حضرت ابوطالب عليه السلام پدر ولايت

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)

عنوان و نام پديدآور:حضرت ابوطالب عليه السلام پدر ولايت/واحد تحقيقات مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)/محمدرضا شريفي

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: حضرت ابوطالب

ص: 1

مدافع راستين رسالت وامامت

حضرت ابوطالب وپيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)

اقراربه نبوت پيامبرپيشاز تولد حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم)

(1)

-هنوز پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله 20 ساله بود كه ابو طالب عليه السلام فرمود: «وَلَقَدْ أَنْبَأَنِي أبِي: عَبْدُ الْمُطَلِّبُ بِاَنَّهُ النَّبِيُّ الْمَبْعُوثُ، وَاَمَرَنِي اَنْ اَسْتُرَ ذَلِكَ لِئَلاَّ يَغْرِيَ بِهِ الاْعْدَاءُ؛ پدرم عبد المطلب به من خبر داده بود كه او همان پيامبري است كه مبعوث خواهد شد، و به من امر فرمود كه آن را پوشيده بدارم تا به اين سبب، دشمنان، عليه او شورش نكنند.»

(2)

-حضرت ابو طالب در فرازي از خطبه عقد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله با خديجه كبرا عليهاالسلام فرمود: «وَهُوَ وَاللَّهِ بَعْدَ هَذَا لَهُ نَبَأٌ عَظِيمٌ وَخَطَرٌ جَلِيلٌ؛ به خدا سوگند بعد از اين براي او [برادرزاده من]، خبر بزرگ و جايگاه بسيار رفيعي هست.»

(3)

-حضرت ابو طالب فصل مفصّلي در مدح پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله سخن گفته، در پايان مي افزايد: «وَلَقَدْ كَانَ اَبِي يَقْرَأُ الْكُتُبَ جَمِيعا، وَلَقَدْ قَالَ: اِنَّ مِنْ صُلْبِي لَنَبِيّا وَلَوَدَدْتُ اَنِّي اَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَ فَآمَنْتُ بِهِ، فَمَنْ اَدْرَكَهُ مِنْ وُلْدِي فَلْيُؤْمِنْ بِهِ؛ پدرم (عبد المطلب) همه كتابها[ي آسماني[ را مي خواند و مي گفت كه پيامبري از صلب من خواهد بود. چقدر مشتاقم كه زمان او را درك كنم، پس به او ايمان آورم، هر كس از فرزندانم او را درك كند، حتما به او ايمان بياورد.»

بحار الأنوار، ج 35، ص: 148

(حمايت از پيامبر)

از اصبغ بن نباته آورده اند كه شنيدم امير مؤمنان على (عليه السلام) مى گفت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به گروهى از قريش بگذشت كه كشتارهائى از شتر يا گوسفند كرده بودند كه آن را فهيره مى ناميدند و بخاطر بتان آن ها را سر مى بريدند پس چون او به ايشان رسيد سلام نكرده بگذشت تا نزديك دار الندوه شد و ايشان گفتند يتيم عبد اللّه بر ما بگذشت و سلام نكرد كدام يك از شما مى رود كه نمازش را بر او تباه سازد عبد اللّه بن زبعرى سهمى گفت من چنين خواهم كرد پس خون و پليدى شكمبه ها را برگرفت تا به نزديك پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) رسيد كه آن هنگام در سجده بود پس جامه و هيكل او را با آن ها پر كرد و پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) برگشت تا نزد عمويش ابوطالب شد و گفت عمو! من كيستم گفت براى چه برادر زاده من؟ او داستان را برايش باز گفت وى پرسيد كجا ايشان را رها كردى گفت در ابطح پس ميان دودمانش آواز داد اى خاندان عبد المطلب! اى هاشميان! اى عبد منافيان! پس از هر سوئى لبيك گويان روى به او نهادند و او پرسيد شما چند تن هستيد گفتند ما چهل تنيم گفت سلاح خويش بر گيريد پس سلاح بر گرفتند و او ايشان را راه انداخت تا رسيدند به آن گروه چون ايشان او را ديدند خواستند پراكنده شوند ولى او گفت بخداى اين ساختمان هر كس از شما كه برخيزد با شمشير او را خواهم زد سپس به سراغ سنگى ستبر كه در ابطح بود رفت و سه ضربه بر آن زد و آن را سه قطعه كرد و سپس گفت محمد از من پرسيدى كه تو كيستى؟ سپس با انگشتش پيامبر را نشان داد و اين سروده ها را خواند:

ص: 2

تو محمد پيامبرى سرورى بزرگ و سالار توده و مهترى يافته ...

تا پايان.... و سپس گفت محمد! كدام يك از اينان با تو چنان كرد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) عبد اللّه بن زبعرى سهمى شاعر را نشان داد ابوطالب او را بخواند و بر بينى اش كوفت تا آن را خونين ساخت و سپس خون و سرگين هاى شكنبه را بخواست و آن را بر سر همه حاضران ريخت و آنگاه گفت برادر زاده! آيا خشنود شدى و سپس گفت از من پرسيدى كه تو كيستى تو محمد پسر عبد اللّه هستى و آنگاه پدران او را تا آدم (عليه السلام) ياد كرد و آنگاه گفت تو بخدا گوهرت از همگى شان ارجمندتر است و پايگاهت از همه برتر اى گروه قريش هر كس از شما خواهد بجنبد من همانم كه مى شناسيدم

گزارش بالا را سيد ابن معد در كتاب الحجة ص 106 آورده و همانند آن را نيز صفورى در نزهة المجالس گزارش كرده ج 2 ص 122 و در چاپ ديگر آن ص 91 نيز ابن حجة حموى در ثمرات الاوراق كه در حاشيه المستطرف چاپ خورده 2/3 به نقل از كتاب الاعلام قرطبى آنرا آورده است.

امانتدارِ وصايا

از امام كاظم عليه السلام پرسيدند: «آيا حضرت ابو طالب بر رسول اكرم صلي الله عليه و آله نيز حجّت بود؟» فرمود: «لاَ، وَلَكِنَّهُ كَانَ مُسْتَوْدَعا لِلْوَصَايَا، فَدَفَعَهَا اِلَيْهِ؛ نه، بلكه امانتدارِ وصايا بود، پس آنها را به آن حضرت تسليم كرد.»

روضة المتقين، ج 12، ص: 221

كفالت از رسول خدا

[در احوالات حضرت ابو طالب عليه السلام]

ص: 3

همين كه حضرت عبد المطّلب مريض شد بآن مرضى كه از دنيا رفت حضرت محمّد بن عبد اللّه را نزد أبو طالب نهاد و راجع به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به أبو طالب توصيه و سفارش كرد و به أبو طالب فرمود: اى پسر من اين محمّد صلى اللّه عليه و آله فضلى است از طرف خدا بر تو، عطاء و هديه اى است از طرف من بسوى تو، محمّد صلى اللّه عليه و آله برادر پدر و مادرى تو است ولى ساير برادران تو اينطور نيستند (يعنى برادر پدر و مادرى تو نيستند) آنگاه أبو طالب را از علم مخفى و برهانهاى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله با اطلاع كرد آن بشارتهائى كه از پيمبران درباره حضرت محمّد به عبد المطّلب داده شده بود به أبو طالب گوشزد كرد، آنچه را كه علماء و صومعه نشينان يهود و دانشمندان عرب و فالگيرهاى عجم راجع برسول اللّه صلى اللّه عليه و آله پيشگوئى كرده بودند براى ابو طالب نقل كرد....

موقعى كه عبد المطّلب عليه السّلام از دنيا رفت حضرت ابو طالب به بهترين كفالت متكفّل رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله گرديد، بآن حضرت مهربانى و ترحّم ميكرد، در نگاهدارى آن بزرگوار رنج ميكشيد، بلطف آن حضرت چنگ ميزد، او را لباس و پوشاك ميداد، نسبت بآنهائى كه در اطراف آن حضرت بودند عطف و توجهى داشت.

حضرت ابو طالب مرد محترم و معظمى بود، بر طرف كننده اندوه بود، مرد بيهوده گو و پرحرف و مردم آزارى نبود بلكه مردى نيكوكار و با عاطفه و نسبت بآنچه كه داشت بخشنده بود، نسبت بآنچه كه برايش مقدور بود جوانمردى ميكرد، هيچ ترسى آن حضرت را از سبقت در سخنرانى مانع نمى شد، در موقع خصومت ملالى دچار او نميگرديد، نسبت برسول اللّه صلى اللّه عليه و آله محبّت بخصوصى داشت.

ص: 4

ترجمه إثبات الوصية ،متن،ص:240

(تشويق به همراهي پيامبر سفارش ايشان بود)

(تشويق به همراهي پيامبر سفارش ايشان بود)

ابن فياض در نگارش خود شرح الاخبار مى نويسد: على (عليه السلام) در حديثى از او گفت من و پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در سجده بوديم كه ابوطالب به سر وقت ما آمد و گفت آيا شما چنين كرديد؟ سپس دست مرا گرفت و گفت بنگر كه چگونه او را يارى دهى و آنگاه مرا در اين كار تشويق و ترغيب كرد....

ضياء العالمين از شيخ ابو الحسن شريف فتونى 14- آورده اند كه امير مؤمنان (عليه السلام) را پرسيدند پيش از پيامبر ما (صلي الله عليه وآله وسلم) آخرين كس از جانشينان پيامبران كه بود گفت پدرم

ضياء العالمين از فتونى

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 14، ص: 351

شعب ابوطالب

شيخ طبرسى و قطب راوندى و غير ايشان روايت كرده اند كه: در سال هشتم نبوت چون كفار قريش و مشركان مكه اسلام حمزه عليه السّلام را ديدند و حمايت نجاشى مهاجران را و اسلام او را شنيدند و شدت حمايت ابو طالب و اكثر بنى هاشم آن حضرت را مشاهده كردند و اسلام در قبايل عرب منتشر شد و حقّيّت آن حضرت بر اكثر خلق ظاهر شد، از مشاهده و استماع اين احوال مضطرب شدند و نائره حسد و شرك در سينه پركينه ايشان مشتعل گرديده و در «دار النّدوه» كه محلّ مشورت ايشان بود جمع شدند و تدبير ايشان بر آن قرار يافت كه با يكديگر اتفاق كردند و سوگند خوردند بر عداوت آن حضرت و نامه اى در ميان خود نوشتند كه با بنى هاشم طعام نخورند و سخن نگويند و با ايشان خريدوفروش نكنند و دختر به ايشان ندهند و از ايشان دختر نگيرند تا مضطر شوند و آن حضرت را به ايشان بدهند تا بكشند و همه با يكديگر متفق باشند در عزم كشتن آن حضرت كه هرگاه بر او دست بيابند او را به قتل رسانند.

ص: 5

و چون اين خبر به حضرت ابو طالب رسيد بنى هاشم را جمع كرد و همه چهل مرد بودند و به ايشان گفت كه: بكعبه و حرم سوگند ياد مى كنم كه اگر از دشمن خارى به پاى محمد برود همه شما را هلاك خواهم كرد؛ و حضرت را با ساير بنى هاشم به درّه اى كه آن را «شعب ابى طالب» مى گفتند برد و اطراف آن درّه را ضبط كرد و در شب و روز پاسبانى آن حضرت مى نمود، و چون شب مى شد شمشير خود را برمى داشت در وقتى كه آن حضرت مى خوابيد مانند پروانه برگرد آن شمع محفل نبوت مى گرديد، و در اول شب آن حضرت را در جائى مى خوابانيد و چون پاسى از شب مى گذشت آن حضرت را از آنجا به جائى ديگر نقل مى فرمود و عزيزترين فرزندان خود على بن ابى طالب را

در جاى او مى خوابانيد كه اگر كسى در اول شب آن حضرت را در آن مكان ديده باشد و قصد ضررى نسبت به او نمايد بر اعزّ اولاد او واقع شود و بر او واقع نشود، و هر شب امير المؤمنين عليه السّلام به طيب خاطر جان خود را فداى آن حضرت مى نمود، و در تمام شب ابو طالب پاسبانى آن جناب مى نمود و در روز فرزندان خود و فرزندان برادرانش را موكّل گردانيده بود كه حراست آن حضرت مى نمودند تا آنكه كار بر ايشان بسيار تنگ شد و هركه از عرب داخل مكه مى شد جرأت نمى كرد كه به بنى هاشم چيزى بفروشد و هر كه چيزى به ايشان مى فروخت اموال او را غارت مى كردند، و ابو جهل و عاص بن وائل و نضر بن حارث و عقبة بن ابى معيط بر سر راه قوافل مى رفتند و تجّار را منع مى كردند از آنكه به بنى هاشم آذوقه بفروشند و تهديد مى كردند ايشان را كه: اگر بفروشيد، مال شما را غارت خواهيم كرد.

ص: 6

و حضرت خديجه مال بسيار داشت و اكثر آن را صرف آن حضرت و اصحاب آن حضرت كرد در وقتى كه در شعب محصور بودند.

حياة القلوب، ج 3، ص: 795وص: 796

حضرت ابوطالب و ولايت

(1)

-جالب تر اينكه اين پيشگوييها فقط به رسالت خلاصه نمي شد؛ بلكه در باره ولايت و وصايت امير مؤمنان عليه السلام نيز نويدهاي بسيار شفّافي از حضرت ابو طالب عليه السلام رسيده است:

روز ميلاد مسعود حضرت ختمي مرتبت، حضرت فاطمه بنت اسد به خدمت حضرت ابو طالب رسيده تا ولادت فرخنده آن حضرت را بشارت دهد، حضرت ابو طالب خطاب به دخت اسد فرمود: «اِصْبِرِي سَبْتا اُبَشِّرُكِ بِمِثْلِهِ اِلاَّ النُّبُوَّةَ؛ سي سال صبر كن تا بشارت نظير او را به تو بدهم، به جز نبوّت.»

سبت به سي سال گفته ميشود.

الكافي، ج 1، ص: 452

(2)

-حضرت رضا عليه السلام مي فرمايد: بر نگين انگشتري حضرت ابو طالب عليه السلام چنين حك شده بود: «رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّا، وَبِاِبْنِ اَخِي مُحَمَّدٍ نَبِيّا، وَبِابْنِي عَلِيٍّ لَهُ وَصِيّا؛ من خداي را به خداوندي، برادرزاده ام محمد را به پيامبري، و پسرم علي را به جانشيني او پسنديدم.»

(3)

-حضرت ابو طالب عليه السلام در شب ميلاد مسعود مولود كعبه در كوچه و بازار مكه قدم مي زد و مي فرمود: «اَيُّهَا النَّاسُ! وُلِدَ اللَّيْلَةَ فِي الْكَعْبَةِ حُجَّةُ اللّهِ تَعَالَي وَوَلِيُّ اللّهِ...؛ هان، اي مردم، امشب در كعبه، حجّت خدا و وليّ خدا ديده به جهان گشود...» مردم جمع شدند و پرسيدند: چه شده؟! فرمود: امشب وليّي از اولياي الهي متولد شده كه همه خيرها به دست او به پايان مي رسد و همه شرها به دست او از بين مي رود.»

ص: 7

الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص: 56

فضائل

رتبه ايمان

- ابو بصير ليث مرادى گويداز امام باقر(عليه السلام)

... بخدا كه اگر ايمان ابوطالب را در يك كفه ترازو بنهند و ايمان اين آفريدگان را در كفه ديگر ترازو، البته كفه ايمان او بر ايمان ايشان خواهد چربيد.

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 14، ص: 351

اقراربه نبوت و ولايت وحضرت زهرا

جابر بن عبد اللّه انصارى گفت: رسول- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- را پرسيدم از ولادت امير المؤمنين. گفت: [آه؛ آه؛] پرسيدى مرا از بهترين مولودى كه وى را ولادت بوده است پس از من بر سنت مسيح. بدان اى جابر كه حق تعالى نور مرا و نور على را پيش از عالم و آدم آفريده به پانصد هزار سال و چون آدم را بيافريد ما را در صلب آدم نهاد و از صلب آدم نقل مى كرد از صلبهاى پاك به رحمهاى پاك تا كه مرا از صلب پاك بيرون آورد و آن عبد اللّه بود و در رحم پاكى نهاد و آن آمنه بود و على را از صلب پاك بيرون آورد و آن ابو طالب بود و در رحم پاك نهاد و آن فاطمه بنت اسد بود.

و پيش از آن كه على در رحم مادر رسيد، در آن عهد عابدى بود نام او مترم، صد و نود سال خداى را عبادت كرده بود، از حق تعالى درخواست تا ولى اى از آن خود را بدو نمايد. پادشاه عالم ابو طالب را پيش وى فرستاد. مترم برخاست و بوسه بر سرش نهاد و پيش خود بنشاند و گفت: تو از كجايى؟ گفت: از تهامه. [گفت: از كدام تهامه؟] گفت: از مكّه. گفت: از كدام قبيله؟ گفت: از عبد مناف. گفت: از كدام قبيله عبد مناف؟ گفت: از بنى هاشم. مترم برجست و بار ديگر سرش را ببوسيد و گفت: حمد خداى را كه مطلوب من بداد و ولى اى از آن خود به من نمود. آنگه گفت: بشارت باد ترا كه علىّ الأعلى مرا الهام داده است كه از صلب تو فرزندى بيرون آيد كه ولىّ خدا بود و امام متّقيان و وصىّ رسول خداى عالميان و چون آن فرزند دريابى سلام من بدو برسان. ابو طالب گفت: نامش چه بود؟ گفت: على. گفت:

ص: 8

مرا بدين برهانى بايد كه دلالت كند بر حقيقت اين. گفت: چه مى خواهى تا از حق تعالى بخواهم تا ظاهر كند. گفت: طعامى از بهشت. مترم دعا كرد طبقى از ميوه بهشت، پيش وى نهاده شد: انگور و انار و رطب. ابو طالب يك انار از آن برگرفت و بخورد، آبى شد در صلب وى. چون با فاطمه بنت اسد جمع شد، فاطمه حامله شد به على و زمين در جنبش و لرزه درآمد. قريش ترسيدند و بتان را بر سر كوه ابوقبيس بردند تا از ايشان در خواهند كه آن لرزه را ساكن سازند، لرزه زياده شد و پاره هاى سنگ از كوه افتادن گرفت. ابو طالب گفت: اى مردمان؛ بدانيد كه حق تعالى حادثه عظيم پديد آورد و خلقى آفريد كه اگر اطاعت نداريد و به ولايت وى مقرّ نشويد، ديگر تهامه مسكن شما نباشد. گفتند: هر چه تو گويى ما آن كنيم و بر منهاج و اشارت تو برويم. ابو طالب به تضرّع و ابتهال دست برداشت و گفت:

«الهى و سيّدى؛ أسألك بالمحمّديّة المحمودة و بالعلويّة العالية و بالفاطميّة البيضاء الّا تفضّلت على تهامة بالرّحمة و الرّأفة.»

در حال، زلزله بنشست و چون شب ولادت على بود، آسمان به غايت روشن شد و نور ستارگان اضعاف گشت، مردمان تعجّب مى كردند. ابو طالب بيرون آمد و در كوچه ها و محلّه ها مى گرديد و مى گفت: وليّى از اولياى خداى تعالى ظاهر شد كه امام متّقيان است و آرايش عابدان است و امير مؤمنان است و خصم منافقان است. و چون بامداد بود از قوم غايب شد و چهل روز غايب بود.

جابر گفت: گفتم: يا رسول اللّه؛ ابو طالب كجا شد؟ فرمود: مترم را مى جست و او در كوه لكام متوفّى شده بود. ابو طالب را به غارى نشان داده بود كه مرا آنجا يابى، زنده يا مرده. ابو طالب بدان غار شد. او را مرده يافت در جامه اى پيچيده،روى فرا به قبله كرده و دو مار آنجا يكى سفيد و يكى سياه، او را نگاه مى داشتند تا چيزى تعرّض به وى نرساند. ابو طالب گفت:

ص: 9

«السّلام عليك يا ولىّ اللّه و رحمة اللّه و بركاته.»

حق تعالى مترم را زنده گردانيد، برخاست و گفت:

«اشهد ان لا اله الّا اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله و انّ عليّا ولىّ اللّه.»

ابو طالب گفت: بشارت باد تو را كه على بر زمين آمد. گفت: شب ولادتش را چه نشان بود؟ ابو طالب وى را خبر داد از هر چه رفته بود. مترم سر به سجود نهاد و شكر كرد خداى را و [گفت: جامه در من پوش.] در وى پوشيدم. مترم درگذشت.

رحمة اللّه عليه. ابو طالب دو سه روز آنجا مقام كرد و بعد از آن بازگشت. راحة الأرواح، السبزواري ،ص:85

هرگز بتى را نپرستيدند!!!

آورده اند كه مولانا امير مؤمنان (عليه السلام) گفت بخدا كه پدرم و جدم عبد المطلب و هاشم و عبد مناف هيچكدام هرگز بتى را نپرستيدند پرسيده شد پس چه چيز مى پرستيدند گفت آنان بر كيش ابراهيم (عليه السلام) بودند و چنگ در آن زده هنگام نماز روى به خانه خدا مى كردند.

صدوق با اسناد خود در ص 104 از اكمال الدين آورده است و هم شيخ ابو الفتوح در تفسير خود 4/210 و هم سيد در برهان 3/795

وصايت حضرت ابوطالب از حضرت ابراهيم عليه السلام

در كلام اميرالمومنين عليه السلام

1

-شيخ صدوق مي فرمايد: روايت شده كه عبد المطلب حجّت بود و ابو طالب وصيِّ او بود.

-علامه اميني مي نويسد كه از امير مؤمنان عليه السلام پرسيدند: «آخرين وصي پيش از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله چه كسي بود؟» فرمود: «پدرم.»

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 14، ص: 350

ص: 10

2

-اصبغ بن نباته گويد كه از اميرمؤمنان عليه السلام شنيدم: «پدرم (ابو طالب) و نياكانم: عبد المطلب، هاشم و عبد مناف، هرگز بت نپرستيدند.» گفته شد: «پس چه چيزي را مي پرستيدند؟» فرمود: «كَانُوا يُصَلُّونَ اِلَي الْبَيْتِ، عَلَي دِينِ اِبْرَاهِيمَ عليه السلام ، مُتَمَسِّكِينَ بِهِ؛ به سوي كعبه نماز مي خواندند، بر دين حضرت ابراهيم عليه السلام و متمسّك به آن بودند.»

الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 521

در كلام موسي بن جعفر عليه السلام

-از امام كاظم عليه السلام پرسيدند: «آيا حضرت ابو طالب بر رسول اكرم صلي الله عليه و آله نيز حجّت بود؟» فرمود: «لاَ، وَلَكِنَّهُ كَانَ مُسْتَوْدَعا لِلْوَصَايَا، فَدَفَعَهَا اِلَيْهِ؛ نه، بلكه امانتدارِ وصايا بود، پس آنها را به آن حضرت تسليم كرد.»

گفتار معصومين درباره حضرت ابوطالب عليه السلام

(شفاعت پيامبر)

(شفاعت پيامبر)

شيخ مفيد با اسنادى بدون زنجيره پيوسته آورده است كه چون ابو طالب بمرد،امير مؤمنان به نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) شد و گزارش مرگ او را به وى داد پس دل او سخت به درد آمد و بسيار اندوهناك شد آنگاه به امير مؤمنان (عليه السلام) گفت اى على! برو و به كار او پرداز و غسل و حنوط و كفن او را بر عهده گير و چون او را بر تابوت نهادى مرا آگاه كن امير مؤمنان (عليه السلام) چنان كرد و چون او را بر تابوت نهاد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به او برخورد دلش بسوخت و اندوهگين شد و گفت عمو! پيوند خويشاوندى را استوار داشتى و پاداشى نيكو يافتى، كودكى را بپروردى و سرپرستى كردى و بزرگسالى را يارى و همراهى نمودى آنگاه روى به مردم كرد و گفت بخدا براى عمويم به گونه اى شفاعت خواهم كرد كه جن و انس به شگفت آيند.

ص: 11

(شفاعت پيامبر)

آورده اند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) گفت چون در پايگاه پسنديده بايستم درباره پدرم و مادرم و عمويم و برادرى كه پيش از اسلام با من برادرى مى نمود شفاعت خواهم كرد تفسير على بن ابراهيم ص 355، 490 تفسير برهان 3/794 7-

(استدلال امام سجاد بر ايمان حضرت)

(استدلال امام سجاد بر ايمان حضرت)

امام سجاد زين العابدين على بن الحسين بن على (عليه السلام) را بپرسيدند كه آيا ابوطالب مؤمن بود او (عليه السلام) گفت آرى ؛گفتندش در اين جا گروهى هستند كه مى پندارند او كافر بوده، او (عليه السلام) فرمود اى شگفتا و بسى شگفت! آيا ابوطالب را نكوهش مى كنند يا رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) را؟ كه خداى تعالى در چندين آيه از قرآن؛ او را منع كرده بود از اين كه بگذارد كسى از زنان با ايمان در همسرى يك كافر باقى بماند و هيچكس هم ترديد ندارد كه فاطمه بنت اسد (س) از زنان پيشگام در اسلام بوده و با اين حال همچنان در همسرى ابوطالب ماند تا ابوطالب (ض) در گذشت. (نيابت از حضرت ابوطالب) مجلسى نيز در بحار 9/24 گزارش بالا را آورده است

(ايمان ابوطالب بر آفريدگان ميچربد)

(ايمان ابوطالب بر آفريدگان ميچربد)

- ابو بصير ليث مرادى گويد كه به امام باقر (عليه السلام) گفتم سرور من مردم مى گويند كه ابوطالب در آبكينه اى از آتش است كه بر اثر آن مغز وى مى جوشد او (عليه السلام) گفت بخدا دروغ گفتند و بخدا كه اگر ايمان ابوطالب را در يك كفه ترازو بنهند و ايمان اين آفريدگان را در كفه ديگر ترازو، البته كفه ايمان او بر ايمان ايشان خواهد چربيد- تا پايان آنچه در ص 336 گذشت، سيد نيز در كتاب الحجة ص 18 از طريق شيخ طوسى و او از صدوق آن را گزارش كرده همچنين سيد شيرازى در الدرجات الرفيعة و فتونى در ضياء العالمين آن را آورده اند.

ص: 12

و سيد ابن معد در كتاب الحجة ص 27 از طريقى ديگر از امام باقر (عليه السلام) آورده است كه گفت: ابوطالب بن عبد المطلب، مسلمان و مؤمن از جهان رفت الخ

(خداوند ضامن او است)

(خداوند ضامن او است)

شيخ ابو على فتال و غير او آورده اند كه ابو عبد اللّه صادق (عليه السلام) گفت جبرئيل (عليه السلام) بر پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرود آمد و گفت محمد! پروردگارت ترا سلام مى رساند و مى گويد من آتش دوزخ را حرام كردم بر كسى كه ترا از پشت خود فرود آورد و بر كسى كه تو را در شكم خود برداشت و بر دامنى كه تو را در خود سرپرستى كرد آن پشت، پشت پدرت عبد اللّه بن عبد المطلب بود و آن شكم كه تو را در خود برداشت از آمنه بنت وهب و آن دامان كه تو را در خود سرپرستى كرد از ابوطالب.

در روايتى فاطمه بنت اسد را نيز بر ابوطالب افزوده روضة الواعظين ص 121 2-

از امير مؤمنان رسيده است كه گفت: رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) گفت:

جبرئيل بر من فرود آمد و مرا گفت محمد براستى خداى عز و جل شفاعت تو را درباره شش كس مى پذيرد: شكمى كه تو را در خود حمل كرد و برداشت- آمنه بنت وهب- و پشتى كه تو را (در آن) فرود آورد- عبد اللّه بن عبد المطلب و دامنى كه تو را در خود سرپرستى كرد- ابوطالب- و خانه اى كه تو را پناه داد- عبد المطلب-و برادرى كه در روزگار پيش از اسلام داشتى و پستانى كه تو را شير داد- حليمه بنت ابو ذويب-

ص: 13

گزارش بالا را سيد فخار بن معد در كتاب الحجة ص 8 آورده است.

(نور پدرم ابوطالب روشنى هاى همه آفريدگان را خاموش مى كند)

(نور پدرم ابوطالب روشنى هاى همه آفريدگان را خاموش مى كند)

از امام سبط حسين بن على (عليه السلام)آورده اند كه پدرش امير مؤمنان در رحبه نشسته بود و مردمان نيز پيرامون او. پس مردى برخاست و گفت اى امير مؤمنان تو در پايگاهى هستى كه خدا تو را در آن جاى داده و آنگاه پدرت در آتش دوزخ كيفر مى بيند گفت خاموش! خدا دهانت را بشكند سوگند به آنكس كه محمد را به راستى به پيامبرى فرستاد كه اگر پدرم درباره همه گنهكارانى كه روى زمين اند به شفاعت برخيزد خدا شفاعت او را مى پذيرد. پدر من در آتش كيفر ببيند؟ با آنكه پسرش بخش كننده بهشت و دوزخ است سوگند به آنكه محمد را براستى فرستاد كه در روز قيامت نور پدرم ابوطالب روشنى هاى همه آفريدگان را خاموش مى كند مگر 5 نور را: نور محمد و نور فاطمه و نور حسن و حسين و نور فرزندان او از امامان را همان نور او از نور ما است كه خدا آن را 2000 سال پيش از خلقت آدم آفريده است.

المناقب المائة از شيخ ابو الحسن ابن شاذان كنز الفوائد از كراجكى ص 80

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 14، ص: 348

مقام حضرت ابوطالب عليه السلام از ديدگاه مخالفين

گفتار ابن ابى الحديد

گفتار ابن ابى الحديد راجع به ابوطالب و همسرش فاطمه دختر اسد ابن ابى الحديد در بيان اوصاف حضرت على (عليه السلام) و معرفى آن حضرت از جمله مى نويسد: «نمى دانم درباره مردى كه پدرش ابوطالب بزرگ سرزمين مكه و حومه آن و سرور قريش و رئيس شهربود چه بگويم؟ تا آنجا كه راجع به او گفته اند: كمتر اتفاق افتاده است كه آدم تهى دستى، سرورى پيدا كند. ابوطالب تنگدست بود، و ثروتى نداشت، ولى قريش او را بزرگ خود مى دانستند و به وى «شيخ» مى گفتند. _

ص: 14

در روايت «عفيف كندى»

در روايت «عفيف كندى» است كه گفت: در آغاز نزول وحى بر پيغمبر، روزى ديدم آن حضرت نماز مى گزارد و پسربچه اى (على عليه السلام) و زنى هم به وى اقتدا كرده اند. عفيف گفت: ازعباس عموى پيغمبر پرسيدم اينها كيستند؟ عباس گفت: اين برادرزاده من است و مدعى است كه پيغمبر و فرستاده خدا مى باشد، ولى جز اين پسر بچه كه او نيز برادرزاده من است كسى از وى پيروى نمى كند. اين زن هم (خديجه) همسر او است. عفيف پرسيد: شما چه عقيده داريد: عباس گفت: ما صبر مى كنيم ببينيم «شيخ» يعنى ابوطالب چه مى كند! سپس ابن ابى الحديد مى گويد: ابوطالب بود كه در ايام خردسالى پيغمبر كفالت و سرپرستى آن حضرت را به عهده گرفت و پس از آن كه پيغمبر از جانب خداوند مبعوث گرديد به دفاع و حمايت از وى برخاست و شر مشركين را از او دور ساخت، و در اين راه دچار ناراحتى عظيم و مصيبتى كمرشكن گرديد، ولى با اين وصف او در يارى و پيشرفت دين اسلام استقامت ورزيد.

ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه»

ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه» نيز درباره شخصيت ابوطالب سخن مى گويد، و اشعارى درمدح ابوطالب گفته است كه از جمله دو بيت است: اگر ابوطالب و فرزند او (على) نبود، قامت دين اسلام استوار نمى گشت. او خود در مكه به پيغمبر پناه داد و از وى حمايت نمود، و فرزندش (على) در مدينه به دفاع از پيغمبر خود را به كام مرگ فرو برد.( شرح نهج البلاغه - جلد 14 ص 84 و لو لا ابوطالب و ابنه لما مثل الدين شخصا و قاما فذال بمكة آوى و حاما و هذا به يثرب جس الحماما) «ابن ابى الحديد در مقدمه شرح نهج البلاغه را جع به فاطمه همسر ابوطالب مى نويسد: وقتى او در مدينه وفات يافت پيغمبر پيراهن خود را داد تا كفن او كنند و او را مادر خطاب مى كرد، سپس در قرستان بقيع پيش از دفن وى، به درون قبر او رفت و لحظه اى آرميد و سفارش فاطمه دختر اسد را به خاك قبر كرد آن گاه بيرون آمد و گفت حالا جنازه را دفن كنيد!! اين زن مادر على عليه السلام است كه در خردسالى از پيغمبر اسلام پرستارى نموده بود. ابن ابى الحديد در آخر مى گويد: اين احترامى كه پيغمبر براى فاطمه مادر على عليه السلام معمول داشت، نصيب هيچ كس نشد.»

ص: 15

ابن وحشى

-امام احمد بن حسين موصلى حنفى مشهور به ابن وحشى در شرح خود بر كتاب موسوم به شهاب الاخبار- به خامه علامه محمد بن سلامة قضاعى متوفى 454- مى نويسد: براستى دشمنى با ابوطالب كفر است و به همين گونه از ميان امامان مالكيان هم علامه على اجهورى در فتاوى خود آشكارا بر اين قول رفته

تلمسانى

تلمسانى در حاشيه خود بر شفاء كه چون ياد از ابوطالب مى كند مى نويسد: سزاوار نيست كه او را جز بعنوان پشتيبان پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) ياد كنند زيرا وى را با گفتار و كردار خود يارى و پشتيبانى كرده. پس هر كس او را به گونه اى ناخوش ياد كند پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) را آزرده و آزار دهنده پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) كافر است و كافر را بايد كشت و ابو طاهر گفته: هر كه ابوطالب را دشمن دارد كافر است.

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 14، ص: 339

معرفي اجمالي

نام لقب كنيه

مولا امير المومنين عليه السلام :...سوگند به آنكس كه محمد را به راستى به پيامبرى فرستاد كه اگر پدرم درباره همه گنهكارانى كه روى زمين اند به شفاعت برخيزد خدا شفاعت او را مى پذيرد.

....سوگند به آنكه محمد را براستى فرستاد كه در روز قيامت نور پدرم ابوطالب روشنى هاى همه آفريدگان را خاموش مى كند مگر 5 نور را: نور محمد و نور فاطمه و نور حسن و حسين و نور فرزندان او از امامان را همان نور او از نور ما است

نام ابو طالب عليه السلام

حضرت ابو طالب با كنيه، معروف و نام نامي اش «عبد مناف» بود. نقل ديگر، «عمران» است كه صاحب كتاب عمده، آن را تضعيف كرده است.

ص: 16

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 14، ص: 347

نسب حضرت

پدر حضرت ابوطالب حضرت عبدالمطلب (عليه السلام) جد امجد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم كه از نسل حضرت ابراهيم خليل الله عليه السلام،واز جهت مادرشان،حضرت عبداللّه پدر رسول خدا وحضرت ابوطالب (عليهماالسلام)از يك مادر بودند و باقي اولاد عبدالمطلب از مادران متفرّق بودند.

حضرت ابوطالب عليه السلام 35 سال قبل از عام الفيل سال ولادت با سعادت پيامبر بزرگوار اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در امّ القراى عالم اسلام يعنى شهر مكّه متولد گرديد. يعني حضرت ابوطالب عليه السلام هنگام ولادت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله 35 سال داشت و هنگامي كه كفالت پيامبر در 8 سالگي به آن حضرت سپرده شد 43 سال از عمر شريفش گذشته بود و با توجه به اينكه رحلت آن بزرگوار در 53 سالگي پيامبر بوده سن شريف آن حضرت در هنگام وفات 88 سال بوده .

توسل به حضرت ابوطالب عليه السلام

شريف ابن معد در كتاب الحجة ص 22 از طريق ابو جعفر صدوق آورده كه داود رقى گفت بر امام صادق (عليه السلام) در آمدم و مردى به من بدهكار

بود و من از قصد وى مى ترسيدم(جرات مطالبه ازاونداشتم) و اين را براى حضرت به درد دل باز گفتم او گفت چون به مكه گذشتى يك طواف از جانب عبد المطلب بكن و به نيابت او دو ركعت نماز بگزار و به نيابت ابوطالب هم طوافى بكن و دو ركعت نماز بگزار و به نيابت از عبد اللّه هم طوافى بكن و دو ركعت نماز بگزار و به نيابت از آمنه هم طوافى بكن و دو ركعت نماز بگزار و به نيابت از فاطمة بنت اسد هم طوافى بكن و دو ركعت نماز بگزار سپس خداى عز و جل را بخوان تا دارائى تو را به تو پس دهد.

ص: 17

گفت چنين كردم و سپس از باب صفا بيرون شدم ناگاه بدهكارم را ديدم كه ايستاده و مى گويد داود بيا آنجا نزد من تا حق تو را بگزارم.

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 14، ص: 356

اشعار

حضرت ابوطالب ، شاعر توانا

حضرت ابوطالب (عمران ) را حكيم عرب مي گفتند. مردي سخنور، با شهامت و شاعري توانا بود.

اهميت شعر و شاعري در عصر جاهليت:

شعر و شاعر در زمان جاهليت همواره اهميت زيادي داشت تا آنجا كه آن دو را مقدم بر شمشير و جنگجو مي دانستند. و بسا ارزش او را بر خطيب و خطاب نيز برتري مي دانند؛ چرا كه شاعر زبان قبيله بود و در جنگ ها او بود كه دشمن را هجو مي كرد. و با رجزهايش لشكر را بر مي انگيخت و احساسات آن ها را به هيجان در مي آورد تا پيروزي نصيبشان شود. در آن روزگار نقش اجتماعي راستيني بر عهده شاعر بود. به نوعي ويژگي ما فوق طبيعي با نام شاعر ملازم بود. و مي پنداشتند كه گويا قدرتي نامتناهي و نيرومندي به وي الهام مي بخشد و يا حتي درون او حلول كرده است.

-اشعار حضرت ابوطالب پيام آور ايمان خالص آن حضرت يكى از دلائل روشن و بارزى كه دلالت بر اسلام و ايمان و توحيد حضرت ابوطالب عليه السلام مىكند، اشعار بسيار زيادى است كه آن حضرت سروده است و در آنها صريحاً مسئله ى توحيد و نبوّت را مطرح نموده است. تا جايى كه امام صادقعليه السلام فرمودند: اميرالمؤمنينعليه السلام بسيار علاقمند بود كه اشعار و سرودههاى حضرت ابوطالبعليه السلام جمع آورى شود و مىفرمود: »تَعَلَّمُوهُ وَ عَلِّمُوهُ أَوْلادَكُمْ، فَإِنَّهُ كانَ عَلى دينِ اللَّهِ وَ فيهِ عِلْمٌ كَثيرٌ«.(45) »آن اشعار را فراگيريد و آنها را به فرزندان خود نيز ياد بدهيد، زيرا اشعار حضرت ابوطالبعليه السلام مطابق دين خدا است و علوم بسيارى را در بردارد«. علامه ى امينى رحمه الله به نقل از ابن شهرآشوب مىفرمايد: اشعار آن حضرت كه نشانگر روح بلند و استوار و ايمان و اعتقاد راسخ وى مىباشد از سه هزار بيت بيشتر است كه در اينجا به چند نمونه از اشعار آن حضرت كه دالّ بر اعتقادش بر توحيد و نبوّت است نقل مي كنيم: اَذُبُّ وَ اَحْمى رَسُولَ الْإِلهِ حِمايَةَ حامٍ عَلَيْهِ شَفيقٌ يعنى : من، چون ياورى مهربان و فداكار، از رسول و پيامبر خداوند يكتا دفاع و حمايت مىكنم. و باز در جاى ديگرى خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مىفرمايد: وَ اللَّهِ لَنْ يَصِلُوا اِلَيْكَ بِجَمْعِهِمُ حَتّى اُوَسِّدَ فِى التُّرابِ دَفيناً به خدا قسم كه آنها با تمام نيرو و جمعيّتشان هرگز به تو دست نخواهند يافت مگر آنگاه كه من در خاك خفته باشم. همچنين «ابو الفداء» دو بيت زيرا از ابو طالب نقل مى كند كه خطاب به رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم مى گويد:

ص: 18

و دعوتنى و علمت انّك صادق و لقد صدقت و كنت ثمّ امينا

و لقد علمت بأنّ دين محمّد من خير اديان البريّة دينا . (تو مرا دعوت كردى و من دانستم كه تو در ادعايت، صادق هستى و تو آدم امين و درستكار مى باشى من (ابو طالب) به يقين دانسته ام كه دين محمد از بهترين اديان است كه مردم به آن گرويده اند).

آرى اشعار و سروده هاى ابو طالب كاملا گواهى بر ايمان و اخلاص او مى دهد، خدمات ارزنده او در ده سال آخر عمر گواه محكمى بر ايمان فوق العاده او است ما از ميان قصائد طولانى وى قطعاتى را انتخاب نموده و براى روشن شدن مطلب ترجمه آنها را نيز مى نگاريم:

در قسمتى از اشعار معروف به «لامية» مى فرمايد:

أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ من كلّ طاعن علينا بسوء او يلوح بباطل

و من فاجر يغتابنا بمغيبة و من ملحق في الدّين ما لم نحاول

كذّبتم و بيت اللَّه نبزى محمّدا و لمّا نطاعن دونه و نناضل

و ننصره حتّى نضرّع دونه و نذهل عن ابنائنا و الحلائل

پناه مى برم به خالق مردم از گروهى كه به بدى بر ما طعن مى زنند و يا ما را نسبت به باطل مى دهند و از شر كسانى كه غيبت ما را مى كنند و از شر كسانى كه امورى را بدين نسبت مى دهند و حال آنكه دين شامل آنها نيست، به خالق كعبه دروغ گفتيد شما كه نسبت داديد به من تبرى از محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم و يا بر ضد او جنگى بر پا و شمشيرى كشيده باشم. قطعا از او يارى و دفاع مى كنم تا جان خود را نثار او كنم به طورى كه زن و فرزند خود را فراموش كرده باشم.

ص: 19

و ابيض يستسقى الغمام بوجهه ثمال اليتامى عصمة للأرامل

يلوذ به الهلاك من آل هاشم فهم عنده في نعمة و فواضل

روسفيدى كه مردم به بركت روى او طلب باران مى كنند، و او فريادرس يتيمان و پناه بيوه زنان است. او بى چاره گان بنى هاشم را پناه است و آنان را از هر گونه نعمت بى نياز مى نمايد.

لعمرى لقد كلّفت وجدا باحمد و احببته حبّ الحبيب المواصل

وجدت بنفسى دونه فحمّيته و دافعت عنه بالذّرىّ و الكواهل

فلا زال للدّنيا جمالا لاهلها و شيئا لمن عادى و زين المحافل

و ايّده ربّ العباد بنصره و اظهر دينا حقّه غير باطل «1».

(1) اين قصيده طولانى است ابن هشام در سيره ج 1، ص 286- 298 از آن 94 بيت ذكر كرده و گفته است آنچه از اين قصيده به نظر من صحيح است همان 94 بيت است.

ابن كثير در تاريخ خود ج 3، ص 53- 57 از آن 92 بيت ذكر نموده ولى «ابو هفان عبدى» در ديوان ابو طالب ص 3- 12 تمام قصيده را كه 111 بيت است، نقل كرده است.

به جانم قسم به قدرى به خاطر وجود احمد (محمد) در وجد و سرورم كه وجد و سرور را به زحمت انداخته ام زيرا او را به قدرى دوست مى دارم مانند دوستى كه دوست خود را بغل كرده باشد و جان خود را نثار او كنم و حمايت از او بنمايم و با تمام وجود دفاع از او كنم و خداوند او را پاينده بدارد كه زينت اهل دنياست و نقمت دشمنان و جمال هر گوى و محفل است و آفريدگار جهان او را با توقيعات خود تأييد و يارى نمود و ظاهر كرد دين حقى را كه باطل در آن راه نداشت.

ص: 20

از ديگر قصايد مهم آن حضرت كه دلالت بر ايمان او دارد قصيده ميمية او است از جمله ابيات آن قصيده اين چند بيت است:

يرجون منّا خطّة دون نيلها ضراب و طعن بالوشيج المقوّم

يرجون ان نسخى بقتل محمّد و لم تختصب سمر العوالى من الدّم

كذبتم و بيت اللَّه حتّى تفلّقوا جماجم تلقى بالحطيم و زمزم

و ظلم نبىّ جاء يدعوا الى الهدى و امر اتى من عند ذى العرش قيّم

اميدوارند كه ما بر ضد دين اسلام قيام نموده و شمشير بكشيم و محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم را بكشيم و دين را نسخ كنيم و خود را در ركاب او به خون آلوده نكنيم دروغ مى گوئيد به خداى كعبه ما از محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم دست بردار نيستيم تا حطيم و زمزم پر از قطعات اجساد كشتگان گردد ... و ظلم بر پيغمبرى كه برانگيخته شده به منظور هدايت و كتابى كه از طرف خالق عرش نازل گرديده، غلط است.

ليعلم خيار النّاس انّ محمّدا وزير لموسى المسيح ابن مريم

اتانا بهدى مثل ما اتيا به فكلّ بامر اللَّه يهدى و يعصم

اشخاص شريف و فهميده بدانند كه محمد بسان موسى و مسيح پيامبر است، همان نور آسمانى را كه آن دو نفر در اختيار داشتند، او نيز دارد و تمام پيامبران به فرمان خداوند، مردم را راهنمائى و از گناه باز مى دارند. تمنّيتم ان تقتلوه و انّما امانيّكم هذى كأحلام نائم

نبىّ اتاه الوحى من عند ربّه و من قال: لا يقرع بها سنّ نادم

ص: 21

سران قريش! تصور كرده اند، كه مى توانيد بر او دست بيابيد، در صورتى كه آرزوئى را كه در سر مى پرورانيد، كمتر از خوابهاى آشفته نيست! ... او پيامبر است وحى از ناحيه خدا بر او نازل مى گردد و كسى كه بگويد نه، انگشت پشيمانى به دندان خواهد گرفت.

الم تعلموا انّا وجدنا محمّدا رسولا كموسى خطّ في اوّل الكتب

و انّ عليه في العباد محبّة و لا حيف فيمن خصّه اللَّه بالحبّ

قريش آيا نمى دانيد كه ما او (محمد) را مانند موسى پيامبر مى دانيم و نام و نشان او در كتابهاى آسمانى قيد گرديده است و بندگان خدا محبت مخصوصى به وى دارند و نبايد در باره كسى كه خدا محبت او را در دلها به وديعت گذارده تأسف خورد. و در اشعارى خطاب به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم مى گويد: (1)

و اللَّه لن يصلوا اليك بجمعهم حتّى اوسد في التراب دفينا

فاصدع بامرك ما عليك غضاضة و ابشر بذاك و قر منك عيونا

و دعوتنى و علمت انّك ناصحى و لقد دعوت و كنت ثمّ امينا

و لقد علمت انّ دين محمّد من خير اديان البريّة دينا . اى برادرزاده ام، هرگز قريش به تو دست نخواهند يافت و تا آن روزى كه در زير خاك دفن شوم، دست از يارى تو بر نخواهم داشت به آنچه مأمورى آشكار كن از هيچ چيز مترس، و بشارت ده، و چشمانى را روشن ساز، مرا به آئين خود خواندى و مى دانم تو نصيحت كننده من هستى، و در دعوت خود امين و درستكارى، حقا كه دين «محمد» از بهترين دينهاست.

ص: 22

او تؤمنوا بكتاب منزل عجب على نبىّ كموسى او كذى النّون «1». با اين كه ايمان به قرآن سراپا شگفتى بياوريد كه بر پيامبرى مانند موسى و يونس نازل گرديده است.

لقد اكرم اللَّه النّبىّ محمّدا فاكرم خلق اللَّه في النّاس احمد

و شقّ له من اسمه ليجلّه فذو العرش محمود و هذا محمّد

خداوند محمد پيامبر را گرامى داشت، پس گرامى ترين بندگان خدا در ميان مردم «احمد» است براى اين كه او را با جلالت نمايد نام او را از نام خود مشتق ساخته پس صاحب عرش «محمود» است و اين «محمد» است.

و از همه صريحتر بر ايمان جناب ابو طالب بيت زير است كه مى فرمايد:

يا شاهد اللَّه علىّ فاشهد انّى على دين النّبىّ احمد

من ضلّ في الدّين فانّي مهتد .

اى شاهد خدا، شاد باش كه من بر دين پيغمبر خدا احمد (محمد) هستم، هر كس از آن خارج است، باشد من به وسيله او هدايت شدم.

هر يك از اين قطعات قسمت كوچكى از قصائد مفصل و سراپا ادب و نغز ابو طالب است كه ما به عنوان نمونه، برجسته ترين آنها را كه به طور صريح ايمان او را به دين برادرزاده اش مى رساند، انتخاب نموديم.

خلاصه سخن: هر يك از اين اشعار در اثبات ايمان و اخلاص گوينده آنها كافى است و اگر گوينده اين اشعار كسى بود خارج از محيط اغراض و تعصبات، همه بالاتفاق به ايمان و اسلام گوينده آن حكم مى كردند، ولى از آنجائى كه گوينده اين اشعار ابو طالب، پدر امير مؤمنان على (عليه السلام) است، دشمنى و كينه ورزى آنها با على (عليه السلام) سبب شده، فضائل و كمالات پدرش نيز مثل خودش به حساب نيايد و لذا دستگاه هاى تبليغاتى امويها و عباسيها همواره بر ضد آل ابى طالب فعاليت مى كرد.

ص: 23

و ديگر اين كه چون كفر و شرك پدران خلفاى ديگر منقصتى نسبت به آنها به حساب مى آمد براى اين كه تمام خلفا در يك صف قرار گيرند و هيچ كدام را از اين لحاظ مزيتى بر ديگرى نباشد، لذا عليرغم تمام اين سروده ها و گفتارها و كردارهاى صادقانه، گروهى به تكفير جناب ابو طالب برخاسته اند

ترجمه الطرائف ،ص:452 تاص:456

مدح حضرت ابوطالب عليه السلام

اين مرغ طبع مست من خواهد ز نو غوغا كند

در مدح سيد بطحا ابي الائمه الطاهرين حضرت ابوطالب عليه السلام

اين مرغ طبع مست من خواهد ز نو غوغا كند تا چند بيتي منقبت از سيد بطحا كند باب علي شير خدا هم بر امامان هدي از نسل او كوثر ظهور از شاخه طوبي كند فرمود پيغمبر چنين گر جمله خلق زمين از نسل او بودند شير از جملگي پروا كند اين جمله مولاي دين در وصف بابايش ببين فرمود اميرالمؤمنين تا دشمنش رسوا كند گردد اگر از مذنبين شافع به روز واپسين حق اين شفاعتنامه را بادست خود امضا كند در فضل او اين جمله بس از بهر هر ناكس و كس تقسيم خلد و نار را فرزند اين آقا كند سيمرغ خوش پرواز دين در غربت و آغاز دين در نصرت دين و نبي تنها علم برپا كند بعد از وفاتش چون نبي بي ناصر و ياور شده فرمان هجرت آمد و بايد كه او اجرا كند فرمود در وصفش امام از صد هزاران اين كلام كاين يك سخن تنها فقط هر كور را بينا كند ايمان او در يك طرف ايمان جمله آن طرف آيد به پايين كفه اش آن كفه را بالا كند در باغ اعلاي جنان داده خدا او را مكان هر كس خلاف اين بيان در قلب او جا واكند مكتوب فرموده رضا آن كاتب لوح قضا كارش به دوزخ مي كشد آنجا خودش مأوا كند هر كس يتيمي را شود كافل نبي فرموده او همچون دو انگشت از يدي با من به جنت جا كند كافل ابوطالب بود با شد نبي هم آن يتيم ابن حديد سنيان آن را چنين معنا كند «سائل» ندارد يك عمل دنبال او گرگ اجل خواهد به مدحش خويش را در بردگانش جا كند تو سيد بطحايي و ما «سائل» درگاه تو از پور مظلومت بخواه او يك نظر بر ما كند

ص: 24

ابوطالب كه عمران است نامش

ابوطالب كه عمران است نامش

بود واجب در اسلام احترامش

اگر سنجند ايمانش به ميزان

ز عالم كفّه او راست رجحان

در آن عصر و زمان مانند خورشيد

به قلبش بود تابان نور توحيد

در آن دنياي شرك و بت پرستي

كه هر كس بود گرم عيش و مستي

ز الطاف خداي حيّ سرمد

جهان روشن شد از نور محمّد

چو عبداللَّه روان شد سوي عُقبي

پس آن درّ يتيم آمد به دنيا

ابوطالب عموي آن پسر بود

بر او در مهرباني چون پدر بود

پيمبر جون يتيم آمد به دنيا

ابوطالب كفالت كرد او را

كفيل او چو شد آن مهربان عمّ

حمايت كرد از او تا آخرين دم

چه فرزندان نيكويي كه او داشت

كه هر يك پرچم دين را برافراشت

يكيشان حيدر كرّار بودي

يكي شان جعفر طيّار بودي

شد او را بهترين فرزند حيدر

كه باشد ساقي كوثر به محشر

ابوطالب پيمبر را سپر بود

كه در هر حال محفوظ از خطر بود

ولي چون او برفت از دار دنيا

روان شد سوي پيغمبر خطرها

ابوطالب همان دلسوز مبعث

به جنّت رفت قبل از روز مبعث

چو رفت آن والد طيّار و كرّار

ز فقدانش پيمبر شد عزادار

پيمبر در عزايش گريه ها كرد

ز سوز دل براي وي دعا كرد

ببين (نحوي) ابوطالب چه ها كرد

كه حق را با نبي از خود رضا كرد

اشعار از حجه الاسلام سيد مصطفي نحوي

نب_ود راه ت_و از دي_ن !ج__دا ابوطالب

نب_ود راه ت_و از دي_ن !ج__دا ابوطالب

ز قول حضرت صادق به شأن حضرت تو

ص: 25

روايتي است بس_ي جانف_زا !ابوطالب

كه گفت كفّ? ايمان توست سنگين تر

ز كف__? هم__? ماس__وا !اب__وطالب

خدا گواست كه اسلام ناب، خط تو بود

به پيشگاه رس__ول خ_دا !ابوطالب چو دشمنان علي بود بابشان كافر

زدند بر تو به كف_ر، افت_را، !ابوطالب

قسم به پاي? ايمان تو، به حضرت تو

روا نب_ود چني_ن ن_اروا !اب_وطالب

تويي تويي پدر نفْسِ مصطفي - حيدر-

س_لام ب_ر ت_و و بر مصطفا !ابوطالب

تمام عمر رس_ول خ_دا نديد از تو

!به جز محبت و مهر و وفا ابوطالب

به دشمني علي دشمنان دين كردند

!هماره بر تو و حيدر جفا ابوطالب

مزار توست دل و زائرت كبوترِ جان

!ح_ريم ت__و ح_رمِ كبري_ا اب_وطالب

به حق سزاست كه شيخ الصحابه ات خوانند

!كه بر صحابه تويي مقتدا ابوطالب

از ابت_داي نب_وّت تو با نبي بودي

!ج_دا نگشت_ي، ت_ا انته_ا ابوطالب

به روز حشر به يمن ولايت پسرت

!بوَد به دامن تو دست ما ابوطالب

تو دور ختم رسل گشتي و شدي سپرش

!به پيش فتن? بوجهل ها ابوطالب

خداپرستي تو همچو آفتاب عيان

به !چشم خلق بوَد ز ابتدا ابوطالب

عجب نه گر كه علي دوستان كنار علي

تو را !زنند به محشر صدا ابوطالب

چهارده صده بگذشته و هنوز هنوز

جلال و قدر تو !مخفي است يا ابوطالب

تو و خديج? كبري دو يار قرآنيد

خداست از تو و از او !رضا، ابوطالب

تو گويي آنكه رسول خدا به باغ بهشت

كند هنوز به روحت دعا !ابوطالب

تو را به جان عزيز دلت- علي- از ما

!مپوش چشم به روز جزا ابوطالب وفات تو به رسول خداست عام الحزن

!گرفت بر تو پيمبر عزا ابوطالب

ص: 26

قسم به دين نبي، مؤمنِ قريش تويي

؟!به ماتم تو نگريم چرا ابوطالب

سلام «ميثم» بر تربت مطهّرِ تو

!مراست از تو اميد دعا ابوطالب

!مداف_عِ ح_رمِ كبري__ا، اب_وطالب

!مداف_عِ ح_رمِ كبري__ا، اب_وطالب

ابوالائم__ه، !ابوالاولي_ا، اب__وطالب

سلام ختم رسل بر تو و به ايمانت

كه همچو كوه بوَد !پا به جا ابوطالب

عجب نه گر كه كند روز غربتِ اسلام

نب_ي ب_ه حض_رت ت_و !اتكا ابوطالب

چنانكه بين علي و نبي جدايي نيست

قلم به گرفتم كه تا كنم انشا

قلم به گرفتم كه تا كنم انشا به لطف ايزد منّان قصيده اي شيوا براي آنكه خدايم به من دهد توفيق نموده بلبل طبعم توكّلي پيدا زدم به دامن احمد كه خاتم عشق است به گفتن صلواتش توسّلي گيرا به نيّت عدد اسم ياورش يعني همان علي كه بود نام ناميش يكتا براي گفتن هر بيت كرده ام نيّت نمايمش صلوات و درود حق اهدا كسي كه مدح و ثنايش بود مرا مقصود وصيّ جدّ نبيّ است و سيّد بطحا به شام كفر،يگانه پرست و حق جويي كه بوده بنده ي درگاه رب ّ بي همتا همان كه مي رسد او را نسب به ابراهيم همان كه خوانده محمّد ز اوصيا او را به نام حضرت عمران،عموي پيغمبر به كنيه بوده ابوطالب آن شه والا كسي كه بهر بيان مقام ايمانش ز امتثال به اصحاب كهف شد ايما كسي كه جمله امامان نموده اند اجماع كه بوده پيرو دين و ولايت آنها كسي كه بهر پيمبر ز كودكي بوده ولي و قيّم و دلسوز و همدمي دانا هم او به فصل جواني براي پيغمبر نموده خواستگاري خديجه ي كبرا ز بعد بعثت پيغمبر خدا بوده نصير و ياور او در مصافِ با اعدا همان كه هديه به پيغمبر خدا داده امانتي ز سليمان و حضرت موسا همان كه اهل حجاز از دعاي بارانش به ديده ديده كه صحرا شاده همه دريا بزرگ مرتبه شاه حجاز ابوطالب كه تكيه زد به سرير صداقت و تقوا به شأن و منقبت آن جناب بس باشد همين كه بر علي عالي است او بابا دريغ و درد كه در اوج غربت احمد امير مكه غريبانه رفت از اين دنيا نمود غسل و كفن پيكر پدر حيدر شرار غم به دلش زين فراق شد بر پا به سوگ رفتن او چون نشست پيغمبر بريخت اشك دمادم ز ديده سيل آسا ز سوي حق به رسولش بگفت جبرائيل دگر ز مكه برون شو كه گشته اي تنها بخواند روضه به تشييع پيكرش احمد نمود وصف جمالش به جنت المأوا به اهل مكه رسول خدا چنين فرمود كه دارد او ز من اذن شفاعت عقبا گرفته بعد وفات از براي او نائب علي كه حج ز برايش بياورد بر جا به روز حش ندارد غمي دگر(راضي) اگر شفاعتِ او را كند شهِ بطحا محمد حسن زاده (راضي)

ص: 27

شده طوطىّ طبع من ثناخوان ابوطالب

شده طوطىّ طبع من ثناخوان ابوطالب تمام هستيم بادا به قربان ابوطالب كه جز معصوم بايد دم زند از حقّ عرفانش؟ نه هر كس آشنا باشد به عرفان ابوطالب نظير ليلة القدرى كه ناپيدا بود قدرش عيان بر خلق نبود قدر پنهان ابوطالب به ايثار و خلوص و عشق و عرفان و جوانمردى گواهى مىدهد اشعار ديوان ابوطالب بود لعن خدا بر هر كه او را مشركش خواند كه غرق نور حق باشد دل و جان ابوطالب چه توفيقى از اين بهتر كه باباى على باشد؟ بنازم من به اين توفيق شايان ابوطالب به ميلاد على لوحى براى تسميت آمد خدا بگذاشت آن را روى دامان ابوطالب مپرس از من كه جانان ابوطالب كه مي باشد؟ بود شخص رسول اللَّه جانان ابوطالب از آن روز الستى كه براى يارى احمد تعهّد داد، ثابت ماند پيمان ابوطالب سبب شد تا نبى آيين خود را منتشر سازد تلاش بى امان، سعى فراوان ابوطالب چنين فرمود پيغمبر، كه از ايمان خلق اللَّه وزينتر هست اندر كفه، ايمان ابوطالب يقيناً »ملتجى« با ذكر اين اشعار ناقابل نگردد نا اميد از لطف و احسان ابوطالب

قلم قاصر به انشاي سجاياي ابوطالب

قلم قاصر به انشاي سجاياي ابوطالب خرد درمانه و حيران و شيداي ابوطالب علي را باب خوش منظر گرامي عم پيغمبر خدايي چهره اي بنگر به سيماي ابوطالب سخن سنج و قَدَر قدرت عرب را مايه عزت برازد اين چنين خلعت به بالاي ابوطالب عرب را مرد ميدانها عجم را فخر ايوانها درون قلب انسانها بود جاي ابوطالب گل توحييد بوييده، ره حق بس كه پوييده ملك همواره بوسيده، كف پاي ابوطالب حرم را خادم و مَحرم،نبي را ياور و همدم به جز حق نشنوي يكدم،تو از ناي ابوطالب كليد كعبه در دستش صفا و مروه سرمستش خدا داده همه هستش به ابناي ابوطالب منم مداح او (قادر) ز لطفش حامد و شاكر كند شرمنده ام آخر عطاياي ابوطالب يقين دارم كه در محشر ز دست شاه دين حيدر بنوشم باده ي كوثر ز ميناي ابوطالب قاسم قادري

ص: 28

شعر ابن ابي الحديد در منقبت حضرت ابوطالب عليه السلام

ابن ابي الحديد معتزلى از علماي عامه در فضل و منقبت حضرت ابوطالب اينگونه اعتراف به مقام ايشان مينمايد:

وَ لوْ لا أَبُوطالِبٍ وَ ابْنُهُ

لَما مُثِّلَ الدّينُ شَخْصاً فَقاما

فَذاكَ بِمَكَّةَ آوى وَ حامى

وَ هذا بِيَثْرِبَ جَسَّ الْحَماما

يعنى اگر حضرت ابوطالب عليه السلام و فرزندش اميرالمؤمنين عليه السلام نبودند هيچ اثرى از اسلام نمى ماند. ابوطالب عليه السلام در مكه پيامبر را پناه داد و حمايت كرد و فرزندش على بن ابيطالب عليه السلام نيز در مدينه در ركاب او جنگيد و او را يارى نمود.

وفات

روايت شده است كه چون ابوطالب وفات يافت، به پيغمبر وحى شد «از مكه خارج شو كه ياورت از دنيا رفت»! اين مرد پدر على (عليه السلام) است.»

حضرت ابوطالب در 26ماه رجب المرجب وبه قولي سه روز پس از وفات حضرت خديجه در سال دهم بعد از بعثت از دنيا رفتند كه بر اپر زيادي حزن پيامبر در آن سال آنرا عام الحزن ناميدند.

هنگامي كه جنازه ابوطالب را مي بردند تا در حجون دفن كنند( حجون دامنه كوهي درمكه است و به قبرستان «جنة المعالا» معروف مي باشد. امروز اين نقطه دركنار خيابان و پلي است كه به نام ابوطالب معروف است. خديجه و عبدمناف جد دوم ابوطالب و قاسم اولين پسر پيغمبر كه در كودكي وفات يافت همگي در آنجا آرميده اند.) پيغمبر با پاي برهنه در حالي كه به سختي مي گريست دنبال جنازه او راه مي رفت و مي گفت: چه عموي خوبي براي من بودي، بعد از تو كجا بروم؟! مورخ مشهور ابن هشام مي نويسد: هنگامي كه حضرت ابوطالب از دنيا بار سفر را بستند قريش بيش از پيش به آزار حضرت پرداختند، تا جائي كه مردي از سفيهان قريش با پيغمبر درگير شد و خاك به سر حضرت پاشيد. وقتي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم با آن وضع وارد خانه اش شد، يكي از دخترانش (بي بي فاطمه زهرا سلام الله عليها ) برخاست و در حالي كه خاك از سر و لباس پدر فرو مي ريخت مي گريست، و پيغمبر به دخترش مي گفت: دختركم! گريه مكن كه خدا پشتيبان پدر توست، و مي فرمود،: قريش نتوانستند مرتكب كاري شوند كه مرا بيازارد تا اينكه حضرت ابوطالب از دنيا رفتند.( سيره ابن هشام جلد 2 ص 282)

ص: 29

-يعقوبي مي نويسد:حضرت ابوطالب عليه السلام سه روز بعد از ام المومنين حضرت خديجه دار فاني را وداع گفتند ، و در آن هنگام هشتاد و شش سال داشتند، و گفته اند كه نود ساله بود. چون به پيغمبرصلي الله عليه و اله خبر دادند كه حضرت ابوطالب وفات يافته است، سخت دلتنگ شد و به شدت منقلب گرديد. سپس برخاست و به خانه حضرت ابوطالب آمد و چهار بار دست به سمت راست پيشاني و سه بار به سمت چپ پيشاني او كشيد، آن گاه گفت: اي عمو! خردسالي را پرورش دادي، و يتيمي را پرستاري نمودي، و چون او (منظور خود پيغمبر است) بزرگ شد، ياريش كردي. خدا از جانب من به تو پاداش دهد. سپس به دنبال جنازه اش به راه افتاد، در حالي كه مي گفت: پيوند خويش را به خوبي رعايت نمودي و پاداش نيكي گرفتي. و فرمود: «در اين روزها براي اين امت دو مصيبت رخ داد كه نمي دانم براي كدام يك بيشتر منقلب هستم » منظور حضرت، مصيبت شهادت ام المومنين حضرت خديجه سلام الله عليها و حضرت ابوطالب عليه السلام بود خدايا به حق روز يتيمي مولاي مظلوممان آقا اميرالمومنين عليه السلام ، ما شيعيان حيدر كرار عليه السلام را از يتيمي خلاص كن و الساعه فرج آقا و سرورمان _ حضرت حجّت بن الحسن العسكري عليه السلام _ را برسان .

كتابنامه حضرت ابوطالب عليه السلام

اشاره

ابوطالب عليه السلام در آيينه كتاب

امروزه اهميت فهرست نويسى و كتابنامه نگارى بر احدى پوشيده نيست چرا كه كتابنامه كليد دستيابى به ميراث گرانبهاى گذشتگان است.(50)

اين فهرست حاصل بيش از ده سال تحقيق و بررسى پيرامون مظلوم تاريخ حضرت ابوطالب عليه السلام مىباشد كه اينك در اختيار دانش پژوهان، مؤلفين، نويسندگان، شعرا و ناشرين محترم قرار مىگيرد و به زودى همراه با توضيحات كامل، تصاوير كتب، شرح حال پديدآورندگان، محل چاپ يا وجود نسخ خطى آن، تحت عنوان »كتابنامه حضرت ابوطالب عليه السلام« به زيور طبع آراسته خواهد گرديد.

ص: 30

اميد است همانگونه كه چاپ و نشر »كتابنامه حضرت مهدى عليه السلام« توسط استاد على اكبر مهدى پور با معرفى بيش از 2000 عنوان كتاب پيرامون امام زمان عليه السلام موجب شد در عرض كمتر از 10 سال مؤلفين، شعراء، نويسندگان، و ناشرين محترم چه در ايران و چه در ساير نقاط جهان دست به كار شده و كتب زيادى را درباره آن ولى دوران پديد آورند، گرد و غبار غربت از اين گنجينهى پر بها و ارزشمند نيز زدوده شده و بدين وسيله شيفتگان و ارادتمندان به اهل بيتعليهم السلام با اين حامى بزرگ رسالت آشنا گردند.

ارائه اين كتابنامه مىتواند گام مؤثرى در احياء ياد و نام آن بزرگوار در عرصه تحقيق و تأليف كتب ارزشمند باشد.

نشر كتب و آثار قديمى پيرامون حضرت ابوطالب عليه السلام، شرح و ترجمه اشعار، تحليل و بررسى پيرامون ايمان آن حضرت، شرح احوالات فرزندان ايشان، معرفى و شرح و ترجمه رواياتى كه حضرت ابوطالب عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآلهروايت كرده و... از مواردى هستند كه جاى دارد در مورد آن فعاليت شود. و اينك اين شما و اين عناوين برخى از كتبى كه مستقلاً در مورد حضرت ابوطالبعليه السلام نوشته شده است:

1 - ابوطالب عليه السلام آموزگار پاسدارى / محمّد محمدى اشتهاردى

2 - ابوطالب عليه السلام / باقر قربانى زرّين / فارسى

3 - ابوطالب عليه السلامتجلّى ايمان /سيد مجيد پورطباطبايى فارسى

4 - ابوطالب عليه السلام چهره درخشان قريش/ احمد بن زينى دحلان

5 - ابوطالب عليه السلام حامى الرسولصلى الله عليه وآله / نجم الدين عسكرى

6 - ابوطالب عليه السلامعمّ الرسولصلى الله عليه وآله / محامى محمّد كامل حسن

ص: 31

7 - ابوطالبعليه السلام عملاق الإسلام الخالد / محمّد على اسبر / عربى

8 - ابوطالبعليه السلام كافل النبىصلى الله عليه وآله و ناصره / استاد احمد خيرى باشا.

9 - ابوطالب عليه السلامكفيل الرسول / سعيد عسيلى / عربى

10 - ابوطالب عليه السلام / محمّد رضا طبسى

11 - ابوطالب عليه السلاممظلوم تاريخ / علامه امينى / فارسى

12 - ابوطالب مؤمن قريش / عبداللَّه بن شيخ على خنيزى قطيفى

13 - ابوطالب عليه السلامناصر الرسول / كمال السيد / ترجمه اردو: نثار احمد زين پورى

14 - ابوطالب عليه السلامناصر الرسول / كمال السيد / عربى

15 - ابوطالب عليه السلام و بنوه / محمّد على آل سيّد عليخان

16 - ابوطالب عليه السلام يگانه مدافع اسلام، مؤمن قريش / مترجم: محمّدى اشتهاردى

17 - اتحاف الطالب بنجاة ابى طالبعليه السلام / محمّد بن عبد السلام جنّون

18 - اسنى المطالب فى نجاة ابى طالبعليه السلام / احمد زينى دحلان / تحقيق صالح الوردانى

19 - البيان عن خيرة الرحمن فى ايمان ابىطالب عليه السلامو آباء النبىعليهم السلام

20 - الحجة على الذاهب الى تكفير ابى طالب عليه السلام / فخار بن معدّ موسوى

21 - الدرّة الغرّاء فى شعر شيخ البطحاء / باقر قربانى زرّين

22 - الرغائب فى ايمان ابى طالب عليه السلام / علاّمه سيّد مهدى غريفى بحرانى

23 - الروض النزيه فى الاحاديث الّتى رواه ابوطالبعليه السلام عن ابن اخيهصلى الله عليه وآله / شمس الدين محمّد بن على بن احمد بن طولون صالحى دمشقى

24 - القصيدة الغرّاء فى ايمان ابى طالبعليه السلام شيخ البطحاء / سيد احمد خيرى حنفى مصرى

ص: 32

25 - القول الواجب فى ايمان ابى طالب عليه السلام/ محمّد على على فصيح هندى

26 - الياقوتة الحمراء فى ايمان سيّد البطحاء / طالب حسينى آل على خان مدنى

27 - إيمان ابى طالب / ابوالحسين احمد بن محمّد الكندي الجرجانى

28 - ايمان ابىطالب عليه السلام / شيخ مفيد

29 - إيمان ابىطالب عليه السلام / ابوعلى كوفى، احمد بن محمّد بن عمار

30 - ايمان ابىطالبعليه السلام / ابومحمّد سهل بن احمد بن عبداللَّه بن سهل ديباجى

31 - ايمان ابىطالب عليه السلام / ابونعيم عليّ بن حمزه بصرى تميمى لغوى

32 - إيمان ابى طالب عليه السلام / احمد بن قاسم

33 - ايمان ابىطالب عليه السلام / سيد جمال الدين احمد بن طاوس حسنى حلّى

34 - ايمان ابىطالب عليه السلام و احواله و اشعاره / ميرزا محسن قرّه داغى.

35 - بُغيَة الطالب فى ايمان إسلام ابىطالبعليه السلام / سيد محمّد عباس موسوى لكهنوى

36 - بُغيَة الطالب فى بيان احوال ابى طالب و اثبات ايمانه و حسن عقيدته / سيد محمّد حيدر بن نور الدين على موسوى حسينى عاملى

37 - بُغيَة الطالب فى نسب آل ابى طالبعليه السلام / قاسم بن احمد واسطى رفاعى شافعى

38 - بُغيَة الطالب لإيمان ابى طالب / محمّد بن عبد الرسول برزنجى شافعى

39 - بُغيَة الطالب لإيمان ابى طالب و حسن خاتمته / جلال الدين سيوطى

40 - بلوغ المآرب فى نجاة آبائه صلى الله عليه وآله و عمّه ابى طالبعليه السلام / سليمان ازهرى لاذقى

41 - ترجمه اسنى المطالب فى نجاة ابىطالبعليه السلام / سيد مقبول احمد / اردو

ص: 33

42 - جزوه بيست و ششم رجب / حاج شيخ محمد حسن مولوى قندهارى

43 - حضرت ابوطالبعليه السلام تنديس ايمان / اشرف آشورى / ماهنامه كوثر شماره 20

44 - حضرت ابوطالبعليه السلام شخصيّت بزرگ عالم اسلام/ ؟ / پاسدار اسلام 62/3/ 21

45 - حضرت ابوطالبعليه السلام مظلوم تاريخ/ ابوحيدر

46 - حياة ابى طالب عليه السلام / شيخ خالد انصارى

47 - خورشيد حجاز مدايح و مناقب حضرت ابوطالب عليه السلام / ابوحيدر

48 - در بلنداى قامت ايمان / سيد مجيد پورطباطبايى

49 - دوحة الشرف فى نسب آل ابى طالبعليه السلام / حسن بن على قطان مروزى

50 - ديوان شيخ الأباطح ابوطالبعليه السلام / ابوهفّان عبداللَّه بن احمد مهزمى

51 - رمضان در تاريخ )قسمت حضرت ابوطالب( / آية اللَّه العظمى صافى گلپايگانى

52 - زندگى پر افتخار حضرت ابوطالبعليه السلام / محمّد محمدى اشتهاردى

53 - زهرة الادباء فى شرح لاميّة شيخ البطحاء / شيخ جعفر النقدى

54 - ساقى تشنگان خدا نگاهبان رسول خدا صلى الله عليه وآله / سيد احمد روضاتى اصفهانى

55 - سخنى چند پيرامون حضرت ابوطالب / ابوحيدر

56 - سيد البطحاء / محمود بغدادى

57 - سيّد قريش / معروف ارناووت

58 - شيخ الأبطح ابوطالبعليه السلام / سيد محمّد على آل شرف الدين العاملى الموسوى

59 - شيخ الأبطح او ابوطالبعليه السلام / سيد محمّد على آل شرف الدين موسوى عاملى

60 - شيخ بنىهاشم ابوطالب عمّ النبى / عبدالعزيز سيّد الأهل

61 - طلبة الطالب فى شرح لاميّة ابى طالب / على فهمى مصرى شافعى

62 - عقيدة ابى طالبعليه السلام / سيّد طالب حسينى رفاعى

ص: 34

63 - عمدة الطالب / سيد جمال الدين احمد بن على الحسينى

64 - غاية المطالب فى ايمان ابى طالب / على كبير بن على جعفر حسينى هندى

65 - غاية المطالب فى شرح ديوان ابىطالبعليه السلام / محمّد خليل خطيب مصرى

66 - فصاحة ابى طالب / ابومحمّد حسن بن على الأطروش

67 - فضل ابىطالب و عبدالمطلب و عبداللَّه ابىالنبى صلى الله عليه وآله / سعد بن عبداللَّه اشعرى قمى

68 - فقدان همسر و كفيل / سيد مجيد پورطباطبايى

69 - فيض الواهب فى نجاة ابىطالبعليه السلام / شيخ احمد فيضى

70 - محبوب الرغائب فى ترجمة اسنى المطالب / محمّد نجم الدين مروزى

71 - مقصد الطالب فى ايمان آباء النبى و عمّه ابوطالبعليه السلام / ميرزا محمّد حسين گرگانى

72 - منى الطالب فى ايمان ابى طالبعليه السلام /محمّد بن احمد خزاعى نيشابورى

73 - منيّة الراغب فى إيمان ابى طالب عليه السلام / علامه محمّد رضا طبسى نجفى

74 - منيّة الطالب فى إيمان ابى طالبعليه السلام / سيد حسين طباطبايى يزدى

75 - منيّة الطالب فى حياة ابىطالبعليه السلام / سيد حسن قپانچى حسينى نجفى

76 - منيّة الطالب فى مستدرك ديوان سيّد الأبطح ابى طالبعليه السلام / محمّد باقر محمودى

77 - مواهب الواهب فى فضائل ابى طالبعليه السلام / محمّد جعفر نقدى

78 - Abu-talib the sapporter of the Prophet / KAMAL AL-SAYYID / Ansaryian publications / QUM 1379-2000

79 -STUDU ON THE LIFE OF ABU TALIB / MAKTABA TUS SAQALAIN / QUM IRAN /

ماخذ:وبلاگ حضرت ابوطالب عليه السلام

...................................................

فت خاموش! خدا دهانت را بشكند سوگند به آنكس كه محمد را به راستى به پيامبرى فرستاد كه اگر پدرم درباره همه گنهكارانى كه روى زمين اند به شفاعت برخيزد خدا شفاعت او را مى پذيرد. پدر من در آتش كيفر ببيند؟ با آنكه پسرش بخش كننده بهشت و دوزخ است سوگند به آنكه محمد را براستى فرستاد كه در روز قيامت نور پدرم ابوطالب روشنى هاى همه آفريدگان را خاموش مى كند مگر 5 نور را: نور محمد و نور فاطمه و نور حسن و حسين و نور فرزندان او از امامان را همان نور او از نور ما است كه خدا آن را 2000 سال پيش از خلقت آدم آفريده است.

ص: 35

المناقب المائة از شيخ ابو الحسن ابن شاذان كنز الفوائد از كراجكى ص 80

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 14، ص: 348

مقام حضرت ابوطالب عليه السلام از ديدگاه مخالفين

گفتار ابن ابى الحديد

گفتار ابن ابى الحديد راجع به ابوطالب و همسرش فاطمه دختر اسد ابن ابى الحديد در بيان اوصاف حضرت على (عليه السلام) و معرفى آن حضرت از جمله مى نويسد: «نمى دانم درباره مردى كه پدرش ابوطالب بزرگ سرزمين مكه و حومه آن و سرور قريش و رئيس شهربود چه بگويم؟ تا آنجا كه راجع به او گفته اند: كمتر اتفاق افتاده است كه آدم تهى دستى، سرورى پيدا كند. ابوطالب تنگدست بود، و ثروتى نداشت، ولى قريش او را بزرگ خود مى دانستند و به وى «شيخ» مى گفتند. _

در روايت «عفيف كندى»

در روايت «عفيف كندى» است كه گفت: در آغاز نزول وحى بر پيغمبر، روزى ديدم آن حضرت نماز مى گزارد و پسربچه اى (على عليه السلام) و زنى هم به وى اقتدا كرده اند. عفيف گفت: ازعباس عموى پيغمبر پرسيدم اينها كيستند؟ عباس گفت: اين برادرزاده من است و مدعى است كه پيغمبر و فرستاده خدا مى باشد، ولى جز اين پسر بچه كه او نيز برادرزاده من است كسى از وى پيروى نمى كند. اين زن هم (خديجه) همسر او است. عفيف پرسيد: شما چه عقيده داريد: عباس گفت: ما صبر مى كنيم ببينيم «شيخ» يعنى ابوطالب چه مى كند! سپس ابن ابى الحديد مى گويد: ابوطالب بود كه در ايام خردسالى پيغمبر كفالت و سرپرستى آن حضرت را به عهده گرفت و پس از آن كه پيغمبر از جانب خداوند مبعوث گرديد به دفاع و حمايت از وى برخاست و شر مشركين را از او دور ساخت، و در اين راه دچار ناراحتى عظيم و مصيبتى كمرشكن گرديد، ولى با اين وصف او در يارى و پيشرفت دين اسلام استقامت ورزيد.

ص: 36

ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه»

ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه» نيز درباره شخصيت ابوطالب سخن مى گويد، و اشعارى درمدح ابوطالب گفته است كه از جمله دو بيت است: اگر ابوطالب و فرزند او (على) نبود، قامت دين اسلام استوار نمى گشت. او خود در مكه به پيغمبر پناه داد و از وى حمايت نمود، و فرزندش (على) در مدينه به دفاع از پيغمبر خود را به كام مرگ فرو برد.( شرح نهج البلاغه - جلد 14 ص 84 و لو لا ابوطالب و ابنه لما مثل الدين شخصا و قاما فذال بمكة آوى و حاما و هذا به يثرب جس الحماما) «ابن ابى الحديد در مقدمه شرح نهج البلاغه را جع به فاطمه همسر ابوطالب مى نويسد: وقتى او در مدينه وفات يافت پيغمبر پيراهن خود را داد تا كفن او كنند و او را مادر خطاب مى كرد، سپس در قرستان بقيع پيش از دفن وى، به درون قبر او رفت و لحظه اى آرميد و سفارش فاطمه دختر اسد را به خاك قبر كرد آن گاه بيرون آمد و گفت حالا جنازه را دفن كنيد!! اين زن مادر على عليه السلام است كه در خردسالى از پيغمبر اسلام پرستارى نموده بود. ابن ابى الحديد در آخر مى گويد: اين احترامى كه پيغمبر براى فاطمه مادر على عليه السلام معمول داشت، نصيب هيچ كس نشد.»

ابن وحشى

-امام احمد بن حسين موصلى حنفى مشهور به ابن وحشى در شرح خود بر كتاب موسوم به شهاب الاخبار- به خامه علامه محمد بن سلامة قضاعى متوفى 454- مى نويسد: براستى دشمنى با ابوطالب كفر است و به همين گونه از ميان امامان مالكيان هم علامه على اجهورى در فتاوى خود آشكارا بر اين قول رفته

ص: 37

تلمسانى

تلمسانى در حاشيه خود بر شفاء كه چون ياد از ابوطالب مى كند مى نويسد: سزاوار نيست كه او را جز بعنوان پشتيبان پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) ياد كنند زيرا وى را با گفتار و كردار خود يارى و پشتيبانى كرده. پس هر كس او را به گونه اى ناخوش ياد كند پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) را آزرده و آزار دهنده پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) كافر است و كافر را بايد كشت و ابو طاهر گفته: هر كه ابوطالب را دشمن دارد كافر است.

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 14، ص: 339

معرفي اجمالي

نام لقب كنيه

مولا امير المومنين عليه السلام :...سوگند به آنكس كه محمد را به راستى به پيامبرى فرستاد كه اگر پدرم درباره همه گنهكارانى كه روى زمين اند به شفاعت برخيزد خدا شفاعت او را مى پذيرد.

....سوگند به آنكه محمد را براستى فرستاد كه در روز قيامت نور پدرم ابوطالب روشنى هاى همه آفريدگان را خاموش مى كند مگر 5 نور را: نور محمد و نور فاطمه و نور حسن و حسين و نور فرزندان او از امامان را همان نور او از نور ما است

نام ابو طالب عليه السلام

حضرت ابو طالب با كنيه، معروف و نام نامي اش «عبد مناف» بود. نقل ديگر، «عمران» است كه صاحب كتاب عمده، آن را تضعيف كرده است.

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 14، ص: 347

نسب حضرت

پدر حضرت ابوطالب حضرت عبدالمطلب (عليه السلام) جد امجد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم كه از نسل حضرت ابراهيم خليل الله عليه السلام،واز جهت مادرشان،حضرت عبداللّه پدر رسول خدا وحضرت ابوطالب (عليهماالسلام)از يك مادر بودند و باقي اولاد عبدالمطلب از مادران متفرّق بودند.

ص: 38

حضرت ابوطالب عليه السلام 35 سال قبل از عام الفيل سال ولادت با سعادت پيامبر بزرگوار اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در امّ القراى عالم اسلام يعنى شهر مكّه متولد گرديد. يعني حضرت ابوطالب عليه السلام هنگام ولادت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله 35 سال داشت و هنگامي كه كفالت پيامبر در 8 سالگي به آن حضرت سپرده شد 43 سال از عمر شريفش گذشته بود و با توجه به اينكه رحلت آن بزرگوار در 53 سالگي پيامبر بوده سن شريف آن حضرت در هنگام وفات 88 سال بوده .

توسل به حضرت ابوطالب عليه السلام

شريف ابن معد در كتاب الحجة ص 22 از طريق ابو جعفر صدوق آورده كه داود رقى گفت بر امام صادق (عليه السلام) در آمدم و مردى به من بدهكار

بود و من از قصد وى مى ترسيدم(جرات مطالبه ازاونداشتم) و اين را براى حضرت به درد دل باز گفتم او گفت چون به مكه گذشتى يك طواف از جانب عبد المطلب بكن و به نيابت او دو ركعت نماز بگزار و به نيابت ابوطالب هم طوافى بكن و دو ركعت نماز بگزار و به نيابت از

ص: 39

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109