فاجعه هشتم شوال پيامد دشمني با غدير

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)

عنوان و نام پديدآور:فاجعه هشتم شوال پيامد دشمني با غدير/محمدرضا شريفي

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: غدير - هشتم شوال

ص: 1

روز جهاني بقيع در كلام مراجع معظم تقليد

حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمد حسيني شيرازي(ره)

حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمد حسيني شيرازي قدس سره درباره ي اقدام جريان تكفيري به ويران كردن قبور ائمه بقيع و ديگر نمادهاي اسلامي فرمودند: «از بين بردن ده ها اثر از رسول خدا صلي الله عليه وآله و خاندان پاك و اصحاب آن حضرت، امري نابخردانه و غير شرعي است، بلكه تباه كردن آثار اسلامي و ميراث تاريخ است، چراكه آن آثار، عناصر هدايت و دلالت هايي براي بشريت است».

آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني(دامت بركاته)

به گزارش خبرگزاري مهر، آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني در پيامي كه در آستانه هشتم شوال، سالروز تخريب قبور ائمه بقيع صادر شده است بيان كرد: بقيع عنوان بقعه اي از بقاع مدينه طيّبه است كه حافظ آثار بخش هاي مهمي از تاريخ صدر اسلام است و در طول چهارده قرن و اندي كه از هجرت مي گذرد همواره يادآور روزهاي بزرگي است كه هركدام در معرّفي اسلام و رسالت الهي حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله از اسناد مهمّ تاريخ است و پاسداري از اين آثار و حفاظت از آنها، پاسداري از مباني دعوت به توحيد و قرآن كريم است.

در بخش ديگر از پيام آمده است: اين آثار و ساير آثار تاريخي كه در حرمين شريفين قرار دارد، همواره بين مسلمانان، با عظمت و قداست و مورد احترام بوده و هست و مردم، سيره ي پيغمبر، مجاهدات پيغمبر، غزوات پيغمبر، اهل بيت پيغمبر و اصحاب پيغمبر صلي الله عليه وآله را در آنها مي ديدند و از اعتبار بالا و بي مانندي برخوردار است.

هر نقطه از دو حرم شريفين بينش افزا و ايمان پرور است

اين مرجع تقليد شيعيان در اين پيام ادامه داد: هر نقطه اين 2 حرم، بينش افزا و ايمان پرور است و وجود پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله و حواشي و اطراف وجود آن حضرت، خاندان بزرگوارش، عبدالمطّلب جدّ آن حضرت، ابوطالب عموي ايشان، فاطمه بنت اسد همسر محترم ابوطالب كه به منزله مادر براي ايشان بود، همسرانش در مدينه و همسر يگانه اش خديجه، سبط اكبرشان و نوادگان عاليقدر و حمزه عموي بزرگوار ديگرشان، بخش بسيار مهمّي از تاريخ اسلام است وهمچنين غزوه ي اُحد و بدر و مقامات و مساجدي مانند مولد آن حضرت، كوه تاريخي حرا و غار شريف آن، مركز بعثت آن بزرگوار به سوي خلق و آغاز دعوت و نيز خانه ي امّ هاني و ده ها مكان مقدّس ديگر، همه تاريخ اين دين حنيف را معرّفي مي كند و حرمين شريفين علاوه بر كعبه ي معظّمه و مسجدالنّبيّ، نيز به اعتبار اين اماكن تاريخي و محترم، داراي عالي ترين هويّت است.

وي در اين پيام بيان كرد: افسوس كه بيشتر اين مشاهد و مقامات را تخريب كردند و خس_ارات بزرگي به تاريخ اس_لام به واسطه ي از بين بردن اين اسناد تاريخي وارد شد كه جبران پذير نيست و پشتوانه هاي تاريخي دين مبين را ويران كرد.

هيچ امتي تاريخ خود را اينگونه ضايع نمي سازد

وي در اين پيام اضافه كرد: در دنياي كنوني كه دولت ها و مردم به حفظ سوابق فرهنگي و مواريث افتخارآميز خود اهتمام دارند، اين مواريث عزيز منهدم شد و يا نام آنها را عوض كردند و هيچ امّت و هيچ فرد آگاهي، تاريخِ خود را اين گونه ضايع نمي سازد.

ص: 2

آيت الله صافي گلپايگاني در پيام خود بيان كرد: قرآن مجيد، "بيت" را به وجود آيات بيّنات و مقام ابراهيم، معزّز و مكرّم معرّفي كرده و"مقام ابراهيم عليه السّلام" به اين نسبت مورد احترام است.

وي در اين پيام اضافه كرد: حرمين شريفين، بقعه هايي دارد كه بسياري از آن ها منسوب به خاتم الانبيا، حضرت محمّد صلي الله عليه وآله است و سزاوار است كه مقامات جليله و كريمه اي كه همه مضاف به محمّد است، به مرور اعصار باقي بماند و مقامات محمّد در مكه و در مدينه همچون مقام ابراهيم بايد معروف و مشهور باشد.

مرجع تقليد شيعيان در اين پيام آورده است: همانگونه كه نام ابراهيم، پيام آور بزرگ توحيد به آن مقام جاودانگي دارد؛ نام محمّد و رسالت او به توحيد و مقامات او در حرمين شريفين بايد جاودان بماند و خواهد ماند و همان طور كه تخريب مقام ابراهيم و جلوگيري از عبادت خدا و نماز در آن به عنوان شرك گرايي جايز نيست؛ منع از تعظيم و تكريم مقامات محمّدي كه هركدام جلوه ي مقام ابراهيمي است، به اين عناوين جايز نيست.

وي در پيام خود ادامه داد: مكان هاي مقدّس مكّه و مدينه اگرچه به نام ديگران هم باشد، همه نام و جايگاه پيامبر اسلام و شعاع نام آن حضرت است، همه مكمّل دعوت به توحيد و تاريخ دين توحيد و عقيده به توحيد و پيام توحيد و اعزاز كلمه ي توحيد است، اگر ابراهيم به اين مقام واحد ياد مي شود؛ محمّد صلي الله عليه وآله به همه اين مقامات متعدّد ياد مي شود كه همه جاودانگي دارد.

ص: 3

مسلمانان نگذارند كه پشتوانه بزرگ تاريخي فراموش شود

آيت الله صافي گلپايگاني در پيام خود با اشاره به اينكه همه مسلمانان بايد مقامات اسلام را گرامي بدارند و نگذارند كه اين پشتوانه بزرگ تاريخي فراموش و مهجور و متروك شود افزود: روز هشتم شوّال، روزي است كه ويران گري هاي اين گروه از بقيع شروع شد و مراقد مطهّر و نوراني اهل البيت عليهم السلام را تخريب كردند و به هويّت اسلام عزيز تاختند، لذا لازم است كه همه ي مسلمانان، اعمّ از شيعه و سنّي و مذاهب مختلف، اين روز را جهاني و جنايات آنان را محكوم كنند و همه با هم تجديد بناي اين مشاهد عزيز و احياي سوابق درخشان اسلام را مطالبه كنند.

آيت الله سيدصادق حسيني شيرازي(دامت بركاته)

بسم الله الرحمن الرحيم

در هشتم شوال سال 1344 هجري قمري وهابيان ظالم به سركردگي عبدالعزيز بن سعود پس از اشغال مكه مكرمه، روي به مدينه منوره آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، سرانجام آن را اشغال نموده و به تخريب قبور ائمه بقيع امام حسن مجتبي سبط پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و امام زين العابدين و امام باقر و امام صادق سلاله معصوم و پاك نبي اكرم عليه وعليهم السلام پرداختند.جنايت هولناكي كه قلب هر انسان آزاده اي را جريحه دار مي كرد.

تاريخ خود گواه است كه اين جسارت ها از آنجايي شروع شد كه مشركين اصحاب صحيفه ملعونه با يكديگر هم قسم شدند تا نگذارند محمّد امين صلي الله عليه وآله دين و آيين الهي را ابلاغ كند و يا اينكه اگر موفق نشدند، جانشيني كه خدا برايش منصوب كرد را متوقف و با كودتايي غير منطقي نالايقان را بر منبر و مسند امامت و ولايت بنشانند.

ص: 4

منافقين كوردل در مرحله اوّل نتوانستند مانع از حقيقت جاويد اسلام محمّدي شوند، هرچند با فشار ها و زخم زبانها، رحمت عالميان را آزردند ولي نتوانستند مانع از ابلاغ امر مهم خلافت و جانشيني صديق اكبر و فاروق اعظم اميرالمؤمنين علي عليه السلام شوند .

ابلاغ جهاني غدير و مسئله جانشيني بلافصل اميرالمؤمنين علي عليه السلام آنقدر بر اصحاب صحيفه ملعونه گران آمد كه دستور دادند دو تن از همسران رسول خدا كه قرآن با لعن و نفرين از آنها ياد مي كند با زهر جفا، خاتم الانبياء را مسموم و به شهادت برسانند.

مسئله تا آنجا نيز ختم نشد. بعد از شهادت رسول خدا صلي الله عليه وآله سقيفه را به ياد صحيفه ملعونه شان بنيان نمودند و بر كنار زدن جانشين بلافصل رسول خاتم كوشش كردند و نتيجه آن شد كه باب مدينة العلم نبوي را خانه نشين كردند و درب خانه اش را سوزاندند و ليلة القدر جهان هستي، كوثر وجود رسول خدا، حضرت عصمت الله الكبري فاطمه زهرا سلام الله عليها را به شهادت رسانيدند و گوهر وجودش حضرت محسن را سِقط كردند و با به شهادت رسانيدن اولاد طاهرين آن حضرت لكه ننگ بر صفحات تاريخ به يادگار گذاردند. سپس آنها كه ديدند نتوانستند حقيقت اسلام را كه ولايت ائمه معصومين عليهم السلام است از بين ببرند به ناچار به تخريب و ويران نمودن و هتك حرمت آثار و قبور مطهرشان روي آوردند.

هشتم شوال، سالروز تخريب بقيع بدست فرقه وهابيت

ديروز با تخريب قبور ائمه بقيع ، مسلمانان و انديشمندان و دانشمندان و نخبگان آزاده جهان را عزادار كردند و روز بعد با تخريب قبور مطهره سامراء مقدس و خانه حضرت مهدي موعود ارواحنافداه و امروز نيز در عراق، بحرين، عربستان، پاكستان، افغانستان و سوريه… با تفجير و قتل عام ….

ص: 5

واقعا علت و ريشه اين جنايات هولناك چيست؟

بزرگ مرجع عاليقدر شيعيان جهان ، حضرت آيت الله العظمي حاج سيد صادق حسيني شيرازي مدظله العالي علت و ريشه اين بي حرمتي ها را روي گرداني جنايتكاران از فرهنگ اهل بيت عليهم السلام مي دانند و مي فرمايند :

فرهنگ اهل بيت عليهم السلام فرهنگ رأفت و رحمت است. بر خلاف فرهنگ دشمنان اهل بيت عليهم السلام كه فرهنگ ظلم و قساوت مي باشد. اين فرهنگ از همان روزي آغاز شد كه ابوسفيان به مبارزه با پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله برخاست و تا 22 سال، تمام توش و توان و امكانات و پول خود را صرف جنگ افروزي با حضرت كرد. پس از وي معاوية بن ابي سفيان و يزيد لعنت الله عليهم اين جريان را ادامه دادند و سپس بني اميه و بني مروان و بني العباس لعنت الله عليهم اين فرهنگ را گسترش و تثبيت نمودند.

اغلب مردم امروز جهان فرهنگ اهل بيت عليهم السلام را نمي شناسند و تفاوت آن را با فرهنگ دشمنان اهل بيت عليهم السلام نمي دانند.

بروز حوادثي چون هتك حرمت حرمين عسكريين عليهما السلام در سامراء مقدس، فاجعه بقيع و ديگر فجايع همگي نتيجه همين ناآگاهي است و ما وظيفه داريم اين دو فرهنگ را براي مردم دنيا در كنار هم بگذاريم تا بتوانند اين دو را با هم مقايسه كنند. در چنين ايامي (هشتم شوال) نسبت به ساحت قدس رسول خدا صلي الله عليه وآله و خاندان گرامي ايشان _ و بلكه قرآن و اسلام _ اهانت بزرگي انجام شد. اين اهانت كه هنوز هم آثار و پيامدهاي آن باقي است عبارت است از: «ويران كردن بارگاه مطهر چهار امام بقيع عليهم السلام در مدينه منوره».

ص: 6

بايد تكليف خود را در قبال هدم بارگاه امامان بقيع عليهم السلام كه از بزرگ ترين منكرات روزگار است به جا آوريم.

پاداش اخروي هر يك از ما به مقدار خدمات چنين فاجعه اي است كه هيچ گاه و به هيچ نحو جبران نخواهد شد. برخي از امور قابل جبران است ولي همه عقلا مي دانند كه دست زدن و اهانت به مقدسات از اموري است كه به هيچ عنوان جبران پذير نيست. زماني كه اين مكان مقدس بازسازي شود تنها جلو استمرار بخشي از فاجعه گرفته مي شود ولي فاجعه فاجعه است.

هركس در هرجا هست از فرصت استفاده كند و مظلوميت بقيع را به جهانيان مطرح نموده، ديگران را نيز براي رفع آن فرا خواند. اين امر (نامگذاري ٨ شوال به روز جهاني بقيع) وظيفه اي است شرعي در راه احياء “بقيع غرقد”.

اميد است با قيام همه مؤمنين ومؤمنات به انجام اين وظائف الهيه قلب مقدس امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را مسرور بدارند.

سايت اسلام پرس

پيشينه با عظمت بقيع

يكى از پرخاطره ترين مكان هاى مدينه، قبرستان بقيع است؛ جايى كه آن را پيش از آمدن پيامبر صلي الله عليه وآله«بقيع الغرقد» مى ناميدند. «غرقد» نوعى درخت است كه در گذشته، داخل اين قبرستان و يا در كنار آن وجود داشته و به تدريج با گسترش قبرستان، آن درخت ها از ميان رفته است.

بقيع به عنوان زمينى در حاشيه بخش مركزى يثربِ پيش از اسلام، گورستان مردم اين شهر بود و پس از اسلام نيز به عنوان مهم ترين گورستان مدينه شناخته شد. اين گورستان با وسعت نسبتاً زياد خود به مانند نوع قبرستان هاى كهن كه در محيطى باز و پراكنده بوده در طول قرون مختلف اسلامى، مَدْفن صحابه، تابعين ومهم تر از همه، چهار تن از امامان عليهم السلامبوده و از اين رو محل زيارت تمامى زائران مدينه منوّره است.

ص: 7

بقيع در ناحيه شرقى مسجدالنبى صلي الله عليه وآله و تقريباً در فاصله يك صد مترى آن واقع شده وبارها حدود آن تغيير كرده است. اين قبرستان تا يكصد سال پيش، خارج از حصار قرار داشته، اما اكنون در ميان شهر مدينه واقع شده، از چند سوى در محاصره خيابان هاى ستين، عبدالعزيز و ابوذر و باب العوالى قرار گرفته است.

بقيع در آغاز دولت اسلامىِ مدينه، مانند پيش از اسلام، به عنوان قبرستان، مورد استفاده قرار گرفت. يكى از نخستين مهاجران كه در بقيع مدفون شد، عثمان بن مظعون بود. وى در مكه به پيامبر صلي الله عليه وآله گرويد، سپس به حبشه هجرت كرد و پس از مهاجرت به مدينه در جنگ بدر حضور يافت و آنگاه درگذشت.

به نقل از ابن حجر، وقتى عثمان بن مظعون درگذشت، رسول خدا صلي الله عليه وآله در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود، او را بوسيد. زمانى هم كه ابراهيم فرزند پيامبر صلي الله عليه وآله درگذشت، حضرت فرمود: او به سَلَف صالح ما عثمان بن مظعون پيوست. «1» رسول خدا صلي الله عليه وآله وقتى عثمان بن مظعون دفن شد، نشانى بر گور او قرار داد و فرمود: اين نشانه گور اوست تا كسانى كه بعد مى ميرند كنار گور او دفن شوند. «2»

پراكندگى قبرستان، از همان زمان مطرح بوده و به همين دليل است كه اكنون برخى از قبور صحابه، در فاصله اى بسيار دورتر از بخش اوليه آن در زمان ما قرار گرفته است. براى نمونه مى توان به فاصله قبر سعد بن معاذ با قبور ائمه اطهار عليهم السلام اشاره كرد. از ديگر چهره هاى معروف صحابه كه در دوره حيات پيامبر صلي الله عليه وآله درگذشت و در بقيع آرميد، همين سعدبن معاذ است كه در نبرد خندق مجروح شد و چندى بعد به شهادت رسيد.

ص: 8

گفتنى است كه محدوده حد فاصل ميان بقيع و حرم پيغمبرصلي الله عليه وآله تا چند سال پيش مجموعه از خانه ها و كوچه و بازار و كتابخانه عارف حكمت را تشكيل مى داد كه بخش هاى مختلف آن به مرور از ميان رفت و در حال حاضر به صورت يك فضاى سنگفرش باز به عنوان حياط باز مسجد مورد استفاده است. در اين محله كه ميان شيعيان به محله بنى هاشم شهرت دارد، خانه اى وجود داشت كه به عنوان خانه امام جعفر صادق عليه السلام شهرت داشت و كوچه تنگ مزبور را نيز به عنوان «زقاق جعفر» مى شناختند. از اين خانه و كوچه كه در حوالى سالهاى 60 تا 63 تخريب شد، تصاويرى برجاى مانده است.

(1). الاصابه، ج 4، ص 462 (تحقيق البجاوى).

(2). طبقات ابن سعد (ترجمه فارسى)، ج 3، ص 345

آثار اسلامى مكه و مدينه، ص: 374-375

بيان واقعه تلخ تخريب قبور ائمه بقيع عليهم السلام

تا به حال نام يوم الهدم را شنيده ايد ؟ يوم الهدم يعني روز ويران كردن. ..

در هشتم شوال سال 1344 هجري قمري پس از اشغال مكه، وهابيان به سركردگي عبدالعزيزبن سعود روي به مدينه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، سرانجام آن را اشغال نموده، مأمورين عثماني را بيرون كردند و به تخريب قبور ائمه بقيع و ديگر قبور هم چنين قبر ابراهيم فرزند پيامبر اكرم – صلي الله عليه و آله و سلم – قبور زنان آن حضرت، قبر ام البنين مادر حضرت اباالفضل العباس – عليه السلام – و قبر عبدالله پدر پيامبر و اسماعيل فرزند امام صادق – عليه السلام – و بسياري قبور ديگرپرداختند. ضريح فولادي ائمه بقيع را كه در اصفهان ساخته شده بود و روي قبور حضرات معصومين امام مجتبي، امام سجاد، امام باقر و امام صادق – عليهم السلام – قرار داشت را از جا در آورده، بردند. اما اين اولين حمله آنان به مدينه نبود. آنان در سال 1221 هجري نيز يك بار ديگر به مدينه هجوم برده، پس از يك سال و نيم محاصره توانسته بودند آن شهر را تصزف كنند و پس از تصرف اقدام به غارت اشياي گرانبهاي حرم پيامبر – صلي الله عليه و آله و سلم – و تخريب و غارت قبرستان بقيع نمودند.

ص: 9

طبق نقل تاريخي آن ها در اين حمله چهر صندوق مملو از جواهرات مرصع به الماس و ياقوت گرانبها و حدود يكصد قبضه شمشير با غلاف هاي مطلا به طلاي خالص و تزيين شده به الماس و ياقوت و. .. به يغما بردند. و اين نيز نخستين حمله آنان به مقدسات اسلامي نبود. صلاح الدين مختار نويسنده و مورخ وهابي در كتاب "تاريخ امملكه العربيه السعوديه كما عرفت" بخشي از افتخارات وهابيت در حمله به كربلاي معلي را چينن شرح مي دهد : در سال 1216 اميرسعود در رأس نيروهاي بسياري از مردم نجد و حبوب و حجاز و تهامه و نواحي ديگر به قصد عراق حركت نمود و در ماه ذي القعده به شهر كربلا رسيد و آن را محاصره كرد. سپاه مذكور باروي شهر را خراب كردند و به زور وارد شهر شدند. بيشترمردم را در كوچه و بازار و خانه ها به قتل رسانيدند و نزديك ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج شدند، سپس در محلي به نام ابيض گرد آمدند. خمس اموالرا خود سعود برداشت و بقيه را به هر پياده يك سهم و به هر سوار دو سهم قسمت كرد. (چون به نظر آنها جنگ با كفار بود)

عثمان بن بشر از ديگر مورخان وهابي درباره حمله به كربلا چنين مي نويسد: "… گنبد روي قبر (يعني قبر امام حسين عليه السلام) را ويران ساختند و صندوق روي قبر را كه زمرد و ياقوت و جواهرات ديگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و قرآن هاي نفيس و جز آن ها يافتند، غارت كردند و نزديك ظهر از شهر بيرون رفتند در حالي كه قريب به 2 تن از اهالي كربلا را كشته بودند."

ص: 10

جالب اين جاست كه مورخ مزبور نام كتاب خود را "عنوان المجد في تاريخ نجد" گذاشته و از اين وقايع به عنوان نشانه هاي مجد و شكوه و عظكت وهابيت ياد كرده است!

اما اين فقط شيعيان و اماكن مقدسه آن ها نبودند كه وهابيان آثار مجد و شكوه خود را در آن به نمايش گذاشته اند، مكه مكرمه و طائف نيز از حملات آنان در امام نماند. "جميل صدقي زهاوي" در خصوص فتح طائف مي نويسد: "طفل شيرخواره را بر روي سينه مادرش سر بريدند، جمعي را كه مشغول فراگيري قرآن بودند كشتند، چون در خانه ها كسي باقي نماند، به دكان ها و مساجد رفتند و هر كس بود، حتي گروهي را كه در حال ركوع و سجود بودند، كشتند. كتاب ها را كه در ميان آن ها تعدادي مصحف شريف و نسخه هايي از صحيح بخاري و مسلم و ديگر كتب فقه و حديث بود، در كوچه و بازارافكندند و آنها را پيمال كردند."

سرزدن اين قبيل امور از پيروان محمد بن عبدالوهاب شگفت نيست! تابعان كسي كه همه مسلمانان را كافر و مشرك مي دانست و مكه و مدينه را قبل از آنكه به دست وهابيان بيافتد، دارالحرب و دارالكفر!مي دانست. در كتاب "الدررالسنيه" مي خوانيم:

"وي - محمد بن عبدالوهاب – از صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و اله نهي مي كرد و از شنيدن آن ناراحت مي شد. صلوات فرستنده را اذيت مي كرد و به سخت ترين وجه مجازات مي نمود.

حتي او دستور داد مرد نابيناي متديني را كه مؤذن بود و صوت خوشي داشت، چون به حرف او گوش نداده، بر پيامبر صلي الله عليه و اله صلوات فرستاده بود، به قتل رسانند. بسياري از كتب مربوط به صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و آله را به آتش كشيد و به هريك از پيروانش اجازه مي داد قرآن را مطابق فهم خود تفسير كند."

ص: 11

محمد بن عبدالوهاب به نوبه ي خود در اعتقادات پيرو"ابن تيميه حنبلي" است، كه در قرن هشتم هجري مي زيسته است، از ابن تيميه عقايد جالبي نقل شده است. از جمله اينكه او خدا را جسم مي دانست! براي ذات مقدس خداوند دست و پا و چشم و زبان و دهان قائل بود! ابن بطوطه جهانگرد معروف در سفرنامه ي حود مي گويد: "ابن تيميه را بر منبر مسجد جامع دمشق ديدم كه مردم را موعظه مي كرد و مي گفت: خداوند به آسمان دنيا مي آيد، همان گونه كه من اكنون فرود مي آيم! سپس يك پله از منبر پائين مي آمد!"

عقايد او آنچنان سخيف و بي مقدار بود كه خود اهل سنت وي را به زندان افكندند و در رد او كتب متعددي را به رشته تحرير درآوردند.

اين قطره اي كوچك از مرداب اعتقادات و عملكرد وهابيان در طول اين ساليان است. در طول اين دوران دانشمندان زيادي چه شيعه و چه سني به نقد عقايد وهابيت دست زده اند و به شبهات گوناگون آنان پاسخ داده اند. يكي از شبهات آنان مسأله ي بناء بر قبور است. آن ها ساختن بنا اعم از مسجد يا غير آن را بر قبر حرام مي دانند. در اين نوشتار سعي مي كنيم پاسخي مناسب به شبهه ي مذكور بدهيم. نخست آنكه: اين شبهه ي آنان را صريح آيه ي 21 سوره كهف دفع مي نمايد، كه در خصوص ماجراي اصحاب كهف از قول مومناني كه مي خواستند ياد اصحاب كهف را گرامي دارند مي فرمايد: لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا (بي ترديد بر روي قبور آنان مسجدي بنا مي كنيم) دوم آنكه: هنگام ظهور اسلام و در دوران فتوحان اسلامي بناهايي بر قبور انبياء گذشته وجود داشت. از جمله مي توان به قبر حضرت داوود و حضرت موسي در بيت المقدس اشاره نمود. جالب اينجاست كه خليفه دوم كه طبق نظر اين آقايان از صحابه است و معصوم، خود براي انعقاد پيمان صلح به بيت المقدس رفت و پس از تسلط بر آن شهر، اقدامي در راستاي از بين بردن اين قبور به عمل نياورد…

ص: 12

اما به راستي قومي كه در تاريخ نه چندان طولاني خود، چنان كه از زبان مورخين خودشان شنيديم قرآن ها را در خيابان ها لگد مال ساختند و در قتل عام پيروان علي عليه السلام و ساير خلفا فرقي نگذاشتند و مجد خود را در غارت و قتل جستجو مي كردند، شايستگي اين را دارند كه مخاطب يك استدلال قرآني و يا حتي تاريخي قرار گيرند؟!

عقائد مشترك وهابيون و دشمنان غدير

ترور شخصيتهاي الهي

شخصيت پيامبر صلي الله عليه و آله

توسط دشمنان غدير

ترور شخصيت پيامبر صلي الله عليه و آله توسط اهل سقيفه

ابلاغ جهاني غدير و مسئله جانشيني بلافصل اميرالمؤمنين علي عليه السلام آنقدر بر اصحاب صحيفه ملعونه گران آمد كه دستور دادند دو تن از همسران رسول خدا كه قرآن با لعن و نفرين از آنها ياد مي كند با زهر جفا، خاتم الانبياء را مسموم و به شهادت برسانندو بدين صورت شخص رسول خدا صلي الله عليه و آله ترور گرديد.

اهل سقيفه با شكستن حرمت شخصيت رسول خدا صلي الله عليه و آله وپايين آوردن آن سعي كردند به اهداف پليد خود برسند ازجمله كارهايي كه كردند اينكه ،در لحضات آخر عمر شريف آنحضرت ، ايشان را هذيان گو معرفي نموده و با شكستن حرمت شخصيت رسول خدا صلي الله عليه و آله ( مقام نبوت) ، مصيبت بزرگي رابراي اسلام ايجاد نمودند كه براي آن جبراني نخواهد بود.حضرت زهرا عليها السلام در خطبه فدكيه در شكوه از اهل سقيفه به اين موضوع پرداخته وچنين ميفرمايند :

(...و اُزيلت الحرمة عند مماته فتلك و الله النازلة الكبرى و المصيبة العظمى؛ هنگام درگذشت آن جناب حرمت از ميان رفت، و به خدا قسم اين است مصيبت بزرگ و فاجعه جبران ناپذيراست...)مصيبت هم مسموم نمودن آن حضرت است وشهادت ايشان وهم اهانت به ايشان در لحضه شهادت.

ص: 13

اين مطلب در هر دو صحيح [مسلم و بخارى] از ابن عباس نقل شده كه مى گفته است: اى واى از روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه يى بود ابن عباس سپس چندان گريست كه اشكهايش شنها را خيس كرد، ما گفتيم: اى ابن عباس در پنجشنبه چه اتفاقى افتاده است گفت: در آن روزكه پيامبر (صلي الله عليه و آله ) محتضر شد، در خانه، تنى چند از جمله عمر بن خطاب حضور داشتند. پيامبر (صلي الله عليه و آله ) فرمود: بياييد تا براى شما نامه يى بنويسم كه پس از آن گمراه نشويد، عمر گفت: درد و بيمارى بر پيامبر غلبه پيدا كرده است، قرآن پيش شماست و كتاب خدا ما را كافي است. برخى از حاضران گفتند چنين است و برخى گفتند نه و اختلاف پيدا كردند، و همچنان برخى مى گفتند: كاغذ بياوريد تا براى شما نامه يى بنويسد كه پس از او هرگز گمراه نشويد، و برخى مى گفتند: سخن درست همان است كه عمر مى گويد، و چون در محضر پيامبر ياوه سرايى و اختلاف بسيار كردند، پيامبر (صلي الله عليه و آله ) به آنان فرمود: برخيزيد، و برخاستند، و ابن عباس مى گفته است: مصيبت و تمام مصيبت در اين بوده است كه مانع آن شدند تا پيامبر آن نامه را براى شما بنويسد.(1)

پيامبري را كه قرآن در سوره نجم آيه 3و4 مورد تكريم و تمجيد قرار مي دهد و مي فرمايد:ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي،عمربن الخطاب او را به هذيان گويي متهم مي كند!و شخصيت پيامبر را مورد هجمه قرار مي دهد و كلام پيامبر را از حجيت ساقط ميكند.

ص: 14

اين برخورد سقيفه نشينان در حيات پيامبر،وامروزه وهابيون هم با الگو گرفتن از اسلافشان پيامبر را مرده معرفي مي كنند واستمداد و كمك خواستن از او را شرك معرفي مي كنند!

(1):جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1 ، صفحة 231

توسط وهابيون

ترور شخصيت پيامبر صلي الله عليه و آله توسط وهابيت

وهابيت درطول حدود دو قرن اخير جنايات زيادي نموده اند كه همه آنها نتيجه ي تفكر اهل سقيفه ميباشد.وهابيون براي ترور شخصيت پيامبر صلي الله عليه و آله زيارت ايشان را منع كرده وبين قبر مطهر آنحضرت وديگر قبور تفاوتي نميگذارند و بنابراين به بهانه هاي مختلف زيارت قبور پيامبران و صالحان بلكه هر گونه تكريم و بزرگداشت آنان را حرام و موجب شرك مى دانند.

«ابن تيميّه» مى گويد: «فمن جعل سفره إلى مسجد الرسول صلى اللّه عليه وسلّم وقبره كالسفر إلى قبور هؤلاء والمساجد التى عندهم فقد خالف إجماع المسلمين وخرج عن شريعة سيّد المرسلين»(1)

هر كس سفرش را به قصد زيارت قبر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) انجام دهد، مثل كسانى كه به قصد زيارت قبور پيشوايانشان در مدينه و مساجدى كه اطراف آن است سفر مى كنند، با اجماع مسلمانان مخالفت نموده و از شريعت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) خارج شده است.

از ديگر جناياتي كه اين فرقه ضاله در بي حرمتي به شخصيت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) انجام داده اند اينكه ،آنها با انحرافاتي كه در دين اسلام ايجاد كرده اند و همچنين انجام فعاليتهاي تروريستي ،اذهان غير مسلمان را به اسلام وشخص رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) بد بين نموده اند و به دروغ بر پيرو ي از سنت نبوي ادعا باطل ميكنند.

ص: 15

حضور در حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين گذشته از اين كه قدرشناسى از جان فشانى ها و فداكارى هاى آنهاست، بيعت با آن حضرات و نشان پايدارى بر آرمان هاىآنها به شمار مى رود. اين مطلب از امام هشتم عليه السلام وارد شده است:

«إنّ لِكُلِّ إمامٍ عَهداً فى عُنُقِ أوْلِيائِهِ و شِيعَتِهِ و إنَّ مِنْ تَمامِ الوَفاءِ بِالعَهْدِ زيارةَ قُبُورِهِم»

«هر امامى بر گردن دوستان و شيعيان خويش پيمانى دارد و زيارت قبور پيشوايان، بخشى از عمل به اين پيمان است».(2)

نه تنها پيامبر صلى الله عليه و آله به طور شفاهى، ياران را به زيارت قبور مى خواند، بلكه خود نيز عملًا به زيارت آنها مى رفت.

مُسلِم در صحيح خود نقل مى كند: عايشه همسر پيامبر صلى الله عليه وآله مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله در آخرين بخش شب، خانه را به قصد زيارت بقيع ترك مى كرد و آنگاه وارد اين سرزمين مى شد و با آرميدگان در دل خاك چنين مى گفت:

السَّلامُ عَلَيكُم دارَ قَومٍ مُؤمنينَ وَ أتاكُم ما تُوعَدوُنَ غَدَاً مُؤَجَّلوُنَ وَ إنّا إن شاءَ اللَّهُ بِكُمْ لاحِقُونَ. ألّلهُمَّ اغْفِرْ لأهلِ البَقيعِ الغَرْقد. (3)

درود بر شما اى ساكنان خانه افراد باايمان! آن چه كه به وقوع آن در آينده وعده داده مى شديد، سراغ شما آمد (و شما ميان مرگ و روز رستاخيز به سر مى بريد.) ما نيز به شما خواهيم پيوست. پروردگارا! اهل بقيع غرقد را بيامرز!

نه تنها خود پيامبر صلى الله عليه و آله به زيارت آنها مى شتافت، حتى همسر خود را نيز تعليم و آموزش داد كه آنها را اين چنين زيارت كند:

السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ الدِّيار مِنَ الْمؤمنينَ وَ الْمُسلِمينَ وَ يَرْحَمُ اللَّهُ المُستَقدمين مِنّا وَ المُستَأخِرينَ وَ إنّا إنْ شاءَاللَّهُ بِكُم لاحِقُونَ.(4)

ص: 16

درود بر ساكنان مؤمن و مسلمان اين سرزمين! خداوند همه مؤمنان را چه آنها كه قبلًا درگذشته اند و چه آنها كه بعداً در خواهند گذشت رحمت كند، ما نيز به خواست خدا به شما خواهيم پيوست.

همسر رسول خدا و دخت گرامى پيامبر، فاطمه زهرا عليها السلام به زيارت قبور مى رفتند و احدى بر آنان ايراد نمى گرفت، ولى اكنون باب زيارت قبور بقيع به روى زنان بسته است. اين يك نوع تناقض بين سنّت صحابه و رفتار دستگاه هاى دينى برخى كشورهاست. آيا حكم خدا در قرن چهاردهم دگرگون شده است؟ چرا بايد زنان از آثار سازنده زيارت قبور، آن هم زيارت شهيدان و اوليا محروم باشند؟!

تقى الدين سبكى شافعى (م 756) از فقيهان چيره دستى است كه عقايد ابن تيميه را در مورد عدم استحباب زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله نقد كرده و كتابى به نام «شفاء السّقام فى زيارة خَيْرِ الأنام» نوشته است. وى در اين كتاب، احاديثى را كه محدّثان درباره زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اند گردآورده است كه مى تواند مسأله را به حد تواتر برساند. حتى مفتى سابق عربستان سعودى- عبدالعزيز بن باز- به اين خيل پيوسته و صريحاً به استحباب زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله فتوا داده است.

ما در اين جا فقط به نقل چند روايت مى پردازيم.

عبداللَّه بن عمر از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند:

مَنْ زارَ قَبْرى وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتى(5)

هر كس قبر مرا زيارت كند حتماً او را شفاعت خواهم كرد.

امام محمد باقر عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند:

مَنْ زارَنى حَيّاً و مَيِّتاً كُنْتُ لَهُ شَفيعاً يَومَ القيامةِ(6)

ص: 17

هر كس مرا زنده يا مرده زيارت كند او را شفاعت خواهم كرد.

اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد:

أتِمُّوا بِرَسولِ اللَّهِ حَجَّكُمْ إذا خَرَجْتُم الى بيتِ اللَّهِ فَإنَّ تَرْكَهُ جفاءٌ و بِذلِكَ أُمِرْتُمْ وَ أَتِمُّوا بِالقُبُورِ الَّتى ألْزَمَكُمُ اللَّهُ زِيارَتَها وَ حَقَّها.(7)

زمانى كه آهنگ زيارت خانه خدا كرديد حج خود را با زيارت مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله به پايان برسانيد زيرا ترك زيارت مرقد او جفا بر آن حضرت است و شما به اين كار مأمور شده ايد و نيز با زيارت قبورى كه به زيارت آنها ملزم شده ايد حج خود را به پايان برسانيد.

روى اين اساس، همه مسلمانان جهان، در ايام حج، برنامه سفر خود را طورى تنظيم مى كنند كه يا در رفتن و يا به هنگام برگشتن، به زيارت مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله موفق شوند.

چه بسا راه دورى را برمى گزينند تا به اين هدف جامه عمل بپوشانند.(8)

حاكم نيشابورى ( متوفاى 405 ه_ ) از داود بن ابو صالح نقل مى كند :

روزى مروان حَكَم ديد كه شخصى صورت خود را بر قبر پيامبر صلي الله عليه وآله گذاشته است ، با شتاب سوى او آمد و گردن او را گرفته ، از جاى بلند كرد و گفت: مى دانى چه مى كنى ؟! منظور وى اين بود كه چرا به زيارت سنگ و كلوخ آمده اى ! زائر كه ابو ايوب انصارى - از صحابه پيامبر صلي الله عليه وآله بود گفت: آرى خوب مى دانم كه چه مى كنم ! من هرگزبه زيارت سنگ نيامده ام ، بلكه به زيارت پيامبر صلي الله عليه وآله آمده ام.

از رسول اللّه صلي الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: «بر دين خدا گريه نكنيد اگر متولّيانش اهل بودند ، و آنگاه كه نااهلان برآن حكم راندند ،برايش بگرييد .»

ص: 18

جالب است كه اين حديث را حاكم و ذهبى هر دو صحيح مى دانند!

از اين رخداد تاريخى به خوبى روشن مى شود كه ريشه اين تفكّر از بنى اميه و به خصوص مروان بن حكم؛ همان طرد شده رسول اللّه صلي الله عليه وآله است .(9)

گروه وهابى تبرك به آثار اولياء را شرك مى دانند و كسى را كه محراب و منبر پيامبر را ببوسد مشرك مى خوانند هر چند در آن به هيچ نوع الوهيت معتقد نباشد!

امامسلمانان به آثار رسول خداصلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم از قبيل: موى آن حضرت، آب وضو، لباس، ظروف و بدن مطهر آن حضرت و ... تبرك مى جستند، تا اينكه به صورت سنّتى در بين صحابه در آمد و سپس تابعين و صالحين در عصرهاى بعدى از آنان پيروى نمودند.

ابن هشام در كتاب خود، در ضمن فصلى كه براى صلح حديبيه گشوده است مى نويسد:قريش، عروة ابن مسعود ثقفى را به نزد پيامبر فرستادند. اومدّتى در محضر رسول خداصلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم نشست و پس از آنكه از قصد پيامبر براى حركت به طرف مكه خبر دار شد، به سوى قريش بازگشت و از آنچه ديده بود گزارش دادو گفت: وقتى محمّد وضو مى گيرد اصحابش براى گرفتن آب وضوى او از يكديگر سبقت مى گيرند و هر مويى كه از سر او مى افتد بر مى دارند ... سپس ادامه داد: اى قبيله قريش! من، كسرى، قيصر و نجاشى را فرمانبردار حكومت او ديدم. به خدا سوگند هرگز فرمانروايى را در ميان قوم خود، مانند محمد در بين يارانش نديدم.

من گروهى را ديدم كه به هيچ قيمتى حاضر به تسليم محمد نيستند، اينك خود دانيد!(10)

ص: 19

بسيارى از انديشمندان مسلمان، وقايعى را كه در زمينه تبرّك صحابه به آثار پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم رخ داده است، ثبت و ضبط كرده و كتابهانوشته اند. محور اين كتاب ها پيرامون: تبرّك با كام بردارى اطفال به وسيله پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم، تبرك به وسيله مسح يا مس پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم، استفاده از آب وضو و غسل و باقيمانده خوردنيها و نوشيدنيهاى آن حضرت است.

البته تبرك جستن صحابه منحصر در اين موارد نيست، آنان از آبى كه حضرت در آن دست كرده يا از آن نوشيده، مو، عرق، ناخن، ظرف آب، منبر، سكه هاى طلايى كه به كسى داده بودند و بالاخره به قبر آن حضرت تبرك مى جستند و با گذاردن گونه هاى خود بر تربت پاك آن حضرت، اشك مى ريختند.

علامه محقق، محمد طاهر ابن عبدالقادر، از علماى مكه مكرّمه، كتابى با عنوان «تبرّك الصّحابه» نگاشته است. در بخشى از اين كتاب آمده است:

«صحابه رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم كه الگوى هدايت يافتگان و صالحانند، بر تبرّك به آثار رسول خداصلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم، اتفاق نظر دارند. آنان خود از مو، آب وضو، عرق، لباس، ظروف، تماس با بدن آن حضرت و ... تبرّك مى يافتند. اينگونه تبرّك ها در زمان آن حضرت انجام مى شد و ايشان باعدم مخالفتشان، آن را تأييد مى كردند و اين خود دليل محكمى بر مشروعيّت اين اعمال است و اگر مشروعيت نداشت و مورد تأييد آن حضرت نبود، قطعاًپيامبر از آن نهى مى كردند و جلوگيرى مى نمودند.

احاديث صحيح و اجماع صحابه، علاوه بر آنكه دليل مشروعيت تبرّك به آثار پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم است، دليل بر ايمان قوى، شدّت محبّت، علاقه و اطاعت صحابه نسبت به رسول گرامى اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم است.(11)

ص: 20

(1)نقدى بر وهابيت، ص: 30

(2):پاسدارى از مرقد پيامبران و امامان،: آيت الله جعفر سبحانى ص: 18

(3): صحيح مسلم، ج 3، ص 63، كتاب جنائز.

(4):صحيح مسلم، ج 3، ص 64، كتاب جنائز.

(5):سنن دارقطنى، ج 2، ص 78، باب المواقيت.

(6):قرب الاسناد، 3.

(7):خصال صدوق، ج 2، ص 406.

(8):پاسدارى از مرقد پيامبران و امامان، آيت الله جعفر سبحانى ص: 21تا23

(9)مستدرك حاكم ، ج 4 ، ص 560.

(10):السيرة النبوية: 2/ 314، صلح حديبيه.

(11):مرزهاى توحيد و شرك، نويسنده:آيت الله جعفر سبحانى،ص: 175تا177

شخصيت اميرالمومنين عليه السلام

توسط دشمنان غدير
علي عليه السلام در كنار بستر پيامبر

از اميرالمومنين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: در لحظات آخر عمر پيامبر، من و فاطمه و حسن و حسين در حضور پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله بوديم ناگاه آن حضرت متوجه ما و مشغول گريه شد! من گفتم: يا رسول اللَّه! چه باعث گريه شما شد؟ فرمود: براى آن ظلم و ستمهائى كه بعد از من به شما ميرسد گريان شدم، گفتم: كدام ظلم و ستمها!؟ فرمود: گريه ميكنم براى آن ضربتى كه بر فرق تو خواهد رسيد و آن سيلى كه بر صورت فاطمه خواهد خورد و آن خنجرى كه بران حسن فرو ميرود و زهرى كه ميخورد و شهيد شدن حسين.(1)

اين نمونه اي از جنايات دشمنان با اهل بيت نبي طبق خبر پيامبر مي باشد و تابعين آنها يعني وهابيت هم به تبعيت از آنها با تخريب قبور قبرستان بقيع بغض وكينه خود و بي ادبي خود را نسبت به اهل البيت پيامبر نشان دادند.

(1):زندگاني حضرت امام حسن عليه السلام، علامه مجلسى ص: 159

ص: 21

از زبان خود مولا

اميرالمومنين عليه السلام ازحوادث بعد از ترور شخصيت پيامبر صلي الله عليه وآله ، درمورد ترور شخصيت خود به دست خلفاء چنين مي فرمايد: فإنهم قطعوا رحمي وأضاعوا أيامي وصغروا عظيم منزلتي

بار خدايا از تو در برابر قريش يارى مى خواهم. آنها پيوند خويشاوندى من بريدند و سهم من به هدر دادند و منزلت عظيم مرا خرد شمردند .

الغارات / ترجمه آيتى، ص: 111

در شوراي شش نفري

بعد ازبيست وپنج سال در تركيب شوري او راهم رديف عثمان و عبدالرحمن ابن عوف وطلحه وزبير وسعد بن ابي وقاص قرار داد كه خود حضرت على(عليه السلام) اين معنى را به صورت ظريفى بيان مى فرمايد: «حتى اذا مضى لسبيله جَعَلَها فى جماعة زَعَمَ اَنّى اَحَدُهُمْ فياللهِ وَ لِلشُورى»; تا اين كه عمر بن خطاب هم به راه خود رفت و زندگى او سپرى شد. او خلافت را به جماعتى وانهاد كه مرا هم يكى از آنها قرار داد. بار خدايا! از تو يارى مى خواهم براى شورايى كه تشكيل شد.

حضرت جملاتى را بيان مى كنند و سپس ادامه مى دهند: «فَصَغى رجل منهم لِضغْنِهِ و مالَ الآخرُ لِصهْره مع هَن و هَن»; يكى از افراد شورا به خاطر كينه و حسدى كه داشت از من روى برتافت و راه باطل را در پيش گرفت _ مقصود حضرت، سعد بن ابي وقاص است كه حتى بعد از به خلافت رسيدن اميرمؤمنان(عليه السلام)با آن حضرت بيعت نكرد _ و مرد ديگر به خاطر دامادى و خويشى خود با عثمان از من اعراض كرد _ مراد عبدالرحمن بن عوف است كه شوهر خواهر مادرى عثمان بود. (1)_ هم چنين اعراض ديگران _ طلحه و زبير دلايلى دارد كه ذكر آن خوشايند نيست. واقعيت اين است كه اين شورا معايب فراوانى داشته كه از ديد اهل نظر دور نمانده است و كسانى مانند قاضى افندى صاحب كتاب تشريح و محاكمه در تاريخ آل محمد(صلى الله عليه وآله) به آن پرداخته اند. به طور مثال خليفه دوم مى گويد: اگر پنج نفر متحد و متفق شدند و يكى مخالفت كرد، او را بكشيد، اگر سه نفر موافق بودند و سه نفر مخالف، آن جمعى كه عبدالرحمان بن عوف در ميان آنهاست برگزينيد و سه نفر ديگر را بكشيد. در اين مورد مورخ معروف و شارح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مى نويسد: «ثم قال _ اى عمر _ اُدْعُوا اِلىَّ اباطلحة الانصارى فدعوه له فقال: أنظر يا ابا طلحة اذا عُدْتُمْ مِنْ حُفرتى فكن فى خمسين رجلا من الانصار حاملى سُيُوفَكم فخذ هولاء النفر بامضاء الامر و تعجيله، و اَجْمِعهُمْ فى بيت، و قِفْ باصحابك على باب البيت لِيَتَشاوَروا ويختاروا واحداً منهم، فان اتفق خمسةٌ و ابى واحدٌ فاضرب عنقه، و ان اتفق اربعة، و ابى اثنان فاضرب اعْناقَهُما، و ان اتفق ثلاثةٌ و خالف ثلاثةً فانظر الثلاثة التى فيها عبدالرحمن فارجع الى ما قد اتفقتْ عليه، فان اصرّتِ الثلاثة الاُخْرى على خلافها فاضرب اعناقها، و ان مضتْ ثلاثة ايام و لم يتفقوا على امر فاضرب اعناق الستة وَدَع المسلمين يَخْتاروُا لانفسهم»; عمر، ابوطلحه انصارى را به حضور طلبيد و گفت: وقتى از نزد من رفتيد همراه پنجاه نفر از انصار، با شمشيرهاى آماده مراقب آن شش نفر باشيد تا به سرعت كار خود را انجام دهند و يك نفر را برگزينند. اگر پنج نفر آنان متفق شدند و يك نفر مخالفت كرد او را بكش; اگر چهار نفر موافق بودند و دو نفر مخالفت كردند، آن دو نفر را به قتل برسان و اگر سه نفر با هم موافقت كرده و سه نفر ديگر مخالفت كردند، رأى آن جمعى را كه عبدالرحمان بن عوف در ميان آنان است برگزين و اگر آن جمع ديگر بر مخالفت خود اصرار ورزيدند گردن آنها را بزن و اگر سه روز گذشت و هيچ تصميمى نگرفتند همه آنان را بكش و كار را به خود مسلمانان واگذار.(2)

ص: 22

(1)نهج البلاغه، خطبه 3

(2): شرح نهج البلاغة(ابن أبي الحديد)، ج 1 ، صفحة 187

در نامه 9 نهج البلاغه

در نامه 9 به معاويه نوشت: (شگفتا از روزگار، كه كسى را همتاى من دانند كه چون من گام برنداشته وسابقه درخشانى مانند من ندارد سابقه اى كه احدى نيز مدعى آن نيست مگر آن مدعى كه من نمى شناسمش ونپندارم كه خدا هم او را بشناسد ! سپاس خدا را بر همه حال).آرى، شگفتا از مردمى كه على مظلوم عليه السلام را كه جان پيامبر صلى الله عليه واله وسلم وهمتاى قرآن است با گروهى از مردم بى سر وپا و اوباش قياس كردند ! گويى گوششان سنگين بود واين سخن پيامبر صلى الله عليه واله وسلم را نشنيدند كه فرمود: (على بن ابى طالب از من است ومن از على، هر كه او را با ديگرى قياس كند به من جفا كرده، وهر كه به من جفا كند مرا آزرده است. اى عبد الرحمن، خداوند كتاب روشنى را بر من فروفرستاد ومرا فرمود كه آنچه براى مردم نازل شده برايشان بيان دارم جز براى على بن ابى طالب كه نيازمند به بيان وتوضيح نيست، زيرا خداى متعال فصاحت او را چون فصاحت من ساخته وفهم او را مانند فهم من قرار داده است، واگر حلم مجسم مى شد به صورت على در مى آمد، واگر عقل مجسم مى شد به صورت حسن مى شد، واگر جود وسخا مجسم مى شد به شكل حسين مى گشت، واگر زيبايى مجسم مى شد صورت فاطمه را به خود مى گرفت بلكه باز هم فاطمه بزرگتر است، همانا دخترم فاطمه در نژاد وشرف وكرامت بهترين مردم روى زمين است).

ص: 23

نهج البلاغه : نامه 9

توسط وهابيون
تخريب مسجد غدير خم

يكي از جنايات در مورد تخريب شخصيت توسط وهابيون از محو اسناد وسوزاندن آنها ميباشد كه ،واقعه مهم تاريخي غدير خم از اين نوع ميباشد .وهابيون بااز بين بردن اين آثار ميخواهند بگويند ،واقعه اي بنام غدير خم وجود نداشته وادعاي علي عليه السلام در مورد خلافت بي مورد بوده وشخصيت علي عليه السلام با اهل سقيفه وشوراي شش تفاوتي نداشته وبا اين كار آنحضرت را در رتبه خودشان قرار داده و بزرگترين جنايت را مرتكب شده اند. بنابر مسجد غدير بايد تخريب مي گردد تا بزرگترين فضيلت الهي براي اميرالمومنين علي عليه اليلام به ظاهر محو گردد.

سيد حيدر كاظمي متوفاي 1265ق در كتاب عمده الزائر مي گويد از مساجد شريفه مسجدغديرخم است واين مسجد نزديك جحفه است كه امروزه به نام رابغ خوانده مي شود.ديوار هاي اين مسجدتا امروز باقيست وسابقه ان مشهور ومشخص است.راه حج غالبا از غدير بوده ولي ناصبيان براي مخفي كردن اين فضيلت جاده را تغيير داده اند اگر چه غدير به جاده كنوني هم نزديك است.(1)

مسجد غدير خم كه وسعتي بالغ بر 50 متر مربع داشت در منطقه غدير خم در دو دهه اخير به دست افراد خير و نيكوكار ساخته شده كه نشانگر وجود اهميت اين منطقه بود و افراد بومي و زائران در ان جا نماز مي خواندند. افراطيون سلفي اين بناي مقدس را كه در 12 كيلومتري مسجد جحفه است در اقدامي شبانه به ويرانه اي تبديل كردند.(2)

(1)غدير كجاست؟ص 59

(2)برگرفته از پايگاه اطلاع رساني شيعيان

ويرانه كردن سرزمين فدك وتعويض نام آن

ص: 24

فدك مال شخصي همسر علي عليه السلام بود وبي حرمتي به ان ،اهانت به علي عليه السلام ميباشد سرزمين فدك با وجود اينكه هنوز به حضزت زهرا سلام الله عليها منسوب است و چشمه هاي ،باغها، مسجد وديگر بناهاي آن بنام آنحضرت متبرك است ؛در اين زمان با آن وسعت و استعداد براي ايجاد منطقه اي اقتصادي بدليل منسوب بودن به حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها تعمدا بدست فراموشي سپرده ميشود و ويرانه اي از آن بجا مانده و از چشم زائران بدور ميماند مبادا كه ياد و خاطره اين سرزمين و وقايع پيرامون آن، از جمله ظلمي كه در حق حضرت زهرا سلام الله عليها روا داشتند تداعي نگردد...واينكه مبادا ياد وخاطره شهيده دفاع از غديروصاحب ان مرور گردد.

از ديگر خيانتهايي كه در اين راستا آل سعود وهابي در مورد فدك انجام داده اند اينه نام سرزمين فدك را به (حائط )تغيير داده اند كه نام فدك هم از زبانها محو گردد

تخريب بيت الأحزان

بيت الأحزان ياداور شكوه ها وگريه هاي دختر پيامبر بوده كه از بي وفايي مردم مدينه به گوش ميرسيد ،مردمي كه امام زمان خود وجانشين پيامبر را رها نموده وشخص ديگري را بعنوان رهبر وامام خود برگزيده وگمراه شده اند .

وهابيون باتخريب بيت الأحزان اين صدارا به ظاهر خاموش كرده ومانع از رسيدن صداي مظلوميت علي عليه السلام و مدافع آن ،به گوش مردم شده اند.واين اين اهانت به شخصيت علي عليه السلام است.

مرحوم علّامه، سيدعبدالحسين شرف الدين، بيت الأحزان را پنج سال قبل از تخريب، زيارت و به تناسب بحثى در كتاب خود «النص و الاجتهاد» به اين مطلب تصريح نموده است كه گفتار او را مى آوريم:

ص: 25

«... سپس على بن ابى طالب عليه السلام در بقيع محلى را آماده ساخت كه فاطمه زهرا سلام الله عليها براى گريه كردن، بدانجا مى آمد و بيت الأحزان ناميده مى شد و شيعيان در طول تاريخ، اين بيت را همانند مشاهد و حرمهاى مقدس زيارت مى نمودند تا اينكه در اين ايّام كه سال 1344 ه. است، ملك عبدالعزيز بر سرزمين حجاز مسلط و با دستور وى بر اساس پيروى اش از وهابيگرى، منهدم گرديد و در سال 1339 هجرى كه خداوند توفيق سفر حج و زيارتِ پيامبر صلي الله عليه وآله و مشاهد اهل بيتش در بقيع را بر من عنايت فرمود، بيت الاحزان را زيارت كردم».

«... و كنّا سنة 1339 تشرّفنا بزيارة هذا البيت (بيت الاحزان) ... في البقيع ...».

تخريب محله بني هاشم

محله بني هاشم در مدينه يادآور جنايت اهل سقيفه است كه چگونه وحشيانه به بيت وحي هجوم آورده وپس از آتش زدن آن، محسن شش ماهه ي آنحضرت را شهيد ومادرش را نيز شهيده كردند وچگونه با بي حيايي تمام ريسمان به گردن وصي پيامبر يعني علي عليه السلام انداختند ومي كشيدند ودر مقابل او همسرش را ميزدند .

وهابيون بايد به هر شكل ممكن جنايات اربابان خود را به ظاهر پاك نمايندو براي اينمنظور بهترين كار را محو اين آثار دانسته و بااين كار بزرگترين سرپوش را روي جنايات اهل سقيفه گذاشته اند و اين عمل ننگين بي حرمتي به شخصيت اول مظلوم عالم علي عليه السلام ميباشد.

مسجد النبي در مدينه درهاي متعدد دارد مانند باب جبرئيل، باب النساء و ... روبروي باب جبرئيل و باب النساء خانه ها و كوچه هاي تنگ و بسيار قديمي وجود داشت. اين خانه ها و كوچه ها معروف به محله بني هاشم بود. برخي از اين كوچه ها تا قبرستان بقيع امتداد داشت و در دوران هاي مختلف محفوظ مانده بود و برخي از خانه هاي آن نيز بازسازي شده بودند. مالكان مغازه ها و دكان هاي اين كوچه از سادات علوي بودند. از سال 1364 هجري شمسي تا 1366 اين محله به كلي تخريب و تا قبرستان بقيع باز و محل عبور و مرور زائران شد و بخشي از آن در توسعه شرقي مسجد النبي جزو مسجد شد. همين الان از باب البقيع، قبرستان بقيع به طور مستقيم ديده مي شود. در اين محله آثار تاريخي هم تخريب شد (تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه و مدينه منوره، اصغر قائدان، ص 289). در اين كتاب همه آثار باستاني تخريب شده در توسعه مسجد النبي توضيح داده شده است.محله بني هاشم در مدينه، در زمان هاي قديم از محله هاي آباد شهر محسوب مي شد ولي پس از تسلط آل سعود رو به خرابي گذاشت و در عصر ما اين محله از محله هاي عقب مانده مدينه بود. در اين محله به همت ايرانيان مهديه اي ساخته شد و شيعيان در آن اجتماعات تشكيل مي دادند. دولت سعودي مهديه را تصرف و آن را مدرسه دخترانه كرد. اكثر منازل شيعيان مدينه در اين محله بود. اين محله را محله شيعيان هم مي نامند. بيشتر خانه هاي نزديكان پيامبر و امامزادگان در همين محله بود

ص: 26

راهنماي حرمين شريفين، ابراهيم غفاري، ج 5 - 4، جزء پنجم، ص 184، چاپ اول

بي حرمتي وتخريب مكانهاي منصوب به اهلبيت عليهم السلام

قبرستان بقيع

توسط دشمنان غدير

محمّد بن همام مى گويد: روايت شده: حضرت فاطمه در روز بيستم ماه جمادى الآخر از دنيا رحلت نمود. عمر مباركش هجده سال و هشتاد و پنج روز بود. حضرت على عليه السّلام آن بانو را غسل داد. به هنگام غسل دادن وى غير از حضرت على عليه السّلام، حسنين عليهما السّلام، زينب، امّ كلثوم، فضه خادمه و اسماء بنت عميس كسى ديگر حضور نداشت. آنگاه جنازه آن بانو را شبانه با حضور حسنين عليهما السّلام به جانب بقيع حمل نمودند و نماز بر بدن مبارك خواندند، كسى از فوت ايشان مطّلع نشد، احدى از مردم بر بدن آن بانو نماز نخواند مگر آن افرادى كه گفته شد. على عليه السّلام بدن مباركش را در روضه مقدسه دفن و موضع قبرش را پنهان كرد. صبح آن شبى كه فاطمه عليها السّلام را دفن نمودند اثر چهل قبر جديد در قبرستان بقيع مشاهده مى شد.

هنگامى كه مسلمانان از رحلت حضرت فاطمه آگاه و متوجه بقيع شدند با چهل قبر جديد مواجه گرديدند، نتوانستند قبر حضرت زهرا را از ميان آن چهل قبر تشخيص دهند.

عموم مردم از اين مصيبت ضجّه كردند و يك ديگر را ملامت نمودند و گفتند: پيغمبر شما بيش از يك دختر يادگارى ننهاد، فاطمه رحلت كرد و دفن شد و شما به هنگام مردنش حاضر نشديد، نماز بر جنازه اش نگذاشتيد و محل قبر او را هم نمى دانيد! زعماى قوم گفتند: گروهى از زنان مسلمان را احضار كنيد كه اين قبرها را بشكافند تا جنازه فاطمه را به دست بياوريم و بر بدن او نماز بخوانيم و قبرش را زيارت كنيم.

ص: 27

هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام رسيد، در حالى آمد كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى پوشيد و دست بر ذو الفقار گرفته بود، آمد تا وارد بقيع شد. شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب است كه با اين حالت آمده و سوگند مى خورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد.

عمر در حالى كه با يارانش بود، با حضرت امير عليه السّلام ملاقات كرد و گفت:

اى ابو الحسن! چه منظور دارى؟ به خداوند سوگند ما قبر فاطمه را مى شكافيم و بر جنازه اش نماز مى گزاريم.

حضرت امير لباسهاى وى را گرفت و او را از جاى بر كند و بر زمين زد و فرمود:

اى ابو السوداء! من حقّ (يعنى مقام خلافت) خود را بدين جهت از دست دادم كه مبادا مردم از دين خويش برگردند.

اما در باره قبر فاطمه: به حقّ آن خدايى كه جان على در دست قدرت اوست اگر تو و يارانت راجع به اين قبرها عملى انجام دهيد زمين را از خون شما سيراب خواهم كرد. عمر! از اين خيال در گذر! پس از عمر ابو بكر با حضرت امير ملاقات نمود و گفت:اى ابو الحسن! تو را به حقّ پيغمبر اسلام و آن كسى كه بالاى عرش است سوگند مى دهم كه از عمر دست بردارى، زيرا ما از انجام دادن عملى كه تو نمى پسندى خوددارى مى كنيم.

ص: 28

راوى مى گويد: على عليه السّلام عمر را رها كرد و مردم پراكنده شدند و به دنبال مقصود خود بازنگشتند.

زندگانى حضرت زهرا عليها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص:594- 595

توسط وهابيون
بيان تخريب بقيع ازصحيح بخاري

از نظر تاريخى ترديدى نيست كه صحابه پيامبر صلي الله عليه وآله پس از وفات آن حضرت به آثار بر جا مانده و قبر مطهّر آن حضرت تبرّك مى جستند و استشفا مى نمودند. تا جايى كه بخارى در صحيح خودبابى را به ذكر اين موضوع اختصاص داده و به تبرّك جستن صحابه و ديگران به آثار بازمانده از پيامبر صلي الله عليه وآله پس از وفات آن حضرت تصريح كرده است. «1»

به عنوان نمونه، كاسه اى كه پيامبر صلي الله عليه وآله از آن آب نوشيده بود پس از آن حضرت مورد تبرّك و استشفا قرار مى گرفت، «2» و كفش ها و جامه آن حضرت به اين منظور نگاه داشته مى شد. «3»

وهابيت خلاف سنت صحابه كه پيامبر صلي الله عليه وآله نهي نفرموده عمل كردند وآثار ومكانهايي كه متبرك به قدوم پيامبر صلي الله عليه وآله بوده تخريب نمودند.نمونه بارز آن خراب كردن خانه بيت وحي (خانه حضرت خديجه) و قبرستان بقيع است.

(1) 3. صحيح بخاري، 4/ 46: باب ما ذكر من درع النبي و عصاه و سيفه و ... من شعره و نعله و آنيته ممّا تبرّك به أصحابه و غيرهم بعد وفاته.

(2) 1. صحيح بخارى، 6/ 252: باب الشرب من قدح النبي و آنيته

(3) 2. صحيح بخارى، 4/ 47

بيانيه علماى مكه و نجد

بيانيه علماى مكه و نجد

ص: 29

علماى مكه در راس آنها، شيخ عبدالقادر شيبى كليددار خانه كعبه، به ديدن ابن سعود آمدند، ابن سعود سخنانى ايراد كرد و در ضمن آن از دعوت محمد بن عبدالوهاب ياد كرد و اظهار داشت كه احكام دينى ما، طبق فقه احمد بن حنبل است، حال اگر اين سخنان در نزد شما پذيرفته است، بياييد تا براى عمل كردن به كتاب خدا و سنت خلفاى راشدين با يكديگر بيعت كنيم. همه با او بيعت كردند.

سپس يكى از علماى مكه، از ابن سعود درخواست كرد كه مجلسى ترتيب بدهد تا علماى مكه و نجد در اصول و فروع به مباحثه بپردازند، وى اين پيشنهاد را پذيرفت و در روز يازدهم جمادي الاولي، پانزده نفر از علماى مكه و هفت نفر از علماى نجد، اجتماع كردند و مدتى باهم بحث كردند و در پايان بيانيه اى از طرف علماى مكه صادر شد، مبنى بر اين كه در پاره اى از مسايل اصولي، ميان علماى مكه و علماى نجد، موافقت گرديد، از جمله اين كه هركس ميان خود و خدا واسطه قرار دهد، كافر است و تا سه بار توبه داده مى شود و اگر توبه نكرد، بايد كشته شود. ديگر ساختمان بر روى قبور و چراغ روشن كردن در اطراف قبور و نماز خواندن در كنار آنها حرام است. و نيز اگر كسى خدا را به جاه و مقام كسى بخواند، مرتكب بدعت شده و بدعت در اسلام حرام است. (1)

ويران ساختن مقابر و مشاهد حجاز به دست وهابي ها

وقتى كه وهابي ها وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب كردند، چنان كه اين كار را يكبار ديگر نيز انجام داده بودند و هنگامى كه وارد مكه شدند، قبه هاى قبرهاى عبدالمطلب جد پيامبر _ صلى الله عليه و آله _ و ابوطالب عموى پيامبر و خديجه ام المؤمنين (همسر پيامبر) و همچنين بناى زادگاه پيامبر و فاطمه زهرا _ عليها السلام _ را با خاك يكسان نمودند.

ص: 30

در جده قبه قبر حوا را ويران ساختند و به طور كلى تمام مقابر و مزارات را در مكه، جده و طائف و نواحى آنها از بين بردند و زمانى هم كه مدينه را محاصره كرده بودند، مسجد و مزار حمزه و مقبره شهداى احد را كه بيرون شهر بود، خراب كردند.

مرحوم علامه امين مى نويسد:

«و شايع است كه آنها گنبد مرقد مطهر نبوى را هم به توپ بستند، اما خود وهابي ها منكر چنين چيزى هستند. چون اين خبر به گوش ملت ايران رسيد، سخت دچار نگرانى شد و علما و بزرگان اجتماع كردند و اين پيش آمد را امرى بزرگ تلقى نمودند و ما در دمشق از يكى از علماى بزرگ خراسان و از شهر مقدس مشهد تلگرافى دريافت نموديم كه طى آن حقيقت قضيه را از ما سؤال كرده بودند، سپس دولت ايران گروهى را براى تحقيق به حجاز اعزام داشتند، تا از حقيقت ماجرا دولت خويش را مطلع سازند. (2)

پس از تسلط وهابي ها بر مدينه منوره قاضى القضات وهابي ها، شيخ عبدالله بن بليهد در ماه رمضان 1344 از مكه به مدينه آمد و اعلاميه اى صادر نمود و ضمن آن از اهل مدينه سؤال كرد كه درباره خراب كردن قبه ها و مزارات چه مى گويند؟ بسيارى از مردم از ترس جوابى ندادند و بعضى از آنان خراب كردن را لازم دانستند و متن سؤال و جواب را منتشر ساخت .

مرحوم علامه سيد محسن امين در اين باره مى نويسد:

«مقصود شيخ عبدالله از اين سؤال استفتاء حقيقى نبود، زيرا وهابي ها در وجوب خراب كردن تمام قبه ها و ضريح ها حتى قبه روى قبر پيامبر _ صلى الله عليه و آله _ هيچ ترديدى ندارند، اين دو قاعده و اساس مذهبشان مى باشد و سؤال مزبور تنها براى تسكين خاطر مردم مدينه بود».

ص: 31

بعد از سؤال مذكور، آنچه در مدينه و اطراف آن گنبد و ضريح و مزار بود، ويران ساختند از جمله گنبدهاى ائمه مدفون در بقيع كه عباس عموى پيغمبر _ صلى الله عليه و آله _ نيز در آن مدفون بود و ديوارها و صندوق روى قبور، همه را خراب كردند، همچنين گنبدهاى عبدالله پدر پيامبر _ صلى الله عليه و آله _ و آمنه مادر آن حضرت و نيز گنبدها و قبور همسران پيامبر _ صلى الله عليه و آله _ و گنبد عثمان بن عفان و اسماعيل بن جعفر الصادق عليه السلام و مالك پيشواى مذهب مالكى را ويران ساختند، خلاصه سخن اين كه در مدينه و اطراف و در ينبع قبرى باقى نگذاشتند» (3) .

باز مى نويسد:

«وهابي ها از ترس نتيجه كارشان از خراب كردن گنبد و بارگاه رسول اكرم صلى الله عليه وآله خوددارى كردند و گرنه آنان هيچ قبر و ضريحى را استثناء نكرده اند، بلكه قبر پيامبراكرم از جهت آن كه بيشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از نظر آنها اولى به خرابى است، اما آنچه كه پادشاه سعودى اظهار داشته كه «ما قبر پيامبر را محترم مى دانيم » بدون شك چنين كلامى برخلاف عقائد آنهاست و اين سخن را جز براى مصلحت و جلوگيرى از تحريك عواطف جهان اسلام، بر ضدشان، نگفته است و اگر از اين نظر خاطر جمع مى شدند، حتما قبر پيامبرصلى الله عليه وآله را نيز ويران مى ساختند، بلكه نخست و پيش از ساير مزارات آنجا را خراب مى نمودند.

چون اين عمل زشت وهابيان در حجاز و آنچه را كه نسبت به قبور ائمه بقيع كرده بودند، به گوش مسلمانان در نقاط مختلف جهان رسيد، اين جنايت را بزرگ شمردند و در محكوميت آن، تلگراف هائى از عراق و ايران و ساير كشورها به ابن سعود مخابره شد و به عنوان اعتراض درس ها و نماز جماعت ها تعطيل گشت و مجالس سوگوارى تشكيل گرديد (4) .

ص: 32

مطلبى كه بيشتر موجب نگرانى شد، انتشار اين موضوع بود كه گنبد روى قبر مطهر پيامبر _ صلى الله عليه و آله _ را نيز به گلوله بسته اند (و حتى قبر مقدس را خراب كرده اند) اما بعداً معلوم شد اين خبر صحت نداشته خود وهابي ها هم آن را انكار كردند».

جابرى انصارى در كتاب «تاريخ اصفهان » در ضمن وقايع سال 1343 هجرى به داستان حمله وهابى به حجاز و ويران ساختن قبور اشاره مى كند و مى نويسد:

«ضريح پولادى كه حاج امين السلطنه در سال 1312 ه_ . دستور داد در اصفهان دو سالى ساختند، برداشتند (از روى قبور ائمه بقيع) و چون وهابي ها خواسته بودند وارد مرقد مقدس ختمى مرتبت شوند، يكى از آنان، اين آيه را خوانده بود: «يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى ...» لذا از آن جسارت گذشتند» (5)

بمباران مدينه و انعكاس آن در ايران و ساير ممالك اسلامى

مؤلف كتاب «تاريخ بيست ساله ايران » حسين مكي، زير عنوان فوق مى نويسد:

«تقريبا در اوايل شهريور 1304 برابر اوايل صفر 1343 در نتيجه محارباتى كه بين طائفه وهابي ها (ابن السعود ملك نجد و حجاز) كه بعدها به نام كشور عربى سعودى موسوم گرديد، و صاحب الاحساء و ملك حسين شريف مكه و مدينه روى داد، برخى از شهرهاى مكه و مدينه بمباران گرديد و پس از تصرف مدينه شهر مزبور نيز از طرف قواى ابن السعود بمباران شد، بعضى از مقابر صحابه و مساجد و مقابر ائمه شيعه ويران گرديد. خبر اين بمباران در عالم اسلام و مخصوصاً عالم تشيع صداى عجيبى كرد و عواطف مذهبى مردم را سخت تحريك نمود، از تمام نقاط ايران تلگرافاتى به علماى تهران شد و علماى مركز نيز جلساتى تشكيل داده و در اطراف اين موضوع به مذاكره و بحث پرداختند. سردار سپه نيز در اين زمينه بخشنامه زير را صادر نمود:

ص: 33

«متحد المآل تلگرافى و فورى است. عموم حكام ايالات و ولايات و مامورين دولتي.

به موجب اجبار تلگرافى از طرف طائفه وهابي ها اسائه ادب به مدينه منوره شده و مسجد اعظم اسلامى را هدف تير توپ قرار داده اند. دولت از استماع اين فاجعه عظيم بى نهايت مشوش و مشغول تحقيق و تهيه اقدامات مؤثره مى باشد، عجالتاً با توافق نظر آقايان حجج اسلام مركز تصميم گرفته شده است كه براى ابراز احساسات و عمل به سوگوارى و تعزيه دارى يك روز تمام مملكت تعطيل عمومى شود، لهذا مقرر مى دارم عموم حكام و مأمورين دولتى در قلمرو مأموريت خود به اطلاع آقايان علماى اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتى و عموم مردم اين تصميم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطيل و عزادارى اعلام نمايند.

رياست عاليه كل قوا و رئيس الوزراء _ رضا».

مكى مى افزايد:

«بر اثر تصميم فوق روز شنبه شانزدهم صفر تعطيل عمومى شد، از طرف دستجات مختلفه تهران مراسم سوگوارى و عزادارى به عمل آمد و بر طبق دعوتى كه به عمل آمده بود، در همان روز علما در مسجد سلطانى اجتماع نمودند و دستجات عزادار با حال سوگوارى از كليه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانى عزيمت كرده در آنجا اظهار تأسف و تأثر به عمل آمد و عصر همين روز يك اجتماع چندين ده هزار نفر در خارج دروازه دولت تشكيل گرديد و در آنجا خطبا و ناطقين نطق هاى آتشين و مهيجى كرده، نسبت به قضاياى مدينه و اهانتى كه از طرف وهابي ها به گنبد مطهر حضرت رسول به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفر شد» (6)

ص: 34

وضع قبور ائمه بقيع پيش از ويران شدن

در سفرنامه هاى حج، وضع قبور ائمه بقيع عليهم السلام قبل از ويران شدن به دست وهابي ها به تفصيل شرح داده شده و تصاويرى از آنها ارائه گرديده است از جمله اين سفرنامه ها، سفرنامه ميرزا حسين فراهانى است. وى در سال 1302 قمرى توفيق زيارت حج پيدا كرده و درباره قبور ائمه بقيع چنين نوشته است:

«قبرستان بقيع، قبرستان وسيعى است كه در شرقى سور (بارو) مدينه متصل به دروازه سور واقع شده و دور تا دور آن را ديوار سه ذرعى از سنگ و آهك كشيده اند و چهار در دارد دو درب آن از طرف غرب و در كوچه پشت سور است و يك درب طرف جنوب و درب ديگر آن شرقى و طرف حش كوكب است كه در كوچه باغهاى بيرون شهر است و از بس در اين قبرستان سرهم دفن كرده اند، اغلب قبرستان يك ذرع متجاوز از سطح زمين ارتفاع بهم رسانيده است و در اوقات آمدن حجاج به مدين، همه روزه درهاى اين قبرستان تا وقت مغرب باز است و هركه مى خواهد مى رود و در غير وقت حج، ظهر روز پنجشنبه باز مى شود و تا نزديك غروب روز جمعه بعد بسته است مگر آن كه كسى بميرد و آنجا دفن كنند.

چهار نفر از ائمه اثنى عشر _ صلوات الله عليهم اجمعين _ در بقعه بزرگى كه به طور هشت ضلعى ساخته شده، واقعند و اندرون و گنبد او سفيدكارى است و بناى اين بقعه معلوم نيست از كه و چه وقت بوده اما محمد على پاشاى مصرى در سنه 1234 به امر سلطان محمود خان عثمانى تعمير كرده و بعد همه ساله از جانب سلاطين عثمانى اين بقعه مباركه و ساير بقعه جات واقعه در بقيع تعمير مى شود در وسط اين بقعه مباركه، صندوق بزرگى است از چوب جنگلى خيلى ممتاز و در وسط اين صندوق بزرگ دو صندوق چوبى ديگر است و در اين دو صندوق پنج نفر مدفونند: امام حسن مجتبي ، حضرت سجاد، حضرت امام محمد باقر و حضرت صادق _ عليهم السلام _ است و يكى عباس عم رسول الله _ صلى الله عليه وآله _ است كه بنى عباس از اولاد اويند و در وسط بقعه متبركه در طاقنماى غربى مقبره اى است كه به ديوار يك طرف او را ضريح آهنى ساخته اند و مى گويند: قبر حضرت فاطمه زهرا _ عليها السلام _ است.

ص: 35

چند محل است كه مشهور به قبر صديقة طاهره است: يكى در بقيع در حجره اى كه بيت الاحزان مى گويند و به همين ملاحظه اغلب در بيت الاحزان نيز زيارت صديقه كبرى _ عليها السلام _ را مى خوانند و در مقابل همين قبر مبارك، پرده گلابتون دور گنبد آويخته و از گلابتون بيرون آورده اند كه: سلطان احمد بن سلطان محمد بن سلطان ابراهيم، (سنه احدى و ثلثين و ماة بعد الالف 1131)» .

مرحوم فراهانى مى افزايد:

«در اين بقعه مباركه ديگر زينتى نيست مگر دو چلچراغ كوچك و چند شمعدان برنز، و فرش زمين بقعه، حصير است و چهار، پنج نفر متولى و خدام دارد كه افبا عَن جفد هستند و مواظبتى ندارند و مقصودشان اخذ تنخواه (پول) از حجاج است.

حجاج اهل تسنن بر سبيل ندرت در اين بقعه متبركه به زيارت مى آيند و براى آنها ممانعتى در زيارت نيست و تنخواهى از آنها گرفته نمى شود. اما حجاج شيعه هيچ يك را بى دادن وجه نمى گذارند داخل بقعه شوند مگر آن كه هر دفعه تقريبا از يك قران الى پنج شاهى به خدام بدهند و از اين تنخواهى كه با اين تفصيل از حجاج مى گيرند، بايد سهمى به نائب الحرم و سهمى به سيد حسن پسر سيد مصطفى كه مطوف عجم است، برسد و بعد از دادن تنخواه هيچ نوع تقيه در زيارت و نماز نيست و هر زيارتى سراً يا جهراً مى خواهند بكنند آزاد است و ابداً لساناً و يداً صدمه اى به حجاج شيعه نمى رسانند. پشت گنبد ائمه بقيع بقعه كوچكى است كه بيت الاحزان حضرت زهرا _ عليها السلام _ است ».

ص: 36

فراهاني، سپس به تعريف و توصيف قبور بقيع و بناى روى آنها مى پردازد (7) از جمله سفرنامه نويسان حاج فرهاد ميرزا است كه در سال 1292 قمرى به سفر حج رفته و در سفرنامه خود به نام «هديه السبيل » مى نويسد:

«از باب جبرئيل درآمده به زيارت ائمه بقيع _ عليهم السلام _ مشرف شدم كه صندوق ائمه اربعه _ عليهم السلام _ در ميان صندوق بزرگ است كه عباس عم رسول الله _ صلى الله عليه و آله _ نيز در آن صندوق است، ولى صندوق ائمه كه در ميان همان صندوق بزرگ است، مفروز است كه دو صندوق است ».

مرحوم فرهاد ميرزا مى گويد:

«متولى آنجا در ضريح را باز كرده به ميان ضريح رفتم و طوافى دور ضريح كردم و طرف پائين پا خيلى تنگ است كه ميان صندوق و ضريح كمتر از نيم ذرع است كه به زحمت مى توان حركت كرد (8)».

مؤلف كتاب «تحفة الحرمين » نائب الصدر شيرازى كه در سال 1305 ه_ . ق به مسافرت حج تشرف يافته در سفرنامه خود، چنين نوشته است:

«وادى بقيع به دست راست است، مسجد پوشيده اى است مانند اطاق بر سر او نوشته: «هذا مسجد ابى بن كعب و صلى فيه النبى غير مره » (اين مسجد ابى بن كعب است كه پيغمبر مكرر در آن نماز گزارد) بقعه ائمه بقيع جناب امام حسن و امام زين العابدين و امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهم السلام در يك ضريح مى باشند. مى گويند: عباس بن عبدالمطلب آنجا مدفون است و آثارى در آن بقعه در پيش روى ائمه به طرف ديوار مانند شاه نشين ضريح و پرده دارد مى گويند جناب صديقة طاهره _ س _ مدفون هستند» (9).

ص: 37

ابراهيم رفعت پاشا كه در سال هاى 1318 و 1320 و 1321 و 1325 ه ق كه در سفر اول به عنوان رئيس نگهبان محمل قافله حجاج مصر و سفرهاى بعدى به عنوان اميرالحاج مصر بوده، براى سفرهاى چهارگانه خود سفرنامه مفصلى به نام «مرآة الحرمين » نوشته است وى در اين كتاب ارزشمند وضع قبور اجداد پيامبر و ام المؤمنين خديجه در مكه و قبور ائمه مدفون در بقيع را قبل از سال 1344 ه_ . ق يعنى قبل از خراب كردن وهابي ها به تفصيل شرح داده و تصاويرى روشن از آنها ارائه داده است وى وضع قبور بقيع و افراد معروفى كه در آن مدفونند از صحابه پيامبر _ صلى الله عليه و آله _ و غير آنان ذكر كرده و گفته است كه قبه اهل بيت _ عليهم السلام _ (مقصود ائمه مدفون در بقيع) از بقعه هاى ديگر بلندتر است » (10).

رفعت پاشا در ضمن ذكر وضع بقعه ها؛ عكس ها و تصاويرى از بقاع بقيع كه بقعه و گنبد ائمه از همه آنها مجلل تر و بلندتر است، و از صحن و سراى باشكوه حضرت خديجه سلام الله عليها در مكه، ارائه كرده است.

خلاصه؛ تا سال 1344 قبل از تسلط وهابي ها بر حجاز، قبور مدفون در بقيع و پاره اى قبور ديگر در مكه و مدينه داراى گنبد و بارگاه و فرش و شمعدان و چراغ و قنديل بوده است، بسيارى از كسانى كه قبل از اين تاريخ آنجا را ديده اند، وضع بنا و ديگر خصوصيات مربوط به مقابر را با ذكر جزئيات و احياناً با ارائه تصاويرى در گنبد و بارگاه آنها، در سفرنامه هاى خود ذكر كرده اند.

ص: 38

1) تاريخ المملكه العربيه السعوديه، ج 2، ص 344.

2) كشف الارتياب، ص 55.

3) كشف الارتياب، ص 55.

4) همان مدرك.

5) تاريخ اصفهان، ص 392.

6) حسين مكي، تاريخ بيست ساله ايران، ج 3، ص 365 و 366.

7) سفرنامه فراهاني، ص 281 به بعد.

8) هديه السبيل، ص 127 به بعد.

9) تحفة الحرمين، ص 227.

10) مرآة الحرمين، ج 1، ص 426، چاپ مصر، 1344ه - 1925م.

مكتب اسلام _ سال 1379 _ ش3.

مسجد غدير خم

توسط دشمنان غدير

مسجد غدير

همان گونه كه غدير پرچمي بربلنداي تاريخ است كه از آن نور سبز (علي ولي الله)مي درخشد مسجد غدير (كه در مكان غديربنا گرديده بود)هم تيري به چشم دشمنان ولايت بوده كه بناي گل وآجري آن به عنوان سندي زنده از غدير درقلب صحرا مي درخشيد.از همين جاست كه دشمنان كينه توز علي عليه السلام كه در خانه اش را آتش زدند وتابعين آنان در طول قرنها هرگز چشم ديدن چنين بناي اعتقادي تاريخي را نداشته اند.آثارمسجد غدير كه توسط پيامبر صلي الله عليه واله واصحابش علامت گذاري شده بود ،اولين بار به دست عمرابن الخطاب از ميان برده شده وعلائم آن محو گرديد.ابن شهرآشوب در كتاب مثالب مي گويد:آثارمسجد غدير را به دستور عمر مخفي كردند.بار ديگرمسجد غديردر زمان اميرالمومنين عليه السلام احياء شد ولي پس از شهادت آن حضرت به دستور معاويه آثار غدير خم با خاك يكسان گرديد.ابن شهرآشوب دركتاب مثالب مي گويد:صاحب اغاني ذكر كرده معاويه سارباني را با دويست نفر از خوارج فرستاد تا آثار غدير خم را با خاك يكسان كنند. (1)

ص: 39

امام صادق عليه السلام :نماز خواندن در مسجد غدير ، مستحبّ است ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله امير مؤمنان را در آن [به امامت] نصب كرد ، و آن ، همان مكانى است كه خداى عز و جل حق را در آن آشكار ساخت .(2)

به نقل از عبد الرحمان بن حَجّاج _ :از امام كاظم عليه السلام در باره نماز در مسجد غدير خم به هنگام روز و در حالى كه مسافر هستم ، پرسيدم . فرمود : «در آن نماز بخوان ، كه بسيار فضيلت دارد و پدرم پيوسته بدان امر مى كرد » (3)

1-غدير كجاست ص 59

2-كشف الغطاء ص 211

3-بدايه الهدايه ج1ص391

توسط وهابيون

سيد حيدر كاظمي متوفاي 1265ق در كتاب عمده الزائر مي گويد از مساجد شريفه مسجدغديرخم است واين مسجد نزديك جحفه است كه امروزه به نام رابغ خوانده مي شود.ديوار هاي اين مسجدتا امروز باقيست وسابقه ان مشهور ومشخص است.راه حج غالبا از غدير بوده ولي ناصبيان براي مخفي كردن اين فضيلت جاده را تغيير داده اند اگر چه غدير به جاده كنوني هم نزديك است.(1)

مسجد غدير خم كه وسعتي بالغ بر 50 متر مربع داشت در منطقه غدير خم در دو دهه اخير به دست افراد خير و نيكوكار ساخته شده كه نشانگر وجود اهميت اين منطقه بود و افراد بومي و زائران در ان جا نماز مي خواندند. افراطيون سلفي اين بناي مقدس را كه در 12 كيلومتري مسجد جحفه است در اقدامي شبانه به ويرانه اي تبديل كردند.(2)

(1)غدير كجاست؟ص 59

(2)برگرفته از پايگاه اطلاع رساني شيعيان

خانه اميرالمومنين عليه السلام

توسط دشمنان غدير

ص: 40

آتش زدن در خانه

اين هم مسأله دردناكي براي حضرت فاطمه - سلام الله عليها - بود كه به درخانه اش آتش افروختند و اين امر توسط عمر انجام شد) سخن اين است كه براي بردن حضرت علي - عليه السلام - به مسجد به او پيام فرستادند، حضرت علي - عليه السلام - اطاعت نكرد، بار ديگر هم او را خواستند نرفت و براي بار سوم عمر به همراهي جمعي آمد، با هياهوئي كه دم به دم نزديكتر ميشد كه اين خانه را با اهلش آتش مي زنم، - پرسيدند كه حتي اگر فاطمه - سلام الله عليها - در آن باشد؟ گفت آري و) - الباقي را از زبان حضرت فاطمه - سلام الله عليها - بشنويم:

«فجمعوا الحطب الجزل» علي بابي بر در خانه ام هيزم و خاشاك آوردند « و آتوا بالنار ليحرقوه و يحرقونا » آتش آوردند كه آن را شعله ور سازد و ما را بسوزانند «فوقعت بعضاده الباب» من در آستانه در قرار داشتم «و نا شدتم بالله و بأبي ان يكفوا و ينصرونا» آنها را قسم دادم به خدا، و به پدرم كه دست از ما برداريد و به دادمان برسيد «فاخذ عمرالسوط من يد قنقذ مولي ابي بكر» عمر تازيانه را از دست قنفذ غلام ابوبكر گرفت «فضرب به علي عضدي حتي صار كالدملج» آن را بر بازويم زد، چنان كه كبود شد. «و ركل الباب برجله فرده علي و انا حامل» لگد محكمي بر در زد و آن را بر رويم انداخت در حاليكه حامله بود فسقطت بوجهي به رو در خاك افتادم «و النار تسعر و يسفع في وجهي» آتش زبان مي كشيد و چهره ام را داغ مي كرد «فيضربني بيده حتي انتثر قرطي من اذني» مرا چنان سيلي زد كه گوشواره از گوشم فرو افتاد «فجاء ني المخاض فاسقطت محسناً بغير جرم» درد زايمان مرا گرفت و محسنم را بدون جرم سقط كردم.

ص: 41

توسط وهابيون

مسجد النبي در مدينه درهاي متعدد دارد مانند باب جبرئيل، باب النساء و ... روبروي باب جبرئيل و باب النساء خانه ها و كوچه هاي تنگ و بسيار قديمي وجود داشت. اين خانه ها و كوچه ها معروف به محله بني هاشم بود. برخي از اين كوچه ها تا قبرستان بقيع امتداد داشت و در دوران هاي مختلف محفوظ مانده بود و برخي از خانه هاي آن نيز بازسازي شده بودند. مالكان مغازه ها و دكان هاي اين كوچه از سادات علوي بودند. از سال 1364 هجري شمسي تا 1366 اين محله به كلي تخريب و تا قبرستان بقيع باز و محل عبور و مرور زائران شد و بخشي از آن در توسعه شرقي مسجد النبي جزو مسجد شد. همين الان از باب البقيع، قبرستان بقيع به طور مستقيم ديده مي شود. در اين محله آثار تاريخي هم تخريب شد (تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه و مدينه منوره، اصغر قائدان، ص 289). در اين كتاب همه آثار باستاني تخريب شده در توسعه مسجد النبي توضيح داده شده است.محله بني هاشم در مدينه، در زمان هاي قديم از محله هاي آباد شهر محسوب مي شد ولي پس از تسلط آل سعود رو به خرابي گذاشت و در عصر ما اين محله از محله هاي عقب مانده مدينه بود. در اين محله به همت ايرانيان مهديه اي ساخته شد و شيعيان در آن اجتماعات تشكيل مي دادند. دولت سعودي مهديه را تصرف و آن را مدرسه دخترانه كرد. اكثر منازل شيعيان مدينه در اين محله بود. اين محله را محله شيعيان هم مي نامند. بيشتر خانه هاي نزديكان پيامبر و امامزادگان در همين محله بود

ص: 42

راهنماي حرمين شريفين، ابراهيم غفاري، ج 5 - 4، جزء پنجم، ص 184، چاپ اول

بيت الاحزان

توسط دشمنان غدير

در قسمت شمالى قبور ائمه بقيع، مكان كوچكى وجود داشته كه فاطمه زهرا عليها السلام پس از رحلت پدر بزرگوارش، به آن جا مى آمده و به شدت مى گريسته است. اين مكان به بيت الاحزان و يا مسجد فاطمه معروف بوده، و تا اوايل سده اخير بنايى داشته كه مردم در آن جا زيارت خوانده و نماز مى گزاردند.

امير مؤمنان عليه السلام براى فاطمه، در بقيع و در خارج مدينه، خيمه اى را بپا داشت كه آن حضرت به همراه حسنين بدانجا مى آمد و پس از گريه طولانى به خانه اش مراجعت مى نمود.

در آن زمان سقيفه نشينان كه گريه هاي آن حضرت در اين مكان را افشاگر پستي شان و رفتار خود ميديدند بيت الاحزان را كه بصورت خيمه اي بود را تخريب نمودند.

توسط وهابيون

مرحوم علّامه، سيدعبدالحسين شرف الدين، بيت الأحزان را پنج سال قبل از تخريب، زيارت و به تناسب بحثى در كتاب خود «النص و الاجتهاد» به اين مطلب تصريح نموده است كه گفتار او را مى آوريم:

«... سپس على بن ابى طالب عليه السلام در بقيع محلى را آماده ساخت كه فاطمه زهرا سلام الله عليها براى گريه كردن، بدانجا مى آمد و بيت الأحزان ناميده مى شد و شيعيان در طول تاريخ، اين بيت را همانند مشاهد و حرمهاى مقدس زيارت مى نمودند تا اينكه در اين ايّام كه سال 1344 ه. است، ملك عبدالعزيز بر سرزمين حجاز مسلط و با دستور وى بر اساس پيروى اش از وهابيگرى، منهدم گرديد و در سال 1339 هجرى كه خداوند توفيق سفر حج و زيارتِ پيامبر صلي الله عليه وآله و مشاهد اهل بيتش در بقيع را بر من عنايت فرمود، بيت الاحزان را زيارت كردم».

ص: 43

«... و كنّا سنة 1339 تشرّفنا بزيارة هذا البيت (بيت الاحزان) ... في البقيع ...».

فدك

توسط دشمنان غدير

«فدك» يكى از دهكده هاى آباد اطراف مدينه در حدود 140 كيلومترى نزديك خيبر بود كه در سال هفتم هجرت كه قلعه هاى خيبر يكى پس از ديگرى در برابر رزمندگان اسلام سقوط كرد و قدرت مركزى يهود درهم شكست ساكنان فدك از در صلح و تسليم در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله در آمدند و نيمى از زمين و باغهاى خود را به آن حضرت واگذار كردند، و نيم ديگرى را براى خود نگه داشتند و در عين حال كشاورزى سهم پيامبر صلى الله عليه و آله را نيز بر عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقى از آنان مى بردند.

با توجه به آيه «في ء» اين زمين مخصوص پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بود و مى توانست در مورد خودش يا مصارف ديگرى كه در آيه 7 سوره حشر اشاره شده مصرف كند، لذا پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به دخترش فاطمه «عليها سلام» بخشيد، و اين سخنى است كه بسيارى از مورخان و مفسران شيعه و اهل سنت به آن تصريح كرده اند، از جمله در «تفسير در المنثور» از ابن عباس نقل شده هنگامى كه آيه و آت ذا القربى حقه» (روم 38) نازل شد پيامبر صلى الله عليه و آله فدك را به فاطمه بخشيد (اقطع رسول اللَّه فاطمة فدكا)[1]

و در كتاب «كنز العمال» كه در حاشيه مسند احمد آمده در مسأله صله رحم از «ابو سعيد خدرى» نقل شده هنگامى كه آيه فوق نازل شد پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليها السلام را خواست و فرمود: يا فاطمه لك فدك: «اى فاطمه! فدك از آن تو است»[2]

ص: 44

حاكم نيشابورى نيز در تاريخش همين معنى را آورده است « به كتاب فدك صفحه 49 مراجعه شود ».

ابن ابى الحديد نيز در شرح نهج البلاغه داستان فدك را به طور مشروح ذكر كرده « شرح ابن ابى الحديد جلد 16 صفحه 209 به بعد » و همچنين كتب فراوان ديگر.

ولى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله كسانى كه وجود اين قدرت اقتصادى را در دست همسر على عليه السلام مزاحم قدرت سياسى خود مى ديدند و تصميم داشتند ياران على عليه السلام را از هر نظر منزوى كنند به بهانه حديث مجعول «نحن معاشر الانبياء لا نورث» آن را مصادره كردند، و با اينكه فاطمه عليها السلام رسماً متصرف آن بود و كسى از «ذو اليد» مطالبه شاهد و بينه نمى كند از او شاهد خواستند، حضرت عليها السلام نيز اقامه شهود كرد كه پيغمبر صلى الله عليه و آله شخصاً فدك را به او بخشيده، اما با اينهمه اعتنا نكردند، در دورانهاى بعد هر يك از خلفا كه مى خواستند تمايلى به اهل بيت نشان دهند فدك را به آنها بازمى گرداندند، اما چيزى نمى گذشت كه ديگرى آن را مجدداً مصادره مى كرد! و اين عمل بارها در زمان خلفاى «بنى اميه» و «بنى عباس» تكرار شد.

داستان فدك و حوادث گوناگونى كه در رابطه با آن در صدر اسلام و دورانهاى بعد روى داد از دردناكترين و غم انگيزترين و در عين حال عبرت انگيزترين فرازهاى تاريخ اسلام است كه مستقلا بايد مورد بحث و بررسى دقيق قرار گيرد تا از حوادث مختلف اسلام پرده بردارد.

قابل توجه اينكه محدث اهل سنت مسلم بن حجاج نيشابورى در كتاب معروفش «صحيح مسلم» داستان مطالبه فاطمه عليها السلام فدك را از خليفه اول مشروحاً آورده و از عايشه نقل مى كند كه بعد از امتناع خليفه از تحويل دادن فدك فاطمه عليها السلام از او قهر كرد و تا هنگام وفات يك كلمه با او سخن نگفت[3]

ص: 45

[1]. در المنثور جلد 4 صفحه 177.

[2]. كنز العمال جلد 2 صفحه 158.

[3]. صحيح مسلم جلد 3 صفحه 1380 حديث 52 از كتاب الجهاد.

برگرفته از : يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ، آيت الله مكارم، ص: 630

توسط وهابيون

سرزمين فدك با وجود اينكه هنوز به حضزت زهرا سلام الله عليها منسوب است و چشمه هاي ،باغها، مسجد وديگر بناهاي آن بنام آنحضرت متبرك است ؛در اين زمان با آن وسعت و استعداد براي ايجاد منطقه اي اقتصادي بدليل منسوب بودن به حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها تعمدا بدست فراموشي سپرده ميشود و ويرانه اي از آن بجا مانده و از چشم زائران بدور ميماند مبادا كه ياد و خاطره اين سرزمين و وقايع پيرامون آن، از جمله ظلمي كه در حق حضرت زهرا سلام الله عليها روا داشتند تداعي نگردد...

از ديگر خيانتهايي كه در اين راستا آل سعود وهابي در مورد فدك انجام داده اند اينه نام سرزمين فدك را به (حائط )تغيير داده اند كه نام فدك هم از زبانها محو گردد

از بين بردن احاديث و كتب اسلامي

توسط دشمنان غدير

توسط ابابكر

ابوبكر در ايّام خلافتش دستور داد پانصد حديث پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله را جمع آورى كردند. شبى خوابيده بود، سخت منقلب شد. عايشه مى گويد: حالت انقلاب وى ، مرا ناراحت كرد. صبح آن روز گفت : دخترم ! احاديثى كه نزد توست بياور! چون آنها را نزد او بردم ، همه را آتش زد!

اجتهاد در مقابل نص،علامه شرف الدّين ،بخش 8 ص 23

توسط عمربن الخطاب

ص: 46

روايات درباره ممانعت عمر از تدوين علم و جلوگيرى از جمع آورى احاديث و اخبار، متواتر است . و شيعه و سنّى به طرق مختلف آن را نقل كرده اند، تا جايى كه وى صحابه را از نوشتن احاديث پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله مطلقاً برحذر داشت ! علاوه بزرگان ايشان را در مدينه نگاهداشت تا احاديث آن حضرت را در اطراف ، منتشر نسازند!

كه به نمونه هايي از آن اشاره مي نماييم:

از قاسم بن محمد بن ابى بكر روايت شده كه گفت : احاديث در عصر عمر بن خطّاب ، فزونى يافت، عمر هم به مردم دستور داد، همه آن را براى او ببرند، وقتى آوردند امر كرد آنها را طعمه حريق سازند.(1)

يحيى بن جعده روايت نموده كه عمر خواست سنت را بنويسند، ولى بعد به نظرش رسيد كه نبايد آن را نوشت . سپس به شهرها نوشت ، اگر كسى حديثى را نوشته است بايد آن را از ميان ببرد.(2)

عبدالرحمن بن عوف مى گويد: به خدا پيش از آنكه عمر بميرد، اصحاب پيغمبرصلّى اللّه عليه وآله ، عبداللّه بن حذيفه ، ابوالدرداء، ابوذر و عقبة بن عامر را از نقاط مختلف گِرد آورد و به ايشان گفت : چرا از پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله اين روايات را در همه جا پخش كرده ايد؟

گفتند: ما را از آن منع مى كنى ؟ گفت : نه ! ولى نزد من بمانيد، به خدا تا من زنده ام حق نداريد از من فاصله بگيريد...!(3)

ونيز زهرى از عروة بن مسعود نقل مى كند كه چون عمربن خطّاب خواست احاديث را جمع آورى كند، از صحابه پيغمبر استفتاء كرد، آنها نظر دادند كه اين كار را انجام دهد. عمر يك ماه درباره آن فكر كرد، سپس روزى گفت : ((من خواستم احاديث را جمع آورى كنم ، ولى بعد قومى را به ياد آوردم كه پيش از شما كتابهايى نوشتند و چنان اوقات خود را صرف آن كردند كه كتاب خدا را رها ساختند.من هم به خدا قسم !هيچگاه كتاب خدا را به چيزى آلوده نمى سازم )).(4)

ص: 47

(1):اجتهاد در مقابل نص،علامه شرف الدّين ،بخش 8 ص 24

(2):اجتهاد در مقابل نص،علامه شرف الدّين ،بخش 8 ص 24

(3):اجتهاد در مقابل نص،علامه شرف الدّين ،بخش 8 ص 25

(4):اجتهاد در مقابل نص،علامه شرف الدّين ،بخش 8 ص 23

توسط وهابيت

وهابى ها در طول دو قرن عمر خود، فاجعه هاى زيادى در حوزه فكر و عمل آفريده اند؛ كشتار مسلمانان، ايجاد اختلاف و نفاق در بين آنان و تكفير مسلمانان بخشى از ميوه هاى تلخ اين شجره ملعونه است كه جامعه اسلامى را گرفتار نموده است. اين فرقه، حتى دشمنى خود را نسبت به علم، فرهنگ و تمدن اسلامى، به قبيح ترين شكل، آشكار مى كنند و به كتابخانه هاى اسلامى رحم نمى كنند. وهابيت كتابخانه هايى را كه غالباً كتاب هاى فقهى، تفسيرى و حديثى را در خود جاى داده بودند، آتش زده، مسلمانان را از اين گنج هاى گران بهاى علمى و دينى محروم نمودند.آنان كتابخانه بزرگ «المكتبة العربية» را كه حاوى بيش از شصت هزار عنوان كتاب گران سنگ و ناياب و بيش از چهل هزار نسخه خطى منحصر به فرد بود، آتش زدند. در اين كتابخانه، معاهده يهوديان و كفار قريش بر ضد رسول خدا (صلي الله عليه و آله )، و همچنين آثار خطى امام على (عليه السلام ) و برخى ديگر از صحابه و نيز قرآن مجيد به خط عبدالله بن مسعود وجود داشت. ناصرالسعيد از قول يكى از مورخان نقل مى كند كه هنگام تسلط وهابيان، اين كتابخانه را به بهانه وجود كفريات در آن، آتش زده و آن را به خاكستر تبديل كردند. «1» آيا اين برخورد وحشيانه وهابى ها با فرهنگ و تمدن اسلامى، جز با انگيزه دشمنى با اسلام با چيزى ديگر قابل توجيه است؟ و آيا هدف وهابى ها از سوزاندن متون اصيل و بر جاى مانده از سلف صالح و علماى بزرگ و كتاب هايى كه در برگيرنده فرهنگ، تمدن و علوم اسلامى بوده، غير از اين مى تواند باشد كه آنان خواسته اند با اين كار، راه را براى افكار انحرافى ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب باز كنند؟

ص: 48

چرا پيروان اين فرقه، از علم و فرهنگ و تمدن اسلامى مى ترسند، همان گونه كه از علما، فقها و متكلمان اسلامى وحشت دارند؟ كسى كه در جست وجوى حق است، نه تنها از هيچ فرهنگ و تمدنى نمى ترسد، بلكه براى به دست آوردن راه حق و پذيرش آگاهانه و عالمانه آن، به هر وادى قدم مى گذارد تا گمشده اش را دريابد.(2)

امام نووى در كتاب «الاذكار» در مورد استحباب زيارت نبى (صلي الله عليه و آله ) آورده است:

فصل فى زيارة قبر النبى صلي الله عليه و آله و اذكارها: اعلم انه ينبغى لكل من حجّ ان يتوجه إلى زيارة رسول الله صلي الله عليه و آله سواء كان ذلك طريقه أو لم يكن، فان زيارته صلي الله عليه و آله من اهم القربات واربح المساعى و افضل الطلبات، فإذا توجه للزيارة اكثر من الصلاة و السلام عليه فى طريقه،فإذا وقع بصره على اشجار المدينة ...

فصلى درباره زيارت قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله و دعاهاى آن: بدان كه هر كسى عازم حج مى گردد، شايسته است كه آهنگ زيارت رسول خدا صلي الله عليه و آله كند، خواه قبر شريف آن حضرت در مسير راه باشد يا نباشد، زيرا زيارت ايشان از مهم ترين وسايل تقرب به خدا، سودمندترين كار و برترين اهداف است. پس زمانى كه شخص آهنگ زيارت آن حضرت مى كند شايسته است كه در راه بر او درود فراوان فرستد و چون چشمش به درختان مدينه و حرم و علائم آن مى افتد، بر درود و سلام بر آن حضرت بيفزايد.

وهابى ها اين قسمت از اين كتاب را در چاپ جديد، از انتشارات «دارالهدى فى الرياض»، چاپ دوم 1409 ه. ق، با تحقيق شيخ عبدالقادر چنين تحريف نموده اند:

ص: 49

فصل فى زيارة مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله: اعلم انه يستحب من ارادزياره مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله ان يكثر من الصلاة عليه فى طريقه، فاذا وقع بصره على اشجار المدينه و حرمها و ما يعرّف بها زاد من الصلاة و التسليم عليه.

مستحب است كسى كه قصد زيارت مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله را دارد، در مسير راه، زياد صلوات بر او بفرستد، وقتى چشمش به درختان مدينه و حرم و آثار ديگر مدينه افتاد، صلوات و سلام و درودش را بر آن حضرت بيشتر نمايد.

همان گونه كه ملاحظه مى شود زيارت رسول الله صلي الله عليه و آله به زيارت مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله تحريف شده و بيشتر كلمات مربوط به فضائل زيارت حذف شده است.

همچنين در مختصر جامع بيان العلم (در ص 199) روايتى درباره حليت متعه موجود بوده كه در چاپ عربستان سعودى، اثرى از اين روايت ديده نمى شود.

دكتر ناصر القفارى كه يكى از نظريه پردازان جريان وهابيت است در كتاب «اصول مذهب الشيعه الاماميه الاثنى عشريه» در مسئله رؤيت خدا، روايتى را از كتاب شريف توحيد شيخ صدوق (3) و بحارالانوار (4) اين گونه نقل ميكند:

عَن ابي بَصير، عَن ابي عَبدِالله عليه السلام قالَ قُلتُ لَهُ: اخبِرني عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، هَل يَراهُ المُؤمِنُونَ يَومَ القيامَةِ؟ قالَ: نَعَم.

ابى بصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه آيا مؤمنان در روز قيامت خدا را مى بينند؟ گفت: بلى!

او در نقل روايت، به همين مقدار اكتفا كرده و از آن نتيجه گرفته است كه ائمه (عليهم السلام) قائل به رؤيت خدا بوده اند و شيعيان بر خلاف ديدگاه ائمه (عليهم السلام) رؤيت را نمى پذيرند!

ص: 50

آنچه را كه «قفارى» نقل نموده، قسمتى از روايت است كه در راستاى ديدگاه خويش آن را انتخاب كرده است و تتمه روايت را كه بخش اعظم آن مى باشد تقطيع و حذف نموده است. در ادامه روايت، مراد از رؤيت به خوبى و روشنى بيان شده است كه مقصود امام عليه السلام از رؤيت، رؤيت مورد ادعاى قفارى نيست، بلكه رؤيت قلبى مراد بوده است! تمام روايت چنين است:

عَن ابي بَصير، عَن ابي عَبدِالله عليه السلام قالَ قُلتُ لَه: اخبِرني عَنِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ هَل يَراهُ المؤمنُونَ يَومَ القيامَةِ؟ قالَ نَعَم وَقَد رَأوهُ قَبلَ يَومِ القيامَةِ فَقُلتُ مَتي؟ قالَ حينَ قالَ الله: (الَستُ بِرَبِّكُم قالوا بَلي) ثُمَّ سَكَتَ ساعَةً، ثُمَّ قالَ: وَانَّ المؤُمِنينَ لَيَرَونَهُ في الدُّنيا قَبلَ يَومِ القيامَةِ! الَستَ تَراهُ فى وَقتِكَ هذا؟ قالَ ابوبَصيرٍ: فَقُلتُ لَه: جُعِلتُ فِداكَ! فَاحَدِّثُ بِهذا عَنكَ؟ فَقالَ: لا فَانَّكَ اذا حَدَّثتَ بِهِ فَانكَرَ مُنكِرٌ جاهِلٌ بِمَعني ما تَقُولُهُ ثُمَّ قَدَّرَ انَّ ذلِكَ تَشبيهٌ وَكُفر وَلَيسَتِ الرُؤيَةُ بِالقَلبِ كَالرُؤيَة بِالعَينِ تَعالى اللهُ عَمّا يَصِفُهُ المُشَبِّهونَ وَالمُلحِدونَ.

ابوبصير مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: مرا از خداى عزوجل آگاه كن كه آيا مؤمنان در روز قيامت، او را مى بينند. فرمود: آرى و پيش از قيامت او را ديده اند. عرض كردم: در چه زمانى؟ فرمود: هنگامى كه به ايشان فرمود كه (الَستُ بِرَبِّكُمْ قالوُا بَلي)؛ «آيا نيستم پروردگار شما گفتند كه آرى تو پروردگار مايى». پس حضرت ساعتى ساكت شدند و بعد از آن فرمودند: مؤمنان در دنيا پيش از قيامت او را مى بينند، آيا تو چنان نيستى كه در همين وقت او را ببينى؟ ابوبصير مى گويد: به آن حضرت عرض كردم كه فداى تو گردم پس من اين مطلب را از شما نقل كنم. فرمود: نه، زيرا هرگاه تو اين مطلب را نقل كنى، منكرى كه به معناى آنچه كه ما مى گوييم جاهل باشد، آن را انكار مى كند و بعد از آن تقدير كند كه اين تشبيه و كفر است باعث اين ناخوشى خواهد بود و ديدن با دل، چون ديدن چشم نيست. خدا برتر است از آنچه فرقه مشبهه و ملحدان او را وصف مى كنند.

ص: 51

دكتر قفارى متفكر و نظريه پرداز معاصر وهابيت براى بدنام كردن مخالفين خودش خصوصاً مذهب شيعه اماميه، علاوه بر تقطيع و حذف قسمتى از روايات كلماتى را در روايات از پيش خود افزوده تا عقايد و باورهاى شيعه را مورد خدشه قرار دهد.

همچنين قفارى در كتاب ياد شده ادعا مى كند كه در كتاب كافى روايتى وجود دارد كه مى رساند امامان شيعه سيزده نفرند.

او مى گويد:

كما انك ترى الكافي اصح كتبهم الاربعه قد احتوى على جملة من احاديث تقول بان الائمة ثلاثة عشر فقد روي الكليني بسنده عن ابي جعفر عليه السلام قال: قالَ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله إنّي وَ اثني عَشَرَ اماماً مِن وُلدي ...

در حالى كه اگر به اصول كافى مراجعه شود، كلمه «اماماً» در حديث مذكور وجود ندارد، بلكه عبارت اين چنين است: «انّى وَاثنى عَشَرَ مِن وُلدى وَانتَ يا عَلىّ ...». كه مراد از آن چهارده معصوم عليهم السلام است.(5)

(1): تاريخ آل سعود، ج 1، ص 158.

(2):كالبدشكافى عقايد وهابيت، نويسنده: رحمت الله ضيايى- حميد الله رفيعى ص: 233

(3):توحيد صدوق، ص 111.

(4):بحار الانوار، ج 4، ص 44.

(5):كالبدشكافى عقايد وهابيت، نويسنده: رحمت الله ضيايى- حميد الله رفيعى ص: 199 تا202

اهلبيت عليهم السلام و حرمت قبرستان بقيع

پيامبر صلى اللّه عليه و آله و بقيع

حضور در بقيع در شبهاي جمعه

از محمّد بن الحسين، از محمّد بن احمد، از موسى بن عمران، از عبد اللَّه الحجّال، از صفوان الجمّال، وى مى گويد:

از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه مى فرمودند:رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در هر شب جمعه با گروهى از اصحابشان به قبرستان بقيع در مدينه تشريف مى بردند و در آنجا سه مرتبه مى فرمودند:

ص: 52

السّلام عليكم يا اهل الدّيار (سلام و درود بر شما اى اهل شهرها).

و سه مرتبه مى فرمودند: رحمكم اللَّه (خدا شما را رحمت كند).

سپس به اصحابشان توجّه نموده و مى فرمودند:

اين اهل قبور از شما بهتر هستند.

اصحاب عرض مى كردند: اى رسول خدا براى چه؟ ايشان ايمان آورده، ما نيز ايمان آورده ايم، ايشان جهاد كرده اند، ما نيز جهاد كرده ايم؟حضرت فرمودند:ايشان ايمان آورده ولى ايمانشان را به ظلم و ستم آلوده نكردند و با همين حال از دنيا رفتند و من بر اين امر شهادت مى دهم و شما پس از من در اين دنيا باقى مى مانيد و نمى دانم پس از من چه خواهيد كرد.

مترجم گويد:

اين كلام حضرت اشاره است به ارتداد و ستم هاى اصحاب پس از رحلت آن وجود مبارك پس كلمه «لا ادرى» نه به معناى نفى علم باشد بلكه كنايه است از حوادث واقعه بعد از آن جناب چنانچه در عرف اين نحو تعبير معمول مى باشد.

كامل الزيارات / ترجمه ذهنى تهرانى، ص: 961

حضور در بقيع در شب نيمه شعبان

پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله شب نيمه شعبان، خواب بودم كه جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و گفت:" اى محمّد! در چنين شبى مى خوابى؟!" گفتم: اى جبرئيل! مگر اين شب، چه شبى است؟ گفت:" شب نيمه شعبان است. برخيز، اى محمّد!".مرا برخيزاند و به بقيع بُرد. سپس به من گفت:" سرت را [به سوى آسمان] بالا بگير؛ زيرا امشب، شبى است كه در آن، درهاى آسمان باز مى شوند. در اين شب، درهاى رحمت و درِ رضوان و درِ آمرزش و درِ فضل و درِ توبه و درِ نعمت و درِ بخشش و درِ احسان، گشوده مى گردند. در اين شب، خداوند به شمارِ تارهاى مو و پشم چارپايان [از آتش دوزخ] آزاد مى كند و در همين شب، خداوند، اجل ها را رقم مى زند و باز در همين شب، روزى ها را از سال تا سال، تقسيم مى كند و آنچه را در سرتاسر سال رُخ خواهد نمود، نازل مى نمايد.

ص: 53

حكمت نامه پيامبر اعظم صلى اللّه عليه و آله، ج 10، ص: 145

محل ايستادن پيامبرصلى اللّه عليه و آله

به نقل برزنجى، تا قرن سيزدهم هجرى، در نزديكى قُبّه ائمه اربعه، در بيرون در ورودى آن، سنگى نصب بود كه گفته مى شد محل ايستادن حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله بوده و مردم آنجا را محل استجابت دعا مى شناختند. آثار اسلامى مكه و مدينه، ص: 376

استغفار پيامبرصلى اللّه عليه و آله براي اهل بقيع

در روايت آمده، وقتى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم به همان مرضى كه از دنيا رفتند، بيمار شدند، دستمالى به سر بسته و طرف راستش بر دوش على عليه السّلام و طرف چپش بر دوش فضل بن عباس، به سوى قبرستان بقيع حركت كردند، و بيشتر مردم همراه حضرت بيرون آمدند، و فرمودند: اى مردم زمان رفتنم فرا رسيده واز سوى خدا مأمورم كه براى اهل بقيع استغفار نمايم، سپس به راه خود ادامه داد، تا به بقيع رسيد، و فرمود: سلام بر شما اى اهل توبه و اى اهل غربت، گوارا باد بر شما كه نجات يافته ايد از آنچه مردم در پيش دارند، فتنه هايى بسان پاره هاى شبهاى تاريك به سوى مردم رخ نموده، كه اول و آخر آنها يكى است (و يك جريان است). سپس براى اهل بقيع مكررا آمرزش خواست و بازگشت. (1)

از ابو مويهبه روايت شده است كه گفت: نيمه شب بود كه پيامبر كس نزد من فرستاد و گفت: «اى ابو مويهبه، من فرمان يافته ام تا درباره اهل اين بقيع آمرزش بطلبم، با من بيا.» ابو مويهبه گويد: من با او روانه شدم تا بدانجا رسيديم. پيامبر گفت: «درود بر شمايان اى مردم گورستان، گوارا باد شما را آنچه در آن هستيد و جز شمايان در آن نيستند.(2)

ص: 54

1-إرشاد القلوب / ترجمه سلگى، ج 1، ص: 99

2-آفرينش وتاريخ/ترجمه،ج 2،ص:758

دعا در بقيع

عايشه در نقلى گفته است: برخى شب ها شاهد بود كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به آرامى از بستر بر مى خاست و بيرون مى رفت. يك بار كه او را دنبال كرد، ديد كه حضرت به بقيع رفت و براى دفن شدگان آن طلب استغفار كرد. از همو نقل شده است كه پيامبر وقتى در آخر شب به بقيع مى رفت، مى فرمود: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ دارَ قَوْم مُؤْمِنِين وَ أتاكُمْ ما تُوعَدُون غَداً مُؤَجِّلُون وَ إِنّا انْ شاءَالله بِكُمْ لاحِقُون. الّلهُمَّ اغْفِرْ لِاهْلِ بَقِيعِ الْغَرْقَد». «1»

درود بر شما، [مدفون در] خانه گروهى مؤمن، خداوند آنچه را براى فرداى شما وعده داده به شما خواهد داد و ما نيز به شما خواهيم پيوست. خدايا! اهل بقيع غرقد را بيامرز.

آثار اسلامى مكه و مدينه، ص: 376

اميرالمومنين عليه السلام و بقيع

سلام كردن خورشيد به اميرالمومنين عليه السلام در بقيع

رسول خدا نماز صبح را خواند مردم مى آمدند و عرض ميكردند ستاره اى در آسمان بجا مانده و اين ستاره هنوز باقى است رسول خدا در پاسخ آنان فرمود اينكه حبيب من جبرئيل است كه درين باب آيه اى از قرآن آورده كه هم اكنون مى شنويد سپس آيه را خواند «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى» «1» بعد ستاره بلند شد مردم تماشا ميكردند و خورشيد تابيد و ستاره در آسمان نهان شد سپس گروهى از منافقان گفتند اگر بخواهد اين خورشيد را فرمان ميدهد كه على را با نام صدا زند و خورشيد بگويد اين پروردگار شماست او را پرستش كنيد سپس جبرئيل فرود آمد پيامبر را بآنچه منافقان گفته بودند آگاه كرد و خبر داد و اين داستان در شب و صبح پنجشنبه بود سپس پيامبر با چهره ى گرمى روى بمردم آورد و فرمود على را از منزلش بخوانيد بيايد على را خواندند.

ص: 55

فرمود اى ابا الحسن گروهى از منافقان امت من به معجزه ى فرود آمدن ستاره قناعت نكردند بطورى كه گفته اند اگر محمّد بخواهدخورشيد را فرمان ميدهد كه على را باسم صدا زند و بگويد اين پروردگار شماست او را پرستش كنيد همانا تو اى على فردا بعد از نماز صبح بسوى بقيع برو، در محل طلوع خورشيد بايست پس هر گاه خورشيد درخشيد او را بدعائى كه بتو ياد ميدهم بخوان و بگو سلام بر تو اى آفريده خداوند و گوش فرا ده كه براى تو چه ميگويد و چه بتو برميگرداند بعد بسوى من آن خبر را بياور مردم گفتار رسول خدا را شنيدند آن نه نفر فسادكننده ى در زمين هم گفتار پيامبر را شنيدند.

سپس گروهى از آنان به بعضى ديگرشان گفتند هميشه محمّد شما را فريب ميدهد كه در باره ى پسر عمش معجزه اى آشكار كند بد سخنى امروز محمّد گفت، دو نفر از آنان گفتند و شديدا هم سوگند ياد كردند آن دو ابو بكر و عمر بودند كه ما فردا خواهى نخواهى در بقيع حاضر ميشويم تا اينكه به بينيم و بشنويم آنچه را كه ميباشد از طرف على و خورشيد.

چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نماز صبح را خواند و على هم با وى نماز خواند رو بعلى كرد و فرمود، اى ابا الحسن حركت كن برو بسوى آنچه كه ترا خدا و رسولش فرمانداده برو بسوى بقيع تا بخورشيد بگوئى آنچه را گفتم و دعاها را بگوش او خواند سپس امير المؤمنين بيرون آمد بسوى بقيع رفت تا اينكه خورشيد طالع شد سپس آرام آرام آن دعا را خواند كه هيچ كس نمى فهميد مردم گفتند اين همهمه ى على دعاى محمّد است كه از طريق سحر بوى آموخت.

ص: 56

سپس على عليه السّلام بخورشيد فرمود سلام بر تو اى آفريده ى جديد خدا خداوند خورشيد را به سخن آورد بزبان عربى روشن سپس گفت عليك السّلام اى برادر رسول خدا و وصى او گواهى ميدهم باينكه تو اول و آخر و ظاهر و باطن هستى و تو بنده ى خدا و برادر رسول خدا از روى حق و حقيقتى، اندام مردم بلرزه در آمد و خردهايشان در هم آميخت و از خشم صورتهايشان سياه شد و سوى رسول خدا آمدند.

عرضكردند اى رسول خدا اين امر شگفت آور چيست از قدرت پيامبر و رسولان و امتهاى گذشته و قديم خارج است تو بما ميگفتى على بشر نيست و او پروردگار شماست او را پرستش كنيد سپس رسول خدا بآنان فرمود در مقابل مردم در ميان مسجد ميگوئيد آنچه را را خورشيد گفت و گواهى ميدهيد بآنچه كه شنيديد آنان گفتند على حاضر مى شود كه بگويد ما بشنويم و گواهى دهيم بآنچه كه بخورشيد گفت و آنچه خورشيد براى او گفت سپس رسول خدا بآنان فرمود نه بلكه شما بگوئيد.عرض كردند كه على بخورشيد فرمود: سلام بر تو اى آفريده ى جديد خداوند، بعد از آنكه مردم همهمه كردند و از گفته ى او بقيع بلرزه در آمد سپس خورشيد او را پاسخ داد و گفت بر تو سلام اى برادر رسول خدا و جانشين او من گواهى ميدهم كه تو اولى و آخرى و ظاهرى و باطنى و همانا تو بنده ى خدا و برادر رسول خدائى رسول خدا بمردم فرمود سپاس پروردگارى را كه ما را ويژه آنچه را كه شما جاهليد قرار داد و بما بخشيد آنچه را كه نمى دانيد. شما مى دانيد كه من على را برادر خودم قرار دادم سواى شما و شما را گواه گرفتم كه على وصى من است چرا انكار كرديد چرا آنچه را خورشيد در باره ى او گفت نميگوئيد كه تو اول و آخر و ظاهر و باطنى.عرضكردند اى رسول خدا بواسطه ى اينكه شما فرموديد كه خداوند اول و آخر و ظاهر و باطن است در كتابش كه از آسمان بر تو فرود آمده سپس رسول خدا فرمود واى بر شما از كجا ميدانيد كه خورشيد چه گفته است اما گفته ى خورشيد كه گفت يا على تو اولى راست است على اول كسى است كه ايمان آورده بخدا و رسولش از كسانى كه من بايمان دعوت كردم از مردان و خديجه است از ميان زنان.

ص: 57

و اما گفته ى خورشيد كه گفت آخرى بواسطه ى اينست كه على آخرين وصى و من آخرين پيامبر و خاتم پيامبرانم و اما گفته اش كه گفت ظاهر همانا هر چه خدا بمن بخشيد از علم و دانش على ظاهر و آشكارا كرد، دانش او غير دانش من نيست و خدا بعد از من جز بعلى و فرزندانش دانش خود را نياموخت و اما گفته ى خورشيد كه گفت باطن بخدا سوگند كه على باطن علم و دانش اولين و آخرين و ساير كتابهاى فرود آمده ى بر پيامبران و رسولانست و خداوند نيفزود بمن علمى را كه على او را نميدانست و نه بخشيد بمن وصفى را كه باو هم عطا نكرد مردم سپس چه چيز را انكار ميكنيد.

همه ى آنان گفتند اى رسول خدا ما استغفار مى كنيم اگر آنچه را كه شما ميدانيد ما هم بدانيم برترى شما و على بر ما از ميان برداشته مى شود از خدا براى ما طلب آمرزش كن سپس خداوند سبحان اين آيه را فرو فرستاد: «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ» اين آيه در سوره ى منافقانست اين داستان هم از نشانه هاى امامت عليه السّلام است.

(1) آيات اول سوره ى نجم سوگند بستاره چون فرود آيد كه رسول شما گمراه نيست او بخواهش نفس سخن نميگويد سخنش جز وحى نيست جبرئيل او را آموخت.

إرشاد القلوب / ترجمه رضايى، ج 2، ص: 125-128

بيان اسرار كائنات در بقيع

ابن عباس گويد: در يك شب مهتاب اميرالمومنين عليه السّلام دست مرا گرفت و بطرف بقيع برد و گفت: اى عبد الله بخوان، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را قرائت كردم، وى در اسرار بِسْمِ اللَّهِ سخن گفت، تا هنگامى كه صبح شد و هوا روشن گرديد، و فرمود: از من از اسرار كائنات سؤال كن، ما وارث علوم پيامبران هستيم.

ص: 58

ايمان و كفر ( ترجمه كتاب الإيمان و الكفر بحار الأنوار جلد 64 / ترجمه عطاردى)، ج 1، ص: 13

زنده كردن مرده در بقيع

از عيسى شلقان، گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود:كه امير المؤمنين عليه السلام در بنى مخزوم چند دائى داشت، يكى جوانى از آنها آمد خدمت او گفت: دائى جان، برادرم مرده و من سخت بر او اندوه مى خورم.گويد: على عليه السلام به او فرمود: مى خواهى او را زنده ببينى؟

گفت: آرى، فرمود: قبرش را به من به نما گويد: بُردِ رسول خدا صلي الله عليه وآله را به بر كرد و ازار خود ساخت و چون به سر آن قبر رسيد، دو لبش جنبيدند و سر پائى به آن گور زد و آن مرده، از آن بر آمد و به زبان فرس سخن مى گفت، امير المؤمنين عليه السلام به او فرمود: مگر تو عرب نمردى؟ گفت: چرا ولى پيرو روش فلان وفلان مرديم و زبان ما برگشت.

أصول الكافي / ترجمه كمره اى، ج 3، ص: 317

بيرون آوردن صد شتر سرخ مو ازصخره

اميرالمومنين عليه السّلام در مجلسى نشسته بود كه مرد عربى آمد و سلام كرد و گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به من وعده اى داد و من آمدم و از بر آورنده وعده اش پرسيدم كه تو را به من نشان دادند. آيا به آنچه پيامبر وعده داده مى رسم؟حضرت فرمود: آرى.آن مرد گفت: آن وعده، صد شتر سرخ مو است. و به من گفت: اگر از دنيا رفتم و تو قرضت را خواستى، جانشين من به تو مى دهد. و پيامبر دروغ نگفته و اگر تو در ادعايت راستگو هستى پس سريعا آنها را به من بده و به وعده وفا كن.آنگاه على عليه السّلام به فرزندش امام حسن عليه السّلام فرمود: اى حسن! بر خيز و حضرت بر خاست. على- عليه السّلام- فرمود: برو و فلان چوب دستى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را بردار و به بقيع برو و آن را سه مرتبه به فلان سنگ بزن. و نگاه كن ببين چه چيز بيرون مى آيد، هر چه آمد آن را بگير و به اين مرد بده و بگو: آنچه را ديده است پوشيده دارد (و به كسى نگويد).امام حسن عليه السّلام با چوب دستى پيامبر به آن محل رفت و دستور على عليه السّلام را اجرا كرد. ناگهان سر شتر از سنگ نمايان شد كه افسار نيز بر سرش بود. حضرت افسار را گرفت و كشيد تا اينكه صد شتر بيرون آمد و مجددا شكاف سنگ به هم آمد. شتران را به آن مرد داد و فرمود: آنچه را ديدى پوشيده دار.

ص: 59

آن مرد گفت: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و پدرت راست گفتند .

جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 409

دفاع از قبر مخفي حضرت زهرا عليهالسلام

محمّد بن همام مى گويد: روايت شده: حضرت فاطمه عليها السّلام در روز بيستم ماه جمادى الآخر از دنيا رحلت نمود. عمر مباركش هجده سال و هشتاد و پنج روز بود. حضرت على عليه السّلام آن بانو را غسل داد. به هنگام غسل دادن وى غير از حضرت على عليه السّلام، حسنين عليهما السّلام، زينب، امّ كلثوم، فضه خادمه و اسماء بنت عميس كسى ديگر حضور نداشت. آنگاه جنازه آن بانو را شبانه با حضور حسنين عليهما السّلام به جانب بقيع حمل نمودند و نماز بر بدن مبارك خواندند، كسى از فوت ايشان مطّلع نشد، احدى از مردم بر بدن آن بانو نماز نخواند مگر آن افرادى كه گفته شد. على عليه السّلام بدن مباركش را در روضه مقدسه دفن و موضع قبرش را پنهان كرد. صبح آن شبى كه فاطمه عليها السّلام را دفن نمودند اثر چهل قبر جديد در قبرستان بقيع مشاهده مى شد.

هنگامى كه مسلمانان از رحلت حضرت فاطمه آگاه و متوجه بقيع شدند با چهل قبر جديد مواجه گرديدند، نتوانستند قبر حضرت زهرا را از ميان آن چهل قبر تشخيص دهند.

عموم مردم از اين مصيبت ضجّه كردند و يك ديگر را ملامت نمودند و گفتند: پيغمبر شما بيش از يك دختر يادگارى ننهاد، فاطمه رحلت كرد و دفن شد و شما به هنگام مردنش حاضر نشديد، نماز بر جنازه اش نگذاشتيد و محل قبر او را هم نمى دانيد! زعماى قوم گفتند: گروهى از زنان مسلمان را احضار كنيد كه اين قبرها را بشكافند تا جنازه فاطمه را به دست بياوريم و بر بدن او نماز بخوانيم و قبرش را زيارت كنيم.

ص: 60

هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام رسيد، در حالى آمد كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى پوشيد و دست بر ذو الفقار گرفته بود، آمد تا وارد بقيع شد. شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب است كه با اين حالت آمده و سوگند مى خورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد.

عمر در حالى كه با يارانش بود، با حضرت امير عليه السّلام ملاقات كرد و گفت:اى ابو الحسن! چه منظور دارى؟ به خداوند سوگند ما قبر فاطمه را مى شكافيم و بر جنازه اش نماز مى گزاريم.حضرت امير لباسهاى وى را گرفت و او را از جاى بر كند و بر زمين زد و فرمود:اى ابو السوداء! من حقّ (يعنى مقام خلافت) خود را بدين جهت از دست دادم كه مبادا مردم از دين خويش برگردند.

اما در باره قبر فاطمه: به حقّ آن خدايى كه جان على در دست قدرت اوست اگر تو و يارانت راجع به اين قبرها عملى انجام دهيد زمين را از خون شما سيراب خواهم كرد. عمر! از اين خيال در گذر! پس از عمر ابو بكر با حضرت امير ملاقات نمود و گفت:

اى ابو الحسن! تو را به حقّ پيغمبر اسلام و آن كسى كه بالاى عرش است سوگند مى دهم كه از عمر دست بردارى، زيرا ما از انجام دادن عملى كه تو نمى پسندى خوددارى مى كنيم.

ص: 61

راوى مى گويد: على عليه السّلام عمر را رها كرد و مردم پراكنده شدند و به دنبال مقصود خود بازنگشتند.

زندگانى حضرت زهرا عليها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص:594- 595

حضرت زهرا عليها السلام وبقيع

بيت الأحزان

پيش از اين در داخل بقيع و در نزديكى قبور چهار امام عليه السلام مسجد كوچكى بوده كه به «بيت الاحزان» شهرت داشته و در متون تاريخى قرون آغازين اسلامى تا اين اواخر، از آن ياد شده است. براساس آنچه در برخى از منابع آمده، اينجا محلّ گريه حضرت فاطمه زهرا عليها السلامدر سوگ پدرش بوده است. اين مكان در آغاز، خانه محقّرى متعلق به حضرت بوده كه پس از آن به «بيت الأحزان» يا «قبّة الحزن» شهرت يافته و زمان هاى متأخر به عنوان مسجد فاطمه عليها السلام از آن ياد شده است. اين محل در شمال قبر عباس بن عبدالمطّلب و قبور چهار امام عليه السلام قرار داشته و بعدها ضميمه بقيع شده است. در مدينه جاى ديگرى به عنوان بيت الأحزان مطرح نبوده است.

از غزالى نويسنده معروف نقل شده كه گفت: مستحب است زائر مدينه هر روز پس از سلام بر رسول خدا صلي الله عليه وآله به بقيع برود ... و در مسجد فاطمه عليها السلام نماز بگزارد.

آثار اسلامى مكه و مدينه، ص: 404

امام حسن عليه السلام و بقيع

مرا در بقيع دفن كن

محمد بن مسلم گويد شنيدم امام باقر عليه السلام مى فرمود: چون حسن بن على عليه السلام بحالت احتضار درآمد، بحسين فرمود، برادرم! بتو وصيتى ميكنم، آن را حفظ كن، چون من مردم، جنازه ام را آماده دفن كن سپس مرا بسوى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بر تا با او تجديد عهدى كنم، آنگاه مرا بجانب مادرم فاطمه عليها السلام برگردان، سپس مرا ببر و در بقيع دفن كن و بدان كه از طرف حميرا، (عايشه) كه مردم از زشتكارى و دشمن او با خدا و پيغمبر و ما خاندان آگاهند، مصيبتى بمن ميرسد، پس چون امام حسن عليه السلام وفات كرد و روى تابوتش گذاردند، او را بمحلى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بر جنازه ها نماز ميخواند بردند، امام حسين بر جنازه نماز گذارد و چون نمازش تمام شد داخل مسجدش بردند، چون بر سر قبر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نگهش داشتند، بعايشه خبر بردند و باو گفتند، بنى هاشم جنازه حسن بن على عليهما السلام را آورده اند تا در كنار رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دفن كنند، عايشه بر استرى زين كرده نشست و شتافت- او نخستين زنى بود كه از دوران اسلام بر زين نشست- آمد و ايستاد و گفت: فرزند خود را از خانه من بيرون بريد، كه نبايد در اينجا چيزى دفن شود و حجاب پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله دريده شود.

ص: 62

أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج 2، ص: 74

امام سجاد عليه السلام و بقيع

در محله بنى هاشم كه از سال 1363 به بعد تخريب شد، دو منزل وجود داشت كه به «دار على بن الحسين» و «دار جعفربن محمد» عليه السلام مشهور بود. اين مكان كه اكنون تخريب شده، در همان فضايى قرار داشت كه اكنون سنگفرش شده و ميان درِ اصلى بقيع تا حرم رسول خدا صلي الله عليه وآله است. در منابع شيعه توصيه به خواندن نماز در اين دو خانه شده است. اين نشانگر قدمت اين دو خانه است. سمهودى در كتابش از خانه ابوايوب انصارى و خانه امام جعفر صادق عليه السلام در اين محوطه ياد كرده است. «4»

آثار اسلامى مكه و مدينه، ص: 406

امام باقر عليه السلام وبقيع

اللهم ارحم غربته

از عمرو بن ابى المقدام، از پدرش، وى گفت: در خدمت حضرت ابى جعفر عليه السّلام به قبرستان بقيع عبور كرديم،

به قبر مردى از شيعيان كه اهل كوفه بود رسيديم، به حضرت عرض كردم: اين قبر يكى از شيعيان است فدايت شوم.

راوى مى گويد: حضرت درنگ نمود و فرمودند:بار خدايا به غربتش رحم فرما، وحدت و تنهائيش را به پيوند مبدّل كن، در حال وحشتش انس بر قرار فرما، هراس او را بر طرف كن، از رحمتت آن قدر نصيبش نما كه از رحمت غير تو بى نياز گردد، و ملحقش كن به آنان كه وى ايشان را دوست دارد.

كامل الزيارات / ترجمه ذهنى تهرانى، ص: 966

امام صادق عليه السلام وبقيع

خانه عقيل

به نقل از ابن نجّار (م 643) عوسجه نامى مى گويد: در شبى، در نزديكى دار عقيل مشغول دعا بودم كه جعفربن محمد عليه السلام به من رسيد و پرسيد: آيا درباره اين محل خبر يا حديثى وارد شده كه اينجا ايستاده اى؟ گفتم: نه. فرمود: «هذا مَوْقِفُ نَبِىِّ اللهِ صلي الله عليه وآله بِالَّليلِ، اذا جاءَ، يَسْتَغْفِرُ لِاهْلِ الْبَقِيع». ابن نجار مى افزايد: خانه عقيل همانجاست كه اودر آنجا دفن شده است.

ص: 63

آثار اسلامى مكه و مدينه، ص: 377

خانه امام صادق عليهما السلام

در محله بنى هاشم كه از سال 1363 به بعد تخريب شد، دو منزل وجود داشت كه به «دار على بن الحسين» و «دار جعفربن محمد» عليه السلام مشهور بود. اين مكان كه اكنون تخريب شده، در همان فضايى قرار داشت كه اكنون سنگفرش شده و ميان درِ اصلى بقيع تا حرم رسول خدا صلي الله عليه وآله است. در منابع شيعه توصيه به خواندن نماز در اين دو خانه شده است. اين نشانگر قدمت اين دو خانه است. سمهودى در كتابش از خانه ابوايوب انصارى و خانه امام جعفر صادق عليه السلام در اين محوطه ياد كرده است. «4»

آثار اسلامى مكه و مدينه، ص: 406

مدفون شدگان در بقيع

ائمه بقيع

امام حسن بن على عليهما السلام

امام مجتبى عليه السلام در نيمه رمضان سال سوم هجرت در مدينه زاده شد و از همان دوران كودكى مورد علاقه شديد رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار گرفت، پس از رحلت آن حضرت، در كنار امير مؤمنان عليه السلام در همه عرصه ها حضور داشت و سرآمد مردم روزگار خود پس از پدر بزرگوارش بود، وى براى دفاع از اسلام و ولايت در جنگ هاى جمل، صفين و نهروان شركت جست.

پس از شهادت پدر، به امامت منصوب و حدود شش ماه خلافت كرد، سپس معاويه جنگى را بر آن حضرت تحميل نمود و به دليل اينكه مردم ايشان را تنها گذاشتند ناچار به پذيرش صلح نامه پيشنهادى از سوى معاويه گرديد و سرانجام به تحريك معاويه پسر ابوسفيان، در سال 50 ه. ق. توسط همسرش جعده دختر أشْعَث بن قيس، مسموم و به شهادت رسيد و در بقيع به خاك سپرده شد.

ص: 64

كرامت، اخلاق و فضائل گوناگون آن حضرت موجب شده بود تا مردم ايشان را كريم اهل بيت بخوانند و محبوب قلوب مردم بود.(1)

در كتاب كافى از امام محمّد باقر عليه السّلام روايت ميكند كه فرمود: هنگامى كه اجل امام حسن فرا رسيد به امام حسين فرمود: اى برادر! اين وصيتى را كه من ميكنم حفظ كن. موقعى كه من از دنيا رفتم جنازه ام را آماده كن و بحضور جدم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ببر تا با آن بزرگوار تجديد عهد نمايم،.....آگاه باشيد كه بزودى از عايشه مصيبتى به جنازه من خواهد رسيد و مردم از اعمال و رفتار و عداوت عايشه نسبت بخدا و رسول و اهل بيت آگاه خواهند شد.(2)

اين گروه مخالف گمان ميكنند شما در نظر داريد مرا نزد جدم پيغمبر خدا دفن كنيد، لذا از شما جلوگيرى مينمايند، من تو را بخدا قسم ميدهم كه مبادا در باره دفن من بقدر يك خون حجامت خونريزى كنى!

موقعى كه امام حسين جنازه مبارك امام حسن را غسل داد و كفن كرد و بر فراز تابوت نهاد و متوجه قبر پيغمبر معظم اسلام صلّى اللَّه عليه و آله شد تا تجديد عهد نمايد مروان بن حكم با تابعين خود كه گروهى از بنى اميه بودند آمدند. مروان گفت: آيا جا دارد عثمان در دورترين نقطه مدينه دفن شود و امام حسن در جوار پيامبر خدا!؟ هرگز اين موضوع عملى نخواهد شد سپس عايشه كه بر استرى سوار بود آمد و گفت: شما در نظر داريد شخصى را در خانه من داخل كنيد كه من او را دوست ندارم؟

ص: 65

عائشه به امام حسين گفت: اين جنازه را از من دور كنيد و ببريد! زيرا شما گروهى هستيد خصومت كننده.

ابن عباس متوجه عايشه شد و به وى گفت: وا مصيبتاه!يك روز بر شتر و يك روز بر استر سوار ميشوى! و اگر زنده بمانى بر فيل هم سوار خواهى شد. (3) امام حسين عليه السّلام جنازه امام حسن عليه السّلام را از آنجا خارج كرد و در بقيع دفن نمود.(4)

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب مينويسد: جنازه امام حسن را بنحوى تير باران نمودند كه تعداد هفتاد تير از بدن مباركش خارج كردند.(5)

اين گوشه اي از برخورد دشمنان اوليه با بدن امام مجتبي عليه السلام مي باشد و تابعين آنها يعني وهابيت هم به تبعيت از آنها با تخريب قبور قبرستان بقيع از جمله مرقد امام مجتبي عليه السلام بغض وكينه خود و بي ادبي خود را نسبت به اهل البيت پيامبر نشان دادند.

(1)تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 18

(2):زندگاني حضرت امام حسن عليه السلام، علامه مجلسى ص: 169

(3): زندگاني حضرت امام حسن عليه السلام، علامه مجلسى ص: 166

(4):زندگاني حضرت امام حسن عليه السلام، علامه مجلسى ص: 165

(5):زندگاني حضرت امام حسن عليه السلام، علامه مجلسى ص: 152

امام زين العابدين على بن الحسين عليهما السلام

امام سجاد عليه السلام در سال 38 ه. ق. در مدينه به دنيا آمد و در دوران امامت حسن بن على عليهما السلام و پدر بزرگوارش حسين ابن على عليهما السلام رشد يافت. در كربلا همراه پدر بود اما به خواست خداوند و به دليل بيمارى شديدى كه در آن چند روز بر آن حضرت عارض گرديد، نتوانست سلاح در دست گيرد و از حريم دين و ولايت دفاع كند. آن حضرت پس از حادثه عاشورا همراه با ديگر بازماندگان كربلا به اسارت درآمد و ابتدا به كوفه و سپس به شام منتقل گرديد.

ص: 66

از آن پس نزديك سى و چهار سال امامت كرد و سرانجام در سال 94 ه. ق. به تحريك وليد بن عبدالملك مسموم و به شهادت رسيد و در كنار امام مجتبى عليه السلام در بقيع آرميد.

زهد و عبادت و كرم و بزرگوارى آن حضرت زبان زد خاص و عام و دوست و دشمن بود.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 19

امام محمد بن على بن الحسين عليهم السلام

امام باقر عليه السلام در سال 57 ه. ق. به دنيا آمد و تا سال 94 ه. ق. در كنار پدر بزرگوارش در مدينه زندگى كرد. پس از شهادت پدر به امامت و رهبرى رسيد و شاگردان فراوانى را تربيت كرد. وى در نشر معارف اسلامى ومكتب اهل بيت پيامبر عليهم السلام گام هاى بلندى برداشت.

از اين رو آن حضرت را «باقر العلوم» يعنى شكافنده دانش ها لقب دادند. امام باقر عليه السلام در سال 114 و يا 117 ه. ق. به تحريك هشام بن عبدالملك به شهادت رسيد و در كنار پدر بزرگوارش در بقيع به خاك سپرده شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 19

امام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام

آن حضرت در سال 80 يا 83 ه. ق. به دنيا آمد و پس از شهادت پدر، رهبرى پيروان اهل بيت عليهم السلام را بر عهده گرفت و در دوران حيات پر بار خود، هزاران شاگرد را در رشته ها و علوم مختلف تربيت كرد. منصور دومين خليفه عباسى بر آن حضرت به شدّت سخت گرفت و سرانجام در 25 شوال 148 ه. ق. به تحريك وى، آن حضرت مسموم و به شهادت رسيد و در بقيع كنار جد و پدرش دفن شد.

ص: 67

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 19

قبور فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله

زينب

بزرگترين دختر پيامبر صلى الله عليه و آله زينب بود كه از خديجه متولد شد. او با ابوالعاص بن ربيع ازدواج كرد و در سال هشتم هجرى قمرى بدرود حيات گفت.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 23

ام كلثوم

ام كلثوم همسر عُتيبة بن ابى لهب بود. وى در سال سوم هجرت به عقد عثمان در آمد ودرسال 9 ه. ق. وفات يافت و در

حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر او مى گريست در بقيع به خاك سپرده شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 23

رقيه

رقيه درمكه به عقد عتبة بن ابى لهب و پس از وى به عقد عثمان درآمد. او به حبشه هجرت كرد سپس از حبشه به مدينه آمد و سرانجام در سال دوم هجرت بر اثر بيمارى وفات يافت. برخى وفات او را سال چهارم هجرت ذكر كرده اند. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد او را در بقيع به خاك سپردند.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 24

ابراهيم عليه السلام

ابراهيم فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله در ذى الحجّه سال 8 ه. ق. در مدينه از مادرش ماريه قبطيّه متولد شد. پيامبر صلى الله عليه و آله به وى علاقه شديد داشت و عاطفه نشان مى داد، اما او پس از يك سال و ده ماه از دنيا رفت و به دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله، در كنار قبر عثمان بن مظعون در بقيع به خاك سپرده شد. محلّ ولادت او «مَشربه امّ ابراهيم» لقب گرفت كه هم اكنون از آثار اسلامى مدينه به شمار مى آيد.

ص: 68

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 24

همسران پيامبر مدفون در بقيع

ام سلمه

وى در شمار نخستين گروندگان به اسلام بود و در سال 60 يا 61 ه. ق. بدرود حيات گفت و در بقيع به خاك سپرده شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 26

زينب بنت جحش (دختر عمه پيامبر صلى الله عليه و آله)

وى ابتدا به عقد زيد بن حارثه درآمد و پس از آن كه زيد در سال پنجم هجرت او را طلاق داد، با رسول خدا صلى الله عليه و آله ازدواج كرد و سرانجام در سال 20 ه. ق. در سن پنجاه سالگى درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 26

ماريه قبطيه

مادر ابراهيم، پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله است. وى در سال 16 ه. ق.در مدينه درگذشت و در بقيع دفن گرديد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 26

زينب بنت خُزَيمه

وى همسر يكى از صحابه رسول خدا (عبداللَّه بن جحش) بود كه پس از شهادت او، به عقد پيامبر صلى الله عليه و آله درآمد و پس از دو يا سه ماه در حالى كه بيش از سى سال نداشت، در سال چهارم هجرت بدرود حيات گفت و در بقيع آرميد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 26

ام حبيبه دختر ابوسفيان

وقتى عبيداللَّه بن جحش، شوهر ام حبيبه در حبشه نصرانى شد، و از دنيا رفت، وى به عقد رسول خدا صلى الله عليه و آله درآمد و در سال 42 يا 44 ه. ق. در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

ص: 69

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 26

جُويريه بنت حارث

وى در سال پنجم يا ششم هجرت و پس از غزوه بنى المصطلق به ازدواج رسول خدا صلى الله عليه و آله درآمد و در سال 50 يا 56 ه. ق. در مدينه وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 27

صفيه

او ابتدا به همسرى «سَلّام بن مِشْكم» درآمد و پس از مرگ شوهر با «كنانة بن ابى الحُقيق» ازدواج كرد، كنانه در جنگ خيبر كشته شد و صفيه اسير گرديد و رسول خدا صلى الله عليه و آله وى را آزاد كرد و به همسرى گرفت. وى به گفته واقدى در سال 50 ه. ق. در مدينه وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 27

سوده دختر زمعة بن قيس

وى همسر پسر عمويش «سكران بن عمرو» بود كه پس از وفات او، به عقد رسول خدا صلى الله عليه و آله درآمد. در سال 50 يا 54 ه. ق. در مدينه وفات يافت و در بقيع دفن شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 28

ريحانه بنت زيد

وى در سال ششم هجرت به عقد رسول خدا صلى الله عليه و آله درآمد و پس از حجة الوداع درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 28

قبر عمه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله

صفيّه، دختر عبدالمطّلب

وى همسر عوّام بن خُوَيلد و مادر زبير بود، در نبرد احد در شمار زنانى بود كه به سوى احد آمد و بر شهادت حمزه مرثيه سرايى كرد و در جنگ خندق يك يهودى مهاجم را از پاى درآورد. وى در سال 20 ه. ق. در حالى كه 75 ساله بود بدرود حيات گفت و در بقيع به خاك سپرده شد.

ص: 70

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 29

عاتكه، دختر عبدالمطّلب

در برخى نقل ها آمده است كه عاتكه پس از آمدن به مدينه،در اين شهر وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد. برخى نيز نوشته اند كه عاتكه در مكه درگذشته و هرگز به مدينه نيامده است.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 29

قبور ديگر زنان با فضيلت

فاطمه بنت اسد

او همسر ابوطالب، مادر على بن ابى طالب عليه السلام و از نخستين بيعت كنندگان با رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و در آن دوران كه ابوطالب كفالت رسول خدا صلى الله عليه و آله را به عهده گرفت سهم به سزايى در سرپرستى و خدمت به پيامبر صلى الله عليه و آله داشت. وى از آن چنان قداستى برخوردار گرديد كه به درون كعبه راه يافت و فرزندش على بن ابى طالب عليه السلام را در آن جا به دنيا آورد.

هنگام رحلت او رسول خدا صلى الله عليه و آله به شدت متأثر گرديد، در تشييع جنازه اش حاضر و بر وى نماز گزارد و در حالى كه بر وى مى گريست او را در قبر نهاد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 22

ام البنين

ام البنين دختر حزام بن خالد بود كه به همسرى على ابن ابى طالب عليه السلام در آمد و از آن حضرت چهار پسر به نام هاى: عباس، جعفر، عثمان و عبداللَّه به دنيا آورد كه همگى همراه با حسين بن على عليهما السلام در كربلا به شهادت رسيدند. ام البنين در مدينه وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد.

ص: 71

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 30

حليمه سعديه

وى مادر رضاعى پيامبر صلى الله عليه و آله بود. پس از آن كه در مدينه بدرود حيات گفت، در بقيع دفن گرديد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 30

ديگر مدفونين بقيع

عقيل بن ابى طالب

وى برادر امير مؤمنان على عليه السلام و زاده فاطمه بنت اسد و از نظر سنّى بيست سال بزرگتر از آن حضرت بود. در راه گسترش اسلام فداكارى هاى بسيارى از خود نشان داد و در دوران پيرى نابينا شد.وى قبل از واقعه حَرّه در اواخر حكومت معاويه و يا اوائل حكومت يزيد درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 31

عبداللَّه بن جعفر

مادرش اسماء بنت عُميس بود. اسماء پس از آن كه همراه شوهرش جعفر به حبشه هجرت كرد، عبداللَّه و دو فرزند ديگرش محمد و عون را در آن جا به دنيا آورد. عبداللَّه در جنگ موته پدر را از دست داد و در طول حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سپس همراه با امير مؤمنان فداكارى هاى بسيارى در راه گسترش اسلام از خود نشان داد. حضرت على عليه السلام زينب كبرى عليها السلام را به ازدواج او درآورد،يكى از فرزندانش به نام عون در كربلا به شهادت رسيد و دو فرزند ديگرش نيز به دست امويان در واقعه حرّه در مدينه به شهادت رسيدند. وى در سال 80 هجرى قمرى به سن 90 سالگى در مدينه درگذشت و در كنار عقيل در بقيع دفن شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 32

ص: 72

محمد بن على معروف به ابن حنفيّه

او از شخصيت هاى معروف صدر اسلام و فرزند بزرگوار اميرمؤمنان عليه السلام است. در جنگ هاى آن حضرت با قاسطين و مارقين و ناكثين شركت داشت و در سال 81 ه. ق. درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 32

ابوسفيان بن حارث

وى كه پسر عموى پيامبر صلى الله عليه و آله بود، در سال 6 ه. ايمان آورد و به سال 20 هجرى در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 32

اسماعيل بن جعفر

اوفرزند امام صادق عليه السلام بود كه با اهل وعيال خوددرمنطقه عُرَيض به سر مى برد و سرانجام در دوران حيات پدر بزرگوارش در سال 143 ه. ق. زندگى را بدرود گفت و در فاصله حدود 15 مترى قبور ائمه در بقيع به خاك سپرده شد. در طرح توسعه دولت سعودى و پس از احداث خيابان اباذر، قبر اسماعيل به داخل بقيع منتقل گرديد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 33

عثمان بن مظعون

وى از افاضل صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و سيزدهمين كسى بود كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله ايمان آورد. دوبار به حبشه هجرت كرد و در جنگ بدر شركت داشت و پس از بازگشت در بيست و دومين ماه هجرت درگذشت. عثمان بن مظعون نخستين مهاجرى بود كه در مدينه وفات يافت و در بقيع دفن شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 33

اسعد بن زراره

ص: 73

وى از بيعت كنندگان با پيامبر در عقبه و نخستين كسى بود كه به دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز جمعه را در مدينه اقامه كرد. او در سال اول هجرت و در حالى كه هنوز بناى مسجد النبى صلى الله عليه و آله به پايان نرسيده بود درگذشت. رسول خدا صلى الله عليه و آله بر جنازه او حاضر شد و وى را غسل داد و كفن پوشانيد و در حالى كه مى گريست او را در بقيع درون قبر نهاد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 33

خُنيس بن حُذافه

وى از هجرت كنندگان به حبشه و از نخستين اسلام آورندگان بود و بر اثر زخمى كه در جنگ بدر برداشت، سرانجام در سال سوّم ه. ق. به شهادت رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله بر جنازه اش نماز گزارد و او را كنار قبر عثمان بن مظعون در بقيع به خاك سپرد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 34

سعد بن معاذ

سعد از قبيله اوس و از صحابه بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله بود و در جنگ بدر پرچم دار اوسيان بود. در جنگ خندق مجروح شد و در آستانه شهادت قرار گرفت و سرانجام همزمان با غزوه بنى قريظه از دنيا رفت. پيامبر صلى الله عليه و آله بر او نماز گزارد و او را در بقيع، نزديك قبر فاطمه بنت اسد به خاك سپرد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 34

عبداللَّه بن مسعود

او از نخستين كسانى است كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله ايمان آورد و در خواندن و آموختن قرآن به مرتبه والايى دست يافت و در جمع آورى قرآن نيز نقش داشت. وى در سال 32 ه. ق. بدرود حيات گفت و در كنار قبر عثمان بن مظعون در بقيع به خاك سپرده شد.

ص: 74

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 34

ابوسعيد خُدرى

وى از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله بودودر جنگ احد شركت داشت. داراى دو خصلت علم و شجاعت بود. پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله از راويان مناقب اهل بيت به شمار مى آمد. وى سرانجام در سال 64 يا 74 ه. ق. در مدينه وفات يافت و در نزديكى قبر فاطمه بنت اسد به خاك سپرده شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 35

مقداد بن اسود

او از صحابه جليل القدر رسول خدا صلى الله عليه و آله و مورد علاقه آن حضرت بود. در سال 33 ه ق. در سن 70 سالگى در جُرُف، سه مايلى مدينه درگذشت. جنازه اش را به مدينه حمل كرده، در بقيع به خاك سپردند.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 35

جابر بن عبداللَّه

وى از صحابه مشهور بود. در 19 غزوه شركت داشت. و سرانجام پس از 94 سال، به سال 90 ه. ق. درگذشت و در بقيع جاى گرفت.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 36

حكيم بن حِزام

وى پسر برادر حضرت خديجه عليها السلام بودكه درروز فتح مكه اسلام آورد و پس از سال 54 ه. ق. در مدينه درگذشت و در بقيع آرميد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 36

زيد بن ثابت

وى از جمع آورندگان قرآن بود كه در سال 45 يا 50 هجرى وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 36

ص: 75

اسامة بن زيد

وى در سال 54 ه. ق. در سن 57 سالگى در مدينه درگذشت.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 37

شهداى حَرّه

تعدادى از شهداى واقعه حَرّه نيز كه به دستور يزيد و توسط مسلم بن عقبه وسربازان وى به شهادت رسيدند، درقبرستان بقيع مدفون اند.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 37

عباس بن عبدالمطلب

عباس بن عبدالمطلب از شخصيت هاى بزرگ قريش و 2 يا 3 سال از رسول خدا صلى الله عليه و آله بزرگتربود. در مكه از اظهار ايمان خوددارى مى كرد، در سال دوم به همراه قريش با اكراه در جنگ بدر شركت جست، سپس به اسارت مسلمانان درآمد و با فديه آزاد گرديد وسرانجام در زمره بهترين ياران پيامبر صلى الله عليه و آله درآمد.

پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله به امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام وفادار ماند و در سال 33 ه. ق. در زمان عثمان در مدينه درگذشت و در قبرستان بقيع دفن گرديد.

تخريب و بازسازى بقيع به روايت اسناد، ص: 21

اشعار

تخريب بقيع

گرد و غبار غم زده خيمه به سينه ام

من زائر قبور خراب مدينه ام

آن جا كه گريه ها همه خاموش و بي صداست

هر كس بميرد از غم آن سرزمين رواست

آن جا كه بغض سينه گلو گير مي شود

حتي جوان ز غربت آن پير مي شود

خاكش هميشه سرخ و هوايش غباري است

از گريه هاي فاطمه آيينه كاري است

اهل مدينه باب عداوت گشوده اند

بر اهل بيت ظلم فراوان نموده اند

ص: 76

هر كس دم از علي زده تخريب مي شود

صديقۀ مطهره تكذيب مي شود

دنبال بي كس اند كه تنهاترش كنند

صياد بلبل اند كه خونين پرش كنند

از نسل هيزمند و به آتش علاقه مند

تفريح شان تمسخر هر نالۀ بلند

در خواب هم نشان حيا را نديده اند

نيروي خويش را به رخ زن كشيده اند

بغض علي زبانه كشد از وجودشان

رنگ ريا گرفته همه تار و پودشان

روزي كه راه حضرت صديقه بسته شد

با ضربه اي حريم ولايت شكسته شد

ظلمي اگر كه هست از آن لحظه حاكي ست

تصوير چادري ست كه در كوچه خاكي ست

امواج يك صدا دلم آزار مي دهد

گويا صداي صورت و ديوار مي دهد

گويا به گوش مي رسد از قصۀ فدك

آواي نيمه جان و ضعيف «علي كمك»

تصوير هر چه درد از آن صحنه شد بديع

يك گوشه اي ز غربت آن لحظه شد بقيع

اوراق خاطرات غيورانه نيلي است

هر چه كه هست صحنۀ يك ضرب سيلي است

بي درد مردمان زمان جان مرتضي

ما را رها كنيد بميريم زين عزا

روزي رسد ز سينه غم آزاد مي كنيم

همراه منتقم حرم آباد مي كنيم

گلدسته مي زنيم چونان صحن كربلا

گنبد بنا كنيم چونان مشهد الرضا

ما داغ دار سيلي ناحق مادريم

چشم انتظار منتقم آل حيدريم

قاسم نعمتي

*****

بنويسيد " حرم " كور شود چشم حسود

بنويسيد سر آرند ملائك به سجود

بنويسيد كه زيباست بدون گنبد

بنويسيد كه زيباست شبيه مشهد

سالياني ست كه با داغ بقيع ميسوزيم

فاني شعله ي عشقيم، جهان افروزيم

مژده بر ديده كه زائر شدني خواهد بود

ص: 77

مجلس هروله داير شدني خواهد بود

عاقبت چشم عدو نيز خزان خواهد ديد

عوض آنچه به ما رفت گران خواهد ديد

بنويسيد " بقيع " گريه به راه اندازيد

رخنه در سينه نماييد وَ آه اندازيد

قلمي دست بگيريد كه تشريح كنيد

غزلي ساخته آن را پُرِ تلميح كنيد

ب " يعني كه بسوزيم بر اين غربت عشق"

قاف " يعني قسمي هست كه بر تربت عشق"

خوردم و غصه ي ايام گريبان گيرم

شد و انگار همين بود همه قسمت عشق

ي " يعني يخ ما آب نشد تا امروز"

پشت ابر است يگانه رخ آن طلعت عشق

عين " عطريست كه در بين فضا پيچيده"

وه چه مستي دهد اين تربت خوش نكهت عشق

بنويسيد كه ما چشم به ره دوخته ايم

...جزو زريّه ي كاشانه ي در سوخته ايم

توحيدشالچان ناظر

*****

با بي كسي و غربت و غم مي سازيم

با شيون و آه دم به دم مي سازيم

سوگند به آن چهار قبر خاكي

يك روز برايتان حرم مي سازيم

يوسف رحيمي

*****

مي رسد از مدينه بوي غم

فاطمه باز ديده گريان شد

چونكه قب___ر چهار فرزندش

در حريم بقي____ع ويران شد

***

آتش كينه شعله ها دارد

از دل سر سپرده هاي يهود

لعنت حق به هر چه وهابي

لعنت فاطمه به آل سعود

***

قص__د دارند ريشه را بزنند

صحبت از قب__رها بهانه بُوَد

ريش__ه و بغض و كينه اينان

آت__ش و دود و تازيان_ه بُوَد

***

لعنت حق بر آن كساني كه

اولين شع__له را به پا كردند

حق پيغمب______ر معظ___م را

با لگ___د پشت در ادا كردند

ص: 78

***

در مدينه ز بعد پيغمب___ر

ناله هاي بلن___د ممنوع است

در مرام پلي___د اين مردم

زن زدن از امور مشروع است

***

گريه كردند آسماني ها

با نواي حزين_____هٔ زه___را

به گمانم كه باز تازه شده

داغ مسمار و سي___نهٔ زه_را

***

بعد از آنكه زدند م____ادر ما را

كينه هاي قديم سر وا كرد

كاش روزيِ هيچكس نشود

ضربِ سنگين سيليِ نامرد

***

كاش مهدي بيايد و با او

ريشه فتنه را براندازيم

عاقبت بهرِ مادر سادات

گنبد و بارگاه مي سازيم

***

با نيابت ز قبر مادرمان

سوي ام البنين سلام كنيم

دست بر سينه در مقابل او

مثل عباس احترام كنيمش

قاسم نعمتي

*****

دوباره كينه ي اهل مدينه طوفان شد

دوباره مادر ما فاطمه پريشان شد

بناي اهل مدينه عذاب زهرا بود

بناي فاطميّون در بقيع ويران شد

چهار سنگ نشان ِ چهار اقيانوس

هوا هواي غم و غصّه ي غريبان شد

نه زائري نه چراغي نه گنبد و صحني

نه روضه اي نه صدايي چه با عزيزان شد؟!

بيا عزيز دل فاطمه بساز حرم

كه خون به قلب نبي ُّو علي وُّ قرآن شد

برو بقيع و بخوان روضه هاي آن كوچه

كه شانه ي پسري تكيه گاه جانان شد

بخوان از آن گل ياسي كه ارغواني شد

بگو چه ديد عمويت حسن كه گريان شد

بيا و روز بقيع را خودت رضايي كن

بيا كه خاك عموي تو العجل خوان شد

حسين ايماني

منبع:raoof.org

پيامك

نه قبله در تو كه قبله نماست در تو بقيع

نه كعبه كعبه اهل ولاست در تو بقيع

هزار مرتبه برتر از عرش حق هستي

ص: 79

نياز خانه اهل سماء است در تو بقيع

***

سلام من به مدينه، به آستان رفيعش

به مسجد نبوي و به لاله هاي غريبش

سلام من به علي و به حلم و صبر عجيبش

سلام من به بقيع و چهار قبر ِ غريبش

***

نشسته باز دلم پشت درب بسته آنجا

گرفته باز دلم بهر قبر مخفي زهرا

آخر يه روز شيعه برات حرم مي سازه

حرم براي تو شه كرم مي سازه

***

بشكند دستي كه ويران كرد اين گلخانه را

درعزا بنشاند او ، شمع و گل و پروانه را

***

بشكند دستي كه هتك حرمت اين خانه كرد

شيعه را سوزاند و خون در قلب صاحبخانه كرد

***

درون قلب جهان، انقلاب گشته بيا

نفس، بدون تو همچون عذاب گشته بيا

نظاره كن به فرا سوي مدينه و ببين

حرم به دست حرامي خراب گشته بيا

***

اين گلستان نبيّ بار دگر ويران شده

چشم هاي منتقم، بار دگر گريان شده

بعد تخريب بقيع و اين ستم در آن ديار

گشت روشن، از چه قبر فاطمه پنهان شده

***

يا رب چه حكمتى ست در اين قطعه شريف

مهمان غريب و بارگه ميزبان، غريب

يا رب كرامتى! كه زنم بوسه بر بقيع

سر را نهم به خاك و بگويم بر آن غريب

***

دريغ و درد كه از ظلم دشمنان خدا

خراب شد همه آثار بى شمار بقيع

خراب كرد ستم، مشهد چهار امام

كز آن شرف به سما يافت خاكسار بقيع

***

گوش ده تا گريه زار على را بشنوى

نيمه شب ها از دل خونين و حيران بقيع

اين حريم عشق دارد عقده ها پنهان به دل

ص: 80

شعله ها سر مى كشد از جان سوزان بقيع

اى جهان آباد كن، برخيز و مهر و داد كن

باز كن آباد از نو، كوى ويران بقيع

***

جلوه جنت به چشم خاكيان دارد بقيع

يا صفاى خلوت افلاكيان دارد بقيع

گر حصار كعبه را جبريل دربانى كند

صد چو موسى و مسيحا پاسبان دارد بقيع

***

بشنو از اين قبرها بانگ اناالمظلوم را

تا كه مهدي باز آيد، اين ندا دارد بقيع

تا شود ثابت كه نور حق نمي گردد خموش

گرچه ويران شد، جلال كبريا دارد بقيع

***

شب كه تنها مي شود با خلوت روحاني اش

اي مدينه ان_تظار ميهمان دارد ب_ق_ي_ع

شب كه تاريك است و در بر روي مردم بسته است

زائري چون مهدي صاحب زمان دارد بقيع

***

گرچه مى تابد بر او خورشيد سوزان حجاز

از پر و بال ملائك سايبان دارد بقيع

مي توان گفت از گلاب گريه اهل نظر

بى نهايت چشمه اشك روان دارد بقيع

شب كه تنها مي شود با خلوت روحانى اش

اى مدينه انتظار ميهمان دارد بقيع

شب كه تاريك است و در بر روى مردم بسته است

زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقيع

***

قبور آل پيمبر، خراب و ويران است

فرشتگان همگان اند سوگوار بقيع

در اين مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد

شكسته خاطر و محزون و داغدار بقيع

حراميان به حرم تا كه حاكم اند روا ست

كه مسلمين همه باشند شرمسار بقيع

***

در جهان، هم شأن و همتائي كجا دارد بقيع

چونكه يك جا، چار محبوب خدا دارد بقيع

نور چشمان رسول و، پور دلبند بتول

ص: 81

صادق و سجاد و باقر، مجتبي دارد بقيع

***

گرچه تاريك است، در ظاهر ندارد يك چراغ

همچو ايوانِ نجف نور و صفا دارد بقيع

سر به ديوارش زند هر كس از اين جا بگذرد

در سكوتش ناله ها و گريه ها دارد بقيع

***

در بقيع، اشك است كه سخن مي گويد و حال، گوياتر از قال است و چشم هاي اشكبار، ترجمان دل هاي داغدار و بي قرار است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109