تجسم و انعكاس اعمال در معارف اسلامي با رويكرد رسانه اي

مشخصات كتاب

سرشناسه: اسدعليزاده، اكبر، 1343 -

عنوان و نام پديدآور: تجسم و انعكاس اعمال در معارف اسلامي با رويكرد رسانه اي / اكبر اسدعليزاده

مشخصات نشر: قم: صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران ، مركز پژوهش هاي اسلامي، 1393

مشخصات ظاهري: 216 ص.؛ 14/5×21/5 س م.

ISBN: 978 – 964 – 514 – 348 – 8 65000 ريال؛. وضعيت فهرست نويسي: فيپا

يادداشت: كتابنامه: ص. [205] - 213؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع: زندگي پس از مرگ (اسلام)

موضوع: زندگي پس از مرگ

موضوع: برزخ

شناسه افزوده: صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران ، مركز پژوهش هاي اسلامي

رده بندي كنگره: 1393 3 ت 46 الف / 22 / 222 BP

رده بندي ديويي: 44 / 297

شماره كتابشناسي ملي: 3570964

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ديباچه

ديباچه

تجسم اعمال اصطلاحي است كه در حوزه هاي كلام، فلسفه، عرفان و اخلاق بحث و بررسي شده است. اهميت اين موضوع از آن جهت است كه مي تواند شبهات و پيچيدگي هايي را پاسخ بگويد كه با معاد و عدل الهي در كيفر گناهان مرتبط است.

نظريه تجسم اعمال به اين معناست كه اعمال، باورها و ملكات دنيوي انسان ها، رابطه تكويني با پاداش و مجازات هاي اخروي او دارد. به عبارت ديگر، آنچه انسان انجام مي دهد يا معتقد است، در عالم آخرت به شكل واقعي، تجسم مي يابد و در نتيجه صاحب خود را خوشحال يا معذّب مي كند.

ريشه اين نظريه در ظاهر برخي آيات و رواياتي است كه در متون ديني وجود دارد. البته صريح نبودن متون مرتبط با اين نظريه، سبب بروز اختلاف آراء در ميان دانشمندان اين نظريه شده است.

در سده هاي اخير، ملاصدرا به بيان اين نظريه پرداخت و مباني عقلي آن را محكم كرد، انديشمنداني چون ملاهادي سبزواري، فيض كاشاني و در عصر حاضر، علامه طباطبايي، امام راحل رحمه الله ، شهيد مطهري و آيت الله جوادي آملي نظر ايشان را پذيرفتند.

ص: 10

تجسم اعمال از منظر رسانه اي نيز بستر و سوژه مناسبي براي انتقال ارزش هاي ديني و بسط اخلاق اسلامي از طريق برنامه هاي نمايشي است؛ زيرا اين موضوع برخلاف ساير موضوعات كلامي و معارفي، از ظرفيت بالاي بصري برخوردار است و با رسانه هاي ديداري سنخيت كامل دارد.

آنچه مهم است استفاده صحيح و مستند از اين مقوله ديني در برنامه هاي رسانه ملي است.

ازاينرو، حجت الاسلام و المسلمين اكبر اسد علي زاده زحمت تحقيق و نگارش اين اثر را بر عهده گرفتند، اميد داريم اصحاب رسانه از آن بهره ببرند.

ص: 11

پيش گفتار

پيش گفتار

بر اساس متون ديني، انسان در عالم آخرت به واسطه اعمال و عقايد خويش، هويتي متناسب با آن را پيدا مي كند و تمام رفتارها، كردارها، صفات و ملكات نفساني خوب و بد ايشان تجسم مي يابد.

اگر ويژگي هاي درندگان بر او غلبه كند، صورت و شكلي مانند حيوانات درنده به خود خواهد گرفت و اگر ويژگي هاي چرندگان و بهائم بر او چيره شود، صورت انساني وي به شكل همان حيوانات بدل خواهد شد.

همچنين كسي كه پيوسته در شهوت و هواي نفس غوطه ور باشد، به شكل حيواناتي در مي آيد كه مظهر برجسته اين گونه امورند و اگر مؤمن از دنيا برود و امر خداوند را خوب به جا بياورد، به صورتي زيبا، پاكيزه و خوش بو در مي آيد.

اگر انسان چشم بصيرت داشته باشد، مي تواند در همين دنيا، هويت خود و ديگران را مشخص كند و حقيقت و واقعيت خود و ديگران را بيابد. اين صورت زيبا و قيافه متناسب، ظاهر قضيه و در عالم ماده است. در پس اين چهره ها، حقيقت و واقعيت ديگري قرار دارد.

او در واقع شيطان، درنده، چرنده يا فرشته اي است كه چنين نقابي

ص: 12

دارد. بدين ترتيب، نفوس انساني در اثر اعمال و عقيده خود به انواع و حقايق مختلفي تبديل مي گردند و به صورت هاي ملك يا شيطان در دنيا و عالم آخرت، متصور مي شود.

ملا صدرا در اين باره مي گويد:

هر كس با نور بصيرت در دنيا باطن خود را نظاره كند، آن را پر از انواع موذي ها و درندگان، همچون شهوت، غضب، مكر، حسد، حقد، عجب و ريا خواهد ديد كه اگر لحظه اي غفلت كند، او را مي درند و تكه تكه مي كنند، ولي اكثر مردم از مشاهده آن حقيقت، محجوب هستند. آن هنگام كه حجاب برداشته و او در قبر گذاشته شود، آنها را بالعيان، در حالي كه آنها به صور و اشكال مناسب با معاني آن، متمثل شده اند، مشاهده خواهد كرد. عقرب ها و مارهايي را خواهد ديد كه او را احاطه كرده اند. در حقيقت، اين عقرب ها و مارها، همان ملكات و صفات او هستند كه اكنون در نفس او حاضرند و واقعيت آنها در قبر بر او منكشف مي شوند.(1)

بدين ترتيب، معلوم مي شود مجازات اخروي، همان تجسم يافتن عملكرد دنيوي ايشان است. نعمت ها و عذاب هاي آنجا، متناسب با همين باورها و اعمال نيك و بد است كه وقتي پرده كنار رود، تمثل پيدا خواهد كرد. باور هاي درست و اعمال نيك، مانند ايمان به خدا و رسول، باور به معاد، اعتقاد به ولايت اهل بيت عليهم السلام و دوستي آنان، انجام واجبات و ترك محرمات و اخلاق و رفتار نيكو، در عالم آخرت، سبب نورانيت، تابندگي و زيبايي چهره انسان مي شود.


1- صدرالدين محمد شيرازي، الاسفار الأربعة، ج5، ص 220.

ص: 13

كفر به خدا و رسول، اعتقاد نداشتن به ولايت اهل بيت عليهم السلام و دشمني با آن بزرگواران، ترك واجبات و عمل به محرمات، و ستم ورزي، رفتارهاي خلاف اخلاق، مانند فحشا، دروغ، تهمت، آزار، اذيت مردم و از اين نوع اعمال، باعث سياهي و زشتي چهره انسان و ظاهر شدن به صورت هاي مختلف حيواني و حالات مختلفي، مانند ميمون، خوك، مورچه، كور، لال، كر، دست و پاي قطع شده و... در عالم آخرت مي شود. اين نوشتار، تحقيق مفصل و مستندي درباره مطالب يادشده و اثبات تجسم اعمال و ملكات نفس در دنيا و عالم آخرت است كه در پنج بخش و فصل هاي مختلف تنظيم شده است.

ص: 14

ص: 15

بخش اول: كلي____ات

اشاره

بخش اول: كلي____ات

زير فصل ها

فصل اول: نگاهي كوتاه به پيش نياز پژوهش

فصل دوم: مفهوم شناسي پژوهش

فصل سوم مباحث نظري پژوهش

ص: 16

ص: 17

فصل اول: نگاهي كوتاه به پيش نياز پژوهش

اشاره

فصل اول: نگاهي كوتاه به پيش نياز پژوهش

زير فصل ها

1. تبيين موضوع

2. اهميت و ضرورت پژوهش

3. پيشينه پژوهش

4. اهداف پژوهش

5. پرسش هاي پژوهش

6. كاربرد تحقيق در سازمان صدا و سيما

7. روش و نوع پژوهش

1. تبيين موضوع

1. تبيين موضوع

بحث تجسم اعمال و عقيده، يكي از مباحث بسيار مهم و مفصل در موضوع معاد مي باشد كه در حوزه هاي كلام، فلسفه، اخلاق و عرفان مطرح شده است. اين موضوع غالباً ناظر به كردارهاي مربوط به اعمال جوارحي و جوانحي انسان است كه از آن به تبلور، تمثل و تجسد يا تجسم نيت ها و ملكات نفساني تعبير مي شود؛ يعني هنگامي كه انسان عملي را انجام مي دهد و افكار و عقايدي را در ذهن خود مي پروراند، يك صورت و آثار دنيوي دارد كه ما آن را مي بينيم و يك صورت اصلي، دروني و باطني دارد كه هم اكنون در دل و نهان عمل نهفته است و همين كه روح از بدن مادي و طبيعي انسان، خارج و به عالم برزخ وارد مي شود، شكل كنوني و دنيوي خود را از دست مي دهد و با واقعيت برزخي و اخروي خود جلوه مي كند و سبب لذت و شادي صاحب عمل يا آزار و اندوه وي مي شود. بنابراين، جزاي اعمال هر انساني عين اعمال جوارحي و جوانحي او خواهد بود.

ص: 18

ازاين رو، صورت حقيقي انسان به نيت ها، خصلت ها، رفتارها و ملكات نفساني او بستگي دارد. بر اين اساس، انسان ها از نظر صورت ظاهري يكسانند، ولي از نظر صورت باطني؛ يعني همان خصلت ها و ملكات، انواع يا اصناف گوناگوني دارند. چنانكه حكما مي گويند: انسان به اعتبار اخلاق و ملكاتش، فرشته يا حيوان درنده يا شيطان است. ازاين رو، انسان از نظر صورت دنيوي، يك نوع بيش نيست، ولي از نظر صورت اخروي، چهار نوع خواهد بود:

_ هرگاه شهوت و غضب بر او غلبه كند و كارهاي او پيوسته از اين دو غريزه صادر شود، صورت اخروي او حيوان درنده خواهد بود.

_ اگر اهل مكر و حيله باشد، صورت اخروي او شيطان است.

_ اگر داراي اعمال و اخلاق پسنديده و نيك باشد، به صورت هاي زيباي بهشتي تمثل خواهد يافت.(1)

پس تجسم صور اخروي همان چيزهايي است كه انسان در دنيا در درون خويش داشته است، مانند عقايد، افكار، اخلاق، اوصاف، عادات، علايق، خصلت ها، محبت ها، عدالت ها و اعمال. حتي اگر در اينجا خيالي از سر خود گذرانده است، در آن عالم با صورت كامل تر عينيت مي يابد.

ليك اين نامه خيال است و نهان

و آن شود در حشر اكبر بس عيان

اين خيال اين جا نهان پيدا اثر

زين خيال آن جا بروياند صور

هر خيالي كاو كند در دل وطن

روز محشر صورتي خواهد شدن

آن يكي سر سبز نحن المتقون

و آن دگر همچون بنفشه سرنگون(2)

درباره اين موضوع دو ديدگاه كلي وجود دارد كه عبارتند از:


1- نك: شرح منظومه، تعليق: حسن زاده آملي، ج5، صص 325 و 326، مقصد 6، فريده 4.
2- مثنوي معنوي، دفتر پنجم، ابيات 1794 و 1795 و 1798و1802.

ص: 19

1. ديدگاه اثباتي كه از تجسم اعمال به شدت دفاع مي كند و آن را موضوعي ثابت شده از سوي آيات و روايات و عقل مي داند؛

2. ديدگاه سلبي كه اين موضوع را به دليل برخورداري از اشكالات، با ترديد جدي روبهرو كرده است و آيات و روايات در اين مبحث را بر اساس نظر خود توجيه و تأويل مي كند.

برخي طرفداران اثباتي كه بيشتر محققان را شامل مي شود، به تبيين فلسفي و عرفاني موضوع پرداخته و برداشت خود را افزون بر آيات و روايات، بر اساس برهان عقلي و موافق مشاهدات صاحبان كشف و شهود، قلمداد كرده اند. حتي در اثبات اين مسئله، به دست آوردهاي علوم تجربي و علوم روز نيز پرداخته و برخي در عين پذيرش اصل مسئله، از تبيين و تحليل فلسفي يا عرفاني و تجربي آن، پرهيز كرده و موضوع را مانند بسياري از مسائل جزئي عالم ديگر، خارج از قلمرو درك عقلي و تجربي دانسته و فقط به كتاب و سنت بسنده كرده اند.

2. اهميت و ضرورت پژوهش

2. اهميت و ضرورت پژوهش

مسئله تجسم اعمال از جمله مسائلي است كه در آيات و روايات متعددي بر آن تأكيد شده است. امروزه اين مسئله، از مسائل مهم علم كلام است كه متكفل است به ايرادها و شبهات در حوزه دين و عقايد، با الهام از وحي پاسخ گويد. افزون بر اين، باعث افزايش باور به روز جزا و بهشت و جهنم و مراقبت هرچه بيشتر انسان در اعمال و رفتار خود مي شود. ازاين رو، مسئله تجسم اعمال و بحث و بررسي آن در ميان متكلمان و فلاسفه دين، اهميت فوق العاده اي دارد و انگيزه تحقيق و تحليل دقيق در اين زمينه را افزايش مي دهد.

ص: 20

3. پيشينه پژوهش

3. پيشينه پژوهش

از آنجا كه مسئله تجسم اعمال درباره جزاي اخروي است و اديان الهي بر جزاي اخروي توافق دارند، رد پاي آن را مي توان در كلمات پيامبران، علما و حكماي پيش از اسلام، مانند فلاسفه يونان باستان جست.(1) چنانكه ملاصدرا اين موضوع را به فيثاغورث بن مينارخوس (500 _ 570ق م) نسبت داده و از او در اين باره مطالب خوبي نقل كرده است.(2) بدين جهت، علماي اسلام اين موضوع را نه تنها مقتضاي آيات و روايات، بلكه مستفاد از شرايع و اديان گذشته دانسته اند.(3)

در اسلام براي اولين بار اين موضوع در قرآن كريم و به تبع آن در روايات مفسران حقيقي قرآن؛ يعني پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه معصوم عليهم السلام مطرح شد. و پس از آن، بسياري از فيلسوفان، عارفان، مفسران و متكلمان و ديگران از دير باز عقيده به تجسم اعمال را همراه مباحث معاد، به صورت مختصر مطرح كردهاند، اما در سال هاي اخير اين موضوع به صورت كتاب و رساله مستقل تأليف و به چاپ رسيده است كه در ذيل به دو مورد اشاره مي كنيم:

1. تجسم الأعمال نوشته محمد بن حسين بن محمدرضا مازندراني، معروف به ملا اسماعيل خواجويي (درگذشته 1173 ه .ق) كه در سال 1383 خورشيدي به تحقيق رحيم قاسمي، در مؤسسه الزهرا اصفهان به چاپ رسيده است.


1- نك: صدرالدين محمد شيرازي، المظاهر الالهية، ج1، ص70؛ محمد فيض كاشاني، علم اليقين، ج2، ص844.
2- نك: الأسفار، ج5، صص 294 و 295.
3- نك: طبرسي، مجمع البيان، ج2، ص894؛ فخر رازي، تفسير الكبير، ج9، ص200؛ شرح منظومه، ج5، صص 325 و 326.

ص: 21

2. كتاب روح الأرواح في تجسم الأعمال بالأشباح، نوشته سيد ابكر بن علي مصلح.(1)

گفتني است، تركيب تجسم اعمال به عنوان يك لفظ و اصطلاح، ساخته دوران هاي متأخر است كه ظاهراً اولين بار در آثار شيخ بهايي و سپس صدرالمتألهين، آشكارا به كار رفته است.

4. اهداف پژوهش

4. اهداف پژوهش

با تبيين و اثبات مسئله تجسم اعمال مي توان به اين اهداف دست يافت:

الف) تعمق بخشيدن به باورهاي ديني مردم؛

ب) توجه دادن انسان به باطن و حقيقت اعمال خويش كه مراقب اعمال و رفتار خود باشد؛ زيرا همه اعمال و مكتسبات دنيوي انسان، بي كم و كاست در نشئه ديگر به وي باز گردانده مي شود؛

ج) توجه دادن به پاداش و كيفر اخروي بر اساس كردار انسان از طريق ارائه برنامه هاي مرتبط با موضوع و آشنا كردن برنامه سازان با سوژه هاي جديد فيلم سازي.

5. پرسش هاي پژوهش

اشاره

5. پرسش هاي پژوهش

زير فصل ها

الف) اصلي

ب) فرعي

الف) اصلي

الف) اصلي

آيا تجسم اعمال، عقايد و ملكات، در دنيا و آخرت امكان پذير است ؟

ب) فرعي

ب) فرعي

1. آيا عمل عرض است؟


1- آقابزرگ تهراني، الذريعة إلي تصانيف الشيعة، ج11، ص262.

ص: 22

2. چگونه مي توان قائل به تجسم اعمال شد، در حالي كه عمل عرض است، وجود عرض بودن معروض محال است؟

3. چگونه عمل انسان در آخرت تجسم مي يابد، در حالي كه ميان اعمال انسان و عذاب يا ثواب هيچ گونه تناسبي وجود ندارد؟

4. در برخي آيات قرآن كريم، تعبيرها به گونه اي آمده است كه دلالت بر مغايرت ميان جزا و عمل دارد. براي نمونه، «جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ»(1) و«جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُون.»(2) «باء» مقابله در اين گونه آيات، دليل بر«تقابل» و دوئيت جزا و عمل است. در جايي ديگر مي فرمايد: «مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزي إِلاَّ مِثْلَها.»(3) اينجا هم «كيفر» مماثل با عمل نشان داده شده است، نه عين عمل. همچنين در آيه ديگر فرمود: «جَزاءً وِفاقاً».(4) «وفق» اقتضا مي كند كه ميان دو چيز موافقت باشد. بنابراين، اين گونه آيات بر اين دلالت دارند كه مراد از «رؤيت عمل»، مثلاً رؤيت جزاي عمل باشد، نه نفس عمل؟

5. آيا اعمال دنيوي ما داراي باطن و حقيقتي است؟

6. باطن اعمال انسان چگونه است و چه كساني مي توانند آن را در دنيا ببينند؟

7. تجسم اعمال در آخرت با تناسب ميان عمل و جزا، چگونه قابل جمع است؟

8. تجسم عمل چه مشكلي را حل مي كند و چه نتيجه اي بر آن مترتب است؟


1- اينها پاداشي است در برابر كارهايي كه انجام مي دادند. (سجده: 17؛ احقاف: 14؛ واقعه: 24).
2- اين پاداشي است در برابر كارهايي كه كردند. (توبه: 82 و 95)
3- هر كسي كار بدي انجام دهد، فقط به اندازه آن مجازات مي شود. (غافر: 40).
4- پاداش مناسبي است. ( نباء: 26).

ص: 23

6. كاربرد تحقيق در سازمان صدا و سيما

6. كاربرد تحقيق در سازمان صدا و سيما

با توجه به آيات و روايات بسياري كه در اين زمينه وجود دارد، اين موضوع قالب خوبي براي به تصوير كشيدن اعمال زشت و نيكوست. ازاين رو، به نظر مي رسد سازمان صدا و سيما به خوبي مي تواند از اين پژوهش بهره ببرد.

البته برنامه هاي راديويي، هم در قالب نقل روايات و هم در قالب دعوت از كارشناسان مي توانند در جهت رشد باورهاي مخاطبان، از اين پژوهش بهره ببرند.

7. روش و نوع پژوهش

7. روش و نوع پژوهش

روش و نوع پژوهش، به صورت كتاب خانه اي بوده است، به اين معنا كه براي گردآوري مطالب، نخست به كتاب خانه هاي مربوط به منابع تفسير، كلام و حديث مراجعه شد و تحقيق گسترده اي براي شناسايي و فهرست كتاب هاي چاپ شده درباره موضوع به عمل مي آمد. سپس فيش برداري، طبقه بندي مطالب و تشكيل پرونده علمي و تأليف آن به نوع توصيفي تحليلي انجام گرفت.

ص: 24

ص: 25

فصل دوم: مفهوم شناسي پژوهش

اشاره

فصل دوم: مفهوم شناسي پژوهش

زير فصل ها

1. تجسم اعمال

2. ملكات

3. ملكات نفساني

4. تجسم ملكات

5. ماهيت ملكات نفس

6. تجسم عقيده

1. تجسم اعمال

1. تجسم اعمال

عمل و فعل مجموعه اي از حركات و سكناتي اند كه از انسان صادر مي شوند. عمل اخص و فعل اعم است؛ زيرا فعل منسوب به قواي مادي بوده و ممكن است بدون اختيار و قصد به صورت ناگهاني از انسان صادر شود، اما عمل فقط از فاعل عاقل و صاحب شعور و اراده و اختيار صادر مي شود، و به گذشت زمان نياز دارد، به همين دليل، عمل با علم همراه است و مقصود از آن در فلسفه، عبارت از هرگونه تلاش انساني است كه متضمن تفكر و اراده و تحقق بالفعل باشد.(1) پس آنچه در اينجا بحث مي شود، اعمال است، نه افعال؛ اعمالي كه انسان آن را با انديشه و عقيده اراده كند و انجام دهد و مقصود از آن تنها اعمال جوارحي و جوانحي و قلبي است كه به رفتارهاي صادره از اعضاي جوارح انسان مربوط است و شامل اعتقادات، اذكار، نيات، ملكات


1- نك: جميل صليبا، فرهنگ فلسفي، ج2، ص482.

ص: 26

نفساني و روحيات اخلاقي مي شود كه قلب در درون انسان آن را به دست مي آورد.

ازاين رو، امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «ألا وَ إنَّ النيهَ هِي العمَل؛ بدانيد نيت همان عمل است».(1)

تجسم در لغت به معناي مجسم شدن كاري، تناور شدن، بركاري بزرگ شدن، در نظر آوردن، خيالي را واقعيت دادن و به پيكر در آمدن موجودات غير مادي، مانند عقايد، اخلاق، اوصاف و افعال انسان و پيكر پذيري كردارهاست.(2)

در اصطلاح عبارت از آن است كه كردارهاي نيك و بد انسان در دنيا و آخرت، به ويژه در روز قيامت، پيكري متناسب با آن جهان مي پذيرد و تجسم مي يابد و با پيكري زيبا و هيئتي دلپذير يا با پيكري زشت و شكلي ترسناك و نفرت انگيز، پديدار مي شود و او را شادمان مي گرداند يا اندوهگين مي سازد و به او زجر و عذاب مي دهد. بدين ترتيب، انسان مزد و كيفر كردار خود را مي بيند. در واقع، ملكات نفس مواد صورت هاي برزخي اند؛ يعني هر عملي صورتي دارد كه در عالم برزخ آن عمل به آن صورت بر عاملش ظاهر مي شود كه صورت انسان در آخرت نتيجه عمل و غايت فعل او در دنياست و هم نشين هاي او از زشت و زيبا، همگي غايات افعال و صور اعمال و آثار و ملكات او هستند.(3)

به عبارت ديگر، تجسم اعمال، نوعي عينيت ماهوي و اساسي ميان


1- كافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كليني رازي، ج2، ص 16، باب اخلاص، ح 4.
2- نك: اقرب الموارد، فرهنگ معين، لغت نامه دهخدا، ماده «جسم» و «تجسم».
3- خواجه نصير الدين طوسي، آغاز و انجام، ص84.

ص: 27

كيفر و جزاست كه به وسيله كردار و عقايد و نيت انسان به اثبات مي رساند و به حسب لفظ، مركب از دو كلمه است كه يكي دال بر جوهر كه تجسم است، و ديگري حاكي از اعراض كه اعمال است، و مقصود از تجسم، تحقق و تقرر، نتيجه اعمال در صقع جوهر نفس است و چون نتايج اعمال، ملكات قائم به ذات نفس، بلكه عين گوهر و شئون و اطوار وجودي ذات نفسند، از اين معنا، تعبير به تجسم شده است؛ يعني چيزي كه قائم به ذات خود است، نه اينكه اعمال كه اعراضند، با حفظ مرتبه دنيويه به اجسام منتقل شود.(1)

2. ملكات

2. ملكات

ملكه در لغت به معناي سرعت ادراك، استقرار هوش، فراست، صفت راسخ نفساني است كه قابل زوال و تغيير نيست. ملكه شدن و زوال ناپذير گشتن(2) كه جمع آن ملكات است.

اين واژه، مترادف قوه، قدرت و استعداد هميشگي است. به اين بيان كه در نتيجه انجام برخي افعال، هيئت هايي در نفس انسان به وجود مي آيد كه آن را كيفيت نفساني مي نامند.

اين كيفيت، اگر زودگذر باشد، آن را حالت مي گويند و اگر نفس آن عمل را تكرار كند و با آن ممارست كند، به گونه اي كه كيفيت در آن راسخ شود و به صورت يك حالت ديرگذر در آيد، آن را ملكه مي گويند.(3)


1- حسن حسن زاده آملي، اتحاد عاقل به معقول، صص 403 و 404.
2- نك: فرهنگ معين؛ لغت نامه دهخدا؛ معجم الوسيط، ماده «ملكه» و «ملك» و «ملكات».
3- علي بن محمد بن علي جرجاني، التعريفات، ص296، شماره 1478.

ص: 28

3. ملكات نفساني

3. ملكات نفساني

صفاتي است كه بر اثر اصرار و تكرار انسان بر عملي در نفس او حادث مي شود و رسوخ مي يابد،(1) به گونه اي كه به جوهر نفس تبديل مي شود و قابل زوال و تغيير نيست.(2)

علماي اخلاق، صفات خوب انسان، مانند عفت، صداقت، عدالت و شجاعت را ملكات فاضله، و صفات بد، مانند حسد، بخل، حرص، غضب، كبر، غرور، بي حيايي، دروغ، تهمت را ملكات رذيله مي گويند.

صدرالمتألهين، آثاري را بر ملكات نفساني بر مي شمارد و يكي از مواطن ظهور آنها را آخرت مي داند و مي نويسد:

بعيد نيست مثلاً غضب كه يكي از ملكات و صفات نفساني است، در آن نشئه به صورت آتش سوزان مجسم شود و صاحب آن را بسوزاند و همين طور جود علم و ساير صفات كه از كيفيات نفساني اند، به صورت سلسبيل درآيند و خوردن مال يتيم از روي ظلم در نشئه آخرت به صورت آتش در بطون خورندگان آن در آيد و آنها را بسوزاند و بالاخره ملكات فاضله و رذائل كه از مكتسبات نفساني است و از آثار و اعمال انسان است، در نشئه دنيوي بعينه در نشئات ديگر مجسم شوند و نتيجه عمل هر كس بدين طريق بر او نمودار شود.(3)


1- صدرالدين شيرازي، أسرار الآيات، ص188.
2- فيض كاشاني، أنوار الحكمه، ص320.
3- نك: صدرالدين شيرازي، المبداء و المعاد، ص412.

ص: 29

4. تجسم ملكات

4. تجسم ملكات

ملكات نفساني در كنار بحث از تجسم اعمال جوارحي و جوانحي مطرح است. اين همان نيات و خصلت هاي باطني انسان است و صورت حقيقي انسان به آن نيت ها و خصلت ها بستگي دارد؛ چرا كه اصولاً صورت باطني و شكل حقيقي انسان هماهنگ با ملكات نفساني اوست.

امام صادق عليه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَحْشُرُ النَّاسَ عَلَي نِيَّاتِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ خداوند در روز قيامت مردم را بر طبق نيت هايشان محشور مي كند».(1)

بنابراين، صورت حقيقي انسان به نيات، خصلت ها و ملكات نفساني او بستگي دارد. بر اين اساس، انسان ها از نظر صورت ظاهري يكسانند، اما از نظر سيرت و صورت باطني؛ يعني خصلتها و ملكات مختلفند كه در دنيا و آخرت به آن شكل متشكلند و از آنجا كه دنيا دار افشاي اسرار و بيان باطن نيست، براي همه كس، شكل حقيقي انسان قابل رؤيت نيست، اما در آخرت كه «يومَ تُبلَي السَّرَآئِرُ» (طارق: 9) است، باطن و اسرار انسان ها براي همه قابل رؤيت خواهد بود و خواهند ديد كه سيرت باطن انسان ها در صورت و ظاهر آنها نمايان مي شود و با شكل و صورت هاي گوناگون وارد محشر مي شوند. اين همان تجسم ملكات است.

5. ماهيت ملكات نفس

5. ماهيت ملكات نفس

برخي معتقدند، ملكات نفس از كيفيات نفساني است، ولي از سنخ علم نيست؛ يعني ملكه شجاعت، ملكه تقوا، ملكه عدالت نوعي كيفيت و خصوصيتي ماوراء علم است كه قابل تعريف نيست. البته برخي


1- محاسن، ج 1، ص262، باب33، ح325؛ الكافي، ج 5، ص20، بَابُ الْغَزْوِ مَعَ النَّاسِ إِذَا خِيفَ عَلَي الْإِسْلَامِ، ح1؛ ابو جعفر محمد بن حسن طوسي، تهذيب الاحكام، ج6، ص135، باب58، ح4.

ص: 30

مي گويند: ماهيت ملكات چيزي جز علم نيست، ولي علم داراي مراتب است. ملكات آن علمي است كه بر اثر ممارست بسيار، بر نفس انسان رسوخ بيشتري پيدا كرده است.(1)

6. تجسم عقيده

6. تجسم عقيده

عقيده به معناي رأي، ايمان، مذهب، باور و آن چيزي است كه انسان در دل و درون خود نگاه دارد. عقايد، جمع آن است و حكمي است كه صرف اعتقاد و باور در آن لحاظ شود و به جنبه علمي آن توجه نشود.(2) در اصطلاح عبارت از صورت فكري است كه انسان به آن ايمان داشته است و تصديق مي كند، مانند عقيده به اينكه هر چه در جهان هستي است، آفريده خداست.

همچنين تجسم عقيده عبارت از اين است كه در روز قيامت عقيده و افكار انسان نيز همانند اعمال و اخلاق و ملكات نفساني مجسم خواهد شد.


1- نك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج13، صص 667 و 668.
2- التعريفات، ص196، شماره 982.

ص: 31

فصل سوم مباحث نظري پژوهش

اشاره

فصل سوم مباحث نظري پژوهش

زير فصل ها

حقيقت تجسم اعمال

خاستگاه تجسم اعمال

امكان تجسم اعمال

چگونگي پيدايش ملكات

چگونگي آثار و نمود ملكات

رابطه ميان عمل و جزا

تناسب ميان فعل و جزا

جاودانگي و بقاي اعمال

رابطه تجسم اعمال با معاد جسماني

حقيقت تجسم اعمال

حقيقت تجسم اعمال

تجسم اعمال متضمن اين حقيقت است كه ثواب و عقاب اعمال خوب و بد انسان ها، چيزي جدا از اعمال آنها نيست؛ زيرا اعمال انسان ها و پي آمدهاي آنها با يكديگر، رابطه تكويني دارند و عذاب هاي خارج از اعمال در كار نيست. اگر خداوند در برابر گناهي، آتش دوزخ را وعده داده است، آن آتش چيزي جدا از همان فعل گناه نيست، بلكه حقيقت آن، تمثل يافته است.

پس هر آنچه انسان در اين جهان انجام مي دهد، در جهان ديگر به صورت هاي متناسب با آن جهان، نمودار خواهد شد؛ يعني همه پاداش ها، كيفرها، نعمت ها و نقمت ها، شادماني و سرور، درد و شكنجه هاي اخروي، همان حقايق اعمال دنيوي و ملكات نفساني انسان هاست كه در حيات اخروي، خود را نشان مي دهند.

به بيان ديگر، هر كرداري كه انسان انجام مي دهد، چه خوب و چه

ص: 32

بد، يك صورت دنيوي دارد كه ما آن را مي بينيم و يك صورت اخروي، كه هم اكنون در دل و نهاد عمل نهفته است و روز رستاخيز، پس از تحولات و تطوراتي كه در آن رخ مي دهد، شكل كنوني و دنيوي خود را از دست مي دهد و با واقعيت اخروي خود، جلوه مي كند و موجب لذت و شادماني يا عامل آزار و اندوه وي مي شود.

بدين ترتيب، اعمال نيك اين جهان، در روزگار رستاخيز، تغيير شكل مي دهد و به صورت نعمت هاي بهشتي در مي آيد، چنان كه اعمال بد و حرام، به صورت آتش و زنجير و انواع عذاب نمودار مي شود.

ازاين رو، حشر افراد به شكل هاي گوناگون در آخرت، چيزي جز ظهور صورت باطني آنها نيست كه شكل گرفته از مجموع عقايد، نيات، صفات و اعمال دنيوي آنهاست؛ زيرا در فلسفه ثابت شده است افراد در اين جهان، نوع واحدند و تحت يك حدّ نوعي قرار دارند كه مركب از جنس و فصل مرتبند؛ جنس و فصلي كه برگرفته از ماده بدني و صورت نفساني اند.

اين انسان پس از اينكه در نوع واحد هماهنگي دارد، گوهر ذاتش در جهان ديگر تغيير مي يابد و به اشكال گوناگوني در مي آيد. سرانجام، انسان به صورت فرشته خواهد بود يا چهره شيطاني اهريمني يا حيوان يا درنده خواهد داشت. اگر ايمان، معرفت و تقوا همراه با اخلاق نيك و خداپسندانه بر جان چيره شود، به صورت فرشته، اگر اهل حيله و نيرنگ باشد، به صورت اهريمن، اگر اهل هوا و هوس باشد، به صورت چهارپا و اگر فردي خشن و بد اخلاق باشد، به صورت درنده در مي آيد. بنابراين، هر خلق و ملكه اي كه بر جان انسان چيره شود، به همان صورت در روز رستاخيز محشور خواهد شد و سرانجام، اين روح و جان در آن عالم از لحاظ ملكات متعددي كه دارد، انواع بسياري خواهد داشت.

ص: 33

خاستگاه تجسم اعمال

خاستگاه تجسم اعمال

خاستگاه تجسم اعمال، آيات قرآن كريم و روايات صادره از معصومان عليهم السلام است كه درباره اعمال انسان، اعم از اعمال ظاهري و باطني، فكري و عملي، قلبي و رفتاري و نقش آن در جزاي دنيوي و اخروي، مطالب و بيانات فراواني وارد شده است كه از آن به تجسم يا تمثل اعمال تعبير مي شود.

آنچه در قرآن در اين باره مطرح و منشأ اين بحث در ميان علما شده، آياتي است كه مفاد آنها عبارت است از:

1. انسان تمام اعمال كوچك و بزرگ خود را خواهد ديد(1) و عمل او پس از مرگ، زنده و مشهود است.(2)

2. تمام اعمال نيك و بدي كه انسان از پيش خود مي فرستد، همه را بي كم و كاست در عالم آخرت خواهد ديد.(3)

3. همه كردار، حتي كارهاي پنهاني انسان در آخرت آشكار مي شود.(4)

4. افراد در قيامت به صورت هاي گوناگون محشور خواهند شد.(5)

5. حقيقت عمل انسان به صورت غل و زنجير، گردن گير او مي شود.(6)

6. انسان در برابر كردار خويش، به پاداش كامل خواهد رسيد(7) و آنچه به دست آورده كاملاً به او پرداخت خواهد شد.(8)


1- بقره: 167؛ زلزال: 6 _ 8.
2- عمران: 30؛ كهف: 49.
3- بقره: 110؛ كهف: 49؛ انفطار: 5.
4- بقره: 284؛ مومن: 16.
5- حديد: 12 _ 15؛ عبس: 38 _ 40؛ طه: 11و124؛ اسراء: 97 و 98؛ ملك: 22.
6- يس: 8؛ غافر: 71.
7- نجم: 41.
8- آل عمران: 25؛ اعراف: 147؛ نمل: 89؛ صافات: 39.

ص: 34

در احاديث نيز از امور ياد شده و امور ديگري مانند تمثل اعمال، صورت يا تصوير عمل، گفت وگوي اعمال با عامل، كمك اعمال به انسان و حشر او به صورت هاي مختلف، سخن به ميان آمده است. از مجموع آن به دست مي آيد كه اعمال خوب، خلق نيكو و عقايد پسنديده و حق در جهان ديگر، با صورت هاي بسيار زيبا و لذت بخش تجسم مي يابد و به صورت كانون لذت، بهجت و آسايش در مي آيد و اعمال زشت، خلق ناپسند و اعتقادات و گرايش هاي باطل به صورت هاي بسيار زشت، وحشت زا و آزار دهنده مجسم مي شود و به صورت كانون درد و رنج و عذاب در مي آيد.

بنابراين، پاداش ها، كيفرها، نعمت ها و نقمت ها، بهشت و جهنم، حقيقت و چهره باطني اعمال، صفات و عقايد انسان است كه درجات اخروي به آن صورت ها بروز مي كند و همين معناي تجسم اعمال است.

امكان تجسم اعمال

امكان تجسم اعمال

بر اساس بيان عقل، همان گونه كه ماهيتي مادي در محل گوناگون آثار و جلوه هاي مختلفي دارد، صفات، نيات و ملكات انسان نيز مي تواند در جاهاي گوناگون، داراي آثار و لوازم مختلفي باشند.

ازاين رو، بُعدي ندارد كه صفات و ملكات انسان كه در اين جهان به صورت معمول بروز مي كند و آثاري خاص از خود به جاي مي گذارد، در عالم برزخ و قيامت به صورت روح، ريحان، حور يا به صورت مار و آتش، خوك، ميمون و نظاير آن ظاهر شود.

ازاين رو، نبايد تعجب كرد، دانش كه كيفيت نفساني است، در عالم

ص: 35

ديگر به صورت چشمه سلسبيل(1) و مال يتيم كه به ناحق خورده شده، به صورت آتش سوزان،(2) و حب دنيا و مظاهر آن به صورت مارها، عقرب ها و ديگر حيوانات موذي، تجسم مي يابد و مشاهده مي شود.

بنابراين، از نظر عقلي هيچ بعدي ندارد كه تمام صفات و آثار اعمال دنيوي، در آن جهان به صورت هاي گوناگون تجسم يابد. ازاين رو، شيخ بهايي رحمه الله در توضيح روايتي در تجسم اعمال و اعتقادات كه در فرازي از آن اين جمله آمده است: «وَ يُسَلِّطُ اللهُ علي روحِهِ تَسعَةً وَ تسعينَ تَنّيناً تَنهَشُهُ ليسَ فِيها تِنّيينٌ ينفِخُ علي ظَهرِ الأرضِ فَتُنِبتَ شَيئاً»(3) مي گويد:

شايسته نيست از اختصاص تعداد آن مارهاي بزرگ به اين عدد تعجب شود؛ زيرا شايد عدد اين مارها به اندازه تعداد صفات نكوهيده از قبيل كبر، ريا، حسد، كينه و ساير خوي ها و ملكات پست باشد؛ زيرا خلق و خوي ها به شاخه ها و انواع فراواني منشعب مي گردند و عيناً در آن عالم به مارهاي بزرگ تبديل مي شوند.(4)

ملاصدرا در تحليل اين حديث چنين مي نويسد:

اين مارها و اژدرهايي كه در حديث به آن اشاره شده است، هم اكنون بيرون از ذات و نهاد ميت موجودند. اين مارها پيش از مردن كافر نيز با او بوده، لكن او نمي توانست قبل از مرگ، آن را احساس كند؛ زيرا حس باطنش به خاطر غلبه شهوات و كثرت شواغل ظاهري، كه او را به خود مشغول و سرگرم


1- انسان: 1 _ 8.
2- نساء: 9.
3- خداوند بر روح ميت كافر 99 مار بزرگ مسلط گرداند كه اگر يكي از آنها بر روي زمين بدمد از زمين چيزي نمي رويند. كافي، ج3، ص241، باب ما ينطق به موضع القبر، ح1.
4- بهاء الدين عاملي، الأربعين، ص469، ح 39.

ص: 36

مي كرد، تخدير شده، در نتيجه، نيش و گزش مارها را فقط پس از مرگ، كه پرده زندگي مادي و طبيعي كنار مي رود، به مقدار تعداد خلق و خوي هاي نكوهيده و شهوات و دلبستگي هايش نسبت به متاع دنيا در خود احساس مي كند _ از نظر حكما و اهل كشف و شهود، مارهاي بزرگي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در حديث به آن اشاره نموده اند، پنداري غير واقعي و به هراس افكندني بدون حقيقت نيست.(1)

اين حديث كه از تسلط نود و نه مار بزرگ بر روح ميت كافر در عالم ديگر سخن مي گويد، چيزي جز تفصيل و تشريح اين آيه مباركه «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ مَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ»(2) (آل عمران: 30) و سخن پبامبر اكرم صلي الله عليه و آله كه فرمود: «إنّما هَي أعمالُكُم تَردُّ إليكُم.»(3) نيست، بلكه اين حديث راز اين گفتار خداوند است: «كَلَّا لَو تَعلَمُونَ عِلمَ اليقِينِ، لَتَرَوُنَّ الجَحيمَ، ثمّ لَتَرَوُنَّها عَينَ اليقين»،(4) (تكاثر: 5 _ 7) و سرّ اين سخن حق تعالي: «يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ»،(5) (عنكبوت: 54) و اين آيه مباركه «إنّا أَعتَدنا لِلظَّلِمينَ نَاراً أَحاطَ بِهِم سِرادِقُها»،(6) (كهف: 29) همين معناي سخن كساني است كه مي گويند، بهشت و جهنم هم اكنون خلق شده اند.(7)


1- صدرالدين شيرازي، مفاتيح الغيب، صص 621 و 622.
2- روزي كه هر كس آنچه كار خوب يا اعمال بد انجام داده، پيش روي خود حاضر يابد.
3- در حقيقت اين همان آثار اعمال و كردار شماست كه به خودتان برگردانده مي شود. مفضل بن عمر جعفي كوفي، التوحيد، ص92، مجلس دوم.
4- نه، اگر شما به آخرت يقين داشتيد، البته جهنم را خواهيد ديد. سپس با ديده يقين آن را خواهيد ديد.
5- از تو تقاضاي تعجيل در عذاب را دارند، در حالي كه عذاب جهنم كافران را احاطه كرده است.
6- ما براي ستمگران آتشي را مهيا ساخته ايم كه شعله هايش آنها را احاطه مي كند.
7- صص 302 و 303.

ص: 37

با توجه به اين استدلال، امكان ذاتي و وقوعي تجسم اعمال به اثبات مي رسد.

چگونگي پيدايش ملكات

چگونگي پيدايش ملكات

هر گفتار و كرداري، چه خير و چه شر، از انسان صادر شود و بر آن اصرار ورزد و پي در پي انجام دهد، سبب پيدايش صفات و ملكات مي شود.

ز تو هر فعل كه اول گشت صادر

در آن گردي بباري چند قادر

به هر باري اگر نفع است، اگر ضر ضرّ

شود در نفس تو چيزي مدخّر

به عادت حال ها با خوي گردد

به مدت ميوه ها خوشبوي گردد(1)

تكرر اعمال از خوب و بد، زشت و زيبا، رفته رفته باعث نقش بستن آن در نفس مي شود و زمينه تجسم آن را در لوح روح فراهم مي سازد و كم كم روح انساني به صورت مناسب عمل و نيت متصور و به حقيقت واقعي آن متجسم خواهد شد.(2) بدين ترتيب، مي توان گفت رابطه ميان ملكات و اعمال، رابطه اي طرفيني است؛ زيرا ملكات خاص، اعمال خاص را مي سازد و اعمال خاص، ملكات خاصي را شكل مي دهد؛ يعني هر حالت روحي، يك نمود و تجلي و نمايش بدني، به ويژه در چهره دارد. براي نمونه، خشم كه حالتي روحي است، تجلي جسمي اش اين است كه چشم ها از حدقه به سوي بيرون فشار مي دهد، صدا را كلفت، مشت را گره، چهره را برافروخته مي كند. عكس قضيه هم صادق است. همچنين حالاتي مانند خوش حالي، اندوه، تعمق و تفكر، عصيان و


1- محمود شبستري، گلشن راز، ص 76.
2- سيد جلال الدين آشتياني، شرحي بر زاد المسافر، ص191.

ص: 38

سرپيچي اين گونه اند؛ به اين معنا افرادي كه داراي چنين حالاتي هستند، نمود و تجلي بدني دارند. همچنين متقابلاً عمل تمرد و عصيان، صورت تمرد و عصيان به روح مي دهد و عمل متكبرانه انسان را متكبر مي كند و عمل حسودانه، حسود و عمل شيطنت آميز، شيطان و عمل شهواني، حيوان و عمل درندگي، دريده مي كند. هرچه بيشتر اين اعمال تكرار شود، روح سبعيت و بهيميت و شيطنت در انسان نيرومندتر مي شود. چنان كه عمل انساني و الهي، چهره واقعي را خدايي مي كند.

بنابراين، تمام اعمال بر روح و قلب انسان اثر مي گذارد و باطن نفس را مي سازد. هيچ عملي خاطره و تصور و شكلش، از لوح نفس محو نمي شود. صورت هر عملي همان طور كه واقع مي شود و وارد نفس شده، مي ماند. آن گاه ملايم با فطرت واقعي نفس است و بهجت زا و مسرت آور است يا منافي با فطرت نفس است و موحش و مولم است.(1)

بنابراين، هر عملي از اعمال انساني كه با نيت و قصد و اراده به تكرار انجام شود، اثري از آن در غيب وجود انسان باقي مي ماند و از لوح وجود نفس زايل نمي شود. بدين ترتيب، ملكات نفس پديد مي آيد.

چگونگي آثار و نمود ملكات

چگونگي آثار و نمود ملكات

براي هر عمل و صفت راسخ و ملكه نفساني در هر نشئه اي، نمود و آثار خاصي است؛ زيرا گاهي براي صورت واحدي آثار متعددي در نشئه هاي گوناگون است. براي نمونه، صورت تجسم چيز مرطوبي مانند آب در جسم ديگري كه پذيرنده رطوبت است، اثر مي گذارد و آن جسم قابل رطوبت را مرطوب مي سازد، ولي صورت آب و اثر آن در قوه حس يا


1- مرتضي مطهري، يادداشت ها، ج7، صص 117 _ 119.

ص: 39

خيال عين آن رطوبت و مانند آن نيست. ازاين رو، رطوبت آب و اثر آن در نشئه مادي و خارجي غير از نشئه ديگري چون نشئه حس و خيال است. همچنين نفس ناطقه به وسيله قوه عقل، خودش ظهور و نمود ديگري از رطوبت را به نام صورت كلي عقلي رطوبت مي پذيرد.(1)

بنابراين، ماهيت رطوبت در سه جا سه نوع اثر متفاوت مي گذارد: تأثير جسماني، تأثير در نيروي حس و خيال و ايجاد صورت محسوس و متخيل در نهاد انسان و تأثير در نيروي عقل، صورت كلي عقلي پديد مي آورد. اعمال انسان نيز چنين است. براي نمونه، غضب و علم از كيفيات نفساني اند. وقتي غضب در خارج، وجود عيني پيدا مي كند، آتش، سوزان مي شود، و وقتي علم، وجود خارجي مي يابد، تسمّي سلسبيلاً(2) (چشمه سلسبيل) مي شود خوردن مال يتيم از راه ستم، امروز شكم را پر مي كند، اما فرداي قيامت به آتش سوزان تبديل مي شود و نيز حب دنيا و پيروي از شهوات در دنيا از عوارض نفساني هستند، اما در عالم آخرت، مار و عقربند.(3) از آنجا كه كردارهاي مردم بدكار، حيواني و ناپسند است، ناگزير در سراي ديگر به صورت حيواناتي زشت مجسم خواهد شد.(4)

بنابراين، همين صفات و ملكات در عالم آخرت، سبب پيدايي موجودات آن عالم بر اساس اعمال، اخلاق و ملكات نيك و بد انسان خواهد بود. مولوي در اين باره چنين مي سرايد:

از تو رسته ست ارنكويست، ار بد است

ناخوش و خوش هر ضميرت از خود است


1- صدرالدين شيرازي، الشواهد الربوبيه، صص 457 _ 458.
2- انسان: 18.
3- صدرالدين شيرازي، العرشيه، صص 282 و 283.
4- فيض كاشاني، علم اليقين في اصول الدين، ج2، ص900.

ص: 40

گر بخاري خسته اي خود كِشته اي

ور حرير و قز دري خود رشته اي

چون ز دستت رست ايثار و زكات

گشت اين دست آن طرف نخل و نبات

چون ز دستت زخم بر مظلوم رست

آن درختي گشت از آن زقّوم رُست

چون ز خشم آتش تو در دل ها زدي

مايه نار جهنم آمدي

آن سخن هاي چو مار و كژدمت

مار و كزدم گشت و مي گيرد كزدمت(1)

يعني خوبي و بدي و خوشي و ناخوشي، ناشي از ضمير انسان است. اگر خاري در بدن تو در آمده است، خود آن را كشته اي و اگر در حرير جاي داري، تارهاي آن را نيز خود رشته اي. ظلم ها، زخم زبان ها، عصبيت ها، بد اخلاقي ها، بدگويي ها، غيبت ها، تهمت ها و رفتارهاي بد خود شما بوده است كه در عالم آخرت به صورت آتش و مار و عذاب هاي رنگارنگ تبديل شده است؛ يعني پاداش ها و كيفر هاي اخروي، صورت هايي قائم به نفس از نوع قيام فعل به فاعل هستند. همگي اين صور از منشأ نفسند و مانند خود نفس از شعور و حيات ذاتي برخوردارند.

در واقع، همان طور كه ماهيتي مادي در مواطن مختلف داراي آثار و جلوه هاي گوناگوني است، صفات، نيات و ملكات انسان نيز در جاهاي مختلف، آثار و لوازم مختلفي دارند. در اين جهان به صور معهود بروز


1- جلال الدين محمد بلخي رومي، مثنوي معنوي، صص 553 _ 555.

ص: 41

مي كند و آثاري خاص از خود به جاي مي گذارد. در عالم آخرت، گاهي به صورت انسان و گاهي به صورت حيواني خاص و گاهي به صورت مركب از چند حيوان و گاهي هم به صورت نور يا نار پديدار خواهد شد.

بنابراين، هر ملكهاي كه در اين جهان بر نفس چيره شود، موجب ظهور صورت و پيكري مناسب خود در آن جهان ميشود؛ يعني اخلاق وكردار نيك و پسنديده، مانند راست گويي، عفت، مروت، عدالت، نماز و روزه، اخلاص، محبت، دوستي، معرفت و مدارا، در عالم آخرت به صورت نور خواهد بود و اعمال و اخلاق ناپسند، مانند دروغ گويي، ظلم، ريا، ربا، غضب، تهمت، حسد، كينه، كبر و ترك واجبات، به شكل نار و حيوانات مختلف تجسم خواهد يافت. هرچه در آن عالم از نعمت هاي بهشتي و عذاب هاي گوناگون جهنم به انسان مي رسد، چيزي جز نتيجه اعمال و آثار ملكات، نيات و اعتقادات او نيست كه به صورت موجودي زنده، ظهور و بروز پيدا مي كند. رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايند: «إِنَّمَا هِيَ أَعْمَالُكُمْ تُرَدُّ إِلَيْكُم؛ اينها همه نتيجه اعمالتان است كه به خودتان برگردانده مي شود».(1)

هفت دوزخ چيست، اعمال بدت

هشت جنت چيست، اعمال خوشت

حشر تو بر صورت اعمال توست

هرچه بيني، نيك و بد احوال توست

جمله اخلاق و اوصاف، اي پسر

هر زمان گردد ممثل در صور

گاه نارت مي نمايد، گاه نور

گاه دوزخ، گاه جنّاتست و حور

لاله و گل ها و ريحان و سمن {

جمله طاعاتست و اخلاق حسن

حور و غلمان، جملگي اوصاف توست

مهر و مه زوج است و قلب صاف توست


1- مجلسي، بحار الانوار، ج3، ص90.

ص: 42

قصر مرواريد و دُرهاي ثمين

شد دل پرنور تو اي مرد دين

جوي خمر و جوي آب و جوي شير

نيست جز اوصاف پاك دلپذير

طاعت و اوراد با روي و ريا

گشت زقوم و حميم اندر جزا {

صورت عدل است ميزان و صراط

بر صراط حق گذر با احتياط

شد عبادت ها و طاعات، اي پسر

آن طعام و شربت هم چون شكر

چون شود اخلاق و اوصافت نكو

هشت جنت خود تويي، اي نيك خو

گر گرفتار صفات بد شدي

هم تو دوزخ هم عذاب سرمدي

راست گوي و راست دان و راست بين

راستي كن، كج مرو در راه دين

خلق نيكو، بهترين طاعت است

در خلاف نفس جان را راحت است(1)

انسان از نگاه علماي اخلاق و عرفان، داراي چهار قوه (عاقله و روحاني، غضب، شهوت و قوه واهمه شيطاني) است. اگر بتواند در اين عالم، آن سه قوه (غضب، شهوت و قوه واهمه شيطاني) را معتدل سازد و تابع قوه روحاني و عقل گرداند، در عالم آخرت به شكل زيباي انساني و نور خواهد بود؛ زيرا مقام جسمانيت و صورت ظاهري انسان در عالم آخرت، تابع صورت روحاني و مقام نفس است و اگر قواي سه گانه بر قوه عقل روحاني غلبه يابد، به شكل نار يا حيوان و شيطان ظهور خواهد كرد.(2)

دريغا كه اي جاهل، اي تيره بخت

چه غافل بُدي از چنين روز سخت

تو را پرده انداختيمت ز كار

كه گردد حقايق تو را آشكار

چو چشم بصيرت تو را گشت باز

كنون گشتي آگه ز اسرار و راز(3)


1- محمد بن يحيي لاهيجي، مفاتيح الإعجاز في شرح گلشن راز، صص 526 و 527.
2- نك: امام خميني=، شرح حديث جنود عقل و جهل، ج9، صص 283 و 284.
3- ترجمه آيات به نظم، مجد.

ص: 43

رابطه ميان عمل و جزا

رابطه ميان عمل و جزا

بر اساس بيان قرآن كريم، هر كار نيك و بدي كه از انسان صادر مي شود، به سود يا زيان خود او خواهد بود.(1) «تِلكَ أُمَّة ٌ قَد خَلَت لَهَا مَا كَسَبَت وَ لَكُم مَّا كَسَبتُم؛ امت هاي پيشين هر چه كردند، براي خود كردند و شما نيز هر چه كنيد، به سود خود كنيد».(2)

سرنوشت انسان، به عملكرد خويش بستگي دارد، بدون چون و چرا هر آنچه كاشته، برداشت خواهد كرد. «وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَي؛(3) زيرا هر انساني مسئول كار خويش است و هر عملي كه از او سر زند بر گردن خود اوست»: «وَ كُلَّ إِنسنٍ أَلزَمنَاهُ طَئِرَهُ, فِي عُنُقِهِ».(4)

در پي اين رفتار، سعادت يا شقاوت انسان رقم مي خورد. او به پاداش كامل عمل خود خواهد رسيد.(5) مطمئناً اين پاداش بدون كم و كاست، عين اعمال و رفتار او در دنياست كه خداوند متعال در قرآن كريم در آيات گوناگون به آن تصريح دارد. گاهي به جمله استفهامي، مانند: «هَل يجزَونَ إلّا مَا كانوا يعمَلُون(6) و هَل تُجزَونَ إلَّا مَا كُنتُم تَعمَلُونَ؛(7) آيا شما جز كردار خود پاداش داده خواهيد شد؟».

و گاه به زبان حصر، مانند «وَمَا تُجزُونَ إلّا مَا كُنتُم تَعمَلوُنَ.(8) إنَّما


1- إِن أَحسَنتُم أَحسَنتُم لِأَنفُسِكُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَها؛ اگر نيكي كنيد، به خود نيكي كردهايد و اگر بدي كنيد، به خودتان بد كرديد. اسراء: 7.
2- بقره: 142.
3- و روزي فرا مي رسد كه نتيجه اعمال خود را مي بيند. نجم: 40.
4- اسراء: 13.
5- ثُمَّ يجزَئهُ الجَزَاءَ الأَ وفَي؛ سپس هرچه تمام تر او را پاداش دهند. نجم: 41.
6- اعراف: 147.
7- نمل: 89.
8- صافات: 39.

ص: 44

تُجزَونَ مَا كُنتُم تَعمَلوُنَ؛(1) جز اين نيست كه غير كردار خويش پاداش داده نخواهيد شد».

«فَلَا يجزَي الَّذينَ عَمِلوا السَّيئاتِ إلّا مَا كانوا يعمَلُونَ؛(2) پس كساني كه كارهاي بد كرده اند، جز سزاي آنچه كرده اند، نخواهند يافت».

«مَن عَمِلَ سَيئة ً فَلا يجزَي إلّا مِثلَهَا؛(3) هر كه بدي كند، جز به مانند آن كيفر نمي يابد».

با توجه به اين آيات، عمل هر كسي زنده است و هرگز از بين نمي رود. چنين كرداري به موجود معيّني ربط وجودي دارد، چون نظام جهان هستي بر اصل علت و معلول استوار است، انسان تنها تكيه گاهي است كه عمل هر كسي به آن مرتبط و از آن ناگسسته است مبدأ فاعلي عمل است. اين سنت الهي اقتضا دارد كه اثر هر عملي، چه خير و چه شر، به صاحب آن بازگردد.

بدين ترتيب، پاداش يا مجازات هاي اخروي با اعمال انسان، رابطه تكويني دارند. رابطه عمل با جزاي آن در آخرت، مانند قوانين جزايي قراردادي و اعتباري نيست. همچنين مانند مكافات هاي دنيوي از نوع رابطه هاي علي و معلولي نيست، بلكه در اينجا رابطه عينيت و اتحاد برقرار است؛ يعني آنچه در آخرت به عنوان پاداش يا كيفر به نيكوكاران و بدكاران داده مي شود، تجسم اعمال آنهاست.

بنابراين، جزا و پاداش الهي، همين اعمال نيك و بد است كه وقتي حجاب ها كنار بروند، تجسم و تمثل مي يابند. در واقع، اعمال ما


1- طور: 16؛ و تحريم: 7.
2- قصص: 84.
3- غافر: 40.

ص: 45

صورتي ملكي دارند كه فاني و موقت است و آن همان است كه در اين جهان به صورت اعمال و كردارها از ما بروز مي كند و صورت ملكوتي دارد كه هرگز فاني نمي شود و از همراهان هميشگي ما خواهد بود. روزي به آنها رسيده و با همان چهره مشاهده شان خواهيم كرد. اگر زيبا و لذت بخش است، برايمان نعمت، و اگر زشت است، آتش جهنم خواهد بود.

فيثاغورث در اين باره خطاب به انسان ها مي گويد: «بدان كه تو به زودي در معرض گفتار، كردار و افكار خود قرار خواهي گرفت و از هر حركتي از حركات فكري، قولي يا عملي صادر از تو، صورتي روحاني يا صورتي جسماني در وجود تو ظاهر و آشكار مي گردد. پس اگر حركت مذكور، حركت غضبي و يا شهواني باشد ماده تكوين شيطاني مي شود كه تو را در مدت حيات دنيوي آزار مي دهد و پس از مرگ، تو را از ملاقات نور (يعني انوار عقليه الهيه و ذوات قدسيه نوريه) محجوب و محروم مي سازد و اگر حركت، حركت عقلي (و سير و سلوك شما بر اساس معارف الهي) باشد، به صورت ملكي ظاهر مي گردد كه در اين جهان همدمي و ملازمت با او مايه لذت تو است».(1)

تناسب ميان فعل و جزا

تناسب ميان فعل و جزا

با توجه به لزوم تناسب و موازنه ميان جرم و جزا و گناه و كيفر، چگونه و چرا افرادي مانند كافران، مشركان وظالمان بايد در جهان ديگر در عذاب و دوزخ به سر برند؟ آيا رواست كسي كه در مدت معيّن و


1- شواهد الربوبيه، ص 411.

ص: 46

محدودي در حال كفر، شرك و نفاق يا چند گناه موقت گرفتار بوده، عذاب ابدي شود؟

اين پرسش نه تنها پرسش افراد عادي است، بلكه برخي دانشمندان غربي مانند برتراند راسل(1) نيز چنين سؤالي را مطرح مي كنند. وي مي گويد: «چگونه ممكن است خدايي باشد و ما را در برابر جرم هاي بسيار كوچك مجازات بسيار سنگين بنمايد».(2)

در پاسخ مي گوييم، هر چند تناسب جرم و جزا در دنيا، اصلي عقلايي و قراردادي است، ولي اين تناسب مربوط به كميت زمان و مكان نيست.

اين گونه نيست كه اگر جنايتي در زمان كوتاهي صورت گيرد، كيفر آن نيز با توجه به زمان، كوتاه و محدود باشد، بلكه اين تناسب در كيفيت جرم مطرح است و در اين زمينه، ميزان بزرگي و سنگيني جرم، ارزيابي و در نظر گرفته مي شود، هر چند لحظه اي كوتاه صورت گيرد.

براي نمونه، فردي با پرتاب بمب، در لحظه اي كوتاه ده ها نفر را به خاك و خون مي كشد و محكوم به حبس ابد يا مرگ مي شود. آيا اين جزا از نظر كيفيت و جنبه زماني، با نوع جرم تناسب دارد؟ به يقين، پاسخ منفي خواهد بود.

رابطه جرم و جزا در مجازات هاي اخروي، رابطه اي قرار دادي و جعلي نيست، بلكه در ميان آنها رابطه تكويني و علّي و معلولي بر قرار است؛ يعني مجازات هاي اخروي، اثر وضعي و نتيجه طبيعي جُرم هاست.


1- Berttand Russel.
2- نك: مرتضي مطهري، عدل الهي، ص 281.

ص: 47

در حقيقت، تجسم عيني كارهاي خود انسان است كه از احوال و ملكات نفساني او سرچشمه گرفته و در نتيجه، انديشه باطل و عمل نارواي وي پديدار شده است.

به قول صدر المتألهين «هر خلق و خوي بدي كه بر نفس انسان ملكه شود و در آن رسوخ كند، بدن هاي يك نوع حيواني را دارد كه آن حيوان همان خلق خاص را داراست. مثلاً كبر و غرور با بدن شير مناسبت دارد و خباثت و حيله با بدن روباه، تمسخر با بدن ميمون و نظاير آن، عجب با طاووس، حرص با خوك و... همان گونه كه هر خلق پستي با نوع خاصي از انواع حيوانات مناسبت دارد.

چه بسا انساني انواع زيادي از اخلاق و ملكات پست و ناشايست با مراتب مختلفي داشته باشد، چنين شخصي بر حسب شدت و ضعف خلق ها و ملكه هاي مذموم و اختلاف تركيب هاي آن، تعلق نفس وي به بدن بعضي از انواع حيوانات مذموم و پست خواهد بود و همچنين بر حسب شدت و ضعف ملكات است كه تعلق نفس به افراد نوع واحد مختلف مي شود و در برخي به [بدني] عظيم الجثه و در بعضي ديگر به جثه كوچكي از همان نوع واحد حيوان تعلق مي گيرد كه عظيم الجثه است؛ به دليل اين است كه وي مرتبه شديدي از ملكه متناسب با خلق و خوي آن حيوان را دارد و اگر به بدن همان حيوان تعلق مي گيرد، ولي آن حيوان جثه كوچك دارد. ازاين روست كه وي مرتبه ضعيفي از آن ملكه متناسب با خلق و خوي همان حيوان را داراست».(1)

حتي در دنيا نيز رابطه برخي اعمال و آثار آن جنبه قراردادي ندارد و با قرارداد نيز نمي توان آن را كم و زياد كرد. براي نمونه، كسي كه در يك لحظه


1- الاسفار الأربعة، ج5، صص30 و 31.

ص: 48

خودكشي مي كند، براي هميشه از زندگي دنيوي محروم خواهد بود يا كسي كه خود را نابينا مي كند، در تمام عمر از نعمت بينايي محروم مي شود.

عين اين تفسير درباره عذاب ابدي نيز جاري و ساري است. مجازات هاي اخروي، واكنش و تجسم اثر اعمال خود انسان است و عذاب ابدي براي برخي افراد، مانند مشركان، كافران، منافقان و ديگران، در حقيقت همان آثار شوم و پي آمدهاي طبيعي كارهايشان است كه پيوسته همراه روح مجرمشان است و از آنها جدا نمي شود.

جاودانگي و بقاي اعمال

اشاره

جاودانگي و بقاي اعمال

بر اساس آيات قرآن كريم و روايات پيشوايان معصوم عليهم السلام ، نه تنها انسان باقي و جاويد است، اعمال و آثار آن نيز در عالم آخرت، باقي و مضبوط است و از بين نمي رود.

در اثبات اين موضوع، آيات و روايات فراواني وارد شده است. در ادامه به نمونه هايي از آن مي پردازيم:

الف) آيات

الف) آيات

1. «وَ مَا تُقَدِموا لِأنفُسِكُم مِّن خَيرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللهِ؛ هر كار خوبي كه براي خود پيش مي فرستيد، همان را نزد خداوند خواهيد يافت».(1)

2. «وَ وُفِّيت كُلُّ نَفسٍ مَّا كَسَبَت وَهُم لا يظلَمُونَ؛ و به هركس [پاداش] دستاوردش به تمام [و كمال] داده شد و به آنان ستم نرسد».(2)

درباره واژه «توفي» و معناي آن تأمل كنيد. توفي يعني چيزي را به تمام و كمال، دريافت كردن. توفي و استيفا، هر دو از ماده «وفا» مشتق


1- بقره: 110.
2- آل عمران: 25.

ص: 49

شده اند و به اين معناست كه هرگاه كسي چيزي را به صورت تمام كمال و بدون كم و كاست دريافت كند و به اصطلاح، آن را استيفا كند، در زبان عربي، كلمه توفي را به كار مي برند. توفّيت المال؛ يعني تمام مال را بدون كم و كسر دريافت كردم.(1)

از به كار رفتن توفي در اين آيه شريفه استفاده مي شود كه در عالم آخرت خود عمل استيفا و تحويل مي شود.

3. «يومَ ينظُرُ المَرءُ مَا قَدَّمَت يدَاهُ؛ روزي كه انسان آنچه را پيش فرستاده خواهد ديد».(2)

4. «عَلِمَت نَفسٌ مَّا قَدَّمَت وَ أخَّرَت؛ هر نفسي آنچه را پيش فرستاده و باز پس گذاشته بداند».(3)

از اين آيات استفاده مي شود كه اعمال انسان باقي است و معيار پاداش و جزاي روز قيامت و عالم برزخ نيز همانهاست. مرحوم علامه طباطبايي در اين باره چنين مي نويسد:

بسياري از آيات بر اين مطلب دلالت دارد كه پاداش در روز جزا به واسطه اعمال و عين خود آنهاست و سپس آيات بسياري را ذكر كرده و مي فرمايند: به جان خودم سوگند! اگر در كتاب خدا، تنها اين يك آيه باشد كه «لَقَد كُنتَ فِي غَفلَةٍ مِّن هَذَا فَكَشَفنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ اليومَ حَدِيدٌ»(4) براي اثبات ادعاي مذكور كافي بود، چون غفلت از امري متصور


1- نك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج2، ص505؛ محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القران، ج16، ص376.
2- كهف: 49.
3- انفطار: 5.
4- تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودي، و ما پرده را از چشم تو كنار زديم، و امروز چشمت كاملا تيزبين است. ق: 22.

ص: 50

است كه حاضر و معلوم باشد و پرده برداري نسبت به چيزي صادق است كه موجود، ولي مستور باشد.

اگر آنچه را انسان در روز قيامت مشاهده مي كند، از قبل، موجود و حاضر نباشد، صحيح نيست كه به آن گفته شود: اينها اموري است كه تو غفلت كرده بودي و بر تو، مستور و پوشيده بود و اينك حجاب و پرده برداشته و غفلت تو زايل گشته است.

به جانم سوگند! اگر بخواهي اين حقيقت را به طور حقيقت (نه مجاز) بيان كني، تعبيري جز همان بيانات و اوصافي كه قرآن به كار برده است، نخواهي داشت.(1)

ب) روايات

ب) روايات

درباره جاودانگي و بقاي اعمال در عالم آخرت، روايات فراواني از معصومان عليهم السلام وارد شده است. در ادامه به نمونه هايي از آنها اشاره مي كنيم:

1. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خطاب به قيس بن عاصم فرمود: «اي قيس، همانا با عزت، ذلت و با حيات، مرگ و با دنيا، آخرت و براي هر چيز حساب رسي است و براي هر اجل و مدت، كتابي. اي قيس، چاره اي جز اين نيست كه با تو هم نشيني است و با تو دفن مي شود. او زنده است و تو در حالي كه مرده اي، با او دفن خواهي شد.اگر او گرامي باشد تو را گرامي خواهد داشت و اگر پست باشد، تو را مي گزد. آن گاه آن همراه محشور نمي شود، جز با تو و تو جز با او محشور نخواهي گشت و از تو جز درباره او پرسش نخواهد شد.


1- الميزان، ج1، ص92.

ص: 51

پس تو كردارت را جز شايسته قرار مده، زيرا اگر شايسته باشد، به او انس خواهي گرفت و اگر تباه باشد، جز از او وحشت نداشته باش و آن قرين و همنشين، عمل توست».(1)

2. امام صادق عليه السلام مي فرمايند: «وقتي ميت در قبر قرار مي گيرد، شخصي بر او مجسم مي شود و مي گويد: ما سه چيز، همراه تو بوديم: يكي رزق تو كه با مرگ تو قطع شد و ديگري اهل و عيال تو كه تو را پشت سر گذاشتند و بازگشتند و من كه عمل تو هستم، با تو خواهم بود. من همان چيزي بودم كه به من اهميت نمي دادي و در ميان اين سه چيز، كمترين جايگاه را داشتم».(2)

از مجموع اين آيات و روايات به اثبات مي رسد تمام اعمال انسان، باقي و جاويد است و همه آنها را چه خوب و چه بد، خواهد ديد، حتي ذره اي از ذرات اعمال از بين رفتني نيست.

رابطه تجسم اعمال با معاد جسماني

رابطه تجسم اعمال با معاد جسماني

تجسم اعمال با نظريه معاد جسماني، پيوندي ناگسستني دارد؛ زيرا جسم پذيري رفتارها و كردارهاي زشت و زيباي انسان در عالم آخرت، جسماني بودن معاد را به اثبات مي رساند. در حقيقت، اثبات معاد


1- يا قيس إنَّ مَعَ العِزِّ ذُلّا وَ إنَّ مَعَ الحَياةِ مَوتاً وَ إنَّ مَعَ الدُّنيا آخِرَةً وَ إنَّ لِكُلِ شَيء حَسيباً وَ إنَّ لِكُلِّ أجَلٍ كِتاباً وَ إنَّه لا بُدَّ لَكَ يا قيسُ مِن قَرِينٍ يدفَنُ مَعَكَ وَ هوَ حَي وَ تُدفَنُ مَعَهُ وَ أنتَ مَيتٌ، فَإنَ كَانَ كَريماً أكرَمَكَ وَ إن كَانَ لَئيمَاً أسلَمَكَ. ثمَّ لَا يحشَرُ إلّا مَعَهُ وَ لَا تُسألُ إلّا عَنهُ. فَلا تَجعَلهُ إلّا صَالِحاً. فَإنَّه إِن صَلَحَ آنَستَ بِهِ وَ إن فَسَدَلَا تَستَوحِش إلّا مِنهُ وَ هوَ فِعلُكَ. شيخ صدوق، الامالي، برگردان: كمره اي، مجلس اول، ح4.
2- إذا وَضَعَ المَيتُ فِي قَبرِهِ مَثَّلَ لَه شَخصٌ. فَقالَ له: يا هَذا ! كُنّا ثَلَاثَةٌ: كانَ رِزقُكَ فانقَطَعَ بانقَطِاعِ أجَلِكَ أهلِكَ فَخَلَّفوكَ و انصرَفوا عَنكَ وَ كُنتَ عَمَلَكَ فَبَقيتُ مَعَكَ، أمَّا إنّي كُنتُ أهوَنَ الثَّلَاثَة ِ عَلَيكَ. كافي، ج3، ص240، باب المسألة في القبر و من يسأل...، ح14.

ص: 52

جسماني نوعي اثبات تجسم اعمال، و اثبات تجسم اعمال به گونه اي اثبات معاد جسماني است.

معاد يا حشر جسماني آن است كه نفس هر كس با ملكات خوب و بدي كه در طول زندگي خود در عالم دنيا انجام مي دهد، جسم مناسب با آن اعمال به وجود مي آورد. بدين ترتيب، اخلاق و اعمال نيك به صورت هاي زيبا، مجسم و ممثل مي شود و اعمال بد و حرام، صورت هاي زشت و حيواني را پديد مي آورد.

به همين جهت صدرالمتألهين در معاد جسماني در تبيين تجسم اعمال بهره برده است. بر اساس نظر وي، در آن جهان منشأ بدن اخروي و آفريننده، پيكر آن جهاني خود نفس است، يعني پيكر آن جهاني از نفس زاده مي شود. به عبارت ديگر، جسماني بودن حشر، معلول بدن است، به زبان تمثيل و تشبيه بسان پرتويي است كه بر ديوار مي تابد.(1)


1- نك: الأسفار الأربعه، ج5، صص 186 _ 187 و 200؛ و المظاهر الإلهية، ص56.

ص: 53

بخش دوم تجسم اعمال از منظر معارف ديني و عقلي

اشاره

بخش دوم تجسم اعمال از منظر معارف ديني و عقلي

زير فصل ها

فصل اول: تجسم اعمال از منظر آيات و روايات

فصل دوم: تجسم اعمال از نگاه عقل و علوم تجربي

فصل سوم: تجسم اعمال از نگاه متكلمان و فلاسفه

فصل چهارم: تجسم اعمال از نگاه عرفا و شعرا

ص: 54

ص: 55

فصل اول: تجسم اعمال از منظر آيات و روايات

اشاره

فصل اول: تجسم اعمال از منظر آيات و روايات

يكي از آموزه هاي بلند و قابل توجه قرآني و روايي، مسئله تجسم و بازتاب اعمال و ملكات نفساني است كه غالباً ناظر به كردار هاي مربوط به اعمال جوارحي و جوانحي انسان است؛ يعني وقتي انسان عملي را انجام مي دهد و افكار و عقايدي را در ذهن خود مي پروراند، يك صورت و آثار دنيوي دارد كه ما آن را مي بينيم و يك صورت اصلي و دروني و باطني دارد كه هم اكنون در دل و نهان عمل نهفته است و وقتي روح از بدن مادي و طبيعي انسان، خارج و به عالم برزخ وارد مي شود، شكل كنوني و دنيوي خود را از دست مي دهد و با واقعيت برزخي و اخروي خود جلوه مي كند و باعث لذت و شادي صاحب عمل يا آزار و اندوه وي مي شود. بنابراين، جزاي اعمال هر انساني عين اعمال جوارحي و جوانحي او خواهد بود. از بررسي قرآن كريم و اخبار ائمه معصوم عليهم السلام چنين برداشت مي شود كه انسان نه تنها باقي و جاويد است، بلكه اعمال و كردار و آثار او نيز باقي و مضبوط است و انسان در نشئه آخرت، تمام

ص: 56

اعمال و آثار خوب و بد آن را به صورت ممثّل و مجسم مي بيند، اعمال خوب با صورت هاي بسيار زيبا و جالب و لذت بخشي تجسم مي يابند و اعمال بد انسان با صورت هاي بسيار زشت و وحشت ناك و موذي مجسم مي شوند.

در اثبات تجسم اعمال، آيات و روايات فراواني وارد شده است. در ادامه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

الف) آيات

الف) آيات

آيات وارده درباره تجسم اعمال، متفاوت است. برخي آيات صراحت دارد كه انسان ها در آخرت، با چهره هاي گوناگون وارد محشر مي شوند. برخي ديگر اعمال و عقايد را زنده و حاضر مي دانند و دسته اي بر اين نكته دلالت دارد كه اعمال به طور كامل به انسان خواهد رسيد و نفس آن كردار براي آدمي مجسم خواهد شد و برخي دلالت دارند كه گناه كاران و مجرمان در عالم آخرت با چهره هايشان شناخته مي شوند.

دسته اي ديگر بر اين مورد دلالت دارد كه ثواب و عقاب در آخرت بر اساس همان اعمالي است كه در دنيا انجام گرفته است. عده اي ديگر هم دلالت دارد كه تمام رفتار و كردار آدمي، حتي كارهاي پنهاني و دروني در عالم آخرت، به طور آشكار مجسم مي شود. در ادامه به نمونه هايي از هر دسته اشاره مي كنيم:

1. آياتي كه به صراحت دلالت دارد كه انسان ها در روز قيامت، با صورت هايي گوناگون، متناسب با اعمال و ملكاتشان محشور خواهند شد:

الف) برخي چهره ها، نوراني، شاداب و خندانند: «يَوْمَ تَرَي الْمُؤْمِنِينَ

ص: 57

وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَي نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ؛ روزي كه مردان و زنان باايمان را مي نگري كه نورشان پيش رو و در سمت راستشان، به سرعت حركت مي كند».(1)

«وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ مُّسْفِرَةٌ ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ؛ چهره هايي گشاده، نوراني، خندان و شادمانند».(2)

ب) برخي با بدن ها و چهره هاي سياه و غبارآلودند: «وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ؛ و چهره هايي كدر و گرفته كه غبار و سياهي آن را پوشانده است».(3)

«وَ نَحشُرُ المُجرِمينَ يومَئِذٍ زُرقاً؛ آن روز مجرمان را با بدن ها و چشم هاي كبود و تيره محشور خواهيم كرد».(4)

ج) عده اي كور و كر و لال هستند: «وَ نَحشُرُهُ يومَ القِيمةِ أَعمَي؛ روز قيامت او را كور محشور خواهيم كرد».(5)

«وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ... عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا؛ ما مجرمان را در روز قيامت، در حالي كه كور و لال و كر هستند، محشور مي كنيم».(6)

د) برخي سرنگون بر روي صورتند: «نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلي وُجُوهِهِمْ؛ ما مجرمان را در روز قيامت با صورت هايشان محشور مي كنيم».(7)

«أفَمَنْ يَمْشي مُكِبًّا عَلي وَجْهِهِ أَهْدي أَمَّنْ يَمْشي سَوِيًّا عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ؛ پس آيا كسي كه سرنگون با صورت روي زمين مي خزد، هدايت


1- حديد: 12.
2- عبس: 38 و 39.
3- عبس: 40 و 41.
4- طه: 102.
5- طه: 124.
6- اسراء: 97.
7- اسراء: 97.

ص: 58

يافته تر است يا آن كس كه استوار و راست قامت در صراط مستقيم گام برمي دارد؟»(1)

«الَّذينَ يُحْشَرُونَ عَلي وُجُوهِهِمْ إِلي جَهَنَّمَ؛ كساني كه بر صورت هايشان به سوي جهنم محشور مي شوند».(2)

در تفسير اين آيات از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيدند: «چگونه كافر روي صورت به جهنم برده مي شود؟» فرمود: «إِنَّ الَّذِي أَمْشَاهُ عَلَي رِجْلَيْهِ قَادِرٌ أَنْ يُمْشِيَهُ عَلَي وَجْهِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ خدايي كه او را بر دو پا راه مي برد، قادر است كه در قيامت او را بر صورت راه ببرد».(3)

در روايت ديگري فرمود: «روز قيامت مردم به سه دسته محشور مي شوند: سواره، پياده، بر روي صورت. پرسيدند: يا رسول الله! چگونه روي صورت راه مي روند؟ فرمود: «الذي أمشاهُم علي أقدامِهِم قادرٌ علي أن يمشيهُم علي وجوهِهِم؛ خدايي كه قادر است روي دو پا آنان را راه برد، قادر است روي چهره نيز راهشان ببرد».(4)

ه) گروهي در غل و زنجيرند: «أِنَّا جَعَلْنا في أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِي إِلَي الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ؛ ما به گردن هايشان غل هايي نهاده ايم تا چانه هايشان گرفته، به طوري كه سرهايشان بي حركت مانده است».(5)

«إِذِ الْأَغْلالُ في أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ؛ هنگامي كه غل ها در گردن هايشان [افتاده] و [با] زنجيرها كشانيده مي شوند».(6)


1- ملك: 22.
2- فرقان: 34.
3- بحار الانوار، ج7، ص16، باب3، و ج8، ص255، باب24.
4- محمد بن عيسي بن سوره، سنن ترمذي (الجامع الصحيح)، ج5، ص305، ح3142؛ احمد حنبل، المسند، ج2، ص354؛ متقي هندي، كنز العمال، تحقيق: شيخ بكري حياقي، ج14، ص360، ح 38933.
5- يس: 8.
6- غافر: 71.

ص: 59

و) دسته اي به شكل حيوانات وحشي اند: «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ؛ و آن گاه كه وحوش را همي گرد آرند».(1)

يكي از تأويلات و تفسيرهاي اين آيه به معناي متصور شدن نفوس انساني به حسب اعمالي است كه از او در دنيا سر زده است؛ زيرا متكبر، به صورت پلنگ و دلقك، به صورت ميمون و همچنين هر نفسي به صورتي مناسب با اعمال خود محشور مي شود.(2) بر اساس اين آيه، محشور شدن برخي انسان ها به صفت حيوانات وحشي، به دليل غلبه صفات حيواني در آنان است. چنان كه مي فرمايد: «يُحشر الناس علي صورٍ يُحسن عندهم القردة و الخنازير؛ مردمان بر چهره هايي برانگيخته شوند كه ميمون ها و خوك ها در پيش آنها زيبا باشند».(3)

«يومَ ينفخُ فِي الصُّورِ فَتَأتونَ أَفوَاجاً؛ روز قيامت هنگامي كه صور دميده مي شود[مردم] دسته دسته مي آيند».(4)

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در تفسير اين آيه مي فرمايد:

امت من روز قيامت در ده گروه محشور مي شوند. البته خداوند اين ده گروه را از جمله مسلمانان جدا مي كند و صورتشان را تغيير مي دهد: عده اي به صورت ميمون و بعضي ها به شكل خوك و گروهي (در حالي كه) پاهايشان بالا و صورت هايشان، پايين به صورت وارونه و سرگردان هستند و روي زمين كشيده


1- تكوير: 5.
2- شرح بر زاد المسافر، ص192و192.
3- نك: خواجه نصير طوسي، آغاز و انجام، ص24 ؛ صدر التألهين، اسرار الآيات، صص 151و 188 و 189؛ صدر المتألهين، الحشرية، ص 242؛ صدر المتألهين، العرشية،ص285؛ فيض كاشاني، انوار الحكمة، صص 319 و320.
4- نبأ: 18.

ص: 60

مي شوند، محشور مي گردند و برخي كور و گروهي گنگ و كر و طايفه اي در حالي كه زبانشان را مي جوند و چرك از دهان آنها بيرون مي آيد و اهل محشر از گند آنها در رنج و زحمت اند و بعضي ها دست و پا بريده وارد محشر مي شوند و عده اي در حالي كه به شاخه اي از آتش آويخته شده اند، محشور مي شوند و دسته اي بوي گند آنها از مردار بيشتر است و عده اي ديگر در حالي كه لباس هايي از مس گداخته شده بر آنها پوشانيده باشند و به پوستشان چسبيده است، وارد محشر مي شوند.

_ آنهايي كه به شكل ميمون وارد محشر مي شوند، آنها سخن چينان هستند.

_ كساني كه به صورت خوك وارد محشر مي شوند، آنها حرام خواران مي باشند.

_ آنان كه وارونه و سرنگون وارد محشر مي گردند، كساني هستند كه رباخواري مي نمودند.

_ گروهي كه كور وارد محشر مي شوند، حاكمان جورند كه حكم به ناحق كرده اند.

_ عده اي كه كر و گنگ وارد محشر مي شوند، آنها خودخواه و خود پسندانند.

_ آنان كه زبانشان را مي جوند و چرك از دهانشان بيرون مي آيد، عالمان بي عمل و قضاتي هستند كه كردارشان غير از گفتارشان باشد.

_ كساني كه دست و پا بريده وارد محشر مي شوند، آزار رساننده به همسايگانند.

ص: 61

_ آنان كه به شاخه اي از آتش بسته شده اند، كساني هستند كه نزد سلطان جور از مردم سخن چيني مي كردند و اسباب زحمت مردم و آزار رساندن به آنها را فراهم مي كردند.

_ آنهايي كه از مردار گنديده ترند، كساني هستند كه شهوات و لذت هاي حرام داشتند و حق واجب الهي را كه در مال آنها بود، نمي دادند (كساني كه خمس و زكات مال خود را نمي پرداختند).

- كساني كه جبه ها و لباس هاي آتشين بر آنها پوشانده بودند، متبحرين و فخر و نازكنندگان اند.(1)

2. آياتي كه دلالت دارند مؤمنان و مجرمان از چهره هايشان شناخته مي شوند: «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ الْأَقْدامِ؛ مجرمان


1- طبرسي در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه شريفه «يومَ ينفخُ فِي الصُّورِ فَتَأتونَ أَفوَاجاً» حديثي را نقل كرده است كه براء بن عازب مي گويد: «معاذ بن جبل در خانه ابوايوب انصاري نزد رسول خدا9 نشسته بود. به حضرت عرض كرد: اي رسول خدا، آيا كلام خداوند متعال را كه مي فرمايد: «يومَ ينفَخُ في الصُّور فَتأتونَ أفوَاجاً» را ديده ايد؟ حضرت فرمود: اي معاذ! مطلب بزرگي را سؤال كردي. سپس اشك در چشم مبارك بگرداند و فرمود: «تُحشر عَشَرَةُ أصنافٍ مِن أمَّتي أشتاتاً قد ميزَهُم الله مِنَ المسلمينَ وَ بَدّلَ صُوَرَهم نَبعَضُهُم عَلي صورةِ القِردَةِ، و بعضُهُم علي صورةِ الخنازير، وَ بعضُهُم مُنكَّسون أرجُلُهم من فوق و وجوههُم من تحت ثُمَّ يسحَبون عليها، بعضهم عمي يتردَّدون، وبعضهم صُمٌّ بُكمٌ لا يعقلون، و بعضهم يمضَغون السَنَتهُم يسيلُ القيحُ من أفواههم لُعاباً يتَقَدَّرَهُم أهل الجميع و بعضهم مُقطَّعة أيديهم و أرجُلُهم و بعضهم مُصَلَّبونَ علي جُذوعٍ من نّار و بعضهم أشَدُّ نَتناً من الجيفَ و بعضهم يلبسون جِباباً سابغة من قَطرانٍ لازِقة بِجُلُودِهِم. فأمّا الذينَ علي صورةِ القردة فَالقَتّاتُ مِن الناس. وَ أمّا الذين علي صورة الخنازير فأهلُ السُّحت. وأمّا المُنكَسونَ علي رؤسِهِم فأكَلةُ الربا. وَ العُمي الجائِرونَ في الحكم و الصُّمُّ و البُكّمُ المعجَبونَ بأعمالِهم.و الذين يمضعونَ بألسِنَتِهِم فالعُلَمَاءُ و القُضاةُ الذينَ خالشفَت أعمالُهُم أقوالُهم.و المُقَطَّعَةُ أيديهم و أرجُلُهم الذين يؤذونَ الجيران.و المُصَلَّبونَ علي جُذوعٍ من نار فالسُّعاةُ بالناسِ إلي السُلطان. و الذين يلبسونَ الجِبابَ فأهلُ التجَبُّرَ وَ الخُيلاء». مجمع البيان، ج10، ص642؛ بحار الانوار، ج7، ص89، باب 5.

ص: 62

به سيمايشان شناخته مي شوند و آنها را با موهاي جلوي سر و پاهايشان مي گيرند».(1)

مقصود از سيما، نشانه اي است كه در گناهكاران پديد مي آيد، از قبيل سياهي صورت و زردي چشم يا مقصود تنگي و ذلت و خواري است كه آنها را احاطه مي كند.(2)

«وَ عَلَي الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُم؛ و بر اعراف مرداني هستند كه همه را به سيمايشان مي شناسند».(3)

يعني اصحاب اعراف از علامتي كه بر چهره هاي اشخاص است، بهشتي و دوزخي بودن آنان را مي شناسند، بهشتيان، سفيدرو و سياه چشم و دوزخيان، سياه رو و ازرق چشم اند.(4)

«تَعْرِفُ في وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعيمِ؛ درچهره هايشان طراوت و نشاط نعمت را مي بيني و مي شناسي».(5)

3. آياتي كه بر ديدن خود اعمال دلالت دارد: «يومَئذٍ يصدُرُ النَّاسُ أشتاتاً لِيرَوا أَعمالَهُم، فَمَن يعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَيراً يرَهُ، وَ مَن يعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يرَهُ؛ در روز قيامت مردم از قبرها پراكنده بيرون آيند تا اعمال آنان به آنها ارائه شود. هر كس به قدر ذره اي كار نيك كرده باشد، آن را خواهد ديد و هر كس به اندازه ذره اي كار زشت مرتكب شده باشد، آن را خواهد ديد».(6)


1- الرحمن: 41.
2- جوامع الجامع، ج 4، ص 223؛ روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج 18، ص 269؛ تفسير شريف لاهيجي، ج 4، ص 341؛ الوجيز في تفسير القرآن العزيز، ج 3، ص 275.
3- اعراف: 46.
4- التبيان في تفسير القرآن، ج 4، ص 412؛ روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص 364؛ فتح القدير، ج 2، ص 237؛ روض الجنان، ج 8، ص 205؛ منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج 4، ص 34.
5- مطففين: 24.
6- زلزال: 6 _ 8.

ص: 63

«يُريهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ؛ خداوند اعمالشان را به آنان نشان مي دهد تا مايه حسرتشان شود».(1)

«وَ أَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَي وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَي؛ و نيست براي انسان جز آنچه را با سعي و عمل به دست مي آورد. البته نتيجه سعي و عمل او به زودي ديده خواهد شد».(2)

كنون وقت تخم ست اگر پروري

گر اميد داري كه خرمن بري

به شهر قيامت مرو تنگدست

كه وجهي ندارد بغفلت نشست

مكن عمر ضايع به افسوس و حيف

كه فرصت عزيز است و الوقت سيف (3)

«تَرَي الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِم؛ [در قيامت] ستمگران را از آنچه انجام داده اند، هراسناك مي بيني و [جزاي عملشان] به آنان خواهد رسيد.»(4) علامه طباطبايي در اين باره مي گويد: «اين آيه شريفه از آياتي است كه در دلالت بر تجسم اعمال خيلي روشن است».(5)

4. آياتي كه بر زنده و حاضر بودن اعمال پس از مرگ دلالت دارند: «وَ وَجَدوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَ لا يظلِمُ رَبُّكَ أَحَداً؛ همه اعمال خود را حاضر ببينند و خدا به هيچ كس ستم نخواهد كرد».(6)

«يومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ مَّا عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَراً وَمَا عَمِلَت مَن سُوءٍ؛ روزي كه هر كس آنچه كار نيك به جاي آورده و آنچه بدي مرتكب شده، حاضر شده مي يابد».(7)


1- بقره: 167.
2- نجم: 39 و 40.
3- سعدي، كليات، صص 528 و 529.
4- شوري: 22.
5- الميزان، ج 18، ص59.
6- كهف: 49.
7- آل عمران: 30.

ص: 64

«عَمِلَت نَفسٌ مَا أَحضَرَت؛ در آن هنگام انسان هر آنچه حاضر كرده است بداند».(1)

5. آياتي كه مبين آن است كه همه كردار و حتي پنهاني هاي اسرار و رموز انسان در قيامت آشكار مي شود: «وَ إن تُبدُوا مَا فِي أَنفُسِكُم أَو تُخفُوهُ يحاسِبكُم بِهِ اللهُ؛ هر آنچه از خير و شر در دل داشته باشيد، پنهان كنيد يا آشكار همه را خداوند در محاسبه شما مي آورد، حتي حب و بغض هاي پنهاني نيز آشكار مي شود».(2)

«يومَ هُم بَارِزُونَ لا يخفَي عَلَي اللهِ مِنهُم شَيءٌ؛ آن روز كه آنان ظاهر گردند، چيزي از آنها بر خدا پوشيده نمي ماند.»(3) روزي كه همه انسان ها با همه وجود و زوايا آشكار خواهند شد و هيچ ذره اي از ذرات وجودشان و هيچ سرّي از اسرارشان پنهان نخواهد ماند و حق تعالي به همگي آگاه است.

6. برخي آياتي كه دلالت دارد، اعضا و جوارح انسان در عالم آخرت عليه او شهادت مي دهد: «يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ.»(4) ملا صدرا مي گويد: «اين آيه در مقام بيان تجسم اعمال است».(5)

7. آياتي كه در قرآن كريم به روشني دلالت بر تجسم اعمال به صورت هاي ملكوتيّه خود دارد: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْماً إِنَّما


1- تكوير: 14.
2- بقره: 284.
3- مومن: 16.
4- نور: 24.
5- نك: صدر المتألهين، العرشية، صص 241 و 242؛ صدرالدين شيرازي، مفاتيح الغيب، تصحيح: محمد خواجوي، صص 557 و 558.

ص: 65

يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً؛ آن كساني كه اموال يتيمان را از روي ستم مي خورند، حقيقتاً در شكم هاي خود آتش مي خورند و به زودي در سعير و آتش جهنم خواهند سوخت».(1)

در اين آيه مباركه، خوردن مال يتيم از روي ستم را خوردن آتش تعبير كرده است و به طور حصر مي فرمايد: «فقط و فقط آتش مي خورند و شكم هاي خود را از آتش انباشته مي كنند».

«وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ يَوْمَ يُحْمي عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوي بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ؛ آن كساني كه طلا و نقره را اندوخته و ذخيره مي نمايند و در راه خدا انفاق نمي كنند، اي پيغمبر، آنان را از عذاب سخت و دردناك خدا بترسان. روزي كه آن [گنجينه]ها را در آتش دوزخ بگدازند و پيشاني و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ كنند و [گويند] اين است آنچه براي خود اندوختيد. پس [كيفر] آنچه را مي اندوختيد بچشيد».(2)

در اين آيه مباركه، طلا و نقره داغ شده و داغ كننده را عين ذخاير و گنج هايي شمرده است كه در دنيا ذخيره مي كرده اند.(3)

از مجموع اين آيات به دست مي آيد كه تجسم و ظهور اعمال در قرآن كريم، به صورت گوناگون مطرح شده است. اگر همه اين بيان را در كنار هم قرار بدهيم و به هم ضميمه كنيم، خواهيم گفت كه همه آنها در واقع به حقيقتي اشاره دارند و آن عبارت از اين است كه خود


1- نسا: 10.
2- توبه: 34 و 35.
3- معادشناسي، ج 2، صص 295 و 296.

ص: 66

عمل انسان، اجر و نعمت يا زجر و عذاب است و واكاوي و تفسير درست اين آيات نشان مي دهد تمام اعمال، عقايد، اوصاف و اخلاق انسان، به طور روشن و آشكار، در عالم آخرت بازتاب مي يابد و ظهور مي كند.

ب) روايات

ب) روايات

از معصومان عليهم السلام درباره تجسم و تمثل اعمال، افكار، عقايد، اوصاف و اخلاق، روايات فراواني وارد شده كه با وجود داشتن دلالت صريح به اين موضوع، از نكات و اشارات خاصي برخوردار است كه هر كسي به ميزان دقت و تعمق خود مي تواند از آنها برداشت و استفاده هايي داشته باشد و به حقايق پي ببرد.

1. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: «إنَّ المؤمن إِذَا خَرَجَ مِن قََبرَهِ صُوِّرَ لَهُ عَمَلُهُ فِي صورَةٍ حَسَنَةٍ فَيقُولُ لَهُ: مَا أنتَ؟ فَوَ اللهِ إنّي لأراكَ إمري صِدقٍ، فَيقُوُلُ لَهُ: أنَا عَمَلُكَ، فَيكُونُ لَهُ نُورَاً إِلي الجَنَّةِ؛ هنگامي كه مؤمن در روز قيامت از قبرش بيرون مي آيد، عمل او به صورت زيبايي در مقابلش ظاهر مي شود و مي گويد: تو كيستي؟ به خدا سوگند من تو را شخصي صادق مي بينم. او در جواب مي گويد: من عمل تو هستم. آن عمل براي مؤمن، نور و روشنايي و راهنمايي به سوي بهشت است».(1)

2.امام علي عليه السلام فرمودند: «اعمالُ العِبادِ في عاجِلِهِم نُصبُ أعينِهِم فِي آجِلِهِم؛ كارهايي كه افراد در دنيا انجام مي دهند، در آخرت در برابر آنان قرار مي گيرد».(2)


1- كنز العمال، ج14، ص367، ح38963.
2- نهج البلاغة، كلمات قصار، شماره 7.

ص: 67

3. ايشان در روايت ديگر مي فرمايد: «بدان اي فرزند آدم كه فراسوي اين جهان، روز قيامت است كه بزرگ ترين و دردناك ترين درد بر دل هاي آدمي است. روزي كه لغزش در آن باز نمي گردد و پذيرفته نمي شود. از كسي غرامت و عذرخواهي و توبه پذيرفته نيست، جز در برابر گناهان، كيفر نمي دهند. هر مؤمني به اندازه ذره اي در دنيا كار نيك انجام داده باشد، نتيجه اش را مي يابد و اگر شري به انجام رسانده باشد، ثمره اش را خواهد يافت».(1)

4. از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت شده است، هنگامي كه مؤمن بميرد، شش صورت در قبر با او داخل مي شود كه در ميان آنها صورتي است كه از همه آنها نيكوتر، با ارزش تر، خوش بوتر و نظيف تر است. يكي از آنها در طرف راست او، ديگري در طرف چپ، سومي در مقابل، چهارمي پشت سر و پنجمي، پشت پا و ششمي كه از همه نيكوتر است، بالاي سر او مي ايستد. پس اگر از ناحيه راست حمله اي شود، صورتي كه در آن ناحيه است، مانع مي شود. در جهات ديگر هم همين طور.

سپس حضرت فرمود: صورتي كه از همه نيكوتر است، مي گويد: شما كيستيد؟ خداوند از ناحيه من جزاي خير به شما بدهد. صورتي كه در سمت راست قرار دارد، مي گويد: من نماز هستم، صورتي كه در سمت چپ قرار دارد، مي گويد: من زكات هستم، صورتي كه در مقابل است،


1- وَ اعلَم يابنَ آدَمَ أنَّ مِن وَراءِ هَذا أعظَمَ وَ أفطَعَ وَ أوجَعَ لِلقُلوُبِ يومَ القِيامَةِ... يومٌ لا تُقالُ فِيهِ عَثرَةٌ وَ لَا يؤخَذَ مِن أحَدٍ فِديةٌ وَ لَا تُقبَلُ مِن أحَدٍ مَعذِرةٌ وَ لَا لِأ حَدٍ فِيهِ مُستَقبَلُ تَوبة لَيسَ إلَّا الجَزاءُ بِالحَسَناتِ الجَزاءُ بِالسّيئات، فَمَن كانَ مِن المؤمنان عَمِلَ فِي هذهِ الدُّنيا مِثقالَ ذَرَّةٍ مِن خَيرٍ وَجَدَهُ وَ مَن كانَ مِن المؤمنان عَمِلَ فِي هذِهِ الدُّنيا َ مِثقالَ ذَرَّةٍ مِن شَرٍّ وَجَدَهُ. كافي، ج8، ص72، ح29.

ص: 68

مي گويد: من روزه تو هستم، صورتي كه در پشت سر است، مي گويد: من حج و عمره هستم، صورتي كه پيش پاست، مي گويد: من برّي هستم كه به برادران كرده است.

سپس همه آنها مي گويند: تو كه از همه ما نيكوتر، خوش بوتر و با هيبت تري، كيستي؟ مي گويد: من ولايت آل محمد صلي الله عليه و آله هستم».(1)

5. ابو بصير مي گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: «مَن أكَلَ مالَ أخيهِ ظُلماً ولَم يرُدَّهُ إليهِ أكَلَ جَذوَةً مِن النّار يومَ القيامَةِ؛ هر كس مال برادر خود را از روي ستم بخورد و عوض آن را به او باز نگرداند، روز قيامت قطعه اي از آتش را مي خورد. يعني مالي كه ظالمانه تصرف شود، در قيامت به صورت آتش دوزخ تجسم مي يابد و غاصب را عذاب مي دهد».

6. امام صادق عليه السلام فرمود: «جبرييل نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آمد و به او گفت: عِش ما شِئتا، فَإنَّكَ مَيتٌ وَ أحبِب مَن شِئتَ فَإنَّكَ مُفارِقُهُ وَاعمَل ما شِئتُ فَإنَّكَ مُلاقيهِ؛ هر طور كه ميل داري زندگي كن، ولي سرانجام بايد بميري و هر كس را مي خواهي دوست بدار، سرانجام از او جدا خواهي شد و هر عملي كه مي خواهي انجام بده، به يقين در قيامت آن را خواهي ديد».(2)

شاهد بر مدعاي ما جمله اخير روايت است: «وَاعمَل ما شِئتَ فَإنَّكَ مُلاقيهِ؛ يعني آنچه انسان در قيامت ملاقات خواهد كرد، عملي است كه در دنيا انجام داده است».

7. امام صادق عليه السلام فرمود: «وقتي انسان مؤمن را در قبر مي گذارند، دري از جهان غيب به روي او گشوده مي شود و او جايگاه خود را در


1- احمد بن محمد بن خالد برقي، محاسن، ص288، باب46، ح 432.
2- من لا يحضر الفقيه، ج1، ص471، باب ثواب الصلاة الليل، ح1360.

ص: 69

بهشت مي بيند، و در اين حال، مردي را با چهره زيبا مشاهده مي كند كه هرگز زيباتر از او را نديده است. پس به او مي گويد: تو كيستي؟

در پاسخ مي گويد: أنا رَأيكَ الحَسَنُ الذي كُنتَ عَليهِ وَ عَمَلُكَ الصّالحُ الّذي كُنتَ تَعمَلُهُ؛ من نيت و عقيده پسنديده و عمل شايسته تو مي باشم كه در (عالم دنيا) انجام داده بودي. آن گاه درباره انسان كافر هم يادآور مي شود كه او نيز عقيده باطل و كردار زشت خود را به صورت زشت روترين انسان مشاهده مي كند».(1)

8. در روايت ديگري از امام صادق عليه السلام مي خوانيم: «هنگامي كه خداوند مؤمن را از قبرش در روز قيامت برمي انگيزاند، همراه او جسمي مثالي خارج مي شود كه پيشاپيش وي حركت مي كند و هرگاه مؤمن به هولي از اهوال قيامت برخورد، آن مثال به وي مي گويد: نگران و و محزون مباش. تو را از جانب خداوند بشارت باد، به كرامت و خوش حالي. تا اينكه در برابر خداوند ايستاده و حق تعالي از او حسابي آسان كشيده و او را امر به بهشت مي نمايد، در حالي كه مثال، جلو او در حال حركت است.

مؤمن مي گويد: خداوند تو را رحمت كند. چه خوب با من از قبرم خارج شدي و مرا به شادي و كرامت بشارت دادي. تا اينكه مؤمن به او مي گويد: تو كيستي؟

آن مثال مي گويد: من همان خوش حالي اي هستم كه تو آن را در قلب برادر مؤمنت داخل كردي، خداوند مرا اين گونه خلق كرده تا تو را در روز قيامت خوش حال كنم».(2)


1- كافي، ج3، ص341، باب ما ينطق به موضع القبر، ح1.
2- أذا بَعَثَ اللهُ المؤمنَ مِن قبرِهِ خَرَجَ مَعَه مِثالٌ يقدُمُ أمامَه، كلَّما رَاَي المؤمِنَ هَوُلاً مِن أهوالِ يومِ القِياميِ قالَ لَه المِثالُ: لا تُفزَع وَلا تَحزَنَ وَ أبشِر بالسَّرورِ و الكَرامَةِ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ حَتّي يقِفَ بينَ يدَي اللهِ عَزوَجَلَّ فَيحاسِبه حِساباً يسيراً وَ يأمُرُ بهِ إلي الجَنَّةِ وَ المِثَالُ أمامَهُ فَيقولُ المؤمنُ: يرحمكَ اللهُ نِعمَ الخارِجُ خَرَجتَ مَعِي مِن قَبري تُبَشِّرُني بِالسرورِ و الكِرامِةِ مِنَ اللهِ حَتي رَأيتُ ذَلِكَ فَيقوُلُ: مَن أنتَ؟ فَيقول: أنا السّروُرُ الّذي كُنتَ أدخَل عَلَي أخيكَ المؤمنِ في الدنيا خَلَقَني اللهُ عَزَّوَجَلَّ مِنهُ لأُبشِّرَكَ. كافي، ج2، ص190، باب إدخال السرور علي المؤمنان، ح8.

ص: 70

اين حديث به تجسم ملكات باطنه در آخرت اشاره دارد. اخبار و احاديث بسياري در تجسم ملكات است و اينكه مردم به اسرار و ضماير خويش محشور مي شوند.

افرادي از اولياي حق در اين عالم هستند كه ضمير، باطن و صفات حيواني انسان ها را مي بينند و مي شناسند و مظهر «يا ستّار»ند كه سرپوشي مي كنند و بندگان خدا را رسوا نمي كنند.

نتيجه

نتيجه

از آيات و روايات ياد شده به دست آمد، هر كرداري كه انسان انجام مي دهد، چه خوب و چه بد، در عالم آخرت بر اساس آن اعمال ظهور و تجسم خواهد يافت. بدين معنا كه اعمال نيك اين جهان، در روزگار رستاخيز، تغيير شكل مي دهد و به صورت نعمت هاي بهشتي در مي آيد چنان كه اعمال بد و حرام، به صورت آتش و زنجير و انواع عذاب نمودار مي شوند. پس صورت حقيقي انسان به همان اعمال، نيات، خصلت ها و ملكات نفساني او بستگي دارد. بر اين اساس، انسان ها از نظر صورت ظاهري يكسان دارند، اما از نظر سيرت و صورت باطني؛ يعني خصلت ها و ملكات مختلفند كه در دنيا و آخرت به آن شكل متشكلند و از آنجايي كه دنيا دار افشاي اسرار و بيان باطن نيست؛ براي همه كس، شكل حقيقي انسان قابل رؤيت نيست، اما در آخرت كه «يومَ تُبلَي السَّرَآئِرُ»(1)


1- طارق: 9.

ص: 71

است، باطن و اسرار انسان ها براي همه قابل رؤيت خواهد بود و خواهند ديد، سيرت باطن انسان ها در صورت و ظاهر آنها، نمايان مي شود و با شكل و صورت هاي گوناگون وارد محشر مي شوند. اين همان تجسم اعمال و ملكات است كه در آيات قرآني و روايات معصومان عليهم السلام به آن اشاره شده است.

ص: 72

ص: 73

فصل دوم: تجسم اعمال از نگاه عقل و علوم تجربي

اشاره

فصل دوم: تجسم اعمال از نگاه عقل و علوم تجربي

زير فصل ها

الف) از نگاه عقل

ب) از نگاه علوم تجربي

الف) از نگاه عقل

الف) از نگاه عقل

علما در متون كلامي، فلسفي و عرفاني، استدلال عقلي روشني به عنوان براهين اثبات تجسم اعمال ارائه نكردند، ولي با مراجعه و مطالعه اين متون، مي توان براي مطالبي كه بزرگان و صاحب نظران اين علوم درباره موضوع مورد نظر بيان داشته اند استدلال عقلي مناسبي را براي اثبات تجسم اعمال به دست آورد كه در ادامه به چند مورد آن اشاره مي شود:

1. انسان حقيقتي داراي نفس ناطقه اي است كه در ميان همه، به طور مساوي موجود است. او برحسب اين وجود، تحت نوعي واحد حقيقي مندرج است، ولي به حسب وجودي ديگر، قابل ملكات و هيئت هاي نفساني است. آن ملكات در نشئه و وجودي ديگر، نفوس را از قوه به فعليت مي رسانند. زماني كه آن ملكات در نفوس متمكن شوند، نفوس از قوه به فعليت رسيده، با آن ملكات و هيئات متحد مي شوند. در نتيجه، نفس به صورت ديگري متصور شده و وجود ديگري غير از اين وجود

ص: 74

مادي، در نشئه ديگري غير از اين نشئه پيدا مي كند. بدين ترتيب، نفوس انساني، انواع و حقايق مختلفي مي شوند و به صورت ملك يا شيطان يا چرنده يا درنده، در آن نشئه متصور مي شوند و تجسم مي يابند. نفس مادامي كه در ابتداي آفرينش بالقوه است، وصول به هر مرتبه و مقامي كه بخواهد براي آن ممكن است، چون استعداد آن را دارد».(1)

2.آنچه عقيده تجسم اعمال را تأييد مي كند، اين است كه ملكات اخلاقي صورت هاي روحاني باقي و جاويدان به خود مي گيرد و موجب ابتهاج و التذاذ يا احساس وحشت و درد مي شود. چنانكه اگر اين ملكات و نيات باقي و ابدي نباشد، براي خلود در بهشت و دوزخ دليل صحيحي نداريم؛ زيرا اگر پاداش يا عذاب را به اقتضاي خود كردار و گفتار بدانيم، با توجه به اينكه كردار و گفتار زوال پذيرند، لازم مي آيد كه مسبب با از ميان رفتن سبب، باقي بماند. حال آنكه چنين چيزي باطل است و چگونه رواست كه خداوند حكيم، بندگان خود را براي معصيت و نافرماني در مدتي كوتاه تا ابد عذاب كند. پس موجب و منشأ خلود همان بقا و ثبات نيات و رسوخ و پابرجايي در ملكات است. با اين وصف است كه هر كس به اندازه ذره اي نيكي يا بدي كند، اثر آن را در نامه نفس خود يا در نامه اي كه عالي تر و برتر از ذات اوست، هميشه و تا ابد خواهد يافت.(2)

3. برخي عرفا در تبيين عقلي اين موضوع بر مبناي «تبديل امر بالقوه به امر بالفعل» استدلال كردهاند. بر اساس اين مبنا، صفات، ملكات و باورهاي انسان ها در اين دنيا، نسبت به جهان آخرت، اموري بالقوه به شمار ميآيند كه با تجسم و عينيت پذيري آنها در عالم برزخ و قيامت،


1- الأسفار الأربعة، ج5، صص 21 و 22.
2- محمدمهدي نراقي، جامع السعادات، ج1، صص 47 _ 49.

ص: 75

فعليت پيدا خواهند كرد. انسان به حكم جامعيت ذاتي، چون مشتمل بر جميع اشياي حسي و مثالي است، از مظاهر جمالي و جلالي و آنچه متعلق به معاد و جهان آخرت است، در اين دنيا در انسان بالقوه وجود دارد، ولي به سبب تعين حسي، در او مخفي مانده است. ازاين رو، وقتي تعين حسي بر طرف شده و از عالم صورت به عالم معني انتقال يافت، تمام ملكات خير و شر از افعال و اقوال كه در نفس ذخيره گشتهاند، در عالم آخرت، يك دفعه ظهور پيدا كرده، به فعليت ميرسند و در هيئت هاي زيبايي، چون حوريان، غلامان، كاخها، رضوان، نهرها، درختان، ميوه ها، گل هاي رنگارنگ يا هيئتهاي زشتي، مانند سگ، خوك، گرگ، مار، كژدم و آتش، تجسم پيدا ميكنند.(1)

شبستري در مثنوي گلشن راز به اين معنا اشاره مي كند و چنين مي سرايد:

هرآنچه آن هست بالقوه در اين دار

به فعل آيد در آن عالم به يك بار

همه افعال و اقوال مدخّر

هويدا گردد اندر روز محشر

چو عريان گردي از پيراهن تن

شود عيب و هنر يكباره روشن

همه پيدا شود آنجا ضماير

فرو خوان آيت تُبْلَي السَّرَائِرُ(2)

دگر باره به وفق عالم خاص

شود اخلاق تو اجسام و اشخاص

چنان كز قوت عنصر در اينجا

مواليد سه گانه گشت پيدا

همه اخلاق تو در عالم جان

گهي انوار گردد، گاه نيران(3)

متأسفانه انسان ها از حقيقت اين معنا غافلند و در خواب و سرمستي


1- مفاتيح الإعجاز في شرح گلشن راز، صص 518 _ 523.
2- طارق: 9.
3- محمود شبستري، گلشن راز، ص76.

ص: 76

به سر مي برند. وقتي از دنيا رفتند، بيدار مي شوند و به واقعيت اخلاق و ملكات نفس خويش پي مي برند:

باش تا از خواب بيدارت كنند

در نهاد خود گرفتارت كنند

باش تا فردا جفاهاي تو را

كافري ها و خطاهاي تو را

پيش رويت عرضه دارند آن همه

يك به يك بر تو شمارند آن همه

در نهاد هر كسي، بس خوك هست

خوك بايد كشت يا زنّار بست (1)

4. برهان ديگر را مي توان مركب از سه مقدمه و به اين عبارت، تبيين و تقرير كرد:

اول: بايد به اين معنا توجه داشت كه بر اساس مقتضاي براهين عقلي، آنچه تحقق مي يابد و لباس هستي به تن مي كند، ديگر به هيچ وجه نيست و نابود نمي شود، بلكه هميشه در ظرف وجود خود باقي و جاويد مي ماند و عدم بر آن محال است.

دوم: طبق بيان قرآن كريم، همه چيز در كتاب مبين ثابت و باقي است و اعمال انسان از اين حكم كلي مستثنا نخواهد بود. چنانكه مي فرمايد: «وَمَا يعزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِثقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأرضِ وَلا فِي السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذَلِكَ وَ لا أكبَرَ إلّا في كِتابٍ مُّبينٍ؛ از علم پروردگار تو حتي هم وزن ذره اي از آنچه در زمين و آسمان است، پنهان نيست و نه چيز كوچك تر از آن و نه بزرگ تر از آن نيست، مگر آنكه در كتاب مبين ثبت و محفوظ است»(2) ازاين رو، اعمال انسان با مرگ او از بين نمي رود، بلكه با حفظ تمام آثار و ملكاتي كه در صقع نفس وجود داشته است، از نشأيي به نشأيي ديگر منتقل مي شود.


1- محمد بن ابراهيم نيشابوري، منطق الطير، تصحيح: محمدرضا شفيعي، صص 295 و 359.
2- يونس: 61.

ص: 77

سوم: همان طور كه انسان به ياد حوادث تلخ و شيرين گذشته در اين دنيا مي افتد، در آخرت هم نفس انسان، به ياد گفتار و كردار خوب و بد خود خواهد افتاد. اولين عذابي كه نفس در قيامت از ناحيه خودش تحمل خواهد كرد، علم نفس و تصور اعمال بد و معصيتي است كه هميشه از اين ناحيه در عذاب خواهد بود؛ زيرا ميان نفس با خارج، رابطه اي از قبيل علت و معلول و تأثير و تأثر برقرار است. هم نفس بر بدن خود مؤثر واقع مي شود و هم بدن و خارج بر نفس اثر دارد. براي مثال انسان از شنيدن خبري مسرت آور، خوش حال مي شود و گاهي از شدت خوش حالي، ناخودآگاه دست به اعمال غير ارادي مي زند و گاه خبر هولناك و اسف باري به او مي رسد و باعث اندوه انسان مي شود. در هر دو حالت، مؤثر و علت اصلي همان خبر و الفاظ و اصوات مادي اند، كه هر كدام داراي آثار مخصوص خود هستند. ازاين رو، انفعال نفس از خارج، از اصول بديهي بشري است. اگر در كيفيت علم انسان به خارج و علت لذت يا اندوه انسان از خارج، با تأمل بنگريم، مي بينيم آنچه مايه شادي و غم انسان از مشاهده منظره اي زيبا و نازيبا مي شود، مناظر محسوس خارجي نيست كه با انسان فاصله مادي دارد، بلكه عامل آن، يعني صورت ذهني و علم حاصل از آن است. به بيان ديگر، علت اصلي لذت و الم نفس، همان علم او بر معلوم خود است.

حال با توجه به اين مقدمات مي توان گفت، هر چيزي كه در اين عالم لباس هستي به خود مي گيرد و وجود پيدا مي كند، ديگر هرگز معدوم نمي شود. اعمال انسان و علم نفس او، از وجودات عالم هستي است كه معدوم گشتن آن محال است و آثار و پي آمدهاي اعمال و علم نفس انسان نيز از وجودات بوده و معدوم نمي شود و آثار خود را به صورت

ص: 78

حيوانات يا نور زيبايي نشان خواهد داد؛ زيرا تبديل آثار اعمال، اخلاق و ملكات نفس به صورت موجودات و حيوانات موذي، مانند مار و عقرب يا نور و زيبايي، نه تنها عقلاً هيچ استبعادي ندارد، بلكه كاملاً موافق حكم عقل است كه در آخرت، همان صورت ذهني شخص مجرم به وسيله قدرت نفس به آتش واقعي تبديل مي شود. بدين ترتيب، صورت ذهني تجسم عيني مي يابد.

ب) از نگاه علوم تجربي

ب) از نگاه علوم تجربي

امروزه علوم تجربي ثابت كرده است كه هيچ گاه ماده نابود نمي شود، بلكه به ماده ديگر يا انرژي اي تبديل مي شود كه صورت متراكم ماده است.

موريس مترلينگ(1) (Maurice maeterlink) انديشمند و فيلسوف بلژيكي با اشاره به اين موضوع مي نويسد: «نبايد فراموش كنيم كه در طي تمام ساعات روز و شب، تصور ما در آينه جهان منعكس مي شود و هرگز سير تصور مزبور، متوقف يا اثر آن محو نمي گردد».(2)

بنابراين، اعمال انسان كه به صورت انرژي هاي گوناگوني ظاهر مي شود، در جهان از بين نمي رود. براي نمونه، هنگام سخن گفتن، صدا كه امواج خاص صوتي است، در فضاي اطراف پراكنده مي شود و به مولكول هاي مواج هوا و ديوارهاي اطراف و بدن اصابت مي كند و به انرژي ديگري تبديل مي شود. همچنين احتمال دارد اين انرژي جديد، بارها به شكل هاي ديگري، تغيير شكل دهد، ولي هيچ گاه نابود نمي شود.

حركات دست و پاي انسان نيز نوعي انرژي است كه اين انرژي


1- (Maurice Maeterlink) انديشمند و فيلسوف بلژيكي.
2- موريس مترلينگ، رستاخيز، ص102.

ص: 79

مكانيكي نيز هرگز نابود نمي شود. هر چند احتمال دارد اين انرژي مكانيكي به انرژي حرارتي يا انرژي ديگري تبديل شود.

بنابراين، مواد طبيعت و انرژي هاي موجود آن، ثابت و پايدار است. مطالعات دانشمندان و آزمايش هاي آنان ثابت كرده كه ميان «ماده» و«انرژي»، رابطه نزديكي است. در حقيقت، ماده و نيرو، هر دو مظهر يك حقيقت هستند و «ماده»، همان نيروي متراكم و فشرده است كه قابليت گسترش دارد و «نيرو» همان ماده گسترده شده است.

از اين مطلب، روشن مي شود كه ماده و نيرو، در وضعيت معيني مي تواند به ديگري تبديل شود. در سال 1905م، آلبرت انيشتين(1) فرضيه نسبيت را اعلام كرد و رابطه ميان جرم و انرژي را كه تا آن زمان فكر مي كردند از هم متمايزند، مطرح ساخت و نشان داد كه جرم و انرژي قابل تبديل به يكديگرند.(2)

اعمال و گفتار انسان كه انرژي هاي مختلف است، هرگز محو و نابود نمي شود، بلكه مي تواند بار ديگر به فرمان پروردگار جمع آوري شود و به صورت جسمي درآيد. البته هر عمل، جسمي متناسب با ويژگي هاي خود خواهد شد؛ يعني نيروهايي كه در راه اصلاح و خدمت و درستي و تقوا به كار گرفته شده اند، به صورت زيبايي متناسب با آن در خواهد آمد و نيروهايي كه در راه ستم و زشتي و فساد به كار رفته اند، به صورتي زشت و ناپسند و تنفرآميز، مجسم مي شوند.


1- Albert aynstayn.
2- ژونيور گوزيت، چه مي دانم؟ زندگي و مرگ ستارگان، ص44.

ص: 80

ص: 81

فصل سوم: تجسم اعمال از نگاه متكلمان و فلاسفه

اشاره

فصل سوم: تجسم اعمال از نگاه متكلمان و فلاسفه

تجسم اعمال از نگاه فلسفه وكلام، متضمن اين حقيقت است كه ثواب و عقاب اعمال خوب و بد انسان ها، جدا از آن اعمال نيست؛ زيرا اعمال انسان ها و پي آمدهاي آنها با يكديگر رابطه تكويني دارند و عذاب هاي خارج از اعمال در كار نيست. اگر خداوند در برابر گناهي، آتش دوزخ را وعده داده، آن آتش چيزي جدا از آن فعل گناه نيست، بلكه حقيقت آن تمثل پيدا كرده است.

پس هر آنچه انسان در اين جهان انجام مي دهد، در جهان ديگر به صورت هاي متناسب با آن جهان، نمودار خواهد شد؛ يعني همه پاداش ها، كيفرها، نعمت ها و نقمت ها، شادماني و سرور، درد و شكنجه هاي اخروي، همان حقايق اعمال دنيوي انسان هاست كه در حيات اخروي خود را نشان مي دهند.

بنابراين، حشر افراد به شكل هاي گوناگون در آخرت، چيزي جز

ص: 82

ظهور صورت باطني آنها نيست كه از مجموع عقايد، نيات، ملكات، صفات و اعمال دنيوي آنها شكل گرفته است. هر خلق و ملكه اي كه بر جان انسان چيره شود، به همان صورت در روز رستاخيز محشور خواهد شد. اگر تقوا چيره شود، به صورت فرشته، حيله و نيرنگ، اهريمن، هوس بازي به شكل حيوان، خشونت و تندخويي به صورت درنده در مي آيد. بنابراين، اين روح و جان در آن عالم، از نظر ملكات متعدد، انواع زيادي دارد و خداوند در قيامت او را با صورتي كه متناسب با آن ملكات است، محشور مي كند.

با توجه به اين مقدمه مي گوييم، در تجسم اعمال دو نظر اساسي و مخالف هم مطرح است كه عبارتند از:

1. گروه بسياري قائل به تجسم اعمال هستند و آن را از ضروريات دين(1) و بديهيات مذهب(2) مي دانند و در اثبات آن، به آيات و روايات و استدلالهاي عقلي و فلسفي روي آوردهاند. اين گروه دلايل نقلي و عقلي خود را به طور مفصل بيان كرده اند.(3)

2. گروه ديگر، تجسم اعمال را نفي و آيات و روايات وارد در اين باره را توجيه كردهاند. طبق اين نظريه، تجسم اعمال با موازين عقلي


1- ملا هادي سبزواري، أسرار الحكم، ص460.
2- نظرعلي طالقاني، كاشف الأسرار، ج 2، ص 561.
3- طرفداران اين نظريه: ابو علي سينا صاحب الشفاء، صدرالدين شيرازي صاحب الاسفار، فيض كاشاني صاحب علم اليقين، عبد الرزاق لاهيجي صاحب شوارق الإلهام، حكيم سبزواري صاحب شرح منظومه، شيخ بهايي صاحب الأربعون، علامه طباطبايي صاحب الميزان، و علامه شيخ محمد الحسين كاشف الغطاء صاحب الفردوس الأعلي، امام خميني= و علامه شهيد مطهري= و عبدالله جوادي آملي، حسن زاده آملي، جعفر سبحاني، مكارم شيرازي (حفظهم الله) از علماي شيعه. و ابو حامد غزالي، محي الدين عربي و غير اينها از علماي اهل سنت.

ص: 83

و نقلي سازگاري ندارد. برخي مفسران و متكلمان شيعه(1) و سني(2) طرفداران اين نظريهاند.

نظر مخالفان

نظر مخالفان

برخي از اين گروه درباره توجيه و تأويل آيات تجسم اعمال چنين مي نويسند: آياتي چون«لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ»(3) بيانگر معرفت اعمال است، نه به معناي تجسم اعمال. اين آيه را ميتوان دو گونه تأويل و تفسير كرد:

الف) تفسير باطني كه عبارت است از: معرفت اعمال يا شناخت كردارها با چشم دل و در پرتو رؤيت قلب است.

ب) تفسير ظاهري و آن عبارت است از: شناختي كه در پرتو ديدن با چشم سر به ياري ميآيد كه در اين صورت، مراد از ديدن اعمال، در ديدن نتيجه اعمال يا رؤيت نامه اعمال است، نه ديدن خود اعمال و در هر دو صورت و بر طبق هر دو تفسير، تجسم اعمال منتفي است.(4)

مهمترين دليلي كه سبب مخالفت برخي بزرگان با نظريه تجسم اعمال شده و توجيه و تأويل آيات را از سوي آنان به دنبال داشته، عبارت از اين است كه به نظر آنها بر اساس قاعده «العرض لايبقي زمانين»(5) از آنجا كه


1- كساني همچون شيخ مفيد، فضل بن حسن طبرسي صاحب مجمع البيان، علامه مجلسي صاحب بحار الانوار، سيد عبدالله شبّر صاحب الاخلاق، و سيد ابوالقاسم خوئي صاحب المحاضرات=.
2- فخرالدين محمد بن عمر رازي صاحب التفسير الكبير، محمد بن جرير طبري صاحب تفسير جامع البيان، محمود بن عمر زمخشري صاحب تفسير الكشاف، عبدالله بن عمر بيضاوي صاحب تفسير بيضاوي» و...
3- زلزال: 6.
4- نك: مجمع البيان، ج5، ص526، ذيل آيه شريفه؛ و فخرالدين رازي، التفسير الكبير، ذيل آيه شريفه؛ الكشاف، محمود بن عمر زمخشري، ذيل آيه شريفه.
5- يعني عرض در دو زمان باقي نميماند. خواجه نصيرالدين طوسي، نقد المحصل، ص 181.

ص: 84

اعمال انسان عرض است، وجود و حضور اعمال انسان ها در عالم آخرت محال است؛ زيرا اعراض وجود مستقل ندارند، بلكه وابسته و قائم به موضوع ديگر هستند، با مرگ انسان از بين مي روند و چنين چيزي چگونه ممكن است به جوهر تبديل شود و تجسم يابد؟

فخر رازي در اين باره ميگويد: چون عمل انسان عرض است و با مرگ انسان نابود مي شود، بنابراين نميتواند در آخرت به صورت جسم در آيد و جوهر گردد. پس مراد از وجدان عمل در آيه شريفه: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ»(1) يا به معني جزاي عمل است يا منظور، يافتن نامه اعمال است؛ يعني «يوم تَجِدُ كُلَّ نَفسٍ صَحيفَة أعمالها».(2)

طبرسي مي گويد: «در كيفيت وجود عمل و حضور عمل اقوالي گفته شده:

الف) ابومسلم و غير او مانند قاضي عبدالجبار گفته اند؛ يعني صحيفه ها و نامه هاي اعمال حسنه و سيئه را مي بيند و مي گيرد.

ب)يعني جزاي عمل هاي خود را كه عبارت است از ثواب يا عقاب (بهشت يا دوزخ)، مي يابند، ولي خود اعمال اعراضند و باطل و ديگر اعاده آنها بي معني است. پس حضور خود اعمال و تجسم آن محال است».(3)

مرحوم علامه مجلسي پس از نقل عبارت شيخ بهايي در پذيرش تجسم اعمال در نقد آن مي گويد:

محال دانستن انقلاب عرض به جوهر در اين دنيا و ممكن دانستن آن در عالم آخرت و نزديك به سفسطه است؛ زيرا عالم آخرت مانند اين عالم است، فقط مرگ و حيات ميان آن دو


1- آل عمران: 30.
2- فخرالدين محمد بن عمر رازي، التفسير الكبير، ج 7 و 8 جزء 3. ص 17، ذيل آيه شريفه.
3- مجمع البيان(مترجم)، ج 4، ص34.

ص: 85

عالم فاصله ايجاد كرده است و اين مقدار تفاوت، نميتواند منشأ اختلاف حكم عقلي باشد.

همچنين مقايسه دنيا و آخرت به خواب و بيداري، بدتر و شديدتر از سفسطه است؛ زيرا آنچه در خواب ظاهر مي شود، وجود علمي و ذهني است و آنچه در خارج ظاهر مي شود، وجود عيني است و اين دو نحو وجود تفاوت هاي فراوان دارند، اما دنيا و آخرت، هر دو وجود عيني دارند، به جز همان فاصله مرگ و حيات هيچ تفاوتي ميانشان نيست.

آيات و روايات صراحتي بر تجسم اعمال ندارند. لذا ممكن است آيات و اخبار را بر اين معنا حمل نمود كه خداي متعال در ازاي اعمال نيك، صُوري نيكو ميآفريند تا حُسن آنها را براي مردم بنماياند و در مقابل اعمال بد، صورتي زشت خلق مي كند تا بدي آن اعمال را آشكار سازد.(1)

وي در كتاب مرآة العقول، افزون بر مطالب يادشده، قول به تجسم اعمال را بر خلاف حكم عقل قلمداد و آن را مستلزم انكار دين و خروج از اسلام تلقي كرده است.(2)

پس علت مخالفان نظريه تجسم اعمال را مي توان در دو اشكال زير خلاصه كرد:

الف) اعمال انسان با مرگ او از بين مي رود و معدوم ميشود. پس چيزي نميماند تا در سراي ديگر تجسم يابد.

ب) عمل انسان عرض است و عرض فاني است، و آن به جوهر


1- بحار الانوار، ج 7، صص 229 و 230.
2- نك: محمدباقر مجلسي، مراة العقول، ج9، ص95.

ص: 86

محال تبديل است. ازاين رو، نميتواند در آخرت به صورت جسم در آيد.

نظر موافقان

نظر موافقان

طرفداران نظريه تجسم اعمال در مقام پاسخ به اين اشكالات، دلايل اثباتي خود را به عبارت زير بيان داشتهاند:

واقعيت اين است كه هيچ يك از اين دو اشكال بر نظريه تجسم اعمال وارد نيست؛ زيرا چنانكه قبلاً در بحث بقاي اعمال و اثبات آن گفته شد، به مقتضاي براهين عقلي، آنچه تحقق مييابد و وجود پيدا ميكند، معدوم نمي شود، بلكه آنچه وجود پيدا ميكند، به طور دايم باقي خواهد ماند و عارض شدن عدم بر آن، در آن مرحله از قبيل اجتماع وجود و عدم است كه محال بودن آن بديهي است. بنابراين، اشكال نخست باطل است، اما درباره اشكال دوم پاسخهاي فراواني وارد شده كه در حقيقت هر كدام دليلي بر اثبات تجسم اعمال است:

1. اين كه گفته ميشود، «تجسم عمل به عنوان يك عرض خلاف عقل است»، سخني ظاهربينانه و عاميانهاي بيش نيست. آنچه اهل تحقيق بر آنند كه سنخ و واقع يك شيء مغاير با صورت هايي است كه بر مظاهر متعدد متجلي ميشود و بر اين امر صاحبان ادراكهاي باطني آگاهند. ظهور يك حقيقت با اختلاف مواطن و نشآت، مختلف ميشود و در موطني شكل و صورت خاصي دارد، مانند رنگ آب كه در ظرفهاي رنگارنگ متفاوت است. ازاين رو، بعيد نيست يك شيء در موطني عرض، و در موطن ديگر جوهر باشد.(1)


1- شيخ بهايي، الأربعين، ص 479.

ص: 87

2. هركس كاري و عملي انجام دهد يا سخني بگويد، اثري در نفس او ميگذارد و حالت و كيفيتي در آن پديد ميآورد كه در صورت تكرار و تداوم آن گفتار و كردار آثار آنها در نفس راسخ مي شود و استحكام مي يابد، و آن آثار به ملكات تبديل مي شود، و همان ملكات قائم به نفس بوده و عين جوهر نفس ميشود و در جهان ديگر به صورت هاي گوناگون ظاهر مي شود و تجسم مييابد. بنابراين، اعمال عرضند، ولي آثارشان جوهرند. به بيان ديگر، از دل عرض جوهر متكون ميشود و در جهان ديگر، همين ملكات و صفات راسخ در نفس، با صور مناسب بر انسان آشكار و مجسم ميشود.(1)

3. بر اساس قاعده امكان عقلي _ «كُلُّ مَا قَرَعَ سَمْعَكَ مِنَ الغرائبِ فَذَرْهُ فِي بُقْعَةِ الامْكَانِ مَا لَمْ يَذُدْكَ عَنْهُ قَائمُ الْبُرْهَانِ»(2) _ تجسيم اعراض امر عجيبي است، ولي از آنجا كه هيچ دليل محكمي بر رد آن اقامه نشده، دليل بر ممكن بودن آن است. در جاي خود ثابت شده كه خداوند قادر بر ايجاد هر ممكني است. پس انكار تجسيم اعراض وجهي ندارد.(3)

4. اگر كسي بگويد اعمال اعراضند، چگونه مجسم و جوهر گردند؟ پاسخ اين است كه اولاً بايد توجه داشت كه تبديل اعراض به جوهر در اين عالم محال است، اما دليلي بر امتناع آن در عالم آخرت نداريم. ثانياً اين كلام با هيچ كدام از قواعد اسلام منافاتي ندارد.(4)


1- نك: الاسفار، ج 5، صص 290 و 292 و 293.
2- هر چه از غرائب به گوشت خورد تا وقتي كه برهان قاطع، تو را از امكان آن منع ننمايد، آن را رد نكن، بلكه در بوته امكان باقي گذار.
3- محمداسماعيل خواجوئي، رسالة تجسم الأعمال (ضمن كتاب ميراث حوزه اصفهان، ج1)، صص 88 و 89.
4- كاشف الأسرار، ج1، ص 433، و ج 2، ص564.

ص: 88

5. آنچه در خارج واقع ميشود، عمل مُعنَون به عنوان خاص نيست، بلكه سلسله حركاتي است كه از بين ميرود. عمل، همان عنوان اعتباري است كه با روح عامل ارتباط دارد. مثلاً نماز داراي حركاتي است كه از بين ميرود، ولي آنچه به عنوان عمل شناخته ميشود، همان اثري است كه در جان انسان نمازگزار بر جا ميماند. ازاين رو، در قبر به گونهاي نوراني ظاهر ميشود؛ زيرا از نيت و اراده روح، برخاسته و از نوعي ثبات دروني، برخوردار است. پس وجود عيني ندارد تا در محدوده بحثهاي بود و نبود حكمت و كلام واقع شود و به جوهر و عرض متصف شود، بلكه اعمال انسان از سنخ عناوين اعتباري بايد و نبايد است كه هرگز تحت مقولات دهگانه (جوهر و عرض) و مانند آن مندرج نشده، و عرض انگاري اعمال از باب خلط تكوين و اعتبار است كه در مواردي آثار چنين اختلاط ناميمون، مشهود است.(1)

6. هر عملي صورتي دارد كه در عالم برزخ بر آن صورت بر فاعلش ظاهر مي شود. بايد دانست كه در عالم آخرت، علم انسان مشخّص روح و عملش مشخّص بدن اوست، پس هر كسي به صورت علم و عمل در نشأه اخروي برانگيخته مي شود. با دقت و عنايت در آيه شريفه: «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»(2) دانسته مي شود كه علم و عمل عرض نيستند، بلكه جواهر و ما فوق مقوله اند كه عين حقيقت گوهر انسان مي شوند و دانسته مي شود كه اعمال در اين نشأه به حسب ظاهر حركتند و باطن آنها كه لب و جان آنهاست، موجودي ابدي است كه از حركت جوهري ابدي به بار مي آيد(3) و


1- جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 5، ص 92.
2- كهف: 48.
3- حسن زاده آملي، هزار و يك نكته، ص 224، نكته 429.

ص: 89

صورت هر انسان در آخرت نتيجه عمل و غايت فعل او در دنياست و لذات و آلام او، انحاي ادراكات اوست و همنشين هاي او از زشت و زيبا همگي غايات افعال و صور اعمال و آثار ملكات اوست كه ملكات نفس، مواد صور برزخي اند. ازاين رو، انسان كه در اينجا نوع است و در تحت او اشخاص است، در آن نشأه جنس است و در تحت او انواع است و آن انواع صور جوهريه اند كه از ملكات نفس تحقق مي يابند.(1)

7. چنان كه قبلاً اشاره شد، هر گفتار و كرداري كه از انسان صادر مي شود، اعراضي هست كه بر اثر تكرار و اصرار باعث پيدايش صفات و ملكات در نفس بوده و جزء جداناپذير آن مي شود؛ زيرا تكرر اعمال به تدريج سبب نقش بستن آن در نفس و به جواهر تبديل مي شود؛ ازاين رو، با مرگ انسان از بين نمي روند، بلكه به عنوان اصلي محفوظ و باقي است كه تشخص در عالم آخرت به آن قائم است.

مولوي در مثنوي، هنرمندانه به اين مطالب اشاره مي كند و چنين مي سرايد:

روز مرگ اين حس تو باطل شود

نور جان داري كه يارِ دل شود

اين عرض هاي نماز و روزه را

چونك لايبقي زمانين انتفي

اين عرض ها نقل شد لونِ دگر

حشر هر فاني بود كوني دگر

وقت محشر هر عَرَض را صورتيست

صورت هر يك عَرَض را رؤيتيست(2)

نتيجه

نتيجه

از نظر فلاسفه و متكلمان، اعمالي كه انسان آن را با انديشه و عقيده اراده


1- جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 4، صص 153 _ 155.
2- مثنوي معنوي، صص 244 و 245.

ص: 90

كند و انجام دهد، در آخرت مجسم خواهد شد؛ زيرا عمل هر كسي زنده است و هرگز از بين نمي رود و هر چيزي كه در اين عالم وجود پيدا مي كند، هرگز معدوم نمي شود. اعمال انسان از مقولات عرض و مانند آن نيست تا با انتقال وي از اين دنيا معدوم شود، بلكه از علوم نفسي انسان است. از وجودات عالم هستي است و عدم پذير نيست. ازاين رو، آثار آن اعمال نيز از وجودات بوده و معدوم شدن آن محال است. همان گونه كه يك ماهيت مادي در محل گوناگون داراي آثار و جلوه هاي مختلفي اند، صفات، نيات، ملكات، فكر و عقيده انسان نيز مي تواند در جاهاي گوناگون، داراي آثار و لوازم مختلفي باشد. ازاين رو، بُعدي ندارد كه اين صفات همان طور كه در اين جهان آثار متعدد و خاصي از خود به جا مي گذارد، در عالم برزخ و قيامت نيز تجسم مي يابد و به صورت حيوانات يا نور زيبايي ظاهر مي شود؛ زيرا تبديل آثار اعمال، اخلاق و ملكات نفس به صورت موجودات و حيوانات موذي، مانند مار و عقرب يا نور و زيبايي، نه تنها عقلاً هيچ استبعادي ندارد، بلكه كاملاً موافق حكم عقل است كه در آخرت همان صورت ذهني شخص مجرم به وسيله قدرت نفس به آتش واقعي تبديل مي شود. بدين ترتيب، صورت ذهني تجسم عيني مي يابد.

ص: 91

فصل چهارم: تجسم اعمال از نگاه عرفا و شعرا

اشاره

فصل چهارم: تجسم اعمال از نگاه عرفا و شعرا

آنچه از متون اخلاقي، عرفاني و ادبي بر مي آيد، انسان در عالم آخرت بر اساس اعمال و عقايد خويش، هويتي متناسب با آن را پيدا مي كند و رفتارها، كردارها، صفات و ملكات نفساني خوب و بد او تجسم مي يابد.

اگر ويژگي هاي درندگان و وحوش بر او غلبه كند، صورت و شكلي مانند وحوش و حيوانات درنده به خود خواهد گرفت و اگر ويژگي هاي چرندگان و بهائم بر او چيره شود، صورت انساني وي به شكل همان حيوانات مبدل خواهد شد و كسي كه پيوسته در شهوت و هواي نفس غوطه ور باشد، به شكل حيوانات در مي آيد و اگر مؤمن از دنيا برود و امر خداوند را خوب به جا بياورد، به صورتي زيبا، نظيف و خوش بو در مي آيد.

اگر انسان چشم بصيرت داشته باشد، مي تواند در همين دنيا، هويت خود و ديگران را مشخص كند. هر كس با چشم بصيرت باطن خود را نظاره كند، آن را پر از انواع موذي ها و درندگان، همچون شهوت، غضب،

ص: 92

مكر، حسد، حقد، عجب و ريا خواهد ديد، ولي بيشتر مردم از ديدن آن حقيقت محجوبند. آن هنگام كه حجاب برداشته شد و او را در قبر گذاشتند، در حالي كه آنها به صور و اشكال مناسب با معاني آن، متمثل شده اند، مشاهده خواهد كرد. عقرب ها و مارهايي را خواهد ديد كه او را احاطه كرده اند. در حقيقت، اين عقرب ها و مارها، همان ملكات و صفات او هستند كه اكنون در نفس او حاضرند و واقعيت آنها در قبر بر او منكشف مي شوند.

عرفا، شعرا و علماي اخلاق، با استناد به آيات، روايات و استدلال هاي عقلي، با بيانات گوناگون به نظريه تجسم اعمال در عالم آخرت اذعان كرده اند. چنانكه ملاحظه شد، پيش از اين دو در موارد متعددي، به اقتضاي بحث، به بخشي از نظرات آنان در اين زمينه اشاره كرديم. در ادامه نيز به نظرات برخي ديگر اشاره مي كنيم:

ابن عربي مي گويد: «زندگي برزخي هر انساني در گروي اعمالي است كه در دنيا كسب كرده كه تا روز قيامت محبوس در صور اعمال خويش است».(1)

اين بيان گوياي رابطه تكويني اعمال و ثواب عقاب در عالم آخرت است.

جامي در كتاب نقد النصوص با تأكيد بر مسئله تجسم اعمال و ملكات در عالم برزخ چنين مي نويسد: «تجسد ارواح و تشخص اخلاق و اعمال و ظهور معاني به صورت هاي مناسب در اين عالم، همه نتيجه اعمالي است كه در دنيا انجام داده شده است».(2)


1- محيي الدين بن عربي، الفتوحات المكيه، ج1، ص307.
2- عبدالرحمان جامي، نقد النصوص في شرح نقش فصوص، صص 52 _ 57.

ص: 93

فرغاني نيز مي نويسد: «گفتار، كردار و نيت انسان در عالم آخرت مجسم مي شوند. صور برزخي و حشري او، عين آن هيئات متجسّده اند و نفوس انساني در برزخ به آن صور متعلق مي شوند و نعمت و نقمت ايشان در آخرت از حيثيت آن صور به ايشان مي رسد. هر عمل و قولي با نيت صحيح و از روي اخلاص از انسان صادر شود، تجسد او به حكم نصّ قرآن كريم «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»(1) و به فرمودة رسول خدا صلي الله عليه و آله : «مَا قَالَ عَبْدٌ لَا إِلهَ إلَّا اللهُ مُخْلِصاً مِنْ قَلْبِهِ، إِلّا فُتِحَتْ لَهُ أبْوَابُ السَّمَاوات، حَتَّي يُفْضِي إلَي الْعَرْشِ؛ هيچ بنده اي ذكر لا اله الا الله را با اخلاص نمي گويد مگر آنكه درهاي آسمان برايش گشوده شود تا به عرش برسد.»(2) در فلكي عالي تر مقدر مي شود و در بهشت به صورت درخت ها، ميوه ها، نهرها، حور و قصور، متجسّد مي شود. دليل آن، آيه شريفه «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعي وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري»(3) و آيه«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ و...»(4) و آيات ديگر است.(5)

مولوي در مثنوي معنوي و ديوان شمس به مسئله تجسم اعمال و ملكات نفس، اشاره و سروده هاي پر معنايي را ارائه كرده است كه در ادامه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

ايشان در دفتر اول مثنوي در داستان طوطي و بازرگان، مشاهدات خود را از طوطيان هند با طوطي خود، قهرمان داستان، باز ميگويد. در


1- فاطر: 10.
2- محمد بن عيسي ترمذي، السنن، ج5، ص233.
3- نجم: 39 و40.
4- زلزال: 6 _ 8.
5- سعيد الدين سعيد فرغاني، مشارق الدراري، صص 591 _ 593.

ص: 94

پايان گزارش خود از تأثير پيشهها و فرهنگ ها و خلق ها، درباره حال و وضع انسان سخن ميراند و درباره تجسم اعمال چنين مي سرايد:

پيشه و فرهنگ تو آيد به تو

تا در اسباب بگشايد به تو

پيشه زرگر به آهنگر نشد

خوي آن خوش خو بآن منكر نشد

پيش ها و خلق ها همچو جهاز

سوي خصم آيند روز رستخيز(1)

ايشان در دفتر دوم بر تجسم اعمال تأكيد مي كند و با صراحت مي گويد رفتارها و منش هاي اخلاقي _ چه خوب يا بد و چه صالح يا ناصالح _ كه در زندگي دنيوي چيره شود و از ملكات نفس قرار گيرد، در عالم آخرت بر اساس همان صفات و ملكات به شكل مناسب تجلي خواهد يافت. مثلاً حسود به شكل گرگ، حريص به شكل خوك، زناكاران با بدن گنديده و شراب خواران با دهان گنديده، محشور مي شوند:

زآنك حشر حاسدان روز گزند

بيگمان بر صورت گرگان كنند

حشر پر حرص خس مردار خوار

صورت خوكي بود روز شمار

زانيان را گنده اندام نهان

خمرخواران را بود گنده دهان

گند مخفي كان به دل ها ميرسيد

گشت اندر حشر محسوس و پديد

بيشهاي آمد وجود آدمي

بر حذر شو زين وجود ار زآن دمي

در وجود ما هزاران گرگ و خوك

صالح و ناصالح و خوب و خشوك

سيرتي كآن در وجودت غالبست

هم بر آن تصوير حشرت واجبست

ساعتي گرگي درآيد در بشر

ساعتي يوسف رخي همچون قمر(2)

همچنين وي در ديوان شمس تبريزي چنين مي سرايد:


1- مثنوي معنوي، ص83.
2- مثنوي معنوي، ص266.

ص: 95

خلق هاي خوب تو پيشت دود بعد از وفات

همچو خاتونان مه رو مي خرامند اين صفات

آن يكي دست تو گيرد وان دگر پرسش كند

وان دگر از لعل و شكر پيش باز آرد زكات

چون طلاق تن بدادي حوربيني صف زده

مسلمات مؤمنات قانتات تائبات

بي عدد پيش جنازه مي دود خوهاي تو

صبر تو و «النازعات» و شكر تو و«الناشطات»

در لحد مونس شوندت آن صفات با صفا

در تو آويزند ايشان چون بنين و چون بنات

حلها پوشي بسي از پود و تار طاعتت

بسط جانت عرصه گردد از برون اين جهات

هين خمش كن تا تواني تخم نيكي كار تو

زانك پيدا شد بهشت عدن ز افعال ثقات(1)

وي در دفتر چهارم، به زبان تمثيل و نماد، از تجسم اعمال سخن گفته است. زبان نمادين و بيان تمثيلي مولوي موجب شده است تا به جاي اصل قوه و فعل، آنجا كه از اطوار و منازل خلقت آدمي سخن مي گويد، زندگي را بر طبق حديث نبوي، (2) خواب و بيداري مي داند و با بهره مندي از اين تمثيل،(3) تصريح ميكند هر كار نيك و بد كه در خواب اين جهان ميبيني، در بيداري آخرت بر تو آشكار مي شود، يعني هر


1- جلال الدين محمد بلخي رومي، كليات ديوان شمس، ص 116.
2- پيامبر اكرم9 مي فرمايد: «النّاسُ نيامٌ فَإِدَا مَاتُوا إنتَبَهُوا؛ مردم در خوابند و چون بميرند، بيدار مي شوند».
3- شايد بتوان گفت كه نسبت عالم خواب به عالم بيداراي، همانا به نسبت قوه به فعل مي ماند.

ص: 96

كردار نيك و بد كه در اين جهان انجام ميدهي، جزايش را در آن جهان خواهي ديد. بدين ترتيب، از تجسم اعمال در آخرت چنين مي سرايد:

هر چه تو در خواب بيني نيك و بد

روز محشر يك به يك پيدا شود

آنچه كردي اندر اين خواب جهان

گرددت هنگام بيداري عيان(1)

در ادامه به داستان حضرت يوسف عليه السلام اشاره مي كند و به تعبير هنرمندانه به درندگان پوستين يوسفان هشدار ميدهد؛ يعني بيدادگراني كه به نيكان ستم ميكنند، به صورت گرگ از خواب گران مرگ برمي خيزند و خوي هاي بد آنان در هيئت گرگاني درنده مجسم مي شود و اندام هاي آنان را ميدرد و آنها را به كيفر كردارهاي بدشان ميرساند:

اي دريده پوستين يوسفان

گرگ برخيزي از اين خواب گران

گشته گرگان يك به يك خوهاي تو

ميدرانند از غضب اعضاي تو(2)

مولانا در دفتر پنجم، با اشاره به روايتي، ماجراي عالم حشر و قيامت را به طور مفصل به نظم مي كشد و بيان مي دارد كه نه تنها اعمال و رفتار و خلق و خوهاي انسان، بلكه انديشه ها، خيال ها و نيات وي نيز روز رستاخيز تجسم پيدا مي كند و وارد محشر مي شود:

اين خيال اينجا نهان پيدا اثر

و اين خيال آنجا بروياند صور

در مهندس بين خيال خانه اي

در دلش چون در زميني دانه اي

آن خيال از اندرون آيد برون

چون زميني كه زايد از تخم درون

هر خيالي كو كند در دل وطن

روز محشر صورتي خواهد شدن

چون خيال آن مهندس در ضمير

چون نبات اندر زمين دانه گير


1- مثنوي معنوي، صص 806 و 807.
2- مثنوي معنوي، ص807.

ص: 97

چون بر آيد آفتاب رستخيز

بر جهند از خاك زشت و خوب تيز(1)

رفعت سمناني درباره تجسم اعمال در عالم آخرت، چنين مي سرايد:

چو آيد موسم روز قيامت

شود پيدا به هركس اين علامت

بهر حالي كه بوده است بهر كار

شود آنروز اين مطلب پديدار

اگر بر مال مردم دست برده

وگر آن مال بر غيري سپرده

اگر انفاق مال خويش كرده

وگر دلجويي درويش كرده

اگر آزرده قلبي را به عالم

وگر خوش حال كرده قلب پر غم

اگر خم در ركوع و در سجود است

وگر جهدي براه حق نموده است

شود آنجا سراسر آشكارا

زهر شيئي شود آن روز پيدا(2)

نتيجه

نتيجه

انسان در عالم آخرت به اعتبار اخلاق، ملكات و صفات نفسانيش، به صورت هاي متناسب با آنها، نمودار خواهد شد؛ يعني همه پاداش ها، كيفرها، نعمت ها و نقمت ها، شادماني و سرور، درد و شكنجه هاي اخروي، همان حقايق اعمال دنيوي و صفات و ملكات انسان هاست كه در حيات اخروي، خود را نشان مي دهند. ازاين رو، صورت حقيقي انسان به همان نيت ها، خصلت ها، رفتارها و ملكات نفساني او بستگي دارد. بر اين اساس، انسان ها از نظر صورت ظاهري يكسانند، ولي از نظر صورت باطني؛ يعني خصلت ها و ملكات، انواع يا اصناف گوناگوني دارند. بنابراين، حشر افراد به اشكال مختلف در آخرت،


1- مثنوي معنوي، ص807.
2- محمدصادق رفعت سمناني، ديوان رفعت سمناني، ص 429.

ص: 98

چيزي جز ظهور صورت باطني آنها نيست كه از مجموع عقايد، نيات، صفات و اعمال دنيوي آنها را شكل گرفته است. هر خلق و ملكه اي كه بر جان انسان چيره شود، به همان صورت در روز رستاخيز محشور خواهد شد و سرانجام، اين روح و جان در آن عالم، از نظر ملكات متعددي كه دارد، انواع زيادي خواهد داشت.

ص: 99

بخش سوم: تجسم اعمال و عقايد در دنيا

اشاره

بخش سوم: تجسم اعمال و عقايد در دنيا

زير فصل ها

فصل اول: تجسم اعمال در امت هاي پيشين

فصل دوم: داستان هايي از تجسم اعمال در زندگي معصومان عليهم السلام

فصل سوم: داستان هايي از تجسم اعمال در زندگي علما و ديگران

ص: 100

ص: 101

فصل اول: تجسم اعمال در امت هاي پيشين

اشاره

فصل اول: تجسم اعمال در امت هاي پيشين

ملكات انسان و هر عملي كه از او صادر ميشود، از بين نميرود و آثار آن دير يا زود به صاحبش بازميگردد. اين آثار در عالم آخرت، به صورت كامل و بدون كم و زياد، به فاعلش بر خواهد گشت و از ظاهر برخي آيات و روايات استفاده مي شود كه برخي عملكردهاي انسان در همين دنيا تجسم پيدا ميكند. چنانكه در ميان امت هاي پيشين برخي، گاهي به صورت گروهي و گاهي به صورت فردي، بر اثر ارتكاب بخشي از گناهان بزرگ، شكل و قيافه انساني خود را از دست مي دهند و به شكل و قيافه يكي از حيوانات در مي آيند كه نمونه برجسته آن، جريان مسخ(1) اصحاب سبت(2) است كه خداوند در


1- «مسخ» در مقابل «نسخ» است كه به معناي قطع علاقه يك روح از يك بدن و تعلق آن به بدن انسان يا حيوان ديگر است كه به آن تناسخ هم گفته مي شود. از نظر علماي اسلام، «نسخ» يا همان تناسخ، باطل است و چنين چيزي امكان پذير نيست، ولي «مسخ»؛ يعني تبديل شكل انسان به شكل حيوان، مورد پذيرش اكثريت قريب به اتفاق دانشمندان اسلامي است و ظواهر آيات و روايات به آن دلالت دارد.
2- «سبت» در لغت به معناي تعطيل عمل براي استراحت است و اينكه در قرآن در سوره نبا مي خوانيم: «وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً؛ خواب شما را مايه راحتي شما قرار داديم»، به همين موضوع اشاره دارد، و روز شنبه را از اين جهت «يوم السبت» ناميده اند كه برنامه هاي كسب و كار معمولي در آن تعطيل مي شد. سپس اين نام بر اين روز باقي ماند.

ص: 102

قرآن كريم چندين بار به اين جريان به جهت پندگيري مردم يادآور شده است:

1. «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ. فَجَعَلْنَاهَا نَكَالا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ؛ و كساني از شما را كه در روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز كردند نيك شناختيد، پس ايشان را گفتيم: «بوزينگاني باشيد طرد شده» و اين عقوبت را مايه عبرتي براي معاصرين آنها و كساني كه بعد از آنها خواهند آمد، قرار داديم تا خود پندي براي تقوا پيشگان باشد».(1)

2. «وَسْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ؛ و از اهالي آن شهري كه كنار دريا بود، از ايشان جويا شو: آن گاه كه به [حكم] روز شنبه تجاوز مي كردند آن گاه كه روز شنبة آنان ماهي هايشان روي آب مي آمدند و روزهاي غير شنبه به سوي آنان نمي آمدند. اين گونه ما آنان را به سبب آنكه نافرماني مي كردند مي آزموديم».(2)

3. «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَي لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ.»(3) امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه فرمودند: «لعنت داود آن بود كه خداوند اهل ايله را تبديل به خوك نمايد و لعنت عيسي بن مريم آن بود كه پروردگار آنها را به بوزينگاني مبدل كند».(4)


1- بقره: 65 و 66.
2- اعراف: 163.
3- مائده: 78.
4- كافي، ج 8، ص 200 و تفسير عياشي، ج 1، ص 335.

ص: 103

اين آيات به روشني بر اين حقيقت دلالت دارند كه گروهي از گنه كاران در ميان امت هاي پيشين به صورت بوزينه و خوك مسخ شده اند. به اين صورت كه چهره و قيافه انساني آنها تغيير يافته و به شكل حيوان در آمده است. نوع دانشمندان اسلامي، اين حقيقت را به همين صورت پذيرفته اند و آن را معجزه اي الهي مي دانند.

داستان اصحاب سبت

داستان اصحاب سبت

داستان از اين قرار است كه گروهي از بني اسرائيل در زمان حضرت داود عليه السلام در يك آبادي به نام «ايله» يا «مدين»(1) در ساحل درياي احمر در كنار سرزمين فلسطين كنوني زندگي مي كردند. جمعيت اين شهر بيش از هشتاد هزار نفر بود. آنها از طايفه قوم ثمود بودند و خداوند اين قوم را از صيد ماهي در روزهاي شنبه كه روز تعطيل عمومي آنان بود، بازداشت. بديهي است، جمعيتي كه در كنار دريا زندگي مي كنند، قسمت مهمي از تغذيه و درآمدشان از طريق صيد ماهي است، و گويا به دليل تعطيل مستمري كه پيش از اين در روز شنبه در ميان آنها معمول بود، ماهيان در آن روز احساس امنيت مي كردند و دسته دسته روي آب ظاهر مي شدند، اما در روزهاي ديگر كه صيادان در تعقيب آنها بودند، به اعماق آب مي رفتند! اين موضوع خواه جنبه طبيعي داشته باشد يا جنبه اي فوق العاده و الهي، وسيله اي براي آزمايش اين جمعيت بود.

از آنجا كه اهل آن آبادي به دليل رعايت امر الهي نمي توانستند در اين


1- آن قريه اي كه آيه شريفه به آن اشاره كرده، شهر مدين است و بعضي ديگر گفته اند: طبريه و عده اي گفته اند: قريه اي بوده به نام مقنا، ميان مدين و عينونا. الميزان، ج 8، ص394.

ص: 104

روز ماهي صيد كنند، دنبال چاره اي بودند، بلكه بتوانند با درست كردن كلاه شرعي از اين همه ماهي كه فقط در اين روز مانند سيل به ساحل آمده و خودشان را نشان مي دهند، بهره ببرند. در اين حين شيطان، آن دشمن ديرين انسان به عده اي از آنان القا كرد كه خداوند شما را از خوردن ماهي در روز شنبه منع فرمود، نه صيد كردن آن. لذا عده زيادي از اهالي سعي داشتند با حيله هاي مختلف در روزهاي شنبه ماهي ها را گير بيندازند تا بتوانند روز يك شنبه آنها را صيد كنند.

بنابراين، برخي با كندن گودال ها و حوضچه هايي در كنار دريا، آب را به وسيله نحرها به اين گودال ها، سرازير و ماهي ها را همراه آب به آن هدايت مي كردند. سپس راه برگشت آنها را مي بستند و روز بعد آنها را صيد مي كردند.

بعضي ديگر روز شنبه تور ماهيگيري را به دريا مي انداختند و بدين وسيله ماهي هاي زيادي را به دام مي انداختند و روز يكشنبه آن را از آب بيرون مي كشيدند. گروهي ديگر ماهي ها را مي گرفتند و با ريسمان مي بستند و روز بعد آن را بيرون مي آوردند و مي خوردند و اظهار مي داشتند كه ما روز شنبه صيد نكرده ايم كه بدين وسيله به زعم خودشان هم به امر خدا عمل كرده باشند و هم از اين طريق بتوانند از وجود اين همه ماهي، بهره كافي را ببرند. مدتي بدين منوال گذشت و مردم ديدند عذابي بر آنان نازل نمي شود. جرئت پيدا كردند و حتي در روز شنبه هم شروع به صيد ماهي كردند. در نتيجه از راه حرام ثروت فراواني به دست آوردند.

البته همه مردم آن آبادي چنين نبودند، بلكه آنها به سه دسته تقسيم مي شدند: عده اي زيادي از آنان؛ يعني حدود شصت هزار نفر، آشكارا نافرماني خدا را كردند و متجاهر به فسق و معاصي شدند.

ص: 105

عده كمي در حدود ده هزار نفر، مطيع امر الهي بودند و معصيت كاران را نهي از منكر مي كردند و با موعظه و نصيحت خويش، عواقب اين نافرماني را متذكر مي شدند و آنان را تشويق به ترك گناه مي كردند.

جماعتي از آنان كه حدود دوازده هزار نفر بودند، نافرماني خدا را نكردند، اما در برابر معصيت كاران نه تنها ساكت بودند، بلكه به نهي از منكركنندگان اعتراض مي كردند و مي گفتند: چرا مردماني كه خدا آنها را به هلاكت خواهد رسانيد يا به عذاب سختي آنها را معذّب خواهد ساخت، پند مي دهيد و موعظه مي كنيد؟(1)

در جواب مي گفتند: ما به تكليف شرعي خود عمل مي كنيم تا نزد پروردگارمان معذور باشيم و وسيله معذرت و پوزشي در درگاه پروردگار در روز حساب و نشور داشته باشيم و فريضه نهي از منكر را ترك نكرده باشيم و به ما نگويند، چرا آنها را موعظه نكرديد تا ترك معصيت كنند؟ لذا ما دست از نصيحت و موعظه برنمي داريم. به اين اميد هستيم كه آنان نصايح ما را بپذيرند و از خدا بترسند و دست از خطاي خويش بردارند.(2)

چون ديدند پند اينها براي آنان مؤثر نيست، گفتند: به خدا سوگند ديگر با شما معاشرت نمي كنيم و در اين شهري كه معصيت خدا مي شود، نمي مانيم. از عذاب خدا مي ترسيم كه بلا نازل شده و ما را هم فراگيرد. بدين ترتيب، از شهر خارج شدند و به جزيره ديگري كه در آن نزديكي بود، كوچ كردند.


1- وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً. بقره: 164.
2- قالُوا مَعْذِرَةً إِلي رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ. بقره: 164.

ص: 106

پس چون اهل آن شهر، پندهايي را كه از سوي مؤمنان شنيده بودند، از ياد بردند و به معصيت خود ادامه دادند، خداوند آنان را به عذاب سخت و ناگواري گرفتار ساخت.(1)

خداوند شب بعد، آن دو گروه معصيت كار را به صورت حيوانات مسخ كرد؛ يعني پيران گروه اول به شكل خوك و جوانانشان به شكل ميمون و گروه سوم به شكل مورچه(2) در آمدند.

مؤمنان دل نگران بودند كه بر سر معصيت كاران چه گذشته است. ازاين رو، صبح عده اي از آنان براي اطلاع از وضعيت به شهر آمدند. وقتي به دروازه شهر نزديك شدند، ديدند در شهر بسته است. نه كسي داخل و نه كسي خارج مي شود. شهر را مرده و ساكت يافتند. فقط گاه صدايي مانند زوزه گرگ به گوششان ميرسيد. هر كاري كردند، نتوانستند در قلعه را باز كنند. به وسيله نردبان از ديوار قلعه بالا رفتند با منظره دلخراشي مواجه شدند. مشاهده كردند همه مردم شهر به صورت حيوانات در آمده اند. بالاخره با زحمت فراوان در قلعه را گشوده، داخل شهر شدند. مؤمنان آنها را نشناختند، ولي مسخ شده ها مؤمنان را شناختند. مؤمنان به آنان گفتند: آيا ما به شما نگفتيم مرتكب گناه نشويد، مطيع امر پروردگار باشيد و تقوا داشته باشيد و مخالفت نكنيد؟ گوش نداديد و به كيفر عناد و سرپيچي خود رسيديد. آنان نمي توانستند پاسخ بدهند. فقط سرشان را تكان مي دادند و اشك از چشمانشان جاري مي شد. سه روز به همين حال باقي ماندند. سپس


1- فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ، فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ. بقره: 165و 166.
2- نك: كافي، ج8، ص139، ح151؛ سعد السعود، ص 119.

ص: 107

خداوند باد و باران تندي فرستاد و تمام آنها را به طرف دريا برد و غرق شدند.(1)

پاسخ به دو پرسش

پاسخ به دو پرسش

سؤال: مسخ هم بر خلاف قانون تكامل است و هم موجب تغيير ماهيت انسان مي شود. از لحاظ فلسفي آيا انسان نمي تواند در سير تكاملي خود به ناقص برگردد؟

پاسخ: اين موضوع از باب خرق عادت و قدرت نمايي پروردگار است. اگر خارق عادت و معجزه شگفت آور نباشند، نمي توان به آنها خارق عادت و معجزه گفت و معجزه از نظر عقل از امور ممكنه اي است كه به قدرت الهي متعلق بوده و تحقق آن با اراده خداست. ازاين رو، مسخ از محال عقلي نيست.

قانون تكامل شامل حال افرادي مي شود كه اهليت آن را داشته و در مسير تكامل باشند، اما هنگامي كه دچار انحراف شده و از محيط شرايط اين قانون كنار رفته اند، از سير تكامل باز مي ايستند. مثلاً يك انسان سالم در سنين كودكي پيوسته رو به رشد و نمو بوده است، اما اگر نقايصي در وجود او پيدا شود، ممكن است نه تنها رشد و نموش متوقف شود، بلكه رو به عقب برگردد، و نمو فكري و جسماني خود را به تدريج از دست بدهد.

ما اشياي فراواني را مشاهده مي كنيم كه كاملاً تغيير ماهيت مي دهند.


1- 6.نك: تفسير امام عسكري7، صص 266 _ 271، ح134 _ 138؛ تفسير قمي، ج1، صص 244 و 245؛ تفسير عياشي، ج2، صص 32 _ 35، ح91 _ 97؛ مجمع البيان (مترجم)، ج7، صص 99 و 139 و 140، و ج10، صص 91 _ 99؛ البرهان في تفسير القرآن، ج2، صص 342 و343و 597 _ 603.

ص: 108

مثلاً وقتي هيزم مي سوزد، تغيير ماهيت مي دهد و به خاكستر تبديل مي شود يا سگ و هر حيوان ديگري وقتي وارد نمك مي شود، پس از مدتي تغيير ماهيت مي دهد و به نمك تبديل مي شود. پس تغيير ماهيت امر ممكني است.

منظور از مسخ تغيير قيافه انساني به شكل حيواني است، بدون اينكه ماهيت آن تغيير يابد. در واقع اين تغيير، اثر اعمال، رفتار و ملكات انسان است كه به شكل حيوان تجسم مي يابد. به عبارت ديگر، فرد مسخ شده با حفظ ماهيت انساني خود فقط از لحاظ قيافه به شكل حيوان ديده مي شود كه نوعي عقوبت الهي است و اساساً تغيير چهره انساني، به تغيير ماهيت و مراحل استكمالي او ربط ندارد.

سؤال: آيا مجازات مسخ مخصوص امت هاي پيشين بوده است و براي امت اسلامي چنين مجازاتي اعمال نخواهد شد؟ يا اين كيفري عمومي است و همواره احتمال وقوع آن موجود است؟

پاسخ: بر اساس روايات رسيده از معصومان عليهم السلام اين مجازات مختص امت هاي پيشين نبوده است، بلكه در ميان امت اسلامي هم امكان مسخ وجود دارد.

چنانكه در روايتي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آمده است: «لَمْ يَجْرِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ شَيْ ءٌ إِلَّا وَ يَكُونُ فِي أُمَّتِي مِثْلُهُ حَتَّي الْمَسْخُ وَ الْخَسْفُ وَ الْقَذْفُ؛ جاري نشده است در بني اسرائيل هيچ چيز، مگر اينكه در امت من هم مثل آن باشد. حتي خسف (به زمين فرو رفتن) و مسخ (اينكه آدمي به صورت حيوان ديگر شود) و قذف (به آتش افتادن و سنگ بار شدن)».(1)


1- شيخ مفيد، الفصول المختارة، ص95.

ص: 109

در روايت ديگر فرمود: «يَكُونُ فِي أُمَّتِي الْخَسْفُ وَ الْمَسْخُ؛ در ميان امت من نيز خسف و مسخ اتفاق مي افتد».(1)

يحيي بن سعيد از محمد بن حنفيه و او از علي بن ابي طالب عليه السلام نقل مي كند كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:(2) «هرگاه امت من پانزده چيز انجام دهند، به آنان بلا نازل مي شود. گفته شد: يا رسول الله آنها كدامند؟ فرمود: زماني كه غنايم كه مال عموم است، دست اشخاص باشد. امانت، غنيمت شمرده شود و به صاحبانش باز گردانده نشود، زكات دادن ضرر شمرده شود، مرد از زن خود اطاعت، مادر خود را ناراحت سازد، به دوستش احسان و به پدرش جفا كند، پست ترين قوم پيشواي آنها باشد، مردم او را از ترس شر و شكنجه اش احترام كنند، صداها در مسجد بلند گردد و مردان لباس حرير پوشند و زنان آوازه خوان براي خود گيرند و آلات موسيقي و لهو به كار برند. در اين هنگام بايد در انتظار باد سرخ يا فرو رفتن زمين يا مسخ باشند.(3)

در روايتي آمده است كه شخصي با حضرت علي عليه السلام عناد مي كرد و با نفرين آن حضرت به صورت سگ در آمد.(4)

در روايتي ديگر آمده است كه عمر بن سعد، قاتل امام حسين عليه السلام ، پس از كشته شدن به صورت بوزينه اي در آمد كه در گردنش زنجير بود.(5)


1- بحار الانوار، ج 22، صص 452 و 453، باب14، ح10.
2- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: إِذَا عَمِلَتْ أُمَّتِي خَمْسَ عَشْرَةَ خَصْلَةً حَلَّ بِهَا الْبَلَاءُ، قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هِيَ؟ قَالَ: إِذَا كَانَتِ الْمَغَانِمُ دُوَلًا وَ الْأَمَانَةُ مَغْنَماً وَ الزَّكَاةُ مَغْرَماً وَ أَطَاعَ الرَّجُلُ زَوْجَتَهُ وَ عَقَّ أُمَّهُ وَ بَرَّ صَدِيقَهُ وَ جَفَا أَبَاهُ وَ كَانَ زَعِيمُ الْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ وَ أَكْرَمَهُ الْقَوْمُ مَخَافَةَ شَرِّهِ وَ ارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ فِي الْمَسَاجِدِ وَ لَبِسُوا الْحَرِيرَ وَ اتَّخَذُوا الْقَيْنَاتِ وَ ضَرَبُوا بِالْمَعَازِفِ، فَلْيُرْتَقَبْ عِنْدَ ذَلِكَ الرِّيحُ الْحَمْرَاءُ أَوِ الْخَسْفُ أَوِ الْمَسْخ. شيخ صدوق، الخصال، ج 2، ص501، ح1.
3- شيخ صدوق، الخصال، ج 2، ص261، ح1.
4- بحار الانوار، ج 32، ص 385، باب11، ح358، وج 41 ص 208.
5- شريف مرتضي، رسائل الشريف المرتضي، ج 1، ص 351.

ص: 110

در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است كه بني اميه در حال مرگ مسخ مي شدند(1) و از جمله عبدالملك بن مروان به شكل قورباغه اي در آمد. فرزندانش چون چنين ديدند، تصميم گرفتند تنه درخت خرمايي را بياورند و آن را به شكل مردي درآوردند و اين كار را هم كردند و به آن مجسمه چوبي زرهي آهنين پوشاندند. سپس آن را در كفن پيچيدند و جز من و فرزندانش، كسي از اين موضوع مطلع نشدند.(2)

از اين روايات و غير اينها استفاده مي شود كه مسئله مسخ، مختص به امت پيشين نيست، بلكه در ميان امت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز به وقوع مي پيوندد.


1- قَالَ: إِنَّهُ لَيْسَ يَمُوتُ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ مَيِّتٌ إِلَّا مُسِخَ وَزَغاً. هيچ كسي از بني اميه نمرده مگر اينكه به وزغ تبديل شد.
2- كافي، ج 8، ص232، ح305.

ص: 111

فصل دوم: داستان هايي از تجسم اعمال در زندگي معصومان عليهم السلام

فصل دوم: داستان هايي از تجسم اعمال در زندگي معصومان عليهم السلام

از معصومان عليهم السلام قضايايي نقل شده كه بيانگر تجسم اعمال در دنياست، به گونه اي كه برخي اصحاب و شاگردان كه با آن بزرگواران رابطه نزديكي داشتند، شاهد اتفاقات عجيبي بودند. آن بزرگان، اسرار و كرامات بيشتري را به آنان نشان ميدادند. ازاين رو، شاگردان آنان، تجسم اعمال افراد را ميديدند. در ادامه به چند نمونه اشاره ميكنيم:

1. علي بن ابراهيم قمي در تفسير خود از سلسله سند صحيح در اول سوره اسرا كه در مقام بيان كيفيت معراج است، از پدرش ابراهيم بن هاشم از محمد بن ابي عُمَير از هِشام بن سالم از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام ، روايت مفصلي از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل كردند كه به فرازهايي از آن مي پردازيم:

حضرت فرمود: من در شب معراج به جماعتي برخورد كردم كه در جلوي آنها سفره هايي از گوشت پاكيزه و حلال [و] سفره هايي از گوشت

ص: 112

ناپاك و حرام بود و آنها گوشت هاي حلال و پاك را رها كرده و از گوشت هاي حرام مي خوردند.

از جبرئيل سؤال كردم: اينها چه كساني هستند؟ گفت: جماعتي از امت تو هستند كه غذاي حلال را رها نموده و از غذاي حرام مي خورند.

رسول خدا فرمود: از آنجا عبور كردم، به جماعتي برخورد كردم كه لب هايشان مانند لب هاي شتر بود و گوشت هاي پهلويشان را با قيچي بريده و بر دهان آنها مي انداختند.

گفتم: اينان كيانند، اي جبرئيل؟ گفت: افرادي كه به مردم طعنه مي زدند و پيوسته به دنبال عيب جويي از مردم برآمده و با زبان و اشاره به عيب ظاهر و باطن مردم مي پرداختند.

پيامبر فرمود: و از آنجا عبور كردم، به گروهي كه صورت هاي آنان و سرهاي آنان با سنگ كوبيده مي شد.

گفتم: اي جبرئيل! اين گروه چه كساني اند؟ گفت: افرادي كه نماز عشا را ترك مي كنند.

سپس گذشتيم از آنجا تا رسيديم به جماعتي كه آتش در دهان هاي آنها فرو مي رفت و از عقب آنان خارج مي شد.

پس گفتم: اي جبرئيل: اينان كيانند؟گفت: اينان افرادي هستند كه اموال يتيمان را از روي ظلم و ستم مي خورند. اينان در حقيقت در شكم هاي خود آتش مي خورند و به زودي در آتش سخت جهنم گرفتار و سوخته خواهند شد.

از آنجا عبور كرده، رسيديم به اقوامي كه از بزرگي شكم هر چه مي خواستند از زمين برخيزند نمي توانستند.

گفتم: اي جبرئيل! اينان چه دسته اي هستند؟ گفت: اينها كساني

ص: 113

هستند كه ربا مي خورند و نمي توانند از جاي خود برخيزند، مگر مانند برخاستن كسي كه شيطان زده شده و عقل خود را به كلي از دست داده باشند (1) و اينها در راه و روش آل فرعونند و هر صبح و شام بر آتش عرضه مي شوند و پيوسته درخواست مي كنند كه پروردگار! قيامت كي برپا مي شود؟ نمي دانند كه قيامت از اين تلخ تر و دهشتناك تر است.(2)

2. عبدالرحمان بن سمره مي گويد: روزي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله بودم. حضرت فرمود: شب گذشته عجايبي ديدم.

عرض كردم: يا رسول الله جانمان به فدايت، چه ديدي؟ براي ما بازگو كن.

فرمود: مردي از امتم را ديدم كه ملك الموت آمد قبض روحش كند، اما، نيكي به پدر و مادرش، آمد و ملك الموت را از قبض روح آن مرد منع كرد.

و مردي از امتم را ديدم كه عذاب قبر او گسترش يافته بود. پس وضويش آمد و منع كرد كه عذاب قبر بر او گسترش يابد.


1- اشاره به آيه «الذينَ يأكُلُونَ الرّبا لا يقُومونَ إلّا كَما يقومُ الذي يتَخَبَّطُهُ الشَيطنُ مِنَ المَسِّ؛ آنان كه رباخوارند، برنمي خيزند مگر مانند كسي كه بر اثر تماس شيطان با او ديوانه شده، و بدين جهت رباخوار شدن». (بقره: 275).
2- فِي الخَبَرِ الطَّويل في المعراجِ عَن أبي عَبدالله7 (الي أن قال): «فإذا أنا بقومَ بينِ ايديهم مَوائدُ مِن لَحمٍِ طَيبٍ وَ لَحمِ خَبيثَ وَ هُم يأكلونَ الخَبيثَ وَ يدعون الطَيب. فقلت: من هؤلاء جبرئيل؟ فَقالَ: هؤلاء الذينَ يأكلونَ الحرام و يدعوُنَ الحلال وَ هم مِن اُمَّتكَ يا محمد. قالَ: ثّمَ مَرَوت بِأقوامَ لَهم مَشافِرٌ الابلَ، يقرَضُ اللَّحم مِن أجسامهِم، وَ يلقي فِي أفواهِهم فَقلت: مَن هؤلاءِ يا جبرئيل؟ فقالَ: هم الهَمّازونَ اللمازونَ. ثمَّ مَروت بِأقوامٍ تُرضَخ وُجوهُهُم وَ رؤسِهم؟ فَقلت: مَن هؤلاء يا جبرئيل؟ فَقال الذينَ يتركونَ صَلاةَ العِشاءِ... ثُمَ مَضيتُ فَإذا أنا بَأقوام يرسدُ أحَدُهُم أن يقومَ فَلَا يقدِرُ مِن عِظَمِ بَطنه! فَقلت: مَن هؤلاءِ يا جبرئيل؟ قالَ: فَهم الذينَ يأكلونَ الرَّبا لا يقومونَ إلّا يقومُ الذي يتَخَبَطُهُ الشيطان مِنَ المَسَّ، وَ إنَّهُم لَسَبيل آلِ فِرعونَ، يعرضونَ عَلي النارِ غدّواً وَ عَشياً، يقولونَ: ربّنا متي تَقومُ السّاعة؟ وَ لا يعلَمونَ أنَّ السّاعةَ أدهي وَ أمَر. ثّمَ مَرَوت بِنساء معَلَّقات بثَديهنَّ، مَن هؤلاءِ يا جبرئيل؟ فَقالَ: هنَّ اللَّواتي يورثنَ أموالَ أزواجِهِنَّ أولادَ غَيرِهِم. علي بن ابراهيم بن هاشم قمي، تفسير قمي، ج2، صص 3 _ 12؛ الميزان، ج2، ص450، ذيل آيه 273 سوره بقره.

ص: 114

و مردي از امتم را ديدم كه شيطان ها او را در ميان گرفته بودند. پس ذكر خداوند عزوجل آمد و او را از بين آنها نجات داد.

و مردي از امتم را ديدم كه ملائكه عذاب او را در ميان گرفته بودند. پس نمازش آمد و او را نجات داد.

و مردي از امتم را ديدم كه تشنگي بر او غالب آمده و هر وقت خواست وارد حوض آب شود منع مي گشت. پس روزه ماه رمضانش آمد و به او آب داده و او را سيراب مي كرد.

و مردي از امتم را ديدم، هر وقت مي خواست به حلقه اي از انبيا نزديك شود، طرد مي شد. پس غسل جنابتش آمد، دستش را گرفت و او را كنار من نشاند.

و مردي از امتم را ديدم كه در مقابلش تاريكي، در پشتش تاريكي، از سمت راستش تاريكي، از سمت چپش تاريكي و از پايينش تاريكي است و در تاريكي فرو رفته بود. پس حج و عمره اش آمد و او را از ظلمت و تاريكي خارج كرده و داخل نور گردانيد.

و مردي از امتم را ديدم كه در پرتگاه جهنم قرار گرفته بود. پس اميدواري اش به خداوند عزوجل آمد و او را از آتش جهنم نجات داد.

و مردي از امتم را ديدم كه در ورطه هلاكت در آتش افتاده است. پس اشك چشمش كه از خوف خداوند از چشمانش سرازير شده بود، آمد و او را از آن هلاكت خارج ساخت.

و مردي از امتم را ديدم كه بر راه منتهي به بهشت بود، ولي مضطرب بود مانند كسي كه در تندباد قرار گرفته و مضطرب شود. حسن ظنش آمده و او را از تكان و اضطراب تسكين داده و به حركت بر صراط ادامه داد.

ص: 115

و مردي از امتم را ديدم كه در صراط، گاهي با رو، گاهي با دست و پا، گاهي معلق و با سينه مي رود. پس صلواتش بر من آمد، پس او را به روي پايش ايستاند و او به حركت بر صراط ادامه داد.

و مردي از امتم را ديدم كه به درهاي بهشت رسيده، اما به هر دري كه مي رسد، در بهشت به روي او بسته مي شود. پس شهادت صادقانه اش به لااله الاالله آمد و درهاي بهشت را بر روي او گشود و داخل بهشت شد.(1)

3. ابو بصير از شيعيان و دوستان امام باقر و امام صادق عليهما السلام بود. او در مراسم حج در كنار امام باقر عليه السلام مشغول طواف بود. صداي لبيك و دعاي حُجاج را ميشنيد. چشمان او نابينا بود، ولي از صداي زائران تشخيص ميداد كه جمعيت انبوهي مشغول طوافند. ازاين رو، به امام پنجم عرض كرد: چه جمعيت انبوهي گرد هم آمدهاند. حضرت در جواب فرمودند: ناله زياد است، ولي زائران واقعي كم است. ابو بصير! آيا مايلي با چشم خود حقيقت گفتار مرا ببيني؟ عرض كرد: بلي. امام باقر عليه السلام فرمود: بيا نزديك. آن گاه دست مبارك خويش را بر چشمان ابوبصير كشيد. ناگاه چشمان نابيناي وي باز شد! او مي گويد: ديدم بعضيها به شكل ميمونند، بعضي ديگر به صورت خوك و كمتر كسي از زائران در قيافه مؤمنان و انسان بودند، اما اين عده همانند ستاره درخشان بودند كه در ظلمات و تاريكيها ظاهر ميشوند. سپس به امام عرض كردم: مولايم! راست فرموديد كه حاجي كم است، ولي ناله و فرياد بيشتر است. سپس امام باقر عليه السلام دعايي خواند و من به همان حالت نابينايي بازگشتم! در اين حال بدو گفتم: يا بن رسول الله! چه ميشد اگر اين نعمت بينايي ثابت ميماند


1- شيخ صدوق، الأمالي، مجلس 41، ح1.

ص: 116

و من خوشبخت مي شدم؟ در جواب فرمود: ابوبصير! ما بخيل نيستيم، ولي بدان كه خداوند به تو ظلم نكرده و مصلحت در اين بوده كه پروردگار عالم برايت اختيار نموده است. ما از آن ميترسيم كه در اثر فضل و لطف خدا بر ما اهل بيت عليهم السلام ، مردم، ما را بدون خداوند، ارباب خود بدانند.(1)

شبيه اين قضيه در حالات امام صادق عليه السلام به ابو بصير نيز وارد شده است.(2)

4. در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است كه مردي از شام به محضر امام باقر عليه السلام رسيد و عرض كرد: من از اهل شام و از ارادتمندان شما هستم. دشمنان شما را دشمن ميدارم. پدري داشتم كه از طرفداران بني اميه و از بدخواهان شما بود. از اين جهت مرا دوست نميداشت. اگر چه او جز من فرزندي نداشت. او فردي ثروتمند بود، ولي هنگام مردن دارايي خود را پنهان داشت و الان من در تنگدستي به سر ميبرم!

حضرت فرمود: آيا دوست داري پدر خود را ببيني و از مكان پول هايش پرسش نمايي؟ مرد شامي گفت: بلي. والله كه من خيلي محتاج گرديدهام. حضرت قلم به دست گرفته و نامهاي نوشت و آن نامه را با مهر خود ممهور ساخت و دستور داد: شب هنگام اين نامه را به قبرستان بقيع ميبري و دو بار صدا ميزني: يا «درجان». شخصي عمامه به سر پيش تو ميآيد و اين نامه را از تو ميگيرد. تو به او بگو: من پيك محمد بن علي بن الحسين هستم. آن گاه او پدر تو را ميآورد.


1- نك: شيخ حر عاملي، اثبات الهداة، ج 3، ص 62، ش73؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 46، ص 261، ح6.
2- نك: محمد بن حسن بن فروخ صفّار، بصائر الدرجات، صص 269 _ 271، ح 1 و 4 و 6؛ بحارالانوار، ج 27، صص 29 و 30، ح 2.

ص: 117

مرد شامي نامه را گرفت و با همان كيفيت به قبرستان بقيع آمد و «درجان» را صدا زد. «درجان» پيش او آمد و فرمان امام باقر عليه السلام را اجرا كرد. سپس آن مرد شامي ملاحظه كرد: شخصي سياه چهره، در حالي كه زنجير به گردن دارد و همانند سگ تشنه زبانش را بيرون نموده، با وضع بسيار اسفناكي همراه درجان آمد. «درجان» خطاب به مرد شامي گفت: اين پدر توست. هر چه ميخواهي بپرس!

مرد شامي گفت: اين شخص پدر من نيست. من پدرم را ميشناسم. او قيافهاش سفيد بود و چنين وضعي نداشت! آن مرد سياه صورت و بدبخت گفت: پسرم! من پدر تو هستم. عذاب الهي، دشمني آل محمد، طرفداري از بني اميه، روزگار مرا سياه كرده و پدرت را به وضع اسفناك مبدل ساخته است. من به جهت دشمني با اهل بيت پيامبر، تو را نيز دشمن داشتم و اموال خود را در زير درخت زيتون، در فلان باغ پنهان كردم. تو آنها را بيرون بياور و نصف آنها را به امام باقر عليه السلام تحويل ده و به او سلام برسان.

آن مرد با نشانههايي كه از پدرش دريافت داشت، پول ها را از زير درخت زيتون بيرون آورد و پنجاه هزار درهم آن را به امام باقر تقديم داشت. حضرت با آن پول ها قرض هايش را پرداخت و زميني را خريد. مرد شامي از روزگار آينده پدر جويا شد. امام باقر عليه السلام فرمود: ندامت او و اينكه با اين پول ها ما را خوش حال ساخت، به حال او فايده ميبخشد.(1)


1- بحارالانوار، ج 46، ص245، ح33 و ص267؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص193؛ اثبات الهداة، ج3، ص54، ش49.

ص: 118

ص: 119

فصل سوم: داستان هايي از تجسم اعمال در زندگي علما و ديگران

اشاره

فصل سوم: داستان هايي از تجسم اعمال در زندگي علما و ديگران

در اين باره، داستان ها و اتفاقات عجيب و قابل توجهي را مي توان در زندگي علما و مردم ملاحظه كرد. براي نمونه به چند مورد اشاره مي كنيم:

انسان شترنما

انسان شترنما

مرحوم آيت الله محتبي قزويني، از آيت الله سيد موسي زرآبادي نقل كردند: من در تهران مشغول درس بودم. روزها مردي كنار راه، بساط مي انداخت و كسب ميكرد، در حالي كه هيچ سر و صدايي نداشت. من رفته رفته با او رفيق شدم. يك وقت به من گفت: فلاني من مردم را نوعاً به صورت آدميان نميبينم، حتي برخي از افراد كه به صورت آدم مي باشند، پاهايشان شبيه پاي شتر است.

من از او خواستم اگر ممكن است، من هم بتوانم اين واقعيت ها را ببينم. وي گفت: تو طاقت نداري.

ص: 120

من اصرار كردم. به اشاره او اين حال براي من نيز حاصل شد، به طوري كه غالب مردم را به صورت آدم نميديدم.

مدتي بدين منوال گذشت. ديدم طاقت ندارم. روزي از او خواستم مرا به حالت قبلي برگرداند كه به وسيله او به حالت عادي برگشتم.(1)

پوششي با پول گداخته

پوششي با پول گداخته

مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن رفيعي قزويني نقل كرد: مرحوم پدرم در درس يكي از اساتيد شركت ميكردند. ايشان ميفرمود: من ديدم استاد دست خود را موقع درس و غيره در كاسه آب سردي فرو ميبرد و آب آن كاسه را هم پس از مدتي، عوض كرد. پدرم از ديدن اين منظره تعجب كرد. روزي پدرم علت اين كار را از استاد پرسيد.

استاد در پاسخ ميفرمايند: روزگاري مردم نزد من وجوهي براي نماز و روزه ميآوردند. من آنها را به يكي از دوستان كه به تصورم آدم خوبي بود، ميدادم و او پول ها را از من ميگرفت، اما در واقع نه نماز ميخواند و نه روزه ميگرفت.

من از اين موضوع هيچ اطلاع نداشتم تا آنكه او مُرد. به تشييع جنازه او رفته، او را خود، در قبر گذاشتم. موقعي كه قصد داشتم بند كفن را باز كنم، ناگهان ديدم سطح بدن او پوشيده از پول هاي گداخته شده است. در اين هنگام نوك انگشتان من با آن پول هاي گداخته، اصابت كرد. از آن روز به بعد انگشتان من سوزش شديدي پيدا كرده است كه من ناچارم


1- سيد محسن فرازي، روزنههايي از عالم غيب، صص 191 و 192.

ص: 121

براي رفع سوزش، آن را در آب سرد فرو ببرم و پس از مدتي آب سرد گرم ميشود و بايد آب را عوض كنم».(1)

ذكر منور

ذكر منور

مرحوم سيد مرتضي سبزواري از منبريهاي معروف مشهد با دو واسطه موثق نقل كرد: «شبي به همراه يكي از دوستان از زيارت حضرت رضا عليه السلام باز ميگشتيم. در بين راه از دور متوجه شديم شيخي عبا به سر كشيده و به طرف صحن ميرود، در حالي كه گاهي جلوي او روشن ميشود، از آنچه ديديم بسيار تعجب كرديم.

شخصي كه همراه من بود، گفت: من نميروم تا بفهمم اين روشنايي چه چيزي است كه گاهي پديد مي آيد؟

نزديك تر رفته و متوجه شديم چراغي در دست او نيست، بلكه او هر موقع ذكر ميگويد، دندان هايش نمايان و روشنايي نيز حاصل ميشود. جلوتر رفته، ديديم آن شخص بزرگوار مرحوم آقاي حاج شيخ عباس قمي، صاحب كتاب مفاتيح الجنان است».(2)

معلوم شد ذكر اوست كه به نور تبديل مي شود.

تجسم تندخويي

تجسم تندخويي

شهيد مطهري از استاد خود، مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي رؤيايي را نقل ميفرمايد كه آن بزرگوار روزي هنگام تدريس، در حالي كه اشكشان روي محاسن سفيدشان سرازير ميشد، اين خواب را نقل كرد: «در خواب


1- سيد محسن فرازني، روزنه هايي از عالم غيب، ص 193.
2- سيد محسن فرازني، روزنه هايي از عالم غيب، ص 191.

ص: 122

ديدم مرگ من فرا رسيده است. همان طوري مردن كه براي ما توصيف شده است، در خواب يافتم. خويشتن را جدا از بدنم ميديدم و ملاحظه ميكردم كه بدن مرا به قبرستان براي دفن حمل ميكنند. مرا به گورستان بردند و دفن كردند و رفتند. من تنها ماندم و نگران كه چه بر سر من خواهد آمد.

ناگاه سگي سفيد را ديدم كه وارد قبر شد! در همان حال حس كردم كه اين سگ، تندخويي من است كه تجسم يافته و به سراغ من آمده است. مضطرب شدم. در اين حال ديدم حضرت سيد الشهدا عليه السلام تشريف آوردند و به من فرمودند: غصه نخور. من آن را از تو جدا ميكنم».(1)

حقيقت غذاي حرام و شبهه ناك

حقيقت غذاي حرام و شبهه ناك

حاج مؤمن شيرازي، مردي روشن دل و باايمان و تقوا بود كه حقايقي را مشاهده كرده بود. او براي علامه تهراني نقل مي كند: «يكي از ائمه جماعت شيراز، روزي به من گفت بيا با هم به زيارت حضرت امام رضا عليه السلام برويم. من همراه چند نفر از تجار با يك ماشين دربست جهت زيارت حركت نموده و به شهر قم رسيديم. يكي دو شب براي زيارت حضرت معصومه عليها السلام توقف كرديم. حالات عجيبي براي من پيدا ميشد و حقايقي را ادراك مينمودم.

به طرف تهران و سپس مشهد حركت كرديم. از نيشابور كه گذشتيم، مردي را كه به صورت عامي در كنار جاده به طرف مشهد ميرفت، مشاهده كرديم. اهل ماشين گفتند اين مرد را سوار كنيم، ثواب دارد. او را به درون ماشين دعوت كرديم، ولي او قبول نميكرد تا بالاخره پس از


1- 1.مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 1، صص 235 _ 237.

ص: 123

اصرار زياد حاضر شد سوار شود، به شرط آنكه پهلوي من بنشيند و هر چه بگويد، بنده مخالفت نكنم.

در تمام راه براي من صحبت كرد و بسياري از وقايع را خبر داد و حالات مرا تا آخر عمر گفت. از اندرزهاي او بسيار لذت بردم و برخورد با چنين شخصي را از مواهب پروردگار و ضيافت حضرت رضا عليه السلام دانستم.

هنگامي كه به قدمگاه رسيديم، وقت غذا بود. خواستم با رفقاي خود غذا بخورم كه آن مرد به من گفت: آنجا مرو. بيا با هم غذا بخوريم. من خجالت كشيدم رفقاي شيرازي را كه در طول سفر با آنها غذا مي خوردم، رها كنم، اما چون ملزم شده بودم كه از سخنان او سرپيچي نكنم، به ناچار موافقت نموده و با آن مرد در گوشهاي رفتيم و نشستيم. از خرجين خود دستمالي بيرون آورد و باز نمود. گويا نان تازه و كشمش سبز در آن بود. شروع به خوردن غذا كرديم. بسيار لذت بخش بود. در اين حال گفت: حالا اگر ميخواهي به رفقاي خود سري بزني و تفقدي بنمايي، عيب ندارد.

نزد آنان رفتم، ولي ديدم در كاسهاي كه با هم از آن ميخورند، خون و كثافت است و اينها از آن ميخورند، دست و دهان آنها آلوده شده و خود اصلاً نميدانند چه ميكنند.

هيچ نگفتم، چون مأمور به سكوت در همه احوال بودم. به نزد آن مرد بازگشتم، گفت: مشاهده كردي كه رفقايت چه ميخورند؟ تو هم از شيراز تا اينجا غذايت از همين چيزها بود و نميدانستي. غذاي حرام و شبهه ناك چنين است. از غذاهاي قهوهخانهها مخور. غذاي بازار كراهت دارد.

گفتم: ان شاء الله تعالي، پناه به خداوند ميبرم. آن گاه گفت: مرگ من فرا رسيده. بالاي اين تپه ميروم و آنجا ميميرم. اين دستمال پول را بگير و صرف غسل و كفن و دفن من كن. سپس رو به مرقد مطهر حضرت

ص: 124

ايستاد و سلام عرض كرد و گريه بسيار نمود و گفت: تا اينجا به پا بوس آمدم، ولي سعادت بيش از اين نبود كه به كنار مرقد مطهرت مشرف شوم. از تپه بالا رفت و من حيرت زده و مدهوش بودم. گويي فكر و انديشهام زنجير شده و اختيار از كفم بيرون رفته بود.

بالاي تپه رفتم. ديدم رو به قبله خوابيده و با لبخند جان داده است، گويي هزار سال است كه مرده است».(1)

تجسم اعمال نيك و بد

تجسم اعمال نيك و بد

«روزي علامه شيخ بهاء الدين عاملي، به ديدار يكي از مردان عارف و وارسته رفت كه در مقبرهاي از مقبرههاي اصفهان سكونت كرده بود. او به شيخ گفت: من در اين قبرستان قبل از اين روز، امر غريبي مشاهده نمودم. جماعتي جنازهاي را آوردند و در فلان موضع دفن كرده و رفتند. پس از گذشت ساعتي، بوي خوشي به مشام من رسيد كه از بوهاي اين عالم نبود. متحير ماندم. به راست و چپ خود نظر كردم تا بدانم اين بوي خوش از كجا آمد كه ناگاه ديدم جوان زيبا چهرهاي، در لباس ملوك و پادشاهان به طرف آن قبر ميرود. هنگام رسيدن به آن قبر، نشست و همان جا مفقود گشت. گويا داخل قبر شد!

زماني نگذشت كه ناگهان بوي بسيار بدي به مشامم رسيد كه از هر بوي بدي پليدتر بود. پس نگاه كردم ديدم سگي در همان مسير جوان، راه ميرود. به كنار همان قبر رفت و پنهان شد! در حال تعجب بودم كه ناگاه آن جوان با هيئتي بد و بدني مجروح، بيرون آمد و از همان راهي كه آمده بود، برگشت. به دنبال او رفتم و از وي خواهش كردم كه حقيقت حال را


1- محمدحسين طهراني، معادشناسي، ج 1، صص 95 _ 99.

ص: 125

براي من بگويد. گفت: «من عمل صالح اين ميت بودم و مأمور بودم در قبر با او باشم كه ناگاه آن سگ كه عمل غير صالح وي بود، آمد.

خواستم او را از قبر بيرون كنم تا به حق مصاحبت با صاحبم وفا كنم، اما آن سگ مرا دندان گرفت و گوشت مرا كنده و مجروح نمود و نگذاشت با او باشم. ديگر نتوانستم در قبر بمانم. به ناچار بيرون آمده و وي را واگذاشتم.

شيخ بعد از شنيدن اين مكاشفه از آن عارف فرمود: راست گفتي:

فَنَحنُ قائِلُونَ بِتَجَسُّدِ الأعمالِ وَ تَصَوُّرِها بِالصُّورَةِ المُناسِبَةِ بِحَسَبِ الاَحوالِ؛ ما به تجسم اعمال و صورت يافتن آن به صورت مناسب با حالات معتقديم.(1)

مسخ شدن دشنام دهنده به امام علي عليه السلام

مسخ شدن دشنام دهنده به امام علي عليه السلام

محمد بن عمر واقدي، از علماي اهل سنت و جماعت نقل شده است: «روزي با علماي بغداد نزد هارون الرشيد بوديم. هارون از علماي حاضر درباره روايات صحيح و ثقهاي كه آنها در فضيلت امام علي عليه السلام و اهل بيت او شنيدهاند، سؤال كرد. يكي از علماي شافعي حاضر در مجلس گفت: يا امير، من بيش از پانصد حديث. محمد بن يوسف گفت: من بيش از پانزده هزار مسند و به همين ميزان روايت مرسل، و محمد بن اسحاق گفت: بيش از هزار حديث درباره فضايل آن حضرت به ياد دارم. سپس هارون رو به من كرد و گفت: شما چه ميزان اي ابن عمر واقدي؟ من نيز گفتم: اگر زياد از آنچه محمد بن يوسف گفت، به خاطر نداشته باشم، كمتر نيست.


1- محمد مفيد قمي، الأربعينيات لكشف أنوار القدسيات، صص 299 و 300.

ص: 126

سپس خود هارون گفت: فضيلتي كه من خود ديدهام و باعث توبه من شده از ظلم بر اولاد علي، بالاتر از همه اين روايات است. وي در اين باره گفت: يوسف بن حجاج كه نايب و گماشته من در دمشق بود، به من نوشت كه در دمشق خطيبي است كه به علي عليه السلام دشنام ميگويد و من منعش كردم، ولي گوش نكرد. درباره او چه حكم مي فرماييد؟ به او نوشتم كه آن شخص را دستگير كرده و به نزد من بياوريد. چون او را نزد من حاضر كردند، از او پرسيدم كه تو چرا علي را سبّ ميكنيد؟ گفت: به خاطر اينكه اجداد من به دست او كشته شدهاند.

گفتم: مگر نميداني علي هر كه را كشت، به امر خدا و رسول بود. اگر از سبّ علي دست برنداري، تو را ميكشم.

گفت: هر چه ميخواهي انجام بده.

گفتم: در حضور من به او صد ضربه شلاق زدند و سپس بازداشتش كنند تا فردا او را به سزاي اعمالش برسانم. در اين فكر بودم كه براي او چه سياستي به كار گيريم تا او از اين كار دست بردارد. پس به خواب رفتم. ديدم درهاي آسمان گشوده شده، و رسول خدا و اميرمؤمنان، علي عليه السلام و حضرت جبرئيل امين نازل شدند و همراه جبرئيل جام آبي بود. رسول خدا صلي الله عليه و آله به جبرئيل فرمود: جام را به علي بده و شيعيان او را ندا كن. جبرئيل جام را به علي داده و به آواز بلند گفت: كه يا شيعه آل علي بياييد و خلق بسياري جمع شدند.

از غلامان و مقربان من چهل كس كه هر يك را ميشناسم، حاضر شدند و علي عليه السلام از آن جام همه را آب داده. پس خادمي را امر كرد كه آن دمشقي را حاضر سازند، چون او را آوردند، پس آن حضرت گفت: يا رسول الله از اين مرد نميپرسي كه چرا مرا سبّ ميكند؟ حضرت

ص: 127

رسول صلي الله عليه و آله فرمود: علي راست ميگويد. تو او را سبّ ميكني؟ آن دمشقي عرض كرد: بلي! پس حضرت رسول عرض كرد: الهي او را مسخ كن و انتقام علي را از او بگير و به عذاب اليم گرفتارش كن. و متوجه آسمان شدند و من ترسان و هراسان از خواب بيدار شدم و غلام را گفتم: آن مرد دمشقي را بياور. چون رفت، خبر آورد كه به غير از سگي چيزي ديگر در آن حجره نيست. گفتم: برو آن سگ را بياور. چون او را آوردند، ديدم اين سگ گوشش مثل آدمي، و آب از چشمش ميريخت و با سر اشاره ميكرد، چنانچه گويا عذر ميخواست. گفتم: باز به همان خانهاش بردند و اكنون در آنجاست. پس هارون امر كرد كه آن سگ را آوردند و گوش آن مثل گوش آدمي بود و باقي اعضا و جوارحش مانند سگ و زبان خود را به عنوان عذرخواهي درمي آورد و لب مي جنبانيد.

شافعي گفت: كه اين مرد مسخ شده است و ايمن نيستم كه عقوبتي برسد. به او بفرماي، تا او را ببرند. باز به همان خانهاش بردند. لحظهاي نگذشت كه صداي عظيم هولناكي شنيديم. چون علت را جست وجو كردند، ديدند صاعقهاي بام حجره را سوراخ كرده و آن مرد را سوازنده و خاكستر كرده است.(1)

تجسم صلوات

تجسم صلوات

از شيخ احمد نجفي، نويسنده كتاب زينة الاعياد، نقل شده است: «ايشان در ايام نوشتن كتاب خود، وقتي به بحث فضيلت صلوات ميرسد، در يكي از شب ها شخص نوراني را كه اشبه خلق بر رسول خدا صلي الله عليه و آله است، ميبيند و از آن سؤال ميكند كه تو كيستي؟ در جواب ميگويد: من


1- علي اكبر نهاوندي، خزينة الجواهر في زينة المنابر، ج1، صص 83 _ 85.

ص: 128

همان صلوات تو هستم كه خداوند آن را به صورت نيكو مصور نموده است».(1)

تجسم عمل به صورت سگ

تجسم عمل به صورت سگ

شيخ محمود عراقي در كتاب دار السلام، از زبان يكي از خادمان حرم مطهر امام حسين عليه السلام مينويسد: «من با جماعتي، همراه جنازه يكي از رجال دولت ناصرالدين شاه قاجار بوديم و به عتبات عاليات مشرف شديم تا اينكه در يكي از منازل، جنازه را نزد خود گذاشته و مشغول صحبت بوديم. ناگهان ديدم تابوت به حركت در آمده و سگي بد هيبت از ميان آن تابوت بيرون آمد. چون ما آن را ديديم، تعجب كرديم و آمديم بالاي تابوت. در ميان آن نگاه كرديم، چيزي را در آن نيافتيم و ميت در كفن نبوده است. پس چوبي را به تركيب انسان درست كرده و آن را در ميان كفن پيچيده و در تابوت گذاشتيم و تابوت را با پلاستيك پوشانديم و آن را به عتبات عاليات منتقل كرديم و در آنجا به خاك سپرديم».(2)

علامه تهراني نقل ميكند: «يكي از دوستان ما به نام دكتر حسين احسان، مرد بسيار شايستهاي بود و در تهران مطب داشت، ولي در زمستان ها مدت شش ماه به عتبات مسافرت ميكرد و در كربلا مطب داشت و از فقرا مزد نميگرفت و خود نيز به بعضي از مستمندان، دارو و احياناً مخارج غذا را ميداد و زندگي بسيار ساده و با صفايي داشت. تقريباً در حدود پانزده سال است كه رحلت نمودهاند.


1- شيخ محمود عراقي، دار السلام، ج 2، ص 111.
2- شيخ محمود عراقي، دار السلام، ج 2، ص 518.

ص: 129

روزي من در كاظمين مشرّف بودم و كنار شطّ آمده بودم.(1) در آنجا ديدم جنازه اي را با ماشين آوردند و پياده كردند و به دوش گرفتند، به سمت صحن مطهر، با افرادي كه از تشييع كنندگان بودند حركت دادند.

در عراق رسم چنين است كه خانواده و فاميل هاي افراد فوت شده، جنازه او را در تابوت نهاده و به روي ماشين سواري ميبندند و با افراد مشيّعين كه آنها نيز در ماشينهاي سواري متعددي سوار مي شوند، به كاظمين عليهما السلام ميآورند و در آنجا طواف ميدهند و سپس به كربلا آورده و در آنجا نيز طواف ميدهند و از آنجا به نجف اشرف آورده و طواف ميدهند و در وادي السلام نجف اشرف، به خاك مي سپارند.

آن مرحوم ميگفت: همين كه آن جنازه را به طرف صحن مطهر مي بردند، من هم كه عازم تشرف بودم، به دنبال جنازه حركت كردم.

مقداري كه تشييع كردم، ناگاه ديدم يك سگ سياه مهيب به روي جنازه نشسته است.

بسيار تعجب كردم و با خود گفتم: اين سگ چرا روي جنازه رفته است و خود متوجه نبودم كه اين بدن مثالي متوفا است و سگ خارجي نيست.

به افرادي كه در اطراف من تشييع ميكردند، گفتم: روي جنازه چيست؟

گفتند: چيزي نيست. همين پارچهاي است كه ميبيني!

من دريافتم كه اين سگ صورت مثالي است و فقط من ميبينم و ديگران ادراك نميكنند.

ديگر هيچ نگفتم تا جنازه را به در صحن مطهر رساندند. همين كه خواستند تابوت را براي طواف داخل صحن ببرند، ديدم در صحن، سگ


1- شطّ دجله از كاظمين8 ميگذرد و مسافت آن تا حرم مطهر، اندك است.

ص: 130

از روي تابوت به پايين پريد و در گوشهاي ايستاد تا آن جنازه را طواف دادند و همين كه ميخواستند از در صحن خارج كنند، دوباره آن سگ به روي تابوت پريد و بالاي آن جنازه رفت».(1)

انسان هاي حيوان نما

انسان هاي حيوان نما

مرحوم علامه تهراني ميگويد: «يكي از دوستان روشن ضمير ما نقل كرد: شخصي از اهل تفكر و مراقبه در گوشهاي از صحن حضرت رضا عليه السلام نشسته و در دريايي از تفكر فرو رفته بود. يك مرتبه حالي به او دست داد و صورت ملكوتي افرادي را كه در صحن مطهر بودند، مشاهده كرد. ديد خيلي عجيب و غريب است. صورت هاي مختلف زننده و ناراحت كننده از اقسام صور حيوانات، و بعضي از آنها صورت هايي بود كه از صورت چند حيوان حكايت ميكرد. درست مردم را تماشا كرد. در بين اين جمعيت كسي نيست كه صورتش سيماي انسان باشد، مگر يك نفر آرايشگر كه در گوشه صحن، كيف خود را باز كرده و مشغول آرايش است. ديد فقط او به شكل و صورت انسان است.

از ميان جمعيت با عجله خود را به او كه نزديك در صحن بود رسانيد و سلام كرد و گفت: آقا ميدانيد چه خبر است؟

سلماني خنديد و گفت: آقا تعجب مكن؛ آينه را بگير و خودت را نگاه كن! خودش را در آينه نگاه كرد. ديد صورت خود او هم به شكل حيواني است. عصباني شده آينه را به زمين زد.

سلماني گفت: آقا برو خودت را اصلاح كن. آينه كه گناهي ندارد.(2)


1- معادشناسي، ج 2، صص 217 _ 220.
2- معادشناسي، ج 2، صص 325 و 326.

ص: 131

تجسم عمل خائن

تجسم عمل خائن

بيهقي از عبدالحميد بن محمود نقل مي كند كه نزد ابن عباس بوديم كه مردي آمد و گفت: به حج مي آمديم كه در محلي به نام صفاح، يكي از همراهانمان از دنيا رفت. برايش قبري كنديم كه دفنش كنيم. ديديم مار سياهي لحد را پر كرده است. قبر ديگري كنديم. باز ديديم مار، آن قبر را پر كرده. قبر سوم [را] كنديم، باز مار در آن نمايان شد. جنازه را بي دفن گذاشتيم و پيش شما براي چاره جويي آمديم.

ابن عباس گفت: آن مار، عمل اوست.برويد و او را يك طرف قبر بگذاريد.اگر تمام زمين را بكنيد، مار در آن خواهد بود.

برگشيم و او را در قبر گذاشتيم.چون از سفر بازگشتيم، پيش همسرش رفته و خبر مرگ او را داده و از كارهاي شخص مرده سؤال كرديم. زن گفت: او آرد مي فروخت. غذاي خانواده خود را از خالص آن بر مي داشت. سپس به آن مقداري كه بر مي داشت، كاه و ني خرد كرده قاطي آرد نموده و مي فروخت».(1)

آثار تضييع حقوق ديگران

آثار تضييع حقوق ديگران

براي مرحوم آخوند ملا محمدمهدي نراقي، نويسنده كتاب جامع السعادات كه از علماي بزرگ شيعه بود، ماجراي عجيبي رخ داد.

«ايشان در يكي از روزهاي ماه رمضان، چيزي براي افطار كردن نداشت. زنش مي گويد: برو بيرون و چيزي تهيه كن.

مرحوم نراقي در حالي كه هيچ پولي نداشت، از منزل بيرون آمد و يك سره به قبرستان وادي السلام براي زيارت اهل قبور رفت. در ميان


1- ايوب بن سعد الزرعي، الروح في الكلام، ص70.

ص: 132

قبرها نشست و فاتحه خواند تا كم كم آفتاب غروب كرد. در اين حال ديد جنازه اي آوردند و قبري كندند و جنازه را داخل قبر گذاشتند. مرحوم نراقي خودش چنين روايت مي كند، تشييع كنندگان جنازه به من گفتند: ما عجله داريم. شما بقيه كارها را انجام دهيد.

من داخل قبر رفتم تا كفن را باز كنم و صورت ميت را روي خاك بگذارم. ناگهان ديدم دريچه اي باز شد كه در يك طرف آن باغ بزرگي و در طرف ديگر قصر مجللي بود كه راه آن با جواهرات سنگ فرش شده بود. من بي اختيار وارد آن باغ شدم و به طرف قصر رفتم. خشت هاي قصر از جواهرات قيمتي بود. وارد اتاق كه شدم، ديدم در صدر اتاق، شخصي نشسته و افرادي دور تا دور اتاقند. سلام كردم و نشستم. ديدم اطرافيان از آن شخص احوال پرسي و سؤال ميكنند و او هم با خوش حالي به سؤالات آنها جواب مي دهد كه ناگهان ماري از در وارد شد و يك سره به سمت آن مرد رفت و نيشي به او زد و برگشت و خارج شد.

آن مرد از درد به خود پيچيد، ولي كم كم حالش عادي شد و به صورت اوليه برگشت. دوباره افراد شروع كردند به حرف زدن. ساعتي گذشت. ديدم دوباره آن مار آمد و او را نيش زد و رفت. حال آن مرد متغير شد و باز پس از مدتي عادي شد. از او پرسيدم: شما كيستيد و اينجا كجاست و اين مار چيست؟ آن مرد گفت: من همين مرده اي هستم كه الان شما مرا در قبر گذاشته ايد و اين باغ، بهشت برزخي من است. اين افراد، ارحام من هستند كه قبل از من مرده اند و آمده اند تا از اقوام خود كه در دنيا هستند، احوال پرسي كنند، اما قضيه اين مار اين است كه من مردي مؤمن بودم. اهل نماز و روزه و خمس. يك روز ديدم صاحب دكاني با مشتري خود گفت وگو و منازعه اي دارد. من براي اصلاح بين آنها جلو رفتم. ديدم

ص: 133

صاحب دكان مي گويد: تو شش شاهي بدهكاري و مشتري مي گفت: نه. من پنج شاهي بدهكارم. من به صاحب دكان گفتم: تو از نيم شاهي بگذر! و به مشتري هم گفتم: توهم از نيم شاهي بگذر! صاحب دكان ساكت شد و چيزي نگفت، اما چون حق با او بود و من حق او را ضايع كردم، خداوند اين مار را بر من مسلط كرده است.

من از آن مرد خداحافظي كردم. او مرا تا دم در بدرقه كرد و چون خواستم بيرون بروم، يك كيسه برنج به من داد و گفت: اين برنج خوبي است. آن را براي خانواده ببريد! من از همان راه برگشتم و از دريچه بيرون آمدم. وقتي نگاه كردم، ديدم دريچه اي نيست. خشت ها را روي آن مرد گذاشتم و خاك ريختم و برنج را برداشتم و به منزل برگشتم. مدت ها از آن برنج مي خوردم و تمام نمي شد».(1)

باطن حيواني

باطن حيواني

مترجم تفسير مجمع البيان در پاورقي آن نقل مي كند: «از بعضي اهل دل و حال شنيدم كه مي گفت: يكي از بزرگان دائماً ذكرش اين بود كه «اي خر آدم نشدي، اي خر آدم نشدي.» يكي از دوستان و مريدان خاص او گفت: وقتي به او اصرار كردم اين چه ذكري است؟ گفت: تعهد نما تا من زنده ام اين راز را فاش نكني. پذيرفتم. گفت: در نجف اشرف كه تحصيل مي كردم، استادي داشتم به نام آخوند ملا حسين قلي همداني، كه مربي اخلاق و عالم رباني و سالك حقيقي و داراي كرامات و صاحب مكاشفات و منامات بود.

مي ديديم هر وقت به حرم مطهر اميرالمؤمنان علي عليه السلام مشرف مي شد، با آداب خاص و خضوع و خشوع مخصوصي مي رفت و وقتي بيرون مي آمد،


1- محمدي اشتهاردي، داستان دوستان، ج5، ص217.

ص: 134

عبا به سر انداخته و سر به زير افكنده و به عجله به منزل خود مي رفت و ما از نحوه تشرف و از اين وضع برگشت ايشان، تعجب مي كرديم تا روزي در صحن مطهر كه مراقب ايشان بودم، وقتي با آن كيفيت بيرون آمد و به شتاب مي رفت، سر راه او را گرفته و به صاحب قبر مطهر علوي، علي عليه السلام ، سوگند دادم كه علت آن گونه تشرف و اين گونه مراجعت چيست؟

گفت: اما آن گونه تشرف وظيفه هر كسي است كه عارف به مقام ولي الله اعظم اميرالمؤمنان، علي عليه السلام باشد، كه با كمال خضوع و خشوع مشرّف شود.

و اما علت اين گونه مراجعت براي اين است كه اثر تشرف با معرفت به حضور و پيشگاه حضرت علي عليه السلام عوض شدن و رنگ ولايت گرفتن و باز شدن چشم و گوش ملكوتي است و چون حقايق و بواطن اشيا و اشخاص برايم منكشف مي شود، نمي خواهم چشمم به يكي از دوستانم بيفتد كه مبادا آنها را به غير صورت ظاهر ببينم. پس گفتم قهراً از آنها كدورت و تنفري حاصل شود و بايد با مردم زندگي كنم.

سپس گفتم استاد پرسش ديگري دارم و شما را به حق علي عليه السلام قسم، جواب مرا بدهيد.

گفتم: مرا به چه صورت مي بيني؟ بسيار ناراحت شد و گفت: اگر قسم نداده بودي، نمي گفتم تو را به صورت الاغ مي بينم و چون به خود مراجعه كردم، ديدم راست مي گويد. صفت بهيميت خري در من موجود است.

براي همين از آن تاريخ همواره به نفس خويش خطاب مي كنم: «اي خر آدم نشدي، اي خر آدم نشدي».(1)


1- مجمع البيان، ج26، صص 238 و 239.

ص: 135

بخش چهارم: سيماي مؤمنان و مجرمان در عالم آخرت

اشاره

بخش چهارم: سيماي مؤمنان و مجرمان در عالم آخرت

زير فصل ها

فصل اول سيماي مؤمنان در عالم آخرت

فصل دوم سيماي مجرمان در عالم آخرت

ص: 136

ص: 137

فصل اول سيماي مؤمنان در عالم آخرت

اشاره

فصل اول سيماي مؤمنان در عالم آخرت

بر اساس آيات قرآن و روايات، انسان هاي مؤمن و پرهيزكار كساني كه مطيع امر الهي بوده و از محرمات دوري جسته اند، در عالم برزخ و قيامت به ميزان اطاعت و بندگي و پاكي و نورانيت قلبشان، به ويژه برخورداري از نور معرفت الهي، كه ريشه همه زيبايي هاي باطني است، با چهره هايي سفيد، زيبا، شاد و خندان وارد بهشت مي شوند و فضاي برزخ و محشر را نوراني مي سازند و اعمال آنان به شكل نور تجلي و تجسم مي يابد.

قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: «يَوْمَ تَرَي الْمؤمنين وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعي نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛ روزي كه مردان و زنان باايمان را مي نگري كه نورشان پيش رو و در سمت راستشان به سرعت حركت مي كند [و به آنها مي گويند:] بشارت باد بر شما امروز به باغ هايي از بهشت كه نهرها زير [درختان] آن جاري است؛ جاودانه در آن خواهيد ماند و اين همان رستگاري بزرگ است».(1)


1- حديد: 12.

ص: 138

همچنين قرآن مي فرمايد: «يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعي بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ؛ روزي كه خداوند پيامبر و آنهايي را كه همراه وي ايمان آوردند، ذليل نخواهد كرد. نور آنان از پيش رو و سمت راست در حركت است. آن گاه مي گويند: پروردگارا! نور ما را كامل كن و ما را ببخش كه تو بر همه چيز توانايي».(1)

باز قرآن مي فرمايد: «يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً؛ به خاطر بياور آن روزي را كه پرهيزكاران را بسوي خداوند مهربان محشور نموده و برانگيزيم».(2)

از امام باقر و امام صادق عليهما السلام نقل شده است كه امير المؤمنان، علي عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره تفسير اين آيه پرسيد. حضرت فرمود: يا علي! وفد جز بر گروه سواران اطلاق نمي شود. آنان مرداني هستند باتقوا و خداترس. خدا آنها را دوست دارد و آنان را به محبت خود اختصاص داده و از اعمالشان خشنود است. بدين جهت، نام متقين را بر آنان نهاده است.

امير المؤمنان، علي عليه السلام سؤال كرد: وفد خدا چگونه مي باشد؟ فرمود: يا علي، چون مؤمنان از قبر برانگيخته و محشور شوند، فرشتگان با مركبي از مركب هاي بهشت كه جهاز آنها با نشانه هاي طلا، مرواريد و ياقوت و جل هايي از پارچه هاي ابريشم و افسارهايي از ياقوت ارغواني و از زبرجد است، به استقبال آنها مي روند و هر مؤمني را با لباس هاي بهشتي بپوشانند كه قيمت آن از تمام متاع دنيا بيشتر باشد، آنها را سوار بر مركب نموده و با هزاران فرشته مراقب به


1- تحريم: 8.
2- مريم: 85.

ص: 139

سوي محشر پرواز مي كنند و هر كدام از آنها را با نهايت عزت و احترام رو به بهشت مي برند تا به در بزرگ بهشت رسند. فرشتگان بسياري به استقبال مي آيند و بر آنان سلام مي گويند. بر در بهشت درختي است كه در سايه هر برگ آن صد هزار تن از مردمان جاي مي گيرند. در طرف راست درخت، چشمه اي است پاكيزه و گوارا. از آن چشمه جرعه اي مي نوشند. اين است معني قول خداوند متعال كه مي فرمايد: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً.»(1) آن گاه به چشمه ديگري كه در جانب ديگر درخت است، مي روند و در آن غسل مي كنند و هر كه در آب آن چشمه غسل كند، حيات جاويد پيدا مي كند.

و چون بر در بهشت حلقه زنند، از آن آوازي برخيزد؛ از آن آواز همه حورياني كه خدا براي اولياي خود آفريده است، به وجد آيند و به يكديگر گويند اولياي خدا آمدند؛ درهاي بهشت را مي گشايند و مي گويند: سلام بر شما وارد بهشت بشويد.

همسرانشان از حوريان و آدميان به پيشوازشان مي آيند و مي گويند: خوش آمديد، چه قدر مشتاق ديدار شما بوديم. اولياي خدا نيز چنين پاسخ مي دهند.

يا علي! سوگند به حق آن خدايي كه دانه را مي شكافد و به انسان روح مي بخشد و زنده مي كند، اين گونه افراد در حالي از قبرشان بيرون آيند كه سفيدي صورت هايشان نظير سفيدي برف خواهد بود. آنان لباس هايي در بر دارند كه سفيدي آنها همانند سفيدي شير باشد، بر پاهايشان كفش هايي از طلا باشد كه بند آنها از مرواريد درخشان است.


1- انسان: 21.

ص: 140

حضرت علي عليه السلام پرسيد: يا رسول الله اينان چه كسانند؟ حضرت رسول صلي الله عليه و آله فرمود: «يَا عَلِيُّ هَؤُلَاءِ شِيعَتُكَ المخلصونَ أَنْتَ إِمَامُهُم؛ اي علي، اينان شيعيان مخلص تو هستند كه محبت تو در دل هاي آنهاست و تو امامشان هستي.» خداي تعالي كه مي فرمايد: «يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمن وَفْداً»، مرادش دوستان توست.(1)

اينها همان هايي هستند كه قرآن كريم در باره زندگي درخشان دنيويي آنان مي فرمايد: «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ؛ ما براي او نوري _ ايمان و معرفت _ قرار داديم كه با آن، در ميان مردم راه بروند و آنان با چهره هاي نوراني و شاد و خندان وارد محشر مي شوند».(2)

«وجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إلي ربّها ناظرة؛ در آن روز چهره هايي شاداب و مسرورند و به (نعمت هاي فراوان) خداوند مي نگرند».(3)

اميرالمؤمنان علي عليه السلام درباره آيه فوق فرموده است: هنگامي كه اولياي الهي از حساب اعمالشان فارغ شدند، به نهري به نام «حيوان» مي رسند و در آن نهر غسل مي كنند و از نهر ديگر كه در كنار آن است، مي نوشند. آن گاه چهره هايشان، سفيد و نوراني گشته و مانند ماه مي تابند. بدين ترتيب، تمام غم واندوه و آلودگي شان از بين مي رود. سپس خداوند به آنان دستور مي دهد كه وارد بهشت شوند و از آنجا نگاه مي كنند كه خداوند چگونه به آنها اجر و مزد مي دهد.(4)


1- نك: تفسير قمي، ج2، ص 53 و 54؛ كافي، ج8، صص 95 و 96، ح69.
2- انعام: 122.
3- قيامت: 22 و 23.
4- «قَالَ عَلِيٌّ 7: وَ أَمَّا قَوْلُهُ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلي رَبِّها ناظِرَةٌ ذَلِكَ فِي مَوْضِعٍ يَنْتَهِي فِيهِ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بعدها [بَعْدَ مَا] يَفْرُغُ مِنَ الْحِسَابِ إِلَي نَهَرٍ يُسَمَّي نَهَرَ الْحَيَوَانِ فَيَغْتَسِلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُونَ مِنْ آخِرٍ فَتَبْيَضُّ وُجُوهُهُمْ فَيَذْهَبُ عَنْهُمْ كُلُّ أَذًي وَ قَذًي وَ وَعْثٍ ثُمَّ يُؤْمَرُونَ بِدُخُولِ الْجَنَّةِ فَمِنْ هَذَا الْمَقَامِ يَنْظُرُونَ إِلَي رَبِّهِمْ كَيْفَ يُثِيبُهُمْ». الاحتجاج، ج 1، ص243.

ص: 141

همچنين خداوند درباره اين افراد مي فرمايد: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسفِرَة ضاحكة مستبشرة؛ چهره هايي در آن روز گشاده، نوراني، خندان و مسرور است».(1)

«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ؛ چهره هايي در آن روز شاد و باطراوتند».(2)

خداوند چهره هاي انسان مؤمن را آن چنان با طراوت و شاد قرار مي دهد تا اهل عالم برزخ و محشر از چهره او مي دانند كه اين شخص اهل بهشت است.

«تَعْرِفُ في وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعيمِ؛ درچهره هايشان طراوت و نشاط نعمت را مي بيني و مي شناسي».(3)

و نيز فرمود: «وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً؛ و خداوند از آنها استقبال مي كند، در حالي كه شادمان و مسرورند».(4)

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

هرگاه مؤمن از قبر خود بيرون آيد، عملش به صورتي زيبا در برابرش مجسم مي شود. مؤمن به او مي گويد: تو كيستي؟ به خدا قسم كه تو را شخص خوب و درستي مي بينم، مي گويد: «أنا عملك، فيكون له نوراً أو قائداً إلي الجَنَّةِ؛ من عمل تو هستم. پس، براي او نوري مي شود يا راهبري به سوي بهشت».(5)

از اين مطالب پي مي بريم كه مؤمنان در آخرت با چهره هاي نوراني و شاد، حضور پيدا خواهند كرد.


1- عبس: 38 و 39.
2- غاشيه: 8.
3- مطففين: 24.
4- انسان: 11.
5- متقي هندي، كنزل العمال في سنن الأقوال و الأفعال، ج14، ص366، ح38963.

ص: 142

گفتار اول: چهره هاي نوراني

گفتار اول: چهره هاي نوراني

بر اساس بيان معصومان عليهم السلام ، اعمالي كه مايه نورانيت چهره انسان در عالم آخرت مي شود، فراوانند. برخي از آنها عبارتند از:

1. ذاكر كلمه لا اله الا الله

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

هيچ بنده اي از بندگان خداوند نيست كه كلمه «لا إله إلاّ الله» را صد بار بگويد، إلا بَعثَهُ الله يَومَ القيامةِ و وَجهُهُ كالقمر ليلةِ البدرِ؛ مگر اينكه خداوند او را در روز قيامت در حالي بر مي انگيزاند كه چهره اش همانند ماه شب چهاردهم مي درخشد. (1)

در روايت ديگري مي فرمايد:

كسي در ماه شعبان هزار بار بگويد: «لا اله إلا الله وَ لَا نَعْبُدُ إِلَّا إِيَّاهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»، خداوند عبادت هزار سال را بر او مي نويسد و هزار گناه از او محو مي كند. «وَ يَخْرُجُ مِنْ قَبْرِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ وَجْهُهُ يَتَلَأْلَأُ مِثْلَ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ؛ و در روز قيامت، در حالي از قبر خود بيرون مي آيد كه نور از چهره اش همانند ماه شب چهاردهم مي درخشد».(2)

2. معتقدان به ولايت امام علي عليه السلام

امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

علي بن ابي طالب عليه السلام فرمود: كساني كه به ولايت ما معتقدند،


1- الدر المنثور في تفسير المأثور، ج1، ص63.
2- الإقبال بالأعمال الحسنة، ج 2، ص685.

ص: 143

روز قيامت با چهره هاي نوراني و ديدگاني روشن از قبرها بيرون مي آيند. آنان كفش هايي از طلا دارند كه بندهاي آنها از نور است تا اينكه در سايه عرش الهي روي منبرهايي از نور قرار مي گيرند.(1)

3. پيروان امام علي عليه السلام

بر اساس روايات وارده از معصومان عليهم السلام ، پيروان امير المؤمنان علي عليه السلام با شكل ها و قيافه هاي زير از قبرهايشان بيرون مي آيند و وارد محشر مي شوند:

_ چهره هاي سفيد و نوراني و از ماه درخشنده تر،

_ استقرار روي منبرهايي از نور،

_ در دست داشتن شاخه هايي از نور،

_ لباس هايي از نور بر تن دارند كه از شير سفيدتر است،

_ كفش هايي از نور پوشيده اند كه بند آن از طلاست،

_ سوار بر مركب هايي سفيد و نوراني بال دار كه پارچه هايي از نور بر روي آنها گسترده اند. افسارشان از طلا و ركاب آن از زبرجَد است.(2)


1- عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ7 قَالَ: يَخْرُجُ أَهْلُ وَلَايَتِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ قُبُورِهِمْ مُشْرِقَةً وُجُوهُهُمْ قَرِيرَةً أَعْيُنُهُمْ... عَلَيْهِمْ نِعَالٌ مِنْ ذَهَبٍ شُرُكُهَا النُّورُ، حَتَّي يَقْعُدُونَ فِي ظِلِّ عَرْشِ الرَّحْمَنِ عَلَي مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ، بَيْنَ أَيْدِيهِمْ مَائِدَةٌ يَأْكُلُونَ عَلَيْهَا حَتَّي يَفْرُغَ النَّاسُ مِنَ الْحِسَابِ. قرب الإسناد، ص: 101و 102، ح341؛ مشكاةالأنوار، ص 93؛ بحارالانوار، ج7، ص 203، باب 8، ح 91 و ج27، ص108، باب4، ح81 و ج65، ص66، باب15، ح119.
2- مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ، تَهَلَّلُ وُجُوهُهُمْ نُوراً، وُجُوهُهُمْ أَشَدُّ بَيَاضاً مِنَ الْقَمَرِ، فَوْقَ مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ، بِأَيْدِيهِمْ قُضْبَانٌ مِنْ نُورٍ، عَلَيْهِمْ ثِيَابٌ مِنْ نُورٍ أَشَدُّ بَيَاضاً مِنَ اللَّبَنِ، عَلَيْهِمْ نِعَالٌ مِنْ نُورٍ شُرُكُهَا مِنْ ذَهَبٍ، يَرْكَبُونَ عَلَي نُوقٍ بِيضٍ لَهَا أَجْنِحَةٌ أَزِمَّتُهَا سَلَاسِلُ مِنْ ذَهَبٍ وَ رُكُبُهَا مِنْ زَبَرْجَدٍ. قرب الإسناد، ص102، ح342؛ دعائم الإسلام، ج 1، ص76؛ محاسن، ج1، ص179، ح 168؛ تفسير فرات كوفي، ص247، ح 334.

ص: 144

4. دوستدارا ن امام علي عليه السلام

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:

أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ وَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْر؛ بدانيد هر كس علي را دوست داشته باشد، روز قيامت در حالي خواهد آمد كه صورتش مانند شب چهاردهم ماه مي درخشد.(1)

5. زائران قبر سيد الشهدا عليه السلام

امام كاظم عليه السلام فرمود:

اگر مردم مي دانستند در زيارت قبر حضرت حسين بن علي عليهما السلام چه فضل و ثوابي وجود دارد، از شوق و ذوق دلباخته مي شدند و به خاطر حسرت ها، نفس هايشان به شماره مي افتاد.

راوي عرض كرد: در زيارت آن حضرت چه اجر و ثوابي نهفته است؟

حضرت فرمود: كسي كه از روي شوق و ذوق به زيارت آن حضرت برود، خداوند هزار حج و عمره مقبول و ثواب هزار شهيد از شهداي بدر، هزار روزه دار، هزار صدقه مقبول و آزاد نمودن هزار بنده در راه خدا برايش مي نويسد و پيوسته در طول ايام سال، از هر آفتي كه كمترين آن شيطان باشد، محفوظ مي دارد و فرشته اي را براي محافظت از وي مأمور مي سازد. اگر اين شخص در اثناي سال از دنيا رفت، فرشتگان رحمت


1- من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص475، ح1374؛ بحار الانوار، ج 27، ص 115، باب 4، ح89.

ص: 145

الهي بر سرش حاضر شده و او را غسل و كفن كرده و برايش طلب آمرزش مي كنند، او را تا قبرش تشييع نموده و دفنش مي كنند و به مقدار طول شعاع چشم در قبرش را وسعت و گشايش ايجاد مي كنند و از فشار قبر در امانش قرار داده و از خوف و ترس دو فرشته منكر و نكير بر حذرش مي دارند و برايش دري به بهشت مي گشايند و نامه اعمالش را به دست راستش مي دهند. «يُعْطَي لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ نورا [نُورٌ] يُضِي ءُ لِنُورِهِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ يُنَادِي مُنَادٍ هَذَا مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ شَوْقاً إِلَيْهِ؛ در روز قيامت نوري به وي اعطا مي شود كه از پرتو نور او آنچه در ميان مغرب و مشرق روشن مي گردد و منادي ندا مي كند: اين كسي است كه از روي شوق و ذوق حضرت امام حسين عليه السلام را زيارت كرده است».(1)

6. علماي شيعه

امام حسن عسكري عليه السلام مي فرمايد:

امير المؤمنان علي عليه السلام فرمود: روز قيامت علماي شيعه ما عهده دار محبين و اهل ولايت ناتوان ما مي باشند، در حالي پا در آن عالم مي گذارند كه نور از تاج سرشان مي تابد و بر سر هر كدام تاجي زيباست و اين انوار در تمام عرصه و سراي قيامت تا مسير سي صد هزار سال پخش مي شود و پرتو نور آن تاج ها، تمام صحنه قيامت را در بر مي گيرد.(2)


1- كامل الزيارات، صص 142 و 143، ح3.
2- يَأْتِي عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا الْقَوَّامُونَ بِضُعَفَاءِ مُحِبِّينَا وَ أَهْلِ وَلَايَتِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ الْأَنْوَارُ تَسْطَعُ مِنْ تِيجَانِهِمْ عَلَي رَأْسِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ تَاجُ بَهَاءٍ قَدِ انْبَثَّتْ تِلْكَ الْأَنْوَارُ فِي عَرَصَاتِ الْقِيَامه وَ دُورِهَا مَسِيرَةَ ثَلَاثِمِائَةِ أَلْفِ سَنَةٍ فَشُعَاعُ تِيجَانِهِمْ يَنْبَثُّ فِيهَا كُلِّهَا. الإحتجاج، ج 1، ص18.

ص: 146

7. شهادت دهندگان به حق

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «هر كس به حق شهادت دهد تا حق مسلماني به وسيله آن زنده شود، روز قيامت با چهره اي نوراني وارد محشر مي شود، به طوري كه چشم ها را خيره مي كند و تمام اهل محشر او را به اسم و نسب خواهند شناخت».(1)

8. وضوگيرندگان

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «يحْشُرُ اللَّهُ أُمَّتِي يوْمَ الْقِيامَةِ بَينَ الْأُمَمِ غُرّاً مُحَجَّلِينَ مِنْ آثَارِ الْوُضُوءِ؛ خداوند امت مرا روز قيامت در بين امت ها به خاطر آثار وضو، نوراني محشور مي كند».(2)

حضرت موسي عليه السلام به خدا عرض كرد: «خدوندا جزاي كسي كه به جهت خشيت از تو وضو بگيرد، چيست؟ «قَالَ: يَا مُوسَي أَبْعَثُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَهُ نُورٌ يَتَلَأْلَأُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ؛ فرمود: اي موسي چنين كسي روز قيامت، در حالي برانگيخته مي شود كه ميان دو چشمش نور مي درخشد».(3)

9. نمازگزاران

نماز چه واجب و چه مستحب، نور است و نمازگزار را نوراني مي كند. چنان كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «الصَّلَاةُ نُورُ الْمُؤْمِنِ وَ الصَّلَاةُ نُورٌ مِنَ اللَّهِ؛ نماز، نور مؤمن است و نماز نوري از جانب خداست.»(4) مخصوصاً نمازهايي


1- كافي، ج7، صص 380 و 381، باب كتمان شهادت، ح1؛ من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص58، ح3329.
2- دعائم الإسلام، ج 1، ص100.
3- فضائل الأشهر الثلاثة، ص89.
4- مستدرك الوسائل، ج 3، ص 92، ح 3098 _ 31

ص: 147

چون عشا، صبح، نافله شب كه در تاريكي اقامه مي شوند. در قيامت و مراحل مختلف آن و حتي در همين دنيا، ايجاد نورانيت مي كند.

نماز شب

امير المؤمنان، علي عليه السلام فرمود: «مَنْ صَلَّي سبعَ لَيْلةٍ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ يَوْمَ يُبْعَثُ وَ وَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ؛ كسي كه يك هفتم شب را نماز بخواند، در حالي از قبرش خارج مي شود كه چهره اوهمانند شب چهاردهم نوراني است».(1)

در روايت آمده است كه حضرت موسي عليه السلام به خدا عرض كرد:

خدايا، پاداش كسي كه در تاريكي شب به دنبال اطاعت و عبادت تو رود، چيست؟ «قَالَ: أُوْجِبُ لَهُ النُّورَ الدَّائِمَةَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَهُ مِنَ الْحَسَنَاتِ بِعَدَدِ كُلِّ شَيْ ءٍ مَرَّ عَلَيْهِ سَوَادُ اللَّيْلِ وَ ضَوْءُ النَّهَارِ وَ نُورُ الْكَوَاكِبِ؛ خداوند فرمود: براي او در روز قيامت، نور دائم قرار مي دهم و به تعداد هر چه سياهي شب و نور ماه و ستارگان بر آن گذشته، حسنات نوشته مي شود».(2)

مواظبت بر نماز جماعت

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «مَنْ حَافَظَ عَلَي الْجَمَاعَةِ حَيْثُ مَا كَانَ مَرَّ عَلَي الصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ اللَّامِعِ فِي أَوَّلِ زُمْرَةٍ مَعَ السَّابِقِينَ وَ وَجْهُهُ أَضْوَأُ مِنَ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ؛ كسي كه مواظب نماز جماعت باشد (پيوسته به نماز جماعت شركت كند) جزو اولين گروهي است كه چهره او مانند شب چهاردهم مي درخشد، مثل برق از پل صراط عبور مي كند».(3)


1- أمالي صدوق، ص292، مجلس48؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص43.
2- فضائل الأشهر الثلاثة، صص88 و 89، ح68؛ بحار الانوار، ج 66، ص 413، باب 38، ح131.
3- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 291.

ص: 148

10. روزه داران

الف) روزه ماه رمضان

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:

كسي ماه رمضان را روزه بگيرد، خداوند عزيز و بزرگ مونسي را به جهت امان از وحشت قبر بر او قرار مي دهد و در روز قيامت در حالي از قبر خارج مي گردد، كه صورتش سفيد و درخشان است.(1)

ب) روزه ماه رجب

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «كسي كه پنج روز از ماه رجب را روزه بگيرد، در روز قيامت مبعوث شود در حالي كه صورتش همچون ماه شب چهارده مي درخشد و كسي كه شش روز از ماه رجب را روزه بگيرد، از قبرش خارج مي شود، در حالي كه صورتش نوري دارد كه مي درخشد و سفيدي اش برتر از نور خورشيد است و غير از اين، نوري به او عطا مي شود كه تمام اهل محشر به وسيله آن نوراني مي گردند و كسي كه نه روز از ماه رجب را روزه بگيرد، در حالي از قبرش خارج مي شود كه بر چهره اش نوري است و تمام اهل محشر به وسيله آن نوراني مي گردند، حتي مي گويند اين نور نبي مصطفي است».(2)


1- فضائل الأشهر الثلاثة، ص64، ح46 و ص124، ح123.
2- «مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ خَمْسَةَ أَيَّامٍ كَانَ حَقّاً عَلَي اللَّهِ أَنْ يُرْضِيَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ بُعِثَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ وَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ، ومَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ سِتَّةَ أَيَّامٍ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَ لِوَجْهِهِ نُورٌ يَتَلَأْلَأُ أَشَدُّ بَيَاضاً مِنْ نُورِ الشَّمْسِ وَ أُعْطِيَ سِوَي ذَلِكَ نُوراً يَسْتَضِي ءُ بِهِ أَهْلُ الْجَمْعِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، ومَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ تِسْعَةَ... خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَ لِوَجْهِهِ نُورٌ يَتَلَأْلَأُ لِأَهْلِ الْجَمْعِ حَتَّي يَقُولُوا هَذَا نَبِيٌّ مُصْطَفًي». ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص55.

ص: 149

ج) روزه ماه شعبان

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:

مَنْ صَامَ ثَمَانِيَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً مِنْ شَعْبَانَ تَهَلَّلَ وَجْهُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ هر كس بيست و هشت روز از ماه شعبان را روزه بگيرد، روز قيامت چهره اش براق و درخشان خواهد بود.(1)

11. اهل قرآن

قاريان قرآن

قرآن، كتاب نور و هدايت است و خواندن آن و عمل كردن به آن، مايه نورانيت دل انسان و تقرب به پروردگار متعال است. ازاين رو، سفارش شده است كه با قرآن مأنوس شويد؛ چرا كه هر كدام از سوره هاي قرآن آثار معنوي خاص خودش را دارد. آثار قرائت برخي سوره ها آن است كه انسان در قيامت با چهره اي نوراني وارد عالم محشر مي شود.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در اين باره فرمود: «كسي سوره قمر را يك روز در ميان بخواند، روز قيامت در حالي برانگيخته مي شود كه صورتش همچون ماه در شب چهاردهم مي درخشد».(2)

در روايت ديگري فرمود:

هر كس سوره قيامت را تلاوت كند، من و جبرييل در روز قيامت شهادت مي دهيم كه وي مؤمن به روز جزا بود. و روز قيامت در


1- أمالي صدوق، ص23، مجلس7.
2- المصباح كفعمي، ص 446.

ص: 150

حالي مي آيد كه نور چهره اش بر ساير مردم برتري دارد. و هر كس سوره فجر را در شب هاي ده گانه (ده شب اول ذي الحجه) بخواند، خداوند گناهان او را مي بخشد و كسي كه در ساير ايام بخواند، نور و روشنايي براي روز قيامتش خواهد بود.(1)

امام صادق عليه السلام فرمود: «كسي كه بر خواندن سوره حم عسق (شوري) مداومت نمايد، روز قيامت خداوند در حالي او را برمي انگيزاند كه مانند برف سفيد يا مانند خورشيد تابان است.(2) و كسي كه سوره واقعه را هر شب قبل از خواب بخواند، در حالي كه چهره اش همانند شب چهاردهم ماه مي درخشد، خداوند را ملاقات خواهد كرد».(3)

تعليم قرآن

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: «هر كس فرزند خود را ببوسد، خداوند عزيز و جلال براي او حسنه اي مي نويسد و كسي كه او را خوش حال كند، خدا او را در قيامت خوش حال مي كند و هر كس به فرزندش قرآن ياد دهد، روز قيامت والدين او فرا خوانده مي شوند و آن گاه به آنها دو حلّه نوراني پوشانده مي شود كه از نور آن دو، چهره هاي بهشتيان نوراني مي گردد».(4)

12. دوستي براي خدا

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:


1- المصباح كفعمي، ص450
2- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص113؛ المصباح كفعمي، ص 444.
3- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص117؛ المصباح كفعمي، ص 446؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص113، ح7484.
4- كافي، ج1، ص49، باب برّ الأولاد، ح1.

ص: 151

كساني كه به خاطر خدا همديگر را دوست مي دارند، روز قيامت بر زميني كه از زبرجد سبز و درخشنده است، در كنار عرش الهي ايستاده اند. و صورت هاي بسيار سفيد و نوراني دارند كه از نور خورشيد درخشنده ترند. وقتي ملائكه و انبيا صورت نوراني آنان را مشاهده مي كنند، به حال آنان غبطه و حسرت مي خورند و مردم مي پرسند: آنان چه كساني هستند؟ گفته مي شود: اينها كساني اند كه در دنيا براي خاطر خداوند با هم دوست بودند.(1)

13. آسان گرفتن بر بدهكار مؤمن

امام باقر عليه السلام در اين باره مي فرمايد:

يبْعَثُ قَوْمٌ تَحْتَ ظِلِّ الْعَرْشِ وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ وَ رِياشُهُمْ مِنْ نُورٍ جُلُوسٌ عَلَي كَرَاسِيَّ مِنْ نُورٍ؛ روز قيامت قومي زير سايه عرش مبعوث مي شوند كه صورت ها و لباس آنان از نور است و بر صندلي هايي از نور نشسته اند.(2) امام در ادامه مي فرمايد: مردم آنان را تكريم مي نمايند و مي پرسند: آيا اينان پيامبران الهي اند؟ پس منادي از پايين عرش ندا دهد كه نه، اينها پيامبر نبوده اند. پس مردم گويند: آيا اينان شهدا هستند؟ باز منادي از زير عرش ندا دهد كه: نه، اينها از شهدا نبوده اند، بلكه اينها مردمي بودند كه بر مؤمنان آسان مي گرفتند و به كسي كه نمي توانست بدهي خود را پرداخت كند، مهلت مي دادند تا او توانگر شود.


1- محاسن، ج1، ص264، باب34، ح337؛ كافي، ج 2، ص126، باب حب الله، ح7.
2- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص145؛ وسائل الشيعه؛ ج 18، ص367، ح23862.

ص: 152

14. تلاش براي رفاه خانواده

امام باقر عليه السلام فرمود: «هركس براي بي نيازي از مردم و براي رفاه خانواده خود و به جهت نيكي كردن به همسايه، تلاش كند و به طلب مال دنيا و امكانات زندگي برخيزد، در حالي خدا را ملاقات مي كند كه نور از صورتش همچون ماه شب چهاردهم مي درخشد».(1)

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «هر كس حلال دنيا را براي فزون طلبي و فخرفروشي بخواهد، خدا را ملاقات خواهد كرد، در حالي كه از او خشمناك است و هر كس آن را به منظور حفظ آبروي خود بطلبد، روز قيامت در حالي وارد محشر مي شود كه چهره اش چون ماه شب چهارده مي درخشد».(2)

15. ساختن استراحت گاه براي مسافران در كنار جاده ها

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «كسي در كنار جاده پناهگاهي براي مسافران و رهگذران بسازد، خداوند در روز قيامت او را نشسته بر تختي از درّ، در حالي كه صورتش براي اهل بهشت مي درخشد، بر مي انگيزاند».(3)

16. ميهمان دوستي

امام علي عليه السلام فرمود: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يُحِبُّ الضَّيْفَ إِلَّا وَ يَقُومُ مِنْ قَبْرِهِ وَ وَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْر؛ هيچ مؤمني نيست كه ميهمان را دوست بدارد، مگر اينكه در عالم آخرت در حالي از قبر خود برمي خيزد كه مانند ماه شب چهاردهم نور از چهره اش مي درخشد».(4)


1- تهذيب الاحكام، ج6، ص324، باب93، ح11؛ وسائل الشيعه، ج17، ص21، باب4، ح5.
2- مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج 10، ص250.
3- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 291.
4- جامع الأخبار، ص163.

ص: 153

17. اهل مسجد

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

خداوند مي فرمايد: بدانيد! مساجد خانه هاي من در زمين است. اين مساجد براي آسمانيان نورافشاني مي كند. همان گونه كه ستارگان براي اهل زمين روشني مي بخشند. خوشا به حال كسي كه مساجد خانه عبادت آنهاست. خوشا به حال كسي كه در منزل خود وضو مي گيرد، سپس براي زيارت من به مسجد مي آيد، بر من است كه زائرين خود را گرامي بدارم. سپس فرمود: اي پيامبر، بشارت ده به كساني كه در تاريكي شب به مساجد مي روند كه آنها در قيامت داراي نوري درخشنده اند.(1)

گفتار دوم: چهره هاي شاد و خندان

اشاره

گفتار دوم: چهره هاي شاد و خندان

بر اساس بيان معصومان عليهم السلام ، اعمال و رفتاري كه مايه شادي و خنده رويي انسان در عالم آخرت مي شود، بسيار است كه در ادامه به آنها اشاره مي كنيم:

1. عزاداران سيد الشهدا عليه السلام

1. عزاداران سيد الشهدا عليه السلام

مرحوم علامه مجلسي مي نويسد: «در بعضي از نوشته هاي معتبر معاصرين ديدم روايت شده وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله شهادت حضرت امام حسين عليه السلام و سختي ها و محنت هاي او را به دخترش فاطمه خبر داد، فاطمه زهرا عليها السلام به شدت گريست و گفت: پدر اين جريان كي اتفاق مي افتد؟ فرمود: در زماني كه نه من هستم، نه تو و نه علي. گريه


1- مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 3، ص 360، ح3779.

ص: 154

فاطمه شديدتر شد و پرسيد: پس بابا چه كسي بر حسينم گريه مي كند و بر او عزاداري مي نمايد؟ فرمود: فاطمه جان، زنان امتم بر زنان اهل بيتم گريه مي كنند و مردان امتم بر مردان اهل بيتم گريه مي كنند. اينان هر سال (به ياد شهادت حسين) دسته هاي عزاداري بر پا مي كنند. پس وقتي قيامت برپا شد، شما زنان امتم را شفاعت مي كني و من مردان امتم را شفاعت مي نمايم و هر كدام اينها بر مصيبت حسين گريه كردند، دستشان را مي گيريم و وارد بهشت مي كنيم. اي فاطمه، تمام چشم ها در روز قيامت گريانند، به جز چشمي كه بر مصيبت حسين گريه كرده باشد. گريه كنندگان بر مصيبت حسين با چهره هاي خندان و شادمان _ وارد محشر شده و _ از نعمت هاي بهشتي بهره مند مي شوند».(1)

2. خواندن سوره عبس و عصر

2. خواندن سوره عبس و عصر

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «هر كس سوره عبس را تلاوت كند، جَاءَ فِي الْقِيَامَةِ ضَاحِكاً مُسْتَبْشِراً؛ قيامت با حالي خوش حال و خندان وارد محشر مي گردد».(2)


1- «رَأَيْتُ فِي بَعْضِ تَأْلِيفَاتِ بَعْضِ الثِّقَاتِ مِنَ الْمُعَاصِرِينَ رُوِيَ أَنَّهُ لَمَّا أَخْبَرَ النَّبِيُّ9 ابْنَتَهُ فَاطِمَةَ بِقَتْلِ وَلَدِهَا الْحُسَيْنِ وَ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الْمِحَنِ. بَكَتْ فَاطِمَةُ بُكَاءً شَدِيداً وَ قَالَتْ: يَا أَبَهْ مَتَي يَكُونُ ذَلِكَ؟ قَالَ: فِي زَمَانٍ خَالٍ مِنِّي وَ مِنْكِ وَ مِنْ عَلِيٍّ. فَاشْتَدَّ بُكَاؤُهَا وَ قَالَتْ: يَا أَبَهْ فَمَنْ يَبْكِي عَلَيْهِ وَ مَنْ يَلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَهُ؟ فَقَالَ النَّبِيُّ: يَا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِي يَبْكُونَ عَلَي نِسَاءِ أَهْلِ بَيْتِي وَ رِجَالَهُمْ يَبْكُونَ عَلَي رِجَالِ أَهْلِ بَيْتِي وَ يُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِيلًا بَعْدَ جِيلٍ فِي كُلِّ سَنَةٍ، فَإِذَا كَانَ الْقِيَامَةُ تَشْفَعِينَ أَنْتِ لِلنِّسَاءِ، وَ أَنَا أَشْفَعُ لِلرِّجَالِ، وَ كُلُّ مَنْ بَكَي مِنْهُمْ عَلَي مُصَابِ الْحُسَيْنِ، أَخَذْنَا بِيَدِهِ وَ أَدْخَلْنَاهُ الْجَنَّةَ. يَا فَاطِمَةُ كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، إِلاّ عَيْنٌ بَكَتْ عَلَي مُصَابِ الْحُسَيْنِ؛ فَإِنَّهَا ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِيمِ الْجَنَّة». بحار الانوار، ج 44، صص 292 و 293، باب 34، ح37.
2- بحار الانوار، ج 44، ص 449.

ص: 155

امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس سوره عصر را در نمازهاي مستحبي خود بخواند، بَعَثَهُ اللَّهُ مُشْرِقاً وَجْهُهُ ضَاحِكاً سِنُّهُ قَرِيراً عَيْنُهُ؛ خداوند روز قيامت او را با چهره اي درخشان و لباني خندان و چشماني روشن برانگيزد».(1)

3. احترام به مساجد

3. احترام به مساجد

امام صادق عليه السلام فرمود: «مَنْ وَقَّرَ بِنُخَامَتِهِ الْمَسْجِدَ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ضَاحِكاً؛(2) هر كس از ريختن اخلاط سينه و دهان به مسجد خودداري كند، با حالتي خندان خداوند را ملاقات خواهد كرد».(3)

4. خوش حال كردن مؤمن

4. خوش حال كردن مؤمن

امام صادق عليه السلام در حديثي فرمود:

هنگامي كه خداوند مؤمن را از قبرش برانگيزاند، همراه او شبيهي از قبرش خارج مي شود و در جلوي او حركت مي كند. هر زمان كه مؤمن هول و هراسي از وحشت هاي روز قيامت ببيند، آن همراه به او مي گويد: ناله و زاري نكن و اندوهگين مباش، وي از جانب خداوند پيوسته به مؤمن سرور و عظمت بزرگي را بشارت مي دهد، تا اينكه در پيشگاه خداي عزّ و جلّ مي ايستد و حساب رسي ساده و راحتي از او مي شود و به بهشت فرمان مي يابد. در اينجا نيز آن شبيه در جلوي او حركت مي كند. مؤمن به او مي گويد: خدا تو را رحمت كند. چه همراه


1- المصباح كفعمي، ص452.
2- تهذيب الأحكام، ج 3، ص256، ح713؛ الاستبصار، ج1، ص442، ح 1705.
3- المصباح كفعمي، ص452.

ص: 156

خوبي هستي. پيوسته مرا به سرور و كرامت از خداوند بشارت مي دادي تا اين لحظه را كه ديدم. راستي تو كيستي؟ گويد: فَيَقُولُ أَنَا السُّرُورُ الَّذِي كُنْتَ أَدْخَلْتَ عَلَي أَخِيكَ الْمُؤْمِنِ فِي الدُّنْيَا، خَلَقَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ لِأُبَشِّرَك؛ من همان سرور و شادي هستم كه تو در دنيا بر برادر مؤمنت وارد كردي. خداي عزّ و جلّ مرا از آن آفريد تا تو را بشارت دهم.(1)

5. اكرام فقير

5. اكرام فقير

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «هر كس اكرام كند فقير مسلماني را، روز قيامت خداوند را با چهره خندان ملاقات خواهد نمود».(2)


1- كافي، ج2، ص190، باب ادخال السرور علي المؤمنان، ح8؛ امالي شيخ مفيد، ص178، مجلس22، ح8.
2- وسائل الشيعه، ج12، باب146، ح10.

ص: 157

فصل دوم سيماي مجرمان در عالم آخرت

اشاره

فصل دوم سيماي مجرمان در عالم آخرت

مجرمان و بدكاران(1) در عالم آخرت با حالات و چهره هاي خاصي نمايان مي شوند. ذلت و ترس از عذاب و كيفرهاي عظيم آن روز، تمام وجود آنها را فرا مي گيرد، گويي گرد و غبار سياهي بر صورتشان نشسته و هاله اي از دود، آن را در خود فرو برده است. آثار اندوه و رنج و درد نيز از صورت هايشان مي بارد.(2)

خداوند در اين باره مي فرمايد: «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ


1- «وَ الَّذينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ؛ آناني كه كارهاي بد انجام مي دهند، پاداشي همانند كار بد خويش دارند و گرفتار ذلت مي شوند و از جانب پروردگار، نگهباني ندارند، گويي پاره هايي از شب تاريك، يكي پس از ديگري، صورت آنها را پوشانده است. اينها ياران آتشند و براي هميشه در آن مي مانند». (يونس: 27).
2- «وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ؛ آن روز كه قيامت برپا مي شود، مجرمان در نوميدي و اندوه فرو مي روند». (روم: 12)

ص: 158

يَوْمَئِذٍ زُرْقاً، همان روزي كه در«صور» دميده مي شود و مجرمان را با بدن هاي كبود، در آن روز جمع مي كنيم».(1)

«وَ تَرَي الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ، سَرَابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرَانٍ وَ تَغْشَي وُجُوهَهُمُ النَّارُ؛(2) و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجير مي بيني! (كه دست ها و گردن هايشان را به هم بسته است!) لباس هايشان از قطران (3) است و آتش، صورت هايشان را پوشانده است».

«يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ؛ روزي كه صورت هايشان در آتش دگرگون شود و گويند: اي كاش خدا و رسول را اطاعت مي كرديم».(4)

اصولاً همان گونه كه خداوند متعال مي فرمايد: «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ؛ در آن روز رنگ چهره ها براي شناخت انسان ها كافي است»؛(5) چرا كه حالات روحي انسان بيش از همه در چهره او آشكار مي شود. به همين دليل خداوند مي فرمايد: «در روز رستاخيز چهره هايي نوراني و چهره هايي تاريك و سياه خواهد بود. به آنها كه چهره هاي سياه و تاريك دارند، گفته مي شود: چرا بعد از ايمان، راه كفر را پيمودي».(6)


1- طه: 102.
2- ابراهيم: 49 و 50.
3- ماده چسبنده، بد بو، سياه و قابل اشتعالي از شيره درختي به نام ابهل است كه آن را مي پزند و شتر آبله دار را روغن مالي مي كنند. حرارت اين ماده چنان زياد و سوزناك است كه حتي پوست شتر را مي سوزاند و گاهي به شكم آن مي رسد. در روز قيامت از اين گونه روغن بر بدن اهل جهنم مي مالند و روي بدنشان را مي پوشانند تا هم چون پيراهني گردد. در واقع، مانند پيراهني از مس گداخته است. نك: لسان العرب، ج5، ص105؛ فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، تصحيح: سيد احمد حسيني، ج3، صص 460 و 461؛ سيد علي اكبر قرشي، قاموس قرآن، ج6، ص19.
4- احزاب: 66.
5- «گنه كاران با صورت هايشان شناخته مي شوند». (الرحمان: 41)
6- «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ». (آل عمران: 106)

ص: 159

«وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ؛ گروهي هستند كه صورت هايشان، عبوس و در هم كشيده است».(1)

«باسره» به معناي چيز نارس و كال است. همچنين به درهم كشيدن صورت و عبوس بودن گفته مي شود. اين عبوسي واكنشي است كه وقتي مجرمان نشانه هاي عذاب را مي نگرند و نامه هاي اعمال خويش را خالي از نيكي و پر از گناهان مي بينند، سخت پريشان و اندوهگين مي شوند و چهره در هم مي كشند.

«وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ؛ و چهره هايي در آن روز، غبارآلود و دود تاريكي آن را پوشانده است».(2)

«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ؛ چهره هايي در آن روز، خاشع و ذلت بار است».(3)

چنانكه اشاره شد، تعبير به وجوه در اين آيات، به اين دليل است كه رنگ صورت بيش از هر چيزي مي تواند بيانگر حالات دروني، اعم از ناراحتي هاي فكر، روحي و ناراحتي هاي جسماني باشد. از اين آيات به خوبي استفاده مي شود كه در صحنه قيامت آثار عقايد و اعمال بد انسان ها در چهره هايشان نمايان مي شود. اين توصيف قرآن كريم درباره حالات مجرمان و بدكاران در جهان ديگر و عذاب هاي اخروي آنان است. با توجه به اين مطالب، حالات مختلف و كيفيت تجسم اعمال مجرمان را در چهار گفتار ارائه مي دهيم.

گفتاراول: نحوه ظهور مجرمان عقيدتي

اشاره

گفتاراول: نحوه ظهور مجرمان عقيدتي

زير فصل ها

1. كفار

2. افترا به خداوند، رسول و امام

3. دشمنان امام علي عليه السلام

4. منكران ولايت اميرمؤمنان علي عليه السلام

5. دشمنان قرآن و اهل بيت عليهم السلام

6. منكران اهل بيت عليهم السلام

7. ترديد در افضليت امام علي عليه السلام

8. مدعيان دروغين امامت

1. كفار

1. كفار

آنان كه به خدا كفر ورزيدند، در روز قيامت واژگون، كور، كر و لال محشور مي شوند.


1- قيامة: 24.
2- عبس: 40.
3- غاشية: 2.

ص: 160

خداوند مي فرمايد: «وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمّاً... ذٰلِكَ جَزَاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا؛ و روز قيامت، آنها را بر صورت هايشان محشور مي كنيم، در حالي كه نابينا و گنگ و كرند؛ جايگاهشان دوزخ است... اين كيفر آنهاست، به خاطر اينكه نسبت به آيات ما كافر شدند».(1)

انس بن مالك روايت كرده است: «مردي عرض كرد: يا رسول الله، چگونه در روز قيامت، كافر را بر پيشاني محشور مي كنند؟ فرمود: همان كسي كه در دنيا او را بر دو پا راه مي برد، مي تواند در روز قيامت، او را بر پيشاني ببرد».(2)

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «و إنَّ الكافِرَ إذا خَرَجَ مِن قَبرِهِ صُوِّرَ لَهُ عَمَلُهُ في صورَةٍ سَيِّئَةٍ، و بِشارَةٍ سَيِّئَةٍ فيَقولُ: مَن أنتَ فَوَ اللّه ِ إنّي لَأراكَ امرَأَ السَّوءِ ؟ فيَقولُ: أنا عَمَلُكَ، فيَنطَلِقُ بِهِ حَتّي يَدخُلَ النّارَ؛ و كافر چون از گورش بيرون آيد، كردارش به صورتي زشت و نويدي بد در برابرش مجسم مي شود. او مي گويد: تو كيستي؟ به خدا قسم كه تو را بد شخصي مي بينم! و او مي گويد: من كردار تو هستم. پس، او را مي برد و به آتش مي افكند».(3)

2. افترا به خداوند، رسول و امام

2. افترا به خداوند، رسول و امام

خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: «كساني كه به خدا و پيامبر يا امام بر حق نسبت دروغ دهند، مي بيني كه صورت هايشان سياه است. آيا در جهنم جايگاهي براي متكبران نيست؟»(4)


1- اسرا: 97 و 98.
2- «روي انس بن مالك أن رجلاً قال: يا نبي الله كيف يُحشر الكافر علي وجهه يوم القيامة؟ قال: إنّ الذي أمشاه علي رجليهِ في الدنيا قادرٌ علي أن يَمشيَه علي وجهه يوم القيامة». مجمع البيان، ج 6، ص 682.
3- كنزالعمال في سنن الأقوال و الأفعال، ج14، ص366، ح38963.
4- زمر: 60.

ص: 161

طبق بيان روايات معصومان عليهم السلام ، دروغ بستن به خداوند كه مايه روسياهي در قيامت است، معناي گسترده اي دارد. كساني كه به پيامبر يا امام بر حق نسبت دروغ دهند، در واقع دروغ بر خداست؛ چرا كه آنها از خود چيزي نمي گويند. ازاين رو، در حديثي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم: «هر كس حديثي از ما نقل كند، ما روزي از او سؤال خواهيم كرد: اگر راست گفته و از ما بوده، سخن حقي را به خدا و پيامبرش نسبت داده است و اگر بر ما دروغ بسته، در واقع دروغ بر خدا و رسول بسته است؛ زيرا ما هنگامي كه حديثي مي گوييم، نمي گوييم فلان و فلان گفته اند، بلكه مي گوييم خدا و پيامبرش گفته است. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَي الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَي اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ».(1)

روايت ديگر مي فرمايد: «إنّ من حَدَّث عنّا كاذباً، فإنّما كَذِبَ علي اللّه و رسوله صلي الله عليه و آله ؛ همانا هر كس به دروغ از ما حديثي را نقل كند، در حقيقت به خدا و رسول او دروغ بسته است».(2)

3. دشمنان امام علي عليه السلام

3. دشمنان امام علي عليه السلام

علي بن ابي طالب عليه السلام فرمود: «رسول خدا به مهاجرين و انصار فرمود: علي را به سبب محبت من دوست داشته باشيد و او را به خاطر گرامي داشت من گرامي بداريد. به خدا سوگند اين سخن را از پيش خود نمي گويم، بلكه خداوند مرا به آن مأمور كرده است، اي گروه عرب، هر كس پس از من علي را


1- «من حدث عنا بحديث فنحن سائلوه عنه يوماً فإن صدق علينا فإنّما يصدق علي اللَّه و علي رسوله، و إن كذب علينا فإنّه يكذب علي اللَّه و رسوله، لأنّا إذا حدّثنا لا نقول قال فلان و قال فلان، إنّما نقول قال اللَّه و قال رسوله9 ثمّ تلا هذه الاية «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَي الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَي اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ». مجمع البيان، ج 8، ص 788، ذيل آيه شريفه.
2- تفسير قمي، ج 2، ص251.

ص: 162

دشمن بدارد، خداوند او را در روز قيامت كور محشور مي كند و حجتي براي او نيست».(1)

در روايت ديگر مي خوانيم:

رسول خدا صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود: يا علي اين آيه را نشنيده اي: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ فِي نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ.(2) گفت: چرا يا رسول اللَّه. فرمود: آنها دشمنان تو و شيعيانت هستند كه روز قيامت با چهره اي سياه وارد محشر مي شوند.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «يُحْشَرُ أَعْدَاءُ عَلِيٍّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ ظَامِئِينَ، ثُمَّ قَرَأَ «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ؛ دشمنان امام علي عليه السلام در روز قيامت با چهره هاي سياه و تشنه وارد محشر مي شوند، سپس آيه شريفه «يوْمَ تَبْيضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» را خواند».(3)

4. منكران ولايت اميرمؤمنان علي عليه السلام

4. منكران ولايت اميرمؤمنان علي عليه السلام

رسول خدا صلي الله عليه و آله به ابوذر غفاري فرمود: «اي اباذر، منكر حق علي و ولايت او را در روز قيامت در حال مي آورند كه او كر و كور و لال است و در تاريكي هاي روز قيامت سرگردان بوده و فرياد مي زند، افسوس كه در حق الهي واطاعت از فرمان او كوتاهي كردم، و طوقي از آتش بر گردن او مي افكنند».(4)

امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنان علي عليه السلام در يكي از خطبه هاي


1- شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج 1، ص495، ح523.
2- بينه: 6.
3- تفسير فرات كوفي، ص92، ح75.
4- تفسير فرات كوفي، ص92، ح75؛ الصراط المستقيم، ج 3، ص59؛ بحارالانوار، ج7، ص 210، باب8، ح 107

ص: 163

خود فرمود: منم هادي، منم مهدي، منم پدر يتيمان و تكيه گاه ناتوانان و پناهگاه پارسايان، منم پيشواي مؤمنان به سوي بهشت و ريسمان محكم خدا و عروة الوثقي و كلمه تقوا، منم عين اللّه و دست خدا و زبان خدا و جنب اللّه،(1) منم دست رحمت و مغفرت گشوده خداوند بر بندگانش، منم باب حطه. هر كس كه مرا و حق مرا شناخت، خدا را شناخته است؛ زيرا من وصي پيغمبر و حجت خدا در روي زمين هستم و هر كه مرا رد كند، خدا و رسولش را رد و تكذيب نموده است».(2)

از جابر بن عبداللّه انصاري نقل شده است كه جماعتي از اهل يمن، حضور حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله شرف ياب شدند وعرض كردند: اي رسول خدا وصي و جانشين شما كيست؟

حضرت فرمود: همان شخصي است كه پروردگار امر كرده شما به او تمسك و توسل بجوييد و فرمود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا، تمام شما مسلمين به ريسمان محكم خدا تمسك جسته و از آن جدا نشويد».(3)

_ اي رسول خدا حبل اللّه چه كسي است؟

فرمود: همان شخصي است كه پروردگار فرمود: «إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ، حبل از طرف خداي تعالي قرآن است و حبل از جانب مردم وصي من مي باشد».(4)


1- كلمه «جنب» در اصل به معناي جانب، ناحيه وعضو (پهلو) است و در اصطلاح عبارت از: چيزهايي است كه بر عبد واجب است با خداي خود معامله نموده از سوي خود به سوي خدا روانه كند و مصداق آن اين است كه تنها او را عبادت كند و از نافرماني او اجتناب ورزد.
2- شيخ صدوق، التوحيد، صص 164 و 165؛ معاني الأخبار، ص18، ح14. در منابع شيعه روايات فراواني شبيه به اين حديث آمده است. نك: بصائر الدرجات، ج2، صص 61 _ 64، باب3؛ كافي، ج1، ص145؛ بحار الانوار، ج4، ص8، باب1و ج39، ص349، باب90.
3- همگي به ريسمان الهي چنگ بزنيد و متفرق نشويد. (آل عمران: 103)
4- هر كجا باشند، محكوم به ذلت هستند، مگر پيماني از خدا و پيماني از مردم داشته باشند. (آل عمران: 112)

ص: 164

دوباره پرسيدند: اي رسول خدا وصي تو كيست؟

فرمود: او همان كسي است كه خداوند درباره ايشان فرمود: أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتي عَلي ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ.(1)

_ اي رسول خدا، منظور از اين جنب الله چه كسي است؟

فرمود: آن همان كسي است كه خداوند درباره او فرمود: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلي يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا، او وصي من و راه حق پس از من است».(2)

_ اي رسول خدا، به حق پروردگاري كه شما را به حق و حقيقت مبعوث كرده، او را به ما نشان بدهيد؟

فرمود: خداي تعالي او را براي صاحبان فراست، علامت قرار داده. اگر به ديده دل و حقيقت به سوي وصي من نظر كنيد، چنانكه مرا مي شناسيد، او را خواهيد شناخت. جست وجو كنيد و گردش نماييد. ميان اين مردم، دل شما به هر كه مشتاق شد و ميل نمود آن كس وصي من است، چون پروردگار فرمود: فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ.(3) (به سوي اميرالمؤمنان علي عليه السلام و ذريه او).

آن جماعت توجهي به تمام صحابه نمودند، تا رسيدند به اميرمؤمنان علي عليه السلام ، دست آن حضرت را گرفته، عرض كردند: اي رسول خدا، قلوب ما به سوي اين بزرگوار اشتياق دارد و هواي او در سر ماست.

حضرت فرمود: شما از بندگان خالص و نخبه پروردگار هستيد چه


1- آن گاه هر كسي بگويد: افسوس بر من از آنچه درباره پروردگار كوتاهي كردم. (زمر: 56)
2- روزي كه ظالم دست خود را از روي حسرت به دندان گرفته و مي گويد: اي كاش با رسول خدا، راهي را برگزيده بودم! (فرقان: 27).
3- پس دل هاي مردمي از بندگانت را چنان كن كه به سوي آنان ميل كنند. (ابراهيم: 37).

ص: 165

حجت خدا و وصي مرا پيش از آنكه او را معرفي كنم شناختيد. به من بگوييد به چه سبب دانستيد علي امير المؤمنين عليه السلام وصي و جانشين من است؟

_ اي رسول خدا، نظر به تمام اصحاب افكنديم، شوق و هواي هيچ يك از ايشان در دل ما پديدار نشد، جز علي بن ابي طالب و صداهاي خود را به گريه بلند نمودند و گفتند: اي پيغمبر گرامي، محبت علي عليه السلام در دل ما جاي گزين و ديدگانمان بر اثر مشاهده جمالش روشن شد و قلوبمان در سينه ها به تپش افتاد. گويا حضرتش براي ما، پدر و ما فرزندان او هستيم.

پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: شما سبقت گرفتيد در نيكويي و از آتش دوزخ دور شديد. شما را به بهشت بشارت مي دهم. اين را بدانيد كه در ركاب امير مؤمنان علي عليه السلام شهيد خواهيد شد. ايشان در جنگ جمل و صفين در خدمت آن حضرت بودند و تمام آنها در آن جنگ به درجه شهادت رسيدند.(1)

5. دشمنان قرآن و اهل بيت عليهم السلام

5. دشمنان قرآن و اهل بيت عليهم السلام

ابوذر غفاري مي گويد: وقتي آيه شريفه «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ»(2) نازل شد، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: روز قيامت پنج گروه از امتم بر من وارد مي شوند:

1. گروهي با پرچم مردم گوساله پرست وارد مي شوند. از آنها سؤال مي كنم بعد از من با قرآن و عترتم چگونه رفتار نموديد؟ مي گويند: قرآن


1- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبه، صص 39 _ 41، باب2، ح1.
2- آل عمران: 106.

ص: 166

را سوزانديم و احكام آن را پشت سر انداخته و عمل نكرديم و با عترتت دشمني كرديم و به آنان ستم نموده، بغض آنان را در دل گرفتيم. به آنان مي گويم، با لب تشنه و روي سياه به سوي آتش دوزخ برويد.

2. عده اي با پرچم فرعونيان وارد مي شوند. از آنها مي پرسم: پس از من با قرآن و عترت رفتارتان چگونه بوده است؟ مي گويند: قرآن را حذف و مخالفت با آن عمل كرديم، و با عترتت دشمني كرده آنها را به قتل رسانديم به آنان نيز مي گويم با روي سياه و تشنه به سوي آتش برويد.

3. طائفه اي با پرچم سامري اين امت و تابعينش وارد مي شوند. به آنها مي گويم: شما با قرآن و عترت چگونه رفتار نموديد؟ گويند: ما قرآن را ترك نموده و مخالفت و سرپيچي از آن كرديم و عترتت را خوار و ذليل و مقامشان را پست شمرديم و با آنان رفتار بدي كرديم. به اين گروه نيز مي گويم، با لبان تشنه به جهنم وارد شوند.

4. پرچم چهارم با طايفه «ذي الثديه»، رئيس خوارج، با اولين و آخرين خوارج؛ يعني كساني كه تا زمان ظهور امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف تابع خوارج نهروان بودند، وارد عالم محشر مي شوند. اينان كساني هستند كه از حيث گفتار و كردار و توهين كنندگان به اخبار اهل بيت عصمت و طهارت و بدعت گذاران به رأي و اجتهاد مي باشند. پس از آنها درباره رفتار با قرآن و عترت بعد از رحلتم پرسش كنم در پاسخ گويند: از قرآن بيزاري جستيم و عترتت را به قتل رسانيديم و با آنها و پيروانشان جنگ و جدال نموديم. پس به اين گروه نيز مي گويم: شما هم با صورت هاي سياه و بدن هاي خسته و لب هاي تشنه به آن سه طايفه ملحق شويد و با آنان وارد آتش جهنم گرديد.

ص: 167

5. گروهي با پرچم و علامتي كه با اوست، پيشواي پرهيزكاران و بزرگ اوصيا و جانشينان خدا روي زمين و پيشرو پيشاني سفيدان و وصي بلا واسطه من، علي ابن ابي طالب عليه السلام و پيروانش. به آنها مي گويم: بعد از آنكه من از ميان شما رفتم، با قرآن و عترتي كه به جاي خود گذاشتم و سفارش آن دو را به شما نمودم، چه معامله كرديد؟ مي گويند: اي پيغمبر راست گو، از قرآن پيروي و دستورهاي آن را اطاعت و به احكامش عمل نموديم و نام عترتت را زنده و تجليل كرده و با آنها دوستي نموده و خود و قبورشان را زيارت مي نموديم و آنها را ياري مي كرديم تا جايي كه خون هاي خود را در راه نصرت و احياي راه حقه آنها ايثار و بذل نموديم. مي گويم: با چهره هاي سفيد و باز در حالتي كه سيراب هستيد، بدون غم و اندوه وارد بهشت شويد و در آن جاويدان باشيد.(1)

در روايت ديگري فرمود: «هركس مي خواهد عمرش طولاني باشد و از آنچه خداوند به او عطا كرده بهره مند گردد، بايد اهل بيت ما را دوست داشته باشد و با آنها به نيكي رفتار كند، و الا خداوند عمر او را كوتاه خواهد نمود. و در روز قيامت با چهره اي سياه بر من وارد خواهد شد».(2)

اسماعيل جعفي مي گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام عرضه داشتند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموند: «لَا يُبْغِضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَحَدٌ إِلَّا بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَجْذَمَ؛ هيچ كس با ما خاندان دشمني نمي كند، مگر اينكه روز قيامت خدا او را دست بريده محشور خواهد كرد».(3)


1- تفسير قمي، ج1، صص 109 و 110، ح14؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص382.
2- بحار الانوار، ج23، ص116، باب7 از كتاب امامت، ح 31.
3- بحار الانوار، ج23، ص233، باب10، ح45.

ص: 168

6. منكران اهل بيت عليهم السلام

6. منكران اهل بيت عليهم السلام

امام صادق عليه السلام مي فرمايد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «مَنْ كَذَبَ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي؛ هر كس اهل بيت ما را انكار كند، خداوند او را در روز قيامت كور محشور خواهد كرد».(1)

7. ترديد در افضليت امام علي عليه السلام

7. ترديد در افضليت امام علي عليه السلام

ابن عباس گويد: «رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: الشَّاكُّ فِي فَضْلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام يُحْشَرُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ قَبْرِهِ وَ فِي عُنُقِهِ طَوْقٌ مِنْ نَارٍ فِيهِ ثَلَاثُ مِائَةِ شُعْبَةٍ عَلَي كُلِّ شُعْبَةٍ مِنْهَا شَيْطَانٌ يَكْلَحُ فِي وَجْهِهِ وَ يَتْفُلُ فِيه؛ ترديدكننده درباره علي بن ابي طالب، روز قيامت از قبر خود برانگيخته مي شود، در حالي كه طوقي از آتش در گردن اوست كه سيصد زبانه دارد و بر هر زبانه اي از آن شيطاني است كه او را به هول و هراس اندازد و به رويش آب دهان بيفكند».(2)

8. مدعيان دروغين امامت

8. مدعيان دروغين امامت

كساني كه به دروغ ادعاي امامت و رهبري امت داشته باشند، در روز قيامت با چهره اي سياه وارد محشر مي شوند.

سورة بن كُلَيْب مي گويد: «از امام باقر عليه السلام در باره آيه شريفه «وَ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ تَرَي الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَي اللّٰهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ» سؤال كردم در پاسخ فرمود: مَنْ قال إنّي إِمَامٌ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ؛ كسي ادعا كند امام است، در حالي كه امام نيست. گفتم: هر چند علوي باشد؟ فرمود: وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً.(3) در


1- بحار الانوار، ج2، ص160، باب21، ح7.
2- امالي شيخ مفيد، ص 145، مجلس 18، ح3.
3- كافي، ج 1، ص 372، بَابُ مَنِ ادَّعَي الْإِمَامَة، ح1.

ص: 169

برخي حديث وارد شده كه حضرت فرمود: وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً فَاطِمِيّاً؛(1) منظور كسي است كه خود را امام پندارد، در حالي كه امام نباشد. فرمود: هر چند علوي و فاطمي باشد».

اين در حقيقت بيان مصداقي روشن است؛ زيرا ادعاي امامت و رهبري الهي، اگر واقعيت نداشته باشد از واضح ترين مصداق هاي دروغ بر خداست.

گفتاردوم: نحوه ظهور مجرمان كرداري

اشاره

گفتاردوم: نحوه ظهور مجرمان كرداري

زير فصل ها

الف) حرام خواران

ب) هواپرستان و شهوت رانان

ج) حكمرانان و معاونان

د) رياكاران

ه) مال پرستان

و) آزاردهندگان

ز) متكبران و فخرفروشان و...

الف) حرام خواران

الف) حرام خواران

1. خورندگان مال حرام

خداوند مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ؛ اي اهل ايمان! اموال يكديگر را از راه باطل نخوريد.»(2) و «ولا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ؛ و اموال يكديگر را از راه باطل نخوريد».(3)

اموال جمع مال است. به معناي هر چيزي است كه مورد رغبت انسان ها قرار بگيرد و بخواهند مالك آن شوند يا هر چيزي است كه از نظر شرعي، عقلي و قانوني، تحت مالكيت و تسلط انسان قرار بگيرد. گويا اين كلمه از ميل گرفته شده، چون مال چيزي است كه دل آدمي به سوي آن متمايل است.

كلمه «باطل» در مقابل حق است و به معناي امري است كه به گونه اي ثبوت داشته باشد. پس باطل چيزي است كه ثبوت ندارد و تمام چيزهايي است كه دين مقدس اسلام آنها را حرام كرده است.


1- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 214.
2- نسا: 29.
3- بقره: 188.

ص: 170

خوردن مال به باطل آن است كه مال ديگري را بدون رضايت شخص يا با طريقي كه قانون اسلام حرام دانسته است تصرف كند.

بنابراين، بايد به دست آوردن مال و تصرف آن از روي ميزان شرعي و قانوني باشد، اما اگر از روي ظلم، زور، غصب، دزدي، قمار، خيانت، ربا، رشوه، قراردادهاي نادرست، حيله، تزوير، تقلب و بي انصافي صورت بگيرد، اين تصرف خلاف حق و مقررات ديني است، و فاسد و باطل خواهد بود. در اين آيه به صورت كلي از فساد مالي نهي مي كند. اكل مال به باطل، شامل تمام اموالي است كه به طور نامشروع به دست آيد، چه از راه ربا و چه از راه معاملات باطل يا غصب، قمار و راه هاي ديگر.

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: گروهي از امت من به شكل و قيافه خوك وارد محشر مي شوند. اصحاب گفتند: يا رسول الله، آنان چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: وَ أمّا الذين علي صورة الخنازير فأهلُ السُّحت؛ كساني كه به صورت خوك وارد محشر مي شوند، آنها حرام خوارانند.(1)

مي دانيد خوك، كثيف ترين حيوان است. بخشي از خوراك خوك مدفوع حيوانات، حتي فضولات خودش است. در روايت وارد شده است كه خداوند خوك را در زمان حضرت نوح عليه السلام آفريد تا فضولات و مدفوعات حيواناتي را كه در كشتي بودند، بخورد.(2) آنان كه از راه حرام كسب و درآمد دارند، همانند خوكي هستند كه مي كوشند از هر راهي كه مي توانند، شكم خود را پر كنند.


1- مجمع البيان، ج10، ص642.
2- بحار الانوار، ج62، ص66، باب 1، ح25.

ص: 171

2. رباخواران

درآمد از راه ربا، يكي از كسب هاي حرام است كه خداوند به شدت از اين عمل نهي مي كند و مي فرمايد: «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ؛ آنان كه رباخوارند، در روز قيامت از قبرشان برنمي خيزند، مگر مانند كسي كه بر اثر تماس شيطان با او ديوانه شده باشد».(1)

در روايات معصومان عليهم السلام از ربا به عنوان بدترين(2) و پليدترين كسب ها ياد شده است.(3) رباخواران كساني هستند كه در روز قيامت با شكمي گنده و سرنگون، وارد محشر مي شوند.

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «گروهي از امت من وارونه و سرنگون وارد محشر مي شوند. اصحاب عرض كردند: يا رسول الله، آنان چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: وأمّا المُنكَسونَ علي رؤسِهِم فأكَلةُ الربا؛ و اما آنان كه وارونه و سرنگون وارد محشر مي شوند، كساني هستند كه رباخواري مي كردند».(4)

3. خوردن مال يتيم

خداوند مي فرمايد: «اموال يتيمان را بپردازيد و بد را با خوب عوض نكنيد و اموال آنها را با اموال خودتان نخوريد كه اين گناهي بزرگ است».(5)


1- بقره: 275.
2- رسول خدا9 فرمود: «شَرُّ الْمَكَاسِبِ كَسْبُ الرِّبَا». من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص377، ح5775.
3- امام صادق7 فرمود: «أَخْبَثُ الْمَكَاسِبِ كَسْبُ الرِّبَا».لكافي، ج 5، ص147، باب الربا، ح12.
4- بحار الانوار، ج7، ص89، باب 5.
5- «وَ آتُوا الْيَتامي أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلي أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبيراً». (نسا: 2)

ص: 172

«إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً؛ آنان كه از روي ظلم اموال يتيمان را مي خورند، آتش را در شكم خود وارد مي كنند و به زودي در آتش شعله ور خواهند افتاد».(1)

امام باقر عليه السلام مي فرمايد: «رسول خدا صلي الله عليه و آله در تفسير اين آيه فرمود: يُبْعَثُ نَاسٌ مِنْ قُبُورِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَأَجَّجُ أَفْوَاهُهُمْ نَاراً، فَقِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هَؤُلَاءِ؟ فَقَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ؛ روز قيامت مردماني از قبرشان بيرون مي آيند كه از دهانشان آتش زبانه مي كشد. گفته شد: يا رسول الله اينان كيانند؟ فرمود: آنان كه مال يتيمان را به ناحق بخورند».(2)

4. شراب خواران

خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: «اي اهل ايمان! شراب و قمار و بت ها و وسايل قمار، پليدند و از كارهاي شيطانند. از آنها دوري كنيد، شايد رستگار شويد».(3)

شراب خواري از گناهان بزرگي است كه در متون ديني به دليل آثار و مفسده هاي بسياري كه بر دنيا و آخرت مردم دارد، از آن به شدت منع شده است.

در روايتي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي خوانيم: «هر كس در دنيا شراب بنوشد، خداوند از زهر افعي ها و عقرب ها به او مي نوشاند. آن زهرها به قدري سوزاننده است كه پيش از آنكه آن را بنوشد، گوشت صورتش در ظرف فرو مي ريزد و چون آن را نوشيد، گوشت و پوست بدنش، چون


1- نسا: 10.
2- بحارالانوار، ج 66، ص116.
3- مائده: 90.

ص: 173

مرداري گنديده از هم مي گسلد و اهل محشر از پليدي او در رنجند تا اينكه فرمان مي رسد او را به دوزخ برند و باده نوش و باده ساز و باده گير، همه در آتش خواهند سوخت و فروشنده و خريدار و باربر و تحويل دار و كسي كه از بهاي آن استفاده مي كند، همه در ننگ و گناه آن يكسانند.

آگاه باشيد! هر كس آن را براي نوشيدن در اختيار يهودي يا مسيحي يا صائبي يا مردم ديگر قرار دهد، گناهش مانند گناه كسي است كه آن را نوشيده است. بدانيد هر كس آن را براي ديگري بفروشد يا بخرد، خداوند هيچ نماز و روزه و حج و عمره اي را از او نمي پذيرد، مگر اينكه توبه كند و دست از آن بردارد و چنانچه پيش از توبه بميرد، بر خدا سزاوار است كه در برابر هر جرعه اي كه او در دنيا از آن نوشيده است، شربتي از چرك و خون دوزخيان به وي بنوشاند.

سپس فرمود: آگاه باشيد كه خداوند شراب را به خصوص و نيز هر نوشيدني مست كننده اي را حرام كرده است. بدانيد كه هر مسكري حرام است».(1)

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «قسم به كسي كه مرا به حق به پيامبري برگزيده است، شراب خوار در روز قيامت با چشماني كبود و صورتي سياه خواهد آمد. آب دهانش از لب هايش روي پاهايش جاري است. هر كس او را مي بيند، پليد مي شمارد».(2)

در روايت ديگر فرمود: «شراب خوار در روز قيامت با چشماني كبود و صورتي سياه محشور مي شود، و يك طرف بدنش به زمين مايل است


1- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، صص 562 و 653.
2- مستدرك الوسائل، ج 17، ص46، ح20694.

ص: 174

و آب از دهانش جاري است و موي پيشاني اش به دو انگشت بزرگ پاهايش بسته شده و دست هايش از پشت كمرش بيرون آمده است و اهل محشر چون او را به اين حال مي بينند كه به سوي حساب روان است، از او وحشت مي كنند».(1)

امام صادق عليه السلام فرمود: «شَارِبُ الْخَمْرِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَأْتِي مُسْوَدّاً وَجْهُهُ مَائِلًا شِقُّهُ مُدْلِعاً لِسَانَهُ يُنَادِي الْعَطَشَ الْعَطَشَ؛ روز قيامت شراب خوار با چهره اي سياه، در حالي كه لب ها و زبانش افتاده با فرياد العطش وارد محشر مي گردد».(2)

ب) هواپرستان و شهوت رانان

ب) هواپرستان و شهوت رانان

1. شهوت رانان

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «گروهي از امت من روز قيامت، در حالي كه گنديده تر از مردارند وارد محشر مي شوند. اصحاب عرض كردند: يارسول الله آنان چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: و الّذينَ أشَدُّ نَتْنا مِنَ الجِيَفِ فَالّذينَ يَتَمَتَّعونَ بِالشَّهَواتِ و اللَّذّاتِ؛ آنهايي كه از مردار گنديده ترند، كساني هستند كه شهوات و لذت هاي حرام داشتند».(3)

2. همجنس بازان

همجنس گرايي(4) عملي خلاف فطرت انساني و از بدترين انحراف هاي اخلاقي و جنسي است؛ زيرا انحراف جنسي از سر چشمه هاي مفاسد در


1- يَجِي ءُ مُدْمِنُ الْخَمْرِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُزْرَقَّةً عَيْنَاهُ مُسْوَدّاً وَجْهُهُ مَائِلًا شَفَتُهُ يَسِيلُ لُعَابُهُ مَشْدُودَةً نَاصِيَتُهُ إِلَي إِبْهَامِ قَدَمَيْهِ خَارِجَةً يَدُهُ مِنْ صُلْبِهِ فَيَفْزَعُ مِنْهُ أَهْلُ الْجَمْعِ إِذْ رَأَوْهُ مُقْبِلًا عَلَي الْحِسَابِ. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 243.
2- كافي، ج 6، ص 397،، بَابُ شَارِبِ الْخَمْرِ ح8..
3- بحار الانوار، ج7، ص89، باب 5.
4- هم جنس گرايي مردان، لواط و هم جنس گرايي زنان، مساحقه نام دارد.

ص: 175

جامعه بوده و از خطرناك ترين انحراف هايي است كه مي تواند جوامع انساني را به فساد و نابودي بكشاند. در دنياي غرب كه آلودگي هاي جنسي بسيار است، اين گونه زشتي ها مورد تنفر نيست، به گونه اي كه در اروپا و بيشتر ايالت هاي امريكا، بر اساس قانوني كه با كمال وقاحت به تصويب رسيده، اين موضوع قانوني و قوانين ازدواج براي اين افراد، در نظر گرفته شده است، اما بايد توجه داشت كه اين نوع قانون هاي غير اخلاقي كه با طبع سالم انسان ها منافات دارد، هرگز از زشتي ها و قبح آن نمي كاهد.

همجنس گرايي در اسلام، حرام و از گناهان بسيار بزرگ شمرده شده و داراي حد شرعي است. امروزه براي تك تك ما، از باب امر به معروف لازم است، جوانان و نوجوانان را از پستي اين عمل و آثار ويرانگر آن آگاه سازيم تا بتوانيم از پيدايش و شيوع اين روابط در اين قشر جلوگيري كنيم.

خداوند در سوره هاي اعراف، هود، حجر، انبيا، نمل و عنكبوت، به وضع قوم لوط و همجنس بازي هاي آنها اشاره كرده و اين قوم را خبيث و فاسق،(1) متجاوز،(2) جاهل(3) و اسراف گر(4) ناميده است.

از معصومان عليهم السلام روايات فراواني در نكوهش اين عمل وارد شده است كه با مطالعه آنها هر كس احساس مي كند زشتي اين گناه به اندازه اي است كه كمتر گناهي در پايه آن قرار دارد. از جمله در روايتي


1- «وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقينَ؛ به لوط مقام حكمت و دانش عطا كرديم و او را از شهري كه كارهاي زشت در آن انجام مي دادند، نجات داديم؛ زيرا كه گروهي بد و فاسق بودند». (انبيا: 74).
2- «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُون، بلكه شما گروهي تجاوزگريد». (شعرا: 166).
3- «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون؛ بلكه شما گروهي هستيد كه ناداني مي كنيد». (نمل: 55)
4- «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُون؛ بلكه شما گروهي اسراف كاريد». (اعراف: 81)

ص: 176

از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي خوانيم: «هنگامي كه قوم لوط آن اعمال ننگين را انجام دادند، زمين آن چنان ناله و گريه سر داد كه اشك هايش به آسمان رسيد و آسمان آن چنان گريه كرد كه اشك هايش(1) به عرش رسيد. در اين هنگام خداوند به آسمان وحي فرستاد كه آنها را سنگ باران كن و به زمين وحي فرستاد كه آنها را فرو بر».(2)

در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام مي خوانيم: «آنها كه به چنين كاري تن مي دهند، بازماندگان سدوم (قوم لوط) هستند. من نمي گويم از فرزندان آنها هستند، ولي از طينت آنها هستند. پرسيده شد: همان شهر سدوم كه زير و رو شد؟ فرمود: آري، چهار شهر بودند سَدُوم، صَريم، لَدنَا و عُميراء».(3)

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

هر كس با مرد يا پسري لواط كند، خداوند او را در روز قيامت با بويي بدتر از مردار كه موجب آزار مردم است، محشور مي كند تا اينكه وارد دوزخ شود.

هيچ توبه و فديه اي را از او نمي پذيرد و اعمال او را تباه مي سازد و او را در تابوتي كه قطعات آن را با ميخ هاي آهنين به هم كوبيده اند، جاي مي دهد و آن قدر با تيغ ها و شمشيرها در آن تابوت بر او مي زنند كه پيكرش با آن ميخ ها در هم فرو مي رود و عذاب او به قدري سخت است كه اگر


1- بديهي است گريه و اشك، جنبه تشبيه و كنايه دارد.
2- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: لَمَّا عَمِلَ قَوْمُ لُوطٍ مَا عَمِلُوا بَكَتِ الْأَرْضُ إِلَي رَبِّهَا حَتَّي بَلَغَتْ دُمُوعُهَا السَّمَاءَ وَ بَكَتِ السَّمَاءُ حَتَّي بَلَغَتْ دُمُوعُهَا الْعَرْشَ فَأَوْحَي اللَّهُ إِلَي السَّمَاءِ أَنِ احْصِبِيهِمْ وَ أَوْحَي إِلَي الْأَرْضِ أَنِ اخْسِفِي بِهِمْ». محاسن، ج 1، ص 110، ح102.
3- وسائل الشيعه؛ ج 20، صص 334 و 335، باب 8، ح3.

ص: 177

يكي از رگ هاي او را بر چهار صد امت بگذارند، همه يك باره جان مي سپرند؛ زيرا عذاب او از همه مردم بيشتر است.(1)

زني از امام صادق عليه السلام پرسيد: «نظرتان در باره زنان همجنس باز چيست؟ حضرت فرمود: هر دو اهل جهنمند. إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أُتِيَ بِهِنَّ فَأُلْبِسْنَ جِلْبَاباً مِنْ نَارٍ وَ خُفَّيْنِ مِنْ نَارٍ وَ قِنَاعَيْنِ مِنْ نَارٍ وَ أُدْخِلَ فِي أَجْوَافِهِنَّ وَ فُرُوجِهِنَّ أَعْمِدَةٌ مِنْ نَارٍ؛ چون روز قيامت شود، اين زنان را با چادر هاي آتشين بر تن، كفش هاي آتشين بر پا، نقاب هاي آتشين بر چهره، شكم ها و فرج هاي پر از عمود هاي آتش وارد محشر مي كنند».(2)

در روايت ديگري شبيه به اين روايت آمده است كه اسحاق بن جرير مي گويد: «زني از من درخواست كرد كه از امام صادق عليه السلام براي او اجازه ورود بگيرم. حضرت اجازه داد. زن وارد شد و گفت: مرا از حدّ زناني كه با يكديگر هم جنس بازي مي كنند، خبر بدهيد.

امام فرمود: حدّشان مانند حدّ زنان زناكار است. سپس فرمود: چون روز قيامت شود، اين زنان را در حالي كه لباس هايي آتشين بر تن و نقاب هايي از آتش بر چهره و شلوارهايي آتشين بر پا دارند، مي آورند و در شكمشان تا گلوگاه عمودهايي از آتش پر مي كنند».(3)

3. زناكاران

قرآن مي فرمايد: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّني إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً؛ و هرگز به


1- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 282.
2- وسائل الشيعه؛ ج 20، صص 347 و 348، ح11.
3- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، صص 267 و 268.

ص: 178

عمل منافي با عفت نزديك نشويد كه اين عمل كاري بسيار زشت و راهي بسيار بد است».(1)

نبي اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «از زنا كردن بپرهيزيد كه در آن شش خصلت بد است. سه تاي آن در دنيا و سه تا در آخرت. پس آن سه تا كه در دنياست، عبارت است از: آبروي انسان را مي برد، باعث فقر و تهي دستي مي شود، عمر را كوتاه مي كند، آن سه كه مربوط به آخرت است: سبب خشم و غضب پروردگار مي شود، سبب بدي حساب گردد، مجازات و عذاب زناكار را در قيامت بزرگ مي كند.

زناكاران روز قيامت در حالي وارد محشر مي شوند كه از فرج شان آتش زبانه مي كشد. آنان از بوي گند آن شناخته مي شوند كه زناكارند.

در روايت ديگر فرمود: «يُحْشَرُ صَاحِبُ الزنا مِنْ قَبْرِهِ أَعْمَي وَ أَخْرَسَ وَ أَبْكَمَ؛ اهل زنا كور و كر و گنگ از قبرشان برانگيخته مي شوند».(2)

هر كس با زني يهودي يا مسيحي يا مجوسي يا مسلمان _ آزاد باشد يا بنده _ يا هر زن ديگري زنا كند، خداوند سيصد هزار در از درهاي جهنم به قبرش مي گشايد كه از آنها مارها و عقرب ها و شراره هاي آتش به او هجوم مي كنند و تا روز قيامت بدين وضع مي سوزد و همه مردم از بوي گند عورتش در رنجند و تا روز قيامت با اين بو شناخته مي شود، تا فرمان رسد كه او را به آتش برند و تمامي اهل محشر با آن همه عذاب هاي سختي كه خود دارند از آن آزار ببينند و اين بدان جهت است كه خداوند گناهان را حرام كرده است و هيچ كس باغيرت تر از خدا


1- اسرا: 32.
2- جامع الأخبار، ص154، ح12.

ص: 179

نيست و از غيرت اوست كه زشت كاري ها را ممنوع ساخته و براي آن تازيانه قرار داده است».(1)

امير مؤمنان علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد:

چون روز قيامت فرا رسد، خداوند باد بدبويي بفرستد كه اهل محشر چنان از بوي گند آن ناراحت شوند كه راه نفس را بر آنان بگيرد (و احساس خفگي كنند)، آن گاه سروشي ندا در دهد كه: آيا مي دانيد اين بادي كه شما را مي آزارد، از كجاست؟ پاسخ مي دهند: نمي دانيم، اما ما را بسيار آزرده است. به آنان گفته مي شود: اين باد گند از شرمگاه زناكاراني است كه پيش از آنكه توبه كنند، مرده اند. پس بر آنان لعنت كنيد كه خداوند آنان را لعنت كرده است. پس كسي از اهل محشر نماند، جز اينكه گويند: پروردگارا! زناكاران را مورد لعن و نفرين خود قرار ده.(2)

4. نگاه به نامحرم

نگاه به نامحرم از نظر اسلام، حرام و خودداري از آن واجب است. خداي متعال به مردان و زنان باايمان سفارش مي كند، چشم هاي خود را از نگاه به نامحرمان فرو بندند و فروج خود را حفظ كنند؛(3) چراكه اين


1- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص557.
2- «قَالَ: يُؤْتَي بِالزَّانِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّي يَكُونَ فَوْقَ أَهْلِ النَّارِ فَتَقْطُرُ قَطْرَةٌ مِنْ فَرْجِهِ فَيَتَأَذَّي أَهْلُ جَهَنَّمَ مِنْ نَتْنِهَا وَ يَقُولُونَ لِلْخُزَّانِ مَا هَذِهِ الرَّائِحَةُ الْمُنْتِنَةُ فَيَقُولُونَ هَذِهِ رَائِحَةُ زَانٍ وَ يُؤْتَي بِامْرَأَةٍ زَانِيَةٍ فَتَقْطُرُ قَطْرَةٌ مِنْ فَرْجِهَا فَيَتَأَذَّي كَذَلِكَ أَهْلُ النَّارِ بِهَا». دعائم الإسلام، ج 2، ص 448، ح1563.
3- «قُلْ لِلْمؤمنان يغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يصْنَعُون وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ». (نور: 30 و 31).

ص: 180

عمل طبق بيان شرع، آثار مخرب دنيوي و اخروي بسياري دارد. در دنيا باعث ايمان سوزي و فساد است؛ زيرا نگاه به نامحرم تير زهرآلودي از تيرهاي شيطان بوده است(1) و در لسان شرع، نوعي از زناست.(2) در واقع، تخم فساد و گناه با نگاه به نامحرم در دل انسان، كاشته و در نهايت به ارتباط نامشروع تبديل مي شود. در آخرت نيز سبب عذاب و آتش خواهد بود.

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «كسي كه ديده خود را از نگاه به زن نامحرم سيراب سازد، حَشَاهُمَا اللَّهُ تعالي يوْمَ الْقِيامَةِ بِمَسَامِيرَ مِنَ النَارٍ وَ حَشَاهُمَا نَاراً حَتَّي يقْضِي بَينَ النَّاسِ ثُمَّ يؤْمَرُ بِهِ إِلَي النَّارِ؛ خداوند در روز قيامت چشمان او را به وسيله ميخ هاي آتشين پر مي كند و تا پايان حساب رسي مردم بدين حالت خواهد بود. آن گاه دستور داده مي شود كه او را به آتش جهنم ببرند».(3)

5. مصافحه با زنان نامحرم

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «مَنْ صَافَحَ امْرَأَةً حَرَاماً جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَغْلُولًا، ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ إِلَي النَّارِ؛ كسي با زن نامحرمي مصافحه كند، در روز قيامت در حالي وارد


1- پيامبر اكرم9 فرمود: «النَّظَرُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ». جامع الأخبار، ص 93، فصل 51.
2- «لِكُلِّ عُضْوٍ مِنِ بَنِي آدَمَ حَظٌّ مِنَ الزِّنَي وَ الْعَينُ زِنَاهُ النَّظَرُ وَ اللِّسَانُ زِنَاهُ الْكَلَامُ وَ الْأُذُنانِ زِناهُمَا السَّمْعُ وَ الْيدانِ زِناهُمَا الْبَطْشُ وَ الرِّجْلانِ زِناهُمَا الْمَشْي؛ رسول خدا9 فرمود: براي هر عضوي از بني آدم بهره اي از زناست و زناي چشم، نگاه آلوده است و زناي زبان، سخن نابه جا، مانند غيبت و تهمت و دروغ است. زناي گوش ها، شنيدن چيزهاي حرام مانند موسيقي و غيبت است و زناي دست ها، غلبه بر ديگران به ظلم است و زناي پاها رفتن به جاييست كه رفتنش حرام است.» مستدرك الوسائل، ج 14، ص 340، باب 12، ح 1.
3- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص286.

ص: 181

محشر مي شود كه دست هايش به گردنش بسته شده است. سپس دستور مي رسد كه او را به جهنم ببريد».(1)

6. اهل موسيقي

از نگاه ديني، يكي از گناهان بزرگ، مسئله موسيقي و استفاده از لوازم آن است. اين كار نوعي هواپرستي و فسادانگيزي است. خداي متعال مي فرمايد: از مردم كساني هستند كه سخنان لهو و بيهوده را مي خرند _ مانند غناي طرب آور، ترانه هاي فاسد، اشعار و گفتارهاي ركيك، بهتان، غيبت، فسادانگيز و غيره _ تا جاهلانه مردم را از راه خداوند گمراه سازند و آن را به مسخره گيرند آنها عذابي خواركننده خواهند داشت».(2)

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «يُحْشَرُ صَاحِبُ الطُّنْبُورِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَسْوَدَ الْوَجْهِ وَ بِيَدِهِ طُنْبُورٌ مِنْ نَارٍ وَ فَوْقَ رَأْسِهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ بِيَدِ كُلِّ مَلَكٍ مِقْمَعَةٌ يَضْرِبُونَ رَأْسَهُ وَ وَجْهَهُ؛ روز قيامت صاحب طنبور در حالي محشور مي شود كه طنبوري از آتش در دست دارد و بر بالاي سر او هفتاد هزار فرشته اند، به دست هر يك عمودي از آتش است كه بر سر و صورت او مي كوبند».

«وَ يُحْشَرُ صَاحِبُ الْغِنَاءِ مِنْ قَبْرِهِ أَعْمَي وَ أَخْرَسَ وَ أَبْكَمَ وَ صَاحِبُ الْمِزْمَارِ مِثْلَ ذَلِكَ وَ صَاحِبُ الدَّفِّ مِثْلَ ذَلِك؛ و صاحب اهل دف، ني و موسيقي، كور و كر و گنگ از قبرشان برانگيخته مي شوند».(3)


1- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 283، باب مجمع عقوبات الأعمال.
2- «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ». (لقمان: 6)
3- جامع الأخبار، ص154، ح12.

ص: 182

ج) حكمرانان و معاونان

ج) حكمرانان و معاونان

1. حاكمان ظالم

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «كسي سرپرستي ده نفر را بر عهده بگيرد، ولي با آنان به عدالت رفتار نكند. روز قيامت در حالي به صحنه محشر مي آيد كه دست و پا و سرش در سوراخ تبري قرار دارد».(1)

در روايت ديگر مي فرمايد: «و هر كس رياست گروهي را بر عهده گيرد و با آنان به نيكي رفتار نكند، در برابر هر روزي كه بر آنان حكومت كرده است، هزار سال در گوشه اي از دوزخ زنداني مي كنند و با دست هاي بسته شده بر گردن محشور مي شود. اگر به دستور خداي متعال عمل كرده، او را آزاد مي نمايد و اگر ظالمانه با آنان رفتار كرده باشد، او را در جهنم مي اندازد و هفتاد سال طول مي كشد تا به ته جهنم برسد».(2)

امام علي عليه السلام فرمود: «و هر كس رياست قومي را بر عهده گيرد، روز قيامت با دست هاي بسته به گردن وارد محشر مي شود. اگر در ميان مردم به امر الهي عمل كرده، خداوند آزادش خواهد كرد و اگر با مردم به ظلم رفتار كرده باشد، او را در آتش جهنم پرت مي كنند».(3)

2. جاسوسي براي حاكم ظالم

جاسوسي و اطلاعات بازي براي حاكمان جور، از گناهان كبيره است. اگر


1- عوالي اللئالي العزيزية، ج4، ص366، ح60.
2- «وَ مَنْ تَوَلَّي عِرَافَةَ قَوْمٍ حُبِسَ عَلَي شَفِيرِ جَهَنَّمَ بِكُلِّ يَوْمٍ أَلْفَ سَنَةٍ وَ حُشِرَ وَ يَدُهُ مَغْلُولَةٌ إِلَي عُنُقِهِ، فَإِنْ كَانَ قَامَ فِيهِمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَطْلَقَهَا _ اللَّهُ وَ إِنْ كَانَ ظَالِماً، هُوِيَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ سَبْعِينَ خَرِيفاً». وسائل الشيعه؛ ج 17، ص190، باب45، ح6.
3- «مَنْ تَوَلَّي عِرَافَةَ قَوْمٍ أُتِيَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يَدَاهُ مَغْلُولَتَانِ إِلَي عُنُقِهِ فَإِنْ قَامَ فِيهِمْ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَطْلَقَهُ اللَّهُ وَ إِنْ كَانَ ظَالِماً هُوِيَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ». من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص18، ح4968.

ص: 183

كسي با اين عملش باعث آزار و اذيت مردم يا خدايي ناكرده سبب قتل او شود، شريك جرم است و از نظر اسلام بايد تاوان آن را پس بدهد.

رسول خدا صلي الله عليه و آله در اين باره مي فرمايد: «هر كس نزد سلطاني از برادر مؤمن خود بدگويي كند، چنانچه از آن سلطان نسبت به او بدي يا چيزي كه موجب ناراحتي او شود پديد نيايد، خداوند تمام اعمال او را تباه مي سازد و اگر بدي يا رنج يا آزاري از سلطان به وي رسد، خداوند او را با هامان _ وزير فرعون _ در يك طبقه از دوزخ جاي خواهد داد».(1)

همچنين فرمود: «هر كس تازيانه اي را در برابر سلطان بياويزد، خداوند روز قيامت آن را اژدهايي از آتش مي گرداند كه طول آن هفتاد ذراع است و آن را در آتش جهنم بر وي مسلط مي كند و چه بد منزلگاهي است و هر كس در برابر سلطان ستمگر تازيانه اي در دست بگيرد _ و به دستور او تازيانه بزند _ خداوند آن تازيانه را به صورت ماري در مي آورد كه طول آن هفتاد هزار ذراع است و آن مار براي هميشه در آتش دوزخ بر او چيره خواهد بود».(2)

در روايت ديگري مي فرمايد: «گروهي از امت من در روز قيامت، در حالي كه به شاخه هاي آتش بسته شده، وارد محشر مي شوند. اصحاب عرض كردند: يارسول الله، آنان چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: آنان كه به شاخه اي از آتش بسته شده اند، كساني هستند كه در نزد سلطان جور از مردم سخن چيني مي كردند و اسباب زحمت مردم و آزار رساندن به آنها را فراهم مي كردند».(3)


1- وسائل الشيعه، ج17، ص، 182، باب42، ح14.
2- مَنْ عَلَّقَ سَوْطاً بَيْنَ يَدَيْ سُلْطَانٍ جَائِرٍ جَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ السَّوْطَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُعْبَاناً مِنْ نَارٍ طُولُهُ سَبْعُونَ ذِرَاعاً يُسَلِّطُهُ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص17، ح4968.
3- مجمع البيان، ج10، ص642.

ص: 184

3.كمك كاران حاكمان ظالم

بر اساس روايات معصومان عليهم السلام كمك كاران حاكمان ستمگر و كساني كه در دفتر وي به عنوان كارگزار ثبت نام كند، روز قيامت به شكل خوك وارد محشر مي شود و همراه با آن حاكم ظالم به بدترين عذاب هاي جهنم شكنجه خواهند شد.

در رواياتي از رسول خدا صلي الله عليه و آله مي خوانيم: «كسي از ستمگري دفاع كند يا او را بر ستم ياري دهد، فرشته مرگ بر او فرود مي آيد و او را به لعنت خدا و خلود در آتش دوزخ نويد مي دهد و راستي دوزخ بد جايگاهي است، و كسي پادشاهي را بر جور و ستم راهنمايي كند، همدم هامان _ وزير فرعون _ خواهد بود و او و آن پادشاه عذابشان از همه دوزخيان سخت تر است،(1) و هنگامي كه روز قيامت فرا برسد، شخصي صدا مي زند كجايند ظالمان و ياران آنان و كساني كه در دوات آنها ليقه انداخته، كيسه اي برايشان بسته يا به مقدار يك بار قلم را در جوهر زدن، آب و جوهر به دوات آنان اضافه كرده اند؟ همه اينها را با آنان محشور كنيد».(2)

امام صادق عليه السلام فرمود: «مَنْ سَوَّدَ اسْمَهُ فِي دِيوَانِ الْجَبَّارِينَ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ خِنْزِيراً؛ كسي كه نامش را در ديوان ستمگران بنويسند، خداوند روز قيامت وي را به شكل خوك محشور مي كند».(3)

4. حكام جور

حاكمان جور از آنجا كه برخلاف حق حكم داده اند، در عالم آخرت به صورت كور وارد محشر مي شوند.


1- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص553.
2- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، صص 560 و 561.
3- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 261.

ص: 185

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «گروهي از امت من در روز قيامت كور محشور مي شوند. اصحاب عرض كردند: يارسول الله آنان چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: العُمي الجائِرونَ في الحكم؛ گروهي كه كور وارد محشر مي شوند، حاكمان جورند كه حكم به ناحق كرده اند».(1)

5. خطاكاران در قضاوت

داوري در ميان مردم چنان دقيق و حساس است، حتي اگر كسي از روي خطا، بر خلاف حكم الهي قضاوت كند، خداوند در عالم آخرت او را مجازات خواهد كرد.

رسول خدا صلي الله عليه و آله در اين باره فرمود: «مَنْ حَكَمَ فِي مَا قِيمَتُهُ عَشَرَةُ دَرَاهِمَ فَأَخْطَأَ حُكْمَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَلَا جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَغْلُولَةً يَدُهُ؛ كسي كه درباره قيمت چيزي كه مثلاً ده درهم خطا كند و خلاف حكم الهي قضاوت كند، روز قيامت با دست بسته وارد محشر شود».(2)

د) رياكاران

د) رياكاران

1. خواندن قرآن به ريا

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «و هر كس قرآن را تلاوت كند و قصدش شهرت باشد و بخواهد بدين وسيله چيزي به دست آورد، روز قيامت خدا را ملاقات مي كند، در حالي كه صورتش استخوان است و هيچ گوشتي بر آن نيست».(3)


1- بحار الانوار، ج7، ص89، باب 5.
2- دعائم الإسلام، ج 2، ص 528، ح1877.
3- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص286.

ص: 186

2. يادگيري قرآن براي ريا

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «هر كس براي خودنمايي و شهرت طلبي قرآن بياموزد و بخواهد بدين وسيله با بي خردان جدال كند و بر علما فخر فروشد و بدين وسيله به مطلوب دنيوي خويش دست يابد، خداوند در روز قيامت استخوان هاي او را پراكنده مي سازد و هيچ كس در دوزخ عذابش سخت تر از او نيست و هيچ گونه عذابي در دوزخ نيست، مگر اينكه او را به آن به سبب خشمي كه خدا بر او گرفته است معذب مي كنند».(1)

3. ساختن خانه براي شهرت طلبي و ريا

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «هر كس براي خودنمايي يا شهرت طلبي خانه اي را براي خود بسازد، روز قيامت آن خانه را تا هفتمين طبقه زمين به دوش مي كشد. سپس به صورت حلقه اي آتشين طوق گردنش مي شود. آن گاه او را با آن حال به آتش دوزخ مي افكنند.

راوي گفت: پرسيديم: اي پيامبر خدا، چگونه براي خودنمايي يا شهرت طلبي خانه مي سازد؟ فرمود: خانه اي بسازد كه بيش از اندازه نيازش باشد يا آن را براي فخرفروشي بنا كند».(2)

ه) مال پرستان

ه) مال پرستان

1. بخيلان

بخل (خسيس) به معناي خودداري كردن از انفاق اموالي است كه به نحو


1- «مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ يُرِيدُهُ رِيَاءً وَ سُمْعَةً لِيُمَارِيَ بِهِ السُّفَهَاءَ وَ يُبَاهِيَ بِهِ الْعُلَمَاءَ وَ يَطْلُبَ بِهِ الدُّنْيَا بَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِظَامَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَمْ يَكُنْ فِي النَّارِ أَشَدُّ عَذَاباً مِنْهُ وَ لَيْسَ نَوْعٌ مِنْ أَنْوَاعِ الْعَذَابِ إِلَّا يُعَذَّبُ بِهِ مِنْ شِدَّةِ غَضَبِ اللَّهِ وَ سَخَطِه». ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 293، باب مجمع عقوبات الأعمال.
2- وسائل الشيعه، ص339، باب25، ح7.

ص: 187

مشروع و صحيح آن را به دست مي آورد و مالك ظاهري آن شده است. نه خودش مي خورد و نه به ديگران مي دهد. علاقه دارد فقط انبار كند و خود نيز در حد محدود از آن استفاده كند، ولي بايد توجه داشت مالك اصلي و حقيقي آن، خداوند متعال است و از هر جهت در اختيار اوست كه بدهد يا بگيرد يا كم و زياد كند يا عوارض مختلفي پيش آورد كه مانع از استفاده شود. اين طور نيست كه وقتي كسي مالي را به دست آورد، ديگر همه چيز حل است و ديگر هيچ آفتي آن را تهديد نمي كند. ازاين رو، اموالي كه حقوق واجب آن پرداخته نشده، و اجتماع از آن بهره اي نگرفته و تنها در مسير هوس هاي فردي به كار گرفته شده يا بي دليل روي هم انباشته گشته و هيچ كس از آن استفاده نكرده، همانند ديگر اعمال زشت انسان، در روز قيامت بر اساس قانون تجسم اعمال، تجسم مي يابد و به صورت وسيله عذاب دردناكي در خواهد آمد.

خداي متعال مي فرمايد: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ؛ آنان كه درباره نعمت هاي الهي كه از كرم خويش به آنها داده بخل مي نمايند، گمان نكنند كه بخل ورزيدن براي ايشان سودي خواهد داشت، بلكه باعث شرّ براي آنان خواهد شد. روز قيامت همان ثروت ها را مثل طوقي بر گردنشان مي اندازند».(1)

رسول خدا صلي الله عليه و آله در اين باره مي فرمايد: «مَن تَرَكَ كَنزاً مُثِّلَ لَهُ يَوُمَ القِيامَةِ شُجاعاً أقرعَ لَهُ زَبيبتانِ يَتبَعهُ و يَقولُ: وَيلك ما أنت؟ فيَقول: أنا كَنزُكَ الّذي تَركتَ بَعدك؛ هر كس گنجي و اندوخته هايي از خود برجاي گذارد، در روز قيامت به صورت ماري خطرناك داراي دو خال بر بالاي چشم بر او ظاهر مي شود


1- آل عمران: 180.

ص: 188

و او را دنبال مي كند. آن شخص مي گويد: واي بر تو، تو كيستي؟ مار مي گويد: من آن گنجم كه پس از خود بر جاي گذاشتي».(1)

در روايت ديگري فرمود: «يُصَوِّرُ اللَّهُ تَعَالَي مَالَ أَحَدِكُمْ شُجَاعاً أَقْرَعَ فَيُطَوَّقُ فِي حَلْقِهِ وَ يَقُولُ أَنَا مَالُكَ الَّذِي مَنَعْتَنِي أَنْ تَتَصَدَّقَ بِي؛ مال شما به امر خدا به صورت اژدهايي زهردار مي شود و بر گردن صاحبش مي پيچد و مي گويد: منم مال تو كه مرا از دادن در راه خدا منع كردي. پس او را با دندان هايش نيش مي زند كه در اين هنگام صيحه و نعره مي زند».(2)

2. مانعين زكات

زكات يكي از واجباتي است كه خداوند براي حل مشكلات جامعه و بر طرف كردن نياز تهي دستان در حد نصاب مشخصي در اموال بندگان قرار داده است. اين مسئله چنان اهميت دارد كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «مَنْ مَنَعَ قِيرَاطاً مِنَ الزَّكَاةِ فَمَا هُوَ بِمُسْلِمٍ وَ لَا بِمُؤْمِنٍ؛ هر كس از دادن يك قيراط زكات امتناع ورزد، مؤمن و مسلمان نيست».(3)

امام باقر عليه السلام فرمود: «مَا مِنْ عَبْدٍ مَنَعَ مِنْ زَكَاةِ مَالِهِ شَيْئاً إِلَّا جَعَلَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُعْبَاناً مِنْ نَارٍ يُطَوَّقُ فِي عُنُقِهِ؛ هيچ بنده اي نيست كه زكات مال خود را _ اگر چه اندك باشد _ ندهد، مگر اينكه خداوند آن را روز قيامت به صورت اژدهايي طوق گردنش مي كند».(4)

در روايت ديگري فرمود: «خداوند روز قيامت گروهي از مردم را از قبرها بر مي انگيزد، در حالي كه دست هاي آنان به گردن هايشان بسته شده


1- مجمع البيان، ج 5، ص2.
2- إرشاد القلوب إلي الصواب، ج 1، ص 52.
3- محاسن، ج 1، ص88، باب11، ح29.
4- كافي، ج 3، ص 504، بَابُ مَنْعِ الزَّكَاةِ، ح10.

ص: 189

و به اندازه سر انگشتي قدرت برداشتن چيزي را ندارند و فرشتگاني همراه آنانند و آنان را سخت سرزنش مي كنند و مي گويند: هَؤُلَاءِ الَّذِينَ مَنَعُوا خَيْراً قَلِيلًا مِنْ خَيْرٍ كَثِيرٍ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَمَنَعُوا حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِهِمْ؛ اينان كساني اند كه از مال فراواني كه داشتند، مالي اندك را نپرداختند. اينان كساني اند كه خداوند به آنان ثروت داده بود، ولي حق خدا را از اموال خود ندادند».(1)

عبيد بن زراره از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: «هيچ كس نيست كه از دادن درهمي در راه حق امتناع ورزد، مگر آنكه دو برابر آن را به ناحق خرج مي كند. و هيچ كس نيست كه حقي را در مال خود منع كند، مگر آنكه خداوند آن را روز قيامت به ماري آتشين تبديل مي كند و به گردنش مي افكند».(2)

3. خواندن قرآن براي كسب معاش

امام صادق عليه السلام از پدرانش نقل كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ يَأْكُلُ بِهِ النَّاسَ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ وَجْهُهُ عَظْمٌ لَا لَحْمَ فِيهِ؛ هر كس قرآن را قرائت كند تا بدين وسيله چيزي از مردم كسب كند، روز قيامت در حالي وارد مي شود كه صورتش جز استخوان نيست و گوشتي در آن وجود ندارد».(3)

4. كمك نكردن به مؤمن فقير در صورت استطاعت

امام صادق عليه السلام فرمود: «هر مؤمني كه مؤمن ديگري را از چيزي كه بدان


1- كافي، ج 3، ص 506، بَابُ مَنْعِ الزَّكَاةِ، ح22.
2- كافي، ج 3، ص 504، بَابُ مَنْعِ الزَّكَاةِ، ح7.
3- وسائل الشيعه، ج 6، ص 183، ح7682.

ص: 190

نيازمند است و مي تواند نياز او را شخصاً يا توسط ديگري برآورده سازد، منع نمايد، خداوند در روز قيامت او را با صورتي سياه و چشماني كبود و در حالي كه دست هايش به گردن او بسته شده است، بر پا نگاه مي دارد و آن گاه سروشي بانگ برمي آورد كه اين (همان) جنايت كاري است كه به خدا و رسول او خيانت ورزيده است، آن گاه فرمان مي رسد كه او را به (جانب) آتش برند».(1)

و) آزاردهندگان

و) آزاردهندگان

1. آزاردهندگان همسايه

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «روز قيامت گروهي از امت من با دست و پا بريده وارد محشر مي شوند. اصحاب عرض كردند: يا رسول الله، آنان چه كساني هستند؟حضرت فرمود: و المُقَطَّعَةُ أيديهِم و أرجُلُهُمُ الّذينَ يُؤذونَ الجِيرانَ؛ و كساني كه دست و پا بريده محشور مي شوند، آنانند كه همسايگان خود را مي آزارند».(2)

در روايت ديگري فرمود: «كسي يك وجب از زمين همسايه اش را غصب كند، خداوند متعال در روز قيامت آن يك وجب را تا هفت طبقه زير آن تبديل به آتش نموده، به صورت طوقي درآورده و در گردن او مي اندازد تا زماني كه اورا وارد جهنم نمايد».(3)

2. اذيت كردن مؤمنان

مفضّل بن عمر از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «چون


1- محاسن، ج 1، ص100، ح71؛ كافي، ج 2، ص 367، بَابُ مَنْ مَنَعَ مُؤْمِناً شَيْئاً. ..، ح1.
2- مجمع البيان، ج10، ص642؛ بحار الانوار، ج7، ص89، باب 5.
3- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 281و282.

ص: 191

روز قيامت فرا رسد، منادي فرياد مي زند كه كجايند آنان كه در دنيا دوستان خدا را اذيت مي كردند و مخالف آنان بودند. پس گروهي از جاي بر مي خيزند، در حالي كه گوشتي بر صورت هاي آنان نيست. آن گاه آن منادي مي گويد: اينان هستند كه در دنيا مؤمنان را اذيت و با آنان دشمني و مخالفت مي كردند و آنان را به خاطر ديني كه داشتند، سرزنش مي كردند. سپس (از درگاه الهي) فرمان مي رسد كه اينان را به جانب دوزخ حركت دهيد».(1)

3. سيلي زدن به صورت مظلوم

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «كسي به صورت مسلماني سيلي بزند، خداوند در روز قيامت استخوان هاي او را درهم شكند. سپس آتش را بر او چيره سازد و در حالي كه دست هايش به گردنش بسته شده، وارد محشر مي شود و تا زماني كه وارد جهنم شود، به همين حال خواهد ماند».(2)

4. حقير شمردن تهي دستان

خداوند متعال مي فرمايد: «وَ أَمَّا السَّائلَ فَلَا تَنهَْرْ؛ فقير را از خود مران».(3)

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «كسي به فقيري ظلم كند يا براي او تكبر ورزد يا او را پست شمارد، خداوند در روز قيامت او را مانند مورچه، ولي به شكل انساني محشور مي كند، تا زماني كه وارد آتش جهنم گردد».(4)


1- كافي، ج 2، ص 351، بَابُ مَنْ آذَي الْمُسْلِمِينَ وَ احْتَقَرَهُمْ، ح2.
2- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص284.
3- ضحي: 10
4- وسائل الشيعه، ج 12، ص 268، ح16275.

ص: 192

5. رفتار ناعادلانه با همسران

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «هر كس داراي دو همسر باشد و ميان آن دو در هم خوابگي و هزينه زندگي به عدالت رفتار نكند، روز قيامت در حالي كه در غل و زنجير قرار گرفته و يك طرف بدنش مايل به زمين است، وارد صحنه محشر مي شود تا اينكه به آتش جهنم وارد مي شود».(1)

ز) متكبران و فخرفروشان و...
اشاره

ز) متكبران و فخرفروشان و...

1. خودپسندان

رسول خدا صلي الله عليه و آله در اين باره فرمود: «روز قيامت گروهي از امت من كر و لال محشور مي شوند. اصحاب عرض كردند: يا رسول الله، آنان چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: و كساني كه كر و لال محشور مي شوند، آنانند كه به اعمال خود مغرورند».(2)

در روايت ديگري فرمود: «يُحْشَرُ الْمُتَكَبِّرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي خَلْقِ الذَّرِّ فِي صُورَةِ النَّاسِ يُوطَئُونَ حَتَّي يَفْرُغَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حِسَابِ خَلْقِهِ؛ روز قيامت متكبران به اندازه مورچه، ولي به شكل انسان محشور مي شوند و زير پاي مردم لگد مي شوند تا خداوند از حساب بندگانش فارغ شود».(3)

امام صادق عليه السلام فرمود: «إِنَّ الْمُتَكَبِّرِينَ يُجْعَلُونَ فِي صُوَرِ الذَّرِّ؛ متكبران در روز قيامت به شكل مورچه در مي آيند».(4)


1- وسائل الشيعه؛ ج 21، ص342، باب4، ح1.
2- مجمع البيان، ج10، ص642؛ بحار الانوار، ج7، ص89، باب 5.
3- وسائل الشيعه، ج 15، ص، 378، باب58، ح15.
4- كافي، ج 2، ص 311، باب التكبر، ح11

ص: 193

2. فخرفروشان

خداوند در قرآن مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُوراً؛ خداوند هر كه را گردن كش و فخرفروش باشد، دوست نمي دارد».(1)

مختال از خيال به معناي خودستاست؛ كسي كه با يك سلسله تخيلات، خود را بزرگ مي پندارد. فخور از فخر، به معناي كسي است كه بر ديگران اظهار برتري كند. اين عمل از صفات و اعمال بسيار زشت انسان است. براي اينكه بخواهد خود را بر ديگران برتري بدهد كه در نتيجه مختال بودن حاصل مي شود تا خود را با صورت و نقشه فكري ممتاز و برجسته ببيند. سپس ادعاي برتري كند. تفاوت ميان اين دو كلمه در اينجاست كه يكي به تخيلات كبرآلود ذهني و ديگري به اعمال تكبرآميز خارجي، اشاره دارد.

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «گروهي از امت من در حالي كه لباس آتشين بر تن كردند، وارد محشر مي شوند. اصحاب عرض كردند: يا رسول الله، آنان چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: و الذين يلبسونَ الجِبابَ فأهلُ وَ الخُيلاء؛ كساني كه جبه ها و لباس هاي آتشين بر آنها پوشانده بودند، فخرفروشان و نازكنندگانند».(2)

امام علي عليه السلام فرمود: «مَنْ صَنَعَ شَيْئاً لِلْمُفَاخَرَةِ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَسْوَدَ الْوَجْهِ؛ هر كس كار خيري را انجام دهد و هدف او از اين كار، فخرفروشي (به خود باليدن، شكوه و جلال دنيايي خود را در معرض تماشا قرار دادن) باشد، خداوند در روز قيامت او را با صورتي سياه محشور كند».(3)


1- نساء: 36.
2- مجمع البيان، ج10، ص642.
3- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص255.

ص: 194

3. اعراض كنندگان از ياد خدا

خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي؛ و هر كه از ياد من دوري كند، زندگي سخت و تنگي خواهد داشت و روز قيامت كور محشورش خواهيم كرد».(1)

4. قاريان بلا عمل

كساني كه قاري قرآن هستند، اما به گفته هاي قرآن عمل نمي كنند، بر اساس بيان روايات، در روز قيامت كور وارد محشر مي شوند.

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَيٰ؛ هر كس قرآن را بخواند و به آن عمل نكند، خداوند او را روز قيامت كور محشور مي كند و او مي گويد: «پروردگارا، چرا مرا كور محشور كردي با اينكه بينا بودم؟ خداوند مي گويد: آري، چنين است. آيات ما به تو رسيد و تو آنها را از ياد بردي و اين گونه امروز فراموش مي گردي.» پس فرمان مي رسد كه او را وارد دوزخ كنند.(2)

5. پيمان شكنان

پايبندي به عهد، يكي از مسائل فرهنگ ديني و اعتقادي ما مسلمانان است كه خداوند آن را امضا كرده است. پشت پا زدن به اين نوع پيمان ها از نگاه ديني جرم است. مثلاً با خدا پيمان بسته و متعهد شده ايم كه فقط او را بپرستيم و عملي بر خلاف قانون او انجام ندهيم و در برابر امر و


1- طه: 124.
2- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص286.

ص: 195

نهي خدا تسليم باشيم. مطيع فرمان رسول خدا و جانشينان به حق آن حضرت باشيم.

خداوند متعال با انتقاد شديد از رفتارهاي يهود و نصاري كه پايبند به پيمان خود نبودند، مي فرمايد: «آنان كه عهد خدا و سوگند خود را به بهايي اندك بفروشند. اينان در آخرت از بهشت بهره اي ندارند و خداوند در روز قيامت با آنان سخن نگويد و با نظر رحمت به آنان نمي نگرد و پليدي گناه را از آنان پاك نگرداند و آنان [در آتش جهنم] عذاب دردناك خواهند داشت».(1)

امام علي عليه السلام فرمود: «مَنْ نَكَثَ بَيْعَتَهُ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَجْذَمَ لَا يَدَ لَهُ؛ هركس پيمان خود را بشكند، روز قيامت با دست هاي بريده خدا را ملاقات خواهد كرد».(2)

6. عالمان بي عمل

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «روز قيامت گروهي از امت من در حال جويدن زبان و ريزش چرك از دهانشان محشور مي شوند. اصحاب عرض كردند: يا رسول الله، آنان چه كساني هستند؟حضرت فرمود: والذين يَمضغونَ بألسِنَتِهِم فالعُلَمَاءُ والقُضاةُ الذينَ خالفَت أعمالُهُم أقوالُهم؛ آنان كه زبانشان را مي جوند و چرك از دهانشان بيرون مي آيد، عالمان بي عمل و قضاتي هستند كه كردارشان خلاف گفتارشان است».(3)


1- «اِنَّ الَّذِينَ يشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ اَيمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً اُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لَا يكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لَا ينْظُرُ اِلَيهِمْ يوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَا يزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ». (آل عمران: 77).
2- دعائم الإسلام، ج 2، ص 95، ح296.
3- مجمع البيان، ج10، ص642.

ص: 196

7. دورويان و دو چهرگان

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «إنّ من شرّ النّاس يوم القيامة عند اللَّه ذا الوجهين؛ روز قيامت، بدترين مردم نزد خدا دو چهره اند».

در روايت ديگر فرمود: «شخص دو چهره روز قيامت در حالي وارد مي شود كه دو زبان دارد، يكي از پشت سرش و ديگري از پيش رويش آويخته و هر دو مانند آتش افروخته شعله ورند و پيكر او را در كام خود فرو مي برند، سپس ندا مي رسد: اين همان كسي است كه در دنيا دو رو و دو زبان بود، و روز قيامت نيز با همين صفت شناخته مي شود».(1)

امام صادق عليه السلام فرمود: «مَنْ لَقِيَ الْمُسْلِمَ بِوَجْهَيْنِ وَ لِسَانَيْنِ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَهُ لِسَانَانِ مِنْ نَارٍ؛ هر كس با مسلمانان با دورويي و دو زباني برخورد كند، روز قيامت در حالي وارد مي شود كه دو زبان از آتش دارد».(2)

8. شهادت دروغ و كتمان شهادت

جابر جعفي از امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «هر كس شهادتي را كتمان كند يا به دروغ شهادت دهد تا خون مسلماني را هدر دهد يا مال مسلماني را به ناحق به دست آورد، أَتَي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لِوَجْهِهِ ظُلْمَةٌ مَدَّ الْبَصَرِ؛ روز قيامت با چهره اي سياه و تاريك وارد صحنه محشر خواهد شد، تا چشم كار مي كند تاريكي اطراف او را فرا مي گيرد».(3)


1- «يَجِي ءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ذُو الْوَجْهَيْنِ دَالِعاً لِسَانَهُ فِي قَفَاهُ وَ آخَرُ مِنْ قُدَّامِهِ يَلْتَهِبَا نَاراً حَتَّي يَلْهَبَا جَسَدَهُ، ثُمَّ يُقَالُ لَهُ: هَذَا الَّذِي كَانَ فِي الدُّنْيَا ذَا وَجْهَيْنِ وَ لِسَانَيْنِ يُعْرَفُ بِذَلِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». وسائل الشيعه، ج12، صص 258 و 259، باب143، ح5.
2- كافي، ج 2، ص 343، بَابُ ذِي اللِّسَانَيْنِ، ح1.
3- كافي، ج7، صص 380 و 381، باب كتمان شهادت، ح1؛ من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص58، ح3329.

ص: 197

همچنين از امام علي عليه السلام نقل شده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «يُبْعَثُ شَاهِدُ الزُّورِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَدْلَعُ لِسَانَهُ فِي النَّارِ كَمَا يَدْلَعُ الْكَلْبُ لِسَانَهُ فِي الْإِنَاءِ؛ روز قيامت شهادت دهنده به باطل در حالي برانگيخته مي شود كه زبانش را در آتش جهنم زند همانند سگي كه زبانش را در ظرف زند و آن را بليسد».(1)

9. تاركين حج

يكي از اصحاب از رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره مردي كه مال داشت و هرگز حج انجام نداد، سؤال كرد. حضرت فرمود: «هَذَا مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ أَعْمي؛ او از كساني است كه خداوند فرمود: روز قيامت او را نابينا محشور مي كنيم».(2)

10. گدايان

امام باقر عليه السلام به محمد بن مسلم فرمود: «اي محمد! اگر گدا از زيان گدايي خود با خبر بود، هرگز كسي از كس ديگر سؤال نمي كرد. اي محمد! إِنَّهُ مَنْ سَأَلَ وَ هُوَ يُظْهِرُ غِنًي لَقِيَ اللَّهَ مَخْمُوشاً وَجْهُهُ؛ هر كس با وجود داشتن، دست گدايي پيش كسي دراز كند، هنگام ديدار خدا در روز قيامت، چهره اي خراشيده و زشت خواهد داشت».(3)

امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس با داشتن سه روز غذا گدايي كند، روز قيامت بدون گوشت صورت خداوند را ملاقات خواهد كرد».(4)


1- دعائم الإسلام، ج 2، ص 507، ح1813.
2- دعائم الإسلام، ج 1، ص 289.
3- الامالي، شيخ طوسي، ص 664.
4- وسائل الشيعه، ج 9، ص437، باب31، ح5.

ص: 198

11. نااميد كردن مردم از رحمت خداوند

11. نااميد كردن مردم از رحمت خداوند

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «يَبْعَثُ اللَّهُ الْمُقَنِّطِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُغَلَّبَةً وُجُوهُهُمْ يَعْنِي غَلَبَةَ السَّوَادِ عَلَي الْبَيَاضِ فَيُقَالُ لَهُمْ هَؤُلَاءِ الْمُقَنِّطُونَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ؛ خداوند نااميدكنندگان را روز قيامت در حالي محشور مي كندكه سياهي چهره آنها بر سفيدي غلبه دارد. مردم هنگامي كه آنها را مشاهده مي كنند، مي گويند اينها مردم را از رحمت خداوند دور مي كردند».(1)

گفتار سوم: نحوه ظهور مجرمان گفتاري

اشاره

گفتار سوم: نحوه ظهور مجرمان گفتاري

زير فصل ها

1. سخن چينان

2. غيبت كنندگان

3. تهمت زنندگان

4. قذف كنندگان

6. ندادن حق الناس

1. سخن چينان

1. سخن چينان

در بيشتر مواقع سخن چيني به مواردي گفته مي شود كه فردي سخني را از كسي درباره فرد ديگري بشنود و به طرز اختلاف انگيزي براي شخص مورد نظر بازگو كند. مانند اينكه كسي بگويد، فلاني درباره تو چنين گفت. البته سخن چيني منحصر به نقل گفته ها نيست، بلكه به آشكار كردن هر چيزي است كه نزد گوينده با فرد مورد سخن يا شخص سومي ناپسند باشد. خواه اين آشكار ساختن به بيان و نقل يا به وسيله رمز و اشاره يا به وسيله نوشتن باشد.

هم چنين فرقي نمي كند چيزي كه فاش مي شود، از گفته هاي فرد مورد نظر يا از كردار او باشد. چه فرد مورد سخن آن گفته يا عمل را عيب و نقص بداند يا نداند، حقيقت سخن چيني، فاش كردن اسراري است كه مردم از آشكار شدنشان ناراحت مي شوند. در حقيقت، خوب است انسان درباره حالت و رفتار ناپسندي كه از مردم مي بيند، سكوت كند مگر در جايي كه نقل آن، مسلماني را بهره مند كند يا مانع انجام گناهي شود.


1- بحارالانوار، ج2، ص56، باب11، ح30.

ص: 199

براي نمونه، اگر كسي شاهد دست درازي فردي به اموال ديگران باشد، بايد براي رعايت حق عليه او شهادت دهد. اين سخن چيني نيست، بلكه شهادت دادن براي رعايت حق (و رسيدن ذي حق به حق خود است، اما اگر انساني ناظر مخفي كردن مال مشروع شخصي براي روز مباداي خويش باشد و آن را براي ديگران نقل كند، سخن چيني كرده و راز او را بر ملا ساخته است. حال اگر مورد سخن چيني، عيب و نقصي باشد كه در فرد موجود است، فاش كننده آن سنگيني جرم غيبت و سخن چيني را يك جا به دوش مي كشد.(1)

در كتاب هاي اخلاقي، بعد از آفت هاي كفرآميز زبان، از هيچ آفتي همچون سخن چيني مذمت و نكوهش نشده؛ زيرا سخن چيني، خيانت به گفته ها و اسرار مردم است كه آن را فاش مي كند و آزار مسلمانان و مؤمنان و سبب فتنه انگيزي و جدايي و ايجاد روح بدبيني در افراد نسبت به يكديگر و سبب دروغ گويي، غيبت، قتل و غارت، عيب جويي و كينه توزي، حسادت و خلاصه منشأ بيشتر گناهان است.

از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «و أمّا العَقرَبُ فَصُخَ لأنَّه كانَ رَجُلاً نَمّاماً يَسعي بينَ النّاسِ بِالنَّميمه وَ يَعزَّي بَينَهم العَداوه؛ اما اينكه عقرب مسخ شد، چون او مردي سخن چين بوده است و با سخن خود ميان مردم سعايت مي كرد و بين آنان عداوت و دشمني مي انداخت».(2)

به همين مضمون روايتي از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «أمّا العَقرَبُ فَكانَ رَجُلا هَمّازاً لا يَسلِمُ منه احدٌ؛ اما اينكه عقرب مسخ شد، چون


1- كشف الربية (ضمن الصنفات الاربعة): ص 40.
2- سفينه البحار، ج 2، ص 616 ماده «نمم».

ص: 200

او مردي سخن چين بود و هيچ كس از دست سخن چيني او سالم و در امان نمي ماند».(1)

رسول خدا صلي الله عليه و آله در روايت ديگر فرمود: «مَنْ مَشَي فِي نَمِيمَةٍ بَيْنَ اثْنَيْنِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي قَبْرِهِ نَاراً تُحْرِقُهُ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ شُجَاعاً تِنِّيناً أَسْوَدَ يَنْهَشُ لَحْمَهُ حَتَّي يَدْخُلَ النَّارَ؛ هر كس ميان دو نفر سخن چيني كند، خداوند بر او آتش را در قبرش مسلط كند كه او را تا روز قيامت مي سوزاند و هنگامي كه از قبرش خارج شود، خداوند متعال بر او مار بزرگ و سياه رنگي را مسلط كند كه گوشت بدن او را با دندان مي گزد تا به آتش جهنم داخل مي گردد».(2)

همچنين مي فرمايد: «گروهي از امت من به شكل ميمون وارد محشر مي شوند. اصحاب عرض كردند: يا رسول الله، آنان چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: «أمّا الذينَ علي صورةِ القردة فَالقَتّاتُ مِن الناس؛ آنهايي كه به شكل ميمون وارد محشر مي شوند، آنها سخن چينان هستند».(3)

در روايت ديگري مي فرمايد: «سخن چينان در حالي كه گوشت بدن خود را مي خورند، وارد محشر مي شوند».(4)

2. غيبت كنندگان

2. غيبت كنندگان

از امام علي عليه السلام نقل شده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «مَنِ اغْتَابَ امْرَأً مُسْلِماً بَطَلَ صَوْمُهُ وَ نُقِضَ وُضُوؤُهُ وَ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَفُوحُ مِنْ فِيهِ رَائِحَةٌ أَنْتَنُ مِنَ الْجِيفَةِ يَتَأَذَّي بِهَا أَهْلُ الْمَوْقِف؛ هر كس غيبت مسلماني را بكند، روزه و


1- سفينه البحار، ج 2، ص 116 ماده «نمم».
2- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص284.
3- بحار الانوار، ج7، ص89، باب 5.
4- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، صص 247 و 248.

ص: 201

وضويش باطل شود و روز قيامت، بدبوتر از مردار وارد محشر مي شود و اهل محشر از بوي تعفن او آزار و اذيت شوند».(1)

در روايت ديگري مي خوانيم: «اهل غيبت كساني هستند كه روز قيامت گوشت بدن خودشان را مي خورند».(2)

3. تهمت زنندگان

3. تهمت زنندگان

امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس مرد يا زن با ايماني را به چيزي كه در آنها نيست، متهم كند و افترا بندد، بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي طِينَةِ خَبَالٍ حَتَّي يَخْرُجَ مِمَّا قَالَ. قُلْتُ: وَ مَا طِينَةُ خَبَالٍ؟ قَالَ: صَدِيدٌ يَخْرُجُ مِنْ فُرُوجِ الزُّنَاةِ؛ در روز قيامت خداوند او را در «خبال» برمي انگيزد تا از عهده (اثبات) افترايي كه بسته است برآيد».(3)

راوي مي گويد، پرسيدم: طينت خبال چيست؟ فرمود: محل گندابي كه در دوزخ از شرمگاه زنان بدكاره بيرون مي آيد».

4. قذف كنندگان

4. قذف كنندگان

قذف به معناي انداختن و در اصطلاح، به معناي استعاره در نسبت دادن، امري ناپسند به انسان به كار مي رود، مانند نسبت زنا و دزدي كرد.

هرگاه قذف با لفظ صريح انجام گيرد، به هر زبان و هر شكل باشد، حد آن هشتاد تازيانه است.(4) اگر صراحت نداشته باشد، مشمول حكم


1- من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص15، ح4968.
2- نك: وسائل الشيعه، ج12، صص 307 و 308، باب164، ح5.
3- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 240.
4- «الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً؛ آن افرادي كه زنان پاكدامن را به زنا متهم مي كنند، سپس چهار شاهد براي ادعاي خود نمي آورند هشتاد تازيانه». (نور: 4)

ص: 202

تعزير است. منظور از تعزير، گناهاني است كه حد معيّني در شرع براي آن نيامده، بلكه به اختيار حاكم گذاشته شده كه با توجه به خصوصيات مجرم و كيفيت جرم و شرايط ديگر، روي مقدار آن در محدوده خاصي تصميم مي گيرد.

حتي اگر كسي گروهي را به چنين تهمتي متهم سازد و به آنها دشنام دهد و اين نسبت را درباره يك يك آنها تكرار كند، در برابر هر يك از اين نسبت ها، حد قذف دارد.

رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره تجسم اين رفتار در عالم آخرت فرمود: «هر كس مرد يا زن پاكدامني را قذف كند، خداوند عمل او را تباه مي كند. هفتاد هزار فرشته از پيش رو و پشت سر او را تازيانه مي زنند و بدنش را مارها و عقرب ها مي گزند. سپس فرمان صادر مي شود كه او را به دوزخ برند».(1)

در برخي روايت ديگر از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي خوانيم: «كسي كه حرف هاي بد و خبيث مي زده و به مردم نسبت هاي ناروا مي داده، در حالي كه گوشت بدن خود را مي خورد وارد محشر مي شوند».(2)

6. ندادن حق الناس

6. ندادن حق الناس

امام صادق عليه السلام از پدر گرامي اش نقل مي كند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «چهار طايفه هستند كه در جهنم به خاطر عذاب شديدشان اهل جهنم را اذيت مي كنند و آزار مي دهند، در جهنم از آب مخصوص جهنميان(حميم) مي نوشند و صداي واويلايشان بلند مي شود. بعضي از اهل دوزخ به بعضي ديگر


1- وسائل الشيعه، ج 28، صص 174 و 175، باب1، ح6.
2- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، صص 247 و 248.

ص: 203

مي گويند: گناه اينان چيست كه عذابشان اين قدر شديد است كه ما را هم اذيت مي كند؟ يكي از اين چهار طايفه، در تابوتي از آتش، معلق و آويزان است. آن گاه اهل جهنم از فرشته عذابي كه موكل بر اينان است، مي پرسند: گناه اين طايفه چيست؟ مي گويد: إنّ الْأَبْعَدُ مَاتَ وَ فِي عُنُقِهِ أَمْوَالُ النَّاسِ لَمْ يَجِدْ لَهَا فِي نَفْسِهِ أَدَاءً وَ لَا وَفَاءً؛ اين بيگانه از رحمت بمرد در حالي كه اموالي از مردم را بر ذمه خويش گرفته بود با اينكه در خود توانايي پرداخت آن را نمي ديد».(1)


1- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، صص 247 و 248.

ص: 204

ص: 205

كتاب نامه

كتاب نامه

ص: 206

ص: 207

قرآن الكريم.

نهج البلاغه.

ابن شهر، آشوب، مناقب آل أبي طالب، تصحيح: گروهي از اساتيد نجف، نجف الاشرف، المكتبة الحيدريه، 1376.

احسايي، ابن ابي جمهور محمد بن علي، عوالي اللئالي العزيزية، چاپ اول، قم، دار سيدالشهداء، 1405ه .ق.

آشتياني، سيد جلال الدين، شرح بر زاد المسافر، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1381.

آلوسي، سيد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن، تحقيق: علي عبدالباري عطية، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ه .ق.

بابويه قمي (شيخ صدوق)، محمد بن علي علل الشرائع، چاپ اول، قم، كتابفروشي داوري، 1386ه .ق.

___________ ، التوحيد، قم، جامعه مدرسين، 1398 ه .ق

___________ ، فضائل الأشهر الثلاثة، چاپ اول، قم، كتاب فروشي داوري، 1397ه .ق.

___________ ، معاني الأخبار، قم، جامعه مدرسين، 1361.

___________ ، من لا يحضره الفقيه، چاپ دوم، قم، جامعه مدرسين، 1413ه .ق.

بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، چاپ اول، تهران، بنياد بعثت، 1416ه .ق.

ص: 208

برقي، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دارالكتب الاسلامية، 1371ه .ق.

بلخي رومي، جلال الدين محمد، كليات ديوان شمس، تصحيح: بديع الزمان فروزان فر، تهران، مستوفي، 1376.

___________ ، مثنوي معنوي، تصحيح: رينولد الين نيكلسون، تهران، اميركبير، 1353.

ترمذي، محمد بن عيسي بن سوره، سنن ترمذي (الجامع الصحيح)، بيروت، دارالفكر، بي تا.

___________ ، السنن، تحقيق: عبدالرحمن محمد عثمان، بيروت، دارالفكر، 1403ه .ق.

تفسير امام حسن عسكري عليه السلام ، چاپ اول، قم، مدرسه امام مهدي، 1409ه .ق.

تميمي مغربي، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، چاپ دوم، قم، مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، 1385ه .ق.

تهراني، آقابزرگ، الذريعة إلي تصانيف الشيعة، قم، اسماعيليان، 1408ه .ق.

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، برگردان: محمدرضا انصاري محلاتي، چاپ اول، قم، نسيم كوثر، 1382.

جامي، عبدالرحمان، نقد النصوص في شرح نقش فصوص، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، بي تا.

جرجاني، علي بن محمد بن علي، التعريفات، برگردان: ابراهيم ابياري، چاپ اول، دارالكتاب العربي، 1405ه .ق.

جعفي كوفي، مفضل بن عمر، التوحيد، قم، مكتبة الداوري، 1969م.

جمعي از نويسندگان، معجم الوسيط، چاپ پنجم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1416ه .ق.

ص: 209

جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن كريم (معاد در قرآن)، چاپ دوم، قم، اسراء، 1383.

حر عاملي، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، قم، المطبعة العلمية، بي تا.

___________ ، وسائل الشيعة، چاپ اول، قم، مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، 1409ه .ق.

حسكاني، عبيدالله بن احمد، شواهد التنزيل، تحقيق: محمدباقر محمودي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1411ه .ق.

حسن زاده آملي، حسن، اتحاد عاقل به معقول، قم، قيام، 1375.

___________ ، هزار و يك كلمه، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1381.

___________ ، هزار و يك نكته، تهران، رجاء، 1365.

حلي، سيد علي بن طاووس، سعد السعود للنفوس منضود، چاپخانه قم، محمدكاظم كتبي، بي تا.

حميري، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، چاپ اول، قم، مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، 1413ه .ق.

خرازي، سيد محسن، روزنههايي از عالم غيب، چاپ اول، قم، جمكران، 1383.

خميني، روح الله، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام رحمه الله ، 1385.

___________ ، چهل حديث، قم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام رحمه الله ، 1373.

خواجوئي، محمداسماعيل، رسالة تجسم الأعمال، تحقيق: رحيم قاسمي، اصفهان، مؤسسه الزهراء، 1383ش.

دهخدا، علي اكبر، لغت نامه دهخدا، دانشگاه تهران، 1373.

ديلمي، حسن، إرشاد القلوب إلي الصواب، چاپ اول، قم، شريف رضي، 1412ه .ق.

ص: 210

رازي، ابوالفتوح، روض الجنان، تحقيق: محمد جعفر ياحقي و محمدمهدي ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1408ه .ق.

راوندي، قطب الدين، دعوات الراوندي _ سلوة الحزين، قم، مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، قم، چاپ اول، 1407ه .ق.

رفعت سمناني، محمدصادق، ديوان رفعت سمناني، تصحيح و كوشش: نصرت الله نوح، تهران، بامداد، بي تا.

الزرعي، شمس الدين محمد بن ابي بكر بن ايوب بن سعد، الروح في الكلام، بيروت، دارالكتب العلمية، 1395ه .ق.

زمخشري، محمود بن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چاپ سوم، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ه .ق.

سبزواري، ملا هادي، شرح منظومه، تعليق: حسن حسن زاده آملي، قم، ناب، 1422ه .ق.

___________ ، أسرار الحكم، تصحيح: كريم فيضي، قم، مطبوعات ديني، 1383.

سعدي، مصلح بن عبدالله، كليات ديوان سعدي، تصحيح و شرح لغات: حسين استادولي و بهاءالدين اسكندري، تهران، قلياني، 1382.

سعيد فرغاني، سعيدالدين، مشارق الدراري، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1379.

سه رسائل فلسفي، تصحيح: سيد جلال الدين آشتياني، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ سوم، 1387.

سيد ابن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنة، چاپ دوم، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1409ه .ق.

سيوطي، جلال الدين، الدرالمنثورفي تفسير المأثور، قم، چاپ كتاب خانه آيت الله مرعشي نجفي، 1404ه .ق.

ص: 211

شبستري، شيخ محمود، گلشن راز، تصحيح: پرويز عباسي داكاني، چاپ دوم، تهران، الهام، 1380.

شرتوني، سعيد بن خوري، أقرب الموارد، قم، منشورات مكتبة آية اللّه مرعشي، 1403ه .ق.

شريف لاهيجي، محمد بن علي، تفسير شريف لاهيجي، تحقيق: مير جلال الدين حسيني، تهران، دفتر نشر داد، 1373.

شريف، مرتضي، رسائل الشريف المرتضي، تحقيق: سيد مهدي رجايي، قم، دارالقرآن الكريم، 1405ه .ق.

شوكاني، محمد بن علي، فتح القدير، چاپ اول، دمشق و بيروت، دار ابن كثير و دارالكلم الطيب، 1414ه .ق.

شيباني، احمد بن محمد بن حنبل، المسند، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا.

شيخ صدوق، الخصال، برگردان: يعقوب جعفري، قم، نسيم كوثر، 1382.

___________ ، الخصال، چاپ اول، قم، جامعه مدرسين، 1362.

___________ ، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، چاپ دوم، قم، دارالشريف الرضي، 1406ه .ق.

شيخ مفيد، الاختصاص، كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، قم، 1413ه .ق.

___________ ، الأمالي، كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، قم، 1413ه .ق.

___________ ، الفصول المختارة، كنگره شيخ مفيد، قم، 1413ه .ق.

شيرازي، صدرالدين محمد، المظاهر الالهيه، به كوشش جلال الدين آشتياني، مشهد، 1340ه .ق.

___________ ، أسرار الآيات، تهران، انجمن حكمت و فلسفه، 1360.

___________ ، الأسفار، چاپ چهارم، بيروت، دار الاحياء التراث العربي، 1410ه .ق.

ص: 212

___________ ، الشواهد الربوبية، برگردان: جواد مصلح، تهران، سروش، چاپ دوم، 1375.

___________ ، العرشيه، تصحيح: غلامحسين آهني، تهران، مولي، 1361.

___________ ، المبداء و المعاد، تصحيح: جلال الدين آشتياني، تهران، حكمت، 1354.

___________ ، مفاتيح الغيب، تصحيح: محمد خواجوي، تهران، چاپ اول، 1363.

صدر المتألهين، الحشرية، تحقيق: حامد ناجي اصفهاني، تهران، منشورات حكمت، 1417ه .ق.

صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، كتاب خانه آيت الله مرعشي، 1404ه .ق.

صفي پور، عبدالرحيم بن عبد الكريم، منتهي الارب في لغات العرب، تهران، كتاب خانه سنائي، 1298ه .ق.

صليبا، جميل، فرهنگ فلسفي، برگردان: منوچهر صانعي، تهران، حكمت، 1423ه .ق.

طالقاني، نظرعلي، كاشف الأسرار، كوشش: مهدي طيب، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1373ش.

طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، برگردان: سيد محمد باقر موسوي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بي تا.

طبرسي، احمد بن علي، الإحتجاج علي أهل اللجاج، چاپ اول، مشهد، نشر مرتضي، 1403ه .ق.

طبرسي، فضل بن حسن، جوامع الجامع، چاپ اول، تهران، دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم، 1377.

___________ ، مجمع البيان في تفسير القرآن، برگردان: جمعي از مترجمان، تحقيق: رضا ستوده، تهران، فراهاني، 1360 ش.

ص: 213

___________ ، مجمع البيان في تفسير القرآن، چاپ اول، قم، مكتبة المرعشي، 1403ه .ق.

___________ ، مجمع البيان في تفسير القرآن، چاپ دوم، تهران، ناصرخسرو، 1365.

طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، تصحيح: سيد احمد حسيني، چاپ سوم، مرتضوي، تهران، 1416ه .ق.

طهراني، علامه محمدحسين، معادشناسي، چاپ پنجم، تهران، حكمت، 1407ه .ق.

طوسي، ابو جعفر محمد بن حسن، الأمالي، چاپ اول، قم، دارالثقافة، 1414ه .ق.

___________ ، تهذيب الاحكام، چاپ چهارم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365.

___________ ، مصباح المتهجد، چاپ اول، بيروت، مؤسسة فقه الشيعة، 1411ه .ق.

طوسي، خواجه نصيرالدين، آغاز و انجام، شرح و تعليقات: حسن حسن زاده آملي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1374.

___________ ، نقد المحصل، چاپ دوم، بيروت، دارالأضواء، 1405ه .ق.

طوسي، محمد بن حسن، الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، چاپ اول، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1390ه .ق.

_________، التبيان في تفسير القرآن، تحقيق: احمد قصيرعاملي، بيروت، دارالأحياء التراث العربي، بي تا.

عاملي (كفعمي)، ابراهيم بن علي، البلد الأمين و الدرع الحصين، چاپ اول، بيروت، مؤسسه اعلمي، 1418ه .ق.

___________ ، المصباح، چاپ دوم، قم، دارالرضي (زاهدي)، 1405ه .ق.

ص: 214

عاملي، بهاء الدين، الأربعين، برگردان: عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، كنگره بين المللي بزرگداشت شيخ بهايي، 1387.

عاملي، علي بن حسين، الوجيز في تفسير القرآن العزيز، تحقيق: شيخ مالك محمودي، قم، دارالقرآن الكريم، 1413ه .ق.

عراقي، شيخ محمود، دارالسلام، بي تا، بي جا.

عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، نور الثقلين، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي، قم، اسماعيليان، 1415ه .ق.

عياشي، محمد بن مسعود، تفسير عياشي، تهران، چاپخانه علميه، 1380.

فخرالدين، محمد بن عمر رازي، التفسير الكبير، چاپ سوم، بيروت، دارالأحياء التراث العربي، بيتا.

فيض كاشاني، محسن، أنوار الحكمة، مراجعه و تعليق: محسن بيدارفر، چاپ اول، قم، بيدار، 1425ه .ق.

___________ ، علم اليقين في اصول الدين، تصحيح: محسن بيدارفر، قم، بيدار، 1418ه .ق.

قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، چاپ ششم، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1412ه .ق.

قمّي (شيخ صدوق)، محمد بن علي بن بابويه، الأمالي، برگردان: كمره اي، تهران، كتابچي، 1370.

قمّي(ابن قولويه)، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، چاپ اول، نجف اشرف، دارالمرتضوية، 1398ه .ق.

قمي، شاذان بن جبرئيل، الفضائل، قم، رضي، 1363 ش.

قمي، شيخ عبّاس، سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار، تحقيق: مجمع البحوث الإسلاميّة، چاپ اول، مشهد، 1418ه .ق.

قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، تحقيق: سيد طيب موسوي جزايري، چاپ چهارم، قم، مؤسسه دارالكتاب، 1367.

ص: 215

قمي، قاضي سعيد، الأربعينيات لكشف أنوار القدسيات، تحقيق: نجف قلي حبيبي، تهران، ميراث مكتوب، 1381.

كاشاني، ملا فتح الله، منهج الصادقين في الزام المخالفين، تهران، كتاب فروشي محمد حسن علمي، 1336.

كشف الربية، تحقيق: مركز احياي آثار اسلامي، چاپ اول، قم، بوستان كتاب، 1386.

كليني رازي، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، چاپ چهارم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365ش.

كوفي، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم، تفسير فرات الكوفي، تحقيق: محمد كاظم محمودي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1410ه .ق.

گوزيت، ژونيور، چه مي دانم؟ زندگي و مرگ ستارگان، برگردان: جواد رهنما، تهران، سازمان نشر فرهنگ اسلامي، بي تا.

لاهيجي، محمد بن يحيي، مفاتيح الإعجاز في شرح گلشن راز، تهران، سعدي، 1371.

مترلينگ، موريس، رستاخيز، برگردان: فرامرز برزگر، تهران، معرفت، 1370.

متقي هندي، كنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال، تحقيق: بكري حياني و صفوة السقا، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1409ه .ق.

مجلسي، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404ه .ق.

مجلسي، محمدباقر، مرآة العقول، تحقيق: سيد هاشم رسولي، چاپ دوم، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1404ه .ق.

محمدي اشتهاردي، محمد، داستان دوستان، قم، بوستان كتاب.

محي الدين بن عربي، الفتوحات المكيه، تحقيق: عثمان يحيي، بيروت، دار صادر، 1405ه .ق.

ص: 216

مطهري، سيد مرتضي، عدل الهي، تهران، دفتر انتشارات اسلامي، 1398.

مطهري، مرتضي، مجموعه آثار (جلد 1)، چاپ هفتم، تهران، صدرا، 1376.

___________ ، مجموعه آثار (جلد 13)، چاپ سوم، تهران، صدرا، 1376.

___________ ، مجموعه آثار(جلد 2)، چاپ هفتم، تهران، صدرا، 1377.

___________ ، يادداشت ها، تهران، صدرا، 1382.

معين، محمد، فرهنگ معين، تهران، اميركبير، 1381.

نباطي بياضي، علي بن يونس، الصراط المستقيم، نجف، كتاب خانه حيدريه، 1384ه .ق.

نراقي، محمدمهدي، جامع السعادات، اعلمي، بيروت، بي تا.

نعماني، محمد بن ابراهيم، الغيبة، تهران، مكتبة الصدوق، 1397ه .ق.

نهاوندي، علي اكبر، خزينة الجواهر في زينة المنابر، تحقيق: مهدي احدي، وفائي، قم، 1381.

نوري، حسين، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، چاپ اول، بيروت، مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، 1408ه .ق.

نيشابوري، محمد بن ابراهيم، منطق الطير، تصحيح: محمدرضا شفيعي، تهران، علمي، 1383.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109