فرهنگ نامه امنيت ملي فارسي-عربي

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : فرهنگ نامه امنيت ملي فارسي-عربي/محمدي ري شهري؛ مترجم حميدرضا شيخي.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 1389.

مشخصات ظاهري : 112ص.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 209.

شابك : 12000 ريال:978-964-493-49-02

يادداشت : كتابنامه: ص.[103]-110؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : علي بن ابي طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- ديدگاه درباره امنيت ملي

موضوع : امنيت ملي -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام

موضوع : امنيت ملي -- جنبه هاي قرآني

شناسه افزوده : شيخي، حميدرضا، 1337 -، مترجم

شناسه افزوده : موسسه علمي - فرهنگي دارالحديث. سازمان چاپ و نشر

رده بندي كنگره : BP231/م32ف4 1389

رده بندي ديويي : 297/4832

شماره كتابشناسي ملي : 2540574

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

پيش گفتار

اشاره

پيشگفتارفرهنگ نامه ، كتابى است كه در آن ، دانش ، فرهنگ (1)و حكمت باشد و فرهنگ نامه بصيرت ، قطره اى از درياى بيكران علوم و معارف ناب اسلامى و مَدخَلى (2)ديگر از دانش نامه قرآن و حديث است كه به صورت مستقل ، منتشر مى شود . در اين دانش نامه ، واژه ها و اصطلاحاتى كه در قرآن و احاديث ، كاربرد فرهنگى گسترده اى دارند ، به ترتيب الفبايى ، با نظمى نوين و با ذكر نمونه كاربردها (شواهد) ، معناشناسى و تحليل و تبيين مى گردند . در لابه لاى اين دانش نامه ، برخى مَدخل ها ، از كاربرد فرهنگى ويژه و بَسامد استفاده بالايى برخوردارند . بدين معنا كه عموم مسلمانان و يا گروه هاى خاصّى از آنان ، به صورت شبانه روزى و گسترده ، با آنها ، سر و كار دارند . از اين رو ، به منظور تصحيح و تقويت فرهنگ عمومىِ جوامع اسلامى ، ضرورى است معارف مربوط به اين

.


1- .فرهنگ : علم؛ دانش؛ ادب؛ تربيت؛ پديده كلّى پيچيده اى از آداب ، رسوم ، انديشه ، هنر و شيوه زندگى كه در طىّ تجربه تاريخى اقوام ، شكل مى گيرد و قابل انتقال به نسل هاى بعدى است (ر . ك : لغت نامه دهخدا ، فرهنگ معين و فرهنگ بزرگ سخن) .
2- .در دانش نامه ها ، به هر واژه اصلى كه توضيحى (مقاله اى) در ذيل خود دارد ، «سَرواژه» يا «مَدخَل» مى گويند . به مجموع سرواژه و توضيح ، بر روى هم ، نيز «مدخل» گفته مى شود (ر. ك : فرهنگ بزرگ سخن) .

ص: 8

گونه واژه ها و اصطلاحات ، به صورت «كتابِ همراه» و «كتاب راه نما» ، در اختيار همگان قرار گيرد . با اين نگاه ، مَدخَل هايى از اين دست _ كه گفتيم _ ، به صورت كتاب هايى مستقل و در اندازه هايى كه حمل و مطالعه آن آسان باشد ، در اختيار علاقه مندان قرار مى گيرند . گفتنى است كه در اين سلسله آثار ، براى آنچه مربوط به رفتار يا احوال خاص است (مانند : ادب ، اذان ، شادى و آرزو) ، نام «فرهنگ نامه» و براى آنچه مربوط به گروه هاى اجتماعى (مانند : كارگران ، بسيجيان ، جوانان و كودكان) مى شود و يا آموزه هاى حكيمانه پيشوايان بزرگ اسلام يا حكماى بزرگ الهى (چون لقمان حكيم) را ارائه مى نمايد ، نام «حكمت نامه» را برگزيديم . فرهنگ نامه امنيّت ملّى ، پنجمين كتاب (1)از مجموعه فرهنگ نامه هايى است كه با هدف تصحيح و تقويت فرهنگ ارزش هاى رفتارى ، در دست تدوين است . اين فرهنگ نامه ، براى نخستين بار ، رهنمودهاى قرآن و احاديثِ اسلامى را در زمينه هاى جايگاه امنيّت ملّى ، سرزمين نمونه در امنيّت ، مسؤوليت حكومت اسلامى در تأمين امنيّت اجتماعى ، امنيّت موعود در جهان اسلام ، خطرناكترين تهديدهاى امنيّتى و سياست هاى امنيّتى امام على عليه السلام را با نظمين نوين در سه فصل ارايه مى نمايد .

.


1- .تاكنون فرهنگ نامه هاى ادب ، اذان ، آرزو ، و بصيرت ، منتشر و در اختيار علاقه مندان قرار گرفته است .

ص: 9

شايان ذكر است كه متن آيات و روايات اين مجموعه با همكارى محققان «پژوهشكده علوم و معارف حديث» گردآورى شده ، از ايشان و ساير همكارانى كه در ساماندهى نهايى اين اثر سهيم هستند ، و نيز مترجم گرانقدر آن ، فاضل ارجمند ، آقاى حميدرضا شيخى كه با ترجمه روان و زيباى خود ، فهم اين فرهنگ نامه را براى پارسى زبانان ميسّر ساخت ، صميمانه سپاس گزارم و از خداوند منّان ، براى آنان پاداشى فراوان و در خور فضل و كرامتش ، مسئلت دارم . ربّنا تقبّل منا إنّك أنت السميع العليم محمّدى رى شهرى نهم ديماه 1388 سيزدهم محرّم 1431

.

ص: 10

. .

ص: 11

درآمد

واژه شناسى «امنيّت»

درآمدواژه شناسى «امنيّت»واژه «اَمْن» ، مصدر است و در اصل ، دلالت بر دو معناى نزديك به هم دارد : يكى آرامشِ دل ، و ديگرى تصديق ؛ زيرا انسان ، چيزى را تصديق مى كند و گواهى مى نمايد كه نسبت به آن ، اطمينان دارد و دلش آرام است ، ابن فارس ، در اين باره مى گويد : همزه و ميم و نون ، دو اصل [معنايىِ] متقارب اند : يكى امانت كه : ضدّ خيانت و به معناى آرامشِ دل است ، و ديگرى گواهى دادن و دو معنا ، همان گونه كه گفتيم به هم نزديك اند... مرد ، زمانى قابل اعتماد است كه مردم از او در امان باشند و نگران غائله آفرينى اش نباشند . (1)راغب در المفردات مى نويسد : ريشه «أمن» ، آرامش خاطر و رفع نگرانى است. امن و امانت و امان، در اصل مصدر هستند . (2)

.


1- .. معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 134 .
2- .. مفردات ألفاظ القرآن : ص 90 .

ص: 12

امنيّت ، در قرآن و حديث

1 . جايگاهِ امنيّت ملّى در نظام اسلامى

امّا در اين جا مطلقِ امنيّت ، موضوع سخن نيست ؛ بلكه يكى از مصاديق معناى نخست آن ، يعنى امنيّت اجتماعى مورد بررسى قرار مى گيرد .

امنيّت ، در قرآن و حديثدر قرآن و احاديث اسلامى ، كلمه «امن» و مشتقات آن ، در معانى مختلفى به كار رفته است ؛ مانند : امانت ، (1)ايمان ، (2)امنيّت در برابر خطرهايى كه در جهان پس از مرگ ، انسان را تهديد مى نمايد (3)و امنيّت در مقابل خطرهايى كه آرامش اجتماعى انسان را تهديد مى كند . (4)همان طور كه اشاره شد در اين جا تنها متونى ارائه مى گردد كه مرتبط با امنيّت اجتماعى و ملّى ست . پيش از آن ، توجّه خوانندگان گرامى را به چند نكته جلب مى كنيم :

1 . جايگاهِ امنيّت ملّى در نظام اسلامىاز منظر متون اسلامى ، امنيّت ملّى ، يكى از بزرگ ترين و گواراترين نعمت هاى الهى است كه با نعمت تن درستى و سلامت برابرى مى كند ، همه مردم به آن نياز دارند و بدون آن ، شادى در زندگى بى مفهوم است ؛ ولى با اين همه كمتر كسى قدر اين نعمت بزرگ را مى داند :

.


1- .. ر . ك : دانش نامه ميزان الحكمة : ج 7 ص 321 (ريشه شناسى امانت) .
2- .. ر . ك : همان : ج 8 ص 57 (معناى لغوى ايمان) .
3- .. مقصود ، امنيّت از عذاب الهى است كه در آيات و روايات فراوانى به آن اشاره شده است .
4- .. ر . ك : ص 51 (فصل دوم : خطرناك ترين آسيب هاى امنيّت) .

ص: 13

2 . سرزمينِ نمونه در امنيّت

نِعمَتانِ مَكفورَتانِ : الأَمنُ وَالعافِيَةُ . (1)دو نعمت اند كه كفران مى شوند: امنيّت و سلامت . در مقابل ، نبودِ امنيّت يكى از سخت ترين نقمت هاى الهى است . زندگى براى مردمى كه امنيّت ندارند ، لذّتبخش نيست و معيار ارزش وطن ، ميزان برخوردارى آن از امنيّت است ؛ بلكه چنان است كه از امام على عليه السلام روايت شده : شَرُّ الأوطانِ ما لَم يَأمَن فيهِ القُطّانُ . (2)بدترين وطن، جايى است كه ساكنانش در آن، در امان نباشند.

2 . سرزمينِ نمونه در امنيّتاهمّيت امنيّت اجتماعى در اسلام ، تا آن جاست كه مركز طلوع خورشيد تابناك اين آيين آسمانى ، يعنى مكّه ، «البلد الأمين (شهر امن)» ناميده شده و مقرّرات شديدى براى اجتناب از هرگونه نزاع ، كشمكش و جنگ و خونريزى در اين سرزمين مقدّس ، وضع شده است ، (3)به گونه اى كه نه تنها انسان ها بايد در آن از امنيّت مطلق برخوردار باشند ؛ بلكه حيوانات ، پرندگان و گياهان نيز در امن و امان هستند و كسى حقّ ايجاد كمترين مزاحمت براى آنها را ندارد . مى توان گفت ارزش بودن مطلقِ امنيّت در مكّه ، در واقع براى ارائه شهر نمونه اسلامى است و مسئولان نظام اسلامى ، بايد تلاش كنند تا

.


1- .. ر . ك : ص 20 ح 4 .
2- .. ر . ك : ص 24 ح 14 .
3- .. براى آگاهى از اين مقرّرات به منابع فقه ، مراجعه فرماييد .

ص: 14

3 . مسئوليت نظام اسلامى در برقرارى امنيّت

4 . خطرناكترين تهديدهاى امنيّتى

ساير بلاد اسلامى را از امنيّت لازم ، برخوردار نمايند ، چنان كه در دوران حكومت امام مهدى عليه السلام امنيتِ مطلق ، جهان را فرا خواهد گرفت . (1)

3 . مسئوليت نظام اسلامى در برقرارى امنيّتنكته ديگرى كه حاكى از اهمّيت امنيّت اجتماعى در اسلام است ، مرتبط كردن آن با فلسفه رسالت و امامت در روايات اسلامى است ؛ چنان كه پيامبر خدا ، در پاسخ به سؤال از فلسفه رسالت خود مى فرمايد : بأَن توصَلَ الأَرحامُ وتُحقَنَ الدِّماءُ وتُؤَمَّنَ السُّبُلُ . (2)خويشاوندى پيوند داده شود ، خون ها حفظ گردد و راه ها أمن گردند . همچنين ، اشاره به حفظ و صيانت مرزهاى بلاد اسلامى ، و ايجاد امنيّت براى ستم ديدگان ، در تبيين فلسفه زمامدارى امامانِ اهل بيت عليهم السلام در روايات اهل بيت عليهم السلام حاكى از مسئوليت سنگين حاكمان اسلامى در برقرارى امنيّت اجتماعى است . (3)

4 . خطرناك ترين تهديدهاى امنيّتىاز نظر قرآن و احاديث اسلامى ، مهم ترين خطرهايى كه امنيّت جامعه بشر را تهديد مى كنند ، عبارت است از : اختلافات سياسىِ و اجتماعى ،

.


1- .. ر . ك : ص 43 (امنيّت موعود) .
2- .. ر . ك : ص 26 ح 17 .
3- .. ر . ك : ص 27 (مسئوليّت فرمان روايان در امنيّت كشور) .

ص: 15

5 . سياست هاى امنيّتى امام على عليه السلام

تجاوز به حقوق مردم ، و ناسپاسىِ نعمت هاى الهى . و اين درس بزرگى است براى حكومت ها كه تنها با تكيه بر قدرت اطّلاعاتى و نظامى ، نمى توان امنيّت جامعه را تأمين كرد . دولت مردانى كه بخواهند جامعه آنها از امنيّت كامل برخوردار باشند ، بايد تلاش كنند از اختلافات داخلى و خارجى بكاهند ، عدل و انصاف را بگسترند و مردم را به سپاس و قدردانى از نعمت هاى الهى ، تشويق نمايند ، كه هر چه اختلافات و تجاوز به حقوق ديگران ، كمتر ، و سپاس گزارى از نعمت هاى الهى بيشتر باشد ، جامعه از امنيّت و آرامش افزون ترى برخوردار خواهد بود .

5 . سياست هاى امنيّتى امام على عليه السلاميكى از مسائل بسيار مهم در باب امنيّت اجتماعى ، سياست هاى امنيّتى از نگاه اسلام است . براى آشنايى با اصول سياست هاى امنيّتى اسلام مرورى اجمالى خواهيم داشت بر سياست هاى امنيّتى امام على عليه السلام ، اين سياست ها به طور خلاصه عبارت اند از : الف _ برنامه ريزى براى دستيابى به اطّلاعات و شناخت هاى لازم از تهديدهاى امنيّتى و عوامل آن ؛ ب _ برنامه ريزى براى تبديل كردن تهديدهاى امنيّتى به فرصت هاى امنيّتى ؛ و از جمله اصلاح دشمنان و تبديل كردن آنها به دوست . ج _ اجتناب از درگيرى با دشمنان ، بدون ضرورت ؛ د _ هوشيارى در برابر توطئه هايى كه امنيّت جامعه را تهديد

.

ص: 16

مى كنند ؛ ه _ رعايت ارزش هاى اخلاقى در كشف توطئه هاى ضدّ امنيّتى و برخورد با عوامل آنها ؛ و _ برخورد قاطع و ريشه اى با عوامل و آفات تهديد كننده امنيّت اجتماعى . توضيح اين اجمال در فصل سوم اين فرهنگ نامه خواهد آمد . به اميد آن كه دولتمردان جمهورى اسلامى ايران با الهام از رهنمودهاى سازنده قرآن و اهل بيت عليهم السلام همه توان خود را در جهت تقويت امنيّت اجتماعى اين نظام مقدس و نزديك تر شدن به حكومت علوى به كار گيرند ، و زمينه ساز امنيّت موعود جهان به رهبرى حضرت بقية اللّه الأعظم _ عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف _ باشند .

.

ص: 17

. .

ص: 18

الفصل الأوّل : مَوقِعُ الأمنُ الوطنّي في النظام الإسلامي1 / 1الأَمنُ نِعمَةٌ عَظيمَةٌالكتاب«وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِى بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُواْ فِيهَا لَيَالِىَ وَ أَيَّامًا ءَامِنِينَ » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله _ في قَولِهِ تَعالى : «ثُمَّ لَتُسْئلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيمِ» (2)_ : الأَمنُ وَالصِّحَّةُ . (3)

.


1- .. سبأ : 18 .
2- .. التكاثر : 8 .
3- .. تاريخ أصبهان: ج 2 ص 145 الرقم 1322، تفسير ابن كثير: ج 8 ص 497 كلاهما عن عبداللّه بن مسعود؛ مجمع البيان: ج 10 ص 812 عن عبداللّه بن مسعود من دون إسناد إلى أحدِ أهل البيت عليهم السلام ، المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص153 عن الإمام الباقر عليه السلام بزيادة «وولاية علي بن أبي طالب» في آخره، إرشاد القلوب : ص 37 عن الإمام علي عليه السلام بزيادة «القوة والعافية» في آخره، بحار الأنوار : ج 24 ص 54 ح 14 .

ص: 19

فصل يكم : جايگاه امنيّت ملّى در نظام اسلامى

1 / 1 امنيّت ، نعمتى بزرگ

فصل يكم : جايگاه امنيّت ملّى در نظام اسلامى1 / 1امنيّت ، نعمتى بزرگقرآن«و ميان آنان و ميان آبادى هايى كه در آنها بركت نهاده بوديم ، شهرهاى متّصل به هم قرار داده بوديم و در ميان آنها مسافت را ، به اندازه ، مقرّر داشته بوديم . در اين [راه]ها ، شب ها و روزها آسوده خاطر بگرديد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ درباره اين سخن خداوند متعال : «سپس ، در آن روز ، قطعا از نعمتْ پرسش مى شويد»_ : [مقصود از نعمت] امنيّت و سلامت است .

.

ص: 20

تفسير القمّي _ في قَولِهِ تَعالى : «وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَ_ذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَ_ذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كُلٌّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ » (1)_ : عَنِ الصّادِقينَ عليهم السلام أنَّهُم قالوا : الحَسَناتُ في كِتابِ اللّه ِ عَلى وَجهَينِ ، وَالسَّيِّئاتُ عَلى وَجهَينِ ، فَمِنَ الحَسَناتِ الَّتي ذَكَرَهَا اللّه ُ : الصِّحَّةُ وَالسَّلامَةُ وَالأَمنُ وَالسَّعَةُ وَالرِّزقُ ، وقَد سَمّاهَا اللّه ُ حَسَناتٍ ، «وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ» يَعني بِالسَّيِّئَةِ هاهُنا : المَرَضَ وَالخَوفَ وَالجوعَ وَالشِّدَّةَ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله : مَن أصبَحَ وأمسى وعِندَهُ ثَلاثٌ فَقَد تَمَّت عَلَيهِ النِّعمَةُ فِي الدُّنيا : مَن أصبَحَ وأمسى مُعافىً في بَدَنِهِ ، آمِنا في سِربِهِ (3)، عِندَهُ قوتُ يَومِهِ ، فَإِن كانَت عِندَهُ الرّابِعَةُ فَقَد تَمَّت عَلَيهِ النِّعمَةُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ؛ وهُوَ الإِسلامُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله : نِعمَتانِ مَكفورَتانِ (5)؛ الأَمنُ وَالعافِيَةُ . (6)

.


1- .. النساء: 78.
2- .. تفسير القمّى: ج 1 ص 144، بحار الأنوار: ج 5 ص 202 ح 27 .
3- .. أصبح آمِنا في سِربِهِ أي في نفسه . وفلانٌ آمِنُ السِّربِ : لا يُغزى مالُهُ ونَعَمُهُ لِعِزِّهِ (لسان العرب : ج 1 ص 463 «سرب») .
4- .. الكافى : ج 8 ص 148 ح 127 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 36 وفيه «الإيمان» بدل «الإسلام» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 139 ح 15 وراجع : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 469 ح 5916 وسنن ابن ماجة : ج 2 ص 1387 ح 4141 .
5- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره : «مكفورتان» أي مستورتان عن الناس، لا يعرفون قدرهما، أو لا يشكرهما الناس لغفلتهم عن عظم شأنهما (بحار الأنوار: ج 81 ص 170).
6- .. الخصال : ص 34 ح 5 عن إسماعيل بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 81 ص 170 ح 1 .

ص: 21

تفسير القمى _ درباره اين سخن خداوند متعال : «و اگر به آنان خوبى رسد ، مى گويند : «اين ، از نزد خداست» ، و اگر به آنان ، گزندى برسد ، مى گويند : «اين ، از جانب توست» . بگو : «هر دو از جانب خداست»» _ : از پيشوايان معصوم ، روايت شده است كه فرمودند : «خوبى ها در كتاب خدا بر دو گونه اند ، و بدى ها نيز دوگونه . از جمله خوبى ها كه خداوند نام برده ، تن درستى و سلامت و امنيّت و گشايش [رفاه] و روزى است . خداوند ، اينها را خوبى ناميده است ، «و اگر بدى [و گزندى] به آنها برسد» ، مقصودش از بدى در اين جا ، بيمارى و ترس و گرسنگى و سختى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كس شب و روزِ خود را سپرى كند و از سه چيز ، برخوردار باشد ، نعمت دنيا را كامل دارد : كسى كه بام و شامش را در تن درستى و آسايشِ خاطر بگذراند (1)و خوراكِ روزانه خود را داشته باشد . حال اگر چهارمين نعمت را هم داشته باشد ، نعمت دنيا و آخرت بر او كامل شده است و آن نعمت ، اسلام است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : دو نعمت اند كه قدرشان ناشناخته است (2): امنيّت و سلامت .

.


1- .يعنى امنيّت جانى و مالى داشته باشد .
2- .يا : قدرشناسى و سپاس گزارى نمى شوند .

ص: 22

الإمام عليّ عليه السلام : أسكَنَ سُبحانَهُ آدَمَ دارا أرغَدَ (1)فيها عَيشَهُ ، وآمَنَ فيها مَحَلَّتَهُ . (2)

عنه عليه السلام : لا نِعمَةَ أهنَأُ مِنَ الأَمنِ . (3)

عنه عليه السلام : نَم آمِنا، تَكُن في أمهَدِ (4)الفُرُشِ . (5)

عنه عليه السلام : كُلُّ سُرورٍ يَحتاجُ إلى أمنٍ . (6)

عنه عليه السلام : رَفاهِيَةُ العَيشِ فِي الأَمنِ . (7)

الإمام الصادق عليه السلام : النَّعيمُ فِي الدُّنيَا الأَمنُ وصِحَّةُ الجِسمِ ، وتَمامُ النِّعمَةِ فِي الآخِرَةِ دُخولُ الجَنَّةِ ، وما تَمَّتِ النِّعمَةُ عَلى عَبدٍ قَطُّ [ ما ] (8)لَم يَدخُلِ الجَنَّةَ . (9)

عنه عليه السلام : ثَلاثَةُ أشياءَ يَحتاجُ النّاسُ طُرّا إلَيها : الأَمنُ ، وَالعَدلُ ، وَالخِصبُ (10). (11)

.


1- .. [يُقال] : صاروا في رَغَدٍ من العيش : أي في رزق واسع (مجمع البحرين: ج 2 ص 714 «رغد»).
2- .. نهج البلاغة: الخطبة1، بحار الأنوار: ج 63 ص 213 ح 48.
3- .. غرر الحكم : ج 6 ص 435 ح 10911 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 544 ح 10119.
4- .. مَهَّدتُ الفِراشَ: إذا بَسَطتَهُ وَوَطَّأتَهُ (مجمع البحرين: ج 3 ص 1729 «مهد»).
5- .. المواعظ العدديّة: ص 61.
6- .. بحار الأنوار: ج 78 ص 7 ح 59 نقلاً عن مطالب السؤول.
7- .. غرر الحكم : ج 4 ص 100 ح 5438 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 271 ح 4983.
8- .. ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار.
9- .. معانى الأخبار: ص 408 ح 87 عن زيد الشحام، بحار الأنوار: ج 81 ص 172 ح 8.
10- .. الخِصْب : نقيص الجَدب، وهو كثرة العُشب ورفاغة العَيش . ومَكانٌ خَصيب : كثير الخير (تاج العروس : ج 1 ص 464 «خصب») .
11- .. تحف العقول: ص 320، بحار الأنوار: ج 78 ص 234 ح 44.

ص: 23

امام على عليه السلام : خداوند سبحان ، آدم را در سرايى جاى داد كه در آن سرا ، زندگى اش را پُر از ناز و نعمت ، و محيطش را برخوردار از امنيّت قرار داد .

امام على عليه السلام : نعمتى خوش تر از امنيّت نيست .

امام على عليه السلام : آسوده بخواب [كه در اين صورت] ، در بهترين بستر خواهى بود .

امام على عليه السلام : هر شادمانى اى نياز به امنيّت [و آرامش] دارد .

امام على عليه السلام : آسايش زندگى ، در [گرو ]امنيّت است .

امام صادق عليه السلام : نعمت دنيا ، امنيّت و تن درستى است ، و كامل شدن نعمت در آخرت ، رفتن به بهشت است . تا زمانى كه بنده وارد بهشت نشود ، هرگز نعمت را كامل به دست نياورده است .

امام صادق عليه السلام : سه چيز است كه همه مردم به آنها نيازمندند : امنيّت ، دادگرى ، و فراوانى .

.

ص: 24

1 / 2ذَمُّ عَدَمِ الأَمنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله : لا خَيرَ فِي القَولِ إلّا مَعَ الفِعلِ ، ولا فِي المَنظَرِ إلّا مَعَ المَخبَرِ ... ولا فِي الحَياةِ إلّا مَعَ الصِّحَّةِ ، ولا فِي الوَطَنِ إلّا مَعَ الأَمنِ وَالسُّرورِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام : شَرُّ البِلادِ بَلَدٌ لا أمنَ فيهِ ولا خِصبَ . (2)

عنه عليه السلام : شَرُّ الأَوطانِ ما لَم يَأمَن فيهِ القُطّانُ (3). (4)

عنه عليه السلام : الخائِفُ لا عَيشَ لَهُ . (5)

الخصال عن أبي خالد السجستاني عن الإمام الصادق عليه السلام : خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ ، زائِلَ العَقلِ ، مَشغولَ القَلبِ ؛ فَأَوَّلُها: صِحَّةُ البَدَنِ ، وَالثّانِيَةُ: الأَمنُ ، وَالثّالِثَةُ: السَّعَةُ فِي الرِّزقِ ، وَالرّابِعَةُ: الأَنيسُ المُوافِقُ . قُلتُ : ومَا الأَنيسُ المُوافِقُ ؟ قالَ : الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ ، وَالوَلَدُ الصّالِحُ ، وَالخَليطُ الصّالِحُ . وَالخامِسَةُ _ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ _ : الدَّعَةُ (6). (7)

راجع : ص 58 (أخطر آفات الأمن / الكفران) .

.


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 369 ح 5762 عن حماد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 333 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الاختصاص : ص 243 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 58 ح 3 .
2- .. غرر الحكم : ج 4 ص 165 ح 5684 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 294 ح 5253 .
3- .. قَطَنَ بالمكانِ: أقام به وتوطّنَهُ فهو قاطن، والجمع قُطّان (مجمع البحرين: ج 3 ص 1497 «قطن»).
4- .. غرر الحكم : ج 4 ص 171 ح 5712 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 295 ح 5279 .
5- .. غرر الحكم : ج 1 ص 251 ح 1011 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 30 ح 453 .
6- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره : الدَّعَةُ : السكون وقلّة الأشغال، قال في النهاية: وَدُع _ بالضمّ _ وداعة ودعة : أي سكن وترفّه، وفي الصحاح: الدعة: الخفض، والهاء عوض من الواو، تقول منه: ودع الرجل فهو وديع ؛ أي ساكن، ورجل متّدع : أي صاحب دعة وراحة، والموادعة: المصالحة ، انتهى . ويحتمل أن يكون المراد عدم المنازعة والمخاصمة (بحارالأنوار : ج 81 ص 171) .
7- .. الخصال: ص 284 ح 34، بحار الأنوار: ج 81 ص 171 ح 4.

ص: 25

1 / 2 نكوهشِ نبود امنيّت

1 / 2نكوهشِ نبود امنيّتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله : در گفتارِ بى كردار ، و ديدنِ بى آزمودن ... و زندگى بدون سلامت ، و وطن بدون امنيّت و شادمانى ، خيرى نيست .

امام على عليه السلام : بدترينِ شهرها ، شهرى است كه در آن ، امنيّت و فراوانى نباشد .

امام على عليه السلام : بدترين وطن ها ، وطنى است كه ساكنانش در آن ، امنيّت نداشته باشند .

امام على عليه السلام : كسى كه در ترس و وحشت به سر مى برد ، زندگى ندارد .

الخصال _ به نقل از ابو خالد سجستانى _ : امام صادق عليه السلام فرمود : «پنج چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد ، پيوسته ، زندگى اش ناقص ، خِردش از كار افتاده ، و دلش مشغول [و گرفتار] است : اوّلْ تن درستى ، دومْ امنيّت ، سومْ گشايشِ در روزى ، چهارمْ يارِ سازگار» . گفتم : يارِ سازگار چيست؟ فرمود : «همسر شايسته ، و فرزند شايسته ، و همنشين شايسته» . [سپس ادامه داد :] «و پنجم _ كه جامع اين چيزهاست _ آسايش [و رفاه ]است» . ر . ك : ص 59 (خطرناك ترين آسيب هاى امنيّت / ناسپاسى) .

.

ص: 26

1 / 3مَسؤولِيَّةُ الوُلاةِ في أمنِ البِلادِمسند ابن حنبل عن عمرو بن عبسة السلمي : رَغِبتُ عَن آلِهَةِ قَومي فِي الجاهِلِيَّةِ ... حَتّى دَخَلتُ عَلَيهِ [ أي عَلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ] فَسَلَّمتُ عَلَيهِ فَقُلتُ لَهُ : ما أنتَ؟ فَقالَ : نَبِيٌّ ، فَقُلتُ : ومَا النَّبِيُّ؟ فَقالَ : رَسولُ اللّه ِ ، فَقُلتُ : ومَن أرسَلَكَ ؟ قالَ : اللّه ُ عز و جل ، قُلتُ : بِماذا أرسَلَكَ؟ فَقالَ : بِأَن توصَلَ الأَرحامُ ، وتُحقَنَ الدِّماءُ ، وتُؤَمَّنَ السُّبُلُ ، وتُكسَرَ الأَوثانُ ، ويُعبَدَ اللّه ُ وَحدَهُ لا يُشرَكُ بِهِ شَيءٌ . (1)

.


1- .. مسند ابن حنبل: ج 6 ص 53 ح 17013، مسند الشاميّين: ج 2 ص 30 ح 863، تاريخ دمشق: ج 46 ص 262.

ص: 27

1 / 3 مسئوليّت فرمان روايان در امنيّت كشور

1 / 3مسئوليت فرمان روايان در امنيّت كشورمسند ابن حنبل _ به نقل از عمرو بن عبسه سلمى _ : در جاهليت ، از خدايان قوم خود ، روى گردانْدم ... تا آن گاه كه خدمت پيامبر خدا رسيدم و سلام كردم و گفتم : تو كيستى ؟ فرمود : «پيامبر [هستم]» . گفتم : پيامبر چيست؟ فرمود : «فرستاده خدا» . گفتم : چه كسى تو را فرستاده است؟ فرمود : «خداوند» . گفتم : براى چه فرستاده است؟ فرمود : «براى پيوندِ خويشاوندان ، حفظ خون ها ، امنيّت راه ها ، شكستن بت ها ، و پرستش خداى يگانه و بى انباز» .

.

ص: 28

الإمام عليّ عليه السلام : اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُنِ الَّذي كانَ مِنّا مُنافَسَةً في سُلطانٍ ، ولَا التِماسَ شَيءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دينِكَ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ، فَيَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، وتُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِكَ . (1)

عنه عليه السلام : لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أميرٍ بَرٍّ أو فاجِرٍ ، يَعمَلُ في إمرَتِهِ المُؤمِنُ ، ويَستَمتِعُ فيهَا الكافِرُ ، ويُبَلِّغُ اللّه ُ فيهَا الأَجَلَ ، ويُجمَعُ بِهِ الفَيءُ ، ويُقاتَلُ بِهِ العَدُوُّ ، وتَأمَنُ بِهِ السُّبُلُ . (2)

المَزار _ مِن زِيارَةٍ يُزارُ بِها أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام في لَيلَةِ سَبعٍ وعِشرينَ مِن رَجَبٍ _ : ... وبَذَلَ عليه السلام نَفسَهُ في مَرضاةِ رَسولِكَ ... وحينَ وَجَدَ أنصارا نَهَضَ مُستَقِلّاً بِأَعباءِ الخِلافَةِ ، مُضطَلِعا بِأَثقالِ الإِمامَةِ ، فَنَصَبَ رايَةَ الهُدى في عِبادِكَ ، ونَشَرَ ثَوبَ الأَمنِ في بِلادِكَ ، وبَسَطَ العَدلَ في بَرِيَّتِكَ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام _ مِن دُعائِهِ لِأَهلِ الثُّغورِ _ : فَإِن خَتَمتَ لَهُ بِالسَّعادَةِ ، وقَضَيتَ لَهُ بِالشَّهادَةِ ، فَبَعدَ أن يَجتاحَ عَدُوَّكَ بِالقَتلِ ، وبَعدَ أن يَجهَدَ بِهِمُ الأَسرُ ، وبَعدَ أن تَأمَنَ أطرافُ المُسلِمينَ ، وبَعدَ أن يُوَلِّيَ عَدُوُّكَ مُدبِرينَ . (4)

.


1- .. نهج البلاغة: الخطبة 131، تحف العقول: ص 239 عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج 34 ص 111 ح 949؛ تذكرة الخواص: ص 120 عن عبداللّه بن صالح العجلي.
2- .. نهج البلاغة: الخطبة 40، بحار الأنوار: ج 75 ص 358 ح 72؛ شعب الإيمان: ج 6 ص 65 ح 7508 عن ليث، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 741 ح 51 عن أبي البختري من دون إسناد إلى أحدِ أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه ، كنز العمّال: ج 5 ص 751 ح 14286 وراجع : السنن الكبرى : ج 8 ص 319 ح 16764.
3- .. المزار : ص 106، بحار الأنوار : ج 100 ص 380 ح 10 .
4- .. الصحيفة السجّادية: ص 115 الدعاء 27.

ص: 29

امام على عليه السلام : بار خدايا ! تو مى دانى كه آنچه از ما سر زد ، از سرِ قدرت طلبى ، يا به دست آوردن چيزى از حُطام بى ارزش دنيا نبود ؛ بلكه براى اين بود كه نشانه هاى دينت را بازگردانيم و در شهرهايت ، آبادانى پديدار سازيم تا بندگان ستم ديده ات در امنيّت باشند و احكام بر زمين مانده ات بر پا شوند .

امام على عليه السلام : مردم را ناگزير فرمانروايى بايد ، نيك يا بد ؛ تا در [سايه ]فرمان روايى او مؤمن ، كار خويش (طاعت خدا) كند و كافر ، بهره خويش ببَرَد ، و خداوند ، هر كس را به اجل مقدّرش برساند ، و به وسيله او ماليات ها جمع آورى گردد و با دشمن ، جنگ شود و راه ها امن گردند .

المزار _ از زيارتى كه با آن امير مؤمنان در شب بيست و هفتم رجب ، زيارت مى شود _ : و در راه خشنودى پيامبرت ، جان فشانى كرد ... و آن گاه كه يارانى يافت ، مسئوليت هاى خلافت را برعهده گرفت و بارهاى سنگين پيشوايى را به دوش كشيد و پرچم راهبرى را در ميان بندگانت برافراشت و بساط امنيّت را در شهرهايت افكند ، و عدل را در ميان آفريدگانت گسترانيد .

امام زين العابدين عليه السلام _ از دعاى ايشان براى مرزداران _ : اگر زندگى اش را به نيك بختى پايان دادى وشهادترا بر او مقدّر فرمودى ، اين [شهادتش] پس از آن باشد كه دشمنت را به كُشتار از بيخ و بُن بركَنْد ، و پس از آن كه دشمنانت به رنج اسارت در بيفتند ، و پس از آن كه مرزهاى مسلمانان ، امنيّت يابد ، و پس از آن كه دشمنت پشت كرده ، بگريزد .

.

ص: 30

الإمام الرضا عليه السلام : إنَّ الإِمامَةَ زِمامُ الدّينِ ، ونِظامُ المُسلِمينَ ، وصَلاحُ الدُّنيا ، وعِزُّ المُؤمِنينَ . إنَّ الإِمامَةَ اُسُّ (1)الإِسلامِ النّامي، وفَرعُهُ السّامي . بِالإِمامِ تَمامُ الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصِّيامِ وَالحَجِّ وَالجِهادِ ، وتَوفيرُ الفَيءِ (2)وَالصَّدَقاتِ ، وإمضاءُ الحُدودِ وَالأَحكامِ ، ومَنعُ الثُّغورِ (3)وَالأَطرافِ . (4)

1 / 4دَورُ الدُّعاءِ في الأَمنِالكتاب« وَ إِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَ_ذَا بَلَدًا ءَامِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَ تِ مَنْ ءَامَنَ مِنْهُم بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ قَالَ وَ مَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ » . (5)

.


1- .. الاُسُّ: أصلُ البِناء (مجمع البحرين: ج 1 ص 47 «أسس»).
2- .. الفَيءُ: هو ما حصل للمسلمين من أموال الكفّار من غير حرب ولا جهاد (النهاية: ج 3 ص 482 «فيأ»).
3- .. الثَّغْرُ: موضع المخافة الذي يُخاف منه هجوم العدوّ، والجمع: ثغور (مجمع البحرين: ج 1 ص 242 «ثغر»).
4- .. الكافى: ج 1 ص 200 ح 1، كمال الدين: ص 677 ح 31، معانى الأخبار: ص 97 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 218 ح 1 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 122 ح 4 .
5- .. البقرة: 126.

ص: 31

1 / 4 نقش دعا در امنيّت

امام رضا عليه السلام : امامت ، زمامِ دين است ، و رشته (1)مسلمانان ، و مايه آبادانى دنيا ، و اقتدار مؤمنان . امامت ، ريشه بالنده اسلام و شاخه بلند آن است . با امامت ، نماز و زكات و روزه و حجّ و جهاد ، كامل مى شوند ، و درآمدهاى مسلمانان و زكات ، جمع آورى مى شود ، و حدود و احكام ، اجرا مى شوند ، و مرزها و سرحدّات ، نگهدارى مى شوند .

1 / 4نقش دعا در امنيّتقرآن«و آن گاه كه ابراهيم گفت : «پروردگارا ، اين جا را شهرى امن ، قرار ده و مردمش را _ هر كس از آنان كه به خدا و روزِ بازپسين ايمان بياورد _ از ميوه ها روزى بخش» ، [خدا] فرمود : «ولى هر كس كفر بورزد ، اندكى برخوردارش مى كنم . سپس ، او را با خوارى به سوى عذاب آتش مى كشانم ؛ و چه بدسرانجامى است!» .

.


1- .«نظام» كه در متن حديث آمده ، نخ يا رشته اى را گويند كه با آن ، دانه هاى مرواريد و تسبيح و مانند آن را به رشته كشند ؛ شيرازه .

ص: 32

« وَ إِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَ_ذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِىَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله _ مِن دُعائِهِ عَقيبَ صَلاةِ الظُّهرِ _ : اللّهُمَّ لا تَدَع لي ذَنبا إلّا غَفَرتَهُ ، ولا هَمّا إلّا فَرَّجتَهُ ، ولا سُقما إلّا شَفَيتَهُ ، ولا عَيبا إلّا سَتَرتَهُ ، ولا رِزقا إلّا بَسَطتَهُ ، ولا خَوفا إلّا آمَنتَهُ . (2)

سنن الدارمي عن ابن عمر : كانَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله إذا رَأى الهِلالَ قالَ : اللّه ُ أكبَرُ ، اللّهُمَّ أهِلَّهُ عَلَينا بِالأَمنِ وَالإيمانِ ، وَالسَّلامَةِ وَالإِسلامِ ، وَالتَّوفيقِ لِما يُحِبُّ رَبُّنا ويَرضى ، رَبُّنا ورَبُّكَ اللّه ُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام : كانَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله إذا رَأى الهِلالَ ... قالَ : اللّهُمَّ أهِلَّهُ عَلَينا بِالأَمنِ وَالإيمانِ ، وَالسَّلامَةِ وَالإِسلامِ وَالإِحسانِ . (4)

.


1- .. إبراهيم: 35 .
2- .. فلاح السائل : ص 310 ح 210 عن عبداللّه بن محمّد التميمي عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، مصباح المتهجّد : ص 76 ح 124 ، المصباح للكفعمى: ص 53 كلاهما عن معاوية بن عمّار نحوه من دون إسناد إلى أحدِ أهل البيت عليهم السلام ، المزار للمفيد : ص 123، المزار الكبير : ص 179 كلاهما من دون إسناد إلى أحدِ أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 86 ص 63 ح 2 .
3- .. سنن الدارمى : ج 1 ص 428 ح 1639 ، صحيح ابن حبّان : ج 3 ص 171 ح 888 ، المعجم الكبير : ج 12 ص273 ح 13330 ، كنز العمّال : ج7 ص 78 ح 18045 .
4- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 71 ح 329 عن دارم بن قبيصة عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الأمالى للطوسي : ص 495 ح 1084 عن عمر بن علي عن أبيه الإمام زين العابدين عليه السلام عن محمّد بن الحنفية، مصباح المتهجّد: ص 540 ح 625 من دون إسناد إلى أحدِ أهل البيت عليهم السلام ، الإقبال: ج 1 ص 62 عن محمّد بن الحنفية ، بحار الأنوار: ج 95 ص 343 ح 1.

ص: 33

«و آن گاه كه ابراهيم گفت : «پروردگارا ! اين شهر را امن قرار ده و من و فرزندانم را از اين كه بت ها را پرستيم ، دور بدار»» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ از دعاى ايشان در تعقيبات نماز ظهر _ : بار خدايا ! هر گناهى دارم ، بيامرز ، هر نگرانى و اندوهى دارم ، بزُداى ، هر بيمارى اى دارم ، بهبود بخش ، هر عيبى دارم ، بپوشان ، و روزى ام را گشايش ده ، و ترس مرا به امنيّت بدل فرما .

سنن الدارمى _ به نقل از ابن عمر _ : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هرگاه ماه نو را مى ديد ، مى گفت : «بزرگ تر است خدا . بار خدايا ! اين را با امنيّت و ايمان ، و سلامت و اسلام ، و توفيق به آنچه _ تو اى پروردگار ما _ دوست دارى و مى پسندى ، براى ما نو گردان . پروردگار ما و تو [اى ماه!] خداست» .

امام على عليه السلام : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگاه هلال ماه را مى ديد ... مى گفت : «بار خدايا ! در اين ماه ، ما را از امنيّت و ايمان ، و سلامت و اسلام و نيكوكارى برخوردار گردان» .

.

ص: 34

عنه عليه السلام _ مِن دُعائِهِ فِي اليَومِ السّادِسِ مِنَ الشَّهرِ _ : الحَمدُ للّه ِِ الَّذي آمَنَ روعَنا (1). (2)

عنه عليه السلام _ أيضا _ : الحَمدُ للّه ِِ الَّذي آمَنَنا ، الحَمدُ للّه ِِ الَّذي كَبَتَ (3)عَدُوَّنا . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام _ مِن دُعائِهِ بِالعافِيَةِ _ : وَامنُن عَلَيَّ بِالصِّحَّةِ وَالأَمنِ . (5)

عنه عليه السلام _ في دُعائِهِ _ : اللّهُمَّ أعطِنِي السَّعَةَ فِي الرِّزقِ ، وَالأَمنَ فِي الوَطَنِ . (6)

عنه عليه السلام : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأبدِلني ... مِن مَرارَةِ خَوفِ الظّالِمينَ حَلاوَةَ الأَمَنَةِ . (7)

.


1- .. الرَّوعُ : الفَزَعُ (النهاية: ج2 ص276 «روع»).
2- .. الدروع الواقية: ص 185، بحار الأنوار: ج97 ص193 ح3.
3- .. كبت اللّه ُ عدوّنا: أي أذلّه وصرفه (النهاية: ج 4 ص 138 «كبت»).
4- .. الدروع الواقية: ص 185، بحار الأنوار: ج97 ص193 ح3.
5- .. الصحيفة السجادية: ص 97 الدعاء 23.
6- .. مصباح المتهجّد: ص 595 ح 691، الإقبال : ج 1 ص 171 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج98 ص91 ح2.
7- .. الصحيفة السجادية: ص 82 الدعاء 20.

ص: 35

امام على عليه السلام _ از دعاى ايشان در روز ششم ماه _ : ستايش ، خدايى را كه ترس ما را به امنيّت [و آرامش] ، مبدّل ساخت .

امام على عليه السلام _ از دعاى ايشان در روز ششم ماه _ : ستايش ، خدايى را كه ما را در امنيّت [و آرامش] قرار داد . ستايش ، خدايى را كه دشمن ما را سركوب كرد .

امام زين العابدين عليه السلام _ از دعاى ايشان براى عافيت _ : و مرا از [نعمت ]تن درستى و امنيّت برخوردار فرما !» .

امام زين العابدين عليه السلام _ در دعاى ايشان _ : بار خدايا ! گشايش در روزى ، و امنيّت در وطن را عطايم فرما .

امام زين العابدين عليه السلام : بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست ، و به جاى ... تلخىِ ترس از ستمگران ، شيرينى امنيّت ، عطايم كن .

.

ص: 36

عنه عليه السلام : إلهي ومَولايَ وغايَةَ رَجائي ، أشرَقتَ مِن عَرشِكَ عَلى أرَضيكَ ومَلائِكَتِكَ وسُكّانِ سَماواتِكَ ، وقَدِ انقَطَعَتِ الأَصواتُ ، وسَكَنَتِ الحَرَكاتُ ، وَالأَحياءُ فِي المَضاجِعِ كَالأَمواتِ ، فَوَجَدتَ عِبادَكَ في شَتَّى الحالاتِ : فَمِنهُ خائِفٌ لَجَأَ إلَيكَ فَآمَنتَهُ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام _ في الدُّعاءِ _ : يا مَن دَلَّني عَلى نَفسِهِ ، وذَلَّلَ قَلبي بِتَصديقِهِ ، أسأَ لُكَ الأَمنَ وَالإيمانَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (2)

الإمام الهادي عليه السلام _ في قُنوتِهِ _ : يا مَن دَعاهُ المُضطَرّونَ فَأَجابَهُم ، ولَجَأَ إلَيهِ الخائِفونَ فَآمَنَهُم ، وعَبَدَهُ الطّائِعونَ فَشَكَرَهُم ، وحَمِدَهُ الشّاكِرونَ فَأَثابَهُم . (3)

الإمام المهدي عليه السلام _ فِي الدُّعاءِ _ : يا آمِناً مِن كُلِّ شَيءٍ ، وكُلُّ شَيءٍ مِنكَ خائِفٌ حَذِرٌ ، أسأَلُكَ بِأَمنِكَ مِن كُلِّ شَيءٍ ، وخَوفِ كُلِّ شَيءٍ مِنكَ ، أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تُعطِيَني أمانا لِنَفسي وأهلي ووَلَدي وسائِرِ ما أنعَمتَ بِهِ عَلَيَّ ، حَتّى لا أخافَ أحَدا ، ولا أحذَرَ مِن شَيءٍ أبَدا ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ ، وحَسبُنَا اللّه ُ ونِعمَ الوَكيلُ . (4)

.


1- .. بحار الأنوار: ج 94 ص 130 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
2- .. الكافى: ج 2 ص 579 ح 9 عن إبراهيم بن أبي البلاد عن عمّه .
3- .. مهج الدعوات: ص 83، مصباح المتهجّد: ص 516 ح 598 من دون إسناد إلى أحدِ أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج85 ص 227 ح 1.
4- .. مهج الدعوات: ص 352 عن أبي عبد اللّه الحسين بن محمّد البزوفري، مكارم الأخلاق: ج 2 ص 136 ح 2346 عن الحسين بن محمّد البزوفري من دون إسنادٍ إلى أحدِ أهل البيت عليهم السلام ، المصباح للكفعمى : ص 522، بحار الأنوار: ج 89 ص 324 ح 30.

ص: 37

امام زين العابدين عليه السلام : معبودا و سَروَرا و اى فرجامين اميد من! تو از فرازِ عرشت بر زمين هايت و فرشتگانت و باشندگانِ در آسمان هايت درخشيدى ، و آواها بُريده شد ، و جنبش ها آرام گرفت ، و زندگان در بسترها ، چونان مُردگان شدند ، و تو بندگانت را در حالات گونه گون يافتى : از آنهاست ترسانى كه به تو پناه آورده و تو او را آرامش و امنيّت بخشيدى .

امام رضا عليه السلام _ در دعا _ : اى كسى كه مرا به خودت ره نمون شدى و دلم را به تصديقت رام ساختى ، امنيّت و ايمان را در دنيا و آخرت ، از تو درخواست مى كنم .

امام هادى عليه السلام _ در قنوتش _ : اى آن كه درماندگان او را خواندند و پاسخشان داد ، و بيمناكان به او پناه بردند و آسوده خاطرشان كرد ، و فرمان بُرداران بندگى اش كردند و [از عبادت آنان] سپاس گزارى نمود ، و سپاس گزاران او را ستودند و پاداششان داد .

امام مهدى عليه السلام _ در دعا _ : اى ايمن از هر چيز ، و هر چيز از تو بيمناك! به ايمنى ات از هر چيز و بيمناكى هر چيز از تو ، از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستى ، و به خودم و زن و فرزندم و ديگر نعمت هايى كه ارزانى ام داشته اى ، امنيّت بخشى ، چندان كه هرگز از كسى نترسم و از چيزى بيمناك نباشم ، كه به راستى تو بر هر چيزى توانايى ؛ و خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است او .

.

ص: 38

1 / 5البَلَدُ المِثالِيُّ فِي الأَمنِالكتاب« وَ هَ_ذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ » . (1)

« وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا » . (2)

«فِيهِ ءَايَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا » . (3)

« أَوَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا ءَامِنًا وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِ_لِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ » . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله : مَن قَتَلَ قَتيلاً وأذنَبَ ذَنباً ثُمَّ لَجَأَ إلَى الحَرَمِ فَقَد أمِنَ ، لا يُقادُ فيهِ ما دامَ فِي الحَرَمِ ، ولا يُؤخَذُ ولا يُؤذى ولا يُؤوى ولا يُطعَمُ ولا يُسقى ولا يُبايَعُ ولا يُضيفُ ولا يُضافُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله : ألا لَعنَةُ اللّه ِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ عَلى مَن أحدَثَ فِي الإِسلامِ حَدَثاً ، يَعني يُحدِثُ فِي الحِلِّ فَيَلجَأُ إلَى الحَرَمِ فَلا يُؤويهِ أحَدٌ ، ولا يَنصُرُهُ ، ولا يُضيفُهُ ، حَتّى يَخرُجَ إلَى الحِلِّ فَيُقامَ عَلَيهِ الحَدُّ . (6)

.


1- .. التين: 3.
2- .. البقرة: 125.
3- .. آل عمران: 97 .
4- .. العنكبوت : 67 .
5- .الجعفريّات : ص 71 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مستدرك الوسائل : ج 9 ص 332 ح 11025 .
6- .الجعفريّات : ص 71 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مستدرك الوسائل : ج 9 ص 332 ح 11026 .

ص: 39

1 / 5 شهر نمونه در امنيّت

1 / 5شهر نمونه در امنيّتقرآن«و سوگند به اين شهر امن» .

«و چون خانه [ى كعبه] را براى مردم ، محلّ اجتماع و [جاى] امنى قرار داديم» .

«در آن ، نشانه هايى روشن است . [از جمله] مقام ابراهيم است ، و هر كه در آن درآيد ، در امان است» .

«آيا نديده اند كه ما [براى آنان] حرمى امن قرار داديم ، و حال آن كه مردم از حواشى آن ، رُبوده مى شوند؟ آيا به باطل ، ايمان مى آورند و به نعمت خدا كفر مى ورزند؟» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كس مرتكب قتلى شود و دست به گناهى بزند ، سپس به حرم [امن الهى] پناه ببرد ، در امان است و تا زمانى كه در حرم است ، نه بايد او را قصاص كرد ، نه دستگير كرد ، نه آزارش داد ، نه پناهش داد ، نه آب و غذايش داد ، نه با او داد و ستد كرد ، نه ميهمانش شد و نه ميهمانش كرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : لعنت خدا و فرشتگان و مردم ، همگى ، بر كسى باد كه در اسلام ، حادثه آفرينى كند ؛ يعنى در غير حرم ، دست به حادثه اى (قتلى) بزند و به حرم (مكّه) پناه ببرد ! چنين شخصى را هيچ كس حق ندارد جا و پناه دهد ، يارى اش رساند و ميهمانش كند تا آن كه به خارج حرم برود و حد بر او جارى گردد .

.

ص: 40

عنه صلى الله عليه و آله : الحَرَمُ لا يُختَلى خَلاؤُهُ ، ولا يُعضَدُ شَجَرُهُ ولا شَوكُهُ ، ولا يُنَفَّرُ صَيدُهُ ... فَمَن أصَبتُموهُ اختَلى أو عَضَدَ الشَّجَرَ أو نَفَّرَ الصَّيدَ فَقَد حَلَّ لَكُم سَبُّهُ وأن تُوجِعُوهُ ظَهرَهُ بِمَا استَحَلَّ فِي الحَرَمِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام : كُلُّ شَيءٍ يَنبُتُ فِي الحَرَمِ فَهُوَ حَرامٌ عَلَى النّاسِ أجمَعينَ ، إلّا ما أنبَتَّهُ أنتَ وغَرَستَهُ . (2)

الكافي عن عبداللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال : سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّه ِ عز و جل : « وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا » ، البَيتَ عَنى أمِ الحَرَمَ ؟ قالَ : مَن دَخَلَ الحَرَمَ مِنَ النّاسِ مُستَجيرا بِهِ فَهُوَ آمِنٌ مِن سَخَطِ اللّه ِ ، ومَن دَخَلَهُ مِنَ الوَحشِ وَالطَّيرِ كانَ آمِنا مِن أن يُهاجَ أو يُؤذى حَتّى يَخرُجَ مِنَ الحَرَمِ . (3)

.


1- .الجعفريّات : ص 71 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 310 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
2- .تهذيب الأحكام : ج 5 ص 380 ح 1325 ، الكافى : ج 4 ص 231 ح 2 وليس فيه ذيله ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 254 ح 2342 كلّها عن حريز ، وسائل الشيعة : ج 9 ص 175 ح 17079 .
3- .. الكافى: ج 4 ص 226 ح 1، تهذيب الأحكام: ج 5 ص 449 ح 1566، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 251 ح 2327 ، مجمع البيان: ج 1 ص 387، عوالى اللآلى: ج 2 ص 95 ح 255 وليس فيهما صدره، وسائل الشيعة: ج 9 ص 335 ح 17604.

ص: 41

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : حرم را ، گياهش [خشك يا تَر] را نبايد چيد ، درخت و خارش را نبايد قطع كرد ، صيدش را نبايد رَم داد ... . پس اگر كسى را ديديد كه گياهى را چيد يا درختى را قطع كرد يا صيدى را رَم داد ، بر شما رواست كه به سبب روا شمارى اش در حرم ، به او ناسزا بگوييد و پشتش را دردمند سازيد .

امام صادق عليه السلام : هر چيزى كه در حرم مى رويد ، بر همه مردم حرام است ، بجز آنچه [از گياه و درخت ]خودت كاشته اى و نشانده اى .

الكافى _ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ : از امام صادق عليه السلام درباره اين سخن خداوند عز و جل : «و هر كه بدان وارد شود در امان است» پرسيدم كه: آيا مقصود ، خانه [ى كعبه ]است يا حرم؟ فرمود : «هر انسانى كه به حرم درآيد و به آن پناهنده شود ، از خشم خدا در امان است ، و هر حيوان وحشى و پرنده اى كه به آن درآيد ، در امان است و نبايد آن را رَم داد يا اذيّت كرد تا از حرم ، خارج شود» .

.

ص: 42

عنه عليه السلام _ عِندَما سُئِلَ عَن طائِرٍ أهلِيٍّ اُدخِلَ الحَرَمَ حَيّاً _ : لا يُمَسُّ لِأَنَّ اللّه َ تَعالى يَقولُ : «مَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا» . (1)

عنه عليه السلام _ عِندَما سُئِل عَن ظَبيٍ دَخَلَ الحَرَمَ _ : لا يُؤخَذُ ولا يُمَسُّ ، إنَّ اللّه َ تَعالى يَقولُ : «مَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا » . (2)

مصباح الشريعة _ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ : مَن دَخَلَ الحَرَمَ أمِنَ مِنَ الخَلقِ ، ومَن دَخَلَ المَسجِدَ أمِنَت جَوارِحُهُ أن يَستَعمِلَها فِي المَعصِيَةِ ، ومَن دَخَلَ الكَعبَةَ أمِنَ قَلبُهُ مِن أن يَشغَلَهُ بِغَيرِ ذِكرِ اللّه ِ . (3)

1 / 6الأَمنُ المَوعودُالكتاب« وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَ لِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْفَ_سِقُونَ » . (4)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 5 ص 348 ح 1206 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 262 ح 2367 ، علل الشرائع : ص 451 ح 1 و ص 454 ح 7 كلّها عن معاوية بن عمّار ، بحارالأنوار : ج 99 ص 152 ح 24 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 5 ص 362 ح 1258 عن محمد بن مسلم ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 262 ح 2368 عن محمد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلام ، وسائل الشيعة : ج 9 ص 176 ح 17082 .
3- .. مصباح الشريعة: ص 16، بحار الأنوار: ج 70 ص 23 ح 22.
4- .. النور: 55.

ص: 43

1 / 6 امنيّت موعود

امام صادق عليه السلام _ در پاسخ به سؤال از وارد شدن پرنده اهلى به حرم _ : نبايد به آن دست زد ، چرا كه خداوند متعال مى فرمايد : «هر كه بدان وارد شود ، در امان است» .

امام صادق عليه السلام _ در پاسخ به سؤالى درباره آهويى كه به حرم در آمده است _ : گرفته نشود و دست هم زده نشود ؛ چرا كه خداوند متعال فرموده است : «هر كه بدان وارد شود ، در امان است» .

مصباح الشريعة _ در آنچه به امام صادق عليه السلام نسبت داده است _ : هر كس به حرم درآيد ، از خلق (مردم) در امان است . هر كس به مسجد [الحرام ]درآيد ، اندام هايش از به كار گرفته شدن در معصيت ، در امان اند ؛ و هر كس به كعبه درآيد ، دلش از اين كه به جز ياد خدا پردازد ، در امان است .

1 / 6امنيّت موعودقرآن«خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، وعده داده است كه حتما آنان را در اين زمين ، جانشين قرار دهد _ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند ، جانشين قرار داد _ ، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است ، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدّل گردانَد [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من ، شريك نگردانند ؛ و هر كس پس از آن به كفر گرايد ، آنان اند كه فاسق اند» .

.

ص: 44

الحديثالإمام الصادق عليه السلام _ في مَعنى قَولِهِ عز و جل « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَ_تِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا » _ : نَزَلَت فِي القائِمِ وأصحابِهِ . (1)

بحار الأنوار : عَن صَفوانَ أنَّهُ لَمّا طَلَبَ المَنصورُ أبا عَبدِاللّه ِ عليه السلام ، تَوَضَّأَ وصَلّى رَكعَتَينِ ، ثُمَّ سَجَدَ سَجدَةَ الشُّكرِ ، وقالَ : اللّهُمَّ إنَّكَ وَعَدتَنا عَلى لِسانِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وَوعدُكَ الحَقُّ ، أنَّكَ تُبَدِّلُنا مِن بَعدِ خَوفِنا أمناً ، اللّهُمَّ فَأَنجِز لَنا ما وَعَدتَنا إنَّكَ لا تُخلِفُ الميعادَ . قالَ : قُلتُ لَهُ : ياسَيِّدي فَأَينَ وَعدُ اللّه ِ لَكُم؟ فَقالَ عليه السلام : قَولُ اللّه ِ عز و جل : « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ » الآيَة . (2)

الإمام الصادق عليه السلام : يَنتِجُ اللّه ُ تَعالى في هذِهِ الاُمَّةِ رَجُلاً مِنّي وأنَا مِنهُ ، يَسوقُ اللّه ُ تَعالى بِهِ بَركاتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، فَيُنزِلُ السَّماءُ قَطرَها ، ويُخرِجُ الأَرضُ بَذرَها ، وتَأمَنُ وُحوشُها وسِباعُها ، ويُملَأُ الأَرضُ قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت ظُلما وجَورا . (3)

.


1- .. الغيبة للنعمانى : ص 240 ح 35 عن أبي بصير، تفسير القمّى: ج 1 ص 14 من دون إسناد إلى أحدِ أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 51 ص 58 ح 50.
2- .. بحار الأنوار: ج 51 ص 64 ح 65 نقلاً عن الصفواني في كتابه.
3- .. الغيبة للطوسى : ص 188 ح 149 عن يحيى بن العلاء الرازي، بحار الأنوار: ج 51 ص 146 ح 16.

ص: 45

حديثامام صادق عليه السلام _ درباره اين سخن خداوند عز و جل : «خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند ، وعده داده است كه حتما آنان را در اين زمين ، جانشين قرار دهد _ همان گونه كه كسانى را كه پيش از ايشان بودند ، جانشين قرارداد _ ، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدّل گردانَد [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نسازند» _ : اين آيه ، درباره قائم عليه السلام و ياران او نازل شده است .

بحار الأنوار : از صفوان روايت شده است كه چون منصور در پىِ امام صادق عليه السلام فرستاد ، ايشان وضو گرفت و دو ركعت نماز گزارد ، سپس سجده شكر به جا آورد و گفت : «بار خدايا ! تو از زبان پيامبرت محمّد صلى الله عليه و آله به ما وعده داده اى ، و وعده تو راست است كه بيم ما را به ايمنى مبدّل مى سازى . پس _ خداوندا _ آنچه را به ما وعده داده اى ، تحقّق بخش كه تو خُلفِ وعده نمى كنى» . من گفتم : سَروَرم! كدام وعده خدا به شما؟ فرمود : «اين سخن خداى عز و جل كه : «خدا به كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند ، وعده داده است كه حتما آنان را در اين زمين ، جانشين خواهد كرد ...»» .

امام صادق عليه السلام : خداوند متعال ، در اين امّت ، مردى را كه از من است و من از او هستم ، به دنيا خواهد آورد ، كه به واسطه او بركت هاى آسمان ها و زمين را به حركت در مى آورَد ، و آسمان ، بارانش را مى بارانَد ، و زمين ، تخمش را مى رويانَد ، و ددان و درندگان آن ، در امان اند ، و زمين كه از ستم و كج روى آكنده شده است ، از دادگرى و راستى پُر مى شود .

.

ص: 46

صحيح البخاري عن خبّاب بن الأرت : شَكَونا إلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَوَسِّدٌ بُردَةً (1)لَهُ في ظِلِّ الكَعبَةِ ، فَقُلنا : ألا تَستَنصِرُ لَنا ، ألا تَدعو لَنا؟ فَقالَ : قَد كانَ مَن قَبلَكُم يُؤخَذُ الرَّجُلُ فَيُحفَرُ لَهُ فِي الأَرضِ ، فَيُجعَلُ فيها، فَيُجاءُ بِالمِنشارِ فَيوضَعُ عَلى رَأسِهِ فَيُجعَلُ نِصفَينِ ، ويُمشَطُ بِأَمشاطِ الحَديدِ ما دونَ لَحمِهِ وعَظمِهِ ، فَما يَصُدُّهُ ذلِكَ عَن دينِهِ ، وَاللّه ِ لَيَتِمَّنَّ هذَا الأَمرُ ، حَتّى يَسيرَ الرّاكِبُ مِن صَنعاءَ إلى حَضرَمَوتَ لا يَخافُ إلَا اللّه َ ، وَالذِّئبَ عَلى غَنَمِهِ ، ولكِنَّكُم تَستَعجِلونَ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله : يَنزِلُ عيسَى بنُ مَريَمَ إماما عادِلاً ، وحَكَما مُقسِطا، فَيَكسِرُ الصَّليبَ ، ويَقتُلُ الخِنزيرَ ، ويُرجِعُ السِّلمَ ، ويَتَّخِذُ السُّيوفَ مَناجِلَ ، وتَذهَبُ حُمَةُ كُلِّ ذاتِ حُمَةٍ (3)، وتُنزِلُ السَّماءُ رِزقَها، وتُخرِجُ الأَرضُ بَرَكَتَها ، حَتّى يَلعَبَ الصَّبِيُّ بِالثُّعبانِ فَلا يَضُرُّهُ ، ويُراعِي الغَنَمُ الذِّئبَ فَلا يَضُرُّها ، ويُراعِي الأَسَدُ البَقَرَ فَلا يَضُرُّها . (4)

.


1- .. البُردَة : كِساءٌ يُلتَحَف به . قال الأزهريّ : وجمعها بُرَد ، وهي الشملة المُخطَّطة. (لسان العرب : ج 3 ص 87 «برد») .
2- .. صحيح البخارى : ج 6 ص 2546 ح 6544 ، سنن أبى داوود : ج 3 ص 47 ح 2649 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 347 ح 27286 ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 91 ح 6698 ، كنز العمّال : ج 1 ص 263 ح 1320 ؛ إعلام الورى : ج 1 ص 121 نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 210 ح 38 .
3- .. الحُمَةُ: سَمُّ كُلِّ شيء يلدغ أو يلسَع (المصباح المنير : ص 154 «حمى») .
4- .. مسند ابن حنبل: ج 3 ص 530 ح 10265، تاريخ دمشق: ج 47 ص 496 ح 10312 كلاهما عن أبي هريرة وراجع : المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 654 ح 43 وتفسير القرطبى: ج 16 ص 106 .

ص: 47

صحيح البخارى _ به نقل از خبّاب بن اَرَت _ : به پيامبر خدا كه در سايه كعبه ، سر بر بُرده خويش كرده بود ، شكايت كرديم و گفتيم : برايمان [از خداوند ]يارى نمى طلبى؟ برايمان دعا نمى كنى؟ فرمود : «در گذشته ، فرد را مى گرفتند و چاله اى مى كَنْدند و او را در آن ، قرار مى دادند و ارّه اى مى آوردند و روى سرش مى گذاشتد و شقّه اش مى كردند ، با شانه هاى آهنى ، گوشتِ او را از استخوانش جدا مى كردند ؛ امّا هيچ يك از اين كارها او را از دينش بر نمى گردانْد . به خدا سوگند كه اين امر (دين اسلام) همه جا را فرا مى گيرد تا جايى كه سوار از صفا تا حَضرَموت را مى پيمايد و جز از خدا نمى ترسد و بيم حمله گرگ به گوسفندانش را ندارد (در امنيّت كامل ، سفر مى كند) ، امّا شما عجله مى كنيد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عيسى بن مريم عليهماالسلامچونان پيشوايى عادل و فرمان روايى دادگستر فرود مى آيد ، و صليب ها را مى شكند ، و خوك ها را مى كشد ، و صلح [و آرامش ]را باز مى گرداند ، و شمشيرها را تبديل به داس مى كند ، (1)و زهر هر زهردارى از بين مى رود . آسمان ، روزىِ خود را فرو مى ريزد ، و زمين ، بركت هايش را بيرون مى دهد ، تا جايى كه كودك ، با مار بازى كند و به او آسيبى نمى زند و گرگ ، گوسفند را مى چرانَد و به آن ، گزندى نمى رسانَد و شير ، گاو را مى چرانَد و به آن ، صدمه اى نمى زند .

.


1- .يعنى مردم به جاى جنگ و كشتار به كشاورزى و كار و تلاش رو مى آورند .

ص: 48

الإمام عليّ عليه السلام : لَو قَد قامَ قائِمُنا ، لَأَنزَلَتِ السَّماءُ قَطرَها ، ولَأَخرَجَتِ الأَرضُ نَباتَها ، ولَذَهَبَتِ الشَّحناءُ (1)مِن قُلوبِ العِبادِ ، وَاصطَلَحَتِ السِّباعُ وَالبَهائِمُ ، حَتّى تَمشِيَ المَرأَةُ بَينَ العِراقِ إلَى الشّامِ لا تَضَعُ قَدَمَيها إلّا عَلَى النَّباتِ ، وعَلى رَأسِها زينَتُها (2)، لا يَهيجُها سَبُعٌ ولا تَخافُهُ . (3)

.


1- .. الشَحناءُ : العَدَاوةُ (النهاية: ج 2 ص 449 «شحن»).
2- .. في تحف العقول «زنبيلها» بدل «زينتها» .
3- .. الخصال: ص 626 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول: ص 115، بحار الأنوار: ج 10 ص 104 ح 1.

ص: 49

امام على عليه السلام : زمانى كه قائم ما ظهور كند ، آسمان ، بارانش را مى بارانَد ، و زمين ، گياهش را مى روياند ، و كينه ها از دل هاى بندگان مى رود ، و ددان و دام ها آشتى مى كنند [و چنان سرسبزى و امنيّت برقرار مى شود] تا جايى كه زن از عراق تا شام را پياده مى رود و جز بر گياه و علف ، پا نمى گذارد و زيورهايش (1)را بر سرش دارد ، و هيچ درنده اى او را نمى لرزاند و نمى ترساند .

.


1- .در تحف العقول ، به جاى «زيورهايش» ، «زنبيلش» آمده است .

ص: 50

الفصل الثاني: أخطَرُ آفاتِ الأَمنِ2 / 1الفُرقَةُالكتاب«قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْايَ_تِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام : اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَكُم مِنَ المَثُلاتِ (2)بِسوءِ الأَفعالِ وذَميمِ الأَعمالِ ، فَتَذَكَّروا فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ أحوالَهُم ، وَاحذَروا أن تَكونوا أمثالَهُم . فَإِذا تَفَكَّرتُم في تَفاوُتِ حالَيهِم ، فَالزَموا كُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّةُ بِهِ شَأنَهُم ، وزاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم ، ومُدَّتِ العافِيَةُ بِهِ عَلَيهِم ، وَانقادَتِ النِّعمَةُ لَهُ مَعَهُم ، ووَصَلَتِ الكَرامَةُ عَلَيهِ حَبلَهُم ؛ مِنَ الاِجتِنابِ لِلفُرقَةِ ، وَاللُّزومِ لِلاُلفَةِ ، وَالتَّحاضِّ (3)عَلَيها وَالتَّواصي بِها ، وَاجتَنِبوا كُلَّ أمرٍ كَسَرَ فِقرَتَهُم ، وأوهَنَ مُنَّتَهُم ؛ مِن تَضاغُنِ القُلوبِ ، وتَشاحُنِ (4)الصُّدورِ ، وتَدابُرِ النُّفوسِ ، وتَخاذُلِ الأَيدي . وتَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم ، كَيفَ كانوا في حالِ التَّمحيصِ وَالبَلاءِ ، ألَم يَكونوا أثقَلَ الخَلائِقِ أعباءً ، وأجَهَدَ العِبادِ بَلاءً ، وأضيَقَ أهلِ الدُّنيا حالاً ؟! اِتَّخَذَتهُمُ الفَراعِنَةُ عَبيدا ، فَساموهُم سوءَ العَذابِ ، وجَرَّعوهُمُ المُرارَ ، فَلَم تَبرَحِ الحالُ بِهِم في ذُلِّ الهَلَكَةِ وقَهرِ الغَلَبَةِ ، لا يَجِدون حيلَةً فِي امتناعٍ ، ولا سَبيلاً إلى دِفاعٍ . حَتّى إذا رَأى اللّه ُ سُبحانَهُ جِدَّ الصَّبرِ مِنهُم عَلَى الأَذى في مَحَبَّتِهِ ، وَالاِحتِمالَ لِلمَكروهِ مِن خَوفِهِ ، جَعَلَ لَهُم مِن مَضايِقِ البَلاءِ فَرَجا ، فَأَبدَلَهُمُ العِزَّ مَكانَ الذُّلِّ ، وَالأَمنَ مَكانَ الخَوفِ ، فَصاروا مُلوكا حُكّاما، وأئِمَّةً أعلاما ، وقَد بَلَغَتِ الكَرامَةُ مِنَ اللّه ِ لَهُم ما لَم تَذهَبِ الآمالُ إلَيهِ بِهِم . فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ مُجتَمِعَةً ، وَالأَهواءُ مُؤتَلِفَةً ، وَالقُلوبُ مُعتَدِلَةً ، وَالأَيدي مُتَرادِفَةً ، وَالسُّيوفُ مُتناصِرَةً ، وَالبَصائِرُ نافِذَةً ، وَالعَزائِمُ واحِدَةً . ألَم يَكونوا أربابا في أقطارِ الأَرَضينَ ، ومُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ ؟! فَانظُروا إلى ما صاروا إلَيهِ في آخِرِ اُمورِهِم ، حينَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ ، وتَشَتَّتَتِ الاُلفَةُ ، وَاختَلَفَتِ الكَلِمَةُ وَالأَفئِدَةُ، وتَشَعَّبوا مُختَلِفينَ ، وتَفَرَّقوا مُتَحارِبينَ ، قَد خَلَعَ اللّه ُ عَنهُم لِباسَ كَرامَتِهِ ، وسَلَبَهُم غَضارَةَ نِعمَتِهِ ، وبَقِيَ قَصَصُ أخبارِهِم فيكُم عِبَرا لِلمُعتَبِرينَ . فَاعتَبِروا بِحالِ وَلَدِ إسماعيلَ وبَني إسحاقَ وبَني إسرائيلَ عليهم السلام ، فَما أشَدَّ اعتِدالَ الأَحوالِ ، وأقرَبَ اشتِباهَ الأَمثالِ! تَأَمَّلوا أمرَهُم في حالِ تَشَتُّتِهِم وتَفَرُّقِهِم، لَيالِيَ كانَتِ الأَكاسِرَةُ وَالقَياصِرَةُ أربابا لَهُم ، يَحتازونَهُم (5)عَن ريفِ الآفاقِ، وبَحرِ العِراقِ، وخُضرَةِ الدُّنيا ، إلى مَنابِتِ الشّيحِ (6)، ومَهافِي الرّيحِ، ونَكَدِ المَعاشِ ، فَتَرَكوهُم عالَةً مَساكينَ ، إخوانَ دَبَرٍ ووَبَرٍ ، أذَلَّ الاُمَمِ دارا ، وأجَدَبَهُم قَرارا، لا يَأوونَ إلى جَناحِ دَعوَةٍ يَعتَصِمونَ بِها ، ولا إلى ظِلِّ اُلفَةٍ يَعتَمِدونَ عَلى عِزِّها . فَالأَحوالُ مُضطَرِبَةٌ ، وَالأَيدي مُختَلِفَةٌ ، وَالكَثرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ ؛ في بَلاءِ أزلٍ ، وأطباقِ جَهلٍ ، مِن بَناتٍ مَوؤودَةٍ ، وأصنامٍ مَعبودَةٍ ، وأرحامٍ مَقطوعَةٍ ، وغاراتٍ مَشنونَةٍ . فَانظُروا إلى مَواقِعِ نِعَمِ اللّه ِ عَلَيهِم حينَ بَعَثَ إلَيهِم رَسولاً ، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُم ، وجَمَعَ عَلى دَعوَتِهِ اُلفَتَهُم ، كَيفَ نَشَرَتِ النِّعمَةُ عَلَيهِم جَناحَ كَرامَتِها ، وأسالَت لَهُم جَداوِلَ نَعيمِها ، وَالتَفَّتِ المِلَّةُ بِهِم في عَوائِدِ بَرَكَتِها ، فَأَصبَحوا في نِعمَتِها غَرِقينَ ، وفي خُضرَةِ عَيشِها فَكِهينَ . قَد تَرَبَّعَتِ الاُمورُ بِهِم في ظِلِّ سُلطانٍ قاهِرٍ ، وآوَتهُمُ الحالُ إلى كَنَفِ عِزٍّ غالِبٍ ، وتَعَطَّفَتِ الاُمورُ عَلَيهِم في ذُرى مُلكٍ ثابِتٍ ، فَهُم حُكّامٌ عَلَى العالَمينَ ، ومُلوكٌ في أطرافِ الأَرَضينَ ، يَملِكونَ الاُمورَ عَلى مَن كانَ يَملِكُها عَلَيهِم ، ويُمضونَ الأَحكامَ فيمَن كانَ يُمضيها فيهِم ! لا تُغمَزُ لَهُم قَناةٌ ، ولا تُقرَعُ لَهُم صَفاةٌ (7)! (8)

.


1- .. الأنعام : 65 .
2- .. المَثُلَة: العُقوبَة، والجمع المَثُلات (الصحاح : ج 5 ص 1816 «مثل») .
3- .. الحَضُّ : الحَثُّ على الشيء ( النهاية : ج 1 ص 400 « حضض » ) .
4- .. الشَّحناءُ : الحِقد ، العدواة ( لسان العرب : ج 13 ص 234 « شحن » ) .
5- .. تَحوَّزَ : أي تنحّى (النهاية : ج 1 ص 460 «حوز» ) .
6- .. الشِّيحُ : نبت بالبادية معروف (مجمع البحرين : ج 2 ص 997 «شيح» ) .
7- .. لا تُقرَع لهم صفاة : أي لا يَنالُهم أحد بسوء (النهاية : ج 3 ص 41 «صفا» ) .
8- .. نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 472 ح 37 .

ص: 51

فصل دوم : خطرناك ترين آسيب هاى امنيّت

2 / 1 اختلاف

فصل دوم : خطرناك ترين آسيب هاى امنيّت2 / 1اختلافقرآن«بگو : «او تواناست كه از بالاىِ سرتان يا از زير پايتان ، عذابى بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه كند [و دچار تفرقه سازد ]و عذاب بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشانَد» . بنگر كه چگونه آيات خود را گوناگون بيان مى كنيم ، باشد كه آنان بفهمند» .

حديثامام على عليه السلام : بترسيد از كيفرهايى كه بر اثر رفتارهاى زشت و كردارهاى نكوهيده ، بر سرِ امّت هاى پيش از شما آمد و در نيك و بد ، سرنوشتِ آنان را به ياد آوريد ، و از اين كه همانند ايشان باشيد ، دورى كنيد ، و چون در احوال نيك و بدِ آنان انديشه كرديد ، پس همان كارهايى را در پيش گيريد كه سببِ اقتدار آنان شد و دشمنان را از ايشان دور ساخت و آسايش بر آنان سايه افكند و نعمت ها ، خود را در اختيار آنان نهادند و به بركت آن كرامت ، رشته اتّحاد ميانشان استوار گرديد ؛ كارهايى چون : دورى از پراكندگى ، و در پيش گرفتن هم بستگى و ترغيب و سفارش كردن يكديگر به اين كار . و [در مقابل ،] از كارهايى كه كمرِ آنان را شكست و قدرتشان را سست كرد ، دورى كنيد ؛ كارهايى چون : كنيه ورزى دل ها ، و دشمنىِ سينه ها و پشت كردن جان ها به يكديگر و دست شستن از يارى هم . در سرگذشت خدا باورانِ پيش از خويش ، بينديشيد كه درگاهِ بلا [و آزمايش] ، چون بودند . آيا گران بارترين مردمان نبودند و بيش از همه بندگان ، در رنج و فشار به سر نمى بردند ، و بيش از همه جهانيان ، در تنگنا نمى زيستند؟! فرعون ها آنان را به بندگى گرفتند و بدترين شكنجه ها را به آنان چشانيدند و انواعِ شرنگ ها را جرعهْ جرعه در كامشان ريختند ، و پيوسته ، خوار و مقهور بودند ، و نه چاره اى براى سر برتافتن مى يافتند ، و نه راهى براى دفاع از خود . تا آن گاه كه چون خداوند سبحان ديد در راه دوستى او بر آزارها بس شكيبايند و از بيم او ناملايمات را تحمّل مى كنند ، از آن تنگناهاى بلا [و رنج] ، گشايشى بر ايشان پديدار ساخت و خوارىِ آنان را به عزّت ، و ترسشان را به امنيّت بدل ساخت ، و پادشاهانىِ فرمان فرما و پيشوايانى برجسته شدند و به چنان كرامتى از جانب الهى دست يافتند كه حتّى آرزوى آن را هم در سر نپرورانيده بودند . پس بنگريد كه چون بودند آن گاه كه جمعيت ها يك پارچه بودند ، و خواسته ها [و باورها] ، يكى بود ، و دست ها ، كمك هم بودند ، و شمشيرها ، ياور يكديگر بودند ، و بينش ها ژرف ، و اراده ها يكسان بود . آيا مِهتران سراسر زمين نبودند و بر جهانيان ، شهريارى نمى كردند؟! نيز به فرجامِ كار آنها بنگريد آن گاه كه در ميانشان ، جدايى افتاد و رشته هم بستگى گسست ، و سخن ها و دل ها ناساز شد ، و به دسته هاى گوناگون ، تقسيم شدند و گروه گروه ، به جان يكديگر افتادند . در اين هنگام ، خداوند ، جامه گراميداشت خود را از تن آنان بركَنْد و نعمت هاى فراوانش را از ايشان گرفت ، و داستان سرگذشت آنان در ميان شما مانْد تا درسِ عبرتى باشد براى عبرت آموزان . بنا بر اين ، از سرگذشت فرزندان اسماعيل و پسران اسحاق و پسران اسرائيل عليهم السلام پند گيريد ، كه سرگذشت ها سخت همسان اند و داستان ها [ى گذشتگان] ، همانندىِ بس نزديكى دارند! در كار آنان ، آن گاه كه پراكنده و از هم جدا بودند ، بينديشيد ، در شب هايى [و روزگاران تاريكى] كه كسراها و قيصرها ارباب آنها بودند و آنان را از كشتزارها و درياى عراق (دجله و فرات) و اراضى سرسبز و خرّم به جاهايى راندند كه رويشگاهِ دِرَمنِه و خيزشگاه تندبادها بودند و زندگى در آنها سخت بود . آنان را [در اين اماكن] نيازمند و مستمند ، رها كردند و يار و همراه زخم و كُرك [شتر] شدند ، در بدترين سراها و بى آب و علف ترين سرزمين ها به سر مى بردند ، زير بار مِهترى گِرد نمى آمدند ، و نه در سايه [ اُلفت و] هم بستگى اى بودند كه بر قدرت آن تكيه كنند . اوضاع ، آشفته بود ، و دست ها پراكنده ، و تفرقه بيداد مى كرد ، در رنج شديد و جهلِ مطلق مى زيستند ، دختران را زنده به گور مى كردند و بت مى پرستيدند و رشته هاى خويشاوندى را مى بُريدند و غارتگرى مى كردند . سپس بنگريد به نعمت هايى كه خداوند ، هنگام فرستادن پيامبرى به سوى آنان ، ارزانى شان داشت : اطاعت آنان را از آيين خود ، بر عهده شان گذاشت و بر گِرد دعوت خود ، همدل و هم داستانشان نمود ، و نعمت بالِ كرامتش را بر سرِ آنان گسترانيد و جويبارهاى نعمت هايش را بر ايشان ، روان ساخت ، و اين آيين (اسلام) با فوايد و حاصل هاى بركت خود ، آنان را فرو گرفت و در نعمت آن ، غرق شدند ، و در خرّمى زندگى اش ، شاد زيستند . بر اريكه فرمان روايى ، بِلامنازع نشستند و در سايه قدرتى چيره ، آرميدند و در پناه عزّت و بزرگوارى پيروزى قرار گرفتند و بر جهانيان ، فرمان روا شدند و بر كران تا كران زمين ، شهريار گشتند و زمامدار امورِ كسانى شدند كه روزگارى ، زمامِ امور آنان را در دست داشتند ، و بر كسانى قوانينى را اجرا كردند كه زمانى ، آنها بر ايشان اجرا مى كردند . ديگر ، نه كسى را جرئت آن بود كه نيزه اى در برابرشان به مُشت فِشارد ، و نه سنگى به سويشان بيفكند .

.

ص: 52

. .

ص: 53

. .

ص: 54

. .

ص: 55

. .

ص: 56

2 / 2الظُّلمُالكتاب«الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَ_نَهُم بِظُ_لْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام : إنَّ البَغيَ وَالزّورَ يوتِغانِ (2)المَرءَ في دينِهِ ودُنياهُ ، ويُبدِيانِ خَلَلَهُ عِندَ مَن يَعيبُهُ. (3)

.


1- .. الأنعام : 82 .
2- .. يوتِغُ : يُهلِكُ (النهاية : ج 5 ص 149 «وتغ» ) .
3- .. نهج البلاغة : الكتاب 48 ، وقعة صفّين : ص493 وفيه « يغنيه » بدل « يعيبه » ، بحار الأنوار : ج33 ص308 ح558 .

ص: 57

2 / 2 ستم

2 / 2ستمقرآن«آنان كه ايمان آوردند و ايمانشان را به ستم (شرك) نياسودند ، ايشان راست امنيّت ، و هم ايشان ند ره يافتگان» .

حديثامام على عليه السلام : ستمگرى و سخن باطل ، دين و دنياى آدمى را تباه مى كنند و كاستى او را در نزد كسى كه از او عيبجويى مى كند ، نمايان مى سازند .

.

ص: 58

عنه عليه السلام : اِحذَرِ العَسفَ (1)وَالحَيفَ (2)؛ فَإِنَّ العَسفَ يَعودُ بِالجَلاءِ ، وَالحَيفَ يَدعو إلَى السَّيفِ. (3)

2 / 3الكُفرانُالكتاب«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَ قَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ » . (4)

«لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِى مَسْكَنِهِمْ ءَايَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَ شِمَالٍ كُلُواْ مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُواْ لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ * فَأَعْرَضُواْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَىْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَىْ ءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ * ذَ لِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُواْ وَ هَلْ نُجَازِى إِلَا الْكَفُورَ * وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِى بَ_رَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَ_هِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُواْ فِيهَا لَيَالِىَ وَ أَيَّامًا ءَامِنِينَ * فَقَالُواْ رَبَّنَا بَ_عِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَ_لَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَ_هُمْ أَحَادِيثَ وَ مَزَّقْنَ_هُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَايَ_تٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» . (5)

«أَتُتْرَكُونَ فِى مَا هَاهُنَا ءَامِنِينَ * فِى جَنَّ_تٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَ_لْعُهَا هَضِيمٌ * وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَ_رِهِينَ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَلَا تُطِيعُواْ أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ وَ لَا يُصْلِحُونَ » . (6)

.


1- .. العَسْفُ : الجَورُ (النهاية : ج 3 ص 236 «عسف» ) .
2- .. الحَيفُ : الجَورُ والظُلم (النهاية : ج 1 ص 469 «حيف» ) .
3- .. نهج البلاغة : الحكمة 476 ، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 125 ، روضة الواعظين : ص 511 ، بحار الأنوار : ج33 ص488 ح693 .
4- .. النحل : 112 .
5- .. سبأ : 15 _ 19 .
6- .. الشعراء : 146 _ 152 .

ص: 59

2 / 3 ناسپاسى

امام على عليه السلام : از زورگويى و بيدادگرى بپرهيز ؛ زيرا ، زورگويى ، باعث آوارگى [مردم] مى شود و بيدادگرى ، كار را به شمشير [و قيام مردم ]مى كشانَد .

2 / 3ناسپاسىقرآن«و خدا ، آبادى اى را نمونه آورد كه امن و آرام بود و روزى اش از هر جا فراوان مى رسيد . پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى كارى كه كردند ، طعم گرسنگى و ترس (نا امنى) را به آن چشانيد» .

«قطعا براى [مردم] سبأ در محلّ سكونتشان نشانه [ى رحمتى] بود ؛ دو باغستان از راست و چپ . [به آنان گفتيم :] از روزىِ پروردگارتان بخوريد و او را شكر كنيد . شهرى است خوش و خدايى آمرزنده . پس روى گردانيدند و بر آنان ، سيل [سدّ ]عَرِم را روانه كرديم و دو باغستان آنها را به دو باغ كه ميوه هايى تلخ و شوره گز و نوعى از كُنار تُنُك داشت ، تبديل كرديم . اين [عقوبت] را به سزاى آن كه كفرانِ نعمت كردند ، به آنان جزا داديم ؛ و آيا جز ناسپاس را به مجازات مى رسانيم؟ و ميان آنان و ميان آبادى هايى كه درآنها بركت نهاده بوديم ، شهرهايى متّصل به هم قرار داده بوديم ، و در ميان آنها ، مسافت را به اندازه مقرّر داشته بوديم . در اين راه ها ، شب ها و روزها آسوده خاطر بگرديد ، پس ، گفتند : «پروردگارا ! ميان [منزل هاى ]سفرهايمان فاصله بيانداز» و برخويشتن ، ستم كردند . پس آنها را [براى آيندگان ، موضوع ]حكايت ها گردانيديم ، و سختْ تار و مارِشان كرديم ، قطعا در اين [ماجرا ]براى هر شكيباىِ سپاس گزارى عبرت هاست» .

«آيا شما را در آنچه داريد ، آسوده رها مى كنند ، در باغ ها و در كنار چشمه ساران و كشتزارها و خرما بُن هايى كه شكوفه هايشان لطيف است و هنرمندانه [براى خود] از كوه ها خانه هايى مى تراشيد ؟ و از خدا ، پروا كنيد و فرمان ببريد ؛ و از فرمان افراطگران ، پيروى مكنيد ؛ آنان كه در زمين ، فساد مى كنند و اصلاح نمى كنند » .

.

ص: 60

الحديثدعائم الإسلام: عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام أنَّهُ سُئِلَ عَنِ الصَّلاةِ عَلى كُدسِ (1)الحِنطَةِ ؟ فَنَهى عَن ذلِكَ، فَقيلَ لَهُ : فَإِذَا افتُرِشَ فَكانَ كَالسَّطحِ؟ فَقالَ : لا يُصَلّى عَلى شَيءٍ مِنَ الطَّعامِ ، فَإِنَّما هُوَ رِزقُ اللّه ِ لِخَلقِهِ ونِعمَتُهُ عَلَيهِم ، فَعَظِّموهُ ولا تَطَؤوهُ ولا تَستَهينوا بِهِ ، فَإِنَّ قَوما فيمَن كانَ قَبلَكُم وَسَّعَ اللّه ُ عَلَيهِم في أرزاقِهِم ، فَاتَّخَذوا مِنَ الخُبزِ النَّقِيِ مِثلَ الأَفهارِ (2)فَجَعَلوا يَستَنجونَ (3)بِهِ ، فَابتَلاهُمُ اللّه ُ عز و جلبِالسِّنينَ وَالجوعِ ، فَجَعَلوا يَتَتَبَّعونَ ما كانوا يَستَنجونَ بِهِ فَيَأكُلونَهُ ، فَفيهِم نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَ قَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» . (4)

دعائم الإسلام: عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام أنَّهُ قالَ : كانَ أبي عليه السلام إذا رَأى شَيئا مِنَ الطَّعامِ في مَنزِلِهِ قَد رُمِيَ بِهِ ، نَقَصَ مِن قوتِ أهلِهِ مِثلَهُ . وكانَ يَقولُ في قَولِ اللّه ِ عز و جل : «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَ قَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ » ، قالَ : هُم أهلُ القَريَةِ ، كانَ اللّه ُ عز و جل قَد أوسَعَ عَلَيهِم في مَعايِشِهِم فَاستَخشَنُوا الاِستِنجاءَ بِالحِجارَةِ ، وَاستَعمَلوا مِن الخُبزِ (5)مِثلَ الأَفهارِ ، وكانوا يَستَنجونَ بِها . فَبَعَثَ اللّه ُ عَلَيهِم دَوابَّ أصغَرَ مِنَ الجَرادِ ، فَلَم تَدَع لَهُم شَيئا مِمّا خَلَقَهُ اللّه ُ مِن شَجَرٍ ولا نَباتٍ إلّا أكَلَتهُ ، فَبَلَغَ بِهِمُ الجَهدُ إلى أن رَجَعوا إلَى الَّذي كانوا يَستَنجونَ بِهِ مِنَ الخُبزِ ، فَيَأكُلونَهُ . (6)

.


1- .. الكُدسُ : ما يجمع من الطعام في البيدر (المصباح المنير : ص 527 «كدس» ) .
2- .. الفِهْر: الحَجَر (النهاية: ج 3 ص 481 «فهر») .
3- .. استَنجَيت : غَسلتُ مَوضِع النَّجو [أي الغائط] أو مَسحَتُه بحَجَر أو مَدَر (المصباح المنير : ص 595 «نجا») .
4- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 179 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 98 ح 16 .
5- .. في المصدر: «من خبزة»، والتصويب من بعض نسخ المصدر المنقولة في الهامش وكما في بحار الأنوار.
6- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 114 ح 379 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 431 ح 16 .

ص: 61

حديثدعائم الإسلام : از امام صادق عليه السلام درباره نماز خواندن بر بالاى خرمنِ گندم سؤال شد . امام عليه السلام از آن نهى فرمود . به ايشان گفته شد : اگر خرمن را پهن كردند و مانند پشت بام [مسطّح ]شد ، چه؟ فرمود : «روى گندم ، به هيچ وجه نبايد نماز خواند ؛ چون گندم ، روزى و نعمت خدا براى خلق اوست . پس ، آن را گرامى بداريد و لگدمال نكنيد و به آن ، بى حرمتى ننماييد ؛ چه ، پيش از شما مردمانى بودند كه خداوند روزىِ آنها را برايشان گشايش داد و آنها ، از نان پاك به جاى سنگ ، استفاده مى كردند و با آن ، استنجا مى نمودند . لذا خداى عز و جلآنان را به قحطى و گرسنگى گرفتار كرد ، به طورى كه دنبال نان هايى كه با آنها استنجا كرده بودند ، مى گشتند و آنها را مى خوردند ! اين آيه ، درباره همين مردمان نازل شده است : «و خدا ، آبادى اى را نمونه آورد كه امن و آرام بود و روزىِ آن ، از هر جا فراوان مى رسيد . پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى كارى كه كردند ، طعمِ گرسنگى و ترس (نا امنى) را به ايشان چشانيد» .

دعائم الإسلام : از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود : «پدرم عليه السلام هرگاه تكّه نانى را در منزلش مى ديد كه دور انداخته شده است ، به همان اندازه ، از خوراكِ اعضاى خانواده اش كم مى كرد» . و درباره اين سخن خداوند عز و جل : «و خدا ، آبادى اى را نمونه آورد كه امن و آرام بود و روزى اش از هر جا فراوان مى رسيد . پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى كارى كه كردند ، طعمِ گرسنگى و ناامنى را به ايشان چشانيد» ، مى فرمود : «خداوند عز و جل به زندگى مردم اين آبادى ، چندان گشايش داد كه استنجا كردن با سنگ را زِبْر و خشن يافتند و به استفاده از نان به جاى سنگ رو آوردند و با آن ، استنجا مى كردند . لذا خداوند ، حشراتى كوچك تر از ملخ به سراغشان فرستاد و آن حشرات ، هر درخت و گياهى را كه خداوند آفريده بود ، تماما خوردند و كار به حدّى بر مردم سخت شد كه به سراغ همان نان هايى كه با آنها استنجا كرده بودند ، مى رفتند و آنها را مى خوردند» .

.

ص: 62

الكافي عن سدير : سَأَلَ رَجُلٌ أبا عَبدِ اللّه ِ عليه السلام عَن قَولِ اللّه ِ عز و جل : «فَقَالُواْ رَبَّنَا بَ_عِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَ_لَمُواْ أَنفُسَهُمْ...» الآيَةَ، فَقالَ : هؤُلاءِ قَومٌ كانَت لَهُم قُرىً مُتَّصِلَةٌ ، يَنظُرُ بَعضُهُم إلى بَعضٍ ، وأنهارٌ جارِيَةٌ وأموالٌ ظاهِرَةٌ ، فَكَفَروا نِعَمَ اللّه ِ عز و جلوغَيَّروا ما بِأَنفُسِهِم مِن عافِيَةِ اللّه ِ ، فَغَيَّرَ اللّه ُ ما بِهِم مِن نِعمَةٍ ، و «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ » (1)، فَأَرسَلَ اللّه ُ عَلَيهِم سَيلَ العَرِمِ (2)، فَغَرَّقَ قُراهُم ، وخَرَّبَ دِيارَهُم ، وأذهَبَ أموالَهُم ، وأبدَلَهُم مَكانَ جَنّاتِهِم جَنَّتَينِ ذَواتى اُكُلٍ خَمطٍ (3) وأثلٍ وشَيءٍ مِن سِدرٍ قَليلٍ ، ثُمَّ قالَ : « ذَ لِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُواْ وَ هَلْ نُجَازِى إِلَا الْكَفُورَ » . (4)

.


1- .. الرعد : 11 .
2- .. سَيل العَرم : أراد سَيل الأمر العَرِم ، وقيل : العَرِم : المسنّاةُ ، وقيل : الجُرذُ الذكر ونسب إليه السيل من حيث أنّه نقب المسنّاة (مفردات ألفاظ القرآن : ص 562 «عرم» ) .
3- .. الخَمْطُ : شجر لا شوك له ، وهو الأراك (مفردات ألفاظ القرآن : ص 299 «خمط» ) .
4- .. الكافى : ج 2 ص 274 ح 23 وج 8 ص 395 ح 596 ، قصص الأنبياء للراوندى : ص 99 ح 92 نحوه ، بحار الأنوار : ج 14 ص 144 ح 3 .

ص: 63

الكافى _ به نقل از سدير _: مردى از امام صادق عليه السلام درباره اين سخن خداوند عز و جل : «و گفتند : خدايا! ميان سفرهايمان فاصله بيانداز ، و بر خويشتن ، ستم كردند ...» ، پرسيد . فرمود : «اينان ، مردمانى بودند كه آبادى هاى به هم پيوسته داشتند ، چونان كه يكديگر را مى ديدند . (1)رودهاى روان و املاكِ فراوان داشت . امّا نعمت هاى خداوند عز و جل را ناسپاسى كردند و عافيت خدا را كه از آن برخوردار بودند ، دگرگون ساختند . خدا هم نعمتى را كه به آنها داده بود ، دگرگون ساخت . «خداوند ، [نعمت] هيچ قومى را دگرگون نمى سازد ، مگر آن گاه كه خودشان ، آنچه را دارند [از نعمت] ، دگرگون سازند» . پس خداوند ، سيل ويرانگرى را بر آنان فرستاد كه آبادى هايشان را زيرِ آب فرو بُرد و خانه هايشان را ويران نمود و اموال و املاكشان را بُرد و به جاى باغ هايشان ، دو باغ با ميوه هاى تلخ و شوره گز و نوعى از كُنار تُنُك به آنان داد . سپس فرمود : «اين را به سزاى آن كه كفران نعمت كردند ، به آنانْ جزا داديم ، و آيا جز ناسپاس را به مجازات مى رسانيم؟» .

.


1- .يا : از اين آبادى آن آبادى را مى ديدند .

ص: 64

جمال الاُسبوع _ في دُعاءِ يَومِ الخَميسِ _ : اللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ لا إلهَ إلّا أنتَ ، قُلتَ في كِتابِكَ : «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَ قَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ » ، فَبِكَ آمَنتُ وصَدَّقتُ ، فَلا تَجعَل هذا مَثَلي في نِعمَتِكَ ياسَيِّدي ، ولا تَجعَلني مُغتَرّا بِالطُّمَأنينَةِ إلى رَغَدِ العَيشِ ، آمِنا مِن مَكرِكَ ، لِأَنَّكَ قُلتَ في كِتابِكَ : «فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَا الْقَوْمُ الْخَ_سِرُونَ» (1)، وأنَا أبرَأُ إلَيكَ مِنَ الحَولِ وَالقُّوَّةِ ، مُعتَرِفٌ بِإِحسانِكَ ، مُستَجيرٌ بِكَرَمِكَ ، مِن أن تُذيقَني لِباسَ الجوعِ وَالخَوفِ بَعدَ الأَمنِ وَالنِّعمَةِ ، وصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ. (2)

.


1- .. الأعراف : 99 .
2- .. جمال الاُسبوع : ص 83 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 318 .

ص: 65

جمال الاُسبوع _ در دعاى روز پنج شنبه _ : بار خدايا ! تو را ستايش ، كه معبودى جز تو نيست . تو در كتابت فرمودى : «و خدا ، آبادى اى را نمونه آورد كه امن و آرام بود و روزى اش از هر سو فراوان مى رسيد . پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى كارى كه كردند ، طعمِ گرسنگى و ترس را به آنها چشانيد» . امّا من به تو ايمان دارم و تصديقت مى كنم . پس _ اى سَروَرم _ اين را نمونه من در نعمتت قرار مده ، و چنان مكن كه به وفور نعمتم آسوده خاطر شوم و خود را از مكر تو ايمن بپندارم ؛ كه تو در كتابت فرموده اى : «جز مردم زيانكار ، كسى خود را از مكرِ خدا ايمن نمى داند» ، و من از نيرو و توان [خويش ]به تو بيزارى مى جويم ، به نيكى كردن هاى تو معترفم و به كَرَم تو پناه مى آورم از اين كه پس از [برخوردارى ام از ]امنيّت و نعمت ، طعمِ گرسنگى و ترس را به من بچشانى! و بر محمّد و خاندانش درود فرست .

.

ص: 66

الفصل الثالث : سياسات الإمام عليّ الأمنيّة3 / 1الاِستِخْبارالإمام عليّ عليه السلام _ في كِتابِهِ إلى عُمّالِهِ _ : بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . مِن عَبدِ اللّه ِ عَلِيٍّ أميرِ المُؤمِنينَ إلى مَن قَرَأَ كِتابي هذا مِنَ العُمّالِ : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ رِجالاً لَنا عِندَهُم بَيعَةٌ خَرَجوا هُرّابا فَنَظُنُّهُم وَجَّهوا نَحوَ بِلادِ البَصرَةِ ، فَاسأَل عَنهُم أهلَ بِلادِكَ ، واجعَل عَلَيهِمُ العُيونَ في كُلِّ ناحِيَةٍ مِن أرضِكَ ، ثُمَّ اكتُب إلَيَّ بِما يَنتَهي إلَيكَ عَنهُم ، وَالسَّلامُ . (1)

وقعة صفّين : إنَّ عَلِيّا أظهَرَ أنَّهُ مُصَبِّحٌ غَدا مُعاوِيَةَ ومُناجِزُه ، فَبَلَغَ ذلِكَ مُعاوِيَةَ ، وفَزِعَ أهلُ الشّامِ لِذلِكَ وَانكَسَروا لِقَولِهِ . وكانَ مُعاوِيَةُ بنُ الضَّحّاكِ بنِ سُفيانَ صاحِبُ رايَةِ بَني سُلَيمٍ مَعَ مُعاوِيَةَ ، وكانَ مُبغِضا لِمُعاوِيَةَ وأهلِ الشّامِ ، ولَهُ هَوىً مَعَ أهلِ العِراقِ وعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وكانَ يَكتُبُ بِالأَخبارِ إلى عَبدِ اللّه ِ بنِ الطُّفَيلِ العامِرِيِّ ويَبعَثُ بِها إلى عَلِيٍّ عليه السلام . (2)

.


1- .. الغارات : ج 1 ص 337 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 407 ح 628 ؛ تاريخ الطبري : ج 5 ص 116 نحوه ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 130 .
2- .. وقعة صفّين : ص 468 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 15 ص 120 .

ص: 67

فصل سوم : سياست هاى امنيّتى امام على عليه السلام

3 / 1 كسب اطّلاعات

فصل سوم : سياست هاى امنيّتى امام على3 / 1كسب اطّلاعاتامام على عليه السلام _ در نامه اش به كارگزارانش _ : به نام خداوند بخشنده مهربان . از بنده خدا على ، پيشواى مؤمنان ، به هر آن كس از كارگزاران كه نامه ام را بخواند . پس از حمد و سپاس الهى ؛ مردانى با ما بيعت داشتند و [ اينك ]گريخته اند . پس گمان مى بريم كه به سوى شهرهاى ناحيه بصره رفته اند . از مردمان شهرهايت درباره آنان پرس وجو كن و مأموران مخفى (خبرچين ها) را از هر سوى سر زمين خود ، بر آنان بگمار . آن گاه ، آنچه را كه بدان رسيدى ، برايم بنويس . والسلام!

وقعة صفين : على عليه السلام چنين وانمود كرد كه فردا ، صبحگاهان ، به سوى معاويه خواهد رفت و با او پيكار خواهد نمود . اين خبر به معاويه رسيد و شاميان ، از اين مطلب به وحشت افتادند و از اين سخن ، شكسته شدند . معاوية بن ضحّاك بن سفيان ، پرچمدار قبيله بنى سليم ، با معاويه بود ولى معاويه و شاميان را دشمن مى داشت و به مردمان عراق و على بن ابى طالب عليه السلام ، تمايل داشت و خبرها را براى عبد اللّه بن طفيل عامرى مى نوشت و او آن را براى على عليه السلام مى فرستاد .

.

ص: 68

وقعة صفّين : بَعَثَ عَلِيٌّ خَيلاً لِيَحبِسوا عَن مُعاوِيَةَ مادَّةً ، فَبَعَثَ مُعاوِيَةُ الضَّحاكَ بنَ قَيسٍ الفِهريَّ في خَيلٍ إلى تِلكَ الخَيلِ فَأَزالوها ، وجاءَت عُيونُ عَليٍّ فَأَخبَرَتهُ بِما قَد كانَ ، فَقالَ عَلِيٌّ لِأَصحابِهِ : فَما تَرونَ فيما هاهنا ؟ فَقالَ بَعضُهُم : نَرى كَذا . وقالَ بَعضُهُم : نَرى كَذا. فَلَمّا رَأَى ذلِكَ الاِختِلافَ أمَرَهُم بِالغُدُوِّ إلَى القَومِ، فَغاداهُم إلَى القِتالِ قِتالِ صِفّينَ ، فَانهَزَمَ أهلُ الشّامِ . (1)

أنساب الأشراف : قَدِمَ عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام عَينٌ لَهُ بِالشّامِ فَأَخبَرَهُ بِخَبَرِ بُسرٍ . يُقالُ: إنَّهُ قَيسُ بنُ زُرارَةَ بنِ عَمرِو بنِ حطيانٍ الهَمدانِيُّ ، وكانَ قَيسٌ هذا عَينا لَهُ بِالشّامِ يَكتُبُ إلَيهِ بِالأَخبارِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام _ مِن كِتابِهِ إلى عَبدِ اللّه ِ بنِ بُدَيلٍ _ : وإيّاكَ ومُواقَعَةَ أحَدٍ مِن خَيلِ العَدُوِّ حَتّى أتَقَدَّمَ عَلَيكَ ، وأذكِ العُيونَ نَحوَهُم ، وَليَكُن مَعَ عُيونِكَ مِنَ السِّلاحِ ما يُباشِرونَ بِهِ القِتالَ ، وَلتَكُن عُيونُكَ الشُّجعانَ مِن جُندِكَ ، فَإِنَّ الجَبانَ لا يَأتيكَ بِصِحَّةِ الأَمرِ ، وَانتَهِ إلى أمري ومَن قِبَلَكَ بِإِذنِ اللّه ِ وَالسَّلامُ . (3)

الفتوح _ في ذِكرِ حَربِ صِفّينَ _ : قَد كانَ مَعَ مُعاوِيَةَ رَجُلٌ مِن حِميَرٍ يُقالُ لَهُ الحُصَينُ بنُ مالِكٍ وكانَ يُكاتِبُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام ويَدُلُّهُ عَلى عَوراتِ مُعاوِيَةَ . (4)

.


1- .. وقعة صفّين : ص 360 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 500 ح 430 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 8 ص 39 .
2- .. أنساب الأشراف : ج 3 ص 212 .
3- .. المعيار والموازنة : ص 131 .
4- .. الفتوح : ج 3 ص 78 .

ص: 69

وقعة صفين : على عليه السلام ، گروهى را فرستاد تا از رسيدن نيروى پشتيبانى به معاويه جلوگيرى كنند . معاويه هم ضحّاك بن قيس فَهرى را با جمعيتى به سوى آنان گسيل داشت و آنان را پراكنده ساختند . مأموران مخفى على عليه السلام آمدند و آنچه را رخ داده بود ، گزارش دادند . پس على عليه السلام به يارانش فرمود : «اينك چه بايد بكنيم؟» . گروهى گفتند : اين كار ، و گروهى گفتند : آن كار . وقتى اختلاف نظر آنان را ديد ، فرمان داد تا صبحگاهان به سوى معاويه هجوم بَرَند و آنان را بامدادان، به نبرد (نبرد صفّين) سوق داد و شاميان ، شكست خوردند .

أنساب الأشراف : ديده بان على بن ابى طالب عليه السلام در شام ، نزد او آمد و گزارش بُسر را به وى داد . گفته شده كه اين شخص ، قيس بن زرارة بن عمرو بن حطيان همدانى بود . قيس ، مأمور مخفى على عليه السلام در شام بود و اخبار را برايش مى نوشت .

امام على عليه السلام _ از نامه اش به عبد اللّه بن بديل _ : و بپرهيز از برخورد با لشكر دشمن ، تا به سوى تو آيم ! و مأموران مخفى را به سويشان گسيل دار و بايد همراه آنان ، سلاحى باشد كه بتوانند با آن پيكار كنند . مأموران مخفى ، بايد دليرانِ سپاه باشند ؛ چرا كه ترسوها گزارش درست برايت نياورند . خودت و هركه با توست ، با اذن خدا به دستوراتم پايبند باشيد . والسلام!

الفتوح _ در گزارش جنگ صفين _ : مردى از قبيله حِميَر ، به نام حصين بن مالك با معاويه بود كه با على بن ابى طالب عليه السلام مكاتبه داشت و او را بر اسرار معاويه آگاه مى ساخت .

.

ص: 70

3 / 2اِستِصلاحُ الأَعداءِالإمام عليّ عليه السلام : مَنِ استَصلَحَ عَدُوَّهُ زادَ في عَدَدِهِ . (1)

عنه عليه السلام : مَنِ استَصلَحَ الأَضدادَ بَلَغَ المُرادَ . (2)

عنه عليه السلام : كَمالُ الحَزمِ استِصلاحُ الأَضدادِ ، ومُداجاةُ الأَعداءِ . (3)

عنه عليه السلام : الاِستِصلاحُ لِلأَعداءِ بِحُسنِ المَقالِ وجَميلِ الأَفعالِ ، أهوَنُ مِن مُلاقاتِهِم ومُغالَبَتِهِم بِمَضيضِ (4)القِتالِ . (5)

عنه عليه السلام : الإِحسانُ إلَى المُسيءِ يَستَصلِحُ العَدُوَّ . (6)

عنه عليه السلام : كانَتِ الحُكَماءُ فيما مَضى مِنَ الدَّهرِ تَقولُ : يَنبَغي أن يَكونَ الاِختِلافُ إلَى الأَبوابِ لِعَشرَةِ أوجُهٍ : أوَّلُها : بَيتُ اللّه ِ عَزَّ وجَلَّ لِقَضاءِ نُسُكِهِ وَالقِيامِ بِحَقِّهِ وأداءِ فَرضِهِ ... التّاسِعُ : أبوابُ الأَعداءِ الَّتي تَسكُنُ بِالمُداراةِ غَوائِلُهُم ، ويُدفَعُ بِالحِيَلِ وَالرِّفقِ وَاللُّطفِ وَالزِّيارَةِ عَداوَتُهُم ... . (7)

.


1- .. غرر الحكم : ج 5 ص 256 ح 8230 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 445 ح 7838 .
2- .. غرر الحكم : ج 5 ص 215 ح 8043 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 431 ح 7417 .
3- .. غرر الحكم : ج 4 ص 628 ح 7232 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 397 ح 6741 .
4- .. المَضَض : وجع المصيبة ، ومضِضتُ منه : ألمت ، ومضّني الجُرح : آلَمَني وأوجعني (لسان العرب : ج 7 ص 233 «مضض») .
5- .. غرر الحكم : ج 2 ص 482 ح 1926 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 57 ح 1472 .
6- .. غرر الحكم : ج 1 ص 392 ح 1517 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 48 ح 1223 وفيه «يصلح» بدل «يستصلح» .
7- .. الخصال : ص 426 ح 3 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 76 ص 61 ح 1 .

ص: 71

3 / 2 اصلاح دشمنان

3 / 2اصلاح دشمنانامام على عليه السلام : آن كه دشمنش را اصلاح كند ، بر جمعيت خودْ افزوده است .

امام على عليه السلام : آن كه مخالفان را به صلاح آورد ، به مقصود رسد .

امام على عليه السلام : كمال دورانديشى ، به صلاح كشاندن مخالفان و مدارا با دشمنان است .

امام على عليه السلام : به صلاح آوردن دشمنان با سخن نيك و رفتار زيبا ، آسان تر است از رو در رو شدن با آنان و پيكار با آنان با درد و رنجِ نبرد .

امام على عليه السلام : نيكى كردن به بدكار ، دشمن را به صلاح كشانَد .

امام على عليه السلام : حكيمان ، در روزگاران گذشته مى گفتند : شايسته است كه رفت و آمد بر درِ خانه ديگران ، براى ده انگيزه باشد : اوّلين آن ، بر در خانه خدا براى انجام دادن مناسك و اهتمام به حقّ الهى و اداى واجبات او ؛ ... نُهمى ، بر در خانه دشمنان ، كه با مدارا ، غائله آنان فروكش كند و با نرمى و لطف و ديد و بازديد ، دشمنى آنان برطرف شود ... .

.

ص: 72

عنه عليه السلام : مَنعُ أذاكَ يُصلِحُ لَكَ قُلوبَ عِداكَ . (1)

عنه عليه السلام : صافِح عَدُوَّكَ وإن كَرِهَ ، فإِنّه مِمّا أمَرَ اللّه ُ عَزَّ وجَلَّ بِهِ عِبادَهُ يَقولُ : «ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَ وَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ * وَ مَا يُلَقَّاهَآ إِلَا الَّذِينَ صَبَرُواْ وَ مَا يُلَقَّاهَآ إِلَا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ » (2). (3)

عنه عليه السلام _ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ : إذا صافاكَ عَدُوُّكَ رِياءً مِنهُ فَتَلَقَّ ذلِكَ بِأَوكَدِ مَوَدَّةٍ ، فَإِنَّهُ إن ألِفَ ذلِكَ وَاعتادَهُ خَلُصَت لَكَ مَوَدَّتُهُ . (4)

3 / 3المُسالَمَةُ مَعَ الوَعيالإمام عليّ عليه السلام : وَجَدتُ المُسالَمَةَ ما لَم يَكُن وَهنٌ فِي الإِسلامِ أنجَعَ مِنَ القِتالِ . (5)

.


1- .. غرر الحكم : ج 6 ص 129 ح 9784 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 489 ح 9057 .
2- .. فصّلت : 34 و 35 .
3- .. الخصال : ص 633 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 421 ح 58 .
4- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 321 ح 680 .
5- .. غرر الحكم : ح 10138 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 506 ح 9288 وزاد فيه «خيرا» بعد «المسالمة» .

ص: 73

3 / 3 سازش به همراه زيركى

امام على عليه السلام : خوددارى از آزار [ ديگران] ، دل هاى دشمنانت را به صلاح كشانَد .

امام على عليه السلام : با دشمنت مصافحه كن ، گرچه ناخوش دارد ؛ چرا كه آن ، از چيزهايى است كه خداوند عز و جلبندگانش را بدان فرمان داده است ، [ آن جا كه ]مى فرمايد : «بدى را به آنچه بهتر است ، دفع كن . آن گاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است ، گويى دوستى يكدل مى گردد ؛ و اين [ خصلت] را جز كسانى كه شكيبا بوده اند ، نمى يابند ، و آن را جز صاحب بهره اى بزرگ ، نخواهد يافت» .

امام على عليه السلام _ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ : اگر دشمنت تظاهر به دوستى و يك رنگى با تو كرد ، آن را با دوستى گرم بپذير ؛ چرا كه اگر اين را ادامه دهد و بدان خو گيرد ، دوستى اش خالص گردد .

3 / 3سازش به همراه زيركىامام على عليه السلام : سازش را تا زمانى كه در آن ضعفى براى اسلام نباشد ، سودمندتر از نبرد يافتم .

.

ص: 74

عنه عليه السلام : مِن أفضَلِ النُّصحِ الإِشارَةُ بِالصُّلحِ . (1)

عنه عليه السلام _ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَرِ _ : ولا تَدفَعَنَّ صُلحا دَعاكَ إلَيهِ عَدُوُّكَ وللّه ِِ فيهِ رِضَىً ، فَإِنَّ فِي الصُّلحِ دَعَةً لِجُنودِكَ ، وراحَةً مِن هُمومِكَ ، وأمنا لِبِلادِكَ . ولكِنِ الحَذَرَ كُلَّ الحَذَرِ مِن عَدُوِّكَ بَعدَ صُلحِهِ ، فَإِنَّ العَدُوَّ رُبَّما قارَبَ لِيَتَغَفَّلَ ، فَخُذ بِالحَزمِ ، واتَّهِم في ذلِكَ حُسنَ الظَّنِّ . (2)

3 / 4شِدَّةُ الحَذَرِ مِنَ العَدُوِّالإمام عليّ عليه السلام : مَن نامَ لَم يُنَم عَنهُ . (3)

عنه عليه السلام : كُن مِن عَدُوِّكَ عَلى أشَدِّ الحَذَرِ . (4)

عنه عليه السلام : لا تَأمَن عَدُوّا وإن شَكَرَ . (5)

عنه عليه السلام : شَرُّ الأَعداءِ أبعَدُهُم غَورا وأخفاهُم مَكيدَةً . (6)

.


1- .. غرر الحكم : ح 9379 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 470 ح 8579 وفيه «أحسن» بدل «أفضل» .
2- .. نهج البلاغة : الكتاب 53 ، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 123 ، تحف العقول : ص 145 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 367 كلاهما نحوه .
3- .. نهج البلاغة : الكتاب 62 ، الغارات : ج 1 ص 321 عن جندب .
4- .. غرر الحكم : ج 6 ص 293 ح 10301 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 523 ح 9522 .
5- .. غرر الحكم : ج 6 ص 268 ح 10197 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 518 ح 9402 .
6- .. غرر الحكم : ج 4 ص 188 ح 5781 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 295 ح 5291 .

ص: 75

3 / 4 هوشيارى كامل در برابر دشمن

امام على عليه السلام : از برترين خيرخواهى ها ، راهنمايى به صلح و سازش است .

امام على عليه السلام _ در سفارش نامه اش به مالك اشتر _ : صلحى را كه دشمنت تو را بدان فرا خوانَد وخشنودى خداوند در آن باشد ، كنار مَزن ؛ چرا كه در صلح ، آسايش سپاهيان تو و آسودگى ات از غصّه ها و امنيّت شهرهايت است. ليكن زنهار ، زنهار از دشمن خود پس از آشتى ، كه بسا دشمن ، نزديك شود تا غفلتى يابد! پس دورانديش باش و خوش گمانى را در اين امور ، متّهم ساز .

3 / 4هوشيارى كامل در برابر دشمنامام على عليه السلام : آن كه به خواب رود ، [ دشمنِ او] به خواب نرود .

امام على عليه السلام : از دشمنت ، به سختى برحذر باش .

امام على عليه السلام : از هيچ دشمنى ايمن مباش ، گرچه سپاس گويد .

امام على عليه السلام : بدترينِ دشمنان،آن است كه ژرف نگرتر و پنهانكارى اش نسبت به نيرنگ ، زيادتر باشد .

.

ص: 76

عنه عليه السلام _ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ : كُن لِلعَدُوِّ المُكاتِمِ أشَدُّ حَذَرا مِنكَ لِلعَدُوِّ المُبارِزِ . (1)

عنه عليه السلام : أوهَنُ الأَعداءِ كَيدا مَن أظهَرَ عَداوَتَهُ . (2)

عنه عليه السلام : مَن أظهَرَ عَداوَتَهُ قَلَّ كَيدُهُ . (3)

عنه عليه السلام : لا تَغتَرَّنَّ بِمُجامَلَةِ العَدُوِّ ، فَإِنَّهُ كَالماءِ وإن اُطيلَ إسخانُهُ بِالنّارِ لا يَمتَنِعُ مِن إطفائِها . 4

.


1- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 311 ح 575 .
2- .. غررالحكم: ج 2 ص 450 ح 3258 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2793 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 343 ح 947 وفيه «أهون» بدل «أوهن» وراجع : أعلام الدين : ص 313 وبحار الأنوار : ج 78 ص 377 ح 3 .
3- .. غرر الحكم : ج 5 ص 196 ح 7956 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 430 ح 7354 .

ص: 77

امام على عليه السلام _ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ : از دشمن پنهانكارْ بيشتر برحذر باش تا دشمنِ به ميدان آمده .

امام على عليه السلام : سست ترينِ دشمنان از جهت حيله و نيرنگ ، آن است كه دشمنى اش را آشكار سازد .

امام على عليه السلام : آن كه دشمنى اش را آشكار كند ، حيله اش اندك باشد .

امام على عليه السلام : فريب ظاهرسازى دشمن را مخور ؛ چرا كه دشمن ، چون آب است كه گرچه گرم كردن آن با آتش به درازا كشد ، ليك از خاموش كردن آن سرْ باز نزند . 1

.

ص: 78

3 / 5التَّحذيرُ مِنِ استِصغارِ الخَصمِالإمام عليّ عليه السلام : لا تَستَصغِرَنَّ عَدُوّا وإن ضَعُفَ . (1)

عنه عليه السلام _ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ : اِحذَرِ استِصغارَ الخَصمِ فَإِنَّهُ يَمنَعُ مِن التَّحَفُّظِ ، ورُبَّ صَغيرٍ غَلَبَ كَبيرا . (2)

عنه عليه السلام _ أيضا_ : لا تَستَصغِرَنَّ أمرَ عَدُوِّكَ إذا حارَبتَهُ ، فَإِنَّكَ إن ظَفِرتَ بِهِ لَم تُحمَد وإن ظَفِرَ بِكَ لَم تُعذَر ، والضَّعيفُ المُحتَرِسُ مِنَ العَدُوِّ القَوِيِّ أقرَبُ إلَى السَّلامَةِ مِنَ القَوِيِّ المُغتَرِّ بِالضَّعيفِ . (3)

3 / 6التَّحذيرُ مِنِ استِنصاحِ الأَعداءِ إلّا تَجرِبَةًعنه عليه السلام : قَد جَهِلَ مَنِ استَنصَحَ أعداءَهُ . (4)

عنه عليه السلام : لا تُشاوِر عَدُوَّكَ وَاستُرهُ خَبَرَكَ . (5)

عنه عليه السلام : اِستَشِر أعداءَكَ تَعرِف مِن رَأيِهِم مِقدارَ عَداوَتِهِم ومَواضِعَ مَقاصِدِهِم . (6)

.


1- .. غرر الحكم : ج 6 ص 273 ح 10216 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 518 ح 9412 .
2- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 282 ح 231 .
3- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 309 ح 543 .
4- .. غرر الحكم : ج 4 ص 473 ح 6663 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 367 ح 6177 .
5- .. غرر الحكم : ج 6 ص 269 ح 10198 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 521 ح 9461 .
6- .. غرر الحكم : ج 2 ص 233 ح 2462 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 81 ح 1951 .

ص: 79

3 / 5 كوچك نشمردن دشمن

3 / 6 خيرخواهى نخواستن از دشمن ، جز براى آزمودن

3 / 5كوچك نشمردن دشمنامام على عليه السلام : هيچ دشمنى را كوچك مشمار ، گرچه ناتوان باشد .

امام على عليه السلام _ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ : بپرهيز از كوچك شمردن دشمن ، چرا كه از مراقبتْ بازمى دارد ؛ و چه بسيار كوچك هايى كه بر بزرگ ها پيروز گشتند!

امام على عليه السلام _ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ : كارِ دشمن را به هنگامى كه با او نبرد مى كنى ، كوچك مشمار ؛ چرا كه اگر پيروز شدى ، ستايش نشوى ، و اگر او بر تو پيروز گشت ، معذور نيستى . ناتوانى كه مراقب دشمن توانمند است ، به سلامتْ نزديك تر است از توانمندى كه بر ناتوان ، غرّه مى شود .

3 / 6خيرخواهى نخواستن از دشمن ، جز براى آزمودنامام على عليه السلام : نادان است آن كه از دشمنانش خيرخواهى طلبد .

امام على عليه السلام : با دشمنت رايزنى مكن و اخبارت را از او بپوشان .

امام على عليه السلام : با دشمنانت رايزنى كن تا از نظرشان ، اندازه دشمنى آنها و اهدافشان را بشناسى .

.

ص: 80

عنه عليه السلام _ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ : اِستَشِر عَدُوَّكَ تَجرِبَةً لِتَعلَمَ مِقدارَ عَداوَتِهِ . (1)

عنه عليه السلام : مَنِ استَعانَ بِعَدُوِّهِ عَلى حاجَتِهِ ازدادَ بُعدا مِنها . (2)

3 / 7اِنتِهازُ الفُرصَةِ في مُواجَهَةِ الأَعداءِالإمام عليّ عليه السلام : اِستَعمِل مَعَ عَدُوِّكَ مُراقَبَةَ الإِمكانِ وانتِهازَ الفُرصَةِ ، تَظفَر . (3)

عنه عليه السلام : لا تُوقِع بِالعَدُوِّ قَبلَ القُدرَةِ . (4)

عنه عليه السلام : لا تُظهِرِ العَداوَةَ لِمَن لا سُلطانَ لَكَ عَلَيهِ . (5)

عنه عليه السلام : لا تَعَرَّض لِعَدُوِّكَ وهُوَ مُقبِلٌ ؛ فَإِنَّ إقبالَهُ يُعينُهُ عَلَيكَ ، ولا تَعَرَّض لَهُ وهُوَ مُدبِرٌ ؛ فَإِنَّ إدبارَهُ يَكفيكَ أمرَه . (6)

عنه عليه السلام : أنكَأُ الأَشياءِ لِعَدُوِّكَ ألّا تُعلِمَهُ أنَّكَ اتَّخَذتَهُ عَدُوّا . (7)

.


1- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 317 ح 634 .
2- .. غرر الحكم : ج 5 ص 414 ح 8984 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 433 ح 7471 .
3- .. غرر الحكم : ج 2 ص 192 ح 2347 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 83 ح 2018 .
4- .. غرر الحكم : ج 6 ص 282 ح 10258 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 522 ح 9490 .
5- .. كنز الفوائد : ج 2 ص 183 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 93 ح 104 .
6- .. غرر الحكم : ج 6 ص 295 ح 10306 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 523 ح 9524 .
7- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 293 .

ص: 81

3 / 7 موقعيت شناسى در برخورد با دشمنان

امام على عليه السلام _ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ : براى آزمودن ، با دشمنت رايزنى كن تا اندازه دشمنى اش را بدانى .

امام على عليه السلام : آن كه از دشمنش بر [ رفع ]نيازمندى اش كمك جويد ، از خواسته خود ، دورتر شود .

3 / 7موقعيت شناسى در برخورد با دشمنانامام على عليه السلام : به كارگير با دشمنت انتظار توانايى و زمان شناسى را ، تا پيروز گردى .

امام على عليه السلام : پيش از توانمندى ، بر دشمن يورش مَبَر .

امام على عليه السلام : با كسى كه بر او قدرت ندارى ، دشمنى را آشكار مساز .

امام على عليه السلام : به هنگام روى كردنِ دشمن ، متعرّض او مشو ؛ چرا كه روى كردنش او را بر تو يارى دهد ، و به هنگام روى گرداندنِ دشمن ، متعرّض او مشو ؛ چرا كه روى گرداندنش تو را از كار او كفايت كند .

امام على عليه السلام : نابود كننده ترينِ چيزها براى دشمنت آن است كه به وى اعلام نكنى كه او را دشمن گرفته اى .

.

ص: 82

عنه عليه السلام _ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ : أقتَلُ الأَشياءِ لِعَدُوِّكَ ألّا تُعَرِّفَهُ أنَّكَ اتَّخَذتَهُ عَدُوّا . (1)

3 / 8عَدَمُ العُقوبَةِ عَلَى الظِّنَّةِ والتُّهَمَةِالجمل : دَخَلَ [ابنُ عَبّاسٍ] عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَابتَدَأَهُ عليه السلام وقالَ : يَابنَ عَبّاسٍ ، أعِندَكَ خَبَرٌ ؟ فَقالَ : قَد رَأَيتُ طَلحَةَ وَالزُّبَيرَ . فَقالَ لَهُ : إنَّهُمَا استَأذَناني فِي العُمرَةِ ، فَأَذِنتُ لَهُما بَعدَ أنِ استَوثَقتُ مِنهُما بِالأَيمانِ ألّا يَغدِرا ولا يَنكُثا ولا يُحدِثا فَسادا . وَاللّه ِ يَابنَ عَبّاسٍ ما قَصَدا إلَا الفِتنَةَ ، فَكَأَنّي بِهِما وقَد صارا إلى مَكَّةَ لِيَستَعينا عَلى حَربي ، فَإِنَّ يَعلَى بنَ مُنيَةَ الخائِنَ الفاجِرَ قَد حَمَلَ أموالَ العِراقِ وفارِسَ لِيُنفِقَ ذلِكَ ، وسَيُفسِدُ هذانِ الرَّجُلانِ عَلَيَّ أمري ، ويَسفِكانِ دِماءَ شيعَتي وأنصاري . فَقالَ عَبدُ اللّه ِ بنُ عَبّاسٍ : إذا كانَ عِندَكَ الأَمرُ كَذلِكَ فَلِمَ أذِنتَ لَهُما ؟ وهَلّا حَبَستَهُما وأوثَقتَهُما بِالحَديدِ ، وكَفَيتَ المُسلِمينَ شَرَّهُما ؟ فَقالَ لَهُ عليه السلام : يَابنَ عَبّاسٍ ، أ تَأمُرُني أن أبدَأَ بِالظُّلمِ وبِالسَّيِّئَةِ قَبلَ الحَسَنَةِ ، واُعاقِبَ عَلَى الظِّنَّةِ والتُّهَمَةِ وآخُذَ بِالفِعلِ قَبلَ كَونِهِ ؟ كَلّا ! وَاللّه ِ لا عَدَلتُ عَمّا أخَذَ اللّه ُ عَلَيَّ مِنَ الحُكمِ بِالعَدلِ ، ولَا القَولِ بِالفَصلِ . يَابنَ عَبّاسٍ ، إنَّنيأذِنتُ لَهُما وأعرِفُ ما يَكونُ مِنهُما ، لكِنَّنِي استَظهَرتُ بِاللّه ِ عَلَيهِما ، وَاللّه ِ لَأَقتُلَنَّهُما ولَيَخيبَنَّ ظَنُّهُما ، ولا يَلقَيانِ مِنَ الأَمرِ مُناهُما ، فَإِنَّ اللّه َ يَأخُذُهُما بِظُلمِهِما لي ، ونَكثِهِما بَيعَتي ، وبَغيِهِما عَلَيَّ . (2)

.


1- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 283 ح 244 .
2- .. الجمل : ص 166 .

ص: 83

3 / 8 كيفر ندادن بر پايه گمان و اتّهام

امام على عليه السلام _ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ : كُشنده ترين چيز براى دشمنت آن است كه به وى نفهمانى كه او را دشمن گرفته اى .

3 / 8كيفر ندادن بر پايه گمان و اتّهامالجمل : ابن عباس بر امير مؤمنان وارد شد و على عليه السلام آغاز [ به سخن] كرد و فرمود : «اى ابن عباس! آيا نزد تو خبرى است؟» . گفت : طلحه و زبير را ديدم . به وى فرمود : «آن دو از من براى عمره اجازه خواستند و من هم ، پس از آن كه با سوگندهايى از آنان پيمان گرفتم كه حيله نكنند و بيعت نشكنند و فسادى ايجاد نكنند ، اجازه دادم . اى ابن عباس! به خدا سوگند ، آنان ، جز فتنه قصدى ندارند . گويا مى بينم كه به مكّه رفته اند تا براى نبرد با من مدد جويند ؛ چرا كه يعلى بن منيه خيانت پيشه تبهكار ، ثروت هاى عراق و فارس را با خود بُرده تا در اين راه هزينه كند ، و به زودى اين دو مرد ، كارم را تباه مى كنند و خون پيروان و يارانم را مى ريزند» . عبد اللّه بن عباس گفت : اگر چنين نظرى دارى ، چرا به آنان اجازه دادى و چرا آنان را زندان نكردى و با آهن به بند نكشيدى تا مسلمانان را از شرّشان آسوده دارى؟ فرمود : «اى ابن عباس! آيا مرا وا مى دارى كه ستمْ آغاز كنم و بدى را پيش از نيكى به كار گيرم و آنان را بر پايه گمان و اتهام ، كيفر دهم و پيش از انجام دادن كار ، مؤاخذه كنم؟ هرگز! به خدا سوگند ، از آنچه خداوند از من پيمان گرفته از داورى بر پايه عدل و سخن حق عدول نمى كنم . اى ابن عباس! من بدانان اجازه دادم و آنچه را از آنان سر مى زنَد ، مى دانم ؛ ليك در برابر آنان ، از خداوند كمك خواستم و به خدا سوگند ، آنان را خواهم كشت و اميدشان را نااميد خواهم ساخت ، و آن دو به خواسته شان نخواهند رسيد ؛ چرا كه خداوند ، آنان را بر ستمشان بر من و بيعت شكنى با من و تعدّى بر من ، مجازات خواهد كرد .

.

ص: 84

تاريخ الطبري عن جُندَب : لَمّا بَلَغَ عَلِيّا مُصابُ بَني ناجِيَةَ وقَتلُ صاحِبِهِم ، قالَ : هَوَت اُمُّهُ ! ما كانَ أنقَصَ عَقلَهُ ، وأَجرَأَهُ عَلى رَبِّهِ ! فإِنَّ جائِيا جاءَني مَرّةً فَقالَ لي : في أصحابِكَ رِجالٌ قَد خَشيتُ أن يُفارِقوكَ ، فَما تَرى فيهِم ؟ فَقُلتُ لَهُ : إنّي لا آخُذُ عَلَى التُّهَمَةِ ، ولا اُعاقِبُ عَلَى الظَّنِّ ، ولا اُقاتِلُ إلّا مَن خالَفَني وناصَبَني وأظهَرَ لِيَ العَداوَةَ ، ولَستُ مُقاتِلَهُ حَتّى أدعُوَهُ وأعذِرَ إلَيهِ ، فَإِن تابَ ورَجَعَ إلَينا قَبِلنا مِنهُ ، وهُوَ أخونا ، وإن أبى إلَا الاِعتِزامَ عَلى حَربِنَا استَعَنّا عَلَيهِ اللّه َ ، وناجَزناهُ ، فَكَفَّ عَنّي ما شاءَ اللّه ُ . ثُمَّ جاءَنيمَرَّةً اُخرى فَقالَ لي: قَد خَشيتُ أن يُفسِدَ عَلَيكَ عَبدُ اللّه ِ بنُ وَهبٍ الراسِبِيُّ وزَيدُ بنُ حُصَينٍ ، إنّي سَمِعتُهُما يَذكُرانِكَ بِأَشياءَ لَو سَمِعتَها لَم تُفارِقهُما عَلَيها حَتّى تَقتُلَهُما أو تُوبِقَهُما ، فَلا تُفارِقهُما مِن حَبسِكَ أبَدا . فَقُلتُ : إنّي مُستَشيرُكَ فيهِما ، فَماذا تَأمُرُني بِهِ ؟ قالَ : فَإِنّي آمُرُكَ أن تَدعُوَ بِهِما ، فَتَضرِبَ رِقابَهُما ، فَعَلِمتُ أنَّهُ لا وَرِعٌ ولا عاقِلٌ ، فَقُلتُ : وَاللّه ِ ما أظُنُّكَ وَرِعا ، ولا عاقِلاً نافِعا ، وَاللّه ِ لَقَد كانَ يَنبَغي لَكَ لَو أرَدتُ قَتلَهُم أن تَقولَ : اِتَّقِ اللّه َ ، لِمَ تَستَحِلُّ قَتلَهُم ولَم يَقتُلوا أحَدا ، ولَم يُنابِذوكَ ، ولَم يَخرُجوا مِن طاعَتِكَ ؟ ! (1)

.


1- .. تاريخ الطبرى : ج 5 ص 131 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 148 عن حبيب ؛ الغارات : ج 1 ص 371 وفيهما «توثقهما» بدل «توبقهما» وكلاهما نحوه .

ص: 85

تاريخ الطبرى _ به نقل از جندب _ : وقتى گزارش سبُك سرى بنى ناجيه و كشته شدن بزرگشان به على عليه السلام رسيد ، فرمود : «مادرش بميرد! چه قدر كم خِرَد و جسور بر خداوند بود! يك بار كسى نزد من آمد و به من گفت : در ميان يارانت مردانى هستند كه مى ترسم از تو كناره گيرند . درباره آنان چه نظرى دارى؟ به وى گفتم : من بر پايه اتّهام ، مجازات نمى كنم و بر پايه گمان ، كيفر نمى دهم ، و جز با كسى كه با من مخالفت ورزيده و دشمنى كرده و عداوتش را آشكار ساخته است ، نبرد نمى كنم ، و تا او را دعوت نكنم و برايش عذر (دليل) نياورم ، نبرد كننده با او نخواهم بود . پس اگر توبه كرد و به سوى ما بازگشت ، از او مى پذيريم و او برادر ماست ، و اگر سر باز زد و جز نبرد با ما نخواست ، از خداوند بر او مدد جوييم و با او پيكار كنيم . پس آنچه را خدا خواهد از من دور سازد . بار ديگر نزد من آمد و گفت : مى ترسم كه عبد اللّه بن وهب راسبى و زيد بن حصين ، كار را بر تو تباه كنند . شنيدم كه نسبت به تو چيزهايى مى گويند كه اگر بشنوى ، رهاشان نمى كنى ، مگر آن كه آنها را بكشى يا كيفر دهى . پس هيچ گاه آنان را از زندان ، رها مساز . گفتم : درباره آنان با تو مشورت مى كنم . تو چه پيشنهاد مى كنى؟ گفت : من پيشنهاد مى كنم آنها را فرا خوانى و گردنشان را بزنى . در اين هنگام ، دانستم كه او نه پرهيزگار است و نه خردمند . گفتم : به خدا سوگند ، گمان نبرم پارسا و خردمندى سودرسان باشى . به خدا سوگند ، سزاوار بود كه اگر مى خواستم آنان را بكُشم ، بگويى : از خدا پروا كن ؛ چرا خونشان را حلال مى دانى با آن كه كسى را نكشته اند و با تو به جنگ برنخاسته اند و از طاعتت بيرون نرفته اند؟» .

.

ص: 86

الإمام الصادق عليه السلام : كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ يَقولُ لِلنّاسِ بِالكوفَةِ : يا أهلَ الكوفَةِ ، أ تَرَوُنّي لا أعلَمُ ما يُصلِحُكُم ؟ ! بَلى ، ولَكِنّي أكرَهُ أن اُصلِحُكُم بِفَسادِ نَفسي . (1)

الغارات _ في خَبرِ مُفارَقَةِ الخِرّيتِ بنِ راشِدٍ (وهوَ مِنَ الخَوارِجِ) أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام _ : قالَ عَبدُ اللّه ِ بنُ قَعينٍ : ... أتَيتُ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام ... فَأَخبَرتُهُ بِما سَمِعتُ مِنَ الخِرّيتِ وما قُلتُ لِابنِ عَمِّهِ وما رَدَّ عَلَيَّ . فَقالَ عليه السلام : دَعهُ ، فإِن قَبِلَ الحَقَّ ورَجَعَ عَرَفنا ذلِكَ لَهُ وقَبِلناهُ مِنهُ ؛ وإن أبى طَلَبناهُ . فَقُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ فَلِمَ لا تَأخُذُهُ الآنَ فَتَستَوثِقَ مِنهُ ؟ فَقالَ: إنّا لَو فَعَلنا هذا لِكُلِّ مَن نَتَّهِمُهُ مِنَ النّاسِ مَلَأنَا السُّجونَ مِنهُم ، ولا أراني يَسَعُنِي الوُثوبُ عَلَى النّاسِ وَالحَبسُ لَهُم وعُقوبَتُهُم حَتّى يُظهِروا لَنَا الخِلافَ . (2)

راجع : موسوعة الإمام عليّ عليه السلام : ج 4 ص 43 (الفصل التاسع / خروج الخِرّيت بن راشد) .

.


1- .. الأمالى للمفيد : ص 207 ح 40 عن هشام ، بحار الأنوار : ج 41 ص 110 ح 18 .
2- .. الغارات : ج 1 ص 333 و ص 335 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 407 ح 628 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 129 .

ص: 87

امام صادق عليه السلام : امير مؤمنان على بن ابى طالب _ كه درود خدا بر او باد _ ، در كوفه به مردم مى فرمود : «اى مردم كوفه! آيا گمان مى كنيد نمى دانم چگونه شما را به راه آورم؟ چرا ؛ وليكن خوش ندارم كه شما را با بهاى تباه كردن خويش ، به راه آورم» .

الغارات _ در گزارش كناره گيرى خرّيت بن راشد ، يكى از خوارج از امير مؤمنان _ : عبد اللّه بن قعين گويد : ... نزد امير مؤمنان آمدم و آنچه درباره خرّيت شنيده بودم و آنچه به پسرعمويش گفته بودم و آنچه را وى پاسخ داده بود ، به على گزارش دادم . فرمود : «او را رها كن . اگر حق را پذيرفت و بازگشت ، او را بدين امر بشناسيم و از او بپذيريم ، و اگر سر باز زد ، او را بخواهيم» . گفتم : اى امير مؤمنان! چرا الان او را نمى گيرى تا از او وثيقه بستانى [و از شرّ او اطمينان حاصل كنى]؟ فرمود : «اگر با هر كسى كه او را متّهم مى كنيم ، چنين رفتار كنيم ، بايد زندان ها را از آنان پُر سازيم و معتقد نيستم كه حمله به مردم و زندان كردن و كيفر دادن آنها روا باشد ، مگر آن كه مخالفت با ما را آشكار سازند .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 6 ص 509 (شورش خرّيت بن راشد) .

.

ص: 88

3 / 9التَّحذيرُ مِنَ التَّعذيبِالإمام عليّ عليه السلام : مَن ضَرَبَ رَجُلاً سَوطا ظُلما ، ضَرَبَهُ اللّه ُ تَبارَكَ وتَعالى بِسَوطٍ مِن نارٍ . (1)

عنه عليه السلام : أبغَضُ الخَلقِ إلَى اللّه ِ عَزَّ وجَلَّ مَن جَرَّدَ ظَهرَ مُسلِمٍ بِغَيرِ حَقٍّ ، ومَن ضَرَبَ في غَيرِ حَقٍّ مَن لَم يَضرِبهُ أو قَتَلَ مَن لَم يَقتُلهُ . (2)

عنه عليه السلام _ مِن كِتابِهِ إلى اُمَراءِ الخَراجِ _ : لَو لَم يَكُن فيما نُهِيَ عَنُه مِنَ الظُّلمِ وَالعُدوانِ عِقابٌ يُخافُ ، كانَ في ثَوابِهِ ما لا عُذرَ لِأحَدٍ بِتَركِ طَلِبَتِهِ ، فَارحَموا تُرحَموا ، ولا تُعذِّبوا خَلقَ اللّه ِ ولاتُكَلِّفوهُم فَوقَ طاقَتِهِم . (3)

عنه عليه السلام : أيُّهَا النَّاسُ ! إنّي دَعَوتُكُم إلَى الحَقِّ فَتَوَلَّيتُم عَنّي ، وضَرَبتُكُم بِالدِّرَّةِ فَأَعيَيتُموني . أما إنَّهُ سَيَليكُم بَعدي وُلاةٌ لا يَرضَونَ مِنكُم بِهذا حَتّى يُعَذِّبوكُم بِالسِّياطِ وبِالحَديدِ ، فَأَمّا أنا فلا اُعَذِّبُكُم بِهِما ؛ إنّهُ مَن عَذَّبَ النّاسَ في الدُّنيا عَذَّبَهُ اللّه ُ فِي الآخِرَةِ . (4)

.


1- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 541 ح 1927 ، مستدرك الوسائل : ج 9 ص 148 ح 10515 .
2- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 444 ح 1551 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 148 ح 588 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وليس فيه «ومن ضرب في غير ...» .
3- .. وقعة صفّين : ص 108 ، نهج البلاغة : الكتاب 51 نحوه ؛ المعيار والموازنة : ص 122 .
4- .. الغارات : ج 2 ص 458 عن زيد بن عليّ بن أبي طالب ، الإرشاد : ج 1 ص 322 وليس فيه «فأمّا أنا فلا اُعذّبكم بهما»؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج2 ص306 عن زيد بن عليّ .

ص: 89

3 / 9 پرهيزاندن از شكنجه

3 / 9پرهيزاندن از شكنجهامام على عليه السلام : آن كه به شخصى از روى ستم تازيانه اى زند ، خداوند _ تبارك و تعالى _ او را به تازيانه آتشين خواهد زد .

امام على عليه السلام : دشمن ترينِ بنده نزد خداوند عز و جل ، كسى است كه پشتِ مسلمانى را به ناحقْ برهنه كند ، و كسى را كه او را نزده است ، به ناحق كتك زند ، و كسى را كه قصد كشتن او را نداشته است ، بكشد .

امام على عليه السلام _ از ن_امه اش ب_ه مأموران خ_راج (ماليات) _ : اگر براى ستم و بيداد كه از آن نهى شده ، كيفرى كه از آن ترسند ، نبود ، پاداشى كه در پرهيز از ستم است ، عذرى براى رها كردن [ خواسته او ]نمى گذارْد . پس رحم كنيد تا به شما رحم شود ، بندگان خدا را شكنجه نكنيد و بيش از توانشان بر آنان تكليف مكنيد .

امام على عليه السلام : اى مردم! شما را به حق فرا خواندم ، از من رو گردانديد ، و با تازيانه شما را زدم ، خسته ام كرديد . بدانيد كه پس از من زمامدارانى بر شما حكم رانند كه از شما بدين كار ، خشنود نشوند ، مگر آن كه با تازيانه و آهن ، شما را شكنجه كنند ؛ و امّا من ، شما را با تازيانه و آهن شكنجه نمى كنم ؛ چرا كه هركس مردم را در دنيا شكنجه كند ، خداوند او را در آخرت ، شكنجه خواهد كرد .

.

ص: 90

مسند زيد عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليهم السلام _ أنَّهُ قالَ لِعُمَرَ فِي امرَأَةٍ حامِلٍ اِعتَرَفَت بِالفُجورِ فَأَمَرَ بِها أن تُرجَمَ _ : فَلَعَلَّكَ انتَهَرتَها أو أخَفتَها ؟ قالَ : قَد كانَ ذلِكَ ، فَقالَ : أ وَما سَمِعتَ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : لا حَدَّ عَلى مُعتَرِفٍ بَعدَ بَلاءٍ ، إنَّهُ مَن قَيَّدتَ أو حَبَستَ أو تَهَدَّدتَ فلا إقرارَ لَهُ . قالَ : فَخَلّى عُمَرُ سَبيلَها ، ثُمَّ قالَ : عَجَزَتِ النِّساءُ أن تَلِدَ مِثلَ عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ ، لَولا عَليٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام _ مِن خُطبَةٍ لَهُ في أوائِلِ خِلافَتِهِ _ : إنَّ اللّه َ حَرَّمَ حَراما غَيرَ مَجهولٍ ، وأحَلَّ حَلالاً غَيرَ مَدخولٍ ، وفَضَّلَ حُرمَةَ المُسلِمِ عَلَى الحُرَمِ كُلِّها ، وَشَدَّ بِالإِخلاصِ والتَّوحيدِ حُقوقَ المُسلِمينَ في مَعاقِدِها ، «فَالمُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ ويَدِهِ» إلّا بِالحَقِّ ، ولا يَحِلُّ أذَى المُسلِمِ إلّا بِما يَجِبُ . (2)

.


1- .. مسند زيد : ص 335 ، كشف اليقين : ص 73 ح 55 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 113 ؛ ذخائر العقبى : ص 146 وليس فيه «ثمّ قال ...» ، المناقب للخوارزمي : ص 81 ح 65 .
2- .. نهج البلاغة : الخطبة 167 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 40 ح 26 .

ص: 91

مسند زيد _ به نقل از زيد بن على ، از پدرش ، از جدّش درباره امام على عليه السلام _ : به درستى كه او (على عليه السلام ) به عمر درباره زنِ حامله اى كه اعتراف به زنا كرده بود و عمر دستور داده بود سنگسار شود ، گفت : «شايد بر سرش فرياد كشيده اى يا او را ترسانده اى؟» . گفت : چنين بود . فرمود : «آيا از پيامبر خدا نشنيدى كه مى فرمود : "بر اعتراف كننده ، پس از شكنجه حدّى نيست ؟ به درستى كه آن كه را دربند كشى يا زندان كنى ، يا تهديد كنى ، اقرارش [ ارزش] ندارد"» . عمر ، زن را آزاد كرد . سپس گفت : زنان ، ناتوان اند كه فرزندى مانند على بن ابى طالب بزايند . اگر على نبود ، هر آينه عمر هلاك مى شد .

امام على عليه السلام _ از سخنرانى اش در آغاز خلافت _ : خدا حرامى را حرام كرده كه ناشناخته نيست ، و حلالى را حلال كرده كه از عيبْ خالى است ، و حرمت مسلمان را بر ديگر حرمت ها برترى داده است ، و حقوق مسلمانان را با اخلاص و يگانه پرستى پيوند داده است . پس مسلمان ، كسى است كه مسلمانان ، از دست و زبان او آزارى نبينند ، جز آن كه براى حق باشد ؛ و آزار مسلمانان روا نيست ، مگر آن جا كه واجب شود .

.

ص: 92

3 / 10النَّهيُ عَنِ السَّبِّوقعة صفّين عن عبد اللّه بن شريك : خَرَجَ حُجرُ بنُ عَدِيٍّ وعَمرُو بنُ الحَمِقِ يُظهِرانِ البَراءَةَ وَاللَّعنَ مِن أهلِ الشّامِ ، فَأَرسَلَ إلَيهِما عَلِيٌّ عليه السلام : أن كُفّا عَمّا يَبلُغُني عَنكُما . فَأَتَياهُ فَقالا : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أ لَسنا مُحِقّينَ ؟ قالَ : بَلى . قالا : أ وَلَيسوا مُبطِلينَ ؟ قالَ : بَلى . قالا : فَلِمَ مَنَعتَنا مِن شَتمِهِم ؟ قالَ : كَرِهتُ لَكُم أن تَكونوا لَعّانينَ شَتّامينَ ، تَشتِمونَ وتَتَبَرَّؤونَ ، ولكِن لَو وَصَفتُم مَساوِئَ أعمالِهِم فَقُلتُم : مِن سيرَتِهِم كَذا وكَذا ، ومِن عَمَلِهِم كَذا وكَذا ، كانَ أصوَبَ فِي القَولِ ، وأبلَغَ في العُذرِ . ولَو قُلتُم مَكانَ لَعنِكُم إيّاهُم وبَراءَتِكُم مِنهُمُ : اللّهُمَّ احقِن دِماءَنا ودِماءَهُم ، وأصلِح ذاتَ بَينِنا وبَينِهِم ، وَاهدِهِم مِن ضَلالَتِهِم ، حَتّى يَعرِفَ الحَقَّ مِنهُم من جَهِلَهُ ، ويَرعَوِيَ عَنِ الغَيِّ وَالعُدوانِ مَن لَهِجَ بِهِ ، كانَ هذا أحَبَّ إلَيَّ وخَيرا لَكُم . فَقالا: يا أميرَ المُؤمِنينَ ، نَقبَلُ عِظَتَكَ ، ونَتَأَدَّبُ بِأَدَبِكَ. (1)

.


1- .. وقعة صفّين : ص 103 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 399 ح 369 _ 373 وراجع : نهج البلاغة : الخطبة 206 والأخبار الطوال : ص 165 .

ص: 93

3 / 10 پرهيزاندن از دشنام

3 / 10پرهيزاندن از دشناموقعة صفين _ به نقل از عبد اللّه بن شريك _ : حجربن عدى و عمرو بن حمق بيرون شدند ، در حالى كه برائت و لعن بر شاميان را آشكار مى كردند . على عليه السلام به آنان پيغام داد كه از آنچه به من خبر رسيده ، خوددارى كنيد . آن دو نزد على عليه السلام آمدند و گفتند : اى اميرمؤمنان! مگر ما برحق نيستيم؟ فرمود : «چرا» . گفتند : مگر آنان بر باطل نيستند؟ فرمود : «چرا» . گفتند : پس چرا ما را از دشنام دادن آنان ، باز داشتى؟ فرمود : «دوست نداشتم شما جزو لعن كننده ها و دشنام دهنده ها باشيد كه دشنام بدهيد و برائت بجوييد ؛ امّا اگر بدى هاى رفتارى آنان را بازگو مى كرديد ومى گفتيد : "روش آنان چنين است و رفتارشان چنان است" ، به سخن حق ، نزديك تر بود و در عذرآورى ، رساتر ؛ و اگر به جاى لعن آنان و برائت جُستن از آنها مى گفتيد : "بار خدايا! خون ما و آنان را حفظ كن ، ميان ما و آنان را اصلاح كن و آنان را از گمراهى برَهان ، تا آن كه حق را نمى داند ، بشناسد و آن كه به گمراهى و دشمنى آزمند است ، از آن باز ايستد" ، اين ، نزد من دوست داشتنى تر بود و براى شما بهتر» . آن دو گفتند : اى امير مؤمنان! پندت را مى پذيريم و به ادب تو مؤدّب مى شويم .

.

ص: 94

الإمام عليّ عليه السلام : لا تَشِن (1)عَدُوَّكَ وإن شانَكَ . (2)

3 / 11الرِّفقُ ما لَم يَكُن تَآمُراالإمام عليّ عليه السلام : الرِّفقُ يَفِلُّ حَدَّ المُخالَفَةِ . (3)

عنه عليه السلام _ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ : قارِب عَدُوَّكَ بَعضَ المُقارَبَةِ تَنَل حاجَتَكَ ، ولا تُفرِطُ في مُقارَبَتِهِ فَتُذِلَّ نَفسَكَ وناصِرَكَ ، وتَأمَّل حالَ الخَشَبَةِ المَنصوبَةِ في الشَّمسِ الَّتي إن أمَلتَها زادَ ظِلُّها ، وإن أفرَطتَ في الإِمالَةِ نَقَصَ الظِّلُّ . (4)

تاريخ الطبري عن عبد المَلِك بن أبي حُرّةَ الحَنَفيّ : أنّ عَليّا عليه السلام خَرَجَ ذاتَ يَومٍ يَخطُبُ ، فَإِنَّهُ لَفي خُطبَتِهِ إذ حَكَّمَتِ المُحَكِّمَةُ في جَوانِبِ المَسجِدِ . فَقالَ عَليٌّ عليه السلام : اللّه ُ أكبَرُ ! كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها باطِلٌ ! إن سَكَتوا عَمَمناهُم (5)، وإن تَكَلَّموا حَجَجناهُم ، وإن خَرَجوا عَلَينا قاتَلناهُم . (6)

.


1- .. الشَّيْن : العَيْب (لسان العرب : ج 13 ص 244 «شين») .
2- .. غرر الحكم : ج 6 ص 339 ح 10418 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 519 ح 9426 .
3- .. غرر الحكم : ج 1 ص 150 ح 560 .
4- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 342 ح 923 .
5- .. لعلّه من قولهم : عمّمناه أمرنا ؛ أي ألزمناه (لسان العرب : ج 12 ص 427 «عمم») .
6- .. تاريخ الطبرى : ج 5 ص 72 ، الكامل فى التاريخ : ج 2 ص 398 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 135 وليس فيه «وإن خرجوا ...» وفيهما «غممناهم» بدل «عممناهم» .

ص: 95

3 / 11 نرم خويى تا زمانى كه توطئه در كار نباشد

امام على عليه السلام : از دشمنت عيبجويى مكن ، گرچه او از تو عيبجويى كند .

3 / 11نرم خويى تا زمانى كه توطئه در كار نباشدامام على عليه السلام : نرم خويى ، تيزىِ مخالفت را كُند سازد .

امام على عليه السلام _ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ : به دشمنت ، اندازه اى نزديك شو كه به خواسته ات برسى ، و در نزديكى به او زياده روى منما تا خود و ياورت را خوار سازى . در چوبى كه در برابر خورشيد نصب شده ، بنگر . اگر آن را مايل كنى ، سايه اش بسيار شود و اگر در مايل كردن زياده روى كنى ، سايه كم گردد .

تاريخ الطبرى _ به نقل از عبد الملك بن ابى حرّه حنفى _ : على عليه السلام روزى براى ايراد سخنرانى بيرون رفت . او در حال سخنرانى بود كه خوارج ، در گوشه هاى مسجد ، شعار «لا حكم الّا للّه ؛ حكمرانى جز براى خداوند نيست!» ، سر دادند . على عليه السلام فرمود : «اللّه اكبر! سخن حقّى است كه از آن ، باطلْ اراده مى شود . اگر ساكت شوند ، با آنان مانند ديگران برخورد مى كنيم ، و اگر سخن گويند ، با آنان احتجاج مى ورزيم، و اگر بر ما خروج كنند ، با آنان پيكار خواهيم كرد» .

.

ص: 96

السنن الكبرى عن كثير بن نَمِر : بَينا أنَا في الجُمُعَةِ وعَليٌّ عليه السلام عَلَى المِنبَرِ ، إذ قامَ رَجُلٌ فَقالَ : لا حُكمَ إلّا للّه ِِ . ثُمَّ قامَ آخَرُ فَقالَ : لا حُكمَ إلّا للّه ِِ ، ثُمَّ قاموا مِن نَواحِي المَسجِدِ ، فَأَشارَ إلَيهِم عَليٌّ عليه السلام بِيَدِهِ : اِجلِسوا ، نَعَم لا حُكمَ إلّا للّه ِِ ، كَلِمَةٌ يُبتَغى بِها باطِلٌ ، حُكمَ اللّه ِ نَنظُرُ فيكُم ، ألا إنَّ لَكُم عِندي ثَلاثَ خِصالٍ : ما كُنتُم مَعَنا لا نَمنَعُكُم مَساجِدَ اللّه ِ أن تَذكُرُوا فيهَا اسمَ اللّه ِ ، ولا نَمنَعُكُم فَيئا ما كانَت أيديكُم مَعَ أيدينا ، ولا نُقاتِلُكُم حَتّى تُقاتِلوا . ثُمَّ أخَذَ في خُطبَتِهِ . (1)

الأموال عن كثير بن نَمِر : جاءَ رَجُلٌ بِرَجُلٍ (2)مِنَ الخَوارِجِ إلى عَليٍّ عليه السلام ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنّي وَجَدتُ هذا يَسُبُّكَ ، قالَ : فَسُبَّهُ كَما سَبَّني . قالَ : ويَتَوَعَّدُكَ ؟ فَقالَ : لا أقتُلُ مَن لَم يَقتُلني ، قالَ عَليٌّ عليه السلام : لَهُم عَلَينا ثَلاثٌ : أن لا نَمنَعَهُمُ المَساجِدَ أن يَذكُرُوا اللّه َ فيها ، وأن لا نَمنَعَهُمُ الفَيءَ ما دامَت أيديهِم مَعَ أيدينا ، وأن لا نُقاتِلَهُم حَتّى يُقاتِلونا . (3)

المصنّف لابن أبي شيبة عن كثيربن نَمِر : جاءَ رَجُلٌ بِرِجالٍ إلى عَليٍّ عليه السلام فَقالَ : إنّي رَأَيتُ هؤلاءِ يَتَوَعَّدونَكَ ، فَفَرّوا وأخَذتُ هذا ، قالَ : أفَأَقتُلُ مَن لَم يَقتُلني ؟ قالَ : إنَّهُ سَبَّكَ ! قالَ : سُبَّهُ أو دَع . (4)

راجع : موسوعة الإمام عليّ عليه السلام : ج 3 ص 645 (صبر الإمام على أذاهم ورفقه بهم) .

.


1- .. السنن الكبرى : ج 8 ص 319 ح 16763 ، تاريخ الطبرى : ج 5 ص 73 عن كثير بن بهز الحضرمي ، الكامل فى التاريخ : ج 2 ص 398 ، البداية والنهاية : ج 7 ص 285 كلّها نحوه .
2- .. في المصدر : «لرجل» وهو تصحيف.
3- .. الأموال : ص 245 ح 567 ، كنز العمّال : ج 11 ص 300 ح 31569 .
4- .. المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 614 ح 147 ، كنز العمّال : ج 11 ص 319 ح 31616 .

ص: 97

السنن الكبرى _ به نقل از كثير بن نمر _ : در حالى كه در نماز جمعه بودم و على عليه السلام بر منبر بود ، مردى به پا خاست و گفت : «لا حكم الّا للّه ؛ حكمرانى جز براى خداوند نيست!» . مردى ديگر هم به پا خاست و گفت : «لا حكم الّا للّه!» . آن گاه خوارج از گوشه هاى مسجد ، به پا خاستند . على عليه السلام با دست به آنان اشاره كرد كه بنشينند [ و فرمود : ]«آرى ؛ لا حكم الّا للّه! سخنى كه از آن ، باطلْ طلب مى شود . بر پايه حكم خداوند به شما مى نگريم . بدانيد كه براى شما نزد من، سه ويژگى است : تا زمانى كه با ما هستيد ، شما را از مساجد خداوند باز نداريم كه در آن ، نام خدا را بر زبان آوريد ؛ و تا زمانى كه دستان شما با دستان ماست ، شما را از ثروت هاى عمومى محروم نسازيم؛ و با شما پيكار نكنيم، مگر آن كه نبرد كنيد» . آن گاه به ادامه خطبه پرداخت .

الأموال _ به نقل از كثير بن نمر _ : مردى ، مردى از خوارج را نزد على عليه السلام آورد و گفت اى امير مؤمنان! ديدم كه اين مرد ، تو را دشنام مى دهد . فرمود: «به او دشنام ده،همان گونه كه به من دشنام داد». گفت : تو را دوزخى مى انگاشت! فرمود : «آن را كه با من پيكار نكند ، نمى كُشم» . [ سپس ]فرمود : «آنها بر ما سه حق دارند : آنان را از مساجد ، باز نداريم ، كه در آن ياد خدا كنند ؛ و آنان را از ثروت هاى عمومى باز نداريم ، تا زمانى كه دستان آنان با دست هاى ماست ؛ و با آنان پيكار نكنيم ، تا زمانى كه با ما پيكار نكنند» .

المصنَّف ، ابن ابى شيبة _ به نقل از كثير بن نمر _ : مردى ، مردى [ ديگر ] را نزد على عليه السلام آورد و گفت : اينان ، تو را دوزخى مى انگاشتند! سپس فرار كردند . و اين [ مرد ] را گرفتم . فرمود : «آيا بكُشم آن كه را با من پيكار نكرده است؟» . گفت : تو را دشنام داد! فرمود : «او را دشنام ده يا رها كن» .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 6 ص 419 (شكيبايى امام بر آزارِ خوارج و مدارا با ايشان) .

.

ص: 98

3 / 12إجلاءُ المُتَآمِرينَ أو حَبسُهُمشرح نهج البلاغة : قَد رُوِيَ أنَّ عِمرانَ بنَ الحُصَينِ كانَ مِنَ المُنحَرِفينَ عَنهُ عليه السلام ، وأنَّ عَليّا عليه السلام سَيَّرَهُ إلَى المَدائِنِ ، وذلِكَ أنَّهُ كانَ يَقولُ : إن ماتَ عَليٌّ فَلا أدري ما مَوتُهُ ، وإن قُتِلَ فَعَسى أنّي _ إن قُتِلَ _ رَجَوتُ لَهُ . (1)

الغارات عن سعيد الأَشعريّ : اِستَخلَفَ عَليٌّ عليه السلام حينَ سارَ إلَى النَّهرَوانِ رَجُلاً مِنَ النَّخَعِ يُقالُ لَهُ : هانِي بنُ هَوذَةَ ، فَكَتَبَ إلى عَليٍّ عليه السلام : إنَّ غَنيّا وباهِلَةَ فَتَنوا ، فَدَعَوُا اللّه َ عَلَيكَ أن يَظفِرَ بِكَ عَدُوُّكَ ، قالَ : فَكَتَبَ إلَيهِ عَليٌّ عليه السلام : أجلِهِم مِنَ الكوفَةِ ولا تَدَع مِنهُم أحَدا . (2)

تاريخ الطبري عن المُحِلّ بن خَليفَة : إنَّ رَجُلاً مِنهُم مِن بَني سَدوسٍ يُقالُ لَهُ العَيزارُ بنُ الأَخنَسِ كانَ يَرى رَأيَ الخَوارِجِ ، خَرَجَ إلَيهِم ، فَاستَقبَلَ ورَاءَ المَدائِنِ عَدِيَّ بنَ حاتِمٍ ومَعَهُ الأَسوَدُ بنُ قَيسٍ والأَسوَدُ ابنُ يَزيدَ المُرادِيّانِ ، فَقالَ لَهُ العَيزارُ حينَ استَقبَلَهُ: أسالِمٌ غانِمٌ ، أم ظالِمٌ آثِمٌ ؟ فَقالَ عَدِيٌّ : لا ، بَل سالِمٌ غانِمٌ ، فَقالَ لَهُ المُرادِيّانِ: ما قُلتَ هذا إلّا لِشَرٍّ في نَفسِكَ ، وإنَّكَ لَنَعرِفُكَ يا عَيزارُ بِرَأيِ القَومِ ، فَلا تُفارِقنا حَتّى نَذهَبَ بِكَ إلى أميرِ المُؤمِنينَ فَنُخبِرَهُ خَبَرَكَ . فَلَم يَكُن بِأَوشَكَ أن جاءَ عَليٌّ فَأَخبَراهُ خَبَرَهُ ، وقالا: يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنَّهُ يَرى رَأيَ القَومِ ، قَد عَرَفناهُ بِذلِكَ . فَقالَ : ما يَحِلُّ لَنا دَمُهُ ، ولكِنّا نَحبِسُهُ . فَقالَ عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ: يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ادفَعهُ إلَيَّ وأنَا أضمِنُ ألّا يَأتِيَكَ مِن قِبَلِهِ مَكروهٌ . فَدَفَعَهُ إلَيهِ . (3)

.


1- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 4 ص 77 .
2- .. الغارات : ج 1 ص 18 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 356 ح 588 .
3- .. تاريخ الطبرى : ج 5 ص 89 .

ص: 99

3 / 12 تبعيد يا زندانى كردن توطئه گران

3 / 12تبعيد يا زندانى كردن توطئه گرانشرح نهج البلاغة : گزارش شده كه عمران بن حُصَين ، از كناره گيران از على عليه السلام بود و على عليه السلام او را به مدائن تبعيد كرد ؛ چرا كه مى گفت : اگر على بميرد ، نمى دانم مرگش چگونه است!؟ و اگر كشته شود _ كه اميد داريم كشته شود _ ، برايش اميدوارم [كه اهل نجات باشد] !

الغارات _ به نقل از سعيد اشعرى _ : على عليه السلام هنگام حركت به سوى نهروان ، مردى از قبيله نخع را جانشين كرد كه نامش هانى بن هوذه بود . وى به على عليه السلام نامه نوشت كه [دو گروهِ ]غنى و باهله ، فتنه كرده اند و دعا كرده اند كه دشمنت پيروز گردد . على عليه السلام به او نوشت : «آنان را از كوفه بيرون كن و هيچ يك از آنان را رها مكن» .

تاريخ الطبرى _ به نقل از محلّ بن خليفه _ : مردى از قبيله بنى سدوس كه نامش عَيْزار بن اخنس بود و به باورهاى خوارج اعتقاد داشت ، به سمت آنان حركت كرد . در بيرون مدائن، با عدى بن حاتم رو به رو شد كه همراهش اسود بن قيس مرادى و اسود بن يزيد مرادى بودند . عيزار ، وقتى با عدى روبه رو شد ، گفت : آيا سالمِ بهره بَرى يا ستمگرِ گنهكار؟ عدى گفت : سالمِ بهره بَر . آن دو مرادى گفتند : اين سخن را نگفتى ، مگر به جهت شرّى كه در باطن دارى . به درستى كه ما مى دانيم كه عقيده خوارج را دارى اى عيزار! از ما جدا نمى شوى تا تو را نزد امير مؤمنان ببريم و اخبارت را به وى گزارش دهيم . زمانى نگذشت كه على عليه السلام آمد و آن دو خبر را به وى گزارش كردند و گفتند : اى اميرمؤمنان! او بر اعتقاد خوارج است . ما او را مى شناسيم . فرمود : «خونش بر ما حلال نيست ؛ امّا او را زندان مى كنيم» . عدى بن حاتم گفت : اى امير مؤمنان! او را به من سپار و من ضمانت مى كنم كه از ناحيه او به شما آسيبى نرسد . على عليه السلام او را به عدى سپرد .

.

ص: 100

. .

ص: 101

. .

ص: 102

. .

ص: 103

فهرست منابع و مآخذ

فهرست منابع و مآخذ1 . الأخبار الطوال ، أحمد بن داوود الدينَوَرى (م 282 ق ) ، تحقيق : عبد المنعم عامر ، قم : الشريف الرضى ، 1409 ق ، اوّل. 2 . الاختصاص ، المنسوب إلى محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، چهارم . 3 . الإرشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1413 ق ، اوّل . 4 . اعلام الدين فى صفات المؤمنين ، الحسن بن محمّد الديلمى (م 711 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام . 5 . اءعلام الورى بأعلام الهدى ، الفضل بن الحسن الطّبْرِسى (م 548 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1417 ق ، اوّل. 6 . الإقبال بالأعمال الحسنة فى ما يعمل مرّة فى السنة ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقيق : جواد القيّومى ، قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، 1414 ق ، اوّل. 7 . الأمالى ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق ) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : دار الثقافة ، 1414 ق ، اوّل. 8 . الأمالى ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : حسين اُستاد ولى و على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1404 ق ، دوم .

.

ص: 104

9 . الأموال ، القاسم بن سلام الهَرَوى (م 224 ق ) ، تحقيق : محمّد خليل هراس ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1406 ق ، اوّل. 10 . انساب الأشراف ، أحمد بن يحيى البلاذرى (م 279 ق ) ، تحقيق : سهيل زكّار و رياض زِرِكْلى ، بيروت : دار الفكر ، 1417 ق ، اوّل. 11 . بحار الأنوار الجامعة لدرر اخبار الأئمّة الأطهار عليهم السلام ، محمّد باقر بن محمّد تقى المجلسى (العلّامة المجلسى) (م 1111 ق ) ، بيروت : مؤسسة الوفاء ، 1403 ق ، دوم . 12 . البداية و النهاية ، إسماعيل بن عمر الدمشقى (ابن كثير) (م 774 ق ) ، تحقيق : مكتبة المعارف ، بيروت : مكتبة المعارف . 13 . تاج العروس من جواهر القاموس ، السيّد محمّد المرتضى بن محمّد الحسينى الزَّبيدى (م 1205 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار الفكر ، 1414 ق ، اوّل. 14 . تاريخ اصبهان ، أحمد بن عبد اللّه الإصفهانى (أبو نعيم) (م 430 ق ) ، تحقيق : سيّد كسروى حسن ، بيروت : دار الكتب العلميّة . 15 . تاريخ دمشق ، على بن الحسن بن هبة اللّه الدمشقى (ابن عساكر) (م 571 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار الفكر ، 1415 ق ، اوّل. 16 . تاريخ الطبرى (تاريخ الاُمم و الملوك) ، محمّد بن جرير الطبرى (م 310 ق ) ، تحقيق : محمّد أبو الفضل إبراهيم ، مصر : دار المعارف . 17 . تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله ، الحسن بن على الحَرّانى (ابن شُعبة) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1404 ق ، دوم . 18 . تذكرة الخواصّ (تذكرة خواصّ الاُمّة فى خصائص الأئمّة عليهم السلام ) ، يوسف بن فُرُغلى (سبط ابن الجوزى) (م 654 ق ) ، مقدمه : السيّد محمّد صادق بحر العلوم ، تهران : مكتبة نينوى الحديثة . 19 . تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم) ، إسماعيل بن عمر البُصروى الدمشقى (م 774 ق ) ، تحقيق : عبد العزيز غنيم و محمّد أحمد عاشور و محمّد إبراهيم البنّا ، قاهره : دار الشعب . 20 . تفسير القمّى ، على بن إبراهيم القمّى (م 307 ق ) ، به كوشش : السيّد طيّب الموسوى الجزائرى ، نجف : مطبعة النجف الأشرف . 21 . تهذيب الأحكام فى شرح المقنعة ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق ) ، بيروت : دار التعارف ، 1401 ق ، اوّل.

.

ص: 105

22 . الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبى) ، محمّد بن أحمد الأنصارى القرطبى (م 671 ق ) ، تحقيق : محمّد عبد الرحمان المرعشلى ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1405 ق ، دوم . 23 . الجعفريّات (الأشعثيّات) ، محمّد بن محمّد بن الأشعث الكوفى (ق 4 ق ) ، تهران : مكتبة نينوى (طبع شده به ضميمه : قرب الإسناد) . 24 . جمال الاُسبوع بكمال العمل المشروع ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقيق : السيّد جواد القيّومى ، قم : مؤسسة الآفاق ، 1371 ش ، اوّل. 25 . الجَمَل و النصرة لسيّد العترة فى حرب البصرة ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : السيّد على مير شريفى ، قم : المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد ، 1413 ق ، اوّل. 26 . خصائص الأئمّة عليهم السلام (خصائص امير المؤمنين عليه السلام ) ، محمّد بن الحسين الموسوى (الشريف الرضى) (م 406 ق ) ، تحقيق : محمّد هادى الأمينى ، مشهد : مجمع البحوث الإسلاميّة التابع للحضرة الرضويّة المقدّسة ، 1406 ق . 27 . الخصال ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، چهارم . 28 . الدروع الواقية ، على بن موسى الحلى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1414 ق ، اوّل. 29 . دعائم الإسلام وذكر الحلال والحرام والقضايا والأحكام ، النعمان بن محمّد التميمى المغربى (القاضى أبو حنيفة) (م 363 ق ) ، تحقيق : آصف بن على أصغر فيضى ، مصر : دار المعارف ، 1389 ق ، سوم . 30 . الدعوات ، سعيد بن هبة اللّه الراوندى (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق ) ، تحقيق : مؤسسة الإمام المهدى (عج) ، قم : مؤسسة الإمام المهدى(عج) ، 1407 ق ، اوّل. 31 . ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى ، أحمد بن عبد اللّه الطبرى (م 693 ق ) ، تحقيق : أكرم البوشى ، جدّه : مكتبة الصحابة ، 1415 ق ، اوّل . 32 . روض الجنان و روح الجنان (تفسير ابو الفتوح رازى) ، حسين بن على رازى (ابو الفتوح) (ق 6 ق ) ، مشهد : آستان قدس رضوى ، 1371 ش ، اوّل. 33 . روضة الواعظين ، محمّد بن الحسن الفتّال النيسابورى (م 508 ق ) ، تحقيق : حسين الأعلمى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1406 ق ، اوّل .

.

ص: 106

34 . سنن ابن ماجة ، محمّد بن يزيد القزوينى (ابن ماجة) (م 275 ق ) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبد الباقى ، بيروت : دار إحياء التراث ، 1395 ق ، اوّل. 35 . سنن ابى داوود ، سليمان بن أشعث السِّجِستانى الأزدى (م 275 ق ) ، تحقيق : محمّد محيى الدين عبد الحميد ، بيروت : دار إحياء السنّة النبويّة . 36 . السنن الكبرى ، أحمد بن الحسين البيهقى (م 458 ق ) ، تحقيق : محمّد عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1414 ق ، اوّل. 37 . السنن الكبرى ، أحمد بن شعيب النسائى (م 303 ق) ، تحقيق : عبد الغفار سليمان البُندارى ، بيروت : دار الكتب العلمية ، 1411 ق ، اوّل. 38 . شرح اُصول الكافى ، محمّد صالح المازندرانى (م1081ق) ، تصحيح : على عاشور ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1421ق . 39 . شرح نهج البلاغة ، عبد الحميد بن محمّد المعتزلى (ابن أبى الحديد) (م 656 ق ) ، تحقيق : محمّد أبوالفضل إبراهيم ، بيروت : دار إحياء التراث ، 1387 ق ، دوم . 40 . شرح نهج البلاغة ، ميثم بن على البحرانى (ابن ميثم) (م 689ق) ، بيروت : دار الآثار للنشر ، 1402ق . 41 . شرح نهج البلاغة ، عبد الحميد بن محمّد المعتزلى (ابن أبى الحديد) (م 656 ق ) ، تحقيق : محمّد أبوالفضل إبراهيم ، بيروت : دار إحياء التراث ، 1387 ق ، دوم . 42 . شُعب الإيمان ، أحمد بن الحسين البيهقى (م 458 ق ) ، تحقيق : محمّد السعيد بسيونى زغلول ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1410 ق ، اوّل. 43 . الصحاح (تاج اللغة وصحاح العربيّة) ، إسماعيل بن حمّاد الجوهرى (م 398 ق ) ، تحقيق : أحمد بن عبد الغفور عطّار ، بيروت : دار العلم للملايين ، 1410 ق ، چهارم . 44 . صحيح البخارى ، محمّد بن إسماعيل البخارى (م 256 ق ) ، تحقيق : مصطفى ديب البغا ، بيروت : دار ابن كثير ، 1410 ق ، چهارم . 45 . الصحيفة السجّاديّة ، المنسوب إلى الإمام على بن الحسين عليه السلام ، تصحيح : على أنصاريان ، دمشق : المستشارية الثقافية للجمهوريّة الإسلاميّة الإيرانيّة ، 1405 ق . 46 . علل الشرائع ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، بيروت : دار إحياء التراث ، 1408 ق ، اوّل.

.

ص: 107

47 . عوالى اللآلى العزيزيّة فى الأحاديث الدينيّة ، محمّد بن على الأحسائى (ابن أبى جمهور) (م 940 ق ) ، تحقيق : مجتبى العراقى ، قم : مطبعة سيّد الشهداء عليه السلام ، 1403 ق ، اوّل. 48 . عيون اخبار الرضا عليه السلام ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : السيّد مهدى الحسينى اللاجوردى ، تهران : جهان . 49 . عيون الحكم و المواعظ ، على بن محمّد الليثى الواسطى (ق 6 ق ) ، تحقيق : حسين الحسنى البيرجندى ، قم : دار الحديث ، 1376 ش ، اوّل. 50 . الغارات ، إبراهيم بن محمّد (ابن هلال الثقفى) (م 283 ق ) ، تحقيق : مير جلال الدين المحدّث الاُرموى ، تهران : انجمن آثار ملّى ، 1395 ق ، اوّل. 51 . غرر الحكم ودرر الكلم ، عبد الواحد الآمِدى التميمى (م 550 ق ) = ترجمه و شرح غرر الحكم . 52 . الغيبة ، محمّد بن إبراهيم الكاتب النعمانى (م 350 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، تهران : مكتبة الصدوق . 53 . الغيبة ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق ) ، تحقيق : عباد اللّه الطهرانى و على أحمد ناصح ، قم : مؤسسة المعارف الإسلاميّة ، 1411 ق ، اوّل. 54 . فلاح السائل ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقيق : غلامحسين مجيدى ، قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، 1419 ق ، اوّل. 55 . قصص الأنبياء ، سعيد بن هبة اللّه (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق ) تحقيق : غلامرضا عرفانيان ، مشهد : مجمع البحوث الإسلاميّة التابع لمؤسسة الآستانة الرضويّة ، 1409 ق ، اوّل. 56 . الكامل فى التاريخ ، على بن محمّد الشيبانى الموصلى (ابن الأثير) (م 630 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1408 ق ، اوّل. 57 . كتاب من لا يحضره الفقيه ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، دوم . 58 . كشف الغمّة فى معرفة الأئمّة ، على بن عيسى الإربلى (م 687 ق ) ، تصحيح : السيّد هاشم الرسولى المحلّاتى ، بيروت : دار الكتاب ، 1401 ق ، اوّل. 59 . كشف اليقين فى فضائل امير المؤمنين عليه السلام ، الحسن بن يوسف الحلّى (العلّامه) (م 726 ق ) ، تحقيق : على آل كوثر ، قم : مجمع إحياء الثقافة الإسلاميّة ، 1411 ق ، اوّل.

.

ص: 108

60 . كمال الدين وتمام النعمة ، محمّدبن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1405 ق ، اوّل. 61 . كنز العمّال فى سنن الأقوال و الأفعال ، على المتّقى بن حسام الدين الهندى (م 975 ق ) ، تصحيح : صفوة السقّا ، بيروت : مكتبة التراث الإسلامى ، 1397 ق ، اوّل. 62 . كنز الفوائد ، محمّد بن على الكراجكى الطرابلسى (م 449 ق ) ، تصحيح : عبد اللّه نعمة ، قم : دار الذخائر ، 1410 ق ، اوّل. 63 . لسان العرب ، محمّدبن مُكرَّم المصرى الأنصارى (ابن منظور) (م 711 ق ) ، بيروت : دار صادر ، 1410 ق ، اوّل. 64 . مجمع البحرين ، فخر الدين الطُّرَيحى (م 1085 ق ) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسينى ، تهران : مكتبة نشر الثقافة الإسلاميّة ، 1408 ق ، دوم . 65 . مجمع البيان فى تفسير القرآن (تفسير مجمع البيان) ، الفضل بن الحسن الطَّبْرِسى (أمين الإسلام) (م 548 ق ) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولى المحلّاتى و السيّد فضل اللّه اليزدى الطباطبائى ، بيروت : دار المعرفة ، 1408 ق ، دوم . 66 . المزار ، محمّد بن مكّى العاملى (الشهيد الأوّل) (م 786 ق ) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدى(عج) ، قم : مدرسة الإمام المهدى(عج) ، 1410 ق . 67 . المزار ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : محمّد باقر الأبطحى ، قم : المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد ، 1413 ق ، اوّل. 68 . المزار الكبير ، محمّد بن جعفر المشهدى (ق 6 ق ) ، تحقيق : السيّد جواد القيّومى الإصفهانى ، قم : قيّوم ، 1419 ق ، اوّل. 69 . المستدرك على الصحيحين ، محمّد بن عبد اللّه الحاكم النيسابورى (م 405 ق ) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1411 ق ، اوّل. 70 . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ، ميرزا حسين النورى الطَبَرسى (م 1320 ق ) ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1407 ق ، اوّل. 71 . مسند الإمام زيد(مسند زيد) ، المنسوب إلى زيد بن على بن الحسين عليهماالسلام(م 122 ق ) ، بيروت : منشورات دار مكتبة الحياة ، 1966 م ، اوّل. 72 . مسند أحمد بن حنبل ، أحمد بن محمّد الشيبانى (ابن حنبل) (م 241 ق ) ، تحقيق : عبد اللّه محمّد الدرويش ، بيروت : دار الفكر ، 1414 ق ، دوم .

.

ص: 109

73 . مسند الشاميين ، سليمان بن احمد الطبرانى (م 360 ق) ، تحقيق: حمدى عبد المجيد السلفى ، بيروت: مؤسسة الرسالة . 74 . مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة ، المنسوب إلى الإمام الصادق عليه السلام ، شرح : عبد الرزّاق گيلانى ، (م 1089 ق) ، تصحيح : جلال الدّين محدّث اُرموى تهران : نشر صدوق ، 1407 ق ، سوم. 75 . المصباح فى الأدعية والصلوات والزيارات ، إبراهيم بن على الحارثى العاملى (الكفعمى) (م 900 ق ) ، قم : منشورات الشريف الرضى . 76 . مصباح المتهجّد ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق ) ، تحقيق : على أصغر مرواريد ، بيروت : مؤسسة فقه الشيعة ، 1411 ق ، اوّل. 77 . المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى ، أحمد بن محمّد الفيّومى (م 770 ق ) ، قم : مؤسسة دار الهجرة ، 1414 ق ، دوم . 78 . المصنّف فى الأحاديث و الآثار ، عبد اللّه بن محمّد العبسى الكوفى (ابن أبى شيبة) (م 235 ق ) ، تحقيق : سعيد محمّد اللحّام ، بيروت : دار الفكر . 79 . مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول ، محمّد بن طلحة النصيبى الشافعى (م 652 ق ) ، تحقيق : ماجد أحمد العطيَّة ، بيروت : مؤسسة اُمّ القرى ، 420 ق . 80 . معانى الأخبار ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1361 ش ، اوّل. 81 . معانى الأخبار ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1361 ش ، اوّل. 82 . معجم مقاييس اللغة ، أحمد بن فارس الرازى (م 395 ق) ، تحقيق : عبد السّلام محمّد هارون . مصر : شركة مكتبة مصطفى البابى و أولاده . 83 . المعيار و الموازنة ، محمّد بن عبد اللّه الإسكافى (م 240 ق ) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودى . 84 . مفردات الفاظ القرآن ، حسين بن محمّد الراغب الإصفهانى (م 425 ق ) ، تحقيق : صفوان عدنان داوودى ، بيروت : دار القلم ، 1412 ق ، اوّل. 85 . مكارم الأخلاق ، الفضل بن الحسن الطَّبْرِسى (أمين الإسلام) (م 548 ق ) ، تحقيق : علاء آل جعفر ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، اوّل.

.

ص: 110

86 . مكارم الأخلاق ، عبد اللّه بن محمّد القرشى (ابن أبى الدنيا) (م 281 ق) ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1409ق . 87 . مناقب آل ابى طالب (المناقب لابن شهر آشوب) ، محمّد بن على المازندرانى (ابن شهرآشوب) (م 588 ق ) ، قم : المطبعة العلميّة . 88 . المناقب (المناقب للخوارزمى) ، الموفّق بن أحمد المكّى الخوارزمى الخطيب (م 568 ق ) تحقيق : مالك المحمودى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، دوم . 89 . المواعظ العدديّة ، محمّد بن محمّد بن الحسن الحسينى العاملى (ابن القاسم) (ق 11 ق) ، تحرير : على المشكينى الأردبيلى ، تحقيق : على الأحمدى الميانجى ، قم : الهادى ، 1406 ق ، چهارم . 90 . مهج الدعوات و منهج العبادات ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقيق : حسين الأعلمى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1414 ق ، اوّل. 91 . ميزان الحكمة با ترجمه فارسى ، محمّد محمّدى رى شهرى ، ترجمه : حميد رضا شيخى ، قم : دارالحديث ، 1377ش . 92 . نثر الدرّ ، منصور بن الحسين الآبى (أبو سعيد الوزير) (م 421 ق ) ، تحقيق : محمّد على قرنة ، مصر : الهيئة المصرية العامة ، 1981 م ، اوّل . 93 . النهاية فى غريب الحديث و الأثر ، مبارك بن محمّد الجَزَرى (ابن الأثير) (م 606 ق ) ، تحقيق : طاهر أحمد الزاوى ، قم : مؤسسة إسماعيليان ، 1367 ش ، چهارم . 94 . النهاية فى مجرد الفقه و الفتاوى ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق) ، بيروت : دار الكتاب العربى ، 1390 ق . 95 . وسائل الشيعة اءلى تحصيل مسائل الشريعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملى (م 1104 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1409 ق ، اوّل. 96 . وقعة صفّين ، نصر بن مزاحم المنقرى (م 212 ق ) ، تحقيق : عبد السلام محمّد هارون ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشى ، 1382 ق ، دوم .

.

ص: 111

. .

ص: 112

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109