حضرت زينب ( سلام الله عليها ) نائبة الامام

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)

عنوان و نام پديدآور:غدير در سيره عملي امام جواد عليه السلام/واحد تحقيقات مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)/محمدرضا شريفي

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: حضرت زينب ( سلام الله عليها ) - غدير

ص: 1

غدير در سيره حضرت زينب ( سلام الله عليها )

اشاره

غدير ظرفي است كه اهميت آن به مظروف آن مي باشد و آن ولايت است و بزرگان در طول تاريخ نسبت به ولايت و صاحبان ولايت اهميت ويژه اي داده اند و در راه دفاع از آن تا پاي جان و فدا نمودن فرزندان و زندگي خود تلاش نموده اند .

حضرت زينب (سلام الله عليها) بارزاين شخصيت هاي منحصر بفرد است كه از محضر پدر بزرگوارشان اميرالمومنين علي عليه السلام صاحب غدير بهره مند بردند و سپس مدافع امام زمانشان حسن بن علي عليه السلام و بعد مدافع و فدائي امام زمانشان حسين بن علي عليه السلام شدند و در نهايت در محضر امام زمانشان حضرت زين العابدين عليه السلام دفاع او از سيد الشهدا در صحنه كربلا و حفظ جان ايشان در چندين جايگاه و حفظ جان زين العابدين عليه السلام و خطبه ء آتشين او در كوفه و شام همراه با بيداري مردم كوفه و شام و ... همگي در مسير دفاع از ولايت بود

هر تحمل مصائب در اين راه و صبر در جهت دفاع از معارف غدير.

شهادت

ماجراي كربلا پايان پذيرفته ، ولي غمهاي حضرت زينب (سلام الله عليها) فراموش شدني نيست . هر لحظه او كربلا و عاشورا و اسارت و درد رنج است . هر لحظه ، مدينه يادآور حديث كساء اهل بيت (عليهم السلام )و دوران هجرت حضرت زينب و امام حسين (عليهما السلام) ، از سخت ترين دوران عمر اوست .

در مدينه قحطي سختي رخ داده است . عبدالله بن جعفر كه بحر جود و كرم است و عادت بر بذل و عطا دارد ، به دليل اينكه دستش از سرمايه دنيا تهيه گشته راهي شام مي گردد و به كار زراعت مشغول مي شود؛ ولي حضرت زينب (سلام الله عليها)، هر روز او گريه و داغ دل است . مدتي مي گذرد كه زينب گرفتار تب وصل خانواده اش مي گردد و هر لحظه مريضي او شدت پيدا مي كند ، تا اينكه نيمه ظهر به همسر خويش عبدالله مي گويد : ((بستر مرا در حياط به زير آفتاب قرار بده . ))

عبدالله مي فرمايد : ((او را در حياط جاي دادم كه متوجه شدم چيزي را روي سينه خويش نهاده و مدام زير لب حرفي مي زند . به او نزديك شدم ديدم پيراهني را كه يادگار از كربلاست ؛ يعني پيراهن حسين را ، كه خونين و پاره پاره است ، بر روي سينه نهاده و مدام مي گويد : ((حسين ، حسين ، حسين ! . . . ))

لحظاتي بعد او وارد بر حريم اهل بيت النبوه گشت و كارنامه عمرش به به خير و سعادت ختم گرديد .

حضرت زينب سلام الله عليها، شير زن دشت كربلا سرانجام پس از عمري دفاع از طريق حقه ولايت و امامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى كه به همراه همسر گراميشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، به شهادت رسيدند و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گرديد.

مزار ملكوتى آن حضرت (دمشق/سوريه)، اينك زيارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مى باشد. در بحرالمصايب گويد:حضرت زينب (سلام الله عليها)بعد از واقعه كربلا و رنج و شام و محنت ايام ، چندان بگريست كه قدش خميده و گيسوانش سفيد گرديد؛ دايم الحزن بزيست تا رخت به ديگر سراي كشيد .

ص: 2

200داستان از فضايل ، مصايب و كرامات حضرت زينب (سلام الله عليها).

ميلاد ونامگذاري آسماني

بسم الله الرحمن الرحيم

حضرت زينب (سلام الله عليها)

معرّفى اجمالى

حضرت زينب (سلام الله عليها) روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم يا ششم هجرى ديده به جهان گشود.

پدرش حضرت امير المؤمنين علي (عليه السلام)

مادرش حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) مى باشد.

پس از تولّد، حضرت فاطمه (سلام الله عليها)دخترش را نزد امير المؤمنين على (عليه السلام) بردند و از ايشان خواستند كه نامى براى وى انتخاب نمايد،

امير المؤمنين علي (عليه السلام) فرمود: از پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم)پيشى نمى گيرم در آن هنگام پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در مسافرت بودند.

پس از بازگشت، امير المؤمنين على (عليه السلام) به محضرشان شرفياب شد و از ايشان در خواست كرد كه براى دخترش نامى انتخاب بكند.

رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)فرمودند: من هم از پروردگارم پيشى نمى گيرم.

در اين هنگام جبرئيل نازل شد و درود پروردگار را ابلاغ فرمود و گفت: نام اين دختر را «زينب» انتخاب كن. زيرا خداوند چنين فرموده است.

سپس از مصائبى كه بر اين كودك وارد مى شود خبر داد؛

پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم)در حالى كه سخت مى گريستند

فرمود: هر كس بر او بگريد مانند كسى است كه بر حسين (عليه السلام) گريسته.

اسيران و جانبازان كربلا، ص: 90

نام والقاب

حضرت زينب (سلام الله عليها)لقب هاى فراوانى دارد كه عبارت اند از: صدّيقه صغرى، عقيله بنى هاشم، عقيلة الطّالبيّين، موثّقه، عارفه، عالمه غير معلّمه، فاضله، كامله، عابده آل ابى طالب.

ص: 3

القاب ديگري كه براي حضرت ذكر كرده اند:

عالمه غير معلمه : داناي نياموخته

فهمه غير مفهمه : فهميده بي آموزگار

كعبه الرزايا : قبله رنجها .

نائبه الزهراء : جانشين و نماينده حضرت زهرا (سلام الله عليها)

نايبه الامام : جانشين و نماينده امام حسين (عليه السلام)

مليكه الدنيا : ملكه جان ، شه بانوي گيتي .

عقيله النساء : خردمند بانوان .

عديله الخامس من اهل الكساء : همتاي پنجمين نفر از اهل كساء .

شريكه الشهيد : انباز شهيد .

كفيله السجاد : سرپرست حضرت سجاد(عليه السلام).

ناموس رواق العظمه : ناموس حريم عظمت و كبريايي .

سيه العقايل : بانوي بانوان خردمند .

سر ابيها : راز پدرش اميرالمومنين علي (عليه السلام)

سلاله الولايه : فشرده و خلاصه و چكيده ولايت .

وليده الفصاحه : زاده شيوا سخني .

شقيقه الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (عليه السلام) .

عقيلي خدر الرساله : خردمند پرده نشينان رسالت .

رضيعه ثدي الولايه : كسي كه از پستان ولايت شير خورده .

بليغه : سخنور رسا .

فصيحه : سخنور گويا .

صديقه الصغري : راستگوي كوچك (در مقابل صديقه كبري ) .

الموثقه : بانوي مورد اطمينان .

عقيله الطالبين : بانوي خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (عليه السلام) و (در بين طالبيان ) .

الفاضله : بانوي با فضيلت .

الكامله : بانوي تام و كامل .

عابده آل علي : پارساي خاندان علي

عقليه الوحي : بانوي خردمند وحي

شمسه قلاده الجلاله : خورشيد منظومه بزرگواري و شكوه .

نجمه سماء النباله : ستاره آسمان شرف و كرامت .

ص: 4

المعصومه الصغري : پاك و مطهره كوچك .

قرينه النوايب : همدم و همراه ناگواري ها .

محبوبه المصطفي : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) .

قره عين المرتضي : نور چشم حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) .

صابره محتسبه : پايداري كننده به حساب خداوند براي خداوند .

عقيله النبوه : بانوي خردمند پيامبري .

ربه خدر القدس : پرونده پرده نشينان پاكي و تقديس .

قبله البرايا : كعبه آفريدگان .

رضيعه الوحي : كسي كه از پستان وحي شير مكيده است .

باب حطه الخطايا : دروازه آمرزش گناهان .

حفره علي و فاطمه : مركز جمع آوري دوستي و محبت اميرالمومنين علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله عليها) .

ربيعه الفضل : پيش زاده فضيلت و برتري .

بطله كربلاء : قهرمان كربلا .

عظيمه بلواها : بانويي كه امتحانش بس بزرگ بود .

عقليه القريش : بانوي خردمند از قريش .

الباكيه : بانوي گريان .

سليله الزهراء : چكيده و خلاصه حضرت زهرا (سلام الله عليها) .

امنيه الله : امانت دار الهي .

آيه من آيات الله : نشاني از نشانه هاي خداوند .

مظلومه و حيده : ستمديده بي كس .

كنيه اش، امّ المصائب، امّ الرّزايا، امّ النّوائب، امّ كلثوم كبرى، امّ عبداللَّه و امّ الحسن بوده است.

كنيه او را نيز ام كلثوم گذاشتند. وى دختر بزرگ اين خانواده مى باشد. داستان از فضايل ، مصايب و كرامات حضرت زينب (سلام الله عليها) نوشته عباس عزيزي ص:53

اسيران و جانبازان كربلا، ص: 90

فضائل

اشاره

«حضرت زينب سلام الله عليها» دختر امير المومنين على بن ابى طالب (عليه السلام)و فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بود و بدين جهت مورد توجه مسلمانان قرار داشت.

ص: 5

او در بزرگ ترين حماسه نبرد حق عليه باطل، نقش مهمّ و سرنوشت ساز داشته و پيام رسان انقلاب عاشورا بود.

زينب (سلام الله عليها) علاوه بر شخصيت خانوادگى، از نظر اخلاقى و معنوى داراى كمالات فراوان بود. او عالمه غير معلّمه، سخنورى كم نظير، زاهدى شب زنده دار، مجاهدى نستوه و الگوى كامل زن معرّفى شده در قرآن بود. او با شجاعتى تحسين برانگيز، رو در روى يزيد و مزدورانش ايستاد و پيروزى نهضت حسينى و شكست امويان را اعلام كرد:

فَكِد كَيْدَك واسْعَ سَعْيَك، فَواللَّهِ لا تَمْحُو ذِكْرَنا، وَ لا تُميتُ وَحْيَنا ... يزيد! هر حيله اى كه دارى به كار گير و هر تلاشى مى توانى انجام ده، سوگند به خداوند كه هرگز نمى توانى نام و ياد ما را از ذهن ها محو كنى و يا آيين و وحى ما را از ميان بردارى ...

اين سخنان را زن داغديده اى اظهار كرد كه يزيديان عزيزترين كسان او را با دلخراش ترين وضع به شهادت رسانده بودند!

ايمان محكم و استوار حضرت زينب (سلام الله عليها) نيز تحسين برانگيز است؛ وقتى ابن زياد گفت: رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدى؟

فرمود:

من جز نيكى نديدم. اينان مردمانى بودند كه خداوند تعالى كشته شدن را براى آنها مقدّر فرموده بود و آنان نيز (با كمال افتخار) به آرامگاه خود شتافتند ... ولى بدان كه به زودى خداى (با عظمت) ميان تو و ايشان جمع خواهد كرد و تو را مورد بازخواست و احتجاج قرار خواهد داد.

«حزيم اسدى» مى گويد:

سوگند به خدا! زن با حيايى سخنورتر از زينب نديدم، گويا او با زبان اميرالمومنين على (عليه السلام)سخن مى گفت!

ص: 6

او بدون كوچك ترين واهمه اى در مجلس «ابن زياد» در كوفه و مجلس «يزيد بن معاويه» در شام در معرّفى اهل بيت (عليهم السلام)و اهداف والاى شهداى كربلا سخن راند و چهره كريه بنى اميّه را به مردم نماياند.

بدون ترديد نقش و تأثير شخصيت زينب كبرى (سلام الله عليها) در شكل گيرى و موفقيّت نهضت خونين عاشورا بسيار چشمگير بوده است. زمينه هاى قيام امام حسين(عليه السلام)(ج 2)، ص: 277

علم

تفسير قرآن

فاضل گرامي سيد نورالدين جزايري در كتاب خود ((خصايص الزينبيه )) چنين نقل مي كند :

((روزگاري كه اميرالمو منين علي (عليه السلام) در كوفه بود ، حضرت زينب (سلام الله عليها) در خانه اش مجلسي داشت كه براي زنها قرآن تفسير و معني آن را آشكار مي كرد . روزي ((كهيعص )) را تفسير مي نمود كه ناگاه اميرالمو منين علي(عليه السلام) به خانه او آمد و فرمود : اي نور و روشني دو چشمانم ! شنيدم براي زن ها ((كهيعص )) را تفسير مي نمايي ؟

حضرت زينب (سلام الله عليها) گفت : آري . اميرالمو منين علي (عليه السلام) فرمود : اين رمز و نشانه اي است براي مصيبت و اندوهي كه به شما عترت و فرزندان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) روي مي آورد . پس از آن مصايب و اندوه ها را شرح داد و آشكار ساخت . پس آن گاه حضرت زينب (سلام الله عليها)گريه كرد ، گريه با صدا . 200 داستان از فضايل،مصايب و كرامات حضرت زينب (سلام الله عليها)نوشته عباس عزيزي ص: 17

عالمه غيرمعلمه

قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ زين العابدين (عليه السلام) يَا عَمَّةِ ...أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ...

ص: 7

امام زين العابدين عليه السلام خطاب به عمه ي بزرگوارشان حضرت زينب (سلام الله عليها)فرمودند :شمابحمدالله عالميد بدون اينكه داراي معلم بوده باشيد وشما فهميده اي هستيد بدون اينكه كسي به شما فهمانده باشد اشاره است به علم لدني حضرت (سلام الله عليها)

عبادت حضرت زينب سلام الله عليها

- عبادت حضرت زينب (سلامالله عليها)

يكى از ويژگى هاى اين بانوى بزرگوار اسلام حالت معنوى و ارتباط قوى او با آفريدگار جهان بود. به طورى كه نقل كرده اند حتّى در شب يازدهم محرم كه شب شام غريبان بود نماز شبش ترك نشد؛ منتهى به خاطر ضعفى كه بر وى مستولى شده بود نماز شب خويش را در آن شب نشسته خواند.

مرحوم نقدى در كتابش آورده كه: حضرت زينب (سلام الله عليها) در عبادت ثانى حضرت زهرا (سلام الله عليها) بود، تمام شبها را به عبادت، تهجّد و تلاوت قرآن سپرى مى كرد. وى هم چنين از برخى از بزرگان نقل مى كند كه در طول عمر تهجّد و شب زنده دارى اش ترك نشده است حتّى در شب يازدهم محرّم امام زين العابدين (عليه السلام)مى فرمايد: در شب يازدهم محرم ديدم نشسته نماز مى خواند. نيز آن بزرگوار مى فرمايد: با اين همه مصيبت و اندوهى كه به ما روى آورده اما در مسيرى كه به شام مى رفتيم نافله هاى شب عمه ام اصلًا ترك نشد، امام حسين (عليه السلام)در آخرين وداع با خواهرش حضرت زينب (سلام الله عليها) به او فرمود: يا اختاه لاتنسينى فى نافلة اللّيل، خواهرم مرا در نماز شب فراموش نكن. هم چنين از فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام)چنين نقل شده كه: عمّه ام زينب(سلام الله عليها) در شب دهم محرم در محراب عبادت مشغول مناجات بود و با خدا راز و نياز مى كرد در حالى كه چشمى از ما به خواب نرفته و ضجّه هاى مان آرام نشده بود. نيز از امام سجاد نقل شده: هنگامى كه ما را از كوفه به سوى شام حركت مى دادند عمه ام زينب (سلام الله عليها) مرتب نمازهاى واجب و مستحب خويش را انجام مى داد و در بعضى از منازل نمازش را نشسته مى خواند، وقتى سبب را پرسيدم؟ گفت: به خاطر گرسنگى و ضعف؛ زيرا سه شبانه روز غذا نخورده بود و سهم غذايش را در ميان كودكان تقسيم كرده بود.

ص: 8

اسيران و جانبازان كربلا، ص: 106

خطبه حضرت زينب سلام الله عليها در كوفه

سيد بن طاووس مى نويسد: شبير بن خزيم اسدى گويد: در آن روز زينب دختر اميرالمومنين على (عليه السلام)را چنان ديدم كه هيچ زنى به سخنورى او نبود. گويى كه از زبان پدرش اميرالمومنين على (عليه السلام) سخن مى گفت. او به مردم اشاره كرد كه ساكت باشند. در پى آن نفسها در سينه حبس شد و زنگها از حركت باز ايستاد. آنگاه فرمود:

الحمدللّه، درود بر جدّم محمد و خاندان پاك و برگزيده اش. اى مردم كوفه، اى اهل فريب و نيرنگ! آيا گريه مى كنيد؟ هنوز اشك چشم ما خشك و آه سينه هامان آرام نشده است. مَثَل شما مثل همان زنى است كه رشته هاى خود را مى بافت و سپس آن را برمى گشود. شما ايمانتان را در ميان خود به تباهى كشانده ايد.

آگاه باشيد، در ميان شما جز چاپلوسى، شر، فساد، نخوت، عجب، كينه، و تملق گويى چيزى ديده نمى شود. شما همچون گياهى هستيد كه بر منجلاب برويد يا نقره اى كه در خاك مدفون باشد. بدانيد كه شما بد ذخيره اى براى آخرت خويش فرستاده ايد.

شما سزاوار خشم خداييد و در عذاب، جاويد خواهيد ماند.

آيا مى گرييد و صدا به شيون بلند مى كنيد؟ آرى به خدا سوگند كه بايد بسيار بگرييد و اندك بخنديد. ننگ اين جنايت دامنتان را آلوده ساخته و با هيچ آبى نمى توانيد آن را بشوييد. مگر مى شود خون پسر خاتم پيامبران و معدن رسالت و سرور جوانان اهل بهشت را شست؟ شما كسى را كشتيد كه پناهگاه نياكان و دادرس پيش آمدهاى ناگوار و جايگاه نور و محبّت شما و پيشواى سنّت شما بود.

ص: 9

بدانيد كه گناهى زشت مرتكب شده ايد و از رحمت خداوند دور باشيد و نابود گرديد. كوششهايتان بى نتيجه و دستهايتان بريده باد. شما سخت زيانكاريد و خشم خدا را به جان خريديد و داغ خوارى و بيچارگى بر شما نقش بست.

اى مردم كوفه، واى بر شما، آيا مى دانيد كه چه دلى از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) خراشيديد و چه جگرى از او شكافتيد و چه كسانى را از پرده عصمت بيرون آورديد؟

آيا مى دانيد كه چه خونى از پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم)، بر زمين ريختيد و چه حرمتى از او هتك كرديد؟ شما گناهى بزرگ، سخت، زشت، ناروا، خشونت آميز و شرم آور مرتكب گشتيد.

گناهى كه زمين را پر كرده و آسمان را فرا گرفته است! آيا در شگفتيد كه از آسمان خون ببارد؟ هر آينه عذاب آخرت ذلت بارتر و سخت تر است، شما را در آن روز يارى نمى كنند. مبادا مهلتى كه به شما داده اند تحريكتان كند، زيرا خداوند در دادن كيفر شتاب نمى كند و از سپرى شدن وقت مكافات بيمى ندارد؛ و پروردگارتان در كمينگاه است.»

راوى گويد: به خدا سوگند ديدم كه مردم در آن روز گريان و سرگردانند. دستهايشان را بر دهان گذاشته اند. پيرمردى را ديدم كه در كنارم ايستاده بود و آنقدر گريست كه محاسنش تر شد؛ و مى گفت: پدر و مادرم فدايتان باد، پيرانتان بهترين پيرها، جوانانتان بهترين جوانها، زنانتان بهترين زنها و نسل شما بهترين نسلها است. نه خوار مى شويد و نه شكست مى پذيريد.

( 1). اللهوف، ص 192؛ و ر. ك. امامى مفيد، ص 321؛ الفتوح، ج 5، ص 139؛ امامى طوسى، ج 1، ص 90؛ مثير الاحزان، ص 86؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 115، و بحار الانوار، ج 45، ص 162.

ص: 10

200 داستان از فضايل ، مصايب و كرامات حضرت زينب (سلام الله عليها) با كاروان حسينى(ج 5)، ص: 85

خطبه حضرت زينب (سلام الله عليها)در كوفه در جمع مردم (متن عربي و ترجمه) قالَ بَشيرُ بْنُ خزيم الاسْدى : بشير بن خزيم اسدي گويد :

زينب دختر علي را در آن روز ديدم، وَ نَظَرْتُ الى زَيْنَبَ اِبْنَةِ عَلِيٍّ يَوْمَئِذٍ، فَلَمْ اءَرْ خَفِرَةً قَطُّ اءَنْطَقَ مِنْها، به خدا سوگند زن با حيايي را تا آن روز سخنورتر از او نديدم؛ كَاءَنَّها تُفْرَغُ مِنْ لِسانِ اءَمِيرِ الْمُؤ مِنينَ ع ، وَ قَدْ اءَوْمَاءَتْ الَى النّاسِ اءَنِ اسْكُتُوا، گويا كه كلمات را بازبان گوياي اميرالمومنين علي بن ابي طالب عليه السلام جاري مي نمود، حضرت زينب سلام الله عليها به مردم اشاره كرد كه ساكت شويد. فَارْتَدَّتِ الانْفاسُ وَ سَكَنَتِ الاجْراسُ، ثُمَّ قالَتْ: ناگهان نفس ها در سينه ها حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد. آنگاه فرمود : اءَلْحَمْدُ لِلّهِ، وَ الصَّلاةُ عَلى جَدّى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الاخْيارِ. ستايش از آن خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاك و نيكو كارش.

اءَمّا بَعْدُ: يا اءَهْلَ الْكُوفَةِ، يا اءَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ، اما بعد : اي مردم كوفه ، اي مردمان حيله گر و خيانت كار !! اءَتَبْكُونَ؟! فَلا رَقَاءَتِ الدَّمْعَةُ، وَ لا هَدَاءَتِ الرَّنَّةُ، گريه مي كنيد ؟؟ اشك چشمانتان خشك نشود و ناله هايتان آرام نگيرد.

اِنَّمَا مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اءَنْكاثا، تَتَّخِذونَ اءَيْمانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ. همانا كه كار شما مانند آن زني است كه رشته ي خود را پس از محكم بافتن، يكي يكي از هم مي گسست ، شما نيز سوگندهاي خود را در ميان خويش، وسيله ي فريب و تقلب ساخته ايد.

ص: 11

اءَلا وَ هْلْ فيكُمْ الا الصَّلَفُ وَ النَّطَفُ، وَالصَّدْرُ الشَّنِفُ، وَ مَلَقُ الاماءِ، وَ غَمْزُ الاعْداءِ؟! آيا در ميان شما جز وقاحت و رسوايي ، سينه هاي آكنده از كينه ، دو رويي و تملق، همچون زبان پردازي كنيزكان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چيز ديگري نيز يافت مي شود ؟

اءَوْ كَمَرْعى عَلى دِمْنَةٍ. ياگياهى را مانيد كه در منجلابها مى رويد كه قابل خوردن نيست اءَوْ كَفِضَّةٍ عَلى مَلْحُودَةٍ، يا به نقره اى مانيد كه گور مرده را به آن آرايش دهند. اءَلا ساءَ ما قَدَّمْتُمْ لِاءَنْفُسِكُمْ اءَنْ سَخِطَ اللّهُ عَلَيْكُمْ وَ فى الْعَذابِ اءَنْتُمْ خالِدوُنَ. چه بدتوشه اي براي آخرت فرستاده ايد؛توشه اي كه همان خشم وسخط خدا است و درعذاب جاويدان خواهيد بود. اءَتَبْكُونَ وَ تَنْتَحِبونَ؟! گريه مي كنيد ؟ زار مي زنيد ؟ ايْ وَ اللّهِ فَابْكُوا كَثيرا، وَاضْحَكُوا قَليلا. آري به خدا سوگندكه بايدگريه كنيد،پس بسياربگرييدوكمتربخنديد. فَلَقَدْ ذَهَبْتُمْ بِعارِها وَ شَنارِها، وَ لَنْ تَرْحَضُوها بِغَسْلٍ بَعْدَها اءَبدا. چرا كه دامان خود را به ننگ و عار جنايتي آلوده ايد كه ننگ و پليدي آن را از دامان خود تا ابد نتوانيد شست.

وَ اءَنّى تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَليلِ خاتَمِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ، وَ سَيِّدِ شَبابِ اءَهْلِ الْجَنَّةِ، و چگونه مي توانيدننگ حاصل از كشتن فرزند رسول خدا(ص)،خاتم پيامبران، معدن رسالت، و سرور جوانان اهل بهشت را از دامان خود بزداييد ؟ وَ مَلاذِ خِيَرَتِكُمْ، كسي كه پناه مومنان شما، وَ مَفْزَعِ نازِلَتِكُمْ، فريادرس در بلاياي شما، وَ مَنارِ حُجَّتِكُمْ، وَ مِدْرَةِ سُنَّتِكُمْ. مشعل فروزان استدلال شما بر حق و حقيقت و ياور شما در هنگام قحطي و خشكسالي بود. اءَلا ساءَ ما تَزِرونَ، چه بار سنگين و بدي بر دوش خود نهاديد ، وَ بُعْداً لَكُمْ وَ سُحْقاً، فَلَقَدْ خَابَ السَّعْيُّ، وَ تَبَّتِ، الايْدي ، وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ، وَ بُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ، پس رحمت خدايي از شما دور و دورتر باد. كه تلاشتان بيهوده، دستانتان بريده، معامله تان قرين زيان گرديده است، و خود را به خشم خدا گرفتار نموده ايد وَ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ. و بدين ترتيب خواري و درماندگي بر شما لازم آمده است. وَيْلَكُمْ يا اءَهْلَ الْكُوفَةِ، واي بر شما اي مردم كوفه ! اءَتَدْرُونَ اءَيَّ كَبِدٍ لِرَسُولِ اللّه فَرَيْتُمْ؟! آيا مي دانيد چه جگري از رسول خدا دريده ايد ؟ وَ اءَيَّ كَريمَةٍ لَهُ اءَبْرَزْتُمْ؟! چه زنان و دختران با عفت و وقاري را از خاندان او به كوچه و بازار كشانده ايد ؟! وَ اءَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ؟! چه خوني از آن حضرت بر زمين ريخته ايد؟! وَ اءَيَّ حُرْمَةٍ لَهُ انْتَهَكْتُمْ؟! و چه حرمتي از او شكسته ايد؟! لَقَدْ جِئْتُمْ بِها صَلْعاءَ عَنْقاءَ سَوْداءَ فَقُماءَ. شما اين جنايت فجيع را بي پرده و آشكار به انجام رسانيد؛ خَرْقاءَ شَوْهاءَ، كَطِلاعِ الارْضِ وَ مِلاءِ السَّماءِ. جنايتي كه سر آغاز جنايات ديگري در تاريخ گشته، سياه ، تاريك و جبران ناپذير بوده ، تمام سطح زمين و وسعت آسمان را پر كرده است. اءَفَعَجِبْتُمْ اءَنْ مَطَرَتِ السَّماءُ دَما، آيا از اينكه آسمان خون باريده تعجب مي كنيد؟ وَ لَعَذَابُ الاخِرَةِ اءَخْزى وَ اءَنْتُمْ لا تُنْصَرُونَ، در حالي كه عذاب آخرت در مقايسه با اين امر، بسيار شديدتر و خوار كننده تر است و در آن روز كسي به ياري شما نخواهد آمد. فَلا يَسْتَخِفَّنَّكُمْ الْمَهْلُ، پس مهلت هايي كه خداي متعال به شما مي دهد موجب خوشي شما نگردد، فَاءنَّهُ لا يَحْفُزُهُ البِدارُ وَ لا يَخافُ فَوْتَ الثّارِ، چرا كه خدا در عذاب كردن بندگان خود شتاب نمي كند، چون ترسي از پايمال شدن خون و ازدست رفتن زمان انتقام ندارد وَ انَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمَرْصادِ. و همانا كه خداي شما هميشه در كمين است. قَالَ الرّاوى : فَوَ اللّهِ لَقَدْ رَاءَيْتُ النّاسَ يَوْمَئِذٍ حِيارى يَبْكُونَ، وَ قَدْ وَضَعُوا اءَيْديهُمْ فى اءَفْواهِهِمْ. رواي گويد :

ص: 12

به خدا سوگند در آن روز مردم را ديدم كه حيرت زده گريه مي كردند و گاه دست در دهان گرفته و پشت دست به دندان مي گزيدند. وَ رَاءَيْتُ شَيْخا واقِفا الى جَنْبى يَبْكى حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ: از ان ميان پيرمردي در كنار من ايستاده و مي گريست ، چنانكه محاسن او از اشكش تر شده بود او مي گفت : بِاءَبى اءَنْتُمْ وَ اءُمّى كُهُولُكُمْ خَيْرُ الْكُهُولِ، وَ شَبابُكُمْ خَيْرُ الشَّبابِ وَ نِساؤ كُمْ خَيْرُ النِّساءِ، وَ نَسْلُكُمْ خَيْرُ نَسْلٍ، لا يُخزى وَ لا يَبْزى . پدر و مادرم فداي شما باد !! پيران شما بهترين پيران ، جوانان شما بهترين جوانان،زنان شما بهترين زنان ونسل شمابهترين نسل است؛ هر گز خوار نشده پذيراي شكست نمي گرديد.

متن كامل خطبه حضرت زينب ( سلام الله عليها ) در شام:

متن كامل خطبه حضرت زينب ( س ) در شام: پس از شهادت امام حسين _ عليه السّلام _ در روز دهم محرم سال 61 ه_ .ق اهل بيت _ عليهم السلام _ و حرم امام به اسارت دشمن درآمدند. در بامداد دوازدهم محرم خاندان رسول اسلام _ صلي الله عليه و آله _ به رهبري زينب كبري _ سلام الله عليها _ و امام زين العابدين _ عليه السّلام _ از كربلا بطرف كوفه حركت كردند. پس از ورود به كوفه، و خوشحالي درباريان و ابن زياد و گرفتن مراسمي به خاطره پيروزي، به طرف شام، محل استقرار يزيد حركت نمودند. وقتي سر حسين _ عليه السّلام _ و يارانش و اسراء در مقابل يزيد حاضر شدند، تشريفات درباري به همان فراواني بارگاه ابن زياد انجام شد. «زحر بن قيس كه كاروان را به عنوان نماينده ابن زياد هدايت مي كرد سخنراني طولاني ايراد كرد و در آن به شرح چگونگي شهادت امام حسين _ عليه السّلام _ و يارانش پرداخت.» سپس از ميان مردم، بعضي ها نسبت به اسارت خاندان نبوت اعتراض كردند و يزيد ساكت و جوابي نداد. وقتي بزرگان و سران اهل شام كه يزيد به مناسبت پيروزي خود، دعوت كرده بود، حاضر شدند، اسراء و سرهاي مقدس را نيز به مجلس آوردند.[1] پس از درخواست مرد سرخ پوستي از اهل شام براي كنيزي گرفتن فاطمه دختر حسين _ عليه السّلام _ از يزيد،[2] و جلوگيري زينب _ سلام الله عليها _ از اين كار و گفتگوهاي تند بين يزيد و ايشان و زدن چوب خيزران بر لبهاي مبارك امام _ عليه السّلام _ بود كه حضرت زينب _ سلام الله عليها _ برخاست و خطبة آتشيني ايراد كردند. متن عربي اين خطبه كه در لهوف آمده است كه چنين است: «فقامت زينب بنت علي _ عليه السّلام _ و قالت: الحمد لله رب العالمين، و صلي الله علي محمد و آله اجمعين. صدق الله كذلك يقول: «ثم كان عاقبة الذين اساءا السوي ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤون» (سورة روم، آية 10). اظننت يا يزيد _ حيث اخذت علينا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاماء _ ان بناء علي الله هواناً و بك عليه كرامة!! و ان ربك لعظيم خطرك عنده!! فشمغت بانفك و نظرت في عطفك، جذلا مسرورا، حين رايت الدنيا لك مستوسقة، و الامور متسقة و حين صفالك ملكنا سلطاننا، فمهلا مهلا، انيست قول الله عزوجل: «و لا يحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين» (سوره آل عمران، آية 178).

ص: 13

امن العدل يابن الطلقاء تخديرك اماء ك و نساءك و سوقك بنات رسول الله سبايا؟! قد هتكت ستورهن، و ابديت وجوهَهُنَّ، تحدوبهن الاعداء من بلد الي بلد، و يستشرفهن اهل المنازل و المناهل، و يتصفح وجوههن القريب و البعيد، و الدني و الشريف، ليس معهن من رجالهن ولي، و لا من هماتهن حمي، و كيف ترتجي مراقبة من لفظ فوه اكباد الاذكياء، و نبت لحمد بدماء الشهداء؟! و كيف يستظل في ظللنا اهل البيت من نظر الينا بالشنف و الشنآن و الإحن و الاضغان؟! ثم تقول غير متاثم و لامستعظم: فاهلوا استهلوا فرحا. ثم قالوا: يا يزيد لا تشل.

منتحياً علي ثنايا ابي عبدالله _ عليه السّلام _ سيد شباب اهل الجنة تنكتها بمخصرتك. و كيف لا تقول ذلك، و قد نكات القرحة، و استاصلت الشافة، باداقتك دماء ذرية محمد _ صلي الله عليه و آله _ و نجوم الارض من آل عبدالمطلب؟! و تهتفُّ باشياخك، زعمت انك تناديهم! فلترون و شيكاً موردهم، و لتودن انك شللت و بكمت و لم تكن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت. اللهم خذ بحقناه و انتقم ممن ظلمنا، و احلل غضبك بمن سفك دماءنا و قتل حماتنا. فوالله مافريت الاجلدك و لا حززت الا لحمك، و لتردن علي رسول الله _ صلي الله عليه و آله _ بما تحملت من سفك دماء ذريتة و انتهكت من حرمته في عترته و لحمته و حيث يجمع الله شملهم ويلم شعشهم و ياخذ بحقهم «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» و حسبك بالله حاكماً، و بمحمد خصيماً و بجبرئيل ظهيراً، وسيعلم من سول لك و مكنك من رقاب المسلمين، بئس للظالمين بدلا و ايكم شر مكاناً و اضغف جنداً. و لئن جرت علي الدواهي مخاطبتك، اني لاستصغر و قدرك، و استعظم تقريعك و اسثتكثر توبيخك، لكن العيون عبري، و الصدور حري. الا فالعجب كل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشيطان الطلقاء، فهذه الايدي تنصح من دمائنا، و الافواه تتحلب من لحومنا، و تلك الجثث الطواهر الزواكي تتاهبها العواسل و تعفوها امهات الفواعل، و لئن اتخذتنا مغنماً لبقدنا و شيكا مغرما، حين لا تجد الا ما قدمت يداك، و ماربك بظلام للعبيد، فالي الله المشتكي. و عليه المعول فكذكيدك، واسع سعيك، و ناصب جهدك فوالله لا تمعون ذكرنا، و لا تميت وحينا، و لا تددك امرنا، و لا ترحض عنك عارها، و هل رايك الافندا و ايامك الاعددا، و جمعك الا بددا، يوم ينادي المناد، الا لعنة الله علي الظالمين، فالحمد لله الذي ختم لاولنا بالسعادة و المغفرة، و الاخرنا بالشهادة و الرحمة. و نسال اللدان يكمل لهم الثواب و يوجب لهم المزيد، و يحسن علينا الخلافة، انه رحيم و دود. و حسبنا الله و نعم الوكيل.»[3]

ص: 14

عين متن لهوف در كتاب ابو مخنف نيز وارد شده است و ترجمة آن از ابومخنف چنين است:

«زينب دختر علي بن ابي طالب _ عليه السّلام _ برخاست و گفت: «سپاس خداي را كه پروردگار جهانيان است و درود خدا بر پيغمبر _ صلي الله عليه و آله _ و همة خاندان او باد. راست گفت خداي سبحانه كه فرمود: «سزاي كساني كه مرتكب كار زشت شدند زشتي است، آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند و به آن ها استهزاء نمودند.» اي يزيد آيا گمان مي بري اين كه اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتي و راه چاره را بر ما بستي كه ما را به مانند كنيزان به اسيري برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و داراي مقام و منزلت شده اي، پس خود را بزرگ پنداشته به خود باليدي، شادمان و مسرور گشتي كه ديدي دنيا چند روزي به كام تو شده و كارها بر وفق مراد تو مي چرخد، و حكومتي كه حق ما بود در اختيار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آيا فراموش كرده اي قول خداوند متعال را «گمان نكنند آنان كه كافر گشته اند اين كه ما آنها را مهلت مي دهيم به نفع و خير آنان است، بلكه ايشان را مهلت مي دهيم تا گناه بيشتر كنند و آنان را عذابي باشد دردناك»

آيا اين از عدالت است اي فرزند بردگان آزاد شده (رسول خدا _ صلي الله عليه و آله _ ) كه تو، زنان و كنيزگان خود را پشت پرده نگه داري ولي دختران رسول خدا _ صلي الله عليه و آله _ اسير باشند؟ پرده حشمت و حرمت ايشان را هتك كني و صورتهايشان را بگشايي، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومي و غريب چشم بدانها دوزند، و نزديك و دور و وضيع و شريف چهرة آنان را بنگرند در حالي كه از مردان و پرستاران ايشان كسي با ايشان نبوده و چگونه اميد مي رود كه مراقبت و نگهباني ما كند كسي كه جگر آزادگان را جويده و از دهان بيرون افكنده است، و گوشتش به خون شهيدان نمو كرده است. (كنايه از اين كه از فرزند هند جگر خوار چه توقع مي توان داشت) چگونه به دشمني با ما نشتابد آن كسي كه كينه ما را از بدر و احد در دل دارد و هميشه با ديدة بغض و عداوت در ما مي نگرد. آن گاه بدون آن كه خود را گناهكار بداني و مرتكب امري عظيم بشماري اين شعر مي خواني:

ص: 15

فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا يا يزيد لا تشل

و با چوبي كه در دست داري بر دندانهاي ابو عبدالله _ عليه السّلام _ سيد جوانان اهل بهشت مي زني. چرا اين شعر نخواني حال آن كه دل هاي ما را مجروح و زخمناك نمودي و اصل و ريشة ما را با ريختن خون ذرية رسول خدا _ صلي الله عليه و آله _ و ستارگان روي زمين از آل عبدالمطلب بريدي، آن گاه پدران و نياكان خود را ندا مي دهي و گمان داري كه نداي تو را مي شنوند. زود باشد كه به آنان ملحق شوي و آرزو كني كاش شل و گنگ بودي نمي گفتي آنچه را كه گفتي و نمي كردي آنچه را كردي. بارالها بگير حق ما را و انتقام بكش از هر كه به ما ستم كرد و فرو فرست غضب خود را بر هر كه خون ما ريخت و حاميان ما را كشت. اي يزيد! به خدا سوگند نشكافتي مگر پوست خود را، و نبريدي مگر گوشت خود را و زود باشد كه بر رسول خدا _ صلي الله عليه و آله _ وارد شوي در حالتي كه بر دوش داشته باشي مسئوليت ريختن خون ذرية او را، و شكستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامي كه خداوند جمع مي كند پراكندگي ايشان را، و مي گيرد حق ايشان را «و گمان مبر آنان را كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه ايشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزي مي خورند.» و كافي است تو را خداوند از جهت داوري و كافي است محمد _ صلي الله عليه و آله _ تو را براي مخاصمت و جبرئيل براي ياري او و معاونت.

ص: 16

و بزودي آن كس كه كار حكومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند كه پاداش ستمكاران بد است و در يابد كه مقام كدام يك از شما بدتر و ياور او ضعيف تر است. و اگر مصايب روزگار مرا بر آن داشت كه با تو مخاطبه و تكلم كنم ولي بدان قدر تو را كم مي كنم و سرزنش تو را عظيم و توبيخ تو را بسيار مي شمارم، اين جزع و بي تابي كه مي بيني نه از ترس قدرت و هيبت توست، لكن چشمها گريان و سينه ها سوزان است. چه سخت و دشوار است كه نجيباني كه لشكر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) كه حزب شيطانند، كشته گردند و خون ما از دستهايشان بريزد، و دهان ايشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد هاي پاك و پاكيزه را گرگهاي بيابان سركشي كنند، و كفتارها در خاك بغلطانند (كنايه از غربت و بي كسي آنها). اي يزيد! اگر امروز ما را غنيمت خود دانستي زود باشد كه اين غنيمت موجب غرامت(ضرر) تو گردد در هنگامي كه نيابي مگر آنچه را كه از پيش فرستاده اي، و نيست خداوند بر بندگان ستم كننده، به خدا شكايت مي كنيم و بر او اعتماد مي نماييم.

اي يزيد! هر كيد و مكر كه داري بكن، هر كوشش كه خواهي بنماي، هر جهد كه داري به كار گير، به خدا سوگند هرگز نتواني نام و ياد ما را محو كني، وحي ما را نتواني از بين ببري، به نهايت ما نتواني رسيد، هرگز ننگ اين ستم را از خود نتواني زدود، راي توست و روزهاي قدرت تو اندك و جمعيت تو رو به پراكندگي است،در روزي كه منادي حق ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران باد.

ص: 17

سپاس خداي را كه اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت كرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا مي خواهيم كه ثواب آنها را كامل كند و بر ثوابشان بيفزايد، و براي ما نيكو خلف و جانشين باشد، كه اوست خداوند رحيم و پروردگار ودود، و ما را كافي در هر امري و نيكو وكيل است.»[4]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. منتهي الامال شيخ عباس قمي.

2. تاريخ الرسل و الملوك طبري.

3. نفس المهموم، شيخ عباس قمي. [1] . جعفري، سيدحسين محمد، تشيع در مسير تاريخ، مترجم سيدمحمدتقي آيت اللهي، چاپ10، ص80.

[2] . فاطمه دختر حسين _ عليه السّلام _ فرموده هنگامي كه ما را با آن وضع رقت بار وارد مجلس يزيد نمودند، يزيد از مشاهدة حال ما متاثر شد همان وقت يكي از شامي ها كه آدمي سرخ گون بقود چشمش به من كه دختري زيبا چهره بودم افتاد و به يزيد گفت چقدر مناسب است اين كنيزك را به من بخشايي ... شيخ مفيد، ارشاد، مترجم، محمد باقر ساعدي خراساني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، چ سوم، 76، ص 479.

[3] .ابن طاووس، علي بن موسي بن جعفر، الملهوف علي قتلي الطفوف، تهران، درالاسوه، چ دوم، 75، ص 215.

[4] . ابومخنف، مقتل الحسين (اولين مقتل سالار شهيدان)، مترجم سيد علي محمد موسوي جزايري، قم، انتشارات امام حسن، چ اول، 80، ص 393.

كرامات

1-مرحوم سيد كمال الدين رقعي ، كه زماني مسيوليت واحد تاءسيسات و برق صحن مقدس حضرت زينب (سلام الله عليها) را به عهده داشت ، براي يكي از دوستان خود چنين تعريف مي كرد :

ص: 18

روزي پسري به نام ((صاحب )) مشغول چراغاني مناره هاي حرم حضرت زينب (سلام الله عليها) براي جشن مبعث بود كه از بالاي پشت بام به وسط حياط صحن سرنگون شد . مردم جمع شدند و بلافاصله او را به بيمارستان عباسيه شهر شام منتقل كردند و به علت حال بسيار وخيم او ، توسط پزشكان بستري شد .

خود او نقل مي كند : هنگامي كه در روي تخت دراز كشيده بودم ، ناگهان بي بي مجلله اي دست يك دختر كوچك را گرفته و آن دختر فرمود : اينجا چه مي كني ؟ بر خيز و برو كارت را انجام بده . و باز ادامه داد : عمه جان ! بگو برود و كارش را انجام بدهد . بي بي اشاره فرمود : برو كارت نيمه تمام مانده . من كه ترسيده بودم ، با همان لباس بيمارستان از روي تخت بلند شدم و فرار كردم . در خيابان افرادي كه مرا آورده بودند با تعجب از من پرسيدند : اينجا چه مي كني ؟ و چرا از بيمارستان بيرون آمدي ؟ من شرح واقع را گفتم و خلاصه ، اين واقعه ، مشهور آن زمان شهر شام شد .

2-نقل مي كنند : در بروجرد مردي يهودي بود به نام يوسف ، معروف به دكتر . او ثروت زيادي داشت ولي فرزند نداشت . براي داشتن فرزند چند زن گرفت ، ديد از هيچ كدام فرزندي به دنيا نيامد . هر چه خود مي دانست و هر چه گفتند عمل كرد ، از دعا و دارو ، اثر نبخشيد . روزي مايوس نشسته بود ، مرد مسلماني نزد او آمد و پرسيد : چرا افسرده اي ؟ گفت ، چرا نباشم ، چند ميليون مال و ثروت براي دشمنان جمع كردم ! من كه فرزندي ندارم كه مالك شود . اوقات وارث ثروت من مي شود . مرد مسلمان گفت : من راه خوبي بهتر از راه تو مي دانم . اگر توفيق داشته باشي ، ما مسلمانان يك بي بي داريم ، اگر او را به جان دخترش قسم بدهي ، هر چه بخواهي ، از خدا مي خواهد . تو هم بيا مخفي برو حرم زينب (سلام الله عليها) و عرض حاجت كن تا فرزنددار شوي . مي گويد : حرف اين مرد مسلمان را شنيدم و به طور مخفي از زنها و همسايه هايم و مردم با قافله اي به دمشق حركت كردم . صبح زود رسيديم ، ولي به هتل نرفتم ، اول غسل و وضو و بعد هم زيارت و گفتم : آقا يا رسول الله ! دشمن تو و دامادت در خانه فرزندت براي عرض حاجت آمده ، حاشا به شما بي بي جان ! كه مرا نااميد كني . اگر خدا به من فرزندي دهد ، نام او را از نام ايمه مي گذارم و مسلمان مي شوم . او با قافله برگشت . پس از سه ماه متوجه شد كه زنش حامله است ، چون فرزند به دنيا آمد و نام او را حسين نهادند و نام دخترش را زينب . يهوديها فهميدند و اعتراضها به من كردند كه چرا اسم مسلمانها را براي فرزندت انتخاب كردي . هر چه دليل آوردم نشد قصه را بازگو كردم ناگهان ديدم تمام يهوديهايي كه در كنار من بودند با صداي بلند گفتند : ((اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان عليا ولي الله )) و همه مسلمان شدند .

ص: 19

200داستان از فضايل ، مصايب و كرامات حضرت زينب (سلام الله عليها).

امام زمان عليه السلام وحضرت زينب ( سلام الله عليها )

1-مرحوم آيت الله سيد نورالدين جزايري (متوفي 1348 ه ق ) در كتاب ((الخصايص الزينبيه )) آورده است كه عالم دانشمند و محدث خبير شيخ محمد باقر قايني ، صاحب كتاب كبريت الاحمر در كتاب كشكول خود به نام ((سفينه القماش )) مي نويسد :

در عصري كه در نجف اشرف به تحصيل علوم حوزوي اشتغال داشتم در آنجا سيدي زاهد و پرهيز كار بود كه سواد نداشت ، روزي در حرم اميرالمومنين علي (عليه السلام) به زيارت مرقد حضرت مشغول بود ، ديد يكي از زايران ترك زبان ، گوشه اي از حرم نشست و مشغول تلاوت قران شد ، اين سيد جليل احساساتي شد و به خود گفت : ((آيا سزاوار است كه ترك و ديلم قران ، كتاب جدت را بخوانند و تو بي سواد باشي و از خواند آيات قرآن محروم بماني ؟ ! )) او از روي غيرت و همت قسمتي زا اوقاتش را در سقايي (آبرساني ) صرف كرد تا مخارج زندگي اش را تاءمين كند ، و قسمت ديگر را به تحصيل علوم پرداخت و كم كم ترقي كرد تا به حدي كه در درس خارج آيت الله العظمي ميرزا محمد حسن شيرازي (ميرزاي بزرگ ، متوفي 1312 ه ق ) شركت مي كرد و به درجه اي رسيد كه احتمال مي دادند به حد اجتهاد رسيده است . اين سيد جليل و پارسا براي من چنين نقل كرد : در عالم خواب امام زمان حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف ) را ديدم ، بسيار غمگين و آشفته حال بود ، به محضرش رفتم و سلام كردم ، سپس عرض كردم : ((چرا اين گونه ناراحت و گريان هستي ؟ )) فرمود : ((امروز روز شهادت عمه ام حضرت زينب (سلام الله عليها) است . از آن روزي كه عمه ام زينب (سلام الله عليها) شهادت كرده ، تاكنون ، هر سال در روز شهادت او ، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا مي كنند ، آن چنان مي گريند كه من بايد بروم و آنها را ساكت كنم ، آنها خطبه حضرت زينب (سلام الله عليها) را كه در بازار كوفه خواند ، مي خوانند و مي گريند ، من هم اكنون از آن مجلس فرشتگان مراجعت نموده ام . )) 2-حاج ملا سلطانعلي ، كه از جمله عابدان و زاهدان بود ، مي گويد :

ص: 20

((در خواب به محضر مبارك امام زمان (عليه السلام) مشرف شدم ، عرض كردم : مولاي من ! آنچه در زيارت ناحيه مقدسه ذكر شده است كه ((ً فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما)) صحيح است ؟ فرمود : آري !

گفتم : آن مصيبتي كه در سوگ آن ، به جاي اشك خون گريه مي كنيد ، كدام است ؟ آن مصيبت علي اكبر است ؟ فرمود : نه ! اگر علي اكبر زنده بود ، او هم در اين مصيبت ، خون گريه مي كرد !

گفتم : آيا مقصود مصيبت حضرت عباس (عليه السلام) است ؟ فرمود : نه ! بلكه آن حضرت عباس هم در حيات بود ، او نيز در اين مصيبت خون گريه مي كرد !

عرض كردم : آيا مصيبت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) است ؟ فرمود : نه ! اگر حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) هم بود ، در اين مصيبت خون گريه مي كرد !

پرسيدم : پس اين كدام مصيبت است ؟ فرمود : مصيبت اسارت عمه ام زينب (سلام الله عليها) است . ))

داستان از فضايل ، مصايب و كرامات حضرت زينب (سلام الله عليها) نوشته عباس عزيزي.

شهادت فرزندان حضرت زينب ( سلام الله عليها )

اشاره

شهادت فرزندان حضرت زينب (سلام الله عليها)

قهرمان كربلا زينب كبرى (سلام الله عليها) علاوه بر فداكارى ها و ايثارگرى ها دو تن از فرزندانش را نيز فداى راه برادرش امام حسين (عليه السلام)كرد و در روز عاشورا فرزندان آن بانوى بزرگوار به نام هاى محمد و عون به شهادت رسيدند.

ص: 21

2- سخن زينب با عمر سعد و لشكريانش در روز عاشورا

مرحوم شيخ مفيد رحمة اللَّه عليه چنين نقل مى كند كه: چون روز عاشورا حضرت زينب (سلام الله عليها) نگاهش به امام حسين (عليه السلام)افتاد كه در محاصره و هجوم دشمنان قرار گرفته، تمام بدنش را تير باران كرده اند. كنار خيمه آمد و فرياد برآورد:

واى بر تو اى عمر سعد، آيا حسين كشته مى شود و تو تماشا مى كنى؟ او جواب زينب را نداد. دوباره زينب (سلام الله عليها) فرياد زد: آيا در ميان شما مسلمان پيدا نمى شود بازهم كسى جواب زينب را نداد. در برخى از منابع چنين آمد: در حالى كه اشكهاى عمر سعد بر دو گونه و محاسنش روان بود روى خود را از زينب برگردانيد.

حضرت زينب (سلام الله عليها) در هنگام محاصره شدن امام توسّط لشكريان يزيد اشعار زير را سرود:

مِلْ ءُ الْقِفارِ عَلْى ابْنِ فاطِمَةِ جُنْدٌ وَ مِلْ ءُ قُلُوبِهِمْ ذُحُلَ ِجَحافِلٍ بِالَّطفِّ اوُّلُها وَاخيرُها بِالشَّامِ مُتَّصِلُ

بيابان بر ضدّ فرزند فاطمه از لشكر پر و دلهايشان مملو از انتقام است!

لشكر انبوهى كه يك سرش در كربلا و سر ديگرش در شام مى باشد.

اسيران و جانبازان كربلا، ص: 100

وداع امام (عليه السلام) و درخواست پيراهن كهنه

- وداع امام حسين(عليه السلام)و درخواست پيراهن كهنه از حضرت زينب(سلام الله عليها) و سفارش به خواهرش درباره زنان و كودكان

در ساعت هاى آخر روز عاشورا هنگامى كه امام (عليه السلام)تنها شد به طرف خيمه آمد و فرياد زد: يا زينب، امّ كلثوم، يا فاطمه، يا سكينه، يا فلانه (كه همه را به اسم صدا زد) عليكنّ منى السّلام سپس به خواهرش زينب سفارش زنها و كودكان را نمود. آنگاه فرمود: براى من پيراهن بياور كه آن را زير لباسم قرار دهم تا كسى رغبت نكند آن را از تنم بيرون بياورد؛ سپس حضرت زينب(سلام الله عليها)براى او لباس تنگ آورده (اكراه حضرت از پوشيدن لباس تنگ)حضرت آن را دور انداخت و فرمود: اين لباس كسى است كه ذليل و خوار شده باشد. آنگاه پيراهن كهنه آورده، آن را پاره كرد و در زير لباسهايش قرار داد سپس تقاضاى زير جامه كرد و آن را هم پاره پاره كرد، پوشيد و آماده جنگ شد.

اسيران و جانبازان كربلا، ص: 101

ص: 22

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109