حكمت نامه لقمان

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -

عنوان و نام پديدآور : حكمت نامه لقمان / محمدي ري شهري ؛ با همكاري مهدي غلامعلي ؛ مترجم جعفر آرياني.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث: سازمان چاپ و نشر، 1386.

مشخصات ظاهري : 328 ص.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 136.

شابك : 24000 ريال (چاپ اول) ؛ 28000 ريال (چاپ دوم) ؛ 40000 ريال : 978-964-493-229-8 ؛ 40000 ريال (چاپ چهارم)

يادداشت : عربي - فارسي.

يادداشت : ‪ پشت جلد به انگليسي: Muhammadi Rayshahri. Luqman book of Wisdom.

يادداشت : چاپ اول: 1385.

يادداشت : چاپ دوم: 1386.

يادداشت : چاپ سوم.

يادداشت : كتابنامه: ص. [309] - 320؛ همچنين به صورت زيرنويس.

يادداشت : نمايه.

موضوع : لقمان

موضوع : لقمان در قرآن

موضوع : اندرزنامه ها

موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده : غلامعلي، مهدي، 1353 -

شناسه افزوده : آرياني، جعفر، مترجم

رده بندي كنگره : BP88/77 /م3 ح8 1386

رده بندي ديويي : 297/156

شماره كتابشناسي ملي : 1188033

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

پيش گفتار

اشاره

پيش گفتارحكمت نامه لقمان، ثمره تلاشى است نو در جهت ارائه اندرزهاى ارزنده مشهورترين حكيم در تاريخ اديان ابراهيمى، (1) به صورتى نو و با كاربردى آسان . اين حكمت نامه، در ده فصل ، تنظيم گرديده و شامل : زندگى نامه لقمان حكيم، اندرزهاى وى به روايت قرآن، داستان هايى از حكمت لقمان و نيز : حكمت هايى درباره علم و معرفت، عوامل و آفات خودسازى، آداب اخلاقى

.


1- .حكمت هاى لقمان عليه السلام ، از ديرباز ، مورد توجّه دانشمندان جهان بوده است. پيش از اسلام نيز ، يكى از حكيمان (احتمالاً هوشنگ) ، در كتابى به نام جاويدانْ خرد ، بخش هايى از حكمت هاى لقمان را آورده بود . خلاصه اين كتاب ، در زمان مأمون عباسى به دست حسن بن سهل ، به عربى ترجمه شد (الذريعة : ج 1 ص 25) . متن عربى از اين كتاب ، در أعيان الشيعة آمده و جداگانه نيز به نام الحكمة الخالدة چاپ شده است كه ما در همين حكمت نامه ، از اين كتاب نيز بهره برده ايم . در صدر اسلام نيز حكمت هاى لقمان در كتابچه اى به نام «مجلّه لقمان» جمع آورى شده بود كه توسّط سُوَيد بن صامت ، به پيامبر خدا عرضه شد . او از قبيله اوسِ مدينه بود و هنگامى كه براى حج يا عمره ، به مكّه آمده بود ، ماجراى دعوت پيامبر خدا را شنيد . پس به ديدار ايشان رفت و با ايشان به گفتگو پرداخت . پيامبر صلى الله عليه و آله او را به توحيد فراخواند . سويد گفت : مجلّه لقمان ، همراه من است . پيامبر صلى الله عليه و آله خواست كه آن را ببيند و او مجلّه را به ايشان نشان داد . پيامبر خدا فرمود : «إنّ هذا الكلام لَحَسَنٌ ، والذي معي أحسنُ منه ، كلامُ اللّه ِ ؛ اين كلام ، واقعا نيكوست ؛ ولى آنچه نزد من است ، نيكوتر از اين است ؛ و كلام خداست» و براى او قرآن خواند (تاريخ اليعقوبى : ج 2 ص 37) .

ص: 8

انتساب حكمت هاى ناب به لقمان

و اجتماعى، مَثَل ها، حكمت هاى پراكنده و حكمت هاى جامع ، همگى از زبان لقمان يا درباره وى است .

انتساب حكمت هاى ناب به لقمانبا همه تلاشى كه جهت جمع آورى كامل حكمت هاى لقمان عليه السلام در اين مجموعه صورت گرفت، دستيابى به منبع شمارى از حكمت هاى معروفِ منسوب به وى ميسّر نگرديد . براى نمونه، معروف است كه : روزى ، لقمان در كنار چشمه اى نشسته بود. مردى كه از آن جا مى گذشت ، از او پرسيد: چند ساعت ديگر به دِه بعدى خواهم رسيد؟ لقمان گفت : راه برو . آن مرد پنداشت كه لقمان ، سخن او را نشنيده است و گفت : مگر نشنيدى؟ پرسيدم كه چند ساعت ديگر به دِه بعدى خواهم رسيد . لقمان گفت : راه برو. آن مرد پنداشت كه لقمان ، ديوانه است و به رفتن ادامه داد. هنوز چند قدمى راه نرفته بود ، كه لقمان به بانگ بلند گفت : اى مرد! يك ساعت ديگر بِدان دِه خواهى رسيد. مرد گفت : چرا اوّل نگفتى؟! لقمان گفت : چون راه رفتن تو را نديده بودم ، و نمى دانستم تُند مى روى يا كُند . حال كه ديدم، دانستم كه يك ساعت ديگر به دِه خواهى رسيد . (1) نمونه ديگر ، مطلبى است كه در گلستان سعدى آمده است : لقمان را گفتند: حكمت از كه آموختى؟ گفت : از نابينايان كه تا جاى نبينند ، پاى ننهند . (2)

.


1- .فصل نامه معارف اسلامى : ش 2 (بهار 1385) ص 98 .
2- .ر.ك : گلستان سعدى : ديباچه ص 72 .

ص: 9

و ديگر بار ، در گلستان است : لقمان را گفتند : ادب از كه آموختى؟ گفت : از بى ادبان . هر چه از ايشان در نظرم ناپسند آمد ، از فعل آن ، پرهيز كردم . (1) و نيز در همان كتاب آمده است : كاروانى در زمين يونان بزدند و نعمتِ بى قياس ببُردند ، بازرگانان ، گريه و زارى كردند و خدا و پيغمبر ، شفيع آوردند. فايده نبود . چو پيروز شد دزد تيره روانچه غم دارد از گريه كاروان؟! لقمان حكيم ، اندر آن كاروان بود. يكى گفتش از كاروانيان : مگر اينان را نصيحتى كنى و موعظه اى گويى تا طرْفى از مال ما دست بدارند ، كه دريغ باشد چندين نعمت كه ضايع شود. گفت : دريغِ كلمه حكمت باشد با ايشان گفتن ! آهنى را كه موريانه بخورْدنتوان بُرد از او به صيقل ، زنگ با سيه دل ، چه سود ، گفتن وعظ؟نرود ميخ آهنين در سنگ . (2) در گزارشى ديگر ، از غزالى روايت شده است كه : لقمان حكيم گفت : به راهى مى رفتم . يكى را ديدم پَلاسى در پويد . گفتم : چه كسى؟ گفت : آدمى. گفتم : چه نامى؟

.


1- .ر . ك : گلستان سعدى : ص 133 . گفتنى است كه مشابه اين سخن ، از حضرت عيسى عليه السلام نقل شده است : ر.ك : دانش نامه ميزان الحكمه ، ج 2 ص 206 ح 782 .
2- .گلستان سعدى : ص 111 .

ص: 10

افسانه يا حكمت؟

گفت : تا خود چه خوانندم. گفتم : چه كار كنى؟ گفت : بى آزارى . گفتم : چه خورى؟ گفت : آنچه دهد. گفتم : از كجا؟ گفت : از آن جا كه خواهد. گفتم : خُنُكا تو! گفت : تو را از اين خُنُكى ، كه بازداشت؟! (1) به رغم كاوش فراوان، در هيچ يك از منابعى كه به نقل حكمت هاى لقمان پرداخته اند، اين حكمت ها يافت نشدند . شايد راز انتساب سخنانى از اين دست به شخصيّت هايى همچون لقمان، اعتبار بخشيدن به سخن از يك سو ، و بزرگ تر جلوه دادن شخصيّت مورد نظر از سوى ديگر باشد ؛ البتّه بر پايه سخن حكيمانه منسوب به امام على عليه السلام ، ارزش و اعتبار حكمت ، ذاتى است و از اين رو ، اثبات انتساب آن به شخصيت هاى بزرگ ، از اهميّت بالايى برخوردار نيست . امام على عليه السلام مى فرمايد : لا تَنظُر إلى مَن قالَ وَانظُر إلى ما قالَ . (2) به آن كه مى گويد ، منگر . به آنچه مى گويد ، بنگر .

افسانه يا حكمت؟در كنار حكمت هاى منسوب به لقمان ، گاه ، مطالبى ديده مى شوند كه به افسانه شبيه ترند تا حكمت، مانند آنچه از حفص بن عمر نقل شده است كه :

.


1- .نصيحة الملوك : ص 243 .
2- .غرر الحكم: ح 10189 ، ينابيع المودّة: ج 2 ص 483 _ 994 ؛ مائة كلمة للجاحظ: ص27 ح 11 .

ص: 11

لقمان ، انبانى پُر از دانه هاى خردل در كنار خود گذاشت و شروع كرد به موعظه كردن فرزندش . به تدريج ، با هر موعظه ، دانه اى از خردل را از انبان بيرون مى آورد ، تا دانه هاى خردل ، تمام شد . سپس به فرزندش گفت : «تو را موعظه اى كردم كه اگر كوه ، چنين موعظه مى شد، منفجر مى گشت» ، كه در اين هنگام ، فرزندش منفجر گشت! (1) در نمونه اى ديگر ، فضل رقاشى مى گويد : لقمان ، آن قدر فرزندش را موعظه كرد ، كه زَهره اش تركيد و مُرد! (2) آنچه از زكريّاى قزوينى نقل شده نيز شبيه اين گونه روايات است : هر كس چهل روز ، قبر لقمان را در شهر طبريّه زيارت كند ، فهيم و خوش ذهن مى شود! (3) در پايانِ پيش گفتار، از همه فضلاى عزيز پژوهشكده علوم و معارفِ حديث ، كه در ساماندهى اين حكمت نامه سهيم هستند ، بويژه فاضل ارجمند ، جناب آقاى مهدى غلامعلى _ كه همكارى در اين پژوهش را به عهده داشتند _ و مترجم محترم كتاب و نيز گروه ترجمه _ كه در بهسازى ترجمه و رفع كاستى هاى آن ، تلاش كردند _ صميمانه سپاس گزارم و از خداوند منّان براى همه آنان ، پاداشى در خورِ فضل خود ، مسئلت دارم . رَبَّنا! تَقَبَّل مِنّا ؛ إنَّكَ أنتَ العَزيزُ الحَكيمُ . محمّد محمّدى رى شهرى 14 / 4 / 1385 9 / 6 / 1427

.


1- .البداية و النهاية : ج 2 ص 127 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 513 .
2- .الدرّ المنثور : ج 6 ص 512 .
3- .«لقمان حكيم و بررسى تطبيقىِ حكمت هاى او...» ، پايان نامه دكترى عبد اللّه موحّدى محب ، مركز تربيت مدرّس دانشگاه قم ، 1380 : ص 208 .

ص: 12

. .

ص: 13

درآمد

اشاره

درآمدواژه «حكمت» در لغت ، از ريشه «حُكم» گرفته شده است و «حُكم» به معناى «منع» است ؛ زيرا حُكم و داورىِ عادلانه ، مانع ظلم مى شود . دهنه اسب و ديگر چارپايان نيز «حَكَمه» ناميده مى شود ؛ چرا كه مهاركننده حيوان است و علم ، «حكمت» ناميده شده است ؛ چرا كه از جهلِ عالِم ، جلوگيرى مى كند . (1) همچنين بر هر چيز نفوذناپذيرى ، صفت «مُحكَم» اطلاق مى گردد . (2) آلوسى در تفسير روح المعانى ، در تبيين واژه «حكمت» ، از كتاب البحر ، چنين نقل مى كند : إنّ فيها تسعة و عشرين قولاً لأهل العلم ، قريبٌ بعضها من بعض ، وعدّ بعضهم الأكثر منها اصطلاحا واقتصارا على ما رآه القائل فرداً مهمّاً من الحكمة ، وإلاّ فهي في الأصل مصدر من الإحكام ، وهو الإتقان فى علمٍ أو عملٍ أو قولٍ أو فيها كلِّها . (3) دانشمندان ، در معناى اين كلمه ، بيست و نُه قول دارند كه برخى از آنها به هم نزديك است . پاره اى از عالمان ، بيشترِ اين معانى را اصطلاحى

.


1- .ر.ك : معجم مقاييس اللّغة : مادّه «حكم» .
2- .در الصحاح (ج 5 ص 1902) در معناى «أحكَمتُ شَيئا فَاُحكِمَ» آمده است : چيزى را استوار كردم و آن هم استوار شد ، يعنى پابرجا و محكم شد .
3- .روح المعانى : ج 3 ص 41 .

ص: 14

حكمت ، در قرآن و حديث

اقسام حكمت

اشاره

مى دانند كه قائل به آنها ، به مصداق مهمّ «حكمت» بسنده كرده و همان را در معناى آن آورده است ، وگرنه در اصل ، «حكمت» از مصدر «اِحكام» است كه به معناى استوارى در علم و گفتار و كردار و يا همه اينهاست . بنا بر اين ، از منظر واژه شناسى ، كلمه «حكمت» ، حاكى از نوعى استوارى و اِتقان است و به هر چيز استوار و نفوذناپذير ، اعم از مادّى و يا معنوى ، اطلاق مى گردد .

حكمت ، در قرآن و حديثواژه «حكمت» ، بيست بار در قرآن كريم آمده است و خداوند متعال ، در اين كتاب آسمانى ، 91 بار ، خود را با صفت «حكيم» ستوده است . (1) تأمّل در موارد كاربرد اين واژه در متون اسلامى ، نشان مى دهد كه حكمت ، از نگاه قرآن و حديث ، عبارت است از : «مقدّماتِ استوار علمى و عملى و روانى ، براى نيل به مقصد والاى انسانيّت» و آنچه احاديث اسلامى در تفسير «حكمت» آورده اند ، در واقع ، مصداقى از مصاديق اين تعريف كلّى است .

اقسام حكمت«حكمت» بر پايه آنچه در تعريف كلّى ذكر كرديم ، حكمت از نگاه قرآن و حديث ، به سه نوع تقسيم مى شود : حكمت علمى ، حكمت عملى و حكمت حقيقى . گفتنى است كه اين تقسيم بندى و نام گذارى ، بر اساس تأمّل در كاربردهاى واژه حكمت در قرآن و احاديث اسلامى است .

.


1- .صفت «حكيم» در قرآن ، 36 بار همراه با صفت «عليم» ، 47 بار با صفت «عزيز» ، چهار بار با صفت «خبير» و يك بار همراه هر يك از صفات «توّاب» ، «حميد» ، «علىّ» و «واسع» آمده است .

ص: 15

1 . حكمت علمى

حكمت هاى علمى و عملى و حقيقى ، هر يك به منزله پلّه هاى نردبان استوارى هستند كه انسان با بهره گيرى از آنها ، به قلّه كمال انسانيّت ، صعود مى كند . جالب توجّه است كه بدانيم پلّه اوّل اين نردبان (حكمت علمى) را فرستادگان خداوند متعال ، بنا نهاده اند . پلّه دوم (حكمت عملى) را انسان ، خود بايد بسازد و پس از ساخته شدن آن ، آخرين پلّه جهش به مقام انسان كامل (يعنى حكمت حقيقى) را خداوند متعال ، آماده مى سازد . اينك ، توضيح كوتاهى درباره اين سه نوع حكمت :

1 . حكمت علمىمقصود از حكمت علمى ، هر گونه دانستنى يا معرفتى است كه براى صعود به مقام انسان كامل ، ضرورى است. به سخن ديگر ، هم دانش مربوط به عقايد ، «حكمت» است ، هم دانش مربوط به اخلاق ، و هم دانش مربوط به اَعمال . از اين روست كه قرآن كريم ، پس از ارائه ره نمودهاى گوناگون در عرصه هاى اعتقادى و اخلاقى و عملى ، همه آنها را حكمت مى نامد و مى فرمايد : «ذَ لِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ . (1) اين [ سفارش ها ] از حكمت هايى است كه پروردگارت به تو وحى كرده است» . اين مفهوم از حكمت ، نخستين فلسفه بعثت انبياى الهى است. قرآن كريم ، در آيات متعدّدى ، بر اين مطلب ، تأكيد كرده است ، از جمله در اين آيه : «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَ_تِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَ_بَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ

.


1- .اسراء : آيه 39 .

ص: 16

2 . حكمت عملى

3 . حكمت حقيقى

لَفِى ضَلَ_لٍ مُّبِينٍ . (1) بى گمان ، [ خدا] بر مؤمنان در برانگيختن فرستاده اى از ميان خود ايشان ، منّت نهاده است ، كه آياتش را برايشان مى خواند و آنها را پاكيزه مى گرداند و به ايشان ، كتاب و حكمت مى آموزد ، هرچند پيش از آن ، در گم راهىِ آشكارى بودند» .

2 . حكمت عملىحكمت عملى ، برنامه عملىِ رسيدن به مرتبه انسان كامل است. از نگاه قرآن و احاديث ، هم دانش و هم عملى كه مقدّمه تكامل انسان اند ، «حكمت» ناميده مى شوند ، با اين تفاوت كه دانش ، پلّه نخست تكامل ، و عمل ، پلّه دوم آن است . احاديثى كه حكمت را به فرمانبرى از خداوند متعال ، مدارا با مردم ، دورى از گناهان ، و اجتناب از نيرنگْ تفسير كرده اند ، به اين نوع از حكمت ، اشاره دارند . (2)

3 . حكمت حقيقىحكمت حقيقى ، نورانيّت و بصيرتى است كه در نتيجه به كار بستنِ حكمت عملى در زندگى ، براى انسان ، حاصل مى گردد . در واقع ، حكمت علمى ، مقدّمه حكمت عملى ، و حكمت عملى ، سرآغاز حكمتِ حقيقى است و تا انسان بدين پايه از حكمت نرسيده است ، حكيمِ حقيقى نيست ، هر چند بزرگ ترين استاد حكمت باشد . حكمت حقيقى ، در واقع ، همان جوهر دانش و نورِ دانش و دانشِ نور

.


1- .آل عمران : آيه 164 . نيز ، ر.ك : بقره : آيه 129 و151 ، جمعه : آيه 2 .
2- .ر.ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج2، معرفت شناسى/بخش پنجم/فصل يكم : معناى حكمت.

ص: 17

است . از اين رو ، خواصّ دانش حقيقى و آثارش ، بر آن ، مترتّب مى گردد ، كه از مهم ترينِ آنها بيم از خداوند متعال است : «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَ_ؤُاْ . (1) از بندگان خدا ، تنها دانايااند كه از او بيم دارند» . در كلام پيامبر خدا ، حكمت حقيقى ، عينا بر اين اثر ، منطبق شده است ، آن جا كه مى فرمايد : خَشيَةُ اللّهِ رَأسُ كُلِّ حِكمَةٍ . (2) بيم از خداوند عز و جل ، اساس هر حكمتى است . حكمت حقيقى ، جاذبه اى عقلانى بر ضدّ كشش هاى نفسانى است (3) كه هر اندازه در جان انسانْ قوّت يابد ، به همان اندازه ، تمايلات نفسانى در او ضعيف مى شوند ، (4) تا آن جا كه كاملاً از بين مى روند . (5) در اين حال است كه عقل به طور كامل ، زنده مى گردد (6) و زمام انسان را به دست مى گيرد و از آن پس ، زمينه اى براى انجام دادن كارهاى ناشايست ، در وجود انسان ، باقى نمى مانَد . در نتيجه ، حكمت ، با عصمت ، همراه مى گردد (7) و در نهايت ، همه

.


1- .فاطر : آيه 28 .
2- .حلية الأولياء : ج 2 ص 386 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 59 ح 41 .
3- .اشاره است به روايتى از امام صادق عليه السلام : «الحكمة ضدّ الهوى ؛ حكمت ، ضدّ هوس است» (الخصال : ص 591 ح 13) .
4- .اشاره است به حديثى از امام على عليه السلام : «كلّما قويت الحكمة ضعفت الشهوة ؛ هر گاه حكمت نيرومند گردد، خواسته هاى نفسانى ضعيف مى شوند» (غرر الحكم : ح 7205 ) .
5- .اشاره است به حديثى از امام على عليه السلام در وصف مؤمن كه مى فرمايد : «ميتة شهوته ؛ خواسته هاى نفسش مُرده اند» .
6- .اشاره است به حديثى از امام على عليه السلام در وصف سالك إلى اللّه : «قد أحيا عقلَه وأمات نفسَه ؛ خِردش را زنده كرده و نفسش را ميرانده است» .
7- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى: ج2، معرفت شناسى/بخش پنجم/فصل سوم : آثار حكمت / عصمت .

ص: 18

سرآمد حكيمان

ويژگى هاى حكيم و عالِم حقيقى ، براى آدمى حاصل مى گردد و در بالاترين مراتب علم و حكمت ، به والاترين درجات خودشناسى ، خداشناسى ، امامت و رهبرى دست مى يابد .

سرآمد حكيمانانبياى الهى و اوصياى آنان ، همان كسانى هستند كه به قلّه حكمت علمى ، عملى و حقيقى دست يافته اند . بر اين پايه ، از جانب خداوند متعال ، مأمور آموختن علم و حكمت به جامعه بشر شده اند . در مورد لقمان ، كسانى (مانند عكرمه) كه وى را پيامبر مى دانند ، بر اين باورند كه مقصود از حكمتى كه خداوند متعال به لقمان عنايت كرد، «نبوّت» است ؛ امّا افزون بر اين كه دليلى بر اين مدّعا وجود ندارد (1) ، سخن اهل بيت عليهم السلامبرخلاف آن است . در حديثى ، امام كاظم عليه السلام ، «حكمت» را در آيه «وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَ_نَ الْحِكْمَةَ ؛ و به راستى ، لقمان را حكمت داديم» (2) ، به «فهم و خرد (الفهم و العقل)» تفسير نموده است . (3) در حديثى ديگر ، امام صادق عليه السلام در تفسير آيه مذكور مى فرمايد : اُوتِى مَعرِفَةَ إمامِ زَمانِهِ . (4) شناخت امام زمانش به وى داده شده است . بنا بر اين ، حكمتى كه لقمان بِدان دست يافت ، حكمت حقيقى و معرفت شهودى است كه مستلزم دستيابى به بالاترين درجه فهم و عقل ، و معرفت انسان كامل (امام زمان) است .

.


1- .ر . ك : ص 26 (آيا لقمان ، پيامبر بود) .
2- .لقمان : آيه 12 .
3- .الكافى : ج 1 ص 16 ح 12 .
4- .تفسير القمّى : ج 2 ص 161 .

ص: 19

فصل يكم: زندگى نامه لقمان

تبار

فصل يكم: زندگى نامه لقمانلقمان حكيم، يكى از بزرگ ترين حكماى حقيقى است كه قرآن كريم با تعبير بلند و رساىِ : «وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ ؛ به راستى ، لقمان را حكمت داديم» ، بر حكمتش گواهى داده و برخى از آموزه هاى حكيمانه او را براى آيندگان ، روايت كرده و بدين سان ، همگان را به جستجو و فرا گرفتن حكمت هاى او فرا خوانده است . متأسّفانه، اطّلاع دقيقى از زندگىِ اين حكيم فرزانه در دست نيست ؛ ليكن بر پايه پژوهش نسبتا جامعى كه در اين باره صورت گرفته است ، (1) مى توان گزارش اجمالى زيرا را در اين زمينه ارائه كرد .

تباربرخى ، لقمان را فرزند «ناحور بن تارح» ، (2) برخى وى را فرزند «باعور بن

.


1- .از جمله «لقمان حكيم و بررسى تطبيقى حكمت هاى او در روايات فريقين ، با نگاهى به متون عهدين» ، پايان نامه دكترى عبداللّه موحّدى محبّ ، 1381 . گفتنى است در فصل يكم، بخش هايى از آنچه درباره زندگى نامه لقمان آورده ايم و منبع آن ذكر نشده ، برگرفته از اين پژوهش است .
2- .وى همان آزر ، پدرْ خوانده و يا سرپرست ابراهيم خليل عليه السلام است .

ص: 20

نژاد و مشخّصات ظاهرى

تارح» ، عدّه اى وى را فرزند «باعوراء» ، برخى وى را فرزند «ليان بن ناحور بن تارح» ، گروهى او را فرزند «عنقاء بن سرون»، برخى وى را فرزند «عنقاء بن مِربَد»، برخى او را فرزند «عنقاء بن ثيرون»، و برخى وى را فرزند «كوش بن سام بن نوح» دانسته اند . بديهى است كه انتخاب يكى از اين قول ها ، نه آسان است و نه ضرورى ؛ ولى مى توان گفت كه لقمان ، داراى نسب نامه معروفى نبوده است، چنان كه در حديثى از امام صادق عليه السلام اشاره شده است : أما وَاللّهِ ما اُوتِيَ لُقمانُ بِحَسَبٍ ولا مالٍ ولا أهلٍ ولا بَسطٍ في جِسمٍ ولا جَمالٍ . به خدا سوگند ، حكمت از رهگذر نژاد و ثروت و بزرگى جسم و زيبايى اندام، به لقمان داده نشد .

نژاد و مشخّصات ظاهرىلقمان، از نژادِ سياه بود . آنچه مسلّم است ، وى از جمال ظاهرى ، بى بهره بوده است، چنان كه در حديثى كه ملاحظه شد ، به اين مطلب اشاره شده است . طَبرِسى رحمه الله در مجمع البيان آورده است : قيل للقمان : ما أقبَحَ وَجهَكَ! قالَ : تَعتِبُ عَلَى النَّقشِ أو عَلى فاعِلِ الناقش؟! (1) به لقمانْ گفته شد : چه صورت زشتى دارى؟ گفت بر نقّاشى ايراد مى گيرى يا بر نقّاش؟! امّا آنچه در برخى گزارش ها آمده كه وى را «كوتاه قامتِ پهن بينى (قصير

.


1- .مجمع البيان : ج 8 ص 496 .

ص: 21

بردگى

تاريخ زندگى

أفطس)» يا «پهن بينى (أفطسُ الأنف)» يا «كفيده پاشنه (مشقّق القدمين)» يا «ستبر لب (غليظُ الشَّفَتَين) » و يا «پهن پا و كژ قدم و زانو به هم چسبيده (غليظ المَشافر ومُصفَّح القَدَمَين)» خوانده اند ، دليلى قاطع ندارد .

بردگىلقمان، برده اى حبشى بود . براساس حديثى از امام على عليه السلام ، او نخستين برده اى بود كه از رهگذار قراردادِ آزادى اى كه با مولاى خود بست ، آزاد شد : أوَّلُ مَن كاتَبَ لُقمانُ الحَكيمُ وكانَ عَبدا حَبَشِيّا . (1) اولين برده كه با مولايش قرارداد آزادى (مُكاتبه) بست ، لقمان حكيم بود و او برده اى حبشى بود. اما بر پايه گزارش ثعالبى و ابن قُتَيبه، لقمان ، برده اى حبشى بود كه در تملّك مردى از بنى اسرائيل قرار داشت. وى او را آزاد كرد و ثروتى هم در اختيارش گذاشت. گفته اند : لقمان، در آغاز ، به قيمت سى مثقال يا سى مثقال و نيم زر فروخته شد.

تاريخ زندگىتاريخ زندگى اين حكيم الهى ، به طور دقيق ، مشخّص نيست. براساس به گزارش مروج الذهب ، وى در سال دهم سلطنت داوود عليه السلام متولّد شد و تا زمان يونس پيامبر عليه السلام ، زنده بود ؛ امّا برابر برخى روايات، لقمان در زمان داوود عليه السلام ، پيرى سال خورده بوده است . (2) برخى بر اين باورند كه وى در فاصله ميان

.


1- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 309 ح 1165 .
2- .در حديثى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه : «كان لقمان الحكيم معمّرا قبل داوود عليه السلام في أعوام كثيرة وأنّه أدرك أيّامه وكان معه يوم قتل داوود ؛ لقمان حكيم ، پيش از داوود عليه السلام ، ساليان دراز ، عمر كرد و زمان وى را درك كرد و روزى كه داوود ، [جالوت را ]كشت ، لقمان در كنار او بود» .

ص: 22

محلّ زندگى

بعثت عيسى عليه السلام و پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله ، زندگى مى كرده است . بر پايه برخى گزارش ها، اوج شهرت لقمان ، با سلطنت كيقُباد ، سرسلسله كيانيان در ايران ، مقارن بوده است . يك نظريّه نيز وجود دارد كه لقمان در حدود 554 م ، متولّد شده است. بنا بر اين ، مى توان حدس زد كه از زمان زندگى لقمان تاكنون ، بين دو هزار و پانصد تا سه هزار سال مى گذرد و نه بيشتر .

محلّ زندگىبر پايه برخى اسناد تاريخى، بلاد شام ، محلّ زندگى و نشو و نماى لقمان بوده است . (1) برخى عقيده دارند كه لقمان ، اهل آسياى صغير (2) بوده و در دهكده اى موسوم به «آموريوم» ديده به جهان گشوده است. در برخى منابع تاريخى نيز لقمان ، اهل اَيْله (3) خوانده شده است. بر پايه برخى روايات، لقمان ، بخشى از عمر خود را در موصل ، يكى از شهرهاى مهمّ شمال عراق ، سپرى كرده است . شهر ديگرى كه جايگاه زندگى لقمان در آخرين سال ها و يا روزهاى عمر وى شناخته مى شود، شهر رَمله (4) است .

.


1- .در گذشته تاريخ، شام ، نام منطقه وسيعى شامل اردن، سوريه، لبنان و فلسطين فعلى بوده است (لغت نامه دهخدا) .
2- .آسياى صغير تا چند دهه پيش ، به «آناتولى» معروف بود و در عرف جغرافيدانان مسلمان ، به «روم» شهرت داشت (كه مقصود، روم شرقى يا بيزانس است) و اكنون تركيه ناميده مى شود .
3- .شهر «اَيْله» در انتهاى خليج «عَقَبَه» در كشور اردن ، بر ساحل شمالى ترين نقطه درياى سرخ ، ساخته شده است .
4- .رَمله ، نامى مشترك بين چند مكان است. [معروف ترين آنها] شهرى بزرگ در فلسطين قديم بوده كه آبادى هاى آن، خراب شده است. فاصله اين شهر تا بيت المقدس، هجده روز بوده است . همچنين مكان هايى با همين نام : يكى در اطراف دجله مقابل كرخ بغداد، منطقه اى در بحرين (بخش هاى شمالى عربستان) ، محلّه اى در سرخس و... وجود داشته است (معجم البلدان : ج3 ص69) .

ص: 23

پيشه

نقش انگشتر

پيشهدرباره شغل لقمان نيز گزارش هاى گوناگونى وجود دارد . خيّاطى، نجّارى، چوپانى، و هيزم كشى ، پيشه هايى هستند كه در نقل هاى مختلف به لقمان ، نسبت داده شده اند. بعضى نيز وى را «نجّاد» معرّفى كرده اند، يعنى كسى كه فرش و بستر و بالش مى دوزد ؛ امّا هيچ يك از اين گزارش ها سند محكمى ندارند . در برخى گزارش ها ذكر شده كه لقمان ، در جامعه بنى اسرائيل ، قضاوت مى كرده است ؛ (1) ليكن اين گونه گزارش ها برخلاف رواياتى است كه عدم قبول قضاوت را مبدأ حكمت لقمان مى دانند . (2) همچنين به عقيده برخى از پژوهشگران ، اسناد معتبرى وجود دارند كه نشان مى دهند لقمان ، علاوه بر حكمت، داراى دانش پزشكى و فنّ بيمارى شناسى و معالجه بيماران نيز بوده است .

نقش انگشترغزالى در إحياء العلوم نقل كرده است كه در انگشتر لقمان ، اين جمله منقوش بوده است : السَّترُ لِما عايَنتَ أحسَنُ مِن إذاعَةِ ما ظَنَنتَ . (3) پوشاندن آنچه ديدى بهتر است از افشاى آنچه گمان دارى .

.


1- .جامع البيان : ج 11 ص 67 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 510 .
2- .ر.ك : ص 51 (نپذيرفتن داورى ميان مردم) .
3- .إحياء العلوم : ج 2 ص 475 .

ص: 24

شاگردان

طول عمر

شاگردانحمد اللّه مستوفى در تاريخ گزيده ، فيثاغورث (حكيم يونانى لبنانى الأصل) و جاماسب (حكيم ايران باستان) را از شاگردان لقمان حكيم دانسته است . همچنين گفته شده كه انباذقلس ، حكيم معروف يونانى ، حكمت را در شام از لقمان فرا گرفت و به يونان برد . برخى ، لقمان بن عاد را نيز كه در زمان هود عليه السلام مى زيسته است ، از شاگردان لقمان شمرده اند . محدّث قمى رحمه الله مى گويد : قيل : إنّ بطليموس كان تلميذ جالينوس ، و جالينوس تلميذ بليناس ، و بليناس تلميذ أرسطو، و أرسطو تلميذ أفلاطون ، و أفلاطون تلميذ سقراط ، و سقراط تلميذ بقراط ، و بقراط تلميذ جاماسب ، و جاماسب أخو كشتاسب وهو من تلامذة لقمان الحكيم ، مثل فيثاغورث الحكيم المشهور . (1) گفته شده: بطليموس، شاگرد جالينوس و وى شاگرد بليناس و او شاگرد ارسطو و اين يكى شاگرد افلاطون و افلاطون شاگرد سقراط و او شاگرد بقراط و بقراط شاگرد جاماسب و او شاگرد اخوگشتاسب و وى از شاگردان لقمان حكيم بوده است. همانند فيثاغورث ، حكيم پر آوازه.

طول عمردرباره طول عمر لقمان نيز گزارش هاى مختلفى وجود دارد . برخى ، عمر لقمان را دويست سال دانسته اند . در گزارش ديگرى ، عمر لقمان ، هزار سال ذكر شده است . در گلستان سعدى آمده است :

.


1- .الكنى و الألقاب : ج 2 ص 74 .

ص: 25

هيچ كس را از آدميان ، عمر ، چون لقمان نبوده است . سه هزار سال عمر داشت . چون عمرش به آخر رسيد، ملك الموت بيامد . او را ديد در ميان نيستان نشسته ، زنبيل مى بافت . ملك الموت گفت : اى لقمان! سه هزار سال عمر يافتى . چرا خانه اى نساختى؟ گفت : ابله ، كسى كه او را چون تويى در پى بُوَد و او را پرواى خانه ساختن باشد! در گزارشى ديگر آمده است كه لقمان حكيم ، سه هزار و پانصد سال ، عمر كرد . ديگرى گامى فراتر نهاده و گفته است : لقمان فرزند خويش را از ره پند گفت : چهار هزار سال، چهار هزار پيغمبر را چاكرى كردم ... . گفتنى است كه دليل قاطعى براى اثبات هيچ يك از اين گزارش ها وجود ندارد . البتّه دليلى بر نفى آنها هم وجود ندارد ؛ ليكن از مجموع آنها به ضميمه برخى احاديث ، شايد بتوان طولانى بودن عمر وى را اثبات كرد . 1

.

ص: 26

آرامگاه

آيا لقمان ، پيامبر بود؟

آرامگاهدر منابع تاريخى ، از چند نقطه به عنوان مدفن لقمان ياد شده است . برخى از مورّخان ، اَيله را محلّ دفن لقمان مى دانند . برخى ديگر، آرامگاه وى را در شهر رَمله مى دانند . برخى سيّاحان نيز در گزارش سفر خود ، از زيارت قبر لقمان در شهر اسكندريه در شمال مصر خبر داده اند . در معجم البلدان آمده است : وفي شرقي بحيرة طبريّة قبر لقمان الحكيم و ابنه ، و له باليمن قبر ، واللّه أعلم بالصحيح منهما . (1) در شرق درياچه طبريّه [در فلسطين] ، قبر لقمان حكيم و پسرش است و براى او در يمن هم قبرى هست وخداوند به درستى هر كدام، داناتراست.

آيا لقمان ، پيامبر بود؟به شمارى از عالمان ، نسبت داده شده كه لقمان را پيامبر مى دانند . در تفسير الثعلبى آمده است : اتّفق العلماء على أنّه كان حكيما و لم يكن نبيّا إلاّ عكرمة ، فإنّه قال : كان لقمان نبيّا ، تفرّد بهذا القول . (2) علما اتفاق نظر دارند كه لقمان حكيم بوده و پيامبر نبوده است بجز عِكرِمه كه گفته است : «لقمان ، پيامبر بوده است» و او در اين نظر ،

.


1- .معجم البلدان : ج 4 ص 19 .
2- .تفسير الثعلبى : ج 7 ص 312 .

ص: 27

رمز دستيابى لقمان به حكمت

تنهاست . امّا طَبرِسى در مجمع البيان مى گويد : اختلف في لقمان ، فقيل : إنّه كان حكيما و لم يكن نبيّا ، عن ابن عبّاس و مجاهد و قَتادة و أكثر المفسّرين ، و قيل : إنّه كان نبيّا ، عن عكرمة و السدّي و الشعبيّ . (1) درباره لقمان ، اختلاف است . ابن عباس و مجاهد و قَتاده و اكثر مفسّران ، برآن اند كه وى حكيم بوده و پيامبر نبوده است و از عِكرِمه و سُدّى و شَعبى نقل است كه وى پيامبر بوده است . اهل بيت عليهم السلام با صراحت ، نبوّت لقمان را نفى كرده اند ، چنان كه از پيامبر خدا نيز نقل شده است : حَقّا أقولُ : لَم يَكُن لُقمانُ نَبِيّا . (2) حقيقتا مى گويم : لقمان ، پيامبر نبود . گفتنى است اگر كسانى كه لقمان را پيامبر دانسته اند ، مقصودشان از نبوّت، نبوتِ اِنبايى باشد، نظريّه آنان با احاديث ، قابل جمع است .

رمز دستيابى لقمان به حكمتمهم ترين و آموزنده ترين نكته در زندگى نامه لقمان، رمز دستيابى وى به حكمت است . به سخن ديگر، بايد به اين پرسش پاسخ گفت كه : لقمان ، چه كرد كه خداوند متعال ، او را از نعمتِ حكمت، برخوردار نمود؟ اگر اين رازْ گشوده شود، ديگران نيز مى توانند به فراخور استعداد و تلاش خود ، به نور حكمت ، دست يابند .

.


1- .مجمع البيان : ج 8 ص 439 .
2- .ر . ك : ص 51 (نپذيرفتن داورى ميان مردم) .

ص: 28

پاسخ اجمالى پرسش مذكور ، اين است كه نور حكمت ، بر پايه سنّت الهى ، مقدّمات خاصّ خود را دارد (1) كه مهم ترين آنها ، عبارت است از : ايمان، اخلاص، عمل صالح، زهد و غذاى حلال . جامع ترين سخن در مقدّمات حكمت، سخنى است منسوب به امام حكيمان ، على عليه السلام ، كه مى فرمايد : مَن أخلَصَ للّهِِ أربَعينَ صَباحا، يَأكُلُ الحَلالَ ، صائِما نَهارَهُ ، قائِما لَيلَهُ، أجرَى اللّهُ سُبحانَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ . (2) هر كس چهل روز اخلاص داشته باشد، حلال بخورد ، روز را روزه بگيرد و شب زنده دارى كند، خداوند پاك ، چشمه هاى حكمت را از دلش بر زبانش روان مى سازد. و امّا پاسخ تفصيلى اين پرسش : در مورد لقمان ، در روايات مختلف ، به نكات متعدّدى از مقدّمات حكمت اشاره شده است، چنان كه در حديث نبوى آمده است : حَقّا أقولُ : لَم يَكُن لُقمانُ نَبِيّا ولكِن كانَ عَبدا كَثيرَ التَّفَكُّرِ ، حَسَنَ اليَقينِ أحَبَّ اللّهَ فَأَحَبَّهُ ومَنَّ عَلَيهِ بِالحِكمَةِ (3) . حقيقتا مى گويم : لقمان ، پيامبر نبود ؛ بلكه بنده اى انديشمند بود، يقينى نيكو داشت، خدا را دوست مى داشت و خداوند هم او را دوست داشت و با اعطاى حكمت به او ، بر وى منّت گذاشت . در گزارش ديگرى آمده است : مردى در برابر لقمان حكيم ايستاد و به وى گفت : تو لقمانى؟ تو برده

.


1- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 / معرفت شناسى / بخش ششم / فصل چهارم : خاستگاه الهام .
2- .مسند زيد بن على : ص 384 .
3- .مجمع البيان : ج 8 ص 494، بحار الأنوار : ج 13 ص 424 .

ص: 29

بنى نحاسى؟ لقمان جواب داد : آرى! او گفت: پس تو همان چوپان سياهى؟ لقمان گفت : سياهى ام كه واضح است! چه چيزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟ آن مرد گفت : ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر درِ خانه تو و قبول كردن گفته هاى تو . لقمان گفت : برادرزاده! اگر كارهايى كه به تو مى گويم ، انجام بدهى، تو هم همين گونه مى شوى. گفت: چه كارى؟ لقمان گفت: فروبستن چشمم ، نگهدارى زبانم، پاكى خوراكم، پاك دامنى ام ، وفا كردنم به وعده و پايبندى ام به پيمان ، و مهمان نوازى ام ، پاسداشت همسايه ام و رها كردن كارهاى نامربوط . اين ، آن چيزى است كه مرا چنين كرد كه تو مى بينى . (1) و در گزارشى ديگر مى خوانيم : به لقمان گفته شد: آيا تو برده فلان قبيله نيستى؟ گفت: چرا! گفته شد: چه چيزْ تو را به اين مقام كه ما مى بينيم رساند؟ گفت: راستگويى، امانتدارى ، رها كردن كارهاى نامربوط به من، فرو بستن چشمم ، نگهدارى زبانم و پاكى خوراكم . پس هر كه كمتر از اينها داشت، كمتر از من است و هر كه بيشتر داشت ، برتر از من است و هر كه همين ها را انجام داد، همانند من است. (2)

.


1- .البداية و النهاية : ج 2 ص 124، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 337 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .

ص: 30

و در گزارشى ديگر آمده : مردى از كنار لقمان گذشت ، در حالى كه مردم ، پيش او ايستاده بودند . به او گفت: آيا تو برده بنى فلان نيستى؟ گفت: چرا! گفت: همانى كه در فلان و فلان كوه ، چوپانى مى كردى؟ گفت: آرى! گفت: چه چيزى تو را به اين جا رساند كه من مى بينم؟ جواب داد: راستگويى و خاموشى در برابر چيزهايى كه به من ربطى نداشتند . (1) و قطب الدين راوندى در كتاب لبّ اللباب مى گويد : إنَّ لُقمانَ رَأى رُقعَةً فيها «باسمِ اللّهِ» ، فَرَفَعَها وأكَلَها، فَأَكرَمَهُ بِالحِكمَةِ . (2) لقمان، قطعه يادداشتى را ديد كه در آن ، «بسم اللّه » نوشته شده بود . آن را برداشت و خورد و خداوند ، وى را به پاس آن، با حكمت ، پاس داشت. جامع ترين سخن درباره رمز دستيابى لقمان به حكمت ، از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه مى فرمايد : هلا! به خدا سوگند كه لقمان ، به دليل حَسَب و دارايى و خانواده و تنومندى و زيبايى ، از حكمتْ برخوردار نشد ؛ بلكه مردى توانمند در كار خداوند و پارسا به خاطر خدا بود . آرام و خاموش ، ژرف انديش، متفكر، باريك بين و عبرت آموز . هرگز روزى را به خواب نرفت و به جهت پوشش شديدش هيچ گاه كسى او را در حالت قضاى حاجت و

.


1- .الصمت ، ابن ابى الدنيا : ص 296 ح 675، الدرّ المنثور : ج 6 ص 512 .
2- .مستدرك الوسائل : ج 4 ص 389 ح 4995 .

ص: 31

شستشو نديد . وى، داراى ژرفايى نگاه و احتياط در كار بود . از ترس گناه ، هيچ گاه براى چيزى نخنديد و هرگز خشم نگرفت و با كسى شوخى نكرد و اگر چيزى از امور دنيا به او رسيد، خوش حالى نكرد و براى از دست دادنش غمگين نشد. با زنانى ازدواج كرد و فرزندان زيادى نصيبش شد و پيش از وى داغ آنان بر دلش نشست و بر مرگ هيچ كدام نگريست. هر گاه با دو نفر متخاصم و يا جنگنده برخورد كرد، ميان آنها سازش و دوستى ايجاد كرد و هر وقت سخن كسى را _ كه از آن ، خوشش مى آمد _ شنيد، از تفسير آن پرسيد و اين كه آن را از چه كسى ياد گرفته است . با فقيهان و حكيمان ، فراوان هم نشينى مى كرد و به قاضيان و فرمانروايان و پادشاهان ، سر مى كشيد و به قاضى ها دلسوزى و با فرمانروايان و پادشاهان ، به جهت بى توجهى شان به خدا و بى خيالى شان در اين باره، از سر مهر برخورد مى كرد . عبرت آموخت و آنچه را كه با آن مى توان بر نفسْ فائق آمد، آموخت و به وسيله آن ، با هوسش مبارزه كرد و به كمك آن ، از شيطان ، دورى نمود. با انديشه ، قلبش را و با عبرت ها، جانش را درمان كرد و به سوى جايى كوچ نمى كرد ، مگر آن كه سودى داشته باشد. به اين جهت بود كه حكمت داده شد و عصمت بخشيده شد . (1) گفتنى است كه اين روايات با هم اختلافى ندارند ؛ زيرا هر يك به بخشى از مقدّمات حكمت حقيقى اى كه نصيب لقمان شد ، اشاره مى كنند و به سخن ديگر، همه اين اقدامات ، در پيدايش نور حكمت _ كه خداوند متعال به لقمانْ عنايت نمود _ نقش دارند.

.


1- .تفسير القمّى : ج 2 ص 162 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 409 ح 2 .

ص: 32

همانندانِ لقمان در امّت اسلامى

1 . سلمان

همانندانِ لقمان در امّت اسلامىبر پايه بررسى هاى انجام شده، در ميان ياران پيامبر خدا و اهل بيت گرامى او ، سه تن در حكمت، همسنگ لقمان معرّفى شده اند . اين سه ، عبارت اند از :

1 . سلماندر اين باره ، حديثى جالب از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه : پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد : كدامين شما، روزگار را با روزه سپرى مى كنيد؟ سلمان گفت: من ، اى فرستاده خدا! پيامبر خدا فرمود: كدامتان شب را تا صبح ، بيدار مى مانيد؟ سلمان گفت : من ، اى رسول خدا! فرمود: كدامتان در هر روز ، يك بار قرآن ختم مى كنيد؟ سلمان گفت : من ، اى رسول خدا! يكى از ياران پيامبر، برآشفت و گفت : اى رسول خدا! سلمان ، مردى ايرانى است و مى خواهد بر ما قريشيان ببالد. فرمودى: كدامتان روزگار را با حال روزه سپرى مى كند؟ او گفت : من . در حالى كه در بيشتر روزها، مى خورد . و فرمودى : كدامتان شب را تا صبح ، بيدار مى ماند؟ گفت: من . در حالى كه بيشتر شب را خواب است. و فرمودى: كدامتان در هر روز ، يك بار قرآن ختم مى كند؟ باز هم گفت : من . در حالى كه بيشتر روزش را خاموش است. پيامبر فرمود: فلانى! خاموش باش. كجا ديگر مى توانى [چنين ]همانندى براى لقمانِ حكيم بيابى؟ از خودِ سلمان بپرس تا آگاهت كند. آن مرد به سلمان گفت : اى ابو عبداللّه ! آيا تو نگفتى كه همه روزها را با حال روزه سپرى مى كنى؟

.

ص: 33

سلمان گفت : چرا ! آن مرد گفت : تو را ديده ام كه بيشتر روز را مى خورى! سلمان پاسخ داد : نفهميدى . من در هر ماه ، سه روز روزه مى گيرم و خداوند عزيز و ارجمند فرموده است : (هر كس نيكى كند ، ده برابر پاداش دارد) و من شعبان را به رمضانْ وصل مى كنم و اين ، روزه گرفتنِ همه روزهاست . آن مرد گفت : آيا تو نگفتى كه شب را تا صبح ، بيدار مى مانى؟ سلمان جواب داد : چرا! او گفت : تو بيشتر شب را خوابى . سلمان گفت : [باز هم] نفهميدى . من از دوستم پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود : «هر كس با طهارت بخوابد ، گويا كه همه شب را بيدار مانده است» و من در حال طهارت مى خوابم . آن مرد گفت : آيا نگفتى كه در هر روز ، يك قرآن ختم مى كنى؟ سلمان جواب داد : چرا! او گفت : تو بيشتر روز را خموشى! سلمان گفت : [درست] فهميدى . من از دوستم پيامبر خدا شنيدم كه به على عليه السلام مى فرمود : «اى ابوالحسن ! مَثَل تو در ميان امّت من ، همانند [سوره] «قل هو اللّه أحد» است . هر كس آن را يك بار بخواند ، يك سوم قرآن را خوانده و هر كس دوبار بخواند ، دو سوم قرآن را خوانده و هر كس سه بار بخواندش ، قرآن را ختم كرده است . پس هر كس تو را به زبانْ دوست بدارد ، يك سوم ايمانش را كامل كرده و هر كس به زبان و دلْ دوستت داشته باشد ، دو سومِ ايمانش را كامل كرده و هر كس با زبان

.

ص: 34

و دل دوستت داشته باشد و با دست نيز يارى ات دهد ، همه ايمانش را كامل كرده است . سوگند به آن كه مرا به حق برانگيخت ، اى على! اگر اهل زمين ، همانند آسمانيان ، تو را دوست بدارند ، احدى در آتش ، عذاب نخواهد شد» و من [سوره] «قل هو اللّه أحد» را در هر روز ، سه بار مى خوانم . آن مرد ايستاد ، چنان كه گويى سنگى را به زور ، قورت داده است . (1) از امام على عليه السلام نيز نقل است كه درباره سلمان مى فرمايد : مَن لَكُم بِمِثلِ لُقمانَ الحَكيمِ وذلِكَ امرُوٌ مِنّا وإلَينا أهلَ البَيتِ ، أدرَكَ العِلمَ الأَوَّلَ وأدرَكَ العِلمَ الآخِرَ ، وقَرَأَ الكِتابَ الأَوَّلَ ، وقَرَأَ الكِتابَ الآخِرَ ، بَحرٌ لا يُنزَفُ . (2) شما چه كسى را همانند لقمان داريد ؟ مردى را داريد كه از ماست و رو به سوى ما اهل بيت دارد . دانش پيشين و پسين را آموخته و كتاب اوّل و آخر را خوانده است و دريايى پايان ناپذير است . با عنايت به اين سخن ، مى توان گفت : مقصود از احاديثى كه سلمان را به لقمان تشبيه كرده اند، همسنگ بودن سلمان با لقمان در حكمت است ، وگرنه در فضيلت ، بعيد نيست كه سلمان ، برتر از لقمان باشد ، چنان كه در حديث زير از امام صادق عليه السلام به اين معنا تصريح شده است : سَلمانُ خَيرٌ مِن لُقمانَ . (3) سلمان ، از لقمانْ بهتر است.

.


1- .الأمالى ، صدوق : ص 85 ح 54، بحار الأنوار : ج 22 ص 317 ح 2 .
2- .الغارات: ج 1 ص 177، بحار الأنوار : ج 10 ص 123 ح 2 . نيز ، ر. ك : بحار الأنوار : ج 22 ص 391 ح 26 .
3- .بصائر الدرجات : ص 18 ح 13، بحار الأنوار : ج 22 ص 331 ح 42 .

ص: 35

2 . ابو حمزه ثابت بن دينار ثُمالى

3 . يونس بن عبد الرحمان

2 . ابو حمزه ثابت بن دينار ثُمالى3 . يونس بن عبد الرحماندرباره اين دو حكيم _ كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، همسنگ لقمان معرّفى شده اند ، از فضل بن شادان نقل شده است كه : از شخص موثّقى شنيدم كه مى گفت : از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «ابو حمزه ثمالى ، در روزگار خود ، همانند لقمان در زمانش بود و اين از آن رو بود كه خدمت چهار تن از ما رسيده بود : على بن الحسين ، محمد بن على ، جعفر بن محمد عليهم السلام و پاره اى از روزگار موسى بن جعفر عليهماالسلام . يونس بن عبد الرحمان هم همين طور بود . او سلمان زمانش بود» . (1)

.


1- .اختيار معرفة الرجال : ج 2 ص 458 ح 357 و ص 781 ح 919 .

ص: 36

الفصل الثاني : حِكَمُ لُقمانَ فِي القُرآنِالكتاب«وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَ_نَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ حَمِيدٌ * وَ إِذْ قَالَ لُقْمَ_نُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَ_بُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُ_لْمٌ عَظِيمٌ * وَ وَصَّيْنَا الاْءِنسَ_نَ بِوَ لِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَ فِصَ__لُهُ فِى عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِى وَ لِوَ لِدَيْكَ إِلَىَّ الْمَصِيرُ * وَ إِن جَ_هَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِى الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَىَّ ثُمَّ إِلَىَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ * يَ_بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِى صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّمَ_وَ تِ أَوْ فِى الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ * يَ_بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَ لِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ * وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لاَ تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ * وَ اقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَ تِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ». (1)

.


1- .لقمان : 12 _ 19 .

ص: 37

فصل دوم: اندرزهاى لقمان در قرآن

اشاره

فصل دوم: اندرزهاى لقمان در قرآن«و به راستى، لقمان را حكمت داديم كه: خدا را سپاس بگزار و هر كه سپاس بگزارد، تنها براى خود سپاس مى گزارد و هر كس كفران كند، [به زيانِ خود اوست ؛ زيرا] در حقيقت، خدا بى نياز و ستوده است . و [ ياد كن ] هنگامى را كه لقمان به پسر خويش _ در حالى كه وى او را اندرز مى داد _ گفت: «اى پسرك من! به خدا شرك مياور ؛ كه به راستى ، شرك ستمى بزرگ است» . و انسان را در بارؤ پدر و مادرش سفارش كرديم . مادرش به او باردار شد ؛ سستى بر روى سستى ، و بازگرفتنش از شير ، در دو سال است. [ آرى، به او سفارش كرديم ]كه سپاس گزارِ من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [ِ همه ] ، به سوى من است . و اگر تو را وادارند تا در بارؤ چيزى كه تو را بدان دانشى نيست ، به من شرك ورزى، از آنان فرمان مبر ؛ و [ لى ] در دنيا به خوبى با آنان معاشرت كن، و راه كسى را پيروى كن كه توبه كنان به سوى من بازمى گردد؛ و [ بدان كه سرانجامْ ] بازگشت شما ، به سوى من است و از [ حقيقتِ ]آنچه انجام مى داديد ، شما را باخبر خواهم كرد . [لقمان همچنين گفت :] «اى پسرك من! اگر [ عملِ تو ] هم وزن دانؤ خَردلى و در تخته سنگى يا در آسمان ها يا در زمين باشد، خدا آن را مى آورد، كه خدا بس دقيق و آگاه است . اى پسرك من! نماز را بر پا دار و [ديگران را] به كار پسنديده وادار و از كار ناپسند باز دار . و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است ، شكيبا باش. اين ، [ حاكى ] از عزم [ و ارادؤ تو ] در امور است . و از مردم ، [ به نِخوت ]رُخ بر متاب . و در زمين ، خرامان راه مرو ، [چرا كه] خداوند ، خودپسندِ لافزن را دوست نمى دارد . و در راه رفتنِ خود ، ميانه رو باش . و صدايت را آهسته ساز، كه بدترينِ آوازها بانگ خران است» .

.

ص: 38

2 / 1خَطَرُ الشِّركِالكتاب :«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَ_نُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَ_بُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُ_لْمٌ عَظِيمٌ» . (1)

الحديث :رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم : «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَ_نُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَ_بُنَىَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ » وعَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ ، وذِكرِ اللّهِ ، وحُبِّ اللّهِ ، وخَوفِ اللّهِ ، ورَجاءِ بابٍ عِندَ اللّهِ ؛ فَإِنَّكَ إذا قَبِلتَ ذلِكَ أعَزَّكَ اللّهُ . (2)

2 / 2دَورُ الأَعمالِ فِي مَصيرِ الإِنسانِالكتاب :«يَ_بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِى صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّمَ_وَ تِ أَوْ فِى الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ» . (3)

الحديث :البداية والنهاية عن هشام بن عُروة عن أبيه:قالَ لُقمانُ عليه السلام : كَما تَزرَعونَ تَحصُدونَ . (4)

.


1- .لقمان : 13 .
2- .الفردوس بمأثور الخطاب : ج 4 ص 422 ح 7231 .
3- .لقمان : 16 .
4- .البداية والنهاية : ج 2 ص 128 ، الدر المنثور : ج 6 ص 517 .

ص: 39

2 / 1 خطر شرك

2 / 2 نقش اعمال در سرنوشت انسان

2 / 1خطر شركقرآن«و [ ياد كن ]هنگامى را كه لقمان به پسر خويش _ در حالى كه وى او را اندرز مى داد _ گفت: «اى پسرك من! به خدا شرك مياور ؛ كه به راستى ، شرك ستمى بزرگ است»» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله : «و [ ياد كن ]هنگامى را كه لقمان به پسر خويش _ در حالى كه وى او را اندرز مى داد _ گفت: «اى پسرك من! به خدا شرك مياور» . همواره از خدا پروا كن و همواره ياد خدا، دوستىِ خدا، ترس از خدا و اميدِ [گشوده شدنِ ]درى نزد خدا را داشته باش؛ چرا كه اگر اينها را بپذيرى ، خدا تو را عزيز مى گردانَد» .

2 / 2نقش اعمال در سرنوشت انسانقرآن«اى پسرك من! اگر [ عملِ تو ] هم وزن دانؤ خَردلى و در تخته سنگى يا در آسمان ها يا در زمين باشد، خدا آن را مى آورد، كه خدا بس دقيق و آگاه است» .

حديثالبداية و النهاية_ به نقل از هشام بن عُروه ، از پدرش _: لقمان گفت: «همان را درو مى كنيد كه مى كاريد» .

.

ص: 40

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إنَّكَ كَما تَزرَعُ تَحصُدُ ، وكَما تَعمَلُ تَجِدُ . (1)

عرائس المجالس عن سُفيان الثوريِّ :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَحقِرَنَّ مِنَ الاُمورِ صِغارَها ، إنَّ الصِّغارَ غَداً تَصيرُ كِباراً . (2)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إنَّ اللّهَ تَعالى رَهَنَ النّاسَ بِأَعمالِهِم ، فَوَيلٌ لَهُم مِمّا كَسَبَت أيديهِم وأفئِدَتُهُم . (3)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إنَّكَ مُدرَجٌ في أكفانِكَ ، ومُحَلٌّ قَبرَكَ ، ومُعايِنٌ عَمَلَكَ كُلَّهُ . (4)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إنَّهُ (5) حينَ تَتَفَطَّرُ السَّماءُ وتُطوى ، وتَنَزَّلُ المَلائِكَةُ صُفوفاً خائِفينَ حافّينَ مُشفِقينَ ، وتُكَلَّفُ أن تُجاوِزَ الصِّراطَ ، وتُعايِنَ حينَئِذٍ عَمَلَكَ ، وتوضَعُ المَوازينُ ، وتُنشَرُ الدَّواوينُ . (6)

2 / 3مِن عَزائِمِ الاُمورِالكتاب :«يَ_بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَ لِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» . (7)

.


1- .الاختصاص : ص 337 .
2- .عرائس المجالس : ص 314 ، تهذيب الأسماء واللغات : ج 2 ص 380 الرقم 533 .
3- .الاختصاص : ص 336 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 336 ح 23 .
4- .الاختصاص : ص 340 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 431 ح 23 .
5- .أي يوم القيامة .
6- .الاختصاص : ص 340 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 431 ح 23 .
7- .لقمان : 17 .

ص: 41

2 / 3 از كارهاى بزرگ و اساسى

الاختصاص_ به نقل از اوزاعى _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! همانا تو همان را درو مى كنى كه مى كارى ، و همانى را به دست مى آورى كه عمل مى كنى» .

عرائس المجالس_ به نقل از سفيان ثورى _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! كارهاى كوچك را دست كم نگير؛ زيرا فردا [ى قيامت ]آنها بزرگ مى گردند» .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! خداوند متعال مردم را در گرو عمل هايشان قرار داده است ؛ پس واى بر آنان ، نسبت به آنچه دست و دلشان به دست مى آورَد!» .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى _: لقمان عليه السلام به پسرش گفت: «اى پسرم! همانا تو [سرانجام] در كفنت پيچيده مى شوى و در قبرت جا مى گيرى و همه عملت را مى بينى» .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره گفته لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم! روز قيامت ، زمانى است كه آسمانْ شكافته مى شود و در هم مى پيچد و فرشتگان _ در صف هايى ، بيمناك [از خدا] و در برگيرنده [ ى بندگان] و با مهربانى _ نازل مى گردند و تو موظّف مى شوى كه از صراط ، گذر كنى. در اين هنگام ، عملت را مشاهده مى كنى و ترازوها [ ى سنجش عمل] برپا مى گردند و ديوان ها گشوده مى شوند .

2 / 3از كارهاى بزرگ و اساسىقرآن«اى پسرك من! نماز را بر پا دار و [ديگران را] به كار پسنديده وادار و از كار ناپسند باز دار، و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است ، شكيبا باش. اين ، [ حاكى ] از عزم [ و ارادؤ تو در ] امور است» .

.

ص: 42

الحديث :إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ لاِبنِهِ، قالَ: يا بُنَيَّ، لا يَكُنِ الدّيكُ أكيَسَ مِنكَ ، وأكثَرَ مُحافَظَةً عَلَى الصَّلَواتِ، ألا تَراهُ عِندَ كُلِّ صَلاةٍ يُؤذِنُ (1) لَها، وبِالأَسحارِ يُعلِنُ بِصَوتِهِ وأنتَ نائِمٌ . (2)

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ: إذا صَلَّيتَ فَصَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ ، تَظُنُّ أن لا تَبقى بَعدَها أبَداً، وإيّاكَ [و] ما تَعتَذِرُ مِنهُ؛ فَإِنَّهُ لا يُعتَذَرُ مِن خَيرٍ . (3)

المواعظ العددية :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : كُن فِي الشِّدَّةِ وَقوراً، وفِي المَكارِهِ صَبوراً، وفِي الرَّخاءِ شَكوراً، وفِي الصَّلاةِ مُتَخَشِّعاً، وإلَى الصَّلاةِ مُتَسَرِّعاً . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ _: صُم صَوماً يَقطَعُ شَهوَتَكَ ، ولا تَصُم صَوماً يَمنَعُكَ مِنَ الصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ الصَّلاةَ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنَ الصِّيامِ . (5)

تفسير السلمي :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، أقِمِ الصَّلاةَ ، وَأمُر بِالمَعروفِ ، وَانهَ عَنِ المُنكَرِ ، وَابدَأ بِنَفسِكَ ، وَاصبِر على ما أصابَكَ فيهِ مِنَ المِحَنِ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ المِنَحَ (6) . (7)

.


1- .آذَنَ بِهِ : نادى وأعلَمَ . يُقالُ : آذَنَ المُؤَذِّنُ بالصَّلاةِ (المعجم الوسيط : ج 1 ص 11 «أذن»).
2- .إرشاد القلوب : ص 72 .
3- .إرشاد القلوب : ص 73 وراجع : أعلام الدين : ص 145 .
4- .المواعظ العددية : ص 68 .
5- .تفسير القمي : ج 2 ص 164 ، قصص الانبياء للراوندى : ص 190 ح 238 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 411 ح 2 و ص 417 ح 10 .
6- .المِنْحَةُ : العَطِيَّةُ (المعجم الوسيط : ج 2 ص 888 «منح») . ويُجمَعُ عَلى «مِنَح».
7- .تفسير السلمي : ج 2 ص 131 .

ص: 43

حديثإرشاد القلوب :از سفارش لقمان عليه السلام به پسرش ، اين است كه گفت: «اى پسرم! مبادا خروس ، زرنگ تر از تو و مراقب تر از تو بر نمازها باشد! مگر آن را نمى بينى كه هنگام هر نمازى ، بانگ مى زند و سحرگاهان _ در حالى كه تو در خوابى _ با صدايش اعلان وقت مى كند؟» .

إرشاد القلوب:از سفارش لقمان عليه السلام به پسرش ، اين است كه : «هر گاه نماز مى خوانى، آن را نماز وداع قرار ده ؛ كه گمان دارى بعد از آن ، هرگز زنده نخواهى ماند. و از عذر تراشى براى ترك نماز بپرهيز؛ زيرا عذر آوردن از كار خير ، معنا ندارد» .

المواعظ العددية :لقمان عليه السلام به پسرش گفت: «در سختى ، باوقار و در گرفتارى ها ، شكيبا و در آسايش ، سپاس گزار و در نماز، فروتن و به جانب نماز، شتابان باش» .

امام صادق عليه السلام_ در بيان نصايح لقمان عليه السلام به پسرش _: روزه اى بگير كه شهوتت را قطع كند و روزه اى نگير كه از نماز، بازت دارد؛ زيرا نماز ، نزد خدا محبوب تر از روزه است .

تفسير السُّلَمىّ :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! نماز را به پا دار، [ديگران را] به كار پسنديده وادار و از كار ناپسند باز دار، و از خودت آغاز كن، و بر سختى هايى كه به تو مى رسد، شكيبا باش؛ زيرا اين كار ، پاداش ها را در پى مى آورد» .

.

ص: 44

2 / 4خَطَرُ الكِبرِ وَالغُرورِالكتاب :«وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لاَ تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ * وَ اقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَ تِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ» . (1)

الحديث :الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ « وَ لاَ تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً » (2) . (3)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، دَع عَنكَ التَّجَبُّرَ وَالكِبرَ ، ودَع عَنكَ الفَخرَ ، وَاعلَم أنَّكَ ساكِنُ القُبورِ . (4)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالتَّجَبُّرَ وَالتَّكَبُّرَ وَالفَخرَ ، فَتُجاوِرَ إبليسَ في دارِهِ ... يا بُنَيَّ، اِعلَم أنَّهُ مَن جاوَرَ إبليسَ وَقَعَ في دارِ الهَوانِ ، لا يَموتُ فيها ولا يَحيا . (5)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، وَيلٌ لِمَن تَجَبَّرَ وتَكَبَّرَ ، كَيفَ يَتَعَظَّمُ مَن خُلِقَ مِن طينٍ ، وإلى طينٍ يَعودُ ، ثُمَّ لا يَدري إلى ماذا يَصيرُ إلَى الجَنَّةِ فَقَد فازَ ، أو إلَى النّارِ فَقَد خَسِرَ خُسراناً مُبيناً وخابَ. ويُروى : كَيفَ يَتَجَبَّرُ مَن قَد جَرى في مَجرَى البَولِ مَرَّتَينِ . (6)

.


1- .سورة لقمان : 18 و 19 .
2- .الاسراء : 37 .
3- .الاختصاص : ص 340 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 431 ح 23 .
4- .الاختصاص : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 429 ح 23 .
5- .الاختصاص : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 429 ح 23 .
6- .الاختصاص : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 429 ح 23 .

ص: 45

2 / 4 خطر تكبّر و غرور

2 / 4خطر تكبّر و غرورقرآن«و از مردم [ به نِخوت ] رُخ بر متاب . و در زمين ، خرامان راه مرو ، [چرا كه ]خداوند خودپسندِ لافزن را دوست نمى دارد . و در راه رفتنِ خود ، ميانه رو باش، و صدايت را آهسته ساز، كه بدترينِ آوازها بانگ خران است» .

حديثالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! متكبّرانه روى زمين راه نرو؛ زيرا زمين را نمى توانى بشكافى و به بلنداى كوه ها نمى رسى .

الاختصاص_ به نقل از اوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! زورگويى و تكبّر و تفاخر را از خود دور كن، و بدان كه تو [سرانجام] در قبر ساكن خواهى شد.

الاختصاص_ به نقل از اوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! از زورگويى و تكبّر و تفاخر بپرهيز، و گرنه ، با ابليس در خانه اش همسايگى كن ! ... اى پسركم ! بدان كه هر كس با ابليس همسايگى كند، همانا در سراى خوارى و پستى قرار مى گيرد كه در آن ، مرگ و زندگى نيست .

الاختصاص_ به نقل از اوزاعى _: لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم! واى بر كسى كه زور گويد و تكبّر ورزد! چگونه خود را بزرگ مى شمارد كسى كه از گل آفريده شده و به گِل باز مى گردد و نمى داند به كجا خواهد رفت؟! يا به بهشت [مى رود] ، كه در اين صورت ، رستگار است ؛ يا به جهنّم ، كه در اين صورت ، آشكارا زيان كرده و بدبخت شده است» . و نيز روايت شده است : «چگونه زور گويد كسى كه دو بار ، در مجراى بول قرار گرفته است؟!» .

.

ص: 46

2 / 5القَصدُ فِي المَشيِ وغَضُّ الصَّوتِالكتاب :«وَ اقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَ تِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ» . (1)

الحديث :تفسير القمي :قَولُهُ: « وَ اقْصِدْ فِى مَشْيِكَ » أي: لا تَعجَل. « وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ » أي: لا تَرفَعهُ « إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَ تِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ » . (2)

الكافي عن أبيبكر الحضرمي :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّه عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : « إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَ تِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ » قالَ : العَطسَةُ القَبيحَةُ (3) .

مجمع البيان : «وَ اقْصِدْ فِى مَشْيِكَ» أي : اِجعَل في مَشيِكَ قَصداً مُستَوِياً عَلى وَجهِ السُّكونِ وَالوَقارِ، كَقَولِهِ «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا» (4) . قالَ قَتادَةُ . مَعناهُ : تَواضَع في مَشيِكَ . وقالَ سَعيدُ بنُ جُبَيرٍ : ولا تَختُل في مَشيِكَ . «وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ» أي : اُنقُص مِن صَوتِكَ إذا دَعَوتَ وناجَيتَ رَبَّكَ، عَن عَطا . وقيلَ : لا تَجهَر كُلَّ الجَهرِ، وَاخفِض صَوتَكَ ولا تَرفَعهُ مُطاوِلاً بِهِ . «إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَ تِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ» أي : أقبَحُ الأَصواتِ صَوتُ الحَميرِ، أوَّلُهُ زَفيرٌ وآخِرُهُ شَهيقٌ، عَن قَتادَةَ . يُقالُ : وَجهٌ مُنكَرٌ أي : قَبيحٌ . أمَرَ لُقمانُ ابنَهُ بِالاِقتِصادِ فِي المَشيِ وَالنُّطقِ . ورُوِيَ عَن زَيدِ بنِ عَلِيٍّ أنَّهُ قالَ : أرادَ صَوتَ الحَميرِ مِنَ النّاسِ، وهُمُ الجُهّالُ، شَبَّهَهُم بِالحَميرِ كَما شَبَّهَهُم بِالأَنعامِ في قَولِهِ : «أُوْلَئِكَ كَالأَْنْعَ_مِ» . (5) ورُوِيَ عَن أبي عَبدِ اللّه عليه السلام قالَ : هِيَ العَطسَةُ المُرتَفِعَةُ القَبيحَةُ، وَالرَّجُلُ يَرفَعُ صَوتَهُ بِالحَديثِ رَفعاً قَبيحا، إلاّ أن يَكونَ داعِياً، أو يَقرَأَ القُرآنَ . (6)

.


1- .لقمان : 19 .
2- .تفسير القمي : ج 2 ص 165 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 409 ح 1 .
3- .الكافي : ج 2 ص 656 ح 21 .
4- .الفرقان : 63.
5- .الأعراف : 179.
6- .تفسير مجمع البيان : ج 8 ص 500 .

ص: 47

2 / 5 آرام گام برداشتن و آهسته سخن گفتن

2 / 5آرام گام برداشتن و آهسته سخن گفتنقرآن«و در راه رفتنِ خود ، ميانه رو باش . و صدايت را آهسته ساز، كه بدترينِ آوازها بانگ خران است» .

حديثتفسير القمى :سخن خدا : «و در راه رفتنِ خود ، ميانه رو باش» يعنى: شتاب نكن. «و صدايت را آهسته ساز» يعنى: آن را بالا نبر «كه بدترينِ آوازها بانگ خران است» .

الكافى_ به نقل از ابو بكر حَضرَمى _: از امام صادق عليه السلام درباره اين سخن خداوند عز و جل پرسيدم : «و در راه رفتنِ خود ، ميانه رو باش» . فرمود : «[منظور ،] عطسه زشت است» .

مجمع البيان: «و در راه رفتنِ خود ، ميانه رو باش» ؛ يعنى : راه رفتنت را ميانه و همچون راه رفتن در حالت آرامش و وقار قرار ده ، مانند اين سخن خدا : «كسانى كه روى زمين ، به نرمى گام بر مى دارند» . قَتاده مى گويد: معناى آن چنين است: در راه رفتنت ، فروتن باش . سعيد بن جُبَير مى گويد : در راه رفتنت ، فريبكارى نكن . «و صدايت را آهسته ساز» ؛ يعنى : هر گاه پروردگارت را خواندى و مناجات نمودى، صدايت را كوتاه كن . و گفته شده كه يعنى : فرياد نزن، و صدايت را فرو ببَر و آن را بلند و كشيده نكن . «كه بدترينِ آوازها بانگ خران است» از قَتاده نقل شده كه يعنى : زشت ترينِ صداها آواز درازگوش است كه آغاز آن عرعر ، نفس بلند براى عرعر و پايان آن ، نفس فرو بردن براى عرعر است . گفته مى شود: وجه منكر ؛ يعنى صورت زشت . لقمان عليه السلام پسرش را به ميانه روى در گام برداشتن و سخن گفتن ، امر كرد . و از زيد بن على روايت شده كه گفت: منظور، در آوردنِ صداى اُلاغ توسّط مردم است و آنها [كه چنين صداهايى از خود در مى آورند] نادان ها هستند كه خداوند به اُلاغ ، تشبيهشان كرده ، چنان كه در آيه ديگرى آنان را به چارپايان تشبيه فرموده است : «آنان مانند چارپايان اند» . و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «[منظور از آن ،] عطسه بلند و زشت است، و مرد ، صدايش را براى سخن گفتن ، به زشتى بلند مى كند، مگر آن [هنگامى] كه دعا كند يا قرآن بخواند» .

.

ص: 48

. .

ص: 49

. .

ص: 50

الفصل الثالث : قِصَصٌ مِن حِكَمِ لُقمانَ3 / 1عَدَمُ قَبولِ الحُكمِ بَينَ النّاسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَقّاً لَم يَكُن لُقمانُ نَبِيّاً ، ولكِن كانَ عَبداً صَمصامَةً ، كَثيرَ التَّفَكُّرِ ، حَسَنَ الظَّنِ ، أحَبَّ اللّهَ فَأَحَبَّهُ ، وضَمِنَ عَلَيهِ بِالحِكمَةِ ، كانَ نائِماً نِصفَ النَّهارِ إذ جاءَهُ نِداءٌ : يا لُقمانُ ، هَل لَكَ أن يَجعَلَكَ اللّهُ خَليفَةً فِي الأَرضِ تَحكُمُ بَينَ النّاسِ بِالحَقِّ؟ فَانتَبَهَ فَأَجابَ الصَّوتَ ، فَقالَ : إن يُجبِرني (1) رَبّي قَبِلتُ ، فَإِنّي أعلَمُ إن فَعَلَ ذلِكَ بي أعانَني وعَلَّمَني وعَصَمَني ، وإن خَيَّرَني رَبّي قَبِلتُ العافِيَةَ ولمَ أقبَلِ البَلاءَ . فَقالَتِ المَلائِكَةُ بِصَوتٍ لا يَراهُم : لِمَ يا لُقمانُ؟ قالَ : لِأَنَّ الحاكِمَ بِأَشَدِّ المَنازِلِ وأكدَرِها يَغشاهُ الظُّلمُ مِن كُلِّ مَكانٍ يَنجو ويُعانُ وبِالحَرِيِّ أن يَنجُوَ ، وإن أخطَأَ أخطَأَ طَريقَ الجَنَّةِ ، ومَن يَكُن فِي الدُّنيا ذَليلاً خَيرٌ مِن أن يَكونَ شَريفاً ، ومَن يَختَرِ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ تَفتِنهُ الدُّنيا ولا يُصيبُ مُلكَ الآخِرَةِ . فَعَجِبَتِ المَلائِكَةُ مِن حُسنِ مَنطِقِهِ ، فَنامَ نَومَةً فَغُطَّ بِالحِكمَةِ غَطّا فَانتَبَهَ فَتَكَلَّمَ بِها ، ثُمَّ نودِيَ داوُدُ بَعدَهُ فَقَبِلَها ولَم يَشتَرِط شَرطَ لُقمانَ . . . وكانَ لُقمان يُؤازِرُهُ بِحِكمَتِهِ (2) وعِلمِهِ ، فَقالَ لَهُ داودُ : طوبى لَكَ يا لُقمانُ ، اُوتيتَ الحِكمَةَ وصُرِفَت عَنكَ البَلِيَّةُ ، واُوتِيَ داوُدُ الخِلافَةَ وَابتُلِيَ بِالرَّزِيَّةِ أوِ الفِتنَةِ . (3)

.


1- .في المصدر «يخبرني» لكن الصحيح ما أثبتناه ، وفي مجمع البيان «إن عزم بي قسماً وطاعة ، فإني أعلم إن فعل بي ذلك أعانني وعصمني» وفي البحار «إن أمرني اللّه بذلك فالسمع والطاعة ...» .
2- .في المصدر : «بالحكمة» ، وما أثبتناه من مجمع البيان : ج 8 ص 494 وتفسير القرطبي : ج 14 ص 59 .
3- .تاريخ مدينة دمشق : ج 17 ص 85 ، كنز العمّال : ج 14 ص 34 ح 37865 ؛ مجمع البيان : ج 8 ص 494 نحوه وراجع : نوادر الاصول : ج 1 ص 247 وتفسير القمي : ج 2 ص 162 .

ص: 51

فصل سوم: داستان هايى از حكمت هاى لقمان

3 / 1 نپذيرفتن داورى ميان مردم

فصل سوم: داستان هايى از حكمت هاى لقمان3 / 1نپذيرفتن داورى ميان مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در حقيقت ، لقمان ، پيامبر نبود ؛ ليكن بنده اى بود مصمّم، انديشه مند و با حُسن ظن . خدا را دوست مى داشت . پس خدا نيز او را دوست داشت و حكمت را بر او ضمانت كرد. وسط روز ، خوابيده بود كه ناگهان به پذيرش خلافت ، فرا خوانده شد كه : «اى لقمان! آيا مى خواهى كه خداوند ، تو را خليفه اى در روى زمين قرار دهد تا در ميان مردم ، به حق ، داورى كنى ؟» . لقمان ، بيدار شد و در پاسخ گفت : «اگر پروردگارم مرا وادار كند، مى پذيرم؛ زيرا مى دانم كه اگر با من چنين كند . يارى ام مى نمايد و دانشم مى آموزد و از خطا نگاهم مى دارد. ولى اگر پروردگارم مرا مخيّر سازد، عافيت را مى پذيرم و بلا را نمى پذيرم» . فرشتگانى كه نمى ديدشان ، با صدايى به او گفتند: اى لقمان! چرا چنين گفتى؟ گفت: «زيرا حكمران ، در سخت ترين و مشكل ترين مقام ، جاى گرفته كه ظلم از هر طرف ، بر او احاطه دارد؛ [امكان دارد] خوار شود يا يارى گردد . اگر به صواب داورى كند، اميد است كه نجات يابد و اگر [در داورى] به خطا رود، راه بهشت را به خطا رفته است. هر كس در دنيا حقير و بى مقام باشد ، بهتر از اين است كه صاحب مقام باشد ، و هر كس دنيا را در مقابل آخرت بر گزيند، دنيا او را مى آزمايد ؛ ولى به پادشاهىِ آخرت ، دست نمى يابد» . فرشتگان از زيبايىِ گفتار او ، در شگفت شدند. لقمان ، لحظه اى خوابيد و سراسر وجودش آكنده از حكمت شد. پس ، از خواب بيدار شد و [از آن پس ]حكيمانه سخن گفت . پس از او، داوود عليه السلام به پذيرش خلافت ، فرا خوانده شد و او آن را پذيرفت و شرط لقمان را مطرح نكرد... . لقمان با دانش و حكمتش ، داوود را يارى مى كرد. داوود گفت: «خوشا به حالت ، اى لقمان! به تو حكمت داده شد و بلا از تو دور گرديد ؛ ولى به داوود خلافت داده شد و دچار مصيبت و فتنه گرديد» .

.

ص: 52

3 / 2أوَّلُ ما ظَهَرَ مِن حِكَمِ لُقمانَبحار الأنوار :أوَّلُ ما ظَهَرَ مِن حِكَمِ لُقمانَ أنَّ تاجِراً سَكِرَ وخاطَرَ نَديمَهُ أن يَشرَبَ ماءَ البَحرِ كُلَّهُ وإلاّ سَلَّمَ إلَيهِ مالَهُ وأهلَهُ ، فَلَمّا أصبَحَ وصَحا نَدِمَ وجَعَلَ صاحِبُهُ يُطالِبُهُ بِذلِكَ . فَقالَ لُقمانُ : أنَا اُخَلِّصُكَ بِشَرطِ أن لا تَعودَ إلى مِثلِهِ . قُل : أ أَشرَبُ الماءَ الَّذي كان فيهِ وَقتَئِذٍ فَأتِني بِهِ ، أو أشرَبُ ماءَهُ الآنَ فَسُدَّ أفواهَهُ لِأَشرَبَهُ ، أو أشرَبُ الماءَ الَّذي يَأتي بِهِ فَاصبِر حَتّى يَأتِيَ ، فَأَمسَكَ صاحِبُهُ عَنهُ . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 13 ص 433 ح 26 نقلاً عن بيان التنزيل لابن شهر آشوب .

ص: 53

3 / 2 نخستين حكمتى كه از لقمان آشكار شد

3 / 2نخستين حكمتى كه از لقمان آشكار شدبحار الأنوار:نخستين حكمتى كه از لقمان آشكار شد، اين بود كه: تاجرى مست شد و با هم پياله اش شرط بست كه همه آب درياچه را بنوشد و گرنه ، خود و عيالش تسليم او شوند. وقتى صبح شد و به هوش آمد ، [از اين شرط بندى] پشيمان شد. رفيقش از او مى خواست كه به شرط عمل كند . لقمان گفت : «من تو را [از اين مخمصه] خلاص مى كنم ؛ به شرط اين كه ديگر چنين كارى نكنى . [به طلبكار] بگو: آيا آبى را كه شرط كرديم، بنوشم ؟ پس آن را بياور [تا بنوشم] . يا آبى را كه الان در درياچه است ، بنوشم ؟ پس دهانه هايش را ببند تا آن را بنوشم . يا آبى را كه بعدا خواهد آمد ، بنوشم ؟ پس صبر كن تا بيايد!» . [با اين استدلال] ، رفيقش از او دست بر داشت .

.

ص: 54

الدر المنثور عن عكرمة :سَكِرَ مَولاهُ فَخاطَرَ قَوماً عَلى أن يَشرَبَ ماءَ بُحَيرَةَ ، فَلَمّا أفاقَ عَرَفَ ما وَقَعَ مِنهُ ، فَدَعا لُقمانَ فَقالَ : لِمِثلِ هذا كُنتُ أخبَؤُكَ . فَقالَ : اِجمَعهُم ، فَلَمَّا اجتَمَعوا قالَ : عَلى أيِّ شَيءٍ خاطَرتُموهُ ؟ قالوا : عَلى أن يَشرَبَ ماءَ هذِهِ البُحَيرَةِ . قالَ : فَإِنَّ لَها مَوادَّ ، فَاحبِسوا مَوادَّها عَنها . قالوا : كَيفَ نَستَطيعُ أن نَحبِسَ مَوادَّها ؟ قالَ : وكَيفَ يَستَطيعُ أن يَشرَبَها ولَها مَوادُّ! (1)

3 / 3حِكمَةُ لُقمانَ في عَدَمِ السُّؤالِالمستدرك على الصحيحين :قالَ أنَسٌ : إنَّ لُقمانَ عليه السلام كانَ عِندَ داوُدَ وهُوَ يَسرُدُ (2) الدِّرعَ ، فَجَعَلَ يَفتِلُهُ هكَذا بِيَدِهِ ، فَجَعَلَ لُقمانُ عليه السلام يَتَعَجَّبُ ويُريدُ أن يَسأَلَهُ ، ويَمنَعُهُ حِكمَتُهُ أن يَسأَلَهُ ، فَلَمّا فَرَغَ مِنها صَبَّها عَلى نَفسِهِ فَقالَ : نِعمَ دِرعُ الحَربِ هذِهِ . فَقالَ لُقمانُ : الصَّمتُ مِنَ الحِكمَةِ وقَليلٌ فاعِلُهُ، كُنتُ أرَدتُ أن أسأَلَكَ فَسَكَتُّ حَتّى كَفَيتَني . (3)

إرشاد القلوب :رُوِيَ : أنَّ لُقمانَ رَأى داوُدَ يَعمَلُ الزَّرَدَ فَأَرادَ أن يَسأَلَهُ ثُمَّ سَكَتَ ، فَلَمّا لَبِسَها داوُدُ عَرَفَ لُقمانُ حالَها بِغَيرِ سُؤالٍ . (4)

.


1- .الدر المنثور : ج 6 ص 510 .
2- .السَّردُ : نَسجُ حَلَقِ الدِّرعِ ، ومنه قيل لصانع الدرع : سَرّاد (مجمع البحرين : ج 2 ص 835 «سرد»).
3- .المستدرك على الصحيحين:ج2 ص458 ح3582؛ مجمع البيان:ج8 ص496.
4- .إرشاد القلوب : ص 104 .

ص: 55

3 / 3 سخن حكيمانه لقمان درباره نپرسيدن

الدرّ المنثور_ به نقل از عِكرِمه _: مولاى لقمان، مست شد و با گروهى شرط بست كه آب درياچه اى را بنوشد . وقتى به هوش آمد، فهميد كه چه شرطى [مُحال] بسته است. لقمان را خواست و به او گفت: تو را براى چنين مشكلاتى پنهان داشته ام [ ، پس چاره اى بينديش] . لقمان گفت: «آنها را جمع كن» . وقتى گرد آمدند ، به آنان گفت: «بر سرِ چه چيز با او شرط بستيد؟» . گفتند: بر سرِ اين كه آب درياچه را بنوشد. لقمان گفت: «اين درياچه مواد و اجسامى دارد . آنها را جدا سازيد» . گفتند: چگونه مى توانيم اجسام آن را جدا كنيم؟ لقمان گفت: «پس چگونه مى تواند آب را با آن اجسام بنوشد؟! » .

3 / 3سخن حكيمانه لقمان درباره نپرسيدنالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از اَ نَس _: لقمان عليه السلام نزد داوود عليه السلام بود كه او داشت با دست خودش زره مى بافت. لقمان [كه زره نديده بود ، ]در شگفت بود و مى خواست از او بپرسد ؛ ولى حكمتش مانع مى گرديد. وقتى داوود عليه السلام كارش تمام شد، زره را بر دوش خود انداخت و گفت: اين ، چه زره جنگىِ خوبى است! لقمان گفت: «سكوت ، از حكمت است ؛ ولى رعايت كننده آن ، اندك است. تصميم گرفته بودم كه از تو بپرسم ؛ ولى ساكت شدم تا اين كه تو خودت كفايتم كردى [و پاسخم را دادى]» .

إرشاد القلوب:روايت شده كه لقمان عليه السلام داوود عليه السلام را ديد كه زره مى بافد . خواست از او بپرسد [كه چيست] ؛ ولى سكوت اختيار كرد . وقتى كه داوود عليه السلام آن را پوشيد، لقمان بدون پرسش، وضعيت و چگونگىِ زره را شناخت .

.

ص: 56

3 / 4أطيَبُ الأَعضاءِ وأخبَثُهاالمصنف لابن أبي شيبة عن خالد بن ثابت الرِّبعيّ :إنَّ لُقمانَ كانَ عَبدا حَبَشِيّانَجّارا ، وأنَّ سَيِّدَهُ قالَ لَهُ : اِذبَح لي شاةً . قالَ : فَذَبَحَ لَهُ شاةً . فَقالَ : ائتِني بِأَطيَبِها مُضغَتَينِ ، فَأَتاهُ بِاللِّسانِ وَالقَلبِ . قالَ : فَقالَ : ما كانَ فيها شَيءٌ أطيَبَ مِن هذَينِ ؟ قالَ : لا ، فَسَكَتَ عَنهُ ما سَكَتَ . ثُمَّ قالَ : اِذبَح لي شاةً ، فَذَبَحَ لَهُ شاةً ، قالَ : ألقِ أخبَثَها مُضغَتَينِ ، فَأَلقَى اللِّسانَ وَالقَلبَ ، فَقالَ لَهُ : قُلتُ لَكَ ائتِني بِأَطيَبِها ، فَأَتَيتَني بِاللِّسانِ وَالقَلبِ ، ثُمَّ قُلتُ لَكَ : ألقِ أخبَثَها مُضغَتَينِ ، فَأَلقَيتَ اللِّسانَ وَالقَلبَ ! قالَ : لَيسَ شَيءٌ أطيَبَ مِنهُما إذا طابا ، ولا أخبَثَ مِنهُما إذا خَبُثا . (1)

3 / 5عَدَمُ تَعَلُّقِ القَلبِ بِرِضَا النّاسِفتح الأبواب :قَد رُوِيَ أنَّ لُقمانَ الحَكيمَ قالَ لِوَلَدِهِ في وَصِيَّتِهِ : لا تُعَلِّق قَلبَكَ بِرِضَا النّاسِ ومَدحِهِم وذَمِّهِم ؛ فَإِنَّ ذلِكَ لا يَحصُلُ ولَو بالَغَ الإِنسانُ في تَحصيلِهِ بِغايَةِ قُدرَتِهِ . فَقالَ لَهُ وَلَدُهُ ما مَعناهُ : اُحِبُّ أن أرى لِذلِكَ مَثَلاً أو فَعالاً أو مَقالاً . فَقالَ لَهُ : اُخرُج أنَا وأنتَ ، فَخَرَجا ومَعَهُما بَهيمٌ فَرَكِبَهُ لُقمانُ وتَرَكَ وَلَدَهُ يَمشي خَلفَهُ ، فَاجتازا عَلى قَومٍ ، فَقالوا : هذا شَيخٌ قاسِي القَلبِ ، قَليلُ الرَّحمَةِ ، يَركَبُ هُوَ الدّابَّةَ وهُوَ أقوى مِن هذَا الصَّبِيِّ ، ويَترُكُ هذَا الصَّبِيَّ يَمشي وَراءَهُ ، إنَّ هذا بِئسَ التَّدبيرُ . فَقالَ لِوَلَدِهِ : سَمِعتَ قَولَهُم وإنكارَهُم لِرُكوبي ومَشيِكَ ؟ فَقالَ : نَعَم . فَقالَ : اِركَب أنتَ يا وَلَدي حَتّى أمشِيَ أنَا ، فَرَكِبَ وَلَدُهُ ومَشى لُقمان فَاجتازا عَلى جَماعَةٍ اُخرى ، فَقالوا : هذا بِئسَ الوالِدُ ، وهذا بِئسَ الوَلَدُ ، أمّا أبوهُ فَإِنَّهُ ما أَدَّبَ هذَا الصَّبِيَّ حَتّى رَكِبَ الدّابَّةَ وتَرَكَ والِدَهُ يَمشي وَراءَهُ ، وَالوالِدُ أحَقُّ بِالاِحتِرامِ وَالرُّكوبِ ، وأمَّا الوَلَدُ فَإِنَّهُ قَد عَقَّ والِدَهُ بِهذِهِ الحالِ ، فَكِلاهُما أساءَ فِي الفَعالِ . فَقالَ لُقمانُ لِوَلَدِهِ : سَمِعتَ ؟ فَقالَ : نَعَم . فَقالَ : نَركَبُ مَعاً الدّابَّةَ ، فَرَكِبا مَعاً فَاجتازا عَلى جَماعَةٍ ، فَقالوا : ما في قَلبِ هذَينِ الرّاكِبَينِ رَحمَةٌ ، ولا عِندَهُم مِنَ اللّهِ خَيرٌ ، يَركَبانِ مَعاً الدّابَّةَ يَقطَعانِ ظَهرَها ، ويَحمِلانِها ما لا تُطيقُ ، لَو كانَ قَد رَكِبَ واحِدٌ ، ومَشى واحِدٌ كانَ أصلَحَ وأجوَدَ . فَقالَ : سَمِعتَ ؟ قالَ : نَعَم . فَقالَ : هاتِ حَتّى نَترُكَ الدّابَّةَ تَمشي خالِيَةً مِن رُكوبِنا ، فَساقَا الدّابَّةَ بَينَ أيديهِما وهُما يَمشِيانِ فَاجتازا عَلى جَماعَةٍ فَقالوا : هذا عَجيبٌ مِن هذَينِ الشَّخصَينِ يَترُكانِ دابَّةً فارِغَةً تَمشي بِغَيرِ راكِبٍ ويَمشِيانِ ، وذَمّوهُما عَلى ذلِكَ كَما ذَمّوهُما عَلى كُلِّ ما كانَ . فَقالَ لِوَلَدِهِ : تَرى في تَحصيلِ رِضاهُم حيلَةً لِمُحتالٍ؟ فَلا تَلتَفِت إلَيهِم ، وَاشتَغِل بِرِضَا اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ ، فَفيهِ شُغُلٌ شاغِلٌ ، وسَعادَةٌ ، وإقبالٌ فِي الدُّنيا ويَومَ الحِسابِ وَالسُّؤالِ . (2)

.


1- .المصنف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 122 ح 4 ، البداية والنهاية : ج 2 ص 127 .
2- .فتح الابواب : ص 307 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 433 ح 27 .

ص: 57

3 / 4 لذيذترين و خبيث ترين عضو حيوان

3 / 5 دل نبستن به خشنودىِ مردم

3 / 4لذيذترين و خبيث ترين عضو حيوانالمصنّف ، ابن ابى شيبه_ به نقل از خالد بن ثابت رِبعى _: لقمان ، برده اى حبشى و نجّار بود . مولايش بدو گفت: گوسفندى را برايم سر ببر . گوسفندى را برايش سر بريد. آن گاه ، گفت: لذيذترين دو عضو آن را برايم بياور! لقمان ، زبان و دل آن را برايش آورد. مولا گفت: آيا در آن ، چيزى لذيذتر از اين دو هست؟ لقمان گفت: «نه» . آن گاه ، ساكت شد . بار ديگر ، مولا گفت: گوسفندى را برايم سر ببر . لقمان ، گوسفندى برايش سر بريد. گفت: خبيث ترين دو عضو آن را دور بيندازد . لقمان ، زبان و دل را دور انداخت. مولايش گفت: به تو گفتم : لذيذترينِ آن را برايم بياور، تو زبان و دل را آوردى . سپس گفتم: خبيث ترينِ آن را دور بينداز، باز تو زبان و دل را دور انداختى! لقمان گفت : «هيچ چيزى لذيذتر از آن دو نيست ؛ هنگامى كه سالم باشند، و هيچ چيزى خبيث تر از آن دو نيست ؛ هنگامى كه فاسد باشند» .

3 / 5دل نبستن به خشنودىِ مردمفتح الأبواب :روايت شده كه لقمان حكيم ، در سفارش به فرزندش گفت: «به خشنودى و مدح و ذمّ مردم، دل خوش مدار؛ زيرا اين، دستْ يافتنى نيست؛ هر چند انسان در تحصيل آن ، نهايت تلاش خود را به انجام رساند» . فرزندش به او گفت: معناى اين سخن چيست؟ دوست دارم براى آن ، مَثَلى يا كارى و يا سخنى را ببينم. لقمان به او گفت: «من و تو بيرون برويم» . بيرون رفتند و لقمان عليه السلام حيوانى را كه با آنها بود، سوار شد و پسرش را پياده رها كرد تا پشت سر او بيايد . بر گروهى گذر كردند، كه آنها گفتند: عجب پير سنگ دل و بى رحمى است ؛ خودش كه قوى تر است ، سوار حيوان شده و بچه را پياده رها كرده! اين ، كار بدى است . لقمان به فرزندش گفت: «آيا سخن آنان را شنيدى كه سوار شدن من و پياده رفتن تو را بد شمردند؟» . گفت: آرى. لقمان عليه السلام گفت: «حال ، تو سوار شو تا من پياده بيايم» . فرزند ، سوار شد و لقمان ، پياده راه افتاد تا اين كه بر گروه ديگرى گذر كردند، و آنها گفتند: عجب پدر و فرزند بدى هستند! پدر به اين دليلْ بد است كه بچه را خوب ادب نكرده و او سوار شده و پدر را پشت سر خود ، پياده رها كرده، در حالى كه پدر ، سزاوار احترام و سوار شدن است. فرزند نيز بد است ؛ زيرا او با اين حال، عاقّ پدر شده است. بنا بر اين، هر دو ، كار بدى كرده اند. آن گاه ، لقمان به فرزندش گفت: «شنيدى؟» . گفت: آرى . لقمان گفت: «حال ، هر دو با هم ، سوار حيوان مى شويم» . سوار شدند و وقتى بر گروهى ديگر گذر كردند، آنها گفتند: عجب! در دل اين دو سوار، رحمى نيست و از خدا بى خبرند؛ هر دو ، سوار اين حيوان شده اند و خارج از توان، از آن ، بار مى كشند. بهتر بود يكى سوار شود و ديگرى پياده برود . لقمان گفت: «شنيدى؟» . گفت: آرى. آن گاه گفت: «حال ، بيا حيوان را بدون سواره، از پشت سر برانيم» . چنين كردند و وقتى بر گروهى گذر كردند، آنها گفتند: اين كارِ اين دو شخص ، عجيب است كه حيوان را بدون سواره رها كرده اند و خودشان پياده مى روند. در هر حال، آنها را مذمّت كردند. لقمان به فرزندش گفت: «مى بينى كه تحصيل رضايت مردم ، محال است . پس به آن اعتنا نكن و به جلب رضايت خداوند _ جلّ جلاله _ مشغول باش ، كه كسب و كار و سعادت و خوش بختىِ دنيا و روز حساب و سؤال ، در آن است» .

.

ص: 58

. .

ص: 59

. .

ص: 60

3 / 6عَدَمُ طولِ الجُلوسِ عَلَى الحاجَةِمجمع البيان :قيلَ إنَّ مَولاهُ دَخَلَ المَخرَجَ فَأَطالَ فيهِ الجُلوسَ فَناداهُ لُقمانُ : إنَّ طولَ الجُلوسِ عَلَى الحاجَةِ يُفجَعُ مِنهُ الكَبِدُ ، ويورَثُ مِنهُ الباسورُ ، و يَصعَدُ الحَرارَةُ إلَى الرَّأسِ . وَاجلِس هَوناً وقُم هَوناً . قالَ : فَكَتَبَ حِكمَتَهُ عَلى بابِ الحُشِّ . (1)

3 / 7طولُ الجُلوسِ وَحدَهُتنبيه الخواطر :كانَ لُقمانُ يُطيلُ الجُلوسَ وَحدَهُ ، فَكانَ يَمُرُّ بِهِ مَولاهُ فَيَقولُ : يا لُقمانُ ، إنَّكَ تُديمُ الجُلوسَ وَحدَكَ ، فَلَو جَلَستَ مَعَ النّاسِ كانَ آنَسَ لَكَ . فَيَقولُ لُقمانُ : إنَّ طولَ الوَحدَةِ أفهَمُ لِلفِكرَةِ ، وطولَ الفِكرَةِ دَليلٌ عَلى طَريقِ الجَنَّةِ . (2)

.


1- .مجمع البيان : ج 8 ص 495 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 424 ذيل ح 18 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 251 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 422 ح 17 .

ص: 61

3 / 6 طولانى ننشستن در مستراح

3 / 7 تنهانشينى طولانى

3 / 6طولانى ننشستن در مستراحمجمع البيان :گفته شده كه مولاى لقمان ، داخل مستراح شد و مدّت طولانى در آن جا نشست. لقمان او را ندا داد : «طولانى نشستن براى قضاى حاجت، كبد را درد مى آورد و موجب بواسير مى شود و حرارت و تب را به سر منتقل مى كند . بدين خاطر ، سبك بنشين و سبك پا شو» . راوى مى گويد: لقمان حكمتش را بر درِ مستراح نوشت .

3 / 7تنهانشينى طولانىتنبيه الخواطر:لقمان به تنهانشينى عادت داشت . وقتى مولايش از كنارش مى گذشت، به او مى گفت: اى لقمان! تو زياد تنها مى نشينى . اگر با مردم بنشينى، برايت خوب است. لقمان مى گفت: «تنهايىِ زياد، انديشه را فهيم تر مى كند و انديشه زياد، راه نماى راه بهشت است» .

.

ص: 62

3 / 8دَفعُ التُّهَمَةِ عَنِ النَّفسِعرائس المجالس عن عِكرِمة :كانَ لُقمانُ مِن أهوَنِ مَملوكٍ عَلى سَيِّدِهِ ، فَبَعَثَهُ مَولاهُ مَعَ رِفقَةٍ لَهُ إلى بُستانٍ لَهُ لِيَأتوهُ بِشَيءٍ مِن ثَمَرِهِ ، فَجاؤوا ولَيسَ مَعَهُم شَيءٌ ، وقَد أكَلُوا الثَّمَرَةَ وأحالوا عَلى لُقمانَ . فَقالَ لِمَولاهُ : إنَّ ذَا الوَجهَينِ لا يَكونُ عِندَ اللّهِ أميناً ، فَاسقِني وإيّاهُم ماءً جَميعاً ، ثُمَّ أرسِلنا لِنَقذِفَهُ ، فَفَعَلَ ، فَجَعَلوا يَتَقايَؤونَ الفاكِهَةَ ، وجَعَلَ لُقمانُ يَتَقايَأُ ماءً نَقِيّاً ، فَعَرَفَ صِدقَهُ مِن كَذِبِهِم . (1)

3 / 9العَيبُ عَلَى النَّقشِ أوِ النّاقِشِعرائس المجالس عن شَقيق :قيلَ لِلُقمانَ : ما أقبَحَ وَجهَكَ! قالَ : تَعيبُ بِهذا عَلَى النَّقشِ أو عَلَى النّاقِشِ؟! (2)

مجمع البيان :قيلَ لَهُ : ما أقبَحَ وَجهَكَ ! قالَ : تَعتِبُ عَلَى النَّقشِ أو عَلى فاعِلِ النَّقشِ؟! (3)

3 / 10زَرعُ الشَّعيرِ بَدَلَ السِّمسِمِمحبوب القلوب :وكانَ سَيِّدُهُ أمَرَهُ أن يَزرَعَ لَهُ في أرضِهِ السِّمسِمَ ، فَزَرَعَ الشَّعيرَ ، فَلَمّا دَنَا الحَصادُ ، قالَ لَهُ سَيِّدُهُ : لِمَ زَرَعتَ الشَّعيرَ ، وقَد أمَرتُكَ بِزَرعِ السِّمسِمِ؟ فَقالَ لُقمانُ : كُنتُ رَجَوتُ مِنَ اللّهِ أن يُنبِتَ لَكَ السِّمسِمَ . فَقالَ لَهُ سَيِّدُهُ : هَل يَكونُ ذلِكَ مُمكِناً؟ فَقالَ لُقمانُ : أراكَ تَعصِي اللّهَ تَعالى وتَرجو مِنهُ الجَنَّةَ ، فَقُلتُ : لَعَلَّ ذلِكَ يَكونُ ، فَبَكى سَيِّدُهُ فَتابَ عَلى يَدِهِ ، فَأَعتَقَهُ . (4)

.


1- .عرائس المجالس : ص 313 .
2- .عرائس المجالس : ص 314 .
3- .مجمع البيان : ج 8 ص 496 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 425 ذيل ح 18 .
4- .محبوب القلوب : ج 1 ص 197 .

ص: 63

3 / 8 دور كردن تهمت از خود

3 / 9 عيب گرفتن بر نقش يا نقّاش

3 / 10 كِشتنِ جو به جاى كنجد

3 / 8دور كردن تهمت از خودعرائس المجالس_ به نقل از عِكرِمه _: لقمان از ساده ترين غلامان در نزد مولايش بود. مولايش او را به همراه رفيقانش ، به بستان خود فرستاد تا ميوه اى برايش بياورند. آنها بدون ميوه از بستان برگشتند ؛ ميوه را خورده بودند و آن را به گردن لقمان انداخته بودند. لقمان به مولايش گفت: «شخص دو رو، نزد خداوند امانتدار نيست. پس به من و آنها همگى ، آب بنوشان . سپس وادارمان كن تا [قى كنيم و ]ميوه را بيرون بياوريم» . او اين كار را كرد و آنها ميوه را قى مى كردند ؛ ولى لقمان آب گوارا بيرون آورد. بدين ترتيب، مولا راستگويىِ لقمان را از دروغگويىِ آنان باز شناخت .

3 / 9عيب گرفتن بر نقش يا نقّاش؟عرائس المجالس_ به نقل از شقيق _: به لقمان حكيم گفته شد : چه قدر صورت تو زشت است! گفت: «آيا تو [با اين سخن ،] بر نقش ، ايراد مى گيرى يا بر نقّاش؟ (به خدا و يا كارش عيب مى گيرى؟!)» .

مجمع البيان :به لقمان گفته شد: چه زشت است صورت تو! گفت: «آيا تو [با اين سخن ،] نقش را نكوهش مى كنى يا نقّاش را؟!» .

3 / 10كِشتنِ جو به جاى كنجدمحبوب القلوب:مولاى لقمان به او دستور داد كه در زمينش ، براى او كنجد بكارد ؛ ولى او جو كاشت . وقتى كه زمان درو فرا رسيد، مولا گفت: چرا جو كاشتى، در حالى كه من به تو دستور دادم كه كنجد بكارى؟ لقمان گفت : «از خدا اميد داشتم كه براى تو ، كنجد بروياند» . مولايش گفت: مگر اين ممكن است؟ لقمان گفت: «تو را مى بينم كه خداى متعال را نافرمانى مى كنى، در حالى كه از او اميد بهشت دارى ؛ لذا گفتم شايد آن هم بشود» . آن گاه ، مولايش گريست و به دست او توبه كرد و او را آزاد ساخت .

.

ص: 64

. .

ص: 65

. .

ص: 66

الفصل الرابع : حِكَمٌ حَولَ العِلمِ وَالمَعرِفَةِ4 / 1قيمَةُ العَقلِكتاب العقل وفضله عن قَتادة :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِعلَم أنَّ غايَةَ السُّؤدَدِ وَالشَّرَفِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ حُسنُ العَقلِ ، وأنَّ العَبدَ إذا حَسُنَ عَقلُهُ غَطّى ذلِكَ عُيوبَهُ وأصلَحَ مَساوِئَهُ . (1)

حلية الأولياء عن وَهب بن مُنَبِّه :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِعقِل عَنِ اللّهِ ؛ فَإِنَّ أعقَلَ النّاسِ عَنِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً ، وإنَّ الشَّيطانَ لَيَفِرُّ مِنَ العاقِلِ ، وما يَستَطيعُ أن يُكايِدَهُ . (2)

4 / 2عَلامَةُ العَقلِكتاب العقل وفضله لان بن أبي الدنيا عن إبراهيم بن عيسى :قالَ مَولى لُقمانَ : ما أظُنُّكَ تَعقِلُ! قالَ لَهُ لُقمانُ : إنَّمَا العاقِلُ مَن يَخافُ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ . (3)

.


1- .كتاب العقل وفضله لابن أبي الدنيا : ص 39 ح 33 .
2- .حلية الأولياء : ج 4 ص 35 ، البداية والنهاية : ج 9 ص 280 .
3- .كتاب العقل وفضله لابن أبي الدنيا : ص 36 ح 95 .

ص: 67

فصل چهارم: حكمت هايى درباره دانش و شناخت

4 / 1 ارزش خِرد

4 / 2 نشانه خرد

فصل چهارم: حكمت هايى درباره دانش و شناخت4 / 1ارزش خِردكتاب العقل وفضله، ابن ابى الدنيا_ به نقل از قَتاده _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! بدان كه نهايتِ آقايى و مقام در دنيا و آخرت ، به حُسن عقل است و اگر بنده عقلش نيكو باشد، عيب هايش پوشيده مى شود و بدى هايش اصلاح مى گردد» .

حلية الأولياء_ به نقل از وَهْب بن مُنَبّه _: لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم! درباره خداوند بينديش؛ چرا كه انديشه مندترينِ مردم درباره خداوند، بهترينِ مردم از جهت خردمندى است ، و شيطان از عاقل فرار مى كند و نمى تواند او را به دام اندازد» .

4 / 2نشانه خردكتاب العقل وفضله، ابن ابى الدنيا_ به نقل از ابراهيم بن عيسى _: مولاى لقمان به او گفت: گمان ندارم كه تو عاقل شوى. لقمان به او گفت: «همانا عاقل ، كسى است كه از خداوند عز و جل بترسد» .

.

ص: 68

إحياء علوم الدين :قالَ لُقمانُ : يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَكونَ في أهلِهِ كَالصَّبِيِّ ، وإذا كانَ فِي القَومِ وُجِدَ رَجُلاً . (1)

نثر الدرّ :قالَ [لُقمان] : لا يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يُخَلِّيَ نَفسَهُ مِن أربَعَةِ أوقاتٍ : فَوَقتٌ مِنها يُناجي فيهِ رَبَّهُ ، ووَقتٌ يُحاسِبُ فيهِ نَفسَهُ ، ووَقتٌ يَكسِبُ فيهِ لِمَعاشِهِ ، ووَقتٌ يُخَلّي فيهِ بَينَ نَفسِهِ وبَينَ لَذَّتِها في غَيرِ مُحَرَّمٍ يَستَعينُ بِذلِكَ عَلى سائِرِ الأَوقاتِ . (2)

4 / 3عَلامَةُ العالِمِالإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لِكُلِّ شَيءٍ عَلامَةٌ يُعرَفُ بِها ، ويُشهَدُ عَلَيها ... ولِلعالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : العِلمُ بِاللّهِ ، وبِما يُحِبُّ ، وبِما يَكرَهُ . (3)

عيون الأخبار لابن قتيبة :في حِكمَةِ لُقمانَ : إنَّ العالِمَ الحَكيمَ يَدعُو النّاسَ إلى عِلمِهِ بِالصَّمتِ وَالوَقارِ ، وإنَّ العالِمَ الأَخرَقَ يَطرُدُ النّاسَ عَن عِلمِهِ بِالهَذَرِ وَالإِكثارِ . (4)

.


1- .إحياء علوم الدين : ج 2 ص 67 ، المحجة البيضاء : ج 3 ص 98 .
2- .نثر الدر : ج 7 ص 38 .
3- .الخصال : ص 121 ح 113 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 415 ح 8 .
4- .عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 2 ص 122 .

ص: 69

4 / 3 نشانه دانشمند

إحياء علوم الدين:لقمان گفت : «براى خردمند ، شايسته است كه در ميان خانواده اش همچون كودك باشد، و هنگامى كه در ميان قوم است ، مردمى باشد» .

نثر الدُّرّ :[لقمان] گفت: «براى خردمند ، سزاوار نيست كه خود را از چهار وقت ، بى بهره بگذارد : وقتى كه در آن ، پروردگارش را بخواند؛ وقتى كه در آن ، از خود حساب كشى نمايد ؛ وقتى كه در آن ، براى هزينه زندگانى اش، كسب كند ؛ و وقتى كه در آن ، تنها به لذّت حلال مشغول باشد تا به واسطه آن ، براى وقت هاى ديگر ، يارى [و نيرو] بگيرد» .

4 / 3نشانه دانشمندامام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! هر چيز نشانه اى دارد كه بدان شناخته مى شود و بر اساس آن ، گواهى مى گردد. دانشمند نيز سه نشانه دارد : شناختن خدا و آنچه خداوند دوست دارد و آنچه دوست ندارد» .

عيون الأخبار ، ابن قُتَيبه :در حكمت لقمان آمده است : «دانشمند حكيم ، مردم را با سكوت و وقار ، به سوى دانش خويش مى خواند ؛ ولى دانشمند بى شعور ، مردم را با هذيان و پُر گويى ، از دانش خويش مى راند» .

.

ص: 70

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، أعلَمُ النّاسِ أشَدُّهُم خَشيَةً لَهُ . (1)

البداية والنهاية عن أبي قلابة :قيلَ لِلُقمانَ : أيُّ النّاسِ أعلَمُ ؟ قالَ : مَنِ ازدادَ مِن عِلمِ النّاسِ إلى عِلمِهِ . (2)

4 / 4كَلامُ الحُكَماءِالبداية والنهاية عن عبد اللّه بن زيد :قالَ لُقمانُ عليه السلام : ألا إنَّ يَدَ اللّهِ عَلى أفواهِ الحُكَماءِ ، لا يَتَكَلَّمُ أحَدُهُم إلاّ ما هَيَّأَ اللّهُ لَهُ . (3)

4 / 5طَلَبُ العِلمِالإمام الصادق عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ أن قالَ لَهُ : يا بُنَيَّ ، اِجعَل في أيّامِكَ ولَياليكَ وساعاتِكَ نَصيباً لَكَ في طَلَبِ العِلمِ ، فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ لَهُ تَضييعا مِثلَ تَركِهِ . (4)

عيون الأخبار لابن قتيبة :قَرَأتُ في حِكَمِ لُقمانَ أنَّهُ قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اُغدُ عالِما أو مُتَعَلِّما أو مُستَمِعا أو مُحِبّا ، ولا تَكُنِ الخامِسَ فَتَهلِكَ . (5)

.


1- .محبوب القلوب : ج 1 ص 204 .
2- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج11 ص254 ح20470 ، البداية والنهاية : ج 2 ص 128 ، الدر المنثور : ج 6 ص 517 .
3- .البداية والنهاية : ج 2 ص 128 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 516 .
4- .الأمالي للمفيد : ص 292 ح 2 ، الأمالي للطوسي : ص 68 ح 99 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 415 ح 7 .
5- .عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 2 ص 119 ، ربيع الأبرار : ج 3 ص 267 .

ص: 71

4 / 4 سخن حكيمان

3 / 5 دانش پژوهى

محبوب القلوب:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! داناترينِ مردم ، هراسان ترينِ آنها از خداست» .

المصنّف ، عبد الرزّاق_ به نقل از ابو قِلابه _: به لقمان گفته شد: داناترينِ مردم كيست؟ گفت: «هر كه از دانش مردم ، به دانش خويش بيفزايد» .

4 / 4سخن حكيمانالبداية و النهاية_ به نقل از عبد اللّه بن زيد _: لقمان گفت: «آگاه باشيد! همانا دست قدرت خدا ، بر دهان حكيمان است؛ هيچ يك از آنها جز آنچه خداوند برايشان فراهم ساخته ، به زبان نمى رانند» .

3 / 5دانش پژوهىامام صادق عليه السلام :يكى از نصايح لقمان به پسرش ، اين بود كه گفت : «اى پسرم! بخشى از روز و شب و ساعات خود را براى دانش پژوهى قرار ده؛ زيرا هيچ زيانى را مانند ترك آن نخواهى يافت» .

عيون الأخبار ، ابن قتيبه :در حكمت هاى لقمان خواندم كه به پسرش گفت: «اى پسرم! دانشمند يا دانش آموز، يا شنونده [ ى دانش]، يا دوست دار [ دانش] باش، و پنجمى نباش ، و گرنه ، نابود مى شوى» .

.

ص: 72

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، بادِر بِعِلمِكَ قَبلَ أن يَحضُرَ أجَلُكَ ، وقَبلَ أن تَسيرَ الجِبالُ سَيراً ، وتُجمَعَ الشَّمسُ وَالقَمَرُ . (1)

تنبيه الخواطر_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، تَعَلَّم مِنَ العُلَماءِ ما جَهِلتَ ، وعَلِّمِ النّاسَ ما عَلِمتَ . (2)

المواعظ العددية :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، تَعَلَّمِ العِلمَ وإن لَم تَنَل بِهِ حَظّا ، فَلَأَن يُذِمَّ لَكَ الزَّمانُ خَيرٌ مِن أن يُذِمَّ بِكَ الزَّمانُ . (3)

المحاسن والاضداد :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، نافِس في طَلَبِ العِلمِ فَإِنَّهُ ميراثٌ غَيرُ مَسلوبٍ وقَرينٌ غَيرُ مَرغوبٍ ونَفيسُ حَظٍّ مِنَ النّاسِ وفِي النّاسِ مَطلوبٌ . (4)

جامع بيان العلم وفضله :إنَّ لُقمانَ الحَكيمَ قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِبتَغِ العِلمَ صَغيرا ؛ فَإِنَّ ابتِغاءَ العِلمِ يَشُقُّ عَلَى الكَبيرِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام_ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ _: يا بُنَيَّ ، إن تَأَدَّبتَ صَغيراً انتَفَعتَ بِهِ كَبيراً ، ومَن عَنى (6) بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَكَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَكَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ طَلَبُهُ أدرَكَ مَنفَعَتَهُ ؛ فَاتَّخِذهُ عادَةً . فَإِنَّكَ تَخلُفُ في سَلَفِكَ ، وتَنفَعُ بِهِ مَن خَلَفَكَ ، ويَرتَجيكَ فيهِ راغِبٌ ، ويَخشى صَولَتَكَ راهِبٌ ، وإيّاكَ وَالكَسَلَ عَنهُ وَالطَّلَبَ لِغَيرِهِ ، فَإِن غُلِبتَ عَلَى الدُّنيا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَةِ ، وإذا فاتَكَ طَلَبُ العِلمِ في مَظانِّهِ فَقَد غُلِبتَ عَلَى الآخِرَةِ . وَاجعَل في أيّامِكَ ولَياليكَ وساعاتِكَ لِنَفسِكَ نَصيباً في طَلَبِ العِلمِ ؛ فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ لَهُ تَضييعاً أشَدَّ مِن تَركِهِ . ولا تُمارِيَنَّ فيهِ لَجوجاً ولا تُجادِلَنَّ فَقيهاً ، ولا تُعادِيَنَّ سُلطاناً ، ولا تُماشِيَنَّ ظَلوماً ، ولا تُصادِقَنَّهُ ولا تُصاحِبَنَّ فاسِقاً نَطِفاً (7) ، ولا تُصاحِبَنَّ مُتَّهَماً ، وَاخزُن عِلمَكَ كَما تَخزُنُ وَرِقَكَ . (8)

.


1- .الاختصاص : ص 340 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 431 ح 23 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 231 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .
3- .المواعظ العددية : ص 68 .
4- .المحاسن والاضداد للجاحظ : ص 12 .
5- .جامع بيان العلم وفضله : ج 1 ص 174 ح 350 .
6- .في المصدر : «غني» ، والتصويب من بحار الأنوار وقصص الأنبياء : ص 194 ح 243 . وعَنَى الأَمرُ فلاناً : أهَمَّهُ . ويقال : عَنى بأمر فلان (المعجم الوسيط : ج 2 ص 633 «عنا»).
7- .في بحار الأنوار : «ولا تُؤاخِيَنَّ فاسقا» بدل «ولا تصاحبنّ فاسقا نطفا» . والنَّطِفُ : الرَّجُلُ المُريبُ (لسان العرب : ج 9 ص 334 «نطف»).
8- .تفسير القمّي : ج 2 ص 164 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 411 ح 2 .

ص: 73

الاختصاص_ به نقل از اوزاعى _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! به كمك دانشت ، پيش از رسيدن اجل و پيش از درهم ريختن كوه ها و پيش از درهم پيچيدن خورشيد و ماه، [در كارهاى نيك] پيشى بگير» .

تنبيه الخواطر :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم! آنچه را كه نمى دانى ، از دانشمندان فرابگير و آنچه را كه مى دانى ، به مردم بياموز» .

المواعظ العددية :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم! دانش را بياموز ، هر چند با آن به بهره اى نرسى؛ زيرا اگر زمانه به خاطر تو مذمّت شود ، بهتر است از اين كه زمانه تو را مذمّت كند» .

المحاسن و الأضداد، جاحظ :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! در تحصيل دانش بشتاب؛ زيرا دانش ، ميراثِ از دستْ نرفتنى و همراهِ بيزارْ نشدنى و بهره پُر ارزشى از مردم است و در ميان مردم ، خواستنى است» .

جامع بيان العلم و فضله :لقمان حكيم به پسرش گفت: «اى پسرم! در كودكى در پىِ دانش باش؛ چرا كه به دست آوردن دانش ، بر بزرگ سال سخت است» .

امام صادق عليه السلام_ در بيان موعظه لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم! اگر در كودكى ادب آموختى ، در بزرگى سودش را مى برى . هر كس آهنگ ادب كند ، به آن اهتمام مى ورزد، و هر كس بدان اهتمام ورزد ، زحمتِ دانستن آن را تحمّل مى كند، و هر كس زحمت دانستن آن را بپذيرد ، جستجويش [در پى دانش] زياد مى شود، و هر كس جستجويش زياد شود، سودش را درمى يابد . پس آن را عادت خود قرار دِه؛ چرا كه تو جانشين گذشتگانى و به وسيله آن ، جانشين خود را سود مى بخشى و علاقه مند ، براى آن به تو اميد مى بندد و ترسان، از عظمت تو مى هراسد . و از تنبلى نسبت به آن و از رفتن در پىِ غير آن بپرهيز ؛ زيرا اگر در برابر دنيا شكست بخورى ، در برابر آخرت ، مغلوب نمى شوى ؛ ولى اگر جستجوى دانش در جايگاه هاى خودش را از دست بدهى ، در برابر آخرت ، مغلوب مى شوى . بخشى از روزها و شب ها و لحظاتت را براى جستجوى دانش قرار بده ؛ چرا كه تو زيانى شديدتر از ترك آن را نمى يابى. و در آن ، با هيچ فرد لجوجى مستيز، و با هيچ فقيهى مجادله، با هيچ پادشاهى دشمنى، و با هيچ ستمگرى همراهى نكن و او را تصديق منما . و با فاسقِ آلوده به گناه ، همنشينى نكن، و با متّهم [نيز] همنشينى نكن، و دانش خود را ذخيره كن ، همان طور كه پولت را ذخيره مى كنى.

.

ص: 74

4 / 6أدَبُ التَّعَلُّمِالإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَتَعَلَّمِ العِلمَ لِتُباهِيَ بِهِ العُلَماءَ ، أو تُمارِيَ بِهِ السُّفَهاءَ ، أو تُزانَ بِهِ فِي المَجالِسِ ، ولا تَترُكِ العِلمَ زَهادَةً فيهِ ورَغبَةً فِي الجَهلِ . (1)

جامع بيان العلم وفضله :إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَتَعَلَّمِ العِلمَ لِثَلاثٍ ، ولا تَدَعهُ لِثَلاثٍ : لا تَتَعَلَّمهُ لِتُمارِيَ بِهِ ، ولا لِتُباهِيَ بِهِ ، ولا لِتُرائِيَ بِهِ . ولا تَدَعهُ زَهادَةً فيهِ ، ولا حَياءً مِنَ النّاسِ ، ولا رِضا بِالجَهالَةِ . (2)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 83 ، قصص الأنبياء : ص 190 ح 238 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 417 ح 10 .
2- .جامع بيان العلم وفضله : ج 1 ص 212 ح 418 .

ص: 75

4 / 6 ادبِ دانش آموزى

4 / 6ادبِ دانش آموزىامام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! دانش را براى فخر فروشى نزد دانشمندان يا نزاع با سفيهان يا زينت مجالس ، نياموز و همچنين ، دانش را از سرِ بى رغبتى به آن و تمايل به نادانى ، رها نكن» .

جامع بيان العلم وفضله:همانا لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! دانش را براى سه چيز نياموز، و براى سه چيز رها نكن: براى كشمكش و فخر فروشى و ريا ، آن را نياموز، و به خاطر بى رغبتى به آن و حيا از مردم و رضايت به نادانى، آن را رها نكن» .

.

ص: 76

الدرّ المنثور عن محمّد بن واسع :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَتَعَلَّم ما لا تَعلَمُ حَتّى تَعمَلَ بِما تَعلَمُ . (1)

تنبيه الخواطر :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تُجادِلِ العُلَماءَ فَيَمقُتوكَ . (2)

جامع بيان العلم وفضله :عَن لُقمانَ أو عيسى عليهماالسلام : كَما تَرَكَ المُلوكُ لَكُمُ الحِكمَةَ فَاترُكوا لَهُمُ الدُّنيا . (3)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، طوبى لِمَنِ انتَفَعَ بِعِلمِهِ ، وَاستَمَعَ القَولَ فَاتَّبَعَ أحسَنَهُ ، ووَيلٌ لِمَن تَبَيَّنَ لَهُ فَاستَحَبَّ العَمى عَلَى الهُدى . (4)

روح المعاني :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : لاخَيرَ لَكَ في أن تَتَعَلَّمَ ما لَم تَعلَم ولَمّا تَعمَل بمِا قَد عَلِمتَ ؛ فَإِنَّ مَثَلَ ذلِكَ مَثَلُ رَجُلٍ احتَطَبَ حَطَبا فَحَمَلَ حُزمَةً وذَهَبَ يَحمِلُها فَعَجَزَ عَنها فَضَمَّ إلَيها اُخرى . (5)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِنتَفِع بِما عَلَّمَكَ اللّهُ تَعالى، وإنَّمَا انتَفَعَ بِالعِلمِ مَنِ اتَّبَعَهُ ، ولَم يَنتَفِع بِهِ مَن عَلِمَهُ وتَرَكَهُ . (6)

.


1- .الدر المنثور : ج 6 ص 519 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 109 .
3- .جامع بيان العلم وفضله : ج 1 ص 210 ح 413 .
4- .محبوب القلوب : ج 1 ص 205 .
5- .روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني : ج 21 ص 84.
6- .محبوب القلوب : ج 1 ص 204 .

ص: 77

الدرّ المنثور_ به نقل از محمّد بن واسع _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! آنچه را كه نمى دانى ، نياموز ، تا وقتى كه به آنچه مى دانى، عمل كنى» .

تنبيه الخواطر:لقمان به پسرش گفت: «با دانشمندان مجادله نكن ، كه منفورت مى كنند» .

جامع بيان العلم وفضله :از لقمان يا عيسى عليهماالسلام نقل شده است: «همان طورى كه پادشاهان ، حكمت را براى شما وا گذاشته اند. شما نيز دنيا را برايشان وا گذاريد» .

محبوب القلوب:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! خوشا به حال كسى كه به دانش خويش سود برَد ، و هر سخنى را بشنود و خوبش را پيروى كند . و واى بر كسى كه [حقيقت] برايش روشن گشته ، ولى گم راهى را بر هدايت ترجيح دهد!» .

روح المعانى:لقمان به پسرش گفت : «تا وقتى كه به دانسته هاى پيشين خود عمل نكرده اى ، در يادگيرىِ آنچه نمى دانى ، خيرى نيست ؛ چرا كه مَثَل آن، مَثَل كسى است كه هيزمى را جمع كرده و يك بسته آن را بر مى دارد و در حالى كه ناتوان از حمل آن است، يك بسته ديگر بر آن مى افزايد» .

محبوب القلوب:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! از آنچه خداى متعال به تو آموخته، بهره ببر، و همانا از دانش، كسى بهره مى برد كه از آن پيروى كند، و كسى كه آن را بياموزد و رها كند، از آن سود نمى برد» .

.

ص: 78

4 / 7ثَمَرَةُ التَّعَلُّمِأعلام الدين :أوصى لُقمانُ ابنَهُ فَقالَ : يا بُنَيَّ، تَعَلَّمِ العِلمَ وَالحِكمَةَ تَشرُف، فَإِنَّ الحِكمَةَ تَدُلُّ عَلَى الدّينِ ، وتُشَرِّفُ العَبدَ عَلَى الحُرِّ ، وتَرفَعُ المِسكينَ عَلَى الغَنِيِّ ، وتُقَدِّمُ الصَّغيرَ عَلَى الكَبيرِ ، وتُجلِسُ المِسكينَ مَجالِسَ المُلوكِ ، وتَزيدُ الشَّريفَ شَرَفاً ، وَالسَّيِّدَ سُؤدَدا ، وَالغَنِيَّ مَجداً . وكَيفَ يَظُنُّ ابنُ آدَمَ أن يَتَهَيَّأَ لَهُ أمرُ دينِهِ ومَعيشَتِهِ بِغَيرِ حِكمَةٍ ، ولَن يُهَيِّئَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ أمرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ إلاّ بِالحِكمَةِ ، ومَثَلُ الحِكمَةِ بِغَيرِ طاعَةٍ مَثَلُ الجَسَدِ بِغَيرِ نَفسٍ ، أو مَثَلُ الصَّعيدِ بِغَيرِ ماءٍ ، ولا صَلاحَ لِلجَسَدِ بِغَيرِ نَفسٍ ، ولا لِلصَّعيدِ بِغَيرِ ماءٍ ، ولا لِلحِكمَةِ بِغَيرِ طاعَةٍ . (1)

المواعظ العددية :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ، إنَّ الحِكمَةَ تَعمَلُ عَشَرَةَ أشياءَ : أحَدُها تُحيِي القُلوبَ المَيتَةَ ، وتُجلِسُ المِسكينَ مَجالِسَ المُلوكِ ، وتُشَرِّفُ الوَضيعَ ، وتُحَرِّرُ العَبيدَ ، وتُؤوِي الغَريبَ ، وتُغنِي الفَقيرَ ، وتَزيدُ لِأَهلِ الشَّرَفِ شَرَفاً ، ولِلسَّيِّدِ سُؤدَدا ، وهِيَ أفضَلُ مِنَ المالِ ، وحِرزٌ مِنَ الخَوفِ ، ودِرعٌ فِى الحَربِ ، وبِضاعَةٌ حينَ يَربَحُ ، وهِيَ شَفيعَةٌ حينَ يَعتَريهِ الهَولُ ، وهِيَ دَليلَةٌ (2) حينَ يَنتَهي بِهِ اليَقينُ ، وسُترَةٌ حينَ لا يَستُرُهُ ثَوبٌ . (3)

.


1- .أعلام الدين : ص 93 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 66 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 432 ح 24 .
2- .«وهي شفيعة .. . وهي دليلة» كذا في المصدر والظاهر أنه اشتباه مطبعي والصحيح «وهي شَفيعَه .. . وهي دَليلَهُ» .
3- .المواعظ العددية : ص 399 .

ص: 79

4 / 7 فايده يادگيرى دانش

4 / 7فايده يادگيرى دانشأعلام الدين:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! دانش و حكمت بياموز تا شرافت يابى؛ زيرا حكمت ، آدمى را به دين ره نمون مى شود و برده را بر آزاد شرافت مى دهد و نيازمند را بر توانگر رفعت مى بخشد و كوچك را بر بزرگْ مقدّم مى دارد و تهى دست را در جايگاه هاى پادشاهان مى نشاند و بر شرافت شريف و سيادت سيّد و عظمت غنى ، مى افزايد . و چگونه آدميزاد گمان دارد كه كار دين و دنيايش ، با غير حكمت فراهم مى گردد، در حالى كه خداوند عز و جل كار دنيا و آخرت را جز با حكمت ، مهيّا نمى سازد؟! و مَثَل حكمتِ بدون طاعت، مانند جسم بى جان يا خاك بى آب است ، و جسم بى جان و خاك بى آب و حكمت بى طاعت، هيچ فايده اى ندارند» .

المواعظ العدديّة :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! حكمت ، ده تا كار انجام مى دهد: دل هاى مرده را زنده مى كند، بينوا را در جايگاه هاى پادشاهان مى نشاند، به فرومايه شرافت مى بخشد ، بردگان را آزاد مى سازد، به غريب پناه مى دهد، نيازمند را توانگر مى سازد، بر شرافتِ شريف و سيادت سيّد مى افزايد . و آن از مال بهتر است و مايه امان از ترس است. سپرى در جنگ است، و كالايى است كه سود مى كند . هنگامى كه ترس او را مى لرزاند، شفاعت كننده است، و هنگامى كه يقين به او مى رسد، راه نماست، و هنگامى كه پوشاكى او را نمى پوشانَد ، پوشاننده است» .

.

ص: 80

عرائس المجالس :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ: يا بُنَيَّ ، اِلزَمِ الحِكمَةَ تُكرَم بِها، وأعِزَّها تُعَزَّ بِها ، وسَيِّدُ أخلاقِ الحِكمَةِ دينُ اللّهِ عز و جل . (1)

الفردوس بمأثور الخطاب عن عبد اللّه بن عبّاس_ فيما قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ _: يا بُنَيَّ، إن كانَ بَينَكَ وبَينَ العِلمِ بَحرٌ مِن نارٍ يُحرِقُكَ، وبَحرٌ مِن ماءٍ يُغرِقُكَ فَانفُذهُما إلَى العِلمِ حَتّى تَقتَبِسَهُ وتَعَلَّمَهُ؛ فَإِنَّ تَعَلُّمَ العِلمِ دَليلُ الإِنسانِ، وعِزُّ الإِنسانِ ، ومَنارُ الإِيمانِ، ودَعائِمُ الأَركانِ، ورِضَا الرَّحمنِ . (2)

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ: يا بُنَيَّ، تَعَلَّم مِنَ العُلَماءِ ما جَهِلتَ، وعَلِّمِ النّاسَ ما عَلِمتَ تُذكَر بِذلِكَ فِي المَلَكوتِ . (3)

4 / 8قيمَةُ العِلمُ ومُجالَسَةُ العالِمِالبداية والنهاية عن السريّ بن يحيى :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ الحِكمَةَ أجلَسَتِ المَساكينَ مَجالِسَ المُلوكِ . (4)

روضة الواعظين :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، جالِسِ العُلَماءَ ، وزاحِمهُم بِرُكبَتَيكَ (5) ؛ فَإنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ يُحيِي القُلوبَ بِنورِ الحِكمَةِ كَما يُحيِي الأَرضَ بِوابِلِ السَّماءِ . (6)

.


1- .عرائس المجالس : ص 315 .
2- .الفردوس بمأثور الخطاب : ج 4 ص 422 ح 7231 .
3- .إرشاد القلوب : ص 73 .
4- .البداية والنهاية : ج 2 ص 127 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 518 .
5- .زاحمهم أي ضايقهم ، وادخل في زحامهم بركبتيك ، أي أدخل ركبتيك في زحامهم . والوابل : المطر العظيم القطر الشديد (بحار الأنوار : ج 1 ص 204) .
6- .روضة الواعظين : ص 16 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 204 ح 22 .

ص: 81

4 / 8 ارزش دانش و همنشينى با دانشمند

عرائس المجالس:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! حكمت را با خود داشته باش تا با آن ، كرامت يابى، و آن را عزيز بدان تا با آن عزّت يابى . و سرور اخلاق حكيمانه ، [تسليم در برابر] دين خداوند عز و جل است » .

الفردوس بمأثور الخطاب_ به نقل از عبد اللّه بن عبّاس ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت ، در حالى كه او را موعظه مى كرد _: اى پسرم! اگر ما بين تو و دانش ، دريايى از آتش باشد كه تو را مى سوزاند و دريايى از آب باشد كه تو را غرق مى كند، براى رسيدن به دانش ، آن دو را بشكاف تا دانش را به دست آورى و بياموزى؛ زيرا در آموختن دانش، راه نمايى و عزّت انسان است و نيز نشانه ايمان و پايه اركان [دين] و رضايت خداى رحمان .

إرشاد القلوب_ از سفارش لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم! آنچه را كه نمى دانى ، از دانشمندان بياموز و آنچه را كه مى دانى ، به مردم بياموز تا در ملكوت ، از تو ياد گردد .

4 / 8ارزش دانش و همنشينى با دانشمندالبداية والنهاية_ به نقل از سَرىّ بن يحيى _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! حكمت، بينوايان را در جايگاه هاى پادشاهان مى نشانَد» .

روضة الواعظين:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! با دانشمندان ، همنشين باش و با زانو زدن در ميان آنها ، جايشان را تنگ كن؛ زيرا خداوند عز و جل با نور حكمت ، دل ها را زنده مى كند ، چنان كه زمين را با باران فراوانِ آسمان ، حيات مى بخشد» .

.

ص: 82

تنبيه الخواطر_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: جَلاءُ القُلوبِ استِماعُ الحِكمَةِ وصَداؤُها المَلالَةُ وَالفُتورُ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِمَجالِسِ العُلَماءِ ، وَاستَمِع كَلامَ الحُكَماءِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُحيِي القَلبَ المَيِّتَ بِنورِ الحِكمَةِ كَما يُحيِي الأَرضَ المَيتَةَ بِوابِلِ المَطَرِ . (2)

أعلام الدين :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، صاحِبِ العُلَماءَ ، وَاقرُب مِنهُم وجالِسهُم وزُرهُم في بُيوتِهِم ، فَلَعَلَّكَ تُشبِهُهُم فَتَكونَ مَعَهُم ، وَاجلِس مَعَ صُلَحائِهِم ، فَرُبَّما أصابَهُمُ اللّهُ بِرَحمَةٍ فَتَدخُلُ فيها وإن كُنتَ طالِحاً . (3)

إرشاد القلوب_ مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ لاِبنِهِ _: مَن يُجالِسِ العُلَماءَ يَغنَم . (4)

تنبيه الخواطر :قالَ لُقمانُ عليه السلام : لَأَن يَضرِبَكَ الحَكيمُ فَيُؤذِيَكَ خَيرٌ مِن أن يُدهِنَكَ الجاهِلُ بِدُهنٍ طَيِّبٍ . (5)

4 / 9أدَبُ مُجالَسَةِ العالِمِالإمام الصادق عليه السلام_ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ _: يا بُنَيَّ ، جالِسِ العُلَماءَ وزاحِمهُم بِرُكبَتَيكَ ، لا تُجادِلهُم فَيَمنَعوكَ . (6)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 60 .
2- .المعجم الكبير : ج 8 ص 199 ح 7810 ، كنز العمّال : ج 10 ص 170 ح 28881 .
3- .أعلام الدين : ص 272 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 189 ح 18 .
4- .إرشاد القلوب : ص 72 .
5- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 26 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .
6- .تفسير القمّي : ج 2 ص 164 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 204 ح 22 .

ص: 83

4 / 9 ادبِ همنشينى با دانشمند

تنبيه الخواطر_ درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: صيقل و روشنىِ دل ها ، با شنيدن حكمت است و تشنگىِ آن ، با ملامت و سستى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! در مجالس دانشمندان حضور داشته باش، و سخنان حكيمان را بشنو؛ زيرا خداوند دلِ مرده را با نور حكمت ، زنده مى كند ؛ چنان كه زمينِ مرده را با آب باران حيات مى بخشد» .

أعلام الدين:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! همراه دانشمندان باش و به آنان نزديك شو و همنشينشان باش و آنان را در خانه هايشان ديدار كن ؛ شايد به آنان مشابهت پيدا كنى و از آنان به شمار آيى . و با صالحانشان بنشين ؛ چه بسا رحمت خداوند به آنان برسد و تو نيز در ميانشان باشى ، هر چند كه بدكار بوده باشى» .

إرشاد القلوب_ از سفارش لقمان عليه السلام به پسرش _: هر كس با دانشمندان همنشينى كند ، بهره مند مى گردد.

تنبيه الخواطر :لقمان گفت : «به راستى كه اگر حكيم تو را بزند و رنجيده شوى، بهتر از اين است كه نادان تو را با روغن خوش بو بمالد» .

4 / 9ادبِ همنشينى با دانشمندامام صادق عليه السلام_ در بيان نصايح لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم! با دانشمندان همشين باش و با زانو زدنت ، جايشان را تنگ كن ؛ ولى با آنان به مجادله نپرداز ، كه در اين صورت ، تو را از حضور باز مى دارند.

.

ص: 84

عرائس المجالس عن سُفيان الثوريّ :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، جالِسِ العُلَماءَ ... وَالطُف بِهِم فِي السُّؤالِ إذا تَرَكوكَ ، ولا تُعجِزهُم فَيَمَلّوكَ . (1)

راجع الفصل السادس : الآداب الأخلاقية والإجتماعية .

4 / 10فَضلُ العُلَماءِ وَالحُكَماءِالإمام عليّ عليه السلام :قيلَ لِلعَبدِ الصّالِحِ لُقمانَ : أيُّ النّاسِ أفضَلُ ؟ قالَ : المُؤمِنُ الغَنِيُّ ، قيلَ : الغَنِيُّ مِنَ المالِ ؟ فَقالَ : لا ، ولكِنَّ الغَنِيَّ مِنَ العِلمِ الَّذي إنِ احتيجَ إلَيهِ انتَفَعَ بِعِلمِهِ ، وإنِ استُغنِيَ عَنهُ اكتَفى . (2)

نثر الدرّ :قالَ [لُقمان] : العالِمُ مِصباحٌ فَمَن ارادَ اللّهُ بِهِ خَيرا اقتُبِسَ مِنهُ . (3)

بهجة المَجالس واُنس المُجالس :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لَأَن يُقصِيَكَ الحَكيمُ خَيرٌ مِن أن يُدنِيَكَ الأَحمَقُ . (4)

.


1- .عرائس المجالس : ص 314 ، تهذيب الأسماء واللغات : ج 2 ص 380 الرقم 533 .
2- .قصص الأنبياء : ص 197 ح 248 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 421 ح 16 .
3- .نثر الدر : ج 7 ص 40 .
4- .بهجة المَجالس واُنس المُجالس : ج 2 ص 545 .

ص: 85

4 / 10 فضيلت دانشمند و حكيمان

عرائس المجالس_ به نقل از سفيان ثورى _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! با دانشمندان همنشينى كن و وقتى كه به تو اعتنا نمى كنند، در سؤال كردن، با آنان ملاطفت و مهربانى كن و آنان را به ناتوانى [در پاسخ دادن] وادار نكن ، كه در اين صورت ، تو را خسته مى كنند» .

4 / 10فضيلت دانشمند و حكيمانامام على عليه السلام :به عبد صالح ، يعنى لقمان ، گفته شد: كدام يك از مردمان ، با فضيلت ترند؟ گفت: «مؤمنِ برخوردار» . گفته شد: از مال؟ گفت: «نه ؛ ليكن برخوردار از دانشى كه اگر به او محتاج شدند ، از دانشش سود برند و اگر از او بى نياز شدند، خودش به آن اكتفا كند» .

نثر الدرّ :[لقمان] گفت: «دانشمند ، چراغ است ؛ پس هر كس كه خداوند با آن برايش خيرى بخواهد، از آن ، نور برمى گيرد» .

بهجة المَجالس و اُنس المُجالس :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! اگر حكيم تو را دور كند، بهتر از اين است كه احمق تو را نزديك كند» .

.

ص: 86

4 / 11ذَمُّ الرَّغَبةِ في وُدِّ الجاهِلِ وَالتَّهاوُنِ بِمَقتِ الحَكيمِالمصنف لعبد الرزاق عن شيخ من أهل البصرة :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَرغَب في وُدِّ الجاهِلِ فَيَرى أنَّكَ تَرضى عَمَلَهُ ، ولا تَتَهاوَن بِمَقتِ الحَكيمِ فَيَزهَدَ فيكَ . (1)

4 / 12النَّهيُ عَنِ اتِّخاذِ الجاهِلِ رَسولاًالإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ عليه السلام : يا بُنَيَّ ، لا تَتَّخِذِ الجاهِلَ رَسولاً ، فَإِن لَم تُصِب عاقِلاً حَكيماً يَكونُ رَسولَكَ فَكُن أنتَ رَسولَ نَفسِكَ . يا بُنَيَّ ، اِعتَزِلِ الشَّرَّ يَعتَزِلكَ . (2)

شعب الايمان عن الحسن :إنَّ لُقمانَ عليه السلام قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تُرسِل رَسولَكَ جاهِلاً ، فَإِن لَم تَجِد حَكيماً فَكُن رَسولَ نَفسِكَ . (3)

.


1- .المصنف لعبد الرزاق : ج 11 ص 138 ح 20135 ، الدر المنثور : ج 6 ص 516 .
2- .قصص الأنبياء : ص 196 ح 247 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 421 ح 16 .
3- .شعب الإيمان : ج 4 ص 231 ح 4891 ، الدر المنثور : ج 6 ص 515 .

ص: 87

4 / 11 نكوهش علاقه به نادان و دشمنىِ دانا

4 / 12 پرهيز از فرستادنِ پيك نادان

4 / 11نكوهش علاقه به نادان و دشمنىِ داناالمصنّف ، عبدالرزّاق_ به نقل از شيخى بصرى _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! در دوستى با نادان ، رغبت نشان نده؛ زيرا او خيال مى كند كه تو از كار او خشنودى. و دشمنىِ دانا و حكيم را دست كم نگير؛ زيرا او هم تو را بى اهمّيت مى شمارد [و حكمت را از تو باز مى دارد]» .

4 / 12پرهيز از فرستادنِ پيك نادانامام صادق عليه السلام :لقمان گفت: «اى پسرم! نادان را پيك خود انتخاب مكن. اگر شخص عاقل و حكيم كه فرستاده تو باشد، پيدا نكردى، خود فرستاده خودت باش. اى پسرم! از بدى دورى كن تا آن هم از تو دورى كند» .

شعب الإيمان_ به نقل از حسن (1) _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! نادان را فرستاده و پيكت قرار نده. اگر پيك حكيم نيافتى، خودت پيك خود باش» .

.


1- .مقصود از حسن در اين جا ، ممكن است امام حسن عليه السلام يا حسن بَصرى باشد .

ص: 88

الفصل الخامس : عَوامِلُ بِناءِ النَّفسِ5 / 1قَبولُ المَوعِظَةِخزانة الخيال :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : أي بُنَيَّ ، اِقبَلِ المَوعِظَةَ وإنِ اشتَدَّت عَلَيكَ ، ووَيلٌ لِمَن سَمِعَ فَلَم يَنفَعهُ ما سَمِعَ ، ولِمَن عَلِمَ فَلَم يَنفَعهُ ، ووَيلٌ لِمَن تَبَيَّنَ لَهُ فَاستَحَبَّ العَمى عَلَى الهُدى . طوبى لِمَنِ انتَفَعَ بِعِلمِهِ وَاستَمَعَ القَولَ فَاتَّبَعَ أحسَنَهُ . (1)

إحياء علوم الدين :في وَصِيَّةِ لُقمانَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا يُستَطاعُ العَمَلُ إلاّ بِاليَقينِ،ولايَعمَلُ المَرءُ إلاّ بِقَدرِ يَقينِهِ،ولايَقصُرُ عامِلٌ حَتّى يَنقُصَ يَقينُهُ . (2)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، اِتَّعِظ بِالنّاسِ قَبلَ أن يَتَّعِظَ النّاسُ بِكَ . (3)

.


1- .خزانة الخيال : ص 568 .
2- .إحياء علوم الدين : ج 1 ص 107 .
3- .الاختصاص : ص 336 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 427 ح 22 .

ص: 89

فصل پنجم: عوامل خودسازى

5 / 1 نصيحت پذيرى

فصل پنجم: عوامل خودسازى5 / 1نصيحت پذيرىخزانة الخيال:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! نصيحت را بپذير ؛ هر چند بر تو گران آيد . واى بر كسى كه بشنود ، ولى شنيده اش به او سودى نرساند! واى بر كسى كه بداند ، ولى [دانشش] به او سودى نرساند! واى بر كسى كه [حقيقت] برايش روشن شود ، ولى گم راهى را بر هدايت ترجيح دهد! و خوشا به حال كسى كه از دانشش سود برَد و [هر] سخنى را بشنود ، ولى از نيكويش پيروى كند!» .

إحياء علوم الدين:در سفارش لقمان به پسرش است: «اى پسرم! عمل ، بدون يقين مقدور نيست و شخص جز به اندازه يقينش عمل نمى كند و اهل عمل ، كوتاهى نمى كند، مگر يقينش ناقص باشد» .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! با مردم پند بگير ، پيش از آن كه مردم با تو پند بگيرند .

.

ص: 90

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، اِتَّعِظ بِالصَّغيرِ قَبلَ أن يَنزِلَ بِكَ الكَبيرُ . (1)

تنبيه الخواطر_ فيما قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إنَّ المَوعِظَةَ تَشُقُّ عَلَى السَّفيهِ كَما يَشُقُّ الصُّعودُ عَلَى الشَّيخِ الكَبيرِ . (2)

أعلام الدين :أوصى لُقمانُ ابنَهُ فَقالَ : ... عَلَيكَ بِقَبولِ المَوعِظَةِ وَالعَمَلِ بِها ، فَإِنَّها عِندَ المُؤمِنِ أحلى مِنَ العَسَلِ الشَّهدِ . (3)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، اِقبَل وَصِيَّةَ الوالِدِ الشَّفيقِ . (4)

5 / 2اليَقينُالبداية والنهاية عن الحسن :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، العَمَلُ لا يُستَطاعُ إلاّ بِاليَقينِ ، ومَن يَضعُف يَقينُهُ يَضعُف عَمَلُهُ . (5)

ربيع الأبرار :قالَ لُقمانُ : الصَّبرُ عِندَ مَسِّ المَكارِهِ مِن حُسنِ اليَقينِ . (6)

.


1- .الاختصاص : ص 336 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 427 ح 22 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 231 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .
3- .أعلام الدين : ص 93 ، إرشاد القلوب : ص 72 .
4- .الاختصاص : ص 340 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 431 ح 23 .
5- .البداية والنهاية : ج 9 ص 270 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 513 .
6- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 524 .

ص: 91

5 / 2 يقين

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! با [بلاى ]كوچك پند بگير ، پيش از آن كه [بلاى] بزرگ بر تو فرود آيد .

تنبيه الخواطر_ درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! [پذيرفتنِ] موعظه ، بر سفيه سخت است، همان گونه كه بالا رفتن از كوه ، بر پير سخت است .

أعلام الدين:لقمان به پسرش سفارش كرد و گفت: «... بر تو لازم است كه موعظه را بپذيرى و بدان عمل كنى؛ زيرا موعظه نزد مؤمن ، از عسل مصفّا شيرين تر است» .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! سفارش پدر مهربان را پذيرا باش .

5 / 2يقينالبداية و النهاية_ به نقل از حسن (1) _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! عمل ، بدون يقين مقدور نيست و هر كس يقينش ضعيف باشد، عملش ضعيف خواهد بود» .

ربيع الأبرار :لقمان گفت: «شكيبايى هنگام برخورد با سختى ها ، از نيكىِ يقين است» .

.


1- .مقصود از حسن در اين جا ، ممكن است امام حسن عليه السلام يا حسن بَصرى باشد .

ص: 92

5 / 3التَّواضُعُحلية الأولياء :إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : لِكُلِّ شَيءٍ مَطِيَّةٌ ومَطِيَّةُ العَقلِ التَّواضُعُ . (1)

5 / 4مُكافَحَةُ النَّفسِأعلام الدين_ في وَصِيَّةِ لُقمانَ لِوَلَدِهِ _: يا بُنَيَّ ، مَن يُرِد رِضوانَ اللّهِ يُسخِط نَفسَهُ كَثيراً ، ومَن لا يُسخِط نَفسَهُ لا يُرضِ (2) رَبَّهُ ، ومَن لا يَكظِم غَيظَهُ يُشمِت عَدُوَّهُ . (3)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، اِنهَ النَّفسَ عَن هَواها ؛ فَإِنَّكَ إن لَم تَنهَ النَّفسَ عَن هَواها لَم تَدخُلِ الجَنَّةَ ولَم تَرَها . ويُروى : اِنهَ نَفسَكَ عَن هَواها ؛ فَإِنَّ في هَواها رَداها . (4)

5 / 5مُراقَبَةُ النَّفسِالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إنَّ كُلَّ يَومٍ يَأتيكَ يَومٌ جَديدٌ ، يَشهَدُ عَلَيكَ عِندَ رَبٍّ كَريمٍ . (5)

.


1- .حلية الأولياء : ج 6، ص 6 .
2- .في المصدر : «يرضي» وما أثبتناه هو الصواب.
3- .أعلام الدين : ص 327 ، كنز الفوائد : ج 2 ص 66 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 432 ح 24.
4- .الاختصاص : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 429 ح 23 .
5- .الاختصاص : ص 340 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 431 ح 23 .

ص: 93

5 / 3 فروتنى

5 / 4 جهاد با نفس

5 / 5 مراقبت از نفس

5 / 3فروتنىحلية الأولياء:لقمان به پسرش گفت: «هر چيز مركبى دارد و مركب خِرد، فروتنى است» .

5 / 4جهاد با نفسأعلام الدين_ درباره سفارش لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم! هر كه رضوان الهى را مى خواهد، نفْس خود را بسيار سرزنش كند . هر كه نفسش را سرزنش نكند ، پروردگارش را خشنود نمى كند و هر كه خشمش را فرو نبرد ، دشمنش را شماتت مى كند.

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! نفس را از هواى آن باز دار؛ زيرا اگر نفس را از هواى آن باز ندارى ، وارد بهشت نمى شوى و آن را نمى بينى. و روايت شده : نفست را از شهوت و هواى آن باز دار ؛ زيرا در هواى آن ، شكست و هلاكت است .

5 / 5مراقبت از نفسالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! هر روز كه بر تو مى رسد، روز نوى است كه در پيشگاه پروردگار كريم ، بر ضدّ تو شهادت خواهد داد .

.

ص: 94

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : يا بُنَيَّ .. . وَاجهَد أن يَكونَ اليَومُ خَيراً لَكَ مِن أمسِ ، وغَداً خَيراً لَكَ مِنَ اليَومِ ؛ فَإِنَّهُ مَنِ استَوى يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ ، ومَن كانَ يَومُهُ شَرّاً مِن أمسِهِ فَهُوَ مَلعونٌ . (1)

محاضرات الاُدباء :قالَ لُقمانُ عليه السلام : لا تَدَعِ النَّظَرَ في مَساويكَ كُلَّ وَقتٍ لِأَنَّ تَركَ ذلِكَ نَقصٌ مِن مَحاسِنِكَ . وقيلَ : كُن فِي الحِرصِ عَلى تَفَقُّدِ عُيوبِكَ كَعَدُوِّكَ! (2)

الكشكول :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِجعَل خَطاياكَ بَينَ عَينَيكَ إلى أن تَموتَ ، وأمّا حَسَناتُكَ فَالهَ عَنها فَإِنَّهُ قَد أحصاها مَن لا يَنساها . (3)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إنَّهُ قَد اُحصِيَ الحَلالُ الصَّغيرُ ، فَكَيفَ بِالحَرامِ الكَثيرِ ؟ (4)

5 / 6مُكافَحَةُ الشَّيطانِالبداية والنهاية عن الحسن :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إذا جاءَكَ الشَّيطانُ مِن قِبَلِ الشَّكِّ وَالرَّيبِ فَاغلِبهُ بِاليَقينِ وَالنَّصيحَةِ ، وإذا جاءَكَ مِن قِبَلِ الكَسَلِ وَالسَّآمَةِ فَاغلِبهُ بِذِكرِ القَبرِ وَالقِيامَةِ ، وإذا جاءَكَ مِن قِبَلِ الرَّغبَةِ وَالرَّهبَةِ فَأَخبِرهُ أنَّ الدُّنيا مُفارَقَةٌ مَتروكَةٌ . (5)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 73 .
2- .محاضرات الأدباء : ج 1 ص 19 .
3- .الكشكول للشيخ البهائي : ص 1240 .
4- .الاختصاص : ص 340 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 431 ح 23 .
5- .البداية والنهاية : ج 9 ص 270 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 513 .

ص: 95

5 / 6 مبارزه با شيطان

إرشاد القلوب :از سفارش لقمان به پسرش است كه گفت: «اى پسرم! ... بكوش امروزت بهتر از ديروز و فردايت بهتر از امروز باشد؛ زيرا هر كه دو روزش برابر باشند ، مغبون است، و هر كس امروزش بدتر از ديروز باشد ، ملعون است» .

محاضرات الاُدباء :لقمان گفت : «نظر كردن در بدى هايت را هيچ گاه رها نكن؛ چرا كه ترك آن ، از خوبى هايت مى كاهد» . و گفته شده: «در حريص بودن بر عيب يابىِ خود ، مانند دشمنت باش» .

الكشكول ، شيخ بهايى :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! لغزش هايت را تا وقت مرگ ، برابر چشمانت قرار ده ؛ اما از نيكى هايت غافل شو؛ چرا كه آنها را كسى (خدا) برشمرده است كه فراموش نمى كند» .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! همانا حلالِ كوچك ، به حساب مى آيد ، پس حالِ حرامِ بسيار چگونه باشد؟!

5 / 6مبارزه با شيطانالبداية و النهاية_ به نقل از حسن (1) _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! هر گاه شيطان از درِ شك و ترديد بر تو وارد شد، تو او را با يقين و نصيحت ، مغلوب ساز . و هر گاه از درِ كاهِلى و خستگى بر تو وارد شد، تو او را با ياد قبر و قيامت ، مغلوب ساز. و هر گاه از درِ ميل و ترس بر تو وارد شد، به او خبر بده كه دنيا ، جدا شدنى و ترك شدنى است» .

.


1- .مقصود از حسن در اين جا ، ممكن است امام حسن عليه السلام يا حسن بَصرى باشد .

ص: 96

5 / 7الاِستِغفارُإرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : يا بُنَيَّ ... إذا أحدَثتَ ذَنباً فَأَتبِعهُ بِالاِستِغفارِ وَالنَّدَمِ وَالعَزمِ عَلى تَركِ العَودِ لِمِثلِهِ . (1)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إنَّهُ لَيسَ كُلُّ مَن قالَ : اِغفِر لي غُفِرَ لَهُ ، إنَّهُ لا يُغفَرُ إلاّ لِمَن عَمِلَ بِطاعَةِ رَبِّهِ . (2)

حسن الظن باللّه عن معتمر بن سليمان عن أبيه :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : أي بُنَيَّ ، عَوِّد لِسانَكَ : اللّهُمَّ اغفِر لي ؛ فَإِنَّ للّهِِ ساعاتٍ لا يُرَدُّ فيهِنَّ سائِلٌ . (3)

تنبيه الخواطر_ فيما قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، لا تُؤَخِّرِ التَّوبَةَ ؛ فَإِنَّ المَوتَ يَأتي بَغتَةً . (4)

5 / 8الخَوفُ وَالرَّجاءُالإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا قيلَ لَهُ ما كانَ في وَصِيَّةِ لُقمانَ _: كانَ فيهَا الأَعاجيبُ ، وكانَ أعجَبَ ما فيها أن قالَ لاِبنِهِ : خَفِ اللّهَ خيفَةً لَو جِئتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَينِ لَعَذَّبَكَ ، وَارجُ اللّهَ رَجاءً لَو جِئتَهُ بِذُنوبِ الثَّقَلَينِ لَرَحِمَكَ . (5)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 72 .
2- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
3- .حسن الظن باللّه : ص 93 ح 119 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 513 .
4- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 231 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .
5- .الكافي : ج 2 ص 67 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 259 ح 151 .

ص: 97

5 / 7 آمرزش خواهى

5 / 8 ترس و اميد

5 / 7آمرزش خواهىإرشاد القلوب:در سفارش لقمان به پسرش است كه گفت: «اى پسرم! ... هر گاه مرتكب گناه شدى ، بلافاصله به دنبالش آمرزش بخواه و پشيمان بشو و تصميم بگير كه ديگر بازگشت به مثل آن را رها كنى» .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! چنين نيست كه هر كه گفت : «[خدايا] مرا بيامرز!» ، آمرزيده شود؛ زيرا آمرزيده نشود ، مگر كسى كه به طاعت پروردگارش عمل كند.

حُسن الظّنّ باللّه_ به نقل از معتمر بن سليمان ، از پدرش _: لقمان به پسرش گفت: اى پسرم! زبانت را به [ذكرِ] «خدايا! مرا بيامرز» عادت بده؛ زيرا خدا را لحظاتى است كه سائل را در آن ، دست خالى باز نمى گرداند» .

تنبيه الخواطر_ در آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! توبه را به تأخير نينداز؛ زيرا مرگ ، ناگهان از راه مى رسد .

5 / 8ترس و اميدامام صادق عليه السلام_ وقتى به ايشان گفته شد : در وصيت لقمان چه بود؟ _: در آن ، شگفتى هاى فراوانى بود و عجيب تر از همه ، اين است كه به پسرش گفت: «از خدا چنان بترس كه [گويى] حتّى اگر با همه خوبى هاى انس و جن به پيشگاهش برسى ، عذابت مى كند و چنان به خدا اميدوار باش كه [گويى ]حتّى اگر با همه بدى هاى انس و جن به پيشگاهش برسى ، به تو رحم مى كند» .

.

ص: 98

عنه عليه السلام_ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ _: يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّهَ خَوفاً لَو أتَيتَ القِيامَةَ بِبِرِّ الثَّقَلَينِ خِفتَ أن يُعَذِّبَكَ ، وَارجُ اللّهَ رَجاءً لَو وافَيتَ القِيامَةَ بِإِثمِ الثَّقَلَينِ رَجَوتَ أن يَغفِرَ لَكَ . فَقالَ لَهُ ابنُهُ : يا أبَتِ ، وكَيفَ أُطيقُ هذا وإنَّما لي قَلبٌ واحِدٌ . فَقالَ لَهُ لُقمانُ : يا بُنَيَّ لَوِ استُخرِجَ قَلبُ المُؤمِنِ فَشُقَّ لَوُجِدَ فيهِ نورانِ ، نورٌ لِلخَوفِ ونورٌ لِلرَّجاءِ (1) ، لَو وُزِنا لَما رَجَحَ أحَدُهُما عَلَى الآخَرِ بِمِثقالِ ذَرَّةٍ . فَمَن يُؤمِن بِاللّهِ يُصَدِّق ما قالَ اللّهُ ، ومَن يُصَدِّق ما قالَ اللّهُ يَفعَل ما أمَرَ اللّهُ ، ومَن لَم يَفعَل ما أمَرَ اللّهُ لَم يُصَدِّق ما قالَ اللّهُ ؛ فَإِنَّ هذِهِ الأَخلاقَ تَشهَدُ بَعضُها لِبَعضٍ ، فَمَن يُؤمِن بِاللّهِ إيماناً صادِقاً يَعمَل للّهِِ خالِصاً ناصِحاً ، ومَن عَمِلَ للّهِِ خالِصاً ناصِحاً فَقَد آمَنَ بِاللّهِ صادِقاً ، ومَن أطاعَ اللّهَ خافَهُ ، ومَن خافَهُ فَقَد أحَبَّهُ ، ومَن أحَبَّهُ اتَّبَعَ أمرَهُ ، ومَنِ اتَّبَعَ أمرَهُ استَوجَبَ جَنَّتَهُ ومَرضاتَهُ ، ومَن لَم يَتَّبِع رِضوانَ اللّهِ فَقَد هانَ عَلَيهِ سَخَطُهُ ، نَعوذُ بِاللّهِ مِن سَخَطِ اللّهِ . (2)

حسن الظن باللّه عن داوود بن شابور :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّهَ خَوفاً يَحولُ بَينَكَ وبَينَ الرَّجاءِ ، وَارجُهُ رَجاءً يَحولُ بَينَكَ وبَينَ الخَوفِ . قالَ : فَقالَ _ أي أبي _ : إنَّ لي قَلباً واحِدا إذا ألزَمتُهُ الخَوفَ شَغَلَهُ عَنِ الرَّجاءِ ، وإذا ألزَمتُهُ الرَّجاءَ أشغَلتُهُ عَنِ الخَوفِ . قال : أي بُنَيَّ ، إنَّ المُؤمِنَ لَهُ قَلبٌ بِقَلبَينِ يَرجو بِأَحَدِهِما ويَخافُهُ بِالآخَرِ . (3)

.


1- .في المصدر : «نورين نورا للخوف ونورا للرجاء» والصحيح ما أثبتناه كما في بحار الأنوار.
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 164 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 412 ح 2 .
3- .حسن الظن باللّه : ص 97 ح 133 ، شعب الإيمان : ج 2 ص 18 ح 1046 .

ص: 99

امام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش موعظه كرد : «اى پسرم! از خدا چنان بترس كه اگر قيامت را با همه خوبى هاى انس و جن دريابى، باز هم بهراسى كه خداوند عذابت كند. و به خدا چنان اميدوار باش كه اگر قيامت را با همه بدى هاى انس و جن دريابى، اميدوار باشى كه خداوند تو را بيامرزد » . پسرش به او گفت: اى پدرم! چگونه مى توانم چنين باشم ، در حالى كه تنها يك قلب دارم؟ لقمان گفت: «اى پسرم! اگر قلب مؤمن بيرون آورده و پاره شود، دو نور در آن دريافت مى گردد : نورى براى خوف و نورى براى رجا ، كه اگر وزن شوند ، هيچ يك ذرّه اى بر ديگرى ترجيح نخواهد داشت . هر كس به خدا ايمان آورَد ، سخن خدا را تصديق مى كند و هر كس گفته خداوند را تصديق كند، به دستور او جامه عمل مى پوشد . و هر كس به دستور او جامه عمل نپوشد، گفته خدا را تصديق نكرده است زيرا اين خلق و خوى ها ، بر درستىِ يكديگر شهادت مى دهند. پس هر كس به خدا ايمان صادقانه داشته باشد، در عمل نيز با خدا خالصانه و خيرخواهانه رفتار مى كند و هر كه در راه خدا خالصانه و خيرخواهانه عمل كند ، حقيقتا صادقانه به خدا ايمان آورده است . و هر كه خدا را اطاعت كند، از او مى ترسد و هر كه از او بترسد، او را دوست مى دارد و هر كه او را دوست بدارد، از فرمانش پيروى مى كند و هر كه از فرمانش پيروى كند ، مستحقّ بهشت و رضوانش مى گردد ، و هر كه از رضوان الهى پيروى نكند، غضب خدا بر او هموار مى گردد. از غضب خدا ، به خدا پناه مى بريم!» .

حُسن الظّنّ باللّه_ به نقل از داوود بن شاپور _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! چنان از خدا بترس ، كه [ترست] حايل بين تو و رجا باشد و چنان به خدا اميدوار باش ، كه [اميدت] حايل بين تو و ترس باشد» . پسر گفت: اى پدرم! من فقط يك قلب دارم كه هر گاه ترس در آن باشد ، از اميد باز مى دارد و هر گاه اميدوارى در آن باشد، از ترس باز مى دارد. لقمان گفت: «اى پسرم! مؤمن ، دو قلب در يك قلب دارد ، كه با يكى اميدوار است و با ديگرى مى ترسد».

.

ص: 100

الزهد لابن حنبل عن عَوف بن عبد اللّه :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : اُرجُ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ رَجاءً لا تَأمَنُ فيهِ مَكرَهُ ، وخَفِ اللّهَ مَخافَةً لا تَيأَسُ فيها مِن رَحمَتِهِ . قالَ : يا أبَتاه ، وكَيفَ أستَطيعُ ذلِكَ وإنَّما لي قَلبٌ واحِدٌ؟ قالَ : يا بُنَيَّ ، إنَّ المُؤمِنَ لَذو قَلبٍ يَرجو بِهِ وقَلبٍ يَخافُ بِهِ . (1)

تنبيه الخواطر :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، كُن ذا قَلبَينِ : قَلبٍ تَخافُ بِاللّهِ (2) خَوفاً لا يُخالِطُهُ تَفريطٌ ، وقَلبٍ تَرجو بِهِ اللّهَ رَجاءً لا يُخالِطُهُ تَغريرٌ . (3)

شعب الإيمان عن وهب بن مُنَبِّه :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اُرجُ اللّهَ رَجاءً لا يُجَرِّئُكَ عَلى مَعصِيَتِهِ وخَفِ اللّهَ خَوفا لا يُؤيِسُكَ مِن رَحمَتِهِ . (4)

5 / 9تَقوَى اللّهِتنبيه الخواطر_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، اِتَّخِذ تَقوَى اللّهِ تِجارَةً تَأتِكَ الأَرباحُ مِن غَيرِ بِضاعَةٍ . (5)

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ : ... عَلَيكَ بِالتَّقوى ، فَإِنَّهُ أربَحُ التِّجاراتِ . (6)

.


1- .الزهد لابن حنبل : ص 132 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 513 .
2- .كذا في المصدر ، والظاهر أنّ الصواب : «بِهِ اللّه َ».
3- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 50 .
4- .شعب الإيمان : ج 2 ص 18 ح 1045 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 520 .
5- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 231 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .
6- .إرشاد القلوب : ص 72 .

ص: 101

5 / 9 پرواى الهى

الزهد ، ابن حنبل_ به نقل از عوف بن عبد اللّه _: لقمان به پسرش گفت: «به خداوند عز و جل چنان اميدوار باش كه از مكرش ايمن نباشى، و از او چنان بترس كه از رحمتش نااميد نگردى» . پسر گفت: اى پدرم! چگونه مى توانم اين گونه باشم ، در حالى كه تنها يك قلب دارم؟ لقمان گفت: «اى پسرم! مؤمن ، قلبى دارد كه با آن ، اميد مى ورزد و قلبى هم دارد كه با آن ، مى ترسد» .

تنبيه الخواطر:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! دو قلب داشته باش: قلبى كه كاملاً از خدا بيمناك باشد ، بدون كوتاهى از آن ؛ و قلبى كه به خدا اميدوار باشد ، بى آن كه غافلگير شود» .

شعب الإيمان_ به نقل از وهب بن منبّه _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! چنان به خدا اميدوار باش كه [اميدت] تو را بر نافرمانى اش جَرى نكند ، و چنان از خدا بترس كه [ترست] تو را از رحمتش نااميد نگردانَد» .

5 / 9پرواى الهىتنبيه الخواطر_ درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! پرواى الهى را سرمايه تجارت خود قرار ده تا بدون هيچ كالايى ، تو را سود سرشار دهد .

إرشاد القلوب :در سفارش لقمان عليه السلام به پسرش است: « ... تقوا پيشه كن؛ زيرا تقوا ، سودمندترين تجارت است» .

.

ص: 102

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ : ... كُن مُتَّقِيا تَكُن عَزيزا . (1)

5 / 10ذِكرُ اللّهِالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، أقِلَّ الكَلامَ وَاذكُرِ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ في كُلِّ مَكانٍ ؛ فَإِنَّهُ قَد أنذَرَكَ وحَذَّرَكَ وبَصَّرَكَ وعَلَّمَكَ . (2)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، أكثِر ذِكرَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى ذاكِرٌ مَن ذَكَرَهُ . (3)

البداية والنهاية عن وهب :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : إنَّ مَثَلَ أهلِ الذِّكرِ وَالغَفلَةِ كَمَثَلِ النّورِ وَالظُّلمَةِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِختَرِ المَجالِسَ (5) عَلى عَينَيكَ ، فَإِن رَأَيتَ قَوماً يَذكُرونَ اللّهَ فَاجِلس إلَيهِم ، فَإِنَّكَ إن تَكُ عالِماً يَنفَعكَ عِلمُكَ ويَزيدوكَ عِلماً إلى عِلمِكَ ، وإن تَكُ جاهِلاً يُعَلِّموكَ ، ولَعَلَّ اللّهَ أن يُطلِعَهُم بِرَحمَةٍ فَتَعُمَّكَ مَعَهُم . (6)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 72 .
2- .الاختصاص : ص 336 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 427 ح 22 .
3- .محبوب القلوب : ج 1 ص 202 .
4- .البداية والنهاية : ج 9 ص 277 .
5- .قال العلاّمة المجلسي رحمه الله : اختر المجالس على عينك : أي على بصيرة منك ، أو بعينك ، فإنّ «على» قد تجيئ بمعنى الباء ، أو رجحِّها على عينك ، وعلى الاخير التفصيل لبيان المجلس الذي ينبغي أن يختار على العين (بحار الأنوار : ج 1 ص 201) .
6- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 83 ، قصص الأنبياء : ص 190 ح 238 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 417 ح 10 .

ص: 103

5 / 10 ياد خدا

إرشاد القلوب :در سفارش لقمان عليه السلام به پسرش است: « ... پرهيزگار باش تا عزيز گردى» .

5 / 10ياد خداالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! كم بگو، و در همه جا خداوند عز و جل را ياد كن؛ زيرا خدا تو را هشدار داد و بر حذر داشت و بينا و آگاه ساخت .

محبوب القلوب :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! خداوند عز و جل را بسيار ياد كن؛ چرا كه خداوند متعال ، ياد كننده كسى است كه او را ياد كند» .

البداية و النهاية_ به نقل از وَهْب _: لقمان به پسرش گفت: «مَثَل بيداران و غافلان، همان مَثَل نور و ظلمت است».

امام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! مجالس را با دو چشمانت، آگاهانه انتخاب كن. پس اگر گروهى را ديدى كه خدا را ياد مى كنند، همراهشان بنشين؛ زيرا اگر عالم باشى، هم دانشت به تو سود مى رساند و هم آنهابر دانشت مى افزايند، و اگر نادان باشى، تو را دانش مى آموزند و چه بسا خداوند بر آنان نظر رحمت افكنَد، پس تو را نيز در بر گيرد».

.

ص: 104

البداية والنهاية عَن عُبَيد بن عُمَير :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، لا تَجلِس فِي المَجلِسِ الَّذي لا يُذكَرُ اللّهُ فيهِ، فَإِنَّكَ إن تَكُ عالِما لا يَنفَعكَ عِلمُكَ، وإن تَكُ غَبِيّاً يَزيدوكَ غُبِيّاً ، وإن يُطلِعِ اللّهُ إلَيهِم بَعدَ ذلِكَ بِسَخَطٍ يُصيبُكَ مَعَهُم . (1)

الزهد لابن المبارك عن ابن أبي مُلَيكة :إنَّ لُقمانَ كانَ يَقولُ : اللّهُمَّ لا تَجعَل أصحابِي الغافِلينَ الَّذينَ إذا ذَكَرتُكَ لَم يُعينوني ، وإذا نَسيتُكَ لَم يُذَكِّروني ، وإذا أمَرتُ لَم يُطيعوني ، وإن صَمَتُّ أحزَنوني . (2)

5 / 11ذِكرُ المَوتِإرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : ... اِجعَلِ المَوتَ نُصبَ عَينَيكَ ، وَالوُقوفَ بَينَ يَدَي خالِقِكَ ، وتَمَثُّلَ شَهادَةِ جَوارِحِكَ عَلَيكَ بِعَمَلِكَ ، وَالمَلائِكَةِ المُوَكِّلينَ بِكَ تَستَحي مِنهُم ومِن رَبِّكَ الَّذي هُوَ مُشاهِدُكَ . (3)

إحياء علوم الدين :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، أمرٌ لا تَدري مَتى يَلقاكَ استَعِدَّ لَهُ قَبلَ أن يَفجَأَكَ . (4)

.


1- .البداية والنهاية : ج 2، ص 128، الدر المنثور : ج 6، ص 517 .
2- .الزهد لابن المبارك : ص 122 ح 359 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 520 .
3- .إرشاد القلوب : ص 72 .
4- .إحياء علوم الدين : ج 4 ص 670 .

ص: 105

5 / 11 ياد مرگ

البداية و النهاية_ به نقل از عُبَيد بن عُمَير_: لقمان به پسرش گفت: «... اى پسرم! در مجلسى كه خدا در آن ياد نمى شود، ننشين؛ زيرا اگر تو عالم باشى، علمت تو را سودى نمى رسانَد و اگر كودن باشى،[اهل آن مجلس ]بر كودنىِ تو مى افزايد، و اگر خداوند بعد از آن، با سخطش با آنان رفتار كند، تو را هم در بر گيرد.

الزهد ، ابن مبارك_ به نقل از ابن ابى مُلَيكه _: لقمان همواره مى گفت: «خدايا! يارانِ مرا از غافلان قرار مده؛ آنان كه هر گاه يادت كنم، يارى ام نكنند و هر گاه فراموشت كنم، [تو را] به يادم نياورم و هر گاه فرمان دهم، اطاعتم نكنند و هر گاه ساكت شوم، اندوهگينم سازند».

5 / 11ياد مرگإرشاد القلوب:در سفارش لقمان به پسرش است كه گفت: «... مرگ را همواره پيش چشم خود قرار بده و خود را در پيشگاه پروردگارت حاضر بدان، و با عمل خود، شهادت اعضا و جوارحت را نمايان ساز تا فرشتگان موكّل، از آنها و از پروردگارت _ كه شاهد بر توست _ حيا كنند».

إحياء علوم الدين:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! امرى هست كه نمى دانى كِى تو را در مى يابد؛ [يعنى مرگ]، پس پيش از آن كه ناگهان به سراغت آيد، خود را مهيّا ساز».

.

ص: 106

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، كَيفَ يَنامُ ابنُ آدَمَ وَالمَوتُ يَطلُبُهُ ، وكَيفَ يَغفُلُ ولا يُغفَلُ عَنهُ . يا بُنَيَّ ؛ إنَّهُ قَد ماتَ أصفِياءُ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ وأحِبّاؤُهُ وأنبِياؤُهُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم فَمَن ذا بَعدَهُم يُخَلَّدُ فَيُترَكُ . (1)

5 / 12ذِكرُ الآخِرَةِشعب الإيمان عن الحسن :إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اُحضُرِ الجَنائِزَ ، ولا تَحضُرِ العُرسَ ؛ فَإِنَّ الجَنائِزَ تُذَكِّرُكَ الآخِرَةَ ، وَالعُرسَ تُشَهّيكَ (2) الدُّنيا . (3)

آداب النفس :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اُحضُرِ المَآتِمَ ، ولا تَحضُرِ الوَلائِمَ ؛ فَإِنَّ المَآتِمَ تُذَكِّرُ الآخِرَةَ ، وإنَّ الوَلائِمَ تُذَكِّرُ الدُّنيا . (4)

ربيع الأبرار :قالَ لُقمانُ : لا تَشهَدِ العُرُساتِ ؛ فَإِنَّها تُرَغِّبُكَ فِي الدُّنيا ، وتُنسيكَ الآخِرَةَ ، وَاشهَدِ الجَنائِزَ ؛ فَإِنَّها تُزَهِّدُكَ فِي الدُّنيا ، وتُرَغِّبُكَ فِي الآخِرَةِ . (5)

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : ... لا تَسمَعِ المَلاهِيَ ؛ فَإِنَّها تُنسيكَ الآخِرَةَ ، ولكِنِ احضُرِ الجَنائِزَ ، وزُرِ المَقابِرَ ، وتَذَكَّرِ المَوتَ وما بَعدَهُ مِنَ الأَهوالِ فَتَأخُذَ حِذرَكَ . (6)

.


1- .الاختصاص : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 429 ح 23 .
2- .في المصدر : «يشجيك» وما أثبتناه من الدرّ المنثور .
3- .شعب الإيمان : ج 4 ص 231 ح 4891 ، الدر المنثور : ج 6 ص 515 .
4- .آداب النفس : ج 1 ص 2185 .
5- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 285 .
6- .إرشاد القلوب : ص 72 .

ص: 107

5 / 12 ياد آخرت

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! چگونه آدميزاد به خواب مى رود، در حالى كه مرگ او را مى جويد؟! و چگونه او غفلت مى كند، در حالى كه فراموش نمى شود؟! اى پسرم! هر آينه، برگزيدگان خداوند عز و جل ، و دوستان و پيامبرانش _ كه درود خدا بر آنان باد! _ همگى مردند. كيست كه پس از آنها جاويد بماند و رها شود؟!

5 / 12ياد آخرتشعب الايمان_ به نقل از حسن (1) _: لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم! در تشييع جنازه ها شركت كن، و در عروسى ها حاضر نشو ؛ چرا كه تشييع جنازه ها، آخرت را به يادت مى آورند؛ ولى عروسى ها تو را مشتاق دنيا مى كنند».

آداب النفس:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! در عزاها [و مجالس ختم ]حاضر شو، و در وليمه ها [و ميهمانى ها ]شركت نكن؛ چرا كه ماتم ها يادآور آخرت، و وليمه ها يادآور دنيايند».

ربيع الأبرار:لقمان گفت: «در عروسى ها شركت نكن؛ چرا كه آنها تو را به دنيا راغب مى سازند و آخرت را از يادت مى برند. ولى بر جنازه ها حاضر شو؛ چرا كه آنها تو را بى رغبت به دنيا مى كنند، و به آخرت ترغيب مى كنند».

إرشاد القلوب :در سفارش لقمان به پسرش است كه گفت :« . . . [موسيقى هاى] لهو را گوش نده؛ زيرا آخرت را از يادت مى برد . ولى در تشييع جنازه ها حاضر شو ، و قبور را زيارت كن ، و مرگ و حوادث هولناك پس از آن را به ياد بياور تا بر حذر باشى».

.


1- .مقصود از حسن در اين جا ، ممكن است امام حسن عليه السلام يا حسن بَصرى باشد .

ص: 108

5 / 13الاِهتِمامُ بِالآخِرَةِالإمام الصادق عليه السلام :لَمّا وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ فَقالَ : أنَا مُنذُ سَقَطتُ إلَى الدُّنيَا استَدبَرتُ وَاستَقبَلتُ الآخِرَةَ ، فَدارٌ أنتَ إلَيها تَسيرُ أقرَبُ مِن دارٍ أنتَ مِنها مُتَباعِدٌ . يا بُنَيَّ ، لا تَطلُب مِنَ الأَمرِ مُدبِرا ، ولا تَرفُض مِنهُ مُقبِلاً ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يُضِلُّ الرَّأيَ ويُزري بِالعَقلِ . (1)

أعلام الدين :أوصى لُقمانُ ابنَهُ فَقالَ : ... وَاعلَم يا بُنَيَّ ، إنَّكَ (2) مِن حينِ نَزَلتَ مِن بَطنِ أُمِّكَ استَدبَرتَ الدُّنيا ، وَاستَقبَلتَ الآخِرَةَ ، فَأَصبَحتَ بَينَ دارَينِ : دارٍ تَقرُبُ مِنها ودارٍ تَباعَدُ عَنها ، فَلا تَجعَلَنَّ هَمَّكَ إلاّ عِمارَةَ دارِكَ الَّتي تَقرُبُ مِنها ويَطولُ مُقامُكَ بِها ؛ فَلَها خُلِقتَ وبِالسَّعيِ لَها اُمرِتَ . (3)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إنَّكَ مُنذُ يَومَ هَبَطتَ مِن بَطنِ اُمِّكَ استَقبَلتَ الآخِرَةَ وَاستَدبَرتَ الدُّنيا ؛ فَإِنَّكَ إن نِلتَ مُستَقبَلَها أولى بِكَ أن تَستَدبِرَها . (4)

.


1- .قصص الأنبياء : ص 193 ح 242 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 138 نحوه .
2- .في المصدر «أن» ، والصحيح ما أثبتناه .
3- .أعلام الدين : ص 93 .
4- .الاختصاص : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 429 ح 23 .

ص: 109

5 / 13 اهتمام به كار آخرت

5 / 13اهتمام به كار آخرتربيع الأبرار_ به نقل از لقمان _: اى پسرم ! همّت خود را در چيزى صرف كن كه براى آن آفريده شده اى، و آن را در چيزى (دنيا) صرف نكن كه كفايت شده اى.

امام صادق عليه السلام :هنگامى كه لقمان پسرش را نصيحت كرد، گفت: «من از همان زمانى كه به دنيا آمدم ، به آن پشت كردم و به سوى آخرت رفتم. پس خانه اى كه تو به سوى آن روانى ، نزديك تر است از خانه اى كه تو از آن دور مى شوى. اى پسرم! در پىِ چيزى نباش كه پشت سر نهاده اى، و چيزى را كه پيشِ رو دارى، رها نكن؛ زيرا اين كار، رأى و نظر را گم راه مى كند و عقل را بى مايه مى گرداند».

أعلام الدين :لقمان به پسرش سفارش كرد و گفت: «اى پسرم! بدان كه تو از هنگامى كه از شكم مادر به دنيا آمدى ، به دنيا پشت كرده اى و به آخرت رو آورده اى؛ پس بين دو خانه اى قرار گرفته اى كه به يكى نزديك مى شوى و از ديگرى دور مى گردى. همّت خود را جز براى آباد ساختن خانه اى كه نزديكش مى شوى و اقامت تو در آن طولانى خواهد بود ، قرار مده؛ زيرا براى همين آفريده شده اى و مأمور تلاش براى آن گشته اى».

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! تو از همان هنگام كه از شكم مادر به دنيا آمدى، رو به آخرت كردى و به دنيا پشت نمودى . حال اگر به آنچه پيش روست ، دست يابى، بهتر است براى تو از [بازگشتن به ]دنيايى كه پشت سر نهاده اى.

.

ص: 110

خزانة الخيال :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : أي بُنَيَّ ... وَاجعَل هَمَّكَ فيما كُلِّفتَ ، ولا تَجعَل هَمَّكَ فيما كُفيتَ . ولا تَهتَمَّ لِلدُّنيا فَيَشغَلَكَ عنَِ الآخِرَةِ ، وَاتَّجِر للّهِِ تِجارَةً يَأتِكَ الأَرباحُ بِلا بِضاعَةٍ ، ولَيسَ غِنىً مِثلَ صِحَّةِ الجِسمِ ، ولا غُنمٌ مِثلَ طيبِ العَيشِ . (1)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا لا خَيرَ فيها إلاّ لِأَحَدِ رَجُلَينِ : رَجُلٍ سَبَقَ مِنهُ عَمَلٌ سَيِّي فَهُوَ حَريصٌ عَلى أن يَتَدارَكَ بِعَمَلٍ صالِحٍ ؛ لِيَغفِرَ اللّهُ تَعالى بِهِ سَيِّئاتِهِ ، ورَجُلٍ أعطاهُ اللّهُ تَعالى فِي الدُّنيا شَرَفا وذِكراً ، فَهُوَ يَلتَمِسُ شَرَفَ الآخِرَةِ وذِكرَها . (2)

ربيع الأبرار عن لقمان :يا بُنَيَّ ، اِجعَل هَمَّكَ فيما خُلِقتَ لَهُ ، ولا تَجعَل هَمَّكَ فيما كُفيتَهُ . (3)

ربيع الأبرار عن لقمان :يا بُنَيَّ ، لا تَكونَنَّ الذَّرَّةُ أكيَسَ مِنكَ تَجمَعُ في صَيفِها لِشِتائِها . (4)

5 / 14الثِّقَةُ بِاللّهِكنز الفوائد_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، ثِق بِاللّهِ عَزَّ وجَلَّ ثُمَّ سَل فِي النّاسِ هَل مِن أحَدٍ وَثِقَ بِاللّهِ فَلَم يُنجِهِ . (5)

.


1- .خزانة الخيال : ص 568 .
2- .محبوب القلوب : ج 1 ص 204 .
3- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 376 .
4- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 482 ، التذكرة الحمدونية : ص 55 .
5- .كنز الفوائد : ج 2 ص 66 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 432 ح 24 .

ص: 111

5 / 14 اعتماد به خدا

خزانة الخيال :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم! . . . همّت خود را در چيزى قرار بده كه بدان موظّف شده اى ، و آن را در چيزى قرار نده كه از آن كفايت شده اى . و به دنيا اهتمام نورز كه تو را از اشتغال به آخرت باز دارد . و براى خدا چنان داد و ستد كن كه بدون كالا، براى تو سودآور باشد . هيچ ثروتى، همانند سلامت تن نيست ، و هيچ غنيمتى، مانند خوشىِ زندگى نيست ».

محبوب القلوب :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! در دنيا هيچ خيرى نيست، جز براى دو كس: مردى كه در گذشته عمل بدى از او سرزده و او حريص است كه آن را با عمل خوب، جبران كند خداى متعال با آن ، بدى هايش را بيامرزد؛ و مردى كه خداى متعال در دنيا به او شرافت و آوازه اى بخشيده و او در جستجوى شرافت و ياد آخرت است ».

ربيع الأبرار_ به نقل از لقمان _: اى پسرم! مبادا مورچه از تو زيرك تر باشد كه در تابستانش، براى زمستانش جمع مى كند .

5 / 14اعتماد به خداكنز الفوائد_ در آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! به خداوند عز و جلاعتماد كن . آن گاه، از ميان مردم بپرس: آيا كسى هست كه به خدا اعتماد كرده باشد، ولى خدا او را نجات نداده باشد؟

.

ص: 112

5 / 15حُسنُ الظَّنِّ بِاللّهِكنز الفوائد_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، أحسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ ثُمَّ سَل فِي النّاسِ مَن ذَا الَّذي أحسَنَ الظَّنَّ بِاللّهِ فَلَم يَكُن عِندَ حُسنِ ظَنِّهِ بِهِ . (1)

5 / 16التَّوَكُّلُ عَلَى اللّهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ لُقمانَ الحَكيمَ قالَ لاِبنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ : يا بُنَيَّ ، مَن ذَا الَّذِي ابتَغَى اللّهَ عَزَّ وجَلَّ فَلَم يَجِدهُ ، ومَن ذَا الَّذي لَجَأَ إلَى اللّهِ فَلَم يُدافِع عَنهُ ، أم مَن ذَا الَّذي تَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ فَلَم يَكفِهِ . (2)

كنز الفوائد_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، تَوَكَّل عَلَى اللّهِ ثُمَّ سَل فِي النّاسِ مَن ذَا الَّذي تَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ فَلَم يَكفِهِ . (3)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، ومَن ذَا الَّذي ذَكَرَهُ فَلَم يَذكُرهُ ، ومَن ذَا الَّذي تَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ فَوَكَلَهُ إلى غَيرِهِ ، ومَن ذَا الَّذي تَضَرَّعَ إلَيهِ جَلَّ ذِكرُهُ فَلَم يَرحَمهُ . (4)

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : ... وعَلَيكَ _ يا بُنَيَّ _ بِاليَأسِ عَمّا في أيدِي النّاسِ وَالوُثوقِ بِوَعدِ اللّهِ ، وَاسعَ فيما فُرِضَ عَلَيكَ، ودَعِ السَّعيَ فيما ضُمِنَ لَكَ ، وتَوَكَّل عَلَى اللّهِ في كُلِّ اُمورِكَ يَكفِكَ (5) . (6)

.


1- .كنز الفوائد : ج 2 ص 66 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 432 ح 24 .
2- .كنز الفوائد : ج 2 ص 68 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 112 ح 87 .
3- .كنز الفوائد : ج 2 ص 66 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 432 ح 24.
4- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
5- .في المصدر : «يكفيك» والصواب ما أثبتناه .
6- .إرشاد القلوب : ص 73 .

ص: 113

5 / 15 خوش گمانى به خدا

5 / 16 توكّل بر خدا

5 / 15خوش گمانى به خداكنز الفوائد_ در آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! به خدا خوش گمان باش . آن گاه، از مردم بپرس : كيست كه به خدا خوش گمان بوده، ولى خدا طبق گمان او رفتار نكرده باشد؟

5 / 16توكّل بر خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :لقمان حكيم، هنگامى كه پسرش را موعظه مى كرد، به او گفت: «اى پسرم! كيست كه از خداوند عز و جل سراغ گرفت، ولى او را نيافت؟ و كيست كه به خدا پناه بُرد ، ولى خدا از او دفاع نكرد؟ يا كيست كه به خدا توكّل كرد ، ولى خدا او را كفايت ننمود؟»

كنز الفوائد_ در آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! به خدا توكّل كن ، آن گاه، از مردم بپرس: كيست كه به خدا توكّل كرده ، ولى خدا او را كافى نبوده باشد ؟

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! كيست كه خدا را ياد كرده باشد ، ولى خدا او را ياد نكرده باشد؟ كيست كه به خدا توكّل كرده باشد ، ولى خدا او را به ديگرى واگذاشته باشد؟ و كيست كه به سوى خداى گرامى ياد، تضرّع و زارى كرده باشد ، ولى خدا به او رحم نكرده باشد؟

إرشاد القلوب:سفارش لقمان به پسرش است كه گفت : . . . «اى پسرم! بر تو لازم است كه از آنچه در دست مردم است، مأيوس باشى و به وعده خدا اعتماد كنى . درباره آنچه بر تو واجب گرديده، تلاش كن و تلاش درباره آنچه برايت ضمانت گرديده است را رها كن، و در همه كارهايت به خدا توكّل كن تا كفايتت كند».

.

ص: 114

5 / 17طاعَةُ اللّهِإرشاد القلوب :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إن كُنتَ تُحِبُّ الجَنَّةَ فَإِنَّ رَبَّكَ يُحِبُّ الطّاعَةَ ، فَأَحِبَّ ما يُحِبُّ ، وإن كُنتَ تَكرَهُ النّارَ فَإِنَّ رَبَّكَ يَكرَهُ المَعصِيَةَ ، فَاكرَه ما يَكرَهُهُ لِيُنجِيَكَ مِمّا تَكرَهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ _: مَن أطاعَ اللّهَ خافَهُ ، ومَن خافَهُ فَقَد أحَبَّهُ ، ومَن أحَبَّهُ اتَّبَعَ أمرَهُ ، ومَنِ اتَّبَعَ أمرَهُ استَوجَبَ جَنَّتَهُ ومَرضاتَهُ ، ومَن لَم يَتَّبِع رِضوانَ اللّهِ فَقَد هانَ عَلَيهِ سَخَطُهُ . نَعوذُ بِاللّهِ مِن سَخَطِ اللّهِ . (2)

أعلام الدين :أوصى لُقمانُ ابنَهُ فَقالَ : ... أطِعِ اللّهَ بِقَدرِ حاجَتِكَ إلَيهِ ، وَاعصِهِ بِقَدرِ صَبرِكَ عَلى عَذابِهِ . (3)

إرشاد القلوب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إذا أرَدتَ أن تَعصِيَ اللّهَ فَاطلُب مَكانا لا يَراكَ فيهِ (4) . (5)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 53 .
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 162 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 412 ح 2 .
3- .أعلام الدين : ص 93 .
4- .أي إنّك لا تجد مكانا لا يراك فيه ، فلا تعصه (إرشاد القلوب) .
5- .إرشاد القلوب : ص 128 .

ص: 115

5 / 17 فرمانبرى از خدا

5 / 17فرمانبرى از خداإرشاد القلوب:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! اگر تو بهشت را دوست مى دارى، پروردگارت نيز طاعت و فرمانبرى را دوست مى دارد. پس دوست بدار آنچه را كه خدا دوست مى دارد. و اگر تو از جهنّم بدت مى آيد، پروردگارت نيز از گناه بدش مى آيد. پس آنچه را كه خدا بد مى داند ، بد بدان تا تو را از آنچه بدت مى آيد ، نجات دهد».

امام صادق عليه السلام_ در بيان نصايح لقمان عليه السلام به پسرش _: هر كس خدا را اطاعت كند ، از او مى ترسد. و هر كس از خدا بترسد ، او را دوست مى دارد. و هر كس خدا را دوست بدارد ، از فرمانش پيروى مى كند. و هر كس از خدا پيروى كند ، بهشت و رضاى او را از آن خود مى سازد. و هر كس به دنبال رضاى الهى نباشد ، به آسانى ، خود را مشمول خشم الهى مى گرداند. از خشم خدا به خدا پناه مى بريم!

أعلام الدين :لقمان به پسرش سفارش كرد و گفت: « . . . به اندازه نيازت به خدا ، از او اطاعت كن و به اندازه شكيبايى ات بر عذابش، او را نافرمانى كن» .

إرشاد القلوب:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! هر گاه خواستى خدا را نافرمانى كنى، جايى را سراغ بگير كه تو را در آن جا نبيند».

.

ص: 116

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، كَيفَ تَسكُنُ دارَ مَن قَد أسخَطتَهُ ؟ أم كَيفَ تُجاوِرُ مَن قَد عَصَيتَهُ ؟ (1)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، مَن ذَا الَّذي عَبَدَ اللّهَ فَخَذَلَهُ ، ومَن ذَا الَّذِي ابتَغاهُ فَلَم يَجِدهُ . (2)

5 / 18اِغتِنامُ الفُرصَةِ فِي الفَراغِالإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ : ... جَدِّدِ التَّوبَةَ في قَلبِكَ ، وَاكمَش في فَراغِكَ قَبلَ أن يُقصَدَ قَصدُكَ ، ويُقضى قَضاؤُكَ ، ويُحالَ بَينَكَ وبَينَ ما تُريدُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا قَليلٌ وعُمُرَكَ قَصيرٌ . (4)

عنه عليه السلام :في وَصِيَّةِ لُقمانَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِعلَم أنَّ الدُّنيا قَليلٌ ، وعُمُرَكَ مِنها قَليلٌ مِن قَليلٍ ، ويَقِرُّ (5) مِنَ القَليلِ قَليلٌ . (6)

.


1- .الاختصاص : ص 340 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 431 ح 23 .
2- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
3- .الكافي : ج 2 ص 135 ح 20 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 19 .
4- .قصص الأنبياء : ص 195 ح 245 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 14 .
5- .أي يبقى ويستقرّ .
6- .مشكاة الأنوار : ص 461 ح 1537 .

ص: 117

5 / 18 بهره گيرى از اوقات فراغت

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! چگونه ساكن خانه كسى مى شوى كه او را به خشم آورده اى؟! يا چگونه با كسى همسايگى مى كنى كه نافرمانى اش كرده اى ؟!

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! كيست كه خدا را پرستيد و خدا او را خوار ساخت؟! و كيست كه خدا را جُست ، ولى او را نيافت؟!

5 / 18بهره گيرى از اوقات فراغتامام باقر عليه السلام :در نصايح لقمان به پسرش اين بود كه: « . . . توبه را در دلت تازه كن ، و پيش از آن كه كارَت فرا رسد و قضايت قطعى شود و بين تو و آنچه مى خواهى ، فاصله بيفتد ، در ايّام فراغتت، [براى توبه] شتاب كن ».

امام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! [متاع] دنيا ناچيز است و عمر تو نيز كوتاه».

امام صادق عليه السلام :لقمان در سفارش به پسرش، گفت: «اى پسرم! بدان كه [متاع] دنيا ناچيز است و عمر تو اندكى از آن ناچيز است، و از آن اندك نيز اندكى مانده است».

.

ص: 118

5 / 19الزُّهدُ فِي الدُّنياالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، اِجعَلِ الدُّنيا سِجنَكَ فَتَكونَ الآخِرَةُ جَنَّتَكَ . (1)

تنبيه الخواطر :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، بِع دُنياكَ بِآخِرَتِكَ تَربَحهُما جَميعا ، ولا تَبِع آخِرَتَكَ بِدُنياكَ تَخسَرهُما جَميعاً . (2)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، ولا تَركَن إلَى الدُّنيا ، ولا تَشغَل قَلبَكَ بِحُبِّها ؛ فَإِنَّكَ لَم تُخلَق لَها ، وما خَلَقَ اللّهُ خَلقا أهوَنَ عَلَيهِ مِنها ؛ لِأَنَّهُ لَم يَجعَل نَعيمَها ثَوابا لِلمُطيعينَ ، ولَم يَجعَل بَلاءَها عُقوبَةً لِلعاصينَ . (3)

الحكمة الخالدة :مِن وَصايا لُقمانَ لاِبنِهِ : ... اِعلَم _ يا بُنَيَّ _ أنَّ المُقامَ فِي الدُّنيا قَليلٌ وَالرُّكونَ إليها غُرورٌ ، وَالغِبطَةَ فيها حُلمٌ ، فَكُن سَمحا سَهلاً قَريبا أمينا . وكَلِمَةٌ جامِعَةٌ : اِتَّقِ اللّهَ في جَميعِ أحوالِكَ ، ولا تَعصِهِ في شَيءٍ مِن اُمورِكَ . (4)

5 / 20الأَمانَةُالإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ عليه السلام ابنَهُ : ... كُن أمينا ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى لا يُحِبُّ الخائِنينَ . (5)

.


1- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 137 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 422 ح 17 .
3- .محبوب القلوب : ج 1 ص 202 .
4- .الحكمة الخالدة : ص 128 .
5- .قصص الأنبياء : ص 191 ح 239 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 418 ح 11 .

ص: 119

5 / 19 بى رغبتى به دنيا

5 / 20 امانتدارى

5 / 19بى رغبتى به دنياالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! دنيا را زندان خود قرار ده تا آخرت، بهشتت گردد.

تنبيه الخواطر:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! دنيايت را به آخرتت بفروش تا در هر دو، سود كنى ؛ ولى آخرتت را به دنيايت مفروش، كه از هر دو، زيان مى بينى».

محبوب القلوب :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم! به دنيا اعتماد منما و دلت را به دوستىِ آن مشغول نكن ؛ چرا كه تو براى آن ، آفريده نشده اى و خداوند عز و جل هيچ آفريده اى پست تر از آن نيافريده است ؛ چرا كه نعمت دنيا را براى فرمان برداران، پاداش ، و گرفتارى آن را براى نافرمانان ، كيفر قرار نداده است ».

الحكمة الخالدة :در سفارش هاى لقمان به پسرش است: « . . . اى پسرم! بدان كه اقامت در دنيا، اندك و اعتماد به آن، فريب و خوشى در آن، بردبارى است . پس بخشنده و آسان گير و نزديك و امين باش . سخن جامع اين است : در همه احوالت، از خدا پروا كن و در هيچ يك از كارهايت، از او نافرمانى نكن ».

5 / 20امانتدارىامام باقر عليه السلام :در موعظه لقمان به پسرش، چنين بود: «امين باش؛ زيرا خداى متعال ، خيانتكاران را دوست ندارد» .

.

ص: 120

معاني الأخبار عن أحمد بن أبي عبد اللّه عن بعض أصحابنا رفعه :قالَ لُقمان لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، أدِّ الأَمانَةَ تَسلَم لَكَ دُنياكَ وآخِرَتُكَ ، وكُن أمينا تَكُن غَنِيّا . (1)

تنبيه الخواطر_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، كُن أمينا تَعِش غَنِيّا . (2)

العين للفراهيدي :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : إذا كانَ خازِنُكَ حَفيظا وخِزانَتُكَ أمينَةً سُدتَ في دُنياكَ وآخِرَتِكَ . (3)

5 / 21القَناعَةُالإمام زين العابدين عليه السلام :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ... أنفَعُ الغِنى غِنَى القَلبِ ، فَتَلَبَّث في كُلِّ ذلِكَ ، وَالزَمِ القَناعَةَ وَالرِّضا بِما قَسَمَ اللّهُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ... اِقنَع بِقَسمِ اللّهِ لَكَ يَصفُ عَيشُكَ ، فَإِن أرَدتَ أن تَجمَعَ عِزَّ الدُّنيا فَاقطَع طَمَعَكَ مِمّا في أيدِي النّاسِ ، فَإِنَّما بَلَغَ الأَنبِياءُ وَالصِّدّيقونَ ما بَلَغوا بِقَطعِ طَمَعِهِم . (5)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِقنَع بِما رُزِقتَ ، ولا تَمُدَّنَّ عَينَيكَ إلى رِزقِ غَيرِكَ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يُؤذيكَ . (6)

.


1- .معاني الأخبار : ص 253 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 416 ح 9 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 231 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .
3- .العين للفراهيدي : ص 223 ، لسان العرب : ج 13 ص 139 .
4- .قصص الأنبياء : ص 196 ح 246 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 421 ح 15 .
5- .قصص الأنبياء : ص 195 ح 244 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 14 .
6- .محبوب القلوب : ج 1 ص 204 .

ص: 121

5 / 21 قناعت

معانى الأخبار_ به نقل احمد بن ابى عبد اللّه كه سندش را به بعضى از اصحاب ائمّه عليهم السلام مى رساند _: لقمان در خطاب به پسرش گفت: « . . . اى پسرم! امانت را ادا كن تا دنيا و آخرتت سالم بماند، و امين باش تا بى نياز گردى».

تنبيه الخواطر_ در آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! امين باش تا بى نياز زندگى كنى.

العين، فراهيدى :لقمان به پسرش گفت: «هر گاه خزانه دارت نگهبانِ خوب و خزانه ات أمن و محفوظ باشد، در دنيا و آخرتت آسوده اى» .

5 / 21قناعتامام زين العابدين عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! ... مفيدترين ثروت، بى نيازىِ دل است. بنا بر اين، در همه اين موارد، درنگ كن و قناعت پيشه كن و به آنچه خداوند قسمت كرده، خشنود باش».

امام صادق عليه السلام :لقمان گفت: «اى پسرم! ... به قسمت الهى قانع باش تا زندگى ات پاك باشد. پس اگر خواستى عزّت دنيا را گرد آورى ، طمع خود را از آنچه در دست مردم است، ببُر . همانا پيامبران و صدّيقان، به اندازه قطع طمعشان ، به آن مقامات رسيدند ».

محبوب القلوب :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! به آنچه روزى ات شده، قانع باش و چشمانت را به روزىِ ديگرى خيره نكن؛ زيرا اين كار ، آزارت مى دهد» .

.

ص: 122

خزانة الخيال :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ . . . وَاقنَع بِما رُزِقتَ ، ولا تَمُدَّنَّ عَينَيكَ إلى رِزقِ غَيرِكَ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يُرديكَ . (1)

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : ... يا بُنَيَّ ، أغنَى النّاسِ مَن قَنِعَ بِما في يَدَيهِ ، وأفقَرُهُم مَن مَدَّ عَينَيهِ إلى ما في أيدِي النّاسِ ، وعَلَيكَ _ يا بُنَيَّ _ بِاليَأسِ عَمّا في أيدِي النّاسِ ، وَالوُثوقِ بِوَعدِ اللّهِ ، وَاسعَ فيما فُرِضَ عَلَيكَ ، ودَعِ السَّعيَ فيما ضُمِنَ لَكَ . (2)

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : ... كُن قَنِعا تَعِش غَنِيّا. (3)

شرح نهج البلاغة :مِن كَلامِ لُقمانَ الحَكيمِ عليه السلام : كَفى بِالقَناعَةِ عِزّا ، وبِطيبِ النَّفسِ نَعيما . (4)

5 / 22الرِّضاإرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : ... وَارضَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَكَ ؛ فَإِنَّهُ سُبحانَهُ يَقولُ : أعظَمُ عِبادي ذَنبا مَن لَم يَرضَ بِقَضائي ، ولَم يَشكُر نَعمائي ، ولَم يَصبِر عَلى بَلائي . (5)

.


1- .خزانة الخيال ، ص 567 .
2- .إرشاد القلوب : ص 73 .
3- .إرشاد القلوب : ص 72 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 155 .
5- .إرشاد القلوب : ص 73 .

ص: 123

5 / 22 خُشنودى

خزانة الخيال :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم! . . . به آنچه روزى ات شده، قانع باش و چشمانت را به روزىِ ديگرى خيره نكن؛ چرا كه اين كار خوارت مى كند ».

إرشاد القلوب:از سفارش لقمان عليه السلام به پسرش است كه گفت : «. . . اى پسرم! بى نيازترينِ مردم، كسى است كه به آنچه در دست دارد ، قانع باشد. و فقيرترينِ آنها كسى است كه چشمانش را به آنچه در دست مردم است، بدوزد. اى پسرم! لازم است كه از آنچه در دست مردم است، نااميد باشى [و دل بكَنى] و به وعده الهى اعتماد كنى. درباره آنچه بر تو واجب شده است، بكوش، و تلاش درباره آنچه برايت تضمين گرديده ، رها كن».

إرشاد القلوب:از سفارش لقمان به پسرش است كه گفت : « . . . قانع باش تا بى نياز زندگى كنى».

شرح نهج البلاغة:از سخنان لقمان حكيم است: «عزّتمندى، قناعت كافى است و براى نعمت، دل خوشىِ آدمى كافى است ».

5 / 22خُشنودىإرشاد القلوب:از سفارش لقمان به پسرش است كه گفت : « . . . آنچه خداوند براى تو قسمت نموده ، راضى باش؛ زيرا خداوند سبحان مى فرمايد: بزرگ ترين بنده گناهكار من، كسى است كه به قضاى من راضى نباشد و شكر نعمت هاى مرا به جا نياورَد و بر بلاى من شكيبايى نكند».

.

ص: 124

5 / 23الصَّمتُربيع الأبرار عن لقمان :يا بُنَيَّ ، إذَا افتَخَرَ النّاسُ بِحُسنِ كَلامِهِم فَافتَخِر أنتَ بِحُسنِ صَمتِكَ . (1)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِالصَّمتِ فَما نَدِمتُ عَلَى السُّكوتِ قَطُّ ، ورُبَّما تَكَلَّمتُ فَنَدِمتُ . (2)

أسرار البلاغة :كانَ لُقمانُ كَثيرَ الصَّمتِ فَسُئِلَ عَن ذلِكَ ، فَقالَ : ما جَعَلَ اللّهُ لي اُذُنَينِ ولِسانا واحِدا إلاّ لِيَكونَ ما أسمَعُهُ أكثَرَ مِمّا أتَكَلَّمُ بِهِ . (3)

كتاب الحلم عن وهب بن مُنَبِّه :في حِكمَةِ لُقمانَ أنَّهُ قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، العِلمُ حَسَنٌ وهُوَ مَعَ الحِلمِ أحسَنُ ، وَالصَّمتُ حَسَنٌ وهُوَ مَعَ الحِكمَةِ أحسَنُ . يا بُنَيَّ ، إنَّ اللِّسانَ هُوَ نابُ الجَسَدِ (4) ، فَاحذَر أن يَخرُجَ مِن لِسانِكَ ما يُهلِكُ جَسَدَكَ أو يُسخِطُ عَلَيكَ رَبَّكَ . (5)

خزانة الخيال :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : أي بُنَيَّ ، إنَّ اللِّسانَ مِفتاحٌ لِلخَيرِ وَالشَّرِّ فَاختِم عَلى فيكَ ، إلاّ مِن خَيرٍ كَما تَختِمُ عَلى ذَهَبِكَ وفِضَّتِكَ . (6)

.


1- .ربيع الأبرار : ج 1 ص 782 .
2- .محبوب القلوب : ج 1 ص 204 .
3- .أسرار البلاغة : ص 323 .
4- .في كتاب العقل وفضله لابن أبي الدنيا : «باب الحسد» وهو الأنسب . انظر ح 213 .
5- .الحلم لابن أبي الدنيا : ص 63 ح 95 .
6- .خزانة الخيال : ص 568 .

ص: 125

5 / 23 سكوت

5 / 23سكوتربيع الأبرار :لقمان گفت : «اى پسرم! هر گاه مردم به نيكويىِ سخنانشان فخر نمودند ، تو به نيكويىِ سكوتت مباهات كن» .

محبوب القلوب :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! سكوت را مراعات كن كه من هرگز بر سكوت پشيمان نشده ام ، و چه بسا سخن گفتم و پشيمان شدم ».

أسرار البلاغة :لقمان بسيار سكوت مى كرد . چون درباره آن، مورد پرسش قرار گرفت ، پاسخ داد : «خداوند براى من، دو گوش و يك زبان قرار نداده، جز براى اين كه شنيده هايم بيش از گفته هايم باشد ».

كتاب الحلم، ابن ابى الدنيا_ به نقل از وَهْب بن مُنبّه _: در حكمت لقمان است كه به پسرش گفت : «اى پسرم ! دانش نيكوست و آن به همراه بردبارى، نيكوتر. سكوت نيكوست و آن به همراه دانايى، نيكوتر . اى پسرم ! زبان، نيش بدن است پس بپرهيز از اين كه چيزى از زبانت در آيد كه تنت را نابود سازد يا پروردگارت را بر تو خشمگين نمايد ».

خزانة الخيال :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! زبان، كليد خير و شر است. پس جز در خير، دهانت را مهر و موم كن ، همان طور كه [صندوق ]طلا و نقره را مهر و موم مى كنى ».

.

ص: 126

5 / 24الإِنفاقُالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، لا تُؤثِرَنَّ عَلى نَفسِكَ سِواها ، ولا تورِث مالَكَ أعداءَكَ . (1)

فيض القدير :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : لا تُضَيِّع مالَكَ وتُصلِحَ مالَ غَيرِكَ ؛ فَإِنَّ مالَكَ ما قَدَّمتَ ومالَ غَيرِكَ ما أخَّرتَ . (2)

5 / 25التَّواضُعُالإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ لُقمانَ عليه السلام قالَ لاِبنِهِ : تَواضَع لِلحَقِّ تَكُن أعقَلَ النّاسِ ، وإنَّ الكَيِّسَ لَدَى الحَقِّ يَسيرٌ . (3)

5 / 26الاِستِغفارُ وَالتَّسبيحُ فِي السَّحَرِمستدرك الوسائل :في وَصايا لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا يَكونُ الدّيكُ أكيَسَ مِنكَ ، يَقومُ في وَقتِ السَّحَرِ ويَستَغفِرُ ، وأنتَ نائِمٌ . (4)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا يَكُنِ الدّيكُ أكيَسَ مِنكَ ؛ فَإِنَّه إذَا انقَضى نِصفُ اللَّيلِ خَفَقَ بِجَناحَيهِ وصَرَخَ إلَى اللّهِ سُبحانَهُ بِالتَّسبيحِ . (5)

.


1- .الاختصاص : ص 340 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 431 ح 23 .
2- .فيض القدير شرح الجامع الصغير : ج 1 ص 162 .
3- .الكافي : ج 1 ص 16 ح 12 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 299 ح 1 .
4- .مستدرك الوسائل : ج 12 ص 146 ح 13744 ، سبل الهدى والرشاد : ج 11 ص 433 نحوه .
5- .محبوب القلوب : ج 1 ص 204 .

ص: 127

5 / 24 انفاق

5 / 25 فروتنى

5 / 26 آمرزش خواهى و تسبيحگويى در سحرگاهان

5 / 24انفاقالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! غير خودت را [با انفاق نكردن و به ارث نهادنِ دارايى،] بر خودت مقدّم ندار، و دارايى ات را براى دشمنانت به ارث مگذار.

فيض القدير :لقمان به پسرش گفت : «دارايىِ خود را ضايع نكن، در حالى كه دارايىِ ديگرى را سر و سامان مى دهى ؛ چرا كه دارايىِ تو آن است كه پيش فرستاده اى، و دارايىِ ديگرى آن است كه پس انداختى و باقى گذاشتى ».

5 / 25فروتنىامام كاظم :لقمان به پسرش گفت: «در برابر حق، فروتن باش تا عاقل ترينِ مردم باشى . زيرك و با هوش ، در برابر حق ، آرام است» .

5 / 26آمرزش خواهى و تسبيحگويى در سحرگاهانمستدرك الوسائل :در سفارش هاى لقمان به پسرش آمده است: «اى پسرم! مبادا كه خروس، از تو زرنگ تر باشد كه وقت سحر بر خيزد و استغفار كند ، در حالى كه تو در خواب باشى».

محبوب القلوب :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! خروس، از تو زرنگ تر نباشد ؛ چرا كه خروس ، وقتى شب از نيمه گذشت ، بال مى زند و با فرياد ، خداى سبحان را تسبيح مى گويد ».

.

ص: 128

5 / 27البَلاءُإحياء علوم الدين :قالَ لُقمانُ : إنَّ الذَّهَبَ يُجَرَّبُ بِالنّارِ ، وَالعَبدَ الصّالِحَ يُجَرَّبُ بِالبَلاءِ ، فَإِذا أحَبَّ اللّهُ قَوما ابتَلاهُم ، فَمَن رَضِيَ فَلَهُ الرِّضا ومَن سَخِطَ فَلَهُ السَّخَطُ . (1)

سبل الهدى والرشاد :رُوِيَ عَن لُقمانَ عليه السلام أنَّهُ قالَ : يا بُنَيَّ ، الذَّهَبُ وَالفِضَّةُ يُختَبَرانِ بِالنّارِ ، وَالمُؤمِنُ يُختَبَرُ بِالبَلاءِ . (2)

.


1- .إحياء علوم الدين : ج 4 ص 194 ؛ المحجَّة البيضاء : ج 7 ص 234 .
2- .سبل الهدى والرشاد : ج 12 ص 17 ، فيض القدير : ج 2 ص 583 .

ص: 129

5 / 27 بلا

5 / 27بلاإحياء العلوم :لقمان گفت : «طلا با آتش، و بنده صالح با گرفتارى آزموده مى شود . پس هر گاه خداوند عز و جل گروهى را دوست بدارد ، آنها را گرفتار مى سازد . هر كه راضى باشد ، خشنودى از آنِ اوست و هر كه ناخشنودى نمايد ، خشم [خدا] از آنِ اوست».

سُبُل الهدى و الرَّشاد :از لقمان روايت شده كه گفت: «اى پسرم! طلا و نقره، با آتشْ آزمايش مى شوند ، مؤمن، با مصيبت (گرفتارى)» .

.

ص: 130

الفصل السادس : آفاتُ بِناءِ النَّفسِ6 / 1الظُّلمُإرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : ... : يا بُنَيَّ ، الظُّلمُ ظُلُماتٌ ويَومَ القِيامَةِ حَسَراتٌ ، وإذا دَعَتكَ القُدرَةُ عَلى ظُلمِ مَن هُوَ دونَكَ فَاذكُر قُدرَةَ اللّهِ عَلَيكَ . (1)

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَفرَح عَلى ظُلمِ أحَدٍ بَلِ احزَن عَلى ظُلمِ مَن ظَلَمتَهُ . (2)

تنبيه الخواطر_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، لا تَرثِ لِمَن ظَلَمتَهُ ولكِنِ ارثِ لِسوءِ ما جَنَيتَهُ عَلى نَفسِكَ . (3)

المصنف لابن أبي شيبة عن عُبَيد بن عُمَير :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا يُعجِبكَ رَحبُ الذِّراعَينِ بِالدَّمِ ، فَإِنَّ لَهُ عِندَ اللّهِ قاتِلاً لا يَموتُ . (4)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 72 .
2- .إرشاد القلوب : ص 72 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 231 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .
4- .المصنف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 122 ح 2 ، حلية الأولياء : ج 9 ص 55 .

ص: 131

فصل ششم: آفت هاى خودسازى

6 / 1 ستم

فصل ششم: آفت هاى خودسازى6 / 1ستمإرشاد القلوب :از سفارش لقمان به پسرش است كه گفت : « . . . اى پسرم ! ستم كردن، ظلمت مى آوَرَد و در روز رستاخيز، حسرت ها در پى دارد . هر گاه قدرت ، تو را بر ستم كردن به پايين تر از خودت فراخواند ، سيطره خدا را بر خودت ، به ياد آور » .

إرشاد القلوب:از سفارش لقمان به پسرش است: «اى پسرم! از وارد شدنِ ستم بر هيچ كس شادمان نباش ؛ بلكه از ستم ديدگىِ كسى كه به او ستم كردى ، غمگين باش» .

تنبيه الخواطر_ در آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! براى كسى كه به او ستم كرده اى ، مويه مكن ؛ ولى به خاطر بدىِ جنايتى كه بر خود كرده اى، مويه كن.

المصنّف ، ابن ابى شيبه_ در المصنف به نقل از عُبَيد بن عُمَير _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! وسعتِ دو ذراع خونِ ريخته ، تو را به شگفتى وا ندارد؛ زيرا آن خون ،نزد خداوند قاتلى دارد كه نمى ميرد ».

.

ص: 132

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، الفَقرُ خَيرٌ مِن أن تَظلِمَ وتَطغى ... يا بُنَيَّ ، إيّاكَ أن تَخرُجَ مِنَ الدُّنيا فَقيراً ، وتَدَعَ أمرَكَ وأموالَكَ عِندَ غَيرِكَ قَيِّماً ، فَتُصَيِّرَهُ أميرا . (1)

6 / 2العُجبُالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، لا يُعجِبكَ إحسانُكُ ، ولا تَتَعَظَّمَنَّ بِعَمَلِكَ الصّالِحِ فَتَهلِكَ . (2)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لِتَكُن ذُنوبُكَ بَينَ عَينَيكَ وعَمَلُكَ خَلفَ ظَهرِكَ . (3)

الكشكول :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِجعَل خَطاياكَ بَينَ عَينَيكَ إلى أن تَموتَ ، وأمّا حَسَناتُكَ فَالهَ عَنها ؛ فَإِنَّهُ قَد أحصاها مَن لا يَنساها . (4)

6 / 3الحَسَدُالإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، اِحذَرِ الحَسَدَ فَلا يَكونَنَّ مِن شَأنِكَ ، وَاجتَنِب سوءَ الخُلُقِ فَلا يَكونَنَّ مِن طَبعِكَ ، فَإِنَّكَ لا تَضُرُّ بِهِما إلاّ نَفسَكَ ، وإذا كُنتَ أنتَ الضّارَّ لِنَفسِكَ كَفَيتَ عَدُوَّكَ أمرَكَ ، لِأَنَّ عَداوَتَكَ لِنَفسِكَ أضَرُّ عَلَيكَ مِن عَداوَةِ غَيرِكَ . (5)

.


1- .الاختصاص : ص 336 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 427 ح 23 .
2- .الاختصاص : ص 340 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 431 ح 23 .
3- .محبوب القلوب : ج 1 ص 202 .
4- .الكشكول للشيخ بهائى : ج 2 ص 289 .
5- .قصص الأنبياء : ص 195 ح 245 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 14 .

ص: 133

6 / 2 خودپسندى

6 / 3 حسد

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى ، _درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _ : اى پسرم! تنگ دستى ، بهتر است از اين كه ستمگر و طغيانگر باشى... . اى پسرم! حذر كن از اين كه فقير از دنيا بروى ، در حالى كه امور و دارايى هايت را به ديگرى وا مى گذارى و او را امير و فرمان روا مى كنى .

6 / 2خودپسندىالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! نيكى ات تو را به خودپسندى وا ندارد و كار خوبت را بزرگ نشمار و گرنه، هلاك مى گردى.

محبوب القلوب :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! بايد گناهانت پيش چشمانت باشد و عملت پشت سرت».

الكشكول، شيخ بهائى :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! گناهانت را تا روز مرگ، پيش چشمانت قرار ده ؛ اما از نيكى هايت غافل شو ؛ چرا كه آنها را كسى كه مى شمارد فراموش نخواهد كرد .

6 / 3حسدامام صادق عليه السلام :لقمان گفت: . . . «اى پسرم! از حسد بر حذر باش، كه در شأن تو نيست، و از بداخلاقى دورى كن، كه از سرشت تو نيست؛ زيرا تو به وسيله آن دو ، جز به خودت ضرر نمى زنى، و هر گاه به خودت ضرر رساندى، دشمنت را از پرداختن به كار تو كفايت مى كنى؛ زيرا دشمنى تو با خودت، از دشمنى ديگرى زيان بارتر است».

.

ص: 134

كنز الفوائد :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : إيّاكَ وَالحَسَدَ ؛ فَإِنَّهُ يَتَبَيَّنُ فيكَ ولا يَتَبَيَّنُ فيمَن تَحسُدُهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لِكُلِّ شَيءٍ عَلامَةٌ يُعرَفُ بِها ويُشهَدُ عَلَيها ... ولِلحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَغتابُ إذا غابَ ، ويَتَمَلَّقَ إذا شَهِدَ ، ويَشمَتُ بِالمُصيبَةِ . (2)

6 / 4الرِّياءُالإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ أن قالَ : ... يا بُنَيَّ ، لا تُرِ النّاسَ أنَّكَ تَخشَى اللّهَ وقَلبُكَ فاجِرٌ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لِكُلِّ شَيءٍ عَلامَةٌ يُعرَفُ بِها ويُشهَدُ عَلَيها ... ولِلمُرائي ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَكسَلُ إذا كانَ وَحدَهُ ، ويَنشَطُ إذا كانَ النّاسُ عَندَهُ ، ويَتَعَرَّضُ في كُلِّ أمرٍ لِلمَحمَدَةِ . (4)

اعتقاد أهل السنة عن الحسن :في وَصِيَّةِ لُقمانَ لاِبنِهِ ، قالَ : يا بُنَيَّ ، إذا صُمتَ فَاغسِل وَجهَكَ ، وَادَّهِن رَأسَكَ ، وَارفَع صَوتَكَ فِي المَلَأِ كَي لا يَعلَموا أنَّكَ صائِمٌ ، ولا تُراءِ النَّاسَ بِصَومِكَ وصَلاتِكَ فَتَهدِمَ بُنيانَكَ وتَغُرَّ غَيرَكَ ؛ فَإِنَّ الَّذي يَعمَلُ للّهِِ فِي السِّرِّ يُجزيهِ فِي العَلانِيَةِ ويَرفَعُ دَرَجاتِهِ فِي الآخِرَةِ وَالخُلودَ في دارِهِ وَالنَّظَرَ في وَجهِهِ مُرافَقَةَ أنبِيائِهِ . (5)

.


1- .كنز الفوائد : ج 1 ص 137 .
2- .الخصال : ص 121 ح 113 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 415 ح 8 .
3- .قصص الأنبياء : ص 191 ح 240 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 418 ح 11 .
4- .الخصال : ص 121 ح 113 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 415 ح 8 .
5- .اعتقاد أهل السنّة : ج 3 ص 495 ح 858 .

ص: 135

6 / 4 ريا

كنز الفوائد:لقمان به پسرش گفت: «از حسد بپرهيز؛ زيرا [آثار آن، ]در خودِ تو آشكار مى گردد ، نه در كسى كه مورد حسادت توست » .

امام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! هر چيز ، نشانه اى دارد كه بدان شناخته مى شود و بر اساس آن، گواهى مى گردد... . حسود ، سه نشانه دارد : غايب را غيبت، حاضر را چاپلوسى، و گرفتار را شماتت مى كند» .

6 / 4رياامام باقر عليه السلام :در موعظه هاى لقمان به پسرش هست كه گفت: « . . . اى پسرم! به مردم ، چنين نشان نده كه از خدا مى ترسى ، در حالى كه دلت گنهكار است» .

امام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! هر چيز نشانه اى دارد كه بدان شناخته مى شود و بر اساس آن، گواهى مى گردد... رياكار نيز سه نشانه دارد: هر گاه تنها باشد، كسل است، و هر گاه پيش مردم باشد ، شاد است، و هر كارى را كه در آن ستايش باشد ، انجام مى دهد».

اعتقاد أهل السنة_ به نقل از حسن (1) _: در سفارش لقمان به پسرش است كه گفت: «اى پسرم! هر گاه روزه گرفتى، رويت را بشوى و سرت را روغن بمال و صدايت را در بين مردم بلند كن تا ندانند كه روزه اى، و روزه و نمازت را به مردم نشان نده كه هم بنيان خود را نابود مى كنى و هم ديگرى را گول مى زنى. همانا كسى كه پنهانى براى خدا كارى مى كند ، خداوند آشكارا به او پاداش مى دهد و درجاتش را در آخرت بالا مى برد و همسان پيامبران، در بهشتْ جاودانه است و به وجه اللّه نظر مى كند».

.


1- .مقصود از حسن در اين جا ، ممكن است امام حسن عليه السلام يا حسن بَصرى باشد .

ص: 136

مسند ابن الجعد عن محمّد بن واسع :إنَّ لُقمانَ عليه السلام كانَ يَقولُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِتَّقِ اللّهَ ولا تُرِ (1) النّاسَ أنَّكَ تَخشَى اللّهَ لِيُكرِموكَ وقَلبُكَ فاجِرٌ . (2)

6 / 5المِراءُمحبوب القلوب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالمِراءَ ؛ فَإِنَّهُ يَدعوكَ إلى سَفكِ الدِّماءِ . (3)

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ، قالَ:... مَن يُكثِرِ المِراءَ يُشتَم. (4)

6 / 6الغَضَبُالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، اِملِك نَفسَكَ عِندَ الغَضَبِ حَتّى لا تَكونَ لِجَهَنَّمَ حَطَبا . (5)

.


1- .في المصدر : «لا تري» والصواب ما أثبتناه كما في الدرّ المنثور .
2- .مسند ابن الجعد : ص 459 ح 3146 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 516 .
3- .محبوب القلوب : ج 1 ص 205 .
4- .إرشاد القلوب : ص 72 .
5- .الاختصاص : ص 336 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 427 ح 22 .

ص: 137

6 / 5 جدال

6 / 6 خشم

مسند ابن الجعد_ به نقل از محمّد بن واسع _: لقمان ، همواره به پسرش مى گفت: «اى پسرم! از خدا بترس و خداترسى ات را به مردم نشان نده تا به خاطر آن ، تو را بزرگ بدارند، در حالى كه در دل گنهكارى».

6 / 5جدالمحبوب القلوب :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! از جر و بحث بپرهيز ؛ چرا كه تو را به سوى خون ريزى مى كشاند ».

إرشاد القلوب :از سفارش لقمان به پسرش است كه گفت: « . . . هر كس زياد جر و بحث كند ، دشنام مى شنود».

6 / 6خشمالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! هنگام خشم، بر خودت مسلّط باش تا هيزم جهنّم نشوى.

.

ص: 138

الزهد لهنّاد عن هشام بن عُروة عن أبيه :مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ [يَعني حِكمَةَ لُقمان] (1) : يا بُنَيَّ إيّاكَ وشِدَّةَ الغَضَبِ ؛ فَإِنَّ شِدَّةَ الغَضَبِ مَمحَقَةٌ لِفُؤادِ الحَكيمِ . (2)

الحكمة الخالدة :مِن وَصايا لُقمانَ لاِبنِهِ : اِغلِب غَضَبَكَ بِحِلمِكَ ، ونَزَقَكَ بِوَقارِكَ ، وهَواكَ بِتَقواكَ ، وشَكَّكَ بِيَقينِكَ ، وباطِلَكَ بِحَقِّكَ ، وشُحَّكَ بِمَعروفِكَ . (3)

جمع الجواهر في الملح والنوادر :إنَّ لُقمانَ قالَ : ما شَيءٌ أشَدُّ مِن حَملِ الغَضَبِ . (4)

6 / 7الزِّناتفسير ابن كثير :إنَّ لُقمانَ عليه السلام كانَ يَقولُ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالزِّنا ؛ فَإِنَّ أوَّلَهُ مَخافَةٌ وآخِرَهُ نَدامَةٌ . (5)

6 / 8الكَذِبُعرائس المجالس :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالكَذِبَ ؛ فَإِنَّهُ يُفسِدُ دينَكَ ، ويَنقُصُ عِندَ النّاسِ مُروءَتَكَ ، فَعِندَ ذلِكَ يَذهَبُ حَياؤُكَ وبَهاؤُكَ وجاهُكَ ، وتُهانُ ، ولا يُسمَعُ مِنكَ إذا حَدَّثتَ ، ولا تُصَدَّقُ إذا قُلتَ ، ولا خَيرَ فِي العَيشِ إذا كانَ هكَذا . (6)

.


1- .ما بين المعقوفين أثبتناه من الدرّ المنثور .
2- .الزهد لهنّاد : ج 2 ص 611 ح 1310 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 517 .
3- .الحكمة الخالدة : ص 127 .
4- .جمع الجواهر في الملح والنوادر : ص 793 .
5- .تفسير ابن كثير : ج 3 ص 397 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 277 .
6- .عرائس المجالس : ص 314 .

ص: 139

6 / 7 زنا

6 / 8 دروغ

الزهد ، هَنّاد_ به نقل از هشام بن عُروه ، از پدرش _: در حكمت لقمان ، مكتوب است : «اى پسرم! از شدّت خشم بپرهيز؛ زيرا شدّت خشم ، دل حكيم را نابود مى كند» .

الحكمة الخالدة_ از سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: با بردبارى ات بر خشمت ، و با وقارت بر چالاكى ات ، و با تقوايت بر شهوتت ، و با يقينت بر شكّت ، و با حقّت بر باطلت ، و با كار خوبت بر بخلت غلبه كن .

جمع الجواهر فى المِلَح و النوادر :لقمان گفت : «چيزى سنگين تر از بار خشم نيست ».

6 / 7زناتفسير ابن كثير :لقمان ، پيوسته مى گفت: «اى پسرم! از زنا بپرهيز؛ زيرا آغازش ترسناك و پايانش پشيمانى است» .

6 / 8دروغعرائس المجالس :لقمان به پسرش گفت: « . . . اى پسرم! از دروغ بپرهيز؛ زيرا دينت را فاسد مى كند و از جوان مردىِ تو پيش مردم مى كاهد، و در اين صورت، حيا و ارزش و مقامت از بين مى رود و خوار مى گردى و هر گاه سخن بگويى، كسى گوش نمى دهد و حرف تو را كسى تصديق نمى كند، و خيرى در چنين زندگانى اى نيست».

.

ص: 140

شعب الإيمان عن وهب بن مُنَبِّه :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : مَن كَذَبَ ذَهَبَ ماءُ وَجهِهِ ، ومَن ساءَ خُلُقُهُ كَثُرَ غَمُّهُ ، ونَقلُ الصُّخورِ مِن مَواضِعِها أيسَرُ مِن إفهامِ مَن لا يَفهَمُ . (1)

الصمت وحفظ اللسان عن الحسن :قال لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : إيّاكَ وَالكَذِبَ ؛ فَإِنَّهُ شَهِيٌّ كَلَحمِ العُصفورِ ، عَمّا قَليلٍ يَقلاهُ صاحِبُهُ . (2)

بهجة المَجالس واُنس المُجالس :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِحذَرِ الكَذِبَ ؛ فَإِنَّهُ شَهِيٌّ كَلَحمِ العُصفورِ ، من أكَلَ شَيئا مِنهُ لَم يَصبِر عَنهُ . (3)

الصمت وحفظ اللسان :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، مَن ساءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفسَهُ ، ومَن كَذَبَ ذَهَبَ جَمالُهُ . (4)

6 / 9سوءُ الخُلُقِالإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالضَّجَرَ وسوءَ الخُلُقِ وقِلَّةَ الصَّبرِ، فَلا يَستَقيمُ عَلى هذِهِ الخِصالِ صاحِبٌ، وألزِم نَفسَكَ التُّؤَدَةَ في اُمورِكَ، وصَبِّر عَلى مَؤوناتِ الإِخوانِ نَفسَكَ ، وحَسِّن مَعَ جَميعِ النّاسِ خُلُقَكَ . (5)

.


1- .شعب الإيمان : ج 4 ص 208 ح 4814 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 515 .
2- .الصمت وحفظ اللسان لابن أبي الدنيا : ص 261 ح 538 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 231 ح 4891 .
3- .بهجة المَجالس واُنس المُجالس : ج 2 ص 580 .
4- .الصمت وحفظ اللسان لابن أبي الدنيا : ص 265 ح 551 .
5- .قصص الأنبياء : ص 198 ح 245 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 419 ح 14 .

ص: 141

6 / 9 بد اخلاقى

شعب الإيمان_ به نقل از وَهْب بن مُنَبّه _: لقمان به پسرش گفت: «هر كه دروغ بگويد ، آبرويش مى رود و هر كه بداخلاق باشد ، اندوهش بسيار مى گردد و جابه جا كردن صخره ها، از فهماندن مطلبى به كسى كه نمى فهمد ، آسان تر است» .

الصَّمت و حفظ اللسان، ابن ابى الدنيا_ به نقل از حسن _: لقمان به پسرش گفت: «از دروغ بپرهيز؛ زيرا مانند گوشت گنجشك، لذيذ است و كمِ آن را نيز بريان مى كنند».

بَهجة المَجالس و اُنس المُجالس :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! از دروغ بپرهيز ؛ چرا كه همانند گوشت گنجشك ، لذيذ است و هر كس اندكى از آن خورده باشد ، نمى تواند از خوردن آن خوددارى كند ».

الصَّمت و حفظ اللسان، ابن ابى الدنيا :لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! هر كسى بد اخلاق باشد ، خودش را عذاب مى دهد ، و هر كس دروغ بگويد ، زيبايى اش رخت بر مى بندد ».

6 / 9بد اخلاقىامام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! از بى قرارى و بداخلاقى و كم صبرى بپرهيز، كه هيچ كس با اين خصوصيّات، پايدار نمى ماند. در كارهايت آرام و نرم باش، و بر خود هزينه برادران [ِدينى] را هموار كن ، و با همه مردم، اخلاق نيكو داشته باش».

.

ص: 142

6 / 10الرُّكونُ إلَى الدُّنياالإمام الصادق عليه السلام_ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ _: يا بُنَيَّ ، لا تَركَن إلَى الدُّنيا ولا تَشغَل قَلبَكَ بِها ، فَما خَلَقَ اللّهُ خَلقاً هُوَ أهوَنُ عَلَيهِ مِنها ، ألا تَرى لَم يَجعَل نَعيمَها ثَواباً لِلمُطيعينَ ، ولَم يَجعَل بَلاءَها عُقوبَةً لِلعاصينَ . (1)

البداية والنهاية عن هشام بن عُروة عن أبيه :مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ [يَعني حِكمَةَ لُقمانَ عليه السلام ] (2) : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالرُّغبَ (3) ، فَإِنَّ الرُّغبَ كُلَّ الرُّغبِ يُبعِدُ القَريبَ مِنَ القَريبِ ، ويُزيلُ الحِكَمَ كَما يُزيلُ الطَّرَبَ . (4)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، لا تَأمَنِ الدُّنيا وَالذُّنوبُ وَالشَّيطانُ فيها . (5)

6 / 11سَماعُ المَلاهيإرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قال : ... لا تَسمَعِ المَلاهِيَ ؛ فَإِنَّها تُنسيكَ الآخِرَةَ . (6)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 165 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 412 ح 2 .
2- .ما بين المعقوفين أثبتناه من الدرّ المنثور .
3- .الرُّغْبُ : الشره والحرص على الدنيا ، وقيل : سعة الأمل وطلب الكثير (النهاية : ج 2 ص 238) .
4- .البداية والنهاية : ج 2 ص 128 ، الدر المنثور : ج 6 ص 517 نحوه .
5- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
6- .إرشاد القلوب : ص 72 .

ص: 143

6 / 10 اعتماد به دنيا

6 / 11 گوش دادن به موسيقى

6 / 10اعتماد به دنياامام صادق عليه السلام_ در بيان نصايح لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم! به دنيا تكيه نكن و دلت را به آن مشغول نگردان، كه خداوند ، چيزى پَست تر از دنيا نيافريده است. مگر نمى بينى كه خداوند ، نعمت هاى دنيا را براى فرمانبران، پاداش و گرفتارى هاى آن را براى گناهكاران كيفر قرار نداده است؟

البداية و النهاية_ به نقل از هِشام بن عُروه، از پدرش _: در حكمت لقمان ، مكتوب است : «اى پسرم! از آزمندىِ بيش از حد بپرهيز؛ زيرا اين نوع حرص ، نزديك را دور و حكمت را زايل مى كند ، چنان كه نشاط را از بين مى برد».

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى _درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _ : اى پسرم! دنيا را جاى امنى قرار نده، در حالى كه گناهان و شيطان در آن است.

6 / 11گوش دادن به موسيقىإرشاد القلوب :از سفارش لقمان به پسرش است كه گفت : « . . . به موسيقى گوش نده ؛ چرا كه آخرت را از يادت مى بَرد ».

.

ص: 144

6 / 12النَّظَرُ المُحَرَّمُالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، اِتَّقِ النَّظَرَ إلى ما لا تَملِكُهُ ، وأطِلِ التَّفَكُّرَ في مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَالجِبالِ وما خَلَقَ اللّهُ ؛ فَكَفى بِهذا واعِظا لِقَلبِكَ . (1)

6 / 13الكَسَلُ وَالضَّجَرُالإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لِكُلِّ شَيءٍ عَلامَةٌ يُعرَفُ بِها ويُشهَدُ عَلَيها ... ولِلكَسلانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَتَوانى حَتّى يُفَرِّطَ ، ويُفَرِّطُ حَتّى يُضَيِّعَ ، ويُضَيِّعُ حَتّى يَأثَمَ . (2)

تنبيه الخواطر_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: إيّاكَ _ يا بُنَيَّ _ وَالكَسَلَ وَالضَّجَرَ ؛ فَإِنَّكَ إذا كَسِلتَ لَم تُؤَدِّ حَقّا ، وإذا ضَجِرتَ لَم تَصبِر عَلى حَقٍّ . (3)

.


1- .الاختصاص : ص 340 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 431 ح 23.
2- .الخصال : ص 121 ح 113 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 415 ح 8 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 60 ، أعلام الدين : ص 93 وفيه «لم تؤدّ فرضا ولا حقّا» .

ص: 145

6 / 12 نگاه حرام

6 / 13 تنبلى و بى حوصلگى

6 / 12نگاه حرامالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! از نگاه كردن به چيزى كه صاحبش نيستى، بپرهيز و درباره ملكوت آسمان ها و زمين و كوه ها و آنچه خدا آفريده، زياد بينديش، كه همين براى موعظه دلت كافى است.

6 / 13تنبلى و بى حوصلگىامام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! هر چيز ، نشانه اى دارد كه بدان شناخته مى شود و بر اساس آن، گواهى مى گردد ... . كاهل (تنبل) نيز سه نشانه دارد: به قدرى سستى مى كند كه كوتاهى مى نمايد، و چنان كوتاهى مى كند تا ضايع مى سازد، و آن چنان ضايع مى سازد كه مرتكب گناه مى شود ».

تنبيه الخواطر_ در آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! از تنبلى و بى حوصلگى بپرهيز ؛ زيرا هر گاه تنبل باشى، حق را ادا نمى كنى و هر گاه بى حوصله باشى، حق را تحمّل نمى كنى .

.

ص: 146

الفصل السابع : الآدابُ الأَخلاقِيَّةُ وَالاِجتِماعِيَّةُ7 / 1طَلَبُ الأَدَبِالمحاسن والمساوئ :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، تَنافَس في طَلَبِ الأَدَبِ ؛ فَإِنَّهُ ميراثٌ غَيرُ مَسلوبٍ ، وقَرينٌ غَيرُ مَغلوبٍ ، ونَفيسُ حَظٍّ فِي النّاسِ مَطلوبٌ . (1)

7 / 2أدَبُ الكَلامِالكافي عن إبراهيم بن أبي البِلاد عمّن ذكره :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ... مَن لا يَملِك لِسانَهُ يَندَم . (2)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، مَن لا يَكُفَّ لِسانَهُ يَندَم . (3)

.


1- .المحاسن والمساوي للبيهقي : ص 5 .
2- .الكافي : ج 2 ص 641 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 417 ح 11 .
3- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .

ص: 147

فصل هفتم: آداب اخلاقى و اجتماعى

7 / 1 ادب جويى

7 / 2 ادبِ گفتار

فصل هفتم: آداب اخلاقى و اجتماعى7 / 1ادب جويىالمحاسن و المساوئ، بيهقى :لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! در جستجوى ادب، كوشش كن ؛ چرا كه ادب ، ميراث ماندگار ، و همراه شكست ناپذير ، و گران بهاترين بهره اى است كه مطلوب مردم است ».

7 / 2ادبِ گفتارالكافى_ به نقل از ابراهيم بن ابى بلاد، از كسى ديگر كه اين مطلب را نقل كرده است _: لقمان به پسرش گفت: «پسرم! . . . هر كس مالك زبانش نباشد ، پشيمان مى شود».

الاختصاص_ به نقل از اوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! هر كس زبانش را باز ندارد، پشيمان مى شود.

.

ص: 148

كتاب العقل وفضله عن وهب بن مُنَبِّه :في حِكمَةِ لُقمانَ عليه السلام مَكتوبٌ أنَّهُ قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ اللِّسانَ هُوَ بابُ الحَسَدِ فَاحذَر أن يَخرُجَ مِن لِسانِكَ ما يُهلِكُ جَسَدَكَ ، ويُسخِطُ عَلَيكَ رَبَّكَ عَزَّ وجَلَّ . (1)

إرشاد القلوب :رُوِيَ أنَّ لُقمانَ رَأى داوُدَ عليه السلام يَعمَلُ الزَّرَدَ ، فَأَرادَ أن يَسأَلَهُ ثُمَّ سَكَتَ ، فَلَمّا لَبِسَها داوُدُ عليه السلام عَرَفَ لُقمانُ حالَها بِغَير سُؤالٍ . وقالَ : مَن كَثُرَ كَلامُهُ كَثُرَ سَقَطُهُ ، ومَن كَثُرَ سَقَطُهُ كَثُرَ لَغوُهُ ، ومَن كَثُرَ لَغوُهُ كَثُرَ كَذِبُهُ ، ومَن كَثُرَ كَذِبُهُ كَثُرَت ذُنوبُهُ ، ومَن كَثُرَت ذُنوبُهُ فَالنّارُ أولى بِهِ ، وقَد حَجَبَ اللّهُ اللِّسانَ بِأَربَعِ مَصاريعَ لِكَثرَةِ ضَرَرِهِ ؛ الشَّفَتانِ مِصراعانِ (2) ، وَالأَسنانِ مِصراعانِ . (3)

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : ... ولا تَقُل ما لَم تَعلَم . (4)

حلية الأولياء عن كعب :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، كَن أخرَسَ عاقِلاً ، ولا تَكُن نَطوقا جاهِلاً ، ولَأَن يَسيلَ لُعابُكَ عَلى صَدرِكَ وأنتَ كافُّ اللِّسانِ عَمّا لا يَعنيكَ أجمَلُ بِكَ وأحسَنُ مِن أن تَجلِسَ إلى قَومٍ فَتَنطِقَ بِما لا يَعنيكَ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إن كُنتَ زَعَمتَ أنَّ الكَلامَ مِن فِضَّةٍ ، فَإِنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبٍ (6) . (7)

.


1- .العقل وفضله لابن أبي الدنيا : ص 36 ح 99 ، الحلم لابن أبي الدنيا : ص 65 ح 95 .
2- .في المصدر : «مصرعان» في الموضعين ، والصواب ما أثبتناه .
3- .إرشاد القلوب : ص 104 .
4- .إرشاد القلوب : ص 73 .
5- .حلية الاولياء : ج 6 ص 6 .
6- .قال العلاّمة المجلسي قدس سره فى تبيين الحديث : «يدل على أن السكوت أفضل من الكلام ، وكأنه مَبنيّ على الغالب وإلاّ فظاهر أنّ الكلام خير من السكوت في كثير من الموارد ، بل يجب الكلام ويحرم السكوت عند إظهار اصول الدين وفروعه ، والأمر بالمعروف والنهي عن المنكر ، ويستحب في المواعظ والنصايح ، وإرشاد الناس إلى مصالحهم وترويج العلوم الدينية ، والشفاعة للمؤمنين ، وقضاء حوائجهم وأمثال ذلك، فتلك الأخبار مخصوصة بغير تلك الموارد أو بأحوال عامّة الخلق ، فإنّ غالب كلامهم إنما هو فيما لا يعنيهم ، أو هو مقصور على المباحات وقد مرّ في كتاب العقل في حديث هشام أنّ أمير المؤمنين عليه السلام كان يقول : «إنّ من علامة العاقل أن يكون فيه ثلاث خصال يجيب إذا سئل ، وينطق إذا عجز القوم عن الكلام ، ويشير بالرأي فيه» (بحار الأنوار : ج 71 ص 297) .
7- .الكافي : ج 2 ص 114 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 297 ح 70 .

ص: 149

كتاب العقل و فضله، ابن ابى الدنيا_ به نقل از وهب بن منبّه _: در حكمت لقمان ، مكتوب است كه به پسرش گفت: «اى پسرم! زبان در حسد است . مراقب باش تا از زبانت چيزى در نيايد كه تن را نابود و پروردگار عز و جل را بر تو خشمگين كند» .

إرشاد القلوب :روايت شده كه : لقمان ، داوود عليه السلام را ديد كه زره مى سازد. خواست از او سؤال كند [كه چيست]؛ ولى خاموش ماند تا وقتى كه داوود عليه السلام زره را پوشيد . لقمان ، وضعيت زره را بدون پرسش فهميد . و لقمان عليه السلام گفت: «هر كس بسيار بگويد ، بسيار اشتباه مى كند و هر كس اشتباهش بسيار شود ، بيهوده گويى اش بسيار مى گردد و هر كس بسيار بيهوده گو باشد ، دروغش زياد مى شود و هر كس زياد دروغ گويد ، گناهانش بسيار مى گردد و هر كس گناهانش بسيار باشد ، سزاوار آتش جهنّم است. خداوند زبان را به خاطر زيانِ بسيارش، با چهار لنگه در ، باز داشته است: دو لب انسان ، دو لنگه و دندان هاى [بالا و پايين ]انسان نيز دو لنگه اند» .

إرشاد القلوب :از سفارش لقمان عليه السلام به پسرش است كه گفت : « ... چيزى را كه نمى دانى، نگو».

حلية الاولياء_ به نقل از كعب _: لقمان به پسرش گفت: «پسرم! كم سخن باش تا عاقل باشى و پُر سخن نباش كه جاهل مى شوى. اگر آب دهانت بر سينه ات جارى شود (حرفت را بخورى) و زبان را از چيزى كه به تو مربوط نيست ، بازدارى، براى تو زيباتر و بهتر است از اين كه در ميان گروهى بنشينى و درباره چيزى كه به تو مربوط نيست ، سخن بگويى».

امام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «پسرم! اگر گمان كردى كه سخن، نقره است، پس [بدان كه ]سكوت، طلاست». (1)

.


1- .علاّمه مجلسى در شرح اين حديث گفته است : حديث دلالت مى كند بر اين كه خاموشى، به زِ سخن گفتن است. گويا منظور اين است كه غالبا چنين است ، و گرنه ، ظاهرا سخن گفتن در خيلى جاها از خاموشى بهتر است . حتى در جايى كه اظهار اصول و فروع دين و امر به معروف و نهى از منكر لازم است ، سكوت حرام و سخن گفتن واجب است . سخن گفتن در پند و اندرز ، راه نمايىِ مردم به مصالحشان ، نشر علوم دينى ، شفاعت براى انجام كار مؤمنان ، برآوردن نياز آنان و امثال اين امور ، مستحب است . بنابر اين ، اين قبيل احاديث ، مربوط به غير موارد ياد شده است يا مربوط به احوال عموم مردم مى شود كه سخن آنان ، غالبا نامربوط است ، يا اين كه اين احاديث ، مخصوص امور مباح است . در «كتاب العقل» گذشت كه هشام از اميرمؤمنان نقل كرده كه ايشان همواره مى فرموده : «از نشانه هاى عاقل ، داشتن سه چيز است : پاسخ دادن به سؤال ، سخن گفتن در هنگام ناتوانىِ ديگران از گفتار، و راه نمايى به رأى و نظرى كه صلاح خانواده اش در آن است ». (بحارالأنوار: ج 71 ص 297).

ص: 150

الزهد لابن حنبل عن سُفيان :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، ما نَدِمتُ عَلَى الصَّمتِ قَطُّ ، وإن كانَ الكَلامُ مِن فِضَّةٍ فَإِنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبٍ . (1)

حلية الأولياء عن إبراهيم بن أدهَمَ :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ حَتّى يُقالَ : أحمَقُ وما هُوَ بِأَحمَقَ ، وإنَّ الرَّجُلَ لَيَسكُتُ حَتّى يُقالَ لَهُ : حَليمٌ وما هُوَ بِحَليمٍ . (2)

مجمع البيان :قالَ لُقمانُ عليه السلام : الصَّمتُ حِكمَةٌ وقَليلٌ فاعِلُهُ . (3)

الزهد لهنّاد عن قيس :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِمتَنِع مِمّا يَخرُجُ مِن فيكَ ؛ فَإِنَّكَ ما سَكَتَّ سالِمٌ وإنَّما يَنبَغي لَكَ مِنَ القَولِ ما يَنفَعُكَ . (4)

.


1- .الزهد لابن حنبل : ص 65 ، الدر المنثور : ج 6 ص 516 .
2- .حلية الأولياء : ج 8 ص 20 .
3- .مجمع البيان : ج 7 ص 92 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 425 ذيل ح 18 .
4- .الزهد لهنّاد : ج 2 ص 533 ح 1100 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 519 .

ص: 151

الزهد، ابن حنبل_ به نقل از سفيان _: لقمان به پسرش گفت: «پسرم! هرگز بر سكوتم پشيمان نمى گردم. اگر سخن از نقره باشد ، هر آينه، سكوت از طلاست».

حلية الأولياء_ به نقل از ابراهيم بن ادهم _: لقمان به پسرش گفت: «پسرم! گاهى مرد چنان سخن مى گويد كه مى گويند احمق است ؛ ولى در واقع، احمق نيست. و گاهى مرد چنان سكوت اختيار مى كند كه مى گويند بردبار است ؛ ولى در واقع، بردبار نيست».

مجمع البيان :لقمان گفت: «سكوت از حكمت است ؛ ولى رعايت كننده آن اندك است».

الزهد، هنّاد_ به نقل از قيس _: لقمان به پسرش گفت: «پسرم! از آنچه از دهانت خارج مى شود ، جلوگيرى كن؛ زيرا تو مادامى كه ساكتى، سالمى . همانا سخنى سزاوار توست كه سودت دهد».

.

ص: 152

أعلام الدين :رُوِيَ عَن لُقمانَ عليه السلام أنَّهُ قالَ : العِلمُ زَينٌ وَالسُّكوتُ سَلامَةٌفَإِذا نَطَقتَ فَلا تَكُن مِكثارا ما إن نَدِمتُ عَلى سُكوتٍ مَرَّةًولَقَد نَدِمتُ عَلَى الكَلامِ مِرارا (1)

راجع : الفصل الرابع : عوامل بناء النفس / الصمت .

7 / 3أدَبُ الضِّحكِتفسير القرطبي :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، ايّاكَ وكَثرَةَ الضِّحكِ ؛ فَإِنَّهُ يُميتُ القَلبَ . (2)

فيض القدير :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَضحَك مِن غَيرِ عَجَبٍ ، لا تَمشِ في غَيرِ أرَبٍ ، ولا تَسأَل عَمّا لا يَعنيكَ . (3)

7 / 4أدَبُ المَشوَرَةِشرح نهج البلاغة :قالَ لُقمانُ عليه السلام : يا بُنَيَّ ، شاوِر مَن جَرَّبَ الاُمورَ ؛ فَإِنَّهُ يُعطيكَ مِن رَأيِهِ ما قامَ عَلَيهِ بِالغَلاءِ وتَأخُذُهُ أنتَ بِالمَجّانِ . (4)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، شاوِرِ الكَبيرَ ، ولا تَستَحيِ مِن مُشاوَرَةِ الصَّغيرِ . (5)

.


1- .أعلام الدين : ص 88 و ص 429 .
2- .تفسير القرطبي : ج 13 ص 175 .
3- .فيض القدير : ج 1 ص 162 ، العقد الفريد : ج 3 ص 152 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 41 .
5- .الاختصاص : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .

ص: 153

7 / 3 ادبِ خنديدن

7 / 4 ادبِ مشورت

أعلام الدين:از لقمان ، روايت شده كه [به صورت شعر ]گفت : دانش زينت است و سكوت سلامت ،هر گاه سخن گفتى، پرگو نباش . اگر بر سكوت يك بار پشيمان شدم،هر آينه بر سخن بارها پشيمان گشتم.

7 / 3ادبِ خنديدنتفسير القُرطُبى :لقمان به پسرش گفت: «پسرم! از خنده زياد بپرهيز؛ زيرا دل را مى ميراند».

فيض القدير:لقمان به پسرش گفت: «پسرم! بدون تعجّب [و بى جا ]خنده نكن و بى هدف ، راه نرو و از چيزى كه به تو مربوط نيست ، نپرس ».

7 / 4ادبِ مشورتشرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد:لقمان گفت: «پسرم! با كسى كه در كارها تجربه دارد ، مشورت كن؛ زيرا او نظرش را كه گران به دست آورده ، به تو مى دهد ، در حالى كه تو آن را رايگان دريافت مى كنى» .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! با بزرگ ، مشورت كن و از مشورت با كوچك، خجالت نكش .

.

ص: 154

البداية والنهاية عن أبي سعيد :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، شاوِر في أمرِكَ العُلَماءَ . (1)

التذكرة الحمدونية :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إذَا استُشهِدتَ فَاشهَد ، وإذَا استُعِنتَ فَأَعِن، وإذَا استُشِرتَ فَلا تَعجَل حَتّى تَنظُرَ، فَإِنَّ العاقِلَ يَرى بِعَينِ قَلبِهِ ما لا يَرى بِعَينِهِ . (2)

7 / 5أدَبُ الأَكلِتنبيه الخواطر :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : كُل أطيَبَ الطَّعامِ ، ونَم عَلى أوطَإِ الفِراشِ . (3)

المصنف لعبد الرزاق عن الحسن :إنَّ لُقمانَ عليه السلام قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَأكُل شِبَعاً فَوقَ شِبَعٍ ، فَإِنَّكَ أن تَنبِذَهُ إلَى الكَلبِ خَيرٌ لَكَ . (4)

تنبيه الخواطر :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إذَا امتَلَأَتِ المَعِدَةُ نامَتِ الفِكرَةُ وخَرَسَتِ الحِكمَةُ وقَعَدَتِ الأَعضاءُ عَنِ العِبادَةِ . (5)

حلية الأولياء عن القاسم بن مُخَيمِرة :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالشِّبَعَ ؛ فَإِنَّهُ مَخونَةٌ بِاللَّيلِ ومَذَلَّةٌ بِالنَّهارِ _ أو قالَ : _ ومَذَمَّةٌ بِالنَّهارِ . (6)

.


1- .البداية والنهاية : ج 2 ص 129 ، الدر المنثور : ج 6 ص 517 .
2- .التذكرة الحمدونية : ص 1951 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 48 .
4- .المصنف لعبد الرزاق : ج 10 ص 414 ح 19539 ، الدر المنثور : ج 6 ص 515 .
5- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 102 ، جامع الأخبار : ص 516 ح 1456 .
6- .حلية الأولياء : ج 6 ص 82 .

ص: 155

7 / 5 ادبِ خوردن

البداية و النهاية_ به نقل از ابو سعيد _: لقمان به پسرش گفت: «پسرم! در كارت، با دانشمندان مشورت كن».

التذكرة الحَمدونية :لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! هر گاه به گواهى دادن فرا خوانده شدى ، گواهى بده ، و هر گاه به يارى كردن فرا خوانده شدى ، يارى كن ، و هر گاه به مشورت فرا خوانده شدى ، شتاب نكن تا دقّت كنى ؛ چرا كه خردمند، با دل چيزى را مى بيند كه با چشم نمى بيند ».

7 / 5ادبِ خوردنتنبيه الخواطر :لقمان به پسرش گفت : «پاكيزه ترين غذا را بخور و بر بستر گسترده بخواب».

المصنّف ، عبد الرزّاق_ به نقل از حسن _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! وقتى سير هستى ، از روى سيرى چيزى نخور ، كه اگر آن را به سوى سگ بيندازى، برايت بهتر است».

تنبيه الخواطر:لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! وقتى كه معده پر شد، انديشه مى خوابد و حكمت ، گنگ مى گردد و اعضا از عبادت ، باز مى مانند .

حلية الأولياء_ به نقل از قاسم بن مُخَيمره _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! از سير خوردن بپرهيز؛ زيرا اين كار، شب ، ضرر مى رساند و روز ، به لغزش و گناه مى كشاند». يا اين كه گفت : «و روز ، مذمّت آور است» .

.

ص: 156

البصائر والذخائر :[قالَ] لُقمانُ : نِعمَ الاُدُمُ الجوعُ . (1)

7 / 6أدَبُ الضِّيافَةِالبداية والنهاية عن أبي سعيد :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا يَأكُل طَعامَكَ إلاَّ الأَتقِياءُ . (2)

7 / 7أدَبُ التَّخَلّيالإمام الباقر عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : طولُ الجُلوسِ عَلَى الخَلاءِ يورِثُ الباسورَ ، فَكَتَبَ هذا عَلى بابِ الحُشِّ . (3)

مجمع البيان :قيلَ : إنَّ مَولاهُ دَخَلَ المَخرَجَ فَأَطالَ فيهِ الجُلوسَ ، فَناداهُ لُقمانُ : إنَّ طولَ الجُلوسِ عَلَى الحاجَةِ يُفجَعُ مِنهُ الكَبِدُ ، ويورَثُ مِنهُ الباسورُ ، ويَصعَدُ الحَرارَةُ إلَى الرَّأسِ ، فَاجلِس هَوناً ، وقُم هَوناً . قالَ : فَكَتَبَ حِكمَتَهُ عَلى بابِ الحُشِّ . (4)

كشف اللثام :قَولُ الصّادِقِ عليه السلام في خَبرِ حَمّادٍ : إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : إذا أرَدتَ قَضاءَ حاجَتِكَ فَأَبعِدِ المَذهَبَ فِي الأَرضِ . وفي بَعضِ الكُتُبِ : رَوَينا عَن بَعضِهِم عليهم السلامأنَّهُ أمَرَ بِابتِناءِ مَخرَجٍ فِي الدّارِ فَأَشاروا إلى مَوضِعٍ غَيرِ مُستَتِرٍ مِنَ الدّارِ . فَقالَ : يا هؤُلاءِ ، إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ لَمّا خَلَقَ الإِنسانَ خَلَقَ مَخرَجَهُ في أستَرِ مَوضِعٍ مِنهُ، وكَذلِكَ يَنبَغي أن يَكونَ المَخرَجُ في أستَرِ مَوضِعٍ فِي الدّارِ . (5)

.


1- .البصائر والذخائر : ج 2 ص 173 الرقم 553 .
2- .البداية والنهاية : ج 2 ص 129 ، الدر المنثور : ج 6 ص 57 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 1 ص 352 ح 1041 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 424 ذيل ح 18 .
4- .مجمع البيان : ج 8 ص 495 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 424 ذيل ح 18 .
5- .كشف اللثام : ج 1 ص 217، دعائم الاسلام : ج 1 ص 104 .

ص: 157

7 / 6 ادبِ ميهمانى

7 / 7 ادبِ تخلّى

البصائر و الذخائر :لقمان گفت : «گرسنگى ، بهترين خورش است ».

7 / 6ادبِ ميهمانىالبداية و النهاية_ به نقل از ابو سعيد _: لقمان به پسرش گفت: «پسرم! [بكوش] جز پرهيزگاران ، غذاى تو را نخورند».

7 / 7ادبِ تخلّىامام باقر عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «طولانى نشستن براى تخلّى ، موجب بواسير مى گردد» . اين جمله بر درِ مستراح ، نوشته شد .

مجمع البيان :بعضى مى گويند: مولاى لقمان ، داخل مستراح شد و نشستن در آن را طول داد. لقمان او را بانگ زد كه: «طولانى نشستن براى قضاى حاجت ، كبد را به درد مى آورد و موجب بواسير مى گردد، و حرارت به سر مى رسد. پس سبك بنشين و پاشو» . راوى مى گويد : لقمان ، حكمتش را بر درِ مستراح نوشت .

كشف اللثام :حمّاد از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود : «لقمان به پسرش گفت : هر گاه خواستى قضاى حاجت كنى ، جاى دورى برو » . و در بعضى كتاب ها ، از بعضى از امامان عليهم السلام براى ما روايت شده كه لقمان به ساختن مستراحى در خانه فرمان داد . مردم به مكان نپوشيده اى از خانه اشاره كردند . لقمان گفت : اى مردم ! خداوند عز و جل وقتى انسان را آفريد، جاى خارج شدن زوايد غذاها را از بدن او، در پوشيده ترين جاى بدنش قرار داد . اين چنين شايسته است كه مستراح، در پوشيده ترين جاى خانه باشد ».

.

ص: 158

7 / 8أدَبُ القَضاءِالمصنف لعبد الرزاق عن عمر بن عبد العزيز :قالَ لُقمانُ عليه السلام : إذا جاءَكَ الرَّجُلُ وقَد سَقَطَت عَيناهُ فَلا تَقضِ لَهُ حَتّى يَأتِيَ خَصمُهُ . (1)

7 / 9أدَبُ الاِستِقراضِلقمان عليه السلام :يا بُنَيَّ ... لا تَستَقرِض مِن جَديدِ الكيسِ ، ولا تُؤاخِ (2) مَعَ الشُّرطِيِّ أبَداً . (3)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إيّاكَ أن تَستَدينَ فَتَخونَ مِنَ الدّينِ . (4)

.


1- .المصنف لعبد الرزاق : ج 8 ص 304 ح 15307 ، الدر المنثور : ج 6 ص 520 .
2- .في المصدر : «لا تُؤاخي» والصواب ما أثبتناه.
3- .محبوب القلوب : ج 1 ص 198 .
4- .الاختصاص : ص 336 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 427 ح 22 .

ص: 159

7 / 8 ادبِ داورى

7 / 9 ادبِ قرض گرفتن

7 / 8ادبِ داورىالمصنّف ، عبد الرزّاق_ به نقل از عمر بن عبد العزيز _: لقمان گفت: «هر گاه مردى نزد تو آمد كه [در منازعه اى] دو چشمش باطل شده بود، برايش داورى نكن، تا طرف دعوايش هم بيايد» .

7 / 9ادبِ قرض گرفتنلقمان عليه السلامپسرم! . . . از نوكيسه قرض نگير، و هرگز با داروغه برادرى نكن .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! بپرهيز از قرض گرفتنى كه در آن، خيانت بِورزى .

.

ص: 160

تاريخ بغداد عن الحسن :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالدَّينَ ؛ فَإِنَّهُ ذُلُّ النَّهارِ وهَمُّ اللَّيلِ . (1)

7 / 10أدَبُ الفَقرِالكافي :رُوِيَ عَن لُقمانَ أنَّهُ قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، ذُقتُ الصَّبِرَ ، وأكلَتُ لِحاءَ الشَّجَرِ فَلَم أجِد شَيئاً هُوَ أمَرُّ مِنَ الفَقرِ ، فَإِن بُليتَ بِهِ يَوماً فَلا (2) تُظهِرِ النّاسَ عَلَيهِ فَيَستَهينوكَ ولا يَنفَعوكَ بِشَيءٍ ، اِرجِع إلَى الَّذِي ابتَلاكَ بِهِ فَهُوَ أقدَرُ عَلى فَرَجِكَ ، وسَلهُ ، مَن ذَا الَّذي سَأَلَهُ فَلَم يُعطِهِ ، أو وَثِقَ بِهِ فَلَم يُنجِهِ! (3)

كنز الفوائد :مِمّا رُوِيَ عَن لُقمانَ عليه السلام مِن حِكمَتِهِ ووَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ : ... اِعلَم _ يا بُنَيَّ _ أنّي ذُقتُ الصَّبِرَ وأنواعَ المُرِّ فَلَم أرَ أمَرَّ مِنَ الفَقرِ ، فَإِنِ افتَقَرتَ يَوماً فَاجعَل فَقرَكَ بَينَكَ وبَينَ اللّهِ ، ولا تُحَدِّثِ النّاسَ بِفَقرِكَ فَتَهونَ عَلَيهِم ، ثُمَّ سَل (4) فِي النّاسِ : هَل مِن أحَدٍ دَعَا اللّهَ فَلَم يُجِبهُ ، أو سَأَلَهُ فَلَم يُعطِهِ . (5)

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : ... يا بُنَيَّ ، اِجعَل غِناكَ في قَلبِكَ ، وإذَا افتَقَرتَ فَلا تُحَدِّثِ النّاسَ بِفَقرِكَ فَتَهونَ عَلَيهِم ، ولكِنِ اسأَلِ اللّهَ مِن فَضلِهِ . (6)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 4 ص 49 ح 1655 ، الدر المنثور : ج 6 ص 520 .
2- .في المصدر : «ولا» ، والتصويب من وسائل الشيعة .
3- .الكافي : ج 4 ص 22 ح 8 ، وسائل الشيعة : ج 9 ص 445 ح 12452 .
4- .في بحار الأنوار : «يا بُنَيَّ ، اُدعُ اللّه َ ثُمَّ سَل ...» .
5- .كنز الفوائد: ج 2 ص 66 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 432 ح 24 .
6- .إرشاد القلوب : ص 72 .

ص: 161

7 / 10 ادبِ نادارى

تاريخ بغداد_ به نقل از حسن _: لقمان به پسرش گفت: «پسرم! از بدهكار شدن بپرهيز؛ زيرا مايه ذلّت روز و اندوه شب است».

7 / 10ادبِ نادارىالكافى :از لقمان ، روايت شده كه به پسرش گفت: «پسرم! شيره درخت صبر را چشيدم و پوست درخت را هم خوردم ؛ ولى چيزى كه از نادارى تلخ تر باشد ، نيافتم. پس اگر روزى به نادارى مبتلا شدى، آن را براى مردم ، آشكار نكن ؛ چون تو را خوار مى شمارند و هيچ فايده اى به تو نمى رسانند باز گرد به سوى كسى كه تو را به فقر مبتلا كرد و او بر گشايش كار تو تواناتر است، و از او حاجت بخواه. كيست كه از او درخواست كند و او عطايش ندهد يا به او اعتماد كند و او نجاتش ندهد».

كنز الفوائد :روايت شده كه از سفارش هاى حكيمانه لقمان به پسرش، اين بود: « . . . بدان اى پسرم! من شيره درخت صبر و انواع تلخى ها را چشيدم ؛ ولى چيزى تلخ تر از فقر نيافتم. اگر روزى فقير شدى ، فقرت را بين خود و خدا پنهان كن و مردم را از آن باخبر نكن؛ چون نزد آنان سبك مى شوى. سپس از مردم بپرس: آيا كسى هست كه خدا را خوانده باشد ، ولى او را جواب نداده باشد، يا از خدا خواسته باشد ، ولى عطايش نكرده باشد؟!».

إرشاد القلوب :از سفارش لقمان به پسرش است كه گفت: «... پسرم! بى نيازى ات را در دل ، نگه دار و هر گاه فقير شدى، مردم را از آن باخبر نكن؛ چون نزد آنان سبك مى گردى، و از فضل خدا درخواست كن».

.

ص: 162

إصلاح المال عن كعب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إذَا افتَقَرتَ فَافزَع إلى رَبِّكَ عَزَّ وجَلَّ وَحدَهُ فَادعُهُ ، وتَضَرَّع إلَيهِ ، وَاسأَلهُ مِن فَضلِهِ وخَزائِنِهِ ؛ فَإِنَّهُ لا يَملِكُهُ غَيرُهُ . (1)

إحياء علوم الدين :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تُذهِب ماءَ وَجهِكَ بِالمَسأَلَةِ ، ولا تُشفِ غَيظَكَ بِفَضيحَتِكَ ، وَاعرِف قَدرَكَ تَنفَعكَ مَعيشَتُكَ . (2)

الأَمل والمأمول :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : اُوصيكَ بِتَقوَى اللّهِ ؛ فَإِنَّها رَأسُ كُلِّ شَيءٍ . وَاحفَظ عَنّي ما أقولُ : اِعلَم أنَّهُ لا يَطَأُ بِساطَكَ في فِنائِكَ إلاّ راهِبا مِنكَ أو راغِبا إلَيكَ، فَابدَأ بِالنَّوالِ قَبلَ السُّؤالِ فَإِنَّكَ مَتى ألجَأتَهُ إلى مَسأَلَةٍ أخَذتَ مِن عَرَضِهِ وحَرِّ وَجهِهِ أكثَرَ مِمّا تُعطيهِ مِن مالِكِ . (3)

7 / 11أدَبُ طَلَبِ الدُّنياالإمام الكاظم عليه السلام :كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، خُذ مِنَ الدُّنيا بُلغَةً ، ولا تَدخُل فيها دُخولاً يَضُرُّ بِآخِرَتِكَ ، ولا تَرفُضها فَتَكونَ عِيالاً عَلَى النّاسِ . (4)

فيض القدير :قالَ لُقمانُ لاِبنِه : خُذ مِنَ الدُّنيا بَلاغَكَ ، وأنفِق فُضولَ كَسبِكَ لاِخِرَتِكَ ، ولا تَرفُض كُلَّ الرَّفضِ فَتَكونَ عِيالاً ، وعَلى أعناقِ الرِّجالِ كَلاًّ . (5)

.


1- .اصلاح المال : ص 124 ح 461 .
2- .إحياء علوم الدين : ج 3 ص 259 .
3- .الأمل والمأمول للجاحظ : ص 28 .
4- .قصص الأنبياء : ص 190 ح 238 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 416 ح 10 .
5- .فيض القدير شرح جامع الصغير : ج 3 ص 728 و ص 665 .

ص: 163

7 / 11 ادبِ دنيا جويى

إصلاح المال_ به نقل از كعب _: لقمان به پسرش گفت: «پسرم! هر گاه فقير شدى، تنها به درگاه پروردگار عز و جل آه و ناله كن و او را بخوان و به سوى او تضرّع نما و از فضل او و خزانه هاى او درخواست كن؛ زيرا غير خدا، هيچ كس مالك خزانه هاى خدا نيست» .

إحياء علوم الدين :لقمان به پسرش گفت: «پسرم! آبروى خود را با درخواست كردن ، نَبَر و خشمت را با فرياد ، شفا نَدِه و قدر و اندازه خود را بشناس تا زندگى ات سودمند باشد».

الأمل و المأمول، جاحظ :لقمان به پسرش گفت : «تو را به تقواى الهى سفارش مى كنم؛ زيرا تقوا سرآمد هر چيزى است . آنچه مى گويم، از من داشته باش: بدان كه جز كسى كه از تو مى ترسد يا اميدى به تو دارد، ديگرى پا به آستانه تو نمى گذارد . از اين رو، پيش از درخواست [وى] ، به بخشش آغاز كن ؛ چرا كه هر گاه او را به درخواستْ وادار كنى ، بيش از آنچه از دارايى ات به او مى دهى، آبرو و سربلندى اش را از او مى گيرى».

7 / 11ادبِ دنيا جويىامام كاظم عليه السلام :لقمان همواره به پسرش مى گفت: « . . . پسرم! از دنيا به اندازه كفايت (نياز) برگير و آن چنان در دنيا فرو نرو كه به آخرتت زيان رسانَد، و چنان هم رهايش نكن كه سربار مردم گردى».

فيض القدير :لقمان به پسرش گفت: «از دنيا به اندازه كفايتت بر گير و زيادىِ درآمدت را براى آخرتت انفاق كن، و آن چنان در آن فرو نرو كه به آخرتت زيان رسانَد و آن چنان هم رهايش نكن كه سربار مردم و سوار بر گُرده مردان گردى» .

.

ص: 164

7 / 12أدَبُ المَجلِسِالكافي عن يونس رفعه :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِختَرِ المَجالِسَ عَلى عَينِكَ فَإِن رَأَيتَ قَوما يَذكُرونَ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ فَاجلِس مَعَهُم ، فَإِن تَكُن عالِما نَفَعَكَ عِلمُكَ ، وإن تَكُن جاهِلاً عَلَّموكَ ، ولَعَلَّ اللّهَ أن يُظِلَّهُم بِرَحمَتِهِ فَيَعُمَّكَ مَعَهُم ، وإذا رَأَيتَ قَوماً لا يَذكُرونَ اللّهَ فَلا تَجلِس مَعَهُم ، فَإِن تَكُن عالِماً لَم يَنفَعكَ عِلمُكَ ، وإن كُنتَ جاهِلاً يَزيدوكَ جَهلاً ، ولَعَلَّ اللّهَ أن يُظِلَّهُم بِعُقوبَةٍ فَيَعُمَّكَ مَعَهُم . (1)

تنبيه الخواطر :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إذا أتَيتَ نادِيَ قَومٍ فَارمِهِم بِسَهمِ السَّلامِ ، ثُمَّ اجلِس في ناحِيَتِهِم فَلا تَنطِق حَتّى تَراهُم قَد نَطَقوا ، فَإِن رَأَيتَهُم قَد نَطَقوا في ذِكرِ اللّهِ فَأَجرِ سَهمَكَ مَعَهُم ، وإلاّ فَتَحَوَّل مِن عِندِهِم إلى غَيرِهِم . (2)

7 / 13أدَبُ السَّفرِالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، الرَّفيقَ ثُمَّ الطَّريقَ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ لُقمانَ الحَكيمَ كانَ يَقولُ : إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ إذَا استَودِعَ شَيئاً حَفِظَهُ . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 39 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 417 ح 10 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 31 ، الزهد لابن المبارك : ص 332 ح 950 .
3- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 393 ح 5609 ، كنز العمّال : ج 6 ص 702 ح 17475 .

ص: 165

7 / 12 ادبِ مجلس

7 / 13 ادب سفر

7 / 12ادبِ مجلسالكافى_ به نقل از يونس كه سَنَد آن را به ائمّه عليهم السلام رسانده است ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! مجالس را با چشم باز انتخاب كن؛ اگر گروهى را ديدى كه خداوند عز و جل را ياد مى كنند ، با آنان همنشينى كن. اگر عالم بودى، سودش را مى برى و اگر جاهل بودى، يادت مى دهند، و چه بسا خداوند ، سايه رحمتش را بر آنان بگسترانَد و تو را نيز در بر گيرد. و اگر گروهى را ديدى كه خدا را ياد نمى كنند ، با آنان همنشينى نكن. اگر عالم بودى، سودش را نمى برى و اگر جاهل بودى ، بر جهلت مى افزايند، و چه بسا خداوند سايه كيفرش را بر آنان بگسترانَد و تو را نيز در بر گيرد.

تنبيه الخواطر :لقمان به پسرش گفت: «پسرم! هر گاه به انجمن گروهى درآمدى، تير سلام را به سويشان پرتاب كن و در كنارشان بنشين و سخنى نگو، تا آنان سخن بگويند؛ اگر ديدى به ياد خدا سخن مى گويند ، تو هم با آنان شريك شو، وگرنه، از نزد آنان به سوى ديگران تغيير مكان بده».

7 / 13ادب سفرالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! اوّلْ رفيق [ _ِ مناسب انتخاب كن]، سپس راه [سفر در پيش بگير].

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :لقمان حكيم، پيوسته مى گفت: «هر گاه چيزى در نزد خداوند عز و جل به امانت گذاشته شود ، حفظش مى كند» .

.

ص: 166

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : إذا سافَرتَ مَعَ قَومٍ فَأَكثِرِ استِشارَتَكَ إيّاهُم في أمرِكَ واُمورِهِم ، وأكثِرِ التَّبَسُّمَ في وُجوهِهِم ، وكُن كَريماً عَلى زادِكَ . وإذا دَعَوكَ فَأَجِبهُم ، وإذَا استَعانوا بِكَ فَأَعِنهُم ، وَاغلِبهُم بِثَلاثٍ: بِطولِ الصَّمتِ ، وكَثرَةِ الصَّلاةِ ، وسَخاءِ النَّفسِ بِما مَعَكَ مِن دابَّةٍ أو مالٍ أو زادٍ . وإذَا استَشهَدوكَ عَلَى الحَقِّ فَاشهَد لَهُم ، وَاجهَد رَأيَكَ لَهُم إذَا استَشاروكَ ثُمَّ لا تَعزِم حَتّى تَثَبَّتَ وتَنظُرَ ، ولا تُجِب في مَشوَرَةٍ حَتّى تَقومَ فيها وتَقعُدَ وتَنامَ وتَأكُلَ وتُصَلِّيَ وأنتَ مُستَعمِلٌ فِكرَكَ وحِكمَتَكَ في مَشوَرَتِهِ ، فَإِنَّ مَن لَم يُمحِضِ النَّصيحَةَ لِمَنِ استَشارَهُ سَلَبَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى رَأيَهُ ، ونَزَعَ عَنهُ الأَمانَةَ . وإذا رَأَيتَ أصحابَكَ يَمشونَ فَامشِ مَعَهُم ، وإذا رَأَيتَهُم يَعمَلونَ فَاعمَل مَعَهُم ، وإذا تَصَدَّقوا وأعطَوا قَرضاً فَأَعطِ مَعَهُم ، وَاسمَع لِمَن هُوَ أكبَرُ مِنكَ سِنّا ، وإذا أمَروك بِأَمرٍ وسَأَلوكَ فَقُل : نَعَم ولا تَقُل : لا ، فَإِنَّ لا عِيٌّ ولُؤمٌ . وإذا تَحَيَّرتُم في طَريقِكُم فَانزِلوا ، وإذا شَكَكتُم فِي القَصدِ فَقِفوا ، وتَآمَروا ، وإذا رَأَيتُم شَخصاً واحِداً فَلا تَسأَلوهُ عَن طَريقِكُم ولا تَستَرشِدوهُ ، فَإِنَّ الشَّخصَ الواحِدَ فِي الفَلاةِ مُريبٌ ، لَعَلَّهُ أن يَكونَ عَيناً لِلُّصوصِ ، أو يَكونَ هُوَ الشَّيطانَ الَّذي حَيَّرَكُم ، وَاحذَرُوا الشَّخصَينِ أيضاً إلاّ أن تَرَوا ما لا أرى ؛ فَإِنَّ العاقِلَ إذا أبصَرَ بِعَينِهِ شَيئاً عَرَفَ الحَقَّ مِنهُ ، وَالشّاهِدَ يَرى ما لا يَرَى الغائِبُ . يا بُنَيَّ ، وإذا جاءَ وَقتُ صَلاةٍ فَلا تُؤَخِّرها لِشَيءٍ ، وصَلِّها وَاستَرِح مِنها ؛ فَإِنَّها دَينٌ . وصَلِّ في جَماعَةٍ ولَو عَلى رَأسِ زُجٍّ . ولا تَنامَنَّ عَلى دابَّتِكَ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ سَريعٌ في دَبرِها ، ولَيسَ ذلِكَ مِن فِعلِ الحُكَماءِ إلاّ أن تَكونَ في مَحمِلٍ يُمكِنُكَ التَّمَدُّدُ لاِستِرخاءِ المَفاصِلِ ، وإذا قَرُبتَ مِنَ المَنزِلِ فَانزِل عَن دابَّتِكَ ، وَابدَأ بِعَلَفِها قَبلَ نَفسِكَ ، وإذا أرَدتَ النُّزولَ فَعَلَيكَ مِن بِقاعِ الأَرضِ بِأَحسَنِها لَوناً ، وأليَنِها تُربَةً ، وأكثَرِها عُشباً . وإذا نَزَلتَ فَصَلِّ رَكعَتَينِ قَبلَ أن تَجلِسَ ، وإذا أرَدتَ قَضاءَ حاجَةٍ فَأَبعِدِ المَذهَبَ فِي الأَرضِ ، وإذَا ارتَحَلتَ فَصَلِّ رَكعَتَينِ ، ووَدِّعِ الأَرضَ الَّتي حَلَلتَ بِها ، وسَلِّم عَلَيها وعَلى أهلِها ؛ فَإِنَّ لِكُلِّ بُقعَةٍ أهلاً مِنَ المَلائِكَةِ . وإنِ استَطَعتَ أن لا تَأكُلَ طَعاماً حَتّى تَبدَأَ فَتَتَصَدَّقَ مِنهُ فَافعَل ، وعَلَيكَ بِقِراءَةِ كِتابِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ما دُمتَ راكِباً ، وعَلَيكَ بِالتَّسبيحِ ما دُمتَ عامِلاً ، وعَلَيكَ بِالدُّعاءِ ما دُمتَ خالياً . وإيّاكَ وَالسَّيرَ مِن أوَّلِ اللَّيلِ ، وعَلَيكَ بِالتَّعريسِ وَالدُّلجَةِ مِن لَدُن نِصفِ اللَّيلِ إلى آخِرِهِ ، وإيّاكَ ورَفعَ الصَّوتِ في مَسيرِكَ . (1)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 348 ح 547 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 298 ح 2505 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 422 ح 18 .

ص: 167

امام صادق عليه السلام_ در بين سفارش لقمان عليه السلام به پسرش _هر گاه با گروهى مسافرت كردى ، با آنان در كارهاى مربوط به خود و آنها، بسيار مشورت كن و به رويشان بسيار لبخند بزن و نسبت به زاد و توشه ات، كريم و بخشنده باش. هر گاه دعوتت كردند، بپذير و هر گاه از تو يارى خواستند، كمكشان كن و با سه چيز، بر آنان فائق باش: سكوت طولانى، نماز گزاردنِ بسيار و سخاوتمندى نسبت به آنچه از حيوان و مال و توشه دارى. هر گاه تو را به گواهى طلبيدند، برايشان گواهى بده. هر گاه با تو مشورت كردند ، درباره رأى خود، كوشش كن؛ اما تصميم قطعى نگير، تا اين كه [انديشه ات] تثبيت شود و تأمّل كرده باشى . پاسخ هيچ مشورتى را نده ، مگر آن كه درباره آن _ در حالى كه قيام و قعود مى كنى و مى خوابى و مى خورى و نماز مى خوانى _ فكر كنى و حكمتت را به كار گيرى؛ زيرا هر كس براى مشورتْ خواه، خالصانه خيرخواهى نكند ، خداوند _ تبارك و تعالى _ نظرش را از او سلب مى كند و امانت [ _ِ اهليت مشورت ]را باز مى گيرد. و هر گاه ديدى كه يارانت مى روند ، تو هم با آنان برو، و هر گاه ديدى كار مى كنند ، تو هم با آنان كار كن. هر گاه صدقه دادند و قرضى عطا كردند، تو هم بده و حرف بزرگ تر را گوش بده. و هر گاه به تو امر كردند و از تو چيزى خواستند، در جوابشان آرى «بگو» و «نه» نگو؛ زيرا «نه» گفتن، درماندگى و پستى است . (1) هر گاه در راهتان سرگردان شديد، پياده شويد و هر گاه در مقصدتان ترديد پيدا كرديد ، درنگ و مشورت كنيد و اگر شخص تنهايى را ديديد ، درباره راهتان از او نپرسيد و از او راه نمايى نخواهيد؛ زيرا شخص تنها در بيابان، مشكوك است؛ شايد ديده بان و جاسوس دزدان باشد ، يا شايد او همان شيطانى باشد كه شما را متحيّر ساخته است. و اگر دو شخص بودند ، باز هم احتياط و حذر كنيد ، مگر چيزى را تشخيص دهيد كه من الآن تشخيص نمى دهم ؛ زيرا عاقل، وقتى به چيزى با ديده بصيرت بنگرد ، حق را در آن مى يابد و شخص شاهد و حاضر، چيزى را مى بيند كه غايب نمى بيند. اى پسرم! هر گاه وقت نماز رسيد ، آن را به خاطر چيز ديگرى به تأخير نينداز و آن را بخوان و خود را از آن راحت كن؛ زيرا نماز، بدهى [به خداوند ]است. نماز را به جماعت بخوان ؛ هرچند بر نوك پيكان باشد. بر روى حيوانت نخواب؛ زيرا اين كار ، پشت حيوان را زود زخم مى كند و اين ، كار حكيمان نيست؛ مگر محملى داشته باشد كه بتوانى در آن دراز بكشى و مفاصلت را راحت سازى. هر گاه به منزل نزديك شدى ، از حيوانت پياده شو و قبل از [پرداختن به] خود ، علف آن را بده . هر گاه خواستى در جايى نزول كنى ، بهترين جاى زمين را بر گزين كه خوش منظره، خاكش نرم و علفزار باشد. هر گاه پياده شدى ، قبل از نشستن ، دو ركعت نماز بخوان. هر گاه خواستى قضاى حاجت كنى ، قدرى در زمين راه برو كه دور[از ديگران] باشى. هر گاه خواستى كوچ كنى ، دو ركعت نماز بخوان و با زمينى كه در آن بودى، وداع كن و بر آن زمين و اهل آن، سلام كن؛ زيرا هر جايى از زمين، ساكنانى از فرشتگان دارد . اگر توانستى از طعامى نخورى تا اين كه ابتدا از آن صدقه بدهى ، اين كار را انجام بده. و بر توباد كه تا سواره اى ، كتاب خداوند عز و جل را قرائت كنى، و بر توباد كه تا مشغول كارى هستى ، تسبيح بگويى، و بر توباد كه تا بيكارى ، دعا كنى. از سفر كردن در اوّل شب، بپرهيز و در آخر شب، رحل اقامت بيفكن و از نيمه شب به بعد تا آخر آن، سفر كن و در هنگام حركت، از بلند كردن صدا بپرهيز.

.


1- .نه گفتن به درخواست كسى ، نشانه ناتوانى است ؛ زيرا اهل فضيلت ، اگر كارى از آنها بر آيد ، انجام مى دهند ، و اگر نيايد ، مى گويند: «ان شاء اللّه ، انجام مى شود ».

ص: 168

عنه عليه السلام :في وَصِيَّةِ لُقمانَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، سافِر بِسَيفِكَ وخُفِّكَ وعِمامَتِكَ وخِبائِكَ وسِقائِكَ وإبرَتِكَ وخُيوطِكَ ومِخرَزِكَ ، وتَزَوَّد مَعَكَ مِنَ الأَدوِيَةِ ما تَنتَفِعُ بِها أنتَ ومَن مَعَكَ ، وكُن لِأَصحابِكَ مُوافِقاً إلاّ في مَعصِيَةِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ . (1)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 303 ح 466 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 270 ح 26 .

ص: 169

امام صادق عليه السلام_ در بيان سفارش لقمان عليه السلام به پسرش _: پسرم! شمشير، كفش، عمامه، خيمه، مَشك ، سوزن، نخ و درفش خود را در مسافرت، همراه داشته باش و از ادويه، آنچه خود و همراهانت لازم داريد ، توشه بردار و با يارانت، جز در معصيت خداوند عز و جل سازگار باش .

.

ص: 170

7 / 14أدَبُ مُعاشَرَةِ النّاسِالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، اِبدَإِ النّاسَ بِالسَّلامِ وَالمُصافَحَةِ قَبلَ الكَلامِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، إن عَدِمَكَ ما تَصِلُ بِهِ قَرابَتَكَ ، وتَتَفَضَّلُ بِهِ عَلى إخوَتِكَ فَلا يَعدَمَنَّكَ حُسنُ الخُلُقِ وبَسطُ البِشرِ ؛ فَإِنَّهُ مَن أحسَنَ خُلُقَهُ أحَبَّهُ الأَخيارُ وجانَبَهُ الفُجّارُ . (2)

معاني الاخبار عن أحمد بن أبي عبد اللّه عن بعض أصحابنا رفعه :قالَ لُقمان لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، صاحِب مِئَةً ولا تُعادِ واحدا . يا بُنَيَّ ، إنَّما هُوَ خَلاقُكَ وخُلُقُكَ ، فَخَلاقُكَ دينُكَ ، وخُلُقُكَ بَينَكَ وبَينَ النّاسِ ، فَلا تَتَبَغَّض إلَيهِم ، وتَعَلَّم مَحاسِنَ الأَخلاقِ . يا بُنَيَّ ، كُن عَبداً لِلأَخيارِ ، ولا تَكُن وَلَداً لِلأَشرارِ . (3)

الإخوان عن مسلم بن وازِع التميميّ :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : أي بُنَيَّ ، واصِل أقرِباءَكَ ، وأكرِم إخوانَكَ ، وَليَكُن أخدانُكَ مَن إذا فارَقتَهُم وفارَقوكَ لَم تُعَب بِهِم . (4)

.


1- .الاختصاص : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 429 ح 23 .
2- .قصص الأنبياء : ص 195 ح 244 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 14 .
3- .معاني الأخبار: ص253 ح1، بحار الأنوار: ج13 ص416 ح9و ص418 ح11.
4- .الإخوان : ص 128 ح 51 ، الحلم لابن أبي الدنيا : ص 47 ح 50 .

ص: 171

7 / 14 ادب معاشرت با مردم

7 / 14ادب معاشرت با مردمالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! سخن گفتن را با سلام و مصافحه با مردم، آغاز كن.

امام صادق عليه السلام_ در بيان آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! اگر چيزى ندارى كه بدان صله رحم كنى و به برادران [دينىِ] خود بخشش نمايى، نيك خويى و گشاده رويى را از دست نده ؛ زيرا هر كس اخلاقش را نيكو گردانَد ، نيكوكاران او را دوست مى دارند و بدكاران از او كناره مى گيرند.

معانى الأخبار_ به نقل از احمد بن ابى عبد اللّه ، از يكى از شيعيان ، در حديثى كه سَنَد آن را به ائمّه عليهم السلام رسانْد ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم ! با صد نفر رفاقت كن ؛ ولى حتى با يك نفر، دشمنى نكن . پسرم ! در حقيقت، تو را بهره اى است و خويى؛ بهره ات، همان دين توست و خويت، رفتار تو با مردم. پس با آنان دشمنى نكن و اخلاق نيك را بياموز. پسرم! غلام نيكوكاران باش و فرزند بدكاران نباش.

الإخوان_ به نقل از مسلم بن وازع تميمى _: لقمان به پسرش گفت: «پسرم! با خويشانت صله رحم كن و به برادرانت احترام بگذار، و دوستانت را از كسانى انتخاب كن كه هر گاه از آنان جدا شدى يا آنان از تو جدا شدند، به زحمت نيفتى» .

.

ص: 172

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : ... أحِبَّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ ، وَاكرَه لَهُم ما تَكرَهُ لِنَفسِكَ . (1)

شعب الإيمان عن الحسن :إنَّ لُقمانَ عليه السلام قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَكُن حُلواً فَتُبلَعَ ، ولا مُرّاً فَتُلفَظَ . (2)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، لا تُكالِبِ النّاسَ فَيَمقُتوكَ ، ولا تَكُن مَهيناً فَيُذِلّوكَ ، ولا تَكُن حُلواً فَيَأكُلوكَ ، ولا تَكُن مُرّاً فَيَلفِظوكَ ، ويُروى : ولا تَكُن حُلواً فَتُبلَعَ ، ولا مُرّا فَتُرمى . (3)

الزهد لابن حنبل عن هشام بن عُروة عن أبيه :مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ _ يَعني حِكمَةَ لُقمانَ عليه السلام _ : بُنَيَّ ، لِتَكُن كَلِمَتُكَ طَيِّبَةً ، وَليَكُن وَجهُكَ بَسيطاً تَكُن أحَبَّ إلَى النّاسِ مِمَّن يُعطيهِمُ العَطاءَ . (4)

كشف الريبة :قالَ لُقمانُ الحَكيمُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنّى موصيكَ بِخِلالٍ ، إن تَمَسَّكتَ بِهِنَّ لَم تَزَل سَيِّدا : اُبسُط خُلُقَكَ لِلقَريبِ وَالبَعيدِ ، وأمسِك جَهلَكَ عَنِ الكَريمِ وَاللَّئيمِ ، وَاحفَظ إخوانَكَ ، وصِل أقارِبَكَ ، وآمِنهُم مِن قَبولِ ساعٍ أو سَمّاعٍ باغٍ يُريدُ إفسادَكَ ، ويَرومُ خِداعَكَ ، وَليَكُن إخوانُكَ مَن إذا فارَقتَهُم وفارَقوكَ لَم تَغتَبهُم ولَم يَغتَبوكَ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام_ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ _: ولا تُجادِلَنَّ فَقيهاً ، ولا تُعادِيَنَّ سُلطاناً ، ولا تُماشِيَنَّ ظَلوماً ، ولا تُصادِقَنَّهُ ، ولا تُصاحِبَنَّ فاسِقاً نَطِفاً ، ولا تُصاحِبَنَّ مُتَّهَماً . (6)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 73 .
2- .شعب الإيمان : ج 4 ص 231 ح 4891 ، الدر المنثور : ج 6 ص 515 .
3- .الاختصاص : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 429 ح 23 .
4- .الزهد لابن حنبل : ص 65 ، الدر المنثور : ج 6 ص 517 .
5- .كشف الريبة : ص 47 ، الحلم لابن أبي الدنيا : ص 47 ح 50 .
6- .تفسير القمّي : ج 2 ص 164 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 412 ح 2 .

ص: 173

إرشاد القلوب_ از سفارش لقمان عليه السلام به پسرش _: . . . براى مردم ، همانى را بپسند كه براى خود مى پسندى ، و براى آنان نپسند آنچه را براى خود نمى پسندى .

شُعَب الإيمان_ به نقل از حسن _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! چنان شيرين نباش كه بلعيده شوى ، و چنان تلخ نباش كه طرد شوى» .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! با مردم، آشكارا دشمنى نكن، كه آنها نيز با تو دشمنى مى كنند؛ و ناتوان نباش، كه خوارت مى كنند؛ و شيرين نباش، كه تو را مى خورند؛ و تلخ نباش، كه طردت مى كنند . به اين صورت نيز روايت شده است: «شيرين نباش، كه بلعيده مى شوى و تلخ نباش، كه پرتاب مى گردى».

الزهد، ابن حنبل_ به نقل از هشام بن عروه، از پدرش _: در حكمت؛ يعنى حكمت لقمان عليه السلام ، مكتوب است: «پسرم! سخنت پاك و زيبا، و چهره ات گشاده باشد تا پيش مردم، از كسى كه به آنان عطا مى كند ، محبوب تر باشى ».

كشف الريبه:لقمان حكيم به پسرش گفت: «اى پسرم! تو را به خصلت هايى سفارش مى كنم كه اگر بدانها چنگ بزنى ، هرگز از بزرگى نيفتى؛ خُلقت را براى دور و نزديك بگشا، و نادانى ات را از كريم و لئيم باز دار، و برادرانت را مراقبت كن، و با خويشانت صله رحم كن و آنان را از پذيرفتنِ [سخنِ] خبر چين و زورگويى كه مى خواهد تو را به فساد و فريب وا دارد ، ايمن بدار. برادرانت بايد كسانى باشند كه هر گاه از آنان جدا شدى يا آنان از تو جدا شدند ، غيبتشان نكنى و آنان نيز تو را غيبت نكنند».

امام صادق عليه السلام_ در بيان موعظه لقمان عليه السلام به پسرش _: با فقيه ، مجادله و با پادشاه ، دشمنى و با ستمگر ، همراهى و دوستى و با فاسقِ پليد ، رفاقت نكن و با متّهم نيز رفاقت نكن .

.

ص: 174

الزهد لابن حنبل عن هشام بن عُروة عن أبيه :مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ _ يَعني حِكمَةَ لُقمانَ عليه السلام _ : أحِبَّ خَليلَكَ وخَليلَ أبيكَ . (1)

ربيع الأبرار عن لقمان :يا بُنَيَّ ، لا تُقبِل بِحَديثِكَ عَلى مَن لا يَسمَعُهُ ، فَإِنَّ نَقلَ الصُّخورِ مِن رُؤوسِ الجِبالِ أيسَرُ مِن مُحادَثَةِ مَن لا يَسمَعُ . (2)

ربيع الأبرار_ كانَ لُقمانُ إذا مَرَّ بِالأَغنِياءِ قالَ _: يا أهلَ النَّعيمِ ، لا تَنسَوُا النَّعيمَ الأَكبَرَ ، وإذا مَرَّ بِالفُقَراءِ قالَ : إيّاكُم أن تُغبَنوا مَرَّتَينِ . (3)

المواعظ العددية :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : لا تُهِن مَن أطاعَ اللّهَ ، ولا تُكرِم مَن عَصَى اللّهَ . (4)

بياض تاج الدين :قالَ لُقمانُ : إذا أَصحَبتَ إنسانا فَانظُر إلى عَقلِهِ أكثَرَ مِمّا تَنظُرُ إلى ذَنبِهِ ؛ فَإِنَّ ذَنبَهُ لَكَ (5) وعَقلَهُ لَهُ ولَكَ . العاقِلُ مَن يَستَدِلُّ بِأَسرارِ الوُجوهِ عَلى أسرارِ القُلوبِ ، العاقِلُ ما يَرى بِأَوَّلِ رَأيِهِ آخِرَ الاُمورِ ، ويَهتِكُ عَن مُبهَماتِها ظُلَمَ السُّتورِ . العَقلُ يَستَنبِطُ دَفائِنَ القُلوبِ ، ويَستَخرِجُ وَدائِعَ الغُيوبِ . (6)

.


1- .الزهد لابن حنبل : ص 65 ، الدر المنثور : ج 6 ص 517 .
2- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 262 .
3- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 136 .
4- .المواعظ العددية : ص 68 .
5- .كذا في المصدر والصحيح «له» .
6- .بياض تاج الدين احمد وزير : ج 2 ص 45 .

ص: 175

الزهد ، ابن حنبل_ به نقل از هشام بن عروه ، از پدرش _: در حكمت ؛ يعنى حكمت لقمان، مكتوب است : «دوست خود و دوست پدرت را دوست داشته باش» .

ربيع الأبرار :لقمان گفت : «پسرم ! سخنت را در اختيار كسى كه به آن گوش نمى دهد ، قرار نده ؛ چرا كه جا به جا كردنِ صخره ها از سرِ كوه ها ، آسان تر است از سخن گفتن با كسى كه گوش شنوا ندارد» .

ربيع الأبرار :لقمان ، هر گاه از كنار ثروتمندان مى گذشت، مى گفت: «اى اهل نعمت ! نعمتِ بزرگ تر را فراموش نكنيد» و هر گاه از كنار نيازمندان مى گذشت، مى گفت : «بپرهيزيد كه دو بار مغبون نشويد ».

المواعظ العددية :لقمان به پسرش گفت : «كسى را كه از خدا اطاعت مى كند ، خوار نكن ، و كسى را كه از خدا نافرمانى مى كند ، احترام نكن ».

بياض تاج الدين :لقمان عليه السلام گفت : «هر گاه به انسانى برخوردى ، دقّتت در خِردش بيشتر از گناهش باشد ؛ چرا كه گناه او براى خودش است ؛ ولى خِردش ، هم براى اوست و هم براى تو. خردمند، كسى است كه با رازِ چهره ها، بر راز دل ها استدلال كند ، و با نظر نخستش، پايان كارها را ببيند و از مبهم هاى آنها ، پرده هاى تاريكى را بزدايد . خرد ، گنج هاى دل ها را بيرون مى آورد و امانت هاى غيب ها را استخراج مى كند» .

.

ص: 176

محاضرات الاُدباء :قالَ لُقمانُ : الإخوانُ ثَلاثَةٌ : مُخالِبٌ ومُحاسِبٌ ومُراغِبٌ ، فَالمُخالِبُ : الَّذي يَنالُ مِن مَعروفِكَ ، ولا يُكافِئُكَ . وَالمُحاسِبُ : الَّذي يُنيلُكَ بِقَدرِ ما يُصيبُ مِنكَ . وَالمُراغِبُ : الَّذي يَرغَبُ في مُواصَلَتِكَ بِغَيرِ طَمَعٍ . (1)

نثر الدر :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، تَوَدَّد إِلَى النّاسِ ؛ فَإِنَّ التَوَدُّدَ إلَيهِم أمنٌ ، ومُعاداتَهُم خَوفٌ . (2)

7 / 15أدَبُ مُعاشَرَةِ السُّلطانِالإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ عليه السلام : يا بُنَيَّ ، إنِ احتَجتَ إلَى السُّلطانِ فَلا تُكثِرِ الإِلحاحَ عَلَيهِ ، ولا تَطلُب حاجَتَكَ مِنهُ إلاّ في مَواضِعِ الطَّلَبِ ، وذلِكَ حينَ الرِّضا وطيبِ النَّفسِ ، ولا تَضجَرَنَّ بِطَلَبِ حاجَةٍ ؛ فَإِنَّ قَضاءَها بِيَدِ اللّهِ ولَها أوقاتٌ ، ولكِنِ ارغَب إلَى اللّهِ وسَلهُ ، وحَرِّك أصابِعَكَ إلَيهِ . (3)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، لا تُجاوِرَنَّ المُلوكَ فَيَقتُلوكَ ، ولا تُطِعهُم فَتَكفُرَ . (4)

إرشاد القلوب :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ ، قالَ : ... يا بُنَيَّ ، ثَلاثَةٌ تَجِبُ مُداراتُهُم : المَريضُ وَالسُّلطانُ وَالمَرأَةُ . (5)

.


1- .محاضرات الاُدباء : ج 3 ص 8 .
2- .نثر الدر : ج 7 ص 37 .
3- .قصص الأنبياء : ص 195 ح 245 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 14 .
4- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
5- .إرشاد القلوب : ص 72 .

ص: 177

7 / 15 ادب معاشرت با پادشاه

محاضرات الاُدباء :لقمان عليه السلام گفت : «برادران ، سه دسته اند : نيرنگباز ، حسابكش ، و علاقه مند . نيرنگباز ، كسى است كه از خوبىِ تو استفاده مى كند ؛ ولى به تو فايده نمى رساند . حسابكش ، كسى است كه به اندازه اى كه از تو بهره جسته ، به تو فايده مى رساند . علاقه مند ، كسى است كه بدون طمع به دوستى ، به تو عشق مى ورزد» .

نثر الدُّر :لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! با مردم، دوستى كن ؛ چرا كه دوستى با آنان ، مايه امن است و دشمنى شان، مايه هراس» .

7 / 15ادب معاشرت با پادشاهامام صادق عليه السلام :لقمان گفت: «اى پسرم! اگر محتاج پادشاه شدى ، زياد اصرار نكن و حاجت خود را جز در جاى مناسبِ درخواست ، از او نخواه، و آن، هنگام خشنودى و خوش حالى است. و در طلب حاجت ، بى قرارى نكن؛ زيرا برآورده شدن آن، به دست خداست و آن هم اوقاتى دارد ؛ ولى تمايل و توجّهت، به خداوند باشد و از او بخواه و انگشتانت را به سوى او بجنبان».

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! با پادشاهان، همسايگى نكن، كه تو را مى كشند و اطاعتشان نكن، كه كافر مى شوى.

إرشاد القلوب:از سفارش لقمان به پسرش است كه گفت : « . . . اى پسرم! سه طايفه اند كه مدارا با آنها لازم است: بيمار، پادشاه و زن».

.

ص: 178

ربيع الأبرار :لُقمانُ : لا تُقارِبِ السُّلطانَ إذا غَضِبَ ، ولاَ البَحرَ إذا مَدَّ . (1)

نثر الدر :دَخَلَ كَعبٌ عَلى عُمَرَ فَأَدناهُ وأمَرَهُ بِالجُلوسِ إلى جَنبِهِ فَتَنَحّى كَعبٌ قَليلاً ، فَقالَ لَهُ عُمَرُ : وما مَنَعَكَ مِنَ الجُلوسِ إلى جَنبي ؟ فَقالَ : لِأَنّي وَجَدتُ في حِكمَةِ لُقمانَ مِمّا أوصى بِهِ ابنَهُ قالَ : يا بُنَيَّ ، إذا قَعَدتَ لِذي سُلطانٍ فَليَكُن بَينَكَ وبَينَهُ مَقعَدُ رَجُلٍ ، فَلَعَلَّهُ أن يَأتِيَهُ مَن هُوَ آثَرُ عِندَهُ مِنكَ فَيُريدَ أن تَتَنَحّى لَهُ عَن مَجلِسِكَ فَيَكونُ ذلِكَ نَقصا عَلَيكَ وشَينا . (2)

7 / 16أدَبُ المُعاشَرَةِ مَعَ الأَعداءِالإمام الصادق عليه السلام :لَمّا وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ فَقالَ : ... يا بُنَيَّ ، لِيَكُن مِمّا (3) تَستَظهِرُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ الوَرَعُ عَنِ المَحارِمِ ، وَالفَضلُ في دينِكَ ، وَالصِّيانَةُ لِمُرُوَّتِكَ ، وَالإِكرامُ لِنَفسِكَ أن لا تُدَنِّسَها بِمَعاصِي الرَّحمنِ ومَساوِي الأَخلاقِ وقَبيحِ الأَفعالِ . وَاكتُم سِرَّكَ ، وأحسِن سَريرَتَكَ ؛ فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ آمَنتَ بِسِترِ اللّهِ أن يُصيبَ عَدُوُّكَ مِنكَ (4) عَورَةً ، أو يَقدِرَ مِنكَ عَلى زَلَّةٍ ، ولاَ تَأمَنَنَّ مَكرَهُ فَيُصيبَ مِنكَ غِرَّةً في بَعضِ حالاتِكَ ، وإذَا استَمكَنَ مِنكَ وَثَبَ عَلَيكَ ولَم يُقِلكَ عَثرَةً . وَليَكُن مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ إعلانُ الرِّضا عَنهُ ، وَاستَصغِرِ الكَثيرَ في طَلَبِ المَنفَعَةِ ، وَاستَعظِمِ الصَّغيرَ في رُكوبِ المَضَرَّةِ . (5)

.


1- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 226 .
2- .نثر الدر : ج 7 ص 38 .
3- .في المصدر : «ما» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار .
4- .في المصدر «منكم» وما أثبتناه من بحار الأنوار .
5- .قصص الأنبياء : ص 193 ح 243 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 418 ح 12 .

ص: 179

7 / 16 ادب معاشرت با دشمنان

ربيع الأبرار :لقمان گفت : «هنگام خشمِ پادشاه، به او نزديك نشو ، و هنگامى كه دريا به خروش آمده ، نزديك آن هم نشو» .

نثر الدُّر :كعب بر عمر وارد شد و نزدش رفت. عمر ، دستور داد كه در كنارش بنشيند؛ ولى كعب ، اندكى دورتر نشست . عمر گفت : چه چيزْ تو را از نشستن در كنار من، باز داشت ؟ گفت : آنچه من در حكمت لقمان ديدم؛ آن جا كه به پسرش سفارش كرده و گفته است : «اى پسرم ! هر گاه پيش قدرتمندى نشستى ، بايد بين تو و او ، به اندازه جاى نشستن يك نفر فاصله باشد ؛ چرا كه شايد كسى وارد شود كه نزد او، برتر از تو باشد و او بخواهد تو را از جايى كه نشسته اى ، دور كند و اين ، براى تو نقص و خوارى است » .

7 / 16ادب معاشرت با دشمنانامام صادق عليه السلام :وقتى كه لقمان پسرش را موعظه مى كرد ، به او گفت: « . . . اى پسرم! چيزهايى كه مى خواهى با آنها بر دشمنت چيره شوى، اينها باشند: پرهيز از محرّمات، برترى در دينت ، حفظ جوان مردى ات ، تكريم نفس خود تا به نافرمانى هاى خداى رحمان و اخلاق بد و كردار زشت، آلوده نگردد. رازت را پنهان كن و باطنت را نيكو گردان؛ چرا كه هر گاه چنين كردى ، در پناه خداوند خواهى بود تا از دستيازىِ دشمن بر نقطه ضعف تو و يا پى بردن او به لغزشت ، در امان بمانى . خود را از حيله دشمن، در امان نبين تا مبادا در برخى از حالات ، فريبش را بخورى . هر گاه توانست، به تو حمله مى كند و هيچ لغزشى را از تو نمى بخشد. بايد يكى از سلاح هايى كه تو در برابر دشمنت به كار مى گيرى، اعلان رضايت از او باشد. در جلب منفعت، بسيار را اندك، و در زيان ديدن ، كوچك را بزرگ بشمار» .

.

ص: 180

عنه عليه السلام :كانَ فيما أوصى بِهِ لُقمانُ ابنَهُ ناتانَ أن قالَ لَهُ : يا بُنَيَّ ، لِيَكُن مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ فَتَصرَعُهُ المُماسَحَةُ وإعلانُ الرِّضا عَنهُ ، ولا تُزاوِلهُ بِالمُجانَبَةِ فَيَبدُوَ لَهُ ما في نَفسِكَ فَيَتَأَهَّبَ لَكَ . (1)

بهجة المَجالس واُنس المُجالس :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، مَن قَصَّرَ فِي الخُصومَةِ خُصِمَ، ومَن بالَغَ فيها أثِمَ، فَقُلِ الحَقَّ ولَو عَلى نَفسِكَ ولاتُبالِ مَن غَضِبَ . (2)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، اِستَكثِر مِنَ الأَصدِقاءِ ، ولا تَأمَن مِنَ الأَعداءِ ؛ فَإِنَّ الغِلَّ في صُدورِهِم مِثلُ الماءِ (3) تَحتَ الرَّمادِ . (4)

7 / 17أدب اِختِيارُ الأجيربهجة المَجالس واُنس المُجالس :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وخِدمَةَ العَينِ . قالَ : وما خِدمَةُ العَينِ ؟ قالَ : ألاّ يَكونَ لَكَ عَبدٌ لا يَخدِمُكَ إلاّ حَيثُ يَراكَ . (5)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 766 ح 1031 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 413 ح 3 .
2- .بهجة المَجالس واُنس المُجالس : ج 2 ص 432 .
3- .هكذا في المصدر والظاهر أن الصحيح «النار» .
4- .الاختصاص : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
5- .بهجة المَجالس واُنس المُجالس : ج 2 ص 790 .

ص: 181

7 / 17 ادب انتخاب خدمتكار

امام صادق عليه السلام :در سفارش لقمان به پسرش ناتان است كه گفت: «اى پسرم! از جمله چيزهايى كه بايد داشته باشى تا بتواند تو را در برابر دشمن، مسلّح گرداند و زمينگيرش كند ، نرم زبانى با دشمن و اعلان رضايت از اوست؛ ولى با كناره گيرى ، او را رها نكن؛چرا كه در اين صورت ، آنچه در ضمير توست ، برايش آشكار مى شود و آن گاه، خود را برايت آماده مى كند ».

بَهجة المَجالس واُنس المُجالس :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! هر كه در دشمنى كوتاهى كند ، مورد دشمنى قرار مى گيرد ، و هر كه در آن زياده روى كند ، گناهكار است . پس حق را بگو ؛ هر چند بر زيان تو باشد و به كسى كه [از حقگويىِ تو] خشم نمايد، اعتنا نكن ».

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! دوستان را زياد كن، و از دشمنان ايمن مباش؛ زيرا كينه در سينه هاى آنان، مانند، آب (1) زير خاكستر است.

7 / 17ادب انتخاب خدمتكاربَهجة المَجالس واُنس المُجالس :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! چشم استخدام نكن ». گفت : استخدام چشم ، چيست ؟ گفت : «يعنى چنين غلامى نداشته باش كه جز وقتى كه تو را مى بيند، به تو خدمت نكند» .

.


1- .در متن عربى ، «ماء (آب)» آمده است ؛ ولى ظاهرا «نار (آتش)» درست باشد ؛ يعنى : مانند آتش زير خاكستر .

ص: 182

7 / 18اِختِيارُ الصَّديقِالاختصاص :قالَ لُقمانُ : ثَلاثَةٌ لا يُعرَفونَ إلاّ في ثَلاثَةِ مَواضِعَ : لا يُعرَفُ الحَليمُ إلاّ عِندَ الغَضَبِ ، ولا يُعرَفُ الشُّجاعُ إلاّ فِي الحَربِ ، ولا تَعرِفُ أخاكَ إلاّ عِندَ حاجَتِكَ إلَيهِ . (1)

الدر المنثور عن الحنظليّ :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إذا أرَدتَ أن تُؤاخِيَ رَجُلاً فَأَغضِبهُ قَبلَ ذلِكَ ، فَإِن أنصَفَكَ عِندَ غَضَبِهِ وإلاّ فَاحذَرهُ . (2)

7 / 19مَن يَنبَغي مُجالَسَتُهُشعب الايمان عن معاوية بن مُرَّة :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، جالِسِ الصّالِحينَ مِن عِبادِ اللّهِ ، فَإِنَّكَ سَتُصيبُ بِمُجالَسَتِهِم خَيراً ، ولَعَلَّهُ أن يَكونَ في آخِرِ ذلِكَ أن تَنزِلَ عَلَيهِمُ الرَّحمَةُ فَتُصيبَكَ مَعَهُم . (3)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، جاوِرِ المَساكينَ وَاخصُصِ الفُقَراءَ وَالمَساكينَ مِنَ المُسلِمينَ . (4)

.


1- .الاختصاص : ص 246 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 426 ح 70 .
2- .الدر المنثور : ج 6 ص 520 .
3- .شعب الايمان : ج 6 ص 502 ح 9062 ، الدر المنثور : ج 6 ص 518 .
4- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 .

ص: 183

7 / 18 انتخاب دوست

7 / 19 كسى كه سزاوار همنشينى است

7 / 18انتخاب دوستالاختصاص :لقمان گفت: «سه كس جز در سه جا شناخته نمى شوند: بردبار ، به هنگام غضب و شجاع ، به هنگام نبرد و برادر ، به هنگام نيازت به او» .

الدرّ المنثور_ به نقل از حنظلى _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! هر گاه خواستى با مردى برادرى كنى ، پيش از آن، او را خشمگين كن؛ اگر انصاف را رعايت كرد ، با او برادرى آغاز كن و گرنه، از او كناره بگير».

7 / 19كسى كه سزاوار همنشينى استشعب الإيمان_ به نقل از معاوية بن مُرّه _: لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! با بندگان نيكوكار خدا همنشينى كن ؛ چرا كه در سايه همنشينى با آنان، به خير دست مى يابى ، و چه بسا در پايان اين همنشينى، بر آنان رحمت نازل شود و تو را هم در بر بگيرد ».

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان به پسرش گفت _: اى پسرم! با بينوايان، همسايگى كن؛ بويژه با ناداران و بينوايان مسلمان .

.

ص: 184

الإخوان عن الحسن :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَعدُ بَعدَ تَقوَى اللّهِ مِن أن تَتَّخِذَ صاحِباً صالِحاً . (1)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، الصّاحِبُ الصّالِحُ خَيرٌ مِنَ الوَحدَةِ . (2)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، تَكَلَّم بِالحِكمَةِ عِندَ أهلِها ، وعَلَيكَ بِمُجالَسَةِ أهلِ الذِّكرِ ، فَإِنَّها مَحياةٌ لِلعِلمِ ، وتُحدِثُ فِي القُلوبِ خُشوعا . (3)

محاضرات الاُدباء :قالَ لُقمانُ : إذا أرَدتَ مُصاحَبَةَ رَجُلٍ فَانظُر ، فَإِن كانَ مَحاسِنُهُ أكثَرَ فَارتَبِطهُ . (4)

خزانة الخيال :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : أي بُنَيَّ ... اِصحَب مَن لا يَغتَرُّ بِالدُّنيا ، ولا يَندَمُ يَومَ الحِسابِ ... . (5)

7 / 20مَن لا يَنبَغي مُجالَسَتُهُالعقد الفريد :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِستَعِذ بِاللّهِ مِن شِرارِ النّاسِ ، وكُن مِن خِيارِهِم عَلى حَذَرٍ . (6)

.


1- .الإخوان : ص 110 ح 25 .
2- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
3- .محبوب القلوب : ج 1 ص 204 .
4- .محاضرات الاُدباء : ج 3 ص 10 .
5- .خزانة الخيال : ص 568 .
6- .العقد الفريد : ج 3 ص 152 .

ص: 185

7 / 20 كسى كه شايسته همنشينى نيست

الإخوان_ به نقل از حسن _: لقمان به پسرش گفت: پسرم! «پس از تقواى الهى ، انتخاب رفيق صالح را براى خود ترك مكن».

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! رفيق و همراه صالح داشتن، بهتر از تنهايى است.

محبوب القلوب :لقمان گفت : «پسرم ! نزد اهل حكمت، حكيمانه سخن بگو ، و با اهل دانش و ياد[ِ خدا] همنشينى كن ؛ چرا كه اين كار، باعث زنده نگه داشتن دانش است و در دل ها فروتنى ايجاد مى كند» .

مُحاضَرات الاُدباء :لقمان گفت : «هر گاه خواستى با مردى رفاقت كنى ، دقّت كن ؛ اگر نيكى هايش بيشتر بود، با او رابطه برقرار كن» .

خزانة الخيال :لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! . . . با كسى دوستى كن كه فريب دنيا را نخورَد و روز حسابرسى، پشيمان نگردد ... ».

7 / 20كسى كه شايسته همنشينى نيستالعقد الفريد :لقمان به پسرش گفت: «پسرم! از مردمِ بد، به خدا پناه ببر، و از خوبانشان نيز بر حذر باش» .

.

ص: 186

عرائس المجالس :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَضَع بِرَّكَ إلاّ عِندَ راعيهِ ، كَما لَيسَ بَينَ الكَبشِ وَالذِّئبِ خُلَّةٌ كَذلِكَ لَيسَ بَينَ البارِّ وَالفاجِرِ خُلَّةٌ . (1)

الزهد لابن حنبل عن معاوية بن قُرَّة :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تُجالِسِ الأَشرارَ ؛ فَإِنَّكَ لا تُصيبُ مِن مُجالَسَتِهِم خَيرا ، ولَعَلَّهُ أن يَكونَ في آخِرِ ذلِكَ أن تَنزِلَ عَلَيهِم عُقوبَةٌ فَتُصيبَكَ مَعَهُم . (2)

خزانة الخيال :قالَ لُقمانُ : إنَّ الفاحِشَ البَذِيَّ الشَّقِيَّ إن يُحَدِّث فَضَحَهُ لِسانُهُ ، وإن سَكَتَ فَضَحَهُ العِيُّ ، وإن عَمِلَ أساءَ ، وإن فَعَلَ أضاعَ ، وإنِ استَغنى بَطِرَ ، وإنِ افتَقَرَ قَنِطَ ، وإن فَرِحَ سُرَّ ، وإن سَأَلَ ألحَفَ ، وإن سُئِلَ بَخِلَ ، وإن ضَحِكَ نَهِقَ ، وإن كافَأَ جارَ ، وإن زَجَرَ عَنُفَ ، وإن ذَكَرَ غَضِبَ ، وإن أعطى مَنَّ ، وإن اُعطِيَ لَم يَشكُر ، وإن أسرَرتَ إلَيهِ خانَكَ ، وإن أسَرَّ إلَيكَ اتَّهَمَكَ ، وإن كانَ دونَكَ هَمَزَكَ ، وإن كانَ يَستَريحُ زاجَرَهُ . (3)

7 / 21اِجتِنابُ قَرينِ السَّوءِالاختصاص :قالَ لُقمانُ عليه السلام : عَدُوٌّ حَليمٌ خَيرٌ مِن صَديقٍ سَفيهٍ . (4)

الصداقة والصديق :قالَ لُقمانُ : مَن يَصحَب صاحِبَ الصَّلاحِ يَسلَم ، ومَن يَصحَب صاحِبَ السَّوءِ لا يَسلَم . (5)

.


1- .عرائس المجالس : ص 314 .
2- .الزهد لابن حنبل : ص 131 ، الدر المنثور : ج 6 ص 519 .
3- .خزانة الخيال : ص 567 .
4- .الاختصاص : ص 246 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 426 ح 70 .
5- .الصداقة والصديق : ص 63 .

ص: 187

7 / 21 دورى از همراه بد

عرائس المجالس :لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! نيكى ات را جز نزد مراعات كننده اش، قرار نده . همان طور كه بين قوچ و گرگ دوستى اى نيست ، بين نيكوكار و بدكار هم، دوستى اى نيست ».

الزهد، ابن حنبل_ به نقل از معاوية بن قُرّه _: لقمان به پسرش گفت: «پسرم! با اشرار همنشينى مكن؛ زيرا از همنشينى با آنان ، خيرى نصيب تو نمى گردد و چه بسا در پايان اين مجالس، كيفرى نازل شود و تو را نيز در بر بگيرد».

خزانة الخيال :لقمان گفت : «انسان زشتكارِ ناسزاگوى بدبخت، اگر سخن بگويد ، زبانش او را رسوا مى كند و اگر ساكت شود ، گنگىْ او را رسوا مى سازد ، واگر عمل مى كند بد عمل كند ، و اگر كار كند ، ضايع مى كند و اگر بى نياز گردد ، ناسپاسى مى كند و اگر فقير شود ، مأيوس مى گردد و اگر شاد شود، از شدّت شادى، ناسپاس مى گردد و اگر در خواست نمايد ، پافشارى مى كند و اگر از او چيزى خواسته شود ، بخل مى ورزد و اگر بخندد ، [چنان قهقهه مى زند كه گويى] عَرعَر مى كند و اگر مجازات كند ، ستم مى كند و اگر تشر بزند ، درشتى مى نمايد و اگر به يادش آيد، خشم مى گيرد و اگر ببخشد ، منّت مى نهد و اگر به او عطا شود ، سپاس نمى گزارد و اگر راز به او بسپارى ، به تو خيانت مى كند و اگر براى او رازدارى كنى ، متّهمت مى كند و اگر پايين تر از تو باشد ، از تو عيبجويى مى كند و اگر كسى به استراحت بپردازد ، او را از آن باز مى دارد» .

7 / 21دورى از همراه بدالاختصاص :لقمان گفت : «دشمن بردبار، از دوست سفيه ، بهتر است» .

الصداقة و الصديق :لقمان گفت : «هر كس با درست كار همراهى كند ، سالم مى ماند و هر كس با بدكار همراهى كند ، سالم نمى ماند» .

.

ص: 188

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، مُعاداةُ المُؤمِنينَ خَيرٌ مِن مُصادَقَةِ الفاسِقِ . (1)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _يا بُنَيَّ ، إيّاكَ ومُصاحَبَةَ الفُسّاقِ ، هُم كَالكِلابِ إن وَجَدوا عِندَكَ شَيئاً أكَلوهُ ، وإلاّ ذَمّوكَ وفَضَحوكَ ، وإنَّما حُبُّهُم بَينَهُم ساعَةٌ . (2)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، الوَحدَةُ خَيرٌ مِن صاحِبِ السَّوءِ. (3)

الكافي عن إبراهيم بن أبي البِلاد عمّن ذكره :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : ... مَن يَدخُل مَداخِلَ السَّوءِ يُتَّهَم ، ومَن يُقارِن قَرينَ السَّوءِ لا يَسلَم . (4)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إنّي نَقَلتُ الحِجارَةَ وَالحَديدَ فَلَم أجِد شَيئاً أثقَلَ مِن قَرينِ السَّوءِ . (5)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، نَقلُ الحِجارَةِ وَالحَديدِ خَيرٌ مِن قَرينِ السَّوءِ . (6)

.


1- .الاختصاص : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
2- .الاختصاص : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
3- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
4- .الكافي : ج 2 ص 642 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 20 .
5- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
6- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .

ص: 189

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! دشمنى با مؤمنان، از دوستى با فاسق ، بهتر است .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! از رفاقت با فاسقان بپرهيز؛ [زيرا] آنان چون سگان اند كه اگر چيزى نزد تو بيابند، مى خورند و گرنه، تو را سرزنش و رسوا مى كنند و همانا دوستى شان بين خودشان،لحظه اى است [نه پايدار] .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! تنهايى، بهتر از رفيق بد است .

الكافى_ به نقل از ابراهيم بن ابى البلاد، از كسى كه از او نام برده _: لقمان به پسرش گفت: « . . . هر كس به مكان هاى بد داخل شود ، متّهم مى شود و هر كس با فرد بد همراهى كند ، سالم نمى ماند» .

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! من سنگ و آهن جابه جا كرده ام ؛ ولى چيزى سنگين تر از همراه بد نيافته ام.

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! جابه جايى سنگ و آهن، از همراه بد بهتر [و آسان تر ]است.

.

ص: 190

أعلام الدين :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : ... وَابعُد مِنَ الأَشرارِ وَالسُّفَهاءِ ، فَرُبَّما أصابَهُمُ اللّهُ بِعَذابٍ فَيُصيبُكَ مَعَهُم وإن كُنتَ صالِحاً . (1)

ربيع الأبرار عن لقمان :يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وصاحِبَ السَّوءِ ؛ فَإِنَّهُ كَالسَّيفِ يُعجِبُكَ مَنظَرُهُ ، ويَقبُحُ أثَرُهُ . (2)

7 / 22اِجتِنابُ الاِستِهانَةِ بِالفَقيرِنثر الدر :قالَ لُقمانُ : لايَهونَنَّ عَلَيكُم مَن قَبُحَ مَنظَرُهُ ، ورَثَّ لِباسُهُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى إنَّما يَنظُرُ إلَى القُلوبِ ، ويُجازي بِالأَعمالِ . (3)

7 / 23اِجتِنابُ مُعاداةِ النّاسِمعاني الاخبار عن أحمد بن أبي عبد اللّه عن بعض أصحابنا رفعه :قالَ لُقمان لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، صاحِب مِئَةً ولا تُعادِ واحِداً . (4)

الامالي عن محمّد بن الحسن الصفّار مُرسَلاً :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِتَّخِذ ألفَ صَديقٍ ، وألفٌ قَليلٌ ، ولا تَتَّخِذ عَدُوّاً واحِداً ، وَالواحِدُ كَثيرٌ . (5)

.


1- .أعلام الدين : ص 272 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 189 ح 18 .
2- .ربيع الأبرار : ج 1 ص 436 .
3- .نثر الدر : ج 7 ص 40 .
4- .معاني الأخبار : ص 253 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 416 ح 9 .
5- .الأمالي للصدوق : ص 766 ح 1032 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 414 ح 4 .

ص: 191

7 / 22 پرهيز از خوار شمردن فقير

7 / 23 پرهيز از دشمنى با مردم

أعلام الدين :لقمان به پسرش گفت: « . . . از بدان و سفيهان، دورى كن؛ زيرا چه بسا خداوند عذابى به آنان برساند و تو نيز با آنان گرفتار گردى، هر چند كه صالح باشى».

ربيع الأبرار :لقمان گفت : «پسرم ! از رفيق بد حذر كن ؛ چرا كه او مانند شمشير است كه زيبايى اش تو را به شگفت مى آورد ؛ ولى اثرش زشت است» .

7 / 22پرهيز از خوار شمردن فقيرنثر الدرّ :لقمان گفت : «كسى كه ظاهرش زشت و لباسش مندرس است، بر شما خوار و سبك نيايد ؛ چرا كه خداى متعال ، به دل ها مى نگرد و به عمل ها پاداش مى دهد» .

7 / 23پرهيز از دشمنى با مردممعانى الأخبار_ به نقل از احمد بن ابى عبد اللّه ، از يكى از شيعيان ، در حديثى كه سند آن را به ائمّه عليهم السلام رسانْد _: لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! با صد نفر رفاقت كن ؛ ولى با يك نفر هم دشمنى نكن » .

الأمالى، صدوق_ به نقل از محمّد بن حسن صفّار در حديثى بدون سلسله سَنَد _: لقمان به پسرش گفت : «پسرم! هزار دوست انتخاب كن _ كه هزار هم كم است _ ؛ ولى يك نفر دشمن مگير _ كه يكى هم بسيار است _ » .

.

ص: 192

7 / 24اِجتِنابُ مَظانِّ الاِتِّهامِمشكاة الأنوار :كانَ فِي وَصِيَّةِ لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، مَتى تَدخُل مَداخِلَ السَّوءِ تُتَّهَم . (1)

7 / 25السُّؤالُ مِنَ فَقيرٍ استَغنىربيع الأبرار :لُقمانُ : لا تَستَسلِفَنَّ مِن مِسكينٍ استَغنى . (2)

محبوب القلوب :إنَّ جَبرَئيلَ الأَمينَ _ سَلامُ اللّهِ عَلَيهِ _ نَزَلَ عَلى لُقمانَ وخَيَّرَهُ بَينَ النُّبُوَّةِ وَالحِكمَةِ ، فَاختارَ الحِكمَةَ ، فَمَسَحَ جَبرَئيلُ عليه السلام جَناحَهُ عَلى صَدرِهِ ، فَنَطَقَ بِها . فَلَمّا وَدَّعَهُ قالَ : اُوصيكَ بِوَصِيَّةٍ فَاحفَظها يا لُقمانُ ؛ أن تَدخُلَ يَدَكَ إلى مِرفَقِكَ في فَمِ التِّنّينِ خَيرٌ لَكَ مِن أن تَسأَلَ فَقيرا قَدِ استَغنى . (3)

7 / 26اِستِصلاحُ الأَهلينَ وَالإِخوانِالإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، اِستَصلِحِ الأَهلينَ وَالإِخوانَ مِن أهلِ العِلمِ إنِ استَقاموا لَكَ عَلَى الوَفاءِ ، وَاحذَرهُم عِندَ انصِرافِ الحالِ بِهِم عَنكَ ؛ فَإِنَّ عَداوَتَهُم أشَدُّ مَضَرَّةً مِن عَداوَةِ الأَباعِدِ بِتَصديقِ النّاسِ إيّاهُم لاِطِّلاعِهِم عَلَيكَ . (4)

.


1- .مشكاة الانوار : ص 551 .
2- .ربيع الأبرار : ج 3 ص 618 .
3- .محبوب القلوب : ج 1 ص 196 .
4- .قصص الأنبياء : ص 194 ح 244 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 419 ح 13 .

ص: 193

7 / 24 پرهيز از موضع تهمت

7 / 25 درخواست از نو كيسه

7 / 26 اصلاح ميان خانواده ها و برادران

7 / 24پرهيز از موضع تهمتمشكاة الأنوار_ در نقل سفارش لقمان عليه السلام به پسرش _: «پسرم! هر گاه وارد جاهاى بد شوى ، متّهم مى شوى» .

7 / 25درخواست از نو كيسهربيع الأبرار :لقمان گفت : «از بينوايى كه ثروتمند شده، درخواست نسيه [و وام ]نكن» .

محبوب القلوب :جبرئيل امين _ كه درود خدا بر او باد _ بر لقمان ، نازل شد و او را بين پيامبرى و حكمت، مخيّر ساخت ، و او حكمت را برگزيد . آن گاه ، جبرئيل عليه السلام بال خود را بر سينه او گذاشت و زبان او به حكمت باز شد . وقتى كه با او وداع مى كرد ، گفت : «تو را به چيزى سفارش مى كنم كه آن را به ياد داشته باش : اى لقمان ! اين كه دستت را تا آرنج در دهان اژدها فرو كنى ، براى تو بهتر از اين است كه از فقيرى كه ثروتمند شده ، چيزى بخواهى » .

7 / 26اصلاح ميان خانواده ها و برادرانامام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: « . . . پسرم! ميان خودى ها و برادران اهل علم ، اگر به تو وفادارند ، اصلاح كن، و اگر موضعشان نسبت به تو عوض شده ، از آنان بر حذر باش ؛ زيرا از آن جايى كه مردم نظر آنها را _ به دليل آگاهى شان بر تو _ تصديق مى كنند، زيان دشمنىِ آنان، بيش از زيان دشمنىِ بيگانگان است » .

.

ص: 194

7 / 27مِلكُ اللِّسانِمحبوب القلوب :قالَ لُقمانُ . . . يا بُنَيَّ ، مَن يَفعَلِ الخَيرَ يَنعَم ، ومَن يَفعَلِ الشَّرِّ يَندَم ، ومَن لا يَملِك لِسانَهُ يَخسَر . (1)

7 / 28فِعلُ الخَيرِمكارم الأخلاق ومعاليها :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِفعَلِ الخَيرَ ، ولا تَأتِ الشَّرَّ ، فَخَيرٌ مِنَ الخَيرِ مَن يَفعَلُهُ ، وشَرٌّ مِنَ الشَّرِّ مَن يَفعَلُهُ . (2)

الزهد الكبير :إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : إذا فَعَلتَ الخَيرَ فَارجُ الخَيرَ ، وإذا فَعَلتَ الشَّرَّ فَلا تَشُكَّ أن يُفعَلَ بِكَ الشَّرُّ . (3)

7 / 29البِرُّ إلَى الوالِدَينِكشف الأسرار للميبُديّ :في كَلامِ لُقمانَ لاِبنِهِ : إنَّ اللّهَ رَضِيَني لَكَ فَلَم يُوَصِّني بِكَ ، ولَم يَرضَكَ لي فَوَصّاكَ بي . (4)

.


1- .محبوب القلوب : ج 1 ص 205 .
2- .مكارم الأخلاق و معاليها للخرائطي : ج 1 ص 153 ح 127 .
3- .الزهد الكبير للبيهقي : ص 284 ح 737 .
4- .تفسير كشف الأسرار وعدّة الأبرار : ج 7 ص 492 .

ص: 195

7 / 27 مهار كردن زبان

7 / 28 كار خوب

7 / 29 نيكى به پدر و مادر

7 / 27مهار كردن زبانمحبوب القلوب :لقمان گفت : « . . . پسرم ! هر كس كار خوب انجام دهد ، سود مى برد و هر كس كار بد انجام دهد ، پشيمان مى گردد و هر كس زبانش را مهار نكند، زيان مى بيند» .

7 / 28كار خوبمكارم الأخلاق و معاليها، خرائطى:لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! كار خوب انجام بده و كار بد نكن ؛ زيرا بهتر از كار خير ، كننده آن است و بدتر از كار بد ، كننده آن است » .

الزهد الكبير :لقمان به پسرش گفت : «هر گاه خوبى كردى ، [از ديگران نيز] اميد خوبى داشته باش و هر گاه كار بد كردى ، ترديد نكن كه با تو نيز بد مى شود » .

7 / 29نيكى به پدر و مادركشف الأسرار ، ميبدى_ درباره سخنان لقمان عليه السلام به پسرش _: خداوند عز و جلمرا براى تو پسنديد . پس به من درباره تو سفارش نكرد ؛ ولى تو را براى من نپسنديد ، بنا بر اين ، به تو درباره من سفارش كرد .

.

ص: 196

7 / 30الجارُ ثُمَّ الدّارُالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، الجارَ ثُمَّ الدّارَ . (1)

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، لَو كانَتِ البُيوتُ عَلَى العَجَلِ (2) ما جاوَرَ رَجُلٌ جارَ سَوءٍ أبَداً . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ كانَ فيما أوصى بِهِ لُقمانُ ابنَهُ _: يا بُنَيَّ ، حَمَلتُ الجَندَلَ وَالحَديدَ وكُلَّ حِملٍ ثَقيلٍ فَلَم أحمِل شَيئا أثقَلَ مِن جارِ السَّوءِ ، وذُقتُ المَراراتِ كُلَّها فَلَم أذقُ شَيئاً أمَرَّ مِنَ الفَقرِ . (4)

7 / 31شَرُّ النّاسِالإمام الصادق عليه السلام :قيلَ لِلعَبدِ الصّالِحِ لُقمانَ : ... أيُّ النّاسِ أشَرُّ ؟ قالَ : الَّذي لا يُبالي أن يَراهُ النّاسُ مُسيئاً . (5)

.


1- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
2- .في بحار الأنوار : «على العمل» ، وفي مستدرك الوسائل ج 8 ص 430 ح 9899 : «على العمد» .
3- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
4- .الأمالي للصدوق : ص 766 ح 1031 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 413 ح 3 .
5- .قصص الأنبياء : ص 197 ح 248 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 421 ح 16 .

ص: 197

7 / 30 اوّل همسايه ، سپس خانه

7 / 31 بدترينِ مردم

7 / 30اوّل همسايه ، سپس خانهالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! اوّلْ همسايه، سپس خانه !

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! اگر خانه ها بر روى ارّابه ساخته مى شدند [و تغيير محّل سكونت آسان بود] ، هرگز مردى با همسايه بد، همسايگى نمى كرد .

امام صادق عليه السلام_ در بيان سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم! صخره بزرگ و آهن و هر چيز سنگينى را بر دوش خود كشيدم ؛ ولى بارى سنگين تر از همسايه بد حمل نكردم ، و همه تلخى ها را چشيدم ؛ ولى چيزى تلخ تر از فقر نچشيدم .

7 / 31بدترينِ مردمامام صادق عليه السلام :به بنده صالح ، لقمان ، گفته شد : . . . بدترينِ مردم كيان اند ؟ گفت : «آن كه اهميّت ندهد كه مردم او را بدكار ببينند » .

.

ص: 198

7 / 32إطفاءُ الشَّرِّ بِالخَيرِتنبيه الخواطر :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، كَذَبَ مَن قالَ : إنَّ الشَّرَّ يُطفِئُ الشَّرَّ ، فَإِن كانَ صادِقاً فَليوقِد نارَينِ ، ثُمَّ لِيَنظُر هَل تُطفِئُ إحداهُمَا (1) الاُخرى ، وإنَّما يُطفِئُ الخَيرُ الشَّرَّ كَما يُطفِئُ الماءُ النّارَ . (2)

تنبيه الخواطر_ فيما قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ... إذا أخطَأتَ خَطيئَةً فَابعَث في أثَرِها صَدَقَةً تُطفِئها . (3)

7 / 33ثِقلُ كَلِمَةِ السَّوءِربيع الأبرار عن لقمان :يا بُنَيَّ ، دَحرَجتُ الحِجارَةَ ، وقَطَعتُ الصُّخورَ فَلَم أجِد شَيئا أثقَلَ مِن كَلِمَةِ السَّوءِ ، تَرسَخُ فِي القَلبِ كَما يَرسَخُ الحَديدُ فِي الماءِ . (4)

7 / 34ثِقلُ الدَّينِربيع الأبرار :قالَ لُقمانُ : نَقَلتُ الصَّخرَ ، وحَمَلتُ الحَديدَ فَلَم أرَ شَيئا أثقَلَ مِنَ الدَّينِ . (5)

.


1- .في المصدر : «هل يطفئ إحديهما» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار .
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 38 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 421 ح 17 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 231 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .
4- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 173 .
5- .ربيع الأبرار : ج 3 ص 54 .

ص: 199

7 / 32 خاموش كردن بدى با خوبى

7 / 33 سنگينىِ سخن بد

7 / 34 سنگينىِ بدهى

7 / 32خاموش كردن بدى با خوبىتنبيه الخواطر :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم! دروغ مى گويد كسى كه معتقد است شر، شر را خاموش مى كند . اگر راست مى گويد ، دو شعله آتش روشن كند، سپس ببينيد آيا يكى ديگرى را خاموش مى كند؟! همانا فقط خير، شر را خاموش مى كند ، چنان كه آب، آتش را خاموش مى كند» .

تنبيه الخواطر_ در آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم!... هرگاه گناهى مرتكب شدى ، در پىِ آن، صدقه اى بده تا آتش آن را خاموش سازد .

7 / 33سنگينىِ سخن بدربيع الأبرار :لقمان گفت : «اى پسرم ! سنگ را غلتاندم و صخره ها را پيمودم ؛ ولى چيزى سنگين تر از سخن بد نيافتم . در دل فرو مى رود ، همان گونه كه آهن در آب فرو مى رود» .

7 / 34سنگينىِ بدهىربيع الأبرار :لقمان گفت : «تخته سنگ ها را جا به جا كردم و آهن بر دوش كشيدم ؛ ولى چيزى سنگين تر از بدهى نيافتم» .

.

ص: 200

7 / 35كِتمانُ البَلوىمحبوب القلوب :قالَ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، لا تَفرَح بِطولِ العافِيَةِ ، وَاكتُمِ البَلوى ؛ فَإِنَّهُ كُنوزُ البِرِّ ، وَاصبِر عَلَيها ؛ فَإِنَّ ذلِكَ ذُخرٌ فِي المَعادِ . (1)

7 / 36الرَّحمَةُ بِالأَيتامِ والأَرامِلِالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمان عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، كُن لِليَتيمِ كَالأَبِ الرَّحيمِ ، وَلِلأَرمَلَةِ كَالزَّوجِ العَطوفِ . (2)

7 / 37حَقيقَةُ الوَرَعِالورع عن عصمة بن المتوكّل :قالَ لُقمانُ الحَكيمُ عليه السلام : حَقيقَةُ الوَرَعِ العَفافُ . (3)

7 / 38الإِحسانُ إلى مَن أساءَالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، أحسِن إلى مَن أساءَ إلَيكَ ، ولا تُكثِر مِنَ الدُّنيا ، فَإِنَّكَ عَلى غَفلَةٍ مِنها ، وَانظُر إلى ما تَصيرُ مِنها . (4)

.


1- .محبوب القلوب : ج 1 ص 204 .
2- .الاختصاص : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 428 ح 23 .
3- .الورع : ص 59 ح 51 .
4- .الاختصاص : ص 339 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 430 ح 23 .

ص: 201

7 / 35 پنهان كردن گرفتارى

7 / 36 مهربانى با يتيمان و بيوه زنان

7 / 37 حقيقت پرهيزكارى

7 / 38 نيكى به كسى كه بدى كرد

7 / 35پنهان كردن گرفتارىمحبوب القلوب :لقمان عليه السلام گفت : «اى پسرم ! به طولانى بودن عافيت، شادمان نباش و گرفتارى را پنهان دار ؛ چرا كه اين ، گنجينه نيكى است ، و بر آن شكيبايى كن ؛ چرا كه ذخيره معاد است» .

7 / 36مهربانى با يتيمان و بيوه زنانالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! براى يتيم، همانند پدر مهربان باش و براى زن بيوه ، همانند شوهر دلسوز .

7 / 37حقيقت پرهيزكارىالورع_ به نقل از عصمة بن متوكّل _: لقمان حكيم گفت : «حقيقت پرهيزكارى، پاك دامنى است» .

7 / 38نيكى به كسى كه بدى كردالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! به كسى كه به تو بدى كرد ، نيكى كن ، و [دارايىِ] دنيا را زياد نكن ؛ چرا كه تو از آن غافلى ، و دقّت كن كه به كجاى آن مى رسى .

.

ص: 202

7 / 39عَلاماتُ كَمالِ الإِيمانِعيون الأخبار لابن قتيبة :قالَ لُقمانُ الحَكيمُ : ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَقَدِ استَكمَلَ الإِيمانَ : مَن إذا رَضِيَ لَم يُخرِجهُ رِضاهُ إلَى الباطِلِ ، وإذا غَضِبَ لَم يُخرِجهُ غَضَبُهُ مِنَ الحَقِّ ، وإذا قَدَرَ لَم يَتَناوَل ما لَيسَ لَهُ . (1)

7 / 40حِفظُ السِّرِّمحبوب القلوب :وإنَّهُ أوصاهُ بِثَلاثَةِ أشياءَ : وقالَ : يا بُنَيَّ ، لا تُفشِ سِرَّكَ بَينَ يَدَيِ امرَأَتِكَ ، ولا تَستَقرِض مِن جَديدِ الكيسِ ، ولا تُؤاخِ (2) الشُّرطِيَّ أبَداً . فَلَمّا تُوُفِّيَ لُقمانُ أرادَ ابنُهُ أن يُجَرِّبَ وَصِيَّتَهُ ، فَذَهَبَ إلَى السّوقِ ، وَاشتَرى شاةً مَسلوخَةً ، وجَعَلَها فى جَوالِقَ ، فَأَتى إلَى امرَأَتِهِ ، وقالَ إنّي قَتَلتُ نَفساً ، وأدفِنُها في بَيتي ، فَلا تَقولي لِأَحَدٍ ، فَدَفَنَها عِندَها . فَذَهَبَ إلى أحَدِ جَديدِ الكيسِ فَاستَقرَضَ مِنهُ ، وأوقَعَ الصُّحبَةَ مَعَ شُرطِيٍّ . فَلَمّا مَضَت أيّامٌ ، تَشاجَرَ مَعَ امرَأَتِهِ فَضَرَبَها ، فَصاحَت وقالَت : قَتَلتَ رَجُلاً ، وتُريدُ أن تَقتُلَني ، فَأَخبَرَتِ المَلِكَ بِذلِكَ ، فَهَرَبَ إلى بَيتِ الشُّرطِيِّ ، فَلَمّا ذَهَبَ الشُّرطِيُّ إلَى المَلِكِ ، ورَأَى المَرأَةَ عِندَهُ فَقالَ لَهُ المَلِكُ : أينَ أطلُبُهُ؟ فَقالَ الشُّرطِيُّ : أنَا أعرِفُ مَكانَهُ لِأَنَّهُ صَديقي ، فَذَهَبَ إلَيهِ لِيَأخُذَهُ ، فَقالَ لَهُ : سُبحانَ اللّهِ أنتَ صَديقي ، وقَدِ التَجَأتُ إلَيكَ ، قالَ الشُّرطِيُّ : هذا دَمٌ ، وأمرُ الأَميرِ أشَدُّ مِن أن أكتُمَكَ عَنهُ ، فَأَخَذَ بِهِ يَجُرُّهُ إلَى الأَميرِ ، إذ وَصَلَ إلَيهِ صاحِبُ الدَّينِ ، فَتَعَلَّقَ بِهِ ، وقالَ : لَعَلَّكَ تُقتَلُ أو تُصلَبُ ، فَأَينَ مالي؟ قالَ : اِصبِر حَتّى اُخَلَّصَ مِن أيديهِم . فَقالَ : لا اُؤَجِّلُكَ حَتّى تَقضِيَ دَيني أوَّلاً ، فَلَمّا دَخَلَ عَلَى المَلِكِ قالَ لَهُ المَلِكُ : يَابنَ لُقمانَ ، ما كُنتَ جَديرا بِهذا ، فَلِمَ قَتَلتَ نَفسا مِن غَيرِ حِلِّها؟ قالَ : أعَزَّ اللّهُ الأَميرَ ، أرسِل أحَدا حَتّى يُحضِرَ القَتيلَ ، فَفَتَّشوا وفَتَحوا رَأسَ الجَوالِقِ ، فَأَخرَجوا شاةً مَسلوخَةً ، فَضَحِكَ الأَميرُ ، فَقالَ : كَيفَ الحالُ؟ فَقالَ : إنَّ أبي أوصاني بِثَلاثَةِ أشياءَ ، فَأَرَدتُ أن اُجَرِّبَها فَجَرَّبتُها ، فَكانَ كَما قالَ . (3)

.


1- .عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 1 ص 290 ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 24 .
2- .في المصدر : «ولا تؤاخي» ، والصواب ما أثبتناه .
3- .محبوب القلوب : ج 1 ص 198 .

ص: 203

7 / 39 نشانه هاى ايمان كامل

7 / 40 رازدارى

7 / 39نشانه هاى ايمان كاملعيون الأخبار، ابن قُتَيبه :لقمان حكيم گفت : «سه چيز در هر كس باشد ، ايمانش كامل شده است : كسى كه هر گاه خشنود شد ، خشنودى اش او را به باطل نكشانَد و هر گاه خشمگين شد، خشمش او را از حق بيرون نكند و هر گاه توانا شد ، چيزى را كه مال او نيست ، مصرف نكند » .

7 / 40رازدارىمحبوب القلوب :لقمان ، پسرش را به سه چيزْ سفارش كرد و گفت : «پسرم ! رازت را پيش همسرت فاش نكن و از نوكيسه قرض نگير و هرگز با داروغه ، برادرى نكن ». وقتى كه لقمان در گذشت ، پسرش خواست كه سفارش او را تجربه كند . لذا به بازار رفت و گوسفند پوستْ كنده اى را خريد و آن را در خورجين گذاشت . سپس نزد زنش آمد و گفت : من كسى را كشته ام و آن را در خانه دفن مى كنم . پس به هيچ كس نگو ! آن گاه، آن را نزد وى دفن كرد . سپس نزد نوكيسه اى رفت و از او قرض گرفت ، و با داروغه اى رفاقت كرد . چند روزى كه سپرى شد ، با زنش بگومگو كرد و او را زد . زن ، فرياد زد و به وى گفت : مردى را كشته اى، و حالا مى خواهى مرا بكشى؟! سپس زن، پادشاه را از ماجرا آگاه ساخت و پسر لقمان به خانه همان داروغه فرار كرد . وقتى داروغه نزد پادشاه رفت و زن را نزد او ديد ، پادشاه بدو گفت : او را كجا بيابم ؟ داروغه گفت : من جاى او را مى دانم ؛ چون او رفيق من است . سپس رفت تا او را دستگير كند . [پسر لقمان] به او گفت : سبحان اللّه ! تو رفيق منى ، و من به تو پناه آورده ام ! پليس گفت : اين، خون است و فرمان پادشاه ، سخت تر از اين است كه تو را از او پنهان كنم . آن گاه، او را دستگير كرد و به سوى پادشاه كشاند . در همين زمان بود كه طلبكار [نو كيسه] به او رسيد و به او چسبيد و گفت : شايد تو كشته شوى يا به دار آويخته شوى . مال من چه مى شود ؟ [پسر لقمان] به او گفت : صبر كن تا از دست آنها رها شوم . گفت : نه ، مهلت نمى دهم، تا اين كه اوّل بدهىِ مرا پرداخت كنى . وقتى كه به حضور پادشاه رسيد ، پادشاه بدو گفت : اى پسر لقمان ! چنين كارى سزاوارِ تو نيست . پس چرا انسان محترمى را كشتى ؟ گفت : خدا پادشاه را عزيز گردانَد ! يكى را بفرست تا كشته را ببيند . آن گاه، جستجو كردند و سر خورجين را گشودند ، و گوسفند پوستْ كنده اى را بيرون آوردند. در اين حال، پادشاه خنديد و گفت : شرح حال چيست ؟ [پسر لقمان] گفت : در حقيقت، پدرم مرا به سه چيز سفارش كرده بود . خواستم آنها را تجربه كنم، كه تجربه كردم . پس همان طورى كه او گفت ، درست بود .

.

ص: 204

7 / 41مَن يَجِبُ مُداراتُهُربيع الأبرار عن لقمان :ثَلاثُ فِرَقٍ يَجِبُ عَلَى النّاسِ مُداراتُهُم : المَلِكُ المُسَلَّطُ وَالمَرأَةُ وَالمَريضُ . (1)

.


1- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 226 .

ص: 205

. .

ص: 206

7 / 42الحَثُّ عَلَى المَشوَرَةِربيع الأبرار عن لقمان :يا بُنَيَّ ، إذا أرَدتَ أن تَقطَعَ أمَرا فَلا تَقطَعهُ حَتّى تَستَشيرَ مُرشِدا . (1)

7 / 43ما يُؤمِنُ مِنَ النَّدامَةِتنبيه الخواطر :قالَ لُقمانُ عليه السلام : إنَّ المُؤمِنَ أبصَرَ العاقِبَةَ فَأَمِنَ النَّدامَةَ . (2)

7 / 44ما يُنالُ بِهِ خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِالعقد الفريد :رُوِيَ عَن لُقمانَ الحَكيمِ أنَّهُ قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اُوصيكَ بِاثنَتَينِ ، ما تَزالُ بِخَيرٍ ما تَمَسَّكتَ بِهِما : دِرهَمُكَ لِمَعاشِكَ ، ودينُكَ لِمَعادِكَ . (3)

.


1- .ربيع الأبرار : ج 3 ص 148 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 235 ، إحياء علوم الدين : ج 4 ص 576 .
3- .العقد الفريد : ج 6 ص 196 .

ص: 207

7 / 41 كسى كه مدارا با او لازم است

7 / 42 تشويق به مشورت

7 / 43 پيشگيرى از پشيمانى

7 / 44 راه دستيابى به خير دنيا و آخرت

7 / 41كسى كه مدارا با او لازم استربيع الأبرار :لقمان گفت : «سه گروه اند كه مدارا با آنها ، بر مردمْ واجب است : پادشاهِ مسلّط شده ، زن و بيمار» .

7 / 42تشويق به مشورتربيع الأبرار :لقمان گفت : «پسرم ! هر گاه خواستى دنبال كارى بروى ، نرو، تا اين كه از راه نمايى مشورت بگيرى» .

7 / 43پيشگيرى از پشيمانىتنبيه الخواطر :لقمان گفت : «همانا مؤمن ، عاقبتْ انديشى مى كند تا از پشيمانى، در امان باشد» .

7 / 44راه دستيابى به خير دنيا و آخرتالعقد الفريد :از لقمان حكيم روايت شده كه به پسرش گفت: «اى پسرم! تو را به دو چيز سفارش مى كنم ، مادام كه به آنها تمسّك مى جويى ، در خير و سعادتى: پولت براى زندگانى ات ، و دينت براى روز رستاخيزت» .

.

ص: 208

الفصل الثامن : أمثالٌ مِنَ الحِكَمِ8 / 1مَثَلُ الدِّينِالإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، سَيِّدُ أخلاقِ الحِكمَةِ دينُ اللّهِ تَعالى ، ومَثَلُ الدّينِ كَمَثَلِ الشَّجَرَةِ الثّابِتَةِ ، فَالإِيمانُ بِاللّهِ ماؤُها ، وَالصَّلاةُ عُروقُها ، وَالزَّكاةُ جِذعُها ، وَالتَّآخي فِي اللّهِ شُعَبُها ، وَالأَخلاقُ الحَسَنَةُ وَرَقُها ، وَالخُروجُ عَن مَعاصِي اللّهِ ثَمَرُها ، ولا تَكمُلُ الشَّجَرَةُ إلاّ بِثَمَرَةٍ طَيِّبَةٍ ، كَذلِكَ الدّينُ لا يَكمُلُ إلاّ بِالخُروجِ عَنِ المَحارِمِ . (1)

8 / 2مَثَلُ الصَّلاةِكنز الفوائد :مِمّا رُوِيَ عَن لُقمانَ عليه السلام مِن حِكمَتِهِ ووَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، أقِمِ الصَّلاةَ ، فَإِنَّما مَثَلُها في دينِ اللّهِ كَمَثَلِ عُمُدِ فُسطاطٍ ؛ فَإِنَّ العَمودَ إذَا استَقامَ نَفَعَتِ الأَطنابُ وَالأَوتادُ وَالظِّلالُ ، وإن لَم يَستَقِم لَم يَنفَع وَتِدٌ ولا طُنُبٌ ولا ظِلالٌ . (2)

.


1- .قصص الأنبياء : ص 196 ح 245 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 14 .
2- .كنز الفوائد : ج 2 ص 66 ، أعلام الدين : ص 327 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 432 ح 24 .

ص: 209

فصل هشتم: مَثَل هاى حكيمانه

8 / 1 مَثَل دين

8 / 2 مَثَل نماز

فصل هشتم: مَثَل هاى حكيمانه8 / 1مَثَل دينامام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: . . . «اى پسرم! سرور اخلاق حكيمانه، دين خداى متعال است . مَثَل دين ، همانند درخت استوار است ؛ ايمان به خدا آب آن است و نماز ، ريشه هاى آن و زكات ، تنه آن و برادرى در راه خدا ، شاخه هاى آن و اخلاق نيك ، برگ هاى آن و بيرون آمدن از گناهان ، ميوه آن و همان گونه كه درخت ، جز با [دادنِ] ميوه پاكيزه به كمال نمى رسد، دين نيز جز با بيرون آمدن از محرّمات، كامل نمى شود» .

8 / 2مَثَل نمازكنز الفوائد_ از حكمت ها و سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم ! نماز را بر پا دار ، كه در حقيقت ، مَثَل آن در دين خدا ، مانند ستون هاى خيمه است كه هر گاه ستونْ پايدار باشد ، ريسمان ها و ميخ ها و سايه بان ها سود مى بخشند ، و گرنه، ميخ و ريسمان و سايه بان، فايده نخواهند داشت .

.

ص: 210

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِصَلاتِكَ الَّتي فُرِضَت لَكَ ؛ فَإِنَّ مَثَلَ الصَّلاةِ مَثَلُ السَّفينَةِ فِي البَحرِ ، فَإِن سَلِمَت سَلِمَ مَن فيها ، وإن هَلَكَت هَلَكَ مَن فيها . (1)

8 / 3مَثَلُ الدُّنياالإمام الصادق عليه السلام_ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ _: يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد هَلَكَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ ، فَاجعَل سَفينَتَكَ فيهَا الإِيمانَ ، وَاجعَل شِراعَهَا التَّوَكُّلَ ، وَاجعَل زادَكَ فيها تَقوَى اللّهِ ، فَإِن نَجَوتَ فَبِرَحمَةِ اللّهِ ، وإن هَلَكتَ فَبِذُنوبِكَ . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد غَرِقَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّه ، وحَشوُهَا الإِيمانَ ، وشِراعُهَا التَوَكُّلَ ، وقَيِّمُهَا العَقلَ ، ودَليلُهَا العِلمَ ، وسُكّانُهَا الصَّبرَ . (3)

عنه عليه السلام :كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ وقَد غَرِقَ فيها جيلٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّهِ تَعالى ، وَليَكُن جِسرُكَ إيمانا بِاللّهِ ، وَليَكُن شِراعُهَا التَّوَكُّلَ ، لَعَلَّكَ _ يا بُنَيَّ _ تَنجو وما أظُنُّكَ ناجِياً ! (4)

.


1- .محبوب القلوب : ج 1 ص 205 .
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 164 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 282 ح 2457 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 411 ح 2 .
3- .الكافي : ج 1 ص 16 ح 12 .
4- .قصص الأنبياء : ص 190 ح 238 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 416 ح 10 .

ص: 211

8 / 3 مَثَل دنيا

محبوب القلوب :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! مراقب نمازى باش كه بر تو واجب شده است؛ زيرا مَثَل نماز، مانند كشتى در درياست كه اگر سالم باشد ، سرنشينان آن نيز سالم مى مانند و اگر غرق شود ، سرنشينانش نيز غرق مى شوند» .

8 / 3مَثَل دنياامام صادق عليه السلام_ در پندهاى لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم! دنيا ، درياى عميقى است كه بسيارى در آن هلاك گرديده اند . پس كشتى ات را در دنيا ، ايمان به خدا قرار بده و بادبان آن را توكّل بر خدا ، و توشه راهت را تقواى خداوند عز و جل قرار بده ؛ اگر نجات يافتى، از رحمت خداست و اگر هلاك شدى، به سبب گناهانت خواهد بود .

امام كاظم عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: « . . . اى پسرم! دنيا درياى عميقى است كه بسيارى در آن غرق شده اند ؛ پس بايد كشتىِ [نجات] تو در آن ، پَروامندى از خداوند متعال باشد ، و پُل تو ايمان به خدا ، و بادبان كشتى ات توكّل ، و متولّى آن، خرد ، و راه نماى آن، دانش ، و مسافر آن ، شكيبايى» .

امام كاظم عليه السلام :لقمان همواره به پسرش مى گفت: «اى پسرم! دنيا دريايى است كه گروه هاى بسيارى در آن ، غرق شده اند. پس بايد كشتىِ تو در آن ، پَروامندى از خداى متعال باشد و پل تو ايمان به خدا، و بادبان كشتى ات توكّل ، تا شايد _ اى پسرم! _ نجات يابى ، هر چند من گمان ندارم كه نجات يابى!» .

.

ص: 212

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ... يا بُنَيَّ ، السَّفينَةُ إيمانٌ ، وشِراعُهَا التَّوَكُّلُ ، وسُكّانُهَا الصَّبرُ ، ومَجاذيفُهَا الصَّومُ وَالصَّلاةُ وَالزَّكاةُ . يا بُنَيَّ ، مَن رَكِبَ البَحرَ مِن غَيرِ سَفينَةٍ غَرِقَ . (1)

8 / 4مَثَلُ عَبيدِ الدُّنياالإمام الصادق عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ : ... لا تَكُن في هذِهِ الدُّنيا بِمَنزِلَةِ شاةٍ وَقَعَت في زَرعٍ أخضَرَ فَأَكَلَت حَتّى سَمِنَت (2) ، فَكانَ حَتفُها عِندَ سِمَنِها . (3)

8 / 5مَثَلُ المَوتِ وَالبَعثِالإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ أن قالَ : يا بُنَيَّ ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ فَادفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَكَّرتَ عَلِمتَ أنَّ نَفسَكَ بِيَدِ غَيرِكَ ، وإنَّمَا النَّومُ بِمَنزِلَةِ المَوتِ ، وإنَّمَا اليَقَظَةُ بَعدَ النَّومِ بِمَنزِلَةِ البَعثِ بَعدَ المَوتِ . (4)

.


1- .الاختصاص : ص 336 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 427 ح 22 .
2- .في المصدر «سمن» وما أثبتناه من بحار الأنوار .
3- .الكافي : ج 2 ص 135 ح 20 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 425 ح 19 .
4- .قصص الأنبياء : ص 190 ح 239 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 417 ح 11 .

ص: 213

8 / 4 مَثَل بندگان دنيا

8 / 5 مَثَل مرگ و رستاخيز

الاختصاص_ به نقل از اوزاعى ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش مى گفت _: اى پسرم! دنيا درياى عميقى است ... . اى پسرم! كِشتىِ آن ، ايمان و بادبانش توكّل و مسافرانش صبر و پاروهايش روزه و نماز و زكات است . اى پسرم! هر كس خود را بدون كشتى به دريا بزند ، غرق مى شود .

8 / 4مَثَل بندگان دنياامام صادق عليه السلام_ در بيان نصايح لقمان عليه السلام به پسرش _: در اين دنيا ، همانند گوسفندى مباش كه در كشتزار سرسبزى وارد شود و آن قدر بخورد تا چاقى اش مايه مرگش شود .

8 / 5مَثَل مرگ و رستاخيزامام باقر عليه السلام :در نصايح لقمان به پسرش است كه گفت : «اى پسرم! اگر درباره مرگْ ترديد دارى، خواب را از خود ، دور كن _ كه نخواهى توانست _ و اگر درباره رستاخيزْ ترديد دارى، بيدار شدن از خواب را از خود دور كن _ كه نخواهى توانست _ ؛ زيرا اگر انديشه كنى ، مى دانى كه جان تو در دست ديگرى است و همانا خواب ، به منزله مرگ است و بيدارى پس از خواب ، به منزله بر انگيخته شدن پس از مرگ» .

.

ص: 214

تنبيه الخواطر_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، كَما تَنامُ كَذلِكَ تَموتُ ، وكَما تَستَيقِظُ كَذلِكَ تُبعَثُ . (1)

الدعاء عن الحسن :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، إن كُنتَ لا توقِنُ بِالبَعثِ فَإِذا نِمتَ فَلا تَستَيقِظ ، فَإِنَّكَ كَما تَستَيقِظُ فَكَذلِكَ تُبعَثُ . (2)

أعلام الدين :أوصى لُقمانُ عليه السلام ابنَهُ فَقالَ : ... اِعلَم _ يا بُنَيَّ _ أنَّ المَوتَ عَلَى المُؤمِنِ كَنَومَةٍ نامَها ، وبَعثَهُ كَانتِباهِهِ مِنها ، فَاقبَل وَصِيَّتي هذِهِ ، وَاجعَلها نُصبَ عَينَيكَ ، وَاللّهُ خَليفَتي عَلَيكَ ، وهُوَ حَسبُنا ونِعمَ الوَكيلُ . (3)

8 / 6مَثَلُ الآمِرِ بِالبِرِّ النّاسي نَفسَهُعرائس المجالس :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَأمُرِ النّاسَ بِالبِرِّ وتَنسى نَفسَكَ ، فَيَكونَ مَثَلُكَ مَثَلَ السِّراجِ يُضيءُ لِلنّاسِ ويُحرِقُ نَفسَهُ . (4)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 80 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 421 ح 17 .
2- .الدعاء للطبراني : ص 493 ح 1737 .
3- .أعلام الدين : ص 93 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 179 ح 22 .
4- .عرائس المجالس : ص 314 .

ص: 215

8 / 6 مَثَل امر كننده به نيكى و فراموش كننده خود

تنبيه الخواطر_ در آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! تو همان گونه كه مى خوابى، مى ميرى و همان گونه كه بيدار مى شوى، بر انگيخته مى گردى .

الدعاء ، طبرانى_ به نقل از حسن (1) ، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! اگر به رستاخيز يقين ندارى، پس هر گاه خوابيدى ، بيدار نشو ؛ زيرا تو همان گونه كه بيدار مى شوى ، بر انگيخته خواهى شد.

أعلام الدين :لقمان به پسرش سفارش كرد و گفت : « . . . اى پسرم! بدان كه مرگ براى مؤمن، مانند يك لحظه خوابيدن است و بر انگيخته شدن او ، مانند بيدارى از همان خواب است. پس اين سفارش را از من بپذير و آن را پيش چشمان خود قرار بده . خداوند ، جانشين من بر توست و او براى ما كافى است و وكيل خوبى است» .

8 / 6مَثَل امر كننده به نيكى و فراموش كننده خودعرائس المجالس :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! در حالى كه خود را فراموش كرده اى ، مردم را به نيكى امر نكن ؛ چون [در اين صورت، ]مَثَل تو، همانند چراغ خواهد بود كه خود را مى سوزاند و براى مردم ، نور مى افشانَد » .

.


1- .مقصود از حسن در اين جا ، ممكن است امام حسن عليه السلام يا حسن بَصرى باشد .

ص: 216

الفصل التاسع : نَوادِرُ الحِكَمِ9 / 1الاِعتِبارُ في طَلَبِ الرِّزقِالإمام عليّ عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ أن قالَ لَهُ : يا بُنَيَّ ، لِيَعتَبِر مَن قَصُرَ يَقينُهُ وضَعُفَت نِيَّتُهُ في طَلَبِ الرِّزقِ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى خَلَقَهُ في ثَلاثَةِ أحوالٍ مِن أمرِهِ ، وآتاهُ رِزقَهُ ، ولَم يَكُن لَهُ في واحِدَةٍ مِنها كَسبٌ ولا حيلَةٌ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى سَيَرزُقُهُ فِي الحالِ الرّابِعَةِ . أمّا أوَّلُ ذلِكَ فَإِنَّهُ كانَ في رَحِمِ اُمِّهِ يَرزُقُهُ هُناكَ في قَرارٍ مَكينٍ حَيثُ لا يُؤذيهِ حَرٌّ ولا بَردٌ ، ثُمَّ أخرَجَهُ مِن ذلِكَ وأجرى لَهُ رِزقاً مِن لَبَنِ اُمِّهِ يَكفيهِ بِهِ ويُرَبّيهِ ويَنعَشُهُ مِن غَيرِ حَولٍ بِهِ ولا قُوَّةٍ ، ثُمَّ فُطِمَ مِن ذلِكَ فَأَجرى لَهُ رِزقاً مِن كَسبِ أبَوَيهِ بِرَأفَةٍ ورَحمَةٍ لَهُ مِن قُلوبِهِما ، لا يَملِكانِ غَيرَ ذلِكَ حَتّى أنَّهُما يُؤثِرانِهِ عَلى أنفُسِهِما في أحوالٍ كَثيرَةٍ حَتّى إذا كَبِرَ وعَقَلَ وَاكتَسَبَ لِنَفسِهِ ضاقَ بِهِ أمرُهُ ، وظَنَّ الظُّنونَ بِرَبِّهِ ، وجَحَدَ الحُقوقَ في مالِهِ ، وقَتَّرَ عَلى نَفسِهِ وعِيالِهِ مَخافَةَ إقتارِ رِزقٍ وسوءَ يَقينٍ بِالخَلَفِ مِنَ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى فِي العاجِلِ وَالآجِلِ ، فَبِئسَ العَبدُ هذا يا بُنَيَّ . (1)

.


1- .الخصال : ص 122 ح 114 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 414 ح 5 .

ص: 217

فصل نهم: حكمت هاى گوناگون

9 / 1 عبرت در طلبِ روزى

فصل نهم: حكمت هاى گوناگون9 / 1عبرت در طلبِ روزىامام على عليه السلام_ در بيان موعظه هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم! كسى كه يقينش كم شده و نيّتش در طلبِ روزى ضعيف گشته ، [بايد بداند كه] خداوند _ تبارك و تعالى _ به اراده خود، او را در سه حالتْ آفريده و به او روزى داده است ، كه در هيچ يك از آن [حالت]ها كارى از دست او بر نمى آمد. [بنابر اين، او بايد بداند كه ]خداوند _ تبارك و تعالى _ او را در حالت چهارم نيز روزى مى دهد . حالت اوّل، اين است كه او در رحم مادرش بود و خداوند عز و جل او را در جايى استوار، روزى رساند ، به طورى كه گرما و سرما اذيّتش نكرد. سپس [در حالت دوم] او را از آن جا بيرون آورد و روزىِ او را از راه شير مادرش جارى ساخت و با اين وسيله، او را كفايت كرد و پرورش داد و بى آن كه او توان و نيرويى داشته باشد، او را بزرگ كرد. سپس [در حالت سوم] ، او را از شير گرفت و روزىِ او را در كسب و كار پدر و مادرش قرار داد، و چنان در دل هاى آنان براى او محّبت و رحمت نهاد كه گويى غير از آن، چيز ديگرى ندارند ؛ به طورى كه در بسيارى از حالات ، او را بر خودشان مقدّم مى داشتند. تا اين كه [به حالت چهارم رسيد و] بزرگ و عاقل شد و براى خودش مشغول كسب و كار گرديد . [در اين حال ،] عرصه بر او تنگ شد و به پروردگارش بد گمان گشت و همه حقوق خدا را در مالش انكار كرد، و از ترس تنگىِ روزى و بدگمانى به اين كه خداوند _ تبارك و تعالى _ اكنون و در آينده، روزىِ بازماندگانِ او را بدهد ، بر خود و خانوانده اش سخت گرفت . اى پسرم! بدترين بنده، همين است .

.

ص: 218

9 / 2أفضَلُ الغِنىشعب الإيمان عن مالك :قالَ لُقمانُ الحَكيمُ عليه السلام لاِبنِهِ : لَيسَ غِنىً كَصِحَّةٍ ، ولا نَعيمٌ كَطيبِ نَفسٍ . (1)

ربيع الأبرار :قالَ لُقمانُ : ... أكَلتُ الطَّيِّباتِ ، وعانَقتُ الحِسانَ فَلَم أرَ ألَذَّ مِنَ العافِيَةِ . (2)

9 / 3اِستيداعُ اللّهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ لُقمانَ الحَكيمَ كانَ يَقولُ : إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ إذَا استودِعَ شَيئا حَفِظَهُ . (3)

9 / 4اِعتِزالُ الشَّرِّتاريخ بغداد عن قتادة :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : أي بُنَيَّ ، اِعتَزِلِ الشَّرَّ كَما يَعتَزِلُكَ ؛ فَإِنَّ الشَّرَّ لِلشَّرِّ خُلِقَ . (4)

.


1- .شعب الإيمان : ج 4 ص 149 ح 4617 ، الدر المنثور : ج 6 ص 515 .
2- .ربيع الأبرار : ج 3 ص 54 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 393 ح 5609 ، الدر المنثور : ج 6 ص 512 .
4- .تاريخ بغداد : ج 12 ص 272 ح 6716 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 516 .

ص: 219

9 / 2 برترين ثروت

9 / 3 امانت سپردن به خدا

9 / 4 كناره گيرى از شر

9 / 2برترين ثروتشُعَب الإيمان_ به نقل از مالك _: لقمان حكيم به پسرش گفت: «هيچ سرمايه اى، مانند تن درستى نيست و هيچ نعمتى، مانند پاكْ سرشتى نيست» .

ربيع الأبرار :لقمان گفت : « . . . خوراكى هاى پاكيزه خوردم و زيبايان را در آغوش گرفتم ؛ ولى چيزى لذيذتر از تن درستى نديدم » .

9 / 3امانت سپردن به خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :لقمان حكيم ، پيوسته مى گفت: «هر گاه چيزى در نزد خداوند عز و جل به امانت گذارده شود ، حفظش مى كند» .

9 / 4كناره گيرى از شرتاريخ بغداد_ به نقل از قَتاده _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! از شر، كناره گيرى كن ، همان طور كه شر از تو كناره مى گيرد؛ زيرا شر ، براى شر آفريده شده است» .

.

ص: 220

9 / 5طَريقُ النَّجاةِالدعاء عن الحسن :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إن كُنتَ تُريدُ البَقاءَ _ ولا بَقاءَ _ فَاجعَل خَشيَةَ اللّهِ عز و جل غِطاءَكَ فَوقَ رَأسِكَ ، ووِطاءَكَ فَلَعَلَّكَ أن تَنجُوَ ، وما أراكَ بِناجٍ . (1)

9 / 6غِنَى الإِنسانِمحبوب القلوب :قالَ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، إنَّ في يَدَيكَ لُؤلُؤا وأنتَ تَزعُمُ أنَّكَ فَقيرٌ؟ (2)

المصنّف لعبد الرزّاق عن أبي قلابة :قيلَ لِلُقمانَ أَيُّ النّاسِ خَيرٌ ؟ قالَ : الغَنِيُّ . قيلَ : الغَناءُ مِنَ المالِ ؟ قالَ : لا ، ولكِنَّ الغَنِيَّ الَّذي إذَا التُمِسَ عِندَهُ خَيرٌ وُجِدَ ، وإلاّ أعفَى النّاسَ مِن شَرِّهِ . (3)

9 / 7أعظَمُ المَصائِبِالإمام زين العابدين عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ أشَدَّ العُدمِ عُدمُ القَلبِ ، وإنَّ أعظَمَ المَصائِبِ مُصيبَةُ الدّينِ ، وأسنَى المَرزِئَةِ مَرزِئَتُهُ (4) . (5)

.


1- .الدعاء للطبراني : ص 493 ح 1737 .
2- .محبوب القلوب : ج 1 ص 204 . الظاهر أنه إشارة إلى أنّ القوى المودعة في النفس أو الإيمان باللّه سبحانه جواهر ثمينة غفل الإنسان عنها .
3- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 254 ح 20470 ، البداية والنهاية : ج 2 ص 281 .
4- .المرزئة : المصيبة العظيمة .
5- .قصص الأنبياء : ص 196 ح 246 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 15 .

ص: 221

9 / 5 راه نجات

9 / 6 ثروت انسان

9 / 7 بزرگ ترين مصيبت ها

9 / 5راه نجاتالدعاء ، طبرانى_ به نقل از حسن _: لقمان عليه السلام به پسرش گفت: «اى پسرم! اگر مى خواهى باقى بمانى _ هر چند ماندگارى اى در كار نيست _ ، ترس از خداوند عز و جل را سرپوش بالاى سرت و زيراندازت قرار بده، تا شايد نجات يابى؛ ولى من تو را نجات يافته نمى بينم » .

9 / 6ثروت انسانمحبوب القلوب :لقمان گفت : «اى پسرم ! در دستان تو مرواريد است، و با اين حال، تو مى پندارى كه نادارى ؟!» .

المصنّف، عبد الرزّاق_ به نقل از ابو قِلابه _: به لقمان گفته شد : كدام يك از مردم، بهترين است ؟ گفت : «بى نياز» . گفته شد : آيا منظورت، بى نيازى از مال است ؟ گفت : «نه ؛ بى نيازى كه هر گاه خيرى نزد او جسته شود ، يافت گردد ، و گرنه ، مردم را از شرّش معاف كند ».

9 / 7بزرگ ترين مصيبت هاامام زين العابدين عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! بدترين نادارى، نداشتن دل است و بزرگ ترين مصيبت ، بدهكارى است و بالاترين محروميت و بلا هم ، همان بدهكارى است» .

.

ص: 222

9 / 8حَبسُ رِزقِ السّارِقِالإمام زين العابدين عليه السلام :قالَ لُقمانُ: يا بُنَيَّ ... إنَّ السّارِقَ إذا سَرَقَ حَبَسَهُ اللّهُ مِن رِزقِهِ وكانَ عَلَيهِ إثمُهُ ، ولَو صَبَرَ لَنالَ ذلِكَ وجاءَهُ مِن وَجهِهِ . (1)

9 / 9أقسامُ النِّساءِالاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، النِّساءُ أربَعَةٌ : ثِنتانِ صالِحَتانِ ، وثِنتانِ مَلعونَتانِ . فَأَمّا إحدَى الصّالِحَتَينِ فَهِيَ الشَّريفَةُ في قَومِهَا ، الذَّليلَةُ في نَفسِهَا ، الَّتي إن اُعطِيَت شَكَرَت ، وإنِ ابتُلِيَت صَبَرَت ، القَليلُ في يَدَيها كَثيرٌ ، الصّالِحَةُ في بَيتِها . وَالثّانِيَةُ : الوَدودُ الوَلودُ ، تَعودُ بِخَيرٍ عَلى زَوجِها ، هِيَ كَالاُمِّ الرَّحيمِ تَعطِفُ عَلى كَبيرِهِم ، وتَرحَمُ صَغيرَهُم ، وتُحِبُّ وَلَدَ زَوجِها وإن كانوا مِن غَيرِها ، جامِعَةُ الشَّملِ ، مَرضِيَّةُ البَعلِ ، مُصلِحَةٌ فِي النَّفسِ وَالأَهلِ وَالمالِ وَالوَلَدِ ، فَهِيَ كَالذَّهَبِ الأَحمَرِ ، طوبى لِمَن رُزِقَها ، إن شَهِدَ زَوجُها أعانَتهُ ، وإن غابَ عَنها حَفِظَتهُ . وأمّا إحدَى المَلعونَتَينِ فَهِيَ العَظيمَةُ في نَفسِهَا ، الذَّليلَةُ في قَومِهَا ، الَّتي إن اُعطِيَت سَخِطَت ، وإن مُنِعَت عَتَبَت وغَضِبَت ، فَزَوجُها مِنها في بَلاءٍ وجيرانُها مِنها في عَناءٍ ، فَهِيَ كَالأَسَدِ إن جاوَرتَهُ أكَلَكَ ، وإن هَرَبتَ مِنهُ قَتَلَكَ . وَالمَلعونَةُ الثّانِيَةُ فَهِيَ عِندَ زَوجِها ومَيلُها في جيرانِها ، فَهِيَ سَريعَةُ السَّخطَةِ ، سَريعَةُ الدَّمعَةِ ، إن شَهِدَ زَوجُها لَم تَنفَعهُ وإن غابَ عَنها فَضَحَتهُ ، فَهِيَ بِمَنزِلَةِ الأَرضِ النَّشّاشَةِ إن أسقَيتَ أفاضَتِ الماءَ وغَرِقَت ، وإن تَرَكتَها عَطِشَت ، وإن رُزِقتَ مِنها وَلَداً لَم تَنتَفِع بِهِ . (2)

.


1- .قصص الأنبياء : ص 196 ح 246 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 421 ح 15 .
2- .الاختصاص : ص 339 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 429 ح 23 .

ص: 223

9 / 8 متوقّف شدنِ روزىِ دزد

9 / 9 اقسام زنان

9 / 8متوقّف شدنِ روزىِ دزدامام زين العابدين عليه السلام :لقمان گفت: «اى پسرم! ... همانا دزد ، هر گاه دزدى كند ، خداوند عز و جل روزى اش را نگه مى دارد و گناه آن، به پاى خودش است. حالْ آن كه اگر صبر مى كرد ، از راه خودش به آن روزى دست مى يافت» .

9 / 9اقسام زنانالاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: اى پسرم! زنان، چهار گروه اند : دو گروهشان صالح و دو گروهشان ملعون اند. يكى از آن دو گروه صالح، زنى است كه در ميان قوم خود، شريف و بزرگوار و در پيش خودش ، رام و آرام است؛ زنى كه اگر چيزى به او داده شود، سپاس مى گزارد و اگر گرفتار شود ، شكيبايى مى ورزد . اندك، در دستان او بسيار جلوه مى كند و در خانه اش درست كار است. دوم از گروه زنان صالح ، زنى است كه بسيار مهربان و زاينده است؛ هميشه با شوهرش به نيكى رفتار مى كند. او مانند مادر مهربان ، بر بزرگان قوم ، محبّت و بر خردسالان ، دلسوزى مى نمايد . فرزند شوهرش را دوست مى دارد ؛ هر چند از زن ديگرى باشد . دارنده خوبى ها ، مورد رضايت شوهر ، و اصلاح كننده خود و خانواده و مال و فرزند است. بنا بر اين، او [در كميابى] ، مانند طلاى سرخ است. خوشا به حال كسى كه چنين زنى روزى اش شده است، كه اگر در كنار شوهرش باشد ، يارى اش مى كند و اگر از او دور باشد ، [دارايى و آبروى] او را نگه مى دارد. و اما يكى از آن دو زن ملعون، زنى است كه پيش خود، بزرگ و براى قومش رام و آرام است؛ زنى كه اگر به او عطا شود ، خشم مى كند و اگر منع شود ، عتاب مى كند و خشم مى گيرد . بنا بر اين، شوهرش در دست او گرفتار است و همسايگانش از دست او در رنج اند. پس او همانند شير است كه اگر نزديكش شوى ، تو را مى خورد و اگر بگريزى ، تو را مى كشد . زن ملعون دوم، زنى است كه نزد شوهرش است ؛ ولى ميلش با همسايگان است . پس او زودْخشم و زودْگريان است . اگر در حضور شوهرش باشد، به او سودى نمى رساند و اگر از او غايب باشد، او را رسوا مى كند. پس او همانند زمينِ شورى است كه اگر آبش دهى ، آبْ بالا مى آيد [و جذب زمين نمى شود ]و زمينْ زير آب مى ماند، و اگر رهايش كنى ، تشنه مى گردد. اگر فرزندى از او روزى ات شد ، از آن فرزند ، بهره مند نمى گردى .

.

ص: 224

الاختصاص عن الأوزاعيّ_ فيما قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ _: يا بُنَيَّ ، لَو كانَتِ النِّساءُ تُذاقُ كَما تُذاقُ الخَمرُ ما تَزَوَّجَ رَجُلٌ امرَأَةَ سَوءٍ أبَداً . (1)

9 / 10ثَمَرَةُ طاعَةِ اللّهِخزانة الخيال :قالَ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، أطِعِ اللّهَ ؛ فَإِنَّ مَن أطاعَ اللّهَ كَفاهُ ما أهَمَّهُ ، وعَصَمَهُ مِن خَلقِهِ . (2)

9 / 11النّاسُ ثَلاثَةُ أثلاثٍالمواعظ العددية :إنَّ لُقمانَ الحَكيمَ قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، النّاسُ ثَلاثَةُ أثلاثٍ : ثُلُثٌ للّهِِ ، وثُلُثٌ لِنَفسِهِ ، وثُلُثٌ لِلدّودِ ، فَأَمّا ما هُوَ للّهِِ فَروحُهُ ، وأمّا ما هُوَ لِنَفسِهِ فَعِلمُهُ ، وأمّا ما هُوَ لِلدَودِ فَجِسمُهُ . (3)

.


1- .الاختصاص : ص 339 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 430 ح 23 .
2- .خزانة الخيال : ص 567 .
3- .المواعظ العددية : ص 186 ، آداب النفس : ج 1 ص 175 .

ص: 225

9 / 10 فايده اطاعت از خداوند

9 / 11 مردم سه بخش دارند

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى، درباره آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم! اگر زنان، مانند شراب ، قابل چشيدن بودند، هرگز هيچ مردى با زن بد ، ازدواج نمى كرد .

9 / 10فايده اطاعت از خداوندخزانة الخيال :لقمان گفت : «اى پسرم ! از خدا اطاعت كن ؛ چرا كه هر كس از خدا اطاعت كند ، خواسته او را كفايت مى كند ، و او را از [شرّ ]بندگانش نگه مى دارد ».

9 / 11مردم سه بخش دارندالمواعظ العددية :لقمان حكيم به پسرش گفت : «اى پسرم ! مردم ، سه بخش دارند : يك سوم براى خدا ، و يك سوم براى خود ، و يك سوم براى كِرم . آنچه براى خداست ، روح آدمى است ، و آنچه براى خودش است ، دانش اوست ، و آنچه براى كِرم است ، جسم اوست » .

.

ص: 226

9 / 12تَمامُ النِّعمَةِكنز العمّال :قالَ لُقمانُ عليه السلام : أتَدري ما تَمامُ النِّعمَةِ ؟ تَمامُ النِّعمَةِ دُخولُ الجَنَّةِ ، وَالنَّجاةُ مِنَ النّارِ . (1)

كنز العمّال :قالَ لُقمانَ عليه السلام : مِن تَمامِ النِّعمَةِ دُخولُ الجَنَّةِ وَالفَوزُ مِنَ النّارِ . (2)

9 / 13حُسنُ الخُلُقِعرائس المجالس :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : حَسِّن مَعَ جَميعِ النّاسِ خُلُقَكَ ؛ فَإِنَّ مَن حَسَّنَ خُلُقَهُ وأظهَرَ بِشرَهُ وبَسَطَهُ حَظِيَ عِندَ الأبرارِ ، وأحَبَّهُ الأَخيارُ ، وجانَبَهُ الفُجّارُ . (3)

9 / 14مَضارُّ الفَقرِإحياء علوم الدين :قالَ لُقمانُ الحَكيمُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِستَغنِ بِالكَسبِ الحَلالِ عَنِ الفَقرِ، فَإِنَّهُ مَا افتَقَرَ أحَدٌ قَطُّ إلاّ أصابَهُ ثَلاثُ خِصالٍ: رِقَّةٌ في دينِهِ، وضَعفٌ في عَقلِهِ ، وذَهابُ مُروءَتِهِ ، وأعظَمُ مِن هذِهِ الثَّلاثِ : اِستِخفافُ النّاسِ بِهِ . (4)

.


1- .كنز العمّال : ج 2 ص 34 ح 3023 .
2- .كنز العمّال : ج 2 ص 9 ح 2920 .
3- .عرائس المجالس : ص 315 .
4- .إحياء علوم الدين : ج 2 ص 95 .

ص: 227

9 / 12 كمال نعمت

9 / 13 خوش اخلاقى

9 / 14 زيان هاى فقر

9 / 12كمال نعمتكنز العمّال_ به نقل از لقمان عليه السلام _: آيا مى دانى كمال نعمت چيست؟ كمال نعمت، به بهشت رفتن و از جهنّم رهيدن است .

كنزالعمّال_ به نقل از لقمان عليه السلام _: از كمال نعمت، بهشت رفتن و رهايى از جهنّم است .

9 / 13خوش اخلاقىعرائس المجالس :لقمان عليه السلام به پسرش گفت : «اخلاقت را با همه مردم ، نيكو گردان ؛ چرا كه هر كس اخلاقش را نيكو كند و خوش خو و گشاده رو باشد ، نزد نيكوكاران ، بهره مند مى شود و نيكان ، او را دوست دارند و بَدان از او كناره مى گيرند» .

9 / 14زيان هاى فقرإحياء علوم الدين :لقمان حكيم به پسرش گفت: «پسرم! بى نيازى از نادارى را در كسب حلال بجوى؛ زيرا هرگز كسى نادار نشد ، مگر اين كه سه خصلت در او بود: سستى در دين، ناتوانى در خرد، و ناجوان مردى و البتّه بزرگ تر از اين سه ، تحقير شدنِ او توسّط مردم است» .

.

ص: 228

9 / 15رِعايَةُ حُقوقِ الوالِدَينِالبرّ والصلة عن كعب الأحبار :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، مَن أرضى والِدَتَهُ فَقَد أرضَى الرَّحمنَ ، ومَن أسخَطَها فَقَد أسخَطَ الرَّحمنَ . يا بُنَيَّ ، إنَّمَا الوالِدانِ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ ، فَإِن رَضِيا مَضَت إلَى الجَبّارِ ، وإن سَخِطا حُجِبتَ . (1)

.


1- .البرّ والصلة لعبد اللّه بن المبارك (فى ضمن مسنده) : ص 126 ح 32 .

ص: 229

9 / 15 رعايت حقوق پدر و مادر

9 / 15رعايت حقوق پدر و مادرالبرّ و الصله، عبد اللّه بن مبارك_ به نقل از كعب الأحبار _: لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! هر كه پدر و مادرش را خشنود سازد ، خداى رحمان را خشنود ساخته است و هر كه آن دو را ناراحت كند ، خداى رحمان را به خشم آورده است . اى پسرم! پدر و مادر ، درى از درهاى بهشت هستند ؛ اگر [از تو] خشنود باشند ، تو را به خداى جبّار مى رساند و اگر ناخشنود باشند ، [از گذشتن از اين در ،] بازداشته مى شوى» .

.

ص: 230

الفصل العاشر : جَوامِعُ الحِكَمالإمام زين العابدين عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إن أشَدَّ العُدمِ عُدمُ القَلبِ ، وإنَّ أعظَمَ المَصائِبِ مُصيبَةُ الدّينِ ، وأسنَى المَرزِئَةِ مَرزِئَتُهُ ، وأنفَعَ الغِنى غِنَى القَلبِ ، فَتَلَبَّث في كُلِّ ذلِكَ ، وَالزَمِ القَناعَةَ وَالرِّضا بِما قَسَمَ اللّهُ ، وإنَّ السّارِقَ إذا سَرَقَ حَبَسَهُ اللّهُ مِن رِزقِهِ ، وكانَ عَلَيهِ إثمُهُ ، ولَو صَبَرَ لَنالَ ذلِكَ وجاءَهُ مِن وَجهِهِ . يا بُنَيَّ ، أخلِص طاعَةَ اللّهِ حَتّى لا يُخالِطَها شَيءٌ مِنَ المَعاصي ، ثُمَّ زَيِّنِ الطّاعَةَ بِاتِّباعِ أهلِ الحَقِّ ؛ فَإِنَّ طاعَتَهُم مُتَّصِلَةٌ بِطاعَةِ اللّهِ ، وزَيِّن ذلِكَ بِالعِلمِ ، وحَصِّن عِلمَكَ بِحِلمٍ لا يُخالِطُهُ حُمقٌ ، وَاخزُنهُ بِلينٍ لا يُخالِطُهُ جَهلٌ ، وشَدِّدهُ بِحَزمٍ لا يُخالِطُهُ الضِّياعُ ، وَامزُج حَزمَكَ بِرِفقٍ لا يُخالِطُهُ العُنفُ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :قيلَ لِلُقمانَ : مَا الَّذي أجمَعتَ عَلَيهِ مِن حِكمَتِكَ ؟ قالَ : لا أتَكَلَّفُ ما قَد كُفيتُهُ ، ولا اُضَيِّعُ ما وُلّيتُهُ . (2)

الكافي عن إبراهيم بن أبي البلاد عمّن ذكره :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَقتَرِب فَتَكونَ أبعَدَ لَكَ ، ولا تَبعُد فَتُهانَ (3) ، كُلُّ دابَّةٍ تُحِبُّ مِثلَها ، وإنَّ ابنَ آدَمَ يُحِبُّ مِثلَهُ ، ولا تَنشُر بَزَّكَ إلاّ عِندَ باغيهِ ، كَما لَيسَ بَينَ الذِّئبِ وَالكَبشِ خُلَّةٌ كَذلِكَ لَيسَ بَينَ البارِّ وَالفاجِرِ خُلَّةٌ ، مَن يَقتَرِب مِنَ الزِّفتِ يَعلَق بِهِ بَعضُهُ كَذلِكَ مَن يُشارِكِ الفاجِرَ يَتَعَلَّم مِن طُرُقِهِ ، مَن يُحِبَّ المِراءَ يُشتَم ، ومَن يَدخُل مَداخِلَ السَّوءِ يُتَّهَم ، ومَن يُقارِن قَرينَ السَّوءِ لا يَسلَم ، ومَن لا يَملِك لِسانَهُ يَندَم . (4)

.


1- .قصص الأنبياء : ص 196 ح 247 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 15 .
2- .قرب الإسناد : ص 72 ح 232 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 415 ح 6 .
3- .«لا تَقتَرِب» يعني من الناس بكثرة المخالطة والمعاشرة فيسأموك ويملّوك فتكون أبعد من قلوبهم ، ولا تبعد كلَّ البُعد فلم يبالوا بك فتصير مهينا مخذولاً (هامش المصدر).
4- .الكافي : ج 2 ص 641 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 20 .

ص: 231

فصل دهم: حكمت هاى جامع

فصل دهم: حكمت هاى جامعامام زين العابدين عليه السلام_ در بيان سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم ! سخت ترين ندارى ، نداشتن دل است و بزرگ ترين مصيبت ، بدهكارى است و بالاترين محروميت و بلا ، همان بدهكارى است و سودمندترين ثروت ، بى نيازىِ دل است . پس در همه اينها درنگ كن و به آنچه خدا قسمت فرموده ، قانع و خشنود باش . هر گاه دزد بدزدد ، خداوند عز و جلاو را از روزى اش باز مى دارد و گناه آن ، بر عهده اوست . حال اگر شكيبايى مى ورزيد ، از راه خودش به آن روزى دست مى يافت . اى پسرم! طاعتِ (عبادتِ) الهى را خالصانه انجام بده ، به طورى كه گناه كوچكى هم با آن مخلوط نشود . سپس با پيروى از دارندگانِ ايمان حقيقى ، طاعت خود را زينت ببخش ؛ زيرا طاعت آنان ، به طاعت الهى پيوسته است. و همين طاعت را با دانش ، آراسته كن . و دانشت را با بردبارى حراست كن ، تا حماقت با آن درنياميزد. و بردبارى ات را با نرم خويى ذخيره كن ، تا با نادانى همراه نگردد. و نرم خويى ات را با تدبيرْ استوار كن ، تا نابودى در آن راه نيابد . و تدبيرت را با مدارا درآميز ، تا زورى در آن نباشد .

امام باقر عليه السلام :به لقمان گفته شد : حكمت خود را در چه چيزْ گرد آوردى [و خلاصه كردى]؟ گفت: «براى چيزى كه كفايت (تضمين) شده ام ، خود را به زحمت نمى اندازم و كارى را كه در آن سرپرستى شده ام ، ضايع نمى كنم» .

.

ص: 232

الامام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ عليه السلام ابنَهُ أن قالَ: يا بُنَيَّ ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ ، فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ . وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ ، فَادفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَكَّرتَ عَلِمتَ أنَّ نَفسَكَ بِيَدِ غَيرِكَ ، وإنَّمَا النَّومُ بِمَنزِلَةِ المَوتِ ، وإنَّمَا اليَقَظَةُ بَعدَ النَّومِ بِمَنزِلَةِ البَعثِ بَعدَ المَوتِ . وقالَ : قالَ لُقمانُ عليه السلام : يا بُنَيَّ ، لا تَقتَرِب فَيَكونَ أبعَدَ لَكَ ولا تَبعُد فَتُهانَ . كُلُّ دابَّةٍ تُحِبُّ مِثلَها ، وَابنُ آدَمَ لا يُحِبُّ مِثلَهُ . لا تَنشُر بِرَّكَ (بَزَّكَ) إلا عِندَ باغيهِ، وكَما لَيسَ بَينَ الكَبشِ وَالذِّئبِ خُلَّةٌ ، كَذلِكَ لَيسَ بَينَ البارِّ وَالفاجِرِ خُلَّةٌ، مَن يَقتَرِب مِنَ الرَّفثِ (الزِّفتِ) يَعلَق بِهِ بَعضُهُ كَذلِكَ مَن يُشارِكِ الفاجِرَ يَتَعَلَّم مِن طُرُقِهِ ، مَن يُحِبَّ المِراءَ يُشتَم ، ومَن يَدخُل مَدخَلَ السَّوءِ يُتَّهَم ، ومَن يُقارِن قَرينَ السَّوءِ لا يَسلَم ومَن لا يَملِك لِسانَهُ يَندَم . وقالَ : يا بُنَيَّ ، صاحِب مِئَةً ولا تُعادِ واحِداً . يا بُنَيَّ ، إنَّما هُوَ خَلاقُكَ وخُلُقُكَ ، فَخَلاقُكَ دينُكَ ، وخُلُقُكَ بَينَكَ وبَينَ النّاسِ ، فَلا تَبَغَّضَنَّ إلَيهِم (1) ، وتَعَلَّم مَحاسِنَ الأَخلاقِ . يا بُنَيَّ ، كُن عَبداً لِلأَخيارِ ولا تَكُن وَلَداً لِلأَشرارِ . يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِأَداءِ (2) الأَمانَهِ تَسلَم دُنياكَ وآخِرَتُكَ ، وكُن أميناً ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى لا يُحِبُّ الخائِنينَ . يا بُنَيَّ ، لا تُرِ النّاسَ أنَّكَ تَخشَى اللّهَ وقَلبُكَ فاجِرٌ . (3)

.


1- .في المصدر : «فلا ينقصن» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .في بحار الأنوار : «أدِّ الأَمانَة» وهو الأنسب بالسياق .
3- .قصص الأنبياء : ص 190 ح 239، بحار الأنوار : ج 13 ص 417 ح 11 .

ص: 233

الكافى_ به نقل از ابراهيم بن ابى بلاد ، از كسى كه او را ياد كرده _: لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! [آن چنان به مردمْ] نزديك نشو كه مايه دورىِ تو [از آنان] شود ، و [آن چنان] دور نشو كه [در اثر بى توجّهىِ آنان ]خوار گردى . (1) هر جنبنده اى ، همنوع خود را دوست دارد و آدميزاد نيز همنوع خود را دوست دارد . متاع خود را جز نزد مشترى اش پهن نكن . همان طور كه بين گرگ و قوچ ، دوستى اى نيست ، بين نيكوكار و بدكار نيز دوستى اى نيست . هر كه به قير نزديك شود ، قسمتى از بدنش به آن مى چسبد ، همچنين ، هر كه با بدكار همدستى كند ، برخى از روش هاى او را مى آموزد . هر كه جرّ و بحث را دوست بدارد ، دشنام مى شنود . و هر كه وارد جاهاى بد شود ، متّهم مى شود . و هر كه با رفيقِ بد همراهى كند ، سالم نمى ماند ، و هر كه زبانش را در اختيار نگيرد ، پشيمان مى گردد» .

امام باقر عليه السلام :در نصايح لقمان به پسرش ، اين است كه گفت : «پسرم ! اگر درباره مرگْ ترديد دارى ، خواب را از خود دور كن _ كه نخواهى توانست _ و اگر درباره رستاخيزْ ترديد دارى ، بيدار شدن از خواب را از خود دور كن _ كه نخواهى توانست _ ؛ زيرا اگر انديشه كنى ، مى دانى كه جان تو در دست ديگرى است و همانا خواب ، به منزله مرگ است و بيدارى پس از خواب ، به منزله بر انگيخته شدن پس از مرگ» . لقمان همچنين گفت: «اى پسرم! آن چنان [به مردمْ] نزديك نشو كه [از دل هاى آنان] دور شوى و آن چنان دور نشو كه خوار شوى . هر موجودى ، همنوع خود را دوست مى دارد و همانا آدميزاد نيز همنوع خود را دوست مى دارد . خوبى [يا متاع] خود را جز در برابر مشترىِ آن ، نگستران . چنان كه ميان قوچ و گرگ ، دوستى و رفاقتى نيست ، ميان نيكوكار و بدكار نيز دوستى و رفاقتى نيست. هر كه به زشتى [يا قير ]نزديك شود ، پاره اى از آن به تنش مى چسبد . همچنين ، هر كه با بدكارْ همدستى كند ، بعضى از روش هاى او را مى آموزد . هر كه جدال را دوست بدارد ، دشنام مى شنود ، و هر كه وارد جاهاى بد شود ، متّهم مى شود و هر كه با رفيقِ بد همراهى كند ، سالم نمى ماند ، و هر كه زبانش را در اختيار نگيرد ، پشيمان مى گردد» . و گفت : «اى پسرم ! با صد نفر رفاقت كن ؛ ولى حتّى با يك نفر هم دشمنى نكن . اى پسرم ! تو هستى و بهره و اخلاق تو ! بهره تو دين توست ، و اخلاق تو [رابطه] بين تو و مردم است . پس به آنان كينه نورز ، و اخلاق نيكو را بياموز . اى پسرم ! غلام نيكان باش ؛ ولى فرزند بدان نباش . اى پسرم ! امانت را ادا كن ، تا دنيا و آخرتت سالم بماند ، و امين باش ؛ زيرا خداى تعالى خيانتكاران را دوست ندارد . اى پسرم ! خود را به مردم چنان نشان نده كه از خدا مى ترسى ، در حالى كه دلِ تو گنهكار است» .

.


1- .يعنى : با مردم ، چنان در نياميز و نزديك نشو كه خسته و درمانده ات كنند و در نتيجه ، در دلشان از تو دور شوند ، و كاملاً هم از آنان كناره نگير كه اهميّتى به تو ندهند و در چشمشان خوار و سبك شوى .

ص: 234

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنِ احتَجتَ إلَى السُّلطانِ فَلا تُكثِرِ الإِلحاحَ عَلَيهِ ، ولا تَطلُب حاجَتَكَ مِنهُ إلاّ في مَواضِعِ الطَّلَبِ ، وذلِكَ حينَ الرِّضا وطيبِ النَّفسِ ، ولا تَضجَرَنَّ بِطَلَبِ حاجَةٍ ؛ فَإِنَّ قَضاءَها بِيَدِ اللّهِ ولَها أوقاتٌ ، ولكِنِ ارغَب إلَى اللّهِ ، وسَلهُ ، وحَرِّك أصابِعَكَ إلَيهِ . يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا قَليلٌ ، وعُمُرَكَ قَصيرٌ . يا بُنَيَّ ، اِحذَرِ الحَسَدَ فَلا يَكونَنَّ مِن شَأنِكَ ، وَاجتَنِب سوءَ الخُلُقِ فَلا يَكونَنَّ مِن طَبعِكَ ، فَإِنَّكَ لا تَضُرُّ بِهِما إلاّ نَفسَكَ ، وإذا كُنتَ أنتَ الضّارَّ لِنَفسِكَ كَفَيتَ عَدُوَّكَ أمرَكَ ، لِأَنَّ عَداوَتَكَ لِنَفسِكَ أضَرُّ عَلَيكَ مِن عَداوَةِ غَيرِكَ . يا بُنَيَّ ، اِجعَل مَعروفَكَ في أهلِهِ ، وكُن فيهِ طالِباً لِثَوابِ اللّهِ ، وكُن مُقتَصِداً ، ولا تُمسِكهُ تَقتيراً ، ولا تُعطِهِ تَبذيراً . يا بُنَيَّ ، سَيِّدُ أخلاقِ الحِكمَةِ دينُ اللّهِ تَعالى ، ومَثَلُ الدّينِ كَمَثَلِ الشَّجَرَةِ الثّابِتَةِ ، فَالإِيمانُ بِاللّهِ ماؤُها ، وَالصَّلاةُ عُروقُها ، وَالزَّكاةُ جِذعُها ، وَالتَّآخي فِي اللّهِ شُعَبُها ، وَالأَخلاقُ الحَسَنَةُ وَرَقُها ، وَالخُروجُ عَن مَعاصِي اللّهِ ثَمَرُها ، ولا تَكمُلُ الشَّجَرَةُ إلاّ بِثَمَرَةٍ طَيِّبَةٍ ، كَذلِكَ الدّينُ لا يَكمُلُ إلاّ بِالخُروجِ عَنِ المَحارِمِ . يا بُنَيَّ ، لِكُلِّ شَيءٍ عَلامَةٌ يُعرَفُ بِها ، وإنَّ لِلدّينِ ثَلاثَ عَلاماتٍ : العِفَّةَ ، وَالعِلمَ ، وَالحِلمَ . (1)

.


1- .قصص الأنبياء : ص 196 ح 247 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 14 .

ص: 235

امام صادق عليه السلام_ در بيان سفارش لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم ! اگر محتاج پادشاه شدى ، زياد پافشارى نكن و نيازت را جز در جاى مناسبِ درخواست ، از او نخواه ، و آن ، زمانِ خشنودى و نشاط اوست . و در درخواست حاجت ، بى قرارى نكن ؛ چرا كه برآورده شدن آن ، به دست خداست و آن هم زمان هايى دارد ؛ ولى به خدا علاقه نشان بده و از او درخواست كن و انگشتانت را به سوى او بجنبان . اى پسرم ! [متاع] دنيا اندك است و عمر تو كوتاه . اى پسرم ! از حسد بپرهيز ، كه در شأن تو نيست ، و از بد اخلاقى دورى كن ، كه از سرشت تو نيست ؛ چرا كه تو با آن دو ، جز به خودت زيان نمى رسانى ، و هر گاه خودت زيان رسانِ خود بودى ، زحمت دشمنت را درباره كارت كم كرده اى ؛ زيرا دشمنىِ تو با خودت ، زيان بارتر از دشمنىِ ديگرى است . اى پسرم ! كار خوبت را براى اهلش انجام بده و در آن ، از خدا پاداش بخواه . [در خرج كردن ]ميانه رو باش و از ترس فقر و فلاكت ، [از خرج كردنْ ]خوددارى نكن ؛ ولى ريخت و پاش هم نكن . اى پسرم ! سرور اخلاق حكيمانه ، دين خداى متعال است . مَثَل دين ، مانند درخت استوار است ؛ ايمان به خدا آب آن است و نماز ريشه هاى آن ، و زكات تنه آن ، و برادرى در راه خدا شاخه هاى آن ، و اخلاق نيكْ برگ هاى آن ، و بيرون آمدن از گناهان ، ميوه آن . و همان گونه كه درخت ، جز با ميوه پاكيزه به كمال نمى رسد ، دين نيز جز با بيرون آمدن از محرّمات ، كامل نمى گردد . اى پسرم ! هر چيزى نشانه اى دارد كه بدان شناخته مى شود . دين نيز سه نشانه دارد : پاك دامنى ، دانش ، و بردبارى .

.

ص: 236

عنه عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ : يا بُنَيَّ ، إنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا قَبلَكَ لِأَولادِهِم ، فَلَم يَبقَ ما جَمَعوا ولَم يَبقَ مَن جَمَعوا لَهُ ، وإنَّما أنتَ عَبدٌ مُستَأجَرٌ ؛ قَد اُمِرتَ بِعَمَلٍ ووُعِدتَ عَلَيهِ أجراً ، فَأَوفِ عَمَلَكَ وَاستَوفِ أجرَكَ ، ولا تَكُن في هذِهِ الدُّنيا بِمَنزِلَةِ شاةٍ وَقَعَت في زَرعٍ أخضَرَ ، فَأَكَلَت حَتّى سَمِنَت (1) فَكانَ حَتفُها عِندَ سِمَنِها ، ولكِنِ اجعَلِ الدُّنيا بِمَنزِلَةِ قَنطَرَةٍ عَلى نَهرٍ جُزتَ عَلَيها وتَرَكتَها ولَم تَرجِع إلَيها آخِرَ الدَّهرِ . أخرِبها ولا تَعمُرها ، فَإِنَّكَ لَم تُؤمَر بِعِمارَتِها . وَاعلَم أنَّكَ سَتُسأَلُ غَداً إذا وَقَفتَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ عَن أربَعٍ : شَبابِكَ فيما أبلَيتَهُ ، وعُمُرِكَ فيما أفنَيتَهُ ، ومالِكَ مِمَّا اكتَسَبتَهُ وفيما أنفَقتَهُ ، فَتَأَهَّب لِذلِكَ ، وأعِدَّ لَهُ جَواباً . ولا تَأسَ عَلى ما فاتَكَ مِنَ الدُّنيا ، فَإِنَّ قَليلَ الدُّنيا لا يَدومُ بَقاؤُهُ ، وكَثيرَها لا يُؤمَنُ بَلاؤُهُ ، فَخُذ حِذرَكَ ، وجِدَّ في أمرِكَ ، وَاكشِفِ الغِطاءَ عَن وَجهِكَ ، وتَعَرَّض لِمَعروفِ رَبِّكَ ، وجَدِّدِ التَّوبَةَ في قَلبِكَ ، وَاكمَش في فَراغِكَ قَبلَ أن يُقصَدَ قَصدُكَ ، ويُقضى قَضاؤُكَ ، ويُحالَ بَينَكَ وبَينَ ما تُريدُ . (2)

.


1- .في المصدر «سمن» وما أثبتناه من بحار الأنوار .
2- .الكافي : ج 2 ص 134 ح 20 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 425 ح 19 .

ص: 237

امام صادق عليه السلام_ در بيان سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم! مردمِ پيش از تو ، براى فرزندانشان سرمايه جمع كردند ؛ ولى نه سرمايه باقى مانْد و نه آن كسى كه سرمايه برايش جمع شده بود. همانا تو بنده اى اجير شده هستى كه به انجام دادن كارى مأمور شده اى و مزدى نيز به تو وعده داده شده است . پس به انجام دادن كارت وفادار باش و مزدت را بگير . در اين دنيا ، همانند گوسفندى مباش كه در زراعت سبزى داخل مى شود و آن قدر مى خورد كه چاق مى گردد و هنگام چاقى اش كشته مى شود ؛ بلكه دنيا را همانند پلى بر روى رودخانه اى به شمار آور كه از آن مى گذرى و آن را رها مى كنى و تا پايان روزگار ، به سوى آن باز نمى گردى. آن را خراب كن و آبادش نكن؛ زيرا تو مأمور آبادانى آن نيستى . بدان كه همانا تو ، فردا به هنگامى كه در پيشگاه خداوند عز و جل حاضر شوى ، درباره چهار چيز مورد سؤال قرار مى گيرى : جوانى ات را چگونه سپرى كردى؟ عمرت را چگونه گذراندى؟ مالت را از كجا به دست آوردى و در چه راهى هزينه كردى؟ بنا بر اين ، خود را براى چنين روزى آماده كن و براى اين پرسش ها ، جوابى فراهم كن . به خاطر آنچه از دنيا از دست دادى ، تأسف نخور؛ زيرا اندكِ دنيا دوام ندارد و زياد آن ، از بلا و گرفتارى در امان نيست. پس بر حذر باش و در كارت بكوش و پرده [ ى غفلت] را از روى خود ، كنار بزن و به كارهاى مطلوب پروردگارت مشغول باش و در دل خود ، توبه را تازه كن و پيش از اين كه مرگ ، آهنگ تو كند و درباره تو حكم براند و بين تو و خواسته هايت حايل شود، تو به سوى آسايش خود بشتاب .

.

ص: 238

عنه عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالضَّجَرَ وسوءَ الخُلُقِ وقِلَّةَ الصَّبرِ ، فَلا يَستَقيمُ عَلى هذِهِ الخِصالِ صاحِبٌ ، وألزِم نَفسَكَ التُّؤَدَةَ في اُمورِكَ ، وصَبِّر على مَؤُوناتِ الإِخوانِ نَفسَكَ ، وحَسِّن مَعَ جَميعِ النّاسِ خُلُقَكَ . يا بُنَيَّ ، إن عَدِمَكَ ما تَصِلُ بِهِ قَرابَتَكَ ، وتَتَفَضَّلُ بِهِ عَلى إخوَتِكَ فَلا يَعدَمَنَّكَ حُسنُ الخُلقِ وبَسطُ البِشرِ ؛ فَإِنَّهُ مَن أحسَنَ خُلُقَهُ أحَبَّهُ الأَخيارُ وجانَبَهُ الفُجّارُ ، وَاقنَع بِقَسمِ اللّهِ لَكَ يَصفُ عَيشُكَ ، فَإِن أرَدتَ أن تَجمَعَ عِزَّ الدُّنيا فَاقطَع طَمَعَكَ مِمّا في أيدِي النّاسِ ، فَإِنَّما بَلَغَ الأَنبِياءُ وَالصِّدّيقونَ ما بَلَغوا بِقَطعِ طَمَعِهِم . (1)

عنه عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : إن تَأَدَّبتَ صَغيرا انتَفَعتَ بِهِ كَبيراً ، ومَن عَنى بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَكَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَكَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ لَهُ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ لَهُ طَلَبُهُ أدرَكَ بِهِ مَنفَعَةً ، فَاتَّخِذهُ عادَةً . وإيّاكَ وَالكَسَلَ مِنهُ وَالطَّلَبَ بِغَيرِهِ ، وإن غُلِبتَ عَلَى الدُّنيا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَةِ ، وإنَّهُ إن فاتَكَ طَلَبُ العِلمِ فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ تَضييعا أشَدَّ مِن تَركِهِ . يا بُنَيَّ ، اِستَصلِحِ الأَهلينَ وَالإِخوانَ مِن أهلِ العِلمِ إنِ استَقاموا لَكَ عَلَى الوَفاءِ ، وَاحذَرهُم عِندَ انصِرافِ الحالِ بِهِم عَنكَ ، فَإِنَّ عَداوَتَهُم أشَدُّ مَضَرَّةً مِن عَداوَةِ الأَباعِدِ بِتَصديقِ النّاسِ إيّاهُم لاِطِّلاعِهِم عَلَيكَ . (2)

.


1- .قصص الأنبياء : ص 195 ح 245 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 419 ح 14 .
2- .قصص الأنبياء : ص 194 ح 244 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 419 ح 13 .

ص: 239

امام صادق عليه السلام_ در بيان سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم ! از بى حوصلگى و بد اخلاقى و كم صبرى ، بپرهيز ؛ چرا كه هيچ كس با اين ويژگى ها استوار نمى ماند . خو كن كه در كارهايت با وقار باشى و بر زحمت هاى برادران ، شكيبايى كنى ، و با همه مردم ، خوش اخلاق باش . اى پسرم ! اگر چيزى ندارى كه با آن ، صله رحم به جا آورى و بر برادرانت بخششى نمايى ، خوش اخلاقى و خوش رويى را از دست نده ؛ چرا كه هر كس اخلاقش را نيكو گرداند ، نيكان او را دوست مى دارند و بدان از او كناره مى گيرند . و به آنچه خدا قسمت تو فرموده ، قانع باش ، تا زندگى ات صفا يابد . پس اگر خواستى عزّت دنيا را گرد آورى ، طمع خود را از آنچه در دستان مردم است ، قطع كن ؛ زيرا پيامبران و صدّيقان ، تنها به سبب قطع طمع ، به چنان مقاماتى رسيدند .

امام صادق عليه السلام_ در بيان سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم! اگر در كودكى ادب شوى ، در بزرگى سودش را مى برى. هر كه قصد ادب كند ، به [كسب بيشتر] آن اهتمام مى ورزد و هر كه به آن اهتمام ورزد ، خود را براى آموختن آن ، به سختى مى اندازد و هر كه خود را براى آموختن آن ، خود را به سختى اندازد ، شديدتر [و تشنه تر] آن را طلب مى كند و هر كه آن را به شدّت طلب كند ، به سودش دست مى يابد . پس آن را عادت خود قرار بده و بپرهيز از اين كه در كسب آن ، تنبلى كنى و در پىِ چيز ديگرى بروى . اگر در برابر دنيا شكست خوردى ، در برابر آخرت شكست نخور ، و اگر دانش نجويى ، هرگز زيانى شديدتر از ترك آن نخواهى يافت . اى پسرم ! ميان خودى ها و برادران اهل علم ، اگر به تو وفادارند ، اصلاح كن ، و اگر نظرشان نسبت به تو عوض شده ، از آنان بر حذر باش ؛ زيرا از آن جا كه مردم نظر آنان را _ به دليل آگاهى شان بر تو _ دشمنىِ آنان ، زيانبارتر از دشمنىِ بيگانگان است .

.

ص: 240

عنه عليه السلام :لَمّا وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ فَقالَ : أنَا مُنذُ سَقَطتُ إلَى الدُّنيا استَدبَرتُ وَاستَقبَلتُ الآخِرَةَ ، فَدارٌ أنتَ إلَيها تَسيرُ أقرَبُ مِن دارٍ أنتَ مِنها مُتَباعِدٌ . يا بُنَيَّ ، لا تَطلُب مِنَ الأَمرِ مُدبِرا ، ولا تَرفُض مِنهُ مُقبِلاً ، فَإِنَّ ذلِكَ يُضِلُّ الرَّأيَ ويُزري بِالعَقلِ . يا بُنَيَّ ، لِيَكُن مِمّا (1) تَستَظهِرُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ الوَرَعُ عَنِ المَحارِمِ ، وَالفَضلُ في دينِكَ ، وَالصِّيانَةُ لِمُرُوَّتِكَ ، وَالإِكرامُ لِنَفسِكَ أن لا تُدَنِّسَها (2) بِمَعاصِي الرَّحمنِ ومَساوِي الأَخلاقِ وقَبيحِ الأَفعالِ . وَاكتُم سِرَّكَ ، وأحسِن سَريرَتَكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ آمَنتَ بِسِترِ اللّهِ أن يُصيبَ عَدُوُّكَ مِنكَ (3) عَورَةً ، أو يَقدِرَ مِنكَ عَلى زَلَّةٍ ، ولا تَأمَنَنَّ مَكرَهُ فَيُصيبَ مِنكَ غِرَّةً في بَعضِ حالاتِكَ ، فَإِذَا استَمكَنَ مِنكَ وَثَبَ عَلَيكَ ولَم يُقِلكَ عَثرَةً ، وَليَكُن مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ إعلانُ الرِّضا عَنهُ ، وَاستَصغِرِ الكَثيرَ في طَلَبِ المَنفَعَةِ، وَاستَعظِمِ الصَّغيرَ في رُكوبِ المَضَرَّةِ . يا بُنَيَّ ، لا تُجالِسِ النّاسَ بِغَيرِ طَريقَتِهِم ، ولا تَحمِلَنَّ عَلَيهِم فَوقَ طاقَتِهِم ، فَلا يَزالُ جَليسُكُ عَنكَ نافِراً ، وَالمَحمولُ عَلَيهِ فَوقَ طاقَتِهِ مُجانِباً لَكَ ، فَإِذا أنتَ فَردٌ لا صاحِبَ لَكَ يُؤنِسُكَ ، ولا أخَ لَكَ يَعضُدُكَ ، فَإذا بَقيتَ وَحيداً كُنتَ مَخذولاً ، وصِرتَ ذَليلاً . ولا تَعتَذِر إلى مَن لا يُحِبُّ أن يَقبَلَ مِنكَ عُذراً ، ولا يَرى لَكَ حَقّاً ، ولا تَستَعِن في اُمورِكَ إلاّ بِمَن يُحِبُّ أن يَتَّخِذَ في قَضاءِ حاجَتِكَ أجراً ، فَإِنَّهُ إذا كانَ كَذلِكَ طَلَبَ قضاءَ حاجَتِكَ لَكَ ، كَطَلَبِهِ لِنَفسِهِ ، لِأَنَّهُ بَعدَ نَجاحِها لَكَ كانَ رِبحاً فِي الدُّنيَا الفانِيَةِ وحَظّاً وذُخراً لَهُ فِي الدّارِ الباقِيَةِ فَيَجتَهِدُ في قَضائِها لَكَ ، وَليَكُن إخوانُكَ وأصحابُكَ الَّذينَ تَستَخلِصُهُم وتَستَعينُ بِهِم عَلى اُمورِكَ ، أهلَ المُرُوَّةِ وَالكَفافِ وَالثَّروَةِ وَالعَقلِ وَالعَفافِ الَّذينَ إن نَفَعتَهُم شَكَروكَ ، وأن غِبتَ عَن جيرَتِهِم ذَكَروكَ . (4)

.


1- .في المصدر : «ما» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار .
2- .في بحار الأنوار : «أن تدنّسها» .
3- .في المصدر «منكم» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار .
4- .قصص الأنبياء : ص 193 ح 243 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 418 ح 12 .

ص: 241

امام صادق عليه السلام :وقتى كه لقمان پسرش را موعظه كرد ، به او گفت : «من از وقتى به دنيا آمدم ، پشت به دنيا و رو به آخرت كرده ام . خانه اى كه تو به سوى آن مى روى ، نزديك تر از خانه اى است كه از آن دور مى شوى . اى پسرم ! كارى را كه گذشته است ، پيگيرى نكن ، و كار پيشِ رو را رها نكن ؛ چرا كه آن ، انديشه را گم راه و خِرد را سبك مى گردانَد . اى پسرم ! از جمله چيزهايى كه به سبب آن ، بر دشمنت پيروز مى گردى ، اينها باشد : پرهيز از محرّمات ، برترى در دينت ، حفظ جوان مردى ات ، و گرامى داشتن نفْست ، به گونه اى كه آن را به گناهانِ خداى بخشنده و اخلاق بد و كارهاى زشت ، آلوده نسازى . رازت را پنهان كن و باطنت را نيكو گردان ؛ چرا كه تو هر گاه چنين كردى ، به سبب پوشش خداوندى ، از دستيابى دشمن به راز ، تو يا از پى بردن او به لغزش تو ، در امان مى مانى . خود را از مكر دشمن ، در امان نبين تا مبادا در بعضى از حالت ها فريبت دهد . پس هر گاه بر تو توانا گشت ، بر تو مى جهد و هيچ لغزشى را از تو نمى بخشد . بايد از جمله سلاح هايى كه در برابر دشمنت به كار مى گيرى ، اعلان رضايت از او باشد . در جلب منفعت ، بسيار را اندك ، و در زيان بينى ، كوچك را بزرگ بشمار . اى پسرم ! با مردم ، بر خلاف روش خودشان همنشينى نكن و بيش از توانشان بر آنان بار نكن كه [اگر چنين كنى ،] همنشين تو پيوسته از تو گريزان مى گردد و كسى كه بيش از توانش بر او بار شده ، از تو كناره مى گيرد و در اين هنگام ، تو تنها خواهى ماند و نه رفيقى خواهى داشت كه همدمت شود و نه برادرى كه تو را يارى رسانَد ، پس وقتى كه تنها ماندى ، خوار مى شوى و ذليل مى گردى . به درگاه كسى كه دوست ندارد عذر تو را بپذيرد و براى تو حقّى قايل نيست ، عذر نبر . و در كارهايت ، از كسى يارى نجوى ، جز از كسى كه مى خواهد در برابرِ برآوردن حاجت تو ، مزدى بگيرد ؛ زيرا هر گاه چنين باشد ، همان گونه در پىِ بر آوردن آن حاجت براى تو مى رود كه گويى آن را براى خودش پيگيرى مى كند ؛ چرا كه او پس از برآورده شدن آن براى تو ، در دنياى فانى سودى مى بَرد و در خانه باقىِ آخرت نيز نصيب و ذخيره اى خواهد داشت ، پس بدين جهت ، در برآوردن آن براى تو مى كوشد . برادران و يارانى كه براى خود بر مى گزينى و از آنان براى كارهايت يارى مى جويى ، بايد اهل جوان مردى و قناعت و خير و خرد و پاك دامنى باشند ؛ كسانى كه اگر سودشان دهى ، سپاست بگزارند ، و اگر از همسايگى شان غايب شوى ، يادت كنند» .

.

ص: 242

عنه عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِهِ تعالى : «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَ_نُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَ_بُنَىَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُ_لْمٌ عَظِيمٌ » _: فَوَعَظَ لُقمانُ لاِبنِهِ بِآثارٍ حَتّى تَفَطَّرَ وَانشَقَّ . وكانَ فيما وَعَظَهُ بِهِ ... أن قالَ : يا بُنَيَّ ، إنَّكَ مُنذُ سَقَطتَ إلَى الدُّنيَا استَدبَرتَ وَاستَقبَلتَ الآخِرَةَ ، فَدارٌ أنتَ إلَيها تَسيرُ أقرَبُ إلَيكَ مِن دارٍ أنتَ مِنها مُتَباعِدٌ . يا بُنَيَّ ، جالِسِ العُلَماءَ وزاحِمهُم بِرُكبَتَيكَ ، لا تُجادِلهُم فَيَمنَعوكَ ، وخُذ مِنَ الدُّنيا بَلاغاً ، ولا تَرفُضها فَتَكونَ عِيالاً عَلَى النّاسِ ، ولا تَدخُل فيها دُخولاً يَضُرُّ بِآخِرَتِكَ ، وصُم صَوما يَقطَعُ شَهوَتَكَ ، ولا تَصُم صَوما يَمنَعُكَ مِنَ الصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ الصَّلاةَ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنَ الصِّيامِ . يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد هَلَكَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ ، فَاجعَل سَفينَتَكَ فيهَا الإِيمانَ ، وَاجعَل شِراعَهَا التَّوَكُّلَ ، وَاجعَل زادَكَ فيها تَقوَى اللّهِ ، فَإِن نَجَوتَ فَبِرَحمَةِ اللّهِ ، وإن هَلَكتَ فَبِذُنوبِكَ . يا بُنَيَّ ، إن تَأَدَّبتَ صَغيرا انتَفَعتَ بِهِ كَبيراً ، ومَن عَنى (1) بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَكَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَكَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ طَلَبُهُ أدرَكَ مَنفَعَتَهُ ، فَاتَّخِذهُ عادَةً . فَإِنَّكَ تَخلُفُ في سَلَفِكَ ، وتَنفَعُ بِهِ مَن خَلَفَكَ ، ويَرتَجيكَ فيهِ راغِبٌ ، ويَخشى صَولَتَكَ راهِبٌ . وإيّاكَ وَالكَسَلَ عَنهُ وَالطَّلَبَ لِغَيرِهِ ، فَإِن غُلِبتَ عَلَى الدُّنيا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَةِ ، وإذا فاتَكَ طَلَبُ العِلمِ في مَظانِّهِ فَقَد غُلِبتَ عَلَى الآخِرَةِ . وَاجعَل في أيّامِكَ ولَياليكَ وساعاتِكَ لِنَفسِكَ نَصيباً في طَلَبِ العِلمِ ؛ فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ لَهُ تَضييعاً أشَدَّ مِن تَركِهِ ، ولا تُمارِيَنَّ فيهِ لَجوجاً ، ولا تُجادِلَنَّ فَقيهاً ، ولا تُعادِيَنَّ سُلطاناً ، ولا تُماشِيَنَّ ظَلوماً ، ولا تُصادِقَنَّهُ ، ولا تُصاحِبَنَّ فاسِقاً نَطِفاً (2) ، ولا تُصاحِبَنَّ مُتَّهَماً ، وَاخزُن عِلمَكَ كَما تَخزُنُ وَرِقَكَ . يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّهَ خَوفاً لَو أتَيتَ القِيامَةَ بِبِرِّ الثَّقَلَينِ خِفتَ أن يُعَذِّبَكَ ، وَارجُ اللّهَ رَجاءً لَو وافَيتَ القِيامَةَ بِإِثمِ الثَّقَلَينِ رَجَوتَ أن يَغفِرَ لَكَ . فَقالَ لَهُ ابنُهُ : يا أبَتِ وكَيفَ اُطيقُ هذا وإنَّما لي قَلبٌ واحِدٌ ؟ فَقالَ لَهُ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، لَوِ استُخرِجَ قَلبُ المُؤمِنِ فَشُقَّ لَوُجِدَ فيهِ نورانِ ، نورٌ لِلخَوفِ ، ونورٌ لِلرَّجاءِ (3) ، لَو وُزِنا لَما رَجَحَ أحَدُهُما عَلَى الآخَرِ بِمِثقالِ ذَرَّةٍ ، فَمَن يُؤمِن بِاللّهِ يُصَدِّق ما قالَ اللّهُ ، ومَن يُصَدِّق ما قالَ اللّهُ يَفعَل ما أمَرَ اللّهُ ، ومَن لَم يَفعَل ما أمَرَ اللّهُ لَم يُصَدِّق ما قالَ اللّهُ ؛ فَإِنَّ هذِهِ الأَخلاقَ تَشهَدُ بَعضُها لِبَعضٍ فَمَن يُؤمِن بِاللّهِ إيماناً صادِقاً يَعمَل للّهِِ خالِصاً ناصِحاً ومَن عَمِلَ للّهِِ خالِصاً ناصِحاً فَقَد آمَنَ بِاللّهِ صادِقا ومَن أطاعَ اللّهَ خافَهُ ومَن خافَهُ فَقَد أحَبَّهُ ، ومَن أحَبَّهُ اتَّبَعَ أمرَهُ ، ومَنِ اتَّبَعَ أمرَهُ استَوجَبَ جَنَّتَهُ ومَرضاتَهُ ، ومَن لَم يَتَّبِع رِضوانَ اللّهِ فَقَد هانَ عَلَيهِ سَخَطُهُ ، نَعوذُ بِاللّهِ مِن سَخَطِ اللّهِ . يا بُنَيَّ ، ولا تَركَن إلَى الدُّنيا ، ولا تَشغَل قَلبَكَ بِها ، فَما خَلَقَ اللّهُ خَلقا هُوَ أهوَنُ عَلَيهِ مِنها ، ألا تَرى أنَّهُ لَم يَجعَل نَعيمَها ثَوابا لِلمُطيعينَ ، ولَم يَجعَل بَلاءَها عُقوبَةً لِلعاصينَ . (4)

.


1- .في المصدر : «غني» ، والتصويب من بحار الأنوار وقصص الأنبياء : ص 194 ح 243 . وعَنَى الأَمرُ فلانا : أهَمَّهُ . ويقال : عَنى بأمر فلان (المعجم الوسيط : ج 2 ص 633 «عنا») .
2- .في بحار الأنوار : «ولا تُؤاخِيَنَّ فاسقا» بدل «ولا تصاحبنّ فاسقا نطفا» . والنَّطِفُ الرَّجُلُ المُريبُ (لسان العرب : ج 9 ص 334 «نطف») .
3- .في المصدر : « ... نورين نورا للخوف ونورا للرجاء» ، والصحيح ما أثبتناه كما في بحار الأنوار .
4- .تفسير القمي : ج 2 ص 163 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 411 ح 2 .

ص: 243

امام صادق عليه السلام_ در تفسير اين گفته خداى متعال : «و هنگامى كه لقمان به پسرش _ در حالى كه او را موعظه مى كرد _ گفت : «اى پسرك من ! به خدا شرك نورز ؛ چرا كه شرك ، ستمى بزرگ است» _ : لقمان به حكمتى چند ، پسرش را موعظه كرد ، تا [سپيده صبح ،] شكافته شد . و در موعظه او به پسرش ، چنين بود كه گفت : «اى پسرم ! از زمانى كه تو به دنيا آمدى ، پشت به آن كرده اى و رو به آخرت دارى ، پس خانه اى كه به سوى آن مى روى ، به تو نزديك تر است از خانه اى كه از آن دور مى شوى . اى پسرم ! با دانشمندان همنشينى كن و تنگاتنگ آنان بنشين ، [ولى] با آنان مجادله نكن ، كه بازت مى دارند . و به اندازه لازم ، از دنيا برگير ، و آن را چنان رها نكن كه سربارِ مردم شوى ، و آن چنان در آن وارد نشو كه به آخرتت زيان رسانَد . روزه اى بگير كه شهوتت را قطع كند ، و چنان روزه اى نگير كه از نماز ، بازت بدارد ؛ چرا كه نماز ، نزد خدا محبوب تر از روزه است . اى پسرم ! دنيا دريايى عميق است كه بسيارى در آن هلاك شده اند . پس كشتىِ خود را در دنيا ، ايمان ، بادبان آن را توكّل ، و توشه خود را در آن ، تقواى الهى قرار بده . پس اگر نجات يافتى ، در سايه رحمت خداست ، و اگر هلاك شدى ، به سبب گناهانت خواهد بود . اى پسرم ! اگر در كودكى ادب شوى ، در بزرگى سودش را مى برى . هر كه آهنگ ادب كند ، به [كسب هر چه بيشترِ] آن همّت مى گمارد و هر كه به آن همّت گمارد ، خود را براى آموختن آن ، به سختى مى اندازد و هر كه خود را براى آموختن آن ، به سختى بيندازد ، آن را شديدتر طلب مى كند و هر كه آن را به شدّت طلب كند ، به سودش دست مى يابد . بنا بر اين ، آن را عادت خود قرار بده . تو جانشين پيشينيانت هستى ، و جانشين تو از آن سود خواهد برد و مشتاق ، به تو اميد دارد و ترسا ، از قدرت تو مى هراسد . و بپرهيز از اين كه در كسب آن (ادب) ، تنبلى كنى و در پىِ چيز ديگرى بروى . اگر در برابر دنيا شكست خوردى ، در برابر آخرت شكست نخور ، حال اگر دانش را در جايگاهش نجستى ، هر آينه در برابر آخرت نيز شكست خورده اى . در روزها و شب ها و لحظاتت ، براى خودت زمانى را جهت جستجوى دانش قرار بده ؛ چرا كه تو براى آن ، چيزى ضايع كننده تر از رها كردنِ آن نمى يابى . و در باره آن ، با لجوج ، بگومگو نكن و با فقيه ، مجادله نكن و با پادشاه ، دشمنى نكن و با ستمگر ، همراهى و دوستى نكن و با فاسدِ پليد و متّهم ، رفاقت نكن و دانشت را ذخيره كن ؛ همان گونه كه سكّه ات را ذخيره مى كنى . اى پسرم ! از خدا چنان بترس كه اگر در روز رستاخيز ، نيكىِ دو جهان را به همراه داشته باشى ، [بازهم ]از عذابش بترسى ، و چنان به خدا اميدوار باش كه اگر در روز رستاخيز ، گناه دو جهان را به همراه داشته باشى ، [بازهم] به آمرزش او اميدوار باشى» . پسرش به او گفت : اى پدر ! چگونه مى توانم چنين باشم ، در حالى كه تنها يك دل دارم ؟ لقمان بدو گفت : «پسرم ! اگر دل مؤمن بيرون آورده شود و شكافته شود ، دو نور در آن يافت مى شود : نورى براى ترس و نورى براى اميد ، كه اگر وزن شوند ، هيچ يك بر ديگرى ، هموزن ذرّه اى برترى نمى يابد . هر كه به خدا ايمان آورَد ، سخن خدا را تصديق مى كند و هر كه سخن خدا را تصديق كند ، امر خدا را به جا مى آورد ، و هر كه امر خدا را به جا نياورَد ، سخن خدا را تصديق نكرده است . بخشى از اخلاق ، بخش ديگر را تأييد مى كند ؛ پس آن كه ايمانِ راستين به خدا دارد ، خالصانه و خيرخواهانه براى خدا كار مى كند و آن كه خالصانه و خيرخواهانه براى خدا كار كند ، هر آينه ايمان راستين به خدا دارد ، و آن كه خدا را اطاعت كند ، از او مى ترسد و آن كه از او بترسد ، دوستش دارد ، و آن كه دوستش داشته باشد ، از فرمانش پيروى مى كند و آن كه از فرمانش پيروى كند ، شايسته بهشت و خشنودىِ اوست ، و آن كه از خشنودى خدا پيروى نكند ، خشم او را بر خود آسان گردانيده است . از خشم خدا به خدا پناه مى بريم ! اى پسرم ! به دنيا اتّكا نكن و دلت را به آن مشغول نساز ؛ چرا كه خداوند ، هيچ چيزى را سست تر از آن نيافريده است . مگر نمى بينى كه نعمتِ دنيا را پاداش فرمان بُرداران قرار نداده ، و گرفتارىِ آن را كيفر نافرمانان قرار نداده است ؟!» .

.

ص: 244

. .

ص: 245

. .

ص: 246

عنه عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لِكُلِّ شَيءٍ عَلامَةٌ يُعرَفُ بِها ويُشهَدُ عَلَيها ، وإنّ لِلدّينِ ثَلاثَ عَلاماتٍ : العِلمَ وَالإِيمانَ وَالعَمَلَ بِهِ . ولِلإِيمانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الإِيمانُ بِاللّهِ وكُتُبِهِ ورُسُلِهِ . ولِلعالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : العِلمُ بِاللّهِ وبِما يُحِبُّ وبِما يَكرَهُ . ولِلعامِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الصَّلاةُ وَالصِّيامُ وَالزَّكاةُ . ولِلمُتَكَلِّفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يُنازِعُ مَن فَوقَهُ ، ويَقولُ ما لا يَعلَمُ ، ويَتَعاطى ما لا يَنالُ . ولِلظّالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَظلِمُ مَن فَوقَهُ بِالمَعصِيَةِ ، ومَن دونَهُ بِالغَلَبَةِ ، ويُعينُ الظَّلَمَةَ . ولِلمُنافِقِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يُخالِفُ لِسانُهُ قَلبَهُ ، وقَلبُهُ فِعلَهُ ، وعَلانِيَتُهُ سَريرَتَهُ . ولِلآثِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَخونُ ، ويَكذِبُ ، ويُخالِفُ ما يَقولُ . ولِلمُرائي ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَكسَلُ إذا كانَ وَحدَهُ ، ويَنشَطُ إذا كانَ النّاسُ عِندَهُ ، ويَتَعَرَّضُ في كُلِّ أمرٍ لِلمَحمَدَةِ . ولِلحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَغتابُ إذا غابَ ، ويَتَمَلَّقُ إذا شَهِدَ ، ويَشمَتُ بِالمُصيبَةِ . ولِلمُسرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَشتَري ما لَيسَ لَهُ ، ويَلبَسُ ما لَيسَ لَهُ ، ويَأكُلُ ما لَيسَ لَهُ . ولِلكَسلانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَتَوانى حَتّى يُفَرِّطَ ، ويُفَرِّطُ حَتّى يُضَيِّعَ ، ويُضَيِّعُ حَتّى يَأثَمَ . ولِلغافِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : السَّهوُ وَاللَّهوُ وَالنِّسيانُ . (1)

.


1- .الخصال : ص 121 ح 113 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 415 ح 8 .

ص: 247

امام صادق عليه السلام_ در بيان آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم ! هر چيزى ، نشانه اى دارد كه بدان شناخته مى شود و بر اساس آن ، مورد گواهى قرار مى گيرد ، و همانا دين ، سه نشانه دارد : دانش ، ايمان ، و عمل به آن . ايمان ، سه نشانه دارد : ايمان به خدا و كتاب هاى او و فرستادگانش . دانشمند ، سه نشانه دارد : شناخت خدا و شناخت آنچه مى پسندد و شناخت آنچه نمى پسندد . صالح ، سه نشانه دارد : نماز و روزه و زكات . متظاهر نيز سه نشانه دارد : با برتر از خود مى ستيزد ، و چيزى را مى گويد كه نمى داند ، و در پىِ چيزى است كه به آن ، دست نمى يابد . ستمگر ، سه نشانه دارد : به بالاتر از خودش با نافرمانى ، و به پايين تر از خودش با چيرگى ، ستم مى كند و به ستمگران ، يارى مى رساند . منافق ، سه نشانه دارد : زبانش مخالف دلش ، و دلش مخالف كارش ، و ظاهرش مخالف باطنش است . گنهكار ، سه نشانه دارد : خيانت مى ورزد ، دروغ مى گويد ، و با سخن خودش نيز مخالفت مى كند . رياكار ، سه نشانه دارد : هنگامى كه تنها باشد ، تنبلى مى كند و هنگامى كه نزد مردم باشد ، چابك است و در هر كارى ، خود را در مَعرض ستايش ديگران قرار مى دهد . حسود ، سه نشانه دارد : هر گاه غايب باشد ، غيبت مى كند و هر گاه حاضر باشد ، چاپلوسى مى كند ، و به خاطر گرفتارى ، سركوفت مى زند . اسرافكار ، سه نشانه دارد : چيزى را مى خرد كه لازم ندارد ، و چيزى را مى پوشد كه لازم ندارد ، و چيزى را مى خورد كه لازم ندارد . تنبل ، سه نشانه دارد : تا آن جا سستى مى كند كه كوتاهى مى شود ، و تا آن جا كوتاهى مى كند كه ضايع مى سازد ، و تا آن جا ضايع مى سازد كه گناه مى كند . غافل ، سه نشانه دارد : اشتباه و سرگرمى و فراموشى .

.

ص: 248

. .

ص: 249

. .

ص: 250

عنه عليه السلام :كانَ فيما أوصى بِهِ لُقمانُ ابنَهُ ناتانَ أن قالَ لَهُ : يا بُنَيَّ ، لِيَكُن مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ فَتَصرَعُهُ المُماسَحَةُ وإعلانُ الرِّضا عَنهُ ، ولا تُزاوِلهُ بِالمُجانَبَةِ فَيَبدُوَ لَهُ ما في نَفسِكَ فَيَتَأَهَّبَ لَكَ . يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّهَ خَوفا لَو وافَيتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَينِ خِفتَ أن يُعَذِّبَكَ اللّهُ ، وَارجُ اللّهَ رَجاءً لَو وافَيتَهُ بِذُنوبِ الثَّقَلَينِ رَجَوتَ أن يَغفِرَ اللّهُ لَكَ . يا بُنَيَّ ، حَمَلتُ الجَندَلَ وَالحَديدَ وكُلَّ حِملٍ ثَقيلٍ فَلَم أحمِل شَيئا أثقَلَ مِن جارِ السَّوءِ، وذُقتُ المَراراتِ كُلَّها فَلَم أذُق شَيئا أمَرَّ مِنَ الفَقرِ. (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ ، وقَد غَرِقَ فيها جِيلٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّهِ تَعالى ، وَليَكُن جِسرُكَ إيمانا بِاللّهِ ، وَليَكُن شِراعُهَا التَّوَكُّلَ ، لَعَلَّكَ _ يا بُنَيَّ _ تَنجو وما أظُنُّكَ ناجِيا! يا بُنَيَّ ، كَيفَ لا يَخافُ النّاسُ ما يوعَدونَ ، وهُم يَنتَقِصونَ في كُلِّ يَومٍ ، وكَيفَ لا يُعِدُّ لِما يوعَدُ مَن كان لَهُ أجَلٌ يَنفَدُ . يا بُنَيَّ ، خُذ مِنَ الدُّنيا بُلغَةً ، ولا تَدخُل فيها دُخولاً يَضُرُّ فيها بِآخِرَتِكَ ، ولا تَرفُضها فَتَكونَ عِيالاً عَلَى النّاسِ ، وصُم صِياما يَقطَعُ شَهوَتَكَ ، ولا تَصُم صِياماً يَمنَعُكَ مِنَ الصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ الصَّلاةَ أعظَمُ عِندَ اللّهِ مِنَ الصَّومِ . (2)

المواعظ العددية :عَن وَصايا لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، اِعلَم أنّي خَدَمتُ أربَعَمِئَةِ نَبِيٍّ ، وأخَذتُ مِن كَلامِهِم أربَعَ كَلِماتٍ ، وهِيَ : إذا كُنتَ فِي الصَّلاةِ فَاحفَظ قَلبَكَ ، وإذا كُنتَ عَلَى المائِدَةِ فَاحفَظ حَلقَكَ ، وإذا كُنتَ في بَيتِ الغَيرِ فَاحفَظ عَينَكَ ، وإذا كُنتَ بَينَ الخَلقِ فَاحفَظ لِسانَكَ . (3)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 766 ح 1031 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 413 ح 3 .
2- .قصص الأنبياء : ص 190 ح 238 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 416 ح 10 .
3- .المواعظ العددية : ص 238 .

ص: 251

امام صادق عليه السلام :در سفارش هاى لقمان به پسرش ناتان ، اين است كه به او گفت : «پسرم ! از چيزهايى كه بايد با آن ، در برابر دشمنت مسلّح شوى تا زمينگيرش كنى ، نرمى با او و اظهار خشنودى از اوست ؛ ولى با كناره گيرى ، خود را از او دور نكن ، كه رازت براى او آشكار مى شود و براى [سرنگونىِ ]تو تدارك مى بيند . پسرم ! از خدا چنان بترس كه اگر با نيكىِ دو جهان به او برخوردى ، [باز هم ]بترسى كه خدا كيفرت دهد ، و چنان به خدا اميدوار باش كه اگر با گناهان دو جهان به او برخوردى ، [باز هم] اميدوار باشى كه خدا تو را بيامرزد . پسرم ! صخره بزرگ و آهن و هر بار سنگينى را بر دوش كشيدم ؛ ولى چيزى سنگين تر از همسايه بد ، بر دوش نكشيدم . همه تلخى ها را چشيدم ؛ ولى چيزى تلخ تر از فقر نچشيدم» .

امام كاظم عليه السلام :لقمان پيوسته به پسرش مى گفت : «پسرم ! دنيا درياست و در آن ، گروه هاى بسيارى غرق شده اند . پس بايد كشتىِ تو در آن ، پروا كردن از خداى تعالى ، و پُل تو ايمان به خدا ، و بادبان كشتى ات توكّل باشد ، تا _ پسرم! _ شايد نجات پيدا كنى ؛ هر چند من گمان ندارم كه نجات يابنده باشى . پسرم ! چگونه مردم از آنچه وعده داده شده اند ، نمى ترسند ، در حالى كه هر روز ، از [عمر] آنان كاسته مى شود ؟! و چگونه كسى كه اجلِ پايان پذيرى دارد ، براى آنچه وعده داده شده ، مهيّا نمى گردد ؟! پسرم ! از دنيا به اندازه نياز ، بر گير و چنان در آن وارد نشو كه به آخرتت زيان رسانَد ، و آن را چنان رها نكن كه سربارِ مردم شوى ، و چنان روزه بگير كه شهوتت را قطع كند و روزه اى نگير كه از نماز ، بازت دارد ؛ چرا كه نماز ، نزد خدا ، از روزه بزرگ تر است» .

المواعظ العددية_ از جمله سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: پسرم! بدان كه به چهارصد پيغمبر ، خدمت كرده ام و از ميان سخنان آنان ، چهار سخن را دريافته ام ، كه چنين اند : هر گاه در نماز بودى ، دلت را حفظ كن ، و هر گاه سر سفره بودى ، گلويت را نگه دار، و هر گاه در خانه ديگرى بودى ، چشمت را نگه دار، و هر گاه در ميان مردم بودى ، زبانت را نگه دار.

.

ص: 252

المواعظ العددية :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اُوصيكَ بِسِتِّ خِصالٍ اجتَمَعَ فيها عِلمُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ : لا تَشغَل قَلبَكَ إلَى الدُّنيا إلاّ بِقَدرِ بَقائِكَ فيها ، وَاعمَل لِلآخِرَةِ بِقَدرِ بَقائِكَ فيها ، وأطِع رَبَّكَ بِقَدرِ حاجَتِكَ إِلَيهِ ، وَليَكُن سَعيُكَ في فَكاكِ رَقَبَتِكَ مِنَ النّارِ ، وَليَكُن جُرأَتُكَ عَلَى المَعاصي بِقَدرِ صَبرِكَ فِي النّارِ ، وإذا أرَدتَ أن تَعصِيَ مَولاكَ فَاطلُب مَكانا لا يَراكَ . (1)

الاختصاص :في حِكَمِ لُقمانَ فيما أوصَى بِهِ ابنَهُ أنَّهُ قالَ : يا بُنَيَّ ، تَعَلَّمتُ بِسَبعَةِ آلافٍ مِنَ الحِكمَةِ فَاحفَظ مِنها أربَعَةً ومُرَّ مَعي إلَى الجَنَّةِ : أحكِم سَفينَتَكَ ؛ فَإِنَّ بَحرَكَ عَميقٌ ، وخَفِّف حِملَكَ ؛ فَإِنَّ العَقَبَةَ كَؤودٌ ، وأكثِرِ الزّادَ ؛ فَإِنَّ السَّفَرَ بَعيدٌ ، وأخلِصِ العَمَلَ ؛ فَإِنَّ النّاقِدَ بَصيرٌ . (2)

عرائس المجالس :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تُعَلِّق نَفسَكَ بِالهُمومِ ، ولا تَشغَل قَلبَكَ بِالأَحزانِ ، وإيّاكَ وَالطَّمَعَ ، وَارضَ بِالقَضاءِ ، وَاقنَع بِما قَسَمَ اللّهُ لَكَ يَصفُ عَيشُكَ ، وتُسَرَّ نَفسُكَ ، وتُستَلَذَّ حَياتُكَ ، وإن أرَدتَ أن يُجمَعَ لَكَ غِنَى الدُّنيا فَاقطَع طَمَعَكَ عَمّا في أيدِي النّاسِ ؛ فَإِنّ ما بَلَغَ الأَنبِياءُ وَالصِّدّيقونَ ما بَلَغوا إلاّ بِقَطعِ طَمَعِهِم عَمّا في أيدِي النّاسِ . (3)

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 302 .
2- .الاختصاص : ص 341 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 431 ح 23 .
3- .عرائس المجالس : ص 315 .

ص: 253

المواعظ العددية_ از آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت _: پسرم ! تو را به شش ويژگى سفارش مى كنم كه دانش اوّلين و آخرين ، در آنها گرد آمده است : دلت را به دنيا ، جز به اندازه اى كه در آن مى مانى ، مشغول نساز و براى آخرت ، به اندازه ماندگارى ات در آن ، كار كن و از پروردگارت ، به اندازه نيازت به او ، اطاعت كن ، و بايد تلاش تو ، در راستاى رهايى از آتش جهنّم باشد و بايد جرأت تو بر ارتكاب گناهان ، به اندازه مقاومت تو در جهنّم باشد و هر گاه خواستى از مولايت نافرمانى كنى ، جايى را پيدا كن كه او نبيند .

الاختصاص_ در سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: اى پسرم! هفت هزار حكمت آموخته ام ؛ امّا تو چهار تا از آنها را حفظ كن تا با من به بهشت بيايى : كشتى ات را محكم كن؛ زيرا دريايت عميق است. بارت را سبك كن؛ زيرا بالا رفتن از گردنه ، سخت است . توشه را زياد بردار؛ زيرا سفر ، طولانى است. عمل را خالص گردان؛ زيرا ارزياب ، بيناست .

عرائس المجالس :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! خودت را به غصّه ها بند نكن ، و دلت را به اندوه ها مشغول نساز ، و از طمع بپرهيز ، و به قضا خشنود باش ، و به آنچه خدا براى تو قسمت فرموده ، قانع باش تا زندگانى ات پاك شود و نفْست شادمان گردد و زندگى ات لذّت بخش شود . اگر خواستى ثروت دنيا برايت گرد آيد ، طمعت را از آنچه در اختيار مردم است ، قطع كن ؛ چرا كه پيامبران و صدّيقان ، به چنان درجاتى نايل نشدند ، مگر با قطع طمعشان از آنچه در دستان مردم بود» .

.

ص: 254

آداب النفس :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، خُلِقَ الإِنسانُ عَلى ثَلاثَةِ أثلاثٍ ، ثُلُثٌ للّهِِ ، وثُلُثٌ لِنَفسِهِ ، وثُلُثٌ لِلدّودِ وَالتُّرابِ ، فَأَمَّا الثُّلُثُ الَّذي للّهِِ فَروحُهُ ، وَالَّذي لِنَفسِهِ فَعَمَلُهُ (1) ، وَالَّذي لِلدّودِ وَالتُّرابِ فَجَسَدُهُ ، فَالعاجِزُ الخاسِرُ مَن يَتَعَصَّبُ ويَسعى لِلدّودِ وَالتُّرابِ . (2)

الحكمة الخالدة :مِن وَصايا لُقمانَ لاِبنِهِ : اِحفَظِ العِبَرَ ، وَاحذَرِ الغِيَرَ ، اِنصَحِ المُؤمِنينَ ، وعُد مَرضاهُم ، وَاشهَد جَنائِزَهُم ، وأعِن فُقَرائَهُم ، أقرِض خُلَطاءَكَ ، وأنظِر غُرَماءَكَ ، وَالزَم بَيتَكَ ، وَاقنَع بِقوتِكَ ، تَخَلَّق بِأَخلاقِ الكِرامِ ، وَاجتَنِب أخلاقَ اللِّئامِ . اِعلَم يا بُنَيَّ ، أنَّ المُقامَ فِي الدُّنيا قَليلٌ ، وَالرُّكونَ إلَيها غُرورٌ ، وَالغِبطَةَ فيها حِلمٌ ، فَكُن سَمحا سَهلاً قَريبا أمينا ، وكَلِمَةٌ جامِعَةٌ : اِتَّقِ اللّهَ في جَميعِ أحوالِكَ ، ولا تَعصِهِ في شَيءٍ مِن اُمورِكَ . (3)

الحكمة الخالدة :مِن وَصايا لُقمانَ لاِبنِهِ : لا تَعتَرِضِ الباطِلَ ، ولا تَستَحيِ مِنَ الحَقِّ ، ولا تَقُل ما لا تَعلَمُ ، ولا تَتَكَلَّف ما لا تُطيقُ ، ولا تَتَعَظَّم ، ولا تَختُل ، ولا تَفخَر ، ولا تَضجَر ، ولا تَقطَعِ الرَّحِمَ ، ولا تُبلِيَنَّ الجارَ ، ولا تَشمَت بِالمَصائِبِ ، ولا تُذِعِ السِّرَّ ، ولا تَغتَب ، ولا تَحسُد ، ولا تَنبِز ، ولا تَهمِز ، وإن اُسِيءَ إلَيكَ فَاغفِر ، وإن اُحسِنَ إلَيكَ فَاشكُر ، وإنِ ابتُليتَ فَاصبِر . (4)

.


1- .في المواعظ العددية : «علمه» .
2- .آداب النفس : ج 1 ص 175 ، المواعظ العدديّة : ص 186 نحوه .
3- .الحكمة الخالدة : ص 128 .
4- .الحكمة الخالدة : ص 128 .

ص: 255

آداب النفس :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! انسان بر سه تا يك سوم آفريده شده است : يك سوم براى خدا ، و يك سوم براى خودش ، و يك بخش براى كِرم و خاك . يك سوم خدا ، روح اوست و يك سوم كه براى خودش است ، عمل اوست و يك سوم كه براى كرم و خاك است . پيكر اوست . پس ناتوانِ زيان ديده ، كسى است كه تعصّب ورزد و براى كرم و خاك بكوشد» .

الحكمة الخالدة_ از سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: پندها را حفظ كن و از دگرگونى ها بر حذر باش . براى مؤمنان ، خيرخواهى كن و از بيمارانشان عيادت كن و بر جنازه هايشان حاضر شو و فقيرانشان را يارى كن . به دوستانت قرض بده و به بدهكارانت مهلت بده . مراقب خانه ات باش ، و به قوت خود ، قانع باش . به اخلاق بزرگان ، خو بگير و از اخلاق پليدان ، دورى كن . پسرم ! بدان كه اقامت در دنيا اندك است و اعتماد به آن ، گول زننده است و خوشىِ آن ، بردبارى است . پس بخشنده و آسان گير و امانتدار باش ، و سخن جامع ، اين است : در همه احوال ، از خدا پروا كن و در هيچ يك از كارهايت ، از او نافرمانى نكن .

الحكمة الخالدة_ از سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: به سراغ باطل نرو و از حق ، شرم نكن . چيزى را كه نمى دانى ، نگو و چيزى را كه نمى توانى ، بر عهده نگير . خود را بزرگ نشمار و خودپسند نباش . فخرفروشى و بى قرارى و قطع رحم نكن و همسايه را گرفتار نساز و به خاطر گرفتارى ، سركوفت نزن . راز را فاش نكن ، غيبت منما ، حسد نورز ، لقب بد به كسى نده و عيبجويى نكن . اگر به تو بدى شد ، ببخش و اگر به تو خوبى شد ، سپاس بگزار و اگر گرفتار شدى ، شكيبايى كن .

.

ص: 256

ربيع الأبرار عن لقمان :يا بُنَيَّ ، اِرحَمِ الفُقَراءَ لِقِلَّةِ صَبرِهِم ، وَارحَمِ الأَغنِياءَ لِقِلَّةِ شُكرِهِم ، وَارحَمِ الجَميعَ لِطولِ غَفلَتِهِم . (1)

حياة الحيوان الكبرى :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، ثَلاثَةُ أشياءَ تَحسُنُ بِالإِنسانِ : حُسنُ المَحضَرِ ، وَاحتِمالُ الإِخوانِ ، وقِلَّةُ المَلَلِ لِلصَّديقِ ، وأوَّلُ الغَضَبِ جُنونٌ وآخِرُهُ نَدَمٌ . (2)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانَ : يا بُنَيَّ ، مُر بِالمَعروفِ ، وَانهَ عَنِ المُنكَرِ ، وحاسِب نَفسَكَ قَبلَ أن تُسبَقَ عَلَيها ، وَاعرِفِ العُسرَةَ ، ولا تُفَرِّط في أمرِكَ . (3)

أمثال الشرق والغرب :قالَ لُقمانُ وهُوَ يَعِظُ ابنَهُ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالكَذِبَ ؛ فَإنَّهُ يُفسِدُ عَلَيكَ دينَكَ ، ويَمحو عَلَيكَ عِندَ النّاسِ مُرُوَّتَكَ ، ويَضَعُ مَنزِلَتَكَ ، ويُضيعُ جاهَكَ ، فَلا يَسمَعُ أحَدٌ مِنكَ إذا حَدَّثتَ ، ولا يُصَدِّقُكَ إذا قُلتَ ، ولا خَيرَ لَكَ فِي الحَياةِ إذا كُنتَ كَذلِكَ ؛ وإذَا اطَّلَعَ النّاسُ عَلى ذلِكَ في أمرِكَ ثُمَّ صَدَقتَ اتَّهَموكَ ، وحَقَّروا شَأنَكَ ، وأبغَضوا مَجلِسَكَ ، وأخفَوا عَنكَ أسرارَهُم ، وخَتَموا حَديثَهُم ، وكَتَموهُ ، وحَذَروكَ في أمرِ دينِهِم ، ولا يَأمَنوكَ في شَيءٍ مِن أحوالِهِم ، وهذِهِ حالَتُكَ فِي قُلوبِ النّاسِ ، وأكبَرُ مِن ذلِكَ مَقتُ اللّهِ وعُقوبَتُهُ فِي الآخِرَةِ . (4)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، اِستَحِ مِنَ اللّهِ تَعالى بِقَدرِ قُربِهِ مِنكَ ، وخَف مِنَ اللّهِ تَعالى بِقَدرِ قُدرَتِهِ عَلَيكَ ، وإيّاكَ وكَثرَةَ الفُضولِ ؛ فَإِنَّ حِسابَكَ غَدا عَنها يَطولُ . (5)

.


1- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 314 .
2- .حياة الحيوان الكبرى : ج 1 ص 585 .
3- .محبوب القلوب : ج 1 ص 202 .
4- .أمثال الشرق والغرب : ص 140 .
5- .محبوب القلوب : ج 1 ص 205 .

ص: 257

ربيع الأبرار :لقمان گفت : «اى پسرم ! بر فقيران ، به خاطر كمىِ صبرشان رحم كن و بر ثروتمندان ، به خاطر كمىِ سپاس گزارى شان رحم كن و بر همگان ، به خاطر غفلت طولانى شان رحم كن» .

حياة الحيوان الكبرى_ از سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: پسرم ! سه چيز است كه انسان را نيكو مى سازد : خوشْ محضر بودن و تحمّل كردن دوستان و كم زحمت بودن براى رفيق . آغاز خشم ، ديوانگى است و آخر آن ، پشيمانى .

محبوب القلوب :لقمان گفت : «پسرم ! امر به معروف و نهى از منكر كن و خودت را پيش از آن كه به حسابت رسيدگى شود ، حسابرسى كن . سختى را بشناس و در كارت كوتاهى نكن» .

أمثال الشرق و الغرب :لقمان ، در حالى كه پسرش را موعظه مى كرد ، گفت : «پسرم ! از دروغ بپرهيز ؛ چرا كه دين تو را تباه مى كند ، و جوان مردىِ تو را نزد مردم ، از بين مى برد ، و جايگاهت را پايين مى آورد ، و مقامت را ضايع مى سازد . در نتيجه ، هر گاه حديث نقل كنى ، كسى از تو نمى پذيرد ، و هر گاه سخن بگويى ، كسى تأييدت نمى كند . وقتى چنين شدى ، خيرى در زندگى براى تو نيست ، و هر گاه مردم در كار تو بر اين موضوع آگاه شدند ، [اگر] راست هم بگويى ، تو را متّهم مى كنند ، و شخصيت تو را تحقير مى كنند ، و از همنشينى با تو ، بيزار مى شوند ، و رازشان را از تو پنهان مى دارند ، و خبرشان را مهر و موم مى كنند و [از تو] مى پوشانند ، و درباره كار دينشان ، از تو كناره مى گيرند ، و در هيچ يك از احوالشان ، تو را امين نمى شمارند . اين همه ، وضعيت تو در دل مردم است ؛ ولى بزرگ تر از آن ، دشمنىِ خدا و كيفر او در آخرت است» .

محبوب القلوب_ به نقل از لقمان عليه السلام _: پسرم ! از خداى متعال ، به اندازه نزديكى اش به تو ، شرم كن ، و از خداى متعال ، به اندازه قدرتش بر تو ، بترس ، و از بسيارىِ دارايى ، بپرهيز ؛ چرا كه فردا حسابرسىِ تو درباره آن ، به درازا مى كشد .

.

ص: 258

كنز الفوائد :قالَ لُقمانُ الحَكيمُ لاِبنِهِ في وَصِيَّتِهِ : يا بُنَيَّ ، أحُثُّكَ عَلى سِتِّ خِصالٍ ، لَيسَ مِنها خَصلَةٌ الاّ وهِيَ تُقَرِّبُكَ إلى رِضوانِ اللّهِ عز و جل ، وتُباعِدُكَ مِن سَخَطِهِ : الاُولى : أن تَعبُدَ اللّهَ ، ولا تُشرِكَ بِهِ شَيئا . وَالثّانِيَةُ : الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ فيما أحبَبتَ وكَرِهتَ . وَالثّالِثَةُ : أن تُحِبَّ فِي اللّهِ وتُبغِضَ فِي اللّهِ . وَالرّابِعَةُ : تُحِبُّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ ، وتَكرَهُ لَهُم ما تَكرَهُ لِنَفسِكَ . وَالخامِسَةُ : تَكظِمُ الغَيظَ ، وتُحسِنُ إلى مَن أساءَ إلَيكَ . وَالسّادِسَةُ : تَركُ الهَوى ومُخالَفَةُ الرَّدى . (1)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِالصَّبرِ وَاليَقينِ ومُجاهَدَةِ نَفسِكَ . وَاعلَم أنَّ الصَّبرَ فيهِ أنواعُ الشَّرَفِ ، فَإِذا صَبَرتَ عَلى مَحارِمِ اللّهِ تَعالى ، وزَهِدتَ فِي الدُّنيا ، وتَهاوَنتَ بِالمَصائِبِ لَم يَكُن شَيءٌ أحَبَّ إلَيكَ مِنَ المَوتِ وأنتَ تَتَرَقَّبُهُ . (2)

محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، ما عِندَ اللّهِ _ تَعالى _ أفضَلُ مِنَ العَقلِ ، وما تَمَّ عَقلُ امرِئٍ حَتّى تَكونَ فيهِ عَشَرَةُ خِصالٍ : الكِبرُ مِنهُ مَأمونٌ ، وَالرُّشدُ مِنهُ مَأمولٌ ، نَصيبُهُ مِنَ الدُّنيا القوتُ ، وفَضلُ مالِهِ مَبذولٌ ، التَّواضُعُ أحَبُّ إلَيهِ مِنَ الكِبرِ ، الذُّلُّ أحَبُّ إلَيهِ مِنَ العِزِّ ، لا يَسأَمُ مِن طَلَبِ العَفوِ طولَ عُمُرِهِ ، ولا يَقدُمُ في طَلَبِ الحَوائِجِ مَن قَبلَهُ ، يَستَكثِرُ قَليلَ المَعروفِ مِن غَيرِهِ ، ويَستَقِلُّ الكَثيرَ مِن نَفسِهِ ، وَالخَصلَةُ العاشِرَةُ وهِيَ الَّتي يُنارُ بِها مَجدُهُ ، ويَعلو قَدرُهُ يَرى أنَّ جَميعَ النّاسِ خَيرٌ مِنهُ وأنَّهُ شَرُّهُم . (3)

.


1- .كنز الفوائد : ج 2 ص 164 ، أعلام الدين : ص 154 .
2- .محبوب القلوب : ج 1 ص 201 .
3- .محبوب القلوب ، ج 1 ، ص 205 .

ص: 259

كنز الفوائد :لقمان حكيم در سفارش خود به پسرش گفت : «پسرم ! تو را به شش ويژگى تشويق مى كنم كه هر يك از آنها به تنهايى ، تو را به رضوان خداوند عز و جلنزديك ، و از خشمش دور مى سازد : نخست ، اين كه : خدا را بپرستى و چيزى را با او شريك قرار ندهى . دوم : به قضاى الهى ، در آنچه مى پسندى و آنچه نمى پسندى ، خشنود باشى . سوم : اين كه تنها در راه خدا ، دوستى و دشمنى كنى . چهارم : آنچه را كه براى خود مى پسندى ، براى مردم نيز بپسندى و آنچه را كه براى خود نمى پسندى ، براى مردم نيز نپسندى . پنجم : خشم را فرو برى و به كسى كه به تو بدى كرده ، نيكى كنى . و ششم : هواى نفس را رها كنى و با پليدى و پستى ، مخالفت نمايى» .

محبوب القلوب :لقمان گفت : «پسرم ! شكيبايى و يقين و جهاد با نفس داشته باش ، و بدان كه در شكيبايى ، انواع شرافت هست . هر گاه تو بر حرام هاى خداى متعال شكيبايى ورزيدى و در دنيا پارسايى پيشه كردى و گرفتارى ها را آسان گرفتى ، چيزى نزد تو محبوب تر از مرگ نخواهد بود و چشمْ انتظار آن خواهى بود» .

محبوب القلوب :لقمان گفت : «پسرم ! نزد خداى متعال ، چيزى برتر از خرد نيست و خردِ هيچ مردى كامل نمى گردد ، مگر اين كه در او ده ويژگى باشد : از تكبّر در امان باشد ؛ به هدايت او اميدى باشد ؛ بهره او از دنيا ، به اندازه قوت باشد ؛ زيادىِ دارايى اش را ببخشد ؛ فروتنى ، نزد او دوستْ داشتنى تر از تكبّر باشد ؛ افتادگى ، نزد او دوستْ داشتنى تر از بزرگى باشد ؛ در طول عمرش ، از آمرزش خواهى به ستوه نيايد ؛ در درخواست نيازمندى ها ، از نفر قبل از خود (نيازمندتر از خود) ، پيشى نگيرد ؛ خوبىِ اندك ديگران را بسيار شمارد و [خوبىِ] بسيار خود را اندك شمارد . ويژگىِ دهم _ كه با آن ، عظمت او مى درخشد و ارزش او بالا مى رود _ اين است كه همه مردم را بهتر از خود و خود را بدتر از همه آنان ببيند» .

.

ص: 260

مكارم الأخلاق ومعاليها :عَن لُقمانَ الحَكيمِ عليه السلام : كانَ يَقولُ : أكتُمُ الحاجَةَ ، ولا أنطِقُ فيما لا يَعنيني ، ولا أكونُ مِضحاكا مِن غَيرِ عَجَبٍ ، ولا مَشّاءً إلى غَيرِ أَرَبٍ ، الصَّمتُ خَيرٌ وقَليلٌ فاعِلُهُ . (1)

الدرّ المنثور :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، جالِسِ الصّالِحينَ مِن عِبادِ اللّهِ ، فَإِنَّكَ تُصيبُ بِمُجالَسَتِهِم خَيراً ، ولَعَلَّهُ أن يَكونَ آخِرُ ذلِكَ تَنزِلُ عَلَيهِمُ الرَّحمَةُ فَتُصيبَكَ مَعَهُم . يا بُنَيَّ ، لا تُجالِسِ الأَشرارَ ؛ فَإِنَّكَ لا يُصيبُكَ مِن مُجالَسَتِهِم خَيرٌ ، ولَعَلَّهُ أن يَكونَ في آخِرِ ذلِكَ أن تَنزِلَ عَلَيهِم عُقوبَةٌ فَتُصيبَكَ مَعَهُم . (2)

الدعاء عن الحسن :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إن كُنتَ تُريدُ البَقاءَ _ ولا بَقاءَ _ فَاجعَل خَشيَةَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ غِطاءَكَ فَوقَ رَأسِكَ ، ووِطاءَكَ فَلَعَلَّكَ أن تَنجُوَ وما أراكَ بِناجٍ . يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد غَرِقَ فيهِ ناسٌ كَثيرٌ ، فَليَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّهِ ، وحَشوُهَا الإِيمانَ بِاللّهِ ، وشِراعُهَا التَّوَكُّلَ عَلَى اللّهِ ، ومَجاذيفُهَا التَّسبيحَ وَالتَّهليلَ ، ولَعَلَّكَ أن تَنجُوَ وما أراكَ بِناجٍ . يا بُنَيَّ ، إن كُنتَ لا توقِنُ بِالبَعثِ فَإِذا نِمتَ فَلا تَستَيقِظ ؛ فَإِنَّكَ كَما تَستَيقِظُ فَكَذلِكَ تُبعَثُ . يا بُنَيَّ ، اُذكُرِ اللّهَ عِندَ هَمِّكَ إذا هَمَمتَ ، وعِندَ يَدِكَ إذا أقسَمتَ ، وعِندَ لِسانِكَ إذا حَكَمتَ . (3)

.


1- .مكارم الأخلاق ومعاليها : ص 436 ح 438 ، الدر المنثور : ج 6 ص 518 .
2- .الدر المنثور : ج 6 ص 518 .
3- .الدعاء للطبراني : ص 493 ح 1737 .

ص: 261

مكارم الأخلاق و معاليها :از لقمان حكيم ، نقل است كه او پيوسته مى گفته : «نياز [خود] را پنهان مى دارم ، و درباره چيزى كه به من مربوط نيست ، سخن نمى گويم ، و بدون شگفتى نمى خندم ، و بدون مقصد ، راه نمى روم و البته سكوت ، بهتر است ؛ ولى رعايت كننده آن اندك است» .

الدرّ المنثور :لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! با بندگان نيكوكار خدا همنشينى كن ؛ چرا كه در سايه همنشينى با آنان ، به خير مى رسى ، و چه بسا در پايانِ اين همنشينى ، رحمت خدا بر آنان فرود آيد و تو نيز به همراه آنان بهره مند گردى . پسرم ! با بدكاران همنشينى نكن ؛ چرا كه از همنشينى با آنان ، خيرى به تو نمى رسد ، و چه بسا در پايان اين همنشينى ، كيفرى بر آنان فرود آيد و تو نيز به همراه آنان گرفتار گردى» .

الدعاء ، طبرانى_ به نقل از حسن _: لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! اگر ماندگارى را مى خواهى _ هر چند ماندگارى اى وجود ندارد _ ترس از خداوند عز و جل را سرپوش و زيرانداز خود قرار بده تا شايد نجات يابى ؛ هر چند من تو را نجات يافته نمى بينم . پسرم ! دنيا دريايى عميق است كه مردمان بسيارى در آن غرق شده اند . پس بايد كشتىِ تو در آن ، تقواى الهى باشد و مسافران آن ايمان به خدا ، بادبان آن توكّل بر خدا ، و پاروهاى آن ذكر «سبحان اللّه » و «لا اله الاّ اللّه » باشد تا شايد نجات يابى ؛ هر چند من تو را نجات يافته نمى بينم . پسرم ! اگر رستاخيز را باور ندارى ، هر گاه خوابيدى ، بيدار نشو ؛ پس همان طور كه بيدار مى شوى ، همان گونه هم بر انگيخته خواهى شد . پسرم ! هر گاه به انجام دادن كارى همّت مى گمارى ، هنگام تصميم گرفتن ، و هر گاه چيزى را قسمت مى كنى ، هنگام دست دراز كردن ، و هر گاه درباره چيزى حكم مى كنى ، هنگام زبان گشودنت ، خدا را ياد كن» .

.

ص: 262

البداية والنهاية :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ العَمَلُ لا يُستَطاعُ إلاّ بِاليَقينِ ، ومَن يَضعُف يَقينُهُ يَضعُف عَمَلُهُ . وقالَ : يا بُنَيَّ ، إذا جاءَكَ الشَّيطانُ مِن قِبَلِ الشَّكِّ وَالرَّيبِ فَاغلِبهُ بِاليَقينِ وَالنَّصيحَةِ ، وإذا جاءَكَ مِن قِبَلِ الكَسَلِ وَالسَّآمَةِ فَاغلِبهُ بِذِكرِ القَبرِ وَالقِيامَةِ ، وإذا جاءَكَ مِن قِبَلِ الرَّغَبةِ وَالرَّهبَةِ فَأَخبِرهُ أنَّ الدُّنيا مُفارَقَةٌ مَتروكَةٌ . (1)

الرضا عن اللّه عن سعيد بن المُسَيِّب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا يَنزِلَنَّ بِكَ أمرٌ رَضيتَهُ أو كَرِهتَهُ إلاّ جَعَلتَ فِي الضَّميرِ مِنكَ أنَّ ذلِكَ خَيرٌ لَكَ . قالَ : أمّا هذِهِ فَلا أقدِرُ أن اُعطِيَكَها دونَ أن أعلَمَ ما قُلتَ إنَّهُ كَما قُلتَ . قالَ : يا بُنَيَّ ، فَإِنَّ اللّهَ قَد بَعَثَ نَبِيّاً ، هَلُمَّ حَتّى نَأتِيَهُ فَعِندَهُ بَيانُ ما قُلتُ لَكَ . قالَ : اِذهَب بِنا إلَيهِ . قالَ : فَخَرَجَ وهُوَ عَلى حِمارٍ ، وَابنُهُ عَلى حِمارٍ ، وتَزَوَّدوا ما يُصلِحُهُم مِن زادٍ ، ثُمَّ سارا أيّاماً ولَيالِيَ حَتّى تَلَقَّتهُما مَغارَةٌ ، فَأَخَذا اُهبَتَهُما لَها ، فَدَخَلاها فَسارا ما شاءَ اللّهُ أن يَسيرا حَتّى ظَهَرا وقَد تَعالَى النَّهارُ ، وَاشتَدَّ الحَرُّ ، ونَفَدَ الماءُ وَالزّادُ ، وَاستَبطَئا حِمارَيهِما ، فَنَزَلَ لُقمانُ ونَزَلَ ابنُهُ ، فَجَعَلا يَشتَدّانِ عَلى سَوقِهِما . فَبَينا هُما كَذلِكَ إذ نَظَرَ لُقمانُ أمامَهُ ، فَإِذا هُوَ بِسَوادٍ ودُخانٍ ، فَقالَ في نَفسِهِ : السَّوادُ سَحَرٌ (2) ، وَالدُّخانُ عُمرانٌ وناسٌ . فَبَينَما كَذلِكَ يَسيرانِ إذ وَطِئَ ابنُ لُقمانَ عَلى عَظمٍ ناتِئٍ عَلَى الطَّريقِ ، فَدَخَلَ مِن باطِنِ القَدَمِ حَتّى ظَهَرَ مِن أعلاها ، فَخَرَّ ابنُ لُقمانَ مَغشِيّاً عَلَيهِ ، فَحانَت مِن لُقمانَ التِفاتَةٌ ، فَإِذا هُوَ بِابنِهِ صَريعٌ ، فَوَثَبَ إلَيهِ فَضَمَّهُ إلى صَدرِهِ ، وَاستَخرَجَ العَظمَ بِأَسنانِهِ ، وَاشتَقَّ عِمامَهً كانَت عَلَيهِ فَلاثَ بِها رِجلَهُ ، ثُمَّ نَظَرَ إلى وَجهِ ابنِهِ فَذَرَفَت عَيناهُ فَقَطَرَت قَطرَةٌ مِن دُموعِهِ عَلى خَدِّ الغُلامِ ، فَانتَبَهَ لَها ، فَنَظَرَ إلى أبيهِ وهُوَ يَبكي . فَقالَ : يا أبَتِ أنتَ تَبكي وأنتَ تَقولُ : هذا خَيرٌ لي ، كَيفَ يَكونُ هذا خَيرٌ لي وأنتَ تَبكي؟ وقَد نَفَدَ الطَّعامُ وَالماءُ ، وبَقيتُ أنَا وأنتَ في هذَا المَكانِ ، فَإِن ذَهَبتَ وتَرَكتَني عَلى حالي ذَهَبتَ بِهَمٍّ وغَمٍّ ما بَقيتَ ، وإن أقَمتَ مَعي مِتنا جَميعاً ، فَكَيفَ عَسى أن يَكونَ هذا خَيرٌ لي وأنتَ تَبكي . قالَ : أمّا بُكائي _ يا بُنَيَّ _ فَوَدِدتُ أنّي أفتَديكَ بِجَميعِ حَظّي مِنَ الدُّنيا ، ولكِنّي والِدٌ ، ومِنّي رِقَّةُ الوالِدِ . وأمّا ما قُلتَ : كَيفَ يَكونُ هذا خَيرٌ لي ، فَلَعَلَّ ما صُرِفَ عَنكَ _ يا بُنَيَّ _ أعظَمُ مِمَّا ابتُليتَ بِهِ ، ولَعَلَّ مَا ابتُليتَ بِهِ أيسَرُ مِمّا صُرِفَ عَنكَ . فَبَينا هُوَ يُحاوِرُهُ إذ نَظَرَ لُقمانُ هكَذا أمامَهُ فَلَم يَرَ ذلِكَ الدُّخانَ وَالسَّوادَ ، فَقالَ في نَفسِهِ : لَم أرَ ثَمَّ شَيئاً!؟ قالَ : قَد رَأَيتُ ، ولكِن لَعَلَّ أن يَكونَ قَد أحدَثَ رَبّي بِما رَأَيتُ شَيئاً . فَبَينا هُوَ يَتَفَكَّرُ في هذا إذ نَظَرَ أمامَهُ فَإِذا هُوَ بِشَخصٍ قَد أقبَلَ عَلى فَرَسٍ أبلَقَ ، عَلَيهِ ثِيابٌ بَياضٌ ، وعِمامَةٌ بَيضاءُ يَمسَحُ الهَواءَ مَسحاً ، فَلَم يَزَل يَرمُقُهُ بِعَينِهِ حَتّى كانَ مِنهُ قَريباً فَتَوارى عَنهُ ثُمَّ صاحَ بِهِ فَقالَ : أنتَ لُقمانُ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : أنتَ الحَكيمُ؟ قالَ : كَذلِكَ يُقالُ ، وكَذلِكَ نَعَتَني رَبّي . قالَ : ما قالَ لَكَ ابنُكَ هذَا السَّفيهُ؟ قالَ : يا عَبدَ اللّهِ ، مَن أنتَ أسمَعُ كَلامَكَ ، ولا أرى وَجهَكَ؟ قالَ : أنَا جِبريلُ ، لا يَراني إلاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، أو نَبِيٌّ مُرسَلٌ ، لَولا ذلِكَ لَرَأَيتَني ، فَما قالَ لَكَ ابنُكَ هذَا السَّفيهُ؟ قالَ : قالَ لُقمانُ في نَفسِهِ : إن كُنتَ أنتَ جِبريلَ ، فَأَنتَ أعلَمُ بِما قالَهُ ابني مِنّي . فَقالَ جِبريلُ : ما لي بِشَيءٍ مِن أمرِكُما عَلى أن حَفِظتُكُما ، ائتيني ، فَقَد أمَرَني رَبّي بِخَسفِ هذِهِ المَدينَةِ وما يَليها ، ومَن فيها ، فَأَخبَروني أنَّكُما تُريدانِ هذِهِ المَدينَةَ ، فَدَعَوتُ رَبّي أن يَحبِسَكُما عَنّي بِما شاءَ فَحَبَسَكُمَا اللّهُ عَنّي بِمَا ابتُلِيَ بِهِ ابنُكُ ، ولَو لا مَا ابتُلِيَ بِهِ ابنُكُ لَخَسَفتُ بِكُما مَعَ مَن خَسَفتُ . قالَ : ثُمَّ مَسَحَ جِبريلُ يَدَهُ عَلى قَدَمِ الُغلامِ فَاستَوى قائِماً، ومَسَحَ يَدَهُ عَلَى الَّذي كانَ فيهِ الطَّعامُ فَامتَلَأَ طَعاماً، ومَسَحَ يَدَهُ عَلَى الَّذي كانَ فيهِ الماءُ فَامتَلَأَ ماءً، ثُمَّ حَمَلَهُما وحِمارَيهِما فَزَجَلَ بِهِما كَما يُزجَلُ الطَّيرُ، فَإِذا هُما فِي الدّارِ الَّتي خَرَجا مِنها بَعدَ أيّامٍ ولَيالي . (3)

.


1- .البداية والنهاية : ج 9 ص 270 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 513 .
2- .في الدرّ المنثور : «شجر» بدل «سحر» ، وهو الأنسب .
3- .الرضا عن اللّه لابن أبي الدنيا : ص 65 ح 29 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 514 .

ص: 263

البداية والنهاية :لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! عمل بدون يقين ، امكان ندارد ، و هر كس يقينش ضعيف باشد ، عملش نيز ضعيف خواهد بود» . و گفت : «پسرم ! هر گاه شيطان از راه شك و ترديد به سوى تو آمد ، او را به وسيله يقين و اخلاص ، شكست بده ، و هر گاه از راه تنبلى و خستگى وارد شد ، با ياد قبر و قيامت ، بر او چيره شو ، و هر گاه از راه علاقه و ترس وارد شد ، به او خبر ده كه دنيا جدا شدنى و رها شدنى است» .

الرضا عن اللّه ، ابن أبى الدنيا_ به نقل از سعيد بن مُسيَّب _: لقمان به پسرش گفت: «[بكوش تا] هيچ كار خوش آيند و ناخوش آيندى براى تو پيش نيايد ، مگر اين كه در باطن خود ، آن را خيرى براى خوش بشمارى» . پسر لقمان گفت: به اين سفارش تو نمى توانم عمل كنم ، مگر بدانم كه مطلب ، همان گونه است كه گفتى . لقمان گفت: «اى پسرم! همانا خداوند عز و جل پيامبرى را مبعوث كرده است . بيا تا پيش او برويم كه بيان آنچه برايت گفتم ، نزد اوست» . پسر لقمان گفت: ما را پيش او ببر . لقمان و پسرش ، هر كدام سوار بر الاغ جداگانه ، به راه افتادند و هر چه زاد و توشه لازم داشتند ، با خود برداشتند. روزها و شب ها راه رفتند تا به غارى رسيدند و خود را براى سفر به درون آن غار ، مهيّا كردند . داخل غار شدند و به اندازه اى كه خداوند خواسته بود ، در آن راه رفتند ، تا اين كه از غار بيرون آمدند ، در حالى كه روز ، بالا آمده بود و گرما شدّت گرفته بود و آب و توشه تمام شده بود. الاغ ها ايستاندند . لقمان و پسرش پياده شدند و الاغ ها را از پشت سر ، به سرعت راندند. وقتى لقمان جلو را نگاه كرد ، ديد سياهى و دودى ، از دور پيداست. پيش خود گفت: «سياهى، درخت است و دود هم آبادى و مردم» . در حالى كه در حركت بودند ، پاى پسر لقمان ، روى استخوان تيزى رفت . استخوان ، از كف پا فرو رفت و از بالاى آن بيرون آمد. پسر لقمان ، بى هوش به زمين افتاد . لقمان ، وقتى متوجّه شد كه پسرش به زمين افتاده ، به سويش پريد و او را به سينه اش چسباند . استخوان را با دندان هايش بيرون آورد و دستارى را كه همراه داشت ، پاره كرد و به پاى او پيچيد . سپس به چهره پسرش نگريست . چشمانش پر از اشك شد و قطره اى از اشكش بر چهره فرزندش افتاد . پسر ، متوجّه اشك پدر شد و ديد كه پدرش گريه مى كند. گفت: پدر جان! دارى گريه مى كنى و با اين حال ، مى گويى : «اين براى تو خير است» ؟! چه طور اين برايم خير است ، در حالى كه تو مى گريى؟ در حالى كه آب و غذا تمام شده و من و تو ، در اين جا مانده ايم؟ اگر بروى و مرا رها كنى ، تا زنده اى ، در غم و اندوه به سر مى برى و اگر با من بمانى ، هر دو مى ميريم. پس چه طور اين برايم خير باشد ، در حالى كه تو مى گريى؟ لقمان گفت : «گريه ام _ اى پسرم! _ از آن روست كه من دوست دارم همه دنيايم را فداى تو بكنم ؛ من پدرم و دل پدر ، نازك است . اما اين كه گفتى : چه طور اين كار برايم خير است؟ شايد آنچه از تو دور شده ، بزرگ تر از اين بلايى باشد كه بدان گرفتار آمده اى و شايد آنچه بدان گرفتار شده اى ، آسان تر از آن باشد كه از تو دور شده است» . لقمان ، در اين حال كه با پسرش حرف مى زد ، بار ديگر جلوى خود را نگاه كرد ؛ ولى آن دود و سياهى را نديد و پيش خود گفت : «مگر آن جا چيزى نديديم؟» و گفت: «حتما ديدم ؛ ولى شايد خداوند ، براى آنچه ديدم ، چيز تازه اى پيش آورده باشد!» . در همين فكر بود كه جلوى خود را نگاه كرد . ديد شخصى سوار بر اسب ابلق ، به طرف او مى آيد و لباس سفيد و دستار سفيدى دارد كه هوا را صاف و روشن مى كند. پيوسته با گوشه چشم ، به او نگاه مى كرد تا اين كه نزديك شد ؛ ولى از او پنهان شد . سپس فرياد زد و گفت: آيا تو لقمانى؟ گفت: «آرى» . گفت: حكيم تويى؟ گفت: «چنين مى گويند ، و پروردگارم مرا چنين وصف كرده است» . گفت: اين پسر سفيه تو ، چه مى گويد؟ گفت: «اى بنده خدا! تو كيستى كه من سخن تو را مى شنوم ، ولى روى تو را نمى بينم؟» . گفت: من جبرئيل هستم . مرا كسى جز فرشته مقرّب و پيامبر مرسَل نمى بيند. اگر اين نبود ، مرا مى ديدى. اين پسر سفيه تو ، چه مى گويد؟ لقمان ، پيش خود گفت: «اگر تو جبرئيلى ، خودت به آنچه پسرم گفته ، آگاهى» . جبرئيل عليه السلام گفت: من وظيفه اى نداشتم جز اين كه شما را حفظ كنم . با من بياييد . پروردگارم به من فرمان داد كه اين شهر و اطراف آن را و هر چه را در آن است ، فرو برم . آن گاه ، مرا خبر كردند كه شما مى خواهيد به اين شهر بياييد . از اين رو ، از خدا خواستم كه هر طور خود اراده مى كند ، شما را از برخورد با من باز دارد . پس خداوند عز و جل شما را با آنچه پسرت بدان گرفتار شد ، از برخورد با من بازداشت و اگر آن گرفتارىِ پسرت نبود ، شما را هم با ديگران فرو مى بردم . سپس جبرئيل عليه السلام به پاى پسر لقمان دست كشيد ، او به پا خاست ، و به ظرف غذا دست كشيد، پر از غذا شد ، و به ظرف آب دست كشيد، پر از آب شد . سپس آن دو و الاغ هايشان را حمل كرد و مانند پرنده پروازشان داد تا به خانه اى رسيدند كه چند شبانه روز بود از آن خارج شده بودند.

.

ص: 264

. .

ص: 265

. .

ص: 266

. .

ص: 267

. .

ص: 268

البداية والنهاية :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ : يا بُنَيَّ ، اِختَرِ المَجالِسَ عَلى عَينِكَ ، فَإِذا رَأَيتَ المَجلِسَ يُذكَرُ فيهِ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ فَاجلِس مَعَهُم ؛ فَإِنَّكَ إن تَكُ عالِماً يَنفَعكَ عِلمُكَ ، وإن تَكُ غَبِيّاً يُعَلِّموكَ ، وإن يُطلِعِ اللّهُ عَلَيهِم بِرَحمَةٍ تُصيبُكَ مَعَهُم . يا بُنَيَّ ، لا تَجلِس فِي المَجلِسِ الَّذي لا يُذكَرُ اللّهُ فيهِ ، فَإِنَّكَ إن تَكُ عالِما لا يَنفَعكَ عِلمُكَ ، وإن تَكُ غَبِيّاً يَزيدوكَ غُبِيّاً (1) ، وإن يُطلِعِ اللّهُ إلَيهِم بَعدَ ذلِكَ بِسَخَطٍ يُصيبُكَ مَعَهُم . يا بُنَيَّ ، لا تَغبِطوا امرَأً رَحبَ الذِّراعَينِ يَسفِكُ دِماءَ المُؤمِنينَ فَإِنَّ لَهُ عِندَ اللّهِ قاتِلاً لا يَموتُ . وحَدَّثَنا أبو مُعاوِيَةَ، حَدَّثَنا هِشامُ بنُ عُروَة ، عَن أبيهِ ، قالَ : مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ : بُنَيَّ، لِتَكُن كَلِمَتُكَ طَيِّبَةً ، وَليَكُن وَجهُكَ بِسطاً تَكُن أحَبَّ إلَى النّاسِ مِمَّن يُعطيهِمُ العَطاءَ . قالَ : مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ : الرِّفقُ رَأسُ الحِكمَةِ و . . . كَما تَزرَعونَ تَحصُدونَ . وقالَ : مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ : أحِبَّ خَليلَكَ وخَليلَ أبيكَ . (2)

.


1- .قوله : «ان تك غَبِيّاً يزيدوك غُبِيّاً» ، غَبِيّاً صفة مشبهة وغُبِيّاً مصدر بمعنى الغباوة الغفلة . قال الزبيدي : «فيه غَبوَةٌ وغُبُوّة وغَبِىٌّ كصلىٌّ _ وهذه من الفرّاء _ : «أى غفلة» (تاج العروس : ج 19 ص 6 مادة «غبى») .
2- .البداية والنهاية : ج 2 ص 128 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 517 .

ص: 269

البدايه و النهايه :لقمان در حالى كه پسرش را موعظه مى كرد ، بدو گفت : «اى پسرم ! مجالس را آگاهانه انتخاب كن ؛ هر گاه ديدى در مجلسى خداوند عز و جل ياد مى گردد ، با آنان بنشين ؛ چرا كه تو اگر دانا باشى ، دانشت تو را سود مى بخشد و اگر نادان باشى ، آنان به تو مى آموزند و اگر خداوند به رحمت بر آنان نظر كند ، رحمت خداوند به همراه آنان ، شامل حال تو نيز مى شود . اى پسرم ! در مجلسى كه خداوند در آن ياد نمى شود ، ننشين ؛ چرا كه تو اگر دانا باشى ، دانشت تو را [در چنين مجلسى] سود نمى بخشد و اگر نادان باشى ، بر نادانى ات مى افزايند و اگر خداوند عز و جل پس از آن بر آنان خشم گيرد ، تو را نيز به همراه آنان گرفتار مى كند . اى پسرم ! حسرت مردى را نخوريد كه دو دست خود را گشوده و خون مؤمنان را مى ريزد ؛ چرا كه او در پيشگاه خداوند ، قاتلى دارد كه نمى ميرد» . ابو معاويه ، از هشام بن عروه ، از پدرش براى ما نقل كرد و گفت : در حكمت [لقمان عليه السلام ] نوشته شده : «پسرم ! بايد گفتارت خوش باشد و رويى باز داشته باشى ، تا نزد مردم ، محبوب تر از كسى باشى كه به آنان چيزى عطا مى كند» . راوى مى گويد : در حكمت [لقمان عليه السلام ] نوشته شده است : «مدارا ، اساس حكمت است و . . . همان گونه كه كشت مى كنيد ، درو خواهيد كرد» . در حكمت [لقمان عليه السلام ] نوشته شده است : «دوست خود و دوست پدرت را دوست بدار» .

.

ص: 270

شعب الإيمان عن الحسن :إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : ...يا بُنَيَّ لا تُرسِل رَسولَكَ جاهِلاً فَإِن لَم تَجِد حَكيما فَكُن رَسولَ نَفسِكَ . يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالكَذِبَ؛ فَإِنَّهُ شَهِيٌّ كَلَحمِ العُصفورِ عَمّا قَليلٍ يَقلي صاحِبُهُ . يا بُنَيَّ ، اُحضُرِ الجَنائِزَ ، ولا تَحضُرِ العُرسَ ؛ فَإِنَّ الجَنائِزَ تُذَكِّرُكَ الآخِرَةَ ، وَالعُرسَ تُشَهّيكَ (1) الدُّنيا . يا بُنَيَّ ، لا تَأكُل شِبَعا عَلَى شِبَعٍ ؛ فَإِنَّكَ إن تُلقِهِ لِلكَلبِ خَيرٌ مِن أن تَأكُلَهُ . يا بُنَيَّ ، لا تَكُن حُلواً فَتُبلَعَ ، ولا مُرّاً فَتُلفَظَ . (2)

كنز الفوائد :مِمّا رُوِيَ عَن لُقمانَ مِن حِكمَتِهِ ووَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، أقِمِ الصَّلاةَ ، فَإِنَّما مَثَلُها في دينِ اللّهِ كَمَثَلِ عُمُدِ فُسطاطٍ ؛ فَإِنَّ العَمودَ إذَا استَقامَ نَفَعَتِ الأَطنابُ وَالأَوتادُ وَالظِّلالُ ، وإن لَم يَستَقِم لَم يَنفَع وَتِدٌ ولا طُنُبٌ ولا ظِلالٌ . أي بُنَيَّ ، صاحِبِ العُلَماءَ وجالِسهُم ، وزُرهُم في بُيوتِهِم ، لَعَلَّكَ أن تُشبِهَهُم فَتَكونَ مِنهُم . اِعلَم _ يا بُنَيَّ _ أنّي ذُقتُ الصَّبِرَ وأنواعَ المُرِّ ، فَلَم أرَ أمَرَّ مِنَ الفَقرِ ، فَإِنِ افتَقَرتَ يَوماً فَاجعَل فَقرَكَ بَينَكَ وبَينَ اللّهِ ، ولا تُحَدِّثِ النّاسَ بِفَقرِكَ فَتَهونَ عَلَيهِم ، ثُمَّ سَل فِي النّاسِ : هَل مِن أحَدٍ دَعَا اللّهَ فَلَم يُجِبهُ! أو سَأَلَهُ فَلَم يُعطِهِ ! يا بُنَيَّ ، ثِق بِاللّهِ عَزَّ وجَلَّ ثُمَّ سَل فِي النّاسِ هَل مِن أحَدٍ وَثِقَ بِاللّهِ فَلَم يُنجِهِ ! يا بُنَيَّ ، تَوَكَّل عَلَى اللّهِ ثُمَّ سَل فِي النّاسِ مَن ذَا الَّذي تَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ فَلَم يَكفِهِ ! يا بُنَيَّ ، أحسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ ثُمَّ سَل فِي النّاسِ مَن ذَا الَّذي أحسَنَ الظَّنَّ بِاللّهِ فَلَم يَكُن عِندَ حُسنِ ظَنِّهِ بِهِ ! يا بُنَيَّ ، مَن يُرِد رِضوانَ اللّهِ يُسخِط نَفسَهُ كَثيراً ، ومَن لا يُسخِط نَفسَهُ لا يُرضِ رَبَّهُ ، ومَن لا يَكتُم (3) غَيظَهُ يُشمِت عَدُوَّهُ . يا بُنَيَّ ، تَعَلَّمِ الحِكمَةَ تَشرُف ؛ فَإِنَّ الحِكمَةَ تَدُلُّ عَلَى الدّينِ ، وتُشَرِّفُ العَبدَ عَلَى الحُرِّ ، وتَرفَعُ المِسكينَ عَلَى الغَنِيِّ ، وتُقَدِّمُ الصَّغيرَ عَلَى الكَبيرِ ، وتُجلِسُ المِسكينَ مَجالِسَ المُلوكِ ، وتَزيدُ الشَّريفَ شَرَفاً ، وَالسَّيِّدَ سُؤدَدا ، وَالغَنِيَّ مَجداً ، وكَيفَ يَتَهَيَّأُ لَهُ أمرُ دينِهِ ومَعيشَتِهِ بِغَيرِ حِكمَةٍ ، ولَن يُهَيِّئَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ أمرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ إلاّ بِالحِكمَةِ ، ومَثَلُ الحِكمَةِ بِغَيرِ طاعَةٍ مَثَلُ الجَسَدِ بِلا نَفسٍ ، أو مَثَلُ الصَّعيدِ بِلا ماءٍ ، ولا صَلاحَ لِلجَسَدِ بِلا نَفسٍ ، ولا لِلصَّعيدِ بِغَيرِ ماءٍ ، ولا لِلحِكمَةِ بِغَيرِ طاعَةٍ . (4)

.


1- .في المصدر : «يشجيك» ، وما أثبتناه من الدرّ المنثور.
2- .شعب الإيمان : ج 4 ص 231 ح 4891 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 515 .
3- .في بحار الأنوار وأعلام الدين : «لا يكظم» وهو الأنسب .
4- .كنز الفوائد : ج 2 ص 66 ، أعلام الدين : ص 327 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 432 ح 24 .

ص: 271

شعب الإيمان_ به نقل از حسن _: لقمان به پسرش گفت : « . . . پسرم ! نادان را فرستاده ات قرار نده . اگر دانايى براى بردن پيامت نيافتى ، خودت فرستاده خودت باش . پسرم ! از دروغ بپرهيز ؛ چرا كه مانند گوشت گنجشك ، لذيذ است و كمِ آن را نيز كباب مى كنند . پسرم ! بر جنازه ها حاضر شو ؛ ولى در عروسى ها حاضر نشو ؛ چراكه جنازه ها آخرت را به يادت مى آورند و عروسى ها تو را به دنيا حريص مى گردانند . پسرم ! هنگام سيرى ، نخور . آن [لقمه] را اگر براى سگ بيندازى ، بهتر از اين است كه بخورى . پسرم ! چنان شيرين نباش كه بلعيده شوى ، و چنان تلخ هم نباش كه دور انداخته شوى» .

كنز الفوائد_ در نقل حكمت ها و سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش _: پسرم ! نماز را بر پا دار ؛ زيرا مَثَل آن در دين ، مانند ستون خيمه است كه هر گاه پايدار باشد ، ريسمان ها و ميخ ها و سايه بان ها سودمند خواهند بود ، و گرنه ، ميخ و ريسمان و سايه بان ، فايده نخواهند داشت . پسرم ! با دانشمندان ، همراهى و همنشينى كن و آنان را در خانه هايشان ديدار كن ، تا شايد به آنان شبيه بشوى و از زمره آنان گردى . پسرم ! بدان كه من شيره درخت صبر و انواع تلخى را چشيدم ؛ ولى چيزى تلخ تر از فقر نديدم . حال اگر روزى فقير شدى ، آن را بين خود و خدا نگه دار و به مردم بازگو نكن ، كه نزد آنان خوار مى گردى . آن گاه ، از مردم بپرس : آيا كسى هست كه خدا را خوانده باشد ، ولى خدا پاسخ او را نداده باشد ؟ يا اين كه از او خواسته باشد ، ولى بدو نبخشيده باشد ؟ پسرم ! به خداوند عز و جل اعتماد كن و آن گاه ، از مردم بپرس : آيا كسى هست كه به خدا اعتماد كرده باشد ، ولى خدا ، او را كامياب نگردانده باشد ؟ پسرم ! بر خدا توكّل كن و آن گاه ، از مردم بپرس : كيست كه به خدا توكّل كرده باشد ، ولى خدا ، او را كفايت نفرموده باشد؟! پسرم ! به خدا خوش گمان باش و آن گاه ، از مردم بپرس : چه كسى به خدا خوش گمان شد ، ولى خدا چنان نبود كه او گمان مى كرد؟! پسرم ! هر كه خُشنودىِ خدا را مى خواهد ، بايد بسيار بر خود ، خشم بگيرد و هر كه بر خود خشم نگيرد ، پروردگارش را خشنود نمى گرداند ، و هر كه خشمش را فرو ننشانَد ، دشمنش را به شماتت وا مى دارد . پسرم ! حكمت بياموز تا بزرگ شوى ؛ چرا كه حكمت ، راه نماى دين است ، برده را بر آزادْ شرافت مى دهد ، گدا را بر ثروتمندْ برترى مى بخشد ، كوچك را بر بزرگْ مقدّم مى دارد ، گدا را در مجالس پادشاهان مى نشاند ، و شرافتِ شريف و آقايىِ مولا و عظمت ثروتمند را زياد مى كند . چگونه كار دين و دنياى انسان ، بدون حكمت سامان پذيرد ، در حالى كه خداوند عز و جل كار دنيا و آخرت را جز با حكمت ، سامان نمى بخشد ؟! مَثَل حكمتِ بدون طاعت ، مانند پيكر بى جان يا مانند خاك بى آب است ، و پيكر بى جان و خاك بى آب و حكمت بى طاعت ، هيچ كدام فايده اى ندارند .

.

ص: 272

. .

ص: 273

. .

ص: 274

الاختصاص عن الأوزاعيّ :إنَّ لُقمانَ الحَكيمَ _ رَحِمَهُ اللّهُ _ لَمّا خَرَجَ مِن بِلادِهِ نَزَلَ بِقَريَةٍ بِالمَوصِلِ يُقالُ لَها : كومليسُ (1) ، فَلَمّا ضاقَ بِها ذَرعُهُ ، وَاشتَدَّ بِها غَمُّهُ ، ولَم يَكُن بِها أحَدٌ يُعينُهُ عَلى أمرِهِ ، أغلَقَ البابَ وأدخَلَ ابنَهُ يَعِظُهُ ، فَقالَ : يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، هَلَكَ فيها بَشَرٌ كَثيرٌ ، تَزَوَّد مِن عَمَلِها ، وَاتَّخِذ سَفينَةً حَشوُها تَقوَى اللّهِ ، ثُمَّ اركَب لُجَجَ الفُلكِ تَنجو ، وإنّي لَخائِفٌ أن لا تَنجُوَ . يا بُنَيَّ ، السَّفينَةُ إيمانٌ ، وشِراعُهَا التَّوَكُّلُ ، وسُكّانُهَا الصَّبرُ ، ومَجاذيفُهَا الصَّومُ وَالصَّلاةُ وَالزَّكاةُ . يا بُنَيَّ ، مَن رَكِبَ البَحرَ مِن غَيرِ سَفينَةٍ غَرِقَ . يا بُنَيَّ ، أقِلَّ الكَلامَ ، وَاذكُرِ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ في كُلِّ مَكانٍ ؛ فَإِنَّهُ قَد أنذَرَكَ وحَذَّرَكَ وبَصَّرَكَ وعَلَّمَكَ . يا بُنَيَّ ، اِتَّعِظ بِالنّاسِ قَبلَ أن يَتَّعِظَ النّاسُ بِكَ . يا بُنَيَّ ، اِتَّعِظ بِالصَّغيرِ قَبلَ أن يَنزِلَ بِكَ الكَبيرُ . يا بُنَيَّ ، اِملِك نَفسَكَ عِندَ الغَضَبِ حَتّى لا تَكونَ لِجَهَنَّمَ حَطَباً . يا بُنَيَّ ، الفَقرُ خَيرٌ مِن أن تَظلِمَ وتَطغى . يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وأن تَستَدينَ فَتَخونَ مِنَ الدَّينِ . يا بُنَيَّ ، إيّاكَ أن تَستَذِلَّ فَتُخزِيَ . يا بُنَيَّ إيّاكَ أن تَخرُجَ مِنَ الدُّنيا فَقيراً ، وتَدَعَ أمرَكَ وأموالَكَ عِندَ غَيرِكَ قَيِّماً ، فَتُصَيِّرَهُ أميراً . يا بُنَيَّ ، إنَّ اللّهَ تَعالى رَهَنَ النّاسَ بِأَعمالِهِم ، فَوَيلٌ لَهُم مِمّا كَسَبَت أيديهِم وأفئِدَتُهُم . يا بُنَيَّ ، لا تَأمَنِ الدُّنيا وَالذُّنوبُ وَالشَّيطانُ فيها . يا بُنَيَّ ، إنَّهُ قَدِ افتَتَنَ الصّالِحونَ مِنَ الأَوَّلينَ ، فَكَيفَ يَنجو مِنهُ الآخِرونَ! يا بُنَيَّ ، اِجعَلِ الدُّنيا سِجنَكَ فَتَكونَ الآخِرَةُ جَنَّتَكَ . يا بُنَيَّ ، إنَّكَ لَم تُكَلَّف أن تُشيلَ الجِبالَ ، ولَم تُكَلَّف ما لا تُطيقُهُ ، فَلا تَحمَلِ البَلاءَ عَلى كَتِفِكَ ، ولا تَذبَح نَفسَكَ بِيَدِكَ . يا بُنَيَّ ، إنَّكَ كَما تَزرَعُ تَحصُدُ وكَما تَعمَلُ تَجِدُ . يا بُنَيَّ ، لا تُجاوِرَنَّ المُلوكَ فَيَقتُلوكَ ، ولا تُطِعهُم فَتَكفُرَ . يا بُنَيَّ ، جاوِرِ المَساكينَ وَاخصُصِ الفُقَراءَ وَالمَساكينَ مِنَ المُسلِمينَ . يا بُنَيَّ ، كُن لِليَتيمِ كَالأَبِ الرَّحيمِ ، ولِلأَرمَلَةِ كَالزَّوجِ العَطوفِ . يا بُنَيَّ ، إنَّهُ لَيسَ كُلُّ مَن قالَ : اِغفِر لي غُفِرَ لَهُ ، إنَّهُ لا يُغفَرُ إلاّ لِمَن عَمِلَ بِطاعَةِ رَبِّهِ . يا بُنَيَّ ، الجارَ ثُمَّ الدّارَ . يا بُنَيَّ ، الرَّفيقَ ثُمَّ الطَّريقَ . يا بُنَيَّ ، لَو كانَتِ البُيوتُ عَلَى العَجَلِ (2) ما جاوَرَ رَجُلٌ جارَ سَوءٍ أبَداً . يا بُنَيَّ ، الوَحدَةُ خَيرٌ مِن صاحِبِ السَّوءِ . يا بُنَيَّ ، الصّاحِبُ الصّالِحُ خَيرٌ مِنَ الوَحدَةِ . يا بُنَيَّ ، نَقلُ الحِجارَةِ وَالحَديدِ خَيرٌ مِن قَرينِ السَّوءِ . يا بُنَيَّ ، إنّي نَقَلتُ الحِجارَةَ وَالحَديدَ فَلَم أجِد شَيئاً أثقَلَ مِن قَرينِ السَّوءِ . يا بُنَيَّ ، إنَّهُ مَن يَصحَب قَرينَ السَّوءِ لا يَسلَم ، و مَن يَدخُل مَداخِلَ السَّوءِ يُتَّهَم . يا بُنَيَّ ، مَن لا يَكُفَّ لِسانَهُ يَندَم . يا بُنَيَّ ، المُحسِنُ تُكافِئُ بِإِحسانِهِ ، وَالمُسيءُ يَكفيكَ مَساويهِ ، لَو جَهَدتَ أن تَفعَلَ بِهِ أكثَرَ مِمّا يَفعَلُهُ بِنَفسِهِ ما قَدَرتَ عَلَيهِ . يا بُنَيَّ ، مَن ذَا الَّذي عَبَدَ اللّهَ فَخَذَلَهُ ، و مَن ذَا الَّذِي ابتَغاهُ فَلَم يَجِدهُ . يا بُنَيَّ ، ومَن ذَا الَّذي ذَكَرَهُ فَلَم يَذكُرهُ ، ومَن ذَا الَّذي تَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ فَوَكَلَهُ إلى غَيرِهِ ، و مَن ذَا الَّذي تَضَرَّعَ إلَيهِ جَلَّ ذِكرُهُ فَلَم يَرحَمهُ . يا بُنَيَّ ، شاوِرِ الكَبيرَ و لا تَستَحيِ مِن مُشاوَرَةِ الصَّغيرِ . يا بُنَيَّ ، إيّاكَ و مُصاحَبَةَ الفُسّاقِ ، هُم كَالكِلابِ ؛ إن وَجَدوا عِندَكَ شَيئاً أكَلوهُ ، و إلاّ ذَمّوكَ و فَضَحوكَ ، وإنَّما حُبُّهُم بَينَهُم ساعَةٌ . يا بُنَيَّ ، مُعاداةُ المُؤمِنينَ خَيرٌ مِن مُصادَقَةِ الفاسِقِ . يا بُنَيَّ ، المُؤمِنُ تَظلِمُهُ ولا يَظلِمُكَ ، وتَطلُبُ عَلَيهِ فَيَرضى عَنكَ ، وَالفاسِقُ لا يُراقِبُ اللّهَ فَكَيفَ يُراقِبُكَ . يا بُنَيَّ ، اِستَكثِر مِنَ الأَصدِقاءِ ولا تَأمَن مِنَ الأَعداءِ ، فَإِنَّ الغِلَّ في صُدورِهِم مِثلُ الماءِ (3) تَحتَ الرَّمادِ . يا بُنَيَّ ، اِبدَإِ النّاسَ بِالسَّلامِ وَالمُصافَحَةِ قَبلَ الكَلامِ . يا بُنَيَّ ، لا تُكالِبِ النّاسَ فَيَمقُتوكَ ، ولا تَكُن مَهيناً فَيُذِلّوكَ ، ولا تَكُن حُلواً فَيَأكُلوكَ ، ولا تَكُن مُرّاً فَيَلفِظوكَ . ويُروى : ولا تَكُن حُلواً فَتُبلَعَ ، ولا مُرّاً فَتُرمى . يا بُنَيَّ ، لا تُخاصِم في عِلمِ اللّهِ ؛ فَإِنَّ عِلمَ اللّهِ لا يُدرَكُ ولا يُحصى . يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّهَ مَخافَةً لا تَيأَسُ مِن رَحمَتِهِ ، وَارجُهُ رَجاءً لا تأمَنُ مِن مَكرِهِ . يا بُنَيَّ ، اِنهَ النَّفسَ عَن هَواها ؛ فَإِنَّكَ إن لَم تَنهَ النَّفسَ عَن هَواها لَم تَدخُلِ الجَنَّةَ ولَم تَرَها . ويُروى : اِنهَ نَفسَكَ عَن هَواها ؛ فَإِنَّ في هَواها رَداها . يا بُنَيَّ ، إنَّكَ مُنذُ يَومَ هَبَطتَ مِن بَطنِ اُمِّكَ استَقبَلتَ الآخِرَةَ وَاستَدبَرتَ الدُّنيا ؛ فَإِنَّكَ إن نِلتَ مُستَقبَلَها أولى بِكَ أن تَستَدبِرَها . يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالتَّجَبُّرَ وَالتَّكَبُّرَ وَالفَخرَ فَتُجاوِرَ إبليسَ في دارِهِ . يا بُنَيَّ ، دَع عَنكَ التَّجَبُّرَ ، وَالكِبرَ ، ودَع عَنكَ الفَخرَ ، وَاعلَم أنَّكَ ساكِنُ القُبورِ . يا بُنَيَّ ، اِعلَم أنَّهُ مَن جاوَرَ إبليسَ وَقَعَ في دارِ الهَوانِ لا يَموتُ فيها ولا يَحيا . يا بُنَيَّ ، وَيلٌ لِمَن تَجَبَّرَ ، وتَكَبَّرَ ، كَيفَ يَتَعَظَّمُ مَن خُلِقَ مِن طينٍ ، وإلى طينٍ يَعودُ ، ثُمَّ لا يَدري إلى ما ذا يَصيرُ ، إلَى الجَنَّةِ فَقَد فازَ أو إلَى النّارِ فَقَد خَسِرَ خُسراناً مُبيناً وخابَ . ويُروى : كَيفَ يَتَجَبَّرُ مَن قَد جَرى في مَجرَى البَولِ مَرَّتَينِ . يا بُنَيَّ ، كَيفَ يَنامُ ابنُ آدَمَ وَالمَوتُ يَطلُبُهُ ، وكَيفَ يَغفُلُ ولا يُغفَلُ عَنهُ . يا بُنَيَّ ، إنَّهُ قَد ماتَ أصفِياءُ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ وأحِبّاؤُهُ وأنبياؤُهُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم فَمَن ذا بَعدَهُم يُخَلَّدُ فَيُترَكُ . يا بُنَيَّ ، لا تَطَأ أمَتَكَ ولَو أعجَبَتكَ ، وَانهَ نَفسَكَ عَنها وزَوِّجها . يا بُنَيَّ ، لا تُفشِيَنَّ سِرَّكَ إلَى امرَأَتِكَ ، ولا تَجعَل مَجلِسَكَ عَلى بابِ دارِكَ . يا بُنَيَّ ، إنَّ المَرأَةَ خُلِقَت مِن ضِلعٍ أعوَجَ إن أقَمتَها كَسَرتَها وإن تَرَكتَها تَعَوَّجَت ، ألزِمهُنَّ البُيوتَ ، فَإِن أحسَنَّ فَاقبَل إحسانَهُنَّ ، وإن أسَأنَ فَاصبِر ؛ إنَّ ذلِكَ مِن عَزمِ الاُمورِ . يا بُنَيَّ ، النِّساءُ أربَعَةٌ : ثِنتانِ صالِحَتانِ ، وثِنتانِ مَلعونَتانِ ؛ فَأَمّا إحدَى الصّالِحَتَينِ فَهِيَ الشَّريفَةُ في قَومِهَا ، الذَّليلَةُ في نَفسِهَا ، الَّتي إن اُعطِيَت شَكَرَت ، وإنِ ابتُلِيَت صَبَرَت ، القَليلُ في يَدَيها كَثيرٌ ، الصّالِحَةُ في بَيتِها . وَالثّانِيَةُ : الوَدودُ الوَلودُ تَعودُ بِخَيرٍ عَلى زَوجِها ، هِيَ كَالاُمِّ الرَّحيمِ ، تَعطِفُ عَلى كَبيرِهم ، وتَرحَمُ صَغيرَهُم ، وتُحِبُّ وُلدَ زَوجِها وإن كانوا مِن غَيرِها ، جامِعَةُ الشَّملِ ، مَرضِيَّةُ البَعلِ ، مُصلِحَةٌ فِي النَّفسِ وَالأَهلِ وَالمالِ وَالوَلَدِ ، فَهِيَ كَالذَّهَبِ الأَحمَرِ ، طوبى لِمَن رُزِقَها ، إن شَهِدَ زَوجُها أعانَتهُ ، وإن غابَ عَنها حَفِظَتهُ . وأمّا إحدَى المَلعونَتَينِ فَهِيَ العَظيمَةُ في نَفسِهَا ، الذَّليلَةُ في قَومِهَا ، الَّتي إن اُعطِيَت سَخِطَت ، وإن مُنِعَت عَتَبَت وغَضِبَت ، فَزَوجُها مِنها في بَلاءٍ ، وجيرانُها مِنها في عَناءٍ ، فَهِيَ كَالأَسَدِ ؛ إن جاوَرتَهُ أكَلَكَ ، وإن هَرَبتَ مِنهُ قَتَلَكَ . وَالمَلعونَةُ الثّانِيَةُ فَهِيَ عِندَ زوَجِها ومَيلُها في جيرانِها ، فَهِيَ سَريعَةُ السَّخطَةِ ، سَريعَةُ الدَّمعَةِ ، إن شَهِدَ زَوجُها لَم تَنفَعهُ ، وإن غابَ عَنها فَضَحَتهُ ، فَهِيَ بِمَنزِلَةِ الأَرضِ النَّشّاشَةِ ، إن أسقَيتَ أفاضَتِ الماءَ وغَرِقَت ، وإن تَرَكتَها عَطِشَت ، وإن رُزِقتَ مِنها وَلَداً لَم تَنتَفِع بِهِ . يا بُنَيَّ ، لا تَتَزَوَّج بِأَمَةٍ فَيُباعَ وَلَدُكَ بَينَ يَدَيكَ وهُوَ فِعلُكَ بِنَفسِكَ . يا بُنَيَّ ، لَو كانَتِ النِّساءُ تُذاقُ كَما تُذاقُ الخَمرُ ما تَزَوَّجَ رَجُلٌ امرَأَةَ سَوءٍ أبَداً . يا بُنَيَّ ، أحسِن إلى مَن أساءَ إلَيكَ ، ولا تُكثِر مِنَ الدُّنيا ؛ فَإِنَّكَ عَلى غَفلَةٍ مِنها ، وَانظُر إلى ما تَصيرُ مِنها . يا بُنَيَّ ، لا تَأكُل مالَ اليَتيمِ فَتَفتَضِحَ يَومَ القِيامَةِ ، وتُكَلَّفَ أن تَرُدَّهُ إلَيهِ . يا بُنَيَّ ، إنَّهُ إن أغنى أحَدٌ عَن أحَدٍ لَأَغنَى الوَلَدُ عَن والِدِهِ . يا بُنَيَّ ، إنَّ النّارَ تُحيطُ بِالعالَمينَ كُلِّهِم فَلا يَنجو مِنها أحَدٌ إلاّ مَن رَحِمَهُ اللّهُ وقَرَّبَهُ مِنهُ . يا بُنَيَّ ، لا يَغُرَّنَّكَ خَبيثُ اللِّسانِ ؛ فَإِنَّهُ يُختَمُ عَلى قَلبِهِ ، وتَتَكَلَّمُ جَوارِحُهُ ، وتَشهَدُ عَلَيهِ . يا بُنَيَّ ، لا تَشتُمُ النّاسَ فَتَكونَ أنتَ الَّذي شَتَمتَ أبَوَيكَ . يا بُنَيَّ ، لا يُعجِبُكَ إحسانُكُ ، ولا تَتَعَظَّمَنَّ بِعَمَلِكَ الصّالِحِ فَتَهلِكَ . يا بُنَيَّ ، أقِمِ الصَّلاةَ ، وَأمُر بِالمَعروفِ ، وَانهَ عَنِ المُنكَرِ ، وَاصبِر عَلى ما أصابَكَ ؛ إنَّ ذلِكَ مِن عَزمِ الاُمورِ . يا بُنَيَّ ، لا تُشرِك بِاللّهِ ؛ إنَّ الشِّركَ لَظُلمٌ عَظيمٌ . يا بُنَيَّ ، ولا تَمشِ فِي الأَرضِ مَرَحاً ؛ إنَّكَ لَن تَخرِقَ الأَرضَ ، ولَن تَبلُغَ الجِبالَ طولاً . يا بُنَيَّ ، إنَّ كُلَّ يَومٍ يَأتيكَ يَومٌ جَديدٌ يَشهَدُ عَلَيكَ عِندَ رَبٍّ كَريمٍ . يا بُنَيَّ ، إنَّكَ مُدرَجٌ في أكفانِكَ ، ومُحَلٌّ قَبرَكَ ، ومُعايِنٌ عَمَلَكَ كُلَّهُ . يا بُنَيَّ ، كَيفَ تَسكُنُ دارَ مَن قَد أسخَطتَهُ ، أم كَيفَ تُجاوِرُ مَن قَد عَصَيتَهُ ؟ يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِما يَعنيكَ ، ودَع عَنكَ ما لا يَعنيكَ ؛ فَإِنَّ القَليلَ مِنها يَكفيكَ ، وَالكَثيرَ مِنها لا يَعنيكَ . يا بُنَيَّ ، لا تُؤثِرَنَّ عَلى نَفسِكَ سِواها ، ولا تورِث مالَكَ أعداءَكَ . يا بُنَيَّ ، إنَّهُ قَد اُحصِيَ الحَلالُ الصَّغيرُ فَكَيفَ بِالحَرامِ الكَثيرِ ؟ يا بُنَيَّ ، اِتَّقِ النَّظَرَ إلى ما لا تَملِكُهُ ، وأطِلِ التَّفَكُّرَ في مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَالجِبالِ وما خَلَقَ اللّهُ ، فَكَفى بِهذا واعِظاً لِقَلبِكَ . يا بُنَيَّ ، اِقبَل وَصِيَّةَ الوالِدِ الشَّفيقِ . يا بُنَيَّ ، بادِر بِعِلمِكَ قَبلَ أن يَحضُرَ أجَلُكَ ، وقَبلَ أن تَسيرَ الجِبالُ سَيراً ، وتُجمَعَ الشَّمسُ وَالقَمَرُ . يا بُنَيَّ ، إنَّهُ (4) حينَ تَتَفَطَّرُ السَّماءُ وتُطوى ، وتَنَزَّلُ المَلائِكَةُ صُفوفاً خائِفينَ حافّينَ مُشفِقينَ ، وتُكَلَّفُ أن تُجاوِزَ الصِّراطَ ، وتُعايِنَ حينَئِذٍ عَمَلَكَ ، وتوضَعَ المَوازينُ وتُنشَرَ الدَّواوينُ . (5)

.


1- .وفي رواية : «كوماس» .
2- .في بحار الأنوار : «على العمل» ، وفي مستدرك الوسائل ج 8 ص 430 ح 9899 : «على العمد» .
3- .هكذا في المصدر والظاهر أن الصحيح «النار» .
4- .أي يوم القيامة .
5- .الاختصاص : ص 336 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 427 ح 22 .

ص: 275

الاختصاص_ به نقل از اَوزاعى _: لقمان حكيم عليه السلام وقتى كه از سرزمين خود بيرون رفت ، در موصل _ كه به آن كومليس گفته مى شد _ فرود آمد . وقتى كه در كارش در ماند و اندوهش شدّت گرفت و كسى هم نبود كه او را در انجام دادن كارش كمك كند ، پسرش را به خانه برد و در را بر روى خود بست و او را پند داد و گفت : «پسرم ! دنيا ، درياى عميقى است كه انسان هاى بسيارى در آن هلاك شده اند . از عمل در آن ، توشه بر گير ، و كشتى اى را بر گير كه مسافر آن ، پَروامندى از خدا باشد . سپس سوار بر كشتى ، به اعماق دريا برو ، تا نجات يابى ، و من نگرانم كه نجات نيابى . پسرم ! كشتى [نجات ، ]ايمان است ، و بادبان آن توكّل ، و ساكنان آن شكيبايى ، و پاروهايش روزه و نماز و زكات . پسرم ! هر كه بدون كشتى وارد دريا شود ، غرق مى گردد . پسرم ! سخن اندك بگو ، و خداوند عز و جل را در همه جا ياد كن ؛ چرا كه او تو را بيم داد و ترساند و آگاه ساخت و آموخت . پسرم ! از مردم پند بگير ، پيش از آن كه تو مايه پند مردم شوى . پسرم ! از [پيش آمد] كوچك ، پند بگير و پيش از آن كه بزرگ بر تو وارد شود . پسرم ! هنگام خشم ، خود را مهار كن تا هيزم جهنّم نشوى . پسرم ! فقر ، بهتر از اين است كه ستم كنى و سركشى نمايى . پسرم ! بپرهيز از اين كه قرض بگيرى و در پرداخت آن ، خيانت ورزى . پسرم ! بپرهيز از اين كه كسى را خوار نمايى ؛ چرا كه خود نيز خوار مى شوى . پسرم ! بپرهيز از اين كه فقير از دنيا بيرون بروى و ديگرى را سرپرست كار و دارايى ات قرار دهى ، كه او را امير گردانده اى . پسرم ! خداى متعال ، مردم را به خاطر عملشان گرو گرفته است . پس واى بر آنان ، به خاطر آنچه دست و دلشان كسب كرده است . پسرم ! دنيا را در حالى كه گناهان و شيطان در آن هستند ، امن ندان . پسرم ! هر آينه نيكوكارانِ پيشين ، مورد آزمون قرار گرفتند ، پس پسينيان چگونه از آن نجات مى يابند ؟ پسرم ! دنيا را زندان خود قرار ده ، تا آخرت ، بهشت تو باشد . پسرم ! تو موظّف نشده اى كه كوه ها را بر دوش بكشى ، و نيز به انجام دادن چيزى كه توانش را ندارى ، موظّف نشده اى ، پس گرفتارى را بر دوشت حمل نكن ، و با دست خودت ، خود را قربانى نكن . پسرم ! تو چنان كه مى كارى ، مى دِرَوى ، و چنان كه عمل مى كنى ، مى يابى . پسرم ! با پادشاهان همسايگى نكن ، كه تو را مى كشند ، و اطاعتشان نكن ، كه كافر مى گردى . پسرم ! با بينوايان همسايگى كن ؛ بويژه با نادارها و بينوايان مسلمان . پسرم ! براى يتيم ، همچون پدرى مهربان ، و براى بيوه زنان ، همچون همسرى دلسوز باش . پسرم ! چنين نيست كه هر كس بگويد : «مرا بيامرز» آمرزيده شود . آمرزيده نشود ، مگر كسى كه پروردگارش را اطاعت كرده باشد . پسرم ! [نخست ،] همسايه و سپس خانه ! پسرم ! [نخست ،] رفيق و سپس راه ! پسرم ! اگر خانه ها بر ارّابه ساخته مى شدند ، هيچ كس هرگز با همسايه بد ، همسايگى نمى كرد . پسرم ! تنهايى ، از رفيق بد بهتر است . پسرم ! رفيق نيكوكار ، از تنهايى بهتر است . پسرم ! جابه جايى سنگ و آهن ، از همراه بد بهتر است . پسرم ! من سنگ و آهن را جابه جا كردم ؛ ولى چيزى سنگين تر از همراه بد نيافتم . پسرم ! هر كه با همراه بد رفاقت كند ، سالم نمى مانَد ، و هر كه وارد مكان هاى بد شود، متّهم مى شود . پسرم ! هر كه زبانش را نگه ندارد ، پشيمان مى گردد . پسرم ! نيكوكار را با نيكىِ خودش سزا توانى داد ؛ ولى بدكار ، كارهاى بدش براى تو كافى است و هر قدر بكوشى ، نمى توانى براى او كارى بيش از آنچه خودش براى خود انجام مى دهد ، به جا آورى . پسرم ! كيست كه خدا را پرستيد و خدا او را خوار كرد؟! و كيست كه هواى او كرد و او را نيافت؟! پسرم ! كيست كه خدا را ياد كرد ، ولى او يادش نكرد؟! و كيست كه به خدا توكّل كرد ، ولى خدا او را به ديگرى واگذاشت؟! و كيست كه به سوى خداوند عز و جل لابه كرد ، ولى به او رحم ننمود؟! پسرم ! با بزرگ مشورت كن ، و از مشورت با كوچك نيز حيا نكن . پسرم ! از دوستى با فاسقان بپرهيز . آنان چون سگان اند كه اگر نزد تو چيزى را بيابند ، مى خورند ، و گرنه ، تو را سرزنش مى كنند و رسوايت مى كنند ، و دوستىِ آنان ميان خودشان ، لحظه اى است . پسرم ! دشمنىِ مؤمنان ، از دوستى فاسق ، بهتر است . پسرم ! به مؤمن ستم مى كنى ؛ ولى او به تو ستم روا نمى دارد ، در پىِ زيان او هستى ؛ ولى او از تو راضى است ، و [اما] فاسق ، خدا را رعايت نمى كند ، چگونه تو را رعايت كند ؟! پسرم ! بر شمارِ دوستان بيفزا و از دشمنان در امان نباش ؛ زيرا كينه در سينه هايشان ، مانند آبِ (/ آتشِ) زير خاكستر است . پسرم ! پيش از آن كه با مردمْ سخن بگويى ، با سلام كردن و دست دادن آغاز كن . پسرم ! مردم را چنان در فشار قرار نده كه با تو دشمنى كنند ، و [خيلى هم ]آسان گير نباش كه خوارت كنند . چنان شيرين نباش كه تو را بخورند ، و چنان تلخ هم نباش كه تو را دور بيندازند . [و به روايتى :] چنان شيرين نباش كه بلعيده شوى ، و چنان تلخ نباش كه پرتاب گردى . پسرم ! درباره دانش خدا بگومگو نكن ؛ چرا كه دانش خدا ، درك نمى شود و شمارش ندارد . پسرم ! از خدا چنان بترس كه از رحمتش نااميد نگردى ، و به خدا چنان اميدوار باش كه از مكرش در امان نباشى . پسرم ! نفس را از هوا و هوس باز دار ؛ چراكه اگر نفس را از هوا و هوس باز ندارى ، وارد بهشت نمى گردى و آن را نمى بينى . [و به روايتى :] نفست را از هوايش باز دار ؛ زيرا در هواى آن ، نابودى است . پسرم ! تو از همان هنگام كه از شكم مادرت فرود آمدى ، رو به آخرت و پشت به دنيا كرده اى ؛ حال اگر به آينده برسى ، بهتر از اين است كه به عقب برگردى . پسرم ! از غرور و تكبّر و فخرفروشى بپرهيز ، كه [با اين خصلت ها ]همسايه ابليس در خانه اش هستى . پسرم ! غرور و تكبّر و فخرفروشى را از خود دور كن ، و بدان كه تو ساكن قبرستان خواهى شد . پسرم ! بدان كه هر كس با ابليسْ همسايگى كند ، در سراى حقير و بى كرامت جاى خواهد داشت كه در آن ، نه مى ميرد و نه مى زيد . پسرم ! واى بر كسى كه مغرور و متكبّر شود ! چگونه خود را بزرگ شمارد كسى كه از گِل آفريده شده و به گِلى باز مى گردد ، آن گاه نداند كه به كدام سو مى رود ؛ به سوى بهشت؟ كه در اين صورت ، كامياب شده ، يا به سوى جهنّم؟ كه در اين صورت ، زيان آشكارى ديده و بدبخت گرديده است . [و به روايتى :] چگونه زور مى گويد كسى كه دو بار ، در مجراى بول قرار گرفته است ، چگونه زور مى گويد ؟! پسرم ! آدميزاد ، چگونه مى خوابد ، در حالى كه مرگ در پىِ اوست ؟! و چگونه غفلت مى كند ، در حالى كه از او غفلت نمى شود ؟! پسرم ! هر آينه برگزيدگان خداوند عز و جل و دوستان و پيامبرانش _ كه درود خدا بر آنان باد! _ [همگى ]مردند ؛ پس كيست كه پس از آنها جاويد مانَد و رها گردد . پسرم ! با كنيزت هم بستر نشو ؛ هر چند خوش آيند تو باشد ، و خودت را از او باز دار و او را شوهر بده . پسرم ! رازت را نزد همسرت فاش نكن ، و بر درِ خانه ات ننشين . پسرم ! همانا زن از دنده اى كج آفريده شده كه اگر راستش كنى ، آن را مى شكنى و اگر رهايش كنى ، كج مى ماند . آنان را در خانه ها نگه دار . اگر نيكى كردند ، نيكى شان را بپذير و اگر بدى كردند ، شكيبا باش . همانا شكيبايى ، از كارهاى مهم و بزرگ است . پسرم ! زنان ، چهار گروه اند : دو گروهشان صالح ، و دو گروهشان ملعون اند . يكى از آن دو گروه صالح ، زنى است كه در ميان قوم خود ، شريف و بزرگوار و در پيش خود ، رام و آرام است ؛ زنى كه اگر به او چيزى داده شود ، سپاس مى گزارد ، و اگر گرفتار شود ، شكيبايى مى ورزد ؛ اندك ، در دستان او بسيار جلوه مى كند و در خانه اش درست كار است . دوم از گروه زنان صالح ؛ زنى است كه بسيار مهربان و زاينده است ؛ هميشه با شوهرش به نيكى رفتار مى كند . او مانند مادر مهربان ، بر بزرگان قوم ، محبّت و بر خُردسالان ، دلسوزى مى نمايد . فرزند شوهرش را دوست مى دارد ؛ هر چند از زن ديگرى باشد . در بر دارنده خوبى ها ، مورد رضايت شوهر ، و اصلاح كننده خود و خانواده و مال و فرزند است . بنا بر اين ، او [در كميابى] ، مانند طلاى سرخ است . خوشا به حال آن كه چنين زنى روزى اش شده است ، كه اگر در حضور شوهرش باشد ، يارى اش مى كند و اگر از او غايب باشد ، [دارايى و آبروى] او را نگه مى دارد . اما يكى از آن دو گروه ملعون ؛ زنى است كه پيش خود ، بزرگ و در ميان قومش رام و آرام است ؛ اگر به او عطا شود ، خشم مى كند و اگر منع شود ، عتاب مى كند و خشم مى گيرد . بنا بر اين ، شوهرش در دست او گرفتار است و همسايگانش از دست او در رنج اند . پس او همانند شير است كه اگر نزديكش شوى ، تو را مى خورد و اگر بگريزى ، تو را مى كشد . زن ملعون دوم ، زنى است كه نزد شوهرش است ؛ ولى ميلش با همسايگان است . پس زودْخشم و زودْگريان است . اگر در حضور شوهر باشد ، به او سودى نمى رساند و اگر از او غايب باشد ، او را رسوا مى سازد . او به منزله زمين شورى است كه اگر آبش دهى ، [آن را فرو نمى برد و] آب بالا مى آيد و زمين در آن غرق مى شود ، و اگر رهايش كنى ، تشنه مى گردد . اگر فرزندى از او روزى ات شد ، از او بهره مند نمى گردى . پسرم ! با كنيز ازدواج نكن ، كه فرزندت _ در حالى كه حاصل توست _ پيش خودت به فروش مى رسد . پسرم ! اگر زنان هم همانند شراب ، قابل چشيدن بودند ، هيچ مردى هرگز با زن بدى ازدواج نمى كرد . پسرم ! به كسى كه به تو بدى كرد ، نيكى كن و بر [مال] دنيا نيفزا ؛ چرا كه تو از آن ، غافلى و دقّت كن و ببين به كجاى آن مى روى . پسرم ! مال يتيم را نخور ، كه در روز رستاخيز ، رسوا مى شوى و موظّف مى شوى كه آن را بدو باز گردانى . پسرم ! اگر [قرار بود] كسى از ديگرى بى نياز شود ، هر آينه فرزند ، از پدرش بى نياز مى شد . پسرم ! جهنّم ، همه جهانيان را در بر خواهد گرفت و هيچ كس از آن نجات نخواهد يافت ، جز كسى كه خداوند بر او رحم كند و او را به خود نزديك گردانَد . پسرم ! بد زبان ، تو را نفريبد ؛ چرا كه [در روز رستاخيز ،] دلش مُهر مى خورد ؛ ولى اعضايش سخن مى گويند و به ضررش گواهى مى دهند . پسرم ! به مردم دشنام نده ، كه [در پاسخ ، به پدر و مادرت دشنام مى دهند و] در اين صورت ، اين تويى كه پدر و مادرت را دشنام داده اى . پسرم ! نيكى ات تو را مغرور نسازد ، و به واسطه عمل خوبت ، خود را بزرگ نشمار كه هلاك مى گردى . پسرم ! نماز را بر پادار و امر به معروف و نهى از منكر كن ، و بر ناگوارى هايى كه به تو مى رسد ، شكيبا باش ؛ چرا كه شكيبايى ، از كارهاى بزرگ و مهم است . پسرم ! به خدا شرك نورز ؛ چرا كه شرك ، ستمى بزرگ است . پسرم ! در زمين ، خرامان راه نرو ؛ چرا كه تو هرگز نمى توانى زمين را بشكافى و به بلنداى كوه ها برسى . پسرم ! هر روزى كه بر تو مى آيد ، روز تازه اى است كه نزد پروردگار بخشنده ، به ضرر تو گواهى خواهد داد . پسرم ! تو ، پيچيده در كفن هايت و جايگير در قبرت ، بيننده همه عملت خواهى بود . پسرم ! چگونه در خانه كسى سُكنا مى گزينى كه ناخشنودش نموده اى؟ يا چگونه با كسى همسايگى مى كنى كه نافرمانى اش كرده اى؟ پسرم ! آنچه را به تو مربوط است ، رعايت كن و آنچه را به تو مربوط نيست ، از خود دور كن ؛ چرا كه اندك آن ، تو را بس است و بسيار آن به تو مربوط نيست . پسرم ! ديگرى را بر خودت مقدّم ندار ، و دارايى ات را براى دشمنانت به ارث نگذار . پسرم ! هر آينه حلال كوچك ، به حساب مى آيد ؛ پس چگونه است حرام بسيار؟! پسرم ! چشمت از چيزى كه مال تو و در اختيار تو نيست ، را باز دار ، و در ملكوت آسمان ها و زمين و كوه ها و مخلوقات خدا ، طولانى بينديش ، كه اين براى پند دلت ، كافى است . پسرم ! سفارش پدر مهربان و دلسوز را بپذير . پسرم ! پيش از آن كه اجلت فرا رسد ، و پيش از آن كه كوه ها تكان بخورند و خورشيد و ماه جمع گردند ، تو در سايه دانشت ، [به انجام دادن كارهاى نيك] ، شتاب كن . پسرم ! [روز رستاخيز ،] زمانى است كه آسمان ، شكافته و در هم پيچيده مى شود و فرشتگان در صف هايى _ در حال ترس [از خدا] و محافظت شده و مهربان _ فرود مى آيند و تو موظّف مى شوى كه از صراط بگذرى ، و در اين هنگام ، عملت را مشاهده مى كنى ، و ترازوها [ى سنجش عمل] برپا مى شوند و نامه هاى اعمال ، گشوده مى گردند .

.

ص: 276

. .

ص: 277

. .

ص: 278

. .

ص: 279

. .

ص: 280

. .

ص: 281

. .

ص: 282

. .

ص: 283

. .

ص: 284

. .

ص: 285

. .

ص: 286

. .

ص: 287

. .

ص: 288

تنبيه الخواطر :قيلَ لِلُقمانَ عليه السلام : ألَستَ عَبدَ آلِ فُلانٍ ؟ قالَ : بَلى . قيلَ : فَما بَلَغَ بِكَ ما نَرى؟ قالَ : صِدقُ الحَديثِ ، وأداءُ الأَمانَةِ ، وتَركُ ما لا يَعنيني ، وغَضُّ بَصَري ، وكَفُّ لِساني ، وعِفَّةُ طُعمَتي ، فَمَن نَقَصَ عَن هذا فَهُوَ دوني ، ومَن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ فَوقي ، ومَن عَمِلَهُ فَهُوَ مِثلي . وقالَ : يا بُنَيَّ ، لا تُؤَخِّرِ التَّوبَةَ ؛ فَإِنَّ المَوتَ يَأتي بَغتَةً . وقالَ : يا بُنَيَّ ، الشَّرُّ لا يُطفَأُ بِالشَّرِّ كَالنّارِ لا تُطفَأُ بِالنّارِ ، ولكِنَّهُ يُطفَأُ بِالخَيرِ كَالنّارِ تُطفَأُ بِالماءِ . يا بُنَيَّ ، لا تَشمَت بِالمَوتِ ، ولا تَسخَر بِالمُبتَلى ، ولا تَمنَعِ المَعروفَ . يا بُنَيَّ ، كُن أمينا تَعِش غَنِيّاً . . . يا بُنَيَّ ، اِتَّخِذ تَقوَى اللّهِ تِجارَةً تَأتِكَ الأَرباحُ مِن غَيرِ بِضاعَةٍ ، فَإِذا أخطَأتَ خَطيئَةً فَابعَث في أثَرِها صَدَقَةً تُطفِئها . يا بُنَيَّ ، إنَّ المَوعِظَةَ تَشُقُّ عَلَى السَّفيهِ كَما يَشُقُّ الصُّعودُ عَلَى الشَّيخِ الكَبيرِ . يا بُنَيَّ ، لا تَرثِ لِمَن ظَلَمتَهُ ، ولكِنِ ارثِ لِسوءِ ما جَنَيتَهُ عَلى نَفسِكَ ، وإذا دَعَتكَ القُدرَةُ إلى ظُلمِ النّاسِ فَاذكُر قُدرَةَ اللّهِ عَلَيكَ . يا بُنَيَّ ، تَعَلَّم مِنَ العُلَماءِ ما جَهِلتَ ، وعَلِّمِ النّاسِ ما عَلِمتَ . (1)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .

ص: 289

تنبيه الخواطر :به لقمان عليه السلام گفته شد : آيا تو غلام فلان طايفه نيستى؟ گفت : «آرى» . گفته شد : پس چه چيز ، تو را به آنچه مى بينيم ، رساند؟ گفت : «راستگويى ، امانتدارى ، رها كردن چيزى كه به من مربوط نمى شود ، چشم پوشى ام ، نگه دارىِ زبانم ، و پاكىِ خوراكم . پس هر كس از اينها كم كند ، كمتر از من است و هر كس بر اينها بيفزايد ، بالاتر از من است و هر كس به اينها عمل كند ، همانند من است» . و گفت : «پسرم ! توبه را به تأخير مينداز ؛ زيرا مرگ ناگهان مى آيد» . و گفت : «پسرم ! شر با شر ، خاموش نمى گردد ، همچنان كه آتش با آتش ، خاموش نمى شود . شر با خير خاموش مى گردد ، چنان كه آتش با آب ، خاموش مى شود . پسرم ! به مرگ ، سركوفت نزن و گرفتار را تمسخر نكن و از معروف ، باز ندار . پسرم ! امين باش تا بى نياز زندگى كنى ... . پسرم ! تقوا را پيشه خود كن تا سودها بدون سرمايه نزد تو آيند . پس هر گاه گناهى مرتكب شدى ، در پىِ آن ، صدقه اى بده تا آن را خاموش كند . پسرم ! موعظه بر سفيه ، سخت مى آيد ، چنان كه صعود كردن و سر بالايى رفتن ، بر پير فرتوت ، سخت مى آيد . پسرم ! براى كسى كه به او ستم روا داشتى ، ناله نكن ؛ بلكه به خاطر زشتىِ جنايتى كه بر خود كردى ، بنال . هر گاه قدرت ، تو را به ستم بر مردم وا داشت ، قدرت خدا بر خودت را به ياد بياور . پسرم ! از دانشمندان ، آنچه را نمى دانى ، بياموز و آنچه را مى دانى ، به مردم ياد بده» .

.

ص: 290

احياء علوم الدين :قالَ ابنُ لُقمانَ الحَكيمِ لِأَبيهِ : يا أبَتِ أيُّ الخِصالِ مِنَ الإِنسانِ خَيرٌ ؟ قالَ : الدّينُ . قالَ : إذا كانَتِ اثنَتَينِ ؟ قالَ : الدّينُ وَالمالُ . قالَ : فَإِذا كانَت ثَلاثا ؟ قالَ : الدّينُ وَالمالُ وَالحَياءُ . قالَ : فَإِذا كانَت أربَعا ؟ قالَ : الدّينُ وَالمالُ وَالحَياءُ وحُسنُ الخُلُقِ . قالَ : فَإِذا كانَت خَمسا ؟ قالَ : الدّينُ وَالمالُ وَالحَياءُ وحُسنُ الخُلُقِ وَالسَّخاءُ . قالَ : فَإِذا كانَت سِتّا ؟ قالَ : يا بُنَيَّ ، إذَا اجتَمَعَت فيهِ الخَمسُ خِصالٍ فَهُوَ نَقِيٌّ تَقِيٌّ ، وللّهِِ وَلِيٌّ ، ومِنَ الشَّيطانِ بَريءٌ . (1)

.


1- .احياء علوم الدين : ج 3 ص 82 ، نزهة المجالس : ج 1 ص 82 .

ص: 291

إحياء علوم الدين:پسر لقمان حكيم از پدرش پرسيد: اى پدرم! كدام ويژگى در انسان ، بهتر است؟ لقمان گفت: «دين» . پرسيد: اگر دو تا باشد ، چه طور؟ گفت: «دين و مال» . پرسيد: اگر سه تا باشد ، چه طور؟ گفت: «دين و مال و حيا» . پرسيد: اگر چهار تا باشد ، چه طور ؟ گفت : «دين و مال و حيا و خلقِ نيكو» . پرسيد : اگر پنج تا باشد ، چه طور؟ گفت: «دين و مال و حيا و خلقِ نيكو و سخاوتمندى» . پرسيد: اگر شش تا باشد ، چه طور؟ گفت: «اى پسرم! هر گاه در انسان ، اين پنج ويژگى جمع شود، او پاكيزه، پرهيزگار، دوست خدا و برى از شيطان خواهد بود» .

.

ص: 292

روضة العقلاء ونزهة الفضلاء عن مجاعة بن الزبير :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : أي بُنَيَّ ، أيُّ شَيءٍ أقَلُّ ؟ وأيُّ شَيءٍ أكثَرُ ؟ وأيُّ شَيءٍ أحلى ؟ وأيُّ شَيءٍ أبرَدُ ؟ وأيُّ شَيءٍ آنَسُ ؟ وأيُّ شَيءٍ أوحَشُ ؟ وأيُّ شَيءٍ أقرَبُ ؟ وأيُّ شَيءٍ أبعَدُ ؟ قالَ : أمّا أقَلُّ شَيءٍ فَاليَقينُ، وأمّا أيُّ شَيءٍ أكثَرُ فَالشَّكُّ ، وأمّا أيُّ شَيءٍ أحلى فَروحُ اللّهِ بَينَ العِبادِ يَتَحابّونَ بِها ، وأمّا أيُّ شَيءٍ أبرَدُ فَعَفوُ اللّهِ عَن عِبادِهِ ، وعَفوُ النّاسِ بَعضِهِم عَن بَعضٍ، وأيُّ شَيءٍ آنَسُ حَبيبُكَ إذا أغلَقَ عَلَيكَ وعَلَيهِ بابٌ واحِدٌ، وأيُّ شَيءٍ أوحَشُ جَسَدٌ إذا ماتَ، فَلَيسَ شَيءٌ أوحَشَ مِنهُ، وأيُّ شَيءٍ أقرَبُ فَالآخِرَةُ مِنَ الدُّنيا ، وأيُّ شَيءٍ أبعَدُ فَالدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ . (1)

إحياء علوم الدين :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، إنَّ مَن يَرحَم يُرحَم ، ومَن يَصمُت يَسلَم ، ومَن يَقُلِ الخَيرَ يَغنَم ، ومَن يَقُلِ الشَّرَّ يَأثَم ، ومَن لا يَملِك لِسانَهُ يَندَم . (2)

الدرّ المنثور عن شُرَحبيل بن مسلم :قالَ لُقمانُ عليه السلام : أقصُرُ مِنَ اللَّجاجَةِ ، ولا أنطِقُ فيما لا يَعنيني ، ولا أكونُ مِضحاكاً مِن غَيرِ عَجَبٍ ، ولا مَشّاءً إلى غَيرِ أرَبٍ . (3)

.


1- .روضة العقلاء ونزهة الفضلاء : ص 342 .
2- .إحياء علوم الدين : ج 4 ص 80 .
3- .الدرّ المنثور : ج 6 ص 518 .

ص: 293

روضة العقلاء و نزهة الفضلاء_ به نقل از مجاعة بن زبير _: لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! چه چيزى كمترين است؟ و چه چيزى بيشترين؟ و چه چيزى شيرين ترين است؟ و چه چيزى گواراترين ؟ چه چيزى مأنوس ترين است؟ و چه چيزى وحشتناك ترين؟ و چه چيزى نزديك ترين؟ و چه چيزى دورترين؟» . لقمان گفت : «كمترين چيز ، يقين است . بيشترين چيز ، شك است . شيرين ترين چيز ، نسيم رحمت خداوند عز و جل در بين مردم است كه با آن همديگر را دوست مى دارند . گواراترين چيز ، گذشت خدا از بندگانش و گذشت مردم از همديگر است . مأنوس ترين چيز ، دوست توست ، هنگامى كه يك در بر او و بر تو بسته باشد . وحشتناك ترين چيز ، پيكرى است كه مرده باشد ، كه چيزى وحشتناك تر از آن نيست . و نزديك ترين چيز ، آخرت نسبت به دنياست . و دورترين چيز ، دنيا نسبت به آخرت است» .

إحياء علوم الدين :لقمان به پسرش گفت : « . . . پسرم ! هر كه [به ديگرى ]رحم كند ، رحم مى شود ، و هر كه خاموش باشد ، سالم مى ماند ، و هر كه نيكو بگويد ، بهره مند مى گردد ، و هر كه بد بگويد ، گناه مى كند ، و هر كه زبانش را در اختيار نگيرد ، پشيمان مى گردد» .

الدرّ المنثور_ به نقل از شُرَحبيل بن مُسلم _: لقمان گفت: «از لجبازى ، كم مى كنم و درباره چيزى كه به من مربوط نيست ، سخن نمى گويم و خنده بدون تعجّب نمى كنم و بدون مقصد ، راه نمى روم» .

.

ص: 294

فيض القدير :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تُكثِرِ الضِّحكَ مِن غَيرِ عَجَبٍ ، ولا تَمشِ (1) مِن غَيرِ أرَبٍ ، ولا تَسأَل عَمّا لا يَعنيكَ . (2)

.


1- .في المصدر : «لا تمشي» ، والصواب ما أثبتناه كما في إحياء علوم الدين .
2- .فيض القدير : ج 1 ص 162 ، إحياء علوم الدين : ج 4 ص 80 .

ص: 295

فيض القدير :لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! بدون تعجّب ، بسيار نخند و بدون مقصد ، راه نرو ، و درباره چيزى كه به تو مربوط نيست ، نپرس» .

.

ص: 296

. .

ص: 297

. .

ص: 298

. .

ص: 299

. .

ص: 300

. .

ص: 301

. .

ص: 302

. .

ص: 303

. .

ص: 304

. .

ص: 305

. .

ص: 306

. .

ص: 307

. .

ص: 308

. .

ص: 309

فهرست منابع ومآخذ

فهرست منابع ومآخذ1 . قرآن الكريم . 2 . آداب النفس ، السيّد محمّد العيناثى ، تحقيق : السيّد كاظم الموسوى المياموى ، تهران : المكتبة المرتضوية ، 1380 ق . 3 . إحياء علوم الدين ، محمّد بن محمّد الغزالى (م 505 ق ) ، بيروت : دار الهادى ، 1412 ق ، اوّل. 4 . الاختصاص ، [منسوب به] محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبَرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، چهارم . 5 . اختيار معرفة الرجال (رجال الكشّى) ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق ) ، تحقيق : السيّد مهدى الرجائى ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1404 ق ، اوّل. 6 . الإخوان ، عبد اللّه بن محمّد القُرَشى (ابن أبى الدنيا) (م 281 ق) ، تحقيق : محمّد عبد الرحمان طوالبة ، قاهره : دار الاعتصام . 7 . إرشاد القلوب ، الحسن بن محمّد الديلمى (م 711 ق ) ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1398 ق ، چهارم .

.

ص: 310

8 . اصلاح المال ، عبد اللّه بن محمّد القرشى (ابن أبى الدنيا) (م 281 ق) ، تحقيق : محمّد عبد القادر عطا ، بيروت : مؤسسة الكتب الثقافية ، 1414 ق . 9 . اعتقاد أهل السنة أصحاب الحديث ، محمد بن عبد الرحمان خميس، رياض: دار الصميعى، 1414ق. 10 . أعلام الدين فى صفات المؤمنين ، الحسن بن محمّد الديلمى (م 711 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام . 11 . أعيان الشيعة ، السيّد محسن الأمين العاملى (م 1371 ق ) ، تحقيق : السيّد حسن الأمين ، بيروت : دار التعارف ، 1403 ق ، پنجم. 12 . الأمالى ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق ) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : دار الثقافة ، 1414 ق ، اوّل. 13 . الأمالى ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : مؤسسة البعثة ، 1407 ق ، اوّل. 14 . الأمالى ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : حسين اُستاد ولى وعلى أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1404 ق ، دوم . 15 . الأمل و المأمول ، عمرو بن بحر الكنانى الجاحظ (م 255 ق) ، تحقيق : رمضان ششن ، بيروت : دار الكتاب الجديد ، 1972 م . 16 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار عليهم السلام ، محمّد باقر بن محمّد تقى المجلسى (العلاّمة المجلسى) (م 1111 ق ) ، بيروت : مؤسسة الوفاء ، 1403 ق ، دوم . 17 . البداية والنهاية ، إسماعيل بن عمر الدمشقى (ابن كثير) (م 774 ق ) ، تحقيق : مكتبة المعارف ، بيروت : مكتبة المعارف .

.

ص: 311

18 . البر والصلة ، أبو الفرج عبد الرحمان بن على بن الجوزى (م 597 ق) ، تحقيق : عادل عبد الموجود وعلى معوّض ، قاهره : مكتبة السنة ، 1413 ق . 19 . بصائر الدرجات ، محمّد بن الحسن الصفّار القمّى (ابن فرّوخ) (م 290 ق ) ، قم : مكتبة المرعشى ، 1404 ق ، اوّل. 20 . البصائر والذخائر ، أبو حيّان على بن محمّد التوحيدى (م ق 4 ق) ، تحقيق : وداد القاضى ، بيروت : دار صادر ، 1984 م . 21 . بهجة المجالس ، أبو عمرو يوسف بن عبد اللّه بن عبد البِرّ القُرطُبى (م 463 ق) ، تحقيق : محمّد مرسى الخولى ، بيروت : دار الكتب العلمية ، 1981 م . 22 . بياض تاج الدينِ وزير ، تاج الدين احمد بن محمّدِ وزير (م ق 8 ق) ، تصحيح : على زمانى علويجه ، قم : مجمع ذخائر اسلامى ، 1423 ق . 23 . البيان و التبيين ، عمرو بن بحر الكنانى الجاحظ (م 255 ق ) ، تحقيق : عبد السلام محمّد هارون ، قاهره : مكتبة الخانجى ، 1405 ق ، پنجم . 24 . تاج العروس من جواهر القاموس ، السيّد محمّد المرتضى بن محمّد الحسينى الزَّبيدى (م 1205 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار الفكر ، 1414 ق ، اوّل. 25 . تاريخ بغداد أو مدينة السلام ، أحمد بن على الخطيب البغدادى (م 463 ق ) ، مدينه : المكتبة السلفيّة . 26 . تاريخ دمشق ، على بن الحسن بن هبة اللّه (ابن عساكر الدمشقى) (م 571 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار الفكر ، 1415 ق ، اوّل. 27 . تاريخ اليعقوبى ، أحمد بن أبى يعقوب ابن واضح اليعقوبى (م 284 ق ) ، بيروت : دار صادر . 28 . التذكرة الحمدونية، محمد بن الحسن البغدادى (ابن حمدون) ( 495 - 562 ق)، تحقيق: إحسان عبّاس و بكرعبّاس، بيروت: دارصادر، 1996م.

.

ص: 312

29 . تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم) ، إسماعيل بن عمر البُصروى الدمشقى (ابن كثير) (م 774 ق ) ، تحقيق : عبد العزيز غنيم و محمّد أحمد عاشور و محمّد إبراهيم البنّا ، قاهره : دار الشعب . . تفسير الثعلبى = الكشف والبيان . . تفسير الطبرى = جامع البيان . . تفسير القرطبى = الجامع لأحكام القرآن . 30 . تفسير العيّاشى (تفسير السُّلَمى) ، محمّد بن مسعود السُّلَمى السمرقندى (العيّاشى) (م 320 ق ) ، تحقيق : هاشم الرسولى المحلاّتى ، تهران : المكتبة العلميّة ، 1380 ق ، اوّل . 31 . تفسير القمّى ، على بن إبراهيم القمّى (م 307 ق ) ، به كوشش : السيّد طيّب الموسوى الجزائرى ، نجف : مطبعة النجف الأشرف . 32 . تنبيه الخواطر ونزهة النواظر (مجموعة ورّام) ، ورّام بن أبى فراس الحَمدان (م 605 ق ) ، بيروت : دار التعارف ودار صعب . 33 . تهذيب الأحكام فى شرح المقنعة ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق) ، بيروت : دار التعارف ، 1401 ق ، اوّل. 34 . تهذيب الأسماء واللغات ، يحيى بن شرف النَّوَوى (م 671 ق) ، بيروت : دار الفكر ، 1416 ق . 35 . جامع الأخبار أو معارج اليقين فى اُصول الدين ، محمّد بن محمّد الشعيرى السبزوارى (ق 7 ق) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1414 ق ، اوّل. 36 . جامع البيان عن تأويل آى القرآن (تفسير الطبرى) ، محمّد بن جرير الطبرى (م 310 ق ) ، بيروت : دار الفكر ، 1408 ق ، اوّل. 37 . جامع بيان العلم وفضله ، يوسف بن عبد البرّ النَّمِرى القُرطُبى (م 463 ق ) ، بيروت : دار الكتب العلمية .

.

ص: 313

38 . الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبى) ، محمّد بن أحمد الأنصارى القُرطُبى (م 671 ق ) ، تحقيق : محمّد عبد الرحمان المرعشلى ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1405 ق ، دوم . 39 . الحكمة الخالدة (جاويدان خرد) ، أحمد بن محمّد بن مسكويه الرازى (م 421 ق) ، ترجمه به فارسى : تقى الدين محمّد شوشترى ، تصحيح : بهروز ثروتيان ، تهران : فرهنگ كاوش ، 1374 . 40 . حسن الظن باللّه ، عبد اللّه بن محمّد القرشى (ابن أبى الدنيا) (م 281 ق) ، تحقيق : مجدى السيّد إبراهيم ، قاهره : مكتبة القرآن . 41 . الحلم ، عبد اللّه بن محمّد القرشى (ابن أبى الدنيا) (م 281 ق) ، تحقيق : محمّد عبد القادر أحمد عطا ، بيروت : مؤسسة الكتب الثقافية ، 1413 ق . 42 . حلية الأولياء و طبقات الأصفياء ، أحمد بن عبد اللّه الإصبهانى (أبو نعيم) (م 430 ق ) ، بيروت : دار الكتاب العربى ، 1387 ق ، دوم . 43 . حياة الحيوان الكبرى ، محمّد بن موسى الدَّميرى (م 808 ق ) ، بيروت : دار إحياء التراث العربى. 44 . خزانة الخيال في الآداب والحكم ، محمد مؤمن بن قاسم الجزائرى الشيرازى (م 1118 ق) ، قم : مكتبة بصيرتى ، 1393 ق . 45 . الخصال ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، چهارم . 46 . الدرّ المنثور فى التفسير المأثور . جلال الدين عبد الرحمان بن أبى بكر السيوطى (م 911 ق ) ، بيروت : دار الفكر ، 1414 ق ، اوّل . 47 . الدعاء ، سليمان بن أحمد الطبرانى (م 360 ق ) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلمية ، 1413 ق ، اوّل. 48 . دعائم الإسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الأحكام ، النعمان بن محمّد التميمى المغربى (م 363 ق ) ، تحقيق : آصف بن على أصغر فيضى ، مصر :

.

ص: 314

دار المعارف ، 1389 ق ، سوم . 49 . الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، محمّد محسن بن على المنزوى (آقابزرگ الطهرانى) (م 1389 ق) بيروت : دارالأضواء ، 1403 ق ، سوم . 50 . ربيع الأبرار و نصوص الأخبار ، محمود بن عمر الزَّمَخشَرى (م 538 ق ) ، تحقيق : سليم النعيمى ، قم : الشريف الرضى ، 1410 ق ، اوّل. . رجال الكشّى = اختيار معرفة الرجال . 51 . الرضا عن اللّه ، عبد اللّه بن محمّد القرشى (ابن أبى الدنيا) (م 281 ق) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : مؤسسة الكتب الشقافية ، 1413 ق . 52 . روح المعانى فى تفسير القرآن (تفسير الآلوسى) ، محمود بن عبد اللّه الآلوسى (م 1270 ق ) ، بيروت : دار إحياء التراث العربى . 53 . روضة العقلاء و نزهة الفضلاء ، محمّد بن حيّان البُستى (م 354 ق) ، تحقيق : إبراهيم بن عبد اللّه الحازمى ، رياض : دار الشريف ، 1413 ق . 54 . روضة الواعظين ، محمّد بن الحسن الفتّال النيسابورى (م 508 ق ) ، تحقيق : حسين الأعلمى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1406 ق ، اوّل . 55 . الزهد ، أبو عبد الرحمان بن عبد اللّه بن مبارك الحنظلى المروزى (ابن المبارك) (م 181 ق ) ، تحقيق : حبيب الرحمان الأعظمى ، بيروت : دار الكتب العلميّة . 56 . الزهد ، أحمد بن محمّد الشيبانى (م 241 ق ) ، بيروت : دار الكتب العلمية . 57 . الزهد ، هناد بن السَّرىّ الكوفى ( م 243 ق ) ، تحقيق : عبدالرحمن الفريوائى ، كويت : دارالخلفاء للكتاب الاسلامى ، 1406ق ، اوّل. 58 . الزهد الكبير ، أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقى (م 458 ق) ، تحقيق : عامر أحمد حيدر ، بيروت : دار الجنان ، 1408 ق . 59 . سبل الهدى و الرشاد ، محمّد بن يوسف الصالحى الشامى (م 942 ق) ، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود ، بيروت: دار الكتب العلمية ، 1414 ق . 60 . شرح نهج البلاغة ، عبد الحميد بن محمّد المعتزلى (ابن أبى الحديد)

.

ص: 315

(م 656 ق ) ، تحقيق : محمّد أبوالفضل إبراهيم ، بيروت : دار إحياء التراث ، 1387 ق ، دوم . 61 . شُعب الإيمان ، أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقى (م 458 ق ) ، تحقيق : محمّد السعيد بِسيونى زُغلول ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1410 ق ، اوّل. 62 . الصحاح : تاج اللغة و صحاح العربيّة ، إسماعيل بن حمّاد الجوهرى (م 398 ق ) ، تحقيق : أحمد بن عبد الغفور عطّار ، بيروت : دار العلم للملايين ، 1410 ق ، چهارم . 63 . الصداقة و الصديق، أبو حيّان على بن محمد التوحيدى (م 400 ق). 64 . الصمت و حفظ اللسان ، عبد اللّه بن محمّد القُرَشى (ابن أبى الدنيا) (م 281 ق) ، تحقيق : محمّد أحمد عاشور ، قاهره : دار الاعتصام ، 1408 ق . 65 . عرائس المجالس = قصص الانبياء. 66 . العقد الفريد ، أحمد بن محمّد الأندلسى (ابن عبد رَبّه) (م 328 ق ) ، تحقيق : أحمد الزين و إبراهيم الأبيارى ، بيروت : دار الأندلس ، 1408 ق ، اوّل. 67 . العقل وفضله ، عبد اللّه بن محمّد القرشى (ابن أبى الدنيا) (م 281 ق ) ، تحقيق : محمّد السعيد بسيونى زُغلول ، بيروت : مؤسسة الكتاب الثقافيّة . 68 . العين ، خليل بن أحمد الفَراهيدى (م 175 ق ) ، تحقيق : مهدى المخزومى ، قم : دار الهجرة ، 1409 ق ، اوّل. 69 . عيون الأخبار ، عبد اللّه بن مسلم الدينَوَرى (ابن قُتَيبة) (م 276 ق ) ، قاهره : دار الكتب المصريّة ، 1343 ق . 70 . الغارات ، إبراهيم بن محمّد (ابن هلال الثقفى) (م 283 ق ) ، تحقيق : مير جلال الدين المحدّث الاُرموى ، تهران : انجمن آثار ملّى ، 1395 ق ، اوّل. 71 . غرر الحكم ودرر الكلم ، عبد الواحد الآمِدي التميمي (م 550 ق ) ، تحقيق : مير سيّد جلال الدين المحدّث الأرموي ، جامعة طهران ، الطبعة الثالثة 1360 ه ش .

.

ص: 316

72 . فتح الأبواب ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقيق : حامد الخفّاف ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1409 ق ، اوّل. 73 . الفردوس بمأثور الخطاب ، شيروية بن شهردار الديلمى (م 509 ق ) ، تحقيق : محمّد السعيد بِسيونى زُغلول ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1406 ق ، اوّل. 74 . الفصول المهمّة فى معرفة أحوال الأئمّة عليهم السلام ، على بن محمّد المالكى المكّى (ابن الصبّاغ) (م 855 ق ) ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1408 ق ، اوّل. 75 . فيض القدير ، محمّد عبد الرؤوف المناوى (ق 10 ق ) ، بيروت : دار الفكر . 76 . قصص الأنبياء ، سعيد بن عبد اللّه (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق ) تحقيق : غلامرضا عرفانيان ، مشهد : مجمع البحوث الإسلاميّة التابع للآستانة الرضويّة ، 1409 ق ، اوّل. 77 . قصص الأنبياء (عرائس المجالس) ، أبو إسحاق أحمد بن محمّد الثعلبى (م 427 ق) ، بيروت : دار المعرفة . 78 . الكافى ، محمّد بن يعقوب الكلينى الرازى (م 329 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، بيروت : دار صعب ودار التعارف ، 1401 ق ، چهارم . 79 . كتاب من لا يحضره الفقيه ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، دوم . 80 . كشف الأسرار و عُدّة الأبرار (تفسير ميبدى) ، رشيد الدين احمد بن محمّد ميبدى (م ق 6 ق) ، تصحيح : على اصغر حكمت ، تهران : ابن سينا ، 1380 ق . 81 . كشف الريبة عن أحكام الغيبة ، زين الدين على العاملى (الشهيد الثانى) (م 966 ق) ، تهران : المكتبة المرتضوية . 82 . كشف اللثام ، بهاء الدين محمد بن الحسن الإصفهانى (الفاضل الهندى) (م 1135 ق ) ، قم : مكتبة المرعشى . 83 . الكشف و البيان (تفسير الثعلبى) ، أبو إسحاق أحمد بن محمّد المعروف بالثعلبى (م 427 ق)، تحقيق : أبو محمّد بن عاشور ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ،

.

ص: 317

1422 ق . 84 . كشكول البهائي ، محمّد بن حسين بن عبد الصمد العاملى (الشيخ البهائى) (م 1031 ق) ، قم : الهيئة المتحدة (الكتبى) ، 1377 ق. 85 . كمال الدين و تمام النعمة ، محمّدبن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1405 ق ، اوّل. 86 . كنز العمّال فى سنن الأقوال و الأفعال ، على المتّقى بن حسام الدين الهندى (م 975 ق ) ، تصحيح : صفوة السقّا ، بيروت : مكتبة التراث الإسلامى ، 1397 ق ، اوّل. 87 . كنز الفوائد ، محمّد بن على الكَراجِكى الطرابلسى (م 449 ق ) ، به كوشش : عبد اللّه نعمة ، قم : دار الذخائر ، 1410 ق ، اوّل. 88 . الكنى والألقاب ، الشيخ عبّاس القمّى (م 1359 ق ) ، تهران : مكتبة الصدر ، 1397 ق ، چهارم . 89 . لسان العرب ، محمّدبن مكرم المصرى الأنصارى (ابن منظور) (م 711 ق ) ، بيروت : دار صادر ، 1410 ق ، اوّل. 90 . لغت نامه ، على اكبر دهخدا و ديگران ، تهران : دانشگاه تهران ، 1372 ش . 91 . لقمان حكيم و بررسى تطبيقى حكمتهاى او درروايات فريقين با نگاهى به متون عهدين، عبد اللّه موحّدى مُحب، قم: مركز تربيت مدرّسِ دانشگاه قم، پايان نامه دكترى، 1380. 92 . مائة كلمة للإمام أميرالمؤمنين على ، عمرو بن بحر الكنانى الجاحظ (م 255 ق) ، تحقيق : رياض مصطفى العبداللّه ، دمشق : دارالحكمة ، 1416 ق . 93 . مجمع البحرين ، فخر الدين الطُّرَيحى (م 1085 ق ) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسينى ، تهران : مكتبة نشر الثقافة الإسلاميّة ، 1408 ق ، دوم . 94 . مجمع البيان فى تفسير القرآن ، الفضل بن الحسن الطَّبْرِسى (أمين الإسلام)

.

ص: 318

(م 548 ق ) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولى المحلاّتى والسيّد فضل اللّه اليزدى الطباطبائى ، بيروت : دار المعرفة ، 1408 ق ، دوم . 95 . المحاسن و الأضداد ، عمرو بن بحر الكنانى الجاحظ (م 255 ق) ، قاهره : المكتبة التجارية الكبرى ، 1350 ق . 96 . المحاسن و المساوئ ، إبراهيم بن محمّد البيهقى(م 320 ق ) ، بيروت : دار صادر ، 1390 ق . 97 . محاضرات الاُدباء و محاورات الشعراء و البلغاء ، حسين بن محمّد الراغب الإصفهانى (م 502 ق ) ، مصر : المكتبة العامرة ، 1326 ق ، اوّل. 98 . محبوب القلوب ، قطب الدين محمّد بن على الديلمى (ق 11 ق) ، تصحيح : إبراهيم الديباجى وحامد صدقى ، تهران : دفتر نشر ميراث مكتوب ، 1378 . 99 . المحجّة البيضاء فى تهذيب الإحياء ، محمّدمحسن بن شاه مرتضى الفيض الكاشانى (م 1091 ق ) ، تصحيح : على أكبر الغفارى ، قم : جماعة المدرسين ، 1383 ق . 100 . المستدرك على الصحيحين ، محمّد بن عبد اللّه الحاكم النيسابورى (م 405 ق ) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1411 ق ، اوّل. 101 . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ، ميرزا حسين النورى الطَّبَرسى (م 1320 ق ) ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1407 ق ، اوّل. 102 . مُسنَد ابن جعد ، على بن الجعد الجوهرى (م 230 ق) ، بيروت : مؤسسة ناور ، 1410ق . 103 . المسند ، أحمد بن محمّد الشيبانى (ابن حنبل) (م 241 ق ) ، تحقيق : عبد اللّه محمّد الدرويش ، بيروت : دار الفكر ، 1414 ق ، دوم . 104 . مسند الإمام زيد (مسند زيد) ، [منسوب به] زيد بن على بن الحسين عليه السلام (م 122 ق ) ، بيروت : دارو مكتبة الحياة ، 1966 م ، اوّل. 105 . مسند الشِّهاب ، محمّد بن سلامة (القاضى القضاعى) (م 454 ق) ، بيروت :

.

ص: 319

مؤسسة الرسالة . 106 . مشكاة الأنوار فى غرر الأخبار ، على بن الحسن الطَّبْرِسى (ق 7 ق) ، تحقيق : مهدى هوشمند ، قم : دار الحديث ، 1418 ق ، اوّل. 107 . المصنَّف ، عبد الرزّاق بن همّام الصنعانى (م 211 ق ) ، تحقيق : حبيب الرحمان الأعظمى ، بيروت : منشورات المجلس العلمى . 108 . المصنَّف فى الأحاديث و الآثار ، عبد اللّه بن محمّد العبسى الكوفى (ابن أبى شيبة) (م 235 ق ) ، تحقيق : سعيد محمّد اللحّام ، بيروت : دار الفكر . 109 . معانى الأخبار ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1361 ش ، اوّل. 110 . معجم البلدان ، ياقوت بن عبد اللّه الحَمَوى الرومى (م 626 ق ) ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1399 ق ، اوّل. 111 . المعجم الكبير ، سليمان بن أحمد اللخمى الطبرانى (م 360 ق ) ، تحقيق : حمدى عبد المجيد السلفى ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1404 ق ، دوم . 112 . معجم مقاييس اللغة ، أحمد بن فارس (م 395 ق) ، مصر : شركة مكتبة مصطفى البابى وأولاده . 113 . المعجم الوسيط ، مصطفى إبراهيم وأحمد حسن الزيّات وحامد عبد القادر ومحمد على النجّار ، استانبول : المكتبة الاسلامية ، 1392ق. 114 . مكارم الأخلاق ومعاليها ، أبو بكر محمّد بن جعفر الخرائطى (م 327 ق) ، تحقيق : أعين عبد الجابر البحيرى ، قاهره : دار الآفاق العربية ، 1419 ق . . من لايحضره الفقيه = كتاب من لايحضره الفقيه . 115 . المواعظ العدديّة ، على المشكينى الأردبيلى (معاصر) ، تحقيق : على الأحمدى الميانجى ، قم : الهادى ، 1406 ق ، چهارم . 116 . موسوعة العقائد الاسلامية ، محمّد الرَّيشَهرى ، با همكارى: رضا برنجكار ، قم : دارالحديث ، 1383 _ 1385 .

.

ص: 320

117 . موسوعة ميزان الحكمة ، محمّد الرَّيشَهرى ، قم : دار الحديث ، 1425ق . 118 . نثر الدرّ ، منصور بن الحسين الوزير الآبى (م 421 ق ) ، تحقيق : محمّد على قرنة ، مصر : الهيئة المصرية العامة ، 1981 م ، اوّل . 119 . نزهة المجالس ومنتخب النفائس (المجالس للصفورى) ، عبد الرحمان الصفورى الشافعى (معاصر) ، بيروت : دار الإيمان . 120 . نصيحة الملوك ، محمد بن محمّد الغزالى الطوسى (م 505 ق) ، تصحيح : جلال الدين همايى ، تهران : انجمن آثار ملى ، 1351 . 121 . نوادر الاُصول فى معرفة أحاديث الرسول ، محمّد بن علىّ بن سورة التِّرمِذى (م 320 ق) ، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت: دار الكتب العلميّة ، 1413 ق ، اوّل . 122 . النهاية فى غريب الحديث والأثر ، مبارك بن محمّد الجَزَرى (ابن الأثير) (م 606 ق ) ، تحقيق : طاهر أحمد الزاوى ، قم : إسماعيليان ، 1367 ش ، چهارم . 123 . الورع ، عبد اللّه بن محمّد القرشى (ابن أبى الدنيا) (م 282 ه ) ، تحقيق : مسعد عبد الحميد السعدى ، قاهره : مكتبة القرآن . 124 . وسائل الشيعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملى (م 1104 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1409 ق ، اوّل. 125 . ينابيع المودّة لذوى القربى ، سليمان بن إبراهيم القُندوزى الحنفى (م 1294 ق ) ، تحقيق : على جمال أشرف الحسينى ، تهران : دار الاُسوة ، 1416 ق ، اوّل.

.

ص: 321

فهرست تفصيلى .

ص: 322

. .

ص: 323

. .

ص: 324

. .

ص: 325

. .

ص: 326

. .

ص: 327

. .

ص: 328

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109