پنجم بحار الانوار مرحوم مجلسى بتمامه مندرج است. (2) همچنين مرحوم مجلسى به نقل صاحب روضات از او و نيز خود صاحب روضات هر دو در نسبت تفسيرى عربى به صاحب ترجمه به كلّى تأمل دارند و احتمال اشتباه مؤلّف را به غيرِ او مى دهند. (3)

.


1- .اطلاعات درباره ابوالفتوح در امل الآمل در ج 2 ، صفحات ذيل پراكنده است : 11، 12، 22، 23، 33، 34، 52، 54، 99، 112، 142، 152، 228، 340، 356.
2- .بحار الانوار ، چاپ قديم ، ج 25 ، ص5 .
3- .روض الجنان ، چاپ ياحقى ، ج 1 ، ص سى .

ص: 160

اردبيلى غروى حائرى، محمد بن على [درگذشت سده دوازدهم قمرى]

نيز مرحوم مجلسى در جلد اول بحار الانوار در ضمن تعداد مآخذ خود ذكرى از ابوالفتوح نموده و گويد : «و كتاب شرح شهاب الاخبار و كتاب تفسير كبير هر دو از تأليفات محقق نحرير شيخ ابوالفتوح رازى است». و سپس گويد : «و كتاب الشهاب گرچه از مؤلفات مخالفين است، لكن اكثر فقرات آن كتاب در كتب و اخبارى كه از طرق خود ما روايت شده مذكور است. لهذا علماى ما بر آن اعتماد نموده و متصدّى شرح و تفسير آن شده اند. .. و شيخ ابوالفتوح رازى در فضل مشهور است و كتب او معروف و مألوف است». (1)

اردبيلى غروى حائرى، محمد بن على [درگذشت سده دوازدهم قمرى]جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق والاسناد. بيروت، دارالأضواء، ج1، ص46، 47، 61، 95، 249. قم، نشر آيه اللّه مرعشى نجفى، 1403ق. ج1، ص249. نويسنده از شاگردان محمدباقر مجلسى و شيخ جعفر كمرئى بوده و در سده يازدهم قمرى مى زيسته است . البته همانگونه كه در مقدمه آمده، تاريخ تولد و محل تولد او به درستى معلوم نيست . آقابزرگ تهرانى نيز درباره او مى نويسد: تاريخ تولد و وفات او را نيافته، ولى علامه مجلسى اجازه اى در 1098ق به او داده است. (2) بر اساس اين اجازه بايد در اوايل سده دوازدهم قمرى فوت كرده باشد. اين اثر يكى از كتابهاى رجالى شيعه است و مجموعه اطلاعاتى كه درباره خود ابوالفتوح آورده، چنين است : الحسين بن على بن محمد الخزاعى الرازى الشيخ الإمام جمال الدين ابوالفتوح عالم واعظ مفسر دَيّن له تصانيف منها التفسير المسمى روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن عشرين مجلدة و روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب قرأتها عليه. (3)

.


1- .آدرس صفحاتى كه درباره ابوالفتوح نكته دارد، در مأخذشناسى بحار الانوار آمده است.
2- .الذريعه، ج5، ص54.
3- .جامع الرواة ، ج 1 ، ص249 .

ص: 161

افندى اصفهانى، عبداللّه بن عيسى بك (درگذشت سده دوازدهم قمرى)

در جاهاى ديگر اطلاعاتى از بستگان و مشايخ و شاگردان ابوالفتوح عرضه كرده است. (1)

افندى اصفهانى، عبداللّه بن عيسى بك (درگذشت سده دوازدهم قمرى)رياض العلماء و حياض الفضلاء. به كوشش سيد احمد حسينى، سيد محمود مرعشى، قم، نشر مطبعة الخيام، 1401ق. ج2، ص156_158. ج5، ص488. تمايز اين نوشته نسبت به ديگر منابع، اشتمال آن بر اقوال و ديدگاههاى مورخان گذشته و بررسى تطبيقى نظريات آنها است . افندى ديدگاههاى درباره زندگى ، شخصيت و آثار ابوالفتوح را گردآورى كرده است . تقريبا نيمى از اين نوشته درباره آثار ابوالفتوح است . چكيده مطالب درباره شخصيت ابوالفتوح در اين فصل و بررسى هاى كتابشناختى افندى در فصل اول آورده شده است. مقاله افندى ، اينگونه آغاز مى شود : الفاضل العالم الفقيه المفسر الكامل المعروف بالشيخ ابى الفتوح الرازى صاحب التفسير الفارسى الكبير المشهور ، من أجلّة علماء الامامية و عظمائهم ، و كان أصله من نيسابور و نزل أجداده بالرى و أقاموا بها ، و سيجى ء فى ترجمة ابن حمزة أن ابن حمزة كان معاصرا له و ان ابن حمزة قال : كنت حاضرا بالرى و قد توفى الشيخ ابوالفتوح بها و دفن بجوار عبدالعظيم بموجب وصيّته. و رأيت فى بعض المواضع فى مدحه : الشيخ الإمام السعيد المفيد جمال الدين قطب الاسلام فخر العلماء شرف الدولة شمس الشريعة مفتى الشيعة ابوالفتوح _ الخ . قال الشيخ منتجب الدين فى الفهرس : الشيخ الإمام جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد الخزاعى الرازى ، واعظ عالم مفسر دَيّن ، له تصانيف منها التفسير المسمى روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن عشرين مجلدة ، و روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب قرأتهما عليه .

.


1- .همان ، ص46_47 و 61 و 95 .

ص: 162

قال ابن شهرآشوب فى معالم العلماء موردا له فى باب الكنى ظنا منه أن كنيته اسمه و هو مع كونه تلميذه غريب هكذا : شيخ ابوالفتوح بن على الرازى عالم ، له روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن فارسى إلاّ أنه عجيب ، و شرح الشهاب. (1) قال هو أيضا فى كتاب المناقب: و أجاز لى ابوالفتوح رواية روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن . داورى افندى در اين باره اينگونه است : أقول : و لذلك قد يشتبه تعدده والحق الاتحاد ، ولكن قد غلب عليه ابوالفتوح حتّى نسى اسمه. و أما شيخنا المعاصر فقد أورده فى أمل الآمل تارة فى باب الاسماء ذكر فيه ما مر من كلام الشيخ منتجب الدين بتمامه و اقتصر عليه ، و تارة فى باب الكنى و نقل فيه كلام ابن شهرآشوب المذكور فى معالم العلماء و اكتفى به ، و لعله ظن هو أيضا تعددهما . فتأمل. (2) همچنين اظهارنظر ديگرى درباره تفسير ابوالفتوح دارد : ثمّ أقول : ان كتاب تفسيره الكبير كتاب مشهور متداول ، و قد رأيت الربع الأوّل من تفسيره هذا فى اصبهان ، و كانت النسخة عتيقة جدا و قد كتبت فى زمانه و على ظهرها خطه الشريف و اجازته لبعض تلامذته ، و كان تاريخ اجازته له سنة اثنتين و خمسين و خمسمائة ، و عبر عن نسبه هكذا : الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى ، و قد قرأها جماعة اخرى من العلماء أيضا عليه ، و منهم ولد الشيخ ابى الفتوح هذا أيضا ، و خطه الشريف لا يخلو من رداءة . و هذا التفسير مع كتاب شرح الشهاب له داخلان فى كتاب بحار الانوار ، و يعتمد عليهما فى النقل فقال : كتاب شرح شهاب الاخبار و كتاب التفسير الكبير كلاهما للمحقق النحرير الشيخ ابى الفتوح الرازى . ثمّ قال : والشيخ ابوالفتوح فى الفضل مشهور و كتبه معروفة مألوفة .

.


1- .معالم العلماء ، ص141 .
2- .نك : أمل الآمل، ج 1، ص99 و 356 .

ص: 163

افندى درباره شرح الشّهاب مى نويسد : قد رأيت نسخة شرح الشهاب له فى طهران و اخرى فى الهراة ، و هى حسنة الفوائد. آن گاه درباره جد و والد و دانشهاى ابوالفتوح مطالب زير را عرضه كرده است : و كان والده و جده أيضا من مشاهير العلماء و سيجى ء ترجمتهما، و يروى هو عن والده عن جده المذكورين عن والد جده المذكور و هو الشيخ ابوبكر احمد بن الحسين بن احمد الخزاعى نزيل الرى عن السيدين المرتضى والرضى و عن الشيخ الطوسى. و يروى أيضا عن جماعة كثيرة أخرى من العلماء ، منهم الشيخ المفيد ابوالوفاء عبدالجبار بن عبداللّه بن على المقرى الرازى عن ابى عبداللّه جعفر بن محمد الدوريستى عن المفيد ، و منهم الشيخ . و يروى عنه أيضا جماعة : منهم الشيخ نصير الدين ابوطالب عبداللّه بن حمزة الطوسى . و قال بعض تلامذة الشيخ على الكركى فى رسالته فى ذكر أسامى مشائخ الشيعة : و منهم الشيخ الفقيه ابوالفتوح الرازى ، أحد الائمة المشهورين . افندى پس از گزارش نظريات خود به داورى و اظهارنظر مى پردازد: أقول : و كان هو رحمه اللّه و ولده الشيخ الإمام تاج الدين محمد و والده و جده القريب و جده الاعلى الشيخ ابى بكر احمد المذكور كلهم من مشاهير العلماء. و بالجملة هؤلاء سلسلة معروفة من علماء الامامية ، و لكل واحد منهم تأليفات جياد و تصنيفات عديدة حسان. و أما تفسيره الفارسى فهو من أجلّ الكتب و أفيدها و أنفعها ، و قد رأيته فرأيت منه بحرا طمطاما ، و أدرجه الاستاد الاستناد أيده اللّه أيضا فى بحار الانوار ، و كذلك شرح الشهاب المذكور ، و قد رأيته فى طهران أيضا. به نظر افندى در تفسير ابوالفتوح و شرح الشّهاب گرايش به تصوف مشاهده مى شود . ايشان در زمره اولين كسانى است كه اين داورى را عرضه كرده اند: له «قده» ميل إلى التصوف و كلام الصوفية على ما يظهر من تفسيره الفارسى و شرح الشهاب المذكورين. (1)

.


1- .رياض العلماء ، ج 2 ، ص157.

ص: 164

مازندرانى حائرى، محمد بن اسماعيل (1159_1215ق)

نيشابورى كنتورى، سيد اعجاز حسين (درگذشت 1286ق)

پايان بخش كلام افندى تا اينجا اينگونه است : كان رحمه اللّه كثير العلم وافر الفضل غزير الرواية عن العلماء والمشائخ جامعا للفضائل . (1) افندى درباره آثار علمى ابوالفتوح هم گزارشهايى دارد كه در فصل نخست آمده است .

مازندرانى حائرى، محمد بن اسماعيل (1159_1215ق)منتهى المقال فى احوال الرجال. چاپ اول: به كوشش مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، قم، 1416ق. ص32، 112، 113، 349. از كتابهاى معتبر رجالى شيعه است و اطلاعات آن درباره ابوالفتوح، كوتاه است. حسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى النيسابورى، مضى فى جدّه احمد بن الحسين بن احمد ما يدلّ على جلالته . اقول : مرّ ذلك عن عمه . و فيه أيضا : الشيخ الإمام جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى ، عالم واعظ مفسر دين ، له تصانيف ، منها : التفسير المسمى بروض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن عشرون مجلّدا ، و روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب .

نيشابورى كنتورى، سيد اعجاز حسين (درگذشت 1286ق)كشف الحجب و الاستار. قم، نشر مكتبة آيه اللّه مرعشى نجفى، 1409ق. اين كتابشناسى اطلاعات برخى از آثار ابوالفتوح را آورده است : روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب لجمال الدين ابى الفتوح الحسين بن على بن محمد الخزاعى الرازى. روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن فى عشرين مجلد بالفارسية لجمال الدين ابى الفتوح الحسين بن على بن محمد الخزاعى الرازى .

.


1- .همان ، ص158 .

ص: 165

تنكابنى، ميرزا محمد (1234_1302ق)

خوانسارى، سيد محمد باقر (درگذشت 1313ق)

تنكابنى، ميرزا محمد (1234_1302ق)زندگى دانشمندان (قصص العلماء). تحقيق محمد رضا حاج شريفى خوانسارى، چاپ اول: مؤسسه فرهنگى انتشاراتى حضور، 1380. كتاب قصص العلماء از نوشته هاى مربوط به نيمه دوم سده چهاردهم قمرى و متعلّق به حدود يك قرن و نيم پيش است . اين اثر مورد توجه عموم مردم بوده، ولى پژوهشگران گاه به نقد آن پرداخته اند. در چاپ اصلى آن مطلبى درباره ابوالفتوح نيست . يك چاپ مشهور آن توسط انتشارات علميه اسلاميه و به سرمايه سيدمحمود كتابچى انجام يافته است ، ولى در چاپ مصحَّح توسط محمدرضا حاج شريفى خوانسارى ، ضميمه اى به آن افزوده شده و اطلاعات شخصيتهايى به آن افزوده شده است . به هرحال، آنچه درباره ابوالفتوح آمده، اينگونه است : حسين بن على بن محمد بن احمد بن حسين بن احمد خزاعى نيشابورى رازى ، شيخ ابن شهرآشوب و شيخ منتجب الدين است و صاحب تأليفات ، مانند : تفسير روض الجنان در بيست مجلّد و فارسى است ، فاضل نحرير مسلّم است ، و فخر الدين رازى نيشابورى از مطالب او در تفسيرش نوشته و او معاصر با صاحب كشّاف بود. (1)

خوانسارى، سيد محمد باقر (درگذشت 1313ق)روضات الجنات. قم ، مكتبة اسماعيليان ، بى تا . ترجمه و اضافات محمد باقر ساعدى خراسانى. تهران، نشر اسلاميه، 1357/ 1398ق، ج3، ص104_113. ج2، ص314_317. خوانسارى كه از علماى سده سيزدهم و چهاردهم قمرى است، در كتاب مشهورش روضات الجنات درباره ابوالفتوح اينگونه نوشته است : نامبرده اصلاً از مردم نيشابور است و به شيخ ابوالفتوح رازى و مفسر پارسى نويس مشهور است. ابوالفتوح از اعلام دانشمندان بوده و در تفسير و كلام و ادب و آشنائى كامل به فن حديث مهارت بى نهايتى داشته و از ماهران دانشمندان و ناقلان

.


1- .زندگى دانشمندان : قصص العلماء ، ص420_421 .

ص: 166

احاديث اهل ايمان بحساب مى آيد و به عاليترين مرتبه اصالت و نجابت كه كمتر اتفاق مى افتد خانواده اى بغير از خانواده عصمت و طهارت حقيقت آن دو را دارا باشند نائل گرديده بوده. به نظر خوانسارى اين مقام عالى را ابوالفتوح از آنجا بدست آورده كه معظم له از نوادگان بديل بن ورقاء خزاعى است كه صحابى جليل القدر مشهور بوده و از نياكان اوست و بطورى كه از مجالس المؤمنين بدست مى آيد بنى خزاعه از شيعيان آل محمد و دوستان برگزيده و قديمى آنان بوده اند. (1) خوانسارى فصل جامعى راجع به شرح احوال ابوالفتوح رازى نوشته است. راجع به منابع او بايد گفت: اغلب مندرجات آن فصل مأخوذ از كتبى است كه هم اكنون در اختيار است . به اين دليل كه منابع خوانسارى در دسترس بوده ، قزوينى از نقل مطالب خوانسارى خوددارى كرده و فقط مضامين آنها را آورده است . قزوينى گفته است : قسمت غالب مطالب خوانسارى توسط طابع جلدين اول و دوم تفسير ، فاضل محقق آقاسيدمحمدكاظم بن محمديوسف بن محمدباقر طباطبائى حسينى در مقدمه جلد اول آمده است ، فقط چيزى كه در نوشتار خوانسارى تازگى دارد و در هيچ يك از مآخذ متقدّم به نظر نرسيد اين است كه نقلاً از رياض العلماء ميرزا عبداللّه اصفهانى سه كتاب ديگر غير تفسير حاضر و غير شرح شهاب الاخبار به ابوالفتوح رازى نسبت داده شده است از قرار ذيل : يكى رساله يوحنا به فارسى در ابطال مذهب اهل سنت از زبان يكى از نصارى موسوم به يوحنا ، ديگر رساله حسنيه كه از زبان يكى از كنيزكان عهد هارون الرشيد

.


1- .در مستدرك الوسائل آمده است : ورقاء از صحابه پيغمبر اكرم(ص) بوده و صداى رسايى داشت. رسول خدا در حجة الوداع موقعى كه در منى بودند، به وى كه صدايى رسا داشت و به اصطلاح جهورىّ الصوت بود دستور داد ، مردم را از روزه گرفتن در اوقاتى كه در منى هستند، باز بدارد. او هم حسب الامر بر شتر خاكسترى رنگى سوار شده، در ميان خيمه ها حركت مى كرد و با صداى بلند مى گفت اى مردم اين روزها را كه در منى هستيد، روزه نگيريد؛ زيرا روزهاى خوردن و آشاميدن است، نه روزه گرفتن، و فرزندش بديل از صحابه و از پيشقدمانى است كه قبول ولايت على(ع) را نمود و در جنگ صفين در برابر آن حضرت شهيد شد و در يارى على(ع) سر از پا نشناخت و ناراحتيهاى بسيارى متحمل گرديد و آنى از خدمت فروگذارى ننمود .

ص: 167

واعظ تهرانى ، ملاباقر (درگذشت 1313ق)

موسومه به حُسنيه كه بسيار عالمه و فاضله و صاحب جمال بوده و در حضور خليفه مزبور با جمعى از علماء عامه در باب حقانيّت مذهب شيعه مباحثه نموده و همه را مغلوب نموده ، تأليف شده است . و سوم تبصرة العوام معروف در ملل و نحل ، و سپس خود صاحب روضات گويد به غير كتاب اخير يعنى تبصرة العوام نسبت آن دو كتاب اول يعنى رساله يوحنا و رساله حسنيّه به ابوالفتوح رازى هيچ مستبعد نيست. (1)

واعظ تهرانى ، ملاباقر (درگذشت 1313ق)جنة النعيم فى احوال عبدالعظيم ، تهران ، تأليف در 1296ق ، ص513_514. نويسنده در 1296ق از تأليف اين كتاب فارغ شده است و در زمره اولين و مهمترين آثار درباره عبدالعظيم و اماكن و مقابر وابسته به آستان عبدالعظيم، از جمله مقبره ابوالفتوح است. مرحوم حاجى ملاباقر واعظ تهرانى در اين كتاب ذكرى از ابوالفتوح نموده و در ضمن تعداد علما و مشاهيرى كه در اطراف آستانه حضرت عبدالعظيم مدفون اند، از جمله ابوالفتوح را شمرده و پس از بيان زندگينامه مختصرى از او كه عينا منقول از حديقة الشيعة و مجالس المؤمنين است ، گويد : «مزار وى در صحن امامزاده حمزه در زمان دخول در طرف دست راست جلو حجره اول است و الواحى از كاشى كه زرد مى نمايد بر آن نصب شده است كه اسم شريف آن مرحوم (بر آن) مكتوب است و برحسب وصيّت خواسته است در جوار حضرت عبدالعظيم و مقدمه مزار امامزاده حمزه مدفون شده باشد .» سيدمحمدكاظم طباطبائى در مقدمه چاپ اول (ص4_5) پس از نقل عبارت مزبور از جنة النعيم توضيح ذيل را بر آن افزوده، گويد : «گويا آن تفصيلى كه آن محدث جليل [يعنى مرحوم حاجى ملاباقر واعظ مؤلّف جنة النعيم] نگاشته در چند سال قبل بوده اكنون كه سنه 1319 [است] فى الجمله تغيير يافته و بالفعل دو پارچه سنگ مرمر غير محكوك در سر مقبره صاحب اين تفسير كبير نصب شده و از ميامن دولت

.


1- .«خاتمة الطّبع» ، روح الجنان ، چاپ شعرانى ، ج 12 ، ص238_239 .

ص: 168

تفرشى، ميرمصطفى

طباطبايى ، محمدكاظم بن محمديوسف

مسرّت اقتران به بركات سلطنت عدالت توأمان حضرت ظلّ اللهى چند نفر از قاريان قرآن و خدّام روشنايى معيّن شده در هر صبح و شام مشغول قرائت قرآن و دعاگويى دولت قاهره مى باشند. (1)

تفرشى، ميرمصطفىنقد الرجال. قم، نشر رسول مصطفى، 1415ق. ج1، ص108، 395. اين اثر در 1318ق در تهران تأليف شده و همچون ديگر منابع رجالى به بررسى شخصيتهاى موجود در سلسله سند احاديث مى پردازد . لذا قلمرو علمى اينگونه كتابها ، رجال احاديث و نه هر شخصيت است و لابد ابوالفتوح در علوم حديث منزلتى داشته كه نام او را در اين كتاب آمده است. معمولاً كتابهاى رجال نوشته كوتاهى درباره شخصيتها درج كرده اند، ولى در تراجم ، از هر كس ، يك زندگينامه نسبتا طولانى و مفصل عرضه مى شود . نوشته اين كتاب نيز درباره ابوالفتوح كوتاه و بدين قرار است : الحسين بن على بن محمد الخزاعى الرازى جمال الدين ابوالفتوح الرازى عالم فاضل دين ثقه عين واعظ مفسر له تصانيف منها التفسير المسمّى بروض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن عشرين مجلدة. (2)

طباطبايى ، محمدكاظم بن محمديوسفروض الجنان و روح الجنان ، تهران ، مطبعه شاهنشاهى ، 1323ق. مرحوم طباطبايى بر چاپ اول اين اثر مقدمه اى درباره ابوالفتوح نوشته است . مطابق يادداشت مرحوم قزوينى ، نام ايشان ميرزا كاظم امام جمعه تبريزى پسر حاجى ميرزا يوسف امام جمعه است. (3) اين مقدمه در نخستين چاپ روض الجنان

.


1- .خاتمة الطّبع ، روح الجنان ، چاپ شعرانى ، ج 12 ، ص239 .
2- .نقد الرجال ، ص108 .
3- .يادداشت هاى قزوينى ، به كوشش ايرج افشار ، ج 3و 4 ، ص220_221 .

ص: 169

(1323ق) در مقدمه آمده است . اين چاپ به كوشش ملك الشعراء محمدكاظم صبورى تصحيح شد. نقش محمدكاظم طباطبايى، نظارت بر تصحيح و چاپ روض الجنان و مديريت آن از سوى دربار قاجار بوده است ؛ زيرا در ابتداى مقدمه اينگونه نوشته است : چون خاطر مهر مظاهر همايون بتصحيح و تنقيح و امتياز اين كتاب مستطاب از هر باب توجهى تمام داشت انجام اين مهم مقدس و امر اقدس را به صرافت طبع همايون به اين خادم شريعت مطهره و داعى دولت قاهره (محمدكاظم بن محمديوسف بن محمدباقر الطباطبائى الحسن الحسينى التبريزى) محوّل و مرجوع فرمودند و اين احقر مجلسى از فضلاى جامع و دانشمندان متتبع منعقد نموده ديرى به اين خدمت شريفه اشتغال جست و در مقابله و تصحيح آن سعى بليغ و جهد وافى بجا آورده و غايت دقت و مراقبت را مبذول داشت تا اين مهم بطوريكه منظور خاطر همايون بود پرداخته آمد. (1) نوشته طباطبايى با عنوان «مجملى از ترجمه حال شيخ اجل اعلم ابوالفتوح رازى» آغاز مى شود و درباره زندگى و آثار و ابعاد فعّاليتهاى ابوالفتوح است . نويسنده تحليل خود را اينگونه آغاز مى كند : صاحب اين تفسير كبير به نقل از كتاب روضات الجنات تأليف مرحوم ميرزا محمدباقر خوانسارى الشيخ جمال الملة والحق و الدين، الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى النيسابورى الاصل المعروف بالشيخ ابى الفتوح الرازى المفسر الفارسى المشهور از اعلام علماء تفسير و كلام و اعاظم فضلاى ناقلين احاديث قرن ششم هجرى و از احفاد (بديل) بن ورقاء خزاعى است . بديل از اكابر صحابه حضرت رسول و خاندان ابوالفتوح يكى از اجله بيوتات عرب مى باشد كه در عجم توطّن اختيار كردند و در ايران سكنى گزيدند . يكى از اجداد اعلاى شيخ ابوالفتوح شيخ ثقة احمد بن الحسين بن احمد خزاعى نزيل رى از تلامذه سيد مرتضى و سيد بن زهره و

.


1- .روض الجنان ، چاپ 1323ق ، ج 1 ، ص1 .

ص: 170

شيخ طوسى مى باشد . و از مصنفات او امالى الحديث است در چهار جلد . و كتاب عيون الاحاديث و روضة در فقه و سنن و مفتاح در اصول و غير ذلك، چنانكه در كتاب فهرست شيخ منتجب الدين كه از تلامذه شيخ ابوالفتوح مى باشد مذكور است. جدّ اول شيخ يعنى پدرش شيخ ابوسعيد محمد بن الحسين خزاعى بوده بايد محمد بن احمد باشد يا محمد بن احمد بن الحسين بن محمد بن الحسين چه جدّ او چنانكه در صدر عنوان نوشته شد محمد بن احمد است و شايد در عبارت فوق نسبت به جدّ داده باشد و اين قسم انتساب در ميانه عرب شيوع دارد مثل ابن هشام و ابن مالك (مترجم) و شيخ ابوسعيد صاحب كتاب الروضة الزهراء فى مناقب الزهراء و كتاب منى الطالب فى اسلام ابى طالب و غيرها مى باشد همچنين عم پدر ابوالفتوح شيخ فاضل ابومحمد عبدالرحمن بن احمد بن الحسين از تلامذه شيخ فقيه جليل محمد بن زيد بن على الفارسى صاحب كتاب الوصايا و كتاب غيبت و غيرهماست . و شيخ ابومحمد مذكور از مشايخ عصر خود و در رى واعظ و ثقه بوده و در اكناف عالم شرقا و غربا سفر نموده و از مخالف و موالف استماع احاديث كرده و او را مصنفاتى است . از آن جمله سفينة النجاة در مناقب اهل بيت و علويات و رضويات و امالى و عيون از اخبار و مختصراتى متفرّق در مواعظ و آداب باشد. غرض آنكه اين شيخ جليل و خاندان او همه از اجله علما و صلحاء و روات احاديث بوده اند و اين مختصر گنجايش آن ندارد كه هر يك را بخصوص وصف نمائيم. نامبرده پس از معرفى شخصيت و نياكان و معاصران ابوالفتوح ، گرايش علمى و فعّاليت او در زمينه حديث را توضيح مى دهد : طريق روايت شيخ ابوالفتوح اين است كه او روايت مى كند از پدر فاضل خود على بن محمد و او از پدر خود كه جدّ ابوالفتوح باشد . و همچنين روايت مى كند از عم خود و او از پدر خود كه باز جدّ صاحب عنوان است و جدّ او روايت مى كند از پدر خود همچنين از شيخ مفيد عبدالجبار بن على مقرى رازى و نيز از شيخ ابى على بن شيخ طوسى و جميع ايشان روايت مى كنند از شيخ طوسى . امّا كسانى كه از ابوالفتوح صاحب تفسير روايت مى كنند از جمله شيخ فقيه عماد

.

ص: 171

عبداللّه بن حمزة الطوسى است و شيخ رشيد الدين بن شهرآشوب مازندرانى صاحب كتاب معالم العلماء و شيخ منتجب الدين بن بابويه القمى صاحب كتاب فهرست در رجال و بعضى از فضلاى ديگر . همين دو عالم جليل يعنى ابن شهرآشوب و شيخ منتجب الدين در دو كتاب خود بذكر شيخ ابوالفتوح پرداخته و در تمجيد و توصيف وى مبالغت نموده اند. چنانكه ابن شهرآشوب در كتاب معالم العلماء مى گويد شيخ و استاد من ابوالفتوح بن على الرازى است و از تصانيف او روح الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن فارسى مى باشد و بسيار نيكو تفسيرى است و كتاب شرح شهاب تصنيف ديگر او مى باشد . اما شيخ منتجب الدين در كتاب فهرست بعد از ترجمه حال شيخ ابوالفتوح گويد او مردى عالم و واعظ و مفسر است و مصنفاتى دارد و يكى از آنها تفسير مسمى بروح الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن بيست مجلد مى باشد . و روح الالباب فى شرح الشهاب تصنيف ديگر اوست و من هر دو را نزد وى خوانده ام. در بخش ديگر ، به بررسى خطاهايى كه نويسندگان در بررسى زندگانى ابوالفتوح مرتكب شده اند، مى پردازد و ابتدا شوشترى را نقد مى كند : قاضى نوراللّه شوشترى در مجالس المؤمنين بعد از شرحى وافى از محامد صفات ابوالفتوح گويد: مأثر فضل و مساعى جميله شيخ را در تفسير كتاب كريم و ابطال تأويلات سقيم مخالفان اثيم همه كس مى داند و از تفسير فارسى او معلوم مى شود كه معاصر محمود بن عمر خوارزمى معروف بزمخشرى صاحب كشاف بوده از اين قرار از علماء مائه سادسه هجرى مى باشد چه وفات زمخشرى در سال پانصد و سى و هشت است و بعضى اشعار زمخشرى بنظر شيخ ابوالفتوح رسيده اما كشاف را نديده و تفسير شيخ معظم فارسى است و در وثاقت تحرير و لطف تقرير و دقت نظر بى نظير . امام فخر الدين رازى اساس تفسير كبير خود را از آنجا اقتباس نموده و براى آنكه نسبت انتحال و سرقت بوى ندهند بعضى تشكيكات بر آن افزوده و شيخ ابوالفتوح تفسيرى عربى نيز دارد كه در خطبه تفسير فارسى به آن اشاره كرده اما تاكنون فقير بمطالعت آن فائز نگشته ام. و شيخ عبدالجليل رازى در بعضى مصنفات خود صاحب ترجمه را نام برده گويد خواجه امام الفتوح رازى صاحب بيست مجلد تفسير قرآن است كه علما و

.

ص: 172

ائمه هر طايفه آن را طالبند و بمطالعت آن ميل دارند و ظاهرا اكثر آن مجلدات از تفسير عربى او مى باشد چه تفسير فارسى شيخ تقريبا صد و بيست هزار بيت يا قدرى بيشتر است و آن را در چهار مجلد منتها در هشت مجلد مى توان قرار داد و خيلى كمتر از بيست جلد مى شود . و از بعضى ثقات شنيده شد كه قبر شريف او در اصفهان است. گويا قاضى نوراللّه از تفسير شيخ ابوالفتوح اطلاع درستى حاصل نكرده كه اين توجيه بى قاعده را مى نمايد چه دو تلميذ آگاه او شيخ منتجب الدين و ابن شهرآشوب تصريح كرده اند كه تفسير فارسى ابوالفتوح بيست مجلد است و لازم نيست مجلدات عرفى كتاب با اجزاء تصنيف كه كه از آنها نيز مجلدات تعبير مى كنند به يك اندازه باشد چنانكه مجمع البيان نيز تقريبا همين قدر كتابت دارد و مصنف آن كتاب را در ده جلد قرار داده و اما اينكه قاضى نوراللّه شنيده است مزار شيخ ابوالفتوح در اصفهان است گويا صاحب عنوان را بشيخ ابوالفتوح اسعد بن ابى الفضايل عجلى شافعى كه در زمانى نزديك بشيخ رازى يعنى در سنه ششصد هجرى در اصفهان درگذشته است اشتباه كرده باشد. چنانكه غريق بحار رحمت يزدانى واعظ و محدث جليل الحاج ملاباقر الشهير بطهرانى ابن ملا محمد اسمعيل كجورى در كتاب جنة النعيم كه در احوال سعادت اشتمال حضرت عبدالعظيم(ع) و بعضى ديگر از امامزادگان گرام و نه تن از علماء اعلام و فقهاء عظام كه در حدود رى و حول روضه منوره حضرت عبدالعظيم مدفونند تأليف نموده است مدفن صاحب عنوان را در جوار حضرت عبدالعظيم نگاشته و شرحى در احوال اين شيخ اجل مسطور داشته گويد دويم كسى كه از علما در رى مدفون است و بر مزار وى نهايت افتخار بايد نمود شيخ ابوالفتوح صاحب الاصل الاصيل قدوة المفسيرين من اهل التنزيل و التأويل حسين بن على بن محمد بن احمد خزاعى رازى است نسب شريف وى منتهى مى شود به بديل بن ورقاء خزاعى و وى از كبار اصحاب حضرت ولايت مآب بوده و شرحى از جلالت مقام و اصالت نسب وى مسطور داشته تا آنكه گويد مزار وى در صحن حضرت امامزاده حمزه در زمان دخول در طرف دست راست جلو حجره اول است و الواحى از كاشى

.

ص: 173

كه زرد مى نمايد بر آن نصب شده كه اسم شريف آن مرحوم مكتوب است و برحسب وصيت خواسته در جوار حضرت عبدالعظيم و مقدمه مزار امامزاده حمزه مدفون شده باشد . گويا آن تفصيلى كه آن محدث جليل نگاشته در چند سال قبل بوده اكنون كه سنه 1319 [است] فى الجمله تغيير يافته و بالفعل دو پارچه سنگ مرمر غير محكوك در سر مقبره صاحب اين تفسير كبير نصب شده و از ميامن دولت مسرت اقتران ببركات سلطنت عدالت توأمان حضرت ظل اللهى چند نفر از قاريان قرآن و خدام و روشنائى معين شده در هر صبح و شام مشغول قرائت قرآن و دعاگوئى دولت قاهره مى باشند ابن حمزه در كتاب ايجاز المطالب فى ابراز المذاهب و در كتاب هادى إلى النجاة من جميع المهلكات در هر دو كتاب مى گويد كه در شهررى بودم كه شيخ ابوالفتوح رازى صاحب تفسير بموجب وصيتش در جوار مرقد امامزاده واجب التعظيم حضرت عبدالعظيم الحسنى مدفون گشت پس به نيت حج متوجه مكه معظمه شدم در وقت برگشتن گذارم به اصفهان افتاد در علنلان و بعضى ديگر از محلات آن شهر را ديدم به زيارت شيخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى و حافظ ابونعيم كه پدر استاد او است و شيخ يوسف كه جدّ شيخ ابونعيم است و شيخ على بن سهل و امثال ايشان كه سنى و از مشايخ صوفيه بوده اند مى رفتند كه شيعه شهررى و نواحيش هزار يك به زيارت امامزاده عبدالعظيم نمى رفتند و مولانا احمد اردبيلى در كتاب حديقة الشيعة كه منسوب به ايشان است نقل كرده كه مرا گذار به اصفهان افتاد ديدم مردم اين بلده شيخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى را شيخ ابوالفتوح رازى كرده بودند و به اين بهانه به عادت پدران خود قبر آن سنى صوفى را زيارت مى كردند پس از اين بيان معلوم مى شود كه قبر شيخ ابوالفتوح همان است كه در مزار حضرت عبدالعظيم است . (1) اين مقدمه در چند چاپ ديگر هم، از جمله چاپ كتابخانه آية اللّه نجفى مرعشى كه با تصحيح مرتضى مدرسى منتشر شده، درج شده است . همچنين در چاپ به كوشش غلامحسين مراقبى (تهران ، 1378) در ابتداى جلد اول آمده است . اين نشانگر اهميت اين نوشته و سودمندى نكات آن است.

.


1- .روض الجنان ، چاپ 1313ق ، ج1 ، ص1_5 .

ص: 174

نورى طبرسى ، حسين بن محمد تقى (درگذشت 1320ق)

طباطبايى در طليعه اين مقدمه به علاقه دربار و پادشاه ايران به ترويج اين تفسير اشاره مى كند . در تاريخ فرهنگى ايران همواره علاقه به ترويج تشيّع و دين و قرآن با تكيه بر ادبيات فارسى وجود داشته است و اساسا كسانى چون ابوالفتوح كه به فارسى نگارى تفسير قرآن روى آورده اند، در اعماق ذهنيت خود ، مزج و هماهنگى و تناسب ايرانيت و شيعه را لمس و احساس مى كرده اند.

نورى طبرسى ، حسين بن محمد تقى (درگذشت 1320ق)مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل . چاپ اول: قم، مؤسسه آل البيت (ع) لإحياء التراث، 1407ق. چاپ دوم : 1415ق . ميرزاحسين نورى (در گذشت در 17 جمادى الآخره، سال 1320ق) شرح حال مفصل و مبسوطى از ابوالفتوح و خاندان او و مشايخ او و گزارش و توصيفى از تفسير روض الجنان و شرح شهاب الاخبار قضاعى در اين كتاب آورده است . اكثر مضامين اين گزارش منقول از مآخذى است كه در اختيار است . مرحوم محدّث نورى از رياض العلماء و او از شرح شهاب خود ابوالفتوح روايت كرده است كه : شيخ ابوالفتوح رازى در شرح شهاب در شرح حديث نبوى «انّ اللّه ليؤيد هذا الدين بالرّجل الفاجر» پس ذكر احوال مؤلّفة قلوبهم گويد براى من نيز نظير همين وقايع روى داده و اجمال آن، آن كه من در ايام جوانى در خان معروف به خان علاّن مجلس وعظ و تذكير داشتم و مرا در نزد عامه قبولى عظيم بودى چنان افتاد كه جمعى از ياران من بر من رشك بردند و در نزد والى شهر از من سعايت نمودند . والى مرا از گفتن مجلس منع فرمود و مرا همسايه اى بود از اعوان سلطان و آن موقع يكى از ايام عيد بود و آن همسايه به عادت امثال خود عزم داشت كه به شرب مشغول گردد . چون اين حكايت بشنيد عزم خود را ترك داده به نزد والى شد و او را از حسد ياران بر من و دروغ بستن ايشان درباره من بياگاهانيد و سپس خود شخصا آمده مرا از خانه بيرون آورد و به منبر برد و تا آخر مجلس وعظ در پاى منبر بنشست . پس من به مردم

.

ص: 175

گفتم اين است معنى آنچه پيغمبر صلى الله عليه و آلهفرموده كه خداوند اين دين را [باشد كه] به مرد فاجر توانائى دهد». داورى درباره اين گزارش تاريخى اينگونه است: برحسب ظاهر شايد براى ما تا اندازه اى غريب به نظر آيد كه مؤلّف كتاب جزاى نيكى و احسان آن مرد و شفاعت وى از مؤلّف در نزد والى و به اصلاح آوردن كار او را بدينطريق داده كه علنا او را بر منبر فاجر خوانده و او را يكى از مصاديق حديث مذكور «انّ اللّه ليؤيّد هذا الدين بالرّجل الفاجر» قرار داده ولى چون خصوصيات اين واقعه به دست ما نيست بدون شك بايد فرض نمود كه مؤلّف را قطعا عذرى شرعى در اين گونه رفتار نسبت بدان مرد همسايه بوده مثلاً شايد آن مرد متجاهر به فسق بوده يا شايد از نكوهيدن علنى او احتمال ترك افعال ناستوده وى مى داده و نحو ذلك از معاذير شرعيه . مرحوم حاجى ميرزا حسين نورى پس از نقل حكايت مزبور كسانى كه شيخ ابوالفتوح از آنها نقل حديث كرده را برمى شمارد. (1) شعرانى در مقدمه تفسير ابوالفتوح در نوشته بلندش درباره ابوالفتوح به نوشته نورى در مستدرك الوسائل اشاره كرده و آن را نقادى كرده است كه به دليل اهميت آن ، عينا نقل مى شود : در كتاب مستدرك در خاتمه ج 3 (ص487) از رياض العلماء ميرزا عبداللّه افندى نقل كرده است كه شيخ ابوالفتوح در شرح شهاب در شرح قول پيغمبر صلى الله عليه و آله «ان اللّه ليؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر» گويد كه من در روزگار جوانى مجلسى داشتم در خان معروف به خان علان و مردم را به من اقبال عظيم بود گروهى از ياران من رشك بردند و نزد والى سعايت كردند والى مرا از مجلس گفتن بازداشت و همسايه اى داشتم از كارمندان حكومت و ايام عيد بود و به رسم و عادت خود مى خواست به شراب بنشيند چون حكايت منع مرا شنيد كار خويش رها كرد و برنشست و والى را بياگاهانيد كه مردم رشك بر من برده و بر من دروغ بسته اند و از

.


1- .روض الجنان ، چاپ ياحقى و ناصح ، ج 1 ، ص چهل و سه و چهل و چهار .

ص: 176

عليارى تبريزى، ملاعلى (1236_1327ق)

نزد والى بازگشت و بر در سراى من آمد و مرا بيرون برد و بر منبر نشانيد و خود تا پايان مجلس بنشست پس با مردم گفتم اين است مصداق آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود خداوند اين دين را به دست مرد فاجر تقويت مى دهد . و البته شيخ ابوالفتوح اين سخن را در همان مجلس و در حضور آن مرد نگفت چون برخلاف آداب معاشرت و دستور نهى از منكر است مرد غير معاند را در حضور جماعت به گناه سرزنش كردن بلكه پس از آن مجلس وقت مناسب يافت براى بيان اعجاز رسول صلى الله عليه و آلهقصه را نقل كرد و نام صاحب قصه را نگفت و خداى تعالى بسيار باشد كه به دست فاجران و كافران رنجى از مسلمانان دور كند و دشمنى را بردارد و آن گاه كه مأيوس از چاره باشند و از ظلم ستمكاران به ستوه آيند گروهى فاجر فرستد كه بتازند و ستمگر را آواره سازند و به بحر محيط اندازند «و لولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم اللّه » . علت نقل اين قسمت اين است كه اين منقولات گوشه اى از زندگى ابوالفتوح است. دوم اينكه تا اندازه اى نشانگر دانش حديثى ايشان است. مستدرك الوسائل از كتابهاى مرجع شيعه در حديث است و اهتمام نويسنده به ابوالفتوخ نشانگر بُعد و جنبه حديثى او است . دانش حديثى ابوالفتوح از جاهاى مختلف روض الجنان كه نقل روايت پرداخته و مثلاً اينگونه نوشته است : عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، أنه مرّ فى يوم احد على امرأة حملت ثلاث جنائز ...؛ (1) به خوبى پيدا است.

عليارى تبريزى، ملاعلى (1236_1327ق)بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال. به كوشش سيد هداية اللّه مسترحمى. چاپ اول: [تهران] ، نشر بنياد فرهنگ اسلامى، 1363. اين كتاب از آثار رجالى شيعه اثنى عشريه است و از منظر قواعد و ضوابط دانش رجال به بررسى شخصيتهاى حديثى مى پردازد . امّا اطلاعاتى كه درباره ابوالفتوح

.


1- .مستدرك الوسائل، ج 2 ، ص430 .

ص: 177

سهورى ، محمدعلى (درگذشت 1328ق)

عرضه كرده، همان نكات فهرست منتجب الدين، امل الآمل و معالم العلما ابن شهرآشوب است و افزون بر آنها چيزى ندارد. تنها نكته رجالى كه نسبت به معجم الرجال آيت اللّه خويى دارد اين است كه نام ابوالفتوح حسين بن على بن احمد خزاعى است و جد او به نام احمد عادل (عدلاً عينا) است و ابوالفتوح با واسطه پدرش ، احاديث از جدش نقل كرده است. (1) در جاى ديگر فقط مى نويسد : ابوالفتوح خزاعى رازى صاحب بيست جلد تفسير است. (2)

سهورى ، محمدعلى (درگذشت 1328ق)عدّة الخلف فى عدّة السلف ، خطى . اين كتاب از نفايس كتبى است كه به نظم بسيار فصيح در تراجم احوال ائمه هدى عليهم السلام و علماى اعلام به رشته تحرير در آمده است . روش نويسنده اين است كه از سده سيزدهم قمرى آغاز كرده و زندگينامه هاى عالمان هر قرن را به شعر آورده است. و تا قرن چهارم به عقب رفته است. نسخه اول به خط مؤلّف در كتابخانه شخصى محدث ارموى موجود است. سهورى نويسنده اين اثر ضمن ذكر علماى قرن ششم در مورد ابوالفتوح چنين سروده است : و ترجمان الذّكر ذو الاعزازأسّ الهدى ابوالفتوح الرازى بحر الفضائل استناد الكمّلكنز المعارف الحسين بن على فخر المشكّكين شيخ القالهللاخذ من إفضاله أفضى له قد سرق الحق له بغير حقِّنعم و من قبل أخٌ له سرق (3)

.


1- .بهجة الآمال، ج 3 ، ص302 .
2- .همان ، ج7 ، ص255 .
3- .تفسير گازر ، مقدمه محدث ارموى

ص: 178

معصومعليشاه ، محمد معصوم بن زين العابدين (1270_1344ق)

مامقانى، عبداللّه بن محمد حسن (1252_1311/ 1290_1351ق/ 1872_1932م)

آقابزرگ تهرانى درباره كتاب و نويسنده اش نوشته است : عدة الخلف فى عدة السلف للشيخ على بن شيرعلى البروجردى الجالبردى السهورى نزيل النجف من 1314 والمتوفى بها بالسل فى 1328 و هو «منظوم فى الرجال» . مرتب على بابين اولهما فى العلماء والمجتهدين فى عشرة فصول ، اولها فى علماء القرن الثالث عشر و تقهقر إلى القرن الرابع للهجرة و ما قبله فجعلهم فى الفصل العاشر ، و بعد خاتمة فيها ستة فوائد : 1 . مشايخ الطوسى 2 . مشايخ الصدوق 3 . مشايخ الكلينى 4 . فى النساء 5 . فى الكنى والالقاب والانساب 6 . فى جمع من علماء القرن الحاضر. (1)

معصومعليشاه ، محمد معصوم بن زين العابدين (1270_1344ق)طرائق الحقائق ، تصحيح محمدجعفر محجوب ، تهران ، كتابخانه سنائى ، بى تا ، ج2. اين كتاب از منظر عرفانى و تصوف به بررسى مسائل به ويژه قرآن پرداخته است . نويسنده ابتدا روايتى در تفسير آيه اى از قرآن به نقل از تفسير ابوالفتوح آورده و در صفحه280 شعرى از دعبل به نقل از تفسير ابوالفتوح آورده است و در صفحه 38 نيز روايتى در تفسير آيه اى به نقل از تفسير ابوالفتوح آورده است . به هرحال، منبع سودمندى در زمينه ريشه هاى باورهاى عرفانى و صوفيانه ابوالفتوح است.

مامقانى، عبداللّه بن محمد حسن (2) (1252_1311/ 1290_1351ق/ 1872_1932م)تنقيح المقال. تهران ، چاپ سنگى . چاپ اول: نشر آل البيت لاحياء التراث، سال 1423 ه. ج2، ص69، 155. ج1، ص1، 56، 76، 80، 336. كتاب مامقانى از كتابهاى اصيل در زمينه رجال است . مامقانى در يك جا ترجمه ابوالفتوح را آورده است و در جاهاى ديگر ضمن تراجم ديگر رجال، همين اطلاعات

.


1- .الذريعة ، ج 15 ، ص227 .
2- .نام ديگر او عبداللّه ممقانى است. تعجب اينكه در مستند مشاهير، تاريخ تولد و وفات او را فقط به ميلادى آورده است، ولى آقابزرگ تهرانى تاريخ قمرى ايشان را آورده است (الذريعه، ج4، ص466).

ص: 179

را تكرار كرده يا اطلاعات شاگردان و خانواده او را آورده است. همه صفحاتى كه داراى اطلاعات راجع به ابوالفتوح است، در قسمت مأخذشناسى آمده است . ترجمه ابوالفتوح اينگونه است . الحسين بن على بن محمد الخزاعى الرازى لقّبه منتجب الدين بالشيخ الإمام جمال الدين و كنّاه بابى الفتوح و قال انه عالم واعظ مفسر دين له تصانيف منها التفسير المسمى روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن عشرون مجلدا و روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب قرأتهما عليه . وقال منتجب الدين فى ترجمة احمد بن الحسين بن احمد النيسابورى الخزاعى ما لفظه: اخبرنا الشيخ الإمام السعيد ترجمان كلام اللّه جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى النيسابورى عن والده عن جده عنه . و اقلّ ما يفيده هذا التعبير كونه فى اعلى درجات الحسن واللّه العالم و قد مرّ ضبط ابراهيم بن عبدالرحمن و ضبط الرازى فى ترجمة احمد بن اسحق. كتاب رجالى ديگرى به نام نخبة المقال فى علم الرجال هست كه در ذيل آن هم كتاب منية الرجال فى شرح نخبة المقال از سيدشهاب الدين مرعشى نجفى آمده است. (1) اطلاعات اين منبع در مورد ابوالفتوح اينگونه است : الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى صاحب تفسير روض الجنان و روح الجنان و روح الالباب و شرح الشهاب و غيرهما من تصانيف كما عن الشيخ رشيد الدين ابن شهرآشوب المازندرانى ، كذا افاد الناظم. اقول : هو من اجلاء الاصحاب علما و ورعا ، ينتهى نسبه إلى نافع بن بديل بن ورقاء الخزاعى كما صرح به فى تفسيره ، والشيخ عبدالرحمن عم والده يعرف بالمفيد الثانى ، و يروى المترجم عن جماعة : منهم الشيخ ابوعلى الحسن بن شيخ الطائفة ، والشيخ عبدالجبار الرازى الراوى ، عن الشيخ الطوسى و غيرهما ، و قبره مزار بالرى فى صحن السيد الجليل حمزة بن موسى ، و له عقب فيهم العلماء و الادباء و النساك. (2)

.


1- .مشخصات مأخذشناسى اين اثر اينگونه است : تهران ، مطبعة پيروز ، بى تا .
2- .نخبة المقال فى علم الرجال ، ج 1 ، ص122_123 .

ص: 180

شيرازى، ابن يوسف

شيرازى، ابن يوسف (1)فهرست كتابخانه مدرسه عالى سپهسالار. چاپ اول: تهران، نشر مجلس، 1315. ج2، ص129_134. نويسنده ذيل نسخه تفسير ابوالفتوح كه در اين كتابخانه موجود است، به زندگانى او هم پرداخته و چنين نوشته است : مؤلّف اين تفسير كه يكى از تفاسير علمى فارسى است، شيخ ابوالفتوح رازى مى باشد (جمال الدين حسين بن على بن محمد بن احمد خزاعى نيشابورى معروف به رازى) كه از بزرگان علماى اماميه و وعّاظ قرن ششم هجرى بوده اند. در علم حديث و تفسير و كلام و علوم ادبيه توانايى زياد داشته . پدران و اجداد وى بيشتر از اهل علم و از دوستان خانواده پيغمبر صلى الله عليه و آلهبوده اند و نسب ايشان به بديل بن ورقاء خزاعى كه از صالحين صحابه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آلهبوده اند، منتهى مى شود . بدبختانه سال وفات و تولد ايشان به تحقيق معلوم نيست و در كتب سير و رجال متعرض آن نشده اند. با اينكه دو نفر از شاگردان ايشان يكى ابن شهرآشوب در كتاب معالم العلماء و ديگرى منتجب الدين در فهرست خود از ايشان نام برده و مراتب فضلى و عظمت علمى اين عالم بزرگ را متذكر شده اند، از سال تولد و وفاتشان نامى نبرده اند. ولى ابن يوسف شيرازى تلاش مى كند كه از قراين، تاريخ تولد و وفات او را به دست آورد : به قرينه نسخه نمره (134) تفاسير فهرست رضويه كه آن را در سال (556 ق) نوشته اند معلوم مى شود كه تاريخ تأليف اين كتاب قبل از تاريخ مذكور بوده است و منتجب الدين و ابن شهرآشوب كه از شاگردان مؤلّف بوده در سال 588 ق وفات يافته اند، بنابراين تأليف اين كتاب در اوائل قرن ششم هجرى است. (2)

.


1- .تاريخ تولد و وفات ايشان يافت نشد و براساس تاريخ چاپ يعنى 1315ش/ 1354ق بعد از صدر، سيد حسن مى آيد.
2- .فهرست كتابخانه مدرسه عالى سپهسالار ، ج 1 ، ص120 .

ص: 181

ابن يوسف شيرازى گزارشى درباره روض الجنان عرضه كرده كه مشتمل بر اطلاعاتى درباره ابوالفتوح است : ابوالفتوح پس از حمد و ثنا بيان نموده كه تفسير كردن قرآن كريم يكى از مواهب الهيه است و مفسر بايستى از علوم ادبيه چون لغت و نحو و صرف و معانى و بيان و شعر مستحضر باشد تا بتواند معانى و مقاصد قرآن را بفهمد و ناچار است كه در علم كلام و حكمت متبحر باشد تا تأويل آيات متشابه را بر وفق اصول بتواند كرد و نيز فقه مى خواهد تا به آيات احكام كه مى رسد وجه استدلال آن بر مذهب صحيح بداند و اين معنى تمام نشود تا عالم به اصول فقه نيز نباشد كه بنا فقه بر آن و ادله فقيه مستخرج از آنست و بايستى شأن نزول آيات و اينكه هر يك در كجا و چه مورد نازل شده را بداند و ناسخ را از منسوخ تميز دهد و از تاريخ بهره مند باشد تا هر جا كه آيات متضمن مطالب تاريخى است به اندازه اى كه مناسب مقام باشد، در بسط و شرح آن نماند و الاّ چون از بهرى از اين علوم بى بهره باشد، چون در آيه بدان رسد، مطلب را واگذارد و بگذرد و يا چيزى به غلط و اشتباه گويد، خويشتن را شرمنده و رسوا كرده است. پيش از شروع به تفسير هفت فصل به فارسى در مطالب ذيل نگاشته اند : فصل اول: در اقسام معانى قرآن و بيان و تفسير او كه بر چند وجه است . فصل دوم : در اينكه آيات قرآن از اين شش قسم خارج نيست و معانى هر يك از محكم ، متشابه ، ناسخ ، منسوخ ، خاص و عام . فصل سوم : در نامهاى قرآن و معانى آن . فصل چهارم : در معنى سوره و آيه و كلمه و حرف . فصل پنجم : در ثواب خواننده قرآن . فصل ششم : در فضيلت علم قرآن و رغبت و توجه به آن . فصل هفتم : در معنى تفسير و تأويل . به نظر آقاى شيرازى مؤلّف اين كتاب را برحسب خواهش جمعى از دوستان به زبان فارسى تأليف نموده كه فائده آن عموم و شمول داشته باشد و وعده كرده كه پس از اتمام آن ، تفسير ديگرى كه نيز جمعى از دانشمندان خواهش كرده اند به زبان عربى تأليف نمايند ولى تفسير عربى ايشان در دست نيست و ظاهر آنستكه موفق به تأليف آن نشده و الاّ ابن شهرآشوب و منتجب الدين حتما آن را نقل مى كردند و برحسب

.

ص: 182

شماره اى كه شيخ عبدالجليل رازى كرده اند اين تفسير صد و بيست هزار بيت يا قدرى بيشتر كتابت دارد بنده نيز كه ميزان گرفته ام همين اندازه بيشتر نيست . در مورد حجم روض الجنان ، شيرازى مى نويسد : به موجب تصريح معاصرين مؤلّف و كتابت بر خود اجزاء نسخ موجوده اين تفسير در بيست مجلد تنظيم شده است. اما طرز و ساختار اين تفسير نظر شيرازى را هم جلب كرده و گزارش مى دهد كه قبل از شروع به هر سوره عده آيات و كلمات و حروف آن را ذكر و رواياتى كه راجع به ثواب قرائت آن از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام رسيده نيز ذكر گرديده و پس از آن قسمتى از آيات را نقل و ترجمه فارسى كلمه به كلمه آنها را در ذيل هر يك نوشته و پس از آن در تحت عنوان قوله تعالى كلماتى از آيات مذكوره را نقل و بدوا ترجمه فارسى آن را ذكر و خصوصيات نحوى و صرفى و ادبى و شأن نزول و اختلاف قرائت كلمات و اخبار وارده در آن مورد را با ذكر اسناد عينا با ترجمه فارسى آنها يا فقط ترجمه آنها را آورده و حكايات مفصله اى كه در آيات اشاره به آنها شده است و مطالب فقهيه و كلاميه و به عبارت جامع آنچه را در ديباچه اين كتاب براى مفسر در موقع نوشتن تفسير ذكر كرده اند لازم است خود داشته و به مناسبت موقع و مقام آورده است مخصوصا به مناسبت اشعار فصيح عربى كه حاكى از اطلاع كامل مؤلّف بر ادبيات عرب مى باشد در اين كتاب ديده مى شود اين تفسير يكى از بهترين مؤلفات اسلامى و فارسى است و مى توان با كمال جرئت ادعا نمود كه تاكنون بدين خوبى و جامعى تفسير نوشته نشده و با مطالعه اين كتاب به خوبى معلوم مى شود كه مؤلفين قرون بعد از تأليف اين كتاب عموما از آن استفاده نموده و بسيارى از مطالب را عينا يا با مختصر تغييرى در كتاب خود آورده اند. (1) چاپ و انتشار اين اثر در دوره قاجار، از حوادث مهم فرهنگى آن روزگار است . گزارش ابن يوسف شيرازى در اين خصوص اينگونه است : بدبختانه اين گنجينه گرانبها كه يكى از مفاخر ايران و ايرانيان مخصوصا شيعيان

.


1- .فهرست كتابخانه مدرسه عالى سپهسالار ، ج 1 ، ص132 .

ص: 183

اماميه است و از اوائل قرن ششم هجرى به يادگار مانده سالها در پرده پنهانى مسطور بود و جز چند نسخه كامل آن هم در كتابخانه هاى شخصى از آن نامى نبود در سال 1319 به امر مرحوم مظفر الدين شاه قاجار آقا سيدمحمدكاظم طباطبائى تبريزى جمعى از فضلاء و دانشمندان را گرد آورده و اين كتاب را تصحيح كردند و در سال 1323 يعنى سى سال قبل مخصوصا براى همين مقصد مطبعه برقى كه در آن وقت به نام «مطبعه شاهنشاهى» ناميده شده بود (اينك همان جزء دستگاههاى مطبعه مجلس شوراى ملى است) وارد كرده و مشغول به طبع تفسير مذكور شدند تا اواخر حيات مرحوم مظفر الدين شاه دو مجلد و 173ص از مجلد سوم كه تماما مشتمل بر بيش از ده جلد از مجلدات بيست گانه كتاب است چاپ شد ، بدبختانه تا پارسال طبع بقيه آن تعطيل و آنچه به طبع رسيده بود در انبارهاى دولتى توقيف بود ، سال گذشته به پيشگاه رضاشاه پهلوى معروض افتاده بود چنين گنجينه اى كه از مفاخر ملى است در زير ابرهاى تاريخ فراموشى محو و نابود شده و مستدعى است مقرر فرمايند كه طبع آن تكميل و در دسترس عموم گذارده شود . بى درنگ دانشمند فرزانه و دوستدار علوم و معارف جناب مستطاب اجل آقاى ميرزا على اصغر خان حكمت را كه در همان روزها انجام امور معارف و اوقاف مملكت را به كف با كفايت ايشان برگزار فرموده بودند موظف به انجام اين مقصود بزرگ داشتند ، ايشان هم با كمال شتاب وسائل طبع و نشر آن را فراهم فرموده و تقريبا طبع آن با همان دستگاه مذكور در مطبعه مجلس در شرف اتمام و سه قسمت آن را كه تا آخر تفسير سوره مؤمنون است تجليد و به تمام كتابخانه ها داده شده كه عموم علاقه مندان از گوهرهاى پربهاى آن بهره مند گردند . و تتمه آن هم شايد تا آخر سال 1313 طبع آن تمام شود. (1) فهرست كتابخانه مجلس شوراى ملى . تهران ، چاپخانه مجلس ، 1318_1321 . ص417 . تبحر و شغل اصلى ابن يوسف شيرازى نسخه شناسى و فهرست سازى براى نسخه ها بوده، و در فهرست فوق هم اطلاعاتى درباره ابوالفتوح و مشخّصات نسخه شناسى آثار ابوالفتوح به ويژه روض الجنان آورده است . ضمن نسخه شناسى،

.


1- .همان ، ص132_133 .

ص: 184

قمى، شيخ عباس (1254_1319/ 1294_1359ق)

بررسيهايى درباره خود ابوالفتوح هم آمده است. (1) ولى گزارشها و نوشته هاى اينچنينى كه ضمن گزارش نسخه و توصيف دستنوشته عرضه مى شود، معمولاً بخشى درباره صاحب نسخه و پديد آورنده آن عميق و جامع نيست، ولى غالبا به دليل اينكه توسط افراد محقق نوشته شده، شامل اطلاعاتى كارگشا است. اين ويژگى در مورد اين فهرستها هم واقعيت دارد.

قمى، شيخ عباس (1254_1319/ 1294_1359ق)مشاهير دانشمندان اسلام : ترجمه الكنى و الالقاب. ترجمه محمد جواد نجفى. تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1350. ج1، ص240_241. شيخ عباس قمى از تراجم نگاران شيعه درباره ابوالفتوح رازى نكات بديع و تعبيرهاى جذابى دارد كه به دليل اهميت نوشته هاى او ، عينا نقل مى شود : نام و نسب او حسين بن على بن محمد بن احمد خزاعى و لقب او جمال الدين بود . وى بزرگ ، امام باسعادت و پيشواى مفسرين ، ترجمان كلام اللّه مجيد و صاحب روض الجنان در تفسير قرآن است ، همان تفسيرى كه حاوى هر چيزى است كه جانها به آن اشتهاء دارند و چشم ها از آن لذت مى برند و فقيه ، مفسر ، مورخ، واعظ و غيرهم از آن برخوردار مى شوند. خداى اين مرد را رحمت كند كه از جليل ترين خاندان هاى علم به شمار مى رفت . حسب و نسبش چنانكه در تفسير خود تصريح كرده به نافع بن بديل بن ورقاء خزاعى منتهى مى شود. جد وى كه محمد بن احمد باشد ، عموى پدرش عبدالرحمان كه به مفيد ثانى مشهور بود ، پسرش كه محمد بن حسين بود و پسرخواهرش كه احمد بن محمد بود همگى از علماء و فضلاء محسوب مى شدند . اين مرد معدن و اصل و ريشه علم بود . تاريخ وفات او را نمى دانم جز اينكه وى از استادهاى ابن شهرآشوب بود كه در

.


1- .براى نمونه نك : فهرست نسخه هاى مجلس ، ص417 .

ص: 185

سنه (588 ق) وفات يافت ، قبر ابوالفتوح در شهر رى در صحن امام زاده حمزه فرزند موسى بن جعفر در جوار حضرت عبدالعظيم حسنى(ع) است. ابوالفتوح رازى از شيخ ابوعلى طوسى و شيخ ابوالوفاء عبدالجبار رازى از شيخ طوسى و از والد خود از پدرش از شيخ و سيد(رض) و غيرهم از استادهاى خود روايت نقل مى كند. مباحث درباره ابوالفتوح در اصل اين كتاب آمده است . مشخّصات و آدرس آن اينگونه است : الكنى و الألقاب. صيدا ، مطبعة العرفان ، بى تا ، ص130 . نجف، مطبعة حيدرية، 1969م. ج1، ص135. ص33، چاپ 1349. هدية الاحباب. تهران ، چاپ سنگى ، ص33 . تهران، نشر امير كبير، ص39_40. اثر مهم ديگر شيخ عباس قمى، هدية الاحباب است كه مجموعه اى از زندگينامه هاى دانشمندان شيعى است. بخشى از اين اثر درباره ابوالفتوح است. از نظر اطلاعات زندگينامه اى تفاوت چندانى با الكنى والالقاب ندارد و اكثر جملات آن دو مشابه است . شيخ عباس قمى يك مطلب را در چند كتابش عينا تكرار كرده است، بدون اينكه چيزى بر آن بيفزايد يا نكاتى جديد بياورد . براى اثبات اين شباهت، عين نوشته هدية الاحباب نقل مى شود: ابوالفتوح رازى حسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الشيخ الإمام السعيد قدوة المفسّرين ترجمان كلام اللّه المجيد صاحب روض الجنان فى تفسير القرآن الّذى هو حاز لكل ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين ينتفع منه الفقيه والمفسّر والمورّخ والواعظ و غيرهم و كان رحمه اللّه من اجلّ بيوتات العلم و ينتهى نسبه الشريف إلى عبداللّه بن بديل بن ورقاء الخزاعى و جده محمد بن احمد و جدّ جدّه احمد و عم والده عبدالرحمن المشهور بالمفيد الثانى و ابنه محمد بن الحسين و ابن اخته احمد بن محمد كلهم علماء فضلاء . ولا اعلم تاريخ وفاته إلاّ انّه من مشايخ ابن شهرآشوب المتوفى سنة 588 ق و قبره رحمه اللّه بالرى فى صحن حمزة بن موسى(ع) فى جوار عبدالعظيم الحسنى(ره).

.

ص: 186

صدر، سيد حسن (1272_1354ق/ 1856_1935م)

قزوينى، محمد (علامه قزوينى) (1256_1328)

و اما ابوالفتوح المدفون باصفهان فهو ابوالفتوح العجلى الشافعى الصوفى كما قال مولانا المحقق الاردبيلى فى حديقة الشيعة. قلت و هو سعد بن محمود بن خلف العجلى الاصفهانى الفقيه الشافعى الواعظ شارح مشكلات الوسيط والوجيز للغزالى المتوفى باصفهان سنة 600 .

صدر، سيد حسن (1272_1354ق/ 1856_1935م)تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام. (1) بغداد ، شركة النشر والطباعة العراقية المحدودة ، بى تا ، ص 340 . تهران، نشر منشورات الاعلمى، ص315 و 340. آقاى صدر در اين كتاب نخبگان و متفكران فرهيخته شيعه را به تفكيك در رشته هاى مختلف علمى معرفى كرده و ابوالفتوح را در رشته علوم قرآنى به عنوان مبتكر و فرهيخته شيعه آورده است . نوشته او درباره ابوالفتوح اينگونه است : الشيخ ابوالفتوح الرازى و هو الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى النيسابورى ، شيخ الشيوخ فى عصره و اليه الرحلة فى بلده له كتب ، منها روض الجنان فى تفسير القرآن فى عشرين مجلد ، قال المولى عبداللّه الاصفهانى فى كتاب رياض العلماء اما تفسيره فهو من اجل الكتب و افيدها و انفعها ، و قد رأيته فرأيت بحرا طمطاما قلت و قد ذكرته انا فى كتابى فى طبقات مشايخ الاجازات فى الطبقة الثامنة و هى فيمن توفى بين المائة السادسة والخامسة . اين كتاب به فارسى ترجمه شده است: شيعه بنيانگذاران فرهنگ اسلام، ترجمه على مشتاق عسگرى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1381. ص535.

قزوينى، محمد (علامه قزوينى) (1256_1328)تفسير ابوالفتوح رازى: تفسير روح الجنان، به كوشش مرتضى مدرسى، قم، كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى، مقدمه درباره ابوالفتوح رازى، ج5، ص628_615 . اين نوشته اولين بار در پايان جلد پنجم چاپ تقوى (1313_1315ق) درج شد؛

.


1- .عنوان ديگر اين كتاب اينگونه است: تأسيس الشيعة الكرام لفنون الاسلام (الذريعه، ج3، ص298).

ص: 187

بعد از آن در جاهاى مختلف و در ابتدا يا انتهاى چند چاپ هم آمده است ؛ اسناد اين چاپها در پايان همين مدخل آمده است. اين نوشته اولين تحليل جامع به سبك جديد از محمد قزوينى است . و قرار بود ابتداى جلد اول چاپ اول روض الجنان چاپ شود، ولى به دليل طولانى شدن مقدمه ها، اين نوشته در پايان جلد پنجم با عنوان خاتمة الطّبع درج شد. قزوينى در كتاب يادداشت هاى قزوينى (1) اطلاعات پراكنده اى آورده است، ولى خاتمة الطّبع مهمترين نوشته او در اين زمينه است . اين مقاله در شش فصل تنظيم شده است : الف . نسب مؤلّف كتاب و شرح احوال بعضى از مشاهير خاندان او. ب . شرح احوال مؤلّف كتاب. ج تعيين عصر مؤلّف و تاريخ تقريبى تفسير حاضر. د . بعضى اشعار فارسى كه مؤلّف در تضاعيف كتاب بدان تمثّل جسته. ه . بعضى تعبيرات و اصطلاحات و لغات نادره اين كتاب. و . وصف اجمالى نسخه خطى كه اساس طبع حاضر است. نسب شناسى ابوالفتوح اولين مبحثى است كه توجه قزوينى را جلب كرده و در اين زمينه اينگونه آغاز سخن كرده است : هو الشيخ الإمام الجليل قدوة المفسّرين ترجمان كلام اللّه جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد بن الحسين بن احمد الخزاعى الرازى ، مؤلّف بتصريح خود در اثناء تفسير از اولاد نافع بن بديل بن ورقاء الخزاعى از صحابه معروف حضرت رسول بوده است . در تفسير آيه «و لا تحسبنّ الّذين قتلوا فى سبيل اللّه » در سوره آل عمران (ج3 ، ص245) مى نويسد : نافع بن بديل بن ورقاء الخزاعى كه از مرد از پدران ماست ، جزء هيئتى از سوى رسول خدا براى دعوت اهل نجد عازم شدند. (2)

.


1- .اين كتاب در چند جلد به كوشش ايرج افشار با اين مشخّصات چاپ شده است : يادداشتهاى قزوينى ، چاپ سوم : تهران ، انتشارات علمى ، 1358 . برخى از صفحاتى كه در نكاتى درباره ابوالفتوح آمده، از اين قرار است: جلد 5 و 6 ، ص1481_1483 ، جلد 3 و 4 ، ص629_630 .
2- .تفسير روح الجنان ، ج 12 ، ص222_223 .

ص: 188

قزوينى در ادامه به ورود خاندان بديل به ايران براى يافتن ريشه هاى تاريخى فارسى نگارى ابوالفتوح مى پردازد و به نكات سودمندى اشاره مى كند: مخفى نماناد كه از اولاد بديل بن ورقاء خزاعى مذكور عده كثيرى از خاندانهاى عربى الاصل كه بعدها بطول اقامت در ايران و خلط و آميزش با ايرانيان بكلى ايرانى و زبانشان فارسى شد در قديم الايام از جزيرة العرب به ايران مهاجرت كرده و در نقاط شمالى ايران در نواحى نيشابور و سبزوار و رى و غيره سكنى گزيده بوده اند و بسيارى از اين خاندانهابه اسم «بديليان» (نسبت بجد اعلاى ايشان بديل بن ورقاء مذكور) معروف بوده اند و سمعانى در كتاب الانساب در نسبت «بديلى» و ابوالحسن بيهقى در تاريخ بيهق در ضمن تعداد خاندانهاى قديم آن ناحيه اسامى جمعى از معاريف بديليان را بدست داده اند و مؤلّف مانحن فيه شيخ ابوالفتوح رازى و خاندان او گرچه ايشان نيز از اولاد بديل بن ورقاء خزاعى بوده اند ولى اين شعبه از اولاد بديل گويا به بديليان معروف نبوده اند چه در هيچيك از كتب رجال نسبت مزبور در حق مؤلّف يا يكى از اعضاء خانواده او بنظر نرسيد. تكميلاً للفائده و براى مزيد تعرفه و ايضاح احوال مؤلّف كتاب مناسب چنان دانستيم كه اسامى عدّه اى از مشاهير خاندان مؤلّف را كه همگى از اهل علم و فضل و از اجلّه فقهاء و محدّثين شيعه اماميه بوده اند ذيلاً بنظر خوانندگان برسانيم و مأخذ عمده ما در اين تراجم احوال فهرست معروف شيخ منتجب الدين على بن عبيداللّه بن الحسن بن الحسين بن بابويه رازى تلميذ مشهور مؤلّف است با استعانت از پاره اى مآخذ ديگرى كه اسامى آنها در ضمن سطور آتيه مذكور خواهد شد. قديم ترين كسى كه از اين خاندان نام او در كتب رجال ديده مى شود جد دوم مؤلّف ابوبكر و ديگر برادر ابوبكر احمد مذكور ابوالفتح محسن بن الحسين بن احمد عم جد ابوالفتوح رازى. (1) قزوينى در يك بخش به شرح احوال ابوالفتوح مى پردازد و درباره خود ابوالفتوح چنين آغاز مى كند : اما مؤلّف تفسير حاضر ابوالفتوح حسين بن على بن

.


1- .تفسير روح الجنان ، ج 12 ، ص222_223 .

ص: 189

محمد بن احمد بن الحسين بن احمد خزاعى رازى قديمى ترين ترجمه حالى كه از او بدست است بقلم دو نفر از معاصرين و تلامذه اوست يكى شيخ منتجب الدين ابوالحسن على بن عبيداللّه بن الحسن بن الحسين بن بابويه رازى متوفى بعد از سنه 585 ق صاحب فهرست معروف كه در مجلد بيست و پنجم بحار الانوار مرحوم مجلسى بتمامه مندرج است ، و ديگر رشيد الدين ابوجعفر محمد بن على بن شهرآشوب مازندرانى معروف بابن شهرآشوب متوفى در سنه 588 ق صاحب كتاب مشهور معالم العلماء كه اخيرا در طهران بتوسط دوست فاضل من آقاى عباس اقبال آشتيانى بطبع رسيده ، شرح حال ابوالفتوح رازى در دو كتاب مزبور گرچه در نهايت اختصار و حاوى هيچگونه معلومات تاريخى نيست ولى چون بقلم دو نفر از معاصرين خود مؤلّف است در غايت اهميت است. (1) قزوينى به ترتيب تاريخى ترجمه هاى ابوالفتوح را از كتابهاى مختلف استخراج و نقل مى كند و در پايان هر ترجمه ، بررسى و تحليل هم عرضه مى كند . اين سبك در نويسندگان بعدى هم مؤثر بوده و مثلاً ياحقى و ناصح در مقدمه اى كه بر روض الجنان نوشته اند، دقيقا همين شيوه را اجرا كرده اند. مهمترين كار قزوينى، بيان اشتباهات هر مورخ يا ترجمه نگار است . او با استناد به منابع قديم و جديد ، اين اشتباهات را نشان داده است . قزوينى در بخشهاى ديگر به عصر مؤلّف و تاريخ تأليف تفسير، شاخصهاى ادبى ابوالفتوح در روض الجنان و نسخه شناسى آثارش مى پردازد. امّا پژوهشهاى قزوينى در اين باره و بويژه تحليلهاى او موافق مذاق همگان نيست و كسانى همچون شعرانى به نقد پاره اى از مطالب او پرداخته اند. ابوالحسن شعرانى كه به تصحيح روض الجنان پرداخته ، خاتمة الطّبع قزوينى را مطالعه و نقادى كرده است . نوشته مرحوم قزوينى يا خاتمة الطّبع غير از چاپ اول در چند چاپ ديگر آمد . با اينكه مرسوم نيست مقدمه اى در ديگر چاپهاى مصحح تكرار شود ، اين نوشته در

.


1- .همان ، ص229 .

ص: 190

چاپ ابوالحسن شعرانى در پايان آخرين جلد (جلد دوازدهم) درج شد. نيز در چاپ ياحقى _ ناصح در ابتداى جلد اول و در چاپ كتابخانه مرعشى در ابتداى جلد اول آمده است. قزوينى در ذيل ص619 گويد: روايت شيخ ابوالفتوح مؤلّف كتاب از مفيد نيشابورى ابومحمد عبدالرحمن كه عم والد اوست صحيح نيست چون مؤلّف او را درك نكرده و حاجى ميرزا حسين نورى در مستدرك اشتباه كرده و مفيد را از مشايخ مؤلّف شمرده است باعتماد نسخه فهرست شيخ منتجب الدين كه در ضمن نام مفيد گويد اخبرنا بكتبه جماعة منهم السيدان المرتضى والمجتبى ابنا الداعى الحسنى و ابن اخيه الشيخ الإمام ابوالفتوح الخزاعى عنه رحمهم اللّه تعالى و مرحوم قزوينى گويد كلمه عنه پس از كلمه خزاعى زائد و غلط است و در نسخه چاپى فهرست يعنى آنكه در بحار آورده كلمه عنه موجود نيست اما در كتاب امل الآمل سهوا ناسخ زياد كرده. اعتماد مرحوم قزوينى در تخطئه صاحب مستدرك بر قول ابن حجر است كه تاريخ وفات مفيد نيشابورى را در سال 445ق نوشته است و اين تاريخ پيش از تولد شيخ ابوالفتوح رازى است و ما پيش از اين گفتيم كه تاريخ وفات مفيد كه ابن حجر آورده، صحيح نيست و قراينى بر عدم صحت آن آورديم و باز در اينجا گوييم شيخ منتجب الدين درباره سيدمرتضى و مجتبى ابنا الداعى گويد من ايشان را ديدم و بر آنها قرائت كردم و آنها همه مرويات عبدالرحمن مفيد نيشابورى را براى من روايت كردند و اين دو سيد شريف مرتضى و مجتبى معاصر و هم طبقه شيخ ابوالفتوح رازى بودند و شيخ منتجب الدين گويد آنها مفيد نيشابورى را ديدند و كتب او را براى من روايت كردند. پس شيخ ابوالفتوح نيز بايد او را ديده باشد و چون شيخ منتجب الدين در مائه ششم مى زيست، سيدين را هم در مائه ششم ملاقات كرد و بر آنها قرائت نمود، مثلاً در حدود 530 ق و اگر وفات مفيد نيشابورى در 445ق صحيح باشد، بايد سيدين قبل از اين تاريخ او را ملاقات كرده باشند و خودشان هم در سلك رجال بوده و عمرى بيش از صدسال يافته باشند. پس با ضميمه قراين ديگر بايد گفت وفات مفيد

.

ص: 191

در سال 445ق چنانكه ابن حجر در لسان الميزان گفته، صحيح نيست و اعتراض مرحوم قزوينى بر علما وارد نمى باشد. باز مرحوم قزوينى در ذيل صفحه 619 بر صاحب روضات الجنات اعتراض نموده و او را تخطئه كرده است. در اين عبارت كه درباره مفيد نيشابورى گويد (يروى بالاسناد عن مشايخ ابيه الثلاثة المتقدمين) و گويد بالاسناد را صاحب روضات بى سبب باجتهاد خود افزوده است و مفيد نيشابورى بلاواسطه از مشايخ پدر خويش روايت كرد چون شيخ منتجب الدين گويد مفيد نيشابورى بر سيد مرتضى و برادرش سيد رضى و شيخ ابى جعفر طوسى قرائت كرد . و ما در اين باب همان گوئيم كه درباره اعتراض او بر صاحب مستدرك گفتيم چون وفات مفيد نيشابورى در سال 445 ق صحيح نيست و بقرائنى كه پيش از اين گفتيم بعيد است مفيد نيشابورى هم سيد رضى متوفى به سال 406 ق را درك كرده و هم شاگردانى مانند عمر بن ابراهيم زيدى متولد به سال 442 ق و متوفى به سال 539 ق داشته باشد و اگر نگوئيم شيخ منتجب الدين در اينجا عبدالرحمن را به پدرش ابوبكر احمد كه از شاگردان سيد مرتضى و سيد رضى است اشتباه كرد ، چون بسيار بعيد است چنين اشتباه به وى نسبت دهيم ، لابد بايد بگوئيم قرائت او بر شيخ و سيدين رحمهم اللّه باسناد بود چنانكه در روضات گويد و شايد شيخ منتجب الدين بوضوح آن اعتماد كرد. به هرحال، اعتراض مرحوم قزوينى بر صاحب روضات صحيح نيست و بهترين محمل براى توجيه كلام فهرست همان است كه روضات گفت و بسيار تكلف خواهد بود اگر بگوييم مفيد نيشابورى در حدود سال 390ق متولد شد و در حدود سنّ بلوغ خود سيد رضى را در اواخر عمر وى در سال 405ق ملاقات كرد، پس از آن عمر طولانى بيش از نود سال يافت و در حدود سال 480ق كه اواخر عمر او بود، سيدين مرتضى و مجتبى ابنا الداعى و شيخ ابوالفتوح رازى كه آن وقت طفلى نو رسيده بودند، او را ديدند و اجازه گرفتند و شيخ منتجب الدين ايشان را در حدود 525 ق مثلاً ملاقات كرد و بدين تكلف روايت بلاواسطه مفيد نيشابورى را از سيد رضى توجيه كنيم. اما صاحب روضات نخواست به اين تكلفات ملتزم شود و روايت او را

.

ص: 192

بالاسناد گفت و از شيخ منتجب الدين بعيد نيست ذكر وسائط نكند؛ چنانكه درباره سيدفخر الدين شميلة بن محمد بن هاشم الحسينى گويد: او عالم صالح بود. كتاب شهاب قاضى ابى عبداللّه محمد بن سلامه قضاعى را براى ما روايت كرد و معلوم است كه روايت او بى واسطه از محمد بن سلامه ممكن نيست، مگر به تكلف و قطعا ميان سيدفخر الدين شميله و قاضى قضاعى واسطه اى موجود است و شيخ منتجب الدين نگفت كتاب او را باواسطه روايت كرد يا بى واسطه و قطعا باواسطه بود و واسطه را حذف كرد و بعيد نيست واسطه ميان مفيد نيشابورى و سيدرضى را هم حذف كرده باشد. مرحوم قزوينى در صفحه620 آنجا كه سخن ذهبى را از لسان الميزان نقل كرد، درباره مفيد نيشابورى كه گفت در دل او نسبت به اسلام و مسلمين كينه باشد، در ذيل صفحه گويد: تعصب مفرط ذهبى نسبت به شيعه و هرچه راجع به شيعه است معروفست و هر جا در مؤلفات او ذكرى از ايشان به ميان مى آيد غالبا با جمله لا بارك اللّه فيهم لا رعاهم اللّه و نحو ذلك همراهست. و اين بنده محرر اين سطور گويد در مجالس المؤمنين قاضى نوراللّه در ضمن ترجمه امير جمال الدين عطاءاللّه المحدث الدشتكى الشيرازى شرحى از تعصب ذهبى بلكه نصب او آورده است مثلاً ذهبى در شرح حال احمد بن ازهر نيشابورى گويد علماى رجال مدح و توثيق او كرده اند و درباره او سخنى زشت نگفتند مگر اينكه نزد عبدالرزاق از معمر روايتى است از او در فضايل على عليه السلام كه دل من شهادت به بطلان آن مى دهد و امير نسيم الدين فرزند سيد مرقوم در حاشيه آن نوشته است حكم به باطل بودن حديث به مجرد شهادت قلب نزد ناقدان حديث صحيح نيست و آن دلى كه شهادت به بطلان روايت درباره فضائل على بدهد دل شيطان مزورى است يا محل وسوسه شيطان و هم ذهبى درباره خالد بن عبداللّه قسرى گويد صدوق و راستگو بود اما ناصبى و كينه على عليه السلام در دل داشت و ستمكار بود و ميرنسيم الدين مباركشاه در حاشيه آن نوشته حاشا و كلا دروغگوترين مردم بود و ستمكارترين ستمكاران و كسى كه على عليه السلام را دشنام دهد و در او قدح كند

.

ص: 193

ظاهر آنستكه دين ندارد پس اهليت روايت چگونه دارد و گويا شدت انحراف ذهبى و دشمنى او با آل على او را بر آن داشت كه خالد را به صدق ستايد واللّه الهادى . و خالد بن عبداللّه قسرى از امراى معاويه بود در جنگ صفين با اميرالمؤمنين عليه السلاممقاتله كرد و باز ذهبى در احوال سعيد بن عمير اين حديث را باسناد از ابن عمير روايت كرده كه حضرت رسالت فرمودند يا على انا اخوك فى الدنيا والآخرة آن گاه حكم كرد كه اين حديث موضوع است و جناب مير در حاشيه آن نوشته است كلا و حاشا بل هو حديث من طرق كثيرة قبح اللّه وجه من حكم بوضع الاحاديث الصحيحة لسوء مذهبه يعنى خداى زشت گرداناد روى كسى كه حكم بوضع احاديث صحيحه مى كند براى بدى مذهب او كه خارجى است يا ناصبى و اين حديث را ترمذى در جامع خود روايت كرده است و گويد هذا حديث حسن غريب و اخرجه الحاكم و صححه رغما لانف الذهبى الناصبى. و از اين قبيل چند مورد آورده است كه به همين اكتفا كرديم. باز مرحوم قزوينى در ذيل صفحه 624 درباره عبارت حديقة الشيعه كه پيش از اين گذشت، گويد: اين عبارت دلالت بر آن دارد كه وفات شيخ ابوالفتوح رازى پيش از ابوالفتوح عجلى بود با آنكه از حديقة الشيعه چنانكه اشاره كرديم معلوم نمى شود تاريخ وفات آنها كدام مقدم بود و كدام مؤخر بلكه ظاهر عبارت عكس آنست چون پس از مشاهده دفن ابوالفتوح رازى به مكّه رفت و چون به اصفهان آمد ديد مردم به زيارت قبر ابوالفتوح عجلى مى روند و كسى كه تاريخ وفات ابوالفتوح عجلى را از خارج نداند تصور مى كند ابوالفتوح عجلى سالها پيش از ابوالفتوح رازى از دنيا رفته و قبرش مزار بوده است . و هم مرحوم قزوينى گويد ابن حمزه وفات هر دو ابوالفتوح را درك كرده با آنكه از عبارت حديقه معلوم مى شود او وفات ابوالفتوح عجلى را در اصفهان نديد بلكه ديد مردم به زيات قبر او مى روند. (1)

.


1- .تفسير روض الجنان و روح الجنان ، به كوشش ابوالحسن شعرانى ، ج 1 ، ص16_19 .

ص: 194

غلامحسين مراقبى درباره نوشته محمد قزوينى اينگونه نوشته است : شادروان محمد قزوينى در فروردين ماه 1315 خورشيدى با نگاشتن 41 صفحه با عنوان خاتمة الطّبع درباره زندگانى شيخ ابوالفتوح رازى و نگرشى دقيق به تفسير شيخ ، بيشتر گفته ها را درباره اين تفسير بزرگ و مانا بازگفته است . با انگيزه سپاس و ستايش از كار شادروان قزوينى همان پايانه چاپ را بر سرآغاز جلد دوم مى نشانيم تا از چشم قزوينى شيخ ابوالفتوح و تفسير باشكوهش را بشناسانيم . زيرا جلد نخست فزون از هشتصد صفحه است و جلد دوم كمتر از هفتصد ، ناگزير براى گريز از افزايش حجم ، پايانه شادروان قزوينى را بر سرآغاز جلد دوم مى نشانيم. (1) چاپهايى (2) كه نوشته محمد قزوينى مشهور به خاتمة الطّبع در آنها آمده است، عبارت اند از: روض الجنان و روح الجنان، 1313_1315، به كوشش سيد نصراللّه تقوى، آخر جلد پنجم. تفسير روح الجنان و روح الجنان، تهران، اسلاميه، 1356، به كوشش ابوالحسن شعرانى، آخر جلد دوازدهم. روض الجنان و روح الجنان، به كوشش محمد جعفر ياحقى و محمد مهدى ناصح، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى، 1365، مقدمه جلد اول. روض الجنان و روح الجنان، جلد دوم به كوشش غلامحسين مراقبى، تهران. تفسير روح الجنان، آخر جلد پنجم: به كوشش مرتضى مدرسى، قم كتابخانه آيت اللّه مرعشى، 1404ق. كلمات قصار پيغمبر خاتم، شرح فارسى شهاب الاخبار قاضى قضاعى، به كوشش محدث ارموى، مقدمه محمد قزوينى، تهران، 1342.

.


1- .تفسير روض الجنان و روح الجنان ، به كوشش غلامحسين مراقبى ، جلد اول، ص3 .
2- .براى اطلاعات بيشتر درباره اين چاپها به فصل اول همين كتاب، بخش مربوط به چاپهاى تفسير روض الجنان مراجعه شود.

ص: 195

بهار، محمد تقى مشهور به ملك الشعراء بهار (1265_1330/ 1304_1369ق)

قزوينى علاوه بر مقدمه بلندى كه بر روض الجنان نوشته، مقدمه اى هم بر اين اثر درباره ابوالفتوح رازى نوشته است .

بهار، محمد تقى مشهور به ملك الشعراء بهار (1265_1330/ 1304_1369ق)سبك شناسى يا تاريخ تطور نثر فارسى . تهران، نشر پرستو، 1309، ج2. ص390_393. اين اثر از معدود كتابهايى است كه از نگاه ادبيات فارسى به جايگاه ابوالفتوح و منزلت تفسير ابوالفتوح در فرهنگ ايرانيان پرداخته است . آثار ابوالفتوح داراى ويژگيهاى ادبى است و اين ويژگيهاى نشانگر تبحر و تخصص او در عرصه ادبيات و فرهنگ فارسى است . ساختار تحليل آقاى بهار با ديگران متفاوت است . آغاز نوشته او اينگونه است : جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد بن الحسين بن احمد الرازى از علماء تفسير و كلام و اعاظم فضلاى ناقل احاديث و از نويسندگان بزرگ فارسى قرن ششم هجرى است . شيخ ابوالفتوح مؤلفاتى دارد و مهمتر از همه تفسير قرآن موسوم به روض الجنان و روح الجنان است بزبان فارسى كه در پنج مجلّد در طهران بطبع رسيده است. (1) درباره تاريخ ولادت و وفات صاحب تفسير ابوالفتوح مى نويسد : تاريخ ولادت و وفات شيخ ابوالفتوح معلوم نيست و آنچه محقق است تأليف اين كتاب در اواسط قرن ششم هجرى يعنى قبل از 510 و بعد از 556 نبوده است. (2) بهار مهمترين كتاب ابوالفتوح را روض الجنان دانسته و معتقد است اين اثر داراى جايگاه قابل توجه در تاريخ ادبيات فارسى است : اين كتاب را بايد در عداد كتب علمى اين دوره كه از نثر قديم تقليد مى شده است قرار داد. زيرا در صرف و نحو و لغات و طرز جمله بندى كاملاً به كتب قرن پنجم شباهت دارد و غالب سليقه هاى آن عصر در اين كتاب ديده مى شود. از آوردن فعلهاى

.


1- .سبك شناسى، ص391 .
2- .همان ، ص392 .

ص: 196

امين، سيدمحسن (1284_1371ق/ 1865_1952م)

شرطى و ترديدى و مطيعى و استمرارى با ياء مجهول و استعمال متكلم مع الغير در فعلهاى ترديدى يا شرطى مزبور به صيغه خاصى كه فقط در قرن چهارم يا در قرن پنجم به تقليد قديم معمول بوده است ، مانند كردمانى و ديدمانى و مُردمانى و غيره كه در بلعمى و كتب متصوفه و اسكندرنامه ديديم ، و نيز مانند اسكندرنامه پيشاوند ها بر سر افعال مى آورد ، چون : هاگيرم ، و هاگرفت و غيره و اين يادگار لهجه محلى رازى است كه در پهلوى شمالى و ولايات اطراف رى و شهميرزاد و سنگسر معمول بوده و مى باشد. (1) مرحوم ملك الشعراء بهار، نخستين كسى است كه ساختارهاى دستورى و زبانى و معنايى جملات روض الجنان را تحليل كرده و فعل ها را از نظر مفرد و جمع ، مخاطب و غايب بودن با دقت بررسى و تحليل كرده است . آقاى بهار از منظر و موضع نقد ادبى به آثار ابوالفتوح به ويژه تفسير او پرداخت و راه را براى بررسيهاى ديگران گشود. سالها بعد از آقاى بهار، آقاى آذرنوش در كتاب تاريخ ترجمه هاى قرآنى به تحليل آثار ابوالفتوح از منظر ادبيات فارسى پرداخت. كار آذرنوش هم در اين فصل در جاى خودش معرفى شده است.

امين، سيدمحسن (1284_1371ق/ 1865_1952م)اعيان الشيعة. به كوشش حسن الامين. بيروت، نشر دارالتعارف، 1403ق. اين كتاب كه با هدف معرفى فرهيختگان شيعه تأليف شده ، جزء آثار مؤثّر در پژوهشهاى شيعى در اين عصر است. مقاله درباره ابوالفتوح كه در اين مجموعه آمده، مأخذ بسيارى از تحقيقات حتى در غرب بوده است. اين مقاله از نظر كميت و حجم ، مفصلترين نوشته عربى درباره ابوالفتوح در دوره جديد است . جمله اول آن چنين است : من أهل المائة السادسة كان حيا سنة 552 ق و لما توفى دفن فى الرى بجوار

.


1- .همان ، ص392 .

ص: 197

عبدالعظيم فى صحن حضرة امام زادة حمزة على يمين الداخل امام الحجرة الاولى بوصية منه. (1) بعد از آن ، نظريه شوشترى مبنى بر دفن ابوالفتوح در اصفهان را نقل و نقد مى كند: و سيأتى عن ابن حمزة انه توفى بالرى و دفن بجوار عبدالعظيم فما فى مجالس المؤمنين سمعت من بعض الثقات ان قبره الشريف بأصبهان الظاهر انه اشتباه فان ابن حمزة كان حاضرا عند وفاته و دفنه كما يأتى و احتمل صاحب الروضات ان يكون ذلك اشتباها بقبر الشيخ ابى الفتوح اسعد البجلى الّذى ذكر ابن خلكان انه توفى بأصبهان سنة 600ق و فى مستدرك الوسائل قبره فى صحن حمزة بن موسى بن جعفر عليهماالسلام فى مزار عبدالعظيم الحسنى و عليه اسمه و نسبه بخط قديم. (2) آن گاه درباره نام ابوالفتوح مى نويسد : فى فهرست منتجب الدين و مجموعة الجباعى ، الحسين بن على بن محمد و فى المعالم ابوالفتوح بن على و فى الرياض بعد ما نسبه كما مر قال و يروى عن والده عن جده المذكورين و عن والده عن جد المذكور و هو احمد يروى عن جده و عن والده احمد الشيخ ابوبكر احمد بن الحسين بن احمد و هو يقتضى ان يكون نسبه هكذا الحسين بن على بن محمد بن الحسين بن محمد بن ابى بكر احمد بن الحسين بن احمد و فى الرياض ايضا فى نسب الشيخ ابوالفتوح المذكور اشكال لأن الشيخ منتجب الدين فى فهرسته قد اورده مرة عند ترجمته كما نقلناه عنه و مرة فى اثناء ترجمة ابى بكر احمد بن الحسين بن احمد النيسابورى الخزاعى نزيل الرى اورده كما صدرنا الترجمة. در يك فراز ، آقاى امين به احاديث ابوالفتوح پرداخته و مى نويسد : فى الرياض انه ذكر فى شرح الشهاب عند ذكر قوله صلى الله عليه و آله ان اللّه ليؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر بعد نقل اخبار المؤلفة قلوبهم حجة لقوله عليه السلام ما لفظه و قد وقع لى مثل هذا كنت فى ايام شبابى اعقد المجلس فى الخان المعروف بخان علان و كان لى قبول عظيم فحسدنى جماعة

.


1- .اعيان الشيعة ، ج 6 ، ص124 .
2- .همان .

ص: 198

من اصحابى فسعوا بى الى الوالى فمنعنى من عقد المجلس و كان لى جار من اصحاب السلطان و كان ذلك فى ايام العيد و كان قد عزم على ان يشتغل بالشرب على عادتهم فلما سمع بذلك ترك ما كان عزم عليه و ركب و اعلم الوالى ان القوم حسدونى و كذبوا عليّ و جاء حتّى اخرجنى من دارى و أعادنى إلى المنبر و جلس فى المجلس إلى آخره فقلت للناس هذا ما قال النبى صلى الله عليه و آله ان اللّه ليؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر. آقاى امين در بخش ديگر مقاله ديدگاهها و نظريات علما و پژوهشگران قديم را درباره ابوالفتوح منعكس كرده است : فى الرياض الشيخ الإمام السعيد قدوة المفسرين ترجمان كلام اللّه الفقيه المفسر الكامل المعروف بالشيخ جمال الدين إلى آخر ما مر الفاضل ابوالفتوح الرازى صاحب التفسير الفارسى الكبير المشهور من أجله علماء الامامية و عظمائهم كان كثير العلم وافر الفضل غزير الرواية عن العلماء والمشايخ جامعا للفضائل و له ميل إلى التصوف و كلام الصوفية على ما يظهر من تفسيره الفارسى و شرح الشهاب. قال منتجب الدين فى الفهرس الشيخ الإمام جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد الخزاعى الرازى واعظ عالم مفسر دَيّن له تصانيف و ذكر منها روض الجنان فى تفسير القرآن و روح الاحباب فى شرح الشهاب و قال قرأتهما عليه و قال فى ترجمة احمد بن الحسين بن احمد النيسابورى الخزاعى ما لفظه اخبرنا الشيخ الإمام السعيد ترجمان كلام اللّه جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى عن والده عن جده عنه. ذكره ابن شهرآشوب فى المعالم فى باب الكنى فقال شيخى ابوالفتوح بن على الرازى عالم له روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن فارسى إلاّ انه عجيب و شرح الشهاب. قال فى المناقب و اجاز لى ابوالفتوح رواية روض الجنان فى تفسير القرآن . استغرب صاحب الرياض ذكره له بكنيته دون اسمه مع انه تلميذه فكيف لم يعرف اسمه ، لكن لا يخفى ان ذكره بكنيته فقط لا يدل على عدم معرفة اسمه. و أورده صاحب امل الآمل فى باب الاسماء مقتصرا على ما ذكره منتجب الدين و

.

ص: 199

فى باب الكنى مقتصرا على ما ذكره ابن شهرآشوب و لعله ظن التعدد و ليس كذلك و فى مجموعة الجباعى الشيخ جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد الخزاعى الرازى عالم واعظ مفسر دَيّن له تصانيف و ذكر منها روض الجنان و روح الاحباب. قال المجلسى فى مقدمات البحار عند تعداد مآخذ كتابه الّتى يعتمد عليها كتاب شرح شهاب الاخبار و كتاب التفسير الكبير كلاهما للنحرير الشيخ ابوالفتوح الرازى ثمّ قال والشيخ ابوالفتوح فى الفضل مشهور و كتبه معروفة مألوفة . آقاى امين در ادامه ديدگاههاى قاضى نوراللّه شوشترى در مجالس المؤمنين را نقل مى كند: قدوة المفسرين الشيخ ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى كان من علماء التفسير والكلام و عظماء ادباء الانام و بالجملة مآثر فضله و مساعيه الجميلة فى تفسير كتاب اللّه العظيم و ابطال كل تأويل سقيم من المخالف الاثيم لا تخفى على كل ذى طبع سليم و فهم مستقيم و يظهر من تفسيره الفارسى انه كان معاصرا لصاحب الكشاف و قد وصل إليه بعض ابياته و لكن لم يصل إليه الكشاف قال و قد ذكره الشيخ الجليل الرازى فى بعض مصنفاته فقال الإمام ابوالفتوح الرازى مصنف عشرين مجلدا فى تفسير القرآن والعلماء من جميع الطوائف طالبون له راغبون فيه و فى التعليقة الحسين بن على بن محمد [بن] احمد الخزاعى النيسابورى مضى فى ترجمة جده احمد ما يظهر منه جلالته. سپس از نظريات شوشترى مطالب مستدرك الوسائل درباره ابوالفتوح را نقل مى كند: الإمام السعيد قدوة المفسرين ترجمان كلام اللّه جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى النيسابورى الفاضل العالم الفقيه المفسر الاديب العارف الكامل البليغ المعروف بابى الفتوح الرازى المنتهى نسبه الشريف إلى عبداللّه بن بديل بن ورقاء الخزاعى الصحابى المستشهد بصفين بين يدى اميرالمؤمنين عليه السلام و أبوه بديل كان من الصحابة ايضا و المترجم جمع إلى شرافة النسب الآخذ بمجامع العلوم المنبى ء عنه تفسيره الكبير العجيب . بخشهاى ديگر اين مقاله درباره مشايخ ، شاگردان ، فرزندان و خاندان ابوالفتوح است و نكات و مطالب جامعى در آن عرضه شده است.

.

ص: 200

صفا، ذبيح اللّه (1290_[1382])

صفا، ذبيح اللّه (1290_[1382]) (1)تاريخ ادبيات ايران ، چاپ اول: 1332. چاپ سيزدهم ، تهران ، انتشارات فروردين ، 1372 . دكتر صفا اطلاعات مفيدى درباره ابوالفتوح و آثارش عرضه كرده و در حين بررسى زندگينامه مشاهير عالمان سده پنجم و ششم، به وى هم پرداخته است: ابوالفتوح رازى، جمال الدين حسين بن على بن محمد، از علماى بزرگ شيعه در علوم دينى است. نژاد وى ببديل بن ورقاء خزاعى از صحابه مى رسد و بنابراين اصلاً از عربان بود ليكن اجدادش ساليان دراز در ايران سكونت داشته و ايرانى شده بودند و قسمتى از آنان در نيشابور و بيهق و دسته يى در رى بسر مى برده اند. وى استاد رشيدالدين ابوجعفر محمد بن على بن شهرآشوب (م588) است. ابوالفتوح خود در رى بوعظ و تذكير براى شيعيان اشتغال داشت و وفات او نيز در همين شهر اتفاق افتاده و در جوار بقعه امامزاده حمزه و حضرت عبدالعظيم دفن شده است. سال ولادت و وفات او معلوم نيست ليكن ميتوان تولد او را بتقريب در اواسط نيمه دوم قرن پنجم دانست و چون صاحب كتاب رياض العلما اجازه ابوالفتوح را بخط او در پشت نسخه يى از شرح الشهاب بتاريخ 552 ديده است، پس وفات ابوالفتوح بعد از اين تاريخ و ظاهرا در يكى از سالهاى نزديك به 552 اتفاق افتاده است. تأليف كتاب روض الجنان او نيز بايد در نيمه اول قرن ششم و بحساب مرحوم علامه قزوينى بين 510 و سال 556 كه تاريخ قديمترين نسخه تفسير او (موجود در كتابخانه آستانه قدس رضوى) است، صورت گرفته باشد. (2) آثار و مؤلفات ابوالفتوح اينگونه است : از تأليفات او شرح الشهاب (3) ، رساله يوحنا در ردّ مذاهب اربعه، رساله حُسنيه بعربى در مسأله امامت، و تفسير روض الجنان را نام برده اند. تفسير روض الجنان، كتاب

.


1- .اين تاريخ بر اساس تاريخ چاپ اول است.
2- .تاريخ ادبيات در ايران ، ج 2 ، ص964 .
3- .درباره شهاب الاخبار ابوعبداللّه محمد قضاعى و شروح آن رجوع شود به فهرست كتابخانه دانشگاه تهران ج3، ص1333_1337.

ص: 201

معتبرى در تفسير به پارسى است. تأليف آن در نيمه اول قرن ششم هجرى صورت گرفته است. تفسير روض الجنان و روح الجنان ابوالفتوح در بيست جزء است كه در پنج مجلد بطبع رسيده و نسخى نيز از آن در دست است. وى در تفسير هر يك از سور اطلاعاتى درباره نام آن و شماره آيات و اينكه مكى است يا مدنى و نظرهاى قراء را درباره آيات آن و امثال اين مسائل ذكر مى كند، و آن گاه بنقل و ترجمه آيات و تفسير هر يك و ذكر نظر خود درباره معانى لغات و قراآت آنها مى پردازد و داستانها و حكايات مربوط بآن را مذكور ميدارد و در بسيارى از موارد نظرهايى درباره مسائل فقهى و كلامى ميدهد. روض الجنان از حيث اشتمال بر فوايد لغوى و دستورى و نثر ساده يى كه دارد حائز اهميت بسيار است. سبك نثر آن كهنه و مشتمل بر بسيارى از لغات و تعبيرات و تركيباتى است كه در جاى ديگر كمتر مى توان يافت و مخصوصا اثر لهجه رازى در آن بشدت ملاحظه مى شود. صفا آن گاه به تبصرة العوام به عنوان اثرى منسوب به ابوالفتوح مى پردازد و مى نويسد: كتاب تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام (1) از كتب مشهور فارسى در ذكر ملل و نحل است كه بدست يكى از علماى شيعه اماميه در حدود اوايل قرن هفتم تأليف شده است. درباره مؤلّف و زمان تأليف آن اطلاع صحيح دقيقى در دست نيست. بعضى و از جمله عبداللّه افندى مؤلف رياض العلما آن را به شيخ ابوالفتوح رازى صاحب تفسير روض الجنان نسبت داده و برخى مؤلّف آن را به اشتباه سيد شريف علم الهدى ابوالقاسم على بن حسين مرتضى (م. 436) دانسته اند و اين هر دو قول به علت آنكه مسلما تأليف كتاب در پايان قرن ششم يا آغاز قرن هفتم انجام گرفته، باطل است. صاحب روضات الجنات كتاب تبصرة العوام را تأليف سيد مرتضى بن

.


1- .رجوع شود به مقدمه مرحوم عباس اقبال آشتيانى بر تبصرة العوام، تهران، 1313.

ص: 202

مدرس تبريزى، محمد على (1258_1333 / 1373ق)

الداعى بن القاسم الحسنى الرازى ملقب به صفى الدين مى داند و نام كتاب او را «تبصرة العوام فى تفضيل مذاهب الملتين» مى آورد (1) و اين قول مشهورترين اقوالى است كه فعلاً درباره مؤلّف كتاب متداول است و تنها اشكال آن در اين است كه مؤلّف تبصرة العوام بنابر تصريح خود مجالس امام فخررازى (م. 606) را در جامع خوارزم ديده و اين امر ناگزير مربوطست بپايان قرن ششم و بنابراين صفى الدين مرتضى بن داعى كه صاحب روضات بنقل قول از صاحب كتاب الامل (يعنى شيخ منتجب الدين كه كمى بعد از سال 585 وفات يافته) او را استاد متنجب الدين دانسته است، نمى تواند مؤلّف اين كتاب بوده باشد. ذبيح اللّه صفا در كتاب ديگر خود ، گنجينه سخن (تهران ، دانشگاه تهران ، ج 2 ، ص221) نيز به ابوالفتوح و آثارش پرداخته است .

مدرس تبريزى، محمد على (2) (1258_1333 / 1373ق)ريحانة الادب فى تراجم رجال المعروف بالكنية واللقب يا كنى و القاب. تهران ، كتابفروشى خيام ، 1369 ، ج 7 ، ص226_229 . چاپ چهارم: تهران، انتشارات خيام، 1374. ج1، ص128. چاپ ديگر، تبريز، شفق. ابتدا به زندگينامه، سپس به آثار ابوالفتوح پرداخته است . نسبت به كتابهاى پيشين اطلاعاتى جديد ندارد. فقط گزارش او به گونه اى است كه خاندان و افكار شيعى ابوالفتوح را برجسته كرده است . بخشى از نوشته او اينگونه است : ابوالفتوح حسين بن على بن محمد بن احمد بن حسين بن احمد ، نيشابورى الاصل ، رازى التوطّن والشهرة ، خزاعى القبيلة ، ابوالفتوح الكنية ، از اعاظم علماى نامى اماميّه اواسط قرن ششم هجرت مى باشد با زمخشرى و فضل بن حسن طبرسى (صاحب مجمع البيان) و نظائر ايشان معاصر و عالمى است عامل

.


1- .روضات الجنات، چاپ 1367ق.، ص673.
2- .نام ديگر او محمد على مدرس خيابانى است.

ص: 203

دهخدا، على اكبر (درگذشت 1334)

متكلّم كامل فقيه اديب فاضل واعظ مفسر مشهور ، در كلمات اجلّه به امام سعيد و ترجمان كلام مجيد و قدوة المفسرين و نظاير اينها موصوف ، جامع فضيلت حسب و شرافت نسب ، به قبيله بنى خزاعة منتسب ، از اولاد عبداللّه بن بديل بن ورقاء خزاعى صحابى كه جلالتش آفتابى و تشيّع بنى خزاعة و محبت ايشان به خانواده عصمت از قديم الايام معروف و معاويه مى گفته است كه محبت قبيله خزاعه با على به مرتبه ايست كه اگر زنانشان قادر مى بودند با ما مى جنگيدند تا چه رسد به مردان ايشان. سپس درباره مشايخ و شاگردان او چنين گزارش داده است: بالجملة شيخ ابوالفتوح از پدر خود و عم خود و شيخ عبدالجبار رازى و شيخ ابوعلى طوسى روايت كرده و به واسطه ايشان از شيخ الطائفة شيخ طوسى روايت مى نمايد . ابن شهرآشوب صاحب مناقب (درگذشت 588 ق) و شيخ منتجب الدين بن بابويه قمى صاحب فهرست (درگذشت 585 ق) و بعضى از اجلاّى ديگر نيز از تلامذه وى بوده و از وى روايت مى نمايند . پسر و خواهرزاده و پدر و جدّ پدر شيخ نيز از اكابر علما و مؤلفين شيعه و خانواده اش از بزرگترين خانواده هاى عرب هستند كه در ديار عجم توطّن كرده اند. (1)

دهخدا، على اكبر (درگذشت 1334)لغت نامه. چاپ قديم، جلد 3، ص709؛ چاپ جديد، تهران، دانشگاه تهران، 1372. جلد اول، ص616. دهخدا زندگينامه ابوالفتوح را برپايه مطالب روضات الجنات خوانسارى و مقدمه تفسير ابوالفتوح نوشته و اكثر مطالب را از اين دو منبع برگرفته و اطلاعات كتابشناختى مفيدى در مورد تفسير قرآن ابوالفتوح عرضه كرده است. مدخل مقاله را با ابوالفتوح آغاز كرده و چنين مى نويسد: حسين بن على بن

.


1- .ص226_227 .

ص: 204

محمد بن احمد نيشابورى الأصل معروف به شيخ ابوالفتوح رازى ملقب به جمال الدين. يكى از اعلام علماى تفسير و كلام. جد اعلاى او احمد بن حسين بن احمد خزاعى ساكن رى است كه از نيشابور بدانجا هجرت كرد و پدر پدر او محمد بن احمد بن حسين و عم پدر وى ابو محمد عبدالرحمن بن احمد بن الحسين و فرزند او محمد بن حسين و خواهرزاده اش احمد بن محمد همه از افاضل علما و محدثين روزگار خويش بوده اند. درباره دانش حديث و روايت شيخ ابوالفتوح مى نويسد كه او از پدر خود على و او از پدر خويش روايت كرده اند. همچنين روايت مى كند از عم خود و او از پدر خويش كه هم جد صاحب عنوان است. و جد او روايت مى كند از پدر خود و از شيخ مفيد عبدالجبار بن على مقرى رازى و نيز از شيخ ابى على بن شيخ طوسى و جميع آنان روايت از شيخ طوسى اعلى اللّه مقامه كنند. و از ابوالفتوح صاحب تفسير شيخ فقيه عبداللّه بن حمزه طوسى و رشيد بن شهرآشوب و منتجب الدين بن بابويه القمى روايت كنند. دهخدا يك بخش از مقاله خود را به منابع قديم و ديدگاههاى معاصران ابوالفتوح اختصاص داده و ابتدا از ابن شهر آشوب و كتاب معالم العلماء و منتجب الدين و الفهرست بررسى خود را آغاز كرده است. ابن شهر آشوب گويد: شيخ استاد من ابوالفتوح بن على الرازى است. و از تصانيف او روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن فارسى است و سخت نيكو تفسيرى است و تصنيف ديگر او شرح شهاب الاخبار است و شيخ منتجب الدين در الفهرست آورده كه او مردى عالم و واعظ و مفسر است. و پس از ذكر تفسير او گويد او راست: روح الالباب و روح الالباب فى شرح الشهاب و گويد من هر دو كتاب را نزد او قرائت كردم و قاضى ششترى در مجالس نقل كند: از تفسير فارسى او ظاهر ميشود كه معاصر صاحب كشاف بوده و بعض ابيات كشاف باو رسيده اما تفسير كشاف را نديده است و اين تفسير فارسى او در رشاقت تحرير و عذوبت تقرير و دقت نظر بى نظير است. فخرالدين رازى اساس تفسير كبير خود را از آن اقتباس كرده و جهت دفع توهم انتحال، بعض از تشكيكات خود را بر آن افزوده و در

.

ص: 205

مطاوى اين مجالس پرنور شطرى از روايات و لطائف نكات و اشارات او مسطور است و او را تفسير عربى هست كه در خطبه تفسير فارسى به آن اشارت كرده اما تا غايت به نظر فقير نرسيده است. شيخ عبدالجليل رازى در بعض مصنفات خود ذكر شيخ ابوالفتوح آورده و گفته كه خواجه امام ابوالفتوح رازى مصنف بيست مجلد است از تفسير قرآن و در موضع ديگر گفته كه خواجه امام ابوالفتوح رازى بيست مجلد تفسير قرآن از او است كه ائمه و علماى همه طوائف آن را طالب و بدان راغب اند و ظاهرا اكثر آن مجلدات از تفسير عربى او خواهد بود زيرا كه نسخه تفسير فارسى او چهار مجلد است كه هر كدام بمقدار سى هزار بيت باشد و شايد كه هشت مجلد نيز سازند پس باقى آن مجلدات از تفسير عربى او خواهد بود وفقنااللّه لتحصيله و الاستفادة منه بمنه وجوده. از بعض ثقات مسموع شده كه قبر شريفش در اصفهان است. دهخدا نظر مصحح روض الجنان درباره مقبره ابوالفتوح را متذكر شده و مى نويسد: سيد محمد كاظم بن محمد يوسف بن محمد باقر طباطبائى كه متصدى طبع اين تفسير در طهران بوده است. بر قسمت اخير سخن قاضى نوراللّه يعنى بودن قبر ابوالفتوح در اصفهان اعتراض كند و گويد: حاجى ملا باقر شهير بطهرانى در كتاب جنة النعيم آورده است كه دوم كسى از علما كه در رى مدفون است شيخ ابوالفتوح صاحب الأصل الاصيل قدوة المفسرين من اهل التنزيل و التأويل حسين بن على بن محمد بن احمد خزاعى رازى است نسب شريف وى منتهى ميشود ببديل بن ورقاء خزاعى و بديل از كبار اصحاب حضرت ولايت مآب است... و مزار وى بصحن حضرت امامزاده حمزه از سوى راست مدخل در پيش حجره اول است و الواحى از كاشى زرد بر آن نصب شده و نام شريف او بر آن مكتوب است. (انتهى). سپس سيد محمد كاظم بن محمد يوسف طباطبائى گويد: ظاهرا تفصيلى كه آن محدث جليل نگاشته در چند سال قبل بوده چه اكنون كه سنه (1319) [است] تغييراتى در آن راه يافته و دو پارچه سنگ مرمر شاه در سر مقبره نصب است.

.

ص: 206

ابن حمزه در كتاب ايجاز المطالب فى ابراز المذاهب و هم در كتاب هادى الى النجات من جميع المهلكات گويد: كه در شهر رى بودم كه شيخ ابوالفتوح رازى صاحب تفسير بموجب وصيتش در جوار مرقد امامزاده واجب التعظيم حضرت عبدالعظيم الحسنى مدفون گشت پس به نيت حج متوجه مكه معظمه شدم در بازگشتن گذارم به اصفهان افتاد. در علنلان و بعض ديگر از محلات آن شهر ديدم كه مردم بزيارت شيخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى و حافظ ابونعيم كه پدر استاد او است و شيخ يوسف كه جد شيخ ابونعيم است و شيخ على بن سهل و امثال ايشان كه سنى و از مشايخ صوفيه بوده اند ميرفتند كه شيعه شهر رى و نواحى آن هزار يك بزيارت امامزاده عبدالعظيم نميرفتند و مولانا احمد اردبيلى در كتاب حديقة الشيعه نقل كرده كه مرا گذار باصفهان افتاد ديدم مردم اين بلده شيخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى را شيخ ابوالفتوح رازى كرده بودند و به اين بهانه به عادت پدران خود قبر آن سنى صوفى را زيارت ميكردند. و صاحب روضات گويد كه مؤلّف رياض العلما ميرزا عبداللّه اصفهانى كتاب رساله يوحنا بفارسى در ابطال مذهب اهل سنت از زبان يكى از نصارى موسوم به يوحنا و ديگر رساله حسنيه را از زبان يكى از كنيزكان معاصر هارون الرشيد در حقانيت مذهب شيعه و تبصرة العوام در ملل و نحل بدو نسبت داده است جز كتاب اخير يعنى تبصرة العوام نسبت دو كتاب به ابى الفتوح رازى مستبعد نيست و علامه قزوينى در تعليقاتى كه بر تفسير ابوالفتوح چاپ طهران دارند در ضمن تحقيقى انيق مولد او را پيش از چهار صد و هشتاد هجرى و وفات او را در اواسط مائه سادسه شمرده اند. دو جلد از پنج جلد تفسير شيخ ابوالفتوح رازى بزمان مظفرالدين شاه قاجار و سه جلد ديگر آن در زمان رضا شاه پهلوى بطبع رسيده است. همانگونه كه مشاهده شد، دهخدا گزارشهاى درباره ابوالفتوح را از ابتدا تا دوره خودش با درايت آورده است . اهميت نوشته دهخدا در اين است كه توانسته ديدگاههاى مهم را به ترتيب تاريخى بياورد . به هرحال، مطالب دهخدا با اينكه مبتنى بر منابع پيشين است، ولى از نظر حجم و ساختار نسبت به نوشته هاى معاصر قابل توجه تر مى باشد.

.

ص: 207

كحاله، عمررضا

شريف رازى، محمد (متولد 1301)

اسدى زاده، پرويز (زيرنظر) (متولد 1322)

كحاله، عمررضا (1)معجم المؤلفين : تراجم مصنفى الكتب العربية. بيروت، داراحياء التراث العربى، 1376ق/1957م. بيروت ، مؤسسة الرسالة ، 1414ق/ 1993م . اين كتاب يكى از كتابشناسى هاى مشهور جديد در فرهنگ عربى _ اسلامى است . در حرف ح ذيل حسين خزاعى به زندگى ابوالفتوح پرداخته است . مآخذ كحاله عبارت اند از : ايضاح المكنون بغدادى ، اعيان الشيعه سيدمحسن امين . هر دو منبع جديدند و اولى از اهل سنت و دومى شيعى است . تمامى نوشته كحاله از چهل كلمه تجاوز نمى كند و اينگونه است : الحسين الخزاعى (كان حيا 552 ق/ 1157م) الحسين بن على بن محمد بن احمد بن الحسين بن محمد بن احمد الخزاعى ، الرازى ، النيسابورى الشيعى (ابوالفتوح) مفسر مشارك فى بعض العلوم . من آثاره : تفسير القرآن ، روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب ، والرسالة الحسنية . (2)

شريف رازى، محمد (متولد 1301)گنجينه دانشمندان. تهران، اسلاميه، 1353. تجديد چاپ: قم، نشر پيروز. ص340_341. اين كتاب كه مجموعه اى از اطلاعات درباره شخصيتهاى فرهنگى و عالمان و فقيهان شيعه است، در چند جا از جمله ج7 ص340_341 و ج4، ص613 آورده است. مطالب آن نسبت به گزارشهاى ديگران، نكته اى جديد ندارد.

اسدى زاده، پرويز (زيرنظر) (متولد 1322)دايرة المعارف يا فرهنگ دانش و هنر. چاپ اول: 1345 . تهران، انتشارات اشرفى، 1350 . چاپ سوم : 1377. اين دانشنامه كه توسط پرويز اسدى زاده، سعيد محمودى و منوچهر اشرف

.


1- .تاريخ تولد او را نيافتم و به تاريخ نشر كتاب اكتفا كردم.
2- .معجم المؤلفين ، ج 3 ، ص627 .

ص: 208

رضوى كاشانى ، سيدمحمدحسين

الكتابى تأليف شده، يك دايرة المعارف عمومى محسوب مى شود كه قبلاً با عنوان دايرة المعارف مصور دانش و هنر چاپ شده بود . از اين رو درباره فرهيختگان اسلامى و ايرانى مدخل دارد و به ابوالفتوح رازى هم پرداخته است . نويسندگان منابع خود را ذكر كرده، ولى مقاله اى بسيار مختصر عرضه كرده اند. به دليل اينكه در آن نكته جديد و تحليل نو به چشم نمى خورد، و از نقل مطالب آن صرف نظر مى كنيم. (1)

رضوى كاشانى ، سيدمحمدحسينالعندبيل فى تمييز الصحيح من العليل ، به كوشش شهاب الدين الرضوى ، چاپ اول، تهران ، شركت طبع الكتاب ، 1385ق. نويسنده اين كتاب را به منظور نشان دادن خطاها و اشتباهات مؤلّفان قديم تا زمان خودش در حوزه تراجم و تاريخ نوشته است . از اين رو ذيل شخصيت هر فرد و گزارشهاى ديگران درباره او را نقادى مى كند . يك مدخل هم به ابوالفتوح اختصاص داده و داوريها و برداشتهاى غلط ديگران را توضيح داده است . مطلب نويسنده همين چند سطر ذيل بيشتر نيست : الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى النيسابورى ابوالفتوح كان معاصرا للزمخشرى صاحب الكشاف و من مصنفاته روح الاحباب و روح الالباب كما عن على بن عبداللّه بن بابوبه و تفسير كبير فى عشرين مجلدا يقال ان الفخر الرازى اقتبس من تفسيره الكبير من هذا التفسير قيل انه مدفون بالاصفهان و جده احمد بن الحسين بن احمد الخزاعى النيسابورى الرازى كان من مشائخ ابن شهرآشوب و قرأ على السيد المرتضى و الرضى و الشيخ ابى جعفر ، و فى المنتهى له الامالى فى الاخبار اربع مجلدات و كتاب عيون الاحاديث والروضة فى الفقه والسنن و المفتاح فى الاصول والمناسك . وفى اللباب له تفسير يعرف بروض الجنان فى عشرين مجلدا و كان معاصرا للزمخشرى. اقول : الظاهر ان التفسير هو الّذى مضى للحسين و نسبته إلى جده سهو. (2)

.


1- .دايرة المعارف دانش و هنر ، ص1330 .
2- .العندبيل ، ص195_196 .

ص: 209

نفيسى، سعيد (1274_1345)

حقوقى، عسكر (متولد 1299)

همانطوركه از اين نوشته پيداست، نويسنده گزارشهاى ديگران را كه به وى غلط مى دهد، با يقال يا قيل، ذكر كرده، آن گاه نقد آنها يا برخى از آنها را با اقول بيان مى كند . وى به دنبال اقول سخن اللباب را نقد كرده و نوشته است تفسير روض الجنان از جد ابوالفتوح است .

نفيسى، سعيد (1274_1345)تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسى. چاپ دوم: نشر فروغى، 1363ق. ج1، ص126_127. نفيسى به دليل ماهيت اين كتاب بايد از نگاه تاريخنگارى ادبيات فارسى به بررسى ابوالفتوح مى پرداخت، ولى نوشته او درباره ابوالفتوح با نوشته هاى تراجم نگاران و زندگينامه نويسان تفاوتى ندارد . همچنين از پژوهش يا نكات يا تحليل ابتكارى عارى است . جهت آشنايى با اين نوشته عينا نقل مى شود : جلال الدين ابوالفتوح حسين بن على بن محمد رازى ، از دانشمندان بزرگ شيعه ساكن رى بوده و نسبش به بديل بن ورقاء خزاعى از صحابه مى رسد و خانواده اش در نيشابور و بيهق و رى سكونت داشته اند و خود در رى از واعظان معروف بوده و در اين شهر درگذشته و مقبره اش اكنون در بقعه امامزاده حمزه در شاهزاده عبدالعظيم معروف است . وى مؤلفات چند داشته است از آن جمله شرح الشهاب شرح شهاب الاخبار ابوعبداللّه محمد قضاعى و رساله يوحنا در رد مذاهب اربعه و رساله حسنيه در امامت و معروف ترين كتاب او تفسير بزرگيست بزبان فارسى بنام روض الجنان و روح الجنان كه مهم ترين كتابيست كه در اين رشته به فارسى نوشته اند و اين كتاب را در ميان سالهاى 510 و 556 تأليف كرده است. (1)

حقوقى، عسكر (متولد 1299)تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى. چاپ اول: تهران، ناشر دانشگاه تهران 1346 . دكتر حقوقى از پژوهشگرانى است كه از قديم تحقيقات گسترده اى درباره

.


1- .تاريخ نظم و نثر ، ج 1 ، ص126_127 .

ص: 210

ابوالفتوح انجام داده است . حتّى پايان نامه دانشگاهى خود را در اين موضوع گرفت و بعدا با تكميل آن، كتاب حاضر را در سه جلد منتشر نمود . در واقع كتاب حقوقى گسترده ترين تحقيق به شيوه علمى درباره ابوالفتوح است . البته حقوقى از موضع بررسى تفسير روض الجنان اقدام به تأليف كرده ، ولى در جاهاى مختلف كتابش به زندگى و وفات ، تحليل و تدريس ، وعظ و خطابه ، آثار و فعّاليتها و ديگر ابعاد زندگانى ابوالفتوح پرداخته است . از منظر تاريخى، اين اثر بسط علمى و تاريخى مطالب كوتاهى است كه در كتابهاى شاگردان و معاصران ابوالفتوح درج شده است . بيان اين تحول علمى ، با زبان آمار، اينگونه است كه گزارشهاى مندرج در كتابهاى معالم العلماء ابن شهرآشوب و الفهرست منتجب الدين كه بعد از حذف مطالب تكرارى از يكصد كلمه تجاوز نمى كند، در كتاب حاضر به چندصدهزار كلمه تحول يافته است . به عبارت ديگر، مطالب درباره ابوالفتوح حدودا /000/2 برابر شده است . در پژوهشهاى دينى، مورد ابوالفتوح ، سوژه مناسبى است كه از اين نظر يعنى بسط و تحول دانش و كميت تحليلها و گزارشها بررسى موردى شود تا چگونگى توسعه علوم و موضوعاتى علمى كشف شود . پس از اين بررسى مى توان الگويى طرح كرد كه در مورد بسيارى از موضوعات دينى و تاريخى قابل اجرا و انطباق است . پس از اين مقدمه به بررسى محتواى كتاب آقاى حقوقى مى پردازيم. اين كتاب شامل اين مباحث است : جلد اول: 1 . شرح حال ابوالفتوح. 2 . مختصّات نسخه هاى خطى. 3 . سبك و خصوصيات دستورى و لغوى و املايى تفسير. 4 . مباحث تاريخى تفسير . 5 . جنبه هاى كلامى _ فقهى. جلد دوم : احاديث اين تفسير را استخراج و شماره بندى كرده است . كل اين جلد 490صفحه است كه 440 صفحه آن به روايات نبوى صلى الله عليه و آله اختصاص دارد كه 1820 روايت مى باشد و تا شماره 2017 ، از ائمه عليهم السلام روايت آورده است . يعنى در اين بيست جلد ، حدود 200 روايت از ائمه عليهم السلام در تفسير وجود دارد . روايات نبوى صلى الله عليه و آلهمعمولاً

.

ص: 211

همان هايى است كه در تفاسير اهل سنت وجود دارد و در دست ايشان بوده و به تبع نقل كرده اند و اين نشان مى دهد كه چقدر كم به روايات ائمه عليهم السلام مراجعه كرده اند. جلد سوم: قصص قرآن تفسير ابوالفتوح را جمع كرده است . كه چاپ 20 سال پيش است و پس از قصص ، فهرست برخى لغات را هم آورده است. از جمله كسانى كه به نقد و بررسى اين كتاب پرداخته و آراء حقوقى را حلاجى كرده اند، غلامحسين مراقبى است كه در مقدمه روض الجنان درباره كتاب حقوقى اينگونه نوشته است : دكتر عسكر حقوقى نيز براى پايان نامه دكتراى خويش موضوع سبك و خصوصيات دستورى و لغوى تفسير ابوالفتوح رازى را به راهنمايى دكتر ذبيح اللّه صفا برگزيده كه در ارديبهشت 1335 اين پايان نامه ، انگيزه دكتراى او شد. (1) دكتر عسكر حقوقى ، پس از آن به تكميل و تزييد پايان نامه ، سالى چند مشغول شد ، او حتّى در مأموريت دانشگاهى اش به دانشگاه استراسبورگ بيكار ننشست و مطالعه و يادداشت بر آن مقوله را تداوم بيشترى بخشيد ، آنگونه كه آن پايان نامه فزون از دو هزار صفحه يادداشت شد. دكتر عسكر حقوقى در مهر 1345 از سفر فرانسه به تهران بازگشت و يادداشتهايش را به دكتر محمد معين ارائه داد ، دكتر معين او را برانگيخت تا تأليفش را به دانشكده ادبيات و علوم انسانى بنماياند ، كه اگر تأييد و تصويب شد ، آن را براى چاپ به مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران بسپارند. با تأييد شوراى دانشكده ادبيات ، تأليف جامع دكتر عسكر حقوقى سرانجام به سال 1346 در 3جلد در تيراژ يكهزار و دويست مجلد چاپ و منتشر شد. (2) على رواقى هم در مجله راهنماى كتاب مقاله بلندى درباره پژوهش حقوقى منتشر كرده و اينگونه به معرفى اين اثر پرداخته است: كتاب حاضر رساله دكترى مؤلّف مى باشد كه دو مجلد آن چاپ شده است و آن

.


1- .اين پايان نامه در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران دفاع شد.
2- .تفسير روض الجنان ، به كوشش مراقبى ، ج1 ، ص3_4 .

ص: 212

طور كه نوشته اند مجلدات ديگرى هم دارد . در اينجا فقط جلد اول اين كتاب معرفى مى شود. بررسى دقيق اين كتاب محتاج نشر مجموعه اى در حدود خود كتاب است ، و به همين سبب از كنار اين كتاب به آرامى مى گذريم . باشد كه خوانندگان اين يادداشت خود اين كتاب را به مطالعه بگيرند و بيشتر و بهتر با شيوه بعضى از اين فراهم آورده ها آشنا شوند. و اما جلد دوم اين كتاب (كه همين معرفى كوتاه را برايش مى نويسيم) مجموعه احاديث تفسير ابوالفتوح است و مى گذريم از اشتباهاتى كه در نقل آنها شده است. در ص84 كتاب چنين آمده است : «فوايد لغوى تفسير ابوالفتوح.. . نويسنده در جمع آورى لغات فارسى ابوالفتوح به سه فرهنگ برهان قاطع و بهار عجم و غياث اللغات مراجعه و كليه لغات تفسير شيخ را در سه كتاب لغت مزبور تفحص نمود و چون بدان معنى كه شيخ آورده و استعمال كرده در آنها ديده نشد ، لذا جزو لغات نادره تفسير شيخ به حساب آورد .» آيا ديدن سه فرهنگ براى پيدا كردن اين واژه ها كافى است؟ و آيا واژه هاى آتش زنه ، آشكاره ، بارانيدن ، بالا ، بسپاردن ، چاره گر ، خوار نادر مى باشد و در سه كتاب لغت مزبور نيامده است؟ كتاب داراى اشتباهات مكرر چاپى است و با آنكه غلط نامه دارد بالغ بر 80 مورد ديگر اشتباه ديده شد و جملات كتاب غالبا مغشوش و نارساست از قبيل : «اين اثر ناچيز را كه حقا حاصل حضانت و تربيت روحانى و معنوى پدر ارجمندم كه ساليان دراز است تا روى در نقاب خاك كشده است تقديم مى دارم» كه گويا چنين مى خواسته اند: اين اثر ناچيز را كه حقا حاصل حضانت و تربيت روحانى و معنوى پدر ارجمندم [مى باشد] كه ساليان دراز است تا روى در نقاب خاك كشيده است [به او ]تقديم مى دارم. (1)

.


1- .راهنماى كتاب ، سال يازدهم ، ش7 (مهر 1347)، ص393_398 .

ص: 213

آقابزرگ تهرانى، محمد محسن (1255_1348)

آقابزرگ تهرانى، محمد محسن (1255_1348)الذريعه. جلد دوم، بيروت، نشر دارالأضواء، 1403ق، ج11، ص274_275 و ج4، ص255. چاپ تهران، 1360. ج3، ص320، ج2، ص487، ج23، ص176_177، ج24، ص123، ج7، ص20. الذريعة يك مجموعه از اطلاعات كتابشناختى در حوزه آثار مكتوب شيعه است و آقابزرگ در اين كتاب، اطلاعات مفيد ولى پراكنده از ابوالفتوح رازى عرضه كرده است كه اطلاعات ايشان بويژه درباره آثار ابوالفتوح راهگشا است. (1) او درباره تفسير روض الجنان اينگونه نوشته است: روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن فارسى كبير فى عدة مجلّدات للشيخ المفسر جمال الدين ابى الفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد بن الحسين الخزاعى النيسابورى الرازى شيخ الشيخ منتجب الدين و المدفون فى جوار سيدنا عبدالعظيم الحسنى . والموجود منه الذى رأيته اوّلا هو ماكان عند شيخنا النورى و كان الى آخر سورة البراءة. و هو تفسير السور الطوال السبع كما سماه النبى صلى الله عليه و آله فى الحديث المروى عنه، و قطعة من التفسير فى مجلد كبير من بنى اسرائيل الى آخر الزمر عند (سلطان المتكلمين)، أظنّه من أجزاء هذاالتفسير. و فى (الرضوية) موجود الى سورة الفتح فى مجلّدات عديدة، وله تفسير عربى أشار اليه فى مفتتح تفسيره الفارسى و لعله الذى كان فى عشرين مجلّد . على ما ذكره تلميذ الشيخ منتجب الدين فى فهرسته، و قال: قرأته عليه. و توفى الشيخ منتجب الدين بعد (585) و قد طبع مجلّدان من روض الجنان بطهران من أوّله الى آخر سورة التوبة فى 1323 فى عصر مظفرالدين شاه. و طبع سائر أجزائه بعد فى ثلاث مجلدات فتم طبعه فى خمس مجلدات . كتب محمد خان القزوينى رسالة مفصلة فى ترجمة المؤلف، و لما طبعت فى اول المجلد الاول كلمة السيد كاظم التبريزى، الحقت تلك الرسالة بآخر المجلد الخامس فى الطّبع. ثم طبع الكتاب ثانيا فى عشر مجلدات

.


1- .درباره الذريعة مطالب فراوانى نوشته اند؛ براى نمونه نگاه كنيد به : دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1 ، ص455_456 ؛ آينه پژوهش (ويژه نامه كتاب و كتابخانه به مناسبت بيست و پنجمين سالگرد ارتحال شيخ آقابزرگ تهرانى) ، ش29 و 30 ، بهمن و اسفند 1373 .

ص: 214

بتصحيح الشيخ مهدى الالهى القمشه اى بطهران فى 1370ش. و طبع ثالثا بها ايضا فى عشر مجلدات. (1) آقابزرگ، نام ديگر اين تفسير را «تفسير الشيخ ابى الفتوح الرازى» دانسته است. (2) كتاب ديگر منسوب به ابوالفتوح، منهاج المناهج است. آقا بزرگ درباره آن اينگونه نوشته است: منهاج المناهج فارسى، فى تحقيق المذاهب الأربعة و اثبات الامامة على اسلوب اصحابنا، ليوحنا بن اسرائيل المصرى المستبصر المجهول. وقد ينسب كما عن الرياض إلى الشيخ المفسر أبى الفتوح الرازى بدعوى ان سبيله سبيل الطرائف لابن طاووس. أوَّله: [الحمدللّه الذى انقذنا من الملل الباطلة..]. و كان عند شيخنا النورى، هذه النسخة بخطّ جدّه الميرزا عليمحمَّد النورى و هو المعروف بِرساله يوحناى اسرائيلى أو كتاب يوحنا أو امامت أو رساله كلامى و فيه بعد الخطبة المبسوطة مالفظه: [چنين گويد يوحنا بنى إسرائيلى المصرى غفراللّه له...]. ولم أدر إلى من انتقلت النسخة بعد شيخنا و بما ان وفات والده كانت فى سنة 1264، فيكون تاريخ خط جدّه حدود سنة 1200، و ذكر فى (ص890 و 950 و 997) من «فهرست نسخه هاى خطى فارسى» 12 نسخة منها، أقدمها كتابة فى (مكتبة أميرالمؤمنين 770 بالنجف) كتبت بقلم النستعليق فى سنة 1089، و نسخة منه مع الترجمة الانجليزية، توجد فى المتحف البريطانى (1193 Qr.) كتبت فى القرن الثالث عشر أول الكتاب فى بعض النسخ منه: [حق تعاله برهان تحقيق حجاب تقليد از خواطر همگنان... أمّا بعد، چنين گويد يوحنا...]. وللرسالة تحارير عديدة و اسماء مختلفة كما ذكرت آنفا و فى احدى النسخ بعنوان رساله اى در حقانيت شيعه (3) . آقابزرگ ذيل كتاب الحسنيه چنين نوشته است: الحسنية رسالة فى الامامة تنسب الى مؤلفها و هو بعض الجوارى من بنات الشيعة دوّنت فيها مناظرتها مع علماء المخالفين فى عصر هارون الرشيد و فى الرياض انها تنسب الى الشيخ أبى الفتوح

.


1- .الذريعه، ج11، ص274_275.
2- .الذريعه، ج4، ص255.
3- .الذريعه، ج23، ص176_177.

ص: 215

الرازى و مرّ فى (ج4_ ص97) أن المولى ابراهيم ترجمها بالفارسية بعد ماحملها من دمشق الى بلاده فى سفر حجه فى (958) و نسخة ترجمة المولى ابراهيم المذكور فاتنى ذكر خصوصياتها فانى قد رأيتها فى مكتبة الخوانسارى و هى كانت بخطّ السيد المير مرتضى بن علم الهدى الطالقانى فرغ من كتابتها فى الاربعاء (3_ ع2_1129) ولم تكن مصدرة باسم الشاه طهماسب، ثم رأيت فى النجف نسخة أخرى من الترجمة ذكر فى أوّلها أنه ترجمه الورع المشهور الآمير ضياء الدين الذى ظفر بالنسخة و أتى بها الى ايران فاشتهرت فى مدة قليلة، وسمع بها الشاه طهماسب فأمر أن يتوشح باسمه، فكتب له خطبة باسمه، و من المحتمل أن يكون ضياء الدين لقب المولى ابراهيم واللّه أعلم. (1) نسبت كتاب تبصرة العوام توسط برخى از بزرگان، جنجالى را برانگيخته است. اما آقابزرگ درباره اين كتاب و نسبت آن به ابوالفتوح نوشته است: تبصرة العوام و معرفة مقالات الأنام، فارسى فى بيان الملل و النحل و تفصيل المذاهب التى اعتنقتها طوائف الأنام من الفلاسفة و اصحاب الطبايع و المنجمين و المجوس و الصابئين و الخوارج و المعتزلة و فرق الشيعة و الصوفية و مقالات العامة و عقايد الامامية و حكايات أهل الجبر و العدل و بعض شنايع بنى أمية و غير ذلك كلها فى ستة و عشرين بابا ذكر فى أوله فهرسها للسيد صفى الدين أبى تراب المرتضى بن الداعى بن القاسم الحسينى الرازى الملقب ب« علم الهدى» كما فى خطبة الكتاب و بقية نسبه مذكور فى أواسطه كما حكى عن الرياض و هو أخ السيد المجتبى بن الداعى و هذان الاخوان كلاهما من مشايخ الشيخ منتجب الدين الذى ولد سنة 504 و توفى بعد سنة 585 قال فى فهرسه (شاهدتهما و قرأت عليهما) و ظاهره أنه ادركهما فى أوائل امره كما يقول فى بعض مشايخه الاخر شاهدته و فى بعض يصرح بحضور درسه سنين و امثاله و عليه فلا بعد فيما حكاه المولى قطب الدين الاشكورى مؤلّف محبوب القلوب من (ان السيد المرتضى هذا كان معاصرا للغزالى الذى ولد سنة 450 و مات سنة 505 وجرت بينهما مناظرات ظهر السيد على الغزالى فيها) . فانه جرت العادة ببقاء احد المتعاصرين بعد الأخر بعدة سنوات إلى عشرين أو أكثر فبقى السيد المعاصر للغزالى

.


1- .الذريعه، ج7، ص20.

ص: 216

بعده إلى حدود سنة 525، و شاهده الشيخ منتجب الدين و قرأ عليه و أجيز منه فى الرواية و ألف التبصرة بعد سنة 469 حيث أورد فيه فى أواسط الباب الثامن عشر ما املاه محمد بن زيد فى هذا التاريخ بل ألفه بعد موت الغزالى و لذا ينقل فيه عن كتبه ففى الباب السادس عشر نقل عن كتابه الميزان و فى الباب الخامس و العشرين نقل عن كتابه المستحيل و غير ذلك و بعد تأليف التبصرة فارسيا ألف كتابه العربى فى الملل الموسوم بالفصول التامة فى هداية العامة كما صرح به المولى المقدس الأردبيلى و ينقل عنه فى كتابه حديقة الشيعة و كذا ينقل عن فصوله بعض معاصرى المولى خليل القزوينى الذى توفى سنة 1089 فى كتابه مناهج اليقين و عرب الشيخ حسين بن على البطيطى تبصرة العوام كما يأتى بعنوان المعرب . طبع التبصرة بضميمة قصص العلماء مكررا سنة 1304 و سنة 1319 أوله (حمد و سپاس مر خداى عز و جل را) . و نسبة تبصرة الى الشيخ أبى الفتوح الرازى فاسدة كما صرح صاحب الرياض فى ترجمة أبى الفتوح و كذا نسبته إلى السيد جمال الدين المرتضى أبى عبداللّه محمد ابن الحسن بن الحسين الرازى كما ذكره أولا فى كشف الحجب، ثم قال وقيل إنه للمرتضى ابن لداعى . (1) يكى از كتابهاى قطعى الانتساب ابوالفتوح روح الاحباب است. عنوان اين اثر ، گويا مجموعه گفتارها و خطابه هاى وعظى او است. آقابزرگ درباره اين اثر اطلاعات زير را عرضه كرده است: روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب للشيخ المفسر جمال الدين أبى الفتوح الحسين بن على بن محمد الخزاعى النيسابورى الرازى شيخ الشيخ منتجب الدين. ذكره فى فهرسه و توفى تلميذه الشيخ منتجب الدين سنة 585، و ينقل عن روح الاحباب المجلسى فى البحار و عبدالجليل فى النّقض (2) و فى المستدرك (3) عن الرياض . و ينقل عنه

.


1- .الذريعه، ج3، ص318_320.
2- .همان ، ص51.
3- .همان ، ج 3 ، ص487 .

ص: 217

الأردوبادى فى مجموعة الرياض الزاهرة عند شرح [المرء مع من احب] ذكر حديث حارث الأعور [وأبياته يا حار همدان...] و عند شرح [الايمان قيد الفتك] ذكر عدم فتك مسلم بابن زياد غيلة. توجد نسخة ناقصة منه فى مكتبة المشكاة كما فى فهرسها (1) . أوّلها: [الدين يعنى واجب دعاراست حضرت رسول... فرمايد كه عظيم ترين گناهان از پس كباير آنست كه بنده از دنيا برود و بر گردنش وام بود...] فى حديث «الدين شين الدين» قال و فيها اختلافات مع المتن. ابوالفتوح كتاب ديگرى به نام يوحنا دارد كه آقابزرگ در الذريعه آن را اينگونه معرفى كرده است: يوحنا أو رسالة يوحنا الذمى قصة خيالية مثل قصة الجزيرة الخضراء . لرسالة يوحنا هذه أيضا تحريرات فارسية و عربية مختلفة تحت عدة أسماء. ذكر 12 نسخة منها فى خطى فارسى كما ذكرناه بعنوان منهاج المناهج الفارسى فى ذ 23: 176 منسوبا إلى أبى الفتوح الرازى المذكور. و نسخة منها ذكرناها ذيل الدر الثمين (2) و طبع بتبريز 1307 على الحجر فى 57 ورقة بقطع الثمن، غير مرقمة بخط على بن محمد حسن التبريزى. ثم طبع الدكتور على أكبر شهابى نسخة أتى بها من المتحف البريطانى تاريخها 1054. ط طهران 1393/1972م فى 58 ص مع مقدمة لحسن سعيد. وفيها مباحث عن الأصول و الفروع. قال يوحنا: لمّا اردت الدخول فى الاسلام رأيت المسلمين مختلفين فيما بينهم و رأيت الحق فى موارد الاختلاف مع الشيعة عقلاً فاعتنقت هذا المذهب. وهذه تختلف عن النسخة العربية. و طبع محمد محمدى الاشتهاردى تحريرا جديدا من الكتاب و معها الحسنية مع مقدمتين له لحسن سعيد بطهران 1395/1974م. فى 244ص. راجع المادة التالية. كتاب يوحنا النسخة العربية و لعلّها الأصل للنسخة الفارسية المذكورة آنفا. أوَّله: [الحمدللّه رب... و بعد، يجب على كلّ بالغ عاقل أن ينظر لنفسه قبل حلول رمسه... اعلم أنِّى رجل من أهل الكتاب سألت اللّه الهداية إلى الصواب فهدانى إلى دين الاسلام... خالطت علمائهم و فضلائهم فرأيت اختلافا كثيرا و تفسيقا و تكفيرا... ثم

.


1- .همان ، ج 3 ، ص1333 .
2- .همان ، ج 8 ، ص64 .

ص: 218

إنّه اختار المذهب الاثنى عشرى و أقام عليه البراهين المسلّمة عند الجمهور... ]ثمّ عقد عدّة ابواب فى ذكر أنساب رؤساء المخالفين، وبدء بالقول فى نسب الأول (أبى بكر) ثم الثانى (عمر) ثم الثالث (عثمان) ثم معاوية و يزيد و طلحة و الزبير و بنى أمية، ثم أورد مثالبهم من كتبهم المعتبرة عندهم. و قال فى آخره: [هذا ما أردنا ايراده فى هذه الرسالة و قصدنا جمعه و تأليفه. والنسخة ضمن مجموعة فى المناظرات الدينية فى مكتبة (أميرالمؤمنين) للأمينى بالنجف. (1) طبقات اعلام الشيعه. به كوشش على نقى منزوى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1392ق/ 1972م، ج1، ص7، 12_13 و 79_80. قم ، اسماعيليان ، بى تا ، ج 2 ، ص 79_80 . آقا بزرگ تهرانى اين اثر را در يازده جزء نوشت و بين سالهاى 1337 تا 1362 منتشر شد . اين كتاب برخلاف الذريعة كه كتابشناسى و نسخه شناسى است ، يك اثر تاريخى و بررسى زندگينامه هاى بزرگان و فحول شيعه است كه طبعا درباره ابوالفتوح هم اطلاعاتى عرضه كرده است . مطالب مهم اين ثر كه از لابه لاى تحليلها و گزارشهاى آقابزرگ گزينش شده، از اين قرار است : الحسين بن على بن احمد بن الحسين بن احمد . الشيخ الإمام جمال الدين ابوالفتوح النيشابورى الخزاعى نزيل الرى الّذى ترجم منتخب فى الفهرست و عنه فى الرياض و الامل. اقول هو الشهير بابى الفتوح الرازى المدفون بجوار قبر عبدالعظيم بالرى . و هو صاحب تفسير روض الجنان و شرح الشهاب الموسوم بروح الاحباب و هو من مشايخ ابن شهرآشوب (م588) كما صرح باجازته له فى اول المناقب و من مشايخ منتجب بن بابويه . قال : عالم واعظ مفسر ، دين ، له تصانيف . و يروى عن جماعة منهم : والده على بن محمد بن احمد ، و ابوعلى الطوسى و ابوالوفاء عبدالجبار بن عبداللّه ، والقاضى الحسن استرآبادى ، والمفيد عبدالرحمان بن احمد النيشابورى و غيرهم. آقابزرگ از كتاب الرياض و رجال نجاشى اينگونه نقل كرده است : ذكر فى الرياض انه رأى اجازته لبعض تلاميذه بخطه و تاريخها و ذكر انه رأى رجال النجاشى و قد قرأه

.


1- .الذريعة ، ج 25 ، ص296_297 .

ص: 219

امينى، عبدالحسين احمد (معروف به علامه امينى) (1281_1349/1320_1390ق)

منتجب بن بابويه عليه يأتى ولده تاج الدين محمد بن الحسين . اقول انه قرأ الشيخ ابوالفتوح رجال النجاشى على شيخه عبدالجبار بن عبداللّه المقرى الّذى رواه بالاجازة عن مؤلفه النجاشى كما ذكره ابوالفتوح فى اجازته على ظهر نسخة النجاشى لجمع قرأوا عليه النجاشى ، منهم ولده تاج الدين محمد بن الحسين، و الإمام صفى الدين ابومحمد الحسن بن ابى بكر بن سيار الحيروى ، و على بن عبداللّه بن الحسين بن بابويه . و تأريخ قراءتهم 551 ، و صورة تلك الاجازة مسطورة فى نسخة مكتوبة عنها. توجد الصورة الفوتو غرافيه منها فى مكتبة اميرالمؤمنين بالنجف و لعل صاحب الرياض رأى هذه النسخة و ظن ان الشيخ على بن عبداللّه هو الشيخ منتجب بن بابويه مع ان الشيخ منتجب اسمه على بن عبيداللّه بن الحسن المدعو بحسكا .

امينى، عبدالحسين احمد (معروف به علامه امينى) (1281_1349/1320_1390ق)الغدير. تهران، مطبعة الحيدرى، 1372. بيروت، دارالكتاب العربى . تحقيق مركز الغدير للدراسات الاسلامية ، به اشراف سيدمحمود هاشمى شاهرودى ، قم ، 1382ش/ 1424ق/ 2004م . علامه امينى در مهمترين كتاب خود يعنى الغدير از ابوالفتوح نقلهايى دارد . لازم به ذكر است كه الغدير يك اثر تاريخى يا يك كتاب رجالى و تراجمى نيست كه به زندگينامه ابوالفتوح پرداخته باشد ، بلكه مجموعه اى از مطالب پيرامون غدير خم و ولايت است . كه ديدگاههايى از ابوالفتوح را هم كه مرتبط با اين موضوع است، منعكس كرده است. به نمونه هايى از مطالب الغدير اشاره مى شود تا سبك و مشرب علامه امينى به دست آيد: علامه امينى پس از نقل شعر حسان بن ثابت كه درباره غدير سروده ، دانشمندان اماميه كه به نقل اين شعر در آثار خود پرداخته اند را در يك بخش آورده است . پس از شيخ طوسى (درگذشت 460ق) كه اين شعر را در تلخيص الشافى آورده ، ابوالفتوح به عنوان دهمين فرهيخته شيعه است كه در تفسيرش به اين شعر پرداخته است. (1)

.


1- .الغدير، چاپ مركز الغدير ، ج 2 ، ص71 .

ص: 220

معين، محمد (1291_1350)

همچنين شعر قيس انصارى را در تفسير روض الجنان گزارش كرده است. (1) در جاى ديگر وقتى به شعراى غدير سده دوم مى پردازد و از كميت بن زيد نام مى برد ، پس از آن از ابوالفتوح ياد مى كند كه اشعار اين شاعر را در سده ششم قمرى رونق داده و بازگو كرده است. (2) علامه امينى در جاهايى از الغدير منقولاتى از قصايد غديريه مذكور در كتاب روض الجنان را گردآورى و معرفى كرده است. (3) غير از موارد ادبى فوق، مطالب اعتقادى كه در روايات آمده و ويژه شيعه اثنى عشريه است و در تفسير ابوالفتوح بوده ، توسط علامه امينى گردآورى و تحليل شده است. (4) در جلد هفتم ، به ابوسعيد محمد بن احمد جد ابوالفتوح اشاره مى كند و كتاب منى الطالب كه درباره ايمان ابى طالب است را از او مى شمارد. (5) ايمان ابوطالب پدر امام على عليه السلام به عنوان يكى از باورهاى ويژه اثنى عشريه در اين اثر بررسى شده است.

معين، محمد (1291_1350)فرهنگ فارسى. چاپ نهم: تهران، انتشارات امير كبير، 1375. جلد 5، ص90. محمد معين در كتاب فرهنگ فارسى، بخش اعلام بسيار مختصر و در سه سطر ابوالفتوح را معرفى كرده است: جمال الدين حسين بن على بن محمد رازى عالم مشهور شيعه (قرن ششم)، و مؤلّف تفسير ابوالفتوح است. (6)

.


1- .همان ، ص115 .
2- .همان ، ص269 .
3- .براى نمونه ، همان ، ج4 ، ص424.
4- .براى نمونه نك : همان ، ج7 ، ص520_539.
5- .همان ، ج7 ، ص540 .
6- .فرهنگ فارسى، ج5، ص90.

ص: 221

مشار ، خان بابا (متولد 1279)

اطلاعاتى كه معين عرضه كرده، نسبت به اطلاعات منابع مشابه مثل دهخدا بسيار اندك است.

مشار ، خان بابا (متولد 1279)فهرست كتابهاى چاپى فارسى. تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1352. ج1، ص864 و 1224. ج2، ص1692، 1787_1788. آقاى مشار به كتابشناسى اشتغال داشت و تأليفات او در اين حوزه است. از اين رو در اين اثر، فقط آثار ابوالفتوح را معرفى كرده است كه اين توصيفها را به ترتيب نقل مى كنم : ذيل تفسير روض الجنان سه تصحيح مهم را گزارش كرده و چاپهاى مختلف آن را برشمرده است. عين عبارات او چنين است: روض الجنان و روح الجنان: (تفسير قرآن) (: تفسير ابوالفتوح رازى) ، جمال الدين حسين بن على شيخ ابوالفتوح رازى. (جلد اول و دوم): بتصحيح محمد كاظم بن محمد طباطبائى تبريزى. طهران، 1323ق. جلد سوم و چهارم و پنجم: بتصحيح حاج سيد نصراللّه تقوى با مقدمه ميرزا محمد خان قزوينى در 1315_1313ش. منتشر شد . (چاپ دوم) باهتمام مهدى الهى قمشه اى (ده جلد) در 1320ش. منتشر شد. (چاپ سوم) كتابفروشى محمد حسن علمى در 10 جلد در طهران در 1325ش. چاپ كرد. (1) نيز كتاب الحسنية را معرفى كرده است كه گزارش او اينگونه است: رسالة الحسنية: منسوب به شيخ ابوالفتوح رازى، ترجمه شيخ ابراهيم گرگين استرابادى، اصفهان، 1246ق.، سربى، خشتى، بى شماره صفحه. هند، 1302ق.، سنگى. رساله حسنيه: حسين بن على رازى، طهران، 1259ق.، سنگى، وزيرى، 62ورق. (2)

.


1- .فهرست كتابهاى چاپى فارسى، ج2، ص1787_1788.
2- .فهرست كتابهاى چاپى فارسى، ج2، ص1692.

ص: 222

شعرانى، ابوالحسن (1281_1352)

خان بابا مشار راجع به زندگى ايشان هيچ نكته اى ندارد و فقط اطلاعات آثار ابوالفتوح را به اجمال و بدون توصيف آورده است. البته اطلاعات كتابشناسى او هم جامع و كامل نيست.

شعرانى، ابوالحسن (1281_1352)تفسير رَوح الجنان و رُوح الجنان ، به كوشش ابوالحسن شعرانى ، تصحيح على اكبر غفارى ، تهران ، اسلاميه ، 1356 ، تجديد چاپ : 1382 . جلد اول، ص4_23. نوشته شعرانى درباره ابوالفتوح بسيار طولانى است . او نوشته خود را با بررسى خاندان و شخصيتهاى مهم و مشهوران خاندان ابوالفتوح آغاز مى كند . اكثر مطالب و بيشتر صفحات اين نوشته درباره استادان ، شاگردان و بزرگان خاندان ابوالفتوح است . اين بخش از اين نوشته را در دو فصل «شاگردان و استادان» و «بزرگان خاندان» آوردم. شعرانى يكى دو صفحه به نقادى مطالب قاضى نوراللّه شوشترى درباره ابوالفتوح اختصاص داده است . اين نكات و مطالب را ذيل شوشترى (در فصل درباره) آوردم و خوانندگان مى توانند به آنجا مراجعه كنند. سپس با نقل مطالبى از حديقة الشيعة از مقدس اردبيلى به نقادى او مى پردازد . شعرانى ريشه ها و پيشينه نظريات مقدس اردبيلى را استخراج كرده و به بررسى آنها پرداخته است. (1) آن گاه به سراغ كتاب مستدرك الوسائل رفته و مطالب درباره ابوالفتوح را آورده و پس از آن به «خاتمة الطّبع» از محمدخان قزوينى پردخته و اين نوشته را مفصل دانسته است، ولى به دليل اينكه اسناد و مدارك نوشته قزوينى در اختيار شعرانى بوده ، از آوردن مطالب آن خوددارى كرده است . فقط چند نكته از قزوينى نقد كرده و نادرست دانسته است. (2) در قسمت بعد به مؤلفات و آثار ابوالفتوح مى پردازد. ابوالحسن شعرانى مطالبى در نقد نوشتار شوشترى درباره ابوالفتوح دارد . اين

.


1- .اين مطالب را عينا ذيل مقدس اردبيلى نقل كردم .
2- .تفسير روح الجنان ، به كوشش شعرانى ، ص15_16 .

ص: 223

مطالب را در مقدمه تفسير ابوالفتوح آورده است كه به دليل اهميت آن ، قسمتى از آن نقل مى شود: از تفسير ابوالفتوح ظاهر مى شود كه معاصر صاحب كشاف بوده و بعضى اشعار صاحب كشاف باو رسيده اما كشاف بنظر او نرسيده و اين تفسير فارسى در رشاقت تحرير و عذوبت تقرير و دقت نظر بى نظير است فخر الدين رازى اساس تفسير كبير خود را از آنجا اقتباس نموده و جهت دفع توهم انتحال بعضى از تشكيكات خود را بر آن افزوده. در مطاوى اين مجالس پرنور شطرى از روايات و لطائف نكات اشارات او مسطور است و او را تفسيرى عربى هست كه در خطبه تفسير فارسى به آن اشاره نموده است. شيخ عبدالجليل رازى در بعضى از مصنفات خود ذكر شيخ ابوالفتوح نموده و گفته كه خواجه امام ابوالفتوح رازى مصنف بيست مجلد است از تفسير قرآن و در موضع ديگر گفته كه خواجه امام ابوالفتوح رازى بيست مجلد تفسير قرآن اوست كه ائمه و علماى همه طوائف طالب و راغب اند آن را ، و ظاهرا اكثر آن مجلدات از تفسير عربى او خواهد بود زيرا كه نسخه تفسير فارسى او چهار مجلد است كه هر كدام بقدر هزار بيت باشد و شايد كه هشت مجلد نيز سازند پس باقى آن مجلدات از تفسير عربى او خواهد بود وفقنا اللّه لتحصيله و الاستفادة منه بمنه و جوده . از بعضى ثقات مسموع شده كه قبر شريفش در اصفهان واقع است. در مقدمه چاپ اول سخن قاضى را نقل كرده و بر دو موضع اعتراض نموده است يكى آنكه بيست جلد همين تفسير فارسى است بنص شيخ منتجب الدين و ابن شهرآشوب ديگر آنكه قبرى كه در اصفهان بنام قبر شيخ ابوالفتوح معروف بود از شيخ عجلى شافعى متوفى به سال 600 است نه از ابوالفتوح مفسر شيعى . اين بنده كاتب سطور گويد مراد قاضى را از اينكه تفسير فخر رازى مقتبس از تفسير ابوالفتوح است ندانستم چون تفسير فخر رازى هيچگونه شباهت به تفسير ابوالفتوح ندارد و غرض تفسير بيان مفاد قرآن كريم است و تحقيق آنچه فهم آيات الهى بر آن توقف دارد و در تفسير امام اين غرض چنانكه بايد مراعات

.

ص: 224

اعلمى حائرى ، محمدحسين (درگذشت 1281_1354ق/1393ق)

نشده برخلاف تفسير ابوالفتوح و مطالب نيكو و دانستنى گرچه در تفسير رازى بسيار اما نه مربوط بتفسير قرآن است و هر يك در محل مناسب در كتابى كه براى آن تأليف كرده اند بهتر و مشروحتر آمده و گفته اند در تفسير امام فخر همه چيز هست غير تفسير. برخى عبارات كشاف مطابق مذهب اشاعره نيست . مثلاً در جايى چيزى را بر خداى عالى واجب ندانسته و بحسن و قبح عقلى معتقد نشده بلكه مطابق مذهب شيعه و مأخوذ از كتب و تفاسير شيعه سخن گفته است. در ضمن تفسير آيه اى گويد (اگر گويند مالك چيز غير موجود معقول نيست و يوم الدين هنوز نيامده چگونه خداوند خويش را به مالك يوم الدين وصف كرد در جواب گوئيم اين سخن صحيح است اما چون قيامت حق است و اخلال به آن در حكمت جائز نيست قيامت را مانند امر موجود و حاصل قرار داد و نيز هر كس بميرد قيامت او در همان وقت حاصل شود پس قيامت اكنون هست و سؤال از ميان برود) اين سخن نيز موافق مذهب شيعه است نه اشاعره. (1)

اعلمى حائرى ، محمدحسين (درگذشت 1281_1354ق/1393ق)دايرة المعارف الشيعية العامة ، چاپ اول، قم ، 1374 تا 1393ق ؛ چاپ دوم : بيروت ، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1413ق/ 1993م. اين اثر به دايرة المعارف اعلمى شهرت دارد و ويژه موضوعات و مسائل شيعه است . نويسنده در حرف (ح) ذيل الحسين به ابوالفتوح پرداخته است . منبع او ، روضات الجنات خوانسارى بوده است . ضعفهاى موجود در اين دانشنامه از جمله فقدان روش علمى و نقص در استفاده از منابع دست اول و معتبر در مورد اين مدخل هم جريان دارد. (2) براى آشنايى بيشتر، عين مقاله آورده مى شود : الحسين بن على بن محمد الخزاعى الشهير بأبى الفتوح الرازى جمال الدين

.


1- .تفسير روح الجنان و روح الجنان ، تصحيح شعرانى ، جلد اول، ص10_12.
2- .در مورد ضعفهاى اين دايرة المعارف نك : مقدمه دايرة المعارف تشيّع ، تهران ، 1372 ، ج 1 ، صفحه دوازده .

ص: 225

گرايلى، فريدون

صاحب التفسير امامى ثقة كان من مشايخ ابن شهرآشوب المتوفى سنة 588 كأجداده و ابنه محمد تاج الدين و ابن اخته احمد بن محمد الخزاعى و عمه عبدالرحمن بن احمد بن الحسين و غيرهم المذكورون فى الروضات . (1)

گرايلى، فريدوننيشابور شهر فيروزه. چاپ اول: مشهد، دانشگاه فردوسى، 1357. چاپ دوم : 1373 . چاپ سوم : تهران ، انتشارات خاوران ، 1374 . چند نكته جديد در اين متن هست كه پس از ارائه اصل متن، به آنها اشاره مى شود . تمامى متن اينگونه است : ابوالفتوح حسين فرزند على خزاعى: از علماى كلام و حديث و تفسير و از مشاهير قرن ششم است كه به جمال الدين معروف بوده و از مردم نيشابورى الاصل بشمار مى رود . وى حدود سال 480ق در نيشابور متولد شده و در كسب دانش و كمال بذل همت تمام كرده و خود مدتها مجلس درس و بحث و وعظ داشته است . از كتابهاى وى روح الجنان و شرح شهاب الاخبار و تفسير قرآن فارسى است . از تفاسير بسيار معروف كه بقول شيخ عبدالجليل رازى در 20مجلد و مورد قبول اكثريت قريب باتفاق علماى زمان بوده است . وى استاد پسر شهرآشوب بوده است و شيخ منتجب الدين نيز هر دو كتاب روح الالباب فى شرح شهاب و روح الجنان را نزد وى خوانده است . قاضى نوراللّه شوشترى ابوالفتوح رازى را معاصر كشّاف دانسته و مزار وى را در اصفهان و رى نوشته است و پاره اى از تذكره نويسان تربت وى را در رى نوشته اند چون قسمتى از عمر خود را نيز در رى گذرانيد و به سال 552 ق وفات يافته است. (2) نويسنده ابتدا ابوالفتوح را نيشابورى الاصل دانسته، در حالى كه منابع معتبر تبار

.


1- .دايرة المعارف الشيعية ، ج 8 ، ص312 .
2- .نيشابور شهر فيروزه ، ص522 .

ص: 226

حقيقت ، عبدالرفيع (متولد 1313)

ونژاد وى را عرب دانسته اند كه پدر بزرگ او به نيشابور مهاجرت كرده بود . سه كتاب نام برده است : روح الجنان ، شرح شهاب الاخبار و تفسير قرآن فارسى. در حالى كه يك اثر تفسير بيشتر ندارد و آن روح الجنان است كه به زبان فارسى است . تولد وى در 480ق آن هم در نيشابور كه نويسنده آورده ، معلوم نيست. در مورد ابن شهرآشوب كه لقب است نوشته ، پسر شهرآشوب كه غلط است . راجع به معاصرت ابوالفتوح با زمخشرى مى نويسد : قاضى نوراللّه ابوالفتوح را معاصر كشاف دانسته است . در حالى كه كشاف كتاب است و معاصر صاحب كشاف بوده است . اكثر محققان نظريه اى كه مقبره او را در اصفهان دانسته ، نقد و رد كرده اند و همگى قائل شده اند كه مدفن اش در رى است . همچنين در مورد اينكه نوشته قسمتى از عمر خود را در رى بوده ، ديدگاه علمى بر آن است كه اكثر عمر را در رى بوده است . بهرحال اين متن ضعيف و داراى تعارض با يافته هاى اكثريت محققان است .

حقيقت ، عبدالرفيع (متولد 1313)تاريخ نهضتهاى فكرى ايرانيان از آغاز قرن چهارم تا پايان قرن ششم ، چاپ اول، بى جا ، شركت مؤلّفان و مترجمان ايران ، 1357 . جزء اول، ص284_285. تحولات و جنبشهاى فكرى ايرانيان در اين كتاب تحليل و بررسى شده است و نويسنده ابوالفتوح را يكى از موضوعات قابل مطالعه در اين زمينه مى داند . البته اطلاعاتى كه عرضه كرده بسيار كم است ، با اينكه قطعا ابوالفتوح و تفسير روض الجنان تأثيرات شگرفى در فرهنگ مذهبى ايرانيان داشته اند . به هرحال ذيل، روض الجنان مى نويسد : اين تفسير از شيخ جمال الدين ابوالفتوح حسين بن على بن محمد بن احمد حسين بن خزاعى نيشابورى رازى معاصر طبرى متوفى به سال 548 هجرى است .

.

ص: 227

مصاحب، غلامحسين (1289_1358)

مطهرى، مرتضى (1299_1358)

مصاحب، غلامحسين (1289_1358)دايرة المعارف فارسى. چاپ اول: تهران، انتشارات فرانكلين، 1345. چاپ دوم : تهران ، اميركبير ، 1380 . اين اثر اولين دايرة المعارف فارسى و ايرانى به سبك جديد است كه در حرف الف مدخلى با عنوان ابوالفتوح رازى آورده است . نويسنده به اجمال اطلاعات خوبى از اين شخصيت عرضه كرده است . به دليل قدمت اين دانشنامه نسبت به بسيارى از پژوهشهاى معاصر و اهميت آن در بين كتابهاى مرجع جديد، مطالب آن در ديگر آثار راه يافته و تأثير گذاشته است. اولين جمله آن اينگونه است : مفسر معروف شيعه ى ايرانى كه احتمالاً بين 485ق و 525 ق مى زيست . سپس به شهر او اشاره مى كند : اصلاً از نيشابور بود ولى در رى مى زيست. آن گاه معاصران و شاگردان او و در پى آن ، آثارش و سپس تاريخ وفات و محل دفن ابوالفتوح را گزارش كرده است . درباره تفسيرش مى نويسد : تفسير مفصل فارسى او به نام روض الجنان و روح الجنان از تفاسير جامع و معتبر قرآن است. (1)

مطهرى، مرتضى (1299_1358)خدمات متقابل اسلام و ايران. تهران، قم، نشر صدرا، 1370. اين كتاب در مجموعه آثار (14) آمده است (تهران و قم ، صدرا ، 1378) . شهيدمطهرى در اين كتاب كه تعامل دو فرهنگ ايرانى و عربى را بررسى مى كند، به ابوالفتوح به عنوان يكى از مصاديق اين تعامل پرداخته است . او از ابوالفتوح به عنوان يك ايرانى كه به فرهنگ قرآنى و اسلامى خدمت كرده ياد مى كند و تفسير روض الجنان را جزء خدمات ايرانيان به اسلام ترسيم مى كند. گزارش نامبرده درباره ابوالفتوح كوتاه است : روض الجنان ، معروف به تفسير

.


1- .دايرة المعارف فارسى، ج1 ، ص26 .

ص: 228

حجتى ، سيدمحمدباقر (متولد 1311)

ابوالفتوح رازى . اين تفسير به زبان فارسى است و از معروفترين و غنى ترين تفاسير شيعه است . فخر الدين رازى و _ به ادعاى بعضى _ طبرسى نيز از اين تفسير زياد استفاده كرده اند. اين تفسير در چهل سال اخير مكرر در ايران چاپ شده است . ابوالفتوح نيشابورى الاصل است ولى در رى مى زيسته است . ابوالفتوح از ايرانيان عرب نژاد است . نسبش به جناب عبداللّه بن بديل بن ورقاء مى رسد كه از صحابه اميرالمؤمنين على عليه السلام بود و در صفين افتخار حضور در ركاب آن حضرت را داشت. ابوالفتوح معاصر طبرسى و زمخشرى است و نزد شاگردان شيخ طوسى تحصيل كرده است . تاريخ دقيق وفاتش در دست نيست . قدر مسلّم اين است كه در اواسط قرن ششم هجرى مى زيسته است . قبرش هم اكنون در شهررى معروف است. (1) در اين تحليل نكته جديد و بررسى ابتكارى نيست، ولى سوژه اى كه توسط مرحوم مطهرى به كار گرفته شده، جديد و جالب است و آن ترسيم ابوالفتوح به عنوان يك ايرانى خدمتگزار اسلام و ترسيم روض الجنان به عنوان يك تفسير فارسى منطبق با فرهنگ اسلامى است .

حجتى ، سيدمحمدباقر (متولد 1311)سه مقاله در تاريخ تفسير و نحو ، چاپ اول، تهران ، بنياد قرآن ، 1360. نويسنده در چند جاى اين مجموعه به ديدگاههاى ادبى و تفسيرى ابوالفتوح پرداخته است ؛ از جمله در جايى به نظريه او درباره سَفَر و مشتقات آن مى پردازد. (2) به دليل عارى بودن از تحليلهاى جامع و نكات جديد از آوردن مطالب آن خوددارى شد.

.


1- .مجموعه آثار شهيد مطهرى (14) ، ص404_405 .
2- .ص13 ، نيز نك : 18 و 21 .

ص: 229

درودى، موسى

دوانى، على (متولد 1307)

درودى، موسىنخستين مفسران پارسى نويس. تهران. نور فاطمه(س)، 1362 . نويسنده در اين كتاب، درصدد معرفى تفاسير فارسى در سده هاى چهارم و پنجم قمرى است . به عبارت ديگر، مى خواهد اولين تفاسير فارسى را معرفى كند . در بخشى از اين كتاب كه به تفاسير شيعه اختصاص دارد ، تفسيرهاى اثنى عشريه را به ترتيب تاريخى زير فهرست كرده است : 1 . تفسير الحسن العسكرى(ع) (231_254ق) كه در سده دهم توسط على زواره اى اصفهانى به نام آثار الاخبار ، به فارسى ترجمه شد . 4 . تفسير عياشى متعلّق به سده سوم قمرى كه توسط سيدهاشم رسولى محلاتى منتشر شد . 3 . تفسير قمى (اواخر سده سوم و اوائل سده چهارم قمرى) به زبان عربى . 4 . التبيان از شيخ طوسى (درگذشت 460ق) . 5 . مجمع البيان از طبرسى (درگذشت 537 ق) . 6 . تفسير ابوالفتوح (تأليف 556 ق) . 7 . منهج الصادقين از ملا فتح اللّه شريف كاشانى متعلّق به سده دهم قمرى و فارسى است . 8 . الصافى از فيض كاشانى ، متعلّق به سده يازدهم . بنابراين در ده قرن اول قمرى ، تفسير ابوالفتوح اولين تفسير فارسى در مذهب اثنى عشريه است . و دومين تفسير فارسى منهج الصادقين است. (1)

دوانى، على (متولد 1307)مفاخر اسلام. تهران، نشر امير كبير، 1363. ج3، ص425_436. تهران ، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى ، 1378 ، ج 3 ، ص399_400 . آقاى دوانى از دهه چهل شمسى به اين سو درباره ابوالفتوح تحقيق كرده است. او نوشته هاى خود را در مجله مكتب الاسلام منتشر مى كرد. بعدا اين نوشته ها را سامان داد و در كتاب مفاخر اسلام چاپ كرد. اثر ياد شده از جمله تحليلهاى مفصل و طولانى

.


1- .نخستين مفسران فارسى نويس ، ص72 .

ص: 230

درباره ابوالفتوح در دوره جديد است . آغاز آن اينگونه است : ابوالفتوح رازى ، كه از دانشمندان بزرگ اواسط سده ششم هجرى و هم عصر امين الدين طبرسى است ، از بزرگان مفسرين شيعه است . تفسير معروف او ، به نام روض الجنان كه نخست در پنج جلد و اخيرا در ده مجلد به قطع وزيرى منتشر شده، از نفائس كتب علمى و مذهبى است كه به زبان فارسى شيواى عصر خود حقائق قرآن مجيد و آيات كتاب آسمانى ما را مورد بحث و بررسى قرار داده و تفسير كرده است . سپس به تبار و خاندان او اشاره كرده است: ابوالفتوح رازى از دودمان بُدَيل بن وَرقاء خُزاعى است. (1) از روزگاران پيش گروهى از فرزندان اين مرد به كشور ايران كوچ كرده و در نواحى شمال شرقى مانند نيشابور و سبزوار و غيره سكنى گزيده و معروف به خزاعى و بديلى و بديليان گشته اند. مردان نامى قبيله خزاعه در ميان قبائل عرب اين افتخار را دارند كه هم پيمانان پيغمبر(ص) و رازداران آن حضرت بوده اند. بحث ديگر دوانى بررسى پدران و اعمامِ دانشمندِ ابوالفتوح است : جد دوم ابوالفتوح ، احمد بن حسين خزاعى نيشابورى ساكن رى دانشمندى معتبر و از شاگردان سيدرضى و سيدمرتضى و شيخ طوسى بود . برادرى به نام محسن بن حسين داشت كه از مشاهير رى بود . دوانى زندگينامه تمامى مشاهير و عالمان خاندان ابوالفتوح را آورده و آثار آنها را معرفى كرده است . نيز شاگردان و استادان او را تراجم نگارى و آثار آنها را گزارش كرده است . همچنين در يك بخش، مفصلاً به آثار ابوالفتوح پرداخته است ؛ به ويژه تفسير روض الجنان را در دو صفحه گزارش كرده است . بعد از آن آراى ديگران درباره او را اينگونه آورده است : (2) علامه مجلسى در مقدمه بحار الانوار ، ابوالفتوح را محقق نحرير و علامه نورى

.


1- .ابوالفتوح در تفسير ذيل تفسير آيه «هم الّذين كفروا و صدوكم عن المسجد الحرام (سوره فتح ، آيه 24)» خود را منتسب به بديل بن ورقاء دانسته است .
2- .مفاخر اسلام ، ج 3، ص408 .

ص: 231

نمازى شاهرودى، على (1293_1363)

در خاتمه مستدرك رئيس المفسرين و صاحب رياض و روضات و ديگران او را ترجمان كلام اللّه مى دانند . اين سه تعبير شايسته ترين تعبيراتى است كه با شخصيت كامل ابوالفتوح تطبيق مى كند. اين مرد بزرگ ، جامع ميان سعادت دارين بوده ، زيرا گذشته از عظمت و اصالت خانوادگى و مقام پر افتخار خودش در ميان علماى شيعه ، داراى دو فرزند دانشمند بوده است ، كه شيخ منتجب الدين خود ابوالفتوح را بدين گونه نام مى برد شيخ امام جمال الدين ابوالفتوح حسين بن على بن محمد خزاعى رازى ، عالم و واعظ و مفسر و متدين .. . و دو پسرش را بدين سان ياد مى كند : اول صدر الدين على فقيه با ديانت و دوم شيخ امام تاج الدين محمد عالم ورع . (1)

نمازى شاهرودى، على (1293_1363)مستدرك سفينة البحار. تهران، بنياد بعثت 1406ق/ 1365. اين كتاب تكمله سفينة البحار نوشته شيخ عباس قمى است و در بخشى از آن به ابوالفتوح پرداخته است : الشيخ ابوالفتوح الرازى هو جمال الدين الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى النيسابورى الشيخ الإمام السعيد قدوة المفسرين ترجمان القرآن المبين عالم واعظ مورخ فقيه اديب صاحب شرح الشهاب و تفسير روض الجنان و غيرهما و كان من احفاد عبداللّه بن بديل الخزاعى و قبره فى صحن حمزة بن موسى الكاظم عليه السلام فى مزار عبدالعظيم الحسنى و عليه اسمه و نسبه بخط قديم و هو احد مشائخ ابن شهرآشوب يروى عن جماعة ، منهم والده الشيخ على و كان من اجلّة الفضلاء عن ابيه الشيخ الجليل ابى سعيد محمد بن احمد بن الحسين النيسابورى و كان كما عن المنتجب ثقة عين حافظ له تصانيف عن والده احمد عن الشيخ والسيدين . و منهم عم والده الشيخ الجليل المفيد الحافظ عبدالرحمن بن احمد

.


1- .فهرست شيخ منتجب الدين، چاپ دوم ، ص45 ، 125 و 173 .

ص: 232

جرفادقانى ، م . (متولد 1320)

النيسابورى شيخ الاصحاب بالرى ، و منهم الشيخ ابوعلى الطوسى و منهم الشيخ ابوالوفاء عبدالجبار الرازى. و اما ابوالفتوح المدفون باصفهان فهو ابوالفتوح العجلى الشافعى الصوفى كما عن حديقة الشيعة. (1)

جرفادقانى ، م . (2) (متولد 1320)علماى بزرگ شيعه : از كلينى تا خمينى ، قم ، انتشارات معارف اسلامى ، 1364. اين كتاب در گروه اولين آثارى بود كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران به منظور معرفى عالمان تأثيرگذار شيعه و نشان دادن جايگاه امام خمينى در تاريخ شيعه و در بين عالمان دينى تأليف و عرضه شد . از اين رو نگاه به ابوالفتوح در اين كتاب با منابع ديگر كمى متفاوت است . البته از اين نظر كه همه منابع پژوهشى خود را ذكر نكرده يا پاره اى مطالب سست را نقل كرده، قابل نقد است. جرفادقانى بررسى خود را اينگونه آغاز مى كند : ابوالفتوح رازى يكى از علما و مفسرين بزرگ شيعه در قرن ششم هجريست . ابوالفتوح دانشمندى فقيه ، مفسرى كبير، واعظى شهير و محدّثى اديب بود. نسب او به بديل از قبيله بنى خزاعه كه از اصحاب رسول گرامى اسلام و دودمان پيامبر عزيز بودند منتهى مى شود . اجداد ابوالفتوح احمد بن حسين ، محمد بن احمد و همچنين پدرش على بن محمد از اعلام شيعه بوده اند كه از محضر علماى متقدمين بهره مى بردند. (3) جرفادقانى درباره استادان و شاگردان و آثار او اينگونه گزارش مى دهد : ابوالفتوح از شاگردان پدر خود و عمويش عبدالرحمان و ابوالوفاى رازى بود اما بيشتر مراتب علمى او از محضر مفيد ثانى فرزند شيخ الطايفه عايد او گرديد و خود در ادبيات عرب و عجم فقه و تفسير و حديث و علم رجال مهارت داشت. شهرت او

.


1- .مستدرك سفينة البحار ، ج 8 ، ص113 .
2- .كتاب مستند مشاهير نام اصلى ايشان را محمد گلپايگانى ثبت كرده است و م. جرفادقانى نام مستعار است.
3- .علماى بزرگ شيعه ، ص38_39 .

ص: 233

بواسطه تأليفات او مخصوصا تفسير روض الجنان مى باشد . تفسير مذكور از قديمى ترين تفاسير فارسى در جهان اسلام و تشيّع مى باشد. (1) در ادامه ديدگاههاى عالمان را درباره ابوالفتوح نقل مى كند : صاحب تراجم علما مانند قاضى شهيد در مجالس المؤمنين مى نويسد تفسير ابوالفتوح در رشاقت تحرير و عذوبت تقرير و دقت نظر بى نظير است . علامه مجلسى در بحار ، علامه خوانسارى در روضات ، علامه نورى در خاتمه مستدرك و محدث قمى در فوايد از ابوالفتوح رازى به عنوان رئيس مفسرين و ترجمان كلام خدا و محققى دقيق ياد كرده اند. و به برخى داوريهاى غلط پاسخ داده اند . مثلاً صاحب مجالس مى نويسد بگمان من مفسر معروف امام فخر رازى تفسير معروف خود را با استفاده و اقتباس از تفسير ابوالفتوح برشته تحرير برده است. معاصران ابوالفتوح و تعاملات آنها ، موضوع بررسى نويسنده هم بوده است : تاريخ العلما حاكى است كه مرحوم طبرسى ، مرحوم ابوالفتوح و زمخشرى (صاحب كشّاف) در نيمه اول قرن ششم هجرى معاصر با يكديگر بوده اند. و اين سه نفر در آثار خود نامى از هم نبرده اند و شايد از تأليفات ارزنده خويش بى خبر بوده اند تفسير فخر رازى بعد از تفسير ابوالفتوح نوشته شده است . ابوالفتوح غير از مجلدات روض الجنان ، روح الالباب ، تبصرة العوام رسائلى چند نيز برشته تحرير برد . خواننده عزيز ابوالفتوح : از اساتيد منتجب الدين رازى ، ابن شهرآشوب ، ابن حمزه طوسى و ديگر اعلام ما بوده است. نويسنده در پايان اين نوشتار ، ابوالفتوح را به راوندى ها ربط داده و اينگونه نوشته است : قسمتى از عمر خود را در مسافرت بسر بُرد سنوات عمر شريفش در شهررى سپرى شد و چنين بنظر مى رسد كه قبل از راونديها جهان فانى را وداع نموده باشد. ظاهرا در اواسط قرن ششم وفات نموده و مدفن او در كنار حضرت عبدالعظيم حسنى در مقبره شخصى خود معروف است. متأسفانه اغلب درب آن بسته است و از زيارت او و اعلام كنار او مردم محرومند. (2)

.


1- .همان ، ص39 .
2- .همان ، ص40 .

ص: 234

ياحقى، محمد جعفر(متولد 1316)

ياحقى، محمد جعفر(متولد 1316)روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن ، به كوشش و تصحيح محمدجعفر ياحقى و محمدمهدى ناصح، مشهد ، بنياد پژوهشهاى اسلامى ، 1365 ، چاپ دوم : 1371 . آقايان ناصح و ياحقى بر اساس تجربه هاى پيشين ، به تصحيح روض الجنان اقدام كردند . در ابتداى اين اثر، به تفصيل مطالبى درباره ابوالفتوح و آثارش آورده اند. گزيده اى از اين مطالب عرضه مى شود تا ديدگاههاى اين دو پژوهشگر روشن گردد. پيشگفتار با گزارش از سير تصحيح اين اثر توسط ناصح و ياحقى آغاز مى شود ؛ضمنا به ضرورتهايى كه آنها را به نگارش اين اثر تحريك كرده ، اشاره كرده اند و موانع كار و مساعدتها را هم گزارش كرده اند. در ادامه بخشى با عنوان سپاسنامه آورده و از همه مراكز و كسانى كه در انجام اين طرح كمك كرده اند، نام برده اند و از آنها تشكر كرده اند. پس از اين دو بخش ، مقدمه آغاز مى شود . مقدمه با بررسى جايگاه روض الجنان در تاريخ ادبيات و فرهنگ فارسى آغاز مى شود . در ادامه به اعتبار اينكه نوشته محمد قزوينى درباره ابوالفتوح كاملتر است ، به نقل اين نوشته كه قبلاً با عنوان خاتمة الطّبع در چاپ اول درج شده بوده پرداخته اند. (1) پس از نوشته محمد قزوينى ، شرح احوال ابوالفتوح به قلم ناصح و ياحقى آمده است . اينان ابتدا با نقادى منابع قديم يعنى منتجب الدين و ابن شهرآشوب درباره ابوالفتوح آغاز مى كنند . كتابهاى الفهرست و معالم العلماء را حاوى اطلاعات مهم نمى دانند ولى معاصرت و قدمت آنها را معتبر و مهمّ ساخته است . آن گاه به منابع درباره به ترتيب تاريخى بررسى و نقادى مى كنند تا به اين دوره مى رسند . ضعفها و قوتهاى همه منابع را ياد آور شده اند. (2) بخش بعدى با عنوان «تعيين عصر مؤلّف و تاريخ تقريبى تأليف تفسير حاضر»، بررسى تاريخ اين تفسير است . در اين مبحث به رابطه روض الجنان با ديگر تفاسير پرداخته شده است . اين دو پژوهشگر ، در ادامه به بررسى سال وفات ابوالفتوح

.


1- .روض الجنان ، چاپ ياحقى و ناصح ، ج 1 ، ص بيست تا سى .
2- .همان ، ص سى تا چهل و سه .

ص: 235

مى پردازند كه به دليل اهميت اين مطلب عينا نقل مى شود : نكته مهم ترى كه محدّث در تحقيق خود بدان متوجه شده ، موضوعى است كه بر روى تاريكيهاى مربوط به سال درگذشت ابوالفتوح پرتوهايى سزاوار توجه مى افكند . اين مطلب ابتدا در مقدمه تفسير گازر ، جلاء الاذهان و جلاء الاحزان ، ابوالمحاسن حسين بن الحسن الجرجانى آمده و بعد عينا در جلد نخست تعليقات نقض نقل شده است. در ادامه مى نويسند : حاصل مطلب از اين قرار است كه، ميرزا محمدصادق بن محمدصالح آزادانى اصفهانى دركتاب شاهد صادق ، در فصل هفتاد و نهم از باب سوم ضمن ذكر سال وفات بزرگان اسلام از سال اول تا سال 1042ق ، ذيل سال پانصد و چهلم گفته است : «540 ابوالفتوح خزاعى درگذشت». مرحوم محدّث اين تاريخ را با سه تاريخ اجازه كه از ابوالفتوح به دست آورده ، متناقض يافته است : نخستين اجازه را بر پشت صفحه اول از نسخه اى از تفسير ابوالفتوح كه در ماه صفر 980 به خط احمد بن شكراللّه نوشته شده، به اين شرح ديده است : صورة اجازة الشيخ المفسّر : أجزت للأجل العالم الأخصّ الاشرف ... (ادام اللّه توفيقه و تسديده) أن يروى عنّى هذا الكتاب من اوّله إلى آخره على الشّرائط المعتبرة فى هذا الباب من اجتناب الغلط والتّصحيف . كتبه الحسين بن على بن محمد ابوالفتوح الرازى ثمّ النيسابورى ثمّ الخزاعى ، مصنّف هذا الكتاب ، فى اواخر ذى القعدة سنة سبع و أربعين و خمسمائة حامدا للّه تعالى و مصليا على النّبى وآله. اين اجازه را ابوالفتوح در اواخر ذى قعده 547 نوشته كه ظاهرا پس از پايان تأليف تفسير بوده است . مسلّم است كه اين اجازه بر پشت نسخه اى نوشته شده كه در زمان خود او نوشته شده و بايد از نسخه هاى اصيل و آغازين تفسير بوده باشد . سپس همان يادداشت بر پشت نسخه مورّخ 980 يا نسخه دومى كه اين نسخه از روى آن استنساخ گرديده نقل شده است . از روى قرينه مى توان يقين داشت كه تفسير ابوالفتوح در 547 يا سالى چند پيش از

.

ص: 236

آن به پايان رسيده و خود او نيز در اين سال در قيد حيات بوده است. اجازه ديگر بر پشت برگ اول نسخه اى از رجال نجاشى، متعلّق به كتابخانه آقاى فخر الدين نصيرى امينى به شماره 121 ثبت شده كه نسخه اى است با تاريخ كتابت 982 به خط شخصى به نام حسن بن غالب البراقى . نصّ آن اجازه به نقل از مقدمه جلد اول تفسير گازر (ص ل) به شرح زير است : حكاية ما وجد على الأصل المنقول منه هذا الفرع: سمع هذا الكتاب منّى بقراءة من قرأ الولدالنّجيب تاج الدين ابوجعفر محمد بن الحسين بن على بن محمد و قد اجزت له روايته عنّى و رواية ما يصحّ عنده من مجموعاتى و مسموعاتى على الشرط المعلوم فى ذلك من اجتناب الغلط والتّصحيف . كتبه الحسين بن على بن محمد الخزاعى بخطّه فى شهر ربيع الأوّل سنة احدى و خمسين و خمس مائة حامدا للّه تعالى و مصليا على النّبى و آله و مسلما. و كتب هذا مالك الكتاب نجم بن محمد بن محمد بن محمد بن حسن بن نجم الحسينى الشامى السكيكى فى النجف الشريف يوم الثلثا ثانى ذى الحجة الحرام خاتمة شهور سنة اثنتين و ثمانين و تسع مائة من هجرة سيّد المرسلين (صلى اللّه عليه وآله الطيّبين الطّاهرين). بنا بر اين سند ابوالفتوح در ربيع الأوّل سال 551 زنده بوده است. اجازه ديگر : صاحب رياض العلماء ، در حين ترجمه حال ابوالفتوح آن را به اين عبارت نقل كرده است: و قد رأيت الربع الأوّل من التفسير هذا فى اصفهان و كانت النسخة عتيقة جدّا و قد كتبت فى زمانه ، و على ظهرها خطّه الشريف و اجازته لبعض تلامذته و كان اجازته له سنة اثنتين و خمسين و خمس مائة و عبّر عن نسبه هكذا : الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى و قد قرأها جماعة أُخرى ايضا عليه و منهم ولد الشيخ ابى الفتوح هذا ايضا و خطّه الشريف لا يخلو عن ردائة. به گواهى اين هر سه سند كه مؤيد يكديگر نيز هست ، ابوالفتوح قطعا پس از 540 و دست كم تا سال 552 زنده بوده است . از طرفى وى در زمان تأليف كتاب نقض

.

ص: 237

(556_559) در قيد حيات بوده است زيرا شيخ عبدالجليل قزوينى صاحب نقض در چند موضع نام او را با عبارت ترحّم «رحمه اللّه » آورده است . پس وفات وى محدود مى ماند ميان سالهاى 552 تا 559 ، و تنها قول صاحب شاهد صادق با اين تاريخ معارض مى نمايد. مرحوم محدّث ارموى هوشمندانه تناقض را به اين صورت حل كرده است كه صاحب شاهد صادق اين تاريخ را به صورت رقومى ديده ، يعنى در جايى كه مأخذ كتاب مزبور بوده ، عبارت نه به طريق حرفى بلكه به شيوه عددنگارى بوده و ظاهرا 540 خوانده مى شده است و نظر به آن كه برخى نويسندگان اعداد را نيز همانند حروف و كلمات مندمج و درهم فرو رفته مى نويسند ، چنان كه تشخيص عدد مقدّم و مؤخّر دشوار مى شود و با كمك قرينه معلوم مى گردد ، و در صورت نبودن قرينه ، خواننده كه به نظر خود يكى را مقدّم مى دارد ، گاهى درست مى خواند و گاهى هم به اشتباه مى افتد ، در اين جا نيز مى توان پنداشت كه در اثر تقديم و تأخير در دو رقم اول اين عدد ، نوعى جابه جايى رخ داده و به احتمال نزديك به يقين تاريخ وفات ابوالفتوح در آن مأخذ اصلى 554 بوده است ، امّا ناقل به اشتباه عدد چهار را كه در مرتبه يكان بوده در مرتبه دهگان ديده و در اثر عدم تشخيص و بدخطى ، عدد پنج آن را صفر خوانده و در مرتبه يكان ديده است ، بنابراين عدد 554 سال وفات ابوالفتوح ، 540 خوانده شده است. اگر اين استحسان دلپذير را به عنوان حلّ اين تناقض بپذيريم _ كه ظاهرا دليلى براى نپذيرفتنش در دست نيست _ هيچگونه ابهام و اشكال ديگرى باقى نمى ماند، در اين صورت مى توانيم با اطمينانى نزديك به يقين اعلام كنيم كه شيخ ابوالفتوح رازى مؤلّف تفسير گرانقدر روض الجنان و روح الجنان به سال 554 ق درگذشته است. (1) اهميت و تمايز مقدمه ياحقى ناصح كه در كارهاى ديگر مشاهده نمى شود، در اين است كه در هر مبحث مطالب آثار ديگران را نقل كرده و به بررسى آنها پرداخته اند

.


1- .روض الجنان ، چاپ ياحقى _ ناصح ، ج 1 ، ص پنجاه و شش _ پنجاه و نه .

ص: 238

و كمتر به پژوهش از خود اقدام كرده اند . نيز در هر موضوع تكه هاى مآخذ مهم را به ترتيب تاريخى نقل كرده و ذيل هر قطعه نظر خود را نيز مى نوشته اند. اينگونه تحليل و بررسى كه متناسب با پژوهشهاى تصحيحى و كارهاى مرجع است و كارآمدى فراوان دارد، نوشتار ياحقى _ ناصح را متمايز ساخته است . البته اكثر مطالب عرضه شده در اين نوشتار در نوشته محمد قزوينى كه با عنوان خاتمة الطّبع چاپ شده هم مشاهده مى شود . «طبرى و ابوالفتوح»، يادنامه طبرى. چاپ اول: تهران، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد و وزارت فرهنگ و آموزش عالى. 1369. ص318_333. خلاصه اين مقاله با اين مشخّصات چاپ شده است: «طبرى و ابوالفتوح»، خلاصه مقالات سمينار طبرى، تهران، 1368، ص78_79 . ياحقى اين مقاله را به همايش بزرگداشت طبرى ارائه كرده است. نويسنده كه استاد دانشكده ادبيات دانشگاه فردوسى است و درباره ابوالفتوح پژوهشهايى انجام داده است و نيز با محمد ناصح تفسير ابوالفتوح را منتشر كرده است، به مناسبت يادواره طبرى در مقاله «طبرى و ابوالفتوح» به تحليل مقايسه اى اين دو نفر پرداخته است . ياحقى ، با تحليل شرايطى كه طبرى ، تأليف تفسير را آغاز كرد ، اين مقاله را شروع مى كند و شرايط عمومى زمانى و ويژگى كلى تفسير طبرسى را مى شمارد . آن گاه كار خودش را كه تصحيح تفسير ابوالفتوح است ، معرفى مى كند و گزارش مى دهد كه يكى از منابع مهم او تفسير طبرى بوده است . از اين رو تفاوتها و تشابه هاى اين دو را در جريان تصحيح يادداشت مى كرده است و اين مجموعه محصول آن نوشته ها است . ياحقى مدعى است كه ابوالفتوح به دوگونه مستقيم و غيرمستقيم از طبرى بهره بُرده است ؛ به اين معنا كه يا بدون ذكر نام ، نكات و برداشتهاى طبرى را در اثر خود آورده يا به طور مستقيم به نقل قول از طبرى پرداخته است. نويسنده مواردى را كه ابوالفتوح از طبرى ياد مى كند و به مخالفت يا به موافقت با

.

ص: 239

حسينى دشتى، سيد مصطفى

با او مى پردازد، در چند گروه ، دسته بندى كرده است : مباحث لغوى، مباحث فقهى ، مسائل نحوى ، قصص و تاريخ. پايان بخش اين مقاله اينگونه است : با درود به روان پاك خردورزان و گرانمايگانى چون طبرى آملى و ابوالفتوح خزاعى نيشابورى كه فرهنگ نامدار و كرامند اسلام و ايران را اعتلا بخشيدند .

حسينى دشتى، سيد مصطفىمعارف و معاريف. چاپ اول: 1369 . چاپ دوم: قم، انتشارات دانش، 1376 . چاپ سوم : تهران ، مؤسسه فرهنگى آرايه ، 1379 . نويسنده با تكيه بر دو مأخذ لغت نامه دهخدا و دايرة المعارف تشيّع به تدوين مقاله پرداخته است . درباره نقش ابوالفتوح در سلسله اسناد روايات نوشته است: ابوالفتوح از پدر خود على و او از پدر خويش روايت مى كند و همچنين روايت مى كند از عم خود و او از پدر خويش كه هم جدّ صاحب عنوان است . و جدّ او روايت مى كند از پدر خود از شيخ مفيد عبدالجبار بن على مقرى رازى و نيز از شيخ ابى على بن شيخ طوسى و جميع آنان روايت از شيخ طوسى كنند . و از ابوالفتوح ، صاحب تفسير ، شيخ فقيه عبداللّه بن حمزه طوسى و رشيد بن شهرآشوب و منتجب الدين بن بابويه قمى روايت كنند. (1) درباره مقبره ابوالفتوح هم مطلبى به اين شرح دارد : سيدمحمدكاظم بن محمد يوسف بن محمدباقر طباطبائى كه متصدى طبع اين تفسير در طهران بوده است بر قسمت اخير سخن قاضى نوراللّه يعنى بودن قبر ابوالفتوح در اصفهان اعتراض كند و گويد حاجى ملاباقر شهير به طهرانى در كتاب جنة النعمى آورده است كه : دوم كسى از علما كه در رى مدفون است شيخ ابوالفتوح صاحب الاصل الاصيل قدوة المفسرين من اهل التنزيل و التأويل حسين بن على بن محمد بن احمد خزاعى رازى است . و مزار وى به صحن حضرت امامزاده حمزه از سوى راست مدخل در پيش حجره اول

.


1- .معارف و معاريف ، ج1 ، ص501 .

ص: 240

سادات ناصرى ، سيدحسن و دانش پژوه ، منوچهر (متولد 1317)

است و الواحى از كاشى زرد بر آن نصب شده و نام شريف او بر آن مكتوب است. (1)

سادات ناصرى ، سيدحسن و دانش پژوه ، منوچهر (متولد 1317)هزار سال تفسير فارسى : سيرى در متون كهن تفسير ، چاپ اول: تهران ، البرز ، 1369. اين كتاب به تفصيل و با قلمى علمى به ابوالفتوح و آثارش پرداخته است و نسبت به كتابهاى همدوره اش از برترى مشهودى برخوردار است . اين كتاب از آن رو كه به مشتمل بر گزارش تفسير در هزار سال است ، اصالتا به تفسير ابوالفتوح پرداخته و ضمنا شخصيت ابوالفتوح را نيز گزارش و تحليل مى كند . از اين رو زير عنوان «تفسير ابوالفتوح رازى» به ابوالفتوح و آثارش مى پردازد. نويسنده ابتدا ، معرفى نامه عمومى ابوالفتوح را اينگونه نوشته است : شيخ جمال الدين ابوالفتوح حسين بن على بن محمد بن احمد بن حسين بن احمد خزاعى رازى ، از علماى نامدار شيعه در علوم دينى در نيمه نخستين سده ششم هجرى است . وى در فقه و تفسير و حديث و كلام و ادب دستى قوى داشت و واعظ و مذكِّر بود و آشنا و متمايل به تصوّف و عرفان مى نمود و از اطلاعات تاريخى بى نصيب نبود. (2) در اين قطعه ، نكات جديدى كه در كتابهاى ديگر كمتر يافت مى شود ، به چشم مى خورد ؛ مانند تمايل ابوالفتوح به تصوف و عرفان . پس از اين قطعه ، درباره نژاد و نياكان ابوالفتوح و ايرانى بودن آنها چنين مى نويسد : نژادش ، چنانكه خود اشاره مى كند ، به نافع بن بديل ورقاء خزاعى از صحابه رسول اكرم(ص) مى كشد . بديل و هفت فرزندش همگى از ياران پيغامبر(ص) بوده اند و بعضى از ايشان از مخلصان اميرالمؤمنين حضرت على بن ابيطالب(ع) ، چنانكه عبداللّه و محمد عبدالرحمن پسران بديل در جنگ صفّين در ركاب حضرت امير(ع) با معاويه به نبرد پرداخته اند. نياكان ابوالفتوح ساليان فراوان در ايران مى زيستند و به همين دليل ايرانى

.


1- .همان ، ص501_502 .
2- .هزار سال تفسير فارسى ، ص401 .

ص: 241

شده بودند . دسته اى از آنان در نيشابور و بيهق و گروهى در رى روزگار مى گذراندند. وى در تفسير خود مكرّر به اينكه زبانش فارسى بوده است تصريح كرده و گفته : فلان چيز را در زبان تازى چنان گويند و به زبان ما ، يعنى زبان فارسى اينچنين. (1) سپس به شاگردان ابوالفتوح و زيستگاه و مدفن او اشاره مى كند . امّا تحليلى ترين قسمت اين نوشتار ، قطعه اى است كه به تاريخ تولد ابوالفتوح مى پردازد: سال تولّد و درگذشت وى پيدا نيست . امّا از آنجا كه بلاواسطه از شيخ ابوعلى حسن بن محمد بن حسن طوسى ، فرزند شيخ طوسى معروف (م/ 460ق) روايت كرده است و درگذشت شيخ ابوعلى به تصريح ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان (ج2 ص205) در حدود 500 ق بوده است ، نتيجه اين خواهد بود كه تولد راوى بلاواسطه از وى ، يعنى شيخ ابوالفتوح ، مؤخّر از حدود 480ق نباشد . و بنابر آنكه زنوزى صاحب رياض العلماء نوشت كه اجازه ابوالفتوح را بخطّ وى به تاريخ 552 در پشت دستنويسى از شرح الشهاب او ديده است ، درگذشتش از سال 552 ق به بعد روى نموده ، و از آنجا كه دو نسخه كهن از اين تفسير كه در آستان قدس رضوى به شماره هاى 134 و 136 محفوظ است و به ترتيب به سالهاى 556 و 557 كتابت يافته و در آنها نشانه اى از درگذشت مؤلّف نيست ، بلكه در دستنويس نخستين با جمله بورك لصاحبه حامدا للّه تعالى و مصلّيا على نبيّه و عترته الطاهرين الابرار شاهدى بر حيات مؤلّف نيز هست ، توان گفت كه شايد در وقت كتابت اين دست نويسها مؤلّف در حال حيات بوده است يا بتازگى درگذشته و كاتب از درگذشت وى بى اطلاع بوده است. (2) در قسمت بعد ، آثار ابوالفتوح را معرفى و تحليل مى كند ؛ به ويژه به تفصيل ، تفسير او را گزارش كرده است . در پايان هم منابع مهم درباره او را توصيف مى كند .

.


1- .همان .
2- .همان ، ص402 .

ص: 242

فكرت ، محمد آصف (متولد 1315)

ناصح، محمد

فكرت ، محمد آصف (متولد 1315)فهرست الفبايى كتب خطى كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى ، چاپ اول: مشهد ، كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى ، 1369 . ضمن بررسى نسخه هاى متعلّق به تفسير ابوالفتوح ، درباره خود او هم نكات كوتاه دارد . براى نمونه در جايى نوشته است: روض الجنان ( _ و روح الجنان فى تفسير القرآن) فارسى ، تفسير ، از شيخ ابوالفتوح حسين بن على خزاعى رازى (سده 5 و 6 ق) : 1336 (نسخ حيدر نيشابورى ، 556 ق) ، 1338 (نسخ ابوزيد ، 557 ق) ، 1333 (نستعليق محمد نيشابورى ، 848 ق) ، 1334 (نسخ محمد نيشابورى ، 848 ق) ، 1334 (نسخ محمد نيشابورى ، 849 ق) ، 1332 (نستعليق فريد ، 947ق) ، 1331 (نستعليق عبدالغفار قرشى ، 949ق) ، 7694 (نستعليق محمد شفيع سبزوارى ، 1072ق ، شيراز) ، 7692 (نستعليق ، بى تا) . اين فهرست علاوه بر معرفى نسخه ها و بيان ويژگيهاى آنها، سده زيست ابوالفتوح و نام پدر و جد و نسبت و كنيه او را آورده است.

ناصح، محمد«ترجمه آيات تفسير طبرى و ابوالفتوح». يادنامه طبرى. چاپ اول: تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد و وزارت فرهنگ و آموزش عالى ، 1369 ، ص299_317. خلاصه اين مقاله با اين مشخّصات چاپ شده است: «ترجمه آيات تفسير طبرى و ابوالفتوح رازى» خلاصه مقالات سمينار طبرى، تهران، 1368، ص69_70 . نويسنده از استادان دانشكده ادبيات دانشگاه فردوسى مشهد است . به هنگام تصحيح تفسير ابوالفتوح در جوانب اين اثر پژوهشهاى عميقى انجام داد و بعضى از آنها را منتشر كرد . اين تحقيق درباره ترجمه فارسى آيات در تفسير ابوالفتوح است . ناصح اين ترجمه را با اولين ترجمه فارسى قرآن كه در تفسير طبرى مندرج است، مقايسه كرده و نتايجى هم گرفته است . به دليل مناسبت و ربط اين پژوهش با طبرى ، در يادنامه او

.

ص: 243

چاپ شد . آقاى ناصح در مورد اين پژوهش چنين مى نويسد : مبناى كار بنده در اين مورد ، تطبيق و مقايسه آن بخش از ترجمه تفسير روض الجنان و روح الجنان است كه به عنوان مجلّدات 16 و 17 به وسيله همكار عالم و دانشمندم دكتر ياحقى و بنده ناچيز تصحيح شده است. در تصحيح اين دو جلد از مجلّدات بيستگانه تفسير ابوالفتوح _ كه به دليل كهنگى نسخه ، نخستين مجلّداتى بود كه مقدّم بر ديگر مجلّدات تصحيح و چاپ شد _ اساس كار مصحّحان نسخه اى بوده است نفيس و كهن از تفسير ياد شده كه از آيه 49 سوره احزاب (34) آغاز مى شود و تا آخر سوره فتح (48)ادامه دارد . اين نسخه به شماره 1336 در كتابخانه آستان قدس رضوى محفوظ است و در تاريخ ربيع الأوّل 556 ق به دست كاتبى آگاه و امين به نام حيدر بن محمد بن اسماعيل بن سليمان ابراهيم اردلانى نيشابورى كتابت شده و از جهت اتقان ، اعتبار و اصالت ، كهنترين بخش از مجموعه نسخه هاى تفسير ابوالفتوح است كه تاكنون شناخته شده است . مصحّحان اين دو جلد از تفسير ابوالفتوح ، به شرح اين نسخه و ويژگيهاى آن در مقدمه جلد شانزدهم پرداخته اند . پس پرداختن به وجوه مختلف اين نسخه و نقد و نظر در باب آن در حال حاضر ضرورتى ندارد. امّا آنچه در اين حال و مقام اهميّت دارد ، ذكر چگونگى ترجمه آيات قرآنى اين تفسير است و بيان استحكام و درستى و اعتبار و استوارى و شيوايى مطالب و قوت و احاطه مترجم در نقل معادلهاى تازى به زبان فارسى و مقايسه ترجمه آيات اين بخش از قرآن كريم با ترجمه پرارج تفسير طبرى . توضيح مطلب اينكه ترجمه آيات اين قسمت از تفسير ابوالفتوح با هيچكدام از نسخه بدلها _ كه مربوط به نسخ ديگر تفسير ابوالفتوح است در قرون بعدى _ چندان هماهنگى و همخوانى ندارد ، تا آنجا كه در تصحيح اين دو مجلّد مصحّحان كمتر مجال آن را داشته اند كه از نسخه بدلها چيزى كه مفيد فايده اى باشد بياورند ؛ و يا مثلاً به موردى از نسخه بدلها برخورند كه متن اساس كارشان را مورد تأمل قرار دهد و احيانا انتخاب ايشان را در ترجيح كلمه اى بر كلمه اى ديگر _ سواى آنچه در نسخه اساس آمده است _ دگرگون سازد ، و عجب اينكه همين قسمت از تفسير ابوالفتوح ، از

.

ص: 244

جهاتى با ترجمه تفسير طبرى كاملاً قابل انطباق و مقايسه و سنجش است . بيان اين نكته مى نماياند كه مترجمى دانشمند و فقيه و فارسى دان و آگاه به زبان تازى و فارسى چون ابوالفتوح رازى ، توانسته است با ذوق سليم و قوت طبع و احاطه بر كلام ، به همان شيوه و اسلوب و انسجامى قرآن مجيد را به پارسى برگرداند كه جمعى از علماى ماوراءالنهر به ترجمه تفسير طبرى توفيق يافته اند. سنجش ترجمه آيات قرآنى در اين دو اثر مهم ، نه تنها از جهت مقايسه اسلوب ترجمه حائز اهميت است ، بلكه از حيث انتخاب نوع كلمات و حروف نيز كمال اهميت را داراست . در اين جنبه خاص از ترجمه است كه دو نكته ديگر مطرح است : يكى ملاحظه تحفّظ و امامنتدارى مترجم در نقل مطلب ، و ديگر ملاحظه روح و طبيعت دو زبان ، يعنى آنچه مايه اصلى انتقال معنى است از زبانى به زبان ديگر . نويسنده مقايسه دو ترجمه را در چند محور انجام مى دهد : 1 . در ترجمه آيات تفسير ابوالفتوح و مقايسه آن با ترجمه تفسير طبرى ، به اين نكته واقف مى شويم كه در هر دو متن حدّ و مرز كلمات و تركيبات معيّن و مشخّص است ؛ بدين معنى كه در هر دو اثر مرز كلمات و تركيبات و حروف و ضماير كاملاً مراعات شده ؛ و مترجمان كمتر به توضيح لغوى و تفسير مطلب و اشاراتى كه در هر آيه مطرح است پرداخته اند. به عبارت ديگر : ترجمه كلمه به كلمه در هر دو مصداق پيدا مى كند . آقاى ناصح در ادامه قسمتهايى از چند سوره را به عنوان نمونه آورده و ترجمه طبرى را در يك طرف و ترجمه ابوالفتوح را در مقابل آن آورده است تا اختلافات آن دو روشن شود . نتيجه گيرى ايشان اينگونه است : با توجه به نمونه هاى بالا ، چنين استنباط مى شود كه در پاره اى موارد ترجمه كاملاً يكى است ، و اين تشابه در صورت كلمات و كميت حروف نيز گهگاه صادق است . بديهى است نسبت اين تشابه گاه در حدّ اختلاف يك حرف يا صورت يك كلمه متغير مى شود . امّا آنچه مسلّم است اين نكته مى باشد كه تناسبى معقول و تشابهى منطقى بين دو ترجمه هست . در ديگر آيات اين تشابه در درجه اى نازلتر از اين مقدار است تا آنجا كه دو ترجمه نسبت به هم كمتر تجانسى دارند.

.

ص: 245

اختلافات دو ترجمه : در پاره اى موارد اختلافى بين دو ترجمه مشاهده مى شود . وجوه اين اختلاف ممكن است به جهاتى چند بوده باشد ، از آن جمله است طرز جمله بندى و بيان مطلب و همچنين انتخاب معادل فارسى براى كلمه تازى ، يا آن كه توضيح مترجم در موردى كه بيشتر جاى تفسير دارد و نه معنى ، و سرانجام احتمال ضبط حكم و انتخاب قراءتى از قراآت خاص است كه ترجمه را دگرگون مى كند . ناصح چندين جاى دو تفسير را در دو ستون مقابل هم آورده و از مقايسه آنها با هم اينگونه نتيجه گيرى كرده است : در اين مقايسه كه بيشتر وجوه اختلاف دو ترجمه مورد نظر است ، نمى توان شك كرد كه ابوالفتوح رازى در برگرداندن آيات قرآنى جارى كمتر تحت تأثير ترجمه آيات آثارى از نوع ترجمه تفسير طبرى و مشابه آن بوده است . بنابراين صاحب روض الجنان و روح الجنان در ترجمه آيات قرآنى از استقلالى نسبى در كارش برخوردار بوده و به پيروى از سبك عصر و زمانه اش، صورتى خاص از ترجمه را برگزيده است . از اين رو ، اگر در ترجمه آيات قرآنى تفسير روض الجنان و روح الجنان نسبت به ترجمه تفسير طبرى افزونيها و كاستيهايى ديده مى شود ، علت اصلى به پسند مترجم و انتخاب او در گزينش كلمات مربوط مى شود . اين معنى در مقابله و مقايسه يكايك كلمات و تركيبات فارسى دو اثر نيز مشاهده مى شود . براى توجيه اين منظور ، نگارنده ، ترجمه ده آيه از اين دو اثر را _ از آيه 10 تا 19 سوره مؤمن (40) _ برحسب تصادف انتخاب كرد تا از لحاظ كمّى نسبت درصد كلمات مشترك يا مورد اختلاف را دريابد ؛ نيز ميزان كلمات تازى و فارسى را در هر دو اثر بسنجد . ملاك ابتدايى در انتخاب اين ده آيه اين بود كه مثلاً مجموعه كلمات آيات از حدود 100 تجاوز نكند . بدين گمان و تخمين البته معتقدم كه احصاى بنده با اندكى مسامحه همراه است ، چرا كه شمارش كلمات نمودار يك تجزيه منطقى نمى باشد . نتيجه آنكه ، در ترجمه تفسير طبرى حدود 170 كلمه و در تفسير روض الجنان و روح الجنان حدود 160 كلمه فارسى در مقابل 100 كلمه قرآنى نهاده شده است . در ترجمه تفسير طبرى حدود 17 كلمه و در تفسير روض الجنان و روح الجنان حدود 24 كلمه

.

ص: 246

در متنِ ترجمه شده به صورت عربى است . نسبت كلمات عربى در اولى حدود 10% و در دوّمى در حدّ 15% مى باشد . صورت تنظيم يافته زير هم نمودار اين معنى است ، و مبيّن احصاى كلمات و تركيبات و عبارات از جهت اشتراك و افتراق مواردى كه در اين اثر هست: بخشى با عنوان موارد مشترك كه دو اثر آورده و كلمات و تركيباتى مانند كافر شدند ؛ دشمنى خداى ، بزرگتر دشمنيها ؛ بخوانندتان/ مى خوانند ؛ كافر شديد/ كافر مى شوى ؛ گويند ؛ ميرانيدى ؛ ما را ؛ دوبار ؛ زنده كردى/ زنده گردانيدى ؛ را جستجو و فهرست كرده است . فصل ديگرى به موارد اختلاف در هر دو اثر اختصاص داده است . چند جمله از اين فصل را عينا نقل مى كنم : آنكسها/ آنان كه ؛ آواز دهند ؛ ندا كنيد ؛ تنها شما را/ شما با خود ؛ سوى گرويدگان/ شما را با ايمان ؛ بار خداوند ما/ خداى ما ؛ مقرّ آمديم/ اقرار داديم ؛ بگناهان خود/ به گناه خود ؛ آن تانستْ/ آن به آن است ؛ بخداى يگانه/ خداى را يكى . بالاخره نتيجه گيرى او اينگونه است : در ملاحظه موارد فوق اين نكته حاصل مى شود كه 32 مورد در متن واحد ، از جنبه صورى و شكل كلمات و تركيبات و تعابير محل اختلاف است. با توجه به ملاحظات فوق _ موارد مشترك و اختلاف _ نتيجه آن مى شود كه حدود 60% موادّ اين دو تفسير از جهت زبان فارسى با هم تناسب و مشابهتى صورى و لفظى دارند ، و حدود 40% محلّ اختلاف است و افتراق. اينك با التفات به اين سنجشها و مقايسه ها، دو نكته قابل تأمّل است و ملهم حدس و قياس : نخست آنكه صاحب روض الجنان و روح الجنان با ترجمه تفسير طبرى و احتمالاً تفسير طبرى _ جامع البيان فى تفسير القرآن _ مأنوس بوده و اين اثر بزرگ و معتبر را در مراحل مختلف تأليف روض الجنان و روح الجنان پيش چشم داشته است و به سبك و اسلوب ترجمه تفسير طبرى در ترجمه آيات قرآنى نظر داشته است . قوت اين حدس تا

.

ص: 247

بدانجاست كه نظر مصحّحان تفسير ابوالفتوح را _ چنان كه ذكر شد _ در مقابله نسخه هاى مختلف تفسير ابوالفتوح و مقايسه ضمنى آن با ترجمه تفسير طبرى به خود جلب نمود ، چندان كه گويى مى توان با توجه به ترجمه تفسير طبرى ، بخشهايى از ترجمه تفسير ابوالفتوح را تصحيح كرد ، يا كلمه مبهم و مخدوشى را به قياس نسخه ترجمه تفسير طبرى تصحيح كرد. نكته ديگر آن كه ، ترجمه آيات روض الجنان و روح الجنان ، با توجه به شباهتى كه با ترجمه تفسير طبرى دارد ، تحت تأثير لهجه درى و زبان خراسانى است . احتمال قريب به يقين آن است كه ابوالفتوح رازى با لهجه مردم خراسان _ و بويژه نيشابور _ از طريق آثارى چون ترجمه تفسير طبرى و آثار مشابه آن _ از جمله قرآنهاى مترجم فارسى كهن _ آشنا بوده ، و از سر عمد اسلوب و زبان و طرز ترجمه اين آثار را برگزيده و اين شيوه و طرز بيان و روش را بر ديگر ترجمه ها مرجّح دانسته است ؛ و به هر حال ، ابوالفتوح رازى از عمده كسانى است كه در انتقال زبان فارسى و لهجه مردم ماوراءالنهر به شرق خراسان و از جمله نواحى رى مؤثر بوده است . اگر ترجمه آياتى از تفسير ابوالفتوح را به عنوان مثال با ترجمه قرآن رى بسنجيم ، با توجه به اينكه هر دو اثر محصول يك زمان و يك مكان هستند _ يعنى سرزمين رى _ درخواهيم يافت كه وجوه اختلاف نسبت به ترجمه تفسير طبرى از حدّ متعارف بيرون است. از طرف ديگر مقايسه و سنجش اين بخش از ترجمه تفسير طبرى و ترجمه آيات قرآنى تفسير روض الجنان ، با ترجمه قرآن مترجم شماره 4 آستان قدس رضوى ، كه مترجم آن خراسانى بوده _ با توجه به نظريات مرحوم دكتر رجايى در اين ابواب _ نشانگر آن است كه صاحبان اين آثار سليقه واحدى را در ترجمه آيات قرآنى اعمال داشته اند. همين نكته حاكى از آن است كه براى مردم ايران و عامه فارسى زبانان ، سبك و اسلوب ترجمه تفسير طبرى ، و به قياس با آن ترجمه آيات تفسير روض الجنان و روح الجنان، ملاكى است معتبر در درك و فهم معانى قرآنى و شناخت معادلهاى فارسى در برابر واژگان تازى . (1)

.


1- .يادنامه طبرى ، ص299_317 .

ص: 248

سلماسى زاده، جواد (متولد 1295)

اين نوشتار اولين و مهمترين پژوهش درباره ديدگاههاى ادبى ابوالفتوح از منظرترجمه شناسى است .

سلماسى زاده، جواد (متولد 1295)تاريخ ترجمه قرآن در جهان، تهران، امير كبير، 1369، ص101_102 . نويسنده در مورد اجداد ابوالفتوح به نكاتى اشاره كرده كه اهمّ آنها گزارش مى شود: ابوالفتوح رازى، هوالشيخ الامام الجليل قدوة المفسرين، ترجمان كلام اللّه ، جمال الدين الحسين بن على بن محمد بن احمد بن الحسين بن احمد الخزاعى الرازى است كه در اثناء تفسير در دو مورد اشاره به نياكان و خاندان خود نموده است. در جاهايى تصريح مى كند كه از اولاد نافع بن بديل بن ورقاء است. اولى در تفسير آيه «وَلا تَحْسَبَنَّ الذينَ قُتلوا فى سَبيل اللّه اَمواتا بَلْ اَحياءٌ عِنْدَ رَبّهمْ يُرزَقون» (سوره آل عمران، جلد اول، صفحه 683). دومين بار در سوره الفتح جلد 5 صفحه 103 در تفسير آيه «هُمُ الذين كَفروا وَ صَدّوكُم عَنِ الْمَسجِدِ الحَرامِ وَالْهدَىَ مَعكوفا اَنْ يَبلُغَ مَحِلَّهُ». بديل بن ورقاء الخزاعى در سال چهارم هجرت در واقعه بئرمعونه به درجه شهادت رسيد. اين خاندان مانند عده كثيرى از خاندانهاى عربى الاصل به علت طول اقامت در ايران و خلط و آميزش با ايرانيان به كلى ايرانى و زبانشان فارسى شد. عدّه اى از خاندان ابوالفتوح، در زمره اهل علم و فضل و از اجله علماء و فقهاء و محدثين شيعه اماميه بودند. سپس به پدر و پسران ابوالفتوح پرداخته و مى نويسد: پدر مؤلّف على بن محمد بن احمد خزاعى است كه مرحوم نورى در مستدرك الوسائل (ج 3، ص488) او را از اجله فضلاء دانسته است. سلماسى زاده سپس به پسران ابوالفتوح اشاره مى كند و مى نويسد: دو پسر ابوالفتوح به نامهاى شيخ صدرالدين على و شيخ تاج الدين محمد، جزء دانشمندان فقيه و فاضل و متدين بودند. (1)

.


1- .فهرست، منتجب الدين.

ص: 249

جلاليان ، حبيب اللّه

آن گاه قديميترين پژوهشهاى درباره ابوالفتوح را معرفى مى كند: قديمى ترين ترجمه اى كه از او به دست است، به قلم دو نفر از معاصرين و شاگردان اوست. يكى شيخ ابوالحسن على بن عبيداللّه الحسين بن بابويه رازى ديگرى رشيد الدين ابوجعفر محمد بن على بن شهرآشوب (درگذشت 588 قمرى) . پس از اين دو در كتاب نزهة القلوب از حمداللّه مستوفى است كه در سنه 740 تأليف شده و از ابوالفتوح ذكرى به ميان آورده است . پس از آن ملا احمد اردبيلى متوفى در سنه 993 است كه در اواخر فصل راجع به مذهب صوفيه و ذم عقائد ايشان از كتاب حديقة الشيعه به احوال ابوالفتوح اشاره مى نمايد.

جلاليان ، حبيب اللّهتاريخ تفسير قرآن كريم ، تصحيح محمدرضا آشتيانى ، چاپ اول ]1370] ؛ چاپ چهارم : تهران ، انتشارات سوره ، 1378. نويسنده در بخشى از كتاب، مفسران شيعه را طبقه بندى كرده و در طبقه ششم از هفت مفسر ياد مى كند : 1 . سيدمرتضى علم الهدى (درگذشت 436ق) نويسنده كتاب امالى كه حاوى تحقيقات ارزنده اى در تفسير قرآن است و كتاب المحكم و المتشابه؛ 2 . سيدرضى مؤلّف كتاب حقائق التنزيل و دقائق التأويل كه فقط جلد پنجم آن از اول سوره آل عمران تا اواسط سوره نساء ، در دسترس است . كتابهاى المتشابه فى القرآن و المجازات القرآنية از اوست ؛ 3 . شيخ الطايفه ، ابوجعفر طوسى (درگذشت 460ق) مؤلّف التبيان الجامع لكلّ علوم القرآن؛ 4 . قطب الدين راوندى مؤلّف كتاب خلاصة التفسير . (1) 5 . شيخ ابوالفتوح رازى مؤلّف كتاب روض الجنان فى تفسير القرآن معروف به تفسير ابوالفتوح رازى؛ 6 . امين الدين طبرسى مؤلّف كتابهاى ، مجمع البيان فى علوم القرآن ، الوسيط فى علوم القرآن، جوامع الجامع است؛ 7 . شيخ معزّ الدين سمان مؤلّف كتاب البستان فى تفسير القرآن.

.


1- .تاريخ تفسير قرآن كريم ، ص205 .

ص: 250

خويى، سيد ابوالقاسم (1278_1371)

طباطبايى اردكانى ، سيدمحمود (1315_1372)

همانگونه كه پيداست ، چهارمين نام ، ابوالفتوح است . بنابراين، ايشان در بين مفسران سرشناش شيعه ، از جايگاه و اعتبار ويژه اى برخودار است .

خويى، سيد ابوالقاسم (1278_1371)معجم رجال الحديث. چاپ اول، نجف اشرف ، 1398ق/ 1978م ، چاپ دوم : بيروت، 1403ق . چاپ چهارم : قم ، 1410ق/ 1369ش . آقاى خويى به نقل از فهرست منتجب الدين از ابوالفتوح با صفات عالم ، واعظ و مفسر دين ياد كرده است و به نقل از معالم العلماء از ابن شهرآشوب دو كتاب روض الجنان و شرح الشهاب را براى او ذكر كرده است. (1) اثر رجالى مقدم بر آن، بهجة الآمال، از عليارى هم عين همين مطالب را آورده است و نكات افزونترى نيز دارد. (2) آقاى خويى با اينكه درصدد تأليف رجال حديث بوده و بايد به ابوالفتوح از منظر دانش علم الرجال مى نگريست و موضع او را تعيين مى كرد، ولى چنين نكرده است و فقط به بازگويى مطالب دو كتاب فوق پرداخته است .

طباطبايى اردكانى ، سيدمحمود (1315_1372)گزيده متون تفسيرى فارسى ، چاپ چهارم : تهران ، 1373 . چاپ پنجم : تهران ، اساطير ، 1375. نويسنده كه در صدد بررسى مهمترين تفاسير فارسى بوده است، ذيل تفسير ابوالفتوح به زندگى و ديگر آثار ابوالفتوح مى پردازد . نويسنده ابتدا گزارشى درباره نياكان ابوالفتوح و آن گاه محل زيست او ، شهررى مى آورد . درباره محل و تاريخ تولد و درگذشت او مى نويسد : ابوالفتوح در رى زندگى مى كرد و در همين شهر نيز درگذشت و در كنار بقعه امامزاده حمزه و حضرت عبدالعظيم مطابق وصيت خودش به خاك سپرده شد . سال

.


1- .معجم رجال الحديث ، ج6 ، ص50 .
2- .نك : بهجة الآمال ، ج 3 ، ص302 .

ص: 251

حاج سيد جوادى، سيد احمد و فانى، كامران (ناظر و سرويراستار)

تولد و درگذشت وى بدرستى بر ما معلوم نيست . تولد او را حدود سال 480ق و درگذشت او را به سال 552 ق مى دانند. (1) اين كتاب بخشى را به منابع پژوهشى درباره ابوالفتوح اختصاص داده است : از جمله كتابهايى كه شرح حال او را آورده اند و در دسترس ماست مى توان آثار ذيل را ياد كرد : فهرست شيخ منتجب الدين على بن عبداللّه بن حسن بن حسين بن بابويه است كه شاگرد مؤلّف بوده است و فهرست او در بحار الانوار در تهران به طبع رسيده است . و ديگر كتاب معالم العلماء تأليف شيخ ابوجعفر محمد بن على بن شهرآشوب سروى مازندرانى است كه او شاگرد مؤلّف بوده است . ديگر كتاب مجالس المؤمنين تأليف قاضى نوراللّه شوشترى و همچنين كتاب روضات الجنات ميرمحمدباقر خوانسارى و كتاب مستدرك حاج ميرزا حسين نورى كه در آنها ذكر مؤلّف و تأليفات او آمده است و محقق دانشمند سيدمحمديوسف طباطبايى تبريزى در مقدمه چاپ اول ترجمه نوشته است . و مرحوم قزوينى در خاتمه چاپ اول اين تفسير از كتاب نزهة القلوب حمداللّه مستوفى و كتاب حديقة الشيعة فوائدى نقل كرده و ما خوانندگان محترم را به كتاب مقالات قزوينى، گردآورده آقاى جُربزه دار از سلسله انتشارات اساطير رجوع مى دهيم. (2) سپس به مشايخ و آثار ابوالفتوح پرداخته كه مطالب نو آن در فصلهاى مربوط آورده شده است .

حاج سيد جوادى، سيد احمد و فانى، كامران (ناظر و سرويراستار)دايرة المعارف تشيّع. زير نظر: احمد حاج سيد جوادى، كامران فانى، خرمشاهى. چاپ دوم: مؤسسه دايرة المعارف تشيّع، 1372. اين دايرة المعارف به دليل آنكه ويژه تشيّع است و در ايران تأليف مى شود،

.


1- .گزيده متون ، ص175 .
2- .همان ، ص176 .

ص: 252

بايست به تفصيل به شخصيت و آثار ابوالفتوح مى پرداخت، ولى در مقاله ويژه ابوالفتوح اطلاعات آن چندان مبسوط نيست . نيز نويسنده اين مقاله از منابع محدودى استفاده كرده است . و عمدتا از خاتمة الطّبع محمد قزوينى و مقدمه ابوالحسن شعرانى بر تفسير ابوالفتوح بهره گرفته است . جمله آغازين مقاله اينگونه است : ابوالفتوح رازى ، جمال الدين حسين بن على ، از علما و مفسران بزرگ عالم تشيّع . تاريخ دقيق تولد و وفات وى در دست نيست ، ولى از قرائن برمى آيد كه وى حدود 475 متولد شده و در بين سالهاى 552 و 559 و به احتمال زياد در 554 درگذشته است. (1) پس از آن به نياكان ، زيستگاه ، مشايخ و اساتيد و شاگردان و فرزندان ابوالفتوح مى پردازد: نسب ابوالفتح به نافع بن بديل خزاعى از صحابه بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله مى رسد كه در سال چهارم هجرت در وقعه بئر معونه به شهادت رسيد . از فرزندان او برخى در جنگ صفين در ركاب حضرت على عليه السلام شهيد شدند و برخى ديگر به ايران آمدند و در نيشابور سكنى گزيدند و ايرانى شدند و زبانشان فارسى گرديد . اجداد ابوالفتوح از علماى بزرگ شيعه و صاحب تأليفات بسيار بوده اند. نياى او از نيشابور به رى كوچيد و ابوالفتوح در همانجا متولد شد . مشايخ و اساتيد ابوالفتوح عبارتند از : شيخ ابوالوفاء عبدالجبار رازى معروف به شيخ مفيد رازى ؛ پدرش على بن محمد، قاضى فاضل حسن استرآبادى و مهمتر از همه شيخ ابوعلى حسن بن محمد طوسى پسر شيخ الطائفه طوسى كه از آنان اجازه روايت داشته است . ابن شهرآشوب صاحب معالم و مناقب ؛ شيخ منتجب الدين صاحب فهرست مشهور و شيخ فقيه عبداللّه بن حمزه طوسى معروف به ابن حمزه طوسى از فحول شاگردان اويند و از وى اجازه روايت داشته اند. مدفن ابوالفتوح در شهررى در جوار شرقى حضرت عبدالعظيم ، جنب مقبره امامزاده حمزة بن موسى در زاويه شمالى واقع است .

.


1- .دايرة المعارف تشيّع ، ج 1 ، ص429 .

ص: 253

بجنوردى ، سيدكاظم (سرويراستار)

آخرين مبحث ، گزارش آثار ابوالفتوح است و ضمن اينكه مهمترين اثرش را روض الجنان دانسته ، از آن به تفسيرى جامع و معتبر و مهمترين تفسير شيعى به زبان فارسى ياد مى كند. (1)

بجنوردى ، سيدكاظم (سرويراستار)دايرة المعارف بزرگ اسلامى. تهران، مركز دايرة المعارف بزرگ اسلامى، 1373. مقاله ابوالفتوح در حرف الف اين دايرة المعارف كه بر اساس ضوابط مقالات دايرة المعارفى تدوين شده در بين مقالات درباره ابوالفتوح در ديگر دايرة المعارف ها، بهترين ، جامعترين و متقن ترين است و با روش پژوهش دوره جديد درباره ابوالفتوح عرضه شده است . مؤلّف آن، بخش فقه ، علوم قرآن و حديث دايرة المعارف بزرگ اسلامى است و با تكيه بر منابع زياد و متنوّع فارسى و عربى و انگليسى نوشته شده است . استحكام اين مقاله ، موجب تأثير آن در اكثر كارهاى دوره جديد است و كسانى كه درباره ابوالفتوح به تحقيق پرداخته اند، به اين مقاله مراجعه كرده اند. اين مقاله با اين شناسه آغاز مى شود : ابوالفتوح جمال الدين حسين بن على بن محمد بن احمد خزاعى (ح480_ پس از 552 ق/ 1087_1157م) ، عالم و مفسر نامدار امامى و مؤلّف تفسير روض الجنان و روح الجنان. (2) آن گاه درباره نژاد و تبار او مى نويسد: خاندان او دانشمندان متعدّدى پرورده است و افندى از آنان با عنوان سلسله اى معروف از علماى اماميه كه هر يك تأليفات متعدّد داشته اند، ياد كرده است. از آنجا كه نسب ايشان به نافع بن بديل بن ورقاء خزاعى مى رسد ، اصل تازى دارند . روشن نيست كه اجداد رازى چه زمانى به ايران آمدند ، ولى مهاجرت آنان احتمالاً مى بايست

.


1- .همان ، ص430 .
2- .دايرة المعارف بزرگ اسلامى ، ج6 ، ص110 .

ص: 254

در سده هاى 1 و 2ق/ 7 و 8م صورت گرفته باشد . ايشان نخست در نيشابور مسكن گزيدند و جد دوم ابوالفتوح ، ابوبكر احمد بن حسين بن احمد با نسبت نيشابورى خزاعى خوانده مى شد . اقامت آنان در رى گويا در زمان همين ابوبكر احمد آغاز شد . وى شاگرد سيدمرتضى ، سيد رضى و شيخ طوسى بود. (1) نويسنده از تحولات زندگى ابوالفتوح اينگونه گزارش مى دهد : از زندگى ابوالفتوح دانسته هاى اندكى برجاست . او احتمالاً در رى متولد شد و در همانجا باليد . از آنجا كه محضر ابوعلى فرزند شيخ طوسى را به احتمال قوى در نجف درك كرده بوده است برمى آيد كه در حدود سال 480ق/ 1087م زاده شده باشد . اين نظر آن گاه قوت مى گيرد كه بدانيم وى شاگرد عموى پدرش ، مفيد ابومحمد عبدالرحمن بن احمد كه نبايد حداكثر سال 500 ق را درك كرده باشد ، نيز بوده است. چنان كه پيداست ابوالفتوح بيشتر به وعظ و خطابه مى پرداخته و بدان تعلق خاطر داشته است ، چندانكه اين دلبستگى تأثير آشكارى بر سبك تفسيرى او نهاده است . بنا به گزارشى كه ابوالفتوح خود در روح الاحباب آورده، مجالس وعظ او ، آن گاه كه جوان بوده در خان علاّن رى قبولى عظيم نزد مردمان داشته است ، چنانكه برخى به وى رشك مى بردند و به دليل سعايت حاسدان نزد والى شهر ، مدتى از وعظ محروم گرديد. ابوالفتوح در برخى از علوم متداول زمان خود استاد بود و تفسير او بيانگر تبحر وى در نحو ، قرائات ، حديث ، فقه ، اصول فقه و تاريخ است. سال 552 ق آخرين تاريخى است كه درباره زندگى ابوالفتوح از آن آگاهى داريم و آن از متن اجازه اى به دست مى آيد كه براى روايت روض الجنان به شاگرد خود داده است . بنابراين ، گزارش آزادانى اصفهانى درباره تاريخ مرگ ابوالفتوح در 540 ق نمى تواند درست باشد . محدث ارموى كه اين مطلب را نقل كرده ، با توجه به اجازه ياد شده و شواهدى ديگر ، اين تاريخ را تصحيفى از 554 ق مى داند . با اين حال از گزارش ابن حمزه مؤلّف ايجاز المطالب كه در زمان مرگ ابوالفتوح در رى بوده و سپس

.


1- .همان .

ص: 255

آذرنوش، آذرتاش (متولد 1316)

به مكّه رفته بوده است ، چنين برمى آيد كه شيخ در سالهاى نزديك به 600ق وفات يافته بوده است ؛ زيرا ابن حمزه در بازگشت از مكّه ، به اصفهان رفته و اين مسافرت پس از مرگ ابوالفتوح عجلى شافعى (درگذشت 600ق) بوده است ، ولى اين گزارش (به اين صورت مخصوص) نمى تواند از صحت برخوردار باشد ، زيرا ابوالفتوح رازى به طور قطع در زمان تأليف كتاب نقض (ميان سالهاى 556_566 ق) در قيد حيات نبوده است. ابوالفتوح را به وصيت خودش در جوار مرقد امامزاده عبدالعظيم حسنى در رى مدفون كردند و اينكه شوشترى مدفن او را در اصفهان دانسته ، ناشى از خلطى است با ابوالفتوح عجلى كه در ميان مردم اصفهان دست كم از سده 10ق/ 16م سابقه داشته است. (1) سپس به آثار ابوالفتوح پرداخته و محتواى آنها و نسخه ها و چاپها را گزارش كرده است .

آذرنوش، آذرتاش (متولد 1316)تاريخ ترجمه از عربى به فارسى: ترجمه هاى قرآنى، تهران، سروش، 1375 . نويسنده در صدد بررسى ابعاد مختلف فارسى نگارى يا ادبيات فارسى در تفسير روض الجنان بوده است و كمتر به زندگى ابوالفتوح پرداخته است. در واقع، اين نوشته مفصل ترين تحليل ادبى درباره اين تفسير در دوره جديد است. آقاى آذرنوش به دليل تخصص در ادبيات، به ويژه ادبيات عرب، به خوبى ابعاد ادبى و ترجمه فارسى و فارسى نگارى اين اثر را نقادى كرده است. آذرنوش در ابتداى تحليل مى نويسد: اين تفسير ارجمند كه از گنجينه هاى گرانقدر زبان فارسى به شمار مى آيد، در دهه هاى دوم و سوم قرن ششم (پيش از سال 533 ق.) تأليف شد. يعنى هنوز ده سال بيش از نگارش كشف الاسرار ميبدى نگذشته بود كه دومين تفسير بزرگ فارسى در

.


1- .همان ، ص111 .

ص: 256

سرآغاز سده 6 پديدار گشت. به سبب همين نزديكى زمان، مى توان پنداشت كه ابوالفتوح از تفسير سلف خويش آگاهى نيافته بوده است. ترديد نيست كه اين كتاب عظيم، به سبب شهرتى كه گويا از آغاز نگارش يافته بود، در نسخه هاى متعدّد ديگرى تكثير شد. ناسخان، گاه از سر بى دانشى و گاه از سر پاك دلى و حسن نيت، البته در متون دست مى برده اند و گاه آنها را به مذاق و سليقه زمان خود نزديك مى كردند. اما خوشبختانه، چاپ مجدد كتاب توسط دو دانشمند خراسانى، دكتر ياحقى و دكتر ناصح، نشان داده است كه تفسير ابوالفتوح هرگز به آن پيچ و تابهاى ويرانگرى كه گريبانگير تفسير رسمى شده بود، گرفتار نيامده است. مثلاً نسخه اى كه در جلدهاى 16 و 17 به كوشش اين دو دانشمند چاپ شده، در تاريخ 556 ق.، يعنى حدود 15 سال پس از وفات شيخ ابوالفتوح نگارش يافته و لاجرم تحريفى در آن رخ نداده است. نكته جالب توجه آنكه در نسخه هاى متأخرتر، تحريف اساسا در ترجمه آيات الهى كه مورد توجه ماست رخ داده است نه در متن تفسير. بديهى است كه تفسير هم از گزند دست كاريهاى ناسخان در امان نمانده، اما تغيير در ترجمه ها گاه چندان است كه مقايسه ميان نسخه بدلها دشوار مى گردد. پس از اين بررسى كلى، آذر نوش به چند موضوع مى پردازد: 1. نثر ابوالفتوح به اختصار؛ 2. شيوه ترجمه عبارات عربى؛ 3. ترجمه آيات الهى در درون تفسير؛ 4 . ترجمه رسمى آيات به طور مستقل. نويسنده با آوردن قطعه هايى از تفسير ابوالفتوح به عنوان نمونه به بررسى اين چهار محور پرداخته است. نثر ابوالفتوح : دكتر آذرنوش مدعى است اينكه معمولاً مى گويند ابوالفتوح از نثر قرن 5 ق. پيروى مى كرده است از جهاتى نياز به تبيين و اصلاح دارد. نخست آنكه نهادن خط دقيق مرزى در تعيين دو سبك ادبى هيچ گاه درست نبوده است. تحول يك سبك، در صورتى كه در مسير جريان هاى تند فرهنگى _ اجتماعى قرار گيرد، به زمانى دراز، مثلاً نيم قرن نياز دارد تا به شيوه هاى ملموس و عينى جلوه گر شود. به همين جهت، آنچه را كه سليقه قرن 5 خوانده اند، در بسيارى از آثار آغاز قرن ششم ق.

.

ص: 257

مى توان آن ويژگيها را بازيافت: ميبدى، تفسير بصائر و اتفاقا متعلّق به اواخر قرن 6 است، و اينك ابوالفتوح. به گمان آذرنوش ، بهتر است در نثر كتاب روض الجنان به عنوان نثرى يك پارچه نگاه نشود . مرحوم بهار و دكتر حقوقى كه چنين كرده اند، كار را دشوار ساخته اند. بخش اعظم نمونه هايى كه اين بزرگان، خاصه در زمينه واژگان عرضه كرده اند و از آنها بوى كهنگى و «قرن پنجمى» به مشامشان رسيده است، از ترجمه هاى مستقل آيات قرآنى استخراج شده است. اين ترجمه ها را هيچ گاه نمى توان منحصرا زاييده ذوق و دانش ابوالفتوح پنداشت. در گفتارهاى تفسيرى شيخ گاه اختلافى احساس مى شود. در بحث هاى علمى، خواه لغوى و دستورى و خواه فقهى، نثر ابوالفتوح فضايى را براى شكوفايى نمى يابد و ناچار فنى و گاه پر پيچ و تاب و در هر حال نازيبا مى گردد و انبوهى كلمه عربى كه براى آن معانى، از آنها گريزى نيست از قلم او جارى مى گردد. تأثير ساختارهاى زبان عربى گاه به گاه در نثر او هويداست. آذرنوش شيوه ديگرى، در تفسير شيخ كه در قرن 6 ق رواج بسيار داشت، يافته و اينگونه گزارش مى دهد : نمونه بارز آن در تفسير ميبدى ملاحظه مى شود . مراد ما، همانا شيوه خلط كردن جمله هاى عربى و فارسى در يكديگر است، شايد بهترين مثال در اين باب، داستان عبدالمسيح باشد: خالد بن وليد كه دژى را در مرزهاى ايران محاصره كرده، به مردم آن مى گويد: «مردى عاقل را به من فرستى (= فرستيد) تا با او سخن گويم. عبدالمسيح... را برِ او فرستادند. خالد در او نگريست . گفت: مِن أينَ أقصى أثركَ؟...» . چون عبدالمسيح، از سر تمسخر و اظهار هوشمندى، پرسش هاى خالد را به گونه اى ديگر مى فهميده و پاسخ هاى نامربوط مى داده، ناچار كار ترجمه اين كلمات و عباراتِ دو معنايى را سخت دشوار ساخته است. براى نمونه آذرنوش اين جمله را آورده است : «پس رحمان بليغتر است از رحيم، و رحيم بليغتر است از راحم. اين فرقى است من جههِ اللفظ، اما مِنْ جهةِ المعنى هم فرق است» .

.

ص: 258

خوب است بى درنگ، پس از ذكر اين نمونه ها كه امروز به نظر ما نوعى كج سليقگى مى آيد به زيبايى هاى نثر ابوالفتوح بپردازيم. عبارات شيوا، واژگان كهن، مراعات موازين دستورى و فضاهاى گشاده شاعرانه را البته كمتر در بحث هاى لغوى و فقهى و احيانا كلامى مى توان يافت. بلكه اين احوال را بايد در آن متونى جستجو كرد كه بر سنتى دويست ساله تكيه دارند، يعنى سنت تفسيرهاى قصصى. ويژگى بزرگترين تفسيرهاى كهن فارسى، چون تفسير معروف به ترجمه طبرى و تفسير سورآبادى همان گرايش به نقل داستان ها و روايت قصه هاست، و همچنان كه نويسندگان مقاله «ابوالفتوح» در ايرانيكا و دايرة المعارف بزرگ اسلامى دريافته اند، ابوالفتوح كه خود واعظى عالى مقام بود، ناچار به آن تفاسير عنايت خاصى داشته و در بخش عظيمى از تفسير خود نيز از شيوه هم آنان پيروى كرده است. آذرنوش در ادامه درباره ساختار و ريخت جملات ابوالفتوح مى نويسد : جملات، سخت كوتاه اند. ساختار آنها به روال طبيعى ترين ريخت جمله هاى فارسى، به ترتيب از فاعل + مفعول + قيد + فعل تركيب يافته است. قيدها و متمم هايى كه به پايان جمله انتقال يافته اند، از اسلوب خوب فارسى پيروى كرده اند، و آنها كه در آغاز جمله آمده اند نيز تابع اغراض بلاغى (مثلاً تأكيد) بوده اند. در همه نمونه ها، گويى ساخت دستورى و واژگان فارسى كهن را مؤلّف عمدا مدّ نظر قرار داده بوده است. تركيب «چندِ هفت آسمان» (به اندازه...) از تركيبات اصيل كهن است؛ شكل «فريشتگان» هنوز به فرشتگان يا ملايك تغيير نيافته (مگر در نسخ متأخرتر). عبارت شرطى «اگر نه آن است، ما... بسوختمانى»، با يائى كه به قصد شرط بر افعال آن افزوده شده، از سنت قرن 4 و 5 ق.، پيروى كرده، هر چند كه آمدن «ان» در ريخت فعل دوم (سوختمانى به جاى سوختيمى) ظاهرا غريب مى نمايد. اما اين ساختار در واقع چندان غريب نيست. نظير آن را در تفسير ميبدى كه _ به هر تقدير _ در فاصله اى بس دور از رى مى زيسته نيز يافته ايم: ابوالفتوح: «گفتند اگر ما دانستمانى كه كارزار خواهد بودن، نرفتمانى. ميبدى: «اگر دانستمانى كه او بر حق است... ما خود بر پى او رفتمانى».

.

ص: 259

آذرنوش تحليلهاى مفيد و جامعى درباره ويژگيهاى ترجمه هاى ابوالفتوح عرضه مى كند. او معتقد است كه ابوالفتوح نيز مانند ديگر مترجمان، در فضاهاى گوناگون و در مقابل متن هاى گوناگون، واكنش هاى متفاوتى از خود نشان داده است. از اين رو به سه نوع ترجمه در آثار او مى پردازد: 1. ترجمه احاديث و روايات؛ 2. ترجمه برخى از آيات الهى در درون تفسير؛ 3. ترجمه رسمى و مستقل او از قرآن كريم. ترجمه احاديث و روايات : شيخ در ترجمه متون عربى غير قرآنى، بى ترديد يكى از زبردست ترين مترجمان كهن است. البته مى دانيم كه تفسير او خود سراپا ترجمه است و آن مايه هايى كه زاده انديشه و احساس شيخ است، به قياس متن هاى ترجمه اى، بسيار اندك مى نمايد. اما او گاه متن عربى حديثى يا خبرى را نيز به تمامى نقل كرده و ترجمه فارسى آن را در پى مى آورد. گاه نيز جمله نخست خبر را ذكر كرده، سپس ترجمه آن و بقيه روايت را به فارسى عرضه مى كند. در اين گونه ترجمه هاست كه وى غالبا از كمند نحو عربى و تنگناى كلمات مى گريزد و معانى را در قالب هايى دستورى و با واژگانى غالبا فارسى بيان مى كند. در جملات، همه جا اصالت زبان فارسى مراعات شده، و ميل شيخ به يافتن معادلهاى فارسى در برابر كلمات عربى نيز كاملاً آشكار است. مگر در برخى موارد كه در صدد رعايت تركيب عربى داشته است. نويسنده چند نمونه زير را آورده است: «الهى عجّت اليك الاصوات بضروب اللغات يسألونك الحاجات و حاجتى اَنْ تذكرنى على طول الِبلَى اذا نسينى اهلُ الدنيا: بار خدايا! آوازها بلند شد به تو به زبانهاى مختلف؛ از تو حاجت مى خواهند. حاجت من آن است كه چون مرا در آن منزل وحدت و وحشت فرود آرند و خلقان مرا فراموش كنند، مرا به ياد دارى.» «حسبى من الطعام مايقيم ظهرى و لايمنعنى عبادةَ ربّى: مرا از طعام آن قدر بس كه پشت من راست دارد و مرا از عبادت خداى عزوجل باز ندارد» (ياحقى، 2/248). «لادَرَيْتَ كذلك كنت فى الدنيا؟: مداناش (نسخه: مدانادى) كه در دنيا همچنين نادان بودى؟» البته همه نمونه هاى ترجمه اى كه در تفسير ابوالفتوح مى توان يافت، روان و

.

ص: 260

شيوا و پسند ذوق فارسى زبان قرن بيستم نيست. اى بسا قطعه كه شيخ در آنها رنج معادل يابى را برخود هموار نكرده، و يا اگر معادلهاى برازنده اى يافته، زحمت جمله پردازى به خود نداده است و در نتيجه گاه جملاتى به دست آمده كه در آنها، واژگان فارسى است و ساختار نحوى، عربى. عبارت زير كه كلمات فارسى گوش نوازى دارد، از نظر ساختار دستورى، با اصل عربى خود كاملاً منطبق است: نحن الخالدات فلانموتُ ابدا و نحن الناعمات لانبؤُسُ ابدا و نحن الراضيات فلانسخط ابدا: ما پايندگانيم كه نبميريم هرگز و ما به نعمت پروردگارانيم كه بسختى نرسيم هرگز و ما خشنودانيم كه خشمگين نشويم هرگز. در جمله زير، كلمات زيبا و مرتب نيست : لقد سبقتْ اجابةُ اللّه مَسألَتى: اجابت خداى تعالى سبق برد سؤال مرا. در جمله زير، ساختار با دستور فارسى منطبق است، اما هيچ كوششى براى يافتن معادلهاى فارسى نشده است. مَنْ استَرجَعَ عِندَ المُصيبةِ جَبَراللّهُ مصيبتَهُ و اَحسنَ عُقباه و جعل له خلفا صالحا: هر كس كه عند مصيبت استرجاع كند، خداى تعالى جبر مصيبت او بكند و عاقبت او برخير كند و او را خلفى صالح دهد. به دليل اينكه از اين قبيل جمله ها، صدها نمونه در تفسير ابوالفتوح وجود دارد، از بيم اطاله كلام به همين نمونه هاى اندك بسنده كرده است. ترجمه قرآن در تفسير : ابوالفتوح گاه در اثناى تفسير، آيه اى، يا بيشتر، بخشى از آيه اى را دوباره ترجمه مى كند. بسيار اتفاق مى افتد كه اين ترجمه با آنچه شيخ در ترجمه رسمى و مستقل خود عرضه مى كند، كاملاً منطبق نيست. متأسفانه اين ترجمه ها را بايد در لابه لاى تفاسير جستجو كرد؛ زيرا مؤلّف در اينجا الزامى به ترجمه نداشته است. از آن گذشته وى در بسيار جايها همه اجزاى آيه را تفسير نكرده، به عبارت ديگر كلماتى يا حتى عباراتى را كه از نظر او نياز به تفسير نداشته اند، فروگذاشته است. در نتيجه، ترجمه اى هم در ازاى آنها نيامده است. بنابراين،

.

ص: 261

آذرنوش مواردى را يافته و به عنوان نمونه، قطعاتى از آيات كه در سراسر متن تفسير پراكنده اند، نقل كرده است . آذرنوش اين قطعات را با ترجمه مستقل كه در آغاز دسته هاى آيات آورده است، مقايسه مى كند و مرادش آن است كه نشان دهد شيخ در اينجا، رفتارى متفاوت و گاه آزادانه تر داشته است. در نتيجه جملات در اين ترجمه ها غالبا دستورى ترند، اما واژگان كهن فارسى، يعنى آن واژه هايى كه بوى قرن چهارم مى دهند، در آنها اندك است و به عكس كلمات تازه تر عربى به جاى آنها نشسته است. گويى بسيارى از اين كلمات عربى، در ابتداى قرن ششم قمرى ديگر رواج تمام يافته بودند و مؤمنان كه از طريق آثار دينى و خاصه قرآن كريم با آنها خو گرفته بودند، ترجيح مى دادند همانها را به جاى كلمات كهن فارسى به كار برند. بديهى است كه اين امر را هميشه نبايد به فضل فروشى و فارسى ندانى و احيانا تنبلى مردم آن روزگار تعليل كرد. به گمان ما گاه ملاحظه مى كردند كه لفظ فارسى هميشه قادر نيست دايره معنايى كلمه عربى را بپوشاند؛ مثلاً كلمه پنج هجايى «ناگرويده» هم از كلمه دوهجايى «كافر» سنگين تراست و هم اينكه بارمعنايى و قرآنى آن را به زحمت مى توان به دوش كشيد. آذرنوش نمونه هاى فراوانى از تفسير ابوالفتوح استخراج كرده تا نشان دهد اولاً ترجمه هاى فارسى با نمونه هاى معاصر هم وزنى دارد و دوم اينكه در برخى عبارتها، كلمات عربى كثرت دارند . ترجمه رسمى و مستقل قرآن : تفاوت ميان دو بخش از نثر ابوالفتوح، يعنى آن بخش كه به مسائل فقهى و تفسيرى و لغوى مى پردازد، و آن ديگر كه به حكايات عنايت دارد، البته طبيعى مى نمايد. هر فضايى، نثر خاص خود را ايجاب مى كند. اما تفاوت ميان دو ترجمه از يك آيه به خصوص، و اصولاً تفاوت ميان نثر ترجمه مستقل آيات با بقيه نثر كتاب، چندان است كه بايد باعث شگفتى گردد. اما اينك، پس از بررسى ده پانزده ترجمه در سده هاى چهارم و پنجم ق.، البته ديگر دچار شگفتى نمى شويم، بلكه به عكس انتظار داريم كه ترجمه هاى مستقل، پيوسته با نثر بقيه تفاسير اختلاف داشته باشند. زيرا به هيچ وجه نمى توان باور داشت كه مترجمان بزرگ قرنهاى 5 و

.

ص: 262

6ق.، چون ابوالفتوح و ميبدى و سورآبادى، كوشش هاى خردمندان و يافته هاى گرانمايه گذشتگان خويش و به خصوص بزرگترين گنجينه لغوى قرآنى، يعنى ترجمه رسمى معروف به ترجمه تفسير طبرى را ناديده رها كنند و خود از نو به معادل يابى دست زنند. ترجمه رسمى از گواراترين سرچشمه هاى زبان فارسى سيراب شده و به تأييد بزرگترين دانشمندان و فقيهان خراسان مؤيد گرديده است و لاجرم براى هر مترجم دلگرمى و پشتوانه اى بى مانند است. آنچه در كار ابوالفتوح مى توان ملاحظه كرد، آن است كه وى، به راستى زحمت ترجمه مجدد قرآن را بخود نداده، بلكه در درجه نخست به همان ترجمه رسمى اعتماد كرده است. و اين امر ظاهرا رايج بوده و معقول نيز همين شيوه است. اما در عمل، برخى دشواريها پيش مى آيد كه مترجم ناچار است به گونه اى، از پس آنها برآيد. اين دشواريها عموما در دو محدوده قرار مى گيرند: نخست آنكه ممكن است مترجمان گذشته در برخى جايها دچار لغزش شده باشند. در اين صورت بديهى است كه مترجمان بعدى ناچاراند خود ترجمه را اصلاح كنند؛ ديگر آنكه مترجم نخست ناچار قرآن كريم را از ديدگاه مذهب خود مى فهميده و تفسير و سپس ترجمه مى كرده؛ دانشمندان قرن هاى بعد كه بر آن كار اعتماد داشتند، البته در مقابل ترجمه هايى كه با مذهب ايشان همساز نبود بى تفاوت نمى ماندند و كلمات، و حتى گاه عباراتى را كه خود مى پسنديدند، به جاى معادلهاى كهن مى گذاشتند. ما نمونه اين كار را پيش از اين هم ديده ايم، عامل ديگرى هم كه در تغيير جزئى برخى معادلها مؤثر مى افتاد، همانا قراءات مختلف قرآن كريم بود: اى بسا فعل كه برخى معلوم و برخى مجهول خوانده اند، و اى بسا كلمه مفرد كه به قرائت برخى، جمع است. با اين همه نبايد پنداشت كه اختلاف مذهب يا اختلاف در تفسير و خاصه شأن نزول آيات پيوسته موجب اختلاف در ترجمه نيز مى شده است. مترجمان در بسيار جايها مى توانستند كلمه را همچنان گنگ و نامعين ترجمه كنند و سپس در تفسير، معانى گوناگون آن را شرح دهند. مثلاً «ناگرويدگان» ممكن است منافقان، معارضان يكى از غزوها، بت پرستان يا حتى جهودان باشند، اما در ترجمه، كلمه

.

ص: 263

ناگرويدگان، با همان گنگى و نا معلومى، در همه تفاسير، خواه سنى و خواه شيعى، باقى مى ماند. گاه گنگى را _ در جاى هايى كه كار برايشان تنگ مى آمد _ به حد اعلى مى رساندند، مثلاً غالب مترجمان، آيه ثمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ را كه بسيار مسأله انگيز است، به «او بر عرش مستوى شد» ترجمه كرده اند، حال آنكه از اين جمله فارسى هيچ معنايى نمى توان به دست آورد. حال اگر بتوانيم نشان دهيم كه ابوالفتوح در بسيار جايها _ بلكه در همه جا _ تفسير رسمى را پيش روى داشته و تا زمانى كه ترجمه با سليقه و مذاق شيعى او همنوا بوده، عينا همان را رونويس مى كرده، آن گاه به آسانى علت اختلاف ميان نثر ترجمه و نثر بقيه كتاب برايمان روشن خواهد شد و خواهيم دانست چراگاه از تفسير قرن ششمى او، بوى قرن چهارم برمى خيزد. يا ايهاالّذين آمنوا اتّقواللّهَ وقولوا قولاً سديدا (احزاب/ 70). الف _ اى آنان كه گرويده اى، بترسى از خداى و بگويى گفتنى درست. ب _ اى آن كسها كه بگرويديد، بترسيد از خداى و بگوايد گفتارى (م) راست (ح) (ترجمه رسمى، 6/1434). أَنِ اعْمَلْ سابغاتٍ وقَدِّرْ فى السَّردِ واعملوا صالحا اِنّى بماتعملونَ بصيرٌ (سبأ/ 11). الف _ كه بكن زره هاى تمام و اندازه نگاه دار در پيوستن. بكنى كار نيكو كه من به آنچه مى كنى بيناام. ب _ كه بكن زره ها تمام (م) و اندازه كن (ح) اندر بافتن، بكنيد نيكيها كه من بدآنچه همى كنيد بيناام (ترجمه رسمى 6/1453؛ ناصح 3040). نمونه اين آيات و اين ترجمه ها بسيار است. او دو نمونه ديگر كه در مقاله ناصح نيست، آورده است تا نشان دهد كه ابوالفتوح، گاه كلمات كهن فارسى را نپسنديده و به جاى آنها كلمات ظاهرا معمول تر عربى نهاده، و نيز گاه ترجمه رسمى را به ميل خود اصلاح كرده است: ثُمَّ استوَى الى السماءِ و هى دخانٌ فقال لها وللأرضِ ائتيا طوعا اَو كَرْها (فصلت/ 11). الف _ پس قصد كرد به آسمان و آن دودى بود. گفت آن را و زمين را كه بيايى به طاعت يا به كراهت (ياحقى 16/55).

.

ص: 264

ب _ باز آهنگ كرد سوى آسمان و وى دودى بود (ح). گفت آن را و زمين را كه بيائيد بخوش منشى و يا بدشخوارى (ترجمه رسمى 6/1618). آنچه در اين دو ترجمه كاملاً مشابه، به عربى تبديل شده عبارت است از: آهنگ كرد> قصد كرد. خوش منشى طاعت. دشخوارى> كراهت. فقضيهُنَّ سبعَ سَمواتٍ فى يومَينِ واَوْحى فى كلّ سماءٍ اَمْرَها و زيَّنّا السَّماءَ الدنيا بمصابيح و حفظا ذلك تقديرُ العزيزِ العليم (فصلت/ 12). الف _ تمام كرد آن را هفت آسمان در دو روز. وحى كرد هر آسمانى فرمان او. بياراستيم آسمان نزديكتر به چراغها و نگاه داشتن. آن انداختِ خداى غالب داناست (ياحقى 17/55). ب _ بگزارد آن هفت آسمان اندر دو روز. وحى كرد اندر هر آسمان فرمان او. بياراستيم آسمان اين جهان بچراغها و نگاه داشتن. آن است اندازه خداى بى همتا و دانا (ترجمه رسمى، 6/1618). در اين ترجمه ها ملاحظه مى شود كه ابوالفتوح، «بگزارد» را در مقابل فعل قَضى نپسنديده و خود «تمام كرد» آورده، دنيا را همان مؤنث اَدْنى دانسته و به نزديكتر ترجمه كرده؛ نيز دليلى نمى بيند كه العزيز بى همتا ترجمه شود، از اين رو خود كلمه «غالب» را پيشنهاد مى كند. آذرنوش درباره موارد اختلاف ميان دو ترجمه به همين اندك بسنده كرده است. اما در كتاب ترجمه هايى است كه به راستى با يكديگر اختلاف فاحش دارند و ناصح نمونه هاى خوبى عرضه كرده است. در بسيارى از اين موارد هم باز مى توان ژرف ساخت ترجمه ها را با هم سنجيد و مشابهات فراوانى به دست آورد. با اين همه، ترديد نيست كه شيخ در اين جا سر استقلال داشته، و يا شايد ترجمه كهن ديگرى را هم در كنار تفسير رسمى، مورد عنايت قرار مى داده كه ما هنوز كشف نكرده ايم . حضور اين متنهاىِ قرن چهارمى در يك تفسير بسيار پربهاى قرن ششمى گويى پيوسته دانشمندان را دل نگران ساخته است. علامه شعرانى كه خداش رحمت كناد، شگفت زده به اين تفاوت مى نگريست و خرد و منطق محققانه به او اجازه نمى داد آن

.

ص: 265

طباطبايى مجد، غلامرضا

دانش پژوه، محمد تقى (1290_1375)

حال را برتابد. سرانجام تاب نياورد و نظرى _ سخت هوشمندانه _ اما اندى شتابزده _ ابراز داشت كه او عينا نقل مى كند. آذرنوش با ذكر مشكلات چند چاپ تفسير روض الجنان به روش تطبيقى، روش صحيح در تحرير اين اثر را به كسانى كه مى خواهند اين تفسير را مجددا پژوهش كنند، توصيه مى كند. او با حوصله تمام، متون چند چاپ را مطالعه كرده و با استخراج مشكلات ادبى به دسته بندى و تحليل آنها پرداخته است.

طباطبايى مجد، غلامرضا (1)دايرة المعارف مصور زرين. چاپ سوم: تهران، انتشارات زرين 1376. با اينكه درباره برخى شخصيتها، مقاله طولانى دارد، ولى مقاله ابوالفتوح در حدود 30 كلمه و بسيار مجمل است. عين نوشته او چنين است : حسين بن على ، ملقب به جمال الدين، از علماء بزرگ تفسير ، اصلاً نيشابورى بوده ، در حدود سال 480ق متولد شده ، مدتى در رى اقامت داشته و به وعظ مشغول بوده ، از جمله تصنيفات او تفسير قرآن كريم است به زبان فارسى كه در تهران چاپ شده است . وفاتش در حدود سال 552 ق در رى بوده است. (2)

دانش پژوه، محمد تقى (1290_1375)فهرست كتابخانه اهدائى مشكوة به كتابخانه دانشگاه تهران. تهران، دانشگاه تهران، 1335. ج (3)3. ص1336. فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه دانشكده ادبيات دانشگاه تهران. تهران، نشر دانشگاه تهران، سال 1339. ص208_210. در اين دو فهرست، اطلاعات نسخه هاى متعلّق به ابوالفتوح آمده و ضمنا به

.


1- .تاريخ تولد يا وفات در دسترس نبود و براساس چاپ آن طبقه بندى كردم.
2- .دايرة المعارف مصور زرين ، ج 1 ، ص79 .

ص: 266

حاج سيد جوادى، سيد كمال (زير نظر)

استادى، رضا (متولد 1316)

زندگينامه ابوالفتوح پرداخته شده است. ولى به دليل نداشتن نكات ابتكارى و جديد از نقل مطالب آنها خوددارى شد.

حاج سيد جوادى، سيد كمال (زير نظر)اثر آفرينان ، با همكارى عبدالحسين نوايى ، تكميل حسين محدث زاده و حبيب اللّه عباسى ، تهران ، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى ، 1377 . نخبگان و فرهيختگان ايرانى در اين كتاب در قالب مقالات كوتاه معرفى شده اند. درباره ابوالفتوح هم به عنوان يك نخبه ايرانى مقاله اى كوتاه درج شده است . اين مقاله نكته تازه اى ندارد . درباره شخصيت و نياكان و خاندان ابوالفتوح چنين گزارش شده است : اصلاً از نيشابور بود ولى در رى مى زيست . نسبش به بديل بن ورقاء خزاعى ، صحابى مشهور ، مى رسد . خانواده وى همه اهل فضل و دانش بودند و خود نيز در رى از واعظان معروف بود . شيخ ابوالفتح از پدر و عم خود و نيز از شيخ عبدالجبار رازى و شيخ ابوعلى طوسى روايت كرده و به واسطه ايشان از شيخ طوسى روايت مى كند . وى معاصر زمخشرى و از مشايخ ابن شهرآشوب و منتجب الدين بن بابويه بود . در شهررى وفات يافت . و مقبره اش در بقعه امامزاده حمزه در شاهزاده عبدالعظيم معروف بود. (1) مبحث بعدى اين مقاله گزارش آثار ابوالفتوح است .

استادى، رضا (متولد 1316)آشنايى با تفاسير قرآن مجيد و مفسران ، قم ، مؤسسه در راه حق ، 1377. نوشته مفصلى درباره ابوالفتوح و آثارش است ، اما به دليل اينكه نويسنده درصدد معرفى تفسيرهاى شيعه بوده ، اصالتا به روض الجنان پرداخته و ضمن آن به

.


1- .اثرآفرينان ، ج1 ، ص182_183 .

ص: 267

معرفى شخصيت ابوالفتوح هم پرداخته است. نويسنده ابتدا نسب شناسى ابوالفتوح را تا نافع بن بديل خزائى را آورده ، آن گاه به تفصيل نياكان او را توضيح مى دهد . سپس به تاريخ تولد او پرداخته و نظرات مختلف را تحليل كرده است : راجع به تاريخ تولد و وفات او مدركى در دست نيست . محمدخان قزوينى كه مقدمه اى بر چاپ اول تفسير ابوالفتوح نوشته است ، با قرائنى مى گويد كه وى از علماء قرن ششم بوده است. و نسخه اى از جلد شانزدهم تفسير ابوالفتوح در دست است كه تحرير سال 556 است . و نسخه ديگر از جلد يازدهم كه از روى نسخه مورخ 533 نوشته شده است و نسخه اى از جلد آخر مورخ 557. پس معلوم مى شود تأليف كتاب قبل از اين تاريخ ها بوده است. در تاريخ 552 به يكى از علما اجازه روايت داده است . پس در اين سال زنده بوده است. (1) پس از تولد ، محل زيست و مقبره ابوالفتوح پرداخته است : ابتدا در حجاز بوده و بعد به خراسان و نيشابور آمده و اواخر را در رى گذراند. از اين رو گفته مى شود (ابوالفتوح رازى نيشابورى). صاحب كتاب تاريخ اصفهان كه معاصر او بود مى گويد من در رى بودم كه ايشان از دنيا رفتند. قبرشان در رى در كنار حضرت عبدالعظيم حسنى(ع) است. صاحب كتاب نزهه القلوب (كه از قرن هشتم است) در كتاب خود كه يك كتاب جغرافيايى است و نام شهرها و بخش ها را به ترتيب الفبا ياد مى كند و توضيحاتى مى دهد به شهررى كه رسيده ، گفته است يكى از افرادى كه در اين شهر مدفون هستند ابوالفتوح رازى است. (2) سپس نويسنده به آثار ابوالفتوح مى پردازد ؛ بويژه روض الجنان را به تفصيل گزارش كرده و ابعاد آن را تحليل مى كند . به دليل جديد بودن برخى مطالب مربوط به روض الجنان در فصل اول گزارش شده است .

.


1- .آشنايى با تفاسير ، ص116_117 .
2- .همان ، ص117 .

ص: 268

خرمشاهى ، بهاء الدين (سرويراستار) (متولد 1324)

فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مسجد اعظم قم. چاپ اول: قم، نشر كتابخانه مسجد اعظم قم، قم، 1365. ص208 و 671. اين فهرست اثر ديگرى از آقاى استادى است. ايشان ذيل نسخه هاى خطى آثار ابوالفتوح اطلاعاتى از ابوالفتوح و آثار او عرضه كرده است . البته اين اطلاعات مختصر است. (1)

خرمشاهى ، بهاء الدين (سرويراستار) (متولد 1324)دانشنامه قرآن، تهران، انتشارات دوستان و انتشارات ناهيد، 1377 . در اين دانشنامه دو مقاله با عنوانهاى «ابوالفتوح رازى» و «تفسير ابوالفتوح رازى» هست كه هر دو را جويا جهانبخش نوشته است . مقاله اول اينجا گزارش مى شود و مقاله دوم در فصل اول . آقاى جهانبخش ساختار و مطالب اصلى مقاله اش را از مقاله «ابوالفتوح رازى» در دايرة المعارف بزرگ اسلامى اخذ كرده است . از اين رو نكته جديد يا تحليل نو ندارد . ابتدا از محل زندگى ، اصالت و نياكان ابوالفتوح آغاز مى كند و مى نويسد : خاندان ابوالفتوح اهل علم بودند و از مفاخر اماميه به شمار مى روند . از زندگانى ابوالفتوح آگاهيهاى فراوان به دست نيست . گويا در حدود سال 480ق زاده شده باشد. (2) آن گاه درباره مشايخ او مى نويسد و از تخصصهاى او اينگونه گزارش مى دهد : به وعظ و خطابه تعلق خاطر فراوان داشته و در رى واعظى بزرگ و مقبول بوده . در برخى علوم روزگار استاد بوده و تفسيرش بيانگر تبحر وى در نحو و قراآت و حديث و فقه و اصول فقه و تاريخ مى باشد. (3) درباره تاريخ درگذشت و مرقد او مى نويسد : تاريخ درگذشت شيخ ابوالفتوح دقيقا دانسته نيست ولى مسلّم است كه در سال 552 ق زنده بوده . وى را پس از

.


1- .ص208 و 671 .
2- .دانشنامه قرآن ، ج 1 ، ص142 .
3- .همان .

ص: 269

معرفت ، محمدهادى

درگذشت _ بنا بر وصيّت خودش _ در جوار مرقد مطهّر امام زاده حضرت عبدالعظيم حسنى در رى به خاك سپردند. نويسنده با گزارش آثار علمى ابوالفتوح مقاله را به پايان برده است .

معرفت ، محمدهادىالتفسير والمفسرون فى ثوبه القشيب ، چاپ اول: مشهد ، دانشگاه رضوى ، 1377/ 1419ق. اين اثر كه به جنبه هاى تفسير در فرهنگ اسلامى و زندگى و روش مفسران پرداخته ، يك بخش به ابوالفتوح اختصاص داده است و اينگونه آغاز مى كند : هو جمال الدين ابوالفتوح الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى الرازى ، من احفاد نافع بن بديل بن ورقاء الخزاعى و نافع و ابوه بديل من اصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله، و استشهد نافع و مات بديل فى حياة الرسول ، و اخوه عبداللّه بن بديل استشهد بصفين فى ركاب على عليه السلام. كانت اسرته ممن هاجر إلى بلاد فارس و سكنت فى مدينة نيسابور ، و انتقل جده إلى الرى ، فاشتهر بها . و كان جده ابوبكر احمد بن الحسين بن احمد الخزاعى ، نزيل الرى من تلامذة السيد المرتضى و تتلمذ على يد السيد ابن زهرة ، و الشيخ ابى جعفر الطوسى أيضا. (1) در ادامه جايگاه و اهميت ابوالفتوح در فرهنگ اسلامى را اينگونه بيان مى كند : كان مترجمنا عالما خبيرا باحوال الرواة والمحدّثين ، و كان له صيت فى أرجاء البلاد ، كان يرتحل إليه روّاد العلم و طلاب الحديث. (2) بيشترين حجم اين نوشته درباره تفسير ابوالفتوح است كه در جاى خودش در فصل اول آمده است. اين كتاب داراى ترجمه فارسى با اين مشخّصات است : تفسير و مفسران (چاپ اول، قم ، التمهيد ، 1380) . در اين ترجمه بخش مربوط به ابوالفتوح در ج2 ، ص262_272 آمده است.

.


1- .التفسير والمفسرون ، ج 2 ، ص390 .
2- .همان .

ص: 270

ايازى، سيد محمد على

ايازى، سيد محمد علىشناخت نامه تفاسير. چاپ اول: رشت، نشر مبين، 1378 . چاپ سوم : 1381 . مؤلّف ضمن گزارش تفسيرهاى قرن ششم قمرى به روض الجنان و نويسنده آن پرداخته است . ابتدا درباره نويسنده و كتاب تفسيرش مى نويسد : حسين بن على خزاعى نيشابورى معروف به ابوالفتوح رازى (متوفاى حدود 552 ق) است . تفسير او بيشتر به نام تفسير ابوالفتوح رازى تا نام اصلى كتاب معروف است . نام ديگرى بر نسخه چاپ شده مرحوم شعرانى آمده : روح الجنان و روح الجنان ، اما دست نوشته هاى كهن و فهرست منتجب الدين و مناقب شهرآشوب (م 588 ق) نام نخست را تأييد مى كنند. (1) آن گاه در اهميت اين تفسير چنين مى گويد : اين كتاب از تفاسير بزرگ فارسى بلكه مى توان گفت از قديمى ترين و بزرگترين تفاسير فارسى شيعى است كه پس از مجموعه اى از تفاسير فارسى همچون ترجمه تفسير طبرى ، تاج التراجم ، تفسير سورآبادى ، تفسير كمبريج، بصائر يمينى نگاشته شده است و جايگاه مهمى در شيعه به لحاظ جامعيت و گستردگى و تأكيد بر نثر فارسى باز كرده و در ميان دانشمندان و مردم عادى دست به دست مى گشته است. (2) سپس به ابعاد و جامعيت اين اثر و شيوه تفسيرى ابوالفتوح مى پردازد و در آخر چاپهاى مختلف اين تفسير را گزارش و تحليل مى كند.

المفسرون. تهران، سازمان چاپ و انتشار، 1372، ص487_490.آقاى ايازى، المفسرون را به زبان عربى نوشت. هدف او بررسى زندگانى و آثار قرآنى مفسران بنام است. بخشى از آن بررسى تفسير روض الجنان است و اطلاعات و تحليلهايى هم درباره زندگى و آثار ابوالفتوح عرضه كرده است. درباره ابوالفتوح چنين نوشته است: هو جمال الدين، ابوالفتوح حسين بن على بن محمد الخزاعى النيشابورى، الشيخ الامام الجليل، قدوة المفسرين، ترجمان كلام اللّه ، من اولاد نافع بن

.


1- .شناختنامه سير تطور تفاسير شيعه ، ص69 .
2- .همان ، ص70 .

ص: 271

بُديل بن ورقاء الخزاعى من أصحاب الرسول صلى الله عليه و آله. كان من علماء الامامية وله منزلة رفيعة عندهم، فالرجل و اقوامه الصالحون من اجلاء بيوتات العرب المستوطنين ديار العجم. عاش قطعا بين سنة 480 ق الى 535 او 555، و توفى بعد سنة 585 ق، و دفن فى الرى _ قرب طهران _ بجوار سيدنا عبدالعظيم الحسنى، وقبره معروف الآن. پس از آن به آثار علمى ابوالفتوح پرداخته و كلاً چهار اثر براى او برشمرده است. اين آثار را اينگونه ثبت كرده است: 1_ روح الاحباب و روح الألباب فى شرح الشهاب، 2_ رسالة يوحنا، 3_ الرسالة الحسنية، 4_ تبصرة العوام فى تفاصيل الملل والنحل. (1) در اين كتاب اولاً نامى از كتاب مهم ديگر ابوالفتوح يعنى كلمات قصار به ميان نياورده؛ دوم اينكه تبصرة العوام را كه اكثر پژوهشگران از جمله آقابزرگ در الذريعه انتساب آن را به ابوالفتوح جايز ندانسته اند، جزء آثار ابوالفتوح ذكر كرده است و مطلبى هم درباره عدم صحت انتساب آن به ابوالفتوح ننوشته است. سپس مفصلاً به روض الجنان پرداخته است. ابتدا جايگاه اين كتاب را مورد توجه قرار داده و مى نويسد: كان التفسير من أشهر و أقدم التفاسير الفارسية، و قد طبع عدة طبعات فى ايران. وهذا التفسير هو واحد من أقدم تفاسير الخمسة التى كتبت باللغة الفارسية، ومتداولاً بين اهل هذه اللغة و هى عبارة عن: 1 . ترجمة تفسير الطبرى (المنسوب الى الطبرى وليس فى الحقيقة ترجمته بل كتاب مستقل). 2 . كشف الأسرار و عُدة الأبرار لابى الفضل رشيد الدين الميبدى. 3 . منهج الصادقين فى الزام المخالفين للشيخ فتح اللّه الكاشانى. 4 . تفسير سورآبادى. والتفسير الذى نحن الآن بصدد تعريفه هو أشمل هذه التفاسير، و هو وان كتب

.


1- .انظر ترجمته تفصيلاً: فى مقدمة المصححين فى المجلد الاول من التفسير بالفارسية؛ و روضات الجنات، ج2 ، ص306، والذريعة الى تصانيف الشيعة، ج11/274.

ص: 272

بالفارسية إلا أنه فى وثاقة التحرير، وعذوبة التقرير، ودقة النظر من غير نظير، و إنّما إقتبس من آثاره الإمام فخرالدين الرازى فى تفسيره الكبير و بنى عليه بنيانه، وان اضاف اليه بعض تشكيكاته (1) . وقد أخذ من تفسير الكشاف ابيات و كان الزمخشرى من شيوخه. در مورد تأثير روض الجنان در تفسير نگارى مى نويسد: وقد تأثر بهذا التفسير و نقل عنه كل من ابى المحاسن الحسين بن الحسن الجرجانى فى تفسير المسمى بجلاء الاذهان و جلاء الاحزان المعروف بتفسير گازر و ملا فتح اللّه الكاشانى فى تفسير منهج الصادقين المعروف بتفسير ملافتح اللّه الكاشانى . آقاى ايازى روش تفسيرى ابوالفتوح را اينگونه گزارش كرده است : كانت طريقته ان يبدأ باسم السورة و معناه، و نقل الاقوال و الروايات فى ذلك، ثم بيان مدنيّها و مكّيها، ثم فى فضل قراءتها، ثم فى عدد آياتها، ثم يبدأ بآيات من القرآن، يترجمها الى لغته مع تفسيرها. و كان منهجه فى نقل الروايات، فإنه ينقلها عن اهل البيت عليهم السلام و عن طريق اهل السنة الروايات المختصّة فى فضل قراءة القرآن و القصص و الحكايات، و نقل اقوال الصحابة و التابعين فى تفسير السورة، و فى بعض الأحيان يذكر اصل الحديث و الأثر و نص الرواية، فى أحيان اخرى، ينقل الترجمة بالفارسية فقط، و يذكر اسماء بعض المفسرين من الصحابة و التابعين و من بعدهم، كالطبرى محمد بن جرير، و محمد بن بحر ابى مسلم الاصفهانى، والطوسى، وابى عبدالرحمن السُلَّمى و غيرهم. وقد اعتنى بذكر اللغة و القراءات و الاعراب و النحو و الصرف و الوجوه و الاحتمالات فى مدلول الآية، و بيان مواقف الكلامية و الاعتقادية و ذكر القصص. وقد تعرض للاحكام الفقهية وفق مذهب الشيعة الامامية، مع نقل الاقوال و ذكر الادلة من غير بسط و اخلال فى التفسير، او تعصب فى مذهبه، كما ذكر الفرق بين النسخ و البداء، والاقوال المذكورة فيهما من الامام ابى حنيفة والشافعى (2) . وكذلك فى

.


1- .روضات الجنات، ج2/308.
2- .روض الجنان و روح الجنان، ج2/102.

ص: 273

مراقبى ، غلامحسين (متولد 1320)

سائر الاحكام كالوضوء والمتعة والطلاق واشتراط العدالة وغيرها من الامور المختلفة بين الشيعة والسنة. ومما أُخذ عليه، أنه نقل الاخبار الاسرائيلية عن طريق وهب بن مُنبّه و كعب الاحبار والسدي والكلبي و غيرهم من الوضاعين، و نقل عنهم من دون جرح و تعديل، و على سبيل المثال انّه نقل قصة هاروت و ماروت على ما رواهما السدي والكلبى مما ينافى عصمة الملائكة. وان كان مُقلاً فى نقلها خصوصا اذا كانت تتنافى مع عصمة الانبياء. قد ابتدأ التفسير بمقدمة فى بيان غرضه من تأليفه و منهجه، و شرائط التفسير، ثم البحث فى فصول هى: فى اقسام معانى القرآن؛ و اقسام القرآن (المحكم، والمتشابه، الناسخ، والمنسوخ، الخاص والعام)؛ واسماء القرآن و معانيه؛ و معنى السورة والآية و البحث حول كلماتها و حروفها؛ وفضل قراءة القرآن؛ وفضل علم القرآن، ومعنى التفسير والتأويل؛ والاستغاذة. كان التفسير يبرز مذهب المؤلف و اعتقاداته وفق مذهب اهل البيت(ع) . همانگونه كه از مطالب فوق پيداست ، نويسنده درباره زندگى و آراى عمومى ابوالفتوح نكته جديدى ندارد، امّا در زمينه تفسير نگارى و آراى تفسيرى و روش تفسيرى او تحليل قابل استفاده اى عرضه كرده است؛ بويژه درباره روش شناسى ابوالفتوح تحليل منسجم و مستحكمى دارد .

مراقبى ، غلامحسين (متولد 1320)تفسير روض الجنان و روح الجنان . به كوشش غلامحسين مراقبى ، تهران ، مؤسسه انتشارات ملك ، 1378 ، ج 1 ، ص3_11 . در اين چاپ مقاله محمد قزوينى درباره ابوالفتوح كه در چاپ تقوى (1315_1313) تفسير ابوالفتوح با عنوان «خاتمة الطّبع» مندرج بوده ، در ابتداى جلد دوم آمده است. اول جلد نخست ، مقدمه اى از غلامحسين مراقبى درباره ابوالفتوح آمده است . پس از آن يادداشتى با عنوان «مظفر الدين شاه قاجار» در چهار صفحه آمده

.

ص: 274

انوار ، سيدعبداللّه (متولد 1303)

است . اين يادداشت به قلم محمدكاظم بن محمديوسف بن محمدباقر طباطبايى حسينى تبريزى درباره كتاب روض الجنان و شخصيت ابوالفتوح است . اين نوشته در اصل در ابتداى جلد اول چاپ اول آمده است . (1) مقدمه آقاى مراقبى، با معرفى «خاتمة الطّبع» قزوينى آغاز مى شود . بعد از آن به معرفى پژوهش مفصل عسكر حقوقى درباره ابوالفتوح و تفسيرش مى پردازد و در ادامه تحليلى از عصر ابوالفتوح و شرايط رى عرضه مى كند. (2) مقدمه مراقبى برخلاف ديگر مقدمه ها كه به زندگينامه مؤلف و نسخه شناسى و محتواى كتاب مى پردازند ، بيشتر به اختلافات شيعه با اهل سنت و جايگاه و نقش ابوالفتوح در اين اختلافات پرداخته است . مهمترين بخش مقدمه مراقبى تلاش او براى نشان دادن جايگاه و منزلت او در بين دانشمندان شيعه است كه از شيخ صدوق و اسكافى آغاز مى كند و ويژگيهاى فكرى هر يك را برمى شمارد تا به ابوالفتوح مى رسد و تمايزهاى او از ديگران را روشن مى كند. (3)

انوار ، سيدعبداللّه (متولد 1303)فهرست نسخ خطى كتابخانه ملى ايران ، تهران ، كتابخانه ملى ، 1379. نويسنده ذيل معرفى نسخه هاى روض الجنان به ابوالفتوح هم پرداخته است . گزارش او چنين است : جمال الدين ابوالفتوح حسين بن على بن محمد بن احمد بن حسين بن احمد خزاعى رازى از علماء اماميه وعاظ قرن ششم هجرى بود و نسبت وى به بديل بن ورقاء كه از صحابه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده مى رسد و منتجب الدين مؤلّف فهرست متولد به سال 504 ق و متوفى به سال 585 ق و ابن شهرآشوب مازندرانى مؤلّف معالم العلماء متوفى به سال 588 ق به تصريح خود در دو كتاب نام برده بالا شاگرد وى بودند.

.


1- .روض الجنان ، چاپ مراقبى ، ج 1 ، ص12_15 .
2- .همان ، ص3_4 .
3- .همان ، ص4_8 .

ص: 275

درباره تاريخ تولد و وفات او از قول مرحوم قزوينى مى نويسد : آقاى قزوينى در ص634 ج 5 تفسير (خاتمة الطّبع) نگاشته اند: ظن غالب اين است كه ابوالفتوح در اواسط قرن ششم هجرى وفات يافته و در ص638 تاريخ تأليف تفسير را ميان سال 510 و 556 دانسته اند. نگارنده از عبارت موجود در آخر نسخه كهنه كتابخانه رضويه (ج1 ص44) استفاده مى كند كه در همان سال نگارش (556) يا سال پيش از آن تأليف گرديده است. درباره برخى آثار ابوالفتوح گزارش مى دهد كه : تفسير روح الاحباب و روح الالباب نام دارد و شرح شهاب الاخبار محمد بن سلامه قضاعى اثر ديگر او است . صاحب روضات در ص184 به نقل از رياض العلماء تأليف رساله يوحناء بنى اسرائيلى بفارسى و رساله حسنيه (در ايران مكرر چاپ شده) و تبصرة العوام در ملل و نحل (اين كتاب تأليف سيدمرتضى بن الداعى مى باشد و چند بار در ايران چاپ شده) را نيز به ابوالفتوح نسبت داده و جز كتاب اخير نسبت آن دو رساله را تأييد كرده اند و از تفسير عربى وى كه در مقدمه اين تفسير تأليف آن را وعده داده اند اثرى نيست (نگارنده شنيده بود كه دانشمند معاصر شيخ آقابزرگ طهرانى مؤلّف كتاب بزرگ الذريعة إلى تصانيف الشيعة به نسخه اى از اين تفسير دست يافته شرحى به ايشان عرض و استعلام از واقع نمود ، در جواب مرقوم فرموده اند كه من تا به حال دست نيافته ام ليكن يكى از هنديها كه به عتبات مشرف شده بود و وجود آن را در يكى از كتابخانه هاى هند خبر داد و بنا شد كه نمونه اى از آن را در مراجعت بدانجا استنساخ و براى ما بفرستد اما تاكنون نفرستاده است). اين تفسير يكى از كتابهاى بسيار مفيد و ادبى و از يادگارهاى خوب زبان پارسى است و در حدود (1200000) بيت كتابت دارد ، و مؤلّف آن را روض الجنان نام گذارده و اينك مشهور به تفسير شيخ ابوالفتوح گرديده است ، علامه شهير آقاى قزوينى شرح بسيار مفصلى در معرفى از اين تفسير و مؤلّف آن به نام خاتمة الطّبع همين كتاب در فروردين ماه سال 1315 مرقوم و در آخر مجلد پنجم اين تفسير (ص615_656) چاپ

.

ص: 276

احمدى بيرجندى ، احمد (متولد 1301)

گرديده و حاوى مطالب زياد سودمندى مى باشد و به سال 1313 نگارنده در ج1 فهرست مدرسه عالى سپهسالار (ص129_134) نيز شرحى نگاشته ام. مؤلّف خود اين تفسير را در بيست مجلد گذارده و مقدمات بسيار مفيد و سودمندى دارد ، دو مجلد آن سى و چهار سال پيش از اين (1323ق) چاپ شده و بقيه آن در سه مجلد از سال 1353 تا 1355 نيز در طهران چاپ گرديده است.

احمدى بيرجندى ، احمد (متولد 1301)گزينه روض الجنان و روح الجنان ، نوشته ابوالفتوح، به كوشش احمد احمدى بيرجندى ، مشهد ، بنياد پژوهشهاى اسلامى ، 1380 ، جلد اول، ص11_31. آقاى احمدى بيرجندى مانند ديگر مصححان و احياكنندگان روض الجنان ، مقدمه اى عالمانه بر آن نوشته است و به شخصيت ، زندگى ، تحولات حيات و ديگر جنبه هاى زندگى ابوالفتوح پرداخته است . نويسنده در ابتداى مقدمه درباره جايگاه ابوالفتوح در تاريخ دانش تفسير اينگونه مى نويسد : سنت تفسيرنويسى به زبان درى ، از دو قرن پيش از تفسير ابوالفتوح ، سابقه اى درخشان داشته ؛ امّا ابوالفتوح اين سنّت را از جهت كيفيت و كميت به كمال رسانده است. نخستين تفسير بر مذاق عامه و اهل سنّت همان تفسيرى است كه در قرن چهارم قمرى ، به فرمان منصور بن نوح سامانى و فتواى فقها و دانشمندان ماوراءالنهر از زبان عربى به پارسى نغزى برگردانده شد و به تفسير طبرى نامبردار گرديد. طبرى آملى تفسير خود را تحت عنوان جامع البيان عن تأويل آى القرآن در قرن سوم هجرى و اوايل قرن چهارم به زبان عربى نگاشته بود. پس از آن نيز تفسيرهايى مانند : تفسير پاك ، تفسير معروف به كمبريج ، تفسير بر عشرى از قرآن مجيد ، ترجمه قرآن رى ، تاج التراجم شهفور اسفراينى ، تفسير سورآبادى و در آغاز سده ششم هجرى تفسير كشف الاسرار و عدّة الابرار را ، خوشبختانه در دست داريم. (1)

.


1- .پيشگفتار گزينه ، ص11 .

ص: 277

به نظر نويسنده اهميت ابوالفتوح در اين است كه از مايه هاى زبان شيرين فارسى بهره برده تا كلام خدا و سخن وحى را تبيين كند . از اين رو ، تفسيرش در طول هزار سال چنين ارزشى پيدا كرده و از گزند روزگار مصون مانده است . زيرا سخنان دلنشين قرآن و اسلام را با ادبيات و زبان معنوى عرفانى به جهانيان معرفى كرده است. (1) پس از اين توضيحات در يك صفحه زندگينامه ابوالفتوح را آورده است : جمال الدين حسين بن على بن محمد بن احمد خزاعى مؤلّف تفسير روض الجنان و روح الجنان از اولاد (نافع بن بُديل بن ورقاء خزاعى) از اصحاب معروف حضرت رسول صلى الله عليه و آله است . اين خاندان همانند بسيارى ديگر از مسلمانان عرب نژاد به ايران مهاجرت كرده در شهرهاى نيشابور و رى و ديگر جاها اقامت گزيدند و بعدها ، بر اثر طول اقامت در ايران و آميزش با ايرانيان ، بكلّى ايرانى و فارسى زبان شدند ، امّا روشن نيست كه اجداد ابوالفتوح چه زمانى به ايران آمده اند. ظاهرا هجرت آنان به ايران در سده هاى يك و دو هجرى صورت گرفته . اين خانواده نخست در نيشابور مسكن گزيده و سپس به رى رفته اند و حسين در همان شهر متولد شده و باليده است. ابوالفتوح دو فرزند داشته است كه در شمار عالمان زمان خود بوده اند : صدر الدين على و ديگرى تاج الدين ابوجعفر محمد كه خود در نزد پدر تلمّذ كرده است. نام عدّه اى از مشاهير خاندان مؤلّف كه همگى اهل فضل و دانش و از فقها و محدّثان شيعه اماميه بوده اند در كتب رجال و تراجم ثبت است. آقاى احمدى از قول ابوالفتوح مطلبى نقل مى كند كه جالب است : او از جدش ابوسعيد كه همچون خودش شيفته خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بوده است : در اخبار اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كند از رسول _ عليه السلام _ كه او را پرسيدند كه : يا رسول اللّه ! ما از تو چند بار شنيديم كه گفتى : مريم بتول است . و فاطمه بتول است . بتول چه باشد؟ گفت : بتول از زنان آن باشد كه او را عذر حيض نبود و او سرخى نبيند و مريم و فاطمه چنين اند كه حيض در دختران پيغامبران مكروه باشد . و اين دو خبر از

.


1- .پيشگفتار گزينه ، ص12 .

ص: 278

حسينى جلالى ، سيدمحمدحسين

علوى مهر ، حسين (متولد 1331)

صادقى ، محسن

كتابى نقل افتاد كه جدّ من خواجه امام سعيد ، ابوسعيد جمع كرد. و آن الروضة الزهراء فى مناقب فاطمة الزهراء است . (1)

حسينى جلالى ، سيدمحمدحسينفهرس التراث ، به كوشش محمدجواد حسينى جلالى ، چاپ اول، قم ، دليل ما ، 1422ق ، ج 1 ، ص568 . نويسنده در مورد ابوالفتوح و آثار وى مطلب جديدى ندارد . فقط اطلاعات مندرج در الفهرست منتجب الدين، تأسيس الشيعة از سيدحسن صدر ، الثقات والعيون ، المستدرك از حسين نورى و امل الآمل را آورده است . از آثار ابوالفتوح ، فقط به روض الجنان آن هم چاپ كتابخانه آية اللّه مرعشى اشاره كرده است .

علوى مهر ، حسين (متولد 1331)روشها و گرايش هاى تفسيرى ، قم ، انتشارات اسوه وابسته به سازمان اوقاف و امور خيريه ، 1381. ذيل گزارش و توصيف تفسير روض الجنان ، مختصرا به ابوالفتوح هم پرداخته است . در چند سطر درباره او فقط تاريخ تولد و وفاتش كه 480ق و 535 ق ثبت شده، جلب توجه مى كند. (2) چند نكته هم درباره تفسير ابوالفتوح دارد كه در فصل اول ذيل تفسير آمده است .

صادقى ، محسنبزرگان رى . تهران ، كنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظيم و مؤسسه فرهنگى دارالحديث ، 1382 ، ج 1 ، ص101_107.

.


1- .همان ، ص12_13 .
2- .روشها و گرايش ها، ص211 .

ص: 279

در اين كتاب اطلاعاتى درباره تاريخ وفات ابوالفتوح عرضه شده است و از نظر روشى، داراى شيوه پژوهشى ويژه است . نويسنده گزارش خود را اينگونه آغاز كرده است : محدّث ارموى در تحقيق خود به نكته اى متوجه شده ، كه بر روى تاريكيهاى مربوط به سال درگذشت ابوالفتوح پرتوهايى سزاوار توجه مى افكند . اين مطلب ابتدا در مقدمه تفسير گازر ، (جلاء الاذهان و جلاء الاحزان) (1) ، نوشته ابوالمحاسن حسين بن الحسن الجرجانى آمده و بعد عينا در جلد نخست تعليقات نقض نقل شده است. در ادامه مى نويسد : حاصل مطلب از اين قرار است كه، ميرزا محمدصادق بن محمدصالح آزادانى اصفهانى دركتاب شاهد صادق ، در فصل هفتاد و نهم از باب سوم ضمن ذكر سال وفات بزرگان اسلام از سال اول تا سال 1042ق ، ذيل سال پانصد و چهلم گفته است : «540 ابوالفتح خزاعى درگذشت». (2) محدّث ارموى اين تاريخ را با سه تاريخ اجازه كه از ابوالفتوح به دست آورده ، متناقض يافته است : نخستين آنها، تاريخ اجازه اى است كه بر پشت صفحه اول از نسخه اى از تفسير ابوالفتوح كه در ماه صفر 980 به خط احمد بن شكراللّه نوشته شده و به شرح زير است : صورت اجازة الشيخ المفسّر : أجزت للأجل العالم الأخصّ الاشرف ... (3) (ادام اللّه توفيقه و تسديده) أن يروى عنّى هذا الكتاب من اوّله إلى آخره على الشّرائط المعتبرة فى هذا الباب من اجتناب الغلط والتّصحيف . كتبه الحسين بن على بن محمد ابوالفتوح الرازى ثمّ النيسابورى ثمّ الخزاعى ، مصنّف هذا الكتاب ، فى اواخر ذى القعدة سنة سبع و أربعين و خمسمائة حامدا للّه تعالى و مصليا على النّبى وآله.

.


1- .چاپ مهرآيين ، چاپ اول، ج 1 ، تهران 1378ق/ 1337 ص كح به بعد.
2- .يادگار ، سال دوم ، ش 6 ، ص25 .
3- .نام صاحب اين اجازه در اصل ذكر شده است .

ص: 280

اين اجازه را ابوالفتوح در اواخر ذى قعده 547 نوشته كه ظاهرا پس از پايان تأليف تفسير بوده است . مسلّم است اين اجازه در زمان خود ابوالفتوح نوشته شده و اين نسخه بايد از نسخه هاى اصيل و آغازين تفسير بوده باشد . سپس همان يادداشت بر پشت نسخه مورّخ 980 يا نسخه دومى كه اين نسخه از روى آن استنساخ گرديده نقل شده است . از روى قرينه مى توان يقين داشت كه تفسير ابوالفتوح در 547 يا سالى چند پيش از آن به پايان رسيده و خود او نيز در اين سال در قيد حيات بوده است. اجازه ديگر بر پشت برگ اول نسخه اى از رجال نجاشى، متعلّق به كتابخانه آقاى فخر الدين نصيرى امينى به شماره 121 ثبت شده كه نسخه اى است با تاريخ كتابت 982 به خط شخصى به نام حسن بن غالب البراقى . نصّ آن اجازه به نقل از مقدمه جلد اول تفسير گازر به شرح زير است : حكاية ما وجد على الأصل المنقول منه هذا الفرع: سمع هذا الكتاب منّى بقراءة من قرأ الولدالنّجيب تاج الدين ابوجعفر محمد بن الحسين بن على بن محمد (ادام اللّه توفيقه) و قد اجزت له روايته عنّى و رواية ما يصحّ عنده من مجموعاتى و مسموعاتى على الشرط المعلوم فى ذلك من اجتناب الغلط والتّصحيف . كتبه الحسين بن على بن محمد الخزاعى بخطّه فى شهر ربيع الأوّل سنة احدى و خمسين و خمس مائة حامدا للّه تعالى و مصليا على النّبى و آله و مسلما. و كتب هذا مالك الكتاب نجم بن محمد بن محمد بن محمد بن حسن بن نجم الحسينى الشامى السكيكى فى النجف الشريف يوم الثلثاء ثانى ذى الحجة الحرام خاتمة شهور سنة اثنتين و ثمانين و تسع مائة من هجرة سيّد المرسلين (صلى اللّه عليه وآله الطيّبين الطّاهرين). بنا بر اين سند ابوالفتوح در ربيع الأوّل سال 551 زنده بوده است. اجازه ديگر : صاحب رياض العلماء ، در حين ترجمه حال ابوالفتوح اين عبارت را نقل كرده است: و قد رأيت الربع الأوّل من تفسير هذا فى اصفهان و كانت النسخة عتيقة جدّا (1) و

.


1- .از اين نسخه تاكنون نشانى به دست نيامده است .

ص: 281

قد كتبت فى زمانه ، و على ظهرها خطّه الشريف و اجازته لبعض تلامذته و كان اجازته له سنة اثنتين و خمسين و خمس مائة و عبّر عن نسبه هكذا : الحسين بن على بن محمد بن احمد الخزاعى و قد قرأها جماعة أُخرى ايضا عليه و منهم ولد الشيخ ابى الفتوح هذا ايضا و خطّه الشريف لا يخلو عن ردائة. به گواهى اين هر سه سند كه مؤيد يكديگر نيز هست ، ابوالفتوح قطعا پس از 540 و دست كم تا سال 552 زنده بوده است . از طرفى وى در زمان تأليف كتاب نقض (556_559) در قيد حيات بوده است زيرا شيخ عبدالجليل قزوينى صاحب نقض در چند موضع نام او را با عبارت ترحّم «رحمه اللّه » آورده است . پس وفات وى محدود مى ماند ميان سالهاى 552 تا 559 ، و تنها قول صاحب شاهد صادق با اين تاريخ معارض مى نمايد. مرحوم محدّث ارموى هوشمندانه تناقض را به اين صورت حل كرده است كه صاحب شاهد صادق اين تاريخ را به صورت رقومى ديده ، يعنى در جايى كه مأخذ كتاب مزبور بوده ، عبارت نه به طريق حرفى بلكه به شيوه عددنگارى بوده و ظاهرا 540 خوانده مى شده است و نظر به آن كه برخى نويسندگان اعداد را نيز همانند حروف و كلمات مندمج و درهم فرو رفته مى نويسند ، چنان كه تشخيص عدد مقدّم و مؤخّر دشوار مى شود و با كمك قرينه معلوم مى گردد ، و در صورت نبودن قرينه ، خواننده كه به نظر خود يكى را مقدّم مى دارد ، گاهى درست مى خواند و گاهى هم به اشتباه مى افتد . در اين جا نيز مى توان پنداشت كه در اثر تقديم و تأخير در دو رقم اول اين عدد ، نوعى جابه جايى رخ داده و به احتمال نزديك به يقين تاريخ وفات ابوالفتوح در آن مأخذ اصلى 554 بوده است ، امّا ناقل به اشتباه عدد چهار را كه در مرتبه يكان بوده در مرتبه دهگان ديده و در اثر عدم تشخيص و بدخطى ، عدد پنج آن را صفر خوانده و در مرتبه يكان ديده است ، بنابراين عدد 554 سال وفات ابوالفتوح ، 540 خوانده شده است. اگر اين استحسان دلپذير را به عنوان حلّ اين تناقض بپذيريم _ كه ظاهرا دليلى براى نيافتنش در دست نيست _ هيچگونه ابهام و اشكال ديگرى باقى

.

ص: 282

حافظيان بابلى، ابوالفضل و صدرايى خويى، على

نمى ماند، در اين صورت مى توانيم با اطمينانى نزديك به يقين اعلام كنيم كه شيخ ابوالفتوح رازى مؤلّف تفسير گرانقدر روض الجنان و روح الجنان به سال 554 ق درگذشته است. نويسنده از شيوه ديگرى براى دست يافتن به تاريخ تولد ابوالفتوح بهره جسته است و آن بررسى اطلاعات دستنوشته ها است. او تلاش خود را اينگونه توصيف مى كند: (1) وقتى جست و جوى چندين ساله ما براى يافتن نكته اى تازه در شرح احوال ابوالفتوح به جايى نرسيد به دهها نسخه خطّى مهم و بعضا نادر الوجودى اميد بسته بوديم كه در آغاز و انجام و حواشى برخى از آنها يادداشتهايى از روزگاران پيشين به خط كاتبان و قاريان دلسوخته ايام گذشته به چشم مى خورد ، تصفّح زمانگير دهها هزار برگ عكس متعلّق به سى و هشت نسخه مج (يكى از نسخه هاى محفوظ در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى) يادداشت زير به خط ثلث آمده و با القاب و نعوت احترام انگيزى از شيخ ابوالفتوح ياد شده است كه مقام و پايگاه علمى او را در چشم و دل شيعيان و معتقدان او نشان مى دهد : الجزء السابع والثامن والتاسع والعاشر من كتاب روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن جمعه شيخ الأجل الأوحد الإمام العالم الرئيس جمال الملّة والدين قطب الاسلام والمسلمين شرف الائمة فخر العلماء مفتى الطّائفة سلطان المفسرين ترجمان كلام اللّه المبين الحسين بن على بن محمد ابوالفتوح الخزاعى الرازى رحمة اللّه عليه.

حافظيان بابلى، ابوالفضل و صدرايى خويى، علىفهرست كتابهاى چاپ سنگى كتابخانه آستانه حضرت عبدالعظيم حسنى (6). چاپ اول: قم، نشر دارالحديث، 1382. ص58. در اين فهرست، ضمن اطلاعات نسخه شناسى كه براى چند اثر ابوالفتوح آمده ،

.


1- .بزرگان رى ، ص106_107 .

ص: 283

آرنولد ، ت . و . و م . ت . هوتسما و ر . هارتمان (ويراستاران)

نكاتى هم درباره خود ابوالفتوح درج شده كه مشتمل بر بررسى و گزارشى جديد نيست .

آرنولد ، ت . و . و م . ت . هوتسما و ر . هارتمان (ويراستاران)موجز دايرة المعارف الاسلامية ، ترجمه به عربى ابراهيم زكى خورشيد و احمد الشنتناوى و عبدالحميد يونس ، چاپ اول: شارجه امارات ، مركز الشارقة للابداع الفكرى ، 1418ق/ 1998م . اين اثر ترجمه دايرة المعارف اسلام (EI) است كه توسط چند تن از خاورشناسان در ليدن هلند منتشر شد . اين ترجمه قبلاً تا حرف عين در قاهره چاپ شده بود و در شارجه تكميل شد و كل دايرة المعارف در سى جلد منتشر شد . اين ترجمه بر اساس ويرايش جديد دايرة المعارف اسلام (EI) است كه در 1956م در ليدن توسط بريل چاپ شده بود. مقاله «ابوالفتوح الرازى» را هانرى ماسه (H. Masse) نوشته و ابراهيم زكى خورشيد به عربى برگردانده است . اين دايرة المعارف به دليل اهميت و جنبه جهانى، تأثير جدى و ژرف بر انواع پژوهشها برجاى نهاده است. نويسنده مقاله را اينگونه آغاز مى كند : ابوالفتوح الرازى مفسر فارسى للقرآن الكريم ، عاش بين سنتى 480 و 552 ق/ 1087_1131م على وجه التخمين . آن گاه از دو شاگرد ابوالفتوح يعنى ابن شهرآشوب و منتجب الدين ياد كرده است. (1) سپس به معاصرت ابوالفتوح با زمخشرى مى پردازد و اين مطلب را به گونه اى بيان مى كند كه گويا ابوالفتوح اعتبارش را از زمخشرى كسب كرده است: انه كان معاصرا للزمخشرى الّذى كان يستشهد به باعتباره شيخه. (2) مطالب ديگر اين مقاله درباره مشرب تفسيرى ابوالفتوح ، آثار او و ويژگيهاى روض الجنان است . ماسه اين مقاله را بر اساس دو منبع نوشته است : يكى نوشته اى از

.


1- .موجز دايرة المعارف الاسلامية ، ج 2 ، ص380 .
2- .همان ، ص381 .

ص: 284

يارشاطر، احسان (سر ويراستار)

خود كه در 1950م در پاريس به فرانسوى چاپ شده و دوم كتابى با عنوان Storey . مسلم است كه مقاله اى با اين اهميت نمى تواند مبتنى بر اين دو منبع تأليف شود. اصل مقاله ابوالفتوح رازى با عنوان Abu al-Futoh Razi در دايرة المعارف اسلام به زبان انگليسى آمده است. اين دايرة المعارف با مشخّصات زير چاپ شده است : Encyclopedia of Islam, Second Edition, Liden, Brill, 1979, p.120-121.

يارشاطر، احسان (1) (سر ويراستار)IRANICA, U. S. A., Boston Heneley, 1985, Vol.1 , P.292. احسان يارشاطر پس از تعطيلى دانشنامه ايران و اسلام ، ايرانيكا را تأسيس كرد. ايرانيكا ، مجموعه مقالاتى از نويسندگان سراسر جهان است كه به سرويراستارى احسان يارشاطر چاپ مى شود . يكى از اين مقالات درباره ابوالفتو ح است . اين مقاله به زبان انگليسى است و توسط يك نفر كشيش كاتوليك به نام مارتين مكدرموت (2) نوشته شده است. البته او تحقيقات زيادى درباره فرهنگ شيعى دارد و از جمله كتابى در معرفى شيخ مفيد نوشته است. اين مقاله بيش از يك صفحه نيست و براساس اين منابع تأليف شده است: اعيان الشيعه، روض الجنان، معالم العلماء ابن شهرآشوب، تحقيق در تفسير ابوالفتوح نوشته عسكر حقوقى، روضات الجنات، فهرست از منتجب الدين، بحار الانوار، مجالس المؤمنين از نوراللّه شوشترى، خاتمة الطّبع از محمد قزوينى. غير از اين منابع اسلامى از يك منبع غربى با اين مشخّصات هم استفاده كرده است: Le Tafsird'Abul Futuh Razi از H.Masse هانرى ماسه. نامبرده اين مقاله را كه درباره تفسير ابوالفتوح نوشته، به بزرگداشت ويليام ماركوس عرضه كرده و در سال 1950م در پاريس منتشر شده است.

.


1- .Ehsan Yarshater
2- .M.J. Mc Dermott

ص: 285

اين مقاله در دانشنامه هاى انگليسى و غربى و جديد، جزء بهترين نوشته ها درباره ابوالفتوح است، ولى بسيار كوتاه است و نتوانسته آنگونه كه شايسته شخصيت ابوالفتوح است، او را معرفى كند. يارشاطر دانشنامه ايران و اسلام (چاپ اول: تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1354) را هم مديريت كرد، ولى اين دانشنامه مقاله اى درباره ابوالفتوح ندارد. Rieu, C. Catalogue of the persian manuscripts. London , British Museum, 1979 - 1983 , Vol.3, P. 72, 10, 30. «ريو» (1) در اين كتاب (فهرست نسخ فارسى موزه بريتانيا)، اطلاعاتى درباره برخى آثار مرتبط با ابوالفتوح عرضه كرده است. اما او كتاب تبصرة العوام را تأليف سيد مرتضى علم الهدى مى داند كه درنيمه اول قرن هفتم مى زيسته و غير از سيد شريف مرتضى علم الهدى (355_436) (2) بوده است. به نظر ريو او و در اواسط قرن هفتم در خراسان زندگى مى كرده است و اطلاع چندانى در كتب رجال شيعه از او مذكور نيست. در چاپهاى مختلف كتاب تبصرة العوام، البته غير از چاپ مرحوم عباس اقبال آشتيانى به سال 1313 «سيد مرتضى المقلب بعلم الهدى» به عنوان پديدآورنده معرفى شده است. كتاب تبصرة العوام داراى بيست و شش باب و در بررسى فرقه هاى غير اسلامى و اسلامى است. در ضمن فرق اسلامى، فرق صوفيه و بعضى از مشايخ صوفيه هم ذكر شده است. از باب نوزدهم كتاب به بعد درباره اعتقادات و آموزه ها و آثار شيعه و مدافعات اين فرقه و ذكر فضايحى از بنى اميه و مسائلى از مذهب اماميه است. (3)

.


1- .Rieu
2- .تاريخ ادبيات بروكلمن، چاپ ليدن، 1943، ج1، ص510_512.
3- .تاريخ ادبيات ايران ، ج 2 ، ص964_965 ، 1033_1034 .

ص: 286

ب . پايان نامه ها

حسنى زاده، محمد حسين

حقوقى، عسكر

حقى، محمد مهدى

ب . پايان نامه هاحسنى زاده، محمد حسينواژه نامه تطبيقى قرآن براساس تفسيرهاى طبرى، كشف الاسرار و ابوالفتوح، تهران، دانشگاه تربيت معلم، 1373، كارشناسى ارشد، 208ص. شامل اين مباحث است: تفسير طبرى و زندگينامه او، تفسير كشف الاسرار و زندگينامه نويسنده آن ، تفسير ابوالفتوح و نويسنده آن؛ ويژگيهاى مشترك اين سه تفسير، ويژگيهاى خاص هر كدام از اين تفسيرها، واژه ها، فهرست مصدر افعال، واژه ها و تركيبات نادرست، مآخذ.

حقوقى، عسكرسبك و خصوصيات دستورى و لغوى تفسير ابوالفتوح رازى، استاد راهنما ذبيح اللّه صفا، مقطع دكترى، دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، دفاع 1335. براى اطلاعات بيشتر نك: ص209 _ 212.

حقى، محمد مهدىروش شيخ ابوالفتوح در تفسير روح الجنان، دانشگاه امام صادق عليه السلام، دانشكده الهيات و معارف اسلامى و ارشاد، 1371، كارشناسى ارشد در رشته معارف اسلامى و تبليغ. داراى اين مباحث است: آشنايى با شخصيت شيخ ابوالفتوح رازى، آشنايى با تفسير روح الجنان، مقايسه اين تفسير با چند تفسير مهم، منابع روح الجنان و معرفى يك يك آنها، رجال اين تفسير و معرفى هر كدام از آنها، روش تفسير در تنظيم مطالب، مذاهب و روشهاى تفسيرى و روش ابوالفتوح، تفسير مأثور، تفسير به رأى، روش تنظيم روح الجنان، جايگاه نقل در روح الجنان، جايگاه مباحث فقهى در روح الجنان، مباحث ادبى

.

ص: 287

عنايتى، عبدالعلى

فتحى، فاروق

در آن، علوم قرآن در اين تفسير، مطالب كلامى و عرفانى، مآخذ احاديث و روايات تفسير ابوالفتوح.

عنايتى، عبدالعلىاهم انديشه هاى كلامى ابوالفتوح، پايان نامه دوره كارشناسى ارشد، دانشگاه قم، 1384. به راهنمايى على محامد و مشاوره محمد جوادى حيدرى. نامبرده نوشته خود را در پنج فصل با موضوعات زير عرضه كرده داده است. توحيد و صفات خدا كه در اين فصل به اصل وجود خدا، صفات ثبوتى و سلبى و عبادات پرداخته است. در فصل دوم افعال خداوند را بيان نموده و در ضمن آن ديدگاه اشاعره را بيان كرده و با استفاده از ديدگاه ابوالفتوح و احيانا برخى ديگر از علماى شيعه آن را به نقد كشيده است و در ضمن آن اشاره اى هم به نظر معتزله كرده است. در فصل سوم به موضوع نبوت و عصمت و ويژگيهاى انبياى خدا از ديدگاه ابوالفتوح اشاره نموده است و در فصل بعد به بحث امامت و نظر ابوالفتوح در اين مورد و معرفى امام زمان (عج) پرداخته است. نويسنده فصل پايانى كتاب را به معاد اختصاص داده است و در ذيل آن در موضوع ايمان، گناه، وعده و وعيد، احباط، توبه، شفاعت و امر به معروف و نهى از منكر مطالبى ارائه و نظر رازى را در اين موارد بيان نموده است. اين پايان نامه با نگاه جانبدارانه به نظريات ابوالفتوح نوشته شده است.

فتحى، فاروقواژه نامه تطبيقى قرآن در دو سوره مائده و انعام بر اساس تفسيرهاى طبرى، كشف الاسرار و ابوالفتوح. تهران، دانشگاه تربيت معلم، 1376. كارشناسى ارشد. داراى اين مباحث است: زندگينامه طبرى، تفسير و ترجمه تفسير طبرى، زندگينامه ابوالفضل ميبدى و تفسير كشف الاسرار، زندگينامه ابوالفتوح و تفسير او، ويژگيهاى مشترك در سه تفسير فوق،

.

ص: 288

نعمت زاده، پرويز

ج مقالات

بينش، تقى

حقوقى، عسكر

ويژگيهاى دو تفسير از سه تفسير فوق، فهرستواره واژگان و توضيح آنها، تركيب هاى نادر و كمياب.

نعمت زاده، پرويزمعجم قصص الانبياء بر اساس تفاسير طبرى، سورآبادى، كشف الاسرار و ابوالفتوح رازى، دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تربيت معلم، [1372]، كارشناسى ارشد. داراى اين مباحث است: معرفى تفسير ابوالفتوح و مقايسه آن با ديگر تفاسير مشهور شيعى و سنى قديم، حضرت آدم و شيث، ادريس، نوح، هود، صالح، ابراهيم، اسحق، لوط، ذوالقرنين، يعقوب، يوسف، ايوب، شعيب، موسى و هارون، اشموئيل، يوشع، داود، سليمان، ذوالكفل و حزقيل، زكريا، يحيى، جرجيس، الياس، اليسع، يونس و عيسى.

ج . مقالاتبينش، تقى «نفائس كتابخانه آستان قدس، دو تكه از تفسير ابوالفتوح رازى». نامه آستان قدس، ش 5، ارديبهشت 1340. ص44_51. و ش 6، خرداد 1340. ص50_56. و ش 7، مرداد 1340. ص37_42. «تفسير ابوالفتوح رازى». سروش، سال چهارم، ش 157، 23 مرداد 1361. ص40_41 و 65.

حقوقى، عسكر«ارزش ادبى تفسير ابوالفتوح رازى». نخستين كنگره تحقيقات ادبى، ش 2، 1353. ص100_125. «خصوصيات دستورى و شيوه املائى تفسير ابوالفتوح رازى». زبان فارسى، ش 3، 1353. ص34، 44.

.

ص: 289

خرمشاهى، بهاءالدين

خزاعى، محمد حسن

دوانى، على

ذاكرى، مصطفى

رفيعى، على محمد

«فرهنگ لغات و مصطلحات تفسير ابوالفتوح رازى» . دومين كنگره تحقيقات ايرانى. ش 2، 1353 . ص117_141.

خرمشاهى، بهاءالدين«معرفى هاى اجمالى: سرآغازى فرخنده در تاريخ ترجمه فارسى قرآن كريم». كتاب ماه دين، ش 75، ص107_109.

خزاعى، محمد حسن«دقت ابوالفتوح رازى در معانى واژه ها و مقايسه آنها با تبيان شيخ طوسى و مجمع البيان طبرسى». مشكوة، ش 48، مهر 1374. ص205_216.

دوانى، على«مفاخر مكتب اسلام، ابوالفتوح رازى». درسهايى از مكتب اسلام، ش 11، مهر 1338. ص38_45. هزاره شيخ طوسى. تحقيق و ترجمه على دوانى. تهران، اميركبير، ج1، ص289.

ذاكرى، مصطفى«قرآن كريم با ترجمه ابوالفتوح رازى». نشر دانش، ش 98، پائيز 1380. ص48_49.

رفيعى، على محمد«هفده گفتار در علوم قرآنى از سه مفسر گرانقدر شيعى: شيخ ابوالفتوح رازى، مولا محسن فيض كاشانى، شيخ محمد جواد بلاغى». كتاب ماه دين، ش 35، شهريور 1379. ص38.

.

ص: 290

زادهوش، محمدرضا

ساغروانيان، جليل

صفرى نادرى، حسن

عاشورى تلوكى، نادعلى

عاطفى، حسن

زادهوش، محمدرضا«روض الجنان». آينه پژوهش، ش 63 و 64، ص52_77.

ساغروانيان، جليل«دستور باش و تفسير ساختى ويژه در روض الجنان و روح الجنان». مشكوة، ش 27، تابستان 1369. ص80_95.

صفرى نادرى، حسن«مهمترين تفاسير شيعى تا قرن 11هجرى قمرى». كيهان هوايى. ش 957، 29 آبان 1370. ص12. نويسنده ضمن توصيف اجمالى تفاسير شيعى از قرن اول تا 11 هجرى، ذيل تفاسير قرن ششم هجرى، از تفسير روض الجنان و روح الجنان نوشته ابوالفتوح رازى ياد كرده است . نويسنده اين تفسير را در كنار تفسير مجمع البيان لعلوم القرآن وشته طبرسى و تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار، نوشته خواجه عبداللّه به روش تطبيقى بررسى كرده است و از روض الجنان به عنوان يكى از مهمترين تفاسير اين قرن ياد مى كند.

عاشورى تلوكى، نادعلى«نسخ از ديدگاه ابوالفتوح رازى». حوزه اصفهان، ش 2، شهريور 1379. ص44_66.

عاطفى، حسن«نگاهى به قرآن كريم ترجمه ابوالفتوح رازى و مقايسه اى با ترجمه تفسير طبرى و ترجمه اى كهن». آينه پژوهش، ش 75، مرداد 1381. ص61_67.

.

ص: 291

عزيزى، ف.

فياض، على اكبر

قزوينى، محمد (علامه قزوينى)

عزيزى، ف.«روشهاى تفسير قرآن». مبين، پيش ش 2، پائيز 1373. ص16_20. نويسنده ضمن بيان روشهاى تفسير قرآن، در ذيل توضيح تفسير لغوى به توصيف اجمالى تفسير روض الجنان و روح الجنان ابوالفتوح رازى مى پردازد.

فياض، على اكبر«قديمى ترين كتاب در كتابخانه آستان قدس رضوى». ارمغان، ش 24، ص130_132. نويسنده كتابهاى روض الجنان، منطق ارسطو، ازهار الافكار، اخبار البلدان و مقاصد الالحان را به عنوان كتاب قديمى معرفى و گزارش كرده است.

قزوينى، محمد (علامه قزوينى)«ابوالفتوح رازى و تفسير او». مقالات علامه قزوينى، به كوشش عبدالكريم جربزه دار ، تهران، اساطير، 1362. ج1، ص1، 10، 11. «استناد به اشعار فارسى در تفسير ابوالفتوح رازى». گلستان قرآن، ش 115، دوشنبه 26 تيرماه 1380. ص28. «تاريخ تقريبى تفسير ابوالفتوح رازى». گلستان قرآن، ش 114، تير 1380. ص31_33. «تعبيرات اصطلاحات و لغات نادره تفسير ابوالفتوح رازى». گلستان قرآن، ش 116، دوره جديد ش 72، دوشنبه 1 مرداد 1380. ص32_37. «نگاهى كوتاه به زندگى ابوالفتوح رازى، مؤلّف تفسير ارزشمند روح الجنان». گلستان قرآن، ش 113، تيرماه 1380. ص35_39. مهمترين نوشته قزوينى درباره ابوالفتوح، خاتمة الطّبع نام دارد كه قبلاً گزارش شده است. قطعه هايى از خاتمة الطّبع به آدرسهاى فوق در گلستان قرآن چاپ شده است.

.

ص: 292

مبلغ، محمد حسين

مهدوى راد، محمد على

مهيار، محمد

مؤذن جامى، محمد مهدى

ناصح، محمد مهدى و ياحقى، محمد جعفر

نفيسى، سعيد

مبلغ، محمد حسين«روض الجنان و اسباب نزول». پژوهشهاى قرآنى، ش 1، بهار 1374. ص183_200.

مهدوى راد، محمد على«معرفيهاى اجمالى: روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن». آينه پژوهش، ش 17 و 18. ص124_125.

مهيار، محمد«گزارشى درباره تصحيح ترجمه ابوالفتوح رازى اولين مترجم شيعى قرآن». ترجمان وحى، ش 8، مهر 1379. ص127_130.

مؤذن جامى، محمد مهدى«سه الگوى كهن در ترجمه شعر». آينه پژوهش، سال چهارم، ش 4، مهر و آبان 1372. ص12_19.

ناصح، محمد مهدى و ياحقى، محمد جعفر«اصلى در تصحيح انتقادى تفسير ابوالفتوح رازى». مشكوة، ش 6، زمستان 1363. ص9_25. «مقايسه ترجمه آيات در دو تفسير ابوالفتوح رازى، ترجمه تفسير طبرى». مشكوة، ش 28، مهر 1369. ص126_142.

نفيسى، سعيد«ملاحظاتى چند درباره تفسير ابوالفتوح رازى». مهر سال 1315_1316. 4 ش 7، تهران. ص28_40. ص476_479.

.

ص: 293

هوشيار ، رضا

ياحقى، محمد جعفر

هوشيار ، رضا«نشانه اى از اعجاز علمى قرآن». پژوشهاى قرآنى، ش 23 و 24، پائيز و زمستان 1379. ص218_237.

ياحقى، محمد جعفر«ابوالفتوح رازى و تفسير كبير». روزنامه همشهرى، ش 1670 (يكشنبه 26 مهر 1377). ص9. «تأثير روض الجنان بر تفاسير فارسى». روزنامه همشهرى، ش 1672 (سه شنبه 28 مهر 1377). «ترجمه فارسى قرآن كريم از ابوالفتوح رازى». ترجمان وحى، ش 10، مهر 1380. ص123_124. «دستنويسى نفيسى از تفسير ابوالفتوح رازى». مشكوة، ش 3، تابستان 1362. ص160_188. «روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن». آينه پژوهش، سال 3، ش 65، بهمن 1371_ ارديبهشت 1372. ص124_125. «شناسائى برخى از تفاسير شيعه». حوزه، سال چهارم، ش 2، خرداد و تير 1366. ص64_83. «طبرى و ابوالفتوح». مشكوة، ش 28، پائيز 1369. ص16_35. متن مشروح سخنرانى نويسنده است در سمينار بين المللى طبرى كه از طرف وزارت فرهنگ و آموزش عالى از 22 تا 24 شهريور ماه 1368 در بابلسر برگزار شد. اين سخنرانى نقش تفسير طبرى (جامع البيان فى تفسير القرآن) در تأليف تفسير ابوالفتوح رازى را نشان مى دهد. «قرآن، تفسير و مفسر». سلام (12 ارديبهشت 1375). ص9. «معرفى كتاب روض الجنان و روح الجنان». روزنامه جمهورى اسلامى، ش 2759 (10/9/1369). ص8.

.

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109