الگوي شادي از نگاه قرآن و حديث (فارسي - عربي)

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -

عنوان و نام پديدآور : الگوي شادي از نگاه قرآن و حديث (فارسي - عربي)/ محمدي ري شهري، با همكاري سيدرسول موسوي، عباس پسنديده؛ مترجم مرتضي خوش نصيب.

مشخصات نشر : قم : موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 1391.

مشخصات ظاهري : 496 ص.

شابك : 130000 ريال: 978-964-493-632-6

وضعيت فهرست نويسي : فاپا (چاپ دوم)

يادداشت : فارسي - عربي.

يادداشت : چاپ اول:1391 (فيپا).

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : كتابنامه: ص. [469] - 484؛ همچنين به صورت زيرنويس.

يادداشت : نمايه.

موضوع : شادي -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام

موضوع : شادي -- احاديث

موضوع : شادي -- جنبه هاي قرآني

شناسه افزوده : موسوي، سيدرسول، 1340 -

شناسه افزوده : پسنديده، عباس، 1348 -

شناسه افزوده : خوش نصيب، مرتضي، 1342 -، مترجم

رده بندي كنگره : BP232/88/م35الف7 1391

رده بندي ديويي : 297/637

شماره كتابشناسي ملي : 2850175

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

پيش گفتار

اشاره

پيش گفتاراضطراب و نگرانى ، مهم ترين مشكل انسان عصر حاضر است (1) و به همين خاطر ، از دوران كنونى، به «عصر اضطراب» ياد مى شود.(2) فرد مضطرب، با «احساس رنج آورى» دست و پنجه نرم مى كند كه به يك موقعيت ضربه آميز كنونى يا به انتظار خطرى از ناحيه چيزى نامعيّن ، وابسته است . در چنين وضعيتى ، فرد مضطرب، احساس ناايمنى يا تهديد مى كند كه منبع آن به روشنى قابل درك نيست.(3) اضطراب ، شامل احساس عدم اطمينان، درماندگى و برانگيختگى فيزيولوژيك مى گردد. شخصى كه مضطرب است ، از عصبى بودن و تنش و بى قرارى و تحريك پذيرى شكايت مى كند و اغلب در به خواب رفتن ، مشكل دارد. شخص مضطرب ، به آسانى خسته مى شود، و حالاتى چون : دل آشوبى، سردرد، تنش عضلانى و اِشكال در تمركز فكر دارد.(4) بررسى ها نشان مى دهند كه بيش از يك سوم بزرگ سالان ، دچار ناراحتى هاى

.


1- .اضطراب و نگرانى از آينده و حساس بودن نسبت به آن ، به منزله بخشى از زندگى انسان ، در همه افراد سالم ، بايد در حد اعتدال وجود داشته باشد . اين اضطراب ، سازنده و مفيد است و باعث مى شود تا انسان براى موفقيّت و كاميابى به حركت درآيد و موانع آن را از سر راه بردارد و از خطر بگريزد . مشكل از جايى شروع مى شود كه اين حالت ، از حدّ اعتدال خارج شود و جنبه افراطى و مُزمن پيدا كند و فرد را به درماندگى و شكست بكشاند (ر . ك : آسيب شناسى روانى : ص 61) .
2- .درآمدى بر روان شناسى دين : ص 151.
3- .آسيب شناسى روانى : ص 61.
4- .روان شناسى مرضى : ص 359.

ص: 8

عصبى، خصوصاً اضطراب اند .(1) اضطرابِ مَرَضى ، اثر منفى بر سلامت جسمانى و روانى افراد دارد و بهداشت شخصى فرد را تحت تأثير خود قرار مى دهد. مشكلاتى كه اضطراب به همراه دارد ، در سه دسته : بدنى، شناختى (فكرى - ذهنى) و روانى ، قابل دسته بندى اند. افراد مضطرب ، در جنبه بدنى با تپش قلب، تنگى نفس، از دست دادن اشتها، تهوّع، بيخوابى، تكرّر ادرار، چهره برافروخته، تعريق، اختلال گفتار، و بى قرارى روبه رو هستند. اين افراد ، به لحاظ شناختى ، دچار سردرگمى، اختلال در حافظه و تمركز، حواس پرتى، ترس از دست دادن كنترل، گوش به زنگى و افكار تكرارى مى شوند. از ديگر سو نيز مشكلاتى همچون : عصبى بودن، بى طاقتى، نگرانى، وحشت زدگى، دل واپسى، افسردگى، تنيدگى، ترس، هيجان زدگى و كم رويى ، از جمله مشكلات روانى اى هستند كه فرد مضطرب ، با آنها درگير است.(2) گذشته از اضطراب ، بشر با مسئله ديگرى به نام فشار روانى (اِسترس)(3) نيز رو به روست كه امروزه از آن به «بيمارى جديد تمدّن» ياد مى شود.(4) هر چند تعريف مشخّصى از استرس ارائه نشده، امّا در يك تعريف ساده و روشن - كه براون و كمپبل (در پژوهشى در 1994 م) آن را ارايه كرده اند - ، فشار روانى «فشارى است كه از خارج بر فرد ، تحميل مى شود و ناراحتى هاى جسمانى و روانى را در پى دارد» .(5) اين عامل، نقش مهمى در بيمارى هاى جسمى و روانى ما دارد كه از آنها به عنوان بيمارى هاى «روانْ تنى» يا «روانى - فيزيولوژيك» نام برده مى شود.(6)پژوهش ها

.


1- .همان جا .
2- .مهارت هاى زندگى : ص 210.
3- .stress.
4- .همان : ص 25.
5- .تنيدگى يا استرس ؛ بيمارى جديد تمدّن : ص 15.
6- .در نخستين دهه هاى قرن حاضر ، متخصّصان بالينى به كشف بيمارى هايى نايل شدند كه به نظر مى رسيد ناشى از تعامل عوامل روانى و جسمانى باشند. شناخته ترينِ اين اختلال ها عبارت بودند از : زخم معده، نفس تنگى، سردرد مزمن، فشار خون و اختلال هاى قلبى - عروقى كه نخستين مجموعه هاى تشخيصى و آمارى انجمن روان پزشكى آمريكا (DSM IV) ، اين بيمارى ها را بيمارى هاى «روانْ تنى» يا «روانى - فيزيولوژيك» ناميدند (ر . ك : همان : ص 17) .

ص: 9

نشان مى دهند كه فشار روانى، در سيستم ايمنى (1)بدن ما - يعنى ساز و كارى كه از طريق آن ، بدن ما ، مواد و متجاوزانِ بالقوه آسيب رسان (نظير : باكترى ها، ويروس ها و سلول هاى سرطانى) را تشخيص مى دهد و نابود مى سازد - اختلال ايجاد مى كند(2) و موجب افزايش ابتلا به بيمارى هاى جسمانى مانند سرماخوردگى و غير آن مى شود.(3) همچنين تحقيقات نشان داده است كه استرسِ شغلى زياد، موجب بالا رفتن فشار خون و بزرگى غير طبيعى قلب و حتّى تپش نامنظّم آن و گاه ، مرگ ناگهانى مى شود.(4) در طرف مقابل، پژوهش هاى محكمى وجود دارد كه رابطه شادى با سلامت جسمانى و روانى را تأييد مى كند. شواهد علمى نشان مى دهد كه شادى ، تأثير مهمى بر طول عمر دارد(5) و احتمال ادامه حيات، توانايى كاركردى و فعّال بودن ، در مورد افراد شاد، دو برابر افراد ناشاد است (6) و نيز عملكرد سيستم ايمنى آنان ، مؤثرتر از افراد ناشاد است (7) و بخت بيشترى براى داشتن جسمى سالم دارند .(8) همچنين شادى ، رابطه مستقيم با بهبود بيمارى و كاهش علايم استرس دارد.(9)

.


1- .immune system.
2- .روان شناسى اجتماعى : ص 771.
3- .روان شناسى سلامت : ص 209.
4- .همان : ص 211.
5- .روان شناسى مثبت : ص 54 ؛ شادمانى درونى : ص 13.
6- .روان شناسى مثبت : ص 54.
7- .همان : ص 76.
8- .مهارت هاى زندگى : ص 109.
9- .روان شناسى مثبت : ص 52.

ص: 10

شادترين ساكنان كره زمين

پژوهش ها همچنين نشان مى دهد كه هيجان هاى مثبت (همچون شادى) به ما اين امكان را مى دهد تا تحمّل خود را در برابر درد ، افزايش دهيم.(1) همچنين شادمانى، خرسندى و شادى ، از بروز بسيارى از بيمارى ها و اختلالات روانى جلوگيرى مى كند. عاطفى بودنِ منفى ، با گستره اى از اختلالات روانى همراه است. پژوهش ها نشان مى دهند كه افراد بشّاش، شاد و سرزنده ، كمتر دچار مشكلات عصبى مى شوند و كمتر از اين مشكلات رنج مى برند.(2) تجربه كردن شادى و شوخ طبعى ، روش مؤثرى براى مقابله با عواطف منفى از قبيل خشم، غمگينى و افسردگى است .(3)

شادترين ساكنان كره زمين پژوهشى منتشر شده در مجله اقتصادى معتبر «فوربِس» (4)در امريكا ، مردم ده كشور جهان را شادترين ساكنان كره زمين اعلام كرد. يكى از معيارهاى انتخاب اين ده كشور به عنوان شادترين كشورها در جهان ، ميزان توليد ناخالص داخلى در اين كشورها بوده است. كارشناسان مجله اقتصادى «فوربس» ، طىّ تحقيقات خود اعلام كردند كه ساكنان اين ده كشور ، جزء شادترين و خوش حال ترينْ مردمِ روى كره زمين به شمار مى روند و با توجه به بحران اقتصادى رو به رشدى كه جهان را در برگرفته ، مردم اين كشورها باز هم شادند. بنا بر گزارش رسمى اين مجله، كشورهاى : دانمارك، فنلاند و هلند ، در صدر

.


1- .همان : ص 76.
2- .روان شناسى مثبت : ص 36.
3- .افراد شوخ طبع ، به مشكلات زندگى، با شوخ طبعى مى نگرند و بدين ترتيب ، با احساس نارضايتى، مقابله مى كنند (مهارت هاى زندگى : ص 109) .
4- .Forbes.

ص: 11

اين فهرست ، قرار دارند و پس از آنها : سوئد، ايرلند، كانادا، سوييس، نيوزلند، نروژ و بلژيك ، به ترتيب در رده هاى بعدى قرار گرفته اند . اين ، در حالى است كه بر اساس گزارش همين مجله ، ميزان رضايتمندى مردم از زندگى در : دانمارك 1/90 درصد، فنلاند 9/85 درصد، هلند 1/85 درصد ، سوئد 7/82 درصد ، ايرلند 1/81 درصد، كانادا 78 درصد، سوييس 4/77 درصد، نيوزلند 7/76 درصد، نروژ 5/76 درصد و بلژيك 3/76 درصد است.(1) گفتنى است يكى از معيارهاى انتخاب اين ده كشور به عنوان شادترين كشورها در جهان ، ميزان توليد ناخالص داخلى در اين كشورها بوده است ؛ چرا كه به عنوان مثال ، دانمارك با داشتن 68 هزار دلار توليد ناخالص داخلى سرانه در سال 2009 ميلادى ، به عنوان اولين كشور درصدر قرار گرفته است. يكى ديگر از معيارها ميزان ساعت كارى در هفته است . به طورى كه در كشورهاى اسكانديناوى (فنلاند ، نروژ و سوئد) ، مردم ، كمتر از 37 ساعت در هفته كار مى كنند؛ ولى در كشورهايى نظير چين ، مردم ، بيش از 47 ساعت در هفته كار مى كنند ؛ اما همچنان از زندگى خود مى نالند و از نوع زندگى خود ، ناراضى اند. علاوه بر اين ، ميزان نرخ بيكارى در دانمارك 2 درصد، در نروژ 6/2 درصد و در هلند 5/4 درصد است ؛ اما اين ميزان ، بر اساس اعلام وزارت كار آمريكا ، در اين كشور ، هم اكنون 9 درصد تخمين زده شده است . بر اساس گزارش فوربِس ، مجموع عوامل پيش گفته باعث شده اند كه ده كشور مورد اشاره ، جزء بهترين و

.


1- .براى اطلاع از پژوهش هاى متعدّدى كه با روش ها و مبانى متفاوت در باره ميزان شادكامى ايرانيان انجام شده و نيز نتايج آنها ، ر . ك : حديث زندگى : ش 41 ص 94 - 97 («ميزان شادكامى ايرانيان در يك نگاه» ، زهرا باقرى) .

ص: 12

نقش رشد اقتصادى در شادكامى

شادترين مناطق روى زمين به شمار روند و ميزان طول عمر مردم در اين ده كشور ، بين 85 تا 90 سال باشد.

نقش رشد اقتصادى در شادكامى ترديدى نيست كه رشد اقتصادى ، سهم عمده اى در آماده سازى زيرساخت هاى شادكامى جامعه دارد. بر اساس تحقيقات دانشگاه انگليسى «لِيسِستر»(1) نيز دانمارك ، شادترين كشور دنيا شناخته شده و دليل آن چنين ذكر شده است: «ثبات سياسى ، نبود شهروندِ زير خطّ فقر در جامعه، عدم وجود بيكارى، فرهنگِ كارى راحت و بى تنش، خانواده هاى محكم و آمار طلاق بسيار پايين، شبكه دولتى خدمات اجتماعى، بيمه همگانى، مدارس و دانشگاه هاى رايگان با كيفيت آموزشى مناسب، هويت اجتماعى مشخص براى جوانان، طبيعت بِكر و معمارى شهرى زيبا، آلودگى ناچيز محيط زيست ، ميزان پايين جرم و جنايت، امكانات شهرنشينى با كيفيت بسيار بالا، امكان ورزش هاى نزديك به طبيعت مانند كوهنوردى، اسكى و سواركارى براى همه». روشن است كه امكانات رفاهى اين كشور ، در گرو رشد اقتصادى آن است و دولت هايى مى توانند رضايت مردم خود را تأمين كنند كه برنامه صحيحى براى رشد اقتصادى و به دنبال آن ، رشد علمى و فرهنگى و توسعه رفاه اجتماعى داشته باشند؛ اما بايد توجه داشت كه: اولاً ، از مسائل مهم ، اين است كه : درصد تأثير عوامل اقتصادى در شادكامى چه قدر است؟ جديدترين تحقيقات ، نشان مى دهند كه اين گونه عوامل ، تنها ده درصد از شادكامى را تأمين مى كنند. پراستفاده ترين و متقن ترين نظريه در بين نظريه هاى جديد در باره شادكامى، نظريه «شادكامى پايدار» (2)سونيا لوبوميرسكى است 3 كه بر

.


1- .Leicester.
2- .sustainable happiness.

ص: 13

اساس آن ، عوامل شادكامى به سه دسته طبقه بندى مى شوند : 1) عوامل وضعى ژنتيك كه بر اساس مطالعات انجام شده، بيشترين سهم (50%) را در تعيين شادكامى افراد ، به خود اختصاص داده اند. 2) عوامل مرتبط با شرايط زندگى ،(1) همچون : سن، وضعيت تاهّل/ تجرّد، وضعيت شغلى و سطح درآمد فرد و همچون عوامل جغرافيايى و متغيرهاى زمينه اى (بافتى) نظير : خانه و منطقه محلّ سكونت، نحوه پر كردن اوقات فراغت و نيز دارايى هاى مادّى فرد كه اين عوامل اخير ، همگى در يك چيز ، مشترك اند و آن ، اين كه تقريباً ايستا و ثابت اند. اين عوامل ، على رغم اين كه بسيار پر سر و صدا هستند و بخش عمده اى از توجه مردم و رسانه ها را به خود جلب مى كنند، تنها حدود ده درصد از شادكامى را تبيين مى كنند.(2) بر اساس اين نظريه، افراد ، خيلى سريع با دستاوردهاى زندگى، سازگار مى شوند و اين دستاوردها برايشان عادى مى شود و لذا ديگر از داشتن آنها شاد نمى شوند.(3)

.


1- .life circumstances.
2- .اثر بخشى مداخلات روان شناسى مثبت گرا جهت افزايش نشاط، خشنودى از زندگى، معنادارى زندگى و كاهش افسردگى؛ تدوين مدلى براى اقدام، فريد براتى، تهران: دانشكده روان شناسى و علوم تربيتى دانشگاه علامه طباطبايى، 1388 ش : ص 62.
3- .اين ، از نتايج پژوهش پيش گفته شلدون و لوبوميرسكى (2006 م) (ص 132) است .

ص: 14

3) عوامل مرتبط با فعاليت هاى ارادى (قصدمند) . (1) مراد از عوامل ارادى/ اختيارى - كه لوبوميرسكى و شلدون از آنها به عنوان «اميدبخش ترين ابزارها براى تغيير دادن سطح شادكامى افراد» ياد مى كنند - «اَعمال اختيارى و مستلزم تلاش و كوشش اند كه فرد ، درگير آنها مى شود. چنين اعمالى مى توانند شناختى (مثل : نگرش هاى مثبت يا خوش بينانه و پذيرش آنها)، رفتارى (مثل : مهربانى كردن به ديگران به طور مرتّب يا ورزش كردن به طور مرتّب) يا ارادى و قصدمند (مثل : تعيين و پيگيرى اهداف مهم و معنادار شخصى) باشند. وجه مشترك همه اينها ، تلاش و تعهّد ارادى (آگاهانه) است». (2) به بيانى ديگر ، اينها همان چيزهايى هستند كه در ادبيات اسلامى از آنها با عنوان مسائل «اخلاقى» و «اعتقادى» ياد مى كنيم. بر اساس بررسى ها، اين عوامل، 40درصد باقى مانده شادكامى پايدار را تأمين مى كنند.(3) نمودار تعيين كننده هاى سه گانه شادكامى پايدار ، بر اساس نظريه لوبوميرسكى و همكاران البته در باره اين كه : آيا عوامل ژنتيك واقعاً به همين اندازه (50%) تأثير دارند؟ و

.


1- .intentional/Volitional activity.
2- .Lyubomirsky,S.,Tkach,C., Sheldon,K.M.)4002(. Pursuing sustained happiness through random acts of kindness and couting one,s blessing: tests of two six-week interventions. Results presented in; Lyubomirsky and Sheldon)5002(. Pursuing happiness: review of General Psychology, 0,111-131.
3- .اثربخشى مداخلات روان شناسى مثبت گرا ... : ص 65 .

ص: 15

الگوى شادكامى در اسلام

اين كه اين بخش ، غير قابل تغيير است يا مى توان آن را تغيير داد؟ و يا به طور كلّى آيا توزيع درصدها دقيقاً همين است يا نه؟ ، ممكن است مباحث و ملاحظاتى وجود داشته باشد؛ اما آنچه مهم است ، اين كه به طور كلّى ثابت شده است كه عوامل شادكامى، تنها در عوامل مادّى خلاصه نمى شوند و حتّى عوامل مادّى ، نسبت به ديگر عوامل ، تأثير كمترى در شادكامى دارند. از اين رو ، نبايد ثروت و رشد اقتصادى را تنها عامل شادكامى دانست. ثانياً ، به نظر مى رسد كه مقايسه كشورهاى پرجمعيت، با كشورى مانند دانمارك كه فقط پنج و نيم ميليون جمعيت دارد، صحيح نباشد . ثالثاً ، عوامل و آفات شادكامى، فراتر از عوامل و آفات اقتصادى و مادّى است. ممكن است كسى هيچ نوع كمبود اقتصادى و رفاهى نداشته باشد ، ولى به دليل آفت هاى اخلاقى و يا به دلايل ديگرى - كه شرح آنها در اين كتاب خواهد آمد - دچار نگرانى و افسردگى گردد. به عكس، ممكن است كسى دچار كمبود اقتصادى باشد و با اين وصف، شاد باشد، چنان كه امام على عليه السلام در تبيين ويژگى هاى مؤمن مى فرمايد: «مَسرورٌ بِفَقرِهِ ؛(1) با اين كه فقير است، شاد است». از سوى ديگر، رشد اقتصادىِ همگانى، به گونه اى كه همه مردم جهان بتوانند از انواع امكانات علمى، فرهنگى و رفاهى برخوردار شوند، آرزويى است كه به باور ما ، جز در عصر ظهور امام مهدى عليه السلام محقّق نخواهد شد. بر اين اساس، مهم ترين مسئله در موضوع شادى، ارائه الگويى است كه همگان بتوانند با پيروى از آن، در همه حال ، شادكام باشند.

الگوى شادكامى در اسلام با جرئت مى توان گفت كه يكى از معجزات اسلام ، اين است كه چهارده قرن پيش از اين ، در عصر حاكميت جهل بر جهان ، الگويى از شادكامى را به جهانيان عرضه

.


1- .الكافى : ج 2 ص 227.

ص: 16

كرد، كه در دوران شكوفايى علم، دانشمندان جهان ، از طريق تجربه و به تدريج ، به آن نزديك مى شوند. الگويى كه اسلام براى شادكامى ارائه داده است ، مبتنى بر واقعيت هاى انسان و جهان است، به گونه اى كه همگان مى توانند با بهره گيرى از آن، حتى در سخت ترين شرايط زندگى ، شادكام باشند و كتاب حاضر ، تلاشى است متواضعانه در جهت استخراج و تبيين اين الگو. اين كتاب، براى اوّلين بار ، آموزه هاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام را در موضوع شادى ، به صورت جامع، و با نظمى نوين و آسان ياب ، در اختيار همه علاقه مندان و بويژه پژوهشگران قرار مى دهد، و فصل اوّل آن، جمع بندى اين آموزه هاست كه تحت عنوان «درآمدى بر الگوى شادى در اسلام» عرضه مى گردد . شايان ذكر است كه متن آيات و احاديث اين كتاب ، با همكارى فاضل ارجمند، جناب آقاى سيّد رسول موسوى گردآورى و توسط اين جانب تنظيم گرديد . همچنين در نگارش «درآمد» آن، از همكارى فاضل گران قدر جناب آقاى عباس پسنديده بهره بردم، كه از ايشان و ديگر همكارانى كه در «پژوهشكده علوم و معارف حديث» ، مرا در ساماندهى اين اثر يارى داده اند و نيز از مترجم بزرگوار آن ، جناب آقاى مرتضى خوش نصيب - كه با ترجمه زيباى خود، فهم آيات و احاديث اين مجموعه را براى پارسى زبانان ميسّر ساخت - صميمانه سپاس گزارم و از خداوند منّان، براى همه آنان ، پاداشى در خور فضل و كرامتش، مسئلت دارم. ربّنا! تقبل منّا، إنّك أنت السميع العليم . محمّد محمّدى رى شهرى ششم فروردين 1391 دوم جمادى اوّل 1433

.

ص: 17

فصل يكم : درآمدى بر «الگوى شادى در اسلام»

اشاره

فصل اول : درآمدى بر «الگوى شادى در اسلام»شادى ، بهترين و گواراترين بخش از زندگىِ توأم با موفقيت و خوش بختى است ؛ زندگى اى كه در قرآن ، از آن ، با عنوانِ «حياتِ طيّبه» ياد شده است . بر اين اساس ، شاد زيستن ، يكى از بزرگ ترين دستاوردهاىِ اجراى ره نمودهاى اين كتاب آسمانى در زندگى است . به سخنِ ديگر ، اسلام ، براى زندگى انسان ، از نظر اعتقادى ، اخلاقى و عملى ، اصول و برنامه هايى را ارائه كرده كه اگر به طور دقيق اجرا شوند ، حيات طيّبه و بهترين زندگى ها را كه همراه با آرامش ، رضايت و سرور و شادى اند ، براى انسان به ارمغان مى آورند و چنين شخصى ، مخاطب اين سخن خداوند منّان قرار مى گيرد كه : (يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً .(1) اى روح آرامش يافته! خشنود و پسنديده به سوى پروردگارت باز گرد) . بررسى دقيق آموزه هاى اسلامى در باره شادى ، نشان مى دهد كه اين آيين ، بهترين الگوى شادكامى را تقديم جامعه بشر نموده است . در اين نوشتار ،

.


1- .فجر : آيه 27 - 28 .

ص: 18

تعريف شادى

با بهره گيرى از متن ره نمودهاى قرآن و احاديث اسلامى ، اصول و مبانى الگوى شادى در اسلام ارائه مى شوند ؛ امّا پيش از آن ، لازم است كه مباحثى چون : تعريف شادى ، شادى از نگاه علم روان شناسى ، و شادى از منظر اسلام ، مورد بررسى قرار گيرند .

تعريف شادى بايد توجّه داشت كه تعريف دقيقى از شادى در دست نيست . آنچه به عنوان تعريف شادى گفته شده ، تبيين حقيقت آن نيست ؛ بلكه اشاره اى اجمالى به مفهوم آن ، يا بيان مبادى (زمينه ها) و يا آثار و نشانه هاى آن است ، مانند اين كه : شادى ، عبارت است از ضدّ اندوه .(1) شادى ، عبارت است از مجموع لذّت هاى بدون درد .(2) شادى ، احساسى است كه از حسّ رضايتمندى و پيروزى به دست مى آيد .(3) سرور ، حالت خوش و لذّت بخشى است كه از علم و آگاهى به اين كه يكى از هدف ها و آرزوها ، انجام يافته است ، يا انجام خواهد يافت ، به انسان دست مى دهد .(4) حسّ شادى ، تركيبى است از عواطف مثبتى چون : خوش حالى ، هيجان ، و برانگيختگىِ حسّى ، با اين شرط كه عواطف منفى ، مانند : احساس ملال ، بى علاقگى و افسردگى نيز در پايين ترين حدّ ممكن باشند . بنا بر اين ، شادى يعنى :

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ص 835 .
2- .روان شناسى شادى : مايكل آيزنگ ، ص 42 و 179 .
3- .انگيزش و هيجان : جان مارشال ريو ، ص 367 .
4- .مقالات فلسفى : ج 2 ص 66 ؛ اخلاق در قرآن : ص 343 .

ص: 19

بالا بودن عواطفِ مثبت ، همراه با پايين بودن عواطفِ منفى .(1) شايد بتوان قديمى ترين تعريف شادى را به افلاطون نسبت داد . افلاطون ، سه بعد براى روح انسان قائل است كه عبارت اند از : شهوت ، خشم و خرد . وى براى هر كدام ، لذّت خاصى قائل است و معتقد است كه لذّت نفع پرستان ، در رسيدن به اميال و هوس ها و ثروت هاست ، لذّت جاه طلبان ، در كسب مقام و شهرت و لذّت خردمندان ، در به دست آوردن دانش و علم است و اين ، برترين نوع لذّت و شادمانى است .(2) پس از وى ارسطو نيز معتقد است كه دست كم سه نوع شادمانى وجود دارد : پايين ترين سطح شادى كه همان لذّت است ؛ سطح بالاتر آن كه موفّقيت و كاميابى است و نوع سوم شادى كه ناشى از معنويت است . وى معتقد است كه شادكامى حقيقى ، از ارضاى اميال حاصل نمى شود ؛ بلكه از انجام شدن چيزى كه فضيلت است ، به دست مى آيد .(3) با نگاهى به تعاريفى كه براى شادى ارائه شده ، معلوم مى شود كه حسّ شادى ، مانند ديگر احساسات انسان ، با لفظ ، قابل تبيين و تفسير نيست ، و تنها كسى مى تواند حقيقت آن را درك كند كه داراى اين حس است . از اين رو ، در واقع ، راهى براى تعريف آن جز اشاره به مقارنات ، مبادى ، آثار و لوازم آن وجود ندارد . اگر بخواهيم شادى را با آثار و لوازم آن تعريف كنيم ، قطعاً يكى از دقيق ترين و كوتاه ترين تعاريف ، سخنى است كه از امام على عليه السلام در اين باره نقل شده كه

.


1- .روان شناسى شادى ، آرگايل : ص 14 و 25 ؛ كتاب راه نماى روان شناسى مثبت : ص 61 ؛ روان شناسى كمال : ص 49 .
2- .جمهورى : كتاب نهم .
3- .مجله روان شناسى و دين : ش 7 ص 8 ؛ نيز ، ر . ك : اخلاق نيكو ماخوس : ج 1 .

ص: 20

مى فرمايد :السُّرورُ يَبسُطُ النَّفسَ ، ويُثيرُ النَّشاطَ .(1) شادى ، دل را باز مى كند و موجب نشاط مى گردد . بر پايه اين سخن ، سرور و شادى ، حالتى است كه در اثر آن ، اوّلاً دل و جان انسان باز مى شود ، يعنى آدمى در درون احساس گستردگى و آسايش مى كند ؛ ثانياً ، موجب نشاط ،(2) سرزندگى و آمادگى روحى براى كار و تلاش بيشتر مى گردد . ايشان در مقابل ، در باره غم و اندوه نيز مى فرمايد :الغَمُّ يَقبِضُ النَّفسَ ويَطوِي الاِنبِساطَ .(3) اندوه ، تنگناى روانى ايجاد مى كند و انبساط خاطر را از بين مى بَرَد . با الهام از دو روايت ياد شده ، در تعريف شادى ، به اين تعريف مى توان دست يافت : شادى ، عبارت است از هيجانات مثبت درونى كه انقباض روانى را از بين مى بَرَد و موجب انبساط خاطر و نشاط و پويايى مى گردد . بر عكس ، هيجانات

.


1- .ر . ك : ص 124 ح 2 .
2- .ابن فارس ، در تعريف ماده «نشط» از دو واژه اهتزاز و حركت استفاده مى كند و «نشاط» را حالتى شناخته شده در انسان مى داند كه به دليل وجود اهتزاز و حركت در آن ، چنين واژه اى براى بيان آن انتخاب شده است . وى در توصيف اين حالت ، از واژه «تفتح» نيز استفاده كرده كه به معناى گشودگى و انبساط نفس است (معجم مقاييس اللغة : ص 954) . خليل فراهيدى در كتاب العين ، از اصطلاح «طيّب النفس» استفاده كرده و بر اساس آن ، ماده نشط را به معناى آمادگى و سرزندگى براى انجام دادن كار و مانند آن مى داند (العين : ج 6 ص 237) . ابن منظور نيز همانند خليل در معنا كردن نشاط به آمادگى براى عمل ، در بيان معناى كلمه منشط ، آن را به معناى كارى مى داند كه انسان براى آن شاداب بوده و نسبت به آن سبك بال است و براى آن اقدام لازم را انجام مى دهد (لسان العرب : ج 7 ص 413) . بنا بر اين ، نشاط به حالتى از برانگيختگى ، هيجان ، سبك بالى ، بسط نفس ، گشودگى و سرزندگى روحى و روانى گفته مى شود كه در عمل ، موجب تحرّك و پويايى انسان مى گردد و ضدّ خُمود ، سنگينى ، بى حالى ، قبض نفس و كسالت روحى و روانى است كه موجب ركود و ايستايى مى گردد .
3- .ر. ك: ص 148 ح 54.

ص: 21

شادى در روان شناسى

منفى كه انبساط خاطر را زايل مى كنند و انسان را در تنگناى روحى و فشار روانى قرار مى دهند ، نشاط را از انسان سلب مى نمايند .

شادى در روان شناسى از موضوعات مهم و اساسى اى كه در «روان شناسى مثبت گرا» از آن ياد مى شود ، «زندگى خوب» (1) يا «كيفيت زندگى» (2)و يا «شادكامى»(3) است . به گفته دينر ، لوكاس و اوشى ، از زمان هاى بسيار دور ، هميشه اين سؤال مطرح بوده كه «چه چيزى باعث خوش بختى و به زيستى مى شود؟» .(4) رويكرد روان شناسى به اين مقوله ، داراى فراز و نشيب بوده است . بر اساس نظر يورگنسن و نفستاد ، (5) آلان كار و ديگر روان شناسان مثبت گرا ، رويكرد نخست به زندگى خوب و شادكامى ، لذّت گرايى بوده است . رويكرد لذّت گرا ، شادمانى و زندگى خوب را بر حسب جستجوى لذّت و پرهيز از درد تعريف مى كند .(6) اين رويكرد (لذّت گرايى) ، ريشه در فلسفه يونان قديم دارد . اپيكور (فيلسوف يونانى) معتقد بود كه هدف هر انسانى در نهايت ، كسب بيشترين لذّت و رهايى از درد است . اين رويكرد در ديدگاه هاى فلاسفه اروپايى

.


1- .Good Life.
2- .Quality of Life )QOL(.
3- .Happiness.
4- .كتاب راه نماى روانشناسى مثبت : ص 63 .
5- .Jorgensen,I.S., Nafstad,H.E.)4002(. Positive Psychology: Historical, Philosophical, and Epistemological Perspectives. In P.Alen Linley and S.Joseph )Eds.(T Positive Psychology in Practice. New Jersy: John Wiley Sons.
6- .روان شناسى مثبت : ص 98 .

ص: 22

ادامه داشت تا اين كه در قرن نوزدهم ميلادى ، فيلسوف انگليسى ، جرمى بنتام ، (1) ديدگاه «فايده گرايى»(2) را از آن اقتباس كرد و پس از او ، جان استوارت ميل ،(3) به تشريح آن پرداخت و با تفاوت هايى آن را تبيين كرد . پس از جدايى روان شناسى از فلسفه ، رويكرد لذّت گرايى در آثار روان شناسان به روشنى مشهود بود . ويترسو ،(4) در اين زمينه بويژه به جِيمز ، ثراندايك ، (5) وونت (6) و فرويد(7) اشاره دارد . (8) ثراندايك به مؤلّفه لذّت در اصل اثر خود پرداخته است . در نظريه سه بعدىِ وونت در باره «تجربه هوشيار» ، يك بُعد مهم ، كيفيت لذّت بود . هم زمان با وونت ، جيمز در بررسى حالت هاى عاطفى در مورد احساسات لذّت و عدم لذّت ناشى از تغييرات بدنى ، به نظريه پردازى پرداخت . در نظريه فرويد نيز لذّت و اصل لذّت ، جايگاه خاصّى دارد . به مرور زمان ، كاستى هاى لذّت گرايى مشخّص شد و مشاهدات و مطالعات تجربى نشان داد كه لذّت گرايى نمى تواند شادكامى و سعادتمندى را به ارمغان آورد . به همين جهت ، آرام آرام مخالفت ها با اين رويكرد شكل گرفت . اديت ويكوف جولسون ، استاد روان شناسى دانشگاه جورجيا در اين باره مى گويد : «فلسفه كنونى ما در باره بهداشت روان ، بر اين پايه استوار است كه مردم بايد شاد و خوش حال

.


1- .Bentham,J.
2- .Utilitarianism.
3- .John Stuart Mill.
4- .Vitterso,J.
5- .Thorndik.
6- .Wundt, W.M.
7- .Freud.
8- .Vitterso,J. )9002(. Hedonics. In the Encyclopedia of Positive Psychology. )Ed.(, by S.J.Lopez, USA: Wiley-Blachwell.

ص: 23

زندگى كنند و غم و اندوه ، نشانه ناسازگارى و عدم انطباق با زندگى است . اين اعتقاد و نظام ارزش ها بايد خود را در برابر كسانى كه درد و رنجى اجتناب ناپذير دارند ، مسئول بداند ؛ زيرا اين شيوه انديشه ، موجب مى شود كه افراد دردمند ، به خاطر اين كه شاد نيستند ، اندوهناك تر نيز بشوند» .(1) اين حقيقت ، موجب شكل گيرى رويكرد دوم گرديد . بر اساس نظر يورگنسن ونفستاد ، (2) آلان كار و ديگر روان شناسان مثبت گرا ، رويكرد دوم در نگاه به زندگىِ خوب و شادكامى ، رويكرد سعادت گرا(3) است . آلان كار ، معتقد است كه سنّت سعادت گرا ، شادمانى و زندگى خوب را بر اساس دستيابى به توان بالقوّه كامل فرد تعريف مى كند .(4)رويكرد روان شناسى مثبت گرا در هزاره جديد ، بيش از آن كه بر رويكرد لذّت گرا مبتنى باشد ، بر پايه رويكرد سعادت گراست . اين رويكرد نيز ريشه در آراى ارسطو دارد . هم در نظريه ارسطو و هم در شارحان بعدى وى ، سعادت آدمى به آن است كه بتواند در طى زندگى ، توانايى هاى بالقوّه و فضايل نهفته در خود را بالفعل كند و به رشد و كمال برسد . اگر آدمى در اين مسير موفّق شد ، به زندگى خوب ، دست يافته است .(5) البته لذّت و شادى در روان شناسى مثبت گرا نيز جاى پايى دارد . «در دو دهه اخير و با طرح مقوله به زيستى روانى (6) و انواع آن و نيز توجّه به شادى در روان شناسى ،

.


1- .روان شناسى مثبت : ص 98 .
2- .معنادرمانى : ص 173 .
3- .Jorgensen,I.S., Nafstad,H.E.)4002(. Positive Psychology: Historical, Philosophical, and Epistemological Perspectives. In P.Alen Linley and S.Joseph )Eds.(, Positive Psychology in Practice. New Jersy: John Wiley Sons.
4- .eudaimonia.
5- .اثربخشى مداخلات روان شناسى مثبت گرا ... : ص 39 و 40 .
6- .well - being.

ص: 24

شادى از ديدگاه اسلام

رويكرد لذّت گرا دوباره در متون روان شناسى مطرح شده است ؛ از جمله ، در بحث شادكامى و نيز در بحث شادى و نشاط - كه دينر(1) به مطالعه آن پرداخته -(2)و در مباحث كلّىِ نظريه شادكامى - كه توسط كاهمن (3) و همكاران وى بررسى شده - ، (4) گفته شده كه اين مفهوم ، با رويكرد لذّت گرا پيوند دارد . طبق گفته دسى و رايان ، در اين ديدگاه ها چنين عنوان شده كه شادكامى به يك معنا عبارت است از : وجود هيجان هاى مثبت و نبود هيجان هاى منفى و اين يعنى افزايش لذّت و كاستن از درد . (5) يورگنسن و نفستاد با ملاحظه ديدگاه سليگمن در مورد «شادكامى اصيل (6)» (7) مى نويسند كه : رويكرد لذّت گرا بر هيجان ها معطوف است» .(8)

شادى از ديدگاه اسلام بررسى ها نشان مى دهد كه اسلام ، دينِ سرور و شادى است ؛ زيرا اين دين ، برنامه

.


1- .Diener,E.
2- .Diener,E. )4891(. Subjective well-being. Psychological Bulletin 59:245-575.
3- .Kahneman,D.
4- .Kahneman,D.,Diener,D., Schwarz,N. )9991(. Well-being: The foundation of hedonicpsychology. In Well-being: The foundations of hedonic psychology, Eds. By D.Kahneman,E.Diener, and N.Schwarz. New York: Sage.
5- .Deci,E.L., Ryan,R.M. )8002(. Hedonia, eudemonia, and well-being: An introduction. Journal of Happiness Studies, 9:1-11.
6- .authentic happiness.
7- .Seligman, M.E.P. )2002(. Authentic happiness: Using the new positive psychology to realize your potential for lasting fulfillment. New York: Free Press.
8- .ر . ك : روان شناسى مثبت ، ديدگاههاى تاريخى ، فلسفى و معرفت شناختى.

ص: 25

تكامل مادّى و معنوى است (1) و بدون شادى ، زندگىِ كامل و حيات طيّبه ، تحقّق نمى يابد . در منابع اسلامى ، شادى و سرور ، مورد ستايش قرار گرفته و غم و اندوه ، نكوهش شده است . در قرآن كريم تأكيد شده است كه اولياى الهى ، ترس و اندوهى ندارند :(أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ .(2) آگاه باشيد كه به يقين ، اولياى خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند) . شادى ، يكى از ويژگى هاى زندگى بهشتى است . از منظر قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام بهشت برين ، سرشار از شادمانى و خالى از اندوه است :(وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا .(3) و آنان را با خوشى و شادمانى روبه رو خواهد ساخت) . و اهل بهشت ، دل هايى شاد ، چهره هايى گشاده و لبانى خندان دارند :(وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ * ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ .(4) در آن روز ، [بهشتيان ]چهره هايى درخشان و خندان و شادمان دارند .) در روايتى از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آمده كه مى فرمايد :لا خَيرَ ... فِى الوَطَنِ إلّا مَعَ الأَمنِ وَالسُّرورِ .(5) جز با امنيت و شادى ، خيرى در [زندگى] در وطن نيست .

.


1- .ر . ك : فلسفه وحى و نبوّت ، محمّد محمّدى رى شهرى : ص 93 (پيام تكامل) .
2- .يونس : آيه 62 .
3- .انسان : آيه 11 .
4- .عبس : آيه 38 - 39 .
5- .ر . ك : ص 124 ح 1 .

ص: 26

شادى روا و ناروا

بر پايه اين روايت ، در كشورى كه امنيت و شادى نيست ، خيرى هم وجود ندارد . به دليل نقش و اهميتى كه شادى در زندگى انسان دارد ، پيشوايان اسلام ، ره نمودهاى بسيار سودمندى را در زمينه عوامل شادى آفرين ، موانع شاد زيستن ، و همچنين پيامدها و بركات شاد كردن ديگران بيان كرده اند .(1) در مقابل ، روايات اسلامى نسبت به خطرهايى كه از ناحيه غم و اندوه ، جسم و جان انسان را تهديد مى كنند ، هشدار داده اند و راه هاى درمان اين بيمارى و ريشه كن كردن آن را از زندگى ارائه نموده اند .(2)

شادى روا و نارواپيش از اين اشاره شد كه اسلام براى شاد زيستن ، اهمّيت فراوانى قائل است و اندوه را براى جسم و جان ، زيان بار مى داند ؛ امّا بايد توجّه داشت كه آنچه در فرهنگ عموم مردم شادى ناميده مى شود ، به طور مطلق ، مورد تأييد اسلام نيست . در بررسى متون اسلامى در زمينه شادى ، به دو نوع شادى برخورد مى كنيم : 1 . شادى روا و پايدار ، يا شادى مثبت . 2 . شادى ناروا و ناپايدار ، يا شادى منفى . اين تقسيم بندى ، نكته بسيار مهمى است كه مبناى اسلام را در ارزش گذارى بر شادى ها ، از مبانىِ ديگر مكاتب و ديدگاه هايى كه بر پايه ارزيابى هاى مادّى به اين موضوع پرداخته اند ، جدا مى سازد . از ديدگاه اسلام ، انواع شادى هايى كه مزاحم و مانع شادى پايدار انسان نباشند ، شادىِ مثبت و روايند؛ امّا شادى هاىِ مزاحمِ شادى پايدار ، ناروا و منفى اند . قرآن

.


1- .ر . ك : ص 303 (فصل پنجم : عوامل شادمانى) و ص 157 (فصل سوم : موانع شادمانى) و ص 357 (فصل ششم : شاد كردن و غمگين ساختن) .
2- .ر . ك : ص 145 (زيان هاى اندوه) و ص 209 (فصل چهارم : درمان اندوه) .

ص: 27

شادى هاى اندوه زا

كريم در تبيين علّت اين كه چرا دشمنان مستكبر انبياى الهى و كتب آسمانى ، در آخرت ، گرفتار عذاب هاى وحشتناك دوزخ مى شوند ، مى فرمايد : (ذَلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِى الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِ ّ وَ بِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ .(1) اين عذاب ها به سبب آن است كه در زمين ، به ناروا ، شادى و سرمستى مى كرديد) . اين آيه ، به روشنى نشان مى دهد كه شادى هاى زندگى ، دو دسته اند : دسته اوّل : شادى هايى كه زيان بار و مزاحم شادى هاى پايدار انسان نيستند . برخوردارى از اين شادى هاى روا ، حقّ همه انسان هاست . دسته دوم : شادى هاى زيان بار و مزاحم شادى هاى پايدار . اين گونه شادى ها ، باطل و ناروا هستند . بنا بر اين ، مخالفت اسلام با برخى شادى ها و اعمال محدوديت هايى در اين زمينه، به دليل مخالفت با شاد زيستن مردم نيست ؛ بلكه به دليل تأمين و تضمين شادىِ پايدار آينده است. هر جا كه اسلامْ مخالفت كرده و يا محدوديتى ايجاد نموده ، به خاطر زيان هايى است كه در پى دارد و كاميابى و شادىِ پايدار آينده را به مخاطره مى اندازد.

شادى هاى اندوه زانكته بسيار مهم و قابل توجّه اين كه شادى هاى ناروا ، نه تنها پس از مرگ ، خطرآفرين و اندوه زا هستند ، بلكه پيامدهاى نگران كننده اى در همين دنيا دارند :ألا رُبَّ شَهوَةِ ساعَةٍ قد أورَثَت حُزناً طَويلاً .(2) هان! چه بسيار شهوت زود گذرى كه اندوهى دراز مدّت به دنبال آوَرَد.

.


1- .غافر : آيه 75 .
2- .ر . ك : ص 180 ح 132 .

ص: 28

غُصّه هاى شادى آفرين

1 . اندوه بر خصلت هاى ناپسند

در ادامه اين مباحث ، توضيحات لازم در اين زمينه ارائه مى شود .(1)

غُصّه هاى شادى آفرين غصه ها مانند شادى ها دو دسته اند : دسته اوّل : اندوه هايى كه در واقع ، نوعى بيمارى اند و انواع مشكلات جسمى و روحى را به وجود مى آورند . اين نوع غصّه ها ، باطل و بيهوده و ناروا هستند .(2) دسته دوم : اندوه هايى كه انسان را به تحرّك و تلاش بيشتر در جهت زندگى بهتر و شادمانىِ پايدار ، وادار مى نمايند ، چنان كه در روايتى منسوب به امام على عليه السلام آمده :اِجعَل هَمَّكَ لِآخِرَتِكَ ، وحُزنَكَ عَلى نَفسِكَ ، فَكَم مِن حَزينٍ وَفَدَ بِهِ حُزنُهُ عَلى سُرورِ الأَبَدِ ، وكَم مِن مَهمومٍ أَدرَكَ أمَلَهُ .(3) همّ و غمت را صرف آخرتت و اندوهت را صرف خود كن؛ زيرا چه بسا اندوهگينى كه اندوهش ، او را به شادمانى پاينده رساند و چه بسا غم زده اى كه آرزوى خود را در يابد! ممكن است اين سؤال مطرح شود كه : مگر مى شود ، غم و اندوه ، سرورآفرين و نشاطآور باشد؟! پاسخ اين است كه آرى! براى نمونه ، به چند مورد از غم هاى شادى آورى كه در روايات اسلامى آمده اند ، اشاره مى كنيم :

1 . اندوه بر خصلت هاى ناپسندخصلت هاى ناپسند ، يكى از خطرناك ترين آفت هاى شادى (4) هستند . از اين رو ، احساس اندوه و ناراحتى از اتّصاف به آنها ، نيكو و پسنديده است ؛ زيرا اين

.


1- .ر . ك : ص 435 (فصل نهم: شادى هايى كه اندوه در پى مى آورند) .
2- .ر . ك : ص 145 (زيان هاى اندوه) .
3- .ر . ك : ص 418 ح 635 .
4- .ر . ك : ص 157 (آسيب هاى اخلاقى و اجتماعى) .

ص: 29

2 . اندوه بر كردار ناشايسته

3 . اندوه بر سُستى در انجام دادن كارهاى نيكو

احساس ، انسان را به تلاش جهت مبارزه با اين آفات و جايگزين كردن خصلت هاى شادى آفرين ، وادار مى نمايد ؛ امّا كسى كه كمترين اندوهى از اين بابت ندارد ، هيچ گاه در صدد زدودن اين خصلت ها از خود نخواهد بود . به همين دليل ، در روايات اسلامى ، اندوهناك شدن به جهت معايب نفسانى و خصلت هاى ناپسند ، مثبت و سرورآفرين تلقّى شده ، و مورد توصيه و تأكيد قرار گرفته است .(1)

2 . اندوه بر كردار ناشايسته كردار ناشايسته نيز مانند خصلت هاى ناپسند ، آفت شادى (2) است . انسان ، سرنوشتش را با اعمال خود مى سازد(3) و اساساً ما به اين دنيا آمده ايم تا نشان دهيم كداميك عمل بهترى داريم (4) و اگر كار نيك انجام دهيم ، به سود ما ،(5) و اگر عمل ناشايستى داشته باشيم، به زيان ما تمام مى شود(6) و آينده خود را خراب مى كنيم و در نتيجه ، موجب حزن و اندوه پايدار خود در آينده مى شويم. از اين رو ، احساس اندوه و رنج از ارتكاب گناه - كه نشانه ايمان (7) است - ، موجب توبه و پيشگيرى از تكرار آن و زمينه ساز كارهاى شايسته و شادى آفرين خواهد بود .

3 . اندوه بر سُستى در انجام دادن كارهاى نيكوكارهاى نيك و پسنديده ، نقش اساسى اى در تأمين شادكامى دارند .(8) از اين رو ، سستى در انجام دادن آنها روا نيست ، و احساس اندوه ، بر فرصت هايى كه از دست

.


1- .ر . ك : ص 419 (غصّه بر عيب هاى خود) .
2- .ر . ك : ص 179 (آسيب هاى عملى) .
3- .(كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ) (مدّثر : آيه 38).
4- .(الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَوةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً) (ملك : آيه 2) . نيز ، ر . ك : هود : آيه 7 .
5- .(إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا) (اسرا : آيه 7) .
6- .(مَّنْ عَمِلَ صَلِحًا فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَآءَ فَعَلَيْهَا) (فصلت : آيه 46) . نيز ، ر . ك : جاثيه : آيه 15 .
7- .ر . ك : ص 419 (غصّه بر گناه) .
8- .ر . ك : ص 311 (كارهاى شايسته و اخلاق پسنديده) .

ص: 30

4 . اندوه بر مصائب خاندان رسالت

5 . حزن در مصائب اهل ايمان

رفته ،(1) سبب تحرّك و تلاش بيشتر جهت موفّقيت در انجام كارهاى نيك و شادى آفرين است .

4 . اندوه بر مصائب خاندان رسالت مصيبت خاندان رسالت ، در واقع ، مصيبت ارزش هاى انسانى است ؛ زيرا آنان با هدف حاكميت ارزش ها ، در برابر سلطه ستمگران ايستادند ، و متحمّل انواع رنج ها شدند . بنا بر اين ، اندوه بر مصائب اهل بيت عليهم السلام و گريستن بر آن ،(2) اگر با معرفت همراه باشد ، زمينه ساز تلاش و تحرّك بيشتر جهت ايجاد و استقرار نظام ارزشىِ مبتنى بر آرمان هاى خاندان رسالت خواهد بود ، و بدين سان مى تواند از نظر فردى و اجتماعى ، شادى آفرين باشد .

5 . حزن در مصائب اهل ايمان از منظر اسلام ، جامعه اسلامى ، اعضاى يك پيكرند . لذا بايد در شادى و غم يگديگر سهيم باشند . اين موضوع ، به قدرى مهم است كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى فرمايد :مَن أصبَحَ لا يَهتَمُّ بِاُمورِ المُسلِمينَ فَلَيسَ بِمُسلِمٍ .(3) كسى كه روز خود را آغاز كند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد ، مسلمان نيست . بر اين اساس ، غمخوارى اهل ايمان براى يكديگر ،(4)زمينه سازِ شاد زيستن جامعه اسلامى است .

.


1- .ر . ك : ص 421 (غصّه بر هر خير از دست رفته) .
2- .ر . ك : ص 425 (اندوه بر مصيبت هاى اهل بيت عليهم السلام) ؛ دانش نامه قرآن و حديث : ج 14 ص 117 (گريستن بر مصيبت هاى اهل بيت عليهم السلام) .
3- .ر . ك : ص 424 ح 647 .
4- .ر.ك: ص 425 (اندوه بر مصيبت هاى مؤمنان) .

ص: 31

6 . حزنِ ناشى از عواطف انسانى

7 . حزنِ ناشى از گم راهىِ افراد بى ايمان

6 . حزنِ ناشى از عواطف انسانى عواطف و احساساتِ انسانى ايجاب مى كند كه انسان، در مصائب ديگران بويژه خويشاوندان و دوستان ، اندوهناك شود. اين اندوه نيز مثبت ارزيابى مى شود ؛ زيرا موجب تلاش در جهت رفع نگرانى و شادكامى، و تقويت روابط خانوادگى و اجتماعى است، و در مواردى كه راهى براى درمان نگرانى وجود ندارد، شكيبايى در آنها سرور اخروى را در پى خواهد داشت.(1)

7 . حزنِ ناشى از گم راهىِ افراد بى ايمان انسان هاى شايسته، دوست دارند كه همه مردم جهان ، به مفهوم واقعى كلمه ، سعادتمند و شادكام باشند . از اين رو ، گم راهى افراد بى ايمان - كه سعادتِ دنيا و آخرت آنها را تهديد مى كند - ، براى آنها رنج آور است. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله وقتى مى ديد كه عده اى سخن او را - كه دعوت به شادكامى دنيا و آخرت است - ، نمى پذيرند ، گاه تا مرز از دست دادن جان خود اندوهناك مى شد .(2) اين نوع حزن نيز به دليل آن كه زمينه ساز تلاش بيشتر براى رهايى و شادكامى همگانى است ، نيكو و پسنديده است . چكيده سخن اين كه اسلام ، چيزى جز آسايش ، آرامش و شادكامى انسان را نمى خواهد . از اين رو ، در اين آيين ، تنها غصّه هاى شادى آفرين ، رواست . نكته قابل توجّه اين كه برعكسِ غم هاى ناروا - كه انسان را در تنگناى روانى و فشار روحى قرار مى دهند - ، غم هاى روا، موجب باز شدن دل و نورانيت آن مى شود ،

.


1- .ر.ك: ص 429 (اندوه بر مصيبت هاى خانواده و دوستان) .
2- .ر . ك : ص 431 (غصّه از گمراهى كافران) .

ص: 32

الگوى شادى در اسلام

اصلِ اصولِ شادكامى

چنان كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل شده كه فرمود :عَلَيكُم بِالحُزنِ فَإنَّهُ مِفتاحُ القَلبِ .(1) بر شما باد به اندوه كه آن ، كليد باز شدن دل است . از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود :اِستَجلِب نورَ القَلبِ بِدَوامِ الحُزنِ .(2) نورانيت دل را با اندوه پيوسته به دست آور . بى ترديد ، حزنى كه دل را باز مى كند و پيوستگى آن ، موجب نورانيت جان مى گردد ، همان حزنِ شادى آفرين است .

الگوى شادى در اسلام برپايه آنچه در باره شادى هاى روا و ناروا بيان شد ، مى توان گفت كه الگوى شادى در اسلام ، بهترين الگوى شادكامى است و بر پنج اصل اساسى استوار است كه متون مربوط به اين اصول ، در كتابِ پيش رو ، تقديم پژوهشگران مى شود . گفتنى است كه تبيين اين اصول ، و روايات مرتبط با آنها ، نيازمندِ پژوهش هاى مستقلى است كه اميدواريم در پژوهشكده اخلاق و روان شناسى اسلامىِ «دار الحديث» سامان يابد .

اصلِ اصولِ شادكامى نكته قابل توجّه اين كه بررسى دقيق آموزه هاى اسلامى نشان مى دهد كه اصول شادكامى - كه شرح آن خواهد آمد - به اصل اساسىِ خردورزى و به كارگيرى عقل مى رسد . از اين رو، امام صادق عليه السلام در تبيين سپاهيان عقل و جهل، نشاط و شادى را

.


1- .المعجم الكبير : ج 11 ص 213 ح 11694 .
2- .تحف العقول : ص 285 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 164 ح 1 .

ص: 33

در صف سپاهيان عقل، و تنبلى و اندوه را در شمار سپاهيان جهل قرار داده است.(1) در روايتى ديگر از امام على عليه السلام آمده:أصلُ العَقلِ القُدرَةُ ، وثَمَرَتُهَا السُّرورُ .(2) بنياد خرد، توانمندى است ، و ميوه توانمندى ، شادمانى . ايشان در حديث ديگرى مى فرمايد:رَزانَةُ العَقلِ تُختَبَرُ فِي الفَرَحِ وَالحُزنِ .(3) سنگينى [و سبكى] عقل، در شادى و غم ، آزموده مى شود. بر اين اساس، مبدأ همه شادى هاى روا، عقل، و مبدأ همه غم هاى ناروا، جهل است. در نبرد عقل و جهل در صحنه جان انسان، هرگاه عقل، بر جهل پيروز شود، غم ها زدوده مى شوند، و نشاط و شادى ، سراسر وجود او را فرا مى گيرد، و اگر جهل غلبه كرد، نشاط و شادى، جاى خود را به تنبلى و نگرانى مى دهد. بنا بر اين، هر چه عقل، تقويت شود و خرد، افزون تر گردد، انسان از نشاط و شادىِ بيشترى برخوردار خواهد بود . بدين سان، شادى و غم، معيارى است براى سنجشِ سنگينى و سبكى عقل، و در يك جمله: عاقل ترين انسان ها، شادترين و بانشاطترينِ آنهاست، و جاهل ترين مردم، غمگين ترين و تنبل ترين آنها . سؤالى كه در اين جا قابل طرح است ، اين كه اگر عقل ، مبدأ شادى است، و عاقل ترين انسان ها، شادترين و بانشاطترينِ آنها هستند ، چرا شمارى از روايات ، خردورزى را مايه حزن و اندوه دانسته اند؟ مانند اين كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

.


1- .ر . ك : ص 303 ح 394 .
2- .ر . ك : ص 302 ح 395 .
3- .ر . ك : ص 302 ح 396 .

ص: 34

صاحبُ الفِقهِ و العَقلِ ذو كَآبَةٍ وحُزنٍ .(1) انسان فهميده و خردمند، دردمند و اندوهناك است. نيز از امام على عليه السلام روايت شده:كُلُّ عاقلٍ مَحزونٌ .(2) هر خردمندى اندوهگين است. در حكمت هاى منسوب به ايشان نيز آمده:ضَعفُ العَقلِ أمانٌ مِنَ الغَمِّ.(3) ناتوانى عقل، از اندوه پيشگيرى مى كند . آيا اين روايات با رواياتى كه عقل را مبدأ شادى مى دانند ، تعارض دارند؟ پاسخ ، اين است كه تعارضى ميان اين دو دسته از روايات وجود ندارد ؛ زيرا اندوه، به خودىِ خود ، ناروا نيست. پيش از اين، توضيح داديم كه در مواردى، غم، شادى آفرين است.(4) از اين رو، عقل ، مبدأ اين گونه غم ها نيز هست، و از سوى ديگر، مطلق غمناك نشدن نيز، روا نيست . بى غمى، اگر ريشه در ناتوانى عقل و يا ضعف هاى روانى داشته باشد، نه تنها ممدوح نيست ، بلكه بسيار نكوهيده است. انسان خردمند، اگر مرتكب كار ناشايستى شود، اندوهگين مى گردد و همين اندوه ، زمينه ساز توبه اوست . ساير موارد اندوه هاى روا نيز اين گونه اند . بر اين اساس، هنگامى كه عقل ، زمام امور زندگى انسان را به دست بگيرد، جهت

.


1- .الكافى : ج 1 ص 49 ح 5 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 527 ح 6846 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 377 ح 6393.
3- .شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج 20 ص 294 ح 377.
4- .ر.ك: ص 419 (فصل هشتم : غصّه هايى كه شادى به دنبال مى آورند) .

ص: 35

دستيابى به بهترين الگوى شادى، او را به پنج اقدام اساسى در كنار هم دعوت مى نمايد: اوّل: مبارزه با آفت هاى شادى.(1) دوم: درمانِ نگرانى هاى ناروا و بيهوده.(2) سوم: به كار بستن عوامل شادى آفرين.(3) چهارم: تلاش در جهت شادكامى ديگران .(4) پنجم : رعايت آداب شادى .(5) اين اقدامات ، در واقع ، اصول الگوى شادى از منظر اسلام است كه اينك به شرح آنها مى پردازيم :

.


1- .ر . ك : ص 157 (فصل سوم : موانع شادمانى) .
2- .ر . ك : ص 209 (فصل چهارم : درمان اندوه) .
3- .ر . ك : ص 303 (فصل پنجم : عوامل شادمانى) .
4- .ر . ك : ص 357 (فصل ششم : شاد كردن و غمگين ساختن) .
5- .ر . ك : ص 403 (فصل هفتم : آداب شادمانى) .

ص: 36

اصل اوّل : مبارزه با آفت هاى شادى

1 - 1 . آفت هاى اخلاقى

اصل اوّل : مبارزه با آفت هاى شادى براى دستيابى به زندگىِ توأم با شادى ، پيش از هر اقدام ، مبارزه با آفت هاى شادكامى ، ضرورى است . اين آفت ها نه تنها مانع تأثيرگذارى عوامل شادى مى شوند ، بلكه خود ، مايه غم و نگرانى اند . در فصل دوم اين كتاب ، آفت هاى شادى به شش دسته تقسيم شده اند :

1 - 1 . آفت هاى اخلاقى مقصود از آفت هاى اخلاقى ، صفات ناپسندى (1) هستند كه اگر انسان ، متّصف به آن صفات باشد ، نمى تواند شاد زندگى كند ، مانند بداخلاقى ، بدگمانى ، خودپسندى ، حسادت ، كينه ورزى ، عصبانيّت ، آرزوهاى دور و دراز ، ترس ، بيتابى ، و دلبستگى به دنيا . مى توان گفت : يكى از جامع ترين و خطرناك ترين آفات اخلاقى شادى ، بد اخلاقى (2) است . از اين رو ، امام على عليه السلام در پاسخ به اين سؤال كه : «چه كسى در

.


1- .ر . ك : ص 157 (آسيب هاى اخلاقى و اجتماعى) .
2- .ر.ك: ص 157 (بد خُلقى) .

ص: 37

1 - 2 . آفت هاى عملى

زندگى بيش از ديگران پيوسته غمناك است؟» ، فرمود :أسوَؤُهُم خُلُقاً .(1) كسى كه از همه بداخلاق تر است .

1 - 2 . آفت هاى عملى آفت هاى عملى ، عبارت است از كارهاى ناشايسته اى كه آرامش درونى انسان را از بين مى برند و بدين سان ، موجب اضطراب و نگرانى مى گردند . گفتنى است ، يكى از علائمى كه براى تشخيص كارهاى خوب از كارهاى بد ، در روايات اسلامى ذكر شده ، احساس آرامش درونى در كارهاى خوب ، و اضطراب درونى در كارهاى زشت و نارواست .(2) كارهاى نيك ، هماهنگ با فطرت و سرشت آدمى اند ، به همين جهت ، انسان از انجام دادن آن ، احساس آرامش و لذّت و شادى دارد ؛ امّا كارهاى زشت و ناروا با فطرت انسان ، سازگارى ندارد . لذا انجام آن موجب اضطراب و نگرانى درونى مى گردد . بديهى است هر چه كار ، نارواتر ، و گناه ، سنگين تر باشد ، اضطراب و نگرانىِ حاصلِ از آن نيز بيشتر مى گردد و چه بسا يك لحظه هوسرانى ، يك عمر پشيمانى به دنبال داشته باشد . نكته قابل توجّه اين كه نقش شمارى از آفات عملى مانند : هوسرانى ، چشم چرانى ، كوتاهى در انجام دادن كارهاى نيك ، بيكارى و از دست دادن فرصت ها ، در پديد آوردن نگرانى روشن است ؛ امّا رابطه شمارى از آنها با اندوه ، مشخص نيست . آفات عملى اى چون : عمّامه گذارى در حال نشسته ، پوشيدن

.


1- .ر . ك : ص 156 ح 70 .
2- .ر . ك : خير و بركت از نگاه قرآن و حديث : ص 31 (معيار شناخت نيكى و بدى) .

ص: 38

1 - 3 . آفت هاى اقتصادى

1 - 4 . آفت هاى طبيعى

شلوار در حال ايستاده ، گرفتن ناخن با دندان ، خشك كردن صورت با دامن و ... از اين دسته اند ؛ ولى ما نمى توانيم رابطه آنها را با نگرانى بفهميم ، امّا درك نكردن ما ، دليل نبودن رابطه نيست . در اين گونه موارد ، اگر صدور روايات از اهل بيت عليهم السلام قعطى باشد ، مسلّماً ارتباطى ميان امور ياد شده و نگرانى ، وجود دارد ؛ ليكن با توجّه به ضعيف بودن روايات اين باب ، راهى براى اظهار نظر قطعى - نفياً يا اثباتاً - در اين باره وجود ندارد . از اين رو ، پرهيز از اين امور به منظور مصون ماندن از زيان احتمالى آن ، نيكوست .

1 - 3 . آفت هاى اقتصادى شدّت نيازمندى انسان به امكانات اقتصادى ، ايجاب مى كند كه آفت هاى اقتصادى ، بيش از ديگر آفت ها براى او نگران كننده باشد . از اين رو ، شاد زيستن بدون مبارزه با اين طيف از آفت ها ، امكان پذير نيست ؛ امّا بايد توجّه داشت كه تنها فقر و نادارى و بدهكارى ، موجب غم و اندوه نيست ؛ بلكه گاه دلبستگى به ثروت و ترسِ از دست دادن آن ، و تلاش براى نگهدارى و افزودن آن ، به مراتب بيش از فقر، نگران كننده است .(1)

1 - 4 . آفت هاى طبيعى مراد از آفات طبيعى ، چيزهايى است كه جزء اقتضائات زندگى دنيوى اند و موجب ايجاد اختلال در بُعد مادّى زندگى مى شوند . آفت هاى طبيعىِ شادى را به دو دسته مى توان تقسيم كرد : دسته اول : آفاتِ قابل پيشگيرى ، مانند بيمارى ها و حوادثى كه مى توان آنها را پيش بينى و پيشگيرى كرد .

.


1- .ر . ك : ص 189 (آسيب هاى اقتصادى) .

ص: 39

1 - 5 . آفت هاى خيالى

1 - 5 - 1 . نگرانى هاى ناشى از آينده زندگى

دسته دوم : آفاتِ غير قابل پيشگيرى ، مانند : مرگ و ديگر حوادثى كه لازمه زندگى دنيا ، و در صورت پيش بينى هم قابل پيشگيرى نيستند . اين موارد ، از آن جهت مانع سرورند كه پيامدهاى منفى دارند و موجب درد و رنج مى گردند و لذّت و خوشى را از بين مى برند. سردمزاجى (1) از طريق تأثير بر فيزيولوژى انسان (عملكرد اعضا) و سيستم جسمانى او موجب بروز احساس ناخوشايند مى شود.(2) مرگ (3)و بروز حوادث ناگوارى كه لازمه زندگى اين دنيا هستند،(4) از طريق ايجاد احساس ناكامى در لذّتجويى تام و برآورده نشدن خواسته ها و آرزوها مى توانند بر انسان ، تأثير منفى بگذارند و موجب حزن و اندوه وى گردند .

1 - 5 . آفت هاى خيالى بخش قابل توجّهى از آفت هايى كه موجب نگرانىِ انسان مى شوند ، آفت هايى هستند كه وجود خارجى ندارند! بلكه ساخته و پرداخته توهّمات و خيالاتى هستند كه از مجارى گوناگون ، وارد عرصه ذهن و روان انسان مى شوند . چند نمونه از آفت هاى خيالى اى كه در منابع اسلامى آمده اند ، عبارت اند از :

1 - 5 - 1 . نگرانى هاى ناشى از آينده زندگى بخش عمده اى از نگرانى هاى انسان ، به مشكلات و ناملايماتى مربوط مى شوند كه ممكن است در آينده براى انسان پيش بيايند .(5) مونتين ، فيلسوف شهير فرانسوى گفته : «انسان ، آن قدرى كه از فكر حوادث آينده ناراحت مى شود ، از خودِ آن حوادثْ در زحمت نيست» .(6)

.


1- .ر.ك: ص 195 ح 169 .
2- .اين مسئله مى تواند مورد پژوهش هاى تجربى قرار گيرد.
3- .ر.ك: ص 195 (مرگ) .
4- .ر. ك: ص 197 (آسيب هاى جدا نشدنى از دنيا) .
5- .ر . ك : ص 203 (اندوه روزى كه فرا نمى رسد !) .
6- .آيين زندگى : ص 123 .

ص: 40

اين سخن ، كاملاً صحيح و قابل قبول است ؛ امّا افزون بر اين ، تجربه گذشته زندگى نشان مى دهد كه اكثر قريب به اتّفاق اين گونه نگرانى ها بيهوده بوده اند و به گفته صحابى بزرگوار ابوذر : «اندوه روزى كه به آن نمى رسم ، مرا كشت!» .(1) دِيل كارْنِگى ،(2) فصلى از كتاب خود را به تبيين قانونى اختصاص داده كه رعايت آن مى تواند بيشتر نگرانى ها را رفع كند . اين قانون ، عبارت است از اين كه بر اساس حساب احتمالات ، انسان در آينده زندگى ، چند درصد ممكن است گرفتار مشكلاتى شود كه احتمال آن ، باعث نگرانى هاى او مى گردد . او مى گويد : «با گذشت زمان ، كم كم دريافتم كه 99 درصد از چيزهايى كه مرا ناراحت و نگران مى ساخت ، هرگز به وقوع نخواهد پيوست ... . من و شما چنانچه بتوانيم قبول كنيم كه با قانون "حدّ وسط" بفهميم كه تا چه اندازه نگرانى هاى ما مورد دارد ، احتمالاً خواهيم توانست هم اكنون نُه دهم نگرانى هاى خود را برطرف نماييم» .(3) در اين باره ، ره نمودهاى بسيار ارزنده و كارسازى از امام على عليه السلام نقل شده بدين مضمون كه انسان نبايد غصّه فردا و فرداهاى نامعلوم را بر مشكلات روز خود بيفزايد . او بايد باور كند كه اگر براى انسان فردايى در پيش باشد ، خداى مهربان ، او را كفايت خواهد كرد .(4)در غير اين صورت ، نگرانىِ موهوم ، او را به كارهايى وادار مى نمايد كه نگرانى هاى او را تشديد مى كند ، و امكان بهره گيرى از فرصت امروز را از او سلب مى نمايد .(5)

.


1- .ر.ك: ص 205 ح 193.
2- .Daile Carnegie.
3- .آيين زندگى : ص 83 .
4- .نكته جالب ، تفاوت تبيين امام و اسلام ، با تبيين دِيل كارنگى است. او از راه حساب احتمالات ، آن را توضيح مى دهد و امام عليه السلام از راه توحيد و اتّكال به خداوند متعال!
5- .ر . ك : ص 203 ح 191 و 192 .

ص: 41

1 - 5 - 2 . نگرانى هاى ناشى از القائات شيطانى
1 - 5 - 3 . نگرانى هاى ناشى از فرهنگ غلط

نتيجه مباحث گذشته

1 - 5 - 2 . نگرانى هاى ناشى از القائات شيطانى برپايه شمارى از روايات اسلامى ، بخشى از نگرانى هاى انسان ، ناشى از القائات شيطان در خواب و يا بيدارى است . برخى از خواب هاى آشفته كه موجب نگرانى مى شوند ، نتيجه القائات شيطانى اند. براى درمان اين گونه نگرانى ها دستور العملى داريم كه در متن رواياتى كه ارائه مى شوند ، آمده است .(1) همچنين برخى از افكارِ نگران كننده ،(2) از جمله نگرانى هاى انسان نسبت به آينده زندگى ، مى توانند مبدأ شيطانى داشته باشند كه با به كارگيرى خرد و بهره گيرى از ره نمودى كه پيش از اين ارائه شد ، مى توان اين گونه نگرانى ها را درمان كرد .

1 - 5 - 3 . نگرانى هاى ناشى از فرهنگ غلطگاه ، موهوماتى كه از ناحيه فرهنگ هاى غلط به برخى از جوامع راه مى يابند ، موجب نگرانى و اندوه مى گردند ، مانند اين كه در فرهنگ اعراب جاهلى ، دختردار شدن ، موجب ننگ و نگرانى بوده ؛(3) همچنين اعتقاد به نحوست برخى از اعداد و يا ايّام ، ممكن است باعث نگرانى گردد .

نتيجه مباحث گذشته در جمع بندى مطالبى كه در باره آفت هاى شادى ارائه شد ، بايد گفت : هر چند بخش عمده اى از آفت هاى سرور ، قابل پيشگيرى است ، با اين حال ، بخش قابل توجّه ديگرى از آفت ها به هيچ وجه قابل پيشگيرى نيستند . از اين رو ، شادى مطلق در دنيا وجود ندارد و به فرموده امام على عليه السلام :

.


1- .ر . ك : ص 205 (اندوه ناشى از وسوسه هاى شيطان) .
2- .ر . ك : ص 203 (اندوه روزى كه فرا نمى رسد !) .
3- .ر . ك : ص 207 (نگرانى هاى ناشى از فرهنگ غلط) .

ص: 42

«شادى دنيا با غم آميخته است»(1) و «همه شادى هاى دنيوى از بين خواهند رفت»(2) و «هر چه لذّت شادى بيشتر باشد ، از دست دادن آن ، رنج آورتر خواهد بود» .(3) بر اين اساس ، كسانى كه در دنيا در صدد به دست آوردن شادىِ مطلق هستند ، بايد توجّه داشته باشند كه دستيابى به آن در دنيا امكان پذير نيست ، مگر براى كسانى كه خود را به گونه اى ساخته اند كه تلخى ها نيز براى آنها شيرين است .(4)

.


1- .ر . ك : ص 199 ح 177 و ص 201 ح 185 و ص 203 ح 190 .
2- .ر . ك : ص 199 ح 180 و ص 201 ح 185 .
3- .ر . ك : ص 199 ح 179 و 184 .
4- .ر . ك : ص 209 ح 199 و ص 211 ح 202 و ص 213 ح 205 . نيز ، ر. ك : ص 44 (شناخت امور شايسته اندوه و شادى) و ص 15 (پيش گفتار / الگوى شادكامى در اسلام) .

ص: 43

اصل دوم : درمان بيمارى نگرانى هاى ناروا

اشاره

اصل دوم : درمان بيمارى نگرانى هاى ناروااز منظر احاديث اسلامى ، اندوه و نگرانى ، نوعى بيمارى روحى است . بنا بر اين ، يكى ديگر از اصول الگوى شادى در اسلام ، درمانِ اين بيمارى است ؛ چرا كه بدون درمان آن ، شادى بى معناست . در منابع اسلامى ، ره نمودها و دستور العمل هاى بسيار مهم و ارزنده اى در زمينه درمان بيمارى اندوه و نگرانى ، ارائه شده است . نكته قابل توجّه اين كه درمان اندوه و پديد آمدنِ شادى ، پيوندى ناگسستنى دارند ؛ بلكه در واقع ، دو روىِ يك سكّه اند . از اين رو ، همان چيزى كه در يك حديث به عنوان درمانِ اندوه معرفى شده ، در حديثى ديگر ، به عنوان عامل شادى ، بيان مى شود . مثلاً ايمان به خدا يا راضى بودن به تقدير الهى ، در يك حديث ، به عنوان درمان اندوه ،(1) و در حديثى ديگر ، به عنوان عامل شادى ،(2) معرفى مى شوند ؛ ليكن متون مربوط به درمان اندوه ، در فصل چهارم بررسى مى شوند و آن چه مربوط به عوامل شادى است ، در فصل پنجم مطرح مى گردد . همچنين در جمع بندى متن آيات و روايات در فصل اوّل ، به پيروى از آن متون ، اين دو موضوع از هم تفكيك شده اند ؛ امّا در شمارى از موارد ، توضيحات مورد نياز ، يكجا بيان شده است . اينك توضيح كوتاهى در باره

.


1- .ر . ك : ص 225 (درمان اعتقادى / ايمان) .
2- .ر. ك : ص 305 (باورهاى دينى / ايمان) .

ص: 44

2 - 1 . درمان هاى معرفتى

2 - 1 - 1 . شناخت امور شايسته اندوه و شادى
اشاره

ره نمودهاى درمان اندوه - كه در فصل سوم آمده است - ، مى آوريم .

2 - 1 . درمان هاى معرفتى مقصود از درمان هاى معرفتى ، شناخت ها و آگاهى هايى هستند كه مى توانند در پيشگيرى يا درمانِ غصّه هاى بيهوده و ناروا مؤثر باشند :

2 - 1 - 1 . شناخت امور شايسته اندوه و شادى نخستين ره نمود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام براى درمان اندوه و نگرانى ، تصحيح بينش و به تعبير ديگر ، واقع گرايى در ارزيابى غم ها و شادى هاست . اين ره نمود ، در واقع ، اساس همه ره نمودهاى معرفتى در زمينه درمان نگرانى هاى منفى و دستيابى به شادى هاى روا و مثبت است . تشخيص صحيح عوامل شادى و نگرانى ، آن قدر اهميت دارد كه امام على عليه السلام ضمن نامه اى به شخصيت بزرگى مانند عبداللَّه بن عبّاس مى نويسد :إِنَّ المَرءَ قَد يَسُرُّهُ دَركُ ما لَم يَكنُ لِيَفوتَهُ ، ويَسوؤُهُ فَوتُ ما لَم يَكُن لِيُدرِكَهُ ، فَليَكُن سُرورُكَ بِما نِلتَ مِن آخِرَتِك ، وَليَكُن أسَفُكَ عَلى ما فاتَكَ مِنها ، وما نِلتَ مِن دُنياكَ فَلا تُكثِر به فَرَحاً وما فاتَكَ منها فَلا تَأسَ عَلَيهِ جَزَعاً وَليَكُن هَمُّكَ فيما بَعدَ المَوتِ .(1) گاه آدمى را [برخوردار شدن از] چيزى كه از دستش نمى رود، شادمان مى كند و از دست دادن چيزى كه به دست آمدنى نيست، اندوهگين مى سازد [ ، حال آن كه ]شادمانى ات بايد براى آن مقدار آخرتى باشد كه به دست آورده اى و اندوه تو براى چيزى از آن باشد كه از دستش داده اى . براى آنچه از دنيايت به دست آورده اى، بسيار شادمانى نكن و بر آنچه از آن از كف

.


1- .ر . ك : ص 210 ح 200 .

ص: 45

خطا در ارزيابى موارد غم و شادى

داده اى، بى تابانه غمگين مباش؛ بلكه همّت خود را براى پس از مرگ، مصروف دار . اين حكمت ، به قدرى جالب و آموزنده است كه ابن عبّاس ، ضمن نقل آن ، مكرّر مى گفت : پس از كلام پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از هيچ سخنى به اندازه آن ، سود نبردم!

خطا در ارزيابى موارد غم و شادى نمونه هايى از خطاى انسان در ارزيابى عوامل غم و شادى كه در روايات آمده اند ، عبارت اند از : يك . روزىِ انسان را خدا تضمين كرده ، بنا بر اين ، غُصّه خوردن براى روزى ، بيهوده است ؛ ولى او نگرانِ روزىِ روزهاى آينده است . به عكس ، هر روز از عمر انسانْ كم مى شود و به مرگ نزديك تر مى گردد . بنا بر اين ، غصّه خوردن براى هدر رفتن سرمايه عمر «روا» است ؛ ولى او نگران كوتاه شدن عمر نيست و شاد است كه يك روز ديگر در دنيا زندگى كرده است .(1) دو . رويگَردانىِ دنيا ، موجب نزديكى به خداى سبحان است . از اين رو بايد موجب شادى باشد ؛ ولى براى برخى باعث اندوه است . رويكرد دنيا موجب دورى از خداست ، لذا بايد موجب اندوه باشد ؛ ليكن گاه باعث شادى است .(2) سه. برخى حوادث بر اساس تقدير الهى ، قطعى اند . از اين رو نبايد غير منتظره باشند ؛ امّا عده اى از آنها شگفت زده و خرسند مى شوند. برخى چيزها نيز در تقدير الهى ، بنا نيست كه به انسان برسند ؛ امّا چون انسان انتظارش را مى كشد، از نيامدنش ناراحت مى شود.(3)

.


1- .ر . ك : ص 209 ح 198.
2- .ر . ك : ص 209 ح 199 .
3- .ر.ك: ص 211 ح 200 .

ص: 46

چهار. چيزهاى از دست رفته، باز نمى گردند . از اين رو ، تأسّف بر آنها بى اثر است ؛ امّا برخى از مردم ، غصّه آنها را مى خورند. چيزهايى نيز در دست انسان است كه پايدار نمى مانند؛ امّا برخى به خاطر داشتن آنها سرمست مى شوند.(1) پنج. بسيارى از مردم به خاطر لذّت اندك و ناپايدار دنيا خوش حال مى شوند ؛ امّا براى لذّت بسيار و پايدار آخرت كه از دست مى دهند ، ناراحت نمى شوند؛ در حالى كه بايد برعكس باشد.(2) پيام همه رواياتى كه دلالت دارند بر خطاى انسان ها در تشخيص امورى كه بايد موجب غم و يا شادى باشند ،(3) اين است كه : در شادى و غم ، واقع گرا باش ؛ ظاهربين مباش ؛ فكر كن ببين چه چيزى واقعاً براى تو خير و سودآور است ، اگر بدان دست يافتى ، شاد باش ؛ و چه چيزى واقعاً براى تو شرّ و زيان بار است ، اگر در زندگى تو پديد آمد ، اندوهناك شو و براى مبارزه با آن به پاخيز ؛ مبادا در اثر تفكّر و بينش نادرست ، چيزى كه واقعاً شادى آفرين نيست ، و چه بسا خطرناك است ، موجب شادى زودگذر تو شود و تو را در دام اندوه دائمى قرار دهد ! و مبادا چيزى را كه واقعاً نگران كننده نيست ، و چه بسا موجب سرور و شادى است ، نگران كننده بپندارى ، و خود را بيهوده در رنج و زحمت قرار دهى ! افزون بر اينها ، شناخت صحيح عوامل اندوه نيز در كاهش فشارهاى روانى آن ، فوق العاده مؤثّر است . ديل كارنگى در فصل چهارم از بخش دوم كتاب آيين زندگى ، تحت عنوان «چگونه نگرانى را تجزيه و تحليل كنيم؟» مى نويسد : «اوّلين دستور براى حلّ مشكلات اين است كه واقعيت امر را بفهميم و براى حلّ مشكلات خود ، پيش از اين كه عوامل

.


1- .ر.ك: ص 211 ح 201 .
2- .ر.ك: ص 211 ح 203 و ص 213 ح 204 .
3- .ر. ك: ص 209 (شناخت آنچه سزاوار شادمانى يا اندوه است) .

ص: 47

2 - 1 - 2 . شناخت خدا

مؤثّر در آن را گرد نياورده ايم ، نگرانى به خود راه ندهيم ... چارلز كترينك (1) در اين مورد گفته : مشكلى كه خوب تشريح و حلّاجى شده باشد ، نصفش حل شده است» . وى در ادامه ، از شخصى به نام گلن ليچفيلد نقل مى كند : «من اين حقيقت را دريافته ام كه پنجاه درصد نگرانى ها چون به مرحله تصميم قطعى برسند ، نابود مى شوند و چهل درصد بقيه نيز در جريان اجراى تصميم از بين مى روند . بنا بر اين ، نود درصد نگرانى هاى من با طى اين چهار مرحله از بين مى روند : 1 . دقيقاً مى نويسم كه چه چيز باعث نگرانى ام شده است ؛ 2 . چه مى توانم در اين باره انجام دهم ؛ 3 . تصميم خود را مى گيرم ؛ 4 . بى درنگ ، آن تصميم را اجرا مى كنم» .(2)

2 - 1 - 2 . شناخت خدامى توان گفت كه بهترين داروهاى پيشگيرى و درمان بيمارى نگرانى هاى ناروا ، معرفت خداوند سبحان است . ديگر داروها ، تا با اين دارو همراه نشوند ، نمى توانند تأثير چندانى در درمانِ اين بيمارى داشته باشند . در دعايى منسوب به امام زين العابدين عليه السلام آمده كه مى فرمايد :كَيفَ أحزَنُ وأنتَ الكَريمُ ؟ . . . وكَيفَ أحزَنُ وقَد عَرَفتُكَ ؟(3) اين سخن ، بدين معناست كه كسى كه آفريدگار خود را حقيقتاً بشناسد و با لطف و كرامت و مهر و رحمت او نسبت به آفريده ها آشنا باشد ، نبايد احساس نگرانى كند ؛ زيرا خداوند ، جز خير و خوبى براى شخص باايمان ، مقدّر نمى نمايد .

.


1- .Charles Kettering .
2- .آيين زندگى : ص 53 .
3- .ر . ك : ص 214 ح 211 .

ص: 48

2 - 1 - 3 . شناخت دنيا
2 - 1 - 4 . ياد مرگ و احوالات پس از آن

2 - 1 - 3 . شناخت دنيانه تنها خداشناسى ، بلكه دنياشناسى نيز در درمان غصّه هاى بيهوده زندگى مؤثّر است . در احاديث فراوانى تأكيد شده كه اگر كسى دنيا را بشناسد ، مشكلات دنيوى ، او را اندوهگين نمى كند . دليل اين مطلب در روايتى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اين گونه آمده است :أيُّها النّاسُ! هذِهِ دارُ تَرَح لا دارُ فَرَحٍ ، ودارُ التِّواءِ لا دارُ استِواءٍ ، فَمَن عَرَفَها لَم يَفرَح لِرَجاءٍ ولَم يَحزَن لِشَقاءٍ .(1) اى مردم! دنيا سراى غم است نه سراى شادى ؛ سراى دشوارى است ، نه سراى آسودگى . پس هر كه آن را شناخت ، با اميدى شاد نشد ، و با سختى و حسرتى ، اندوهگين نگشت . اين سخن بدين معناست كه طبيعت زندگى دنيا ، به انواع سختى ها و بلاها آغشته است و كسى كه به اين امر آگاه باشد ، مى داند كه شادى هاى آن ، نسبى اند . از اين رو ، شادى مطلق در دنيا وجود ندارد . وقتى انسان ، خود را براى پذيرفتن سختى هاى زندگى و آفت هاى طبيعى و غير قابل پيشگيرى شادى ،(2) آماده مى كند ، دشوارى هاى زندگى براى او غير منتظره و نگران كننده نخواهند بود.

2 - 1 - 4 . ياد مرگ و احوالات پس از آن بسيارى از نگرانى هاى انسان، ناشى از اهميت دادن به آرزوهاى دست نيافتنى است . از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده كه مى فرمايد : «حاصل آرزوها، افسوس خوردن است»(3) و «هر كه آرزوهايش بسيار باشد، رضايتش اندك است» .(4)

.


1- .ر . ك : ص 214 ح 212 .
2- .ر . ك : ص 215 (دنياشناسى) .
3- .ر.ك: دانش نامه قرآن و حديث : ج 6 ص 201 ح 288.
4- .همان، ح 287.

ص: 49

2 - 1 - 5 . شناخت ويژگى هاى اندوه

بنا بر اين ، هر عاملى كه بتواند از اين گونه آرزوها بكاهد، در كاهش نگرانى هاى انسان ، مؤثّر است. يكى از عوامل مؤثّر در پايان دادن به آرزوهاى بيهوده، ياد مرگ و احوالات پس از آن است . در روايتى ، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خطاب به ابو ذر مى فرمايد: «اگر به اَجَل و فرارسيدن آن مى نگريستى، هر آينه، آرزو و فريبكارىِ آن را دشمن مى داشتى».(1) يكى از ياران امام صادق عليه السلام به نام ابو بصير ، خدمت ايشان رسيد و از وسوسه ها [و آرزوهايى كه موجب نگرانى او مى شوند ] گله كرد . امام عليه السلام به او توصيه فرمود كه براى درمان اين گونه نگرانى ها ، هنگامى را ياد كن كه مى ميرى و دوستانت تو را در قبر مى گذارند و برمى گردند . اندام هاى مختلف بدنت از هم جدا مى شوند و حشراتى كه از رطوبت بدنت توليد شده اند ، از سوراخ هاى بينى ات بيرون مى آيند و كرم ها گوشت بدنت را مى خورند! اين اقدام، نگرانى هاى تو را از بين مى برد. ابو بصير مى گويد: به خدا سوگند كه هر وقت از چنين سرنوشتى ياد كردم، غصّه هاى دنيوى من پايان يافتند!(2)

2 - 1 - 5 . شناخت ويژگى هاى اندوه اندوه ، ويژگى هايى دارد كه آگاهى از آن ، موجب مهار غم و كاهش روانى آن مى شود . نخستين ويژگى حُزن و بى تابى ، اين است كه نه تنها چيزى را كه از دست رفته بر نمى گرداند ،(3) و مشكلى از مشكلات زندگى را حل نمى كند ، بلكه بر مشكلات انسان مى افزايد . در صورتى كه صبر و مقاومت ، از شدّت مشكلات مى كاهد ، و چه بسا تحمّل سختى ها را آسان مى نمايد . به تعبير مولوى :صد هزاران كيميا حق آفريدكيميايى همچو صبر ، آدم نديد . اين آگاهى ، به انسان كمك مى كند تا راهى را در برخورد با مشكلات انتخاب كند كه سختى ها بر او آسان شود . ويژگى ديگر اندوه ، موقّتى بودن آن است . هيچ غصّه اى دوام ندارد .(4) «لِكُلِّ هَمٍّ فَرَجٌ ؛(5) براى همه غم ها ، گشايشى هست» ، و «أنّ الفَرَجَ مَعَ الكَربِ ،(6) گشايش ، همراه اندوه است» . همه غم ها ، دير يا زود ، زوال مى يابند . توجّه به اين واقعيت ، از فشارهاى روانىِ اندوه مى كاهد و به انسان توان مى دهد كه تلخى هاى موقّت سختى ها را با كيمياى صبر ، شيرين نمايد . اين معنا در روايتى از امام صادق عليه السلام بدين سان بيان شده است :إنَّمَا الدُّنيا ساعَةٌ ، فَما مَضى فَلَيسَ تَجِدُ لَهُ سُروراً ولا حُزناً ، وما لَم يَأتِ فَلَيسَ تَعرِفُهُ ، فَاصبِر عَلى تِلكَ السّاعَةِ الَّتى أنتَ فيها ، فَكَأَنَّكَ قَدِ اغتَبَطتَ .(7) دنيا ساعتى بيش نيست . نسبت به آنچه از آن كه گذشته ، شادى و غمى را حس نمى كنى و نسبت به آنچه از آن كه نيامده نيز آگاهى ندارى . پس در اين ساعتى كه اكنون سپرى مى كنى ، شكيبايى بورز ، چندان كه گويى نكوحالى . بنا بر اين ، مهم ترين آگاهى هايى كه مى توانند در پيشگيرى و يا درمان نگرانى هاى منفى و غصّه هاى ناروا نقش داشته باشند ، به طور خلاصه عبارت اند از : 1 . شناخت امورى كه واقعاً شايسته است انسان براى آنها شاد يا غمگين باشد . اگر چنين آگاهى اى براى انسان به دست آيد ، غم بيهوده نمى خورد ؛ 2 . شناخت آفريدگار مهربان كه با لطف و رحمت و كرامت خود ، سرنوشت بندگان را رقم

.


1- .همان : ص 139 ح 125.
2- .ر.ك: ص 219 ح 222
3- .ر.ك: ص 223 ح 228 .
4- .ر . ك : ص 221 ح 225.
5- .ر . ك : ص 221 ح 226.
6- .ر . ك : ص 221 ح 224.
7- .ر . ك : ص 257 ح 311 .

ص: 50

مى زند و چيزى جز خير آنها را نمى خواهد ؛ 3 . شناخت دنيا كه سبب مى شود ، مشكلات زندگى ، او را غافلگير نكند ؛ 4 . شناخت ويژگى هاى غم كه به ضميمه كيمياى صبر ، تلخىِ سختى هاى زندگى را از بين مى برند و از فشار غصّه ها مى كاهند .

.

ص: 51

2 - 2 . درمان هاى اعتقادى

2 - 2 - 1 . ايمان به خداى سبحان

2 - 2 . درمان هاى اعتقادى عقيده و باور ، مرحله اى بالاتر از معرفت و شناخت حقايق است . ممكن است حقيقتى را انسان بداند ، ولى باور نداشته باشد ، مثل اين كه همه مى دانند كه از انسانِ مرده ، كارى ساخته نيست ؛ ولى كمتر كسى است كه از مرده نترسد و حاضر شود حتّى يك شب كنار همسر مرده اش استراحت كند ، در حالى كه مرده شور ، به سادگى در كنار مرده ها استراحت مى كند ؛ چون شناخت و آگاهى او در اين زمينه ، به باور تبديل شده است . معارف عقلى و شناخت هاى ذهنى ، هنگامى به باور تبديل مى شوند كه وارد قلب گردند و با روح و جان انسان پيوند بخورند . تا وقتى كه انسان ، حقيقتى را باور نكند ، در زندگى او مؤثّر نخواهد بود . از اين رو ، شناخت هاى چهارگانه اى كه پيش از اين تحت عنوانِ «درمان هاى معرفتى» مطرح شدند ، تنها در صورتى مى توانند نگرانى هاى انسان را درمان كنند كه به باور و عقيده و ايمان تبديل شوند .

2 - 2 - 1 . ايمان به خداى سبحان باورهاى دينى و اعتقادات مذهبى ، و در صدر آنها ، ايمان به خداوند سبحان ، مؤثّرترين و اصلى ترين داروهاى اندوه و نگرانى اند . در روايتى از امام على عليه السلام نقل شده كه فرمود :نِعمَ طارِدُ الهَمِّ اليَقينُ .(1) بهترين دور كننده اندوه ، يقين است .

.


1- .ر . ك : ص 224 ح 232 .

ص: 52

دِيل كارْنِگى ، در بخش پنجم از كتاب آيين زندگى ، تحت عنوانِ «روشى كامل براى چيره شدن بر نگرانى» مى نويسد : روزهايى را به خاطر دارم كه صحبت مردم در باره جنگ ميان دانش و دين بود ؛ امّا آن ديرى نپاييد ؛ چون جديدترين دانش امروزى يعنى «روان پزشكى» ، چيزهايى را ياد مى داد كه پيامبران مى آموختند . چرا؟ چون پزشكان روحى درك كرده اند كه عبادت و ايمان قوى به مذهب ، بيش از نيمى از نگرانى هاى ما را برطرف مى سازند . دكتر بريل ، يكى از پيشوايان اين علم مى گويد : كسى كه ايمان راسخ به مذهبى داشته باشد ، هرگز گرفتار بيمارهاى عصبى نخواهد شد» . اگر مذهبى در كار نباشد ، زندگى پوچ است . چند سال پيش از فوت «هنرى فورد» به ملاقات او رفتم . قبل از اين كه او را ببينم ، انتظار داشتم اندوه و ملالت جانكاهى را كه حاكى از سال ها اداره كردن يكى از مؤسّسات بزرگ است ، در سيمايش بخوانم ؛ ولى هنگامى كه او را در 78 سالگى اين چنين شاداب و آرام يافتم ، دچار شگفتى شدم . وقتى علّت را از او پرسيدم ، گفت : «معتقدم كه خدا خودش كارها را روبه راه مى كند و احتياجى به اندرزهاى من ندارد» . امروزه ، حتّى پزشكان روان شناسى نيز مبلّغ جديد مذهب شده اند . آنها ما را به دين ، پاى بند مى كنند كه از آتش اين دنيا در امان بمانيم . يعنى از آتش جهنّمِ : زخم معده ، آنژين دوپراترين ، اختلال عصبى و جنون . اِمِرسون در باره خودش مى گويد : «من استاد علم خوشى و شادى هستم» . عيسى مسيح هم معلم «علم شادمانى» بود . او به پيروانش دستور مى داد كه شاد باشند و خود را با خوشى دمساز نمايند . زنى ، به سختى در يافته بود كه بدون خدا زندگى غير ممكن است . من اسم اين زن را مارى كوشمن مى گذارم ، هر چند نام حقيقى اش اين نيست ؛ زيرا

.

ص: 53

او اكنون داراى فرزندان و نوه هاى بزرگى است كه ممكن است از چاپ شدن سرگذشت مادر بزرگشان خوششان نيايد . داستان او(1) چنين است : در سال هاى سخت و تنگى ، درآمد شوهرم در هفته ، هجده دُلار بود . بيشتر اوقات هم اين مزد به دست ما نمى رسيد ؛ زيرا هنگامى كه كسى بيمار مى شد ، به وى مزد نمى دادند . او اغلب گرفتار بيمارى هاى گوناگونى نظير : اوريون ، مخملك و گريپ بود . خانه اى را كه با دست خودمان ساخته بوديم ، از دست داديم . به خواربارفروشى ، پنجاه دلار بدهكار بوديم و مى بايستى خرج پنج فرزندمان را هم تأمين مى كرديم . من شستن و اتو كردن لباس هاى همسايه ها را قبول كردم . لباس هاى كهنه سربازان را مى خريدم و تن بچه ها مى كردم . از زور غم و غصه ، مريض شدم . روزى خواربارفروشى كه پنجاه دلار از ما طلبكار بود ، پسر يازده ساله ام را به دزديدن يك جين مداد ، متّهم كرد . موقعى كه پسرم جريان را تعريف مى كرد ، اشك در چشمانش حلقه زده بود . من آگاه بودم كه او پسرى درستكار و بى گناه است و بى جهت پيش ديگران ، بدنام و سرشكسته شده است . اين حادثه ، پشتم را شكست . تمام گرفتارى هايى را كه با آنها روبه رو بوديم ، در نظرم مجسّم كردم . هيچ اميدى به آينده نداشتم . انگار كه دچار جنون آنى شده بودم ؛ چون ماشين لباسشويى را بستم و دختر كوچك پنج ساله ام را به اتاق خواب بردم . پنجره ها را بستم و روزنه ها را با كاغذ گرفتم . دختر كوچكم به من گفت : مادر ! چه كار مى كنى؟ من به او جواب دادم : مى خواهم سرما نخوريم ! سپس شير گاز را باز كردم و روى رخت خواب دراز كشيديم . دخترم گفت : مادر ! اين مسخره

.


1- .اين داستان ، يكى از دو داستانى است كه داوران نتوانستند يكى از آنها را بر ديگرى ترجيح دهند ، لذا جايزه را ميان ارسال كنندگان آنها تقسيم كردند . براى توضيح بيشتر ، ر . ك : ص 110 .

ص: 54

است ؛ چند لحظه پيش بود كه از خواب بيدار شديم! امّا من جواب دادم : عيبى ندارد . فقط چرتى مى زنيم . سپس چشمانم را بستم و به صداى گازى كه از شير خارج مى شد گوش فرا دادم . هرگز بوى آن گاز را فراموش نخواهم كرد ... . ناگهان فكر كردم آهنگى مى شنوم . خوب گوش دادم . فراموش كرده بودم پيچ راديوى آشپزخانه را ببندم . البته اين ، الآن اهميت نداشت ؛ امّا صداى موسيقى همچنان ادامه داشت . در همان موقع ، صداى سرود مذهبى و قديمى اى را شنيدم كه مى خواند : «وقتى كه دردها و سختى هاى خود را مى توانيم با خداى خود در ميان گذاريم ، چه لزومى دارد كه از مشكلات خود نگران شويم؟!» . همان طور كه به آن سرود گوش مى كردم ، فهميدم كه اشتباه بزرگى مرتكب شده ام . مى خواستم به تنهايى با حوادث زندگى بجنگم و هرگز براى نگرانى هايم از خداوند ، كمك نخواسته بودم ... . از جا پريدم و شير گاز را بستم و درها را باز كردم و پنجره ها را گشودم . بقيه آن روز را به گريه و دعا گذراندم . نه براى اين كه خداوند به من كمكى بكند ؛ بلكه به شكرانه موهبت هايى كه به من ارزانى داشته : «داشتن پنج فرزند سالم» . با خداى خود عهد كردم كه از اين به بعد ، هرگز ناسپاس نباشم و تا امروز هم سرقول خود ايستاده ام . حتى با وجود از دست دادن خانه شخصى ام ، و كوچ كردن به يك كُلبه روستايى با اجاره پنج دُلار درماه ، براى استفاده كردن از چنين مكانى ، خدا را شكر مى كردم كه حدّاقل زير سقفى زندگى مى كنيم كه ما را از سرما و گرما نگه مى دارد . خدا را شكر مى كنم براى آن كه كارها بدتر از آن نشد و حتماً صداى مرا شنيد ؛ چون كارها رو به راه شد . البته نه فورى ؛ بلكه

.

ص: 55

همان طور كه بحران كاهش پيدا كرد ، وضع مالى ما هم بهتر شد . در يكى از كلوپ ها كارى پيدا كردم و ساعت فراغت را هم به بافتن جوراب مى گذراندم . يكى از فرزندانم براى آن كه بتواند وارد دانشكده شود ، در يكى از مزارع ، كارى پيدا كرد و صبح تا شب ، سيزده گاو را مى دوشيد . امروزه هر كدام از بچّه هاى من براى خودشان خانواده اى تشكيل داده اند . من داراى سه نوه زيبا هستم . هنگامى كه به ياد آن روز و شير گاز مى افتم ، از خداى خود سپاس گزار مى شوم كه مرا به موقع ، بيدار كرد . چه خوشى هايى را از دست مى دادم ، اگر آن فكر وحشيانه را اجرا مى كردم ! چه ساليان خوشى را كه نمى ديديم ! هنگامى كه به گوشم مى رسد شخصى مى خواهد به زندگى خود پايان دهد ، فرياد مى كشم : «نكن! نكن! لحظات تاريك زندگى ، لحظه اى بيش طول نمى كشد و سپس آينده روشن و اميدبخش در پيش است ...» . در همين امريكا در هر 35 دقيقه ، يك نفر خودكشى مى كند و هر دو دقيقه يك نفر ديوانه مى شود . بيشتر آنها هر گاه به آرامشى كه در دعاهاى مذهبى نهفته است پى ببرند ، از خودكشى منزجر مى شوند . يكى از مشهورترين پزشكان روان شناس ، كارل يونگ در صفحه 264 از كتاب خود موسوم به انسان نو در كاوش روح مى گويد : «در سى سال گذشته ، مردم كشورهاى گوناگونى به من مراجعه كرده اند و صدها بيمار را معالجه كرده ام . در بين همه بيماران - كه نيمه دوم زندگى يعنى بيش از سى و پنج سال را مى گذراندند - ، كسى پيدا نشده است كه مشكلش يافتن يك عقيده مذهبى نباشد . مسلّماً بيمارى آنها مربوط به اين بود كه چيزهايى را كه مذاهب به پيروان خود بخشيده اند ، آنها از دست داده بودند . هيچ كدام از آنها تا وقتى كه عقيده مذهبى خود را نيافتند ، حقيقتاً معالجه نشدند» .

.

ص: 56

2 - 2 - 2 . ايمان به تقدير الهى
2 - 2 - 3 . ايمان به آخرت

ويليام جِيمز هم همين عقيده را دارد و مى گويد : «ايمان ، يكى از نيروهايى است كه بشر به يارى آن ، زنده است و فقدانش نابودى و نيستى در بر دارد» .(1) در سومين اصل از اصول الگوى اسلامى شادى ، خواهيم ديد كه خداباورى ، علاوه بر درمان غُصّه هاى بيهوده و نگرانى هاى منفى ، يكى از بهترين عوامل سرور و شادى است .

2 - 2 - 2 . ايمان به تقدير الهى يكى از شاخه هاى ايمان به خداى يگانه ، ايمان به تقدير حكيمانه اوست . شخص مؤمن ، باور دارد كه همه امور زندگى او بر پايه تقدير الهى و حكمت و مصلحت است . كسى كه اين واقعيت را باور داشته باشد ، براى چيزى كه نصيب او نشده و يا از دست داده ، غصّه نمى خورد ، چنان كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد :إن كانَ كُلُّ شَى ءٍ بِقَضاءٍ مِنَ اللَّهِ وقَدَرِهِ ، فَالحُزنُ لِماذا ؟ !(2) اگر همه چيزها با قضا و قدر خداوند است ، پس اندوه براى چه؟!

2 - 2 - 3 . ايمان به آخرت يكى ديگر از شاخه هاى ايمان به توحيد ، ايمان به آخرت و زندگى پس از مرگ است . كسى كه حقيقتاً خداشناس باشد ، مى داند كه حكمت و عدل الهى ، ايجاب مى كند كه مرگ ، نقطه پايان زندگىِ انسان هاى نيكوكار و تبهكار نباشد ؛ زيرا در غير اين صورت ، نه تنها عدالتى در جهان آفرينش وجود ندارد ، بلكه اصولاً آفرينش انسان ، بيهوده است . شخص موحّد ، باور دارد كه مرگ ، انتقال از جهانى به جهان ديگر است ؛ جهانى

.


1- .آيين زندگى : ص 188 - 191 .
2- .ر . ك : ص 230 ح 245.

ص: 57

2 - 3 . درمان هاى اخلاقى

2 - 3 - 1 . دل بسته نبودن به دنيا

كه براى انسان هاى نيكوكار ، سراسر شادى است و مطلقاً غم و اندوهى در آن نيست ، و تلخى ها و محروميت هاى دنيوى ، به بهترين وجه در حيات اُخرى جبران خواهند شد . لذا محروميت ها او را اندوهناك نمى كنند ، چنان كه در روايتى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى خوانيم :لَو تَعلَمونَ ما ذُخِرَ لَكُم ما حَزِنتُم عَلى ما زُوِيَ عَنكُم .(1) اگر از آنچه برايتان اندوخته شده، باخبر بوديد ، براى آنچه از شما بازداشته شده، اندوهگين نمى شديد . بر اساس آنچه در اين روشِ درمانى گذشت ، خداباورى و باورهاى منشعب از آن (بويژه ايمان به مقدّرات الهى و زندگى پس از مرگ) ، مهم ترين نقش را در زدودن غم هاى منفى از دل هاى غمگين دارند .

2 - 3 . درمان هاى اخلاقى نخستين اقدامى كه براى درمان اخلاقىِ بيمارى اندوه ، ضرورى است ، مبارزه با خصلت هايى است كه موجب ابتلاى انسان به اين بيمارى مى شوند - كه پس از اين به آنها اشاره مى شود - .(2) پس از اين اقدام ، آراستن جان ، به شمارى از صفات شايسته ، موجب ريشه كن شدن اين بيمارى مى شود . اين صفات ، عبارت اند از :

2 - 3 - 1 . دل بسته نبودن به دنيازُهد ، يا دلبستگى نداشتن به دنيا و لذايذ مادّى ، درمانِ بخش عمده اى از غصّه هاى زندگى است . به وجود آمدن بسيارى از نگرانى ها ، به دليل دلبستگى شديد ما به دنياست . هر چه انسان ، دل بستگىِ بيشترى نسبت به امور مادّى داشته باشد ، نگرانى هاى از دست دادن آنها ، بيشتر او را آزار مى دهد . از اين رو ، هر كس

.


1- .ر . ك : ص 230 ح 246 .
2- .ر . ك : ص 157 (آسيب هاى اخلاقى و اجتماعى) .

ص: 58

2 - 3 - 2 . شكيبايى

دل بستگى بيشترى به دنيا دارد ، بى تابى او در سختى ها ، افزون تر است . در روايت آمده است كه عيسى عليه السلام مى فرمايد :إنَّ أجزَعَكُم عَلَى البَلاءِ لَأَشَدُّكُم حُبّاً لِلدُّنيا .(1) به درستى ، بى تاب ترين شما در برابر گرفتارى، دنيا دوست ترين شماست . در مقابل ، هر چه از دل بستگى انسان به دنيا كاسته شود ، مقاومت او در برابر سختى ها و گرفتارى هاى زندگى بيشتر مى گردد . در ادامه روايت پيشين آمده :وإنَّ أصبَرَكُم عَلَى البَلاءِ لَأَزهَدُكُم فِى الدُّنيا .(2) و شكيباترين شما بر گرفتارى، بى رغبت ترين شما به دنياست. بر اين اساس ، در روايات اهل بيت عليهم السلام تأكيد شده كه خصلت دنيادوستى ، عامل بيمارىِ اندوه است و زهد در دنيا موجب درمان اين بيمارى ، و آسايش جسم و جان آدمى است .(3) در روايتى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى خوانيم :الرَّغبَةُ فِى الدُّنيا تُكثِرُ الهَمَّ وَالحُزنَ ، وَالزُّهدُ فِى الدُّنيا يُريحُ القَلبَ وَالبَدَنَ .(4) اشتياق به دنيا ، غصّه و اندوه را فراوان مى كند و بى رغبتى به دنيا ، دل و تن را آسوده مى سازد . به گفته آية اللَّه شيخ محمّدحسين اصفهانى (كمپانى) :همين جا در بهشت جاودانى اگر دل را ز دنيا كنده باشى .(5)

2 - 3 - 2 . شكيبايى پيش از اين اشاره شد كه بى تابى در سختى ها ، يكى از عوامل توليد و تشديد اندوه و

.


1- .تحف العقول : ص 509 .
2- .تحف العقول : ص 509 ، ميزان الحكمة : ج 13 ص 278 ح 22044 .
3- .ر.ك: ص 233 (درمان اخلاقى / زهد) .
4- .ر.ك: ص 170 ح 105.
5- .ديوان كمپانى .

ص: 59

نگرانى است . از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمود :إيّاكَ وَالجَزَعَ ؛ فَإِنَّهُ يَقطَعُ الأَمَلَ ، ويُضعِفُ العَمَلَ ، ويورِثُ الهَمَّ . وَاعلَم أنَّ المَخرَجَ في أمرَينِ : ما كانَت فيهِ حيلَةٌ فَالاِحتِيالُ ، وما لَم تَكُن فيهِ حيلَةٌ فَالاِصطِبارُ .(1) از بى تابى بپرهيز كه رشته اميد را پاره مى كند و كار را سست مى گرداند و اندوه را در پى مى آورد . بِدان كه نجاتْ در دو چيز است : مشكلى را كه چاره دارد بايد چاره انديشى كرد و مشكلى را كه چاره ندارد بايد شكيبايى ورزيد . شكيبايى ، دارويى است كه خداوند منّان به وسيله آن ، انسان را از غصّه نجات مى دهد . از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود :إنَّ الصَّبرَ فى مَواطِنِ البَأسِ مِمّا يُفَرِّجُ اللَّهُ عزّ وجلّ بِهِ الهَمَّ ويُنَجّى بِهِ مِنَ الغَمِّ ، وتُدرِكونَ بِهِ النَّجاةَ فِى الآخِرَةِ .(2) شكيبايى در دشوارى ها ، از جمله چيزهايى است كه خداوند با آن، گرفتارى را برطرف مى سازد و از اندوه، رهايى مى بخشد و شما با آن در آخرت، نجات در مى يابيد . امام على عليه السلام نيز ضمن پندهايى به فرزندش امام حسن عليه السلام مى فرمايد :اِطرَح عَنكَ وارِداتِ الهُمومِ بعَزائمِ الصَّبرِ وحُسنِ اليَقينِ .(3) اندوه هايى را كه به تو مى رسد، با نيروى شكيبايى و يقين نيكو از خود دور كن. طبق اين راه كار ، در مواردى كه برطرف كردن نگرانى امكان پذير است ، شكيبايى (4) در كنار چاره انديشى ، مى تواند فشارهاى روانىِ نگرانى را كاهش دهد ؛

.


1- .ر.ك: ص 166 ح 98 .
2- .ر.ك: ص 238 ح 260 .
3- .ر.ك: ص 240 ح 265 .
4- .هر چند تحقيقات نشان داده اند كه ميان رويدادهاى سخت و فشار روانىِ حاصل از آنها ، رابطه مستقيمى وجود دارد، با اين حال ، برخى تحقيقات نيز خلاف آن را اثبات كرده اند. اين نشان مى دهد كه برخى افراد با اين كه در شرايط سخت و پُراسترس قرار دارند، امّا بيمار نمى شوند. اين پديده ، برخى دانشمندان را به مطالعه و بررسى بيشتر واداشت (كوباسا از اساتيد دانشگاه نيويورك نخستين كسى است كه به اين مسئله پرداخته و در سال 1979 ميلادى نظريه سخت رويى را ارائه كرده است) . نتايج اين تحقيقات ، نشان داد كه علّت اين تفاوت، اختلاف در ويژگى شخصيتى افراد است. افرادى كه در برابر رويدادهاى سخت، مقاوم و بردبارند، دچار بيمارى هاى جسمانى و روانى نيز نمى شوند . اين تحقيقات، موجب ارائه نظريه سخت رويى» (Hardiness Theory) شده است. بر اساس اين نظريه، افرادى كه در برابر سختى ها، سرسخت و مقاوم هستند، از سلامت روانى و جسمانىِ بالاترى برخورداراند (ر . ك : «سخت رويى، ساختار وجودى شخصيت» ، مجلّه پژوهش هاى روان شناختى : ش 3 و 4 ص 76 به بعد) .

ص: 60

بلكه چه بسا باعث زوال آن گردد . نكته مهم و جالب توجّه اين كه پس از گذشت حدود چهارده قرن از اين روش درمانى اندوه - كه به روشنى در روايات اهل بيت عليهم السلام آمده - ، كارشناس ترين روان شناسان عصر حاضر ، آن را يكى از مؤثّرترين روش هاى درمان نگرانى ها مى دانند . ديل كارنگى ، در فصل دوم كتاب آيينِ زندگى ، از اين روش به عنوان «يك دستور معجزآسا براى رفع نگرانى» ياد كرده است . درمانِ نگرانى ها از طريق اين دستور ، به طور خلاصه اين است كه اين روش ، از سه مرحله تشكيل مى شود : مرحله اوّل : كسى كه دچار نگرانى است ، وضعيت جارىِ خود را ارزيابى كند و با در نظر گرفتن اين واقعيت كه «بالاتر از سياهى رنگى نيست» ، به اين سؤال پاسخ دهد كه : بدترين حادثه اى كه ممكن است در شرايط كنونى زندگى براى او پيش آيد چيست؟ مرحله دوم : خود را براى پذيرفتن و مقابله با بدتر از بد ، آماده نمايد . مرحله سوم : با خون سردى تمام ، همه توان خود را براى اصلاح بدترين حوادثى كه در ذهن ، آنها را پذيرفته است ، به كار گيرد .

.

ص: 61

ديل كارنگى ، پس از ارائه نمونه موفقيت آميز تجربه عملى اين دستور العمل مى نويسد : من اطمينان كامل دارم كه اگر پروفسور ويليام جيمز ، پدر روان شناسى علمى - كه هجده سال پيش وفات يافت ، ولى تا ابد نامش جاويد است - زنده بود و اين فرمول مؤثّر را - كه بالاتر از سياهى رنگى نيست - مى شنيد ، حتماً از صميم قلب آن را مى پذيرفت ؛ چون كه به شاگردانش مى گفت : حوادث را آن طورى كه هستند بپذيريد و خود را آماده سازيد كه همان طور هم قبولشان كنيد ؛ زيرا پذيرش آنچه اتفاق مى افتد ، اوّلين قدم در مغلوب كردن پيامدها و آلام و بدبختى هاست . اين فكر در كتاب معروف اهميت حيات ، نوشته فيلسوف شهير چينى ، لين يوتانك گفته شده است . وى مى نويسد : آرامش حقيقى وقتى به وجود مى آيد كه انسان به سخت ترين حوادث تن دهد و بدترين نتايج را بپذيرد . از لحاظ روان شناسى نيز به نظر من ، اين مؤثّرترين وسيله آزاد كردن نيروهاى پُركار است . از نظر روان شناسى ، آرامش خاطر آزاد كردن نيروهاى فعّال انسانى است . وقتى به بدترين نتايج حوادث زندگى تن در داديم ، ديگر چيزى نداريم كه به باد دهيم . پس ناچار براى پذيرفتن همه چيز آماده هستيم! كارير مى گفت : «پس از قبول بدترين نتايج ممكنه ، به زودى آسوده شدم و در خود آرامش حس كردم كه پيش از اين در من وجود نداشت . از آن موقع به بعد مى توانستم خوب بينديشم» . آيا گواهى مى كنيد كه كار عاقل پسند است؟ ولى هستند ميليون ها نفر كه زندگى خود را با اضطراب و نگرانى متلاشى ساخته اند ، براى اين كه ميل ندارند به بدترين نتايج تن بدهند و سپس براى اصلاح آن بكوشند تا از نيروهاى خود استفاده كنند .(1) از آنچه گذشت ، روشن شد كه گاه درمان فشارهاى روانى و نگرانى ها در اخلاق

.


1- .آيين زندگى : ص 29 - 30 .

ص: 62

2 - 4 . درمان هاى عملى

2 - 4 - 1 . اشتغال به كار

نهفته است. بر اساس منابع اسلامى ، امورى همچون : زهد، رضا، قناعت و حُسن ظن ، از عناصر اخلاقىِ اين درمان اند كه توضيح آنها ، در تبيين عوامل شادى خواهند آمد .(1)

2 - 4 . درمان هاى عملى مقصود از درمان هاى عملى ، اقداماتى اند كه بر اساس آموزه هاى اسلامى ، در كاهش نگرانى ها و از بين بردن غم و غصه هاى بيهوده ، نقش دارند ، هر چند ، چگونگىِ رابطه برخى از اين امور با درمان نگرانى ها براى ما روشن نيست . اين اقدامات عبارت اند از :

2 - 4 - 1 . اشتغال به كاراز نظر روان شناسان ، اشتغال به كار ، يكى از بهترين داروهاى مسكّنى است كه تاكنون براى بيماران اعصابْ شناخته شده است . جان كوپر بويز در كتاب فنّ فراموش كردن ناملايمات مى نويسد : «وقتى كسى در كار خود غرق مى شود ، نوعى راحتى و يك آرامش دقيق درونى و يك نوع رخوتِ شادى آور ، اعصاب او را تسكين مى بخشد» .(2) شايان ذكر است كه قرن ها پيش از آن كه روانشناسان ، باتجربه به اين واقعيت دست يابند ، در منابع اسلامى اين مطلب به روشنى بيان شده است . برپايه احاديث اسلامى ، نقشِ كار در تأمين آرامش روانى ، تا اندازه اى است كه سستى و كوتاهى در كار ، نگرانى آفرين ، و از دست دادن فرصت ، موجب غم و

.


1- .ر . ك : ص 81 (به كار بستن عوامل شادى آفرين) .
2- .ر . ك : آيين زندگى : ص 67 . براى توضيح بيشتر در اين زمينه ، ر . ك : بخش ششم ، فصل ششم (چگونه نگرانى را از ذهن خود بيرون كنيم) .

ص: 63

2 - 4 - 2 . اجتناب از كارهاى ناروا
2 - 4 - 3 . انجام دادن انواع كارهاى نيكو
اشاره

غصّه است .(1) البته از نظر اسلام ، اشتغال به هر كارى ، موجب زدودن غم و پديد آمدن شادى نيست ؛ بلكه تنها كارهاى مفيد و سازنده مى تواند آرامش آور باشد .

2 - 4 - 2 . اجتناب از كارهاى نارواپيش تر گذشت كه انواع كارهاى زشت و ناروا ، به دليل اين كه با فطرت و سرشت آدمى سازگار نيستند ، موجب اضطراب و نگرانى روانى مى شوند . بنا بر اين ، به منظور درمان نگرانى ها در كنار اشتغال به كارهاى مفيد و سازنده ، اجتناب از كارهاى ناروا نيز ضرورى است كه در نصوص اسلامى از آن به عنوان «تقوا» ياد مى شود . قرآن كريم تأكيد مى فرمايد كه (وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً) ؛(2) يعنى در زندگى افراد باتقوا ، بن بست وجود ندارد و خداوند سبحان ، همه گره هاى كور زندگى انسان هاى باتقوا را باز مى كند و نگرانى هاى آنان را برطرف مى نمايد :مَنِ اتَّقَى اللَّهَ سُبحانَهُ جَعَلَ لَهُ مِن كُلِّ هَمٍّ فَرَجاً ، ومِن كُلِّ ضيقٍ مَخرَجاً .(3) هر كس تقواى الهى پيشه كند ، خداوند براى او از هر غمى گشايشى و در هر تنگنا راه برون رفتى قرار مى دهد .

2 - 4 - 3 . انجام دادن انواع كارهاى نيكوكارهاى نيكو ، به عكس كارهاى زشت و ناروا ، به دليل اين كه با فطرت انسان هماهنگ اند ، نه تنها فشارهاى روانىِ غم و غصّه را كاهش مى دهند و در مواردى ، از بين مى برند ، بلكه موجب شادى و آرامش و آسايش روحى مى گردند . توضيح

.


1- .ر . ك : ص 185 (آسيب هاى عملى / فرصت سوزى) .
2- .طلاق : آيه 2 .
3- .ر.ك: ص 250 ح 293 .

ص: 64

الف - گره گشايى و غم زدايى
ب - توسّل به اهل بيت عليهم السلام
اشاره

اين مطلب ، ضمن تبيين عوامل شادى خواهد آمد . هر چند ، انواع كارهاى نيكو مى توانند در زدودن نگرانى ها ، مؤثّر باشند ؛ ليكن شمارى از كارهاى نيك ، نقش بيشترى در غم زدايى دارند كه روايات مربوط به آنها به تفصيل در بند چهارم از فصل پنجم كتاب آمده است .(1) در اين جا تنها به سه مورد بسيار مهم و مجرّب آن ، اشاره مى كنيم :

الف - گره گشايى و غم زدايى يكى از آنها عبارت است از گره گشايى از گرفتارى هاى اهل ايمان و غم زدايى از غم زدگان .(2) در روايتى از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل شده كه فرمود :مَن أجرَى اللَّهُ عَلى يَدِهِ فَرَجاً لِمُسلِمٍ ، فَرَّجَ اللَّهُ عَنهُ كُرَبَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ .(3) هر كه خداوند به دست او گشايشى را براى مسلمانى جارى گردانَد ، غصّه هاى دنيا و آخرت را از او مى زدايد .

ب - توسّل به اهل بيت عليهم السلام يكى ديگر از اقدامات نيكويى كه در گشايش گره هاى پيچيده زندگى و زدودن غصّه ها بسيار مؤثّر است ، بهره گيرى از توسّل به خاندان رسالت است ؛ زيرا خداوند سبحان ، آنان را واسطه فيض خود قرار داده است . چنان كه در زيارت جامعه كبيره - كه از امام هادى عليه السلام نقل شده - ، خطاب به اهل بيت عليهم السلام مى گوييم :بِكُم يُنَفِّسُ الهَمَّ وَيَكشِفُ الضُرَّ .(4) به وسيله شما خداوند اندوه را مى گشايد و سختى را برطرف مى كند .

.


1- .ر . ك : ص 249 (درمان عملى و عبادى) .
2- .ر . ك : ص 251 (گره گشايى از غم زده) .
3- .ر . ك : ص 252 ح 299 .
4- .الكافى ، ج 4 ص 477 ح 2 .

ص: 65

شفا يافتن بيمار سرطانى با توسّل به امام رضا عليه السلام

در فراز ديگرى از اين زيارت مى خوانيم :بِكُم أخرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ ، وفَرَّجَ عَنّا غَمَراتِ الكُروبِ .(1) و به وسيله شما خداوند ما را از خوارى بيرون آورد و شدّت غم ها را از ما برداشت . همچنين در زيارت امام حسين عليه السلام - كه از امام صادق عليه السلام روايت شده - آمده است :بِكُم يَكشِفُ اللَّهُ الكَربَ .(2) به وسيله شما خداوند ، غم را مى گشايد . اين روايات و روايات مشابه ، به خوبى نشان مى دهند كه در نظام آفرينش ، اولياى الهى ، واسطه فيض الهى هستند ، و همگان مى توانند با بهره گيرى از توسّل به آنان ، از عنايت خاصّه الهى در زدودن نگرانى هاى زندگى بهره مند شوند . در ميان ارادتمندان اهل بيت عليهم السلام ، كم نيستند كسانى كه اين واقعيت را تجربه كرده اند و از گرفتارى هاى بزرگ و نگرانى هاى جانكاه ، رهايى يافته اند كه براى نمونه ، يكى از آنها را در اين جا مى آوريم :

شفا يافتن بيمار سرطانى با توسّل به امام رضا عليه السلام در ديدارى كه با آقاى دكتر محمّد اسماعيل اكبرى (3) در ايّام حج داشتم ، خاطره اى را از شفاى بيمارى سرطانى با توسّل به امام رضا عليه السلام نقل كرد . من از ايشان خواستم كه آنها را مكتوب نمايد و اينك متن نوشته ايشان :

.


1- .ر.ك: ص 256 ح 308 .
2- .ر.ك: ص 254 ح 302.
3- .متولد 1329 ش ، فوق تخصص جرّاحى غدد سرطانى ، فوق تخصّص جرّاحى قفسه صدرى ، و معاون وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكى در سالهاى 1380 - 1384 .

ص: 66

... اگر چه در طول دوره سى و چند ساله طبابت خود ، موارد عديده اى ديده ام كه بيمار ، خارج از عرف علم پزشكى بهبود يافته است ، امّا دو موردى را كه مستندات علمى كافى داشت ، بيان مى كنم و از اين كه اين مستندات ، به موقع ضبط و ثبت نشده اند ، متأسفم ! در زمستان سال 1356 ش ، بنده دستيار رشته جرّاحى بودم . يك روز صبح كه با اتومبيل شخصى وارد بيمارستان «فيض» اصفهان مى شدم ، در دهانه درب ورودى ، پيرمردى را ديدم كه با خانم جوانى مضطرب ايستاده است . نگهبان با تندى ، او را از مسير دور كرد تا بنده وارد شوم . پس از پارك كردن ماشين ، به سوى او آمدم و متوجّه شدم كه دخترش بيمار است . بيمار را به داخل بخش هدايت كردم تا معاينه شود . معلوم شد خانمى است حدود سى ساله داراى دو فرزند كه دچار تومور بدخيمى در مثانه بوده . يك بار تحت عمل جراحى قرار گرفته ؛ ولى بهبود نيافته است و امروز با عود تومور در ديواره شكم به صورت گل كلمى (1)مراجعه كرده كه اصلاً پذيرش نشده است . اين بيمارى ، موجب مطلّقه شدن ايشان از سوى همسرش شده است ، و پدر سالمندش از او و فرزندانش نگهدارى مى كرد . بيمار را با كمك آقاى دكتر سيّد مهدى ابطحى - كه دستيار اورولوژى بود - معاينه كرديم و معلوم شد كه واقعاً نمى توان اقدام جراحى ديگرى براى بيمار انجام داد . پيرمرد وقتى اين نظر ما را شنيد ، گريه كرد و مستأصل پرسيد : من چه كنم؟ نهايتاً گفت : اگر مى توانستم به مشهد بروم ، دخترم خوب مى شد ! اقدامات لازم براى سفر ايشان و دخترشان به مشهد مقدس انجام شد و به او قول دادم كه پس از بازگشت از مشهد براى او وقت راديوتراپى بگيرم ؛ شايد ان شاء اللَّه نتيجه بخش باشد . لازم به ذكر

.


1- .Vegetation.

ص: 67

ج - غنيمت شمردنِ دَم

است كه در آن سال ها ، امكانات شيمى درمانى و حتى راديوگرافى براى معاينه سرطان ، كمتر از امروز بود ؛ امّا در تكنيك هاى جرّاحى ، تفاوت هاى محسوسى وجود ندارد . مدتى بعد (شايد دو هفته) روزى در بخش جرّاحى همان بيمارستان ، پيرمرد را ديدم كه به دنبال بنده مى گردد . از او حال دخترش را پرسيدم . گفت : بحمداللَّه بهتر است ! زخمش خوب شده است . بيمار را معاينه كردم . در كمال ناباورى ، اثرى از توده زخمى داخل شكاف جرّاحىِ روى شكم نبود و در معاينه هم توده ديگرى به دست نمى خورد . از آقاى دكتر ابطحى خواهش كردم و بيمار را معاينه كرد . او هم جز تعجّب ، نكته اى به زبان نياورد . در بررسى هاى راديولوژيك بعدى هم نكته مرضىِ واضحى پيدا نكرديم . براى ما يقين بود كه قلب پاك پيرمرد و درماندگى خانواده، كار خودش را كرده است و مولايمان امام رضا عليه السلام گوشه چشمى به بيمار داشته است .

ج - غنيمت شمردنِ دَم يكى از آموزه هاى علمىِ بسيار مهم براى درمان نگرانى هاى زندگى ، غنيمت شمردن حال است . توضيح مطلب ، اين كه دوران زندگى ، به سه قسمت تقسيم مى شود : گذشته ، حال و آينده . غصّه ها ، دل مشغولى ها و نگرانى هاىِ انسان ، عمدتاً يا به دليل افسوس بر گذشته اى است كه دست يافتنى نيستند ، و يا بر آينده اى است كه تحقّق آن روشن و قطعى نيست . خطر اين است كه غمِ گذشته اى كه قابل دستيابى نيست و غصّه آينده نامعلوم ، موجب كدورت و آشفتگى روانى حال گردد ، و امكان بهره بردارى و لذّت بردن از زمان حال را كه قطعى و قابل دستيابى است ، از انسان سلب نمايد . در روايتى از امام على عليه السلام نقل شده كه فرمود :

.

ص: 68

ماضى يَومِكَ فائتٌ ، وآتيهِ مُتَّهَمٌ ، ووَقتُكَ مُغتَنَمٌ .(1) گذشته روز تو رفته است و آينده اش محلّ ترديد است و زمان حالْ مغتنم است . ايشان در حديث ديگرى مى فرمايد :خُذ بِالثِّقَةِ فِى العَمَلِ ، وإيّاكَ وَالِاغتِرارَ بِالأَمَلِ ، ولا تُدخِل عَلَيكَ اليَومَ هَمَّ غَدٍ ، يَكفِى اليَومَ هَمُّهُ ، وغَداً إذا حَلَّ لَتَشغُلُهُ ، إنَّكَ إن حَمَلتَ عَلَى اليَومِ هَمَّ غَدٍ زِدتَ فى حُزنِكَ وتَعَبِكَ ، وتَكَلَّفتَ أن تَجمَعَ فى يَومِكَ ما يَكفيكَ أيّاماً ، فَعَظُمَ الحُزنُ وزادَ الشُّغلُ ، وَاشتَدَّ التَّعَبُ وضَعُفَ العَمَلُ لِلأَمَلِ .(2) كار را استوار بنيان بگذار و فريب آرزو را نخور و غم فردا را امروز به خود راه مده كه غم امروز براى خود كافى است و چون فردا شود ، بدان خواهى پرداخت ؛ چرا كه اگر امروز غصه فردا را هم به دوش بكشى ، اندوه و رنج خود را افزوده اى و رنج چندين روز را در يك روز بر خود تحميل كرده اى . در نتيجه ، اندوهت گران و دل مشغولى ات بسيار و زحمتت فراوان و عملت به خاطر آرزويت ، سست خواهد بود . اين ره نمود به قدرى مهم و كارساز است كه پس از چهارده قرن ، ديل كارنگى ، فصل اوّل بخش نخست كتاب خود را به شرح اين دستور العمل (دم ، غنيمت است) اختصاص داده است . نكته قابل توجه اين كه در مقدّمه اين كتاب نوشته : «خواهش مى كنم 34 صفحه اوّل اين كتاب را به دقّت بخوانيد ، اگر در آن هنگام ، حس كرديد كه نيروى جديدى براى جلوگيرى از نگرانى در شما توليد نشده است ، آن وقت آن را پاره كرده و در آتش بيندازيد و خاكسترش را هم بر باد دهيد ؛ زيرا آن به كار شما نمى خورد!»(3)

.


1- .ر . ك : ص 256 ح 309 .
2- .ر . ك : ص 202 ح 192 .
3- .آيين زندگى : ص 14 .

ص: 69

وى در اين فصل ، ضمن ارائه نمونه هايى از كسانى كه با به كارگيرى اين روش ، بر نگرانى هاى زندگى غلبه كرده اند ، نكات بسيار سودمندى را در تبيين آن بيان مى كند كه به دليل اهميت موضوع ، بخشى از آن را در اين جا مى آوريم: از جمله مطالب اين فصل، نظرياتى است كه دكتر سر ويليام آسلر ، (1) ضمن سخنرانى اى خطاب به دانشجويان دانشگاه ايراد كرده است: «در مراحل زندگى ، درِ آهنينى به روى گذشته ... آن ديروزى كه ديگر وجود ندارد ، ببنديد و همين طور پرده اى فولادين به روى آينده ، فردايى كه نيامده است ، بكشيد . آن وقت با اطمينان خاطر ، امروز را بگذرانيد . گذشته را به حال خود گذاريد تا در مرگ و نيستى مدفون گردد . آن ديروزى را كه براى اشخاص احمق ، راهنمايى به طرف فنا و مرگ بوده است ، به دور افكنيد . چون بار مشكلات آينده بر سختى هاى گذشته فزونى يافت و به اضافه مسائل حاضر ، بر دوش كسى قرار گرفت ، با خود شكست و محروميت و رنج همراه مى آورد و در نتيجه ، قوى ترين اشخاص را نيز خورد مى كند . آينده را با همان نيرويى كه گذشته را از خود به دور افكنديد ، از خويشتن دور كنيد . آينده همين امروز است . فردايى وجود ندارد . روز رستگارى ، غير از امروز نيست . همه كسانى كه براى آينده نگران اند ، بى جهت نيروى خود را از بين مى برند و براى خويشتن گرفتارى هاى فكرى و ناراحتى هاى عصبى به وجود مى آورند . پس پرده اى بين اين دو هيولاى عظيم ، يعنى گذشته و آينده بكشيد و امروز را از فردا جدا سازيد» . آيا منظور دكتر آسلر اين بود كه هيچ قدمى براى آينده خود نبايد برداريم؟

.


1- .Sir William osler .

ص: 70

خير ! حتّى چنين خيالى هم نبايد كرد ؛ بلكه عقيده اش اين است كه بهترين وسيله تهيه مقدماتى براى آينده ، اين است كه كار امروز را همين امروز آن هم به طور شايسته و دلپسند انجام دهيم ؛ زيرا اين يگانه راهى است كه خوش بختى ما را در آينده نيز تأمين مى كند . سرويليام آسلر در پايان سخنرانى خود ، دانشجويان را تشويق كرد كه هر روز صبح ، خود را با اين دعايى كه هر روز عيسى مسيح مى خواند ، آغاز كنند : «خدايا ، فقط نان امروز ما را بده» . متوجّه باشيد كه در اين دعا فقط از نان كفاف امروز صحبت به ميان آمده و از نان شب مانده ديروز شكايتى نشده است و نمى گويد خداوندا ! امسال خشك سالى شده و محصول گندم خوب نيست و يك قحطى و گرانى در ادامه خواهد داشت . در پاييز چگونه نان خود را به دست آوريم ؟ اى خداى من ! تكليف زندگانى ام در آن موقع چه خواهد شد ؟ بلكه فقط نان امروز را بخواهيم ؛ براى اين كه آن مقدار نانى است كه در امروز مى توانيم بخوريم ... ما پيوسته ميان دو ابديّت و دو فصل مشترك آنها زندگى مى كنيم . هر چه كوشش كنيم و هر چه غم بخوريم ، غير ممكن است كه بتوانيم حتّى براى يك ثانيه در يكى از اين دو ابديّت زندگى نماييم . پس بايد ارزش همين نقطه برخورد يعنى «حال» را دانست و فقط در فكر استفاده از آن بود . هر چه در اين راه كوشش كنيم ، جز درهم شكستن فكر و جسم خود نتيجه اى نخواهيم گرفت . پس چرا راضى به آن زمانى نشويم كه مى توانيم در آن زندگانى نماييم ! لوئى استيونسون مى گويد : «هر كس مى تواند بار خود را به هر سنگينى كه باشد تا شب بكشد . هر شخص قادر است كار خود را به هر سختى و مشقّتى هم كه باشد براى يك روز انجام دهد . هر موجودى مى تواند زندگى

.

ص: 71

را با لذّت و شوق صبر و حوصله و عشق و پاكى از يك طلوع تا غروب آفتاب سپرى كند . معنى و حقيقت زندگى هم جز اين نيست . آرى . اين همان چيزى است كه زندگى از ما مى طلبد . بانو شى دز ، ساكن ميشيگان ، پيش از اين كه دريابد چگونه تا غروب آفتاب زندگانى كند ، به قدرى نااميد شده بود كه قصد خودكشى داشت . بانوى ياد شده ، اين طور برايم تعريف كرد : «در سال 1937 م ، شوهرم را از دست دادم و گرفتار نگرانى و اندوه شدم و از آن طرف ، فقر و بى چيزى به من روى آورد . نامه اى به ارباب پيشين خود نوشتم و با كمك او دوباره شغل سابقم را - كه فروش كتاب در مدارس روستايى و قصبات بود - به دست آوردم . دو سال قبل ، هنگامى كه شوهرم مريض شد ، اتومبيل خود را فروختم و با هر زحمتى بود ، از گوشه هر خرجى بريدم تا توانستم پول كمى براى كرايه يك اتومبيل كار كرده تهيه و كار كتاب فروشى را دوباره آغاز كنم . فكر مى كردم كه مسافرت در جاده هاى خارج شهر ، غم و اندوه مرا تسكين خواهد داد ؛ ليكن تنهايى ، بيش از آنچه مى پنداشتم و طاقت داشتم مرا مى آزرد و حس مى كردم كه تحمّل اين ، ديگر مافوق قدرت و توان من است . مردم بعضى از نواحى ، درآمد خوبى نداشتند و حتّى كرايه اتومبيل هم با آن كه خيلى ناچيز بود ، عايدم نمى شد . در بهار سال 1937 م كه در استان مپسورى مشغول كار بودم ، وضع بد مدارس و بدى جاده ها و تنهايى ، دست به هم داده ، طورى به من حمله آور شدند كه يك روز تصميم به خودكشى گرفتم . هيچ روزنه اميدى ديده نمى شد و براى ادامه حيات ، بهانه اى در ميان نبود . هر روز صبح از ترك كردن بستر و پى كار و زندگى رفتن وحشت مى كردم . از همه چيز مى ترسيدم و بيم آن داشتم كه نتوانم كرايه اتومبيل را

.

ص: 72

در موقع معيّن بپردازم و يا اجاره اتاقم عقب بيفتد . مى ترسيدم نتوانم لقمه نانى براى رفع گرسنگى به دست بياورم و با اين حال كه روز به روز بدتر مى شدم ، قادر به پيدا كردن دكتر و دوا نشوم . فقط يگانه چيزى كه مرا از مبادرت به خودكشى باز مى داشت ، علاقه اى بود كه خواهرم از كودكى به من داشت . مى دانستم كه از مرگم سخت متأثّر خواهد شد و بدتر از همه ، مخارج كفن و دفن از چه راه فراهم مى گرديد؟! در اين موقع بود كه مقاله اى توجّهم را جلب كرد و از نگرانى و تشويش نجاتم داد و در جاده هموار زندگانى به طرف خوش بختى هدايتم كرد . من هرگز يك جمله از آن مقاله را از ياد نمى برم و هنوز هم اصل آن را با خود دارم . نوشته بود : «هر روز براى مرد عاقل ، آغاز زندگى تازه اى است» . من اين جمله را از روزنامه كنده و در شيشه جلوى اتومبيل چسباندم تا پيوسته در نظرم باشد . كم كم دريافتم كه زندگى كردن براى يك روز ، آن قدرها هم سخت نيست . اين هنر را آموختم كه گذشته را از ياد ببرم و براى آينده نيز نگران نشوم و هر روز صبح با خود بگويم : امروز زندگانى تازه اى آغاز مى شود . با اين شيوه توانستم بر ترس از تنهايى و احتياج و نگرانى ، پيروز شوم . امروز با حرارت و شوق فراوان ، به خوشى زندگى مى كنم و در كار خود موفّق هستم و مطمئنم كه پيش آمدهاى زندگانى ، هرگز ترس نگرانى را بر من چيره نخواهد كرد . از آينده ، باكى ندارم و مى دانم كه مى توانم در هر موقع براى يك روز راحت زندگى كنم ؛ زيرا هر روز براى مرد عاقل ، آغاز زندگى نوى است . مى پنداريد اين شعر مربوط به كيست؟ «خوش بخت كسى است كه امروز را روز خود دانست و با خيال راحت فرياد زد: اى فردا ! هر چه از دستت بر مى آيد ، كوتاهى نكن ؛ زيرا امروز را

.

ص: 73

گذراندم» . اين كلمات كه سى سال قبل از تولّد مسيح از دهان «هوراس» شاعر معروف رومى خارج شده است ، هنوز تازگى دارد . يكى از زيان آورترين تمايلاتى كه من در طبيعت بشر ديده ام ، ناراضى بودن از زمان حال و چشم داشت به آينده مجهول است . به جاى اين كه از گل هاى زيبايى كه در كنار پنجره اتاقمان روييده است ، لذّت ببريم ، در عالم رؤيا به گلستان سحرآميزى كه در كرانه افق است ، چشم دوخته ايم . چرا ما تا اين اندازه بى خبريم ؟! ليكوك در اين باره مى گويد : دوران كوتاه حيات ، چه قدر شگفت انگيز است . بچّه مى گويد : وقتى كه بزرگ شدم ... ! پسر جوان ، آرزوى دوران بلوغ را دارد . چون به آن مرحله رسيد ، از ازدواج صحبت مى كند . باز هم معلوم نيست كه چه چيز در عقب است . از اين به بعد سير افكارش تغيير مى كند : به گوشه نشينى ميل پيدا مى كند و چون وارد آن مرحله شد ، به عقب برمى گردد و با حسرت ، راهى را كه پيموده است مى نگرد . چنين به نظرش مى آيد كه باد سرد زمستان ، بر آرزوهاى او وزيده است . چه عمرى كه بى حاصل گذشت ! ما چه قدر دير متوجّه مى شويم كه زندگانى يعنى همان دقايق و ساعاتى كه هر روز آرزوى گذشتن آن را داشته ايم ... . 1

.

ص: 74

پنج قرن پيش از تولّد مسيح ، فيلسوف يونانى «هراكليوس» به شاگردانش مى گفت : «هر چيزى قابل تغيير است ، جز قانون ابدى . شما نمى توانيد بر آب رودخانه دوبار قدم گذاريد ؛ زيرا آب رودخانه مثل زندگانى كسى كه در آن قدم مى گذارد ، هر آن ، در گذر است زندگى ، همين امروز است . چرا زيبايى هاى امروز را با فكر مشكلات آينده اى كه در ابهام و تغييرات پى در پى مستور است و هيچ كس از آن اطلاعى ندارد ، زشت و بدنما كنيم؟» . رومى هاى قديم مى گفتند : از امروز استفاده كن و آن را از دست مده . آرى امروز را بگير و تا آن جا كه ممكن است از آن استفاده كن .

.

ص: 75

2 - 5 . درمان هاى عبادى

لاول توماس هم چنين عقيده اى دارد ؛ چون اخيراً شبى را در مزرعه اش به روز آوردم و ديدم جملات زير را از «زبور» داوود در قاب قشنگى گذاشته و به ديوار اتاق كارش آويزان كرده است تا همه موقع آن را ببيند : «امروز روزى است كه خدا آفريده است . ما از آن لذّت خواهيم برد و به خوشى خواهيم گذراند» . جان روسكين نيز در روى قطعه سنگ صافى كلمه «امروز» را حك كرده و روى ميز تحريرش گذاشته بود . اگر چه من مثل او قطعه سنگى روى ميزم نيست ، ولى در عوض ، يكى از اشعار مؤثّر نمايش نامه نويس نامى هند «كاليداسا» را نوشته ام و روى آيينه ام چسبانده ام تا هر روز صبح كه ريشم را مى تراشم ، به آن نگاه كنم و براى هميشه در خاطرم نقش ببندد» .(1) خلاصه سخن اين كه در الگوى اسلامىِ درمانىِ نگرانى ها ، عناصر عملى و رفتارى نيز نقش مهمّى دارند. اشتغال به كار ، پرهيز از كارهاى ناروا ، انجام دادن انواع كارهاى شايسته بويژه گره گشايى از كار ديگران ، توسّل به أهل بيت عليهم السلام ، و غنيمت شمردن فرصت حال ، موجب كاهش فشار روانى و اضطراب مى گردند.

2 - 5 . درمان هاى عبادى از مهم ترين راه هاى درمان، درمان معنوى است. از آن جا كه دين ، ريشه در سرشت آدمى دارد ، قطع رابطه با خداوند متعال و فقدان حسّ معنوىِ متعالى و ناب به او، دليل بسيارى از نگرانى ها و ناراحتى هاست.(2) به همين جهت، اصلاح اين اشتباه و تأمين نياز معنوى، از راه هاى مؤثّر در درمان استرس و اضطراب است .

.


1- .آيين زندگى : ص 16 - 25 .
2- .(مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا ؛ هر كس از ياد من روى گردان شود به تنگناى زندگى دچار مى گردد) (طه : آيه 124) .

ص: 76

خواندن نماز(1) به ويژه نماز شب ،(2)موجب برقرارىِ و ارتباط ناب بين انسان و خدا مى گردد . در نتيجه ، از سويى نياز به خدا را تأمين مى كند و از سوى ديگر ، با اتّصال به منبع قدرت، انسان را قوى و مطمئن مى سازد و از سوى سوم ، زمينه درخواست از خداوند مى گردد. دعا(3) و همچنين روزه ،(4) از همين آثار برخوردارند. به همين جهت ، پيشوايان بزرگ اسلام هنگام مشكلات و گرفتارى ها روزه مى گرفتند ،(5) و نماز مى خواندند(6) و دست به دعا برمى داشتند(7) و در اين زمينه ، دستورهايى نيز داده اند.(8) در همين راستا برخى ذكرها نيز قرار دارند ، از جمله استعاذه (9) كه انسان را از شرّ عوامل منفى در پناه خدا قرار مى دهد و ايمن مى سازد؛ گفتن ذكر «لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه»(10) كه فرد را به بهترين تدبيرگر و عالى ترين منبع قدرت وصل مى كند ؛ ذكر «يا رؤوفُ يا رحيم»(11) كه هم انسان را به مهربانى خداوند اميدوار مى سازد و هم رأفت و رحمت خدا را جلب مى كند ؛ تهليل (12) كه فرد را به يكتايى خداوند در همه اين امور متوجّه مى سازد و يادآور مى شود كه جز او هيچ كس توان برطرف كردن مشكلات را ندارد.(13)

.


1- .ر.ك: ص 259 (درمان عملى و عبادى / نماز) .
2- .ر.ك: ص 261 (نماز شب) .
3- .ر.ك: ص 263 (درخواست از خدا).
4- .ر.ك: ص 261 (روزه) .
5- .ر.ك: ص 261 ح 318.
6- .ر.ك: ص 259 ح 312 و 314 .
7- .ر.ك: ص 259 ح 314 و ص 267 ح 326 و ص 273 ح 333 ، الصحيفة السجادية .
8- .ر. ك: ص 265 - 275 .
9- .ر.ك: ص 279 (پناه بردن به خدا) .
10- .ر.ك: ص 281 (ذكر «لا حول و لا قوة إلّا باللَّه») .
11- .ر.ك: ص 287 (ذكر «يا رؤوف يا رحيم»).
12- .ر.ك: ص 285 (ذكر «لا اله الّا اللَّه») .
13- .در فرهنگ اسلامى از خداوند متعال به عنوان «كاشف الضُرّ (برطرف كننده سختى ها)» ياد شده كه باور به آن يكى از مراتب توحيد مى باشد (ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى : ج 6 ص 556 به بعد) .

ص: 77

2 - 6 . درمان هاى طبيعى
اشاره

همچنين در روايات اسلامى ، از صلوات بر پيامبر و اهل بيت عليهم السلام به عنوان عامل كاهنده غم ، ياد شده است. در بُعد ديگر اين روش درمانى ، پشيمانى از گناه و جبران گذشته قرار دارد. از آن جا كه گناه ، عامل اندوه است ،(1) جبران و برطرف كردن آن ، اهميت مى يابد. در اين باره ، مسئله توبه و استغفار(2) قرار دارد كه در آن ، انسان به گناه خود اعتراف و تقاضاى عفو مى نمايد.

2 - 6 . درمان هاى طبيعى يكى از جالب ترين نكاتى كه براى درمان نگرانى ها ، در آموزه هاى اسلامى ديده مى شود ، ره نمودهايى است كه به درمان طبيعى اين بيمارى اختصاص دارد . اين ره نمودها ، در واقع ، به اين واقعيت اشاره دارند كه الگوى اسلام ، براى درمان نگرانى هاى زندگى ، تك بُعدى نيست ؛ بلكه يك الگوىِ چند بُعدى و پاسخگوى نيازهاى همه ابعاد وجودىِ انسان است . به سخن ديگر ، انسان ، موجودى چندبُعدى ، و داراى نيازهاى گوناگون مادّى و معنوى است . بدين جهت ، نگرانى هاى او ، پيوند با نيازهاى واقعى او در زمينه هاى مختلف دارد و برنامه اى كه اسلام براى درمان نگرانى هاى او ارائه كرده ، آميزه اى است از عوامل مادى و معنوى ، كه همه آنها تا در كنار هم قرار نگيرند ، از كارآيى لازم برخوردار نخواهند بود . عوامل معنوى درمان نگرانى ، عبارت اند از : معرفت ها ، باورها و خصوصيات اخلاقى و رفتارىِ ويژه اى كه شرح اجمالى آنها گذشت و امّا عوامل مادى و يا طبيعى درمان نگرانى ، عبارت است از :

.


1- .ر . ك : ص 179 (روى گردانى از ياد خدا) ، ص 181 (بدى ها) و (پيروى از هوس ها) .
2- .ر. ك : ص 275 (استغفار) .

ص: 78

2 - 6 - 1 . غذادرمانى

2 - 6 - 1 . غذادرمانى برپايه شمارى از روايات ، خوردن برخى از ميوه ها و غذاها در زدودن غم و اندوه مؤثّر است ، مانند : خوردن انگور سياه ،(1) مويز ،(2) كشمش ، بِه ،(3)گوشت كبكنجير ،(4) روغن زيتون ،(5) و كندر .(6) گفتنى است كه تأثير مصرف شمارى از اين خوراكى ها كه بدان ها اشاره شد (مانند : انگور سرخ و يا سياه ،(7)كشمش ،8 روغن زيتون 9) در درمان نگرانى و

.


1- .ر.ك: ص 291 .
2- .ر.ك: ص 293 .
3- .ر.ك: ص 295 .
4- .ر.ك: ص 297 .
5- .انگور سياه يا قرمز (Vitis vinifera) داراى تركيبى شيميايى به نام Resveratrol است كه به عنوان مهار كننده آنزيم مونور آميزنو اكسيداز عمل كرده و به عنوان يك تركيب ضد افسردگى طبيعى شناخته مى شود . اثرات پيشگيرى از بروز انواع سرطان با مكانيسم هاى متنوّع و نيز اثر ضد التهابى اين تركيب موجود در انگور در مجله معتبر (science 7991) به چاپ رسيده است .
6- .كشمش اضافه شده به رژيم غذايى داوطلبين سالم ، به كاهش اسيدهاى صفراوى مدفوع ، كاهش زمان گذار غذا و افزايش حجم مدفوع منجر مى شود (2003 Keshmesdh) . همه اين موارد به جلوگيرى از يبوست و بيمارى هاى روده اى ناشى از آن منتهى مى شود . اين اثر كشمش ، حتّى از تارتاريك اسيد هم قوى تر است (2003، 3 Keshmesh) . از سوى ديگر ، مواد مغذّى متعددى از جمله ويتامين B6(پيريدوكسين) در كشمش موجود است (2010، 2 Kwshmesh) . با توجّه به پتانسيل اثر ضدّ افسردگى ويتامين B6(2008 Keshmesh)، اثرات ضدّ افسردگى كشمش را مى توان به ويتامين B6 بالاى آن و اثراتى كه در بهبود عملكرد دستگاه گوارش مى گذارد ، ربط داد .
7- .مطالعه اى كه روى بيش از دوازده هزار نفر اسپانيايى انجام پذيرفته ، رابطه معكوس بين مصرف روغن زيتون و بروز افسردگى و بيمارهاى قلبى - عروقى را به نمايش گذارده است (2011 Zeytun afsordegi) . عصاره آبى و الكلى تخم كدو تنبل (Curcurbita pepo) در موش هاى بزرگ آزمايشگاهى اى كه در آنها افسردگى القاء شده بود ، به طور مؤثّر و از نظر آمارى معنى دار ، اثرات ضد افسردگى را به نمايش گذارد (2011 Kedo afsordegi) .

ص: 79

2 - 6 - 2 . رعايت امور بهداشتى
2 - 6 - 3 . رعايت امور آرايشى

افسردگى ، اخيراً از نظر علمى نيز به اثبات رسيده است .

2 - 6 - 2 . رعايت امور بهداشتى در شمارى از روايات ، رعايت برخى از امور بهداشتى ، مانند : پاكيزگى جامه ،(1)شستن دست بعد از خوردن غذا ،(2) و شستن سر ، خصوصاً با سدر ،3موجب از بين رفتن اندوه معرفى شده است .

2 - 6 - 3 . رعايت امور آرايشى شانه كردن موهاى سر و تراشيدن موهاى پشت گردن نيز در برخى از روايات ، موجب رفع نگرانى شمرده شده اند . در خصوص آنچه در روايات اسلامى در باره درمان طبيعى نگرانى آمده ، چند نكته قابل توجّه است : 1 . آنچه در اين روايات مطرح شده اند ، قطعاً همه موارد نيستند ؛ زيرا علاوه بر اين كه همه ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام در زمينه هاى مختلف ، به دست ما نرسيد اند ، اصولاً ورود در اين گونه مباحث ، از وظايف اصلى پيشوايان الهى نيست ؛ بلكه آنان به دلايل گوناگونى ، احياناً به بيان اين گونه مسائل پرداخته اند . بنا بر اين ، براى دستيابى به همه عوامل درمان هاى طبيعى نگرانى ، تحقيقات علمى ضرورى است . 2 . عوامل طبيعى شادى را - كه شرح آن خواهد آمد - به عوامل درمان اندوه نيز بايد افزود .

.


1- .ر.ك: ص 299.
2- .ر.ك: ص 297.

ص: 80

3 . نقش رعايت امور بهداشتى در كاستن از فشارهاى روانى ، نياز به توضيح ندارد و آنچه در روايات آمده را مى توان به عنوان نمونه تلّقى كرد . 4 . هر چند عملكرد داروهاى آرام بخش ، همانند عوامل طبيعىِ درمان نگرانى ، و در مواردى ، قوى تر از عوامل طبيعى است ، ليكن بر اساس ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام تا آن جا كه ضرورت وجود نداشته باشد ، بايد از مصرف دارو اجتناب كرد .(1)

.


1- .دانش نامه احاديث پزشكى : ج 1 ص 91 (پرهيز از مراجعه به پزشك تا سرحدّ امكان) .

ص: 81

اصل سوم : به كار بستن عوامل شادى آفرين
3 - 1 . اعتقادات مذهبى
اشاره

اصل سوم : به كار بستن عوامل شادى آفرين آموزه هاى اسلامى، در باره مبارزه با آفت هاى شادى و درمان اندوه و نگرانى، در واقع، زمينه ساز تأثير عوامل شادى آفرين در تأمين زندگىِ همراه با سرور و سعادت است . بنا بر اين ، ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام در باره عوامل شادى، از اهميت بيشترى برخوردار است، بويژه آن كه عوامل سرور، در زدودن غم نيز كارآيى دارند . با نگاهى گذرا به فصل پنجم كتاب، مشخّص مى شود كه عوامل فراوانى در تأمين شادى زندگى، سهيم هستند. اين عوامل، هر چند بسيار متنوّع اند، ليكن مى توان آنها را در هفت عنوان خلاصه كرد:

3 - 1 . اعتقادات مذهبى پيش از اين توضيح داديم كه شمارى از معارف عقلى، بويژه خداشناسى و معارف منشعب از آن، هنگامى كه به ايمان و باور قلبى تبديل شوند و با روح و جان انسان پيوند بخورند، نگرانى هاى بيهوده زندگى را از بين مى برند ؛(1) ولى اكنون مى خواهيم بگوييم كه ايمان به خداوند سبحان و باورهاى مرتبط با آن ،(2) نه تنها غم زدايى مى كنند ، بلكه براى انسان هاى وارسته ، شادى آفرين نيز هستند.

.


1- .ر.ك: ص 225 (درمان اعتقادى).
2- .ر . ك : ص 305 (باورهاى دينى) .

ص: 82

3 - 1 - 1 . ايمانِ راستين

در حديثى از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آمده كه مى فرمايد:إنَّ اللَّهَ بِحُكمِهِ وفَضلِهِ جَعَلَ الرَّوحَ وَالفَرَحَ فِى اليَّقينِ وَالرِّضا ، وجَعَلَ الهَمَّ وَالحُزنَ فِى الشَّكِّ وَالسَّخطِ .(1) خداوند - از روى حكمت و فضل خويش - آسايش و شادمانى را در يقين و خرسندى قرار داد و گرفتارى و اندوه را در شك و ناخرسندى .

3 - 1 - 1 . ايمانِ راستين از منظر خداشناسان و خداباوران حقيقى، بالاترين لذّات دنيا در مقايسه با لذّت هاى معنوى ، كمترين ارزشى ندارند . از اين رو، از دست دادن آن براى آنان نگران كننده نيست ؛ بلكه وارستگى از دنيا براى آنها لذّتبخش و شادى آفرين است ، چنان كه امام على عليه السلام در توصيف مؤمنانى اين چنين مى فرمايد: «مَسرُورٌ بِفَقرِهِ» .(2) نه تنها تحمّل فقر براى آنان سخت و نگران كننده نيست، بلكه چون مقدّمه لذّت هاى معنوى است، شادى آفرين است. در روايتى از امام عسكرى عليه السلام نقل شده كه مى فرمايد:ما مِن بَلِيّةٍ إلّا وللَّهِ فيها نِعمَةٌ تُحيطُ بِها .(3) هيچ گرفتارى اى نيست مگر آن كه نعمتى از خداوند ، آن را در ميان گرفته است . اين است كه مؤمنان راستين، باور دارند كه گرفتارى هاى زندگى ، به ظاهر بلا ، و در واقع ، نعمت الهى اند .(4)

.


1- .ر . ك : ص 304 ح 397.
2- .الكافى : ج 2 ص 230 .
3- .ميزان الحكمة : ج 2 ص 52 ح 2076 .
4- .ر . ك : ميزان الحكمة : ج 2 ص 51 (نعمت بلا).

ص: 83

بدين سان، انسان در سير تكاملى خود ، به نقطه اى از كمالات نفسانى مى رسد كه سختى هاى زندگى ، نه تنها موجب نگرانى و اندوه او نمى شوند، بلكه خرسندى او را در پى خواهد داشت ؛ زيرا باور دارد كه سختى هاى زندگى ، او را به كمال مطلق نزديك مى كنند، و هر چه بر ايمانِ انسان به خداى يگانه افزوده شود، نگرانى هاى او كاهش مى يابد و حوادث تلخ زندگى بر او گواراتر مى گردد تا آن جا كه به زبان حال و قال مى گويد:در بلا هم مى چِشَم لذّات اومات اويم، مات اويم، مات او . در روايتى آمده است كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:لَو يَعلَمُ النَّاسُ ما فى فَضلِ مَعرِفَةِ اللَّهِ ما مَدّوا أَعيُنَهُم إِلى ما مَتَّعَ اللَّهُ بِهِ الأَعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا ونَعيمِها ، وكانَت دُنياهُم أَقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأَرجُلِهِم ، ولَنَعِموا بِمَعرِفَةِ اللَّهِ - جَلَّ وعَزَّ - ، وتَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَل فى رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أَولِياءِ اللَّهِ . إِنَّ مَعرِفَةَ اللَّهِ آنِسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ ، وصاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ ، ونورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ ، وقُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ ، وشِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ .(1) اگر مردم مى دانستند كه معرفت خدا چه فضيلتى دارد ، به آنچه خدا از شكوفه زندگى دنيا و نعمت آن در اختيار دشمنان نهاده بود ، چشم نمى دوختند و دنياى آنان ، نزدشان از آنچه بر آن پا مى نهند ، كمتر مى نمود و بى گمان ، از معرفت خداى جليل و عزيز ، بهره مند مى شدند و چونان كسى كه همواره در باغ هاى بهشت با اولياى خداست ، از آن ، لذّت مى بردند . بى گمان ، معرفت خدا ، مونس هر هراس ، همراه هر تنهايى ، نور هر تاريكى ، نيروى هر ناتوانى و شفاى هر بيمارى است .

.


1- .ر.ك: ص 304 ح 399.

ص: 84

آرى . شادمانى و لذّتى كه مؤمنان راستين از تجلّى جمال و جلال خداى سبحان و سرور عارفان (1) در آينه دل دارند، سختى ها و تلخى هاى زندگى را در كام آنها شيرين مى كند تا آن جا كه در بلا نيز احساس لذّت مى نمايند. عالمِ وارسته، مجاهد نستوه ، حضرت آية اللَّه شيخ محمّدتقى بافقى يزدى - رضوان اللَّه عليه - نمونه بارزى از اين گونه انسان هاست. در ماجراى نوروز سال 1306 ش ، هنگامى كه همسر و دختران رضاشاه، آرايش كرده و بدون حجاب ، با حضور در ايوان آيينه حرم حضرت معصومه عليها السلام حرمت اين مكان مقدّس را شكستند ، مورد اعتراضِ آن عالم بزرگوار قرار گرفتند . رضاخان وقتى از اين جريان باخبر شد، فوراً به قم آمد و آن عالم ربّانى را شخصاً مورد ضرب و شتم قرار داد و دستور بازداشت وى را صادر كرد . و پس از مدتى نيز كه در حبس بود ، ايشان را به شهر رى تبعيد كرد و تا آخر عمر در رى بود. مردم رى ، خاطراتِ بسيار آموزنده اى از اين مرد بزرگ دارند. وى در اواخر عمر، به شدّت بيمار شد و بدنش فلج گرديد . تنها دست هايش را مى توانست حركت دهد كه به تدريج ، آنها هم از كار افتادند. به خاطر دارم كه در اوايل جوانى، يكى از اهالى رى كه محضر آن بزرگوار را درك كرده بود، نقل مى كرد: «در ايّام شدّت بيمارى ، هنگامى كه دست هاى او هم از كار افتاده بود ، امّا من از اين موضوع خبر نداشتم، براى ديدار ايشان به منزلش رفتم . هنوز وارد اتاقى كه وى در آن بسترى بود ، نشده بودم كه صداى خنده او شنيده مى شد . احساس كردم امروز بسيار شاد و خوش حال است. وارد اتاق شدم، و ضمن سلام و احوال پرسى ، علّت شادمانى او را پرسيدم؟ [از

.


1- .ر . ك : ص 333 ح 459 .

ص: 85

3 - 1 - 2 . اعتماد به خدا

باب مزاح با لبخند] فرمود: «به من گفته اند: شيخ گردن كلفت! زحمت غذا به دهان گذاشتن را هم از تو برداشتيم. دستور داديم از اين به بعد ، غذا را به دهانت بگذارند!» . سعدى، چه زيبا حال چنين انسان هاى عارف و وارسته اى را در اين ابيات ، ترسيم كرده است :به جهان ، خرّم از آنم كه جهان ، خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ، ساقى است به ارادت بكشم درد كه درمان هم از اوست غم و شادى برِ عارف چه تفاوت دارد؟ساقيا ! باده بده ، شادى آن كاين غم از اوست . بى ترديد، كسانى كه به اين مرتبه از كمالات نفسانى رسيده اند، از شادترين و گواراترين زندگى ها برخوردارند. از اين رو، شخص باايمان ، هميشه شاد و بانشاط است . امام على عليه السلام در تبيين ويژگى هاى مؤمن مى فرمايد:المُؤمِنُ هُوَ الكَيِّسُ الفَطِنُ ، بِشرُهُ في وَجهِهِ وحُزنُهُ في قَلبِهِ ... هَشّاشٌ بَشّاشٌ لا بِعَبّاسٍ ولا بِجَسّاسٍ صَليبٌ كَظّامٌ بَسّامٌ ... تَراهُ بَعيداً كَسَلُهُ ، دائِماً نَشاطُهُ .(1) مؤمن ، زيرك و هوشمند است . شادى هايش در چهره او و اندوهش در دل اوست ... گشاده چهره و خوش روست، نه ترش رو و تفتيشگر . با صلابت است و [با اين حال] فرو خورنده خشم است و پر تبسّم ... . او را از سستى [و تنبلى] به دور مى بينى و همواره با نشاط .

3 - 1 - 2 . اعتماد به خدايكى از مسائل مهمّ زندگى ما، داشتن نقطه اتّكاست. ما در زندگى ، به نقطه اتّكايى نيازمنديم كه به آن تكيه كنيم تا امور زندگى را سامان دهيم و مشكلات آن را حل كنيم. سؤال اصلى اين است كه چه چيزى مى تواند نقطه اتّكاى انسان باشد؟ بديهى

.


1- .ر . ك : ص 304 ح 398 .

ص: 86

3 - 1 - 3 . رضايت به تقدير الهى

است كه هر چيزى نمى تواند تكيه گاه انسان قرار گيرد. انتخاب تكيه گاه نادرست، موجب ناكامى در زندگى مى شود و سرانجام ، شكست و اندوه به ارمغان مى آورد. انسان ممكن است ثروت، قدرت، شهرت، دانش، ذكاوت، رفاقت، و يا هر امر غير خدايىِ ديگرى را نقطه اتّكاى خود قرار دهد ؛ امّا با كمى درنگ ، مشخص مى شود كه هيچ يك از اينها ، تكيه گاه مطمئنى نيستند . بهترين و مطمئن ترين نقطه اتّكا ، خداوند متعال است ؛ زيرا تنها اوست كه از همه چيز آگاه است و بر هر كارى توانا . از اين رو، در حلّ مسائل و مشكلات زندگى ، اعتماد به خدا و تكيه بر او پشتوانه محكمى براى انسان ايجاد مى كند و موجب آرامش و سرور وى مى گردد. (1) به همين جهت ، خداوند متعال ، تكيه بر فضل و رحمت او را در تأمين شادى ، مطمئن تر از تكيه بر ثروت مى داند :(قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَ لِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ .(2) بگو به فضل و رحمت او بايد شاد شوند ، و اين از هر چه گِردآورى كرده اند ، بهتر است). و امام على عليه السلام تأكيد مى كند:مَن وَثِقَ باللَّهِ أراهُ السُّرورَ ، ومَن تَوَكَّلَ عَلَيهِ كَفاهُ الاُمورَ .(3) هر كس به خدا اعتماد كند، خداوند، شادمانى را به وى مى نماياند و هر كس بر او توكّل كند، كارهاى او را كفايت مى نمايد .

3 - 1 - 3 . رضايت به تقدير الهى همه امور زندگى انسان ، به تقدير خداوند متعال رقم مى خورد . اين از واقعيت هاى توحيدى زندگى است. كسانى كه به اين واقعيتْ باور داشته باشند، راحت زندگى

.


1- .ر . ك : ص 307 (اعتماد كردن به فضل خدا) .
2- .يونس : آيه 58.
3- .ر . ك : ص 308 ح 404 .

ص: 87

3 - 1 - 4 . حسن ظن به خدا

خواهند كرد. دليل آن اين است كه مى دانند خداوند متعال ، حكيم است و جز خير و صلاح آنان را نمى خواهد . لذا هر چه تقدير كند، به نفع آنهاست. اين باور ، موجب رضايت از تقديرهاى خداوند خواهد شد. بنا بر اين، رضامندى از تقديرهاى خداوند، ريشه در دو باور دارد: يكى به تقدير خدا بودن امور زندگى، و ديگرى حكيم بودن خداوند در تقدير. رضامندى از تقديرهاى خداوند متعال، فشارهاى روانىِ روَند زندگى را از بين مى برد و موجب احساس آرامش در انسان مى گردد.(1) به همين جهت ، امام على عليه السلام مى فرمايد:مَن رَضِىَ بِالقَضاءِ طابَ عَيشُهُ .(2) هر كس از قضاى خداوند خشنود باشد ، زندگى اش نيكو مى شود .

3 - 1 - 4 . حسن ظن به خداخوش بينى نسبت به خدا از مسائل مهم در نظام باور انسان است . برخى در ارزيابى از وضعيت خود، يا خدا را به حساب نمى آورند و يا اگر مى آورند، گمان بد به او دارند. اين حالت، موجب نگرانى و اضطراب مى گردد. اگر كسى خدا را به حساب نياورد و يا به وى بدگمان باشد، آينده را مبهم و ترسناك ارزيابى مى كند و به همين جهت ، دچار حزن و اندوه جانكاه مى گردد. امّا اگر انسان ، خدا را به حساب آوَرَد و به وى خوش گمان باشد، به اطمينان و آرامش دست مى يابد و غم ها و غُصّه هاى او از بين مى روند و نگرانى هاى او به اميد تبديل مى گردند. امام صادق عليه السلام كسى را كه در حال مرگ بود و از آينده خانواده اش به شدت نگران و اندوهناك بود، با تبديل بدگمانى او به خوش گمانى نسبت به خدا، درمان كرد و آرامش و شادى را براى وى به ارمغان آورد.(3)

.


1- .ر . ك : ص 241 (رضايتمندى) .
2- .ر.ك: ص 242 ح 279 .
3- .ر . ك : ص 313 ح 413.

ص: 88

3 - 2 . حُسن نيّت
3 - 3 . اخلاقيات
اشاره

3 - 2 . حُسن نيّت پس از مبانى اعتقادى ، نيّت و انگيزه ، پايه و اساسِ همه فعاليت هاى اخلاقى و عملى است . در روايتى از امام على عليه السلام آمده است :الأعمالُ ثِمارُ النِّيّاتِ .(1) كردارها ، ثمره نيّت ها هستند . بنا بر اين ، حُسن نيّت ، سبب مى شود كه اقدامات شادى آفرين به ثمر بنشينند و انسان به آرزوهاى خود دست يابد ، چنان كه از امام على عليه السلام نقل شده :جَميلُ النِّيَّةِ سَبَبٌ لِبُلوغِ الاُمنِيَّةِ .(2) نيّت نيكو، سبب رسيدن به آرزوست . بر اين اساس ، كسانى كه از حُسن نيّت برخوردارند ، و دوست دارند كه همه شادكام باشند ، در زندگى شادند ، و مورد علاقه و محبّت ديگران قرار دارند .(3) بر عكس ، سوء نيّت ، آفت رسيدن به آرزوها و شادكامى است :مَن أساءَ النِّيَّةَ مُنِعَ الاُمنِيَّةَ .(4) هر كس كه بدنيّت باشد، از آرزوهايش باز داشته مى شود . بنا بر اين ، عوامل شادى آفرين اگر با سوء نيّت همراه باشند ، تأثيرى در شادكامى انسان نخواهند داشت .

3 - 3 . اخلاقيات در بُعد اخلاقى، امور مختلفى موجب سرور مى شوند. اساس همه اين امور آن است

.


1- .غرر الحكم : ح 292 .
2- .غرر الحكم : ح 4766 .
3- .ر . ك : ص 313 (حسن نيت) .
4- .غرر الحكم : ح 8311 .

ص: 89

3 - 3 - 1 . اخلاق ارتباطى
3 - 3 - 1 - 1 . انس با ديگران

كه از سويى ، انسان از پاكى و زلالى به وجد مى آيد و از سوى ديگر، اخلاق نيك، عاملى است كه درونى سالم و آراسته به انسان مى بخشد و دل او را صفا مى دهد. ماهيت اخلاق شايسته، نرمى، لطافت و هموارى است. كسانى كه اخلاق نيك دارند، از درونْ احساس شادكامى مى كنند ؛ امّا كسانى كه از اخلاق ناشايست برخوردارند، از درونْ آزار مى بينند و نمى توانند احساس آسودگى كنند؛ چرا كه جنس اخلاق ناشايست، خشن، سخت و ناهموار است. علّت بسيارى از ناشادى ها را بايد در اخلاق هاى ناشايست دانست. خودسازى و تهذيب اخلاق، عاملى براى شادابى و نشاط است. به بيان ديگر، اخلاق خوب ، يك فضيلت است و فطرت انسان ، شيفته فضيلت هاست . به همين جهت ، هر فضيلتى انسان را به وجد مى آورد و شاد مى سازد. ويژگى هاى اخلاقى سرورآور ، طيف گسترده اى را تشكيل مى دهند كه به ابعاد مختلف انسان مربوط اند . اين امور را در دو بخش : اخلاق ارتباطى و اخلاق فردى خواهيم آورد .

3 - 3 - 1 . اخلاق ارتباطى شكل گيرى يك رابطه سالم و مثبت، موجب شادى انسان مى گردد. از همين رو ، در متون دينى ، اخلاق اجتماعى و ارتباطى ، مورد تأكيد جدّى قرار گرفته است كه در ادامه به آنها مى پردازيم .

3 - 3 - 1 - 1 . انس با ديگران تنهايى براى انسان، تلخ و آزاردهنده است. انسان، دوست دارد با ديگران باشد و با آنان رابطه برقرار كند. اين، نيازى عاطفى است. انسان تنها، احساس خلأ مى كند؛ احساس دردآورى كه هيچ چيز حتّى ثروت و شهرت و رياست، آن را پر نمى كند . اُنس با ديگران ، يكى از نيازهاى جدّى بشر است . ما نه براى

.

ص: 90

3 - 3 - 1 - 2 . خوش اخلاقى

تأمين نيازهاى مادى زندگى، بلكه براى تأمين نيازهاى عاطفى مان ، به اُنس گرفتن با ديگران نيازمنديم . بنا بر اين، اُنس با ديگران ، يكى از عوامل مهم در شادابى است . در متون اسلامى ، برخوردارى از مونس همراه (يعنى : دوست شايسته ، فرزند صالح ، همسر شايسته) ،(1) ديدار با نيكوكاران (2) و برادران دينى (3)و گفتگو با آنان ، مايه آبادانى قلب مؤمن و موجب سرور و شادمانى وى مى شود . روشن است اين هنگامى است كه ارتباط انسان با افراد صالح باشد ، امّا اُنس با دوستان ناشايسته ، هر چند ممكن است به طور موقّتْ موجب شادى گردد ، با اين حال ، قطعاً اين شادى ، پايدار نيست و به اندوه خواهد انجاميد . همنشين بد ، رهآوردى جز شرّ و بدى براى انسان نخواهد داشت. همنشينى با بدان ، موجب آسيب ديدگى روح مى شود و انسان را با انواع بدى ها روبه رو مى كند.(4) از اين رو، مايه ناخرسندى و اندوه است ؛ امّا همنشين خوب، مايه خير و بركت در دنيا و آخرت خواهد شد .(5) لذا در متون دينى ، از همنشينى با نيكان به عنوان يكى از عوامل شادى ، ياد شده است.(6)

3 - 3 - 1 - 2 . خوش اخلاقى پس از انتخاب، نوبت به چگونگى تعامل با ديگران مى رسد. يك تعامل اخلاقى،

.


1- .ر . ك : ص 349 ح 499 .
2- .ر . ك : ص 327 ح 447 .
3- .ر .ك : همان ح 449 .
4- .دوستى در قرآن و حديث : ص 181.
5- .دوستى در قرآن و حديث : ص 38 (فضيلت دوست و افزودن دوستان) ص 331 (آثار دوستى) .
6- .ر . ك : ص 317 (اُنس با نيكان) و ص 329 ح 451 .

ص: 91

3 - 3 - 1 - 3 . خوش گمانى

نوعى از روابط را سامان مى دهد كه مايه موفّقيت رابطه و در نتيجه ، سرور افراد خواهد شد. از اين مسئله در ادبيات دين با نام «حُسن خلق»(1) ياد مى شود. حُسن خلق ، اوّلاً در ذهن ، موجب نرمى، لطافت و آرامش مى شود ؛ ثانياً در بيرون ، موجب شكل گيرى روابطى مثبت و آرام مى گردد ، در نتيجه ، شادى و سرور را به ارمغان مى آورد. پس بايد در تعامل با ديگران خوش اخلاق بود تا سرور و شادمانى تحقّق يابد. به همين جهت ، امام صادق عليه السلام از حُسن خلق به عنوان عامل گوارايىِ زندگى ياد كرده ، مى فرمايد:لا عَيشَ أهنَأُ مِن حُسنِ الخُلُقِ .(2) هيچ زندگى اى، گواراتر از خوش خلقى نيست . بدون خوش اخلاقى نمى توان به يك زندگى خوب دست يافت. پس خوش اخلاق باشيد تا زندگى تان گوارا گردد.

3 - 3 - 1 - 3 . خوش گمانى از ديگر مسائل روابط بين فردى، ارزيابى ما از ديگران و تصورّى است كه از آنان در ذهن خود مى سازيم. گاه اين تصوّر، بد و منفى است . ارزيابى منفى، موجب ترديد و بدگمانى، و ترديد و بدگمانى، موجب احساس ناامنى مى گردد و ذهن را از تصورّات بد پر مى كند . بدين سان ، انسان را از ديگران بيمناك مى گرداند و فضاى روابط را تيره و تار مى سازد. طبيعتاً در چنين فضايى ، اندوه ، حاكم خواهد بود. ذهنى كه پر از ترديد و بددلى است، حس بدى را تجربه خواهد كرد. از اين رو در روايات اسلامى آمده كه بدگمانى و ارزيابى منفى در روابط

.


1- .ر . ك : ص 313 (خوش خلقى) .
2- .ر . ك : ص 312 ح 412 .

ص: 92

اجتماعى ، آفتِ شادى و موجب اندوه است .(1) امّا ارزيابى مثبت از ديگران، موجب خوش گمانى مى شود و حالتى از اطمينان و اعتماد را به وجود مى آورد . بدين سان ، انسان احساس آرامش مى كند و از رابطه خود لذّت مى برد. بنا بر اين، خوش گمانى ، از عوامل سرور و نشاط است .(2) شادمانى درونى با گمان خوب و تصوّرات مثبت داشتن ، همراه است. نمى توان ذهن را از گمان ها و ترديدهاى بد پر كرد و انتظار شادابى داشت . در اين باره ، گفتگوى جالب و آموزنده اى ميان امام زين العابدين عليه السلام و محمّد بن مسلم زُهْرى گزارش شده كه با توضيحات كوتاهى ارائه مى شود : روزى محمّد بن مسلم با چهره اى غمگين و اندوه بار ، خدمت امام رسيد . امام عليه السلام از او پرسيد : «چرا غمگينى؟» . زُهْرى پاسخ داد : از هر طرف غم و غصّه مى بارد : از ناحيه حسودان ؛ از ناحيه طمعكاران . حتّى كسانى كه به آنها اميدوارم و به آنها نيكى كرده ام ، برخلاف آنچه انتظار دارم ، عمل مى كنند! امام عليه السلام فرمود : «مواظب زبانت باش ؛ مالك [محبّت] برادرانت مى شوى» . سخن امام عليه السلام اشاره به اين نكته است كه : آن چه سبب شده كه تو نمى توانى دوستىِ ديگران نسبت به خودت را جلب كنى و از هر سو از ديگران برخوردهايى خلاف انتظار خود مى بينى ، ممكن است نتيجه تعامل نادرست تو با ديگران در گفتار باشد . زُهْرى در پاسخ گفت : در سخن نيز به آنها نيكى مى كنم ؛ ولى نتيجه اى ندارد . در اين جا ، امام عليه السلام ضمن اشاره به يكى از عوامل نگرانى هاى اجتماعى كه زُهْرى گرفتار

.


1- .ر . ك : ص 157 (بدگمانى) .
2- .ر . ك : ص 247 (خوش گمانى) .

ص: 93

آن بود ، راه كارى ارائه فرمود كه چگونه مى توان اين گونه نگرانى ها را به شادى تبديل نمود . ابتدا فرمود : «هيهات ، هيهات! مبادا در تعامل با ديگران گرفتار خودپسندى شوى ... !» . يعنى اين سخن تو كه مى گويى : من در رفتار و گفتار به ديگران نيكى مى كنم ؛ ولى آنچه را كه از آنها انتظار دارم ، نمى بينم ، حاكى از آن است كه تو گرفتار خودخواهى و خودپسندى هستى و از اين رو ، توقّعاتى از ديگران دارى كه برآورده نشدن آنها موجب مى شود اين گونه نگران شوى . در ادامه ، امام عليه السلام به منظور تأكيد بر بهره گيرى از عقل در حلّ اين گونه مشكلات روحى ، خطاب به او فرمود : «اى زهرى! كسى كه عقلش از كامل ترين دارايى هاى او نباشد ، تباهى او از ساده ترين چيزى (آسيبى) كه در اوست خواهد بود» . يعنى : اگر انسان ، عقل درستى نداشته باشد كه بتواند در مشكلات از او بهره بگيرد ، گاه ، كوچك ترين مشكلات زندگى ، انسان را از پا در مى آورد و زندگى او را تباه مى كند . عقل مى گويد كه در تعامل با ديگران و در شادى و غم واقع گرا باش ؛ از ديگران توقّع نابه جا نداشته باش ؛ خودپسندى را از خود دور كن ، و ديگران را همانند خود بدان و با آنان چنين برخورد كن . امام عليه السلام در ادله به زُهَرى فرمود : «مردم را همانند خانواده خودت بدان : بزرگ تر از خودت را پدر خود فرض كن ؛ كوچك تر از خودت را فرزند خود ؛ هم سالان را برادرت! به كدام يك از آنها مايلى ستم كنى؟! و يا بر آنها نفرين نمايى؟! و يا آبروى آنها را بريزى؟! و اگر شيطان ، تو را وسوسه كند كه تو بر احدى از مسلمانان برترى دارى ، اگر او

.

ص: 94

3 - 3 - 1 - 4 . شوخ طبعى

بزرگ تر از توست ، در پاسخ او بگو : او پيش از من به ايمان و عمل صالح پرداخته . پس او از من بهتر است . و اگر او از تو كوچك تر است ، بگو : من پيش از او گناه كرده ام . پس او از من بهتر است . اگر او هم سال توست ، بگو : من نسبت به گناه خود يقين دارم ؛ امّا گناه او قابل ترديد است . چرا يقين خود را به دليل شك ، رها كنم؟! اگر مردم به تو احترام كردند ، بگو : اين فضيلتْ به آنها اختصاص دارد . و اگر از مردم جفا ديدى ، بگو : اين ، نتيجه گناهى است كه خودم مرتكب شده ام . در صورتى كه به اين ره نمود ، عمل كنى ، زندگى بر تو آسان مى شود ؛ دوستانت فراوان و دشمنانت كم مى شوند ؛ نيكى هاى ديگران تو را شاد مى كند ؛ و از جفاى آنان افسوس نمى خورى» .(1) ملاحظه مى كنيد كه يك تحليل عقلى صحيح ، چگونه انسان را به خوش گمانى و شادكامى در روابط اجتماعى دعوت مى كند .

3 - 3 - 1 - 4 . شوخ طبعى شوخى، از عوامل شادى و نشاط است.(2) شوخى ، حالت مثبت در ذهن و بيان عاطفه مثبت است كه هم خُلق مردم را بهبود مى بخشد و هم خود ، ناشى از خُلق مثبت است و مى تواند تأثير عميقى بر شادى داشته باشد . لذا يكى از شايع ترين و مؤثّرترين روش هاى القاى خُلق مثبت است . در عين حال ، شوخى و خنده ، رويدادهاى استرس زا را كم مى كنند و نگاه فرد را به جنبه هاى شاد آن معطوف مى سازند و به همين دليل ، نقش مراقبتى نيز دارند كه موجب كاهش عواطف منفى

.


1- .ر . ك : ص 159 ح 76.
2- .ر . ك : ص 319 (شوخى) .

ص: 95

مى گردند.(1) پيامبر صلى اللَّه عليه و آله يكى از ويژگى هاى اهل ايمان را شوخ طبعى آنان مى داند.(2) فضل بن ابى قرّه مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ مؤمنى نيست، جز اين كه در او دُعابه هست» . گفتم : «دُعابه» چيست؟ فرمود: «شوخى» .(3) شوخى ، موجب نشاط روحى و آسايش روانى مى گردد(4) و فشارهاى روانى را كاهش مى هد و غم و اندوه را از بين مى برد . با ورود اسلام به حجاز به عنوان آيين زندگى ، برخى از اهل ايمان از كارهايى مثل خنديدن و مزاح كردن، دورى مى نمودند و زندگى را فقط در نماز و روزه و مناجات ، خلاصه كرده بودند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با اين انحراف به مبارزه برخاست و رعايت اعتدال را توصيه كرد و از آن جا كه آنان خود را پيرو ايشان مى دانستند، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى فرمود: «من هم بشرى مثل شما هستم كه با شما شوخى مى كنم (5) و در كنار اعمال عبادى و گريه كردن، خنده نيز دارم».(6) نقل شده كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از شوخ ترينْ مردم بود.(7) وقتى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله با ديگران بود، با خنده آنان مى خنديد .(8) هيچ كس پُرتبسّم تر از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ديده

.


1- .ر . ك : روان شناسى شادى : ص 93 - 118 .
2- .ر . ك : ص 319 ح 425 .
3- .ر . ك : ص 321 ح 432 .
4- .امام على عليه السلام : «لا بَأسَ بِالمُكافَهَةِ يُرَوِّحُ بِهَا الانسانُ عَن نَفسِهِ وَيَخرُجُ عَن حَدِّ العَبُوسِ» (شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج 20 ص 339 ح 886) .
5- .إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثلُكُم اُمازِحُكُم (الجامع الصغير: ج 1 ص 394 ح 2579) .
6- .الكافى: ج 2 ص 85 ح 1 .
7- .كانَ النبى صلى اللَّه عليه و آله من أَفكهِ الناسِ . (تاريخ دمشق: ج 4 ص 37) . ابن عباس : كان فى النبى صلى اللَّه عليه و آله دعابة . (تاريخ بغداد: ج 8 ص 308) .
8- .امام على عليه السلام در بيان سيره پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله با همنشينانش: يَضحَكُ مِمّا يَضحَكُونَ مِنهُ (عيون اخبار الرضا عليه السلام: ج 1 ص 319) .

ص: 96

3 - 3 - 1 - 5 . ابراز شادمانى

نشده است.(1) گاه در حضور ايشان، اصحاب ، شعر مى خواندند و از خاطرات جاهليت ، چيزى را نقل مى كردند و مى خنديدند . پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نيز تبسّم مى كردند.(2) در توصيف امام صادق عليه السلام نيز گفته شده كه ايشان زياد شوخى و تبسّم مى كردند.(3) امام كاظم عليه السلام نقل مى كند : «در ميان پيامبران ، يحيى عليه السلام اهل گريه بود و نمى خنديد ؛ ولى عيسى عليه السلام هم مى خنديد و هم گريه مى كرد» و سپس داورى مى كند كه روش عيسى عليه السلام برتر از روش يحيى عليه السلام است.(4) از ديدگاه اسلام، بهترين مسلمانان كسانى هستند كه در آشكار، از گستره رحمت الهى خوش حال اند و مى خندند و البته در نهان، از ترس عذاب خدا مى گريند.(5)

3 - 3 - 1 - 5 . ابراز شادمانى يكى از آداب اجتماعى اى كه در روايات ، فراوان مورد تأكيد قرار گرفته ، گشاده رويى، لبخند و ابراز شادمانى در برخورد با ديگران است.(6)

.


1- .عبد اللَّه بن الحرث بن جزء: ما رأيت أحدا كان أكثر تبسما من رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله (مسند ابن حنبل : ج 4 ص 190 ، سنن الترمذى : ج 5 ص 601 ح 3641) . ابو امامة : كان - رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله - من أضحك الناس وأطيبهم نفساً (كنز العمّال : ح 18399) .
2- .سماك بن حرب قال: قلت لجابر بن سمرة: أ كنت تجالس رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله؟ قال: نعم فكان طويل الصمت وكان اصحابه يتناشدون الاشعار و يذكرون اشياء من أمر الجاهلية فيضحكون و يتبسم رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله إذا ضحكوا (الطبقات الكبرى: ج 1 ص 372) .
3- .مالك : لقد كنت أرى جعفر بن محمد صلى اللَّه عليه و آله وكان كثير الدعابة والتبسم (بحار الانوار : ج 17 ص 33 ح 14) .
4- .ر . ك : ميزان الحكمة : ج 6 ص 412 ح 11163.
5- .رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : خِيارُ اُمّتى ، فيما أنْبَأَنى المَلأُ الأعلى: قَوْمٌ يَضْحَكُونَ جَهْراً فى سَعَةِ رحمةِ ربِّهِمْ، و يَبْكُونَ سِرّاً مِن خَوفِ عَذابِ رَبِّهم (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 19 ح 4294) . براى آشنايى بيشتر با شوخ طبعى از ديدگاه اسلام و روان شناسى ، ر . ك : جوان ، شادى و رضايت از زندگى .
6- .ر. ك: ص 133 (ابراز خوش حالى) .

ص: 97

اظهار شادمانى ، از صفات پيامبران و اهل ايمان، يكى از موجبات جلب رحمت الهى و پاك شدن از برخى آلودگى هاى معنوى است؛ كينه را از دل ها مى زدايد و محبّت و دوستى ، شادكامى به ارمغان مى آورد . از اين رو ، امام على عليه السلام توصيه مى فرمايد:أظهِرُوا البِشرَ فيما بَينَكُم ، وَالسُّرورَ فى مُلاقاتِكُم .(1) در ميانتان خوش رويى و در ملاقاتتان شادمانى را آشكار سازيد . پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله معمولاً لبخند بر چهره داشت و سخن گفتن او همراه با تبسّم بود و لبخند زدن به ديگران را نوعى صدقه مى دانست! جالب توجّه است بدانيم كه از نظر روان شناسان نيز ابراز شادمانى و گشاده رويى، يكى از عوامل شادى است . به گفته ديل كارنگى : ويليام جيمز پدر روان شناسى مى گويد: به صورت ظاهر ، عمل ، پيرو احساسات است ؛ امّا در واقع ، هر دو يك راه را مى پيمايند. با تنظيم عمل - كه در اختيار اراده است - مى توان به طور غير مستقيم ، احساسات و عواطف را نيز - كه به فرمان اراده نيستند - تنظيم كرد. ويليام جيمز مى گويد : ما نمى توانيم از راه اراده ، احساساتِ خود را تغيير دهيم ؛ بلكه مى توانيم اعمال خود را عوض كنيم. زمانى كه عمل ما عوض شد ، احساسات ما نيز تغيير مى كند . به همين دليل است كه ويليام جيمز ادامه داده و مى گويد: «... بنا بر اين در موقعى كه شادى از شما گريزان شد. تنها راهى كه شما را به سوى خوش بختى هدايت مى كند ، اين است كه شادان و گشاده رو مثل اين كه هيچ گونه اندوهى در شما نيست، خوش و سر دماغ بنشينيد و بگوييد و بشنويد» .(2)

.


1- .ر . ك : ص 136 ح 22 .
2- .آيين زندگى: ص 123.

ص: 98

3 - 3 - 1 - 6 . مدارا كردن
3 - 3 - 1 - 7 . ناديده گرفتن خطاى ديگران
3 - 3 - 1 - 8 . كينه توز نبودن

3 - 3 - 1 - 6 . مدارا كردن از مسائل مهم در روابط بين فردى، چگونه مواجهه شدن با اختلاف ها و تضادهاست. دو طرفِ اختلاف ، تفاوت هاى زيادى با يكديگر دارند. اين تفاوت ها مى توانند آزاردهنده باشند . مدارا به معناى انعطاف پذيرى و نرمش است . رفق و مدارا موجب مى شود كه فضايى از همدلى و سازگارى به وجود آيد و روابط بين فردى از كشيده شدن به كدورت ها و دشمنى ها ايمن شود و شادكامى ، جايگزين آن گردد .(1) از اين رو در برخى از روايات ، نرمش و انعطاف پذيرى در روابط اجتماعى ، به عنوان نيمى از زندگى خوب ياد شده است .(2)

3 - 3 - 1 - 7 . ناديده گرفتن خطاى ديگران يكى از مسائل روابط اجتماعى، اشتباهات طرف مقابل است. چگونگى مواجهه با اين مسئله، نقش مهمّى در روابط بين فردى دارد. در چنين موقعيتى، بهترين واكنش، ناديده گرفتن اشتباه است. تمركز بر خطاى ديگران ، موجب بروز ناراحتى و كدورت مى گردد و به همين جهت ، لبخند شادى را از انسان مى گيرد. برعكس، ناديده گرفتن آن ، موجب پيشگيرى از دشمنى و باقى ماندن فضاى صميميت و دوستى مى شود. از اين رو، تغافل ، يكى از عوامل شادى و سرور است .(3) امام صادق عليه السلام يك سوم زندگى خوب را در ناديده گرفتن خطاى ديگران مى داند.(4)

3 - 3 - 1 - 8 . كينه توز نبودن وقتى خطاى طرف مقابل روشن شد، چه بايد كرد؟ توقّف بر خطاى ديگران و

.


1- .ر . ك : ص 317 (سازگارى و مدارا) .
2- .ر.ك: ص 317 ح 417.
3- .ر . ك : ص 325 (چشم پوشى).
4- .ر.ك: ص 327 ح 443.

ص: 99

3 - 3 - 1 - 9. رازدارى
3 - 3 - 1 - 10 . وفادارى

پروراندن عصبانيت درونى، نوعى آتش را در درون انسان ، همواره روشن نگه مى دارد كه نتيجه اى جز عذاب و شكنجه روحى ندارد ؛ امّا صاف كردن دل و زدودن كينه ها، روح انسان را زلال و آرام مى سازد. به همين جهت، پرهيز از كينه توزى و گذشت از اشتباه و خطاى ديگران، از عوامل مهمّ شادى و نشاط درونى اند. گذشت، در حقيقت ، گذر از مسائل آزار دهنده و ورود به فضاى شادكامى است. امام على عليه السلام تصريح مى كند كسى كه كينه توز نباشد، به آسايش دل ، دست مى يابد.(1) اگر مى خواهيد ذهنى آرام و روحى شاد داشته باشيد، از خطاى ديگران بگذريد.

3 - 3 - 1 - 9. رازدارى رازدارى در مسائل فردى و اجتماعى، نقش مهمّى در پيشگيرى از بخشى از نگرانى ها و تأمين شادكامى دارد . فاش كردن راز، زمينه سوء استفاده را فراهم مى سازد و ممكن است از آن ، سوء استفاده شود . به همين جهت در منابع اسلامى، از توان رازدارى و فاش نكردن اسرار ،(2) به عنوان عامل سرور و شادى ياد شده است. بنا بر اين ، هر قدر هم با كسى احساس صميميت كرديد، باز هم اسرار خود را با او بازگو نكنيد. اين كار در حقيقت ، پاسدارى از شادى است .

3 - 3 - 1 - 10 . وفادارى از موضوعات روابط اجتماعى، عهد و پيمان است. گاه در روابط بين فردى، پيمانى ميان افراد گذاشته مى شود كه ممكن است به دليل منافع آنى ، شكسته شود؛ امّا بى ترديد ، پيامدهاى ناگوارى دارد كه زيان آن بيشتر خواهد شد و موجبات ناراحتى را فراهم خواهد آورد. پيمان شكنى، موجب بى اعتمادى در روابط اجتماعى مى گردد و ديگر به هيچ عهد و پيمانى اعتماد نمى شود. در چنين فضايى ، نه مى توان پيمان

.


1- .ر.ك: ص 327 ح 444.
2- .ر . ك : ص 327 (رازپوشى) .

ص: 100

3 - 3 - 1 - 11 . رعايت حقوق
3 - 3 - 1 - 12 . شادساختن

بست و نه ديگر پيمان هاى فرد، امنيت خواهند داشت؛ چرا كه ممكن است ديگران نيز پيمان او را بشكنند و به او زيان بزنند! در مقابل، عمل به پيمان و وفادار ماندن به آن، موجب افزايش اعتماد اجتماعى مى شود و احساس امنيت را بالا مى برد . در فضاى پيمان شكنى، هميشه افراد ، دچار دلهره و نگرانى اند ؛ امّا در فضاى وفادارى، اين گونه نگرانى ها جاى خود را به احساس آرامش و امنيت خواهند داد و لذا نوعى شادى درونى را به ارمغان مى آورند.(1)

3 - 3 - 1 - 11 . رعايت حقوق در زندگى اجتماعى ، افراد ، حقوقى بر يكديگر پيدا مى كنند. رعايت اين حقوق، نظام روابط اجتماعى را به وجود مى آورد و موجب سامان يافتن امور و شادكامى همگانى مى شود ؛(2)امّا در جامعه اى كه حقوق افراد رعايت نگردد، روح صفا و صميميت از بين مى رود و فضايى از كدورت و دشمنى به وجود مى آيد. شايد برخى فكر كنند كه با رعايت نكردن حق ديگران و جلب منفعت بيشتر، موجبات خرسندى و آسودگى را براى خود فراهم مى آورند ؛ امّا چنين نيست . وقتى روح پايمال كردن حقْ حاكم شد، از سويى گريبان اين فرد را هم خواهد گرفت و حقّ او توسط ديگران تضييع خواهد شد . و از سوى ديگر، فضاى حاكم بر جامعه ، فضايى نامهربان و پُر از كدورت و كينه خواهد شد. در چنين فضايى، سخن از لذّت ارتباط و احساس امنيت، افسانه اى بيش نخواهد بود.

3 - 3 - 1 - 12 . شاد ساختن در منابع اسلامى، يكى از امورى كه موجب شادى انسان مى شود، خدمت به ديگران و شاد كردن آنهاست. به دليل اهميت اين موضوع، در كتاب ، فصل مستقلّى به آن

.


1- .ر . ك : ص 329 ح 453.
2- .ر . ك : همان .

ص: 101

3 - 3 - 2 . اخلاق فردى
3 - 3 - 2 - 1 . قناعت

اختصاص داده شده است، و توضيحات لازم در اين زمينه ، ضمن تبيين اصل چهارم ، ارائه خواهد شد.(1)

3 - 3 - 2 . اخلاق فردى شكل گيرى يك درون سالم و آراسته ، نقش مهمّى در احساس نشاط و شادى خواهد داشت. برخى از موارد اخلاق فردى را كه در روايات ، به سرورآور بودن آنها اشاره شده، بيان خواهيم كرد:

3 - 3 - 2 - 1 . قناعت از ديگر ابعاد اخلاقى، قناعت است كه به روزى مربوط مى گردد. روزى، مسئله اى اقتصادى است كه بُعد اخلاقى هم دارد. بر اساس منابع اسلامى، روزى را خداوند متعال ، مقدّر مى سازد و توسط انسان ، تحصيل مى شود. برخى براى به دست آوردن روزىِ بيشتر از تقدير، دچار حرص و زياده خواهى مى شوند. اين كار، از سويى ، ناآرامى ذهن و آشفتگى فكر را به دنبال دارد و از سوى ديگر ، موجب ناكامى و تلاشى بى حاصل مى گردد و در نتيجه ، اندوه به بار مى آورد. در مقابل، قناعت كردن و راضى بودن به روزى مقدّر، موجب آرامش و آسايش انسان مى گردد. اين ويژگى اخلاقى در حوزه اخلاقى، يكى از مؤلّفه هاى حيات طيّبه است كه قرآن كريم آن را طرح كرده است.(2) دليل برخى ناشادى ها و اندوه ها، همين حرص و زياده خواهى است. امام على عليه السلام مى فرمايد :مَن اقتَصَرَ عَلى بُلغَةِ الكَفافِ فَقدِ انتَظَمَ الرّاحَةَ ، وتَبَوَّأَ خَفضَ الدَّعَةِ .(3) هر كس به قدر كفافْ بسنده كند ، بى ترديد ، آسايش را به چنگ مى آورد و در فراوانى و رفاه، جاى مى گيرد .

.


1- .ر. ك: ص 110 (تلاش براى شادكامى ديگران) .
2- .ر . ك : ص 323 (قناعت).
3- .ر . ك : ص 322 ح 436 .

ص: 102

3 - 3 - 2 - 2 . عفّت ورزى
3 - 3 - 2 - 3 . دورانديشى

انسان هاى قانع ، از رنج و حرص ، رها هستند و آسودگى و شادابى را تجربه مى كنند .(1)

3 - 3 - 2 - 2 . عفّت ورزى عفّت ورزى ، از ديگر عوامل سُرور است . يكى از ابعاد وجودى انسان، بُعد شهوت اوست. كار اين بُعد، خواستن و طلب كردن است. هر خواسته اى ، چه خوب و چه بد، به اين بُعد ، مربوط مى گردد. اگر اين بُعد ، مورد تربيت قرار نگيرد، پيامدهاى ناگوار و ناراحت كننده اى خواهد داشت. گاه اين بُعد، بيمار و افسارگسيخته مى گردد. در اين حالت، به سمت خواسته هاى نادرست مى رود و در اين حال، اندازه نيز نگه نخواهد داشت. نتيجه اين حالت، اضطراب و ناآرامى است ؛ امّا اگر اين حالتْ مهار شود، آرامش و صفا بر زندگى حاكم خواهد گشت. در ادبيات دين از مهار شهوت، به عنوان «عفّت» ياد مى شود. عفّت، موجب كنترل شهوت مى شود و آن را از خواسته هاى نادرست و بى اندازه ، باز خواهد داشت و همين امر ، موجب آسودگى خاطر مى گردد.(2) بنا بر اين، براى رسيدن به آسايش، بايد خواسته هاى شهوانى خود را مهار كنيم و پاك دامن باشيم . كسانى كه توانمندى چنين كارى را دارند، مى توانند آسودگى خاطر را تجربه كنند.(3)

3 - 3 - 2 - 3 . دورانديشى يكى از ابعاد زندگى انسان، آينده آن است. زندگى انسان، هميشه رو به جلو و معطوف به آينده است. همواره موفّقيت فردا، در گرو تدبير و تلاش امروز است. از

.


1- .براى مطالعه بيشتر در اين موضوع ، ر . ك : رضايت از زندگى ، عباس پسنديده .
2- .ر . ك : ص 325 (پاك دامنى).
3- .براى آشنايى بيشتر با موضوع عفاف (خويشتندارى جنسى) در نگاه اسلام ، ر . ك : جوان ، هيجان و خويشتندارى . نيز ، ر . ك : پژوهشى در فرهنگ حيا .

ص: 103

3 - 3 - 2 - 4 . اصلاح نهان

اين رو ، كسانى مى توانند موفّقيت آينده را به دست آورند كه قدرت پيش بينى آينده را داشته باشند. از اين ويژگى ، در ادبيات دين ، با عنوان «حزم» ياد مى شود. حزم يعنى استوارانديشى ناظر به آينده(عاقبت انديشى). با بررسى دقيق و پيش بينى آينده، مى توان از ناكامى جلوگيرى كرد و موفّقيت را براى خود تضمين نمود و اين ، موجب خرسندى و شادى مى گردد.(1) برخى افراد فقط به لحظه حال مى انديشند و از آينده غافل اند و لذّت آنى را بر مى گزينند. افرادى كه توان پيش بينى آينده را ندارند و يا از آن استفاده نمى كنند، رفتارهاى نادرستى را در پيش مى گيرند كه نتيجه اى جز مواجهه با محنت آتى و ناكامى نخواهد داشت و طبيعتاً ناكامى نيز موجب غم و اندوه مى گردد.

3 - 3 - 2 - 4 . اصلاح نهان از ديگر ابعاد زندگى انسان، سرّ و نهان اوست. اين كه انسان در نهان خود چگونه باشد، در شادى يا اندوه او تأثير دارد. اگر انسان در نهان خود ، كارى انجام دهد كه خداوند متعال را خرسند سازد، خداوند متعال در ميان مردم ، چيزهايى را از وى آشكار مى سازد كه مايه خرسندى او مى گردد. در حقيقت، اين سرور ، به جهت نام نيكى است كه خداوند از وى منتشر مى سازد و بدين وسيله ، اعتبار و آبروى اجتماعى وى را بالا مى برد. بى ترديد چنين موضوعى ، مايه خرسندى انسان مى گردد . امّا كسى كه در نهان خود اقدام به كارهايى مى كند كه خداوند را به خشم مى آورد، خداوند نيز در ميان مردم ، چيزهايى را از او آشكار مى سازد كه مايه ناخرسندى او مى شود. با اين كار، اعتبار و آبروى او از بين مى رود و مردم از او به زشتى ياد خواهند كرد.(2) بنا بر اين، اگر انسان ، نهان زندگى خود را اصلاح كند و از

.


1- .ر . ك : ص 325 (دورانديشى).
2- .ر. ك: ص 329 ح 452.

ص: 104

3 - 4 . انواع عبادات

كارهاى ناشايست در خفا بپرهيزد، خداوند متعال ، شادمانىِ اجتماعى را به او اعطا خواهد كرد.

3 - 4 . انواع عبادات پيش از اين اشاره كرديم لذّتى كه خداشناسان راستين از ارتباط با خدا و اُنس با او دارند ، قابل مقايسه با لذايذ دنياپرستان از مواهب مادّى نيست .(1) به همين جهت ، انواع عبادت مانند : نماز ، حج ، عمره ، دعا ، ذكر ، تلاوت قرآن و روزه براى اهل معرفت ، لذّتبخش و شادى آفرين است . در روايتى با سند معتبر از امام صادق عليه السلام نقل شده كه مى فرمايد :قالَ اللَّهُ تبارَكَ وَتعالى : يا عِبادىَ الصِّدِّيقينَ، تَنَعَّموا بِعِبادَتى فى الدُّنيا؛ فإنَّكُم تَتَنَعَّمون بِها فى الآخِرَةِ .(2) خداى تبارك و تعالى فرموده است: اى بندگان راستين من! در دنيا از نعمت عبادت من برخوردار شويد؛ زيرا در آخرت ، به سبب آن متنعّم مى گرديد. از اين رو ، خاتم پيامبران ، نماز را - كه كامل ترين مصداق عبادات است - نور چشم خود معرفى كرده (3) و امام عارفان ، آن را مايه شادى دنيا و آخرت دانسته است .(4) بر اين اساس ، عبادت هاى دينى ، نه تنها نگرانى هاى زندگى و فشارهاى روحى را كاهش مى دهند ، بلكه شادى آور و مسرّت آفرين اند . گفتنى است كه اين خاصيّت ديندارى ، حتّى در اديان تحريف شده نيز قابل ملاحظه است .

.


1- .ر . ك : ص 75 (درمان هاى عبادى) .
2- .الكافى : ج 2 ص 83 ح 2 .
3- .ر . ك : ص 329 ح 454 .
4- .ر . ك : ص 331 ح 455 .

ص: 105

آرگايل در فصل يازدهم كتاب خود ، اختصاصاً به بحث مذهب پرداخته و تصريح مى كند كه مذهب ، آثار مثبتى بر سلامت ذهنى، خصوصاً بر سلامت وجودى (رضامندى از زندگى) دارد. وى در باره تأثير مذهب بر شادى مى گويد : اينگلهارت ،(1) تعدادى از زمينه سنجى هاى مربوط به چهارده كشور اروپايى را كه 163 هزار نمونه در آن شركت كرده بودند، تركيب كرد. وى دريافت كه 85 درصد كسانى كه گفته بودند هفته اى يك بار يا بيشتر به كليسا مى روند، در مقايسه با 82 درصد كه گاهى به كليسا مى روند و 77 درصد كه اصلاً به كليسا نمى رفتند، احساس رضايت بيشترى از زندگى دارند. آنان همچنين دريافتند كه تأثير مذهب بر شادى ، بيشتر با فعاليت هاى مذهبى ارتباط داشت تا مذهبى بودن . براى تبيين اين تأثير، سه محور ، مورد توجّه پژوهشگران قرار گرفت كه عبارت اند از: حضور در كليسا و مورد حمايت اجتماعى قرار گرفتن؛ داشتن رابطه خصوصى با خداوند؛ و برخوردارى از ايمان استوار .(2) آلان كار نيز در اين باره مى گويد : در مطالعاتى كه در امريكاى شمالى انجام شده، بين شادمانى و پرداختن به فعاليت هاى دينى ، همبستگى يافت شده است. سپس در تحليل اين تأثير ، به سه دليل كه در روان شناسى مورد توجّه جدّى قرار گرفته اند، اشاره مى كند كه كمى با تبيين هاى سه گانه آرگايل ، متفاوت است: اوّل اين كه دين ، يك سامانه باور منسجم ايجاد مى كند كه باعث مى شود افراد براى زندگى معنا پيدا كنند و به آينده اميدوار باشند. سامانه باورهاى دينى ، به برخى از ما امكان مى دهد كه به ناملايمات، فشارهاى روانى و تكان هاى گريزناپذير،

.


1- .Inglhart
2- .روان شناسى شادى : ص 275.

ص: 106

معنا دهيم و به زندگى اى در آينده كه فاقد اين دردها و رنج هاست، خوشبين و اميدوار باشيم. دوم اين كه حضور مرتّب در مراسم مذهبى، موجب جلب حمايت اجتماعى مى شود. سوم اين كه پرداختن به مذهب ، اغلب با سبك زندگى جسمانى و روانى سالم تر همراه است كه مشخّصه هاى آن ، وفادارى زناشويى، رفتار نوع دوستانه اجتماع خواه (به جاى ارتكاب جرم) ، اعتدال در تغذيه و ترك مشروبات و مخدّرها و پايبندى به كار سخت است.(1) همچنين وى معتقد است كه مذهب از راه كاهش فشارهاى روانى نيز مى تواند بر شادى تأثير بگذارد. سيژل (2)و كندال (3) دريافتند كه در حالى كه داغ ديدگى ، به افسردگى بيشتر (خصوصاً براى مردان) منجر مى شود، براى مردانِ همسر از دست داده اى كه به كليسا يا عبادتگاه تعلّق داشتند، خيلى كمتر بود. در واقع ، در اين مورد مى تواند رشد ناشى از استرس وجود داشته باشد، يعنى در جايى كه آشفتگى به واسطه تعبير و تفسير مجدّد و مثبت از وقايع، پذيرش، حمايت اجتماعى و هيجانى و مقابله مذهبى ، به نتايج مطلوبْ منجر مى شود. اين گونه رشد ناشى از استرس ، در كسانى كه داراى مذهب درونى هستند، محتمل تر است. پارگامنت (4) پس از مرور كردن صد و سى مطالعه مربوط به مقابله مذهبى ، دريافت كه در 34 درصد آنها نتايج مثبت گزارش شده است و نيز اين كه بيشتر مقابله هاى مذهبى ، مانند : تصوّر كمك يا راه نمايى از خدا ، مقابله مشترك كه در آن خدا شريك تصميمات است، شكل دهى و قالب بندى دوباره نيك انديشانه كه در آن وقايع منفى به صورت مثبت تر به عنوان اراده خدا ديده مى شوند ، و جستجوى

.


1- .روان شناسى مثبت : ص 69.
2- .Siegel
3- .Kendal
4- .Pargament

ص: 107

3 - 5 . عناصر مادّى

حمايت از افراد روحانى يا جماعت كليسا ، موفّق به پايان رسيده است .(1) داينر در بحثى به عنوان باور و بهزيستى مى گويد : دانشمندان ، ارتباط بين اعتقاد و انطباق با بحران را بررسى كرده اند. تحقيقات اخير نشان داده كه زنان بيوه اى كه به طور منظّم ، عبادت و نيايش مى كردند، شادمانى بيشترى در زندگى شان گزارش كرده اند.(2) اينها نمونه هايى از تحقيقات روان شناسان غربى در حوزه مسيحيّت تحريف شده است . بى ترديد ، نقش آموزه هاى اسلامى - كه بر حقايق راستين آسمانى استوار است - ، در تأمين شادكامى انسان ها ، بسيار فراتر از آموزه هاى تحريف شده مسحيّت است ؛ ليكن متأسّفانه تا كنون در اين زمينه ، پژوهش هاى ميدانى ، صورت نگرفته است . اميدواريم كه در حوزه اسلام نيز تحقيقات ميدانىِ لازم توسط روان شناسان مسلمان انجام پذيرد و آثار آن به صورت عينى و با ادبيات علوم تجربى ، تبيين شوند.

3 - 5 . عناصر مادّى نقش انواع لذايذ مادى در شادى، بديهى است و نيازى به توضيح ندارد ؛ بلكه توده مردم ، شادكامى را در دستيابى به اين طيف از لذّت ها خلاصه مى كنند. نكته قابل توجّه در اين باره ، اين است كه در منابع اسلامى ، نقش شمارى از عناصر مادى و لذايذ طبيعى در پديد آوردن شادى (3) و برطرف كردن نگرانى ،(4) مورد تأكيد قرار

.


1- .روان شناسى شادى ، آرگايل : ص 275.
2- .كتاب راه نماى روان شناسى مثبت : ص 63 .
3- .ر.ك: ص 341 (عناصر مادى و لذّتهاى طبيعى) .
4- .ر.ك: ص 291 (درمان طبيعى) . نيز ، ر. ك: ص 77 (درمان هاى طبيعى) .

ص: 108

3 - 6 . عوامل غير اختيارى
اشاره

گرفته است، مانند: خوردن گوشت، بويژه گوشت برخى از پرنده ها، خوردن انگور سياه، مصرف كدو، نوشيدن عسل، نگاه كردن به سبزه، و چهره زيبا، لذايذ جنسى حلال، خواب ، نظافت، شستشوى سر با گل خطمى، استفاده از انگشتر فيروزه، و لباس نرم، استعمال بوى خوش، سواركارى و پياده روى و ... . در تبيين رواياتى كه به نقش اين گونه امور در درمان نگرانى و يا پديد آوردن شادى اشاره دارند، چند نكته قابل توجه است: 1 . عوامل شادى و يا غم زدايى، منحصر به عواملِ عقلى، اخلاقى، رفتارى و عبادى نيستند ؛ بلكه عوامل مادى نيز در كنار ديگر عوامل مى تواند در آسايش روانى و شادكامى فرد ، مؤثّر باشد. 2 . با عنايت به اين كه سند همه اين روايات ، از اعتبار لازم برخوردار نيست، پژوهش هاى علمى مى تواند در ارزيابى مدلول (محتواى) آنها مؤثّر باشد، چنان كه در مواردى صحّت مفاد آنها از نظر علمى ، مورد تأييد قرار گرفته است.(1) 3 . آنچه در روايات مورد اشاره آمده ، همه عوامل تأثيرگذار در درمان اندوه و يا پديد آوردن شادى نيست؛ زيرا نه بناى اهل بيت عليهم السلام بر اين بوده كه در اين گونه مسائل وارد شوند، و نه همه آنچه آنها فرموده اند ، به دست ما رسيده است.

3 - 6 . عوامل غير اختيارى آنچه تاكنون در باره عوامل شادى گذشت، امورى اختيارى هستند كه انسان، با بهره گيرى از آنها، مى تواند شادكام باشد ؛ امّا در روايات اهل بيت عليهم السلام، به دو عامل غير اختيارىِ شادى و يا اندوه نيز اشاره شده است:

.


1- .ر.ك: ص 78 (غذادرمانى) .

ص: 109

3 - 6 - 1 . رابطه ناشناخته روانى
3 - 6 - 2 . القائات فرشته و يا شيطان

3 - 6 - 1 . رابطه ناشناخته روانى برپايه شمارى از روايات، ارواح اهل ايمان، رابطه مرموزى با يكديگر، و با اهل بيت عليهم السلام دارند كه در نتيجه آن، شادى و اندوه آنها به يكديگر منتقل مى شود. در اين صورت، انسان، احساس شادى و يا اندوه مى نمايد بدون اين كه بداند علّتش چيست؟!(1)

3 - 6 - 2 . القائات فرشته و يا شيطان يكى ديگر از عوامل غير اختيارى شادى و يا غم، القائات درونى است كه به وسيله فرشته (2)و يا شيطان (3) صورت مى گيرد. گاه بدون اين كه انسان بخواهد ، مسائلى به ذهن او خطور مى كنند كه باعث شادى وى مى شوند و گاه به عكس، چيزهايى در ذهنش وارد مى شوند كه او را غمگين مى نمايند. بر پايه روايتى از امام صادق عليه السلام اين گونه شادى ها و غم ها ممكن است ريشه در الهام فرشتگان و يا وسوسه شياطين داشته باشد.

.


1- .ر.ك: ص 351 (پيوند روحى).
2- .ر.ك: ص 355 (الهام فرشته).
3- .ر.ك: ص 205 (اندوه ناشى از وسوسه هاى شيطان) .

ص: 110

اصل چهارم : تلاش براى شادكامى ديگران

اصل چهارم : تلاش براى شادكامى ديگران از نظر اسلام ، يكى از مهم ترين و مؤثّرترين عوامل شادكامى ، شاد كردن ديگران است ، و در مقابل ، غمگين كردنِ مردم ، يكى از خطرناك ترين آفت هاى شادى است . از اين رو ، شاد سازى ديگران را مى توان يكى از اصول الگوى شادى از منظر اسلام دانست . لذا به دليل اهميت موضوع ، فصل ششم كتاب ، به بيان ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام در اين باره اختصاص يافت ، با اين كه اين موضوع مى توانست در كنار ديگر عوامل شادى در فصل پنجم مطرح شود . جالب توجّه است كه آقاى دِيل كارْنِگى نيز در كتاب آيين زندگى ، يك فصل را به اين موضوع اختصاص داده است . وى در فصل هجدهم كتابش ، تحت عنوان «چگونه ماليخوليا را در چهارده روز معالجه كنيم» آورده است : وقتى شروع به نگارش اين كتاب نمودم ، يك جايزه دويست دلارى براى كسى معيّن كردم كه مؤثّرترين داستان حقيقى را در باره «چگونه بر نگرانى پيروز شدم» بنويسد . داوران اين مسابقه ، عبارت بودند از : رئيس دانشگاه «لينكلن» و «ادى رى كن بيكر» رئيس خطوط هوايى شرقى و «كالتن بوران» ، مفسّر معروف راديو . در بين داستان هاى رسيده ، دو داستان به قدرى عالى بودند كه داوران نتوانستند يكى را بر ديگرى رجحان دهند(1) و

.


1- .داستان دوم ، در صفحه 53 گذشت .

ص: 111

جايزه را بين آن دو تقسيم كردند . داستان زير كه توسط «بورتون» نوشته شده بود ، برنده جايزه اوّل است : «مادرم را در نُه سالگى و پدرم را در دوازده سالگى از دست دادم. پدرم كشته شد و مادرم نوزده سال قبل به اتّفاق دو خواهرم بدون اطلاع ، از خانه بيرون رفت و تا هفت سال بعد - كه نامه اى برايم نوشت - ، خبرى از او نداشتم . پدرم سه سال بعد از رفتن مادرم در اثر حادثه اى مُرد . او با كمك شخص ديگرى كافه اى خريد و هنگامى كه به مسافرت رفته بود ، شريكش از نبودن او استفاده كرد و كافه را فروخت و فرار كرد . يكى از دوستان پدرم به او تلگراف زد كه هر چه زودتر بازگردد و اين عجله او باعث شد كه در موقع برگشتن ، در يك حادثه اتومبيل كشته شود . دو نفر از عمّه هايم كه فقير و بيمار بودند ، تنها سه تا از برادرزاده هاى خود را به خانه خويش بردند و كسى به من و برادر كوچكم توجّهى نكرد و ما در آن شهر ، آواره و بى پناه مانديم . بيم آن را داشتيم كه ما را يتيم بخوانند و مانند كودكان بى سرپرست با ما رفتار كنند . تصادفاً چنين هم شد . براى مدّت كوتاهى در يك خانواده بى چيز زندگى مى كردم ؛ ولى بعد كه رئيس خانواده بيكار شد و ديگر قادر به پرداخت مخارج من نبود ، آقاى لافتين ، مرا پذيرفت و خانم لافتين - كه هفتاد ساله و هميشه بيمار و بسترى بود - گفت تا وقتى دروغ نگويم و دزدى نكنم و به فرمانش گوش دهم ، مى توانم در خانه اش بمانم . اين سه دستور ، ملكه ام شده كاملاً از آنها پيروى مى كردم . بعد از چندى به مدرسه رفتم ؛ ولى در همان هفته اوّل به منزل بازگشتم . شاگردان مدرسه ، مرا اذيت مى كردند . دماغ بزرگم را وسيله مسخره قرار داده بودند و مرا يتيم مى خواندند . چنان دل آزرده شده بودم كه مى خواستم با آنها دعوا كنم ؛ ولى آقاى لافتين به من گفت كسى كه از درگيرى مى گريزد ، بزرگ تر از شخصى است كه به طرف آن مى رود . من دعوا نمى كردم تا اين كه روزى پسركى ،

.

ص: 112

قدرى فضله مرغ از حياط مدرسه برداشت و به صورتم پرت كرد و من هم كتك مفصّلى به او زدم . خانم لافتين ، كلاه قشنگى برايم خريده بود و به آن مى باليدم . يك روز دختر جوانى ، كلاه نو و قشنگ مرا پر از آب كرد و به سرم گذاشت . من در مدرسه گريه نمى كردم ؛ ولى هق هقِ گريه ام در منزل بلند مى شد . روزى بانو لافتين به من پندى داد كه تمام ناراحتى ها و نگرانى هايم را از بين بُرد و دشمنانم را به دوستان واقعى مبدّل كرد . او به من گفت : رالف ! به آنها علاقه نشان بده و درياب كه چه كار مى توانى براى آنها بكنى كه تو را به گريه نيندازند و تو را بچّه يتيم نخوانند . اين نصيحت را به كار بستم و به زودى شاگرد اوّل شدم . با اين حال ، كسى به من حسادت نمى ورزيد ؛ چون به آنها كمك مى كردم : به عدّه اى از شاگردان در نوشتن انشا و تكليفشان كمك مى كردم و براى عدّه اى ديگر ، متن مناظره اى را كه مى بايستى در كلاس انجام مى گرفت ، آماده مى كردم . جوانى شرم داشت كه به خانواده اش بگويد به او كمك مى كنم . به بهانه شكار از منزل بيرون مى رفت و به مزرعه آقاى لافتين مى آمد تا من درس ها را برايش دوره كنم . بيشتر وقت خود را به نوشتن تكاليف و حاضر كردن دروس دختران و پسران هم كلاسم مى گذراندم . مرگ به سراغ همسايگان ما آمد و دو كشاورز پير و فرتوت شده را در كام كشيد و يك مرد نيز زنش را تنها گذاشت و رفت . من تنها مرد چهار خانواده بودم و دو سال به اين زنان بيوه ، كمك مى كردم . هنگام رفتن و برگشتن از مدرسه براى آنها هيزم مى شكستم و گاوهايشان را مى دوشيدم و به آنها آب و علوفه مى دادم . اكنون ديگر به عوض ناسزا دعاى خير مى شنيدم و مورد علاقه همه بودم . روزى كه از نيروى دريايى بر مى گشتم ، متجاوز از دويست نفر در همان روز اوّل به ديدنم آمدند و بعضى بيش از هشتاد مايل راه را طى

.

ص: 113

كرده بودند . ابراز علاقه آنها نسبت به من ، حقيقى و بى آلايش بود . از آن جايى كه براى كمك كردن به ديگران رفتم ، چندان نگرانى ندارم و اكنون دوازده سال است كه كسى مرا بچّه يتيم خطاب نمى كند» . درود بر «س. ر. بورتون» كه به خوبى ، شيوه دوستيابى را مى داند و راه پيروزى بر نگرانى را مى شناسد . مرحوم دكتر «فرانك لوپ» نيز همين گونه رفتار كرد . او بيست و سه سال به خاطر ورم مفاصل ، بسترى بود . از كسانى كه بارها با او طرف صحبت شده اند ، يكى به من نوشت : «من چندين دفعه با دكتر لوپ تماس گرفته ام ؛ ولى هرگز در عمرم مردى نوع پرست تر از او نديده ام و كسى را نمى شناسم كه از زندگى اش چون او بهره برده باشد . چگونه اين بيمار بسترى ، توانسته است بدين درجه از زندگى اش استفاده كند؟ من از طرف شما دو حدس مى زنم : آيا با انتقاد به هدف رسيد؟ خير ... آيا به حال خود رقّت مى آورد و توقّع داشت كه توجّه همه به او متمركز باشد و همه از او مواظبت كنند؟ خير . حدس شما درست نيست . بنا به گفته خودش ، او نام و نشانىِ بيماران را به دست مى آورد و با نوشتن نامه هاى اميدبخش ، هم خودش و هم آنها را سرگرم و خوش حال مى كرد . در حقيقت ، باشگاهى براى اشخاص مريض تشكيل داد و آنها را به مكاتبه وادار كرد . او سازمان ملّى اى به نام «انجمن اسيران بيمارى» تأسيس كرد . همان طور كه روى تخت خوابيده بود ، همه ساله يك هزار و چهارصد نامه مى نوشت و هزاران نفر بيمار را با تهيه راديو و كتاب ، به عضو انجمن ياد شده درمى آورد و موجبات مسرّت آنها را فراهم مى كرد . اختلاف عمده بين دكتر لوپ و ديگران چه بود؟ اين كه دكتر لوپ ، مانند اشخاصى كه داراى هدف و مأموريتى در زندگى هستند ، نورى در قلبش مى تابيد و برخلاف آنهايى كه هميشه زبان به شكايت مى گشايند كه چرا دنيا به كام آنها نيست ، در او حرارت و جذبه به حدّ وفور وجود داشت .

.

ص: 114

او مردى با اراده بود. برعكس آنهايى كه بنا به نظر شاو ، به مجرّد مواجه شدن با بيمارى اى جزئى ، از اين كه چرا دنيا به دلخواه آنان نيست و از او پرستارى نمى كند ، ناله و شكايت دارند . جمله اى به ياد دارم كه هنوز از قلم هيچ كدام از نويسندگان روان شناس ، تراوش نكرده است . اين جمله را آلفرد آدلر گفته است . او به بيماران خود مى گفت : «هرگاه اين دستور را به كار ببريد ، مدّت چهارده روز از فكر و خيال واهى بيرون مى آييد . بكوشيد فكر كنيد چگونه مى توانيد شخصى را شادمان نماييد» . وى در كتاب معروف خود به نام براى شما زندگى چگونه بايد باشد؟ - و اين كتابى است كه حتماً بايد آن را بخوانيد - ، ما را تشويق مى كند كه هر روز كار نيكى انجام دهيم . كار نيك كدام است؟ محمّد پيغمبر مى گويد : «كار خوب آن است كه زنگ غم از چهره اى بزدايد و تبسّمى از شادمانى در آن ظاهر سازد» . چرا انجام دادن كارى خوب در هر روز اين چنين نتيجه شگفتى براى انجام دهنده آن به وجود مى آورد؟ زيرا هنگام فراهم كردن وسائل خوشى و شادمانى ديگران ، از خود غافل مى مانيم و وقتى براى نگران شدن نداريم (1) و همين فكر كردن در باره خودمان است كه موجب ايجاد نگرانى و ترس و ماليخوليا مى گردد ... .(2) گفتنى است كه ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام در باره شاد كردن ديگران را در شش عنوان مى توان دسته بندى كرد :

.


1- .البته اين، تبيين وى در باره اثر شاد كردن ديگران است. از متون اسلامى ، تبيين ديگرى قابل استفاده است كه در ادامه ، به آن اشاره مى كنيم.
2- .آيين زندگى : ص 170 - 173 .

ص: 115

دسته اوّل ، رواياتى هستند كه بر گره گشايى از گرفتارى هاى همگان و زمينه سازى براى شادى ديگران ، بدون در نظر گرفتن اعتقادات مذهبى آنان ، تأكيد دارند ، مانند روايتى كه ثقة الاسلام كلينى به سند معتبر ، از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل كرده كه فرمود :الخَلقُ عِيالُ اللَّهِ ، فَأَحَبُّ الخَلقِ إلَى اللَّهِ مَن نَفَعَ عِيالَ اللَّهِ وأدخَلَ عَلى أهلِ بَيتٍ سُروراً .(1) مردم ، نانخور و خانواده خدايند . دوست داشتنى ترين مردم نزد خداوند ، كسى است كه به نانخوران او سود برساند و خانواده اى را شادمان سازد . همچنين امام على عليه السلام خطاب به كميل بن زياد مى فرمايد :ما مِن أحَدٍ أودَعَ قَلباً سُروراً إلّا وخَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِن ذلِكَ السُّرورِ لُطفاً ، فَإِذا نَزَلَت بِهِ نَائِبَةٌ جَرى إلَيها كالماء فى انحِدارِهِ ، حَتّى يَطرُدَها عَنهُ كَما تُطرَدُ غَريبَةُ الإبِلِ .(2) هيچ كس دلى را شادمان نسازد ، مگر آن كه خداوند از آن شادمانى ، لطفى بيافريند و زمانى كه گرفتارى اى بدو رسد ، آن لطف ، همچون آب جارى در سراشيبى ، به سوى آن گرفتارى سرازير شود و آن را از وى دور گرداند ، همچنان كه شتر غريبه [از ميان رمه شتران] رانده مى شود . در مقابل ، آزردن و غمگين كردن ديگران ، از نظر اسلام به شدّت نكوهش شده است . اجتناب از مردم آزارى ، نخستين شرط پذيرفتن آيين اسلام است و انتخاب نامِ «مسلمان» براى پيروان اين آيين ، به همين مناسبت است . از منظر احاديث اسلامى ، آزردن ديگران ، از خصوصيات انسان هاى پست و شرور است ، و مسلمان كسى است كه آزار او به هيچ كس ، حتّى به مورچه اى نمى رسد .(3)

.


1- .ر . ك : ص 356 ح 512.
2- .ر . ك : ص 356 ح 513.
3- .ر . ك : دانش نامه قرآن و حديث : ج 2 ص 291 .

ص: 116

دسته دوم : رواياتى هستند كه به شاد كردن پدر و مادر توصيه كرده اند و اين اقدام را موجب افزايش طول عمر مى دانند(1) و غمگين كردن آنها را زيان بار توصيف نموده اند .(2) دسته سوم : رواياتى هستند كه بر شاد كردن خانواده تأكيد دارند و اين عمل را موجب آمرزش گناهان ، و شادىِ روز قيامت دانسته اند .(3) دسته چهارم : رواياتى هستند كه در باره شاد كردن كودكان ، بويژه كودكان يتيم وارد شده و به سيره پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و امام على عليه السلام در برخورد با آنان اشاره دارد .(4) دسته پنجم : رواياتى هستند كه اهميت و آثار شاد كردن اهل ايمان را بيان كرده اند ، و نسبت به خطر غمگين كردن آنان هشدار داده اند .(5) شايان ذكر است كه در روايات اسلامى ، شاد كردنِ اهل ايمان ، بيش از موارد ديگر ، مورد تأكيد قرار گرفته است . اين تأكيد مى تواند اشاره به دو نكته باشد : 1 . انسان ، براى شاد كردن نزديكان خود ، به قدر كافى انگيزه دارد . از اين رو ، غم زدايى و شاد كردن ديگران ، بويژه اهل ايمان ، بيشتر مورد تأكيد قرار گرفته است . 2 . در زندگىِ اجتماعى ، زندگىِ فرد نمى تواند از جامعه جدا باشد . از اين رو ، شادى و غم جامعه به طور طبيعى به آحاد شهروندان آن منتقل مى شود ، بويژه اهل ايمان كه بر اساس روايات اهل بيت عليهم السلام از طريق رشته اى مرموز ، در باطن با يكديگر پيوند روحى دارند(6) و از اين راه ، شادى و غم آنها به يكديگر منتقل

.


1- .ر . ك : ص 359 (شاد كردن پدر و مادر) .
2- .ر.ك: ص 359 (اندوهگين كردن پدر و مادر) .
3- .ر . ك : ص 361 (شاد كردن خانواده) .
4- .ر.ك: ص 363 (شاد كردن كودكان بويژه يتيمان) .
5- .ر.ك: ص 369 (شاد كردن مؤمن) .
6- .اين تبيين در باره رابطه شاد كردن ديگران با شاد شدن فرد، با آنچه ديل كارنگى بيان كرده بود ، متفاوت است. در اين جا صحبت از ارتباط روحى ميان انسان ها و همچنين عنايت خداوند متعال است ؛ امّا ديل كارنگى ، علّت را در رويگردانى حواس از مشكلات خود مى داند.

ص: 117

مى شود .(1) دسته ششم : احاديثى هستند كه در باره حقوق كسى كه زمينه شادى ديگرى و يا ديگران را فراهم كرده ، بحث مى كنند . رعايت حقوق شاد كننده ، سبب مى شود كه ديگران نيز به اين اقدام تشويق شوند و به تدريج ، غم زدايى و شادى آفرينى ، به صورت يك فرهنگ در جامعه ، جا باز نمايد . از اين رو ، امام زين العابدين عليه السلام در رساله اى كه به رسالة الحقوق معروف شده ، سپاس گزارى زبانى و عملى از شاد كننده را حقّ او مى داند و به آن توصيه مى فرمايد .(2)

.


1- .ر . ك : ص 351 (پيوند روحى) .
2- .ر.ك: ص 401 (حق كسى كه خدا به وسيله او تو را شاد كند) .

ص: 118

اصل پنجم : رعايت آداب شادى
5 - 1 . حق مدارى

اصل پنجم : رعايت آداب شادى پنجمين اصل از اصول «بهترين الگوى شادى» ، رعايت آداب شادى است . بى توجّهى به اين اصلِ مهم ، همه تلاش هايى را كه در مبارزه با آفت هاى شادى ، درمان غم هاى ناروا ، و تحقّق عوامل شادى آفرين ، صورت گرفته است ، با ناكامى روبه رو خواهد ساخت . اين آداب ، عبارت اند از :

5 - 1 . حق مدارى اين ادب ، جامعِ همه ويژگى هاى «بهترين الگوى شادى» و سرچشمه همه آدابى است كه در پى خواهند آمد ؛(1) زيرا رعايت اين ادب ، سبب مى شود كه همه ابعاد وجودى انسان ، به صورت متوازن ، بدون افراط و تفريط و بدون پيامدهاى منفى ، از شادى و نشاط برخوردار باشد . براى نمونه ، يكى از عوامل اجتماعى شادى ، «مزاح» و «شوخ طبعى» است . در روايتى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمده كه مى فرمايد : «من شوخى مى كنم ؛ ولى جز حق نمى گويم» .(2) اشاره به اين كه رعايت ادب حق مدارى در مزاح ، سبب مى شود كه انسان ، ضمن اجتناب از شوخى هايى كه داراى پيامدهاى منفى اند ، بخشى از شادى هاى مورد نياز زندگى خود را تأمين نمايد .

.


1- .ر.ك: ص 403 (حق مدارى) و ص 435 (شادى ناحق) .
2- .ر . ك : ص 403 ح 597 .

ص: 119

5 - 2 . سرمستى نكردن
5 - 3 . اجتناب از شادى هاى ناروا
اشاره

5 - 2 . سرمستى نكردن حق مدارى در شادى سبب مى شود كه موفقيت هاى زندگى ، انسان را از مرز اعتدال خارج نسازد و به كبر و غرور و سرمستى مبتلا ننمايد . امام على عليه السلام در توصيف شخص مؤمن مى فرمايد :لا يَخرَقُ بِهِ فَرَحٌ ، ولا يَطيشُ بِهِ مَرَحٌ . . . ولا يَفشَلُ فِى الشِّدَّةِ ، ولا يَبطَرُ فِى الرَّخاءِ .(1) شادمانى، مايه نابخردى او نمى شود و سرخوشى، موجب سبك مغزى وى نمى گردد ... در سختى[هاى زندگى ]سست نمى شود و در فراوانى نعمت، سرمست نمى گردد . رعايت اين ادب ايجاب مى كند كه انسان در شادى ها از همه امورى كه حاكى از غفلت ، غرور و سرمستى اند (مانند : افراط در خنديدن از نظر كمّى (2) و كيفى (3) و لودگى)(4) اجتناب نمايد .

5 - 3 . اجتناب از شادى هاى نارواپيش از اين گذشت كه شادى هاى زيان بار و مزاحم شادى هاى پايدار ، از نظر اسلام ، باطل و ناروا هستند .(5) اين گونه شادى ها ، افزون بر پيامدهاى منفى و خطرناكى كه در دنيا و آخرت براى انسان دارند ، در واقع ، شادى نيستند ؛ زيرا به دليل اين كه با فطرت انسانى (6)

.


1- .ر . ك : ص 406 ح 608 .
2- .ر.ك: ص 413 (پرهيز از زياد خنديدن) .
3- .ر.ك: ص 409 (پرهيز از بلند خنديدن) .
4- .ر.ك: ص 415 (پرهيز از آلودگى) .
5- .ر . ك : ص 26 (شادى روا و ناروا) .
6- .(فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا) (روم : آيه 30) .

ص: 120

5 - 3 - 1 . شاد شدن براى رو آوردنِ دنياى نكوهيده

سازگارى ندارند ،(1) در ضمير ناخودآگاه و عمق جان انسان ، نگرانى توليد مى كنند و باعث درد و رنج مى شوند . در روايتى از امام على عليه السلام آمده :فَالمُتَمَتِّعونَ مِنَ الدُّنيا تَبكي قُلوبُهُم وَإِن فَرِحوا ، وَيَشتَدُّ مَقتُهُم لِأَنفُسِهِم وَإِن اغتُبِطوا بِبَعضِ ما رُزِقوا .(2) برخورداران از دنيا دل هاشان گريان است ، هر چند [به ظاهر] شاد باشند و از خويشتن سخت بيزارند ، گرچه به سبب پاره اى از آنچه از دنيا نصيبشان شده ، مورد غبطه ديگران باشند . به عكس ، انسان هايى كه در مكتب اسلام پرورش يافته اند ، حتّى در شرايط سخت زندگى ، نگرانى ندارند ؛ بلكه در عمق جان ، احساس رضايت و شادى مى نمايند . بنا بر اين ، براى دستيابى به بهترين الگوى شادى ، پرهيز از شادى هاى ناروا و باطل ، ضرورى است . پيش از اين نيز توضيح داديم كه تصحيح بينش در ارتباط با شناخت عوامل شادى و غم ، و واقع گرايى در غم ها و شادى ها ، نخستين اقدام لازم جهت درمان غم هاى بيهوده است .(3) همه مواردى كه در فصل نهم تحت عنوان «شادى هايى كه اندوه در پى مى آورند» آمده ، در واقع ، نمونه هايى از خطاهاى انسان در تشخيص عوامل شادى آفرين و حزن آوراند . به سخن ديگر ، شادى هاى نكوهيده ، شادى كاذب است و اگر انسان ، ديده واقع بين داشته باشد ، مى داند نه تنها شادى در اين موارد ، روا نيست ، بلكه به حكم عقل ، اندوه بايد جايگزين شادى گردد .

5 - 3 - 1 . شاد شدن براى رو آوردنِ دنياى نكوهيده از نظر اسلام ، لذايذ دنيوى ، به دو دسته تقسيم مى شوند : لذّت هايى كه مقدّمه نشاط

.


1- .ر . ك : ص 179 (آسيب هاى عملى) .
2- .ر . ك : ص 436 ح 660 .
3- .ر . ك : ص 44 (درمان هاى معرفتى) .

ص: 121

5 - 3 - 2 . علم بدون ايمان
5 - 3 - 3 . شادى به ستايش دروغ
5 - 3 - 4 . شادىِ احزاب سياسى

و شادابى و آماده سازى انسان براى تكامل معنوى و شادكامى هميشگى اند ، و لذّت هاى مزاحمِ لذّت هاى پايدار . دسته دوم از لذايذ دنيوى ، دنياى نكوهيده ناميده مى شود . شادى براى دستيابى به اين گونه لذايذ ، ناروا و خطاست .(1)

5 - 3 - 2 . علم بدون ايمان (2)علم ، اگر با ايمان همراه نباشد ، نه تنها براى انسان و جامعه انسانى مفيد نيست ، بلكه سلاحى است در دست دشمنان انسانيت (3) و هيچ چيز ، جز ايمان ، نمى تواند علم را در خدمت انسان قرار دهد . بنا بر اين ، شادى به علمِ بدون ايمان ، خطا و نكوهيده است .

5 - 3 - 3 . شادى به ستايش دروغ (4)ستايشِ دروغين ، واقعيت را تغيير نمى دهد . بنا بر اين شاد شدن به خاطر تعريف و تمجيد ديگران ، در مورد امورى كه انسان مى داند واقعيت ندارد ، نوعى حماقت است . از اين رو ، اين گونه شادى ها نيز خطا و نكوهيده محسوب مى شوند .

5 - 3 - 4 . شادىِ احزاب سياسى (5)تعريف رسمى سياست ، تشخيص هدف و به دست آوردن آن از طريق دستيابى به قدرت است . احزاب سياسىِ غير اسلامى ، كارى به حق و باطل ندارند . از اين رو ،

.


1- .ر . ك : ص 437 (دلخوشى به روى آوردن دنياى نكوهيده) و ص 441 (باليدن به گنهكارى) و ص 445 (سرمست بودن از فراوانىِ مال) .
2- .ر . ك : ص 441 (دل خوش بودن به دانش بدون ايمان) .
3- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 ص 188 (خطر علم بدون عمل) .
4- .ر.ك: ص 447 (خوش بودن از ستايش هاى دروغين) .
5- .ر.ك: ص 447 (دل خوشى حزبى) .

ص: 122

5 - 3 - 5 . شادى فرمان روا به كيفر مجرم

هر اقدامى كه آنها را به قدرت برساند و خواسته هاى آنان را تأمين نمايد ، موجب شادى آنهاست و به فرموده قرآن كريم : (مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ .(1) از كسانى كه دين خود را قطعه قطعه كردند و فرقه فرقه شدند ، هر گروهى به آنچه نزد آنهاست ، شادند) . ترديدى نيست كه اين گونه شادى هاىِ ناشى از تعصّب حزبى و گروهى ، خطا و ناروايند .

5 - 3 - 5 . شادى فرمان روا به كيفر مجرم يكى از اقداماتى كه فرمان رواى جامعه اسلامى در جهت مبارزه با تبهكارى بايد انجام دهد ، كيفر (مجازات كردنِ) مجرمان و تبهكاران است ؛ امّا بايد توجّه داشته باشد كه هميشه كيفر دادن ، موجب اصلاح مجرم نيست . گاه عفو نيز كارساز است . فرمان رواى حكيم و فرزانه مى داند كه كجا بايد عفو كند و كجا بايد كيفر دهد . او بر اساس حكمت ، مجرمان را عقوبت مى كند ، نه براى انتقام و لذّت . لذا كيفر تبهكاران براى حاكمِ حكيم ، مسرّت آفرين نيست ، و اين ، نكته بسيار مهمى است كه امام على عليه السلام ، در منشور حكومت مصر ، به مالك اشتر تذكر داده است :لا تَندَمَنَّ عَلى عَفوٍ ، ولا تَبَجَّحَنَّ بِعُقوبَةٍ .(2) از گذشت و چشم پوشى پشيمان مشو و از مجازات كردن به خود نبال ! مجرم ، بيمار است ، و فرمان روا ، در واقع ، پزشك ناهنجارى هاى اجتماعى . همان طور كه لذّت بردن طبيب از دادن دارو به بيمار و يا قطع عضو او ، صحيح

.


1- .روم : آيه 32 .
2- .ر . ك : ص 448 ح 678.

ص: 123

5 - 3 - 6 . خرسندى از لغزش ديگران

نيست ، بلكه چه بسا خطرناك است ، فرمان رواى جامعه اسلامى نيز نبايد از مجازات مجرمان ، احساس خرسندى كند ؛ بلكه مانند پزشكى متعهّد و مهربان، بايد مصلحت بيمار را در نظر بگيرد .

5 - 3 - 6 . خرسندى از لغزش ديگران گاه ، رقابت ناسالم ، و گاه حسد ، سبب مى شود كه انسان از لغزش ديگران در زمينه هاى مختلف اقتصادى و اجتماعى ، خرسند شود . اين گونه شادى ها - كه به بهاى غم و اندوه ديگران ، به دست مى آيد - ، در واقع ، نوعى بيمارى است . افرادى كه به اين بيمارى مبتلا هستند بايد بينديشند كه ممكن است روزى خود آنها بلغزند .(1) آيا دوست دارند ديگران ، شاد شوند؟! اگر مايل نيستند ، تلاش كنند كه اين خصلت ناروا را دور سازند . گفتنى است كه وجه مشترك انواع شادى هاى ناروا ، منطقى نبودن و خلاف حق بودن آنهاست . بنا بر اين ، مقتضاى رعايت ادب حق مدارى در شادى ، اجتناب از اين موارد است .

.


1- .ر . ك : ص 449 ح 679 .

ص: 124

الفَصلُ الثاني : نَظرَةٌ عامّة في السُّرورِ والحُزنِ 2 / 1أهَمِّيَّةُ السُّرورِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِأ - سُرورُ الدُّنيارسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : لا خَيرَ ... فِي الوَطَنِ إلّا مَعَ الأَمنِ وَالسُّرورِ .(1)

الإمام عليّ عليه السلام : السُّرورُ يَبسُطُ النَّفسَ ، ويُثيرُ النَّشاطَ .(2)

عنه عليه السلام : مَن قَلَّ سُرورُهُ ، كانَ فِي المَوتِ راحَتُهُ .(3)

الإمام الرضا عليه السلام - في رِسالَتِهِ المَعروفَةِ بِالذَّهَبِيَّةِ - : إنَّ هذِهِ الأَجسامَ اُسِّسَت عَلى مِثالِ المُلكِ ، فَمَلِكُ الجَسَدِ هُوَ القَلبُ . . . ولِلمَلِكِ مَعَ هذا ثَوابٌ وعِقابٌ ، فَعَذابُهُ أشَدُّ مِن عَذابِ المُلوكِ الظّاهِرَةِ القادِرَةِ فِي الدُّنيا ، وثَوابُهُ أفضَلُ مِن ثَوابِها ، فَأَمّا عَذابُهُ فَالحُزنُ ، وأمّا ثَوابُهُ فَالفَرَحُ .(4)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 369 و 370 ح 5762 ، مستطرفات السرائر : ص 118 ح 1 كلاهما عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 333 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 77 ص 58 ح 3 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 113 ح 2023 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 62 ح 1605 .
3- .مطالب السؤول : ج 1 ص 234 ؛ بحارالأنوار : ج 78 ص 12 ح 70 .
4- .طبّ الإمام الرضا عليه السلام : ص 10 و 12 و 13 ، بحارالأنوار : ج 62 ص 309 و 310 .

ص: 125

فصل دوم : نگاهى عمومى به شادمانى و اندوه

2 / 1 اهميت شادمانى در دنيا و آخرت

الف - شادمانى دنيا

فصل دوم : نگاهى عمومى به شادمانى و اندوه 2 / 1اهميت شادمانى در دنيا و آخرت الف - شادمانى دنياپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : در [اقامت در] زادگاه ... خيرى نيست جز با وجود امنيت و شادمانى .

امام على عليه السلام : شادمانى دل را مى گشايد و نشاط را بر مى انگيزاند .

امام على عليه السلام : آن كه شادمانى اش اندك است، مرگ، مايه آسودگى اوست .

امام رضا عليه السلام - در نگاشته اش مشهور به الرسالة الذهبية (زرّين نامه) - : اين بدن ها به سان يك مملكت اند . پادشاه بدن، قلب است ... اين پادشاه، پاداش و كيفرى در اختيار دارد . كيفر او از كيفر پادشاهان رسمى و قدرتمند دنيا دردناك تر است و پاداشش از پاداش آنان برتر . كيفر او اندوهناكى است و پاداش وى شادمانى .

.

ص: 126

ب - سرورُ الآخِرَةِالكتاب(فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَ لِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا) .(1)

(فَأَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَبَهُ بِيَمِينِهِ * فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا * وَ يَنقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا) .(2)

(إِنَّ أَصْحَبَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِى شُغُلٍ فَكِهُونَ) .(3)

(إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِى نَعِيمٍ * عَلَى الْأَرَائِكِ يَنظُرُونَ * تَعْرِفُ فِى وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ) .(4)

(وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ) .(5)

(الَّذِينَ ءَامَنُواْ بَِايَتِنَا وَ كَانُواْ مُسْلِمِينَ * ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَ أَزْوَ جُكُمْ تُحْبَرُونَ) .(6)

(وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ * ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ) .(7)

راجع : الزخرف : 68 ، الأنبياء : 102 ، فاطر : 34 و 35 ، الأحقاف : 13 ، فصّلت : 30 .

الحديث الإمام الباقر عليه السلام - في قَولِهِ تَعالى : (نَضْرَةً وَسُرُورًا) - : نَضرَةً فِي الوُجوهِ ، وسُروراً فِي القُلوبِ .(8)

.


1- .الإنسان : 11 .
2- .الانشقاق : 7 - 9 .
3- .يس : 55 .
4- .المطفّفين : 22 - 24 .
5- .القيامة : 22 .
6- .الزخرف : 69 و 70 .
7- .عبس : 38 و 39 .
8- .الأمالي للصدوق : ص 333 ح 390 عن سلمة بن خالد عن الإمام الصادق عليه السلام ، العمدة : ص 349 ح 668 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 183 ، بحارالأنوار : ج 35 ص 241 ح 1 ؛ تفسير الطبري : ج 14 الجزء 29 ص 213 عن الحسن ، تفسير الثعلبي : ج 10 ص 102 .

ص: 127

ب - شادمانى آخرت

ب - شادمانى آخرت قرآن(پس [به خاطر آن رفتار شايسته] خداوند، آنان را از آسيب آن روز محافظت كرد و با طراوت چهره و خرّمى دل، آنها را رو به رو ساخت) .

(پس آن كس كه كارنامه اش را به دست راستش دهند ، به زودى با حسابى آسان، محاسبه خواهد شد و شادمان به سوى خانواده اش باز خواهد گشت) .

(بهشتيان در آن روز، سرگرم لذّت بردن از نعمت هايند) .

(بى گمان، نيكان ، غرق در ناز و نعمت اند . بر تخت ها [تكيه زده] تماشا مى كنند . در چهره شان ، طراوت [برخوردارى از] آن ناز و نعمت را درمى يابى) .

(چهره هايى در آن روز، شاداب اند) .

(كسانى كه به آيات ما ايمان دارند و تسليم اند، [به آنان خطاب مى شود:] با همسرانتان در نهايت شادمانى به بهشت درآييد) .

(چهره هايى در آن روز، گشاده و خندان و شادمان اند) .

ر . ك : زخرف : آيه 68 ، انبيا : آيه 102 ، فاطر : آيه 34 و 35 ، احقاف : آيه 13 ، فصّلت : آيه 30 .

حديث امام باقر عليه السلام - در تفسير اين سخن خداوند متعال : (نَضْرَةً وَسُرُورًا) - :(نَضْرَةً) (شادى) در چهره ها و (سُرُورًا) (شادمانى) در دل هاست .

.

ص: 128

مجمع البيان عن ابن عبّاس والحسن - في قَولِهِ تَعالى : (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ) - : أي ناعِمَةٌ بَهِجَةٌ حَسَنَةٌ ، وقيلَ : مَسرورَةٌ ، عَن مُجاهِدٍ .(1)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : ما مِن عَبدٍ بَكى مِن خَشيَةِ اللَّهِ إلّا سَقاهُ اللَّهُ مِن رَحيقِ (2)رَحمَتِهِ ، وَأبدَلَهُ ضِحكاً وسُروراً في جَنَّتِهِ .(3)

عنه صلى اللَّه عليه و آله - في صِفَةِ أهلِ الجَنّةِ - : فَهُم في الجَنَّةِ خالِدونَ ، لا يَشيبونَ فيها ولا يَهرَمونَ ، ولا يُحَوَّلونَ عَنها ولا يُخرَجونَ ، ولا يَقلَقونَ فيها ولا يَغتَمّونَ ، بَل هُم فيها مَسرورونَ ، فَرِحونَ مُبتَهِجونَ ، آمِنونَ مُطمَئِنّونَ .(4)

الإمام عليّ عليه السلام - في كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ وأهلِ مِصرَ - : إنَّ أهلَ الجَنَّةِ يَزورونَ الجَبّارَ كُلَّ جُمُعَةٍ ، فَيَكونُ أقرَبُهُم مِنهُ عَلى مَنابِرَ مِن نُورٍ ، وَالَّذينَ يَلونَهُم عَلى مَنابِرَ مِن ياقُوتٍ ، وَالَّذينَ يَلونَهُم عَلى مَنابِرَ مِن زَبَرجَدٍ ، وَالَّذينَ يَلونَهُم عَلى مَنابِرَ مِن مِسكٍ ، فَبَينا هُم كَذلِكَ يَنظُرونَ إلى نُورِ اللَّهِ جَلَّ جَلالُهُ ويَنظُرُ اللَّهُ في وُجوهِهِم ، إذ أقبَلَت سَحابَةٌ تَغشاهُم فَتُمطِرُ عَلَيهِم مِنَ النِّعمَةِ وَاللَّذَّةِ وَالسُّرُورِ وَالبَهجَةِ ما لا يَعلَمُهُ إلَّا اللَّهُ سُبحانَهُ .(5)

.


1- .مجمع البيان : ج 10 ص 610 ، بحارالأنوار : ج 7 ص 167 وراجع : التبيان في تفسير القرآن : ج 10 ص 213 وتفسير الثعلبي : ج 10 ص 87 وتفسير الفخر الرازي : ج 30 ص 226 و ج 31 ص 154 .
2- .الرحيق : من أسماء الخمر معروف . وقال بعضهم : وهو من أعتقها وأفضلها . وقيل : الرحيق : صفوة الخمر . وقال آخر : الرحيق : الشراب الذي لا غِشّ فيه (لسان العرب : ج 10 ص 114 «رحق») .
3- .إرشاد القلوب : ص 97 .
4- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 665 ح 374 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 7 ص 191 ح 52 .
5- .الغارات : ج 1 ص 243 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 547 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 70 نحوه .

ص: 129

مجمع البيان - به نقل از ابن عبّاس و حسن [بصرى] ، در تفسير اين سخن خداوند متعال - :(چهره هايى در آن روز، شاداب اند) گفتند : «يعنى برخوردار از نعمت و خوش حالى و نيكويى» و از مجاهد، نقل شده است كه : «يعنى شاد» .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هيچ بنده اى نيست كه از ترس خدا بگريد جز آن كه خدا از شراب نابِ رحمت خويش ، وى را سيراب كند و در بهشت خود ، او را خندان و شادمان گرداند .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - در توصيف بهشتيان - : آنان در بهشت جاودان اند . سپيد موى و كهنسان نمى گردند . از بهشت ، جا به جا و اخراج نمى شوند . در آن جا پريشان و اندوهناك نمى گردند ؛ بلكه شادمان و خوش حال و دل شاد و در امنيت و آرامش اند .

امام على عليه السلام - در نامه اش به محمّد بن ابى بكر و مردم مصر : همانا بهشتيان، هر جمعه، خداى جبّار را زيارت مى كنند . نزديك ترينشان به خدا بر منبرهايى از نور جاى دارند و گروه بعد ، بر منبرهايى از ياقوت و گروه بعد، بر منبرهايى از زبرجد و گروه ديگر، بر منبرهايى از مشك . پس در همين حال كه آنان نور خداوند جلّ جلاله - را به نظاره نشسته اند و خداوند به چهره هايشان [مهربانانه ]مى نگرد ، ناگاه ابرى پديدار مى شود و دربرشان مى گيرد و بر آنان نعمت و كاميابى و شادمانى و خوش حالى را به حدى كه جز خداى سبحان بدان آگهى ندارد، فرو مى باراند .

.

ص: 130

عنه عليه السلام : اللَّهُمَّ اجمَع بَينَنا وبَينَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ في بَردِ العَيشِ ، وتَرَوُّحِ الرَّوحِ ، وقَرارِ النِّعمَةِ ، وشَهوَةِ الأَنفُسِ ، ومُنَى الشَّهَواتِ ، ونِعَمِ الَّلذّاتِ ، ورَجاءِ الفَضيلَةِ ، وشُهودِ الطُّمَأنينَةِ ، وسُؤدَدِ . (1) الكَرامَةِ ، وقُرَّةِ العَينِ ، ونَضرَةِ النَّعيمِ ، وبَهجَةٍ لا تُشبِهُ بَهَجاتِ الدُّنيا .(2)

الإمام الباقر عليه السلام : إنَّ أهلَ الجَنَّةِ يَحيَونَ فلا يَموتونَ أبَداً ، ويَستَيقِظونَ فَلا يَنامونَ أبَداً ، ويَستَغنونَ فَلا يَفتَقِرونَ أبَداً ، ويَفرَحون فَلا يَحزَنونَ أبَداً ، ويَضحَكونَ فَلا يَبكونَ أبَداً .(3)

2 / 2الكتاب(وَ لَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا) .(4)

الحديث الإمام عليّ عليه السلام - في قَولِ اللَّهِ عزّ وجلّ : (وَ لَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا) - : لا تَنسَ صِحَّتَكَ ، وقُوَّتَكَ ، وفَراغَكَ ، وشَبابَكَ ، ونَشاطَكَ أن تَطلُبَ بِهَا الآخِرَةَ .(5)

.


1- .السُؤدَدُ : المَجدُ والشَّرَفُ (تاج العروس : ج 5 ص 32 «سود») .
2- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 83 ح 239 عن عليّ بن عبداللَّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الحسين عليه السلام ، الإقبال : ج 1 ص 320 عن الإمام الحسين عنه عليهما السلام ، مصباح المتهجّد : ص 557 ح 651 ، المصباح للكفعمي : ص 758 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 98 ص 127 ح 2 .
3- .الاختصاص : ص 358 عن جابر ، بحارالأنوار : ج 8 ص 220 ح 215 .
4- .القصص : 77 .
5- .معاني الأخبار : ص 325 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 299 ح 336 كلاهما عن إسماعيل بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مجمع البيان : ج 7 ص 416 ، الدعوات : ص 122 ح 299 كلاهما بزيادة «وغناك» بعد «ونشاطك» ، بحارالأنوار : ج 71 ص 177 ح 18 ؛ تفسير الثعلبي : ج 7 ص 261 بزيادة «وغناك» بعد «ونشاطك» .

ص: 131

2 / 2 غنيمت شمردن نشاط و شادمانى

امام على عليه السلام : بار خدايا! ما را در خُنَكاى زندگى، و نسيم رحمت، و جايگاه نعمت ، و خواسته جان ها، و نيازهاى مطلوب ، و نعمت هاى لذّتبخش ، و اميد برترى ، و رسيدن به آرامش، و آقايىِ كرامت، و روشنايى چشم، و خرّمى نعمت ها ، و شادمانى اى كه شبيه شادمانى هاى دنيا نيست ، با محمّد - كه درودهاى تو بر او و خاندانش باد - گرد آور .

امام باقر عليه السلام : بهشتيانْ زنده اند و هرگز نمى ميرند . بيدارند و هيچ گاه نمى خوابند . دارايند و هرگز تهى دست نمى شوند و فرحناك اند و هرگز اندوهناك نمى گردند و خندان اند و هيچ گاه گريان نمى شوند .

2 / 2غنيمت شمردن نشاط و شادمانى قرآن(بهره دنيايىِ خويش را از ياد مبر) .

حديث امام على عليه السلام - در تفسير اين سخن خداوند متعال : (بهره دنيايى خويش را از ياد مبر) - : تن درستى و نيرومندى و فراغت و جوانى و نشاط خود را از ياد مبر تا با آنها آخرت را بجويى .

.

ص: 132

عنه عليه السلام : أوقاتُ السُّرورِ خُلسَةٌ(1) .(2)

عنه عليه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ - : إذا وَقَعَ في يَدِكَ يَومُ السُّرورِ فَلا تُخَلِّهِ ، فَإِنَّكَ إذا وَقَعتَ في يَدِ يَومِ الغَمِّ لَم يُخَلِّكَ .(3)

راجع : ص 144 (مضار الحزن) .

2 / 3أ - البَشاشَةُ وَالبِشرُرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ مِن مَكارِمِ أخلاقِ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ ، البَشاشَةَ إذا تَزاوَروا ، وَالمُصافَحَةَ وَالتَّرحيبَ إذَا التَقَوا .(4)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : مِن أخلاقِ المُؤمِنِ حُسنُ الحَديثِ إذا حَدَّثَ ، وحُسنُ الاِستِماعِ إذا حُدِّثَ ، وحُسنُ البِشرِ إذا لُقِيَ ، ووَفاءُ الوَعدِ إذا وَعَدَ .(5)

.


1- .خلسته : اختطفته بسرعة على غفلة (مجمع البحرين : ج 1 ص 536 «خلس») .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 272 ح 1084 ، الأمالي للطوسي : ص 625 ح 1290 عن أبي أحمد عبيداللَّه بن الحسين بن إبراهيم العلوي عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام وفيه «الفرصة» بدل «أوقات السرور» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 70 ح 1783 و ص 127 ح 2898 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 97 ح 45 .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 286 ح 270 .
4- .كنز العمّال : ج 9 ص 39 ح 24826 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 29 نحوه وكلاهما عن جابر بن عبداللَّه الأنصاري .
5- .الفردوس : ج 3 ص 637 ح 5997 عن أنس ، كنزالعمّال : ج 1 ص 155 ح 775 .

ص: 133

2 / 3 ابراز خوش حالى

الف - خوش رويى و گشادگى چهره

امام على عليه السلام : روزگار شادمانى، زودگذر و از دست رفتنى است .

امام على عليه السلام - در حكمت هاى منسوب به ايشان - : چون روزگار شادمانى به دستت رسيد، رهايش مكن؛ زيرا اگر به دست روزگار غم، گرفتار آيى، رهايت نمى كند .

ر . ك : ص 145 (زيان هاى اندوه) .

2 / 3ابراز خوش حالى الف - خوش رويى و گشادگى چهره پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : از جمله خلق و خوى پسنديده پيامبران و صدّيقان و شهيدان و صالحان ، خوش رويى هنگام روبه رو شدن ، و دست دادن و خوش آمدگويى ، هنگام ملاقات است .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : از جمله اخلاق فرد با ايمان ، خوش سخن بودن است هنگامى كه سخن مى گويد و نيكو گوش دادن است هنگامى كه [با او] سخن گفته مى شود و خوش رويى است وقتى كه ملاقات مى گردد ، و وفاى به وعده است زمانى كه [به كسى ]وعده مى دهد .

.

ص: 134

عنه صلى اللَّه عليه و آله : إذَا التَقَى المُسلِمانِ فَسَلَّمَ أحَدُهُما عَلى صاحِبِهِ ، كانَ أحَبُّهُما إلَى اللَّهِ أحسَنَهُما بِشراً لِصاحِبِهِ ، ونَزَلَت بَينَهُما مِئَةُ رَحمَةٍ ، لِلبادِئِ تِسعينَ ولِلمُصافِحِ عَشراً .(1)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ المُسلِمَينِ إذَا التَقَيا فَتَصافَحا وتَساءَلا ، أنزَلَ اللَّهُ بَينَهُما مِئَةَ رَحمَةٍ ؛ تِسعَةً وتِسعينَ لِأَبَشِّهِما وأطلَقِهِما وأبَرِّهِما وأحسَنِهِما مُساءَلَةً بِأَخيهِ .(2)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ المُسلِمَينِ إذَا التَقَيا وتَصافَحا وضَحِكَ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما في وَجهِ صاحِبِهِ ، لا يَفعَلانِ ذلِكَ إلّا للَّهِ ِ ، لَم يَتَفَرَّقا حَتّى يُغفَرَ لَهُما .(3)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : حُسنُ البِشرِ يَذهَبُ بِالسَّخيمَةِ(4) .(5)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، إنَّكُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بِأَموالِكُم ، فَالقَوهُم بِطَلاقَةِ الوَجهِ وحُسنِ البِشرِ .(6)

.


1- .الفردوس : ج 1 ص 325 ح 1287 ، مجمع الزوائد : ج 8 ص 76 ح 12767 نقلاً عن البزّار ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 608 نقلاً عن البيهقي وكلّها عن عمر ، كنزالعمّال : ج 9 ص 114 ح 25245 ؛ بحارالأنوار : ج 76 ص 39 ح 35 .
2- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 341 ح 7672 ، تاريخ بغداد : ج 5 ص 440 الرقم 2963 ، تاريخ دمشق : ج 53 ص 326 ح 11276 وفيهما «وأحسنهما خلقاً» بدل «وأبرّهما . . .» نحوه وكلها عن أبي هريرة وراجع: الصراط المستقيم : ج 1 ص 158 .
3- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 325 ح 7630 عن البراء بن عازب .
4- .السخيمة : الحقد في النفس ( النهاية : ج 2 ص 351 « سخم » ) .
5- .الكافي : ج 2 ص 104 ح 6 عن سماعة عن الإمام الكاظم عليه السلام ، تحف العقول : ص 45 ، مشكاة الأنوار : ص 138 ح 321 عن الإمام الكاظم عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، إرشاد القلوب : ص 133 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 148 ح 72 .
6- .الكافي : ج 2 ص 103 ح 1 ، منتقى الجمان : ج 2 ص 464 كلاهما عن الحسن بن الحسين عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 393 ح 1291 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 169 ح 36 وراجع : عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 53 ح 204 والأمالي للصدوق : ص 531 ح 718 .

ص: 135

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : آن گاه كه دو مسلمان با هم ملاقات مى كنند و يكى به ديگرى سلام مى دهد، آن كس نزد خدا محبوب تر است كه نسبت به دوستش خوش روتر باشد . ميانشان صد رحمت فرود مى آيد كه نود تاى آن از آنِ آغازگر سلام و ده تا از آنِ كسى است كه دست داده است .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : آن گاه كه دو مسلمان، با هم ملاقات كنند و با يكديگر دست بدهند و جوياى حال هم شوند ، خداوند ميانشان صد رحمت فرود آورد ؛ نود و نه تاى آن، از آنِ كسى است كه خوش روتر ، چهره گشاده تر، نيكوكارتر و بهتر جوياى حال برادرش باشد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : دو مسلمانى كه با هم ملاقات كنند و دست بدهند و هر يك در چهره ديگرى بخندد و جز براى خدا چنين نكنند ، از هم جدا نمى شوند مگر آن كه هر دو تن، بخشيده شوند .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : خوش رويى، كينه را مى زدايد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : اى فرزندان عبد المطّلب ! هرگز نمى توانيد همه مردم را با دارايى تان پوشش دهيد . پس با آنان با گشاده رويى و خوش رويى تمام برخورد كنيد .

.

ص: 136

الإمام عليّ عليه السلام : أظهِرُوا البِشرَ فيما بَينَكُم ، وَالسُّرورَ في مُلاقاتِكُم .(1)

عنه عليه السلام - في وَصيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ - : اُبذُل لِصَديقِكَ نَفسَكَ ومالَكَ ، وَلِمَعرِفَتِكَ (2) رِفدَكَ (3) ومَحضَرَكَ ، ولِلعامَّةِ بِشرَكَ ومَحَبَّتَكَ .(4)

عنه عليه السلام : إذا لَقيتُم إخوانَكُم فَتَصافَحوا وأظهِروا لَهُمُ البَشاشَةَ وَالبِشرَ ؛ تَتَفَرَّقوا وما عَلَيكُم مِنَ الأَوزارِ قَد ذَهَبَ .(5)

عنه عليه السلام : إنَّ أحسَنَ ما يَألَفُ بِهِ النّاسُ قُلوبَ أوِدّائِهِم ، ونَفَوا بِهِ الضِّغنَ (6) عَن قُلوبِ أعدائِهِم ، حُسنُ البِشرِ عِندَ لِقائِهِم ، وَالتَّفَقُّدُ في غَيبَتِهِم ، وَالبَشاشَةُ بِهِم عِندَ حُضورِهِم .(7)

عنه عليه السلام : اِقبَل أعذارَ النّاسِ تَستَمتِع بِإِخائِهِم ، وَالقَهُم بِالبِشرِ تُمِت أضغانَهُم .(8)

عنه عليه السلام : حُسنُ اللِّقاءِ يَزيدُ في تَأَكُّدِ الإِخاءِ .(9)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 757 ح 112 ، الإقبال : ج 2 ص 259 كلاهما عن الفيّاض بن محمّد بن عمر الطوسي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، المصباح للكفعمي : ص 925 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 97 ص 117 ح 8 .
2- .لمعرفتك : أي أصحابك ومعارفك .
3- .الرِّفد : العطاء ، والصِّلة ، والإعانة (الصحاح : ج 2 ص 475 «رفد») .
4- .الخصال : ص 147 ح 178 عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 212 نحوه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 175 ح 6 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 312 ح 586 .
5- .الخصال : ص 633 ح 10 عَن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، عيون الحكم والمواعظ : ص 139 ح 3141 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 111 ح 1 .
6- .الضِغنُ : الحِقدُ ( مجمع البحرين : ج 2 ص 1082 « ضغن » ) .
7- .تحف العقول : ص 218 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 57 ح 124 .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 215 ح 2420 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 77 ح 1857 .
9- .غرر الحكم : ج 3 ص 386 ح 4827 ؛ عيون الحكم والمواعظ : ص 227 ح 4372 وليس فيه «تأكّد» .

ص: 137

امام على عليه السلام : در ميانتان خوش رويى و در ملاقاتتان شادمانى را آشكار سازيد .

امام على عليه السلام - در سفارش به فرزندش محمّد بن حنفيّة - : جان و مالت را بر دوستت ، بخشش و حضورت را بر آشنايانت و گشاده رويى و مهربانى ات را بر عموم مردم نثار كن .

امام على عليه السلام : هنگام روبه رو شدن با برادرانتان ، دست دهيد و خوش رو و خوش برخورد باشيد ، تا همگام با جدا شدن از هم ، گناهانتان زدوده شود .

امام على عليه السلام : بهترين چيزهايى كه مردم با آنها ، دل هاى دوستانشان را به دست مى آورند و كينه ها را از دل هاى دشمنانشان مى زدايند ، خوش رويى به هنگام ديدارشان ، و احوالْ پرسى در هنگام نبودشان و گشاده رويى در حضورشان است .

امام على عليه السلام : عذرخواهى هاى مردم را بپذير تا از برادريشان بهره مند گردى و با روى گشاده، ديدارشان كن تا كينه هاشان را ريشه كن سازى .

امام على عليه السلام : خوش برخوردى، برادرى را استوارتر مى كند .

.

ص: 138

عنه عليه السلام : البَشاشَةُ حِبالَةُ(1) المَوَدَّةِ .(2)

عنه عليه السلام : سَبَبُ المَحَبَّةِ البِشرُ .(3)

عنه عليه السلام : طَلاقَةُ الوَجهِ بِالبِشرِ وَالعَطِيَّةُ ، وفِعلُ البِرِّ وبَذلُ التَّحِيَّةِ ، داعٍ إلى مَحَبَّةِ البَرِيَّةِ . (4)

دعائم الإسلام : عَن عَلِيٍّ عليه السلام أنَّهُ أوصى مِخنَفَ بنَ سُلَيمٍ الأَزدِيَّ وقَد بَعَثَهُ عَلَى الصَّدَقَةِ بِوَصِيَّةٍ طَويلَةٍ ، أمَرَهُ فيها بِتَقوَى اللَّهِ رَبِّهِ في سَرائِرِ اُمورِهِ وخَفِيّاتِ أعمالِهِ ، وأن يَلقاهُم بِبَسطِ الوَجهِ ولينِ الجانِبِ ...(5)

الإمام عليّ عليه السلام - في كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ حينَ قَلَّدَهُ مِصرَ - : اِخفَض لَهُم جَناحَكَ ، وألِن لَهُم جانِبَكَ ، وَابسُط لَهُم وَجهَكَ ، وآسِ (6) بَينَهُم فِي اللَّحظَةِ وَالنَّظرَةِ .(7)

عنه عليه السلام - في صِفَةِ المُؤمِنِ - : هُوَ الكَيِّسُ (8) الفَطِنُ ، بِشرُهُ في وَجهِهِ ، وحُزنُهُ في قَلبِهِ .(9)

.


1- .حبالة : هي ما يصاد بها ، من أيّ شي ء كان (مجمع البحرين : ج 1 ص 355 «حبل») .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 6 ، تحف العقول : ص 202 وفيه «فخ» بدل «حبالة» ، مشكاة الأنوار : ص 394 ح 1297 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 31 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 167 ح 35 ؛ جواهر المطالب : ج 2 ص 167 وفيه «مخ» بدل «حبالة» .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 126 ح 5546 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 282 ح 5090 وراجع : معدن الجواهر : ص 46 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 259 ح 6032 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 318 ح 5541 .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 252 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 85 ح 7 وراجع : نهج البلاغة : الكتاب 26 .
6- .آسِ بين الناس : أي سَوِّ بينهم واجعل كلّ واحدٍ منهم إسوَةَ خصمه ( لسان العرب : ج 14 ص 35 « أسا » ) .
7- .نهج البلاغة : الكتاب 27 ، تحف العقول : ص 177 نحوه ، بحارالأنوار : ج 33 ص 581 ح 726 وراجع : مقاتل الطالبيين : ص 71 وتفسير ابن كثير : ج 6 ص 341 وعدّة الداعي : ص 147 .
8- .الكيِّسُ : العاقِلُ ( النهاية : ج 4 ص 217 « كيس » ) .
9- .الكافي : ج 2 ص 226 ح 1 ، أعلام الدين : ص 115 كلاهما عن عبداللَّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغه : الحكمة 333 وليس فيه صدره ، بحارالأنوار : ج 67 ص 365 ح 70 ؛ تاريخ الإسلام للذهبي : ج 21 ص 277 ح 478 عن محمّد بن عليّ بن الحسين بن بشر الزاهد من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، تاريخ دمشق : ج 17 ص 419 عن ذي النون بن إبراهيم من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وليس فيهما صدره .

ص: 139

امام على عليه السلام : گشاده رويى، كمند دوستى است .

امام على عليه السلام : پديدآورنده دوستى، خوش رويى است .

امام على عليه السلام : گشاده رويى ، بخشيدن ، نيكوكارى و سلام كردن ، برانگيزاننده دوستىِ مردم است .

دعائم الإسلام : على عليه السلام ، آن گاه كه مِخنَف بن سُلَيم اَزْدى را براى جمع آورى زكات روانه ساخت، در سفارشى مفصّل، به او فرمان داد تا در امور پنهان و كارهاى ناپيدا از پروردگارش پروا كند ، و مردم را با روى گشاده و خوى نرم ملاقات نمايد ... .

امام على عليه السلام - در نامه اش به محمّد بن ابى بكر، هنگامى كه فرمانروايى مصر را بر دوش وى نهاد - : در برابر شهروندان ، فروتن باش و با ايشان نرمخويى و گشاده رويى نما و [حتى ]در نگاه با گوشه چشم و نگاه خيره ، ميانشان يكسان رفتار كن .

امام على عليه السلام - در توصيف مؤمن - : او زيرك و هوشمند است . شادمانى او در رخسارش و اندوه وى درون قلب اوست .

.

ص: 140

عنه عليه السلام : إنَّ بِشرَ المُؤمِنِ في وَجهِهِ ، وقُوَّتَهُ في دينِهِ ، وحُزنَهُ في قَلبِهِ .(1)

إرشاد القلوب : كانَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله . . . طَلقَ الوَجهِ ، بَشّاشاً مِن غَيرِ ضَحِكٍ ، مَحزوناً مِن غَيرِ عُبوسٍ .(2)

الإخوان لِابنِ أبِي الدُّنيا عن عِكرَمة : كانَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله إذا لَقِيَ الرَّجُلَ فَرَأى في وَجهِهِ البِشرَ صافَحَهُ .(3)

ب - التَّبَسُّم رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : تَبَسُّمُكَ في وَجهِ أخيكَ لَكَ صَدَقَةٌ .(4)

سنن الترمذي عن عبداللَّه بن الحارث بن حزم : ما رَأَيتُ أحَداً أكثَرَ تَبَسُّماً مِنَ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله .(5)

.


1- .غررالحكم : ج 2 ص 505 ح 3454 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 150 ح 3300 وراجع: التمحيص : ص 74 ح 171 .
2- .إرشاد القلوب : ص 115 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 208 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 11 ص 196 عن أبي سعيد الخدري .
3- .الإخوان : ص 193 ح 137 .
4- .سنن الترمذي : ج 4 ص 340 ح 1956 ، الأدب المفرد : ص 262 ح 891 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 221 ح 474 ، موارد الظمآن : ص 220 ح 864 كلّها عن أبي ذرّ ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 183 ح 8342 عن سالم عن أبيه ، كنزالعمّال : ج 6 ص 410 ح 16305 .
5- .سنن الترمذي : ج 5 ص 601 ح 3641 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 215 ح 17720 ، الشمائل المحمّدية : ص 111 ح 228 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 372 وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 146 .

ص: 141

ب - تبسّم

امام على عليه السلام : شادمانى مؤمن در چهره اش و نيرومندى او در دينش و اندوه وى در دلش است .

إرشاد القلوب : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ... بى آن كه بخندد ، گشاده رو و خوش برخورد بود و بى آن كه چهره درهم كشد ، اندوهگين .

الإخوان ، ابن ابى الدنيا - به نقل از عكرمه - : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله هر گاه مردى را ملاقات مى كرد كه گشاده رو بود، با وى دست مى داد .

ب - تبسّم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : تبسّم تو در چهره برادرت، صدقه اى براى توست .

سنن الترمذى - به نقل از عبداللَّه بن حارث بن حزم - : كسى را از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پُرتبسّم تر نديدم .

.

ص: 142

مكارم الأخلاق عن أبي الدرداء : كانَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله إذا حَدَّثَ بِحَديثٍ تَبَسَّمَ في حَديثِهِ .(1)

الطبقات الكبرى عن عائشة - لَمّا سُئِلت : كَيفَ كانَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله إذا خَلا في بَيتِهِ ؟ - : كانَ أليَنَ النّاسِ ، وأكرَمَ النّاسِ . . . كانَ ضَحّاكا بَسّاماً .(2)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ المُسلِمَينِ إذَا التَقَيا وتَبَسَّما بِلُطفٍ وتُؤَدَةٍ(3) ، تَناثَرت خَطاياهُما بَينَ أيديهِما .(4)

الإمام الباقر عليه السلام : تَبَسُّمُ الرَّجُلِ في وَجهِ أخيهِ حَسَنَةٌ ، وصَرفُ القَذى (5) عَنهُ حَسَنَةٌ .(6)

الإمام الصادق عليه السلام : ما آمَنَ بِاللَّهِ ولا بِمُحَمَّدٍ صلى اللَّه عليه و آله ولا بِعَلِيٍّ عليه السلام مَن إذا أتاهُ أخوهُ المُؤمِنُ في حاجَةٍ لَم يَضحَك في وَجهِهِ ، فَإِن كانَت حاجَتُهُ عِندَهُ سارَعَ إلى قَضائِها ، وإن لَم يَكُن عِندَهُ تَكَلَّفَ مِن عِندِ غَيرِهِ حَتّى يَقضِيَها لَهُ ، فَإِذا كانَ بِخِلافِ ما وَصَفتُهُ فَلا وَلايَةَ بَينَنا وبَينَهُ .(7)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 58 ح 46 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 298 ح 2 ؛ مسند ابن حنبل : ج 8 ص 171 ح 21791 ، تاريخ دمشق : ج 47 ص 188 كلاهما نحوه .
2- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 365 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 2 ص 434 ح 1001 ، فتح الباري : ج 10 ص 461 ذيل ح 6039 ، مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا : ص 257 ح 396 كلّها نحوه ، البداية والنهاية : ج 6 ص 44 ، كنزالعمّال : ج 7 ص 128 ح 18327 .
3- .التُؤَدَةُ : التأنّي والرزانة (النهاية : ج 1 ص 178 «تئد») .
4- .الإخوان : ص 176 ح 116 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 324 ح 7630 ، الأذكار المنتخبة : ص 236 نحوه .
5- .القَذى : ما يقع في العين والشراب من تُراب أو تِبن أو وسخ ، ويراد به هنا : الكدورة التي حصلت للمؤمن من حوادث الدهر (مجمع البحرين : ج 3 ص 1455 «قذى») .
6- .الكافي : ج 2 ص 188 ح 2 عن جابر بن يزيد و ص 206 ح 1 عن سعدان بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه وليس فيه ذيله ، مصادقة الإخوان : ص 158 ح 2 عن جابر بن يزيد ، مشكاة الأنوار : ص 316 ح 996 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه وليس فيه ذيله ، بحارالأنوار : ج 74 ص 288 ح 15 .
7- .قضاء حقوق المؤمنين : ص 20 ح 17 ، جامع الأحاديث (الغايات) : ص 233 نحوه ، بحارالأنوار : ج 75 ص 176 ح 12 .

ص: 143

مكارم الاخلاق - به نقل از ابو الدرداء - : پيامبر خدا عليه السلام هر گاه سخن مى گفت ، ميان سخنش تبسم مى كرد .

الطبقات الكبرى : عايشه در پاسخ به اين پرسش كه: «پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در خلوت با خانواده اش چگونه بود؟» گفت: نرمخوترين مردم و بزرگوارترين آنان بود ... هميشه خندان و پُرتبسّم بود .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : دو مسلمان كه با تبسّم و مهربانى و درنگ با هم ملاقات كنند ، گناهانشان پيش رويشان فرو مى ريزد .

امام باقر عليه السلام : تبسّم شخص در چهره برادرش، نيكى است و زدودن غمى از او هم نيكى است .

امام صادق عليه السلام : به خدا و محمّد صلى اللَّه عليه و آله و على عليه السلام ايمان ندارد آن كس كه چون برادر مؤمنش براى حاجتى به نزدش بيايد، خنده رو با وى روبه رو نشود . پس اگر نيازش به دست اوست، در برآوردنش بشتابد و اگر ميسور او نيست ، در برآوردن آن به دست ديگران ، خود را به زحمت بيفكند كه اگر چنين نباشد، ميان ما و او، رشته دوستى نيست .

.

ص: 144

الشِّفاءِ عن مالِكٍ : لَقَد كُنتُ أرى جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام ، وكانَ كَثيرَ الدُّعابَةِ وَالتَّبَسُّمِ .(1)

الإمام الصادق عليه السلام : قالَ لُقمانُ لِابنِهِ : إذا سافَرتَ مَعَ قَومٍ . . . أكثِرِ التَّبَسُّمَ في وُجوهِهِم . (2)

الإمام الرضا عليه السلام : مَن تَبَسَّمَ في وَجهِ أخيهِ المُؤمِنِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً ، ومَن كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً لم يُعَذِّبهُ .(3)

راجع : ص 152 (ذم العبوس) .

2 / 4أ - مَرَضُ البَدَنِ الكتاب(وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ يَأَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ) .(4)

الحديث رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن كَثُرَ هَمُّهُ سَقِمَ بَدَنُهُ .(5)

.


1- .الشفاء : ج 2 ص 42 ؛ سبل الهدى والرشاد : ج 12 ص 395 وج 11 ص 440 نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 17 ص 33 ح 14 .
2- .الكافي : ج 8 ص 348 ح 547 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 296 ح 2505 ، المحاسن : ج 2 ص 125 ح 1348 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 537 ح 1869 ، الأمان : ص 99 كلّها عن حمّاد ، بحارالأنوار : ج 13 ص 422 ح 18 .
3- .مصادقة الإخوان : ص 157 ح 1 .
4- .يوسف : 84 .
5- .الأمالي للطوسي : ص 512 ح 1119 عن عبداللَّه بن محمّد بن عمر بن أبي طالب عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 58 ، الأمالي للصدوق : ص 636 ح 853 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 274 كلاهما عن ابن سنان عن الإمام الصادق عن عيسى عليهما السلام ، بحارالأنوار : ج 14 ص 318 ح 18 ؛ تاريخ دمشق : ج 12 ص 4 عن عيسى عليه السلام ، كنزالعمّال : ج 16 ص 122 ح 44142 .

ص: 145

2 / 4 زيان هاى اندوه

الف - رنجورى تن

الشفاء - به نقل از مالك - : همواره امام صادق عليه السلام را مى ديدم كه شوخ و پُرتبسّم بود .

امام صادق عليه السلام : لقمان به فرزندش گفت : هر گاه با گروهى به سفر رفتى ... در برخورد با آنان بسيار متبسّم باش .

امام رضا عليه السلام : هر كس در چهره برادر مؤمنش تبسّم كند ، خداوند برايش حسنه اى مى نويسد و هر كس را كه برايش حسنه اى بنويسد ، عذاب نخواهد كرد .

ر . ك : ص 153 (نكوهش تُرُش رويى) .

2 / 4زيان هاى اندوه الف - رنجورى تن قرآن(و [ يعقوب ] از آنان روى برتافت و گفت : «اى دريغا بر يوسف !» و دو ديده اش از اندوه سپيد شد . او اندوه خود را بسيار فرو مى خورد) .

حديث پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس غصّه اش فراوان باشد ، تن او بيمار مى گردد .

.

ص: 146

ب - اِنهِدامُ الجَسَدِالإمام عليّ عليه السلام : الحُزنُ يَهدِمُ الجَسَدَ .(1)

عنه عليه السلام : الهَمُّ يُنحِلُ البَدَنَ .(2)

عنه عليه السلام : الهَمُّ يُذيبُ الجَسَدَ .(3)

ج - مَنعُ النَّومِ الإمام عليّ عليه السلام : الهَمُّ يَمنَعُ النَّومَ ، فَأَشَدُّ خَلقِ رَبِّكَ الهَمُّ .(4)

د - اِنعِدامُ الرّاحَةِرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : يا عَلِيُّ ، مَنِ استَولى عَلَيهِ الضَّجَر(5)رَحَلَت عَنهُ الرّاحَةُ .(6)

ه - مَرَضُ النَّفسِ الإمام عليّ عليه السلام : الغَمُّ مَرَضُ النَّفسِ .(7)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 161 ح 609 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 32 ح 563 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 99 ح 367 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 33 ح 595 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 260 ح 1039 .
4- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 277 ح 901 عن الحارث ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 401 عن ابن الكوّاء وفيه «يغلب» بدل «يمنع» ، كنزالعمّال : ج 6 ص 177 ح 15252 نقلاً عن الدينوري في المجالسة ؛ الغارات : ج 1 ص 183 عن ابن الكوّاء وفيه «يغلب» بدل «يمنع» ، بحارالأنوار : ج 60 ص 200 ح 3 .
5- .ضجر : اغتمّ وقلق (المصباح المنير : ص 358 «ضجر») .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 355 ح 5762 ، الخصال : ص 230 ح 72 كلاهما عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 321 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، مشكاة الأنوار : ص 530 ح 1775 وليس فيه «يا عليّ» ، روضة الواعظين : ص 415 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 73 ص 374 ح 10 .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 101 ح 374 .

ص: 147

ب - متلاشى شدن بدن

ج - بى خوابى

د - ناراحتى

ه - بيمارى جان

ب - متلاشى شدن بدن امام على عليه السلام : اندوه، بدن را متلاشى مى كند .

امام على عليه السلام : غصّه ، بدن را رنجور مى سازد .

امام على عليه السلام : غصّه ، تن را آب مى كند .

ج - بى خوابى امام على عليه السلام : اندوه ، [انسان را] از خوابيدن باز مى دارد ؛ چه اين كه ناگوارترين آفريده پروردگار توست .

د - ناراحتى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : اى على ! هر كس پريشانى و اندوه بر او چيره شود ، آسودگى از او رخت برمى بندد .

ه - بيمارى جان امام على عليه السلام : غم ، بيمارىِ جان است .

.

ص: 148

عنه عليه السلام : الغَمُّ يَقبِضُ النَّفسَ ويَطوِي الاِنبِساطَ .(1)

عنه عليه السلام : الأَحزانُ سُقمُ القُلوبِ .(2)

الإمام الصادق عليه السلام : الأَحزانُ أسقامُ القُلوبِ ، كَما أنَّ الأَمراضَ أسقامُ الأَبدانِ .(3)

و - الهَرَمُ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : الهَمُّ نِصفُ الهَرَمِ .(4)

الإمام عليّ عليه السلام : الهَمُّ أحَدُ الهَرَمَينِ .(5)

الإمام الباقر عليه السلام : كانَ في بَني إسرائيلَ رَجُلٌ عاقِلٌ كَثيرُ المالِ ، وكانَ لَهُ ابنٌ يُشبِهُهُ فِي الشَّمائِلِ مِن زَوجَةٍ عَفيفَةٍ ، وكانَ لَهُ ابنانِ مِن زَوجَةٍ غَيرِ عَفيفَةٍ ، فَلَمّا حَضَرَتهُ الوَفاةُ ، قالَ لَهُم : هذا مالي لِواحِدٍ [مِنكُم] (6) . فَلَمّا تُوُفِّيَ قالَ الكَبيرُ : أنَا ذلِكَ الواحِدُ ، وقالَ الأَوسَطُ : أنَا ذلِكَ ، وقالَ الأَصغَرُ : أنَا ذلِكَ ، فَاختَصَموا إلى قاضيهِم ، قالَ : لَيسَ عِندي في أمرِكُم شَي ءٌ ، فَانطَلِقوا إلى بَني غَنّامٍ الإِخوَةِ الثَّلاثَةِ ، فَانتَهَوا إلى واحِدٍ مِنهُم فَرَأَوا شَيخاً كَبيراً . فَقالَ لَهُم : اُدخُلوا إلى أخي فُلانٍ فَهُوَ أكبَرُ مِنّي فَاسأَلوهُ ، فَدَخَلوا عَلَيهِ ، فَخَرَجَ شَيخٌ كَهلٌ ، فَقالَ : اِسأَلوا أخِيَ الأَكبَرَ مِنّي ، فَدَخَلوا عَلَى الثّالِثِ فَإِذا هُوَ فِي المَنظَرِ أصغَرُ ، فَسَأَلوهُ أوَّلاً عَن حالِهِم ثُمَّ سَأَلَهُم . فَقالَ : أمّا أخِيَ الَّذي رَأَيتُموهُ أوَّلاً فَهُوَ الأَصغَرُ ، وإنَّ لَهُ امرَأَةَ سَوءٍ تَسوؤُهُ ، وقَد صَبَرَ عَلَيها مَخافَةَ أن يُبتَلى بِبَلاءٍ لا صَبرَ لَهُ عَلَيهِ ، فَهَرَّمَتهُ ، وأمّا أخِيَ الثّاني فَإِنَّ عِندَهُ زَوجَةً تَسوؤُهُ وتَسُرُّهُ ، فَهُوَ مُتَماسِكُ الشَّبابِ ، وأمّا أنَا فَزَوجَتي تَسُرُّني ولا تَسوؤُني ولَم يَلزَمني مِنها مَكروهٌ قَطُّ مُنذُ صَحِبَتني ، فَشَبابي مَعَها مُتَماسِكٌ . وأمّا حَديثُكُمُ الَّذي هُوَ حَديثُ أبيكُم ، فَانطَلِقوا أوَّلاً وبَعثِروا قَبرَهُ وَاستَخرِجوا عِظامَهُ وأحرِقوها ، ثُمَّ عودوا لِأَقضِيَ بَينَكُم ، فَانصَرَفوا ، فَأَخَذَ الصَّبِيُّ سَيفَ أبيهِ ، وأخَذَ الأَخَوانِ المَعاوِلَ ، فَلَمّا أن هَمّا بِذلِكَ ، قالَ لَهُمُ الصَّغيرُ : لا تُبَعثِروا قَبرَ أبي وأَنَا أدَعُ لَكُما حِصَّتي ، فَانصَرَفوا إلَى القاضي . فَقال : يُقنِعُكُما هذا ! اِيتوني بِالمالِ ، فَقالَ لِلصَّغيرِ : خُذِ المالَ ، فَلَو كانَا ابنَيهِ لَدَخَلَهُما مِنَ الرِّقَّةِ كَما دَخَلَ عَلَى الصَّغيرِ .(7)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 114 ح 2024 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 62 ح 1606 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 185 ح 704 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 42 ح 1004 .
3- .الدعوات : ص 118 ح 276 ، بحارالأنوار : ج 95 ص 280 ح 1 .
4- .مسند الشهاب : ج 1 ص 54 ح 32 عن عبداللَّه بن الزبير عن أبيه عن الإمام عليّ عليه السلام ، تفسير الآلوسي : ج 15 ص 65 عن أنس من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، كنزالعمّال : ج 3 ص 49 ح 5435 ؛ كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 416 ح 5904 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 143 ، الخصال : ص 620 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 78 ص 93 ح 105 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 18 ح 1634 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 26 ح 306 وفيه «الشقائين» بدل «الهرمين» .
6- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحارالأنوار .
7- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 182 ح 220 عن الثمالي ، بحارالأنوار : ج 14 ص 490 ح 9 .

ص: 149

و - پيرى

امام على عليه السلام : غم ، گرفتگى روح مى آورد و انبساط خاطر را در هم مى پيچاند .

امام على عليه السلام : غصّه ها بيمارى دل هاست .

امام صادق عليه السلام : غصّه ها ناخوشى هاى دل اند ؛ همچنان كه بيمارى ها ناخوشى هاى تن اند .

و - پيرى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : غصّه، [مايه ]نيمى از پيرى است .

امام على عليه السلام : غصّه، يكى از دو عامل پيرى است .

امام باقر عليه السلام : در ميان قوم بنى اسرائيل ، مردى خردمند و ثروتمند بود . وى از همسرى پاك دامن، پسرى داشت كه در چهره ، شبيه پدر بود و نيز دو پسر از همسرى غيرِ پاك دامن . چون هنگام مرگش فرا رسيد ، به آنان گفت : اين ثروت من ، براى يكى از شماست . چون از دنيا رفت ، پسر بزرگ تر گفت : آن يك نفر، من هستم . پسر وسطى گفت : آن يكى ، من هستم . پسر كوچك تر گفت : آن يك نفر ، من هستم . [چون نزاع بالا گرفت ، ]شكايت به قاضىِ شهر بردند . قاضى گفت : من در اين باره ، نظرى ندارم؛ نزد سه برادرى كه چوپان زادگان اند ، برويد . آنها نزد يكى از برادران آمدند و پيرى كهن سال را ديدند . به آنان گفت : نزد برادرم كه از من بزرگ تر است برويد و از او بپرسيد . بر او وارد شدند . مردى ميان سال ، بيرون آمد و گفت : از برادرِ بزرگ ترم بپرسيد . بر سومين برادر ، وارد شدند . او را در چهره ، كم سال تر يافتند . نخست ، از او خواستند شرح حالِ خودشان را بگويد و سپس به پرسش آنها پاسخ دهد . او گفت : آن برادرم را كه نخست ديديد ، كوچك ترين برادر است . همسرى ناسازگار داشت كه به وى ، بدى مى كرد . [برادرم] بر بدى هاى او صبر كرد كه مبادا به گرفتارى بزرگ تر و طاقت فرسايى مبتلا شود . آن زن ، او را پير كرد . برادر دوم ، همسرى داشت كه گاهى او را مى رنجانْد و گاهى او را شاد مى كرد . از اين رو، وى چهره ميان سالى دارد . و امّا من ، همسرم هميشه مرا شاد مى كند و هيچ گاه آزارم نمى دهد و هرگز از او بدى اى به من نرسيده است . بدين جهت ، جوان مانده ام . امّا مسئله شما كه سخن پدرتان است ، نخست برويد نبش قبر كنيد ، استخوان هايش را بيرون آوريد و بسوزانيد و نزد من برگرديد ، تا ميانِ شما داورى كنم . برادران رفتند . برادر كوچك تر ، شمشير پدر را برداشت و دو برادر ديگر ، كلنگ برداشتند . وقتى خواستند نبشِ قبر كنند ، برادر كوچك تر گفت : پدرم را نبش قبر نكنيد ؛ من سهم خود را به شما وا مى گذارم . برادران ، نزد قاضى بازگشتند . مرد گفت : اين [رفتار برادر كوچك تر]، قانع كننده شما دو تن است . مال را نزد من بياوريد . آن گاه به برادر كوچك گفت: مال را بردار . [سپس افزود :] اگر آن دو ، فرزندان شايسته آن مرد بودند ، [به هنگام نبش قبر ، ]احساس ناراحتى به آنان دست مى داد ، چنان كه به فرزند كوچك دست داد .

.

ص: 150

الإمام الكاظم عليه السلام : كَثرَةُ الهَمِّ يورِثُ الهَرَمِ .(1)

ز - الهَلاك الإمام عليّ عليه السلام : أعجَبُ ما فِي الإِنسانِ قَلبُهُ ، ولَهُ مَوادُ مِنَ الحِكمَةِ وأضدادٌ مِن خِلافِها ، فَإن سَنَحَ لَهُ الرَّجاءُ أذَلَّهُ الطَّمَعُ . . . وإن مَلَكَهُ اليَأسُ قَتَلَهُ الأَسَفُ .(2)

.


1- .تحف العقول : ص 403 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 326 ح 4 .
2- .الكافي : ج 8 ص 21 ح 4 عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، الإرشاد : ج 1 ص 301 ، علل الشرائع : ص 109 ح 7 ، تحف العقول : ص 95 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 56 ح 103 ؛ تاريخ دمشق : ج 51 ص 182 عن يحيى بن سليم عن الإمام الصادق عن أبيه عليهما السلام عن عبداللَّه بن جعفر عنه عليه السلام ، كنزالعمّال : ج 1 ص 348 ح 1567 .

ص: 151

ز - هلاكت

امام كاظم عليه السلام : فراوانى غصّه ، موجب پيرى است .

ز - هلاكت امام على عليه السلام : شگفت انگيزترين چيز در انسان، دل اوست كه مايه هايى از حكمت و ضدّ حكمت دارد . اگر اميد به آن دست دهد، طمع خوارش مى كند ... و اگر نوميدى بر آن مسلّط شود، افسوس، وى را مى كشد .

.

ص: 152

2 / 5رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : البُخلُ وعُبوسُ الوَجهِ يَكسِبانِ البَغاضَةَ ، ويُباعِدانِ مِنَ اللَّهِ ، ويُدخِلانِ النّارَ .(1)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : ياعَلِيُّ ، لا تَكُن لَئيماً ولا بَخيلاً ، وعَلَيكَ بِالبِشرِ وَالحُسنِ وَالكَرَمِ وَالسَّخاءِ ؛ إنَّ المُؤمِنَ لَيِّنٌ سَخِيٌّ ، وإنَّ المُنافِقَ خَشِنٌ لَئيمٌ .(2)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : المُؤمِنُ دَعِبٌ (3) لَعِبٌ ، وَالمُنافِقُ قَطِبٌ (4) غَضِبٌ .(5)

الإمام عليّ عليه السلام : كانَ [ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ] يَقولُ : إنَّ اللَّهَ يُبغِضُ المُعَبِّسَ في وَجهِ إخوانِهِ .(6)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 27 ح 7554 نقلاً عن الكوفي في كتاب الأخلاق ، الكافي : ج 2 ص 103 ح 5 عن فضيل مضمراً ، أعلام الدين : ص 120 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، تحف العقول : ص 296 ، مشكاة الأنوار : ص 316 ح 993 كلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام وكلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 172 ح 40 .
2- .الفردوس : ج 5 ص 322 ح 8319 عن الإمام عليّ عليه السلام وراجع: الأمالي للطوسي : ص 366 ح 777 .
3- .الدُعابَة : المِزاحُ وما يُستملَح ( مجمع البحرين : ج 1 ص 593 « دعب » ) .
4- .قَطَبَ يقطِب : زوى ما بين عينيه وعبس (لسان العرب : ج 1 ص 680 «قطب») .
5- .تحف العقول : ص 49 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 153 ح 115 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 60 وليس فيه ذيله .
6- .كشف الريبة : ص 83 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مستدرك الوسائل : ج 8 ص 321 ح 9552 ؛ الفردوس : ج 1 ص 153 ح 555 ، كنز العمّال : ج 3 ص 441 ح 7350 .

ص: 153

2 / 5 نكوهش تُرُش رويى

2 / 5نكوهش تُرُش رويى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بخل و تُرُش رويى ، بى زارى (نفرت) به بار مى آورند و موجب دورى از خدا و وارد شدن به آتش جهنّم مى شوند .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : اى على! فرومايه و بخيل نباش . و بر تو باد خوش رويى و نيكويى و بزرگوارى و گشاده دستى . همانا مؤمن، نرم خو و گشاده دست است و منافق، تُندخو و فرومايه .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : مؤمن، شوخ و اهل بازى است و منافق، اخمو و خشمگين .

امام على عليه السلام : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى فرمود : «خداوند، كسى را كه در چهره برادرانش تُرُش رويى كند ، دشمن دارد» .

.

ص: 154

عنه عليه السلام - في صِفاتِ المُؤمِنِ - : هَشّاشٌ (1)بَشّاشٌ ، لا بِعَبّاسٍ ولا بِجَسّاسٍ (2) .(3)

عنه عليه السلام : وَجهٌ مُستَبشِرٌ خَيرٌ مِن قَطوبٍ (4) مُؤثِرٍ . (5)

عنه عليه السلام : البِشرُ مَبَرَّةٌ(6) ، العُبوسُ مَعَرَّةٌ . (7) .(8)

عنه عليه السلام : مَن بَخِلَ عَلَيكَ بِبِشرِهِ ، لَم يَسمَح بِبِرِّهِ .(9)

راجع: ص 132 (اظهار السّرور) .

.


1- .يَهِشُّ هَشاشةً : إذا فَرِحَ واستَبشَر وارتاح (النهاية : ج 5 ص 264 «هشش») .
2- .الجَسُّ : تَفَحُّصُ الأخبار والبَحث عنها ، وقيل : البحثُ عن العورات (تاج العروس : ج 8 ص 224 «جسس») .
3- .الكافي : ج 2 ص 229 ح 1 ، أعلام الدين : ص 116 كلاهما عن عبداللَّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 366 ح 70 ؛ تاريخ دمشق : ج 17 ص 420 عن ذي النون بن إبراهيم المصري من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
4- .القَطوبُ : العَبوسُ ( النهاية : ج 4 ص 79 « قطب » ) .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 226 ح 10084 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9251 .
6- .البِرُّ : ضد العقوق ، والمَبَرَّةُ مثله ( لسان العرب : ج 4 ص 53 « برر » ) .
7- .المَعَرَّةُ : الشدّة ، الإثم ، الأذى ، الجناية ( لسان العرب : ج 4 ص 556 « عرر » ) .
8- .غرر الحكم : ج 1 ص 63 ح 236 .
9- .غرر الحكم : ج 5 ص 465 ح 9199 .

ص: 155

امام على عليه السلام - در بيان ويژگى هاى مؤمن - : گشاده چهره و خوش روست، نه تُرُش رو و تفتيشگر .

امام على عليه السلام : روى خوش، از چهره در هم كشيده ايثارگر، بهتر است .

امام على عليه السلام : خوش رو بودن، نيكى است و چهره در هم كشيدن ، آزار .

امام على عليه السلام : كسى كه روى خوش خويش را از تو دريغ كند، نيكىِ خود را ارزانى تو نخواهد كرد .

ر . ك : ص 133 (ابراز خوش حالى) .

.

ص: 156

لفصل الثالث : مَوانِعُ السُّرورِ3 / 1الآفاتُ الأَخلاقِيَّةُ والاِجتِماعِيَّةُأ - سوءُ الخُلُقِ الإمام عليّ عليه السلام - لَمّا سُئِلَ : مَن أدوَمُ النّاسِ غَمّاً ؟ - : أسوَؤُهُم خُلُقاً .(1)

عنه عليه السلام : سوءُ الخُلُقِ يوحِشُ القَريبَ ، ويُنَفِّرُ البَعيدَ .(2)

شعب الإيمان عن وَهب بن مُنَبَّهٍ : قالَ لُقمانُ لِابنِهِ : مَن كَذِبَ ذَهَبَ ماءُ وَجهِهِ ، ومَن ساءَ خُلُقُهُ كَثُرَ غَمُّهُ .(3)

ب - سوءُ الظن الإمام عليّ عليه السلام : مَن غَلَبَ عَلَيهِ سُوءُ الظَّنِّ لَم يَترُكْ بَينَهُ وبَينَ خَليلٍ صُلحاً .(4)

.


1- .جامع الأخبار : ص 290 ح 788 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 76 ح 13556 وراجع : شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 11 ص 218 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 136 ح 5593 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 283 ح 5091 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 76 ح 13558 .
3- .شعب الإيمان : ج 4 ص 208 ح 4814 ، تفسير الآلوسي : ج 21 ص 83 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 326 ح 732 .
4- .غرر الحكم : 8950 .

ص: 157

فصل سوم : موانع شادمانى

3 / 1 آسيب هاى اخلاقى و اجتماعى

الف - بدخُلقى

ب - بدگمانى

فصل سوم: موانع شادمانى 3 / 1آسيب هاى اخلاقى و اجتماعى الف - بدخُلقى امام على عليه السلام - در پاسخ به اين پرسش كه: «از ميان مردم، اندوه چه كسى پايدارتر است؟» - فرمود : آن كس كه بدخوتر باشد .

امام على عليه السلام : بدخلقى، آشنا را فرارى مى دهد و بيگانه را متنفّر مى سازد .

شعب الإيمان - به نقل از وهب بن مُنبّه - : لقمان به فرزندش فرمود : «هر كس دروغ بگويد، آبرويش مى رود و هر كس بدخلقى كند ، اندوهش فراوان مى شود» .

ب - بدگمانى امام على عليه السلام : هر كه بدگمانى بر او چيره شود ، جاى آشتى با هيچ دوستى باقى نمى گذارد .

.

ص: 158

عنه عليه السلام : مَن لَم يَحسُن ظَنُّهُ استَوحَشَ مِن كُلِّ أحَدٍ .(1)

عنه عليه السلام : المُريبُ أبَداً عَلِيلٌ .(2)

ج - العُجب الإمام الباقر عليه السلام : دَخَلَ مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمِ بنِ شِهابٍ الزُّهرِيُّ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهما السلام وهُوَ كَئيبٌ حَزينٌ ، فَقالَ لَهُ زَينُ العابِدينَ عليه السلام : ما بالُكَ مَغموماً ؟ قالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، غُمومٌ وهُمومٌ تَتَوالى عَلَيَّ؛ لِمَا امتُحِنتُ بِهِ مِن جِهَةِ حُسّادِ نِعمَتي وَالطّامِعينَ فِيَّ ، ومِمَّن أرجوهُ ومِمَّن أحسَنتُ إلَيهِ ، فَيَخلُفُ ظَنّي . فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسيَنِ عليه السلام : اِحفَظ عَلَيكَ لِسانَكَ ؛ تَملِك بِهِ إخوانَكَ . قالَ الزُّهرِيُّ : يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، إنّي اُحسِنُ إلَيهِم بِما يَبدُرُ مِن كَلامي . قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : هَيهاتَ هيهاتَ ! إيّاكَ أن تُعجَبَ مِن نَفسِكَ بِذلِكَ ، وإيّاكَ أن تَتَكَلَّمَ بِما يَسبِقُ إلَى القُلوبِ إنكارُهُ وإن كانَ عِندَكَ اعتِذارُهُ؛ فَلَيسَ كُلُّ مَن تُسمِعُهُ نُكراً يُمكِنُكَ أن توسِعَهُ عُذراً . ثُمَّ قالَ : يا زُهرِيُّ ، مَن لَم يَكُن عَقلُهُ مِن أكمَلِ ما فيهِ كانَ هَلاكُهُ مِن أيسَرِ ما فيهِ . ثُمَّ قالَ : يا زُهرِيُّ ، أما عَلَيكَ أن تَجعَلَ المُسلِمينَ مِنكَ بِمَنزِلَةِ أهلِ بَيتِكَ ؛ فَتَجعَلَ كَبيرَهُم مِنكَ بِمَنزِلَةِ والِدِكَ ، و تَجعَلَ صَغيرَهُم مِنكَ بِمَنزِلَةِ ولَدِكَ ، وتَجعَلَ تِربَكَ مِنهُم بِمَنزِلَةِ أخيكَ ! فَأَيُّ هؤُلاءِ تُحِبُّ أن تَظلِمَ ؟ ! وأيُّ هؤُلاءِ تُحِبُّ أن تَدعُوَ عَلَيهِ ؟ ! وأيُّ هؤُلاءِ تُحِبُّ أن تَهتِكَ سِترَهُ ؟ ! وإن عَرَضَ لَكَ إبليسُ - لَعَنَهُ اللَّهُ - بِأَنَّ لَكَ فَضلاً عَلى أحَدٍ مِن أهلِ القِبلَةِ ، فَانظُر؛ إن كانَ أكبَرَ مِنكَ فَقُل : قَد سَبَقَنِي بِالإِيمانِ وَالعَمَلِ الصّالِحِ فَهُوَ خَيرٌ مِنّي ، وإن كانَ أصغَرَ مِنكَ فَقُل : قد سَبَقتُهُ بِالمَعاصي وَالذُّنوبِ فَهُوَ خَيرٌ مِنّي ، وإن كانَ تِربَكَ فَقُل : أنَا عَلى يَقينٍ مِن ذَنبي وفي شَكٍّ مِن أمرِهِ ، فَما لي أدَعُ يَقيني لِشَكّي ، وإن رَأَيتَ المُسلِمينَ يُعَظِّمونَكَ ويُوَقِّرونَكَ ويُبَجِّلونَكَ فَقُل : هذا فَضلٌ أخَذوا بِهِ ، وإن رَأَيتَ مِنهُم جَفاءً وَانقِباضاً عَنكَ فَقُل : هذا لِذَنبٍ أحدَثتُهُ؛ فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ سَهَّلَ اللَّه عَلَيكَ عَيشَكَ ، وكَثُرَ أصدِقاؤُكَ ، وقَلَّ أعداؤُكَ ، وفَرِحتَ بِما يَكونُ مِن بِرِّهِم ، ولَم تَأسَف عَلى ما يَكونُ مِن جَفائِهِم . وَاعلَم أنَّ أكرَمَ النّاسِ عَلَى النّاسِ مَن كانَ خَيرُهُ عَلَيهِم فائِضاً ، وكانَ عَنهُم مُستَغنِياً مُتَعَفِّفاً . وأكرَمَ النّاسِ بَعدَهُ عَلَيهِم مَن كانَ عَنهُم مُتَعَفِّفاً وإن كانَ إلَيهِم مُحتاجاً ؛ فَإِنَّما أهلُ الدُّنيا يَعشَقونَ الأَموالَ ، فَمَن لَم يُزاحِمهُم فيما يَعشَقونَهُ كَرُمَ عَلَيهِم ، ومَن لَم يَزاحِمهُم فيها ومَكَّنَهُم مِن بَعضِها كانَ أعَزَّ عَلَيهِم وأكرَمَ . (3)

.


1- .غرر الحكم : 9084 .
2- .غرر الحكم : 839 .
3- .الاحتجاج : ج 2 ص 157 ح 191 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 93 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 25 ح 8 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 229 ح 6 .

ص: 159

ج - خودشيفتگى

امام على عليه السلام : هر كه خوشبين نباشد ، از همگان گريزان است (با هيچ كس خو نمى گيرد) .

امام على عليه السلام : شكّاك، همواره بيمار است .

ج - خودشيفتگى امام باقر عليه السلام : محمّد بن مسلم بن شهاب زُهرى ، افسرده دل و اندوهناك، نزد زين العابدين عليه السلام آمد . زين العابدين عليه السلام به او فرمود : «چرا اندوهگينى؟». گفت : اى زاده پيامبر خدا! غم و غصه هايى پى در پى بر من وارد مى شوند ؛ چه اين كه از كسانى كه به نعمت هاى من حسادت مى ورزند و به ديده طمع در من مى نگرند در رنج و محنت ام ؛ كسانى كه به آنان اميد دارم و نيز كسانى كه به آنان خوبى مى كنم ، امّا گمانم به خطا مى رود [و اميدم از آنان نااميد مى شود] . زين العابدين عليه السلام به او فرمود : «زبانت را نگه دار، تا برادرانت را از آنِ خود سازى» . زُهرى گفت : اى زاده پيامبر خدا! من با سخنان خود ، به آنان نيكى مى كنم . زين العابدين عليه السلام فرمود : «هرگز، هرگز ! مبادا براى اين كار ، گرفتار خودشيفتگى گردى ! نكند چيزى بر زبان آورى كه احساس نادرستىِ آن، زودتر بر دل ها نشيند ، گرچه بتوانى براى آن توجيهى ارائه كنى . چنين نيست كه به هر كس كه سخن غريبى بگويى ، بتوانى عذرت را نيز به گوش وى برسانى» . سپس فرمود : «اى زُهرى ! هر كس كه خردش، كامل ترين ويژگى او نباشد ، نابودى اش، آسان ترين خصوصيت او خواهد بود» . سپس فرمود : «اى زُهرى ! چه اشكالى دارد كه مسلمانان را چون خانواده ات بشمارى و بزرگشان را در جايگاه پدرت بدانى و كوچكشان را در جايگاه فرزندت و همسالت را به منزلت برادرت ؟ حال به كدام يك از اينان دوست دارى ستم كنى ؟ كدام يك از اينان را دوست دارى نفرين كنى ؟ آبروى كدام يك از اينان را دوست دارى بريزى ؟ اگر هم ابليس - كه نفرين خدا بر او باد - در تو اين پندار را پديد آورد كه تو بر يكى از اهل قبله برترى دارى ، بنگر كه اگر وى بزرگ تر از تو بود، بگو : پيش از من ايمان آورده و عمل صالح انجام داده است . پس بهتر از من است . اگر كوچك تر از تو بود ، بگو : من پيش از او به گناهان و معصيت ها روى آوردم . پس او بهتر از من است و اگر همسالت بود ، بگو : من نسبت به گناه خود ، يقين دارم و در باره او ترديد دارم . پس چرا يقينم را به خاطر شك خود ، رها كنم ؟ اگر ديدى مسلمانان به تو حرمت مى نهند ، بزرگت مى شمارند و گرامى ات مى دارند ، بگو : اين فضيلتى است كه آنان به چنگ آورده اند و اگر از آنان درشتى و روى گردانى از خودت را ديدى ، بگو : اين به سبب گناهى است كه از من سر زده است . اگر چنين كنى ، خداوند، زندگى را بر تو آسان مى كند ، دوستانت فراوان مى گردند ، دشمنانت اندك مى شوند و از نيكى مردم ، شادمان مى گردى و از درشتى و جفايشان اندوهگين نمى شوى . اين را بدان كه گرامى ترينِ مردم نزد آنان ، كسى است كه خيرش به آنان برسد و خود از آنان بى نياز باشد و از درخواست چيزى خوددارى كند . پس از او ، گرامى ترينِ مردم نزدشان ، كسى است كه از درخواست كردنْ خوددارى كند ، گرچه بدانها نيازمند باشد . در حقيقت ، اهل دنيا دل بسته اموال خويش اند و هركه مزاحم دلبستگى شان نشود ، نزدشان گرامى است و اگر مزاحم اموالشان نشود و حتّى چيزى بر امكاناتشان بيفزايد ، عزيزتر و گرامى تر خواهد بود» .

.

ص: 160

راجع : ص 90 (حسن الظن) .

د - الحَسَدالإمام عليّ عليه السلام : لا يوجَدُ الحَسودُ مسروراً .(1)

عنه عليه السلام : الحَسودُ مَغمومٌ .(2)

عنه عليه السلام : مَن كَثُرَ حَسَدُهُ طالَ كَمَدُهُ (3) .(4)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 368 ح 10562 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 532 ح 9712 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 36 ح 97 ، كنزالفوائد : ج 1 ص 137 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 19 ح 57 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 256 ح 29 .
3- .الكمد - بالتحريك - : الحزن المكتوم (الصحاح : ج 2 ص 531 «كمد») .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 292 ح 8427 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 448 ح 7953 وراجع: غرر الحكم : ج 4 ص 121 ح 5521 و ج 1 ص 260 ح 1038 وعيون الحكم والمواعظ : ص 281 ح 5071 ومستدرك الوسائل: ج 12 ص 21 ح 13401 .

ص: 161

د - حسادت

ر . ك : ص 91 (خوش گمانى) .

د - حسادت امام على عليه السلام : حسود، شادمان ديده نمى شود .

امام على عليه السلام : حسود، غمناك است .

امام على عليه السلام : هر كس بسيار حسادت ورزد، اندوه درونى اش درازمدّت باشد .

.

ص: 162

عنه عليه السلام : أسوَأُ النّاسِ عَيشاً الحَسودُ .(1)

عنه عليه السلام : ما رَأَيتُ ظالِماً أشبَهَ بِمَظلومٍ مِنَ الحاسِدِ ؛ نَفَسٌ دائِمٌ ، وقَلبٌ هائِمٌ ، وحُزنٌ لازِمٌ .(2)

عنه عليه السلام : يَكفيكَ مِنَ الحاسِدِ أنَّهُ يَغتَمُّ وَقتَ سُرورِكَ .(3)

ه - الحِقدالإمام عليّ عليه السلام : الحَقودُ مُعَذَّبُ النَّفسِ ، مُتَضاعَفُ الهَمِّ .(4)

عنه عليه السلام : الحَقودُ لا راحَةَ لَهُ .(5)

عنه عليه السلام : ما أنكَدَ(6) عَيشَ الحَقودِ .(7)

عنه عليه السلام : مَنِ اطَّرَحَ الحِقدَ استَراحَ قَلبُهُ ولُبُّهُ (8) .(9)

الإمام زين العابدين عليه السلام : الحَقودُ يَموتُ كَمَداً .(10)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 385 ح 2931 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 114 ح 2498 .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 136 ، تحف العقول : ص 216 وفيه صدره ، المجازات النبويّة : ص 211 ذيل ح 181 عن أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيه «نفس يتصعدّ وزفير يتردد وحزن يتجدّد» بدل «نفس دائم وقلب هائم وحزن لازم» ، بحارالأنوار : ج 73 ص 256 ح 29 ؛ شعب الإيمان : ج 5 ص 273 ح 6635 ، تفسير القرطبي : ج 5 ص 251 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
3- .كنز الفوائد : ج 1 ص 137 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 256 ح 29 ؛ البداية والنهاية : ج 11 ص 108 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 1 ص 316 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 91 ح 1962 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 59 ح 1494 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 250 ح 1007 .
6- .نَكِد عيشهم - بالكسر - ينكد نكداً : اشتدّ (الصحاح : ج 2 ص 545 «نكد») .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 55 ح 9480 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 475 ح 8687 .
8- .اللُّبّ : العقل ، والجمع ألباب وألبب (لسان العرب : ج 1 ص 730 «لبب») .
9- .غرر الحكم : ج 5 ص 326 ح 8584 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 459 ح 8321 .
10- .نزهة الناظر : ص 144 ح 270 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 20 ح 13400 .

ص: 163

ه - كينه

امام على عليه السلام : بدْ زندگانى ترين مردم، حسود است .

امام على عليه السلام : هيچ ستمگرى را نديدم همانند حسود كه چنين به ستمديده شبيه باشد؛ نفسْ نفس زنان، با دلى سرگشته و اندوهى پيوسته .

امام على عليه السلام : از حسود همين اندازه برايت كافى است كه در زمان شادمانى تو ، وى اندوهناك است .

ه - كينه امام على عليه السلام : كينه توز، جانش در عذاب است و گرفتارى و اندوهش چند برابر .

امام على عليه السلام : كينه توز، آسايش ندارد .

امام على عليه السلام : چه سخت است زندگى كسى كه كينه توز است .

امام على عليه السلام : هر كس كه از كينه توزى بپرهيزد، دل و خردش آسوده باشد .

امام زين العابدين عليه السلام : كينه توز، از اندوه درونى مى ميرد .

.

ص: 164

و - الغَضَب الإمام عليّ عليه السلام : مَن غَضِبَ عَلى مَن لا يَقدِرُ عَلى ضُرِّهِ طالَ حُزنُهُ وعَذَّبَ نَفسَهُ .(1)

عنه عليه السلام : طاعَةُ الغَضَبِ نَدَمٌ وعُصيانٌ .(2)

عنه عليه السلام : إيّاكَ وَالغَضَبَ ؛ فَأَوَّلُهُ جُنونٌ وآخِرُهُ نَدَمٌ .(3)

ز - المُنى الإمام عليّ عليه السلام : وَاعلَموا عِبادَاللَّهِ ! أنَّ الأَمَلَ يُذهِبُ العَقلَ ، ويُكذِبُ الوَعدَ ، ويَحُثُّ عَلَى الغَفلَةِ ، ويورِثُ الحَسرَةَ ، فَأَكذِبُوا الأَمَلَ فَإِنَّهُ غَرورٌ ، وإنَّ صاحِبَهُ مَأزورٌ .(4)

عنه عليه السلام : حاصِلُ الأَمانيِّ الأَسَفُ .(5)

عنه عليه السلام : حاصِلُ المُنى (6)الأَسَفُ ، وثَمَرَتُهُ التَّلَفُ .(7)

الإمام الصادق عليه السلام : تَجَنَّبُوا المُنى ؛ فَإِنَّها تُذهِبُ بَهجَةَ ما خُوِّلتُم (8) ، وتَستَصغِرونَ بِها مَواهِبَ اللَّهِ تَعالى عِندَكُم ، وتُعقِبُكُم الحَسَراتِ فيما وَهَّمتُم بِهِ أنفُسَكُم (9) .(10)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 24 ح 4 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 99 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 41 ، غررالحكم : ج 5 ص 356 ح 8728 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 439 ح 7614 وفيهما «مضرّته» بدل «ضرّه» ، بحارالأنوار : ج 77 ص 288 ح 1 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 258 ح 6025 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 317 ح 5525 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 288 ح 2635 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 96 ح 2225 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 12 ح 13376 ؛ الوافي بالوفيات : ج 17 ص 242 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 327 ح 746 كلاهما نحوه .
4- .تحف العقول : ص 152 ، نهج البلاغة : الخطبة 86 ، غرر الحكم : ج 2 ص 188 ح 2327 وفيه ذيله من «فاكذبوا» نحوه ، بحارالأنوار : ج 77 ص 293 ح 2 ؛ المعيار و الموازنة : ص 284 ، جواهر المطالب : ج 1 ص 330 كلاهما نحوه .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 407 ح 4912 .
6- .المنى - بضمّ الميم - : جمع المنية ، وهو ما يتمنّى الرجل (لسان العرب : ج 15 ص 294 «مني») .
7- .غرر الحكم : ج 3 ص 418 ح 4945 .
8- .التخويل : التمليك والإعطاء والإنعام (انظر : الصحاح : ج 4 ص 1690 «خول») .
9- .قال الفيض الكاشاني قدّس سرّه : «إنّما يستصغرون المواهب لعدم اكتفائهم بها ، وإنّما يعقبهم الحسرات ؛ لأنّ المنى لا حقيقة لها ولا حدّ تنتهي إليه ، ولذا قيل : المنى رأس مال المفاليس» . الوافي : ج 17 ص 74 ذيل الحديث 16889 .
10- .الكافي : ج 5 ص 85 ح 7 عن أبان بن تغلب ، غررالحكم : ج 3 ص 319 ح 4585 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 39 ح 21979 .

ص: 165

و - خشم

ز - آرزو

و - خشم امام على عليه السلام : آن كه بر كسى خشم گيرد و نتواند به آن كس آسيبى وارد كند، اندوهش طولانى و جانش در عذاب خواهد بود .

امام على عليه السلام : فرمان بردار خشم بودن، مايه پشيمانى و گنهكارى است .

امام على عليه السلام : از خشم بپرهيز كه آغاز آن، ديوانگى و فرجام آن، پشيمانى است .

ز - آرزوامام على عليه السلام : بدانيد اى بندگان خدا ! آرزو[ى خام و باطل] خرد را مى بَرَد، به وعده دروغ وا مى دارد، به غفلت تشويق مى كند و حسرت پديد مى آورد. پس آرزو را دروغ شماريد؛ كه آرزو، فريب دهنده است و آرزومند گنهكار .

امام على عليه السلام : نتيجه آرزوها[ى باطل]، افسوس است .

امام على عليه السلام : دستاورد آرزوها، افسوس است و ميوه آن، نابودى.

امام صادق عليه السلام : از آرزو[ى خام و باطل] بپرهيزيد ؛ زيرا آرزوها جلوه نعمت هايى را كه خداوند به شما داده، از بين مى برند و آنها را در ديدگانتان ناچيز مى نمايند و شما را در وعده هاى خيالى اى كه به خود داده ايد ، دچار حسرت و افسوس مى گردانند .

.

ص: 166

ح - الخَوف الإمام عليّ عليه السلام : كُلُّ سُرورٍ يَحتاجُ إلى أمنٍ .(1)

عنه عليه السلام : أعجَبُ ما فِي الإنسانِ قَلبُهُ ، ولَهُ مَوادُّ مِنَ الحِكمَةِ وأضدادٌ مِن خِلافِها ، فَإِن سَنَحَ لَهُ الرَّجاءُ أذَلَّهُ الطَّمَعُ . . . وإن نَالَهُ الخَوفُ شَغَلَهُ الحُزنُ .(2)

عنه عليه السلام : الخائِفُ لا عَيشَ لَهُ .(3)

راجع : ص 224 (العلاج الاعتقادي / الإيمان) .

ط - الجَزَع الإمام عليّ عليه السلام : إيّاكَ وَالجَزَعَ ؛ فَإِنَّهُ يَقطَعُ الأَمَلَ ، ويُضعِفُ العَمَلَ ، ويورِثُ الهَمَّ . وَاعلَم أنَّ المَخرَجَ في أمرَينِ : ما كانَت فيهِ حيلَةٌ فَالاِحتِيالُ ، وما لَم تَكُن فيهِ حيلَةٌ فَالاِصطِبارُ .(4)

.


1- .مطالب السؤول : ج 1 ص 212 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 7 ح 59 .
2- .الكافي : ج 8 ص 21 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الامام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 108 ، علل الشرائع : ص 109 ح 7 كلاهما نحوه وفيها «الحذر» بدل «الحزن» ، تحف العقول : ص 95 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 56 ح 103 ؛ تاريخ دمشق : ج 51 ص 182 عن عبداللَّه بن جعفر نحوه ، كنزالعمّال : ج 1 ص 348 ح 1567 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 251 ح 1011 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 30 ح 453 .
4- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 223 ، الجعفريّات : ص 234 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 82 ص 144 ح 29 .

ص: 167

ح - ترس

ط - بى تابى

ح - ترس امام على عليه السلام : هر شادى اى، نيازمند امنيت است .

امام على عليه السلام : شگفت ترين چيز در انسان ، دل اوست كه مايه هايى از حكمت و ضد حكمت دارد . اگر اميد به آن دست دهد ، طمع، خوارش مى كند ... ، و اگر ترس به آن راه يابد ، اندوه، مشغولش مى سازد .

امام على عليه السلام : ترسو را از زندگى، هيچ بهره اى نيست .

ر . ك : ص 225 (درمان اعتقادى / ايمان) .

ط - بى تابى امام على عليه السلام : از بى تابى بپرهيز كه رشته اميد را پاره مى كند و كار را سست مى گرداند و اندوه را در پى مى آورد . بِدان كه نجاتْ در دو چيز است : مشكلى را كه چاره دارد بايد چاره انديشى كرد و مشكلى را كه چاره ندارد بايد شكيبايى ورزيد .

.

ص: 168

الإمام الصادق عليه السلام : الصَّبرُ يُظهِرُ ما في بَواطِنِ العِبادِ مِنَ النّورِ وَالصَّفاءِ ، وَالجَزَعُ يُظهِرُ ما في بَواطِنِهِم مِنَ الظُّلمَةِ وَالوَحشَةِ ، وَالصَّبرُ يَدَّعيهِ كُلُّ أحَدٍ ، ولا يبينُ عِندَهُ إلّا المُخبِتونَ (1) ، وَالجَزَعُ يُنكِرُهُ كُلُّ أحَدٍ وهُوَ أبيَنُ عَلَى المُنافِقينَ ؛ لِأَنَّ نُزولَ المِحنَةِ وَالمُصيبَةِ يُخبِرُ عَنِ الصّادِقِ وَالكاذِبِ ، وتَفسيرُ الصَّبرِ ما يَستَمِرُّ مَذاقُهُ ، وما كان عَنِ اضطِرابٍ لا يُسَمّى صَبراً ، وتَفسيرُ الجَزَعِ اضطِرابُ القَلبِ وتَحَزُّنُ الشَّخصِ ، وتَغَيُّرُ اللَّونِ ، وتَغَيُّرُ الحالِ . (2)

راجع : ص 238 (العلاج الاخلاقى / الصبر) .

ي - العَجَلَةالإمام عليّ عليه السلام : العَجَلُ قَبلَ الإِمكانِ يوجِبُ الغُصَّةَ .(3)

عنه عليه السلام : إيّاكَ وَالعَجَلَ ؛ فَإِنَّهُ عُنوانُ الفَوتِ وَالنَّدَمِ .(4)

الإمام العسكريّ عليه السلام : لا تَعجَل بِحَوائِجِكَ قَبلَ وَقتِها ، فَيَضيقَ قَلبُكَ وصَدرُكَ ، ويَغشِيَكَ القُنوطُ .(5)

ك - حُبُّ الدُّنياالإمام الصادق عليه السلام : لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : (لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَ جًا مِّنْهُمْ وَ لَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ )(6) قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله : مَن لَم يَتَعَزَّ بِعَزاءِ اللَّهِ تَقَطَّعَت نَفسُهُ عَلَى الدُّنيا حَسَراتٍ ، ومَن رَمى بِنَظَرِهِ إلى ما في يَدِ غَيرِهِ كَثُرَ هَمُّهُ ، ولَم يَشفَ غَيظُهُ .(7)

.


1- .المخبتون : المطمئنون ، وقيل : هم المتواضعون (لسان العرب : ج 2 ص 27 «خبت») .
2- .مسكّن الفؤاد : ص 59 ، مصباح الشريعة : ص 498 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 90 ح 44 .
3- .غررالحكم : ج 1 ص 351 ح 1333 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 29 ح 408 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 288 ح 2636 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 97 ح 2228 .
5- .عدّة الداعي : ص 125 ، أعلام الدين : ص 313 ، نزهة النّاظر : ص 222 ح 507 نحوه ، بحارالأنوار : ج 78 ص 379 ح 4 .
6- .الحجر : 88 .
7- .تفسير القمّي : ج 1 ص 381 عن المفضّل بن عمر ، الكافي : ج 2 ص 315 ح 5 عن أبي اُسامة زيد وليس فيه الآية ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 114 ح 128 عن ميسّر عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 51 من دون اسناد إليه عليه السلام ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 381 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 73 ص 89 ح 58 .

ص: 169

ى - شتاب زدگى

ك - دنيادوستى

امام صادق عليه السلام : شكيبايى ، روشنايى و پاكىِ نهفته در جان بندگان را بروز مى دهد و بى تابى ، تاريكى و وحشت باطن آنان را نمايان مى سازد . شكيبايى را هر كسى ادّعا مى كند، حال آن كه جز فروتنانِ اهل تسليم، در برابر آنْ صادق نيستند . بى تابى را هر كسى انكار مى كند ، در حالى كه در منافقان ، كاملاً نمايان است ؛ چه اين كه فرود آمدن رنج و مصيبت ، راستگو و دروغگو را آشكار مى سازد . شكيبايى، آن است كه مايه تلخ كامى است و آنچه از سر پريشانى باشد ، شكيبايى خوانده نمى شود . بى تابى، عبارت است از تشويش دل و اندوه فرد و دگرگون شدن رنگ و حالت او .

ر . ك : ص 239 (درمان اخلاقى / شكيبايى) .

ى - شتاب زدگى امام على عليه السلام : شتاب كردن پيش از دستيابى به موقعيت ، اندوه بار است .

امام على عليه السلام : از شتاب زدگى بپرهيز؛ كه سرلوحه زيانكارى و پشيمانى است .

امام عسكرى عليه السلام : براى [برطرف شدن ]نيازهايت پيش از موعد آن، شتاب مكن ؛ كه دل و سينه ات تنگ مى شود و نااميدى، تو را فرا مى گيرد .

ك - دنيادوستى امام صادق عليه السلام : وقتى اين آيه نازل شد : (اگر بعضى از مردان و زنانشان را از چيزى برخوردار ساخته ايم، تو به آن چشم مدوز و اندوهگين آنان مباش و در برابر مؤمنان، فروتنى كن) ، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «كسى كه به دلدارى دادن خدا آرام نگيرد ، جانش بر دنيا حسرت ها مى خورَد و هر كه چشمش به دارايى هاى ديگران باشد ، اندوهش بسيار مى شود و ناراحتى اش بهبود نمى يابد» .

.

ص: 170

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن نَظَرَ إلى ما في أيدِي النّاسِ طالَ حُزنُهُ ودامَ أسَفُهُ .(1)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : الرَّغبَةُ فِي الدُّنيا تُكثِرُ الهَمَّ وَالحُزنَ ، وَالزُّهدُ فِي الدُّنيا يُريحُ القَلبَ وَالبَدَنَ .(2)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : أنَا زَعيمٌ بِثَلاثٍ لِمَن أكَبَّ عَلَى الدُّنيا : بِفَقرٍ لا غِناءَ لَهُ ، وبِشُغلٍ لا فَراغَ لَهُ ، وبِهَمٍّ وحُزنٍ لَا انقِطاعَ لَهُ .(3)

الإمام عليّ عليه السلام : طوبى لِمَن أخلَصَ للَّهِ ِ العِبادةَ وَالدُّعاءَ ، ولَم يَشغَل قَلبَهُ بِما تَرى عَيناهُ ، ولَم يَنسَ ذِكرَ اللَّهِ بِما تَسمَعُ اُذُناهُ ، ولَم يَحزُن صَدرَهُ بِما اُعطِيَ غَيرُهُ .(4)

عنه عليه السلام : الرَّغبَةُ بِالآخِرَةِ عِندَ اللَّهِ تورِثُ الرَّوحَ وَالرَّاحَةَ ، وَالرَّغبَةُ فِي الدُّنيا تورِثُ الهَمَّ وَالحُزنَ .(5)

.


1- .أعلام الدين : ص 294 ، نزهة الناظر : ص 30 ح 25 وفيه «ولم يشف غيظه» بدل «ودام أسفه» ، بحارالأنوار : ج 77 ص 172 ح 8 .
2- .الخصال : ص 73 ح 114 عن فاطمة بنت الحسين عن الإمام الحسين عليه السلام ، تحف العقول : ص 358 عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 468 ح 1564 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 240 ح 10 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 188 ح 278 عن عبداللَّه بن عمرو ، كنزالعمّال : ج 3 ص 182 ح 6062 .
3- .كنز الفوائد : ج 1 ص 344 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 81 ح 43 .
4- .الكافي : ج 2 ص 16 ح 3 عن عليّ بن أسباط عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 70 ص 229 ح 5 .
5- .إرشاد القلوب : ص 19 ، نثر الدرّ : ج 1 ص 170 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 90 كلاهما عن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله وليس فيهما صدره .

ص: 171

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : كسى كه به آنچه در دست مردم است ، چشم بدوزد، اندوهش طولانى و افسوسش ماندگار مى گردد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : اشتياق به دنيا ، غصّه و اندوه را فراوان مى كند و بى رغبتى به دنيا ، دل و تن را آسوده مى سازد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : كسى كه شيفته دنياست ، من سه چيز را براى وى تخلف ناپذير به شمار مى آورم : فقرى كه هيچ گاه به بى نيازى نينجامد ، دلْ مشغولى اى كه هرگز از آن رها نگردد و غم و اندوهى كه پايان نپذيرد .

امام على عليه السلام : خوشا آن كه عبادت و دعايش را براى خدا خالص سازد و دلش را به آنچه ديدگانش مى بينند، مشغول نگرداند و ياد خدا را به جهت آنچه گوش هايش مى شنوند، وا ننهد و سينه اش را به خاطر آنچه به ديگران داده شده، محزون ننمايد .

امام على عليه السلام : اشتياق به آخرت ، در نزد خداوند، خوشى و آسودگى را به دنبال مى آورد و اشتياق به دنيا، گرفتارى و اندوه به بار مى نشاند .

.

ص: 172

عنه عليه السلام : إيّاكُم وغَلَبَةَ الدُّنيا عَلى أنفُسِكُم ؛ فَإِنَّ عاجِلَها نَغصَةٌ(1) ، وآجِلَها غُصَّةٌ . (2)

عنه عليه السلام : إنَّ الدُّنيا ظِلُّ الغَمامِ ، وحُلُمُ المَنامِ ، وَالفَرَحُ المَوصولُ بِالغَمِّ ، وَالعَسَلُ المَشوبُ بِالسَّمِّ ، سَلّابَةُ النِّعَمِ ، أكّالَةُ الاُمَمِ ، جَلّابَةُ النِّقَمِ .(3)

عنه عليه السلام : من كانَتِ الدُّنيا هَمَّهُ طالَ يَومَ القِيامَةِ شَقاؤُهُ وغَمُّهُ .(4)

عنه عليه السلام : مَتاعٌ الدُّنيا حُطامٌ (5) . . . مَنِ استَشعَرَ شَغَفَها(6) مَلَأت قَلبَهُ أشجاناً ، لَهُنَّ رَقصٌ عَلى سُوَيداءِ قَلبِهِ كَرَقيصِ (7) الزُّبدَةِ(8) عَلى أعراضِ المَدرَجَةِ ، هَمٌّ يَحزُنَه وهَمٌّ يَشغَلُهُ ، كَذلِكَ حَتّى يؤخَذَ بِكَظمِهِ (9) .(10)

.


1- .نغص نغصاً : لم تتمّ له هناءته ، وقال بعضهم : وأكثره بالتشديد : نغّص تنغيصاً . وقيل : النغص : كدر العيش (لسان العرب : ج 7 ص 99 «نغص») .
2- .غررالحكم : ج 2 ص 325 ح 2744 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 101 ح 2309 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 644 ح 3681 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 144 ح 3217 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 446 ح 9110 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 345 نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 425 ح 7189، بحار الأنوار: ج 78 ص 21 ح 82 ؛ تاريخ الإسلام للذهبي : ج 13 ص 509 الرقم 381 ، سير أعلام النبلاء : ج 9 ص 79 الرقم 21 كلاهما عن أبي معاوية الأسود من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، مطالب السؤول: ج 1 ص 220 .
5- .الحُطامُ : ما تكسّر من اليبيس ، من الحطم ، وهو الكسر في أيّ وجه كان ، أو هو كسر الشي ء اليابس خاصّة ، كالعظم والعود . وحطام الدنيا : كلّ ما فيها من مالٍ يفنى ولا يبقى (انظر : لسان العرب : ج 12 ص 137 و 138 «حطم») .
6- .الشغف : أن يبلغ الحبّ شغاف القلب ؛ وهي جلدة دونه (لسان العرب : ج 9 ص 179 «شغف») .
7- .الرقص : الغليان والاضطراب . واستعار عليه السلام لفظ الرقص لتعاقب للأحزان والهموم واضطرابهما في قلبه (انظر : مجمع البحرين : ج 2 ص 723 «رقص») .
8- .الزبدة : ما يستخرج من اللبن بالمخض (انظر : لسان العرب : ج 3 ص 192 «زبد») .
9- .الكَظَمُ : مَخرَجُ النَفَسِ من الحلق (مجمع البحرين : ج 3 ص 1574 «كظم») .
10- .تحف العقول : ص 221 ، نهج البلاغة : الحكمة 367 ، غرر الحكم : ج 5 ص 434 ح 9060 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 464 ح 8455 كلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 73 ص 131 ح 135 .

ص: 173

امام على عليه السلام : بپرهيزيد از اين كه دنيا بر جانتان چيره شود؛ زيرا پيامد زودهنگام آن، ناگوارى است و نتيجه ديررس آن، اندوه است .

امام على عليه السلام : دنيا ، سايه ابر است ؛ رؤيايى است كه خفته مى بيند؛ شادىِ پيوسته به غم و عسل آميخته به زهر است؛ زداينده نعمت ها و خورنده ملّت ها و جلب كننده رنج هاست .

امام على عليه السلام : هر كس دنيا همّ و غم او باشد ، دشوارى و اندوهش در روز رستاخيز، بسيار خواهد بود .

امام على عليه السلام : كالاى دنيا هيزمى بيش نيست ... . كسى كه لباس شيفتگى به آن را بپوشد ، دلش پر از غم هايى شود كه در ميانه دلش برقصند همچون رقصيدن كف و خاشاك ، هنگام گذر از سر پيچ و خم درّه ها ، خواهشى [ دنيوى ]اندوهگينش مى كند و خواهشى ديگر سرگرمش مى سازد و چنين است تا سرانجام ، راه نَفَسش مى گيرد [و مى ميرد].

.

ص: 174

عنه عليه السلام : لِلمُستَحلي لَذَّةَ الدُّنيا غُصَّةٌ .(1)

عنه عليه السلام : مَن لَهِجَ قَلبُهُ بِحُبِّ الدُّنيا التاطَ(2) قَلبُهُ مِنها بِثَلاثٍ : هَمٍّ لا يُغِبُّهُ (3) ، وَحِرصٍ لا يَترُكُه ، وأملٍ لا يُدرِكُه .(4)

الإمام الصادق عليه السلام : مَن تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِالدُّنيا تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِثَلاثِ خِصالٍ : هَمٌّ لا يَفنى ، وأمَلٌ لا يُدرَكَ ، ورَجاءٌ لا يُنالُ .(5)

مسكّن الفؤاد : في أخبارِ داودَ عليه السلام : ما لِأَولِيائي وَالهَمَّ بِالدُّنيا ، إنَّ الهَمَّ يُذهِبُ حَلاوَةَ مُناجاتي مِن قُلوبِهِم . يا داودُ ، إنَّ مَحَبَّتي مِن أولِيائي أن يَكونوا روحانِيّينَ لا يَغتَمّونَ .(6)

راجع : ص 232 (العلاج الاخلاقي / الزهد) و ص 192 (الآفات الاقتصادية / اقتناءُ المال) .

ل - الحِرص الإمام عليّ عليه السلام : لا يُلفَى (7) الحَريصُ مُستَريحاً .(8)

الإمام الباقر عليه السلام : مَثَلُ الحَريصِ عَلَى الدُّنيا كَمَثَلِ دودَةِ القَزِّ ؛ كُلَّمَا ازدادَت عَلى نَفسِهالَفّاً كانَ أبعَدَ لَها مِنَ الخُروجِ حَتّى تَموتَ غَمّاً .(9)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 29 ح 7333 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 404 ح 6823 ، مستدرك الوسائل : ج 11 ص 346 ح 13217 .
2- .التاطَ : أي لَزِقَ (لسان العرب : ج 7 ص 396 «لوط») .
3- .لا يغبّه : أي لا يفارقه ، يقال : غَبَّ عنهم : إذا جاء يوماً وترك يوماً (لسان العرب : ج 1 ص 636 «غبب») .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 228 ، خصائص الأئمّة : ص 103 وفيه «وأمل لا يدركه» بدل «وحرص لا يتركه» ، غررالحكم : ج 5 ص 359 ح 8741 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 462 ح 8393 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 130 ح 135 .
5- .الكافي : ج 2 ص 320 ح 17 ، الخصال : ص 88 ح 22 كلاهما عن ابن أبي يعفور ، تحف العقول : ص 367 ، مشكاة الأنوار : ص 468 ح 1565 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 78 ص 250 ح 97 .
6- .مسكّن الفؤاد : ص 80 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 143 ح 26 .
7- .ألفيتُ الشي ء : إذا وجدته وصادفته ولقيته (النهاية : ج 4 ص 262 «لفا») .
8- .غررالحكم : ج 6 ص 368 ح 10561 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 537 ح 9877 .
9- .الكافي : ج 2 ص 134 ح 20 و ص 316 ح 7 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 194 كلّها عن يحيى بن عقبة الأزدي عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 463 ح 1544 عن الإمام الصادق عنه عليهما السلام ، بحارالأنوار : ج 73 ص 23 ح 13 .

ص: 175

ل - آزمندى

امام على عليه السلام : كسى كه لذّت دنيا را شيرين مى شمارد ، غصّه دار خواهد شد .

امام على عليه السلام : كسى كه دلش غرق دنيادوستى شود ، سه ويژگى دنيا هماره با آن دل خواهد بود : اندوهى كه از آن جدا نمى شود، حرصى كه رهايش نمى كند و آرزويى كه بدان دست نمى يابد .

امام صادق عليه السلام : هر كس كه دلش به دنيا وابسته شود ، آن دل را از سه ويژگى، رهايى نيست : اندوهى پايان ناپذير، آرزويى دست نيافتنى و اميدى دور از دسترس .

مسكّن الفؤاد - در نقل سخن خداوند عزّ وجلّ به داوود عليه السلام - : دوستان مرا با اندوه بر دنيا چه كار؟ اندوه [بر دنيا]، شيرينىِ مناجات با مرا از دلشان مى بَرَد . اى داوود ! علاقه ام به دوستانم ، اين است كه اهل معنويت باشند و اندوه [دنيا و مادّيات را ]به خود راه ندهند .

ر . ك : ص 233 (درمان اخلاقى / زهد) و ص 193 (آسيب هاى اقتصادى / انباشت مال) .

ل - آزمندى امام على عليه السلام : آزمند را آسوده نمى توان يافت .

امام باقر عليه السلام : مَثَل آزمندِ دنيا، مَثَل كِرم ابريشم است كه هر چه بيشتر دور خود مى تند ، راه خروج او بسته تر مى شود تا آن كه از غصّه بميرد .

.

ص: 176

الإمام الصادق عليه السلام : حُرِمَ الحَريصُ خَصلَتَينِ ولَزِمَتهُ خَصلَتانِ : حُرِمَ القَناعَةَ فَافتَقَدَ الرّاحَةَ ، وحُرِمَ الرِّضا فَافتَقَدَ اليَقينَ .(1)

عنه عليه السلام : الحَريصُ بَينَ سَبعِ آفاتٍ صَعبَةٍ : فِكرٍ يَضُرُّ بِدينِهِ ولا يَنفَعُهُ ، وهَمٍّ لا يَتِمّ لَهُ أقصاهُ ، وتَعَبٍ لا يَستريحُ مِنهُ إلّا عِندَ المَوتِ ، وخَوفٍ لا يورِثُهُ إلَّا الوُقوعَ فيهِ ، وحُزنٍ قَد كَدِرَ عَلَيهِ عَيشُهُ بِلا فائِدَةٍ ، وحِسابٍ لا مَخلَص لَهُ مِعَهُ مِن عَذابٍ ، وعِقابٍ لا مَفَرَّ مِنهُ ولا حيلَةَ .(2)

راجع : ص 302 (عوامل السرور) و ص 246 (العلاج الأخلاقي / القناعة) .

م - تِلكَ الخِصالُ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : سِتَّةٌ لا تُفارِقُهُمُ الكَآبَةُ(3) : الحَقودُ ، وَالحَسودُ ، وحَديثُ عَهدٍ بِغِنى ، وغَنِيٌّ يَخشى مِنَ الفَقرِ ، وطالِبُ زينَةٍ يَقصرُ عَنها قدرهُ ، وجَليسٌ لِأَهلِ الأَدَبِ ولَيسَ مِنهُم .(4)

الإمام عليّ عليه السلام : لا عَيشَ أنكَدُ مِن عَيشِ الحَسودِ وَالحَقودِ .(5)

.


1- .الخصال : ص 69 ح 104 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 161 ح 6 .
2- .مصباح الشريعة : ص 187 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 165 ح 26 .
3- .الكآبة : تغيّر النّفس بالانكسار من شدّة الهمّ والحزن (النهاية : ج 4 ص 137 «كأب») .
4- .معدن الجواهر : ص 53 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 293 ح 354 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه .
5- .غررالحكم : ج 6 ص 397 ح 10747 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 539 ح 9967 وليس فيه «والحقود» .

ص: 177

م - و اين چند ويژگى

امام صادق عليه السلام : انسان آزمند، از دو ويژگى، محروم است و دو ويژگى ديگر، گريبانگير اوست : از قناعت محروم است ، در نتيجه، آسايش ندارد ؛ از رضايتمندى محروم است ، در نتيجه، از يقينْ بهره ندارد .

امام صادق عليه السلام : شخص آزمند ، ميان هفت آسيب سخت، گرفتار است : فكرى كه به دينش زيان مى زند و برايش سودبخش نيست؛ گرفتارى اى كه بى كران است؛ رنجى كه جز با مرگ از آن آسوده نمى شود؛ ترسى كه جز دچار شدن به آن را برايش به ارمغان نمى آورد؛ اندوهى كه بى هيچ فايده اى، زندگى اش را تيره مى كند؛ حسابى كه با آن از كيفر، نجاتى نيست؛ و مجازاتى كه گريزگاه و چاره اى ندارد .

ر . ك : ص 303 (عوامل شادمانى) و ص 247 (درمان اخلاقى / قناعت) .

م - و اين چند ويژگى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : شش كس را پريشان حالى واندوه، رها نمى كند : كينه توز ؛ حسود ؛ آن كه تازه به نان و نوايى رسيده است ؛ ثروتمندى كه دل واپس نادارى است؛ آن كه در پى به دست آوردن آرايه اى است كه ظرفيت آن را ندارد؛ و همنشين فرهيختگان كه خود از جمله آنان نباشد .

امام على عليه السلام : زندگى اى دشوارتر از زندگىِ حسود و كينه توز نيست .

.

ص: 178

عنه عليه السلام : ثَلاثٌ لا يَهنَأُ لِصاحِبِهنَّ عَيشٌ : الحِقدُ ، وَالحَسَدُ ، وسوءُ الخُلُقِ .(1)

عنه عليه السلام - لَمّا رُئِيَ حَزيناً فَسُئِلَ عَن عِلَّتِهِ - : لِسَبعٍ أتَت لَم يَضِف إلَينا ضَيفٌ .(2)

عنه عليه السلام - فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ - :إذا ما شِئتَ أن تَحيا حَياةً حُلوَةَ المَحيافَلا تَحسُد ولا تَبخَل ولا تَحرُص عَلَى الدُّنيا(3)

3 / 2الآفاتُ العَمَلِيَةُأ - الإِعراضُ عَن ذِكرِ اللَّهِ الكتاب(وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا) .(4)

(نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ) .(5)

الحديث الإمام عليّ عليه السلام : مَن نَسِيَ اللَّهَ سُبحانَهُ ، أنساهُ اللَّهُ نَفسَهُ وأعمى قَلبَهُ .(6)

الإمام الصادق عليه السلام : فيما ناجَى اللَّهُ بِهِ موسى عليه السلام ، قالَ : يا موسى ، لا تَنسَني عَلى كُلِّ حالٍ ؛ فَإِنَّ نِسياني يُميتُ القَلبَ .(7)

.


1- .غررالحكم : ج 3 ص 337 ح 4663 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 212 ح 4224 .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 73 عن أبي هريرة ، بحار الأنوار : ج 41 ص 28 ح 1 .
3- .الديوان المنسوب إلى الامام عليّ عليه السلام : ص 634 الرقم 490 .
4- .طه : 124 .
5- .الحشر : 19 .
6- .غرر الحكم : ح 8875 وح 7797 نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 458 ح 8300 .
7- .الكافي : ج 2 ص 498 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 344 ح 24 .

ص: 179

3 / 2 آسيب هاى عملى

الف - روى گردانى از ياد خدا

امام على عليه السلام : سه چيز است كه هر كس آنها را داراست، زندگى اش ناگوار است : كينه توزى ، حسد و بدخلقى .

امام على عليه السلام - هنگامى كه او را غمگين يافتند و از علّت آن جويا شدند - : يك هفته است كه مهمانى بر ما وارد نشده است .

امام على عليه السلام - در ديوان منسوب به ايشان - :اگر خواهان زندگى شيرين و گوارايى حسادت مكن ، بخل مورز و حريص دنيا مباش .

3 / 2آسيب هاى عملى الف - روى گردانى از ياد خداقرآن(و هر كس از ياد من ، دل بگردانَد ، در حقيقت، زندگىِ تنگ [ و سختى ] خواهد داشت) .

(خدا را فراموش كردند و او [ نيز ] آنان را دچار خودفراموشى كرد) .

حديث امام على عليه السلام : هر كه خداى سبحان را فراموش كند ، خداوند ، خود او را از يادش مى بَرد و دلش را كور مى گردانَد .

امام صادق عليه السلام : از جمله سخنان نجواآميزى كه خدا با موسى عليه السلام گفت ، اين بود كه : «اى موسى ! مرا در هيچ حال ، فراموش مكن ؛ زيرا فراموش كردن من ، دل را مى ميرانَد» .

.

ص: 180

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : ما مِن ساعَةٍ تَمُرُّ بِابنِ آدَمَ لَم يَذكُرِ اللَّهَ فيها ، إلّا تَحَسَّرَ عَلَيها يَومَ القِيامَةِ .(1)

الإمام عليّ عليه السلام : إلهي إنَّهُ مَن لَم يَشغَلهُ الوُلوعُ بِذِكرِكَ ، ولَم يَزوِهِ السَّفَرُ بِقُربِكَ ، كانَت حَياتُهُ عَلَيهِ مِيتَةً ، ومِيتَتُهُ عَلَيهِ حَسرَةً .(2)

علل الشرائع عن المفضّل بن عمر : سَأَلتُ أبا عَبدِ اللَّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ عليه السلام عَنِ العِشقِ ، فَقالَ : قُلوبٌ خَلَت مِن ذِكرِ اللَّهِ ، فَأَذاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَيرِهِ .(3)

ب - السَّيِّئات الإمام الباقر عليه السلام : اُطلُب راحَةَ البَدَنِ بِإِجمامِ (4) القَلبِ ، وتَخَلَّص إلى إجمامِ القَلبِ بِقِلَّةِ الخَطَاَ .(5)

راجع : ص 310 (عوامل السرور / صالح الأعمال) .

ج - اِتِّباعُ الشَّهَواتِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : ألا رُبَّ شَهوَةِ ساعَةٍ قد أورَثَت حُزناً طَويلاً .(6)

الإمام عليّ عليه السلام : مَن فَعَلَ ما شاءَ لَقِيَ ما ساءَ .(7)

.


1- .شُعب الإيمان : ج 1 ص 392 ح 511 ، حلية الأولياء : ج 5 ص 362 كلاهما عن عائشة نحوه ، كنزالعمّال : ج 1 ص 424 ح 1819 .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 95 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن نوف البكالي .
3- .علل الشرائع : ص 140 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 765 ح 1029 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 158 ح 1 .
4- .الجَمامُ : الراحة (الصحاح : ج 5 ص 1890 «جمم») .
5- .تحف العقول : ص 285 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 164 ح 1 .
6- .الطبقات الكبرى : ج 7 ص 423 عن أبي البجير ، مسند الشهاب : ج 2 ص 308 ح 1423 عن ابن البجير ، كنز العمّال : ج 15 ص 883 ح 43502 ؛ الكافي : ج 2 ص 451 ح 1 عن أبي العبّاس البقباق عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهما السلام ، تحف العقول : ص 208 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيهما «كم من» بدل «ألا ربّ» ، الأمالي للطوسي : ص 533 ح 1162 عن أبي ذرّ نحوه ، بحارالأنوار : ج 14 ص 327 ح 49 .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 217 ح 8052 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 432 ح 7428 .

ص: 181

ب - بدى ها

ج - پيروى از هوس ها

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر لحظه اى كه بر آدمى بگذرد و در آن ياد خدا نكند ، روز قيامت بر آن لحظه، افسوس مى خورد .

امام على عليه السلام : معبودا ! كسى كه وَلَع ياد تو ، او را به خود مشغول نسازد و به جوار قرب تو رخت سفر برنبندد ، زندگى اش براى او مرگ است و مُردنش مايه حسرت او .

علل الشرائع - به نقل از مفضّل بن عمر - : از امام صادق عليه السلام در باره عشق پرسيدم . فرمود : «دل هايى هستند كه از ياد خدا تهى شده اند و خداوند هم محبّت غير خود را به آنها چشانيده است» .

ب - بدى هاامام باقر عليه السلام : آسودگى تن را در آسودگى دل بجوى و با كاستن خطا، به آسودگى دل دست ياب .

ر . ك : ص 311 (عوامل شادمانى / رفتارهاى شايسته) .

ج - پيروى از هوس هاپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هان ! چه بسيار شهوت زودگذرى كه اندوهى درازمدّت به دنبال آوَرَد .

امام على عليه السلام : آن كه به دلخواه خود رفتار كند ، آنچه را كه ناخوش مى دارد، خواهد ديد .

.

ص: 182

الإمام الصادق عليه السلام : كَم مِن صَبرِ ساعَةٍ قَد أورَثَت فَرَحاً طَويلاً ، وكَم مِن لَذَّةِ ساعَةٍ قَد أورَثَت حُزناً طَويلاً .(1)

بحارالأنوار عن صحف إدريس عليه السلام : مَن حُبِيَ (2) مِنها [الدُّنيا] بِشَي ءٍ مِن شَهَواتِها ، لَم يَخلُ مِن غُصَصِ مَراراتِها .(3)

راجع : ص 434 (الفرح بغير الحق) .

د - إطلاقُ الطَّرفِ الإمام عليّ عليه السلام : كَم نَظرَةٍ جَلَبَت حَسرَةً .(4)

الإمام الصادق عليه السلام : النَّظَرُ سَهمٌ مِن سِهامِ إبليسَ مَسمومٌ ، وكَم مِن نَظرَةٍ أورَثَت حَسرَةً طَويلَةً .(5)

ه - التَّقصيرُ فِي العَمَلِ الصّالِحِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إذا قَصَّرَ العَبدُ فِي العَمَلِ ابتَلاهُ اللَّهُ بِالهَمِّ .(6)

الإمام عليّ عليه السلام : مَن قَصَّرَ فِي العَمَلِ ابتُلِيَ بِالهَمِّ .(7)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 42 ح 9 ، الأمالي للطوسي : ص 153 ح 251 كلاهما عن آدم بن عيينة الهلالي ، الدرّ النظيم : ص 642 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 91 ح 45 .
2- .حَباهُ : أي أعطاه (النهاية : ج 1 ص 336 «حبا») .
3- .بحارالأنوار : ج 95 ص 468 ح 22 .
4- .تحف العقول : ص 90 ، كنزالفوائد : ج 2 ص 14 ، نزهة الناظر : ص 98 ح 172 ، غرر الحكم : ج 4 ص 549 ح 6941 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 380 ح 6438 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 293 ح 63 .
5- .الكافي : ج 5 ص 559 ح 12 ، ثواب الأعمال : ص 314 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 196 ح 339 كلّها عن عليّ بن عقبة عن أبيه ، بحارالأنوار : ج 104 ص 40 ح 46 .
6- .الزهد لابن حنبل : ص 16 ، تاريخ بغداد : ج 7 ص 111 الرقم 3553 ، الفردوس : ج 1 ص 290 ح 1140 كلّها عن الحكم ، كنزالعمّال : ج 3 ص 328 ح 6788 .
7- .نهج البلاغة : الحكمة 127 ، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 101 ، غرر الحكم : ج 5 ص 424 ح 9026 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 426 ح 7229 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 81 ص 191 ح 48 .

ص: 183

د - چشم چرانى

ه - كوتاهى در نيكوكارى

امام صادق عليه السلام : بسا بُرهه اى بردبارى كه شادمانىِ بلند مدّتى را به بار آوَرَد و بسا برهه اى كامجويى كه اندوهى دراز را در پى آوَرَد .

بحار الأنوار - به نقل از صحف ادريس عليه السلام - : هر كس گوشه اى از خواهش هاى دنيايى اش به وى داده شود ، از غصّه تلخ كامى هاى آن به دور نيست .

ر . ك : ص 435 (شادى ناحق) .

د - چشم چرانى امام على عليه السلام : بسا نگاه كه حسرتى [پاينده] را در پى آوَرَد .

امام صادق عليه السلام : نگاه [حرام]، تيرى از تيرهاى زهرآگين شيطان است و چه بسا يك نگاه كه حسرتى به جاى ماندنى را در پى آوَرَد .

ه - كوتاهى در نيكوكارى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر گاه بنده در كار [خير] كوتاهى ورزد ، خداوند، او را به اندوه مبتلا مى سازد .

امام على عليه السلام : هر كس كه در كار [خير] سستى نمايد، به غصّه گرفتار مى گردد .

.

ص: 184

عنه عليه السلام : مَن قَصَّرَ عَن فِعلِ الخَيرِ خَسِرَ ونَدِمَ .(1)

و - إضاعَةُ الفُرصَةِالإمام عليّ عليه السلام : إضاعَةُ الفُرصَةِ غُصَّةٌ .(2)

عنه عليه السلام : أشَدُّ الغُصَصِ فَوتُ الفُرَصِ .(3)

عنه عليه السلام : بادِرِ الفُرصَةَ قَبلَ أن تَكونَ غُصَّةً .(4)

عنه عليه السلام : مَن ناهَزَ الفُرصَةَ أمِنَ الغُصَّةَ .(5)

عنه عليه السلام : إذا أمكَنَتِ الفُرصَةُ فَانتَهِزها ؛ فَإِنّ إضاعَةَ الفُرصَةِ غُصَّةٌ .(6)

عنه عليه السلام : إنَّ الفُرَصَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ فَانتَهِزوها إذا أمكَنَت في أبوابِ الخَيرِ ، وإلّا عادَت نَدَماً .(7)

جامع الأخبار عن ابن عبّاس : كانَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله إذا نَظَرَ إلَى الرَّجُلِ فَأَعجَبَهُ ، قالَ : هَل لَهُ حِرفَةٌ؟ فَإِن قالوا : لا . قالَ : سَقَطَ مِن عَيني . قيلَ : وكَيفَ ذلِكَ يا رَسولَ اللَّهِ ؟! قالَ : لأَِنَّ المُؤمِنَ إذا لَم يَكُن لَهُ حِرفَةٌ يَعيشُ بِدينِهِ .(8)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 472 ح 9229 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 118 ، غرر الحكم : ج 1 ص 272 ح 1083 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 70 ح 1782 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 217 ح 22 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 441 ح 3215 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2776 .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 117 ، تحف العقول : ص 80 ، غرر الحكم : ج 3 ص 241 ح 4362 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 341 ح 14 ؛ دستور معالم الحكم : ص 59 ، كنزالعمّال : ج 16 ص 177 ح 44215 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 474 ح 9239 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 441 ح 7691 وراجع : العدد القوية : ص 259 ح 69 .
6- .غررالحكم : ج 3 ص 170 ح 4124 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 132 ح 2974 .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 573 ح 3598 وراجع : غرر الحكم : ج 1 ص 49 ح 166 و ج 2 ص 441 ح 3216 و ج 5 ص 219 ح 8063 ، وبحارالأنوار : ج 77 ص 165 ح 2 .
8- .جامع الأخبار : ص 390 ح 1084 .

ص: 185

و - فرصت سوزى

امام على عليه السلام : كسى كه در انجام دادن كار خير، كوتاهى ورزد، زيانكار و پشيمان مى شود .

و - فرصت سوزى امام على عليه السلام : تباه كردن فرصت ، غم انگيز است .

امام على عليه السلام : سخت ترين غصّه ها ، از دست دادن فرصت هاست .

امام على عليه السلام : براى [بهره گيرى از] فرصت بشتاب، پيش از آن كه مايه اندوه گردد .

امام على عليه السلام : هر كس فرصت را غنيمت شمرَد، از غصّه در امان مى مانَد .

امام على عليه السلام : هر گاه فرصتى به چنگ آوردى، آن را غنيمت بشمار كه فرصت سوزى، مايه اندوه است .

امام على عليه السلام : فرصت ها چون ابر بهارى در مى گذرند . پس [اگر موقعيتى به دست آوردى،] آن را در انجام دادن انواع خير غنيمت بدانيد ؛ زيرا در غير اين صورت ، پشيمانى به بار مى آيد .

جامع الأخبار - به نقل از ابن عبّاس - : پيامبر خدا ، هر گاه به مردى نظر مى افكنْد و از او خوشش مى آمد ، مى پرسيد : «آيا حرفه اى دارد ؟» . اگر مى گفتند : خير ، مى فرمود : «از چشمم افتاد» . گفته شد : چرا ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «زيرا مؤمن ، وقتى كارى ندارد ، با دينش زندگى مى كند» .

.

ص: 186

ز - تِلكَ الأَعمالُ بحارالأنوار عن جنّة الأمان [المصباح للكفعمي] : رَأَيتُ في بَعضِ كُتُبِ أصحابِنا ما مُلَخَّصُهُ : إنَّ رَجُلاً جاءَ إلَى النَّبيِّ صلى اللَّه عليه و آله وقالَ : يا رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، إنّي كُنتُ غَنيّاً فَافتَقَرتُ ، وصَحيحاً فَمَرِضتُ ، وكُنتُ مَقبولاً عِندَ النّاسِ فَصِرتُ مَبغوضاً ، وخَفيفاً عَلى قُلوبِهِم فَصِرتُ ثَقيلاً ، وكُنتُ فَرحاناً فَاجتَمَعَت عَلَيَّ الهُمومُ ، وقَد ضاقَت عَلَيَّ الأَرضُ بِما رَحُبَت ، وأجولُ طولَ نَهاري في طَلَبِ الرِّزقِ فَلا أجِدُ ما أتَقَوَّتُ بهِ ، كَأَنَّ اسمي قَد مُحِيَ مِن ديوانِ الأَرزاقِ ! فَقالَ لَهُ النَّبيُّ صلى اللَّه عليه و آله : يا هذا ، لَعلَّكَ تَستَعمِلُ مُثيراتِ الهُمومِ ؟ فَقالَ : وما مُثيراتُ الهُمومِ ؟ قالَ : لَعَلَّكَ تَتَعَمَّمُ مِن قُعودٍ ، أو تَتَسَروَلُ مِن قيامٍ ، أو تُقَلِّمُ أظفارَكَ بِسِنِّكَ ، أو تَمسَحُ وَجهَكَ بِذَيلِكَ ، أو تَبولُ في ماءٍ راكِدٍ ، أو تَنامُ مُنبَطِحاً عَلى وَجهِكَ !(1)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إذا أعسَرَ أحَدُكُم فَليَخرُج ، ولا يَغُمَّ نَفسَهُ وأهلَهُ .(2)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : إذا أعسَرَ أحَدُكُم فَليَخرُج مِن بَيتِهِ وَليَضرِب فِي الأَرضِ يَبتَغي مِن فَضلِ اللَّهِ ، ولا يَغُمَّ نَفسَهُ وأهلَهُ .(3)

الإمام الصادق عليه السلام : اِغتَمَّ أميرُالمؤمِنينَ عليه السلام يَوماً فَقالَ : مِن أينَ اُتَيتُ ؟ فَما أعلَمُ أنّي جَلَستُ عَلى عَتَبَةِ بابٍ ، ولا شَقَقتُ بَينَ غَنَمٍ ، ولا لَبِستُ سَراويلي مِن قيامٍ ، ولا مَسَحتُ يَديَ ووَجهي بِذَيلي ! (4)

.


1- .بحارالأنوار : ج 76 ص 323 ح 9 نقلاً عن المصباح للكفعمي : ص 78 في الهامش .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 329 ح 909 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهما السلام ، الجعفريّات : ص 165 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله .
3- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 13 ح 1 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، السرائر : ج 2 ص 228 نحوه ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 193 ح 2 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله وليس فيه «فليخرج» .
4- .الخصال : ص 226 ح 59 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 226 ح 664 ، روضة الواعظين : ص 338 ، بحارالأنوار : ج 76 ص 321 ح 1 .

ص: 187

ز - و اين چند كار

ز - و اين چند كاربحار الأنوار - به نقل از جُنّة الأمان (المصباح كفعمى) - : در يكى از كتاب هاى اصحاب ما مطلبى را ديدم كه چكيده اش اين است : مردى نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! من در گذشته، دارا بودم، ليكن فقير شده ام ؛ تن درست بودم، بيمار شده ام ؛ نزد مردم پذيرفته بودم، مورد نفرت قرار گرفته ام ؛ دل پذيرشان بودم، بر آنان گران آمدم ؛ شادمان بودم، غصه ها احاطه ام كردند ؛ و زمين با همه فراخى اش بر من تنگ آمد و در طول روز در پى روزى مى گردم، امّا مايحتاج خود را به دست نمى آورم . تو گويى كه نامم از دفتر روزى پاك شده است ! پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به وى فرمود : «فلانى ! شايد تو كارهايى كه غصه ها را بر مى انگيزند، انجام مى دهى؟». گفت : كارهاى غم انگيز چيست؟ فرمود : «شايد نشسته براى خود عمّامه مى پيچى ، يا ايستاده شلوار به تن مى كنى ، يا با دندانْ ناخن خود را مى چينى ، يا با دامانِ جامه ات صورت خود را خشك مى كنى ، يا در آب راكد بول مى كنى ، يا دَمَر و به رو مى خوابى» .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر گاه يكى از شما دچار تنگ دستى شد، [از خانه اش ]بيرون آيد و خود و خانواده اش را دل فسرده نسازد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر گاه يكى از شما دچار تنگ دستى شد ، از خانه اش بيرون آيد و در زمين به گردش درآيد و فضل خدا را بجويد و خود و خانواده اش را اندوهگين نسازد .

امام صادق عليه السلام : روزى امير مؤمنان عليه السلام اندوهگين شد . فرمود : «چرا چنين شده ام؟ نمى دانم بر آستانه درى نشسته ام ، و يا از ميان گلّه گوسفندان گذشته ام ، و يا شلوارم را ايستاده به تن كرده ام ، و يا دست و صورتم را با دامان لباسم خشك كرده ام !» .

.

ص: 188

المناقب لابن شهر آشوب : دَخَلَ أميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام عَلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله وجَلَسَ عِندَ يَمينِهِ ، فَتَناجى عِندَ ذلِكَ اثنانِ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله : لا يَتَناجَى اثنانِ دونَ الثّالِثِ ، فَإِنَّ ذلِكَ يُؤذِي المُؤمِنَ . فَنَزَلَ : (إِذَا تَنَجَيْتُمْ فَلَا تَتَنَجَوْاْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَ نِ وَ مَعْصِيَتِ الرَّسُولِ)(1) الآية ، وقَولُهُ تعالى : (إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَنِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ) .(2)

3 / 3الآفاتُ الاِقتِصادِيَّةُأ - الفَقرُالإمام عليّ عليه السلام : إنَّ الفَقرَ مَذَلَّةٌ لِلنَّفسِ ، مَدهَشَةٌ لِلعَقلِ ، جالِبٌ لِلهُمومِ .(3)

عنه عليه السلام - في صِفَةِ الدُّنيا - : ما أصِفُ مِن دارٍ أوَّلُها عَناءُ وآخِرُها فَناءٌ ، في حَلالِها حِسابٌ وفي حَرامِها عِقابٌ ، مَنِ استَغنى فيها فُتِنَ (4) ، ومَنِ افتَقَرَ فيها حَزِنَ .(5)

.


1- .المجادلة : 9 .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 224 ، الكافي : ج 2 ص 660 ح 1 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 38 ص 300 ؛ سنن الترمذي : ج 5 ص 128 ذيل ح 2825 ، مسند أبي يعلى : ج 3 ص 45 ح 2438 ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 281 ح 1986 كلاهما عن ابن عبّاس وكلّها نحوه ، كنزالعمّال : ج 9 ص 45 ح 24859 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 498 ح 3428 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 149 ح 3285 وفيه «مذهلة» بدل «مذلّة» .
4- .الفِتنةُ : الامتحان والاختبار (النهاية : ج 3 ص 410 «فتن») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 82 ، خصائص الائمّة عليهم السلام : ص 118 ، تحف العقول : ص 201 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 120 ح 110 ، دستور معالم الحكم : ص 33 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 221 كلاهما نحوه .

ص: 189

3 / 3 آسيب هاى اقتصادى

الف - فقر

المناقب ، ابن شهرآشوب : امير مؤمنان عليه السلام بر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله وارد شد و در سمت راست ايشان نشست . پس دو تن با يكديگر درگوشى سخن گفتند . پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «در ميان سه نفر نبايد دو تن با يكديگر درگوشى سخن بگويند كه آن ، مؤمن را آزار مى دهد» . آن گاه اين آيه نازل شد : (هنگامى كه رازگويى مى كنيد ، به گناه و تجاوزگرى و نافرمانىِ پيامبر نجوا نكنيد) . و [نيز] اين سخن خداى متعال [نازل شد] : (نجوا تنها از سوى شيطان است . مى خواهد با آن، مؤمنان اندوهگين شوند) .

3 / 3آسيب هاى اقتصادى الف - فقرامام على عليه السلام : فقر، مايه خوارى شخصيت ، پريشانى عقل و گرد آورنده غصّه هاست .

امام على عليه السلام - در توصيف دنيا - : چه بگويم در وصف دنيايى كه آغازش رنج است و انجامش نابودى؟! در حلالش حساب است و در حرامش كيفر؟! هر كه در دنيا احساس بى نيازى كرد دچار فتنه شد ، و هر كه فقير شد اندوه، دامنش را گرفت .

.

ص: 190

الإمام الرضا عليه السلام : المَسكَنَةُ(1) مِفتاحُ البُؤسِ .(2)

ب - الدَّين رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : لا غَمَّ إلّا غَمُّ الدَّينِ ، ولا وَجَعَ إلّا وَجعُ العَينِ .(3)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : الدَّينُ غِلٌّ ثَقيلٌ يَركَبُ في عُنُقِ العَبدِ ، يَشقى بِهِ أو يَسعَدُ بِهِ ، يَكرُبُهُ (4) ذلِكَ ويُحزِنُهُ في ساعاتِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ ، ولا يَزالُ مَأجوراً حَتّى يُؤَدِّيَهُ فَيَسعدُ بِذلِكَ ، أو يَستَخِفُّ بِهِ حَتّى يَموتَ فَيَشقى بِذلِكَ .(5)

الإمام عليّ عليه السلام : إيّاكُم وَالدَّينَ ؛ فَإِنَّهُ مَذَلَّةٌ بِالنَّهارِ ، ومَهَمَّةٌ بِاللَّيلِ ، وقَضاءٌ فِي الدُّنيا ، وقَضاءٌ فِي الآخِرَةِ .(6)

الإمام الصادق عليه السلام : الدَّينُ غَمٌّ بِاللَّيلِ ، وذُلٌّ بِالنَّهارِ .(7)

الإمام الكاظم عليه السلام : إنَّ المَسيحَ عليه السلام قالَ لِلحَوارِيّينَ . . . بِحَقٍّ أقولُ لَكُم : إنَّ مَن لَيسَ عَلَيهِ دَينٌ مِنَ النّاسِ أروَحُ وأقلُّ هَمّاً مِمَّن عَلَيهِ الدَّينُ وإن أحسَنَ القَضاءَ ، وكَذلِكَ مَن لَم يَعمَلِ الخَطيئَةَ أروَحُ هَمّاً مِمَّن عَمِلَ الخَطيئَةَ ، وإن أخلَصَ التَّوبَةَ وأنابَ .(8)

.


1- .المَسكَنةُ : الخضوع والذِلَّةُ ، فَقرُ النفس (النهاية : ج 2 ص 385 «سكن») .
2- .العدد القويّة : ص 297 ح 28 ، الدرّة الباهرة : ص 37 ، نزهة الناظر : ص 200 ح 433 وفيهما «المسألة» بدل «المسكنة» ، بحارالأنوار : ج 78 ص 353 ح 9 .
3- .شعب الإيمان : ج 6 ص 536 ح 9193 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 154 ح 6064 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 46 ح 854 كلّها عن جابر بن عبداللَّه وفيهما «همّ» بدل «غمّ» في الموضعين ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 265 الرقم 1652 عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 16 ص 120 ح 44132 ؛ المصباح للكفعمي : ص 230 ، بحارالأنوار : ج 30 ص 415 .
4- .الكُربَةُ : الغَمُّ الذي يأخذ بالنَفَس (مجمع البحرين : ج 3 ص 1560 «كرب») .
5- .الفردوس : ج 2 ص 228 ح 3099 عن عمرو بن حزم ، كنز العمّال : ج 6 ص 234 ح 15494 .
6- .الكافي : ج 5 ص 95 ح 11 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 183 ح 376 ، علل الشرائع : ص 527 ح 2 كلّها عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 182 ح 3682 ، عوالي اللآلي : ج 2 ص 139 ح 385 عن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله وليس فيه ذيله من «وقضاء» ، بحارالأنوار : ج 103 ص 141 ح 5 .
7- .تحف العقول : ص 359 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 242 ح 29 .
8- .تحف العقول : ص 392 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 145 ح 30 .

ص: 191

ب - بدهكارى

امام رضا عليه السلام : فقر، كليد بدبختى است .

ب - بدهكارى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : اندوهى چون اندوه بدهكارى نيست و دردى همچون درد چشم نيست .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بدهى، زنجير اسارتى است كه در گردن بنده آويخته مى شود و او به وسيله آن، تيره روز و يا خوش بخت مى گردد . آن [بدهى]، شبانه روز، وى را مى آزارد و اندوهگين مى سازد و او همواره پاداش داده مى شود تا آن را بپردازد و به اين وسيله، به خوش بختى دست مى يابد، يا پرداخت آن را سبك مى شمارد تا مرگش فرا مى رسد و او به خاطر آن، تيره روز مى گردد .

امام على عليه السلام : از قرض گرفتن بپرهيزيد ؛ زيرا مايه سرافكندگى روز و اندوه شب و يك بار پرداختن در دنيا و يك بار پرداختن در آخرت است [اگر بدحسابى كند] .

امام صادق عليه السلام : بدهى ، غصّه شب و خوارىِ روز است .

امام كاظم عليه السلام : مسيح عليه السلام به حواريون فرمود : ... به حق مى گويم : آن كس كه بدهى ندارد، آسوده تر است و اندوهش كمتر تا كسى كه بدهكار است ؛ اگر چه بتواند به خوبى، قرض خود را بپردازد . همچنين كسى كه دچار خطاكارى نشده، راحت تر است تا فردى كه خطاكرده است ؛ هر چند خالصانه، توبه كند و به سوى خدا باز گردد .

.

ص: 192

ج - اِقتِناءُ المالِ الإمام عليّ عليه السلام : ثَمَرَةُ المُقتَنَياتِ الحُزنُ .(1)

عنه عليه السلام : القُنيَةُ(2) أحزانٌ .(3)

عنه عليه السلام : القُنيَةُ تَجلِبُ الحُزنَ .(4)

عنه عليه السلام : القُنيَةُ يَنبوعُ الأَحزانِ .(5)

عنه عليه السلام : بِقَدرِ القُنيَةِ يَتَضاعَفُ الحُزنُ وَالغُمومُ .(6)

عنه عليه السلام : عَلى قَدرِ القُنيَةِ تَكونُ الغُمومُ .(7)

الإمام زين العابدين عليه السلام : مَن طَلَبَ الغِنى وَالأَموالَ وَالسَّعَةَ فِي الدُّنيا فَإِنَّما يَطلُبُ ذلِكَ لِلرّاحَةِ ، وَالرّاحَةُ لَم تُخلَق فِي الدُّنيا ولا لِأَهلِ الدُّنيا ، إنَّما خُلِقَتِ الرّاحَةُ فِي الجَنَّةِ ولِأَهلِ الجَنَّةِ ، وَالتَّعَبُ وَالنَّصبُ خُلِقا فِي الدُّنيا ولِأَهلِ الدُّنيا وما اُعطِيَ أحَدٌ مِنها جَفنَةٌ إلّا اُعطِيَ مِنَ الحِرصِ مِثلَيها ومَن أصابَ مِنَ الدُّنيا أكثَرَ كان فيها أشَدَّ فَقراً لِأَنَّهُ يَفتَقِرُ إلَى النّاسِ في حِفظِ أموالِهِ ويَفتَقِرُ إلى كُلِّ آلَةٍ مِن آلاتِ الدُّنيا فَلَيسَ في غِنَى الدُّنيا راحَةٌ ولكِنَّ الشَّيطانَ يُوَسوِسُ إلَى ابنَ ادَمَ أنَّ لَهُ في جَمعِ [ذلِكَ] المالِ راحَةً إنَّما يَسوقُهُ إلَى التَّعَبِ فِي الدُّنيا وَالحِسابِ عَلَيهِ فِي الآخِرَةِ .(8)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 323 ح 4592 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 207 ح 4136 .
2- .القُنيَةُ : المال المُدّخر (مفردات ألفاظ القرآن : ص 686 «قني») .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 36 ح 102 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 100 ح 371 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 106 ح 395 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 223 ح 4278 .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 315 ح 6188 .
8- .الخصال : ص 64 ح 95 عن الزهري ، بحارالأنوار : ج 73 ص 92 ح 69 .

ص: 193

ج - انباشت مال

ج - انباشت مال امام على عليه السلام : محصولِ مالِ گردآمده، غصّه است .

امام على عليه السلام : مال انباشته ، اندوه ها به بار مى آورد .

امام على عليه السلام : مال گردآمده، اندوه مى آورد .

امام على عليه السلام : دارايىِ گردآمده، سرچشمه اندوه است .

امام على عليه السلام : به اندازه مال انباشته ، اندوه ها و غم ها افزوده مى شوند .

امام على عليه السلام : به قدر مال گردآمده، اندوه ها پديد مى آيند .

امام زين العابدين عليه السلام : كسى كه خواهان توانگرى و دارايى و رفاه در دنيا باشد ، در حقيقت، آنها را براى آسايش مى خواهد و آسايش، در دنيا و براى اهل دنيا خلق نشده ؛ بلكه در بهشت و براى بهشتيان آفريده شده است . رنج و خستگى ، در دنيا و براى اهل دنيا آفريده شده است، به قدر پياله اى از آن به كسى داده نمى شود مگر آن كه دو برابرش حرص به وى داده مى شود و هر كس در دنيا بيشتر به دست آوَرَد، فقيرتر است؛ چون به افراد ديگر و نيز به ساير ابزارهاى دنيا براى نگهدارى دارايى هاى خود نيازمندتر مى گردد . از اين رو، در توانمندى دنيا، راحتى وجود ندارد؛ وليكن شيطان، آدميزاد را وسوسه مى كند كه جمع كردن مال، مايه آسودگى است. حال آن كه او را به سوى رنج دنيا و حسابرسى در آخرتْ روانه مى سازد.

.

ص: 194

د - الشِّركَة فِي المالِ الإمام عليّ عليه السلام : الشِّركَةُ فِي المالِ تُؤَدّي إلَى الاِضطِرابِ .(1)

3 / 4الآفاتُ الطَّبيِعيَّةُأ - بُرودَةُ الطَّبيعَةِالإمام الصادق عليه السلام - في مَعرِفَةِ النَّفسِ - : عِرفانُ المَرءِ نَفسَهُ أن يَعرِفَها بِأَربَعِ طَبائِعَ ، وأربَعِ دَعائِمَ ، وأربَعَةِ أركانٍ ، . . . وقَد جَرى فيهِ النَّفسُ وهِيِ حارَّةٌ وتَجري فيهِ وهِيَ بارِدَةٌ ، فَإِذا حَلَّت بِهِ الحَرارَةُ أشِرَ(2) وبَطِرَ وَارتاحَ وقَتَلَ وسَرَقَ وبَهِجَ (3) وَاستَبشَرَ وفَجَرَ وَزَنى وَاهتَزَّ وبَذَخَ ، وإذا كانَت بارِدَةً اهتَمَّ وحَزِنَ وَاستَكانَ وذَبُلَ ونَسِيَ وأيِسَ ، فَهِيَ العَوارِضُ الَّتي يَكونُ مِنهَا الأَسقامُ .(4)

ب - المَوت الإمام عليّ عليه السلام : المَوتُ فَضَحَ الدُّنيا ، فَلَم يَترُكِ لذي لُبٍ (5)فَرَحاً .(6)

.


1- .عيون الحكم والمواعظ : ص 58 ح 1482 ، غرر الحكم : ج 2 ص 86 ح 1941 وفيه «الملك» بدل «المال» .
2- .الأشِرُ : الفَرِحُ البَطِرُ (مجمع البحرين : ج 1 ص 49 «أشر») .
3- .بهِج بالشي ء وله - بالكسر - بهاجة ، وابتهج : سرّ به وفرح (لسان العرب : ج 2 ص 216 «بهج») .
4- .علل الشرائع : ص 108 ح 6 ، تحف العقول : ص 354 وليس فيه «واهتزّ» و «وأيس» و «فإنّه سبيلها» ، بحارالأنوار : ج 61 ص 302 ح 8 .
5- .اللُبُّ : العَقلُ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1616 «لبب») .
6- .الكافي : ج 2 ص 451 ح 1 عن أبي العبّاس البقباق عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 208 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 45 ح 54 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 320 ح 179 نحوه ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 7 ص 56 الرقم 34 ، سير أعلام النبلاء : ج 4 ص 585 الرقم 223 كلّها عن الحسن البصري .

ص: 195

د - مشاركت در مال

3 / 4 آسيب هاى طبيعى

الف - سرد بودن طبع

ب - مرگ

د - مشاركت در مال امام على عليه السلام : مشاركت در مال ، به آشفتگى مى انجامد.

3 / 4آسيب هاى طبيعى الف - سرد بودن طبع امام صادق عليه السلام - در باره شناخت نفس - : شناختن نفس آدمى توسط او به اين است كه خود را با چهار طبيعت ، چهار ستون و چهار پايه بشناسد ... و بسا كه نفس او به گرمى در او روان شود و بسا به سردى . چون گرم باشد، سركش و خوش گذران و آسايش جوست و مى كُشد و مى دزدد و سرمستى مى كند و هرزگى و زنا و پايكوبى مى نمايد و تكبّر مى ورزد . و چون سرد باشد، غم مى خورد و اندوهگين و در هم شكسته و لاغر و فراموشكار و نوميد مى شود . اينها عارضه هايى هستند كه از آنها بيمارى ها پديد مى آيند .

ب - مرگ امام على عليه السلام : مرگ، مايه رسوايى دنياست؛ چه اين كه براى خردورز، هيچ شادى اى را واننهاده است .

.

ص: 196

عنه عليه السلام : لَو فَكَّرتُم في قُربِ الأَجَلِ وحُضورِهِ لأَمَرَّ عِندَكُم حُلوُ العَيشِ وسُرورُهُ .(1)

عنه عليه السلام : كَيفَ يُفرَحُ بِعُمُرٍ تَنقُصُهُ السّاعاتُ ؟ !(2)

عنه عليه السلام : اِعتَبِروا بِما قَد رَأَيتُم مِن مَصارِعِ القُرونِ قَبلَكُم ، قَد تَزايَلَت أوصالُهم ، وزالَت أبصارُهُم وأَسماعُهُم ، وذَهَبَ شَرَفُهُم وعِزُّهُم ، وَانقَطَعَ سُرورُهُم وَنَعيمُهُم .(3)

الإمام الصادق عليه السلام : بَلَغَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام مَوتُ رَجُلٍ مِن أصحابِهِ ، ثُمَّ جاءَهُ خَبَرٌ آخَرُ أنَّهُ لَم يَمُت ، فَكَتَبَ إلَيهِ : بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، أمّا بَعدُ فَإِنَّهُ قَد كانَ أتانا خَبَرٌ اِرتاعَ لَهُ إخوانُكَ ، ثُمَّ جاءَ تَكذيبُ الخَبَرِ الأَوَّلِ ، فَأَنعَمَ ذلِكَ أن سُرِرنا ، وأَنّ السُّرورَ وَشيكُ الاِنقِطاعِ .(4)

عنه عليه السلام : إن كانَ المَوتُ حَقّاً ، فَالفَرَحُ لِماذا ؟ !(5)

ج - ما يُلازِمُ الدُّنيا مِنَ الآفاتِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ، مَا امتَلَأَت دَارٌ حَبرَةً(6) إلَّا امتَلأَت عَبرَةً .(7)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 114 ح 7585 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 415 ح 7051 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 561 ح 6983 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 384 ح 6485 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 161 .
4- .مستطرفات السرائر : ص 141 ح 4 ، بحارالأنوار : ج 6 ص 134 ح 34 ؛ كنزالعمّال : ج 16 ص 199 ح 44221 نقلاً عن العسكري في كتاب المواعظ .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 393 ح 5836 ، الخصال : ص 450 ح 55 ، التوحيد : ص 376 ح 21 ، الأمالي للصدوق : ص 56 ح 12 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 138 كلّها عن أبان بن عثمان ، بحارالأنوار : ج 73 ص 157 ح 1 .
6- .الحَبرة - بالفتح - : النعمة وسعة العيش (لسان العرب : ج 4 ص 658 «حبر») .
7- .الزهد لابن المبارك : ص 89 ح 263 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 21 ح 803 كلاهما عن يحيى بن أبي كثير ، حلية الأولياء : ج 5 ص 330 الرقم 331 عن عبداللَّه بن عقبة عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، تاريخ دمشق : ج 45 ص 230 عن سهل بن عاصم عن الإمام زين العابدين عليه السلام وكلاهما من دون إسناد إليه صلى اللَّه عليه و آله وليس فيهما صدره ، كنزالعمّال : ج 3 ص 401 ح 7145 ؛ قرب الإسناد : ص 21 ح 425 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه .

ص: 197

ج - آسيب هاى جدا نشدنى از دنيا

امام على عليه السلام : اگر در نزديك بودن اجل و فرارسيدن آن انديشه كنيد ، شيرينى و شادمانىِ زندگى در كامتان تلخ مى گردد .

امام على عليه السلام : به عمرى كه گذر زمان از آن مى كاهد، چگونه مى توان دل شاد بود؟

امام على عليه السلام : از زمين خوردن نسل هاى پيش از خود - كه ديده ايد عبرت بگيريد . بندهاى بدنشان از هم گسيخت و چشم ها و گوش هايشان نابود شد و شُكوه و شوكتشان از ميان رفت و شادى و نعمتشان، به سر رسيد.

امام صادق عليه السلام : خبر مرگ يكى از ياران امير مؤمنان عليه السلام به ايشان رسيد . سپس خبر ديگرى مبنى بر زنده بودن وى رسيد . پس امير مؤمنان عليه السلام به وى نامه اى نوشت : «به نام خداوند بخشنده بخشايشگر . همانا خبرى به ما رسيد كه برادرانت به خاطر آن هراسان شدند . سپس گزارش نادرست بودن خبر نخست آمد كه مايه روشنى ديدگان و شادمانى ما شد . همانا [هر] شادمانى اى در آستانه پايان يافتن است» .

امام صادق عليه السلام : اگر مرگْ حق است پس سرمستى چرا؟!

ج - آسيب هاى جدا نشدنى از دنياپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : قسم به آن كه جان محمّد به دست اوست، هيچ خانه اى سرشار از نعمت و فراوانى نشود مگر آن كه [سرانجام] سرشار از [مصيبت و ]اشك گردد .

.

ص: 198

عنه صلى اللَّه عليه و آله - لِفاطِمَةَ عليها السلام - : يا بُنَيَّةُ ، اُمورُ الدُّنيا يَشوبُ (1) سُرورَها حُزنُها .(2)

التحصين لابن فهد عن سعيد بن زيد بن عمرو بن نُفَيل : سَمِعتُ النَّبِيَّ صلى اللَّه عليه و آله وأقبَلَ عَلى اُسامَةَ بنِ زَيدٍ فَقالَ : يا اُسامَةُ ، عَلَيكَ بِطَريقِ الحَقِّ ، وإيّاكَ أن تَختَلِجَ (3) دونَهُ بِزَهرَةِ رَغَباتِ الدُّنيا ، وغَضارَةِ نَعيمِها ، وبائِدِ سُرورِها ، وزائِل عَيشِها .(4)

الإمام عليّ عليه السلام : بِقَدرِ السُّرورِ يَكونَ التَّنغيصُ (5) .(6)

عنه عليه السلام : كُلُّ سُرورٍ مُتَنَغِّصٌ .(7)

عنه عليه السلام : بِالفَجائِعِ يَتَنَغَّصُ السُّرورُ .(8)

عنه عليه السلام : مِن نَكَدِ(9) الدُّنيا تَنغيصُ الاِجتِماعِ بِالفُرقَةِ ، وَالسُّرورِ بِالغُصَّةِ .(10)

عنه عليه السلام : إنَّهَا [الدُّنيا] حُلوَةٌ خَضِرَةٌ . . . لا تَدومُ حَبرَتُها ، ولا تُؤمَنُ فَجعَتُها .(11)

عنه عليه السلام : لَم يَنَل أحَدٌ مِنَ الدُّنيا حَبرَةً إلّا أعقَبَتهُ عَبرَةً .(12)

.


1- .الشَوبُ : الخَلطُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 987 «شوب») .
2- .الأمالي للطوسي : ص 607 ح 1254 عن سلمان الفارسي ، بحارالأنوار : ج 22 ص 503 ح 48 .
3- .تَختلُج : تضطرِبُ (مجمع البحرين : ج 1 ص 534 «خلج») .
4- .التحصين لابن فهد : ص 20 ح 39 .
5- .تنغّصت عيشته : أي تكدّرت (لسان العرب : ج 7 ص 99 «نغص») .
6- .غررالحكم : ج 3 ص 216 ح 4255 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 187 ح 3846 ؛ مطالب السؤول : ج 1 ص 235 وفيه «بحسب» بدل «بقدر» ، بحارالأنوار : ج 78 ص 12 ح 70 .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 528 ح 6850 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 375 ح 6337 .
8- .غرر الحكم : ج 3 ص 229 ح 4303 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 ح 3906 .
9- .نَكَد عَيشُهم : أي اشتدّ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1831 «نكد») .
10- .غرر الحكم : ج 6 ص 24 ح 9326 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 472 ح 8654 .
11- .نهج البلاغة : الخطبة 111 ، تحف العقول : ص 180 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 96 ح 82 ؛ المعيار والموازنة : ص 264 ، دستور معالم الحكم : ص 47 وفيه «فجائعها» بدل «فجعتها» .
12- .الكافي : ج 8 ص 174 ح 194 عن محمّد بن النعمان أو غيره عن الإمام الصّادق عنه عليهما السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 111 ، غرر الحكم : ج 5 ص 94 ح 7536 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 78 ص 14 ح 73 ؛ المعيار و الموازنة : ص 264 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 213 كلاهما نحوه ، كنزالعمّال : ج 6 ص 597 ح 17047 .

ص: 199

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - خطاب به فاطمه عليها السلام - : اى دخترم ! كارهاى دنيا ، شادى اش با اندوهْ درآميخته است .

التحصين ، ابن فهد - به نقل از سعيد بن زيد بن عمرو بن نُفَيل - : از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در حالى كه به اسامة بن زيد رو كرده بود - شنيدم كه مى فرمود : «اى اسامه ! در مسير حق باش و مبادا در غير آن، با جلوه گرىِ خواهش هاى دنيا و خرّمى نعمت ها و شادى ناپايدار و زندگى فناشدنى دنيا، پريشان گردى» .

امام على عليه السلام : به قدر شادمانى، تلخ كامى پديدار مى شود .

امام على عليه السلام : هر شادى اى [سرانجام] ناگوار مى شود .

امام على عليه السلام : با پيشامدهاى تلخ ، شادى ها ناگوار مى شوند .

امام على عليه السلام : از سختى هاى دنيا اين كه گرد هم آمدن، با پراكنده شدنْ ناگوار مى شود و شادمانى، با اندوه .

امام على عليه السلام : همانا دنيا، شيرين و سرسبز است ... فراوانى آن نمى پايد و از مصيبت هاى آن، ايمنى نيست .

امام على عليه السلام : كسى از دنيا به نعمتى دست نيافت ، جز آن كه [مصيبت و ]اشكى او را در پى آمد .

.

ص: 200

عنه عليه السلام : لا تَدومُ حَبرَةُ الدُّنيا ، ولا يَبقى سُرورُها ، ولا تُؤمَنُ فَجعَتُها .(1)

عنه عليه السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ فِي الدُّنيا - : . . . سُرورُها مَشوبٌ بِالحُزنِ ، وجَلَدُ(2) الرِّجالِ فيها إلَى الضَّعفِ وَالوَهنِ .(3)

عنه عليه السلام : إنَّ صاحِبَها [الدُّنيا] كُلَّمَا اطمَأَنَّ فيها إلى سُرورٍ أشخَصَتهُ عَنهُ إلى مَحذورٍ .(4)

عنه عليه السلام - لِسَلمانَ الفارِسيّ - : إنَّ مَثَلَ الدُّنيا مَثَلُ الحَيَّةِ ، لَيِّنٌ مَسُّها ، قاتِلٌ سَمُّها ، فَأَعرِض عَمّا يُعجِبُكَ فيها لِقِلَّةِ ما يَصحَبُكَ مِنها ، فَإِنَّ المَرءَ العاقِلَ كُلَّما صارَ فيها إلى سُرورٍ أشخَصَتهُ مِنها إلى مَكروهٍ ، ودَع عَنكَ هُمومَها إن أيقَنتَ بفراقها .(5)

عنه عليه السلام : لا تَغُرَّنَّكُمُ الحَياةُ الدُّنيا ، فَإِنَّها دارٌ بِالبَلاءِ مَحفوفَةٌ ، وبِالعَناءِ مَعروفَةٌ ، وبِالغَدرِ مَوصوفَةٌ ، وكُلُّ ما فيها إلى زَوالٍ ، وهِيَ بَينَ أهلِها دُوَلٌ وسِجالٌ ، لا تَدومُ أحوالُها ، ولَم يَسلُم مِن شَرِّها نُزّالُها ، بَينا أهلُها مِنها في رَخاءٍ وسُرورٍ ، إذا هُم في بَلاءٍ وغُرور ، . . . العَيشُ فيها مَذمومٌ ، وَالرَّخاءُ فيها لا يَدومُ ، وإنَّما أهلُها فيها أغراضٌ مُستَهدَفَةٌ ، فَتَرميِهم بِسِهامِها ، وتَقصِمُهُم بِحِمامِها(6) .(7)

.


1- .عيون الحكم والمواعظ : ص 544 ح 10108 ، غرر الحكم : ج 6 ص 418 ح 10852 .
2- .الجَلَدُ : القويّ الشديد (مجمع البحرين : ج 1 ص 304 «جلد») .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 103 ، الكافي : ج 8 ص 17 ح 3 عن محمّد بن إسماعيل الهمداني عن الإمام الكاظم عنه عليهما السلام ، تحف العقول : ص 203 وفيهما «والبقاء» بدل «وجلد الرجال» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 90 ح 2145 وفيه «فآخر الحياة» بدل «وجلد الرجال» ، بحارالأنوار : ج 78 ص 39 ح 16 ؛ دستور معالم الحكم : ص 44 وفيه «وآخر الحياة» بدل «وجلد الرجال» .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 68 ، روضة الواعظين : ص 483 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 146 ح 3243 ، بحارالأنوار : ج 33 ص 484 ح 689 .
5- .خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 101 ، الإرشاد : ج 1 ص 233 ، نزهة الناظر : ص 84 ح 165 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 73 ص 105 ح 101 ؛ دستور معالم الحكم : ص 37 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 218 كلاهما نحوه .
6- .الحِمامُ : الموت (مجمع البحرين : ج 1 ص 460 «حمم») .
7- .عيون الحكم والمواعظ : ص 91 ح 2146 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 117 ح 109 ؛ تاريخ دمشق : ج 42 ص 500 عن صالح العجلي ، دستور معالم الحكم : ص 36 ، المناقب للخوارزمي : ص 370 ح 389 كلّها نحوه ، كنزالعمّال : ج 16 ص 201 ح 44224 .

ص: 201

امام على عليه السلام : نعمت دنيا پاينده نيست و شادمانى اش دوام ندارد و از مصيبت هاى آن ايمنى نيست .

امام على عليه السلام - در خطبه اش در باره دنيا - : ... شادى اش آميخته با اندوه است و مردان نيرومندش رو به سوى ناتوانى و سستى .

امام على عليه السلام : دنيادار ، هر زمان كه در آن به خوشى اى اطمينان كرد، دنيا او را از آن خوشى به مشكلى كشانْد .

امام على عليه السلام - خطاب به سلمان فارسى - : مَثَل دنيا ، مَثَل مار است: پوستش نرم است و زهرش كُشنده . پس به خاطر ناچيز بودن آنچه كه از آن، تو را همراهى مى كند ، از آنچه از دنيا برايت خوشايند است ، روى بگردان ؛ زيرا هر گاه در دنيا ، انسان خردمند به شادمانى دست يابد ، او را به سوى تلخ كامى مى بَرَد . پس اگر به از دست دادن آن يقين دارى ، اندوه هايش را از خود فرو بگذار .

امام على عليه السلام : مبادا زندگى دنيا ، شما را بفريبد! چه اين كه دنيا ، سرايى است كه بلا از هر سو آن را در ميان گرفته است، و به رنج، شهره است، و بى وفايى ، ويژگى آن است. هر آنچه در آن است ، رو به نابودى است، و آن ، ميان اهلش به نوبت مى چرخد و هر روز به كام يكى است. حالاتش پاينده نيست . ساكنانش هرگز از گزند او در امان نيستند . مردم دنيا همان دم كه در فراوانى و شادمانى اند، يكباره با رنج و فريبكارى روبه رو مى شوند ... . زندگى در آن ، نكوهيده است، و آسايشش دوام ندارد . مردم دنيا در آن ، هدف هاى نشانه رفته اى هستند كه دنيا تيرهايش را به سوى آنان مى افكند ، و با مرگ، خُردشان مى كند .

.

ص: 202

عنه عليه السلام : إنَّ الدُّنيا ظِلُّ الغَمامِ ، وحُلُمُ المَنامِ ، وَالفَرَحُ المَوصولُ بِالغَمِّ ، وَالعَسَلُ المَشوبُ بِالسَّمِّ ، سَلّابَةُ النِّعَمِ ، أكّالَةُ الاُمَمِ ، جَلّابَةُ النِّقَمِ .(1)

3 / 5الآفاتُ الوَهمِيَّةُأ - هَمُّ يَومٍ لا يُدرَكُ الإمام عليّ عليه السلام : الرِّزقُ رِزقانِ ، رِزقٌ تَطلُبُهُ ورِزقٌ يَطلُبُكَ ، فَإِن لَم تَأتِهِ أتاكَ ، فَلا تَحمِل هَمَّ سَنَتِكَ عَلى هَمِّ يَومِكَ ، وكَفاكَ كُلَّ يَومٍ ما هُوَ فيهِ ، فَإِن تَكُنِ السَّنَةُ مِن عُمُرِكَ ، فَإِنَّ اللَّهَ عزّ وجلّ سَيَأتيكَ في كُلِّ غَدٍ بِجَديدِ ما قَسَمَ لَكَ ، وإن لَم تَكُنِ السَّنَةُ مِن عُمُرِكَ ، فَما تَصنَعُ بِغَمِّ وهَمِّ ما لَيسَ لَكَ .(2)

عنه عليه السلام : خُذ بِالثِّقَةِ فِي العَمَلِ ، وإيّاكَ وَالِاغتِرارَ بِالأَمَلِ ، ولا تُدخِل عَلَيكَ اليَومَ هَمَّ غَدٍ ، يَكفِي اليَومَ هَمُّهُ ، وغَداً إذا حَلَّ لَتَشغُلَهُ ، إنَّكَ إن حَمَلتَ عَلَى اليَومِ هَمَّ غَدٍ زِدتَ في حُزنِكَ وتَعَبِكَ ، وتَكَلَّفتَ أن تَجمَعَ في يَومِكَ ما يَكفيكَ أيّاماً ، فَعَظُمَ الحُزنُ وزادَ الشُّغلُ ، وَاشتَدَّ التَّعَبُ ، وضَعُفَ العَمَلُ لِلأَمَلِ ، ولَو خَلَّيتَ قَلبَكَ مِنَ الأَمَلِ ، تَجِدُّ ذلِكَ العَمَلَ ، وَالأَمَلُ مِنكَ فِي اليَومِ قَد ضَرَّكَ في وَجهَينِ : سَوَّفتَ بِهِ في العَمَلِ ، وزِدتَ بِهِ فِي الهَمِّ وَالحُزنِ .(3)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 644 ح 3681 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 144 ح 3217 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 386 ح 5834 ، نهج البلاغة : الحكمة 379 وليس فيه «بغمّ» ، بحارالأنوار : ج 5 ص 147 ح 4 .
3- .التحصين لابن فهد : ص 16 ح 28 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 112 ح 109 نقلاً عن عيون الحكم والمواعظ ؛ دستور معالم الحكم : ص 42 نحوه .

ص: 203

3 / 5 آسيب هاى خيالى

الف - اندوه روزى كه فرا نمى رسد

امام على عليه السلام : دنيا ، سايه ابر است ؛ رؤيايى است كه خفته مى بيند؛ شادىِ پيوسته به غم و عسل آميخته به زهر است؛ زداينده نعمت ها و خورنده ملّت ها و جلب كننده رنج هاست .

3 / 5آسيب هاى خيالى الف - اندوه روزى كه فرا نمى رسد !امام على عليه السلام : روزى دو گونه است: يكى آنچه تو در پىِ آنى ، و يكى آنچه او در پىِ توست . پس اگر به دنبالش نروى ، او به دنبال تو خواهد آمد . از اين رو ، در يك روز، به قدر يك سال نگران و غمگين نباش ؛ كه در هر روز غم همان روز تو را كافى است . اگر يك سال از عمرت مانده باشد ، خداوند از پس هر روز ، روزىِ تازه ات را خواهد داد ، و اگر يك سال از عمرت نمانده باشد . پس چرا غم و اندوهِ زمانى را مى خورى كه از آنِ تو نيست؟!

امام على عليه السلام : كار را استوار بنيان بگذار و فريب آرزو را نخور و غم فردا را امروز به خود راه مده كه غم امروز، براى خود كافى است و چون فردا شود، بدان خواهى پرداخت ؛ چرا كه اگر امروز غصّه فردا را هم به دوش كشى ، اندوه و رنج خود را افزوده اى و رنج چندين روز را در يك روز بر خود تحميل كرده اى . در نتيجه، اندوهت گران و دلْ مشغولى ات بسيار و زحمتت فراوان و عملت به خاطر آرزويت ، سست خواهد بود . اگر دل خود را از آرزو تهى مى كردى، هر آينه در عملْ جدّيت مى ورزيدى . آرزوى امروز تو ، از دو جهت به تو زيان مى رسانَد : اين كه كار امروز را به فردا بيفكنى و اين كه بر غم و اندوه خود بيفزايى .

.

ص: 204

الإمامُ الباقرُ عليه السلام : قامَ أ بُو ذَرٍّ رحمة اللَّه عليه عِندَ الكَعبَةِ فقالَ : أنا جُندَبُ بنُ سَكَنٍ ، فاكتَنَفَهُ الناسُ فقالَ : لَو أنَّ أحَدَكُم أرادَ سَفَراً لَاتَّخَذَ فيهِ مِنَ الزادِ ما يُصلِحُهُ ، فَسَفَرُ يَومِ القِيامَةِ أما تُرِيدُونَ فيهِ ما يُصلِحُكُم ؟ ! فقامَ إلَيهِ رجُلٌ فقالَ : أرشِدْنا ، فقالَ : صُمْ يَوماً شَديدَ الحَرِّ للنُّشُورِ ، وحُجَّ حَجَّةً لِعَظائمِ الاُمُورِ ، وصَلِّ رَكعتَينِ في سَوادِ الليلِ لِوَحشَةِ القُبُورِ ، كَلِمَةُ خَيرٍ تَقولُها ، وكَلِمَةُ شَرٍّ تَسكُتُ عنها ، أو صَدَقَةٌ مِنكَ على مِسكينٍ لَعَلَّكَ تَنجُو بها يا مِسكينُ مِن يَومٍ عَسيرٍ . اِجعَلِ الدنيا دِرهَمَينِ : دِرهَماً أنفَقتَهُ عَلى عِيالِكَ ، ودِرهمَاً قَدَّمتَهُ لآِخِرَتِكَ ، والثالثُ يَضُرُّ ولا يَنفَعُ فلا تُرِدهُ . اِجعَلِ الدنيا كَلِمَتَينِ : كَلِمَةً في طَلَبِ الحَلالِ ، وكَلِمَةً للآخِرَةِ ، والثالثةُ تَضُرُّ ولا تَنفَعُ لا تُرِدها . ثُمّ قالَ : قَتَلَني هَمُّ يَومٍ لا اُدرِكُهُ .(1)

ب - الهُمومُ النّاشِئَةُ مِن إلقاآتِ الشَّيطانِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ الرُّؤيا ثَلاثٌ : مِنها : أهاويلُ مِنَ الشَّيطانِ لِيَحزُنَ بِهَا ابنُ آدَمَ ، ومِنها : ما يَهُمُّ بِهِ الرَّجُلُ في يَقظَتِهِ فَيَراهُ في مَنامِهِ ، ومِنها : جُزءٌ مِن سِتَّةٍ وأربَعينَ جُزءاً مِنَ النُّبُوَّةِ .(2)

صحيح مسلم عن أبي هريرة عن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إذَا اقتَرَبَ الزَّمانُ لَم تَكَد رُؤيَا المُسلِمِ تَكذِبُ ، وأصدَقُكُم رُؤيا أصدَقُكُم حَديثاً . . . وَالرُّؤيا ثَلاثَةٌ : فَرُؤيَا الصّالِحَةِ بُشرى مِنَ اللَّهِ ، ورُؤيا تَحزينٌ مِنَ الشَّيطانِ ، ورُؤيا مِمّا يُحَدِّثُ المَرءُ نَفسَه ، فَإِن رَأى أحَدُكُم ما يَكرَهُ ، فَليَقُم فَليُصَلِّ ولا يُحَدِّث بِهَا النّاسَ .(3)

.


1- .بحار الأنوار : ج 96 ص 118 ح 16 .
2- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1285 ح 3907 ، صحيح ابن حبّان : ج 13 ص 407 ح 6042 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 24 ح 6742 ، موارد الظمآن : ص 444 ح 1794 ، تفسير القرطبي : ج 9 ص 125 وفيه «يهتمّ» بدل «يهمّ» وكلّها عن عوف بن مالك ، كنزالعمّال : ج 15 ص 366 ح 41399 .
3- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1773 ح 6 ، سنن ابي داود : ج 4 ص 304 ح 5019 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 532 ح 2270 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 94 ح 7646 ، تفسير الثعلبي : ج 5 ص 138 ، كنز العمّال : ج 15 ص 371 ح 41427 ؛ بحارالأنوار : ج 61 ص 181 ذيل ح 42 .

ص: 205

ب - اندوه ناشى از وسوسه هاى شيطان

امام باقر عليه السلام : ابوذر رحمه اللَّه عليه در كنار كعبه به پا خاست و گفت : من جُندب بن سَكَن هستم . مردم ، او را در ميان گرفتند . ابوذر گفت : اگر يكى از شما بخواهد به سفرى رود ، توشه اى كه به كارش آيد با خود بر مى دارد ؛ حال آيا براى سفر آخرت نمى خواهيد توشه اى برداريد كه به كارتان آيد؟ مردى برخاست و گفت : ما را راهنمايى كن . ابوذر گفت : يك روز بسيار گرم را براى روز رستاخيز ، روزه بگير و براى كارهاى بزرگ و دشوار (روز قيامت) حجّى بگزار و براى وحشت قبر ، در دل شبِ تار ، دو ركعت نماز بخوان . اى بينوا! شايد سخن نيكى كه برزبان آرى وگفتار زشتى كه از آن لب فروبندى ، يا صدقه اى كه به بينوايى دهى، تو را از آن روز دشوار (قيامت) رهايى دهد . دنيا را [همچون] دو درم قرار ده : درمى براى خرجى خانوده ات و درمى براى آخرتت . سومين درم زيانبار و بى فايده است ، پس در پى كسب آن مرو . دنيا را دو جمله دان : جمله اى در طلب حلال و جمله اى براى آخرتت . سومين جمله زيانبار و بى فايده است . در پى آن مرو . آن گاه گفت : اندوه روزى كه بدان نمى رسم، مرا كُشت! .

ب - اندوه ناشى از وسوسه هاى شيطان پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : رؤيا سه گونه است : هراس هايى از جانب شيطان تا آدمى زاده با آن اندوهگين شود . نيز آنچه شخص در بيدارى، گرفتار آن مى گردد ، آن گاه آن را در خواب مى بيند . و آنچه كه پاره اى از چهل و شش جزء پيامبرى است .

صحيح مسلم - به نقل از ابى هريره - : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «چون زمان [قيامت ]نزديك گردد ، اغلب خواب مسلمان، دروغ [و بدون تعبير ]نباشد . راست ترين شما در خواب ديدن ، راستگوترين شماست ... خواب ها سه دسته اند : خواب خوب كه نويدى است از سوى خدا ، و خواب غم انگيز كه از جانب شيطان است ، و خوابى كه حكايت زمزمه هاى آدمى با دل خود است . پس هر گاه كسى چيز ناخوشى ديد، برخيزد و نماز بگذارد و خوابش را براى مردم تعريف نكند» .

.

ص: 206

الإمام الصادق عليه السلام : إذا رَأَى الرَّجُلُ ما يَكرَهُ في مَنامِهِ فَليَتَحَوَّل عَن شِقِّهِ الَّذي كانَ عَلَيهِ نائِماً ، وَليَقُل : (إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَنِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ لَيْسَ بِضَآرِّهِمْ شَيًْا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ) ثُمَّ ليَقُل : عُذتُ بِما عاذَت بِهِ ملائِكَةُ اللَّهِ المُقَرَّبونَ ، وأنبِياؤُهُ المُرسَلونَ ، وعِبادُهُ الصّالِحونَ ، مِن شَرِّ ما رَأَيتُ ، ومِن شَرِّ الشَّيطانِ الرَّجيمِ .(1)

ج - القَلَقُ النّاشِئُ مِنَ الثَّقافَةِ الخاطِئَةِالكتاب(وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ) .(2)

الحديث الكافي عن السَّكونيّ : دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِاللَّهِ عليه السلام وأنا مَغمومٌ مَكروبٌ ، فَقالَ لي : يا سَكونِيُّ مِمّا غَمُّكَ ؟ قُلتُ : وُلِدَت لِيَ ابنَةٌ . فَقالَ : يا سَكونيُّ ، عَلَى الأَرِض ثِقلُها وعَلَى اللَّهِ رِزقُها ، تَعيشُ في غَيرِ أجَلِكَ ، وتَأكُلُ مِن غَيرِ رِزقِكَ ! فَسَرّى (3) وَاللَّهِ عَنّي .(4)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 142 ح 106 ، فلاح السائل : ص 501 ح 357 كلاهما عن معاوية بن عمّار ، تفسير القمّي : ج 2 ص 356 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، عدّة الدّاعي : ص 262 عن أهل البيت عليهم السلام ، مصباح المتهجّد : ص 127 ح 206 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحارالأنوار : ج 76 ص 219 ح 28 .
2- .النحل : 58 .
3- .سرى همّه : ذهب (مجمع البحرين : ج 2 ص 843 «سري») .
4- .الكافي : ج 6 ص 48 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 112 ح 387 .

ص: 207

ج - نگرانى هاى ناشى از فرهنگ غلط

امام صادق عليه السلام : كسى كه در خواب چيزى ببيند كه او را ناخوش آيد ، بايد از آن پهلو كه بر آن خوابيده، برگردد و بگويد : (نجوا تنها از سوى شيطان است . مى خواهد با آن، مؤمنان غمگين شوند؛ ولى نمى تواند هيچ گونه ضررى به آنها برساند جز به فرمان خدا) . سپس بگويد : پناه مى برم از شرّ آنچه ديدم و از شرّ شيطان رانده شده به آنچه فرشتگان مقرّب خدا و پيامبران فرستاده او و بندگان درستكارش بدان پناهنده اند .

ج - نگرانى هاى ناشى از فرهنگ غلطقرآن(و چون به يكى از آنان مژده [تولّد] دختر داده شود، چهره اش [از شدّت تأسّف] سياه مى گردد ، در حالى كه خشم خود را فرو مى خورَد) .

حديث الكافى - به نقل از سَكونى - : نزد امام صادق عليه السلام رفتم در حالى كه اندوهگين و رنجيده خاطر بودم ، به من فرمود : «اى سَكونى ! از چه رو غمگينى؟». گفتم : دخترى برايم به دنيا آمده . فرمود : «اى سَكونى ! سنگينىِ او بر زمين و روزىِ او بر خداست . در غير اجل تو زندگى مى كند و از غير روزىِ تو مى خورَد» . به خدا سوگند [با اين سخنان]، اندوه من كاملاً برطرف شد !

.

ص: 208

الفصل الرابع : عِلاجُ الحُزنِ 4 / 1العِلاجُ العِلميُ أ - مَعرِفَةُ ما يَنبَغِي السُّرورُ بِهِ أوِ الحُزنُ عَلَيهِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : قالَ اللَّهُ تَعالَى : ابنَ آدَم ، يُؤتى كُلَّ يَومٍ بِرِزقِكَ وأنتَ تَحزَنُ ، ويَنقُصُ كُلَّ يَومٍ مِن عُمُرِكَ وأنتَ تَفرَحُ ، أنتَ فيما يَكفيكَ وتَطلُبُ ما يُطغيكَ (1) ، لا بِقَليلٍ تَقنَعُ ، ولا مِن كَثيرٍ تَشبَعُ .(2)

جامع الأحاديث : قالَ [رَسولُ اللَّهِ] صلى اللَّه عليه و آله : قالَ اللَّهُ عزّ وجلّ : يَحزُنُ عَبدِيَ المُؤمِنُ إذا زَوَيتُ عَنهُ الدُّنيا وذلِكَ أقرَبُ لَهُ مِنّي ، ويَفرَحُ إذا بَسَطتُ لَهُ الدُّنيا وذلِكَ أبعَدُ لَهُ مِنِّي . ثُمَّ قَرَأَ عليه السلام : (أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِينَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْرَ تِ بَل لَّا يَشْعُرُونَ )(3) إنَّ ذلِكَ فِتنَةٌ لَهُم ، يُنَزِّلُ اللَّهُ لَهُمُ المَعونَةَ عَلى قَدرِ المَؤونَةِ ، ويُنَزِّلُ الصَّبرَ عَلى قَدرِ المُصيبَةِ .(4)

.


1- .في الأصل : ما يطيعك ، وما أثبتناه من بحارالأنوار .
2- .أعلام الدين : ص 337 عن عبداللَّه بن مسعود ، بحارالأنوار : ج 77 ص 180 ح 17 .
3- .المؤمنون : 55 و 56 .
4- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 140 ، الكافي : ج 2 ص 141 ح 5 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه صدره إلى «أبعد له منّي» ، مجمع البيان : ج 7 ص 175 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله وكلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 72 ص 57 ؛ حلية الأولياء : ج 8 ص 101 الرقم 405 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، الفردوس : ج 5 ص 246 ح 8088 عن أنس وفيهما صدره إلى «أبعد له منّي» نحوه .

ص: 209

فصل چهارم : درمان اندوه

4 / 1 درمان علمى

الف - شناخت آنچه سزاوار شادمانى يا اندوه است

فصل چهارم : درمان اندوه 4 / 1درمان علمى الف - شناخت آنچه سزاوار شادمانى يا اندوه است پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : خداوند متعال مى فرمايد : «اى آدمى زاده ! روزىِ هر روزت مى رسد با اين حال، غمينى و روزانه، عمرت كاسته مى شود؛ ولى تو دل شادى . از آنچه كفايتت كند برخوردارى؛ ولى [همچنان ]در پى چيزى هستى كه باعث سركشى تو مى شود . به اندك، قناعت نمى كنى ، و از بسيار، سير نمى شوى» .

جامع الأحاديث : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «خداوند مى فرمايد : بنده مؤمن من آن گاه كه دنيا را از وى دريغ مى كنم، اندوهگين مى شود ، با آن كه به من نزديك تر است و زمانى كه دنيا را برايش مى گسترانم، شادمان مى گردد، با آن كه از من دورتر است» . سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اين آيه را خواند : «(آنها گمان مى كنند اموال و فرزندانى كه با آنها مددشان مى كنيم، براى اين است كه درهاى خيرات را با شتاب به روى آنها بگشاييم! [نه چنين نيست] بلكه آنها نمى فهمند) . آرى آن ، وسيله امتحانشان است . خداوند، كمك را بر آنان به اندازه هزينه، و شكيبايى را به اندازه مصيبت، بر آنان فرو مى فرستد» .

.

ص: 210

الإمام عليّ عليه السلام - في كِتابِهِ إلى عَبدِاللَّهِ بنِ عَبّاسٍ رَحِمَهُ اللَّه تَعالى وكانَ عَبدُاللَّهِ يَقولُ : مَا انتَفَعتُ بِكَلامٍ بَعدَ كَلامِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله كَانتِفاعي بِهذَا الكَلامِ - : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ المَرءَ قَد يَسُرُّهُ دَركُ ما لَم يَكنُ لِيَفوتَهُ ، ويَسوؤُهُ فَوتُ ما لَم يَكُن لِيُدرِكَهُ ، فَليَكُن سُرورُكَ بِما نِلتَ مِن آخِرَتِك ، وَليَكُن أسَفُكَ عَلى ما فاتَكَ مِنها ، وما نِلتَ مِن دُنياكَ فَلا تُكثِر به فَرَحاً وما فاتَكَ منها فَلا تَأسَ عَلَيهِ جَزَعاً وَليَكُن هَمُّكَ فيما بَعدَ المَوتِ .(1)

عنه عليه السلام : يَابنَ آدَمَ ، لا تَأسَف عَلى مَفقودٍ لا يَرُدُّهُ إلَيكَ الفَوتُ ، ولا تَفرَح بِمَوجودٍ لا يَترُكُه في يَدَيكَ المَوتُ .(2)

عنه عليه السلام : لا تَفرَح بِالغَناءِ وَالرَّخاءِ ، ولا تَغتَمَّ بِالفَقرِ وَالبَلاءِ ، فَإِنَّ الذَّهَبَ يُجَرَّبُ بِالنّارِ ، وَالمُؤمِنُ يُجَرَّبُ بِالبَلاءِ .(3)

عنه عليه السلام : ما بَالُكُم تَفرَحونَ بِاليَسيرِ مِنَ الدُّنيا تُدرِكوِنَهُ ، ولا يَحزُنُكُم الكَثيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحرَمونَهُ .(4)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 22 ، الكافي : ج 8 ص 240 ح 327 ، تحف العقول : ص 200 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 32 ص 402 ؛ دستور معالم الحكم : ص 79 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 219 كلاهما نحوه .
2- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 114 ؛ تفسير القرطبي : ج 17 ص 258 ، تفسير الثعلبي : ج 9 ص 245 كلاهما نحوه ، تفسير البغوي : ج 4 ص 299 وفيه «مالك» بدل «لا تفرح» وكلّها عن الإمام الصادق عليه السلام ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 18 ص 40 .
3- .غررالحكم : ج 6 ص 328 ح 10394 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 502 ح 9437 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 113 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 248 نحوه ، غررالحكم : ج 6 ص 95 ص 9652 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 478 ح 8787 .

ص: 211

امام على عليه السلام - در نامه اش به عبد اللَّه بن عبّاس رحمه اللَّه عليه كه پيوسته مى گفت : پس از سخن پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از هيچ سخنى به قدر اين سخن (نامه) ، بهره نبرده ام - : گاه آدمى را [برخوردار شدن از ]چيزى كه از دستش نمى رود، شادمان مى كند و از دست دادن چيزى كه به دست آمدنى نيست، اندوهگين مى سازد [ ، حال آن كه ]شادمانى ات بايد براى آن مقدار آخرتى باشد كه به دست آورده اى و اندوه تو براى چيزى از آن باشد كه از دستش داده اى . براى آنچه از دنيايت به دست آورده اى، بسيار شادمانى نكن و بر آنچه از آن از كف داده اى، بى تابانه غمگين مباش؛ بلكه همّت خود را براى پس از مرگ، مصروف دار .

امام على عليه السلام : اى آدمى زاده ! براى آنچه از دست رفته و باز نمى گردد، افسوس مخور و براى آنچه در دست دارى، امّا مرگْ آن را در دستانت باقى نمى گذارد، شادى مكن .

امام على عليه السلام : از دارايى و آسايش، سرمست مشو و از فقر و بلا، غمگين مباش ؛ زيرا طلا با آتشْ آزموده مى شود و مؤمن با بلا .

امام على عليه السلام : شما را چه شده كه به آن اندكِ دنيا كه درمى يابيد، شادمان مى شويد و از آن بسيارِ آخرت كه محروم مى مانيد، اندوهگين نمى شويد ؟!

.

ص: 212

عنه عليه السلام : أكثِر سُرورَكَ عَلى ما قَدَّمتَ مِنَ الخَير ؛ وحُزنَكَ عَلى ما فاتَ مِنهُ .(1)

عنه عليه السلام : كُن بِالبَلاءِ مَحبوراً ، وبِالمَكارِهِ مَسروراً .(2)

عنه عليه السلام : سُرورُ المُؤمِنِ بِطاعَةِ رَبِّهِ ، وحُزنُهُ عَلى ذَنبِهِ .(3)

الإمام زين العابدين عليه السلام - في دُعائِهِ إذا حَزَنَهُ أمرٌ - : اللَّهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَل ثَنائي عَلَيكَ ، ومَدحي إيّاكَ وحَمدي لَكَ في كُلِّ حالاتي ، حَتّى لا أفرَحَ بِما آتَيتَني مِنَ الدُّنيا ، ولا أحزَنَ عَلى ما مَنَعتَني فيها .(4)

الإمام الباقر عليه السلام - في وَصيَّتِهِ لِجابِرِ بنِ يَزيدَ الجُعفيِّ - : إن مُدِحتَ فَلا تَفرَح ، وإن ذُمِمتَ فَلا تَجزَع ، وفَكِّر فيما قيلَ فيكَ ، فَإِن عَرَفتَ مِن نَفسِكَ ما قيلَ فيكَ ، فَسُقوطُكَ مِن عَينِ اللَّهِ جَلَّ وعَزَّ عِندَ غَضَبِكَ مِنَ الحَقِّ أعظَمُ عَلَيكَ مُصيبَةً مِمّا خِفتَ مِن سُقوطِكَ مِن أعيُنِ النّاسِ ، وإن كُنتَ عَلى خِلافِ ما قيلَ فيكَ ، فَثَوابٌ اِكتَسَبتَهُ مِن غَيرِ أن يَتعَبَ بَدَنُكَ . وَاعلَم بِأَنّكَ لا تَكونُ لَنا ولِيّاً حَتّى لَوِ اجتَمَعَ عَلَيكَ أهلُ مِصرِكَ ، وقالوا : إنَّكَ رَجُلُ سَوءٍ لَم يَحزُنكَ ذلِكَ ، ولَو قالوا : إنَّكَ رَجُلٌ صالِحٌ لَم يَسُرَّكَ ذلِكَ ، ولكِنِ اعرِض نَفسَكَ عَلى كِتابِ اللَّهِ ؛ فَإِن كُنتَ سالِكاً سَبيلَهُ ، زاهِداً في تَزهيدِهِ ، راغِباً في تَرغيبِهِ ، خائِفاً مِن تَخويفِهِ ، فَاثبُت وأبشِر ، فَإِنّهُ لا يَضُرُّكَ ما قيلَ فيكَ ، وإن كُنتَ مُبائِناً لِلقُرآنِ فَماذا الَّذي يَغُرُّكَ مِن نَفسِكَ ؟ !(5)

.


1- .غررالحكم : ج 2 ص 192 ح 2345 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 78 ح 1873 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 602 ح 7146 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 393 ح 6659 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 136 ح 5594 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 286 ح 5164 .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 91 الدعاء 21 .
5- .تحف العقول : ص 284 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 162 ح 1 .

ص: 213

امام على عليه السلام : براى آن كار خيرى كه پيش فرستاده اى، بسيار شادمان باش و بر آنچه از آن از دست داده اى، بسيار اندوهگين .

امام على عليه السلام : در بلا، گشاده رو باش و در ناملايمات، دل خوش .

امام على عليه السلام : شادمانى مؤمن، در فرمانبرى از پروردگارش است و اندوهش، در نافرمانى از او .

امام زين العابدين عليه السلام - در دعايش هنگامى كه چيزى او را اندوهگين مى كرد - : خدايا! بر محمّد و خاندانش درود فرست و تمجيد و مدح و ستايشم را در همه حال براى خود قرار ده تا براى آنچه از دنيا به من داده اى ، سرخوش نگردم، و براى آنچه از دنيا به من نداده اى ، اندوهگين نشوم .

امام باقر عليه السلام - در سفارشش به جابر بن يزيد جُعفى - : اگر مورد ستايش قرار گرفتى ، شاد مشو و اگر نكوهش شدى ، بيتابى مكن و در آنچه در باره ات گفته شده، انديشه نما . اگر آنچه گفته اند در تو هست، مصيبت افتادن از چشم خداوند، به سبب خشمناك شدنت از حقيقت، بزرگ تر از مصيبت از چشمِ مردم افتادن است كه از آن هراسانى . و اگر خلاف آن باشى كه گفته اند، اين خود، ثوابى است كه بى رنج به دست آورده اى . بِدان كه تو ياور ما نيستى مگر زمانى كه همه همشهريانت بر ضد تو هم داستان شوند و بگويند: تو مرد بدى هستى، امّا اين سخن، تو را اندوهگين نسازد و بگويند: تو مرد خوبى هستى، امّا اين سخن، شادمانت نگرداند؛ بلكه مى بايست خود را با قرآن بسنجى ، اگر پوينده راه آن بودى و به آنچه به بى اعتنايى بدان فراخوانده است، بى اعتنا و به آنچه بدان ترغيب كرده است، راغب و از آنچه از آن ترسانده است، ترسان بودى، پس پايدارى كن و خوش باش؛ زيرا چيزى كه درباره ات گفته شده به تو زيانى نمى رساند ؛ امّا اگر از قرآن جدا بودى ، چرا بايد به خود مغرور گردى؟

.

ص: 214

الإمام الصادق عليه السلام - في صِفَةِ لُقمانَ - : لَم يَفرَح بِشَي ءٍ إن أتاهٌ مِن أمرِ الدُّنيا ، ولا حَزِنَ مِنها عَلى شَي ءٍ قَطُّ .(1)

راجع : ص 434 (أفراح تتبع الحزن / الفرح بإقبال الدنيا الذميمة) .

ب - مَعرِفَةُ اللَّهِ الإمام عليّ عليه السلام - في دُعاءٍ مَروِيٍّ عَنهُ - : أنتَ يا رَبِّ مَوضِعُ كُلِّ شَكوى ، وشاهِدُ كُلِّ نَجوى ، وحاضِرُ كُلِّ مَلَأٍ ، ومُنتَهى كُلِّ حاجَةٍ ، وفَرَحُ كُلِّ حَزينٍ .(2)

الإمام زين العابدين عليه السلام - في الدُّعاءِ المَنسوبِ إلَيهِ - : إلهي ! . . . كَيفَ أحزَنُ وأنتَ الكَريمُ ؟ . . . وكَيفَ أحزَنُ وقَد عَرَفتُكَ ؟(3)

راجع : ص 224 (العلاج الإعتقادى / الايمان) و ص 304 (عوامل السرور / العقائد الدينية / الإيمان) .

ج - مَعرِفَةُ الدُّنيارسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : أيُّهَا النّاسُ ! هذِهِ دارُ تَرَحٍ (4) لا دارُ فَرَحٍ ، ودارُ التِواءٍ لا دارُ استِواءٍ ، فَمَن عَرَفَها لَم يَفرَح لِرَجاءٍ ولَم يَحزَن لِشَقاءٍ .(5)

الإمام عليّ عليه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ - : مَن عَرَفَ الدُّنيا لَم يَحزَن لِلبَلوى .(6)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 162 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 192 كلاهما عن حمّاد ، مجمع البيان : ج 8 ص 497 ، بحارالأنوار : ج 13 ص 410 ح 2 .
2- .المصباح للكفعمي : ص 382 ، البلد الأمين : ص 381 وفيه «وفرج» بدل «وفرح» ، بحارالأنوار : ج 86 ص 333 ح 71 .
3- .بحارالأنوار : ج 94 ص 139 ذيل ح 21 ، العدد القوية : ص 24 وليس فيه صدره .
4- .التَرَحُ : ضِدُّ الفَرح ، وهو الهلاكُ والانقطاع أيضاً (النهاية : ج 1 ص 186 «ترح») .
5- .أعلام الدين : ص 343 ح 35 عن ابن عمر ، بحار الأنوار : ج 77 ص 187 ح 35 ؛ تاريخ الإسلام للذهبي : ج 8 ص 442 ، حلية الأولياء : ج 3 ص 239 الرقم 246 كلاهما عن أبي حازم من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيهما ذيله من «فمن عرفها» ، كنزالعمّال : ج 3 ص 211 ح 6203 .
6- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 271 ح 137 .

ص: 215

ب - خداشناسى

ج - دنياشناسى

امام صادق عليه السلام - در توصيف لقمان - : اگر چيزى از دنيا به او مى رسيد، سرخوش نمى شد و نيز هيچ گاه بر چيزى [مصيبت بار] از دنيا اندوهگين نمى گرديد .

ر . ك : ص 435 (شادى هايى كه اندوه در پى مى آورند / دلخوشى به روى آوردن دنياى نكوهيده) .

ب - خداشناسى امام على عليه السلام - در دعاى روايت شده از ايشان - : تو اى پروردگار - دادسراى هر شكايت هستى و گواه هر سخن درگوشى و حاضرِ هر جمعى و نهايت هر نيازى و شادمانىِ هر غمگينى .

امام زين العابدين عليه السلام - در دعاى منسوب به ايشان - : خداوندا ! ... چگونه اندوهگين شوم در حالى كه تو بزرگوارى؟! ... و چگونه غمگين گردم حال آن كه تو را شناخته ام ؟!

ر . ك : ص 225 (درمان اعتقادى / ايمان) و ص 305 (عوامل شادمانى / باورهاى دينى / ايمان) .

ج - دنياشناسى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : اى مردم! اين جا سراى غم است ، نه سراى شادى، و سراى پيچ در پيچ است ، نه سراى سر راست . پس هركه دنيا را شناخت ، به اميدى شاد نمى شود و از رنجى اندوهگين نمى گردد .

امام على عليه السلام - در حكمت هاى منسوب به ايشان - : آن كس كه دنيا را بشناسد، براى گرفتارى غمناك نمى شود .

.

ص: 216

عنه عليه السلام : مَن عَرَفَ الدُّنيا لَم يَحزَن عَلى ما أصابَهُ .(1)

عنه عليه السلام : إذا فاتَكَ مِنَ الدُّنيا شَي ءٌ فَلا تَحزَن .(2)

عنه عليه السلام : لا تُشعِر قَلبَكَ الهَمَّ عَلى ما فاتَ ، فيَشغَلَكَ عَمّا هُوَ آتٍ .(3)

عنه عليه السلام - مِن كتابٍ لَهُ إلَى ابنِ عَبّاسٍ - : دَعَ ما فَاتَكَ مِنَ الدُّنيا فَلا تُكثِر عَلَيهِ حُزناً ، وما أصابَكَ مِنها فَلا تُنعِم بِهِ سُروراً ، وليَكُن هَمُّكَ فيما بَعدَ المَوتِ ، وَالسَّلامُ .(4)

الإمام الحسن عليه السلام : اِجعَل ما طَلَبتَ مِنَ الدُّنيا فَلَم تَظفَر بِهِ ، بِمَنزِلَةِ ما لَم يَخطُر بِبالِكَ .(5)

حلية الأولياء عن جابر الجعفي : قالَ لي مُحَمَّدُ بنُ عَليٍّ [الباقر عليه السلام] : يا جابِرُ ، إنّي لَمَحزونٌ وإنّي لَمُشتَغِلُ القَلبِ . قُلتُ : ولِمَ حُزنُكَ وشُغلُ قَلبِكَ ؟ قال : يا جابِرُ ، إنَّهُ مَن دَخَلَ قَلبَهُ صافي خالِصِ دينِ اللَّهِ (6) شَغَلَهُ عَمّا سِواهُ . يا جابِرُ ، مَا الدُّنيا وما عَسى أن تَكونَ ؟ هَل هُوَ إلّا مَركَبٌ رَكِبتَهُ أو ثَوبٌ لَبِستَهُ أوِ امرَأَةٌ أصَبتَها ؟ يا جابِرُ ، إنَّ المُؤمِنينَ لَم يَطمَئِنّوا إلَى الدُّنيا لِبَقاءٍ فيها ، ولَم يَأمَنوا قُدومَ الآخِرَةِ عَلَيهِم ، ولَم يَصُمَّهُم عَن ذِكرِ اللَّهِ ما سَمِعوا بِآذانِهِم مِنَ الفِتنَةِ ، ولَم يُعمِهِم عَن نورِ اللَّهِ ما رَأَوا بِأَعيُنِهِم مِنَ الزّينَةِ ، فَفازوا بِثَوابِ الأَبرارِ ، إنَّ أهلَ التَّقوى أيسَرُ أهلِ الدُّنيا مُؤنَةً وأكثَرُهُم لَكَ مَعونَةً ، إن نَسيتَ ذَكَّروكَ ، وإن ذَكَرتَ أعانوكَ ، قَوّالينَ بِحَقِّ اللَّهِ ، قَوّامينَ بِأَمرِ اللَّهِ ، قَطَعوا مَحَبَّتَهُم بِمَحَبَّةِ اللَّهِ عزّ وجلّ ، ونَظَروا إلَى اللَّهِ عزّ وجلّ وإلى مَحَبَّتِهِ بِقُلوبِهِم ، وتَوَحَّشوا مِنَ الدُّنيا لِطاعَةِ مَليكِهِم .(7)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 401 ح 8935 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 435 ح 7516 .
2- .غررالحكم : ج 3 ص 174 ح 4134 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 132 ح 2976 .
3- .غررالحكم : ج 6 ص 345 ح 10434 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 530 ح 9637 بزيادة «عن الاستعداد» بعد «فيشغلك» .
4- .الكافي : ج 8 ص 240 ح 327 ، نهج البلاغة : الكتاب 22 نحوه ، بحارالأنوار : ج 32 ص 402 ؛ تاريخ دمشق : ج 42 ص 504 ، دستور معالم الحكم : ص 80 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 219 كلّها نحوه . كنز العمّال : ج 3 ص 720 ح 8571 .
5- .كشف الغمّة : ج 2 ص 198 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 111 ح 6 ؛ مطالب السؤول : ج 2 ص 37 .
6- .ما أثبتناه من الكافي وفي المصدر هكذا : وقلبه صافٍ خالص دين اللَّه .
7- .حلية الأولياء : ج 3 ص 182 الرقم 241 ، البداية والنهاية : ج 9 ص 310 نحوه ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 280 ؛ الكافي : ج 2 ص 132 ح 16 ، تحف العقول : ص 286 نحوه . كشف الغمّة : ج 2 ص 333 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 185 ح 15 .

ص: 217

امام على عليه السلام : آن كه دنيا را بشناسد، بر مصيبتهاى آن اندوهگين نمى شود .

امام على عليه السلام : اگر چيزى از دنيا از دست تو رفت، اندوهگين مباش .

امام على عليه السلام : براى آنچه از دست رفته است، اندوه به دل خود راه مده، كه تو را از آنچه مى آيد، باز مى دارد .

امام على عليه السلام - در نامه اش به ابن عباس - : آنچه را كه از دنيا از دستت رفته، وابگذار و بر آن چندان غم مخور و در آنچه از آن به تو رسيده، بسيار شادمانى مكن . آرى، دلْ مشغولى ات بايد در باره پس از مرگ باشد . بدرود!

امام حسن عليه السلام : آنچه را كه از دنيا مى جويى و بدان دست نمى يابى ، همچون چيزى قرار ده كه به ذهنت خطور نكرده است .

حلية الأولياء - به نقل از جابر جُعفى - : امام باقر عليه السلام به من فرمود : «اى جابر ! من اندوهگين و دلْ مشغول ام» . گفتم : اندوه و دلْ مشغولى شما براى چيست؟ فرمود : «اى جابر ! هر كس كه دين ناب و زلال خداوند به دلش راه يابد ، او را از هر چه جز اوست، بازمى دارد . اى جابر ! دنيا چيست و چه خواهد بود؟ آيا آن، جز مَركبى است كه سوارش شدى؟ يا جامه اى است كه به تن كردى؟ يا همسرى است كه با او درآميختى؟ اى جابر ! مؤمنان براى باقى ماندن در دنيا، دلارام به او نشدند و خود را ايمن از فرا رسيدن آخرت نديدند . آن سخنان دلبرانه كه به گوش خود شنيدند ، آنان را از [شنيدن ]ياد خدا ناشنوا نكرد و آن آرايه ها كه به چشم خود ديدند ، آنان را از [ديدن] نور خدا نابينا نكرد . در نتيجه، به پاداش نيك مردان دست يافتند . همانا تقواپيشگان، كم هزينه ترين مردم دنيا و كمك كارترين آنها براى تو اَند . اگر دچار فراموشى شوى، تو را يادآور مى شوند و اگر به ياد داشته باشى، يارى ات مى كنند . همواره حقگو هستند و پيوسته بر پا دارنده فرمان خدا . با دوستىِ خدا ، رشته هر دوستى [ديگرى] را بريده اند و با دل هايشان به خدا و دوستى او نظر افكنده اند و به خاطر طاعت پادشاه خويش از دنيا گريخته اند ...» .

.

ص: 218

الإمام الصادق عليه السلام - في مَواعِظِ لُقمانَ ابنَهُ - : لا تَأسَ (1) عَلى ما فاتَكَ مِنَ الدُّنيا ، فَإِنَّ قَليلَ الدُّنيا لا يَدومُ بَقاؤُهُ ، وكَثيرُها لا يُؤمَنُ بَلاؤُهُ .(2)

الإمام عليّ عليه السلام - فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ - :مَضَى الدَّهرُ وَالأَيّامُ وَالذَّنبُ حاصِلٌ وأنتَ بِما تَهوى عَنِ الحَقِّ غافِلُ سُرورُكَ فِي الدُّنيا غُرورٌ وحَسرَةٌوعَيشُكَ فِي الدُّنيا مُحالٌ وباطِلُ .(3)

د - ذِكرُ المَوتِ وتَفَسُّخِ البَدَنِ بَعدَهُ الكافي عن أبي بصير : شَكَوْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام الْوَسْوَاسَ (4) ، فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ ، اُذكُر تَقَطُّعَ أَوْصَالِكَ فِي قَبرِكَ ، ورُجوعَ أحبَابِكَ عَنكَ إذا دَفَنوكَ في حُفرَتِكَ ، وَخُروجَ بَناتِ المَاءِ(5) مِن مَنخِرَيكَ ، وَأكلَ الدُّودِ لَحمَكَ ؛ فَإنَّ ذلِكَ يُسَلّي عَنكَ مَا أَنتَ فِيهِ . قالَ أبو بَصيرٍ : فَوَ اللَّهِ ، مَا ذَكَرتُهُ إِلّا سَلّى عَنّي ما أنَا فيهِ مِن هَمِّ الدُّنيا .(6)

.


1- .الأسى : الحُزنُ (النهاية : ج 1 ص 50 «أسا») .
2- .الكافي : ج 2 ص 135 ح 20 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 194 كلاهما عن يحيى بن عقبة الأزدي ، غرر الحكم : ج 4 ص 517 ح 6812 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 370 ح 6234 وليس فيهما صدره إلى «من الدنيا» ، بحارالأنوار : ج 73 ص 69 ح 36 .
3- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 412 ح 326 .
4- .المراد بالوسواس هنا فكر الدُّنيا وغمّها (مرآة العقول : ج 14 ص 251) .
5- .بنات الماء : الديدان التي تتولّد من الرطوبات (مرآة العقول : ج 14 ص 251) .
6- .الكافي : ج 3 ص 255 ح 20 .

ص: 219

د - ياد مرگ و متلاشى شدن بدن پس از آن

امام صادق عليه السلام - در بيان پندهاى لقمان به فرزندش - : بر آنچه از دنيا از دستت رفته، غمگين مباش؛ زيرا اندك دنيا پاينده نيست و فراوانش از بلا و گرفتارى، ايمن .

امام على عليه السلام - در ديوان منسوب به ايشان - :روزگار و روزها گذشتند و حاصلشان گناه بودو تو، به سبب هواهاى نفسانى ات ، از حق غافلى شادى تو در دنيا ، فريب و حسرتى بيش نيست و زيستن تو در دنيا ، محال و ناشدنى است .

د - ياد مرگ و متلاشى شدن بدن پس از آن الكافى - به نقل از ابو بصير - : از وسوسه [ى دنيا و همّ و غم آن] به امام صادق عليه السلام شِكوه كردم ، فرمود : «اى ابو محمّد! از گسيختن بندهاى تنت در قبرت ياد كن و نيز از بازگشتن دوستدارانت پس از آن كه تو را در گورت نهادند و از بيرون آمدن حشرات از بينى ات ، و خوردن گوشتت توسط كرم ها كه اينها ، اندوهى را كه دچار آنى از تو مى زدايند» . به خدا سوگند آنها را ياد نكردم جز آن كه غصه دنيا را كه داشتم، از من برطرف ساخت!

.

ص: 220

ه - مَعرِفَةُ خَصائِصِ الحُزنِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : ما مِن هَمٍّ إلّا ولَهُ فَرَجٌ ، إلّا هَمَّ أهلِ النّارِ .(1)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : اِعلَم أنَّ النَّصَرَ مَعَ الصَّبرِ ، وأنَّ الفَرَجَ مَعَ الكَربِ (2) ، واَنَّ مَعَ العُسرِ يُسراً ؛ إنَّ مَعَ العُسرِ يُسراً .(3)

الإمام عليّ عليه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ - : إن بَقيتَ لم يَبقَ الهَمُّ .(4)

عنه عليه السلام : لِكُلِّ هَمٍّ فَرَجٌ .(5)

عنه عليه السلام : اُذكُر مَعَ كُلِّ لَذَّةٍ زَوالَها ، ومَعَ كُلِّ نِعمَةٍ انتِقالَها ، ومَعَ كُلِّ بَلِيَّةٍ كَشفَها ؛ فَإِنَّ ذلِكَ أبقى لِلنِّعمَةِ ، وأَنفى لِلشَّهوَةِ ، وأَذهَبُ لِلبَطَرِ ، وأَقرَبُ إلَى الفَرَحِ ، وأَجدَرُ لِكَشفِ الغُمَّةِ ودَركِ المَأمولِ .(6)

.


1- .تفسير القمّي : ج 1 ص 364 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 71 ص 242 ح 2 ؛ الفردوس : ج 3 ص 254 ح 4753 عن ابن عمر ، تاريخ دمشق : ج 63 ص 122 ح 12949 ، كنزالعمّال : ج 14 ص 473 ح 39314 نقلاً عن ابن لال و كلاهما عن أنس وكلّها نحوه .
2- .الكَربُ : الغَمُّ الذي يأخذ بالنَفَس (الصحاح : ج 1 ص 211 «كرب») .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 413 ح 5900 عن عبداللَّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر عليهما السلام ، الأمالي للطوسي : ص 675 ح 1424 عن الفضيل بن يسار عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 377 ح 2661 وليس فيهما «إنّ مع العسر يسراً» في الموضع الثاني ، بحارالأنوار : ج 70 ص 183 ح 52 ؛ مسند ابن حنبل : ج 1 ص 659 ح 2804 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 624 ح 6304 كلاهما عن ابن عبّاس وليس فيهما «إنّ مع العسر يسراً» في الموضع الثاني ، كنزالعمّال : ج 1 ص 134 ح 632 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 340 ح 898 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 2190 ح 7265 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 401 ح 6761 وراجع : تفسير الثعلبي : ج 1 ص 189 .
6- .عيون الحكم والمواعظ : ص 76 ، غرر الحكم : ح 2449 وفيه «الفرج» بدل «الفرح» .

ص: 221

ه - شناخت ويژگى هاى اندوه

ه - شناخت ويژگى هاى اندوه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هيچ گرفتارى اى نيست كه گشايشى براى آن نباشد، جز گرفتارىِ جهنّميان .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بدان كه پيروزى ، همراه صبر است و گشايش ، همراه گرفتارى و با هر دشوارى اى ، آسانى است . همانا با هر دشوارى اى ، آسانى است .

امام على عليه السلام - در حكمت هاى منسوب به ايشان - : اگر تو بمانى ، گرفتارى نمى ماند .

امام على عليه السلام : براى هر گرفتارى اى ، گشايشى است .

امام على عليه السلام : با هر لذّتى ، نابود شدنش را به يادآور و با هر نعمتى ، از كف رفتنش را ، و با هر بلا ، رخت بر بستنش را ، كه اين براى دوام نعمت و نابودى شهوت و راندن غرور و نزديك شدن به گشايش و برطرف شدن اندوه و دست يافتن به آرزو بهتر است .

.

ص: 222

عنه عليه السلام : الحُزنُ والجَزَعُ لا يَرُدّانِ الفَائِتَ .(1)

الكافي عن هارون بن عنترة ، عن أبيه : سَمِعتُ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام مَرَّةً بَعدَ مَرَّةٍ وهُوَ يَقولُ ، وشَبَّكَ أصابِعَهُ بَعضَها في بَعضٍ ثُمَّ قالَ : «تَفَرَّجي تَضَيَّقي ، وتَضَيَّقي تَفَرَّجي»(2) ، ثُمَّ قالَ : هَلَكَتِ المَحاضيرُ(3) ، ونَجَى المُقَرَّبونَ ، وثَبَتَ الحَصى عَلى أوتادِهِم (4) ، اُقسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً حَقّاً إنَّ بَعدَ الغَمِّ فَتحاً عَجَباً .(5)

الإمام الكاظم عليه السلام - لِهِشامٍ - : اِعلَم أنَّ اللَّه . . . لَم يُفَرِّجِ المَحزونينَ بِقَدرِ حُزنِهِم ، ولكِن بِقَدرِ رَأفَتِهِ ورَحمَتِهِ .(6)

الإمام عليّ عليه السلام - فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ - :لا تَتَّهِم رَبَّكَ فيما قَضى وَهَوِّنِ الأَمرَ وطِب نَفسالَكُلِّ هَمٍّ فَرَجٌ عاجِلٌ يَأتي عَلَى المُصبَحِ وَالمُمسى (7)

.


1- .غررالحكم : ج 1 ص 382 ح 1469 ، الاحتجاج : ج 2 ص 114 ح 170 عن حذيم بن شريك الأسدي عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 45 ص 164 ح 7 .
2- .قال الفيض الكاشاني شارحاً هذه الفقرة : يعني من كان في الدنيا يختلف عليه الأحوال ، فربّما يكون في فرج وربّما يكون في ضيق ، قال سبحانه و تعالى : (فإنّ مع العسر يُسرا * إنّ مع العسر يُسرا) فالحزم أن لا يستعجل الفرج من كان في الضيق ، بل يصبر حتّى يأتي اللَّه له بالفرج ؛ لأنّه في الضيق يتوقّع الفرج ، وفي الفرج يخاف الضيق (الوافي : ج 2 ص 430 ، ذيل ح 942) .
3- .المحاضير : أي المستعجلون للفرج قبل أوانه (مرآة القعول : ج 6 ص 323) .
4- .ثبت الحصى على أوتادهم : كأنّه كناية عن استقامة أمرهم وثباته (الوافي : ج 2 ص 430 ، ذيل ح 942) .
5- .الكافي : ج 8 ص 294 ح 450 ، الغيبة للنعماني : ص 198 ح 10 عن صالح بن ميثم ويحيى بن سابق عن الإمام الباقر عليه السلام وفيه ذيله من «هلكت» نحوه . بحارالأنوار : ج 52 ص 139 ح 47 .
6- .تحف العقول : ص 399 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 155 ح 30 .
7- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 318 ح 239 .

ص: 223

امام على عليه السلام : اندوه و بى تابى ، از دست رفته را باز نمى گردانند .

الكافى - به نقل از هارون بن عَنتَره ، از پدرش - : بارها از امير مؤمنان عليه السلام در حالى كه انگشتان خود را در هم كرده بود ، شنيدم كه مى فرمود : «در گشادگى باش و در تنگنا قرار گير ، و در تنگنا باش و در گشادگى قرار گير».(1) سپس فرمود : «آنان كه پيش از رسيدن زمانش در پى گشايش اند ، نابودند و تقرّب پيشگان ، اهل نجات اند و سنگ ريزه ها بر سر ميخ هاى آنان به ثبات [و آرامش] دست يافتند . به خدا سوگند كه غم و اندوه را گشايشى شگفت آور در پى است !» .

امام كاظم عليه السلام - خطاب به هشام - : بدان كه خداوند ... اندوهگينان را نه به قدر اندوهشان، بلكه به قدر مهربانى و رحمت خود گشايش مى دهد .

امام على عليه السلام - در ديوان منسوب به ايشان - :خدا را در قضا و تصميمش متّهم نسازكار را آسان بگير و دلْ خوش دار!هر گرفتارى اى را گشايشى زودرس است كه بامداد و شامگاه مى رسد .

.


1- .مرحوم فيض كاشانى در شرح اين عبارت چنين گفته است : معنايش اين است : كسانى كه در دنيايند حالاتشان متفاوت است، چه بسا در گشايش اند و اى بسا در تنگنا . خداى متعال مى فرمايد : (پس با هر دشوارى اى آسانى اى است . با هر دشوارى اى آسانى اى است) . دورانديشى، اين است كه انسان گرفتار عجولانه در پى گشايش نباشد ؛ بلكه صبورى كند تا خداوند گشايشى دهد ؛ زيرا شخص گرفتار، پيوسته در انتظار گشايش است و فرد آسوده خاطر ، پيوسته در واهمه دچار شدن به تنگنا (الوافى : ج 2 ص 430 ، ذيل ح 942) .

ص: 224

4 / 2العِلاجُ الاِعتِقاديُ أ - الإِيمانُ الكتاب(وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحْزَنُواْ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ) .(1)

(إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هَادُواْ وَ النَّصَرَى وَ الصَّبِِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَلِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ) .(2)

(وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ فَمَنْ ءَامَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ) .(3)

(إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُواْ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ) .(4)

الحديث الإمام عليّ عليه السلام : نِعمَ طارِدُ الهَمِّ اليَقينُ .(5)

عنه عليه السلام : الرِّضا ثَمَرَةُ اليَقينِ .(6)

عنه عليه السلام : اللَّهُمَّ فَاغفِرلي ما لا يَسَعُهُ إلّا مَغفِرَتُك ، ولا يَمحَقُهُ إلّا عَفوُكَ ، ولا يُكَفِّرُهُ إلّا فَضلُكَ ، وهَب لي في يَومي يَقيناً تُهَوِّنُ عَلَيَّ بِهِ مُصيباتِ الدُّنيا وأحزانها ، بِشَوقٍ إلَيكَ ورَغبَةٍ فيما عِندَكَ .(7)

.


1- .آل عمران : 139 .
2- .البقرة : 62 .
3- .الأنعام : 48 .
4- .الأحقاف : 13 .
5- .خصائص الأئمّة : ص 117 ، تحف العقول : ص 83 ، نزهة الناظر : ص 92 ح 170 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 232 ذيل ح 2 ؛ دستور معالم الحكم : ص 24 ، كنزالعمّآل : ج 16 ص 181 ح 44215 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 190 ح 728 ، التمحيص : ص 60 ح 131 عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 19 ح 87 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 147 ذيل ح 7 وراجع : الخصال : ص 69 ح 104 .
7- .مهج الدعوات : ص 141 عن ابن عبّاس و عبداللَّه بن جعفر ، البلد الأمين : ص 346 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 95 ص 244 ح 31 وراجع : تهذيب الأحكام : ج 3 ص 92 ح 252 وشرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 178 .

ص: 225

4 / 2 درمان اعتقادى

الف - ايمان

4 / 2درمان اعتقادى الف - ايمان قرآن(سست نشويد! و غمگين نگرديد! شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد!)

(به يقين، كسانى كه ايمان آورده اند و كسانى كه يهودى شده اند و نصارا و صابئان ، هر يك [از اين گروه ها كه در عصر پيامبر، خود] به خدا و روز واپسين ايمان آورده و عمل شايسته انجام داده باشند، آنها را نزد پروردگارشان اجرى درخور است، و نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مى شوند) .

(ما فرستادگان خود را جز بشارتگر و بيم دهنده نمى فرستيم . پس كسانى كه ايمان بياورند و به اصلاح [خود] بپردازند، هرگز بر آنها بيمى نيست و هيچ گاه دل فسرده نمى شوند) .

(آنان كه گفتند : پروردگار ما ، اللَّه است و سپس استقامت ورزيدند، پس هرگز ترسى گريبانگيرشان نيست و هيچ اندوهناك نمى شوند) .

حديث امام على عليه السلام : بهترين دور كننده اندوه ، يقين است .

امام على عليه السلام : رضايتمندى ، ميوه يقين است .

امام على عليه السلام : بار الها! بر من ببخشاى آنچه را كه جز در آمرزش تو نمى گنجد و جز گذشت تو آن را برطرف نمى سازد و جز فضل تو آن را نمى پوشاند . اكنون مرا يقينى عطا كن كه مصيبت ها و اندوه هاى دنيا را با آن بر من آسان كنى ، همراه با اشتياق به سوى خود و چشمداشت به آنچه در نزد توست .

.

ص: 226

الإمام الصادق عليه السلام : ما مِن مُؤمِنٍ إلّا وقَد جَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنساً يَسكُنُ إلَيهِ ، حَتّى لَو كانَ عَلى قِلَّةِ جَبَل (لم)(1) يَستَوحِشُ إلى مَن خالَفَهُ .(2)

راجع : ص 304 (الفصل الخامس : عوامل السرور / العقائد الدينية / الايمان) .

ب - الإِيمانُ بِالقَدَرِالكتاب(إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُنَ عَلَى أَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِى أُخْرَاكُمْ فَأَثَبَكُمْ غَمًّا بِغَمٍ ّ لِّكَيْلَا تَحْزَنُواْ عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا مَا أَصَبَكُمْ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ) .(3)

(مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لَا فِى أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِى كِتَبٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَآ إِنَّ ذَ لِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِّكَيْلَا تَأْسَوْاْ عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَاكُمْ وَ اللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ) .(4)

الحديث رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : الإِيمانُ بِالقَدَرِ يُذهِبُ الهَمَّ وَالحُزنَ .(5)

.


1- .ما بين القوسين من بعض النسخ وأعلام الدين .
2- .المحاسن : ج 1 ص 259 ح 495 ، أعلام الدين : ص 460 كلاهما عن عبيد بن زرارة ، الكافي : ج 2 ص 250 ح 3 عن ابن مسكان ، المؤمن : ص 23 ح 29 ، التمحيص : ص 35 ح 28 عن زرارة وكلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 67 ص 148 ح 4 وراجع : الكافي : ج 2 ص 246 ح 6 .
3- .آل عمران : 153 .
4- .الحديد : 22 و 23 .
5- .مسند الشهاب : ج 1 ص 187 ح 277 ، الفردوس : ج 1 ص 113 ح 384 ، تفسير القرطبي : ج 17 ص 148 ، تفسير الثعلبي : ج 9 ص 173 كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 1 ص 106 ح 481 .

ص: 227

ب - ايمان به تقدير

امام صادق عليه السلام : هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه خداوند، از ايمان او انيسى برايش قرار مى دهد تا بدو دلارام گردد ، چندان كه اگر بر قلّه كوهى باشد، احساس تنهايى، او را به سوى كسى كه با او ناسازگار است، گريزان نكند .

ر . ك : ص 305 (فصل پنجم : عوامل شادمانى / باورهاى دينى / ايمان) .

ب - ايمان به تقديرقرآن(به ياد آريد هنگامى كه [در جنگ اُحُد] به بالاى كوه مى گريختيد و در حين فرار، به هيچ كس توجّه نداشتيد و پيامبر از پى تان شما را فرا مى خواند . پس با افزودن غمى بر غمتان [غم شكست و غم از دست رفتن غنيمت ]شما را جزا داد تا [بياموزيد كه از اين پس] براى آنچه از دستتان رفته و يا آنچه به شما وارد شده، اندوهناك نشويد كه خداوند، به هر چه كنيد، آگاه است) .

(مصيبتى در زمين (مانند زلزله) و يا در خودتان (مانند بيمارى ، به شما) نمى رسد مگر پيش از آن كه آن را پديد آوريم در كتابى (ثبت شده) هست . اين براى خداوند آسان است تا بر آنچه از دست شما رفته است، دلْ تنگ نشويد و از آنچه به شما داده شده، سرمست نگرديد . خداوند، هيچ متكبّر خودستايى را دوست ندارد) .

حديث پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : ايمان به تقدير ، گرفتارى و اندوه را مى بَرَد .

.

ص: 228

عنه صلى اللَّه عليه و آله - لاِبنِ مَسعودٍ - : لا يَكثُر هَمُّكَ ، ما يُقَدَّر يَكُن ، وما تُرزَق يَأتِكَ .(1)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : المُؤمِنُ القَويُّ خَيرٌ وأحَبُّ إلَى اللَّهِ مِنَ المُؤمِنِ الضَعيفِ ، وفي كُلٍّ خَيرٌ ، اِحرِص عَلى ما يَنفَعُكَ ، وَاستَعِن بِاللَّهِ ولا تَعجَز ، وإن أصابَكَ شَي ءٌ فلا تَقُل : لَو أنّي فَعَلتُ كانَ كَذا وكَذا ، ولكِن قُل : قَدَرُ اللَّهِ وما شاءَ فَعَلَ ، فَإِنَّ «لَو» تَفتَحُ عَمَلَ الشيطانِ .(2)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : المَقدورُ كائِنٌ ، وَالهَمُّ فَضلٌ .(3)

الإمام عليّ عليه السلام : نِعمَ الطّارِدُ لِلهَمِّ الاِتِّكالُ عَلَى القَدَرِ .(4)

عنه عليه السلام - في صِفَةِ المُؤمِنِ - : لا يَأسَفُ عَلى مافاتَهُ ، ولا يَحزَنُ عَلى ما أصابَهُ .(5)

عنه عليه السلام : الأَجَلُ مَحتومٌ وَالرِّزقُ مَقسومٌ ، فَلا يَغُمَّنَّ أحَدَكُم إبطاؤُهُ ، فَإِنَّ الحِرصَ لا يُقَدِّمُهُ ، وَالعَفافَ لا يُؤَخِّرُهُ ، وَالمُؤمِنُ بِالتَّحَمُّلِ خَليقٌ .(6)

.


1- .أسد الغابة : ج 2 ص 119 الرقم 1357 عن خالد بن رافع و ج 5 ص 30 الرقم 4614 عن مالك بن عبداللَّه المعافريّ ، الإصابة : ج 2 ص 198 الرقم 2165 عن خالد بن رافع ، التمهيد لابن عبد البرّ : ج 24 ص 436 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 356 ح 3304 عن مالك بن عبادة الغافقي ، كنزالعمّال : ج 1 ص 109 ح 505 .
2- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2052 ح 34 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 31 ح 79 و ج 2 ص 1395 ح 4168 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 159 ح 10457 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 295 ح 8798 والثلاثه الأخيرة نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 1 ص 115 ح 540 .
3- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 291 ح 157 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 165 ح 2 ؛ تفسير الفخر الرازي : ج 10 ص 182 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 163 ح 9921 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 493 ح 9098 .
5- .الكافي : ج 2 ص 230 ح 1 ، أعلام الدين : ص 116 كلاهما عن عبداللَّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 67 ص 367 ح 70 .
6- .غررالحكم : ج 2 ص 131 ح 2086 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 64 ح 1641 .

ص: 229

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - خطاب به ابن مسعود - : چندان غم مخور! آنچه مقدّر گرديده، صورت مى پذيرد و آنچه روزى ات شده، به تو مى رسد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : مؤمنِ نيرومند نزد خدا ، بهتر و محبوب تر از مؤمن ناتوان است ، گرچه در هر يك ، خيرى است . براى به دست آوردن آنچه برايت سودمند است ، سرسختانه بكوش و از خدا يارى بخواه و از خود، عجز نشان مده ، و اگر دچار مشكلى شدى ، مگو : «اگر چنين مى كردم ، چنين و چنان مى شد»؛ بلكه بگو : «اين تقدير خدا بود و هرچه خدا بخواهد ، همان مى شود» ؛ زيرا «اگر» گفتن ، راه را بر كردار شيطان مى گشايد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : مقدّر ، واقع شدنى است و اندوه، زايد است .

امام على عليه السلام : نيكوترين برطرف كننده اندوه ، تكيه بر تقدير [الهى ]است .

امام على عليه السلام - در توصيف مؤمن - : بر آنچه از كف او رفته، اسفناك نمى شود و از آنچه بر وى وارد شده، اندوهگين نمى گردد .

امام على عليه السلام :مرگ، ترديدناپذير است و روزى، تقسيم شده . پس كند رسيدنِ روزى، شما را غمگين نسازد ؛ كه نه حرص ورزيدن، آن را پيش مى اندازد و نه عفّت پيشگى، آن را به تأخير مى افكند . مؤمن، سزاوار شكيبايى است .

.

ص: 230

عنه عليه السلام : إذا لَم يَكُن ما تُريدُ فَلا تُبَل (1) ما كُنتَ .(2)

عنه عليه السلام - فى قَولِ اللَّهِ عزّ وجلّ : (وَ كَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا)(3) - : كانَ ذلِكَ الكَنزُ لَوحاً مِن ذَهَبٍ فيهِ مَكتوبٌ : «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، لا إلهَ إلَّا اللَّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ، عَجِبتُ لِمَن يَعلَمُ أنَّ المَوتَ حَقٌّ كَيفَ يَفرَحُ ؟ ! عَجِبتُ لِمَن يُؤمِنُ بِالقَدَرِ كَيفَ يَحزَنُ » .(4)

الإمام الصادق عليه السلام : إن كانَ كُلُّ شَي ءٍ بِقَضاءٍ مِنَ اللَّهِ وقَدَرِهِ ، فَالحُزنُ لِماذا ؟ !(5)

راجع : ص 306 (الفصل الخامس : عوامل السرور / العقائد الدينية / الثقة بفضل اللَّه) .

ج - مَعرِفَةُ ثَوابِ الآخِرَةِرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : لَو تَعلَمونَ ما ذُخِرَ لَكُم ما حَزِنتُم عَلى ما زُوِيَ عَنكُم .(6)

.


1- .مراده : إذ لم يكن ما تريد فلا تبل بذلك ، أي لا تكترث بفوت مرادك ولا تبئس بالحرمان ، و... هذا مثل قوله : «فلا تكثر على ما فاتك منها أسفاً» ومثل قول اللَّه تعالى : (لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ) (شرح نهج البلاغة : ج 18 ص 215) .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 69 ، غرر الحكم : ج 3 ص 136 ح 4060 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 135 ح 3077 وفيه «فلا تبال كيف كنت» بدل «فلا تبل ما كنت» ، بحارالأنوار : ج 71 ص 345 ح 2 .
3- .الكهف : 82 .
4- .معاني الأخبار : ص 200 ح 1 ، الكافي : ج 2 ص 59 ح 9 عن عليّ بن أسباط عن الإمام الرضا عليه السلام وليس فيه «لا إله إلّا اللَّه محمّد رسول اللَّه» نحوه ، تفسير القمّي : ج 2 ص 40 عن معاوية بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «يفرق» بدل «يحزن» ، بحارالأنوار : ج 71 ص 141 ح 34 ؛ تفسير الطبري : ج 9 الجزء 16 ص 6 ، تفسير ابن كثير : ج 5 ص 182 كلاهما عن الحسن البصري ومن دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، كنزالعمّال : ج 2 ص 455 ح 4488 وراجع : علل الشرائع : ص 62 ح 1 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 393 ح 5836 ، التوحيد : ص 376 ح 21 ، الخصال : ص 450 ح 55 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 139 كلّها عن أبان بن عثمان الأحمر ، روضة الواعظين : ص 484 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 190 ح 1 .
6- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 87 ح 17161 ، مسند الشاميّين : ج 2 ص 435 ح 1647 وفيه «ادّخر» بدل «ذخر» ، حلية الأولياء : ج 2 ص 14 الرقم 103 ، تاريخ دمشق : ج 40 ص 187 كلّها عن العرباض بن سارية ، كنزالعمّال : ج 6 ص 614 ح 17104 .

ص: 231

ج - شناخت پاداش آخرت

امام على عليه السلام : هر گاه خواسته تو تحقّق نيافت ، از وضعيتى كه دارى، ناخشنود نباش .

امام على عليه السلام - در باره اين سخن خداوند (زير آن ديوار، گنجى براى آن دو نهفته بود) - : آن گنج، لوحى زرّين بود كه در آن نوشته شده بود : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر . معبودى جز خدا نيست . محمّد، فرستاده خداست . در شگفتم از كسى كه مى داند مرگ حق است، چگونه سرخوش است؟ در شگفتم از كسى كه به تقدير [الهى ]ايمان دارد ، چگونه اندوهناك است؟

امام صادق عليه السلام : اگر همه چيز با قضا و قدر خداوند است، پس اندوه براى چه؟

ر . ك : ص 307 (فصل پنجم : عوامل شادمانى / باورهاى دينى / اعتماد كردن به فضل خدا) .

ج - شناخت پاداش آخرت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : اگر از آنچه برايتان اندوخته شده، باخبر بوديد ، براى آنچه از شما بازداشته شده، اندوهگين نمى شديد .

.

ص: 232

الكافي عن عبد الحميد بن عوّاض : سَمِعتُ أبا عَبدِ اللَّهِ عليه السلام يَقولُ : إذا بَلَغَت نَفسُ أحَدِكُم هذِهِ ، قيلَ لَهُ : أمّا ما كُنتَ تَحذَرُ مِن هَمِّ الدُّنيا وحُزنِها فَقَد أمِنتَ مِنهُ ، ويُقالُ لَهُ : رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ عليهما السلام أمامَكَ .(1)

الإمام العسكريّ عليه السلام : دَخَلَ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدٍ عليهما السلام عَلى مَريضٍ مِن أصحابِهِ وهُوَ يَبكي ويَجزَعُ مِنَ المَوتِ فَقالَ لَهُ : يا عَبدَ اللَّهِ ، تَخافُ مِنَ المَوتِ لِأَنَّكَ لا تَعرِفُهُ ، أرَأَيتَكَ إذَا اتَّسَختَ وتَقَذَّرتَ وتَأَذَّيتَ مِن كَثرَةِ القَذَرِ وَالوَسَخِ عَلَيكَ وأصابَكَ قُروحٌ وجَرَبٌ ، وعَلِمَت أنَّ الغَسلَ في حَمّامٍ يُزيلُ ذلِكَ كُلَّهُ ، أما تُريدُ أن تَدخُلَهُ فَتَغسِلَ ذلِكَ عَنكَ أوَ ما تَكرَهُ أن لا تَدخُلَهُ فَيَبقى ذلِكَ عَلَيكَ ؟ قالَ : بَلى يَا ابنَ رَسولِ اللَّهِ . قالَ : فَذاكَ المَوتُ هُوَ ذلِكَ الحَمّامُ ، وهُوَ آخِرُ ما بَقِيَ عَلَيكَ مِن تَمحيصِ ذُنوبِكَ وتَنقِيَتِكَ مِن سَيِّئاتِكَ ، فَإِذا أنتَ وَرَدتَ عَلَيهِ وجاوَزتَهُ فَقَد نَجَوتَ مِن كُلِّ غَمٍّ وهَمٍّ وأذى ، ووَصَلتَ إلى كُلِّ سُرورٍ وفَرَحٍ . فَسَكَنَ الرَّجُلُ وَاستَسلَمَ ، ونَشِطَ وغَمَّضَ عَينَ نَفسِهِ ومَضى لِسَبيلِهِ .(2)

4 / 3العِلاجُ الأَخلاقِيُ أ - الزُّهدالدرّ المنثور عن عبد العزيز بن أبي رواد : بَلَغَنا أنَّ رَجُلاً صَلّى مَعَ النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله ، فَلَمَّا انصَرَفَ قالَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله : هذَا الرَّجُلُ مِن أهلِ الجَنَّةِ . قالَ عَبدُاللَّهِ بنُ عَمرٍو : فَأَتَيتُهُ فَقُلتُ : يا عَمّاه الضِّيافَةَ ، قالَ : نَعَم ، فَإِذا لَهُ خَيمَةٌ وشاةٌ ونَخلٌ ، فَلَمّا أمسى خَرَجَ مِن خَيمَتِهِ فَاحتَلَبَ العِنزَ وَاجتَنى لي رُطَباً ثُمَّ وَضَعَهُ فَأَكلَتُ مَعَهُ ، فَباتَ نائِماً وبِتُّ قائِماً ، وأصبَحَ مُفطِراً وأصبَحتُ صائِماً ، فَفَعَلَ ذلِكَ ثَلاثَ لَيالٍ . فَقُلتُ لَهُ : إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله قالَ فيكَ : إنَّكَ مِن أهلِ الجَنَّةِ ، فَأَخبِرني ما عَمَلُكَ ؟ قالَ : فَائتِ الَّذي أخبَرَكَ حَتّى يُخبِرَكَ بِعَمَلي . فَأَتَيتُ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله فَقالَ : اِئتِهِ فَمُرهُ أن يُخبِرَكَ . فَقُلتُ : إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله يَأمُرُكَ أن تُخبِرَني . قالَ : أمَّا الآنَ فَنَعَم . فَقالَ : لَو كانَتِ الدُّنيا لي فَاُخِذَت مِنّي لَم أحزَن عَلَيها ، ولو اُعطيتُها لَم أفرَح بِها ، وأبيتُ ولَيسَ في قلبي غِلٌّ عَلى أحَدٍ . قالَ عَبدُاللَّهِ : لكِنّي وَاللَّهِ أقومُ اللَّيلَ وأصومُ النَّهارَ ، ولَو وُهِبَت لي شاةٌ لَفَرِحتُ بِها ولَو ذَهَبَت لَحَزِنتُ عَلَيها ، وَاللَّهِ ، لَقَد فَضَّلَكَ اللَّهُ عَلَينا فَضلاً بَيِّناً .(3)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 134 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 280 ح 552 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 124 ح 32 عن عبدالرحيم عن الإمام الباقر عليه السلام ، شرح الأخبار : ج 3 ص 481 ح 1386 عن عبدالرحمن عن الإمام الباقر عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 75 عن الإمام الباقر عليه السلام والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحارالأنوار : ج 6 ص 184 ح 17 .
2- .معاني الأخبار : ص 290 ح 9 عن أحمد بن الحسن الحسيني ، الاعتقادات للصدوق : ص 56 من دون إسناد إليه عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 6 ص 156 ح 13 .
3- .الدرّ المنثور : ج 8ص 114 نقلاً عن الترمذي ، تفسير الآلوسي : ج 28 ص 55 وفيه ذيله من «لو كانت الدنيا لي» .

ص: 233

4 / 3 درمان اخلاقى

الف - زهد

الكافى - به نقل از عبد الحميد بن عوّاض - : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «آن گاه كه نَفَس يكى از شما به اين جا (گلوگاه) برسد ، به وى گفته مى شود : از آنچه از گرفتارى و اندوه دنيا مى هراسيديد اكنون امنيت يافته ايد و به وى گفته مى شود : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و على عليه السلام و فاطمه عليها السلام پيشِ روى تو اَند» .

امام عسكرى عليه السلام : على بن محمّد (امام هادى) عليه السلام نزد يكى از اصحاب خود كه بيمار بود - رفت. او مى گريست و از مردن، بى تابى مى كرد. به او فرمود : «اى بنده خدا! تو از مرگ مى ترسى؛ چون آن را نمى شناسى . اگر بدن تو چندان كثيف و چركين شود كه از شدّت چرك و كثافت ، آزرده شوى و بدنت پر از زخم گردد و بيمارى گال بگيرى و بدانى كه اگر در حمّامى، خودت را شستشو دهى، همه آنها از بين مى رود، آيا دوست ندارى به آن حمّام بروى و چرك و كثافت ها را از خود بشويى؟ يا دوست دارى حمّام نروى و به همان حال باقى بمانى؟». گفت : آرى، اى فرزند پيامبر خدا! [دوست دارم حمّام بروم .] فرمود : «اين مرگ، همان حمّام است و آخرين گناهان و بدى هاى وجود تو را پاك و تميز مى كند . پس ، هرگاه وارد آن شدى و از آن گذشتى، از هر گونه غم و اندوه و رنجى رهايى مى يابى و به همه گونه خوشى و شادمانى مى رسى» . در اين هنگام، آن مرد آرام گرفت و تن به مرگ سپرد و حالش جا آمد و چشم خود را بست و جان داد .

4 / 3درمان اخلاقى الف - زهدالدرّ المنثور - به نقل از عبد العزيز بن ابى رَواد - : به ما خبر رسيده كه مردى با پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نماز خواند . چون نمازش به پايان رسيد ، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «اين مرد، اهل بهشت است» . عبد اللَّه بن عمرو گفت : به سراغ وى رفتم و گفتم : عموجان! مى خواهم مهمانتان باشم . گفت : بسيار خوب . ديدم خيمه اى و گوسفندى و نخلى دارد. شب هنگام ، از خيمه اش خارج شد و بز خود را دوشيد و خرمايى چيد و آنها را درميان نهاد و از آن خورديم . او خوابيد و من شب را به نماز و عبادت گذراندم. صبح كه شد ، او صبحانه خورد و من ، روزه داشتم . سه شب به همين منوال گذشت . به او گفتم : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در باره ات فرموده است كه : تو اهل بهشتى . مرا خبر ده كه چه مى كنى؟ مرد گفت: به نزد همان كسى كه به تو خبر داده ، برو تا از كار من به تو خبر دهد . من نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله رفتم . فرمود : «نزد خود او برو و بگو بايد حقيقت را به تو خبر دهد» . پس گفتم: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به تو امر مى كند كه مرا خبر دهى . مرد گفت: حال كه چنين است ، مى گويم . اگر دنيا از من باشد و از من گرفته شود ، ناراحت نمى شوم و اگر دنيا به من داده شود ، از آن شادمان نمى شوم. شب را در حالى مى خوابم كه از هيچ كس ، كينه اى به دل ندارم . عبد اللَّه گفت : امّا به خدا سوگند كه من، شب ها را به عبادت مى گذرانم، و روزها را روزه مى گيرم ؛ ليكن اگر گوسفندى به من ببخشند ، خوش حال مى شوم و اگر از دستم برود ، اندوهگين مى گردم. به خدا سوگند كه خداوند ، تو را بر ما برترىِ آشكارى داده است.

.

ص: 234

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : الرَّغبَةُ فِي الدُّنيا تُطيلُ الهَمَّ وَالحُزنَ ، وَالزُّهدُ فِي الدُّنيا راحَةُ القَلبِ وَالبَدَنِ .(1)

الإمام عليّ عليه السلام : ثَمَرَةُ الزُّهدِ الرّاحَةُ .(2)

.


1- .نثر الدرّ : ج 1 ص 170 ، تحف العقول : ص 358 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «تورث الغمّ» بدل «تطيل الهم» ، بحارالأنوار : ج 78 ص 240 ح 10 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 327 ح 4618 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 207 ح 4140 .

ص: 235

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : دلدادگى به دنيا، گرفتارى و اندوه را دراز مى كند و زهد در دنيا، مايه آسودگى جان و تن مى شود .

امام على عليه السلام : ميوه زهد، آسايش است .

.

ص: 236

عنه عليه السلام : الزُّهدُ فِي الدُّنيا الرّاحَةُ العُظمى .(1)

عنه عليه السلام : الرّاحَةُ فِي الزُّهدِ .(2)

عنه عليه السلام : الزُّهدُ أفضَلُ الرّاحَتَينِ .(3)

عنه عليه السلام : يا أيُّهَا النّاسُ ! مَتاعُ الدُّنيا حُطامٌ موبِئٌ (4) ... حُكِمَ عَلى مُكثِرٍ مِنها بِالفاقَةِ ، واُعينَ مَن غَنِيَ عَنها بِالرّاحَةِ .(5)

عنه عليه السلام : ظَفِرَ بِفَرحَةِ البُشرى مَن أعرَضَ عَنِ زَخارِفِ الدُّنيا .(6)

عنه عليه السلام : اِعلَم أنَّ النّاسَ ثَلاثَةٌ : زاهِدٌ وصابِرٌ وراغِبٌ . فَأَمَّا الزّاهِدُ : فَقَد خَرَجَتِ الأَحزانُ وَالأَفراحُ مِن قَلبِهِ ، فَلا يَفرحُ بِشَي ءٍ مِنَ الدُّنيا ولا يَأسى عَلى شَي ءٍ مِنها فاتَهُ ، فَهُوَ مُستَريحٌ . وأمَّا الصّابِرُ : فَإِنَّهُ يُتَمَنّاها بِقَلبِهِ ، فَإِذا نالَ مِنها ألجَمَ نَفسَهُ عَنها لِسوءِ عاقِبَتِها وشَنآنِها(7) ، لَوِ اطَّلَعتَ عَلى قَلبِهِ عَجِبتَ مِن عِفَّتِهِ وتَواضُعِهِ وحَزمِهِ . وأمّا الرّاغِبُ : فَلا يُبالي مِن أينَ جاءَتهُ الدُّنيا ، مِن حِلِّها أو مِن حَرامِها .(8)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 347 ح 1316 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 47 ح 1198 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 90 ح 329 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 21 ح 1651 .
4- .موبئ : أي مورث للوَباء ، والوَباءُ : الطاعون والمرض العام (النهاية : ج 5 ص 144 «وبا») .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 367، تحف العقول : ص 221 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 233 ح 4471 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 73 ص 131 ح 135 .
6- .غررالحكم : ج 4 ص 275 ح 6052 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 324 ح 5591 .
7- .شَنآنُ قومٍ : أي بغضهم (مفردات ألفاظ القرآن : ص 465 «شنأ») .
8- .الكافي : ج 2 ص 456 ح 13 ، التوحيد : ص 307 ح 1 ، الاحتجاج : ج 1 ص 611 ح 138 ، الاختصاص : ص 237 والثلاثة الأخيرة عن الأصبغ بن نباته ، روضة الواعظين : ص 475 كلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 70 ص 8 ح 1 .

ص: 237

امام على عليه السلام : زهد در دنيا، بزرگ ترين آسايش است .

امام على عليه السلام : آسودگى، در زهد است .

امام على عليه السلام : زهد، نيمه با فضيلت تر آسايش است .

امام على عليه السلام : اى مردم! كالاى دنيا چون خاشاكى طاعون زده است ... فزون خواه آن، محكوم به بيچارگى است و كسى كه از آن بى نيازى بجويَد ، آسودگى، مددكار اوست .

امام على عليه السلام : كسى به شادمانىِ بشارت دست مى يابد كه از زيورهاى دنيايى، روى گردان باشد .

امام على عليه السلام : مردم سه گروه اند : بى رغبت، شكيبا و مشتاق . امّا فرد بى رغبت ، اندوه ها و شادمانى ها از دلش بيرون رفته اند . پس به چيزى از دنيا شاد نمى شود و هرگاه چيزى از آن را از دست دهد، افسوس نمى خورَد و او آسوده خاطر است . امّا فرد شكيبا ، در دل، آرزوى دنيا را دارد؛ امّا اگر به چيزى از دنيا دست يابد، چون عاقبت بد و ناگوار آن را مى داند ، خود را از آن بازمى دارد . اگر از دلش آگاه شوى، از پاك دامنى و فروتنى و دورانديشى اش شگفت زده مى شوى . امّا فرد مشتاق ، اهميتى نمى دهد كه از چه راهى دنيا را به دست آوَرَد ؛ از راه حلال باشد يا حرام .

.

ص: 238

الإمام زين العابدين عليه السلام : مَن زَهِدَ في الدُّنيا هانَت عَلَيهِ مَصائِبُها ولَم يَكرَهها .(1)

الإمام الكاظم عليه السلام : أهينُوا الدُّنيا وتَهاوَنوا بِها ، فَإِنَّها ما أهانَها قَومٌ إلّا هَنَّأَهُمُ اللَّهُ العَيشَ ، وما أعَزَّها قَومٌ إلّا تَعِبوا وذَلّوا .(2)

ب - الصَّبررسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ الصَّبرَ في مَواطِنَ البَأسِ مِمّا يُفَرِّجُ اللَّهُ عزّ وجلّ بِهِ الهَمَّ ويُنَجّي بِهِ مِنَ الغَمِّ ، وتُدرِكونَ بِهِ النَّجاةَ فِي الآخِرَةِ .(3)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : أدخِل نَفسَكَ في هُمومِ الدُّنيا وَأخرجِ مِنها بِالصَّبرِ ، وَليَرُدَّكَ عَنِ النّاسِ ما تَعلَمُ مِن نَفسِكَ .(4)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : الصَّبرُ سِترٌ مِنَ الكُروبِ ، وعَونٌ عَلَى الخُطوبِ .(5)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : مِن أحَبِّ السُّبُلِ إلَى اللَّهِ جُرعَتانِ : جُرعَةُ غَيظٍ يَرُدُّها بِحِلمٍ ، وجُرعَةُ حُزنٍ يَرُدُّها بِصَبرٍ .(6)

.


1- .تحف العقول : ص 281 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 139 ح 25 .
2- .أعلام الدين : ص 280 .
3- .سبل الهدى والرشاد : ج 4 ص 34 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 14 ص 121 وليس فيه «مواطن» ، إمتاع الأسماع : ج 1 ص 100 ؛ بحارالأنوار : ج 19 ص 333 ح 83 .
4- .شعب الإيمان : ج 7 ص 124 ح 9719 عن الحسن ، الزهد الكبير : ص 162 ح 365 وفيه «غموم» بدل «هموم» ، تاريخ دمشق : ج 66 ص 213 نحوه وكلاهما عن أبي ذرّ من دون إسناد إليه صلى اللَّه عليه و آله ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 161 نقلاً عن ابن أبي الدنيا ، كنزالعمّال : ج 15 ص 802 ح 43183 .
5- .كنز الفوائد : ج 1 ص 139 ، بحارالأنوار : ج 79 ص 136 ح 21 .
6- .مشكاة الأنوار : ص 381 ح 1256 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، الكافي : ج 2 ص 110 ح 9 ، الخصال : ص 50 ح 60 نحوه وفيهما «مصيبة» بدل «حزن» ، الأمالي للمفيد : ص 11 ح 8 وفيه «جزع» بدل «حزن» وكلّها عن أبي حمزة عن الإمام زين العابدين عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 78 ص 58 ح 128 ؛ المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 188 ح 20289 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 256 ح 1308 كلاهما عن الحسن وفيهما «مصيبة» بدل «حزن» نحوه ، كنزالعمّال : ج 15 ص 872 ح 43470 .

ص: 239

ب - شكيبايى

امام زين العابدين عليه السلام : كسى كه در دنيا زهد بورزد ، مصيبت هاى آن بر او آسان است و آنها را ناپسند نمى پندارد .

امام كاظم عليه السلام : دنيا را خوار بشماريد و سبك بگيريد؛ زيرا هيچ گروهى آن را ناچيز نشمردند مگر كه خداوند، زندگى را بر آنان گوارا ساخت و هيچ مردمى، آن را گرامى نداشتند جز آن كه به زحمت و خوارى دچار گشتند .

ب - شكيبايى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : شكيبايى در دشوارى ها ، از جمله چيزهايى است كه خداوند با آن، گرفتارى را برطرف مى سازد و از اندوه، رهايى مى بخشد و شما با آن در آخرت، نجات در مى يابيد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : با شكيبايى ، خود را در گرفتارى هاى دنيا وارد كن و از آن خارج گردان . دانسته هاى تو از خودت بايد تو را از مردم منصرف سازد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : شكيبايى، پوششى است در برابر غصّه ها و ياورى است در مقابل دشوارى ها .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : از محبوب ترين راه ها نزد خداوند، دو جرعه است : جرعه خشمى كه شخصْ با بردبارى، آن را پس مى زند و جرعه اندوهى كه با شكيبايى، دورش مى كند .

.

ص: 240

الإمام عليّ عليه السلام - في وَصيَّتِهِ لِمُحَمَّدِ بنِ الحَنَفيّةِ - : ألقِ عَنكَ وارِداتِ الهُمومِ بِعَزائِمِ الصَّبرِ ، عَوِّد نَفسَكَ الصَّبرَ ، فَنِعمَ الخُلُقُ الصَّبرُ ، وَاحمِلها عَلى ما أصابَكَ مِن أهوالِ الدُّنيا وهُمومِها .(1)

عنه عليه السلام - في كِتابِهِ لابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام - : اِطرَح عَنكَ وارِداتِ الهُمومِ بِعَزائِمِ الصَّبرِ وحُسنِ اليَقينِ .(2)

عنه عليه السلام : أغضِ عَلَى القَذى (3) وَالأَلَمِ ، تَرضَ أبَداً .(4)

ج - الرِّضارسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن رَضِيَ بِما قَسَمَهُ اللَّهُ ، قَرَّت عَينُهُ .(5)

الإمام عليّ عليه السلام : الرِّضا يَنفِي الحُزنَ .(6)

عنه عليه السلام : مَن رَضِيَ بِما قَسَمَ اللَّهُ لَهُ ، لَم يَحزَن عَلى ما في يَدِ غَيرِهِ .(7)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 386 ح 5834 ، كشف المحجّة : ص 222 نحوه ، بحارالأنوار : ج 71 ص 377 ذيل ح 9 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 83 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 140 وليس فيه «واردات» ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 87 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 211 ح 1 ؛ دستور معالم الحكم : ص 61 ، كنزالعمّال : ج 9 ص 175 ح 25577 .
3- .القذى : هو ما يقع في العين والماء والشراب من تراب أو تين - أي الإغضاء عن صغائر الاُمور - (النهاية : ج 4 ص 30 «قذا») .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 213 ، غرر الحكم : ج 2 ص 186 ح 2319 وفيه «وَإلّا لم» بدل «والْألم» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 78 ح 1878 وفيه «ارض على القدر وإلّا لم» بدل «اغض على القذى والألم» ، بحارالأنوار : ج 71 ص 156 ح 72 .
5- .تحف العقول : ص 40 ، الخصال : ص 632 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 143 ح 33 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 112 ح 410 .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 403 ح 8940 ، الكافي : ج 8 ص 19 ح 4 عن جابر عن الإمام الباقر عنه عليهما السلام ، تحف العقول : ص 93 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 40 وفيها «برزق اللَّه لم يأسف» بدل «بما قسم اللَّه له لم يحزن» ، بحارالأنوار : ج 77 ص 282 ح 1 ؛ دستور معالم الحكم : ص 29 وفيه «بقسم اللَّه» بدل «بما قسم اللَّه له» .

ص: 241

ج - رضايتمندى

امام على عليه السلام - در سفارش به محمّد بن حنفيّه - : غصّه هاى وارد شده بر خود را با نيروى شكيبايى، از خويشتن دور گردان و خود را به صبورى عادت ده ؛ زيرا بهترين خُلق و خوى ، صبر است. [پس] بايد خود را بر تحمّل هراس ها و گرفتارى هاى دنيا كه بر تو وارد مى شود - وادار كنى .

امام على عليه السلام - در نامه به فرزندش امام حسن عليه السلام - : اندوه هاى وارد شده بر خويش را با اراده بر شكيبايى و يقين نيكو، از خود دور كن .

امام على عليه السلام : بر ناملايمات و درد، شكيب ورز تا هماره خرسند باشى .

ج - رضايتمندى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس از آنچه خداوند نصيب او كرده، رضايتمند باشد، ديده اش روشن شود .

امام على عليه السلام : رضايتمندى، اندوه را برطرف مى سازد .

امام على عليه السلام : هر كس از آنچه خداوند قسمت او كرده، خرسند باشد، از آنچه در اختيار ديگران است، غمگين نمى گردد .

.

ص: 242

عنه عليه السلام : مَن رَضِيَ بِرِزقِ اللَّهِ ، لَم يَحزَن عَلى مافاتَهُ .(1)

عنه عليه السلام : نِعمَ الطّارِدُ لِلهَمِّ الرِّضا بِالقَضاءِ .(2)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن حَمَلَ الأَمرَ عَلَى القَضاءِ استَراحَ .(3)

الإمام عليّ عليه السلام : الاِتِّكالُ عَلَى القَضاءِ أروَحُ .(4)

عنه عليه السلام : اِرضَ تَستَرِح .(5)

عنه عليه السلام : كُلُّ راضٍ مُستَريحٌ .(6)

عنه عليه السلام : مَن رَضِيَ بِقِسمِهِ استَراحَ .(7)

عنه عليه السلام : أصلُ الرِّضا حُسنُ الثِّقَةِ بِاللَّهِ .(8)

عنه عليه السلام : مَن وَثِقَ بِأَنَّ ما قَدَّرَ اللَّهُ لَهُ لَن يَفوتَهُ ، استَراحَ قَلبُهُ .(9)

عنه عليه السلام : مَن رَضِيَ بِالقَضاءِ طابَ عَيشُهُ .(10)

عنه عليه السلام : إنَّ أهنَأَ النّاسِ عَيشاً مَن كانَ بِما قَسَمَ اللَّهُ لَهُ راضِياً .(11)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 349 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 345 ح 2 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 161 ح 9909 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 494 ح 9121 .
3- .الفردوس : ج 2 ص 417 ح 3850 عن أنس .
4- .مختصر بصائر الدرجات : ص 139 ، غرر الحكم : ج 1 ص 348 ح 1318 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 47 ح 1200 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 171 ح 2243 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 78 ح 1900 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 526 ح 6839 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 375 ح 6328 .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 152 ح 7737 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 429 ح 7329 وفيه «بالقضاء» بدل «بقسمه» و ح 7330 وفيه «قنع» بدل «رضي» ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 262 ح 61 نحوه .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 415 ح 3085 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 121 ح 2738 وليس فيه «حسن» .
9- .غرر الحكم : ج 5 ص 364 ح 8763 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 438 ح 7597 .
10- .غرر الحكم : ج 5 ص 209 ح 8011 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 454 ح 8177 .
11- .غرر الحكم : ج 2 ص 491 ح 3397 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 143 ح 3197 نحوه .

ص: 243

امام على عليه السلام : هر كس به آنچه خداوند قسمت او كرده، خشنود باشد، از آنچه از دستش رفته، اندوهگين نمى شود .

امام على عليه السلام : بهترين برطرف كننده اندوه، خشنود بودن به قضا [ ى الهى ]است .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس كار را به قضاى (خواست) خداوند نسبت دهد، آسوده است .

امام على عليه السلام : اعتماد كردن به قضا [ى الهى] ، آسايش بخش تر است .

امام على عليه السلام : راضى باش تا آسوده باشى .

امام على عليه السلام : هر كس كه خرسند است، آسوده است .

امام على عليه السلام : هر كس كه از قسمت خود خشنود باشد، در آرامش است .

امام على عليه السلام : ريشه رضامندى، نيكو اعتماد كردن به خداست .

امام على عليه السلام : هر كس اطمينان داشته باشد كه آنچه خدا برايش مقدّر كرده ، قطعاً به او مى رسد ، دلش آرام مى گيرد .

امام على عليه السلام : هر كس از قضاى خداوند خشنود باشد ، زندگى اش نيكو مى شود .

امام على عليه السلام : گواراترين زندگى، از آنِ كسى است كه به آنچه خدا قسمت او كرده، راضى باشد .

.

ص: 244

عنه عليه السلام : إنَّ مَن شَغَلَ نَفسَهُ بِالمَفروضِ عَلَيهِ عَنِ المَضمونِ لَهُ ، ورَضِيَ بِالمَقدورِ عَلَيهِ ولَهُ ، كانَ أكثَرَ النّاسِ سَلامَةً في عافِيَةٍ ، ورِبحاً في غِبطَةٍ ، وغَنيمَةً في مَسَرَّةٍ .(1)

الكافي عن يونس بن يعقوب عن بعض أصحابنا : كانَ قَومٌ أتَوا أبا جَعفَرٍ عليه السلام فَوافَقوا صَبِيّاً لَهُ مَريضاً ، فَرَأَوا مِنهُ اهتِماماً وغَمّاً ، وجَعَلَ لا يَقِرُّ . قالَ : فَقالوا : وَاللَّهِ لَئِن أصابَهُ شَي ءٌ إنّا لَنَتَخَوَّفُ أن نَرى مِنهُ ما نَكرَهُ . قالَ : فَما لَبِثوا أن سَمِعُوا الصِّياحَ عَلَيهِ ، فَإِذا هُوَ قَد خَرَجَ عَلَيهِم مُنبَسِطَ الوَجهِ في غَيرِ الحالِ الَّتي كانَ عَلَيها . فَقالوا لَهُ : جَعَلَنَا اللَّهُ فِداكَ ، لَقَد كُنّا نَخافُ مِمّا نَرى مِنكَ أن لَو وَقَعَ أن نَرى مِنكَ ما يَغُمُّنا . فَقالَ لَهُم : إنّا لَنُحِبُّ أن نُعافى فيمَن نُحِبُّ ، فَإِذا جاءَ أمرُ اللَّهِ سَلَّمنا فيما أحَبَّ .(2)

الدعوات للرواندي : كانَ للصادقِ عليه السلام ابنٌ ، فَبَينا هو يَمشِي بينَ يدَيهِ إذ غَصَّ فَماتَ ، فَبَكى وقالَ : لَئن أخَذتَ لقد بَقّيتَ ، ولَئنِ ابتَلَيتَ لَقَد عافَيتَ . ثُمَّ حُمِلَ إلى النِّساءِ ، فَلَمّا رَأينَهُ صَرَخنَ ، فَأَقسَمَ عَلَيهِنَّ ألّا يَصرُخنَ . فلَمّا أخرجَهُ للدَّفنِ قالَ : سُبحانَ مَن يَقتُلُ أولادَنا ولا نَزدادُ لَهُ إلّا حُبّاً . فَلَمّا دَفَنَهُ قالَ : يا بُنَيَّ ، وَسَّعَ اللَّهُ في ضَريحِكَ ، وجَمَعَ بَينَكَ وبَينَ نَبِيِّكَ . وقالَ عليه السلام : إنّا قَومٌ نَسألُ اللَّهُ ما نُحِبُّ فيمَن نُحِبُّ فَيُعطينا ، فَإذا أحَبَّ ما نَكرَهُ فيمَن نُحِبُّ رَضينا .(3)

.


1- .مختصر بصائر الدرجات : ص 139 ، غرر الحكم : ج 2 ص 619 ح 3655 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 156 ح 3392 .
2- .الكافي : ج 3 ص 226 ح 14 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 301 ح 44 .
3- .الدعوات للراوندي : ص 286 ح 15 و ح 16 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 18 ح 8 .

ص: 245

امام على عليه السلام : هر كس كه خود را به جاى روزىِ تضمين شده، به انجام دادن وظيفه واجب خويش مشغول سازد و به آنچه به زيان يا سودش مقدّر شده ، خشنود باشد ، بيش از همه در سلامت ، عافيت ، سودمندى و بهره گرفتن شادمانه خواهد بود .

الكافى - به نقل از يونس بن يعقوب ، از برخى از شيعيان - : گروهى به خدمت امام باقر عليه السلام رسيدند و ديدند كودك بيمارى دارد كه برايش نگران و غمگين است و بى قرارى مى كند . گفتند: به خدا ، اگر اتّفاقى برايش رخ دهد ، مى ترسيم رفتارى از امام عليه السلام ببينيم كه دوست نداريم. زمانى نگذشت كه فرياد شيون بر [مرگ] او را شنيدند . ناگهان ديدند كه امام عليه السلام با چهره اى باز و در غير آن حالتى كه [پيش تر ]داشت ، بيرون آمد . به امام عليه السلام گفتند : فدايت گرديم! مى ترسيديم از تو رفتارى ببينيم كه ما را غمگين كند . به آنان فرمود: «ما علاقه منديم كه به كسانى كه دوستشان داريم، عافيت داده شود ؛ امّا وقتى فرمان خدا آمد، تسليمِ همان مى شويم كه خدا دوست دارد» .

الدعوات ، راوندى : يكى از پسران امام صادق عليه السلام در جلو آن حضرت راه مى رفت ، كه ناگهان چيزى در گلويش گير كرد و مُرد . حضرت گريست و گفت : [الهى ]اگر بگيرى، هم تو هستى كه مى دهى و اگر گرفتار سازى ، هم تو هستى كه عافيت مى بخشى . سپس پيكر او را نزد بانوان بردند . وقتى زنها آن كودك را ديدند شيون كردند . حضرت آنان را قسم داد كه شيون و فرياد نكنند . چون او را براى دفن بيرون آورد ، فرمود : منزّه است خدايى كه فرزندان ما را مى كُشد ، ليكن جز بر عشق ما به او افزوده نمى شود و چون پيكرش را به خاك سپرد ، فرمود : فرزندم! خداوند آرامگاه تو را گشايش دهد و تو را با پيامبرت گرد هم آورد . و نيز آن حضرت فرمود : ما مردمى هستيم كه براى كسانى كه دوستشان داريم آن چه را دوست داريم از خدا درخواست مى كنيم و خدا آن را به ما مى دهد . ليكن اگر خدا چيزى را دوست بدارد كه ما آن را براى كسى كه دوست داريم ، نمى پسنديم، به خواست خداوند ، خشنود مى شويم.

.

ص: 246

الإمام الكاظم عليه السلام : مَنِ اغتَمَّ كانَ لِلغَمِّ أهلاً ، فَيَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَكونَ بِاللَّهِ وبِما صَنَعَ راضِياً .(1)

راجع : ص 306 الفصل الخامس : عوامل السرور / العقائد الدينية / الثقة بفضل اللَّه) .

د - القَناعَةالإمام عليّ عليه السلام : مَن قَنِعَ لَم يَغتَمَّ .(2)

عنه عليه السلام : إنَّ أصلَ العَقلِ العَفافُ وثَمَرَتَهُ البَراءَةُ مِنَ الآثامِ ، وأصلَ العَفافِ القَناعَةُ وثَمَرَتَها قِلَّةُ الأَحزانِ .(3)

مصباح الشريعة - فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام - : مَن قَنِعَ بِالمَقسومِ ، استَراحَ مِنَ الهَمِّ وَالكَربِ وَالتَّعَبِ .(4)

راجع : ص 322 الفصل الخامس : عوامل السرور / الاعمال الصالحة و الاخلاق الحسنة / القناعة) .

ه - حُسنُ الظَّنِ الإمام عليّ عليه السلام : حُسنُ الظَّنِّ يُخَفِّفُ الهَمَّ ، ويُنَجّي مِن تَقَلُّدِ الإِثمِ .(5)

عنه عليه السلام : اِعلَم أنَّهُ لَيسَ شَي ءٌ أدعى لِحُسنِ ظَنِّ والٍ بِرَعِيَّتِهِ مِن إحسانِهِ إلَيهِم ، وتَخفيفِهِ المُؤَنَ عَنهُم ، وقِلَّةِ الاِستِكراهِ لَهُم ، فَليَكُن لَكَ في ذلِكَ ما يَجمَعُ لَكَ حُسنَ الظَّنِّ بِرَعِيَّتِكَ ، فَإِنَّ حُسنَ الظَّنِّ بِهِم يَقطَعُ عَنكَ هُموماً كَثيرَةً .(6)

.


1- .التمحيص : ص 59 ح 122 عن محمّد بن سنان ، بحارالأنوار : ج 71 ص 153 ح 57 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 158 ح 7771 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 429 ح 7324 .
3- .مطالب السؤول : ج 1 ص 212 ؛ بحارالأنوار : ج 78 ص 7 ح 59 .
4- .مصباح الشريعة : ص 184 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 349 ح 18 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 385 ح 4823 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 228 ح 4383 .
6- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 356 ، نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 130 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 33 ص 602 ح 744 .

ص: 247

د - قناعت

ه - خوش گمانى

امام كاظم عليه السلام : آن كه غم خورد، شايسته غم و اندوه است . پس مؤمن بايد به خدا و آنچه او مى كند ، خرسند باشد .

ر . ك : ص 307 (فصل پنجم : عوامل شادمانى / باورهاى دينى / اعتماد كردن به فضل خدا) .

د - قناعت امام على عليه السلام : آن كه قناعت ورزد، اندوهگين نمى شود .

امام على عليه السلام : همانا ريشه خرد، پاك دامنى است و ميوه آن، بيزارى از گناهان ، و ريشه پاك دامنى، قناعت است و ميوه آن، كم غصّه دار بودن .

مصباح الشريعة - در آنچه به امام صادق عليه السلام نسبت داده است - : هر كس كه به سهم قسمت شده خود قناعت ورزد ، از غصّه و اندوه و رنجورى در آسايش است .

ر . ك : ص 323 (فصل پنجم : عوامل شادمانى / كارهاى شايسته و اخلاق پسنديده / قناعت) .

ه - خوش گمانى امام على عليه السلام : خوش گمانى، از اندوه مى كاهد و از به گردن انداختن افسار گناه، رهايى مى بخشد .

امام على عليه السلام : بدان كه هيچ چيز مانند نيكىِ زمامدار به مردمش و سبك ساختن هزينه ها بر آنان و وادار نكردن ايشان به آنچه كه نمى پسندند ، سبب خوش گمان شدن زمامدار به مردم نمى شود. در اين مورد بايد روشى پيش بگيرى كه خوش گمانىِ تو را به مردمت فراهم آورد؛ چرا كه اين گونه گمان خوش ، رنج درازمدّتى را از تو دور مى سازد .

.

ص: 248

عنه عليه السلام : حُسنُ الظَّنِّ راحَةُ القَلبِ ، وسَلامَةُ الدّينِ .(1)

عنه عليه السلام : مَن كَذَّبَ سوءَ الظَّنِّ بِأَخيهِ ، كانَ ذا عَقلٍ صَحيحٍ وقَلبٍ مُستَريحٍ .(2)

راجع : ص 312 الفصل الخامس : عوامل السرور / الاعمال الصالحة و الاخلاق الحسنة / حسن الظن باللَّه) .

4 / 4العِلاجُ العَمَلِيُّ وَالعِبادِيُ أ - التَّقوى الكتاب(وَ يُنَجِّى اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ) .(3)

(وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا) .(4)

(يَبَنِى ءَادَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ ءَايَتِى فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَاهُمْ يَحْزَنُونَ) .(5)

الحديث رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : أمَّا الَّذينَ اتَّقَوا مِن شيعَتِنا فَقَد نَجّاهُمُ اللَّهُ بِمَفازَتِهِم لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ و لا هُم يَحزَنونَ .(6)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 384 ح 4816 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 229 ح 4408 وفيه «البدن» بدل «الدين» .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 353 ح 8712 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 461 ح 8388 .
3- .الزمر : 61 .
4- .الطلاق : 2 .
5- .الأعراف : 35 .
6- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 313 ح 145 عن خيثمة الجعفي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 8 ص 47 ح 46 .

ص: 249

4 / 4 درمان عملى و عبادى

الف - پرهيزگارى

امام على عليه السلام : خوش گمانى ، مايه دلْ آسودگى و سلامت دين است .

امام على عليه السلام : هر كس بدگمانى به برادرش را دروغ پندارد ، از عقلى سالم و دلى آرام برخوردار است .

ر . ك : ص 313 (فصل پنجم : عوامل شادمانى / كارهاى شايسته و اخلاق پسنديده / خوش گمانى به خدا) .

4 / 4درمان عملى و عبادى الف - پرهيزگارى قرآن(و خداوند، كسانى را كه تقوا پيشه كرده اند ، با رستگارى رهايى مى بخشد . هيچ بدى اى به آنان نمى رسد و هرگز غمگين نخواهند شد) .

(هر كس از خدا پروا كند، برايش راه برون رفتى [از گرفتارى ها] قرار مى دهد) .

(اى فرزندان آدم! چون پيامبرانى از خودتان براى شما بيايند و آيات مرا بر شما بخوانند [از آنان فرمان بريد]؛ چه ، كسانى كه به پرهيزگارى و صلاح بگرايند ، نه بيمى بر آنان خواهد بود و نه اندوهگين مى شوند) .

حديث پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : كسانى از پيروان ما كه پرهيزگار باشند ، خداوند، بى ترديد آنها را با رستگارى ، رهايى مى بخشد ، هيچ بدى اى به آنان نمى رسد و هرگز غمگين نخواهند شد .

.

ص: 250

الإمام عليّ عليه السلام : مَنِ اتَّقَى اللَّهَ سُبحانَهُ جَعَلَ لَهُ مِن كُلِّ هَمٍّ فَرَجاً ، ومِن كُلِّ ضيقٍ مَخرَجاً .(1)

الإمام الحسن عليه السلام : بِالتَّقوى فازَ مَن فازَ مِنَ المُتَّقينَ . قالَ اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالى : (إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا)(2) . وقالَ : (وَ يُنَجِّى اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ) فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبادَ اللَّهِ ، وَاعلَموا أنَّهُ مَن يَتَّقِ اللَّهِ يَجعَل لَهُ مَخرَجاً مِنَ الفِتَنِ .(3)

الإمام الباقر عليه السلام : اُوصيكُم عِبادَ اللَّهِ بِتَقوَى اللَّهِ واُخَوِّفُكُم مِن عِقابِهِ ، فَإِنَّ اللَّهَ يُنَجّي مَنِ اتَّقاهُ بِمَفازَتِهِم لا يَمُسُّهُمُ السّوءَ ولا هُم يَحزَنونَ ، ويُكرِمُ مَن خافَهُ يَقيهِم شَرَّ ما خافوا ويُلَقّيهِم نَضرَةً وسُروراً ، واُرَغِّبُكُم في كَرامَةِ اللَّهِ الدّائِمَةِ ، واُخَوِّفُكُم عِقابَهُ الَّذي لَا انقِطاعَ لَهُ ، ولا نَجاةَ لِمَنِ استَوجَبَهُ ، فَلا تَغُرَّنَكُمُ الدُّنيا ولا تَركَنوا إلَيها ؛ فَإِنَّها دارُ غُرورٍ .(4)

الإمام الصادق عليه السلام : اِتَّقِ اللَّهَ حَيثُ كُنتَ ، فَإِنَّكَ لا تَستَوحِشُ .(5)

ب - التَّنفيسُ عَنِ المَكروبِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أرادَ أن تُستَجابَ دَعوَتُهُ وأن تُكشَفَ كُربَتُهُ ، فَليُفَرِّج عَن مُعسِرٍ .(6)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 380 ح 8847 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 435 ح 7524 وراجع : عدّة الدّاعي : ص 286 والكامل في التاريخ : ج 3 ص 487 .
2- .النبأ : 31 .
3- .تحف العقول : ص 232 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 110 ح 5 .
4- .الكافي : ج 3 ص 422 ح 6 ، منتقى الجمآن : ج 2 ص 96 كلاهما عن محمّد بن مسلم .
5- .تفسير القمّي : ج 2 ص 147 ، سعد السعود : ص 88 ، إرشاد القلوب : ص 106 كلّها عن حفص بن غياث ، بحارالأنوار : ج 2 ص 27 ح 5 وراجع : الأمالي للصدوق : ص 186 ح 312 وسنن الترمذي : ج 4 ص 355 ح 1987 .
6- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 248 ح 4749 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 262 ح 826 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 492 كلّها عن ابن عمر ، الإصابة : ج 7 ص 35 الرقم 9625 عن أبي بشر السلمي نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 215 ح 15398 ؛ أعلام الدين : ص 283 نحوه ، بحارالأنوار : ج 103 ص 152 ح 21 .

ص: 251

ب - گره گشايى از غم زده

امام على عليه السلام : هر كس از خداى سبحان پروا كند، خداوند برايش در هر اندوهى، گشايشى و در هر تنگنايى، راه برون رفتى قرار مى دهد .

امام حسن عليه السلام : پرهيزگاران رستگار، با تقواپيشگى به رستگارى دست يافته اند . خداوند متعال مى فرمايد : (همانا تقواپيشگان را رستگارى است) . و فرمود : (و خداوند، كسانى را كه تقوا پيشه كرده اند، با رستگارى رهايى مى بخشد . هيچ بدى اى به آنان نمى رسد و هرگز غمگين نخواهند شد) . پس اى بندگان خدا! پرهيزگار باشيد و بدانيد كه هر كس از خدا پروا كند، برايش راه برون رفتى از فتنه ها قرار مى دهد .

امام باقر عليه السلام : اى بندگان خدا ! شما را به پرواى الهى و هراسيدن از كيفر او سفارش مى كنم ؛ زيرا خداوند، كسانى را كه پروا كنند ، با رستگارى نجاتشان مى دهد ، چيز بدى به آنها نمى رسد و اندوهگين نمى شوند . و نيز كسانى را كه از او ترسان باشند ، گرامى مى دارد و آنان را از شر آنچه از آن مى ترسند، نگه مى دارد و آنها را با طراوت چهره و خرّمى دل، رو به رو مى سازد . شما را به سوى كرامت پاينده الهى ترغيب مى كنم و از كيفر پايان ناپذير او مى هراسانم ؛ چه ، آن كس را كه سزاوارش باشد، نجاتى نيست . دنيا شما را نفريبد ، بدان تكيه نكنيد؛ كه آن، سراى فريبنده است .

امام صادق عليه السلام : هر جا هستى از خدا پروا كن تا وحشت زده نشوى .

ب - گره گشايى از غم زده پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس مى خواهد دعايش مستجاب شود و اندوهش برطرف گردد ، بايد فرد تنگ دستى را گشايش دهد .

.

ص: 252

الكافي عن السَّكوني عن الإمام الصادق عليه السلام عن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أعانَ مُؤمِناً نَفَّسَ اللَّهُ عزّ وجلّ عَنهُ ثَلاثاً وسَبعينَ كُربَةً ، واحِدَةً فِي الدُّنيا وثِنتَينِ وسَبعينَ كُربَةً عِندَ كُربَهِ العُظمى ، قالَ : حَيثُ يَتَشاغَلُ النّاسُ بِأَنفُسِهِم .(1)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أجرَى اللَّهُ عَلى يَدِهِ فَرَجاً لِمُسلِمٍ ، فَرَّجَ اللَّهُ عَنهُ كُرَبَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ .(2)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ لا يَظلِمُهُ ولا يُسَلِّمُهُ ، ومَن كانَ في حاجَةِ أخيهِ كانَ اللَّهُ في حاجَتِهِ ، ومَن فَرَّجَ عَن مُسلِمٍ كُربَةً فَرَّجَ اللَّهُ عَنهُ كُربَةً مِن كُرُباتِ يَومِ القِيامَةِ ، ومَن سَتَرَ مُسلِماً سَتَرَهُ اللَّهُ يَومَ القِيامَةِ .(3)

الإمام الصادق عليه السلام : مَن فَرَّجَ عَن أخيهِ المُسلِمِ كُربَةً فَرَّجَ اللَّهُ عَنهُ كُربَةً يَومِ القِيامَةِ ، ويَخرُجُ مِن قَبرِهِ مَثلوجَ الصَّدرِ .(4)

راجع : ص 356 (إدخال السرور على الناس) .

.


1- .الكافي : ج 2 ص 199 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 293 ح 2497 ، المؤمن : ص 54 ح 137 ، المحاسن : ج 2 ص 109 ح 1298 عن محمّد بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 566 ح 1968 كلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 7 ص 197 ح 70 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 586 ح 1212 عن عبداللَّه بن الإمام الحسن عن أبيه عن الإمام عليّ عليهما السلام ، نزهة الناظر : ص 40 ح 123 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 74 عن الإمام الحسن عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله وفيهما «يديه» بدل «يده» ، بحارالأنوار : ج 74 ص 316 ح 74 ؛ تاريخ بغداد : ج 6 ص 174 الرقم 2229 ، تاريخ دمشق : ج 27 ص 365 ح 5835 كلاهما عن عبداللَّه بن الحسن بن الحسن عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله وفيهما «يديه» بدل «يده» ، كنزالعمّال : ج 15 ص 781 ح 43083 .
3- .صحيح البخاري : ج 2 ص 862 ح 2310 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1996 ح 58 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 273 ح 4893 كلّها عن سالم عن أبيه ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 1 ص 150 ح 745 ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 200 عن سالم عن أبيه ، نزهة الناظر : ص 64 ح 127 .
4- .المؤمن : ص 50 ح 121 .

ص: 253

امام صادق عليه السلام : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «هر كس مؤمنى را يارى دهد، خداوند، هفتاد و سه غصّه را از او مى زدايد كه يكى از آنها در دنيا، و هفتاد و دو مورد ديگر، هنگام بروز بزرگ ترين اندوه اوست» . فرمود : «[يعنى ] آن زمان كه مردم هر يك به خود مشغول اند» .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كه خداوند به دست او گشايشى را براى مسلمانى جارى گرداند ، غصه هاى دنيا و آخرت را از او مى زدايد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : مسلمان، برادر مسلمان است . به وى ستم نمى كند و او را تسليم [مشكلات ]نمى سازد و هر كس در پى [برآوردن] نياز برادرش باشد ، خداوند در پى [برآوردن] نياز اوست . و هر كس كه از مسلمانى، اندوهى را برطرف نمايد ، خداوند، اندوهى از اندوه هاى روز قيامت را از وى خواهد زدود . و هر كس مسلمانى را بپوشاند، خداوند در روز رستاخيز، او را خواهد پوشاند .

امام صادق عليه السلام : هر كس كه از برادر مسلمانش غمى را بزدايد ، خداوند در روز رستاخيز، از او غمى را خواهد زدود و او از قبرش خنكْ دل بيرون مى آيد .

ر . ك : ص 357 (شاد كردن مردم) .

.

ص: 254

ج - التَّوسُّلُ بِأَهلِ البَيتِ عليهم السلام الإمام الصادق عليه السلام - في زِيارَةِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام - : بِكُم يَكشِفُ اللَّهُ الكَربَ .(1)

عنه عليه السلام : عَلَيكَ بِالعِراقِ الكُوفَةِ ، فَإنَّ البَرَكَةَ مِنها عَلَى اثنَي عَشَرَ ميلاً هكَذا وهكَذا ، وإلى جانِبِها قَبرٌ ما أتاهُ مَكرُوبٌ قَطُّ ولا مَلهوفٌ إلّا فَرَّجَ اللَّهُ عَنهُ .(2)

تهذيب الأحكام عن عثمان بن سعيد عن رجل عن الإمام الصادق عليه السلام : إنَّ إلى جانِبِ كوفَانَ قَبراً ما أتاهُ مَكروبٌ قَطُّ فَصَلّى عِندَهُ رَكعَتَينِ أو أربَعَ رَكَعاتٍ ، إلّا نَفَّسَ اللَّهُ عَنهُ كُربَتَهُ وقَضى حاجَتَهُ ، قالَ : قُلتُ : قَبرَ الحُسَينِ بنِ عَليٍّ عليهما السلام ؟ فَقالَ لي بِرَأسِهِ : لا ، فَقُلتُ : فَقَبرَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ؟ فَقالَ بِرَأسِهِ : نَعَم .(3)

الإمام الصادق عليه السلام - في زِيارَةِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام - : مَن زارَهُ كانَ اللَّهُ لَهُ مِن وَراءِ حَوائِجِهِ ، وكُفِيَ ما أهَمَّهُ مِن أمرِ دُنياهُ .(4)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : سَتُدفَنُ بِضعَةٌ مِنّي بِخُراسانَ ، ما زارَها مَكروبٌ إلّا نَفَّسَ اللَّهُ عزّ وجلّ كَربَهُ ، ولا مُذنِبٌ إلّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنوبَهُ .(5)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 577 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 55 ح 131 ، كامل الزيارات : ص 366 ح 618 كلّها عن الحسين بن ثوير ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 596 ح 3199 ، المزار الكبير : ص 379 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 101 ص 153 ح 3 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 44 ح 92 ، المزار للمفيد : ص 34 ح 1 ، كامل الزيارات : ص 315 ح 535 ، المزار الكبير : ص 343 ح 1 كلاهما عن إسحاق بن يزداد ، بحارالأنوار : ج 99 ص 83 ح 39 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 35 ح 73 ، فرحة الغري : ص 65 ، بحارالأنوار : ج 100 ص 259 ح 8 وراجع : كامل الزيارات : ص 312 ح 527 .
4- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 45 ح 96 ، كامل الزيارات : ص 246 ح 366 و ص 554 ح 843 كلّها عن الحلبي ، بحارالأنوار : ج 45 ص 173 ح 21 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 583 ح 3187 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 258 ح 14 ، الأمالي للصدوق : ص 181 ح 182 كلاهما عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، روضة الواعظين : ص 257 ، بحارالأنوار : ج 102 ص 34 ح 10 .

ص: 255

ج - توسّل به اهل بيت عليهم السلام

ج - توسّل به اهل بيت عليهم السلام امام صادق عليه السلام - در زيارت امام حسين عليه السلام - : به واسطه شما، خداوند، غصه را مى زدايد .

امام صادق عليه السلام : بر تو باد شهر كوفه عراق كه از هر سو تا مسافت دوازده ميل،(1) با بركت است . در گوشه اى از آن ، قبرى است كه هيچ رنج كشيده و غمزده اى بدان جا نيامد مگر آن كه خداوند، او را [در كارهايش ]گشايش داده است .

تهذيب الأحكام - به نقل از عثمان بن سعيد، از مردى - : امام صادق عليه السلام فرمود: «در گوشه اى از كوفه، قبرى است كه هرگز رنجديده اى به سراغش نيامد كه در آن، دو يا چهار ركعت نماز بگزارد مگر آن كه خداوند، غصّه اش را بزدايد و حاجتش را برآورده سازد» . گفتم: قبر حسين بن على عليه السلام؟ با حركت سر خود فرمود : «خير» . گفتم : قبر امير مؤمنان عليه السلام؟ با حركت سر خود فرمود : «آرى» .

امام صادق عليه السلام - در باره زيارت امام حسين عليه السلام - : هر كس كه او را زيارت كند ، خداوند در پى [برآوردن ]نيازهاى اوست و غصّه هاى كار دنياى او كفايت مى شود .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : به زودى، پاره اى از من در خراسان به خاك سپرده مى شود . هيچ رنجديده اى زيارتش نكند جز آن كه خداوند، اندوهش را برطرف سازد و نه گنهكارى مگر آن كه خداوند، گناهانش را مى بخشايد .

.


1- .واژه «ميل » از واحدهاى سنجش مسافت است و هر ميل، كمتر از دو كيلومتر بوده است (م) .

ص: 256

الإمام الجواد عليه السلام - في زِيارَةِ أبيهِ عليه السلام - : السَّلامُ عَلى فَرحَةِ القُلوبِ ، وفَرَجِ المَكروبِ .(1)

الإمام الهادي عليه السلام - في الزِّيارَةِ الجامِعَةِ - : بِكُم أخرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ ، وفَرَّجَ عَنّا غَمَراتِ الكُروبِ .(2)

د - اِغتِنامُ الحالِ الإمام عليّ عليه السلام : ماضي يَومِكَ فائتٌ ، وآتيهِ مُتَّهَمٌ ، ووَقتُكَ مُغتَنَمٌ .(3)

عنه عليه السلام : إنَّ ماضِيَ يَومِكَ مُنتَقِلٌ، وباقِيَهُ (4)مُتَّهَمٌ ، فَاغتَنِم وَقتَكَ بِالعَمَلِ .(5)

الإمام الصادق عليه السلام : إنَّمَا الدُّنيا ساعَةٌ ، فَما مَضى فَلَيسَ تَجِدُ لَهُ سُروراً ولا حُزناً ، وما لَم يَأتِ فَلَيسَ تَعرِفُهُ ، فَاصبِر عَلى تِلكَ السّاعَةِ الَّتي أنتَ فيها ، فَكَأَنَّكَ قَدِ اغتَبَطتَ (6) .(7)

راجع : ص 202 (همّ يوم لا يُدرك) .

.


1- .بحارالأنوار : ج 102 ص 55 ح 11 نقلاً عن بعض مؤلّفات قدماء أصحابنا .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 100 ح 177 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 616 ح 3213 كلاهما عن موسى بن عبداللَّه النخعي ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 277 ح 1 ، المزار الكبير : ص 533 كلاهما عن موسى بن عمران النخعي ، بحارالأنوار : ج 102 ص 132 ح 4 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 140 ح 9840 .
4- .في الطبعة المعتمدة: «وبانيه»، والصحيح ما أثبتناه كما في طبعة النجف وغيرها .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 507 ح 3461.
6- .اغتبطت - بالغين - : أي قد حسن حالك وذهبت الشدّة . ويحتمل إهمالها ، والاعتباط - بالمهملتين - : إدراك الموت ، يقال : أعبطه الموت واعتبطه ومات فلان عبطة : أي صحيحاً شابّاً (الوافي : ج 4 ص 318 ، ذيل ح 2010) .
7- .الكافي : ج 2 ص 459 ح 21 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 114 ح 127 وفيه «قد أعطيت» بدل «قد اغتبطت» كلاهما عن سماعة ، تحف العقول : ص 396 عن الإمام الكاظم عليه السلام .

ص: 257

د - اكنون را غنيمت شمردن

امام جواد عليه السلام - در زيارت پدر بزرگوارش - : سلام بر شادمانىِ دل ها و گشايش انسان غمزده !

امام هادى عليه السلام - در زيارت جامعه - : به واسطه شما، خداوند، ما را از خوارى رهانيد و اندوه هاى جانكاه ما را برطرف ساخت .

د - اكنون را غنيمت شمردن امام على عليه السلام : گذشته امروزت سپرى شد و آينده اش مورد ترديد است و اكنونِ تو ، غنيمت .

امام على عليه السلام : گذشته عمر تو رفته و باقى مانده آن، محلّ ترديد است. پس زمانى را كه در آن به سر مى برى، براى كار، غنيمت شمار.

امام صادق عليه السلام : دنيا ساعتى بيش نيست . نسبت به آنچه از آن گذشته، شادى و غمى را حس نمى كنى و نسبت به آنچه از آن نيامده نيز آگاهى ندارى . پس در اين ساعتى كه اكنون سپرى مى كنى ، شكيبايى ورز چندان كه گويى خوش بخت و نكوحالى .

ر . ك : ص 203 (اندوه روزى كه فرا نمى رسد) .

.

ص: 258

ه - الصَّلاةمسند ابن حنبل عن حذيفة : كانَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله إذا حَزَبَهُ (1) أمرٌ صَلّى .(2)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : ما مِن عَبدٍ اِهتَمَّ بِمَواقيتِ الصَّلاةِ ومَواضِعِ الشَّمسِ ، إلّا ضَمِنتُ لَهُ الرَّوحَ (3) عِندَ المَوتِ ، وَانقِطاعَ الهُمومِ وَالأَحزانِ وَالنَّجاةَ مِنَ النّارِ .(4)

كتاب من لا يحضره الفقيه : كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا حَزَنَهُ أمرٌ لَبِسَ ثَوبَينِ مِن أغلَظِ ثِيابِهِ وأخشَنِها ، ثُمَّ رَكَعَ في آخِرِ اللَّيلِ رَكعَتَينِ ، حَتّى إذا كانَ في آخِرِ سَجدَةٍ مِن سُجودِهِ ، سَبَّحَ اللَّهَ مِئَةَ تَسبيحَةٍ ، وحَمِدَ اللَّهَ مِئَةَ مَرَّةٍ ، وهَلَّلَ اللَّهُ مِئَةَ مَرَّةٍ ، وكَبَّرَ اللَّهُ مِئَةَ مَرَّةٍ ، ثُمَّ يَعتَرِفُ بِذُنوبِهِ كُلِّها ما عَرَفَ مِنها ، أقَرَّ لَهُ تَبارَكَ وتَعالى بِهِ في سُجودِهِ ، وما لَم يَذكُر مِنهَا اعتَرَفَ بِهِ جُملةً ، ثُمَّ يَدعو اللَّهَ عزّ وجلّ ويُفضي بِرُكبَتَيهِ إلَى الأَرضِ .(5)

الإمام الصادق عليه السلام : ما يَمنَعُ أحَدُكُم إذا دَخَلَ عَلَيهِ غَمٌّ مِن غُمومِ الدُّنيا ، أن يَتَوَضَّأَ ثُمَّ يَدخُلَ المَسجِدَ فَيَركَعَ رَكعَتَينِ يَدعُو اللَّهَ فيهِما(6) ؟ أما سَمِعتَ اللَّهَ تَعالى يَقولُ : (وَ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوةِ) ؟(7)

الإمام الرّضا عليه السلام : إذا أحزَنَكَ أمرٌ شَديدٌ ، فَصَلِّ رَكعَتَينِ ، تَقرَأُ في إحداهُمَا الفاتِحَةَ وآيَةَ الكُرسِيِّ ، وفي الثّانِيَةِ الفاتِحَةَ و«إنّا أنزلناهُ في لَيلَةِ القَدرِ» ، ثُمَّ خُذَ المُصحَفَ وَارفَعهُ فَوقَ رَأسِكَ وقُل : «اللَّهُمَّ بِحَقِّ مَن أرسَلتَهُ إلى خَلقِكَ ، وبِحَقِّ كُلِّ آيَةٍ فيهِ ، وبِحَقِّ كُلِّ مَن مَدَحتَهُ فيهِ عَلَيكَ ، وبِحَقِّكَ عَلَيهِ ولا نَعرِفُ أحَداً أعرَفَ بِحَقِّكَ مِنكَ ، يا سَيِّدي يا اللَّهُ - عَشرَ مَرّاتٍ - بِحَقِّ مُحَمَّدٍ - عَشراً - بِحَقِّ عَليٍّ - عَشراً - بِحَقِّ فاطِمَةَ - عَشراً - بِحَقِّ إمامٍ بَعدَهُ» ، كُلُّ إمامٍ تَعُدُّهُ - عَشراً - حَتّى تَنتَهِيَ إلى إمامِ حَقٍّ الَّذي هُوَ إمامُ زَمانِكَ ، فَإِنَّكَ لا تَقومُ مِن مَقامِكَ حَتّى يَقضِي اللَّهُ حاجَتَكَ .(8)

.


1- .حَزَبَهُ : نزل به مهمّ أو أصابه غمّ (النهاية : ج 1 ص 377 «حزب») .
2- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 85 ح 23359 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 502 الرقم 3422 ، فتح الباري : ج 1 ص 211 ، تفسير الثعلبي : ج 5 ص 357 وفيه «حزنه» بدل «حزبه» وفيهما «فزع إلى الصلاة» بدل «صلّى» ، كنزالعمّال : ج 7 ص 69 ح 18001 ؛ مجمع البيان : ج 1 ص 217 نحوه .
3- .الرَّوح : الراحة والاستراحة والحياة الدائمة (مجمع البحرين : ج 2 ص 742 «روح») .
4- .الأمالي للمفيد : ص 136 ح 5 عن سويد بن غفلة عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 83 ص 9 ح 5 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 558 ح 1545 وراجع : مكارم الأخلاق : ج 2 ص 132 ح 2342 .
6- .في المصدر : «فيها» ، والتصويب من بحارالأنوار و تفسير العياشي .
7- .مجمع البيان : ج 1 ص 217 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 43 ح 39 عن مسمع وفيه «مسجده» بدل «المسجد» ، بحارالأنوار : ج 91 ص 341 .
8- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 112 ح 2312 ، بحار الأنوار : ج 91 ص 353 ح 14 .

ص: 259

ه - نماز

ه - نمازمسند ابن حنبل - به نقل از حُذَيفه - : هر گاه چيزى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را اندوهگين مى كرد، ايشان به نماز مى ايستاد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هيچ بنده اى نيست كه به زمان هاى برپايىِ نماز و محل هاى قرار گرفتن خورشيد، توجّه شايان داشته باشد ، مگر اين كه آسودگى هنگام مرگ، و پايان يافتن گرفتارى ها و اندوه ها، و نجات از آتش را برايش ضمانت كنم .

كتاب من لايحضره الفقيه : امام زين العابدين عليه السلام هرگاه پيشامدى او را اندوهگين مى ساخت ، دو جامه از زبرترين و درشت ترين جامه هايش را مى پوشيد. سپس در آخر شب ، دو ركعت نماز مى خواند و در آخرين سجده اش ، صد مرتبه تسبيح و صد مرتبه حمد و صد مرتبه «لا إله إلّا اللَّه» و صد مرتبه تكبير مى گفت و آن گاه به همه گناهانش اعتراف مى كرد . آنهايى را كه به ياد داشت ، در سجده اش براى خداوند - تبارك و تعالى - به زبان مى آورد و آنهايى را كه به ياد نداشت ، به طور كلّى مى گفت. سپس به درگاه خداوند عزّ وجلّ دعا مى كرد و زانوانش را برهنه بر زمين مى نهاد .

امام صادق عليه السلام : چه چيز ، هر يك از شما را باز مى دارد كه چون غمى از غم هاى دنيا بر او وارد مى گردد ، وضو بگيرد ، سپس به مسجد بيايد و دو ركعت نماز بگزارد و در آن ، خدا را بخواند؟ آيا نشنيده اى كه خداوند متعال مى فرمايد : (از شكيبايى و نماز ، مدد جوييد)؟

امام رضا عليه السلام : هر گاه پيشامد ناگوارى، تو را غمگين ساخت، دو ركعت نماز بگذار ، و در ركعت نخست، سوره حمد و آية الكرسى و در ركعت دوم، سوره هاى حمد و قدر بخوان. سپس قرآن را برگير و بر فراز سر خود قرار ده و بگو : «پروردگارا! به حقّ كسى كه او را به سوى آفريدگانت فرستادى و به حقّ هر آيه اى كه در اين (قرآن) است و به حقّ هر كسى كه او را در آن ستوده اى و بر تو حق دارد ، و به حقّى كه تو بر او دارى ، و البته ما كسى را نمى شناسيم كه بيش از تو حقّ تو را بشناسد . اى سرورم! اى خدا! (ده بار)، به حقّ محمّد (ده بار)، به حقّ على (ده بار)، به حقّ فاطمه (ده بار)، به حقّ امام بعدى» و هر امامى را تا رسيدن به امام برحقّى كه امام زمان توست ، برمى شمارى (هر كدام، ده بار). در اين صورت، هنوز از جاى خود برنخاسته اى كه خداوند، حاجتت را برآورده مى سازد .

.

ص: 260

و - صَلاةُ اللَّيلِ الإمام الصادق عليه السلام : صَلاةُ اللَّيلِ تُحَسِّنُ الوَجهَ ، وتُحَسِّنُ الخُلُقَ ، وتُطَيِّبُ الرّيحَ ، وتُدِرُّ الرِّزقَ ، وتَقضِي الدَّينَ ، وتَذهَبُ بِالهَمِّ ، وتَجلَو البَصَرَ .(1)

ز - الصِّيام التبيانُ في تَفسيرِ القُرآنِ : كانَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله إذا أحزَنَهُ أمرٌ اِستَعانَ بِالصَّلاةِ وَالصَّومِ .(2)

ح - الجِهادرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : جاهِدوا في سَبيلِ اللَّهِ ، فَإِنَّ الجِهادَ في سَبيلِ اللَّهِ تَبارَكَ وتَعالى بابٌ من أبوابِ الجَنَّةِ ، يُنجِي اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالى بِهِ مِنَ الهَمِّ وَالغَمِّ .(3)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 65 ح 8 عن معاوية بن عمّار الدّهني ، الدعوات : ص 77 ح 184 ، بحارالأنوار : ج 62 ص 268 ح 50 .
2- .التبيان في تفسير القرآن : ج 1 ص 202 ، مجمع البيان : ج 1 ص 217 ، فقه القرآن : ج 1 ص 203 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 303 ، بحارالأنوار : ج 91 ص 341 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 395 ح 22743 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 176 ح 18219 ، مسند الشاميّين : ج 2 ص 364 ح 1502 ، تفسير ابن كثير : ج 4 ص 5 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 589 نقلاً عن الحاكم وكلّها عن عبادة بن الصامت نحوه ، كنزالعمّال : ج 4 ص 377 ح 10994 .

ص: 261

و - نماز شب

ز - روزه

ح - جهاد

و - نماز شب امام صادق عليه السلام : نماز شب ، چهره را زيبا و خوى را نيكو و بو را خوش و روزى را فراوان و بدهى را پرداخت و غصه را برطرف و نور ديده را زياد مى كند .

ز - روزه التبيان فى تفسير القرآن : هر گاه چيزى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را غمگين مى ساخت ، از نماز و روزه مدد مى جست .

ح - جهادپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : در راه خدا پيكار كنيد ؛ زيرا جهاد در راه خداوند تبارك و تعالى - درى از درهاى بهشت است كه خداوند به سبب آن، [شما را] از گرفتارى و اندوه نجات مى بخشد .

.

ص: 262

عنه صلى اللَّه عليه و آله : جاهِدوا فِي اللَّهِ القَريبَ وَالبَعيدَ فِي الحَضَرِ وَالسَّفَرِ ؛ فَإِنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ ، يُنجي صاحِبَهُ مِنَ الهَمِّ وَالغَمِّ .(1)

ط - الصَّدَقَةرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : تَدارَكُوا الهُمومَ وَالغُمومَ بِالصَّدَقاتِ ، يَكشِفِ اللَّهُ عزّ وجلّ ضُرَّكُم ، ويَنصُرُكُم عَلى عَدُوِّكُم ، ويُثَبِّت عِندَ الشَّدائِدِ أقدامَكُم .(2)

الكتاب(قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً لَّئِنْ أَنجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّكِرِينَ * قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُم مِّنْهَا وَمِن كُلِ ّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِكُونَ) .(3)

(وَ نُوحًا إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ) .(4)

(وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِى الظُّلُمَتِ أَن لَّآ إِلَهَ إِلَّآ أَنتَ سُبْحَنَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّلِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَهُ مِنَ الْغَمِ ّ وَ كَذَ لِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ) .(5)

(وَ لَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ * وَ نَجَّيْنَهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ) .(6)

(أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ) .(7)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 15 ح 5660 ، تاريخ دمشق : ج 26 ص 176 ح 5540 ، الآحاد والمثاني : ج 3 ص 433 ح 1866 كلاهما نحوه وكلّها عن عبادة بن الصامت ، كنزالعمّال : ج 4 ص 377 ح 10997 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 88 ح 20 عن عبادة بن الصامت .
2- .الفردوس : ج 2 ص 46 ح 2265 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 6 ص 351 ح 16012 .
3- .الأنعام : 63 و 64 .
4- .الأنبياء : 76 .
5- .الأنبياء : 87 و 88 .
6- .الصافّات : 75 و 76 .
7- .النمل : 62 .

ص: 263

ط - صدقه

ى - درخواست از خداوند

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : در مسافت نزديك و دور و در وطن و سفر ، در راه خدا پيكار كنيد ؛ زيرا جهاد، درى از درهاى بهشت است كه پيكارگر را از گرفتارى و اندوه نجات مى دهد.

ط - صدقه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : اندوه ها و غصه ها را با صدقه دادن جبران كنيد تا خداوند عزّ وجلّ گرفتارى هاى شما را برطرف كند و در برابر دشمنان ياريتان نمايد و در سختى ها گام هايتان را استوار گرداند .

ى - درخواست از خداوندقرآن(بگو: چه كسى شما را از تاريكى هاى خشكى و دريا رهايى مى بخشد؟ در حالى كه او را آشكارا و در نهان، به حالت زارى مى خوانيد كه اگر ما را از اين تاريكى ها رهايى بخشد ، بى ترديد، از سپاس گزاران خواهيم بود . بگو : خداوند از آنها و از هر گرفتارى اى نجاتتان مى دهد. سپس شما [به او ]شرك مى ورزيد) .

(و نوح را [ياد كن ] كه پيش از آنها بود و چون ندا داد، اجابتش كرديم و او را با كسانش از اندوه بزرگْ نجات داديم) .

(و ذا النون (يونس) را [ياد كن] آن گاه كه خشمگين [از ميان قوم خود بيرون] رفت و چنين مى پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت [اما او ]در آن تاريكى ها [دل شب ، ته دريا ، درون شكم نهنگ ]صدا زد : [پروردگارا !] جز تو معبودى نيست ، منزّهى تو ، من از ستمكاران بودم ! پس اجابتش كرديم و از غصّه نجاتش داديم و مؤمنان را چنين نجات مى دهيم) .

(به راستى نوح، ما را ندا در داد ، و ما چه نيكو پاسخ دهنده ايم و ما او و خانواده اش را از اندوه بزرگْ نجات بخشيديم) .

([آيا آنچه شريك خدا قرار مى دهيد بهتر است] يا آن كه شخص درمانده را چون بخوانَدَش پاسخ مى دهد و آسيب را از او بر مى دارد و شما را نماينده خود [يا جانشين پيشينيان] در زمين مى سازد؟).

.

ص: 264

(قَالَ إِنَّمَا أَشْكُواْ بَثِّى (1) وَ حُزْنِى إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ) .(2)

الحديث رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : تُفتَحُ أبوابُ السَّماءِ نِصفَ اللَّيلِ فَيُنادي مُنادٍ : . . . هَل مِن مَكروبٍ فَيُفَرِّجَ عَنهُ ؟ فَلا يَبقى مُسلِمٌ يَدعو بِدَعوَةٍ إلَّا استَجابَ اللَّهُ عزّ وجلّ لَهُ . . . .(3)

مسند ابن حنبل عن عبداللَّه بن مسعود عن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : ما أصابَ أحَداً قَطُّ هَمٌّ ولا حُزنٌ فَقالَ : «اللَّهُمَّ إنّي عَبدُكَ وَابنُ عَبدِكَ وابنُ أمَتِكَ ، ناصِيَتي بِيَدِكَ ، ماضٍ فِيَّ حُكمُكَ ، عَدلٌ فِيَّ قَضاؤُكَ ، أسأَلُكَ بِكُلِّ اسمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيتَ بِهِ نَفسَكَ ، أو عَلَّمتَهُ أحَداً مِن خَلقِكَ ، أو أنزَلتَهُ في كِتابِكَ ، أوِ استَأثَرتَ بِهِ في عِلمِ الغَيبِ عِندَكَ ، أن تَجعَلَ القُرآنَ رَبيعَ قَلبي ، ونورَ صَدري ، وجِلاءَ حُزني ، وذَهابَ هَمّي» إلّا أذهَبَ اللَّهُ هَمَّهُ وحُزنَهُ وأبدَلَهُ مَكانَهُ فَرَجاً . قالَ : فَقيلَ : يا رَسولَ اللَّهِ ، ألا نَتَعَلَّمُها ؟ فَقالَ : بَلى يَنبَغي لِمَن سَمِعَها أن يَتَعَلَّمَها .(4)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : ما قالَ عَبدٌ : «اللَّهُمَّ رَبِّ السَّماواتِ السَّبعِ ورَبِّ العَرشِ العَظيمِ ، اكفِني كُلَّ هَمٍّ مِن حَيثُ شِئتَ ، وكَيفَ شِئتَ ، مِن أينَ شِئتَ» إلّا أذهَبَ اللَّهُ عزّ وجلّ هَمَّهُ .(5)

.


1- .البثّ : أشدّ الحزن الذي لا يصبر عليه صاحبه حتّى يبثّه أو يشكوه ، قيل : البثّ : ما أبداه الإنسان ، والحزن : ما أخفاه ؛ لأنّ الحزن مستكن في القلب ، والبثّ ما بثّ وأظهر (مجمع البحرين : ج 1 ص 113 «بثث») وقال ابن اثير : «البثّ في الأصل أشدّ الحزن والمرض الشديد كأنّه من شدّته يبثّه صاحبه» (النهاية : ج 1 ص 95 «بثّ») .
2- .يوسف : 86 .
3- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 154 ح 2769 ، المعجم الكبير : ج 9 ص 59 ح 8391 كلاهما عن عثمان بن أبي العاص الثقفي ، كنز العمّال : ج 2 ص 105 ح 3357 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 41 ح 3712 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 690 ح 1877 ، صحيح ابن حبّان : ج 3 ص 253 ح 972 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 47 ح 1 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 2 ص 122 ح 3434 ؛ الدعوات : ص 55 ح 140 نحوه وليس فيه ذيله من «قال : فقيل : يا رسول اللَّه» ، بحارالأنوار : ج 95 ص 279 ح 1 .
5- .مكارم الأخلاق للخرائطي : ص 336 ح 1037 عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 2 ص 122 ح 3433 .

ص: 265

(گفت : همانا از درد و اندوه خويش به خدا مى نالم و چيزى از خدا مى دانم كه شما نمى دانيد) .

حديث پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : نيمه شب، درهاى آسمانْ گشوده مى شود و ندا دهنده اى ندا در مى دهد : ... آيا غمزده اى هست تا گشايش داده شود؟ پس مسلمانى دعا نمى كند جز آن كه خداوند اجابتش فرمايد ... .

مسند ابن حنبل - به نقل از عبد اللَّه بن مسعود - : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «هيچ بنده گرفتار و اندوهگينى نيست كه بگويد : "بار خدايا! من ، بنده تو و فرزند بنده و كنيز تو اَم . اختيارم در كف توست . حكمِ تو در حقّ من جريان يافته است . تصميمت در باره من عادلانه است . به حقّ هر نامى كه از آنِ توست و خويشتن را بدان ناميده اى ، يا به يكى از آفريدگانت آموخته اى ، يا در كتابت فرو فرستاده اى ، يا به علم غيب خودت ، ويژه گردانيده اى ، از تو مى خواهم كه قرآن را بهارِ دلم ، نور سينه ام ، زداينده اندوهم و از بين برنده غمم گردانى" ، جز آن كه خداوند، گرفتارى و غصّه اش را از بين مى بَرد و گشايش را جايگزين آن مى كند» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! آيا آن را به ما نمى آموزى؟ فرمود : «آرى. بلكه سزاوار است هر كس آن را مى شنود، آن را بياموزد» .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هيچ بنده اى چنين نگفت جز آن كه خداوند اندوه اش را برطرف ساخت : خداى من! پروردگار هفت آسمان و پروردگار عرش سترگ ! در همه غصّه هايم ، آن سان كه تو مى خواهى ، آن گونه كه تو مى خواهى ، و از هر جا كه تو مى خواهى ، مرا كفايت فرما .

.

ص: 266

عنه صلى اللَّه عليه و آله - لِعَليٍّ عليه السلام - : يا عَلِيُّ ، إذا أحزَنَكَ أمرٌ فَقُل : اللَّهُمَّ احرُسني بِعَينِكَ الَّتي لا تَنامُ ، وَاكفِني بِرُكنِكَ الَّذي لا يُرامُ ، وَاغفِر لي بِقُدرَتِكَ عَلَيَّ فَلا أهلِكَ وأنتَ رَجائي ، رَبِّ كَم مِن نِعمَةٍ أنعَمتَ بِها عَلَيّ قَلَّ لَكَ عِندَها شُكري ، وكَم مِن بَلِيَّةٍ اِبتَلَيتَني بِها قَلَّ لَكَ عِندَها صَبري ، فَيا مَن قَلَّ عِندَ نِعمَتِهِ شُكري فَلَم يَحرِمني ، ويا مَن قَلَّ عِندَ بَلِيَّتِهِ صَبري فَلَم يَخذُلني ، ويا مَن رَآني عَلَى الخَطايا فَلَم يَفضَحني ، يا ذَا المَعروفِ الَّذي لا يَنقَضي أبَداً ، ويا ذَا النَّعماءِ الَّتي لا تُحصى أبَداً ، أسأَلُكَ أن تُصَلِّي عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آل مُحَمَّدٍ ، وبِكَ أدرَأُ في نُحورِ الأَعداءِ وَالجَبّارينَ .(1)

سنن الترمذي عن أنس : كانَ النَّبيُّ صلى اللَّه عليه و آله إذا كَرَبَهُ أمرٌ قالَ : يا حَيُّ يا قَيّومُ ! بِرَحمَتِكَ أستَغيثُ .(2)

تاريخ دمشق عن الضحّاك : دَعا موسى عليه السلام حينَ وُجِّهَ إلى فِرعونَ ، ودَعا رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله يَومَ حُنينٍ ، ودَعا كُلُّ مَكروبٍ : كُنتَ وتَكونُ ، كُنتَ حَيّاً لا يَموتُ ، تَنامُ العُيونُ وتَنكَدِرُ النُّجومُ ، وأنتَ حَيٌّ قَيّومٌ لا تَأخُذُكَ سِنَةٌ ولا نَومٌ .(3)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 321 ح 8317 عن الإمام عليّ عليه السلام ، تاريخ دمشق : ج 18 ص 87 ح 4194 عن الربيع حاجب المنصور عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله نحوه وفيه «إنّ النبيّ صلى اللَّه عليه و آله كان إذا حزبه أمر دعا بهذا الدعاء وكان يقال : إنّه دعاء الفرج» بدل صدره ، كنز العمّال : ج 2 ص 124 ح 3441 ؛ العدد القوية : ص 157 ح 88 ، بحارالأنوار : ج 95 ص 197 ح 31 نقلاً عن كتاب الروضة وكلاهما عن الربيع صاحب المنصور عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله نحوه .
2- .سنن الترمذي : ج 5 ص 539 ح 3524 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 689 ح 1875 عن ابن مسعود وفيه «نزل به همّ أو غمّ» بدل «كربه أمر» ، الأذكار المنتخبة : ص 113 ، المجموع للنووي : ج 4 ص 396 ، سبل الهدى والرشاد : ج 12 ص 89 وفيه «حزبه» بدل «كربه» ، كنزالعمّال : ج 2 ص 659 ح 5002 .
3- .تاريخ دمشق : ج 61 ص 61 ؛ المصباح للكفعمي : ص 401 ، مهج الدعوات : ص 96 كلاهما نحوه وليس فيهما صدره إلى «فرعون» ، بحارالأنوار : ج 94 ص 213 ح 10 .

ص: 267

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - خطاب به على عليه السلام - : اى على ! هر گاه چيزى اندوهگينت ساخت، بگو : خداوندا! با چشم خود كه به خواب نمى رود - از من محافظت كن ، و به ستونت كه خم نمى گردد - عهده دار كار من باش ، و به قدرت و استيلاى خود بر من ، ببخشايم . وقتى تو اميد منى ، هلاك نمى شوم . پروردگارا ! بسا نعمتى كه ارزانى ام ساختى و سپاسم بر آن ناچيز بود و بسا گرفتارى اى كه مرا بدان آزمودى و شكيبايى ام در برابرش اندك بود . اى كسى كه با وجود ناچيز بودن سپاسم در برابر نعمتش ، محرومم نساخت . اى كسى كه عليرغم كم صبرى ام بر آزمونش ، تنهايم ننهاد . اى كسى كه شاهد خطاكارى من بود و رسوايم نكرد . اى برخوردار از نيكى پايان ناپذير و اى دارنده نعمت شمارناپذير را از تو مى خواهم كه بر محمّد و خاندانش درود فرستى ، و با يارىِ توست كه دشمنان و زورگويان را پس مى زنم .

سنن الترمذى - به نقل از انس - : هر گاه پيشامدى، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را غمگين مى ساخت، مى فرمود : «اى زنده، اى پاينده ! به مهرورزى ات فريادخواهى مى كنم» .

تاريخ دمشق - به نقل از ضحّاك - : موسى عليه السلام هنگامى كه به سوى فرعون رهسپار گرديد و نيز پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در روز [جنگ] حنين چنين دعا كرد و هر شخص غمزده اى [شايسته است اين گونه] دعاكند : بودى و هستى . تو زنده ناميرايى . چشم ها به خواب مى روند و ستارگان به خاموشى مى گرايند و تو زنده پاينده اى. چُرت و خواب، تو را نمى گيرد .

.

ص: 268

الإمام عليّ عليه السلام - فيما أوصى إلَى ابنِهِ الإِمامِ الحَسَنِ عليه السلام - : وَاعلَم أنَّ الَّذي بِيَدِهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَالأَرضِ قَد أذِنَ لَكَ فِي الدُّعاءِ . . . وفَتَحَ لَكَ بابَ المَتابِ وبابَ الاستِعتابِ ، فَإِذا نادَيتَهُ سَمِعَ نِداكَ ، وإذا ناجَيتَهُ عَلِمَ نَجواكَ ، فَأَفضَيتَ إلَيهِ بِحاجَتِكَ ، وأبثَثتَهُ ذاتَ نَفسِكَ ، وشَكَوتَ إلَيهِ هُمومَكَ ، وَاستَكشَفتَهُ كُروبَكَ .(1)

الإمام زين العابدين عليه السلام - مِن دُعائِهِ في مَكارِمِ الأَخلاقِ - : اللَّهُمَّ أنتَ عُدَّتي إن حَزِنتُ .(2)

نثر الدرّ : كَتَبَ الوَليدُ بنُ عَبدِ المَلِكِ إلى صالِحِ بنِ عَبدِاللَّهِ المَري عامِلِهِ عَلَى المَدينَةِ : أبرِزِ الحَسَنَ بنَ الحَسَنِ بنِ عَليٍّ - وكانَ مَحبوساً - فَاضرِبهُ في مَسجِدِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله خَمسَمِئَةِ سَوطٍ . فَأَخرَجَهُ إلَى المَسجِدِ ، وَاجتَمَعَ النّاسُ وصَعَدَ صالِحٌ لِيَقرَأَ عَلَيهِمُ الكِتابَ ثُمّ يَنزِلُ فَيَأمُرُ بِضَربِهِ ، فَبَينا هُوَ يَقرَأُ الكِتابَ إذ جاءَ عَليُّ بنُ الحُسَينِ رضى اللَّه عنه ، فَأَفرَجَ لَهُ النّاسُ حَتَّى انتَهى إلَى الحَسَنِ ، فَقالَ : يَابنَ عَمِّ ، مالَكَ ؟ اُدعُ اللَّهَ بِدُعاءِ الكَربِ يُفَرِّجِ اللَّهُ عَنكَ ، فَقالَ : مَا هوَ يَابَن عَمِّ ؟ قالَ : قُل : «لا إلهَ إلَّا اللَّهُ العَليُّ العَظيمُ ، سُبحانَ رَبِّ السَّماواتِ السَّبعِ ورَبِّ العَرشِ العَظيمِ ، وَالحَمدُ للَّهِ ِ رَبِّ العالَمينَ» . قالَ : وَانصَرَفَ عَليُّ بنُ الحُسَينِ ، وأقبَلَ الحَسَنُ يُكَرِّرُها ، فَلَمّا فَرَغَ صالِحٌ مِن قِراءَةِ الكِتابِ ونَزَلَ ، قالَ : أرى سِجنَهُ . رَجُلٌ مَظلومٌ ، أخِّرُوا أمرَهُ وأنا اُراجِعُ أميرَ المُؤمِنينَ في أمرِهِ ؛ فَأَخَّروهُ ثُمَّ اُطلِقَ بَعدَ أيّامٍ .(3)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، كشف المحجّة : ص 227 و 228 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهما السلام وليس فيه «وباب الاستعتاب» ، بحارالأنوار : ج 93 ص 301 ح 38 .
2- .الصحيفة السجّاديّة : ص 86 الدعاء 20 .
3- .نثر الدرّ : ج 1 ص 341 ، مهج الدعوات : ص 395 نحوه ، بحار الأنوار : ج 95 ص 233 ح 29 .

ص: 269

امام على عليه السلام - در سفارش به فرزندش امام حسن عليه السلام - : بدان! آن كس كه گنجينه هاى آسمان ها و زمين در دست اوست ، به تو رخصت داده كه دعا كنى ... . او درِ توبه كردن و پوزش طلبيدن را به رويت گشوده است . پس هر گاه بخوانى اش ، صدايت را مى شنود و چون با او نجوا كنى ، نجوايت را درمى يابد . پس خواستِ خود را بدو عرضه مى كنى و راز دلت را نزد او آشكار مى سازى و از اندوه هايت با او شِكوه مى كنى و چاره غصّه هايت را از او مى جويى .

امام زين العابدين عليه السلام - در دعايش در باره خلق و خوى والا - : خداوندا! آن گاه كه اندوهگين مى شوم، تو پشتوانه منى .

نثر الدرّ : وليد بن عبد الملك، به صالح بن عبد اللَّه مَرى - كارگزار خود در مدينه - چنين نوشت : حسن بن حسن بن على - كه در زندان بود - را در ملأ عامْ حاضر كن و در مسجد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پانصد ضربه شلاق به او بزن . او نيز وى را حاضر كرد و مردم اجتماع كردند و صالح، به منظور خواندن حكم بر آنان بر فراز آمد تا پس از فرود آمدن، فرمان نواختن ضربات را صادر كند . در اثناى خواندن [حكم ]بود كه امام زين العابدين عليه السلام حضور يافت. مردم تا دستيابى به حسن، راه را بر وى گشودند . فرمود : «پسرعمو! تو را چه شده؟ خدا را با دعاى پريشانى و اندوه بخوان تا برايت گشايشى فراهم آورد» . او گفت : آن چيست اى پسرعمو ؟! فرمود : «بگو : معبودى جز خداى والا و بزرگ نيست . منّزه است پروردگار هفت آسمان و پروردگار عرش سترگ . ستايشْ خدايى راست كه پروردگار جهانيان است» . امام زين العابدين عليه السلام بازگشت و حسن، به تكرار آن پرداخت . زمانى كه صالح، خواندن را به پايان برد و فرود آمد ، گفت : به نظرم زندانى شود كه او مردى ستمديده است . كارش را به تأخير اندازيد تا من در باره وى به امير مؤمنان مراجعه نمايم . آن را به تأخير افكندند و پس از چند روزى، وى آزاد شد .

.

ص: 270

تفسير العيّاشي عن جابر : قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام رَحِمَكَ اللَّهُ ، مَا الصَّبرُ الجَميلُ ؟ فَقالَ : ذاكَ صَبرٌ لَيسَ فيهِ شَكوى إلَى النّاسِ ، إنَّ إبراهيمَ بَعَثَ يَعقوبَ إلى راهِبٍ مِنَ الرُّهبانِ ، عابِدٍ مِنَ العُبّادِ ، في حاجَةٍ ، فَلَمّا رَآهُ الرّاهِبُ حَسِبَهُ إبراهيمَ ، فَوَثَبَ إلَيهِ فَاعتَنَقَهُ ، ثُمَّ قالَ : مَرحَباً بِخَليلِ الرَّحمنِ . قالَ يَعقوبُ : إنّي لَستُ بِإبراهيمَ ، ولكِنّي يَعقوبُ بنُ إسحاقَ بنِ إبراهيمَ ، فَقالَ لَهُ الرّاهِبُ : فَما بَلَغَ بِكَ ما أرى مِنَ الكِبَرِ ؟ قالَ : الهَمُّ وَالحُزنُ وَالسُّقمُ . فَما جاوَزَ صَغيرَ(1) البابِ حَتّى أوحَى اللَّهُ إلَيهِ : أن يا يَعقوبُ ، شَكَوتَني إلَى العِبادِ ! فَخَرَّ ساجِداً عِندَ عَتَبَةِ البابِ يَقولُ : رَبِّ لا أعودُ ، فَأَوحَى اللَّهُ إلَيهِ : إنّي قَد غَفَرتُها لَكَ فَلا تَعودَنَّ إلى مِثلِها . فَما شَكا شَيئاً مِمّا أصابَهُ مِن نَوائِبِ الدُّنيا ، إلّا أنَّهُ قالَ يَوماً : (إِنَّمَا أَشْكُواْ بَثِّى وَ حُزْنِى إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ) .(2)

تفسير القمّي : سُئِلَ أبو عَبدِاللَّهِ عليه السلام : ما بَلَغَ مِنَ حُزنِ يَعقوبَ عَلى يوسُفَ ؟ قالَ : حُزنُ سَبعينَ ثَكلى بِأَولادِها ، وقالَ : إنَّ يَعقوبَ لَم يَعرِفِ الاِستِرجاعَ ، ومِن هُنا قالَ : «وا أسَفاً على يوسُفَ» . فَقالوا لَهُ : (تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ يُوسُفَ) أي لا تَفتَؤُ(3) عَن ذِكرِ يوسُفَ (حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا) أي مَيتاً (أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَلِكِينَ)(قَالَ إِنَّمَا أَشْكُواْ بَثِّى وَ حُزْنِى إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ)(4) .(5)

.


1- .في بعض المصادر : «عتبة» بدل «صغير» .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 188 ح 57 و ص 189 ح 61 نحوه ، سعد السعود : ص 120 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، التمحيص : ص 63 ح 143 ، مشكاة الأنوار : ص 482 ح 1602 نحوه ، بحارالأنوار : ج 12 ص 310 ح 123 وراجع : تفسير ابن أبي حاتم : ج 7 ص 2186 ح 11883 .
3- .ما فَتأتَ : أي ما زِلتَ (مفردات ألفاظ القرآن : ص 625 «فتئ») .
4- .يوسف : 85 و 86 .
5- .تفسير القمّي : ج 1 ص 350 ، بحارالأنوار : ج 12 ص 242 ح 10 .

ص: 271

تفسير العيّاشى - به نقل از جابر - : به امام باقر عليه السلام گفتم : رحمت خدا بر شما! شكيبايىِ نيكو چيست؟ فرمود : «آن شكيبى است كه در آن شِكوه به مردم نباشد . ابراهيم، يعقوب را در پى حاجتى ، نزد يكى از راهبانى كه از جمله عابدان بود، فرستاد . عابد با ديدنش پنداشت كه وى ابراهيم است. پس به سوى او دويد و وى را در آغوش كشيد و گفت : اى خليل الرحمان(دوست خدا)! خوش آمدى. يعقوب گفت : من ابراهيم نيستم ؛ يعقوب، پسر اسحاق بن ابراهيم ام . راهب گفت : تو را چه شده كه چنين پير شده اى؟ گفت : گرفتارى و اندوه و ناخوشى . هنوز از آستانِ در نگذشته بود كه خدايش وحى فرستاد : اى يعقوب! از من نزد بندگانم شكوه مى كنى؟ پس او در آستانه همان در، به خاك افتاد و گفت : پروردگارا! ديگر چنين نمى كنم . خداوند به وى وحى فرستاد : تو را بخشيدم؛ ليكن ديگر هيچ گاه چنين مكن . از آن پس، هرگز از گرفتارى هاى دنيا كه به وى وارد مى شد - شِكوه نمى كرد ، مگر روزى كه گفت : (همانا از درد و اندوه خويش به خدا مى نالم و چيزى از خدا مى دانم كه شما نمى دانيد)» .

تفسير القمّى : از امام صادق عليه السلام پرسيده شد : اندوه يعقوب بر يوسف چه قدر بود؟ فرمود : «همچون اندوه هفتاد مادرِ فرزند از دست داده . و فرمود : يعقوب، استرجاع (گفتنِ إنّا للَّه و إنّا إليه راجعون) را نمى شناخت؛ از اين رو گفت : "دريغا بر يوسف " . به وى گفتند : (به خدا قسم همواره به ياد يوسفى)؛ يعنى هيچ گاه از ياد يوسفْ باز نمى مانى (تا آن كه در آستانه مرگ قرارگيرى) يعنى بميرى (يا از هلاك شدگان گردى). (گفت : همانا از درد و اندوه خويش به خدا مى نالم و چيزى از خدا مى دانم كه شما نمى دانيد)» .

.

ص: 272

الإمام الصادق عليه السلام : كانَ أبي عليه السلام إذا حَزَنَهُ أمرٌ جَمَعَ النِّساءَ وَالصِّبيانَ ، ثُمَّ دَعا وَأمَّنوا . . (1)

عنه عليه السلام : إذا أصابَكَ هَمٌّ فَامسَح يَدَكَ عَلى مَوضِعِ سُجودِكَ ، ثُمَّ أمِرَّ يَدَكَ عَلى وَجهِكَ مِن جانِبِ خَدِّكَ الأَيسَرِ ، وعَلى جَبهَتِكَ إلى جانِبِ خَدِّكَ الأَيمَنِ ، ثُمَّ قُل : «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، بِسمِ اللَّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ ، عَالِمُ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ ، هُوَ الرَّحمنُ الرَّحيمُ ، اللَّهُمَّ أذهِب عَنِّي الهَمَّ وَالحُزنَ وَالفِتَنَ كُلَّها ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ» ثَلاثاً .(2)

عنه عليه السلام : اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجعَل لي في صَلاتي وَدُعائي بَرَكَةً تُطَهِّرُ بِها قَلبي . . . وتُفَرِّجُ بِها هَمّي ، وتُسَلّي بِها غَمّي ، وتَشفي بِها سَقَمي ، وتُؤمِنُ بِها خَوفي ، وتَجلو بِها حُزني .(3)

عنه عليه السلام : إذا نَزَلَت بِرَجُلٍ نازِلَةٌ أو شَديدَةٌ أو كَرَبَهُ أمرٌ ، فَليَكشِف عَن رُكبَتَيهِ وذِراعَيهِ وَليَلصِقهُما بِالأَرضِ ، وَليَلزَق جُؤجُؤَهُ (4) بِالأَرضِ ، ثُمَّ ليَدعُ بِحاجَتِهِ وهُوَ ساجِدٌ .(5)

عنه عليه السلام : إذا صَلَّيتَ المَغرِبَ فَأَمِرَّ يَدَكَ عَلى جَبهَتِكَ وقُل : «بِسمِ اللَّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هوَ ، عالِمُ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ ، الرَّحمنُ الرَّحيمُ . اللَّهُمَّ أذهِب عَنِّي الهَمَّ وَالغَمَّ وَالحُزنَ» ثَلاثَ مَرّاتٍ .(6)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 487 ح 3 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 18 ح 2033 ، عدّة الداعي : ص 146 ، الدعوات : ص 29 ح 54 وفيه «احزبهُ» بدل «حزنه» ، بحارالأنوار : ج 46 ص 297 ح 28 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 137 ح 482 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 112 ح 420 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 40 ح 2088 ، السرائر : ج 3 ص 142 ، المصباح للكفعمي : ص 41 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وكلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 86 ص 206 ح 20 .
3- .فلاح السائل : ص 363 ح 242 ، مصباح المتهجّد : ص 76 ح 124 ، المصباح للكفعمي : ص 53 كلّها عن معاوية بن عمّار ، بحارالأنوار : ج 86 ص 89 ح 12 .
4- .الجُؤجُؤ : الصدر (النهاية : ج 1 ص 232 «جؤجؤ») .
5- .الكافي : ج 2 ص 556 ح 3 ، عدّة الداعي : ص 260 كلاهما عن هشام بن سالم ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 146 ح 2360 نحوه ، بحارالأنوار : ج 86 ص 218 ح 35 .
6- .الكافي : ج 2 ص 549 ح 10 عن سعيد بن يسار .

ص: 273

امام صادق عليه السلام : پدرم عليه السلام هر گاه چيزى او را اندوهگين مى ساخت، بانوان و كودكان را گرد هم مى آورد و دعا مى كرد و آنان آمين مى گفتند .

امام صادق عليه السلام : هر گاه غصه دار شدى، بر سجده گاه خود دست بكش و سپس دستت را از گونه چپ به سوى گونه راستت بر صورت و پيشانى خود بكش و سه بار بگو : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. به نام خدايى كه معبودى جز او نيست، داناى نهان و آشكار ، بخشنده بخشايشگر . خداوندا! تمامىِ گرفتارى و اندوه و فتنه هاى پيدا و ناپيدا را از من دور گردان .

امام صادق عليه السلام : خداوندا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و در نماز و دعايم بركتى قرار ده كه دلم را با آن پاك سازى ... و غصّه ام را با آن بگشايى و غمم را تسلّى بخشى و بيمارى ام را شفا دهى و ترسم را ايمن گردانى و اندوهم را بزدايى .

امام صادق عليه السلام : هر گاه پيشامدى يا دشوارى اى به كسى رسيد ، يا امرى اندوهگينش ساخت ، زانوان و آرنج هايش را از جامه بيرون آوَرَد و آنها را به زمين بچسبانَد و سينه اش را بر خاك بگذارد و آن گاه ، همچنان كه به سجده افتاده است ، حاجتش را بخواهد .

امام صادق عليه السلام : هنگامى كه نماز مغرب را به جا آوردى، دستت را بر پيشانىِ خود بكش و سه بار بگو : به نام خدايى كه معبودى جز او نيست. داناى نهان و آشكار است و بخشنده بخشايشگر . خداوندا! گرفتارى و غم و اندوه را از من دور گردان .

.

ص: 274

عنه عليه السلام : ثَلاثٌ لا يَضُرُّ مَعَهُنَّ شَي ءٌ : الدُّعاءُ عِندَ الكُرُباتِ ، وَالاِستِغفارُ عِندَ الذَّنبِ ، وَالشُّكرُ عِندَ النِّعمَةِ .(1)

ك - الاستِغفاررسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن كَثُرَت هُمومُهُ فَليُكثِرَ مِنَ الاِستِغفارِ .(2)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن كَثُرَت هُمومُهُ فَعَلَيهِ بِالاِستِغفارِ .(3)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أكثَرَ الاِستِغفارَ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِن كُلٍّ هَمٍّ فَرَجاً ، ومِن كُلِّ ضيقٍ مَخرَجاً ، ويَرزُقُهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ .(4)

الإمام عليّ عليه السلام - إنّهُ كانَ إذا حزَبَهُ أمرٌ خَلا في بَيتٍ ويَقولُ - : يا كهيعص ، يا نورُ يا قُدّوسُ ، يا أوّلَ الأَوّلينَ ، يا آخِرَ الآخِرينَ ، يا حَيُّ يا اللَّهُ يا رَحمنُ يا رَحيمُ - يُرَدِّدُها ثَلاثاً - اِغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُحِلُّ النِّقَمَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُغَيِّرُ النِّعَمَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تورِثُ النَّدَمَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَحبِسُ القَسَمَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُنزِلُ البَلاءَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَهتِكُ العِصَمَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَزيدُ الأَعداءَ ، وَاغفِر ليَ الذُّنوبَ الَّتي تَقطَعُ الرَّجاءَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَرُدُّ الدُّعاءَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُمسِكُ غَيثَ السَّماءِ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُظلِمُ الهَواءَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَكشِفُ الغِطاءَ .(5)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 204 ح 349 عن عبيد اللَّه بن الوليد الوصّافي ، مشكاة الأنوار : ص 69 ح 113 عن معمّر بن خلّاد ، الدرّ النظيم : ص 639 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 46 ح 53 .
2- .الجعفريّات : ص 231 ، النوادر للراوندي : ص 124 ح 140 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، معدن الجواهر : ص 50 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 93 ص 283 ح 28 .
3- .الكافي : ج 8 ص 93 ح 65 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 136 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 1 ص 114 ح 113 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 95 ص 296 ح 10 ؛ تاريخ بغداد : ج 2 ص 52 الرقم 448 عن أنس ، كنزالعمّال : ج 15 ص 847 ح 43368 .
4- .السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 118 ح 10290 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 535 ح 2234 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 291 ح 7677 كلّها عن ابن عباس ، كنزالعمّال : ج 1 ص 476 ح 2069 ؛ الجعفريّات : ص 228 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، عدّة الداعي : ص 249 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 77 ص 172 ح 8 .
5- .كنز العمّال : ج 2 ص 656 ح 4999 نقلاً عن ابن أبي الدنيا وابن النجّار .

ص: 275

ك - استغفار

امام صادق عليه السلام : سه چيز است كه با وجود آنها ، هيچ چيز گزندى نمى رساند: دعا كردن در هنگام غمزدگى ها ، آمرزش خواستن در هنگام گناه، و سپاس گزارى در هنگام برخوردارى از نعمت .

ك - استغفارپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس كه غصّه اش فراوان است، فراوان استغفار كند .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس اندوهش بسيار است بر اوست كه آمرزش بخواهد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس بسيار آمرزش بخواهد، خداوند براى او از هر غصه اى ، گشايشى قرار مى دهد و از هر تنگنايى، راه برونْ رفتى . نيز او را از آن جا كه گمان نمى كند، روزى مى دهد .

امام على عليه السلام - هرگاه دچار پيشامد سختى مى شد ، در اتاقى خلوت مى كرد و مى گفت : اى «كاف. ها. يا. عين. صاد»! اى روشنايى! اى پاك از هر عيب ! اى نخستينِ نخستين ها! اى آخرينِ آخرين ها ! اى زنده ! اى خدا ! اى بخشنده ! اى بخشايشگر! (اين كلمات را سه بار مى گفت) بيامرز بر من گناهانى را كه خشم و كيفرها را فرود مى آورند . بيامرز بر من گناهانى را كه نعمت ها را دگرگون مى كنند . بيامرز بر من گناهانى را كه پشيمانى به بار مى آورند. بيامرز بر من گناهانى را كه روزىِ قسمت شده را بازمى دارند . بيامرز بر من گناهانى را كه سبب فرود آمدن بلا مى شوند . بيامرز بر من گناهانى را كه پرده ها را مى دَرَند . بيامرز بر من گناهانى را كه نابودى را شتاب مى بخشند . بيامرز بر من گناهانى را كه دشمنان را مى افزايند . بيامرز بر من گناهانى را كه رشته اميد را مى گسلند . بيامرز بر من گناهانى را كه دعا را بر مى گردانند . بيامرز بر من گناهانى را كه بارش آسمان را بند مى آورند . بيامرز بر من گناهانى را كه هوا را تيره مى كنند . بيامرز بر من گناهانى را كه پرده را كنار مى زنند [و رسوايى به بار مى آورند] .

.

ص: 276

راجع : الصحيفة السجاديّة : ص 91 الدعاء 21 (من دعائه عليه السلام إذا حزنه أمر) .

ل - الصَّلاةُ عَلَى النَّبيُّ وآله الكافي عن مرازم عن الإمام الصادق عليه السلام : إنَّ رَجُلاً أتى رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللَّهِ ، إنّي جَعَلتُ ثُلُثَ صَلَواتي لَكَ ! فَقالَ لَهُ خَيراً ، فَقالَ لَهُ : يا رَسولَ اللَّهِ ، إنّي جَعَلتُ نِصفَ صَلَواتي لَكَ ! فَقالَ لَهُ : ذاكَ أفضَلُ ، فَقالَ : إنّي جَعَلتُ كُلَّ صَلَواتي لَكَ ! فَقالَ : إذاً يَكفيكَ اللَّهُ عزّ وجلّ ما أهَمَّكَ مِن أمرِ دُنياكَ وآخِرَتِكَ . فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : أصلَحَكَ اللَّهُ ، كَيفَ يَجعَلُ صَلاتَهُ لَهُ ؟ فَقال أبو عَبدِ اللَّهِ عليه السلام : لا يَسأَلُ اللَّهَ عزّ وجلّ شَيئاً إلاّ بَدَأَ بِالصَّلاةِ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ .(1)

المصنّف لعبد الرزاق عن يعقوب بن زيد التيمي : قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله : أتاني آتٍ مِن رَبّي فَقالَ : لا يُصَلّي عَلَيكَ عَبدٌ صَلاةً إلّا صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ عَشراً . فَقالَ رَجلٌ : يا رَسولَ اللَّهِ ، ألا أجعَلُ نِصفَ دُعائي لَكَ؟ قالَ : إن شِئتَ . قالَ : ألا أجعَلُ كُلَّ دُعائي لَكَ؟ قالَ : إذاً يَكفِيَكَ اللَّهُ هَمَّ الدُّنيا وَالآخِرَةِ .(2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 493 ح 12 ، ثواب الأعمال : ص 188 ح 1 نحوه ، بحار الأنوار : ج 94 ص 60 ح 42 وراجع : الكافي : ج 2 ص 491 ح 3 و 4 .
2- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 2 ص 215 ح 3114 ، فضل الصلاة على النبيّ صلى اللَّه عليه و آله : ص 28 ح 13 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 456 كلاهما نحوه .

ص: 277

ل - درود بر پيامبر و خاندانش

ل - درود بر پيامبر و خاندانش الكافى - به نقل از مرازم - : امام صادق عليه السلام فرمود : «مردى خدمت پيامبر خدا آمد و گفت : اى پيامبر خدا! من يك سوم دعاهايم را به شما اختصاص دادم. [پيامبر صلى اللَّه عليه و آله] فرمود: "نيكوست" . گفت : اى پيامبر خدا! نصف دعايم را به شما اختصاص دادم. فرمود: "اين ، نيكوتر است". گفت : همه دعاهايم را به شما اختصاص دادم. فرمود: "در اين صورت، خداوند عزّ وجلّ در دنيا و آخرت برايت كارسازى مى كند"» . مردى به امام صادق عليه السلام گفت : به سلامت باشيد! چگونه كسى دعاهايش را به ايشان ، اختصاص مى دهد؟ فرمود: «[اين گونه كه] هر حاجتى از خداوند عزّ وجلّ خواست ، نخست بر محمّد و خاندان او درود بفرستد» .

المصنَّف ، عبد الرزّاق - به نقل از يعقوب بن زيد تَيمى - : پيامبر خدا فرمود: «يكى، از جانب پروردگارم نزد من آمد و گفت: "هر بنده اى بر تو درود فرستد ، خداوند ، ده بار بر او درود مى فرستد" » . مردى گفت : اى پيامبر خدا! آيا نصف دعايم را به شما اختصاص ندهم؟ فرمود: «هر طور مايلى» . گفت : آيا همه دعايم را به شما اختصاص ندهم؟ فرمود: «در اين صورت، خداوند ، تو را از دغدغه دنيا و آخرت ، خلاص مى كند» .

.

ص: 278

م - الاستِعاذَةمسند ابن حنبل عن أنس : كانَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله يَتَعَوَّذُ من ثَمانٍ : الهَمُّ ، والحُزنُ ، والعَجزُ ، وَالكَسَلُ ، وَالبُخلُ ، وَالجُبنُ ، وغَلَبَةُ الدَّينِ ، وغَلَبَةُ العَدوِّ .(1)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله - لِأَبي اُمامَةَ - : أفَلا اُعَلِّمُكَ كَلاماً إذا أنتَ قُلتَهُ أذهَبَ اللَّهُ عزّ وجلّ هَمَّكَ ، وقَضى عَنكَ دَينَكَ ؟ . . . قُل إذا أصبَحتَ وإذا أمسَيتَ : اللَّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الهَمِّ وَالحُزنِ ، وأعوذُ بِكَ مِنَ العَجزِ وَالكَسَلِ ، وأعوذُ بِكَ مِنَ الجُبنِ وَالبُخلِ ، وأعوذُ بِكَ مِن غَلَبَةِ الدَّينِ وقَهرِ الرِّجالِ .(2)

عنه صلى اللَّه عليه و آله - كانَ يَقولُ بَعدَ صَلاةِ الفَجرِ - : اللَّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الهَمِّ ، وَالحُزنِ ، وَالعَجزِ ، وَالكَسَلِ .(3)

الإمام الباقر عليه السلام : كانَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله إذا فَرَغَ مِنَ التَّشَهُّدِ وسَلَّمَ ، وتَرَبَّعَ ووَضَعَ يَدَهُ اليُمنى عَلى رَأسِهِ ، ثُمَّ قالَ : بِسمِ اللَّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ ، عالِمُ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ ، الرَّحمنُ الرَّحيمُ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأذهِب عَنِّي الهَمَّ وَالحُزنَ .(4)

المعجم الأوسط عن أنس : إنَّ النَّبِيَّ صلى اللَّه عليه و آله كانَ إذا صَلّى وفَرَغَ مِن صَلاتِهِ ، مَسَحَ بِيَمينِهِ عَلى رَأسِهِ ، وقالَ : بِسمِ اللَّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ الرَّحمنُ الرَّحيمُ ، اللَّهُمَّ أذهِب عَنِّي الهَمَّ وَالحُزنَ .(5)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 245 ح 12227 ، مسند ابن الجعد : ص 426 ح 2908 نحوه ، تاريخ دمشق : ج 24 ص 207 وفيهما «وضلع الدين» بدل «وغلبة الدين» ، كنزالعمّال : ج 2 ص 263 ح 3974 .
2- .سنن أبي داود : ج 2 ص 93 ح 1555 ، تهذيب الكمال : ج 23 ص 106 الرقم 4690 ، الأذكار المنتخبة : ص 79 ، سبل الهدى والرشاد : ج 10 ص 224 و ج 12 ص 88 كلاهما نحوه ، كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنزالعمّال : ج 6 ص 239 ح 15519 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 335 ح 981 ، منتقى الجمان : ج 2 ص 263 عن حفص بن البختري عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 86 ص 187 ح 49 .
4- .مستدرك الوسائل : ج 5 ص 52 ح 5344 نقلاً عن مجموعة الشهيد عن أبي بكر الحضرمي .
5- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 289 ح 3178 ، الدعاء للطبراني : ص 209 ح 658 ، تاريخ بغداد : ج 12 ص 480 الرقم 6953 ، الأذكار المنتخبة : ص 73 كلاهما نحوه ، سبل الهدى والرشاد : ج 8 ص 170 ، كنزالعمّال : ج 7 ص 53 ح 17915 .

ص: 279

م - پناه بردن به خدا

م - پناه بردن به خدامسند ابن حنبل - به نقل از انس - : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از هشت چيز به خدا پناه مى بُرد : غصّه، اندوه، ناتوانى، تنبلى، بخل، بزدلى، چيره شدن قرض، و غلبه دشمن .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - خطاب به ابى اُمامه - : آيا به تو سخنى نياموزم كه اگر بگويى ، خداوند، غصّه را از تو دور مى سازد و بدهىِ تو را مى پردازد؟ ... هر صبح و شام بگو : خداوندا! من از غصّه و اندوه به تو پناه مى برم و از ناتوانى و سستى به تو پناه مى برم و از بُزدلى و تنگ چشمى به تو پناه مى برم و از غالب شدن قرض و سلطه مردم بر خود ، به تو پناه مى برم .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - پس از نماز صبح مى گفت - : خداوندا! از غصّه و اندوه و ناتوانى و تنبلى، به تو پناه مى برم .

امام باقر عليه السلام : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پس از اداى تشهّد و سلام ، چهار زانو مى نشست و دست راستش را بر سر خود مى گذارد و مى فرمود : «به نام خدايى كه معبودى جز او نيست ؛ داناى نهان و آشكار ؛ بخشنده بخشايشگر . بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و غصّه و اندوه را از من دور فرما!» .

المعجم الأوسط - به نقل از انس - : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پس از اداى نماز و پايان يافتن آن ، دست راستش را بر سر خود مى كشيد و مى فرمود : «به نام خدايى كه معبودى جز او نيست؛ بخشنده بخشايشگر. خداوندا ! غصّه و اندوه را از من دور گردان» .

.

ص: 280

الإمام عليّ عليه السلام : كانَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله يَقولُ : ما مِن أحَدٍ مِن اُمَّتي قَضَى الصَّلاةَ ثُمَّ مَسَحَ وَجهَهُ بِيَدِهِ اليُمنى ، ثُمَّ قالَ : اللَّهُمَّ لَكَ الحَمدُ ، لا إلهَ إلّا أنتَ ، عالِمُ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ ، اللَّهُمَّ أذهِب عَنِّي الحُزنَ وَالهَمَّ وَالفِتَنَ ، ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ» ، وقالَ : ما مِن أحَدٍ مِن اُمَّتي فَعَلَ ذَلِكَ إلّا أعطاهُ اللَّهُ ما سَأَلَ .(1)

فلاح السائل : إنَّهُ صلى اللَّه عليه و آله كانَ إذا أرادَ الاِنصِرافَ مِنَ الصَّلاةِ ، مَسَحَ جَبهَتَهُ بِيَدِهِ اليُمنى ، ثُمَّ يَقولُ : «لَكَ الحَمدُ ولا إلهَ إلّا أنتَ ، عالِمُ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ ، الرَّحمنُ الرَّحيمُ ، أذهِب عَنِّي الغَمَّ وَالحُزنَ وَالفِتَنَ ، ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ» . وقالَ : ما أحَدٌ من اُمَّتي يَقولُ ذلِكَ إلّا أعطاهُ اللَّهُ ما سَأَلَ .(2)

ن - الحَوقَلَةرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : يا عَلِيُّ ، أمانٌ لِاُمَّتي مِنَ الهَمِّ : لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللَّهِ العَلِيِّ العَظيمِ ، لا مَلجَأَ ولا مَنجى مِنَ اللَّهِ إلّا إلَيهِ .(3)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 171 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 35 ح 41 ؛ تاريخ أصبهان : ج 2 ص 66 ح 1105 عن أنس ، تاريخ واسط : ص 130 عن عمرو بن قيس وكلاهما نحوه وليس فيهما ذيله من «والفتن» .
2- .فلاح السائل : ص 333 ح 222 ، الجعفريّات : ص 40 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله نحوه ، بحارالأنوار : ج 86 ص 210 ح 25 ؛ المعجم الأوسط : ج 3 ص 66 ح 2499 ، الدعاء للطبراني : ص 210 ح 659 كلاهما نحوه وليس فيهما ذيله من «والفتن» .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 371 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعاً عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 334 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 77 ص 58 ح 3 .

ص: 281

ن - ذكر «لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه»

امام على عليه السلام : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى فرمود : «پس از پايان نماز ، كسى از امّت من نيست كه با دست راستش به پيشانى خود دست بكشد و بگويد : "ستايش تو راست . معبودى جز تو نيست كه داناى نهان و آشكارى . اندوه و غصّه و فتنه هاى پيدا و ناپيدا را از من دور گردان" جز آن كه خداوند، درخواستش را به وى عطا خواهد كرد» .

فلاح السائل : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پس از پايان نماز و هنگام برخاستن ، با دست راستش به پيشانى خود دست مى كشيد و مى فرمود : «ستايش تو راست و معبودى جز تو نيست كه داناى نهان و آشكارى و بخشنده و بخشايشگر . غم و اندوه و فتنه هاى پيدا و ناپيدا را از من دور گردان » و فرمود : «از امّت من كسى آن را بر زبان نمى آورد جز آن كه خداوند، خواسته او را ارزانى اش مى كند» .

ن - ذكر «لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه»پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : اى على ! جمله «هيچ نيرو و توانى نيست ، جز به يارى خداى والاى بزرگ . هيچ پناه و نجاتى از خدا نيست مگر به سوى او »، مايه ايمنى امّت من از اندوه است .

.

ص: 282

عنه صلى اللَّه عليه و آله : أكثِروا مِن قَولِ «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللَّهِ» فَإِنَّها تَدفَعُ تِسعَةً وتِسعينَ باباً مِنَ الضُّرِّ ، أدناهَا الهَمُّ وَالفَقرُ .(1)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن قالَ : «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللَّهِ» كانَ دَواءً مِن تِسعَةٍ وتِسعينَ داءً ، أيسَرُها الهَمُّ .(2)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ آدَمَ شَكا إلَى اللَّهِ عزّ وجلّ ما يَلقى مِن حَديثِ النَّفسِ وَالحُزنِ ، فَنَزَلَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا آدَمُ ، قُل : «لا حَولَ ولا قُوَّة إلّا بِاللَّهِ» . فَقالَها ، فَذَهَبَ عَنهُ الوَسوَسةُ وَالحُزنُ .(3)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن حَزنَهُ أمرٌ فَليَقُل : لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللَّهِ .(4)

الإمام الباقر عليه السلام - لِابنِهِ - : يا بُنَيَّ ، إذا أنعَمَ اللَّهُ عَلَيكَ نِعمَةً فَقُل : «الحَمدُ للَّهِ ِ» ، وإذا حَزَبَكُ أمرٌ فَقُل : «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللَّهِ» ، وإذا أبطَأَ عَلَيكَ رِزقٌ فَقُل : «أستَغفِرُ اللَّهَ» .(5)

.


1- .المعجم الصغير : ج 1 ص 157 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 33 ح 3541 ، المطالب العالية : ج 1 ص 74 ح 256 وفيه «استعينوا» بدل «أكثروا» وليس فيهما «والفقر» ، سبل الهدى والرشاد : ج 12 ص 87 كلّها عن جابر بن عبداللَّه ، تاريخ دمشق : ج 17 ص 172 ح 4086 عن ابن عبّاس نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 455 ح 1961 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 727 ح 1990 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 187 ح 5028 ، مسند إسحاق بن راهوية : ج 1 ص 464 ح 541 ، الدعاء للطبراني : ص 478 ح 1674 كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 1 ص 454 ح 1956 ؛ ثواب الأعمال : ص 195 ح 1 عن عمرو بن يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 87 ص 4 ح 4 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 637 ح 855 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 360 ، بحارالأنوار : ج 93 ص 186 ح 5 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 46 ح 171 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 258 ح 192 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : ص 480 ح 1048 عن عبد العزيز بن محمّد الدراوردي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 78 ص 197 ح 20 ؛ شعب الإيمان : ج 1 ص 441 ح 651 ، تاريخ بغداد : ج 3 ص 180 الرقم 1218 كلاهما عن عبد العزيز ابن أبي حازم عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله وفيهما «حزبه» بدل «حزنه» ، كنز العمّال : ج 15 ص 848 ح 43372 .
5- .نثر الدرّ : ج 1 ص 345 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 362 وفيه «حزنك» بدل «حزبك» ، بحارالأنوار : ج 78 ص 187 ح 30 ؛ شعب الإيمان : ج 4 ص 108 ح 4446 ، صفة الصفوة : ج 2 ص 169 الرقم 186 كلاهما عن عبد العزيز بن أبي حازم عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه وفيهما «حزبه» بدل «حزنه» ، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 212 وفيه «أحزنك» بدل «حزبك» .

ص: 283

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : عبارت «لا حَولَ ولا قوَّةَ إلّا بِاللَّهِ ؛ هيچ نيرو و توانى نيست ، جز به يارى خدا» را بسيار بگوييد؛ چه اين كه نود و نه گونه گرفتارى را برطرف مى كند كه كمترين آنها اندوه و نادارى است .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : گفتن «لا حَولَ ولا قوَّةَ إلّا بِاللَّه»، دواى نود و نه درد است كه آسان ترين آن، اندوه است .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : آدم عليه السلام به دليل دچار شدن به خيالات و اندوه ، به خداوند متعال شِكوه كرد . پس جبرييل عليه السلام بر او فرود آمد و گفت : اى آدم ! بگو : لا حَولَ ولا قوَّةَ إلّا بِاللَّه. آدم عليه السلام اين را گفت و وسوسه و اندوهش برطرف شد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : آن كس كه چيزى اندوهگينش كند بايد بگويد : «لا حَولَ ولا قوَّةَ إلّا بِاللَّه».

امام باقر عليه السلام - خطاب به فرزندش - : فرزندم ! هر گاه خداوند به تو نعمتى ارزانى فرمود، بگو : «الحمد للَّه؛ ستايش، مخصوص خداست » و هر زمان، چيزى تو را گرفتار ساخت، بگو : «لا حَولَ ولا قوَّةَ إلّا بِاللَّهِ ؛ هيچ نيرو و توانى نيست ، جز به يارى خدا» و هر گاه روزى ات به تأخير افتاد، بگو : «أستغفِرُ اللَّه؛ از خداوند آمرزش مى طلبم» .

.

ص: 284

الإمام الصادق عليه السلام - لِسُفيانَ الثَّوريِّ - : يا سُفيانُ ، إذا حَزَنَكَ أمرٌ مِن سُلطانٍ أو غَيرِهِ فَأَكثِر مِن قَولِ : «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللَّهِ» ؛ فَإِنَّها مِفتاحُ الفَرَجِ ، وكَنزٌ مِن كُنوزِ الجَنَّةِ .(1)

س - التَّهليلات صحيح البُخاريّ عن ابن عبّاس : إنَّ رسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله كانَ يَقولُ عِندَ الكَربِ : لا إلهَ إلَّا اللَّهُ العَظيمُ الحَليمُ ، لا إلهَ إلَّا اللَّهُ رَبُّ العَرشِ العَظيمِ ، لا إلهَ إلَّا اللَّهُ ربُّ السَّماواتِ ورَبُّ الأَرضِ ورَبُّ العَرشِ الكَريمِ .(2)

الإمام عليّ عليه السلام : عَلَّمَني رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله إذا نَزَلَ بي كَربٌ أن أقولَ : لا إلهَ إلَّا اللَّهُ الحَليمُ الكَريمُ ، سُبحانَ اللَّهِ وتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ العَرشِ العَظيمِ ، وَالحَمدُ للَّهِ ِ رَبِّ العالَمينَ .(3)

.


1- .العدد القويّة : ص 149 ح 69 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 201 ح 29 ؛ حلية الأولياء : ج 3 ص 193 الرقم 242 ، تهذيب الكمال : ج 5 ص 85 الرقم 950 ، سير أعلام النبلاء : ج 6 ص 261 الرقم 117 ، صفة الصفوة : ج 2 ص 168 الرقم 186 كلّها عن مالك بن أنس وفيها «حزبك» بدل «حزنك» .
2- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2336 ح 5986 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2092 ح 83 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 495 ح 3435 وفيه «العلي» بدل «العظيم» الأولى ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 601 ح 2537 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1278 ح 3883 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 2 ص 119 ح 3423 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 196 ح 701 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 162 ح 10466 نحوه ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 688 ح 1873 كلّها عن عبداللَّه بن جعفر ، فتح الباري : ج 11 ص 146 ذيل ح 6346 نحوه ، كنز العمّال : ج 2 ص 654 ح 4992 ؛ الأمالي للطوسي : ص 622 ح 1284 عن عبداللَّه بن جعفر نحوه ، بحارالأنوار : ج 95 ص 195 ح 28 .

ص: 285

س - ذكر «لا إله إلّا اللَّه»

امام صادق عليه السلام - خطاب به سفيان ثُورى - : اى سفيان! هر گاه چيزى، از طرف شخص قدرتمندى يا غير آن ، تو را اندوهگين كند، اين سخن را بسيار بگو : «لا حول ولا قوّة إلّا باللَّه»؛ زيرا آن، كليد گشايش است و گنجى از گنج هاى بهشت است .

س - ذكر «لا إله إلّا اللَّه»صحيح البخارى - به نقل از ابن عبّاس - : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله هنگام گرفتارى مى گفت : «معبودى جز خدا نيست ؛ بزرگ و بردبار . معبودى جز خدا نيست ؛ پروردگارِ عرش بزرگ . معبودى جز خدا نيست ؛ پروردگار آسمان ها و پروردگار زمين و پروردگار عرش ارجمند».

امام على عليه السلام : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به من آموخت كه هر گاه گرفتارى اى به من رسد، بگويم : «معبودى جز خدا نيست ؛ بردبار و بخشنده . منزّه است خداوند. خجسته خدايى كه پروردگارِ عرش سترگ است . ستايش ، خدايى را كه پروردگار جهانيان است» .

.

ص: 286

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن قالَ : «لا إلهَ إلَّا اللَّهُ قَبلَ كُلِّ شَي ءٍ ، ولا إلهَ إلَّا اللَّهُ بَعدَ كُلِّ شَي ءٍ ، ولا إلهَ إلَّا اللَّهُ يَبقى بنا(1) ويَفنى كُلِّ شَي ءٍ» عوفِيَ مِنَ الهَمِّ وَالحُزنِ .(2)

ع - ذِكرُ يونُس عليه السلام الإمام الصادق عليه السلام : أربَعٌ لِأَربَعٍ : . . . وَالرّابِعَةُ لِلغَمِّ وَالهَمِّ : «لا إلهَ إلّا أنتَ سُبحانَكَ إنّي كُنتُ مِنَ الظالمينَ» ، قالَ اللَّهُ سُبحانَهُ : (فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَهُ مِنَ الْغَمِ ّ وَ كَذَ لِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ )(3) .(4)

عنه عليه السلام : عَجِبتُ لِمَن فَزِعَ مِن أربَعٍ كَيفَ لا يَفزَعُ إلى أربَعٍ . . . وعَجِبتُ لِمَنِ اغتَمَّ كَيفَ لا يَفزَعُ إلى قَولِهِ تَعالى : (لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَنَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّلِمِينَ )(5)فَإِنّي سَمِعتُ اللَّهَ عزّ وجلّ يَقولُ بِعَقَبِها : (فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَهُ مِنَ الْغَمِ ّ وَ كَذَ لِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ ) .(6)

ف - ذِكرُ يا رَؤوفُ يا رَحيمُ الإمام الرِّضا عليه السلام : رَأَيتُ أبي عليه السلام فِي المَنامِ فَقالَ : يا بُنَيَّ ، إذا كُنتَ في شِدَّةٍ فَأَكثِر أن تَقولَ : «يا رَؤوفُ يا رَحيمُ» وَالَّذي نَراهُ (7) فِي المَنامِ نَراهُ فِي اليَقَظةِ .(8)

.


1- .لا توجد كلمة «بنا» في بعض المصادر ، ولعلّها زائدة هنا أو أنّ الصواب «ربّنا» .
2- .الفردوس: ج 3 ص 473 ح 5466 ، المعجم الكبير: ج 10 ص 290 ح 10691 كلاهما عن ابن عبّاس، الدعاء للطبراني: ص 131 ح 354 عن سفيان الثوري من دون إسناد إليه صلى اللَّه عليه و آله وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 2 ص 123 ح 3438 .
3- .الأنبياء : 88 .
4- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 170 و 171 ح 329 عن كرام .
5- .الأنبياء : 87 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 392 و 393 ح 5835 ، الخصال : ص 218 ح 43 ، مجمع البيان : ج 6 ص 729 وليس فيه صدره إلى «أربع» الثانية وكلّها عن هشام بن سالم ، المصباح للكفعمي : ص 262 و 263 ، مشكاة الأنوار : ص 214 ح 585 ، بحارالأنوار : ج 93 ص 184 ح 1 .
7- .في مهج الدعوات في كلا الموضعين : «تراه» والصحيح ما أثبتناه من بحار الأنوار .
8- .مهج الدعوات : ص 397 نقلاً عن كتاب تعبير الرؤيا للشيخ الكليني عن الوشّاء ، بحار الأنوار : ج 93 ص 272 ح 2 .

ص: 287

ع - ذكر يونس عليه السلام

ف - ذكر «يا رئوف يا رحيم»

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كه بگويد : «پيش از هر چيزى، معبودى جز خداوند نبوده و پس از هر چيزى، معبودى جز خداوند نيست . معبودى جز خداوند نيست. پروردگار ما پاينده است و هر چيز [ديگرى] فنا شونده »، از گرفتارى و اندوه، نجات مى يابد .

ع - ذكر يونس عليه السلام امام صادق عليه السلام : چهار چيز (آيه)، براى چهار چيز است : ... آيه چهارم ، براى [برطرف كردن] غم و اندوه است : (معبودى جز تو نيست . منزّهى تو ! همانا من از ستمكاران بودم) . خداوند سبحان ، فرموده است : (پس اجابتش كرديم و او را از غم، رهايى بخشيديم ، و مؤمنان را چنين نجات مى دهيم) .

امام صادق عليه السلام : در شگفتم از كسى كه از چهار چيز واهمه دارد؛ ليكن به چهار چيز پناه نمى بَرَد! ... درشگفتم از كسى كه اندوهگين است؛ ليكن به اين سخن خداوند متعال پناه نمى بَرَد : (معبودى جز تو نيست . منزّهى تو ! همانا من از ستمكاران بودم)؛ زيرا شنيدم كه خداوند متعال به دنبال آن مى فرمايد: (پس اجابتش كرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را چنين رهايى مى بخشيم).

ف - ذكر «يا رئوف يا رحيم»امام رضا عليه السلام : پدرم را در خواب ديدم . فرمود : «فرزندم! هر گاه در سختى بودى، بسيار بگو : "يا رئوف يا رحيم!؛ اى مهربان، اى بخشايشگر"! و ما آن چه را در خواب مى بينيم [ همانند ] چيزى است كه در بيدارى مشاهده مى كنيم .

.

ص: 288

ص - تِلكَ الأَذكارُرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أصابَهُ هَمٌّ أو غَمٌّ أو كَربٌ أو بَلاءٌ أو لَأواءُ(1) ، فَليَقُل : اللَّهُ رَبّي ولا اُشرِكُ بِهِ شَيئاً ، تَوَكَّلتُ عَلَى الحَيِّ الَّذي لا يَموتُ . (2)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : ما كَرَبَني أمرٌ إلّا تَمَثَّلَ ليَ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، قُل : تَوَكَّلتُ عَلَى الحَيِّ الَّذي لا يَموتُ ، وَالحَمدُ للَّهِ ِ الّذي لَم يَتَّخِذ وَلَداً ولَم يَكُن لَهُ شَريكٌ فِي المُلكِ ، وَلَم يَكُن لَهُ وَليٌّ مِنَ الذُّلِّ ، وكَبِّرهُ تَكبيراً .(3)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن قالَ في كُلِّ يَومٍ حينَ يُصبِحُ وحينَ يُمسي : «حَسبِيَ اللَّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ ، عَلَيهِ تَوَكَّلتُ وهُوَ رَبُّ العَرشِ العَظيمِ» سَبعَ مَرّاتٍ ، كَفاهُ اللَّهُ تَعالى ما أهَمَّهُ مِن أمرِ الدُّنيا والآخِرَةِ .(4)

سُنن ابن ماجَة عن أسماء بنتِ عُمَيس : عَلَّمَني رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله كَلِماتٍ أقولُهُنَّ عِندَ الكَربِ : اللَّهُ اللَّهُ رَبّي لا اُشرِكُ بِهِ شَيئاً .(5)

.


1- .اللأواءُ : الشِدَّةُ وضيقُ المعيشة (النهاية : ج 4 ص 221 «لأي») .
2- .الكافي : ج 2 ص 556 ح 2 ، عدّة الداعي : ص 260 كلاهما عن أسماء ، الدعوات : ص 50 ح 125 نحوه ، بحارالأنوار : ج 95 ص 195 ح 29 ؛ المعجم الأوسط : ج 6 ص 177 ح 6119 ، الدعاء للطبراني : ص 313 ح 1025 كلاهما عن أسماء بنت عميس نحوه وليس فيهما ذيله ، كنزالعمّال : ج 2 ص 117 ح 3410 .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 689 ح 1876 ، سبل الهدى والرشاد : ج 12 ص 88 كلاهما عن أبي هريرة ، الأسماء والصفات : ج 1 ص 289 ح 216 ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 353 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في كتاب الفرج ، تفسير الآلوسي : ج 15 ص 196 كلّها عن إسماعيل بن أبي فديك ، كنز العمّال : ج 2 ص 119 ح 3424 .
4- .الأذكار المنتخبة : ص 82 عن أبي الدرداء ، سنن أبي داود : ج 4 ص 321 ح 5081 ، تفسير القرطبي : ج 8 ص 303 ، تفسير ابن كثير : ج 4 ص 181 كلّها عن أبي الدرداء من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، كنزالعمّال : ج 2 ص 164 ح 3588 ؛ بحارالأنوار : ج 87 ص 6 ح 8 نقلاً عن البلد الأمين و ج 86 ص 51 نقلاً عن الكفعمي في كتاب رؤيا القوم نحوه .
5- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1277 ح 3882 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 87 ح 1525 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 166 ح 10485 كلاهما نحوه ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 307 ح 27150 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 22 ح 3 ، كنزالعمّال : ج 2 ص 119 ح 3420 .

ص: 289

ص - و اين چند ذكر

ص - و اين چند ذكرپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس كه به گرفتارى و غم و رنج و بلا و تنگ دستى دچار گشت، بگويد : «خداوند، پروردگار من است . چيزى را شريك او قرار نمى دهم و بر زنده ناميرا توكّل مى كنم» .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : چيزى مرا اندوهگين نساخت مگر آن كه جبرئيل عليه السلام در برابرم مجسّم شد و گفت : اى محمّد ! بگو : «توكّل مى كنم بر زنده اى كه نمى ميرد و ستايش براى خداوندى است كه فرزندى اختيار نكرده است و در فرمان روايى شريكى ندارد و ياورى از سر ذلّت نگرفته است و او را بسيار بزرگ بشمار» .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : كسى كه هر روز ، در صبح و شام، هفت بار بگويد : «خدا مرا بس است. جز او هيچ معبودى نيست. بر وى توكّل مى كنم و او پروردگار عرش سترگ است»، خداوند متعال در آنچه از كار دنيا و آخرت كه دلگيرش كند، او را كفايت خواهد كرد .

سنن ابن ماجة - به نقل از اسماء بنت عُمَيس - : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله كلماتى به من آموخت كه در زمان فراوانىِ اندوه، آن را بر زبان آورم : «خدا ، خدا ، پروردگار من است . هيچ چيز را شريك او نمى گردانم» .

.

ص: 290

الدّر المنثور عن عائشة : إنَّ النَّبِيَّ صلى اللَّه عليه و آله كانَ إذَا اشتَدَّ غَمُّهُ ، مَسَحَ بِيَدِهِ عَلى رَأسِهِ ولِحيَتِهِ ، ثُمَّ تَنَفَّسَ الصَّعداءَ وقالَ : حَسبِيَ اللَّهُ ونِعمَ الوَكيلُ .(1)

الكافي عن سعيد بن يسار : قُلتُ لِأَبي عَبدِاللَّهِ عليه السلام : يَدخُلُني الغَمُّ ، فَقالَ : أكثِر مِن أن تَقولَ : «اللَّهُ اللَّهُ رَبّي لا اُشرِكُ بِهِ شَيئاً» ، فَإِذا خِفتَ وَسوَسةً أو حَديثَ نَفسٍ فَقُل : «اللَّهُمَّ إنّي عَبدُكَ وَابنُ عَبدِكَ وَابنُ أمَتِكَ ، ناصِيَتي بِيَدِكَ ، عَدلٌ فيَّ حُكمُكَ ، ماضٍ فِيَّ قَضاؤكَ ، اللَّهمَّ إنّي أسأَلُكَ بِكُلِّ اسمٍ هوَ لَكَ أنزَلتَهُ في كِتابِكَ ، أو عَلَّمتَهُ أحَداً مِن خَلقِكَ ، أوِ استَأثَرتَ بِهِ في عِلمِ الغَيبِ عِندَكَ ، أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تَجعَلَ القُرآنَ نورَ بَصَري ، ورَبيعَ قَلبي ، وجِلاءَ حُزني ، وذَهابَ هَمّي ، اللَّهُ اللَّهُ رَبّي لا اُشرِكُ بِهِ شَيئاً» .(2)

ق - التَّأذينُ فِي الاُذُنِ الإمام عليّ عليه السلام : رَآنِي النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله حَزيناً ، فَقالَ : يا بنَ أبي طالِبٍ ، أراكَ حَزيناً ؟ قُلتُ : هُوَ كَذلِكَ ، قالَ : فَمُر بَعضَ أهلِكَ يُؤَذِّن في اُذُنِكَ ، فَإِنَّهُ دَواءُ لِلَهمِّ . قالَ : فَفَعَلتُ فَزَال عَنّي .(3)

4 / 5العِلاجُ الطَّبيعِيُ أ - أكلُ العِنَبِ ولا سِيَّمَا الأَسوَدَ مِنهُ الإمام الصادق عليه السلام : شَكا نَبيٌّ مِنَ الأَنبِياءِ إلَى اللَّهِ عزّ وجلّ الغَمَّ ، فَأَمَرهُ اللَّهُ عزّ وجلّ بِأَكلِ العِنَبِ .(4)

.


1- .الدرّ المنثور : ج 2 ص 390 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في الذكر ، تفسير الآلوسي : ج 4 ص 128 .
2- .الكافي : ج 2 ص 561 ح 16 .
3- .أسنى المطالب لابن الجزري : ص 108 ح 47 عن حفص بن غياث عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام .
4- .الكافي : ج 6 ص 351 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 362 ح 2262 عن بكر بن صالح ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 377 ح 1256 نحوه ، بحارالأنوار : ج 14 ص 460 ح 20 .

ص: 291

ق - اذان گفتن در گوش

4 / 5 درمان طبيعى

الف - خوردن انگور، بويژه انگور سياه

الدرّ المنثور - به نقل از عايشه - : هر گاه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله سخت اندوهگين مى شد، دستش را به سر و ريش خود مى كشيد. سپس نفس عميقى مى كشيد و مى فرمود : «خدا ما را بس است و او بهترين كارساز و تدبيرگر است» .

الكافى - به نقل از سعيد بن يسار - : به امام صادق عليه السلام گفتم : [گاه ]اندوهگين مى شوم . فرمود : «بسيار بگو : "خدا ، خدا پروردگار من است ؛ چيزى را شريك او نمى دانم" . هر گاه از [دچار شدن به ]وسوسه يا خُطورات ناميمون ترسيدى ، بگو : "بار خدايا! من ، بنده تو ، فرزند بنده تو و فرزند كنيز تو اَم . زمام اختيارم به دست توست . حكم تو در حقّ من عادلانه است و تصميم تو در باره من انجام پذيرفته است . بار خدايا! به حقّ هر نامى كه از آنِ توست و آن را در كتاب خويش فرو فرستاده اى ، يا به يكى از آفريدگانت آموخته اى ، يا به علم غيب خود اختصاصش داده اى ، از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستى و قرآن را نور ديده ام ، بهار دلم ، زداينده اندوهم و از بين برنده غمم قرار دهى . خدا ، خدا ، پروردگار من است . هيچ چيز را شريك او نمى گردانم" .

ق - اذان گفتن در گوش امام على عليه السلام : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مرا اندوهگين ديد و فرمود : «اى پسر ابوطالب! تو را اندوهگين مى بينم» . گفتم : اين چنين است . فرمود : «خانواده ات را وادار كه در گوش تو اذان بگويند ؛ زيرا آن، دواى غم است» . من هم انجامش دادم؛ اندوهم برطرف گرديد .

4 / 5درمان طبيعى الف - خوردن انگور، بويژه انگور سياه امام صادق عليه السلام : يكى از پيامبران ، از دچار شدن به اندوه، به خداوند شِكوه كرد . خداوند، او را به خوردن انگور فرمان داد .

.

ص: 292

عنه عليه السلام : لَمّا حُسِرَ الماءُ عَن عِظامِ المَوتى ، فَرَأى ذلِكَ نوحٌ عليه السلام ، جَزِعَ جَزَعاً شَديداً وَاغتَمَّ لِذلِكَ ، فَأَوحَى اللَّهُ عزّ وجلّ إلَيهِ : هذا عَمَلُكَ بِنَفسِكَ ، أنتَ دَعَوتَ عَلَيهِم . فَقالَ : يا رَبِّ ، إنّي أستَغفِرُكَ وأتوبُ إلَيكَ . فَأَوحَى اللَّهُ عزّ وجلّ إلَيهِ : أن كُلِ العِنَبَ الأَسوَدَ لِيَذهَبَ غَمُّكَ .(1)

عنه عليه السلام : إنَّ نوحاً عليه السلام شَكا إلَى اللَّهِ الغَمَّ ، فَأَوحَى اللَّهُ إلَيهِ : أن كُلِ العِنَبَ ، فَإِنَّهُ يَذهَبُ بِالغَمِّ .(2)

ب - أكلُ الزَّبيبِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : عَلَيكُم بِالزَّبيبِ ؛ فَإِنَّهُ يُطفِئُ المِرَّةَ(3) ، ويُسَكِّنُ البَلغَمَ ، ويَشُدُّ العَصَبَ ، ويُذهِبُ النَّصَبَ (4) ، ويُحَسِّنُ القَلبَ .(5)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : عَلَيكُم بِالزَّبيبِ ؛ فَإِنَّهُ يَكشِفُ المِرَّةَ ، ويَذهَبُ بِالبَلغَمِ ، ويَشُدُّ العَصَبَ ، ويَذهَبُ بِالإِعياءِ ، ويُحَسِّنُ الخُلُقَ ، ويُطَيِّبُ النَّفسَ ، ويَذهَبُ بِالغَمِّ .(6)

راجع : موسوعة الأحاديث الطبّية : ج 2 ص 573 (القسم الخامس / الفصل السابع و العشرون : الزبيب) .

.


1- .الكافي : ج 6 ص 350 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 363 ح 2264 نحوه وكلاهما عن موسى بن العلاء ، بحارالأنوار : ج 11 ص 331 ح 52 .
2- .المحاسن : ج 2 ص 363 ح 2263 عن فرات بن أحنف ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 377 ح 1255 بزيادة «الأسود» بعد «العنب» ، بحارالأنوار : ج 66 ص 149 ح 10 .
3- .المِرَّةُ : مِزاجٌ من أمزجة البدن ، المِرّة : إحدى الطبائع الأربعة (لسان العرب : ج 5 ص 168 «مرر») .
4- .النصب : التعب (لسان العرب : ج 1 ص 758 «نصب») .
5- .طبّ النبيّ صلى اللَّه عليه و آله : ص 26 ، بحارالأنوار : ج 62 ص 298 .
6- .الخصال ، ص 344 ح 9 عن أحمد الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 380 ح 1272 نحوه ، روضة الواعظين : ص 340 وفيه «لغمّ» بدل «النفس» ، بحارالأنوار : ج 66 ص 151 ح 1 ؛ كنز العمّال : ج 10 ص 41 ح 28265 نقلاً عن أبي نعيم عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله وفيه «بالهمّ» بدل «بالغمّ» .

ص: 293

ب - خوردن مويز

امام صادق عليه السلام : هنگامى كه آب از استخوان هاى مردگانْ كنار رفت ، نوح از ديدن آن ، بسيار غمناك شد . پس خداوند متعال به او وحى كرد : «اين ، كارى است كه خود با خويش كرده اى! تو خود ، آنان را نفرين كردى!» . گفت : پروردگارا ! من از تو آمرزش مى طلبم و به درگاه تو ، توبه مى كنم. سپس خداوند متعال به او وحى فرستاد : «انگور سياه بخور تا اندوهت از ميان برود» .

امام صادق عليه السلام : نوح عليه السلام از دچار شدن به اندوه به خداوند شِكوه كرد . خداوند به وى چنين وحى فرستاد : «انگور بخور؛ كه آن، اندوه را مى زدايد» .

ب - خوردن مويزپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بر شما باد مويز ؛ چرا كه تلخه را خاموش مى كند ، بلغم را تسكين مى دهد ، پِى را استحكام مى بخشد ، خستگى را مى بَرَد و قلب را نيكو مى سازد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بر شما باد مويز ؛ چرا كه تلخه را مى زدايد ، بلغم را مى بَرَد ، پِى را استحكام مى بخشد ، رنجيدگى را از ميان برمى دارد ، خلق و خو را خوش مى سازد ، دل را پاك مى كند و اندوه را مى بَرَد .

ر . ك : دانش نامه احاديث پزشكى : ص 525 (بخش پنجم / فصل بيست و هفتم : مويز) .

.

ص: 294

ج - أكلُ السَّفَرجَلِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله - لَمّا ناوَلَ طَلحَةَ السَّفَرجَلَ - : دونَكَها يا أبا مُحَمَّدٍ ؛ فَإِنَّها تَشُدُّ القَلبَ ، وتُطَيِّبُ النَّفسَ ، وتَذهَبُ بِطَخاوَةِ(1) الصُّدورِ .(2)

الإمام الصادق عليه السلام : السَّفَرجَلُ يَذهَبُ بِهَمِّ الحَزينِ كَما تَذهَبُ اليَدِ بِعَرَقِ الجَبينِ .(3)

راجع : موسوعة الأحاديث الطبية : ص 146 (القسم الثالث / الفصل الأوّل : القلب والعروق / السفرجل) .

د - أكلُ لَحمِ الدَّرّاجِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَنِ اشتَكى فُؤادُهُ وكَثُرَ غَمُّهُ ، فَليَأكُل لَحمَ الدَّرّاجِ .(4)

الإمام الصادق عليه السلام : إذا وَجَدَ أحَدُكُم غَمّاً أو كَرباً لا يَدري ما سَبَبُهُ ، فَليَأكُل لَحمَ الدَّرّاجِ ؛ فَإِنَّهُ يَسكُنُ عَنهُ إن شاءَ اللَّهُ .(5)

ه - أكلُ اللُّبّانِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : عَلَيكُم بِاللُّبّانِ فَإِنَّهُ يَمسَحُ الحُزنَ عَنِ القَلبِ كَما يُمسَحُ ويُذكَّى العَرَقُ . (6) عَنِ الجَبينِ ، ويَشُدُّ الظَّهرَ ، ويَزيدُ العَقلَ ، ويُذَكِّي الذِّهنَ ، ويَجلُو البَصَرَ ، ويُذهِبُ النِّسيانَ .(7)

.


1- .الطَخاءُ : ثِقلٌ وغَشْيٌ (النهاية : ج 3 ص 116 «طخا») .
2- .المعجم الكبير : ج 1 ص 118 ح 219 عن طلحة و ج 11 ص 92 ح 11209 عن ابن عبّاس ، سبل الهدى والرشاد : ج 12 ص 193 عن طلحة وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 41 ح 28262 .
3- .الكافي : ج 6 ص 358 ح 7 ، المحاسن : ج 2 ص 367 ح 2281 كلاهما عن سفيان بن عيينة ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 373 ح 1240 عن الإمام الباقر عليه السلام وفيه صدره ، بحارالأنوار : ج 66 ص 171 ح 18 .
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 350 ح 1136 ، طب الأئمة عليهم السلام لا بني بسطام : ص 107 عن عليّ بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 65 ص 44 ح 9 .
5- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 350 ح 1137 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 75 ح 69 .
6- .هكذا ، ولعلّ الصواب قراءتها على المجهول : «كما يُمسَح ويُذَكّى العرقُ . . .» .
7- .بحارالأنوار : ج 76 ص 321 نقلاً عن طبّ النبيّ صلى اللَّه عليه و آله : ص 20 وفي النسخة التي بأيدينا «الحرّ» بدل «الحزن» .

ص: 295

ج - خوردن بِه

د - خوردن گوشت كبكنجير

ه - خوردن كُندُر

ج - خوردن بِه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - هنگامى كه ميوه بِهى به طلحه داد - : اى ابو محمّد ! اين را بگير ؛ چرا كه قلب را تقويت مى كند ، دل را خوش مى دارد و سنگينىِ سينه را از ميان مى بَرَد .

امام صادق عليه السلام : بِهْ، غم فرد اندوهگين را برطرف مى كند، آن چنان كه دست ، عرق از پيشانى برطرف مى كند .

ر . ك : دانش نامه احاديث پزشكى : ص 136 (بخش سوم / فصل يكم : قلب وعروق / به) .

د - خوردن گوشت كبكنجيرپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس دلش دردمند و اندوهش بسيار است، گوشت كبكنجير بخورد .

امام صادق عليه السلام : هر گاه كسى از شما ، به اندوه يا گرفتارى اى دچار گردد كه سببش را نمى داند ، گوشت كبكنجير بخورد . در اين صورت، به خواست خدا ، اندوه و گرفتارى اش ، تسكين خواهند يافت .

ه - خوردن كُندُرپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بر شما باد كُندُر ؛ زيرا آن سان كه عرق از پيشانى پاك مى شود ، اندوه را از دل مى بَرَد و پشت را محكم مى كند و خرد را فزونى مى بخشد و ذهن را جلا مى دهد و ديده را نور مى بخشد و فراموشى را مى زدايد .

.

ص: 296

و - أكلُ التَّلبينَةِرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : التَّلبينَةُ(1) مُجِمَّةٌ (2) لِفُؤادِ المَريضِ ، تَذهَبُ بِبَعضَ الحُزنِ .(3)

الإمام الصادق عليه السلام : إنَّ التَّلبينَ يَجلُو القَلبَ الحَزينَ كَما تَجلُو الأَصابِعُ العَرَقَ مِنَ الجَبينِ . (4)

ز - أكلُ الزَّيتِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : عَلَيكُم بِالزَّيتِ فَإِنَّهُ يَكشِفُ المِرَّةَ ، ويُذهِبُ البَلغَمَ ، ويَشُدُّ العَصَبَ ، ويَذهَبُ بِالضَّناءِ(5) ، ويُحَسِّنُ الخُلُقَ ، ويُطَيِّبُ النَّفسَ ، ويَذهَبُ بِالغَمِّ .(6)

ح - غَسلُ الرَّأسِ ولا سِيَّما بِالسِّدرِالإمام الصادق عليه السلام : مَن وَجَدَ هَمّاً ولا يَدري ما هُوَ ، فَليَغسِل رَأسَهُ .(7)

الإمام عليّ عليه السلام : لَمّا أمَرَ اللَّهُ عزّ وجلّ رَسولَهُ صلى اللَّه عليه و آله بِإِظهارِ الإِسلامِ وظَهرِ الوَحيِ ، رَأى قِلَّةً مِنَ المُسلِمينَ وكَثرَةً مِنَ المُشرِكينَ ، فَاهتَمَّ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله هَمّاً شَديداً ، فَبَعَثَ اللَّهُ عزّ وجلّ إلَيهِ جَبرَئيلَ عليه السلام بِسِدرٍ مِن سِدرَةِ المُنتَهى ، فَغَسَلَ بِهِ رَأسَهُ ، فَجَلا بِهِ هَمَّهُ .(8)

.


1- .التَّلْبينَةُ والتَّلْبين : حساءٌ يعمل من دقيق أو نُخالَة ، وربّما جُعل فيها عسل ، سمّيت به تشبيهاً باللَّبن لبَياضِها ورِقَّتِها ، وهي تسمية بالمرّة من التّلبين ، مصدر لَبَّنَ القَوْمَ : إذا سقاهم اللَّبن (النهاية : ج 4 ص 229 «لبن») .
2- .تُجِمُّ الفؤادَ : أي تريحُه ، وقيل : تجمعه وتُكمل صلاحه ونشاطه (النهاية : ج 1 ص 301 «جمم») .
3- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2067 ح 5101 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1736 ح 90 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 4 ص 161 ح 6693 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 361 ح 24566 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 101 ح 7098 كلّها عن عائشة ، كنزالعمّال : ج 10 ص 37 ح 28244 .
4- .الكافي : ج 6 ص 320 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 171 ح 1477 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 96 ح 6 .
5- .الضناء - بالفتح والمدّ - : اسم من ضني - بالكسر - : مرض مرضاً ملازماً حتّى أشرف على الموت (مجمع البحرين : ج 2 ص 1087 «ضنا») .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 35 ح 81 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 107 ح 58 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام نحوه ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 415 ح 1405 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله وفيه «بالإعياء» بدل «بالضنا» ، الدعوات : ص 147 ح 386 وليس فيه «ويذهب بالضنا» وفيه «الهمّ» بدل «الغمّ» ، بحارالأنوار : ج 66 ص 179 ح 3 ؛ ربيع الأبرار : ج 4 ص 128 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «بالإعيا» «بالهمّ» بدل «بالضنا» «بالغمّ» .
7- .الدعوات : ص 120 ح 284 ، بحارالأنوار : ج 76 ص 323 ح 8 .
8- .الكافي : ج 6 ص 505 ح 7 عن محمّد بن الحسين العلوي عن أبيه عن جدّه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 213 ح 44 .

ص: 297

و - خوردن تلبينه

ز - خوردن روغن زيتون

ح - شستن سر بويژه با سدر

و - خوردن تلبينه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : تلبينه،(1) قلب بيمار را قوّت [و نشاط] مى بخشد و بخشى از اندوه او را برطرف مى سازد .

امام صادق عليه السلام : تلبينه، دل فسردگى را برطرف مى كند ؛ آن چنان كه انگشتان دست، عرق پيشانى را .

ز - خوردن روغن زيتون پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بر شما باد روغن زيتون ؛ زيرا تلخه را مى زدايد ، بلغم را مى بَرَد ، پِى را استحكام مى بخشد ، بيمارى مزمن را از ميان بر مى دارد ، خوى را خوش مى سازد ، دل را پيراسته مى دارد و اندوه را مى بَرَد.

ح - شستن سر بويژه با سدرامام صادق عليه السلام : هر كس كه احساس اندوه مى كند و دليلش را نمى داند، پس، سر خود را بشويد .

امام على عليه السلام : هنگامى كه خداوند عزّ وجلّ ، پيامبر خويش را به آشكار ساختن اسلام فرمان داد و وحى، هويدا شد ، كم بودن شمارِ مسلمانان و فراوان بودن شمارِ كافران را ديد . پس پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به سختى اندوهگين شد . در اين هنگام ، خداوند عزّ وجلّ ، جبرئيل عليه السلام را با قدرى سدر از سدرة المنتهى فرستاد. وى ، سرش را با آن شست و بدين وسيله ، اندوهش را برطرف كرد .

.


1- .تلبينه يا تلبين ، پوره اى (حريره اى) است كه از آرد يا سبوس فراهم مى سازند و گاه نيز قدرى عسل بدان مى افزايند. اين پوره، به سبب شباهت به شير (لبن) و نيز غلظت كم آن ، «تلبينه» نام گرفته كه در عربى، اسم مَرّه است از «تلبين»، مصدر «لَبَّنَ القوم» به معناى : به آنان شير نوشاند .

ص: 298

كتاب من لا يحضره الفقيه : إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله اغتَمَّ فَأَمَرَهُ جَبرَئيلُ عليه السلام أن يَغسِلَ رَأسَهُ بِالسِّدرِ ، وكانَ ذلِكَ سِدراً مِن سِدرَةِ المُنتَهى .(1)

ط - نِظافَةُ الثِّيابِ الإمام عليّ عليه السلام : النَّظيفُ مِنَ الثِّيابِ يُذهِبُ الهَمَّ وَالحُزنَ ، وهُوَ طَهورٌ لِلصَّلاةِ .(2)

عنه عليه السلام : غَسلُ الثِّيابِ يُذهِبُ الهَمَّ وَالحُزنَ .(3)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : الوَضوءُ قَبلَ الطَّعامِ يَنفِيَ الفَقرَ ، وبَعدَهُ يَنفِي الهَمَ (4) ، ويُصِحُّ البَصَرَ .(5)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 125 ح 294 ، ثواب الأعمال : ص 37 ح 2 عن عيسى بن عبداللَّه العلوي عن أبيه عن جدّه ، الدعوات : ص 120 ح 283 ، أعلام الدين : ص 364 وليس فيها ذيله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 142 ح 367 ، بحارالأنوار : ج 76 ص 87 ح 4 و 5 .
2- .الكافي : ج 6 ص 444 ح 14 ، مجمع البيان : ج 10 ص 581 كلاهما عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 99 ح 185 كلاهما نحوه .
3- .الخصال : ص 612 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 229 ح 676 عن الإمام الباقر عنه عليهما السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 158 ح 561 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «والغمّ» بدل «والحزن» ، المقنع للصدوق : ص 542 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 67 ص 278 .
4- .في الدعوات و مسند الشهاب وبحارالأنوار : «اللمم» بدل «الهمّ» . واللمم طرف من الجنون ، وأصله في كلامهم المقاربة للشي ء (بحارالأنوار : ج 66 ص 364) .
5- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 301 ح 950 ، الكافي : ج 6 ص 290 ذيل ح 5 نحوه ، الدعوات : ص 142 ح 364 وفيه «اللمم» بدل «الهمّ» وليس فيهما ذيله ، بحارالأنوار : ج 66 ص 364 ح 42 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 205 ح 310 عن سهل بن إبراهيم المروزي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله وفيه «اللمم» بدل «الهمّ» .

ص: 299

ط - پاكيزگىِ جامه

ى - شستن دست، پس از غذا خوردن

كتاب من لايحضره الفقيه : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، اندوهگين شد . جبرئيل عليه السلام پيشنهاد كرد تا ايشان سرِ خود را با سدر، شستشو دهد . آن سدر ، از سدرة المنتهى بود .

ط - پاكيزگىِ جامه امام على عليه السلام : جامه تميز ، پريشانى و اندوه را مى بَرَد و مايه پاكيزگى براى نماز است .

امام على عليه السلام : شستن لباس، غم و اندوه را مى بَرَد .

ى - شستن دست، پس از غذا خوردن پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : شستن دست، پيش از غذا فقر را مى زدايد و پس از آن، دل فسردگى را برطرف مى سازد و ديدگان را سلامت مى بخشد .

.

ص: 300

ك - التَّسريحُ الإمام الصادق عليه السلام : تَسريحُ الذُّؤابَتَينِ يَذهَبُ بِبَلابِلِ (1) الصَّدرِ .(2)

الإمام الكاظم عليه السلام : إذا سَرَّحتَ رَأسَكَ ولِحيَتَكَ ، فَأَمِرَّ المِشطَ عَلى صَدرِكَ ، فَإِنَّهُ يَذهَبُ بِالهَمِّ وَالوَباءِ .(3)

ل - حَلقُ القَفاالكافي عن إسحاق بن عمّار ، عن الإمام الصادق عليه السلام ، قالَ : قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، رُبَّما كَثُرَ الشَّعرُ في قَفايَ فَيَغُمُّني غَمّاً شَديداً . فَقالَ لي : يا إسحاقُ ، أما عَلِمتَ أنَّ حَلقَ القَفا(4) يَذهَبُ بِالغَمِّ . . (5)

.


1- .البَلابِلُ : الهُمومُ والأحزان ، وبلبلة الصدر : وسواسه (النهاية : ج 1 ص 150 «بلبل») .
2- .طب الأئمّة عليهم السلام : ص 19 عن داود بن فرقد والمعلّى بن خنيس ، بحارالأنوار : ج 62 ص 203 ح 5 .
3- .الكافي : ج 6 ص 489 ح 8 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 128 ح 320 وفيه «والونا» بدل «والوباء» ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 163 ح 452 ، بحارالأنوار : ج 76 ص 117 ح 4 .
4- .القَفا : مؤخّر العُنُق (الصحاح : ج 6 ص 2465 «قفا») .
5- .الكافي : ج 6 ص 485 ح 8 .

ص: 301

ك - شانه زدن

ل - تراشيدن پشت گردن

ك - شانه زدن امام صادق عليه السلام : شانه زدن گيسوان ، وسوسه هاى سينه را مى زدايد .

امام كاظم عليه السلام : هر گاه سر و ريشت را شانه زدى، شانه را بر سينه ات بكش؛ زيرا آن، غصّه و بيمارى را مى زدايد .

ل - تراشيدن پشت گردن الكافى - به نقل از اسحاق بن عمّار - : به امام صادق عليه السلام گفتم : فدايتان شوم! گاه موهاى پشت گردنم زياد مى شوند و به سختى، مرا اندوهگين مى كنند . پس به من فرمود : «اى اسحاق! آيا نمى دانى كه تراشيدن [موهاى ]پشت گردن ، اندوه را از ميان مى بَرَد؟!».

.

ص: 302

الفصل الخامس : عَوامِلُ السُّرورِ5 / 1العَقل الإمام الصادق عليه السلام : اِعرِفُوا العَقلَ وجُندَهُ وَالجَهلَ وجُندَهُ تَهتَدوا ، ... إنَّ اللَّهَ عزّ وجلّ خَلَقَ العَقلَ - وهوَ أوَّلُ خَلقٍ مِنَ الرّوحانيّيِّنَ - عَن يَمينِ العَرشِ مِن نورِهِ ، ... ثُمَّ خَلَقَ الجَهلَ مِنَ البَحرِ الاُجاجِ (1) ظُلمانيّاً ، . . . ثُمَّ جَعَلَ لِلعَقلِ خَمسَةً وسَبعينَ جُنداً ، . . . الخَيرَ وهوَ وَزيرُ العَقلِ ، وجَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ وهُوَ وَزيرُ الجَهلِ ، ... وَالنَّشاطَ وضِدَّهُ الكَسَلَ ، والفَرَحَ وضِدَّهُ الحُزنَ .(2)

الإمام عليّ عليه السلام : أصلُ العَقلِ القُدرَةُ ، وثَمَرَتُهَا السُّرورُ .(3)

عنه عليه السلام : رَزانَةُ العَقلِ تُختَبَرُ فِي الفَرَحِ وَالحُزنِ .(4)

.


1- .الاُجاجُ : الماءُ الملحُ الشديد الملوحة (النهاية : ج 1 ص 25 «أجج») .
2- .الكافي : ج 1 ص 21 و 23 ح 14 ، الخصال : ص 589 ح 13 ، علل الشرائع : ص 114 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 311 ح 620 ، مشكاة الأنوار : ص 441 ح 1485 كلاهما نحوه وكلّها عن سماعة بن مهران ، بحارالأنوار : ج 1 ص 109 ح 7 .
3- .مطالب السؤول (الطبعة الحجريّة) : ص 50 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 7 ح 59 .
4- .عيون الحكم والمواعظ : ص 271 ح 4984 وراجع : تاريخ دمشق : ج 22 ص 236 .

ص: 303

فصل پنجم : عوامل شادمانى

5 / 1 خرد

فصل پنجم : عوامل شادمانى 5 / 1خردامام صادق عليه السلام : خرد و سپاهيانش و نادانى و سپاهيانش را بشناسيد تا هدايت يابيد ... . خداوند ، خرد را كه نخستين آفريده روحانى است - از سَمت راست عرش ، از نور خود بيافريد ... . سپس نادانى را از درياى شور و ظلمانى پديد آورد ... . آن گاه براى خرد ، هفتاد و پنج سرباز قرار داد ... . خير كه وزير خرد است و ضدّ آن شر كه وزير نادانى است ... . و شادابى كه ضدّ آن ، كسالت است و شادى كه ضدّ آن ، اندوه است .

امام على عليه السلام : ريشه خرد، توانايى است و ميوه آن، شادمانى .

امام على عليه السلام : سنگينى [و سبكى] عقل، در شادى و غمْ آزموده مى شود .

.

ص: 304

5 / 2العَقائِدُ الدّينِيَّةُأ - الإِيمان رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ اللَّهَ بِحُكمِهِ وفَضلِهِ جَعَلَ الرَّوحَ وَالفَرَحَ فِي اليَّقينِ وَالرِّضا ، وجَعَلَ الهَمَّ وَالحُزنَ فِي الشَّكِّ وَالسَّخطِ .(1)

الإمام عليّ عليه السلام : المُؤمِنُ هُوَ الكَيِّسُ الفَطِنُ ، بِشرُهُ في وَجهِهِ وحُزنُهُ في قَلبِهِ ... هَشّاشٌ بَشّاشٌ لا بِعَبّاسٍ ولا بِجَسّاسٍ صَليبٌ كَظّامٌ بَسّامٌ ... تَراهُ بَعيداً كَسَلُهُ ، دائِماً نَشاطُهُ .(2)

الإمام الصادق عليه السلام : لَو يَعلَمُ النَّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفَةِ اللَّهِ ما مَدّوا أَعيُنَهُم إِلى ما مَتَّعَ اللَّهُ بِهِ الأَعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا ونَعيمِها ، وكانَت دُنياهُم أَقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأَرجُلِهِم ، ولَنَعِموا بِمَعرِفَةِ اللَّهِ - جَلَّ وعَزَّ - ، وتَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَل في رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أَولِياءِ اللَّهِ . إِنَّ مَعرِفَةَ اللَّهِ آنِسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ ، وصاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ ، ونورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ ، وقُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ ، وشِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ .(3)

مثير الأحزان - في وَقائِعِ يَومِ عاشوراءَ - : وَقَفَ عَلى بابِ الفُسطاطِ بُرَيرُ بنُ خُضَيرٍ الهَمدانيُّ وعَبدُالرَّحمنِ بنُ عَبدِ رَبِّهِ الأَنصارِيُّ ، فَجَعَلَ بُرَيرٌ يُضاحِكُ عَبدَ الرَّحمنِ ، فَقالَ : يا بُرَيرُ ، ما هذِهِ ساعَةُ باطِلٍ! فَقالَ بُرَيرٌ : وَاللَّهِ ، ما أحبَبتُ الباطِلَ قَطُّ ، وإنَّما فَعَلتُ ذلِكَ استِبشاراً بِما نَصيرُ إلَيهِ (4) .

.


1- .تحف العقول : ص 6، المحاسن : ج 1 ص 81 ح 47 عن السريّ بن خالد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، أعلام الدين : ص 372 عن أنس نحوه ، بحارالأنوار : ج 71 ص 152 ح 59 ؛ المعجم الكبير : ج 10 ص 216 ح 10514 وليس فيه «الشكّ» ، مسند الشهاب : ج 2 ص 168 ح 1116 كلاهما عن ابن مسعود وفيهما «بقسطه وعدله» بدل «بحكمه وفضله» ، كنز العمّال : ج 3 ص 800 ح 8802 وراجع : الكافي : ج 2 ص 57 ح 2 .
2- .الكافي : ج 2 ص 230 ؛ أعلام الدين : ص 115 .
3- .الكافي : ج 8 ص 247 ح 347 عن جميل بن درّاج .
4- .مثير الأحزان : ص 54 ، الملهوف : ص 155 نحوه ، بحارالأنوار : ج 45 ص 1 ؛ تاريخ الطبري : ج 5 ص 423 عن غلام لعبد الرحمن بن عبد ربّه الأنصاري ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 561 ، البداية والنهاية : ج 8 ص 178 كلّها نحوه .

ص: 305

5 / 2 باورهاى دينى

الف - ايمان

5 / 2باورهاى دينى الف - ايمان پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : خداوند از روى حكمت و فضل خويش ، آسايش و شادمانى را در يقين [به خداوند] و خرسندى [از او] قرار داد و غم و اندوه را در شك [به خدا] و ناخرسندى [از او].

امام على عليه السلام : مؤمن ، زيرك و هوشمند است . شادى هايش در چهره او و اندوهش در دل اوست ... گشاده چهره و خوش روست، نه ترش رو و تفتيشگر . باصلابت است و [با اين حال] فرو خورنده خشم است و پر تبسّم ... . او را از سستى [و تنبلى ]به دور مى بينى و همواره بانشاط .

امام صادق عليه السلام : اگر مردم مى دانستند كه شناخت خدا چه فضيلتى دارد ، به آنچه خدا از شكوفه زندگى دنيا و نعمت آن در اختيار دشمنان نهاده ، چشم نمى دوختند و دنياى آنان ، نزدشان از آنچه بر آن پا مى نهند ، كمتر مى نمود و بى گمان ، از شناخت خداى عزّ وجلّ ، بهره مند مى شدند و چونان كسى كه همواره در باغ هاى بهشت با اولياى خداست ، از آن لذّت مى بردند . بى گمان ، معرفت خدا ، مونس در هر هراس ، همراه هر تنهايى ، نور هر تاريكى ، نيروى هر ناتوانى و شفاى هر بيمارى است .

مثير الأحزان - در بيان ماجراى روز عاشورا - : بُرَير بن خُضَير هَمْدانى و عبد الرحمان بن عبد ربّه انصارى، بر در خيمه ايستاده بودند . برير با عبد الرحمان شوخى مى كرد . او گفت: اى برير ! اكنون ، هنگام بيهوده گويى نيست . بُرَير گفت : به خدا سوگند، هيچ گاه ، بيهوده گويى را دوست نداشتم . اكنون كه شوخى مى كنم، تنها از سر شادمانى نسبت به چيزى است كه به سويش روانيم .

.

ص: 306

راجع : ص 224 (الفصل الرابع : علاج الحزن / العلاج الاعتقادي / الإيمان) .

ب - الثِّقَةُ بِفَضلِ اللَّهِ الكتاب(قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَ لِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ) .(1)

الحديث الإمام عليّ عليه السلام: أنزَل اللَّهُ فيَّ وفي أصحابي : (مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَهَدُواْ اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلاً)(2) ، أنَا - وَاللَّهِ - المُنتَظِرُ ما بَدَّلتُ تَبديلاً . ثُمَّ وَعَدَنا بِفَضلِهِ الجَزاءَ فَقالَ : (قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَ لِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ) وقَد آنَ لي فيما نَزَلَ بي أن أفرَحَ بِنِعمَةِ رَبّي .(3)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : قالَ اللَّهُ عزّ وجلّ : ... إنَّ مِن عِبادِيَ المُؤمِنينَ لَمَن يَجتَهِدُ في عِبادَتي ، فَيَقومُ مِن رُقادِهِ ولَذيذِ وِسادِهِ فَيَتَهَجَّدُ لِيَ اللَّياليَ فَيُتعِبُ نَفسَهُ في عِبادَتي ، فَأَضرِبُهُ بِالنُّعاسِ اللَّيلَةَ وَاللَّيلَتَين نَظَراً مِنّي لَهُ وإبقاءً عَلَيهِ ، فَيَنامُ حَتّى يُصبِحَ فَيَقومُ وهُوَ ماقِتٌ لِنَفسِهِ زارِئٌ (4) عَلَيها ، ولَو اُخَلّي بَينَهُ وبَينَ ما يُريدُ مِن عِبادَتي لَدَخَلَهُ العُجبُ مِن ذلِكَ ، فَيُصَيِّرُهُ العُجبُ إلَى الفِتنَةِ بِأَعمالِهِ ، فَيَأتيهِ مِن ذلِكَ ما فيهِ هَلاكُهُ ؛ لِعُجبِهِ بِأَعمالِهِ ورِضاهُ عَن نَفسِهِ ، حَتّى يَظُنَّ أنَّهُ قَد فاقَ العابِدينَ وجازَ في عِبادَتِهِ حَدَّ التَّقصيرِ ، فَيَتَباعَدَ مِنّي عِندَ ذلِكَ وهُوَ يَظُنُّ أنَّهُ يَتَقَرَّبُ إلَيَّ . فَلا يَتَّكِلُ العامِلونَ عَلى أعمالِهِمُ الَّتي يَعمَلونَها لِثَوابي ، فَإِنَّهُم لَوِ اجتَهَدوا وأتعَبوا أنفُسَهُم وأفنَوا أعمارَهُم في عِبادَتي كانوا مُقَصِّرينَ غَيرَ بالِغينَ في عِبادَتِهِم كُنهَ عِبادَتي ، فيما يَطلُبونَ عِندي مِن كَرامَتي وَالنّعيمِ في جَنّاتي ورَفيعِ دَرَجاتِيَ العُلى في جِواري ، ولكِن فَبِرَحمَتي فَليَثِقوا ، وبِفَضلي فَليَفرَحوا ، وإلى حُسنِ الظَّنِّ بي فَليَطمَئِنّوا ، فَإِنَّ رَحمَتي عِندَ ذلِكَ تَدارَكَهُم، ومِنّي يَبلُغُهُم رِضواني، ومَغفِرَتي تَلبَسُهُم عَفوي، فَإِنّي أنَا اللَّهُ الرَّحمنُ الرَّحيمُ ، وبِذلِكَ تَسَمَّيتُ .(5)

.


1- .يونس : 58 .
2- .الأحزاب : 23 .
3- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 354 ح 1297 عن الإمام زين العابدين والإمام الباقر عليهما السلام .
4- .الإزدراءُ : الاحتقار والانتقاص والعيب (النهاية : ج 2 ص 302 «زرا») .
5- .الكافي : ج 2 ص 60 ح 4 عن أبي عبيدة الحذّاء عن الإمام الباقر عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 539 ح 1813 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، فقه الرضا : ص 387 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار :ج 72 ص 328 ح 11 .

ص: 307

ب - اعتماد كردن به فضل خدا

ر . ك : ص 225 (فصل چهارم : درمان اندوه / درمان اعتقادى / ايمان) .

ب - اعتماد كردن به فضل خداقرآن(بگو : [نزول قرآن] به فضل خدا و رحمت اوست . پس بايد بدان شادمان باشند كه آن، از هر چه گردآورى مى كنند، بهتر است) .

حديث امام على عليه السلام : خداوند در باره من و يارانم چنين فرو فرستاده است : ( از ميان مؤمنان، مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند، صادقانه ايستادند . پس برخى از آنان، [عهد خود را] تا پايان ادا كردند [و بهشهادترسيدند] و گروهى ديگر در انتظار [شهادت]اند و [عهد خود را] هرگز تغيير ندادند ) . به خدا سوگند من در انتظارم و [عهد خود را ]هرگز تغيير نداده ام ! سپس ما را به فضل و كرم خود ، وعده پاداش داده و فرموده است : ( بگو : به فضل خدا و رحمت اوست . پس بايد بدان شادمان باشند كه آن ، از هر چه گردآورى مى كنند، بهتر است ) . اكنون زمان آن فرا رسيده تا براى آنچه بر من رخ داده ، به نعمت پروردگارم شادمان باشم .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : خداوند عزّ وجلّ فرمود : « ... از ميان بندگان مؤمن من ، كسى هست كه در عبادت من مى كوشد و از بستر خود برمى خيزد و بالين خوش را رها مى سازد و شب ها به عبادت من مى پردازد و خود را در راه بندگى من، به رنج مى افكند ؛ امّا من از روى لطف به او و براى حفظ او ، يكى دو شب، چُرت را بر وى مسلّط مى كنم و او مى خوابد و صبح برمى خيزد و نمازش را مى خواند، در حالى كه از خود در خشم است و خويش را سرزنش مى كند . اگر رهايش كنم تا همچنان به عبادت من ادامه دهد، دچار خودپسندى مى شود و خودپسندى، موجب مى شود تا به كارهايش مغرور گردد و بدين سان ، آنچه مايه هلاكت اوست، به وى در مى رسد؛ زيرا به اعمال خويش مغرور مى گردد و چندان از خود راضى مى شود كه گمان مى بَرَد از همه عبادت پيشگان، برتر است، و در عبادتش مرز تقصير (كوتاهى) را پشت سر گذاشته است . در اين هنگام، از من دور مى گردد، در حالى كه خيال مى كند در حال نزديك شدن به من است . پس آنها كه براى ثواب من عمل مى كنند ، نبايد به اعمالى كه انجام مى دهند، تكيه كنند؛ زيرا اگر بسيار بكوشند و خود را به زحمت بيندازند و همه عمر خويش را در عبادت من سپرى سازند، باز حقّ آن را ادا نمى كنند و به كُنه بندگى من كه بدان، كرامت من و نعمت هاى بهشتى ام و برترين درجات در كنار مرا مى جويند ، نخواهند رسيد ؛ بلكه بايد به رحمت و بخشايش من اعتماد كنند و به فضل من دل شاد باشند و به خوش گمان بودن به من اطمينان كنند ؛ زيرا در اين صورت، رحمت من نصيبشان مى شود و خشنودى من بدانها مى رسد و آمرزش من ، جامه عفوم را بر تنشان مى كند . همانا من خداى بخشنده بخشايشگرم و به اين وصف، ناميده شدم» .

.

ص: 308

الإمام عليّ عليه السلام - في صِفاتِ المُتَّقينَ - : يَبيتُ حَذِراً ويُصبِحُ فَرِحاً ؛ حَذِراً لِما حُذِّرَ مِن الغَفلَةِ ، وفَرِحاً بِما أصابَ مِنَ الفَضلِ وَالرَّحمَةِ .(1)

عنه عليه السلام : مَن وَثِقَ باللَّهِ أراهُ السُّرورَ ، ومَن تَوَكَّلَ عَلَيهِ كَفاهُ الاُمورَ .(2)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 193، صفات الشيعة : ص 99 ح 35 ، الأمالي للصدوق : ص 668 ح 897 كلاهما عن عبدالرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 161 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 316 ح 50 ؛ مطالب السؤول : ج 1 ص 228 عن نوف النكالي نحوه .
2- .جامع الأخبار : ص 322 ح 905، كشف الغمّة : ج 3 ص 136 عن أحمد بن عليّ بن ثابت عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 71 ص 151 ح 51 ؛ الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 269 عن الإمام الجواد عليه السلام .

ص: 309

امام على عليه السلام - در بيان ويژگى هاى پرهيزگاران - : شب را با پروا و روز را با شادمانى به سر مى آورد ؛ پروا از غفلتى كه از آن برحذر داشته شده و شاد از فضل و رحمتى كه به او رسيده است .

امام على عليه السلام : هر كس به خدا اعتماد كند، خداوند، شادمانى را به وى مى نماياند و هر كس بر او توكّل كند، كارهاى او را كفايت مى نمايد .

.

ص: 310

5 / 3الأَعمالُ الصّالِحَةُ وَالأَخلاقُ الحَسَنَةُأ - صالِحُ الأَعمالِ الكتاب(مَنْ عَمِلَ صَلِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ) . (1)

(يَبَنِى ءَادَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ ءَايَتِى فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَاهُمْ يَحْزَنُونَ) . (2)

راجع : الأنعام : 48 ، البقرة : 38 ، 62 ، 112 ، يونس : 62 .

الحديث رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : لِيَكُن أحَبُّ الكُنوزِ لَدَيكَ وأوثَقُها عِندَكَ نَفعاً وعائِدَةً الاِستِكثارَ مِن صالِحِ الأَعمالِ ، وَاعتِقادَ صالِحِ الآثارِ ، فَإِنَّكَ إن تُعمِل هَواكَ في ذلِكَ وتَصرِفهُ عَن غَيرِهِ ، يَقلُل هَمُّكَ ويَطِب عَيشُكَ .(3)

الكافي عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام : فيما وَعَظَ اللَّهُ عزّ وجلّ بِهِ عيسى عليه السلام : ... يا عيسَى ، افرَح بِالحَسَنَةِ فَإِنَّها لي رِضاً .(4)

راجع : ص 180 (الآفات العمليّة / السّيّئات) .

.


1- .النحل : 97 .
2- .الأعراف : 35 .
3- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 353 .
4- .الكافي : ج 8 ص 131 - 138 ح 103 عن عليّ بن أسباط ، الأمالي للصدوق : ص 611 ح 842 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 499 ، أعلام الدين : ص 232 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 14 ص 295 ح 14 .

ص: 311

5 / 3 كارهاى شايسته و اخلاق پسنديده

الف - رفتارهاى شايسته

5 / 3كارهاى شايسته و اخلاق پسنديده الف - رفتارهاى شايسته قرآن(كسانى از مردان و زنان كه كار شايسته اى كنند و مؤمن باشند، بى گمان، آنان را با زندگانى پاكيزه اى زنده مى داريم و به يقين ، نيكوتر از آنچه انجام مى دادند، پاداششان مى دهيم) .

(اى فرزندان آدم! چون پيامبرانى از خودتان براى شما بيايند و آيات مرا بر شما بخوانند ، پس كسانى كه به پرهيزگارى و صلاح گرايند ، نه بيمى بر آنان خواهد بود و نه اندوهگين مى شوند) .

ر . ك : انعام : آيه 48 ، بقره : آيه 38 ، 62 ، 112 ، يونس : آيه 62 .

حديث پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بايد محبوب ترين گنجينه ها و مطمئن ترين آنها از جهت منفعت و سودآورى در نزد تو ، افزايش كارهاى شايسته و دل بستن به يادگارهاى نيكو باشد ؛ چه اين كه گرايش تو به چنين چيزى به همراه روى گردانى از غير آن، موجب كم شدن اندوهت و نيكو شدن زندگى ات مى شود .

الكافى - به نقل از على بن اسباط، از اهل بيت عليهم السلام - : از جمله پندهاى خداوند به عيسى عليه السلام : ... اى عيسى! از كار شايسته، شادمان باش كه آن، مايه خشنودى من است .

ر . ك : ص 181 (آسيب هاى عملى / بدى ها) .

.

ص: 312

ب - حُسنُ النِّيَّةِالإمام عليّ عليه السلام : مَن حَسُنَت نِيَّتُهُ كَثُرَت مَثوبَتُهُ ، وطابَت عيشَتُهُ ، ووَجَبَت مَوَدَّتُهُ .(1)

عنه عليه السلام : جَميلُ النِّيَّةِ سَبَبٌ لِبُلوغِ الاُمنِيَّةِ .(2)

عنه عليه السلام : وُصولُ المَرءِ إلى كُلِّ ما يَبتَغيهِ - مِن طِيبِ عَيشِهِ ، وأمنِ سِربِهِ ، وسَعَةِ رِزقِهِ - بِحُسنِ نِيَّتِهِ وَسَعَةِ خُلقِهِ .(3)

ج - حُسنُ الخُلُقِ الإمام عليّ عليه السلام : بِحُسنِ الأَخلاقِ يَطيبُ العَيشِ .(4)

عنه عليه السلام : أرضَى النّاسِ مَن كانَت أخلاقُهُ رَضِيَّةً .(5)

الإمام الصادق عليه السلام : لا عَيشَ أهنَأُ مِن حُسنِ الخُلُقِ .(6)

د - حسنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ الإمام الكاظم عليه السلام : سَأَلَ الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام عَن بَعضِ أهلِ مَجلِسِهِ ، فَقيلَ : عَليلٌ ، فَقَصَدَهُ عائِداً وجَلَسَ عِندَ رَأسِهِ فَوَجَدَهُ دَنِفاً(7) ، فَقالَ لَهُ : أحسِن ظَنَّكَ بِاللَّهِ ، فَقالَ : أمّا ظَنّي بِاللَّهِ فَحَسَنٌ ، ولكِنّ غَمّي لِبَناتي ، ما أمَرَضَني غَيرُ رِفقي (8) بِهِنَّ . فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام : الَّذي تَرجوهُ لِتَضعيفِ حَسَناتِكَ ومَحوِ سَيِّئاتِكَ فَارجُهُ لِإِصلاحِ حالِ بَناتِكَ ، أما عَلِمتَ أنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله قالَ : «لَمّا جاوَزتُ سِدرَةَ المُنتَهى وبَلَغتُ أغصانَها وقُضبانَها ، رَأَيتُ بَعضَ ثِمارِ قُضبانِها أثداءً(9) مُعَلَّقَةً ، يَقطُرُ مِن بَعضِهَا اللَّبَنُ ، ومِن بَعضِهَا العَسَلُ ، ومِن بَعضِهَا الدُّهنُ ، ويَخرُجُ مِن بَعضِها شِبهُ دَقيقِ السَّميذِ(10) ، ومِن بَعضِهَا النَّباتُ ، ومِن بَعضِها كَالنَّبِقِ ، فَيَهوي ذلِكَ كُلُّهُ إلى نَحوِ الأَرضِ ، فَقُلتُ في نَفسي : أينَ مَقَرُّ هذِهِ الخارِجاتِ عَن هذِهِ الأَثداءِ؟ وذلِكَ أنَّهُ لَم يَكُن مَعي جَبرَئيلُ لِأَنّي كُنتُ جاوَزتُ مَرتَبَتَهُ ، وَاختَزَلَ دوني . فَناداني رَبّي عزّ وجلّ في سِرّي : يا مُحَمَّدُ ، هذِهِ اُنبِتُها مِن هذَا المَكانِ الأَرفَعِ ، لِأَغذُوَ مِنها بَناتِ المُؤمِنينَ مِن اُمَّتِكَ وبَنيهِم ، فَقُل لِآباءِ البَناتِ : لا تَضيقَنَّ صُدورُكُم عَلى فاقَتِهِنَّ ، فَإِنّي كَما خَلَقتُهُنَّ أرزُقُهُنَّ .(11)

.


1- .غررالحكم : ج 5 ص 444 ح 9094، عيون الحكم والمواعظ : ص 465 ح 8473 .
2- .غرر الحكم : 4766 .
3- .غرر الحكم : 10141 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 218 ح 4263 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 188 ح 3849 ، معدن الجواهر : ص 72 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 413 ح 3072 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 120 ح 2726 .
6- .الكافي : ج 8 ص 244 ح 338 ، علل الشرائع : ص 560 ح 1 كلاهما عن هشام بن سالم ، تحف العقول : ص 360 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 173 ح 28 ؛ مطالب السؤول : ج 2 ص 37 عن الإمام الحسن عليه السلام ، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 158 عن الإمام الحسن عن أبيه عليهما السلام وفيهما «ألذّ» بدل «أهنأ» .
7- .الدنف : المرض اللازم المخامر (لسان العرب : ج 9 ص 107 «نف») .
8- .همّي (خ . ل) .
9- .في المصدر : «أثداؤه» ، وما أثبتناه من بحارالأنوار .
10- .دَقيق السَميذ : الطحين الأبيض (مجمع البحرين : ج 2 ص 879 «سمذ») .
11- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 3 ح 7 عن أحمد بن الحسن الحسيني عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 5 ص 146 ح 2 .

ص: 313

ب - حُسن نيت

ج - خوش خُلقى

د - خوش گمانى به خدا

ب - حُسن نيت امام على عليه السلام : هر كس نيّتش نيكو باشد ، پاداشش فراوان و زندگى اش خوش مى شود و دوست داشتنش [بر ديگران] لازم مى آيد .

امام على عليه السلام : نيّت نيكو، سبب رسيدن به آرمان و آرزوست.

امام على عليه السلام : آدمى با نيّت نيكو و اخلاق خوش به تمام آنچه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امنيّت محيط و فراخى روزى، دست مى يابد.

ج - خوش خُلقى امام على عليه السلام : با اخلاق خوش، زندگى نيكو مى شود .

امام على عليه السلام : پسنديده ترين مردمان ، كسى است كه اخلاقش پسنديده باشد .

امام صادق عليه السلام : هيچ زندگى اى، گواراتر از خوش خلقى نيست .

د - خوش گمانى به خداامام كاظم عليه السلام : امام صادق عليه السلام جوياى يكى از شركت كنندگانِ در مجلس خود شد . گفتند : بيمار است . پس آهنگ عيادت وى كرد و در كنار او نشست و او را سخت ناخوش يافت . به او فرمود : «به خدايت خوش گمان باش» . گفت : گمانم به خدا نيكوست ؛ ليكن براى دخترانم اندوهگين اَم و چيزى جز غم آنها بيمارم نكرده است . امام صادق عليه السلام فرمود : «خدايى كه براى چند برابر شدن [پاداش ]نيكى ها و پاك شدن بدى هايت به او اميد بسته اى ، براى بهبود حال و روز دخترانت نيز به همو اميد ببند . آيا نمى دانى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : [در شب معراج ]هنگامى كه از سدرة المنتهى گذشتم و به شاخ و بال هاى آن درخت رسيدم ، ديدم ميوه برخى شاخه ها به پستان آويزانى مانَد كه از بعضى شير و از بعضى عسل و از برخى روغن مى چكد و نيز از برخى ، چيزى شبيه آرد سفيد و از بعضى ديگر، نوعى روييدنى و از ديگرى ، چيزى مانند محصول درخت سدر بيرون مى آيد و تمامى آنها به سوى زمين روان اند . با خود گفتم : مقصد اينها كه از اين پستان ها خارج مى شوند - كجاست؟ چون جبرئيل با من نبود زيرا من از حدّ او فراتر رفته بودم و او از همراهىِ من درمانده بود - ، پس خداوند در درونم ندا داد كه : اى محمّد ! من اينها را در اين والاترين مكان مى رويانم تا دختران و پسران مؤمنان امّتت را تغذيه نمايم . پس به پدران دختران بگو : دلواپس نادارىِ دخترانتان نشويد ؛ زيرا همان گونه كه آنها را آفريدم ، روزيشان مى دهم» .

.

ص: 314

ه - خِدمَةُ النّاسِ الإمام عليّ عليه السلام : أحسَنُ النّاسِ عَيشاً ، مَن عاشَ النّاسُ في فَضلِهِ .(1)

عنه عليه السلام : إنَّ أحسَنَ النّاسِ عَيشاً ، مَن حَسُنَ عَيشُ النّاسِ في عَيشِهِ .(2)

.


1- .غررالحكم : ج 2 ص 410 ح 3058، عيون الحكم والمواعظ : ص 120 ح 2713 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 605 ح 3636 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 156 ح 3388 وراجع: تاريخ دمشق : ج 24 ص 345 .

ص: 315

ه - خدمت به مردم

ه - خدمت به مردم امام على عليه السلام : نيكوترين زندگى، از آنِ كسى است كه مردم در سايه فضيلت او زندگى كنند .

امام على عليه السلام : بهترين زندگى، از آنِ كسى است كه مردم در [كنار ]زندگى او نيكو زندگى كنند .

.

ص: 316

تاريخ اليعقوبي : قيلَ لِلحَسَنِ عليه السلام : مَن أحسَنُ النّاسِ عَيشاً؟ قال : مَن أشرَكَ النّاسَ في عَيشِهِ . وقيلَ : مَن شَرُّ النّاسِ عَيشاً؟ قال : مَن لا يَعيشُ في عَيشِهِ أحَدٌ .(1)

راجع : ص 394 (الفصل السادس / سرور الدُّنيا والآخرة) .

و - الرِّفقُ وَالمُداراةُرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : الرِّفقُ نِصفُ العَيشِ .(2)

الإمام عليّ عليه السلام : لا يُستَعانُ عَلَى الدَّهرِ إلّا بِالعَقلِ ... ولا عَلَى السُّرورِ إلّا بِاللّينِ .(3)

عنه عليه السلام : سَلامَةُ العَيشِ فِي المُداراةِ .(4)

الإمام الحسن عليه السلام : السُّرورُ مُوافَقَةُ الإِخوانِ ، وحِفظُ الجيرانِ .(5)

ز - الاُنسُ بِالأخيارِرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : أسعَدُ الناسِ مَن خالَطَ كِرامَ الناسِ .(6)

الإمام زين العابدين عليه السلام - في دُعائِهِ إذا حَزَنَهُ أمرٌ - : اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ... وألبِس قَلبِي الوَحشَةَ مِن شِرارِ خَلقِكَ ، وهَب لِيَ الاُنسَ بِكَ وبِأَولِيائِكَ وأهلِ طاعَتِكَ، ولا تَجعَل لِفاجِرٍ ولا كافِرٍ عَلَيَّ مِنَّةً، ولا لَهُ عِندي يَداً، ولا بي إلَيهِم حاجَةً، بَلِ اجعَل سُكونَ قَلبي واُنسَ نَفسي وَاستِغنائي وكِفايَتي بِكَ وبِخِيارِ خَلقِكَ.(7)

.


1- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 226 .
2- .الجعفريّات : ص 149 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 2 ص 120 ح 11 و ج 4 ص 54 ح 13 كلاهما عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 315 ح 990 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 254 ح 965 ، بحارالأنوار : ج 75 ص 62 ح 30 .
3- .مطالب السؤول : ج 1 ص 212 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 7 ح 59 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 139 ح 5607 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 285 ح 5150 .
5- .العدد القوية : ص 53 ح 64 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 115 ح 10 .
6- .بحار الأنوار : ج 74 ص 185 ح 2 .
7- .الصحيفة السجّاديّة : ص 91 الدعاء 21 ، مهج الدعوات : ص 40 عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه وليس فيه ذيله من «بل اجعل» ، بحار الأنوار : ج 94 ص 334 ح 5 .

ص: 317

و - سازگارى و مدارا

ز - انس با نيكان

تاريخ اليعقوبى : به امام حسن عليه السلام : گفته شد : نيكوترين زندگى، از آنِ چه كسى است؟ فرمود : «آن كه مردم را در زندگى خود شريك گرداند» . گفته شد : بدترين زندگى، از آنِ چه كسى است؟ فرمود : «آن كه در سايه زندگى او كسى موقعيت زندگى پيدا نكند» .

ر . ك : ص 395 (فصل ششم / شادى دنيا و آخرت) .

و - سازگارى و مداراپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : سازگارى، نيمى از زندگى است .

140.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ في وَصِيَّتِهِ إلَى ابنِ مَسعودٍ _ ) امام على عليه السلام : در برابر روزگار، جز از خرد، مدد نتوان گرفت ... و براى [به دست آوردن ]شادى، جز از نرمخويى .139.تيسير المطالب عن ابن عمر عن النّبيّ صلى الله عليه ( _ أنَّهُ تَلا {Q} «تَبَ_رَكَ الَّذِى بِيَدِهِ الْ ) امام على عليه السلام : سلامت زندگى، در مداراست .138.عنه صلى الله عليه و آله :امام حسن عليه السلام : شادمانى، در سازگارى با برادران است و در مراعات [حقوق ]همسايگان .ز - انس با نيكان 136.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : خوش بخت ترينِ مردم، كسى است كه با مردمان بزرگوار، معاشرت كند .135.الإمام الكاظم عليه السلام ( _ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ ) امام زين العابدين عليه السلام - در دعاى ايشان ، هنگامى كه چيزى اندوهناكش مى ساخت - : بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست ... و جامه گريز از نابه كاران خَلقت را بر قامت دلم بپوشان ، و اُنس با خودت و دوستانت و فرمان بردارانت را به من ارزانى دار و مرا زير بار منّت و وامدار احسان هيچ گنهكار و كافرى قرار مده و هرگز به آنان نيازمندم مگردان ؛ بلكه آرامش دل و آسايش جان و بى نيازى و سامان دادن مرا به خودت و به نيكان خَلقت ، وا گذار .

.

ص: 318

134.الإمام الحسن عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام : المُؤمِنُ آنِسُ الاُنسِ ، جَيِّدُ الجِنسِ ، مِن طينَتِنا أهلَ البَيتِ .(1)133.عنه عليه السلام :عيون اخبار الرضا عليه السلام عن ياسر الخادم : كانَ الرِّضا عليه السلام إذا كانَ خَلا جَمَعَ حَشَمَهُ (2) كُلَّهُم عِندَهُ ، الصَّغيرَ وَالكَبيرَ ، فَيُحَدِّثُهُم ويَأنَسُ بِهِم ويُؤنِسُهُم .(3)راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنّة : ج 5 ص 383 (الاُنس) .

ح - المِزاح 130.عنه عليه السلام :رسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله : المُؤمنُ دَعِبٌ لَعِبٌ ، وَالمُنافقُ قَطِبٌ غَضِبٌ .(4)129.عنه عليه السلام :الكافي عن مُعمّرَ بنِ خلّادٍ : سَأَلتُ أبَا الحَسنِ عليه السلام فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ؛ الرَّجُلُ يَكونُ مَعَ القَومِ فيَجري بَينَهُم كَلامٌ يَمزَحونَ ويَضحَكونَ ! فَقالَ : لابَأسَ ما لَم يَكُن ، فَظَنَنتُ أنَّهُ عَنَى الفُحشَ . ثُمَّ قالَ : إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله كانَ يَأتيهِ الأَعرابيُّ فَيُهدي لَهُ الهَدِيَّةَ ، ثُمَّ يَقولُ مكَانَهُ : أعْطِنا ثَمنَ هَديّتِنا، فَيَضحَكُ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله . وكانَ إذَا اغتَمَّ يَقولُ : ما فَعَلَ الأَعرابيُّ؟! لَيتَهُ أتانا !(5)128.عنه عليه السلام :تنبيه الخواطر : أتَتِ امرَأَةٌ عَجوزٌ إلَى النّبيِّ صلى اللَّه عليه و آله فَقالَ صلى اللَّه عليه و آله : لا تَدخُلُ الجَنَّةَ عَجوزٌ ؛ فبَكَتْ ، فَقالَ : إنَّكِ لَستِ يَومَئِذٍ بِعَجوزٍ ، قالَ اللَّهُ تعالى: (إنّا أنْشَأناهُنَّ إنشاءً * فجَعَلْناهُنَّ أبْكاراً) (6).(7)127.عنه عليه السلام :سنن أبي داود : إنَّ رجُلاً أتَى النَّبيَّ صلى اللَّه عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللَّهِ ، احمِلني . قالَ النَّبيُّ صلى اللَّه عليه و آله : إنّا حامِلوكَ عَلى وَلَدِ ناقَةٍ ! قالَ : وما أصنَعُ بوَلَدِ النّاقَةِ ؟ ! فقالَ النّبيُّ صلى اللَّه عليه و آله : وهَل تَلِدُ الإبلَ إلَّا النّوقُ ؟ !(8) .


1- .المحاسن : ج 1 ص 227 ح 410 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 77 ح 3 .
2- .حَشَمُ الرَّجُلِ : خدَمُه ومن يغضب له (الصحاح : ج 5 ص 1900 «حشم») .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 159 ح 24 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 164 ح 5 .
4- .تحف العقول : 49 .
5- .الكافي : ج 2 ص 663 ح 1.
6- .الواقعة : 35 و 36 .
7- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 112 .
8- .سنن أبي داوود : ج 4 ص 300 ح 4998.

ص: 319

ح - شوخى

126.عنه عليه السلام :امام صادق عليه السلام : مؤمن ، خون گرم و صميمى و خوش جنس و از سرشت ما خاندان است .125.عنه عليه السلام :عيون أخبار الرضا عليه السلام - به نقل از ياسر خادم : امام رضا عليه السلام هر گاه فراغت مى يافت ، خَدَم و حَشَم خويش را از كوچك و بزرگ ، نزد خود ، جمع مى كرد و با آنها به سخن گفتن و خوش و بِش كردن مى پرداخت .ر . ك : دانش نامه قرآن و حديث : ج 8 ص 443 (اُنس) .

ح - شوخى 122.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : مؤمن، شوخ و شنگ است و منافق، اخمو و عصبانى.121.عنه عليه السلام :الكافى - به نقل از معمّر بن خلّاد - : از امام كاظم عليه السلام پرسيدم و گفتم: فدايت شوم! فردى با عدّه اى مى نشيند و با هم مى گويند و شوخى مى كنند و مى خندند.

فرمود: «اگر چيزى نباشد، اشكالى ندارد».

به گمانم مقصود ايشان [از: اگر چيزى نباشد ]ناسزاگويى بود .

سپس فرمود: «باديه نشينى بود كه نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى آمد و براى ايشان هديه مى آورد و همان جا مى گفت: پول هديه ما را بده و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى خنديد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هرگاه اندوهگين مى شد، مى فرمود: آن باديه نشين چه مى كند؟ كاش نزد ما مى آمد!» .120.عنه عليه السلام :تنبيه الخواطر : پيرزنى نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به او فرمود: «پير به بهشت نمى رود» . پيرزن گريست.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «در آن روز، تو پير نخواهى بود. خداوند متعال مى فرمايد: (ما آنان را پديد آورديم، پديد آوردنى و ايشان را دوشيزه گردانيديم)».119.عنه عليه السلام :سنن أبى داوود : مردى نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! به من مَركبى بده كه سوارش شوم.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «ما تو را بر بچّه شترى سوار مى كنيم» .

مرد گفت: بچّه شتر را مى خواهم چه كنم؟

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «مگر بچّه شترها را جز شترها مى زايند؟!» .

.

ص: 320

118.عنه عليه السلام :سنن أبي داود عن عَوفِ بنِ مالكِ الأَشجَعيّ : أتيَتُ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله في غَزوَةِ تَبوكٍ وهُوَ في قُبَّةٍ مِن أدَمٍ ، فسَلَّمتُ فَرَدَّ وقالَ : ادخُلْ ، فقلتُ : أكُلّي يا رسولَ اللَّهِ ؟ ! قالَ : كُلُّكَ ، فدَخَلتُ .(1)117.عنه عليه السلام :تنبيه الخواطر : اِنّ امرَأَةً يُقالُ لَها : اُمُّ أيمَنَ جاءَت إلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله فَقالَت : إنَّ زَوجي يَدعوكَ ، فَقالَ : ومَن هُو ، أهُوَ الَّذي بِعَينِهِ بَياضٌ ؟ فقالَت : واللَّهِ ، ما بِعَينِهِ بَياضٌ ! فَقالَ : بَلى، إنَّ بِعَينهِ بَياضاً ، فَقالَت : لا واللَّهِ ! فقالَ صلى اللَّه عليه و آله: ما مِن أحَدٍ إلّا وبِعَينِهِ بَياضٌ ، أرادَ بهِ البَياضَ المُحيطَ بِالحَدَقَةِ .(2)116.عنه عليه السلام :الإمامُ الباقرُ عليه السلام : إنَّ اللَّهَ عَزَّوجَلَّ يُحِبُّ المُداعِبَ فِي الجَماعةِ بِلا رَفَثٍ .(3)115.عنه عليه السلام :الكافي : الفضلُ بنُ أبي قرَةَ عن الإمامِ الصّادقِ عليه السلام : ما مِن مؤمِنٍ إلّا وفيهِ دُعابَةٌ، قُلتُ: ومَا الدُّعابَةُ؟ قالَ: المِزاحُ.(4)114.عنه عليه السلام :الكافي عن يونسَ الشيبانيِّ : قال أبو عبد اللَّه عليه السلام : كَيفَ مُداعَبَةُ بَعضِكُم بَعضاً ؟ قُلتُ : قليلٌ ، قالَ : فلا تَفعَلوا(5) ، فَإِنَّ المُداعَبَةَ مِن حُسنِ الخُلُقِ ، وإنَّكَ لَتُدخِلُ بِهَا السُّرورَ عَلى أخيكَ ، ولَقَد كانَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله يُداعِبُ الرَّجُلَ يُريدُ أن يَسُرَّهُ .(6) .


1- .سنن أبي داوود : ج 4 ص 300 ح 5000 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 112 .
3- .الكافي : ج 2 ص 663 ح 4 ، الرَّفَثُ : الفحش من القول (مجمع البحرين : ج 2 ص 716) ، وفي بعض النسخ «يحبّ المداعبة» . (كما في هامشه).
4- .الكافي : ج 2 ص 663 ح 2.
5- .المداعبة : المُمازحة (لسان العرب : 1/375) . أي فلا تفعلوا ما تفعلون من قلّة المداعبة ، بل كونوا على حدّ الوسط (كما في هامش المصدر) ، وفي مكارم الأخلاق: ج 1 ص 58 ح 47 «هَلّا تفعلوا» وهو الأصوب .
6- .الكافي : ج 2 ص 663 ح 3.

ص: 321

113.الإمام عليّ عليه السلام :سنن أبى داوود - به نقل از عوف بن مالك اشجعى - : در جنگ تبوك به حضور پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه در خيمه اى پوستى بود - ، رسيدم و سلام كردم. پيامبر جواب سلامم را داد و فرمود: «درون آى».

گفتم: اى پيامبر خدا! همه هيكلم بيايد؟

فرمود: «[آرى،] همه هيكلت». و من داخل شدم.112.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تنبيه الخواطر : زنى به نام اُمّ ايمن، نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: شوهرم شما را دعوت مى كند.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «شوهرت كيست؛ همان كه در چشمش سفيدى است؟».

زن گفت: به خدا در چشم او سفيدى نيست!

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «چرا، هست».

گفت: نه به خدا.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «هر كسى در چشمش سفيدى هست». منظور ايشان، سفيدىِ دور سياهى چشم بود.111.الإمام عليّ عليه السلام ( _ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ ) امام باقر عليه السلام : خداوند عزّ وجلّ كسى را كه در ميان جمعى، بدون ناسزا گويى شوخى كند دوست دارد .110.الإمام الباقر عليه السلام :الكافى - به نقل از فضل بن ابى قره - : امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ مؤمنى نيست، جز اين كه در او «دُعابه» هست» .

گفتم: دعابه چيست؟

فرمود: «شوخى» .109.عنه عليه السلام :الكافى - به نقل از يونس شيبانى - : امام صادق عليه السلام فرمود : «با يكديگر شوخى هم مى كنيد؟». گفتم: كم.

فرمود: «اين گونه نكنيد؛ زيرا شوخى، از خوشخويى است و تو بدان وسيله، برادرت را شاد مى سازى. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله براى اين كه كسى را شاد كند، با او شوخى مى كرد» . .

ص: 322

راجع : ص 402 (الفصل السابع : آداب السرور / رعاية الحق) .

ط - القَناعَة106.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله - في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : (فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً)(1) - : إنَّهَا القَناعَةُ .(2)105.الإمام عليّ عليه السلام ( _ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ ) عنه صلى اللَّه عليه و آله : القَناعَةُ راحَةٌ .(3)104.الإمام الصادق عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : مَن اقتَصَرَ عَلى بُلغَةِ الكَفافِ (4) فَقدِ انتَظَمَ الرّاحَةَ ، وتَبَوَّأَ خَفضَ الدَّعَةِ(5) .(6)103.عنه عليه السلام ( _ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ ) عنه عليه السلام : المُستَريحُ مِنَ النّاسِ القانِعُ .(7) .


1- .النحل : 97 .
2- .مجمع البيان : ج 6 ص 593 ، نهج البلاغة : الحكمة 229 ، الأمالي للطوسي : ص 275 ح 524 عن محمّد بن أحمد المنصوري عن الإمام الهادي عن آبائه عن الإمام الصادق عليهم السلام وفيه «القنوع» بدل «القناعة» ، التبيان في تفسير القرآن : ج 6 ص 424 عن الحسن من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ؛ بحارالأنوار : ج 71 ص 345 ح 2 ؛ تفسير الطبري : ج 8 الجزء 14 ص 171 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «القنوع» بدل «القناعة» .
3- .أعلام الدين : ص 341 ح 28 عن ابن عبّاس ، بحارالأنوار : ج 77 ص 183 ح 28 .
4- .قال المجلسي قدّس سرّه : قوله عليه السلام : «من اقتصر» إلى آخره ، قال الجوهري : البلغة : ما يتبلّغ به من العيش ، وتبلّغ بكذا : اكتفى به ، فإضافة البلغة إلى الكفاف للتوضيح . وقال ابن ميثم : أي البلغة التي تكفّ عن الناس (مرآة العقول : ج 25 ص 39 . وانظر : الصحاح : ج 4 ص 1317 «بلغ») .
5- .التبوّء : النزول والاتّخاذ . والخفض : الدعة والراحة والسكون والسير الليّن . والدعة : الخفض في العيش والراحة . والمراد به النزول في الراحة والسعة والتزامهما (اُنظر : النهاية : ج 1 ص 159 «برأ» ، المصباح المنير : ص 175 «خفض» ، القاموس المحيط : ج 3 ص 92 «ودع») .
6- .الكافي : ج 8 ص 19 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 385 ح 5834 ، نهج البلاغة : الحكمة 371 ، تحف العقول : ص 90 ، غرر الحكم : ج 5 ص 385 ح 8867 وليس فيه «بلغة» وفيهما «تعجل» بدل «فقد انتظم» ، بحارالأنوار : ج 69 ص 411 ح 128 .
7- .غررالحكم : ج 1 ص 165 ح 624 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 40 ح 910 .

ص: 323

ط - قناعت

ر . ك : ص 403 (فصل هفتم : آداب شادمانى / حق مدارى) .

ط - قناعت 100.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - در تفسير اين سخن خداى متعال : (او را با زندگى پاكيزه اى حيات مى بخشيم) - : بى ترديد، آن زندگى پاكيزه، قناعت است .99.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : قناعت، آسودگى است .98.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : هر كس به قدر كفافْ بسنده كند ، بى ترديد، آسايش را به چنگ مى آورد و در فراوانى و رفاه، جاى مى گيرد .97.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : آسوده خاطر ، آن كسى است كه قناعت پيشه باشد .

.

ص: 324

96.الإمام عليّ عليه السلام :عنه عليه السلام : القَناعَةُ أهنَأُ عَيشٍ .(1)راجع : ص 246 (الفصل الرابع : علاج الحزن / العلاج الأخلاقي / القناعة) .

94.الإمام عليّ عليه السلام ( _ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ ) الإمام الصادق عليه السلام : مَن كانَ الحَزمُ حارِسَهُ وَالصِّدقُ حِليَتَهُ ، عَظُمَت بَهجَتُهُ وتَمَّت مُرُوَّتُهُ . (2)ك - العِفَّة92.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : أمَّا العَفافُ فَيَتَشَعَّبُ مِنهُ : الرِّضا ، وَالاستِكانَةُ ، وَالحَظُّ ، وَالرّاحَةُ ، وَالتَّفَقُّدُ ، وَالخُشوعُ ، وَالتَّذَكُّرُ ، وَالتَّفَكُّرُ ، وَالجودُ ، وَالسَّخاءُ ، فَهذا ما يَتَشَعَّبُ لِلعاقِلِ بِعَفافِهِ ، رِضاً بِاللَّهِ وبِقَسمِهِ .(3)91.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : مَن غَضَّ طَرفَهُ أراحَ قَلبَهُ .(4)راجع : ص 180 (موانع السرور / الآفات العملية / اتباع الشهوات) و ص 182 (اطلاق الطرف) .

ل - التَّغافُل 88.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : مَن لَم يَتَغافَل ولا يَغُضُّ عَن كَثيرٍ مِنَ الاُمور ، تَنَغَّصَت عيشَتُهُ .(5) .


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 232 ح 933 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 23 ح 193 ؛ المحرّر الوجيز : ج 3 ص 419 عن الإمام الحسن عليه السلام نحوه .
2- .الدرّة الباهرة : ص 30، نزهة الناظر : ص 107 ح 12 وفيه «جليسه» بدل «حليته» ، بحارالأنوار : ج 78 ص 228 ح 102 .
3- .تحف العقول : ص 17 ، علل الشرائع : ص 113 ح 9 عن وهب بن منبّه من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 118 ح 11 ؛ تهذيب الكمال : ج 31 ص 157 الرقم 6767 ، تاريخ دمشق : ج 63 ص 396 كلاهما عن وهب بن منبّه من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 449 ح 9122 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 455 ح 9149 .

ص: 325

ى - دورانديشى

ك - پاك دامنى

ل - چشم پوشى

87.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : قناعت ، گواراترين زندگى است .ر . ك : ص 247 (فصل چهارم : درمان اندوه / درمان اخلاقى / قناعت) .

ى - دورانديشى 84.عنه عليه السلام :امام صادق عليه السلام : كسى كه دورانديشى، نگهبان او و راستگويى، زيور او باشد ، شادابى اش افزون و مردانگى اش كامل است .ك - پاك دامنى 82.الإمام عليّ عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : آنچه از پاك دامنى، سرچشمه مى گيرد : خرسندى، فروتنى، بهره مندى، آسايش، دلجويى، خشوع، تذكّر، انديشيدن، بخشندگى و سخاوت. اينها ويژگى هايى هستند كه به سبب پاك دامنى براى خردمندى كه از خدا و قسمت او خرسند است ، پديد مى آيد .81.الإمام عليّ عليه السلام :امام على عليه السلام : كسى كه ديده اش را فرو اندازد ، دل خود را آسوده مى سازد .ر . ك : ص 181 (موانع شادمانى / آسيب هاى عملى / پيروى از هوس ها) و ص 183 (چشم چرانى) .

ل - چشم پوشى 78.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام : كسى كه [نسبت به كاستى هاى ديگران] تظاهر به غفلت نكند و از بسيارى كارها چشم نپوشد ، زندگى اش ناگوار مى شود .

.

ص: 326

77.الإمام الصادق عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام : صَلاحُ حالِ التَّعايُشِ وَالتَّعاشُرِ مِلؤُ مِكيالٍ ، ثُلثاهُ فِطنَةٌ وثُلُثُهُ تَغافُلٌ . (1)م - تَركُ الحِقدِ75.الإمام عليّ عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : مَنِ اطَّرَحَ الحِقدَ ، استَراحَ قَلبُهُ ولُبُّهُ (2) .(3)ن - كِتمانُ السِّرِّ73.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام: سِرُّك سُرورُكَ إن كَتَمتَهُ ، وإن أذَعتَهُ كانَ ثُبورَكَ (4) .(5)س - لِقاءُ الإِخوانِ 71.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : الإِخوانُ جِلاءُ الهُمومِ وَالأَحزانِ .(6)70.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : لِقاءُ أهلِ الخَيرِ عِمارَةُ القَلبِ .(7)69.الإمام عليّ عليه السلام ( _ في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ ) الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام : مِن سَعادَةِ المَرءِ أن يكونَ مَتجَرُهُ في بِلادِهِ ، ويكونَ خُلَطاؤهُ صالِحِينَ ، ويكونَ لَهُ وُلدٌ يَستَعِينُ بِهِم .(8)68.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمامُ الجوادُ عليه السلام : مُلاقاةُ الإخوانِ نُشْرَةٌ وتَلقيحُ العَقلِ ، وإن كانَ نَزْراً قَليلاً .(9) .


1- .تحف العقول : ص 359 ، الدرّة الباهرة : ص 28 ، نزهة الناظر : ص 100 ح 18 كلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام ، كفاية الأثر : ص 240 عن عثمان بن خالد عن الإمام زين العابدين عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 46 ص 231 ح 7 ؛ البيان والتبيين : ج 1 ص 84 عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه .
2- .اللُّبُّ : العَقلُ (النهاية : ج 4 ص 223 «لبب») .
3- .غررالحكم : ج 5 ص 326 ح 8584 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 459 ح 8321 .
4- .الثُبورُ : الهَلاكُ (النهاية : ج 1 ص 206 «ثبر») .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 141 ح 5616 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 286 ح 5161 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 143 ح 2119 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 65 ح 1659 .
7- .بحار الأنوار : ج 77 ص 208 ح 1 .
8- .الخصال : ص 159 ح 207 .
9- .بحار الأنوار : ج 74 ص 353 ح 26 .

ص: 327

م - پرهيز از كينه ورزى

ن - رازپوشى

س - ديدار برادران

67.الإمام عليّ عليه السلام :امام صادق عليه السلام : سامان يافتن زندگى و معاشرت با يكديگر، به پيمانه پُرى شبيه است كه دو سوم آن، هوشمندى و يك سوم آن، چشم پوشى است .م - پرهيز از كينه ورزى 65.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : هر كس كه كينه را دور افكنَد ، دل و دماغش آرامش پيدا مى كند .ن - رازپوشى 63.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : اگر رازت را پنهان دارى، مايه شادى توست ، و اگر آن را فاش سازى، موجب نابودى تو .س - ديدار برادران 61.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : برادران، برطرف كننده گرفتارى ها و اندوه اند .60.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : ديدارِ خيرخواهان ، مايه آبادانى دل است .59.عنه عليه السلام :امام زين العابدين عليه السلام : از سعادت آدمى است كه محلّ كسب و كارش در شهر خودش باشد و همنشينانش صالح باشند و فرزندى داشته باشد كه كمك كار او باشد .58.عنه عليه السلام :امام جواد عليه السلام : ملاقات با برادران ، نشاطبخش و موجب شكوفايى خرد مى شود ، هر چند زمانش كوتاه باشد .

.

ص: 328

ع - وَهذهِ الخِصالُ 56.تيسير المطالب عن ابن عبّاس رفعه إلى النّبيّ صلى ارسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : يا عَليُّ ، ثَلاثُ فَرحاتٍ لِلمُؤمِنِ فِي الدُّنيا : لِقاءُ الإِخوانِ ، وتَفطيرُ الصّائِمِ ، وَالتَّهَجُّدُ مِن آخِرِ اللَّيلِ .(1)55.الإمام الصادق عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : لَمّا اُسرِيَ بي إلَى السَّماءِ ... فَرَأَيتُ الجَنَّةَ ... أمّا أبوابُ الجَنَّةِ فَعَلَى الأَوَّلِ مِنها مَكتوبٌ : لا إلهَ إلَّا اللَّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ . لِكُلِّ شَي ءٍ حيلَةٌ وَحيلَةُ العَيشِ أربَعُ خِصالٍ : القَناعَةُ ، ونَبذُ الحِقدِ ، وتَركُ الحَسَدِ ، ومُجالَسَةُ أهلِ الخَيرِ .(2)54.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أسَرَّ ما يُرضِي اللَّهَ عزّ وجلّ أظهَرَ اللَّهُ لَهُ ما يَسُرُّهُ ، ومَن أسَرَّ ما يُسخِطُ اللَّهَ تَعالى أظهَرَ اللَّهُ ما يَحزُنُهُ .(3)53.الإمام عليّ عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام : السُّرورُ في ثَلاثِ خِلالٍ : فِي الوَفاءِ ، ورِعايَةِ الحُقوقِ ، وَالنُّهُوضِ فِي النَّوائِبِ .(4)5 / 4العِبادات أ - الصَّلاة49.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : جَعَلَ اللَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ قُرَّةَ عَيني فِي الصَّلاةِ، وحَبَّبَ إلَيَّ الصَّلاةَ كما حَبَّبَ إلى الجائِعِ الطَّعامَ، وإلَى الظَّمآنِ الماءَ، وإنَّ الجائِعَ إذا أكَلَ شَبِعَ، وإنَّ الظَّمآنَ إذا شَرِبَ رَوِيَ، وأنَا لا أشبَعُ مِنَ الصَّلاةِ .(5) .


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 360 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الخصال : ص 125 ح 121 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، أعلام الدين : ص 133 وفيهما «والإفطار من الصيام» بدل «وتفطير الصائم» ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 325 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 69 ص 371 ح 13 .
2- .الفضائل : ص 129 عن ابن مسعود ، بحار الأنوار : ج 8 ص 144 ح 67 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 182 ح 306 عن أبي قلابة ، بحارالأنوار : ج 69 ص 382 ح 44 .
4- .تحف العقول : ص 323 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 237 ح 72 .
5- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 366 ح 2661 .

ص: 329

ع - و اين چند صفت

5 / 4 عبادت ها

الف - نماز

ع - و اين چند صفت 47.الإمام الحسن عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : اى على ! مؤمن در دنيا سه دل خوشى دارد : ديدار برادران ، افطارى دادن به روزه دار ، و تهجّد در آخر شب.46.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هنگامى كه شبانه به آسمان برده شدم ... و بهشت را ديدم ... بر نخستين درِ بهشت نوشته بود : «معبودى جز اللَّه نيست . محمّد، پيامبر خدا و على، ولىّ خداست . هر چيزى چاره اى دارد و چاره زندگى، چهار ويژگى است : قناعت، دور افكندن كينه، رها كردن حسد، و همنشينى با نيكوكاران» .45.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس چيزى نهان دارد كه خداوند عزّ وجلّ را خشنود مى سازد، خداوند برايش كارى را آشكار مى سازد كه او را شادمان مى كند و هر كس چيزى نهان دارد كه خداوند متعال را به خشم مى آورد، خداوند برايش كارى را آشكار مى نمايد كه وى را اندوهگين مى كند.44.عنه عليه السلام :امام صادق عليه السلام : شادى در سه چيز است : وفادارى، رعايت حقوق، و پايدارى در برابر دشوارى ها .5 / 4عبادت هاالف - نماز40.تاريخ اليعقوبيّ ( _ في ذِكرِ مَواعِظِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه ) پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : خداوند متعال، نور ديده مرا در نماز قرار داد و نماز را محبوب من گردانيد ، همچنان كه غذا را محبوب گرسنه و آب را محبوب تشنه ساخت [ ، با اين تفاوت كه] گرسنه هر گاه غذا بخورد، سير مى شود و تشنه هر گاه آب بنوشد، سيراب مى گردد ؛ امّا من از نماز سير نمى شوم .

.

ص: 330

39.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام - في تَفسيرِ الأَذانِ - : وأمّا قَولُهُ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : أقبِلوا إلى ... سُرورٍ لا حُزنَ مَعَهُ ... وإلى بَهجَةٍ لَا انقِطاعَ لَها ... وعَجِّلوا إلى سُرورِ الدُّنيا وَالعُقبى ، ونَجاةِ الآخِرَةِ وَالاُولى .(1)ب - صَلاةُ اللَّيلِ 37.سعد السعود :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : صَلاةُ اللَّيلِ مَرضاةٌ لِلرَّبِّ ، وحُبُّ المَلائِكةِ ، وسُنَّةُ الأَنبِياءِ ، ونورُ المَعرِفَةِ ، وأصلُ الإِيمانِ ، وراحَةُ الأَبدانِ .(2)ج - الصِّيام 35.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : لِلصّائِمِ فَرحَتانِ : فَرحَةٌ عِندَ فِطرِهِ ، وفَرحَةٌ عِندَ لِقاءِ رَبِّهِ .(3)34.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : قالَ اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالى : كُلُّ عَمَلِ ابنِ آدَمَ هُوَ لَهُ ، غَيرَ الصِّيامِ هُوَ لي وأنَا أجزي بِهِ ، ... وَالصّائِمُ يَفرَحُ بِفَرحَتَينِ : حينَ يُفطِرُ فَيَطعَمُ ويَشرَبُ ، وحينَ يَلقاني فَاُدخِلُهُ الجَنَّةَ .(4) .


1- .التوحيد : ص 240 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 40 ح 1 ، فلاح السائل : ص 265 ح 156 كلّها عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 84 ص 133 ح 24 .
2- .إرشاد القلوب : ص 191 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 87 ص 161 ح 52 وراجع : الخصال : ص 522 ح 11 .
3- .صحيح مسلم : ج 2 ص 807 ح 164 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 525 ح 1638 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 8 ص 448 ح 23593 ؛ الكافي : ج 4 ص 65 ح 15 ، فضائل الأشهر الثلاثة : ص 120 ح 120 كلاهما عن أبي الصباح الكناني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 76 ح 1780 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيها «إفطاره» بدل «فطره» ، بحارالأنوار : ج 96 ص 380 ح 5 .
4- .الخصال : ص 45 ح 42 عن ابن عبّاس ، بحارالأنوار : ج 96 ص 249 ح 14 .

ص: 331

ب - نماز شب

ج - روزه

33.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام - در تفسير اذان - : امّا اين سخنش «حىّ على الفلاح»، او مى گويد : به سوى ... شادمانى، روى كنيد كه هيچ غمى همراه آن نيست ... و به سوى شادى اى كه پايان پذير نيست ... . بشتابيد به سوى خوش حالى دنيا و آخرت و نجات سراى واپسين و سراى نخست .ب - نماز شب 31.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : نماز شب ، مايه خشنودى پروردگار و محبّت فرشتگان ، و [نيز ]سنّت پيامبران ، نور دانايى و ريشه ايمان، و موجب آسايش بدن هاست .ج - روزه 29.الإمام الباقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : روزه دار را دو شادمانى است : شادمانى در وقت افطار كردن و شادمانى هنگام ملاقات پروردگارش .28.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : خداوند تبارك و تعالى فرموده است : «هر كار آدمى زاده، از آنِ خود اوست جز روزه كه از آنِ من است و خود نيز پاداشش را مى دهم ... و روزه دار، دو بار شادمان مى شود : وقتى كه افطار مى كند و مى خورد و مى آشامد، و زمانى كه مرا ديدار مى كند و او را وارد بهشت مى سازم» .

.

ص: 332

د - ذِكرُ اللَّهِ عزّ وجلّ والاُنسُ بِهِ 26.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله - في دُعاءِ الجَوشَنِ الكَبيرِ - : يا سُرورَ العارِفينَ ، يا مُنَى المُحِبِّينَ .(1)25.عنه عليه السلام :الإمام زين العابدين عليه السلام - في مُناجاتِهِ - : يا مَن آنَسَ العارِفينَ بِطيبِ مُناجاتِهِ ، وألبَسَ الخاطِئينَ ثَوبَ مُوالاتِهِ ، مَتى فَرِحَ مَن قَصَدَت سِواكَ هِمَّتُهُ ؟! ومَتَى استَراحَ مَن أرادَت غَيرَكَ عَزيمَتُهُ ؟! (2)24.الإمام عليّ عليه السلام :عنه عليه السلام - في مُناجاتِهِ - : في مُناجاتِكَ اُنسي ورَاحَتي .(3)23.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام - في مُناجاتِهِ - : أستَغفِرُكَ ... مِن كُلِّ راحَةٍ بِغَيرِ اُنسِكَ ، ومِن كُلِّ سُرورٍ بِغَيرِ قُربِكَ .(4)22.الإمام عليّ عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام - في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله - : قالَ اللَّهُ تَعالى : ... يا أحمَدُ ، هَل تَدري أيُّ عَيشٍ أهنَأُ وأيُّ حَياةٍ أبقى؟ قالَ : اللَّهُمَ لا .

قال : أمَّا العَيشُ الهَني ءُ فَهُوَ الَّذي لا يَفتُرُ صاحِبُهُ عَن ذِكري .(5)21.علل الشرائع عن وهب بن منبِّه :عنه عليه السلام : ذِكرُ اللَّهِ مَسَرَّةُ كُلِّ مُتَّقٍ ، ولَذَّةُ كُلِّ موقِنٍ .(6)20.الدرّ المنثور عن ابن عبّاس :عنه عليه السلام : سَهَرُ العُيونِ بِذِكرِ اللَّهِ فُرصَةُ السُّعَداءِ ونُزهَةُ الأَولياءِ .(7) .


1- .البلد الأمين : ص 406، المصباح للكفعمي : ص 341 و 467 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 94 ص 390 .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 157 ح 22 نقلاً عن بعض القدماء في كتاب «أنيس العابدين» .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 148 ح 21 (المناجاة الثامنة) نقلاً عن العدد .
4- .بحار الأنوار : ج 94 ص 151 ح 21 (المناجاة الثالثة عشرة) نقلاً عن العدد .
5- .إرشاد القلوب : ص 199 - 204 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 28 ح 6 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 30 ح 5174 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 256 ح 4745 .
7- .غررالحكم : ج 4 ص 151 ح 5642 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 285 ح 5156 .

ص: 333

د - ياد خدا و انس با او

د - ياد خدا و انس با او18.الإمام الصادق عليه السلام ( _ مِن كِتابِهِ الَّذي كَتَبَهُ إلَى المُفَضَّلِ ي ) پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - در دعاى جوشن كبير - : اى شادمانىِ عارفان! اى آرزوىِ دوستداران!17.الإمام الصادق عليه السلام :امام زين العابدين عليه السلام - در مناجاتش - : اى كسى كه عارفان را به بوى دلاويز مناجاتش مأنوس كرد و جامه دوستى اش را بر قامت خطاكاران پوشاند! چه زمان شاد شود كسى كه همّتش غير تو را نشانه رفته است؟! و چه وقت بياسايد كسى كه اراده اش جز تو را خواسته است؟!16.عنه عليه السلام :امام زين العابدين عليه السلام - در مناجاتش - : انس و آسودگى من، در مناجات با توست .15.الإمام عليّ عليه السلام :امام زين العابدين عليه السلام - در مناجاتش - : از تو آمرزش مى طلبم ... به خاطر هر آسايشى كه انس با تو در آن نَبُوَد و به خاطر هر شادمانى اى كه نزديك شدن به تو در آن نباشد .14.عنه عليه السلام ( _ في قَولِهِ تَعالى ) امام على عليه السلام - در بيان حديث معراج پيامبر صلى اللَّه عليه و آله - : خداوند متعال فرمود : « ... اى احمد! آيا مى دانى كدام عيش گواراتر و كدام زندگى، پايدارتر است؟».

گفتم : پروردگارا! نه .

فرمود : «عيش گوارا آن است كه برخوردار از آن ، در ياد كردن از من، سستى نورزد...» .13.عنه عليه السلام ( _ في قَولِ اللّه ِ عز و جل ) امام على عليه السلام : ياد خدا مايه شادمانىِ هر پرهيزگار و كاميابىِ هر اهل يقينى است .12.الإمام الصادق عليه السلام :امام على عليه السلام : بيدارى شبانگاهىِ ديدگان با ياد خدا ، فرصتى براى سعادتمندان و تفريحى براى دوستان خداست .

.

ص: 334

11.الإمام عليّ عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام : أوحَى اللَّهُ إلى داودَ عليه السلام : يا داودُ ، بي فَافرَح ، وبِذِكري فَتَلَذَّذ ، وبِمُناجاتي فَتَنَعَّم ، فَعَن قَريبٍ اُخلِي الدّارَ مِنَ الفاسِقينَ ، وأجعَلُ لَعنَتي عَلَى الظّالِمينَ .(1)10.عنه صلى الله عليه و آله ( _ في حَديثِ خَلقِ العَقلَ _ ) الإمام الباقر عليه السلام - في وَصفِ أبناءِ الآخِرَةِ - : لا يَمَلّونَ مِن ذِكرِ اللَّهِ .(2)راجع : ص 240 (الفصل الرابع : علاج الحزن / العلاج الاخلاقى/ الرضا) و موسوعة معارف الكتاب والسنّة : ج 5 ص 391 (الفصل الأوّل : الاُنس باللَّه) .

ه - تِلاوَةُ القُرآنِ 7.الإمام الكاظم عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله - في دُعائِهِ - : اللَّهُمَّ اجعَلنا ... مُتَلَذِّذينَ بِذِكرِكَ ، فَرِحينَ بِكِتابِكَ . (3)6.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله - في دُعاءٍ عَلَّمَهُ عَليّاً عليه السلام - : ... اللَّهُمَّ نَوِّر بِكِتابِكَ بَصَري ، وَاشرَح بِهِ صَدري ، وفَرِّح بِهِ قَلبي .(4)5.الإمام الصادق عليه السلام :الإمام زين العابدين عليه السلام - فِي مُناجاتِهِ - : سَيِّدي ، إن تَلَونا مِن كِتابِكَ سَعَةَ رَحمَتِكَ ، أشفَقنا مِن مُخالَفَتِكَ ، وفَرِحنا بِبَذلِ رَحمَتِكَ .(5)و - طَلَبُ السُّرورِ مِنَ اللَّهِ 3.عنه صلى الله عليه و آله :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله - فِي الدُّعاءِ - : ولَقِّني كُلَّ سُرورٍ ، وَاقلِبني إلى أهلي بِالفَلاحِ وَالنَّجاحِ ، مَحبوراً(6) فِي العاجِلِ وَالآجِلِ ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَي ءٍ قَديرٌ . . (7) .


1- .الأمالي للصدوق : ص 263 ح 280 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 199 ح 255 وليس فيه ذيله وكلاهما عن يونس بن ظبيان ، روضة الواعظين : ص 505 ، بحارالأنوار : ج 14 ص 34 ح 3 .
2- .تحف العقول : ص 287 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 165 ح 2 .
3- .جامع الأخبار : ص 364 ح 1013 ، بحارالأنوار : ج 95 ص 360 ح 16 .
4- .الكافي : ج 2 ص 577 ح 2 عن الإمام عليّ عليه السلام ، قرب الإسناد : ص 5 ح 16 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، مهج الدّعوات : ص 203 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن الإمام زين العابدين عليهما السلام وفيه «فرّج» بدل «فرّح» ، بحارالأنوار : ج 95 ص 227 ح 26 وراجع : دعائم الإسلام : ج 2 ص 138 ح 484 .
5- .بحارالأنوار : ج 94 ص 165 ح 22 نقلاً عن بعض القدماء في كتاب أنيس العابدين .
6- .الحُبور : النِعمَةُ وَسَعَةُ العيش (النهاية : ج 1 ص 327 «حبر») .
7- .الإقبال : ج 2 ص 54 عن الإمام الصادق عليه السلام .

ص: 335

ه - تلاوت قرآن

و - درخواست شادمانى از خداوند

2.عنه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام : خداوند به داوود عليه السلام وحى فرستاد : «اى داوود ! به من دل شاد باش و با ياد من لذّت بجوى و به مناجات با من بهره مند شو . پس به زودى، خانه را از نابه كارانْ تهى مى كنم و خشمم را بر ستمكارانْ قرار مى دهم» .1.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام باقر عليه السلام - در توصيف فرزندان سراى آخرت - : از ياد خداوند، خسته نمى شوند .ر . ك : ص 241 (فصل چهارم : درمان اندوه / درمان اخلاقى / رضايتمندى) و دانش نامه قرآن و حديث : ج 8 ص 451 (فصل يكم : اُنس با خدا) .

ه - تلاوت قرآن پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - در دعايش - : خدايا! ما را ... كامياب از يادت و شادمان به كتابتْ قرار ده .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - در دعايى كه آن را به على عليه السلام آموخت - : ... خدايا! با كتابت، ديده ام را روشن فرما و سينه ام را بگشاى و دل شادم گردان .

امام زين العابدين عليه السلام - در مناجاتش - : سَرورم! آن گاه كه از كتابت ، گستره رحمت تو را بخوانيم، از نافرمانى كردن از تو هراسان مى شويم و از مهربانى كردنت شادمان .

و - درخواست شادمانى از خداوندپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - در دعا - : مرا با همه شادى ها رو به رو گردان و در آينده اى نزديك يا دور، رستگار و كامياب و برخوردار از نعمت فراوان، به سوى خانواده ام بازگردان كه تو بر هر چيز توانايى !

.

ص: 336

عنه صلى اللَّه عليه و آله - إذا رَأَى الهِلالَ - : اللَّهُمَّ أهِلَّهُ عَلَينا بِالأَمنِ وَالإِيمانِ ، وَالسَّلامَةِ وَالإِسلامِ ، وَالغِبطَةِ وَالسُّرورِ ، وَالبَهجَةِ وَالحُبورِ(1) .(2)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : ما قالَ عَبدٌ قَطُّ إذا أصابَهُ هَمٌّ وحُزنٌ : «اللَّهُمَّ إنّي عَبدُكَ وابنُ عَبدِكَ وَابنُ أمَتِكَ ، ناصِيَتي بِيَدِكَ ، ماضٍ فِيَّ حُكمُكَ ، عَدلٌ فِيَّ قَضاؤُكَ ، أسأَلُكَ بِكُلِّ اسمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيتَ بِهِ نَفسَكَ ، أو أنزَلتَهُ في كِتابِكَ ، أو عَلَّمتَهُ أحَداً مِن خَلقِكَ ، أوِ استَأثَرتَ بِهِ في عِلمِ الغَيبِ عِندَكَ ، أن تَجعَلَ القُرآنَ رَبيعَ قَلبي ، ونورَ صَدري ، وجِلاءَ حُزني ، وذَهابَ هَمّي» ، إلّا أذهَبَ اللَّهُ عزّ وجلّ هَمَّهُ ، وأبدَلَهُ مَكانَ حُزنِهِ فَرَحاً .(3)

الإمام زين العابدين عليه السلام - مِن حِرزٍ لَهُ يُقرَأُ في كُلِّ صَباحٍ ومَساءٍ - : أسأَلُكَ بِكُلِّ اسمٍ سَمَّيتَ بِهِ نَفسَكَ ، وأنزَلتَهُ في كِتابِكِ ، أو عَلَّمتَهُ أحَداً مِن خَلقِكَ ، أوِ استَأثَرتَ بِهِ في عِلمِ الغَيبِ عِندَكَ ، أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تَجعَلَ القُرآنَ رَبيعَ قَلبي ، ونورَ بَصَري ، وشِفاءَ صَدري ، وجِلاءَ حُزني ، وذَهابَ هَمّي .(4)

.


1- .الحبور : السرور (لسان العرب : ج 4 ص 158 «حبر») .
2- .الإقبال : ج 1 ص 67 عن الإمام الصادق عليه السلام .
3- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 168 ح 4318 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 690 ح 1877 ، صحيح ابن حبّان : ج 3 ص 253 ح 972 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 170 ح 10352 كلّها عن عبداللَّه بن مسعود ، كنزالعمّال : ج 2 ص 122 ح 3434 ؛ مكارم الأخلاق : ج 2 ص 155 ح 2382 نحوه ، بحارالأنوار : ج 95 ص 193 ح 24 .
4- .مهج الدعوات : ص 27 ، مصباح المتهجّد : ص 509 ح 588 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، المصباح للكفعمي : ص 169 نحوه ، بحارالأنوار : ج 86 ص 311 ح 63 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 41 ح 3712 عن عبداللَّه بن مسعود ، كنزالعمّال : ج 2 ص 122 ح 3434 .

ص: 337

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - زمانى كه هلال ماه را مى ديد - : خدايا! آن را همراه ايمنى و ايمان ، سلامت و اسلام ، شادكامى و خوش حالى، و شادمانى و مسرّت به ما بنماى .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هيچ بنده گرفتار و اندوهگينى نيست كه بگويد : «بار خدايا! من ، بنده تو و فرزند بنده و كنيز تو اَم . اختيارم به دست توست . حكمِ تو در حق من قطعى ، قضا و تصميمت در باره من عادلانه است . به حقّ هر نامى كه از آنِ توست و خويشتن را بدان ناميده اى ، يا در كتابت فرو فرستاده اى ، يا به يكى از آفريدگانت آموخته اى ، يا به علم غيب خودت ، ويژه گردانيده اى ، از تو مى خواهم كه قرآن را بهارِ دلم ، نور سينه ام ، زداينده اندوهم و از بين برنده غمم گردانى»، جز آن كه خداوند، غصّه اش را از بين مى بَرد و شادمانى را جايگزين اندوهش مى كند .

امام زين العابدين عليه السلام - بخشى از حرز ايشان كه هر صبح و شام خوانده مى شود - : به حقّ هر نامى كه خويشتن را بدان ناميده اى و در كتابت فرو فرستاده اى ، يا به يكى از آفريدگانت آموخته اى ، يا به علم غيب خود ، ويژه گردانيده اى ، از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندانش درود فرستى و قرآن را بهارِ دلم ، نور ديده ام ، شفاى سينه ام و زداينده اندوهم و از بين برنده غصّه ام گردانى !

.

ص: 338

عنه عليه السلام : اللَّهُمَّ ... وَاجعَلني مِمَّن أطَلتَ عُمُرَهُ وحَسَّنتَ عَمَلَهُ ، وأتمَمتَ عَلَيهِ نِعمَتَكَ ورَضيتَ عَنهُ ، وأحيَيتَهُ حَياةً طَيِّبَةً في أدوَمِ السُّرورِ ، وأسبَغِ الكَرامَةِ ، وأتَمِّ العَيشِ .(1)

عنه عليه السلام - فِي الدُّعاءِ - : وأقِرَّ عَيني ، وفَرِّح قَلبي .(2)

عنه عليه السلام - فِي الدُّعاءِ - : يا مَن حازَ كُلَّ شَي ءٍ مَلَكوتاً ، وقَهَرَ كُلَ شَي ءٍ جَبَروتاً ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وأولِج قَلبي فَرَحَ الإِقبالِ إلَيكَ .(3)

الإمام الصادق عليه السلام : اللَّهُمَّ ... وأحسِن مَعونَتي فِي الجَدِّ وَالاِجتِهادِ ، وَالمُسارَعَةِ إلى ما تُحِبُّ وتَرضى ، وَالنَّشاطِ وَالفَرَحِ وَالصِّحَّةِ ، حَتّى أبلُغَ في عِبادَتِكَ وطاعَتِكَ الَّتي يَحِقُّ لَكَ عَلَيَّ رِضاكَ .(4)

عنه عليه السلام : إذا خَرَجتَ في سَفَرٍ فَقُل : «اللَّهُمَّ ... مَعَ ما أسأَلُكَ يا رَبِّ أن تَحفِظَني فيمَن خَلَّفتُ وَرائي مِن وُلدي وأهلي ومالي ومَعيشَتي وحُزانَتي وقَرابَتي وإخواني ، بِأَحسَنِ ما خَلَّفتَ بِهِ غائِباً مِنَ المُؤمِنينَ في تَحصينِ كُلِّ عورَةٍ ، وحِفظٍ مِن كُلِّ مَضيعَةٍ ، وتَمامِ كُلِّ نِعمَةٍ ، وكِفايَةِ كُلِّ مَكروهٍ ، وسَترِ كُلِّ سَيِّئَةٍ ، وصَرفِ كُلِّ مَحذورٍ ، وكَمالِ كُلِّ ما يَجمَعُ لِيَ الرِّضا وَالسُّرورَ في جَميعِ اُموري .(5)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 594 ح 691 ، الإقبال : ج 1 ص 171 ، المصباح للكفعمي : ص 794 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحارالأنوار : ج 98 ص 91 ح 2 .
2- .مصباح المتهجّد : ص 595 ح 691 عن أبي حمزة الثمالي .
3- .المصباح للكفعمي : ص 529 ، فتح الأبواب : ص 246 وفيه «أحار» بدل «حاز» ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 142 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 266 ح 9 والثلاثة الأخيرة عن حمّاد بن حبيب الكوفي ، بحارالأنوار : ج 46 ص 40 ح 33 .
4- .الإقبال : ج 1 ص 124 ، بحارالأنوار : ج 97 ص 330 ح 1 .
5- .الكافي : ج 4 ص 288 ح 5 عن أبي سعيد المكاري ، المقنعة : ص 392 ، الأمان : ص 41 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 100 ص 105 ح 11 .

ص: 339

امام زين العابدين عليه السلام : خداوندا! ... از كسانى قرارم بده كه عمرش را دراز و كردارش را نيكو گردانده اى و نعمتت را بر او كامل كرده اى و از وى خشنودى ، و زندگى خوش ، همراه پايدارترين شادمانى و كامل ترين كرامت و معيشتْ عطايش فرموده اى .

امام زين العابدين عليه السلام - در دعا - : ديده ام را روشن و دلم را شادمان فرما !

امام زين العابدين عليه السلام - در دعا - : اى كسى كه با ملكوتش همه چيز را از آنِ خود كرده و با جبروتش همه چيز را چيره خويش ساخته است ! بر محمّد و خاندانش درود فرست و شادمانىِ روى آوردن به سوى خود را در قلب من، وارد گردان .

امام صادق عليه السلام : خدايا! ... در تلاش و كوشش و شتاب به سوى آنچه دوست دارى و مى پسندى و در نشاط و شادمانى و تنْ درستى ، نيكو يارى ام كن تا در بندگى و طاعت تو ، آن گونه كه شايسته توست ، به رضاى تو برسم!

امام صادق عليه السلام : هر گاه به سفر رفتى، بگو : خداوندا! ... همچنين ، از تو مى خواهم كه در آنچه از فرزندان و خانواده و دارايى و زندگى و عزيزانى كه دلواپس آنانم و نزديكان و برادرانم كه از خود بر جاى مى نهم ، با نيكوترين چيزى كه مؤمنِ غايبى را جانشينى مى كنى، از من محافظت نمايى ، در مراقبت از هر آنچه بايد پوشيده بماند و نگه دارى از هر تباهى اى و كمال يابىِ هر نعمتى و كفايت از هر ناخوشى اى و پوشاندن هر بدى اى و دور كردن هر گزندى و كامل شدن هر چيزى كه خشنودى و شادمانى مرا در همه كارهايم فراهم مى آورد .

.

ص: 340

5 / 5العَناصِرُ المادِّيَّةُ واللّذائِذُ الطَّبِيعِيَّةُأ - أكلُ اللَّحمِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : لِلقَلبِ فَرحَةٌ عِندَ أكلِ اللَّحمِ .(1)

ب - أكلُ القَرعِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إذا طَبَختُم فَأَكثِرُوا القَرعَ ، فَإِنَّهُ يَسُرُّ القَلبَ الحَزينَ (2) .(3)

ج - شُربُ الخِلِ الإمام الصادق عليه السلام : الخِلُّ يَسُرُّ القَلبَ .(4)

د - اِستِعمالُ اللَّونِ الأَصفَرِالإمام الباقر عليه السلام : مَن لَبِسَ نَعلاً صَفراءَ لَم يَزل يَنظُرُ في سُرورٍ مادامَت عَلَيهِ ؛ لِأَنَّ اللَّهَ عزّ وجلّ يَقولُ : (صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّظِرِينَ)(5) .(6)

.


1- .شعب الإيمان : ج 5 ص 32 ح 5662 ، الفردوس : ج 3 ص 328 ح 4984 ، سبل الهدى والرشاد : ج 12 ص 225 وفيه صدره وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 282 ح 41008 .
2- .قال المجلسي قدّس سرّه : قيل : يصير سبباً لسرور يحصل من حركة الروح إلى الخارج ، ومع كثرة الروح وصفائها ورقّتها واعتدالها تكون الحركة أكثر ، وأكل القرع يفعل جميع ذلك ، وأيضاً الحزن يحصل بحركة الروح إلى الداخل قليلا قليلا بسبب مؤذ ، و هي تصير سبباً لحرارة القلب ، القرع لبرودته يرفع ذلك ، وأيضاً لرطوبته يقلّل الخلط السوداوي المولّد للحزن (بحارالأنوار : ج 66 ص 225) .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 383 ح 1285 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 36 ح 85 عن داود بن سليمان الفرّا عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله وفيه «يسلّ» بدل «يسرّ» ، صحيفة الإمام الرّضا عليه السلام : ص 108 ح 62 ، الدعوات : ص 148 ح 390 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 225 ح 2 .
4- .المحاسن : ج 2 ص 284 ح 1925 عن رفاعة ، الكافي : ج 6 ص 329 ح 7 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهما السلام ، الخصال : ص 636 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، السرائر : ج 3 ص 141 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 149 ح 530 وفيها «يحيى» بدل «يسرّ»، بحارالأنوار : ج 66 ص 302 ح 9 .
5- .البقرة : 69 .
6- .الكافي : ج 6 ص 466 ح 6 عن جابر الجعفي ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 47 ح 59 ، مجمع البيان : ج 1 ص 274 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 13 ص 261 ذيل ح 1 ؛ المعجم الكبير : ج 10 ص 263 ح 10612 وليس فيه ذيله من «لأنّ اللَّه عزوجل» ، تاريخ بغداد : ج 5 ص 25 الرقم 2370 كلاهما عن ابن عبّاس نحوه .

ص: 341

5 / 5 عناصِر مادى و لذّت هاى طبيعى

الف - خوردن گوشت

ب - خوردن كدو

ج - نوشيدن سركه

د - به كارگيرى رنگ زرد

5 / 5عناصِر مادّى و لذّت هاى طبيعى الف - خوردن گوشت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : دل، به هنگام خوردن گوشت ، شادمان مى شود .

ب - خوردن كدوپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : در غذا پختن، از كدو زياد استفاده كنيد ؛ زيرا دلِ اندوهگين را شادمان مى كند .(1)

ج - نوشيدن سركه امام صادق عليه السلام : سركه، دل را شاد مى كند .

د - به كارگيرى رنگ زردامام باقر عليه السلام : هر كس كفشى زردرنگ بر پاى كند، تا زمانى كه آن كفش، به پاى اوست، همواره با شادمانى مى نگرد؛ زيرا خداوند فرموده است : (زردْرنگى خالص و يك دست كه بينندگان را شادمان مى كند) .

.


1- .علّامه مجلسى آورده : گفته اند كه كدو ، سبب شادى مى شود كه از جنبش روح به سوى بيرونْ سرچشمه مى گيرد . با افزايش روح ، و صافى و لطافت و اعتدال آن ، جنبش روح، زياد مى شود ، و خوردن كدو ، باعث همه اينها مى شود . نيز ، اندوه با حركت آرام و تمركز در داخل ، سبب آزار دهنده اى مى گردد ؛ چون چنين امرى باعث داغى قلب مى شود ، و كدو ، به خاطر سردى ، اين داغى را برطرف مى كند . نيز چون كدو ، رطوبت دارد ، باعث كاهش مزاج سوداوى كه غم آفرين است - مى شود .

ص: 342

ه - الاِستِحمام الإمام الصادق عليه السلام - في خَلقِ الماءِ وبَيانِ فَوائِدِهِ - : وبِهِ [أيِ الماءَ] يَستَحِمُّ المُتعَبُ الكالُ (1) ، فَيَجِدُ الرَّاحَةَ مِن أوصابِهِ (2) .(3)

و - النَّوم الإمام عليّ عليه السلام : النَّومُ راحَةٌ مِن ألَمٍ ، ومُلائِمُهُ المَوتُ .(4)

الإمام الصادق عليه السلام : النَّومُ راحَةٌ لِلجَسَدِ ، وَالنُّطقُ راحَةٌ لِلرّوح ، وَالسُّكوتُ راحَةٌ لِلعَقلِ .(5)

الإمام زين العابدين عليه السلام : الحَمدُ للَّهِ ِ الّذي خَلَقَ اللَّيلَ وَالنَّهارَ بِقُوَّتِهِ ، ومَيَّزَ بَينَهُما بِقُدرَتِهِ ، وجَعَلَ لِكُلِّ واحِدٍ مِنهُما حَدّاً مَحدوداً وأمَداً مَمدوداً ، يولِجُ كُلَّ واحِدٍ مِنهُما في صَاحِبِهِ ، ويولِجُ صاحِبَهُ فيهِ بِتَقديرٍ مِنهُ لِلعِبادِ ، فيما يَغذوهُم بِهِ ، ويُنشِئُهم عَلَيهِ . فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّيلَ لِيَسكُنوا فِيهِ مِن حَرَكاتِ التَّعَبِ ونَهَضاتِ النَّصَبِ (6) ، وجَعَلَهُ لِباساً لِيَلبَسوا مِن رَاحتِهِ ومَنامِهِ ، فَيَكونُ ذلِكَ لَهُم جِماماً وقُوَّةً ، وَلِينالوا بِهِ لَذَّةً وشَهوَةً . . . .(7)

.


1- .الكالّ : المعيي (لسان العرب : ج 11 ص 594 «كلل») .
2- .الوصب : دوام الوجع ولزومه ، وقد يطلق الوصب على التعب ، والفتور في البدن (النهاية : ج 5 ص 190 «وصب») .
3- .بحار الأنوار : ج 3 ص 122 و ج 60 ص 88 ح 11 كلاهما نقلاً عن توحيد المفضّل .
4- .غررالحكم : ج 1 ص 380 ح 1461 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 402 ح 5865 ، الأمالي للصدوق : ص 526 ح 710 عن سعدان بن مسلم ، بحارالأنوار : ج 71 ص 276 ح 6 .
6- .النَّصَب : الإعياء من العناء (لسان العرب : ج 1 ص 758 «نصب») .
7- .الصحيفة السجّادية : ص 39 الدعاء 6 ، مصباح المتهجّد : ص 245 ح 361 ، المصباح للكفعمي : ص 101 ، العدد القوية : ص 361 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 58 ص 199 ح 37 .

ص: 343

ه - استحمام

و - خوابيدن

ه - استحمام امام صادق عليه السلام - در بيان آفرينش آب و فوايد آن - : با آب است كه خسته تن و رنجور، استحمام مى كند و از سستى [و كوفتگى بدن] ، آرام مى يابد .

و - خوابيدن امام على عليه السلام : خوابيدن ، مايه راحت شدن از رنجورى است و همسان آن، مرگ است .

امام صادق عليه السلام : خوابيدن ، راحتى بخش بدن و سخن گفتن، راحتى بخش جان و سكوت كردن، راحتى بخش خرد است .

امام زين العابدين عليه السلام : سپاس خداى را كه شب و روز را به قدرت خود آفريد و ميان آنها به نيروى خويش ، جدايى انداخت و براى هر يك ، حدّى معيّن و مهلتى مشخّص ، قرار داد و هر يك را در ديگرى و آن ديگرى را در اين ، داخل مى كند ، به تقديرى متناسب كه بندگانش را با آن ، تغذيه مى كند و مى پرورانَد . پس شب را براى ايشان آفريد تا در آن، از حركت هاى خسته كننده و فعّاليت هاى رنج آور بياسايند و آن را لباس آسودگى و خواب آنان قرار داد تا بِدان ، تمركز خاطر و قوّت يابند و به لذّت و شهوت خويش برسند .

.

ص: 344

ز - التَّخَتُّم بِالفَيروزَجِ فرحة الغري عن مفضّل بن عمر : دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام وأنا مُتَخَتِّمٌ بِالفَيروزَجِ ، فَقالَ أبو عَبدِ اللَّهِ عليه السلام : يا مُفَضَّلُ ، الفَيروزَجُ نُزهَةُ أبصارِ المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ .(1)

الإمام الصادق عليه السلام : اُحِبُّ لِكُلِّ مُؤمِنٍ أن يَتَخَتَّمَ بِخَمسَةِ خَواتيمَ : بِالياقوتِ وهُوَ أفخَرُها ، وبِالعَقيقِ وهُوَ أخلَصُها للَّهِ ِ ولَنا ، وبِالفَيروزَجِ وهُوَ نُزهَةُ النّاظِرِ مِنَ المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ ، وهُوَ يُقَوِّي البَصَرَ ، ويوسِعُ الصَّدرَ ، ويَزيدُ في قُوَّةِ القَلبِ . . . .(2)

ح - وهذهِ الاُمورُالدرّ المنثور عن ابن عبّاس : أوحَى اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالى إلى داودَ عليه السلام : . . . اُنظُر إلَى ابنِكَ [سُلَيمانَ ]فَاسأَلُه عَن أربَعَ عَشرَةَ كَلِمَةً ، فَإِن أخبَرَكَ فَوَرِّثهُ العِلمَ وَالنُّبُوَّةَ . . . فَقالَ داودُ عليه السلام لِسُلَيمانَ عليه السلام : أخبِرني يا بُنَيَّ . . . أينَ بابُ الفَرَحِ مِنكَ ؟ قالَ الطِّحالُ .(3)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : ثَلاثٌ يَفرَحُ بِهِنَّ البَدَنُ ويَربو عَلَيها : الطّيبُ ، وَالثَّوبُ اللَّيِّنُ ، وشُربُ العَسَلِ .(4)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : الطّيبُ يَسُرُّ ، وَالعَسَلُ يَسُرُّ ، وَالنَّظَرُ إلَى الخُضرَةِ يَسُرُّ ، وَالرُّكوبُ يَسُرُّ .(5)

.


1- .فرحة الغري : ص 87 وراجع : عدّة الداعي : ص 119 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 37 ح 75 ، الغارات : ج 2 ص 855 ، فرحة الغري : ص 86 وليس فيهما ذيله من «من المؤمنين» ، جامع الأخبار : ص 374 ح 1043 كلّها عن المفضّل بن عمر ، روضة الواعظين : ص 450 .
3- .الدرّ المنثور : ج 7 ص 176 نقلاً عن الترمذي ؛ بحارالأنوار : ج 61 ص 331 ح 32 .
4- .حلية الأولياء : ج 6 ص 340 الرقم 394 ، الفردوس : ج 2 ص 99 ح 2528 نحوه وكلاهما عن عمر بن الخطّاب ؛ بحارالأنوار : ج 62 ص 295 .
5- .صحيفة الإمام الرضا عليه السلام ، ص 239 ح 144 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام .

ص: 345

ز - انگشتر فيروزه به دست كردن

ح - و اين چند كار

ز - انگشتر فيروزه به دست كردن فرحة الغَرى - به نقل از مفضّل بن عمر - : بر امام صادق عليه السلام وارد شدم در حالى كه انگشتر فيروزه به دست كرده بودم . امام صادق عليه السلام فرمود : «اى مفضّل ! فيروزه، تفريحِ ديدگان مردان و زنان باايمان است» .

امام صادق عليه السلام : دوست دارم كه هر مؤمنى، پنج گونه انگشتر به دست كند : ياقوت كه فاخرترين آنهاست ؛ عقيق، كه ناب ترين آنها براى خدا و ماست ؛ فيروزه كه تفريحِ ديدگان هر مرد و زن باايمان است و آن ، بينايى را تقويت مى كند و سينه را مى گشايد و توان قلب را فزونى مى بخشد ... .

ح - و اين چند كارالدرّ المنثور - به نقل از ابن عبّاس - : خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى فرمود : « ... به فرزندت (سليمان) بنگر و از چهارده چيز از او پرسش كن . اگر پاسخ گفت، دانش و نبوّت را برايش به ارث گذار ...» . آن گاه ، داوود عليه السلام به سليمان عليه السلام گفت : اى فرزندم! به من بگو ... جايگاه شادمانى در تو كجاست؟ گفت : در طحال ... .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : سه چيز است كه بدن با آنها طراوت مى يابد و رشد مى كند : بوى خوش، جامه لطيف و نوشيدن عسل .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بوى خوش ، شادى بخش است . عسل ، شادى بخش است . تماشاى سبزه ، شادى بخش است . سواركارى ، شادى بخش است .

.

ص: 346

عنه صلى اللَّه عليه و آله : رَوِّحُوا القُلوبَ ساعَةً بِساعَةٍ .(1)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : خَيرُ النِّساءِ الوَلودُ الوَدودُ ، الَّتي إذا نَظَرتَ إلَيها سَرَّتكَ ، وإذا غِبتَ عَنها حَفِظَتكَ .(2)

الإمام عليّ عليه السلام : رَوِّحوا قُلوبَكُم ، فَإِنَّها إذا اُكرِهَت عَمِيَت .(3)

عنه عليه السلام : الطّيبُ نُشرَةٌ(4) ، وَالعَسَلُ نُشرَةٌ ، وَالرُّكوبٌ نُشرَةٌ ، وَالنَّظَرُ إلَى الخُضرَةِ نُشرَةٌ .(5)

عنه عليه السلام : إنَّ هذِهِ القُلوبَ تَمَلُّ كَما تَمَلُّ الأَبدانُ ، فَابتَغوا لَها طَرائِفَ الحِكَمِ .(6)

.


1- .مسند الشهاب : ج 1 ص 393 ح 672 ، الفردوس : ج 2 ص 253 ح 3181 ، تفسير الرازي : ج 25 ص 142 ، سبل الهدى والرشاد : ج 9 ص 394 كلّها عن أنس ، جامع بيان العلم : ج 1 ص 105 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، كنزالعمّال : ج 3 ص 37 ح 5354 وراجع : صحيح مسلم : ج 4 ص 107 ح 12 .
2- .مسند زيد : ص 302 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، تفسير جوامع الجامع : ج 1 ص 254 عن أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ؛ مسند الطيالسي : ص 306 ح 2325 ، تفسير الطبري : ج 4 الجزء 5 ص 60 كلاهما عن أبي هريرة نحوه ، كنزالعمّال : ج 16 ص 286 ح 44477 وراجع : عوالي اللآلي : ج 3 ص 293 ح 57 .
3- .عوالي اللآلي : ج 3 ص 296 ح 70 .
4- .قال المجلسي قدّس سرّه : النُّشرَة : ما يُزيل الهموم والأحزان التي يُتَوَهّم أنّها من الجنِّ ... . (بحارالأنوار : ج 66 ص 291) .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 400 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 40 ح 126 عن داود بن سليمان الفراء عن الإمام الرضا عن آبائه عنه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 102 ح 198 عن الإمام الرضا عن آبائه عنه عليهم السلام وفيه «الغسل» بدل «العسل» ، الدعوات : ص 151 ح 403 وليس فيه «والعسل نشرة» ، بحارالأنوار : ج 66 ص 291 ح 3 .
6- .نهج البلاغة : الحكمة 91 ، خصائص الأئمّة : ص 113 نحوه ، مشكاة الأنوار : ص 447 ح 1497 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 166 ح 2 ؛ جامع بيان العلم : ج 1 ص 105 عن النجيب بن السري ، أنساب الأشراف : ج 2 ص 373 عن عبداللَّه بن صالح وكلاهما نحوه .

ص: 347

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : گاه بى گاه، دل ها را استراحت دهيد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بهترين زن، آن است كه فرزندزا و مهربان باشد كه چون بدو بنگرى، مايه شادمانى تو گردد و هر گاه از وى غايب شوى، [آبرو و ديگر داشته هاى ]تو را محافظت كند .

امام على عليه السلام : دل هايتان را استراحت دهيد؛ زيرا اگر در فشار قرار گيرند، به كورى مى گرايند .

امام على عليه السلام : بوى خوش ، نشاطآور است . عسل ، نشاطآور است . سواركارى ، نشاطآور است . تماشاى سبزه ، نشاطآور است .

امام على عليه السلام : اين دل ها نيز همچون بدن ها خسته مى شوند . پس [براى زدودن خستگى آنها] جوياى سخنان دل نشين و حكيمانه باشيد .

.

ص: 348

عنه عليه السلام : النّورَةُ نُشرَةٌ وطَهورٌ لِلجَسَدِ .(1)

الخصال عن أبي خالد السجستاني عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام : خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ ، زائِلَ العَقلِ ، مَشغولَ القَلبِ : فَأَوَّلُها : صِحَّةُ البَدَنِ ، وَالثّانِيَةُ : الأَمنُ ، وَالثّالِثَةُ : السَّعَةُ فِي الرِّزقِ ، وَالرّابِعَةُ : الأَنيسُ المُوافِقُ - قُلتُ : ومَا الأَنيسُ المُوافِقُ ؟ قالَ : الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ ، وَالوَلَدُ الصّالِحُ ، وَالخَليطُ الصّالِحُ - وَالخامِسَةُ ، وَهيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ : الدَّعَةُ(2) .(3)

الإمام الصادق عليه السلام : النُّشرَةُ في عَشرَةِ أشياءَ : المَشيُ ، وَالرُّكوبُ ، وَالاِرتِماسُ في الماءِ ، وَالنَّظَرُ إلَى الخُضرَةِ ، وَالأَكلُ وَالشُّربُ ، وَالنَّظَرُ إلَى المَرأَةِ الحَسناءِ ، وَالجِماعُ ، وَالسِّواكُ وغَسلُ الرَّأسِ بِالخَطمِيِ (4) فِي الحَمّامِ وغَيرِهِ ، ومُحادَثَةُ الرِّجالِ .(5)

عنه عليه السلام : غَسلُ الرَّأسِ بِالخَطمِيِّ نُشرَةٌ .(6)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 506 ح 7 ، ثواب الأعمال : ص 39 ح 1 كلاهما عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 611 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 101 وفيه «مشدَّة» بدل «نشرة» ، بحارالأنوار : ج 76 ص 89 ح 5 .
2- .الدَعَةُ : السَعَةُ والخَفضُ في العيش (مجمع البحرين : ج 3 ص 1921 «ودع») .
3- .الخصال : ص 284 ح 34 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 437 ح 1494 عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 186 ح 5 .
4- .الخِطمِيّ : هو ورق معروف يُغسَل به الرأس (مجمع البحرين : ج 1 ص 527 «خطم») .
5- .المحاسن : ج 1 ص 78 ح 40 ، الخصال : ص 443 ح 38 عن عبّاد عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه الإمام زين العابدين عليهم السلام و ح 37 عن جعفر بن خالد عن الإمام الصادق عليه السلام ، معدن الجواهر : ص 71 عن أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيها «النشوة» بدل «النشرة» ، مشكاة الأنوار : ص 262 ح 778 وفيه «النزهة» بدل «النشرة» ، بحارالأنوار : ج 76 ص 322 ح 2 و 3 .
6- .الكافي : ج 6 ص 504 ح 5 عن إسماعيل بن عبد الخالق ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 124 ح 292 ، ثواب الأعمال : ص 36 ح 2 عن سفيان بن السمط نحوه ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 142 ح 365 ، بحارالأنوار : ج 76 ص 86 ح 2 .

ص: 349

امام على عليه السلام : نوره، نشاطآور است و مايه پاكيزگى بدن .

الخصال - به نقل از ابو خالد سجستانى - : امام صادق عليه السلام فرمود : «پنچ چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد ، همواره زندگى اش دچار كاستى ، عقلش سرگشته و دلش مشغول است : نخست ، تندرستى؛ دوم، امنيّت؛ سوم، فراوانى روزى؛ چهارم، همدم سازگار» . گفتم: منظور از همدم سازگار چيست؟ فرمود : «زن نيك و فرزند نيك و همنشين نيك . و پنجم كه دربردارنده همه اينهاست - ، عبارت است از : آسايش» .

امام صادق عليه السلام : نشاط ، در ده چيز است : پياده روى ؛ سواركارى ؛ فرو رفتن در آب ؛ تماشاى سبزه ؛ خوردن و آشاميدن ؛ نگاه كردن به زن زيبا؛(1) هم بسترى ؛ مسواك كردن ؛ شستن سر با [گُلِ] خَطْمى در حمّام و جاهاى ديگر ؛ گفتگو با مردان [فرهيخته] .

امام صادق عليه السلام : شستن سر با [گُلِ] خطمى، نشاطبخش است .

.


1- .مقصود ، نگاه حلال است ، چنانكه در موارد ديگر نيز شامل فعل حرام نمى گردد .

ص: 350

الكافي عن ابن فضّال عمّن ذكره عن الإمام الصادق عليه السلام ، قالَ : ذَكَرنا الأَخذَ مِنَ الشّارِبِ ، فَقالَ : نُشرَةٌ ، وهُوَ مِنَ السُّنَّةِ .(1)

الإمام الرّضا عليه السلام : أصلُ الحُزنِ فِي الطِّحالِ ، وأصلُ الفَرَحِ فِي الثِّربِ (2)وَالكُليَتَينِ ، وفيهِما عِرقانِ موصِلانِ فِي الوَجهِ ، فَمِن هُناكَ يَظهَرُ الفَرَحُ وَالحُزنُ فَتَرى تَباشيرَهُما فِي الوَجهِ .(3)

فقه الرضا : نَروي : كِبَرُ الدّارِ مِنَ السَّعادَةِ ، وكَثرَةُ المُحِبّينَ مِنَ السَّعادَةِ ، ومُوافَقَةُ الزَّوجَةِ كَمالُ السُّرورِ .(4)

راجع : ص 148 ح 59 .

5 / 6العَوامِلُ غَيرُ الاِختِياريَّةأ - التَّآصُرُ النَّفسيُ الإمام عليّ عليه السلام : إنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وتَعالَى اطَّلَعَ إلَى الأَرضِ فَاختارَنا ، وَاختارَ لَنا شيعَةً يَنصُرونَنا ويَفرَحونَ لِفَرَحِنا ويَحزَنونَ لِحُزنِنا ، ويَبذُلونَ أموالَهُم وأنفُسَهُم فينا ، اُولئِكَ مِنّا وإلَينا .(5)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 487 ح 8 وراجع : تحف العقول : ص 100 و مكارم الأخلاق : ج 1 ص 157 ح 424 .
2- .قال المجلسي قدّس سرّه : الثرب : غشاء على المعدة والأمعاء ذو طبقتين ، بينهما عروق وشرايين وشحم كثير ، ومنشؤه من فم المعدة ، ومنتهاه عند المعاء الخامس المسمّى بقولون كما مرّ ، وسبب كون الفرح منه أنّه بسبب كثرة عروقه وشرايينه يجذب الدم ورطوبته إلى الكلية ، فيصير سبباً لصفاء الدم ورقّته ولطافته ، فينبسط به الروح (بحار الأنوار : ج 62 ص 331) .
3- .طبّ الإمام الرضا عليه السلام : ص 13 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 310 وراجع : كفاية الأثر : ص 254 .
4- .فقه الرضا : ص 354 ، بحارالأنوار : ج 79 ص 303 ح 16 .
5- .الخصال : ص 635 ح 10 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 667 ح 25 كلاهما عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، جامع الأخبار : ص 508 ح 1410 ، غررالحكم : ج 2 ص 549 ح 3554، عيون الحكم والمواعظ : ص 152 ح 3340 بزيادة «وهم معنا في الجنان» في آخره ، بحارالأنوار : ج 44 ص 287 ح 26 .

ص: 351

5 / 6 عوامل غير ارادى

الف - پيوند روحى

الكافى - به نقل از ابن فضّال، از كسى كه نامش را برده است - : از كوتاه كردن سبيل ياد كرديم . امام صادق عليه السلام فرمود : «نشاطآور است و جزئى از سنّت» .

امام رضا عليه السلام : ريشه اندوه ، در طحال است و ريشه شادى ، در چربى شكم (1) و كليه هاست . در آن دو ، دو رگ وجود دارد كه به صورت، راه دارند و از همين روست كه هر گاه شادى و غمى بروز كند ، اثر آنها را در چهره مى بينى .

فقه الرضا عليه السلام : روايت مى كنيم : وسعت منزل مسكونى، جزئى از خوش بختى است و فراوانى دوستداران، جزئى از خوش بختى و سازگارى همسر ، اوج شادمانى .

ر . ك : ص 149 ح 59 .

5 / 6عوامل غير ارادى الف - پيوند روحى امام على عليه السلام : خداوند متعال به زمين نگريست و ما را انتخاب كرد و براى ما پيروانى برگزيد كه ياريمان كنند و از شادى ما ، شادمان شوند و از اندوه ما ، اندوهناك ، و در راه ما جان و مال خود را نثار كنند ، آنان از مايند و رو به سوى ما دارند .

.


1- .علّامه مجلسى درباره ثِرب (چربى شكم) مى گويد : ثِرب ، پوسته دولايه اىِ معده و روده است . ميان اين دو لايه ، رگ و ريشه و پيه زياد هست ، و از دهانه معده شروع مى شود و تا به روده پنجم - كه بدان قولون مى گويند - ، ادامه مى يابد . سبب اين كه اين پوسته دولايه اى، مايه شادى است ، فراوانىِ رگ و ريشه است كه خون و رطوبت را جذب كليه مى كند و باعث صاف شدن خون و لطافت آن مى گردد و گشايش ايجاد مى كند .

ص: 352

الإمام الصادق عليه السلام: شيعَتُنا جُزءٌ مِنّا ، خُلِقوا مِن فَضلِ طينَتِنا ، يَسوؤُهُم ما يَسوؤُنا ، ويَسُرُّهُم ما يَسُرُّنا ، فَإِذا أرادَنا أحَدٌ فَليَقصِدهُم ، فَإِنَّهُمُ الَّذينَ يوصِلُ مِنهُ إلَينا.(1)

علل الشرائع عن أبي بصير : دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِاللَّه عليه السلام ومَعي رَجُلٌ مِن أصحابِنا ، فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، إنّي لَأَغتَمُّ وأحزَنُ مِن غَيرِ أن أعرِفَ لِذلِكَ سَبَباً؟ فَقالَ أبو عَبدِاللَّه عليه السلام : إنَّ ذلِكَ الحُزنَ وَالفَرحَ يَصِلُ إلَيكُم مِنّا ؛ لِأَنّا إذا دَخَلَ عَلَينا حُزنٌ أو سُرورٌ كانَ ذلِكَ داخِلاً عَلَيكُم ، لِأَنّا وإيّاكُم مِن نورِ اللَّهِ عزّ وجلّ ، فَجَعَلَنا وطينَتَنا وطينَتَكُم واحِدَةً .(2)

الكافي عن جابر الجعفي : تَقَبَّضتُ بَينَ يَدَي أبي جَعفَرٍ عليه السلام ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، رُبَّما حَزِنُت مِن غَيرِ مُصيبَةٍ تُصيبُني أو أمرٍ يَنزِلُ بي ، حَتّى يَعرِفَ ذلِكَ أهلي في وَجهي وصَديقي! فَقالَ : نَعَم يا جابِرُ ، إنَّ اللَّهَ عزّ وجلّ خَلَقَ المُؤمِنينَ مِن طينَةِ الجِنانِ وأجرى فيهِم مِن ريحِ روحِهِ ، فَلِذلِكَ المُؤمِنُ أخُ المُؤمِنِ لِأَبيهِ واُمَهِ ، فَإِذا أصابَ روحاً مِن تِلكَ الأَرواحِ في بَلَدٍ مِنَ البُلدانِ حُزنٌ حَزِنَت هذِهِ ؛ لِأَنّها مِنها .(3)

الإمام الكاظم عليه السلام : ما مِن أحَدٍ مِن شيعَتِنا يَمرَضُ إلّا مَرِضنا لِمَرَضِهِ ، ولَا اغتَمَّ إلَّا اغتَمَمنا لِغَمِّهِ ، ولا يَفرَحُ إلّا فَرِحنا لِفَرَحِهِ ، ولا يَغيبُ عَنّا أحَدٌ مِن شيعَتِنا أينَ كانَ ، في شَرقِ الأَرضِ أو غَربِها(4) .

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 299 ح 588 ، بشارة المصطفى : ص 196 كلاهما عن أبي عاصم ، بحارالأنوار : ج 68 ص 24 ح 43 .
2- .علل الشرائع : ص 93 ح 2، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 261 نحوه ، بحارالأنوار : ج 61 ص 145 ح 22 .
3- .الكافي : ج 2 ص 166 ح 2، المحاسن : ج 1 ص 226 ح 405 نحوه ، بحارالأنوار : ج 61 ص 147 ح 24 .
4- .صفات الشيعة : ص 82 ح 5 ، فضائل الأشهر الثلاثة : ص 109 ح 95 كلاهما عن ابن أبي نجران ، بحارالأنوار : ج 68 ص 167 ح 25 .

ص: 353

امام صادق عليه السلام : شيعيان ما جزئى از ما هستند . از باقى مانده گِل ما آفريده شدند . آنچه ما را ناخوش مى كند، براى آنان نيز ناخوشايند است و آنچه مايه شادى ماست، مايه شادى آنها مى شود . هر كس آهنگ ما را دارد ، به سوى آنها برود ؛ چرا كه آنان هستند كه او را به ما مى رسانند .

علل الشرائع - به نقل از ابو بصير - : با يكى از دوستانم خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم . به ايشان گفتم: فدايت شوم، اى زاده پيامبر خدا! من [گاه ]بدون آن كه دليلش را دريابم، افسرده و اندوهناك مى شوم . امام صادق عليه السلام فرمود : «آن غم و شادى، از ما به شما مى رسد ؛ زيرا اگر اندوهى يا شادى اى به ما برسد، بر شما نيز وارد مى شود؛ چون ما و شما از نور خداوند عزّ وجلّ هستيم . خداوند، ما و سرشت ما و سرشت شما را يكى قرار داده است» .

الكافى - به نقل از جابر جُعفى - : در حضور امام باقر عليه السلام دلم گرفت . گفتم : فدايت شوم ! گاه بدون آن كه گرفتارى اى به من برسد يا پيشامدى برايم رخ دهد، اندوهگين مى شوم، چندان كه همسرم و دوستم، آن را در چهره ام حس مى كنند . فرمود : «همين گونه است ، اى جابر! خداوند عزّ وجلّ مؤمنان را از خاك بهشت آفريد و از نسيم روح خويش در آنها روان ساخت . از اين روست كه مؤمن، برادر تنى مؤمن است . پس هرگاه به يكى از آن ارواح در سرزمينى اندوهى رسد ، آن روح ديگر، اندوهگين مى شود؛ زيرا از جنس اوست» .

امام كاظم عليه السلام : هيچ يك از شيعيان ما بيمار نمى شود جز آن كه به خاطر بيمارى او بيمار شويم و غمگين نمى شود مگر آن كه به خاطر غم او غمناك گرديم و شاد نمى شود مگر آن كه به خاطر شادى اش شاد شويم و هيچ يك از شيعيان ما، در هر كجا كه باشد: مشرق زمين يا مغرب زمين، از [ديدگان] ما غايب نمى گردد.

.

ص: 354

بحار الأنوار : رُوي أنَّه سئلَ العالِمُ عليه السلام عنِ الرّجُلِ يُصْبِحُ مَغْموماً لا يَدْري سَببَ غَمِّهِ ، فقالَ : إذا أصابَهُ ذلكَ فلْيَعْلَمْ أنَّ أخاهُ مَغْمومٌ ، وكذلكَ إذا أصْبَحَ فَرْحانَ لغَيرِ سَببٍ يُوجِبُ الفَرَحَ ، فباللَّهِ نَسْتَعينُ على حُقوقِ الإخْوانِ .(1)

ب - إلهامُ المَلَكِ تفسير العيّاشي عن هارونَ بن خارِجة عن الإمام الصادق عليه السلام ، قالَ : قُلتُ لَهُ : إنّي أفرَحُ مِن غَيرِ فَرَحٍ أراهُ في نَفسي ، ولا في مالي ولا في صَديقي ، وأحزَنُ مِن غَيرِ حُزنٍ أراهُ في نَفسي ، ولا في مالي ولا في صَديقي ! قالَ: نَعَم ، إنَّ الشَّيطانَ يَلُمُّ بِالقَلبِ فَيَقولُ : لَو كانَ لَكَ عِندَ اللّهِ خَيرًا ما أدالَ (2) عَلَيكَ عَدُوَّكَ ، ولا جَعَلَ بِكَ إلَيهِ حاجَةً ، هَل تَنتَظِرُ إلّا مِثلَ الَّذِي انتَظَرَ الَّذينَ مِن قَبلِكَ؟ فَهَل قالوا شَيئًا؟ فَذاكَ الَّذي يَحزَنُ مِن غَيرِ حُزنٍ . وأمَّا الفَرَحُ ، فَإِنَّ المَلَكَ يَلُمُّ بِالقَلبِ فَيَقولُ : إن كانَ اللَّهُ أدالَ عَلَيكَ عَدُوَّكَ وجَعَلَ بِكَ إلَيهِ حاجَةً ، فَإِنَّما هِيَ أيّامٌ قَلائِلُ ، أبشِر بِمَغفِرَةٍ مِنَ اللَّهِ وفَضلٍ . وهُوَ قَولُ اللّهِ : (الشَّيطانُ يَعِدُكُمُ الفَقرَ ويَأمُرُكُم بِالفَحشاءِ واللَّهُ يَعِدُكُم مَغفِرَةً مِنهُ وفَضلاً)(3) .(4)

راجع : ص 306 (الفصل الخامس : عوامل السرور / العقائد الدينية / الثقة بفضل اللَّه) .

.


1- .بحار الأنوار : ج 74 ص 227 ح 20 .
2- .في المصدر : «أراك» بدل «أدال» في هذا الموضع والذي بعده ، والتصويب من بحارالأنوار . والإدالة : الغَلَبة (لسان العرب : ج 11 ص 252 «دول») .
3- .البقرة : 268 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 150 ح 495 ، علل الشرائع : ص 93 ح 1 عن أبي عبد الرحمن ، مشكاة الأنوار : ص 490 ح 1635 عن عبدالرحمن وكلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 70 ص 56 ح 27 .

ص: 355

ب - الهام فرشته

بحار الأنوار : روايت شده است كه از امام كاظم عليه السلام در باره فردى سؤال شد كه غمگين مى شود، بى آن كه علّت اندوه خود را بداند. فرمود : «اگر اندوهى به او رسيد، بداند كه برادرش غمى دارد . همچنين است اگر بى دليل شاد شود . پس ، در اداى حقوق برادران از خدا مدد مى جوييم» .

ب - الهام فرشته تفسير العيّاشى - به نقل از هارون بن خارجه - : به امام صادق عليه السلام گفتم : من ، شاد مى شوم ، بى آن كه در خود و يا دارايى و يا دوستم سببى بيابم . و غمگين مى شوم بى آن كه غمى در خود و دارايى و دوستم ببينم . فرمود : «آرى ، شيطان در دلْ وسوسه مى كند و مى گويد : اگر نزد خدا خيرى داشتى ، دشمنت را بر تو مسلّط نمى كرد و تو را نيازمند او نمى ساخت . جز اين است كه چشم به راه همان چيزى هستى كه پيش از تو ، انتظار مى كشيدند ؟ آيا آنها چيزى گفتند؟ پس اين ، همان غمِ بى سبب است ؛ و امّا شادى ، فرشته به دل الهام مى كند و مى گويد : اگر خداوند ، دشمنت را بر تو چيره ساخته و نيازت را به او قرار داده ، بى ترديد كوتاه مدّت و گذراست . مژده باد آمرزش الهى و فضل او! و اين همان گفته خداوند است : (شيطان، شما را از نادارى مى ترساند و به زشتى فرمان مى دهد و خداوند، به شما وعده آمرزش و فضل مى دهد)» .

ر . ك : ص 307 (فصل پنجم : عوامل شادمانى / باورهاى دينى / اعتماد كردن به فضل خدا) .

.

ص: 356

الفصل السادس : إدخالِ السُّرورِ والحُزنِ 6 / 1إدخالُ السُّرورِ عَلَى النّاسِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : الخَلقُ عِيالُ اللَّهِ ، فَأَحَبُّ الخَلقِ إلَى اللَّهِ مَن نَفَعَ عِيالَ اللَّهِ وأدخَلَ عَلى أهلِ بَيتٍ سُروراً .(1)

الإمام عليّ عليه السلام - لِكُمَيلِ بنِ زيادٍ النَّخَعي - : يا كُمَيلُ مُر أهلَكَ أن يَروحُوا في كَسبِ المَكارِمِ ، ويُدلِجوا(2) في حاجَةِ مَن هُوَ نائِمٌ ، فَوَالَّذي وَسِعَ سَمعُهُ الأصواتَ ، ما مِن أحَدٍ أودَعَ قَلباً سُروراً إلّا وخَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِن ذلِكَ السُّرورِ لُطفاً ، فَإِذا نَزَلَت بِهِ نَائِبَةٌ جَرى إلَيها كالماء في انحِدارِهِ ، حَتّى يَطرُدَها عَنهُ كَما تُطرَدُ غَريبَةُ الإبِلِ .(3)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 164 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، الجعفريّات : ص 193 ، النوادر للراوندي : ص 109 ح 92 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 74 ص 316 ح 73 .
2- .أدلَجَ - بالتخفيف - : إذا سار من أوّل الليل . وَادّلَجَ - بالتشديد - : إذا سار من آخره (النهاية : ج 2 ص 129 «دلج») .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 257 ، إرشاد القلوب : ص 138 نحوه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 314 ذيل ح 70 ؛ جواهر المطالب : ج 2 ص 140 ح 2 نحوه .

ص: 357

فصل ششم : شاد كردن و غمگين ساختن

6 / 1 شاد كردن مردم

فصل ششم : شاد كردن و غمگين ساختن 6 / 1شاد كردن مردم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : مردم، نانخور خدايند . دوست داشتنى ترين مردم نزد خداوند، كسى است كه به نانخوران او سود برساند و خانواده اى را شادمان كند .

امام على عليه السلام - خطاب به كميل بن زياد نخعى : اى كميل! به خانواده ات فرمان بده كه روزهنگام، در پى كسب خُلق و خوى نيكو باشند و شبانگاهان، در صدد رفع نيازهاى خفتگان . سوگند به آن كه هر آوايى را مى شنود ، هيچ كس دلى را شادمان نمى سازد ، مگر آن كه خداوند از آن شادمانى، لطفى بيافريند تا زمانى كه سختى اى بدو برسد، آن لطف ، همچون آب جارىِ در سراشيب ، به سوى آن سختى سرازير شود و آن را از وى دور كند ، همچنان كه شتر غريبه [از ميان رمه شتران]، رانده مى شود .

.

ص: 358

الإمام الباقر عليه السلام : إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إراقَةَ الدِّماءِ(1) ، وإطعامَ الطَّعامِ ، وإغاثَةَ اللَّهفانِ (2) .(3)

6 / 2إدخالُ السُّرورِ عَلَى الأَبَوَينِ سنن ابن ماجة عن عبداللَّه بن عمرو : أتى رَجُلٌ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللَّه ، إنّي جِئتُ اُريدُ الجِهادَ(4) مَعَكَ أبتَغي وَجهَ اللَّهِ وَالدّارُ الآخِرَةَ ، ولَقَد أتَيتُ وإنَّ والِدَيَّ لَيَبكِيانِ . قالَ : فَارجِع إلَيهِما فَأَضحِكهُما كَما أبكَيتَهُما .(5)

الإمام الصادق عليه السلام : إن أحبَبتَ أن يَزيدَ اللَّهُ تَعالى في عُمُرِكَ فَسُرَّ أبَوَيكَ .(6)

6 / 3إدخالُ الحُزنِ على الأبوينِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أحزَنَ والِدَيهِ فَقَد عَقَّهُما .(7)

.


1- .أي إراقه دماء الذبائح والأضاحي .
2- .اللّهفانُ : هو المكروب [أي المغموم] (النهاية : ج 4 ص 282 «لهف») .
3- .المحاسن : ج 2 ص 143 ح 1374 عن عبيداللَّه بن الوليد الوصّافي ، بحارالأنوار : ج 74 ص 365 ح 34 .
4- .وفي رواية اُخرى : جئتُ اُبايعُكَ على الهجرة وتركتُ أبَويَّ يَبكيان . . . (سنن أبي داود : ج 3 ص 17 ح 2528 ، سنن النسائي : ج 7 ص 143 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 554 ح 6500 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 169 ح 7255؛ مستدرك الوسائل : ج 15 ص 176 ح 17914) .
5- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 930 ح 2782 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 213 ح 8696 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 630 ح 6848 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 168 ح 7250 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 5 ص 175 ح 9285 كلّها نحوه ، كنزالعمّال : ج 16 ص 477 ح 45531 و 45532 .
6- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 100 ح 90 عن محمّد بن مسلم ، بحارالأنوار : ج 74 ص 81 ح 84 .
7- .كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 372 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعاً عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الخصال : ص 621 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام .

ص: 359

6 / 2 شاد كردن پدر و مادر

6 / 3 اندوهگين كردن پدر و مادر

امام باقر عليه السلام : خداوند، قربانى كردن و غذا دادن [به مردم] و فريادرسى گرفتاران را دوست دارد .

6 / 2شاد كردن پدر و مادرسنن ابن ماجة - به نقل از عبداللَّه بن عمرو - : مردى نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! نزدتان آمده ام تا براى كسب رضاى خدا و [پاداش ]سراى آخرت ، همراهتان جهاد كنم .(1) البته هنگام ترك پدر و مادرم، آنها مى گريستند . فرمود : «به سويشان بازگرد و همچنان كه با آمدنت آنان را گرياندى ، آن دو را شادمان ساز» .

امام صادق عليه السلام : اگر دوست دارى كه خداوند، عمرت را بيفزايد، پدر و مادر خويش را شادمان كن .

6 / 3اندوهگين كردن پدر و مادرپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس پدر و مادر خود را اندوهناك كند، از آنان نافرمانى كرده است .

.


1- .در روايت ديگرى چنين آمده : آمده ام تا با شما بر هجرت، دست بيعت بدهم . البته هنگام ترك پدر و مادرم آنها مى گريستند ... .

ص: 360

6 / 4إدخالُ السُّرورِ عَلَى الأَهلِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أدخَلَ عَلى أهلِ بَيتِهِ سُروراً ، خَلَقَ اللَّهُ مِن ذلِكَ السُّرورِ خَلقاً يَستَغفِرونَ لَهُ إلى يَومِ القيامَةِ .(1)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن حَمَلَ مِنَ السّوقِ طُرفَةً(2) إلى وُلدِهِ ، كانَ كَمَن حَمَلَ صَدَقَةً حَتّى يَضَعَها في فيهِم ، وَليَبدَأ بِالإِناثِ ؛ فَإِنَّ اللَّهَ تَعالى يَرِقُّ لِلإِناثِ ، ومَن رَقَّ لِلاُنثى كانَ كَمَن بَكى مِن خَشيَةِ اللَّهِ ، ومَن بَكى مِن خَشيَةِ اللَّهِ غُفِرَ لَهُ ، ومَن فَرَّحَ اُنثى فَرَّحَهُ اللَّهُ يَومَ الحُزنِ .(3)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن دَخَلَ السّوقَ فَاشتَرى تُحفَةً فَحَمَلَها إلى عِيالِهِ ، كانَ كَحامِلِ صَدَقَةٍ إلى قَومٍ مَحاويجَ ، وَليَبدَأ بِالإِناثِ قَبلَ الذُّكورِ .(4)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ اللَّهَ عَزَّ وجَلَّ لَيُحِبُّ الرَّجُلَ مِن خَلقِهِ إذَا انصَرَفَ مِن سوقِهِ ، فَيَأخُذَ شَيئاً في كُمِّهِ (5) لِعِيالِهِ فَيَفرحوا بِهِ ، فَيُباهِي اللَّهُ بِهِ المَلائِكَةَ .(6)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : أطرِفوا أهاليكُم في كُلِّ جُمُعَةٍ بِشَي ءٍ مِنَ الفاكِهَةِ أوِ اللَّحمِ حَتّى يَفرَحوا بِالجُمُعَةِ .(7)

.


1- .كنز العمّال : ج 16 ص 379 ح 44995 نقلاً عن أبي الشيخ عن جابر .
2- .الطريفُ : الغَريبُ المُلَوَّنُ من الثمر وغيره ممّا يُستَطرَفُ به (تاج العروس : ج 12 ص 348 «طرف») .
3- .تنبيه الغافلين : ص 352 ح 526 ، إحياء علوم الدين : ج 2 ص 79 كلاهما عن أنس .
4- .ثواب الأعمال : ص 239 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 672 ح 904 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 476 ح 1642 كلّها عن ابن عبّاس ، روضة الواعظين : ص 470 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 104 ح 98 .
5- .الكُمّ - بالضمّ - : رُدْنُ القميص (النهاية : ج 4 ص 200 «كمم») .
6- .الفردوس : ج 1 ص 168 ح 624 عن عقبة بن عامر .
7- .الكافي : ج 6 ص 299 ح 19 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 100 ح 434 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 423 ح 1248 ، الخصال : ص 391 ح 85 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 89 ص 344 ح 10 .

ص: 361

6 / 4 شاد كردن خانواده

6 / 4شاد كردن خانواده پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس خانواده اش را شادمان سازد، خداوند از آن شادى ، موجودى را مى آفريند كه تا روز رستاخيز براى او آمرزش مى طلبد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس از بازار ، نوبرى براى فرزندانش بياورد ، همانند كسى است كه صدقه اى حمل مى كند ، تا آن گاه كه آن را در دهان آنان مى گذارد ، و بايد از دختران شروع كند ؛ زيرا خداوند متعال ، دلسوز دختران است ، و هر كس نسبت به دختران ، دلسوز باشد ، همانند كسى است كه از ترس خدا مى گريد ، و هر كه از ترس خدا بگريد ، آمرزيده مى شود . و هر كس دخترى را شاد كند ، خداوند در روز غم و اندوه ، او را شاد مى گردانَد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس وارد بازار شود و هديه اى بخرد و آن را براى خانواده اش ببَرد ، همانند كسى است كه براى عدّه اى نيازمند ، صدقه مى بَرَد ، و بايد آن هديه را نخست به دختران و سپس به پسران بدهد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : خداوند عزّ وجلّ مردى را كه هر گاه از بازار بر مى گردد ، چيزى در آستينش مى گيرد و براى خانواده اش مى آورد و آنان از آن ، شاد مى شوند ، دوست مى دارد . پس خداوند ، به او بر فرشتگان ، مباهات مى كند .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : در هر جمعه ، چيزى مثل ميوه يا گوشت براى خانواده تان هديه آوريد تا از آمدنِ جمعه ، شاد شوند .

.

ص: 362

6 / 5إدخالُ السُّرورِ عَلَى الصِّبيانِ ولا سِيَّمَا الأَيتام رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : لِلجَنَّةِ بابٌ يُقالُ لَهُ : الفَرَحُ ، لا يَدخُلُ فيهِ إلّا مَن فَرَّحَ الصِّبيانَ .(1)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ فِي الجَنَّةِ داراً يُقالُ لَها : دارُ الفَرَحِ ، لا يَدخُلُها إلّا مَن فَرَّحَ يَتامَى المُؤمِنينَ .(2)

المعجم الصغير عن أنس : كانَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله مِن أفكَهِ النّاسِ مَعَ الصَّبِيِّ .(3)

إحياءالعلوم : كانَ صلى اللَّه عليه و آله يَقدَمُ مِنَ السَّفَرِ فَيَتَلَقّاهُ الصِّبيانُ فَيَقِفُ عَلَيهِم ، ثُمَّ يَأمُرُ بِهِم فَيُرفَعونَ إلَيهِ ، فَيُرفَعُ مِنهُم بَينَ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ ، ويَأمُرُ أصحابَهُ أن يَحمِلُوا بَعضَهُم ، فَرُبَّما تَفاخَرَ الصِّبيانُ بَعدَ ذلِكَ فَيَقولُ بَعضُهُم لِبَعضٍ : حَمَلَنِي رَسولُ اللّهِ صلى اللَّه عليه و آله بَينَ يَدَيهِ ، وحَمَلَكَ أنتَ وَراءَهُ ، ويَقولُ بَعضُهُم : أمَرَ أصحابَهُ أن يَحمِلوكَ وَراءَهُم .(4)

المناقب لابن شهر آشوب : نَظَرَ عَلِيٌّ عليه السلام إلَى امرَأَةٍ عَلى كَتِفِها قِربَةُ ماءٍ ، فَأَخَذَ مِنهَا القِربَةَ فَحَمَلَها إلى مَوضِعِها ، وسَأَلَها عَن حالِها ، فَقالَت : بَعَثَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ صاحِبي إلى بَعضِ الثُّغورِ فَقُتِلَ ، وتَرَكَ عَلَيَّ صِبياناً يَتامى ، ولَيسَ عِندي شَي ءٌ ، فَقَد ألجَأَتنِي الضَّرورَةُ إلى خِدمَةِ النّاسِ . فَانصَرَفَ وباتَ لَيلَتَهُ قَلِقاً ، فَلَمّا أصبَحَ حَمَلَ زِنبيلاً فيه طَعامٌ ، فَقالَ بَعضُهُم : أعطِني أحمِلُهُ عَنكَ ، فَقالَ : مَن يَحمِلُ وِزري عَنّي يَومَ القِيامَةِ ؟ ! فَأَتى وقَرَعَ البابَ ، فَقالَت : مَن هذا ؟ قالَ : أنا ذلِكَ العَبدُ الَّذي حَمَلَ مَعكِ القِربَةَ ، فَافتَحي فَإِنَّ مَعي شَيئاً لِلصِّبيانِ . فَقالَت : رَضِيَ اللَّهُ عَنكَ ، وحَكَمَ بَيني وبينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ! فَدَخَلَ وقالَ : إنّي أحبَبتُ اكتِسابَ الثَّوابِ ، فَاختاري بَينَ أن تَعجِنينَ (5) وتَخبِزينَ ، وبَينَ أن تُعَلِّلينَ (6) الصِّبيانَ لأَِخبِزَ أنَا . فَقالَت : أنا بِالخَبزِ أبصَرُ وعَلَيهِ أقدَرُ ، ولكِن شَأنَكَ وَالصِّبيانَ فَعَلِّلهُم حَتّى أفرُغَ مِنَ الخَبزِ . فَعَمَدَت إلَى الدَّقيقِ فَعَجَنَتهُ ، وعَمَدَ عَلِيٌّ عليه السلام إلَى اللَّحمِ فَطَبَخَهُ ، وجَعَلَ يُلقِمُ الصِّبيانَ مِن اللَّحمِ وَالتَّمرِ وغَيرِهِ ، فَكُلَّما ناوَلَ الصِّبيانَ مِن ذلِكَ شَيئاً قالَ لَهُ : يا بُنَيَّ ، اجعَل عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ في حِلٍّ مِمّا مَرَّ في أمرِكَ . فَلَمَّا اختَمَرَ العَجينُ قالَت : يا عَبدَ اللَّهِ ، سَجِّرِ التَّنّورَ(7) . فَبادَرَ لِسَجرِهِ ، فَلَمّا أشعَلَهُ ولَفَحَ في وَجهِهِ جَعَلَ يَقولُ : ذُق يا عَلِيُّ ! هذا جَزاءُ مَن ضَيَّعَ الأَرامِلَ وَاليَتامى . فَرَأَتهُ امرَأةٌ تَعرِفُهُ ، فَقالَت : وَيحَكِ ، هذا أميرُ المُؤمِنينَ ! قالَ : فَبادَرَتِ المَرأَةُ وهِيَ تَقولُ : وا حَيايَ مِنكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ! فَقالَ : بَل وا حَيايَ مِنكِ يا أمَةَ اللَّهِ فيما قَصَّرتُ في أمرِكِ !(8)

.


1- .الفردوس : ج 3 ص 328 ح 4985 عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : ج 3 ص 170 ح 6009 .
2- .كنزالعمّال : ج 3 ص 170 ح 6008 نقلاً عن حمزة بن يوسف السهمي في معجمه وابن النجار عن عقبة بن عامر .
3- .المعجم الصغير : ج 2 ص 39 ، دلائل النبوّة للبيهقي : ج 1 ص 331 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 263 ح 6361 ، البداية والنهاية : ج 6 ص 46 ، إمتاع الأسماع : ج 2 ص 218 ، كنزالعمّال : ج 7 ص 140 ح 18400 .
4- .إحياء العلوم : ج 2 ص 284 .
5- .كذا في المصدر وبحار الأنوار ، ومقتضى القواعد النحوية أن يقال : «أن تعجنى وتخبزى . . . وتعلّلي» ؛ لمكان «أنْ» الناصبة للفعل المضارع . لكنّ صاحب النحو الوافي ذكر أنّ بعض القبائل العربيّة يهملها ، فلا ينصب بها المضارع برغم استيفائها شروط نصْبه ؛ كقراءة من قرأ قوله تعالى : (وَالْوَ لِدَ تُ يُرْضِعْنَ أَوْلَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمُّ الرَّضَاعَةَ) برفع المضارع «يتمُّ» على اعتبار «أنْ» مصدريّة مهملة . - ثمّ قال : - والأنسب اليوم ترك هذه اللغة لأهلها ، والاقتصار على الإعمال ؛ حرصاً على الإبانة ، وبُعداً عن الإلباس (النحو الوافي : ج 4 ص 267) .
6- .عَلَّلَهُ بطعامٍ وحديثٍ ونحوهما : شَغَلَهُ بهما (لسان العرب : ج 11 ص 469 «علل») .
7- .سَجَرْتُ التَنُّورَ : إذا حَمَيتَهُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 820 «سجر») .
8- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 115 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 52 ح 3 .

ص: 363

6 / 5 شاد كردن كودكان بويژه يتيمان

6 / 5شاد كردن كودكان بويژه يتيمان پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بهشت درى دارد به نام «شادمانى» . جز كسى كه كودكان را شادمان كرده باشد، از آن وارد نمى شود .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : در بهشت، خانه اى است به نام «خانه شادمانى» . جز كسى كه كودكان يتيم مؤمنان را خوش حال كرده باشد، وارد آن نمى شود .

المعجم الصغير - به نقل از انس - : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از شوخ طبع ترين مردمان با كودكان بود .

إحياء العلوم : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله كه از سفر بازمى گشت، كودكان، او را در ميان مى گرفتند . ايشان در جمعشان مى ايستاد . آن گاه فرمان مى داد تا آنها را به سويش بلند كنند . يكى را كه بلند مى كرد ، در آغوش مى گرفت و آن ديگرى را به دوش مى كشيد و دستور مى داد تا بعضى را يارانش بر دوش كشند . پس از آن، بسا كودكان به يكديگر فخر مى فروختند و يكى به ديگرى مى گفت : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مرا در حالى كه در آغوش خود داشت، حمل كرده ، امّا تو را بر پشت خود . ديگرى مى گفت : فرمان به يارانش داده است تا تو را حمل كنند [حال آن كه مرا خود شخصاً حمل كرده است] .

المناقب ، ابن شهرآشوب : على عليه السلام زنى را ديد كه مَشكِ آبى بر شانه داشت . مشك را از وى گرفت و آن را تا منزل آن زن، حمل كرد . سپس از حال آن زن پرسيد . زن گفت: على بن ابى طالب، همسر مرا به يكى از نقاط مرزى فرستاد و وى كشته شد و كودكان يتيم را برايم به جا نهاد ، در حالى كه من چيزى ندارم و ناچار براى مردم، خدمتكارى مى كنم . على عليه السلام بازگشت و شب را در اضطراب به سر بُرد . صبحگاهان، انبانى خوراك برداشت . يكى از يارانش گفت: آن را به من بده تا برايت حمل كنم . فرمود: «روز قيامت ، چه كس بار مرا برايم حمل خواهد كرد؟!». سپس [به خانه زن] رسيد و در زد . زن گفت: كيستى؟ فرمود: «همان بنده اى هستم كه مَشك را برايت آورد . در بگشا كه چيزى براى كودكان آورده ام» . زن گفت: خداى از تو خشنود باشد و ميان من و علىّ بن ابى طالب، داورى كند! على به درون خانه رفت و فرمود: «من دوست مى دارم پاداش بَرَم ؛ پس يا آرد را خمير كن و نان بپز و يا كودكان را سرگرم كن تا من نان بپزم» . زن گفت: من به نان پختنْ آشناتر و تواناترم ؛ امّا تو مى توانى كودكان را نگاه دارى . پس تو به كودكان پرداز تا من از نان پختنْ آسوده شوم . سپس زن به آرد كردن پرداخت و آن را خمير كرد و على عليه السلام گوشت را پخت و از گوشت و خرما و جز آن براى آن كودكان، لقمه برگرفت . پس هر گاه به كودكى چيزى مى داد ، به وى مى فرمود: «فرزندم! علىّ بن ابى طالب را به سبب آنچه در باره تو روا داشته ، حلال كن!» و چون خمير برآمد ، زن گفت: اى بنده خدا! تنور را برافروز! على عليه السلام به افروختن تنور پرداخت و آن گاه كه تنور شعله كشيد و صورتش را گداخت ، فرمود: «اى على! بچش . اين است جزاى كسى كه بيوگان و يتيمان را رها كرده است!» . پس زنى كه على عليه السلام را مى شناخت ، او را ديد و گفت: واى بر تو! اين، امير مؤمنان است . پس زن پيش شتافت و گفت: اى امير مؤمنان! بسى شرمسار تو هستم . على عليه السلام فرمود: «بلكه من شرمسار تو اَم، اى كنيز خدا ! به سبب كوتاهى اى كه در كار تو روا داشتم» .

.

ص: 364

. .

ص: 365

. .

ص: 366

كشف اليقين : رُوِيَ أنَّهُ [عَلِيّاً عليه السلام] اجتازَ لَيلَةً عَلَى امرَأَةٍ مِسكينَةٍ لَها أطفالٌ صِغارٌ يَبكونَ مِنَ الجوعِ ، وهِيَ تُشاغِلُهُم وتُلهيهِم حَتّى يَناموا ، وكانَت قَد أشعَلَت ناراً تَحتَ قِدرٍ فيها ماءٌ لا غَيرَ ، وأوهَمَتهُم أنَّ فيها طَعاماً تَطبُخُهُ لَهُم . فَعَرَفَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام حالَها ، فَمَشى عليه السلام ومَعهُ قَنبَرٌ إلى مَنزِلِهِ ، فَأَخرَجَ قَوصَرَةَ(1) تَمرٍ وجِرابَ (2) دَقيقٍ وشَيئاً مِنَ الشَّحمِ وَالأَرُزِّ وَالخُبزِ ، وحَمَلَهُ عَلى كَتِفِهِ الشَّريفِ ، فَطَلَبَ قَنبَرٌ حَملَهُ ، فَلَم يَفعَل . فَلَمّا وَصَلَ إلى بابِ المَرأَةِ استَأذَنَ عَلَيها ، فَأَذِنَت لَهُ فِي الدُّخولِ ، فَأَرمى شَيئاً مِنَ الأَرُزِّ فِي القِدرِ ومَعَهُ شَي ءٌ مِنَ الشَّحمِ ، فَلَمّا فَرَغَ مِن نَضجِهِ عَرَّفَهُ (قَرَّبَهُ) لِلصِّغارِ وأمَرَهم بِأَكلِهِ . فَلَمّا شَبِعوا أخَذَ يَطوفُ بِالبَيتِ ويُبَعبِعُ لَهُم ، فَأَخَذوا فِي الضَّحِكِ . فَلَمّا خَرَجَ عليه السلام قالَ لَهُ قَنبَرٌ : يا مَولايَ ، رَأَيتُ اللَّيلَةَ شَيئاً عَجيباً قَد عَلِمتُ سَبَبَ بَعضِهِ ؛ وهُوَ حَملُكَ لِلزّادِ طَلَباً لِلثَّوابِ ، أمّا طَوافُكَ بِالبَيتِ عَلى يَدَيكَ ورِجلَيكَ وَالبَعبَعَةُ فَما أدري سَبَبَ ذلِكَ ! فَقالَ عليه السلام : يا قَنبَرُ ، إنّي دَخَلتُ عَلى هؤُلاءِ الأَطفالِ وهُم يَبكونَ مِن شِدَّةِ الجوعِ ، فَأَحبَبتُ أن أخرُجَ عَنهُم وهُم يَضحَكونَ مَعَ الشِّبَعِ ، فَلَم أجِد سَبَباً سِوى ما فَعَلتُ .(3)

.


1- .القَوصَرَةُ - مخفّف و مثقّل - وعاءٌ من قَصَب يرفع فيه التّمر من البواري (لسان العرب : ج 5 ص 104 «قصر») .
2- .الجِرابُ : هو وِعاءٌ من إهاب الشاة لا يُوعَى فيه إلّا يابس (لسان العرب : ج 1 ص 261 «جرب») .
3- .كشف اليقين : ص 136 ح 129 .

ص: 367

كشف اليقين : روايت شده است كه على عليه السلام شبى بر زنى بينوا گذشت . زن، كودكانى كوچك داشت كه از گرسنگى مى گريستند و او ايشان را سرگرم و مشغول مى ساخت تا بخوابند و زير ظرفى كه تنها در آن آب بود ، آتش برافروخته بود تا ايشان را بدين خيال اندازد كه در آن ظرف، غذايى برايشان مى پزد . امير مؤمنان عليه السلام حال وى را دريافت ؛ پس به راه افتاد و همراه قنبر، به خانه باز آمد . آن گاه ، ظرفى خرما ، كيسه اى آرد ، و قدرى گوشت و برنج و نان برداشت و بر دوش مباركش كشيد . قنبر، اجازه خواست كه آن را حمل كند ؛ ولى امام نپذيرفت . چون على عليه السلام به در خانه آن زن رسيد ، از او رخصت خواست و وى اجازه داخل شدن داد . على عليه السلام قدرى برنج را همراه مقدارى گوشت، درون ديگى نهاد و آن گاه كه از پختن آن فراغت يافت ، آن را نزد كودكان آورد و از آنها خواست كه بخورند . چون سير شدند ، گرد اتاق چرخيد و برايشان صداى گوسفند درآورد و آنان به خنده افتادند . آن گاه كه على عليه السلام بيرون آمد ، قنبر به وى گفت: مولاى من! امشب چيزى شگفت ديدم كه دليل بخشى از آن را دانستم و آن ، توشه بردنت در جستجوى پاداشِ [خداوند ]بود ؛ امّا سبب بر دست و پا چرخيدنت پيرامون اتاق و صداى گوسفند درآوردنت را ندانستم . فرمود: «اى قنبر! من نزد اين كودكان رفتم ، در حالى كه از شدّت گرسنگى مى گريستند . پس خواستم تا در حالى از نزد آنان خارج شوم كه در حال سيرى بخندند . و [براى اين منظور،] دستاويزى جز آنچه كردم ، نيافتم» .

.

ص: 368

6 / 6إدخالُ السُّرورِ عَلَى المُؤمِنِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ مِن أفضَلِ الأَعمالِ بَعدَ الفَرائِضِ إدخالُ السُّرورِ عَلَى المُؤمِنِ .(1)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : أفضَلُ الأَعمالِ بَعدَ الصَّلاةِ ، إدخالُ السُّرورِ في قَلبِ المُؤمِنِ بِما لا إثمَ فيهِ . . (2)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : أحَبُّ الأَعمالِ إلَى اللَّهِ سُرورٌ(3) تُدخِلُهُ عَلَى المُؤمِنِ ، تَطرُدُ عَنهُ جَوعَتَهُ أو تَكشِفُ عَنهُ كُربَتَهُ .(4)

عوالي اللآلي : سُئِلَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله : أيُّ الأَعمالِ أفضَلُ ؟ قالَ : إدخالَكَ السُّرورَ عَلَى المُؤمِنِ . قيلَ : وما سُرورُ المُؤمِنِ ؟ قالَ : إشباعُ جَوعَتِهِ ، وتَنفيسُ كُربَتِهِ ، وقَضاءُ دَينِهِ .(5)

قَضاء الحَوائج عن أبي هريرة : سُئِلَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله : أيُّ الأَعمالِ أفضَلُ ؟ قالَ : أن تُدخِلَ عَلى أخيكَ المُؤمِنِ المُسلِمِ سُروراً ، أو تَقضِيَ لَهُ دَيناً ، أو تُطعِمَهُ خُبزاً .(6)

.


1- .أعلام الدين : ص 254 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 347 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 11 ص 59 ح 11079 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 45 ح 7911 كلاهما عن ابن عبّاس نحوه ، كنزالعمّال : ج 6 ص 342 ح 15959 .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 75 عن الإمام الحسين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 44 ص 194 ح 7 .
3- .في الطبعة المعتمدة : «سرور الذي تدخله» ، والتصويب من طبعة دارالحديث و بحار الأنوار .
4- .الكافي : ج 2 ص 191 ح 11 عن مالك بن عطية عن الإمام الصادق عليه السلام و ص 192 ح 16 عن هشام بن الحكم عن الإمام الصادق عليه السلام ، النوادر للراوندي : ص 109 ح 91 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله و كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 295 ح 24 .
5- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 377 ح 109 ، الرسالة السعدية : ص 165 ؛ المعجم الأوسط : ج 5 ص 202 ح 5081 عن عمر نحوه ، كنزالعمّال : ج 6 ص 433 ح 16416 .
6- .قضاء الحوائج : ص 95 ح 112 ، كنزالعمّال : ج 15 ص 823 ح 43269 ؛ الرسالة السعدية : ص 164 ، جامع الأخبار : ص 516 ح 1460 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 376 ح 103 .

ص: 369

6 / 6 شاد كردن مؤمن

6 / 6شاد كردن مؤمن پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : برترين كارها پس از انجام دادن واجبات ، خوش حال كردن مؤمن است .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : برترين كارها پس از نماز ، شادمان كردن مؤمن، بدون ارتكاب گناه است .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : محبوب ترين كارها در پيشگاه خدا ، شادى اى است كه به مؤمن برسانى ، گرسنگى اش را بر طرف كنى و اندوهش را بزدايى.

عوالى اللآلى : از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پرسيده شد : برترين كارها كدام است؟ فرمود : «اين كه مؤمنى را شاد سازى» . گفته شد : شادى مؤمن چيست؟ فرمود : «سير كردن او و برطرف كردن گرفتارى او و پرداخت بدهى او» .

قضاء الحوائج - به نقل از ابو هريره - : از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پرسيده شد : برترين كارها كدام است؟ فرمود : «اين كه برادر مؤمنت را شادمان سازى يا قرضش را بپردازى يا به وى غذايى بخورانى» .

.

ص: 370

الإمام الباقر عليه السلام : ما (مِن) عَمَلٍ يَعمَلُهُ المُسلِمُ أحَبُّ إلَى اللَّهِ عزّ وجلّ مِن إدخالِ السُّرورِ عَلى أخيهِ المُسلِمِ .(1)

عنه عليه السلام : إنَّ أحَبَّ الأَعمالِ إلَى اللَّهِ عَزَّوجَلَّ إدخالُ السُّرورِ عَلَى المُؤمِنِ ، شَبعَةُ(2) مُسلِمٍ أو قَضاءُ دَينِهِ .(3)

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : فِطرُكَ لِأَخيكَ المُسلِمِ ، وإدخالُكَ السُّرورَ عَلَيهِ ، أعظَمُ أجراً مِن صِيامِكَ .(4)

الكافي عن عبداللَّه بن سنان - لَمّا سَأَلَهُ الإِمامُ الصادِقُ عليه السلام عَن ثَوابِ إدخالِ السُّرورِ عَلى المُؤمِنِ - : جُعِلتُ فِداكَ ، عَشرُ حَسَناتٍ ، فَقالَ : إي وَاللَّهِ وألفُ ألفِ حَسَنَةٍ .(5)

راجع : ص 372 (آثار إدخال السرور على المؤمن) .

6 / 7إدخال الحُزنِ عَلَى المُؤمِنِ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أحزَنَ مُؤمِناً ثُمَّ أعطاهُ الدُّنيا لَم يَكُن ذلِكَ كَفّارَتَهُ ، ولَم يُؤجَر عَلَيهِ .(6)

.


1- .المؤمن : ص 53 ح 133 .
2- .«شبعة مسلم» بفتح الشين إمّا بالنصب بنزع الخافض ؛ أي بشبعة ، أو بالرفع بتقدير : هو شبعة ، أو بالجر بدلاً أو عطف بيان للسرور . والمراد بالمسلم هنا المؤمن ، وكأنّ تبديل المؤمن به للأشعار بأنّه يكفي ظاهر الإيمان لذلك . وذكرهما على المثال (مرآة العقول : ج 9 ص 93) .
3- .الكافي : ج 2 ص 189 ح 7 ، المحاسن : ج 2 ص 143 ح 1375 كلاهما عن أبي الجارود ، مصادقة الإخوان : ص 146 ح 2 عن هشام بن الحكم عن الإمام الصادق عليه السلام ، المؤمن : ص 51 ح 127 ، قرب الإسناد : ص 145 ح 522 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عنه عليهما السلام والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 290 ح 20 .
4- .النوادر للراوندي : ص 176 ح 290 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، المقنعة : ص 342 عن الإمام الصادق عليه السلام و ص 343 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهما السلام ، المحاسن : ج 2 ص 182 ح 1519 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 374 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 97 ص 126 ح 9 .
5- .الكافي : ج 2 ص 192 ح 13 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 296 ح 26 .
6- .جامع الأخبار : ص 416 ح 1154 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 150 ح 13 .

ص: 371

6 / 7 اندوهگين كردن مؤمن

امام باقر عليه السلام : هيچ كار مسلمان در نزد خداوند ، محبوب تر از شادمان كردن برادر مسلمانش نيست .

امام باقر عليه السلام : دوست داشتنى ترين كارها در پيشگاه الهى، خوش حال ساختن مؤمن ، سير كردن مسلمان يا پرداخت بدهى اوست .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : پاداش افطارى دادن به برادر مسلمانت و شاد كردن وى، از روزه دارى ات بزرگ تر است .

الكافى - به نقل از عبداللَّه بن سنان در پاسخ اين پرسش امام صادق عليه السلام كه فرمود: «پاداش كسى كه مؤمن را شاد مى كند، چيست؟» - : گفتم: فدايتان شوم! ده حسنه . فرمود : «آرى، به خدا سوگند چنين است و بلكه هزار هزار حسنه» .

ر . ك : ص 373 (آثار شاد كردن مؤمن) .

6 / 7اندوهگين كردن مؤمن پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس مؤمنى را اندوهگين سازد و سپس همه دنيا را تقديم وى كند ، كفّاره اش نمى گردد و براى آن، پاداش داده نمى شود .

.

ص: 372

عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن آذى مُؤمِناً آذاهُ اللَّهُ ، ومَن أحزَنَهُ أحزَنَهُ اللَّهُ .(1)

عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن لَقِيَ أخاهُ بِما يَسُرُّهُ لِيَسُرَّهُ سَرَّهُ اللَّهُ يَومَ القِيامةِ ، ومَن لَقِيَ أخاهُ بِما يَسوؤُهُ لِيَسُوءَهُ ساءَهُ اللَّهُ يَومَ يَلقاهُ .(2)

الإمام الباقر عليه السلام : مَن أدخَلَ عَلى رَجُلٍ مِن شيعَتِنا سُروراً فَقَد أدخَلَهُ عَلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله وكَذلِكَ مَن أدخَلَ عَلَيهِ أذىً أو غَمّاً .(3)

الإمام الصادق عليه السلام : مَن أدخَلَ السُّرورَ عَلى مُؤمِنٍ فَقَد أدخَلَهُ عَلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، ومَن أدخَلَهُ عَلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله فَقَد وَصَلَ ذلِكَ إلَى اللَّهِ ، وكَذلِكَ مَن أدخَلَ عَلَيهِ كَرباً .(4)

6 / 8آثارُ إدخالِ السُّرورِ عَلَى المُؤمِنِ أ - سُرورُ اللَّهِ وأوليائِهِ 143.عنه صلى الله عليه و آله :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن سَرَّ مُؤمِناً فَإِنَّما يَسُرُّ اللَّهَ عزّ وجلّ .(5) .


1- .مستدرك الوسائل : ج 9 ص 100 ح 10341 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
2- .ثواب الأعمال : ص 151 ، مصادقة الإخوان : ص 62 ح 7 نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 304 ح 50 .
3- .المؤمن : ص 69 ح 189 ، مستدرك الوسائل: ج 9 ص 100 ح .
4- .الكافي: ج 2 ص 192 ح 14 .
5- .حلية الأولياء : ج 3 ص 57 الرقم 211 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 264 الرقم 1648 ، المغني عن حمل الأسفار : ج 1 ص 357 ح 1344 كلّها عن أبي بكر ، إحياء العلوم : ج 2 ص 24 كلاهما نحوه وراجع : المقنع : ص 298 .

ص: 373

6 / 8 آثار شاد كردن مؤمن

الف - شادمانى خدا و دوستانش

144.تاريخ بغداد عن عطاء :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كه مؤمنى را بيازارد ، خداوند، او را مى آزارد و هر كه او (مؤمن) را غمگين سازد، خداوند، غمگينش مى سازد .145.حلية الأولياء عن أبي أيّوب الأنصاريّ عن النّبيّ صپيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كه براى شاد كردن برادرش ، آن گونه كه وى را خوش حال مى كند با وى ديدار كند، خداوند در روز رستاخيز، او را شادمان مى سازد ، و هر كه براى ناراحت ساختن برادرش ، آن گونه كه موجب ناراحتى او مى شود با وى ديدار كند، خداوند در روزى كه ديدارش مى كند، او را ناراحت خواهد ساخت .146.الإمام عليّ عليه السلام ( _ في حَديثِ المِعراجِ _ ) امام باقر عليه السلام : هر كس يكى از شيعيان ما را مسرور سازد ، بى ترديد، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را مسرور كرده است ، و همين گونه است اگر به او آزار يا اندوهى برساند .147.عنه عليه السلام :امام صادق عليه السلام : هر كس مؤمنى را شاد گرداند، به يقين، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را شاد كرده است و هر كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را شاد كند ، آن شاد كردن را به خداوند، پيوند زده است ، و همين گونه است اگر اندوهى را بر او وارد سازد .6 / 8آثار شاد كردن مؤمن الف - شادمانى خدا و دوستانش 151.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس مؤمنى را خوش حال كند، خداوند را خوش حال مى كند .

.

ص: 374

152.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن سَرَّ مُؤمِناً فَقَد سَرَّني ، ومَن سَرَّني فَقَد سَرَّ اللَّهَ .(1)153.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أدخَلَ عَلى مُؤمِنٍ سُروراً فَقَد سَرَّني ، ومَن سَرَّني فَقَدِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمنِ عَهداً ، ومَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمنِ عَهداً فَلا تَمَسُّهُ النّارُ ، إنَّ اللَّهَ لا يُخلِفُ الميعادَ .(2)154.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : مَن أدخَلَ السُّرورَ عَلى أخيهِ المُؤمِنِ فَقَد أدخَلَ السُّرورَ عَلَينا أهلَ البَيتِ ، ومَن أدخَلَ السُّرورَ عَلَينا أهلَ البَيتِ فَقَد أدخَلَ السُّرورَ عَلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، ومَن أدخَلَ السُّرورَ عَلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله فَقَد سَرَّ اللَّهَ ، ومَن سَرَّ اللَّهَ كانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أن يَسُرَّهُ وأن يُسكِنَهُ جَنَّتَهُ .(3)155.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : مَن سَرَّ لَنا وَلِيّاً فَقَد وَصَلَ لَنا رَحِماً .(4)156.عنه عليه السلام :الإمام زين العابدين عليه السلام : مَن سَعى لَهُ [لِأَخيهِ] في حاجَةٍ حَتّى قَضاها لَهُ فَسُرَّ بِقَضائِها ، فَكانَ كِإِدخالِ السُّرورِ عَلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله .(5)157.عنه عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام : أيُّما مُسلِمٍ لَقِيَ مُسلِماً فَسَرَّهُ ، سَرَّهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ .(6)158.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : لا يَرى أحَدُكُم إذا أدخَلَ عَلى مُؤمِنٍ سُروراً أنّهُ عَلَيهِ أدخَلَهُ فَقَط ، بَل وَاللَّهِ عَلَينا ، بَل وَاللَّهِ عَلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله .(7) .


1- .الكافي : ج 2 ص 188 ح 1 ، مصادقة الإخوان : ص 169 ح 9 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام ، المؤمن : ص 48 ح 114 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 74 ص 287 ح 14 .
2- .سير أعلام النبلاء : ج 8 ص 543 الرقم 142 ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 542 نقلاً عن ابن مردويه ، كنز العمّال : ج 6 ص 431 ح 16411 نقلاً عن الدارقطني في الإفراد وأبي الشيخ في الثواب وكلّها عن ابن عبّاس .
3- .جامع الأخبار : ص 223 ح 567 ، أعلام الدين : ص 444 نحوه .
4- .أعلام الدين : ص 254 .
5- .ثواب الأعمال : ص 175 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي ، الرسالة السعدية : ص 136 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 304 ح 47 .
6- .الكافي : ج 2 ص 192 ح 15 عن المفضّل ، بحار الأنوار : ج 74 ص 297 ح 28 .
7- .الكافي : ج 2 ص 189 ح 6 عن مفضّل بن عمر ، مصادقة الإخوان : ص 166 ح 1 عن خلف بن حمّاد رفعه إلى أحدهما عليهما السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 290 ح 19 .

ص: 375

159.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس مؤمنى را خوش حال كند، مرا خوش حال كرده است و هر كس مرا خوش حال كند، خدا را خوش حال كرده است .160.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس مؤمنى را شادمان كند، مرا شادمان كرده است و هر كس مرا شادمان كند، هر آينه از نزد خداوند، پيمانى گرفته است و هر كس از نزد خداوند، پيمانى گرفته باشد، آتش [جهنّم] به وى نخواهد رسيد . بى ترديد، خداوند از وعده خود سر باز نمى زند .161.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : هر كس برادر مؤمن خود را شاد كند، ما اهل بيت پيامبر را شاد كرده است و هر كس ما اهل بيت را شاد سازد، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را شاد كرده و آن كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را شاد نمايد، خدا را شاد كرده و هر كس خدا را شاد گرداند، بر خداست كه وى را شاد كند و در بهشت خود جاى دهد .162.الإمام الكاظم عليه السلام ( _ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ ) امام على عليه السلام : هر كس به خاطر ما، دوستى را خوش حال كند، با ما پيوند خويشاوندى برقرار كرده است .163.تيسير المطالب عن جابر بن عبداللّه :امام زين العابدين عليه السلام : هر كس براى نياز برادرش بكوشد تا آن را برآورده سازد و از برآورده شدنش شادمان شود، تو گويى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را شاد كرده است .164.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام : هر مسلمانى كه در ملاقات با مسلمان ديگرى، او را شاد كند، خداوند عزّ وجلّ شادمانش خواهد كرد .165.عنه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام : هر كس مؤمنى را شاد كند، نپندارد كه تنها او را شاد كرده است؛ بلكه به خدا سوگند ما را و بلكه به خدا سوگند پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را شاد كرده است ! .

ص: 376

166.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام : مَن سَرَّ مُؤمِناً فَقَد سَرَّني ، ومَن سَرَّني فَقَد سَرَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، وَمَن سَرَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله فَقَد سَرَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ ، ومَن سَرَّ اللَّهَ أدخَلَهُ الجَنَّةَ .(1)167.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام : وَاللَّهِ لَرَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله أسَرُّ بِقَضاءِ حاجَةِ المُؤمن إذا وَصَلَت إلَيهِ مِن صاحِبِ الحاجَةِ .(2)168.تيسير المطالب عن ابن عبّاس رفعه إلى النّبيّ صلى اعدّة الداعي عن الحسن بن يقطين عن أبيه عن جدّه : وَلِيَ عَلَينا بِالأَهوازِ رَجُلٌ مِن كُتّابِ يَحيَى بنِ خالِدٍ ، وكانَ عَلَيَّ بَقايا خَراجٍ كانَ فيها زَوالُ نِعمَتي وخُروجي عَن مُلكي ، فَقيلَ لي : إنَّهُ يَنتَحِلُ هذَا الأَمرَ ، فَخَشيتُ أن ألقاهُ مَخافَةَ ألاّ يَكونَ ما بَلَغَني حَقّاً ، فَيَكونُ فيهِ خُروجي عَن مُلكي وزَوالُ نِعمَتي ، فَهَرَبتُ مِنهُ إلَى اللَّهِ تَعالى ، وأتَيتُ الصّادِقَ عليه السلام (3) مُستَجيراً ، فَكَتَبَ إلَيهِ رُقعَةً صَغيرَةً فيها :

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ : إنَّ للَّهِ ِ في ظِلِّ عَرشِهِ ظِلاًّ لا يَسكُنُهُ إلّا مَن نَفَّسَ عَن أخيهِ كُربَتَهُ ، أو أعانَهُ بِنَفسِهِ ، أو صَنَعَ إليهِ مَعروفاً ولَو بِشِقِّ تَمرَةٍ . وهذا أخوكَ ، وَالسَّلامُ .

ثُمَّ خَتَمها ودَفَعَها إلَيَّ وأمَرَني أن اُوصِلَها إلَيهِ ، فَلَمّا رَجَعتُ إلى بَلَدي ، صِرتُ لَيلاً إلى مَنزِلِهِ فَاستَأذَنتُ عَلَيهِ ، وقُلتُ : رَسولُ الصّادِقِ عليه السلام بِالبابِ ، فَإِذا أنَا بِهِ قَد خَرَجَ إلَيَّ حافِياً ، وَمُنذُ نَظَرَني سَلَّمَ عَلَيَّ وقَبَّلَ ما بَينَ عَينَيَّ ، ثُمَّ قالَ : يا سَيِّدي أنتَ رَسولُ مَولايَ ؟ فَقُلتُ : نَعَم ، فَقالَ : قَد أعتَقتَني مِنَ النّارِ إن كُنتَ صادِقاً ، فَأَخَذَ بِيَدي وأدخَلَني مَنزِلَهُ ، وأجلَسَني في مَجلِسِهِ ، وقَعَدَ بَين يَدَيَّ .

ثُمَّ قالَ : يا سَيّدي كَيفَ خَلَّفتَ مَولايَ ؟ فَقُلتُ : بِخَيرٍ ، فَقالَ : اللَّهَ ، فَقُلتُ : اللَّهَ ، حَتّى أعادَها ثَلاثاً ، ثُمَّ ناوَلتُ الرُّقعَةَ فَقَرَأَها وقَبَّلَها ووَضَعَها عَلى عَينَيهِ .

ثُمَّ قالَ : يا أخي مُر بِأَمرِكَ ، قُلتُ : في جَريدَتِكَ (4) عَلَيَّ كَذا وكَذا ألفَ ألفِ دِرهَمٍ ، وفيهِ عَطَبي وهَلاكي .

فَدَعا بِالجَريدَةِ فَمَحا عَنّي كُلَّ ما كانَ فيها ، وأعطاني بَراءَةً مِنها ، ثُمّ دَعا بِصَناديقِ مالِهِ فَناصَفَني عَلَيها ، ثُمَّ دَعا بِدَوابِّهِ فَجَعَلَ يَأخُذُ دَابَّةً ويُعطيني دَابَّةً ، ثُمّ دَعا بِغِلمانِهِ ، فَجَعَلَ يُعطيني غُلاماً ويَأخُذُ غُلاماً ، ثُمّ دَعا بِكِسوَتِهِ فَجَعَلَ يَأخُذُ ثَوباً ويُعطيني ثَوباً ، حَتّى شاطَرَني (5) في جَميعِ مُلكِهِ ويَقولُ : هَل سَرَرتُكَ ؟ فَأَقولُ : إي واللَّهِ وزِدتَ عَلى السُّرورِ .

فَلَمّا كانَ فِي المَوسِمِ قُلتُ : وَاللَّهِ ، ما كانَ هذا الفَرَحُ يُقابَلُ بِشَي ءٍ أحَبَّ إلَى اللَّهِ ورَسولِهِ مِنَ الخُروجِ إلَى الحَجِّ وَالدُّعاءِ لَهُ ، وَالمَصيرِ إلى مَولايَ وسَيّديَ الصّادِقِ عليه السلام وَشُكرِهِ عِندَهُ ، وأسألُهُ الدُّعاءَ لَهُ . فَخَرَجتُ إلى مَكَّةَ وجَعَلتُ طَريقي إلى مَولايَ ، فَلَمّا دَخَلتُ عَلَيهِ رَأَيتُ السُّرورَ في وَجهِهِ ، فَقالَ عليه السلام : ما كانَ خَبَرُكَ مَعَ الرَّجُلِ ؟ فَجَعَلتُ اُورِدُ عَلَيهِ خَبَري ، وجَعَلَ يَتَهَلَّلُ وَجهُهُ ويُسَرُّ السُّرورَ ، فَقُلتُ : يا سَيّدي ، هَل سُرِرتَ بما كانَ مِنهُ إلَيَّ ؟ سَرَّهُ اللَّهُ تَعالى في جَميعِ اُمورِهِ ، فَقالَ عليه السلام : إي وَاللَّهِ ، لَقَد سَرَّني ولَقَد سَرَّ آبائي ، وَاللَّهِ لَقَد سَرَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام ، وَاللَّهِ ، لَقَد سَرَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، وَاللَّهِ لَقَد سَرَّ اللَّهَ في عَرشِهِ .(6) .


1- .فقه الرضا : ص 374 ، أعلام الدين : ص 254 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 413 ذيل ح 27 .
2- .الكافي : ج 2 ص 195 ح 10 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 74 ص 328 ح 99 .
3- .في قضاء حقوق المؤمنين : الصابر عليه السلام أي موسى بن جعفر، وقال المجلسي بعد ذكر الحديث عن كتاب قضاء الحقوق: رواه في عدّة الداعي عن الحسن بن يقطين عن أبيه، عن جدّه وذكر فيه الصادق مكان الكاظم ، وما هنا أظهر.
4- .الجَريدُ : هو سعف النخل ، الواحدة جريدة ، سمّيت بذلك لتجريد حوضها عنها ، وكان يكتب عليها (مجمع البحرين : ج 1 ص 283 «جرد») .
5- .شاطرني : قد يجي ء الشطر بمعنى النصف والجزء ، ومنه الحديث : السواك شطر الوضوء (مجمع البحرين : ج 2 ص 951 «شطر») .
6- .عدّة الدّاعي : ص 179 ، أعلام الدين : ص 289 عن الحسن بن يقطين عن أبيه عن جدّه ، بحارالأنوار : ج 47 ص 207 ح 49 .

ص: 377

169.الإمام الصادق عليه السلام :امام صادق عليه السلام : هر كس مؤمنى را خوش حال كند، مرا خوش حال كرده است و هر كس مرا خوش حال كند، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را خوش حال كرده است و هر كس پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را خوش حال كند، خداوند عزّ وجلّ را خوش حال كرده است و هر كس خدا را خوش حال كند، او را به بهشت وارد خواهد كرد .170.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ لِبِلالٍ _ ) امام صادق عليه السلام : به خدا سوگند كه از برآورده شدن نياز مؤمن ، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از فرد نيازمند، شادمان تر مى شود .171.عنه صلى الله عليه و آله :عدّة الداعى - به نقل از حسن بن يقطين، از پدرش، از جدّش - : مردى از منشيان يحيى بن خالد در اهواز، بر ما حكومت يافت . مالياتى بر عهده من مانده بود كه پرداخت آن، مرا از زندگى ساقط مى كرد و موجب مى شد كه همه دارايى ام از دست برود . به من گفته شد : او به اين امر (ولايت خاندان رسالت)، پايبند است . از ديدار با وى واهمه داشتم، مى ترسيدم خبرى كه به من رسيده بود، درست نباشد و در نتيجه، دارايى ام از كف برود و از هستى، ساقط گردم . از اين رو به خدا روى آوردم و پناه جو نزد امام صادق عليه السلام آمدم .

ايشان در برگه كوچكى به وى چنين نوشت : «به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. همانا خدا را در پرتو عرشش سايه اى است كه در آن سُكنا نمى گزيند جز كسى كه اندوه برادرش را برطرف سازد و يا شخصاً يارى اش كند و يا در حقّ او نيكى كند، هر چند به اندازه دانه خرمايى باشد . اين شخص، برادر توست . بدرود!» .

آن گاه، نامه را مُهر كرد و به من سپرد و فرمود تا آن را به وى برسانم . هنگامى كه به ديارم بازگشتم، شبى به نزد وى رفتم و اجازه ورود خواستم و گفتم : فرستاده امام صادق عليه السلام پشت در است . ناگهان، پابرهنه به سويم آمد و چون نگاهش به من افتاد، سلام كرد و ميان دو ديده ام را بوسيد و گفت : آقاى من! تو فرستاده سرور منى ؟ گفتم : آرى . گفت : اگر به راستى گفته باشى، از آتش [جهنّم] رهايم كرده اى .

پس دستم را گرفت و مرا وارد خانه خود كرد و در جاى خود نشاند و در برابر من نشست .

گفت : سرورم! وقتى مولايم را ترك مى كردى، چگونه بود؟ گفتم : در خير و خوبى . گفت : [اى] خدا! و من نيز گفتم : [اى ]خدا ! و سه بار اين را تكرار كرد .

سپس نامه را به وى دادم . آن را خواند و بوسيد و بر ديدگانش نهاد و گفت : برادرم! براى كارت فرمان بده . گفتم : در دفتر تو چند ميليون درهم بر عهده من گذارده شده كه موجب ساقط شدن و نابودى من مى شود . پس دفتر را طلبيد و تمام آنچه را بر عهده من بود، از آن پاك كرد و تسويه حسابى به من تسليم نمود . سپس صندوق هاى دارايى خود را خواست و نيمى از آن را به من داد . آن گاه مركب هاى خود را خواست و شروع كرد به تقسيم آنها : يكى را خود بر مى داشت و يكى را به من مى داد . سپس غلامانش را طلبيد و باز، يك نفر را به من مى داد و يكى را خود برمى داشت . سپس جامه هايش را خواست، يكى را خود بر مى داشت و يكى را به من مى داد تا آن كه مرا در تمام دارايى اش شريك ساخت و مى گفت : آيا تو را شاد كرده ام؟ و من مى گفتم : به خدا سوگند آرى ؛ بلكه از شاد كردن، فراتر رفته اى !

چون ايّام حج بود، گفتم : به خدا سوگند كه اين شادمانى را نمى توان برابر چيزى قرار داد كه نزد خدا و پيامبرش محبوب تر باشد از رفتن به حج و دعا كردن براى وى و رفتن نزد سرور و آقايم امام صادق عليه السلام و تشكّر از آن شخص نزد ايشان و التماس دعا براى او . در نتيجه، به قصد مكّه به حركت درآمدم و مسيرم را به سوى سرورم قرار دادم . هنگامى كه به حضور ايشان وارد شدم، شادمانى را در چهره اش ديدم . فرمود : «با آن مرد، بر تو چگونه گذشت؟» و من شروع كردم به گزارش خبرهايم . چهره امام عليه السلام مى شكفت و كاملاً شادمان مى شد . گفتم : سرورم! آيا از رفتار او با من كه خداوند، او را در همه كارهايش شاد گرداند - شاد شده ايد؟ فرمود : «آرى. به خدا سوگند كه مرا شاد كرده است و پدرانم را شادمان نموده است ! به خدا سوگند كه امير مؤمنان عليه السلام را شاد كرده است! به خدا سوگند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را شاد كرده است ! به خدا سوگند كه خداوند را در عرشش شاد كرده است!» . .

ص: 378

. .

ص: 379

. .

ص: 380

366.عنه عليه السلام :قضاء حقوق المؤمنين : اِستَأذَنَ عَلِيُّ بنُ يَقطينٍ مَولانَا الكاظِمَ عليه السلام في تَركِ عَمَلِ السُّلطانِ فَلَم يَأذَن لَهُ وقالَ : لا تَفعَل فَإِنَّ لَنا بِكَ اُنساً ، ولِإِخوانِكَ بِكَ عِزّاً ، وعَسَى أن يُجبِرَ اللَّهُ بِكَ كَسراً ، أو يَكسِرَ بِكَ نائِرَةَ المُخالِفينَ عَن أولِيائِهِ .

يا عَلِيُّ ، كَفّارَةُ أعمالِكُم الإِحسانُ إلى إخوانِكُمُ ، اضمَن لي واحِدَةً وأضمَنُ لَكَ ثَلاثاً ، اِضمَن لي أن لا تَلقى أحَداً مِن أولِيائِنا إلّا قَضَيتَ حاجَتَهُ وأكرَمتَهُ ، وأضمَنُ لَكَ أن لا يُظِلَّكَ سَقفُ سِجنٍ أبَداً ، ولا يَنالَكَ حَدُّ سَيفٍ أبَداً ، ولا يَدخُلَ الفَقرُ بَيتَكَ أبَداً .

يا عَلِيُّ ، مَن سَرَّ مُؤمِناً فَبِاللَّهِ بَدَأ ، وبِالنَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله ثَنّى ، وبِنا ثَلَّثَ .(1)ب - نَظَرُ اللَّهِ ورَحمَتُهُ 364.عنه عليه السلام :تاريخ بغداد عن نافع : حَدَّثَنِي ابنُ عبّاسٍ وهُوَ آخِذٌ بِيَديَ قالَ : قالَ لي رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله وهوَ آخِذٌ بِيَدي : «مَن أخَذَ بِيَدِ مَكروبٍ أخَذَ اللَّهُ بِيَدِهِ» .(2)363.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أكرَمَ أخاهُ المُسلِمَ بِكَلِمَةٍ يُلطِفُهُ بِها وفَرَّجَ عَنهُ كُربَتَهُ ، لَم يَزَل في ظِلِّ اللَّهِ المَمدودِ عَلَيهِ الرَّحمَةُ ما كانَ في ذلِكَ .(3)ج - غُفرانُ الذُّنوبِ 361.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ مِن موجِباتِ المَغفِرَةِ إدخالُكَ السُّرورَ عَلى أخيكَ المُسلِمِ ، وإشباعُ جَوعَتِهِ ، وتَنفيسُ كُربَتِهِ .(4) .


1- .قضاء حقوق المؤمنين : ص 24 ح 25 ، بحارالأنوار : ج 48 ص 136 ح 10 .
2- .تاريخ بغداد : ج 3 ص 96 الرقم 1094 .
3- .الكافي : ج 2 ص 206 ح 5 عن عبداللَّه بن جعفر بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 178 ح 12 عن جعفر بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، علل الشرائع : ص 523 ح 2 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهما السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 74 ص 299 ح 34 .
4- .الرسالة السعديّة : ص 164 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 376 ح 102 ، درر الأحاديث النبويّة : ص 28 عن عبداللَّه بن الحسين عن أبيه وجدّه وليس فيه ذيله من «وإشباع» ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 83 ح 2731 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 180 ح 1139 كلاهما عن عبداللَّه بن الحسن عن أبيه عن جدّه الإمام الحسن عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله وليس فيهما ذيله من «وإشباع» ، قضاء الحوائج : ص 45 ح 34 عن أنس نحوه ، كنزالعمّال : ج 6 ص 433 ح 16418 .

ص: 381

ب - نگاه مهربانانه و از سر لطف خدا

ج - آمرزش گناهان

360.عنه عليه السلام :قضاء حقوق المؤمنين : على بن يقطين، از مولاى ما امام كاظم عليه السلام رخصت خواست تا كار در دستگاه حكومت را رها كند . امام عليه السلام اجازه نداد و فرمود : چنين مكن؛ زيرا ما را با تو الفتى است و برادرانت را به واسطه تو عزّت و جايگاهى . و اميد است كه به سبب تو، خداوند، شكسته اى را ترميم فرمايد يا آتشِ [كينه و دشمنىِ ]مخالفان را از دوستانش فروبنشاند .

اى على! كفّاره كارتان، نيكى به برادرانتان است . چيزى را برايم ضمانت كن تا سه چيز را برايت تضمين نمايم . برايم ضمانت كن كه به هيچ يك از دوستان ما برخورد نكنى، جز آن كه نياز او را برآورده سازى و گرامى اش بدارى، من نيز ضمانت مى كنم كه هيچ گاه سقف زندانى، بر تو سايه نيفكند و تيزىِ شمشيرى، تو را در نيابد و فقر و ندارى، پا در خانه ات ننهد .

اى على! هر كه مؤمنى را شادمان سازد، با [شادمان كردنِ] خدا آغاز كرده و در درجه دوم، با [شادمان كردن ]پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و در درجه سوم، با [شادمان كردن ]ما .ب - نگاه مهربانانه و از سر لطف خدا358.عنه عليه السلام :تاريخ بغداد - به نقل از نافع - : ابن عبّاس در حالى كه دستم را گرفته بود به من گفت : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در حالى كه دستم را گرفته بود به من فرمود : «هر كس دست گرفتارى را بگيرد، خداوند، دستش را خواهد گرفت» .357.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس برادر مسلمانش را با كلمه اى لطف آميز بنوازد و گرفتارى و اندوه را از او بزُدايد ، تا زمانى كه چنين كند ، پيوسته ، در سايه گسترده رحمت خداوند است.ج - آمرزش گناهان 355.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : از جمله موجبات آمرزشْ اين است كه برادر مسلمانت را خوش حال كنى و گرسنگىِ او را برطرف سازى و اندوهش را بزدايى .

.

ص: 382

354.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : مِن كَفّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ إغاثَةُ المَلهوفِ ، وَالتَّنفيسُ عَنِ المَكروبِ .(1)د - تَضاعُفُ الحَسَناتِ 352.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أغاثَ أخاهُ المِسلِمَ حَتّى يُخرِجَهُ مِن هَمٍّ وكُربَةٍ ووَرطَةٍ(2) ، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ عَشرَ حَسَناتٍ ، ورَفَعَ لَهُ عَشرَ دَرَجاتٍ ، وأعطاهُ ثَوابَ عِتقِ عَشرِ نَسَماتٍ ، ودَفَعَ عَنهُ عَشرَ نَقَماتٍ ، وأعَدَّ لَهُ يَومَ القيامَةِ عَشرَ شَفاعاتٍ .(3)351.عنه عليه السلام :الإمام الباقر عليه السلام : مَن نَوَى الصَّومَ ثُمَّ دَخَلَ عَلى أخيهِ فَسَأَلَهُ أن يُفطِرَ عِندَهُ فَليُفطِر ، وَليُدخِل عَلَيهِ السُّرورَ ، فَإِنَّهُ يُحتَسَبُ لَهُ بِذلِكَ اليَومِ عَشرَةُ أيّامٍ ، وهُوَ قَولُ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ : (مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا)(4) .(5) .


1- .نهج البلاغة : الحكمة 24 ، الدعوات : ص 223 ح 615 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 21 ح 21؛ دستور معالم الحكم : ص 26 .
2- .الوَرطَةُ : الهَلاكُ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1926 «ورط») .
3- .ثواب الأعمال : ص 178 ح 1 عن أسيد بن حضير ، الرسالة السعدية : ص 137 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 356 ح 25 ، بحارالأنوار : ج 75 ص 21 ح 18 .
4- .الأنعام : 160 .
5- .الكافي : ج 4 ص 150 ح 2 عن نجم بن حطيم ، تفسير العياشي : ج 1 ص 386 ح 138 عن محمّد بن حكيم ، بحارالأنوار : ج 97 ص 126 ح 10 .

ص: 383

د - چند برابر شدن حسنات

350.الإمام عليّ عليه السلام :امام على عليه السلام : رسيدن به فرياد ستمديده و زدودن غم از انسان اندوهگين، از كفّاره هاى گناهان بزرگ است .د - چند برابر شدن حسنات 348.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس به فرياد برادر مسلمانش برسد تا او را از اندوه و پريشانى و هلاكتْ نجات بخشد، خداوند براى او ده حسنه مى نويسد و وى را ده درجه بالا مى برد و پاداش آزاد كردن ده بنده را به او مى دهد و ده بلا و عذاب را از او دور مى سازد و در روز رستاخيز، امكان ده شفاعت را برايش فراهم مى كند .347.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ لِمَن قالَ لَهُ: أخبِرني عَنِ العَقلِ ما هُوَ ؟ ) امام باقر عليه السلام : هر كس نيّت روزه كند ، سپس بر برادرش وارد شود و او از وى بخواهد كه نزدش افطار كند، بايد افطار نمايد و او را شاد سازد . همانا براى او به ازاى آن يك روز ، ده روز روزه محسوب مى شود و اين ، سخن خداوند است كه فرمود : (هر كس نيكى كند، برايش ده برابر آن خواهد بود) .

.

ص: 384

ه - سُرورُ يَومِ القِيامَةِ345.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن سَرَّ مُسلِماً سَرَّهُ اللَّهُ تَعالى يَومَ القِيامَةِ .(1)344.الإمام عليّ عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن لَقِيَ أخاهُ بِما يَسُرُّهُ لِيَسُرَّهُ ، سَرَّهُ اللَّهُ يَومَ القيامَةِ ، ومَن لَقِيَ أخاهُ بِما يَسوؤهُ ليَسوءَهُ ، ساءَهُ اللَّهُ يَومَ يَلقاهُ .(2)343.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أقَرَّ بِعَينِ مُؤمِنٍ (3) ، أقَرَّ اللَّهُ بِعَينِهِ يَومَ القِيامَةِ .(4)342.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ للَّهِ ِ تَبارَكَ وتَعالى عِبادا تَستَريحُ النّاسُ إلَيهِم في حَوائِجِهِم ، وإدخالِ السُّرورِ عَلَيهِم ، اُولئِكَ آمِنونَ يَوم القِيامَةِ .(5)341.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن نَفَّسَ عَن مُؤمِنٍ كُربَةً مِن كُرَبِ الدُّنيا ، نَفَّسَ اللَّهُ عَنه كُربَةً مِن كُرَبِ يَومِ القِيامَةِ .(6)340.إرشادُ القُلوبِ:عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن نَجّى مَكروباً فَكَّ اللَّهُ عَنه كُربَةً مِن كُرَبِ يَومِ القيامَةِ ، ومَن كانَ في حاجَةِ أخيهِ كانَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ في حاجَتِهِ .(7) .


1- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 128 ح 1 ، ثواب الأعمال : ص 179 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «امرأً مؤمناً» بدل «مسلماً» ، بحارالأنوار : ج 74 ص 304 ح 48 وراجع : كنزالعمّال : ج 6 ص 432 ح 16413 .
2- .ثواب الأعمال : ص 182 ح 1 ، مصادقة الإخوان : ص 168 ح 7 وليس فيه ذيله من «ومن لقي» وكلاهما عن الربيع بن صبيح مرفوعاً ، بحارالأنوار : ج 74 ص 305 ح 50 ؛ المعجم الصغير : ج 2 ص 147 عن أنس نحوه وليس فيه ذيله من «ومن لقي» .
3- .من أقرّ بعين مؤمن : أي فرّحها وأسَرّها ، أو بلَّغَها اُمنيّتها حتّى رضيت وسكنت (فيض القدير : ج 6 ص 106) .
4- .الزهد لابن المبارك : ص 239 ح 685 ، كنز العمّال : ج 15 ص 782 ح 43087 .
5- .نزهة الناظر : ص 62 ح 123 عن ابن عبّاس ، الكافي : ج 2 ص 197 ح 2 ، مصادقة الإخوان : ص 175 ح 8 كلاهما عن معمر بن خلّاد عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه .
6- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2074 ح 38 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 287 ح 4946 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 56 ح 7431 كلّها عن أبي هريرة ، المعجم الكبير : ج 19 ص 158 ح 350 عن كعب بن عجرة ، كنزالعمّال : ج 6 ص 449 ح 16486 ؛ الرسالة السعدية : ص 163 عن الإمام الصادق عليه السلام ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 107 ح 1 عن أبي هريرة نحوه .
7- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 37 ح 16956 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 10 ص 228 ح 18936 ، قضاء الحوائج : ص 95 ح 113 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 169 الرقم 4924 كلّها عن مسلمة بن مخلّد ؛ الرسالة السعدية : ص 163 عن الإمام الصادق عليه السلام .

ص: 385

ه - شادىِ روز رستاخيز

ه - شادىِ روز رستاخيز338.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس مسلمانى را شاد كند ، خداوند در روز رستاخيز، وى را شاد مى كند .337.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس براى شاد كردن برادرش ، آن گونه كه وى را خوش حال مى كند ، با وى ديدار كند ، خداوند در روز رستاخيز، او را شادمان مى سازد و هر كس كه براى ناراحت ساختن برادرش ، آن گونه كه موجب ناراحتى او مى شود ، با وى ديدار كند ، خداوند در روزى كه ديدارش مى كند، او را ناراحت خواهد ساخت .336.الإمام عليّ عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس ديده مؤمنى را روشن سازد، خداوند در روز رستاخيز، ديده اش را روشن مى كند .335.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : همانا خدا را بندگانى است كه مردم در نيازها و شادمانى شان در كنار آنها آرامش مى يابند . آنان روز قيامت، در امنيت اند .334.الإمام الرضا عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس غمى از غم هاى دنيا را از مؤمنى بزدايد، خداوند، غمى از غم هاى روز قيامت را از وى خواهد زدود .333.الإمام الكاظم عليه السلام ( _ في وَصِيَّتِهِ لِهِشامٍ _ ) پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس غم زده اى را رهايى بخشد، خداوند، غمى از غم هاى روز رستاخيز را از وى خواهد زدود . و هر كس در پى رفع نياز برادرش باشد، خداوند، در پىِ برآوردن حاجت اوست .

.

ص: 386

332.الكافي عن الحسن بن عمّار عن الإمام الصادق عليه العنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن فَرَّجَ عَن مُؤمِنٍ كُربَةً جَعَلَ اللَّهُ لَهُ يَومَ القيامَةِ شُعبَتَينِ مِن نورٍ عَلَى الصِّراطِ ، يَستَضي ءُ بِهِما عالَمٌ لا يُحصيهِم إلّا رَبُّ العِزَّةِ عَزَّوَجَلَّ .(1)331.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن نَفَّسَ عَن غَريمِهِ (2) أو مَحا عَنهُ ، كانَ في ظِلِّ العَرشِ يَومَ القيامَةِ .(3)330.الإمام عليّ عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أدخَلَ عَلى مُؤمِنٍ سُروراً ، خَلَقَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَ لَهُ مِن ذلِكَ السُّرورِ مِثالاً ، لا يَزالُ مَعَهُ في كُلِّ هَولٍ يُبَشِّرُهُ بِالجَنَّةِ .(4)329.تحف العقول :عنه صلى اللَّه عليه و آله : ما مِن عَبدٍ يُدخِلُ عَلى أهلِ بَيتِ مُؤمِنٍ سُروراً ، إلّا خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِن ذلِكَ السُّرورِ خَلقاً يَجيئُهُ يَومَ القِيامَةِ كُلَّما مَرَّت عَلَيهِ شَديدَةٌ ، يَقولُ : يا وَليَّ اللَّهِ لا تَخَف ، فَيقولُ لَهُ : مَن أنتَ يَرحَمُكَ اللَّهُ ؟ فَلَو أنَّ الدُّنيا كانَت لي ما رَأَيتُها لَكَ شَيئاً ، فَيَقولُ : أنَا السُّرورُ الَّذي أدخَلتَ عَلى آلِ فُلانٍ .(5) .


1- .تاريخ بغداد : ج 12 ص 52 الرقم 6432 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 386 ح 4504 ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 21 ص 163 الرقم 232 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 27 الرقم 983 ، سير أعلام النبلاء : ج 13 ص 416 الرقم 202 كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 6 ص 446 ح 16472 .
2- .الغَريم : الذي عليه الدَين (مجمع البحرين : ج 2 ص 1316 «غرم») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 367 ح 22622 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 713 ح 2491 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 97 ح 195 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 5 ص 362 ح 2 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 491 كلّها عن أبي قتادة ، كنزالعمّال : ج 6 ص 211 ح 15379 .
4- .إرشاد القلوب : ص 148 وراجع : الكافي : ج 2 ص 191 ح 12 .
5- .ثواب الأعمال : ص 180 ح 1 عن لوط عن إسحاق عن أبيه عن جدّه ، مصادقة الإخوان : ص 167 ح 5 عن لوط بن إسحاق عن أبيه عن جدّه ، المؤمن : ص 51 ح 126 ، أعلام الدين : ص 444 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 305 ح 51 .

ص: 387

328.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس اندوه مؤمنى را برطرف كند ، خداوند براى او در روز رستاخيز ، دو شاخه از نور بر صراط قرار مى دهد تا مردم بسيارى كه تعدادشان را جز پروردگار ارجمندى عزّ وجلّ نمى داند - ، از پرتو آن بهره برند .327.عنه عليه السلام ( _ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ وَالجَهلِ _ ) پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس اندوه بدهكار خود را برطرف كند ، يا از طلب خود در گذرد ، روز قيامت، در سايه عرش باشد .326.الإمام الصادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس مؤمنى را شاد كند، خداوند براى وى از آن شادى ، موجود همانندى را مى آفريند كه همواره در هر صحنه ترسناكى، با او خواهد بود و به بهشت بشارتش مى دهد .325.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هيچ بنده اى نيست كه خانواده مؤمنى را شاد كند جز اين كه خداوند از آن شادى ، پديده اى را مى آفريند كه در روز قيامت، نزد او مى آيد . هر زمان، مشكلى برايش پيش آيد ، مى گويد : اى دوست خدا! نترس . به او مى گويد : تو كيستى اى كه رحمت خدا بر تو باد؟! اگر همه دنيا از آنِ من بود، آن را براى تو ناچيز مى ديدم . مى گويد : من آن شادمانى ام كه آن را به فلان خانواده، ارزانى كردى . .

ص: 388

324.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : ما مِن مُؤمِنٍ أدخَلَ عَلى قَومٍ سُروراً إلّا خَلَقَ اللَّهُ مِن ذلِكَ السُّرورِ مَلِكاً يَعبُدُ اللَّهَ تَعالى ويُوَحِّدُهُ ويُمَجِّدُهُ ، فَإِذا صارَ المُؤمِنُ في قَبرِهِ أتاهُ السُّرورُ الَّذي أدخَلَهُ عَلَيهِ ، فَيَقولُ : أما تَعرِفُني ؟ فَيَقولُ : ومَن أنتَ ؟ فَيَقولُ : أنَا السُّرورُ الَّذي أدخَلتَني عَلى فُلانٍ ، أنَا اليَومَ اُونِسُ وَحشَتَكَ ، واُلَقِّنُكَ حُجَّتَكَ ، واُثَبِّتُكَ بِالقَولِ الثّابِتِ ، وأشهَدُ بِكَ مَشاهِدَ القَيِامَةِ ، وأشفَعُ لَكَ إلى رَبِّكَ ، واُريكَ مَنزِلَتَكَ مِنَ الجَنَّةِ .(1)323.عنه عليه السلام :الإمام زين العابدين عليه السلام : مَن نَفَّسَ عَن أخيهِ كُربَةً ، نَفَّسَ اللَّهُ عَنهُ كُرَبَ القِيامَةِ بالِغاً ما بَلَغَت (2) .322.عنه عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام : إنَّ المُؤمِنَ إذا خَرَجَ مِن قَبرِهِ ، خَرَجَ مَعَهُ مِثالٌ مِن قَبرِهِ ، يَقولُ لَهُ : أبشِر بِالكَرامَةِ مِنَ اللَّهِ وَالسُّرورِ ، فَيَقولُ لَهُ : بَشَّرَكَ اللَّهُ بِخَيرٍ ، ثُمَّ يَمضي مَعَهُ يُبَشِّرُهُ بِمِثلِ ما قالَ ، وإذا مَرَّ بِهَولٍ قالَ : لَيسَ هذا لَكَ ، وإذا مَرَّ بِخَيرٍ قالَ : هذا لَكَ ، فَلا يَزالُ مَعَهُ يُؤمِنُهُ مِمّا يَخافُ ويُبَشِّرُهُ بِما يُحِبُّ حَتّى يَقِفَ مَعَهُ بَينَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ ، فَإِذا أمَرَ بِهِ إلَى الجَنَّةِ قالَ لَهُ المِثالُ : أبشِر فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قَد أمَرَ بِكَ إلَى الجَنَّةِ ، قالَ ، فَيَقولُ : مَن أنتَ رَحمِكَ اللَّهُ تُبَشِّرُني مِن حينَ خَرَجتُ مِن قَبري وآنَستَني في طَريقي وخَبَّرتَني عَن رَبّي ؟ قالَ : فَيَقولُ : أنَا السُّرورُ الَّذي كُنتَ تُدخِلُهُ عَلى إخوانِكَ فِي الدُّنيا ، خُلِقتُ مِنهُ لِاُبَشِّرُكَ واُونِسَ وَحشَتَكَ .(3) .


1- .كشف الغمّة : ج 2 ص 375 عن محمّد بن مجيب عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 74 ص 314 ح 71 ؛ قضاء الحوائج : ص 97 ح 115 عن محمّد بن مجيب عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام نحوه ، كنزالعمّال : ج 6 ص 431 ح 16409 .
2- .ثواب الأعمال : ص 175 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي ، الرسالة السعدية : ص 136 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 355 ح 64 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 303 ح 47 .
3- .الكافي : ج 2 ص 191 ح 10 ، المؤمن : ص 55 ح 142 كلاهما عن أبان بن تغلب ، بحارالأنوار : ج 74 ص 295 ح 23 .

ص: 389

321.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هيچ مؤمنى نيست كه گروهى را شاد كند جز اين كه خداوند از آن شادى ، فرشته اى را مى آفريند كه خداى متعال را عبادت كند و او را به يگانگى بشناسد و به عظمت ياد كند . پس هنگامى كه مؤمن در قبر قرار گيرد، شادمانى اى كه آن را به ديگرى وارد كرده بود، نزد او مى آيد و مى گويد : مرا نمى شناسى؟ مى گويد : تو كيستى؟ مى گويد : من آن شادمانى ام كه آن را به ديگرى وارد كرده بودى . من امروز مونس تنهايى تو مى شوم و حجّتِ [مورد نياز ]تو را به تو تلقين مى كنم و با سخن استوار، تو را پايدار مى سازم و همراه تو در جايگاه هاى قيامتْ حضور مى يابم و نزد پروردگات تو را شفاعت مى كنم و جايگاه بهشتى ات را به تو نشان مى دهم .320.عنه عليه السلام :امام زين العابدين عليه السلام : هر كس از برادرش غمى را برطرف كند، خداوند، غم هاى روز رستاخيز را هر اندازه كه باشد - از وى برطرف مى سازد .319.عنه عليه السلام :امام صادق عليه السلام : هر گاه مؤمن از قبرش خارج مى شود، شَبَحى با وى از قبر او بيرون مى آيد و به او مى گويد : تو را به كَرَم و شادمانى از جانب خدا بشارت باد .

او در پاسخ مى گويد : خداوند به تو مژده خير بدهد . آن گاه با وى همراه مى شود و با سخنى همچون سخن پيشين خود ، او را بشارت مى دهد . هر گاه به صحنه هولناكى برمى خورد مى گويد : اين ، شامل حال تو نيست و چون به خيرى برخورد كند مى گويد : اين براى توست . پس همواره با اوست . نسبت به آنچه مى ترسد، او را آرامش مى بخشد و نسبت به آنچه دوست دارد، بشارتش مى دهد ، تا آن كه همراه وى در پيشگاه الهى مى ايستد . هنگامى كه فرمان مى رسد كه به بهشت درآيد، به او مى گويد : تو را بشارت كه خداوند، بهشتى شدنت را فرمان داده است . آن گاه او مى گويد : رحمت خدا بر تو باد! تو كيستى كه از هنگام بيرون آمدن از قبر، همواره مرا بشارت مى دهى و در راه، مونس من بوده اى و از پروردگارم به من خبر مى رساندى ؟

مى گويد : من آن شادمانى ام كه تو در سراى دنيا ارزانىِ برادرانت مى كردى . از آن رو آفريده شده ام تا بشارتت دهم و مونس تنهايى ات باشم . .

ص: 390

318.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : مَن سَرَّ امرَأً مُؤمِناً سَرَّهَ اللَّهُ يَومَ القيامَةِ . وقيلَ لَهُ : تَمَنَّ عَلى رَبِّكَ ما أحبَبتَ فَقَد كُنتَ تُحِبُّ أن تَسُرَّ أولياءَهُ في دارِ الدُّنيا ، فَيُعطى ما تَمَنّى ويَزيدُهُ اللَّهُ من عِندِهِ ما لَم يَخطُر عَلى قَلبِهِ مِن نَعيمِ الجَنَّةِ .(1)317.الإمام عليّ عليه السلام :عنه عليه السلام : مَن نَفَّسَ عَن مُؤمِنٍ كُربَةً ، نَفَّسَ اللَّهُ عَنهُ كُرَبَ الآخِرَةِ ، وخَرَجَ مِن قَبرِهِ وهُوَ ثَلِجُ الفُؤادِ .(2)316.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام الكاظم عليه السلام : مَن أدخَلَ عَلى مُؤمِنٍ سُروراً فَرَّحَ اللَّهُ قَلبَهُ يَومَ القيامَةِ .(3)315.الإمام عليّ عليه السلام :الإمام الرضا عليه السلام : مَن فَرَّجَ عَن مُؤمِنٍ فَرَّجَ اللَّهُ عَن قَلبِهِ يَومَ القِيامَةِ .(4)314.عنه عليه السلام ( _ أيضًا _ ) رجال النجاشي عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع : قالَ أبُو الحَسَنِ الرَّضا عليه السلام : إنَّ للَّهِ ِ تَعالى بِأَبوابِ الظّالِمينَ مَن نَوَّرَ اللَّهُ لَهُ البُرهانَ ومَكَّنَ لَهُ فِي البِلادِ ، لَيَدفَعُ بِهِم عَن أولِيائِهِ ، ويُصلِحُ اللَّهُ بِهِم اُمورَ المُسلِمينَ ، إلَيهِم مَلجَأُ المُؤمِنِ مِنَ الضُّرِّ ، وإلَيهِم يَفزَعُ ذُو الحاجَةِ مِن شيعَتِنا ، وبِهِم يُؤَمِّنُ اللَّهُ رَوعَةَ المُؤمِنِ في دارِ الظَّلَمَةِ ، اُولئِكَ المُؤمِنونَ حَقّاً ، اُولئِكَ اُمَناءُ اللَّهِ في أرضِهِ ، اُولئِكَ نورٌ في رَعِيَّتِهِم يَومَ القِيامَةِ ، ويَزهَرُ نورُهُم لِأَهلِ السَّماواتِ كَما تَزهَرُ الكَواكِبُ الدُّرِّيَّةُ لِأَهلِ الأَرضِ ، اُولئِكَ مِن نورِهِم يَومَ القِيامَةِ تُضي ءُ مِنهُمُ القِيامَةُ ، خُلِقوا - وَاللَّهِ - لِلجَنَّةِ وخُلِقَتِ الجَنَّةُ لَهُم ، فَهَنيئاً لَهُم ، ما عَلى أحَدِكُم أن لَو شاءَ لَنالَ هذا كُلَّهُ .

قالَ : قُلتُ بِماذا جَعَلَنِي اللَّهُ فِداكَ ؟

قالَ عليه السلام : يَكونُ مَعَهُم فَيَسُرُّنا بِإِدخالِ السُّرورِ عَلَى المُؤمِنينَ مِن شيعَتِنا ، فَكُن مِنهُم يا مُحَمَّدُ .(5) .


1- .ثواب الأعمال : ص 179 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 74 ص 304 ح 48 .
2- .الكافي : ج 2 ص 199 ح 3 عن مسمع أبي سيّار ، ثواب الأعمال : ص 179 ح 1 عن مسمع كردين ، المؤمن : ص 48 ح 115 عن مسمع ، الدعوات : ص 274 ح 784 عن حمران ، بحارالأنوار : ج 7 ص 198 ح 71 .
3- .الكافي : ج 2 ص 197 ح 2 ، مصادقة الإخوان : ص 175 ح 8 ، منتقى الجمان : ج 2 ص 462 كلّها عن معمّر بن خلّاد ، بحارالأنوار : ج 74 ص 332 ح 106 .
4- .الكافي : ج 2 ص 200 ح 4 عن الحسن بن عليّ الوشّاء ، بحارالأنوار : ج 74 ص 321 ح 88 .
5- .رجال النجاشي : ج 2 ص 215 ، خلاصة الأقوال : ص 140 ، منية المريد : ص 164 ، أعلام الدين : ص 271 نحوه ، قضاء حقوق المؤمنين : ص 20 ح 16 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه ذيله من «ما على أحدكم . . .» ، بحارالأنوار : ج 75 ص 350 ح 58 .

ص: 391

313.الإمام الكاظم عليه السلام ( _ في وَصِيَّتِهِ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ ) امام صادق عليه السلام : هر كس شخص باايمانى را شادمان سازد، خداوند در روز قيامت، او را شادمان مى كند و به وى گفته مى شود : هر چه دوست دارى از خدايت بخواه؛ چون تو كسى بودى كه دوست داشتى دوستانش را در سراى دنيا خوش حال كنى . پس آنچه آرزو مى كند، به او ارزانى مى شود و خداوند از سوى خود، آنچه را كه از نعمت هاى بهشتى به دلش خطور هم نكرده، بر آنها مى افزايد .312.تفسير العيّاشي عن سليمان بن خالد :امام صادق عليه السلام : هر كه غمى را از مؤمنى برطرف سازد ، خداوند، غم هاى آخرت را از او مى زدايد و خنك دل از گورش بيرون خواهد آمد .311.الكافي عن سماعة بن مهران :امام كاظم عليه السلام : هر كس مؤمنى را شاد كند، خداوند در روز رستاخيز، او را بسيار دل شاد خواهد كرد .310.الإمام الصادق عليه السلام :امام رضا عليه السلام : هر كس از مؤمنى گره بگشايد، خداوند در روز رستاخيز، از دل وى گره خواهد گشود .309.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رجال النجاشى - به نقل از محمّد بن اسماعيل بن بزيع - : امام رضا عليه السلام فرمود : «خداوند عزّ وجلّ در دربار ستمگران ، كسانى را دارد كه چهره شان را به نور برهانْ روشن ساخته و به آنان در سرزمين ها نفوذ و قدرت داده است ، تا به وسيله ايشان از دوستان خود حمايت كند و امور مسلمانان را به سامان آورد . در گرفتارى، پناهگاه مؤمن اند . شيعيان نيازمند ما به آنان پناهنده مى شوند و خداوند به وسيله آنها ترس و اضطراب مؤمن را در سراى تاريكى فرو مى نشاند . اينان همان مؤمنان حقيقى اند .

آنان امين خدا در زمين اويند . آنان در روز رستاخيز در ميان زيردستان خود، مايه روشنايى اند . نورشان براى آسمانيان چنان مى درخشد كه نور ستارگان پُر درخشش براى زمينيان . در روز رستاخيز، از نورشان قيامتْ روشنى مى گيرد . به خدا سوگند كه آنان براى بهشت آفريده شده اند و بهشت براى آنان! گوارايشان باد! مانعى نيست براى اين كه هر يك از شما كه بخواهد، به طور كامل به چنين مقامى دست يابد» .

گفتم : فدايتان شوم! چگونه؟

فرمود : «كسى همراه آنهاست كه با شاد كردن مؤمنانِ پيرو ما، مايه شادمانى مان مى شود . اى محمّد! تو هم از آنان باش» . .

ص: 392

و - الدَّرَجاتُ العُلى فِي الجَنَّةِ307.عنه صلى الله عليه و آله :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن كانَ وُصلَةً لِأَخيهِ المُسلِمِ إلى ذي سُلطانٍ في مَبلَغِ بِرٍّ أو إدخالِ سُرورٍ ، رَفَعَهُ اللَّهُ فِي الدَّرَجاتِ العُلى مِنَ الجَنَّةِ .(1)306.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام الباقر عليه السلام : إنَّ فيما ناجَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ عَبدَهُ موسى عليه السلام قالَ : إنَّ لي عِباداً اُبيحُهُم جَنَّتي واُحَكِّمُهُم فيها ، قالَ : يا رَبِّ ، ومَن هؤُلاءِ الَّذينَ تُبيحُهُم جَنَّتَكَ وتُحَكِّمُهُم فيها ؟ قالَ : مَن أدخَلَ عَلى مؤمِنٍ سُروراً .(2)305.الكافي عن أبي طيفور المتطبّب :الإمام الصادق عليه السلام : أوحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إلى داودَ عليه السلام : إنَّ العَبدَ مِن عِبادي لَيَأتيَنّي بِالحَسَنَةِ فَاُبيحُهُ جَنَّتي ، فَقالَ داودُ : يا رَبِّ ، وما تِلكَ الحَسَنَةُ ؟

قالَ : يُدخِلُ عَلى عَبدِيَ المُؤمِنِ سُروراً ولَو بِتَمرَةٍ .

قالَ داودُ : يا رَبِّ حَقٌّ لِمَن عَرَفَكَ أن لا يَقطَعَ رَجاءَه مِنكَ .(3)304.الإمام الصادق عليه السلام :عنه عليه السلام : أوحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إلى موسَى بنِ عِمرانَ : إنَّ مِن عِبادي مَن يَتَقَرَّبُ إلَيَّ بِالحَسَنَةِ ، فَاُحَكِّمُهُ بِالجَنَّةِ .

قالَ : يا رَبِّ ، وما هذِهِ الحَسَنَةُ ؟ قالَ : يُدخِلُ عَلى مُؤمِنٍ سُروراً .(4) .


1- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 351 ح 3377 ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 40 ح 28 كلاهما عن أبي الدرداء ، كنزالعمّال : ج 6 ص 444 ح 16460 .
2- .الكافي : ج 2 ص 188 ح 3 ، مصادقة الإخوان : ص 166 ح 2 كلاهما عن عبيداللَّه بن الوليد الوصّافي ، المؤمن : ص 50 ح 123 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 288 ح 16 .
3- .الكافي : ج 2 ص 189 ح 5 ، الأمالي للصدوق : ص 700 ح 955 كلاهما عن عبداللَّه بن سنان ، ثواب الأعمال : ص 163 ح 1 ، عدّة الداعي : ص 181 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، المؤمن : ص 56 ح 143 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 283 ح 1 .
4- .المؤمن : ص 52 ح 129 .

ص: 393

و - نيل به برترين رتبه هاى بهشتى

و - نيل به برترين رتبه هاى بهشتى 302.أبو الحسن عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس براى رساندن نيكى به برادر مسلمان خود و شادمان كردنش، او را به صاحب قدرتى پيوند دهد ، خداوند، او را در برترين درجات بهشتْ بالا مى بَرَد .301.الكافي عن محمّد بن عليّ الهمدانيّ :امام باقر عليه السلام : از جمله گفتگوهاى خدا با بنده اش موسى عليه السلام اين بود : «مرا بندگانى است كه بهشتم را ارزانى شان مى كنم و آنها را در آن جا فرمان روا مى كنم» .

گفت: پروردگارا! آنان كه بهشتت را نثارشان مى كنى و در آن، فرمان روايشان مى سازى، كيانند؟

فرمود : «هر كس كه مؤمنى را دل شاد كند» .300.الإمام الصادق عليه السلام :امام صادق عليه السلام : خداوند به داوود عليه السلام وحى فرستاد كه : «همانا يكى از بندگانم كار نيكى به جا مى آورد و من بهشتم را ارزانى او مى كنم» . داوود عليه السلام گفت : پروردگارا! آن نيكى چيست؟

فرمود : «بنده با ايمان مرا ، هر چند به دانه خرمايى خوش حال مى كند» .

داوود عليه السلام گفت : پروردگارا! آن كه تو را شناخت، بر اوست كه اميدش را از تو نگسلد .299.عنه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام : خداوند عزّ وجلّ به موسى بن عمران عليه السلام وحى فرستاد كه : «همانا برخى بندگانم با نيكى كردن، به من نزديك مى شوند و من نيز با بهشت به آنان فرمان روايى مى دهم» .

گفت : پروردگار من ! آن نيكى چيست؟

فرمود : «مؤمنى را شاد مى كند» .

.

ص: 394

298.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام - في وَصيَّتِهِ لِعَبدِ اللَّهِ بنِ جُندَبٍ - : يَابنَ جُندَبٍ ! مَن سَرَّهُ أن يُزَوِّجَهُ اللَّهُ الحُورَ العينَ ويُتَوِّجَهُ بِالنّورِ ، فَليُدخِلِ عَلى أخيهِ المُؤمِنِ السُّرورَ .(1)ز - سُرورُ الدُّنيا والآخِرَةِ296.الإمام الصادق عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن فَرَّجَ عَن أخيهِ كُربَةً مِن كُرَبِ الدُّنيا ، نَظَرَ اللَّهُ إلَيهِ بِرَحمَتِهِ فَنالَ بِهَا الجَنَّةَ ، وفَرَّجَ اللَّهُ عَنهُ كُرَبَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ .(2)295.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن سَرَّهُ أن يُنَفِّسَ اللَّهُ كُربَتَهُ ، فَليُيَسِّر عَلى مُؤمِنٍ مُعسِرٍ وَليَدعُ لَهُ ؛ فَإِنَّ اللَّهَ تَعالى يُحِبُّ إغاثَةَ المَلهوفِ (3) .(4)294.الإمام الرّضا عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أجرَى اللَّهُ عَلى يَدِهِ فَرَجاً لِمُسلِمٍ ، فَرَّجَ اللَّهُ عَنهُ كُرَبُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ .(5)293.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى اللَّه عليه و آله : ألا ومَن فَرَّجَ عَن مُؤمِنٍ كُربَةً مِن كُرَبِ الدُّنيا ، فَرَّجَ اللَّهُ عَنهُ اثنَتَينِ وسَبعينَ كُربَةً مِن كُرَبِ الآخِرَةِ ، وَاثنَتَينِ وسَبعينَ كُربَةً مِن كُرَبِ الدُّنيا أهوَنُهَا المَغصُ (6) .(7) .


1- .تحف العقول : ص 302 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 280 ح 1 .
2- .ثواب الأعمال : ص 341 ح 1 عن عبداللَّه بن عبّاس وأبي هريرة ، الرسالة السعدية : ص 151 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 365 ح 58 ، بحارالأنوار : ج 76 ص 368 ح 30 .
3- .المَلهوفُ : المَظلُوم المُستغيثُ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1651 «لهف») .
4- .أعلام الدين : ص 283 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 152 ح 21 .
5- .الأمالي للطوسي : ص 586 ح 1212 عن عبداللَّه بن الحسن عن أبيه الإمام الحسن عن أبيه عليهما السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 71 عن الإمام الحسن عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، أعلام الدين : ص 213 عن الإمام الحسين عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 74 ص 316 ح 74 ؛ تاريخ بغداد : ج 6 ص 174 الرقم 3229 ، تاريخ دمشق : ج 27 ص 365 ح 5835 كلاهما عن عبداللَّه بن الحسن عن أبيه عن جدّه الإمام الحسن عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، كنزالعمّال : ج 15 ص 781 ح 43083 .
6- .المَغصُ : وجع في المِعاء وتقطيع فيها (مجمع البحرين : ج 3 ص 1709 «مغص») .
7- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 16 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 517 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 316 ح 2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله ، إرشاد القلوب : ص 138 عن الإمام علي عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 75 ص 18 ح 8 .

ص: 395

ز - شادى دنيا و آخرت

292.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام - در سفارش به عبد اللَّه بن جُندَب - : اى پسر جندب ! هر كه را خوش آيد كه خداوند، حوريان را به ازدواجش در آوَرَد و تاجى از نور بر سرش بنهد ، مى بايست برادر مؤمنش را شادمان سازد .ز - شادى دنيا و آخرت 290.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ فيما أوصى بِهِ عَلِيًّا عليه السلام _ ) پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس غمى از غم هاى دنيا را از برادرش برطرف كند، خداوند، با مهربانى اش به وى مى نگرد و او به مدد رحمت الهى، به بهشتْ دست مى يابد و خداوند ، اندوه او در دنيا و آخرت را از وى مى زدايد .289.الإمام الصادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس دوست دارد كه خداوند، اندوهش را برطرف سازد، بر مؤمن گرفتارْ آسان بگيرد و برايش دعا كند ؛ زيرا خداوند، يارى رسانىِ دادخواهان را دوست دارد .288.الإمام عليّ عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس كه خداوند به دست وى، گشايشى را براى مسلمانى پديد آوَرَد، خداوند، اندوه دنيا و آخرت را از وى مى زدايد .287.الإمام المهديّ عليه السلام ( _ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ لِمُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ الع ) پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : آگاه باشيد كه هر كس، گرفتارى از گرفتارى هاى دنيا را از مؤمنى بزدايد، خداوند، هفتاد و دو گرفتارى از گرفتارى هاى آخرت، و هفتاد و دو گرفتارى از گرفتارى هاى دنيا را از وى برطرف مى كند كه ناچيزترين آنها، درد معده است .

.

ص: 396

286.بحار الأنوار :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن سَرَّ أخاهُ المُؤمِنَ سَرَّهُ اللَّهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ .(1)285.الإمام زين العابدين عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أدخَلَ عَلى أخيهِ المُسلِمِ فَرَحاً أو سُروراً في دارِ الدُّنيا ، خَلَقَ اللَّهُ عزّ وجلّ لَهُ مِن ذلِكَ خَلقاً يَدفَعُ بِهِ عَنهُ الآفاتِ فِي الدُّنيا ، فَإِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ كانَ مِنهُ قَريباً ، فَإِذا مَرَّ بِهِ [هَولٌ يَفزَعُهُ] (2) قالَ لَهُ : لا تَخَف . فَيَقولُ لَهُ : مَن أنتَ ؟ فَيَقولُ : أنَا الفَرَجُ - أوِ السُّرورُ - الَّذي أدخَلتَهُ عَلى أخيكَ في دارِ الدُّنيا .(3)284.الإمام عليّ عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن يَسَّرَ عَلى مُعسِرٍ يَسَّرَ اللَّهُ عَلَيهِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، ومَن سَتَرَ مُسلِماً سَتَرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وَاللَّهُ في عَونِ العَبدِ ما كانَ العَبدُ في عَونِ أخيهِ .(4)283.عنه عليه السلام :الإمام الباقر عليه السلام : ما مِن رَجُلٍ يُدخِلُ عَلى أخيهِ المُسلِمِ باباً مِنَ السُّرورِ ، إلّا أدخَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَيهِ باباً مِنَ السُّرورِ .(5) .


1- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 107 ح 1 عن أبي هريرة .
2- .ما بين المعقوفين أثبتناه من كنز العمّال .
3- .تاريخ بغداد : ج 13 ص 273 الرقم 7230 عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : ج 6 ص 432 ح 16412 نقلاً عن ابن النجار عن ابن عبّاس ؛ الكافي : ج 2 ص 190 ح 8 ، الأمالي للمفيد : ص 178 ح 8 ، الأمالي للطوسي : ص 196 ح 333 كلّها عن سدير عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 7 ص 197 ح 69 .
4- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2074 ح 38 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 287 ح 4946 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 247 ح 1 كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 15 ص 904 ح 43560 ؛ الرسالة السعدية : ص 163 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه وفيه ذيله من «ومن ستر» ، أعلام الدين : ص 390 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله نحوه وليس فيه «ومن ستر . . . الدنيا والآخرة» .
5- .المؤمن : ص 53 ح 133 .

ص: 397

282.الإمام عليّ عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس برادر مؤمنش را شادمان سازد، خداوند در دنيا و آخرت، وى را شادمان مى كند .281.الإمام الكاظم عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس كه در دنيا برادر مسلمانش را شاد كند، خداوند از آن ، پديده اى را مى آفريند كه در دنيا آسيب ها را از وى دور مى سازد و چون روز قيامت شود، نزديك او خواهد ماند . پس هر گاه صحنه دهشتناكى او را بترساند، به وى مى گويد : نترس . او مى پرسد : تو كيستى؟ پاسخ مى دهد : من آن گشايش يا شادمانى اَم كه در سراى دنيا، بر برادرتْ وارد كرده بودى .280.أعلام الدّين :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس بر شخص گرفتارى، آسان بگيرد، خداوند در دنيا و آخرت، بر او آسان خواهد گرفت و هر كس مسلمانى را بپوشاند، خداوند در دنيا و آخرت، وى را خواهد پوشاند. خدا در پىِ يارى بنده است تا وقتى كه او در پىِ يارى برادرش باشد .279.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام باقر عليه السلام : هيچ كسى نيست كه درى از شادمانى را به روى برادر مسلمانش بگشايد مگر آن كه خداوند، درى از شادمانى به رويش مى گشايد . .

ص: 398

278.الإمام عليّ عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام : أيُّما مُؤمِنٍ نَفَّسَ عَن مُؤمِنٍ كُربَةً وهوَ مُعسِرٌ ، يَسَّرَ اللَّهُ لَهُ حَوائِجَهُ في الدُّنيا وَالآخِرَةِ .(1)277.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : مَن أغاثَ أخاهُ المُؤمِنَ اللَّهفانَ اللَّهثانَ (2) عِندَ جَهدِهِ ، فَنَفَّسَ كُربَتَهُ وأعانَهُ عَلى نَجاحِ حاجَتِهِ ، كَتَبَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ بِذلِكَ ثِنتَينِ وسَبعينَ رَحمَةً مِنَ اللَّهِ ، يُعَجِّلُ لَهُ مِنها واحِدَةً يُصلِحُ بِها أمرَ مَعيشَتِهِ ، ويَدَّخِرُ لَهُ إحدى وسَبعينَ رَحمَةً لِأَفزاعِ يَومِ القِيامَةِ وأهوالِهِ .(3)276.عنه عليه السلام :الكافي عن محمّد بن جمهور : كانَ النَّجاشيُّ - وَهوَ رَجُلٌ مِنَ الدَّهاقينِ -(4) عامِلاً عَلَى الأَهوازِ وفارِسَ ، فقال بَعضُ أهلِ عَمَلِهِ لِأَبي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام : إنَّ في ديوانِ النَّجاشيِّ عَلَيَّ خَراجاً وهُوَ مُؤمِنٌ يَدينُ بِطاعَتِكَ ، فَإِن رَأيتَ أن تَكتُبَ لي إلَيهِ كِتاباً ، قالَ : فَكَتَبَ إلَيهِ أبو عَبدِ اللَّهِ عليه السلام :

«بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، سُرَّ أخاك يَسُرُّكَ اللَّهُ» .

قالَ : فَلَمّا وَرَدَ الكِتابُ عَليهِ دَخَلَ عَلَيهِ وهوَ في مَجلِسِهِ ، فَلَمّا خَلا ناوَلَهُ الكِتابَ وقالَ : هذا كِتابُ أبي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام ، فَقَبَّلَهُ ووَضَعَهُ عَلى عَينَيهِ ، وقالَ لَهُ : ما حاجَتُكَ ؟ قالَ : خَراجٌ عَلَيَّ في ديوانِكَ ، فَقالَ لَهُ : وكَم هُوَ ؟ قالَ : عَشرَةُ آلافِ دِرهَمٍ ، فَدَعا كاتِبَهُ وأمَرَهُ بأَدائِها عَنهُ ، ثُمَّ أخرَجَهُ منها وأمَرَ أن يُثبِتَها لَهُ لِقابِلٍ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : سَرَرتُكَ ؟ فَقالَ : نَعَم ، جُعِلتُ فِداكَ ، ثُمَّ أمَرَ لَهُ بِمَركَبٍ وجارِيَةٍ وغُلامٍ ، وأمَرَ لَهُ بِتَختِ ثِيابٍ ، في كُلِّ ذلِكَ يَقولُ لَهُ : هَل سَرَرتُكَ ؟ فَيَقولُ : نَعَم جُعِلتُ فِداكَ ، فَكُلَّما قالَ : «نَعَم» زادَهُ حَتّى فَرَغَ .

ثُمَّ قالَ لَهُ : احمِل فَرشَ هذَا البَيتَ الَّذي كُنتَ جالِساً فيهِ حينَ دَفَعتَ إلَيَّ كِتابَ مَولايَ الَّذي ناوَلتَني فيهِ ، وَارفَع إلَيَّ حَوائِجَكَ . قالَ : فَفَعَلَ وخَرَجَ الرَّجُلُ فَصارَ إلى أبي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام بَعدَ ذلِكَ ، فَحَدَّثَهُ الرَّجُلُ بِالحَديثِ عَلى جِهَتِهِ ، فَجَعَلَ يُسَرُّ بِما فَعَلَ ، فَقالَ الرَّجُلُ : يَابنَ رَسولِ اللَّهِ كَأَنَّهُ قَد سَرَّكَ ما فَعَلَ بي ؟ فَقالَ : إي وَاللَّهِ لَقَد سَرَّ اللَّهَ ورَسولَهُ .(5) .


1- .الكافي : ج 2 ص 200 ح 5 ، ثواب الأعمال : ص 164 ح 1 نحوه ، منتقى الجمان : ج 2 ص 462 كلّها عن ذريح المحاربي ، إرشاد القلوب : ص 147 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 322 ح 89 .
2- .اللَّهثانُ : العَطشانُ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1651 «لهث») .
3- .الكافي : ج 2 ص 199 ح 1 نحوه ، ثواب الأعمال : ص 179 ح 1 نحوه ، منتقى الجمان : ج 2 ص 458 كلّها عن زيد الشحّام ، بحارالأنوار : ج 74 ص 319 ح 85 .
4- .الدُهقان : رئيس القرية ومُقدَّم أصحاب الزراعة (مجمع البحرين : ج 1 ص 616 «دهقن») .
5- .الكافي : ج 2 ص 190 ح 9 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 333 ح 925 ، الاختصاص : ص 260 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 292 ح 22 .

ص: 399

275.عنه عليه السلام :امام صادق عليه السلام : هر مؤمنى كه گرفتارىِ مؤمن تنگ دستى را رفع كند ، خداوند، برآورده شدن نيازهاى او را در دنيا و آخرتْ آسان مى سازد .274.عنه عليه السلام :امام صادق عليه السلام : هر كس كه در روز سختى، به فرياد برادر مؤمنِ غم زده و تشنه كامش برسد و اندوهش را بزدايد و در روا شدن حاجتش او را كمك كند ، به خاطر اين كار، خداوند، هفتاد و دو رحمت برايش مى نويسد كه يكى از آنها را در همين دنيا براى بهبود وضع معيشتش به او مى دهد و هفتاد و يك رحمت ديگر را براى هول و هراس هاى روز رستاخيزش ذخيره مى كند .273.الإمام عليّ عليه السلام :الكافى - به نقل از محمّد بن جمهور - : نجاشى كه از جمله كدخدايان به شمار مى آمد - ، والى اهواز و فارس بود . يكى از كارگزاران وى به امام صادق عليه السلام گفت : در دفتر مالياتى نجاشى، خراجى بر عهده ام نهاده شده است . او فردى با ايمان است و به فرمانبرى از شما معتقد . اگر مصلحت مى دانيد، در باره من نامه اى به وى بنويسيد . امام صادق عليه السلام هم به او چنين نوشت : «به نام خداوند بخشنده بخشايشگر . برادرت را شادمان كن تا خداوند، تو را شادمان كند» .

چون نامه به دستش رسيد، سراغ نجاشى رفت . او در مجلسى نشسته بود. زمانى كه تنها شد، نامه را به دستش داد و گفت : اين نامه امام صادق عليه السلام است . وى نامه را بوسيد و بر ديدگانش نهاد و به او گفت : نياز تو چيست؟ پاسخ داد : مالياتى در دفتر تو . گفت : چه مقدار است؟ پاسخ داد : ده هزار درهم . آن گاه دفتردار خود را فراخواند و به او دستور داد تا آن را از جانب او بپردازد و نام وى را از آن خارج گرداند و معادل آن رقم را به عنوان [پرداختى ]سال آينده براى او ثبت نمايد .

سپس به او گفت : خوش حالت كرده ام؟ گفت : آرى، قربانت شوم ! آن گاه فرمان داد تا مركب سوارى و كنيز و غلامى به او داده شود و نيز يك دست لباس . هر بار نيز مى گفت : آيا تو را شادمان كرده ام؟ و او پاسخ مى داد : آرى، قربانت گردم! و هر بار كه وى مى گفت : «آرى»، او بر عطاى خود مى افزود تا از آن كار، فراغت يافت .

سپس به او گفت : فرش اين اتاقى را كه هنگام تحويل دادن نامه مولايم در آن نشسته بودم، برگير و نيازهايت را به من بگو .

پس نجاشى چنين كرد تا آن كه مرد از آن جا خارج شد و به نزد امام صادق عليه السلام آمد و داستان را براى ايشان بازگفت . امام عليه السلام از رفتار وى شادمان گرديد . مرد به امام عليه السلام گفت: اى پسر پيامبر خدا! گويا رفتار او با من، شما را خوش حال كرده است .

فرمود : آرى، به خدا سوگند ! بى ترديد، خدا و پيامبرش را نيز شاد كرده است . .

ص: 400

راجع : ص 250 (التنفيس من المكروب) .

6 / 9حَقُّ مَن سَرَّكَ اللَّهُ بِهِ 269.الإمام عليّ عليه السلام :الإمام زين العابدين عليه السلام - في رِسالَتِهِ المَعروفَةِ بِرِسالَةِ الحُقوقِ - : . . . وأمّا حَقُّ مَن سَرَّكَ اللَّهُ بِهِ وعَلى يَدَيهِ ، فَإِن كانَ تَعَمَّدَها لَكَ حَمِدتَ اللَّهَ أوّلاً ، ثُمَّ شَكَرتَهُ عَلى ذلِكَ بِقَدرِهِ في مَوضِعِ الجَزاءِ ، وكافَأتَهُ عَلى فَضلِ الاِبتِداءِ ، وأرصَدتَ لَهُ المُكافَأةَ ، وإن لَم يَكُن تَعَمَّدَها حَمِدتَ اللَّهَ وشَكَرتَهُ وعَلِمتَ أنَّهُ مِنهُ ، تَوَحَّدَكَ بِها ، وأحبَبتَ هذا ؛ إذ كانَ سَبَباً مِن أسبابِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيكَ ، وتَرجو لَهُ بَعدَ ذلِكَ خَيراً ، فَإِنَّ أسبابَ النِّعَمِ بَرَكَةٌ حَيثُ ما كانَت ، وإن لَم يَتَعَمَّد ، ولا قُوَّةَ إلّا بِاللَّهِ .(1)268.داوود عليه السلام :عنه عليه السلام : حَقُّ مَن سَرَّكَ للَّهِ ِ تَعالى أن تَحمِدَ اللَّهَ تَعالى أوَّلاً ، ثُمَّ تَشكُرَهُ .(2) .


1- .تحف العقول : ص 271 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 20 ح 2 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 625 ح 3214 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 305 ح 2654 كلاهما عن ثابت بن دينار ، الخصال : ص 570 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي ، الأمالي للصدوق : ص 456 ح 610 عن ثابت بن دينار الثمالي ، بحارالأنوار : ج 74 ص 9 ح 1 .

ص: 401

6 / 9 حقّ كسى كه خدا به وسيله او تو را شاد كند

ر . ك : ص 251 (گره گشايى از غم زده) .

6 / 9حقّ كسى كه خدا به وسيله او تو را شاد كند264.عنه عليه السلام :امام زين العابدين عليه السلام - در رساله اش معروف به رساله حقوق - : ... امّا حقّ كسى كه خداوند به واسطه او و به دست وى ، تو را خوش حال ساخته، اين است كه اگر آن را به خاطر تو انجام داده ، نخست خدا را بستايى، سپس از او در جايگاه پاداش دهى به اندازه [نقش] وى سپاس گزارى كنى و فضيلت پيش گامى او را تلافى نمايى و همواره در صدد جبران كار او باشى . و اگر آن را به خاطر تو انجام نداده ، خدا را ستايش كنى و از آن شخص، سپاس گزارى نمايى و بدانى كه آن كار از جانب اوست كه تو را به آن اختصاص داده و اين را دوست بدارى ؛ زيرا او واسطه اى از واسطه هاى نعمت خدا براى تو بود و از آن پس، آرزومند خير براى او شوى؛ چه اين كه واسطه هاى نعمت ، هر كجا كه باشند، مايه بركت اند ، اگر چه قصد چنين واسطه شدنى را نيز نداشته اند . البته نيرويى جز به خدا نيست .263.عنه عليه السلام ( _ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ ) امام زين العابدين عليه السلام : حقّ كسى كه تو را به خاطر خداوند متعال شاد كند، اين است كه نخست، خداوند را ستايش كنى و سپس از او شكرگزارى نمايى .

.

ص: 402

الفصل السابع : آدابُ السُّرورِ7 / 1رِعايَةُ الحَقِ 259.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إنّي وإن داعَبتُكُم فَإِنّي لا أقولُ إلّا حَقّاً .(1)258.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : إنّي لَأَمزَحُ ، ولا أقولُ إلّا حَقّاً .(2)257.عنه عليه السلام :عوالي اللآلي : قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله : «ما أنَا مِن دَدٍ(3) ولَا الدَّدُ مِنّي» ومَعَ ذلِكَ كانَ يَمزَحُ ولا يَقولُ إلّا حَقّاً ، فَلا يَكونُ ذلِكَ المِزاحُ مِنَ الدَّدِ ؛ لِأَنَّ الحَقَّ لَيسَ مِنَ الدَّدِ .(4)راجع : ص 318 (المزاح) و ص 434 (افراح تتبع الحزن / الفرح بغير الحق) .

.


1- .تاريخ دمشق : ج 4 ص 36 ح 834 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 357 ح 1990 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 243 ح 8489 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 420 ح 21173 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 648 ح 8321 .
2- .المعجم الكبير : ج 12 ص 299 ح 13443 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 7 كلاهما عن ابن عمر ، تاريخ بغداد : ج 3 ص 378 الرقم 1495 عن أنس ، كنزالعمّال : ج 3 ص 648 ح 8320 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 58 ح 42 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 113 ح 62 عن أنس ، بحارالأنوار : ج 16 ص 116 ح 44 .
3- .الدَدُ : اللَّهو واللَّعبُ (النهاية : ج 2 ص 109 «دد») .
4- .عوالى اللآلي : ج 1 ص 69 ح 124 ، مستدرك الوسائل : ج 8 ص 414 ح 9836 .

ص: 403

فصل هفتم : آداب شادمانى

7 / 1 حق مدارى

فصل هفتم : آداب شادمانى 7 / 1حق مدارى 252.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : اگر چه با شما شوخى مى كنم ، ليكن هيچ گاه جز حق نمى گويم .251.الإمام الرّضا عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : من شوخى مى كنم؛ ولى جز حق بر زبان نمى آورم .250.عنه عليه السلام :عوالى اللآلى : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «من از [جنس ]سرگرمى[هاى غفلت زا ]نيستم و سرگرمى، از [جنس] من نيست». با اين حال، شوخى مى كرد و جز حقْ بر زبان نمى آورد، چه اين كه آن شوخى ، سرگرمى نيست؛ زيرا حق، از جمله سرگرمى نيست .ر . ك : ص 319 (شوخى) و ص 435 (شادى هايى كه اندوه در پى مى آورند / شادى ناحق) .

.

ص: 404

7 / 2اِجتِنابُ البَطَرِالكتاب(وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا) .(1)

الحديث 243.عنه عليه السلام :تفسير القمّي :(وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا)(2) أي فَرَحاً ، وفي رِوايَةِ أبِي الجارودِ عَن أبي جَعفَرٍ عليه السلام في قَولِهِ : (وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا) : أي بِالعَظَمَةِ .(3)242.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله - في عَلاماتِ الجاهِلِ - : إنِ استَغنى بَطِرَ وكانَ فَظًّا غَليظًا ، وإنِ افتَقَرَ جَحَدَ نِعمَةَ اللَّهِ ولَم يَتَحَرَّج ، وإن فَرِحَ أسرَفَ وطَغى ، وإن حَزِنَ أيِسَ ، وإن ضَحِكَ فَهِقَ (4) ، وإن بَكى خارَ(5) .(6)241.عنه عليه السلام ( _ في صِفَةِ بِعثَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آل ) عنه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ اللَّهَ يُبغِضُ البَذِخينَ (7) الفَرِحينَ .(8) .


1- .الإسراء : 37 .
2- .لقمان : 18 .
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 165 و ص 20 وفيه «أي بطراً أو فرحاً» بدل «أي فرحاً» وفيه صدره ، بحارالأنوار : ج 13 ص 409 ح 1 وراجع : تفسير القرطبي : ج 14 ص 70 .
4- .الفَهقُ : الامتلاء كأنّهُ مَلأَ بِهِ فَمَهُ (الصحاح : ج 4 ص 1545 «فهق») والمراد به هنا أنّه فتح فاه وامتلأ من الضحك .
5- .خار الحَرُّ والرجل يخور خُؤُورةً : ضعف وانكسر . وخار الثَور يخُور خُوارًا : صاح (الصحاح : ج 2 ص 651 «خور») .
6- .تحف العقول : ص 18 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 119 ح 11 .
7- .البَذَخُ : الفَخرُ والتطاولُ (النهاية : ج 1 ص 110 «بذخ») .
8- .تفسير القرطبي : ج 15 ص 333 عن معاذ ، البحر المحيط : ج 7 ص 455 ، تفسير الآلوسي : ج 24 ص 87 ، كنز العمّال : ج 3 ص 525 ح 7730 .

ص: 405

7 / 2 پرهيز از سرمستى

7 / 2پرهيز از سرمستى قرآن(و در روى زمين، به نخوتْ گام بر مدار ؛ چرا كه هرگز زمين را نمى توانى بشكافى و در بلندى، به كوه ها نمى توانى برسى) .

حديث 235.عنه صلى الله عليه و آله :تفسير القمّى :(و در روى زمين، به نخوتْ گام بر مدار) يعنى سرخوش . در روايت ابى الجارود به نقل از امام باقر عليه السلام كه در باره آيه (و در روى زمين، به نخوتْ گام بر مدار ) فرمود : «يعنى متكبّرانه» .234.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - در بيان نشانه هاى نادان - : اگر احساس توانگرى كند، سرمست و بسيار سنگ دل مى شود، و اگر تنگ دست گردد ، بى پروا نعمت هاى خدا را انكار مى كند . اگر شاد باشد ، زياده روى مى كند و طغيان مى ورزد ، و اگر غمگين باشد ، نااميد مى شود . چنانچه بخندد ، قهقهه مى زند و اگر گريه كند ، در هم مى شكند .233.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : همانا خداوند، مغروران سرمست را دشمن مى دارد .

.

ص: 406

232.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام : لا تَكُن مِمَّن . . . إنِ استَغنى بَطِرَ وفُتِنَ .(1)231.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام : الدَّهرَ يَومانِ : يَومٌ لَكَ ويَومٌ عَلَيكَ ، فإِذا كانَ لَكَ فَلا تَبطَر ، وإذا كانَ عَلَيكَ فَاصبِر .(2)230.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : لا تَكُن عِندَ النَّعماءِ بَطِراً ، ولا عِندَ البَأساءِ فَشِلاً .(3)229.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : أوَّلُ الشَّهوَةِ طَرَبٌ ، وآخِرُها عَطَبٌ .(4)228.الإمام الباقر عليه السلام ( _ في ذِكرِ بَعضِ ما أنزَلَ اللّه ُ عَلى موسَى بنِ ) عنه عليه السلام : اِشتَغِل بِشُكرِ النِّعمَةِ عَن التَّطَرُّبِ بِها .(5)227.الإمام عليّ عليه السلام :عنه عليه السلام - في صِفَةِ المُؤمِنِ - : لا يَخرَقُ بِهِ فَرَحٌ (6) ، ولا يَطيشُ بِهِ مَرَحٌ (7) . . . ولا يَفشَلُ فِي الشِّدَّةِ ، ولا يَبطَرُ فِي الرَّخاءِ .(8) .


1- .نهج البلاغة : الحكمة 150 ، تحف العقول : ص 157 ، إرشاد القلوب : ص 144 ، بحارالأنوار : ج 72 ص 200 ح 30 ؛ دستور معالم الحكم : ص 66 ، جواهر المطالب : ج 2 ص 147 ح 47 وليس فيهما «وفتن» .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 396 ، الكافي : ج 8 ص 21 ح 4 عن جابر عن الإمام الباقر عنه عليهما السلام وليس فيه «يومان» ، الإرشاد : ج 1 ص 300 ، تحف العقول : ص 95 نحوه ، كنزالفوائد : ج 1 ص 61 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 135 ح 140 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 33 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 491 ح 697 .
4- .غررالحكم : ج 2 ص 425 ح 3133 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 112 ح 2435 ، مستدرك الوسائل : ج 11 ص 343 ح 13217 .
5- .غررالحكم : ج 2 ص 186 ح 2320 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 83 ح 2010 نحوه .
6- .الخرق : الشقّ ، والمعنى : لا يصير الفرح سبباً لخرقه وسفهه بحيث إذا ضحك لم ينشق فاه ، ولم يفتحه كثيراً (انظر : لسان العرب : ج 10 ص 73 «خرق» ، مرآة العقول : ج 9 ص 215) .
7- .الطيش : النزق والخفّة . والمرح : شدّة الفرح ، والنشاط . ومراده عليه السلام : أنّه لا يصير شدّة فرحه سبباً لنزوقه وخفّته ، وذهاب عقله أو عدوله عن الحقّ وميله إلى الباطل (انظر : الصحاح : ج 3 ص 1009 «طيش» ، و ج 1 ص 404 «مرح» ، مرآة العقول : ج 9 ص 216) .
8- .الكافي : ج 2 ص 229 و 230 ح 1 ، أعلام الدين : ص 116 وفيه «عند لقاء العدو» بدل «الشدّة» و كلاهما عن عبداللَّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 67 ص 367 ح 70 .

ص: 407

226.الكافي عن أبي يعقوب البغداديّ :امام على عليه السلام : از جمله كسانى مباش كه ... چون احساس توانگرى كند، سرمست و فريفته مى شود.225.عنه عليه السلام ( _ أيضًا _ ) امام على عليه السلام : روزگار، دو روز است : روزى سازگار با تو و روزى ناسازگار . اگر با تو ساز بود ، سرمستى مكن و اگر ناساز بود، شكيبا باش .224.الإمام الكاظم عليه السلام ( _ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ ) امام على عليه السلام : به گاه برخوردارى از نعمت، سرمستى مكن و زمان سختى، ناتوان مباش .223.الإمام الصادق عليه السلام :امام على عليه السلام : آغاز شهوت، سرخوشى است و پايان آن، نابودى .222.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : به جاى سرمست شدن از نعمت ، به شكرگزارى آن مشغول باش .221.الإمام عليّ عليه السلام :امام على عليه السلام - در توصيف مؤمن - : شادمانى، مايه نابخردى او نمى شود و سرخوشى، موجب سبك مغزى وى نمى گردد ... در سختى[هاى زندگى ]سست نمى شود و در فراوانى نعمت، سرمست نمى گردد . .

ص: 408

220.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام : نَسأَلُ اللَّهَ سُبحانَهُ أن يَجعَلَنا وإيّاكُم مِمَّن لا تُبطِرُه نِعمَةٌ .(1)219.الكافي عن إسحاق بن عمّار عن الإمام الصادق عليه العنه عليه السلام : الطَّمَعُ عَلى أربَعِ شُعَبٍ : الفَرَحِ وَالمَرَحِ وَاللَّجاجَةِ وَالتَّكاثُرِ ، فَالفَرَحُ مَكروهٌ عِندَ اللَّهِ ، وَالمَرَحُ خُيَلاءُ . . . .(2)218.الإمام الرضا عليه السلام :عنه عليه السلام : إيّاكُم وَالتَّنَعُّمَ وَالتَّلَهِّيَ وَالفاكِهاتِ .(3)217.الإمام الكاظم عليه السلام ( _ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ ) الإمام الباقر عليه السلام : إنَّ الفَرَحَ وَالمَرَحَ وَالخُيَلاءَ ، كُلَّ ذلِكَ فِي الشِّركِ وَالعَمَلِ فِي الأَرضِ بِالمَعصِيَةِ .(4)7 / 3اِجتِنابُ القَهقَهَةِ214.عنه عليه السلام ( _ في كلامٍ لَهُ _ ) رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : ضَحِكُ المُؤمِنِ تَبَسُّمٌ ، وَالقَرقَرَةُ(5) مِنَ الشَّيطانِ .(6)213.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : القَهقَهةُ مِنَ الشَّيطانِ ، وَالتَّبَسُّمُ مِنَ اللَّهِ .(7) .


1- .نهج البلاغة : الخطبة 64 ، الإرشاد : ج 1 ص 234 نحوه ، أعلام الدين : ص 285 عن الإمام الصادق عنه عليهما السلام ، بحارالأنوار : ج 91 ص 337 ح 20 ؛ المعيار و الموازنة : ص 271 نحوه ، جواهر المطالب : ج 1 ص 306 .
2- .الكافي : ج 2 ص 394 ح 1 عن سليم بن قيس ، الخصال : ص 234 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة ، تحف العقول : ص 168 ، الغارات : ج 1 ص 146 ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 953 ح 86 ، بحارالأنوار : ج 72 ص 91 ح 1 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 516 ح 1482 ، بحارالأنوار : ج 91 ص 41 .
4- .تفسير القمي : ج 2 ص 261 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 73 ص 233 ح 29 ؛ تفسير الطبري : ج 12 الجزء 24 ص 85 عن ابن عبّاس .
5- .القرقرة : نوع من الضحك ، الضحك العالي (لسان العرب : ج 5 ص 89 «قرر») .
6- .الفردوس : ج 2 ص 429 ح 3883 عن اُسامة بن زيد ؛ الكافي : ج 2 ص 664 ح 5 عن الحسن بن كليب عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 366 ، مشكاة الأنوار : ص 336 ح 1071 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيها ذيله ، بحارالأنوار : ج 78 ص 250 ح 92 .
7- .المعجم الصغير : ج 2 ص 104 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 488 ح 7549 ؛ الكافي : ج 2 ص 664 ح 10 عن الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله .

ص: 409

7 / 3 پرهيز از بلند خنديدن

212.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : از خداوند سبحان مى خواهيم كه ما و شما را در زمره كسانى قرار دهد كه هيچ نعمتى آنان را به سركشى وانمى دارد .211.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : طمع، چهار گونه است : سرخوشى، سرمستى، خيره سرى و زياده طلبى . سرخوشى نزد خداوند، پسنديده نيست و سرمستى، خودبزرگ پندارى است ... .210.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : از نازپروردگى و بيهوده كارى و شوخى هاى نابه جا بپرهيزيد .209.عنه عليه السلام :امام باقر عليه السلام : همانا سرخوشى و سرمستى و خودبزرگ پندارى ، يكايك، جزئى از شرك است و [نيز] به نافرمانى در زمين رفتار كردن .7 / 3پرهيز از بلند خنديدن 206.الإمام الصادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : خنده مؤمن، تبسّم است و قهقهه ، شيطانى است .205.الإمام عليّ عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : قهقهه، از شيطان است و تبسّم از خداست .

.

ص: 410

204.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الحسن عليه السلام : سَأَلتُ خالي هِنداً عَن صِفَةِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله فَقالَ : كانَ . . . إذا غَضِبَ أعرَضَ بِوَجهِهِ وأشاحَ (1) ، وإذا فَرِحَ غَضَّ طَرفَهُ ، جُلُّ ضَحِكِهِ التَّبَسُّمُ ، يَفتَرُّ عَن مِثلِ حَبَّةِ الغَمامِ (2) .(3)172.التمحيص :صحيح البخاري عن عائشة : ما رَأَيتُ النَّبيَّ صلى اللَّه عليه و آله مُستَجمِعاً قَطُّ ضاحِكاً حَتّى أرى مِنهُ لَهَواتِهِ (4) ، إنَّما كانَ يَتَبَسَّمُ .(5)173.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام - في صِفَةِ المُتَّقينَ - : إن ضَحِكَ لَم يَعلُ صَوتُهُ .(6)174.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام - في صِفَةِ المُؤمِنِ - : إن ضَحِكَ لَم يَخرَق (7) ، وإن غَضِبَ لم يَنزَق (8) ، ضَحِكُهُ تَبَسُّمٌ .(9) .


1- .أشاح بوجهه عن الشي ء : نحّاه . وقال ابن الأعرابي : أعرض بوجهه وأشاح : أي جدّ في الإعراض . ويأتي أشاح بمعنى حَذِرَ (لسان العرب : ج 2 ص 501 «شيح») .
2- .حَبَّةُ الغَمام : يريدُ به البَرَدَ ، شبّه بهِ ثَغرَهُ صلى اللَّه عليه و آله ، ومعناه يكشف شفتيه عن ثغر أبيض يشبه حبّ الغمام (انظر : مجمع البحرين : ج 1 ص 350 «حبب») .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 316 و 317 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 81 ح 1 كلاهما عن إسماعيل بن محمّد بن إسحاق عن الإمام الرّضا عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 58 ح 44 ، بحارالأنوار : ج 16 ص 298 ح 2 ؛ الشمائل المحمّديّة : ص 110 ح 226 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 156 ح 414 كلاهما عن ابن أبي هالة ، كنزالعمّال : ج 7 ص 165 ح 18535 .
4- .اللَّهَوات : جمع لهاة ؛ وهي اللّحمات في سقف أقصى الفم (النهاية : ج 4 ص 284 «لها») .
5- .صحيح البخارى : ج 5 ص 2261 ح 5741 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 616 ح 16 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 326 ح 5098 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 335 ح 24423 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 495 ح 3700 ، كنزالعمّال : ج 11 ص 358 ح 31736 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 193 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 92 عن نوف البكالي ، التمحيص : ص 73 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 393 ح 2663 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 317 ح 50 ؛ مطالب السؤول : ج 1 ص 225 نحوه .
7- .الخرق : بمعنى الشقّ ، والمعنى : إنّه إن ضحك لم يشقّ فاه ولم يفتحه كثيراً حتّى يبلغ القهقهة كما هو شأن الكرماء ، أو من الخُرْق والخَرق بمعنى الحمق ، والمعنى : لا يبالغ فى الضحك حتّى ينتهي إلى الخرق والسفه والحمق ، بل يقتصر على التبسّم (انظر : القاموس المحيط : ج 3 ص 225 «خرق») .
8- .النزَقُ : الخِفَّةُ والطَيشُ (لسان العرب : ج 10 ص 352 «نزق») .
9- .الكافي : ج 2 ص 227 ح 1 عن عبداللَّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، الدرّ النظيم : ص 236 عن حبّة بن جوين العرني في صفة الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 67 ص 365 ح 70 ؛ تاريخ دمشق : ج 17 ص 419 عن ذي النون بن إبراهيم المصري من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيه «لم ينزف» بدل «لم ينزق» .

ص: 411

175.عنه صلى الله عليه و آله :امام حسن عليه السلام : از دايى ام هند، از ويژگى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پرسيدم ، گفت: ... هرگاه خشم مى گرفت، با ناراحتى، چهره خود را برمى گرداند و چون شادمان مى شد ، ديدگانش را فرو مى انداخت . خنده اش بيشتر تبسّم بود ، به طورى كه دندان هايش مانند دانه سپيد تگرگ، نمايان مى گشت .176.عنه صلى الله عليه و آله :صحيح البخارى - به نقل از عايشه - : هيچ گاه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را چنان خندان نديدم كه ژرفاى دهانش به چشمم آيد . او تنها تبسّم مى كرد .177.الإمام عليّ عليه السلام :امام على عليه السلام - در توصيف پرهيزگاران - : اگر بخندد، صدايش بر نمى خيزد .178.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام - در توصيف مؤمن - : اگر بخندد ، قهقهه[اى سفيهانه ]نمى زند و اگر خشم بگيرد ، سبك مغز رفتار نمى كند . خنده اش تبسّم است . .

ص: 412

179.الإمام الصادق عليه السلام :الإمام الباقر عليه السلام : إذا قَهقَهتَ فَقُل حينَ تَفرُغُ : اللَّهُمَّ لا تَمقُتني .(1)7 / 4اِجتِنابُ كَثرَةِ الضَّحِكِ 182.الإمام عليّ عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : إيّاكَ وكَثرَةَ الضَّحِكِ ؛ فَإِنَّهُ يُميتُ القَلبَ ويَذهَبُ بنورِ الوَجهِ .(2)183.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : لا تُكثِرِ الضَّحِكَ ؛ فَإِنَّ كَثرَةَ الضَّحِكِ تُميتُ القَلبَ .(3)184.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ أبغَضَ الخَلقِ إلَى اللَّهِ ثَلاثَةٌ : الرَّجُلُ يُكثِرُ النَّومَ بِالنَّهارِ ولَم يُصَلِّ مِنَ اللَّيلِ شَيئاً ، وَالرَّجُلُ يُكثِرُ الأَكلَ ولا يُسَمِّي اللَّهَ عَلى طَعامِهِ ولايَحمَدُهُ ، وَالرَّجُلُ يُكثِرُ الضَّحِكَ مِن غَيرِ عَجَبٍ ؛ فَإِنَّ كَثرَةَ الضَّحِكِ تُميتُ القَلبَ وتورِثُ الفَقرَ .(4)185.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : مَن كَثُرَت دُعابَتُهُ ذَهَبَت جَلالَتُهُ ، ومَن كَثُرَ مِزاحُهُ ذَهَبَ وَقارُهُ .(5) .


1- .الكافي : ج 2 ص 664 ح 13 ، مشكاة الأنوار : ص 336 ح 1072 كلاهما عن خالد بن طهمان ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 377 ح 4328 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «كفارة الضحك أن يقول» بدل «إذا قهقهت فقل حين تفرغ» ، كشف الغمّة : ج 2 ص 329 نحوه ، بحارالأنوار : ج 46 ص 290 ح 14 .
2- .الخصال : ص 526 ح 13 ، معاني الأخبار : ص 335 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 541 ح 1163 كلّها عن أبي ذر ، بحارالأنوار : ج 77 ص 72 ح 1 ؛ صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 79 ح 361 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 243 ح 4942 كلاهما عن أبي ذر ، كنزالعمّال : ج 15 ص 909 ح 43572 .
3- .سنن الترمذي : ج 4 ص 551 ح 2305 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1403 ح 4193 ، الأدب المفرد : ص 85 ح 253 وفيهما «لا تكثروا» بدل «لا تكثر» وكلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 488 ح 7551 ؛ الكافي : ج 2 ص 664 ح 6 عن حريز عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه صدره ، نزهة الناظر : ص 38 ح 52 .
4- .الفردوس : ج 3 ص 18 ح 4030 ، كنزالعمّال : ج 7 ص 791 ح 21431 .
5- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 334 ح 6557 ، تاريخ دمشق : ج 24 ص 456 ح 5318 كلاهما عن أبي هريرة ، الفردوس : ج 3 ص 502 ح 5551 عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 16 ص 82 ح 44016 .

ص: 413

7 / 4 پرهيز از زياد خنديدن

186.عنه عليه السلام :امام باقر عليه السلام : اگر به قهقهه خنديدى، پس از آن بگو : خداوندا ! مورد خشمت قرارم مده .7 / 4پرهيز از زياد خنديدن 189.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : از بسيار خنديدن بپرهيز كه دل را مى ميرانَد و نور چهره را مى بَرَد .190.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بسيار نخند كه زياد خنديدن، دل را مى ميراند .191.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : دشمن ترينِ آفريدگان در نزد خداوند ، سه تن هستند : كسى كه در روز ، بسيار مى خوابد و در هيچ پاره اى از شب به نماز نمى ايستد ؛ كسى كه بسيار مى خورد ، امّا به هنگام خوردن ، نام خدا را نمى بَرَد و او را نمى ستايد؛ و كسى كه بدون شگفتى ، بسيار مى خندد ؛ زيرا خنديدنِ بسيار ، دل را مى ميرانَد و فقر به بار مى آورَد .192.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : كسى كه بسيار شوخ طبعى كند ، شكوه او از دست مى رود و آن كه فراوان مزاح كند، وقارش.

.

ص: 414

193.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : مَن كَثُرَ ضَحِكُهُ ذَهَبَت هَيبَتُهُ .(1)194.الإمام الحسن عليه السلام :عنه عليه السلام : كَثرَةُ ضَحِكِ الرَّجُلِ تُفسِدُ وَقَارَهُ .(2)195.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : كَثرَةُ الضَّحِكِ توحِشُ الجَليسَ ، وتَشينُ الرَّئيسَ .(3)196.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام : مَن كَثُرَ ضَحِكُهُ استُرذِلَ .(4)197.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الباقر عليه السلام : إنَّ داودَ عليه السلام قالَ لِسُلَيمانَ عليه السلام : يا بُنَيّ ، إيّاكَ وكَثرَةَ الضَّحِكِ ، فَإِنَّ كَثرَةَ الضَّحِكِ تَترُكَ العَبدَ حَقيراً يَومَ القِيامَةِ .(5)198.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام : كَثرَةُ الضَّحِكِ تَذهَبُ بِماءِ الوَجهِ .(6)7 / 5اِجتِنابُ الهَزلِ 201.عنه صلى الله عليه و آله :المعجم الكبير عن عمرو بن يحيى ، عن أبيه ، عن جدّه أبي حسن - وكانَ بَدرِيّاً عَقَبِيّاً - : كُنّا جُلوساً مَعَ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله فَقامَ رَجُلٌ ونَسِيَ نَعلَيهِ ، فَأَخَذَهُما رَجُلٌ فَوَضَعَهُما تَحتَهُ ، فَرَجَعَ الرَّجُلُ فَقال : نَعلَيَّ ؟ فَقالَ القَومُ : ما رَأَيناهُما . فَقالَ رَجُلٌ : هُوَذِه .

فَقالَ [رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله] : كَيفَ بِرَوعَةِ المُؤمِنِ ؟ فَقالَ : يا رَسولَ اللَّهِ ، إنَّما صَنَعتُهُ لاعِباً .

فَقالَ : كَيفَ بِرَوعَةِ المُؤمِنِ ؟ - مَرَّتَينِ أو ثَلاثاً - .(7) .


1- .الكافي : ج 8 ص 22 ح 4 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 96 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 442 ح 7699 وفيه «مزاحه قلّت» بدل «ضحكه ذهبت» ، بحارالأنوار : ج 77 ص 285 ح 1 .
2- .غررالحكم : ج 4 ص 590 ح 7099 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 389 ح 6565 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 594 ح 7115 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 390 ح 6603 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 200 ح 7971 .
5- .قرب الإسناد : ص 69 ح 221 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 35 ح 8 .
6- .الكافي : ج 2 ص 664 ح 11 عن عنبسة العابد ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 481 ح 15812 وراجع : الكافي : ج 2 ص 664 ح 8 .
7- .المعجم الكبير : ج 22 ص 395 ح 980 ، الإصابة : ج 7 ص 76 الرقم 9769 نحوه ، مجمع الزوائد : ج 6 ص 385 ح 10526 .

ص: 415

7 / 5 پرهيز از لودگى

202.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام : كسى كه بسيار بخندد، وقار او تباه مى شود .203.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام : پُر خنده بودن آدمى، وقارش را تباه مى كند .367.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : زياد خنديدن، مايه رميدن همنشين و عيب و ننگ [شخص ]رييس است .368.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : كسى كه بسيار بخندد، زبون شمرده مى شود .369.عنه عليه السلام :امام باقر عليه السلام : داوود عليه السلام به سليمان عليه السلام گفت : فرزندم ! از بسيار خنديدن بپرهيز؛ زيرا بسيار خنديدن، بنده را در روز رستاخيز، ناچيز و بى مقدار وا مى نهد .370.عنه عليه السلام :امام صادق عليه السلام : بسيار خنديدن، آب رو را تباه مى كند .7 / 5پرهيز از لودگى 373.عنه عليه السلام :المعجم الكبير - به نقل از عمرو بن يحيى از پدرش ، از پدربزرگش ابو حسن كه از شركت كنندگان در جنگ بدر و پيمان عقبه بود - : با پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نشسته بوديم كه مردى [از جمع ما] برخاست و رفت و كفش هايش را فراموش كرد. يك نفر، آنها را برداشت و زير خود گذاشت. آن مرد برگشت و گفت: كفش هايم كجايند؟ افرادى كه آن جا نشسته بودند ، گفتند : ما آنها را نديده ايم . مردى كه كفش ها را زير خود پنهان كرده بود، گفت: اين جاست .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «ترساندن مؤمن، چه معنا دارد؟!».

مرد گفت: اى پيامبر خدا! به شوخى اين كار را كردم.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دو يا سه بار فرمود : «ترساندن مؤمن، چه معنا دارد؟!» .

.

ص: 416

374.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : اِحذَرِ الهَزلَ ، وَاللَّعِبَ ، وكَثرَةَ المَزحِ وَالضَّحِكِ وَالتُّرُّهاتِ (1) .(2)375.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : وَقِّروا أنفُسَكُم عَنِ الفُكاهاتِ ، ومَضاحِكِ الحِكاياتِ ، ومَحالِّ التُّرَّهاتِ (3) .(4)376.عنه عليه السلام :الإمام الهادي عليه السلام : الهَزلُ فُكاهَةُ السُّفَهاءِ ، وصَناعَةُ الجُّهالِ .(5) .


1- .التُّرُّهات : الأباطيل ، واحدتها : تُرهة (لسان العرب : ج 13 ص 480 «تره») .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 277 ح 2603 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 104 ح 2350 نحوه .
3- .التُرّهات : هي كناية عن الأباطيل (النهاية : ج 1 ص 189 «تره») .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 230 ح 10097 .
5- .أعلام الدين : ص 311 ، الدرّة الباهرة : ص 42 ، نزهة الناظر : ص 218 ح 490 وفيهما «الهزء» بدل «الهزل» ، بحارالأنوار : ج 78 ص 369 ح 4 .

ص: 417

377.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : از لودگى و بازى و شوخى زياد و خنده و بذله گويى بپرهيز !378.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : وقار خود را در شوخى ها و [نقل ]حكايت هاى خنده آور و در ياوه گويى ها پاس بداريد .379.عنه عليه السلام :امام هادى عليه السلام : لودگى ، شوخى نابخردان و پيشه جاهلان است . .

ص: 418

الفَصلُ الثامن : أحزانٌ تَتبَعُ السُّرورَ8 / 1الحُزنُ عَلى عُيوبِ النَّفسِ 383.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : مَن طالَ حُزنُهُ عَلى نَفسِهِ فِي الدُّنيا ، أقَرَّ اللَّهُ عَينَهُ يَومَ القِيامَةِ ، وأَحَلَّهُ دارَ المُقامَةِ .(1)384.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : اِجعَل هَمَّكَ لِآخِرَتِكَ ، وحُزنَكَ عَلى نَفسِكَ ، فَكَم مِن حَزينٍ وَفَدَ بِهِ حُزنُهُ عَلى سُرورِ الأَبَدِ ، وكَم مِن مَهمومٍ أَدرَكَ أمَلَهُ .(2)8 / 2الحُزنُ عَلَى الذَّنبِ 387.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن لا يُمسِيَ إلّا حَزيناً وإن كانَ مُحسِناً ، ولا يُصبِحَ إلّا حَزيناً وإن كانَ مُحسِناً ؛ لِأنَّهُ بَينَ مَخافَتَينِ : ذَنبٌ قَد مَضى مِنهُ لا يَدري مَا اللَّهُ صانِعٌ فيهِ ، وما بَقِيَ مِن عُمرِهِ ولا يَدري ما يُصيبُهُ مِنَ المَهالِكِ .(3) .


1- .غررالحكم : ج 5 ص 424 ح 9027 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 427 ح 7236 .
2- .غررالحكم : ج 2 ص 230 ح 2453 و ج 4 ص 554 ح 6964 .
3- .الفردوس : ج 5 ص 501 ح 8887 عن أبي أمامة ، كنز العمّال : ج 3 ص 150 ح 5921 .

ص: 419

فصل هشتم : غصّه هايى كه شادى به دنبال مى آورند

8 / 1 غصّه بر عيب هاى خود

8 / 2 غصّه بر گناه

فصل هشتم : غصّه هايى كه شادى به دنبال مى آورند8 / 1غصّه بر عيب هاى خود391.عنه عليه السلام ( _ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ ) امام على عليه السلام : هر كه در دنيا بر نفّس خويش اندوه بسيار خورد، خداوند در روز قيامت ديدگانش را روشن مى گرداند و او را در سراى ماندگارى جاى مى دهد .392.عنه عليه السلام ( _ أيضًا _ ) امام على عليه السلام : همّ و غمت را صرف آخرتت و اندوهت را صرف خود كن؛ زيرا چه بسا اندوهگينى كه اندوهش ، او را به شادمانى پاينده رساند و چه بسا غم زده اى كه آرزوى خود را در يابد!8 / 2غصّه بر گناه 395.الإمام الحسين عليه السلام ( _ لَمّا سُئِلَ عَنِ العَقلِ _ ) پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : سزاوار است كه مؤمن هر چند نيكوكار باشد، جز به اندوه [روز خود را] شب نكند و هر چند نيكوكار باشد مگر به غم (شب خود را) روز نسازد ، زيرا او از دو سو بيمناك است . گناهى كه آن را مرتكب شده و نمى داند خداوند در آن چه خواهد كرد و آن چه از عمر او باقى مانده و نمى داند چه خطراتى گريبان گيرش خواهد شد .

.

ص: 420

396.الإمام الصادق عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : سُرورُ المؤمِنِ بِطاعَةِ رَبِّهِ ، وحُزنُهُ عَلى ذَنبِهِ .(1)397.عنه عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام : كَم مِمَّن كَثُرَ ضِحكُهُ لاعِباً يَكثُرُ يَومَ القِيامَةِ بُكاؤُهُ ، وكَم مِمَّن كَثُرَ بُكاؤُهُ عَلى ذَنبِهِ خائِفاً يَكثُرُ يَومَ القِيامَةِ فِي الجَنَّةِ سُرورُهُ وضِحكُهُ .(2)راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنة : ج 9 ص 29 (البكاء على خطايا النفس) .

8 / 3الحُزنُ عَلى ما فاتَ مِنَ الخَيرِ401.تيسير المطالب عن جابر بن عبداللّه :الإمام عليّ عليه السلام : إنَّ المُؤمِنَ إذا نَظَرَ اعتَبَرَ . . . ولا يَبلُغُ بِنِيَّتِهِ إرادَتُهُ فِي الخَيرِ ، يَنوي كَثيراً مِنَ الخَيرِ ويَعمَلُ بِطائِفَةٍ مِنهُ ، ويَتَلَهَّفُ عَلى ما فاتَهُ مِنَ الخَيرِ كَيفَ لَم يَعمَل بِهِ .

وَالمُنافِقُ . . . يَنوي كَثيراً مِنَ الشَّرِّ ويَعمَلُ بِطائِفَةٍ مِنهُ ، ويَتَلَهَّفُ عَلى ما فاتَهُ مِنَ الشَّرِّ كَيفَ لَم يَعمَل بِهِ .(3)402.حلية الأولياء عن سويد بن غفلة :عنه عليه السلام : أكثِر سُرورَكَ عَلى ما قَدَّمتَ مِنَ الخَيرِ ، وحُزنَكَ عَلى ما فاتَ مِنهُ .(4) .


1- .غررالحكم : ج 4 ص 136 ح 5594 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 286 ح 5164 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 3 ح 6 عن أحمد بن الحسن الحسيني عن الإمام الرضا عن أبيه عليهما السلام ، بحارالأنوار : ج 76 ص 59 ح 7 .
3- .تحف العقول : ص 212 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 50 ح 79 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 280 ح 218 .
4- .غررالحكم : ج 2 ص 192 ح 2345 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 78 ح 1873 وراجع : نهج البلاغة : الكتاب 66 و تاريخ دمشق : ج 42 ص 503 .

ص: 421

8 / 3 غصّه بر هر خير از دست رفته

403.الإمام عليّ عليه السلام :امام على عليه السلام : شادى مؤمن ، به فرمانبرى پروردگارش و اندوه او به گناه خود است .404.عنه عليه السلام :امام صادق عليه السلام : چه بسا كسانى كه بيهوده بسيار مى خندند و در روز رستاخيز، بسيار مى گريند و چه بسيار كسانى كه بر گناهان خويش فراوان مى گريند و ترسانند ؛ امّا در روز قيامت ، در بهشت، بسيار شادمان و خندان اند .ر . ك : دانش نامه قرآن و حديث : ج 14 ص 105 (گريستن بر خطاهاى نفس).

8 / 3غصّه بر هر خير از دست رفته 408.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : مؤمن چون بنگرد عبرت بياموزد ... و اراده او در خير ، به پاى نيّتش [در خير ]نمى رسد . نيّت خير ، بسيار دارد؛ امّا تنها بخشى از آنها را انجام مى دهد و بر كارهاى خيرى كه از دستش رفته، افسوس مى خورد كه چرا آنها را جامه عمل نپوشانده است؟! و منافق ... شرّ بسيار در سر مى پرورانَد و پاره اى از آنها را به كار مى بندد و افسوس مى خورد كه چرا شرّ از دست رفته را انجام نداده است؟!409.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : بر خيرى كه پيش فرستاده اى، بسيار شادمان باش و بر آنچه از آن از دست داده اى، بسيار اندوهگين باش .

.

ص: 422

8 / 4الحُزنُ بِذِكرِ المَعادِ412.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : اِملِك حَمِيَّةَ(1) أنفِكَ ، وسَورَةَ(2) حَدِّكَ ، وسَطوَةَ يَدِكَ ، وغَربَ (3) لِسانِكَ ، وَاحتَرِس مِن كُلِّ ذلِكَ بِكَفِّ البادِرَةِ(4) وتَأخيرِ السَّطوَةِ ، حَتّى يَسكُنَ غَضَبُكَ فَتَملِكَ الاِختِيارَ ، ولَن تَحكُمَ ذلِكَ مِن نَفسِكَ حَتّى تُكثِرَ هُمومَكَ بِذِكرِ المَعادِ إلى رَبِّكَ .(5)413.الإمام الصادق عليه السلام :الإمام زين العابدين عليه السلام : اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَارزُقني خَوفَ غَمِّ الوَعيدِ ، وشَوقَ ثَوابِ المَوعودِ ، حَتّى أجِدَ لَذَّةَ ما أدعوكَ لَهُ ، وكَآبَةَ ما أستَجيرُ بِكَ مِنهُ .(6)414.الإمام عليّ عليه السلام :كتاب من لا يحضره الفقيه : جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، فَقالَ : إنَّ لي زَوجَةً إذا دَخَلتُ تَلَقَّتني ، وإذا خَرَجتُ شَيَّعَتني ، وإذا رَأَتني مَهموماً قالَت : ما يُهِمُّكَ ؟ إن كُنتَ تَهتَمُّ لِرِزقِكَ فَقَد تَكَفَّلَ لَكَ بِهِ غَيرُكَ ، وإن كُنتَ تَهتَمُّ بِأَمرِ آخِرَتِكَ فَزادَكَ اللَّهُ هَمّاً .

فَقالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ للَّهِ ِ عُمّالاً وهذِهِ مِن عُمّالِهِ ، لَها نِصفُ أجرِ الشَّهيدِ .(7)راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنة : ج 9 ص 34 (البكاءمن خوف المحشر) .

.


1- .الحَميَّةُ : الأنَفَةُ والغَيره (النهاية : ج 1 ص 447 «حمي») .
2- .السَّوَرة من الإنسان : الوثبة وما يعتريه من الغضب (انظر : لسان العرب : ج 4 ص 385 «سور») .
3- .الغرب : حدُّ كلّ شي ء ، وغرب كلّ شي ء حدُّهُ ، والغرب والغربة : الحِدّة (لسان العرب : ج 1 ص 640 «غرب») .
4- .البادرة : الحِدّة ، وهو ما يبدر من حدّة الرجل عند غضبه من قولٍ أو فعل (لسان العرب : ج 4 ص 48 «بدر») .
5- .نهج البلاغة : الكتاب 53 . تحف العقول : ص 148 ، بحارالأنوار : ج 33 ص 611 ح 744 .
6- .الصحيفة السجّاديّة : ص 95 الدعاء 22 ، مصباح المتهجّد : ص 647 ح 717 ، الإقبال : ج 1 ص 429 ، المصباح للكفعمي : ص 853 وليس فيها صدره كلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 98 ص 176 ح 1 .
7- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 389 ح 4369 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 438 ح 1500 نحوه ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 291 ح 52 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 17 ح 14 .

ص: 423

8 / 4 غصّه خوردن از ياد قيامت

8 / 4غصّه خوردن از ياد قيامت 418.الإمام عليّ عليه السلام :امام على عليه السلام : بادِ دماغ و تندى خشم و ضربِ دست و تيزى زبانت را مهار كن و با پرهيز از شتاب زدگى و با تأخير در كيفر ، خود را از تمام اين كارها نگه دار تا خشمت فرو بنشيند و عنان اختيارت را در دست گيرى ، و تو هرگز بر خود چنين مسلّط نخواهى شد مگر آن كه با ياد معاد و بازگشت به سوى پروردگارت ، اندوهت را فراوان گردانى .419.عنه عليه السلام :امام زين العابدين عليه السلام : خدايا! بر محمّد و خاندانش درود فرست و بيم از اندوهِ وعده داده شده ، و شوق پاداش وعده داده شده را روزى ام كن تا لذّت آنچه را كه براى آن مى خوانمت و رنج آنچه را از آن به تو پناه مى برم، در يابم .420.عنه عليه السلام :كتاب من لا يحضره الفقيه : مردى ، نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت : زنى دارم كه هر گاه وارد [خانه ]مى شوم ، به پيشوازم مى آيد و هر گاه [از خانه] خارج مى شوم ، بدرقه ام مى كند ، و هر گاه مرا اندوهگين مى بيند ، مى گويد : چرا اندوهگينى؟ اگر غمِ روزى ات را مى خورى ، غير تو (خداوند)، آن را برايت ضمانت كرده است ، و اگر غم آخرتت را دارى ، پس خداوند بر اندوهت بيفزايد .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «خداوند ، كارگرانى دارد و اين زن ، يكى از كارگران اوست . براى او نصف پاداش شهيد در نظر گرفته شده است» .ر . ك : دانش نامه قرآن و حديث : ج 14 ص 115 (گريستن از خوف محشر).

.

ص: 424

8 / 5الحُزنُ عَلى مَصائِبِ أهلِ البَيتِ 424.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : إنَّ اللَّهَ تَعالَى اطّلَعَ إلَى الأَرضِ فَاختارَنا ، وَاختارَ لَنا شيعَةً يَنصُرونَنا ، ويَفرَحونَ لِفَرَحِنا ويَحزَنونَ لِحُزنِنا ، ويَبذُلونَ أموالَهُم وأَنفُسَهُم فينا ، اُولئِكَ مِنّا وإلَينا .(1)425.عنه عليه السلام :الإمام الرّضا عليه السلام : مَن تَرَكَ السَّعيَ في حَوائِجِهِ يَومَ عاشورا ، قَضَى اللَّهُ لَهُ حَوائِجَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، ومَن كانَ يَومُ عاشورا يَومَ مُصيبَتِهِ وحُزنِهِ وبُكائِهِ ، يَجعَلُ اللَّهُ عزّ وجلّ يَومَ القِيامَةِ يَومَ فَرَحِهِ وسُرورِهِ ، وقَرَّت بِنا فِي الجِنانِ عَينُهُ .(2)426.الإمام الصادق عليه السلام :عنه عليه السلام : يَابنَ شَبيبٍ ، إن سَرَّكَ أن تَكونَ مَعَنا فِي الدَّرَجاتِ العُلى مِنَ الجِنانِ ، فَاحزَن لِحُزنِنا وَافرَح لِفَرَحِنا .(3)راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنة : ج 9 ص 35 (البكاء لمصائب أهل البيت عليهم السلام) .

8 / 6الحُزنُ عَلى مَصائِبِ أهلِ الإِيمانِ 430.الإمام عليّ عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أصبَحَ لا يَهتَمُّ بِاُمورِ المُسلِمينَ فَلَيسَ بِمُسلِمٍ .(4) .


1- .الخصال : ص 635 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، جامع الأخبار : ص 508 ح 1410 بزيادة «معادهم» قبل «الينا» ، غررالحكم : ج 2 ص 549 ح 3554 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 152 ح 3340 ، بحارالأنوار : ج 44 ص 287 ح 26 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 299 ح 57 ، علل الشرائع : ص 227 ح 2 ، الأمالي للصدوق : ص 191 ح 201 كلّها عن الحسن بن فضّال ، الإقبال : ج 3 ص 81 ، روضة الواعظين : ص 187 ، بحارالأنوار : ج 44 ص 284 ح 18 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 300 ح 58 ، الأمالي للصدوق : ص 193 ح 202 ، الإقبال : ج 3 ص 30 كلّها عن الريّان بن شبيب ، بحارالأنوار : ج 44 ص 286 ح 23 .
4- .الكافي : ج 2 ص 163 ح 1 ، مستطرفات السرائر : ص 642 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 58 ، الجعفريات : ص 88 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 337 ح 116 .

ص: 425

8 / 5 اندوه بر مصيبت هاى اهل بيت عليهم السلام

8 / 6 اندوه بر مصيبت هاى مؤمنان

8 / 5اندوه بر مصيبت هاى اهل بيت:433.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : خداوند متعال به زمين نگريست و ما را انتخاب كرد و براى ما پيروانى برگزيد كه يارى مان كنند و از شادى ما ، شادمان شوند و از اندوه ما اندوهناك ، و در راه ما جان و مال خود را نثار سازند . آنان از مايند و رو به سوى ما دارند .434.الإمام عليّ عليه السلام :امام رضا عليه السلام : هر كس در روز عاشورا ، تلاش و كوشش براى برآوردن نيازهايش را رها كند ، خداوند، نيازهاى دنيايى و آخرتىِ او را برآورده مى سازد ، و هر كس عاشورا ، روز ماتم و اندوه و گريه اش باشد ، خداوند، قيامت را روزِ شادى و خوش حالى اش قرار مى دهد و چشمش در بهشت به ما روشن مى شود .435.عنه عليه السلام :امام رضا عليه السلام : اى پسر شبيب ! اگر خوش حال مى شوى كه با ما در درجه هاى عالى بهشت باشى ، براى اندوه ما اندوهناك و براى شادمانى ما شادمان باش .ر . ك : دانش نامه قرآن و حديث : ج 14 ص 117 (گريستن بر مصيبت هاى اهل بيت عليهم السلام).

8 / 6اندوه بر مصيبت هاى مؤمنان 439.الإمام عليّ عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : كسى كه روز كند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نيست .

.

ص: 426

440.عنه عليه السلام :الاختصاص عن عوانة : لَمّا جاءَ هَلاكُ الأَشتَرِ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالبٍ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيهِ . . . بَكى عَلَيهِ أيّاماً ، وحَزَنَ عَلَيهِ حُزناً شَديداً ، وقالَ : لا أرى مِثلَهُ بَعدَهُ أبَداً .(1)441.عنه عليه السلام :الإمام زين العابدين عليه السلام - حينَ سَأَلَهُ جابِرُ بنُ يَزيدَ الجُعفِيُّ - : يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، ما حَقُّ المُؤمِنِ عَلى أخيهِ المُؤمِنِ ؟ - : يَفرَحُ لِفَرَحِهِ إذا فَرَحَ ، ويَحزَنُ لِحُزنِهِ إذا حَزِنَ ، ويُنفِذُ اُمورَهُ كُلَّها فَيُحَصِّلُها ، ولا يَغتَمُّ لِشَي ءٍ مِن حُطامِ الدُّنيَا الفانِيَةِ إلّا واساهُ ، حَتّى يَجرِيانِ فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ في قَرنٍ واحِدٍ . . (2)442.عنه عليه السلام :الإمام الباقر عليه السلام : إنَّ المُؤمِنَ لَتَرِدُ علَيهِ الحاجَةُ لِأَخيهِ فَلا تَكونُ عِندَهُ ، فَيَهتَمُّ بِها قَلبُهُ ، فَيُدخِلُهُ اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالى بِهَمِّهِ الجَنَّةَ .(3)443.عنه عليه السلام :الكافي عن عيسى بن أبي منصور : كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَا وَابنُ أبي يَعفورٍ ، وعَبدُ اللَّهِ بنُ طَلحَةَ ، فَقالَ ابتِداءً مِنهُ : يَابنَ أبي يَعفورٍ ، قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله : سِتُّ خِصالٍ مَن كُنَّ فيهِ كانَ بَينَ يَدَيِ اللَّهِ عزّ وجلّ وعَن يَمينِ اللَّهِ .

فَقالَ ابنُ أبي يَعفورٍ ، وما هُنَّ جُعِلتُ فِداكَ ؟

قالَ : يُحِبُّ المَرءُ المُسلِمُ لِأَخيهِ ما يُحِبُّ لِأَعَزِّ أهلِهِ ، ويَكرَهُ المَرءُ المُسلِمُ لِأَخيهِ ما يَكرَهُ لِأَعَزِّ أهلِهِ ، ويُناصِحُهُ الوِلايَةَ .

فَبَكَى ابنُ أبي يَعفورٍ وقالَ : كَيفَ يُناصِحُهُ الوِلايَةَ ؟

قالَ : يَابنَ أبي يَعفورٍ ، إذا كانَ مِنهُ بِتِلكَ المَنزِلَةِ بَثَّهُ هَمَّهُ ، فَفَرِحَ لِفَرَحِهِ إن هُوَ فَرِحَ ، وحَزِنَ لِحُزنِهِ إن هُوَ حَزِنَ ، وإن كانَ عِندَهُ ما يُفَرِّجُ عَنهُ فَرَّجَ عَنهُ ، وإلّا دَعَا اللَّهَ لَهُ .(4) .


1- .الاختصاص : ص 81 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 591 ح 735 .
2- .بحارالأنوار : ج 26 ص 17 ح 2 نقلاً عن كتاب عتيق لمحدّثي أصحابنا .
3- .الكافي : ج 2 ص 196 ح 14 عن عبداللَّه بن محمّد الجعفي ، بحارالأنوار : ج 74 ص 331 ح 104 .
4- .الكافي : ج 2 ص 172 ح 9 ، المؤمن : ص 41 ح 94 ، بحارالأنوار : ج 27 ص 89 ح 41 وراجع : المحاسن : ج 1 ص 72 ح 28 وأعلام الدين : ص 440 .

ص: 427

444.الإمام الكاظم عليه السلام :الاختصاص - به نقل از عوانه - : چون خبر مرگ اشتر به على بن ابى طالب - كه درود خدا بر او باد - رسيد ... چند روز بر او گريست و براى او بسيار اندوهناك شد و فرمود : «ديگر مانند او را هرگز نخواهم ديد» .445.الإمام عليّ عليه السلام :امام زين العابدين عليه السلام - در پاسخ جابر بن يزيد جُعفى كه پرسيد : اى پسر پيامبر خدا ! حق مؤمن بر برادر مؤمنش چيست؟ - : در زمان شادمانى او براى شادى اش شاد مى شود و در زمان اندوهش براى اندوه او اندوهگين . همه كارهايش را پيگيرى مى كند و به انجام مى رساند . او براى از دست رفتن چيزى از كالاى ناپايدار دنيا اندوهگين نمى شود جز آن كه با وى همدردى مى كند تا بدان جا كه در هر خوبى و بدى اى، همپاى يكديگر حركت مى كنند .446.عنه عليه السلام :امام باقر عليه السلام : گاه مؤمن، نياز برادرش نزد او آورده مى شود و او آن را در اختيار ندارد . در نتيجه، دلش به خاطر آن اندوهگين مى گردد. خداوند نيز وى را به خاطر اندوهش وارد بهشت مى كند .447.عنه عليه السلام :الكافى - به نقل از عيسى بن ابو منصور - : همراه ابن ابى يعفور و عبد اللَّه بن طلحه نزد امام صادق عليه السلام بودم كه ايشان سخن آغاز كرد و فرمود : «اى پسر ابى يعفور ! پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده است : شش خصلت است كه دارنده آن، در پيشگاه خداوند و در جانب راست اوست».

ابن ابى يعفور گفت : فدايت شوم! آنها چيستند؟

فرمود : «انسان مسلمان براى برادرش دوست بدارد آنچه را كه براى عزيزترين وابستگانش دوست مى دارد و اين كه انسان مسلمان، براى برادرش ناپسند بدارد آنچه را كه براى عزيزترين وابستگان خود ناپسند مى دارد و با او خيرخواهانه دوستى كند» .

ابن ابى يعفور گريست و گفت : چگونه با او خيرخواهانه دوستى كند؟

فرمود : «اى پسر ابى يعفور ! چنانچه تا به اين حد با او (دوست) باشد، آنچه را در دل دارد برايش بازگو مى كند . پس اگر او شاد شود ، به خاطر شادى او شادمان مى شود و اگر اندوهگين شود، براى اندوه او اندوهگين مى گردد . اگر مايه گشايشى در اختيار داشته باشد از او گشايشى مى كند و اگر نه ، برايش خدا را مى خواند» . .

ص: 428

8 / 7الحُزنُ عَلى مَصائِبِ الأَهلِ وَالأَحِبَّةِ450.عنه عليه السلام :المعجم الكبير عن أبي اُمامة : جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله حينَ تُوُفِّيَ إبراهيمُ وعَيناهُ تَدمَعانِ ، فَقالَ : يا نَبِيَّ اللَّهِ ، تَبكي عَلى هذَا السَّخلِ (1) ؟! وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ ، لَقَد دَفَنتُ اثنَي عَشَرَ وَلَداً فِي الجاهِلِيَّةِ ، كُلُّهُم آسَفُ مِنهُ ، كُلُّهُم أدُسُّهُ فِي التُّرابِ أحياءً !

فَقالَ نَبِيُّ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله : فَما ذاكَ بِأَن كانَتِ الرَّحمَةُ ذَهَبَت مِنكَ ؟ يَحزَنُ القَلبُ وتَدمَعُ العَينُ عَلى إبراهيمَ ، ولا نَقولُ ما يُسخِطُ الرَّبَّ ، وإنّا عَلى إبراهيمَ لَمَحزونونَ .(2)451.عنه عليه السلام :صحيح البخاري عن أنس : دَخَلنا مَعَ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله عَلى أبي سَيفٍ القَينِ ، وكانَ ظِئراً . (3) لِإِبراهيمَ عليه السلام ، فَأَخَذَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله إبراهيمَ فَقَبَّلَهُ وشَمَّهُ ، ثُمَّ دَخَلنا عَلَيهِ بَعدَ ذلِكَ وإبراهيمُ يَجودُ بِنَفسِهِ ، فَجَعَلَت عَينا رَسولِ اللَّه صلى اللَّه عليه و آله تَذرِفانِ ، فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَوفٍ : وأَنتَ يا رَسولَ اللَّهِ ؟

فَقالَ : يَابنَ عَوفٍ ، إنَّها رَحمَةٌ . ثُمَّ أتبَعَها بِاُخرى ، فَقالَ صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ العَينَ تَدمَعُ ، وَالقَلبُ يَحزَنُ ، ولا نَقولُ إلّا ما يُرضي رَبَّنا ، وإنّا بِفِراقِكَ - يا إبراهيمُ - لَمَحزونونَ .(4) .


1- .السَّخْلُ : المولود المحبّب إلى أبويه ، وهو في الأصل ولد الغنم (النهاية : ج 2 ص 350 «سخل») .
2- .المعجم الكبير : ج 8 ص 230 ح 7899 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 94 .
3- .ظئر إبراهيم : هو زوج مرضعته (النهاية : ج 3 ص 154 «ظأر») .
4- .صحيح البخاري : ج 1 ص 439 ح 1241 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 115 ح 7150 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 267 ح 4 ، تاريخ دمشق : ج 43 ص 559 ح 9404 عن عمران بن الحصين وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 727 ح 42898 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 93 .

ص: 429

8 / 7 اندوه بر مصيبت هاى خانواده و دوستان

8 / 7اندوه بر مصيبت هاى خانواده و دوستان 454.عنه عليه السلام :المعجم الكبير - به نقل از ابو امامه - : هنگامى كه ابراهيم [فرزند پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ]از دنيا رفت ، مردى نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد و ديد كه ايشان اشك مى ريزد . گفت : اى پيامبر خدا ! براى اين بچّه، گريه مى كنى ؟ سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت، من در جاهليت، دوازده فرزندم را كه همگى از اين [فرزند شما، جوان تر و ]ترحّم انگيزتر بودند ، زنده به گور كردم .

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «من چه كنم ، اگر در وجود تو رحم نبوده است ؟ دل، اندوهگين مى شود و چشم، بر ابراهيم اشك مى ريزد ؛ ولى چيزى نمى گوييم كه خداوند را ناخشنود گرداند . ما براى ابراهيم اندوهگينيم» .455.الإمام الكاظم عليه السلام :صحيح البخارى - به نقل از اَ نَس - : با پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بر ابو سيف آهنگر وارد شديم . او شوهر دايه ابراهيم بود . پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ابراهيم را گرفت و بوسيد و بوييد . نوبت بعد كه نزد او رفتيم، ابراهيم در حال جان دادن بود . از چشمان پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله اشك سرازير شد . عبد الرحمان بن عوف گفت : شما هم اى پيامبر خدا ؟

فرمود : «اى پسر عوف! اين، دل رحمى است» و اين جمله را دوباره تكرار كرد (/ باز هم اشك ريخت) و سپس فرمود : «چشم، اشك مى ريزد و دل، اندوهگين مى شود ؛ امّا جز آنچه پروردگار ما را خشنود سازد، سخنى بر زبان نمى آوريم . ما از فراق تو - اى ابراهيم - اندوهناكيم» .

.

ص: 430

456.عنه عليه السلام :حلية الأولياء عن أنس : نَظَرَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله إلَى ابنِهِ إبراهيمَ وهُوَ في حِجرِهِ يَموتُ ، فَفاضَت عَيناهُ ، فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ : أتَبكي يا رَسولَ اللَّهِ وقَد نَهَيتَنا عَنِ البُكاءِ ؟!

فَقالَ : إنّي لَم أنهَكُم عَن هذا ، إنَّ هذا رَحمَةٌ ، مَن لا يَرحَم لا يُرحَم .(1)457.عدّة الداعي عن سويد بن غفلة :الإمام الصادق عليه السلام : قالَ سَلمانُ : عَجِبتُ بِسِتً ّ ، ثَلاثٍ أضحَكَتني وثَلاثٍ أبكَتني ؛ فَأَمَّا الَّتي أبكَتني : فَفِراقُ الأَحِبَّةِ مُحَمَّدٍ وحِزبِهِ ، وهَولُ المُطَّلَعِ ، وَالوُقوفُ بَينَ يَدَيِ اللَّهِ عزّ وجلّ ، وأَمَّا الَّتي أضحَكَتني : فَطالِبُ الدُّنيا وَالمَوتُ يَطلُبُهُ ، وغافِلٌ ولَيسَ بِمَغفولٍ عَنهُ ، وضاحِكٌ مِل ءَ فيهِ لا يَدري أرَضِيَ اللَّهُ أم سَخِطَ .(2)راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنة : ج 9 ص 40 (البكاء لفقد الصالحين) وص 42 (البكاء لفراق الأحبّة) وص 51 (مبادى البكاء الممدوح / الرحمة) .

8 / 8الحُزنُ عَلى ضَلالَةِ الكُفّارِالكتاب(فَلَعَلَّكَ بَخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا) .(3)

.


1- .حلية الأولياء : ج 6 ص 341 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 3 ص 552 ح 6672 عن مكحول ؛ الأمالي للطوسي : ص 388 ح 850 عن عائشة وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 151 ح 1 .
2- .الخصال : ص 326 ح 17 عن منذر الجوّان ، الاختصاص : ص 230 وفيه «أرضي له ربه» بدل «أرضي اللَّه» ، المحاسن : ج 1 ص 63 ح 6 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 78 ص 453 ح 24 .
3- .الكهف : 6 .

ص: 431

8 / 8 غصه از گمراهى كافران

463.عنه عليه السلام ( _ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ ) حلية الأولياء - به نقل از اَ نَس - : پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به پسر خويش ابراهيم - كه در آغوشش در حال جان كندن بود - ، نگريست و اشك از چشمانش سرازير شد . عبد الرحمان گفت : اى پيامبر خدا ! شما ما را از گريستن نهى كرده ايد؛ ولى خود مى گرييد ؟!

فرمود : «من شما را از اين كار نهى نكردم . اين، رحم است و كسى كه رحم نداشته باشد، مورد رحم [الهى ]قرار نمى گيرد» .464.عنه عليه السلام :امام صادق عليه السلام : سلمان گفت : از شش چيز تعجّب كردم : سه چيز مرا مى خندانند و سه چيز به گريه ام مى اندازند . آن سه چيز كه مرا مى گريانند ، فراق عزيزانم محمّد صلى اللَّه عليه و آله و گروه اوست ، و وحشت قبر (/ قيامت) ، و ايستادن در برابر خداوند عزّ وجلّ . و آن سه چيز كه موجب خنده ام مى شوند ، طالب دنياست، در حالى كه مرگ در طلب اوست ، و غافلى كه در مورد او غفلت نمى شود ، و كسى كه صدايش به خنده بلند مى شود، در حالى كه نمى داند آيا خدا از او خشنود است يا ناخشنود .ر . ك : دانش نامه قرآن و حديث : ج 14 ص 127 (گريستن براى از دست دادن نيكان) و ص 131 (گريستن در فراق عزيزان) و ص 149 (خاستگاهاى گريه پسنديده / دل رحمى) .

8 / 8غصه از گمراهى كافران قرآن(اگر به اين گفتار ايمان نياورند ، گويى از سر غمخوارى، مى خواهى خود را به خاطر كارهايشان هلاك گردانى !) .

.

ص: 432

الحديث 471.الكافي عن محمّد بن عبد الجبّار عن بعض أصحابنا رفعالإمام الباقر عليه السلام - في قَولِهِ تَعالى : (فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفسَكَ) - : يَقولُ عزّ وجلّ : «قاتِلٌ نَفسَكَ عَلى آثارِهِم» ، وأَمّا [قَولُُه] : (أَسَفًا) يَقولُ : «حُزناً» .(1) .


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 31 ، بحار الأنوار : ج 9 ص 223 ح 109 ؛ فتح الباري : ج 8 ص 406 ذيل ح 4723 عن قتادة من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، تفسير الثعلبي : ج 6 ص 145 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، تفسير ابن أبي حاتم : ج 8 ص 2749 ح 15529 عن السدي من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .

ص: 433

حديث 473.عنه عليه السلام :امام باقر عليه السلام - در باره اين سخن خداى متعال : (فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَك) : خداوند مى فرمايد : به خاطر كارهايشان خود را به كشتن مى دهى . و امّا [اين سخن خداوند] : (أسفاً) ، [يعنى] : از سر غمخوارى . .

ص: 434

الفصل التاسع : أفراح تتبع الحزن 9 / 1الفَرَحُ بِغَيرِ الحَقِ الكتاب(ذَ لِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِى الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِ ّ وَ بِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ * ادْخُلُواْ أَبْوَ بَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ) .(1)

الحديث 480.الإمام زين العابدين عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : عَجَباً لِلعاقِلِ كَيفَ يَنظُرُ إلى شَهوَةٍ يُعَقِّبُهُ النّظَرُ إلَيها حَسرَةً !(2)481.الكافي عن عبد اللّه بن عجلان السّكونيّ :عنه عليه السلام : مَن لَم يَعذِل (3) نَفسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ خاضَ فِي الحَسَراتِ وسَبَحَ فيها .(4)راجع : ص 180 (اتباع الشهوات) .

.


1- .غافر : 75 و 76 .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 200 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 161 ح 52 .
3- .العَذلُ : المَلامَةُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 1184 «عذل») .
4- .تحف العقول : ص 168، الغارات : ج 1 ص 144 وفيه «يعزف» بدل «يعذل» ، بحارالأنوار : ج 68 ص 384 ح 32.

ص: 435

فصل نهم : شادى هايى كه اندوه در پى مى آورند

9 / 1 شادى ناحق

فصل نهم : شادى هايى كه اندوه در پى مى آورند9 / 1شادى ناحق قرآن(آنها (مجازات ها) به خاطر آن است كه به ناروا در زمين شادمانى كرديد و به جهت آن است كه سرمست و مغرور بوديد . وارد درهاى جهنّم شويد و در آن، جاودان بمانيد . چه بد است جايگاه متكبّران!) .

حديث 489.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : شگفت از خردمند كه چگونه به شهوتى مى نگرد كه نگاه به آن ، حسرتى را در پى مى آورد!490.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : كسى كه جان خود را سرزنش گرانه، از كامجويى باز ندارد ، در [درياى ]حسرت ها غوطه ور و شناور مى گردد .ر . ك : ص 181 (پيروى از هوس ها) .

.

ص: 436

9 / 2الفَرَحُ بِإِقبالِ الدُّنيا الذَّميمَةِالكتاب(وَ فَرِحُواْ بِالْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا فِى الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَعٌ ) .(1)

(وَ لَئِنْ أَذَقْنَهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيَِّاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ) .(2)

(فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَ بَ كُلِ ّ شَىْ ءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ) .(3)

(فَإِنْ أَعْرَضُواْ فَمَا أَرْسَلْنَكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَغُ وَ إِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَنَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَ إِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَنَ كَفُورٌ) .(4)

(وَ إِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُواْ بِهَا وَ إِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ) .(5)

الحديث 501.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : الفَرَحُ بِالدُّنيا حُمقٌ .(6)502.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : ... فَالمُتَمَتِّعونَ مِنَ الدُّنيا تَبكي قُلوبُهُم وَإِن فَرِحوا ، وَيَشتَدُّ مَقتُهُم لِأَنفُسِهِم وَإِنِ اغتُبِطوا بِبَعضِ ما رُزِقوا .(7) .


1- .الرعد : 26 .
2- .هود : 10 .
3- .الأنعام : 44 .
4- .الشورى : 48 .
5- .الروم : 36 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 124 ح 454 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 31 ح 501 .
7- .بحارالأنوار : ج 75 ص 22 .

ص: 437

9 / 2 دلخوشى به روى آوردن دنياى نكوهيده

9 / 2دل خوشى به روى آوردن دنياى نكوهيده قرآن(به زندگى دنيا دل شاد شدند ، و حال آن كه زندگى دنيا در برابر آخرت ، كالاى ناچيزى بيش نيست) .

(اگر بعد از شدّت و رنجى كه به او رسيده ، نعمت هايى به او بچشانيم ، مى گويد : مشكلات از من برطرف شد [و ديگر باز نخواهد گشت]. به راستى كه او سرخوش و فخرفروش است) .

(پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند، فراموش كردند، درهاى هر چيزى [از نعمت ها] را بر آنان گشوديم ، تا هنگامى كه به آنچه داده شدند، سرمست گرديدند، ناگهان [گريبان] آنان را گرفتيم و يكباره نوميد شدند) .

(اگر روى گردان شوند [غمگين مباش]، ما تو را حافظ آنان [و مأمور اجبارشان] قرار نداده ايم؛ وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است! و هنگامى كه ما رحمتى از سوى خود به انسان بچشانيم، به آن دلخوش مى شود، و اگر بلايى به خاطر كارهايى كه انجام داده اند، به آنها رسد، [دچار نااميدى مى شوند؛ ]چرا كه انسان، بسيار كفران كننده است) .

(هنگامى كه رحمتى به مردم بچشانيم، از آن خوش حال مى شوند و هر گاه مصيبتى به خاطر كارهايى كه انجام داده اند به آنان رسد ، ناگهان مأيوس مى شوند) .

حديث 512.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : دل خوش داشتن به دنيا، نابخردى است .513.الإمام الصادق عليه السلام :امام على عليه السلام : برخورداران از دنيا، دل هاشان گريان است ، هر چند [به ظاهر ]شاد باشند و از خويشتن سخت بيزارند ، گرچه به سبب پاره اى از آنچه از دنيا نصيبشان شده ، مورد غبطه ديگران باشند .

.

ص: 438

514.الإمام الصادق عليه السلام :عنه عليه السلام : هَلَكَ الفَرِحونَ بِالدُّنيا يَومَ القِيامَةِ ، ونَجَا المَحزونونَ بِها .(1)515.الإمام عليّ عليه السلام :عنه عليه السلام - مِن كِتابٍ لَهُ إلى مُعاوِيَةَ - : فَاحذَرِ الدُّنيا ، فَإِنَّهُ لا فَرَحَ في شَي ءٍ وَصَلتَ إلَيهِ مِنها .(2)516.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام : سُرورُ الدُّنيا غُرورٌ ، ومَتاعُها ثُبورٌ(3) .(4)517.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام - يَصِفُ الدُّنيا - : فَسُبحانَ اللَّهِ ! ما أعَزَّ سرورَها ، وأظمَأَ رَيَّها(5) ، وأضحى فَيأَها(6) .(7)518.الإمام عليّ عليه السلام :الإمام الباقر عليه السلام : إنَّ العَبدَ لَيَكونُ لَهُ عِندَ اللَّهِ الدَّرَجَةُ السَّنِيَّةُ العَظيمَةُ الشَّريفَةُ ، فَيَبتَليهِ بِالبَلاءِ لِكَي يَنالَ تِلكَ الدَّرَجَةَ ، فَيَعدو إلَيهِ النّاسُ أفواجاً يُعَزّونَهُ ويَتَوَجَّعونَ لَهُ مِمّا أصابَهُ ، ولَو عَلِموا ما آتاهُ اللَّهُ مِن تِلكَ الدَّرَجَةَ لَم يَتَوَجَّع لَهُ أحَدٌ ، ولم يُعَزِّهِ أحَدٌ .

وإنَّ العَبدَ لَيَبتَليهِ اللَّهُ بِالشَّي ءِ لِيوقفَ بِهِ آخِرَتهُ ، فَيَعدو إلَيهُ أفواجٌ يُهَنِّؤونَهُ ويَفرَحونَ لَهُ لِما اُوتِيَ فِي الدُّنيا ، ولَو يَعلَمونَ ما اُوتِيَ لَهُ (8) مِن آخِرَتِهِ لَم يُهَنِّئهُ أحَدٌ ولَم يَفرَح .(9) .


1- .غررالحكم : ج 6 ص 206 ح 10048 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 511 ح 9307 .
2- .وقعة صفين : ص 493 ، بحارالأنوار : ج 32 ص 537 ح 451 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 2 ص 226 ، الفتوح : ج 3 ص 191 .
3- .الثُّبُور : الهلاك والخسران (الصحاح : ج 2 ص 604 «ثبر») .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 132 ح 5576 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 283 ح 5097 .
5- .أظمأ ريّها : أي أعطش ارتواءها (انظر : لسان العرب : ج 1 ص 116 «ظمأ») .
6- .أضحى فيأها : أي أحرّ ظلّها (انظر : الصحاح : ج 1 ص 63 «فيأ») .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 114 ، تحف العقول : ص 219 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 147 ح 3248 ؛ دستور معالم الحكم : ص 34 .
8- .أي ما اُوتي له من سوء العذاب وما زُوي عنه من حسن الثواب .
9- .مشكاة الأنوار : ص 504 ح 1690 وراجع : التمحيص : ص 58 ح 120 .

ص: 439

519.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : آنان كه سرمست دنيايند، روز رستاخيز ، هلاك مى شوند و كسانى كه در آن ، دل غمين [سرنوشت خويش]اند، نجات مى يابند .520.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام - در نامه اش به معاويه - : از دنيا بپرهيز؛ زيرا آنچه تو بدان دست يافته اى، مايه شادمانى نيست .521.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : دل خوش داشتن به دنيا ، فريب خوردن است و كالايش فنا .522.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام - در توصيف دنيا - : منزّه است خدا! شادمانى دنيا چه ناچيز است ، و سيراب شدن از آن ، چه تشنگى آور، و سايه آن ، چه سوزنده !523.عنه عليه السلام :امام باقر عليه السلام : همانا براى بنده اى در نزد خداوند، درجه اى ارجمند و بزرگ و باشرافتْ در نظر گرفته مى شود. پس او را با گرفتارى اى مى آزمايد تا بدان درجه نايل آيد . مردم، دسته دسته براى تسليت و همدردى در مصيبتى كه به وى رسيده، به نزدش مى شتابند ، وانگهى اگر از درجه اى كه خدا به او عطا كرده باخبر بودند، كسى با او همدردى نمى كرد و تسليت نمى گفت . همانا بنده اى را خداوند با چيزى مى آزمايد تا با آن، او را از كمال آخرتى باز دارد . پس مردم، دسته دسته براى شادباش گفتن نزد او مى شتابند و از آنچه در دنيا به وى داده شده اظهار شادمانى مى كنند كه اگر از آنچه در آخرت گرفتارش مى شود باخبر بودند ، كسى به او تبريك نمى گفت و شادى نمى كرد . .

ص: 440

524.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام - فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ - :مَضَى الدَّهرُ وَالأَيّامُ وَالذَّنبُ حاصِلٌ وأنتَ بِما تَهوى عَنِ الحَقِّ غافِلُ سُرورُكَ فِي الدُّنيا غُرورٌ وحَسرَةٌوعَيشُكَ فِي الدُّنيا مُحالٌ وباطِلُ .(1)525.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام - فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ - :لَئِن ساءَني دَهرٌ عَزَمتُ تَصبُّراًوكُلُّ بَلاءٍ لا يَدومُ يَسيرُوإن سَرَّني لَم أبتَهِج بِسُرورِهِ وكُلُّ سُرورٍ لا يَدومُ حَقيرُ .(2)راجع : ص 208 (الفصل الرابع : علاج الحزن / العلاج العلمي / معرفة ما ينبغي السرور به او الحزن عليه) .

9 / 3الفَرَحُ بِالعِلمِ بِلا إيمانٍ(فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ)

9 / 4الفَرَحُ بِالسَّيِّئاتِ الكتاب(وَ إِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمُ انقَلَبُواْ فَكِهِينَ) .(3)

.


1- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 412 الرقم 326 .
2- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 250 الرقم 170 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 35 عن الإمام الحسن عليه السلام من دون إسناد إلى الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 44 ص 57 ح 6 .
3- .المطفّفين : 31 .

ص: 441

9 / 3 دل خوش بودن به دانش، بدونِ ايمان

9 / 4 باليدن به گنهكارى

534.الإمام عليّ عليه السلام ( _ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ ) امام على عليه السلام - در ديوان منسوب به ايشان - :روزگار و روزها گذشت و حاصلش گناه بودو تو، به سبب هواهاى نفسانى ات ، از حقْ غافلى شادى تو در دنيا ، فريب و حسرتى بيش نيست و زيستن تو در دنيا ، محال و ناشدنى است.535.عنه عليه السلام ( _ أيضًا _ ) امام على عليه السلام - در ديوان منسوب به ايشان - :اگر زمانه با من ناسازگارى كند ، مصمّم ، صبر پيشه مى كنم؛زيرا [تحمّل] گرفتارىِ ناپايدار، آسان است اگر شادمانم كند، از شادمانى اش سرمست نمى شوم؛زيرا هر شادىِ ناپايدار ، كوچك است .. ك : ص 209 (فصل چهارم : درمان اندوه / درمان علمى / شناخت آنچه سزاوار شادمانى يا اندوه است).

9 / 3دل خوش بودن به دانش، بدونِ ايمان(هنگامى كه رسولانشان دلايل روشنى براى آنان آوردند ، به دانشى كه خود داشتند، مغرورانه مى باليدند؛ ولى آنچه [از كيفر الهى] را به تمسخر مى گرفتند، آنان را درنورديد) .

9 / 4باليدن به گنهكارى قرآن(چون به سوى خانواده خود بازمى گشتند، مسرور بودند) .

.

ص: 442

(إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِى يَقُولُونَ رَبَّنَا ءَامَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ أَنتَ خَيْرُ الرَّ حِمِينَ * فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنسَوْكُمْ ذِكْرِى وَ كُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ) .(1)

(فَلَمَّا جَاءَهُم بَِايَتِنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَضْحَكُونَ) .(2)

(هَذَا نَذِيرٌ مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَى * أَزِفَتِ الْآزِفَةُ * لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّهِ كَاشِفَةٌ * أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ * وَ تَضْحَكُونَ وَ لَا تَبْكُونَ) .(3)

(وَ أَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَبَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ * فَسَوْفَ يَدْعُواْ ثُبُورًا * وَ يَصْلَى سَعِيرًا * إِنَّهُ كَانَ فِى أَهْلِهِ مَسْرُورًا) .(4)

الحديث 549.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : مَن أذنَبَ ذَنباً وهُوَ ضاحِكٌ دَخَلَ النّارَ وهُوَ باكٍ .(5)550.عنه عليه السلام :عنه صلى اللَّه عليه و آله : ألا رُبَّ مَسرورٍ ومَغبونٍ وهُوَ لا يَشعُرُ ، يَأكُلُ ويَشرَبُ ويَضحَكُ ، وحَقٌّ لَهُ مِنَ اللَّهِ أن يَصلَى السَّعيرَ .(6)551.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : كَم مِن فَرِحٍ وَفَدَ به فَرَحُهُ عَلى حُزنٍ مُخَلَّدٍ .(7) .


1- .المؤمنون : 109 و 110 .
2- .الزخرف : 47 .
3- .النجم : 56 - 60 .
4- .الانشقاق : 10 - 13 .
5- .ثواب الأعمال : ص 266 ح 1 عن جعفر الجعفري عن الإمام الصادق عن أبيه عليهما السلام ، مشكاة الأنوار : ص 275 ح 823 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى اللَّه عليه و آله وليس فيه «وهو باك» ، أعلام الدين : ص 401 ، بحارالأنوار : ج 6 ص 36 ح 57 .
6- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 221 ، بحارالأنوار : ج 82 ص 168 ح 3 ؛ البداية والنهاية : ج 9 ص 348 ، تاريخ دمشق : ج 10 ص 505 عن بلال بن سعد وكلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
7- .عيون الحكم والمواعظ : ص 380 ح 6454 .

ص: 443

(در حقيقت، دسته اى از بندگان من بودند كه مى گفتند: پروردگارا! ايمان آورديم. بر ما ببخشاى و به ما رحم كن كه تو بهترين مهربانانى . امّا شما آنها را به باد مسخره گرفتيد تا شما را از ياد من غافل كردند و شما به آنان مى خنديديد).

(ولى هنگامى كه او آيات ما را براى آنها آورد ، به آن مى خنديدند).

(اين (پيامبر) ، بيم دهنده اى از بيم دهندگان پيشين است . آنچه بايد نزديك شود [قيامت]، نزديك شده است و هيچ كس جز خدا نمى تواند سختى هاى آن را برطرف سازد. آيا از اين سخن تعجّب مى كنيد، و مى خنديد و نمى گرييد) .

(امّا كسى كه كارنامه اش از پشت سرش به وى داده شود ، به زودى فرياد مى زند: واى بر من كه هلاك شدم! و در شعله هاى سوزان آتش، داخل مى شود ؛ چرا كه او در ميان خانواده اش، پيوسته [از كفر و گناه خود] مسرور بود) .

حديث 557.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : هر كس كه خندانْ گناه كند ، گريانْ داخل آتش جهنم مى شود .558.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : بسا شخص سرخوش ! بى آن كه خود دريابد ، در زيانكارى است . مى خورد و مى آشامد و مى خندد ، حال آن كه سزاوار است كه خداوند، او را در آتش فروزان جهنّم، وارد سازد .559.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : بسا فرد شادمانى كه سرخوشى اش، او را به اندوهى جاودان، وارد كند . .

ص: 444

560.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : مَن سَرَّهُ الفَسادُ ساءَهُ المَعادُ .(1)561.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : العِفَّةُ مَعَ الحِرفَةِ خَيرٌ مِن سُرورٍ مَعَ فُجورٍ .(2)562.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام : لا وِزرَ أعظَمُ مِنَ التَّبَجُّحِ (3) بِالفُجورِ .(4)9 / 5الفَرَحُ بِكَثرَةِ المالِ الكتاب(إِنَّ قَرُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَءَاتَيْنَهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلِى الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ) .(5)

الحديث 568.عنه عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام : أوحَى اللَّهُ عزّ وجلّ إلى موسى عليه السلام : يا موسى ، لا تَفرَح بِكَثرَةِ المالِ ، ولا تَدَع ذِكري عَلى كُلِّ حالٍ ؛ فَإِنَّ كَثرَةَ المالِ تُنسِي الذُّنوبَ ، وإنَّ تَركَ ذِكري يُقسِي القُلوبَ .(6) .


1- .عيون الحكم والمواعظ : ص 448 ح 7918 .
2- .تحف العقول : ص 79 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 69 ح 1756 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 216 ح 1 ؛ دستور معالم الحكم : ص 21 .
3- .يَتبحَّجُ : أي يتعظّمُ ويفتخر (النهاية : ج 1 ص 96 «بجح») .
4- .عيون الحكم والمواعظ : ص 540 ح 10002 .
5- .القصص : 76 .
6- .الكافي : ج 2 ص 497 ح 7 عن السكوني ، الخصال : ص 39 ح 23 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهما السلام ، علل الشرائع : ص 81 ح 2 عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عنه عليهما السلام ، تحف العقول : ص 493 من دون إسناد إلى الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 166 ح 192 عن إسماعيل بن أبي زياد ، بحارالأنوار : ج 13 ص 342 ح 19 .

ص: 445

9 / 5 سرمست بودن از فراوانىِ مال

569.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : كسى كه فساد، او را خوش حال كند ، بازگشت [به سراى آخرت]، او را ناراحت مى كند .570.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : پاك دامن بودن با كارگرى، خوش تر از شادمانىِ همراه با تبهكارى است .571.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : گناهى بزرگ تر از باليدن به زشتكارى ها نيست .9 / 5سرمست بودن از فراوانىِ مال قرآن(قارون از قوم موسى بود ؛ امّا بر آنان ستم كرد. ما آن قدر از گنج ها به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند، مشكل بود! [به خاطر آوريد ]هنگامى را كه قومش به او گفتند: اين همه، مغرورانه سرمستى مكن؛ كه خداوند، سرمستان مغرور را دوست ندارد) .

حديث 577.عنه عليه السلام :امام صادق عليه السلام : خداوند عزّ وجلّ به موسى عليه السلام وحى فرستاد : «اى موسى! به فراوانىِ مالْ دل خوش مباش و هيچ گاه ياد مرا وامگذار ؛ زيرا دارايىِ فراوان، گناهان را از ياد مى بَرَد و وانهادن ياد من، دل ها را سخت مى كند» .

.

ص: 446

9 / 6الفَرَحُ بِالمَدحِ الكاذِبِ الكتاب(لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ يَفْعَلُواْ فَلَا تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ) .(1)

الحديث 583.عنه عليه السلام :رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله - لِابنِ مَسعودٍ - : يَابنَ مَسعودٍ ، إذا مَدَحَكَ النّاسُ فَقالوا : إنَّكَ تَصومُ النَّهارَ وتَقومُ اللَّيلَ وأنتَ عَلى غَيرِ ذلِكَ فَلا تَفرَحِ بِذلِكَ ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعالى يَقولُ : (لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ يَفْعَلُواْ فَلَا تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)(2) .(3)584.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : لَم يُفَكِّر في عَواقِبِ الاُمورِ مَن وَثِقَ بِالغُرورِ(4) ، وصَبا إلى زَورِ(5) السُّرورِ .(6)9 / 7الفَرَحُ الحِزبِيُ الكتاب(مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَ كَانُواْ شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ) .(7)

.


1- .آل عمران : 188 .
2- .آل عمران : 188 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 353 ح 2660 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 103 ح 1 .
4- .الغُرور : الباطلُ الذي لا يَجرّ به نفعاً ولا يدفع به ضرّاً (مجمع البحرين : ج 2 ص 1311 «غرر») .
5- .الزورُ : الكَذِبُ والباطِلُ والتُهمة (النهاية : ج 2 ص 318 «زور») .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 106 ح 7566 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 414 ح 7041 .
7- .الروم : 32 .

ص: 447

9 / 6 خوش بودن از ستايش هاى دروغين

9 / 7 دل خوشى حزبى

9 / 6خوش بودن از ستايش هاى دروغين قرآن(هرگز گمان مبر آنها كه از كارهاى [زشت] خود خوش حال مى شوند، و دوست دارند در برابر كار نيكى كه انجام نداده اند، مورد ستايش قرار گيرند، از عذاب بركنارند! [بلكه] براى آنها، عذاب دردناكى است) .

حديث 594.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - خطاب به ابن مسعود - : اى پسر مسعود! اگر مردم، تو را بستايند و بگويند : تو روزها روزه اى و شب ها به نماز ايستاده اى و حال آن كه چنين نيستى ، مبادا بدان شادمان شوى ! خداوند متعال مى فرمايد : (هرگز گمان مبر آنها كه از كارهاى [زشت] خود خوش حال مى شوند، و دوست دارند در برابر كار نيكى كه انجام نداده اند، مورد ستايش قرار گيرند، از عذاب بركنارند! [بلكه ]براى آنها ، عذاب دردناكى است) .595.عنه عليه السلام ( _ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ ) امام على عليه السلام : آن كه به فريبْ اعتماد كند و به ناراستىِ شادى هاى مستانه بگرايد ، در رخدادها عاقبت انديشى نكرده است .9 / 7دل خوشى حزبى (1)قرآن([از آنْ كسان نباشيد كه] در دين خود تفرقه ايجاد كردند و به چندين گروه تقسيم شدند و [عجب اين كه ]هر گروهى به آنچه نزد آنهاست، دلخوش اند) .

.


1- .منظور موردى است كه فرد از سر تعصّب به داشته هاى خود و يا وابستگانش ، بدانها دلخوش و خرسند باشد .

ص: 448

(فَتَقَطَّعُواْ أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ) .(1)

الحديث 602.عنه عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام : أمّا يَومُ عاشورا فَيَومٌ اُصيبَ فيهِ الحُسَينُ عليه السلام صَريعاً بَينَ أصحابِهِ ، وأصحابُهُ صَرعى حَولَهُ (عُراةٌ) ، أفَصَومٌ يَكونُ في ذلِكَ اليَومِ ؟ ! كَلّا ورَبِّ البَيتِ الحَرامِ ما هوَ يَومُ صَومٍ ، وما هُوَ إلّا يَومُ حُزنٍ ومُصيبَةٍ دَخَلَت عَلى أهلِ السَّماءِ وأهلِ الأَرضِ وجَميعِ المُؤمِنينَ ، ويَومُ فَرَحٍ وسُرورٍ لِابنِ مَرجانَةَ وآلِ زيادٍ وأهلِ الشّامِ ، غَضِبَ اللَّهُ عَلَيهِم وعَلى ذُرّيّاتِهِم ، وذلِكَ يَومٌ بَكَت عَلَيهِ جَميعُ بِقاعِ الأَرضِ خَلا بُقعَةَ الشّامِ .(2)9 / 8الفَرَحُ بِعُقوبَةِ الآخَرينَ 605.الإمام الصّادق عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام : لا تَندَمَنَّ عَلى عَفوٍ ، ولا تَبَجَّحَنَّ بِعُقوبَةٍ .(3)9 / 9الفَرَحُ بِسَقطَةِ الآخَرينَ 608.عنه عليه السلام ( _ أيضًا _ ) الإمام عليّ عليه السلام : لا تَفرَحَنَّ بِسَقطَةِ غَيرِكَ ، فَإِنَّكَ لا تَدري ما يُحدِثُ بِكَ الزَّمانُ .(4) .


1- .المؤمنون : 53 .
2- .الكافي : ج 4 ص 147 ح 7 عن عبدالملك ، بحار الأنوار : ج 45 ص 95 ح 40 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، غرر الحكم : ج 6 ص 299 ح 10319 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 528 ح 9616 ، بحارالأنوار : ج 33 ص 599 ح 744 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 290 ح 10290 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 523 ح 9514 ، كنزالفوائد : ج 2 ص 165 ، أعلام الدين : ص 155 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .

ص: 449

9 / 8 خوش حالى از كيفر دادن ديگران

9 / 9 خوش حالى از لغزش ديگران

(امّا آنها كارهاى خود را در ميان خويش به پراكندگى كشاندند، و هر گروهى به راهى رفتند، [و عجب اين كه] هر گروه به آنچه نزد خود دارند دلخوش اند) .

حديث 611.الإمام عليّ عليه السلام :امام صادق عليه السلام : روز عاشورا، روزى است كه مصيبت حسين عليه السلام و بر خاك افتادن او ميان يارانش ، پيش آمد و يارانش نيز برهنه ، بر گِرد او بر زمين افتاده بودند . آيا چنين روزى، روز روزه دارى است ؟ به پروردگار آن خانه باحرمت سوگند كه چنين روزى، روز روزه دارى نيست ! بلكه روز اندوه و مصيبتى است كه بر آسمانيان و زمينيان و همه مؤمنانْ وارد شده است . روز سرمستى و شادمانىِ پسر مرجانه و خاندان زياد و شاميان است . باشد كه خداوند، بر آنها و نسلشان خشم بگيرد . آن روزى است كه همه سرزمين ها جز سرزمين شام، بر آنها گريست .9 / 8خوش حالى از كيفر دادن ديگران 614.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : هرگز از چشم پوشى، پشيمان مشو و از كيفر دادن، به خود مَبال .9 / 9خوش حالى از لغزش ديگران 617.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام : هرگز از لغزش ديگران، دل شاد مشو ؛ زيرا نمى دانى كه روزگار، با تو چه خواهد كرد .

.

ص: 450

. .

ص: 451

. .

ص: 452

. .

ص: 453

. .

ص: 454

. .

ص: 455

. .

ص: 456

. .

ص: 457

. .

ص: 458

. .

ص: 459

. .

ص: 460

. .

ص: 461

. .

ص: 462

. .

ص: 463

. .

ص: 464

. .

ص: 465

. .

ص: 466

. .

ص: 467

. .

ص: 468

. .

ص: 469

فهرست منابع و مآخذ

فهرست منابع و مآخذ1 . اثربخشى مداخلات روان شناسى مثبت گرا جهت : افزايش نشاط، خشنودى از زندگى، معنادارى زندگى و كاهش افسردگى ؛ تدوين مدلى براى اقدام، فريد براتى، تهران : دانشگاه علامه طباطبايى ، 1389 ش . 2 . الآحاد و المثانى ، أحمد بن عمر ابن أبى عاصم (م 287 ق) ، تحقيق : باسم فيصل الجوابرة ، الرياض : دار الراية ، 1411 ق . 3 . الاحتجاج على اهل اللجاج ، أحمد بن على الطَّبَرسى (م 620 ق ) ، تحقيق : إبراهيم البهادرى ومحمّد هادى به ، تهران : دار الاُسوة ، 1413 ق ، اوّل . 4 . احياء علوم الدين ، محمّد بن محمّد الغزالى (م 505 ق ) ، بيروت : دار الهادى ، 1412 ق ، اوّل. 5 . الاختصاص ، المنسوب إلى محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، چهارم . 6 . اخلاق نيكوماخوس، ارسطو، ترجمه : ابو القاسم پورحسينى، تهران: دانشگاه تهران، 1381 ش. 7 . الإخوان ، أبى بكر عبداللَّه بن محمّد بن أبى الدنيا (م 281 ق ) ، تحقيق و تعليق : محمّد بن عبد الرحمان طوالبه ، قاهره : دار الاعتصام . 8 . الأدب المفرد ، محمّد بن إسماعيل البخارى (م 256 ق ) ، تحقيق : محمّد بن عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة . 9 . الاذكار المنتخبة من كلام سيّد الأبرار صلى اللَّه عليه و آله ، أبو زكريا يحيى بن شرف النَّوَوى (م 676 ق) ، الرياض : دار الهجره . 10 . ارشاد القلوب ، الحسن بن أبى الحسن الديلمى (م 711 ق ) ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1398 ق ، چهارم . 11 . اُسد الغابة فى معرفة الصحابة ، على بن أبى الكرم محمّد الشيبانى (ابن الأثير الجَزَرى) (م 630 ق ) ، تحقيق : على محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1415ق ، اوّل. 12 . اسنى المطالب فى احاديث مختلفة المراتب ، محمّد بن درويش الحوت البيروتى (م 1276 ق ) ، تحقيق : محمود الأرناؤوط و عبد الرحمان بن محمّد بن درويش ، بيروت : دار الفكر ، 1412 ق ، اوّل . 13 . الإصابة فى تمييز الصحابة ، أحمد بن على العسقلانى (ابن حجر) (م 852 ق ) ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمّد معوّض ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1415 ق ، اوّل. 14 . الاعتقادات ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : عاصم

.

ص: 470

عبد السيّد ، قم : المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد ، 1413 ق ، اوّل. 15 . اعلام الدين فى صفات المؤمنين ، الحسن بن محمّد الديلمى (م 711 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام . 16 . الإقبال بالأعمال الحسنة فى ما يعمل مرّة فى السنة (اقبال الأعمال) ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقيق : جواد القيّومى ، قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، 1414 ق ، اوّل. 17 . الأمالى ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : حسين اُستاد ولى و على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1404 ق ، دوم . 18 . امتاع الأسماع بما للنبى صلى اللَّه عليه و آله من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تقى الدين أحمد بن على المقريزى (م 845 ق)، تحقيق: محمّد عبد الحميد النميسى، بيروت: دار الكتب العلمية، 1420 ق. 19 . الأمالى ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق ) ، تحقيق : مؤسّسة البعثة ، قم : دار الثقافة ، 1414 ق ، اوّل. 20 . الأمالى ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : مؤسّسة البعثة ، قم : مؤسّسة البعثة ، 1407 ق ، اوّل. 21 . انساب الأشراف ، أحمد بن يحيى البلاذرى (م 279 ق ) ، تحقيق : سهيل زكّار و رياض زِرِكْلى ، بيروت : دار الفكر ، 1417 ق ، اوّل. 22 . انسان در جستجوى معنا، ويكتور فرانكل، ترجمه : صالحيان و ميلانى، تهران: درسا، 1378 ش. 23 . انگيزش و هيجان ، جان مارشال ريو ، ترجمه : يحيى سيّد محمّدى ، تهران : ويرايش ، 1385 ش . 24 . ايين زندگى ، دِيل كاژنِگى ، ترجمه : جهانگير افخمى ، تهران : ارمغان ، 1368 ش . 25 . بحار الأنوار الجامعة لدرر اخبار الأئمّة الأطهار: ، محمّدباقر بن محمّدتقى المجلسى (العلّامة المجلسى) (م 1111 ق ) ، بيروت : مؤسّسة الوفاء ، 1403 ق ، دوم . 26 . البحر المحيط ، أبو حيّان الأندلسى (م 745 ق ) ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود و على محمّد معوّض ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1422 ق . 27 . البداية و النهاية ، إسماعيل بن عمر الدمشقى (ابن كثير) (م 774 ق ) ، تحقيق : مكتبة المعارف ، بيروت : مكتبة المعارف ، 1410ق ، سوم . 28 . البلد الأمين و الدِّرع الحصين ، إبراهيم بن على الحارثى العاملى (الكفعمى) (م 905 ق ) ، قم ، 1400 ق (اُفست از چاپ نجف) . 29 . البيان و التبيين ، عمرو بن بحر الكنانى (الجاحظ) (م 255 ق ) ، تحقيق : عبد السلام محمّد هارون ، قاهره : مكتبة الخانجى ، 1405 ق ، پنجم . 30 . پژوهشى در فرهنگ حيا ، عبّاس پسنديده ، قم : دار الحديث ، 1383 ش . 31 . تاج العروس من جواهر القاموس ، السيّد محمّد المرتضى بن محمّد الحسينى الزَّبيدى (م 1205 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار الفكر ، 1414 ق ، اوّل.

.

ص: 471

32 . تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام ، محمّد بن أحمد الذهبى (م 748 ق ) ، تحقيق : عمر عبد السلام تَدمُرى ، بيروت : دار الكتاب العربى ، 1409 ق ، اوّل . 33 . تاريخ اصبهان ، أحمد بن عبد اللَّه الإصفهانى (أبو نعيم) (م 430 ق ) ، تحقيق : سيّد كسروى حسن ، بيروت : دار الكتب العلميّة . 34 . تاريخ بغداد او مدينة السلام ، أحمد بن على الخطيب البغدادى (م 463 ق ) ، مدينه : المكتبة السلفيّة . 35 . تاريخ دمشق (تاريخ مدينة دمشق) ، على بن الحسن بن هبة اللَّه الدمشقى (ابن عساكر) (م 571 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار الفكر ، 1415 ق ، اوّل. 36 . تاريخ الطبرى (تاريخ الاُمم و الملوك) ، محمّد بن جرير الطبرى (م 310 ق ) ، تحقيق : محمّد أبو الفضل إبراهيم ، مصر : دار المعارف . 37 . تاريخ اليعقوبى ، أحمد بن أبى يعقوب (ابن واضح اليعقوبى) (م 284 ق ) ، بيروت : دار صادر ، 1390 ق . 38 . التبيان فى تفسير القرآن ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق) ، نجف : مكتبة الأمين ، 1381ق . 39 . التحصين فى صفات العارفين من العزلة و الخمول ، أحمد بن محمّد بن فهد الحلّى الأسدى (م 841 ق) ، تحقيق : مؤسسة الإمام المهدىّ عليه السلام ، قم : مؤسسة الإمام المهدىّ عليه السلام . 40 . تحف العقول عن آل الرسول صلى اللَّه عليه و آله ، الحسن بن على الحَرّانى (ابن شُعبة) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامى ، 1404 ق ، دوم . 41 . تفسير ابن ابى حاتم ، عبد الرحمان بن أبى حاتم الرازى (م 327 ق ) ، تحقيق : أحمد عبد اللَّه عمّار زهرانى ، مدينة : مكتبة الدار ، 1408 ق ، اوّل . 42 . تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم) ، إسماعيل بن عمر البُصروى الدمشقى (م 774 ق ) ، تحقيق : عبد العزيز غنيم و محمّد أحمد عاشور و محمّد إبراهيم البنّا ، قاهره : دار الشعب . 43 . تفسير الآلوسى ، محمود بن عبد اللَّه الآلوسى (م 1270 ق ) ، بيروت : دار إحياء التراث العربى . 44 . تفسير البغوى ، أبو محمّد الحسن بن مسعود الفراء البغوى (م 516 ق ) ، تحقيق : خالد عبد الرحمان العك و مروان سوار ، بيروت : دار المعرفة ، 1407 ق / 1987 م .

45 . تفسير الثعلبى (الجواهر الحسان فى تفسير القرآن) ، عبد الرحمان بن محمّد الثعالبى ، تحقيق : على محمّد معوّض و عادل أحمد عبد الموجود و عبد الفتاح أبو سنة ، بيروت : دار إحياء التراث و مؤسّسة التاريخ العربى ، 1418 ق/ 1997 م . 46 . تفسير جوامع الجامع ، الفضل بن حسن الطَبْرِسى (م 548 ق) ، تحقيق : ابوالقاسم گرجى ، تهران : دانشگاه تهران ، 1412 ق ، سوم. 47 . تفسير العيّاشى ، محمّد بن مسعود السُّلَمى السمرقندى (العيّاشى) (م 320 ق ) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولى المحلّاتى ، تهران : المكتبة العلميّة ، 1380 ق ، اوّل .

.

ص: 472

48 . تفسير الفخر الرازىّ (التفسير الكبير ومفاتيح الغيب) ، أبو عبد اللَّه فخر الدين محمّد بن عمر الرازىّ (م 604 ق ) ، بيروت : دارالفكر ، 1410 ق . 49 . تفسير القرطبى (الجامع لأحكام القرآن) ، محمّد بن أحمد الأنصارى القرطبى (م 671 ق ) ، تحقيق : محمّد عبد الرحمان المرعشلى ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1405 ق . 50 . تفسير القمّى ، على بن إبراهيم القمّى (م 307 ق ) ، به كوشش : السيّد طيّب الموسوى الجزائرى ، نجف : مطبعة النجف الأشرف . 51 . التفسير المنسوب الى الإمام العسكرى عليه السلام ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدى(عج) ، قم : مدرسة الإمام المهدى(عج) ، 1409ق ، اوّل. 52 . التمحيص ، محمّد بن همام الإسكافى (م 336 ق) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدى(عج) ، قم : مدرسة الإمام المهدى(عج) ، 1404 ق ، اوّل . 53 . التمهيد لما فى الموطّأ من المعانى و الأسانيد ، يوسف بن عبد اللَّه القُرطُبى (ابن عبد البرّ) (م 463 ق) ، تحقيق : مصطفى العلوى و محمّد عبد الكبير البكرى ، جدّه : مكتبة السوادى ، 1387 ق . 54 . تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام) ، ورّام بن أبى فراس الحمدان (م 605 ق ) ، بيروت : دار التعارف و دار صعب . 55 . تنيدگى يا استرس، بيمارى جديد تمدن، ژان بنيامين استورا، ترجمه : پريرخ دادستان، تهران : رشد، 1377 ش . 56 . التوحيد ، محمّد بن على ابن بابويه القمى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : السيّد هاشم الحسينى الطهرانى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1398 ق ، اوّل. 57 . تهذيب الأحكام فى شرح المقنعة ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق ) ، بيروت : دار التعارف ، 1401 ق ، اوّل. 58 . تهذيب الكمال فى اسماء الرجال ، يونس بن عبد الرحمان المِزّى (م 742 ق ) ، تحقيق : بشّار عوّاد معروف ، بيروت : مؤسّسة الرسالة ، 1409 ق ، اوّل. 59 . ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، محمّد بن على ابن بابويه القمى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، تهران : مكتبة الصدوق ، 1402 ق . 60 . جامع الأحاديث ، جعفر بن أحمد القمّى (ابن الرازى) (ق 4 ق) ، تحقيق : السيّد محمّد الحسينى النيسابورى ، مشهد : مؤسسة الطبع و النشر التابعة للحضرة الرضويّة المقدّسة ، 1413 ق ، اوّل. 61 . جامع الأخبار او معارج اليقين فى اُصول الدين ، محمّد بن محمّد الشَّعيرى السبزوارى (ق 7 ق) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1414 ق ، اوّل. 62 . جامع بيان العلم و فضله ، يوسف بن عبد البرّ النمرى القرطبى (م 463 ق ) ، بيروت : دار الكتب العلمية . 63 . جامع البيان عن تأويل آى القرآن (تفسير الطبرى) ، محمّد بن جرير الطبرى (م 310 ق ) ، بيروت :

.

ص: 473

دار الفكر ، 1408 ق ، اوّل. 64 . الجامع الصغير ، عبد الرحمان بن أبى بكر السيوطى (م 911 ق) ، شرح : محمّد عبد الرؤوف المناوى (م 1031 ق ) ، بيروت : دار الفكر ، 1391ق . 65 . الجعفريّات (الأشعثيّات) ، محمّد بن محمّد بن الأشعث الكوفى (ق 4 ق ) ، تهران : مكتبة نينوى (طبع شده به ضميمه : قرب الإسناد) . 66 . جوان ، شادى و رضايت از زندگى (مجموعه مقالات) ، گروه نويسندگان «حديث زندگى» ، قم : دار الحديث ، 1388 ش . 67 . جوان ، هيجان و خويشتندارى (مجموعه مقالات) ، گروه نويسندگانِ «حديث زندگى» ، قم : دار الحديث ، 1385 ش . 68 . جواهر المطالب فى مناقب الإمام على بن ابى طالب عليه السلام (المناقب لابن الدمشقى) ، محمّد بن أحمد الباعونى (م 871 ق ) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودى ، قم : مجمع إحياء الثقافة الإسلاميّة ، 1415 ق ، اوّل. 69 . حديث زندگى ، ش 3 ، مقاله «ميزان شادكامى ايرانيان در يك نگاه» ، زهرا باقرى، قم : دار الحديث . 70 . حلية الأولياء و طبقات الأصفياء ، أحمد بن عبد اللَّه الإصفهانى (أبو نُعَيم) (م 430 ق ) ، بيروت : دار الكتاب العربى ، 1387 ق ، دوم . 71 . الخرائج و الجرائح ، سعيد بن هبة اللَّه الراوندى (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق ) ، تحقيق : مؤسسة الإمام المهدى(عج) ، قم : مؤسسة الإمام المهدى(عج) ، 1409 ق ، اوّل . 72 . الخصال ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، چهارم . . خلاصة الأقوال فى معرفة الرجال = رجال العلّامة الحلّى. 73 . خير و بركت از نگاه قرآن و حديث ، محمّد محمّدى رى شهرى ، قم : دار الحديث ، 1382 ش ، اوّل . 74 . دلائل النبوّة و معرفة احوال صاحب الشريعة ، أحمد بن الحسين البيهقى (م 458 ق ) ، تحقيق : عبد المعطى أمين قلعجى ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1405 ق ، اوّل. 75 . دانش نامه احاديث پزشكى ، محمّد محمّدى رى شهرى و همكاران ، قم : دار الحديث ، 1384 ش ، اوّل . 76 . دانش نامه عقايد اسلامى ، محمّد محمّدى رى شهرى و همكاران ، قم : دار الحديث ، 1390 ش ، دوم . 77 . دانش نامه قرآن و حديث ، محمّد محمّدى رى شهرى و همكاران ، قم : دار الحديث ، 1390 ش ، اوّل . 78 . درآمدى بر روان شناسى دين، مسعود آذربايجانى، تهران : سمت، 1385 ش . 79 . درر الأحاديث النبويّة بالأسانيد اليحيويّة ، يحيى بن الحسين اليمانى (الهادى إلى الحقّ) (م 298 ق ) ، تحقيق : يحيى عبد الكريم الفضيل ، بيروت : مؤسّسة الأعلمى ، 1402 ق ، دوم . 80 . الدرّ المنثور فى التفسير المأثور ، عبد الرحمان بن أبى بكر السيوطى (م 911 ق ) ، بيروت : دار الفكر ،

.

ص: 474

1414 ق ، اوّل. 81 . الدر النظيم فى مناقب الأئمة اللهاميم ، ابن حاتم العاملى الشامى (م ق 7 ق ) ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1420 ق ، اوّل . 82 . الدرّة الباهرة من الأصداف الطاهرة ، محمّد بن مكّى العاملى (الشهيد الأول)، مشهد : مؤسسة الطبع والنشر التابعة للحضرة الرضوية المقدّسة ، 1365ش . 83 . دستور معالم الحكم ومأثور مكارم الشيم ، محمّد بن سلامة (القاضى القُضاعى) (م 454 ق ) ، بيروت : دار الكتاب العربى ، 1401 ق ، اوّل. 84 . دعائم الإسلام وذكر الحلال والحرام والقضايا والأحكام ، النعمان بن محمّد التميمى المغربى (القاضى أبو حنيفة) (م 363 ق ) ، تحقيق : آصف بن على أصغر فيضى ، مصر : دار المعارف ، 1389 ق ، سوم . 85 . الدعاء ، سليمان بن أحمد الطبرانى (م 360 ق ) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلمية ، 1413 ق ، اوّل. 86 . الدعوات ، سعيد بن هبة اللَّه الراوندى (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق ) ، تحقيق : مؤسسة الإمام المهدى (عج) ، قم : مؤسسة الإمام المهدى(عج) ، 1407 ق ، اوّل. 87 . الدعوات ، سعيد بن هبة اللَّه الراوندى (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق ) ، تحقيق : مؤسسة الإمام المهدى (عج) ، قم : مؤسسة الإمام المهدى(عج) ، 1407 ق ، اوّل. 88 . دوره آثار افلاطون (جمهورى) ، افلاطون، ترجمه : محمّد حسن لطفى و رضا كاويانى، تهران، خوارزمى، 1357 ش. 89 . دوستى در قرآن و حديث ، محمّد محمّدى رى شهرى ، قم : دار الحديث ، 1389 ش ، ششم . 90 . ديوان ابوالقاسم حالت ، تهران : كتابخانه ابن سينا ، 1341 ش . 91 . ديوان كمپانى ، محمّد حسين غروى اصفهانى ، تصحيح : كاظم موسوى ، تهران : دار الكتب الاسلامية ، 1367 ش . 92 . الديوان المنسوب الى الامام على ، محمّد بن حسين كَيدَرى (م ق 6 ق ) ، ترجمه : ابو القاسم امامى ، تهران : اُسوه . راهنماى روان شناسى مثبت = HANDBOOK OF POSITIVE PSYCHOLOGY 93 . ربيع الأبرار و نصوص الأخبار ، محمود بن عمر الزمخشرى (م 538 ق ) ، تحقيق : سليم النعيمى ، قم : منشورات الشريف الرضى ، 1410 ق ، اوّل. 94 . رجال النجاشى (فهرس اسماء مصنّفى الشيعة) ، أحمد بن على النجاشى (م 450 ق ) ، بيروت : دار الأضواء ، 1408 ق ، اوّل. 95 . الرسالة السعدية ، علامه حلى (م 726 ق ) ، تحقيق : عبد الحسين محمّد على بقال ، قم : كتابخانه آية اللَّه مرعشى ، 1410 ق ، اوّل . 96 . رضايت از زندگى ، عبّاس پسنديده ، قم : دار الحديث ، 1384 ش .

.

ص: 475

97 . روان شناسى اجتماعى، رابرت بارون و همكاران، ترجمه : يوسف كريمى، تهران : روان، 1388 ش . 98 . روان شناسى سلامت، ادوارد سارافينو، ترجمه : الهه ميرزايى و همكاران، تهران : رشد ، 1387 ش . 99 . روان شناسى شادى، مايكل آيزنك، ترجمه : مهرداد فيروز بخت و خشايار بيگى، تهران : دفتر تحقيقات و انتشارات بدر، 1375 ش . 100 . روان شناسى كمال : الگوهاى شخصيت سالم ، دوآن شولتز، ترجمه : گيتى خوشدل، تهران: پيكان، 1380 ش. 101 . روان شناسى مثبت ، علم شادمانى و نيرومنديهاى انسان، آلان كار، ترجمه : حسن پاشا شريفى و همكاران ، تهران : سخن ، 1389 ش . روان شناسى مثبت : ديدگاههاى تاريخى و ... = Positive Psychology:Historical, ... 102 . روان شناسى مرضى، ايرون ساراسون و باربارا ساراسون، ترجمه : بهمن نجاريان و همكاران، تهران : رشد، 1381 ش .

103 . روان شناسى مرضى - تحولى : از كودكى تا بزرگ سالى ، پريرخ دادستان، تهران : سمت، 1380 ش . 104 . روضة الواعظين ، محمّد بن الحسن الفتّال النيسابورى (م 508 ق ) ، تحقيق : حسين الأعلمى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1406 ق ، اوّل . 105 . الزهد ، عبد اللَّه بن المبارك الحنظلى المروزى (ابن المبارك) (م 181 ق ) ، تحقيق : حبيب الرحمان الأعظمى ، بيروت : دار الكتب العلميّة . 106 . الزهد ، أحمد بن محمّد الشيبانى (ابن حنبل) (م 241 ق ) ، بيروت : دار الكتب العلمية . 107 . الزهد ، حسين بن سعيد الأهوازى (ق 3 ق) ، قم : المطبعة العلمية . 108 . الزهد الكبير ، أحمد بن حسين البيهقى ( م 458 ق ) ، تحقيق : عامر أحمد حيدر ، بيروت : دار الجنان مؤسّسة الكتب الثقافية ، 1408 ق ، اوّل . 109 . سبل الهدى و الرشاد ، محمّد بن يوسف الصالحى الشامى (م 942 ق) ، تحقيق : عادل احمد عبد الموجود ، بيروت : دار الكتب العلمية ، 1414 ق . 110 . السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى ، محمّد بن منصور الحلّى (ابن إدريس) (م 598 ق ) ، تحقيق : مؤسسة النشر الإسلامى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى، 1410 ق ، دوم . 111 . سعد السعود ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، قم : الشريف الرضى ، 1363 ش ، اوّل. 112 . سنن ابن ماجة ، محمّد بن يزيد القزوينى (ابن ماجة) (م 275 ق ) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبد الباقى ، بيروت : دار إحياء التراث ، 1395 ق ، اوّل. 113 . سنن ابى داوود ، سليمان بن أشعث السِّجِستانى (م 275 ق ) ، تحقيق : محمّد محيى الدين عبد الحميد ، بيروت : دار إحياء السنّة النبويّة . 114 . سنن الترمذى (الجامع الصحيح) ، محمّد بن عيسى الترمذى (م 297 ق ) ، تحقيق : أحمد محمّد شاكر ،

.

ص: 476

بيروت : دار إحياء التراث . 115 . السنن الكبرى ، أحمد بن الحسين البيهقى (م 458 ق ) ، تحقيق : محمّد عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1414 ق ، اوّل. 116 . السنن الكبرى ، أحمد بن شعيب النَّسائى (م 303 ق) ، تحقيق : عبد الغفار سليمان البُندارى ، بيروت : دار الكتب العلمية ، 1411 ق ، اوّل. 117 . سير اعلام النبلاء ، محمّد بن أحمد الذهبى (م 748 ق ) ، تحقيق : شُعيب الأرنؤوط ، بيروت : مؤسسة الرسالة ، 1414 ق ، دهم . 118 . شادمانى درونى ، مارتين سليگمن، ترجمه : مصطفى تبريزى و همكاران، تهران : دانژه ، 1389 ش . 119 . شرح نهج البلاغة ، ميثم بن على البحرانى (ابن ميثم) (م 689ق) ، بيروت : دار الآثار للنشر ، 1402ق . 120 . شُعب الإيمان ، أحمد بن الحسين البيهقى (م 458 ق ) ، تحقيق : محمّد السعيد بسيونى زغلول ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1410 ق ، اوّل. 121 . الشفا بتعريف حقوق المصطفى ، عياض بن موسى اليحصبى (القاضى عياض)(م 544 ق ) ، بيروت : دار الكتب العلمية . 122 . الشمائل المحمدية ، محمّد بن عيسى الترمذى (م 279 ق ) ، تحقيق : عزّت عبيد الدعاس ، بيروت : دار الترمذى ، 1405 ق ، دوم . 123 . الصحاح (تاج اللغة وصحاح العربيّة) ، إسماعيل بن حمّاد الجوهرى (م 398 ق ) ، تحقيق : أحمد بن عبد الغفور عطّار ، بيروت : دار العلم للملايين ، 1410 ق ، چهارم . 124 . صحيح ابن حبّان بترتيب ابن بلبان ، محمّد بن أحمد بن حِبّان (م 354 ق) ، ترتيب : على بن بلبان الفارسى (م 739 ق ) ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط ، بيروت : مؤسسة الرسالة ، 1414 ق ، دوم . 125 . صحيح البخارى ، محمّد بن إسماعيل البخارى (م 256 ق ) ، تحقيق : مصطفى ديب البغا ، بيروت : دار ابن كثير ، 1410 ق ، چهارم . 126 . صحيح مسلم ، مسلم بن الحجّاج النيسابورى (م 261 ق ) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبد الباقى ، قاهره : دار الحديث ، 1412 ق ، اوّل . 127 . صحيفة الإمام الرضا عليه السلام ، المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ، تحقيق : مؤسسة الإمام المهدى (عج) ، قم : مؤسسة الإمام المهدى(عج) ، 1408 ق ، اوّل. 128 . الصحيفة السجّاديّة ، الإمام زين العابدين عليه السلام ، تحقيق : عليّ أنصاريان ، دمشق : المستشاريّة الثقافيّة للجمهورية الإسلاميّة الإيرانيّة . 129 . الصراط المستقيم الى مستحقّى التقديم ، على بن يونس النباطى البياضى (م 877 ق ) ، به كوشش : محمّد باقر البهبودى ، تهران : المكتبة المرتضويّة ، 1384 ق ، اوّل. 130 . صفات الشيعة ، محمّد بن على ابن بابويه القمى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : مؤسّسة الإمام المهدى(عج) ، قم : مؤسّسة الإمام المهدى(عج) ، 1410 ق ، اوّل .

.

ص: 477

131 . صفوة الصفوة ، عبد الرحمان بن على (ابن الجوزى) (م 579 ق) ، تحقيق : عبد السلام محمّد هارون ، بيروت : دار الفكر ، 1413 ق ، اوّل . 132 . طبّ الأئمّه ، ابن سابور الزيات (م 401 ق) ، قم: الشريف الرضى ، 1370ش. 133 . طبّ الامام الرضا عليه السلام ، المنسوب إلى الإمام على بن موسى الرضا عليه السلام ، تحقيق : محمّد مهدى نجف ، نجف : مكتبة الإمام الحكيم العامّة . 134 . الطبقات الكبرى ، محمّد بن سعد (كاتب الواقدى) (م 230 ق ) ، بيروت : دار صادر . 135 . طبّ النبى صلى اللَّه عليه و آله، أبو العبّاس جعفر بن محمّد المستغفرى (5 5 ق) ، بيروت : مؤسّسة أهل البيت عليهم السلام . 136 . طبّ النبىّ ، محمّد بن محمّد الجغمينى (م 618 ق) ، چاپ سنگى ، 1318 ق . 137 . العُدد القويّة لدفع المخاوف اليوميّة ، الحسن بن يوسف الحلّى (العلّامة الحلّى) (م 726 ق ) ، تحقيق : السيّد مهدى الرجائى ، قم : مكتبة آية اللَّه المرعشى ، 1408 ق ، اوّل. 138 . عدّة الداعى و نجاح الساعى ، أحمد بن محمّد الحلّى الأسدى (ابن فهد) (م 841 ق ) ، تحقيق : أحمد الموحّدى ، قم : مكتبة وجدانى . 139 . علل الشرائع ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، بيروت : دار إحياء التراث ، 1408 ق ، اوّل. 140 . عمدة عيون صحاح الأخبار فى مناقب امام الأبرار (العمدة) ، يحيى بن الحسن الأسدى الحلّى (ابن البِطْريق) (م 600 ق ) ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1407 ق ، اوّل. 141 . العمدة فى محاسن الشعر و آدابه ، الحسن بن رشيق القيروانى (ابن رَشيق) (م 456 ق) ، تحقيق : محمّد قزقزان ، بيروت : دارالمعرفة ، 1408 ق . 142 . عوالى اللّئالى العزيزيّة فى الأحاديث الدينيّة ، محمّد بن على الأحسائى (ابن أبى جمهور) (م 940 ق ) ، تحقيق : مجتبى العراقى ، قم : مطبعة سيّد الشهداء عليه السلام ، 1403 ق ، اوّل. 143 . العين ، خليل بن أحمد الفراهيدى (م 175 ق ) ، تحقيق : مهدى المخزومى ، قم : دار الهجرة ، 1409 ق ، اوّل. 144 . عيون اخبار الرضا عليه السلام ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : السيّد مهدى الحسينى اللاجوردى ، تهران : جهان . 145 . عيون الحكم والمواعظ ، على بن محمّد الليثى الواسطى (ق 6 ق ) ، تحقيق : حسين الحسنى البيرجندى ، قم : دار الحديث ، 1376 ش ، اوّل. 146 . الغارات ، إبراهيم بن محمّد الثقفى (ابن هلال) (م 283 ق ) ، تحقيق : مير جلال الدين المحدّث الاُرمَوى ، تهران : انجمن آثار ملّى ، 1395 ق ، اوّل. 147 . غرر الحكم ودرر الكلم ، عبد الواحد الآمدى التميمى (م 550 ق ) ، ترجمه و شرح : آقا جمال خوانسارى (م 1125 ق ) ، تحقيق : مير جلال الدين محدّث اُرمَوى ، تهران : دانشگاه تهران ، 1360 ش ، سوم .

.

ص: 478

148 . فتح البارى شرح صحيح البخارى ، أحمد بن على العسقلانى (ابن حجر) (م 852 ق ) ، تحقيق : عبد العزيز بن عبد اللَّه بن باز و محمّدفؤاد عبد الباقى ، بيروت : دار الفكر ، 1379 ق ، اوّل . 149 . فرحة الغَرىّ فى تعيين قبر امير المؤمنين على عليه السلام ، عبد الكريم بن أحمد الطاووسى العلوى (م 693 ق ) ، قم : الشريف الرضى . 150 . الفردوس بماثور الخطاب ، شيرويَة بن شهردار الديلمى الهَمَدانى (م 509 ق ) ، تحقيق : محمّد السعيد بسيونى زغلول ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1406 ق ، اوّل. 151 . الفصول المهمّة فى اُصول الأئمّة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملى (م 1104 ق) ، تحقيق : محمّد بن محمّد الحسين القائينى ، قم : مؤسسه معارف اسلامى . 152 . الفضائل ، أبو الفضل سديد الدين شاذان بن جبرئيل القمّىّ(م 660 ق ) ، نجف : المطبعةالحيدريّة ، 1338 ق . 153 . فضائل الأشهر الثلاثة ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : غلامرضا عرفانيان ، قم : مكتبة الداورى ، 1396 ق ، اوّل. 154 . فقه الرضا (الفقه المنسوب الى الإمام الرضا عليه السلام) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت ، مشهد : المؤتمر العالميّ للإمام الرضا عليه السلام ، 1406 ق . 155 . فقه القرآن ، سعيد بن هبة اللَّه الراوندى (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق ) ، تحقيق : أحمد الحسينى ، قم : مكتبة آية اللَّه المرعشى النجفى ، 1397 ق ، اوّل. 156 . فلاح السائل و نجاح المسائل فى عمل اليوم و الليلة ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقيق : غلامحسين المجيدى ، قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، 1419 ق ، اوّل. 157 . فلسه وحى و نبوت ، محمّد محمّدى رى شهرى ، قم : دار الحديث ، 1385 ش . 158 . فيض القدير ، محمّد عبد الرؤوف المناوى (ق 10 ق ) ، بيروت : دار الفكر . 159 . قرب الإسناد ، عبداللَّه بن جعفر الحِمْيرى القمّى (م بعد از 304 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1413 ق ، اوّل. 160 . قصص الأنبياء ، قطب الدين سعيد بن عبد اللَّه (الراوندى / هبة اللَّه) (م 573 ق ) تحقيق : غلامرضا عرفانيان ، مشهد : مجمع البحوث الإسلاميّة التابع لمؤسّسة الآستانة الرضويّة ، 1409 ق ، اوّل. 161 . قضاء حقوق المؤمنين ، سديد الدين أبو على ابن طاهر الصورى ( ق 6 ق ) ، تحقيق: حامد الخفّاف، قم: مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، 1410 ق ، دوم . 162 . قضاء الحوائج ، عبد اللَّه بن محمّد بن أبى الدنيا القرشى البغدادى (م 281 ق) ، تحقيق: محمّد عبد القادر أحمد عطا ، بيروت: مؤسسة الكتب الثقافية، 1413 ق . 163 . الكافى ، محمّد بن يعقوب الكلينى الرازى (م 329 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، تهران : دار الكتب الإسلامية ، 1389 ق ، دوم .

164 . كامل الزيارات ، جعفر بن محمّد بن قولويه (ابن قولويه) (م 367 ق ) ، تحقيق : جواد القيّومى ، قم :

.

ص: 479

نشر الفقاهة ، 1417 ق ، اوّل. 165 . الكامل فى التاريخ ، على بن محمّد الجَزَرى الموصلى (ابن الأثير) (م 630 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1408 ق ، اوّل. 166 . كتاب من لا يحضره الفقيه ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامى ، 1404 ق ، دوم . 167 . كشف الريبة عن احكام الغيبة ، زين الدين بن على العاملى (الشهيد الثانى) (م 965 ق) ، تهران : المكتبة المرتضوية . 168 . كشف الغمّة فى معرفة الأئمّة ، على بن عيسى الإربلى (م 687 ق ) ، تصحيح : السيّد هاشم الرسولى المحلّاتى ، بيروت : دار الكتاب ، 1401 ق ، اوّل. 169 . كشف المحجّة لثمرة المُهجة ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقيق : محمّد الحسّون ، قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، 1412 ق ، اوّل. 170 . كشف اليقين فى فضائل امير المؤمنين عليه السلام ، الحسن بن يوسف الحلّى (العلّامه) (م 726 ق ) ، تحقيق : على آل كوثر ، قم : مجمع إحياء الثقافة الإسلاميّة ، 1411 ق ، اوّل. 171 . كفاية الأثر فى النصّ على الأئمّة الاثنى عشر ، على بن محمّد الخزّاز القمّى (ق 4 ق) ، تحقيق : السيّد عبد اللطيف الحسينى الكوه كمرى ، قم : بيدار ، 1401 ق . 172 . كنز العمّال فى سنن الأقوال و الأفعال ، على المتّقى بن حسام الدين الهندى (م 975 ق ) ، تصحيح : صفوة السقّا ، بيروت : مكتبة التراث الإسلامى ، 1397 ق ، اوّل. 173 . كنز الفوائد ، محمّد بن على الكراجكى الطرابلسى (م 449 ق ) ، به كوشش : عبد اللَّه نعمة ، قم : دار الذخائر ، 1410 ق ، اوّل. 174 . لسان العرب ، محمّدبن مُكرَّم المصرى الأنصارى (ابن منظور) (م 711 ق ) ، بيروت : دار صادر ، 1410 ق ، اوّل. 175 . مثير الأحزان ، محمّد بن جعفر الحِلّى (ابن الحلّى) (م 645 ق) ، قم : مدرسة الإمام المهدى(عج) ، 1406 ق ، سوم. 176 . المَجازات النبويّة ، محمّد بن الحسين الموسوى (الشريف الرضى) (م 406 ق ) ، تحقيق وشرح : طه محمّد الزينى ، قم : مكتبة بصيرتى . 177 . مجله پژوهشهاى روان شناختى، ش 3 و 4 ، مقاله «سخترويى : ساختار وجودى شخصيت» ، نيما قربانى، تهران . 178 . مجله روان شناسى و دين ، ش 7 ، مقاله «بررسى رابطه بين شادكامى اسلامى و شادكامى روان شناختى در دانشجويان دانشگاه قم»، على كاظم محمدى و مسعود آذربايجانى، قم : موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى رحمه اللَّه عليه . 179 . مجمع البحرين ، فخر الدين الطريحى (م 1085 ق ) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسينى ، تهران : مكتبة

.

ص: 480

نشر الثقافة الإسلاميّة ، 1408 ق ، دوم . 180 . مجمع البيان فى تفسير القرآن (تفسير مجمع البيان) ، الفضل بن الحسن الطَّبْرِسى (أمين الإسلام) (م 548 ق ) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولى المحلّاتى والسيّد فضل اللَّه اليزدى الطباطبائى ، بيروت : دار المعرفة ، 1408 ق ، دوم . 181 . مجمع الزوائد و منبع الفوائد ، على بن أبى بكر الهيثمى (م 807 ق ) ، تحقيق : عبد اللَّه محمّد درويش ، بيروت : دار الفكر ، 1412 ق ، اوّل. 182 . المحاسن ، أحمد بن محمّد البرقى (م 280 ق ) ، تحقيق : السيّد مهدى الرجائى ، قم : المجمع العالمى لأهل البيت عليهم السلام ، 1413 ق ، اوّل. 183 . المحرر الوجيز 184 . مختصر بصائر الدرجات ، سعد بن عبد اللَّه بن أبى خلف الأشعرى (م 301 ق ) ، اختصار : حسن بن سليمان الحلّى (ق 8 ق) ، قم : دار الرسول المصطفى . 185 . مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول ، محمّدباقر بن محمّدتقى المجلسى (العلّامة المجلسى) (م 1111 ق ) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولى المحلّاتى ، تهران : دار الكتب الإسلاميّة ، 1370 ش ، سوم . 186 . المزار الكبير ، محمّد بن جعفر المشهدى (ق 6 ق ) ، تحقيق : جواد القيّومى الإصفهانى ، قم : قيّوم ، 1419 ق ، اوّل. 187 . المستدرك على الصحيحين ، محمّد بن عبد اللَّه الحاكم النيسابورى (م 405 ق ) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1411 ق ، اوّل. 188 . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ، ميرزا حسين النورى الطَّبَرسى (م 1320 ق ) ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، 1407 ق ، اوّل. 189 . مستطرفات السرائر (نوادر ابن إدريس) ، أبو جعفر محمّد بن أحمد بن منصور الحلّى (ابن إدريس) (م 598 ق ) ، قم : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، 1407 ق . 190 . مسكّن الفؤاد عند فقد الأحبّة و الأولاد ، زين الدين بن علىّ الجبعى العاملى (الشهيد الثانى) (م 965 ق) ، تحقيق: مؤسّسة آل البيت عليهم السلام قم: مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، 1412 ق ، دوم . 191 . مسند ابن جعد ، على بن الجعد الجوهرى (م 230 ق) ، بيروت : مؤسسة ناور ، 1410ق . 192 . مسند ابى داوود الطيالسى (مسند الطيالسى) ، سليمان بن داوود البصرى (أبو داوود الطيالسى) (م 204 ق ) ، بيروت : دار المعرفة . 193 . مسند ابى يعلى الموصلى ، أحمد بن على التميمى الموصلى (أبو يعلى) (م 307 ق ) ، تحقيق : إرشاد الحقّ الأثرى ، جدّه : دار القبلة ، 1408 ق ، اوّل. 194 . مسند احمد بن حنبل ، أحمد بن محمّد الشيبانى (ابن حنبل) (م 241 ق ) ، تحقيق : عبد اللَّه محمّد الدرويش ، بيروت : دار الفكر ، 1414 ق ، دوم .

.

ص: 481

195 . مسند اسحاق بن راهويه، إسحاق بن إبراهيم الحنظلى المروزى (ابن راهويه) (م 238 ق)، تحقيق : عبد الغفور عبد الحق حسين البلوشى ، مدينه : مكتبة الإيمان ، 1412 ق ، اوّل . 196 . مسند الإمام زيد (مسند زيد) ، المنسوب إلى زيد بن على بن الحسين (م 122 ق ) ، بيروت : دار مكتبة الحياة ، 1966 م ، اوّل. 197 . مسند الشاميّين ، سليمان بن أحمد بن أيّوب اللخمىّ الطبرانى (م 360 ق) ، تحقيق : حمدى عبد المجيد السلفى ، بيروت : مؤسّسة الرسالة ، 1409 ق ، اول . 198 . مسند الشِّهاب ، محمّد بن سلامة القُضاعى (القاضى) (م 454 ق) ، تحقيق : حمدى عبد المجيد السلفى ، بيروت : مؤسسة الرسالة ، 1405 ق ، اوّل . 199 . مشكاة الأنوار فى غرر الأخبار ، على بن الحسن الطَّبْرِسى (ق 7 ق) ، تحقيق : مهدى هوشمند ، قم : دار الحديث ، 1418 ق ، اوّل. 200 . مصادقة الإخوان ، محمّد بن علىّ بن الحسين بن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق: مؤسّسة الامام المهدى (عج) ، قم : مدرسة الإمام المهدى(عج) ، 1410 ق . 201 . مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة ، المنسوب إلى الإمام الصادق عليه السلام ، شرح : عبد الرزّاق گيلانى (م 1089 ق) ، تصحيح : جلال الدّين محدّث اُرمَوى ، تهران : نشر صدوق ، 1407 ق ، سوم. 202 . المصباح للكفعمى ، إبراهيم بن على الحارثى العاملى (الكفعمى) (م 900 ق) ، قم : الشريف الرضى . . المصباح للكفعمى = المصباح فى الأدعية و الصلوات و الزيارات. 203 . مصباح المتهجّد ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق ) ، تحقيق : على أصغر مرواريد ، بيروت : مؤسّسة فقه الشيعة ، 1411 ق ، اوّل. 204 . المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى ، أحمد بن محمّد الفيّومى (م 770 ق ) ، قم : مؤسّسة دار الهجرة ، 1414 ق ، دوم . 205 . المصنَّف ، عبد الرزّاق بن همّام الصنعانى (م 211 ق ) ، تحقيق : حبيب الرحمان الأعظمى ، بيروت : منشورات المجلس العلمى . 206 . مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول ، محمّد بن طلحة الكنجى (م 654 ق ) ، تحقيق : ماجد بن أحمد العطية ، بيروت : مؤسّسة اُمّ القرى ، 1420 ق . 207 . المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية ، أحمد بن على العسقلانى (ابن حجر) (م 852 ق ) ، تحقيق : حبيب الرحمان الأعظمى ، بيروت : دار المعرفة ، 1414 ق ، اوّل. 208 . المعجم الأوسط ، سليمان بن أحمد اللَّخمى الطَّبَرانى (م 360 ق ) ، تحقيق : طارق بن عوض اللَّه و عبد الحسن بن إبراهيم الحسينى ، قاهره : دار الحرمين ، 1415 ق . 209 . المعجم الصغير ، سليمان بن أحمد اللخمى الطبرانى (م 360 ق ) ، تحقيق : محمّد عثمان ، بيروت : دار الفكر ، 1401 ق ، دوم . 210 . المعجم الكبير ، سليمان بن أحمد اللخمى الطَبَرانى (م 360 ق ) ، تحقيق : حمدى عبد المجيد السلفى ،

.

ص: 482

بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1404 ق ، دوم . 211 . معجم مقاييس اللغة (مقاييس اللغة) ، أحمد بن فارس بن زكريّا الرازى (ابن فارس) (م 395 ق) ، تحقيق : عبد السلام محمّد هارون ، قم : مكتب الأعلام الإسلامى ، 1404ق ، اوّل . 212 . معدن الجواهر و رياضة الخواطر ، محمّد بن على الكراجكى (م 449 ق) ، تحقيق: السيد أحمد الحسينى ، تهران: المكتبة المرتضوية ، 1394 ق ، دوم . 213 . المعيار والموازنة فى فضائل الإمام اميرالمؤمنين عليه السلام ، محمّد بن عبداللَّه الإسكافى (م 240ق) ، تحقيق : محمدباقر المحمودى ، بيروت : موسسة المحمودى ، 1402ق . 214 . المغنى عن حمل الأسفار ، أبو الفضل زين الدين عبد الرحيم بن الحسين العراقى (م 806 ق ) ، تحقيق : أبو محمّد أشرف بن عبد المقصود ، رياض : مكتبة دارطبريّة ، 1415 ، اوّل . 215 . مفردات الفاظ القرآن ، حسين بن محمّد الراغب الإصفهانى (م 425 ق ) ، تحقيق : صفوان عدنان داوودى ، بيروت : دار القلم ، 1412 ق ، اوّل. 216 . مقاتل الطالبيّين ، على بن الحسين الاُمَوى الأصبهانى (أبوالفرج) (م 356 ق ) ، تحقيق : السيّد أحمد صقر ، قم : الشريف الرضى ، 1405 ق ، اوّل . 217 . مقالات فلسفى، مرتضى مطهرى، تهران: حكمت، 1370 ش، سوم. 218 . المقنع ، محمّد بن على ابن بابويه القمى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : مؤسسة الإمام الهادى عليه السلام ، قم : مؤسسة الإمام الهادى عليه السلام، 1415 ق . 219 . المقنعة ، محمّد بن محمّد بن النعمان العُكْبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : مؤسسة النشر الإسلامى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1410 ق ، دوم . 220 . مكارم الأخلاق ، الفضل بن الحسن الطَّبْرِسى (م 548 ق ) ، تحقيق : علاء آل جعفر ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، اوّل. 221 . مكارم الأخلاق ، عبد اللَّه بن محمّد القرشى (ابن أبى الدنيا) (م 281 ق) ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1409ق . 222 . مكارم الأخلاق ، محمّد بن جعفر الخرائطى (م 327 ق ) ، تحقيق : امين عبد الجابر البحيرى ، قاهره : دار الآفاق ، 1419 ق ، اوّل . 223 . الملهوف على قتلى الطفوف (اللُّهوف) ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقيق : فارس الحسّون (تبريزيان) ، تهران : دار الاُسوة ، 1414 ق ، اوّل. 224 . مناقب ال ابى طالب ، محمّد بن على المازندرانى (ابن شهرآشوب) (م 588 ق ) ، قم : المطبعة العلميّة . 225 . مناقب امير المؤمنين ، محمّد بن سليمان الكوفى القاضى (م 300 ق ) ، تحقيق : محمّدباقر المحمودى ، قم : مجمع إحياء الثقافة الإسلاميّة ، 1412 ق ، اوّل . 226 . المناقب (المناقب للخوارزمى) ، الموفّق بن أحمد المكّى الخوارزمى (م 568 ق ) تحقيق : مالك المحمودى ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، دوم .

.

ص: 483

227 . المنتخب من مسند عبد بن حُمَيد ، عبد بن حُمَيد (م 249 ق ) ، تحقيق : السيّد صبحى البدرى السامرائى ومحمود محمّد خليل الصعيدى ، قاهره : مكتبة السنّة ، 1408 ق ، اوّل. 228 . منتقى الجمان 229 . منية المريد فى ادب المفيد و المستفيد ، زين الدين بن على العاملى (الشهيد الثانى) (م 965 ق ) قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، 1415ق . 230 . موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان ، نور الدين على بن أبى بكر الهيثمى (م 807) ، تحقيق : عبد الرزاق حمزة ، بيروت : دارالكتب العلمية . 231 . مهارتهاى زندگى ، كريس. ال. كلينكه، ترجمه : شهرام محمدخانى، تهران: اسپند هنر، 1381 ش . 232 . مهج الدعوات و منهج العبادات ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) تحقيق : حسين الأعلمى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1414 ق ، اوّل. 233 . ميزان الحكمة با ترجمه فارسى ، محمّد محمّدى رى شهرى ، ترجمه : حميدرضا شيخى ، قم : دار الحديث ، 1387ش ، دوم . 234 . المؤمن . حسين بن سعيد الكوفى الأهوازى (ق 3 ق) ،تحقيق : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، قم : 1404 ق . 235 . نثر الدرّ ، أبو سعيد منصور بن الحسين الوزير الآبى (م 421 ق ) ، تحقيق : محمّد على قرنة ، مصر : الهيئة المصرية العامة للكتب ، 1981 م ، اوّل . 236 . النحو الوافى ، عبّاس حسن ، مصر : دار المعارف ، 1966م . 237 . نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ، الحسين بن محمّد بن الحسن بن نصر الحُلوانى (م ق 5 ق ) ، تحقيق : مدرسة الامام المهدى عليه السلام ، قم : 1408 ق . 238 . النوادر الراونديّ ، فضل اللَّه بن علىّ الحسينىّ الراوندىّ (م 573 ق ) ، نجف : المطبعة الحيدريّة ، 1370 ق . 239 . النهاية فى غريب الحديث و الأثر ، مجدالدين مبارك بن محمّد الجَزَرى (ابن الأثير) (م 606 ق ) ، تحقيق : طاهر أحمد الزاوى و محمود محمّد الطناحى ، قم : مؤسّسة إسماعيليان ، 1367 ش ، چهارم . 240 . نهج البلاغة من كلام الامام اميرالمؤمنين عليه السلام ، أبو الحسن الشريف الرضيّ محمّد بن الحسين بن موسى الموسويّ (م 406 ق ) ، تحقيق : السيّد محمّد كاظم المحمّديّ ومحمّد الدشتي ، منشورات الإمام عليّ عليه السلام - قمّ ، الطبعة الثانية 1369 ه . ش . 241 . الوافى ، محمّدمحسن بن شاه مرتضى الكاشانى (الفيض الكاشانى) (م 1091 ق) ، تحقيق : ضياء الدين حسين اصفهانى ، اصفهان : مكتبة الإمام أمير المؤمنين عليه السلام ، 1406 ق . 242 . الوافى بالوفيات ، خليل بن أيبك الصَّفَدى (م 749 ق ) ، ويسبادن (آلمان) : فرانزشتاينر ، 1381 ق ، دوم .

.

ص: 484

منابع انگليسى :243. Boehm,J.K., Lyubomirsky,S.)9002(.The promise of sustainable happiness. In S.J.Lopea)Ed(, Handbook of positive psychology.NY: Oxford University Press. 244. Deci,E.L., Ryan,R.M.)8002(. Hedonia , eudemonia, and well-being: An introduction. Journal of Happiness Studies. 245. Diener,E.)4891(.Subjective well-being.Psychological Bulletin. 246. Diner Ed, Richard E. Lucas Shigehiro Oishi, Subjective well-being HANDBOOK OF POSITIVE PSYCHOLOGY Editored by C. r. Snyder Shane J. Lopez 247. Jorgensen,I.S., Nafstad,H.E.)4002(. Positive Psychology: Historical, Philosophical, and Epistemological Perspectives. In P.Alen Linley and S.Joseph)Eds.(, Positive Psychology in Practice. New Jersy: John Wiley Sons. 248. Jorgensen,I.S., Nafstad,H.E.)4002(. Positive Psychology: Historical, Philosophical, and Epistemological Perspectives. In P.Alen Linley and S.Joseph)Eds.(, Positive Psychology in Practice. New Jersy: John Wiley Sons. 249. Kahneman,D.,Diener,D., Schwarz,N.)9991(. Well-being:The foundation of hedonic psychology. In Well-being: The foundations of hedonic psychology,Eds. By D.Kahneman,E.Diener, and N.Schwartz. New York: Sage. 250. Lyubomirski,S.,King,L.A., Diener,E.)5002(. The benefits of frequent positive affect. Psychological Bulletin. 251. Pursuing sustained happiness through random acts of kindness and coutingone,s blessing: tests of two six-week interventions.Lyubomirsky,S.,Tkach,C., Sheldon,K.M.)4002(. Results presented in; Lyubomirsky and Sheldon)5002(. Pursuing happiness: review of General Psychology. 252. Seligman, M. E. P.)2002(. Authentic happiness: Using the new positive psychology to realize your potential for lasting fulfillment. New York: Free Press. 253. Sheldon,K.M., Lyubomirsky,S.)6002(. How to increase and sustain positive emotion: the effects of expressing gratitude and visualizing best possible selves? Journal of Positive Psychology. 254. Vitterso, J.)9002(. Hedonics. In the Encyclopedia of Positive Psychology.)Ed.(, by S.J.Lopez,USA: Wiley-Blackwell.

.

ص: 485

فهرست تفصيلى .

ص: 486

. .

ص: 487

. .

ص: 488

. .

ص: 489

. .

ص: 490

. .

ص: 491

. .

ص: 492

. .

ص: 493

. .

ص: 494

. .

ص: 495

. .

ص: 496

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109