غدير و رمضان نسخه 2

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)

عنوان و نام پديدآور:غدير و رمضان نسخه 2/مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)/محمدرضا شريفي

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: غدير - رمضان

ص: 1

ارتباط غدير و رمضان

شباهتها

ولايت و روزه مونس درقبر مي باشند

ابو بصير از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام روايت كرده كه فرمود: هنگامى كه بنده مؤمن بميرد شش صورت با او در قبر داخل مى شوند كه در ميان آنها يكى از همه زيباتر، دل انگيزتر، خوشبوتر وپاكيزه تر است. يكى در سمت راست، يكى

در سمت چپ، يكى پيش رو، يكى پشت سر، يكى پايين پا وآن كه از همه زيباتر است بالاى سرش مى نشيند. اگر مشكلى از جانب راست به او روآورد آن كه سمت راست قرار دارد آن را دور مى سازد، وهمين طور ساير جهات. آن كه از همه زيباتر است گويد: شما كيستيد ؟ خداوند شما را از سوى من جزاى خير دهد ! سمت راستى گويد: من نمازم، سمت چپى گويد: من زكاتم، پيش رويى گويد: من روزه ام، پشت سرى گويد: من حج وعمره ام، پايين پايى گويد: من نيكى تو به برادرانت هستم، آن گاه همگى گويند: تو خود كيستى كه از همه ما زيباتر، خوشبوتر ودل انگيزترى ؟ گويد: من ولايت آل محمدم - صلوات الله عليهم اجمعين.

- بحار الانوار 6 / 234

ولايت وروزه امانت است

نبىّ اسلام صلى الله عليه و آله در عظمت روزه مى فرمايد :

إنَّمَا الصَّوْمُ أمانَةٌ فَلْيَحْفَظْ أحَدُكُمْ أمانَتَهُ[302] .

روزه امانت است ، بايد هر يك از شما به حفظ امانت اقدام كند .

و هر زمان اين آيه را مى خواند :

إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا .

خدا قاطعانه به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش بازگردانيد .

محمد بن يحيى، از محمد بن حسين، از حَكَم بن مِسكين، از اسحاق بن عمّار، از مردى از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است در قول خداى عزّوجلّ: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا» «3» كه آن حضرت فرمود كه: «اين، امانت ولايت امير المؤمنين عليه السلام است». و ترجمه آيه اين است: «به درستى كه ما عرضه داديم امانت را بر آسمان ها و زمين و كوه ها، پس سرباز زدند از آن كه آن را بردارند از روى مخافت (نه از راه مخالفت و به وجود اجرام عظام آنها) از حمل آن ترسيدند و آدمى با وجود ضعف بُنيه، آن را برداشت. به درستى كه آدمى، بسيار ستم كار و بسيار نادان بود» (به كنه اين امانت و عقوبت حمل و خيانت كه از او سر زد).

(1). احزاب، 72.

تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)، ج 2، ص: 413

قبول ولايت و روزداري آزمايش براي اخلاص است

«والصيام ابتلاء لاخلاص الخلق ».

روزه را آزمايشى براى اخلاص مردم قرار داد

شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص: 450

- علامه مجلسى رحمه الله گويد: صبحگاهى رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم به مسجد آمد و مسجد از جمعيت پر بود، پيامبر فرمود: امروز كدامين شما براى رضاى خدا از مال خود انفاق كرده است ؟ همه ساكت ماندند، على عليه السلام گفت: من از خانه بيرون آمدم ودينارى داشتم كه مى خواستم با آن مقدارى آرد بخرم، مقدادبن اسود را ديدم وچون اثر گرسنگى را در چهره او مشاهده كردم دينار خود را به او دادم. رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمود: (رحمت خدا بر تو) واجب شد.

ص: 2

مرد ديگرى برخاست وگفت: من امروز بيش از على انفاق كرده ام، مخارج سفر مرد وزنى را كه قصد سفر داشتند وخرجى نداشتند هزار درهم پرداختم. پيامبر صلى الله عليه واله وسلم ساكت ماند. حاضران گفتند: اى رسول خدا، چرا به على فرمودى: (رحمت خدا بر تو واجب شد) وبه اين مرد با آن كه بيشتر صدقه داده بود نفرمودى ؟ رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمود: مگر نديده ايد كه گاه پادشاهى خادم خود را كه هديه ناچيزى برايش آورده مقام وموقعيتى نيكو مى بخشد واز سوى خادم ديگرش هديه بزرگى آورده مى شود ولى آن را پس مى دهد وفرستنده را به چيزى نمى گيرد ؟ گفتند: چرا، فرمود: در اين مورد هم چنين است، رفيق شما على دينارى را در حال طاعت وانقياد خدا ورفع نياز فقيرى مؤمن بخشيد ولى آن رفيق ديگرتان آنچه داد همه را براى معاندت ودشمنى با برادر رسول خدا داد و مى خواست بر على بن ابى طالب برترى جويد، خداوند هم عمل او را تباه ساخت وآن را وبال گردن او گردانيد. آگاه باشيد كه اگر با اين نيت از فرش تا عرش را سيم وزر به صدقه مى داد جز دورى از رحمت خدا ونزديكى به خشم خدا و در آمدن در قهر الهى براى خود نمى افزود. (1) 3 - على عليه السلام فرمود: گروهى خدا را از روى رغبت پرستيدند واين عبادت تاجران است. گروهى خدا را از روى ترس وبيم پرستيدند واين عبادت بردگان است، وگروهى خدا را از روى شكر وسپاسگزارى پرستيدند واين عبادت آزادگان است. (2) 4 - وفرمود: خدايا، من تو را از بيم عذاب وطمع در ثوابت نپرستيدم، بلكه تو را شايسته بندگى ديدم وپرستيدم. (3)

ص: 3

---

(1) - بحار الانوار 41 / 18. (2) - نهج البلاغه، خطبه 237. (3) - بحار الانوار 41 / 14.

الإمام علي (ع) (فارسي) أحمد الرحماني الهمداني 756

درولايت و روزداري شيطان به ذلت مي افتد

امام رضاعليه السلام: روز غديرروز كمال [دين] و به ذلّت افكندن شيطان است

مانع نفوذ شيطان:

امام على(ع) به پيامبر اكرم(ص) عرض كرد: يا رسول الله! چه چيزى شيطان را از ما دور مى كند؟ پيامبرگرامى(ص) فرمود: روزه چهره او را سياه مى كند و صدقه پشت او را مى شكند.»

مستدرك الوسائل، محدث نورى، ج 7، ص 154، مؤسسه آل البيت، قم.

روزه سپر آتش وولايت سپر آتش

عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: (... عَلَيْكُمْ بِصِيَامِ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّ صِيَامَهُ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ مِنَ النَّارِ ...)

علىّ بن بلال گويد: حضرت رضا عليه السّلام از پدر خود موسى بن جعفر، از جعفر بن محمّد، از محمّد بن علىّ، از علىّ بن الحسين، از حسين بن علىّ، از علىّ بن أبى طالب عليهم السّلام از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله از جبرئيل از ميكائيل، از اسرافيل، از لوح، و آن از قلم گفت: خداوند تبارك و تعالى مى فرمود:

«ولاية علىّ بن أبى طالب- صلوات اللَّه عليه- حصنى فمن دخل حصنى أمن ناري»

(ولايت علىّ بن أبى طالب حصار محكم و نفوذ ناپذير من است، هر كس داخل حصار من شود، از آتش جهنّم من ايمن خواهد شد).

تفسير نور الثقلين، ج 5، ص: 620

در روزداري و قبول ولايت جزاي هردو با خداست

درحديث لوح حضرت زهراء (ع)خدا مي فرمايد...به سبب عترت پيامبر جزاى نيك و بد دهم (يعنى ميزان اعمال و پاداش آن، ولايت و اطاعت آنها است) وروزه هم چنين است

ص: 4

شرح ان بدين قرار است

[صوم مخصوص منست و من جزا مى دهم به سبب روزه]

(و قال صلّى اللَّه عليه و اله قال اللَّه تبارك و تعالى الصّوم لي و انا اجزى به و للصّائم فرحتان حين يفطر و حين يلقى ربّه عزّ و جلّ و الّذى نفس محمّد بيده لخلوف فم الصّائم عند اللَّه اطيب من ريح المسك) و به اسانيد متكثره كالصحيح و صحيح منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله فرمودند كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه صوم مخصوص منست و من جزا مى دهم به سبب روزه چنانكه در حديث به است، و در حديث كالصحيح عليه است يعنى بر روزه من جزا مى دهم و صايم را دو خوشحالى هست يكى در وقت افطار، و دويم بعد از مرگ كه وقت ملاقات اوست پروردگار خود را به جزاى عمل از خير و شر و به ثواب و عقاب و بحق آن خداوندى كه جان محمد در قبضه قدرت اوست كه بوى دهن روزه دار نزد

حق سبحانه و تعالى خوشتر است از بوى مشك نزد شما

لوامع صاحبقرانى، ج 6، ص: 158

شيخ صدوق عليه الرحمه در كتاب غيبت از ابى بصير از حضرت صادق عليه السّلام حديثى را (كه به حديث لوح معروف است) روايت كرده و حديث اين است كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: (روزى) پدرم به جابر بن عبد اللَّه انصارى فرمود: مرا با تو كارى است كه هر زمان برايت ميسّر است در مكان خلوتى راجع

به آن از تو پرسش نمايم؟ جابر عرض كرد: هر زمان مايل باشيد (حاضرم) پس آن حضرت با جابر خلوت كرده و بدو فرمود: اى جابر! خبر ده مرا از لوحى كه در دست حضرت فاطمه دختر محمد صلّى اللَّه عليه و آله ديدى، و به آنچه مادرم تو را خبر داد كه در آن لوح نوشته شده بود؟

ص: 5

جابر گفت: خداى را به گواهى مى طلبم كه من وارد شدم بر مادرت فاطمه عليها السّلام در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه در ولادت حسين عليه السّلام او را تبريك گويم، در دست او لوح سبزى ديدم كه گمان كردم از زمرد است، و در آن نوشته سفيدى ديدم كه شبيه به نور خورشيد بود، بدو گفتم: پدر و مادرم فداى تو اى دختر رسول خدا! اين لوح چيست؟ فرمود: اين لوح را خداى عز و جل به رسول خدا هديه كرد، و در اوست اسم پدر و شوهر و دو فرزندم و اوصياى آنها از فرزندانم، و پدرم براى اينكه مرا بشارت دهد لوح را به من عطا فرمود. جابر عرض كرد: پس از آن، مادرت (حضرت زهرا عليها السّلام) آن لوح را به من عطا فرمود و من (آنچه در آن نوشته بود) خواندم و از روى آن (براى خودم) نسخه برداشتم، (حضرت صادق عليه السّلام فرمود:) پدرم فرمود: اى جابر آيا مى توانى آن لوح را در اختيار من بگذارى؟ عرض كرد: آرى، پدرم به همراهى جابر به منزل او رفتند، جابر پوست نازك

براى پدرم آورد (و نزد او گذارد) پدرم فرمود: اى جابر! تو در آن نگاه كن تا من بر تو بخوانم، جابر در آن نسخه نگاه مى كرد و پدرم خواند، و به خداى يگانه سوگند يك حرف كم و زياد و پس و پيش نبود، جابر گويد: به خدا سوگند من در آن لوح ديدم كه نوشته بود:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم: اين نامه اى است از خداوند داناى عزيز بر محمد، نور و نماينده و راهنماى او كه روح الامين از نزد پروردگار بر او نازل كرده است: اى محمد! اسامى مرا بزرگ شمار، و نعمتهاى مرا شكر گذار، و آنچه از آنها به تو داده ام انكار مكن، منم خدايى كه جز من معبودى نيست، منم در هم شكننده ستمگران؛ و بيچاره كننده زور گويان، و هلاك كننده منكران، و پاداش دهنده مردمان، در روز جزا. منم خدايى كه جز من معبودى نيست، پس هر كه به غير كرم من اميد داشت، يا از غير عدل من بيم داشت، او را چنان عذاب كنم كه هيچ كس را آن چنان عذاب نكرده باشم، پس (اى محمد) تنها مرا عبادت و پرستش كن، و بر من توكل نما، (اى محمد) هيچ پيغمبرى را مبعوث نكردم كه روزگارش سپرى شود، و عمرش به پايان رسد مگر اينكه براى او وصى قرار دادم، و تو را بر تمام پيغمبران و وصى تو را بر تمام اوصياء برترى دادم و او را پس از تو

ص: 6

به دو فرزند دخترت (فاطمه) حسن و حسين گرامى داشتم، و حسن را بعد از پدرش معدن علم خود قرار دادم، و حسين را خزينه وحى خود كردم؛ و او را به شهادت گرامى داشتم، و كارش را به سعادت ختم نمودم؛ پس او بهترين شهيدان، و در درجه والاترين آنها است، كلمه تامّه خود را با او قرار دادم، و حجّت بالغه ام را نزد او نهادم (مقصود از كلمه تامّه اسامى پروردگار يا علوم و معارف قرآن يا ائمه اطهارند؛ و مقصود از حجّت بالغه دين كامل حق و يا براهين امامت ائمه اطهار است)، به سبب عترت او جزاى نيك و بد دهم (يعنى ميزان اعمال و پاداش آن، ولايت و اطاعت آنها است) اول ايشان (يعنى عترت امام حسين عليه السّلام) علىّ آقاى عبادت كنندگان و زينت اولياى گذشته من است، و فرزند او همنام جدّش پيغمبر محمود (نامش) محمد است كه شكافنده علم و معدن حكمت من است، آنها كه در باره جعفر شك داشته باشند بزودى هلاك شوند، كسى كه (گفته ها يا امامت) او را ردّ كند مانند كسى است كه مرا ردّ كند، اين قول از جانب من ثابت شده كه جعفر را گرامى مى دارم، و او را در باره شيعيان و يارانش خرسند كنم، و پس از او موسى را برگزيدم، و مى رسد (مردم را) بلايى تاريك، جز اينكه رشته واجب من (يعنى رشته امامت) گسيخته نمى شود، و حجت من مخفى نمى ماند، و دوستان من هرگز از بين نروند،

هر كس يكى از آنها را انكار كند نعمت مرا انكار كرده، و هر كس آيه اى از كتاب مرا تغيير دهد بر من افتراء زده است، واى بر آنها كه پس از سپرى شدن زمان بنده و برگزيده و دوست من موسى (امامت فرزندش على) را منكر شوند، هر كه هشتمين آنها را تكذيب كند تمام اولياء مرا تكذيب كرده، و علىّ (فرزند موسى عليهما السّلام) ولى و ياور من است و كسى است كه بارهاى سنگين (علم) نبوت را بر او مى نهم. و بواسطه تحمل آنها امتحانش كنم، عفريتى خود خواه او را مى كشد (عفريت به شخص مكّار و حيله گر گويند و مقصود در اينجا مامون عباسى است) در شهرى كه بنده صالح بنا كرده (مقصود از بنده صالح ذو القرنين است كه طوس يكى از بناهاى اوست) نزد بدترين خلق من (مقصود هارون است) دفن شود، در حكم مقدّر من ثابت است كه ديدگان او را به فرزندش محمد روشن كنم، و محمد پس از وى جانشين اوست، و وارث علم و معدن حكم، و محل راز و حجت من بر خلقم مى باشد؛ بهشت را جايگاه او قرار دادم و در باره هفتاد نفر از اهل بيتش شفاعت او را قبول كنم در صورتى كه تمام آنها مستوجب آتش دوزخند (مترجم گويد: در كتاب كافى و غيبت شيخ طوسى و ديگران عبارت

ص: 7

حديث پس از جمله «و حجّتي على خلقي» چنين است «لا يؤمن عبد به الّا جعلت الجنّة ... اه» و ظاهرا صحيح نيز همان است و ترجمه آن چنين است: هر بنده اى به او ايمان آورد بهشت را جايگاه او قرار دهم ... تا آخر عبارت كه ترجمه آن گذشت) و به سعادت پايان دهم براى فرزندش على كه ولى و ياور و گواه در ميانه خلق من و امين بر وحى من است، از او كسى را كه به راه من (مردم را) دعوت كند؛ و خزينه دار علم من است (يعنى) حسن را بيرون آورم، پس از او كامل گردانم امر امامت را به فرزندش كه رحمت براى عالميان است، او راست كمال موسى و زيبايى عيسى و صبر ايّوب، دوستانم در زمان او خوار شوند؛ و سرهاى ايشان چون سرهاى ترك و ديلم هديه فرستاده مى شود، آنها را مى كشند و مى سوزانند، و آنها (در هر كجا) بيمناك و ترسان خواهند بود، زمين به خون آنها رنگين شود، و ناله و فرياد در زنهاى آنها فراوان گردد، براستى آنهايند دوستان من كه بواسطه آنها هر بلاى تاريك و نابيناكننده را برگيرم، و به خاطر آنان زلزله ها را دفع كنم، و به سبب آنها (بلاهايى كه همچون) بارهاى سنگين و (فتنه هايى كه همچون) زنجيرهاى آهنين (مردم را گرفتار كند) برطرف سازم، درودهاى پروردگار آنها بر ايشان باد و آنهايند راه يافتگان.

عبد الرحمن بن سالم گويد: ابو بصير گفت: اگر در مدت عمر خود جز اين حديث را نشنيده

باشى تو را كافى است، پس اين حديث را جز از اهلش نگهدارى كن. «1»

ص: 8

مؤلف گويد: حديث مزبور را شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا، «2» و شيخ طوسى در كتاب غيبت، «3» و نيز نعمانى در كتاب غيبت، «4» و نيز حسين بن حمدان همگى از أبو بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده اند.

__________________________________________________

(1) كمال الدين: 308.

(2) عيون أخبار الرضا: 1/ 42.

(3) الغيبة للشيخ الطوسي: 143.

(4) الغيبة للنعماني: 62.

الإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشرعليهم السلام / ترجمه رسولى محلاتى، فارسى، ص: 50-55

خوشحالى مومن در روزه و ولايت

در روزه داري هنگام افطارخوشحالى مومن است و در وقت ملاقات با پروردگار همانطوردر ولايت دروقت مرگ باديدن اهل البيت خوشحال ميگردد

(و قال صلّى اللَّه عليه و اله قال اللَّه تبارك و تعالى الصّوم لي و انا اجزى به و للصّائم فرحتان حين يفطر و حين يلقى ربّه عزّ و جلّ و الّذى نفس محمّد بيده لخلوف فم الصّائم عند اللَّه اطيب من ريح المسك) و به اسانيد متكثره كالصحيح و صحيح منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله فرمودند كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه صوم مخصوص منست و من جزا مى دهم به سبب روزه چنانكه در حديث به است، و در حديث كالصحيح عليه است يعنى بر روزه من جزا مى دهم و صايم را دو خوشحالى هست يكى در وقت افطار، و دويم بعد از مرگ كه وقت ملاقات اوست پروردگار خود را به جزاى عمل از خير و شر و به ثواب و عقاب و بحق آن خداوندى كه جان محمد در قبضه قدرت اوست كه بوى دهن روزه دار نزد نزد حق سبحانه و تعالى خوشتر است از بوى مشك نزد شما

ص: 9

لوامع صاحبقرانى، ج 6، ص: 157

آورده اند كه حارث همدانى روزى در ميان جماعتى از شيعيان بخدمت امير المؤمنين (ع) رفت؛ و اصبغ بن نباته نيز گويد كه: من در آن ميان بودم و حارث پيرو بيمار بود كج و راست ميشد در رفتن و عصا را بر زمين ميكشيد و بهر طرف مينهاد بى اختيار تا بخدمت آن حضرت رسيد.

و او پيش امير المؤمنين قرب و منزلتى داشت فرمود كه اى حارث خود را چون مييابى؟

گفت: زمانه مرا دريافته يا امير المؤمنين، و ألم و حرارت درون و رنج بدنى بر من غالب و زياده شده بواسطه خصومت أصحاب در بارگاه تو.

فرمود كه: بچه چيز با تو خصومت ميكند؟ گفت: در باره تو و از قبل تو اين بليه دست داده، بعضى غلو را بحد افراط رسانيده اند؛ و بعضى ديگر بغض و دشمنى را بالا برده اند، بعضى متردد در ميان شك و ريب مانده اند؛ نمى دانند كه اقدام نمايند و پيش روند يا امتناع كنند و در پس بمانند.

فرمود: كافى و پسنديده است ترا اين قول يا اخا همدان بدان كه بهترين شيعه من جماعتى اند كه حد وسط را رعايت كنند و طريق وسط را از دست نگذارند غالى كه محب مفرط است بايد كه بازگردد و بجماعت وسطى رجوع كند و قالى كه مبغض مفرط است بايد كه برود و با ايشان ملحق شود.

حارث گفت: اگر اين امر را بر ما ظاهر سازى؛ و اين دغدغه از دل ما بيندازى، و ما را در اين امر بينا گردانى از لطف دور نباشد كه پدر و مادر من فداى تو باد.

ص: 10

فرمود كه: اين امريست بر تو پنهان؛ بدان كه دين شناخته نميشود بگفتن مردمان، بلكه بآيت حق شناخته مى شود، و آيت علامتست پس حق را بشناس تا بشناسى أهل حق را.

اى حارث بدان كه حق أحسن كلام است و متكلم بآن مجاهد محق، و من بحق اخبار ميكنم ترا گوش بگشا و در گوش گير سخن مرا و بعد از آن خبر كن بآن كسى را كه صاحب عقل و هوش باشد از اصحاب تو.

بدان كه من عبد اللَّه و برادر رسول اللَّه و صديق اويم كه تصديق كردم او را و هنوز آدم ميان روح و جسد بود، باز من صديق اويم نظر باين امت كه اين حق است كه ميگويم پس ما اوليان و آخريان باشيم.

و بدان و آگاه باش اى حارث كه من خلاصه و خالصه و صنو و وصى و ولى و صاحب راز و صاحب سر رسول اللَّه ام، و مرا داده اند فهم كتاب و فصل خطاب و علم قرون و اسباب را، و در من بوديعه نهاده اند هزار مفتاح كه گشاده شده مرا از هر مفتاحى از آن هزار باب كه منجر گشته هر باب از آن بهزار هزار عهد، و مؤيد شده ام و مدد يافته بليلة القدر از جهت عطيه و اكرام من از حضرت ذو المنن؛ و اين حكم جريان يافته براى من و كسى كه مستحفظ باشد از ذريت من مادام كه جريان ليل و نهار باشد تا حق سبحانه و تعالى وارث زمين را ظاهر گرداند براى آنكه بر او اقرار دارند.

و من بشارت مى دهم ترا باينها اى حارث تا مرا بشناسى و بخداى كه دانه شكافته از زمين بيرون مى آرد و خلق را مى آفريند كه دوست و دشمن من در مواطن و مواضع متفرق اند، هر آينه خواهند شناخت مرا نزد وفات و ممات، و نزد صراط و مقاسمه؛ حارث گفت: اى مولاى من چه چيز است مقاسمه؟

ص: 11

فرمود آن حضرت كه: مقاسمه بهشت و دوزخ آنجا قسمت صحيح درست خواهم كرد و گفت كه: اين دوست منست و اين دشمن من.

بعد از آن امير المؤمنين (ع) دست حارث را گرفت و فرمود كه: اى حارث من دست ترا گرفته ام

همچنان كه رسول اللَّه (ص) دست مرا گرفته بود در وقتى كه شكايت ميكردم بوى از حسد قريش و منافقان ميفرمود كه: چو قيامت قايم گردد فرا ميگيرم و دست ميزنم بحبل متين الهى، و تو فرامى گيرى و دست ميزنى اى على بحبل من، و ذريت اخذ ميكنند و دست ميزنند بحبل تو، و شيعه شما فرا ميگيرند و دست ميزنند بحبل شما، پس حق سبحانه و تعالى مكافات و مجازات آن را به پيغمبر خود بظهور خواهد آورد؛ و پيغمبر بوصى خود، و وصى بأهل بيت و أهل بيت بشيعه خود بوقوع خواهند آورد؛ و اين رشته ايست بهم متصل فراگير اين را اى حارث و سخن كوتاه كن، تو با كسى محشور شوى كه او را دوست دارى، و از براى تست آنچه كسب كرده و اندوخته، و اين را سه بار فرمود.

آنگاه حارث برخاست و رداى خود را بزمين ميكشيد از فرح و سرورى كه داشت و ميگفت كه:

باك ندارم بعد از اينكه ملاقات نمايم بمرگ يا مرگ بمن ملاقات كند- بخدا سوگند كه چنين است.

جميل بن صالح گويد كه بمن انشاد كرد اين ابيات را السيد بن محمد الحميرى:

قول على لحارث عجب كم ثم اعجوبة له جملا

يا حار همدان من يمت يرنى من مؤمن او منافق قبلا

يعرفنى طرفه و أعرفه بنعته و اسمه و ما فعلا

ص: 12

و انت عند الصراط تعرفنى فلا تخف عشرة و لا زللا

أسقيك من بارد على ظماء تخاله في الحلاوة العسلا

اقول للنار حين توقف للعرض دعيه لا تقربى الرجلا

دعيه لا تقربيه ان له حبلا بحبل الوصى متصلا

يعنى قول امير المؤمنين (ع) مر حارث همدانى را عجب قوليست كه بسا آنجا عجايباتست كه از براى او اجمال فرموده و لب بتفصيل آن نگشوده، از آن جمله اينست كه اى حارث همدانى كسى كه بميرد ببيند مرا از مؤمن يا منافق روى با روى معاينه؛ بشناسد مرا بچشم خودش و من بشناسم او را بصفت و اسمش و آنچه كرده از كردار نيك و بد، و تو نزد صراط خواهى شناخت مرا پس مترس از سر درآمدن و لغزيدن كه سررشته تو محكم است؛ من آب خواهم داد ترا از آب خنك بر حال تشنگى كه تصور كنى و پندارى كه در حلاوت و شيرينى مثل عسل است، خواهم گفت آتش را در وقتى كه بازداشته شوى از براى عرضه كردن: بگذار او را و نزديك مگرد اين مرد را، بگذار او را و نزديك او مگرد كه مر او را حبلى است مستحكم بحبل وصى پيغمبر متصل و پيوسته، پس ترا بغير از انفصال از او چاره نيست.

كشف الغمة / ترجمه و شرح زواره اى، ج 1، ص: 545-548

در ولايت وروزه مشقت ومحنت است

قال عليّ عليه السلام. من تولّانا فليلبس للمحن اهابا.

هر كه فرا گيرد ما را دوست خود يا پيشوا و امام خود، پس بپوشد از براى محنتها پوستى، يعنى محنتها رو بياورد باو كه پوستى كه دارد تاب آنها نياورد بايد كه پوست ديگر بپوشد، و غرض مبالغه در شدّت آن محنتهاست چنانكه گويا پوست ديگر از براى آنها در كارست.

ص: 13

شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج 5، ص: 428

درروزه بايد مفطرات راترك كند كه همراه باسختي هاست

روزه دار بايد از «اذان صبح» تا «مغرب» از برخى كارها بپرهيزد

روزه را به سه درجه تقسيم كرده اند:

روزه عموم

حفظ شكم و شهوت از خوردن و آشاميدن و بهره گيرى از غريزه جنسى و رعايت آداب ظاهرى است.

روزه خصوص

حفظ گوش و چشم و زبان و دست و پا و سائر جوارح از گناهان و آثام است.

روزه خاص الخاص

روزه قلب از هموم دنيويه و افكار پست و كفّ او از ماسوى اللّه است

كه هرسه همراه مشقت است

در ولايت وروزه تقوي حاصل مي شود

{ يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ

حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ ظَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ذَاتَ يَوْمٍ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ أَنَا سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ وَصِيُّ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ أَنَا إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْمُتَّقِينَ وَ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ وَ زَوْجُ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ أَنَا الْمُتَخَتِّمُ بِالْيَمِينِ وَ الْمُعَفِّرُ لِلْجَبِينِ أَنَا الَّذِي هَاجَرْتُ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعْتُ الْبَيْعَتَيْنِ أَنَا صَاحِبُ بَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ أَنَا الضَّارِبُ بِالسَّيْفَيْنِ وَ الْحَامِلُ عَلَى فَرَسَيْنِ أَنَا وَارِثُ عِلْمِ الْأَوَّلِينَ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعَالَمِينَ بَعْدَ الْأَنْبِيَاءِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ أَهْلُ مُوَالاتِي مَرْحُومُونَ وَ أَهْلُ عَدَاوَتِي مَلْعُونُونَ وَ لَقَدْ كَانَ حَبِيبِي رَسُولُ اللَّهِ ص كَثِيراً مَا يَقُولُ يَا عَلِيُّ حُبُّكَ تَقْوَى وَ إِيمَانٌ وَ بُغْضُكَ كُفْرٌ وَ نِفَاقٌ وَ أَنَا بَيْتُ الْحِكْمَةِ وَ أَنْتَ مِفْتَاحُهُ وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُكَ.

ص: 14

امير المؤمنين يك روز در بالاى منبر كوفه فرمود:

منم سيد اوصياء، وصى سيد انبياء منم امام مسلمانان و پيشواى متقيان و ولى مؤمنان و شوهر سيده زنان جهانيان منم كه انگشتر بدست راست كنم و پيشانى بخاك نهم منم كه دو هجرت كردم و دو بيعت نمودم منم صاحب بدر و حنين و زننده با دو تيغ و جنگنده بر دو اسب منم وارث علم اولين و حجت خدا بر جهانيان پس از پيغمبران و محمد بن عبد اللَّه خاتم انبياء، دوستدارانم مرحومند و دشمنانم ملعون بسيار بود كه دوستم رسول خدا «ص» ميفرمود اى على دوستى تو تقواست و ايمان دشمنى با تو كفر است و نفاق منم بيت حكمت و توئى كليدش دروغگو است آنكه گمان برد مرا دوست دارد و دشمن تو است الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 25

در ولايت و روزداري ازادي از آتش جهنم است

أخبرنا جماعة، عن أبي المفضل، قال حدثنا رجاء بن يحيى أبو الحسين العبرتائي، قال حدثنا أحمد بن هلال، قال أخبرنا محمد بن أبي عمير، عن جميل بن صالح، عن محمد بن مروان، عن أبي عبد الله )عليه السلام(، قال سمعته يقول إن لله )عز و جل( في كل ليلة من شهر رمضان عتقاء و طلقاء من النار إلا من أفطر على منكر، فإذا كان آخر ليلة أعتق فيها بمثل ما أعتق في جميعه.

قَالَ النَّبِيُّ ص الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ مَحَبَّةَ عَلِيٍّ وَ الْإِيمَانَ سَبَبَيْنِ يَعْنِي سَبَباً لِدُخُولِ الْجَنَّةِ وَ سَبَباً لِلْفَوْزِ مِنَ النَّارِ.

تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 489

رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمود: آتش دوزخ حرام است بر كسى كه به من ايمان آورد وعلى را دوست بدارد وولايتش را بپذيرد، وخدا لعنت كند كسى را كه با على بستيزد و دشمنى كند. نسبت على با من مانند پوست ميان چشم وابروست.

ص: 15

بحار الانوار 39 /247

تفاوت غدير و رمضان

روزه به ولايت تمام وپذيرفته ميشود

روزه به ولايت تمام مي شود وپذيرفته مگرددخداونددرغدير خم در حجة الوداع-/ و آن، آخر عمر آن حضرت صلى الله عليه و آله بود كه بعد از آن، از دنيا رحلت فرمود-/ اين آيه فرو فرستاده شد كه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»

، يعنى: «امروز كامل گردانيدم از براى شما، دين شما را و تمام كردم بر شما، نعمت خويش را و پسنديدم از براى شما، اسلام و مسلمانى را»

عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ:

مَا بَالُ أَقْوَامٍ إِذَا ذُكِرَ عِنْدَهُمْ آلُ إِبْرَاهِيمَ ع فَرِحُوا وَ اسْتَبْشَرُوا وَ إِذَا ذُكِرَ عِنْدَهُمْ آلُ مُحَمَّدٍ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُهُمْ وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ عَبْداً جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِعَمَلِ سَبْعِينَ نَبِيّاً مَا قَبِلَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُ حَتَّى يَلْقَاهُ بِوَلَايَتِي وَ وَلَايَةِ أَهْلِ بَيْتِي

بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة)، ج 2، ص: 81

على بن ابراهيم در تفسير اين آيه (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً.)گفته است هر كس اقرار بولايت امير المؤمنين عليه السّلام نداشته باشد عملش باطل است. مانند خاكسترى كه بادى بر آن بوزد او را از هم بپاشد.

هدايت را در آيه دوم در بيشتر اخبار تفسير بهدايت بولايت نموده اند اما ايمان در آيه سوم شكى نيست كه ولايت داخل در ايمان است خداوند شرط

اعمال صالحه را كه سبب نترسيدن از ظلم شود نسبت بجلوگيرى از ثوابى كه شايسته آن است و از ثوابش كم كنند (كه تعبير بهضم در آيه شده) ايمان قرار داده.

ص: 16

ابن عباس گفته: نميترسد از اينكه بر گناهانش بيفزايند و از حسناتش كم كنند هضم در لغت بمعنى كم كردن و نقص است. بدان كه دانشمندان شيعه شرط صحت اعمال و قبولى آن را ايمان ميدانند كه يك قسمت ايمان اقرار بولايت تمام ائمه و امامت ايشان است اخبارى كه دلالت بر اين معنى دارند متواتر است بين شيعه و سنى.

تفسير قمى: در روايت ابو الجارود از حضرت باقر در باره آيه فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً مينويسد يعنى از عملش كم نميشود و اما منظور از ظلم يعنى اعمالش از بين نميرود.

امالى صدوق: ساباطى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود:

روز قيامت اولين چيزى كه از بنده سؤال ميكند نمازهاى واجب و زكات واجب و از روزه واجب از حج واجب و از ولايت ما خانواده است اگر اقرار بولايت ما كرد و بر همين اعتقاد مرد نماز و روزه و زكات و حج او قبول مى شود اما اگر اقرار بولايت ما نكرد در پيشگاه پروردگار هيچ يك از اعمالش را قبول نخواهد كرد.

امالى: محمّد بن جعفر بن محمّد از پدرش از آباء گرامش نقل كرد كه جبرئيل بر پيامبر اكرم نازل شد گفت يا محمّد خداوند سلام ميرساند و ميگويد آسمانهاى هفتگانه و آنچه در آنها است و زمين هاى هفتگانه و هر چه در آنها است آفريدم محلى را عظيم تر از ركن و مقام نيافريده ام اگر بنده اى از اول خلقت آسمانها و زمين ها مرا در آنجا بخواند ولى بملاقات من بيايد با انكار ولايت على او را برو مياندازم در آتش جهنم.

امالى: حفص از حضرت صادق عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود على عليه السّلام ميگفت بهره اى در دنيا نيست مگر براى يكى از دو نفر. شخصى كه هر روز بر كارهاى نيكش بيفزايد و كسى كه گناهش را با توبه جبران كند كجا ميتواند توبه كند. بخدا قسم اگر سجده كند تا گردنش قطع شود خداوند از او نخواهد پذيرفت مگر با ولايت ما اهل بيت.

ص: 17

امامت، ج 5، ص: 139- 140

روزه از فروع دين ولي ولايت از اصول دين است

درولايت رخصت نيست

ولايت لازم ترين وسخت ترين واجبات است، وآن نكته اين كه: واجبات ديگرگرچه همگى از ستونها وپايه هاى دينند اما خداوند در برخى از اوقات واحوال در ترك آنها رخصت داده است مگر ولايت را كه در هيچ حال رخصتى در ترك آن نيست.

روزه ازپيران و مسافران مريضان ومادر باردار ويا شير ده با شرايط آن برداشته شده است درحاليكه ولايت درهيچ حالي دران رخصت نيست

اينك احاديثى در اين زمينه:

ابوالعلاء ازدى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: (خداوند پنج چيز را بر خلق خود واجب نمود، در چهار چيز از آنها رخصت داد ودر يكى هيچ رخصت نداد). (1) علامه مجلسى رحمه الله گويد: رخصت در نماز مانند كوتاه كردن نماز در سفر، تأخير انداختن آن از وقت فضيلت در صورت داشتن عذر، ترك بسيارى از واجبات آن در برخى اوقات، واجب نبودن آن بر زن در حال حيض ونفاس و بر كسى كه آب وخاك براى وضو وتيمم ندارد، بنابر قولى. ورخصت در زكات براى كسى كه مالش به حد نصاب نرسيده يا شرايط ديگر را ندارد. رخصت در حج براى كسى كه فاقد استطاعت مالى يا شرايط ديگر است. رخصت در روزه در باره مسافر وافراد مسن ومبتلا به بيمارى عطش وامثال آنان. اما ولايت تا زمانى كه تكليف باقى است هيچ گاه ساقط نمى شود.(2)

2) سلمان فارسى رضى الله عنه گويد: نزد رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم بوديم كه عربى بيابانى بر ما وارد شد، ايستاد وسلام كرد، سلام او را پاسخ داديم، گفت: آن ماه شب چهارده وچراغ شبهاى تار: محمد رسول خداى پادشاه دانا كدامين شماست ؟ آيا اين مرد نيكوچهره است ؟ گفتيم: آرى. پيامبر صلى الله عليه واله وسلم فرمود: اى برادر عرب، بنشين. گفت: اى محمد، قبل از آن كه تو را ببينم به تو ايمان آورده ام وپيش از آن كه با تو ملاقات كنم تو را تصديق نموده ام، جز آن كه امر ناگوارى از تو به من رسيده ! فرمود: چه چيزى از من به شما رسيده است ؟ گفت: ما را به يگانگى خدا و رسالت خود فرا خواندى وتو را اجابت كرديم، سپس ما را به نماز وزكات و حج وروزه وجهاد فراخواندى باز هم تو را اجابت كرديم، آن گاه به اين همه از ما راضى نشدى تا آن كه ما را به ولايت ودوستى عموزاده ات على بن ابى طالب فراخواندى ! آيا اين ولايت را از سوى خود واجب ساختى يا فرمان آسمانى

ص: 18

است كه خداوند واجب نموده است ؟ فرمود: نه، بلكه خداوند آن را بر اهل آسمانها وزمين واجب نموده. (پيامبر صلى الله عليه واله وسلم به سخن خود ادامه دادندتا آن كه فرمودند) در جنگ احد پس از فراغ از دفن عمويم حمزه نشسته بودم كه جبرئيل بر من فرود آمد وگفت: اى محمد، خداوند تو را سلام مى رساند وگويد: من نماز را واجب ساختم وآن را از بيمار وديوانه وكودك نا بالغ برداشتم، روزه را واجب نمودم واز مسافر برداشتم، حج را واجب نمودم واز بيمار برداشتم، زكات را واجب نمودم واز تهيدست برداشتم، ودوستى على بن ابى طالب را واجب نمودم بر اهل آسمانها وزمين وبراى هيچ كس در ترك آن رخصت ندادم. (3)

3) ابو بصير گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: چرا بايد در نماز بر ميت پنج تكبير زد ومخالفان ما چهار تكبير مى زنند ؟ فرمود: زيرا پايه هايى كه اسلام بر آنها بنا شده پنج است: نماز، زكات، روزه، حج وولايت ما خاندان، وخداوند براى هر پايه اى يك تكبير بر ميت قرار داده است، وشما به هر پنج پايه اقرار داريد، اما مخالفان شما به چهار چيز از آنها اقرار نموده ويكى را منكر شده اند، از اين رو بر مردگان خود چهار تكبير مى زنند وشما پنج تكبير. (4)

4) امام باقر عليه السلام فرمود: اسلام بر پنج پايه نهاده شده: برپاداشتن نماز، پرداخت زكات، حج خانه خدا، روزه ماه رمضان وولايت ما خاندان. خداوند در چهارتاى آنها رخصت نهاده ودر ولايت رخصتى ننهاده است. هر كه مال ندارد زكات بر او نيست، هر كه مال ندارد حج بر او نيست، هر كه بيمار است نشسته نماز مى خواند وماه رمضان را افطار مى كند، اما ولايت در همه حال، سالم باشد يابيمار، پولدار باشد يا بى پول، لازم است ورخصتى در ترك آن نيست

ص: 19

(1) - كافى 2 / 22. (2) - بحار الانوار 68 / 332

(3) - بحار الانوار 40 / 46. (4) - وسائل الشيعة 2 / 775.

حديث منزلت وجنگ تبوك

اشاره

جنگ تبوك

در اول ماه رمضان سال 9 ه جنگ تبوك به وقوع پيوست (1) اين جنگ را فاضحه نيز مى گويند، زيرا منافقين مدينه و كسانى كه قصد كشتن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را در عقبه داشتند رسوا و مفتضح شدند.

به لشكرى كه در اين جنگ شركت ((جيش العسره )) مى گويند، زيرا در سختى و زحمت فراوان ، با اينكه ايام جمع آورى محصول بود به جنگ رفتند. حركت لشكر در ماه رجب بود كه 30 هزار نفر حركت كردند و فقط هزار نفر سواره بودند. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمودند: ((كفش فراوان با خود بياوريد))، و در مسير هر دو نفر به يك خرما سد جوع مى كردند و آب هم كمياب بود. در اين جنگ عده اى از زنها نيز همراه حضرت حركت كردند.

از سوى ديگر 82 نفر از منافقين مدينه با عذر تراشى به جنگ نرفتند و در مدينه ماندند تا در غياب آن حضرت خانه آن حضرت را غارت كنند و خانواده ايشان را از مدينه بيرون نمايند. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) امير المؤ منين (عليه السلام ) را به جاى خود در مدينه خليفه قرار داد و منافقين كلماتى گفتند كه خاطر مبارك امير المؤ منين (عليه السلام ) را آزردند. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به آن حضرت فرمود: اءما ترضى اءن تكون منى بمنزله هارون من موسى الا اءنه لا نبى بعدى ...؟

ص: 20

در بازگشت از تبوك چهل نفر از منافقين كه همراه حضرت بودند، تصميم گرفتند وقتى شتر حضرت بالاى گردنه مى رسد كدوها را پر از ريگ نمايند و به زير دست و پاى شتر حضرت رها كنند تا شتر رم كند و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از شتر افتاده و به قتل برسد. هنگام اجراى توطئه شتر حضرت قدم از قدم برنداشت و مكر منافقين شكست خورد و خداوند وجود مقدس پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را حفظ كرد(2).

از سوى ديگر منافقينى كه در مدينه مانده بودند قصد جان امير المؤ منين (عليه السلام ) را نمودند و حفره اى طولانى در مسير راه مدينه حفر كردند و روى آن را با حصير پوشاندند تا هنگامى كه امير المؤ منين (عليه السلام ) به استقبال پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مى آيد هنگام مراجعت ميان آن حفره بيفتد و آنان بر سرش بريزند و او را به قتل برسانند. ولى هنگام مراجعت اسب آن حضرت از روى حصير و گودال عبور ننمود و بار ديگر حيله منافقين باطل گرديد(3).

در تبوك جنگى صورت نگرفت و آن حضرت بالشكر به مدينه بازگشتند(4)

1- وقايع الشهور: ص 158.

2- منتخب التواريخ : ص 61. منتهى الآمال : ج 1 ص 91 93.

3- منتخب التواريخ : ص 60.

4- منتهى الآمال : ج 1 ص 91.

جنگ تبوك و ماندن صاحب غدير به جاى رسول خدا صلي الله عليه وآله در مدينه

جنگ تبوك و ماندن صاحب غدير به جاى رسول خدا صلي الله عليه وآله در مدينه

ص: 21

پس از اين داستان جنگ تبوك پيش آمد و خداى عز و جل به پيغمبر صلي الله عليه وآله وحى فرستاد كه خود او باين جنگ برود و مردم را براى كوچ كردن بهمراهى او برانگيزد، و او را آگاهى داد كه در اين سفر نيازى بجنگ كردن نخواهد شد، و دچار نبرد با دشمن نخواهد گرديد، و كارها بدون بكار بردن شمشير بدلخواه او انجام خواهد شد، و تنها خداى تعالى اين دستور را بخاطر آزمايش ياران و پيروان آن حضرت صادر فرمود تا آنها را بيازمايد، و بدان وسيله نيك از بد و فرمانبردار از نافرمان جدا گردند، و آنچه در دل دارند آشكار شود، پس رسول خدا صلي الله عليه وآله آنان را بكوچ كردن بسوى شهرهاى روم (كه مملكتهاى سوريه و اردن فعلى بود) دستور فرمود، و اين دستور هنگامى بود كه ميوه هاى آنان (مانند خرما) رسيده و زمان چيدن آن بود، و گرما نيز سخت گشته بود، (از اين رو) بيشتر آنان از فرمان آن حضرت سرپيچى كردند و اين براى آن بود كه بجمع آورى ميوه ها و سودى كه از آن بهره آنان ميشد مبادرت ورزند، و از روى حرصى بود كه براى تأمين زندگى و سر و صورت دادن بآن داشتند، و ديگر ترسى بود كه از گرماى سخت و دورى راه و بر خورد با دشمن آنان را فرا گرفته بود، پس گروهى با دشوارى و سختى خود را آماده رفتن كردند، و جمعى از دستور آن حضرت سرباز زدند.

و چون پيغمبر صلي الله عليه وآله آماده رفتن شد أمير المؤمنين عليه السّلام را بجاى خود بعنوان جانشينى در ميان خاندان و فرزندان و زنان و آنان كه با او بمدينه هجرت كرده بودند گماشت، و باو فرمود: يا على بدرستى كه شهر مدينه اصلاح نپذيرد جز ببودن من يا تو، زيرا آن حضرت صلي الله عليه وآله از نيتهاى ناپاك عربها و بيشتر مردم مكه و آنان كه در اطراف مكه بودند: آنان كه با آنها جنگ كرده بود و خونشان ريخته بود آگاه بود، و ترس از اين داشت كه چون از مدينه دور شود و بشهرهاى روم رود آنان بمدينه بريزند، و اگر كسى را (مانند على) بجاى ننهد از آزار و زيان ايشان، و تباهى ببار آوردن در هجرتگاهش، و از پيش آمد ناگوارى نسبت بخاندان خود آسوده خاطر نبود، و ميدانست كه جز أمير المؤمنين عليه السّلام براى ترساندن دشمن و نگهبانى از هجرتگاه او، و نگهدارى از ساكنين مدينه، كسى ديگر نميتواند جاى او را بگيرد، (روى اين جهات) او را بجانشينى خويش در مدينه منصوب فرمود، و تصريح بامامت و پيشوائى او پس از خود كرد، و يا گفتار آشكار اين مطلب را گوشزد فرمود.

ص: 22

و در اين جريان روايات بسيارى رسيده كه چون منافقان دانستند رسول خدا صلي الله عليه وآله على را بجانشينى خود در مدينه منصوب فرموده بر او رشك بردند، و ماندن او بجاى پيغمبر صلي الله عليه وآله در شهر مدينه بر ايشان بسيار گران آمد، چون ميدانستند كه او از آن شهر نگهبانى ميكند و (با بودن او در مدينه) دشمنان نميتوانند طمعى در آنجا كنند، اينها مطالبى بود كه آنان را كوفته خاطر و ناراحت كرد و كوشش داشتند كه بهر صورتى شده او را بهمراه پيغمبر صلي الله عليه وآله روانه كنند تا بآن هدفى كه داشتند يعنى ايجاد فساد و بهم زدن اوضاع و احوال در هنگام دورى رسول خدا صلي الله عليه وآله از شهر مدينه، و نبودن نگهبانى كه مردم از او چشم ترسى داشته باشند، بآنهدف برسند و (روى اين نيتهاى ناپاك ياوه گوئيها كردند و) بر ماندن آن حضرت و آسودگى او از رنج سفر و انديشه نبرد با دشمن و غنودن در كنار زن و فرزند غبطه ها خوردند، و آرزوها كردند، و از هر سو سخنها گفتند، تا بدان جا كه گفتند: اينكه رسول خدا صلي الله عليه وآله على را بجاى خود در مدينه گذارده نه بخاطر دوستى و گرامى داشتن و بزرگوارى او بوده، بلكه (روى بى مهرى با او) نخواسته است على را همراه خود ببرد، و اين سخن بى اساس و گفتار بيهوده را بر زبان جارى ساختند، و مانند بيهوده گوئيهاى قريش در باره پيغمبر صلي الله عليه وآله كه گاهى او را ديوانه و گاهى شاعر و گاهى ساحر ميگفتند، و گاهى نسبت جادوگرى باو ميدادند، در صورتى كه خود آنان مى دانستند كه اين سخنان دروغ و بى اساس است و هيچ يك از آنچه ميگفتند در آن حضرت صلي الله عليه وآله نبود، و همچنين منافقين مدينه ميدانستند كه آنچه در باره أمير المؤمنين عليه السّلام گويند سخنانى ياوه و خلاف حقيقت است، و (ميدانستند كه) رسول خدا صلي الله عليه وآله نزديكترين مردمان بأمير المؤمنين عليه السّلام است، و أمير المؤمنين نيز محبوبترين مردمان پيش او است و نيكبخترين، و پربهره ترين، و برترين مردمان نزد او است.

ص: 23

(بهر صورت) چون ياوه سرائى منافقين گوشزد أمير المؤمنين عليه السّلام شد خواست تا دروغ آنها را آشكارا نموده كوس رسوائى آنان را بر سر كوى و بازار بزند، پس خود را بپيغمبر صلي الله عليه وآله رساند، و عرضكرد: اى رسول خدا منافقين مدينه چنين پندارند كه شما بخاطر اينكه همراه بودن من براى شما گران بوده و خشمى كه بر من داشته ايد مرا بجاى خود در مدينه نهاده اى؟ پيغمبر صلي الله عليه وآله باو فرمود: برادر من بجاى خود باز گرد زيرا مدينه اصلاح نپذيرد جز ببودن من با تو، زيرا تو جانشين منى در ميان خاندان و هجرتگاه و فاميل من، آيا خوشنود نباشى اى على كه تو نسبت بمن همانند هارون باشى نسبت بموسى جز اينكه پيغمبرى پس از من نيست؟!.

و اين گفتار رسول خدا صلي الله عليه وآله (چند چيز را در بردارد و متضمن آنها است):

(1) تصريح بامامت و پيشوائى او (2) برگزيدن او را بتنهائى از ميان مردمان براى جانشينى (3) اثبات فضيلتى براى آن حضرت كه هيچ كس را با او در فضيلت شريك نساخت (4) با اين سخن تمام آنچه براى هارون بود براى او ثابت كرد جز آنچه عرف مردم مخصوص هارون دانند كه او برادر (تنى پدر و مادرى) موسى بود (و على عليه السّلام با پيغمبر (ص) اين گونه نبود) و جز آنچه خود رسول خدا صلي الله عليه وآله آن را بيان فرمود كه گفت: جز نبوت (يعنى جز اينكه پس از من پيغمبرى نيست و منصب پيغمبرى بوجود من ختم گردد ولى موسى عليه السّلام چون خاتم پيغمبران نبود و هارون پس از حضرت موسى عليه السّلام منصب پيغمبرى را نيز دارا بود).

ص: 24

آيا نمى بينى كه پيغمبرصلي الله عليه وآله (در اين حديث) همه منصبهائى كه هارون نسبت بموسى عليه السّلام داشت براى على عليه السّلام قرار داده جز آنچه در خود سخن بدان تصريح كرده، و يا از نظر عقل على عليه السّلام داراى آن نيست، و هر كس كه در معانى قرآن دقت كند و روايات و اخبار را بررسى نمايد ميداند كه هارون برادر پدر و مادرى موسى عليه السّلام، و شريك در كار او، و وزير او در پيغمبرى، و رساندن رسالتهاى پروردگارش بود، و ميداند كه خداى سبحان بواسطه او كارش را محكم ساخت، و اينكه او جانشين آن حضرت در ميان قوم و قبيله اش بود، و منصب امامت و پيشوائى او بر ايشان و واجب بودن پيروى كردن از او مانند پيشوائى و امامت و پيروى كردن از خود موسى عليه السّلام بود (و همچنان كه واجب بود از موسى اطاعت و فرمانبردارى كنند، واجب بود كه از هارون نيز بهمانسان فرمانبردارى كنند) و از (رويهمرفته آيات قرآنى و اخبار بدست آيد كه) هارون محبوبترين مردمان و برترين آنان در پيش موسى بود.

خداى عز و جل از زبان موسى عليه السّلام در قرآن چنين فرمايد (كه گفت): «پروردگارا گشاده گردان سينه مرا، و آسان گردان برايم كار مرا، و باز كن گره زبانم را، تا دريابند گفتار مرا و قرار ده براى من وزيرى از خاندانم، هارون برادرم را، استوار ساز بدو پشت مرا، و شريكش گردان در كارم، تا بستائيمت بسيار، و يادت كنيم بسيار» پس خداى تعالى بدرخواستش پاسخ داد، و خواسته اش را بدو عطا فرمود در آنجا كه (دنبال اين آيات) فرمايد: «خواسته ات بتو داده شد» (سوره طه آيه هاى 25 تا 36) و نيز خداى تعالى از زبان موسى عليه السّلام حكايت كند كه چنين گفت: «و گفت موسى ببرادرش هارون جانشين من باش در ميان قوم من و اصلاح كن و پيروى مكن از راه تبهكاران» (سوره اعراف آيه 142) پس چون رسول خدا صلي الله عليه وآله على را نسبت بخود مانند هارون نسبت بموسى قرار داد براى او همه آنچه ما شمرديم اثبات فرمود جز آنچه عرف هارون را مخصوص بدان داشته كه جريان برادرى بود، و جز آنچه در لفظ حديث از آن استثناء شده كه منصب نبوت و پيغمبرى باشد.

ص: 25

و اين فضيلتى است كه هيچ يك از مردم با أمير المؤمنين عليه السّلام در آن فضيلت شريك نشد، و نه هم تراز او و نه نزديك باو گشت، و اگر خداى عز و جل ميدانست كه پيغمبرش صلي الله عليه وآله در اين جنگ نيازى به نبرد دارد، يا احتياج بياور دارد، هرگز باو رخصت نميداد على عليه السّلام را در مدينه بجاى خود نهد چنانچه گذشت، بلكه ميدانست كه مصلحت در بجا نهادن او است، و اينكه ماندن او در هجرت گاه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بجاى آن حضرت صلي الله عليه وآله بهترين اعمال است، و خداوند با اين جريان تدبير كار مردم و دين را فرموده، و چنانچه شرح آن گذشت بدان منوال ترتيب كار را بداد.

الإرشاد للمفيد / ترجمه رسولى محلاتى، ج 1، ص: 145-142

منزلت امير المؤمنين ( عليه السلام )در منزلت هاي هاروني

دلالت حديث منزلت :

طبق اين روايت و به مقتضاى عموميتي كه پيامبر اسلام در جمله «بمنزلة هارون من موسي » به كار برده است ، هر مقامى را كه هارون نسبت به موسى داشته ، براى امير المؤمنين ( عليه السلام ) نسبت به پيغمبر ( صلى الله عليه وآله و سلم ) ثابت مى كند ، و استثنا كردن مقام نبوت ، خود تأكيدي است قوي بر عموميت منزلت امير المؤمنين عليه السلام .

منزلت هاي هارون :

آنچه از آيات قرآن كريم استفاده مي شود ، منزلت هاي هارون نسبت به حضرت موسي ، به پنج امر خلاصه مي شود :

الف : مقام وزارت :

وزير كسى است كه امير را در انجام امور ياري مي كند و بار سنگين مسؤليتى را كه امير دارد بر دوش مى كشد ، و متصدى انجام آن مى شود . و هارون در زمان حضرت موسي همين مقام را داشته است ؛ چنانچه در آيه 29 سوره طه از قول حضرت موسي عليه السلام آمده است :

ص: 26

وَ اجْعَل لىّ ِ وَزِيرًا مِّنْ أَهْلىِ هَارُونَ أَخِى .

و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده ، برادرم هارون را .

و در آيه 35 فرقان آمده است :

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزيراً .

و ما به موسى كتاب (آسمانى) داديم و برادرش هارون را ياور او قرار داديم .

ب : مقام خلافت :

وَ وَاعَدْنَا مُوسىَ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قَالَ مُوسىَ لِأَخِيهِ هَرُونَ اخْلُفْنىِ فىِ قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِين . الأعراف / 142 .

و ما با موسى ، سى شب وعده گذاشتيم سپس آن را با ده شب ( ديگر ) تكميل نموديم به اين ترتيب ، ميعاد پروردگارش ( با او ) ، چهل شب تمام شد . و موسى به برادرش هارون گفت : « جانشين من در ميان قومم باش و (آنها) را اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروى منما » .

ج : اخوت و برادرى :

هارُونَ أَخي .

از آن جايي كه برادرى هارون با موسى نسبى بود و پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم مي خواست تمامي مقامات هارون نسبت به حضرت موسي در حق امير المؤمنين عليه السلام تحقق يابد ، با امير المؤمنين عليه السلام عقد اخوت بست و او را برادر خود در دنيا و آخرت خطاب كرد ؛ چنانچه حاكم نيشابوري و بسياري ديگر از علماي اهل سنت نقل كرده اند :

ن ابن عمر رضي الله عنهما قال لما ورد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم المدينة آخى بين أصحابه فجاء علي رضي الله عنه تدمع عيناه فقال يا رسول الله آخيت بين أصحابك ولم تواخ بيني وبين أحد فقال رسول الله صلى الله عليه وآله يا علي أنت أخي في الدنيا والآخرة .

ص: 27

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 - ص 14 و عمدة القاري - العيني - ج 2 - ص 147 و الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 3 - ص 1098 – 1099 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 176 و تهذيب الكمال - المزي - ج 20 - ص 484 و ... .

عبد الله بن عمر گفت : چون پيغمبر به مدينه وارد شد ، بين اصحاب اخوت و برادرى بر قرار كرد ، پس على ( عليه السلام ) با چشم گريان آمد ، گفت يا رسول الله اصحابت را برادر كردى ، و مرا با كسى برادر نكردى ، فرمود : " يا على ، تو در دنيا و آخرت برادر منى ".

د : مقام پشتيباني :

اشْدُدْ بِهِ أَزْري .

همان طوري كه حضرت موسى از خداوند درخواست كرد كه پشت او را به هارون محكم كند ، به مقتضاي اين حديث مقام پشتيبانى از حضرت خاتم براى امير المؤمنين عليهما السلام ثابت مي شود .

ه_ : شراكت در امر :

وَ أَشْرِكْهُ فىِ أَمْرِى .

همان طوري كه هارون شريك كار موسى بود ، اين مقام به مقتضاى اين حديث و به نص صريح قرآن ؛ به جز در نبوت براى على ( عليه السلام ) ثابت مي شود .

در نتيجه با اين حديث تمامي مقامات حضرت هارون ؛ جز مقام نبوت ، براي امير المؤمنين عليه السلام نيز ثابت مي شود و امير المؤمنين ؛ وزير ، خليفه ، برادر ، پشتيبان و شريك در امر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است .

ص: 28

و شباهت ديگري كه بين حضرت هارون عليه السلام و امير المؤمنين عليه السلام وجود دارد ، اين است كه اين مقامات را خداوند به درخواست پيامبر اسلام براي امير المؤمنين اعطا مي كند ، همان طوري كه به هارون به درخواست حضرت موسي داده بود .

بسياري از علماي اهل سنت روايت بسيار جالبي را نقل كرده اند كه اين مطلب را ثابت مي كند :

عن ابن عباس ، بينما عبد الله بن عباس جالس على شفير زمزم يقول : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إذ أقبل رجل ، متعمم بعمامة فجعل ابن عباس لا يقول قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إلا قال الرجل : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) فقال ابن عباس : سألتك بالله من أنت ؟ فكشف العمامة عن وجهه وقال :

أيها الناس من عرفني فقد عرفني ومن لم يعرفني فأنا جندب بن جنادة البدري أبو ذر الغفاري سمعت النبي ( صلى الله عنيه وآله وسلم ) بهاتين وإلا فصمتا ، ورأيته بهاتين وإلا فعميتا وهو يقول :

علي قائد البررة وقاتل الكفرة ، منصور من نصره ومخذول من خذله .

أ ما إني صليت مع رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يوما من الأيام صلاة الظهر فسأل سائل في المسجد فلم يعطه أحد ، فرفع السائل يده إلى السماء وقال : اللهم اشهد أني سألت في مسجد رسول الله فلم يعطني أحد شيئا . وكان علي راكعا فأومى إليه بخنصره اليمنى - وكان يتختم فيها - فأقبل السائل حتى أخذ الخاتم من ، خنصره ، وذلك بعين النبي فلما فرغ النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من صلاته رفع رأسه إلى السماء وقال :

ص: 29

اللهم إن أخي موسى سألك فقال : رب اشرح لي صدري ويسر لي أمري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي واجعل لي وزيرا من أهلي هارون أخي أشدد به أزري وأشركه في أمري فأنزلت عليه قرآنا ناطقا : (سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ ) اللهم وأنا محمد نبيك وصفيك اللهم فاشرح لي صدري ويسر لي أمري واجعل لي وزيرا من أهلي عليا أخي أشدد به أزري .

قال أبو ذر : فوالله ما استتم رسول الله [ صلي الله عليه وآله وسلم ] الكلام حتى هبط عليه جبرئيل من عند الله وقال : يا محمد هنيئا [ لك ] ما وهب الله لك في أخيك . قال : وما ذاك جبرئيل ؟ قال : أمر الله أمتك بموالاته إلى يوم القيامة وأنزل قرآنا عليك : إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 . ) .

مناقب علي بن أبي طالب (ع ) وما نزل من القرآن في علي (ع ( ، ابن مردويه الأصفهاني ، ص 293، ح 460، بتحقيق عبد الرزاق محمد حسين حرز الدين ، ط دار الحديث بقم المقدسّة و تفسير الثعلبي ، ج 4، ص 80، و تفسير الكبير ، الرازي ، ج12 ، ص26 و شواهد التنزيل ، الحسكاني ، ج 1، ص 229 - 230، و مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) ، محمد بن طلحة الشافعي ، ص 170، و الفصول المهمة في معرفة الأئمة ،ابن الصباغ المالكي ، ج 1، ص 579 .

ابن عباس كنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) حديث نقل مي كرد مردي كه صورتش را با عمامه پوشيده بود نزديك آمد و هرگاه كه ابن عباس مي گفت رسول خدا چنين فرمود ، او هم مي گفت رسول خدا چنين فرمود ابن عباس گفت : تو را به خدا سوگند مي دهم خودت را معرفي كن . پارچه را از صورتش برداشت و گفت :

ص: 30

اي مردم هركس مرا مي شناسد كه مي شناسد و آنان كه نمي شناسند خودم را معرفي مي كنم ، من جندب پسر جناده ابوذر غفاري از ياران رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) در جنگ بدر هستم ، از رسول خدا با دو گوشم شنيدم و با چشم هايم ديدم كه اگر غير از اين باشد كر و كور باشم ، فرمود: "علي پيشواي نيكوكاران و كشنده كافران است ، هركس او را كمك كند پيروز است و آن كه او را خار نمايد ذليل و بي چاره شود ".

بدانيد كه روزي از روزها هنگام ظهر براي اقامه نماز در مسجد خدمت رسول الله بودم مردي نيازمند وارد شد وتقاضاي كمك كرد ؛ ولي هيچ كس به وي كمكي نكرد ، علي كه در همان لحظه و در حال ركوع و مشغول نماز بود ، دست راستش را كه انگشترش در يكي از انگشتانش بود جلو آورد تا آن را به مرد نيازمند هديه كند ، مرد فقير انگشتر را در آورد ، پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم ) اين منظره را مشاهده نمود ، پس از پايان يافتن نماز دست به دعا بلند كرد و عرض كرد :

" خداوندا برادرم موسي از تو تقاضا نمود تا به وي سعه صدر وگشايش در امور و بياني رسا وشيوا و جانشيني برادرش هارون را عنايت فرمائي ، وتو اي خدا درخواستش را اجابت فرمودي ، واكنون من پيامبر وفرستاده و برگزيده ات ، درخواست مي كنم تا شرح صدر وآسان شدن كارهايم را به من مرحمت فرمائي و نيز برادرم علي را وزير و جانشين من قرار دهي تا همراه وكمك من در كارها و پشتيبان رسالتم باشد " .

ص: 31

ابوذر مي گويد:

هنوز سخن و تقاضاي رسول خدا تمام نشده بودكه جبرئيل نازل شد و اين آيه را از جانب خداوند بر وي تلاوت نمود

«همانا پيشوا ورهبر وفرمانده شما خد ورسول او و مومنان هستند ؛ همان ها كه نماز را برپا مي دارند و در ركوع نماز ، زكات وصدقه مي دهند . » .

اين فضيلت آن قدر براي دشمنان رسول خدا گران آمده است كه مثل هميشه دستان امانت دار آن ها روايت را طوري تغيير داده اند كه قلب هر منصفي را مي سوزاند و از طرف ديگر نهايت بي شرمي و رذالت بني اميه را ثابت مي كند .

ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب ، شمس الدين ذهبي در تاريخ الإسلام و ... نوشته اند :

حدثنا إسماعيل بن عياش سمعت حريز بن عثمان يقول هذا الذي يرويه الناس عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال لعلي أنت مني بمنزلة هارون من موسى ، حق ولكن أخطأ السامع قلت فما هو فقال إنما هو أنت مني بمنزلة قارون من موسى قلت عمن ترويه قال سمعت الوليد بن عبد الملك يقوله وهو على المنبر.

تاريخ بغداد - الخطيب البغدادي - ج 8 - ص 262 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 12 - ص 349 و تهذيب الكمال - المزي - ج 5 - ص 577 و تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 2 - ص 209 و تاريخ الإسلام - الذهبي - ج 10 - ص 122 و ... .

از حريز بن عثمان شنيدم كه مي گفت : اين روايتي كه مردم از پيامبر نقل مي كنند كه به علي عليه السلام فرمود : "تو نسبت به من بمنزله هارون نسبت به موسي هستي " درست است ؛ ولي راوي اشتباه شنيده است . راوي مي گويد پرسيدم كه اصل روايت چگونه بوده است ؟ گفت : پيامبر فرموده : ياعلي ! دشمني تو با من ، همانند دشمني قارون با موسي است .

ص: 32

وقتي از او سؤال مي كنند كه اين حديث را از كي شنيده اي ؟ در جواب مي گويد : من ديدم كه وليد بن عبد الملك آن را بر بالاي منبر مي خواند .

به راستي چه قدر امير المؤمنين عليه السلام مظلوم بوده است و چه دشمنان بي انصافي داشته است . به اميد روزي كه منقتم آل محمد ، ذوالفقار علي در دست از پس پرده غيبت بيرون بيايد و انتقام اين همه ظلم و ستم را از آن ها بستاند .

اخوت

تعداد اخوت

مراسم عقد اخوت

در روز 12 ماه رمضان در سال اول هجرت رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) بين اصحاب خود عقد اخوت بست و امير المؤ منين (عليه السلام ) را برادر خود گردانيد

رسول گرامى اسلام عليه السلام چندين بار در ميان مسلمانان به ايجاد عقد اخوت اقدام نموده، كه از آن جمله است:

1 . در مكه معظمه در ميان اصحاب و مسلمانان اوليه.

2 . در مدينه منوره در ميان مهاجران و انصار.

3 . در مدينه منوره در ميان خواص اصحاب.

4 . در سرزمين غدير خم در ميان امت اسلامى.

يكى از رخدادهاى مهم روز غدير مؤاخات و برادرى ميان امّت است. قرآن كريم مؤمنان را برادر يكديگر خوانده و فرموده: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَهٌ»: «به راستى مؤمنان برادر يكديگرند».

در همه اين موارد هر فردى را با فردى متناسب با او برادر نموده، مثلاً ابوبكر را با عمر، سلمان را با ابوذر، زبير را با كعب بن مالك، حمزه را با زيد، ابوطلحه را با ابوعبيده، عوف بن مالك را با صعب بن جثامه و عبدالرحمن بن عوف را با سعد بن ربيع.ولى هرگز اميرالمؤمنين عليه السلام را با احدى از اصحاب برادر نكرده، بلكه خطاب به او فرموده: «اَنتَ اَخى وَ صاحِبى»: «تو برادر و يار و ياور من هستى».

ص: 33

الف . منابع حديث مؤاخات

همه محدثان، مورخان، سيره نويسان و تراجم نگاران، حديث مؤاخات را نقل كرده اند، كه از آن جمله است:

1 . ابن ابى شيبه، متوفاى 235 ق.(157)

2 . احمد حنبل، متوفاى 241 ق.(158)

3 . ابن عبدالبر، متوفاى 426 ق.(159)

4 . ابن مغازلى، متوفاى 483 ق.(160)

5 . اخطب خوارزم، متوفاى 568 ق.(161)

6 . ابن بطريق، متوفاى 600 ق.(162)

7 . تلمسانى، متوفاى بعد از 645 ق.(163)

8 . سبط ابن جوزى، متوفاى 654 ق.(164)

9 . گنجى شافعى، متوفاى 658 ق.(165)

10 . محبّ الدين طبرى، متوفاى 694 ق.(166)

محدّث بحرانى تصريح فرموده كه حديث مؤاخات بين علماى تشيّع و تسنّن متواتر است.

برادري پيامبر وعلي

على (ع) برادر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم بود

احمد بن حنبل در مسند خود از بيش از شش طريق نقل كرده از جمله از عمر بن عبد اللَّه از پدرش از جدش روايت نموده كه پيامبر ميان اصحاب خود برادرى و اخوت برقرار كرد، ولى على را با كسى برادر نكرد و او تا آخر بدون برادر ماند عرض كرد: اى رسول خدا ميان اصحابت برادرى بر قرار كردى و مرا با احدى برادر نكردى؟

فرمود: هيچ مى دانى چرا؟ براى اين كه ترا براى خود باقى گذاشتم

«انت اخى و انا اخوك فان ذاكرك احد فقل: انا عبد اللَّه و اخو رسول اللَّه لا يدّعيها بعدك الّا كذّاب»

«1».

تو برادر منى و من برادر تو هستم، پس اگر كسى از تو بپرسد، بگو من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم، و هر كس جز تو چنين ادعائى بكند دروغگوست.

ص: 34

باز احمد بن حنبل از «زيد بن ابى اوفى» از دو طريق روايت كرده كه گفت:

قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلّم لعلىّ (عليه السلام): «و الّذى بعثنى بالحقّ نبيّا ما اخترتك الّا لنفسى و انت منّى بمنزلة هارون من موسى الّا انّه لا نبىّ بعدى و انت اخى و وارثى»

«2».

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم به على (عليه السلام) فرمود: به خدائى كه مرا به حق به پيامبرى فرستاد من ترا به برادرى خود اختيار كردم، نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسى است، با اين تفاوت كه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود و تو برادر من و وارث منى ..

احمد بن حنبل و ابن مغازلى از «جابر بن عبد اللَّه» روايت كرده اند كه گفت:

پيامبر فرمود:

«مكتوب على باب الجنّة «محمّد رسول اللَّه علىّ اخو رسول اللَّه» قبل ان يخلق اللَّه السّموات بألفي عام»

«3».

(بر در بهشت نوشته است: «محمد رسول خدا و على برادر رسول خدا» و اين از دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها نوشته شده است).

همين روايت را در كتاب «الجمع بين الصحاح الستة» در جزء سوم در باب مناقب امير المؤمنين على بن ابى طالب (عليه السلام) از صحيح ابو داود و صحيح ترمذى نقل كرده است.

حافظ ابو بكر بن ثابت الخطيب با سند خود از «ابن عباس» روايت كرده كه گفت: پيامبر فرمود: آن شبى كه مرا به آسمان بردند، ديدم بر سر در بهشت نوشته شده:

«لا اله الّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه، علىّ حبيب اللَّه، الحسن و الحسين صفوة اللَّه، فاطمة امة اللَّه على باغضيهم لعنة اللَّه»

ص: 35

«4».

(نيست معبودى جز اللَّه، محمد رسول خدا، على حبيب و دوست خدا، حسن و حسين برگزيدگان خدا، فاطمه كنيز خدا، بر دشمنانشان لعنت خدا است).

ترمذى در صحيح خود به سند خود از ابن عمر روايت كرده كه گفت:

رسول خدا ميان اصحاب خود اخوت بر قرار كرد على (عليه السلام) گريان نزد رسول خدا آمد و عرض كرد: اى رسول خدا ميان اصحابت، برادرى بر قرار كردى و مرا با احدى

برادر نكردى؟ رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:

«انت اخى في الدّنيا و الآخرة»

تو برادر منى در دنيا و آخرت) «5».

فقيه شافعى ابن مغازلى اين روايت را از بيش از پنج طريق روايت كرده است و در آن فضائلى را نسبت به على (عليه السلام) از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم افزوده است و ما در آينده اين حديث را در «مؤاخات» كه آن را حذيفة بن يمان روايت كرده است، ذكر خواهيم كرد «6».

ابن ماجه در صحيح خود به سند خود از «عباد بن عبد اللَّه» از على (عليه السلام) روايت كرده كه گفت: من برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم و هر كس بعد از من چنين ادعائى كند كذاب است و من هفت سال قبل از ساير مردم نماز خواندم «7».

حاكم در «مستدرك الصحيحين» به سند خود از ابن عباس روايت كرده كه گفت: على (عليه السلام) در زمان حيات رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم مى فرمود: خداوند مى فرمايد: أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ: «آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، به عقب بر مى گرديد».؟ به خدا سوگند ما به عقب بر نمى گرديم، با اين كه خدا ما را هدايت كرده به خدا سوگند اگر آن حضرت از دنيا برود و يا كشته شود، در همان راهى كه او قتال مى كرد، قتال مى كنم، تا كشته شوم، به خدا سوگند من برادر او و ولىّ او، پسر عمّ او، وارث علم او هستم، كيست كه سزاوارتر از من باشد «8».

ص: 36

اين حديث را نسائى در خصايص «9» و محبّ طبرى در «رياض النضرة» «10» نقل كرده و او گفته كه: احمد بن حنبل آن را در مناقب خود آورده و نيز «هيثمى»

در مجمع خود «11» آن را روايت كرده و گفته است كه رجال آن صحيح است.

متقى هندى در «كنز العمال» مى گويد: از جابر روايت شده كه گفت: از على (عليه السلام) شنيدم اين اشعار را مى خواند و رسول خدا مى شنيد:

انا اخو المصطفى لا شكّ في نسبى معه ربيت و سبطاه هما ولدى و

جدّى و جدّ رسول اللَّه منفرد فاطم زوجتى لا قول ذى فتد

صدّقته و جميع النّاس في بهم من الضّلالة و الاشتراك و النّكد

فالحمد للَّه شكرا لا شريك له البرّ بالعبد و الباقى بلا آمد

«12» يعنى: من برادر مصطفى هستم و در نسب من كسى شك ندارد، با او تربيت يافتم، و دو سبطش فرزندان منند، جدّ من و جد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم يك نفر است و فاطمه همسر من است و اين سخنى بيهوده نيست، من او را در روزگارى تصديق كردم كه تمامى مردم در ظلمت ضلالت و شرك پليد بودند، پس از در شكر، حمد خداى را مى گويم، خدائى كه شريك ندارد و به بندگان خود احسان كننده و باقى و بدون سرانجام است.

محب طبرى در كتاب «ذخائر العقبى» از انس بن مالك روايت كرده است كه گفت: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم بالاى منبر رفت و مطالب بسيارى گفت، سپس فرمود:

على بن ابى طالب كجا است؟ پس على از جا برخاست، عرض كرد: اينجا هستم يا رسول اللَّه رسول خدا او را به سينه خود چسبانيد و ميانه دو چشم او را بوسيد و با بلند ترين صدايش فرمود: اى گروه مسلمانان اين برادر من و پسر عم من و داماد من است اين گوشت و خون من و موى من است، اين پدر دو سبط من حسن و حسين است كه سيد جوانان اهل بهشتند «13».

ص: 37

(1) مسند احمد بن حنبل ص 45 بنا به نقل طبرى در رياض النضرة، از مناقب احمد بن حنبل ج 2، ص 168.

(2) بنا به نقل رياض النضرة ج 2، ص 209 از مناقب احمد بن حنبل.

(3) المناقب، ابن مغازلى، ص 91- ذخائر العقبى، ص 66.

(4) ذهبى، ميزان الاعتدال ج 2، ص 217.

(5) صحيح ترمذى، ج 2، ص 299.

(6) المناقب، ص 37- 39 روايت را از پنج طريق نقل كرده است.

(7) صحيح ابن ماجه، ص 12.

(8) مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 126.

(9) خصائص نسائى، ص 18.

(10) رياض النضرة، ج 2، ص 226.

(11) مجمع، ج 9، ص 134.

(12) كنز العمال، ج 6، ص 395.

(13) ذخائر العقبى، ص 92.

الطرائف / ترجمه داود إلهامى، ص: 172-ص: 175

عبادت

روزه دار واقعي

اقسام روزه

بيداران راه خدا ، بر اساس آيات كتاب حكيم و روايات وارده در معارف الهيه روزه را به سه درجه تقسيم كرده اند :

1 _ روزه عموم

2 _ روزه خصوص

3 _ روزه خاص الخاص

روزه عموم

حفظ شكم و شهوت از خوردن و آشاميدن و بهره گيرى از غريزه جنسى و رعايت آداب ظاهرى است .

روزه خصوص

حفظ گوش و چشم و زبان و دست و پا و سائر جوارح از گناهان و آثام است .

روزه خاص الخاص

روزه قلب از هموم دنيويه و افكار پست و كفّ او از ماسوى اللّه است افطار اين روزه به فكر در ماسوى اللّه و توجه به دنيا و متاع آن است مگر دنيايى كه مقدمه دين باشد كه اين گونه دنيا زاد آخرت است و فكر در آن نيكو و مستحسن مى باشد .

ص: 38

ويژگى روزه خاص الخاص

ارباب قلوب مى گويند : تحرك همت در وقت روزه و روزه براى تدبير معاش افطار خطاى قلب است و اين خطا ناشى از عدم اطمينان به جناب مولاست ، البته اين گونه روزه مخصوص به انبيا و واوصياء وصديقان و مقربان و رتبه و مقام با عظمت آن هاست .

قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ [294] .

بگو : خدا ، سپس آنان را رها كن .

روزه حقيقى ، كشنده هواى نفس و از بين برنده شهوت غلط طبع است ، روزه صفاى دل ، طهارت جوارح ، عمارت ظاهر و باطن و شكر نعم حق و وسيله احسان به فقرا و آورنده تضرع و خشوع و بكا و ريسمان التجاى به حق و سبب شكستن اراده غير خدايى و تخفيف دهنده حساب و چند برابر كردن حسنات است .

روزه خاص الخاص روزه در شأن و در قدرت اميرالمؤمنين عليه السلام است ، اوست كه در مقام فناى فى اللّه و بقاى باللّه بسر مى برند و در هيچ شأنى جز حضرت او نيست و غير او نمى بينند و نمى دانند و نمى توانند ، موجوديت و حيثيت و حقيقت آن بزرگواران مترنم به اين معناست :

او روزه مى گرفت وشكم تهى مى داشت وزاد وتوشه خود را ايثار مى نمود واين آيات در باره او نازل شد: ويطعمون الطعام...

جارالله زمخشرى در تفسير كشاف (4 / 197) از ابن عباس رضى الله عنه روايت كرده است كه: (حسن وحسين عليهما السلام بيمار شدند، رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم به همراه گروهى به عيادت آنها رفتند وبه اميرمؤمنان عليه السلام گفتند: اى ابا الحسن، كاش براى شفاى اين دو فرزندت نذر مى كردى ! على وفاطمه عليهما السلام وفضه خادمه نذر كردند كه اگر حسنين عليهما السلام شفا يابند سه روز روزه بگيرند. آن دو بزرگوار شفا يافتند، اما چيزى براى افطار نداشتند. على عليه السلام از شمعون خيبرى يهودى سه من جو قرض گرفت، فاطمه عليها السلام يك من از آن را آرد كرد وپنج قرص نان به تعداد خودشان تهيه نمود. همين كه نانها را سر سفره نهادند تا افطار كنند سائلى از راه رسيد وگفت: سلام بر شما اى خاندان محمد، مسكينى هستم از مساكين مسلمانان، مرا خوراك دهيد تا خداوند شما را از مائده هاى بهشتى بخوراند. همگى نان خود را به او بخشيدند وشب را تنها با آب افطار نموده وبه سر بردند وفردا صبح را روزه گرفتند. شب دوم نيز همين حادثه تكرار شد ويتيمى از راه رسيد ونانها را به او بخشيدند وشب سوم اسيرى رسيد همين كار را كردند. چون صبح شد على عليه السلام دست حسن وحسين عليهما السلام را گرفت ونزد رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم رفتند. تا چشم رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم به آنان افتاد وديد كه از شدت گرسنگى چون جوجه به خود مى لرزند فرمود: ديدن شما بدين حال چه سخت مرا مى آزارد ! وبرخاست وبا آنان به راه افتاد. به منزل فاطمه عليها السلام آمد واو را ديد كه در محراب نشسته و (از گرسنگى) شكمش به پشت چسبيده وچشمانش فرو رفته است. اين حال او را بسيار آزرد، جبرئيل فرود آمد وگفت: اى محمد ! بگير اين را كه خداوند تو را در باره خاندانت تهنيت گفته است، پس سوره (دهر) را بر او خواند) الإمام علي (ع) (فارسي) أحمد الرحماني الهمداني 254

ص: 39

در (مصباح الانوار) گويد: يك سال بود كه اميرمؤمنان عليه السلام هوس جگر سرخ شده با نان تازه داشت، در يكى از روزها كه روزه بود اين مطلب را با امام حسن عليه السلام در ميان گذاشت وامام آن را تهيه نمود. هنگام افطار كه ظرف غذا را نزد حضرتش برد سائلى بر در خانه رسيد. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: پسرم، اين را براى سائل ببر تا ما در روز قيامت اين نكته را در نامه عمل خود مشاهده نكنيم كه: اذهبتم طيباتكم في حياتكم الدنيا واستمتعتم بها. (1) (شما بهره هاى پاكيزه و لذيذ خود را در زندگانى دنياتان برديد واز آنها كامياب شديد).

(1) - سوره احقاف / 20.

الإمام علي (ع) (فارسي) أحمد الرحماني الهمداني 827

گزارشى از يكى از شب زنده دارى هاى على عليه السلام

يكى از شب زنده دارى هاى اميرالمؤمنين عليه السلام كه توسط شخصى به نام «ابو الدرداء» نقل شده و مخفيانه شاهد آن بوده است آورده مى شود :

ابوالدرداء مى گويد: «على را ديدم [كه در ميان مردم بود ولى ناگاه] از مردم كناره گرفت و از ديده ها پنهان شد. او خود را در نخلستان مخفى كرد و من وى را گم كردم و گمان كردم كه به خانه خود رفته است. در اين هنگام [از نخلستان] ناله حزينى به گوشم خورد كه اين جمله ها را مى گفت:«كم من موبقة حملت عن مقابلتها بنقمتك و كم من جريرة تكرمت عن كشفها بكرمك ...»

اين نغمه محزون توجه مرا جلب كرد و به دنبال آن به جستجو پرداختم تا اينكه متوجه شدم اين صدا از على است، پس خود را مخفى كردم [و به نظاره او نشستم] على در دل شب نماز خواند و بعد به دعاء و گريه پرداخت، از جمله مى گفت « افكر فى عفوك فتهون على خطيئتى ثم اذكر العظيم من اخذك فتعظم على بلييت ...» سپس او به گريه ادامه داد [و آن قدر ناله كرد] تا ديگر حس و حركتى از او نديدم. با خود گفتم: خواب بر على _ به خاطر شب زنده دارى _ غلبه كرده است، بروم و او را براى نماز صبح بيدار كنم.» ابو درداء مى گويد: «همين كه نزديك شدم ناگاه ديدم على چون چوب خشكيده بر زمين افتاده است! او را جنباندم حركت نكرد، بدن او را جمع كردم جمع نشد، با خود گفتم: «انا لله و انا اليه راجعون »، به خدا قسم على بن ابى طالب مرد! پس با شتاب به خانه على رفتم تا خبر مرگ او را به خانواده اش برسانم. قضيه را با فاطمه در ميان گذاشتم. فاطمه گفت: به خدا قسم اين بى هوشيى است كه از خوف خدا بر على مستولى شده است...[1]

ص: 40

حضرت على عليه السلام، فاتح همه قله هاى عبادت است: عبادت فكرى، عبادت بدنى، عبادت مالى، عبادت سياسى و...

به عنوان مثال، عبادت هاى مالى آن حضرت فراوان و متنوع بوده است: هزار درخت خرما بار آورد و آن را وقف كرد.[2] هزار بنده را از مال شخصى خويش آزاد كرد.[3] چاه هايى در راه مكه و كوفه حفر كرد، ا؛ملاكى چون: ابى نيرو، بغيبغه، ارباح، ارينه، رعد، رزينا بر مؤمنين وقف كرد، مساجدى در مدينه، ميقات، كوفه، بصره، آبادان، برپا ساخت،[4] همچنين بارها اموال خود را به مستمندان و مساكين انفاق كرد و آياتى در همين زمينه در شأن وى نازل گرديد.[5]

اهميت عبوديت و عبادت در نظر على عليه السلام را مى توان از اين سخن آن حضرت به خوبى شناخت، آنجا كه مى فرمايد: «قسم به كسى كه جان على بن ابيطالب در دست اوست ! هزار ضربت شمشير بر من آسان تر است از اين كه در بستر در غير طاعت خدا بميرم»[6]

امير المؤمنين عليه السلام چنان در عبادت و عبوديت حق غرق است كه خود، سوژه عبادت گشته و ياد او و ذكر فضايل و مناقب او و حتى نگاه كردن به او عبادت است. پيامبر در حديثى كه شيعه و اهل سنت نقل كرده اند فرموده است: «النظر الى على عبادة »[7] يعنى: «نگاه كردن به على عبادت است».

آرى على عليه السلام با آن همه ارزش ها و فضيلت هاى فوق تصور، خود را «عبد» خدا مى داند و با سرافرازى اعلام مى كند: « اين افتخار مرا بس كه عبد تو باشم».[8]

بعد از اشاره اى كوتاه به عبادت و عبوديت امام على عليه السلام، اينك اين دو موضوع در پرتو رهنمودهاى آن حضرت بررسى مى گردد.

ص: 41

[1] - بحار الانوار، 84 / 194 به بعد؛ مجموعه ورام، .156 2 داستان مذكور به صورت ترجمه آزاد و نقل به معنى در متن آورده شده است.

[2] - المناقب، 2 / .123

[3] - همان.

[4] - همان.

[5] - نظير سوره هل اتى و آيه انما وليكم الله و ... رجوع شود به كتاب بحار الانوار، 41 / 30، 31 و .33

[6] - نهج البلاغه، .180

[7] - بحار الانوار، 1 / 204؛ امالى صدوق، 138؛ شرح نهج البلاغه،ابن ابى الحديد، 9 / 171؛ ينابيع الموده، 2 / .328

[8] - بحار الانوار، 38 / .340

نگاه كردن به چهره اميرالمؤمنين عليه السلام عبادت است

نگاه كردن به چهره اميرالمؤمنين عليه السلام عبادت است

عن عائشة قالت: رأَيت أَبابكر الصِّدِّيق يكثر النَظر إلى وجه عليّ بن أبي طالب فقلتُ: يا أَبة إنّك لتكثر النَّظر إِلى عليِّ بن أَبي طالب فقال لي: يا بنية سمعت رسول اللَّه يقول: النظر إلى وجه عليّ عبادة

از عائشه نقل شده است كه گفت: ديدم كه ابوبكر زياد به چهرۀ اميرالمؤمنين عليه السلام نگاه مى كند، پس گفتم: اى پدر! شما زياد به چهره على بن أبى طالب نگاه مى كنى! پس به من گفت: اى دخترم! از رسول خدا شنديم كه مى گفت: نگاه كردن به چهره على عبادت است.

نكاتي پيرامون حديث

1. حقيقت عبادت چيست؟ عبادت يعني آنچه كه بدان بندگي خدا انجام و خدا بدان وسيله عبادت مي شود. عبادت يعني كمال خضوع و سرسپردگي به حق تعالي. مگر نگاه كردن چه فعل عبادي است و يا چه فعل عبادي بر آن مترتب مي شود؟! او كه همين قدر يعني نگاه كردن به او عبادت است. چنين شخصي تمام وجود او تجلي صفات الهي است.

ص: 42

2. از طرفي هدف از خلقت «عبادت» مي باشد: «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» (الذاريات:56) «و ما جن و انس را خلق نكرديم مگر براي اينكه عبادت كنند.» و اين عبادت به نگاه كردن به اميرالمؤمنين حاصل مي شود. پس آيا جز اين است كه نظر و نگاه محبت آميز به اميرالمؤمنين هدف و غايت خلقت است؟! آيا عبادت ما، نماز ما و روزۀ ما حج ما ذكر ما، آن نوع عبادتي است كه خدا خلقت را به خاطر آن خلق كرده است؟! آيا اين نماز و عبادات ما كه سرتاسر نقص است مي تواند هدف غايي خلقت را تأمين كند؟! اينجاست كه علما تفسير كرده اند كه تنها عبد حقيقي خدا كه وليّ خداست مي تواند خدا را عبادت كند آنگونه كه شايستۀ اين فراز باشد. ما هم به خدمت و غلامي و خاكساري و نگاه خاضعانۀ خود به اميرالمؤمنين عليه السلام مي توانيم عبادت كنيم. چنانكه در روايت آمده است «النظر الي وجه عليّ عبادة» و معناي نظر تنها ديدن با چشم نيست بلكه ديدن با قلب را نيز نظر مي گويند. (لسان العرب، ج5، ص215) پس اينكه نظر قلب دائم بر اميرالمؤمنين باشد و در برابر او خاضع و ذليل باشد و در دفاع از مظلوميت او بتپد اين همان عبادت حق تعالي است.

3. عبادت امر مشتركي بين تمامي اديان است:

قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئاً (آل عمران 64)

بگو اي اهل كتاب بيائيد به سوي امري كه بين ما و شما مشترك است و آن اينكه غير از خدا را عبادت نكنيم و چيزي را با خدا شريك قرار ندهيم.

ص: 43

و لقد بعثنا في كل امة رسولا ان اعبدوا الله (نحل 36)

و همانا در هر امتي ما رسول قرار داديم تا عبادت خدا كنند.

4. گفته نشده: نگاه به اميرالمؤمنين صلاة است، يا حج است نه بلكه گفته شده عبادت است. و از طريق مصدر از آن تعبير كرد: «عبادة». اگر امري ازطريق مصدر از آن تعبير شود يعني مطلق و محض آن چيز است پس نگاه به اميرالمؤمنين عليه السلام مطلق و محض عبادت و عبادت مطلق است.

به عبارت ديگر هر عبادتي تأثير خاصي بر روح و روان انسان و سير و سلوك او به سوي حق تعالي دارد اما نگاه كردن به چهرۀ اميرالمؤمنين عليه السلام مطلق اين عبادات است و تمامي اين تأثيرات را يكجا براي انسان به ارمغان مي آورد.

و به اين عبادت است كه انسان به درجۀ يقين مي رسد: واعبد ربك حتي يأتيك اليقين (حجر 99) پس پروردگارت را عبادت كن تا تو را به يقيت برساند.

از همين روست كه در روايت آمده است كه حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) الله صلي الله عليه وآله وسلم "يقول" يعني دائماً و مستمراً مي فرمودند: نظر كردن به چهرۀ اميرالمؤمنين عليه السلام عبادت است.

5. اين روايت عصمت اميرالمؤمنين عليه السلام را هم ثابت مي كند. زيرا اگر كسي كه نگاه كردن به او عبادت باشد يعني خدا به يك نگاه كردن به او به خدايي ستايش و پرستش شود. و با توجه به اطلاق روايت كه مي فرمايد در هر حالت از او، او را نگاه كني چه در خواب و چه در بيداري چه در حالت غضبش چه در حالت رضايتش، در هر حالتي كه هست او را نگاه كني عبادت است چنين شخصي بايد معصوم باشد زيرا اگر يك آني از آنات او يك لحظه از لحظات او از خدا جدا باشد و از ذكر خدا غافل باشد و خدا از او راضي نباشد ديگر شامل اطلاق روايت نمي گردد كه نگاه به او عبادت باشد. پس هر لحظه از لحظات او، مرضيّ خداوند متعال است. بلكه بالاتر، خدا از طريق هر لحظه نگاه كردن به او عبادت مي شود.

ص: 44

6. اين روايت افضل بودن اميرالمؤمنين عليه السلام بر انبياء ديگر را نيز ثابت مي كند. زيرا خداوند وقتي ذكر انبياء پيشين را مي كند تمام شرف و افتخار آنها را اين مي داند كه عبد و بندۀ او هستند به عنوان در مورد نوح، ابراهيم، موسي و هارون، داوود و ايوب و اسحاق چنين مي گويد:

سلام علي نوح في العالمين ... انه من عبادنا المؤمنين (79-81 صافات )

سلام علي ابراهيم انه من عبادنا المؤمنين (صافات: 109-111)

سلام علي موسي و هارون ... انهما من عبادنا المؤمنين (صافات 120-122)

واذكر عبدنا داوود (ص17)

واذكر عبدنا ايوب (ص41)

واذكر عبدنا ابراهيم و اسحاق (ص45)

اما در مورد اميرالمؤمنين عليه السلام چنين است كه نه تنها او عبد الهي باشد بلكه نگاه كردن به او، عبادت الله صورت مي پذيرد. يعني عبادت از وجود او بوجود مي آيد. و اين بسيار مافوق مقام عبد بودن است.

7. جاي تحير است كه اين روايت، آن فضيلتي كه سرسخت ترين دشمن مقرّ بدان است و نتوانسته آن را انكار كند پس چه بوده آن فضائل و مناقبي كه دشمنان آن را انكار كرده و از روي عناد آن را مخفي كرده اند؟!

الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص517، مؤسسة الرسالة؛ المعجم الكبير، ج10، ص76، ح10006، مكتبة الزهرا؛ المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص152، ح4682، دار الكتب العلمية؛ تاريخ الخلفاء سيوطي، ج1، ص172 مطبعة السعادة. البدايه و النهايه، ج 7، ص 358؛ تاريخ الخلفاء: ص 172؛ مناقب ابن مغازلي ، ص 210، حديث 252؛ تاريخ دمشق، ج 2، ص 391، حديث 895.

ايمان و عبادت على عليه السلام

ص: 45

ايمان و عبادت على عليه السلام

حقيقت عبادت تعظيم و طاعت خدا و چشم پوشى از غير اوست، بزرگترين فضيلت نفس ستايش مقام الوهيت و تقرب جستن به ساحت قدس ربوبى است، عبادت اگر با شرايط خاص خود انجام شود مقام بسيار بزرگ و افتخار آميزى است چنانكه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به وسيله كلمه عبد تجليل شده و قبل از عنوان رسالت عبوديت او قيد گرديده است:اشهد ان محمداً عبده و رسوله.

بعد از پيامبر اكرم صلي الله وعليه واله اميرالمومنين علي عليه السلام واجد اين مقام بودند كه

هرگاه بر منبر مي نشستند مي فرمودند :منم عبدالله(عبد خدا) وبرادر رسول خدا ؛هيچ كس پس از من اين ادعا را نميكند مگر اينكه دروغگوست.

(الْمَنَاقِبِ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْعَدْلِ قَالَ أَبُو يَحْيَى مَا جَلَسَ عَلِيٌّ عَلَى الْمِنْبَرِ إِلَّا قَالَ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّاب)

على عليه السلام علاوه بر نمازهاى واجبى نوافل را نيز انجام مي داد و هيچ وقت نماز شب آن حضرت ترك نمي شد حتى در موقع جنگ نيز از آن غفلت نمى نمود، در ليلة الهرير نزديكى هاى صبح به افق مي نگريست ابن عباس پرسيد مگر از آن سو نگرانى دارى آيا گروهى از دشمنان در آنجا كمين كرده اند؟ فرمود نه مي خواهم ببينم وقت نماز رسيده است يا نه!

با توجه به نكات معروضه، على عليه السلام در ايمان و تقوا و زهد و عبادت و يقين منحصر به فرد بود در اين مورد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: لو ان السموات و الارض وضعتا فى كفة و وضع ايمان على فى كفة لرجح ايمان على. (2)

ص: 46

يعنى اگر آسمان ها و زمين در يك كفه ترازو و ايمان على در كفه ديگر گذاشته شوند به طور حتم ايمان على بر آنها فزونى مي كند.

على عليه السلام با عشق و حب قلبى خدا را عبادت مي كرد زيرا عبادت او براى رفع تكليف نبود بلكه او محب حقيقى بود و جز جمال دلرباى حقيقت چيزى در نظرش جلوه گر نمي شد.

على عليه السلام در تقواى دينى و عبادت چنان كوشا بود كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در پاسخ كسانى كه از تندى على عليه السلام در نزد وى گله مي كردند فرمود: على را ملامت نكنيد زيرا او شيفته خدا است! (3)

على عليه السلام هنگامي كه مناجات مي كرد و مشغول نماز مي شد گوشش نمى شنيد و چشمش نمي ديد و زمين و آسمان، دنيا و مافيها از خاطرش فراموش مي شد و با تمام وجود توجه خود را به مبدأ حقيقت معطوف مي داشت چنان كه مشهور است در يكى از جنگ ها پيكان تيرى به پايش فرو رفته و به قدرى دردناك بود كه نمي توانستند آن را بيرون بياورند وقتي كه به نماز ايستاد بيرون كشيدند و او متوجه نشد!

آن حضرت به پيشگاه خداى تعالى عرض مي كند:"الهى ما عبدتك طمعا للجنة ولا خوفا من النار بل وجدتك مستحقا للعبادة؛ خدايا من ترا به طمع بهشت و يا از ترس جهنم عبادت نمي كنم بلكه ترا مستحق و سزاوار پرستش يافتم."

على عليه السلام هنگام وضو گرفتن سراپا مي لرزيد و لرزش خفيفى وجود مباركش را فرا مي گرفت و چون در محراب عبادت مي ايستاد رعشه بر اندامش مي افتاد و از خوف عظمت الهى اشك چشمانش بر محاسن شريفش جارى مي شد، سجده هاى او طولانى بود و سجده گاهش هميشه از اشك چشم مرطوب!

ص: 47

شاعر گويد:هو البكاء فى المحراب ليلا هو الضحاك اذا اشتد الضراب

يعنى او در محراب عبادت به شدت گريان و در شدت جنگ خندان بود. ابودرداء كه يكى از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله است گويد در شب تاريكى از نخلستانى عبور مي كردم آواز كسى را شنيدم كه با خدا مناجات مي كرد چون نزديك شدم ديدم على عليه السلام است و من خود را در پشت درخت مخفى كردم و ديدم كه او با خوف و خشيت تمام با آهنگ حزين مناجات مي كرد و از ترس آتش سوزان جهنم گريه مي نمود و به خدا پناه برده و طلب عفو و بخشش مي نمود و آنقدر گريه كرد كه بى حس و حركت افتاد! گفتم شايد خوابش برده است نزديكش رفتم چون چوب خشكى افتاده بود او را تكان دادم حركت نكرد گفتم حتما از دنيا رفته است شتابان به منزلش رفتم و خبر مرگ او را به حضرت زهرا عليهاالسلام رسانيدم فرمود مگر او را چگونه ديدى؟ من شرح ما وقع گفتم، فاطمه عليهاالسلام گفت او نمرده بلكه از خوف خدا غش نموده است. (4)

على عليه السلام علاوه بر نمازهاى واجبى نوافل را نيز انجام مي داد و هيچ وقت نماز شب آن حضرت ترك نمي شد حتى در موقع جنگ نيز از آن غفلت نمى نمود، در ليلة الهرير نزديكى هاى صبح به افق مي نگريست ابن عباس پرسيد مگر از آن سو نگرانى دارى آيا گروهى از دشمنان در آنجا كمين كرده اند؟ فرمود نه مي خواهم ببينم وقت نماز رسيده است يا نه!

حضرت على بن الحسين عليهماالسلام كه از كثرت عبادت و سجده هاى طولانى به كلمه سجاد و زين العابدين ملقب شده بود در برابر سؤال ديگران كه چرا اينقدر مشقت و رنج بر خود روا مي دارى فرمود:و من يقدر على عبادة جدى على بن ابى طالب؟

ص: 48

كيست كه بتواند مثل جدم على عليه السلام عبادت كند؟

ابن ابى الحديد به نحو ديگرى اين مطلب را بيان كرده و مي نويسد به على بن الحسين عليهماالسلام كه در مراسم عبادت به نهايت رسيده بود عرض كردند كه عبادت تو نسبت به عبادت جدت به چه ميزان است؟ فرمود عبادت من نسبت به عبادت جدم مانند عبادت جدم نسبت به عبادت رسول خدا صلى الله عليه و آله است. (5)

از ام سعيد كنيز آن حضرت پرسيدند كه على عليه السلام در ماه رمضان بيشتر عبادت مي كند يا در ساير ماه ها؟

كنيز گفت على عليه السلام هر شب با خداى خود به راز و نياز مشغول است و براى او رمضان و ديگر اوقات يكسان است.وقتى كه آن حضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد به خانه مى بردند نگاهى به محل طليعه فجر افكند و فرمود اى صبح تو شاهد باش كه على را فقط اكنون(به حكم اجبار) دراز كشيده مى بينى!

ابن ابى الحديد گويد عبادت على عليه السلام بيشتر از عبادت همه كس بود زيرا او اغلب روزها روزه دار بود و تمام شب ها مشغول نماز حتى هنگام جنگ نيز نمازش ترك نمي شد، او عالمى بود با عمل كه نوافل و ادعيه و تهجد را به مردم آموخت.

موقعي كه شب پرده ظلمت و تاريكى مي افكند و ستارگان رو به افول مي نهادند او را مي ديدى كه در محراب عبادت دست به ريش خود گرفته و چون شخص مار گزيده به خود مى پيچيد و مانند فرد اندوهگينى (از خوف خدا) گريه مي كرد و مي گفت اى دنيا! آيا خود را به من جلوه داده و مرا مشتاق خود مي سازى؟ هيهات مرا به تو نيازى نيست و ترا سه طلاق داده ام كه ديگر مرا بر تو رجوعى نيست! سپس مي فرمود آه از كمى توشه و دورى سفر و سختى راه! معاويه گريه كرد و گفت اى ضرار بس است به خدا سوگند كه على چنين بود خدا رحمت كند ابوالحسن را!على عليه السلام موقع نماز در برابر مبدأ وجود با دل پاك و توجه تام مي ايستاد و به راز و نياز مشغول مي شد عبادت و پرستش او مانند اشخاص ديگر نبود زيرا هر كسى بنا به هدف خاصى كه دارد خدا را عبادت مي كند چنانكه خود آن حضرت فرمايد:ان قوما عبدواالله رغبة فتلك عبادة التجار، و ان قوما عبدواالله رهبة فتلك عبادة العبيد، و ان قوما عبدواالله شكرا فتلك عبادة الاحرار. (6)

ص: 49

يعنى گروهى از مردم خدا را از روى ميل و رغبت (به اميد نعمت هاى بهشت) بندگى كردند پس اين نوع عبادت عبادت تاجران است، عده اى هم از ترس (آتش دوزخ) خدا را عبادت كردند اين هم عبادت بندگان است و گروهى ديگر خدا را براى سپاسگزارى عبادت كردند و اين عبادت آزادگان است .و خود آن حضرت به پيشگاه خداى تعالى عرض مي كند:

"الهى ما عبدتك طمعا للجنة ولا خوفا من النار بل وجدتك مستحقا للعبادة؛ خدايا من ترا به طمع بهشت و يا از ترس جهنم عبادت نمي كنم بلكه ترا مستحق و سزاوار پرستش يافتم."

هر فردي بنا به غريزه حب ذات هميشه در صدد دفع ضرر و جلب منفعت است و تنها على عليه السلام بود كه عبادت را بدون جلب نفع(بهشت) و دفع ضرر(دوزخ) صرفا براى خداوند بجا مي آورد! و اينگونه خلوص در عبادت از يقين او سرچشمه مي گرفت يقينى كه بالاتر از آن را نمي توان پيدا نمود زيرا آن جناب به مرحله نهائى يقين رسيده بود چنانكه خود فرمايد: لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا! اگر پرده برداشته شود من چيزى به يقين خود نمي افزايم!

على عليه السلام خود را مانند موجى در اقيانوس حقيقت مستغرق ساخته بود و تمام فكر و ذكر و حركات و سكنات او همه از حقيقت خواهى وى حكايت مي كرد.

على عليه السلام در تزكيه و تهذيب نفس، و سير مراتب كماليه وجود يگانه و بى نظير و لوح ضميرش چون جام جهان نما بود، او به هر چه نگاه مي كرد خدا را مي ديد چنانكه فرمود:

"ما رايت شيئا الا رايت الله قبله و معه و بعده؛ چيزى را نديدم جز اين كه خدا را پيش از آن و با آن و پس از آن مشاهده كردم. "

ص: 50

على عليه السلام مي فرمود: لم اعبد ربا لم اره. عبادت نكردم به خدائى كه او را نديدم! پرسيدند چگونه خدا را ديدى؟ فرمود با چشم دل و بصيرت، نه با ديده ظاهرى.

به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نيست نه بسته است كسى شاهراه دل ها را

على عليه السلام در مقابل عظمت خدا و مبدء هستى خود را ملزم به خضوع و خشوع مي ديد و دعاها و مناجات هاى او روشنگر اين مطلب است.

دعاى كميل كه به يكى از اصحاب خود (كميل بن زياد) تعليم فرموده است يكى از شاهكارهاى روح بلند و ايمان قوى و يقين ثابت آن حضرت است كه در فقرات آن معانى عالى و بديع در قالب الفاظى شيوا و عباراتى كاملا رسا ريخته شده است، گاهى در برابر رحمت واسعه حق سر تا پا اميد گشته و زمانى قدرت و جبروت خدا چنان بيم و هراسى در دل او افكنده است كه بى اختيار به حال تضرع و خشوع افتاده است. همچنين دعاى صباح و نيايش هاى ديگر وى كه هر يك حاوى مراتب سوز و گداز بيم و اميد، توجه و خلوص او مي باشد.

وقتى ضرار بن ضمره بر معاويه وارد شد معاويه گفت على را برايم وصف كن! ضرار پس از آن كه شمه اى از خصوصيات اخلاقى آن حضرت را براى معاويه بيان نمود گفت شب ها بيدارى او بيشتر و خوابش كم بود در اوقات شب و روز تلاوت قرآن مي كرد و جانش را در راه خدا مي داد و در پيشگاه كبريائى او اشك مي ريخت و خود را از ما مستور نمي داشت و كيسه هاى طلا از ما ذخيره نمى نمود، براى نزديكانش ملاطفت و بر جفا كاران تندخوئى نمي كرد، موقعي كه شب پرده ظلمت و تاريكى مي افكند و ستارگان رو به افول مي نهادند او را مي ديدى كه در محراب عبادت دست به ريش خود گرفته و چون شخص مار گزيده به خود مى پيچيد و مانند فرد اندوهگينى (از خوف خدا) گريه مي كرد و مي گفت اى دنيا! آيا خود را به من جلوه داده و مرا مشتاق خود مي سازى؟ هيهات مرا به تو نيازى نيست و ترا سه طلاق داده ام كه ديگر مرا بر تو رجوعى نيست! سپس مي فرمود آه از كمى توشه و دورى سفر و سختى راه! معاويه گريه كرد و گفت اى ضرار بس است به خدا سوگند كه على چنين بود خدا رحمت كند ابوالحسن را! (7)

ص: 51

امام زين العابدين عليه السلام كه خود زينت عبادت كنندگان و عابدترين مردم زمان خود بود _ درباره عبادت جدش با شگفتى مى فرمايد: «چه كسى طاقت عبادت على دارد؟!».(8)

عبادت على عليه السلام منحصر به نماز و روزه و انجام ساير فرايض مذهبى نبود بلكه تمام حركات و سكنات او عبادت بود زيرا در حديث آمده است كه (انما الاعمال بالنيات) و چون نيت آن جناب در تمام حركات و سكناتش ابتغاء مرضات الله بود لذا تمام اعمال و اقوال او در همه حال عبادت خدا محسوب مي شود و اين خود يكى از موجبات تفوق و فضيلت وى بر همگان مي باشد.

علامه مجلسى رحمه الله از حبه عرنى روايت كرده كه گفت: در اين بين كه من و نوف در حياط قصر حكومتى خوابيده بوديم ناگاه متوجه شديم كه اميرمؤمنان عليه السلام در آخر شب بيرون آمده مانند شيدازدگان دست بر ديوار نهاده واين آيات را مى خواند: ان في خلق السماوات والارض... (9)، اين آيات را زمزمه مى كرد ومانند كسى كه عقل از سرش پريده راه مى رفت، وبه من فرمود: اى حبه، خوابى يا بيدار ؟ گفتم: بيدارم، شما كه چنين كنيد پس ما بايد چه كنيم ؟ حضرت ديده فروبست وگريست، سپس فرمود: اى حبه، خدا را جايگاهى است وما را نيز در پيشگاه خدا جايگاهى، چيزى از اعمال ما بر او پوشيده نيست. اى حبه، خداوند به من وتو از رگ گردن نزديكتر است. اى حبه، هيچ چيز من وتو را از خدا پوشيده نمى دارد. سپس فرمود: اى نوف خوابى يا بيدار ؟ گفت: نه اى اميرمؤمنان، خواب نيستم، شما امشب مرا بسيار گرياندى ! فرمود: اى نوف، اگر امشب از خوف خداى متعال بسى گريستى، فرداى قيامت در پيشگاه خداوند ديده ات روشن خواهد بود. اى نوف، قطره اشكى از چشم مردى از خوف خدا نريزد جز آن كه درياهايى از آتش دوزخ را خاموش مى سازد، اى نوف، هيچ مردى نزد خداوند بزرگتر نيست از مردى كه از بيم خدا بگريد ودر راه خدا دوستى ودشمنى كند. اى نوف هر كس در راه خدا دوستى كند وچيزى را بر دوستى او ترجيح ندهد، وهر كه در راه خدا دشمنى كند ومنفعتى از اين راه براى خود نجويد اينجا است كه اگر چنين باشيد حقايق ايمان را به كمال دريافته ايد.

ص: 52

آن گاه آن دو را پند واندرز داد ودر پايان فرمود: از خدا پروا داشته باشيد كه من شما را هشدار دادم. سپس به راه افتاد ودر راه مى گفت: (كاش مى دانستم كه آيا در هنگام غفلت من نگاه لطف از من بر مى دارى يا به من مى نگرى ؟ كاش مى دانستم كه حال من در خوابهاى در از واندكى سپاس از نعمتهايت چگونه است) ؟ به خدا سوگند در همين حال بود تا سپيده صبح دميد... (10) 3 - نوف در وصف حضرتش به معاويه گفت: در هيچ شبى بسترى براى او نگستردند، وهرگز در كاسه بزرگ (يا در وقت نيمروز) غذا نخورد. (11)

(1) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 2، ص: 186

(2) غاية المرام، طبع قديم، ص 509/ فضائل الخمسه، جلد 1، ص .191 .

(3) شيعه در اسلام، نقل از مناقب خوارزمى، ص 92/ تلخيص الرياض، جلد1، ص .2.

(4) امالى صدوق، مجلس 18، حديث 9، با تلخيص عبارات.

(5) ناسخ التواريخ، زندگانى امام باقر عليه السلام، جلد 7، ص 98.

(6) نهج البلاغه كلمات قصار.

(7) امالى صدوق، مجلس 91، حديث .2 .

(8)كافى، 8 / .163

(9) - سوره آل عمران / 190 به بعد.

(10) - بحار الانور 41 / 22. (11) - همان / 23.

9و10 الإمام علي (ع) (فارسي) أحمد الرحماني الهمداني [753]

روزه در كلام اميرالمومنين عليه السلام

روزه در كلام امام علي عليه السلام

اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايند:

1.«صيام القلب عن الفكر في الآثام افضل من صيام البطن عن الطعام »

ص: 53

روزه دل از [براي] انديشه در [ترك] گناهان، بهتر از روزه شكم است از غذا خوردن و آشاميدن .

شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص: 214

در اين حديث شريف به دو نوع روزه اشاره شد:

1 - روزه جان .

2 - روزه جسم .

روزه جسم مرحله نازله روزه است و گستره آن محدود به زمان خاص مي باشد . روزه جسم و شكم آسان است و هر كس با اراده اندك مي تواند از عهده آن برآيد .

نخوردن و نياشاميدن چند ساعت، چيزي نيست كه براي يك انسان متدين مشكل ساز باشد . انسان توانايي دارد چندين روز، چيزي نخورد و نياشامد و در عين حال زنده و سالم بماند .

آنچه مهم است، روزه جان است كه دامنه بسيار گسترده دارد و در عين حال بسيار سخت و دشوار است . چيزي نيست كه هر كس بتواند به آساني بدان دسترسي پيدا كند و يا به صرف دست يازيدن به روزه جسم و شكم، بتواند بدان دست يابد .

ملازمه اي بين روزه جسم و روزه جان وجود ندارد . روزه جسم و شكم، تنها مي تواند مقدمه اي براي رسيدن به مرحله روزه جان باشد . رفع و دفع از خطورات ذهني، خيالات، شبهات، انگيزه ها و غرضها، شهوات عملي و . . . ، چيزي نيست كه به صرف روزه جسم بدست آيد .

در مرحله روزه دل، تمام اعضا و جوارح انسان روزه دار است .

گوش انسان روزه دارد . چشم و نگاه انسان روزه دارد . زبان انسان روزه دارد . ذهن انسان روزه دارد . نفس كشيدن و نفسها روزه دارند . در خوردن و خوابيدن و در خلوت و جلوت روزه دارند .

ص: 54

در حديثي ديگر، اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايند:

2.«صوم النفس امساك الحواس الخمس عن سائر المآثم و خلو القلب من جميع اسباب الشر» .

روزه جان، خودداري كردن حواس پنجگانه از باقيمانده گناهان است و خلوت و آسوده ماندن دل از تمام اسباب پليد .غرر الحكم و درر الكلم، ج 1، ص 416، چاپ بيروت .

اگر «جان » انسان روزه باشد، حواس پنجگانه، براي هميشه حواسش جمع خواهد بود وبه سوي پليديها و پلشتيها، پا نخواهد نهاد .

اميرالمومنين عليه السلام مي فرمايند:

3.«صوم النفس عن لذات الدنيا انفع الصيام » .

روزه جان از خوشيهاي (پست) دنيا سودمندترين روزه ها است .

غرر الحكم و درر الكلم، ص: 422

4. «لكل شي ء زكاه و زكاه البدن الصيام ».

براي هر چيز زكاتي است و زكات بدن روزه است [و انسان را در برابرشهوات نفس قوي مي كند] تحف العقول، النص، ص: 221

5.«والصيام ابتلاء لاخلاص الخلق ».

روزه را آزمايشى براى اخلاص مردم قرار داد

شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص: 450

6.«كم من صائم ليس له من صيامه الا الجوع والظماء».

بسا روزه داري را كه از روزه داشتنش جز گرسنگي و تشنگي نمي ماند.

غرر الحكم و درر الكلم، ص: 514

7.«... و مجاهده الصيام في الايام المفروضات تسكينا لاطرافهم، وتخشيعا لابصارهم، و تذليلا لنفوسهم،و تخفيضا لقلوبهم، و اذهاباللخيلاء عنهم لما في ذلك من... و لحوق البطون بالمتون من الصيام تذللا».

خداوند بندگان مومنش را حفظ مي كند به وسيله... كوشش در گرفتن روزه در روزهاي واجب، براي آرام ماندن دست وپا و ديگر اعضاء ازنافرماني و خشوع چشم ها و فروتني جان ها و زبوني دل ها و بيرون كردن كبر و خودپسندي از آنان زيرا در... روزه است رسيدن شكم ها به پشت هابراي خضوع و اظهار عجز.

ص: 55

منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 11، ص: 352

8.«صوم الجسد الامساك عن الاغذيه باراده و اختيار خوفا من العقاب ورغبه في الثواب والاجر».

روزه گرفتن بدن خودداري كردن از خوردن غذاست به اراده و اختيار درحالي كه از عقاب الهي ترس داشته باشد و به اجر و ثواب رغبت نشان دهد.

شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص: 223

9.«صوم القلب خير من صيام اللسان و صوم اللسان خير من صيام البطن ».

روزه داشتن دل بهتر است از روزه داشتن زبان و روزه داشتن زبان بهتر است از روزه داشتن شكم.

شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص: 223

10.«الله الله في صيام شهر رمضان فان صيامه جنه من النار».

خدا را، خدا را درباره روزه ماه رمضان كه روزه آن سپر است از آتش.

تحف العقول، النص، ص: 198

11.«الصوم عباده بين العبد و خالقه لايطلع عليها غيره و كذلك لايجازي عنها غيره ».

روزه عبادتي است بين بنده و خالقش كه هيچ كس جز خدا بر او اطلاع ندارد و جز خداهم كسي جزاي او را نمي دهد.

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 20، ص: 296

12.«ليس الصوم الامساك عن الماكل والمشرب، الصوم الامساك عن كل مايكره الله ».

روزه فقط امساك از خوردن و خوابيدن نيست بلكه روزه امساك است ازآن چه خداوند آن را اكراه دارد.

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 20، ص: 299

خطبه پيامبر صلي الله عليه وآله درآخرشعبان

ابن بابويه و سيّد ابن طاووس و ديگران به سندهاى معتبر از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده اند كه: حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود كه: حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در جمعه آخر ماه شعبان خطبه اى در فضيلت ماه مبارك رمضان ادا كرد، و چون خطبه را تمام كرد من برخاستم و گفتم: يا رسول اللّه بهترين عملها در اين ماه مبارك چيست؟ فرمود: اى ابو الحسن بهترين عملها در اين ماه پرهيزكارى از محرّمات الهى است، پس قطرات اشك از ديده مبارك فرو ريخت، گفتم: يا رسول اللّه سبب گريه تو چيست؟ فرمود: يا على گريه مى كنم بر آنچه بر تو واقع خواهد شد در اين ماه، گويا مى بينم كه تو مشغول نمازى براى پروردگار خود، برانگيخته شود بدبخت ترين اوّلين و آخرين، جفت پى كننده ناقه صالح، پس ضربتى بر سر تو زند كه ريش مباركت را از خون سرت رنگين كند.

ص: 56

حضرت امير المؤمنين عليه السّلام پرسيد: آيا آن حالت با سلامتى دين من خواهد بود؟ فرمود:

بلى دين تو به سلامت خواهد بود. پس حضرت فرمود: يا على هر كه تو را بكشد مرا كشته است، و هر كه تو را دشمن دارد مرا دشمن داشته است، و هر كه تو را ناسزا گويد مرا ناسزا گفته است زيرا كه تو از من به منزله جان منى و روح تو از روح من است و طينت تو از طينت من است، به درستى كه حق تعالى مرا و تو را با هم آفريد و از ساير خلق برگزيد، و مرا براى پيغمبرى و تو را براى امامت اختيار نمود، پس هر كه انكار كند امامت تو را چنان است كه انكار پيغمبرى من كرده، يا على تو وصىّ منى و پدر فرزندان منى و شوهر دختر منى و خليفه منى در امّت من در حال حيات و بعد از وفات من، امر تو امر من است و نهى تو نهى من است، سوگند ياد مى كنم به خداوندى كه مرا به پيغمبرى فرستاده است و مرا بهترين خلايق گردانيده است، كه تو حجّت خدائى بر جميع خلق، و امين خدائى بر اسرار او، و خليفه خدائى بر بندگان.

جلاء العيون، ص: 311

خطبه پيامبر صلي الله عليه وآله درآخرشعبان

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ الْبَاقِرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَطَبَنَا ذَاتَ يَوْمٍ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَ لَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ وَ عَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ وَ دُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَابٌ فَاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَةٍ أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِصِيَامِهِ وَ تِلَاوَةِ كِتَابِهِ فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّهِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْعَظِيمِ وَ اذْكُرُوا بِجُوعِكُمْ وَ عَطَشِكُمْ فِيهِ جُوعَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ عَطَشَهُ وَ تَصَدَّقُوا عَلَى فُقَرَائِكُمْ وَ مَسَاكِينِكُمْ-وَ وَقِّرُوا كِبَارَكُمْ وَ ارْحَمُوا صِغَارَكُمْ وَ صِلُوا أَرْحَامَكُمْ وَ احْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَ غُضُّوا عَمَّا لَا يَحِلُّ النَّظَرُ إِلَيْهِ أَبْصَارَكُمْ وَ عَمَّا لَا يَحِلُّ الِاسْتِمَاعُ إِلَيْهِ أَسْمَاعَكُمْ وَ تَحَنَّنُوا عَلَى أَيْتَامِ النَّاسِ يُتَحَنَّنْ عَلَى أَيْتَامِكُمْ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ ارْفَعُوا إِلَيْهِ أَيْدِيَكُمْ بِالدُّعَاءِ فِي أَوْقَاتِ صَلَاتِكُمْ فَإِنَّهَا أَفْضَلُ السَّاعَاتِ يَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا بِالرَّحْمَةِ إِلَى عِبَادِهِ يُجِيبُهُمْ إِذَا نَاجَوْهُ وَ يُلَبِّيهِمْ إِذَا نَادَوْهُ وَ يُعْطِيهِمْ إِذَا سَأَلُوهُ وَ يَسْتَجِيبُ لَهُمْ إِذَا دَعَوْهُ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَنْفُسَكُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِكُمْ فَكُفُّوهَا بِاسْتِغْفَارِكُمْ وَ ظُهُورُكُمْ ثَقِيلَةٌ مِنْ أَوْزَارِكُمْ فَخَفِّفُوا عَنْهَا بِطُولِ سُجُودِكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ أَنْ لَا يُعَذِّبَ الْمُصَلِّينَ وَ السَّاجِدِينَ وَ أَنْ لَا يُرَوِّعَهُمْ بِالنَّارِ يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ فَطَّرَ مِنْكُمْ صَائِماً مُؤْمِناً فِي هَذَا الشَّهْرِ كَانَ لَهُ بِذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ عِتْقُ نَسَمَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِمَا مَضَى مِنْ ذُنُوبِهِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لَيْسَ كُلُّنَا يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ ص اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ حَسَّنَ مِنْكُمْ فِي هَذَا الشَّهْرِ خُلُقَهُ كَانَ لَهُ جَوَازٌ عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ وَ مَنْ خَفَّفَ فِي هَذَا الشَّهْرِ عَمَّا مَلَكَتْ يَمِينُهُ خَفَّفَ اللَّهُ عَلَيْهِ حِسَابَهُ وَ مَنْ كَفَّ فِيهِ شَرَّهُ كَفَّ اللَّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَ مَنْ أَكْرَمَ فِيهِ يَتِيماً أَكْرَمَهُ اللَّهُ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَ مَنْ وَصَلَ فِيهِ رَحِمَهُ وَصَلَهُ اللَّهُ بِرَحْمَتِهِ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَ مَنْ قَطَعَ فِيهِ رَحِمَهُ قَطَعَ اللَّهُ عَنْهُ رَحْمَتَهُ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَ مَنْ تَطَوَّعَ فِيهِ بِصَلَاةٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ وَ مَنْ أَدَّى فِيهِ فَرْضاً كَانَ لَهُ ثَوَابُ مَنْ أَدَّى سَبْعِينَ فَرِيضَةً فِيمَا سِوَاهُ مِنَ الشُّهُورِ وَ مَنْ أَكْثَرَ فِيهِ مِنَ الصَّلَوَاتِ عَلَيَّ ثَقَّلَ اللَّهُ مِيزَانَهُ يَوْمَ تَخِفُّ الْمَوَازِينُ وَ مَنْ تَلَا فِيهِ آيَةً مِنَ الْقُرْآنِ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فِي غَيْرِهِ مِنَ الشُّهُورِ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَبْوَابَ الْجِنَانِ فِي هَذَا الشَّهْرِ مُفَتَّحَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُغَلِّقَهَا عَلَيْكُمْ وَ أَبْوَابَ النِّيرَانِ مُغَلَّقَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُفَتِّحَهَا عَلَيْكُمْ وَ الشَّيَاطِينَ مَغْلُولَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُسَلِّطَهَا عَلَيْكُمْ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقُمْتُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بَكَى فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ يَا عَلِيُّ أَبْكِي لِمَا يُسْتَحَلُّ مِنْكَ فِي هَذَا الشَّهْرِ كَأَنِّي بِكَ وَ أَنْتَ تُصَلِّي لِرَبِّكَ وَ قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَى الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ شَقِيقُ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ فَضَرَبَكَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِكَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْيَتَكَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِكَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي فَقَالَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ ثُمَّ قَالَ ص يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ وَ اصْطَفَانِي وَ إِيَّاكَ وَ اخْتَارَنِي لِلنُّبُوَّةِ وَ اخْتَارَكَ لِلْإِمَامَةِ فَمَنْ أَنْكَرَ إِمَامَتَكَ فَقَدْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ أَبُو وُلْدِي وَ زَوْجُ ابْنَتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَمَوْتِي أَمْرُكَ أَمْرِي وَ نَهْيُكَ نَهْيِي أُقْسِمُ بِالَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ جَعَلَنِي خَيْرَ الْبَرِيَّةِ إِنَّكَ لَحُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَمِينُهُ عَلَى سِرِّهِ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى عِبَادِهِ.

ص: 57

على بن ابى طالب گويد رسول خدا صلي الله عليه و

عوامل بازدارنده از عبادت و عبوديت ازمنظر مولا اميرالمومنين (ع)

اشاره

بسيارى از كسانى كه به ظاهر معتقد به مبدء و معاد هستند و در بعد نظرى به اهميت و ضرورت عبادت اعتراف دارند، در عمل آن چنان كه بايد موفق به انجام وظايف عبوديت نيستند. اين واقعيت نشان مى دهد كه عبادت و عبوديت، عوامل بازدارنده نيرومندى دارد كه آدمى را، در صورت غفلت، در دام خود گرفتار مى كند و از بركات سرشار پرستش خداوند محروم مى سازد.

همان طور كه گفته شد، اولين شرط براى موفقيت در عرصه عبادت و عبوديت آگاهى و دانش است؛ آن چنان دانشى كه به انسان يقين و باور ببخشند. آگاهى سطحى، ايمان سطحى مى آورد و ايمان سطحى دستاوردهاى جز عبوديت سطحى و ناقص نخواهد داشت: «رستگارى نيست مگر به اطاعت و اطاعت به دانش حاصل مى شود».[1] حتى اگر انسان اهل عبادت باشد اما بينش لازم را نداشته باشد، عبادت او چندان وزن و اهميتى نخواهد داشت. ححضرت على عليه السلام مى فرمايد:در عبادتى كه همراه با فهم نباشد خيرى نيست».[2]

عبادت شكلى و غير محتوايى كه بيشتر از روى عادت، و نه بصيرت و بينش، انجام مى شود يكى از آفات زيان بخش عبادت به شمار مى رود.

پس اولين چيزى كه انسان را از بهره مندى از عبادت و عبوديت محروم مى كند «جهل» است و راه مبارزه با آن تعقل و تفكر و كسب دانش و بصيرت است، چيزى كه همواره مورد سفارش اميرالمؤمنين عليه السلام بوده و سخنان او سرشار از فراخوانى به آن است.

آن حضرت تأكيد مى كند:

«سرآغاز عبادت خداوند، معرفت اوست».[3]

ص: 58

بعد از بيان نكته بالا، اكنون برخى موانع و همچنين آفات عبادت و عبوديت به اختصار بيان مى شود.

[1] - كافى، 1 / 17، .36

[2] - كافى، 1 / 17، .36

[3] - نهج السعادة، 3 / .43

هواى نفس

عمده ترين عامل بازدارنده عبادت، «هواى نفس» است، كه در اين زمينه نقش كليدى دارد و ده ها عامل بازدارنده را در زيرمجموعه خود دارد. مولا مى فرمايد:

«هواى نفس، خداى پرستش شده است».[1]

البته انسان به مقتضاى حيات دنيايى خود، نيازمندى هاى گوناگون دارد كه بايد به روش صحيح تأمين گردد، لكن بهره مندى از امكانات زندگى، غير از دلبستگى و دلدادگى نه آن است. در حالت اول، انسان نگاه ابزارى به دنيا دارد و در حالت دوم، آن را هدف تلقى مى كند. استفاده ابزارى از دنيا، با استفاده هدفمند از آن، از نظر فكرى، روانى و عملى بسيار متفاوت است . على عليه السلام، در بازار بصره، مردى را كه سخت غرق دنيا و داد و ستد بودند، توبيخ و سرزنش كرد، كه چرا به فكر معنويت و معاد نيستند. در اين حال شخصى به امام عرض كرد : چاره اى جز زندگى نيست، پس چه كنيم؟ امام فرمودند:«تلاش براى زندگى [معقول] انسان را از عمل براى آخرت باز نمى دارد.[پس زندگى را بهانه فرار از معنويت قرار ندهيد]»

هواى نفس، مظاهر گوناگون و متنوعى دارد كه مى تواند به صورت شهوت گرايى، مال گرايى، مقام گرايى، شهرت گرايى و ... جلوه گر شود. هواى نفس (به هر شكل و صورت) چشم توحيدى انسان را مى بندد و «دنيا پرستى» را به جاى «خدا پرستى» و «بندگى دنيا» را به جاى «بندگى خدا» مى نشاند. اميرالمؤمنين عليه السلام، در يك بيان كلى مى فرمايد:

ص: 59

كسى كه به چيزى [غير از خدا] عشق ورزد، چشم او را كور و قلب او را بيمار مى كند... پس [در اين صورت، او] عبد آن است.»[2]

همچنين آن حضرت با اشاره به تضاد هواى نفس با احساس لذت از عبادت، مى فرمايد:

«چگونه از لذت عبادت بهره مند مى شود كسى كه از هواى نفس دم فرو نمى بندد؟!»[3]

غير از هواى نفس (به صورت عام)، برخى عوامل به صورت خاص در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان مانع عبادت، يا آفات عبادت بيان شده است كه در زير به برخى از آنها اشاره مى شود .

[1] - غرر الحكم، .305

[2] - نهج البلاغه، .160

[3] - غرر الحكم، 199، .311

ريا

ريا و خودنمايى، در تضاد با عبوديت و خنثى كننده عبادت است. مولا مى فرمايد:

«ريا آفت عبادت است».[1]

عبادت بايد تنها براى خداوند كه پروردگار جهان است و شايستگى پرستش را دارد انجام گيرد . چنين عبادتى است كه تعالى بخش و تكامل آفرين است. عبادت را با عيار «اخلاص» مى سنجند و به تعبير مولا:

«اخلاص، معيار عبادت است».[2]

از ديدگاه آن حضرت ريا نوعى شرك است كه با توحيد در عبادت تضاد دارد: «بدانيد كه رياء كم [نيز] شرك است».[3] خاستگاه ريا نيز چيزى جز هواى نفس و دنياگرايى انسان نيست. خلاصه، خودنمايى، هم عبادت را باطل مى كند و هم انسان را از پرداختن به عبادت (در جايى كه زمينه ريا نيست) باز مى دارد. بنابراين، «ريا» هم آفت عبادت و هم مانع عبادت است.

[1] - غرر الحكم، 199 و .311

[2] - همان، .197

[3] - نهج البلاغه، .116

عجب

يكى از آفات عبادت «عجب» و خودپسندى و عبادت خويش را بزرگ ديدن است. جوهر عبادت و عبوديت، خضوع و خاكسارى است و خضوع، زمانى تحقق مى يابد كه انسان، خود و اعمال خود را ناچيز ببيند. اين نكته را همواره بايد در نظر داشت كه عبادت اسنا، متناسب با شأن محدود و ناچيز وى است، نه در خورد عظمت و جلال و كبريايى خداوند. زيرا عبادت بر اساس معرفت انسان از معبود صورت مى گيرد، در حالى كه عظمت خداوند (كه مطلق و نامحدود است) فوق تصور همه ممكنات است. اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

ص: 60

«... هيچ كس نمى تواند _ هر چند در كسب رضاى خداوند حريص باشد و تلاش طولانى در اين راه بكند _ آن چنان كه شايسته خداوند است او را اطاعت كند».[1]

بنابراين «عجب» و بزرگ بينى در عبادت، جز خنثى كردن عبادت اثرى نخواهد داشت:

«خودپسندى در كار خوب، آن را از بين مى برد».[2]

عجب در عبادت نيز (همانند ريا) انسان را از عبادت بيشتر و كامل تر باز مى دارد، پس به يك معنا مانع عبادت نيز هست.

[1] - نهج البلاغه، .333

[2] - غرر الحكم، .309

شكل گرايى

يكى ديگر از آفات عبادت «شكل گرايى» است. پرداختن بيش از حد به ظاهر و شكل عبادت و غافل شدن از محتواى و مضمون آن، نقض غرض عبادت است. شكل گرايى، گاه به صورت وسوسه هاى خطرناك در مى آيد و انسان را بازيچه دست شيطان مى كند. عبادت شكلى و ظاهرى كه فاقد روح عبادت است به مقام «مقبوليت» صعود نمى كند و خير و بركت لازم را ندارد. در روايتى كه قبلا گذشت، اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

«آگاه باشيد!... در قرائتى كه تدبر در آن نيست، خيرى نيست، [همچنين] در عبادتى كه تفكر در آن نيست، خيرى نيست».[1] همچنين مى فرمايد:

«ذكر خدا را با غفلت نگو... [بلكه] در حالى كه قلب تو هماهنگ با زبانت باشد ذكر خدا بگو!».[2]

از خداوند مى خواهيم كه به ما توفيق عبادت و عبوديت خالص و شايسته عنايت فرمايد. آمين !

[1] - كافى، 1 / .36

[2] - غرر الحكم، .188

دعا ومناجات

اشاره

مهمترين شيوه دعا و نيايش براى تقرّب به خداوند، تزكيه نفس و رفع نيازهاى مادى - معنوى، شيوه و روش پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و ائمّه معصومين عليهم السلام مى باشد.

ص: 61

ماه مبارك رمضان ماه نيايش ودعا،زمان استغفار و تقرب به ذات باري تعالي، و فصل شكفتن شكوفه هاي معنويت و فرصت پرورش دادن روح عبوديت وبندگي در آستان معبود و رسيدن به مرتبه ي رضاي الهي در پرتو ولايت معلمان اين طريق يعني اهلبيت كه خود، راه و هادي راه وچراغ و روشنگر راهند؛

مولا امير المومنين علي عليه السلام اين اسوه و آموزگار بندگي ، شيوه برقراري ارتباط با خداوند ادعيه و مناجات هايي دارند كه گزيده اي از آنها را بدنبال مياوريم؛

خود را در معرض دعاى على قرار دهيد

علامه مجلسى رحمه الله گويد: هنگامى كه جنازه براءبن معرور را نزد رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم آوردند تا بر او نماز گزارد، فرمود: على بن ابى طالب كجاست ؟ گفتند: اى رسول خدا، او به قبا در پى كار يكى از مسلمانان رفته است. رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم نشست وبر او نماز نخواند، گفتند: اى رسول خدا، چرا بر او نماز نمى گزارى ؟ فرمود: خداى بزرگ مرا فرموده كه نماز او را تأخير بيندازم تا على بر جنازه او حاضر شود واو را نسبت به سخنى كه در حضور من به او گفت حلال كند تا خداوند مرگ وى را با خوردن اين سم كفاره گناه وى قرار دهد (1). يكى از كسانى كه شاهد داستان گفتگوى براء با على عليه السلام بود گفت: اى رسول خدا، براء با على شوخى كرد وسخنى جدى نگفت تا خداوند او را بدان مؤاخذه كند. رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمود: اگر جدى گفته بود خداى متعال همه اعمال او را نابود مى ساخت گرچه از عرش تا فرش زر وسيم صدقه داده باشد، اما او شوخى كرد ودر اين مورد (از سوى على) حلال شده است اما رسول خدا مى خواهد كه كسى از شما نپندارد كه على از براء ناخشنود است، از اين رو مى خواهد حليت مجدد بطلبد وبراى او آمرزش خواهد تا خداوند بر قرب وبلندى مقام او در بهشت بيفزايد. چيزى نگذشت كه على بن ابى طالب عليه السلام حاضر شد، ودر برابر جنازه ايستاد و فرمود: اى براء، خدايت رحمت كند، تو مردى بسيار روزه دار ونمازگزار بودى و در راه خدا از دنيا رفتى. آن گاه رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمود: اگر ميتى از دعاى رسول خدا بى نياز بود بى شك اين دوست شما با دعاى على در باره او بى نياز شده است. سپس برخاست وبر او نماز گزارد ودفن كرد. چون از تجهيز وى بازگشت در مجلس عزا نشست، فرمود: شما اى اولياى براء، به تبريك سزاوارتريد تا تسليت، زيرا براى دوست شما در حجابهاى آسمانى قبه اى برپا شد از آسمان فرودين تاآسمان هفتم، ودر تمام حجابها تا كرسى وتا ساق عرش، واين براى روح او كه به آنجا عروج كرد ساخته شد، سپس روح او را به بهشت بردند وهمه خازنان بهشتى آن را دريافت كردند وهمه حوريان بهشتى به ديدن او سركشيدند وهمه گفتند: خوشا به حالت، خوشا به حالت اى براء كه رسول خدا منتظر ماند تا على - كه درود وسلام او بر آندو وخاندان گرامشان باد - حاضر شد وبر تو رحمت فرستاد وبرايت آمرزش طلبيد، آگاه باش كه حاملان عرش پروردگارمان براى ما از خداوند گزارش دادند كه فرمود: اى بنده من كه در راه من جان دادى، اگر گناهانى به عدد سنگريزه ها وهمه خاكها وقطرات باران وبرگ درختان وموى حيوانات وچشمكها ونفسها وحركات وسكنات آنها داشتى همه به دعاى على عليه السلام براى تو آمرزيده مى شد. آن گاه رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمود: پس اى بندگان خدا، خود را در معرض دعاى على قرار دهيد ودر معرض نفرين او قرار ندهيد، كه هر كه على بر او نفرين كند خداوند هلاكش گرداند گرچه به عدد آفريده هاى خدا حسنه داشته باشد، چنانكه اگر كسى على در حق او دعا كند خداوند سعادتمندش كند گرچه به عدد آفريده هاى خدا گناه داشته باشد (2)

ص: 62

(1) - هنگامى كه پاچه گوسفند مسمومى را نزد رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم آوردند، براء پيش از پيامبر لقمه اى از آن برگرفت، على عليه السلام به او فرمود: اى براء بر رسول خدا پيشى مگير. براء گفت: گويى رسول خدا را بخيل مى شمارى ! على عليه السلام فرمود: من رسول خدا را بخيل نمى شمارم ولى او را بزرگ مى دارم واحترام مى گزارم، ومن وتو وهيچ يك از خلق خدا را نرسد كه در گفتار وكردار وخوردن ونوشيدن بر رسول خدا پيشى گيريم. (براء با خوردن آن لقمه مسموم شد واز دنيا رفت).

(2) - بحار الانوار 17 / 320 - 321.

دعا ومناجات اميرالمومنين عليه السلام

دعاى آن حضرت در انقطاع به خدا

دعاؤه في الانقطاع الى الله

اَللَّهُمَّ اِنَّكَ انَسُ الْانِسينَ لِاَوْلِيائِكَ، وَ اَحْضَرُهُمْ بِالْكِفايَةِ لِلْمُتَوَكِّلينَ عَلَيْكَ، تُشاهِدُهُمْ في سَرائِرِهِمْ، وَ تَطَّلِعُ عَلَيْهِمْ في ضَمائِرِهِمْ، وَ تَعْلَمُ مَبْلَغَ بَصائِرِهِمْ، فَاَسْرارُهُمْ لَكَ مَكْشُوفَةٌ، وَ قُلُوبُهُمْ اِلَيْكَ مَلْهُوفَةٌ، اِنْ اَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ انَسَهُمْ ذِكْرُكَ، وَ اِنْ صُبَّتْ عَلَيْهِمُ الْمَصائِبُ لَجَؤُوا اِلَى الْاِسْتِجارَةِ بِكَ، عِلْماً بِاَنَّ اَزِمَّةَ الْاُمُورِ بِيَدِكَ، وَ مَصادِرَها عَنْ قَضائِكَ.

اَللَّهُمَّ فَاِنْ فَهِهْتُ عَنْ مَسْأَلَتي اَوْ عَميتُ عَنْ طَلِبَتى، فَدُلَّني عَلى مَصالِحي وَ خُذْ بِقَلْبي اِلى مَراشِدي، فَلَيْسَ ذلِكَ بِنُكْرٍ مِنْ هِداياتِكَ، وَ لا بِبِدْعٍ مِنْ كِفاياتِكَ، اَللَّهُمَّ احْمِلْني عَلى عَفْوِكَ، وَ لاتَحْمِلْني عَلى عَدْلِكَ.

دعاى آن حضرت در انقطاع به خدا

خداوندا! تو مأنوسترين افراد براى اوليائت، و مهياترين فرد براى رسيدگى به كارهاى متوكلين بر خودت مى باشى، اسرارشان بر تو آشكار و بر ضمائرشان اشراف دارى، و به اندازه بينائيشان آگاهى، اسرار آنان برايت نمايان، و قلبهايشان به اشتياقت سوزان است، اگر غربت و تنهائى آنان را بترساند يادت ايشان را مأنوس مى نمايد، و اگر مصيبتها بر سرشان فرو ريزد به پناه تو مى آيند، زيرا مى دانند تمامى امور بدست توست و از تقدير تو جامه وجود بر خود مى پوشاند.

ص: 63

خدايا! اگر درخواستم كاستى داشت يا قادر به راهيابى نيستم مرا به خير و صلاحم راهنمائى كن، و قلبم را به آنچه مرا به خير و صلاح مى كشاند متمايل ساز، اين امر چيزى دور از انتظار از هدايتت و كفايتت نمى باشد، خدايا مرا بر عفوت قرار ده و به عدالتت با من رفتار كن.

صحيفة الامام علي دعا 38

دعاى آن حضرت هنگام ديدن هلال ماه

دعاؤه اذا رأى الهلال

كان أميرالمؤمنين عليه السلام اذا أهلّ هلال شهر رمضان اقبل الى القبلة و قال:

اَللَّهُمَّ اَهِلَّهُ عَلَيْنا بِالْأَمْنِ وَ الْايمانِ، وَ السَّلامَةِ وَ الْاِسْلامِ، وَ الْعافِيَةِ الْمُجَلِّلَةِ وَ الرِّزْقِ الْواسِعِ وَ دَفْعِ الْاَسْقامِ، اَللَّهُمَّ ارْزُقْنا صِيامَهُ وَ قِيامَهُ، وَ تِلاوَةَ الْقُرْانِ فيهِ، اَللَّهُمَّ سَلِّمْهُ لَنا وَ تَسَلَّمْهُ مِنَّا وَ سَلِّمْنا فيهِ.

دعاى آن حضرت هنگام ديدن هلال ماه

و آن حضرت هنگامى كه هلال ماه رمضان ظاهر مى شد رو به قبله كرده و مى فرمود:

خدايا! اين ماه را با امنيت و ايمان، و سلامتى و اسلام، و عافيتى فراگير، و روزى گسترده، و دفع بيماريها بر ما وارد ساز، خدايا روزه و نماز و تلاوت قران در آن را روزيمان نما، خدايا آنرا براى ما، و ما را در آن، و آن ماه را از ما سلامت گردان.

دعاؤه عند رؤية الهلال

عن ابى عبدالله، عن آبائه عليهم السلام قال: كان علي عليه السلام اذا كان بالكوفة يخرج و النّاس معه يتراءا هلال شهر رمضان، فاذا رآه قال:

اَللَّهُمَّ اَهِلَّهُ عَلَيْنا بِالْأَمْنِ وَ الْايمانِ، وَ السَّلامَةِ وَ الْاِسْلامِ، وَ صِحَّةٍ مِنَ السُّقْمِ، وَ فَراغٍ لِطاعَتِكَ مِنَ الشُّغْلِ، وَ اكْفِنا بِالْقَليلِ مِنَ النَّوْمِ يا رَحيمُ.

ص: 64

دعاى آن حضرت هنگام ديدن هلال ماه

امام صادق - كه بر او درود باد - از پدرانش - كه بر آنان درود باد - روايت كرده كه فرمودند: حضرت على - كه بر او درود باد - هنگامى كه در كوفه بود براى ديدن هلال ماه رمضان از شهر خارج مى شد و مردم با ايشان خارج مى شدند، هنگامى كه امام هلال را مى ديد مى فرمود:

خدايا! اين هلال را بر ما هلالى بگردان كه همراه امنيت و ايمان، و سلامت و اسلام، و سلامتى از بيمارى، و فراغت براى طاعتت باشد، و ما را به خواب اندك كفايت فرما، اى مهربان.

صحيفة الامام علي دعا492

دعاى آن حضرت هنگام افطار

دعاؤه عند الإفطار

عن ابي جعفر عليه السلام قال: كان عليّ عليه السلام اذا افطر جثى على ركبتيه حتى يوضع الخوان و يقول:

اَللَّهُمَّ لَكَ صُمْنا، وَ عَلى رِزْقِكَ اَفْطَرْنا، فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا اِنَّكَ اَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ.

دعاى آن حضرت هنگام افطار

امام باقر - كه بر او درود باد - روايت مى كند كه حضرت على - كه بر او درود باد - هنگام افطار روى دو زانويش مى نشست تا اينكه سفره پهن مى شد و مى فرمود:

خدايا! براى تو روزه گرفته، و با روزيت افطار مى كنيم آنرا از ما بپذير، بدرستيكه تو شنوا و دانائى.

دعاؤه عند الافطار

عن علي عليه السلام انه اذا افطر قال:

اَللَّهُمَّ لَكَ صُمْنا وَ عَلى رِزْقِكَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنَّا، ذَهَبَ الظَّماءُ، وَ ابْتَلَّتِ الْعُرُوقُ، وَ بَقِيَ الْأَجْرُ، اِنْ شاءَ الّلهُ تَعالى.

دعاى آن حضرت هنگام افطار

و از آن حضرت روايت شده كه هنگام افطار مى فرمود:

ص: 65

خدايا! براى تو روزى گرفته، و با روزيت افطار مى كنيم آنرا از ما بپذير، تشنگى رفت و رگها پر آب گرديد، و اجر و پاداش باقى ماند، ان شاء الله تعالى.

صحيفة الامام علي دعا 495و496

دعاى آن حضرت در شب عيد فطر

دعاؤه في ليلة الفطر بعد صلاة ركعتين

عن الحسن بن راشد، عن ابي عبدالله عليه السلام قال: قال امير المؤمنين عليه السلام: من صلّى ليلة الفطر ركعتين يقرأ في الاولى الحمد و 'قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ' الف مرة، و في الثانية الحمد و 'قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ' مرّة واحدة،لم يسأل اللّه تعالى شيئاً الاّ اعطاه، الدعاء في دبرها:

يا اَللَّهُ يا اَللَّهُ يا اَللَّهُ، يا رَحْمانُ يا اَللَّهُ، يا مَلِكُ يا اَللَّهُ، يا قُدُّوسُ، يا اَللَّهُ، يا سَلامُ يا اَللَّهُ، يا مُؤْمِنُ يا اَللَّهُ، يا مُهَيْمِنُ يا اَللَّهُ، يا عَزيزُ يا اَللَّهُ، يا جَبَّارُ يا اَللَّهُ، يا مُتَكَبِّرُ يا اَللَّهُ، يا خالِقُ يا اَللَّهُ، يا بارِي ءُ يا اَللَّهُ، يا مُصَوِّرُ يا اَللَّهُ، ياعالِمُ يا اَللَّهُ.

يا عَظيمُ يا اَللَّهُ، يا عَليمُ يا اَللَّهُ، يا كَريمُ يا اَللَّهُ، يا حَليمُ يا اَللَّهُ، يا حَكيمُ يا اَللَّهُ، يا سَميِعُ يااَللَّهُ، يا بَصيرُ يا اَللَّهُ، يا قَريبُ يا اَللَّهُ، يا مُجيبُ يا اَللَّهُ، يا جَوادُ يا اَللَّهُ، يا واحِدُ يا اَللَّهُ، يا وَ لِيُّ يا اَللَّهُ، يا وَ فِيُّ يا اَللَّهُ، يا مَوْلى يا اَللَّهُ، يا قاضي يا اَللَّهُ.

يا سَريعُ يا اَللَّهُ، يا شَديدُ يا اَللَّهُ، يا رَؤُوفُ يا اَللَّهُ، يا رَقِيبُ يا اَللَّهُ، يامُجيبُ يا اَللَّهُ، يا جَوادُ يااَللَّهُ، يا ماجِدُ يا اَللَّهُ، يا عَلِيُّ يا اَللَّهُ، يا حَفيظُ يا اَللَّهُ، يا مُحيطُ يا اَللَّهُ، يا سَيِّدَ السَّاداتِ يا اَللَّهُ، يا اَوَّلُ يا اَللَّهُ، يا آخِرُ يا اَللَّهُ، ياظاهِرُ يا اَللَّهُ، يا باطِنُ يااَللَّهُ، يافاخِرُ يا اَللَّهُ، ياقاهِرُ يا اَللَّهُ.

ص: 66

يا رَبَّاهُ يا اَللَّهُ، يا رَبَّاهُ يا اَللَّهُ، يا رَبَّاهُ يا اَللَّهُ، يا رَبَّاهُ يا اَللَّهُ، يا وَدُودُ يا اَللَّهُ، يا نُورُ يا اَللَّهُ، يا دافِعُ يا اَللَّهُ، يا مانِعُ يا اَللَّهُ، يا فاتِحُ يا اَللَّهُ، يا نَفَّاعُ يا اَللَّهُ، يا جَليلُ يا اَللَّهُ، يا جَميلُ يا اَللَّهُ، يا شَهيدُ يا اَللَّهُ، يا شاهِدُ يا اَللَّهُ، يا حَبيبُ يا اَللَّهُ، يا فاطِرُ يا اَللَّهُ، يا مُطَهِّرُ يا اَللَّهُ.

يا مالِكُ يا اَللَّهُ، يا شاهِدُ يا اَللَّهُ، يا مُقْتَدِرُ يا اَللَّهُ، يا قابِضُ يا اَللَّهُ، يا باسِطُ يا اَللَّهُ، يا مُحْيي يا اَللَّهُ، يا مُميتُ يا اَللَّهُ، يا مُجيبُ يا اَللَّهُ، يا باعِثُ يا اَللَّهُ، يا مُعْطي يا اَللَّهُ، يا مُفْضِلُ يا اَللَّهُ، يا مُنْعِمُ يا اَللَّهُ، يا حَقُّ يا اَللَّهُ، يا مُبينُ يا اَللَّهُ، يا طَبيبُ يا اَللَّهُ، يا مُحْسِنُ يا اَللَّهُ، يا مُبْدِي ءُ يا اَللَّهُ، يا مُعيدُ يا اَللَّهُ.

يا بارِي ءُ يا اَللَّهُ، يا بَديعُ يا اَللَّهُ، يا هادي يا اَللَّهُ، يا كافي يا اَللَّهُ، يا شافي يا اَللَّهُ، يا عَلِيُّ يا اَللَّهُ، يا حَنَّانُ يا اَللَّهُ، يا مَنَّانُ يا اَللَّهُ، يا ذَاالطَّوْلِ يا اَللَّهُ، يا مُتَعالي يا اَللَّهُ، يا عَدْلُ يا اَللَّهُ، يا ذَاالْمَعارِجِ يا اَللَّهُ، يا صادِقُ يا اَللَّهُ، يا دَيَّانُ يا اَللَّهُ، يا باقي يا اَللَّهُ.

يا ذَاالْجَلالِ يا اَللَّهُ، يا ذَاالاْكِرامِ يا اَللَّهُ، يا مَعْبُودُ يا اَللَّهُ، يا مَحْمُودُ يا اَللَّهُ، يا صانِعُ يا اَللَّهُ، يا مُعينُ يا اَللَّهُ، يا مُكَوِّنُ يا اَللَّهُ، يا فَعَّالُ يا اَللَّهُ، يا لَطيفُ يا اَللَّهُ، يا جَليلُ يا اَللَّهُ، يا غَفُورُ يا اَللَّهُ، يا شَكُورُ يا اَللَّهُ، يا نُورُ يا اَللَّهُ، يا حَنَّانُ يا اَللّهُ، يا قَديرُ يا اَللَّهُ.

ص: 67

يا رَبَّاهُ يا اَللَّهُ، يا رَبَّاهُ يا اَللَّهُ، يا رَبَّاهُ يا اَللَّهُ، يا رَبَّاهُ يا اَللَّهُ، يا رَبَّاهُ يا اَللَّهُ، يا رَبَّاهُ يا اَللَّهُ، يا رَبَّاهُ يا اللَّهُ، اَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَمُنَّ عَلَيَّ بِرِضاكَ وَ تَعْفُوَ عَنّي بِحِلْمِكَ، وَ تُوَسِّعَ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحلالِ الطَّيِّبِ مِنْ حَيْثُ اَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَيْثُ لااَحْتَسِبُ، فَاِنّي عَبْدُكَ لَيْسَ لي اَحَدٌ سِواكَ، وَ لا اَجِدُ اَحَداً اَسْأَلُهُ غَيْرَكَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمين، ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظيمِ.

ثم تسجد و تقول:

يا اَللَّهُ يا اَللَّهُ يا اَللَّهُ، يا رَبِّ يا اَللَّهُ، يا رَبِّ يا اَللَّهُ، يا رَبِّ يا اَللَّهُ، يا مُنْزِلَ الْبَرَكاتِ بِكَ تُنْزَلُ كُلُّ حاجَةٍ.

اَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ في مَخْزُونِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ، وَ الْاَسْماءِ الْمَشْهُوراتِ عِنْدَكَ، الْمَكْتُوبَةِ عَلى سُرادِقِ عَرْشِكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، وَ اَنْ تَقْبَلَ مِنّي شَهْرَ رَمَضانَ وَ تَكْتُبَني فِي الْوافِدينَ اِلى بَيْتِكَ الْحَرامِ، وَ تَضَعَ لي عَنِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ، وَ تَسْتَخْرِجَ يا رَبِّ كُنُوزَكَ يا رَحْمانُ.

دعاى آن حضرت در شب عيد فطر، بعد از دو ركعت نماز

حسن بن راشد از امام صادق - كه بر او درود باد - روايت كرده كه فرمود: حضرت على - كه بر او درود باد - مى فرمود: هر كه شب عيد فطر دو ركعت نماز بگذارد، در ركعت اول سوره حمد و هزار مرتبه سوره توحيد، و در ركعت دوم سوره حمد و يكبار سوره توحيد را بخواند، هيچ چيز از خدا نمى خواهد جز آنكه خدا به او عطا خواهد كرد، دعا بعد از آن اينگونه است:

اى خدا اى خدا اى خدا، اى مهربان اى خدا، اى پادشاه اى خدا، اى پاك اى خدا، اى پاكيزه اى خدا، اى ايمنى بخش اى خدا، اى غالب اى خدا، اى استوار اى خدا، اى نيرومند اى خدا، اى متكبر اى خدا، اى آفريدگار اى خدا، اى ايجاد كننده اى خدا، اى تصويرگر اى خدا، اى دانا اى خدا.

ص: 68

اى بزرگ اى خدا، اى بسيار دانا اى خدا، اى بزرگوار اى خدا، اى بردبار اى خدا، اى شنوا اى خدا، اى بينا اى خدا، اى نزديك اى خدا، اى اجابت كننده اى خدا، اى بخشنده اى خدا، اى يكتا اى خدا، اى سرپرست اى خدا، اى وفا كننده اى خدا، اى مولى اى خدا، اى قاضى اى خدا.

اى سريع اى خدا، اى شديد اى خدا، اى مهربان اى خدا، اى مراقب اى خدا، اى اجابت كننده اى خدا، اى بخشنده اى خدا، اى ستايشگر اى خدا، اى برتر اى خدا، اى حافظ اى خدا، اى احاطه كننده اى خدا، اى آقاى آقايان، اى اول،اى آخر، اى ظاهر، اى باطن، اى فخركننده اى خدا، اى نيرومند اى خدا.

اى پروردگار اى خدا، اى پروردگار اى خدا، اى پروردگار اى خدا، اى پروردگار اى خدا، اى مهربان اى خدا، اى نور اى خدا، اى دفع كننده اى خدا، اى مانع شونده اى خدا، اى گشاينده اى خدا، اى سود رساننده اى خدا، اى برتر اى خدا، اى زيبا اى خدا، اى آگاه اى خدا، اى شاهد اى خدا، اى دوست اى خدا، اى خالق اى خدا، اى پاك اى خدا.

اى مالك اى خدا، اى شاهد اى خدا، اى نيرومند اى خدا، اى جمع كننده اى خدا، اى گشاينده اى خدا، اى زنده كننده اى خدا، اى ميراننده اى خدا، اى اجابت كننده اى خدا، اى برانگيزاننده اى خدا، اى عطاكننده اى خدا، اى بخشنده اى خدا، اى نعمت دهنده اى خدا، اى حق اى خدا، اى آشكار اى خدا، اى مداوا كننده اى خدا، اى نيكوكار اى خدا، اى ايجادكننده اى خدا، اى بازگرداننده اى خدا.

ص: 69

اى خالق اى خدا، اى ايجادكننده اى خدا، اى هدايت كننده اى خدا، اى كفايت كننده اى خدا، اى شفادهنده اى خدا، اى برتر اى خدا، اى مهربان اى خدا، اى منت گذار اى خدا، اى صاحب نعمت اى خدا، اى والا اى خدا، اى عادل اى خدا، اى صاحب برتريها اى خدا، اى راستگو اى خدا، اى حاكم اى خدا، اى جاودان اى خدا.

اى صاحب جلالت اى خدا، اى صاحب بزرگوارى اى خدا، اى معبود اى خدا، اى ستوده شده اى خدا، اى آفريدگار اى خدا، اى ياور اى خدا، اى ايجادكننده اى خدا، اى عمل كننده اى خدا، اى مهربان اى خدا، اى برتر اى خدا، اى آمرزنده اى خدا، اى سپاسگزار اى خدا، اى نور اى خدا،اى دلسوز اى خدا، اى قادر اى خدا.

اى پروردگار اى خدا، اى پروردگار اى خدا، اى پروردگار اى خدا، اى پروردگار اى خدا، اى پروردگار اى خدا، اى پروردگار اى خدا، اى پروردگار اى خدا، از تو مى خواهم كه بر محمد و خاندانش درود فرستى و به خشنوديت بر من منت گذار، و به بردباريت از من در گذر، و از روزى حلال پاكت بر من بگستران، از جائى كه گمان داشته و از جائى كه گمان ندارم، چرا كه بنده تو هستم، كسى را غير از تو ندارم، و كسى را غير از تو نمى يابم كه از او درخواست كنم، اى مهربانترين مهربانان، آنچه خدا بخواهد تحقق پذيرد، و نيروئى جز به خداى برتر و والا نيست.

آنگاه سجده كرده و مى گويى:

اى خدا اى خدا اى خدا، اى پروردگار اى خدا، اى پروردگار اى خدا،اى پروردگار اى خدا،اى نازل كننده بركتها، هر حاجتى در پيشگاه تو فرود مى آيد.

ص: 70

از تو مى خواهم به هر اسمى كه در غيب توست، و نامهاى مشهور نزد تو كه در سرا پرده هاى عرشت نگاشته شده، كه بر محمد و خاندانش درود فرستى و ماه رمضان را از من بپذيرى، و مرا در زمره حجاج خانه خودت بنويسى، و از گناهان بزرگم درگذرى، و گنجهايت را خارج گردانى، اى پروردگار، اى مهربان.

دعاؤه في ليلة الفطر

عن الحارث الاعور قال: ان اميرالمؤمنين عليه السلام كان يصلّى ليلة الفطر ركعتين، يقرأ فى الاولى فاتحة الكتاب مرة و 'قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ' الف مرة، و في الثانية فاتحة الكتاب و 'َقُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ' مرة واحدة، ثم يركع و يسجد.

فاذا سلّم خرّ ساجداً و يقول في سجوده: اَتُوبُ اِلَى اللَّهِ - مائة مرة.

ثم يقول:

يا ذَاالْمَنِّ وَ الْجُودِ، يا ذَاالْمَنِّ وَ الطَّوْلِ، يا مُصْطَفِيَ مُحَمَّدٍ صَلِّ على مُحَمَّدٍ وَ الِهِ وَ افْعَلْ بي كَذا وَ كَذا.

فاذا رفع رأسه اقبل علينا بوجهه ثم يقول: والذى نفسي بيده لايفعلها احد يسأل اللّه تعالى شيئاً الاّ اعطاه، و لو اتاه من الذنوب بعدد رمل عالج غفرها الله تعالى له.

دعاى آن حضرت در شب عيد فطر

حارث اعور روايت مى كند كه حضرت على - كه بر او درود باد - شب عيد فطر دو ركعت نماز مى گذارد، در ركعت اول سوره حمد و هزار مرتبه سوره توحيد، و در ركعت دوم سوره حمد و يكبار سوره توحيد را مى خواند، آنگاه ركوع و سجده ميكرد.

بعد از سلام سر به سجده نهاده و در سجده صد بار مى فرمود: بسوى خدا توبه مى كنم.

آنگاه مى فرمود:

ص: 71

اى صاحب منت و جود و بخشش، اى صاحب منت و نعمت، اى برانگيزاننده محمد، بر محمد و خاندانش درود فرست و اين حاجتم را بر آور - و حاجت را ذكر ميكرد.

آنگاه بعد از آنكه سر از سجده برمى داشت رو بما كرد و مى فرمود: سوگند به آنكه جانم بدست اوست، كسى اين كار را انجام نمى دهد و از خدا چيزى نمى خواهد جز آنكه به او عطا مى نمايد، و اگر چه گناهانش به اندازه شنهاى بيابان باشد خداوند را بيامرزد.

صحيفة الامام علي دعا 499

دعاى آن حضرت در توسل به پيامبر و ائمه

دعاى آن حضرت در توسل به پيامبر و ائمه

از شيخ ابى المفضل محمد بن عبدالله شيبانى روايت شده كه گفت: از ابو العباس احمد بن كشمرد در خانه اش در بغداد شنيدم، كه در جواب استاد ما ابو على بن همام كه از او خواسته بود ماجراى زندانى شدن خود در شهر احساء نزد اهالى هجر را براى او بازگويد، چنين گفت: او از كسانى بود كه همراه ابو الهيجاء در هبير اسير گرديد، او گفت: ابو طاهر سليمان بن حسن ابو الهيجاء را بسيار گرامى مى داشت، و به عقيده اش احترام مى گذارد، و او را براى صرف غذا دعوت مى كرد و با او غذا مى خورد، و براى گفتگو او را خوانده و با او سخن مى گفت.

شبى از ابو الهيجاء خواستم هنگاميكه نزد سليمان بن حسن مى رود از من سخن به ميان كشيده و از او بخواهد كه مرا آزاد كند، او جواب مثبت داد، و همان شب طبق قرار هميشگى نزد سليمان بن حسن رفت و بازگشت، بدون آنكه با من ديدار نمايد، در حاليكه عادتش اين بود كه هنگام بازگشت نزد من آمده و با من سخن مى گفت و اخبار را به من گزارش مى داد، و با همديگر مجالستى داشتيم، اما آن شب با اينكه به او گفته بودم در مورد من صحبت كند نزد من نيامد، از اين امر دچار وحشت شده و نزد او رفتم.

ص: 72

ابو الهيجاء كسى بود كه در دينش بسيار محكم و در ولايتش خالص و دوستانش را بسيار گرامى مى داشت، هنگاميكه نگاهش بر من افتاد بشدت گريست، و گفت: اى ابوالعباس آرزو مى كردم يك سال كامل بيمار مى شدم و نام تو را نزد او بر زبان نمى آوردم، گفتم: چرا؟

گفت: هنگاميكه نامت را بر زبان آوردم خشمش بسيار شد و سوگند بزرگى خورد كه فردا هنگام طلوع خورشيد دستور دهد گردنت زده شود، و به خدا سوگند كه بسيار تلاش كردم و از هر راهى وارد شدم كه تصميمش را عوض كنم ولى او بر سخنش اصرار داشت و سوگندش را تكرار مى كرد كه آن كار به انجام مى رساند.

گويد: آنگاه ابوالهيجاء مرا دلدارى داد و گفت: اى برادرم اگر مى دانستم كه وصيت يا سخنى براى گفتن ندارى اين خبر را به تو نمى دادم و آنرا پوشيده مى داشتم، ولى با اين همه بر خدا توكل كن و مشكلت را با او در ميان گذار، چرا كه او پناه دهد و پناهنده نشود، و به محمد و خاندانش كه در مشكلات ياورند توسل نما.

ابوالعباس گويد: به منزلى كه در آن مستقر بودم رفتم، در حاليكه از زندگى مأيوس و آماده مرگ شده بودم، غسل كرده و لباسى كه براى كفن آماده كرده بودم را بر تن كردم و رو به قبله نشسته و نماز خواندم و با پروردگارم مناجات نمودم، و تضرع كرده و به گناهانم اعتراف كردم، و از يكايك آنها توبه كردم، و به خدا بوسيله محمد و على، و فاطمه و حسن و حسين، و على بن حسين و محمد بن على، و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر، و على بن موسى و محمد بن على، و على بن محمد و حسن بن على، و حجت خدا در روى زمين و آنكه براى احياء دين خدا اميد به اوست - كه بر آنان درود باد - توسل جستم.

ص: 73

و همين گونه ناراحت و پريشان بودم و از حضرت على - كه بر او درود باد - يارى مى خواستم و مى گفتم: اى مولايم اى امير المؤمنين بوسيله تو رو به خدا مى آورم، اى امير المؤمنين بسوى خدا پروردگارم و پروردگار تو بوسيله تو توسل مى جويم، در آنچه بر من عارض شده و بر من سايه افكنده است.

و همينطور و مشابه اين سخنان را مى گفتم، تا اينكه نيمه شب شد و وقت نماز رسيد، برخاسته و نماز گذاردم، و خدا را خوانده و تضرع و زارى كردم، در اين حالى كه از نماز فارغ شده بودم و نزد خدا تضرع و زارى مى كردم، و به حضرت على - كه بر او درود باد - توسل مى جستم خواب مرا فرا گرفت و به خواب رفتم.

در خواب حضرت على - كه بر او درود باد - را ديدم كه به من فرمود: اى پسر كشمرد، به آن حضرت جواب داده و گفتم: چه مى گوئى اى مولايم، فرمود: چرا اينگونه پريشانى، گفتم: اى مولايم اى امير المؤمنين آيا كسى كه در صبح فردا غريبانه و دور از خانواده و فرزندانش و بدون آنكه بتواند وصيتى بنمايد كه به انجام برسد كشته مى شود سزاوار نيست كه حالش اينگونه يا بدتر از اين حالت باشد.

امام فرمود: نبايد اينگونه باشد، بلكه بين خود و آنكه تو را تهديد به مرگ نموده خواستار كفايت خدا بشو و اينگونه عمل كن، بنويس: بنام خداوند بخشنده مهربان، و سپس تمام سوره حمد و نيز آية الكرسى و آيه سخره را نوشته آنگاه بنويس:

ص: 74

از بنده ذليل فلانى پسر فلانى، به مولاى بزرگوارى كه معبودى جز او نيست، آنكه زنده و پابرجاست، و سلام بر خاندان پيامبر: محمد و على، و حسن و حسين، و على و محمد، و جعفر و موسى، و على، و محمد، و على، و حسن، و حجتت بر بندگانت اى پروردگارم.

خداوندا تو را گواه مى گيرم به اينكه گواهى مى دهم تو خدائى هستى كه معبود من و معبود پيشينيان بوده و معبودى جز تو نيست، بتو روى مى كنم به حق اين نامهائى كه هر گاه با آنها خوانده شوى اجابت كرده، و هر گاه با آنها از تو درخواست شود عطا مى كنى، از تو مى خواهم كه بر آنان درود فرستى و مرگم را بر آسان گردانده،و قبل از آن فريادرس من و پناه من در مقابل كسى كه بر من تجاوز نموده و طغيانگرى مى كند باشى.

و اين نوشته را در گلوله گلى قرار بده، و سوره يس را بخوان و در دريا بينداز، گفتم: اى امير المؤمنين از دريا تا اينجا فاصله زيادى است و من در زندان قرار دارم و قدرت انجام كارى را ندارم، فرمود: آنرا در چاه آبى يا هر منبع آب كه نزديك توست بينداز.

ابن كشمرد گويد: از خواب برخاسته و آنچه حضرت على - كه بر او درود باد - به من امر كرده بود را انجام دادم - تا آنكه ذكر مى كند كه ابو طاهر او را به امر حضرت على - كه بر او درود باد - آزاد كرد و او را نزد خانواده اش فرستاد.

صحيفة الامام علي دعا 90

ص: 75

دعاى آن حضرت در درود بر محمد و آل محمد

دعاى آن حضرت در درود بر محمد و آل محمد

ابى عبيده حذاء از امام باقر - كه بر او درود باد - روايت كرده كه فرمود: امام على - كه بر او درود باد - به گروهى گذر كرد و بر آنان سلام نمود، گفتند: سلام بر شما و رحمت و بركات و غفران و رضوان الهى بر شما باد، امام على - كه بر او درود باد - به آنان فرمود: به ما همان چيزى را بگوئيد كه فرشتگان به پدر ما ابراهيم گفتند و از آن تجاوز نكنيد، آنان گفتند:

رحمت و بركات الهى بر شما اهل بيت باد.

دعاؤه في الصلاة على محمد و آل محمد

عن على عليه السلام: من قال ثلاث مرات:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ.

قضى الله حاجته.

صحيفة الامام علي دعا 92

دعاى آن حضرت در درود بر محمد و آل محمد

دعاؤه في الصلاة على محمد و آل محمد

عن اميرالمؤمنين عليه السلام انه قال: لاتدع بدعاء الاّ ان تقول في اوّله:

صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بي كَذا وَ كَذا.

و كان عليه السلام يفعل ذلك، فقيل له فى ذلك، فقال: الدعاء مع الصلاة مقرون بالاجابة واللَّه تعالى يستحيى ان يسأل عنه العبد حاجتين يجيب احدهما و يردّ الاخرى.

دعاى آن حضرت در درود بر محمد و آل محمد

از آن حضرت نقل است كه فرمود: دعائى را نخوان جز آنكه در آغاز آن بگوئى:

بر محمد و خاندانش درود فرست و اين حاجتم را برآور.

و خود آن حضرت اين كار را مى كرد، گفته شد: چرا چنين مى گويى؟ فرمود: دعاء با درود بر آنان قرين اجابت است، و خداوند حيا مى كند كه بنده دو حاجت از او بخواهد يكى را اجابت و ديگرى را رد كند.

ص: 76

صحيفة الامام علي دعا 93

دعاى آن حضرت براى شيعيانش

دعاؤه لشيعته

اَللَّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ، اِغْفِرْ لِلْخاطِئينَ مِنْ شيعَتي.

دعاى آن حضرت براى شيعيانش

خدايا! بحق محمد بنده ات گناهكاران از شيعيانم را ببخشاى.

صحيفة الامام علي 104

دعاى آن حضرت در درود بر محمد و آل محمد

دعاؤه في الصلاة علي محمد و آل محمد

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ كُلَّما ذَكَرَهُ الذَّاكِرُونَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الٍ مُحَمَّدٍ كُلَّما غَفَلَ عَنْ ذِكْرِهِ الذَّاكِرُونَ.

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ عَدَدَ كَلِماتِكَ وَ عَدَدَ مَعْلُوماتِكَ، صَلاةً لا نِهايَةَ لَها وَ لا غايَةَ لِاَمَدِها.

دعاى آن حضرت در درود بر محمد و آل محمد

خدايا بر محمد و خاندانش درود فرست هر گاه يادكنندگان او را ياد كنند، و بر محمد و خاندانش درود فرست هر گاه ياد كنندگان از ذكر نامش غافل شوند.

خدايا بر محمد و خاندانش درود فرست به تعداد كلمات الهى و به تعداد آنچه مى شناسى، درودى كه نهايتى براى آن نبوده و غايتى براى آن متصوّر نيست.

دعاؤه في تحميد الله و الصلاة على نبيه

صحيفة الامام علي دعا 94

دعاؤه لولده المهدى

دعاؤه لولده المهدى

اَللَّهُمَّ فَاجْعَلْ بَيْعَتَهُ خُرُوجاً مِنَ الْغُمَّةِ، وَ اجْمَعْ بِهِ شَمْلَ الْاُمَّةِ.

دعاى آن حضرت براى فرزندش امام مهدى

خداوندا! بيعتش را خروج از ناراحتى قرار ده، و امت متفرق را به او گرد آور.

صحيفة الامام علي دعا 104

دعاى آن حضرت هنگام دادن صدقه

دعاؤه عند اداء الصدقة

روى محمد بن العتمة، عن ابيه، عن عمّه قال: رأيت فى المدينة رجلاً على ظهره قربة و فى يده صحفة، يقول:

ص: 77

اَللّهُمَّ وَلِيَّ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلهَ الْمُؤْمِنينَ وَ جارَ الْمُؤْمِنينَ، اِقْبَلْ قُرُباتِيَ اللَّيْلَةَ، فَما اَمْسَيْتُ اَمْلِكُ سَوى ما في صَحْفَتي وَ غَيْرَ ما يُواريني، فَاِنَّكَ تَعْلَمُ اَنّي مَنَعْتُ نَفْسي مَعَ شِدَّةِ سَغْبي، اَطْلُبُ الْقُرْبَةَ اِلَيْكَ غُنْماً، اَللَّهُمَّ فَلا تُخْلِقْ وَجْهي وَ لا تَرُدَّ دَعْوَتي.

فاتيته حتى عرفته، فاذا هو على بن ابى طالب عليه السلام، فاتى رجلاً فاطعمه.

دعاى آن حضرت هنگام دادن صدقه

محمد بن عتمه از پدرش، از عمويش روايت كرده كه گفت: در مدينه شخصى را ديدم كه بر پشتش مشكى و در دستش ظرفى قرار داشت و مى گفت:

خداوندا! اى سرپرست مؤمنان و معبود مؤمنان و همنشين مؤمنان، امشب امورى كه مرا به تو نزديك مى گرداند را از من قبول كن، امشب بيش از آنچه در مشك و در ظرف قرار داده ام چيزى ندارم، تو مى دانى من با شدت گرسنگى از خوردن امتناع ورزيدم تا نزد تو نزديكى يابم، خدايا پس جهره ام را تيره مكن و دعايم را باز مگردان.

نزد او آمدم او را شناختم كه حضرت على - كه بر او درود باد - بود، پس نزد كسى رفت و به او غذا داد.

صحيفة الامام علي دعا 542

دعاى آن حضرت بر قريش

دعاؤه على قريش

اَللَّهُمَّ اِنّي اَسْتَعْديكَ عَلى قُرَيْشٍ، فَاِنَّهُمْ ظَلَمُوني فِي الْحَجَرِ وَ الْمَدَرِ.

دعاى آن حضرت بر قريش

خداوندا! بر عليه قريش از تو يارى مى خواهم، آنان در مورد هر چيز به من ظلم روا داشتند.

دعاؤه على قريش

اَللَّهُمَّ اَخْزِ قُرَيْشاً، فَاِنَّها مَنَعَتْنىِ حَقّي، وَ غَصَبَتْني اَمْري.

دعاى آن حضرت بر قريش

خداوندا! قريش را خوار گردان، آنان مرا از حقم باز داشته و حقم را دزديدند.

ص: 78

صحيفة الامام علي 118

دعاى آن حضرت بر قومش "بعد از غصب خلافت"

دعاؤه على قومه بعد غصب الخلافة

عن ابي الهيثم بن التيهان: أنّ اميرالمؤمنين عليه السلام خطب الناس بالمدينة - الى ان قال:

فلمّا امسى بايعه ثلاثمائة و ستون رجلاً على الموت، فقال لهم اميرالمؤمنين عليه السلام: اغدوا بنا الى احجار الزيت محلّقين، و حلّق اميرالمؤمنين عليه السلام، فما وافى من القوم محلّقاً الاّ ابوذر و المقداد و حذيفة بن اليمان و عمار بن ياسر، و جاء سلمان في اخر القوم، فرفع يده الى السماء فقال:

اَللَّهُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني كَمَا اسْتَضْعَفَ بَنُو اِسْرائيلَ هارُونَ، اَللَّهُمَّ فَاِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفي وَ ما نُعْلِنُ، وَ ما يَخْفى عَلَيْكَ شَيْ ءٌ فِي الْاَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ، تَوَفَّني مُسْلِماً، وَ اَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ.

دعاى آن حضرت بر قومش "بعد از غصب خلافت"

ابى هيثم بن تيهان گويد: اميرالمؤمنين - كه بر او درود باد - براى مردم مدينه خطبه خواند - تا آنجا كه گويد:

هنگام شب سيصد و شصت مرد براى مرگ با او بيعت كردند، امام فرمود: فردا صبح سر تراشيده در احجار الزيت "نام محلى در مدينه" جمع شويد، امام سر تراشيده به آنجا رفت و تنها ابوذر و مقداد و حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر و سلمان در آخر آنها به امام ملحق شدند، امام سر بسوى آسمان بلند كرد و فرمود:

خداوندا! مردم مرا ضعيف نمودند همچنانكه بنى اسرائيل هارون را ضعيف شمردند، خدايا تو مى دانى آنچه در نهان و آشكار داريم، و چيزى در آسمان و زمين از ديد تو پنهان نيست، مرا مسلمان بميران و به صالحين ملحق كن.

ص: 79

صحيفة الامام علي 121

دعاى آن حضرت بر غلو كنندگان

دعاؤه على الغلاة

اَللَّهُمَّ الْعَنْ كُلَّ مُبْغِضٍ لَنا قالٍ، وَ كُلَّ مُحِبٍّ لَنا غالٍ.

دعاى آن حضرت بر غلو كنندگان

خدايا! از رحمتت دور بدار هر كس در دشمنى و دوستى ما راه غلو را در پيش گيرد.

دعاؤه على الغلاة

اَللَّهُمَّ اِنّي بَريٌ مِنَ الْغُلاةِ، كَبَراءَةِ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ مِنَ النَّصارى، اَللَّهُمَّ اخْذُلْهُمْ اَبَداً، وَ لاتَنْصُرْ مِنْهُمْ اَحَداً.

دعاى آن حضرت بر غلو كنندگان

خدايا! من از غلو كنندگان بيزارم همچنانكه حضرت عيسى از مسيحيان "كه او را فرزند خدا مى دانند" بيزار است، خدايا همواره آنان را خوار گردان، و كسى از آنان را يارى منما.

صحيفة الامام علي 123

دعاى آن حضرت بر حسن بصرى

دعاؤه على الحسن البصرى

روى ان علياً عليه السلام اتى الحسن البصري يتوضأ في ساقيه، فقال: اسبغ طهورك يا لفتى، قال: لقد قتلت بالامس رجالاً كانوا يسبغون الوضوء، قال: و انك لحزين عليهم، قال: نعم، قال:

فَاَطالَ اللَّهُ حُزْنَكَ.

قال ايوب السجستاني: فما رأينا الحسن قط الاّ حزيناً، كانه يرجع عن دفن حميم، او خربندج ضلّ حماره.

دعاى آن حضرت بر حسن بصرى

روايت شده: حضرت على - كه بر او درود باد - حسن بصرى را ديد كه وضو مى گيرد، فرمود: اى نادان وضويت را نيكوتر انجام بده، گفت: در گذشته گروهى كه بسيار نيكو وضو مى گرفتند را "در جنگ نهروان" كشتى، فرمود: تو از كشتنشان اندوهناكى؟ گفت: آرى، فرمود:

پس خداوند اين ناراحتى ات را طولانى گرداند.ايوب سيستانى گويد: ما بعد از اين واقعه حسن بصرى را همواره ناراحت مى ديديم، گويا از دفن كردن دوستى برگشته، يا صاحب چهارپائى است كه چهارپايش گم شده است.

ص: 80

صحيفة الامام علي دعا 125

دعاى آن حضرت بر معاويه و عمرو بن عاص و ديگران

دعاؤه على معاوية في الصفين

قاتَلَ اللَّهُ مُعاوِيَةَ، اَللَّهُمَّ حَمِّلْهُ اثامَهُمْ، وَ اَوْزاراً وَ اَثْقالاً مَعَ اَثْقالِهِ، اَللَّهُمَّ لاتَعْفُ عَنْهُ.

دعاى آن حضرت بر معاويه در صفين

خداوند معاويه را بكشد، خدايا گناهانشان را بر او قرار ده و بر گناهانش بسيار بيفزا، خدايا از او در نگذر.

دعاؤه على معاوية و عمرو بن العاص

قال عليه السلام بعد خطبة عمرو بن العاص بالشام و نقل احاديث كاذبة:

اَللَّهُمَّ الْعَنْ عَمْراً وَ الْعَنْ مُعاوِيةَ بِصَدِّهِما عَنْ سَبيلِكَ، وَ كِذْبِهِما عَلى كِتابِكَ، وَ اسْتِخْفافِهِما بِنَبِيِّكَ، وَ كِذْبِهِما عَلَيْهِ وَ عَلَىَّ.

دعاى آن حضرت بر معاويه و عمرو بن عاص

امام بعد از آنكه عمرو بن عاص در شام خطبه خواند و احاديثى دروغين را ذكر كرد فرمود:

خدايا! عمرو بن عاص و معاويه را لعنت كن كه مردم را از راهت باز داشته، و بر كتابت دروغ بستند، و پيامبرت را خوار شمردند و بر او و من دروغ بستند.

دعاؤه على معاوية و عمرو بن العاص و غيرهما

قال المنقرى: كان على عليه السلام بعد الحكومة اذا صلّى الغداة و المغرب و فرغ من الصلاة و سلم قال:

اَللَّهُمَّ الْعَنْ مُعاوِيَةَ وَ عَمْراً وَ اَبامُوسى وَ حَبيبَ بْنَ مَسْلَمَةِ وَ عَبْدَالرَّحْمانِ بْنَ خالِدٍ وَ الضَّحاكَ بْنَ قَيْس وَ الْوَليدَ بْنَ عَقَبَةَ.

دعاى آن حضرت بر معاويه و عمرو بن عاص و غير آنان

منقرى گويد: على - كه بر او درود باد - بعد از آنكه به حكومت رسيد هنگامى كه از نماز صبح و مغرب فارغ مى شد مى فرمود:

ص: 81

خدايا! معاويه و عمرو بن عاص و ابو موسى اشعرى و حبيب بن مسلم و عبدالرحمان بن خالد و ضحاك بن قيس و وليد بن عقبه را لعنت كن.

دعاؤه على معاوية و عمروبن العاص و غيرهما

عن عبد الرحمان بن معقل قال: صلّيت مع علي عليه السلام صلاة الغداة فقنت فقال في قنوته:

اَللَّهُمَّ عَلَيْكَ بِمُعاوِيَةَ وَ اَشْياعِهِ، وَ عَمْرِو بْنِ الْعاصِ وَ اَشْياعِهِ، وَ اَبِي الْاَعْوَرِ السَّلَمي وَ اَشْياعِهِ، وَ عَبْدِاللَّهِ بْنِ قيسٍ وَ اَشْياعِهِ.

دعاى آن حضرت بر معاويه و عمرو بن عاص و غير آنان

عبد الرحمان بن معقل گويد: با حضرت على - كه بر او درود باد - نماز صبح را خواندم، امام در قنوت نمازش اين دعا را خواند:

خدايا! بر تو باد به معاويه و يارانش، و عمرو بن عاص و يارانش، و ابى اعور سلمى و يارانش، و عبدالله بن قيس و يارانش.

صحيفة الامام علي دعا 131

دعا براي وارث غدير

به خصوص در شبهاى آن ماه شريف ، زيرا كه اين ماه بهار دعا كردن است ، و اين هم بهترين دعاها مى باشد ، از همين روى از خود آن حضرت - كه خداوند فَرَجش را برساند - أمر و اهتمام به دعاى افتتاح در شبهاى اين ماه رسيده است ، بنابراين از خواندن آن غافل مشو كه جدّاً دعايى است نفيس ، و جامع مطالب دنيا و آخرت مى باشد .

و نيز مؤيد اين مطلب است آنكه رئيس محدثين شيخ بزرگوار صدوق رحمه الله در كتاب فضائل شهر رمضان به سند خود از حضرت امام رضا عليه السلام آورده كه درباره خوبيهاى ماه رمضان فرمود : كارهاى نيك در ماه رمضان پذيرفته شود و بديها آمرزيده گردد ، هر كس در ماه رمضان يك آيه از كتاب خداى - عز و جل - بخواند چنان است كه كسى در ماههاى ديگر ختم قرآن كند ، و هر كه در اين ماه به روى برادر مؤمنش بخندد ، روز قيامت او را ملاقات ننمايد جز اينكه در روى او خنده آورد ، و وى را به بهشت مژده دهد ، و هر كس در اين ماه مؤمنى را يارى كند خداى تعالى او را در درگذشتن از صراط يارى نمايد روزى كه پاها در آن خواهد لغزيد ، و هر آنكه در اين ماه خشم خود را فرو گيرد ، خداوند روز قيامت خشم خود را از او بازدارد ، و كسى كه در آن اندوهگينى را داد رس شود خدايش از بيم بزرگ روز قيامت در امان دارد ، و هر كه در اين ماه ستمديده اى را يارى نمايد خداوند او را بر هر كسى كه در دنيا با وى دشمنى ورزد يارى فرمايد ، و روز قيامت هنگام سنجش أعمال و حساب نيز ياريش كند .

ص: 82

ماه رمضان؛ ماه بركت؛ ماه رحمت؛ ماه مغفرت؛ و ماه توبه و بازگشت [به درگاه خداوند] است ، و هر كس در ماه رمضان آمرزيده نشود پس در چه ماهى آمرزيده خواهد شد! پس از خداوند بخواهيد كه روزه را از شما بپذيرد ، و آن را آخرين بار شما قرار ندهد ، و اينكه شما را در اين ماه براى فرمانبرداريش توفيق بخشد ، و از نافرمانيش محفوظ بدارد ، كه او بهترين سؤال شدگان است ( 1 ) .

مى گويم : در باب پنجم گفتيم كه دعا براى تعجيل فَرَج و گشايش امر مولايمان حضرت حجت عجّل اللَّه تعالى فرجه از أقسام يارى و كمك مى باشد ، كه در اين جهت شريف يارى كردن مؤمن تأكيد شده اينكه در اين ماه مبارك به آن عمل گردد ، و بدون شك يارى كردن امام عليه السلام بهترين و تمامترين أصناف يارى كردن است .

و گواه بر آنچه ذكر شد از إهتمام به آن در ماه رمضان : دعايى است كه در كتاب إقبال و زاد المعاد از امام چهارم سيد العابدين و فرزندش ابوجعفر باقر عليهما السلام روايت آمده كه اوّلش چنين است : « اللَّهُمَّ هَذا شَهْرُ رَمَضَانَ . . . و در آن آمده : أسْأَلُكَ أنْ تَنْصُرَ خَلِيفَةَ مُحَمَّدٍ وَ وصِىَّ مُحَمَّدٍ وَ القَائِم بِالقِسْطِ مِنْ أوْصياء مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ علَيهِ وَ عَلَيْهِمْ أعْطِفْ عَلَيْهِمْ نَصْرَكَ . . . » ؛ خدايا اين ماه رمضان است . . . از تو مى خواهم كه جانشين محمد و وصى محمد و قيام كننده به عدالت از اوصياء محمد - كه درودهايت بر او و ايشان باد - را يارى نمايى ، ياريت را بر آنان معطوف بدار .

ص: 83

و نيز شاهد بر آن است روايتى كه ثقة الإسلام محمد بن يعقوب كلينى قدس سره در كتاب الصوم فروع كافى از محمد بن عيسى به سند خود از امامان عليهم السلام آورده كه فرمودند : اين دعا را شب بيست و سوم ماه رمضان در حال سجده و برخاستن و نشستن و در هر حال تكرار مى كنى ، و نيز هر قدر كه مى توانى و هرگاه كه به يادت آمد در دوران زندگيت ، پس از حمد خداى تبارك و تعالى و درود بر پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم بگو : « اللَّهُمَّ كُنْ لَولِيِّكَ فُلان بن فُلان فى هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِى كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلاً وَ قَائداً وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَويلاً » ( 2 ) ؛ خداوندا براى ولىّ خودت فلان فرزند فلان ( در هر زمانى شيعيان نام امام عصر و نام پدرش را مى گفتند و در زمان ما بايد گفت : حجت بن الحسن عليه و على آبائه السلام - مترجم ) در اين ساعت و هر ساعت سرپرست و نگهدار و ياور و راهنما و پيشوا و مددكار باش تا اينكه او را در زمين خويش ( فرمانرواى ) مطاع گردانى و در آن دورانى طولانى بهرمند سازى .

مى گويم : اين حديث شريف دلالت دارد بر اينكه دعا براى آن أمر بزرگ ( زودتر شدن ظهور ) در شب بيست و سوم ماه رمضان مهمتر و مؤكدتر است از وقتها و زمانهاى ديگر ، همچنان كه در ماه رمضان از ساير ماهها تأكيد بيشترى دارد ، به جهت اينكه جهات استجابت و روى آوردن به درگاه خداوند و پاداش در آن شب جمع است ، و نيز فرشتگان و روح در آن شب فرود مى آيند ، و درهاى فتح و رحمت آنقدر گشوده مى شود كه در شبهاى ديگر گشوده نشوند ، و بلكه از صريح بعضى از روايات به دست مى آيد كه آن شب همان شب قدر است كه از هزار ماه بهتر مى باشد ، چنانكه ثقة الإسلام محمد بن يعقوب كلينى قدس سره در كتاب اصول كافى باب النوادر كتاب فضل القران به سند خود از حضرت امام صادق عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم آورده كه فرمود : قرآن در بيست و سوم ماه رمضان فرود آمد ( 3 ) . اين حديث به ضميمه اينكه خداى عز و جل فرمود : « إنَّا أنْزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ القَدْرِ » ؛ ما ( قرآن ) را در شب قدر فرو فرستاديم ( 4 ) . دلالت دارد بر اينكه شب قدر همان شب بيست و سوم ماه رمضان است ، و اين براى اهل بينش واضح است .

ص: 84

و محقق نورى رحمه الله در كتاب النجم الثاقب دعاى مزبور را به گونه مبسوطى از كتاب المضمار تأليف سيّدِ علماى بزرگوار آنكه شايسته است عموم أهل بينش به او اقتدا كنند سيد على بن طاووس رحمه الله نقل كرده است ، دعا چنين است : « اللَّهُمَّ كُنْ لَوِلِيِّكَ الْقائِمِ بِأمركَ الحجَّةِ بنِ الحسنِ المهدىِّ عَليهِ وَ عَلى آبائِهِ أَفْضَل الصّلاةِ وَ السّلامِ فِى هذِهِ السّاعَةِ وَ فِى كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلِيلاً وَ مَؤَيِّداً ( مُريداً - خ ل ) حَتّى تُسْكِنَهُ أَرضَكَ طَوعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طُولاً وَ عَرْضاً وَ تَجْعَلَهُ وَ ذُرِّيَتَهُ مِنَ الْاَئِمةِ الْوارِثينَ اَللَّهُمَّ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ وَ اجْعَلِ النَّصْرَ مِنْكَ لَهُ وَ عَلَى يَدِهِ وَ اجْعَلِ النَّصْرَ لَهُ وَ الْفَتْحَ عَلَى وَجْهِهِ وَ لا تُوَجِّهِ الأَمْرَ اِلى غَيْرِهِ اللَّهُمَّ اَظْهِرْ بِهِ دِينكَ وَ سُنَّةَ نَبيِكَ صلّى اللَّه عليهِ وَ آلِهِ حَتّى لا يَسْتَخْفى بِشَىْ ءٍ مِنَ الحقِّ مَخافَةَ اَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ اللَّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ اِليكَ فى دَوْلَة كريمةٍ تُعِزُّبِهَا الاسلامَ وَ اَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النَّفاقَ وَ اَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنا فِيها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِكَ وَ الْقادَةِ اِلى سَبيلِكَ وَ آتِنا فِى الدُّنيا حَسَنَةً وَ فِى الآخرةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذاب النّار وَ اجمَع لنا خير الدارين وَ اقض عنا جميع ما تُحِبُّ فيهما وَ اجْعَلْ لَنا فى ذلكَ الْخِيَرةَ بِرَحمتكَ وَ مَنِّكَ فى عافِيَةٍ آمينَ رَبَّ العالمينَ وَ زِدْنا مِنْ فَضْلِكَ وَ يدكَ الملاءَ فاِنَّ كُلَّ مُعطٍ يَنْقُصُ مِنْ مُلْكِه وَ عَطاؤُكَ يَزيدُ فى مُلْكِكَ » ؛ خداوندا براى ولىِّ قائم به أمرت حجت بن الحسن مهدى - كه بر او و بر پدرانش بهترين درود و سلام باد - در اين ساعت و در همه ساعتها سرپرست و نگهبان و پيشوا و ياور و راهنما و تأييد كننده ( يا خواهان ) باش تا اينكه بر سراسر زمينت فرمانرواى مطاعش سازى و از كران تا كران گيتى برخوردارش نمايى ، و او و فرزندانش را از امامانِ وارث قرار دهى ، خدايا او را يارى نموده و به وسيله او پيروزى را براى [دين] خويش تحقق بخش ، و نصرت خود را براى او و به دست او فراهم آور ، و يارى را به او إختصاص دِه ، و فتح و پيروزى را به روى او بگشاى و أمر ( حكومت ) را به غير او متوجه مساز ، خداوندا دينت و سنت پيغمبرت - كه درود و سلامت بر او و خاندانش باد - را به او آشكار كن ، تا چيزى از حق را از بيم أحدى از خلق مخفى ندارد ، خدايا من به درگاه تو زارى مى كنم به جهت دولتى گرامى كه اسلام و أهل آن را به آن عزت دهى و نفاق و أهل آن را خوار گردانى ، و ما را در آن دولت از دعوت كنندگان به سوى طاعتت قرار داده و در شمار راهنمايان به راهت منظور دارى ، و در دنيا حسنه اى و در آخرت حسنه اى به ما عنايت فرماى و ما را از عذاب آتش نگهدار ، و خير دنيا و آخرت را براى ما فراهم ساز ، و تمام آنچه در آنها دوست دارى براى ما قرار ده ، و اختيار آن را برايمان محفوظ بدار به رحمت و منّت خودت و با عافيت ، اجابت فرماى اى پروردگار عالميان ، و از فضل و نعمتت بر ما بيفزاى [و پيمانه مان را] پر كن ، كه هر بخشنده اى از دارائيش كاسته مى شود ، ولى عطاى تو در ملكت مى افزايد .

ص: 85

1 ) بحار الانوار ، 96 / 341 .

2 ) الكافى ، 4 / 162 .

3 ) اصول كافى ، 2 / 629 .

4 ) سوره قدر ، آيه 1 .

مكيال المكارم في فوائدالدعاء للقائم . فارسي

بدعت نماز تراويح

بدعت نماز تراويج توسّط عمرو برپايى نماز تروايح

بدعت نماز تراويح توسط عمردر ماه مبارك رمضان در سال 14 ه خواندن انرا را بدعت گذارد سپس مردى را براى مردها و مردى را براى زنها به عنوان امام جماعت قرار داد

كسانى كه به مكه و مدينه مشرف مى شوند مى بينند در شبهاى ماه مبارك رمضان ساعتها نماز جماعت برپاست اين همان نماز تراويحى است كه خليفه دوم دستور به پرپايى آن با جماعت داد.

ابن اثير مى نويسد: «او (عمر) اولين كسى بود كه مردم را براى نماز تروايح در ماه مبارك رمضان به جماعت جمع كرد و نامه به شهرها نوشت و به آن دستور داد.» «1» بعد از اينكه عمر چنين كارى كرد و امام جماعت را ابى بن كعب قرار داد. شبى به مسجد آمد و ديد مردم نماز را به جماعت برگزار مى كنند. عمر از آن لذّت برد و بدان افتخار كرد و گفت: «نعم البدعة هذه»، «اين چه بدعت خوبى است!!» «2»

__________________________________________________

(1)- الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 59. نامگذارى به تراويح به اين جهت است كه بعد از هر چهار ركعت مى نشينند و استراحت مى كنند (حاشيه كتاب اجتهاد در مقابل نص، ص 255.

(2)- بخارى، كتاب الصوم فضل من قام رمضان.

مخالفت حضرت رسول (ص)بابدعت تراويح

[نماز شب به جماعت]

ص: 86

(سال زرارة و محمّد بن مسلم و الفضيل ابا جعفر الباقر و ابا عبد اللَّه الصّادق صلوات اللَّه عليهما عن الصّلاة فى شهر رمضان نافلة باللّيل جماعة فقالا انّ النّبيّ صلّى اللَّه عليه و آله كان اذا صلّى العشاء الآخرة انصرف إلى منزله ثمّ يخرج من اخر اللّيل إلى المسجد فيقوم فيصلّى فخرج فى اوّل ليلة من شهر رمضان ليصلّي كما كان يصلّى فاصطفّ النّاس خلفه فهرب منهم إلى بيته و تركهم ففعلوا ذلك ثلث ليال فقام صلّى اللَّه عليه و اله فى اليوم الثّالث على منبره فحمد اللَّه و اثنى عليه ثمّ قال أيّها النّاس انّ الصّلاة باللّيل فى شهر رمضان من النّافلة فى جماعة بدعة و صلاة الضّحى بدعة الا فلا تجتمعوا ليلا فى شهر رمضان لصلاة اللّيل و لا تصلّوا صلاة الضّحى فانّ تلك معصية الا فانّ كلّ بدعة ضلالة و كلّ ضلالة سبيلها إلى النّار ثمّ نزل صلّى اللَّه عليه و اله و هو يقول قليل فى سنّة خير من كثير فى بدعة)

و به اسانيد صحيحه و كالصحيحه از فضلاء اصحاب حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه عليهما منقولست كه از هر دو معصوم سؤال كردند از نماز نافله شب ماه مبارك رمضان كه آيا به جماعت مى توان كردن آن را پس هر دو فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللَّه عليه

و آله داب ايشان اين بود كه چون نماز خفتن مى كردند به خانه مى فرمودند و در آخر شب بمسجد مى آمدند و نماز شب را مى كردند پس شب اول ماه رمضان بمسجد آمدند كه نماز كنند چنانكه هميشه نماز مى كردند مردم در عقب آن حضرت صف بستند كه اقتدا كنند حضرت از ايشان گريختند و به منزل تشريف بردند و ايشان را در مسجد گذاشتند پس سه شب چنين كردند آن حضرت، و در روز سيم بر منبر رفتند و حمد و ثناى الهى به جا آوردند و بعد از آن فرمودند كه اى مردمان به درستى كه نماز شب ماه رمضان را به جماعت آوردن بدعتست و نماز چاشت بدعتست زنهار كه در شب اجتماع مكنيد در ماه رمضان از جهة نماز شب، و نماز چاشت را مكنيد به درستى كه اينها مخالف فرموده الهى است به درستى كه هر بدعتى ضلالت و گمراهى است و هر ضلالتى راه آن بسوى جهنم است پس حضرت از منبر به زير آمدند و مى فرمودند كه اندكى موافق سنت بهتر از بسياريست كه بدعت باشد.

ص: 87

و اين حديث دلالت مى كند بر آن كه نافله را خصوصا نافله شب رمضان را به جماعت واقع ساختن بدعتست و اين از اعجاز آن حضرت است كه خبر دادند كه چنين بدعتى خواهد شد، و در صحيح بخارى و احياء غزالى و ساير كتب عامه مسطور است مضمون همين حديث، و در صحيح بخارى نقل كرده است از عبد الرحمن كه گفت شبى با عمر بن الخطاب در ماه رمضان بمسجد رفتم و مردمان متفرق نماز مى كردند بعضى منفرد و بعضى با بعضى پس عمر گفت كه چنين به خاطرم مى رسد كه اگر همه را مجتمع سازم در عقب يك كس بهتر باشد پس مقرر ساخت كه در عقب ابى بن كعب نماز كنند پس شبى ديگر با عمر بمسجد رفتم و همه اقتدا بابى بن كعب كرده بودند عمر گفت نعم البدعة و در احياء نعمت البدعة است يعنى چه نيكو بدعتى است اين بدعت و ايشان سر شب نماز مى كردند عمر گفت كه اگر در آخر شب واقع سازيد بهتر است.

و از عايشه روايت كرده است حديث متن را و خطبه را نقل كرده است كه در روز چهارم فرمودند، و ديگر كسى به جماعت نكرد در زمان آن حضرت و در زمان ابو بكر و پاره از زمان عمر بعد از آن اين بدعت را او به همرسانيد و از ابو هريره نيز روايت كرده است

لوامع صاحبقرانى، ج 5، ص: 417

مخالفت حضرت علي (ع)بابدعت تراويح

حضرت امير المؤمنين اراده فرمودند كه بدعت عمر را در نماز تراويح كه در جميع صحاح ايشان هست كه عمر گذاشته است برطرف كند و حضرت امام حسن را فرستاد كه بدعتست ترك كنيد همگى فرياد بر آوردند كه وا عمراه حضرت فرمودند كه هر چه خواهند بكنند.

ص: 88

واللَّه كه امر كردم مردم را كه نافله ماه رمضان را به جماعت نگزارند (چنانچه عمر مقرّر كرده و آن را تراويح نام كرده اند) و ايشان را اعلام نمودم كه اجتماع در نوافل، بدعت است. پس، از لشكريان من، جمعى كه در جنگ ها با من مى بودند و با دشمنان مقاتله مى نمودند، يكديگر را ندا كرده، گفتند: يا اهلَ الإسلام! سنّت و طريقه عمر از دست رفت و ما را نهى مى كند از نماز سنّت در ماه رمضان! و ترسيدم كه در طرفى از اطراف لشكر من، فتنه برانگيزند.

بعد از آن فرمود كه: چه كشيدم از اين امّت در اطاعت نكردن [از] من و پيروى نمودن [از] جمعى كه ايشان را به ضلالت مى انداختند و به آتش جهنّم، دعوت مى نمودند و ايشان، آنها راامام مى دانستند! «1» و از اين حديث، تقيّه آن حضرت در بسيارى از امور مبتدعه، ظاهر شد.

روى الشيخ الطوسيّ في التهذيب ج 3 ص 70 ح 227 عن الإمام الصادق عليه السلام قال: لمّا قدم أمير المؤمنين عليه السلام الكوفة أمر الحسن بن عليّ عليه السلام أن ينادي في الناس: «لا صلاة في شهر رمضان في المساجد جماعة». فنادى في الناس الحسن بن عليّ عليه السلام بما أمره به أمير المؤمنين عليه السلام. فلمّا سمع الناس مقالة الحسن بن عليّ عليه السلام صاحوا: وا عمراه! وا عمراه! فلمّا رجع الحسن عليه السلام إلى أمير المؤمنين عليه السلام، قال له: ما هذا الصوت؟ فقال: يا أمير المؤمنين، الناس يصيحون: وا عمراه، وا عمراه! فقال أمير المؤمنين عليه السلام: قل لهم: صلّوا!

در تهذيب: ج 3 ص 70 از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: وقتى امير المؤمنين عليه السّلام وارد كوفه شد دستور داد تا امام حسن عليه السّلام در ميان مردم ندا كند: «در ماه رمضان در مساجد نماز جماعت مستحبى نيست». امام حسن عليه السّلام در بين مردم اعلام كرد. وقتى مردم پيام حضرت را شنيدند فرياد برآوردند:

ص: 89

«وا عمراه! وا عمراه!» وقتى امام حسن عليه السّلام نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمد حضرت پرسيد: اين چه صدايى است؟! عرض كرد: يا امير المؤمنين، مردم فرياد مى زنند: وا عمراه! وا عمراه! حضرت فرمود: برو به آنان بگو:

نمازشان را بخوانند!! البته اين حديث و امثال آن حاكى از شرايط اجتماعى و تقيّه امير المؤمنين عليه السّلام است.

و في تفسير العياشي، عن حريز عن بعض أصحابنا عن أحدهما ع قال: لما كان أمير المؤمنين ع في الكوفة أتاه الناس فقالوا: اجعل لنا إماما يؤمنا في شهر رمضان. فقال: لا، و نهاهم أن يجتمعوا فيه. فلما أمسوا جعلوا يقولون: ابكوا في رمضان، وا رمضاناه، فأتاه الحارث الأعور في أناس فقال: يا أمير المؤمنين ضج الناس و كرهوا قولك، فقال عند ذلك: دعوهم و ما يريدون ليصلي بهم من شاء و ائتم- قال: فمن «يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى- وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً».

در تفسير عياشى از حريز از بعضى رجال شيعه از يكى از دو امام يعنى باقر و صادق (عليهما السلام) روايت آمده كه فرمود: آن روزها كه امير المؤمنين (ع) در كوفه بود، مردمى به حضورش آمدند و عرضه داشتند! براى ما پيشنمازى معين كن كه در ماه مبارك رمضان به او اقتداء كنيم، حضرت فرمود: لازم نيست و آنان را نهى كرد از اينكه در ماه رمضان جمع شوند، مردم نامبرده عصر آن روز دور هم جمع شدند و براى ماه رمضان، مجلس بر پا كردند و مرثيه خوانى كردند، وا رمضانا گفتند، حارث اعور با جمعى نزد امير المؤمنين آمده، عرضه داشتند: مردم به گريه و شيون در آمدند و سخن تو سخت آنان را ناخوش آمده، حضرت فرمود:

ص: 90

حال كه چنين است به حال خود واگذارشان كنيد، هر كس را كه خواستند خود امام جماعت خودشان كنند، آن گاه استشهاد كرد به آيه شريفه:" وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً"

__________________________________________________

(1) در المنثور، ج 2 ص 222.

ترجمه الميزان، ج 5، ص: 153

معراج پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله

معراج از جمله ضروريات اسلام است

معراج از جمله ضروريات اسلام است

و از آيات كريمه و احاديث متواتره ثابت شده است كه خداوند متعال حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) صلّى اللَّه عليه و آله را در يك شب از مكه معظمه تا مسجد الاقصى و از آنجا به آسمانها تا سدره المنتهى و عرش اعلى برد، و عجائب آفرينش آسمانها را به آن حضرت نماياند و رازهاى نهانى و معارف نامتناهى را به آن حضرت القا فرمود و آن حضرت در بيت المعمور تحت عرش به عبادت حق تعالى قيام فرمود و با انبياء عليهم السّلام ملاقات نمود و داخل بهشت شد و منازل اهل بهشت و احوال كسانى كه در عذاب بودند را مشاهده فرمود.

احاديث متواتر دلالت دارد كه عروج آن حضرت به بدن بوده نه به روح، و در بيدارى بوده نه در خواب.

قَالَ الصَّادِقُ ع مَنْ أَنْكَرَ ثَلَاثَةَ أَشْيَاءَ فَلَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا الْمِعْرَاجَ وَ الْمُسَاءَلَةَ فِي الْقَبْرِ وَ الشَّفَاعَة

حضرت صادق (عليه السلام)ميفرمايند: كسيكه سه چيز را انكار كند از شيعيان ما نيست،معراج،سوال در قبر و شفاعت.

روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، ج 2، ص: 501

زمان معراج

معراج پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله:

ص: 91

معراج پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پنج سال بعد از بعثت در 17ماه مبارك رمضان

واقع شده و آيه «سبحان الذى أسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى. ..»

(سوره اسراء: آيه 1) ،اقوال ديگر در تعيين روز معراج چنين است: 17 ماه رمضان سال 12 قبل از هجرت، 17 ربيع ال اول قبل از هجرت، 17 رجب قبل از هجرت، 17 ماه رمضان 5 سال قبل از بعثت، 27 ماه رمضان، 21 ماه رمضان.

در اين باره نازل شده است.

معراج پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در 21 ماه رمضان نيز نقل شده است.

تقويم شيعه صفحه 278

مكان معراج

در باره مكانى كه آغاز حركت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به سوى معراج بوده نيز چند قول است: از منزل خديجه سلام اللَّه عليها، از منزل امّ هانى خواهر أمير المؤمنين عليه السّلام، از شعب ابى طالب عليه السّلام.

تقويم شيعه بنقل از (بحار الانوار: ج 18، ص 302 - 319)

على (ع ) در معراج پيامبر (ص )

على (ع ) در معراج پيامبر (ص )

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: يا على همانا من در سه جا اسم ترا همراه اسم خود ديدم و با نظر بر آن انس يافتم . هنگامى كه در معراجم به آسمان ، به بيت المقدس رسيدم ، بر صخره آن يافتم كه نوشته بود خدايى جز الله نيست ، محمد فرستاده خداست ، او را بوسيله وزيرش تاءييد كرده ام و بوسيله وزيرش يارى نموده ام .

به جبرئيل گفتم : وزير من كيست ؟ گفت : على بن ابيطالب و بار دوم هنگامى بود كه به سدرة المنتهى رسيدم ديدم بر آن نوشته است : منم خداوند يكتا كه معبودى جز من نيست ، محمد حبيب من است ، او را به بوسيله وزيرش تاءييد كرده ام و بوسيله وزيرش يارى نموده ام

ص: 92

نصايح ، ص 471

نام على (ع ) در چهارجا

نام على (ع ) در چهارجا

روزى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: اى على ! من در چهار مقام و محل اسم تو را نزديك به اسم خود ديدم .

وقتى مرا به سوى آسمان به معراج مى بردند همينكه به بيت المقدس رسيدم در روى صخره آن اين جملات بود: نيست معبودى ، مگر خدا، محمد است رسول خدا، او را تاءييد كردم به على كه وزير اوست .

وقتى كه به سدرة المنتهى رسيدم بر آن ديدم اين كلمات را: نيست معبودى مگر من ، به تنهايى ، محمد است برگزيده از ميان آفريده هاى من ، من او را تاءييد كردم به على وزير او، او را به على يارى كردم .

چون به عرش خداوند رسيدم ديدم : بر پايه هاى آن نوشته بود، من خدايى هستم كه هيچ معبودى نيست جز من ، محمد است حبيب من ، از ميان بندگان ، و چون به بهشت رسيدم ديدم بر در بهشت نوشته بود: نيست معبودى مگر من ، محمد است حبيب من از ميان مخلوقات من ، او را تاءييد كردم به على وزير او و او را به على نصرت دادم .

يناييع المودة ص 256 و مودة القربى ج 2 ص 51.

فرشته اى از سه جنس

فرشته اى از سه جنس

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند جبرئيل دست مرا گرفت و به بهشت برد و مرا به يكى از مسندهاى بهشت رسانيد. آنگاه يك دانه اى به من داد و چون آن دانه را دو نيم كردم حوريه اى از آن بيرون آمد كه مژگان چشمش چون پرهاى جلو كركس بود: به من گفت : درود بر تو يا احمد، اى رسول خدا، اى محمد، گفتم : خداوند تو را مورد لطف قرار دهد، تو كيستى ؟ گفت : من راضيه و مرضيه ام خداوند مرا از سه جنس آفريده ، پائين تنم از مشك است و بالاى آن از كافور و ميانه ام از عنبر و با آب زندگى خمير شدم و خداوند فرمود: باش و من بودم و آفريده شدم براى پسر عم و وصى و وزير تو على بن ابيطالب .

ص: 93

امالى شيخ صدوق

فرشته اى به صورت على (ع)

حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: از جدم رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم شنيدم كه مى فرمود: شبى كه پروردگارم مرا به معراج برد در دل عرش فرشته اى را ديدم كه شمشيرى از نور به دست داشت وبا آن بازى مى كرد همان گونه كه على بن ابى طالب با ذوالفقار بازى مى كند، و هر گاه فرشتگان مشتاق ديدار روى على بن ابى طالب شوند به چهره اين فرشته مى نگرند. گفتم: پروردگارا ! اين على بن ابى طالب پسر عموى من است ؟ فرمود: اى محمد، اين فرشته اى است كه آن را به صورت على آفريده ام ودر دل عرش به پرستش من مشغول است، كارهاى نيك

وثواب تسبيح وتقديس او تا روز قيامت براى على بن ابى طالب نوشته مى شود.

بحار الانوار 39 / 98

خدا با زبان على سخن مي گويد

على عليه السلام فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم شنيدم هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند: پروردگارت در شب معراج با چه لغتى با تو سخن گفت ؟ فرمود: با زبان على با من سخن گفت، وبه دلم افكند كه گفتم: پروردگارا ! تو با من سخن گفتى يا على ؟ فرمود: اى احمد، من چيزى هستم نه مانند چيزها، با مردم قياس نمى شوم وبه صفات مشابه آفريدگان وصف نشوم، تو را از نور خود آفريدم و على را از نور تو، بر كمون دلت سركشى كردم و هيچ كس را محبوبتر از على بن ابى طالب در دل تو نديدم، از اين رو با زبان او با تو سخن گفتم تا دلت آرام يابد.

ص: 94

رياض السالكين / 2

خبر فاطمات ازفضا ئل معراجي مولا

فاطمه دختر حضرت رضا عليه السلام، از فاطمه وزينب وام كلثوم دختران موسى بن جعفر عليه السلام، از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام، از فاطمه دختر امام باقر عليه السلام، از فاطمه دختر امام سجاد عليه السلام، از فاطمه وسكينه دختران امام حسين عليه السلام، از ام كلثوم دختر على عليه السلام، از فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم كه فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم شنيدم كه مى فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند به بهشت درآمدم قصرى از در سفيد ميان تهى ديدم كه درى در ويا قوت نشان داشت وبر آن پرده اى آويخته بود، سر برداشتم ديدم بر آن در نوشته: (لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى القوم)، وبر آن پرده نوشته بود: بخ بخ، من مثل شيعة على (به به، كيست مانند شيعه على ؟ !) در آن قصر وارد شدم، قصرى بود از عقيق سرخ ميان تهى، ودرى داشت از نقره كه با زبرجد سبز زيور شده بود، وبر آن در پرده اى آويخته بود، سربرداشتم ديدم بر آن در نوشته است: (محمد رسول الله، على وصى المصطفى) (1).

(1) - بحار الانوار 68 / 76.

دوستى و مهر

رسول خدا(ص ) فرمود: در شب معراج هنگامى كه مرا به آسمان مى بردند، به هر جا مى رسيدم دسته هايى از فرشتگان با اظهار شادى و شادمانى به ديدارم مى آمدند. تا اينكه به جايى رسيدم كه جبرئيل به همراه جمعى از فرشتگان به استقبالم آمدند. آن روز جبرئيل سخنى (كه شنيدنى است ) گفت :

ص: 95

اگر امت تو بر دوستى و مهر على اجتماع مى كردند، خداوند متعال آتش جهنم را نمى آفريد....

عن على : قال لى رسول الله (ص ) يا على ! انه لما اسرى بى الى السما تلقتنى الملائكه بالبشارات فى كل سما حتى لقينى جبرئيل فى محفل من الملائكه فقال : لو اجتمعت امتك على حب على ما خلق الله عزوجل النار...

بحار، ج 40، ص 35.

سخن گفتن خداوند با پيامبرباصوت و لحن مولا اميرالمومنين

3272.پيامبر خداصلى الله عليه وآله: خداوند در شب معراج، درباره على بن ابى طالب، سه چيز بر من وحى كرد: اين كه او سرور مسلمانان است، پيشواى پرهيزگاران است، و رهبر سپيدرويان است.

المعجم الصغير: 2/88، موضح أوهام الجمع والتفريق: 1/191

بخ بخ، من مثل شيعة على...

فاطمه دختر حضرت رضا عليه السلام، از فاطمه وزينب وام كلثوم دختران موسى بن جعفر عليه السلام، از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام، از فاطمه دختر امام باقر عليه السلام، از فاطمه دختر امام سجاد عليه السلام، از فاطمه وسكينه دختران امام حسين عليه السلام، از ام كلثوم دختر على عليه السلام، از فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم كه فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم شنيدم كه مى فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند به بهشت درآمدم قصرى از در سفيد ميان تهى ديدم كه درى در ويا قوت نشان داشت وبر آن پرده اى آويخته بود، سر برداشتم ديدم بر آن در نوشته: (لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى القوم)، وبر آن پرده نوشته بود: بخ بخ، من مثل شيعة على (به به، كيست مانند شيعه على ؟ !) در آن قصر وارد شدم، قصرى بود از عقيق سرخ ميان تهى، ودرى داشت از نقره كه با زبرجد سبز زيور شده بود، وبر آن در پرده اى آويخته بود، سربرداشتم ديدم بر آن در نوشته است: (محمد رسول الله، على وصى المصطفى)

ص: 96

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 65، ص: 77

ملكي شبيه مولا در آسمان

در بعضى از كتب معتبره از حضرت امام جعفر صادق (ع ) روايت كرده است كه حضرت محمد(ص ) فرمود: چون مرا به معراج بردند به آسمان پنجم رسيدم صورت على بن ابى طالب را در آن جا ديدم گفتم : اى حبيب من جبرييل اين چه صورتى است ؟

گفت : اى محمد ملايكه مى خواستند به صورت على بن ابى طالب نگاه كنند، گفتند: پروردگارا مردم دنيا هر صبح و شب از نگاه كردن به على بن ابى طالب بهره مند مى شوند كه پسر عم حبيب تو محمد است و خليفه و امين و وصى اوست ، پس ما را به نگاه كردن به صورت آن حضرت بهره مند كن .

پس حق تعالى صورت آن حضرت را از نور خود آفريد و ملايكه شب و روز آن صورت را زيارت مى كنند و هر صبح و شب به نظر كردن به آن صورت بهره مند مى شوند، پس حضرت صادق (ع ) فرمود: كه چون ابن ملجم ضربت بر سر مبارك آن حضرت زد در همان جاى آن صورت اثر آن ضربت معلوم شد و ملايكه هر صبح و شب كه به آن صورت نگاه مى كنند و اثر ضربت را مشاهده مى نمايند و بر قاتل آن حضرت لعنت مى كنند.

جلاء العيون ص 339

خداوند به پيامبر خدا (ص) در باره على (ع) سه كلمه وحى كرد

خداوند به پيامبر خدا (ص) در باره على (ع) سه كلمه وحى كرد

عبد اللَّه بن اسعد بن زراره از پيامبر خدا (ص) نقل مى كند كه فرمود:

ص: 97

پروردگارم مرا شبى به معراج برد و در باره على (ع) سه چيز وحى كرد: اينكه او پيشواى پرهيزگاران و سرور مؤمنان و رهبر آنهايى است كه دست و صورتشان سفيد است. (كنايه از مسلمانانى است كه با گرفتن وضو، دست و صورت آنان نورانى مى شود)

الخصال / ترجمه جعفرى، ج 1، ص: 179

تاكيدبر ولايت و امامت أمير المؤمنين درهر معراج

امام صادق عليه السّلام فرمودند: حقتعالى حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) صلّى اللَّه عليه و آله را صد و بيست و چهار مرتبه به آسمان برد، و در هر مرتبه به آن حضرت در باره، ولايت و امامت أمير المؤمنين عليه السّلام و ديگر ائمه طاهرين عليهم السّلام زياده از ساير فرائض تأكيد و توصيه نمود.

الخصال / ترجمه جعفرى، ج 2، ص: 425

ليله القدر

اشاره

در شب قدرامورات برپيامبر نازل مي شود و بعد از پيامبر بر اهل البيت (ع)

به درستى كه در شب قدر، تفسير همه امور، سال به سال، بر ولىّ اين امر كه امام است فرود مى آيد، و در آن مأمور مى شود در امر خويش به امورى چند كه چنين و چنين و در امر مردم، به امورى چند همچنين.

و به درستى كه حادث مى شود از براى ولىّ اين امر، علم خاصّ خداى عزّوجلّ و آنچه مكنون و عجيب و مخزون است در هر روز غير از اين، به قدر آنچه از امر در اين شب قدر فرود مى آيد لذا پرونده قبلي بسته و پرونده جديد مفتوح مي گردد

شباهت شب عيد غدير با شب قدر

شباهت شب عيد غدير با شب قدر

شب عيد غدير از يك نظر شبيه ليله القدر است. گاهي انسان به يكديگر تبريك مي گويد، يك شيريني توزيع مي كند؛ گاهي هم ممكن است چند ركعت نمازي كه در كتاب هاي دعا نوشته است، بخواند؛ اينها بهره ضعيفي از عيد ولايت است. اگرمقداري جلوتر رفتيم، مي بينيم راه بازتر است كه ما شب عيد غدير را شبيه ليله القدر بدانيم.

ص: 98

تجلّي همتائي قرآن و عترت (ع) در حديث ثقلين

توضيح مطلب اين است كه: در جريان غدير وجود مبارك رسول گرامي (ص) بعد از نصب وجود مبارك حضرت امير (ع) اين حديث معروف ثقلين را خواندند. اين حديث را مكرر حضرت به اطلاع عموم مسلمانها رساندند كه: انّي تاركم فيكم الثّقلين كتاب الله و عترتي.

بعد هم فرمود: اينها همتا وكفو همند. اگر خداي سبحان لم يكن له كفواً احد است، اما كلام او بدون كفو نيست، چه اينكه وليّ او هم بدون كفو نيست. خدا حتماً بي همتاست؛ كتاب او حتماً با همتاست، وليّ او حتماً با همتاست. همتاي قرآن كريم، عترت طاهرين است. فرمود: اين دو ثقل از هم جدا نيستند و جدا نمي شوند. چه عدّه اي بگويند : حسبنا كتاب الله، چه عدّه اي نگويند؛در هر حال اينها با همند. هم قرآن، جامعه را به عترت دعوت مي كند، و هم عترت،مبيّنان و مفسّران و حاميان و مدافعان و مجريان حدود قرآن كريمند. نه آنها از قرآن جدايند، نه قرآن از آنها جدا؛ انّي تاركم فيكم الثّقلين كتاب الله و عترتي لن يفتر قا حتّي ير دا عليّ الحوض ، اين اصل اوّل.

ابلاغ ولايت علي (ع) به عنوان همتاي قرآن و خلاصه عترت طاهرين (ع) در حادثه غدير

اگر عترت،همتاي قرآن است، و اگر طليعه عترت در غدير پايه گذاري مي شود، و اگر علي (ع) اوّلين عنصر طيّب و طاهر عترت است؛ و اگر اين 13 معصوم را بخواهيد خلاصه كنيد، يك جا به نام علي بن أبيطالب ظهور مي كند؛ درباره اين علي نيز وارد شده است:

يا أيّها الرّسول بلّغ ما انز ل اليك . آنچه درباره ولايت و خلافت و امامت و همتائي علي با قرآن صادر شده است را به مردم ابلاغ بكن. اين مي شود اصل دوّم.

ص: 99

در موردعموم منزله؛ شما مي بينيد در فقه وقتي گفتند: رضاع، كار نسب را مي كند؛ يك فقيه از عموم منزله بهره هاي فراواني مي برد. يك متكلّم، يك مفسّر، يك حكيم مجاز است كه از اين عموم منزله مطالب زيادي استفاده كند. آن عموم منزله فقهي به عهده فقيه است؛ اين عموم منزله به عهده متكلّم، حكيم و مفسّر.

اگر عترت، به منزله قرآن است، و اگر در غدير،جريان ولايت عترت نازل مي شود؛ و اگر شبي كه قرآن نازل مي شود، ليله القدر است و خير من ألف شهر؛ چرا شب و روزي كه ولايت و آيه بلّغ ما انز ل اليك نازل مي شود؛ ليله قدر نباشد، روز قدر نباشد، خير من ألف شهر نباشد ؟!

اندك بودن متاع دنيا و خير كثير

كلّ دنيا يك متاع اندك است ! آنكه دنيا را آفريد، نگفت: زمين يك چيز كوچكي است؛ نگفت: اين 7 طبقه آسمان كم است ! كلّ مجموعه دنيا را فرمود: قل متاع الدّنيا قليل. امّا معارف الهي، فقه الهي، تفقّه در دين، قرآن ياد گرفتن؛ اينها ( حكمت ) است. و من يؤت الحكمه فقد اوتي خيراً كثيراً . اين خداست كه كلّ دنيا را متاع اندك مي داند، و معارف الهي را « خير كثير » ! آن بزرگواران كه از خير كثير بهره بردند، مي گويند: اينها كه دنيا زده اند؛

چو آن كرمي كه در گندم نهان است

زمين و آسمان او همان است

اين گندم هائي كه گاهي در انبار يا غير انبار درآنها كرم مي افتد را ديده ايد؛ خود گندم مگر قطرش چقدر است ! صدر و ذيلش چقدر است ؟! خيلي باشد، 1 سانت؛ هرگز 1 سانت نمي شود. اين كرم كوچكي كه در درون اين گندم رشد كرده؛ يك آسماني دارد، يك زميني دارد كه زمين و آسمان او را خود آن دانه گندم تشكيل مي دهد. آن سقف زبرينش مي شود آسمان او، آن زيرينش مي شود زمين او؛

ص: 100

چه آن كرمي كه در گندم نهان است

زمين و آسمان او همان است

امّا وقتي كه به معارف الهي مي رسيد، مي بينيد رواياتي كه مربوط به بهشت است، مي فرمايد: اگر تمام مردم دنيا، نه مردم يك عصر ! مهمان يك انسان بهشتي بشوند، جا دارد. خانه يك بهشتي در بهشت آنقدر وسيع است كه اگر اهل الدّنيا مهمان او بشوند، مي تواند پذيرائي كند؛ يك چنين عالمي است. آنهائي كه نسبت به آن جهان، يك رائحه اي را استشمام كردند؛ اين شعرها را مي گويند، اين نثر و نظم را دارند: كه كلّ دنيا مثل يك حبّه گندم است، انسان دنيا زده درون اين حبّه گندم،آسمان و زمينش همين است !

باور كردن شباهت عيد غدير با شب قدر

پس ما چند جور مي توانيم از ليله غدير، از يوم غدير استفاده كنيم. يكي اينكه در مصافحات بگوئيم: الحمد للّه الّذ ي جعلنا من المتمسّكين بو لايه علي بن أبيطالب . اين جزء سنن ماست، دستورات ماست؛ بايد بگوئيم، مي گوئيم، ثواب هم مي بريم. تبريك هم مي گوئيم، احياناً اين چند ركعت نمازي هم كه گفتند، مي خوانيم؛ احياناً آن دعاي بعد از نماز هم مي خوانيم؛ امّا اينها ذرّه اي از ذرّات غدير است !! ما اگر بتوانيم يوم غدير را، ليله غدير را باور كنيم كه به منزله ليله القدر است؛ آنوقت چقدر از ولايت استفاده مي كنيم ؟ به چه دليل كمتر از ليله القدر باشد ؟! مگر نفرمود: اينها همتاي همند ؟ مگر نفرمود: اينها هرگز از هم جدا نيستند؟

عدم هيچ گونه تعارض ميان قرآن كريم و عترت طاهرين (ع)

ص: 101

اگر قرآن يك حقيقتي داشته باشد كه عترت طاهرين (معاذ الله) فاقد آن حقيقت باشند؛ فافترقا ! چه اينكه اگر عترت طاهرين يك مطلبي داشته باشند كه قرآن نداشته باشد، (معاذ الله) فافترقا ! اين اوّلين طليعه افتراق است. هر حقيقتي كه در قرآن است، اينها دارا هستند؛ هر چه را اينها دارا هستند، از قرآن گرفتند. اگر قرآن بخواهد به صورت يك انسان در بيايد، مي شود علي و اولاد علي. اگر علي و اولاد علي (عليهم السّلام) بخواهند به صورت يك كتاب تدويني ترسيم بشوند، مي شوند قرآن. كه فرمود: أنا كتاب الله النّاطق .

اگر اينچنين است؛ آنوقت اگر انّا انزلناه في ليله القدرما را به اهميّت شب نزول آگاه مي كند،چرا بلّغ ما انز ل اليك من ربّك ما را به اهميّت شب غدير و روز غدير آگاه نكند ؟! پس ما اين راه را هم داريم، اين راه هم جلوي ما باز است.

نزول روح و ملائكه بر امام

محمد بن ابى عبداللَّه و محمد بن حسن، از سهل بن زياد و محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، همه روايت كرده اند، از حسن بن عبّاس بن حَريش، از امام محمد تقى عليه السلام كه فرمود: «امام جعفر صادق عليه السلام فرمود كه: در بين آن كه پدرم امام محمد باقر در دور خانه كعبه طواف مى نمود، ناگاه مردى نقاب بسته پيدا شد، كه او را مقدّر شده بود (يعنى: خدا آن نقابْ بسته را به نزد پدرم آورده بود و از براى آن حضرت چنين مقدّر فرموده بود. و مراد اين است كه آن ملاقات، از اتّفاقات خدايى بود كه كسى آن را گمان نداشت). پس هفت شوط طواف را بر پدرم قطع نمود (و نگذاشت كه آن را تمام كند)، تا آن كه او را در خانه اى كه در پهلوى صفا بود، داخل گردانيد. بعد از آن به سوى من فرستاد و من كه رفتم، همه سه نفر بوديم: من و آن مرد و پدرم. پس گفت: مرحبا خوش آمدى يا ابن رسول اللَّه، بعد از آن دست خويش را بر سر من گذاشت و گفت: خدا در تو بركت دهد و خير تو را زياد گرداند اى امين خدا، بعد از پدران خويش. و بعد از آن كه از اين فارغ شد، به حضرت پدرم عرض كرد كه: اى ابوجعفر، اگر خواهى تو مرا خبر ده، و اگر خواهى من تو را خبر دهم، و اگر خواهى تو از من سؤال كن، و اگر خواهى من از تو سؤال مى كنم، و اگر خواهى تو به من راست بگو، و اگر خواهى من به تو راست گويم.

ص: 102

پدرم فرمود كه: هر يك از اين را مى خواهم. آن مرد گفت كه: پس بپرهيز از آن كه زبانت سخن كند در نزد سؤال من، به امرى كه غير آن را براى من در دل پنهان مى دارى (يعنى: به جهت تقيّه به خلاف اعتقاد خويش با من سخن مگو). پدرم فرمود كه: جز اين نيست كه اين را كسى مى كند كه در دل او دو علم باشد كه يكى از آنها با صاحب خود مخالفت داشته باشد؛ زيرا كه خداى عزّوجلّ ابا فرموده است از آن كه او را علمى باشد كه در آن اختلاف باشد.

آن مرد گفت كه: سؤال من همين است و تو قدرى از آن را بيان نمودى (يعنى: سؤال من مركّب است از دو چيزى كه آن كه در علم خدا اختلاف جائز است يا نه و بر تقدير عدم جواز اين، علم در نزد كيست)، و خبر ده مرا از اين علم كه در او اختلافى نيست، كيست كه آن را مى داند؟

پدرم عليه السلام فرمود كه: امّا مجموع علم در نزد خداست- جلّ ذكره- و امّا آنچه بندگان را از آن چاره اى نيست كه امر ايشان بى آن منسّق و منتظم نمى شود، در نزد اوصياست. حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: پس آن مرد، نقاب خود را گشود و روى خويش را باز نمود و درست نشست، و آثار بشاشت و سرور در روى او ظاهر گرديد، و گفت: همين را مى خواستم و براى همين آمده ام. تو گمان كردى كه دانش آنچه در آن اختلافى نيست از علم، در نزد اوصياست، پس بگو كه اوصيا چگونه آن علم را مى دانند و طريق آموختن و حُصُول آن، چه وضع مى باشد؟

ص: 103

پدرم فرمود كه: چنانچه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را مى دانست كه از فرشتگان مى شنيد، مگر آن كه ايشان نمى بينند آنچه را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى ديد (چه، آن حضرت جبرئيل و ساير

فرشتگان را مى ديد و اوصيا ايشان را نمى ديدند، بلكه آواز ايشان را مى شنيدند)؛ زيرا كه آن حضرت پيغمبر بود و ايشان محدّث بودند. و مگر آن كه پيغمبر به سوى خداى جلّ جلاله مى خراميد و بر او وارد مى شد، پس وحى را مى شنيد (يعنى: بلاواسطه) و ايشان نمى شنوند.

آن مرد گفت: راست گفتى يا ابن رسول اللَّه، ليكن زود باشد كه مسأله دشوارى را به نزد تو آورم. مرا خبر ده از اين علم كه با اوصياست، آن را چه مى شود كه ظاهر نمى شود، چنانچه با رسول خدا صلى الله عليه و آله ظاهر مى شد؟

حضرت فرمود كه: پس پدرم عليه السلام خنديد و فرمود كه: خدا ابا فرموده كه مطّلع سازد بر علم خويش، مگر آن كس را كه براى ايمان به او آزموده باشد، چنانچه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله واجب گردانيد و حكم فرمود كه: بر اذيّت و آزار قوم خويش صبر كند، و با ايشان جهاد نكند، مگر به امر آن جناب. پس چه بسيار از امور مكتومه بود كه پيغمبر آن را پوشيد تا آن كه به آن حضرت گفته شد كه: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» «1»، يعنى: «پس آشكارا كن آنچه را كه به آن امر مى شوى (و امر را چنان آشكارا كن كه محو نشود (چنانچه شكاف آبگينه سر به هم نمى آورد. چه، صدع در اصل لغت، به معنى شكستن شيشه است) و رويگردان از شرك آورندگان» (و به سخن ايشان التفات مكن). و به خدا سوگند، كه اگر پيش از آن، حق را آشكارا مى نمود، هر آينه ايمن بود، وليكن آن حضرت در طاعت خدا نظر مى نمود، و از مخالفت آن جناب مى ترسيد. پس براى همين باز ايستاد و من بسيار دوست مى دارم كه چشم هاى تو با مهدى اين امّت باشد، و بر آن حضرت افتد، و ببينى كه فرشتگان با شمشيرهاى آل داود در ميان آسمان و زمين ارواح كافرانى را كه مرده باشند، عذاب كنند و ارواح امثال ايشان را از زندگان، به ايشان ملحق سازند.

ص: 104

بعد از آن، مرد شمشيرى را بيرون آورد و عرض كرد كه بگير (يا بيا). به درستى كه اين شمشير، از آنهاست. حضرت فرمود كه: پدرم فرمود، يا فرمود در حالتى كه متوجّه به سوى من بود: بلى، چنين است، قسم به آن كسى كه محمد صلى الله عليه و آله را بر تمام آدميان برگزيد.

حضرت فرمود كه: پس آن مرد نقابْ بسته، نقاب خويش را برگردانيد و گفت: منم الياس و تو را از امر تو سؤال نكردم، و حال آن كه با من در باب آن، جهالتى باشد، غير از آن كه من

دوست داشتم كه اين حديث قوّتى باشد براى اصحاب تو در مناظره با خصم، و زود باشد كه تو را خبر دهم به آيه اى كه تو آن را مى شناسى و مى دانى كه اگر اصحاب تو به آن آيه، با خصم گفت وگو كنند، بر ايشان ظفر يابند و غالب شوند.

حضرت فرمود كه: پدرم به الياس فرمود كه: اگر مى خواهى تو را به آن آيه اى كه اراده دارى خبر دهم و بگويم كه چه آيه است؟ الياس گفت: خواهان آن هستم. پدرم گفت: به درستى كه شيعيان ما، اگر به مخالفان ما بگويند كه خداى عزّوجلّ به رسول خويش مى فرمايد: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»، تا آخر سوره «2». «به درستى كه ما فرو فرستاديم اين قرآن مشهور و معروف را (از لوح محفوظ به آسمان دنيا) در شب قدر (كه شب نوزدهم يا بيست و يكم يا بيست و سيّم ماه مبارك رمضان است، و در بيت المعمور، سپرده روح الأمين در مدّت بيست و سه سال، كه زمان رسالت پيغمبر بود، كه در آن زنده بود آيه آيه و سوره سوره به حسب مصالح، بر آن حضرت فرود آورد، يا ابتداى نزول آن از لوح به دنيا در اين شب بود، و اين قول با بودن مبعث روز بيست و هفتم رجب و نزول قرآن در آن درست نمى آيد) و چه چيز دانا گردانيد تو را تا بدانى كه چيست شب قدر؟ شب قدر بهتر است از هزار ماه (كه عبارت است از هشتاد و سه سال و چهار ماه كه ايّام سلطنت بنى اميّه لعنهم اللَّه است)، فرود آيند (بر سبيل استمرار در هر سال) فرشتگان و روح (كه فرشته اى است بزرگ تر از روح الأمين چنان كه گفته اند، يا روح الأمين) در آن شب به زمين به فرمان پروردگار خويش از براى هر كارى كه حق تعالى قضا فرموده، نيست اين شب، مگر سلامتى» (يا سلام، به جهت كثرت سلام فرشتگان در آن تا دميدن سفيده صبح).

ص: 105

پس آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله چيزى مى دانست كه آن را در اين شب نداند، يا جبرئيل عليه السلام آن را در غير اين شب به نزد او آورد؟ (حاصل مراد، آن كه علم رسول خدا صلى الله عليه و آله همه از نزد خداى تعالى بود كه به او مى رسيد يا در شب قدر يا در غير آن و غير از آن حضرت را علمى نبود كه از غير خدا باشد). پس به درستى كه مخالفان زود باشد كه بگويند: نه (چه، ايشان اعتراف دارند كه آن حضرت آنچه مى دانست، يا در شب قدر به او تعليم مى شد، يا در غير آن از ساير اوقات در سال، به وساطت جبرئيل عليه السلام. پس اگر بگويند: نه) به ايشان بگو كه: آيا آنچه را دانست چاره اى

از اظهار آن بود (و مى توانست كه آن را اظهار نكند؟) پس خواهند گفت: نه، و چون اين را گفتند، به ايشان بگو كه: اختلافى بود در آنچه رسول خدا از علم خداى عزّ ذكره اظهار نمود؟

پس اگر بگويند: نه، پس به ايشان بگو كه: هر كه به حكم خدا حكم كند كه در آن حكمى كه كرده، اختلافى باشد، آيا با رسول خدا صلى الله عليه و آله مخالفت كرده؟ خواهند گفت: آرى، پس اگر بگويند: نه، سخن اوّل خويش را باطل كرده اند (چه در اوّل گفتند كه در كلام رسول خدا اختلافى نبود). پس به ايشان بگو كه: «ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» «3»، يعنى:

«تأويل و تفسير متشابه را (كه منشأ اختلاف است)، كسى نمى داند، مگر خدا و مگر راسخين در علم». پس اگر بگويند كه راسخين در علم كيانند؟ بگو كه: آن كه در علمش مختلَف نباشند (به اين كه در امرى در زمانى حكمى از او صادر نشود، و بعد از آن، در همان امر و همان زمان، حكمى ديگر كه مخالف حكم اوّل باشد از او سر زند).

ص: 106

پس اگر بگويند كه: آن كه در علم او اصلًا اختلافى نيست، كيست؟ بگو كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله صاحب چنين علمى بود. پس آيا رسول صلى الله عليه و آله اين علم را به مردم رسانيد يا نرسانيد؟ پس اگر بگويند كه: رسانيد، بگو كه: آيا كه پيغمبر صلى الله عليه و آله كه رحلت نمود، خليفه بعد از او مى دانست علمى را كه در آن اختلاف نباشد، پس اگر بگويند: نه، بگو كه: خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله بايد كه من عنداللَّه مؤيد باشد، و رسول خدا صلى الله عليه و آله خليفه خود نمى گرداند مگر آن كس را كه به حكم او حكم كند، و مگر آن كه را كه مثل او باشد در جميع صفات، مگر پيغمبرى. و اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين بوده كه در علم خويش كسى را خليفه نفرموده، كسانى را كه در اصلاب مردان بوده اند از آنان كه بعد از او موجود شده و مى شوند، ضايع نموده.

پس اگر به تو بگويند كه: علم رسول خدا صلى الله عليه و آله از قرآن بوده، بگو: «حم* وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ* إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ* فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ* أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا [مُرْسِلِينَ]» (و آنچه از قرآن كه طىّ ذكر آن در اينجا شده، اين است كه: «إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ* فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ* أَمْراً مِنْ عِنْدِنا» «4»)، يعنى: «سوگند به حكمت و حلم و حمايت و ملك و مجد و منّت ما (بنابر بعضى از تفاسير)، و به اين كتاب روشن يا روشنى بخش (يعنى: قرآن) كه به درستى و حقيقت كه ما فرو فرستاديم آن را در شبى با بركت و عظمت (كه شب قدر است). به درستى كه ما هستيم بيم كنندگان. در آن شب جدا كرده شود و فيصل داده شود هر كارى كه حكم كرده شده (و محكم گرديده شده در همه سال، در هر سال بر سبيل استمرار و اتّصال؛ زيرا كه فعل مضارع (يعنى: يفرق) دلالت بر تجدّد و حدوث دارد، و آن مستلزم استمرار است) در حالتى كه اين امر، حكيم (يا مقصود از آن) امرى است كه حاصل است از نزد ما. به درستى كه ما هستيم فرستندگان».پس اگر به تو بگويند كه: خداى عزّوجلّ فرشتگان را نمى فرستد مگر به سوى آن كه پيغمبر باشد، بگو كه: اين امر حكيم، كه در آن شب جدا مى شود از فرشتگان و روح كه فرود مى آيند به حكم آيه كريمه سوره قدر، آيا از آسمان به سوى آسمانى ديگر، يا از آسمان به سوى زمين است؟ پس اگر بگويند كه: از آسمان به سوى آسمانى ديگر فرود مى آيد، فاسد است؛ زيرا كه در آسمان، كسى نيست كه از طاعت به سوى معصيت رجوع كند؛ چه اهل آن فرشتگانند و مرتكب معصيت نمى شوند كه محتاج به منع و زجر باشند. پس اگر بگويند كه: از آسمان به سوى زمين فرود مى آيد، و حال آن كه اهل زمين، محتاج ترين خلائق اند به سوى اين، بگو كه: آيا ايشان را چاره اى مى باشد از سيّد و بزرگى كه به سوى او محاكمه كنند.

ص: 107

پس اگر بگويند كه: خليفه (يعنى: سلطان عصر و خلفاى جور حاكم ايشان است)، بگو كه:

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» تا «خالِدُونَ» «5»، يعنى: «خدا دوست و يار كسانى است كه ايمان آورده اند و متولىّ امر ايشان است، بيرون مى آورد ايشان را به توفيق و هدايت، از تاريكى هاى كفر و ضلالت به سوى نور ايمان (كه هدايت به آن است)، و آنان كه كافر شده اند (و حقّ را پوشيده اند)، دوستان ايشان شياطين اند، و ساير اهل ضلالت و غوايت (كه طاغوت بر ايشان اطلاق مى شود)، بيرون مى آورند اين طواغيت، كافران را از نور ايمان به سوى تاريكى هاى كفر و ضلالت (اين گروه طاغوت، با كافران ملازمان آتش دوزخ اند) و ايشان در آن آتش جاويد مانندگانند» (كه از آن بيرون نخواهند آمد).

و حضرت فرمود كه: به جان خودم سوگند كه در زمين و در آسمان، هيچ ولىّ و دوستى از براى خداى عزّ ذكره نيست، مگر آن كه مؤيّد است (كه خدا او را تأييد و تقويت فرموده)، و هر كه مؤيّد شد، خطا نمى كند، و هيچ دشمنى از براى خداى عزّ ذكره در زمين نيست، مگر آن كه مخذول است (كه خدا او را به خود واگذاشته)، و هر كه مخذول شد، درست نمى رود و صواب نمى گويد. و چنانچه ناچار است كه امر از آسمان فرود آيد تا اهل زمين به آن حكم كنند، همچنين چاره اى نيست از اين كه بايد والى و حافظى باشد.

پس اگر بگويند كه ما، اين والى را نمى شناسيم (يا اين مطلب را نمى فهميديم)، به ايشان بگو كه: هر چه دوست داريد و خواهيد، بگوييد كه: خدا، ابا فرموده بعد از محمد كه بندگان راوا گذارد، و حال آن كه حجّتى بر ايشان نباشد.

ص: 108

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: پس الياس ايستاد (به جهت تعظيم و رعايت ادب)، يا توقّفى كرد، بعد از آن گفت: يا ابن رسول اللَّه، در اينجا بابى است كه خفايى دارد، مرا خبر ده، كه اگر بگويند كه: قرآن، حجت خداست، چه جواب مى گويى؟ پدرم فرمود كه: در اين هنگام به ايشان مى گويم كه: قرآن، سخن گو نيست كه امر و نهى كند، وليكن قرآن را اهلى است كه امر و نهى مى كنند، و نيز مى گويم كه: بعضى از اهل زمين را مصيبتى رسيده (يعنى: قضيّه مشكله و مسأله معظله روى داده) كه حكم آن در سنّت پيغمبر و در حكم اتّفاقى كه در آن اختلاف نباشد، نيست و در قرآن نيز مذكور نيست، و خدا به جهت علمى كه به اين فتنه و آزمايش دارد، ابا فرموده كه چنين چيزى در زمين ظاهر شود، و در حكم خدا چيزى كه آن را ردّ كند و اندوه را از اهل آن برطرف نمايد، نباشد.

الياس گفت: در اينجا بر خصم غالب مى شويد. يا ابن رسول اللَّه، گواهى مى دهم كه خداى عزّ ذكره به يقين دانسته و علم دارد به آنچه به خلق مى رسد از هر مصيبتى در زمين كه خارج از نفس ايشان است، چون مال يا در نفس هاى ايشان از دين يا غير آن، پس قرآن را وضع نموده تا دليل بر آن و حكم آن باشد. بعد از آن، الياس گفت كه: يا ابن رسول اللَّه، آيا مى دانى كه قرآن دليل چيست؟ حضرت باقر عليه السلام فرمود: آرى، مجمل همه حدود خدا در آن است، و تفسير و بيان آنها نزد حاكم و امام است. بعد از آن فرمود كه: خدا ابا فرموده از اين كه بنده اى را مبتلا گرداند به مصيبتى در دين، يا در نفس، يا در مال آن بنده و در زمين خدا، حاكمى از جانب او نباشد كه در اين مصيبت به صواب حكم كند.حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: الياس به پدرم گفت كه: امّا در اين باب كه اثبات امام است به سوره قدر و غير آن، از آنچه مذكور شد، بر دشمن غالبيد به حجّتى كه داريد، مگر آن كه دشمن شما بر خدا افترا بندد، و بگويد كه: خداى جلّ ذكره را حجّتى نيست، وليكن مرا خبر ده از تفسير «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ» «6»، يعنى: [ «نرسيده و نخواهد رسيد هيچ بليّه در زمين و نه در نفس هاى شما، مگر آن كه در لوح محفوظ ثبت شده، پيش از آن كه نفسها يا آن مصيبت را بيافرينيم] تا اندوهگين نشويد و غم نخوريد بر آنچه از شما فوت شده». حضرت باقر عليه السلام فرمود كه: اين آيه، از جمله آن چيزهاست كه على عليه السلام به آن مخصوص گرديده (و مراد، اين است كه على عليه السلام مخاطب است به اين خطاب كه در باب فوت امامت ظاهرى و اظهار حق باطنى اندوه نخورد). «وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» «7»، يعنى: «شادمان مگرديد به آنچه داد شما را».

ص: 109

حضرت باقر عليه السلام فرمود كه: اين آيه نازل شد در شأن ابى فلان (يعنى ... و ياران او ...) يكى مقدّم است و يكى مؤخّر (اما مقدّم، خلافت على است كه پيش از فوت رسول تصريح به آن شد، و امّا مؤخّر، فتنه خلافت ... است كه بعد از وفات رسول برپا كردند و حضرت هر دو را بيان فرموده و مى فرمايد:) غم مخوريد بر آنچه شما را فوت شده از آنچه على عليه السلام به آن مخصوص بود، و شاد مشويد به آنچه به شما داده از آن فتنه اى كه بعد از رسول خدا شما را عارض شد.

پس الياس گفت كه: شهادت مى دهم به اين كه شما صاحبان حكمى هستيد كه اختلافى در آن نيست. بعد از آن، بر خاست و رفت و او را نديدم» (يعنى: از نظر غايب شد).

تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)، ج 1، ص: 769-ص: 781

(1). حجر، 94.

(2). قدر، 1-/ 5.

(3). آل عمران، 6.

(4). دخان، 1- 5.

(5). بقره، 257.

(6). حديد، 23.

(7). همان.

شب قدر نزول امور سال بر امام

- امام صادق (ع) فرمود: در اين ميان كه پدرم نشسته بود، چند تن هم نزد او بودند، بدون انتظار چنان خنديد كه دو چشمش پر از اشك شد و سپس فرمود: مى دانيد چه مرا به خنده آورد؟ فرمود:

گفتند: نه، فرمود: ابن عباس گمان كرده كه در زمره كسانى است كه گفته اند: «رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» «پروردگار ما خدا است و سپس بر آن استقامت كردند» من به او گفتم: تو فرشته ها را ديدى اى پسر عباس كه به تو خبر دهند در دنيا و آخرت دوست تو هستند و تو از بيم و اندوه آسوده اى؟

ص: 110

در جواب گفت: خداى تبارك و تعالى فرمايد (10 سوره حجرات): «همانا مؤمنان همه برادرند» پس همه امت در آن داخلند، من خنديدم و گفتم:

اى ابن عباس راست گفتى، تو را به خدا آيا در حكم خدا جل ذكره اختلافى هست؟ گفت: نه، گفتم: بگو بدانم، چه رأى مى دهى در باره مردى كه با شمشيرِ خود انگشتان مردى را انداخته و رفته و مرد ديگر آمده و كفِ آن انگشت بريده را انداخته و او را نزد تو آوردند و تو قاضى هستى، در باره او چه حكم كنى؟، در جواب گفت: به آن كه دست او را از مچ انداخته مى گويم: ديه كف او را بده و به آن كه دستش بريده شده مى گويم: با او به هر چه خواهى نسبت به ديه كف تنها (بدون انگشتان) مصالحه كن و او را نزد دو عادل برم (يا او را نزد دو عادل بر (خ ل) براى آنكه بواسطه نبودن انگشت نقصان ديه اصلى را معين كنند و به آن كه دست را انداخته برگردانند). من گفتم: اختلاف در حكم خدا وارد شد و گفته اول خود را نقض كردى.

خدا نخواسته در ميان خلقش موجبِ حدّى پديد شود كه تفسير و حكم معينى در زمين نداشته باشد بايد آنكه كف را بريده قصاص كرد و كف او را بريد و ديه انگشتان را به او رد كرد حكم خدا در شبى كه امر او نازل شد چنين است و اگر پس از آنكه آن را از رسول خدا (ص) شنيدى انكار كنى خدا تو را به دوزخ برد، چنانچه تو را كور كرد، روزى كه ولايت على (ع) و حكم الهى را بر او منكر شدى.

ص: 111

ابن عباس: به همين جهت چشمم كور شد (اين كلام اعتراف او است براى حضرت باقر و بعضى آن را حمل بر انكار كرده اند- از مجلسى ره).

امام باقر: تو از كجا اين را مى دانى؟ (ابن عباس:) به خدا چشم من كور نشد مگر از سيلى پَرِ فرشته، فرمود: من خنديدم و او را در آن روز به حال رها كردم چون دچار سستى عقل بود و سپس به او برخوردم و گفتم: اى پسر عباس، هيچ گاه چون ديروز به راستى سخن نكردى، گفتى كه: على بن ابى طالب (ع) به تو فرموده است:

شب قدر در هر سالى هست و در آن شب امور سال نازل مى شود و آن امور پس از رسول خدا (ص) واليانى دارد، تو گفتى: آنها كيانند، و او فرمود: من و يازده كس از صلب من كه همه امام و محدث هستند، تو گفتى: به رأى من شب قدر نباشد جز با رسول خدا (ص) و آن فرشته كه با على (ع) حديث مى كرد بر تو عيان شد و به تو گفت: اى عبد الله دروغ مى گوئى، آنچه را على (ع) باز گويد من به دو چشم خود ديدم- ولى او به چشم خود نديده ولى با دل دريافته و با گوش شنيده- سپس با پرش به تو سيلى زد و تو كور شدى. ابن عباس گفت: ما در هر چه اختلاف داريم حكمش با خدا است، من گفتم: حكم خدا موافق حكم كسى است كه در يك موضوع دو رأى مختلف دارد؟ جواب گفت: نه، من گفتم: در اينجا است كه خود هلاك شدى و ديگران را هلاك كردى.

ص: 112

أصول الكافي / ترجمه كمره اى، ج 2، ص: 259-ص: 261

فرود تفسير همه امور سال به سال بر ولىّ امر

و به همين اسناد از امام محمد باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: «خداى عزّوجلّ در باب شب قدر فرموده است كه: «فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» «1»». حضرت فرمود كه: «خدا مى فرمايد كه: هر امر محكمى در شب قدر فرود مى آيد. و محكم، دو چيز نيست، بلكه آن يك چيز است. پس هر كه حكم كند به چيزى كه در آن اختلافى نباشد، به حكم خداى عزّوجلّ حكم كرده است. پس هر كه حكم كند به چيزى كه در آن اختلافى باشد و چنان بيند كه صوابْ كار است، به حكم طاغوت حكم كرده است. به درستى كه در شب قدر، تفسير همه امور، سال به سال، بر ولىّ اين امر (كه امام است) فرود مى آيد، و در آن مأمور مى شود در امر خويش به امورى چند كه چنين و چنين (كنايه است از آن) و در امر مردم، به امورى چند همچنين.

و به درستى كه حادث مى شود از براى ولىّ اين امر، علم خاصّ خداى عزّوجلّ و آنچه مكنون و عجيب و مخزون است در هر روز غير از اين، به قدر آنچه در اين شب فرود مى آيد از امر». بعد از آن، اين آيه را خواند كه: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» «2»، يعنى: «و اگر بودى آنچه در زمين است از درختان، قلم ها و درياى محيط (با وسعتى كه دارد) مداد دهد آن را از پس آن، و بعد از

ص: 113

فناى آب مداد شده آن، هفت درياى ديگر مانند آن، و به آن قلم ها و اين مدادها كتابت كنند، علوم خدا به پايان نرسد و تمام نشود. به درستى كه خدا، غالب است بر هر چيز و داناست به همه چيز» (كه چيزى از فرمان و علم و حكمت او بيرون نيست).

__________________________________________________

(1). دخان، 4.

(2). لقمان، 27.

تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)، ج 1، ص: 787

اعتراف به شب قدراعتراف به امامت

امام باقر (ع) فرمود: آنچه را از قشون شياطين و همسران آنها ببينيد كه خدايشان بر اهل ضلالت بر انگيخته بيشتر است از فرشته هائى كه خدا براى خليفه خود كه مبعوث او است براى عدل و صواب ملاحظه كنيد (آنچه از جنود شياطين كه خدا برانگيخته با جان خود اهل شقاوت را زيارت كنند بيشترند از فرشته هائى كه خليفه خدا مبعوث براى عدل و صواب را زيارت كنند- تصحيح مجلسى ره)، گفته شد: اى ابا جعفر چگونه چيزى بيش از ملائكه باشد؟ فرمود: چنانچه خداى عز و جل خواسته، سائل گفت: يا ابا جعفر اگر من اين حديث را به برخى از شيعه باز گويم محققاً منكر آن شوند، امام فرمود: چطور منكر آن شوند؟ گفت: مى گويند:

ملائكه از شياطين بيشترند، فرمود: راست گفتى، آنچه گويم خوب بفهم: به راستى روز و شبى نگذرد جز آنكه همه جن و شياطين ائمه ضلالت را زيارت كنند و به شماره آنان از ملائكه امام حق را زيارت كنند تا چون شب قدر شود و همه فرشته ها به آستان ولى امر فرود آيند خدا بيافريند- يا فرمود: فراهم آورد- از شياطين به شماره آنها و ديدن كنند از سرپرست گمراهى و براى او جادوگرى و دروغ بياورند تا آنجا كه شايد صبح كند و بگويد: من چنان و چنين ديدم و اگر خود او از ولى امر و حجت بر حق در اين باره بپرسد در جوابش فرمايد: من شيطانى را ديدم كه به تو چنين و چنان گزارش داد تا به خوبى جريان او را برايش شرح دهد و ضلالت و گمراهى كه در وى اندر است براى او روشن كند و به حق خدا هر كه شب قدر را باور دارد مى داند كه آن مخصوص ما است براى فرموده رسول خدا (ص) به على (ع) در بستر مرگ خويش (خطاب به مسلمانان): اين است (يعنى على ع) ولىّ و سرپرست شما بعد از من از او اطاعت كنيد تا هدايت شويد ولى كسى كه ايمان ندارد بدان حقيقتى كه در شب قدر است منكر است و هر كه به شب قدر معتقد است و با ما هم رأى نيست اگر بخواهد راست گفته باشد راهى ندارد جز اينكه اعتراف كند شب قدر از آن ما است و اگر بدان اعتراف نكند دروغگو است، خداى عز و جل محققاً بزرگوارتر است از اينكه دستورها را با روح و فرشته ها براى يك كافر فاسقى فرو فرستد، بنا بر اين اگر بگويد: آن امر الهى به خليفه اى نازل مى شود كه وى بدو مى گرود. اين گفتارشان پشيزى ارزش ندارد و بى اساس است، و اگر بگويند: شب قدر هست و چيزى نازل نمى شود به كسى، پس نمى شود كه چيزى نازل شود به ناچيز، و اگر بگويند- و محققاً خواهند گفت- كه: اين داستان شب قدر چيزى نيست، محققاً به وادى گمراهى دورى پرت شدند.

ص: 114

أصول الكافي / ترجمه كمره اى، ج 2، ص: 281 -ص: 282

علم وشب قدر

راوى گفت كه: مردى به خدمت امام محمد باقر عليه السلام عرض كرد كه: يا ابن رسول اللَّه، بر من غضب مكن. حضرت فرمود كه: «براى چه غضب كنم؟» عرض كرد كه: به جهت آنچه مى خواهم كه تو را از آن سؤال كنم. فرمود كه: «آنچه مى خواهى سؤال كنى، بگو». عرض كرد كه: غضب نمى فرمايى؟ فرمود كه: «سؤال كن كه غضب نمى كنم». آن مرد عرض كرد كه:

مرا خبر ده از فرموده خويش در باب شب قدر و فرود آمدن فرشتگان و روح به سوى اوصياى پيغمبر، كه آيا آن امرى را كه پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله نمى دانسته، به نزد ايشان مى آورند، يا امرى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى دانسته، به نزد ايشان مى آورند و حال آن كه من مى دانم يا تو مى دانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رفت و چيزى از علم آن حضرت نبود كه على عليه السلام آن را حفظ نكرده باشد و در دل خويش جا نداده باشد.

حضرت باقر عليه السلام فرمود كه: «اى مرد، من و تو را چه فايده از اين سؤال و جواب آن حاصل مى شود كه باعث شده كه تو بر من داخل شوى؟» (يعنى: كى تو را به اينجا فرستاده كه از اين مقوله سؤال كنى؟).

سائل عرض كرد كه: قضاى خدا مرا بر تو داخل كرده براى طلب كردن دين. حضرت فرمود: «چون چنين است، پس بفهم آنچه را كه به تو مى گويم. به درستى كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله را به آسمان بردند، فرود نيامد تا آن كه خداى جلّ ذكره، علم آنچه را كه بود و آنچه خواهد بود، او را اعلام فرمود، و بسيارى از اين علوم كه به آن حضرت تعليم داده، مجملات بود كه تفسير و بيان آنها در شب قدر مى آمد. و على بن ابى طالب نيز همچنين بود كه مجملات علم را دانسته بود و تفسير آنها در شب هاى قدر مى آمد؛ چنانچه آن علم با رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و به همين طريق كه از خدا تعليم گرفته بود، به على عليه السلام تعليم داد».

ص: 115

سائل عرض كرد كه: آيا در مجملات تفسيرى نبود؟ حضرت فرمود: «بلى، تفسير بود، وليكن جز اين نيست كه اين تفسير با امرى بود كه از جانب خداى تبارك و تعالى مى آمد در شب هاى قدر به سوى پيغمبر و اوصياى او كه چنين و چنين بكن، ايشان آن امر را دانسته بودند وليكن مأمور شدند كه در آن، به چه كيفيّت عمل كنند».

سائل مى گويد كه: عرض كردم كه: اين را از براى من بيان فرما. حضرت فرمود كه: «رسول خدا از دنيا نرفت، مگر در حالتى كه حافظ مجمل علم و تفسير آن بود». عرض كردم كه: پس آنچه در شب هاى قدر به او مى رسيد، علم چه چيز بود؟ حضرت فرمود كه: «امر و آسانى در آنچه دانسته بود» (ملخص بيان تفسير آن حضرت، آن كه حضرت رسول(صلي الله عليه و آله)، علم كلّى داشت و در شب قدر تشخيص و تعيين آن مى شد، و وضع مى گرديد كه او را ميّسر مى گرديد كه به مردم بفهماند. و داستان اين، چون داستان متعلّم است كه علم را تعليم مى كند و مى فهمد، وليكن او را ميّسر نيست كه آن را به غير تعليم دهد، امّا چون در ذهن او متعيّن شود به طور جزئيّت و به اطراف آن احاطه نمايد، او را تعليم غير ممكن مى شود).

سائل عرض كرد كه: پس آنچه ايشان را در شب هاى قدر حادث مى شود، علمى است غير از آنچه پيش دانسته اند؟ حضرت فرمود كه: «اين از جمله آنهاست كه پيغمبر و ائمه مأمورند به كتمان آن، و بايد كه به كسى نگويند و تفسير آنچه را كه از آن سؤال كردى، غير از خداى عزّوجلّ كسى نمى داند». سائل عرض كرد كه: آيا اوصيا مى دانند آنچه را كه پيغمبران ايشان نمى دانند؟ حضرت فرمود: «نه، زيرا كه چگونه مى شود كه وصيّى غير علم آنچه را كه به سوى او وصيت شده، بداند».

ص: 116

سائل عرض كرد كه: آيا ما را مى رسد كه بگوييم كه: يكى از اوصيا مى داند آنچه را كه ديگرى از ايشان نمى داند؟ حضرت فرمود: «نه، هيچ پيغمبرى از دنيا نرفت، مگر آن كه علمى كه داشت، در جوف وصى او (كه مراد از آن نفس ناطقه است) قرار گرفت. و جز اين نيست كه فرشتگان و روح، در شب قدر فرود مى آيند، با آن حكمى كه در ميان بندگان، به آن حكم مى شود». سائل عرض كرد كه: آيا اين حكم را دانسته بودند؟ حضرت فرمود: «بلى، آن را دانسته بودند، وليكن بر امضا و اجراى چيزى از آن استطاعت آن نداشتند تا آن كه در شب هاى قدر، مأمور شوند كه به چه كيفيت كار كنند تا سال آينده».

سائل عرض كرد كه: يا ابا جعفر، نمى توانم كه اين را انكار كنم. حضرت باقر عليه السلام فرمود كه:

«هر كه اين را انكار كند، از ما نيست». سائل عرض كرد كه: يا اباجعفر، مرا خبر ده كه آيا پيغمبر را در شب هاى قدر چيزى مى آمد كه آن را ندانسته باشد؟ حضرت فرمود كه: «حلال نيست تو را كه از اين سؤال كنى، امّا علم آنچه بوده و آنچه خواهد بود. هيچ پيغمبرى و وصيّى نمى ميرد، مگر آن كه وصيّيى كه بعد از اوست، آن را مى داند و امّا اين علم كه تو از آن سؤال مى كنى (كه عبارت است از علم به خصوصيات شب قدر، از محتوميّت آنچه محتوم نبوده و بدا) به درستى كه خداى عزّوجلّ ابا و امتناع فرموده از آن كه، غير از پيغمبران و اوصيا را بر آن مطلّع گرداند».

سائل عرض كرد كه: يا ابن رسول اللَّه، چگونه بشناسم كه شب قدر در هر سال مى باشد؟

ص: 117

حضرت فرمود كه: «چون ماه رمضان بيايد، سوره دخان را در هر شب، صد مرتبه بخوان. پس چون شب بيست و سيم بيايد، البته تو نظر خواهى كرد به سوى آنچه موجب تصديق اين باشد، كه از آن سؤال كردى».

تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)، ج 1، ص: 801-802

شب قدر از اول خلقت

و از امام محمد باقر عليه السلام روايت است كه آن حضرت فرمود كه: «هر آينه خداى جلّ ذكره شب قدر را آفريد در اوّل آفريدن دنيا، و آفريد در آن شب، اول پيغمبرى را كه موجود مى شد، و اوّل جانشين پيغمبرى را كه به هم مى رسيد. و به تحقيق كه خدا حكم فرموده كه در هر سال، شبى باشد كه فرشتگان در آن فرود آيند با بيان تمام امور كه اتّفاق مى افتد تا مثل آن شب از سال آينده. و هر كه اين را انكار كند، علم خداى عزّوجلّ را بر او ردّ كرده است؛ زيرا كه پيغمبران و رسولان و محدّثان برپا نمى باشند، مگر اين كه بر ايشان حجّتى باشد به وساطت آنچه به ايشان مى رسد در اين شب، يا حجّتى كه جبرئيل عليه السلام در اوقات ديگر به نزد ايشان مى آورد».

راوى مى گويد كه: گفتم: محدَّثان نيز جبرئيل عليه السلام، يا غير او از فرشتگان به نزد ايشان مى آيند؟ حضرت فرمود كه: «امّا پيغمبران و رسولان، پس شكّى در نزول جبرئيل و فرشتگان بر ايشان نيست، و چاره اى نيست كسى را كه غير ايشان باشد از روز اوّل كه زمين در آن خلق شده تا آخر تمام شدن دنيا از اين كه بر اهل زمين حجّتى باشد، و اين حجّت در آن شب فرود مى آيد به سوى كسى كه محبوب تر است از بندگان خدا (كه خدا او را از جميع بندگان خويش دوست تر مى دارد). و هر آينه به خدا سوگند، كه روح و فرشتگان در شب قدر فرود آمدند با امر بر حضرت آدم. و به خدا سوگند، كه آدم از دنيا نرفت مگر آن كه او را وصيى بود، و هر كه بعد از آدم بود از پيغمبران، او را در اين شب آن امر آمده، و آن را از براى وصى خويش، وضع فرموده و قرار داد نموده، و به خدا سوگند، كه هر پيغمبرى از آدم تا محمد صلى الله عليه و آله، مأمور مى گرديد و در آنچه از امر در اين شب بر او وارد مى شد، كه وصيّت كن به سوى فلان و او را جانشين خود گردان.

ص: 118

و هر آينه به حقيقت كه خداى عزّوجلّ در كتاب خويش، به واليان امر بعد از محمد صلى الله عليه و آله، بخصوص فرموده كه: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ» تا فرموده آن جناب: «فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»» (و آنچه از وسط آيه شريفه ذكر نشده اين است كه: «الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ» «2»)؛ «خداوند به كسانى از شما كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، وعده داده است كه هر آينه حتماً آنها را در زمين خليفه گرداند، همان طور كه قبل تر از آنها را خليفه قرار داد. هر آينه متمكّن و ثابت و پا بر جاى گرداند از براى ايشان دين ايشان را، آن دينى كه خدا پسنديده براى ايشان، و هر آينه بدل دهد ايشان را از پس ترس ايشان ايمنى، در حالتى كه بترسند مرا (كه شريك نسازند به من چيزى را). و هر كه كافر شود بعد از اين، پس آن گروه كه كافر شده اند، ايشان كاملان در فسق اند». و حضرت

فرمود كه: «خدا مى فرمايد كه: شما را خليفه مى گردانم براى علم و دين و عبادت خويش، بعد از پيغمبر شما؛ چنانچه خليفه گردانيده شدند اوصياى آدم بعد از آدم تا برانگيخته مى شد آن پيغمبرى كه او را در پهلو در مى آمد و بعد از او بود».

حضرت در بيان «يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً»، فرمود كه: «مى فرمايد: مرا عبادت مى كنند، با ايمان به اين كه هيچ پيغمبرى بعد از محمد صلى الله عليه و آله نيست. پس هر كه غير اين را بگويد، پس آن گروه كاملانِ در فسق اند.

ص: 119

پس به حقيقت كه خدا واليان امر را بعد از محمد صلى الله عليه و آله، تمكن و دسترس داده است به علم. و ماييم آن واليان كه به علم آراسته ايم. پس از ما سؤال كنيد اگر ما را راست گو يافتيد، به ولايت ما اقرار كنيد، و حال آن كه شما كننده اين كار نيستيد، و اقرار نخواهيد كرد، امّا علم ما ظاهر و هويداست، و امّا زمان حلول مدّت ما كه دين خدا در آن زمان از ما ظاهر مى گردد، به مرتبه اى كه در ميان مردمان اختلافى نباشد، و آن را وقتى است و نهايتى كه از گذشتن شب ها و روزها به هم خواهد رسيد، و چون آن زمان بيايد، دين خدا ظاهر شود و امر، يكى گردد.

و به خدا سوگند كه كارى كه حكم خدا به آن تعلّق گرفته، گذارده شده و آن امر، اين است كه در ميان مؤمنان، اختلافى نباشد. و براى همين، خدا ايشان را گواهان بر مردمان گردانيده تا آن كه محمد صلى الله عليه و آله بر ما گواهى دهد، و ما بر شيعيان خويش گواهى دهيم، و شيعيان ما بر ساير مردم گواهى دهند، و خداى عزّوجلّ ابا و امتناع فرموده از اين كه در حكمش اختلافى باشد، يا در ميانه اهل علمش، تناقص باشد» (كه با يكديگر ضدّيت داشته باشند).

بعد از آن حضرت باقر عليه السلام فرمود كه: «افزونى ايمان مؤمن به تمام سوره انّا انزلناه (يا بر وجه كلّى كه بر جزئيّات آن منطبق شود، يا به مجمل آن) و تفسير آن بر كسى كه در ايمان به آن، مثل او نباشد، چون افزونى انسان بر چهارپايان است.

ص: 120

(و در بعضى از نُسَخ كافى به جاى بجملة انّا انزلناه. بحمله انّا انزلناه به حاى حطىّ و اضافه به ضمير غايب، كه راجع به مؤمن است، واقع شده و معنى آن اين است كه: اين فضيلت، به سبب حمل انّا انزلناه و اعتقاد به آن است).

و به درستى كه خداى عزّوجلّ به وساطت آنها كه به اين سوره ايمان دارند، در دنيا عذاب را دفع مى كنند از كسانى كه اين سوره را انكار دارند، تا عذاب آخرت كامل باشد براى آن كسى كه خدا مى داند كه توبه نخواهد كرد از اين جماعت منكرين، به اندازه آنچه به سبب آنان كه در راه خدا جهاد مى كنند، از آنان كه تخلّف ورزيده به جهاد نمى روند، دفع مى نمايد و عذاب نمى فرمايد. و چنان نمى دانم كه در اين زمان جهادى بوده باشد، مگر حج كردن و عمره به جا آوردن و كسى را زنهار و امان دادن» (يا در مسجد معتكف شدن، يا درست همسايگى كردن، كه به همسايگان ضرر نرساند و اوّل از اين سه معنى ظاهرتر است).

__________________________________________________

(1). بقره، 235.

(2). نور، 55.

تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)، ج 1، ص: 795-ص: 801

استدلال به ليله قدر بر امامت

و از امام محمد باقر عليه السلام روايت است كه آن حضرت فرمود كه: «اى گروه شيعيان، با مخالفان گفت وگو كنيد به سوره انّا انزلناه تا برايشان غالب شويد. پس به خدا سوگند كه اين سوره حجّت خداى تبارك و تعالى است بر جميع خلائق بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله. و به درستى كه اين سوره، سيّد و بزرگ دين شما است و اين سوره، غايت و منتهاى علم ما است (چه در شب قدر، تفصيل امور محتومه كه در عرض سال حادث مى شود به ايشان تعليم مى شود).

ص: 121

اى گروه شيعيان، گفت وگو كنيد با دشمنان ما به «حم* وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ* إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ» «1»؛ زيرا كه اين شب، از براى واليان امر امامت است؛ بخصوص بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله.

اى گروه شيعيان، خداى تبارك و تعالى مى فرمايد كه: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ» «2»». به حضرت عرض شد كه: يا ابا جعفر، نذير و ترساننده اين امّت، محمد صلى الله عليه و آله است. حضرت فرمود كه: «راست گفتى، پس آيا نذيرى بود در حال حيات آن حضرت از جهت فرستادن يا از فرستادگان او در اطراف زمين؟» سائل عرض كرد: نه. حضرت باقر عليه السلام فرمود كه: «مرا خبر ده

كه آيا فرستاده آن حضرت نذير نبود از جانب او، چنانچه رسول صلى الله عليه و آله در بعثت خويش از جانب خداى عزّوجلّ نذير بود؟» سائل عرض كرد: بلى، نذير بود. حضرت فرمود: «پس همچنين محمد صلى الله عليه و آله از دنيا نرفت، مگر آن كه او را فرستاده اى است كه نذير است».

و فرمود كه: «اگر بگويى: نه، لازم مى آيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ضايع گذاشته باشد كسانى را كه در صلب هاى مردانند از امّت خود». سائل عرض كرد كه: قرآن ايشان را كفايت نمى كند؟

حضرت فرمود: «بلى، كفايت مى كند، وليكن اگر از براى آن مفسّرى را بيابند كه آن را تفسير كند». سائل عرض كرد كه: رسول خدا آن را تفسير نفرمود؟ فرمود: «بلى، تفسير فرمود، امّا آن را از براى يك كس تفسير فرمود و براى امّت حال و فضايل آن كس را بيان فرمود و آن، على بن ابى طالب است». سائل عرض كرد كه: يا ابا جعفر، گويا اين امرى است كه سنّيان آن را قبول ندارند. حضرت فرمود كه: «خدا ابا فرموده از آن كه پرستيده شود مگر از روى پنهانى، تا آن كه بيابد زمان حلول مدّتى كه خدا قرار داده كه دين آن جناب در آن هويدا گردد، چنانچه رسول خدا صلى الله عليه و آله با خديجه عليها السلام اسلام را از مشركان پنهان مى نمود، تا به آشكار كردن آن مأمور شد».

ص: 122

سائل عرض كرد كه: صاحب اين دين را سزاوار است كه كتمان كند؟ حضرت فرمود كه:

«آيا على بن ابى طالب عليه السلام كتمان نفرمود در روزى كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله اسلام آورد تا امر آن حضرت ظاهر گرديد؟» سائل عرض كرد: بلى، حضرت فرمود كه: «پس همچنين است كار ما (يا ما چنين مأمور شده ايم و امر مى فرماييم) «حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ» «3»، يعنى: تا برسد كتاب (يعنى: آنچه خدا آن را نوشته و واجب گردانيده)، به غايت مدّت خود» (و مدّت آن منقتضى گردد).

__________________________________________________

(1). دخان، 1- 3.

(2). فاطر، 24.

(3). بقره، 235.

تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)، ج 1، ص: 793

اتمام حجت با ليله قدر بر تيم وعدي

649/ 5. و از امام جعفر صادق عليه السلام روايت است كه آن حضرت فرمود كه: «على عليه السلام، در بسيارى از اوقات مى فرمود كه: تيمى و عدوى (كه ابوبكر و عمراند)، در نزد رسول خدا جمع مى شدند، و آن حضرت سوره انّا انزلناه را مى خواند، با خشوع و نهايت فروتنى و گريه، پس به آن حضرت گفتند كه: چه چيز رقّت تو را سخت گردانيده يا چه سخت است رقّت و گريه تو براى اين سوره؟ رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه: گريه من براى آن چيزى است كه چشم من ديده، و در دل من جا گرفته، و به جهت آن چيزى است كه دل اين (يعنى: على عليه السلام)، مى بيند كه بعد ازمن، چه خواهد شد.

ايشان گفتند كه آنچه تو ديده اى و آنچه او مى بيند چه چيز است؟ حضرت فرمود كه:

ص: 123

پيغمبر اين آيه را كه «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» است، از براى آن ابوبكر و عمر در خاك با انگشت نوشت، بعد از آن فرمود كه: آيا چيزى باقى مانده كه فرود نيامده باشد بعد از قول خداى عزّوجلّ كه مى فرمايد: «كُلِّ أَمْرٍ»، يعنى: «هر امرى و هر چيزى». آن دو گفتند: نه. پيغمبر فرمود: آيا مى دانيد كه كيست آن كه اين امر به سوى او فرود آورده مى شود؟

گفتند كه: تويى اى رسول خدا. پيغمبر فرمود: آرى، بعد از آن، فرمود كه: آيا شب قدر بعد از من مى باشد؟ گفتند: آرى. پيغمبر فرمود كه: آيا اين امر، در آن فرود مى آيد؟ گفتند: آرى.

فرمود كه: به سوى كى فرود مى آيد؟ گفتند: نمى دانيم. پس پيغمبر سر مرا گرفت و فرمود؟ اگر نمى دانيد، بدانيد كه آن كه اين امر بر او فرود مى آيد بعد از من، همين است.

حضرت فرمود كه: ابوبكر و عمر به يقين اين شب قدر را مى شناختند و مى دانستند از سختى آنچه در دل ايشان داخل مى شد از كمال خوف» (يعنى: در شب قدر).

تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)، ج 1، ص: 791

تمسك به ثقلين

يكي از اعمال شب قدر دعاي قران است وواسطه نمودن اهل البيت به در درگاه الهي است كه تجلي ثقلين (قران وعترت ) است

ذَكَرْنَا إِسْنَادَهُ وَ حَدِيثَهُ فِي كِتَابِ إِغَاثَةِ الدَّاعِي وَ لْنَذْكُرْ هَاهُنَا الْمُرَادَ مِنْهُ وَ هُوَ عَنْ مَوْلَانَا الصَّادِقِ ص قَالَ خُذِ الْمُصْحَفَ فَدَعْهُ عَلَى رَأْسِكَ وَ قُلْ اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ فَلَا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ بِكَ يَا اللَّهُ عَشْرَ مَرَّاتٍ ثُمَّ تَقُولُ بِمُحَمَّدٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِعَلِيٍّ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِفَاطِمَةَ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِالْحَسَنِ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِالْحُسَيْنِ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَشْرَ مَرَّاتٍ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِالْحُجَّةِ عَشْرَ مَرَّاتٍ وَ تَسْأَلُ حَاجَتَكَ وَ ذَكَرَ فِي حَدِيثِهِ إِجَابَةَ الدَّاعِي وَ قَضَاءَ حَوَائِجِه

ص: 124

إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 1، ص: 187

امام صادق فرمود آنكه مصحف شريف را بگيرد و بر سر گذارد و بگويد:

(( اللهم بحق هذا القران و بحق ارسلته به و بحق كل مؤ من مدحته فيه و بحقك عليهم فلا احداعرف بحقك منك )) .

پس ده مرتبه بگويد. بك ياالله و ده مرتبه بحمده پس هر يك از معصومين را نام برد و ده مرتبه بگويد تا بحجة بن الحسين عليه السلام برسد. آنوقت حاجت خود را از خدا بخواهد.

بابرسر گرفتن قران بر سر قسم دادن به قران وپيامبر واميرالمومنين وائمه عليهم السلام تمسك به ثقلين تجلي پيدا مي كندوبه حاجت خود مي رسد

عيد فطر

رتبه غدير وعيد فطر در روايات

جايگاه عيدفطر دراعياد بعد ازعيد غدير است ودانستن اين رتبه به اين جهت است كه هرانچه براي عيد فطر انجام داديم بايد براي عيد غدير هم انجام دهيم تا شان اين عيد حفظ گردد

محمد بن ابى عمير از چند نفر و آنها از امام صادق (ع) نقل مى كنند كه فرمود: شنبه براى ما و يك شنبه براى شيعيان ما و دوشنبه براى دشمنان ما و سه شنبه براى بنى اميه و چهارشنبه روز خوردن دواست و در پنجشنبه حاجت ها روا مى شود و روز جمعه براى نظافت كردن و عطر زدن است و آن عيد مسلمانان و افضل از عيد فطر و عيد قربان است و روز غدير بهترين عيدهاست و آن روز هيجدهم ذيحجه است كه روز جمعه بوده و قائم ما اهل بيت، روز جمعه ظهور مى كند و قيامت نيز روز جمعه برپا مى شود و در روز جمعه هيچ عملى با فضيلت تر از صلوات بر محمد و آل محمد نيست.

ص: 125

الخصال / ترجمه جعفرى، ج 2، ص: 95

به امام صادق عليه السّلام عرض شد كه آيا مؤمنان را به جز دو عيد [فطر و قربان] و روز جمعه عيد ديگرى است؟ فرمود: آرى، آنان را عيدى است كه بزرگ تر از اين عيدهاست كه روز برگزيده شدن امير مؤمنان عليه السّلام است كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله پيشوايى امير مؤمنان عليه السّلام را در غدير خم بر گردن مردان و زنان نهاد.

عرض كردم: آن روز چه روزى است؟ فرمود: روزها در پى هم مى آيند و پس آنگاه

فرمود: روز هيجدهم ذى الحجّه و سپس فرمود: كردار نيك در آن روز با كردار نيك هشتاد ماه برابر است و شايسته است كه در آن روز خداى گرامى و بزرگ را بسيار ياد كنند و بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فراوان درود فرستند و مرد در آن روز روزى خانواده اش را فراخ و فزون گرداند.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه حسن زاده، ص: 176

حزن اهلبيت بر غدير در عيدقربان وفطر

از روزي كه سقيفه در برابر غدير كوتا كرد وحق اهل البيت راغصب كرد اين حزن دائمي گرديد خصوصا دراعياد

عبد الله بن دينار گفته: حضرت باقر- عليه السلام- فرمود: اى عبد الله در هر عيد اضحى و فطر كه مخصوص مسلمانان است حزن و اندوه آل محمد تازه ميگردد، گفتم چرا چنين است؟ فرمود: براى آنكه مى بينند حق خودشان «امامت و خلافت» در دست ديگران است) الصحيفة السجادية / ترجمه و شرح فيض الإسلام، ص: 366

عيد فطر در قرآن

عيد فطر در قرآن

ص: 126

با مراجعه به قرآن شريف آياتي را مي توان يافت كه به طور مستقيم و با كمي دقت بر عيد فطر و آداب آن توجه دارند و نشان مي دهند كه اين مسئله از ديد قرآن پنهان نمانده است. آن آيات عبارتنداز:

1- آيه 185 سوره مباركه بقره:

در اين آيه خداوند متعال ضمن معرفي ماه مبارك رمضان و نزول قرآن در آن به برخي از احكام مربوط به اين ماه شريف اشاره كرده و مي فرمايد: هر يك از شما كه هلال ماه رمضان را مشاهده كرد بايد روزه بگيرد و كسي كه در حال سفر و يا مريض بود و ماه رمضان را درك كرد در روزهاي ديگر بايد، روزه فوت شده را جبران كند. در ادامه مي فرمايد: خداوند اين احكام را به خاطر راحتي شما و نه به خاطر به سختي افتادنتان تشريع نموده است و اين كه عدد را تكميل كنيد و خدا را به خاطر هدايت بزرگ بداريد.

«يريدالله بكم اليسر ولايريد بكم العسر و لتكملواالعدة و لتكبروالله علي ماهديكم و لعلكم تشكرون».

ولتكموا... عطف به يريد و مبين علت غائي است. خداوند در تشريع احكام براي شما آساني خواسته نه سخت گيري، تا روزه ايام معدود را به هر صورتي كه بتوانيد چه در ماه رمضان يا غير آن به كمال رسانيد ممكن است ولتكملوا، عطف به فعل مقدر يا فليصمه باشد: تا از اين امر «فليصمه» (و هر امري) آنچه آسانست و بتوانيد، انجام دهيد و آن را تكميل نماييد، چون امر ولتكموا بعد از امر به روزه ماه رمضان است كمال ظاهري آن معناي اتمام مي باشد. و كمال معنوي آن انجام با شرايط و آداب آن است تا با گذشت ايام اراده ايماني، حاكم بر انگيزه ها و شهوات گردد و انسان را برتر آرد و اراده خدا ذهن را فراگير و ياد عظمت او زنده و فعال گردد يادي كه بر طريق هدايت استوار شود:

ص: 127

و لتكبروالله علي ماهداك و در پرتو آن، نعمت ها مشخص و شكرگزاري شود.

در روايات منظور از تكبير در جمله: و لتكبرواالله علي ما هديكم تعظيم، و منظور از هدايت، ولايت است.

اين كه هدايت به معناي ولايت باشد از باب تطبيق كلي بر مصداق است و ممكن است از قبيل همان قسم بياناتي باشد كه نامش را تاويل گذاشته اند، چنانكه در بعضي از روايات آمده و در معناي دو كلمه يسر و عسر فرموده اند: يسر ولايت و عسر مخالفت با خدا و دوستي با دشمنان خداست.

پس معناي آيه اين است كه تا خداوند را بزرگ بداري و اجلالش كني به خاطر آن هدايت و راهنمايي كه براي شما در دينتان بيان كرد و به خاطر آن كه به شما توفيق داد تا ماه رمضان را روزه بداريد اين ماه اختصاصي شما امت مسلمان مي باشد و امم ديگر از آن بي بهره اند.

بيشتر دانشمندان گفته اند كه مقصود از ولتكبراالله، تكبيرهايي است كه در شب عيد فطر وارد شده است كه اين تكبيرها بعد از چهار نماز مغرب و عشاء و صبح روز عيد و نماز عيد فطر گفته مي شود. در عيد فطر اين گونه مي گويند: «الله اكبر الله اكبر لااله الاالله و الله اكبر الله اكبر و لله الحمد الحمد علي ما هدانا و له الشكر علي ما اولانا.» (2)

سعيد نقاش از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: براي من در شب عيد فطر تكبير هست، اما واجب نيست بلكه مستحب است، مي گويد، پرسيدم اين تكبير در چه وقت مستحب است؟ فرمود در شب عيد در مغرب و عشا و در نماز صبح و نماز عيد آنگاه قطع مي شود، عرضه داشتم: چگونه تكبير بگويم ؟ فرمود: مي گويي الله اكبر، الله اكبر، لااله الاالله، و الله اكبر، الله اكبر و لله الحمد، الله اكبر علي ما هدانا و منظور از كلام خدا كه مي فرمايد: و لتكموا العدة همين است، چون معنايش اين است كه نماز كامل كنيد. و خدا را در برابر اين كه هدايتتان كرده تكبير كنيد (4) و تكبير همين است كه بگوييد: الله اكبر، لااله الاالله، و الله اكبر، و لله الحمد راوي مي گويد در روايت ديگري آمده كه تكبير آخر را چهار بار بايد گفت.

ص: 128

شافعي معتقد است كه بايد الله اكبر را سه بار گفت و از زماني كه ماه ديده مي شود و تا زماني كه امام به نماز مي ايستد اين تكبيرها تكرار شود. وقتي امام بيرون آمد همراه تكبير او بايد تكبير گفت در حالي كه در عيد قربان بايد همين تكبيرها را پشت سر ده نماز خواند كه اولين آنها نماز ظهر روز عيد قربان تا ده نماز بعد از آن مي باشد. كساني كه در شهرها هستند پشت سر ده نماز اين تكبيرها را مي گويند و كساني كه در منا مي باشند پشت سر 15نماز كه اول آنها نماز ظهر عيد قربان است اين تكبيرها را تكرار مي كنند. (6)

2- آيات 14 و 15 سوره مباركه كه اعلي:

در آيات مورد بحث به نجات اهل ايمان و عوامل اين نجات اشاره مي كند، نخست مي فرمايد: مسلماً رستگار مي شود كسي كه خود را تزكيه كند (قد افلح من تزكي) و نام پروردگارش را به ياد آورد و به دنبال آن نماز بخواند (و ذكر اسم ربه فصلي)

به اين ترتيب عامل فلاح و رستگاري و پيروزي و نجات را سه چيز مي شمرد: تزكيه و ذكر نام خداوند و سپس بجا آوردن نماز، در اين كه منظور از تزكيه چيست تفسيرهاي گوناگوني ذكر كرده اند: نخست اين كه منظور پاك سازي روح از شرك است، به قرينه آيات قبل، و نيز به آن قرينه، منظور پاك سازي دل از رذائل اخلاقي و انجام اعمال صالح است، به قرينه آيات فلاح در قرآن مجيد از جمله آيات آغاز سوره مومنون كه فلاح را در گرو اعمال صالح مي شمرد، و به قرينه آيه 9 سوره شمس كه بعد از ذكر مسئله تقوا و فجور مي فرمايد: قد افلح من زكيها: رستگار شد كسي كه نفس خود را از فجور و اعمال زشت پاك كرد و به زينت تقوا بياراست.

ص: 129

ديگر اين كه منظور زكات فطره در روز عيد فطر است كه نخست بايد زكات را پرداخت و بعد نماز عيد را بجا آورد.

قابل توجه اين كه: در آيات فوق نخست سخن از تزكيه و بعد ذكر پروردگار و سپس نماز است.

به گفته بعضي از مفسران مراحلي عملي مكلف سه مرحله است: نخست ازاله عقائد فاسده از قلب سپس حضور معرفةالله و صفات و اسماء او در دل و سوم اشتغال به خدمت. آيات فوق در سه جمله كوتاه اشاره به اين سه مرحله كرده است.

اين نكته نيز قابل توجه است كه نماز را فرع بر ذكر پروردگار مي شمرد، اين به خاطر آن است كه تا به ياد او نيفتد و نور ايمان در دل او پرتو افكن نشود به نماز نمي ايستد به علاوه نمازي ارزشمند است كه توأم با ذكر او و ناشي از ياد او باشد، و اين كه بعضي ذكر پروردگار را تنها به معني الله اكبر يا بسم الله الرحمن الرحيم كه در آغاز نماز گفته مي شود تفسير كرده اند در حقيقت بيان مصداق هايي از آن است.

همان طور كه مي دانيم وظيفه پيغمبر تزكيه(ويزكيهم...) است. دل هاي مستعد و حق طلب و حقيقت خواه آيات را مي شنوند، متأثر مي شوند، مي پذيرند و مي گروند، و دل هاشان از نجاست شرك، با آب توحيد پاك و پاكيزه مي شود.

و ذكر اسم ربه فصلي- اسامي پروردگار همگي اوصاف ذات مقدسش هستند. ذكر ممكن است به زبان باشد، مثل معني رحمن و رحيم و آثار رحمت واسعه خداوند در همه كائنات و در وجود خودمان بينديشيم. توجه به معاني رحمت و علو و عظمت يا خالق و رازق بودن قادر متعال قهراً و قطعا خضوع و خشوع مي آورد. برجسته ترين نمونه اظهار خشوع نماز است. ببينيد چگونه در سه كلمه، جميع مراحل را جمع فرموده است.

ص: 130

1- پاك شدن از شرك و اخلاق رذيله به توحيد و ايمان و باور داشتن اصول عقايد (تزكي).

2- در آثار قدرت و حكمت پروردگار و نعمت هاي مادي و معنوي و جسمي و روحي انديشيدن كه هر ساعتي از اين تفكر بهتر از هفتاد سال عبادت است. علاوه بر اين ذكر قلبي، با زبان نيز كلمه شهادت گفتن (و ذكر اسم ربه).

3- اظهار شكستگي و فروتني و كوچكي در پيشگاه پروردگار نمودن و به عبادت و پرستش پرداختن (فصلي) هر كس اين سه مرحله را پيمود بسر منزل فلاح و رستگاري مي رسد و اين است معني (قد افلح من تزكي).

عده اي بر اساس روايات رسيده معتقدند كه منظور از «تزكي»، دادن زكات فطره و خواندن نماز عيد است (7)، بعضي نيز تزكيه را در اينجا به معني دادن صدقه مالي دانسته اند. مهم اين است كه تزكيه معني وسيعي دارد كه همه اين مفاهيم را در برمي گيرد، هم پاك سازي روح از آلودگي شرك و هم پاك سازي از اخلاق رذيله، و هم پاك سازي عمل از محرمات، و هر گونه ريا، و هم پاك سازي مال و جان به وسيله دادن زكات در راه خدا، زيرا طبق آيه (خذ من اموالهم صدقه تطهر هم تزكيهم) : (از اموال آنها صدقه اي (زكات) بگير تا آنها را به وسيله آن پاك سازي و تزكيه كني) دادن زكات سبب پاكي روح و جان است. بنابراين، تمام تفسيرها ممكن است در معني گسترده آيه جمع باشد.

عده اي ديگر گفته اند منظور از صدقه همان زكات فطره است كه در اول ماه شوال پرداخت مي شود. و تكبيرهاي روز عيد و نماز عيد فطر را نيز شامل مي شود. و به عبدالله بن عمر نافع مي گفت: آيا صدقه داده اي؟ اگر پاسخ مي داد بله صدقه داده ام به وي مي گفت پس بيا به مصلي برويم و نماز بخوانيم و اگر پاسخ مي داد: صدقه نداده ام به او مي گفت صدقه بده تا به مصلي برويم و نماز بخوانيم. سپس آيه ياد شده را تلاوت مي كرد.

ص: 131

ابوخالد گفت: نزد ابوالعاليه رفتم، به من گفت روز عيد قبل از آن كه براي نماز بروي به اينجا مي آيي؟ پاسخ دادم: بله وقتي روز عيد فرارسيد به نزد وري رفتم، از من پرسيد آيا افطار كرده اي؟ پاسخ دادم: بله پرسيد آيا غسل كرده اي؟ گفتم: بله گفت: آيا صدقه داده اي گفتم بله گفت تو را به اين خاطر به اينجا فرا خوانده ام كه در ابتدا اين اعمال را انجام دهي و پس از آن به مصلي بروي، آنگاه اين آيه را خواند و گفت مردم مدينه هيچ صدقه اي را برتر از آن نديدند كه كسي به كس ديگر آب دهد. (8)

شخصي از امام صادق عليه السلام پرسيد معناي آيه قد افلح من تزكي چيست؟ فرمود: اين است كه هر كس زكات فطره بدهد، رستگار ميشود. پرسيد معناي آيه و ذكر اسم ربه فصلي چيست؟ فرمود اين است كه (براي نماز عيد) به سوي جبانه برود و نماز بخواند و منظور از جبانه، صحرا است. (9)

رسول خدا صلي الله عليه و آله همواره در روزهاي عيد فطر قبل از رفتن به مصلي فطره را تقسيم مي كرد و اين آيه را مي خواند: «قد افلح من تزكي و ذكر اسم ربه فصلي.» (10)

2- تفسير ابوالفتوح رازي، ج 2، ص 18.

3- مستدرك الوسائل، جلد 6، ص 137.

4- وسايل الشيعه، ج 7، ص 455/ الكافي، كليني ج4، ص 166.

5- الميزان، علامه طباطبايي، ج2، ص 28.

6- تفسير ابوالفتوح رازي، ج2 ، ص 68.

7- بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 93، ص 104، ح 3.

8- تفسير ابوالفتوح رازي، ج12، ص 62.

9- من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج1، ص 501، ح 1474.

ص: 132

10- تفسيرالميزان، ج20، ص 271.

عيد از منظر امير غدير

عيد از منظر حضرت اميرالمومنين على(ع)

عيد از نظرمولا اميرالمومنين على(ع) اين است كه: هر روزى كه در آن معصيت خدا نشود و گناهى انجام نگيرد، آن روز را عيد خوانده است.

«كل يوم لا يعصى الله تعالى فيه فهو يوم عيد»

و اين فرمايش اميرمومنان(ع) اشاره به اين موضوع دارد كه روز ترك گناه، روز پيروزى و پاكى و بازگشت به فطرت نخستين است. [1]

قَالَ سُوَيْدُ بْنُ غَفَلَةَ: دَخَلْتُ عَلَيْهِ يَوْمَ عِيدٍ فَإِذَا عِنْدَهُ فَاثُورٌ عَلَيْهِ خُبْزُ السَّمْرَاءِ وَ صَحْفَةٌ فِيهَا خَطِيفَةٌ وَ مِلْبَنَةٌ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَوْمُ عِيدٍ وَ خَطِيفَةً فَقَالَ إِنَّمَا هَذَا عِيدُ مَنْ غُفِرَ لَه

از سويد بن عفله نقل شده است كه گفت: در روز عيد بر اميرالمومنين(ع) وارد شدم و ديدم كه نزد حضرت نان گندم و خطيفه (نان شيرمال) و ملبنه (حلوا شكرى) است. پس به آن حضرت عرض كردم:روز عيد وخطيفه؟

حضرت فرمود: «انما هذا لمن عيد من غفرله»؛ اين عيد كسى است كه آمرزيده شده است. [2]

[1]. تفسير نمونه، ج 5، ص 131.

[2]. بحارالانوار، ج 40، ص 326.

بيان حضرت امام رضا در باره ي عيد فطر

بيان حضرت امام رضا(عليه السلام) در باره ي عيد فطر چنين است :

«اِنَّما جُعِلَ يَوْمُ الْفِطْرِ الْعيدَ لِيَكُونَ لِلْمُسْلِمينَ مُجْتَمَعا يَجْتَمِعُونَ فيهِ وَ يُبْرِزُونَ لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَيُمَجِّدُونَهُ عَلى ما مَنَّ عَلَيْهِمْ فَيَكُونُ يَوْمَ عيدٍ وَ يَوْمَ اِجْتِماعٍ وَ يَوْمَ فِطْرٍ وَ يَوْمَ زَكاةٍ وَ يَوْمَ رَغْبَةٍ وَ يَوْمَ تَضَرُّعٍ. وَ لأَِنَّهُ اَوَّلُ يَوْمٍ مِنَ السَّنَةِ يَحِلُّ فيهِ الاَْكْلُ وَالشُّرْبُ لاَِنَّ اَوَّلَ شُهُورِ السَّنَةِ عِنْدَ اَهْلِ الْحَقِّ شَهْرُ رَمَضانَ فَأَحَبَّ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ اَنْ يَكْونَ لَهُمْ فى ذلِكَ مَجْمَعٌ يَحْمِدُونَهُ فيهِ وَ يُقَدِّسُونَهُ؛

ص: 133

همانا روز فطر، عيد قرار داده شده، تا براى مسلمانان روز اجتماعى باشد كه در آن روز گرد هم آيند و [عشق و محبت خود] به خداوند را ابراز كنند و به خاطر منّتى كه بر آنان نهاده است، او را ستايش كنند، پس روز عيد و روز گردهم آيى و روز افطار، روز زكات، روز گرايش به يكديگر و روز تضرّع [به پيشگاه حق تعالى] است، [و نيز روز فطر، روز عيد قرار داده شده] به دليل آنكه روز فطر اولين روز سال است كه خوردن و آشاميدن در آن جايز شمرده شده است، چرا كه نزد اهل حق اولين ماه سال، ماه رمضان است و خداوند دوست دارد در روز عيد فطر، مسلمانان اجتماع كنند و با يكديگر به ستايش و تقديس او بپردازند.»

( شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص522).

خواندن دعاى ندبه

بسند معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: سنت است اين دعاى ندبه را در چهار عيد بخوانند يعنى در روز جمعه و در روز عيد فطر و در روز عيد قربان و در روز عيد غدير

عيد چيست؟

عيد چيست؟

عيد در لغت از ماده عود به معني بازگشت است، و لذا به روزهايي كه مشكلات از قوم و جمعيتي بر طرف مي شود و بازگشت به پيروزي ها و راحتي هاي نخستين مي كند عيد گفته مي شود، و در اعياد اسلامي به مناسبت اين كه در پرتو اطاعت يك ماه مبارك رمضان و يا انجام فريضه حج، صفا و پاكي فطري نخستين به روح و جان باز مي گردد و آلودگي ها كه بر خلاف فطرت است، از ميان مي رود، عيد گفته شده است. (1)

ص: 134

بسياري از آيات قرآن بر اجتماعي بودن شئون اسلامي دلالت مي كند و صفت اجتماعي بودن در تمامي احكام و قوانين اسلامي حاكم است. شارع مقدس اسلام در مسئله جهاد، اجتماعي بودن را به طور مستقيم تشريع كرده و دستور داده حضور در جهاد و دفاع، به آن مقداري كه دشمن دفع شود واجب است.

1- تفسير نمونه، ج 5، ص131.

آداب نماز عيد

آداب نماز عيد

خداوند متعال در فرازي از آيه 31 سوره اعراف مي فرمايد: «خذوا زينتكم عند كل مسجد...» يعني هنگام رفتن به مسجد زينت هاي خود را برداريد. اين خطاب به همه فرزندان آدم به عنوان يك قانون هميشگي كه شامل اعصار قرون مي شود كه زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشيد.

اين جمله مي تواند هم اشاره به زينت هاي جسماني باشد كه شامل پوشيدن لباس هاي مرتب و پاك و تميز و شانه زدن موها، و به كار بردن عطر و مانند آن مي شود، و هم شامل زينت هاي معنوي، يعني صفات انساني و ملكات اخلاقي و پاكي نيت و اخلاص و اگر مي بينيم در بعضي از روايات اسلامي تنها اشاره به لباس خوب يا شانه كردن موها شده و اگر مي بينيم تنها سخن از مراسم نماز عيد و نماز جمعه به ميان آمده است، دليل بر انحصار نيست بلكه هدف بيان مصداق هاي روشن است و هم چنين اگر مي بينيم كه در بعضي ديگر از روايات، زينت به معني رهبران و پيشوايان شايسته تفسير شده دليل بر وسعت مفهوم آيه است كه همه زينت هاي ظاهري و باطني را در بر مي گيرد.

در كتاب المقنع گفته است: «سنت در افطار عيد قربان اين است كه بعد از نماز انجام شود و در عيد فطر قبل از نماز. (11)

ص: 135

از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: اگر در روز عيد فطر براي رسول خدا صلي الله عليه و آله عطر مي آوردند اول به زنان خود مي داد. (12)

11- همان ج 6، ص 337.

12- من لا يحضره الفقيه، ج2، ص 174، ح 2055.

كيفيت نماز عيد فطر

كيفيت نماز عيد فطر

نماز عيد فطر دو ركعت است در ركعت اوّل حمد و سوره اءعْلي بخواند و بعد از قرائت پنج تكبير بگويد و بعد از هر تكبيري اين قنوت را بخواند:

اَللّهُمَّ اَهْلَ الْكِبْرِياَّءِ وَالْعَظَمَهِ وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَاَهْلَ الْعَفْوِ

خدايا اي اهل بزرگي و عظمت و اي شايسته بخشش و قدرت و سلطنت و اي شايسته عفو

وَالرَّحْمَهِ وَاَهْلَ التَّقْوي وَالْمَغْفِرَهِ اَسْئَلُكَ بِحَقِّ هذَا الْيَومِ الَّذي

و رحمت و اي شايسته تقوي و آمرزش از تو خواهم به حق اين روزي كه

جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمينَ عيداً وَلِمُحَمَّدٍ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ذُخْراً [وَشَرَفاً]

قرارش دادي براي مسلمانان عيد و براي محمد صلي الله عليه و آله ذخيره و شرف

وَمَزِيْداً اَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تُدْخِلَني في كُلِّ خَيْرٍ

و فزوني مقام كه درود فرستي بر محمد و آل محمد و درآوري مرا در هر خيري كه

اَدْخَلْتَ فيهِ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تُخْرِجَني مِنْ كُلِّ سُوَّءٍ اَخْرَجْتَ

درآوردي در آن خير محمد و آل محمد را و برونم آري از هر بدي و شري كه برون آوردي

مِنْهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ

از آن محمد و آل محمد را - كه درودهاي تو بر او و بر ايشان باد - خدايا از تو خواهم

ص: 136

خَيْرَ ما سَئَلَكَ مِنْهُ عِبادُكَ الصّالِحُونَ وَاَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ

بهترين چيزي را كه درخواست كردند از تو بندگان شايسته ات و پناه برم به تو از آنچه پناه بردند از آن

عِبادُكَ الْصّالِحُونَ

بندگان شايسته ات

پس تكبير ششم بگويد و به ركوع رود و بعد از ركوع و سجود برخيزد به ركعت دوّم و بعد از حمد سوره وَالشَّمْسِ بخواند پس چهار تكبير بگويد و بعد از هر تكبيري آن قنوت را بخواند و چون فارغ شد تكبير پنجم گويد و به ركوع رود پس نماز را تمام كند و بعد از سلام تسبيح زهراءعَليهَاالسَّلام بفرستد و بعد از نماز عيد دعاهاي بسيار وارد شده است و شايد بهترين آنها دعاي چهل و ششم صحيفه كامله باشد و مستحب است كه نماز عيد در زير سمان و بر روي زمين بدون فرش و بُوريا واقع شود و آنكه برگردد از مُصَلّي از غير آن راهي كه رفته بود و دعا كند از براي برادران ديني خود به قبولي اعمال.

من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص: 513

نكاتي درباره عيد فطر

نكاتي درباره عيد فطر

امير المومنين(عليه السّلام) در خطبه عيد فطر مي فرمايد:

«الا و إن المضمار اليوم و السباق غدا الا و إن السبقه الجنه و الغايه النار». (1)

دنيا محل مسابقه است و آخرت زمان اجر گرفتن، بهشت جايزه برندگان اين مسابقه و جهنم جزاي بازندگان است.

در روايتي از فرزند گراميش چنين آمده است:

«مر الحسن (عليه السّلام) في يوم فطر بقوم يلعبون و يضحكون فوقف علي رووسهم، فقال: إن الله جعل شهر رمضان مضمارا لخلقه، فيستبقون فيه بطاعته إلي مرضاته، فسبق قوم ففازوا، و قصر آخرون فخابوا، فالعجب كل العجب من ضاحك لاعب في اليوم الذي يثاب فيه المحسنون و يخسر فيه المبطلون و ايم الله لو كشف الغطاء لعلموا ان المحسن مشغول باحسانه و المسي ء مشغول بإساءته. ثم مضي». (2)

ص: 137

در اين حديث، امام حسن (عليه السّلام) انجام اعمال عبادي در ماه مبارك رمضان را، تشبيه به مسابقه بين افراد نموده اند و عيد فطر را زمان اخذ جوايز برندگان آن مي دانند.

لذا حضرت علي (عليه السّلام) در ويژگي هاي عيد فطر مي فرمايند:

1- روزي كه نيكوكاران ثواب مي برند.

«هذا يوم يثاب فيه المحسنون».

2- روزي كه گنهكاران زيان مي بينند.

«و خسر فيه المبطلون»

3- شبيه ترين روز به روز قيامت است.

«اشبه بيوم قيامكم».

چون در قيامت عده اي كه زيان كارند، تاسف مي خورند و غضبناك مي گردند و عده اي كه نيكوكارند رستگار و متنعم به نعمتهاي الهي مي شوند.

4- روز عبرت گرفتن.

«فاذكروا بخروجكم»

وقتي از منازلتان براي خواندن نماز عيد خارج مي شويد، به ياد آوريد زماني را كه از منزل بدن خود خارج خواهيد شد و سوي خداي خود خواهيد رفت.

«من الاجداث إلي ربكم»

وقتي در جايگاه نماز خود مي ايستيد به ياد آوريد زماني را كه در محضر عدل الهي مي ايستيد و از شما حسابرسي مي كنند.

«و اذكروا وقوفكم بين يدي ربكم»

وقتي از نماز به منازلتان بر مي گرديد به ياد آوريد زماني را كه به منازل خود در بهشت خواهيد رفت.

«و اذكروا منازلكم في الجنه»

5- روز بشارت غفران و بخشش الهي.

«ابشروا عباد الله فقد غفر لكم ما سلف من ذنوبكم».

پي نوشت ها:

1) من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 516.

2) تحف العقول، ص 170.

(خطبه حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام در روز عيد فطر)

(خطبه حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام در روز عيد فطر)

ص: 138

حمد و سپاس خداوندى راست كه از رحمتش نااميد نيستيم و از عبادت و فرمانش سرپيچى نمى كنيم آن خداوندى كه به امرش آسمان ها به رياست و زمين ها برجاست و كوه هاى بلند ثابت و برقرار است و بادهاى آبستن كننده را جريان داده و ابرها را در فضاى آسمان روان ساخته صاحب بركت است پروردگار عالميان خداوندي است قادر و توانا.

آنان كه عزت مى طلبند براى او ذليلند و كسانى كه بزرگى مي كنند براى او خار و حقيرند و دانشوران در برابر او پستى جويند و سپاسگزاريم او را به آن سپاسى كه خود بر نفس اقدس خود فرموده و آن كه او سزاوار است و از او يارى جسته و بخشش مى طلبيم گواهى دهيم به اينكه خدائى بجز او نيست؛ يگانه است و شريك ندارد. مي داند آنچه پنهان در سينه ها است و آنچه نهان در درياها است و آنچه پوشيده در راه ها است و آنچه ناتمام در رحم ها است و زياد مي كند و هر چيز در نزدش بمقدار معين است. تاريكي ها چيزى را از او نپوشاند و عيبى از او پوشيده نماند. نيست برگى يا دانه اى كه در تاريكى زمين بيافتد مگر آن كه او مي داند و هيچ تر و خشكى نيست مگر آن كه در كتاب آشكار او موجود است. از خداوند طلب هدايت مي نمائيم كه ما را هدايت كند و به خداوند پناه مى بريم از گمراهى و راه بد و گواهى دهيم به اينكه محمد صلّى الله عليه و آله بنده و فرستاده و پيغمبر اوست كه بسوى همه مردم فرستاده شده و نگهدار وحى او است و آن حضرت تبليغ رسالت فرموده و با پشت كنند گان بحق جهاد نموده و بندگى خدا كرده تا به رحمت حق واصل گرديده. درود بى پايان خدا بر او و بر آل او باد بندگان خدا! سفارش مي كنم به شما به ترس از خداوندى كه نعمت هاى او ثابت و رحمت او مفقود نگردد. بندگان بى نياز از او نيستند و عمل و كردار بندگان پاداش و جزاى نعمت هاى او نيست. آن خدائى كه ترغيب و تحريص در تحصيل امر آخرت و ترك دنيا فرموده و از نافرمانى و معصيت بر حذر داشته و به بقاء خود قبول عزت فرموده و قبول يگانگى نمود به عزت و بها و پايان امر آفريده شدگان را به مرگ قرار داد كه او راه گذشتگان است و به پيشانى آنان بسته شده و بر گردنشان ملازم گشته رسيدن به فرارى او را عاجز و خسته نمي كند دور و نزديك از او فوت نشود هر لذتى را او منهدم سازد و هر طراوتى را او بر طرف نمايد بندگان خدا دنيا منزل گهى است كه خداوند براى اهل آن نابودى خواسته و كوچ كردن از آن خانه را مقدر فرموده هر چه در اين دنيا است تمام شدنى است و هر كه در اين دنيا است مردنى است و اين دنيا شيرين است و سبزه زاري است با صفا و خوشنما كه براى طلب كنند گان زينت يافته و به قلب مايل شوند گان چسبيده و طمع كننده او را پاكيزه و خوشبو شمرد و جمع مي كند او را خائف و ترسان از ترس فقر. پس خدا شما را رحمت كند. بار بنديد از اين دنيا به نيكوترين توشه كه در نزد شما است و برداشت نكنيد از دنيا براى دنيا مگر به قدر كفاف و مانند مسافرى باشيد كه در فرودگاهى فرود آمده و به بهره بردارى از او به كمتر سايه اى قناعت كرده، سپس بدنبال كار خود رود. چشم نياندازيد به آنچه اهل دنيا و ثروتمندان از دنيا برداشت كرده اند، زيرا نداشتن ثروت در دنيا سبك تر است براى حساب آخرت و نزديك تر است به نجات در قيامت. آگاه شويد كه دنيا برگشته و پشت نموده و اعلان وداع كرده است و آخرت روى آورده و اعلام ورود كرد و بدانيد كه امروز روز مضمار است (يعنى تربيت اسب) و فردا روز مسابقه بدانيد كه هر كس سبقت گرفت و پيش تاخت به بهشت خواهد رسيد و هر كه عقب ماند به دوزخ وارد مى شود. آيا نيست كسى كه پيش از هجوم مرگ از خطا و كردار ناشايست خود توبه كند؟ آيا نيست كسى كه براى روز نيازمندى و سختى خود عمل نيكى بجاى آورد؟ خداوند ما و شما را قرار دهد از كسانى كه از وى مي ترسند و اميدوار به ثواب او باشند. بدانيد كه امروز روزي است كه خدا براى شما عيد قرار داده و شما را اهل آن نموده است. پس به ياد خدا باشيد تا خدا هم شما را ياد كند و او را بخوانيد تا اجابت كند و از او بخشش طلبيد تا شما را ببخشد و فطره خود را بپردازيد كه آن سنت و روش پيغمبر شما است و واجبى است از واجبات پروردگارتان.

ص: 139

پس بايد هر كدام از شما فطره خود را خارج كند از پاكيزه ترين درآمد خود تا آن كه موجب پاكى نفس وى گردد و يكديگر را يارى كنيد به كارهاى نيك و پرهيزگارى و واجبات خدا را در آنچه شما را به آن امر كرده بجاى آوريد كه آن واجبات بپاداشتن نماز است و اداى زكات و روزه ماه رمضان و حج بيت الله الحرام و امر بمعروف و نهى از منكر و نيكى نمودن به زنان خود و به كنيزان و غلامان مى باشد و بپرهيزيد از آنچه شما را نهى فرموده و فرمان بريد او را در باز ايستادن از منهيات و آن دورى جستن از نسبت زنا دادن به زنان پاكدامن و كارهاى زشت و شراب خوارى و كم فروشى و كمى در وزن و كيل و گواهى به دروغ و فرار از جهاد خداوند ما و شما را نگهدارد از نافرمانى خود به سبب پرهيزگارى و قرار دهد آخرت را براى ما و شما بهتر از اين دنيا.

_

منبع: نهج البلاغة، خطبه51

آداب مخصوص «عيد فطر»

آداب مخصوص «عيد فطر» هم بدين قرار است كه :

1. احياء شب عيد.

2. زيارت امام حسين عليه السلام.

3. غسل شب و روز عيد

4. پرداخت زكات فطره

5. تكبير خداوند.

براي اطلاعات بيشترلطفاً به كتاب مفاتيح الجنان حاج شيخ عباس قمي ره، مراجعه كنيد.

پيامبر وامير المومنين و اهل بيت در دعاي ندبه

بسم الله الرحمن الرحيم

خداي متعال

همه [سپاس ها] و ستايش ها خدا راست كه پروردگار جهانيان است: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و درود و سلام [و رحمت] خدا بر محمد و آل او باد: وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً.

ص: 140

پيامبران و اولياء

بارالها، [سپاس و] ستايش تو را [است] بر آنچه در باره اوليايت جاري ساختي: اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ فِي أَوْلِيَائِكَ آنان كه براي خودت و دينت خالصشان نمودي: الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ [چه زماني آن ها را خالص كرد؟] هنگامي كه نعمت هاي پايدار و بزرگ خود را كه زوال و فنايي در آن ها راه ندارد، براي آنان قرار داد: إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ الَّذِي لَا زَوَالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلَالَ [اين نعمت ها را به آنان عطا فرمودي] پس از آنكه بر آنان شرط كردي در همه مراتب اين دنياي پست و از تجملات و زر و زيور آن، خويشتن داري كنند: بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا آنان [نيز] اين شرط را پذيرفتند و تو به وفاداري آن ها آگاه بودي: فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ پس، از آنان پذيرفتي و مقربشان داشتي و پيشاپيش نام [و آوازه اي] بلند و مدح و ستايش آشكار بديشان عطا فرمودي: فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ و فرشتگانت را [براي راهنمايي، خدمت گذاري و بزرگداشت] بر آنان فرو فرستادي: وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلَائِكَتَكَ و با ارسال وحي خود گرامي شان داشتي: وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ و با افاضه علم، آن ها را به بارگاهت بار دادي: وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ و آنان را راهي به سوي خود و واسطه اي براي رسيدن به رضوانت قرار دادي: وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرَائِعَ إِلَيْكَ وَ الْوَسِيلَةَ إِلَى رِضْوَانِكَ.

پس بعضي از آنان را در بهشت [دنيايي] خود جاي دادي تا اين كه [به حكمتت] او را بيرون كردي: فَبَعْضٌ أَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ إِلَى أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْهَا و برخي [حضرت نوح- عليه السلام- و همراهانش] را به كشتي [نجات] خود درآوردي و به رحمتت او و هر كه را با او ايمان آورد، از هلاكت نجات بخشيدي وَ بَعْضُهُمْ حَمَلْتَهُ فِي فُلْكِكَ وَ نَجَّيْتَهُ مَعَ مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَكَةِ بِرَحْمَتِكَ و برخي [حضرت ابراهيم - عليه السلام] را دوست نزديك خود قرار دادي: وَ بَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِكَ خَلِيلًا و چون از تو زبان صدق [و ذكر خيري] در امت هاي آينده درخواست كرد: وَ سَأَلَكَ لِسَانَ صِدْقٍ فِي الآخِرينَ اجابتش كردي و در مقام بلند قرار دادي: فَأَجَبْتَهُ وَ جَعَلْتَ ذَلِكَ عَلِيّاً و با برخي [حضرت موسي- عليه السلام] از درخت [با خلق صدا از درون آن] سخن گفتي: وَ بَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَكْلِيماً و برادرش را ياور و جانشين او قرار دادي: وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ رِدْءاً وَ وَزِيراً و بعضي را بدون واسطه پدر [از مادر] متولد ساختي: وَ بَعْضٌ أَوْلَدْتَهُ مِنْ غَيْرِ أَبٍ و او را از نشانه هاي صدق [معجزات] برخوردار و به روح القدس تأييد كردي: وَ آتَيْتَهُ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ و براي هر يك [از برگزيدگانت] شريعتي و راه روشني قرار داديي: وَ كُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَرِيعَةً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهَاجاً و براي هر يك جانشيناني قرار دادي: وَ تَخَيَّرْتَ لَهُ أَوْصِيَاءَ تا هر يك مدتي نگهباني از شريعت را بر عهده گيرد و سپس [اين وظيفه را] به ديگري واگذارد: مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ مِنْ مُدَّةٍ إِلَى مُدَّةٍ تا دين تو پا بر جا باشد و حجت بر بندگانت تمام شود: إِقَامَةً لِدِينِكَ وَ حُجَّةً عَلَى عِبَادِكَ و تا حق از جايگاه [شايسته]اش جدا نشود و باطل بر اهلش [حق طلبان] چيره نگردد: وَ لِئَلَّا يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ يَغْلِبَ الْبَاطِلُ عَلَى أَهْلِهِ و تا كسي [بهانه نياورد و] نگويد [خدايا،] چرا براي ما رسولي بيم دهنده نفرستادي؟ وَ لِئَلَّا يَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا مُنْذِراً و [چرا] براي ما پرچم هدايت نيفراشتي تا از آيات [و دستورهاي] تو پيروي كنيم، پيش از آنكه خوار و رسوا شويم؟! وَ أَقَمْتَ لَنَا عَلَماً هَادِياً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى.

ص: 141

پيامبراكرم و اهل بيت (ع)

تا اين كه كار [رسالت و هدايت] را به دوست [گرامي] و برگزيده ات محمد- كه درود خدا بر او و خاندانش باد- [واگذاركرده و] پايان دادي: إِلَى أَنِ انْتَهَيْتَ بِالْأَمْرِ إِلَى حَبِيبِكَ وَ نَجِيبِكَ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله او همان گونه بود كه انتخابش كردي: فَكَانَ كَمَا انْتَجَبْتَهُ؛ سرور آفريدگانت: سَيِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ و برگزيده برگزيدگانت: وَ صَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَيْتَهُ و برترين منتخبانت: وَ أَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَيْتَهُ و گرامي ترين معتمدانت: وَ أَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ. او را بر پيامبرانت مقدم داشتي [و برتري دادي]: قَدَّمْتَهُ عَلَى أَنْبِيَائِكَ و او را بر بندگانت از جن و انس [به رسالت] برانگيختي: وَ بَعَثْتَهُ إِلَى الثَّقَلَيْنِ مِنْ عِبَادِكَ و گام هايش را به مشارق و مغارب عالم رسانيدي: وَ أَوْطَأْتَهُ مَشَارِقَكَ وَ مَغَارِبَكَ و بُراق [مركبي ويژه] را در اختيار او قرار دادي: وَ سَخَّرْتَ لَهُ الْبُرَاقَ و [او را] با آن به آسمان هايت بالا بردي [عروج دادي]: وَ عَرَجْتَ بِهِ إِلَى سَمَائِكَ و او را از علم [به وقايع] گذشته و آينده تا پايان آفرينشت، آگاه كردي: وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِكَ آن گاه او را با هراس [افكندن در دل دشمنانش] ياري نمودي: ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ و جبرئيل و ميكائيل و فرشتگان ويژه ات [نشاندارت] را با او همراه نمودي [تا به حفظ و ياري او بپردازند]: وَ حَفَفْتَهُ بِجَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ الْمُسَوِّمِينَ مِنْ مَلَائِكَتِكَ و وعده اش دادي كه دينش را بر همه اديان چيره گرداني، هر چند مشركان را خوش نيايد: وَ وَعَدْتَهُ أَنْ تُظْهِرَ دِينَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ و آن [وعده] پس از آن بود كه او را از ميان خاندانش در جايگاه صدق و راستي جاي دادي: وَ ذَلِكَ بَعْدَ أَنْ بَوَّأْتَهُ مُبَوَّأَ صِدْقٍ مِنْ أَهْلِهِ و نخستين خانه اي را كه براي [عبادت] مردم قرار داده شده و در مكه است، براي او و خاندانش مبارك و مايه هدايت جهانيان قرار دادي: وَ جَعَلْتَ لَهُ وَ لَهُمْ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ در آن نشانه هاي آشكاري است [همچون] مقام ابراهيم: فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ و [و نشانه ديگر اين كه] هر كس به آن وارد شود در امان است: وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً و فرمودي: «خدا مي خواهد آلودگي را فقط از شما اهل بيت [پيامبر] دور كرده و شما را پاك و پاكيزه گرداند»: وَ قُلْتَ « إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» سپس پاداش محمد- صلي الله عليه و آله- را در قرآن، دوستي [مودت] با آنان قرار دادي: ثُُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِي كِتَابِكَ و فرمودي: «... بگو من براي اين [رسالت] از شما اجر و پادشي نمي خواهم جز دوستي با خويشانم [اهل بيت - عليهم السلام و اطاعت از آن ها]»: فَقُلْتَ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى و [به پيامبر] فرمودي [كه بگويد]: «... هر اجر و پاداشي كه از شما خواسته ام، براي خودتان است... »: وَ قُلْتَ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ و [نيز] فرمودي [كه بگويد]: «... من بر اين رسالت پاداشي از شما نمي خواهم، مگر آن كه كسي بخواهد راهي به سوي پرودگار خود در پيش گيرد [كه همين مزد من است]»[1]: وَ قُلْتَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا پس آنان همان راهي هستند كه رو به سوي تو دارد و [همان] طريقي هستند كه به خشنودي تو مي انجامد: فَكَانُوا هُمُ السَّبِيلَ إِلَيْكَ وَ الْمَسْلَكَ إِلَى رِضْوَانِكَ .

ص: 142

ولايت و امامت امير المؤمنين (ع)

پس هنگامي كه زمان رحلتش فرا رسيد: فَلَمَّا انْقَضَتْ أَيَّامُهُ جانشينشن علي بن ابي طالب را كه درود خدا بر آن دو و خاندانشان باد، [امام و راهبر و] راهنماي مردم قرار داد: أَقَامَ وَلِيَّهُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ- صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ [عَلَى] آلِهِمَا- هَادِياً زيرا او بيم دهنده، و براي هر قومي راهنمايي است: إِذْ كَانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ سپس در حالي كه مردم زيادي در برابرش گرد آمده بودند، فرمود: هر كه من مولايم اويم، علي نيز مولاي او است: فَقَالَ وَ الْمَلَأُ أَمَامَهُ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ پروردگارا! هر كسي كه او را دوست دارد، دوستدار: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ و دشمن دار كسي را كه با او دشمن است: وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ و ياري كن هر كه او را ياري كند: وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ و خوار كن و فرو گذار هر كه او را فرو گذارد: وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ و فرمود: هر كه من پيامبر اويم، علي [صاحب اختيار و] فرمانرواي او است: وَ قَالَ مَنْ كُنْتُ نَبِيَّهُ فَعَلِيٌّ أَمِيرُهُ و فرمود: من و علي از يك [جايگاه] و درختيم و ديگران از درخت هاي گوناگون اند: وَ قَالَ أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى و او را [نسبت به خود] در جايگاهي قرار داد كه هارون نسبت به موسي داشت: وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى پس به او فرمود: جايگاه تو نسبت به من مانند جايگاه هارون است نسبت به موسي، جز اين كه پيامبري پس از من نيست: فَقَالَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي و دخترش را كه سرور زنان جهانيان است، به همسري او در آورد: وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ و آنچه از [حرمت هاي] مسجد [كه به طور استثنايي] بر وي حلال بود، بر علي- عليه السلام- حلال شمرد: وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ و همه درها را [كه همسايه هاي مسجد به مسجد باز كرده بودند] بست، مگر درِ خانه علي- عليه السلام- را: وَ سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَهُ آن گاه [گنجينه و اسرار] دانش و حكمت خويش را به وي سپرد: ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِكْمَتَهُ و فرمود: «من شهر علمم و علي درب آن است؛ پس هر كس مي خواهد به شهر علم وارد شود و حكمت بجويد، بايد از درب آن وارد شود»: فَقَالَ أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْحِكْمَةَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا سپس فرمود: تو برادر، جانشين و وارث من هستي ثُمَّ قَالَ أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي گوشت تو از گوشت من است: لَحْمُكَ لَحْمِي و خون تو از خون من است: وَ دَمُكَ دَمِي و صلح تو صلح من است: وَ سِلْمُكَ سِلْمِي و جنگ تو جنگ من است: وَ حَرْبُكَ حَرْبِي و ايمان با گوشت و خونت در آميخته همان گونه كه با گوشت و خون من در آميخته است: وَ الْإِيمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِي وَ دَمِي و تو فردا[ي قيامت] جانشين من ]و اختيار دار و امير] بر حوض [كوثر] هستي: وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلِيفَتِي و تو دِين مرا ادا مي كني و وعده هايم را روا مي سازي: وَ أَنْتَ تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي و شيعيان تو در بهشت پيرامون من با چهره هايي نوراني [و] در جايگاه هايي [منبرهايي] از نور قرار دارند: وَ شِيعَتُكَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِي فِي الْجَنَّةِ و آنان همسايگان من اند: وَ هُمْ جِيرَانِي و اگر تو نبودي اي علي، پس از من مؤمنان شناخته نمي شدند: وَ لَوْ لَا أَنْتَ يَا عَلِيُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِي و او پس از پيامبر- صلي الله عليه وآله- هدايتي بود براي [خروج امّت از] گمراهي: وَ كَانَ بَعْدَهُ هُدًى مِنَ الضَّلَالِ و نوري بود براي [رهايي از] كور دلي: وَ نُوراً مِنَ الْعَمَى و [نيز] ريسمان محكم الهي: وَ حَبْلَ اللَّهِ الْمَتِينَ و راه راست [خدا]: وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِيمَ هيچ كس در خويشاوندي بر او پيشي نگرفت: لَا يُسْبَقُ بِقَرَابَةٍ فِي رَحِمٍ و هيچ كس را در دين [و ايمان آوردن] بر او پيشي نيست: وَ لَا بِسَابِقَةٍ فِي دِينٍ و نيز هيچ كس در هيچ يك از [فضايل و] مناقبش به او نمي رسد: وَ لَا يُلْحَقُ فِي مَنْقَبَةٍ و پا جاي پاي رسول خدا - كه درود خدا بر آن دو و خاندانشان باد - مي گذاشت [و مانند او عمل مي كرد]: يَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا- و بر اساس تاويل قرآن [و براي اجراي آن] مي جنگيد: وَ يُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِيلِ و در راه خدا، نكوهش سرزنش كنندگان بر او تأثير نمي گذاشت: وَ لَا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ و شمار نامداران عرب با وجود او [و دلاوري هايش در جنگ] به تعداد انگشت شماري فرو كاهيد: قَدْ وَتَرَ فِيهِ صَنَادِيدَ الْعَرَبِ و پهلوانانشان را كشت و گرگ هايشان را به چنگ هاي پر قدرت خود از پاي در آورد [و بر آنان سيطره يافت]: وَ قَتَلَ أَبْطَالَهُمْ وَ نَاوَشَ (نَاهَشَ) ذُؤْبَانَهُمْ پس [رشادت هاي او] دل مشركان را از كينه هاي بدري، خيبري، حُنيني و غير اين ها پر كرد: فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَاداً بَدْرِيَّةً وَ خَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّةً وَ غَيْرَهُنَّ پس دشمني با او را همچنان در دل نگاه داشتند: فَأَضَبَّتْ عَلَى عَدَاوَتِهِ و براي كنار گذاشتن او با تمام وجود تلاش كردند: وَ أَكَبَّتْ عَلَى مُنَابَذَتِهِ تا آن جا كه [آن حضرت] به كشتن ناكثين، قاسطين و مارقين ناگزير گرديد: حَتَّى قَتَلَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ و چون دوران زندگي اش به پايان رسيد: وَ لَمَّا قَضَى نَحْبَهُ و شقي ترين مردمان اين روزگاران او را به شهادت رساند: وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْآخِرِينَ به تبعيت از شقي ترين مردمان گذشته: يَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِينَ [در نتيجه] دستور رسول خدا - صلي الله عليه و آله - در باره هدايت گراني كه از پي هم بودند [اهل بيت عليهم السلام] اطاعت نشد: لَمْ يُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ- صلي الله عليه و آله- فِي الْهَادِينَ بَعْدَ الْهَادِينَ و مردم بر دشمني سخت با او پاي فشردند: وَ الْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلَى مَقْتِهِ و بر قطع خويشاوندي با او و آواره كردن فرزندانش هم دست شدند: مُجْتَمِعَةٌ عَلَى قَطِيعَةِ رَحِمِهِ وَ إِقْصَاءِ وُلْدِهِ مگر افراد كمي كه نسبت به رعايت حق آنان وفادار ماندند: إِلَّا الْقَلِيلَ مِمَّنْ وَفَى لِرِعَايَةِ الْحَقِّ فِيهِمْ سرانجام گروهي كشته شدند: فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ و گروهي اسير شدند: وَ سُبِيَ مَنْ سُبِيَ و شماري آواره و تبعيد گشتند: وَ أُقْصِيَ مَنْ أُقْصِيَ و قضا [و قدر] براي آنان آن چنان جاري شد كه به پاس آن بهترين پاداش ها اميد مي رود: وَ جَرَى الْقَضَاءُ لَهُمْ بِمَا يُرْجَى لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ زيرا زمين از آنِ خداست: إذْ (وَ) كَانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ [و] به هر كس بخواهد [و شايسته بداند] واگذار مي كند: يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ و سرانجام [نيك] از آنِ خويشتن داران است: وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ و پاك و منزه است پروردگار ما، [كه] همانا وعده اش انجام شدني است: وَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا و خداوند هرگز وعده اش را ناديده نمي گيرد: وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ و او شكست ناپذير حكيم است: وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ پس گريه كنندگان بر پاك ترين هاي از اهل بيت محمد و علي - كه صلوات خدا بر آن دو و خاندانشان باد – بگريند: فَعَلَى الْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا- فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ و ناله كنندگان ناله سر دهند: وَ إِيَّاهُمْ فَلْيَنْدُبِ النَّادِبُونَ و براي مانند ايشان بايد اشك ها بريزند: وَ لِمِثْلِهِمْ فَلتُذْرَفِ (فَلْتَدُرَّ) الدُّمُوعُ و فرياد كنندگان [از اندوه] به فرياد آيند: وَ لْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ و شيون كنندگان شيون سر دهند: وَ يَضِجَّ الضّاجُّونَ و خروشندگان به خروش آيند: وَ يَعِجَّ الْعَاجُّونَ.

ص: 143

كجاست [امام] حسن؟ كجاست [امام] حسين؟ أَيْنَ الْحَسَنُ أَيْنَ الْحُسَيْنُ كجايند فرزندان امام حسين- عليه السلام؟ أَيْنَ أَبْنَاءُ الْحُسَيْنِ شايسته اي در پس شايسته اي ديگر و راستگويي از پي راستگويي ديگر: صَالِحٌ بَعْدَ صَالِحٍ وَ صَادِقٌ بَعْدَ صَادِقٍ كجايست راه هاي پي در پي [كه به سوي خدا رهنمون مي شوند]؟ أَيْنَ السَّبِيلُ بَعْدَ السَّبِيلِ كجايند برگزيدگاني كه از پي هم اند؟ أَيْنَ الْخِيَرَةُ بَعْدَ الْخِيَرَةِ كجايند خورشيدهاي تابان؟ أَيْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ كجايند ماه هاي فروزان؟ أَيْنَ الْأَقْمَارُ الْمُنِيرَةُ كجايند ستارگان درخشان؟ أَيْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ كجايند نشانه هاي دين؟ أَيْنَ أَعْلَامُ الدِّينِ و استوانه هاي علم؟ وَ قَوَاعِدُ الْعِلْمِ كجايست «بقية الله» كه از [خاندان پاك پيامبر– صلي الله عليه وآله- و] عترت هدايت گر است؟ أَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ الَّتِي لَا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهَادِيَةِ كجاست او كه آماده بر كندن ريشه ظالمان است؟ أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَةِ كجاست او كه انتظارش را مي كشند تا ناراستي ها و كژي ها را راست نمايد؟ أَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَجِ كجاست مايه اميد براي از بين بردن ستم و تجاوز؟ أَيْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ كجاست آن كسي كه براي احياي فريضه ها و سنت ها ذخيره شده است؟ أَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِيدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ كجاست آن برگزيده براي بازگرداندن دين و شريعت؟ أَيْنَ الْمُتَخَيَّرُ لِإِعَادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّرِيعَةِ كجاست او كه براي زنده كردن كتاب [خدا] و حدودش به او دل بسته اند؟! أَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْيَاءِ الْكِتَابِ وَ حُدُودِهِ كجاست حيات بخش معالم و نشانه هاي دين و اهل آن؟ أَيْنَ مُحْيِي مَعَالِمِ الدِّينِ وَ أَهْلِهِ كجاست در هم شكننده كيان متجاوزان و ستمگران؟ أَيْنَ قَاصِمُ شَوْكَةِ الْمُعْتَدِينَ كجاست ويران كننده پايگاه هاي شرك و نفاق؟ أَيْنَ هَادِمُ أَبْنِيَةِ الشِّرْكِ وَ النِّفَاقِ كجاست براندازنده اهل فسق و گناه و سركشي؟ أَيْنَ مُبِيدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْيَانِ وَ الطُّغْيَانِ كجاست غرس كننده شاخه هاي گمراهي و اختلاف [و دشمني]؟ أَيْنَ حَاصِدُ فُرُوعِ الْغَيِّ وَ النِّفَاقِ كجاست محو كننده آثار گمراهي و هواهاي نفساني؟ أَيْنَ طَامِسُ آثَارِ الزَّيْغِ وَ الْأَهْوَاءِ كجاست قطع كننده رشته هاي دروغ و افترا؟ أَيْنَ قَاطِعُ حَبَائِلِ الْكَِذْبِ وَ الِافْتِرَاءِ كجاست از بين برنده متجاوزان و سركشان؟ أَيْنَ مُبِيدُ الْعُتَاةِ وَ الْمَرَدَةِ كجاست ريشه كن كننده دشمنان و جرثومه هاي گمراهي و بي ديني؟ أَيْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنَادِ وَ التَّظْلِيلِ وَ الْإِلْحَادِ كجاست او كه دوستان را عزّت مي بخشد و دشمنان را به ذلت مي نشاند؟ أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِيَاءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْدَاءِ كجاست او كه همگان را بر محور تقوا گرد مي¬آورد؟ أَيْنَ جَامِعُ الْكَلِمِ عَلَى التَّقْوَىٰ كجاست درِ [آستان هدايت] پروردگار كه از آن وارد مي شوند؟ أَيْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتَى كجاست آن جلوه خدايي كه اولياي [خدا] به سوي او رو مي كنند؟ أَيْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِي يَتَوَجَّهُ إِلَيْهِ الْأَوْلِيَاءُ؟ كجاست آن كارساز [و واسطه فيض]ي كه زمين را به آسمان بار داده است؟ أَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ؟ كجاست صاحب روز پيروزي [همه جانبه بر ستمگران و كفر پيشگان] و برافرازنده پرچم هدايت؟ أَيْنَ صَاحِبُ يَوْمِ الْفَتْحِ وَ نَاشِرُ رَايَةِ الْهُدَى؟ كجاست گرد آورنده و متحد كننده امور مردم بر درستي و رضا؟ أَيْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلَاحِ وَ الرِّضَا؟ كجاست خون خواه پيامبران و فرزندان پيامبران؟ أَيْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِيَاءِ وَ اَبْناءِ الْاَنْبِياءِ؟ كجاست خون خواه شهيد كربلا؟ أَيْنَ الْمُطَالِبُ بِكَرْبَلَاءَ؟ كجاست او كه در برابر دشمنان متجاوز و دروغ گو، ياري شده است؟ أَيْنَ الْمَنْصُورُ عَلَى مَنِ اعْتَدَى عَلَيْهِ وَ افْتَرَى؟ كجاست آن مضطري كه چون دعا كند، اجابت شود؟ أَيْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذِي يُجَابُ إِذَا دَعَا؟ كجاست صدر نشين [و پيشواي] آفريدگان نيكوكار و با تقوا؟ أَيْنَ صَدْرُ الخَلائِقِ (الْخَلَائِفِ) ذُو الْبِرِّ وَ التَّقْوَى؟ٰ كجاست فرزند پيامبر برگزيده؟ أَيْنَ ابْنُ النَّبِيِّ الْمُصْطَفَى؟ و [كجاست] فرزند علي مرتضي؟ وَ ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَىٰٰ؟ و [كجاست] فرزند خديجه والامقام؟ وَ ابْنُ خَدِيجَةَ الْغَرَّاءِ؟ و [كجاست] فرزند فاطمه كبريٰ؟ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ الْكُبْرَىٰ؟

ص: 144

پدر، مادر و جان من بلاگردان تو باشند! بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي لَكَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَى!

اي فرزند بزرگواران مقرّب [در درگاه خدا]! يَا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِينَ! اي فرزند گرامي ترين افراد با نجابت و شرافت! يَا ابْنَ النُّجَبَاءِ الْأَكْرَمِينَ! اي فرزند هدايت¬گران راه يافته! يَا ابْنَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّينَ! اي فرزند برگزيدگان خويشتن¬دار و پاكيزه! يَابْنَ الْخِيَرَةِ المُهَذَّبِينَ! اي فرزند بزرگواران شرافتمند و بخشنده! يَا ابْنَ الْغَطَارِفَةِ الْأَنْجَبِينَ! اي فرزند پاك-سرشتان پاك! يَابْنَ الْاَطَائِبِ المُطَهَّرِينَ[2]! اي فرزند سروران بخشنده و برگزيده! يَا ابْنَ الْخَضَارِمَةِ الْمُنْتَجَبِينَ! اي فرزند بزرگواران با كرامت تر از همهٔ [اهل عالم]! يَا ابْنَ الْقَمَاقِمَةِ الأَكرَمينَ (الْأَكْبَرِينَ)! اي فرزند ماه¬هاي تمام و تابناك! يَا ابْنَ الْبُدُورِ الْمُنِيرَةِ! اي فرزند چراغ¬هاي فروزنده! يَا ابْنَ السُّرُجِ الْمُضِيئَةِ! اي فرزند شهاب¬هاي نافذ و فروزان! يَا ابْنَ الشُّهُبِ الثَّاقِبَةِ! اي فرزند ستارگان درخشان! يَا ابْنَ الْأَنْجُمِ الزَّاهِرَةِ! يَا ابْنَ السُّبُلِ الْوَاضِحَةِ! اي فرزند نشانه هاي نمايان! يَا ابْنَ الْأَعْلَامِ اللَّائِحَةِ! اي فرزند دانش¬هاي كامل! يَا ابْنَ الْعُلُومِ الْكَامِلَةِ! اي فرزند سنت هاي مشهور [و شناخته شده]! يَا ابْنَ السُّنَنِ الْمَشْهُورَةِ! اي فرزند [تعاليم] و نشانه هاي بر جاي مانده [از دين]! يَا ابْنَ الْمَعَالِمِ الْمَاثُورَةِ! اي فرزند معجزه هاي موجود: يابْنَ الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَةِ! اي فرزند راهنمايان آشكار: يابْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ! اي فرزند راه راست: يابْنَ الصِّراطِ الْمُسْتَقيمِ! اي فرزند خبر بزرگ: يا بْنَ النَّبَأِ الْعَظيمِ! اي فرزند كسي كه در «ام الكتاب» نزد خدا بلند مرتبه و حكيم است: يابْنَ مَنْ هُوَ في اُمِّ الْكِتابِ لَدَي اللّهِ عَلِيٌ حَكيمٌ! اي فرزند نشانه ها و حجّت هاي روشن خدا: يابْنَ الْآياتِ وَ الْبَيناتِ! اي فرزند دليل هاي (راهنمايانِ) آشكار: يابْنَ الدِّلائِلِ الظّاهِراتِ! اي فرزند برهان هاي ظاهر و غالب: يابْنَ الْبَراهينِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ! اي فرزند حجت هاي گويا و رسا: يَا ابْنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَاتِ! اي فرزند نعمت هاي كامل: يَا ابْنَ النِّعَمِ السَّابِغَاتِ! اي فرزند طاها و آيات محكم: يَا ابْنَ طَهَ وَ الْمُحْكَمَاتِ، اي فرزند ياسين و ذاريات: يَا ابْنَ يس وَ الذَّارِيَاتِ، اي فرزند طور و عاديات: يَا ابْنَ الطُّورِ وَ الْعَادِيَاتِ، اي فرزند كسي كه نزديك و نزديك تر شد؛ پس به فاصله مقدار دو كمان [يا دو ذراع] يا كم تر فاصله داشت! يَا ابْنَ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى؛ نزديك شدن و قرب يافتني نسبت به [پروردگار] بلند مرتبهٔ والا: دُنُوّاً وَ اقْتِرَاباً مِنَ الْعَلِيِّ الْأَعْلَى. اي كاش مي دانستم كجا قصد اقامت داري! لَيْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَى! بلكه [اي كاش مي دانستم] كلام زمينِ خشك يا حاصل¬خيزي تو را بر خويش دارد، بَلْ أَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَى، آيا در كوه رضوايٰ يا غير آن و يا در كوه ذي طوا هستي، أَ بِرَضْوَى أَمْ غَيْرِهَا أَمْ ذِي طُوًى؟ بر من دشوار است كه مردم را مي بينم و تو ديده نمي شوي، عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لَا تُرَىٰ، و [چقدر سخت است بر من كه سخن ديگران را بشنوم، ولي] هيچ زمزمه و نجوايي از تو نشنوم.وَ لَاأَسْمَعَ لَكَ حَسِيساً وَ لَا نَجْوَى. سخت است بر من كه گرفتاري تو را فراگيرد و من از آن بركنار باشم، عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ تُحِيطَ بِكَ دُونِيَ الْبَلْوَى و [بر اثر دوري من از تو] ناله و شكايت من به تو نرسد. وَ لَا يَنَالَكَ مِنِّي ضَجِيجٌ وَ لَا شَكْوَى.

ص: 145

جانم فداي تو! [آن] غايبي كه از ما جدا نيست: بِنَفْسِي أَنْتَ! مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنَّا، جانم فداي تو! [آن] دور شده اي كه از ما كناره ندارد: بِنَفْسِي أَنْتَ! مِنْ نَازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا، جانم فداي تو! [اي] آرزوي هر مشتاق آرزومند از مرد و زن كه ياد تو كنند و [از شوق ديدار تو] ناله سر دهند: بِنَفْسِي أَنْتَ! أُمْنِيَّةُ شَائِقٍ يَتَمَنَّى، مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَكَرَا فَحَنَّا، جانم فداي تو كه هم پيمان عزتي و مشابه نداري: بِنَفْسِي أَنْتَ! مِنْ عَقِيدِ عِزٍّ لَا يُسَامَى، جانم فداي تو كه در اصالت، شرافت و بزرگي رقيب نداري: بِنَفْسِي أَنْتَ! مِنْ أَثِيلِ مَجْدٍ لَايجاريٰ (يُجَازَى/ يحاذيٰ)، جانم فداي تو كه بر آمده از نعمت هاي بي مانندي هستي: بِنَفْسِي أَنْتَ! مِنْ تِلَادِ نِعَمٍ لَا تُضَاهَى، جانم فدايت! [اي آن] كه همسنگ شرافتي و كسي را به بلنداي تو راه نيست: بِنَفْسِي أَنْتَ! مِنْ نَصِيفِ شَرَفٍ لَا يُسَاوَى. تا كي حيران و سرگشته تو باشم اي مولاي من! إِلَى مَتَى أَحَارُ فِيكَ يَا مَوْلَايَ؟ تا كي و با كدامين سخن و نجوا وصف تو گويم؟ وَ إِلَى مَتَى وَ أَيَّ خِطَابٍ أَصِفُ فِيكَ وَ أَيَّ نَجْوَى؟ سخت است بر من كه غير تو پاسخم دهد و [از غير تو] سخن خوش بشنوم! عَزِيزٌ عَلَيَّ! أَنْ أُجَابَ دُونَكَ وَ أُنَاغَى؛ سخت است بر من كه بر تو بگريم و مردم تو را رها كنند [و به اين ترتيب موجبات طولاني شدن غيبتت را فراهم كنند]: عَزِيزٌ عَلَيَّ! أَنْ أَبْكِيَكَ وَ يَخْذُلَكَ الْوَرَى؛ سخت است بر من كه آنچه پيش آمد [از گرفتاري ها و غيبت طولاني] به تو روي آورْد نه ديگران: عَزِيزٌ عَلَيَّ! أَنْ يَجْرِيَ عَلَيْكَ دُونَهُمْ مَا جَرَى؛ آيا ياري كننده اي هست تا در كنار او ناله و شيون را طولاني كنم؟ هَلْ مِنْ مُعِينٍ فَأُطِيلَ مَعَهُ الْعَوِيلَ وَ الْبُكَاءَ؟ آيا ناله كننده اي هست كه چون [از شيون] باز ايستد، او را [بر ناله و فغان همراهي و] ياري كنم؟ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلَا؟ آيا چشم گرياني هست تا چشمم در بارش اشك ياري اش كند؟ هَلْ قَذِيَتْ عَيْنٌ فَسَاعَدَتْهَا عَيْنِي عَلَى الْقَذَى؟ آيا راهي به سوي تو- اي فرزند پيامبر- هست تا با تو ملاقات شود [و چشمان ما به جمالت روشن گردد]؟ هَلْ إِلَيْكَ يَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقَى؟ آيا امروز [جدايي] ما به وعدهٔ ديدار تو مي رسد تا بهره مند گرديم؟ هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنَا مِنْكَ بِعَدَةٍ (بِغَدِهِ) فَنَحْظَى؟ كي بر چشمه سارهاي [گوارا] و پر آب تو وارد و سيراب مي شويم؟ مَتَى نَرِدُ مَنَاهِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَرْوَى چه وقت از آب گواراي تو بهره¬مند مي شويم كه تشنگي شديد به درازا كشيده است؟ مَتَى نَنْتَفِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِكَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَى؟ چه زماني با تو صبح و شام كنيم: مَتَى نُغَادِيكَ وَ نُرَاوِحُكَ، تا چشمان [به جمالت] روشن شود؟ فَنُقِرَّ مِنْهَا عَيْناً؟ كي شود كه ما را ببيني و ما نيز تو را ببينيم، در حالي كه پرچم ياري را در برابر چشمان مردم برافراشته باشي؟ مَتَى تَرَانَا وَ نَرَاكَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَى؟ آيا ما را خواهي ديد در حالي كه گرداگرد تو جمع باشيم؟ أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِكَ؟ در حالي كه تو پيشوا و زمامدار مردم بوده، و زمين را پر از عدل كرده باشي، وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلًا، و [در حالي كه] به دشمنانت خواري و كيفر را چشانده باشي، وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَكَ هَوَاناً وَ عِقَاباً و سركشان و منكران حق را نابود كرده، وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ و ريشه متكبران را بريده، وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَكَبِّرِينَ و اركان ستمگران را بر كنده باشي، وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِينَ و ما مي گوييم: ستايش ويژه خدا، پروردگار جهانيان است. وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.

ص: 146

خدايا، تو بر طرف كننده اندوه ها و گرفتاري هايي: اللَّهُمَّ أَنْتَ كَشَّافُ الْكُرَبِ وَ الْبَلْوَى، و از تو ياري مي جويم كه نصرت و ياري نزد تو است: وَ إِلَيْكَ أَسْتَعْدِي فَعِنْدَكَ الْعَدْوَى، و تو پروردگار دنيا و آخرتي: وَ أَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى،

پس به فرياد اين بنده كوچك گرفتار برس، اي فريادرس ياري جويان! فَأَغِثْ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ! عُبَيْدَكَ الْمُبْتَلَى، و سرورش را به او بنمايان، اي كه بسيار نيرومند و توانايي: وَ أَرِهِ سَيِّدَهُ يَا شَدِيدَ الْقُوَى، و به بركت او اندوه و گرفتاري اش را برطرف فرما: وَ أَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَى وَ الْجَوَى، و [آتشِ] تشنگي او را فرونشان، اي كه بر عرش [جهان هستي] سلطه داري: وَ بَرِّدْ غَلِيلَهُ يَا مَنْ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى، و [اي كه] همگان و همه كارها به سوي تو باز مي¬گردند: وَ مَنْ إِلَيْهِ الرُّجْعَى وَ الْمُنْتَهَى.

خدايا! ما بندگان كوچك و مشتاق وليّ توايم: اللَّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِيدُكَ الشَّائِقُونَ إِلَى وَلِيِّكَ؛ [همو] كه يادآور تو و پيامبر تو است: الْمُذَكِّرِ بِكَ وَ بِنَبِيِّكَ؛ او را آفريدي تا نگهدار و پناهگاه ما باشد: خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلَاذاً، و به پا داشتي اش تا مايه پايداري و ملجأ و مأواي ما باشد: وَ أَقَمْتَهُ لَنَا قِوَاماً وَ مَعَاذاً و او را امام و پيشواي مؤمنانمان قرار دادي: وَ جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِينَ مِنَّا إِمَاماً از اين رو، تحيت و سلام ما را به او برسان: فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِيَّةً وَ سَلَاماً و به سبب آن [ابلاغ سلام و پاسخ امام] ما را از جهت كرامت [و بزرگي] ارتقا ببخش: وَ زِدْنَا بِذَلِكَ يَا رَبِّ إِكْرَاماً و جايگاه او را جايگاه و محل اقامت ما قرار ده: وَ اجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنَا مُسْتَقَرّاً وَ مُقَاماً و نعمتت را با [توفيق اطاعت از او و] سپردن رهبري ما به او تمام كن: وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْدِيمِكَ إِيَّاهُ أَمَامَنَا تا ما را به باغ هاي بهشت خود درآوري و با شهيدان [يا شاهدان] پاك باخته ات همدم گرداني: حَتَّى تُورِدَنَا جِنَانَكَ وَ مُرَافَقَةَ الشُّهَدَاءِ مِنْ خُلَصَائِكَ.

ص: 147

خداوندا، بر محمد و آلش درود [و رحمت] فرست: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بر محمد، جدش و پيامبري كه برترين سروران است: وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ رَسُولِكَ السَّيِّدِ الْأَكْبَرِ و بر پدرش، سروري كه در مقام [از پيامبر اكرم - صلي الله عليه وآله] فروتر است: وَ عَلَى أَبِيهِ السَّيِّدِ الْأَصْغَرِ، و بر جدّه اش صديقه كبرا فاطمه، دختر محمد، صلي الله عليه وآله: وَ جَدَّتِهِ الصِّدِّيقَةِ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، و بر پدران نيكوكارش كه برگزيده اي: وَ عَلَى مَنِ اصْطَفَيْتَ مِنْ آبَائِهِ الْبَرَرَةِ، و بر او باد برترين و كامل ترين: وَ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ، و تمام ترين و پايدارترين: وَ أَتَمَّ وَ أَدْوَمَ، و بزرگ ترين و فراوان ترين درودهايي كه بر برگزيدگان و بندگان نيكت فرستاده اي: وَ أَكْبَرَ وَ أَوْفَرَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، و بر او درود بي شمار فرست: وَ صَلِّ عَلَيْهِ صَلَاةً لَا غَايَةَ لِعَدَدِهَا، و بي پايان: وَ لَا نِهَايَةَ لِمَدَدِهَا، و بي انتها: وَ لَا نَفَادَ لِأَمَدِهَا.

بارالها! به [بركت] وجود او حق را به پا دار: اللَّهُمَّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحَقَّ و به واسطه او باطل را نابود ساز: وَ أَدْحِضْ بِهِ الْبَاطِلَ و دوستارانت را به بركت وجودش به كاميابي هدايت كن: وَ أَدِلْ بِهِ أَوْلِيَاءَكَ و دشمنانت را به [دستان] او خوار و ذليل گردان: وَ أَذْلِلْ بِهِ أَعْدَاءَكَ و بين ما و او پيوندي برقرار كن كه به همدمي با گذشتگان [معصوم]ش بينجامد: وَ صِلِ اللَّهُمَّ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ وُصْلَةً تُؤَدِّي إِلَى مُرَافَقَةِ سَلَفِهِ و ما را از كساني قرار ده كه به آنان پناه مي آورند: وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ يَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ و در سايه آن ها آرام مي گيرند: وَ يَمْكُثُ فِي ظِلِّهِمْ و ما را بر اداي وظايفمان نسبت به آن حضرت ياري فرما: وَ أَعِنَّا عَلَى تَأْدِيَةِ حُقُوقِهِ إِلَيْهِ و نيز در تلاش براي اطاعت از او: وَ الِاجْتِهَادِ فِي طَاعَتِهِ و دوري از نافرماني او: وَ الِاجْتِنَابِ عَنْ مَعْصِيَتِهِ و به خشنودي او از ما، بر ما منّت گذار: وَ امْنُنْ عَلَيْنَا بِرِضَاهُ و رأفت و رحمتش و دعا و خيرش را به ما عطا فرما: وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَيْرَهُ آنچه بدان گشايشي از رحمت تو نصيبمان شود و به سعادتي نزد تو نايل شويم: مَا نَنَالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِكَ وَ فَوْزاً عِنْدَكَ و نمازهايمان را به بركت وجود [و ولايت] او بپذير: وَ اجْعَلْ صَلَاتَنَا بِهِ مَقْبُولَةً و گناهانمان را به واسطه او ببخشاي: وَ ذُنُوبَنَا بِهِ مَغْفُورَةً و دعايمان را به واسطه او مستجاب فرما: وَ دُعَاءَنَا بِهِ مُسْتَجَاباً و به واسطه او روزي ما را گسترده گردان: وَ اجْعَلْ أَرْزَاقَنَا بِهِ مَبْسُوطَةً و به بركت وجود او اندوه ما را برطرف گردان: وَ هُمُومَنَا بِهِ مَكْفِيَّةً و به واسطه او نيازهاي ما را بر آورده بفرما: وَ حَوَائِجَنَا بِهِ مَقْضِيَّةً و با روي كريمانه و با بزرگواريت به ما توجه كن وَ أَقْبِلْ إِلَيْنَا بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ و نزديك تر شدن ما را به ساحت مقدست بپذير: وَ اقْبَلْ تَقَرُّبَنَا إِلَيْكَ و به ما مهربانانه بنگر: وَ انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً تا [توفيق يابيم] به بالاترين درجه كرامت نزد تو برسيم: نَسْتَكْمِلُ بِهَا الْكَرَامَةَ عِنْدَكَ و به بخشندگي ات آن [نگاه] را از ما بر مگردان: ثُمَّ لَا تَصْرِفْهَا عَنَّا بِجُودِكَ و از حوض [كوثر] جدش- كه صلوات خدا بر او و آلش باد- سيرابمان كن: وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ- صلي الله عليه و آله- بِكَأْسِهِ وَ بِيَدِهِ آبي فراوان و خوش گوار كه پس از آن تشنگي نباشد: رَيّاً رَوِيّاً هَنِيئاً سَائِغاً لَا ظَمَأَ بَعْدَهُ اي مهربان ترين مهربان ها: يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.

ص: 148

پيامك

آمد رمضان و عيد با ماست / قفل آمد و آن كليد با ماست

آمد رمضان به خدمت دل / و آن كس كه دل آفريد با ماست

فرا رسيدن ماه مبارك رمضان بر شما مبارك

**

عازم يك سفرم ، سفري دور به جايي نزديك

سفري از خود من تا به خودم ، مدتي هست نگاهم

به تماشاي خداست و اميدم به خداوندي اوست

فرا رسيدن ماه رمضان ، ماه بارش باران رحمت الهي مبارك

التماس دعا

***

مژده اي منتظران ماه خدا امده است / ماه شبهاي مناجات و دعا امده است

ماه دلدادگي بنده به معبود رسيد / بر سر سفره شاهانه گدا امده است . . .

***

السلام اي ماه پنهان پشت استهلال ما / ما به دنبال تو مي گرديم و تو دنبال ما

ماه پيدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه محو / رؤيت اين ماه يعني نامه اعمال ما

التماس دعاي ويژه در اين ماه

***

ميهماني شد شروع اي عاشقان / نور حق كرده طلوع اي عاشقان

باز مولا سفره داري مي كند / دعوت از عبد فراري مي كند . . .

***

السلام اي ميهماني خدا / ماه خوب آسماني خدا

السلام اي روزه داران السلام / عاشقان مخلص ماه صيام . . .

ماه پر بركت رمضان بر شما مبارك

***

جمع بشيد عاشقاي ماه رمضون / مهموني داره خداي مهربون

غني و گدا رو دعوت مي كنه / همه عاشقا رو دعوت مي كنه

چي بگم كه سفره خيلي با صفاست / صاحب سفره ما امام رضاست

***

بازامشب حق صدايت كرده است / وارد مهمان سرايت كرده است

ص: 149

با همه نقصي كه در من بوده است / باز هم او دعوتم بنموده است

آغاز ماه مبارك رمضان بر شما مبارك

***

حكمت روزه داشتن بگذار / باز هم گفته و شنيده شود

صبرت آموزد و تسلط نفس / و ز تو شيطان تو رميده شود

هر كه صبرش ستون ايمان بود / پشت شيطان از و خميده شود . . .

**

رمضان شهر عشق و عرفان است / رمضان بحر فيض و احسان است

رم__ض____ان، م__اه ع__ت__رت و ق__رآن / گ____اه ت____جديد عهد و پيمان است

رم__ض__ان ام__ت____داد ج____اده ن____ور / در گذرگاه ه__ر م____سلم__ان است

***

شب ق_در است وب_رات نور و ضيأ ميبارد / وه! چه نوريست كه ازعرش خدا ميبارد

آم_______ده ماه صي___ام، ماه مب___ارك ي___اران / مغف___رت به_____رما ازسوي خ___دا ميب____ارد

***

دلادر روزه مهمان خدايي / طعام آسماني را سرايي

در اين مه چون در دوزخ ببندي / هزاران در ز جنت برگشايي . . .

رمضان آمد و روان بگذشت / بود ماهي به يك زمان بگذشت

شب قدري به عارفان بنمود / اين معاني از آن بيان بگذشت . . .

***

مارا به دعا كاش نسازند فراموش

رندان سحرخيز كه صاحب نفسانند . . .

فرا رسيدن ماه مبارك رمضان بر شما مبارك

***

حلول ماه مبارك رمضان ، بهار قرآن ، ماه عبادتهاي عاشقانه

نيايشهاي عارفانه و بندگي خالصانه را به شما تبريك عرض ميكنم . . .

التماس دعا

***

روزه ، تمرين كلاس زندگي / درس ايثار و خلوص و بندگي

روزه ، زنجير هوا گسستن است / ديو و بت هاي درون بشكستن است . . .

ص: 150

فرا رسيدن ماه رمضان بر شما مبارك

***

روزه يعني نفس خود پاك كن / قلب ابليس درونت چاك كن

راه پرواز است سوي آسمان / ماه گرديدن بسان عاشقان

التماس دعا

***

السلام عليك يا شهر الله الاكبر و يا عيد اوليائه

در ماه پر خير و بركت رمضان برايتان قبولي طاعات و عبادات را آرزومندم . . .

التماس دعا

***

ماه در خودنگري و خودكاوشي / لب فرو بستن ، نگفتن ، خاموشي

درك مسكين از دل و جان كردن است / زندگي همچون فقيران كردن است . . .

***

ماه رمضان شد، مى و ميخانه بر افتاد / عشق و طرب و باده، به وقت سحر افتاد

افطار به مى كرد برم پير خرابات / گفتم كه تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد

با باده، وضو گير كه در مذهب رندان / در حضرت حق اين عملت بارور افتاد

***

هرچه داريم از خداست و هرچه توان داريم براي خدا بايد خرج كنيم.

با ادب خاص خود وارد اين مهماني بي مانند بشويم . . .

ماه رمضان بر شما مبارك

***

روزه هنگام سوال است و دعا / پر زدن با بال همت تا خدا

شهر يكرنگي و بي آلايشي / ماه تقصير و گنه فرسايشي

عاشقان معشوق خود پيدا كنند / تا سحر در گوش او نجوا كنند

درد خود گويند با درمان خويش / با طبيب و يا انيس جان خويش . . .

***

ماه رمضان، ماه مفروش كردن قدوم شب قدر با اشكهاي شوق

براي درك «زيباترين لحظهء حيات انساني» است . . .

ص: 151

***

شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن

(ماه مبارك رمضان، ماه دوري از گناهان، ماه بندگي مباركتان باد.)

***

به عاصيان وعده ي رحمت رسيد

ماهي سرشار از بركت و رحمت و عبادت هاي پذيرفته شده

برايتان آرزومندم . . .

***

حكمت روزه داشت_ن بگ_ذار / باز هم گفته و شنيده شود

صبرت آم__وزد و تسلط نف_س / و ز تو شيطان تو رميده شود . . .

***

رمضان آمد و آهسته صدا كرد مرا / مستعد سف___ر شهر خدا كرد مرا

از گلستان كرم طرفه نسي_مي بوزيد / كه سراپاي پر از عطر و صفا كرد مرا

استشمام عطر خوشبوي رمضان از پنجره ملكوتي شعبان گواراي وجود پاكتان.

***

خبر آوردند كه پيامبر، همه انسانها را به يك مهماني بزرگ دعوت نموده است تا در پايان آن به مهمانان نمونه جايزه دهد.

***

شهر الرمضان الذي انزل فيه القرآن (ماه مبارك رمضان دوري از گناه، ما انس با قرآن، ماه ضيافت الله بر شما و خانواده محترمتان گرامي باد. “طاعت و عبادت شما قبول درگاه حق”

***

كاش كه همسايه ما مي شدي، مايه آرامش ما مي شدي- هر كه به ديدار تو نايل شود،يك شبه حلال مسائل شود. “يا مهدي ادركني”

***

در ميكده گشودند، خدايا مپسند، كه درين بزم و طرب ما، سوي تقوا نرويم.

***

سزاوارترين مردم به احترام كساني هستند كه به تاديب خود مي كوشند.

***

مي گويند هر وقت آب مي نوشي بگو يا حسين(ع)، اين روزها كه آب مي بيني و نمي نوشي آرام بگوي يا اباالفضل(ع.)

***

نهج البلاغه: آرام باش، توكل كن، تفكر كن، سپس آستينها را بالا بزن، آنگاه دستان خداوند را مي بيني كه زودتر از تو دست به كار شده است.

ص: 152

***

كاش در اين رمضان لايق ديدار شوم، سحري با نظر لطف تو بيدار شوم- كاش منت بگذاري به سرم مهدي جان، تا كه همسفره تو لحظه ديدار شوم.

***

به خدا نگو مشكل بزرگي دارم بلكه به مشكل بگو خداي بزرگي دارم.

***

تشنه ام اين رمضان تشنه تر از هر رمضاني، شب قدر آمده تا قدر دل خويش بداني- ليله القدر عزيزي است بيا دل بتكانيم، سهم ما چيست از اين روز همين خانه تكاني.

***

غم به دلم نشسته، بابا داره پر مي گيره.

***

روزه يعني نفس خود پاك كن / قلب ابليس درونت چاك كن

راه پرواز است سوي آسمان / ماه گرديدن بسان عاشقان

التماس دعا

***

ماه در خودنگري و خودكاوشي / لب فرو بستن ، نگفتن ، خاموشي

درك مسكين از دل و جان كردن است / زندگي همچون فقيران كردن است . . .

***

هرچه داريم از خداست و هرچه توان داريم براي خدا بايد خرج كنيم.

با ادب خاص خود وارد اين مهماني بي مانند بشويم . . .

ماه رمضان بر شما مبارك

***

روزه هنگام سوال است و دعا / پر زدن با بال همت تا خدا

شهر يكرنگي و بي آلايشي / ماه تقصير و گنه فرسايشي

عاشقان معشوق خود پيدا كنند / تا سحر در گوش او نجوا كنند

درد خود گويند با درمان خويش / با طبيب و يا انيس جان خويش . . .

***

شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن

(ماه مبارك رمضان، ماه دوري از گناهان، ماه بندگي مباركتان باد.)

***

به عاصيان وعده ي رحمت رسيد

ص: 153

ماهي سرشار از بركت و رحمت و عبادت هاي پذيرفته شده

برايتان آرزومندم . . .

***

حكمت روزه داشت_ن بگ_ذار / باز هم گفته و شنيده شود

صبرت آم__وزد و تسلط نف_س / و ز تو شيطان تو رميده شود . . .

اشعار

روزه داران! مه خدايم من

با شما يار آشنايم من

ماه تسبيح و ذكر و صوم و صلات

ماه توبه، مه دعايم من

ماه وصل خداي منانم

ماه وحي و نزول قرآنم

ماه پيدايش جمالم من

ماه ديدار ذوالجلالم من

ماه هر لحظه با خدا بودن

ماه فضل و مه كمالم من

من كه فيض حضور آوردم

ن_ور در شه_ر ن__ور آوردم

روزه داران! همه قيام كنيد

تا به ماه خدا سلام كنيد

ماه شب زنده داري آمده است

از مه روزه احترام كنيد

عاشقاني كه قدر من دانند

هم_ه م_اه مب_اركم خوانند

ماه نور است كسب نور كنيد

نفس خود از گناه دور كنيد

با خدنگ اطاعت و تقوا

چشم شيطانِ نفس، كور كنيد

روح تقوا به تن مبارك تان

ليلهالق_در م_ن مبارك تان

من سراپا بهشت يارانم

بر شما خوشتر از بهارانم

نور چشم همه خداجويان

مژدۀ وصل روزه دارانم

همچو گل ريخته ز دامن من

سح_ر و افتتاح و جوشن من

من تجلاي ذوالمنن دارم

از كتاب خدا سخن دارم

صلوات خدا نثارم باد

كه به دامان خود حسن دارم

م_ن ك_ه پ_ا تا سرم تمام حسن

هستي ام هست از امام حسن

سرخوش آنان كه اهل ايمان اند

دوست را لحظه لحظه مي خوانند

روزها روزه اند و شب همگان

قدر شب هاي قدر مي دانند

دل ش_ب دام_ن سح_ر گيرند

همه قرآن به روي سر گيرند

من كه پيوسته در تب و تابم

ص: 154

من كه درياي گوهر نابم

صبحگاهان به كوفه مي جوشد

خون پاك علي ز محرابم

من كه چون كوه نور مشتعلم

ت_ا ص_ف حشر از علي خجلم

روزه داران! چو تشنه گرديديد

در دل از تشنگي شرر ديديد

طفل معصوم تان چو روزه گرفت

در غروبش گرسنه گر، ديديد

خون دل جاري از دو عين كنيد

گريه ب_ر ك_ودك حسي_ن كنيد

اشك خونين روان ز ديده كنيد

ياد از آن دختر شهيده كنيد

در غم كودك خرابه نشين

گريه بر آن سر بريده كنيد

گري_ه في_ض بهارت_ان بادا

اشك «ميثم» نثارتان بادا

(حاج غلامرضا سازگار)

******

ب_ر گ_وش دل از پيك خداون_د، پيام است

هن_گام قي_ام است قي_ام است قي_ام است

غافل شدن از دوست حرام است حرام است

شعبان اگ_ر از دست شده، ماه صيام است

ظلمت ز ميان رفته؛ مه رحمت و نور است

عالم همه جا بر همگان وادي طور است

****

خيزي_د ك_ه اين ماه خداوند تعالي ست

خيزي_د ك_ه ان_وار اله__ي متج_لاست

عالم همه جا بزم وصال است وصال است

در دست خ_دا س_اغ_ر لبري_ز ت_ولّاست

پيوست_ه ن_دا ب_ر هم_ۀ خل_ق رساند

تا جرعه اي از آن به خلايق بچشاند

***

هرچند كه خواب است در اين ماه، عبادت

بي__دار بماني_د پ_ي كسبِ سع__ادت

ت_ا زن_ده ش_ود در دلتان باز، ارادت

اين م_اه الهي ست؛ نبي داده شهادت

از خواب، گري_زان ش_ده بيدار بمانيد

در محضر محبوب، «ابوحمزه» بخوانيد

****

آي_د ز خ_داون_د تع__الي خب_ر اين ماه

كز چار طرف نور بوَد جلوه گر، اين ماه

غفلت ز خداوند، حرام است در اين ماه

گرديده به ما هديه، دعاي سحر اين ماه

نوشيد شراب از خم جوشان محبت

تا انس بگيري_د به قرآن و به عترت

ص: 155

****

دارن_د محبّ_ان خ_دا انجم_ن اين ماه

با هر نفسش روح ببخشد به تن اين ماه

تبريك بگوييد به هر مرد و زن اين ماه

پروانه ش_ده دور جمال حسن اين ماه

خوانيد همه سورۀ فرقان و تبارك

گوييد كه ميلاد حسن باد مبارك

از گلشن توحيد، گل تازه بچينيد

آيات خدا را ب_ه شب قدر ببينيد

مانند علي بر سر سجادۀ طاعت

بي_دار بماني_د ك_ه بيدار نشينيد

ذك_ر علي و آل، ه_م آهن_گ بگيريد

از خون سر و روي علي رنگ بگيريد

****

رو سوي خدا ك_رده ز شيط_ان بگريزيد

با نفس به هر خلوت و جلوت بستيزي_د

هرگاه كه گردد ز عطش حنجرتان خشك

ب_ا ي_اد حسين ب_ن عل_ي اش_ك بريزي_د

آن كشته كه خون گلويش خون خدا شد

س_ر از ب_دنش ب_ا دو ل_ب تشنه جدا شد

****

وقت_ي ك_ه نشينيد س_ر سف_رۀ افط_ار

سوزي_د هم_ه در غم آن طفل ع_زادار

آن طفل كه جان داد به ويرانه گرسنه

آن طفل كه در سلسله گردي_د گرفتار

آن طفل كه قوتش همه شب خون جگر بود

ب_ر روي دو دستش س_ر خ_ونين پ_در ب_ود

****

وقتي به دهان دان_ۀ خرم_ا بگذاريد

ب_ر آل پيمبر همگ_ي اشك بب_اريد

آري_د هم_ه روي ب_ه دروازۀ كوف_ه

از كوفي و ظلم و ستمش ياد بياريد

كوفي كه ز سر تا به قدم بود تملق

خرما ب_ه عزيزان خ_دا داد تص_دق

****

فرياد! كه در كوفه و در شام چه كردند

با عترت پيغمب_ر اس_لام چ_ه كردند

ب_ا عت_رت ق_رآن و ن_واميس اله_ي

يا فاطم_ه! در گردش ايام چه كردند

بايد ك_ه بسوزي_م و بس_وزد هم_ه ع_الم

ريزد همه شب خون دل از ديدۀ «ميثم»

ص: 156

(حاج غلامرضا سازگار)

******

آنكه از فرط گنه ناله كند زار كجاست؟

آنكه زاغيار برد شكوه بر يار كجاست

باز ماه رمضان آمد و بر بام فلك

مي زند بانگ منادي كه گنه كار كجاست

سفره رنگين و خدا چشم به راه من و توست

تاكه معلوم شود طالب ديدار كجاست

بار عام است خدا را به ضيافت بشتاب

تا نگوئي كه در رحمت دادار كجاست

مرغ شب نيمه شب ديده به ره مي گويد

سوز دل ساز بود ديده بيدار كجاست

ماه رحمت بود اي ابر خطاپوش ببار

تا نگويند كه آن وعده ايثار كجاست

حق به كان كرمش طرفه متاعي دارد

در و ديوار زند داد خريدار كجاست

آن خدائي كه رحيم است و كريم است و غفور

گويد اي سوته دلان عاشق دلدار كجاست

من ژوليده به آواي جلي مي گويم

آنكه با توبه ستاند سپر نار كجاست

(ژوليده نيشابوري)

***

حكمت روزه داشت_ن بگ_ذار

باز هم گفته و شنيده شود

صبرت آم__وزد و تسلط نف_س

و ز تو شيطان تو رميده شود

هر كه صبرش ستون ايمان بود

پشت شيطان ازو خميده شود

آفت____اب ري__اضتي كه ازو

ميوه معرفت رسيده شود

چه جلايي دهد به جوهر روح

كادمي صافي و چكي_ده شود

بذل افطار سفره عدلي است

كه در آف__اق گست___ريده شود

فقر بر چيده دارد از خوان_ي

كه به پاي فقير چيده شود

شب قدرش هزار ماه خداست

گوش كن نكت__ه پروري_ده شود

از ي__كي مي____وه عم___ل ك___ه درو

كشته شد، سي هزار چيده شود

گر تكاني خوري در آن يك شب

نخ_ل عم__ر از گن_ه تكي_ده شود

مفت مفروش كز بهاي شبي

ص: 157

عمره_ا باز پ_س خ_ريده شود

روز مهلت گذشت و بر سر كوه

پرت__وي مان_ده ت__ا پري__ده ش_ود

تا دمي مانده سر بر آر از خواب

ور نه صور خ__دا دمي___ده ش__ود

(شهريار)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109