غديردرسيره امام سجادعليه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)

عنوان و نام پديدآور:غديردرسيره امام سجادعليه السلام/مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)/محمدرضا شريفي

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: حضرت امام سجاد - غدير

ص: 1

غديردرسيره امام سجادعليه السلام

حديث غدير از زبان امام سجاد عليه السلام

حديث غدير از زبان امام سجاد عليه السلام

ابواسحاق از ياران امام سجاد عليه السلاماست او ميگويد : به امام زين العابدين علي بن حسين عليه السلام گفتم اي مولاي من – معناي اين قول پيامبر صلي الله عليه وآله كه در غدير خم فرمودند: <من كنت مولا فعلي مولاه> هر كس كه من مولاي او هستم پس اين علي مولاي اوست. چيست؟

امام سجاد عليه السلام در پاسخ فرمودند : پيامبر (صلي الله عليه وآله) مردمان را خبر دادند كه پس از ايشان ، اميرمومنان عليه السلام امام و پيشواي آنان است.

معاني الاخبار ص65

احتجاج امام سجاد عليه السلام بر محمد بن الحنفيه در مورد امامت خويش

احتجاج امام سجاد عليه السلام بر محمد بن الحنفيه در مورد امامت خويش

از امام باقر عليه السّلام نقل است كه گفت: وقتى حسين بن علىّ عليهما السّلام به شهادت رسيد، محمّد ابن حنفيّه كسى بدنبال امام سجّاد فرستاده و با او خلوت نموده و گفت:

اى پسر برادر، تو خود مى دانى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وصيّت و امامت پس از خود را به علىّ بن ابى طالب عليه السّلام نهاد، سپس به حسن، و بعد هم به حسين عليهما السّلام، حال پدرت عليه السّلام به شهادت رسيده و بر كسى وصيّت نكره، و من عموى تو و هم ريشه توام، و من در اين سنّ و قدمت از تو در اين سنّ جوانى به آن مقام شايسته ترم، پس در مسأله وصيّت و امامت با من منازعه و مخالفت مكن!.

حضرت علىّ بن الحسين عليهما السّلام بدو گفت: اى عمو، رعايت تقواى الهى را نموده و ادّعاى چيزى كه حقّ تو نيست را مكن، من تو را موعظه مى كنم كه از بى خبران نشوى، اى عمو، بدرستى كه پدرم- صلوات خدا بر او باد- پيش از آنكه آهنگ عراق را كند به من وصيّت نمود و ساعتى پيش از شهادت با من در اين باره عهد بست، و سلاح رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نزد من است، پس متعرّض آن مشو و گر نه مى ترسم عمرت كوتاه شده و حالت دگرگون و پراكنده شود، و بى شكّ خداوند تبارك و تعالى عهد فرموده كه امامت و وصيّت را فقط در نسل حسين عليه السّلام قرار دهد، اگر قبول ندارى بيا برويم نزد حجر الأسود تا از آن طلب حكم كنيم.

امام باقر عليه السّلام فرمود: كلام ميان آن دو در مكّه بود تا اينكه نزد حجر الأسود رفتند، حضرت سجّاد عليه السّلام به محمّد ابن حفيّه گفت:ابتدا شما به درگاه خداوند ناله و ابتهال كرده و بخواه كه حجر را برايت به نطق آورد سپس من درخواست مى كنم.

محمّد ناله و ابتهال نموده و درخواست كرد ولى هيچ جوابى از حجر نشنيد.

حضرت فرمود: اى عمو بى شكّ اگر تو وصىّ و امام بودى حتماً جوابت مى داد.

محمّد گفت: پسر برادرم حال تو بخواه، پس آن حضرت دست بدرگاه خداوند شد سپس خطاب به حجر گفت: تو را قسم به آن خدايى كه در تو ميثاق انبيا و اوصيا و همه مردم را قرار داد كه با زبان عربى مبين بگويى وصىّ پس از حسين بن علىّ كيست؟پس حجر آنچنان به جنبش آمد كه نزديك بود از جا كنده شود سپس خداوند آن را به زبان عربىّ مبين گويا فرمود پس گفت:خداوندا بدرستى وصيّت و امامت پس از حسين بن علىّ بن أبى طالب به علىّ فرزند حسين پسر علىّ بن أبى طالب؛ و فرزند فاطمه زهرا دخت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى رسد.

ص: 2

پس محمّد ابن حنفيّه بازگشته و پس از آن معتقد به ولايت آن حضرت شد.

الإحتجاج / ترجمه جعفرى، ج 2، ص: 141-142

همراهي ودفاع از دومين وارث غدير در كربلا

همراهي ودفاع از دومين وارث غدير در كربلا

1. همراهىِ امام زين العابدين (عليه السلام) با پدرش، امام حسين (عليه السلام)، در عدم بيعت با يزيد بن معاويه و حركت اعتراض آميز از مدينه به مكه، در رجب سال 60 هجرى.

2 همراهىِ امام سجاد (عليه السلام) با كاروان حسينى در حركت از مكه به كربلا، در ذيحجه سال 60 هجرى.

3 حضور امام زين العابدين در نهضت خونين كربلا، در سن 23 سالگى.

4. ابتلاى امام زين العابدين (عليه السلام) به بيمارىِ شديد، در روز عاشورا، و عدم توانايىِ جهاد در راه خدا.

5 تحمل مصيبت شهادت امام حسين (عليه السلام) و ياران و اصحاب آن حضرت، از سوى امام زين العابدين(عليه السلام) در روز عاشورا.

6. جنايت هاى لشكريان يزيد در جدا كردن سرها از بدن شهدا و بر نيزه كردن آن ها، اسب دوانى بر بدن هاى شهدا و غارت و آتش زدن خيمه ها پس از شهادت امام حسين (عليه السلام)، در عصر عاشورا.

7. آغاز اسارت امام زين العابدين (عليه السلام) و ساير بازماندگان قافله حسينى به دست لشكريان عمر بن سعد از عصر روز عاشورا.

خطبه شعور آفرين امام سجاد عليه السلام در دفاع از امام غدير

خطبه شعور آفرين امام سجاد عليه السلام در دفاع از امام غدير

يزيد در مسجد جامع اموى محفلى بياراست و مردم را با شگردهاى رنگارنگى- كه در نظام هاى استبدادى و بسته و سركوبگر رايج و شناخته شده است- گرد آورد و به سخنورى- كه گويى خطيب روز جمعه اش بود- فرمان داد تا بر فراز منبر رود و با دروغبافى ها و پرونده سازى هاى رسوا بر ضد سالار شايستگان حسين و پدرش، امير مؤمنان، و فضيلت تراشى هاى دروغين براى امويان و با ابزار فريب و سلطه ساختن دين خدا بر تازه ترين جنايت استبداد و دين سالارى مخوف و دروغين حاكم سرپوش گزارد و در مغز مردم دستكارى كند! او بر منبر رفت و در ناسزاگويى به امير مؤمنان و فرزند گرانقدرش، حسين- كه درود خدا بر آنان باد- بسيار شرارت كرد و افراط نمود و در برابر آن شقاوت، به شقاوتى ديگر دست يازيد و زبان به چاپلوسى و ستايش معاويه و يزيد گشود و براى آنان فضيلت ها و ارجمنديهاى دروغين تراشيد و آنان را بت ساخت و ساده دلان و اموى مسلكان را به پرستش آنان سفارش كرد و آنچه خواسته شيطانى يزيد بود، بر زبان آورد.درست در آن شبستان سرد و خاموش بود كه به ناگاه خروشى دليرانه و انديشاننده طنين افكند و سكوت مرگبار را شكست. آن خروش رعد آسا، صداى حق طلبانه و ظلمت ستيز على، يادگار حسين عليه السّلام و سخنگوى انديشمند و ژرف نگر و زمان شناس حركت اصلاح طلبانه عاشورا بود. آن حضرت فرياد بر آورد كه:

ص: 3

«ويلك ايّها الخاطب، اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق، فتبوّأ مقعدك من النّار.»

هان اى خطيب! واى بر تو! خشنودى خاطر آفريدگان نيازمند و ناتوان را به خشم خداى توانا خريدى! اينك جايگاه خود را در آتش شعله ور دوزخ آماده بنگر و خود را براى آنجا آماده ساز! [آن گاه آن گرانمايه عصرها و نسل ها رو به يزيد كرد و فرمود:

«يا يزيد! ائذن لى حتّى اصعد هذه الاعواد، فأتكلّم بكلمات للَّه فيهنّ رضا، و لهؤلاء الجلساء فيهنّ اجر و ثواب.»

هاى اى يزيد به من اجازه بده تا بر فراز اين چوبها بروم و سخنان درست و شايسته اى بگويم كه هم خشنودى خدا در آنها باشد و هم اين مردم در بند، بهره ور شوند و به آگاهى و انديشه و پاداشى پر شكوه برسند.

يزيد نپذيرفت، امّا كسانى كه بر گرد او بودند از او تقاضا كردند كه اجازه دهد.

او گفت:

«ان صعد لم ينزل الّا بفضيحتى و فضيحة آل ابى سفيان.»

اگر او بر فراز منبر برود، جز با رسوا ساختن من و نسل و تبار اموى فرود نخواهد آمد! امّا آنان قانع نشدند و پافشارى كردند.

يزيد گفت شما او را نمى شناسيد، من او را مى شناسم او از شيرخوارگى با دانش و بينش و خرد و انديشه سر و كار داشته است.

«انّه من اهل بيت قد زقّوا العلم زقّا.»

او از خاندان بزرگى است كه دانش و كمال را با همه وجود چشيده و از خرد و انديشه اى بزرگ و بينش و دانش ژرف و گسترده اى بهره ور است.

اينجا بود كه حس كنجكاوى مردم نيز بر انگيخته شد و همه آنان تقاضا كردند تا يزيد اجازه سخن به آن جوان دربند بدهد و آن گاه بود كه رهبرى خودكامه و مغرور نظام اموى ناگزير از پذيرش طرح هوشمندانه و ستم ستيز و روشنگرانه امام سجاد عليه السّلام- كه با درايت وصف ناپذيرش پشتيبانى مردم را در جهت خواست عادلانه و انسانى اش برانگيخت- گرديد و بدين سان پيام رسان جنبش اصلاح طلبانه عاشورا، بر فراز منبر نشست و پس از ستايش شايسته و بايسته خدا و سپاس به بارگاه او، در آن شرايط سخت و دشوار، و در آن جو وحشت و ترور و در پايگاه قدرت شوم اموى و در حلقه محاصره دژخيمان و طرفداران تاريك انديش و خشن و بى رحم نظام خلافت، و نيز شرايط نامساعد جسمى و روحى و عاطفى خويش بخاطر فاجعه غمبار عاشورا و اسارت خاندان پيامبر و ... سخن جاودانه و تاريخى و انديشاننده و ستم سوز خويش را آغاز كرد و با قوت قلب و علو روح و بيان پر جاذبه و فصاحت و بلاغت و عظمت و شهامت وصف ناپذيرى چنين فرمود:

ص: 4

«ايّها الناس! اعطينا ستّا و فضّلنا بسبع، اعطينا العلم و الحلم و السّماحة و الفصاحة و الشّجاعة و المحبّة في قلوب المؤمنين، و فضّلنا بأنّ منّا النّبىّ المختار محمّدا، و منّا الصّدّيق، و منّا الطيّار، و منّا اسد اللَّه و اسد رسوله، و منّا سبطا هذه الامّة.»

هان اى مردم! خدا به ما شش نعمت گران و پر ارزش ارزانى داشته، و ما را به هفت ويژگى بر ديگر انسانها برترى و امتياز بخشيده است.

خدا به ما دانش و بينش، حلم و بردبارى، سخاوت و بخشندگى، فصاحت و سخنورى، جوانمردى و آزادگى، شجاعت و شهامت ارزانى داشته و گستره دلها و قلب هاى مردم توحيدگرا و با ايمان و آزاده را كانون مهر و عشق ما ساخته است.

و نيز خداى فرزانه، بر ما خاندان پر شكوه وحى و رسالت منت نهاده و ما را بوسيله اين هفت نشان شكوه و عظمت به همگان برترى بخشيده است:

اين نشانه هاى برترى و ملاك هاى شكوه عبارتند از:

1- پيامبر بزرگ خدا، محمد از خاندان ماست.

2- نخستين ايمان آورنده به آن حضرت و دين و آيين آسمانى او، امير مؤمنان از خاندان ما است.

3- جعفر طيّار، آن شهيد دلاور راه عدالت و آزادى از خاندان ماست.

4- شير شجاع حق و شير پيامبر خدا، جناب حمزه، آن قهرمان ميدانها و آن سرور شهيدان بخون خفته احد از ماست.

5- دو فرزند ارجمند پيامبر، و دو يادگار عزيز آن حضرت، حسن و حسين از ما هستند.

6- و آن آخرين اميد و آخرين نويد و آن بزرگ اصلاحگر زمين و زمان در واپسين حركت تاريخ و فرجام جهان نيز از ما، خاندان توحيد و آزادى و عدالت و تقواست.

ص: 5

آن گاه روى به مردم كرد و فرمود:

«من عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى، انبأته بحسبى و نسبى:

ايّها النّاس! انا بن مكّة و منى، انا بن زمزم و صفا، انا بن من حمل الرّكن باطراف الرّداء، انا بن خير من ائتزر و ارتدى، انا بن خير من حجّ و لبّى، انا بن من اسرى به الى المسجد الاقصى، انا بن من بلغ به الى سدرة المنتهى، انا بن من دنى فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى، انا بن من صلّى بملائكة السّماء، انا بن من اوحى الجليل اليه ما اوحى، انا بن محمّد المصطفى.»

هان اى مردم! هر كس مرا شناخت كه شناخت و بايد مسئوليت خويش را دريابد و هر كس نشناخت، اينك به دقت بشنود تا من خويشتن را، از نظر نسل و تبار و خاندان و موقعيت اجتماعى و معنوى و انسانى بيشتر و رساتر و روشن تر بر او بشناسانم.

هان اى مردم! من فرزند مكّه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند بزرگمردى هستم كه حجر الاسود را با عباى خويش جابجا كرد و بر سر جايش نصب فرمود.

من فرزند بهترين انسانى هستم كه جامه احرام بر تن كرده و بر گرد خانه خدا به طواف پرداخته است! من فرزند بهترين انسانى هستم كه كفش پوشيد و آن گاه براى طواف بر گرد خانه خدا آن را از پا در آورد، من فرزند بهترين طواف گران و بهترين سعى كنندگانم! من فرزند بهترين حج گزاران و برترين لبيك گويان به دعوت خدايم، من فرزند آن بزرگ پيشوايى هستم كه بر آن مركب آسمانى سوار شد و در اين فضاى بى كران به پرواز در آمد، من فرزند آن پيامبرى هستم كه شبانگاه، از مكّه و از كهن ترين معبد توحيد و رسالت، به سوى مسجد اقصى پرواز داده شد، من فرزند آن كسى هستم كه در شب معراج و سير وصف ناپذير آسمانى اش به سدرة المنتهى رسيد، و نزديكترين پيام آوران خدا ببارگاه او بود، من فرزند آن كسى هستم كه در اوج آسمانها با فرشتگان نماز خواند و آنان با شادمانى به او اقتدا كردند، من فرزند آن كسى هستم كه خداى فرزانه، آنچه را مى خواست به او وحى فرمود، من فرزند محمّد، آن پيامبر برگزيده بارگاه خدا هستم.

ص: 6

پس از ترسيم پرتوى از شخصيت والاى پيامبر گرامى، اينك براى به تابلو بردن امتيازات شكوهبار و موهبت هاى فراوان و شخصيت پر معنويت امير مؤمنان، فرمود:

«انا بن علىّ المرتضى، انا بن من ضرب خراطيم الخلق حتّى قالوا لا اله الّا اللَّه، انا بن من ضرب بين يدى رسول اللَّه بسيفين، و طعن برمحين، و هاجر الهجرتين، و بايع البيعتين، و قاتل ببدر و حنين، و لم يكفر باللَّه طرفة عين ابدا، انا بن صالح المؤمنين، و وارث النّبيّين، و قامع الملحدين، و يعسوب المسلمين، و نور المجاهدين، و زين العابدين، و تاج البكّائين، و اصبر الصّابرين، و افضل القائمين من آل ياسين، رسول ربّ العالمين، و قاتل المارقين و النّاكثين و القاسطين، و المجاهد اعدائه النّاصبين، و افخر من مشى من قريش اجمعين، و اوّل من اجاب و استجاب للَّه و لرسوله من المؤمنين، و اوّل السّابقين، و قاصم المعتدين، و مبيد المشركين، و سهم من مرامى اللَّه على المنافقين، و لسان حكمة العابدين، و ناصر دين اللَّه، و ولىّ امر اللَّه، و بستان حكمة اللَّه، و عيبة علمه.

سمح، سخىّ، بهىّ، بهلول، زكىّ، ابطحىّ، رضىّ، مقدام، همام، صابر، صوّام، مهذّب، قوّام، قاطع الاصلاب، و مفرّق الاحزاب، اربطهم عنانا، و اثبتهم جنانا، و امضاهم عزيمة، و اشدّهم شكيمة، اسد باسل يطحنهم في الحروب اذا ازدلفت الأسنّة، و قربت الاعنّة، طحن الرّحا، و يذروهم فيها ذرو الرّيح الهشيم، ليث الحجاز، و كبش العراق، مكىّ، مدنى، خيفىّ، عقبىّ، بدرىّ، احدىّ، شجرىّ، من العرب سيّدها، و من الوغى ليثها، وارث المشعرين و ابو السّبطين، الحسن و الحسين، ذاك جدّى علىّ بن ابى طالب.»

هان اى مردم! من فرزند على مرتضايم! من فرزند آن بزرگمردى هستم كه با شهامت و اخلاصى وصف ناپذيرش، بينى گردنكشان شرك و بيداد را، پس از روشنگرى و خيرخواهى بسيار و پس از ستيزه جويى و حق ناپذيرى و زورمدارى از سوى آنها به خاك ماليد تا در برابر حق سر فرود آوردند و زبان به يكتايى خدا گشودند و به برابرى بندگان او و به حقوق و آزادى و امنيت آنان اعتراف نمودند.

ص: 7

من فرزند آن كسى هستم كه در سخت ترين ميدانها و بحرانى ترين شرايط، پيشاپيش پيامبر با دشمن تجاوزكار و مغرور، قهرمانانه مى رزميد؛ و با دو سلاح و نيزه پيكار مى كرد، و دو بار در راه خدا، بار هجرت بست، و دو بار در اوج تنهايى پيامبر با او بيعت كرد، و در روزهاى سرنوشت ساز «بدر» و «حنين» با كفر و بيداد پيكار نمود و در همه اين فراز و نشيب ها، لحظه اى به خداى توانا كفر نورزيد و در راه حق و عدالت و آزادى و حقوق انسانها از پا ننشست.

من فرزند شايسته كردارترين ايمان آوردگان، فرزند جانشينى راستين پيام آوران، فرزند نابودكننده حق ستيزان و تجاوزكاران، فرزند پيشواى حقيقى ايمان آوردگان، فرزند مايه روشنى ديدگان مجاهدان، فرزند زينت و زيور و آراستگى پرستشگران خدا، فرزند سالار و سرور نيايشگران با خدا، فرزند بسيار گريه كنندگان بارگاه دوست،فرزند شكيباترين شكيبايان، و فرزند برترين نمازگزاران، از خاندان پيام آور پروردگار جهانيان هستم من فرزند آن كسى هستم كه جبرئيل و ميكائيل او را يارى كردند، من فرزند آن كسى هستم كه از حريم حرمت مردم و حقوق، امنيت و آزادى آنان دليرانه دفاع كرد و با خشونت كيشان و بيرون رفتگان از مرزهاى دين خدا، با بيعت شكنان و قانون ستيزان و برترى جويان به پيكار برخاست! من فرزند بهترين و سرفرازترين چهره قريش، فرزند نخستين ايمان آورنده به خدا و پيامبر، فرزند نخستين قهرمان پيشتاز در اسلام و ايمان، و فرزند شكننده كمر تجاوزكاران و نابودكننده شرك گرايان و بيداد پيشگان و زورمداران هستم.

من فرزند آن بزرگمردى هستم كه بسان تيرى از تيرهاى خدا بر نفاقگرايان و حق ستيزان بود و زبان حكمت و فرزانگى عبادت كنندگان راستين و پر اخلاص بارگاه خدا؛ يارى رسان دلير دين و مقررات او بود، و سررشته دار دين و دولت حق؛ بوستان پر گل و لاله حكمت خدا بود و گنجينه بيكران و پايان ناپذير علوم و دانشهاى او.

ص: 8

من فرزند همان پيشواى گرانقدرى هستم كه جوانمرد بود و بسيار سخاوتمند و بخشنده؛ بسيار زيبا بود، و داراى سيمايى نورافشان؛ هوشمند بود و دنياى نيكى ها و خوبيها؛ از همه پليديها و ناپسنديها پاك و پاكيزه بود و به همه ارزشها آراسته؛ از سرزمين حجاز بود و خشنود به خواست خدا و مورد پسند حق؛ پيشگام در والايى ها و شايستگى ها بود و پيشتاز در نيكى ها؛ پيشواى بلند همت بود و داراى اراده اى آهنين در راه خدا؛ سمبل شكيبايان بود و نمونه پايدارى در راه حق؛ بسيار روزه دار و روزه گير بود و پاكيزه از هر آلودگى؛ شب زنده دار بود و بسيار نمازگزار بارگاه خدا.

من فرزند آن قهرمان بزرگى هستم كه از هم پاشنده شيرازه دشمنان حق و عدالت بود و پراكنده ساز گروه ها و احزاب سركش و حق ستيز و خودكامه.از همگان پر شهامت تر و قوى دل تر بود، و از همه شجاعان نامدارتر و پرصولت تر و پر صلابت تر؛ در برابر حق ستيزان از همه تزلزل ناپذيرتر بود و از همه پايدارتر.

شير غرّنده اى بود كه در گرماگرم پيكار و آن گاه كه چكاچك شمشيرها و نيزه ها به هم مى آميخت، تجاوزكاران را بسان آسيا در هم مى نورديد و بسان تند باد و طوفانى كه خار و خاشاك را بپراكند، آنان را از هم پراكنده مى ساخت.

شير حجاز بود و شهسوار عراق سردار نامدار مكه، مدينه، خيف، منى، عقبه، بدر، و احد بود و پيشتاز بيعت رضوان و هجرت در راه خدا و در جهت خشنودى او؛ سالار عرب بود و شير ژيان ميدان نبرد؛ وارث مشعر و عرفات بود و پدر گرانمايه دو نواده ارجمند پيامبر، حسن و حسين ....

ص: 9

آرى، اين بزرگمردى كه پرتويى از سيماى نورافشان و سبك و سيره انسان پرور و عادلانه اش ترسيم گرديد، نياى گرانقدر من امير مؤمنان، على، فرزند رشيد ابو طالب است.

آن گاه در ادامه سخنان روشنگر و تاريخسازش در ترسيم پرتوى از شكوه و عظمت مام گرانمايه اش، فاطمه افزود:

«انا بن فاطمة الزّهراء، انا بن سيّدة النّساء، انا بن خديجة الكبرى، انا بن المقتول ظلما، انا بن المجزور الرّأس من القفا، انا بن العطشان حتّى قضى، انا بن طريح كربلا، انا بن مسلوب العمّامة و الرّداء ....»

هان اى مردم! من فرزند دخت فرزانه پيامبر مسلمانان، فاطمه زهرايم؛ من فرزند خديجه، آن بانوى بزرگ و توحيدگرايم؛ من فرزند آن كسى هستم كه از روى ستم و بيداد كشته شد؛ من فرزند آن كسى هستم كه سرش از قفا بريده شد؛

من فرزند آن آزاد مرد تشنه كامى هستم كه در ساحل فرات با لب تشنه به شهادت رسيد؛ من فرزند آن كسى هستم كه بدن نازنين اش بر روى ريگهاى تفتيده نينوا رها شده؛ من فرزند آن كسى هستم كه عمامه و عبايش را ربودند ....

پيام رسان هوشمند و پر شهامت قيام عدالتخواهانه و قانونگرايانه عاشورا با شكستن مهر سانسور و دريدن تورهاى اختناق و در هم نورديدن بافته هاى استبداد و به هيچ انگاشتن دژخيمان رسوا، بسان رگبار باران، حقايق را همچنان بر كوير دلها باراند و دروغها، تحريف ها، سمپاشى ها، و تهمت هاى بيشمار و بى حساب رژيم رسوا و دروغپرداز اموى را- كه نزديك به دو دهه، بنام خدا و در ستار مذهب، استبداد و اختناقى رسوا را بر مردم تيره بخت تحميل كرده و حقوق و آزادى و امنيت و كرامت آنان را پايمال ساخته و به زشت ترين جنايت ها دست مى يازيد و هر شرارت و شقاوتى را در حق آزاديخواهان و ظلم ناپذيران، با تحريف مفاهيم مذهبى توجيه مى نمود و خود را نماينده خدا در زمين و صاحب اختيار دين و دنيا و هستى بندگان او بخورد ساده دلان مى داد- همه را بر ملا ساخت، و همچنان به معرفى خويش و ترسيم شخصيت شكوهبار خاندان و نسل و تبار خويش ادامه داد تا صداى شيون و فرياد مردم به آسمان برخاست، و رهبر نظام اهريمنى اموى از ترس آگاهى و قيام مردم و از هم پاشيدن شيرازه كارها، به چاره انديشى پرداخت كه چگونه پيام رسان شجاع و روشنگر نهضت اصلاح طلبانه عاشورا را از ادامه سخن باز دارد؟ درست در ادامه بازى با مذهب و باورهاى مورد احترام مردم بود كه رو به اذان گوى خود نمود كه: هان اى اذان گو! ديگر هنگامه اذان و نماز اول وقت است، پس اذان بگو ....

ص: 10

اذان گوى يزيد برخاست و در ميان سخن امام سجّاد اذان را آغاز كرد كه:

«اللَّه اكبر، اللَّه اكبر» آن حضرت، با رو به رو شدن با اين شگرد يزيد و بهره بردارى ابزارى او از مذهب، به احترام نام خدا سكوت كرد و پس از اداى جمله نخست از سوى اذان گو، فرمود:

«لا شى ء اكبر من اللَّه.»

هيچ چيزى بزرگتر از خدا نيست.

اذان گو گفت:

«اشهد ان لا اله الّا اللَّه» امام سجاد فرمود:

«شهد بها شعرى و بشرى و لحمى و دمى.»

مو، پوست، گوشت، خون و تك تك سلولهاى وجود من به يكتايى خدا و بى همتايى او گواهى مى دهد.

اذان گو گفت:

«اشهد انّ محمّدا رسول اللَّه» با اداى اين جمله از سوى اذان گو، آن حضرت ندا داد كه: هان اى اذان گو! تو را به حرمت و معنويت محمّد سوگند ساكت باش تا من سخنى بگويم! آن گاه رو به يزيد كرد و قهرمانانه خروشيد كه:

«يا يزيد! محمّد هذا جدّى ام جدّك؟ ...»

هاى اى يزيد! اين محمّد نياى تو مى باشد يا نياى گرانقدر من! اگر بگويى نياى توست كه دروغ مى گويى و كفر مى ورزى، و اگر بر اين باورى كه او نياى من است، پس چرا فرزندان او را بجرم حقگويى و دعوت به رعايت حقوق و آزادى مردم و عمل به دين خدا و دورى گزيدن از حق كشى و خشونت و بى رحمى و تبهكارى، به خاك و خون كشيدى و بانوان و دختران حرم او را به اسارت آوردى؟ راستى چرا؟

در اينجا بود كه امام سجاد دست برد و گريبان چاك زد ... و صداى شيون مردم فضاى مسجد را پر كرد.]

ص: 11

در سوگ امير آزادى گوياترين تاريخ كربلا، ص: 339-347

زندگاني امام سجادعليه السلام

ولادت

ولادت

صاحب كشف الغمه مينويسد: حضرت على بن الحسين در مدينه روز پنجشنبه پنجم شعبان سال 38 هجرى در روزگار امير المؤمنين (عليه السلام) دو سال قبل از شهادت امير المؤمنين (عليه السلام) بدنيا آمد.

زندگانى حضرت سجاد و امام محمد باقر عليهما السلام ( ترجمه جلد 46 بحار الأنوار)، ص: 7

كنيه و القاب آن حضرت

كنيه و القاب آن حضرت

از مشهورترين القاب آن حضرت، ابو الحسن و ابو محمّد است. وديگر القاب مشهوره آن حضرت، زين العابدين، و سيّد الساجدين و العابدين، و زكىّ، وامين، و سجّاد، و ذو الثّفنات.

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 1095

نقش نگين آن حضرت

نقش نگين آن حضرت

نقش نگين آن حضرت به روايت حضرت صادق عليه السّلام، «الحمد للّه العلىّ [العظيم]» بوده، و به روايت امام محمّد باقر عليه السّلام «العزّة للّه» و به روايت حضرت ابو الحسن موسى عليه السّلام: «خزى و شقى، قاتل الحسين بن على عليه السّلام»

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 1095

تعداد اولاد آن حضرت

تعداد اولاد آن حضرت

شيخ مفيد و صاحب فصول المهمّه فرموده اند كه: اولاد حضرت على بن الحسين عليه السّلام از ذكور و اناث پانزده نفر بودند:امام محمّد باقر عليه السّلام مكنّى به ابو جعفر، مادرش امّ عبد اللّه دختر حضرت امام حسن مجتبى عليه السّلام بوده، و عبد اللّه و حسن و حسين. مادرشان امّ ولد بوده، و زيد و عمر از امّ ولد ديگر، و حسين اصغر و عبد الرّحمن و سليمان از امّ ولد ديگر، و على (و اين كوچك ترين اولاد حضرت على بن الحسين عليه السّلام بوده) و خديجه، و مادر اين دو تن امّ ولد بوده، و محمّد اصغر: مادرش امّ ولد بود، و فاطمه و عليّه و امّ كلثوم، مادرشان امّ ولد بوده.

ص: 12

مؤلّف گويد كه: عليّه همان مخدّره است كه علماء رجال او را در كتب رجال ذكر كرده اند و گفته اند كتابى جمع فرموده كه زراره از او نقل مى كند.

و خديجه زوجه محمّد بن عمر بن على بن ابى طالب عليه السّلام بوده.

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 1177

رويدادهاى مهم

رويدادهاى مهم دوران حيات امام سجاد (عليه السلام)

1. وفات شهربانو، مادر امام زين العابدين (عليه السلام) به هنگام تولد آن حضرت، در سال 38 هجرى.

2. شهادت امام على (عليه السلام) در دو سالگى و شهادت امام حسن مجتبى (عليه السلام) در سيزده سالگىِ امام زين العابدين (عليه السلام).

3. همراهىِ امام زين العابدين (عليه السلام) با پدرش، امام حسين (عليه السلام)، در عدم بيعت با يزيد بن معاويه و حركت اعتراض آميز از مدينه به مكه، در رجب سال 60 هجرى.

4. همراهىِ امام سجاد (عليه السلام) با كاروان حسينى در حركت از مكه به كربلا، در ذيحجه سال 60 هجرى.

5. حضور امام زين العابدين در نهضت خونين كربلا، در سن 23 سالگى.

6. ابتلاى امام زين العابدين (عليه السلام) به بيمارىِ شديد، در روز عاشورا، و عدم توانايىِ جهاد در راه خدا.

7. تحمل مصيبت شهادت امام حسين (عليه السلام) و ياران و اصحاب آن حضرت، از سوى امام زين العابدين(عليه السلام) در روز عاشورا.

8. جنايت هاى لشكريان يزيد در جدا كردن سرها از بدن شهدا و بر نيزه كردن آن ها، اسب دوانى بر بدن هاى شهدا و غارت و آتش زدن خيمه ها پس از شهادت امام حسين (عليه السلام)، در عصر عاشورا.

ص: 13

9. آغاز اسارت امام زين العابدين (عليه السلام) و ساير بازماندگان قافله حسينى به دست لشكريان عمر بن سعد از عصر روز عاشورا.

10. تحمل سختى ها و مشقت هاى امام زين العابدين(عليه السلام) و ديگر بازماندگان در اسارت، كوفه و شام.

11. خطبه خواندن امام سجاد(عليه السلام) براى اهالى كوفه، در حالى كه در غل و زنجير و اسارت دشمنان بود.

12. خطبه خواندن امام سجاد(عليه السلام)، در مجلس بزرگ مسجد اموىِ شام، در حضور يزيد و تاثير شگفت آن بر شاميان.

13. بازگشت امام زين العابدين(عليه السلام) به همراه ساير بازماندگان نهضت كربلا از اسارت كوفه و شام به مدينة الرسول(صلي الله عليه و اله).

14. حزن شديد و گريه هاى طولانىِ امام سجاد(عليه السلام) در مصيبت شهادت امام حسين(عليه السلام) و اهل بيت آن حضرت.

15. قيام مردم مدينه بر ضد يزيد بن معاويه و اخراج بنى اميه از اين شهر و وقوع نبردى خونين در اين واقعه (معروف به واقعه حره)، در سال 63 هجرى.

16. شكست مقاومت اهالىِ مدينه در برابر لشكريان شام، و كشتار فجيع سپاهيان يزيد به سركردگىِ مسلم بن عقبه، در مدينه، و محفوظ و مصون ماندن امام زين العابدين(عليه السلام) و خانواده او از اين كشتار.

17. قيام عبدالله بن زبير در مكه بر ضد بنى اميه و تصرف حجاز (مكه و مدينه) و برخى از سرزمين هاى اسلامى، در سال 64 هجرى.

18. فشار و سخت گيرىِ آل زبير بر خاندان اميرالمومنين و اهل بيت(عليهم السلام).

19. قيام مختار بن ابى عبيده ثقفى، در كوفه، بر ضد بنى اميه براى خون خواهى از قاتلان امام حسين (عليه السلام).

ص: 14

20. مجازات قاتلان امام حسين (عليه السلام) توسط مختار بن ابى عبيده و شادمانىِ امام زين العابدين (عليه السلام) و ساير اهل بيت(عليهم السلام) از كردار مختار.

منبع: سايت تبيان

دلائل امامت

امامت درقرآن و حديث جابر

امامت درقرآن و حديث جابر

صدوق در كتاب نصوص از جابر بن يزيد جعفى از يزيد جعفى از جابر بن عبد اللَّه انصارى حديث كند كه گفت: چون خداى تعالى اين آيه را بر پيغمبر اكرم نازل فرمود: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد خداى را اطاعت كنيد و پيغمبر و صاحبان امر خويش را فرمان بريد، سوره نساء، آيه 60» عرض كردم: اى رسول خدا ما خدا و پيغمبر را شناخته ايم (اكنون بيان فرما) صاحبان امرى كه خداوند فرمانبردارى ايشان را به فرمانبردارى خودش همراه و قرين كرده كيانند؟ فرمود: اى جابر! جانشينان و امامان مسلمين بعد از من، نخستين آنها: على بن ابى طالب سپس حسن و پس از او حسين و سپس على بن الحسين و پس از او محمد بن على است كه در تورات به باقر معروف است، و اى جابر تو او را درك خواهى كرد، پس هر گاه او را ملاقات كردى سلام مرا به او برسان، و پس از او صادق جعفر بن محمد سپس موسى بن جعفر و پس از او على بن موسى سپس محمد بن على و پس از او على بن محمد سپس حسن بن على و پس از او همنام و هم كنيه من، حجت خداى تعالى در زمين و بقية اللَّه در ميان بندگان او، فرزند حسن بن على،همان كسى كه خداوند شرق و غرب زمين را به دست او بگشايد. آن كسى كه از شيعيان و دوستانش پنهان شود و غيبت كند؛ غيبتى كه در آن غيبت به اعتقاد به امامت او پابرجا نماند مگر كسى كه خداوند قلبش را به ايمان آزمايش كرده است. جابر گويد، عرض كردم: اى رسول خدا، آيا براى شيعيانش در حال غيبت او بهره و نفعى از او هست؟ فرمود: آرى قسم به آنكه مرا به راستى به پيغمبرى مبعوث فرموده، ايشان به نور او روشنى جويند، و به ولايت او بهره مند شوند همان گونه كه مردم به خورشيد بهره مند شوند اگر چه ابر آن را بپوشاند، اى جابر اين (كه برايت گفتم) از اسرار مكنونه، و علم مخزون خدا است، جز از اهلش او را پوشيده دار.

ص: 15

جابر بن يزيد گويد: پس (روزى) جابر بن عبد اللَّه انصارى بر حضرت على بن الحسين عليه السّلام وارد شد همين طور كه حضرت با او صحبت مى فرمود ناگاه حضرت باقر از نزد زنها بيرون آمد و بر سرش گيسوانى بود، و او كودكى بود، چون (چشم جابر به او افتاد و) او را ديد؛ بدنش به لرزه افتاد و موهايش راست شد و نگاهى ممتد و طولانى به او كرد، سپس گفت: اى كودك نزديك بيا.

حضرت نزديك آمد. گفت: برگرد حضرت برگشت. جابر گفت: به خداى كعبه سوگند شمائل پيغمبر است (كه در شما مى بينم) سپس برخاست؛ و نزد آن حضرت آمده عرض كرد: اى فرزند نامت چيست؟ فرمود: نامم محمد است عرض كرد: فرزند كى؟ فرمود: فرزند على بن الحسين.

عرض كرد: جانم به قربانت اى فرزند، پس شما باقر هستى؟ فرمود: آرى آنچه رسول خدا نزدت گذارده به من برسان؛ عرض كرد: اى آقاى من رسول خدا مرا به زندگى تا زمان ديدار شما مژده داد و فرمود: هر گاه او را ديدار كردى سلام و درود مرا به او برسان، پس اى مولاى من، رسول خدا شما را سلام رسانده است، فرمود: اى جابر درود بر پيغمبر خدا باد مادامى كه آسمانها و زمين برپا است، و درود بر تو چنانچه سلام را رساندى، (پس از اين قصه) جابر گاه گاهى خدمت حضرت باقر عليه السّلام شرفياب مى شد و (علومى كه مى خواست از آن حضرت) فرا مى گرفت (روزى) حضرت راجع به مطلبى از جابر پرسش فرمود، جابر عرض كرد: به خدا سوگند (اگر جواب گويم) در نهى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله قرار مى گيرم، زيرا به من خبر داد كه شما امامان راهنماى اهل بيتش بعد از او خردمندترين مردم در كودكى، و داناترين آنها در بزرگى هستيد، و فرمود: به ايشان چيزى نياموزيد زيرا ايشان از شما داناترند؛ حضرت فرمود: جدّم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله راست گفته من به آنچه از تو پرسش كردم داناترم، و دانش و فرزانگى در كودكى به من عنايت شده، و تمامى اينها به فضل و رحمت پروردگار متعال بر ما خانواده است.

ص: 16

الإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشرعليهم السلام / ترجمه رسولى محلاتى، فارسى، ص: 176-179

نص پيامبر صلي الله عليه وآله در خطابه غدير

نص پيامبر صلي الله عليه وآله در خطابه غدير

من صراط مستقيم خداوند هستم كه شما را فرمان به پيروي از آن داده است و بعد از من علي و سپس فرزندانم از نسل او هستند. آنان كه اماماني هدايت كننده به سوي حقند.

امامت در نسل من از فرزندان علي است تا روز قيامت كه خدا و رسولش راملاقات مي كنيد.

هر كس از خدا و رسولش و علي و اماماني كه ذكر كردم اطاعت كند به رستگاري بزرگ دست يافته است.

با اميرالمومنين علي و حسن و حسين و امامان، به عنوان كلمه ي باقي و طيب و طاهر بيعت كنيد.

قرآن به شما مي گويد كه امامان بعد از علي، فرزندان او هستند، و من هم به شما معرفي كردم كه امامان از نسل من و او هستند. قرآن مي گويد: «و جعلها كلمه باقيه في عقبه»، و من گفتم: «لنْ تضلوا ما انْ تمسكْتم بهما».

كساني كه علي و امامان از فرزندان من و از نسل او تا روز قيامت را به عنوان امام قبول نكنند، آنان كساني اند كه اعمالشان سقوط مي كند و دايما در آتش خواهند بود.

من خلافت را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قيامت باقي مي گذارم.

حلال و حرام بيش از آن است كه در مجلس واحد همه را بشمارم، پس من مامورم از شما بيعت بگيرم بر آنچه از جانب خدا آوردم درباره ي مقام علي اميرالمومنين وامامان بعد از او تا روز قيامت، كه از نسل من واو هستند، وقايم آنان مهدي است.

ص: 17

حلالي نيست مگر آنچه خدا و رسولش و دوازده امام حلال بدانند، و حرامي نيست مگر آنچه خدا و رسولش و دوازده امام حرام بدانند.

اسرارغديرصفحه 92

نص پيامبرصلي الله عليه وآله

نص پيامبرصلي الله عليه وآله

نعمانى در كتاب غيبت از جابر بن يزيد جعفى از حضرت باقر عليه السّلام از سالم بن عبد اللَّه بن عمر از پدرش عبد اللَّه بن عمر روايت كرده كه گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: شبى كه خداوند مرا به آسمانها برد به من وحى فرمود: اى محمد چه كسى را در زمين بر امّت خود خليفه قرار دادى؟- و خودش داناتر بود (به اين سؤال)- عرض كردم: پروردگارا برادرم را فرمود:

على بن ابى طالب؟ عرض كردم: آرى پروردگارا، فرمود: اى محمد من به زمين توجّهى كردم و از آن تو را برگزيدم، پس در جايى نام من برده نمى شود تا اينكه نام تو نيز با من برده شود، من محمودم و تو محمد، سپس بر زمين توجّه ديگرى كردم و از آن على بن ابى طالب را برگزيدم و او را وصى تو قرار دادم، و تو سيّد پيغمبرانى و علىّ سيّد اوصياء است، پس براى او نامى از نامهاى خود جدا كردم من اعلايم و او على است؛ اى محمد من على و فاطمه و حسن و حسين و امامان را از يك نور آفريدم، سپس ولايت آنها را بر ملائكه عرضه داشتم، هر كه پذيرفت از مقرّبان شد، و هر كه نپذيرفت در زمره كافران قرار گرفت. اى محمد اگر بنده اى از بندگانم مرا عبادت كند تا (به حدّى) كه بريده شود، و پس از آن در حال انكار ولايت شما نزد من آيد او را در آتش داخل كنم، سپس فرمود: اى محمد مى خواهى ايشان را ببينى؟ عرض كردم: آرى، فرمود: برخيز و پيش رويت نگاه كن، به جلو رفتم (و نظر كردم) ديدم على بن ابى طالب و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و حجت قائم عليه السّلام مانند ستاره درخشانى در وسط آنها بود. عرض كردم: بار خدايا اينها كيانند؟ فرمود: ايشان امامانند، و اين هم قائم است، كه حلال مرا حلال و حرام را حرام نمايد، و از دشمنانم انتقام گيرد اى محمد او را دوست دار، زيرا من دوستش دارم، و دوست دارم هر كه او را دوست بدارد.

ص: 18

الإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشرعليهم السلام / ترجمه رسولى محلاتى، فارسى، ص: 174-175

ودايع امامت

ودايع امامت

ابى جارود (كه نامش زياد است) گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: چون هنگام شهادت حسين بن على عليهما السلام فرا رسيد، دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسين عليه السلام را طلبيد و كتابى پيچيده و وصيتى آشكار باو داد، زيرا على بن الحسين عليهما السلام مرضى از لحاظ معده داشت كه در حال احتضارش ميديدند، سپس فاطمه آن كتاب را به على بن الحسين عليه السلام داد، اى زياد! سپس بخدا آن كتاب بما رسيد، زياد گويد عرضكردم: خدا مرا قربانت گرداند، در آن كتاب چه نوشته است؟فرمود: بخدا آنچه از زمان خلقت آدم تا بآخر رسيدن دنيا مورد احتياج اولاد آدمست در آن است، بخدا كه احكام حدود حتى جريمه خراش در آن ثبت است.

أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج 2، ص: 76

ابى جارود گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: چون هنگام شهادت امام حسين عليه السلام فرا رسيد، وصيتش را كه در كتابى پيچيده بود، در حضور مردم، بفاطمه داد، پس چون امر شهادت حسين عليه السلام بدان جا كه مقدر بود رسيد، فاطمه آن وصيت را به على بن الحسين عليهما السلام داد، عرض كردم:خدايت رحمت كند، در آن وصيت چه بود؟ فرمود: آنچه فرزندان آدم از ابتداى دنيا تا بآخر رسيدن آن احتياج دارند.

أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج 2، ص: 76

امام صادق عليه السلام فرمود: چون امام حسين صلوات اللَّه عليه به جانب عراق رهسپار گشت، كتب و وصيت را به ام سلمه- رضى اللَّه عنها- سپرد و چون

ص: 19

على بن الحسين عليه السلام بمدينه برگشت به او تحويل داد.

أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج 2، ص: 77

صفات آن حضرت

معجزات

مناجات امام سجاد عليه السلام در شب طوفانى

مناجات امام سجاد عليه السلام در شب طوفانى

حمّاد كوفى مى گويد: سالى براى حجّ، خارج شديم. وقتى كه از منزل زباله، كوچ كرديم، ما را طوفان سياهى در برگرفت و قافله ما از هم پاشيد و در بيابان، گم شديم. من به وادى كويرى افتادم و شب فرا رسيد. در آن حال به درختى پناه بردم. اوايل شب بود كه جوانى را ديدم كه لباس سفيدى در برداشت با خود گفتم كه اين شخص حتما از اولياى خداست من ساكت بودم تا اينكه بجايى رفته و براى نماز آماده شد در اين هنگام آبى از زمين جوشيد و او وضو گرفت و مناجات كرد و چنين گفت: اى كسى كه ملكوت تو همه چيز را در بر گرفته و جبروتت همه را غالب شده، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و قلب مرا با شادى اقبال به خودت، پر كن. و مرا در زمره مطيعين خود قرار بده.

سپس مشغول نماز شد و من نيز آماده شدم و پشت سر او ايستادم. ناگاه محرابى را در مقابل او ديدم. و هر گاه به آيه اى مى رسيد كه در آن وعده و وعيد بود، با ناله و حزن، دوباره آن را تكرار مى كرد. وقتى كه شب به آخر رسيد، ايستاد و گفت: اى كسى كه گمشدگان، او را قصد مى كنند و به او مى رسند! و اى پناهگاه خائفان! و اى ملجأ گرويدگان! چه وقت راحت مى شود كسى كه به غير تو تكيه كند؟ و چه وقت شاد مى گردد كسى كه غير تو را بجويد. خدايا! شب پشت كرد و تمام شد و من نتوانستم خدمت تو را شايسته بجا آورم و سينه ام را از مناجات تو پر كنم. درود بفرست بر محمّد و آل محمّد و با من آنچه به مصلحتم مى باشد، رفتار كن.

ص: 20

ايستاد و من دامن او را گرفتم پس گفت: اگر درست توكل مى كردى، هرگز گم نمى گشتى. دست مرا بگير و با من بيا. خيال كردم زمين زير پايم پيچيد و وقتى كه سپيده صبح دميد و گفت: اينجا مكّه است.

پس گفتم: تو را به خدا قسم مى دهم، خودت را براى من معرفى كن.

فرمود: اكنون كه مرا قسم دادى، من على بن الحسين هستم .

جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 208

ضامن آهو

ضامن آهو

جابر بن يزيد جعفى از امام باقر- عليه السّلام- روايت مى كند كه فرمود:

پدرم امام سجّاد با عدّه اى نشسته بود كه ناگاه آهويى از صحرا آمد و مقابل ايشان ايستاد. همهمه كرده و دستهايش را به زمين مى كوبيد.

بعضى از اصحاب عرض كردند: يا بن رسول اللَّه! اين آهو چه مى گويد؟ گويا شما را مى شناسد.

حضرت فرمود: او مى گويد يكى از پسران يزيد از او يك بچه آهويى طلب كرده است و او نيز به شكارچى ها دستور داده تا يكى را شكار كنند. و ديروز آنها بچه مرا گرفته اند در حالى كه به او شير نداده بودم. مى خواهم كه بچه ام را برگردانند تا به او شير بدهم و سپس به آنها بدهم.

امام- عليه السّلام- شخصى را به دنبال شكارچى فرستاد و او آمد. حضرت فرمود:

اين آهو مى گويد كه شما بچه اش را گرفته ايد و او را شير نداده است و از من مى خواهد كه از تو بخواهم تا بچه اش را به او برگردانى.

شكارچى گفت: يا ابن رسول اللَّه! من جرأت اين كار را ندارم.

حضرت فرمود: پس بچه آهو را بده تا به او شير دهد و برگرداند. و شكارچى نيز پذيرفت و بچه آهو را آورد. وقتى كه آهو بچه اش را ديد همهمه اى كرد و اشك از چشمانش سرازير گرديد.

ص: 21

حضرت فرمود: اى شكارچى! بخاطر من بچه اش را به او ببخش. شكارچى هم قبول كرد. آهو با بچه اش مى رفت و مى گفت: گواهى مى دهم كه شما از خاندان رحمت هستيد و بنى اميّه از خاندان لعنت .

جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 205

ابو خالد و امامت حضرت سجّاد عليه السلام

ابو خالد و امامت حضرت سجّاد عليه السلام

ابو خالد كابلى، مدّت زيادى در خدمت محمّد بن حنفيّه بود و او را امام بر حقّ مى دانست. تا اينكه روزى نزد وى آمد و گفت: براى من حرمتى هست. پس تو را به رسول خدا و امير المؤمنين قسم مى دهم آيا تو همان امامى هستى كه خداوند اطاعت تو را واجب كرده است؟

محمّد بن حنفيه گفت: امام تو و من و تمام مسلمانان، على بن حسين- عليه السّلام- است.

پس ابو خالد خدمت امام- عليه السّلام- رسيد وقتى كه سلام كرد، امام فرمود:

آفرين بر تو اى كنكر! تو به ديدار ما نمى آمدى چه شده است كه آمده اى؟

ابو خالد وقتى چنين شنيد به سجده افتاد و گفت: حمد خدايى را كه مرا نميراند تا اينكه امامم را شناختم.

حضرت فرمود: امامت را چگونه شناختى؟

ابو خالد گفت: تو مرا به اسمى خواندى كه مادرم ناميده بود. و من در جهل بودم و عمرى محمّد بن حنفيّه را خدمت كردم تا اينكه امروز او را قسم دادم كه آيا تو امام بر حقّ هستى؟ و او مرا به تو راهنمايى كرد و گفت: تو امام واجب الإطاعه هستى و وقتى كه خدمت شما رسيدم مرا با اسم اصليم صدا كردى. لذا فهميدم كه شما امام مسلمين هستى.

ص: 22

ابو خالد در ادامه گفت: وقتى كه مادرم مرا زاييد نام مرا «وردان» نهاد و بعد از آن، پدرم آن را نپسنديد و اسم مرا «كنكر» گذاشت. و قسم به خدا تا به حال كسى مرا به اين اسم صدا نكرده بود. پس من گواهى مى دهم كه تو امام آسمانها و زمين هستى .

جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 206

عبادت آن حضرت

نماز حضرت

نماز حضرت

از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام منقول است كه حضرت علىّ بن الحسين عليه السّلام در شبانه روزى هزار ركعت نماز مى گزارد و چون به نماز مى ايستاد رنگ به رنگ مى گرديد، و ايستادنش در نماز، ايستادن بنده ذليل بود كه نزد پادشاه جليلى ايستاده باشد، و اعضاى او از خوف الهى لرزان بود، چنان نماز مى كرد كه گويا نماز وداع است و ديگر نماز نخواهد كرد، چون از تغيّر احوال آن جناب سؤال مى نمودند چنين مى فرمود: كسى كه نزد خداوند عظيمى ايستد سزاوار است كه خائف باشد.

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 1109-1110

پينه بستن پيشانى و رنگ زرد آن حضرت

پينه بستن پيشانى و رنگ زرد آن حضرت

از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه پدرم فرمود: روزى بر پدرم على بن الحسين عليه السّلام داخل شدم ديدم كه عبادت در آن حضرت بسيار تأثير كرده و رنگ مباركش از بيدارى زرد گرديده و ديده اش از بسيارى گريه مجروح گشته و پيشانى نورانيش از كثرت سجود پينه كرده و قدم شريفش از وفور قيام در صلاة ورم كرده، چون او را بر اين حال مشاهده كردم خود را از گريه منع نتوانستم نمود و بسيار بگريستم. آن حضرت متوجّه تفكّر بودند، بعد از زمانى به جانب من نظر افكندند و فرمودند كه: بعضى از كتاب ها كه عبادت امير المؤمنين عليه السّلام در آنجا مسطور است به من ده، چون بياوردم و پاره اى بخواندند بر زمين گذاشتند و فرمودند كه: كى ياراى آن دارد كه مانند على بن ابى طالب عليه السّلام عبادت كند؟ و كلينى از حضرت جعفر بن محمّد عليه السّلام روايت كرده كه حضرت سيّد السّاجدين عليه السّلام چون به نماز مى ايستاد رنگش متغيّر مى شد. و چون به سجودمى رفت سر بر نمى داشت تا عرق از آن جناب مى ريخت.

ص: 23

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 1109-1110

عابدترين مردم

عابدترين مردم

از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه پدرم فرمود: روزى بر پدرم على بن الحسين عليه السّلام داخل شدم ديدم كه عبادت در آن حضرت بسيار تأثير كرده و رنگ مباركش از بيدارى زرد گرديده و ديده اش از بسيارى گريه مجروح گشته و پيشانى نورانيش از كثرت سجود پينه كرده و قدم شريفش از وفور قيام در صلاة ورم كرده، چون او را بر اين حال مشاهده كردم خود را از گريه منع نتوانستم نمود و بسيار بگريستم. آن حضرت متوجّه تفكّر بودند، بعد از زمانى به جانب من نظر افكندند و فرمودند كه: بعضى از كتاب ها كه عبادت امير المؤمنين عليه السّلام در آنجا مسطور است به من ده، چون بياوردم و پاره اى بخواندند بر زمين گذاشتند و فرمودند كه: كى ياراى آن دارد كه مانند على بن ابى طالب عليه السّلام عبادت كند؟ و كلينى از حضرت جعفر بن محمّد عليه السّلام روايت كرده كه حضرت سيّد السّاجدين عليه السّلام چون به نماز مى ايستاد رنگش متغيّر مى شد. و چون به سجود مى رفت سر بر نمى داشت تا عرق از آن جناب مى ريخت.

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 1110

حج گذارى آن حضرت

حج گذارى آن حضرت

قطب راوندى و ديگران روايت كرده اند از حمّاد بن حبيب كوفى كه گفت: سالى به آهنگ حجّ بيرون شديم، همين كه از زباله (كه نام منزلى است) كوچ كرديم، بادى سياه و تاريك وزيدن گرفت به طورى كه قافله را از هم متفرّق و پراكنده ساخت و من در آن بيابان متحيّر و سرگردان ماندم، پس خود را رسانيدم به يك وادى خالى از آب و گياه و تاريكى شب مرا فرا گرفت، پس من خود را بر درختى جاى دادم، چون تاريكى دنيا را فرا گرفت جوانى را ديدم رو كرد با جامه هاى سفيد و بوى مشك از او مى وزيد، با خود گفتم: اين شخص بايد يكى از اولياء اللّه باشد، پس ترسيدم هرگاه ملتفت من بشود به جاى ديگر رود، پس چندان كه مى توانستم خود را پوشيده داشتم، پس آن جوان مهيّاى نماز شد و ايستاد و گفت:

ص: 24

يا من حاز كلّ شى ء ملكوتا، و قهر كلّ شى ء جبروتا، صلّ على محمّد و آل محمّد، و اولج قلبى فرح الاقبال عليك ، و الحقنى بميدان المطيعين لك.

پس در نماز شد، چون ديدم كه اعضاء و اركان او آماده نماز گرديد و حركات او سكون گرفت برخاستم و به آن مكان كه مهيّاى نماز شد شدم، ديدم چشمه آبى مى جوشد، من نيز تهيه نماز ديدم و در پشت سرش بايستادم. ديدم گويا محرابى براى من ممثّل شد و مى ديدم او را كه هر وقت به آيتى مى گذشت كه در آن آيه وعد و وعيد مذكور بودى با ناله و حنين آن را مكرّر فرمودى، پس چون تاريكى شب روى به نهايت گذاشت از جاى خود برخاست و گفت:

يا من قصده الضّالّون فاصابوه مرشدا، و امّه الخائفون فوجدوه معقلا، و لجأ اليه العابدون [العائذون] فوجدوه موئلا، متى راحة من نصب لغيرك بدنه؟! و متى فرح من قصد سواك بهمّته؟ \الهى تقشّع \الظّلام و لم أفض من خدمتك وطرا، و لا من حياض مناجاتك صدرا، صلّ على محمّد و آل محمّد، و افعل بى أولى الامرين بك، يا ارحم الرّاحمين.

حمّاد بن حبيب مى گويد: اين وقت بيم كردم كه مبادا شخص او از من ناپديد گردد و اثر امرش بر من پوشيده ماند، پس در او درآويختم و عرض كردم: تو را سوگند مى دهم به آن كسى كه ملال و خستگى و رنج و تعب از تو برگرفته و لذّت رهبت را در كام تو نهاده بر من رحمت آور و مرا در جناح مرحمت و عنايت جاى ده كه من ضالّ و گمشده ام و همى آرزومندم كه به كردار تو روم و به گفتار تو شوم.

ص: 25

فرمود: اگر توكّل تو از روى صدق باشد گم نخواهى شد لكن متابعت من كن و بر اثر من باش، پس به كنار آن درخت شد و دست مرا بگرفت، مرا به خيال همى آمد كه زمين از زير قدمم حركت مى نمايد، همين كه صبح طلوع كرد به من فرمود بشارت باد تو را كه اين مكان مكّه معظّمه است، پس من صدا و ضجّه حاجّ را بشنيدم. عرض كردم: تو را سوگند مى دهم به آن كه اميدوارى به او در روز آزفه و يوم فاقه (يعنى روز قيامت) تو كيستى؟فرمود: اكنون كه سوگند دادى، منم على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليهم السّلام.

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 1113

دعاهاي آن حضرت

صحيفه سجاديه

آشنايى با صحيفه سجاديه

آشنايى با صحيفه سجاديه

(زبور آل محمدصلى الله عليه وآله وسلم - اخت القرآن)

آيا صحيفه سجاديه يك كتاب دعاست يا نوشته اى است كه عنوان دعا به خود گرفته و رسالت ديگرى دارد؟

كسانى كه با صحيفه آشنا هستند به اين نظر رسيده اند كه صحيفه تنها كتاب دعا نيست.

شاهد اول سند صحيفه است و براى روشن شدن مطلب به بخشى از سند آن اشاره مى شود كه خود بازگو كننده اين معنى است كه عنوان ظاهرش دعا است ولى اين در حقيقت پوشش است و در وراى اين پوشش مسائل مختلفى عنوان شده است.

شاهد دوم فهرستى است كه مرحوم مظفر از صحيفه تهيه كرده است.

در ادامه توضيح داده مى شود كه صحيفه، كتاب دعا به معنى آن چه در ذهن بعضى تبادر مى كند نيست، بلكه كتابى است انسان ساز، مباحثى در قالب دعا، براى ساختن جمعى انسان آماده مبارزه. البته دعاهائى كه در اسلام رسيده همه اين چنين است.

ص: 26

شاهد اول: راوى صحيفه شخصى است به نام «عمير» از پدرش «متوكل » كه توضيح مى دهد صحيفه چگونه به دستش رسيده وبه دنبال آن در بين مردم منتشر گشته است.

متوكل مى گويد: «موقعى كه يحيى بن زيد- فرزند امام سجادعليه السلام - عازم خراسان بود او را ملاقات كردم، سلام گفتم گفت: از كجا مى آيى؟ گفتم: از حج. او از من حال خانواده،بستگان، دوستان و پسر عموهايش را كه در مدينه بودند پرسيدو درباره امام صادق عليه السلام آهسته سؤال كرد.

حال و وضع آنها را برايش نقل كردم و گفتم از جريان شهادت پدر شما همه اراحت بودند، به اينجا كه رسيدم گفت:«عمويم محمد بن على (امام محمدباقر عليه السلام) به پدرم گفت:صلاح نيست كه الان مبارزه را شروع كنيد.»

بعد مى گويد از من سؤال كرد: آيا پسر عم من جعفر بن محمد را ملاقات كرده اى؟

گفتم: من عذر مى خواهم، دوست ندارم آنچه را كه شنيده ام براى شما نقل كنم.

رو به من كرد و گفت: شما مرا از مرگ مى ترسانى؟ هر چه از امام صادق عليه السلام درباره من شنيدى بگو، گفتم: شنيدم مى گفت يحيى قيام مى كند، كشته مى شود و به دارش مى زنند همانگونه كه با پدرش رفتار كردند.

گفت: آيا از امام صادق عليه السلام نوشته اى همراه دارى؟ عرض كردم: بلى، مطالبى را به من فرمود و من نوشته ام، آن را به اودادم و يكى از اينها هم دعايى بود كه آن حضرت املاء كرده و من نوشته بودم و فرموده بود اين دعايى است كه پدرش املاء نموده و او نوشته و به او خبر داده كه از دعاهاى پدرش على بن الحسين عليه السلام و از دعاهاى صحيفه كامله است.

ص: 27

يحيى آن را گرفت و تا آخر مطالعه كرد و گفت: آيا اجازه مى دهى من اين را استنساخ كنم؟ گفتم: آيا اجازه استنساخ چيزى را از من مى خواهى كه اصلش از خود شما است؟ گفت من هم در عوض صحيفه كاملى به تو خواهم داد; دعاهايى كه از ناحيه پدرم زيد است و به او از پدرش امام سجاد عليه السلام رسيده، ولى پدرم به من وصيت كرده كه آن را حفظ كنم و به دست غير اهلش ندهم.

اين چه دعائى بوده كه امام سجادعليه السلام به زيد املاء كرده وزيد هم به يحيى املاء كرده و به او گفته مواظب باش به دست غير اهلش نيفتد؟

دعا به معنى راز و نياز به دست ديگران بيفتد كه مانعى ندارد.

عمير مى گويد: پدرم گفت: بلند شدم و سر و صورت او را بوسيدم و مى افزايد: يحيى نوشته مرا به جوانى داده گفت: اين دعا را با خط زيبا، خوانا و روشن بنويس و به من بده. من اين دعا را مى خواستم از امام صادق عليه السلام بگيرم به من نمى داد.متوكل مى گويد: من پشيمان شدم كه چرا اين كار را كردم. ادامه مى دهد: در صندوقى را باز كرد، صحيفه قفل زده مهركرده اى را از آن خارج ساخت، آن را بوسيد، گريه كرد، سپس مهرش را شكست و قفل را باز كرد و بعد صحيفه را باز كرده بر چشم گذاشت و به صورت ماليده گفت: «به خدا قسم اى متوكل باتوجه به اينكه از قول امام صادق عليه السلام نقل كردى كه ايشان ازپدرانشان اين مطلب را شنيده اند مطمئنا واقع مى شود و من كشته شده به دار آويخته مى شوم، لذا اين را به شما مى دهم.شما حفظش كنيد.

ص: 28

من از اين مى ترسم كه چنين دانشى به دست بنى اميه بيفتد و آن را در خزائنشان براى خود حفظ كنند. اين را تحويل بگير و فكر مرا از اين جهت راحت كن.»

صحيفه سجاديه كه دست يحيى است، چه دعائى است كه مى گويد: اگر قرار نبود من شهيد و به دار آويخته شوم نمى دادم،چون مى ترسم به دست بنى اميه بيفتد و آنها اين را در خزائن خود حفظ كنند؟

بنابراين مشخص شد كه سند صحيفه، باز گو كننده اين است كه صحيفه نوشته ديگرى غير از دعا است.

بعد يحيى اضافه كرد: وقتى جريان من و اينها تمام شد و من كشته شدم اين يك امانت است تا آن را به پسر عموهاى من محمد و ابراهيم برسانى.

متوكل مى گويد: من صحيفه را از ايشان گرفتم، وقتى يحيى شهيد شد به مدينه رفتم، خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم وداستان يحيى را نقل كردم، امام صادق عليه السلام سخت گريه كرد وفرمود: خداوند پسر عمويم را رحمت كند و او را به اجدادش ملحق نمايد، آنچه مانع بود كه من دعا را به او بدهم همين بود كه خودش از آن وحشت داشت (همان كه پدرش وصيت كرده بودكه مى ترسم دعا به دست نااهل بيفتد.)

بعد امام صادق عليه السلام فرمود: صحيفه اى كه از يحيى در دست شماست، كجاست؟ گفتم: اينجا است.

امام صادق عليه السلام آن را باز كرد و فرمود: به خدا قسم اين خط عمويم زيد و دعاى جدم على بن الحسين عليه السلام است.

متوكل مى گويد: آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود:اسماعيل بلند شو و آن دعايى را كه تحويلت دادم و گفتم خوب حفظش كن بياور.

ص: 29

معلوم مى شود امام صادق عليه السلام دعا را دست هر كسى نمى داده، بلكه به دست اسماعيل پسر بزرگش داده است.

اسماعيل صحيفه اى را آورد، درست مانند صحيفه اى كه يحيى بن زيد به من داد، امام صادق عليه السلام آن را بوسيد و آن راروى چشمش گذاشت و فرمود: اين خط پدرم امام باقرعليه السلام واملاى جدم على بن الحسين عليه السلام است. من هم شاهد بودم و درحضور من نوشته شد. عرض كردم اگر اجازه مى دهى من اين رادوباره مقابله كنم، فرمود من تو را اهل و شايسته ديدم كه نشانت مى دهم; يعنى به نااهل نشان نمى دهم. پس من هر دو رابا هم مقابله كردم، هر دو يكى بود و حتى يك حرف را نديدم كه در اين دو صحيفه با هم تفاوت داشته باشد. عرض كردم حال اگر اجازه فرمائيد من صحيفه يحيى را به پسر عموهايش تحويل دهم.

فرمود: خداوند امر فرموده كه امانت ها را به اهلش برسانيد.بعد كه خواستم برخيزم و بروم فرمود: باش، سپس كسى رافرستاد دنبال محمد و ابراهيم كه بيايند، وقتى آمدند امام فرمود: اين ميراث پسر عموى شما است كه براى شما فرستاده،تحويل بگيريد ولى ما با شما يك شرط مى كنيم، عرض كردندبفرمائيد، فرمودند: اين صحيفه را از مدينه خارج نكنيد.

باز هم جاى اين سؤال است: چه دعايى بوده كه با آنهاچنين شرط مى شود؟ آيا طرح مبارزاتى بر ضد بنى اميه بوده كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: شرط مى كنم آن را از مدينه خارج نكنيد كه اگر از اينجا خارج شود و به دست بنى اميه بيفتد اسراركشف مى شود؟! گفتند چرا خارج نكنيم آن حضرت فرمود:پسر عموى شما در مورد اين صحيفه از چيزى مى ترسيد كه من هم ترس همان جريان را نسبت به شما دارم و آن اين است كه به دست دشمن بيفتد.

ص: 30

چنددعا ازصحيفه
دعاى يكم

دعاي يكم

وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِيدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ،)

فَقَالَ:

(1) الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ (2) الَّذِي قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِينَ. (3) ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِيَّتِهِ اخْتِرَاعاً. (4) ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَرِيقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِي سَبِيلِ مَحَبَّتِهِ، لَا يَمْلِكُونَ تَأْخِيراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَيْهِ، وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ. (5) وَ جَعَلَ لِكُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ، لَا يَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ، وَ لَا يَزِيدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ. (6) ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِي الْحَيَاةِ أَجَلًا مَوْقُوتاً، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً، يَتَخَطَّى إِلَيْهِ بِأَيَّامِ عُمُرِهِ، وَ يَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَيْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ، لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى.(7) عَدْلًا مِنْهُ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، وَ تَظاهَرَتْ آلَاؤُهُ، لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ. (8) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِي مِنَنِهِ فَلَمْ يَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِي رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ.(9) وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ: «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا.» (10) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُكْرِهِ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِيَّتِهِ، وَ دَلَّنَا عَلَيْهِ مِنَ الْإِخْلَاصِ لَهُ فِي تَوْحِيدِهِ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّكِّ فِي أَمْرِهِ.(11) حَمْداً نُعَمَّرُ بِهِ فِيمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ، وَ نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَى رِضَاهُ وَ عَفْوِهِ. (12) حَمْداً يُضِي ءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ، وَ يُسَهِّلُ عَلَيْنَا بِهِ سَبِيلَ الْمَبْعَثِ، وَ يُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ، يَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ، يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ. (13) حَمْداً يَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَى أَعْلَى عِلِّيِّينَ فِي كِتَابٍ مَرْقُومٍ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ. (14) حَمْداً تَقَرُّ بِهِ عُيُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ، وَ تَبْيَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ. (15) حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِيمِ نَارِ اللَّهِ إِلَى كَرِيمِ جِوَارِ اللَّهِ. (16) حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ، وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ فِي دَارِ الْمُقَامَةِ الَّتِي لَا تَزُولُ، وَ مَحَلِّ كَرَامَتِهِ الَّتِي لَا تَحُولُ. (17) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ، وَ أَجْرَى عَلَيْنَا طَيِّبَاتِ الرِّزْقِ. (18) وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِيلَةَ بِالْمَلَكَةِ عَلَى جَمِيعِ الْخَلْقِ، فَكُلُّ خَلِيقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ، وَ صَائِرَةٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ. (19) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَيْهِ، فَكَيْفَ نُطِيقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَى نُؤَدِّي شُكْرَهُ! لَا، مَتَى. (20) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي رَكَّبَ فِينَا آلَاتِ الْبَسْطِ، وَ جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ، وَ مَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَيَاةِ، وَ أَثْبَتَ فِينَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ، وَ غَذَّانَا بِطَيِّبَاتِ الرِّزْقِ، وَ أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ، وَ أَقْنَانَا بِمَنِّهِ.(21) ثُمَّ أَمَرَنَا لِيَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا، وَ نَهَانَا لِيَبْتَلِيَ شُكْرَنَا، فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِيقِ أَمْرِهِ، وَ رَكِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ، فَلَمْ يَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ، وَ لَمْ يُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ، بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَكَرُّماً، وَ انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْماً.

ص: 31

(22) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي دَلَّنَا عَلَى التَّوْبَةِ الَّتِي لَمْ نُفِدْهَا إِلَّا مِنْ فَضْلِهِ، فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلَّا بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلَاؤُهُ عِنْدَنَا، وَ جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَيْنَا وَ جَسُمَ فَضْلُهُ عَلَيْنَا (23) فَمَا هَكَذَا كَانَتْ سُنَّتُهُ فِي التَّوْبَةِ لِمَنْ كَانَ قَبْلَنَا، لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ، وَ لَمْ يُكَلِّفْنَا إِلَّا وُسْعاً، وَ لَمْ يُجَشِّمْنَا إِلَّا يُسْراً، وَ لَمْ يَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لَا عُذْراً.

(24) فَالْهَالِكُ مِنَّا مَنْ هَلَكَ عَلَيْهِ، وَ السَّعِيدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَيْهِ (25) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِكُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلَائِكَتِهِ إِلَيْهِ وَ أَكْرَمُ خَلِيقَتِهِ عَلَيْهِ وَ أَرْضَى حَامِدِيهِ لَدَيْهِ (26) حَمْداً يَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ كَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ. (27) ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَكَانَ كُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ عِبَادِهِ الْمَاضِينَ وَ الْبَاقِينَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ، وَ مَكَانَ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً أَبَداً سَرْمَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. (28) حَمْداً لَا مُنْتَهَى لِحَدِّهِ، وَ لَا حِسَابَ لِعَدَدِهِ، وَ لَا مَبْلَغَ لِغَايَتِهِ، وَ لَا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ (29) حَمْداً يَكُونُ وُصْلَةً إِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ، وَ سَبَباً إِلَى رِضْوَانِهِ، وَ ذَرِيعَةً إِلَى مَغْفِرَتِهِ، وَ طَرِيقاً إِلَى جَنَّتِهِ، وَ خَفِيراً مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ أَمْناً مِنْ غَضَبِهِ، وَ ظَهِيراً عَلَى طَاعَتِهِ، وَ حَاجِزاً عَنْ مَعْصِيَتِهِ، وَ عَوْناً عَلَى تَأْدِيَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ. (30) حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِي السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِيَائِهِ، وَ نَصِيرُ بِهِ فِي نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُيُوفِ أَعْدَائِهِ، إِنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيد.

دعاى يكم از دعاهاى امام عليه السّلام است (در حمد و سپاس خداى تعالى، و همواره روش آن حضرت چنين بوده)

هنگاميكه دعا ميكرد در آغاز آن ستايش خداى عزّ و جل مينمود (باقتدار و پيروى از قرآن كريم و عمل بفرمايش مشهور حضرت رسول- صلّى اللّه عليه و آله- كه فرمود: كلّ امر ذى بال لم يبدء فيه بحمد اللّه فهو ابتر يعنى هر كار اهميّت دارى كه در شروع بآن از خدا سپاسگزارى نشود بى بركت و بى نتيجه است) پس (در باره سپاسگزارى چنين) فرمود: [1 سپاس خدايى را كه اوّل است و پيش از او اوّلى نبوده (مبدء هر موجودى است) و آخر است و پس از او آخرى نباشد (مرجع همه اشياء است)-] [2 خدائيكه ديده هاى بينندگان از ديدنش (در دنيا و آخرت) ناتوانند (محال است او را ببينند چون آنچه بچشم سر ديده ميشود بايستى در مكان و جائى باشد، و محتاج بمكان جسم است و خداى تعالى جسم نيست) و انديشه هاى وصف كنندگان از عهده وصفش بر نيايند (هر چه كوشند نميتوانند بطوريكه شايسته است او را وصف نمايند، چنانكه حضرت سيّد المرسلين «صلّى اللّه عليه و آله» فرمود: لا احصى ثناء عليك، انت كما اثنيت على نفسك يعنى مرا توانائى مدح و ثناى تو نيست، تو خود بايد ثناگوى ذات اقدس خويش باشى، و حضرت سيّد الوصيّين امير المؤمنين «عليه السّلام» فرمود: هو فوق ما يصفه الواصفون يعنى او برتر و بالاتر است از آنچه وصف كنندگان او را بستايند-] [3 بقدرت و توانائى خود آفريدگان را آفريد، و آنان را باراده و خواست خويش بوجود آورد بى اينكه از روى مثال و نمونه اى باشد (چون هميشه خداوند بوده و ديگرى جز او نبوده كه نمونه بدست داده باشد)-] [4 سپس آنان را در راه اراده و خواست خويشتن روان گردانيد، و در راه محبّت و دوستى بخود (كه غريزه هر موجودى است، چنانكه در قرآن كريم س 17 ى 44 فرموده: وَ انْ مِنْ شَىْ ءٍ الاَّ يُسَبِحُ بِحَمْدِه وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ يعنى موجودى نيست جز آنكه ذكرش تسبيح و ستايش خدا است، ولى شما تسبيح ايشان را در نمييابيد) بر انگيخت، در حاليكه توانائى ندارند تأخير نمايند آنچه را كه ايشان را بآن جلو انداخته، و نميتوانند پيش اندازند آنچه را كه ايشان را از آن عقب خواسته (از آنچه براى آنان تعيين نموده تجاوز نميتوانند كرد، و اين با استطاعت و توانا بودن در انجام عمل نيك و بد منافات ندارد، زيرا معنى فرمايش امام «عليه السّلام» در ظاهر آنست كه خداى تعالى هر گاه چيزى اراده نمود غير آن واقع نميشود)-] [5 و از رزقى كه عطا فرموده هر جاندارى را روزى معلومى قرار داده است (چنانكه در قرآن كريم- س 43 ى 32- فرموده: نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا «ما روزى ايشان را در زندگانى دنيا بينشان تقسيم و پخش نموده ايم» بطوريكه) بهر كس از آنان فراخى و فراوانى داده كاهنده اى نميكاهد، و هر كه راكاسته افزاينده اى نميافزايد (جز خداوند سبحان توانا نيست كه آن را زياد و كم گرداند، بنابر اين نبايد براى بدست آوردن روزى از جادّه درستى و پرهيزكارى بيرون رفت و گرد حرام گشت كه آنچه قسمت و بهره است از راه حلال خواهد رسيد، و بايد دانست كه حرام روزى اى كه خداى تعالى قرار داده نيست، پس آنكه هميشه حرام ميخورد از روزى مقسوم خود چشم پوشيده و خداوند آن را حبس نموده كه اگر شكيبائى نموده گرد حرام نميگشت حتما آنچه در خور حال او است بوى ميرسيد)-] [6 پس از آن براى او (هر يك از ايشان) در زندگى مدّتى معلوم تعيين و پايانى معيّن قرار داده (معلوم نموده هر يك از ايشان تا چه مدّتى خواهد زيست) كه با روزهاى زندگيش بسوى آن پايان گام بر ميدارد، و با سالهاى روزگارش بآن نزديك ميشود تا چون بپايانش نزديك شود، و حساب عمر و زندگيش را تمام بستاند، او را بآنچه خوانده از پاداش سرشار (بهشت) يا كيفر ترسناك خود (دوزخ) فرا گيرد (در اينجا از قرآن كريم س 53 ى 31 اقتباس و استفاده نموده فرمود: لِيَجْزِىَ الَّذينَ اساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِىَ الَّذينَ احْسَنُوا بِالْحُسْنى يعنى) تا كسانى را كه با كردارشان بد كرده و آنان را كه با رفتار شايسته نيكوئى نموده اند جزاء دهد-] [7 و اين جزا (كيفر و پاداش) با عدالت و درستى از او است (از هر عيب و نقصى) منزّه و پاك است نامهاى او، و نعمتها و بخششهايش (براى همه) پى در پى است بكسى ظلم و ستم روا ندارد،بلكه هر چه كند طبق حكمت و مصلحت است، از اين رو چنانكه در قرآن كريم س 21 ى 23 است: لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ يعنى از او نپرسند آنچه را كه بجا ميآورد و از (گفتار و كردار) ديگران باز پرسند-] [8 و سپاس خداى را كه اگر بندگانش را از شناختن سپاسگزارى خود بر نعمتهاى پى در پى كه بايشان داده و بخششهاى پيوسته كه براى آنها تمام گردانيده باز ميداشت (امر نفرموده بود كه شكر نعمتهايش بجا آورند) هر آينه نعمت هايش را صرف نموده او را سپاس نميگزاردند، و در روزى كه عطا فرموده فراخى مييافتند و شكرش بجا نميآوردند-] [9 و اگر چنين ميبودند (شكر نميكردند) از حدود انسانيّت بمرز بهيميّت (چارپايان، كه مرتبه بى خردى است) روى ميآوردند و چنان بودند كه در كتاب محكم و استوار خود (قرآن مجيد س 25 ى 44) وصف فرموده: انْ هُمْ الاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ اضَلُّ سَبيلاً، يعنى) ايشان (ناسپاسان) جز مانند چارپايان نيستند بلكه گمراهترند (زيرا چارپايان هيچيك از قواى طبيعى را تعطيل و بيكار ننموده بلكه هر يك را براى آنچه آفريده شده بكار مياندازند، پس اگر گمراه باشند در طلب كمال كوتاهى ننموده اند بخلاف انسان كه اگر قوّه عقليّه را كه بمعرفت حقّ راهنما است و امتياز او از چارپايان بهمين قوّه است تعطيل نموده از كار بيندازد از چارپايان گمراهتر و سزاوار كيفر است)-] [10 و سپاس خداى را كه (با آفرينش آسمان ها و زمين و آنچه در آنها است و فرستادن كتابها و پيغمبران و نصب ائمّه معصومين- عليهم السّلام-) خويشتن را (وجود، علم، قدرت و حكمتش را) بما شناساند و شكر و سپاس (از نعمتهاى) خود را بما الهام نمود (گفته اند: الهام چيزى است كه در قلب افاضه ميشود، و فرق بين الهام و وحى آنست كه الهام بى واسطه ملك است و وحى بواسطه او است، و وحى از خواصّ رسالت است و الهام از خواصّ ولايت، و وحى مشروط برساندن است و الهام مشروط نيست، و در لغت الهام و وحى هر دو بمعنى تلقين و فهماندن است، مرحوم سيّد عليخان در شرح بر صحيفه ميفرمايد: روايت شده چون خداوند سبحان در آدم- عليه السّلام- روح دميد هنگاميكه راست شد و نشست عطسه كرد، باو الهام شد گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ «سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است» خداوند فرمود: يَرْحَمُكَ اللَّهُ يا آدَمُ «اى آدم خدا تو را بيامرزد» پس نخستين حمد و سپاس او از بشر بطور الهام واقع شده است) و درهاى علم بربوبيّت و پروردگاريش را بر ما گشود (أئمّه معصومين- عليهم السّلام- را راهنمايان ما گردانيد تا بوسيله آنان بشهر علم رسيده خدا را بشناسيم، رسول اكرم- صلّى اللّه عليه و آله- فرمود: انا مدينة العلم و علىّ بابها يعنى منم شهر علم و علىّ باب آن) و بر اخلاص (بى رياء و خودنمائى) در توحيد و يگانگيش راهنمائيمان فرمود، و از عدول و كجروى و شكّ و دو دلى در امر خود (معرفت ذات و صفات يا دين و احكامش) دورمان ساخت-] [11 چنان سپاسى كه با آن زندگى كنيم بين كسانى از خلقش كه او را سپاسگزارند، و با آن پيش افتيم بر هر كه برضا و خوشنودى (پاداش) او و عفو و گذشتش پيش افتاده (مراد از سبقت در اينجا بر مانند آن خودمان است، نه بر انبياء و اوصياء ايشان- عليهم السّلام- زيرا بر آنان نميتوان سبقت گرفت)-] [12 سپاسيكه تاريكيهاى برزخ (قبر) را بر ما روشن سازد (مراد از تاريكيها شدّت و سختى آنست، يا آنكه باعتبار تاريكى قبر و تاريكى ترس و تاريكى عمل تعبير بتاريكيها فرموده است، و مراد از حمد و سپاسيكه تاريكيهاى برزخ را روشن ميگرداند تجسّم اعمال و اعتقادات بعد از مرگ است، و در قرآن و اخبار بسيار هست كه اعمال صالحه و اعتقادات صحيحه بصور نورانيّه درآيند و دارنده آن از نور آنها بهره مند گردد، چنانكه خداى تعالى «س 57 ى 12» فرموده: يَوْمَ تَرىَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ ايْديهِمْ وَ بِايْمانِهِمْ يعنى ياد آور روزى را كه مردان و زنان با ايمان نورشان پيش رو و سمت راست آنها بشتابد، و اعمال سيّئه و اعتقادات باطله بصور تاريك درآيند كه بجا آورنده آن در تاريكيهاى آنها سرگردان است، چنانكه خداى تعالى «س 57 ى 13» فرموده: يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ امَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا يعنى ياد كن روزى را كه مردان و زنان اهل نفاق و دو روئى باهل ايمان گويند مشتابيد تا از نور شما روشنائى گيريم، بايشان گويند واپس بگرديد «بدنيا باز گرديد» و نور طلبيد) و راه رستخيز را (راهيكه همه مردم را پس از زنده گردانيدن براى رسيدگى بحساب از آن راه بمحشر ميفرستند) براى ما آسان نمايد، و منازل و جاهاى ما را در جايگاه گواهان (فرشتگان و پيغمبران و ائمّه اطهار- عليهم السّلام- كه روز قيامت بر مردم گواهى ميدهند) آبرومند گرداند، روزيكه (در قرآن كريم «س 45 ى 22» است: وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ يعنى) هر كسى بسزاى آنچه كرده ميرسد و بايشان ستم نميشود (اينكه امام- عليه السّلام- در اينجا بجاى وَ لِتُجْزى كه در قرآن كريم است فرمود: تجزى براى آنست كه گفته اند: اقتباس از قرآن در حقيقت قرآن نيست بلكه كلامى است شبيه و مانند آن پس اندك تغيير در آن زيان آور نميباشد. و در قرآن مجيد «س 44 ى 41» است:

ص: 32

يَوْمَ لا يُغْنى مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ يعنى) روزى كه دوستى از دوستى چيزى (عذاب و كيفرى) را دفع نكند و ايشان كمك نميشوند (توانائى ندارند كه يكديگر را كمك نمايند)-] [13 سپاسى كه از ما باعلى علّييّن (جاهاى بلند بهشت يا ديوان خير يعنى كتابيكه اعمال فرشتگان و صلحاء و نيكوكاران در آن نوشته ميشود) بالا رود، در نامه نوشته شده اى كه مقرّبين آن را مشاهده نموده نگهدارى مينمايند (يا روز قيامت بآنچه در آن است گواهى ميدهند)-] [14 سپاسى كه چشمهاى ما بآن روشن گردد آن هنگام كه ديده ها (ى مردم) خيره و دوخته شود (بطوريكه از سختى عذاب بر هم نتوانند زد) و چهره هاى ما بآن سفيد گردد آن هنگام كه روها (يا پوست اندام) سياه شود (اين جمله اشاره است بفرمايش خداى تعالى «س 3 ى 106» يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ يعنى روزيكه چهره ها «ى مؤمنين» سفيد روها «ى كافرين و منافقين» سياه گردد، و سفيد و سياه بودن روها در آن روز «چنانكه سيّد نعمت اللّه جزائرى عليه الرّحمة در شرح صحيفه خود مسمّى بنور الأنوار فرموده:» يا آنست كه حقيقتا روها سفيد و سياه ميشود و يا آنكه سفيد و سياهى آنها كنايه از نيكى و زشتى كردار است)-] [15 سپاسى كه بآن از آتش دردناك خدا رسته بجوار رحمتش رهسپار شويم (و اينكه آتش را بخدا نسبت داده و فرموده: مِنْ اليمِ نارِ اللَّهِ چنانكه در قرآن كريم «س 104 ى 6» است: نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ «آتش بر افروخته شده خدا» براى شدّت و سختى آنست كه كسى نتواند آن را خاموش كرده يا از آن رهائى يابد)-]

ص: 33

[16 سپاسى كه بآن شانه بشانه مقرّبين از فرشتگان رفته جا را بر آنها تنگ سازيم، و بآن، در سراى جاودانى و جايگاه پر بركت هميشگى (بهشت) با پيغمبران فرستاده اش گرد آئيم (و اينكه انبياء را بمرسلين وصف فرموده براى آنست كه هر نبىّ و پيغمبرى رسول نيست، و اينكه بسيارى از مفسّرين گفته اند: رسول كسى است داراى كتاب باشد و نبىّ كتاب ندارد و از جانب خدا خبر ميدهد، در اين گفتار بحث و گفتگو است چون حضرت لوط، اسمعيل، ايّوب، يونس و هارون «عليهم السّلام» چنانكه در قرآن كريم بآن اشاره شده» از جمله مرسلين هستند و بالاستقلال داراى كتاب نبوده اند، و گفته شده: رسول كسى است كه بشريعت جديده و دين تازه مبعوث شده باشد و مردم را بآن دعوت نمايد و نبىّ اعمّ از آنست يعنى هم چنين كسى و هم كسيكه شريعت سابقه و دين پيش از خود را بمردم تبليغ نمايد مانند انبياء بنى اسرائيل كه بين موسى و عيسى «عليهما السّلام» بودند، و بر اين سخن دلالت دارد فرمايش پيغمبر اكرم بابى ذر «رحمة اللّه در مجلّد پنجم بحار الانوار»: انبياء يكصد و بيست و چهار هزار و رسول از ايشان از مهتر و كهتر سيصد و سيزده تن بودند، و «نيز در مجلّد پنجم بحار الأنوار» حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام به زراره فرمود: نبىّ كسيست كه در خواب مى بيند و صدا ميشنود و ملك را بچشم نمى بيند، و رسول كسى است كه صدا ميشنود و در خواب مى بيند و ملك را بچشم مى بيند، و اينكه امام عليه السّلام ملائكه را پيش از انبياء بيان فرموده براى مراعات ترتيب است چون ايشان بين خداى تعالى و پيغمبرانش در تبليغ شريعت واسطه هستند، نه از آن جهت كه آنها برتر از انبياء باشند، زيرا اجماع شيعه اماميّه است كه انبياء و ائمّه معصومين «عليهم السّلام» افضل از ملائكه ميباشند و اجماع ايشان حجّت است چون معصوم «عليه السّلام» داخل در ايشان ميباشد)-] [17 و سپاس خداى را كه نيكوئيهاى آفرينش را براى ما برگزيد (زيرا انسان چون خلاصه و نتيجه مخلوقات است خداى تعالى او را در نيكوترين صورت آفريده، چنانكه «س 40 ى 64» فرموده: وَ صَوَّرَكُمْ فَاحْسَنَ صُوَرَكُمْ يعنى شما را آفريد و صورتهاتان را نيكو گردانيد) و روزيهاى پاكيزه (حلال و روا) را براى ما روان (فراوان) گردانيد-] [18 و با تسلّط و توانائى ما را بر همه آفريدگان برترى داد، و از اين رو بقدرت و توانائى او همه مخلوقاتش فرمانبر ما بوده و به نيرو و زورش باطاعت ما در ميآيند (چنانكه در قرآن كريم «س 31 ى 20» فرموده:

ص: 34

انَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ يعنى البتّه خداوند آنچه در آسمان ها و زمين است رام شما گردانيده)-] [19 و سپاس خداى را كه در نيازمندى را جز بسوى خود بروى ما بست (چون ما را نيازمند بغير خود نيافريده و اين سخن منافات ندارد با احتياج بيكديگر كه نظام عالم بسته بآن است براى آنكه حاجت بغير خدا در حقيقت حاجت باو است كه مالك و منعم حقيقى است) پس (با اين همه نيازمنديها) چگونه سپاس او را توانائى داريم؟ يا كى ميتوانيم حمدش را بجا آوريم؟ نميتوانيم، كى توانيم؟ (شايسته است كه خواننده دعاء بر هر يك از كلمه لا و متى وقف نموده درنگ نمايد تا دانسته شود كه جمله اى حذف شده است)-] [20 و سپاس خداى را كه ابزار بسط و گشاد را در (بدن) ما بهم پيوسته، و افزارهاى قبض و درهم كشيدن را در (كالبد) ما قرار داد (رگ، پى، استخوان، گوشت، پيه، خون و سائر اندام را با كيفيّت و حركات مخصوصه در پيكر ما نهاد تا بواسطه آنها اندامها گشاده و درهم شود، و گفته شده: مراد از بسط و قبض قوّه دافعه و ماسكه است كه در هر عضوى نهاده شده، و گفته اند: مراد از آنها شادى و اندوه است) و ما را از روانهاى زندگى بهره مند نمود (اين جمله اشاره است بحديث جابر از امام محمّد باقر عليه السّلام كه فرموده: پنج روح براى مقرّبين «اولياء خدا» است: روح قدس كه با آن همه چيزها را ميدانند، و روح ايمان كه با آن خدا را عبادت و بندگى مينمايند، و روح قوّه كه با آن با دشمن جهاد و زد و خورد كرده و معاش و زندگانى را آماده ميسازند، و روح شهوة كه با آن از طعام و نكاح لذّت و بهره ميبرند، و روح بدن كه با آن بآهستگى و نرمى راه ميروند، و چهار روح براى اصحاب يمين «مؤمنين» است چون روح قدس در ايشان نيست، و سه روح براى اصحاب شمال «كفّار و منافقين» است چون داراى روح ايمان نميباشند، و گفته شده: ارواح در فرمايش امام عليه السّلام: و متّعنا بارواح الحيوة جمع روح بفتح راء است كه بمعنى آسايش ميباشد يعنى ما را از آسايش هاى زندگى بهره مند نمود) و اندام كردارها را در ما استوار گردانيد، و ما را با روزيهاى پاكيزه (انواع غذاهاى حيوانى و نباتى) پرورش داد، و ببخشش خود توانگرمان ساخت، و بنعمت خويش سرمايه (زندگانى) بما بخشيد (اين جمله اشاره است بفرمايش خداى تعالى «س 53 ى 48»: وَ انَّهُ هُوَ اغْنى وَ اقْنى يعنى و او است آنكه «بندگانش را» بى نياز كند و سرمايه بخشد)-] [21 پس از آن ما را (برفتار طبق احكام خود) فرمان داده تا طاعت و پيرويمان را بيازمايد (معنى آزمايش خداى تعالى آنست كه با ما رفتار نمايد چون كسيكه ميخواهد ديگرى را امتحان كند و گر نه آشكار و نهان بر او يكسان است) و نهى نموده تا شكر و سپاسگزاريمان را آزمايش نمايد (و اينكه شكر فرموده طاعت نفرموده براى آنست كه شكر در اصطلاح بكار بردن هر نعمتى است در آنچه خداى تعالى براى آن قرار داده و با ارتكاب معاصى جور نميآيد، پس نهى براى آزمايش سپاسگزارى است، حضرت صادق عليه السّلام فرموده: شُكْرُ النِّعْمَةِ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ يعنى شكر نعمت دورى گزيدن از حرامها است) پس از راه فرمانش پا بيرون نهاديم (خلاف امرش رفتار كرديم) و بر پشتهاى (مركبهاى) نهيش سوار شديم (گناهانى كه نهى فرموده بود بجا آورديم، و اينكه فرموده: راه فرمانش و پشتهاى نهيش، يكى را مفرد و ديگرى را جمع براى آنست كه راه امر او راه هدايت و رستگارى يكى است ولى نهى او گمراهى است كه داراى راههاى بسيار ميباشد چنانكه در قرآن كريم «س 6 ى 153» فرموده: وَ انَّ هذا صِراطى مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ، وَ لا تَتبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُم عَنْ سَبيلِه «و محققا اين راه من راست است آن را پيروى كنيد، و از راههاى ديگر نرويد كه شما را از راه حق دور ميسازد» و روايت شده: پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله خطّى كشيده فرمود:

ص: 35

اين راه رشد و هدايت است، پس از آن بسمت راست و چپ خطّهائى كشيد و فرمود: اين راههائى است كه بر هر يك از آنها شيطانى است كه بآن دعوت مينمايد) پس (با اين رفتارمان) بكيفر ما شتاب نكرد و در انتقام ما تعجيل ننمود بلكه بر اثر رحمتش از روى كرم و بزرگوارى با ما همراهى نمود، و بسبب مهربانيش از روى حلم و بردبارى باز گشت ما را (براه راست) انتظار كشيد (با ما رفتار نمود مانند رفتار كسيكه ديگرى را چشم براه است، و گفته اند:

اطلاق بعضى از صفات مانند رحمت كه بمعنى رقّت قلب و نرمى دل است و آن مقتضى احسان و نيكى ميباشد بر خداى تعالى باعتبار غايات و مقاصد است يعنى باعتبار نتيجه ان است كه همان احسان باشد، نه باعتبار مبادى و اصول افعال كه همان رقّت قلب است، و يكى از محقّقين رحمه اللّه فرموده: اطلاق آن بر خداى متعال بر وجه اعلى و اشرف است، زيرا صفات هر موجودى بر حسب وجود او است، پس صفات جسم مانند وجودش جسمانيّه و صفات نفس نفسانيّه و صفات عقل عقلانيّه و صفات خداى تعالى الهيّه است، خلاصه عوالم با يكديگر اتّفاق داشته برابر هم هستند پس آنچه از صفات كماليّه در عالم ادنى يافت شود در عالم اعلى بر وجه ارفع و اشرف است-] [22 و سپاس خداى را كه ما را به (حقيقت) توبه و بازگشت (از گناه) راهنمائى نمود، توبه اى كه آن را نيافته ايم جز بفضل و احسان او، پس اگر از فضل و بخشش او جز همان (نعمت) توبه را بشمار نياوريم نعمت او در حقّ ما نيكو و احسانش در باره ما بزرگ و فضلش بر ما عظيم ميباشد (توبه گناهان را ميبرد و زشتيها را ميشويد و خدا را خوشنود ميگرداند، حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرموده: لا شفيع انجح من التّوبة يعنى هيچ شفيع و خواهشگرى پيروزتر و رهاننده تر از توبه و بازگشت نيست، و حضرت باقر عليه السلام فرموده: التّائب من الذّنب كمن لا ذنب له يعنى توبه كننده از گناهان مانند كسى است كه گناه ندارد، و حضرت صادق عليه السّلام فرموده: انّ اللّه تعالى يفرح بتوبة عباده المؤمنين اذا تابوا كما يفرح احدكم بضالّته اذا وجدها يعنى خداى تعالى بتوبه بندگان با ايمانش هر گاه توبه كنند شاد ميشود چنانكه يكى از شما گمشده خود را كه بيابد شاد ميشود)-] [23 و روش او در توبه براى پيشينيان (بنى اسرائيل) چنين نبوده (سنّت و روش خداى تعالى در توبه براى بنى اسرائيل كشتن يكديگر بوده، نه بس پشيمانى، چنانكه در قرآن كريم «س 2 ى 54» فرموده: وَ اذْ قالَ مُوسى لِقوْمِه يا قَومِ انَّكُم ظَلَمْتُمْ انْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجلَ فَتُوبُوا الى بارِئكُمْ فَاقْتُلوا انْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ انَّهُ هوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ يعنى و ياد كنيد هنگامى را كه موسى بقوم خود «آنانكه گوساله پرستيدند» گفت: اى قوم شما بر اثر گرفتنتان گوساله را «بخدائى» بخود ستم روا داشتيد، اكنون بسوى آفريننده خويش باز گرديد و خود «يكديگر» را بكشيد كه اين كشتن نزد آفريننده شما برايتان «از زندگانى در دنيا» بهتر است پس خدا توبه شما را «پيش از آنكه همگى كشته شويد» پذيرفت، زيرا او بسيار توبه پذير و بسيار مهربان است) و آنچه بآن توانائى نداريم از ما برداشته، و بما جز بآنچه طاقت داريم تكليف نفرموده، و جز كار آسان از ما نخواسته (چنانكه در قرآن كريم «س 22 ى 78» فرموده: وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدّينِ مِنْ حَرَجٍ يعنى و خدا بر شما در دين تنگى و رنج قرار نداده است) و براى هيچيك از ما برهان و بهانه اى جا نگذاشته (چنانكه حضرت صادق عليه السّلام فرموده: هر گاه در همه چيزها بنگرى كسى را در تنگى و سختى نمييابى، و كسى را نمييابى جز آنكه خدا را بر او حجّت و برهانى است، و بكمتر از طاقتشان امر و فرمان داده، و آنچه بمردم امر شده طاقت آن را دارند، و هر چه طاقت و توانائيش را ندارند از آنها برداشته شده ولى نيكى در مردم نيست «تا اين حقائق را بفهمند»)-] [24 پس بد بخت (زيانكار و شايسته عذاب) از ما كسى است كه او را نافرمانى نمايد، و نيكبخت از ما كسى است كه باو رو آورد (طبق اوامر و نواهيش رفتار نمايد)-] [25 و سپاس خداى را بهر چه كه او را نزديكترين فرشتگانش و گرامى ترين آفريدگانش و پسنديده ترين ستايش كنندگانش ستوده اند (گر چه من نتوانم بآن اندازه و بآن جور سپاس گزار باشم، ولى چنين ميگويم تا شايد خداى تعالى بفضل و احسانش مرا در زمره ايشان داخل نمايد)-] [26 سپاسى كه بر سپاسهاى ديگر برترى داشته باشد مانند برترى پروردگار ما بر همه آفريدگانش-] [27 پس او را است سپاس بجاى هر نعمتى كه بر ما و بر همه بندگان گذشته و مانده اش دارد بشماره همه چيزها (از كلّى و جزئى) كه علم او بآنها احاطه دارد و همه را فرا گرفته، و بجاى هر يك از نعمتها بشماره چندين برابر هميشه و جاويد تا روز قيامت-][28 سپاسى كه حدّ آن را انتهاء و عدد آن را شمارش و بپايان آن دسترس و مدّت آن بريدنى نيست (سپاس ابدى و هميشگى)-] [29 سپاسى كه موجب رسيدن بفرمانبرى، و گذشت او، و سبب خشنودى، و وسيله آمرزش، و راه ببهشت، و پناه از عذاب، و آسودگى از خشم، و پشتيبان طاعت، و جلوگير از معصيت، و مدد بر انجام حق (اوامر) او و شرائط آن باشد-] [30 سپاسى كه بوسيله آن در بين نيكبختان دوستان او كامروا گرديم و بسبب آن در رشته كشتگان بشمشيرهاى دشمنانش در آئيم، كه خدا يارى دهنده (مؤمنين) و (در خوشى و سختى) ستوده شده است (زيرا سختى نيز مانند خوشى نعمتى است كه صبر و شكيبائى بر آن موجب ثواب و پاداش است كه باعث حمد و سپاس ميشود).-]

ص: 36

الصحيفة السجادية / ترجمه و شرح فيض الإسلام، ص: 29-41

دعاى دوم

دعاي دوم

(وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بَعْدَ هَذَا التَّحْمِيدِ فِي الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ:)

(1) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنَّ عَليْنَا بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دُونَ الْأُمَمِ الْمَاضِيَةِ وَ الْقُرُونِ السَّالِفَةِ، بِقُدْرَتِهِ الَّتِي لَا تَعْجِزُ عَنْ شَيْ ءٍ وَ إِنْ عَظُمَ، وَ لَا يَفُوتُهَا شَيْ ءٌ وَ إِنْ لَطُفَ. (2) فَخَتَمَ بِنَا عَلَى جَمِيعِ مَنْ ذَرَأَ، وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى مَنْ جَحَدَ، وَ كَثَّرَنَا بِمَنِّهِ عَلَى مَنْ قَلَّ.(3) اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ، وَ نَجِيبِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَ صَفِيِّكَ مِنْ عِبَادِكَ، إِمَامِ الرَّحْمَةِ، وَ قَائِدِ الْخَيْرِ، وَ مِفْتَاحِ الْبَرَكَةِ. (4) كَمَا نَصَبَ لِأَمْرِكَ نَفْسَهُ (5) وَ عَرَّضَ فِيكَ لِلْمَكْرُوهِ بَدَنَهُ (6) وَ كَاشَفَ فِي الدُّعَاءِ إِلَيْكَ حَامَّتَهُ (7) وَ حَارَبَ فِي رِضَاكَ أُسْرَتَهُ (8) وَ قَطَعَ فِي إِحْيَاءِ دِينِكَ رَحِمَهُ. (9) وَ أَقْصَى الْأَدْنَيْنَ عَلَى جُحُودِهِمْ (10) وَ قَرَّبَ الْأَقْصَيْنَ عَلَى اسْتِجَابَتِهِمْ لَكَ. (11) وَ وَالَى فِيكَ الْأَبْعَدِينَ (12) وَ عَادَى فِيكَ الْأَقْرَبِينَ (13) و أَدْأَبَ نَفْسَهُ فِي تَبْلِيغِ رِسَالَتِكَ (14) وَ أَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَى مِلَّتِكَ. (15) وَ شَغَلَهَا بِالنُّصْحِ لِأَهْلِ دَعْوَتِكَ (16) وَ هَاجَرَ إِلَى بِلَادِ الْغُربَةِ، وَ مَحَلِّ النَّأْيِ عَنْ مَوْطِنِ رَحْلِهِ، وَ مَوْضِعِ رِجْلِهِ، وَ مَسْقَطِ رَأْسِهِ، وَ مَأْنَسِ نَفْسِهِ، إِرَادَةً مِنْهُ لِإِعْزَازِ دِينِكَ، وَ اسْتِنْصَاراً عَلَى أَهْلِ الْكُفْرِ بِكَ. (17) حَتَّى اسْتَتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِي أَعْدَائِكَ (18) وَ اسْتَتَمَّ لَهُ مَا دَبَّرَ فِي أَوْلِيَائِكَ.(19) فَنَهَدَ إِلَيْهِمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِكَ، وَ مُتَقَوِّياً عَلَى ضَعْفِهِ بِنَصْرِكَ (20) فَغَزَاهُمْ فِي عُقْرِ دِيَارِهِمْ. (21) وَ هَجَمَ عَلَيْهِمْ فِي بُحْبُوحَةِ قَرَارِهِمْ (22) حَتَّى ظَهَرَ أَمْرُكَ، وَ عَلَتْ كَلِمَتُكَ، وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ. (23) اللَّهُمَّ فَارْفَعْهُ بِمَا كَدَحَ فِيكَ إِلَى الدَّرَجَةِ الْعُلْيَا مِنْ جَنَّتِكَ (24) حَتَّى لَا يُسَاوَى فِي مَنْزِلَةٍ، وَ لَا يُكَافَأَ فِي مَرْتَبَةٍ، وَ لَا يُوَازِيَهُ لَدَيْكَ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ. (25) وَ عَرِّفْهُ فِي أَهْلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ أُمَّتِهِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ حُسْنِ الشَّفَاعَةِ أَجَلَّ مَا وَعَدْتَهُ (26) يَا نَافِذَ الْعِدَةِ، يَا وَافِيَ الْقَوْلِ، يَا مُبَدِّلَ السَّيِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ إِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ.

ص: 37

دعاى دوم از دعاهاى امام عليه السّلام است پس از اين ستايش در درود بر رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله

- گفته اند: فائده صلوات بر آن حضرت براى فرستنده است كه بر اثر اين عمل پاداش ميبايد، زيرا خداى تعالى درجه و مقامى بآن بزرگوار داده و نعمتهائى باد بخشيده كه درود و دعا بر آن چيزى نميافزايد، و گفته اند: فائده آن در خواست بالا بردن درجه و افزوده شدن پاداش آن حضرت هم هست، زيرا نعمتهاى خدا را اندازه نيست، و بر اين گفتار اخبار رسيده از معصومين عليهم السّلام دلالت دارد، و روايات در فضل و برترى صلوات فرستادن بسيار است از آن جمله: از حضرت صادق عليه السّلام رسيده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هر كه بر من درود فرستد خدا و فرشتگان بر او درود فرستند پس هر كه خواهد كم و هر كه خواهد بسيار درود فرستد، و هم از آن حضرت رسيده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ارفعوا اصواتكم بالصّلوة على فانّها تذهب النّفاق «صداهاتان را بدرود بر من بلند كنيد كه نفاق و دو روئى را از بين ميبرد» و درود بر آن حضرت در غير نماز و هنگاميكه نام او برده نشده مستحب است و درود و تشهد نماز و هنگاميكه نام آن بزرگوار برده شود و اگر چه شنونده مشغول بنماز باشد واجب ميباشد، و اگر شنونده نام آن حضرت در نماز درود نفرستاد گفته اند: نماز او باطل نميشود، و اگر نام آن حضرت پى در پى برده شود براى كسيكه مشغول نماز است پى در پى درود فرستادن واجب نيست، و گفته اند: واجب، درود فرستادن بر آن حضرت است و درود بر آل او براى كمال و برترى آنست، و گفته اند: درود بر آل نيز واجب است و اين قول درست است و اخبار بر درستى آن بسيار ميباشد، از آن جمله رسول اكرم- صلّى اللّه عليه و آله- فرموده: لا تصلّوا علىّ الصّلوةالبتراء، فقالوا يا رسول اللّه ما الصّلوة الببتراء؟ قال ان تقولوا: اللّهم صلّ على محمد، بل قولوا: اللّهم صل على محمّد و آل محمّد «بر من درود بى دنباله نفرستيد، گفتند: يا رسول اللّه درود بى دنباله چيست؟ فرمود: اينكه ميگوئيد:

ص: 38

اللّهم صل على محمّد، بلكه بگوئيد: اللّهم صل على محمّد و آل محمّد، و درود در آغاز دعا بر آن حضرت و آل او براى آنست كه با آن حاجت روا ميشود، حضرت صادق عليه السّلام فرموده: هر كه را بخداى عزّ و جلّ حاجتى باشد هنگام شروع بدرخواست بر محمّد و آل او درود فرستد پس حاجت خود را بخواهد و باز بر محمّد و آل او درود فرستد، زيرا خداى عزّ و جلّ كريمتر و بخشنده تر است از اينكه دو طرف حاجت را بپذيرد و وسط را نپذيرد، چون درخواست درود بر محمّد و آل او پذيرفته است، و ناگفته نماند كه درود بر آن حضرت و بر آل او در نوشته ها بايد بطور آشكار نوشته شود نه بلفظ صلعم و مانند آن كه كمترين زيان آن از دست دادن پاداش بزرگ آن است، از رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- رسيده كه فرمود: هر كه در كتابى بر من درود فرستد همواره فرشتگان براى او استغفار نموده آمرزش ميطلبند ما داميكه نام من در آن كتاب است):-] [1 و سپاس خداى را كه بمحمّد پيغمبرش- صلّى اللّه عليه و آله- بر ما منّت نهاد (او را بما ارزانى داشت) منّتى كه امّتهاى گذشته و مردم پيش از ما از آن بى بهره بودند بقدرت و توانائى كه از چيزى هر چند بزرگ باشد ناتوان نيست و چيزى از آن نميرهد اگر چه خرد باشد (واو در و سپاس خداى را عطف است بآنچه در دعاى يكم بيان شد، زيرا امام عليه السّلام اين دعاء را بآن وصل مينموده، چنانكه از ظاهر عنوان اين دعا بدست ميآيد، يا اينكه و او استيناف است، و اين جمله از دعاء اشاره است بقول خداى تعالى «س 3 ى 164»:

ص: 39

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ اذْ بَعَثَ فيهِمْ رسولاً مِنْ انْفُسِهِمْ يَتْلوا عَلَيْهِمْ اياتِه وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الحِكْمَةَ وَ انْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلالٍ مُبينٍ يعنى خدا بر اهل ايمان منّت نهاد كه فرستاده اى از خودشان در ميان آنها بر انگيخت كه بر آنان آيات او را بخواند و آنها را پاك گرداند و كتاب و حكمت «احكام و حقائق» را بياموزد هر چند از آن پيش در گمراهى آشكار بودند)-] [2 و ما را آخرين همه كسانيكه آفريده (از پيغمبران و امتهايشان) قرار داد (در قرآن كريم «س 35 ى 24» فرموده: وَ انْ مِنْ امَّةٍ الاَّ خَلا فيها نَذيرٌ «و هيچ امّتى نبوده جز آنكه در ميانشان ترساننده و پيغمبرى بوده» پس ما را خاتم همه امّتها گردانيد چون پس از ما امّتى نيست كه رسول و پيغمبرى براى آنها بفرستد) و (بعض از) ما (ائمّه اطهار عليهم السّلام) را بر كسانى (كفّار و منافقين) كه (دين و احكام خدا را) انكار كرده اند گواه گردانيد (اين جمله اشاره است بقول خداى تعالى «س 2 ى 143»: وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُم امَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى الناسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً يعنى و همچنين شما مسلمانان را امّت وسط يعنى با عقل و عدالت قرار داديم تا بر مردم «انكار كنندگان پيغمبر» گواه باشيد، و رسول بر شما گواه باشد. از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده فرمود: گمان ميكنى مقصود خدا از اين آيه همه اهل قبله و خدا پرستان بوده؟! آيا ميانديشى كسيكه گواهى او در دنيا بر يك صاع (پيمانه) خرما روا نيست خداوند روز قيامت شهادت از او ميطلبد و آن را بر همه امّتهاى گذشته ميپذيرد؟

ص: 40

چنين نيست، خدا اين جور قصد نكرده، مقصود خدا امّتى است كه دعوت إبراهيم بر او واجب است كُنْتُمْ خَيْرَ امَّةٍ اخْرِجَتْ لِلنَّاسِ «س 3 ى 110» يعنى شما بهترين امّت و گروهى هستيد كه براى مردم بوجود آمده ايد» ايشان ائمه وسطى و بهترين امّت هستند كه براى مردم بوجود آمده اند، و از امير المؤمنين علىّ عليه السّلام رسيده كه فرمود: خداى تعالى در گفتار خود: لِتَكونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ ما را قصد نموده، پس رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بر ما گواه است و ما گواهان خدائيم بر خلق او و در زمين حجّت او هستيم، و مائيم كسانيكه خداى تعالى فرموده: و كَذلِكَ جَعلْناكُم امَّةً وَسَطا) و ما را بنعمت خود بر كسانيكه اندك بودند فزونى بخشيد (دين ما را تا پايان دنيا پايدار نمود بخلاف دين امّتهاى گذشته كه زمان معيّنى بود، يا ما را بر آنها برتر و ارجمندتر گردانيد)-] [3 بار خدايا درود فرست بر محمّد كه بر وحى و پيغام تو درستكار بود (بى تغيير و تبديل و كم و زياد آن را بمردم رسانيد) و برگزيده تو از آفريدگانت و دوست تو از بندگانت و پيشواى رحمت و مهربانى (اشاره بفرمايش خدايتعالى «س 21 ى 107»: وَ ما ارْسَلْناكَ الاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ يعنى ما ترا نفرستاديم جز آنكه براى جهانيان رحمت باشى) و پيشاهنگ خير و نيكى، و كليد بركت (افزونى نيكبختى) است-] [4 همچنانكه او براى انجام فرمان تو خود را آماده نمود-] [5 و در راه (رساندن دين و احكام) تو تن خويش را آماج (هر گونه) آزار ساخت-] [6 و در دعوت (مردم) بسوى تو با خويشاوندانش (كه زير بار نميرفتند) دشمنى آشكار نمود-] [7 و در (راه) رضاه و خوشنوديت (خواسته است) با قبيله اش كارزار كرد-] [8 و در زنده (برپا) داشتن دين تو از خويشانش دورى گزيد (دين تو را بر هر چيز مقدّم داشت و از آنچه مقتضى خويشاوندى است چشم پوشيد-] [9 و نزديكان (خويشان) را بر اثر انكارشان (ترا) دور گردانيد (رشته دوستى را با آنها گسيخت)-] [10 و دوران (بيگانگان) را بر اثر پذيرفتنشان(دين تو را) نزديك نمود (با آنها راه يگانگى پيش گرفت)-] [11 و در راه تو با دورترين (مردم) دوستى كرد-] [12 و در باره تو با نزديكترين (خويشان) دشمنى نمود-] [13 و در رساندن پيام تو خود را خسته كرد-] [14 و با دعوت بدين تو خود را برنج افكند-] [15 و بنصيحت و پند كسانيكه آنان را (براه حق) دعوت كرده اى خود را مشغول داشت-] [16 و (از مكّه معظمه) هجرت و دورى نمود بشهرهاى غربت (مدينه و اطراف آن) و بجاى دور از جاى خويشاوندان و جاى قدم (پرورشگاهش) و جاى بدنيا آمدن و جاى انس و خو گرفتنش (جمله و مسقط رأسه يعنى جاى فرود آمدن، و بدنيا آمدن از سر منافات ندارد با آنچه در اخبار رسيده كه از خصائص آن حضرت صلّى الله عليه و آله است كه هنگام ولادت از پا بدنيا آمد، زيرا مسقط الراس كنايه از جاى بدنيا آمدن است خواه از سر خواه از سر پا، و روايت شده: چون آن حضرت از مكّه هجرت نمود متوجّه آن گرديد و گمان كرد ديگر بآنجا بر نميگردد، دل شكسته شده گريه كرد، جبرئيل عليه السّلام آمد و اين آيه بر او خواند «س 28 ى 85»: انَّ الَّذى فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرانَ لَرادُّكَ الى مَعادٍ يعنى آنكه «تبليغ» قرآن را بر تو واجب نمود تو را بجايگاه خود باز گرداند) و خواسته آن حضرت از هجرت براى ارجمند نمودن دين تو و يارى خواستن (براى غلبه) بر اهل كفر (ملل مختلفه) بود-] [17 تا آنچه (فتح و فيروزى) كه در باره دشمنانت (كافرين بتو) خواسته بود بدست آمد-][18 و آنچه (بزرگى و نيكبختى) كه در باره دوستانت (مؤمنين بتو) ميانديشيد انجام يافت-] [19 پس در حالى كه بمدد تو يارى ميطلبيد، و با ناتوانائيش بيارى تو نيرو مييافت بجنگ ايشان (دشمنانت) قيام نمود-] [20 پس با آنها در ميان خانه هاشان جنگيد-] [21 و در وسط منازلشان ناگهان بر آنان تاخت (مانند جنگيدن آن حضرت با بنو قينقاع «گروهى از يهود» و بنو نضير «قبيله بزرگى از ايشان» كه در خانه هاشان با آنها جنگ كرد و آنها را در پناهگاهشان محاصره و از رسيدن كمك بآنها جلوگيرى نمود)-] [22 تا امر و فرمان (شريعت) تو آشكار شد، و كلمه ات (دعوت باسلام) بلند گرديد (افزايش يافت) هر چند مشركين كراهت داشتن (نمى پسنديدند)-] [23 بار خدايا برنجى كه آن حضرت در باره (دين) تو كشيد او را ببالاترين درجه و مقام بهشت خود بر آور-] [24 تا هيچكس در رتبه با او مساوى و در مقام همانند نباشد، و هيچ فرشته مقرّب و پيغمبرمرسل (صاحب شريعت) با او برابرى نكند-] [25 و او را از شفاعت نيكو (شفاعت پذيرفته شده) در باره خويشانش كه (از هر عيب و نقصى) پاكيزه اند ائمّه معصومين عليهم السّلام) و مؤمنين از امّتش بيش از آنچه بآنحضرت وعده داده اى عطا فرما (وعده ما شفاعت بآن بزرگوار اشاره است بآنچه خداى تعالى در قرآن كريم «س 93 ى 5» فرموده: وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى يعنى و پروردگارت بزودى بتو عطا كند «در دنيا فتح و فيروزى و در آخرت مقام شفاعت» كه خوشنود گردى، و مراد از شفاعت آن حضرت در باره اهل بيت طاهرين و ائمّه معصومين- عليهم السّلام- شفاعت خاصّه است كه در خواست بلندى درجه و مقام ايشان است، نه در خواست گذشت از گناهان، چون آنها معصومين و از هر گناه و خطاء آراسته اند)-] [26 اى انجام دهنده وعده (كه هرگز خلاف نكنى) اى وفاء كننده گفتار، اى بدل كننده بديها بچندين برابرش از خوبيها (اشاره بفرمايش خداى تعالى «س 25 ى 70»: الا مَنْ تابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحا فَاولئِكَ يُبَدِّل اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ «جز آنانكه توبه كنند و ايمان آورند و عمل نيكو انجام دهند پس خدا گناهان آنها را بثوابها تبديل گرداند» و تبديل گناه بچندين برابرش از ثواب را سبب آنست كه چون سيّئه و گناه بنده بحسنه و ثواب تبديل شود چنان است كه حسنه اى بجا آورده و خداى تعالى فرموده «س 6 ى 160»: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ امْثالِها يعنى هر كه كار نيكو كند او را ده برابر آن خواهد بود) كه تو صاحب احسان و نيكى بزرگ ميباشى.-]

ص: 41

الصحيفة السجادية / ترجمه و شرح فيض الإسلام، ص: 43-49

دعاى سوم

دعاي سوم

(3) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الصَّلَاةِ عَلَى حَمَلَةِ الْعَرْشِ وَ كُلِّ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ:)

(1) اللَّهُمَّ وَ حَمَلَةُ عَرْشِكَ الَّذِينَ لا يَفْتُرُونَ مِنْ تَسْبِيحِكَ، وَ لا يَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِيسِكَ، وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ، وَ لَا يُؤْثِرُونَ التَّقْصِيرَ عَلَى الْجِدِّ فِي أَمْرِكَ، وَ لَا يَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَيْكَ (2) وَ إِسْرَافِيلُ صَاحِبُ الصُّورِ، الشَّاخِصُ الَّذِي يَنْتَظِرُ مِنْكَ الْإِذْنَ، وَ حُلُولَ الْأَمْرِ، فَيُنَبِّهُ بِالنَّفْخَةِ صَرْعَى رَهَائِنِ الْقُبُورِ. (3) وَ مِيكَائِيلُ ذُو الْجَاهِ عِنْدَكَ، وَ الْمَكَانِ الرَّفِيعِ مِنْ طَاعَتِكَ. (4) وَ جِبْرِيلُ الْأَمِينُ عَلَى وَحْيِكَ، الْمُطَاعُ فِي أَهْلِ سَمَاوَاتِكَ، الْمَكِينُ لَدَيْكَ، الْمُقَرَّبُ عِنْدَكَ(5) وَ الرُّوحُ الَّذِي هُوَ عَلَى مَلَائِكَةِ الْحُجُبِ. (6) وَ الرُّوحُ الَّذِي هُوَ مِنْ أَمْرِكَ، فَصَلِّ عَلَيْهِمْ، وَ عَلَى الْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِمْ:مِنْ سُكَّانِ سَمَاوَاتِكَ، وَ أَهْلِ الْأَمَانَةِ عَلَى رِسَالاتِكَ (7) وَ الَّذِينَ لَا تَدْخُلُهُمْ سَأْمَةٌ مِنْ دُءُوبٍ، وَ لَا إِعْيَاءٌ مِنْ لُغُوبٍ وَ لَا فُتُورٌ، وَ لَا تَشْغَلُهُمْ عَنْ تَسْبِيحِكَ الشَّهَوَاتُ، وَ لَا يَقْطَعُهُمْ عَنْ تَعْظِيمِكَ سَهْوُ الْغَفَلَاتِ. (8) الْخُشَّعُ الْأَبْصَارِ فَلَا يَرُومُونَ النَّظَرَ إِلَيْكَ، النَّوَاكِسُ الْأَذْقَانِ، الَّذِينَ قَدْ طَالَتْ رَغْبَتُهُمْ فِيمَا لَدَيْكَ، الْمُسْتَهْتَرُونَ بِذِكْرِ آلَائِكَ، وَ الْمُتَوَاضِعُونَ دُونَ عَظَمَتِكَ وَ جَلَالِ كِبْرِيَائِكَ (9) وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ إِذَا نَظَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَى أَهْلِ مَعْصِيَتِكَ:سُبْحَانَكَ مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ. (10) فَصَلِّ عَلَيْهِمْ وَ عَلَى الرَّوْحَانِيِّينَ مِنْ مَلَائِكَتِكَ، وَ أَهْلِ الزُّلْفَةِ عِنْدَكَ، وَ حُمَّالِ الْغَيْبِ إِلَى رُسُلِكَ، وَ الْمُؤْتَمَنِينَ عَلَى وَحْيِكَ (11) وَ قَبَائِلِ الْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ، وَ أَغْنَيْتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِتَقْدِيسِكَ، وَ أَسْكَنْتَهُمْ بُطُونَ أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِكَ. (12) وَ الَّذِينَ عَلَى أَرْجَائِهَا إِذَا نَزَلَ الْأَمْرُ بِتَمَامِ وَعْدِكَ (13) وَ خُزَّانِ الْمَطَرِ وَ زَوَاجِرِ السَّحَابِ (14) وَ الَّذِي بِصَوْتِ زَجْرِهِ يُسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ، وَ إِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِيفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ. (15) وَ مُشَيِّعِي الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ، وَ الْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ، وَ الْقُوَّامِ عَلَى خَزَائِنِ الرِّيَاحِ، وَ الْمُوَكَّلِينَ بِالْجِبَالِ فَلَا تَزُولُ (16) وَ الَّذِينَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِيلَ الْمِيَاهِ، وَ كَيْلَ مَا تَحْوِيهِ لَوَاعِجُ الْأَمْطَارِ وَ عَوَالِجُهَا (17) وَ رُسُلِكَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ بِمَكْرُوهِ مَا يَنْزِلُ مِنَ الْبَلَاءِ وَ مَحْبُوبِ الرَّخَاءِ(18) وَ السَّفَرَةِ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ، وَ الْحَفَظَةِ الْكِرَامِ الْكَاتِبِينَ، وَ مَلَكِ الْمَوْتِ وَ أَعْوَانِهِ، وَ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ، وَ رُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ، وَ الطَّائِفِينَ بِالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ، وَ مَالِكٍ، وَ الْخَزَنَةِ، وَ رِضْوَانَ، وَ سَدَنَةِ الْجِنَانِ.(19) وَ الَّذِينَ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ، وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ (20) وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ: سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (21) وَ الزَّبَانِيَةِ الَّذِينَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً، وَ لَمْ يُنْظِرُوهُ. (22) وَ مَنْ أَوْهَمْنَا ذِكْرَهُ، وَ لَمْ نَعْلَمْ مَكَانَهُ مِنْكَ، و بِأَيِّ أَمْرٍ وَكَّلْتَهُ. (23) وَ سُكَّانِ الْهَوَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ الْمَاءِ وَ مَنْ مِنْهُمْ عَلَى الْخَلْقِ (24) فَصَلِّ عَلَيْهِمْ يَومَ يَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ (25) وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ صَلَاةً تَزِيدُهُمْ كَرَامَةً عَلَى كَرَامَتِهِمْ وَ طَهَارَةً عَلَى طَهَارَتِهِمْ (26) اللَّهُمَّ وَ إِذَا صَلَّيْتَ عَلَى مَلَائِكَتِكَ وَ رُسُلِكَ وَ بَلَّغْتَهُمْ صَلَاتَنَا عَلَيْهِمْ فَصَلِّ عَلَيْنَا بِمَا فَتَحْتَ لَنَا مِنْ حُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِمْ، إِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ.

ص: 42

دعاى سوم از دعاهاى امام عليه السّلام است در درود بر نگهداران عرش و هر فرشته مقرب

(عرش در لغت بمعنى سرير و تخت پادشاه و سقف خانه است، و عرش خدا بر دو معنى اطلاق ميشود يكى علم او كه نگهداران آن هشت نفرند، چنانكه در كافى است حضرت صادق عليه السّلام فرموده:

حمله عرش كه مراد از آن علم «خداى تعالى» است هشت نفرند: چهار از ما و چهار از كسانيكه خدا خواسته است، و شيخ صدوق «قدس اللّه سرّه» در كتاب عقائد فرموده: عرشى كه مراد از آن علم است حمله آن چهار كس از اوّلين: نوح، إبراهيم، موسى و عيسى است، و چهار كس از آخرين: محمّد علىّ، حسن و حسين عليهم السّلام، و دوّم «كه مراد در اين دعاء است» جسمى است كه بكرسى احاطه دارد، از حضرت صادق عليه السّلام رسيده: هر چيزى را كه خدا آفريده در جوف كرسىّ است و كرسىّ بآن احاطه دارد جز عرش كه بزرگتر آنست كه كرسىّ بآن احاطه داشته باشد، و فرشتگان را محقّقين از متكلّمين گفته اند: اجسام لطيفه نورانيّه الهيّه هستند و بر تصرّفات سريعه و كارهاى دشوار و تشكل باشكال گوناگون توانا ميباشد و داراى عقل و فهمند و جاى آنها در آسمان ها است و در نزد خدا درجه و مقام آنها تفاوت دارد، چنانكه خداى تعالى از ايشان حكايت كرده «س 37 ى 164»: وَ ما مِنَّا الاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلومٌ «و نيست از ما فرشتگان جز آنكه براى او مقامى معيّن است» و بيشتر از مسلمين اين قول را پذيرفته اند، اخبارهم بر آن دلالت دارد، و ايمان بآنها واجب است، چنانكه خداى تعالى «س 2 ى 285» فرموده: امَنَ الرسُولُ بِما انْزِلَ الَيْهِ مِنْ رَبِّه وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ امَنَ باللَّهِ وَ مَلائكَتِه وَ كُتُبِه وَ رُسُلِه «رسول بآنچه پروردگارش بر او فرستاد ايمان آورده و مؤمنين همه بخدا و فرشتگان و كتابها و پيغمبران خدا ايمان آوردند» و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله ايمان را پرسيدند فرمود: ايمان آنست كه بخدا و فرشتگان و كتابها و پيغمبرانش ايمان آورى، و فرشتگان داراى عصمتند و واسطه بين خدا و پيغمبرانش بآوردن كتاب و رساندن وحى ميباشند و ميميرند پس از مدّت درازى، و گفته اند: آنها از نر هستند و نه ماده و نه ميزايند و نه ميخورند و نه ميآشامند، لذّت آنان ذكر خداست و زندگانيشان معرفت و طاعت او): [1 بار خدايا و نگهداران عرشت (و او در جمله اللّهمّ و حملة عرشك و او استيناف است و بعد از آن مبتداء و خبر آن در جمله ششم فصلّ عليهم است) كه از تسبيح و منزّه نمودن تو سست نميشوند، و از تقديس و مبرّى گردانيدن تو بستوه نميآيند، و از پرستش تو مانده نميشوند، و تقصير و كوتاهى بر كوشش در (باره) امر و فرمان تو اختيار نمينمايند، و از شيفتگى بسوى تو غفلت و فراموشى ندارند-] [2 و اسرافيل (نامى است فارسى اضافه به ايل شده و ايل بزبان عبرىّ نام خداى تعالى است، از حضرت علىّ ابن الحسين عليه السّلام روايت شده: هر چه كه به ايل اضافه شود عبد اللّه «بنده خدا» است) صاحب صور (چيزيكه در آن ميدمد) كه چشم گشوده و برهم نمينهد منتظر دستور و فرمان تو است تا بدميدن (در صور) افتادگان گرو گورها را آگاه گرداند (مردگان را زنده نمايد)-][3 و ميكائيل كه نزد تو داراى منزلت و از طاعت و بندگيت صاحب مقام بلند است (از امير المؤمنين عليه السّلام رسيده كه فرمود: مؤذن اهل آسمان ها جبرئيل و امام و پيشنمازشان ميكائيل است كه نزد بيت المعمور بر آنها امامت مينمايد، زيرا امامت مقام بلندى است در طاعت و بندگى كه شايسته نيست آن را جز كسيكه مقامش بالاتر و شرائط امامت را جامعتر باشد-] [4 و جبريل امين و درستكار بر وحى و پيروى شده در آسمان ها و ارجمند در پيشگاه و مقرّب در نزد تو است-] [5 و روح (نام فرشته ايست) كه موكّل و گماشته بر فرشتگان حجابها است (حجب جمع حجاب است و حجاب بمعنى چيزى است كه چيزى ديگر را پنهان نمايد مانند پرده و ديوار، و در معانى نيز گفته ميشود: عجز و ناتوانى حجاب است بين انسان و مقصودش و معصيت و گناه حجاب است بين بنده و پروردگارش، و مراد بحجب در اينجا انوارى است بالاتر از آسمان ها كه از علم مخلوقين بما وراء آنها پنهان است-] [6 و روح (نام فرشته بسيار بزرگ) كه از عالم امر (اسرار) تو است، بر آنها درود فرست، و بر فرشتگانيكه پائين تر از آنانند: آنها كه در آسمان هايت جا دارند و بر رساندن پيغامهايت درستكارند-] [7 و فرشتگانيكه از هيچ كوشش خستگى و از هيچ رنج ماندگى و سستى بآنها رو نميآورد، و شهوات و خواهشها آنان رااز تسبيح تو باز نميدارد، و فراموشى كه پيدايش آن از غفلتها و بى خبريها است آنها را از تعظيم و بزرگ دانستن تو جدا نميسازد-] [8 فرشتگانيكه چشمها بسته اند و نگريستن بسوى تو را قصد نمينمايند، و زنخهاى خود را بزير انداخته اند (فروتنى بسيار نموده اعتراف دارند كه ديده عقلشان كوتاه است از اينكه بانوار عظمت تو بنگرند و ما وراء خود را ادراك نمايند) فرشتگانيكه رغبت و خواستشان در آنچه (فيوضات) كه نزد تو است بسيار است، و بياد نعمتهايت حرص دارند، و در پيشگاه عظمت و بزرگواريت فروتنند-] [9 و فرشتگانيكه چون دوزخ را بر گناهكاران تو ببينند كه صداى شعله و بر افروختگيش شنيده ميشود ميگويند: منزّه و پاكى تو ما تو را چنانكه سزاوار عبادت و بندگى تو است پرستش ننموديم-] [10 پس درود فرست بر ايشان و بر روحانيين از فرشتگانت (روحانيون بفتح راء فرشتگان رحمت هستند و نسبت آن بروح بمعنى رحمت است، از حضرت علىّ ابن ابى طالب صلوات اللّه عليه رسيده كه فرمود: در آسمان هفتم حظيره اى است بنام حظيرة القدس «بهشت» در آن فرشتگانى هستند كه آنها را روحانيون ميگويند، چون شب قدر شود از پروردگار براى آمدن بدنيا اجازه ميطلبند، خداوند بآنها اجازه ميدهد،پس بر مسجدى نميگذرند جز آنكه در آن نماز ميخوانند، و در راه با كسى رو برو نميشوند جز آنكه براى او دعاء مينمايند و از ايشان باو بركت و نيكى ميرسد) و آنانكه نزد تو قرب و منزلت دارند، و آنانكه رساننده غيب (امور پنهانى مانند قيامت، حساب و جزاء) به پيغمبرانت ميباشند و آنانكه درستكارند بروحيت-] [11 و بر اصناف گوناگون فرشتگان كه براى خود اختصاص داده اى (جز طاعت و بندگى تو كارى ندارند) و آنان را با تقديس خود از خوردنى و آشاميدنى بى نياز كرده اى، و در درون طبقه هاى آسمان هايت جا داده اى-] [12 و بر فرشتگانى كه در گوشه هاى آسمان هايت توقّف نموده اند براى رسيدن فرمان بتمام گشتن وعده تو (روز رستاخيز)-] [13 و بر خزانه داران باران و رانندگان ابر (حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرموده:

ص: 43

دانه اى باران نميبارد جز آنكه با پيمانه اى است بر دست فرشته اى مگر قوم نوح «عليه السّلام» كه بخود آب فرمان داده شده و آب طغيان كرد بر خزانه داران، و آنست قول خداى تعالى «س 69 ى 11»:

لَمَّا طَغَى الْماءُ «چون آب طغيان كرد و رو بفزونى نهاد» و از ابن عباس رسيده در باره قول خداى تعالى «س 37 ى 2»: فَالزَّاجِراتِ زَجْرًا «پس قسم برانندگان» مراد فرشتگان گماشته برابر هستند)-] [14 و بر فرشته اى كه از صداى زجر و راندنش بانگ رعدها شنيده ميشود و چون ابر خروشان بصداى زجر او بشنا در آيد (رفت و آمد نمايد) شعله هاى برقها بدرخشد-][15 و بر فرشتگانيكه همراه برف و تگرگ اند، و فرشتگانيكه با دانه هاى باران كه ميبارد فرود ميآيند، و فرشتگانيكه بر خزانه هاى بادها زمامدارانند، و فرشتگانيكه بر كوهها گماشته اند تا از هم نپاشند (نا گفته نماند: بى خبران و نادانان اين سخنان را دور از نظر و انديشه ميدانند، ولى قبول آنها واجب است، زيرا مخبر صادق خبر داده و عقل هم دليل قاطعى بر ردّ آن ندارد)-] [16 و بر فرشتگانيكه سنجش آب ها و پيمانه بارانهاى سخت و رگبارها را بآنان شناسانده اى-] [17 و بر فرشتگان فرستاده شده باهل زمين كه گرفتارى ناگوار و گشايش خوشايند (بلا و رحمت) ميآورند-] [18 و بر سفراء گرامى نيكوكار، و نگهبانان بزرگوار نويسنده (فرشتگان نگهبان بر دو دسته اند:

نگهبانان كردار و نگهبانان اشخاص از پيشامدهاى بد) و بر ملك الموت (فرشته مرگ بنام عزرائيل) و يارانش، و بر منكر و نكير (دو فرشته باز پرس در قبر) و رومان آزمايش كننده (اهل) قبرها (رومان نام فرشته اى است كه پيش از منكر و نكير در قبر ميآيد و آدمى را ميآزمايد اگر نيكوكار بود منكر و نكير را آگاه ميسازدكه هنگام سؤال با او بنرمى رفتار نمايند و اگر بد كار بوده بآنان خبر ميدهد، و اعتقاد بسؤال و آزمايش و پاداش و كيفر در قبر حقّ و درست و از ضروريّات و ايمان بآن واجب است، و اينكه فرشتگان را ما نمى بينيم براى آنست كه آنها از عالم ملكوت هستند و چشم ما آنچه را كه راجع بعالم ملكوت است نمى بيند، چنانكه اصحاب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بجبرئيل ايمان داشتند و آن حضرت او را ميديد و ايشان نميديدند) و بر طواف كنندگان بيت المعمور (جايگاه عبادت و بندگى فرشتگان در آسمان ششم) و بر مالك و زمامداران دوزخ (مالك پيشواى ايشان است) و بر رضوان و كليد داران بهشت ها (رضوان رئيس بر آنها است)-] [19 و بر فرشتگانيكه خدا را در فرمانهايش نافرمانى نمينمايند، و آنچه بآن مأمورند بجا ميآورند (اين جمله اقتباس از قول خداى تعالى است «س 66 ى 6»: نارًا وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجارَةُ عَلَيْها مَلائكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما امَرَهُمْ وَ يَفْعَلونَ ما يُؤْمَرونَ يعنى آتشى كه مردم و سنگ آتش گيره آنست، بر آن فرشتگان ترشرو و سخت دل گماشته شده اند كه خدا را در فرمانهايش نافرمانى نميكنند و آنچه بآن مأمورند انجام ميدهند)-] [20 و بر فرشتگانيكه (باهل بهشت) ميگويند: (قرآن كريم س 13 ى 24 سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ يعنى) درود بر شما باد بآنچه (بجا آوردن طاعات و دورى از معاصى) كه شكيبائى نموديد، پس نيكو سر انجامى است دنيا (ى شما) را-] [21 و بر فرشتگانيكه پاسبانانند كه هر گاه بايشان گفته شود (قرآن كريم س 69 ى 30): خُذُوه فَغُلُّوهُ (ى 31) ثُمَّ الْجَحيمَ صَلّوُهُ: او را بگيريد و در غلّ (زنجيرى كه در گردن يا دست قرار ميدهند) كشيد و بدوزخ اندازيد، بشتاب باو رو آورند و مهلتش نميدهند-] [22 و بر هر فرشته اى كه نام او را نياورديم و مقام و منزلتش را درپيشگاه تو و اينكه بچه كارى او را بر گماشته اى ندانستيم-] [23 و بر فرشتگانى كه در هوا و زمين و آب جا دارند، و بر آنانيكه بر خلق (همه آفريده شدگان در آسمان و زمين) گماشته شده اند (روايت شده:

ص: 44

خدا چيزى را نيافريده جز آنكه فرشته اى بر آن گماشته شده)-] [24 پس بر ايشان درود فرست در روزى (قيامت) كه هر كس ميآيد و با او راننده و گواهى (از فرشتگان) است (در قرآن كريم س 50 ى 21 فرمايد: وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيدٌ يعنى و هر كس ميايد و با او دو فرشته است يكى «او را بمعاد و بازگشت» ميراند و يكى «بعمل او» گواه است)-] [25 و بر آنان درود فرست دروديكه كرامت و مقامى بر مقامشان و پاكيزگى و تقرّبى بر تقرّبشان بيافزايد (چون نعمتهاى خدا غير متناهى است و پايان ندارد، امام عليه السّلام و در باره ايشان دعاء ميكند كه خداى تعالى كرامت و طهارت يعنى مقام و تقرّب ايشان را بيش از پيش گرداند)-] [26 بار خدايا و چون بر فرشتگان و فرستادگانت درود فرستادى و درود ما را بايشان رسانيدى پس بسبب گفتار نيكو (صلوات) در باره ايشان كه راه آن را تو گشودى (توفيق و جور شدن اسباب را تو عطاء فرمودى) بر ما درود فرست (رحمت خود را بما ارزانى دار) كه تو بسيار بخشنده و بزرگوارى (در نسخه هاى صحيفه بيشتر فصلّ عليهم بما فتحت لنا است كه درود بر فرشتگان را خواسته، و در نسخه اى «بطوريكه مرحوم سيّد عليخان در شرح صحيفه خود فرموده» فصلّ علينا بما فتحت لنا است كه در اينجا طبق آن ترجمه شد و آن مناسبتر است).-]

الصحيفة السجادية / ترجمه و شرح فيض الإسلام، ص: 57-51

دعاى چهارم

دعاي چهارم

(وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الصَّلَاةِ عَلَى أَتْبَاعِ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقِيهِمْ:)

ص: 45

(1) اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَيْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعَانِدِينَ لَهُمْ بِالتَّكْذِيبِ وَ الِاشْتِيَاقِ إِلَى الْمُرْسَلِينَ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ(2) فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِيهِ رَسُولًا وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِيلًا مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى، وَ قَادَةِ أَهْلِ التُّقَى، عَلَى جَمِيعِهِمُ السَّلَامُ، فَاذْكُرْهُمْ مِنْكَ بِمَغْفِرَةٍ وَ رِضْوَانٍ.

(3) اللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِينَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَةَ وَ الَّذِينَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ فِي نَصْرِهِ، وَ كَانَفُوهُ، وَ أَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ، وَ سَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ، وَ اسْتَجَابُوا لَهُ حَيْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالاتِهِ.(4) وَ فَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلَادَ فِي إِظْهَارِ كَلِمَتِهِ، وَ قَاتَلُوا الْآبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ فِي تَثْبِيتِ نُبُوَّتِهِ، وَ انْتَصَرُوا بِهِ. (5) وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِينَ عَلَى مَحَبَّتِهِ يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ فِي مَوَدَّتِهِ. (6) وَ الَّذِينَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ، وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَكَنُوا فِي ظِلِّ قَرَابَتِهِ. (7) فَلَا تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَ فِيكَ، وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ، وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ، وَ كَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَيْكَ. (8) وَ اشْكُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِيكَ دِيَارَ قَوْمِهِمْ، وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِيقِهِ، وَ مَنْ كَثَّرْتَ فِي إِعْزَازِ دِينِكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ. (9) اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، الَّذِينَ يَقُولُونَ: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ خَيْرَ جَزَائِكَ. (10) الَّذِينَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَ مَضَوْا عَلَى شَاكِلَتِهِمْ. (11) لَمْ يَثْنِهِمْ رَيْبٌ فِي بَصِيرَتِهِمْ، وَ لَمْ يَخْتَلِجْهُمْ شَكٌّ فِي قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَ الِائْتِمَامِ بِهِدَايَةِ مَنَارِهِمْ. (12) مُكَانِفِينَ وَ مُوَازِرِينَ لَهُمْ، يَدِينُونَ بِدِينِهِمْ، وَ يَهْتَدُونَ بِهَدْيِهِمْ، يَتَّفِقُونَ عَلَيْهِمْ، وَ لَا يَتَّهِمُونَهُمْ فِيمَا أَدَّوْا إِلَيْهِمْ.(13) اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِينَ مِنْ يَوْمِنَا هَذَا إِلَى يَوْمِ الدِّينِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَكَ مِنْهُمْ. (14) صَلَاةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَ تَفْسَحُ لَهُمْ فِي رِيَاضِ جَنَّتِكَ، وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ كَيْدِ الشَّيْطَانِ، وَ تُعِينُهُمْ بِهَا عَلَى مَا اسْتَعَانُوكَ عَلَيْهِ مِنْ بِرٍّ، وَ تَقِيهِمْ طَوَارِقَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِلَّا طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ. (15) وَ تَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَى اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَكَ، وَ الطَّمَعِ فِيمَا عِنْدَكَ وَ تَرْكِ التُّهَمَةِ فِيمَا تَحْوِيهِ أَيْدِي الْعِبَادِ (16) لِتَرُدَّهُمْ إِلَى الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ، وَ تُزَهِّدَهُمْ فِي سَعَةِ الْعَاجِلِ، وَ تُحَبِّبَ إِلَيْهِمُ الْعَمَلَ لِلْآجِلِ، وَ الِاسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ (17) وَ تُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحِلُّ بِهِمْ يَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا (18) وَ تُعَافِيَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا، وَ كَبَّةِ النَّارِ وَ طُولِ الْخُلُودِ فِيهَا (19) وَ تُصَيِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِيلِ الْمُتَّقِينَ.

ص: 46

دعاى چهارم از دعاهاى امام عليه السلام است در درود بر پيروان پيغمبران و ايمان آورندگان بايشان:

[1 بار خدايا و پيروان پيغمبران و ايمان آورندگان بايشان (و اتباع الرّسل مبتداء است و خبر آن فاذكرهم منك است كه در جمله دوّم ذكر ميشود) از اهل زمين كه از روى غيب و پنهانى (در دل) ايمان آوردند (نه بزبان تنها مانند منافقين و مردم دو رو، و اينكه اهل زمين را اختصاص داده در صورتيكه اهل آسمان نيز ايمان آورده اند براى آنست كه پيش از اين در باره آنها دعاء فرموده است) در آن هنگام كه دشمنان بتكذيب و دروغ پنداشتن ايشان و معارضه نموده رو برو شدند، و آن هنگام كه (ايمان آورندگان) بسبب حقائق ايمان بپيغمبران علاقه مند بودند-] [2 در هر روزگار و زمانيكه در آن پيغمبرى فرستادى و براى اهل آن دليل و راهنمائى گماشتى از زمان آدم تا محمّد صلّى اللّه عليه و آله از پيشوايان هدايت و رستگارى و جلوداران اهل تقوى و پرهيزكارى كه بر همه آنها سلام و درود باد، آنان را از خود بآمرزش و خوشنودى ياد فرما (تخصيص ده)-] [3 بار خدايا و بخصوص اصحاب و ياران محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) آنانكه همراه بودن (با آن حضرت) را نيكو بپايان بردند، و آنانكه براى يارى او در جنگ شجاعت و دلاورى برجسته اى آشكار ساختند، و او را يارى كردند، و بايمان آوردن باو شتافتند، و به (پذيرفتن) دعوتش (از ديگران) پيشى گرفتند، و دعوت او را آن هنگام كه برهان رسالتها (پيغامها) ى خود را بگوششان رساند پذيرفتند-] [4 و در راه آشكار ساختن دعوت او (براه حقّ) از زنان و فرزندان دورى نمودند، و در استوار كردن پيغمبرى او با پدران و فرزندان (خودشان) جنگيدند، و بواسطه وجود (با بركت) آن حضرت پيروز گرديدند-][5 و آنانكه محبّت و دوستى آن بزرگوار را در دل داشتند، و در دوستيش تجارت و بازرگانى (سعادت و نيكبختى) را آرزو داشتند كه هرگز كسادى در آن راه نمى يابد-] [6 و آنانكه چون بعروه و دسته آن حضرت خود را آويختند (پيرو دين او گشتند) قبيله ها (شان) از آنها دورى گزيدند، و چون در سايه خويشى با او جاى گرفتند (فرمانبر او گرديدند) خويشان با آنان خود را بيگانه پنداشتند-] [7 پس خدايا آنچه را كه براى تو و در راه تو از دست داده اند براى ايشان فراموش مكن (جزاء و پاداش بسيار بآنان عطا فرما) و براى آنكه مردم را بر (دين) تو گرد آوردند، و براى (رضاى) تو با پيغمبرت (همراه بوده) دعوت كنندگان بسوى تو بودند و ايشان را از خوشنودى (رحمت) خود خوشنود ساز-] [8 و ايشان را در برابر آنكه در راه تو از شهرها و خويشاوندان دورى گزيده از زندگى فراخ بتنگى و سختى رو آوردند (تا اينكه دين تو را گوشزد جهانيان نمودند) جزاء و پاداش ده، و (نيز) جزا ده آنها را كه در ارجمند ساختن دين خود مظلوم و ستم رسيده شانرا فراوان گردانيدى-][9 بار خدايا بهترين پاداش خود را به تابعين و پيروان ايشان (پيروان صحابه پيغمبر از مهاجرين و انصار) كه نيكو كردارند برسان (اين جمله اشاره است بقول خداى تعالى «س 9 ى 100»: وَ السَّابِقُونَ الاوَّلونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الانْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِاحْسانٍ رَضىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عنْهُ يعنى و پيشى گيرندگان پيشينيان «در ايمان» از مهاجرين «كه از مكّه بمدينه آمدند» و انصار «اهل مدينه كه به پيغمبر گرويدند» و آنانكه بنيكى «بايمان و طاعت» ايشان را پيروى كردند خدا از آنها خوشنود شد «طاعتشان را پذيرفت» و اينان هم از خدا خوشنود گرديدند «بپاداش خود رسيدند») آنانكه ميگويند: پروردگارا ما و برادران (ايمانى) ما را كه بايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز-] [10 آن تابعين و پيروانيكه طريقه ايشان (صحابه) را قصد كردند و بآنجا كه آنان رو آوردند رو نمودند، و بر روش آنها رفتار كردند (در عقائد و گفتار و كردار پيرو آنها بودند)-] [11 آنان را در بينائى (عقائد و ايمان) شان شكى بر نگردانيد، و در پيروى آثار و اقتداء بنشانه هاى هدايت و رستگارى صحابه دو دلى آنها را نگران نساخت-] [12 در حاليكه يارى كننده و كمك دهنده ايشانند (باينكه) دين آنان را پيروانند، و براه آنها ميروند، و با ايشان يگانگى دارند (و در بين شان اختلاف نيست كه يكى در باره صحابه گفتارى بگويد و ديگرى خلاف آن را بيان نمايد) و در آنچه (اخبار و احكامى را) كه صحابه (از پيغمبر شنيده و) بآنها رسانده اند تهمت بايشان نميزنند (در راستى بيان آنها شكّ نمينمايند)-] [13 بار خدايا از امروز ما تا روز قيامت بر تابعين و زنان و فرزندانشان و بر هر كدام از ايشان تو را اطاعت نموده درود فرست (جمله و بر هر كدام از ايشان ترا اطاعت نموده، از قبيل عطف خاصّ است بر عامّ)-] [14 چنان درودى كه بسبب آن ايشان را از نافرمانى خويش نگهدارى، و در باغهاى بهشت خود براى آنها فراخى دهى، و آنان را از مكر شيطان باز دارى، و بر هر كار نيكى كه از تو كمك خواستند آنها را يارى فرمائى، و آنان را از پيشامدهاى شب و روز جز پيشامدى كه نيكى در آن باشد حفظ نمائى-] [15 و چنان درودى كه بسبب آن ايشان را بر اعتقاد باميد نيكوى بتو و طمع و از در آنچه نزد تو است (روزى كه براى آنها مقدر ساخته اى) و بر تهمت نزدن در آنچه (فراوانى نعمت) كه در دسترس بندگان است (نگويند چنين قسمت بر خلاف عدل است) بر انگيزى-] [16 تا آنان را خواهان بسوى (عبادت و بندگى) خود و ترس از (كيفر) خويش (بر اثر تقصير در طاعات) باز گردانى، و در فراخى (زندگى) دنيا بى رغبت و پارساشان نمائى (بآن چشم ندوخته باشند كه از بندگى تو باز مانند) و عمل براى آخرت (خدمت بخلق) و آمادگى براى پس از مرگ (توبه از گناه و بندگى) را محبوب آنها گردانى-] [17 و هر اندوهى را كه روز بيرون شدن جانها از تنها روى ميدهد بر آنها آسان كنى-] [18 و از آنچه را كه آزمايشهاى ترسناك (بسيار سخت) بميان ميآورد و از سختى آتش (دوزخ) و هميشه و جاويد ماندن در آن رهائيشان بخشى-] [19 و (چنان درودى كه بسبب آن) ايشان را بجايگاه آسودگى (بهشت) كه آسايشگاه پرهيزكاران است روانه گردانى.-]

ص: 47

الصحيفة السجادية / ترجمه و شرح فيض الإسلام، ص: 59-63

دعاى پنجم

دعاي پنجم

(وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ لِنَفْسِهِ و لِأَهْلِ وَلَايَتِهِ:)

(1) يَا مَنْ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُ عَظَمَتِهِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْجُبْنَا عَنِ الْإِلْحَادِ فِي عَظَمَتِكَ (2) وَ يَا مَنْ لَا تَنْتَهِي مُدَّةُ مُلْكِهِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنْ نَقِمَتِكَ. (3) وَ يَا مَنْ لَا تَفْنَى خَزَائِنُ رَحْمَتِهِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لَنَا نَصِيباً فِي رَحْمَتِكَ.(4) وَ يَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْيَتِهِ الْأَبْصَارُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَدْنِنَا إِلَى قُرْبِكَ (5) وَ يَا مَنْ تَصْغُرُ عِنْدَ خَطَرِهِ الْأَخْطَارُ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ كَرِّمْنَا عَلَيْكَ. (6) وَ يَا مَنْ تَظْهَرُ عِنْدَهُ بَوَاطِنُ الْأَخْبَارِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَفْضَحْنَا لَدَيْكَ. (7) اللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ هِبَةِ الْوَهَّابِينَ بِهِبَتِكَ، وَ اكْفِنَا وَحْشَةَ الْقَاطِعِينَ بِصِلَتِكَ حَتَّى لَا نَرْغَبَ إِلَى أَحَدٍ مَعَ بَذْلِكَ، وَ لَا نَسْتَوْحِشَ مِنْ أَحَدٍ مَعَ فَضْلِكَ. (8) اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ كِدْ لَنَا وَ لَا تَكِدْ عَلَيْنَا، وَ امْكُرْ لَنَا وَ لَا تَمْكُرْ بِنَا، وَ أَدِلْ لَنَا وَ لَا تُدِلْ مِنَّا. (9) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ قِنَا مِنْكَ، وَ احْفَظْنَا بِكَ، وَ اهْدِنَا إِلَيْكَ، وَ لَا تُبَاعِدْنَا عَنْكَ إِنَّ مَنْ تَقِهِ يَسْلَمْ وَ مَنْ تَهْدِهِ يَعْلَمْ، وَ مَنْ تُقَرِّبْهُ إِلَيْكَ يَغْنَمْ. (10) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنَا حَدَّ نَوَائِبِ الزَّمَانِ، وَ شَرَّ مَصَايِدِ الشَّيْطَانِ، وَ مَرَارَةَ صَوْلَةِ السُّلْطَانِ. (11) اللَّهُمَّ إِنَّمَا يَكْتَفِي الْمُكْتَفُونَ بِفَضْلِ قُوَّتِكَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنَا، وَ إِنَّمَا يُعْطِي الْمُعْطُونَ مِنْ فَضْلِ جِدَتِكَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعْطِنَا، وَ إِنَّمَا يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ بِنُورِ وَجْهِكَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اهْدِنَا. (12) اللَّهُمَّ إِنَّكَ مَنْ وَالَيْتَ لَمْ يَضْرُرْهُ خِذْلَانُ الْخَاذِلِينَ، وَ مَنْ أَعْطَيْتَ لَمْ يَنْقُصْهُ مَنْعُ الْمَانِعِينَ، وَ مَنْ هَدَيْتَ لَمْ يُغْوِهِ إِضْلَالُ الْمُضِلِّينَ (13) فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْنَعْنَا بِعِزِّكَ مِنْ عِبَادِكَ، وَ أَغْنِنَا عَنْ غَيْرِكَ بِإِرْفَادِكَ، وَ اسْلُكْ بِنَا سَبِيلَ الْحَقِّ بِإِرْشَادِكَ.(14) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ سَلَامَةَ قُلُوبِنَا فِي ذِكْرِ عَظَمَتِكَ، وَ فَرَاغَ أَبْدَانِنَا فِي شُكْرِ نِعْمَتِكَ، وَ انْطِلَاقَ أَلْسِنَتِنَا فِي وَصْفِ مِنَّتِكَ.(15) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ دُعَاتِكَ الدَّاعِينَ إِلَيْكَ، وَ هُدَاتِكَ الدَّالِّينَ عَلَيْكَ، وَ مِنْ خَاصَّتِكَ الْخَاصِّينَ لَدَيْكَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.

ص: 48

دعاى پنجم از دعاهاى امام عليه السّلام است در باره خود و دوستانش:

[1 اى آنكه شگفتيهاى بزرگى او (كمال ذات، بلندى مقام، بزرگى قدرت، بى نيازى از خلق، نيازمندى خلق بسوى او و مانند آنها، يا فكر و انديشه در مخلوقات شگفت آور او كه آنها كمال عظمت او را مينماياند) پايان ندارد (پس اگر انديشه كنندگان روزگار در شگفتيهاى يك مصنوع او انديشه نمايند انديشه آنان بجائى نميرسد) بر محمّد و آل او درود فرست، و ما (گناهكاران) را از ستم در عظمت خود باز دار (چون ارتكاب گناه و عدول از حق، خود يك نوع جورى است نسبت بعظمت خالق)-] [2 و اى آنكه مدّت پادشاهى (قدرت و توانائى) او بآخر نميرسد، بر محمّد و آل او درود فرست، و گردنهاى ما را از عذاب و كيفرت (دوزخ) آزاد فرما (رقبه و گردن بجاى همه انسان بكار رفته)-] [3 و اى آنكه گنجينه هاى رحمت (احسان و بخشش) او نابود نميگردد، بر محمّد و آل او درود فرست، و براى ما در رحمت خود بهره اى قرار ده (و اينكه بهره از رحمت را در خواست نموده براى آنست كه از بهره مقصود بدست آمد چون بهره از رحمت حقتعالى عالم را از نعمت و عفو و بخشش او فرا گيرد)-] [4 و اى آنكه چشمها از ديدن اوباز ميمانند (و چون ديده شدن از لوازم جسم است و حقتعالى جسم نيست) بر محمّد و آل او درود فرست، و ما را (با ياد خود و كردار پسنديده) بقرب (رحمت) خود نزديك نما-] [5 و اى آنكه در برابر منزلت او منزلتها كوچك (ناچيز) است، بر محمّد و آل او درود فرست، و ما را نزد (احسان) خود گرامى بدار-] [6 و اى آنكه درونهاى اخبار نزد او هويدا است، بر محمّد و آل او درود فرست، و ما را (روز رستاخيز) نزد خود (بآنچه دانى) رسوا مگردان-] [7 بار خدايا ببخشش خود ما را از بخشش بخشندگان بى نياز گردان (هبة بمعنى بخشش بى عوض است و معنى حقيقى آن جز در باره خداى تعالى يافت نمى شود، زيرا او است كه نياز هر نيازمندى را بدون عوض و غرضى ميبخشد) و با صله و پيوستن (احسان و بخشش خود) ما را از ترس كسانيكه با ما قطع كرده دورى ميگزينند نگهدار تا با بخشش تو بديگرى رو نياندازيم، و با احسان تو از (دورى گزيدن) ديگرى نترسيم-] [8 بار خدايا بر محمّد و آل او درود فرست، و بسود ما تدبير فرما و بزيان ما كيد منما (كيد اراده زيان رساندن بديگرى است از روى پنهانى و آن از خلق حيله و فريب است و از خداى تعالى تدبير بحقّ و مجازات اعمال خلق است) و براى (دشمنان) ما مكر كن و با ما مكر مكن (مكر خدا بلا و گرفتارى از جانب او است بدشمنانش) و ما را (بر دشمنان دين) پيروز گردان و (آنها را) بر ما پيروز مگردان-][9 بار خدايا بر محمّد و آل او درود فرست، و ما را از (خشم) خود نگهدار، و به (لطف) خود حفظ فرما، و (براه راست) بسوى خود راهنمائى كن، و از (رحمت) خود دور مگردان، زيرا هر كه را تو (از خشم خود) نگهدارى (از هر پيشامدى) سالم و بى گزند ميماند، و هر كه را (بصراط مستقيم) راهنمائى فرمائى (بحقائق پى برده و) دانا ميشود، و هر كه را بسوى (رحمت) خود نزديك گردانى غنيمت و سود (نيكبختى هميشگى) ميبرد-] [10 بار خدايا بر محمّد و آل او درود فرست، و ما را از سختى پيشامدها و اندوه هاى روزگار، و بدى دامهاى شيطان، و تلخى غلبه پادشاه حفظ فرما-] [11 بار خدايا جز اين نيست كه بى نيازان بفضل قوّه تو (از غير تو) بى نيازاند، پس بر محمّد و آل او درود فرست، و ما را بى نياز گردان، و بخشندگان از زيادى عطا و بخشش تو ميبخشند، پس بر محمّد و آل او درود فرست، و (از خوان نعمت خود) بما عطا فرما، و راه يافتگان با نور هدايت و رستگارى تو راه مييابند، پس بر محمد و آل او درود فرست، و ما را (بآنچه خير ما در آن است) راهنمائى نما-][12 بار خدايا هر كه را تو يارى كردى خوارى خوار كنندگان باو زيان نرساند، و هر كه را تو عطا فرمودى جلوگيرى منع كنندگان از او نميكاهد، و هر كه را تو راهنمائى نمودى گمراهى گمراه كنندگان او را از راه نبرد-] [13 پس بر محمّد و آل او درود فرست، و ما را بقدرت و توانائى خود از (زيان) بندگانت دور ساز، و ببخشش خود از ديگرى بى نياز گردان، و براهنمائى خود براه حق ببر-] [14 بار خدايا بر محمّد و آل او درود فرست، و سلامتى دلهاى ما را در ياد عظمت و بزرگى خود، و آسايش تن هاى ما را در سپاسگزارى نعمت خود، و شيرينى زبانهاى ما را در بيان نعمت خود قرار داده-] [15 بار خدايا بر محمّد و آل او درود فرست، و ما را از دعوت كنندگان خود كه بسوى تو ميخوانند، و از راهنمايان خود كه براه تو راهنمائى مينمايند، و از نزديكان (برحمت) خود كه بتو نزديكند قرار ده، اى بخشنده ترين بخشندگان.-]

ص: 49

الصحيفة السجادية / ترجمه و شرح فيض الإسلام، ص: 65-67

مكارم الاخلاق

مكارم الاخلاق

(1) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ. (2) اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي. (3) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَهُ، وَ أَغْنِنِي وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ فِي رِزْقِكَ، وَ لَا تَفْتِنِّي بِالنَّظَرِ، وَ أَعِزَّنِي وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ، وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِي مِنَ الْفَخْرِ. (4) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا.(5) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَتِّعْنِي بِهُدًى صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَرِيقَةِ حَقٍّ لَا أَزِيغُ عَنْهَا، وَ نِيَّةِ رُشْدٍ لَا أَشُكُّ فِيهَا، وَ عَمِّرْنِي مَا كَانَ عُمُرِي بِذْلَةً فِي طَاعَتِكَ، فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيَّ، أَوْ يَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَيَّ. (6) اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّي إِلَّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَةً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا، وَ لَا أُكْرُومَةً فِيَّ نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا. (7) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَبْدِلْنِي مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ، وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْيِ الْمَوَدَّةَ، وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ، وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَيْنَ الْوَلَايَةَ، وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِي الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ، وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِينَ النُّصْرَةَ، وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِينَ تَصْحِيحَ الْمِقَةِ، وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِينَ كَرَمَ الْعِشْرَةِ، وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِينَ حَلَاوَةَ الْأَمَنَةِ. (8) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ لِي يَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِي، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِي، وَ هَبْ لِي مَكْراً عَلَى مَنْ كَايَدَنِي، وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِي، وَ تَكْذِيباً لِمَنْ قَصَبَنِي، وَ سَلَامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِي، وَ وَفِّقْنِي لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِي، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِي. (9) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِي لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِي بِالنُّصْحِ، وَ أَجْزِيَ مَنْ هَجَرَنِي بِالْبِرِّ، وَ أُثِيبَ مَنْ حَرَمَنِي بِالْبَذْلِ، وَ أُكَافِيَ مَنْ قَطَعَنِي بِالصِّلَةِ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِي إِلَى حُسْنِ الذِّكْرِ، وَ أَنْ أَشْكُرَ الْحَسَنَةَ، وَ أُغْضِيَ عَنِ السَّيِّئَةِ(10) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِينِ الْعَرِيكَةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّيرَةِ، وَ سُكُونِ الرِّيحِ، وَ طِيبِ الْمُخَالَقَةِ، وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ، وَ إِيثَارِ التَّفَضُّلِ، وَ تَرْكِ التَّعْيِيرِ، وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَيْرِ الْمُسْتَحِقِّ، وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ، وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي، وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي، وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْيِ الْمُخْتَرَعِ. (11) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِكَ عَلَيَّ إِذَا كَبِرْتُ، وَ أَقْوَى قُوَّتِكَ فِيَّ إِذَا نَصِبْتُ، وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكَسَلِ عَنْ عِبَادَتِكَ، وَ لَا الْعَمَى عَنْ سَبِيلِكَ، وَ لَا بِالتَّعَرُّضِ لِخِلَافِ مَحَبَّتِكَ، وَ لَا مُجَامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْكَ، وَ لَا مُفَارَقَةِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَيْكَ. (12) اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَصُولُ بِكَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ، وَ أَسْأَلُكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ عِنْدَ الْمَسْكَنَةِ، وَ لَا تَفْتِنِّي بِالاسْتِعَانَةِ بِغَيْرِكَ إِذَا اضْطُرِرْتُ، وَ لَا بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَيْرِكَ إِذَا افْتَقَرْتُ، وَ لَا بِالتَّضَرُّعِ إِلَى مَنْ دُونَكَ إِذَا رَهِبْتُ، فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِكَ خِذْلَانَكَ وَ مَنْعَكَ وَ إِعْرَاضَكَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.

ص: 50

(13) اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِي رُوعِي مِنَ التَّمَنِّي وَ التَّظَنِّي وَ الْحَسَدِ ذِكْراً لِعَظَمَتِكَ، وَ تَفَكُّراً فِي قُدْرَتِكَ، وَ تَدْبِيراً عَلَى عَدُوِّكَ، وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِي مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِيَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِرٍوَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَكَ، وَ إِغْرَاقاً فِي الثَّنَاءِ عَلَيْكَ، وَ ذَهَاباً فِي تَمْجِيدِكَ، وَ شُكْراً لِنِعْمَتِكَ، وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِكَ، وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِكَ. (14) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِيقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّي، وَ لَا أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنِّي، وَ لَا أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْكَنَتْكَ هِدَايَتِي، وَ لَا أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُسْعِي، وَ لَا أَطْغَيَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُجْدِي. (15) اللَّهُمَّ إِلَى مَغْفِرَتِكَ وَفَدْتُ، وَ إِلَى عَفْوِكَ قَصَدْتُ، وَ إِلَى تَجَاوُزِكَ اشْتَقْتُ، وَ بِفَضْلِكَ وَثِقْتُ، وَ لَيْسَ عِنْدِي مَا يُوجِبُ لِي مَغْفِرَتَكَ، وَ لَا فِي عَمَلِي مَا أَسْتَحِقُّ بِهِ عَفْوَكَ، وَ مَا لِي بَعْدَ أَنْ حَكَمْتُ عَلَى نَفْسِي إِلَّا فَضْلُكَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَفَضَّلْ عَلَيَّ. (16) اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى، وَ وَفِّقْنِي لِلَّتِي هِيَ أَزْكَى، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا هُوَ أَرْضَى. (17) اللَّهُمَّ اسْلُكْ بِيَ الطَّرِيقَةَ الْمُثْلَى، وَ اجْعَلْنِي عَلَى مِلَّتِكَ أَمُوتُ وَ أَحْيَا. (18) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنِي بِالاقْتِصَادِ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ، وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ، وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ، وَ ارْزُقْنِي فَوْزَ الْمَعَادِ، وَ سلَامَةَ الْمِرْصَادِ. (19) اللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِكَ مِنْ نَفْسِي مَا يُخَلِّصُهَا، وَ أَبْقِ لِنَفْسِي مِنْ نَفْسِي مَا يُصْلِحُهَا، فَإِنَّ نَفْسِي هَالِكَةٌ أَوْ تَعْصِمَهَا. (20) اللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِي إِنْ حَزِنْتُ، وَ أَنْتَ مُنْتَجَعِي إِنْ حُرِمْتُ، وَ بِكَ اسْتِغَاثَتِي إِنْ كَرِثْتُ، وَ عِنْدَكَ مِمَّا فَاتَ خَلَفٌ، وَ لِمَا فَسَدَ صَلَاحٌ، وَ فِيمَا أَنْكَرْتَ تَغْيِيرٌ، فَامْنُنْ عَلَيَّ قَبْلَ الْبَلَاءِ بِالْعَافِيَةِ، وَ قَبْلَ الْطَّلَبِ بِالْجِدَةِ، وَ قَبْلَ الضَّلَالِ بِالرَّشَادِ، وَ اكْفِنِي مَئُونَةَ مَعَرَّةِ الْعِبَادِ، وَ هَبْ لِي أَمْنَ يَوْمِ الْمَعَادِ، وَ امْنَحْنِي حُسْنَ الْإِرْشَادِ.(21) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ادْرَأْ عَنِّي بِلُطْفِكَ، وَ اغْذُنِي بِنِعْمَتِكَ، وَ أَصْلِحْنِي بِكَرَمِكَ، وَ دَاوِنِي بِصُنْعِكَ، وَ أَظِلَّنِي فِي ذَرَاكَ، وَ جَلِّلْنِي رِضَاكَ، وَ وَفِّقْنِي إِذَا اشْتَكَلَتْ عَلَيَّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا، وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْكَاهَا، وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا.(22) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَوِّجْنِي بِالْكِفَايَةِ، وَ سُمْنِي حُسْنَ الْوِلَايَةِ، وَ هَبْ لِي صِدْقَ الْهِدَايَةِ، وَ لَا تَفْتِنِّي بِالسَّعَةِ، وَ امْنَحْنِي حُسْنَ الدَّعَةِ، وَ لَا تَجْعَلْ عَيْشِي كَدّاً كَدّاً، وَ لَا تَرُدَّ دُعَائِي عَلَيَّ رَدّاً، فَإِنِّي لَا أَجْعَلُ لَكَ ضِدّاً، وَ لَا أَدْعُو مَعَكَ نِدّاً.(23) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْنَعْنِي مِنَ السَّرَفِ، وَ حَصِّنْ رِزْقِي مِنَ التَّلَفِ، وَ وَفِّرْ مَلَكَتِي بِالْبَرَكَةِ فِيهِ، وَ أَصِبْ بِي سَبِيلَ الْهِدَايَةِ لِلْبِرِّ فِيمَا أُنْفِقُ مِنْهُ. (24) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنِي مَئُونَةَ الِاكْتِسَابِ، وَ ارْزُقْنِي مِنْ غَيْرِ احْتِسَابٍ، فَلَا أَشْتَغِلَ عَنْ عِبَادَتِكَ بِالطَّلَبِ، وَ لَا أَحْتَمِلَ إِصْرَ تَبِعَاتِ الْمَكْسَبِ. (25) اللَّهُمَّ فَأَطْلِبْنِي بِقُدْرَتِكَ مَا أَطْلُبُ، وَ أَجِرْنِي بِعِزَّتِكَ مِمَّا أَرْهَبُ. (26) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ، وَ لَا تَبْتَذِلْ جَاهِي بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِكَ، وَ أَسْتَعْطِيَ شِرَارَ خَلْقِكَ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، و أُبْتَلَى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي، وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِيُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ. (27) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِي صِحَّةً فِي عِبَادَةٍ، وَ فَرَاغاً فِي زَهَادَةٍ، وَ عِلْماً فِي اسْتِعْمَالٍ، وَ وَرَعاً فِي إِجْمَالٍ.(28) اللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِكَ أَجَلِي، وَ حَقِّقْ فِي رَجَاءِ رَحْمَتِكَ أَمَلِي، وَ سَهِّلْ إِلَى بُلُوغِ رِضَاكَ سُبُلِي، وَ حَسِّنْ فِي جَمِيعِ أَحْوَالِي عَمَلِي.(29) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ نَبِّهْنِي لِذِكْرِكَ فِي أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِطَاعَتِكَ فِي أَيَّامِ الْمُهْلَةِ، وَ انْهَجْ لِي إِلَى مَحَبَّتِكَ سَبِيلًا سَهْلَةً، أَكْمِلْ لِي بِهَا خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ. (30) اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ قَبْلَهُ، وَ أَنْتَ مُصَلٍّ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَهُ، وَ آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً، وَ قِنِي بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النَّارِ.

ص: 51

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و ايمان مرا به كامل ترين درجات ايمان و يقين مرا به برترين مراتب يقين و نيّت مرا به نيكوترين نيتها و عمل مرا به بهترين اعمال فرا بر.

اى خداوند، به لطف خود نيّت مرا از هر شائبه مصون دار و به رحمت خود يقين مرا استوار گردان، و به قدرت خود فساد مرا به صلاح بدل نماى.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا از هر كار كه پرداختن به آن از پرداختنم به تو باز مى دارد، بى نياز گردان و به كارى بر گمار كه در روز باز پسين از من خواهى و روزهاى عمر مرا در كارى كه مرا براى آن آفريده اى مصروف دار و مرا بى نياز فرماى و در روزى بر من بگشاى و به نگريستن به حسرت در مال و جاه كسان گرفتار مساز و عزيزم دار و به خود پسندى دچارم مكن. مرا به بندگى خودگير و عبادتم را به عجب و غرور تباه مكن. و بر دست من، در حق مردم كارهاى خير جارى كن و كارهاى خير من به شائبه منت نهادن بر خلق خداى مياميز و از اخلاق متعالى بهره ورم دار و از نازش بر خويش در امان.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و هر گاه مرا در نظر مردم به درجتى فرا مى برى به همان قدر در نفس خود خوارم گردان و هر گاه مرا به عزّتى آشكار مى نوازى به همان قدر در نفس خود ذليل گردان.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا به راه شايسته هدايت راه بنماى و چنان كن كه راه ديگرگون نكنم، و طريق حق پيش پاى من بگشاى و چنان كن كه به راه باطل نگرايم، و نيّتى صوابم ده و چنان كن كه در آن ترديد روا ندارم، و عمر مرا دراز نماى و چنان كن كه در طاعت تو به سر شود و چون مرتع عمر من چراگاه اهريمن گردد، پيش از آنكه خصومت تو بر من تازد يا خشم تو مرا به سر در اندازد، جان من بستان.

ص: 52

اى خداوند، هر خصلت بد كه در من است به صلاح آور و هر زشتى كه با من است و موجب نكوهش من، به زيبايى بدل نماى و هر كرامت كمال نايافته كه در من است كامل فرماى.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و بدل بفرماى كينه توزى دشمنان مرا به محبت و حسد حسودان مرا به مودت و بدگمانى صالحان را در حق من به اعتماد و دشمنى نزديكان را به دوستى و كژتابى خويشاوندان را به نيكخواهى و فرو گذاشتن اقرباى مرا به ياريگرى و دوستى ناپايدار مجامله گران را به دوستى پايدار و ناسازگارى معاشران را به معاشرتى كريمانه و تلخى بيم از ستمكاران را به شيرينى ايمنى از تجاوز ايشان.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا در برابر آن كه بر من ستم مى كند، تنى توانا ده و در برابر آن كه با من به بحث و جدال برخاسته، زبانى گويا ده و در برابر كسى كه با من دشمنى مى ورزد، پيروزى ده و در برابر كسى كه بر من حيله مى كند، مكر ارزانى دار و در برابر كسى كه مرا مقهور خود خواهد، قدرت عطا فرماى و دروغ كسى را كه مرا دشنام مى دهد آشكار ساز و از آن كه تهديدم مى كند مرا به سلامت دار و توفيقم ده كه فرمانبردار كسى باشم كه مرا به راه راست برد و تابع آن كه مرا به طريق رشاد مى كشد.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و رستگارى بخش مرا تا كسى را كه با من ناراستى كند به اخلاص پاسخ دهم و كسى را كه از من دورى گزيند به نيكويى جزا دهم و كسى را كه مرا محروم مى دارد به بذل و احسان بنوازم و با آن كس كه رشته مودت بريده است بپيوندم و كسى را كه از من به بدى ياد كرده به نيكى ياد كنم و خوبى را سپاس گويم و از بدى چشم فرو بندم.

ص: 53

اى خداوند، مرا سيماى صالحان ده و جامه پرهيزگاران: در گستردن عدل و فرو خوردن خشم و خاموش كردن آتش دشمنى و به هم پيوستن تفرقه جويان و آشتى دادن خصمان و فاش كردن نيكى و پوشيدن عيبها و نرمخويى و فروتنى و نيك سيرتى و بيرون راندن باد غرور از سر و خوشخويى و سبقت در فضيلت و ايثار در بخشش و دم فرو بستن از عيب ديگران و ترك افضال در حق كسى كه در خور افضال نباشد و گفتن سخن حق، هر چند دشوار بود و اندك شمردن نيكيهاى خود در كردار و گفتار هر چند بسيار بود و بسيار شمردن بديهاى خود در كردار و گفتار هر چند اندك بود. اى خداوند، اين صفات را در من به كمال رسان به دوام طاعت خود و همسويى با جماعت مقبول و دورى از بدعت جويان و پيروان باورهاى مجعول.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و فراخ ترين روزى ات را به هنگام پيرى به من ارزانى دار و نيرومندترين نيرويت را به هنگام درماندگى. در عبادت دچار كاهليم مگردان و چنان مكن كه ديدگانم از ديدن راه تو نابينا بود يا به خلاف محبت تو گام بردارم، يا به آنان كه از تو بريده اند پيوندم، يا از آنان كه به تو پيوسته اند بريده شوم.

اى خداوند، چنان كن كه به هنگام ضرورت به نيروى تو بتازم و به هنگام نياز از تو يارى خواهم و به هنگام مسكنت به درگاه تو تضرع كنم.

و مرا ميازماى كه به هنگام اضطرار از جز تويى يارى جويم و به هنگام بينوايى به پيشگاه جز تويى خاضع شوم و به هنگام ترس در برابر جز تويى تضرع كنم، تا آنگاه مستحق خذلان و منع و اعراض تو گردم. اى مهربان ترين مهربانان.

ص: 54

اى خداوند، هر آرزو و گمان و حسد كه اهريمن در دل من افكند تو آن را به ذكر عظمتت و تفكر در قدرتت و تدبير بر ضد دشمنت بدل نماى.

هر ناسزا و لغو و دشنام در آبرو، يا شهادت باطل، يا غيبت مؤمن غايب يا ناسزا به حاضران و از اين گونه كه اهريمن بر زبان من مى افكند تو آن را به حمد و سپاس خود و افزونى در ثناى خود و بيان مجد و عظمت خود و سپاس نعمت خود و اعتراف به احسان خود و شمارش نعم خود بدل فرماى.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش. كس بر من ستم روا ندارد، زيرا تو را توان دفع ستم از من هست و من بر كس ستم نكنم، زيرا تو قادرى كه مرا از ستمگرى باز دارى. هرگز گمراه نخواهم شد زيرا تو مى توانى مرا به راه هدايت اندازى. هرگز فقير نشوم، زيرا كه توانگرى ام از توست و هرگز گردنكشى نكنم كه قدرت و توان من از توست.

اى خداوند، بر آستان مغفرت تو فرود آمده ام و به اميد عفو تو آهنگ كرده ام و به بخشايش تو دل بسته ام و به فضل و احسان تو اعتماد كرده ام و مرا آنچه سبب آمرزش تو شود، در دست نيست و كارى نكرده ام كه به پاداش آن شايسته عفو تو باشم و چون بدين سان خويشتن را محكوم كرده ام ديگر جز فضل و احسان تو پناهى ندارم.

پس درود بفرست بر محمد و خاندان او و مرا به فضل خويش بنواز.

اى خداوند، زبانم به هدايت بگشاى و پرهيزگارى را به من الهام كن و مرا به هر كارى كه پاكيزه تر است توفيق ده و به هر چه خشنودى تو در آن است برگمار.

ص: 55

اى خداوند، مرا به طريقت اعلى رهبرى كن و چنان كن كه بر دين تو بميرم و بر دين تو زنده شوم.بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا از ميانه روى بهره مند ساز و در زمره اهل صواب در آور. مرا از راهنمايان طريق حق قرار ده و در شمار بندگان صالح. در قيامت رستگارى را نصيب من فرماى و از آتش دوزخم در امان دار.

اى خداوند، هر خصلتى را كه خلاص نفس من در آن نيست، از من بستان و هر خصلتى را كه اصلاح نفس مرا سبب است براى من باقى گذار. زيرا نفس اگر تواش در امان خود ندارى هلاك شونده است.

اى خداوند، چون محزون شوم تويى ساز و برگ من و چون محرومم دارند طلب روزى را به سوى تو آيم. هر گاه مصيبتى به من رسد به درگاه تو استغاثه كنم و هر چه از دست رود تواش جبران مى كنى و هر چه تباه شود تواش به صلاح مى آورى و هر چه تو را ناپسند افتد تواش دگرگون توانى كرد. پس اى خداوند، پيش از در رسيدن بلا، نعمت عافيتم ده و پيش از آنكه دست طلب فرا كنم، توانگريم بخش و پيش از آنكه كارم به گمراهى كشد، راه هدايتم بنماى. رنج عيبجويى مردم از من دور بدار و ايمنى روز رستاخيز نصيب من فرماى و ارشاد نيك ديگران را به من ببخش.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و به لطف خود آسيب حوادث از من دور دار و به نعمت خود مرا بپروران و به كرم خود اصلاح فرماى و درد من دوا نماى و مرا در سايه امن خود جاى ده و پيكر من به جامه خشنودى خود بياراى و چون كارها بر من آشوبد به گزاردن درست ترين آنها توفيقم ده و چون امور به يكديگر مشتبه شوند به پاكيزه ترين آنها راه نماى و چون ميان عقايد خلاف بر خيزد، تو مرا به آن مذهب رهبرى كن كه بيشتر مورد رضاى توست.

ص: 56

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و تاج بى نيازى بر سر من نه و بر آنم دار كه هر كار كه مى كنم نيكو به انجامش رسانم و هدايت صادقم آموز و مفتون مال و جاهم مساز و آسودگيم عنايت كن و زندگى من به رنج مياميز و دعاى من اجابت ناكرده بر سر من مزن كه من تو را همتايى نشناسم و با وجود تو از ديگرى چيزى نخواهم.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا از اسرافكارى باز دار و روزى من از تلف و تباهى برهان و بر دارايى من به بركت بيفزاى و چون انفاق مى كنم راه درست را به من بنماى.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا از رنج تحصيل معاش بى نيازى ده و بى حساب روزى ام ده، تا از عبادت تو به طلب روزى نپردازم و بار گران عواقب كسب و كار بر دوش نگيرم.

اى خداوند، آنچه را از تو طلب مى كنم به قدرت خود روا گردان و از هر چه بيمناكم به عزت خويش پناه ده.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و آبرويم به توانگرى مصون دار و جاه و منزلتم را به بينوايى مكاه، آن سان كه از ديگر روزى خوارانت روزى بطلبم و دست پيش بندگان شرير تو دراز كنم، آنگاه به ستايش كسى كه به من بخشيده است فريفته شوم و به نكوهش كسى كه دست منع فرا روى من داشته مبتلى گردم، و حال آنكه كسى كه توان بخشيدن و منعش هست تنها تويى و بس.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا تندرستى ده كه تو را پرستش كنم و آسايش عطا كن تا دامن از جهان در چينم و علم مرا با عمل همراه فرماى و پرهيزگاريم را با ميانه روى قرين نماى.

ص: 57

اى خداوند، عمر من با عفو خود به پايان بر و آرزويم را با اميد به رحمت خويش مقرون دار و راه مرا در رسيدن به خشنوديت آسان گردان و در هر حال كه هستم كار من نيكو كن.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و در اوقات غفلتم به ياد خود آگاهى ده و در ايام فرصتم به طاعت خود برگمار و براى وصول به آستان محبت خود راهى هموار پيش پاى من گشاى و در آن راه خير دنيا و آخرت را به تمامى ارزانيم دار.

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش، بهترين درودهايى كه پيش از او به يكى از آفريدگانت فرستاده اى، يا بعد از او به يكى از آفريدگانت خواهى فرستاد. و ما را در اين جهان و هم در آن جهان نيكى عطا كن و به حرمت خويش مرا از عذاب آتش نگه دار.

ابوحمزه ثمالي

ابوحمزه ثمالي

در كتاب«مصباح»شيخ طوسى به نقل از ابو حمزه ثمالى آمده است كه حضرت امام زين العابدين عليه السّلام در ماه رمضان بيشتر شب را به نماز مى ايستاد و چون سحر مى رسيد اين دعا را مى خواند:

إِلَهِي لا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ وَ لا تَمْكُرْ بِي فِي حِيلَتِكَ مِنْ أَيْنَ لِيَ الْخَيْرُ يَا رَبِّ وَ لا يُوجَدُ إِلا مِنْ عِنْدِكَ وَ مِنْ أَيْنَ لِيَ النَّجَاةُ وَ لا تُسْتَطَاعُ إِلا بِكَ لا الَّذِي أَحْسَنَ اسْتَغْنَى عَنْ عَوْنِكَ وَ رَحْمَتِكَ وَ لا الَّذِي أَسَاءَ وَ اجْتَرَأَ عَلَيْكَ وَ لَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ-

خدايا مرا به كيفرت ادب منما،و با نقشه اى با من نيرنگ مكن،پروردگارا از كجا برايم خيرى هست،درحالى كه جز نزد تو يافت نمى شود،و از كجا برايم نجاتى است،درحالى كه جز به تو فراهم نمى گردد،نه آن كه نيكى كرد از كمك و رحمتت بى نياز شد،و نه آن كه بدى كرد و بر تو گستاخى روا داشت،و تو را خشنود نساخت از عرصه قدرتت بيرون رفت. پروردگارا،پروردگارا،پروردگارا....

ص: 58

آنقدر بگويد تا نفس قطع گردد.

بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إِلَيْكَ وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْعُوهُ فَيُجِيبُنِي وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئا حِينَ يَدْعُونِي وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَسْأَلُهُ فَيُعْطِينِي وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلا حِينَ يَسْتَقْرِضُنِي وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أُنَادِيهِ كُلَّمَا شِئْتُ لِحَاجَتِي وَ أَخْلُو بِهِ حَيْثُ شِئْتُ لِسِرِّي بِغَيْرِ شَفِيعٍ فَيَقْضِي لِي حَاجَتِي وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لا أَدْعُو غَيْرَهُ وَ لَوْ دَعَوْتُ غَيْرَهُ لَمْ يَسْتَجِبْ لِي دُعَائِي ،

تو را به تو شناختم،و تو مرا بر هستى خود راهنمايى فرمودى،و به سوى خود خواندى،و اگر راهنمايى تو نبود،من نميدانستم تو كه هستى؟،سپاس خداى را كه مى خوانمش و او جوابم را مى دهد،گرچه سستى مى كنم گاهى كه او مرا مى خواند،و سپاس خداى را كه از او درخواست مى كنم و او به من عطا مى نمايد،گرچه بخل مى ورزم هنگامى كه از من قرض بخواهد، و سپاس خداى را كه هرگاه خواهم براى رفع حاجتم صدايش كنم،و هرجا كه خواهم براى رازونياز با او بى پرده خلوت كنم و او حاجتم را برآورد،سپاس خداى را كه غير او را نمى خوانم،كه اگر غير او را مى خواندم دعايم را مستجاب نمى كرد،

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لا أَرْجُو غَيْرَهُ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَيْرَهُ لَأَخْلَفَ رَجَائِي وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَحْلُمُ عَنِّي حَتَّى كَأَنِّي لا ذَنْبَ لِي فَرَبِّي أَحْمَدُ شَيْ ءٍ عِنْدِي وَ أَحَقُّ بِحَمْدِي.

و سپاس خداى را كه به غير او اميد نبندم،كه اگر جز به او اميد مى بستم نااميدم مى نمود،و سپاس خداى را كه مرا بخويش وا گذاشت،ازاين رو اكرامم نمود،و به مردم وا نگذاشت تا مرا خوار كنند،و سپاس خداى را كه با من دوستى ورزيد،درحالى كه از من بى نياز است،و سپاس خداى را كه بر من بردبارى مى كند تا آنجاكه گويى مرا گناهى نيست!پروردگارم ستوده ترين موجود نزد من بوده و به ستايش من سزاوارتر است.

ص: 59

اللَّهُمَّ إِنِّي أَجِدُ سُبُلَ الْمَطَالِبِ إِلَيْكَ مُشْرَعَةً وَ مَنَاهِلَ الرَّجَاءِ إِلَيْكَ [لَدَيْكَ] مُتْرَعَةً وَ الاسْتِعَانَةَ بِفَضْلِكَ لِمَنْ أَمَّلَكَ مُبَاحَةً وَ أَبْوَابَ الدُّعَاءِ إِلَيْكَ لِلصَّارِخِينَ مَفْتُوحَةً وَ أَعْلَمُ أَنَّكَ لِلرَّاجِي [لِلرَّاجِينَ] بِمَوْضِعِ إِجَابَةٍ وَ لِلْمَلْهُوفِينَ [لِلْمَلْهُوفِ] بِمَرْصَدِ إِغَاثَةٍ وَ أَنَّ فِي اللَّهْفِ إِلَى جُودِكَ وَ الرِّضَا بِقَضَائِكَ عِوَضا مِنْ مَنْعِ الْبَاخِلِينَ وَ مَنْدُوحَةً عَمَّا فِي أَيْدِي الْمُسْتَأْثِرِينَ وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسَافَةِ وَ أَنَّكَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ [الْآمَالُ] دُونَكَ وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَيْكَ بِطَلِبَتِي،

خدايا راههاى درخواست حاجتهايم را به جانب تو باز مى يابم،و آبشخورهاى اميد را نزد تو پر مى بينم،و يارى خواستن از فضل براى آن كه تو را آرزو كرد بى مانع مى بينم،و درهاى دعا را براى فرياد كنندگان گشوده مى نگرم،و مى دانم كه تو براى اميدواران در جايگاه اجابتى،و براى دل سوختگان در كمين گاه فريادرسى،و به يقين در اشتياق به جودت،و خشنودى به قضايت جايگزينى از منع بخيلان است،و گشايشى از آنچه در دست ثروت اندوزان،و همانا مسافر به سوى تو مسافتش نزديك است، و تو از آفريدگانت هرگز در پرده نيستى،جز اينكه كردارشان آنان را از تو محجوب نمايد،من با درخواستم آهنگ تو كردم

وَ تَوَجَّهْتُ إِلَيْكَ بِحَاجَتِي وَ جَعَلْتُ بِكَ اسْتِغَاثَتِي وَ بِدُعَائِكَ تَوَسُّلِي مِنْ غَيْرِ اسْتِحْقَاقٍ لاسْتِمَاعِكَ مِنِّي وَ لا اسْتِيجَابٍ لِعَفْوِكَ عَنِّي بَلْ لِثِقَتِي بِكَرَمِكَ وَ سُكُونِي إِلَى صِدْقِ وَعْدِكَ وَ لَجَئِي إِلَى الْإِيمَانِ بِتَوْحِيدِكَ وَ يَقِينِي [وَ ثِقَتِي] بِمَعْرِفَتِكَ مِنِّي أَنْ لا رَبَّ لِي غَيْرُكَ وَ لا إِلَهَ [لِي] إِلا أَنْتَ وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُكَ حَقٌّ وَ وَعْدُكَ صِدْقٌ [الصِّدْقُ] وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيما وَ لَيْسَ مِنْ صِفَاتِكَ يَا سَيِّدِي أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِيَّةَ وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِيَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَكَتِكَ

ص: 60

و با حاجتم روى به تو آوردم،نياز خواهى ام را به پيشگاه تو قرار دادم،و خواندت را دست آويز خويش نمودم بى آنكه مستحق شنيدن خواهشم،و شايسته گذشت از من باشى،بلكه براى اطمينان به كرمت، و آرامش به درستى وعده ات،و پناه جستن به ايمان به يگانگى ات و يقين به معرفتت كه مرا پروردگارى جز تو نيست،و معبودى جز تو نيست،يگانه و بى شريكى.خدايا تو گفتى و گفتارت بر حق،و وعده ات درست است]فرمودى:[از فضل خدا بخواهيد كه خدا به شما مهربان است،اى آقاى من در شأن تو اين نيست كه دستور به درخواست دهى و از بخشش خوددارى كنى،تو با عطاهايت بر اهل مملكتت بسيار كريمى،

وَ الْعَائِدُ عَلَيْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِكَ [بِحُسْنِ نِعْمَتِكَ] إِلَهِي رَبَّيْتَنِي فِي نِعَمِكَ وَ إِحْسَانِكَ صَغِيرا وَ نَوَّهْتَ بِاسْمِي كَبِيرا فَيَا مَنْ رَبَّانِي فِي الدُّنْيَا بِإِحْسَانِهِ وَ تَفَضُّلِهِ [بِفَضْلِهِ] وَ نِعَمِهِ وَ أَشَارَ لِي فِي الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ كَرَمِهِ مَعْرِفَتِي يَا مَوْلايَ دَلِيلِي [دَلَّتْنِي] عَلَيْكَ وَ حُبِّي لَكَ شَفِيعِي إِلَيْكَ وَ أَنَا وَاثِقٌ مِنْ دَلِيلِي بِدَلالَتِكَ وَ سَاكِنٌ مِنْ شَفِيعِي إِلَى شَفَاعَتِكَ أَدْعُوكَ يَا سَيِّدِي بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ أُنَاجِيكَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ أَدْعُوكَ يَا رَبِّ رَاهِبا رَاغِبا رَاجِيا خَائِفا إِذَا رَأَيْتُ مَوْلايَ ذُنُوبِي فَزِعْتُ وَ إِذَا رَأَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ

و بر آنان با محبّت و رأفت بسيار احسان كننده اى.خدايا مرا در كودكى در ميان نعمتها و احسانت پروريدى،و در بزرگسالى نامم را بلند آوازه ساختى،اى آن كه مرا در دنيا به احسان و فضل نعمتهايش پروريد و برايم در آخرت به گذشت و كرمش اشاره نمود،اى مولاى من معرفتم راهنمايم به سوى تو،و عشقم به تو واسطه ام به پيشگاه توست،من از دليلم به دلالت تو مطمئن،و از واسطه ام به شفاعت تو در آرامشم، اى آقايم تو را به زبانى مى خوانم كه گناهش او را ناگويا نموده،و با دلى با تو مناجات مى كنم كه جرمش او را هلاك ساخته، تو را مى خوانم اى پروردگارم در حال هراس و اشتياق و اميد و بيم،مولاى من هرگاه گناهانم را مى بينم بى تاب مى گردم،و هرگاه كرمت را مشاهده مى كنم،به طمع مى افتم،

ص: 61

فَإِنْ عَفَوْتَ [غَفَرْتَ] فَخَيْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَيْرُ ظَالِمٍ حُجَّتِي يَا اللَّهُ فِي جُرْأَتِي عَلَى مَسْأَلَتِكَ مَعَ إِتْيَانِي مَا تَكْرَهُ جُودُكَ وَ كَرَمُكَ وَ عُدَّتِي فِي شِدَّتِي مَعَ قِلَّةِ حَيَائِي رَأْفَتُكَ وَ رَحْمَتُكَ وَ قَدْ رَجَوْتُ أَنْ لا تَخِيبَ بَيْنَ ذَيْنِ وَ ذَيْنِ مُنْيَتِي فَحَقِّقْ رَجَائِي وَ اسْمَعْ دُعَائِي يَا خَيْرَ مَنْ دَعَاهُ دَاعٍ وَ أَفْضَلَ مَنْ رَجَاهُ رَاجٍ عَظُمَ يَا سَيِّدِي أَمَلِي وَ سَاءَ عَمَلِي فَأَعْطِنِي مِنْ عَفْوِكَ بِمِقْدَارِ أَمَلِي وَ لا تُؤَاخِذْنِي بِأَسْوَإِ عَمَلِي فَإِنَّ كَرَمَكَ يَجِلُّ عَنْ مُجَازَاةِ الْمُذْنِبِينَ وَ حِلْمَكَ يَكْبُرُ عَنْ مُكَافَاةِ الْمُقَصِّرِينَ ،

پس اگر از من درگذرى بهترين رحم كننده اى،و اگر عذاب كنى ستم نكرده اى،خدايا حجّت من در گستاخى بر درخواست از تو،با ارتكاب آنچه از آن كراهت دارى جود و كرم توست،و ذخيره ام در سختيها با كمى حيا همانا رأفت و رحمت توست،و اميدم بر ان است كه بين حجّت و ذخيره ام آرزويم را نوميد نكنى، پس اميدم را تحقق بخش،و دعايم را بشنو،اى بهترين كسى كه خواننده اى او را خوانده،و برترين كسى كه اميدوارى به او اميد بسته،اى آقاى من آرزويم بزرگ شده،و كردارم زشت گشته،پس به اندازه آرزيم از عفوت به من ببخش،و به زشت ترين كردارم مرا سرزنش مكن،زيرا كرمت برتر از كيفر گنهكاران و بردباريت بزرگتر از مكافات تبهكاران است،

وَ أَنَا يَا سَيِّدِي عَائِذٌ بِفَضْلِكَ هَارِبٌ مِنْكَ إِلَيْكَ مُتَنَجِّزٌ مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِكَ ظَنّا وَ مَا أَنَا يَا رَبِّ وَ مَا خَطَرِي هَبْنِي بِفَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيَّ بِعَفْوِكَ أَيْ رَبِّ جَلِّلْنِي بِسَتْرِكَ وَ اعْفُ عَنْ تَوْبِيخِي بِكَرَمِ وَجْهِكَ فَلَوِ اطَّلَعَ الْيَوْمَ عَلَى ذَنْبِي غَيْرُكَ مَا فَعَلْتُهُ وَ لَوْ خِفْتُ تَعْجِيلَ الْعُقُوبَةِ لاجْتَنَبْتُهُ لا لِأَنَّكَ أَهْوَنُ النَّاظِرِينَ [إِلَيَ] وَ أَخَفُّ الْمُطَّلِعِينَ [عَلَيَ] بَلْ لِأَنَّكَ يَا رَبِّ خَيْرُ السَّاتِرِينَ وَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ وَ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ ،

ص: 62

و من اى آقايم پناهنده به فضل توام،گريزان از تو به سوى توام، خواستار تحقق چيزى هستم كه وعده كردى،و آن گذشت تو از كسى كه گمانش را به تو نيكو كرده،چه هستم من اى پروردگارم،و اهميت من چيست؟ به فضلت مرا ببخش،و به گذشتت بر من صدقه بخش،پروردگارا مرا به پرده پوشى ات بپوشان،و از توبيخم به كرم ذاتت درگذر،اگر امروز جز تو بر گناهم آگاه مى شد،آن را انجام نمى دادم،و اگر از زود رسيدن عقوبت مى ترسيدم، از آن دورى مى كردم،گناهم نه به اين خاطر بود كه تو سبك ترين بينندگانى و بى مقدارترين آگاهان،بلكه پروردگارا از اين جهت بود كه تو بهترين پرده پوشى،و حاكم ترين حاكمان،و كريم ترين كريمانى،

سَتَّارُ الْعُيُوبِ غَفَّارُ الذُّنُوبِ عَلامُ الْغُيُوبِ تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِكَرَمِكَ وَ تُؤَخِّرُ الْعُقُوبَةَ بِحِلْمِكَ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى حِلْمِكَ بَعْدَ عِلْمِكَ وَ عَلَى عَفْوِكَ بَعْدَ قُدْرَتِكَ وَ يَحْمِلُنِي وَ يُجَرِّئُنِي عَلَى مَعْصِيَتِكَ حِلْمُكَ عَنِّي وَ يَدْعُونِي إِلَى قِلَّةِ الْحَيَاءِ سَتْرُكَ عَلَيَّ وَ يُسْرِعُنِي إِلَى التَّوَثُّبِ عَلَى مَحَارِمِكَ مَعْرِفَتِي بِسَعَةِ رَحْمَتِكَ وَ عَظِيمِ عَفْوِكَ يَا حَلِيمُ يَا كَرِيمُ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا غَافِرَ الذَّنْبِ يَا قَابِلَ التَّوْبِ،

پوشنده عيبها،آمرزنده گناهان،داناى نهانها،گناه را با كرمت مى پوشانى،و كيفر با بردبارى ات به تاخير مى افكنى،سپاس تو را سزاست بر بردبارى ات پس از انكه دانستى،و بر گذشتت پس از آنكه توانستى،بردبارى ات مرا به جانب گناه مى كشد و بر نافرمانى ات جرأت مى دهد،پرده پوشى ات بر من مرا به كم حيايى مى خواند،و شناختم از رحمت گسترده و بزرگى عفوت،به من در تاختن بر محرّماتت سرعت مى دهد!اى شكيبا،اى گرامى،اى زنده،اى اى به خود پاينده،اى آمرزگار،اى توبه پذير،

يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا قَدِيمَ الْإِحْسَانِ أَيْنَ سَتْرُكَ الْجَمِيلُ أَيْنَ عَفْوُكَ الْجَلِيلُ أَيْنَ فَرَجُكَ الْقَرِيبُ أَيْنَ غِيَاثُكَ السَّرِيعُ أَيْنَ رَحْمَتُكَ الْوَاسِعَةُ أَيْنَ عَطَايَاكَ الْفَاضِلَةُ أَيْنَ مَوَاهِبُكَ الْهَنِيئَةُ أَيْنَ صَنَائِعُكَ السَّنِيَّةُ أَيْنَ فَضْلُكَ الْعَظِيمُ أَيْنَ مَنُّكَ الْجَسِيمُ أَيْنَ إِحْسَانُكَ الْقَدِيمُ أَيْنَ كَرَمُكَ يَا كَرِيمُ بِهِ [وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ] فَاسْتَنْقِذْنِي وَ بِرَحْمَتِكَ فَخَلِّصْنِي يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ،

ص: 63

اى بزرگ نعمت،اى ديرينه احسان،پرده پوشى زيبايت كجاست،گذشت بزرگت كجاست،گشايش نزديكت كجاست،فريادرسى زودت كجاست،رحمت گسترده ات كجاست،عطاهاى برترت كجاست،موهبتهاى گوارايت كجاست،جايزه هاى شايانت كجاست، فضل بزرگت كجاست،عطاى عظيمت كجاست،احسان ديرينه ات كجاست،كرمت كجاست،اى كريم،به حق كرمت و«به محمّد و خاندان محمّد»مرا رهايى بخش،و به رحمتت مرا خلاص كن،اى نيكوكار،اى زيباكار،

يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ لَسْتُ أَتَّكِلُ فِي النَّجَاةِ مِنْ عِقَابِكَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنَا لِأَنَّكَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ تُبْدِئُ بِالْإِحْسَانِ نِعَما وَ تَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ كَرَما فَمَا نَدْرِي مَا نَشْكُرُ أَ جَمِيلَ مَا تَنْشُرُ أَمْ قَبِيحَ مَا تَسْتُرُ أَمْ عَظِيمَ مَا أَبْلَيْتَ وَ أَوْلَيْتَ أَمْ كَثِيرَ مَا مِنْهُ نَجَّيْتَ وَ عَافَيْتَ يَا حَبِيبَ مَنْ تَحَبَّبَ إِلَيْكَ وَ يَا قُرَّةَ عَيْنِ مَنْ لاذَ بِكَ وَ انْقَطَعَ إِلَيْكَ أَنْتَ الْمُحْسِنُ،

اى نعمت ده،اى فزونى بخش،من آن نيستم كه در رهايى از كيفرت بر اعمالمان تكيه كنم،بلكه به احسانت بر ما اعتماد دارم،چرا كه تو اهل تقوا و مغفرتى،از باب نعمت دهى ابتداى به احسان مى كنى،و از جهت كرم از گناه در مى گذرى،پس نمى دانم از چه سپاس گويم،از زيبايى كه مى گسترانى،يا كار زشتى كه مى پوشانى،يا بزرگ آزمونى كه آزمودى و شايسته نيكى نمودى،يا آن همه مشكلى كه مرا از آن رهانيدى،و سلامت كامل بخشيدى؟!اى محبوب آن كه به تو دوستى ورزيد،اى نور چشم كسى كه به تو پناه آورد و براى رسيدن به تو از ديگران گسست،تو نيكوكارى

وَ نَحْنُ الْمُسِيئُونَ فَتَجَاوَزْ يَا رَبِّ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ وَ أَيُّ جَهْلٍ يَا رَبِّ لا يَسَعُهُ جُودُكَ أَوْ أَيُّ زَمَانٍ أَطْوَلُ مِنْ أَنَاتِكَ وَ مَا قَدْرُ أَعْمَالِنَا فِي جَنْبِ نِعَمِكَ وَ كَيْفَ نَسْتَكْثِرُ أَعْمَالا نُقَابِلُ بِهَا كَرَمَكَ [كَرَامَتَكَ] بَلْ كَيْفَ يَضِيقُ عَلَى الْمُذْنِبِينَ مَا وَسِعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِكَ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ فَوَ عِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي لَوْ نَهَرْتَنِي [انْتَهَرْتَنِي] مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِكَ وَ لا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ وَ أَنْتَ الْفَاعِلُ لِمَا تَشَاءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَيْفَ تَشَاءُ وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَيْفَ تَشَاءُ لا تُسْأَلُ عَنْ فِعْلِكَ وَ لا تُنَازَعُ فِي مُلْكِكَ وَ لا تُشَارَكُ فِي أَمْرِكَ،

ص: 64

و ما بدكارانيم،به زيبايى آنچه نزد توست،از زشتى آنچه پيش ماست درگذر،پروردگارا كدام جهلى است كه جود تو گنجايش آن را نداشته باشد،و كدام زمان طولانى تر از مهلت دادن توست،در كنار نعمتهايت ارزش اعمال ما چيست،چگونه اعمال خود را بسيار انگاريم،تا با آنها با كرمت برابرى كنيم،بلكه چگونه بر گنهگاران تنگ شود آنچه از رحمتت شاملشان شده؟،اى گسترده آمرزش،اى گشاده دست به رحمت،اى آقاى من به عزّتت سوگند،اگر مرا برانى از درگاهت دور نخواهم شد،و از چاپلوسى و تملق نسبت به تو دست نخواهم كشيد،به خاطر شناختى كه به جود و كرمت پيدا كرده ام،تو انجام دهى آنچه را كه خواهى،هركه را بخواهى عذاب مى كنى به هرچه كه بخواهى و به هر صورتى كه بخواهى،و رحم مى كنى هركه را بخواهى،به هرچه كه بخواهى و به هر كيفيت كه بخواهى،از آنچه كنى بازخواست نشوى،و در فرمانروايى ات نزاع در نگيرد،و كسى در كارت شريكت نگردد،

وَ لا تُضَادُّ فِي حُكْمِكَ وَ لا يَعْتَرِضُ عَلَيْكَ أَحَدٌ فِي تَدْبِيرِكَ لَكَ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ يَا رَبِّ هَذَا مَقَامُ مَنْ لاذَ بِكَ وَ اسْتَجَارَ بِكَرَمِكَ وَ أَلِفَ إِحْسَانَكَ وَ نِعَمَكَ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الَّذِي لا يَضِيقُ عَفْوُكَ وَ لا يَنْقُصُ فَضْلُكَ وَ لا تَقِلُّ رَحْمَتُكَ وَ قَدْ تَوَثَّقْنَا مِنْكَ بِالصَّفْحِ الْقَدِيمِ وَ الْفَضْلِ الْعَظِيمِ،

و در داورى ات با تو هماورد نشود،و در تدبيرت احدى بر تو اعتراض نكند،آفرينش و فرمان توراست،منزّه است خدا پروردگار جهانيان،پروردگارا اين است جايگاه كسى كه به پناهت آمد،و به كرمت پناهنده گشت،و به احسان و نعمتهايت الفت جست،تويى آن سخاوتمندى كه گذشتت به تنگى نمى رسد،و احسانت كاهش نمى پذيرد،و رحمتت كم نمى شود،و به يقين از چشم پوشى ديرينت،و فضل بزرگت،

ص: 65

وَ الرَّحْمَةِ الْوَاسِعَةِ أَ فَتَرَاكَ [تُرَاكَ] يَا رَبِّ تُخْلِفُ ظُنُونَنَا أَوْ تُخَيِّبُ آمَالَنَا كَلا يَا كَرِيمُ فَلَيْسَ هَذَا ظَنَّنَا بِكَ وَ لا هَذَا فِيكَ طَمَعَنَا يَا رَبِّ إِنَّ لَنَا فِيكَ أَمَلا طَوِيلا كَثِيرا إِنَّ لَنَا فِيكَ رَجَاءً عَظِيما عَصَيْنَاكَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَيْنَا وَ دَعَوْنَاكَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتَجِيبَ لَنَا فَحَقِّقْ رَجَاءَنَا مَوْلانَا فَقَدْ عَلِمْنَا مَا نَسْتَوْجِبُ بِأَعْمَالِنَا وَ لَكِنْ عِلْمُكَ فِينَا وَ عِلْمُنَا بِأَنَّكَ لا تَصْرِفُنَا عَنْكَ وَ إِنْ كُنَّا غَيْرَ مُسْتَوْجِبِينَ لِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيْنَا وَ عَلَى الْمُذْنِبِينَ بِفَضْلِ سَعَتِكَ ،

و رحمت گسترده ات اعتماد نموديم،آيا ممكن است پروردگارا برخلاف گمانهاى ما به خويش رفتار كنى،يا آرزوهايمان را نسبت به رحمتت نوميد سازى هرگز اى بزرگوار،چنين گمانى به تو نيست،و طمع ما درباره تو اين چنين نمى باشد،پروردگارا،ما را درباره تو آروزى طولانى بسيارى است،ما را در حق تو اميد بزرگى است،از تو نافرمانى كرديم و حال آنكه اميدواريم گناه را بر ما بپوشانى،و تو را خوانديم،و اميدواريم كه بر ما اجابت كنى،مولاى ما اميدمان را تحقق بخش،ما دانستيم كه با كردارمان سزاوار چه خواهيم بود،ولى دانش تو درباره ما،و و آگاهى ما به اينكه ما را از درگاهت نميرانى،گرچه ما سزاوار رحمتت نيستيم ولى تو شايسته آنى كه بر ما و بر گنهكاران به فضل گسترده ات جود كنى،

فَامْنُنْ عَلَيْنَا بِمَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ جُدْ عَلَيْنَا فَإِنَّا مُحْتَاجُونَ إِلَى نَيْلِكَ يَا غَفَّارُ بِنُورِكَ اهْتَدَيْنَا وَ بِفَضْلِكَ اسْتَغْنَيْنَا وَ بِنِعْمَتِكَ [فِي نِعَمِكَ] أَصْبَحْنَا وَ أَمْسَيْنَا ذُنُوبُنَا بَيْنَ يَدَيْكَ نَسْتَغْفِرُكَ اللَّهُمَّ مِنْهَا وَ نَتُوبُ إِلَيْكَ تَتَحَبَّبُ إِلَيْنَا بِالنِّعَمِ وَ نُعَارِضُكَ بِالذُّنُوبِ خَيْرُكَ إِلَيْنَا نَازِلٌ وَ شَرُّنَا إِلَيْكَ صَاعِدٌ وَ لَمْ يَزَلْ وَ لا يَزَالُ مَلَكٌ كَرِيمٌ يَأْتِيكَ [عَنَّا] بِعَمَلٍ قَبِيحٍ فَلا يَمْنَعُكَ ذَلِكَ مِنْ أَنْ تَحُوطَنَا بِنِعَمِكَ وَ تَتَفَضَّلَ عَلَيْنَا بِآلائِكَ فَسُبْحَانَكَ مَا أَحْلَمَكَ وَ أَعْظَمَكَ وَ أَكْرَمَكَ،

ص: 66

پس آنگونه كه شايسته آنى بر ما منّت گذار،و بر ما جود كن،كه ما نيازمند به عطاى توييم،اى آمرزگار،به نور تو هدايت شديم،و به فضل تو بى نياز گشتيم،و به نعمتت بامداد نموديم و شامگاه كرديم،گناهان ما پيش روى توست،خدايا از گناهانمان از تو آمرزش مى خواهيم،و به سوى تو باز مى گرديم،تو با نعمتها به ما مهر مى ورزى و ما با گناهان با تو مقابله مى كنيم،خيرت به سوى ما سرازير است،و بدى ما به سوى تو بالا مى آيد،همواره فرشته كريمى،از ما كردار زشت به جانب تو مى آيد،و اين امر مانع نمى شود از اينكه ما را با نعمتهايت فراگيرى، و به عطاهاى برجسته ات بر ما تفضّل نمايى،منزّهى تو،چه بردبار و بزرگ و كريمى،

مُبْدِئا وَ مُعِيدا تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ وَ جَلَّ ثَنَاؤُكَ وَ كَرُمَ صَنَائِعُكَ وَ فِعَالُكَ أَنْتَ إِلَهِي أَوْسَعُ فَضْلا وَ أَعْظَمُ حِلْما مِنْ أَنْ تُقَايِسَنِي بِفِعْلِي وَ خَطِيئَتِي فَالْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ سَيِّدِي سَيِّدِي سَيِّدِي.

آغاز كننده به نيكى و تكرار كننده آنى،نامهايت مقدس،و ثنايت عظيم،و رفتارها و كردارهايت كريمانه است،خدايا،فضلت گسترده تر،و بردبارى ات بزرگ تر از آن است كه مرا به كردار ناپسند و خطاكارى ام بسنجى،پس گذشت نما،گذشت نما، گذشت نما،آقاى من،آقاى من،آقاى من.

اللَّهُمَّ اشْغَلْنَا بِذِكْرِكَ وَ أَعِذْنَا مِنْ سَخَطِكَ وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِكَ وَ ارْزُقْنَا مِنْ مَوَاهِبِكَ وَ أَنْعِمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلِكَ وَ ارْزُقْنَا حَجَّ بَيْتِكَ وَ زِيَارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ صَلَوَاتُكَ وَ رَحْمَتُكَ وَ مَغْفِرَتُكَ وَ رِضْوَانُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ إِنَّكَ قَرِيبٌ مُجِيبٌ وَ ارْزُقْنَا عَمَلا بِطَاعَتِكَ وَ تَوَفَّنَا عَلَى مِلَّتِكَ وَ سُنَّةِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَ لِوَالِدَيَّ وَ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرا اجْزِهِمَا بِالْإِحْسَانِ إِحْسَانا وَ بِالسَّيِّئَاتِ غُفْرَانا ،

ص: 67

ما را به ذكرت مشغول كن،و از خشمت پناه ده،و از عذابت نجات بخش،و از مواهبت روزى كن،و از فضلت بر ما انعام فرما،و زيارت خانه ات، و زيارت مرقد پيامبرت را روزى ما كن،صلوات و رحمت و مغفرت و رضوانت بر پيامبر و خاندانش، تو نزديك و جواب دهنده هستى،عمل به طاعتت را روزى ما گردان،و ما را بر دينت و بر روش پيامبرت (درود خدا بر او و خاندانش)بميران.خدايا من و پدر و مادرم را بيامرز و به هر دو آنها رحم كن،چنان كه مرا به گاه كودكى پروردند،احسان هردو را به احسان،و بديهايشان را به آمرزش پاداش ده.

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ الْأَحْيَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ وَ تَابِعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ بِالْخَيْرَاتِ [فِي الْخَيْرَاتِ] اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِحَيِّنَا وَ مَيِّتِنَا وَ شَاهِدِنَا وَ غَائِبِنَا ذَكَرِنَا وَ أُنْثَانَا [إِنَاثِنَا] صَغِيرِنَا وَ كَبِيرِنَا حُرِّنَا وَ مَمْلُوكِنَا كَذَبَ الْعَادِلُونَ بِاللَّهِ وَ ضَلُّوا ضَلالا بَعِيدا وَ خَسِرُوا خُسْرَانا مُبِينا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اخْتِمْ لِي بِخَيْرٍ وَ اكْفِنِي مَا أَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِ دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي وَ لا تُسَلِّطْ عَلَيَّ مَنْ لا يَرْحَمُنِي وَ اجْعَلْ عَلَيَّ مِنْكَ وَاقِيَةً بَاقِيَةً،

خدايا مردان و زنان مؤمن را بيامرز،چه زنده و چه مرده آنها را،و بين ما و آنان با نيكيها پيوند ده.خدايا بيامرز زنده و مرده ما را، حاضر و غائب ما را،مرد زن ما را،كوچك و بزرگ ما را،آزاد و غير آزاد ما را،برگشتگان از خدا دروغ گفتند،و گمراه شدند گمراهى دورى،و زيان كردند،زيانى آشكار.خدايا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و برايم ختم به خير فرما،و مرا از آنچه كه بى قرارم كرده از كار دنيا و آخرتم كفايت كن،و كسى كه مرا رحم نمى كنم بر من چيره مساز، و بر من از سوى خود نگهبانى هميشگى قرار ده،

ص: 68

وَ لا تَسْلُبْنِي صَالِحَ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ وَ ارْزُقْنِي مِنْ فَضْلِكَ رِزْقا وَاسِعا حَلالا طَيِّبا اللَّهُمَّ احْرُسْنِي بِحَرَاسَتِكَ وَ احْفَظْنِي بِحِفْظِكَ وَ اكْلَأْنِي بِكِلاءَتِكَ وَ ارْزُقْنِي حِجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِنَا هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ وَ زِيَارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ لا تُخْلِنِي يَا رَبِّ مِنْ تِلْكَ الْمَشَاهِدِ الشَّرِيفَةِ وَ الْمَوَاقِفِ الْكَرِيمَةِ.

و از من شايسته هاى آنچه را كه انعام كردى مگير،و از فضلت روزى گسترده حلال پاكيزه نصيب من كن.خدايا به نگهبانى ات مرا نگهبانى كن،و به نگهدارى ات مرا نگهدار و به پاسدارى ات از من پاسدارى فرما،و زيارت خانه ات را در اين سا و در هر سال،و زيارت مرقد پيامبرت و امامان(درود بر آنان)را روزى من كن،پروردگارا از اين مشاهد پر شرف و مواقف بس گرامى مرا محروم مساز.

اللَّهُمَّ تُبْ عَلَيَّ حَتَّى لا أَعْصِيَكَ وَ أَلْهِمْنِي الْخَيْرَ وَ الْعَمَلَ بِهِ وَ خَشْيَتَكَ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ مَا أَبْقَيْتَنِي يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ إِنِّي كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَيَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ [تَعَبَّيْتُ] وَ قُمْتُ لِلصَّلاةِ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ نَاجَيْتُكَ أَلْقَيْتَ عَلَيَّ نُعَاسا إِذَا أَنَا صَلَّيْتُ وَ سَلَبْتَنِي مُنَاجَاتَكَ إِذَا أَنَا نَاجَيْتُ مَا لِي كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِيرَتِي وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِينَ مَجْلِسِي عَرَضَتْ لِي بَلِيَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِي وَ حَالَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَ خِدْمَتِكَ

خدايا به من روى آور تا نافرمانى ات نكنم،و خير و عمل به آن وحشت از خويش را در شب و روز،تا گاهى كه زنده ام مى دارى اى پروردگار جهانيان به من الهام فرما.خدايا هرگاه گفتم مهيا و آماده شدم و در پيشگاهت به نماز ايستاد و با تو راز گفتم،چرتى بر من افكندى،آنگاه كه وارد نماز شدم،و حال راز گفتن را از من گرفتى آنگاه كه با تو رازونياز كردم،مرا چه شده؟هرگاه گفتم نهانم شايسته شد،و جايگاهم به جايگاه توبه كنندگان نزديك گشته برايم گرفتارى پيش آمد،بر اثر آن گرفتارى پايم لغزيد،و ميان من و خدمت به تو مانع شد

ص: 69

سَيِّدِي لَعَلَّكَ عَنْ بَابِكَ طَرَدْتَنِي وَ عَنْ خِدْمَتِكَ نَحَّيْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي مُسْتَخِفّا بِحَقِّكَ فَأَقْصَيْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي مُعْرِضا عَنْكَ فَقَلَيْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ وَجَدْتَنِي فِي مَقَامِ الْكَاذِبِينَ [الْكَذَّابِينَ] فَرَفَضْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي غَيْرَ شَاكِرٍ لِنَعْمَائِكَ فَحَرَمْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ فَقَدْتَنِي مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي فِي الْغَافِلِينَ فَمِنْ رَحْمَتِكَ آيَسْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِينَ فَبَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ خَلَّيْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِي فَبَاعَدْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ بِجُرْمِي وَ جَرِيرَتِي كَافَيْتَنِي،

سرور من شايد مرا از درگاهت رانده اى،و از خدمتت عز نموده اى،يا مرا ديده اى كه حقّت را سبك مى شمارم پس از پيشگاهت دورم ساختى،يا شايد مرا روى گردان از خود مشاهده كردى،پس مرا مورد خشم قرار دادى يا شايد مرا در جايگاه دروغگويان يافتى،پس به دورم انداختى،يا شايد مرا نسبت به نعمتهايت ناسپاس ديدى،پس محرومم نمودى،يا شايد مرا از همنشينى دانشمندان غايب يافتى،پس خوارم نمودى،يا شايد مرا در گروه غافلان ديدى،پس از رحمتت نااميدم كردى،يا شايد مرا انس يافته با مجالس بيكاره ها ديدى.پس مرا به آنان واگذاشتى،يا شدى دوست نداشتى دعايم را بشنوى پس دورم نمودى،يا شايد به خاطر جرم و جنايتم كيفرم نمودى،

أَوْ لَعَلَّكَ بِقِلَّةِ حَيَائِي مِنْكَ جَازَيْتَنِي فَإِنْ عَفَوْتَ يَا رَبِّ فَطَالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِينَ قَبْلِي لِأَنَّ كَرَمَكَ أَيْ رَبِّ يَجِلُّ عَنْ مُكَافَاةِ الْمُقَصِّرِينَ وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِكَ هَارِبٌ مِنْكَ إِلَيْكَ مُتَنَجِّزٌ [مُنْتَجِزٌ] مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِكَ ظَنّا إِلَهِي أَنْتَ أَوْسَعُ فَضْلا وَ أَعْظَمُ حِلْما مِنْ أَنْ تُقَايِسَنِي بِعَمَلِي أَوْ أَنْ تَسْتَزِلَّنِي بِخَطِيئَتِي وَ مَا أَنَا يَا سَيِّدِي وَ مَا خَطَرِي هَبْنِي بِفَضْلِكَ سَيِّدِي ،

يا شايد براى كمى حيايم از تو مجازاتم نمودى،پس اگر پروردگارا عفو كنى،سابقه اينكه از گناهكاران پيش ار من گذشته اى طولانى است،زيرا كرمت پروردگارا از مجازات اهل تقصير بسيار بزرگ تر است،و من پناهنده به فضل توام،از تو به تو گريزانم، خواهان چيزى هستم كه وعده داده اى.و آن چشم پوشى از كسانى است كه به تو گمان نيك برده اند،خدايا فضل تو گسترده تر،و بردبارى ات بزرگ تر از آن است كه مرا به كردارم بسنجى،يا به خطايم بلغزانى،اى آقايم من چيستم،و چه ارزشى دارم، سرور من مرا به فضلت ببخش،

ص: 70

وَ تَصَدَّقْ عَلَيَّ بِعَفْوِكَ وَ جَلِّلْنِي بِسَتْرِكَ وَ اعْفُ عَنْ تَوْبِيخِي بِكَرَمِ وَجْهِكَ سَيِّدِي أَنَا الصَّغِيرُ الَّذِي رَبَّيْتَهُ وَ أَنَا الْجَاهِلُ الَّذِي عَلَّمْتَهُ وَ أَنَا الضَّالُّ الَّذِي هَدَيْتَهُ وَ أَنَا الْوَضِيعُ الَّذِي رَفَعْتَهُ وَ أَنَا الْخَائِفُ الَّذِي آمَنْتَهُ وَ الْجَائِعُ الَّذِي أَشْبَعْتَهُ وَ الْعَطْشَانُ الَّذِي أَرْوَيْتَهُ وَ الْعَارِي الَّذِي كَسَوْتَهُ وَ الْفَقِيرُ الَّذِي أَغْنَيْتَهُ وَ الضَّعِيفُ الَّذِي قَوَّيْتَهُ وَ الذَّلِيلُ الَّذِي أَعْزَزْتَهُ،

و با گذشت بر من كرم فرما،و به پرده پوشى ات خطاهايم را بپوشان،و به كرم وجودت از توبيخم درگذر،آقاى من منم كودكى كه پروريدى،منم نادانى كه دانا نمودى،منم گمراهى كه هدايت كردى،منم افتاده اى كه بلندش نمودى،منم هراسانى كه امانش دادى،و گرسنه اى كه سيرش نمودى،و تشنه اى كه سيرابش كردى،و برهنه اى كه لباسش پوشاندى،و تهيدستى كه توانگرش ساختى،و ناتوانى كه نيرومندش نمودى،و خوارى كه عزيزش فرمودى،

وَ السَّقِيمُ الَّذِي شَفَيْتَهُ وَ السَّائِلُ الَّذِي أَعْطَيْتَهُ وَ الْمُذْنِبُ الَّذِي سَتَرْتَهُ وَ الْخَاطِئُ الَّذِي أَقَلْتَهُ وَ أَنَا الْقَلِيلُ الَّذِي كَثَّرْتَهُ وَ الْمُسْتَضْعَفُ الَّذِي نَصَرْتَهُ وَ أَنَا الطَّرِيدُ الَّذِي آوَيْتَهُ أَنَا يَا رَبِّ الَّذِي لَمْ أَسْتَحْيِكَ فِي الْخَلاءِ وَ لَمْ أُرَاقِبْكَ فِي الْمَلَإِ أَنَا صَاحِبُ الدَّوَاهِي الْعُظْمَى أَنَا الَّذِي عَلَى سَيِّدِهِ اجْتَرَى أَنَا الَّذِي عَصَيْتُ جَبَّارَ السَّمَاءِ أَنَا الَّذِي أَعْطَيْتُ عَلَى مَعَاصِي الْجَلِيلِ الرُّشَا أَنَا الَّذِي حِينَ بُشِّرْتُ بِهَا خَرَجْتُ إِلَيْهَا أَسْعَى أَنَا الَّذِي أَمْهَلْتَنِي فَمَا ارْعَوَيْتُ وَ سَتَرْتَ عَلَيَّ فَمَا اسْتَحْيَيْتُ وَ عَمِلْتُ بِالْمَعَاصِي فَتَعَدَّيْتُ

و بيمارى كه شفايش دادى، و خواهشمندى كه عطايش كردى،و گنهكارى كه گناهش را بر او پوشاندى،و خطاكارى كه ناديده اش گرفتى،و اندكى كه بسيارش فرمودى،و ناتوان شمرده اى كه يارى اش دادى،و رانده شده اى كه مأوايش بخشيدى،من پروردگارا كسى هستم كه در خلوت از تو حيا نكردم،و در آشكار از تو ملاحظ ننمودم،منم صاحب مصيبتهاى بزرگ،منم آن كه بر آقايش گستاخى كرد،منم آن كه جبّار آسمان را نافرمانى كرد،منم آن كه بر معاصى بزرگ رشوه دادم،منم آن كه هرگاه به گناهى مژده داده مى شدم شتابان به سويش مى رفتم،منم آن كه مهلتم دادى باز نايستادم،و بر من پرده پوشاندى حيا نكردم،و مرتكب گناهان شدم و از اندازه گذراندم

ص: 71

وَ أَسْقَطْتَنِي مِنْ عَيْنِكَ [عِنْدِكَ] فَمَا بَالَيْتُ فَبِحِلْمِكَ أَمْهَلْتَنِي وَ بِسِتْرِكَ سَتَرْتَنِي حَتَّى كَأَنَّكَ أَغْفَلْتَنِي وَ مِنْ عُقُوبَاتِ الْمَعَاصِي جَنَّبْتَنِي حَتَّى كَأَنَّكَ اسْتَحْيَيْتَنِي إِلَهِي لَمْ أَعْصِكَ حِينَ عَصَيْتُكَ وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جَاحِدٌ وَ لا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَ لا لِعُقُوبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَ لا لِوَعِيدِكَ مُتَهَاوِنٌ لَكِنْ خَطِيئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي وَ غَلَبَنِي هَوَايَ وَ أَعَانَنِي عَلَيْهَا شِقْوَتِي وَ غَرَّنِي سِتْرُكَ الْمُرْخَى عَلَيَّ فَقَدْ عَصَيْتُكَ وَ خَالَفْتُكَ بِجُهْدِي فَالْآنَ مِنْ عَذَابِكَ مَنْ يَسْتَنْقِذُنِي وَ مِنْ أَيْدِي الْخُصَمَاءِ غَدا مَنْ يُخَلِّصُنِي،

و مرا از چشمت انداختى،اهميت ندادم،پس با بردبارى ات مهلتم دادى،و با پرده پوشى ات مرا پوشاندى تا آنچا كه گويى مرا از ياد برده اى،و از مجازات گناهان بركنارم داشته اى،گويا تو از من حيا كرده اى!!خدايا،آنگاه كه نافرمانى كردم نافرمانى ات نكردم چنان كه پروردگارى ات باشم،و نه چنان كه سبك شمارنده فرمانت باشم،و نه با گستاخى در معرض كيفرت قرار گيرم، و نه تهيدست را ناچيز شمارم،ولى خطايى بود كه بر من عارض شد و نفسم آن را برايم آراست،و بدبختى ام مرا بر آن يارى نمود،و پرده افتاده ات بر من مغرورم نمود،در نتيجه با كوششم نافرمانى ات نمودم و به مخالفتت برخاستم اكنون چه كس مرا از عذابت نجات مى دهند،و فردا از چنگ ستيره جويان و دشمنى كنندگان چه كسى رهايم مى كند،

وَ بِحَبْلِ مَنْ أَتَّصِلُ إِنْ أَنْتَ قَطَعْتَ حَبْلَكَ عَنِّي فَوَا سَوْأَتَا [أَسَفَا] عَلَى مَا أَحْصَى كِتَابُكَ مِنْ عَمَلِيَ الَّذِي لَوْ لا مَا أَرْجُو مِنْ كَرَمِكَ وَ سَعَةِ رَحْمَتِكَ وَ نَهْيِكَ إِيَّايَ عَنِ الْقُنُوطِ لَقَنَطْتُ عِنْدَ مَا أَتَذَكَّرُهَا يَا خَيْرَ مَنْ دَعَاهُ دَاعٍ وَ أَفْضَلَ مَنْ رَجَاهُ رَاجٍ اللَّهُمَّ بِذِمَّةِ الْإِسْلامِ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ وَ بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ أَعْتَمِدُ إِلَيْكَ وَ بِحُبِّي النَّبِيَّ االْأُمِّيَّ الْقُرَشِيَّ الْهَاشِمِيَّ الْعَرَبِيَّ التِّهَامِيَّ الْمَكِّيَّ الْمَدَنِيَّ أَرْجُو الزُّلْفَةَ لَدَيْكَ فَلا تُوحِشْ اسْتِينَاسَ إِيمَانِي،

ص: 72

و به رشته چه كسى بپيوندم اگر تو رشته ات را از من بگسلى،مرا چه رسوايى بزرگى است از آنچه كتاب تو از كردارم در شمار آورده،اگر اميدوار به كرم فراوانى رحمتت نبودم،و هم اينكه مرا از نااميدى نهى نموده اى هرآينه نااميد مى شدم به هنگامى كه گناهانم را بياد مى آوردم،اى بهترين كسى كه خواننده اى او را خواند،و برترين كسى كه اميدوارى به او اميد بست.خدايا به پيمان اسلام به تو توسّل مى جويم،و به حرمت قرآن بر تو تكيه مى كنم،و به محبّتم نسبت به پيامبر درس ناخوانده قريشى هاشمى عربى تهامى مكّى مدنى،همجوارى نزد تو را اميد مى نمايم،پس انس ايمانى مرا در عرصه وحشت نينداز،

وَ لا تَجْعَلْ ثَوَابِي ثَوَابَ مَنْ عَبَدَ سِوَاكَ فَإِنَّ قَوْما آمَنُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ لِيَحْقِنُوا بِهِ دِمَاءَهُمْ فَأَدْرَكُوا مَا أَمَّلُوا وَ إِنَّا آمَنَّا بِكَ بِأَلْسِنَتِنَا وَ قُلُوبِنَا لِتَعْفُوَ عَنَّا فَأَدْرِكْنَا [فَأَدْرِكْ بِنَا] مَا أَمَّلْنَا وَ ثَبِّتْ رَجَاءَكَ فِي صُدُورِنَا وَ لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ فَوَ عِزَّتِكَ لَوِ انْتَهَرْتَنِي مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِكَ وَ لا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِمَا أُلْهِمَ قَلْبِي [يَا سَيِّدِي] مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِكَرَمِكَ وَ سَعَةِ رَحْمَتِكَ إِلَى مَنْ يَذْهَبُ الْعَبْدُ إِلا إِلَى مَوْلاهُ وَ إِلَى مَنْ يَلْتَجِئُ الْمَخْلُوقُ إِلا إِلَى خَالِقِهِ.

و و پاداش مرا،پاداش كسى كه غير تو را عبادت كرده قرار مده،چه اينكه مردمى به زبانشان ايمان آوردند تا جانشان را به اين وسيله حفظ كنند،پس به آنچه آرزو داشتند رسيدند،و ما با زبان و دلمان به تو ايمان آورديم،تا از ما درگذرى،پس ما را به آنچه آرزومنديم برسان،و اميدت را در سينه هايمان استوار كن،و دلهايمان را پس از آنكه هدايتمان فرمودى گمراه مكن،و از جانب خود ما را ببخش،كه تو بسيار بخشنده اى،به عزتت سوگند اگر مرا برانى،از درگاهت نخواهم رفت،و از چاپلوسى نسبت به تو باز نخواهم ايستاد،به خاطر الهامى كه از معرفت به كرمت و گستردگى رحمتت به قلب من شده،بنده به جانب چه كسى جز مولايش مى رود؟و آفريده به چه كسى جز آفريدگارش پناه مى برد؟

ص: 73

إِلَهِي لَوْ قَرَنْتَنِي بِالْأَصْفَادِ وَ مَنَعْتَنِي سَيْبَكَ مِنْ بَيْنِ الْأَشْهَادِ وَ دَلَلْتَ عَلَى فَضَائِحِي عُيُونَ الْعِبَادِ وَ أَمَرْتَ بِي إِلَى النَّارِ وَ حُلْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْأَبْرَارِ مَا قَطَعْتُ رَجَائِي مِنْكَ وَ مَا صَرَفْتُ تَأْمِيلِي لِلْعَفْوِ عَنْكَ وَ لا خَرَجَ حُبُّكَ مِنْ قَلْبِي أَنَا لا أَنْسَى أَيَادِيَكَ عِنْدِي وَ سَتْرَكَ عَلَيَّ فِي دَارِ الدُّنْيَا سَيِّدِي أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِي وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.

خدايا،اگر مرا با زنجير ببندى،و عطايت را در ميان مردم از من بازدارى،و بر رسواييهايم ديدگان بندگانت را بگشايى،و مرا به سوى دوزخ فرمان دهى، و بين من و نيكان پرده گردى،اميدم را از تو نخواهم بريد،و آرزويم را از عفو تو باز نخواهم گرداند، و محبتت از قلبم بيرو ن نخواهد رفت،من فراوانى عطايت را نزد خود،و پرده پوشى ات را در دار دنيا بر گناهانم فراموش نخواهم كرد،اى آقاى من محبت دنيا را از دلم بيرون كن،و ميان من و مصطفى پيامبرت و خاندانش،بهترين برگزيدگان از آفريدگانت و پايان بخش پيامبران محمّد(درود خدا بر او و خاندانش)جمع كن،

وَ انْقُلْنِي إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَةِ إِلَيْكَ وَ أَعِنِّي بِالْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِي فَقَدْ أَفْنَيْتُ بِالتَّسْوِيفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِي وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآيِسِينَ مِنْ خَيْرِي [حَيَاتِي] فَمَنْ يَكُونُ أَسْوَأَ حَالا مِنِّي إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِي إِلَى قَبْرِي [قَبْرٍ] لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِي وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِي وَ مَا لِي لا أَبْكِي وَ لا أَدْرِي إِلَى مَا يَكُونُ مَصِيرِي وَ أَرَى نَفْسِي تُخَادِعُنِي وَ أَيَّامِي تُخَاتِلُنِي وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ [فَوْقَ] رَأْسِي أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ فَمَا لِي لا أَبْكِي أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي أَبْكِي لِضِيقِ لَحْدِي أَبْكِي لِسُؤَالِ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ إِيَّايَ،

ص: 74

و مرا به مقام توبه به پيشگاهت برسان، و هر گريه بر خويشتن مرا يارى ده،من عمرم را به امروز و فردا كردن و آرزوهاى باطل نابود ساختم،و اينك به جايگاه به نااميدان از خير و صلاح فرود آمده ام،پس بدحال تر از من كيست؟اگر من بر چنين حالى به قبرم وارد شوم،قبرى كه آن را براى خواب آماده نساخته ام،و براى آرميدن به كار نيك فرش ننموده ام،و مرا چه شده كه گريه نكنم،و حال آنكه نميدانم بازگشت من به جانب چه خواهد بود،من نفسم را مى نگرم كه با من نيرنگ مى بازد،و روزگار را مشاهده مى كنم كه مرا مى فريبد،و حال آنكه بالهاى مرگ بالاى سرم به حركت درآمده،پس مرا چه شده كه گريه نكنم،گريه مى كنم براى بيرون رفتن جان از بدنم،گريه مى كنم براى تاريكى قبرم،گريه مى كنم براى تنگى لحدم،گريه مى كنم براى پرسش دو فرشته قبر منكر و نكير از من،

أَبْكِي لِخُرُوجِي مِنْ قَبْرِي عُرْيَانا ذَلِيلا حَامِلا ثِقْلِي عَلَى ظَهْرِي أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ يَمِينِي وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِي إِذِ الْخَلائِقُ فِي شَأْنٍ غَيْرِ شَأْنِي لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ وَ ذِلَّةٌ سَيِّدِي عَلَيْكَ مُعَوَّلِي وَ مُعْتَمَدِي وَ رَجَائِي وَ تَوَكُّلِي وَ بِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقِي تُصِيبُ بِرَحْمَتِكَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِي بِكَرَامَتِكَ مَنْ تُحِبُّ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا نَقَّيْتَ مِنَ الشِّرْكِ قَلْبِي وَ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى بَسْطِ لِسَانِي أَ فَبِلِسَانِي هَذَا الْكَالِّ أَشْكُرُكَ،

گريه مى كنم براى درآمدنم از قبر عريان و خوار،درحالى كه بار سنگينى را بر دوش مى كشم،يك بار از طرف راست و بار ديگر از جانب چپم نگاه مى كنم،هنگامى كه مردمان در كارى جز كار منند،چه براى هركسى از آنان در آن روز كارى است كه او را بس است،چهره هايى در آن روز روشن و خندان خوشحال اند،و چهره هايى در آن روز بر آنها غبار بدفرجامى نشسته،و سياهى و خوارى آنها را پوشانده،اى آقاى من،تكيه و اعتمادم و اميد و توكلّم بر تو،و آويختنم بر رحمت توست،هركه را خواهى به رحمتت رسانى،و با كرامتت هركه را دوست دارى هدايت كنى،پس تو را سپاس بر اينكه قلبم را از شرك پاك نمودى،و براى تو سپاس بر گشودن زبانم،آيا با اين زبان كندم تو را شكر كنم،

ص: 75

أَمْ بِغَايَةِ جُهْدِي [جَهْدِي] فِي عَمَلِي أُرْضِيكَ وَ مَا قَدْرُ لِسَانِي يَا رَبِّ فِي جَنْبِ شُكْرِكَ وَ مَا قَدْرُ عَمَلِي فِي جَنْبِ نِعَمِكَ وَ إِحْسَانِكَ [إِلَيَ] إِلَهِي إِنَّ [إِلا أَنَ] جُودَكَ بَسَطَ أَمَلِي وَ شُكْرَكَ قَبِلَ عَمَلِي سَيِّدِي إِلَيْكَ رَغْبَتِي وَ إِلَيْكَ [مِنْكَ] رَهْبَتِي وَ إِلَيْكَ تَأْمِيلِي وَ قَدْ سَاقَنِي إِلَيْكَ أَمَلِي وَ عَلَيْكَ [إِلَيْكَ] يَا وَاحِدِي عَكَفَتْ [عَلِقَتْ] هِمَّتِي وَ فِيمَا عِنْدَكَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِي وَ لَكَ خَالِصُ رَجَائِي وَ خَوْفِي وَ بِكَ أَنِسَتْ مَحَبَّتِي وَ إِلَيْكَ أَلْقَيْتُ بِيَدِي وَ بِحَبْلِ طَاعَتِكَ مَدَدْتُ رَهْبَتِي [يَا] مَوْلايَ بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي وَ بِمُنَاجَاتِكَ بَرَّدْتُ أَلَمَ الْخَوْفِ عَنِّي فَيَا مَوْلايَ وَ يَا مُؤَمَّلِي وَ يَا مُنْتَهَى سُؤْلِي فَرِّقْ بَيْنِي وَ بَيْنَ ذَنْبِيَ الْمَانِعِ لِي مِنْ لُزُومِ طَاعَتِكَ فَإِنَّمَا أَسْأَلُكَ لِقَدِيمِ الرَّجَاءِ فِيكَ وَ عَظِيمِ الطَّمَعِ مِنْكَ الَّذِي أَوْجَبْتَهُ عَلَى نَفْسِكَ مِنَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ فَالْأَمْرُ لَكَ وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ

يا با نهايت كوشش در كارم تو را خشنود نمايم،پروردگارا ارزش زبانم در كنار شكرت چيست،و قيمت كارم در برابر نعمتهايت و احسانت چه اندازه است؟!خدايا،جودت آرزويم را گسترد،و سپاست عملم را پذيرفت،اى آقاى من ميلم به سوى توست،و ترسم از جانب توست،و آرزويم به پيشگاه توست،آرزويم مرا به سوى تو كسانده و همّتم بر درگاه تو اى خداى يگانه معتكف شده،و رغبتم در آنچه نزد توست فزونى يافته،اميد خالص و بيمم براى توست،و محبّتم به تو انس گرفته،و دستم را به جانب تو انداختم،و ترسم را به سوى رشته طاعت تو كشيدم،اى مولاى من دلم به ياد تو زندگى كرد،و با مناجات با تو آتش هراس را بر خود سرد نمودم،اى مولايم و اى آرزويم و اى نهايت خواسته ام،ميان من و گناهم جدايى انداز،گناهى كه بازدارنده من از ملامت طاعت توست،تنها از تو درخواست مى كنم،به خاطر اميد ديرينه به تو،و بزرگى طمع از تو، كه از مهر و رحمت بر خود واجب كرده اى،پس فرمان توراست،يگانه اى و شريكى ندارى،

ص: 76

وَ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ عِيَالُكَ وَ فِي قَبْضَتِكَ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ خَاضِعٌ لَكَ تَبَارَكْتَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ إِلَهِي ارْحَمْنِي إِذَا انْقَطَعَتْ حُجَّتِي وَ كَلَّ عَنْ جَوَابِكَ لِسَانِي وَ طَاشَ عِنْدَ سُؤَالِكَ إِيَّايَ لُبِّي فَيَا عَظِيمَ رَجَائِي لا تُخَيِّبْنِي إِذَا اشْتَدَّتْ فَاقَتِي وَ لا تَرُدَّنِي لِجَهْلِي وَ لا تَمْنَعْنِي لِقِلَّةِ صَبْرِي أَعْطِنِي لِفَقْرِي وَ ارْحَمْنِي لِضَعْفِي سَيِّدِي عَلَيْكَ مُعْتَمَدِي وَ مُعَوَّلِي وَ رَجَائِي وَ تَوَكُّلِي وَ بِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقِي وَ بِفِنَائِكَ أَحُطُّ رَحْلِي وَ بِجُودِكَ أَقْصِدُ [أَقْصُرُ] طَلِبَتِي وَ بِكَرَمِكَ أَيْ رَبِّ أَسْتَفْتِحُ دُعَائِي وَ لَدَيْكَ أَرْجُو فَاقَتِي [ضِيَافَتِي] وَ بِغِنَاكَ أَجْبُرُ عَيْلَتِي وَ تَحْتَ ظِلِّ عَفْوِكَ قِيَامِي وَ إِلَى جُودِكَ وَ كَرَمِكَ أَرْفَعُ بَصَرِي وَ إِلَى مَعْرُوفِكَ أُدِيمُ نَظَرِي،

و همه خلق جيره خوار تو،و در دست قدرت تواند،و هرچيز براى تو فروتن است،منزّهى تو اى پروردگار جهانيان، خدايا به من رحم كن آنگاه كه حجّتم بريده شود،و زبانم از پاسخت ناگويا گردد،و به هنگام بازپرسى ات هوش از سرم برود،اى بزرگ اميدم،زمانى كه بيچارگى ام شدّت گيرد محرومم مكن،و به خاطر نادانى ام از درگاهت مران،و به علت كم تابى ام از رحمتت دريغ مفرما،به جهت تهيدستى ام عطايم كن،و به خاطر ناتوانى ام به من رحم كن،آقايم اعتماد و تكيه،اميد و توكلم بر توست،و آويختنم به رحمت توست،و بارم را به آستان تو اندازم،و خواسته ام را به جود و كرم تو جويم،پروردگارا دعايم را آغاز مى كنم،و رفع تنگدستى ام را به تو اميد مى بندم،و به توانگرى تو نادارى ام را جبران مى كنم،و ايستادنم زير سايه عفو توست،و به جانب جود و كرمت ديده ام را بلند مى كنم،و به سوى احسانت نگاهم را ادامه مى دهم،

فَلا تُحْرِقْنِي بِالنَّارِ وَ أَنْتَ مَوْضِعُ أَمَلِي وَ لا تُسْكِنِّي الْهَاوِيَةَ فَإِنَّكَ قُرَّةُ عَيْنِي يَا سَيِّدِي لا تُكَذِّبْ ظَنِّي بِإِحْسَانِكَ وَ مَعْرُوفِكَ فَإِنَّكَ ثِقَتِي وَ لا تَحْرِمْنِي ثَوَابَكَ فَإِنَّكَ الْعَارِفُ بِفَقْرِي إِلَهِي إِنْ كَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِي وَ لَمْ يُقَرِّبْنِي مِنْكَ عَمَلِي فَقَدْ جَعَلْتُ الاعْتِرَافَ إِلَيْكَ بِذَنْبِي وَسَائِلَ عِلَلِي إِلَهِي إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْكَ بِالْعَفْوِ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَمَنْ أَعْدَلُ مِنْكَ فِي الْحُكْمِ ارْحَمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا غُرْبَتِي وَ عِنْدَ الْمَوْتِ كُرْبَتِي وَ فِي الْقَبْرِ وَحْدَتِي وَ فِي اللَّحْدِ وَحْشَتِي وَ إِذَا نُشِرْتُ لِلْحِسَابِ بَيْنَ يَدَيْكَ ذُلَّ مَوْقِفِي وَ اغْفِرْ لِي مَا خَفِيَ عَلَى الْآدَمِيِّينَ مِنْ عَمَلِي،

ص: 77

پس مرا به آتش مسوزان،و حال آنكه تو جايگاه آرزوى منى،و در دوزخ جايم مده كه تو نور چشم منى،اى آقاى من گمانم را به احسان و نيكى ات تكذيب مكن كه تويى مورد اطمينانم،و از پاداشت محرومم مگردان كه تو عارف به تهيدستى منى خدايا اگر مرگم فرا رسيده و كردارم مرا به تو نزديك نكرده پس اعتراف به گناهم را به پيشگاهت وسيله عذرخواهى ام قرار دادم.خدايا اگر گذشت كنى،پس سزاوارتر از وجود تو به گذشت كيست،و اگر عذاب نمايى پس دادگرتر از تو در داورى كيست؟،د راين دنيا به غربت،و به گاه مرگ به سختى جان دادنم،و در قبر به تنهايى ام،و در لحد به هراسم رحم كن،و زمانى كه براى حساب در برابرت برانگيخته شدم و به خوارى جايگاهم رحمت آور،و آنچه از كردارم بر انسانها پوشيده مانده بيامرز،

وَ أَدِمْ لِي مَا بِهِ سَتَرْتَنِي وَ ارْحَمْنِي صَرِيعا عَلَى الْفِرَاشِ تُقَلِّبُنِي أَيْدِي أَحِبَّتِي وَ تَفَضَّلْ عَلَيَّ مَمْدُودا عَلَى الْمُغْتَسَلِ يُقَلِّبُنِي [يُغَسِّلُنِي] صَالِحُ جِيرَتِي وَ تَحَنَّنْ عَلَيَّ مَحْمُولا قَدْ تَنَاوَلَ الْأَقْرِبَاءُ أَطْرَافَ جَنَازَتِي وَ جُدْ عَلَيَّ مَنْقُولا قَدْ نَزَلْتُ بِكَ وَحِيدا فِي حُفْرَتِي وَ ارْحَمْ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ الْجَدِيدِ غُرْبَتِي حَتَّى لا أَسْتَأْنِسَ بِغَيْرِكَ يَا سَيِّدِي إِنْ وَكَلْتَنِي إِلَى نَفْسِي هَلَكْتُ،

و آنچه را كه مرا به آن پوشاندى تداوم بخش،و به من در حال افتادن در بستر مرگ كه دستهاى دوستانم مرا اين طرف و آن طرف كند رحم فرما،و به من محبت فرما در آن حال كه روى تخت غسّالخانه به صورت درازا افتاده ام،و همسايگان شايسه مرا به اين سو و آن سو برمى گردانند بر من تفضّل كن،و در وقت حمل شدنم كه بستگانم گوشه هاى جنازه ام را به دوش برداشته اند،و در حالت حمل شدنم،كه تنها در قبرم وارد پيشگاه تو شده ام بر من جود نما،و در اين خانه جديد بر غربتم رحم كن،تا به غير تو انس نگيرم اى آقاى من،اگر مرا به خودم واگذارى هلاك شده ام،

ص: 78

سَيِّدِي فَبِمَنْ أَسْتَغِيثُ إِنْ لَمْ تُقِلْنِي عَثْرَتِي فَإِلَى مَنْ أَفْزَعُ إِنْ فَقَدْتُ عِنَايَتَكَ فِي ضَجْعَتِي وَ إِلَى مَنْ أَلْتَجِئُ إِنْ لَمْ تُنَفِّسْ كُرْبَتِي سَيِّدِي مَنْ لِي وَ مَنْ يَرْحَمُنِي إِنْ لَمْ تَرْحَمْنِي وَ فَضْلَ مَنْ أُؤَمِّلُ إِنْ عَدِمْتُ فَضْلَكَ يَوْمَ فَاقَتِي وَ إِلَى مَنِ الْفِرَارُ مِنَ الذُّنُوبِ إِذَا انْقَضَى أَجَلِي سَيِّدِي لا تُعَذِّبْنِي وَ أَنَا أَرْجُوكَ إِلَهِي [اللَّهُمَ] حَقِّقْ رَجَائِي وَ آمِنْ خَوْفِي فَإِنَّ كَثْرَةَ ذُنُوبِي لا أَرْجُو فِيهَا [لَهَا] إِلا عَفْوَكَ سَيِّدِي أَنَا أَسْأَلُكَ مَا لا أَسْتَحِقُّ وَ أَنْتَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ فَاغْفِرْ لِي وَ أَلْبِسْنِي مِنْ نَظَرِكَ ثَوْبا يُغَطِّي عَلَيَّ التَّبِعَاتِ وَ تَغْفِرُهَا لِي وَ لا أُطَالَبُ بِهَا إِنَّكَ ذُو مَنٍّ قَدِيمٍ وَ صَفْحٍ عَظِيمٍ وَ تَجَاوُزٍ كَرِيمٍ.

اى آقاى من،اگر لغزشم را ناديده نگرى از چه كسى فريادرسى خواهم،و به چه كسى پناه ببرم اگر عنايتت را در آرامگاهمم نداشته باشم،و به چه كسى التجا برم اگر غم و اندوهم را برطرف نكنى؟،اى آقاى من كه را دارم و چه كسى بر من رحم مى كند،اگر تو به من رحم نكنى،و احسان كه را آرزو كنم،اگر احسان تو را روز بيچارگى ام نداشته باشم، و گريز از گناهان به سوى كيست،وقتى كه عمرم سرآيد؟اى آقاى من،مرا عذاب مكن كه اميد به تو دارم،خدايا اميدم را تحقق بخش،و ترسم را ايمنى ده،زيرا من در عين فراوانى گناهانم اميدى جز به گذشت تو ندارم،اى آقاى من چيزى را از تو درخواست دارم كه شايسته آن نيستم،و تو اهل تقوا و آمرزشى،پس مرا بيامرز،و جامه اى از لطفت بر من بپوشان،كه گناهانم را بر من بپوشاند،و آنها را بيامرزى و نسبت به آنه بازخواست نشوم،كه تو دارى كرم ديرينه،و چشم پوشى بزرگ و گذشت كريمانه اى.

ص: 79

إِلَهِي أَنْتَ الَّذِي تُفِيضُ سَيْبَكَ عَلَى مَنْ لا يَسْأَلُكَ وَ عَلَى الْجَاحِدِينَ بِرُبُوبِيَّتِكَ فَكَيْفَ سَيِّدِي بِمَنْ سَأَلَكَ وَ أَيْقَنَ أَنَّ الْخَلْقَ لَكَ وَ الْأَمْرَ إِلَيْكَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ سَيِّدِي عَبْدُكَ بِبَابِكَ أَقَامَتْهُ الْخَصَاصَةُ بَيْنَ يَدَيْكَ يَقْرَعُ بَابَ إِحْسَانِكَ بِدُعَائِهِ [وَ يَسْتَعْطِفُ جَمِيلَ نَظَرِكَ بِمَكْنُونِ رَجَائِكَ] فَلا تُعْرِضْ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ عَنِّي وَ اقْبَلْ مِنِّي مَا أَقُولُ فَقَدْ دَعَوْتُ [دَعْوَتُكَ] بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ أَنَا أَرْجُو أَنْ لا تَرُدَّنِي مَعْرِفَةً مِنِّي بِرَأْفَتِكَ وَ رَحْمَتِكَ إِلَهِي أَنْتَ الَّذِي لا يُحْفِيكَ سَائِلٌ وَ لا يَنْقُصُكَ نَائِلٌ أَنْتَ كَمَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا نَقُولُ.

خدايا تويى كه عطايت را پى درپى فرو ريزى،بر كسى كه از تو درخواست نمى كند،و بر آنان كه منكر پروردگاريت هستند،چه رسد آقاى من بر كسى كه از تو خواهش كرده و يقين نمود كه آفرينش از تو و فرمان تنها به دست توست،منزّه و والايى اى پروردگار جهانيان،اى آقاى من بنده ات به درگاه توست،تنگدستى او را پيش رويت قرار داده با دعايش در خانه احسانت را مى كوبد،پس روى كريمانه ات را از من برمگردان،و آنچه مى گويم از من بپذير،من تو را به اين دعا خواندم،اميد دارم كه به خاطر معرفتم به رأفت و مهرت مرا باز نگردانى.خدايا تويى آن كه پرسنده اى ناتوانت نكند،و عطاگيرى از تو نكاهد،تو چنانى كه خود گويى،و بالاتر از آنچه ما مى گوييم.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرا جَمِيلا وَ فَرَجا قَرِيبا وَ قَوْلا صَادِقا وَ أَجْرا عَظِيما أَسْأَلُكَ يَا رَبِّ مِنَ الْخَيْرِ كُلِّهِ مَا عَلِمْتُ مِنْهُ وَ مَا لَمْ أَعْلَمْ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ مِنْ خَيْرِ مَا سَأَلَكَ مِنْهُ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ يَا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَ أَجْوَدَ مَنْ أَعْطَى أَعْطِنِي سُؤْلِي فِي نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي [وَلَدِي] وَ أَهْلِ حُزَانَتِي وَ إِخْوَانِي فِيكَ [وَ] أَرْغِدْ عَيْشِي وَ أَظْهِرْ مُرُوَّتِي وَ أَصْلِحْ جَمِيعَ أَحْوَالِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمُرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ وَ رَضِيتَ عَنْهُ وَ أَحْيَيْتَهُ حَيَاةً طَيِّبَةً فِي أَدْوَمِ السُّرُورِ وَ أَسْبَغِ الْكَرَامَةِ وَ أَتَمِّ الْعَيْشِ

ص: 80

خدايا از تو صبرى زيبنده،و گشايشى نزديك و گفتارى درست و مزدى بزرگ درخواست ميكنم پروردگارا از خير تمامش را از تو مى خواهم،آنچه را از آن دانسته ام و آنچه را ندانسته ام،خدايا از تو مى خواهم بهترين چيزهايى را كه بندگان شايسته ات از تو خواستند،اى بهرتين كسى كه از او خواسته مى شود،و سخى ترين كسى كه عطا فرمود،خواسته ام را در حق خودم و خانواده ام و پدر و مادرم و فرزندانم و خاصانم و برادران دينى ام به من عطا كن،زندگى ام را گوارا گردان،مرّوتم را آشكار ساز،و همه احوالم را اصلاح كن،و مرا از كسانى قرار ده كه عمرش را طولانى كردى،و كردارش را نيكو ساختى،و نعمتت را بر او تمام كردى،و از او خشنود شدى،و او را به زندگانى پاكيزه زنده داشتى،در بادوام ترين خوشيها،و كامل ترين كرامتها و كامل ترين زندگيها،

إِنَّكَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ وَ لا تَفْعَلُ [يَفْعَلُ] مَا يَشَاءُ غَيْرُكَ اللَّهُمَّ خُصَّنِي مِنْكَ بِخَاصَّةِ ذِكْرِكَ وَ لا تَجْعَلْ شَيْئا مِمَّا أَتَقَرَّبُ بِهِ فِي آنَاءِ اللَّيْلِ وَ أَطْرَافِ النَّهَارِ رِيَاءً وَ لا سُمْعَةً وَ لا أَشَرا وَ لا بَطَرا وَ اجْعَلْنِي لَكَ مِنَ الْخَاشِعِينَ اللَّهُمَّ أَعْطِنِي السَّعَةَ فِي الرِّزْقِ وَ الْأَمْنَ فِي الْوَطَنِ وَ قُرَّةَ الْعَيْنِ فِي الْأَهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ وَ الْمُقَامَ فِي نِعَمِكَ عِنْدِي وَ الصِّحَّةَ فِي الْجِسْمِ وَ الْقُوَّةَ فِي الْبَدَنِ وَ السَّلامَةَ فِي الدِّينِ وَ اسْتَعْمِلْنِي بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَبَدا مَا اسْتَعْمَرْتَنِي وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَوْفَرِ عِبَادِكَ عِنْدَكَ نَصِيبا فِي كُلِّ خَيْرٍ أَنْزَلْتَهُ وَ تُنْزِلُهُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ،

همانا تو هرچه را بخواهى انجام مى دهى و جز تو هرچه را بخواهد توان انجام آن را ندارد.خداى از جانب خود مرا به ذكر خاصت اختصاص ده،و چيزى از آنچه كه به وسيله آن به تو تقرّب مى جويم را در همّ اوقات شب و روز وسيله ريا و شهرت خواهى و هوس رانى و طغيانگرى قرار مده،و مرا از خاشعان درگاهت بگردان،خداى از تو مى خواهم كه به من عطا كنى:گشايش در روزى امنيّت در وطن،نوز چشم در خانواده و مال و اولاد،و پايدارى در نعمتهايى كه نزد من است،و تندرستى در جسم،و توانمندى در بدن،و سلامت در دين،و مرا به طاعتت و طاعت رسولت محمّد كه درود خدا بر او و خاندانش باد،به كار گمار،هميشه و تا هنگامى كه عمرم داده اى،و مرا از پر نصيب ترين بندگانت در نزد خود قرار ده،پر نصيب تر در هر خيرى كه فرو فرستادى،و در ماه رمضان در شب قدر نازل مى كنى،

ص: 81

وَ مَا أَنْتَ مُنْزِلُهُ فِي كُلِّ سَنَةٍ مِنْ رَحْمَةٍ تَنْشُرُهَا وَ عَافِيَةٍ تُلْبِسُهَا وَ بَلِيَّةٍ تَدْفَعُهَا وَ حَسَنَاتٍ تَتَقَبَّلُهَا وَ سَيِّئَاتٍ تَتَجَاوَزُ عَنْهَا وَ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِنَا [عَامِي] هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ وَ ارْزُقْنِي رِزْقا وَاسِعا مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِعِ وَ اصْرِفْ عَنِّي يَا سَيِّدِي الْأَسْوَاءَ وَ اقْضِ عَنِّي الدَّيْنَ وَ الظُّلامَاتِ حَتَّى لا أَتَأَذَّى بِشَيْ ءٍ مِنْهُ وَ خُذْ عَنِّي بِأَسْمَاعِ وَ أَبْصَارِ أَعْدَائِي وَ حُسَّادِي وَ الْبَاغِينَ عَلَيَّ وَ انْصُرْنِي عَلَيْهِمْ وَ أَقِرَّ عَيْنِي [وَ حَقِّقْ ظَنِّي] وَ فَرِّحْ قَلْبِي،

و نازل كننده آنى در هر سال،از رحمتى كه مى گسترى،و عافيتى كه مى پوشانى،و بلايى كه دفع مى كنى،و خوبيهايى كه مى پذيرى، و بديهايى كه از آن درمى گذرى،و در اين سال و هر سال زيارت خانه ات را نصيبم فرما، و از فضل گسترده ات روزى فراخ ارزانى من كن،و بديها را اى آقاى من از من برگردان،و بديه مرا بپرداز و جبران ستمهايى كه بر عهده من است را ادا فرما تا به خاطر چيزى از آنها آزار نبينيم و گوشها و ديدگان دشمنان و حسودان و متجاوزان بر من را از من برگير،و مرا بر آنان پيروز كن،و چشمم را روشن فرما،و دلم را شادى بخش

وَ اجْعَلْ لِي مِنْ هَمِّي وَ كَرْبِي فَرَجا وَ مَخْرَجا وَ اجْعَلْ مَنْ أَرَادَنِي بِسُوءٍ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِكَ تَحْتَ قَدَمَيَّ وَ اكْفِنِي شَرَّ الشَّيْطَانِ وَ شَرَّ السُّلْطَانِ وَ سَيِّئَاتِ عَمَلِي وَ طَهِّرْنِي مِنَ الذُّنُوبِ كُلِّهَا وَ أَجِرْنِي مِنَ النَّارِ بِعَفْوِكَ وَ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ وَ زَوِّجْنِي مِنَ الْحُورِ الْعِينِ بِفَضْلِكَ وَ أَلْحِقْنِي بِأَوْلِيَائِكَ الصَّالِحِينَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَبْرَارِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِمْ وَ عَلَى أَجْسَادِهِمْ وَ أَرْوَاحِهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ عِزَّتِكَ وَ جَلالِكَ لَئِنْ طَالَبْتَنِي بِذُنُوبِي لَأُطَالِبَنَّكَ بِعَفْوِكَ وَ لَئِنْ طَالَبْتَنِي بِلُؤْمِي لَأُطَالِبَنَّكَ بِكَرَمِكَ،

ص: 82

و برايم از اندوه و غم گشايش و بيرون رو قرار ده،و هركه از ميان مخلوقاتت نسبت به من به بدى قصد كرده،و زير گامم قرار ده،و مرا از گزند شيطان و گزند پادشاه و بديهاى كردارم كفايت كن،و از همه گناهان پاكم فرما،و به گذشتت از آتش امانم ده،و به رحمتت به بهشت واردم كن،و به احسانت از حور العين به همسرى ام درآور،و مرا به دوستان شايسته ات محمّد و خاندانش آن خوبان و نيكان پاكيزه و پاك ملحق كن،درود بر آنان و بر تنها و جانهايشان،و رحمت خدا و بركاتش بر ايشان،خداى اى آقاى من،به عزّت و جلالت سوگند،اگر مرا به گناهانم پى جويى كنى،من تو را به عفوت پى مى جويم و اگر مرا به پستى ام تعقيب نمايى،من تو را به كرمت مى خواهم،

وَ لَئِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ لَأُخْبِرَنَّ أَهْلَ النَّارِ بِحُبِّي لَكَ إِلَهِي وَ سَيِّدِي إِنْ كُنْتَ لا تَغْفِرُ إِلا لِأَوْلِيَائِكَ وَ أَهْلِ طَاعَتِكَ فَإِلَى مَنْ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ وَ إِنْ كُنْتَ لا تُكْرِمُ إِلا أَهْلَ الْوَفَاءِ بِكَ فَبِمَنْ يَسْتَغِيثُ الْمُسِيئُونَ إِلَهِي إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي الْجَنَّةَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُرُورَ نَبِيِّكَ أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّكَ ،

و اگر به دوزخم دراندازى اهل دوزخ را به محبتم به تو آگاه مى سازم.خدايم و آقايم اگر جز اوليا و اهل طاعتت را نيامرزى،پس گنهكاران به چه كسى پناه برند،و اگر جز اهل وفا را اكرام ننمايى،پس بدكاران از چه كسى فريادرسى خواهند؟،خدايا اگر مرا وارد دوزخ كنى اين موجب خرسندى دشمن توست،و اگر مرا به بهشت وارد نمايى،اين سبب خوشحالى پيامبر توست،و من به خدا سوگند اين را مى دانم،كه دلشادى پيامبرت نزد تو،از خرسندى دشمنت محبوب تر است.

ص: 83

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي حُبّا لَكَ وَ خَشْيَةً مِنْكَ وَ تَصْدِيقا بِكِتَابِكَ وَ إِيمَانا بِكَ وَ فَرَقا مِنْكَ وَ شَوْقا إِلَيْكَ يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ حَبِّبْ إِلَيَّ لِقَاءَكَ وَ أَحْبِبْ لِقَائِي وَ اجْعَلْ لِي فِي لِقَائِكَ الرَّاحَةَ وَ الْفَرَجَ وَ الْكَرَامَةَ اللَّهُمَّ أَلْحِقْنِي بِصَالِحِ مَنْ مَضَى وَ اجْعَلْنِي مِنْ صَالِحِ مَنْ بَقِيَ وَ خُذْ بِي سَبِيلَ الصَّالِحِينَ وَ أَعِنِّي عَلَى نَفْسِي بِمَا تُعِينُ بِهِ الصَّالِحِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ اخْتِمْ عَمَلِي بِأَحْسَنِهِ وَ اجْعَلْ ثَوَابِي مِنْهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ وَ أَعِنِّي عَلَى صَالِحِ مَا أَعْطَيْتَنِي وَ ثَبِّتْنِي يَا رَبِّ وَ لا تَرُدَّنِي فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِي مِنْهُ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ .

خدايا از تو درخواست مى كنم كه دلم را از محبت و خشيتت،و باور به كتابت،و ايمان به وجودت،و هراس از حضرتت،و اشتياق به ذاتت پر كنى،اى داراى بزرگى و بزرگوارى،ديدارت را محبوب من كن،و تو نيز مرا محبوب خود بدار،و در لقايت براى من آرامش و گشايش و كرامت قرار ده.خدايا مرا به شايستگان از بندگان گذشته ات ملحق ساز،و از شايستگان از آنان كه در آينده اند قرار ده،و مرا بر راه شايستگان نگاهدار،و بر مخالفت با خواسته هاى نفسم يارى ده،آنگونه كه شايستگان را بر مخالفت با خواسته هاى نفسانى يارى مى دذهى،و كردارم را به نيكوترين وجه ختم كن،و پاداشم را در كارها به بركت رحمتت بهشت قرار ده،و بر شايسته اى آنچه عطا كردى يارى ام نما و ثابت قدمم كن،پروردگارا،و در ورطه بديهايى كه از آنها نجاتم دادى باز مگردان،اى پروردگار جهانيان.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَانا لا أَجَلَ لَهُ دُونَ لِقَائِكَ أَحْيِنِي مَا أَحْيَيْتَنِي عَلَيْهِ وَ تَوَفَّنِي إِذَا تَوَفَّيْتَنِي عَلَيْهِ وَ ابْعَثْنِي إِذَا بَعَثْتَنِي عَلَيْهِ وَ أَبْرِئْ قَلْبِي مِنَ الرِّيَاءِ وَ الشَّكِّ وَ السُّمْعَةِ فِي دِينِكَ حَتَّى يَكُونَ عَمَلِي خَالِصا لَكَ اللَّهُمَّ أَعْطِنِي بَصِيرَةً فِي دِينِكَ وَ فَهْما فِي حُكْمِكَ وَ فِقْها فِي عِلْمِكَ وَ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ وَرَعا يَحْجُزُنِي عَنْ مَعَاصِيكَ وَ بَيِّضْ وَجْهِي بِنُورِكَ وَ اجْعَلْ رَغْبَتِي فِيمَا عِنْدَكَ وَ تَوَفَّنِي فِي سَبِيلِكَ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ .

ص: 84

خدايا ايمانى از تو درخواست مى كنم،كه پايانى جز ديدار تو نداشده باشد،بر آن ايمان پايدارم بدار تا زنده ام مى دارى و بر آن بيمران زمانى كه مرا ميمرانى،و بر آن برانگيز،هنگامى كه مرا برمى انگيزى،و دلم را از ريا و شك و شهرت خواهى در دينت پاك فرما،تا عملم براى تو حالص باشد.خدايا از تو مى خواهم كه به من عطا كنى:بصيرت در دينت، و فهم در فرمانت،وآگاهى در علمت،و دو نصب از رحمتت،و پرهيزى كه مرا از نافرمانيهايت بازدارد، و رخسارم را به فروغ نورت سپيد كن،و رغبتم را در آنچه نزد توست قرار ده،و در راه خود و بر آئين پيامبرت-درود خدا بر او و خاندانش-بميران.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ وَ الْفَشَلِ وَ الْهَمِّ وَ الْجُبْنِ وَ الْبُخْلِ وَ الْغَفْلَةِ وَ الْقَسْوَةِ [وَ الذِّلَّةِ] وَ الْمَسْكَنَةِ وَ الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ وَ كُلِّ بَلِيَّةٍ وَ الْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لا تَقْنَعُ وَ بَطْنٍ لا يَشْبَعُ وَ قَلْبٍ لا يَخْشَعُ وَ دُعَاءٍ لا يُسْمَعُ وَ عَمَلٍ لا يَنْفَعُ وَ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ عَلَى نَفْسِي وَ دِينِي وَ مَالِي وَ عَلَى جَمِيعِ مَا رَزَقْتَنِي مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ .

خدايا به تو پناه مى آورم از كسالت و سرافكندى و اندوه و ترس و بخل و بى خبرى و سنگدلى و نادارى و تهيدستى و بيچارگى و همه بلاها و زشتيهاى آشكار و پنهان،و به تو پناه مى آورم از نفسى كه قانع نمى شود،و از شكمى كه سير نمى گردد،و از قلبى كه فروتنى نمى كند،و دعايى كه به اجابت نمى رسد،و كردارى كه سود نمى بخشد،پروردگارا براى حفظ جان و دين و مال و آنچه كه نصيب من فرموده اى،از شيطان رانده شده به تو پناه مى آورم،همانا تو شنوا و دانايى.

ص: 85

اللَّهُمَّ إِنَّهُ لا يُجِيرُنِي مِنْكَ أَحَدٌ وَ لا أَجِدُ مِنْ دُونِكَ مُلْتَحَدا فَلا تَجْعَلْ نَفْسِي فِي شَيْ ءٍ مِنْ عَذَابِكَ وَ لا تَرُدَّنِي بِهَلَكَةٍ وَ لا تَرُدَّنِي بِعَذَابٍ أَلِيمٍ اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي وَ أَعْلِ [كَعْبِي وَ] ذِكْرِي وَ ارْفَعْ دَرَجَتِي وَ حُطَّ وِزْرِي وَ لا تَذْكُرْنِي بِخَطِيئَتِي وَ اجْعَلْ ثَوَابَ مَجْلِسِي وَ ثَوَابَ مَنْطِقِي وَ ثَوَابَ دُعَائِي رِضَاكَ وَ الْجَنَّةَ وَ أَعْطِنِي يَا رَبِّ جَمِيعَ مَا سَأَلْتُكَ وَ زِدْنِي مِنْ فَضْلِكَ إِنِّي إِلَيْكَ رَاغِبٌ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ،

خدايا به يقين جز تو احدى مرا پناه نمى دهد،و به جز تو پناهگاهى نمى يابم،پس هستى ام را در دامن عذابت قرار نده،و به هلاكت و شكنجه دردناك بازمگردان.خدايا از من بپذير و نامم را پرآوازه كن،و درجه ام را بالا ببر،و بار گناهم را بريز،و مرا به اشتباهم ياد مكن،و پاداش به عبادت نشستن و گفتار و دعايم را خشنودى و بهشت قرار ده،پروردگارا،همه آنچه را از تو خواستم به من عطا فرما،و از احسانت بر من بيفزا،من مشتاق توام،اى پروردگار جهانيان،

اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَنْزَلْتَ فِي كِتَابِكَ [الْعَفْوَ وَ أَمَرْتَنَا] أَنْ نَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنَا وَ قَدْ ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا فَاعْفُ عَنَّا فَإِنَّكَ أَوْلَى بِذَلِكَ مِنَّا وَ أَمَرْتَنَا أَنْ لا نَرُدَّ سَائِلا عَنْ أَبْوَابِنَا وَ قَدْ جِئْتُكَ سَائِلا فَلا تَرُدَّنِي إِلا بِقَضَاءِ حَاجَتِي وَ أَمَرْتَنَا بِالْإِحْسَانِ إِلَى مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُنَا وَ نَحْنُ أَرِقَّاؤُكَ فَأَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنَ النَّارِ يَا مَفْزَعِي عِنْدَ كُرْبَتِي وَ يَا غَوْثِي عِنْدَ شِدَّتِي إِلَيْكَ فَزِعْتُ وَ بِكَ اسْتَغَثْتُ وَ لُذْتُ لا أَلُوذُ بِسِوَاكَ وَ لا أَطْلُبُ الْفَرَجَ إِلا مِنْكَ فَأَغِثْنِي وَ فَرِّجْ عَنِّي يَا مَنْ يَفُكُّ الْأَسِيرَ [يَقْبَلُ الْيَسِيرَ] وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِيرَ إِنَّكَ أَنْتَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَانا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ يَقِينا [صَادِقا] حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ يُصِيبَنِي إِلا مَا كَتَبْتَ لِي وَ رَضِّنِي مِنَ الْعَيْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.

ص: 86

خدايا تو خود در قرآن فرمودى كه از كسى كه به ما ستم روا داشته گذشت كنيم،و ما بر خود ستم ورزيديم،پس از ما درگذر،كه حضرتت به گذشت از ما،شايسته تر از ماست،و هم فرمان دادى كه فقيرى را دست خالى از در خانه هايمان نرانيم،و من اكنون به گدايى از تو به درگاهت آمدم،پس مرا جز با روا شدن حاجتم باز نگردان و نيز به نيكى درباره بردگانمان امر فرمودى،و هم اينك ما بردگان توييم،پس ما را از آتش دوزخ برهان،اى پناهگاهم به وقت غم و اندوه، اى فريادرس به هنگام سختى،به تو پناه آوردم،و از تو فريادرسى خواستم،و جز به تو پناه نمى آورم و جز از تو درخواست گشايش نمى كنم،پس به فريادم رس و گشايشى در كارم قرار ده،اى كه اسير را آزاد مى كنى،و از گناه فراوان مى گذرى،از من عمل اندك را بپذير،و از گناه بسيارم درگذر،همانا تو مهربان و آمرزنده.خدايا ايمانى از تو مى خواهم كه دلم با آن همراه شود و باور صادقانه اى كه بدانم هرگز چيزى به من نمى رسد،مگر آنچه كه تو برايم ثبت كردى و مرا از زندگى به آنچه كه نصيبم فرمودى خشنود بدار،اى مهربان ترين مهربانان.

مناجات خمس عشر

الاولى مناجاة التائبين

الاولى مناجاة التائبين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِلَهِي أَلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلَّتِي وَ جَلَّلَنِي التَّبَاعُدُ مِنْكَ لِبَاسَ مَسْكَنَتِي وَ أَمَاتَ قَلْبِي عَظِيمُ جِنَايَتِي فَأَحْيِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْكَ يَا أَمَلِي وَ بُغْيَتِي وَ يَا سُؤْلِي وَ مُنْيَتِي فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِي سِوَاكَ غَافِراً وَ لَا أَرَى لِكَسْرِي غَيْرَكَ جَابِراً وَ قَدْ خَضَعْتُ بِالْإِنَابَةِ إِلَيْكَ وَ عَنَوْتُ بِالاسْتِكَانَةِ لَدَيْكَ فَإِنْ طَرَدْتَنِي مِنْ بَابِكَ فَبِمَنْ أَلُوذُ وَ إِنْ رَدَدْتَنِي عَنْ جَنَابِكَ فَبِمَنْ أَعُوذُ فَوَا أَسَفَاهْ مِنْ خَجْلَتِي وَ افْتِضَاحِي وَ وَا لَهْفَاهْ مِنْ سُوءِ عَمَلِي وَ اجْتِرَاحِي أَسْأَلُكَ يَا غَافِرَ الذَّنْبِ الْكَبِيرِ وَ يَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ أَنْ تَهَبَ لِي مُوبِقَاتِ الْجَرَائِرِ وَ تَسْتُرَ عَلَيَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ وَ لَا تُخْلِنِي فِي مَشْهَدِ الْقِيَامَةِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِكَ وَ غَفْرِكَ وَ لَا تُعْرِنِي مِنْ جَمِيلِ صَفْحِكَ وَ سَتْرِكَ إِلَهِي ظَلِّلْ عَلَى ذُنُوبِي غَمَامَ رَحْمَتِكَ وَ أَرْسِلْ عَلَى عُيُوبِي سَحَابَ رَأْفَتِكَ إِلَهِي هَلْ يَرْجِعُ الْعَبْدُ الْآبِقُ إِلَّا إِلَى مَوْلَاهُ أَمْ هَلْ يُجِيرُهُ مِنْ سَخَطِهِ أَحَدٌ سِوَاهُ إِلَهِي إِنْ كَانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً فَإِنِّي وَ عِزَّتِكَ مِنَ النَّادِمِينَ وَ إِنْ كَانَ الِاسْتِغْفَارُ مِنَ الْخَطِيئَةِ حِطَّةً فَإِنِّي لَكَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ لَكَ الْعُتْبَى حَتَّى تَرْضَى إِلَهِي بِقُدْرَتِكَ عَلَيَّ تُبْ عَلَيَّ وَ بِحِلْمِكَ عَنِّي اعْفُ عَنِّي وَ بِعِلْمِكَ بِي ارْفَقْ بِي إِلَهِي أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ إِلَهِي إِنْ كَانَ قَبُحَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ إِلَهِي مَا أَنَا بِأَوَّلِ مَنْ عَصَاكَ فَتُبْتَ عَلَيْهِ وَ تَعَرَّضَ لِمَعْرُوفِكَ فَجُدْتَ عَلَيْهِ يَا مُجِيبَ الْمُضْطَرِّ يَا كَاشِفَ الضُّرِّ يَا عَظِيمَ الْبِرِّ يَا عَلِيماً بِمَا فِي السِّرِّ يَا جَمِيلَ السِّتْرِ [السَّتْرِ] اسْتَشْفَعْتُ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ إِلَيْكَ وَ تَوَسَّلْتُ بِجَنَابِكَ [بِجِنَانِكَ] وَ تَرَحُّمِكَ لَدَيْكَ فَاسْتَجِبْ دُعَائِي وَ لَا تُخَيِّبْ فِيكَ رَجَائِي وَ تَقَبَّلْ تَوْبَتِي وَ كَفِّرْ خَطِيئَتِي بِمَنِّكَ وَ رَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

ص: 87

الثانية مناجاة الشاكين

الثانيةمناجاة الشاكين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَ إِلَى الْخَطِيئَةِ مُبَادِرَةً وَ بِمَعَاصِيكَ مُولَعَةً وَ لِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً تَسْلُكُ بِي مَسَالِكَ الْمَهَالِكِ وَ تَجْعَلُنِي عِنْدَكَ أَهْوَنَ هَالِكٍ كَثِيرَةَ الْعِلَلِ طَوِيلَةَ الْأَمَلِ إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ وَ إِنْ مَسَّهَا الْخَيْرُ تَمْنَعُ مَيَّالَةً إِلَى اللَّعِبِ وَ اللَّهْوِ مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَ السَّهْوِ تُسْرِعُ بِي إِلَى الْحَوْبَةِ وَ تُسَوِّفُنِي بِالتَّوْبَةِ إِلَهِي أَشْكُو إِلَيْكَ عَدُوّاً يُضِلُّنِي وَ شَيْطَاناً يُغْوِينِي قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْوَاسِ صَدْرِي وَ أَحَاطَتْ هَوَاجِسُهُ بِقَلْبِي يُعَاضِدُ لِيَ الْهَوَى وَ يُزَيِّنُ لِي حُبَّ الدُّنْيَا وَ يَحُولُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الطَّاعَةِ وَ الزُّلْفَى إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو قَلْباً قَاسِياً مَعَ الْوَسْوَاسِ مُتَقَلِّباً وَ بِالرَّيْنِ وَ الطَّبْعِ مُتَلَبِّساً وَ عَيْناً عَنِ الْبُكَاءِ مِنْ خَوْفِكَ جَامِدَةً وَ إِلَى مَا يَسُرُّهَا طَامِحَةً إِلَهي لَا حَوْلَ لِي وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِقُدْرَتِكَ وَ لَا نَجَاةَ لِي مِنْ مَكَارِهِ الدُّنْيَا إِلَّا بِعِصْمَتِكَ فَأَسْأَلُكَ بِبَلَاغَةِ حِكْمَتِكَ وَ نَفَاذِ مَشِيَّتِكَ أَنْ لَا تَجْعَلَنِي لِغَيْرِ جُودِكَ مُتَعَرِّضاً وَ لَا تُصَيِّرَنِي لِلْفِتَنِ غَرَضاً وَ كُنْ لِي عَلَى الْأَعْدَاءِ نَاصِراً وَ عَلَى الْمَخَازِي وَ الْعُيُوبِ سَاتِراً وَ مِنَ الْبَلَاءِ [الْبَلَايَا] وَاقِياً وَ عَنِ الْمَعَاصِي عَاصِماً بِرَأْفَتِكَ وَ رَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

الثالثة مناجاة الخائفين

الثالثة مناجاة الخائفين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِلَهِي أَ تَرَاكَ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِكَ تُعَذِّبُنِي أَمْ بَعْدَ حُبِّي إِيَّاكَ تُبَعِّدُنِي أَمْ مَعَ رَجَائِي لِرَحْمَتِكَ وَ صَفْحِكَ تَحْرِمُنِي أَمْ مَعَ اسْتِجْارَتِي بِعَفْوِكَ تُسْلِمُنِي حَاشَا لِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ تُخَيِّبَنِي لَيْتَ شِعْرِي أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِي أُمِّي أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِي فَلَيْتَهْا لَمْ تَلِدْنِي وَ لَمْ تُرَبِّنِي وَ لَيْتَنِي عَلِمْتُ أَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَةِ جَعَلْتَنِي وَ بِقُرْبِكَ وَ جِوَارِكَ خَصَصْتَنِي فَتَقَرَّ بِذَلِكَ عَيْنِي وَ تَطْمَئِنَّ لَهُ نَفْسِي إِلَهِي هَلْ تُسَوِّدُ وُجُوهاً خَرَّتْ سَاجِدَةً لِعَظَمَتِكَ أَوْ تُخْرِسُ أَلْسِنَةً نَطَقَتْ بِالثَّنَاءِ عَلَى مَجْدِكَ وَ جَلَالَتِكَ أَوْ تَطْبَعُ عَلَى قُلُوبٍ انْطَوَتْ عَلَى مَحَبَّتِكَ أَوْ تُصِمُّ أَسْمَاعاً تَلَذَّذَتْ بِسَمَاعِ ذِكْرِكَ فِي إِرَادَتِكَ أَوْ تَغُلُّ أَكُفّاً رَفَعَتْهَا الْآمَالُ إِلَيْكَ رَجَاءَ رَأْفَتِكَ أَوْ تُعَاقِبُ أَبْدَاناً عَمِلَتْ بِطَاعَتِكَ حَتَّى نَحِلَتْ فِي مُجَاهَدَتِكَ أَوْ تُعَذِّبُ أَرْجُلًا سَعَتْ فِي عِبَادَتِكَ إِلَهِي لَا تُغْلِقْ عَلَى مُوَحِّدِيكَ أَبْوَابَ رَحْمَتِكَ وَ لَا تَحْجُبْ مُشْتَاقِيكَ عَنِ النَّظَرِ إِلَى جَمِيلِ رُؤْيَتِكَ إِلَهِي نَفْسٌ أَعْزَزْتَهَا بِتَوْحِيدِكَ كَيْفَ تُذِلُّهَا بِمَهَانَةِ هِجْرَانِكَ وَ ضَمِيرٌ انْعَقَدَ عَلَى مَوَدَّتِكَ كَيْفَ تُحْرِقُهُ بِحَرَارَةِ نِيرَانِكَ إِلَهِي أَجِرْنِي مِنْ أَلِيمِ غَضَبِكَ وَ عَظِيمِ سَخَطِكَ يَا حَنَّانُ يَا مَنَّانُ يَا رَحِيمُ يَا رَحْمَانُ يَا جَبَّارُ يَا قَهَّارُ يَا غَفَّارُ يَا سَتَّارُ نَجِّنِي بِرَحْمَتِكَ مِنْ عَذَابِ النَّار وَ فَضِيحَةِ الْعَارِ إِذَا امْتَازَ الْأَخْيَارُ مِنَ الْأَشْرَارِ وَ حَالَتِ الْأَحْوَالُ وَ هَالَتِ الْأَهْوَالُ وَ قَرُبَ الْمُحْسِنُونَ وَ بَعُدَ الْمُسِيئُونَ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ

ص: 88

الرابعة مناجاة الراجين

الرابعةمناجاة الراجين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* يَا مَنْ إِذَا سَأَلَهُ عَبْدٌ أَعْطَاهُ وَ إِذَا أَمَّلَ مَا عِنْدَهُ بَلَّغَهُ مُنَاهُ وَ إِذَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ قَرَّبَهُ وَ أَدْنَاهُ وَ إِذَا جَاهَرَهُ بِالْعِصْيَانِ سَتَرَ عَلَى ذَنْبِهِ وَ غَطَّاهُ وَ إِذَا تَوَكَّلَ عَلَيْهِ أَحْسَبَهُ وَ كَفَاهُ إِلَهِي مَنِ الَّذِي نَزَلَ بِكَ مُلْتَمِساً قِرَاكَ فَمَا قَرَيْتَهُ وَ مَنِ الَّذِي أَنَاخَ بِبَابِكَ مُرْتَجِياً نَدَاكَ فَمَا أَوْلَيْتَهُ أَ يَحْسُنُ أَنْ أَرْجِعَ عَنْ بَابِكَ بِالْخَيْبَةِ مَصْرُوفاً وَ لَسْتُ أَعْرِفُ سِوَاكَ مَوْلًى بِالْإِحْسَانِ مَوْصُوفاً كَيْفَ أَرْجُو غَيْرَكَ وَ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِيَدِكَ وَ كَيْفَ أُؤَمِّلُ سِوَاكَ وَ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ لَكَ أَ أَقْطَعُ رَجَائِي مِنْكَ وَ قَدْ أَوْلَيْتَنِي مَا لَمْ أَسْأَلْهُ مِنْ فَضْلِكَ أَمْ تُفْقِرُنِي إِلَى مِثْلِي وَ أَنَا أَعْتَصِمُ بِحَبْلِكَ يَا مَنْ سَعَدَ بِرَحْمَتِهِ الْقَاصِدُونَ وَ لَمْ يَشْقَ بِنَقِمَتِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ كَيْفَ أَنْسَاكَ وَ لَمْ تَزَلْ ذَاكِرِي وَ كَيْفَ أَلْهُو عَنْكَ وَ أَنْتَ مُرَاقِبِي إِلَهِي بِذَيْلِ كَرَمِكَ أَعْلَقْتُ يَدِي وَ لِنَيْلِ عَطَايَاكَ بَسَطْتُ أَمَلِي فَأَخْلِصْنِي بِخَالِصَةِ تَوْحِيدِكَ وَ اجْعَلْنِي مِنْ صَفْوَةِ عَبِيدِكَ يَا مَنْ كُلُّ هَارِبٍ إِلَيْهِ يَلْتَجِئُ وَ كُلُّ طَالِبٍ إِيَّاهُ يَرْتَجِي يَا خَيْرَ مَرْجُوٍّ وَ يَا أَكْرَمَ مَدْعُوٍّ وَ يَا مَنْ لَا يُرَدُّ سَائِلُهُ [يَرُدُّ سَائِلَهُ] وَ لَا يُخَيَّبُ آمِلُهُ [يُخَيِّبُ آمِلَهُ] يَا مَنْ بَابُهُ مَفْتُوحٌ لِدَاعِيهِ وَ حِجَابُهُ مَرْفُوعٌ لِرَاجِيهِ أَسْأَلُكَ بِكَرَمِكَ أَنْ تَمُنَّ عَلَيَّ مِنْ عَطَائِكَ بِمَا تَقِرُّ [تَقَرُّ] بِهِ عَيْنِي وَ مِنْ رَجَائِكَ بِمَا تَطْمَئِنُّ بِهِ نَفْسِي وَ مِنَ الْيَقِينِ بِمَا تُهَوِّنُ بِهِ عَلَيَّ مُصِيبَاتِ الدُّنْيَا وَ تَجْلُو بِهِ عَنْ بَصِيرَتِي غَشَوَاتِ الْعَمَى بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

الخامسة مناجاة الراغبين

الخامسة مناجاة الراغبين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِلَهِي إِنْ كَانَ قَلَّ زَادِي فِي الْمَسِيرِ إِلَيْكَ فَلَقَدْ حَسُنَ ظَنِّي بِالتَّوَكُّلِ عَلَيْكَ وَ إِنْ كَانَ جُرْمِي قَدْ أَخَافَنِي مِنْ عُقُوبَتِكَ فَإِنَّ رَجَائِي قَدْ أَشْعَرَنِي بِالْأَمْنِ مِنْ نِقْمَتِكَ وَ إِنْ كَانَ ذَنْبِي قَدْ عَرَضَنِي لِعِقَابِكَ فَقَدْ آذَنَنِي حُسْنُ ثِقَتِي بِثَوَابِكَ وَ إِنْ أَنَامَتْنِي الْغَفْلَةُ عَنِ الِاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِكَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِي الْمَعْرِفَةُ بِكَرَمِكَ وَ آلَائِكَ وَ إِنْ أَوْحَشَ مَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَرْطُ الْعِصْيَانِ وَ الطُّغْيَانِ فَقَدْ آنَسَنِي بُشْرَى الْغُفْرَانِ وَ الرِّضْوَانِ أَسْأَلُكَ بِسُبُحَاتِ وَجْهِكَ وَ بِأَنْوَارِ قُدْسِكَ وَ أَبْتَهِلُ إِلَيْكَ بِعَوَاطِفِ رَحْمَتِكَ وَ لَطَائِفِ بِرِّكَ أَنْ تُحَقِّقَ ظَنِّي بِمَا أُؤَمِّلُهُ مِنْ جَزِيلِ إِكْرَامِكَ وَ جَمِيلِ إِنْعَامِكَ فِي الْقُرْبَى مِنْكَ وَ الزُّلْفَى لَدَيْكَ وَ التَّمَتُّعِ بِالنَّظَرِ إِلَيْكَ وَ هَا أَنَا مُتَعَرِّضٌ لِنَفَحَاتِ رَوْحِكَ وَ عَطْفِكَ وَ مُنْتَجِعٌ غَيْثَ جُودِكَ وَ لُطْفِكَ فَارٌّ مِنْ سَخَطِكَ إِلَى رِضَاكَ هَارِبٌ مِنْكَ إِلَيْكَ رَاجٍ أَحْسَنَ مَا لَدَيْكَ مُعَوِّلٌ عَلَى مَوَاهِبِكَ مُفْتَقِرٌ إِلَى رِعَايَتِكَ إِلَهِي مَا بَدَأْتَ بِهِ مِنْ فَضْلِكَ فَتَمِّمْهُ وَ مَا وَهَبْتَ لِي مِنْ كَرَمِكَ فَلَا تَسْلُبْهُ وَ مَا سَتَرْتَهُ عَلَيَّ بِحِلْمِكَ فَلَا تَهْتِكْهُ وَ مَا عَلِمْتَهُ مِنْ قَبِيحِ فِعْلِي فَاغْفِرْهُ إِلَهِي اسْتَشْفَعْتُ بِكَ إِلَيْكَ وَ اسْتَجَرْتُ بِكَ مِنْكَ أَتَيْتُكَ طَامِعاً فِي إِحْسَانِكَ رَاغِباً فِي امْتِنَانِكَ مُسْتَسْقِياً وَابِلَ طَوْلِكَ مُسْتَمْطِراً غَمَامَ فَضْلِكَ طَالِباً مَرْضَاتَكَ قَاصِداً جَنَابَكَ وَارِداً شَرِيعَةَ رِفْدِكَ مُلْتَمِساً سَنِيَّ الْخَيْرَاتِ مِنْ عِنْدِكَ وَافِداً إِلَى حَضْرَةِ جَمَالِكَ مُرِيداً وَجْهَكَ طَارِقاً بَابَكَ مُسْتَكِيناً لِعَظَمَتِكَ وَ جَلَالِكَ فَافْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ مِنَ الْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ لَا تَفْعَلْ بِي مَا أَنَا أَهْلُهُ مِنَ الْعَذَابِ وَ النِّقْمَةِ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

ص: 89

السادسة مناجاة الشاكرين

السادسةمناجاة الشاكرين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِلَهِي أَذْهَلَنِي عَنْ إِقَامَةِ شُكْرِكَ تَتَابُعُ طَوْلِكَ وَ أَعْجَزَنِي عَنْ إِحْصَاءِ ثَنَائِكَ فَيْضُ فَضْلِكَ وَ شَغَلَنِي عَنْ ذِكْرِ مَحَامِدِكَ تَرَادُفُ عَوَائِدِكَ وَ أَعْيَانِي عَنْ نَشْرِ عَوَارِفِكَ تَوَالِي أَيَادِيكَ وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النَّعْمَاءِ وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِيرِ وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالْإِهْمَالِ وَ التَّضْيِيعِ وَ أَنْتَ الرَّءُوفُ الرَّحِيمُ الْبَرُّ الْكَرِيمُ الَّذِي لَا يُخَيِّبُ قَاصِدِيهِ وَ لَا يَطْرُدُ عَنْ فِنَائِهِ آمِلِيهِ بِسَاحَتِكَ تَحُطُّ رِحَالُ الرَّاجِينَ وَ بِعَرْصَتِكَ تَقِفُ آمَالُ الْمُسْتَرْفِدِينَ فَلَا تُقَابِلْ آمَالَنَا بِالتَّخْيِيبِ وَ الْإِيَاسِ وَ لَا تُلْبِسْنَا سِرْبَالَ الْقُنُوطِ وَ الْإِبْلَاسِ إِلَهِي تَصَاغَرَ عِنْدَ تَعَاظُمِ آلَائِكَ شُكْرِي وَ تَضَاءَلَ فِي جَنْبِ إِكْرَامِكَ إِيَّايَ ثَنَائِي وَ نَشْرِي جَلَّلَتْنِي نِعَمُكَ مِنْ أَنْوَارِ الْإِيمَانِ حُلَلًا وَ ضَرَبَتْ عَلَيَّ لَطَائِفُ بِرِّكَ مِنَ الْعِزِّ كِلَلًا وَ قَلَّدَتْنِي مِنَنُكَ قَلَائِدَ لَا تُحَلُّ وَ طَوَّقَتْنِي أَطْوَاقاً لَا تُفَلُّ فَآلَاؤُكَ جَمَّةٌ ضَعُفَ لِسَانِي عَنْ إِحْصَائِهَا وَ نَعْمَاؤُكَ كَثِيرَةٌ قَصُرَ فَهْمِي عَنْ إِدْرَاكِهَا فَضْلًا عَنِ اسْتِقْصَائِهَا فَكَيْفَ لِي بِتَحْصِيلِ الشُّكْرِ وَ شُكْرِي إِيَّاكَ يَفْتَقِرُ إِلَى شُكْرٍ فَكُلَّمَا قُلْتُ لَكَ الْحَمْدُ وَجَبَ عَلَيَّ لِذَلِكَ أَنْ أَقُولَ لَكَ الْحَمْدُ إِلَهِي فَكَمَا غَذَّيْتَنَا بِلُطْفِكَ وَ رَبَّيْتَنَا بِصُنْعِكَ فَتَمِّمْ عَلَيْنَا سَوَابِغَ النِّعَمِ وَ ادْفَعْ عَنَّا مَكَارِهَ النِّقَمِ وَ آتِنَا مِنْ حُظُوظِ الدَّارَيْنِ أَرْفَعَهَا وَ أَجَلَّهَا عَاجِلًا وَ آجِلًا وَ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى حُسْنِ بَلَائِكَ وَ سُبُوغِ نَعْمَائِكَ حَمْداً يُوَافِقُ رِضَاكَ وَ يَمْتَرِي الْعَظِيمَ مِنْ بِرِّكَ وَ نَدَاكَ يَا عَظِيمُ يَا كَرِيمُ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

السابعة مناجاة المطيعين لله

السابعة مناجاة المطيعين لله

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* اللَّهُمَّ أَلْهِمْنَا طَاعَتَكَ وَ جَنِّبْنَا مَعْصِيَتَكَ وَ يَسِّرْ لَنَا بُلُوغَ مَا نَتَمَنَّى مِنِ ابْتِغَاءِ رِضْوَانِكَ وَ أَحْلِلْنَا بُحْبُوحَةَ جِنَانِكَ وَ اقْشَعْ عَنْ بَصَائِرِنَا سَحَابَ الِارْتِيَابِ وَ اكْشِفْ عَنْ قُلُوبِنَا أَغْشِيَةَ الْمِرْيَةِ وَ الْحِجَابِ وَ أَزْهِقِ الْبَاطِلَ عَنْ ضَمَائِرِنَا وَ أَثْبِتِ الْحَقَّ فِي سَرَائِرِنَا فَإِنَّ الشُّكُوكَ وَ الظُّنُونَ لَوَاقِحُ الْفِتَنِ وَ مُكَدِّرَةٌ لِصَفْوِ الْمَنَائِحِ وَ الْمِنَنِ اللَّهُمَّ احْمِلْنَا فِي سُفُنِ نَجَاتِكَ وَ مَتِّعْنَا بِلَذِيذِ مُنَاجَاتِكَ وَ أَوْرِدْنَا حِيَاضَ حُبِّكَ وَ أَذِقْنَا حَلَاوَةَ وُدِّكَ وَ قُرْبِكَ وَ اجْعَلْ جِهَادَنَا فِيكَ وَ هَمَّنَا فِي طَاعَتِكَ وَ أَخْلِصْ نِيَّاتِنَا فِي مُعَامَلَتِكَ فَإِنَّا بِكَ وَ لَكَ وَ لَا وَسِيلَةَ لَنَا إِلَيْكَ إِلَّا أَنْتَ إِلَهِي اجْعَلْنِي مِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ الْأَبْرَارِ السَّابِقِينَ إِلَى الْمَكْرُمَاتِ الْمُسَارِعِينَ إِلَى الْخَيْرَاتِ الْعَامِلِينَ لِلْبَاقِيَاتِ الصَّالِحَاتِ السَّاعِينَ إِلَى رَفِيعِ الدَّرَجاتِ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ* وَ بِالْإِجَابَةِ جَدِيرٌ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

ص: 90

الثامنة مناجاة المريدين

الثامنة مناجاة المريدين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* سُبْحَانَكَ مَا أَضْيَقَ الطُّرُقَ عَلَى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَلِيلَهُ وَ مَا أَوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبِيلَهُ إِلَهِي فَاسْلُكْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَيْكَ وَ سَيِّرْنَا فِي أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَيْكَ قَرِّبْ عَلَيْنَا الْبَعِيدَ وَ سَهِّلْ عَلَيْنَا الْعَسِيرَ الشَّدِيدَ وَ أَلْحِقْنَا بِعِبَادِكَ الَّذِينَ هُمْ بَالْبِدَارِ إِلَيْكَ يُسَارِعُونَ وَ بَابَكَ عَلَى الدَّوَامِ يَطْرُقُونَ وَ إِيَّاكَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَعْبُدُونَ وَ هُمْ مِنْ هَيْبَتِكَ مُشْفِقُونَ الَّذِينَ صَفَّيْتَ لَهُمُ الْمَشَارِبَ وَ بَلَّغْتَهُمُ الرَّغَائِبَ وَ أَنْجَحْتَ لَهُمُ الْمَطَالِبَ وَ قَضَيْتَ لَهُمْ مِنْ فَضْلِكَ الْمَآرِبَ وَ مَلَأْتَ لَهُمْ ضَمَائِرَهُمْ مِنْ حُبِّكَ وَ رَوَّيْتَهُمْ مِنْ صَافِي شِرْبِكَ فَبِكَ إِلَى لَذِيذِ مُنَاجَاتِكَ وَصَلُوا وَ مِنْكَ أَقْصَى مَقَاصِدِهِمْ حَصَّلُوا فَيَا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلِينَ عَلَيْهِ مُقْبِلٌ وَ بِالْعَطْفِ عَلَيْهِمْ عَائِدٌ مُفْضِلٌ وَ بِالْغَافِلِينَ عَنْ ذِكْرِهِ رَحِيمٌ رَءُوفٌ وَ بِجَذْبِهِمْ إِلَى بَابِهِ وَدُودٌ عَطُوفٌ أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ أَوْفَرِهِمْ مِنْكَ حَظّاً وَ أَعْلَاهُمْ عِنْدَكَ مَنْزِلًا وَ أَجْزَلِهِمْ مِنْ وُدِّكَ قِسْماً وَ أَفْضَلِهِمْ فِي مَعْرِفَتِكَ نَصِيباً فَقَدِ انْقَطَعَتْ إِلَيْكَ هِمَّتِي وَ انْصَرَفَتْ نَحْوَكَ رَغْبَتِي فَأَنْتَ لَا غَيْرُكَ مُرَادِي وَ لَكَ لَا لِسِوَاكَ سَهَرِي وَ سُهَادِي وَ لِقَاؤُكَ قُرَّةُ عَيْنِي وَ وَصْلُكَ مُنَى نَفْسِي وَ إِلَيْكَ شَوْقِي وَ فِي مَحَبَّتِكَ وَلَهِي وَ إِلَى هَوَاكَ صَبَابَتِي وَ رِضَاكَ بُغْيَتِي وَ رُؤْيَتُكَ حَاجَتِي وَ جِوَارُكَ طَلَبِي وَ قُرْبُكَ غَايَةُ سُؤْلِي وَ فِي مُنَاجَاتِكَ رَوْحِي وَ رَاحَتِي وَ عِنْدَكَ دَوَاءُ عِلَّتِي وَ شِفَاءُ غُلَّتِي وَ بَرْدُ لَوْعَتِي وَ كَشْفُ كُرْبَتِي فَكُنْ أَنِيسِي فِي وَحْشَتِي وَ مُقِيلَ عَثْرَتِي وَ غَافِرَ زَلَّتِي وَ قَابِلَ تَوْبَتِي وَ مُجِيبَ دَعْوَتِي وَ وَلِيَّ عِصْمَتِي وَ مُغْنِيَ فَاقَتِي وَ لَا تَقْطَعْنِي عَنْكَ وَ لَا تُبْعِدْنِي مِنْكَ يَا نَعِيمِي وَ جَنَّتِي وَ يَا دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي [يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ]

ص: 91

التاسعة مناجاة المحبين

التاسعة مناجاة المحبين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِلَهِي مَنْ ذَا الَّذِي ذَاقَ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلًا وَ مَنْ ذَا الَّذِي أَنِسَ بِقُرْبِكَ فَابْتَغَى عَنْكَ حِوَلًا إِلَهِي فَاجْعَلْنَا مِمَّنِ اصْطَفَيْتَهُ لِقُرْبِكَ وَ وِلَايَتِكَ وَ أَخْلَصْتَهُ لِوُدِّكَ وَ مَحَبَّتِكَ وَ شَوَّقْتَهُ إِلَى لِقَائِكَ وَ رَضَّيْتَهُ بِقَضَائِكَ وَ مَنَحْتَهُ بِالنَّظَرِ إِلَى وَجْهِكَ وَ حَبَوْتَهُ بِرِضَاكَ وَ أَعَذْتَهُ مِنْ هَجْرِكَ وَ قِلَاكَ وَ بَوَّأْتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فِي جِوَارِكَ وَ خَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِكَ وَ أَهَّلْتَهُ لِعِبَادَتِكَ وَ هَيَّمْتَ قَلْبَهُ لِإِرَادَتِكَ وَ اجْتَبَيْتَهُ لِمُشَاهَدَتِكَ وَ أَخْلَيْتَ وَجْهَهُ لَكَ وَ فَرَّغْتَ فُؤَادَهُ لِحُبِّكَ وَ رَغَّبْتَهُ فِيمَا عِنْدَكَ وَ أَلْهَمْتَهُ ذِكْرَكَ وَ أَوْزَعْتَهُ شُكْرَكَ وَ شَغَلْتَهُ بِطَاعَتِكَ وَ صَيَّرْتَهُ مِنْ صَالِحِي بَرِيَّتِكَ وَ اخْتَرْتَهُ لِمُنَاجَاتِكَ وَ قَطَعْتَ عَنْهُ كُلَّ شَيْ ءٍ يَقْطَعُهُ عَنْكَ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِمَّنْ دَأْبُهُمُ الِارْتِيَاحُ إِلَيْكَ وَ الْحَنِينُ وَ دَهْرُهُمُ الزَّفْرَةُ وَ الْأَنِينُ جِبَاهُهُمْ سَاجِدَةٌ لِعَظَمَتِكَ وَ عُيُونُهُمْ سَاهِرَةٌ فِي خِدْمَتِكَ وَ دُمُوعُهُمْ سَائِلَةٌ مِنْ خَشْيَتِكَ وَ قُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ وَ أَفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهَابَتِكَ يَا مَنْ أَنْوَارُ قُدْسِهِ لِأَبْصَارِ مُحِبِّيهِ رَائِقَةٌ وَ سُبُحَاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ عَارِفِيهِ شَائِفَةٌ يَا مُنَى قُلُوبِ الْمُشْتَاقِينَ وَ يَا غَايَةَ آمَالِ الْمُحِبِّينَ أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنِي إِلَى قُرْبِكَ وَ أَنْ تَجْعَلَكَ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا سِوَاكَ وَ أَنْ تَجْعَلَ حُبِّي إِيَّاكَ قَائِداً إِلَى رِضْوَانِكَ وَ شَوْقِي إِلَيْكَ ذَائِداً عَنْ عِصْيَانِكَ وَ امْنُنْ بِالنَّظَرِ إِلَيْكَ عَلَيَّ وَ انْظُرْ بِعَيْنِ الْوُدِّ وَ الْعَطْفِ إِلَيَّ وَ لَا تَصْرِفْ عَنِّي وَجْهَكَ وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَهْلِ الْإِسْعَادِ وَ الْحِظْوَةِ [الْحُظْوَةِ] عِنْدَكَ يَا مُجِيبُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

العاشرة مناجاة المتوسلين

العاشرة مناجاة المتوسلين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِلَهِي لَيْسَ لِي وَسِيلَةٌ إِلَيْكَ إِلَّا عَوَاطِفُ رَأْفَتِكَ وَ لَا لِي ذَرِيعَةٌ إِلَيْكَ إِلَّا عَوَارِفُ رَحْمَتِكَ وَ شَفَاعَةُ نَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ وَ مُنْقِذِ الْأُمَّةِ مِنَ الْغُمَّةِ فَاجْعَلْهُمَا لِي سَبَباً إِلَى نَيْلِ غُفْرَانِكَ وَ صَيِّرْهُمَا لِي وُصْلَةً إِلَى الْفَوْزِ بِرِضْوَانِكَ وَ قَدْ حَلَّ رَجَائِي بِحَرَمِ كَرَمِكَ وَ حَطَّ طَمَعِي بِفِنَاءِ جُودِكَ فَحَقِّقْ فِيكَ أَمَلِي وَ اخْتِمْ بِالْخَيْرِ عَمَلِي وَ اجْعَلْنِي مِنْ صَفْوَتِكَ الَّذِينَ أَحْلَلْتَهُمْ بُحْبُوحَةَ جَنَّتِكَ وَ بَوَّأْتَهُمْ دَارَ كَرَامَتِكَ وَ أَقْرَرْتَ أَعْيُنَهُمْ بِالنَّظَرِ إِلَيْكَ يَوْمَ لِقَائِكَ وَ أَوْرَثْتَهُمْ مَنَازِلَ الصِّدْقِ فِي جِوَارِكَ يَا مَنْ لَا يَفِدُ الْوَافِدُونَ عَلَى أَكْرَمَ مِنْهُ وَ لَا يَجِدُ الْقَاصِدُونَ أَرْحَمَ مِنْهُ يَا خَيْرَ مَنْ خَلَا بِهِ وَحِيدٌ وَ يَا أَعْطَفَ مَنْ أَوَى إِلَيْهِ طَرِيدٌ إِلَى سَعَةِ عَفْوِكَ مَدَدْتُ يَدِي وَ بِذَيْلِ كَرَمِكَ أَعْلَقْتُ كَفِّي فَلَا تُولِنِي الْحِرْمَانَ وَ لَا تُبْلِنِي بِالْخَيْبَةِ وَ الْخُسْرَانِ يَا سَمِيعَ الدُّعَاءِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

ص: 92

الحادية عشرة مناجاة المفتقرين

الحادية عشرة مناجاة المفتقرين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِلَهِي كَسْرِي لَا يَجْبُرُهُ إِلَّا لُطْفُكَ وَ حَنَانُكَ وَ فَقْرِي لَا يُغْنِيهِ إِلَّا عَطْفُكَ وَ إِحْسَانُكَ وَ رَوْعَتِي لَا يُسَكِّنُهَا إِلَّا أَمَانُكَ وَ ذِلَّتِي لَا يُعِزُّهَا إِلَّا سُلْطَانُكَ وَ أُمْنِيَّتِي لَا يُبَلِّغُنِيهَا إِلَّا فَضْلُكَ وَ خَلَّتِي لَا يَسُدُّهَا إِلَّا طَوْلُكَ وَ حَاجَتِي لَا يَقْضِيهَا غَيْرُكَ وَ كَرْبِي لَا يُفَرِّجُهُ سِوَى رَحْمَتِكَ وَ ضُرِّي لَا يَكْشِفُهُ غَيْرُ رَأْفَتِكَ وَ غُلَّتِي لَا يُبَرِّدُهَا إِلَّا وَصْلُكَ وَ لَوْعَتِي لَا يُطْفِيهَا إِلَّا لِقَاؤُكَ وَ شَوْقِي إِلَيْكَ لَا يَبُلُّهُ إِلَّا النَّظَرُ إِلَى وَجْهِكَ وَ قَرَارِي لَا يَقِرُّ دُونَ دُنُوِّي مِنْكَ وَ لَهْفَتِي لَا يَرُدُّهَا إِلَّا رَوْحُكَ وَ سُقْمِي لَا يَشْفِيهِ إِلَّا طِبُّكَ وَ غَمِّي لَا يُزِيلُهُ إِلَّا قُرْبُكَ وَ جُرْحِي لَا يُبْرِئُهُ إِلَّا صَفْحُكَ وَ رَيْنُ قَلْبِي لَا يَجْلُوهُ إِلَّا عَفْوُكَ وَ وَسْوَاسُ صَدْرِي لَا يُزِيحُهُ إِلَّا أَمْرُكَ فَيَا مُنْتَهَى أَمَلِ الْآمِلِينَ وَ يَا غَايَةَ سُؤْلِ السَّائِلِينَ وَ يَا أَقْصَى طَلِبَةِ الطَّالِبِينَ وَ يَا أَعْلَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ وَ يَا وَلِيَّ الصَّالِحِينَ وَ يَا أَمَانَ الْخَائِفِينَ وَ يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ وَ يَا ذُخْرَ الْمُعْدِمِينَ وَ يَا كَنْزَ الْبَائِسِينَ وَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ وَ يَا قَاضِيَ حَوَائِجِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ وَ يَا أَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ لَكَ تَخَضُّعِي وَ سُؤَالِي وَ إِلَيْكَ تَضَرُّعِي وَ ابْتِهَالِي أَسْأَلُكَ أَنْ تُنِيلَنِي مِنْ رَوْحِ رِضْوَانِكَ وَ تُدِيمَ عَلَيَّ نِعَمَ امْتِنَانِكَ وَ هَا أَنَا بِبَابِ كَرَمِكَ وَاقِفٌ وَ لِنَفَحَاتِ بِرِّكَ مُتَعَرِّضٌ وَ بِحَبْلِكَ الشَّدِيدِ مُعْتَصِمٌ وَ بِعُرْوَتِكَ الْوُثْقَى مُتَمَسِّكٌ إِلَهِي ارْحَمْ عَبْدَكَ الذَّلِيلَ ذَا اللِّسَانِ الْكَلِيلِ وَ الْعَمَلِ الْقَلِيلِ وَ امْنُنْ عَلَيْهِ بِطَوْلِكَ الْجَزِيلِ وَ اكْنُفْهُ تَحْتَ ظِلِّكَ الظَّلِيلِ يَا كَرِيمُ يَا جَمِيلُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

ص: 93

الثانية عشرة مناجاة العارفين

الثانية عشرة مناجاة العارفين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِلَهِي قَصُرَتِ الْأَلْسُنُ عَنْ بُلُوغِ ثَنَائِكَ كَمَا يَلِيقُ بِجَلَالِكَ وَ عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِكَ وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصَارُ دُونَ النَّظَرِ إِلَى سُبُحَاتِ وَجْهِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقاً إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلَّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ إِلَهِي فَاجْعَلْنَا مِنَ الَّذِينَ تَرَسَّخَتْ [تَوَشَّجَتْ] أَشْجَارُ الشَّوْقِ إِلَيْكَ فِي حَدَائِقِ صُدُورِهِمْ وَ أَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجَامِعِ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ إِلَى أَوْكَارِ الْأَفْكَارِ يَأْوُونَ وَ فِي رِيَاضِ الْقُرْبِ وَ الْمُكَاشَفَةِ يَرْتَعُونَ وَ مِنْ حِيَاضِ الْمَحَبَّةِ بِكَأْسِ الْمُلَاطَفَةِ يَكْرَعُونَ وَ شَرَائِعَ الْمُصَافَاةِ يَرِدُونَ قَدْ كُشِفَ الْغِطَاءُ عَنْ أَبْصَارِهِمْ وَ انْجَلَتْ ظُلْمَةُ الرَّيْبِ عَنْ عَقَائِدِهِمْ وَ ضَمَائِرِهِمْ وَ انْتَفَتْ مُخَالَجَةُ الشَّكِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَ سَرَائِرِهِمْ وَ انْشَرَحَتْ بِتَحْقِيقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُمْ وَ عَلَتْ لِسَبْقِ السَّعَادَةِ فِي الزَّهَادَةِ هِمَمُهُمْ وَ عَذُبَ فِي مَعِينِ الْمُعَامَلَةِ شِرْبُهُمْ وَ طَابَ فِي مَجْلِسِ الْأُنْسِ سِرُّهُمْ وَ أَمِنَ فِي مَوْطِنِ الْمَخَافَةِ سِرْبُهُمْ وَ اطْمَأَنَّتْ بِالرُّجُوعِ إِلَى رَبِّ الْأَرْبَابِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَيَقَّنَتْ بِالْفَوْزِ وَ الْفَلَاحِ أَرْوَاحُهُمْ وَ قَرَّتْ بِالنَّظَرِ إِلَى مَحْبُوبِهِمْ أَعْيُنُهُمْ وَ اسْتَقَرَّ بِإِدْرَاكِ السُّؤْلِ وَ نَيْلِ الْمَأْمُولِ قَرَارُهُمْ وَ رَبِحَتْ فِي بَيْعِ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ تِجَارَتُهُمْ إِلَهِي مَا أَلَذَّ خَوَاطِرَ الْإِلْهَامِ بِذِكْرِكَ عَلَى الْقُلُوبِ وَ مَا أَحْلَى الْمَسِيرَ إِلَيْكَ بِالْأَوْهَامِ فِي مَسَالِكِ الْغُيُوبِ وَ مَا أَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ وَ مَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِكَ فَأَعِذْنَا مِنْ طَرْدِكَ وَ إِبْعَادِكَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَخَصِّ عَارِفِيكَ وَ أَصْلَحِ عِبَادِكَ وَ أَصْدَقِ طَائِعِيكَ وَ أَخْلَصِ عُبَّادِكَ يَا عَظِيمُ يَا جَلِيلُ يَا كَرِيمُ يَا مُنِيلُ بِرَحْمَتِكَ وَ مَنِّكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

الثالثة عشرة مناجاة الذاكرين

الثالثة عشرة مناجاة الذاكرين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِلَهِي لَوْ لَا الْوَاجِبُ مِنْ قَبُولِ أَمْرِكَ لَنَزَّهْتُكَ مِنْ [عَنْ] ذِكْرِي إِيَّاكَ عَلَى أَنَّ ذِكْرِي لَكَ بِقَدْرِي لَا بِقَدْرِكَ وَ مَا عَسَى أَنْ يَبْلُغَ مِقْدَارِي حَتَّى أُجْعَلَ مَحَلًّا لِتَقْدِيسِكَ وَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنَا جَرَيَانُ ذِكْرِكَ عَلَى أَلْسِنَتِنَا وَ إِذْنُكَ لَنَا بِدُعَائِكَ وَ تَنْزِيهِكَ وَ تَسْبِيحِكَ إِلَهِي فَأَلْهِمْنَا ذِكْرَكَ فِي الْخَلَاءِ وَ الْمَلَاءِ وَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْإِعْلَانِ وَ الْإِسْرَارِ وَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ آنِسْنَا بِالذِّكْرِ الْخَفِيِّ وَ اسْتَعْمِلْنَا بِالْعَمَلِ الزَّكِيِّ وَ السَّعْيِ الْمَرْضِيِّ وَ جَازِنَا بِالْمِيزَانِ الْوَفِيِّ إِلَهِي بِكَ هَامَتِ الْقُلُوبُ الْوَالِهَةُ وَ عَلَى مَعْرِفَتِكَ جُمِعَتِ الْعُقُولُ الْمُتَبَايِنَةُ فَلَا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ إِلَّا بِذِكْرَاكَ وَ لَا تَسْكُنُ النُّفُوسُ إِلَّا عِنْدَ رُؤْيَاكَ أَنْتَ الْمُسَبَّحُ فِي كُلِّ مَكَانٍ وَ الْمَعْبُودُ فِي كُلِّ زَمَانٍ وَ الْمَوْجُودُ فِي كُلِّ أَوَانٍ وَ الْمَدْعُوُّ بِكُلِّ لِسَانٍ وَ الْمُعَظَّمُ فِي كُلِّ جَنَانٍ وَ أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ وَ مِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ أُنْسِكَ وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ وَ مِنْ كُلِّ شُغْلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِكَ إِلَهِي أَنْتَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا وَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ فَأَمَرْتَنَا بِذِكْرِكَ وَ وَعَدْتَنَا عَلَيْهِ أَنْ تَذْكُرَنَا تَشْرِيفاً لَنَا وَ تَفْخِيماً وَ إِعْظَاماً وَ هَا نَحْنُ ذَاكِرُوكَ كَمَا أَمَرْتَنَا فَأَنْجِزْ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا يَا ذَاكِرَ الذَّاكِرِينَ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

ص: 94

الرابعة عشرة مناجاة المعتصمين

الرابعة عشرة مناجاة المعتصمين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* اللَّهُمَّ يَا مَلَاذَ اللَّائِذِينَ وَ يَا مَعَاذَ الْعَائِذِينَ وَ يَا مُنْجِيَ الْهَالِكِينَ وَ يَا عَاصِمَ الْبَائِسِينَ وَ يَا رَاحِمَ الْمَسَاكِينِ وَ يَا مُجِيبَ الْمُضْطَرِّينَ وَ يَا كَنْزَ الْمُفْتَقِرِينَ وَ يَا جَابِرَ الْمُنْكَسِرِينَ [الْبَائِسِ الْمُسْتَكِينِ] وَ يَا مَأْوَى الْمُنْقَطِعِينَ وَ يَا نَاصِرَ الْمُسْتَضْعَفِينَ وَ يَا مُجِيرَ الْخَائِفِينَ وَ يَا مُغِيثَ الْمَكْرُوبِينَ وَ يَا حِصْنَ اللَّاجِينَ إِنْ لَمْ أَعُذْ بِعِزَّتِكَ فَبِمَنْ أَعُوذُ وَ إِنْ لَمْ أَلُذْ بِقُدْرَتِكَ فَبِمَنْ أَلُوذُ وَ قَدْ أَلْجَأَتْنِي الذُّنُوبُ إِلَى التَّشَبُّثِ بِأَذْيَالِ عَفْوِكَ وَ أَحْوَجَتْنِي الْخَطَايَا إِلَى اسْتِفْتَاحِ أَبْوَابِ صَفْحِكَ وَ دَعَتْنِي الْإِسَاءَةُ إِلَى الْإِنَاخَةِ بِفِنَاءِ عِزِّكَ وَ حَمَلَتْنِي الْمَخَافَةُ مِنْ نِقْمَتِكَ عَلَى التَّمَسُّكِ بِعُرْوَةِ عَطْفِكَ وَ مَا حَقُّ مَنِ اعْتَصَمَ بِحَبْلِكَ أَنْ يُخْذَلَ وَ لَا يَلِيقُ بِمَنِ اسْتَجَارَ بِعِزِّكَ أَنْ يُسْلَمَ أَوْ يُهْمَلَ إِلَهِي فَلَا تُخْلِنَا مِنْ حِمَايَتِكَ وَ لَا تُعْرِنَا مِنْ رِعَايَتِكَ وَ ذُدْنَا عَنْ مَوَارِدِ الْهَلَكَةِ فَإِنَّا بِعَيْنِكَ وَ فِي كَنَفِكَ وَ لَكَ أَسْأَلُكَ بِأَهْلِ خَاصَّتِكَ مِنْ مَلَائِكَتِكَ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ بَرِيَّتِكَ أَنْ تَجْعَلَ عَلَيْنَا وَاقِيَةً تُنْجِينَا مِنَ الْهَلَكَاتِ وَ تُجَنِّبُنَا مِنَ الْآفَاتِ وَ تُكِنُّنَا مِنْ دَوَاهِي الْمُصِيبَاتِ وَ أَنْ تُنْزِلَ عَلَيْنَا مِنْ سَكِينَتِكَ وَ أَنْ تُغَشِّيَ وُجُوهَنَا بِأَنْوَارِ مَحَبَّتِكَ وَ أَنْ تُؤْوِيَنَا إِلَى شَدِيدِ رُكْنِكَ وَ أَنْ تَحْوِيَنَا فِي أَكْنَافِ عِصْمَتِكَ بِرَأْفَتِكَ وَ رَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

الخامسة عشرة مناجاة الزاهدين

الخامسة عشرة مناجاة الزاهدين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِلَهِي أَسْكَنْتَنَا دَاراً حَفَرَتْ لَنَا حُفَرَ مَكْرِهَا وَ عَلَّقَتْنَا بِأَيْدِي الْمَنَايَا فِي حَبَائِلِ غَدْرِهَا فَإِلَيْكَ نَلْتَجِئُ مِنْ مَكَائِدِ خُدَعِهَا وَ بِكَ نَعْتَصِمُ مِنَ الِاغْتِرَارِ بِزَخَارِفِ زِينَتِهَا فَإِنَّهَا الْمُهْلِكَةُ طُلَّابَهَا الْمُتْلِفَةُ حُلَّالَهَا الْمَحْشُوَّةُ بِالْآفَاتِ الْمَشْحُونَةُ بِالنَّكَبَاتِ إِلَهِي فَزَهِّدْنَا فِيهَا وَ سَلِّمْنَا مِنْهَا بِتَوْفِيقِكَ وَ عِصْمَتِكَ وَ انْزَعْ عَنَّا جَلَابِيبَ مُخَالَفَتِكَ وَ تَوَلَّ أُمُورَنَا بِحُسْنِ كِفَايَتِكَ وَ أَوْفِرْ مَزِيدَنَا مِنْ سَعَةِ رَحْمَتِكَ وَ أَجْمِلْ صِلَاتِنَا مِنْ فَيْضِ مَوَاهِبِكَ وَ أَغْرِسْ فِي أَفْئِدَتِنَا أَشْجَارَ مَحَبَّتِكَ وَ أَتْمِمْ لَنَا أَنْوَارَ مَعْرِفَتِكَ وَ أَذِقْنَا حَلَاوَةَ عَفْوِكَ وَ لَذَّةَ مَغْفِرَتِكَ وَ أَقْرِرْ أَعْيُنَنَا يَوْمَ لِقَائِكَ بِرُؤْيَتِكَ وَ أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قُلُوبِنَا كَمَا فَعَلْتَ بِالصَّالِحِينَ مِنْ صَفْوَتِكَ وَ الْأَبْرَارِ مِنْ خَاصَّتِكَ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ يَا أَكْرَمَ الْأَكْرَمِين

ص: 95

پي نوشت

مفاتيح الجنان، ص: 118-129

علم

رساله حقوق آن حضرت

حق خداوند

حق خداوند

امّا حقّ خداوند- كه چون او را مى پرستى بسيار بزرگ است-: هيچ شريكى براى او مگيرى، پس چون با اخلاص چنين كنى، او نيز كفايت امر دنيا و آخرت تو را تعهّد نمايد، و آنچه را از آن دو دوست بدارى برايت حفظ فرمايد.

حق نفس

حق نفس

و امّا حقّ نفس تو بر تو اين است كه آن را كاملا در بندگى و طاعت خدا بگمارى، با اين كار حقّ زبان و گوش و چشم و دست و پا و شكم و دامنت را رعايت كرده و ادا مى كنى، و براى اين مهمّ از خداوند يارى طلب.

حقوق اعضاء
حق زبان

حق زبان

و امّا حقّ زبانت اين است كه آن را از دشنام دادن گرامى دارى، و به خير عادت دهى، و به ادب و تربيت وادارش نمائى. و آن را جز در موارد نياز و سود دين و دنيا بكار مگيرى. و از سخنان ياوه زشت كم فائده اى كه از زيان و خسرانش ايمن نيستى، و درآمدش ناچيز است، معافش بدارى. و زبان، گواه عقل، و راهنماى برآن شمرده مى شود. و آراستگى فرد خردمند به سبب عقل اوست، و زيبائى رفتارش در [زير] زبان او نهفته است. و لا قوّة إلّا باللَّه العليّ العظيم.

حق گوش

حق گوش

و امّا حقّ گوش تو اين است كه آن را راه و طريقى به قلب خود سازى تا از جز سخن خوش كه در دلت خيرى پديد آرد، يا رفتار و خوئى ستوده بدست آورد پاك و منزّهش بدارى، چون گوش درب ورودى گفتار به قلب است كه انواع معانى، چه خوب و چه بد را بقلب ميرساند، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 96

حقّ چشم

حقّ چشم

و امّا حقّ چشم تو اين است كه آن را از هر ناروا و حرامى فرو بندى، و آن را جز در موارد عبرت انگيزى كه در پرتو آن بينش يا دانشى مى يابى بكار مگيرى و فرسوده اش مسازى. زيرا چشم درب ورودى عبرت است.

حقّ پاهايت

حقّ پاهايت

و امّا حقّ پاهايت اين است كه با آن دو راه حرام مپوئى، و آن را مركب خود در راهى كه موجب خوارى پويندگانش مى گردد نساخته و قرار ندهى. زيرا آن دو تو را حمل كرده و براه دين ميكشانند. و [در پايان] جايزه از آن تو خواهد بود، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ دست

حقّ دست

و امّا حقّ دست تو اين است كه آن را به حرام دراز مكنى كه با اين كار مستوجب كيفر خداوند در آخرت و گرفتار ملامت و سركوفت مردم در دنيا مى گردى. و از امورى كه خداوند بر آن دو واجب فرموده كوتاهش مساز، بلكه آن را با پرهيز از مباحات و اصرار بر مستحبّات، عزيز و گرامى بدار. پس چون در دنيا پرهيز نمود و شريف شد مستوجب پاداش نيكوى آخرت گردد.

حق شكم

حق شكم

و امّا شكمت اين است كه آن را همچون ظرفى براى حرام- اندك يا بسيار- مسازى، و حتى در حلال آن نيز ميانه روى كنى، و آن را از حدّ تقويت به حدّ حقارت و ناجوانمردى مرسانى، و چون به گرسنگى و تشنگى بيقرارى نمود و آشفته شد بر آن مسلّط شوى. زيرا آن سيرى كه صاحبش را مبتلا به مرض سوء هضم سازد كاهلى آرد و سستى و واماندگى، و موجب دورى از هر احسان و مردانگى مى شود. و بى شكّ آن سيراب شدنى كه شكم صاحبش را انباشته از آب نمايد، كم عقلى آرد و نادانى، و مردانگى را نيز دور مى سازد.

ص: 97

حق دامنت

حق دامنت

و امّا حقّ دامنت، اين است كه آن را بر آنچه كه بر تو حرام است حفظ كرده و پاك نگه دارى، و با كمك فرو بستن چشم- كه از بهترين ياوران است- و نيز با بسيار ياد مرگ بودن، و تهديد نمودن نفس به عذاب و ترساندنش بر آن مهمّ كمك گيرى. [چرا كه] مصون ماندن از خطا، و حمايت و تأييد تنها با خداست، و لا حول و لا قوّة إلّا به.

حقوق كارها
حقّ نماز

حقّ نماز

امّا حقّ نماز اين است كه بدانى آن ورود به درگاه الهى است، و اينكه تو در پيشگاه خداوند ايستاده اى. پس چون اين معنى و موقعيّت را دانستى تو را سزد كه در آنجا همچون بنده اى خوار و خودباخته، بيمناك و اميدوار، درمانده و زار- بزرگ دارنده آن كسى كه در مقابلش با آرامى و سرافكندگى و فروتنى اعضا، و تواضع ايستاده است همراه با راز و نياز نيكوئى كه در دل با او دارد- در آزادى جانت كه خطاها احاطه اش نموده، و گناهان به نابوديش كشانده، به او روى مى آورى، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ روزه

حقّ روزه

و امّا حقّ روزه اين است كه بدانى آن پرده ايست كه خداوند آن را بر زبان و گوش و چشم و دامن و شكمت كشيده تا بوسيله آن تو را از دوزخ حفظ كند. و اين گونه در حديث آمده كه: «روزه خود سپرى در برابر آتش دوزخ است»، پس چنانچه تمام اعضايت در پرده و حفاظ آن آرام گرفت در اين صورت به محفوظ ماندن [از آتش] اميدوار باش، امّا اگر اعضا و جوارح را رها بسازى و بگذارى كه در آزادى و پريشانى باشند، و مانع آنها از تجاوز از حدّ نباشى از اينكه پرده دريده شود، و از آن بدر روى در امان نخواهى بود، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 98

حقّ صدقه

حقّ صدقه

و امّا حقّ صدقه (كمك به نيازمندان) اين است كه بدانى آن؛ اندوخته و پس انداز تو نزد پروردگارت مى باشد، و سپرده اى از آن توست كه نيازى به گواه گرفتن ندارى، پس چون بدين معنى پى بردى؛ تو بدان چه كه در پنهان به امانت سپرده اى مطمئن تر از چيزى هستى كه آن را آشكارا همى سپرده اى، و تو را سزد كه آنچه با خدا آشكارا داشته اى سرّى و پنهان نمائى، و در هر حال و وضعى آن مطلب بصورت راز بين تو و او باشد، و بر آنچه بدو سپرده اى هيچ كمكى بر گواهى گوشها و چشمها- كه گوئى بدانها خاطرجمع ترى- بر آن مخواه، البتّه نه بدين صورت كه تو نسبت به برگشت سپرده ات به خود اطمينان ندارى. سپس بر هيچ كس بخاطر صدقه؛ منّت مگذار، چرا كه آن براى تو است، پس چنانچه بدان باليدى و منّت نهادى از اينكه بروزگار همان كس كه بر او منّت نهادى گرفتار شوى خاطر آسوده مدار، زيرا اين گواه بر اين موضوع است كه آن را براى خودت نخواسته اى، چون اگر براى خودت خواسته بودى هرگز بر كسى منّت نميگذاشتى، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ قربانى

حقّ قربانى

و امّا حقّ قربانى اين است كه همراه با نيّتى خالص براى خدايت بوده، و فقط بمنظور رحمت الهى و قبول او باشد، نه براى جلب نظر مردم، پس چون اين گونه گشتى، نه خودنمائى و نه ريا نموده اى، و تنها خدا را در نظر مى گيرى، و بدان كه خداوند را بدان چه راحت است و ميسور بايد خواست، نه بدان چه سخت است و دشوار، همچنان كه براى مخلوقات خود تكليف را راحت نموده نه سخت و دشوار. و همچنين فروتنى براى تو بهتر از خان منشى است، براى آنكه سختى و پرخرجى در افراد خان منش است. و رفتار متواضعانه نه زحمت دارد و نه خرج، زيرا موزون با سرشت، و موجود در طبيعت است، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 99

حقوق راهنمايان
حقّ زمامدار حكومت

حقّ زمامدار حكومت

امّا حقّ زمامدار حكومت بر تو اين است كه بدانى تو براى او وسيله شده اى، و او نيز بجهت سلطه اى كه خدايش داده گرفتار تو گشته است.

پس در خيرخواهى بدو اخلاص ورز، و بجهت نفوذى كه بر تو دارد با او در نيفت و دشمنى مكن، و باعث نابودى خود و او مگرد. و براى عطايش از سر رضا و خشنودى؛ فروتنى و نرمش پيش گير تا دست از تو بردارد و زيانى به دين و آئينت نرساند. و بر اين مهمّ از خداوند كمك گير. و با او مبارزه و سماجت مكن، كه در غير اين صورت او و خود را نافرمانى كرده و با اين كار خود را در معرض رفتار ناپسند او قرار داده، و او را نيز بهلاكت ميرسانى، در حالى كه تو را سزد كه بر ضدّ خود يار او باشى، و در آنچه با تو مى كند شريك او، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ كسى كه عهده دار تعليم تو مى باشد

حقّ كسى كه عهده دار تعليم تو مى باشد

و امّا حقّ كسى كه عهده دار تعليم تو مى باشد: تعظيم او، احترام محضر او، خوب گوش دادن به سخنانش، و توجّه و رو كردن به اوست. و كمك تو به استادت براى رفع حاجات علمى كه هرگز از آن بى نياز نخواهى بود، به اين است كه عقل و خردت را برايش فارغ سازى، و فهم و هوشت را براى او حاضر، و قلبت را پاك گردانى، و توسّط ترك خوشيها و كاهش شهوات بينش و ديده ات را برايش جلا دهى. و اينكه بايد همچون رسول و فرستاده ميان او و افراد نادان عمل نمائى، و پيام استاد را به وجهى نيكو بديشان برسانى، و چون از جانب او عهده دار ابلاغ پيام و مأمور قيام بدان گشتى در ادايش خيانت مكنى، و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 100

حقّ مالكت

حقّ مالكت

و امّا حقّ مالكت (يعنى مولايت) همچون حقّ زمامدار و پيشواى حكومتت مى باشد، با اين تفاوت كه اختيارات مولا بيش از زمامدار است. و اجراى دستوراتش در هر كوچك و بزرگى بر تو لازمست، جز اينكه بخواهد تو را از حقوق واجب الهى خارج ساخته، و ميان تو و حقّ خدا و حقوق مردم جدائى افكند، پس چون حقّ خدا را بجا آوردى به اداى حقّ او بازگرد، و به آن مشغول باش و سرگرم، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقوق زيردستان
حقوق رعيّت تحت سلطه ات

حقوق رعيّت تحت سلطه ات

أمّا حقوق رعيّت تحت سلطه ات اين است كه بدانى آنان را به بركت قدرت و توانت رعيّت خود ساخته اى، و ايشان نيز به جهت ضعف و زبونى، زيردست و رعيّت تو شده اند، پس چه چيزى بهتر از اين كه كسى ناتوانى و خواريش تو را [از هر شرّى] كفايت كرده (خاطرت را آسوده ساخته)، تا آنجا كه او را زيردست تو نموده، و دستورت را آنچنان در آنان نافذ ساخته كه با هيچ توان و قدرتى قادر به سرپيچى از تو نمى باشند، و هر جا كه از تو به ستوه آيند فريادرسى جز رحمت و حمايت خداوند، و صبر و پايدارى چيز ديگرى ندارند، و چقدر شايسته تو است كه از اين عزّت و نيروى خداداد- كه با آن پيروزشده اى- شكرگزار باشى.

و هر كس كه شكر خدا را بجاى آرد خداوند بر نعمتى كه او را بهره مند ساخته بيفزايد، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ زيردستان علمى

حقّ زيردستان علمى

امّا حقّ زيردستان علمى تو (يعنى شاگردانت) اين است كه بدانى خداوند در آن علم كه به تو بخشيده و گنجينه حكمتى كه بتو ارزانى داشته؛ تو را قيّم و سرپرست ايشان ساخته است، پس چنانچه در اين مأموريتى كه خداوند بتو داده بخوبى عمل نمودى؛ و در برپاداشتن آن وظيفه همانند خزانه دارى مهربان؛ و خير خواه- مانند مولا به بنده هايش-، و همچون مأمورى كه چون فرد نيازمندى را بيند از اموال تحت اختيارش به او ميدهد صابر و شكيبا باشى؛ در اين صورت تو سرپرستى بيدار و هوشيار بوده، و براى اين كار خادمى با ايمان هستى، و گر نه رفتار تو با خداوند خائنانه بوده؛ و با خلق او ستمكارانه باشد، و با اين رفتار خواهان سلب آن نعمت الهى و خواستار رفتار قاهرانه او شده اى.

ص: 101

حقّ همسرت

حقّ همسرت

و امّا حقّ همسرت- كه با پيوند زناشوئى زيردست تو شده- اين است كه بدانى خداى عزّ و جلّ او را مايه آرامش و راحتى، و همدم و نگهدار تو ساخته،و نيز بايد هر كدامتان به شكرانه وجود همسرش خدا را شكر گويد، و بداند كه اين نعمتى از جانب خدا بر او است. و واجب است كه با اين نعمت خدا (يعنى همسر) خوشرفتارى كند، و او را احترام دارد، و با او بسازد و ملايمت كند، هر چند كه حقّ تو بر آن زن سنگين تر، و طاعتت بر او لازم تر است- در هر چه بخواهى يا نخواهى- تا آنجا كه گناه نباشد، كه براستى با وى مهربانى كردن و تفريح نمودن حقّ او است. و در صورتى محلّ آرامش خواهد بود كه كامجوئى و لذّتى كه ناچار به انجام آن است رعايت شود، و اين حقّ بسيار بزرگى است، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ برده و غلام زيردست

امّا حقّ برده و غلام زيردست

و امّا حقّ برده و غلام زيردست تو اين است كه بدانى او آفريده پروردگارت، و گوشت و خون تو است. و اينكه تو تنها مالك او ميباشى، نه اينكه تو سازنده او باشى نه خدا، تو گوش و چشمى برايش نساخته اى، و تو روزيش نداده اى، بلكه خدا است كه تو را از تمام اينها كفايت كرده، و او را مسخّر تو ساخته، و تو را امين خود بر او قرار داده، و او را برسم امانت بتو سپرده است، تا بخاطر خدا او را حفظ كنى، و با او رفتارى خداپسندانه داشته باشى، و از آنچه خود ميخورى بدو بدهى، و از لباسى كه مى پوشى بدو بپوشانى، نه اينكه او را بكارهاى سخت بگمارى، پس اگر او را نخواستى، از مسئوليّت الهى او خارج شو و با چيز ديگر يا فرد ديگر تعويضش كرده، و با اين كار آفريده خدا را آزار نداده اى، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 102

حقوق نزديكان
حقّ مادرت

حقّ مادرت

پس حقّ مادرت اين است كه بدانى او تو را در جايى حمل كرده است كه هيچ كس فردى ديگر را در آنجا حمل نمى كند، و از ميوه دل خود چيزى بتو خورانده است كه هيچ كس بديگرى نميخوراند. و با گوش و چشم و دست و پا و مو و پوست [و خلاصه] تمام جوارحش تو را حفاظت نموده و از تو نگهدارى كرده، و از اين كارش هم خرّم و شاد بوده، و در عين حال مراقب بوده، و در ايّام باردارى هر ناگوارى و درد و سنگينى و غم و اندوهى را بجان خريده و تحمّل نمود، تا آن موقعى كه دست قدرت الهى تو را از او فارغ ساخت و بر پهنه زمين آورد، از آن ببعد خوش داشت كه تو سير باشى و او گرسنه، تو پوشيده باشى و او برهنه، تو سيراب باشى و او تشنه، و بر تو سايه بگستراند و خود در برابر آفتاب باشد، و با سختى خود تو را به رفاه اندازد، و با بيخوابى خود خواب را بر تو شيرين كند، مادراندرونش ظرف تو، و دامنش محلّ آرامش تو، و پستانش ظرف آب تو، و جانش پناه تو بوده است. و فقط بخاطر تو متحمّل گرم و سرد دنيا شده است، پس بهمان اندازه هم تو از او تشكّر كن، و آن را جز بيارى و توفيق خداوند نتوانى!

حقّ پدرت

حقّ پدرت

و امّا حقّ پدرت اين است كه بدانى او ريشه وجود تو مى باشد و تو شاخه اوئى، و بى شكّ اگر او نبود تو نبودى، پس هر وقت در وجود خود نعمتى را- كه خشنودت مى سازد- مشاهده كردى، بدان كه پدر تو ريشه و اصل آن نعمت بر تو باشد (يعنى آن نعمت را از پدر دارى) و بهمان اندازه حمد و سپاس الهى را بجا آور [و لا قوّة إلّا باللَّه].

ص: 103

حقّ فرزندت

حقّ فرزندت

و امّا حقّ فرزندت؛ توجّه بدين امر است كه او از تو مى باشد (يعنى:شاخه اى از شاخسار وجود تو است) و در چند روز اين دنيا خير و شرّش وابسته به تو است. و بدانى كه يقينا از جمله وظائفى كه بر عهده ات گذاشته شده؛ از قبيل:

تربيت نيكو، راهنمائى بسوى پروردگارش، يارى و مساعدتش در طاعت خدا- در باره خود و او- مسئول مى باشى، و در اين تكليف به ثواب ميرسى و يا مجازات مى گردى، پس در اين باره همچون افرادى كه توسّط حسن اثرشان بر فرزند؛ نامه عمل خود را در اين چند روز دنيا مى آرايند رفتار كن، و در تربيتش آن نوع بكوش كه نزد پروردگارش- از آنچه بين تو و او عمل شده و براى او از خدا مدد گرفته اى- معذور باشى، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ برادرت

حقّ برادرت

و امّا حقّ برادرت اين است كه بدانى او همچون دستت ياور تو مى باشد كه آن را مى گشائى، و مانند پشت و تكيه گاه كه بدان تكيه مى كنى، و چونان عزّت تو است كه بر آن اعتماد مى كنى، و نيروى تو است كه با آن حمله مى كنى، پس او را سلاح نافرمانى خدا مساز، و وسيله ستم به خلق خدا قرار مده، و ياريش را در باره خودش؛ و كمك نمودن به او در برابر دشمنش، و حائل شدن ميان او و شيطانهايش، و نصيحت و خيرخواهيش، و توجّه به او در راه خدا را هرگز وامگذار و از آن كوتاهى مكن، و اين در صورتى است كه مطيع فرمان پروردگارش باشد و أوامر او را بخوبى پاسخ گويد، و گر نه بايد خدا نزد تو مقدّم و گرامى تر از او باشد.

ص: 104

حقّ آن مولايت كه تو را از يوغ بندگى آزاد كرده

حقّ آن مولايت كه تو را از يوغ بندگى آزاد كرده

امّا حقّ آن مولايت كه تو را از يوغ بندگى آزاد كرده اين است كه بدانى او مال خود را در باره ات خرج كرده، و تو را از ذلّت و وحشت بندگى به افتخار آزادى و آرامش آن خارج ساخته و بيرون برده، و از گرفتارى مملوك بودن آزادت نموده، و حلقه هاى [زنجير] بردگى را از دوش تو جدا كرده، و عطر دل انگيز عزّت آزادى را برايت آفريده، و تو را از زندان غم و اندوه خارج ساخته، و سختى را از تو دور نموده، و زبان عدل و داد را برايت گشوده، و مال دنيا را برايت مباح كرده، و تو را صاحب خودت نموده، و از اسارت رهايت ساخته، و براى عبادت پروردگارت آسوده خاطرت نموده است، و بدين جهت تن به كسرى مالش داده (يعنى تحمّل كم شدن مالش را نموده) پس بدان كه او در زمان حيات و مرگت؛ بعد از خويشاوندانت از نزديكترين مردمان به تو خواهد بود و از تمام خلق در يارى و كمك و مساعدت تو- در راه خدا- شايسته تر مى باشد. پس در امورى كه به تو نياز دارد خود را بر او مقدّم مدار.

حقّ آن مولائى كه نعمت آزاديش را تو بر او جارى ساختى

حقّ آن مولائى كه نعمت آزاديش را تو بر او جارى ساختى

و امّا حقّ آن مولائى كه نعمت آزاديش را تو بر او جارى ساختى اين است كه بدانى بى شكّ خداوند تو را حامى، نگهبان، ياور و پناهگاه او ساخته، و او را برايت همچون واسطه اى بين خود و تو قرار داده، و از اين رو در خور آن است كه تو را از آتش باز دارد، پس اين پاداش براى تو در آخرت است، [و پاداش دنيائى او اين است كه] اگر در دنيا خويشاوندى نداشته باشد به تلافى مخارجى كه براى [آزادى] او متحمّل شدى و وظائفى كه بدنبال آن انجام دادى تو را از ارث خود بهره مند ساخته، پس چنانچه رعايت حقوق او را نكنى بيم آن مى رود كه ميراث او برايت حلال و گوارا نباشد، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 105

حقّ كسى كه به تو نيكى و احسانى

حقّ كسى كه به تو نيكى و احسانى

امّا حقّ كسى كه به تو نيكى و احسانى نموده: تشكّر، يادآورى احسان او، نشر گفتار نيكو در باره او، و در امورى كه ميان تو و خداى سبحان مى باشد از سر اخلاص برايش دعا كنى، پس اگر چنين كنى، شكر او را در نهان و آشكار بجا آورده اى، پس در صورت امكان احسان او را تلافى كن، و گر نه بايد منتظر فرصت باشى، و خود را براى جبرانش آماده سازى.

حقّ أذان گو

حقّ أذان گو

امّا حقّ أذان گو، اين است كه بدانى كسى كه بانگ نماز سر مى دهدپروردگار را بياد تو مى آورد، و تو را به بهره و نصيبت فرا ميخواند، و بهترين ياران تو بر انجام فريضه اى كه خداوند بر تو تكليف كرده است مى باشد، بنا بر اين از او همچون كسى كه به تو احسان نموده تشكّر و قدردانى كن، و چنانچه خود در خانه ات بدين امر اهتمام دارى [يا از وى غم و ناراحتى دارى]، نبايد به او در كارى كه براى خداست شك كنى، و يقينا بدانى كه او بر تو نعمتى است الهى، پس شكرانه اين نعمت الهى را در هر حال بجاى آر، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ پيش نمازت

حقّ پيش نمازت

و امّا حقّ پيش نمازت اين است كه بدانى او سفارت ميان تو و خدا، و نمايندگى تو را بدرگاه پروردگارت بعهده گرفته است، او از جانب تو سخن مى گويد نه تو از طرف او، او برايت دعا مى كند نه تو براى او، او در باره ات درخواست مى كند نه تو در باره او، و نگرانى و اندوه ايستادن در پيشگاه خداوند و درخواست نمودن از او را همو از تو كفايت كرده، پس چنانچه در قسمتى از اين امور كوتاهى يا تقصيرى صورت گيرد بر عهده اوست نه بر تو، اگر خطا كار باشد تو شريك او نيستى و او بر تو فضيلتى ندارد، پس جانش را سپر جان تو كرده، و نمازش را سپر نمازت، از اين رو بايد در مقابل آنچه كه بجا آورده است از او تشكّر و سپاسگزارى كنى، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 106

حقّ همنشين

حقّ همنشين

و امّا حقّ همنشين اين است كه با او نرمخو و خوش برخورد باشى، و در سخن گفتن با او انصاف بخرج دهى (يعنى: در سخن گفتن با او همان شيوه را پيش گيرى كه ميخواهى با تو داشته باشد)، و ديده ات را يكباره از او برنگير، و هر گاه با او سخن مى گوئى قصد تو فهماندن وى باشد، و چنانچه تو همنشين او بودى هر چند در برخاستن از نزد او آزادى، و او نيز چنانچه همنشين تو بود هر چند در برخاستن از مجلست مختار است، ولى تو جز با اجازه او برنخيز، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ همسايه

حقّ همسايه

و امّا حقّ همسايه: در پشت سر و نبودش حفظ و نگهدارى او، و در حضورش گراميداشت و احترام او، و در حضور و غياب، يارى و كمك به او است. (در پشت سر او را حفظ كنى، و در حضور گراميش دارى، و در همه حال يارى و كمكت را از او دريغ مدارى)، نبايد از او عيبجوئى نمائى، و نيز نمى بايد از سر كنجكاوى به جستجوى بدى او پردازى تا آن را بفهمى. پس چنانچه از سر اتّفاق و بدون هيچ عملى بدان بدى پى بردى بايد براى حفظ و نگهدارى آنچه فهميده اى همچون دژى محكم و پرده اى ضخيم باشى، كه چنانچه نيزه ها سينه اى رابشكافند- بخاطر دست يافتن بر آن- بدان راز پى نبرند. مخفيانه به سخنانش گوش مدهى (گفته ديگران را در باره اش مپذير)، در گرفتارى و سختى تنهايش مگذارى، در هيچ نعمتى بر او حسودى مكنى، و بايد از لغزشش درگذرى و خطايش را ناديده گيرى، و چون با تو نادانى كرد حلم و بردباريت را از او دريغ مدارى (يعنى با او بردبارى كن)، رفتارت با او پيوسته مسالمت آميز باشد تا زبان دشنام و ناسزا را از او دور سازى، و حيله فرد ناصح ظاهرى را در او بى اثر كنى، و بزرگوارانه با او معاشرت نمائى، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 107

امّا حقّ دوست

حقّ دوست

و امّا حقّ دوست و رفيق اين است كه تا آنجا كه ميتوانى به آئين فضل و احسان با او دوستى كنى، و اگر نشد در مصاحبت با او از حدّ انصاف خارج نشوى، و همان طور كه تو را گرامى ميدارد او را گرامى دارى، و چون از تو پشتيبانى كرد از او پشتيبانى كنى، مبادا در كار نيكى بر تو پيشى گيرد، پس اگر پيشدستى كرد آن را تلافى كن. و در امورى كه سزاوار دوستى است در حقّش كوتاهى مكن، خود را موظّف دار كه خيرخواه و نگهدار او باشى، و بر طاعت پروردگارش كمك و ياريش نمائى و در ترك گناه يار و مددكار او باشى. سپس بر او مايه رحمت باشى نه عذاب، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ شريك

حقّ شريك

و امّا حقّ شريك اين است كه در غياب او كارش را بر عهده گيرى، و در حضورش نيز همتاى او انجام وظيفه كنى، و همچنين به رأى و نظر خود پيش از مشورت با او تصميم مگيرى و بدان اقدام مكنى (يعنى خودرأى مباش) همچنان كه مالش را حفظ مى كنى در هر كم و بيشى تجاوز را از خود دور دار، زيرا در حديث است كه: «دست بركت خدا تا زمانى بر سر دو شريك است كه خيانت نكنند»، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ مال

حقّ مال

و امّا حقّ مال اين است كه آن را جز از راه حلال بدست نياورى، و جز در راه مشروع خرج نكنى، آن را بيجا و در غير موارد مربوطه خرج مكنى، و از موارد بجا و مربوطه اش دريغ مدارى، و مال چون از آن خدا است آن را جز به راه او، و غير سبب و وسيله قرب به او قرار مدهى، و آن كس را كه محتمل است سپاست را نگويد [در بردن ثلث] بر خود ترجيح مده كه در غير اين صورت در خور آن است كه جانشين خوبى در اموالت نباشد، و در آن رعايت طاعت پروردگارت را نكند.

ص: 108

و تو با اين كار به بهره مندى او از مالت وى را كمك كرده اى، و چنانچه در مالت وآن ارث بجاى مانده به شيوه اى بسيار نيكو رفتار كند كه در اين صورت به طاعت پروردگارش عمل نموده و در نتيجه غنيمت را او ببرد، و بار گناه و افسوس و پشيمانى همراه با مجازات بر گرده تو بماند، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ طلبكارت

حقّ طلبكارت

و امّا حقّ طلبكارت اين است كه اگر مالى دارى طلبش را بپردازى و آسوده خاطر و بى نيازش سازى و او را ندوانى و امروز و فردا نكنى در پرداخت حقّش سهل انگارى نكنى كه بتحقيق رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرمود: «سهل انگارى فرد دارا و توانگر (در پرداخت حقّ طلبكار) ستم است». و اگر تنگدست بودى او را با گفتارى نيكو خشنود سازى، و خيلى محترمانه از او تقاضاى مهلت نمائى، و به شيوه اى كه همراه با لطف و مدارا باشد او را از خود بازدارى، و نابودى مالش را با بد بودن اين معامله جمع نكنى (يعنى: با اين كار او را از نسيه دادن و خير رساندن دلسرد مسازى)، كه بى شكّ اين پستى و فرومايگى است، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ همكار

حقّ همكار

و امّا حقّ همكار و طرف معامله ات اين است كه او را مفريبى، و دغلى نكنى، و تكذيب ننمائى، و غفلت زده اش مسازى، و گولش نزنى، و او را همچون دشمنى بيرحم و بى ملاحظه مكوبى، و چنانچه بتو اعتماد نمود تا آنجا كه ميتوانى برايش بكوشى، و بدان كه بى شكّ فريفتن و اغفال كسى كه بتو اعتماد نموده حرمتش همچون حرمت ربا است، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 109

حقّ مدّعى

حقّ مدّعى

أمّا حقّ مدّعى (خصمى كه ادّعائى بر ضدّ تو طرح كرده) اين است كه اگر ادّعايش حقّ و درست بود دليلش را بر هم نزنى، و ادّعايش را باطل نسازى، تا به نفع او خصم خود شوى، و بر آن داورى كنى، و بدون حضور هيچ گواهى، گواه او باشى، كه بى شكّ اين [نوع رفتار] حقّ خدا بر تو مى باشد. و چنانچه ادّعايش ناحقّ و باطل بود با او ملايمت كنى و او را از آن عمل به وحشت اندازى، و به آئينش سوگند دهى، و با ياد و ذكر خدا شدّت و تنديش را بشكنى، و از ياوه سرائى و جنجال- كه نه تنها بدخواهى دشمنت را از تو دفع نكند، بلكه تو را گرفتار گناهش نيز بسازد- پرهيز كنى، كه بدين خاطر تيغ دشمنيش را بر تو تيز كند، كه بى شكّ سخن ناپسند و زشت شرانگيز است و سخن پسنديده و خوب شرّ برانداز است (يعنى: سخن زشت آتش فتنه را شعله ور مى سازد و سخن خوب آتش فتنه را خاموش)، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ خصمى كه تو بر ضدّ او ادّعائى دارى

حقّ خصمى كه تو بر ضدّ او ادّعائى دارى

و أمّا حقّ خصمى كه تو بر ضدّ او ادّعائى دارى اين است كه اگر ادّعايت حقّ بود در گفتگوى با طرف نيكو سخن گوئى، چرا كه ادّعا در گوش مدّعى عليه (يعنى آنكه بر عليه او ادّعا مى شود) بسيار سخت و ناراحت كننده و گوش خراش است، و براى گريز از دعوا بطور خلاصه و بنرمى و آرامش و روشنترين گفتار و لطف كامل با او بحث كنى، و با اين طرز رفتار دليل و برهانت را بر او عرضه دارى، و با كشمكش با او به قيل و قال از دليلت باز نمانى تا دليلت بر باد رود، و نتوانى آن را جبران كنى، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 110

حقّ كسى كه با تو مشورت مى كند

حقّ كسى كه با تو مشورت مى كند

و امّا حقّ كسى كه با تو مشورت مى كند اين است كه اگر فكر خوبى برايش دارى در خيرخواهى و نصيحت او بكوشى، و بر آن راهنمائى كنى؛ آنچنان كه اگر تو بجاى او بودى همان كار را مى كردى، و اين طرز رفتار بايد توأم با مهربانى و ملايمت باشد، زيرا ملايمت دلتنگى را بزدايد، و تندى و خشونت آرامش را به غم كشاند، و اگر برايش هيچ فكرى به ذهنت نرسيد ولى شخص ديگرى را مى شناسى كه به فكرش اعتماد دارى و براى خود مى پسندى بايد او را به وى راهنمائى و ارشاد كنى، در نتيجه تو با اين طرز رفتار نه در باره اش كوتاهى كرده اى و نه هيچ راهنمائى را از او دريغ داشته اى، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ راهنمايت

حقّ راهنمايت

و أمّا حقّ راهنمايت اين است كه چون تو را به نظرى كه موافق به نظر و فكر تو نبود راهنمائى كرد او را متّهم نسازى، زيرا مردمان در نظريات گوناگون بوده و داراى اختلافند، پس چنانچه به نظريه اش مشكوك بودى آزادانه عمل كن، ولى تهمت زدن به او- در حالى كه شايسته مشورت است- بر تو ممنوع و غدقن است، و پيوسته بپاس اين رفتار- كه بتو نظر داده و بخوبى خيرخواهى و نصيحت كرده- از او تشكّر ميكنى، پس چنانچه مناسب و موافق با تو نظر داد خدا را سپاس ميگوئى و آن را از برادرت با تشكّر مى پذيرى، و در جبران آن- چنانچه زمانى به تو پناه آورد و توسّل جست- منتظر فرصت ميباشى (تا جبران آن اخلاصى كه با تو ورزيده در آن روز كه از تو راهنمائى خواست بنمائى)، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 111

حقّ كسى كه از تو نصيحت مى طلبد

حقّ كسى كه از تو نصيحت مى طلبد

و امّا حقّ كسى كه از تو نصيحت مى طلبد (نصيحت خواه) اين است كه شرط نصيحت را براه صواب تا آنجا برايش بجا آورى كه ميدانى قبول مى كند (يعنى به آن جامه عمل مى پوشاند) و همى كوش تا بگونه اى گوش نواز و در حدود عقلش با او سخن گوى، كه بى شكّ هر خرد و عقلى داراى سطح انديشه اى است كه آن سخن را مى شناسد و مى پذيرد، و بايد راه و روش تو با او توأم با مهر و محبّت باشد.

حقّ نصيحت كننده

حقّ نصيحت كننده

و امّا حقّ نصيحت كننده (يعنى مشاور) اين است كه در برابرش نرمش و ملايمت نشان دهى، و دل بدو دهى، و به سخنان او گوش دهى تا نصيحت او را دريابى و بفهمى، پس در آن نصيحت انديشه كن، كه اگر درست بود خدا را سپاس گوئى و از او بپذيرى و قدرشناسى كنى، و اگر [پس از انديشه دريافتى] سخنش موافق صواب نيست، ضمن اينكه با او مهربان ميباشى، متّهمش مسازى، و اين را بدانى كه در نصيحتت فروگذارى ننموده، جز اينكه اشتباه فهميده و به خطا افتاده است، مگر آنكه نزد تو سزاوار تهمت گشته باشد، كه بنا بر اين در هر حال به كار او هيچ اعتنائى مكن، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ فرد كهنسال

حقّ فرد كهنسال

و أمّا حقّ فرد كهنسال اين است كه او را بجهت [بالا بودن] سنّش محترم دارى و بخاطر اسلامش تجليل نمائى، اگر در اسلام داراى سوابق درخشانى بود او را [در همه حال] مقدّم دارى، و با او دعوا و كشمكش نكنى، نه در راه بر او پيشى گيرى و نه پيشاپيش او راه روى، و نه او را نادان شمارى، و چنانچه با تو جاهلانه رفتار كرد تحمّل كنى، و به حقّ اسلام و سنّش او را گرامى دارى، كه جز اين نيست كه حقّ سنّ به اندازه حقّ اسلام است، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 112

حقّ فرد خردسال

حقّ فرد خردسال

و أمّا حقّ فرد خردسال: مهربانى نمودن با او، پرورش او، آموزش او، گذشت و بخشيدن از او، پرده پوشى [بر عيوب] او، ملايمت با او و يارى كردن او، و پوشاندن خطاهاى كودكانه او- زيرا اين طرز رفتار موجب توبه و بازگشت است-، و مداراى با او، و عدم تحريكش [با عيبجوئى و خرده گيرى]، كه بى شكّ اين برخورد به هدايت و رشد او نزديكتر است.

حقّ سائل

حقّ سائل

و أمّا حقّ سائل: عطا كردن به او وقتى صدق گفتارش را باور كردى، و توانستى نيازش را برآورى، و برايش در آن گرفتارى دعا كنى، و به خواسته اش جامه عمل پوشانى، و اگر در صدق گفتارش مشكوك بودى و او را متّهم مى دارى و قصد عطاى به او را ندارى، از اينكه آن از دامهاى شيطان باشد خاطر آسوده مدار، چه بسا ميخواهد تو را از بهره ات محروم سازد، و ميان تو و قرب به پروردگارت جدائى افكند، پس با پرده پوشى او را واگذار و با رفتارى خوش ردّ كن، و چنانچه در وضعى كه از او ميدانى بر نفس خود چيره و غالب آمدى و بدو چيزى دادى، همانا اين روش از استوارترين كارهاست.

حقّ كسى كه از او چيزى بخواهند

حقّ كسى كه از او چيزى بخواهند

و أمّا حقّ كسى كه از او چيزى بخواهند اين است كه اگر عطا كرد همراه با تشكّر و قدردانى از او باشد، و در عدم عطايش او را معذور داشته، و گمانت را بدو نيكو دارى (خوش بين باشى) و بدانى كه اگر عطا نكرد مال خودش را نداده و هيچ ملامتى نسبت به مال خود ندارد، هر چند [بخود] ستمكار باشد، كه بى شكّ انسان بسى ستمگر و ناسپاس است.

ص: 113

حقّ كسى كه خداوند توسّط عمل او تو را شاد ساخته

حقّ كسى كه خداوند توسّط عمل او تو را شاد ساخته

و أمّا حقّ كسى كه خداوند توسّط عمل او تو را شاد ساخته اين است كه اگر قصد او بدان شاد نمودن تو بوده ابتداء خدا را حمد گوئى، سپس در مقام پاداش بهمان اندازه از او تشكّر كنى، و بنا بر فضيلت پيشدستى، در جبران و تلافى نمودنش منتظر فرصت باشى. و چنانچه [در اين واسطه] قصد او تو نبود، حمد الهى را بجاى آر و خدا را سپاس گوى و اين را بدان كه آن شادى از جانب اوست، و او مايه خرسندى تو شده، و آن كس را كه واسطه نعمت الهى بر تو شده دوست بدارى و پس از اين براى او آرزوى خير كنى- چرا كه وسائل و واسطه هاى نعمت هر كجا كه باشد بركت است- هر چند كه قصدى نداشته باشد، و لا قوّة إلّا باللَّه.

حقّ كسى كه دست تقدير او را واسطه بدى به تو- در گفتار يا كردار- نموده

حقّ كسى كه دست تقدير او را واسطه بدى به تو- در گفتار يا كردار- نموده

و امّا حقّ كسى كه دست تقدير او را واسطه بدى به تو- در گفتار يا كردار- نموده، اين است كه اگر از روى عمد بوده؛ بخشش و گذشت از همه چيز بهتر و برتر است، كه هم كدورت را برايش ريشه كن كند، و هم رفتار نيكوئى است همراه با ديگر از مزاياى اخلاقى كه در پى دارد، كه براستى خداوند مى فرمايد:

وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ، يعنى: «و هر آينه هر كس كه كين ستاند پس از آنكه بر او ستم رفته باشد پس هيچ راهى [از تعرّض و سرزنش] بر آنان نيست- شورى: 41»، تا آنجا كه فرمايد: [وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ] إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ، يعنى: « [و هر كه شكيبائى ورزد و درگذرد] هر آينه آن از كارهاى ستوده و استوار است- شورى: 43»، و نيز فرمايد: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ، يعنى: «و اگر سزا مى دهيد، بمانند آنچه با شما كرده اند سزا دهيد، و اگر شكيبائى كنيد آن براى شكيبايان بهتر است- نحل: 126»، اين شيوه رفتار در عمد و قصد است. پس چنانچه از روى سهو بود و قصدى در كار نبود با قصد انتقام بدو ستم مرسانى، كه در اين صورت بر كار خطا و سهو او را مجازات نموده اى، و با او ملايمت كن، و تا آنجا كه مى توانى با او خوشرفتارى كنى، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 114

حقّ اهل دينت بطور عموم

حقّ اهل دينت بطور عموم

و أمّا حقّ اهل دينت بطور عموم: حسن نيّت، مهربانى به همگان، و مدارا نمودن با بدرفتارشان، و انس و الفت با آنان، و كوشش در راه اصلاحشان، و تشكّر از اهل احسانشان- چه در حقّ خود و چه در باره تو-، كه بى شكّ نيكوكارى به خود- چنانچه آزارش را از تو بازدارد- در اصل احسان به تو مى باشد، زحمتش را از تو باز مى دارد، و خود را از [آزار] تو حفظ مى كند، پس تمام ايشان را مشمول دعاى خود كن، و به همه يارى و كمك نما، و مقام هر يك را در نظر دار و رعايت كن، كهنسال آنان را بجاى پدر، و خردسالشان را بجاى فرزند، و افراد ميان سالشان را بجاى برادر گير، پس چنانچه هر كدامشان بر تو وارد شدند با لطف و مهربانى از او دلجوئى و تفقّد نما، و حقوق برادرى را در باره اش رعايت كن.

حقّ اهل ذمّه و در پناه اسلام

حقّ اهل ذمّه و در پناه اسلام

و أمّا حقّ اهل ذمّه و در پناه اسلام: حكم آنان اين است كه آنچه را خدا از ايشان پذيرفته قبول كنى، و به ذمّه و عهدى كه خدا براى ايشان مقرّر داشته وفا نمايى، و در آنچه از ايشان خواسته شده و خود را بر آن مجبور نموده اند به همان [قوانين اسلام با اهل ذمّه] حكم كنى، و در رفتار با ايشان همان گونه كه خداوند بر تو تكليف نموده عمل كنى، و به احترام ذمّه خدا و وفاى بدان عهد از ستم بديشان پرهيز كنى، و عهد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم حائل از ستمكارى با آنان و لازم الوفاء است، زيرا در حديثى به ما رسيده است كه پيامبر فرمود: «هر كس كه به افراد در پناه اسلام (اهل ذمّه) ستم كند من خصم اويم»، بنا بر اين از خدا پروا كن، و لا قوّة إلّا باللَّه.

ص: 115

پي نوشت

تحف العقول / ترجمه جعفرى، ص: 237-251

احتجاجات حضرت

احتجاج امام سجاد عليه السلام ومسخ شدگان بني اسرائيل

احتجاج امام سجاد عليه السلام ومسخ شدگان بني اسرائيل

حضرت سجّاد عليه السّلام نقل است: او در حال بازگويى سرگذشت مسخ شدگان از بنى اسرائيل به ميمون بود و در آخر فرمود: خداوند اين قوم را به جهت صيد ماهى در روز شنبه مسخ فرمود، شما فكر مى كنيد خداوند با اين مردمى كه اولاد پيامبرش را كشته و حرمت او را شكستند چه خواهد كرد؟ پروردگار اگر چه در اين دنيا ايشان را مسخ نكرد ولى براى اينان چندين برابر عذاب مسخ در آخرت شكنجه اى سخت آماده فرموده است.

يكى پرسيد: اى زاده رسول خدا! ما اين حديث را شنيده بوديم، ولى برخى از ناصبين بما مى گويند: اگر قتل حسين بن علىّ عليهما السّلام باطل بود كه آن از صيد روز شنبه بمراتب عظيمتر و سختتر بوده، پس آيا نبايد خداوند بيشتر از آن مقدار كه بر صيّادان روز شنبه غضب كرد بر قاتلين آن حضرت خشم كند؟! حضرت فرمود: به اين ناصبان بگو: مگر گناهان ابليس بزرگتر از كسانى نيست كه به اغواى او كافر شدند؛ پس چرا خداوند آنان را مثل قوم نوح و فرعون هلاك كرد ولى با ابليس كارى نكرد، مگر او به هلاكت شايسته تر نيست، پس چرا خداوند اين مردمى كه بجهت ابليس مرتكب عمل موبقات «1» شدند را نابود كرد ولى ابليس را با آن همه دغلى مهلت داد؟! مگر نه اين است كه پروردگار ما با تدبير و حكم خود حكيم است كه چه كسى را هلاك و چه كسى را باقى گذارد؟ پس همين طور در باره صيّادان روز شنبه و قاتلان حسين عليه السّلام حكيمانه حكم فرموده، و بازخواست مختصّ بندگان است نه حضرت حقّ.

ص: 116

و حضرت باقر محمّد بن علىّ بن الحسين عليهم السّلام فرمود: وقتى پدرم اين حديث را بازگفت يكى از افراد مجلس گفت: اى زاده رسول خدا، چگونه خدا نسل اين گروه را بخاطر گناهان و معاصى گذشتگان و پدرانشان مورد عتاب و توبيخ قرار مى دهد؛با اينكه خود فرموده: «هيچ كسى بار ديگرى را بر دوش نگيرد- انعام: 164»؟!.

حضرت زين العابدين عليه السّلام فرمود: بى شكّ قرآن به لغت عرب نازل شده و آن أهل زبان را به لغتشان مخاطب قرار مى دهد، مردى از قبيله تيم- كه قبيله اش يك شهرى را غارت كرده و همه را كشته بودند- گفت: فلان شهر را غارت كرديد و فلان كار را انجام داديد، ولى فرد عرب- بجاى لفظ غارت- مى گويد: ما فلان كار را با فلان قبيله كرديم، و ما آل فلان را به اسارت گرفتيم، و ما فلان شهر را نابود كرديم. قصد آن را ندارند كه خود را در آن كار شريك بدانند، قصد آنان سركوفت است و قصد اينان افتخار، كه قوم ايشان بود كه فلان كار را انجام داد.

و كلام خداوند در اين آيات فقط قصد توبيخ گذشتگان و سرزنش اين افرادى است كه امروز بر آن كردار مباهات مى كنند، زيرا آن لغتى است كه قرآن بر آن پايه نازل شده است، و بدين خاطر بود كه بازماندگان از اعمال گذشتگان خود راضى و خشنود بودند و آن را بر آنان روا مى داشتند، پس مى شود به ايشان گفت: شما مرتكب آن اعمال شديد، يعنى: به زشتى كارشان رضايت داديد.

(1) موبقات: معاصى و گناهان.

الإحتجاج / ترجمه جعفرى، ج 2، ص: 131-132

احتجاج امام سجاد عليه السلام بر حسن بصرى در منى

ص: 117

احتجاج امام سجاد عليه السلام بر حسن بصرى در منى

روايت شده كه حضرت زين العابدين عليه السّلام بر حسن بصرى عبور كرد در حالى كه او در سرزمين منى مردم را موعظه مى كرد، آن حضرت ايستاده و به او گفت:صبر كن تا حالى كه در آنى برايت بازگو كنم: آيا در اين حال كه هستى از وضع ميان خود و خدا به آن حدّ از رضا رسيده اى؛ اگر فردا تو را مرگ دريابد؟ گفت: نه.

فرمود: آيا قصد دارى از اين حال كه هستى خود را به حالى كه از آن راضى هستى تحوّل و انتقال دهى؟ حسن بصرى سر بزير انداخته و پس از مدّتى گفت: اگر بگويم راست نگفته ام.

فرمود: آيا اميد به پيامبرى پس از محمّد صلّى اللَّه عليه و آله دارى كه با او برايت سابقه اى باشد؟

گفت: نه.فرمود: آيا اميد به سرايى جز اين دنيا دارى كه به آنجا بازگردانده شوى و در آن به عمل پردازى؟ گفت: نه.

فرمود: آيا فرد خردمندى را سراغ دارى كه با اين حال كه از خودش راضى باشد؟ كه تو در حالى هستى از وضع ميان خود و خدا راضى نبوده و در اميد تحوّل و انتقال به حال ديگر هم صادق نيستى، و اميد به پيامبرى پس از محمّد صلّى اللَّه عليه و آله هم ندارى، و نه سرايى جز اين دنيا كه در آن بكار پردازى، با اين حال مردم را موعظه مى كنى؟!!.

[و بروايتى ديگر: براى چه مردم را از عمل مشغول ساخته و آنان را موعظه مى كنى؟] راوى گويد: وقتى آن حضرت رفت حسن بصرى گفت: او كه بود؟ گفتند: علىّ بن- الحسين، حسن بصرى گفت: اينان از خاندان علم و دانشند!.

ص: 118

و پس از آن ديگر مشاهده نشد كه حسن بصرى مردم را موعظه و نصيحت كند.

الإحتجاج / ترجمه جعفرى، ج 2، ص: 135

احتجاج امام سجاد عليه السلام با مردي ازبصره

احتجاج امام سجاد عليه السلام با مردي ازبصره

مردى از اهالى بصره نزد آن حضرت آمده و گفت:اى علىّ بن حسين، جدّ شما علىّ بن ابى طالب أهل ايمان را به قتل رساند! با اين سخن اشك در ديدگان آن حضرت جمع شده و در كف دستش جمع گشت، سپس آن را بر ريگها كوبيده و گفت:اى برادر أهل بصره، نه بخدا اين گونه نيست، علىّ هيچ مؤمنى را نكشت و خون هيچ مسلمانى را نريخت، آنان أهل اسلام نبودند بلكه در دل كافر و در ظاهر مسلمان بودند، و زمانى كه بر كفر خود يار و اعوانى يافتند آن را آشكار ساختند، حال اينكه أهل خبره و حافظان آل محمّد نيك آگاهند كه أصحاب جمل و صفّين و نهروان بر زبان رسول خدا لعن شده اند، پس رسوا باد آنكه افتراى بر خدا و رسول بست! شيخى از اهالى كوفه گفت: اى علىّ بن حسين، جدّ تو (علىّ) مى گفت: «برادرانمان بر ما ستم نمودند».

فرمود: مگر اين آيه را تلاوت نكرده اى «و به قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم- اعراف: 65»، و قوم عاد نيز مانند همان برادرانى است كه در كلام أمير المؤمنين آمده، خداوند هود و يارانش را نجات داد، و قوم عاد را با بادى عقيم هلاك ساخت.

الإحتجاج / ترجمه جعفرى، ج 2، ص: 130

علم از غيب

موش درآب وضو

محمد بن جرير طبرى در كتاب امامت مينويسد، كه هنگام وفات زين العابدين عليه السلام فرمود محمد! چه شبى است امشب گفت شب فلان پرسيد از ماه چقدر گذشته عرضكرد فلان قدر فرمود اين همان شبى است كه بمن وعده داده اند آبى براى وضو خواست وقتى آوردند فرمود اين آب موش دارد، يكى از حاضرين گفت هذيان ميگويد فرمود چراغ بياوريد، آوردند داخل آب موشى بود، دستور داد آب را بريزند و آب ديگرى بياورند وضو گرفت و نماز خواند در آخر همان شب از دنيا رفت.

ص: 119

زندگانى امام سجاد(عليه السلام )و امام محمد باقر(عليه السلام )، ترجمه بحار الأنوار ،ص:35

خبر از آينده

خبر از دانش امام باقر عليه السلام

خبر از دانش امام باقر عليه السلام

در رجال كشى است كه قاسم بن عوف گفت حضرت زين العابدين فرمود مبادا عزم سفر كنى و از اين ناحيه خارج شوى كه تا هفت سال پس از درگذشت من جستجوئى از دانش نيست. پس از هفت سال يكى از فرزندان فاطمه (ع) بپا ميخيزد كه دانش از سينه اش چنان ميجوشد مانند گياه مرغزار كه باران نرم نرم بر او ببارد.

راوى گفت پس از فوت على بن الحسين عليه السلام تاريخ گذاشتم بدون يك روز كم يا زياد در همان تاريخ كه فرموده بود امام باقر عليه السلام شروع به پرورش افكار كرد.

زندگانى امام سجاد(عليه السلام )و امام محمد باقر(عليه السلام )، ترجمه بحار الأنوار ،ص:31

آزادي از زندان

آزادي از زندان

وليد بن عبد الملك بصالح بن عبد الله فرماندار خود در مدينه نوشت كه حسن بن حسن را از زندان بيرون بياور و در مقابل مردم در مسجد پيغمبر پانصد شلاق باو بزن.

صالح او را بيرون آورد و بمسجد برد مردم جمع شدند صالح بر منبر رفت شروع كرد بخواندن نامه وليد بن عبد الملك تا پس از پائين آمدن از منبر دستور بدهد او را تازيانه بزنند در همان موقع كه مشغول خواندن نامه بود حضرت على بن الحسين عليه السلام وارد مسجد شد مردم راه را باز كردند تا رسيد به حسن بن حسن باو فرمود پسر عمو دعاى كرب را بخوان خدا فرج خواهد داد پرسيد دعا چيست؟فرمود اين دعا را بخوان دعا را برايش خواند و على بن الحسين از مسجد خارج شد حسن بن حسن چند مرتبه دعا را خواند.

ص: 120

صالح از خواندن نامه فارغ شد و از منبر بزير آمد، رو بحاضرين نموده گفت چهره مرد مظلومى را مى بينم كار او را تاخير بياندازيد تا در باره اش با امير المؤمنين مكاتبه كنم. نامه اى در اين خصوص بوليد نوشت دستور داد حسن ابن حسن را آزاد كند.

زندگانى امام سجاد(عليه السلام )و امام محمد باقر(عليه السلام )، ترجمه بحار الأنوار ،ص:78

پيشگوئي امام درمورد جعفر كذاب

پيشگوئي امام درمورد جعفر كذاب

ابو خالد كابلى مى گويد: به امام سجّاد- عليه السّلام- عرض كردم كه امام بعد از شما كيست؟ فرمود: پسرم محمّد، كه علم را مى شكافد و باقر العلوم است. و بعد از او پسرش جعفر است كه اسم او در آسمانها «صادق» مى باشد.

گفتم: همه شما صادق و راستگو هستيد. چرا تنها لقب او صادق است؟

فرمود: من از پدرم و پدرم از پدرش و او از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- شنيده است كه فرمود: وقتى كه جعفر بن محمّد بن على متولد شد او را «صادق» لقب دهيد؛ چون از نسل او كسى است كه اسمش جعفر است و به دروغ ادعاى امامت مى كند و او نزد خدا «جعفر كذّاب» مى باشد.

سپس امام سجاد- عليه السّلام- گريست و فرمود: گويا مى بينم كه چگونه او طاغوت زمان خود را براى تفتيش ولى خدا و جستجوى امام غائب- عليه السّلام- تحريك مى كند. پس همان طور شد كه امام فرموده بود .

جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 210

صبرومصيبت كربلا

صبرومصيبت كربلا

مدّت سى و چند سالى كه بعد از پدرش امام حسين (عليه السلام) زندگى كرد، همواره بر آن حضرت مى گريست و در برابر دعوت به صبر مى فرمود: يعقوب پيامبر دوازده پسر داشت كه خداوند يكى را از ديد او مخفى داشت و با اينكه مى دانست او زنده است، آنقدر در فراق او گريست كه چشمانش نابينا شد، امّا من به چشم خود ديدم كه پدر و برادر و عمو و هفده نفر از خاندانم مظلومانه به شهادت رسيدند، پس چگونه اندوهم پايان پذيرد؟! در واقع صفات برجسته شخصيّت امام سجاد (عليه السلام) از افق معرفت او نسبت به خداوند و يقين او به قيامت نشأت مى گرفت.

ص: 121

قصص الأنبياء ( قصص قرآن - ترجمه قصص الأنبياء جزائرى)، ص: 763

كظم غيظ

كظم غيظ

شيخ مفيد و غيره روايت كرده اند كه: مردى از اهل بيت حضرت امام زين العابدين عليه السّلام نزد آن حضرت آمد و به آن جناب ناسزا و دشنام گفت، حضرت در جواب او چيزى نفرمود، پس چون آن مرد برفت با اهل مجلس خود، فرمود كه:

شنيديد آنچه را كه اين شخص گفت؟ الحال دوست دارم كه با من بياييد برويم نزد او تا بشنويد جواب مرا از دشنام او.

گفتند: مى آييم و ما دوست مى داشتيم كه جواب او را مى دادى، پس حضرت نعلين خود را بر گرفت و حركت فرمود و مى خواند:

وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ. «1»

راوى گفت: از خواندن آن حضرت اين آيه شريفه را دانستيم كه بد به او نخواهد گفت، پس آمد تا منزل آن مرد و صدا زد او را و فرمود: به او بگوييد كه علىّ بن الحسين است. چون آن شخص شنيد كه آن حضرت آمده است، بيرون آمد مهيّا براى شرّ، و شك نداشت كه آمدن آن حضرت براى آن است كه مكافات كند بعض جسارت هاى او را.حضرت چون ديد او را فرمود: اى برادر! تو آمدى نزد من و به من چنين و چنين گفتى، پس هرگاه آنچه گفتى از بدى در من است از خدا مى خواهم كه بيامرزد مرا، و اگر آنچه گفتى در من نيست حقّ تعالى بيامرزد تو را.

راوى گفت: آن مرد كه چنين شنيد ميان ديدگان آن حضرت را بوسيد و گفت:

ص: 122

آنچه من گفتم در تو نيست و من به اين بدى ها سزاوارترم!

(1) سوره آل عمران، آيه 134

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 1098

خوش صدا بودن امام سجاد عليه السلام

خوش صدا بودن امام سجاد عليه السلام

روايت شده كه موسى بن جعفر عليه السلام خوش صدا بود و قرآن خوب ميخواند، روزى فرمود حضرت على بن الحسين كه قرآن ميخواند گاهى از رهگذران كه صداى آن جناب را مى شنيدند از صداى ايشان غش ميكردند امام اگر كمال قدرت خود را در اين امور اظهار كند مردم تاب تحمل ندارند.

عرضكردند مگر پيامبر بر مردم نماز نميخواند و صدايش بقرآن بلند نميشد فرمود پيامبر باندازه اى كه طاقت داشتند ميخواند.

زندگانى امام سجاد(عليه السلام)و امام محمد باقر(عليه السلام)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:53

امام سجاد عليه السلام و قصردارالاماره

امام سجاد عليه السلام و قصردارالاماره

هنگامى كه امام سجاد عليه السلام و همراهان را به صورت اسير وارد قصر دارالاماره كردند عبيدالله بن زياد كه طاغوتى مغرور و خونخوار بود، به امام سجاد عليه السلام رو كرد و گفت :نامت چيست ؟

فرمود: على بن الحسين عليه السلام

ابن زياد: مگر على پسر حسين عليه السلام را خدا نكشت .

امام سجاد عليه السلام : برادر بزرگتر از من كه او نيز نامش على بود توسط مردم كشته شد.

ابن زياد: بلكه خدا او را كشت نه مردم .

امام سجاد عليه السلام : (خدا در هنگام مرگ جان مردم را مى گيرد و هيچ كسى بدون اذن خدا نمى ميرد)

ابن زياد: فرياد زد: گردن او (امام سجاد عليه السلام ) را بزنيد.

ص: 123

در اين هنگام حضرت زينب سلام الله عليها امام سجاد عليه السلام را به بغل گرفت و گفت : (اى ابن زياد بس است بيش از اين خون ما را نريز جز اين (اشاره به امام سجاد عليه السلام كسى را براى ما باقى نگذاشته اى اگر تصميم دارى اين را هم بكشى پيس مرا هم بكش ).

در اين وقت امام سجاد عليه السلام بر سر ابن زياد فرياد كشيد و فرمود: اما علمت ان القتل لنا عادة و كرامتنا من الله الشهادة(مگر نمى دانى كه كشته شدن براى ما يك امر عادى است و ما مقام شهادت را كرامت و افتخار از جانب خدا مى دانيم )

ابن زياد وقتى كه اين منظره شهامت امام سجاد عليه السلام و عمه اش را مشاهده كرد، گفت : (دست از على بن حسين عليه السلام برداريد و او را براى زينب سلام الله عليها باقى بگذاريد، در شگفتم از اين پيوندى كه بين اين دونفر (زينب وعلى بن حسين ) است كه اين زن مى خواهد با او كشته شود)

مقتل الحسين مقرم ، ص 405 و 406

به نقل از كتاب: داستانهاى شنيدنى از چهارده معصوم عليهم السلام (محمد محمدي اشتهاردي)

اوصاف امام از زبان نزديكان

اوصاف امام از زبان نزديكان

اوصاف امام را از كنيزش پرسيدند گفت مختصر بگويم يا مطول ؟گفتند نه ! مختصر. گفت هرگز روز برايش غذا نياوردم (يعنى پيوسته روزه داشت) و هرگز شب برايش رختخواب نگستردم (يعنى شبها پيوسته بعبادت مشغول بود) روزى گذشت از كنار چند نفر كه بدگوئى از او ميكردند فرمود اگر راست ميگوئيد خدا مرا بيامرزد اگر دروغ ميگوئيد خدا شما را بيامرزد.

ص: 124

هر زمان طالب علمي خدمتش ميرسيد ميفرمود مرحبا بكسى كه سفارش پيغمبر را مراعات نموده سپس ميفرمود جوينده دانش وقتى از منزل خود خارج مى شود پاى بر هيچ خشك و ترى از زمين نميگذارد مگر اينكه تا زمين هفتم براى او تسبيح ميكنند.

زندگانى حضرت سجاد و امام محمد باقر عليهما السلام ( ترجمه جلد 46 بحار الأنوار)، ص: 48

احاديث آن حضرت

هر كه قرآن را در مكّه مكرّمه ختم كند

هر كه قرآن را در مكّه مكرّمه ختم كند

قال عليه السلام: مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ بِمَكَّة لَمْ يَمُتْ حَتّي يَري رَسُولَ اللّهِ صَلّي اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ، وَ يَرَي مَنْزِلَهُ في الْجَنَّةِ

هر كه قرآن را در مكّه مكرّمه ختم كند نمي ميرد مگر آن كه حضرت رسول اللّه و نيز جايگاه خود را در بهشت رؤيت مي نمايد.

من لا يحضره الفقيه: ج 2، ص 146، ح 95.

زبان آدمي

زبان آدمي

قال عليه السلام:إنَّ لِسانَ ابْنَ آدَمٍ يَشْرُفُ عَلي جَميعِ جَوارِحِهِ كُلَّ صَباحٍ فَيَقُولُ: كَيْفَ أصْبَحْتُمْ؟

فَيَقُولُونَ: بِخَيْرٍ إنْ تَرَكْتَنا، إ نَّما نُثابُ وَ نُعاقَبُ بِكَ.

زبان آدمي بر تمام اعضا و جوارحش تسلط دارد هر روز صبحگاهان زبان انسان بر آنها مي گويد: چگونه شب را به روز رسانديد؟جواب دهند: اگر تو ما را رها كني خوب و آسوده هستيم، چون كه ما به وسيله تو مورد ثواب و عقاب قرار مي گيريم.

اصول كافي: ج 2، ص 115، وسائل الشّيعة: ج 12، ص 189، ح 1.

دوستان و اولياء خدا

دوستان و اولياء خدا

قال عليه السلام: ما تَعِبَ أوْلِياء اللّهُ فِي الدُّنْيا لِلدُّنْيا، بَلْ تَعِبُوا فِي الدُّنْيا لِلاَّْخِرَةِ.

ص: 125

دوستان و اولياء خدا در فعاليّت هاي دنيوي خود را براي دنيا به زحمت نمي اندازند و خود را خسته نمي كنند بلكه براي آخرت زحمت مي كِشند.

بحارالا نوار: ج 73، ص 92، ضمن ح 69.

چنانچه مردم منافع و فضايل تحصيل علوم را مي دانستند

چنانچه مردم منافع و فضايل تحصيل علوم را مي دانستند

قال عليه السلام: لَوْ يَعْلَمُ النّاسُ ما فِي طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.

چنانچه مردم منافع و فضايل تحصيل علوم را مي دانستند هر آينه آن را تحصيل مي كردند گرچه با ريخته شدن خونها و يا فرو رفتن زير آب ها در گرداب هاي خطرناك باشد.

اصول كافي: ج 1، ص 35، بحارالا نوار: ج 1، ص 185، ح 109.

شماهائي كه به مكّه نرفته ايد

شماهائي كه به مكّه نرفته ايد

قال عليه السلام: يا مَعْشَرَ مَنْ لَمْ يَحِجَّ اسْتَبْشَرُوا بِالْحاجِّ إذا قَدِمُوا فَصافِحُوهُمْ وَ عَظِّمُوهُمْ، فَإنَّ ذلِكَ يَجِبُ عَلَيْكُمْ تُشارِكُوهُمْ في الاْجْرِ.

شماهائي كه به مكّه نرفته ايد و در مراسم حجّ شركت نكرده ايد، بشارت باد شماها را به آن حاجياني كه بر مي گردند، با آن ها - ديدار و - مصافحه كنيد تا در پاداش و ثواب حجّ آن ها شريك باشيد.

من لا يحضره الفقيهج 2، ص 147، ح 97.

هركس مردم را عيب جوئي كند

هركس مردم را عيب جوئي كند

قال عليه السلام: مَنْ رَمَي النّاسَ بِما فيهِمْ رَمَوْهُ بِما لَيْسَ فيِهِ.

هركس مردم را عيب جوئي كند و عيوب آنان را بازگو نمايد و سرزنش كند، ديگران او را متهّم به آنچه در او نيست مي كنند.

بحار الا نوار: ج 75، ص 261، ح 64.

ص: 126

راضي بودن

راضي بودن

قال عليه السلام: الرِّضا بِمَكْرُوهِ الْقَضا، مِنْ أعْلي دَرَجاتِ الْيَقينِ.

راضي بودن به سخت ترين مقدّرات الهي از عالي ترين مراتب ايمان و يقين خواهد بود.

مستدرك الوسائل: ج 2، ص 413، ح 16.

هم نشيني با صالحان

هم نشيني با صالحان

قال عليه السلام: مُجالَسَةُ الصَّالِحيِنَ داعِيَةٌ إلي الصَّلاحِ، وَ أدَبُ الْعُلَمأ زِيادَةٌ فِي الْعَقْلِ.

هم نشيني با صالحان انسان را به سوي صلاح و خير مي كشاند، و معاشرت و هم صحبت شدن با علما، سبب افزايش عقل است.

بحارالا نوار: ج 1، ص 141، ضمن ح 30، و ج 75، ص 304.

سه حالت و خصلت در هر يك از مؤمنين باشد

سه حالت و خصلت در هر يك از مؤمنين باشد

قالَ الاْ مامُ عَلي بنُ الْحسَين، زَيْنُ الْعابدين عَلَيْهِ السَّلامُ: ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فيهِ مِنَ الْمُؤمِنينَ كانَ في كَنَفِ اللّهِ، وَ أظَلَّهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ في ظِلِّ عَرْشِهِ، وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ الْيَوْمِ الاْكْبَرِ: مَنْ أعْطي النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ما هُوَ سائِلهُم لِنَفْسِهِ، و رَجُلٌ لَمْ يَقْدِمْ يَداً وَ رِجْلاً حَتّي يَعْلَمَ أنَّهُ في طاعَةِ اللّهِ قَدِمَها أوْ في مَعْصِيَتِهِ، وَ رَجُلٌ لَمْ يَعِبْ أخاهُ بِعَيْبٍ حَتّي يَتْرُكَ ذلكَ الْعِيْبَ مِنْ نَفْسِهِ.

سه حالت و خصلت در هر يك از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهي مي باشد و از سختي ها و شدايد محشر در امان است.

اوّل آن كه به مردم چيزي را دهد كه از آنان براي خويش مي خواهد (آنچه براي خود مي پسندد را به آنان عطا كند).

دوّم آن قدم از قدم برندارد تا آنكه بداند آن حركتش در راه اطاعت خداست يا معصيت و نافرماني او

ص: 127

سوّم از برادر مومن خود (به عيبي كه در خود نيز دارد ) عيب جويي نكند تا آنكه آن عيب را از خودش دور سازد.

تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 75، ص 141، ح 3.

سه چيز موجب نجات انسان مومن خواهد بود

سه چيز موجب نجات انسان مومن خواهد بود

قال عليه السلام: ثَلاثٌ مُنْجِياتٌ لِلْمُؤْمِن: كَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَاغتِيابِهِمْ، وَإ شْغالُهُ نَفْسَهُ بِما يَنْفَعُهُ لاَِّخِرَتِهِ وَدُنْياهُ، وَطُولُ الْبُكأ عَلي خَطيئَتِهِ .

سه چيز موجب نجات انسان مومن خواهد بود:

نگهداري زبانش از حرف زدن درباره مردم غيبت آنان،مشغول شدنش به خويشتن با كارهايي كه براي آخرت و دنيايش مفيد باشد.و بسيار گريستن بر اشتباهاتش.

تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 75، ص 140، ح 3.

چهار خصلت است كه در هركس باشد، ايمانش كامل

چهار خصلت است كه در هركس باشد، ايمانش كامل

قال عليه السلام:أرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فيهِ كَمُلَ إسْلامُهُ، وَ مَحَصَتْ ذُنُوبُهُ، وَ لَقِيَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ راضٍ: وِقأ لِلّهِ بِما يَجْعَلُ عَلي نَفْسِهِ لِلنّاس، وَ صِدْقُ لِسانِه مَعَ النّاسِ، وَ الاْ سْتحْيأ مِنْ كُلِّ قَبِيحٍ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ النّاسِ، وَ حسْنِ خُلْقِهِ مَعَ أهْلِهِ.

چهار خصلت است كه در هركس باشد، ايمانش كامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتي خداوند را ملاقات مي كند كه از او راضي و خوشنود است:

1 - تقواي الهي با كارهايي كه براي مردم به به دوش مي كشد.

2 - راست گوئي و صداقت با مردم .

3 - حيا و پاكدامني نسبت به تمام زشتي هاي در پيشگاه خدا و مردم.

4 - خوش اخلاقي و خوش برخوردي با خانواده ي خود.

ص: 128

مشكاة الا نوار: ص 172، بحارالا نوار: ج 66، ص 385، ح 48.

اي فرزند آدم

اي فرزند آدم

قال عليه السلام: يَا ابْنَ آدَم، إ نَّكَ لا تَزالُ بَخَيْرٍ ما دامَ لَكَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِكَ، وَ ما كانَتِ الْمُحاسَبَةُ مِنْ هَمِّكَ، وَ ما كانَ الْخَوْفُ لَكَ شِعارا.

اي فرزند آدم، هميشه در عافيت و خير خواهي بود مادامي كه از درون خود پند دهنده اي داشته باشي و محاسبه(نفس) از كارهاي مهمت باشد و ترس از (عاقبت امور) سرلوحه ات گردد.

مشكاة الا نوار: ص 246، بحارالا نوار: ج 67، ص 64، ح 5.

حقّي كه شكم بر تو دارد

حقّي كه شكم بر تو دارد

قال عليه السلام: وَ أمّا حَقُّ بَطْنِكَ فَأنْ لا تَجْعَلْهُ وِعأ لِقَليلٍ مِنَ الْحَرامِ وَلا لِكَثيرٍ، وَ أنْ تَقْتَصِدَ لَهُ فِي الْحَلالِ.

حقّي كه شكم بر تو دارد اين است كه آن را ظرف چيزهاي حرام - چه كم و چه زياد - قرار ندهي و (نيز) در چيزهاي حلال ميانه روي كني.

تحف العقول: ص 186، بحارالا نوار: ج 71، ص 12، ح 2.

كسي كه مشتاق بهشت باشد

كسي كه مشتاق بهشت باشد

قال عليه السلام: مَنِ اشْتاقَ إلي الْجَنَّةِ سارَعَ إلي الْحَسَناتِ وَ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ، وَ مَنْ أشْفَقَ مِنَ النارِ بادَرَ بِالتَّوْبَةِ إلي اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ راجَعَ عَنِ الْمَحارِمِ.

كسي كه مشتاق بهشت باشد در انجام كارهاي نيك، سرعت مي نمايد و شهوات را زير پا مي گذارد و هركس از آتش جهنم هراسناك باشد به درگاه خداوند از گناهانش توبه مي كند و از گناهان و چيزهاي حرام روي برمي گرداند.

تحف العقول: ص 203، بحارالا نوار: ج 75، ص 139، ح 3.

ص: 129

دست نياز به سوي مردم دراز كردن

دست نياز به سوي مردم دراز كردن

قال عليه السلام: طَلَبُ الْحَوائِجِ إلي النّاسِ مَذَلَّةٌ لِلْحَياةِ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَياء، وَ اسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَ هُوَ الْفَقْرُ الْحاضِرِ، وَ قِلَّةُ طَلَبِ الْحَوائِجِ مِنَ النّاسِ هُوَ الْغِنَي الْحاضِر.

دست نياز به سوي مردم دراز كردن، سبب ذلّت و خواري در زندگي و در معاشرت خواهد بود. و نيز موجب از بين رفتن حيا و كاهش وقار خواهد گشت. و همين خود فقر بالفعل است(كه گريبانگير شخص شده) و (اما) كم بودن نيازمنديها از مردم خود غنا و توانمندي بالفعل است (كه شخص به آن آراسته است).

تحف العقول: ص 210، بحارالا نوار: ج 75، ص 136، ح 3.

تمام سعادت و خوشبختي

تمام سعادت و خوشبختي

قال عليه السلام:اَلْخَيْرُ كُلُّهُ صِيانَةُ الانْسانِ نَفْسَهُ.

تمام سعادت و خوشبختي، حفظ (و كنترل اعضا و جوارح خود از هرگونه بدي) از سوي خويش است.

تحف العقول: ص 201، بحارالا نوار: ج 75، ص 136، ح 3.

در اين دنيا سرور مردم

در اين دنيا سرور مردم

قال عليه السلام: سادَةُ النّاسِ في الدُّنْيا الاَسْخِياء، وَ سادَةُ الناسِ في الاخِرَةِ الاتْقياء.

در اين دنيا سرور مردم، سخاوتمندان هستند؛ و در قيامت سيّد و سرور مردم، پرهيزكاران خواهند بود.

مشكاة الا نوار: ص 232، س 20، بحارالا نوار: ج 78، ص 50، ح 77.

هركس براي (رضا و خوشنودي) خداوند ازدواج نمايد

هركس براي (رضا و خوشنودي) خداوند ازدواج نمايد

قال عليه السلام: مَنْ زَوَّجَ لِلّهِ، وَ وَصَلَ الرَّحِمَ تَوَّجَهُ اللّهُ بِتاجِ الْمَلَكِ يَوْمَ الْقِيامَةِ.

هركس براي (رضا و خوشنودي) خداوند ازدواج نمايد و با خويشان خود صله رحم نمايد، خداوند او را در قيامت مفتخر و سربلند مي گرداند.

ص: 130

مشكاة الا نوار: ص 166، س 3.

با فضيلت ترين و مهمترين مجاهدتها

با فضيلت ترين و مهمترين مجاهدتها

قال عليه السلام: إنَّ أفْضَلَ الْجِهادِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.

با فضيلت ترين و مهمترين مجاهدتها، عفت شكم و عورت است (از چيزهاي حرام و شبهه ناك).

مشكاة الا نوار: ص 157، س 20.

هركس به ديدار دوست و برادر خود برود

هركس به ديدار دوست و برادر خود برود

قال عليه السلام: مَنْ زارَ أخاهُ في اللّهِ طَلَبا لاِنْجازِ مَوْعُودِ اللّهِ، شَيَّعَهُ سَبْعُونَ ألْفَ مَلَكٍ، وَ هَتَفَ بِهِ هاتِفٌ مِنْ خَلْفٍ ألا طِبْتَ وَ طابَتْ لَكَ الْجَنَّةُ، فَإذا صافَحَهُ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ.

هركس به ديدار دوست و برادر خود برود و براي رضاي خداوند او را زيارت نمايد به اميد آن كه به وعده هاي الهي برسد، هفتاد هزار فرشته او را همراه و مشايعت خواهند كرد، و نيز هاتفي از پشت سر ندايش در دهد كه بهشت گوارايت باد كه از آلودگي ها پاك شدي . پس چون با دوست و برادر خود دست دهد و مصافحه كند رحمت فرايش خواهد گرفت.

مشكاة الا نوار: ص 207، س 18.

هركس مؤمن گرسنه اي را طعام دهد

هركس مؤمن گرسنه اي را طعام دهد

قال عليه السلام: مَنْ أطْعَمَ مُؤْمِنا مِنْ جُوعٍ أطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّةِ، وَ مَنْ سَقي مُؤْمِنا مِنْ ظَمَأ سَقاهُ اللّهُ مِنَ الرَّحيقِ الْمَخْتُومِ، وَ مَنْ كَسا مُؤْمِنا كَساهُ اللّهُ مِنَ الثّيابِ الْخُضْرِ.

هركس مؤمن گرسنه اي را طعام دهد خداوند او را از ميوه هاي بهشت اطعام مي نمايد، و هر كه تشنه اي را آب دهد خداوند از چشمه گواراي بهشتي سيرابش مي گرداند، و هركس مومن برهنه اي را لباس بپوشاند خداوند او را از لباس سبز بهشتي خواهد پوشاند.

ص: 131

مستدرك الوسائل: ج 7، ص 252، ح 8.

به وسيله عقل ناقص و نظريه هاي باطل

به وسيله عقل ناقص و نظريه هاي باطل

قال عليه السلام: إنَّ دينَ اللّهِ لايُصابُ بِالْعُقُولِ النّاقِصَةِ، وَ الاَّْرأ الْباطِلَةِ، وَ الْمَقاييسِ الْفاسِدَةِ، وَ لايُصابُ إلاّ بِالتَّسْليمِ، فَمَنْ سَلَّمَ لَنا سَلِمَ، و مَنِ اهْتَدي بِنا هُدِي، وَ مَنْ دانَ بِالْقِياسِ وَ الرَّأي هَلَكَ.

به وسيله عقل ناقص و نظريه هاي باطل، و قياسهاي فاسد و بي اساس نمي توان به دين خدا دست يافت؛ تنها وسيله رسيدن به دين واقعي، تسليم محض مي باشد؛ پس هركس تسليم ما اهل بيت باشد (از هر انحرافي) در امان است و هر كه به وسيله ما هدايت يابد خوشبخت خواهد بود. و شخصي كه با قياس و نظريات شخصي خود بخواهد دين را دريابد، هلاك مي گردد.

مستدرك الوسائل: ج 17، ص 262، ح 25.

دنيا همچون نيمه خواب (چرت ) است

دنيا همچون نيمه خواب (چرت ) است

قال عليه السلام: الدُّنْيا سِنَةٌ، وَ الاَّْخِرَةُ يَقْظَةٌ، وَ نَحْنُ بَيْنَهُما أضْغاثُ احْلامِ.

دنيا همچون نيمه خواب (چرت ) است و آخرت بيداري مي باشد و ما در اين ميان اين دو در خواب پريشانيم.

تنبيه الخواطر، معروف به مجموعة ورّام: ص 343، س 20.

از سعادت مرد آن است كه

از سعادت مرد آن است كه

قال عليه السلام: مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ أنْ يَكُونَ مَتْجَرُهُ في بِلادِهِ، وَ يَكُونَ خُلَطاؤُهُ صالِحينَ، وَ تَكُونَ لَهُ أوْلادٌ يَسْتَعينُ بِهِمْ

از سعادت مرد آن است كه در شهر خود كسب و تجارت نمايد و معاشرينش افرادي صالح و نيكوكار باشند، و نيز داراي فرزنداني باشد كه با آنان ياري گردد و كمك حال او باشند.

ص: 132

وسائل الشيعة: ج 17، ص 647، ح 1، ومشكاة الا نوار: ص 262.

آيه هاي قرآن

آيه هاي قرآن

قال عليه السلام: آياتُ الْقُرْآنِ خَزائِنُ الْعِلْمِ، كُلَّما فُتِحَتْ خَزانَةٌ، فَيَنْبَغي لَكَ أنْ تَنْظُرَ ما فيها.

آيه هاي قرآن، هر كدام آن، خزينه علوم (خداوند) است، هر گاه خزينه اي باز مي شود شايسته است كه خوب در آن بنگري.

مستدرك الوسائل: ج 4، ص 238، ح 3.

بخشش هرگناه غيرازدوگناه

بخشش هرگناه غيرازدوگناه

فى جامع الأخبار عن علىّ بن الحسين عليه السّلام قال: يغفر اللّه للمؤمنين كلّ ذنب، و يطهر منه فى الآخرة ما خلا ذنبين: ترك التّقيّة، و تضييع حقوق الاخوان.

يعنى: حضرت امام زين العابدين عليه السّلام فرمود: مى آمرزد حقّ تعالى هر گناهى را كه مؤمن مرتكب آن شده و پاك مى شود از آن در آخرت مگر دو گناه: يكى ترك تقيّه در مواقع تقيّه. و ديگر ضايع ساختن حقوق برادران دينى.

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 1115

سه مصيبت بدون عبرت گيرنده

سه مصيبت بدون عبرت گيرنده

قال عليه السّلام: مسكين ابن آدم، له فى كلّ يوم ثلاث مصائب لا يعتبر بواحدة منهنّ.

يعنى: حضرت امام زين العابدين عليه السّلام فرمود: بيچاره فرزند آدم براى او در هر روزى سه مصيبت است كه به هيچ يك از آن ها عبرت نمى گيرد، و اگر عبرت بگيرد سهل و آسان شود بر وى امر دنيا.

امّا مصيبت اوّل: كم شدن هر روز است از عمر او. همانا اگر در مال او نقصان پديد آيد مغموم شود با آن كه جاى درهم رفته درهمى مى آيد و عمر را چيزى بر نمى گرداند.

ص: 133

مصيبت دوّم: استيفاء روزى او است، پس هرگاه حلال باشد حساب از او كشند، و اگر حرام باشد او را عقاب كنند.

مصيبت سيّم: از اين بزرگ تر است.

پرسيدند چيست؟

فرمود: هيچ روزى را شب نمى كند مگر اين كه به آخرت يك منزل نزديك مى شود لكن نمى داند كه به بهشت وارد مى شود يا به دوزخ.

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 1121

بهترين كليد و خاتمه

بهترين كليد و خاتمه

قال عليه السّلام: خير مفاتيح الامور الصّدق، و خير خواتيمها الوفاء.

فرمود كه: بهترين مفاتيح و كليدها براى مطالب و امور، صدق و راستى است. و بهترين خاتمه امور وفا است.

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 1120

خوشبختي هاي مرد

خوشبختي هاي مرد

قال عليه السّلام: انّ من سعادة المرء ان يكون متجره فى بلده، و يكون خلطاؤه صالحين و يكون له ولد يستعين بهم.

يعنى: از سعادت و نيكبختى مرد آن است كه سوداگرى و تجارت گاه او درشهرش باشد، و با آنان كه آميزش و معاشرت دارد صالح و نيكوكار باشند، و براى او فرزندانى باشد كه از ايشان يارى و استعانت جويد.

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 1122

چنانچه شخصي از سويي تو را بدگويي كند

چنانچه شخصي از سويي تو را بدگويي كند

قال عليه السلام:إ نْ شَتَمَكَ رَجُلٌ عَنْ يَمينِكَ، ثُمَّ تَحَوَّلَ إلي يَسارِكَ فَاعْتَذَرَ إلَيْكَ فَاقْبَلْ مِنْهُ.

چنانچه شخصي از سويي تو را بدگويي كند، و سپس برگردد و از سوي ديگر پوزش طلبد، عذرخواهي و پوزش او را پذيرا باش.

ص: 134

مشكاة الا نوار: ص 229، س 10، بحارالا نوار: ج 78، ص 141، ح 3.

اشعار

مدح

اي اهل دعا! روح دعا باد مبارك

غلامرضا سازگار

اي اهل دعا! روح دعا باد مبارك

در دي_ده تجلاي خدا باد مبارك

اين عيد مبارك، به شما باد مبارك

لبخند ام_ام شهدا ب_اد مب_ارك

جان در بدن عالم ايجاد مبارك

آمد به جهان حضرت سجاد، مبارك

اي بانوي ايران پسر آورده اي امشب

اي طوبي عصمت ثمر آورده اي امشب

در بيت ولايت قمر آورده اي امشب

الحق كه حسين دگر آورده اي امشب

بي پ_رده ببينيد جم_ال ازل_ي را

تبريك بگوئيد «حسين ابن علي» را

حجروحجر وحلّ ومقام وحرم است اين

درياي خروشندۀ جود و كرم است اين

در مجمع خوبان دو عالم، علم است اين

دردانۀ شهبانوي ملك عجم است اين

گردي_د عي_ان كوكب اقب_الِ محمّد

چشم و دلت_ان روشن، اي آل محمّد

اين ماه تمام است، تمام است، تمام است

فرزند قيام است، قيام است، قيام است

ذكر است و سلام است و سلام است، سلام است

بر خلق، امام است، امام است، امام است

اين گوهر رخشنده دامان سه درياست

چارم وصي ختم رُسُل، يوسف زهراست

اي_ن ماه، چراغ م_ه شعبان حسين است

اين بضعۀ ثارالله و اين جان حسين است

اين لال_ۀ خن_دان گلستان حسين است

اين آيه ب_ه آي_ه همه قرآن حسين است

اين جان حسين است ب_دانيد ب_دانيد!

قرآن حسين است بخواني_د بخواني_د!

ص: 135

خيزيد كه از اشك و شعف آينه شوئيم

چون لالۀ خندان سر هر شاخه بروئيم

پرواز كنان ت_ا حرم الله بپ_وئ_يم

مانند فرزدق بخروشيم و بگوئ_يم

ريزد ب_ه ثنايش دُر ن_اب از دهن ما

تا شام شود روز «هشام» از سخن ما

اين است كه توحيد از او يافت ولادت

دارد ب_ه وجودش ح_رم الله ارادت

داده ب_ه مقامش ز ازل كعبه شهادت

كردند به مهرش همه حجاج، عبادت

اين سي_د و مولا و امام حرمين است

اين سبط نبي، پور علي، نجلِ حسين است

اين سورۀ قدر و زُمر و يوسف و طاهاست

اين سي_د بطحا پسر سي_د بطحاست

اين ن_ور دل فاطم_ۀ ام ابي_هاست

اين نوح و خليل است و كليم است، مسيحاست

رخشنده چراغ دل هر انجمن است اين

سر ت_ا ب_ه قدم آينۀ پنج تن است اين

اي ي_وسف زهرا شده مب_هوت كمالت!

اي عرش خدا گوشه اي از قصر جلالت!

ي_ادآور خُلق نب_وي، خلق و خصالت

ب_ا آنكه ب_ود حلق_ۀ زن_جير مدالت

با آنكه ب_ه گردن اث_ر سلسله داري

آقائي و اشراف ب_ه هر سلسله داري

غير از تو كه در شام بلا خطبه بخواند

در حلقۀ زن_جير، ع_دو را ب_كشان_د

در كاخ ستم يكسره آتش بفشاند

ب_ر خاك مذلت همگان را بنشاند

تو صاحبِ فري_ادِ ت_مامِ شهدايي

بر جان ستمگر، شرر خشم خدايي

غير از تو كه در سلسلۀ سخت اسارت،

ب_ر فرق ستمكار زن_د مشت حقارت؟

وي_ران_ه كند كاخ ستم را ب_ه اشارت؟

ص: 136

ت_ازد ب_ه سپاه ستم و ظلم و شرارت؟

در خطبۀ ت_و خشم خداي ازلي ب_ود

فرياد خروشان خدا صوت علي ب_ود

اي سرزده از سينۀ ه_ر نسل ن_دايت

اي زمزمۀ وحي خداون_د، صداي_ت

اسلام، رهي_نِ ن_فسِ روح فزاي_ت

در سلسله پيوسته به لب ذكر خدايت

روزي كه نبودي خبري از گل"ميثم"

شد بسته ب_ه زنجير ولايت دل"ميثم"

محيط ن_ور را ن_ور آفريدند

غلامرضا سازگار

محيط ن_ور را ن_ور آفريدند

سپاه شور را شور آفريدن_د

به خورشيد ولايت ماه دادند

بگو نورِعلي ن_ور آفريدن_د

سپهر امشب زند بر خاك، زانو

مَلَك خوان_د ثن_اي شهربان_و

خدا امشب وليّش را ولي داد

جمالي منجلي نوري جلي داد

حسين بن علي چشم تو روشن

كه امشب بر تو ذات حق علي داد

شب وجد ام_ام عال_مين است

كه ميلاد علي ابن الحسين است

جمالِ بي مثالِ داور است اي_ن

به خَلق و خُلق و خو پيغمبر است اين

حسن زادي، حسين آورده اي، يا

اميرالمؤمنين ديگر است اي_ن

ب_ه چشم ن_ور از او ن_ور بارد

جم_ال چ_ارده معص_وم دارد

به مولا جلوۀ مولا مبارك

جمال ربي الاعلي مبارك

امام چارم آوردي ب_ه دنيا

عروس حضرت زهرا مبارك

عبادت هاي حيدر ي_اد آمد

كه عيد حضرت سجاد آم_د

به چشمم نور مطلق آفريدند

ب_ه نامم ذكر ي_احق آفريدند

يقين ب_اشد مرا امشب دوباره

ب_ه سر شور فرزدق آفري_دند

سرشك شوق ريزد از دو عينم

كه مداح ع_لي اب_ن الحسينم

ص: 137

به صورت حُسنِ صورت آفرينش

ز صورت آفري_نش، آفري_نش

فلك خواند به لب عين الحياتش

ملك گويد به رخ حقّ اليقينش

كلام وحي ري_زد از ده_انش

دعا گل بوسه گيرد از لبانش

خدا مشتاق يارب يارب اوست

سحر دل_دادۀ ذكر شب اوست

كل_يم الله م_دهوش تك_لّم

مسيحا زندۀ لعل لب اوست

عبادت بوسه گيرد از جبينش

خدا فرموده زين العاب_دينش

ولايت تشنۀ ج_ام ولاي_ش

همه دل هاست، دشت كربلايش

چهل پرواز از گودال تا شام

چهل معراج تا طشتِ طلايش

سفر از كبري_ا ت_ا كبريا داشت

عروجي همچو ختم الانبيا داشت

ب_ه خلقت در اسارت مقتدايي

كند در بن_دگي كار خدائ_ي

كند روز اسارت دست بسته

ز كار عالمي مشكل گشائي

فراز ن_اق_ۀ اوج اقت_دارش

زبان هنگام خطبه ذوالفقارش

كلامش همچو آيات شريفه

حماسه، روشني، حكمت، لطيفه

ب_ه دري_اي دلِ اهلِ ت_ولّا

گهر جاري است از متن صحيفه

دعاي اوست وحي آسمان_ي

معاني در معاني در معان_ي

الا سير عروجت تا سحرگاه

من الله و الي الله و م_ع الله

نهان از چشم ها اسرار خود را

علي با چاه مي گفت و تو با ماه

ت_و قرآني ت_و ايماني ت_و ديني

ت_و سر ت_ا پ_ا اميرالمؤمنيني

مزارت بيت قرب داور ماست

بقيعت كرب_لاي دي_گر ماست

به معراج عروج از خويش تا دوست

ت_ولاي شما ب_ال و پ_ر ماست

به "ميثم" از ازل شد اين عنايت

كه ب_ا مهر شما گردد ه_دايت

ص: 138

سرود

عالم هست_ي يكسر شده گلشن

غلامرضا سازگار

عالم هست_ي يكسر شده گلشن

يا رسول الله چشم و دلت روشن

اي_ن ن__دا آي_د از خ__دا آي__د

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

جبرئيل امشب از حق پيام آرد

ب_ر رس_ول الله عرض سلام آرد

تهنيت گوي__ان از دل و از جان

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

مادر سادات قرآن به بر دارد

ت_ا ز آيات_ش گلبوسه بردارد

حوريان خيزيد دسته گل ريزيد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

سفرۀ رحمت شد دامن صحرا

در ش__ب عي__دِ ريحانة الزهرا

خانۀ مولاست جنةالاعلاست

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اي گنهكاران! فلك نجات است اين

شافع محشر، خضر حيات است اين

روي حق رويش چشم دل سويش

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

هستي عالم بسته به يك مويش

انبي__ا ب__ا ه__م پروان__ۀ رويش

شمع دل اين است جانِ شيرين است

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

خ_ط س_رخ او اس_لام ن_اب ماست

حشر و ميزان و دين و كتاب ماست

راه او پ__وييم ب_ا ه_م گويي__م

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

مفاتيح و واكن دوباره غوغا كن

رضاتاجيك

مفاتيح و واكن دوباره غوغا كن

تو هرصفحه اش رد پاهاي آقاتو پيدا كن

با روايتاي زين العابدين

برو يه گوشه با وضو بشين

خودت تو عرش خدا ببين آقام آقام آقام

يا زين العابدين سيد الساجدين

ص: 139

در بهشت بازه لحظه اعجازه

وقتي خدا از روي آقام پرده رو ميندازه

يه آقايي از جنت اومده

توكرم وبخشش زبون زده

كه خونش پررفت وآمده آقام آقام آقام

يا زين العابدين سيد الساجدين

شده دلم آزاد تو سينه ها فرياد

سركار هركس با دعاست محشور با سجاد

رفيق شفيق خدا شده

به دلاي ما مقتدا شده

قوم و خويش ايرانيا شده آقام آقام آقام

يا زين العابدين سيد الساجدين

مرثيه

پيش چشمم تو را سر بريدند

افشين علاء

پيش چشمم تو را سر بريدند

دست هايم ولي بي رمق بود

بر زبانم در آن لحظه جاري

«قل اعوذ برب الفلق» بود

**

گفتي: آيا كسي يار من نيست؟

قفل بر دست و دندان من بود

لحظه اي تب امانم نمي داد

بي تو آن خيمه زندان من بود

**

كاش مي شد كه من هم بيايم

در سپاهت علمدار باشم

كاش تقديرم از من نمي خواست

تا كه در خيمه بيمار باشم

**

ماندم و در غروبي نفسگير

روي آن نيزه ديدم سرت را

ماندم و از زمين جمع كردم

پاره هاي تن اكبرت را

**

ماندم و تا ابد داد از كف

طاقت و تاب بعد از ابالفضل

ماندم و ماند كابوس يك عمر

خوردن آب بعد از ابوالفضل

**

ماندم و بغض سنگين زينب

تا ابد حلقه زد بر گلويم

ماندم و ديدم افتاده در خاك

قاسم آن يادگار عمويم

**

گفتم اي كاش كابوس باشد

گفتم اين صحنه شايد خيالي است

يادم از طفل شش ماهه آمد

يادم آمد كه گهواره خالي است

**

پيش چشمم تو را سر بريدند

دست هايم ولي بي رمق بود

بر زبانم در آن لحظه جاري

ص: 140

«قل اعوذ برب الفلق» بود

دريا به ديده ي تر من گريه مي كند

غلامرضاسازگار

دريا به ديده ي تر من گريه مي كند

آتش ز سوز حنجر من گريه مي كند

سنگي كه مي زنند به فرقم ز روي بام

بر زخم تازه ي سر من گريه مي كند

از حلقه هاي سلسله خون مي چكد چو اشك

زنجير هم به پيكر من گريه مي كند

ريزد سرشك ديده ي اكبر بر نوك ني

اينجا به من برادر من گريه مي گند

وقتي زدند خنده به اشكم زنان شام

ديدم سه ساله خواهر من گريه مي كند

رأس حسين بر همه سر مي زند ولي

چون مي رسد برابر من گريه مي كند

اي اهل شام پاي نكوبيد بر زمين

كاينجا ستاده مادر من گريه مي كند

زنهاي شام هلهله و خنده مي كنند

جايي كه جد اطهر من گريه مي كند

نوحه

من يوسف سر گشته ي بازار عشقم

سرويها

من يوسف سر گشته ي بازار عشقم

طبيب جان عاشقان ب__يمار ع__ش__قم

من يادگار كرب______لا پ____ور ح____س__ينم

موسي و محو جلوه ي طور حسي__نم

خورشيدم و تابنده از نور حسينم

چون لاله ي پژمرده ام ، تبدار عشقم

تا زنده بودم در جهان خون گريه كردم

از داغ عاشوراييان خون گريه كردم

از ديدن آب روان،خون گريه كردم

تا سوي خود خواندي مرا،دادار عشقم

چون از كنار قتلگه ، گذر نمودم

بر جسم خونين پدر نظر گشودم

گر عمه ام زينب نبود جان داده بودم

ممنون دلنوازي آن يار عشقم

مارا به روي ناقه ي عريان نشاندند

در كوچه ها بازار ها هرسو كشانديد

ص: 141

خاكستر از هر بام و در بر ما فشاندند

غافل كه من نور خدا سردار عشقم

من رأس هفتاد و دوتن بر نيزه ديدم

خونين مهي تابنده بر هر نيزه ديدم

بر جسم و جانم بوسه از سر نيزه ديدم

خليل دشت كربلا غمخوار عشقم

چشمه ي خون دل بود اشك روانت

جعفر رسول زاده

چشمه ي خون دل بود اشك روانت

داغ چهل ساله ي غم همدم جانت

عالم فداي ناله هايت ... آن روضه ها و گريه هايت

يا سيّدي امام سجّاد

داغ چهل محرّم، به سينه ي تو

به كربلا رسيده، مدينه ي تو

خاطره هاي جانگدازت ... با دل خسته سوز و سازت

يا سيّدي امام سجّاد

عبادت و دعايت زينت طاعات

نافله ي غم تو سوزِ مناجات

تو كوثر امّن يجيبي ... وارث مظلوم و غريبي

يا سيّدي امام سجّاد

ويران شده دل از مزار خاكي تو

جانم فداي اشك چشم و پاكي تو

من از بقيعت گر چه دورم ... هميشه ياد آن قبورم

يا سيّدي امام سجّاد

كاروان خون را بهترين سفيرم

سيد رضا مؤيد

كاروان خون را بهترين سفيرم

بر جهان اميرم، گر چنين اسيرم

از صحنه ي خون و راز ... شد امامتم آغاز

زين العابدينم

افتخار دينم، يادگار عشقم

وارث مدينه، فاتح دمشقم

شاهدم شهيدان را ... ديده جبس و ويران را

زين العابدينم

دومين علي و چهارمين امامم

با اشك و دعايم، حافظ قيامم

عصر روز عاشورا ... من شدم قيام آرا

زين العابدينم

بوده ام كفيلِ يك قافله ي دل

كرده ام به سختي من طِيّ منازل

دست و پاي در زنجير ... با شماتت و تحقير

ص: 142

زين العابدينم

يك چمن گل درد، حاصل دل من

سرهاي بريده، در مقابل من

چون نظر كنم بالا ... افتد به سر بابا

زين العابدينم

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109