چرا شيعه شدم؟

مشخصات كتاب

سرشناسه : طغياني، محمدحسين، 1363 -

عنوان و نام پديدآور : چرا شيعه شدم؟/ محمدحسين طغياني.

مشخصات نشر : قم: عطر عترت، 1394.

مشخصات ظاهري : 96 ص.؛ 5/14×5/21 س م.

شابك : 30000 ريال 978-600-243-152-3 :

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتابنامه.

موضوع : شيعه -- دفاعيه ها و رديه ها

رده بندي كنگره : BP212/5/ط73چ4 1394

رده بندي ديويي : 297/417

شماره كتابشناسي ملي : 3930194

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

مقدمه مولف

ص:5

از ان جهت كه و جود نازنين پيغمبر اسلام صلي الله عليه واله وسلم ، فرمودند: عَلِيٌ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُّ مَعَهُ(1)

علي (عليه السلام) همراه حق است و حق همراه علي( عليه السلام ) ،و با اين سخن ملاك كلي حقانيت را به امت اسلامي معرفي فرمودند ، تا امت اسلامي، با نگاه به امير المومنين (عليه السلام ) و شنيدن كلامشان و ديدن رفتارشان و قدم گذاشتن در مسيرشان خود را از ظلالت نجات دهند و طريق حق را برگزينند ،همان طريقي كه انها را به رضاي الهي و فردوس الهي ميكشاند ،لذا حقير كمترين هم بر اين شدم كه حول اين حقيقت، مطالبي را جمع اوري كنم تا اولا، خود را در مسير معرفت مولايم قرار دهم ،وثانيا دور افتادگان از حقيقت ،و متعصبين و دشمنان ولايت راهدايتي باشد ان شاء الله ،واميد است اين عمل نا چيز مورد توجه خداوند متعال وحجج الهي بلاخص مولاي مظلوممان امير المومنين علي عليه السلام واقع شود و اين كمترين را قرين لطف خويش قرار دهند و بانوي دو سرا فاطمه زهرا سلام الله عليها نيز حقير را در مسير دفاع از ولايت تاييد


1- التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، 1جلد

ص:6

فرمايند و شهادت در اين مسير را براي اين مدافع كوچك خود امضاء فرمايند ان شاء الله محمد حسين طغياني يازدهم ذيقعده 1436 مصادف با ولادت امام رضاء (عليه السلام )

مگر رسول الله صلي الله عليه واله وسلم علي عليه السلام و شيعيانشان را رستگاران معرفي نكردند

ص:7

چگونه دشمنان ولايت امير المومنين (عليه السلام ) ، شيعيان و محبين امير المومنين علي (عليه السلام) را مورد شماتت و ناسزا قرار ميدهند و اين گروه را مشرك يا كافر معرفي ميكنند و مسلمانان جهان را بر عليه اين فرقه ناجيه تحريك ميكنند ،در حاليكه وجود نازنين رسول الله صلي الله عليه واله وسلم ) همان پيغمبري كه خداوند متعال،در وصفش فرمودند: (َ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقاب)(1)آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد(و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد؛ و از(مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!ما را امر به پيروي از امير المومنين (عليه السلام) كردند . مگر رسول الله (صلي الله عليه واله وسلم )،طبق كتب اهل تسنن سفارش امير المومنين عليه السلام و شيعيانشان را نكردند ،پس چرا اهل تسنن فراموش كردند ؟؟؟ مگر رسول الله (صلي الله عليه واله )تنها راه نجات را در پيروي از حضرت معرفي نكردند ؟؟؟ از ان جهت كه برخي راه كتمان را پيش روي خود قرار داده اند در اين فصل از


1- (7) الحشر

ص:8

كتاب به كتب بزرگان اهل تسنن اشاره ميكنيم تا راه كتمان را بسته باشيم و بي خبران را از اين بي خبري خلاص كنيم . 1-عن جابر بن عبد اللّه قال

كنا عند النبي صلى اللّه عليه و سلّم، فأقبل علي بن أبي طالب، فقال النبي صلى اللّه عليه و سلّم: «قد أتاكم أخي»، ثم التفت إلى الكعبة فضربها بيده ثم قال: «و الذي نفسي بيده إنّ هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامة»، ثم قال: «إنّه أولكم إيمانا معي، و أوفاكم بعهد اللّه، و أقومكم بأمر اللّه، و أعدلكم في الرعية، و أقسمكم بالسويّة، و أعظمكم عند اللّه مزية» قال: و نزلت: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ(جابر بن عبد الله ميگويد ،نزد رسول الله (صلي الله عليه واله )بوديم ،پس امير المومنين (عليه السلام)وارد شدند ،سپس رسول الله (صلي الله عليه واله )فرمودند :هر اينه برادرم بر شما وارد شد ،سپس رو به كعبه كردند و دست علي (عليه السلام ) را گرفتند و فرمودند : به ان خدائي جان من در دست قدرت اوست اين علي (عيه السلام) و شيعيان او رستگارانند در روز قيامت .سپس فرمودند :بدرستيكه او (علي) اول از همه شما ايمان اورد و با وفاترين شما ها ميباشد به عهد خدا و عادل ترين شما ها در ميان رعييت و تقسيم كننده ترين از همه شما بالسويه و مرتبه اش از همه شما در نزد پروردگار بزرگ

تر است ، ودر همان وقت ايه إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ نازل گرديد (1)

2-يزيد بن شراحيل انصاري كاتب حضرت أمير المؤمنين علي بن


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص: 372

ص:9

أبي طالب ،گفت شنيدم از آن حضرت كه فرمود: وقت رحلت خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله پشت مباركش بسينه من بود و فرمودند: يا علي أ لم تسمع قول الله تعالي ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية ......(هم شيعتك و موعدي و موعدكم الحوض اذا اجتمعت الامم للحساب تدعون غرا محجلين) (يا علي ايا نشنيده اي ايه شريفه را، كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترين مخلوقات خدايند!ايشان شيعيان تو هستند و وعدگاه من وشما در كنار حوض كوثر خواهد بود در وقتيكه جمع شوند خلايق براي حساب شما را بخوانند پيشواي سفيد رويان .(1)

3- جلال الدين سيوطي ،از جابر بن عبد اللّه انصاري كه از كبار صحابه خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله و سلم بوده نقل مي نمايد كه گفت در خدمت رسول اكرم صلي الله عليه و آله بوديم كه علي بن أبي طالب (عليه السّلام )وارد شدند ، پيغمبراكرم (صلي الله عليه واله وسلم ) فرمود ند : و الذي نفسي بيده ان هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيمة فنزل ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية(قسم به كسيكه جان من در قبضه قدرت اوست اين مرد و شيعه او روز قيامت رستگارانند .انگاه ايه ،ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية نازل شد .

و همچنين او در تفسيرش از ابن عدي از ابن عبّاس (حبر امت) روايت نموده كه چون آيه مذكور نازل گرديد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به اميرالمؤمنين علي( عليه السّلام )فرمودند: تأتي انت و شيعتك يوم القيمة راضين مرضيين ميايي


1- ابو المؤيد موفق بن احمد خوارزمي در فصل هفدهم مناقب و حاكم ابو القاسم عبيد اللّه بن عبد اللّه الحسكاني ،كتاب شواهد التّنزيل في قواعد التفصيل و محمّد بن يوسف گنجي شافعي در ص 119 كفايت الطالب و سبط ابن جوزي در ص 31 تذكرة خواص الامة في معرفة الائمة

ص:10

تو و شيعيان تو روز قيامت ،در حاليكه از خداوند راضي هستيد و خداوند از شما راضي است )

4-خوارزمي در فصل نهم مناقبش، مسندا از جابر بن عبد اللّه نقل نموده كه گفت خدمت رسول خدا (صلي الله عليه و اله وسلم ) بوديم ؛علي (عليه السّلام) رو بما آمد حضرت فرمودند: قد اتاكم اخي (رو بشما آمد برادر من (علي) آنگاه ملتفت شدند بسمت كعبه و دست علي عليه السلام را گرفتند و فرمودند : و الذي نفسي بيده ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيمة(قسم به كسيكه جان من در قبضه قدرت اوست اين مرد و شيعه او روز قيامت رستگارانند)

لازم به تدكر است قريب به اين مضامين ،در كتب متعدد اهل تسنن موجود ميباشد كه تنها به بخشي كوچكي از ان اشاره ميكنيم .

أنت و شيعتك في الجنة»(1)

«يا عليّ أنت و شيعتك في الجنّة

قال رسول اللّه (صلى اللّه عليه و سلّم) يا عليّ أنت و شيعتك في الجنّة(2)

ستقدم على اللّه أنت و شيعتك راضين مرضيّين، و يقدم عليه عدوّك غضابا مُقْمَحِين،(3)

يا على أنت و شيعتك في الجنة، يا علي أول من تنشق الأرض عنه محمّد ثم أنت، و أول من يحبى محمّد، ثم أنت، و أول من يكسى محمّد ثم أنت، فانكب علي ساجدا(4)


1- تاريخ بغداد، ج 12، ص: 285
2- تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص: 336
3- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج 4، ص: 107
4- المناقب، ص: 114

ص:11

حال با وجود اين همه اسناد و كتب اهل تسنن ،كه حديث ( يا على أنت و شيعتك في الجنة) را نقل ميكنند، بازميگويند شيعه ،مذهبي باطل است و ميگويند به دست عبد الله سباء ملعون ايجاد شده است و يا ميگويند در زمان صفويه به دست ايرانيان اختراع شده است ؟؟؟ عجب از اين همه جهل ؟؟عجب از اين همه تعصب،مذهبي كه در زمان رسول الله (صلي الله عليه واله)وبوسيله خود ايشان معرفي شده است را مذهب باطل و ساخته شده ايرانيان ميدانند .ايا تشيع ساخته ايرانيان است ؟؟ اينكه گفتند تشيع ساخته ايرانيان است، كلامي باطل و مغرضانه است وحمايت بسيار ايرانيان از اهل بيت (عليهم السلام) و تشيع انها ، به معناي ايجاد اين مذهب نيست ،و علت تشيع ايرانيان و توجه انها به مكتب اهل البيت عليهم السلام و حمايت انها از ذوي القربي رسول الله( صلي الله عليه واله وسلم ) چند چيز است

اوّلا: هوش و ذكاوت ايرانيان ايجاب ميكند ،كه هرگاه جهل و عادت و تعصّب مانع آنها نگردد حقّ و حقيقت را زود درك نموده و بجان و دل بپذيرند؛ چنانچه بعد از فتح ايران بدست اعراب مسلمين ،با آزادي كاملي كه مسلمانان بآنها داده بودند و اجبار و اكراهي هم در قبول دين مقدّس اسلام نداشتند همين كه در اثر معاشرت با مسلمانان و كنجكاوي هاي دقيق پي بحقيقت اسلام بردند دين آتش پرستي و مجوسيت چندين هزارساله را باطل تشخيص داده و با يك دنيا شوق و ميل و علاقه قلبي از عقيده به دو مبدء (اهريمن) و (يزدان) روي گرداندند و دين توحيدي اسلام را اختيار نمودند

و همچنين وقتي دلائل مثبته حقانيت را در مذهب تشيع ،يعني پيروي از حضرت علي( عليه السّلام )ديدنداز روي خرد و دانش تابع اهل بيت

ص:12

(عليهم السلام) شدند

و بر خلاف قول ياوه سرايان ،توجه ايرانيان بمقام ولايت و علاقه مندي آنها به أميرالمؤمنين( عليه السلام ) در زمان خلافت هارون و مأمون نبوده بلكه از زمان خود رسول اللّه( صلي الله عليه و آله )اين عقد مودت در دل ايرانيان ريشه دوانيد

چه آنكه هر ايراني وقتي بمدينه مي آمد و مسلمان ميشد، روي هوش و ذكاوت خاصه ايرانيت ،حق و حقيقت را در حضرت علي (عليه السّلام) ميديد؛ لذا بحبل متين و ريسمان محكم ولايت آن حضرت ،بامر و راهنمائي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله )چنگ ميزد

سر سلسله ايرانيان ،سلمان فارسي بوده كه واجد جميع درجات و مراتب ايمان گرديد تا آنجا كه خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله) بنابر آنچه علماي فريقين نوشته اند، درباره او فرمودند: سلمان منا اهل البيت(سلمان از ما اهل بيت است) از همان ابتداء معروف شد، بسلمان محمّدي و اين سلمان از شيعيان خالص و علاقه مند به ولايت آن حضرت و از مخالفين جدّي سقيفه بود.

از جهت آنكه آيات قرآن مجيد و بيانات رسول اللّه(صلي الله عليه واله وسلم ) را درباره آن حضرت شنيده بود و بعين اليقين، فهميده بود كه اطاعت حضرت علي (عليه السلام)اطاعت خدا و پيغمبر(صلي الله عليه واله وسلم) است زيرا كه مكرر از رسول اكرم ( صلي الله عليه واله )ميشنيد كه ميفرمودند : من اطاع عليا فقد اطاعني و من اطاعني فقد اطاع اللّه و من خالف عليا فقد خالفني و من خالفني فقد خالف اللّه

(هركه از علي (عليه السلام ) اطاعت كند از من اطاعت كرده و هركه با علي( عليه السلام) مخالفت كند با من مخالفت كرده و هركه با من مخالفت كند به تحقيق با

ص:13

خدا مخالفت كرده است ) ،لذا هر ايراني كه بمدينه ميرفت و مسلمان ميشد ،چه در زمان پيغمبر(صلي الله عليه واله )و چه در ازمنه بعديّه در اطاعت و سلك آن حضرت وارد مي شد

بهمين جهت غاصب خلافت ،عمر سخت عصباني شده و براي آنها محدوديتهائي قائل ميشد! كه همان محدوديتها و فشارها توليد كينه و عداوت در دل آنها نموده و بسيار متأثر شدند، كه چرا عمر بر خلاف دستورات و سيره رسول اللّه(صلي الله عليه واله ) آنها را طرد و از حقوق اسلامي منع نموده است .

و علاوه بر اينها آن چيزي كه بيش از همه، ايرانيان را بمقام مقدّس حضرت علي (عليه السلام )و عترت طاهرين آن حضرت متوجه نمود، كه در مورد آن حضرت تحقيقات كامله نمودند و محبّتش در دل آنها قرار گرفت، طرفداري كاملي بود كه امير المؤمنين علي (عليه السّلام )از شاهزادگان اسير ايراني نمودند

چه آنكه وقتي اسراء مدائن (تيسفون) را بمدينه وارد نمودند غاصب خلافت ،(عمر )امر كرد تمام زنهاي اسير را بكنيزي بمسلمانان بدهند ،أمير المؤمنين (عليه السلام ) مانع شدند و فرمودند: شاهزادگان، مستثني و محترمند، دو دختر يزدجرد،پادشاه ايران ميان اسراء هستند،نميشود آنها را بكنيزي داد؛عمر گفت پس چه بايد كرد حضرت فرمودند: امر كن برخيزند و هر فردي از مسلمانان را طالب شدند، آزادانه بشوهري بپذيرند، فلذا بدستور آن حضرت برخاستند در ميان صحابه نظر كردند شاه زنان، محمّد بن ابي بكر را (كه تربيت شده و ربيب آن حضرت بود) و شهربانو حضرت امام حسين(عليه السلام) ، سبط رسول اللّه را انتخاب نمودند و به

ص:14

عقد شرعي، بخانه آنها رفتندكه از شاه زنان خداوند فرزندي بمحمد داد (قاسم فقيه) پدر امّ فروه، مادر امام ششم صادق آل محمّد( سلام اللّه عليه)

و از شهربانو ،امام چهارم، زين العابدين (عليه السّلام) متولد شدند .

وقتي اين خبر و طرفداري آن حضرت از شاهزادگان ايراني به ايرانيان رسيد علاقه مخصوصي بآن حضرت پيدا نمودند همين مطلب و علاقه مندي بآن حضرت سبب شد كه در اطراف آن حضرت تحقيقات مفصلي نمايند.

مخصوصا بعد از فتح ايران بدست مسلمانان و برخوردي كه با آنها پيدا نمودند، بدلائل حقه، به ولايت و امامت و خلافت بلا فصل آن حضرت پي بردند وهمين كه مانع بر طرف شد ،عقايد و علاقه قلبي خود را علني و مذهب خود را ظاهر نمودند.

پس اين ظهور عقيده و آزادي مذهب ربطي بزمان خلافت هارون و مأمون و يا دوره سلطنت صفويه نداشته بلكه از هفتصد سال قبل از ظهور سلطنت صفويه ،مذهب حق تشيع در ايران جلوه گر گرديد (يعني در قرن چهارم هجري) كه زمام امور در ايران بديالمه آل بويه واگذار شد پرده از روي اين حقيقت برداشته و ايرانيان آزادي كامل پيدا نمودند، بي پرده اظهار علاقه نمودند و مكنونات قلبيّه خود را ظاهر ساختند

و همچنين در سال 694 هجري كه سلطنت ايران ،بغازان خان مغول كه (نام اسلامي او محمود بود) رسيد چون توجه خاصي به اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) پيدا نمود، مذهب حقّ تشيع، ظاهر تر گرديد و بعد از وفات او در سال 707 كه سلطنت به (محمد شاه خدابنده)

ص:15

برادر غازان خان رسيد ،بنا بر آنچه حافظ ابو نعيم ، عالم و مورّخ شافعي همداني در تاريخ خود آورده است ، در اثر مباحثات و مناظراتي كه در حضور شخص پادشاه در دربار شاهنشاهي بين جمال الملّة و الدّين ،علّامه كبير ،حسن بن يوسف بن علي بن مطهّر حلّي، كه از نوابغ دهر و مفاخر علماء شيعه ،در آن عصر بوده است با خواجه نظام الدين عبد الملك مراغي قاضي القضاة شافعي كه افضل و اعلم علماء اهل سنت در آن زمان بوده واقع گرديد

و در آن محضر مبحث امامت مورد گفتگو قرار گرفت

ص:16

و جناب علّامه ،با دلائل ساطعه و براهين قاطعه اثبات امامت و خلافت بلا فصل أمير المؤمنين علي (عليه السّلام )و ابطال دعوي ديگران را به شكلي ظاهر نمود كه راه تشكيك براي احدي از حاضران نماند، تا جائي كه خواجه نظام الدين گفت ادلّه جناب علّامه بسيار ظاهر و قوي است ولي چون گذشتگان ما راهي را رفته اند ما هم بايد براي اسكات(سكوت ) عوام و جلوگيري از تفرقه كلمه اسلام آن راه را برويم و پرده از اين راز نگشاييم .

در آن ميان ، چون شاهنشاه، تعصبي نداشت و با گوش عقلاني ،دلائل طرفين را استماع مينمود بعد از خاتمه مباحثات ،حقيقت تشيع بر او ظاهر و هويدا گرديد، لذا مذهب حق اماميه را اختيار واعلان آزادي مذهب شيعه را به تمام بلاد ايران صادر نمود

و از همان مجلس، به تمام حكّام و فرمانداران شهر ها ،اعلام نمود كه در تمام مساجد و مجامع خطبه به نام امير المؤمنين و ائمه طاهرين (سلام اللّه عليهم اجمعين) بخوانند ودستور داد، روي دنانير ،كمله طيّبه لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه علي ولي اللّه در سه سطر متوازي نقش كنند .

و جناب علّامه حلّي را كه از حلّه براي حل مسأله محلّل ،احضار نموده بود و بهمين جهت در آن مجلس باب مناظره باز و حقيقت تشيع ظاهر گرديد، در نزد خود نگاهداشت و براي او مدرسه سيّاره تهيّه و طلّاب علوم اطراف ايشان را گرفتند ودر اثر تبليغات بسياري كه بي پرده و علني، حقايق را بيان مي نمودند بي خبران هم، پي بحقيقت طريقه حقّه اماميه بردند وخورشيد درخشنده ولايت از زير ابر تقيّه بيرون آمد از همان زمان ،مذهب حقّ تشيّع ،خورشيدوار از زير أبر جهل و ناداني ظاهر و هويدا گرديد

و بعد از هفتصد سال ،بتقويت سلاطين با اقتدار صفويه و تبليغات كامله آن زمان، ابرهاي تيره و تار بكلي پراكنده و خورشيد ولايت و امامت جهانتاب شد

پس اگر روزي ايرانيان مجوسي و معتقد به دو مبدء يزدان و اهريمن بودند لكن بمحض آنكه دلائل و براهين منطقي اسلاميان را شنيدند بجان و دل پذيرفتند و إلي الحال با صميميّت كامله بر عقيده اسلامي خود ثابت اند.

شيعيان معتقد به خدائي امير المومنين (عليه السلام) نيستند اما در جواب اين سخن كه ايرانيان وشيعيان، اهل غلوهستند و معتقد به خدائي اهل بيت (عليهم السلام )هستند بايد گفت ، اگر افرادي در ميان ايرانيان پيدا شوند كه مجوسي يا يهودي باشند و معتقد به عقيده صحيحي نباشند يا در سلسله غلات وارد و علي (عليه السّلام )را از مقام خودشان بالاتر برده و در مرتبه الوهيّت وارد كنند ،يا معتقد بحلول و اتحاد و وحدت وجود باشند ،ربطي به اصل جامعه و جمعيت ايرانيان وشيعيان ، پاك دل ندارد

ص:17

اكثريت ملت نجيب و دانشمند،شيعه و ايراني ،داراي عقيده و ايمان ثابت، به وحدانيت حق تعالي جلّت عظمته و نبوت خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله )وامامت أمير المؤمنين و يازده فرزند مطهرشان(عليهم السلام) ، حسب الامر رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) ميباشند

ثانيا اهل عناد ،غلات ايراني را بي تناسب و بي دليل و برهان با شيعيان خالص و موحّد ،مخلوط نمودند

شيعيان امير المؤمنين علي (عليه السّلام )همه، بندگان خالص حق تعالي و مطيع و فرمانبردار خداوند سبحان و محمّد (صلي الله عليه و آله) بنده و رسول او ميباشند و درباره علي بن أبي طالب (عليه السّلام )نميگويند و عقيده ندارند مگر آنچه پيغمبر اكرم ( صلي الله عليه واله وسلم ) درباره ايشان فرمودند ، علي(عليه السلام ) را عبد صالح پروردگار و وصيّ و خليفه منصوص رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) ميدانند و هر كس غير از اين عقيده را داشته باشد ،او را مردود و از خود دور ميدانند

عموم شيعيان از آنها بري هستند و آنها را كافر و مرتد و نجس ميدانند و در تمام كتب فقهيه و رسائل عمليه فقهاء اماميه غلات را در شمار كفار آورده اند بعلّت آنكه آنها داراي عقايد فاسده بي شماري هستند .

از قبيل آنكه ميگويند چون ظهور روحاني در هيكل جسماني محال نيست چنانچه جبرئيل بصورت دحيه كلبي بر پيغمبر(صلي الله عليه واله وسلم ) ظاهر ميگرديد، لذا حكمت حكيمانه حق اقتضا كرد كه ذات اقدسش در هيكل بشر آشكار گردد، فلذا بصورت و جسم علي(عليه السلام) ظاهر گرديد؟!!

بهمين جهة مقام حضرت علي( عليه السّلام )را بالاتر از مقام مقدّس پيغمبر خاتم (صلي الله عليه واله )ميدانند و از زمان خود آن حضرت به اغواي شياطين جن و انس جمعي، باين عقيده قائل بودند؟

ص:18

و آن حضرت (علي عليه السلام)جمعي از اهل هند و سودان را كه آمدند و اقرار بالوهيت آن حضرت نمودند و حضرت هر چند آنها را پند دادند فايده نبخشيد وعاقبت امر فرمودند آنها را در چاههاي دود ،بطريقي كه در كتب اخبار ثبت شده است هلاك نمايند ،چنانچه شرح اين قضيه تفصيلا در مجلد هفتم بحار الانوار تأليف علّامه جليل القدر مرحوم ملّا محمّد باقر مجلسي قدّس سرّه القدّوسي مسطور استو حضرت امير المؤمنين و ائمه معصومين( سلام اللّه عليهم اجمعين )آنها را لعن نمودند و از آنها بيزاري جستند .

و همچنين در كتب معتبره ما از مولانا امير المؤمنين (عليه السّلام) نقل شده كه فرمودند: (اللهم اني بري ء من الغلاة كبراءة عيسي بن مريم من النصاري اللهم اخذلهم ابدا و لا تنصر منهم احدا )(خدايا من بيزارم از غلو كنندگان ،به مانند برائت وبيزاري عيسي بن مريم از نصاري (كه قائل به خدائي عيسي بودند) خدايا انها را خوار گردان و احدي از انها را ياري نفرما ) و در خبر ديگر است كه آن حضرت فرمودند: يهلك في اثنان و لا ذنب لي محب مفرط و مبغض مفرّط انّا لنبرا الي اللّه ممن يغلوا فينا فوق حدنا كبراءة عيسي ابن مريم من النصاري

و نيز فرمودند: يهلك في اثنان محب غال و مبغض قال( هلاك ميشوند درباره من دو طايفه ،يكي دوستي كه غلو كند و ديگري دشمني كه مرا از حد خودم پائين مي اورد )(1)


1- زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام ( ترجمه جلد 44 بحار الأنوار)، ص: 291 إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ؛ ج 5 ؛ ص403 نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ؛ ص558

ص:19

به همين جهت جامعه شيعه اماميه اثناعشريه، بيزاري ميجويند از هر كس كه نظما و نثرا درباره أمير المؤمنين (عليه السلام )و اهل بيت اطهارش غلو بنمايند و در مقام تعريف ،آنها را از مقامي كه خدا و رسولش ، براي آنها معين نموده اند بالاتر ببرند و از عبوديت به ربوبيت برسانند و كساني كه چنين عقيده اي داشته باشند از ما نيستند بلكه از غلاتند و بايد حساب جامعه شيعه اماميّه اثناعشريه را از آنها جدا نمود .

چه آنكه اجماع علماء اماميه بر كفر و نجاست غلات ميباشد و اگر مراجعه نمائيد بكتب استدلاليه فقهاء شيعه مانند جواهر الكلام و مسالك و غيره و رسائل عمليه مانند عروة الوثقي مرحوم آية اللّه يزدي قدّس سرّه و وسيلة النجاة آية اللّه العظمي اصفهاني مدّ ظلّه العالي علي رءوس الانام در باب طهارت و باب زكاة و باب ازدواج و باب ارث، فتاواي فقهاء شيعه را بر كفر و نجاست آنها مي بينيد و مشاهده ميكنيد كه همگي فتوا داده اند كه جايز نيست مداخله در غسل و دفن آنها و حرام است مزاوجت با آنها (با آنكه بطريق متعه مزاوجت اهل كتاب را جايز ميدانند) و حق الارث مسلمان بآنها داده نميشود و حتي از دادن صدقات و زكاة بآنها منع شده است و در كتب كلاميه و عقايد فرقه ناجيه شيعه مبسوطا و مستدلّا بيان گرديده كه اين فرقه فاسد و كافر و تبرّي و بيزاري از آنها بر هر مسلماني خاصه شيعيان خالص العقيده لازم و واجب استو دلائل كامله محكمه از آيات و اخبار بر منع و ردّ غلات وارد است كه ببعض از آنها اشاره مي نماييم

در آيه 81 سوره 5 (مائدة) صريحا ميفرمايد قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ

ص:20

ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ(بگو: «اى اهل كتاب! در دين خود، غلوّ(و زياده روى) نكنيد! و غير از حق نگوييد! و از هوسهاى جمعيّتى كه پيشتر گمراه شدند و ديگران را گمراه كردند و از راه راست منحرف گشتند، پيروى ننماييد!».

مرحوم علامه مجلسي قدّس سرّه القدّوسي در جلد سيم بحار الانوار (كه دائرة المعارف شيعه اماميه ميباشد) اخبار بسياري در مذمت آنها و دور بودن خاندان رسالت از مدعاي آنها نقل نموده از جمله نقل مينمايد از امام بحق ناطق كاشف اسرار حقايق امام، جعفر بن محمّد الصادق( عليه السّلام )كه فرمودند و ما نحن الا عبيد الذي خلقنا و اصطفانا و اللّه ما لنا علي اللّه من حجة و لا معنا من اللّه براءة و انا لميّتون و موقوفون و مسئولون من احب الغلاة فقد ابغضنا و من ابغضهم فقد احبنا الغلاة كفّار و المفوّضه مشركون لعن اللّه الغلاة

خلاصه معني آنكه ما بندگان خدائي هستيم كه ما را آفريده و از ميان خلق برگزيده ،بدرستي كه ما مي ميريم و در نزد پروردگار ايستاده و سؤال كرده ميشويم كسي كه دوست بدارد غلات را، دشمن ما ميباشد و كسي كه آنها را دشمن بدارد دوست ما ميباشد غلات كافر و مفوّضه مشركند، لعن خدا بر غلات باد(1)

و نيز از آن حضرت نقل كرده اند كه فرمودند : لعن اللّه عبد اللّه بن سباء انه ادعي الربوبيه في أمير المؤمنين و كان و اللّه امير المؤمنين عبد اللّه طائعا الويل لمن كذب علينا و ان قوما يقولون فينا ما لا نقوله في انفسنا نبرأ الي اللّه منهم نبرأ الي اللّه منهم(لعنت خدا بر عبد الله بن سباء ؛كه


1- شبهاي پيشاور،سلطان الواعظين

ص:21

ادعا نمود ربوبيت وخدائي را در حق امير المومنين (عليه السلام) به خدا قسم ان حضرت بنده مطيع خدا بود و واي بر كسانيكه دروغ گفتند بر ما ،طايفه اي ميگويند درباره ما چيزي را كه نميگوئيم ما ان را در حق خودمان ؛انگاه دو مرتبه فرمودند :ما بيزاري ميجوئيم به سوي خدا از ايشان

و در كتاب عقايد صدوق أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسي بن بابويه قمّي قدّس سره القدوسي كه از مفاخر فقهاء شيعه اماميه است ،خبري از زرارة بن أعين كه از موثقين روات شيعه و حافظ علم اهل البيت و از اصحاب حضرت باقر العلوم و صادق آل محمّد (سلام اللّه عليهم اجمعين) بوده است نقل نموده است كه گفت خدمت حضرت صادق (عليه السّلام) امام ششم عرض كردم مردي از اولاد عبد اللّه بن سبا قائل بتفويض است فرمودند: تفويض چيست عرض كردم ميگويد ان اللّه عز و جل خلق محمدا و عليا ثم فوّض الامر اليهما فخلقا و رزقا و أحيا و أماتا حضرت فرمودند كذب عدو اللّه دروغ گفته دشمن خدا، زماني كه بر گشتي بسوي او بخوان اين آيه را كه از سوره رعد است أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ آيه 16 رعد (بگو: «چه كسى پروردگار آسمانها و زمين است؟» بگو: «اللَّه!» (سپس) بگو: «آيا اوليا(و خدايانى) غير از او براى خود برگزيده ايد كه(حتّى) مالك سود و زيان خود نيستند(تا چه رسد به شما؟!)» بگو: «آيا نابينا و بينا يكسانند؟! يا ظلمتها و نور برابرند؟! آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند بخاطر اينكه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند، و اين آفرينشها بر آنها مشتبه شده است؟!» بگو: «خدا خالق همه چيز است؛ و اوست يكتا و پيروز!»)

ص:22

اين آيه شريفه خود صراحت دارد بر توحيد خداي تعالي، زراره گفت وقتي نزد او رفتم و اين آيه را كه امام فرموده بود بر او خواندم كانّه سنگ بر دهانش افكندم لال شد

از اين قبيل اخبار در كتب معتبره ما از ائمه طاهرين( سلام اللّه عليهم اجمعين) و پيشوايان بحق شيعه در طعن و لعن و سبّ طايفه غلات بسيار وارد شده است

طايفه غلات بكلي ازشيعيان بر كنار و ما از آنها بيزار هستيم و لو ظاهرا ،دعوي تشيع نمايند خدا و پيغمبر و علي و آل علي (عليهم السّلام) همگي از آنها بيزار و تمامي شيعيان هم از آنها بيزار هستند

چنانچه مولاي ما امير المؤمنين (عليه السّلام )رئيس غلات عبد اللّه بن سباء ملعون را تا سه روز حبس نمود و امر بتوبه فرمود چون قبول نكرد لاجرم او را بآتش سوزانيد(1)

مگر رسول الله( صلي الله عليه واله) علي( عليه السلام ) را يكي از دو ثقل و امانت معرفي نكردند


1- شبهاي پيشاور ص 153

ص:23

و جود نازنين رسول اكرم (صلي الله عليه واله و سلم ) همان رسول رئوف و مهرباني،كه خداوند متعال در وصفش ميفرمايد :

(لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ)به يقين، رسولى از خود شما بسويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدايت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است(1)

در اواخر عمر شريفشان ، همگان را جمع كردند تا بعد از 23 سال خون جگري كه براي مسلمين خوردند ،خلاصه اين دين و تنها وسيله نجات اين امت را به انها گوشزد كنند ،لذا با صوت رسا فرمودند :إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي وَ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض(2)

(من دو امانت ما بين شما ميگذارم ، كتاب خدا و عترت و اهل بيتم را پس به ان دو چنگ زنيد ..........) حديثي كه به شكل متواتر از شيعه وسني نقل شده است ؛اگر چه در بعضي از عبارات متفاوت باشد همانگونه كه در تذكرت الخواص ،كه متعلق به علماء اهل تسنن است به ان اينگونه اشاره شده است . أنا تارك فيكم الثقلين أولهما كتاب اللّه فيه النور و الهدى


1- 128 توبه
2- كتاب سليم بن قيس الهلالي ؛ ج 2 ؛ ص647

ص:24

فخذوا بكتاب اللّه و استمسكوا به فحث على كتاب اللّه و رغب فيه، ثم قال و أهل بيتي اذكركم اللّه في أهل بيتي قالها مرتين(1)

وجود نازنين رسول الله (صلي الله عليه واله وسلم )با اين كلام به همگان فهماندند قران بي عترت و عترت بي قران معنا و مفهومي ندارد و تنها راه نجات پيروي از اين دو ثقل است همان دو ثقلي كه همگان به ان اذعان ميكنند ،همانگونه كه احمد حنبل در مسندش از قول رسول الله (صلي الله عليه واله و سلم ) مينويسد.

إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَوْ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ(من در ميان شما دو چيز گرانبها ميگذارم ،كتاب خدا و اهل بيت من ،كتاب خدا ريسماني است اويزان از اسمان به زمين ،و عترت و اهل بيتم ؛و خداي اگاه ،به من خبر داد كه اين دو از هم جدا نميشوند تا نزد حوض بر من وارد شوند.(2)

اگر رسول الله خدا (صلي الله عليه واله ) فرمودند: راه نجات قران و اهل بيت است ،خودشان نيزاهل البيت (عليهم السلام ) را معرفي كردند و فرمودند مراد از اهل البيت ؛علي و فاطمه ،حسن و حسين( عليهم السلام )هستند ....

همانگونه كه در تفاسير اهل تسنن به ان اشاره شده است كه ابن عباس ميگويد ،از رسول الله( صلي الله عليه واله وسلم ) در مورد قرباي ايشان ،كه واجب است دوستيشان ، پرسيدم و ايشان فرمودند :علي و فاطمه و فرزندان انها هستند .( لما نزلت قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى قالوا: يا رسول اللّه من قرابتك هؤلاء الّذين وجبت علينا مودّتهم؟قال: علي و فاطمة و


1- تذكرة الخواص، ص: 291
2- مسند احمد جلد 5 ص 182-189

ص:25

أبناءهما(1)

پس با وجود اين همه دلسوزي رسول الله (صلي الله عليه واله ) نسبت به امت اسلامي ؛ و خير انديشي ايشان و سپردن امتشان به قران واهل البيت (عليهم السلام ) چرا برخي ، اين امت را از حضرت علي عليه السلام و اهل البيت (عليهم السلام ) دور ميكنند و پيروي از ايشان را خطا و اشتباه معرفي ميكنند

مگر رسول الله (صلي الله عليه واله ) نفرمودند مثل علي (عليه السلام )و اهل بيت ايشان مثل سفينه نوح استو جود نازنين رسول اكرم (صلي الله عليه واله وسلم ) با علم به اين مطلب،كه امت ايشان بعد از ايشان دچار تزلزل و انحراف ميشوند و در درياي شك و ترديد غرق ميشوند و عده اي با وجود نزديكيشان به رسول الله (صلي الله عليه واله وسلم ) از ايشان پيروي نكنند و به مانند پسر و همسر حضرت نوح (عليه السلام) راه مخالفت را پيش ميگيرند ؛ در تمثيلي پر معنا ،فرمودند : «مثل أهل بيتي كمثل سفينة نوح من ركب فيها نجا(2)مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است هركه بر ان سوار شود نجات يابد ،يعني تنها را ه نجات از غرق شدن در دنيا و هوا پرستيها تمسك به امير المومنين و حضرات اهل بيت(عليهم السلام )است همانگونه كه علماء اهل تسنن ،بر اين مطلب صحه گذاشته و اين حديث را اينچنين نقل كردند .

مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ(مثل اهل بيت من چون كشتى نوح است(3)


1- الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 8، ص: 311
2- مفاتيح الغيب، ج 27، ص59
3- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ؛ ؛ ص210

ص:26

أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلّف عنها هلك(مثل اهلبيت من چون كشتى نوح است كه هركه برآن نشست نجات يابد وهركه ازآن واماندهلاك شد)(1)

سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقول: «مثل أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح من ركبها نجا، و من تخلف عنها هلك»(2)

اما افسوس كه با وجود اين همه سفارش رسول الله (صلي الله عليه واله وسلم ) ،عد ه اي راه ديگري پيش گرفتند ،و فراموش كردند امير المومنين (عليه السلام ) و فرزندان مطهرشان همان اهل بيتي هستند كه به مانند كشتي ،نجات دهنده امتتند از غرق شدن . همان افرادي كه حتي عايشه نيز اذعان به اهل بيت كردن انها ميكند ،همانگونه كه سيوطي در تفسيرش از قول او مينويسد :و أخرج ابن أبى شيبة و أحمد و مسلم و ابن جرير و ابن أبى حاتم و الحاكم عن عائشة رضى الله عنها قالت خرج رسول الله صلى الله عليه و سلم غداة و عليه مرط مرجل من شعر و أخرج ابن أبى شيبة و أحمد و مسلم و ابن جرير و ابن أبى حاتم و الحاكم عن عائشة رضى الله عنها قالت خرج رسول الله صلى الله عليه و سلم غداة و عليه مرط مرجل من شعر اسود فجاء الحسن و الحسين رضى الله عنهما فأدخلهما معه ثم جاء علي فادخله معه ثم قال إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِير..........)(3)پس چه شد كه اين همه سفارشات نبي مرسل به فراموشي سپرده شد و اطاعت ازاهل البيت (عليهم السلام) شرك و كفر معرفي شد ،چه شد كه


1- تيسير المطالب في أمالي أبي طالب، ص: 201
2- تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج 7، ص: 187
3- الدر المنثور في تفسير المأثور، ج 5، ص: 199

ص:27

پيروان پيغمبر اخر الزمان (عليه السلام )كلام رسولشان را فراموش كردند و عوض پيروي از امير المومنين (عليه السلام ) و اهل بيت طاهرينش راه پيروي از جبت وطاغوت را انتخاب كردند .

مگرخدا و رسول خدا (صلي الله عليه و الله وسلم) علي (عليه السلام) را اولي الامر نخواندند.(1)

وجو نازنين رسول اكرم (صلي الله عليه واله وسلم ) همان ، پيغمبري كه خداوند متعال ،در وصفش در قران كريم ميفرمايد: لقد من الله علي المومنين ....( خداوند منت گذاشت بر مومنين ،زماني كه رسولي از جنس خدا انها بر انها مبعوث كرد، رسولي كه ايات را تلاوت كند و انها را تذكيه كند و به انها تعليم كتاب و حكمت نمايد) . بر همگان واضح است كه براي تبين قران و اجراي احكام اسلامي و از بين بردن اداب و رسوم جاهليت ،چه سختيهايي بر رسول الله (صلي الله عليه واله وسلم ) وارد شد، ولي با همه اين سختيها سر انجام ،اسلام در كل عالم منتشر شد و به مرور زمان مردم با اين حقيقت ناب اشنا شدند و طالب پيروي از دستورات ان شدند ،و از اين جهت هم ،دشمنان قسم خورده اسلام ارام ننشستند و به طرق مختلف قلب اسلام را هدف قرار دادند ؛يكي از طرق انها ورود به اسلام و رخنه در جامعه اسلامي و تغيير دستورات و احكام اسلامي در لباس بزرگان اسلام بود . لذا خداوند حكيم براي جلوگيري از اين فتنه و مصونيت احكام الهي و بيداري افراد جامعه ،مسلمين را امر به پيروي از رسول الله(صلي الله عليه واله ) و اولي الامر نمودند .همان اولي الامري كه در كلام رسول الله (صلي الله عليه واله وسلم )به امير المومنين و اوصياي كرامش تعبير شده است .و رسول الله (صلي الله عليه واله ) براي جلو


1- ال عمران 164

ص:28

گيري از فتنه ها و تحريف احكام، مردم را به سوي اولي الامر ،يعني حضرت علي (عليه السلام ) راهنمايي كردند همانگونه كه در كتاب كمال الدين و تمام النعمة امده است ؛«لما نزلت هذه الاية قلت: يا رسول اللَّه عرفنا اللَّه و رسوله فمن اولو الامر الذين قرن اللَّه طاعتهم بطاعتك فقال: هم خلفائى يا جابر( زماني كه اين ايه نازل شد گفتم يا رسول الله ما شناختيم خدا و رسول او پس كيست اولي الامر ي كه قرين كرد خداوند متعال اطاعت انها را به طاعت شما ،پس فرمودند رسول الله (صلي الله عليه واله وسلم )انها خلفاء و جانشينان من هستند اي جابر )،واين حقيقتي است كه علماء اهل تسنن نيز به ان اذعان كرده اند و در كتب خود به ان پرداخته اند ،كه ذيلا به انها اشاره ميكنيم يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً (1)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولي الأمررا و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد(و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين(كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است.1-(أخبرنا عقيل بن الحسين قال: أخبرنا علي بن الحسين قال: أخبرنا محمد بن عبيد الله، قال: حدثنا محمد بن عبيد بن إسماعيل الصفار بالبصرة، قال: حدثنا بشر بن موسى قال: حدثنا أبو نعيم الفضل بن دكين قال: حدثنا سفيان عن منصور عن مجاهد [في قوله تعالى]: يا أَيُّهَا الَّذِينَ


1- نساء 59

ص:29

آمَنُوا يعني [الذين] صدقوا بالتوحيد أَطِيعُوا اللَّهَ يعني في فرائضه وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ يعني في سنته وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قال: نزلت في أمير المؤمنين حين خلفه رسول الله بالمدينة فقال: أ تخلفني على النساء و الصبيان فقال: أ ما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى حين قال له: اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ. فقال الله: وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قال: [هو] علي بن أبي طالب ولاه الله الأمر بعد محمد في حياته حين خلفه رسول الله بالمدينة، فأمر الله العباد بطاعته و ترك خلافه

(.....مجاهد در تفسير آيه شريفه گفته است: يا ايّها الّذين آمنوا يعنى اى كسانى كه تصديق به توحيد داريد اطيعوا اللّه، اطاعت كنيد خدا را در فرايض و واجباتش و اطيعوا الرّسول اطاعت كنيد رسول صلى اللّه عليه و آله را در سنّتش. و أولى الامر منكم و اطاعت

كنند از امير المؤمنين على (عليه السّلام) كه ولىّ امر مسلمين است

در جنگ تبوك، مصطفى (صلى اللّه عليه و آله) مرتضى (عليه السّلام )را جانشين خويش در مدينه قرار داد و خود آن حضرت فرماندهى لشكر را به عهده گرفت تا به سرزمين تبوك حركت كند

وقتى على (عليه السّلام )به خدمت نبى( صلى اللّه عليه و آله) رسيد و گفت: يا رسول اللّه! آيا مرا در بين اطفال و زنان وامى گذارى؟

حضرت فرمود: يا على! آيا راضى نمى شوى كه براى من به منزله هارون براى موسى باشى، زمانى كه موسى به برادرش هارون گفت: اخلفنى فى قومى و اصلح و تو ولىّ امر و جانشين من هستى و (اولى الامر منكم) على بن ابى طالب (عليه السّلام) است، كه خداى سبحان او را ولايت امر در زمان حيات محمد (صلى اللّه عليه و آله )زمانى كه او را جانشين خويش در مدينه گذاشت عنايت فرمود، و همچنين بندگانش را امر به اطاعت و ترك مخالفت او فرمان داد و

ص:30

همچنين ،ابان بن ابى عيّاش از سليم بن قيس هلالى نقل كرده كه على (عليه السّلام )فرمود:

رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) درباره آيه اطيعوا اللّه و اطيعوا الرّسول و اولى الامر منكم به من فرمودند: اولى الامر كه خداى تعالى او را در كنار نام خويش و رسولش در آيه يا ايّها الّذين آمنوا اطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولى الأمر منكم قرار داده است و در منازعات ،مردم را رجوع به آنان داد آيا مى دانى چه كساني هستند ؟عرض كردم: يا رسول اللّه! آنان چه كسانى هستند؟

فرمود: يا على! تو اولين نفر از آنان هستى (1)

هر چند برخي از علماء اهل تسنن اولي الامر را به حاكم و پادشاه زمان تفسير كرده اند ولي اين تفسير ، خلاف كلام اهل البيت (عليهم السلام ) و خلاف مطالب عقلي است همانگونه كه امام صادق (عليه السلام ) فرمودند : أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ؛أولو الأمر هم الأئمة من أهل البيت عليهم السّلام(اطاعت كنيد از خدا و رسول خدا و اولي الامر ،و اولي الامر، انها امامان از اهل بيت عليهم السلام هستند(2)

و غيراز تفسير امام صادق (عليه السلام ) ؛در رد قول كساني كه اين ايه را به پادشاه زمان تفسير ميكنند بايد گفت ، نميشود كسي كه خداوند متعال اطاعت او را قرين اطاعت خودش قرار داده است مبراي از گناه و معصيت نباشد چرا كه اگر چنين نباشد در موردي امري ميكند كه خلاف امر خداوند است و نميشود كه من بين امر او و خدا را جمع كنم چرا كه با توجه به حالات پادشاهان در ازمنه مختلف ،ميبينيم كه بسياري از انها،


1- شواهدالتنزيل لقواعدالتفضيل،ج 1،ص: 19159
2- إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 2، ص: 335

ص:31

به قتل و خونريزي امر ميكردند وبايد گفت،رعييت انها مامور به پيروي از انها بودند ودر صورت تخلف بايد گرفتار عذاب الهي شوند ،و اين خود مطلب باطلي است كه بر هيچ عاقلي پوشيده نيست همانگونه كه در تفاسير مختلف به ان اشاره شده است و جوابه هاي مختلفي به ان داده شده است ،كه به نمونه اي از انها اشاره ميكنيم . «اولى الامر» حاكم مطلق نيست زيرا كه نزد عقلا جايز نيست كه حق تعالى واجب گرداند اطاعت احدى را على الاطلاق مگر آنكه بزيور عصمت آراسته باشد و مامون باشد از غلط و ارتكاب قبايح، و اين صفت در غير ائمه معصومين (عليهم السلام )تحقق نمى يابد، مؤيد اين سخن آنست كه حق تعالى ميان ايشان و ميان رسول خود تسويه فرموده و اطاعت ايشان را مقارن ساخته به اطاعت خود و اطاعت رسول خود، پس هم چنان كه حق تعالى از جميع قبايح منزه است و رسول او نيز از همه معاصى معصوم و مطهر است اولى الامر نيز بايد اينچنين باشند و باتفاق همه علماء شيعه و سني بعد از پيغمبراكرم (صلى اللَّه عليه و آله )غير از ائمه اثنى عشر معصوم نبودند پس مراد از «اولى الامر» اهل بيت (عليهم السلام) هستند نه غير از ايشان همانگونه كه در كتاب كمال الدين از جابربن عبد الله ، نقل شده است «لما نزلت هذه الاية قلت: يا رسول اللَّه عرفنا اللَّه و رسوله فمن اولو الامر الذين قرن اللَّه طاعتهم بطاعتك فقال: هم خلفائى يا جابر و أئمة المسلمين من بعدى، أولهم علىّ بن أبى طالب، ثم الحسن، ثم الحسين، ثم على بن الحسين، ثم محمد بن على المعروف فى التوراة بالباقر و ستدركه يا جابر فاذا لقيته فاقرأه منى السلام، ثم الصادق جعفر بن محمد، ثم موسى بن جعفر، ثم على بن موسى، ثم محمد بن على، ثم على بن محمد- ثم الحسن ابن على، ثم سميّي و كنيّي حجة

ص:32

اللَّه فى أرضه و بقيته فى عباده ابن الحسن بن على- و فى بعض النسخ: و بقيته فى عباده م ح م د ابن الحسن بن على- ذاك الذى يفتح اللَّه على يديه مشارق الارض و مغاربها، ذاك الذى يغيب عن شيعته و أوليائه غيبة لا يثبت فيها على القول بامامته الا من امتحن اللَّه قلبه للايمان، قال جابر: فقلت له: يا رسول اللَّه فهل لشيعته الانتفاع به فى غيبته؟ فقال: اى و الذى بعثنى بالنبوة انهم يستضيئون بنوره و ينتفعون بولايته فى غيبته كانتفاع الناس بالشمس، و ان تجلاها سحاب، يا جابر! هذا من مكنون سر اللَّه و مخزون علم اللَّه فاكتمه الّا عن أهله

(جابر بن عبد اللَّه انصارى گويد كه چون آيه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» نازل شد گفتم: يا رسول اللَّه ،خدا و رسول خدا را دانسته و شناخته ام، أما اولى الامري كه حق تعالى طاعت ايشان را مقترن بطاعت تو گردانيده نشناخته ام ، حضرت رسالت پناه ( صلى اللَّه عليه و آله )فرمودند: اى جابر اين اولى الامر خلفاء منند و امامان أهل اسلام ،بعد از من أول ايشان على بن ابى طالب است، بعد از آن حسن، آن گاه حسين، پس على بن الحسين، پس محمد بن على كه در توراة معروف به باقر است و زود باشد كه تو او را ببينى پس چون او را ببينى سلام من باو برسان. بعد از آن يك بيك از ائمه هدى را نام برد تا آنكه به حجت قائم (عليه السّلام) رسيد ند وفرمودند:او شخصى است كه نام او، نام من و كنيت او كنيت من است و آن شخصى

است كه حق تعالى مشارق ارض و مغارب آن را بدست او بگشايد، و آن كسى است كه از شيعه خود و دوستان خود غايب گردد بر وجهى كه از غايت درازى غيبت، ثابت نميماند در ميان شيعيان او، كسى كه قائل بامامت او باشد، مگر مؤمنى كه حق تعالى دل او را به

ص:33

ايمان امتحان كرده باشد، جابر گويد كه گفتم: يا رسول اللَّه (صلي الله عليه واله )آيا شيعيان او انتفاع ميبرند در زمان غيبت او؟ حضرت فرمود: آرى بحق آن كس كه بر انگيخته مرا به نبوت كه شيعيان او روشن ميشوند بنور او و نفع ميبرند بولايت او در زمان غيبت او مانند انتفاعى كه مردم بنور آفتاب ميبرند اگر چه، ابر آن آفتاب را پوشانيده باشد و فرمود كه: أى جابر! اين از أسرار خداست آن را پوشيده دار و به هيچ كس اظهار مكن، مگر كسانى را كه از اهل او باشند(1)

مگر رسول الله(صلي الله عليه واله ) نفرمودند اهل بيت من اماني براي اهل زمين هستند


1- تفسير شريف لاهيجي، ج 1، ص: 499

ص:34

از ان جهت كه خداوند متعال انسانها را جهت بندگي و طاعت خود خلق كرده است ؛همان طاعتي كه سبب تقرب بندگان و حفظ شدن انها از ظلالت و گمراهي بوده و نيازهاي روحي و جسمي انها را مرتفع ميكند ، اگر كسي در مسير تخطي و گناه و تخلف از اوامر الهي قرار گيرد مستحق عذاب الهي شده و خود را در گروه معذبين قرار ميدهد ،ولي در اين بين خداوند متعال به بركت افراد يا گروهي اين عذاب را به تاخير مي اندازد همانگونه كه در قران كريم ميفرمايد : (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ولى(اى پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد؛ و(نيز) تا استغفار مى كنند، خدا عذابشان نمى كند.(1)

طبق اين ايه وجود نازنين رسول الله (صلي الله عليه واله ) دفع كننده بلا و عذاب است و خداوند متعال به بركت اين وجود اهل زمين را مورد ترحم قرار ميدهد .اما سوال اينجاست كه بعد رسول الله (صلي الله عليه واله ) چه كسي امان اهل زمين است و اين خلقي كه بواسطه تعدي از اوامر الهي مستحق عذاب


1- انفال 33

ص:35

الهي شده اند ،به چه واسطه از اين عذاب ايمن ميشوند ؟؟؟ طبق كلام رسول الله (صلي الله عليه واله ) وجود نازنين امير المومنين (عليه السلام ) و حضرات اهل البيت (عليهم السلام ) اماني براي اهل زمين هستند . و اين مطلبي ايست كه علماي اهل تسنن نيز به ان اشاره كرده اند كه ذيلا به ان اشاره ميكنيم .

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ، إِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ السَّمَاءِ، وَ أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَيْتِي ذَهَبَ أَهْلُ الْأَرْضِ((ستارگان امان اهل آسمانند،پس آن گاه كه ستارگان برونداهل آسمان هم فانى شوندواهلبيت من،امان براى اهل زمينند،پس آن گاه كه اهلبيت من نباشند،اهل زمين هم نخواهدبود)(1)

النجوم أمان لأهل السماء، فإذا ذهبت النجوم أتى أهل السماء ما يوعدون، و أصحابي أمان لأمتي، فإذا ذهب أصحابي أتى أمتي ما يوعدون، أقم يا بلال!

قال سليمان: لم يروه عن ابن سوقة إلّا عبد اللّه بن عمرو بن مرة. تفرد به القاسم ابن الحكم(2)

النجوم أمان لأهل السماء فاذا ذهب النجوم ذهب أهل السماء و أهل بيتي أمان لأهل الأرض فاذا ذهب أهل بيتي ذهب أهل الأرض

تذكرة الخواص، ص: 292محمّد بن علي بن الحسن، أبو بكر المقرئ


1- شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ؛ ج 1 ؛ ص425 (1) حاكم مستدركالصحيحين،ج 3،ص 149 (2) ابنحجر،صواعقالمحرقة،ص 140 (3) حاكم،مستدركالصحيحين،ج 3،ص 458 (4) متقىهندى،كنزالعمال،ج 6،ص 116 وج 7،ص 217 (5) ابنحجر،صواعقالمحرقة،ص 111 (6) هيثمى،مجمعالزوائد،ج 9،ص 174 (7) مناوى،فيضالقدير،ج 6،ص 297
2- تاريخ بغداد، ج 3، ص: 282

ص:36

أخبرنا أبو القاسم الخضر بن الحسين بن عبدان- بقراءتي عليه- عن عبد العزيز بن أحمد، أنبأ أبو محمّد عبد الرّحمن بن عثمان بن القاسم بن معروف، قال: قرأت على أبي عثمان بن القاسم، قال: قرى ء على أبي عبد اللّه محمّد بن المعافى بن أحمد بن محمّد بن بشير بن [أبي] كريمة الصّيداوي- بصيدا- و أنا أسمع، نا هشام بن عمّار، نا سعيد بن يحيى اللّخمي، نا موسى بن عبيدة الربذي، عن إياس بن سلمة بن الأكوع، عن أبيه، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم: «النجوم أمان لأهل السماء، و أهل بيتي أمان لأمّتي»(1)

مگر رسول الله (صلي الله عليه واله ) علي عيه السلام را باب علم معرفي نكردند


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 40، ص: 21كتاب فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامي جلد يك به نقل از مستدرك حاكم جلد 3 ص 141

ص:37

از ان جهت كه لازمه پيشوائي و امامت ،علم و دانش است،بر خداوند متعال است كه رسولان خود را به اين نعمت الهي مجهز فرمايد ،چرا كه خدايي كه هادي بشر است و براي هدايت انها رسول و نبي ميفرستد بايد علمي كه نياز پيغمبر و امام است را به انها عطا فرمايد ، كه اگر چنين نباشد نقض غرض پيش مي ايد ،از جهتي رسول و امام بفرستد و از جهتي رسول و امامش جوابگوي نيازهاي علمي و معنوي بندگانش نباشد ، لذا بر خداست كه رسول و امام را مجهز به اين موهبت الهي نمايد همانگونه كه به طالوت عطا كرده است ،همانگونه درقران كريم ميفرمايد :(وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ(1)

و پيامبرشان به آنها گفت: «خداوند(طالوت) را براى زمامدارى شما مبعوث(و انتخاب) كرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حكومت كند، با


1- 247البقره

ص:38

اينكه ما از او شايسته تريم، و او ثروت زيادى ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و(قدرت) جسم، وسعت بخشيده است. خداوند، ملكش را به هر كس بخواهد، مى بخشد؛ و احسان خداوند، وسيع است؛ و(از لياقت افراد براى منصب ها) آگاه است.»و با توجه به اين ايه بايد گفت بعد رسول الله (صلي الله عليه واله ) نيز بايد وصيي باشد، كه مجهز به علم و قدرت باشد ،تا امت اخر الزمان دچار خطاء و انحراف نشوند. لذا براي شناخت اين وصي و جانشين به سراغ كلام رسول الله (صلي الله عليه واله ) رفتيم و با سير در كلامشان ، به اين مطلب رسيديم ،كه باب علم رسول الله (صلي الله عليه واله ) ، امير المومنين علي (عليه السلام ) است و مردم موظفند بعد رسول الله (صلي الله عليه واله ) به خدمت ايشان شرفياب شوند و از درياي بيكران ايشان بهرمند شوند و اين كلامي است كه در كتب اهل تسنن به كرار ديده ميشود كه ذيلا به ان اشاره ميكنيم .سمعت جابر بن عبد اللّه قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم يوم الحديبية و هو آخذ بيد علي يقول: «هذا أمير البررة، و قاتل الفجرة، منصور من نصره، مخذول من خذله( يمد بها صوته) أنا مدينة العلم و علىّ بابها؛ فمن أراد البيت فليأت الباب(شنيدم از رسول الله (صلي الله عليه واله)در روز حديبيه ،در حال كه دست علي (عليه السلام) را گرفته بودند وميفرمودند :على امير نيكوكاران و قاتل تبهكاران است و يارى كرده شده است كسى كه به او كمك كند، و سر افكنده است كسى كه او را سر افكنده سازد ، شهر علم و دانش منم و علىّ دروازه آن است، و كسيكه بخواهد به شهرى بيايد بايستى از دروازه ان وارد شود)(1)


1- تاريخ بغداد، ج 3، ص: 182

ص:39

نبأنا أبو الفرج غيث بن علي الخطيب، حدّثني أبو الفرج الإسفرايني- بلفظه غير مرة- قال: كان ابن المثنّى يعظ بدمشق فقام إليه رجل فقال: أيها الشيخ ما تقول في قول النبي صلى اللّه عليه و سلم: «أنا مدينة العلم و عليّ بابهاقال: فأطرق لحظة ثم رفع رأسه و قال: نعم لا يعرف هذا الحديث على التمام إلّا من كان صدرا في الإسلام، إنما قال النبي صلى اللّه عليه و سلم: «أنا مدينة العلم ........و عليّ بابها» (....ابن مثني در سرزمين دمشق موعظه ميكرد ،پس مردي به سوي او رفت و و گفت اي شيخ چه ميگوئي در مورد قول رسول الله (صلي الله عليه واله )كه فرمودند أنا مدينة العلم و عليّ بابها .پس لحظه اي درنگ كرد سپس سرش را بلند كرد و گفت بله نميشناسد اين حديث را به شكل كامل مگر كسي كه در صدر اسلام بوده باشد .بدرستيكه رسول الله (صلي الله عليه واله ) فرمودند أنا مدينة العلم ........و عليّ بابها(1)

و مناقبه رضي اللّه تعالى عنه كثيرة جدا و يكفي منها قوله صلى اللّه عليه و سلم «أنا مدينة العلم و علي بابها

(و مناقب او (علي عليه السلام ) زياد است حقيقتا و كفايت ميكند از انها كلام رسول الله (صلي الله عليه واله )كه فرمودند: أنا مدينة العلم و علي بابها(2)

أنا مدينة العلم و علي بابها(3)

......و قد قال فيه يوم بني النضير: على امام البررة و قاتل الفجرة، منصور من نصره، مخذول من خذله. و قد قال فيه: عليّ وليكم بعدي. واكد القول عليّ و عليك و على جميع المسلمين و قال: انى مخلف فيكم الثقلين

كتاب اللّه و عترتى، و قد قال: أنا مدينة العلم و عليّ بابها(....و گفت در


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 9، ص: 21
2- حياة الحيوان الكبرى، ج 1، ص: 86
3- مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، ص: 70

ص:40

مورد او (...رسول الله (صلي الله عليه واله ) در روز بني النضير :على ،امير نيكوكاران و قاتل تبهكاران است و يارى كرده شده است كسى كه به او كمك كند، و سر افكنده است كسى كه او را سر افكنده سازد و همچنين فرمودند در مورد او ؛علي (عليه السلام ) ولي شماست بعد از من .و تاكيد كرد اين قول را بر من و شما وجميع مسلمين و فرمودند :من دو شيي گرانبها ما بين شما ميگذارم ،كتاب خدا و اهل بيتم ،و همچنين فرمودند :انا مدينه العلم و علي بابها(1)

و روى عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: «أنا مدينة العلم، و علىّ بابها، فمن أراد العلم فليأته من بابه(2)

اينها بخشي از كتب اهل تسنن بود كه به حديث (انا مدينه العلم و علي بابها ) اشاره كرده بودند، ولي از ان جهت كه اهل تسنن ،پيرو غاصب خلافت و ولايت ،يعني عمر شدند و نيازهاي علمي ومعنوي پيشوا و امام را نديد گرفتند ، مناسب ديدم در اين فصل به اقرار عمر درمورد علم حضرت علي (عيه السلام )اشاره اي كنم تا بر همگان معلوم شود ،كه علم حضرت و فضائل ايشان تنها بوسيله شيعيان و محبين حضرت بيان نشده است و حتي غاصب ولايت نيز ،زبان به بيان فضائل حضرت و عجز و ناتواني علمي خود ؛گشوده است كه ذيلا به ان اشاره ميكنيم .و قال احمد في (الفضائل) و المسند أيضا: حدثنا عفان حدثنا حماد حدثنا عطا بن السايب عن أبي ظبيان ان عمر (رض) أتي بامرأة قد زنت فامر برجمها فذهبوا ليرجموها فرآهم علي (ع) في الطريق فقال ما شان هذه فاخبروه فخلى سبيلها ثم جاء الى عمر فقال له لم رددتها فقال لأنها معتوهة آل


1- المناقب، ص: 201
2- نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 20، ص: 6

ص:41

فلان و قد قال رسول اللّه (ص) رفع القلم عن ثلاث عن النائم حتى يستيقظ و الصبي حتى يحتلم و المجنون حتى يفيق فقال عمر لو لا علي لهلك عمر(احمد حنبل در مسندش نقل ميكند ...عبور كرد عمر، از زني كه زنا كرده بود .پس دستور داد عمر به سنگسار كردن ان زن ؛لذا بردند ان زن را تا سنكسار كنند . ديدند علي (عليه السلام)انها را در راه و فرمودند، شان اين زن چيست ؟ پس انها ايشان را با خبر كردند .حضرت ان زن را رها كردند و امدند به سوي عمر ،و عمر به حضرت گفت چرا رها كرديد او را ؟ حضرت فرمودند :او ديوانه اي از ال فلان است و هر اينه رسول الله (صلي الله عليه واله ) فرمودند :تكليف از سه گروه برداشته شده: ديوانه تا هنگامى كه بهبودى يابد، خوابيده تا بيدار شود و كودك تا به حدّ بلوغ برسد. عمر در پاسخ گفت: اگر على نبود، هلاك مى شدم(1)

حال بايد به علماء اهل تسنن گفت ؛ايا اين اقرار غاصب خلافت براي شما كافي نيست ؟؟و ايا با وجود شخصيتي چون امير المومنين (عليه السلام) ميشود پيرو عمر و اتباع او شد ؟؟ ايا پسنده اي است امام و پيشوائي كه ،وجود نازنين رسول الله (صلي الله عليه واله وسلم ) در شان ايشان و وصف ايشان فرمودند: مَعاشِرَالنّاسِ، علي (فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُ الله فِي، وَ كُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَيْتُهُ في إِمامِ الْمُتَّقينَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً، وَ هُوَ


1- (تذكرة الخواص، ص: 138) (طالب السؤول في مناقب آل الرسول، ص: 71 نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 7، ص: 79 قول عمر بن الخطاب :لو لا علىّ لهلك عمر المناقب، ص: 81)

ص:42

الْإِمامُ الْمُبينُ (الَّذي ذَكَرَهُ الله في سُورَةِ يس: (وَ كُلَّ شَيءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ)

مَعاشِرَالنَّاسِ، لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْكِفُوا عَنْ وِلايَتِهِ، فَهُوَالَّذي يَهدي إِلَي الْحَقِّ وَيَعْمَلُ بِهِ، وَيُزْهِقُ الْباطِلَ وَيَنْهي عَنْهُ، وَلاتَأْخُذُهُ فِي الله لَوْمَةُ لائِمٍ. أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ (لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَي الْايمانِ بي أَحَدٌ)، وَالَّذي فَدي رَسُولَ الله بِنَفْسِهِ، وَالَّذي كانَ مَعَ رَسُولِ الله وَلا أَحَدَ يَعْبُدُالله مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَيْرُهُ.

أَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أَوَّلُ مَنْ عَبَدَالله مَعي. أَمَرْتُهُ عَنِ الله أَنْ يَنامَ في مَضْجَعي، فَفَعَلَ فادِياً لي بِنَفْسِهِ

روا نيست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نيست مگر آن چه آنان ناروا دانند. خداوند عزوجل، هم روا و هم ناروا را براي من بيان فرموده و آن چه پروردگارم از كتاب خويش و حلال و حرامش به من آموخته در اختيار علي نهاده ام

هان مردمان! او را برتر بدانيد. چرا كه هيچ دانشي نيست مگر اينكه خداوند آن را در سينه من جمه اوري كرده و من نيز آن را در جان پيشواي پرهيزكاران، علي، ضبط كرده ام. او (علي) پيشواي روشنگر است كه خداوند او را در سوري ياسين ياد كرده كه: «و دانش هر چيز را در امام روشنگر برشمرده ايم...»

هان مردمان! از علي رو برنتابيد. و از امامتش نگريزيد. و از سرپرستي اش رو برنگردانيد. او [شما را] به درستي و راستي خوانده و [خود نيز] بدان عمل نمايد. او نادرستي را نابود كند و از آن بازدارد. در راه خدا نكوهش نكوهش گران او را از كار باز ندارد. او نخستين مؤمن به خدا و

ص:43

رسول اوست و كسي در ايمان، به او سبقت نجسته. و همو جان خود را فداي رسول الله نموده و با او همراه بوده است تنها اوست كه همراه رسول خدا عبادت خداوند مي كرد و جز او كسي چنين نبود

اولين نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است. از سوي خداوند به او فرمان دادم تا [در شب هجرت] در بستر من بيارامد و او نيز فرمان برده، پذيرفت كه جان خود را فداي من كند

مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ الله، وَاقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ الله

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ إِمامٌ مِنَ الله، وَلَنْ يَتُوبَ الله عَلي أَحَدٍ أَنْكَرَ وِلايَتَهُ وَلَنْ يَغْفِرَ لَهُ، حَتْماً عَلَي الله أَنْ يَفْعَلَ ذالِكَ بِمَنْ خالَفَ أَمْرَهُ وَأَنْ يُعَذِّبَهُ عَذاباً نُكْراً أَبَدَا الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهورِ. فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ

هان مردمان! او را برتر دانيد، كه خداوند او را برگزيده؛ و پيشوايي او را بپذيريد، كه خداوند او را برپا كرده است

هان مردمان! او از سوي خدا امام است و هرگز خداوند توبه منكر او را نپذيرد و او را نيامرزد. اين است روش قطعي خداوند درباره ناسازگار علي و هرآينه او را به عذاب دردناك پايدار كيفر كند. از مخالفت او بهراسيد و گرنه در آتشي درخواهيد شد كه آتش گيري آن مردمانند؛ و سنگ، كه براي حق ستيزان آماده شده است . حال با وجود اين همه فضيلت، شيعيان حضرت را به خاطري پيرويشان از امير المومنين (عليه السلام ) مذمت ميكنيد ؟؟

مگر رسول الله(صلي الله عليه و اله )در غدير نفرمودند علي (عليه السلام ) مولاي امت است وجود نازنين رسول اكرم (صلي الله عليه واله وسلم ) كه 23 سال از عمر شريفشان را صرف اموزش و تبين و اجراي احكام اسلامي نمودند و اين نهال اسلامي را به

ص:44

درختي تنومند مبدل كردند و نسبت به اين درخت بسيار دلسوز و مهربان بودند ،وقتي كه اثار مفارقت را در وجود خود ميبينند و همچنين امر خداي تعالي را مشنوند امري كه مبني بر ابلاغ رسالت است(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ)

(اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً(به مردم) برسان! و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده اى! خداوند تو را از(خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى دارد؛ و خداوند، جمعيّت كافران(لجوج) را هدايت نمى كند.(1)

امت اسلامي را از اين مفارقت اگاه كرده و رسالت خود را كه همان ولايت امير المومنين (عليه السلام

)بود ابلاغ نمودند ؛ و مردم را از اين امر مهم با خبر كردند و اين مطلبي است كه مورد نظر همه مذاهب است همانگونه كه علماء اهل تسنن به ان صحه گذاشته و در كتب خود به ان اشاره كردنده اند ،كه ذيلا به بخشي از اين كتب و مطالبش اشاره ميكنيم. 1- ابى هريرة از رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: در شب معراج آن هنگام كه به آسمان سير كردم، ندايى جذّاب از زير عرش بگوشم رسيد كه چنين مى گفت

انّ عليّا راية الهدى و حبيب من يؤمن بى بلّغ يا محمّد

به درستى كه على (عليه السّلام )علم هدايت و حبيب و محبوب مؤمن به من است اى محمّد! پيامت را ابلاغ كن


1- مائده67

ص:45

چون مصطفى (صلى اللّه عليه و آله) به زمين بازگشت اين پيام را سرّى نگه داشت و كتمان كرد

تا اين كه خداى سبحان آيه يا ايّها الرّسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك ... را درباره على بن ابى طالب (عليه السّلام) نازل فرمود.

و در ادامه فرمان فرمود: ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه يعصمك من النّاس

و همچنين ابى سعيد خدرى روايت كرد كه آيه يا ايّها الرّسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك در حقّ على بن ابى طالب عليه السّلام نازل شد

)ابن عباس مى گويد: اين كلام سبحان يا ايّها الرّسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك در شأن على (عليه السّلام نازل شد پيامبر صلى اللّه عليه و آله چون اين فرمان را شنيد برخاست و دست على (عليه السّلام )را گرفت و در ميان جمعيت ايستاد و فرمود

«من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»

اى مردم! و اى مسلمانان! هر كسى كه من مولاى او هستم، على هم مولاى اوست

خدايا دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن باش.(1)

(2-حدثنا أبي ثنا عثمان بن حرزاد، ثنا إسماعيل بن زكريا، ثنا علي بن عابس عن الأعمش ابني الحجاب، عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قالنزلت هذه الآية يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ في على بن أبي طالب(....نازل شد ايه، يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ...در مورد علي (عليه السلام)(2)


1- ترجمه شواهد، ص: 98
2- تفسير القرآن العظيم (ابن أبي حاتم)، ج 4، ص: 1173

ص:46

3-و أخرج ابن أبى حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر عن أبى سعيد الخدري قال نزلت هذه الآية يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ على رسول الله صلى الله عليه و سلم يوم غدير خم في على بن أبى طالب من كنت مولاه فعلىّ مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله)( ...نازل شد ايه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ بر رسول الله (صلي الله عليه واله )در روز غدير خم در مورد علي بن ابيطالب (عليه السلام) و رسول الله (صلي الله عليه واله ) در موردشان فرمودند : هر كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست . خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را و ياري كن ياوران او را و خوار كن خوار كنندگان او را(1)

4- عن ابن عباس رضي اللّه تعالى عنهما قال: نزلت هذه الآية في علي كرم اللّه تعالى وجهه حيث أمر سبحانه أن يخبر الناس بولايته فتخوّف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم أن يقولوا حابى ابن عمه و أن يطعنوا في ذلك عليه، فأوحى اللّه تعالى إليه هذه الآية فقام بولايته يوم غدير خم، و أخذ بيده فقال عليه الصلاة و السلام: من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه (روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص: 359 من معاني كتاب اللّه تعالى) 5- و از لسان ابى هريرة اين روايت نقل شده است: هر كسى روز هجدهم ذى الحجّه روزه بگيرد خداوند روزه شصت ماه را براى او ثبت مى كند، و آن روز، روز غدير خم است، روزى كه نبىّ( صلى اللّه عليه و آله) دست على (عليه السّلام )را گرفت، در ميان جمعيت ايستاد و فرمود

(ألست ولىّ المؤمنين؟)


1- الدر المنثور في تفسير المأثور، ج 2، ص: 298

ص:47

اى مردم! آيا من ولىّ مؤمنين نيستم همگى يكصدا گفتند: بلى يا رسول اللّه! چنين است

سپس فرمود

(من كنت مولاه فعلىّ مولاه)

هر كسى من مولاى اويم، على بن ابى طالب عليه السّلام مولاى اوست

عمر بن خطاب براى تهنيت برخاست و گفت: بخّ بخّ يابن ابى طالب، اصبحت مولاى و مولا كلّ مؤمن! اى پسر ابو طالب اين ولايت بر تو مبارك باد! مولاى من و مولاى هر مؤمنى هستى

بعد از اين مراسم بود كه آيه اليوم اكملت لكم دينكم نازل شد

سعيد بن جبير مى گويد: ابن عباس گفت، روزى در طواف كعبه، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: آيا على بن ابى طالب در ميان شماست. عرض كرديم بلى يا رسول اللّه! آن حضرت او را به خود نزديك كرد و دستش را بر كتف او زد و فرمود: طوبى لك، يا على! هم اكنون آيه اى برايم نازل شد كه نام من و تو در آن به طور مساوى ذكر شده است(1)

6- دعا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم عليا كرم اللّه تعالى وجهه و أخذ بيده و أقامه عن يمينه، فقال: أ لست أولى بكل امرئ من نفسه؟ قالوا

بلى، قال: فإن هذا مولى من أنا مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فلقيه عمر بن الخطاب فقال رضي اللّه تعالى عنه: هنيئا لك أصبحت و أمسيت مولى كل مؤمن و مؤمنة(نبىّ صلى اللّه عليه و آله دست على عليه السّلام را گرفتند ، واو را در سمت راست خود قرار داد و فرمودند :ايا من سزاوار تر از شما به شما


1- ترجمه شواهد، ص: 86

ص:48

نيستم گفتند بله ،رسول الله(صلي الله عليه واله )پس ، فرمودند بدرستيكه اين (علي)مولاي كسي است كه من مولاي او هستم .خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را،پس ملاقات كرد ( روبرو شد ) عمر بن خطاب ايشان را و گفت: اصبحت مولاى و مولا كلّ مؤمن! مولاى من و مولاى هر مؤمنى هستى(1)

7-روى أبو محمد عبد اللّه بن محمد القائنيّ نا أبو الحسن محمد بن عثمان النصيبي نا: أبو بكر محمد ابن الحسن السبيعي نا علي بن محمد الدّهان، و الحسين بن إبراهيم الجصاص قالا نا الحسن بن الحكم نا الحسن بن الحسين بن حيان عن الكلبي عن أبي صالح عن ابن عباس في قوله يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ قال: نزلت في علي (رضي اللّه عنه) أمر النبي صلى اللّه عليه و سلّم أن يبلغ فيه فأخذ (عليه السلام) بيد علي، و قال: «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»(نازل شد اين ايه در مورد علي (عليه السلام)، امر شد رسول الله (صلي الله عليه واله) كه ابلاغ كند (ولايت و امامت ايشان ) انچه در مورد ايشان است ؛ پس گرفتند رسول الله (صلي الله عليه واله ) دست حضرت علي (عليه السلام) را و فرمودند : هر كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست ؛خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را )(2)

اما پس از بيان اسناد و مدارك حديث (من كنت مولي فهذاعلي مولا) بايد گفت ،برخي از بزرگان اهل تسنن ،وقتي ديدند نميتوانند منكر اين حديث شوند ؛براي فرار ازاين حقيقت، متمسك به شبهه ديگري شدند و گفتند ؛ولي در( من كنت مولي)به معناي دوست است و به معناي


1- روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص: 361
2- الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 4، ص: 93

ص:49

سرپرست و صاحب اختيار نيست ؛اما حقيقت امر چيست و مولي به چه معناست ؟؟ براي واضح شدن اين مطلب بايد به سراغ اهل لغت رفت و قرائن متعدد را ديد تا حقيقت مطلب واضح شود .

مولا به چه معناست؟؟؟؟

ص:50

لفظ ((مولا)) به حسب لغت برشانزده معنا دلالت دارد

مالك ، ربّ ، معتق (آزاد كننده ) ،عتق (آزاد شده ) ،همسايه ، خلف و قدام (يعنى پشت سر و پيش رو) تابع ، ضامن جريره (يعنى هم سوگند كه پيمان با او بسته باشند) ،داماد ، ابن عم ، منعم ، منعم عليه (انعام كرده شده بر او) ،محب و دوست ، ناصر و معين ، - مطاع و سيد ، اولى به تصرف در امور،

هرگاه لفظى مانند ((مولا)) كه معانى متعددى دارد در جمله اى استعمال شود براى معناى آن بايد رجوع به قراين لفظيه يا عقليه نمود و پس از دانستن اين مطلب بايد گفت ، در حديث متواتره غدير خم كه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمودند:((من كنت مولاه فهذا على مولاه )) هيچ شكى نيست كه معناى مولا در اين حديث با دوازده معناى اوليه كه براى مولا ذكر گرديد غير مرتبط و هيچ مناسبت ندارد بلكه اكثر آن كذب و غير صحيح است چنانچه واضح است و معانى سيزدهم و چهاردهم كه دوست و ياور باشد اولا قرينه لفظيه يا عقليه موجود نيست كه اين معنا را تعيين كند و ثانيا اين دو معنا اختصاص به حضرت رسول ( صلّى اللّه عليه و آله ) و حضرت امير ندارد و مشترك است بين جميع مؤ منين يعنى هر يك از مؤ منين دوست يكديگرند چنانچه در آيه شريفه مى فرمايد:

ص:51

(وَالْمُؤ مِنُونَ وَ الْمُؤ مِناتُ بَعْضُهُمْ اَوْلِياءُ بَعْضٍ...)( توبه / 71)

بلكه ملائكه هم دوست و ياور مؤ منين اند چنانچه مى فرمايد:

(نَحْنُ اَوْلِيائُكُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ فِى الاْخِرَةِ...)(فصلت / 31)

و ثالثا: قراين قطعيه عقليه و لفظيه موجود ،دلالت بر عدم اراده اين دو معناست و اين كه مراد همان معناى شانزدهم است و معناى پانزدهم با شانزدهم متقارب المفاد مى باشد و از جمله، قرائن لفظيه، كه شاهد است بر اينكه مراد به مولا، اولى به تصرف است چند مطلب است . اولا جمله اى است كه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) قبل از ((من كنت مولاه )) فرمودند،

((الست اولى بكم من انفسكم ؛ آيا نيستم اولى به تصرف به شما از جان شما))، بعد فرمود: ((من كنت مولاه ...؛ هر كس من اولى به تصرف هستم نسبت به او، پس على است اولى به تصرف نسبت به او))

اين جمله قرينه لفظيه صريحه است بر اراده معناى شانزدهمى، به طورى كه اراده معانى ديگر به وزن اين جمله غير معقول است به حسب قواعد عربيه و استعمال اهل لسان

ثانيا: قول عمر است كه گفت : ((بخ بخ لك يا على ! اصبحت مولاى و مولى كل مؤ من و مؤ منة

و ((ابن اثير)) در كتاب ((نهايه )) گفته مولا در كلام عمر در اين مقام به معناى اولى به تصرف است

ثالثا: قصيده ((حسان بن ثابت )) در ((غديرخم )) است كه بين خاصه و عامه مشهوراست و محل شاهد اين بيت است

فقال له قم يا على فاننى

رضيتك من بعدى اماما و هاديا

ص:52

پس معلوم مى شود كه بر حسان كه يكى از حاضرين مجلس غدير خم بود ظاهر بوده كه مولا به معناى اولى به تصرف كه همان معناى ((امام )) است بوده

رابعا: ، قول النبى ( صلّى اللّه عليه و آله ) : ((انت امام كل مؤ من و مؤ منة بعدى و ولى كل مؤ من و مؤ منة بعدى )) اين جمله را خوارزمى از زيدبن ارقم و عبدالرحمان بن ابى ليلى و ابن عباس در اخبار حديث غدير خم نقل نموده و نيز احمدبن حنبل و ابن مغازلى شافعى و ابن مردويه به چندين روايت از بريده نقل نموده اند كه گفت از سفر يمن برگشتم و به خدمت رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) رفتم و خواستم شكايت از على بن ابى طالب نمايم ، رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) متغير شدند و فرمودند:

((يا بريد! الست اولى بالمؤ منين من انفسهم ؟))

عرض كردم بلى يا رسول اللّه ! پس فرمود

((من كنت مولاه فعلى مولاه ان عليا اولى الناس بكم بعدى ))

و از جمله قرائن ، آيه مباركه

(يا اَيُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رِبِّكَ...).(1)

و آيه شريفه

(... اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ...).(2)

و آيه شريفه

(سَئَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ)(3)

كه از معانى اين آيات شريفه و شاءن نزول آنها قطع حاصل مى شود كه


1- مائده / 67
2- مائده / 3
3- معارج / 1

ص:53

مراد به مولا، اولى به تصرف است كه ((مقام امامت و خلافت )) مى باشد

و از جمله قرائن عقليه، اين است كه بر هيچ عاقلى مخفى نيست كه با خصوصيات واقعه غدير خم كه زياده از صد هزار، عدد مسلمين بوده است و متفرق بودند واقلا اول و آخر آنها زياده از چهار فرسخ بوده امر رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) كه همه را جمع نمايند خصوص در وقت ظهر و در عين شدت گرما كه مردم عباهاى خود را به پاهاى خود پيچيدند و ردا را بر سر خود افكندند تا بتوانند شدت گرما را تحمل و توقف نمايند پس منبرى از سنگ و جهاز شتر ترتيب دهند و نيز نزول قافله در مكانى كه هيچ وقت معهود نبوده و بردن رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) حضرت امير( عليه السّلام ) را همراه خود بالاى منبر و بلند نمودن او را به طورى كه همه جمعيت او را ببينند و فرمودن اينكه : ((الست اولى بكم من انفسكم )) و پس از جواب بلى ، فرمودند: ((فليبلغ الشاهد الغائب به ان من كنت مولاه فعلى مولاه )) يعنى حاضرين به غايبين برسانند كه هر كه من مولاى اويم پس على مولاى اوست و بعد از آن دعا فرمودند: ((اللهم وال من والاه و عاد من عاداه)

اين همه قرائن عقليه دليل واضحند كه مقصود رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) به جز، نصب نمودن على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) به امامت و خلافت نبوده و از شخص عاقل اين همه تكلفات صادر نمى شود در بيان امرى كه واضح است و معقول نيست كه اين عده را جمع فرمايد كه فقط به مردم بگويند هر كه من دوست او هستم فلانى هم دوست اوست

مگر رسول الله (صل الله عليه واله ) نفرمودند علي (عليه السلام )اولي الامر و صاحب اختيارامت است

ص:54

ازان جهت كه در عصر جاهليت افرادي چون ابوجهل وابوسفيان خود را صاحب اختيار و ولي مردم معرفي ميكردند وخود را مالك مال مردم ميدانستند و مردم مامور به اطاعت انها بودند ، پس از اسلام و ريشه كن شدن رسوم جاهليت و حاكم شدن دستورات اسلام ،خداوند حكيم متعال ،براي جلوگيري از انشقاق و انحراف اسلام و امت اسلامي، انها را به پيروي از رسول الله (صلي الله عليه واله )و وصي ايشان ،امر ميكند و براي اين وصي و حجت الله صفاتي را بيان ميكند، تا امت اسلامي او را بشناسند و از او پيروي كنند ،لذا خداوند متعال ميفرمايد : (إنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ) سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند؛ همانها كه نماز را برپا مى دارند، و در حال ركوع، زكات مى دهند.(1) خداوند متعال ،بوسيله نزول اين ايه مردم را به پيروي از ولي،دعوت ميكند ،تا مردم بدانند بعد از وجود نازنين رسول الله (صلي الله عليه واله وسلم )بايد از چه كسي پيروي كنند و صاحب اختيارشان چه كسي است .اما از ان جهت كه تبين و تفسير قران با وجود


1- مائده55

ص:55

نازنين رسول الله (صلي الله عليه واله ) است مردم به سراغ حضرت رفتند تا ايشان مصداق اين ايه را معرفي نمايند ،در اين هنگام حضرت ،به اميرالمومنين (عليه السلام )اشاره و ايشان را به عنوان ولي و صاحب اختيار مردم معرفي فرمودند و اين مطلبي است كه علماء اهل تسنن نيز به ان اذعان نموده اند كه ذيلا به ان اشاره ميكنيم .

1- أبو الحسن محمد بن القاسم بن أحمد، أبو محمد عبد اللّه بن أحمد الشعراني، أبو علي أحمد بن علي بن زرين، المظفر بن الحسن الأنصاري، السدي بن علي العزاق، يحيى بن عبد الحميد الحماني عن قيس بن الربيع عن الأعمش عن عبادة بن الربعي، قال: بينا عبد اللّه بن عباس جالس على شفير زمزم إذ أقبل رجل متعمم بالعمامة فجعل ابن عباس لا يقول، قال رسول اللّه: إلّا قال الرجل: قال رسول الله؟ فقال ابن عباس: سألتك باللّه من أنت؟ قال:فكشف العمامة عن وجهه، و قال: يا أيها الناس من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني فأنا جندب بن جنادة البدري، أبو ذر الغفاري: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم بهاتين و إلّا صمّتا و رأيته بهاتين و إلّا فعميتا يقول: عليّ قائد البررة، و قاتل الكفرة، منصور من نصره، مخذول من خذله أما إني صليت مع رسول اللّه يوما من الأيام صلاة الظهر فدخل سائل في المسجد فلم يعطه أحد فرفع السائل يده إلى السماء و قال: اللهم اشهد إني سألت في مسجد رسول اللّه فلم يعطني أحد ..... (.......اعمش از عباية بن ربعى نقل مى كند كه عبد اللّه بن عباس در كنار چاه زمزم نشسته بود، و احاديث نبوى را براى مردم نقل مى كرد و مى گفت: قال رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله)

امّا زمانى كه مردى عمامه دار را مى ديد، در نقل حديث توقف مى كرد. در همين هنگام، مردى ژنده پوش نزديك آمد و گفت: قال رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله )

ص:56

ابن عباس متعجب شد، از او پرسيد، تو را به خدا سوگند مى دهم كيستى؟آن ناشناس عمامه را از صورت برگرفت و گفت، من ابوذر غفارى هستم

اى مردم! از رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله )شنيدم كه فرمودند: شما را به اين دو ركن سفارش مى كنم و همچنين آن حضرت فرمودند:

«علىّ قائد البررة و قاتل الكفرة، منصور من نصره و مخذول من خذله»

اى دوستان! گوش كنيد تا از على (عليه السّلام )بگويم. روزى با رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) به نماز ظهر ايستاده بوديم. در پايان نماز، سائلى در مسجد تقاضاى كمك كرد، احدى او را پاسخ نگفت، سائل دست به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! شاهد باش در مسجد رسول اللّه (صلي الله عليه واله )كسى حاجت مرا برآورده نكرد و چيزى به من عطا نكرد. على (عليه السّلام) كه در حال ركوع بود، چون صداى او را شنيد. با دست اشاره كرد تا انگشتر را از انگشت وى بيرون آورد. و آن سائل چنين كرد. اين ايثارگرى على (عليه السّلام) در حضور نبى (صلى اللّه عليه و آله) بود. پس دست را به آسمان بلند كرد و فرمود

خدايا! برادرم موسى (عليه السّلام )از تو درخواست كرد. ربّ اشرح لى صدرى و يسّر لى امرى و احلل عقدة من لسانى و اجعل لى وزيراً من اهلى هارون اخى. اشدد به ازرى. و اشركه فى أمرى »

و تو در پاسخ او فرمودى سنشدّ عضدك باخيك و خواسته او را برآورده كردى

خدايا من نبىّ و برگزيده توام و از تو چنين درخواست مى كنم

«اللّهمّ فاشرح لى صدرى و يسّر لى امرى و اجعل لى وزيرا من اهلى عليّاً اخى اشدد به ازرى»

ص:57

به خدا سوگند، هنوز كلام مصطفى صلى اللّه عليه و آله پايان نيافته بود كه جبرئيل به زمين هبوط كرد و به نزد آن حضرت حاضر شد و گفت: يا محمد! گوارا باد بر تو به آنچه خدا درباره برادرت على (عليه السّلام )به تو عطا كرد

مصطفى (صلى اللّه عليه و آله) پرسيد: اى جبرئيل! آن نويد چيست؟

جبرئيل گفت: خداى تعالى امّتت را به ولايت برادرت تا روز قيامت امر فرموده است و آيه انّما وليّكم اللّه و رسوله و الّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون را برايت نازل كرد(1)

2- جابر بن عبد اللَّه گفت: اين آيه(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ...) در شأن مسلمانان اهل كتاب نازل شده است عبد اللَّه سلام و اسد و اسيد و ثعلبه، كه رسول خدا (صلي الله عليه واله )ايشان را فرموده بود كه با جهودان و ترسايان طرح دوستي نريزيد ، و اين قول خداوند متعال است كه فرمود :(لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ) پس بنى قريظه و نضير ايشان را دشمن گشتند، و سوگند ياد كردند كه با اهل دين محمد نه نشينيم، و نه سخن گوئيم، و نه مبايعت(خريد وفروش ) و مناكحت(ازدواج ) كنيم

عبد اللَّه سلام برخاست، و اصحاب وى، بمسجد رسول خدا (صلي الله عليه واله )آمدند وقت نماز پيشين، و آن قصّه باز گفتند، و از قوم خويش شكايت كردند كه چنين سوگندان ياد

كردند بهجرت ما، و اكنون نه با ايشان مى توانيم نشست، و نه با ياران تو يا رسول اللَّه(صلي الله عليه واله )، كه خانه هاى ما بس دور است از مسجد، و پيوسته اينجا نمى توانيم بود. اكنون تدبير چيست، كه ما در رنجيم. همان ساعت جبرئيل آمد، و اين آيه را آورد. رسول


1- الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 4، ص:.81

ص:58

خدا(صلي الله عليه واله ) بر ايشان خواندند. ايشان گفتند: رضينا باللّه و برسوله و بالمؤمنين اولياء، گفته اند كه: آن ساعت كه اين آيت فرو آمد، ياران همه در نماز بودند، قومى نماز تمام كرده بودند، قومى در ركوع بودند، قومى در سجود، و در ميانه فقيري را ديدند كه در مسجد طواف ميكرد، و سؤال ميكرد. رسول خدا(صلي الله عليه واله ) او را بخود خواندند و فرمودند :هل اعطاك احد شيئا»؟هيچ كس هيچ چيزي بتو داد؟ گفت: آرى آن جوانمرد كه در نماز است انگشترى ،سيمين بمن داد حضرت فرمودند: در چه حال بود آنكه بتو داد. گفت، در ركوع بود، اندر نماز اشاره كرد به انگشت، و انگشترى از انگشت وى بيرون كردم. چون نظاره كردند ،على مرتضى (عليه السلام )بود

رسول خدا (صلي الله عليه واله )اين آيه را خواندند، و اشاره به ايشان كردند: وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ، و براين وجه ،آيه از روى لفظ اگر چه عام است،ولي از جهت معنى خاص است، كه مؤمنان را بر عموم گفت، و على بدان مخصوص است.(1)

3- حدثنا أبى عن أبيه عن جده عن على بن أبى طالب قال نزلت هذه الآية. إنما وليكم اللَّه و رسوله. الآية فدخل رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم المسجد و الناس يصلون، بين قائم و راكع و ساجد. و إذا سائل فقال له رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم أعطاك أحد شيئا. قال لا إلا هذا الراكع يعنى عليا. أعطانى خاتمه(....قومى نماز تمام كرده بودند، قومى در ركوع بودند، قومى در سجود،زماني كه سائلي در خواست كمك كرد ، رسول خدا(صلي الله عليه واله ) او را بخود خواندند و فرمودند :هل اعطاك احد شيئا»؟


1- كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج 3، ص: 153

ص:59

هيچ كس هيچ چيزي بتو داد؟ گفت: نه جزء ان ركوع كننده يعني علي .خاتمي به من عطا كرد(1)

4-عمّار ياسر مى گويد: مسكينى در مقابل على( عليه السّلام) در حالى كه آن حضرت در ركوع بود ايستاد و درخواست كمك كرد، على (عليه السّلام )انگشترى خود را از انگشت خارج كرد و به سائل بينوا عطا كرد. وقتى رسول اللّه( صلى اللّه عليه و آله )از ماجراى ايثار على( عليه السّلام )آگاه شدند، آيه و الّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون، بر رسول خدا( صلى اللّه عليه و آله)

نازل شد و آن حضرت فرمودند:

من كنت مولاه فعلىّ مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه

مقداد بن اسود كندى مى گويد: روزى در كنار رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) در مسجد نشسته بوديم، يك عرب بدوى وارد شد

على (عليه السّلام) در بين نماز ظهر و عصر در وسط مسجد به نماز ايستاده بود آن حضرت به درخواست سائل، انگشترى خود را به وى اهدا كرد

نبى اكرم( صلى اللّه عليه و آله) فرمودند:

يا على! بخّ بخّ بخّ و جبت الغرفات

يعنى اى على! مبارك باد مبارك باد مبارك باد بر تو غرفه هاى بهشت

در همين اثنا جبرئيل به زمين آمد، و آيه انّما وليّكم اللّه و رسوله و الّذين آمنوا الذين ... را بر مصطفى (صلى اللّه عليه و آله) خواندند.

و همچنين اعمش از عباية بن ربعى نقل مى كند كه عبد اللّه بن عباس، در كنار چاه زمزم نشسته بود، و احاديث نبوى را براى مردم نقل مى كرد و


1- الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 1، ص: 650

ص:60

مى گفت: قال رسول اللّه( صلى اللّه عليه و آله)

امّا زمانى كه مردى عمامه دار را مى ديد، در نقل حديث توقف مى كرد. در همين هنگام، مردى ژنده پوش نزديك آمد و گفت: قال رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) ابن عباس متعجب شد، از او پرسيد، تو را به خدا سوگند مى دهم كيستى؟

آن ناشناس عمامه را از صورت برگرفت و گفت، من ابوذر غفارى هستم

اى مردم! از رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) شنيدم فرمودند: شما را به اين دو ركن سفارش مى كنم و همچنين آن حضرت فرمود

«علىّ قائد البررة و قاتل الكفرة، منصور من نصره و مخذول من خذله»

اى دوستان! گوش كنيد تا از على (عليه السّلام )بگويم. روزى با رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) به نماز ظهر ايستاده بوديم. در پايان نماز، سائلى در مسجد تقاضاى كمك كرد، احدى او را پاسخ نگفت، سائل دست به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! شاهد باش در مسجد رسول اللّه(صلي الله عليه واله) كسى حاجت مرا برآورده نكرد ......كه در اين هنگام علي (عليه السلام )انگشتر خود را در حال ركوع به او عطا كردند......ورسول الله (صلي الله عليه واله )مطلع شدند و فرمودند:

خدايا! برادرم موسى عليه السّلام از تو درخواست كرد. ربّ اشرح لى صدرى و يسّر لى امرى و احلل عقدة من لسانى و اجعل لى وزيراً من اهلى هارون اخى. اشدد به ازرى. و اشركه فى أمرى »

و تو در پاسخ او فرمودى سنشدّ عضدك باخيك و خواسته او را برآورده كردى

خدايا من نبىّ و برگزيده توام و از تو چنين درخواست مى كنم

«اللّهمّ فاشرح لى صدرى و يسّر لى امرى و اجعل لى وزيرا من اهلى عليّاً

ص:61

اخى اشدد به ازرى»

به خدا سوگند، هنوز كلام مصطفى صلى اللّه عليه و آله پايان نيافته بود كه جبرئيل به زمين هبوط كرد و به نزد آن حضرت حاضر شد و گفت: يا محمد! گوارا باد بر تو به آنچه خدا درباره برادرت على عليه السّلام به تو عطا كرد

مصطفى (صلى اللّه عليه و آله) پرسيدند: اى جبرئيل! آن نويد چيست؟

جبرئيل گفت: خداى تعالى امّتت را به ولايت برادرت تا روز قيامت امر فرموده است و آيه انّما وليّكم اللّه و رسوله و الّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون را برايت نازل كرد(1)

5-اما اين آيه، كه خداى عزّ و جلّ فرمودند: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، تا آخر آيه، به شان امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب (عليه السلام )فرود آمد و خليفتى او ،و سبب اين ايه ، آن بود كه در آن وقت كه پيغامبر( صلّى اللَّه عليه و اله ) هنوز در حال حيات بودند، روزى اندر مسجد نمازميخواندند . سائلى وارد مسجد شد و سؤالى مى كرد، و چيزى مى خواست، و على (عليه السلام )مشغول نماز و در ركوع بودند

و در ركوع انگشتر از دست بيرون كردند و بدان سائل دادند، و ايزد تعالى اين آيه را فرستاد: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ. و صدق اللَّه و رسوله و ما زادهم الّا ايمانا و تسليما ،گفت دوست شما و يار شما و خداوند شما منم كه خدايم، و پيغامبر منست و آن مؤمنان كه نماز كردند، و زكاة دادند، و صدقه دادند اندر ركوع، يعنى علىّ بن ابى طالب

پس بدين آيت خليفتى علىّ(عليه السلام) نصّ گشت(2)


1- ترجمه شواهد، ص:96
2- ترجمه تفسير طبرى، ج 2، ص: 413

ص:62

حال خود قضاوت كنيد ،پيروي از اميرالمومنين (عليه السلام)شرك است ؟؟؟،افضل و برتر دانستند حضرت و محبت به ايشان خطا ء است ؟؟؟ اگر كسي ذره اي انصاف به خرج دهد خواهد گفت بهترين مذهب ، ،مذهب تشيع و و بهترين پيشواء اميرالمومنين (عليه السلام)است

مگر رسول الله(صلي الله عليه و اله ) نفرمودند علي (عليه السلام ) به منزل هارون است

يكي از احاديثي كه گوياي ولايت و خلافت بلا فصل اميرالمومنين (عليه السلام ) است، حديث منزلت است ،حديثي كه گوياي جانشيني امير المومنين (عليه السلام )است. و وجود نازنين رسول الله (صلي الله عليه واله ) به طريق بيان اين حديث ، به امتشان فهماندند كه براي ايشام وصي و جانشيني است كه انها مامور به پيروي از ايشان هستند و همانگونه كه براي حضرت موسي (عليه السلام ) وصي و جانشيني بوده است براي ايشان هم وصي و جانشيني است و اين حديث ،مورد نظر فريقين است ،وعلماء اهل تسنن به كرار به ان اشاره كرده اند، كه ذيلا به ان اشاره ميكنيم .1-وقتى على (عليه السّلام )به خدمت نبى( صلى اللّه عليه و آله) رسيدند و گفتند: يا رسول اللّه! آيا مرا در بين اطفال و زنان وامى گذارى؟

حضرت فرمودند : يا على! آيا راضى نمى شوى كه براى من به منزله هارون براى موسى باشى، زمانى كه موسى به برادرش هارون گفت: اخلفنى فى قومى و اصلح و تو ولىّ امر و جانشين من هستى و (اولى الامر منكم) على بن ابى طالب عليه السّلام است، كه خداى سبحان او را ولايت امر در زمان حيات محمد صلى اللّه عليه و آله زمانى كه او را جانشين خويش در مدينه گذاشت عنايت فرمود، و همچنين بندگانش را امر به اطاعت و ترك مخالفت او

ص:63

فرمان داد(1)

فهل تعلمون أن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم قال أنت مني منزلة هارون من موسى إلّا أنه لا نبي بعدي»2

(ايا ميدانيد رسول الله (صلي الله عليه واله فرمودند تو (يا علي) براي من به منزل هارون براى موسى باشى)(2)

3-«أنت مني بمنزلة هارون من موسى». اعلم بصرك اللّه بخفايا الأسرار و غوامض الحكم أن رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) لما وصف عليا (عليه السلام) بكونه منه بمنزلة هارون من موسى (صلّى اللّه عليهما)، فلا بد في كشف سره من بيان المنزلة التي

كانت لهارون من موسى(3)

امان از دشمنان ولايت ،كه وقتي چشمان خود را بر حقيقت ميبندند ،ايات و روايات متعدد را تفسير به راي ميكنند وبي توجه به حقايق ميشوند و قدري در كتب خود سير نميكنند تا ببينند ،رسول الله (صلي الله عليه واله )به طرق مختلف و با كلمات متعدد عظمت حضرت علي (عليه السلام )را گوشزد كردند و از بين مردم به حسب ظاهر نرفتند الا اينكه وجود نازنين امير المومنين (عليه السلام) را به مردم معرفي كردند .

مگر رسول الله (صلي الله عليه واله )نفرمودند مزد رسالت محبت به حضرت علي (عليه السلام )است

بر همگان واضح است كه وجود نازنين رسول اكرم (صلي الله عليه واله ) به كرار به عظمت حضرت علي (عليه السلام)و اهل بيت معصومشان (عليهم السلام ) اشاره


1- ترجمه شواهد، ص: 83
2- تاريخ مدينة دمشق، ج 39، ص: 202
3- مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، ص: 91

ص:64

كردند و مردم را امر به محبت انها نمودند محبتي كه وقتي در در اثار ان سير ميكنيم ميبينيم داراي فوائد و ثمرات كثيري است ،فوائدي چون همرنگي ،اطاعت پذيري ،از خود گذشتگي و....

لذا خداوند حكيم متعال رسول الله(صلي الله عليه واله)) را امر ميكند كه امت اسلامي را مامور به اين محبت كنند و به انها اين ا يه را ابلاغ كنند: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى ،و بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن اهل بيتم .اما به راستي اهل بيت رسول الله (صلي الله عليه واله ) چه كساني هستند ، مگر افرادي ،غيراز امير المومنين (عليه السلام )و صديقه طاهر( سلام الله عليها )و حضرا ت اهل البيت (عليهم السلام هستند ) ؟؟؟ با مراجعه به كتب اهل تسنن در مييابيم كه حقيقت همان است كه ذكر شد و اهل البيت (عليهم السلام )همان ذوي القربي رسول الله (صلي الله عليه واله) هستند كه ذيلا به ان اشاره ميشود ،تا بر همگان معلوم شود كه شيعيان حضرت در محبت و دوستيشان پيرو قران هستند و اين محبت همان طاعت وبندگي خداوند متعال است 1-وينقل (أحمد بن حنبل) في فضائل الصحابة بسنده عن سعيد بن جبير عن عامر: لما نزلت: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى قالوا: يا رسول اللّه! و من قرابتك؟ من هؤلاء الذين وجبت علينا مودّتهم؟ قال: «علي و فاطمة و ابناهما عليهم السلام،)(از سعيد بن جبير از عامر :زماني كه اين ايه نازل شد( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى )گفتند يا رسول الله ،كيانند قرباء شما؟كساني كه واجب است بر ما محبت

ص:65

به انها ؟حضرت فرمودند :علي و فاطمه و فرزندان انها)(1)

2-و برواية سعيد بن جبير، برواية حسين الأشقر عن قيس بن الربيع عن الأعمش عنه عن ابن عبّاس قال: لمّا نزلت (الآية) قالوا: يا رسول اللّه من قرابتك هؤلاء الّذين وجبت علينا مودّتهم؟ قال (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم): عليّ و فاطمة و ابناهما عليهم السلام(.....زماني كه اين ايه نازل شد( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى )گفتند يا رسول الله ،كيانند قرباء شما؟كساني كه واجب است بر ما محبت به انها ؟حضرت فرمودند :علي و فاطمه و فرزندان انها)(2)


1- الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل، ج 15، ص: 513
2- أورده الإمام أحمد بن حنبل في الفضائل ص (108/ أ) بتحريف أشرنا إليه، و نقله عنه في العمدة (ف 9 ص 24) و الينابيع (ب 32 ص 123) و قال: أخرجه الطبرانيّ في الكبير و ابن أبي حاتم في تفسيره، و الحاكم في المناقب و الواحديّ في الوسيط و أبو نعيم الحافظ في الحلية و الثعلبيّ في تفسيره و الحمويني في فرائد السمطين، و عن أحمد في ذخائر العقبى ص (25). أقول: أخرجه الطبرانيّ في المعجم الكبير (ج 1 ص 126/ ب) و (ج 3 ص 155/ و- 156/ و) و عنه في كفاية الطالب (ب 11 ص 91) و عنه في مجمع الزوائد (9/ 168) و أورده أيضا بالسند في (ج 7 ص 103) و أورده ابن المغازليّ في المناقب (ص 307 ح 352)، و عن الواحديّ في الينابيع (ب 65 ص 442) و أرسله في الكشّاف كما في سعد السعود ص (140) تفسير الحبري، ص: 363 3-عن سعيد بن جبير: لما نزلت هذه الآية قالوا: يا رسول اللّه من هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم لقرابتك؟ فقال: علي و فاطمة و ابناهما. و لا ريب أن هذا فخر عظيم و شرف تام،(زماني كه اين ايه نازل شد ،گفتند يا رسول الله ،كيانند كساني كه واجب است بر ما مودت انها به خاطر قرابت شما ؟پس رسول الله ،فرمودند علي و فاطمه وفرزندان انها .و شكي نيست كه اين افتخاري بزرگ و شرافتي كامل است تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 6، ص: 75

ص:66

4-و حدثني أبو عبد الله الدينوري حدثنا برهان بن علي الصوفي حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمي حدثنا حرب بن الحسن الطحان حدثنا حسين الأشقر، عن قيس، عن الأعمش، عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال لما نزلت قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى قالوا: يا رسول الله من قرابتك الذين وجبت علينا مودتهم قال: علي و فاطمة و ابناهما. (.....زماني كه اين ايه نازل شد( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى )گفتند يا رسول الله ،كيانند قرباء شما؟كساني كه واجب است بر ما محبت به انها ؟حضرت فرمودند :علي و فاطمه و فرزندان انها)(1)

5-أخبرنا الحسين بن محمد بن فنجويه الثقفي العدل، حدثنا برهان بن علي الصوفي، حدثنا محمّد بن عبد اللّه بن سليمان الحضرمي، حدثنا حرب بن الحسن الطحان، حدثنا حسين الأشقر، عن قيس، عن الأعمش، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس، قال: لما نزلت قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى قالوا: يا رسول اللّه من قرابتك هؤلاء الّذين وجبت علينا مودّتهم؟

قال: «علي و فاطمة و أبناءهما (...زماني كه اين ايه نازل شد( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى )گفتند يا رسول الله ،كيانند قرباء شما؟كساني كه واجب است بر ما محبت به انها ؟حضرت فرمودند :علي و فاطمه و فرزندان)(2)

6-لما نزلت هذه الآية قيل يا رسول اللّه من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ فقال علي و فاطمة و ابناهما،فثبت أن هؤلاء الأربعة أقارب


1- شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج 2، ص: 197
2- الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 8، ص: 311

ص:67

النبي صلى اللّه عليه و سلّم و إذا ثبت هذا وجب أن يكونوا مخصوصين بمزيد التعظيم(..زماني كه اين ايه نازل شد( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى )گفتند يا رسول الله ،كيانند قرباء شما؟كساني كه واجب است بر ما محبت به انها ؟حضرت فرمودند :علي و فاطمه و فرزندان انها و زماني كه ثابت شد اين امر(محبت و قرابت ) واجب است كه اختصاص يافته باشند به عظمت و بزرگي(1)

7-لما نزلت، قيل يا رسول اللّه: من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم، قال هم علي و فاطمة و ابناهما

الموسوعة القرآنية، خصائص السور، ج 8، ص: 73

مگر رسول الله( صل الله عليه و اله ) نفرمودند علي (عليه السلام ) صراط مستقيم است

يكي از خواستهاي هائي انسانهاي حق جو ،قرار گرفتن در صراط مستقيم است ،همان صراطي كه در شبانه روز ده مرتبه در نمازهاي واجب از خداوند متعال مسئلت ميكنيم ،وميگوييم ،خدايا ما را در صراط مستقيم قرار ده( اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ )و اين خود گوياي ان است ،كه هر صراطي كه به ما معرفي ميشود صراط مستقيم نيست ،اگر چه ، ظاهري اراسته داشته باشد. لذا از خداوند متعال ميخواهيم كه ما را در صراط مستقيم قرار دهد ،اما صراط مستقيم چه صراطي است ؟؟؟با توجه به كلام رسول الله (صلي الله عليه واله وسلم ) ان صراط ،همان صراط امير المومنين (عليه السلام ) است همانگونه كه علماء اهل تسنن نيز به ان اذعان نموده اند ،كه ذيلا به ان اشاره ميكنيم . 1-سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده كه رسول


1- مفاتيح الغيب، ج 27، ص: 598

ص:68

اللّه (صلى اللّه عليه و آله )فرمودند:

يا علىّ! انت طريق الواضح و انت الصّراط المستقيم و انت يعسوب المؤمنين

يا على تو طريق آشكار و صراط مستقيم و سركرده مؤمنان هستى» جابر بن عبد اللّه انصارى مى گويد پيامبر گرامى اسلام(صلى اللّه عليه و آله) فرمودند:

انّ اللّه جعل عليّاً و زوجته و ابنائه حجج اللّه على خلقه و هم ابواب العلم

فى امّتى من اهتدى بهم هدى الى صراط مستقيم

خداى سبحان على (عليه السّلام )و همسر و فرزندانش را حجّت هاى خود بر مردم قرار داده است و آنان باب هاى علم براى امّت من هستند. هر كسى در جست و جوى هدايت توسط آنان باشد به صراط مستقيم هدايت مى يابد.

)ابى جعفر الباقر (عليه السّلام )از پدر و او از جدش نقل كرده است كه رسول اللّه( صلى اللّه عليه و آله فرمودند:

من سرّه (من اراد) ان يجوز على الصّراط كالرّيح العاصف و يلج الجنّة بغير حساب فليتولّ وليىّ و وصيىّ و صاحبى و خليفتى على اهلى علىّ بن ابى طالب عليه السّلام و من اراد ان يلج النّار ....

هر كسى مشتاق است كه از پل صراط مثل باد تند پاييزى بگذرد و خود را بدون حساب به بهشت جاويدان برساند، ولايت ولىّ و وصىّ و مصاحب و خليفه من، على بن ابى طالب (عليه السّلام )را بپذيرد و بر دل بسپارد. و هر كسى مى خواهد در آتش جهنّم سرنگون شود، ولايت على بن ابى طالب (عليه السّلام )را رها كند،به عزّت و جلال پروردگارم سوگند، على (عليه السّلام )باب اللّه است، هيچ كسى وارد نمى شود، مگر از آن باب، و او صراط مستقيم است، على (عليه السّلام) آن كسى است كه خداوند، در روز قيامت از ولايت او سؤال خواهد كرد

ص:69

سلام بن مستنير جعفى مى گويد، روزى در منزل امام باقر (عليه السّلام )به خدمت آن بزرگوار رسيدم و عرض كردم، فدايت شوم، سؤالى دارم اگر مشقت ندارد جواب دهيد

حضرت فرمود: از هر چه دوست دارى سؤال كن

گفتم: اجازه مى فرمايى از مسائل قرآن بپرسم! فرمود: سؤال كن! پرسيدم معنى آيه شريفه هذا صراط علىّ مستقيم چيست؟

فرمود: آن صراط على بن ابى طالب عليه السّلام است

پرسيدم: آيا صراط على بن ابى طالب عليه السّلام منظورتان است

دوباره بيان فرمود: بلى، آن صراط على بن ابى طالب (عليه السّلام )است.(1)

عن ابن عباس قال قال رسول

الله ص لعلي بن أبي طالب: أنت الطريق الواضح و أنت الصراط المستقيم، و أنت يعسوب المؤمنين(2)

لازم به تذكر است ،اين مطلب (صراط حضرت ،صراط مستقيم است )را ميشود ازدرون ايات قران هم كشف كرد ،همانگونه كه بعضي از مفسرين فرموده اند اگر حروف مقطعه قراني را كنار هم قرار دهيم اين جمله بدست مي ايد ، (صراط علىّ حقّ نمسكه ) (صراط علي (عليه السلام ) حق است ،به ان متمسك ميشوم )(أنوار العرفان في تفسير القرآن، ج 5، ص: 35 حال شما بگوييد ،ايا قرار گرفتن در زمره شيعيان حضرت و محبت به ايشان ؛خطا و اشتباه است ؟؟ نه والله اين صراط ،تنها صراطي است كه ما را به رضوان الهي ميرساند مگر رسول الله(صلي الله عليه واله وسلم )علي( عليه السلام ) را حبل الله معرفي نكردند


1- ترجمه شواهد، ص43
2- شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج 1، ص: 77

ص:70

از ان جهت كه وجود نازنين رسول اكرم (صلي الله عليه واله وسلم ) ميدانند، امت اسلامي بعد از ايشان ،مورد ازار و اذيت بدخواهان قرار ميگيرند، و چاه هاي متعددي براي هلاكت مسلمان كنده ميشود ،براي حفظ شدن انها از اين خطر بزرگ، انها را به اعتصام به حبل الله دعوت كردند و تنها راه نجات از هلاكت و در چاه افتادن را تمسك به حبل الله ، عنوان فرمودند و در كلمات مختلفي اين حبل الله را ؛كه همان امير المومنين (عليه السلام ) و حضرات اهل البيت (عليهم السلام) ميباشند را معرفي فرمودند ، تا امتشان بعد از ايشان دچار خطاء و اشتباه نشوند و اين مطلبي نيست كه تنها شيعيان حضرت بيان كرده باشند ،بلكه علماء اهل تسنن نيز به ان اذعان نموده اند ،كه ذيلا به ان اشاره ميكنيم . (و اعتصموا بحبل اللّه جميعاً(1)و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد)

1-يا رسول اللّه اني سمعت اللّه عزّ و جلّ يقول فيما أنزل: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا فما هذا الحبل الذي أمرنا اللّه بالاعتصام به و ألّا نتفرّق عنه؟ فأطرق رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و اله) مليّا، ثم رفع رأسه و أشار بيده إلى علي بن أبي طالب عليه السّلام و قال

هذا حبل اللّه الذي من تمسّك به عصم به في دنياه و لم يضلّ به في آخرته، فوثب الرجل إلى عليّ (عليه السّلام )فاحتضنه من وراء ظهره و هو يقول: اعتصمت بحبل اللّه و حبل رسوله، ثم قام فولّى و خرج(يا رسول الله(صلي الله عليه واله )بدرستيكه شنيديم كه خداوند متعال در ايه نازل شده ميفرمايد وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا،چيست ان ريسماني كه خداوند متعال ما را امر به اعتصام به ان فرموده و


1- آل عمران/ 103

ص:71

اينكه از ان متفرق نشويم ؟ پس رسول الله (صلي الله عليه واله )سرشان را پائين انداختند ،سپس سر بلند كردند و با دستشان به علي بن ابيطالب (عليه السلام )اشاره كردند و فرمودند :اين حبل اللهي است كه اگر كسي به ان متمسك شود محافظت ميشود بواسطه او در دنيايش و گمراه نميشود بواسطه او در اخرتش .پس پريد ان مرد به طرف علي (عليه السلام)و او را از پشت سر گرفت و گفت متمسك شدم به ريسمان خدا و ريسمان رسولش ،سپس بلند شد و خارج شد از مجلس )

تفسير القرآن الكريم (الثمالي)، ص: 139 تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 3، ص: 188 2-و أخرج أحمد عن زيد بن ثابت قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم انى تارك فيكم خليفتين كتاب الله عز و جل حبل ممدود ما بين السماء و الأرض و عترتي أهل بيتي و انهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض

الدر المنثور في تفسير المأثور، ج 2، ص:3-يحيى بن علىّ ،از آبان بن تغلب نقل مى كند، از جعفر بن محمد (صلى اللّه عليه و آله )شنيدم، كه فرمود :

ما آن ريسمان محكمى هستيم كه خداوند متعال در قرآن فرمود: و اعتصموا بحبل اللّه جميعاً تمسّك به ولايت على بن ابى طالب (عليه السّلام )تمسّك به برّ و نيكى است، هر بنده اى كه تمسك به ولايت على (عليه السّلام )كند، مؤمن است. و هر كسى ولايت او را ترك كند، در حقيقت ايمان را ترك كرده است. و خارج از دايره ايمان شده است حسين بن خالد از على بن موسى الرضا (عليه السّلام )و آن حضرت از پدران خو، تا برسد به على بن ابى طالب (عليه السّلام )نقل مى كند كه آن حضرت فرمودند : از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )شنيدم فرمودند:

من احبّ ان يركب سفينة النّجاة و يستمسك بالعروة الوثقى و يعتصم

ص:72

بحبل اللّه المتين فليوال عليّاً و ليأتمّ بالهداة من ولده

هر كسى دوست دارد به كشتى نجات درآيد، و به دستگيره محكم درآويزد و به ريسمان محكم الهى اعتصام جويد، ولايت على (عليه السّلام) و امامت فرزندان او را بپذيرد تا گمراه نشود

حسن بن حسين از ابو حفص صانع روايتى نقل مى كند كه جعفر بن محمد (عليه السّلام )در تفسير آيه و اعتصموا بحبل اللّه جميعاً و لا تفرّقوا فرمود: ما اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه واله ) حبل اللّه هستيم. كه اعتصام به آن واجب است.(1)

مگر رسول الله ( صلي الله عليه واله )علي (عليه السلام ) را نفس خود معرفي نكردند


1- ترجمه شواهد، ص: 7462

ص:73

يكي از تعابيري كه دلالت بر عظمت و شان بالاي افراد ميكند ،تعبير نفس و جان است و اگر انسان ،به افراد خاصي اطمينان كامل و محبت كثيري داشته باشد بواسطه بكار بردن اين الفاظ به ديگران ميفماند كه شخص مورد نظر تائيد شده اوست و بين كلام و دستوراو، و شخص مورد نظر تفاوتي وجود ندارد . وجود نازنين رسول الله (صلي الله عليه واله ) هم طبق فرمان حداوند حكيم ،اميرالمومنين (عليه السلام ) را به عنوان نفس خود معرفي ميكنند تا بر همگان معلوم شود كه اطاعت ايشان ،اطاعت رسول الله (صلي الله عليه واله ) است و اين معرفي در تحت ايه اي از ايات سوره ال عمران ،يعني ايه مباهله بوده است و اين مطلبي است كه در كتب اهل تسنن به كثرت ذكر شده است كه ذيلا به ان اشاره ميشود . فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ ( 61ال عمران )هر گاه بعد از علم و دانشى كه(در باره مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله كنيم؛ و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.) 1-جابر بن عبد اللّه انصارى نقل

ص:74

كرده است: دو تن از علماى مسيحى به نام هاى عاقب و سيّد در مدينه به خدمت مصطفى (صلى اللّه عليه و آله) رسيدند. آن حضرت آنان را به اسلام دعوت كرد، آن دو نپذيرفتند. نبى( صلى اللّه عليه و آله) بر طبق فرمان خداى سبحان در آيه فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم آنان را به مباهله دعوت

كرد، و در روز موعود به همراه على( عليه السّلام )و فاطمه (عليها السّلام )و حسن (عليه السّلام) و حسين (عليه السّلام) در جايگاه مباهله حاضر شدند. امّا آن دو حاضر به مباهله نشدند، بلكه به خراج و جزيه راضى شدند، مصطفى (صلى اللّه عليه و آله) فرمودند: به خدايى كه مرا به رسالت فرستاد، اگر به مباهله تن مى دادند در اين بيابان بر آنان آتش مى باريد)

كلبى از ابى صالح نقل مى كند، ابن عباس در تفسير آيه: فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللّه على الكاذبين

بيان كرده است: آيه در شأن رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله )و على (عليه السّلام )با لفظ انفسنا و فاطمه( عليها السّلام )با عبارت نساءنا، و حسن و حسين عليهما السّلام با كلمه ابناءنا است. و دعا بر ضد كاذبين از علماى نجران، به نام هاى عاقب و سيّد و عبد المسيح و اصحاب آنان است

حذيفة بن يمان مى گويد: در مدينه حضور داشتم، دو تن از اسقف هاى نجران به نام هاى سيّد و عاقب به نزد نبى( صلى اللّه عليه و آله) رسيدند، و آن حضرت را به مباهله و ملاعنه دعوت كردند ،چون پيامبر( صلى اللّه عليه و آله )حاضر به ملاعنه شدند، عاقب به سيّد گفت: اى سيّد! اگر محمد (صلى اللّه عليه و آله) با اصحاب و ياران براى ملاعنه حاضر شود، او نبى و پيامبر نيست

ص:75

اگر با اهل بيت و خاندانش حاضر شودند، پيامبرى راستين و فرستاده خداست

روز ديگر وقتى پيامبر براى ملاعنه مى آمدند، ديدند على (عليه السّلام )در سمت راستش و حسن (عليه السّلام) در سمت چپ و حسين (عليه السّلام )در سمت راست على (عليه السّلام )و فاطمه (عليها السّلام )در پشت سر آنان مى آيند

عاقب به سيد گفت: با آنان ملاعنه نكن. اگر چنين كنى، ما و فرزندانمان هرگز رستگار نمى شويم، و حتماً از بين خواهيم رفت. به همين دليل از مباهله اعراض كردند

و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله) نيز فرمود: اگر آنان تن به ملاعنه مى دادند، به يك چشم به هم زدن، هيچ مسيحى در نجران باقى نمى ماند

ترجمه شواهد، ص: 73

2-قال أبو بكر بن مردويه: حدثنا سليمان بن أحمد حدثنا أحمد بن داود المكي، حدثنا بشر بن مهران حدثنا محمد بن دينار، عن داود بن أبي هند، عن الشعبي، عن جابر.... قال جابر أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم و علي بن أبي طالب و أَبْناءَنا الحسن و الحسين وَ نِساءَنا فاطمة.(...گفت جابر مراد از ، انفسنا و انفسكم رسول الله و علي بن ابي طالب (عليم السلام ) وابنائنا حسن وحسين (عليهم السلام) و نسائنا فاطمه (سلام الله عليها )هستند(1)

3-حدثنا أبى، ثنا أيوب بن عروة الكوفي يعني: نزيل الري، ثنا المطلب بن زياد عن جابر، عن


1- تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج 2، ص: 48

ص:76

أبى جعفر: وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ قال: النبي و علي (...از ابي جعفر ؛ مراد از انفسنا و انفسكم ،نبي و علي بن ابي طالب (عليم السلام)هستند(1)

4- قال جابر فيهم نزلت تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ الآية قال جابر أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ رسول الله صلى الله عليه و سلم و علي و أَبْناءَنا الحسن و الحسين وَ نِساءَنا فاطم...(2)

5-قد أخرج مسلم، و الترمذي، و غيرهما عن سعد بن أبي وقاص قال: «لما نزلت هذه الآية فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ إلخ دعا رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه و سلم عليا، و فاطمة، و حسنا، و حسينا فقال: اللهم هؤلاء أهلي)(زماني كه اين ايه نازل شد( فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ..) رسول الله (صلي الله عليه واله )علي وفاطمه وحسن وحسين (عليهم السلام )را فراخواند ند و فرمودند: خدايا اينها اهل من هستند )(3)

خدايا تو را شاكريم كه ما را پيرو كسي قرار دادي كه نفس پيغمبراكرم (صلي الله عليه واله )است ،خدايا تورا شاكريم كه ما را جزء مخالفان ولايت مولايمان اميرالمومنين (عليه السلام) قرار ندادي

مگر رسول الله ( صلي الله عليه واله )،علي (عليه السلام ) رابه عنوان اهل بيت خود معرفي نكردند

از ان جهت كه انسانها،فطرتا به دنبال خوبيهاهستند و قلبا صاحب خوبيها را دوست دارند و در پيروي از انسانهاي وارسته ،پيش قدم و در پيروي از انسانهاي لا ابالي بسيار مكره وناخرسند ند، از صدر اسلام تا


1- تفسير القرآن العظيم (ابن أبي حاتم)، ج 2، ص: 668
2- الدر المنثور في تفسير المأثور، ج 2، ص: 39
3- روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص:183

ص:77

كنون بسياري از دشمنان اسلام در پي كتمان فضائل و مناقب اوصياي رسول الله (صلي الله عليه واله ) وساختن فضائل جعلي و غير واقعي براي افراد نا لايق بودند ،تا مردم را از پيروي افراد شايسته دور كنند و انها را پيرو فاسقان ديندار نما كنند، لذا خداوند متعال براي ابطال اين عمل و از بين بردن اين دسيسه ايه تطهير را نازل كردند و وجود نازنين رسول الله (صلي الله عليه واله ) ان را تبين فرمودند ،تا مشخص شود ،تنهااهل بيت رسول الله (صلي الله عليه واله ) مستحق پيشوائي هستند ،چرا كه از همه جهات پاك و منزه اند و مبراي از هر خطاء و عصياني هستند و اين مطلبي ايست كه توسط علماء اهل تسنن نيز ، نقل شده است كه ذيلا به ان اشاره ميكنيم تا مشخص شود كه چرا شيعه، تنها پيرو اهل بيت رسول الله (صلي الله عليه واله )شده است و چرا احدي غير از ايشان را به عنوان امام وپيشوا نمي پذيرد. إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (اين است وجز اين نيست كه خداوند متعال اراده كرده است كه رجس و پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.)احزاب (33) 1- أنس بن مالك نقل كرده است كه رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله )شش ماه براى حضور در نماز صبح از در خانه فاطمه (عليها السّلام )عبور مى كردند. وقتى به در خانه دخترشان مى رسيدند، مى فرمودند:

«الصّلاة يا اهل البيت»

يعنى اى اهل بيت! وقت نماز است

سپس آيه كريمه: أنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا، را قرائت مى كردند

يعنى اراده خداى سبحان بر اين است كه رجس و ناپاكى را از اهل بيت

ص:78

من دور كند و شما را طاهر و مطهّر گرداند.

على بن زيد از أنس بن مالك نقل كرد

نبى( صلى اللّه عليه )و آله مدّت شش ماه براى نماز صبح از در خانه فاطمه( عليها السّلام )عبور مى كرد، چون به نزديك خانه مى رسيد ند ،خطاب به اهل آن، سه بار مى فرمودند:

«الصّلاة يا اهل البيت»

يعنى «اى اهل منزل! براى نماز برخيزيد و بدانيد» أنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا ،در شأن شما نازل شده است

روات از جابر بن عبد اللّه انصارى نقل كردند

مصطفى صلى اللّه عليه و آله، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام را فرا خواند و جامه خويش را بر روى آنان انداختند و فرمودند

«اللّهمّ هؤلاء اهلى هولاء اهلى»

خدايا اينها اهل بيت من هستند

محمّد بن منكدر از جابر بن عبد اللّه نقل كرد وقتى آيه كريمه أنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا بر رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) نازل شد، در سراى آن حضرت، على، فاطمه، و حسن و حسين (عليهم السّلام )حضور داشتند

نبى صلى اللّه عليه و آله فرمودند :

«اللّهمّ هولاء أهلى»

. خدايا اين چهار تن اهل بيت من هستند كه مورد لطف بيكران تو قرار گرفتند

عامر بن سعد حكايت كرد، پدرم سعد در مدينه به معاويه گفت

ص:79

اى معاويه! از رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله )در حقّ على (عليه السّلام )سه فضيلت شنيدم كه اگر يكى از آنها برايم بود از شتران سرخ موى در نزدم محبوب تر و با ارزش تر بود

اى معاويه! روزى شاهد بودم كه نبى (صلى اللّه عليه و آله )دست فرزندانش حسن و حسين (عليهما السّلام )و فاطمه (عليها السّلام) را گرفته، و خداى خويش را صدا زد و فرمود

خدايا! اينها اهل بيت من هستند، رجس و پليدى را از آنان دور كن و آنان را پاك و پاكيزه گردان

عبد اللّه بن مسلم ملائى از ابو جحّاف از عطيه عوفى از ابو سعيد خدرى نقل كرد، رسول اللّه( صلى اللّه عليه و آله )مدّت چهل روز هنگام سحر به در خانه على (عليه السّلام )مى آمد و وقتى فاطمه (عليها السّلام )را مى ديدند ، مى فرمودند :

السّلام عليكم يا اهل بيت مصطفى! و رحمة اللّه و بركاته

وقت نماز و زمان اقامه نماز است، خدايتان رحمت كند

سپس آيه كريمه أنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا را قرائت مى كرد

و مجدداً مى فرمود

أنا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمتم

من دشمنم با دشمنان شما و در صلح و دوستيم با دوستان شما

ترجمه شواهد، ص: 234 [2- قال الإمام أحمد أيضا: حدثنا محمد بن مصعب، حدثنا الأوزاعي، حدثنا شداد أبو عمار قال: دخلت على واثلة بن الأسقع رضي اللّه عنه. و عنده قوم، فذكروا عليا رضي اللّه عنه فشتموه، فشتمه معهم، فلما قاموا قال لي: شتمت هذا الرجل؟ قلت: قد شتموه

ص:80

فشتمته معه، ألا أخبركم بما رأيت من رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم؟ قلت: بلى، قال: أتيت فاطمة رضي اللّه عنها أسألها عن علي رضي اللّه عنه، فقالت: توجه إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم فجلست أنتظره حتى جاء رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم و معه علي و حسن و حسين رضي اللّه عنهم، آخذ كل واحد منهما بيده حتى دخل فأدنى عليا و فاطمة رضي اللّه عنهما، و أجلسهما بين يديه، و أجلس حسنا و حسينا رضي اللّه عنهما كل واحد منها على فخذه، ثم لف عليهم ثوبه أو قال كساءه، ثم تلا صلى اللّه عليه و سلم هذه الآية إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً و قال: «اللهم هؤلاء

أهل بيتي، و أهل بيتي أحق(..............(ابو عمار گفت داخل بر واثلة بن الأسقع شدم در حالي كه گروهي نزد او بودند و انها اسم علي (عليه السلام )را بردند و اورا مورد دشنام قرار دادند و من نيز اورا همراه ان جمع مورد دشنام قرار دادم .وقتي ان جماعت رفتند او به من گفت ايا تو هم علي (عليه السلام )را مورد دشنام قرار دادي ؟گفتم بله ان جماعت دشنام دادند من هم دشنام دادم .او گفت ايا تورا با خبر كنم از انچه از رسول الله (صل الله عليه واله وسلم) ديدم ،گفتم بله ؛گفت وارد بر فاطمه(عليه السلام ) شدم و از فاطمه(سلام الله عليها ) سراغ علي (عليه السلام) را گرفتم ،پس فاطمه گفت علي به نزد رسول الله رفته است ،پس نشستم منتطر امدن او،تا اينكه امدند رسول الله (صل الله عليه واله وسلم) و همراه او علي وحسن و حسين (عليهم السلام )بودند و دست هر كدام انها را بدست گرفته بودند وداخل شدند و نزديك كرد رسول الله علي و فاطمه (عليهم السلام ) را ونشاند انها را در مقابل خود و نشاند حسن وحسين را ،هر كدام را بر ران ،سپس پيچاند لباسش را ،(يا گفت

ص:81

كساء)سپس تلاوت كرد(صل الله عليه واله وسلم )، اين ايه را إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً و گفت خدايا اينها اهل بيت منند و اهل بيت من سزاوارترند)(1)

3-عن أبى سعيد الخدري رضي اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم «نزلت هذه الآية في خمسة: في، و في علي و فاطمة و حسن و حسين إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً »

(...رسول الله (صلي الله عليه واله )فرمودند :نازل شد اين ايه در شان پنج نفر ،در شان علي ،فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام)(2)

اما ديگر كتب اهل تسنن كه به اين مطلب اشاره كرده اند ( أحكام القرآن، ابن عربي ج 3، ص: 1538

(أحكام القرآن (الجصاص)، ج 5، ص: 230

(الدر المنثور في تفسير المأثور، ج 5، ص: 199)

( تفسير الكشف و البيان ثعلبي نيشابوري ذيل ايه تطهير

با وجود اين همه فضائل ،چرا نام امامان دوازده گانه در قرآن نيامده است؟


1- تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج 6، ص: 368
2- تفسير القرآن العظيم (ابن أبي حاتم)، ج 9، ص: 3133

ص:82

اولا در جواب كساني كه ميگويند چرا نام اهل بيت (عليهم السلام) در قران نيامد است ميگوئيم ، ايات قران به اعتباري دو بخش است ،ايات محكم و ايات متشابه و اين ايات متشابه ،محتاج به تبين و تفهيم است و به تعبير قران كسي تاويل ان را نميداند جز خداوند متعال و راسخون در علم ،پس اين قراني كه از بيان هيچ ،تر و خشكي فرو گذار نبوده است ،رسيدن به اين علم و حقيقت قراني را مشروط به تلمذ و شاگردي و كسب علم ،از راسخون در علم نموده است ،چرا كه، كسي جز اينها مطللع از اين حقايق نيستند همانگونه كه خداوند متعال در قران فرمودند : ،هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ(1)

(او كسى است كه اين كتاب(آسمانى) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات«محكم» [ صريح و روشن] است؛ كه اساس اين كتاب مى باشد؛ (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، برطرف مى گردد.) و قسمتى از آن، «متشابه» است[ آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و


1- ال عمران 7

ص:83

جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى رود؛ ولى با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار مى گردد.] اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه انگيزى كنند(و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسير(نادرستى) براى آن مى طلبند؛ در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى دانند. (آنها كه به دنبال فهم و دركِ اسرارِ همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكر نمى شوند(و اين حقيقت را درك نمى كنند).)

و ثانيا :روش آموزشي قرآن بيان كليات و اصول عمومي است. تشريح مصاديق و جزئيات غالباً برعهده پيامبر گرامي مي باشد.و رسول خدا(صلي الله عليه واله ) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن ، بلكه مامور به تبيين آن نيز بوده اند ،همانگونه كه خداوند متعال ميفرمايد :

وَأَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْر لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون».

قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه براي مردم نازل شده است، براي آنها بيان كني و آشكارسازي، شايد آنان بينديشند

با دقت در ايه مي بينيد كه خداوند متعال مي فرمايد:«لِتُبَيّن» و نمي گويد: «لِتَقرأ» يا «لِيَتلُو» و اين نشانه آن است كه پيامبراكرم (صلي الله عليه واله ) علاوه بر تلاوت، بايد حقايق قرآني را روشن كنند. بنابراين، انتظار اين كه مصاديق و جزئيات در قرآن بيايد، همانند اين است كه انتظار داشته باشم همه جزئيات در قانون اساسي كشور ذكر شود. ثالثا :معرفي افراد در قران به چند طريق است و هميشه بوسيله اشاره به نام نبوده است كه به برخي از ان روش هاي قرآني اشاره ميكنيم

ص:84

1- معرفي بوسيله نام

گاهي وضعيت ايجاب مي كند كه فردي را به نام معرفي كند، چنان كه مي فرمايد:

وَمُبَشّراً برَسُول يَأْتِي مِنْ بَعْدي اسْمُهُ أَحْمَد»(الصف 6)

حضرت عيسي مي فرمايند: به شما مژدة پيامبري را مي دهم كه پس از من مي آيد و نامش احمد است

در اين آيه، حضرت مسيح، پيامبر پس از خويش را به نام معرفي مي كند و قرآن نيز آن را از حضرتش نقل مي نمايد

2-معرفي بوسيله عدد

گاهي موقعيت ايجاب مي كند كه افرادي را با عدد معرفي كند، چنان كه مي فرمايد

وَلَقَدْ أَخَذَ اللّه مِيثاقَ بَني إِسرائيلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَي عَشَرَ نَقِيباً....(1)

«و خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگيختيم»

3-معرفي بوسيله صفت

بعضي اوقات وضعيت به گونه اي است كه فرد مورد نظر را با اوصاف معرفي كند؛ چنان كه پيامبر خاتم (صلي الله عليه واله )را در تورات و انجيل، با صفاتي معرفي كرده است

«الّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُول النّبيَّ الأُمّي الّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدهُمْ فِي التَّوراةِ وَالإِنْجِيل يَامُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ ويُحِلُّ لَهُمُ


1- المائده 21

ص:85

الطَّيّبات وَيُحَرّمُ عَلَيْهِمُ الخَبائِث وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ...»(1)

(كساني كه از رسول و نبي درس ناخوانده اي پيروي مي كنند كه نام و خصوصيات او را در تورات و انجيل نوشته مي يابند، كه آنان را به نيكي دعوت كرده و از بدي ها بازشان مي دارد، پاكي ها را براي آنان حلال كرده و ناپاكي ها را تحريم مي نمايد و آنان را امر به معروف و نهي از منكر مي كند و بارهاي گران و زنجيرهايي كه بر آنان بود، از ايشان برمي دارد)

با توجه به اين روش، انتظار اين كه اسامي دوازده امام با ذكر نام و اسامي پدر و مادر در قرآن بيايد، انتظاري بي جا است؛ زيرا گاهي مصلحت در معرفي به نام است و گاهي معرفي به عدد و احياناً معرفي با وصف

اگر اين اصل را بپذيريم و بگوييم خداوند بايد كليه مسائل اختلاف آفرين را در قرآن ذكر كند، تا مسلمانان دچار تفرقه نشود; در اين صورت بايد صدها مسأله كلامي و عقيدتي و فقهي و تشريعي در قرآن ذكر شده باشد، مسائلي كه قرن ها ماية جنگ و جدل و خونريزي در ميان مسلمانان شده است، ولي قرآن دربارة آنها به طور صريح و قاطع ،كه ريشه كن كنندة نزاع باشد سخن نگفته است، مانند

صفات خدا عين ذات اوست يا زايد بر ذات؟

حقيقت صفات خبري مانند استواي بر عرش چيست؟

قديم يا حادث بودن كلام خدا

جبر و اختيار


1- الاعراف 157

ص:86

اين مسايل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولي آن چنان شفاف و قاطع كه نزاع را يك سره از ميان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حكمت آن در اين است كه قرآن مردم را به تفكر و دقت در مفاد آيات دعوت مي كند، بيان قاطع همة مسائل، به گونه اي كه همة مردم را راضي سازد، بر خلاف اين اصل استو رابعا :از ان جهت كه دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) از ابتدا ء در جستجوي موقعيتي براي از بين بردن اوصياء رسول الله (صلي الله عليه واله ) بودند اگر اين معرفي صورت ميگرفت ،اين دشمنان از ابتدا و در زمان ولادت ،انها را از بين ميبردند . خامسا :اگر نام افراد و نام پدران انها هم ذكر ميشد ،دشمنان اسلام در نام ايشان تشكيك ميكردند و گروه ها و افراد هم نامي را پيدا ميكردند تا مردم را در پبروي از ايشان سست كنند . ايا معرفي كردن اهل البيت (عليهم السلام ) با نام بر طرف كننده اختلاف ميشد ؟؟؟؟

برخي تصور مي كنند كه اگر نام امام و يا امامان در قرآن مي آمد، اختلافات از بين مي رفت، در حالي كه اين اصل كليت ندارد؛ زيرا در موردي ،تصريح به نام شده ولي اختلافات مرتفع نشده است

بني اسرائيل، از پيامبر خود خواستند فرمانروايي براي آنان از جانب خدا تعيين كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمين هاي غصب شدة خود را بازستانند و اسيران خود را آزاد سازند.همانگونه كه در قران ذكر شده است

إِذْ قالُوا لِنَبِيّ لَهُمُ ابْعَث لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبيلِ اللّه».

آنان به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما فرمانروايي معين كن تا به جنگ در راه خدا بپردازيم...

ص:87

پيامبر آنان، به امر الهي فرمانروا را به نام معرفي كرد و گفت

إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلكاً...»(1)

«به راستي كه خدا طالوت را به فرمانروايي شما برگزيده است»

با اين كه نام فرمانروا با صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكال تراشي پرداختند و گفتند

أَنّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ...»

از كجا مي تواند فرمانرواي ما باشد، حال آن كه ما به فرمانروايي از او شايسته تريم، و او توانمندي مالي ندارد؟...

اين امر، دلالت بر آن دارد كه ذكر نام براي رفع اختلاف كافي نيست، بلكه بايد موقعيت جامعه، آمادة پذيرايي باشد

چه بسا ذكر اسامي پيشوايان دوازده گانه، سبب مي شد كه آزمندان حكومت و رياست به نسل كشي بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيري كنند، چنان كه اين مسأله درباره حضرت موسي (عليه السلام)رخ داد و به قول معروف

صد هزاران طفل سر ببريده شد ت_ا كلي_م اللّه م_وسي زن_ده ش_د

دربارة حضرت مهدي(عليه السلام ) كه اشاره اي به نسب و خاندان ايشان شد، حساسيت هاي فراواني پديد آمد و خانة حضرت عسكري(عليه السلام ) مدتها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندي از او به دنيا نيايد و در صورت تولد، هر چه


1- البقره 247

ص:88

زودتر به حيات او خاتمه دهند

و در اخر بايد گفت :

اگر در هيچ كجاي قرآن كريم به نام امام اشاره اي نشده باشد، اما ده ها بار تأكيد شده ،كه در همه ي موارد از خدا و رسول اطاعت كنيد و يكي از موارد ،همين معرفي «ولايت و امامت» باشد كه در غدير خم انجام پذيرفت و شيعه و سني به آن اذعان مي كنند، و همين براي اثبات امامت كافي بود. همانگونه كه خداوند متعال مي فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً» (النساء - 59)

«هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را اطاعت كنيد، و رسول و واليان امر خود را فرمان ببريد، و هر گاه در امرى اختلافتان شد براى حلّ آن به خدا و رسول مراجعه كنيد، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد اين برايتان بهتر، و سرانجامش نيكوتر است».

اما لازم است بدانيد كه در قرآن كريم 12 مرتبه (به عدد ائمه اطهار عليهم السلام) واژه ي «امام» و مشتقاتش به كار رفته است كه ذيلاً به چند مورد آن اشاره مي كنيم .

الف – امامان (پيشوايان و رهبران بشريت) به دو دسته ي امامان حق و امامان باطل تقسيم مي گردند

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إيتاءَ الزَّكاهِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ (الأنبياء - 73)

و آنان را پيشوايان نموديم تا به امر ما هدايت كنند، و انجام كارهاى

ص:89

نيك و نماز و زكات دادن را به آنان وحى كرديم و همه پرستندگان (عبد) بودند.

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَهِ لا يُنْصَرُونَ(1)

ما آنان را پيشوايانى قرار داديم كه مردم را به سوى آتش دعوت مى كردند و روز قيامت يارى نخواهند شد

ب - وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ (البقره -124)

و چون پروردگار ابراهيم، وى را با صحنه هايى بيازمود و او بحد كامل آن امتحانات را انجام بداد، به وى گفت: من تو را امام خواهم كرد. ابراهيم گفت: از ذريه ام (نيز كسانى را بامامت برسان) فرمود: عهد من بستمگران نمى رسد

پ – خداوند كريم مي فرمايد: اعمال بندگان و حتي آثار آن اعمال و همه چيز نزد امام آشكار است. پس معلوم مي شود كه در هر عصري امامي آشكار از جانب خدا وجود دارد. چنان چه مي فرمايد

إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ(2)

ماييم كه مردگان را زنده مى كنيم و آن چه كرده اند و آن چه از آثارشان (بعد از مردن بروز مى كند) همه را مى نويسيم و ما همه چيز را نزد امام آشكار جمع كرده ايم

ت – خداوند اراده كرده است كه ضعيف نگاهداشته شدگان را وارث


1- القصص - 41
2- يس -12

ص:90

زمين و خليفه ي خود گرداند. ( و اين آيه به تصريح مفسرين همه ي مذاهب اسلامي، دال بر ظهور امام زمان(عليه السلام ) مي باشد)

وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهٍ وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ(1)

و اراده كرده ايم بر آنان كه در زمين ضعيف شمرده شدند منت نهاده، ايشان را پيشوايان خلق كنيم و وارثين (ديگران) قرارشان دهيم

ث – در قيامت هر انسان و هر امّتي با امامش خوانده مي شود. لذا معلوم است كه براي هر انسان و هر امتي امامان حق و باطلي وجود دارند و مهم است كه او پيرو كدام بوده است:

يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلاً(2)

(بياد آور روزى را كه هر قومى را با امامش مي خوانيم، [پس] هر كس كه كتاب (نامه اعمال يا دعوتش) را به دست راستش دهند (خوشبخت خواهد بود)، آنان نامه خود قرائت كنند و كمترين ستمى به ايشان نخواهد رسيد

مگر رسول الله (صلي الله عليه واله )در خطبه غدير به امامت امير المومنين (عليه السلام )تصريح نكردند


1- القصص -5
2- الأسراء - 71

ص:91

يكي ديگر ازاسناد و مدارك شيعيان، براي پيرويشان از امير المومنين علي (عليه السلام) ،خطبه غدير است . همان خطبه اي ،كه توسط حضرت رسول (صلي الله عليه و اله )در حجه الوداع قرائت شد و در ان روز خاتم الانبياء (صلي الله عليه واله وسلم ) امت اسلامي را به دستور خداوند متعال به پيروي از مولا ،امير المومنين (عليه السلام) امر فرمودند . و اين خطبه ،كه سندي براي ولايت و امامت حضرت است ،به كرار، توسط علماء اهل تسنن ،در كتب مختلف نقل شده است ،كه در اين فصل به بخشي از اين كتب اشاره ميكنيم ،تا جاي هيچ شبهه اي باقي نماند ،سپس به بخشي از اين خطبه كه بولايت حضرت پرداخته است ،اشاره ميكنيم تا حقيقت ولايت و عظمت حضرت برايمان مشخص شود، ان شاء الله

مصادرخطبهازكتباهلتسنن علامه امينى(رحمه الله عليه ) در الغدير، 110 نفر از صحابه و 84 نفر از تابعين و نيز به اسامى 360 نفر از علماى اهل سنت كه از ابتداى قرن دوم تا قرن 14 به اين حديث اشاره كرده اند را نام مى برد كه ما در اين فصل به بخشي از ان اشاره ميكنيم .

سيد عبدالحميد آلوسى

ابن مغازلى، المناقب، ص 112، ح 155؛ ذهبى ميزان الاعتدال، ج 1، ص 441، رقم 1643

ابن حنبل، مسند، ج 4، ص 370 و ج 1، ص 119؛ ابن الاثير، اسدالغابه،

ص:92

ج 3، ص 307؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 74

4- خوارزمى، المناقب، ص 182، ح 221؛ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 107

- الامينى، الغدير، ص 127 به نقل از: جزرى، أسنى المطالب، ص 49

قندوزى، ينابيع الموده، ج 3، ص 369

حافظ ابن مغازلى در مناقب، ص 22، ح 31 و ابن كثير دمشقى در البداية و النهاية، ج 7، ص 386 و ذخائر العقبى، ص 67

11- ابن حنبل، العلل و معرفة الرجال، ج 3، ص 161، رقم 4723

12- بخارى، التاريخ الكبير، ج 1، ص 375

13- بلاذرى، انساب الاشراف، ص 108

14- نسائى، خصائص اميرالمؤمنين، ص 132 _104 _103 _101 _100 _96 _93

15- ابويعلى، المسند، ج 11، ص 307

16- طبرانى، المعجم الاوسط، ج 2، ص 369 _275

17- بغدادى، تاريخ بغداد، ج 8، ص 284

18- حسكانى حنفى، شواهد التنزيل، ج 1، ص 201، ح 211

19- ابن عساكر دمشقى، ترجمة الامام على بن ابى طالب، ج 2، ص 70

20- خوارزمى، المناقب، ص 154، ح 182

21- فخر رازى، التفسير الكبير، ج 12، ص 49

22- ابن الاثير، اسد الغابه، ج 1، ص 364

23- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 13

24- جويينى، فرائد السمطين، باب 12

ص:93

25- ابن كثير دمشقى، البداية و النهاية، ج 5، ص 209

26- هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 165

27- ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه، ج 1ص 235

28- ابن حجر هيثمى شافعى، الصواعق المحرقة، ص 43

29- هندى، كنز العمال، ج 13، ص 158 _157 _138 _131 _105 _104 و 168

30- حلبى شافعى، السيرة الحلبية، ج 3، ص 274

31- ابن حمزه حسينى، البيان و التعريف، ص 593

32- الالوسى، شهاب الدين، روح المعانى، ج 6، ص 194

33- رشيدرضا، المنار، ج 6، ص 384

متن بخشي از خطبه غدير خم

ص:94

وَأُقِرُّلَهُ عَلي نَفْسي بِالْعُبُودِيَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَأُؤَدّي ما أَوْحي بِهِ إِلَي حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بي مِنْهُ قارِعَةٌ لايَدْفَعُها عَنّي أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ

- لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ - لاَِنَّهُ قَدْأَعْلَمَني أَنِّي إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَي (في حَقِّ عَلِي) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لي تَبارَكَ وَتَعالَي الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَالله الْكافِي الْكَريمُ.

و اكنون به عبوديت خويش و پروردگاري او گواهي مي دهم. و وظيفه خود را در آن چه وحي شده انجام مي دهم مباد كه از سوي او عذابي فرود آيد كه كسي ياري دورساختن آن از من نباشد. هر چند توانش بسيار و دوستي اش (با من) خالص باشد

- معبودي جز او نيست - چرا كه اعلام فرموده كه اگر آن چه (درباره ي علي) نازل كرده به مردم نرسانم، وظيفه رسالتش را انجام نداده ام؛ و خداوند تبارك و تعالي امنيت از [آزار] مردم را برايم تضمين كرده و البته كه او بسنده و بخشنده است

فَأَوْحي إِلَي: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحيمِ، يا أَيُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ - في عَلِي يَعْني فِي الْخِلاَفَةِ لِعَلِي بْنِ أَبي طالِبٍ - وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ)

ص:95

مَعاشِرَالنّاسِ، ما قَصَّرْتُ في تَبْليغِ ما أَنْزَلَ الله تَعالي إِلَي، وَ أَنَا أُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: إِنَّ جَبْرئيلَ هَبَطَ إِلَي مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُني عَنِ السَّلامِ رَبّي - وَ هُوالسَّلامُ - أَنْ أَقُومَ في هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ أَبْيَضَ وَأَسْوَدَ: أَنَّ عَلِي بْنَ أَبي طالِبٍ أَخي وَ وَصِيّي وَ خَليفَتي (عَلي أُمَّتي) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدي، الَّذي مَحَلُّهُ مِنّي مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسي إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِي بَعْدي وَهُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَالله وَ رَسُولِهِ

وَقَدْ أَنْزَلَ الله تَبارَكَ وَ تَعالي عَلَي بِذالِكَ آيَةً مِنْ كِتابِهِ (هِي): (إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُواالَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ)، وَ عَلِي بْنُ أَبي طالِبٍ الَّذي أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَهُوَ راكِعٌ يُريدُالله عَزَّوَجَلَّ في كُلِّ حالٍ

پس آنگاه خداوند چنين وحي ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهرِ مهرورز. اي فرستادي ما! آن چه از سوي پروردگارت درباري علي و خلافت او بر تو فرود آمده بر مردم ابلاغ كن، وگرنه رسالت خداوندي را به انجام نرسانده اي؛ و او تو را از آسيب مردمان نگاه مي دارد

هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده، در تبليغ آن كوتاهي نكرده ام و حال برايتان سبب نزول آيه را بيان مي كنم: همانا جبرئيل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوي سلام، پروردگارم - كه تنها او سلام است - فرماني آورد كه در اين مكان به پا خيزم و به هر سفيد و سياهي اعلام كنم كه علي بن ابي طالب برادر، وصي و جانشين من در ميان امّت و امام پس از من بوده. جايگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسي است، ليكن پيامبري پس از من نخواهد بود او (علي)، صاحب اختيارتان پس از خدا و رسول است؛

ص:96

و پروردگارم آيه اي بر من نازل فرموده كه: «همانا ولي، صاحب اختيار و سرپرست شما، خدا و پيامبر او و ايمانياني هستند كه نماز به پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي پردازند.» و هر آينه علي بن ابي طالب نماز به پا داشته و در ركوع زكات پرداخته و پيوسته خداخواه است

وَسَأَلْتُ جَبْرَئيلَ أَنْ يَسْتَعْفِي لِي (السَّلامَ) عَنْ تَبْليغِ ذالِكَ إِليْكُمْ - أَيُّهَاالنّاسُ - لِعِلْمي بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَكَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَإِدغالِ اللّائمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالْإِسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ الله في كِتابِهِ بِأَنَّهُمْ يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مالَيْسَ في قُلوبِهِمْ، وَيَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَالله عَظيمٌ

وَكَثْرَةِ أَذاهُمْ لي غَيْرَ مَرَّةٍ حَتّي سَمَّوني أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّي كَذالِكَ لِكَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إِيّي وَ إِقْبالي عَلَيْهِ (وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنِّي) حَتّي أَنْزَلَ الله عَزَّوَجَلَّ في ذالِكَ (وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذونَ النَّبِي وَ يَقولونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ - (عَلَي الَّذينَ يَزْعُمونَ أَنَّهُ أُذُنٌ) - خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِالله وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ) الآيَةُ

و من از جبرئيل درخواستم كه از خداوند سلام اجازه كند و مرا از اين مأموريت معاف فرمايد. زيرا كمي پرهيزگاران و فزوني منافقان و دسيسي ملامت گران و مكر مسخره كنندگان اسلام را مي دانم؛ همانان كه خداوند در كتاب خود در وصفشان فرموده: «به زبان آن را مي گويند كه در دل هايشان نيست و آن را اندك و آسان مي شمارند حال آن كه نزد خداوند بس بزرگ است

و نيز از آن روي كه منافقان بارها مرا آزار رسانيده تا بدانجا كه مرا اُذُن [سخن شنو و زودباور ]ناميده اند، به خاطر همراهي افزون علي با من و رويكرد من به او و تمايل و پذيرش او از من، تا بدانجا كه خداوند در اين

ص:97

موضوع آيه اي فرو فرستاده: « و از آنانند كساني كه پيامبر خدا را مي آزارند و مي گويند: او سخن شنو و زودباور است. بگو: آري سخن شنوست. - بر عليه آنان كه گمان مي كنند او تنها سخن مي شنود - ليكن به خير شماست، او (پيامبر صلي الله عليه و آله) به خدا ايمان دارد و مؤمنان را تصديق مي كند و راستگو مي انگارد

وَلَوْشِئْتُ أَنْ أُسَمِّي الْقائلينَ بِذالِكَ بِأَسْمائهِمْ لَسَمَّيْتُ وَأَنْ أُوْمِئَ إِلَيْهِمْ بِأَعْيانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَأَنْ أَدُلَّ عَلَيْهِمُ لَدَلَلْتُ، وَلكِنِّي وَالله في أُمورِهمْ قَدْ تَكَرَّمْتُ. وَكُلُّ ذالِكَ لايَرْضَي الله مِنّي إِلاّ أَنْ أُبَلِّغَ ما أَنْزَلَ الله إِلَي (في حَقِّ عَلِي)، ثُمَّ تلا: (يا أَيُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ - في حَقِّ عَلِي - وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ

و اگر مي خواستم نام گويندگان چنين سخني را بر زبان آورم و يا به آنان اشارت كنم و يا مردمان را به سويشان هدايت كنم [كه آنان را شناسايي كنند] مي توانستم. ليكن سوگند به خدا در كارشان كرامت نموده لب فروبستم. با اين حال خداوند از من خشنود نخواهد گشت مگر اين كه آن چه در حق علي عيه السّلام فرو فرستاده به گوش شما برسانم. سپس پيامبر صلّي الله عليه و آله چنين خواند: «اي پيامبر ما! آن چه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده - در حقّ علي - ابلاغ كن؛ وگرنه كار رسالتش را انجام نداده اي. و البته خداوند تو را از آسيب مردمان نگاه مي دارد

فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِكَ فيهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ الله قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَي الْمُهاجِرينَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَي التّابِعينَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَي الْبادي وَالْحاضِرِ، وَ عَلَي الْعَجَمِي وَالْعَرَبي، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوكِ وَالصَّغيرِ وَالْكَبيرِ، وَ عَلَي الْأَبْيَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلي كُلِّ مُوَحِّدٍ

ص:98

ماضٍ حُكْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَالله لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ في هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطيعوا وَانْقادوا لاَِمْرِ(الله) رَبِّكُمْ، فَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاكُمْ وَإِلاهُكُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِيُهُ الُْمخاطِبُ لَكُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدي عَلي وَلِيُّكُمْ وَ إِمامُكُمْ بِأَمْرِالله رَبِّكُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ في ذُرِّيَّتي مِنْ وُلْدِهِ إِلي يَوْمٍ تَلْقَوْنَ الله وَرَسولَهُ

هان مردمان! بدانيد اين آيه درباره اوست. ژرفي آن را فهم كنيد و بدانيد كه خداوند او را برايتان صاحب اختيار و امام قرار داده، پيروي او را بر مهاجران و انصار و آنان كه به نيكي از ايشان پيروي مي كنند و بر صحرانشينان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر كوچك و بزرگ و سفيد و سياه و بر هر يكتاپرست لازم شمرده است

[هشدار كه] اجراي فرمان و گفتار او لازم و امرش نافذ است. ناسازگارش رانده، پيرو و باوركننده اش در مهر و شفقت است. هر آينه خداوند، او و شنوايان سخن او و پيروان راهش را آمرزيده است

هان مردمان! آخرين بار است كه در اين اجتماع به پا ايستاده ام. پس بشنويد و فرمان حق را گردن گذاريد؛ چرا كه خداوند عزّوجلّ صاحب اختيار و ولي و معبود شماست؛ و پس از خداوند ولي شما، فرستاده و پيامبر اوست كه اكنون در برابر شماست و با شما سخن مي گويد. و پس از من به فرمان پروردگار، علي ولي و صاحب اختيار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علي خواهد بود. اين قانون تا برپايي رستاخيز كه خدا و رسول او را ديدار كنيد دوام دارد

لاحَلالَ إِلاّ ما أَحَلَّهُ الله وَ رَسُولُهُ وَهُمْ، وَلاحَرامَ إِلاّ ما حَرَّمَهُ الله (عَلَيْكُمْ) وَ

ص:99

رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَالله عَزَّوَجَلَّ عَرَّفَنِي الْحَلالَ وَالْحَرامَ وَأَنَا أَفْضَيْتُ بِما عَلَّمَني رَبِّي مِنْ كِتابِهِ وَحَلالِهِ وَ حَرامِهِ إِلَيْهِ

مَعاشِرَالنّاسِ، علي (فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُ الله فِي، وَ كُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَيْتُهُ في إِمامِ الْمُتَّقينَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبينُ (الَّذي ذَكَرَهُ الله في سُورَةِ يس: (وَ كُلَّ شَيءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ)

مَعاشِرَالنَّاسِ، لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْكِفُوا عَنْ وِلايَتِهِ، فَهُوَالَّذي يَهدي إِلَي الْحَقِّ وَيَعْمَلُ بِهِ، وَيُزْهِقُ الْباطِلَ وَيَنْهي عَنْهُ، وَلاتَأْخُذُهُ فِي الله لَوْمَةُ لائِمٍ. أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ (لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَي الْايمانِ بي أَحَدٌ)، وَالَّذي فَدي رَسُولَ الله بِنَفْسِهِ، وَالَّذي كانَ مَعَ رَسُولِ الله وَلا أَحَدَ يَعْبُدُالله مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَيْرُهُ

(أَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أَوَّلُ مَنْ عَبَدَالله مَعي. أَمَرْتُهُ عَنِ الله أَنْ يَنامَ في مَضْجَعي، فَفَعَلَ فادِياً لي بِنَفْسِهِ)

روا نيست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نيست مگر آن چه آنان ناروا دانند. خداوند عزوجل، هم روا و هم ناروا را براي من بيان فرموده و آن چه پروردگارم از كتاب خويش و حلال و حرامش به من آموخته در اختيار علي نهاده ام

هان مردمان! او را برتر بدانيد. چرا كه هيچ دانشي نيست مگر اينكه خداوند آن را در جان من نبشته و من نيز آن را در جان پيشواي پرهيزكاران، علي، ضبط كرده ام. او (علي) پيشواي روشنگر است كه خداوند او را در سوري ياسين ياد كرده كه: «و دانش هر چيز را در امام روشنگر برشمرده ايم...»

ص:100

هان مردمان! از علي رو برنتابيد. و از امامتش نگريزيد. و از سرپرستي اش رو برنگردانيد. او [شما را] به درستي و راستي خوانده و [خود نيز] بدان عمل نمايد. او نادرستي را نابود كند و از آن بازدارد. در راه خدا نكوهش نكوهش گران او را از كار باز ندارد. او نخستين مؤمن به خدا و رسول اوست و كسي در ايمان، به او سبقت نجسته. و همو جان خود را فداي رسول الله نموده و با او همراه بوده است تنها اوست كه همراه رسول خدا عبادت خداوند مي كرد و جز او كسي چنين نبود.

اولين نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است. از سوي خداوند به او فرمان دادم تا [در شب هجرت] در بستر من بيارامد و او نيز فرمان برده، پذيرفت كه جان خود را فداي من كند

مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ الله، وَاقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ الله

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ إِمامٌ مِنَ الله، وَلَنْ يَتُوبَ الله عَلي أَحَدٍ أَنْكَرَ وِلايَتَهُ وَلَنْ يَغْفِرَ لَهُ، حَتْماً عَلَي الله أَنْ يَفْعَلَ ذالِكَ بِمَنْ خالَفَ أَمْرَهُ وَأَنْ يُعَذِّبَهُ عَذاباً نُكْراً أَبَدَا الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهورِ. فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ

هان مردمان! او را برتر دانيد، كه خداوند او را برگزيده؛ و پيشوايي او را بپذيريد، كه خداوند او را برپا كرده است

هان مردمان! او از سوي خدا امام است و هرگز خداوند توبه منكر او را نپذيرد و او را نيامرزد. اين است روش قطعي خداوند درباره ناسازگار علي و هرآينه او را به عذاب دردناك پايدار كيفر كند. از مخالفت او بهراسيد و گرنه در آتشي درخواهيد شد كه آتش گيري آن مردمانند؛ و سنگ، كه براي حق ستيزان آماده شده است

ص:101

مَعاشِرَالنّاسِ، بي - وَالله - بَشَّرَالْأَوَّلُونَ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلينَ، وَأَنَا - (وَالله) - خاتَمُ الْأَنْبِياءِ وَالْمُرْسَلينَ والْحُجَّةُ عَلي جَميعِ الَْمخْلوقينَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالْأَرَضينَ. فَمَنْ شَكَّ في ذالِكَ فَقَدْ كَفَرَ كُفْرَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي وَ مَنْ شَكَّ في شَيءٍ مِنْ قَوْلي هذا فَقَدْ شَكَّ في كُلِّ ما أُنْزِلَ إِلَي، وَمَنْ شَكَّ في واحِدٍ مِنَ الْأَئمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِي الْكُلِّ مِنْهُمْ، وَالشَاكُّ فينا فِي النّارِ

مَعاشِرَالنّاسِ، حَبانِي الله عَزَّوَجَلَّ بِهذِهِ الْفَضيلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَي وَ إِحْساناً مِنْهُ إِلَي وَلا إِلاهَ إِلاّهُوَ، أَلا لَهُ الْحَمْدُ مِنِّي أَبَدَ الْآبِدينَ وَدَهْرَالدّاهِرينَ وَ عَلي كُلِّ حالٍ

هان مردمان! به خدا سوگند كه پيامبران پيشين به ظهورم مژده داده اند و اكنون من فرجام پيامبران و برهان بر آفريدگان آسمانيان و زمينيانم. آن كس كه راستي و درستي مرا باور نكند به كفر جاهلي درآمده و ترديد در سخنان امروزم همسنگ ترديد در تمامي محتواي رسالت من است، و شك و ناباوري در امامت يكي از امامان، به سان شك و ناباوري در تمامي آنان است. و هرآينه جايگاه ناباوران ما آتش دوزخ خواهد بود

هان مردمان! خداوند عزّوجلّ از روي منّت و احسان خويش اين برتري را به من پيشكش كرد و البته كه خدايي جز او نيست. آگاه باشيد: تمامي ستايش ها در همه روزگاران و در هر حال و مقام ويژه اوست

مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوا عَلِيّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدي مِنْ ذَكَرٍ و أُنْثي ما أَنْزَلَ الله الرِّزْقَ وَبَقِي الْخَلْقُ.

مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَي قَوْلي هذا وَلَمْ يُوافِقْهُ.

أَلا إِنَّ جَبْرئيلَ خَبَّرني عَنِ الله تَعالي بِذالِكَ وَيَقُولُ: «مَنْ عادي عَلِيّاً وَلَمْ يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتي وَ غَضَبي»، (وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوالله - أَنْ

ص:102

تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها - إِنَّ الله خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ)

مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ الله الَّذي ذَكَرَ في كِتابِهِ العَزيزِ، فَقالَ تعالي (مُخْبِراً عَمَّنْ يُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتا عَلي ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ الله)

هان مردمان! علي را برتر دانيد؛ كه او برترين مردمان از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام كه آفريدگان پايدارند و روزي شان فرود آيد

دور باد دورباد از درگاه مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن كه اين گفته را نپذيرد و با من سازگار نباشد

هان! بدانيد جبرئيل از سوي خداوند خبرم داد: «هر آن كه با علي بستيزد و بر ولايت او گردن نگذارد، نفرين و خشم من بر او باد!» البته بايست كه هر كس بنگرد كه براي فرداي رستاخيز خود چه پيش فرستاده. [هان!] تقوا پيشه كنيد و از ناسازگاري با علي بپرهيزيد. مباد كه گام هايتان پس از استواري درلغزد. كه خداوند بر كردارتان آگاه است

هان مردمان! همانا او هم جوار و همسايه خداوند است كه در نبشته ي عزيز خود او را ياد كرده و درباره ستيزندگان با او فرموده: «تا آنكه مبادا كسي در روز رستخيز بگويد: افسوس كه درباري همجوار و همسايه ي خدا كوتاهي كردم...»

مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آياتِهِ وَانْظُرُوا إِلي مُحْكَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ يُوضِحَ لَكُمْ تَفْسيرَهُ إِلاَّ الَّذي أَنَا آخِذٌ بِيَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلي وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِيَدَي) وَ مُعْلِمُكُمْ: أَنَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِي مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِي بْنُ أَبي طالِبٍ أَخي وَ وَصِيّي، وَ

ص:103

مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَي

هان مردمان! در قرآن انديشه كنيد و ژرفي آيات آن را دريابيد و بر محكماتش نظر كنيد و از متشابهاتش پيروي ننماييد. پس به خدا سوگند كه باطن ها و تفسير آن را آشكار نمي كند مگر همين كه دست و بازوي او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام مي دارم كه: هر آن كه من سرپرست اويم، اين علي سرپرست اوست. و او علي بن ابي طالب است؛ برادر و وصي من كه سرپرستي و ولايت او حكمي است از سوي خدا كه بر من فرستاده شده است

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِيّاً وَالطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدي (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَي الْحَوْضَ.

أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ الله في خَلْقِهِ وَ حُكّامُهُ في أَرْضِهِ. أَلاوَقَدْ أَدَّيْتُ

أَلا وَقَدْ بَلَّغْتُ، أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ، أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ، أَلا وَ إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ، أَلاإِنَّهُ لا «أَميرَالْمُؤْمِنينَ» غَيْرَ أَخي هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنينَ بَعْدي لاَِحَدٍ غَيْرِهِ

هان مردمان! همانا علي و پاكان از فرزندانم از نسل او، يادگار گران سنگ كوچك ترند و قرآن يادگار گران سنگ بزرگ تر. هر يك از اين دو از ديگر همراه خود خبر مي دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر من وارد شوند

هان! بدانيد كه آنان امانتداران خداوند در ميان آفريدگان و حاكمان او در زمين اويند

هشدار كه من وظيفه ي خود را ادا كردم. هشدار كه من آن چه بر عهده

ص:104

ام بود ابلاغ كردم و به گوشتان رساندم و روشن نمودم. بدانيد كه اين سخن خدا بود و من از سوي او سخن گفتم. هشدار كه هرگز به جز اين برادرم كسي نبايد اميرالمؤمنين خوانده شود. هشدار كه پس از من امارت مؤمنان بري كسي جز او روا نباشد

ثم قال: «ايهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلي بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ قالوا: الله و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا من كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلي مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ

سپس فرمود: مردمان! كيست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پيامبر او! سپس فرمود آگاه باشيد! آن كه من سرپرست اويم، پس اين علي سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را كه سرپرستي او را بپذيرد و دشمن بدار هر آن كه او را دشمن دارد و ياري كن يار او را؛ و تنها گذار آن را كه او را تنها بگذارد

مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِي أخي وَ وَصيي وَ واعي عِلْمي، وَ خَليفَتي في اُمَّتي عَلي مَنْ آمَنَ بي وَعَلي تَفْسيرِ كِتابِ الله عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعي إِلَيْهِ وَالْعامِلُ بِمايَرْضاهُ وَالُْمحارِبُ لاَِعْدائهِ وَالْمُوالي عَلي طاعَتِهِ وَالنّاهي عَنْ مَعْصِيَتِهِ. إِنَّهُ خَليفَةُ رَسُولِ الله وَ أَميرُالْمُؤْمِنينَ وَالْإمامُ الْهادي مِنَ الله، وَ قاتِلُ النّاكِثينَ وَالْقاسِطينَ وَالْمارِقينَ بِأَمْرِالله. يَقُولُ الله: (مايُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَي)

بِأَمْرِكَ يارَبِّ أَقولُ: اَلَّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ (وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ) وَالْعَنْ مَنْ أَنْكَرَهُ وَاغْضِبْ عَلي مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ

هان مردمان! اين علي است برادر و وصي و نگاهبان دانش من. و هموست جانشين من در ميان امّت و بر گروندگان به من و بر تفسير كتاب خدا كه مردمان را به سوي او بخواند و به آن چه موجب خشنودي اوست

ص:105

عمل كند و با دشمنانش ستيز نمايد. او پشتيبان فرمانبرداري خداوند و بازدارنده از نافرماني او باشد. همانا اوست جانشين رسول الله و فرمانرواي ايمانيان و پيشواي هدايتگر از سوي خدا و كسي كه به فرمان خدا با پيمان شكنان، رويگردانان از راستي و درستي و به دررفتگان از دين پيكار كند. خداوند فرمايد: فرمان من دگرگون نخواهدشد

پروردگارا! اكنون به فرمان تو چنين مي گويم: خداوندا! دوستداران او را دوست دار. و دشمنان او را دشمن دار. پشتيبانان او را پشتيباني كن. يارانش را ياري نما. خودداري كنندگان از ياري اش را به خود رها كن. ناباورانش را از مهرت بران و بر آنان خشم خود را فرود آور

اللهمَّ إِنَّكَ أَنْزَلْتَ الْآيَةَ في عَلِي وَلِيِّكَ عِنْدَتَبْيينِ ذالِكَ وَنَصْبِكَ إِيّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً)، (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَالْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ). اللهمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي قَدْ بَلَّغْتُ

معبودا! تو خود در هنگام برپاداشتن او و بيان ولايتش نازل فرمودي كه: «امروز آيين شما را به كمال، و نعمت خود را بر شما به اتمام رساندم، و اسلام را به عنوان دين شما پسنديدم.» «و آن كه به جز اسلام ديني را بجويد، از او پذيرفته نبوده، در جهان ديگر در شمار زيانكاران خواهد بود.» خداوندا، تو را گواه مي گيرم كه پيام تو را به مردمان رساندم

مگر رسول الله (صلي الله عليه واله ) نفرمودند علي (عليه السلام) وسيله است

ص:106

از ان جهت كه بندگان مخلص الهي هميشه در مسير جستن طريقي براي تقرب به خداوند متعال قدم بر ميدارند ،وشيطان نيز در مسير بندگان الهي كمين كرده است و در صدد انحراف انها ست ،بر خداوند حكيم رحيم است كه براي جلوگيري ازانحراف و ظلالت بندگانش طريق صحيحي را به انها معرفي نمايد و اين طريق را بواسطه پيغمبرش به انها ابلاغ نمايد ؛ازاينجهت است كه ميبينيم ،وجود نازنين رسول الله (صلي الله عليه واله) ذيل ايه (ياأَيُّهَاالَّذينَ آمَنُوااتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَوَ جاهِدُوا في سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از(مخالفت فرمان) خدابپرهيزيد!وسيله اى براى تقرب بهاوبجوئيد! ودرراهاوجهادكنيد،باشدكه رستگارشويد!(35 مائده) فرمودند : علي (عليه السلام )و ائمه اطهار (عليهم السلام) وسيله تقرب به خداوند متعال هستند و براي تقرب به خداوند متعال به انها متمسك شويد .)

و اين حقيقتي است كه در احاديث متعدد به ان اشاره شده است ،كه ذيلا به ان اشاره ميكنيم .

1-قال رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله: من أحبّ أن يستمسك بالعروة الوثقى،فليستمسكب حبّ عليّبن أبي طالب (عليهالسّلام)

ص:107

(تفسير كنز الدقائق وبحر الغرائب،ج 2،ص:نورالثقلين 1: 626 )

2- قال رسول اللّه (ص): الأئمةمن ولد الحسين عليهم السلام من أطاعهم فقدأ طاع اللّه ومن عصاهم فقدعصى اللّه،هم العروة الوثقى وهم الوسيلة إلى اللّه،

وفي ملحقات أحقاق الحق 14: 578- أخرج الحسكاني في شواهد التنزيل ج 1: 342 أخبرنامحمدبن عبداللّه بن أحمدأخبرنامحمدبن أحمدبن محمدأخبرناعبدالعزيز بن يحيى بن أحمدقال حدثني أحمدبن عمارالحماني عن علي بن مسهر عن علي بن بذيمةعن عكرمةفي قوله تعالى «أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ ...» قال: هم النبي وعلي وفاطمةوالحسن والحسين عليهم السلام.

(الفرقان في تفسيرالقرآن بالقرآن،ج 8،ص: 336 409)

3- «الأئمةهم الوسيلةالى اللَّه»

(تفسيرشريف لاهيجي،ج 1،ص: 651)

4-قال رسول اللّه(صلّى اللّه عليه و آله)والأئمّةمن ولدالحسين(عليهم السّلام)من أطاعهم فقدأطاع اللّه. ومن عصاهم فقدعصى اللّه. همالعروةالوثقى. وهمالوسيلةإلى اللّه تعالى

تفسيركنزالدقائقوبحرالغرائب،ج 2،ص: 1

5-«الأئمّةهمالوسيلةإلى اللّه»

(الأصفى في تفسيرالقرآن،ج 1،ص: 274)

6-قال أميرالمؤمنين (عليه السلام) في قوله تعالى: وَابْتَغُوا إِلَيْهِالْوَسِيلَةَ: أناوسيلته6

البرهان في تفسيرالقرآن،ج 2،ص: 293)

ص:108

7-قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله وسلّم الأئمة من ولدالحسين من أطاعهم فقد أطاع اللّه،ومن عصاهم فقدعصى اللّه عزوجل؛وهم العروةالوثقى،وهم الوسيلةإلى اللّه عزوجل(إثبات الهداةبالنصوصوالمعجزات،ج 2،ص: 57»

8-حديثهاعليهاالسّلام بأنّ أهل البيت عليهم السّلام هم الوسيلة

عوالم العلوم و المعارف والأحوالمن الآياتوالأخباروالأقوال (مستدرك سيدة النساءإلى الإمام الجواد،ج 11-قسم-2-فاطمةس،ص: 895)

تفسيركنزالدقائقوبحرالغرائب؛ج 4 ؛ص104

امّااثبات صحت توسل

اما پس اشاره به احاديثي كه حضرات اهل البيت (عليهم السلام ) را به عنوان وسيله معرفي ميكند ،و اينكه رسول الله (صلي الله عليه واله) مردم را امر به توسل و تمسك به اهل البيت (عليهم السلام ) نمودند ،شايد براي عده اي اين شبهه پيش ايد ،كه ايا متوسل شدن به غير خدا وند متعال جايز است ؟؟ و ايا با وجود نزديكي خداوند متعال لازم است واسطه اي براي تقرب به اواتخاذ كرد ؟؟ در جواب انها لازم است به مطالبي اشاره شود . ابتداً بايد به اين آيه از قرآن اشاره شود كه خداوند متعال مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله» (مائده آيه 35) «اي كساني كه ايمان آورديد! بترسيد از خدا و بجوئيد به سوي او دستاويزي». آيه شريفه با عموميتي كه دارد، شامل همه اقسام تو سلات مي شود و روايات زيادي دلالت دارد بر اينكه «وسيله» براي انبياء و اوصياء و صالحين ثابت است و

ص:109

كلام پيغمبر( اكرم صلي الله عليه و آله )است كه فرمودند: براي من از خداوند «وسيله» طلب كنيد! همانا وسيله درجه اي است در بهشت مخصوص بنده اي از بندگان خدا و اميدوارم آن بنده من باشم

و همچنين حضرت درباره ي خوارج فرمودند: بهترين خلق خدا و نزديكترين مخلوق خداوند از جهت «وسيله» آنان را مي كشد. مقصود از «وسيله» همان درجه و مقام و منزلت است در نزد خداوند متعال و از همين جهت است كه به سوي خداوند توسل و شفاعت خواهي مي شود به كساني كه داراي چنين مقامي باشند، و در پيشگاه الهي متوسل شدن به صاحبان مقام و منزلت چه زنده باشند چه مرده، از روش پيامبران و عمل صالحين بلكه در شرايع قبل از اسلام نيز ثابت بوده است. زمخشري نيز ذيل اين آيه در تفسيرش مي نويسد: «الوسيله كل ما يتوسل به اي يتقرب من قرابة او صنيعة او غير ذلك فاستعيرت لما يتوسل به الي الله تعالي من فعل الطاعات و ترك المعاصي و أنشد للبيد: أري الناس لا يدرون ما قدر أمرهم. الا كل ذي لب الي الله واسل»(1)

و همچنين قسطلاني در شرح صحيح بخاري از كعب الاحبار نقل نموده كه: بني اسرائيل هرگاه كه به قحطي مبتلا مي شدند بوسيله ي اهل بيت پيامبرشان باران مي طلبيدند و واسطه قرار دادن اشخاص قابل به سوي خداوند متعال، عبادت و پرستش آن اشخاص نمي باشد تا موجب شرك يا نهي از آن گردد، و هرگاه توسل به اشخاص زنده، عبادت و پرستش غير خداوند نبوده و موجب شرك نگردد،توسل به ميت نيز همينطور


1- تفسير كشاف جلد1 ص336

ص:110

است، زيرا فرقي بين اين دو نيست براي اينكه اگر توسل به شخص براي مقام و منزلت او باشد در نزد خداوند، اين مقام و منزلت بعد از مرگ هم باقي است و با مرگ از بين نمي رود، و اگر توسل به شخص براي اين است كه خدا را بخواند و در حق توسل جوينده دعا كند، اين جهت نيز در حق ميت ممكن است و به فرض محال ميت نتواند دعا كند ،خواستن از ميت و توسل به او موجب شرك نخواهد شد، بلكه نهايتا مانند طلب راه رفتن از شخص زمين گير است به گمان اينكه سالم است،وآن لغو و بيهوده مي گردد. پس فرق گذاردن بين توسل به زنده و توسل به مرده از كوتاهي فكر و ناداني افراد است.صحابه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) كه داناتر از ابن تيميه و تابعينش بوده اند ، فرقي بين توسل به زنده و توسل به مرده نگذارده اند ، چنان چه در حديث «ابن حنيف» بيان مي شودكه او، متوسل به آن حضرت شد در زمان وفاتش و روايات ديگري نيز وجود دارد كه ثابت مي كند ،بين توسل به زنده و مرده ، وشخص حاضر و غايب تفاوتي وجود ندارد

چرا كه دستور مالك ؛ به ابوجعفر منصور دوانقي اين بودكه: توسل به آن حضرت بجويد و شفاعت بخواهد و به منصور گفت حضرت پيغمبر وسيله تو و وسيله پدرت حضرت آدم مي باشد.(ولازم به تذكر است كه اين دستور بعد از موت آن حضرت بوده است)(1)

با اين همه احاديث، وهابي ها با حيله و مكر، مسلمانان را به سبب چيزهايي كه خداوند آنها را كفر قرار نداده كافر دانسته. پس هرگاه به آنان


1- خلاصه الكلام ص 17

ص:111

گفته شود توسل در دين ثابت است، مي گويد: درباره ي اشخاص زنده حاضر ثابت است ، نه اشخاص مرده و اشخاص غائب، گوئيا خداوند پرستش اشخاص زنده حاضر و شريك قرار دادن آنها را با خدا ،جايز دانسته و نسبت به اشخاص مرده منع فرموده است. ابن تيميه توسل به پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم )را بعد از وفات آن حضرت بدعت دانسته و مي گويد: فرق آشكاري است بين مسئلت نمودن از پيغمبر اكرم( صلي الله عليه و آله و سلم) يا مرد صالحي در زمان حيات و زنده بودنش و مسئلت نمودن از آن بعد از وفاتش، چه در حال حيات در حضور آن حضرت به وقت مسئلت، كسي او را نمي پرستد (كشف الارتياب به نقل از الواسطه) بايد به آنها گفته شود: آيا حرمت پيغمبر( اكرم صلي الله عليه و آله )بعد از موتش از بين رفته و مقام و منزلت آن حضرت در نزد خداوند باطل شده و ديگر آن حضرت مقرب درگاه الهي نيست؟ اگر اين چنين باشد، پس چطور نام آن حضرت درشبانه روز پنج مرتبه در مأذنه ها با صداي بلند برده مي شود؟ و چطور بالاي منبرها و در نمازهاي واجب و مستحب نام آن حضرت و نام خداوند را با هم ذكر مي كنند؟ و چطور هر وقت نام ايشان، برده مي شود صلوات بر ايشان مي فرستند و چطور و چطور... ؟ و هرگاه توسل به آن حضرت بعد از موتش و در حال حيات درزمان غيابش شرك باشد، چگونه در حال حيات و حضورش عبادت و توحيد مي باشد، در صورتي كه چيزي كه شرك باشد توحيد نمي گردد و چيزي كه توحيد است شرك نمي گردد.و اين در صورتي است كه در روايات تصريح شده كه تفاوتي بين زنده و مرده و موجود و معدوم بلكه عاقل و غير عاقل «عمل نيك» نيست چرا كه توسل حضرت آدم به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم قبل از وجود ظاهري آن حضرت در دنيا

ص:112

بوده است و همچنين توسل به عمل نيك كه از جمله عقلاء نيست و توسل پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به پيامبران گذشته با اينكه در رديف اموات بوده اند و توسل صحابه به قبر مطهر پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله كه اينها همه گواه بر صحت توسل مي كند ،همانگونه كه سمهودي شافعي عالم مدينه در كتابش مي نويسد: فصل سوم در توسل زيارت كننده، و شفاعت خواهي بوسيله پيغمبر اكرم صل الله عليه و آله و سلم به سوي پروردگار و مقابل قبر مطهر قرار گرفتن او در سلام و توسل و دعايش، بدان استغاثه و شفاعت خواهي بوسيله پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و به مقام و منزلت و بركت او به سوي پروردگار، از عمل پيامبران و مرسلين و پيشينيان صالح بوده و در همه احوال، قبل از خلق آن حضرت و بعد از خلق او در زمان حيات دنيائي، و در زمان برزخ بعد از موت، و در صحراي قيامت.اما حالت اوّل، استغاثه و توسل به آن حضرت قبل از خلقت او: روايتي در اين باره از پيامبران وارد شده ولي اكتفاء مي كنيم به حديث صحيحي كه حاكم و بيشتر بزرگان روايت نموده اند از عمر بن خطاب از پيغمبر اكرم( صلي الله عليه و آله) كه آن حضرت فرمود: هنگامي كه حضرت آدم ترك اولي را مرتكب شد، عرض كرد: اي پروردگار! از تو سؤالي مي نمايم به حق محمّد( صلي الله عليه و آله) كه بيامرزي مرا، از طرف خداوند خطاب آمد: اي آدم! چگونه محمد را شناختي در صورتي كه هنوز او را خلق ننمودم؟ آدم عرض كرد: اي پروردگارم! وقتي كه مرا با قدرتت خلق نمودي و روح در من دميدي سرم را بلند كردم ديدم بر ستون هاي عرش نوشته شده «لا اله الا الله، محمد رسول الله» پس دانستم كه محمد بهترين خلق تو است چون نام او را با نام خود همراه قرار دادي. از طرف خداوند خطاب رسيد: خوب فهميدي اي آدم همانا بهترين و محبوبترين

ص:113

مخلوق درنزد من محمّد است، هرگاه به حق محمّد از من سؤال كني تو را خواهم بخشيد و چنانچه محمّد نبود تو را خلق نمي كردم. سمهودي پس از نقل اين حديث مي گويد: طبراني نيز اين حديث را نقل نموده، به اضافه اين جملات «و محمّد آخرين پيامبران از ذريه تو است»(1)

و همچنين صاحب كتاب «خلاصة الكلام» گويد: بيهقي اين حديث را در كتاب «دلائل النبوة» كه حافظ ذهبي درباره كتاب دلائل النبوه گفته است: همه كتاب نور و هدايت است، از عمر روايت نموده، و نيز صاحب كتاب «خلاصة الكلام» گويد: در كتاب «المواهب» گفته است: خداوند رحمت كند ابن جابر را كه اين اشعار را گفته:

و قد اجاب الله آدم اذ دعا و نجي في بطن السفينة نوح

و ما ضرب النار الخليل لنوره و من اجله نال الفداء ذبيح

به خاطر نور مقدّس پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بود كه خداوند دعاء حضرت آدم را پذيرفت و حضرت نوح در كشتي نجات پيدا كرد و آتش به حضرت ابراهيم خليل ضرري نرساند و براي حضرت اسماعيل ذبيح فداء آمد.

و همچنين او در كتاب «خلاصة الكلام» مي گويد: بعضي از مفسرين در ذيل آيه شريفه: فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه.(2)گفته اند: مقصود از كلمات همان توسل به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بوده است.

سمهودي شافعي از قول «سبكي» نقل نموده كه او گفته : هرگاه جايز باشد مسئلت نمودن از خدا به وسيله عمل هاي نيك، چنان چه در حديث صحيح غار وارد شده و اعمال هم مخلوقاتي هستند پس مسئلت نمودن از


1- وفاء الوفاء جلد2 ص419
2- بقره 37

ص:114

خداوند بوسيله پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم سزاوارتر است كه جايز باشد و به حسب عادت نيز اين چنين است كسي كه در نزد شخصي مقام و منزلتي دارد، هرگاه به سوي آن شخص بوسيله آن كس متوسل شدند در غياب آن كس، استجابت خواهد نمود. براي بزرگي و منزلت آن كسي كه به او متوسل شده اند و گاهي بردن نام شخصي كه محبوب درگاه الهي است موجب اجابت مي گردد و فرقي نيست كه اين گونه واسطه قرار دادن ها، تعبير شود به توسل يا استعاثه و يا شفاعت و يا توجه و روي آوردن، و گاهي توسل جسته مي شود به شخصي كه مقام و منزلت دارد به سوي كسي كه مقامش از او بالاتر است.

اما حالت دوّم: توسل به آن حضرت است بعد از خلقت و در زمان حياتش در دنيا ، نسائي و ترمذي در «دعوات» و ديگران از عثمان بن حنيف نقل نموده اند كه: مردي چشمش نابينا گشته بوده خدمت پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آمد عرض كرد: يا رسول الله! دعا فرمائيد خداوند چشم مرا عافيت بخشد. حضرت فرمود: اگر بخواعي دعا مي كنم و اگر خواهي صبر كن،كه براي تو بهتر است. عرض كرد يا رسول الله، دعا فرمائيد! حضرت دستور فرمودند: برود وضوئي نيكو بگيرد، سپس اين طور دعا كن: بار خدايا! از تو سؤالي مي كنم و به سوي تو روي آورده ام بوسيله ي پيامبرت محمّد صلي الله عليه و آله پيامبر رحمت، اي محمد من بوسيله ي تو روي آوردم به سوي پروردگارم براي برآورده شدن حاجتم، بار خدايا شفاعت پيامبر را درباره ي من بپذير. (وفاء الوفاء جلد2»

از جمله توسل به آن حضرت در زمان حياتش، قضيه ي سواد بن قارب است كه طبراني در كتاب «كبير» و ديگران نقل نموده اند كه خدمت پيغمبر

ص:115

صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و اشعاري كه گفته بود براي آن حضرت خواند:

فأشهد انّ الله لاربّ غيره و وانك مأمون علي كل غائب

و انك ادني المرسلين وسيله الي الله يا ابن الاكرمين الاطائب

فمرنا بما يأتيك يا خير مرسل و ان كان فيما فيه شيب الذوائب

و كن لي شفيعاً يوم لاذو شفاعة بمغن فتيلاً عن سواد بن قارب

گواهي مي دهم كه پروردگاري غير از خداوند نيست و تو مورد اعتمادي بر مطالبي كه از نظرها پنهان است و تو نزديك ترين پيامبر مرسلي از جهت وسيله به سوي خداوند. اي فرزند گراميان پاك! پس امر فرما به آن چه بر تو نازل مي شود، اي بهترين پيامبر مرسل! گر چه در گفته هايت مطالبي است كه گيسوان سياه را سفيد مي كند و باش براي من شفيع در روزي كه نيست شفيعي كه به اندازه پوست وسط هسته خرما بي نياز كند از سواد بن قارب.

اماحالت سوّم، توسل به آن حضرت است بعد از وفاتش. طبراني در كتاب كبيرش از عثمان بن حنيف نقل نموده كه: مردي بسيار رفت و آمد داشت براي حاجتي در نزد عثمان بن عفان. عثمان به او التفاطي نداشت و به حاجت او اعتنائي نمي كرد آن مرد با ابن حنيف ملاقات نموده از اوضاع خود به او شكوه مي كند، عثمان بن حنيف دستور مي دهد: برو در وضوخانه وضوء بگير، سپس به مسجد آمده، دو ركعت نمازبخوان و بعد از نماز اين دعا را بخوان: بار خدايا! تو را سؤال مي كنم و به سوي تو روي آورده ام به وسيله پيامبرمان محمّد صلي الله عليه و آله و سلم! پيامبر رحمت، اي محمد من بوسيله تو روي به سوي خدا آورده ام حاجتم را برآور، حاجتت هرچه باشد ذكر كن! آن مرد مطابق دستور ،رفتار نموده به نزد عثمان بن عفان رفت. دربان

ص:116

عثمان ، دست او را گرفته به نزد عثمان برد عثمان او را نزد خود روي فرش مخصوصش نشاند، از او سؤال كرد: چه كاري داري؟ حاجتش را گفت. حاجتش را انجام داده به او گفت: حاجت ديگر داري بگو و هر وقت حاجتي برايت پيش آمد به نزد من بيا و بگو انجام خواهم داد. آن مرد از نزد عثمان بيرون آمده و ابن حنيف را ديد گفت:خدا جزاي خير به تو دهد زيرا هر وقت مي رفتم عثمان نظر وتوجهي به من نداشت تا امروز كه تو سفارش مرا كرده بودي ،ابن حنيف گفت : من كلامي درباره تو به عثمان نگفتم، ولي ديدم مرد كوري آمد خدمت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از كوري شكايت نمود. حضرت فرمود: اگر بخواهي براي تو دعاء مي كنم و اگر بخواهي صبر كن! عرض كرد: يا رسول الله كسي را ندارم دستم را بگيرد و مرا به اين طرف و آن طرف ببرد و اين حالت برايم بسيار مشكل است. حضرت همين دستور را به آن مرد كور داد. مرد كور وضوء گرفت و دو ركعت نماز خواند بعد از نماز همان دعاي توسل را خواند، چشمش بينا شد كه گويا آسيبي نديده بود. (وفاء الوفاء جلد2)

و همچنين سهمودي مي نويسد: در كتاب «اوسط» به سندي كه روح بن صلاح در آن است و «ابن حبان» او را «ثقه» دانسته و باقي رجال سندش صحيح است از انس بن مالك نقل نموده اند: هنگامي كه فاطمه بنت اسد از دنيا رفت، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم وارد شد بالاي سر جنازه اش نشست، فرمود: خدا تو را رحمت كند، اي كسي كه بعد از مادر من براي من مادر بودي و مقداري مدح او را به زبان جاري نمود، بٌرد خود را براي كفن او قرار داد، سپس اسامه بن زيد و ابوايوب انصاري و عمر بن خطاب و غلام سياهي را دستور فرمود قبري حفر كنند. به جاي لحد كه رسيدند خود

ص:117

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خاك هاي قبر را بيرون مي آورد. قبر كه آماده شد حضرت داخل قبر شده به پهلو در قبر خوابيد و اين كلمات را فرمود: اي خدائي كه مي ميراني و زنده مي كني و خود زنده هستي و هرگز نمي ميري! مادرم فاطمه بنت اسد را ببخش، خانه قبر را براي او وسعت ده به حق پيامبرت و پيامبراني كه قبل از من بوده اند.

و از جمله خبرهائي كه توسل به فرشته ها و پيامبران را ثابت مي كند، خبري است كه در «خلاصه الكلام» از كتاب «الاذكار» تأليف «النووي» نقل شده كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم دستور فرموده بعد از نماز صبح سه مرتبه اين دعا را بخوانند: بار خدايا! اي پروردگار جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و محمّد صلي الله عليه و آله پناه ده مرا از آتش. (كشف الارتباب به نقل از خلاصه الكلام)

و همچنين در اثبات صحت توسل بايد به قول ابن حجر اشاره كنيم.

ابن حجر در كتاب «الصواعق المحرقه» گويد: امام شافعي به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله توسل جسته در اين اشعارش:

آل النبي ذريعتي و هم اليه و سيلتي

ارجو بهم اعطي غداً بيدي اليمين صحيفتي

آل پيامبر صلي الله عليه و آله شفيع من هستند و ايشان به سوي پروردگار وسيله من اند، اميد دارم بوسيله ايشان خداوند روز قيامت نامه عملم را به دست راست من دهد.

و همچنين امام قسطلاني در كتاب «المواهب » نقل نموده: عربي آمد كنار قبر مطهر پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله ايستاد و گفت: بار خدايا! تو مرا فرموده اي به آزاد كردن بندگان. من بنده توام و اين قبر حبيب تو پيغمبر اكرم صل الله عليه واله است ،مرا از از آتش آزاد كن! نا گاه صدايي بلند شد، گوينده

ص:118

اي گفت: اي مرد عرب! آزادي را براي خودت تنها خواستي چرا براي همه مؤمنين آزادي نخواستي؟ برو كه تو را آزاد كردم. ( تاريخ و نقد وهابيت ص 462)

و همچنين سمهودي از «سبكي» نقل نموده كه: آيه شريفه «و لو أنّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرّسول لوجدوا الله تواباً رحيماً» (نساء آيه 64) مؤمنين را وادار مي كند به آمدن به سوي آن حضرت و استغفار نمودن آن حضرت براي ايشان و اين مقام و رتبه اي است كه با موت آن حضرت از بين نخواهد رفت، زيرا در قرآن استغفار آن حضرت را براي همه مؤمنين ثابت نموده و در آيه شريفه: «استغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات» ثابت است ،هر گاه مؤمن بيايد كنار قبر مطهر آن حضرت و استغفار كند هر سه جهت: 1- آمدن 2- استغفار 3- استغفار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله )كه موجب رحمت خدا و پذيرش توبه است كامل مي شود و لازم نيست استغفار آن حضرت بعد از استغفار مؤمنين باشد، چه در آيه شريفه: «و أستغفر لهم» عطف داده شده است با «واو» بر «جائوك» و اين گونه عطف اقتضاء ندارد بين آنها ترتيب باشد يعني: استغفار آن حضرت بعد از آمدن مؤمنين و استغفارشان باشد، علاوه بر اين قبول نمي كنيم پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از مرگش نتواند استغفار كند، زيرا ثابت نموده ايم: حيات پيغمبر اكرم( صلي الله عليه و آله و سلم) را بعد از موتش و از جمله استغفار آن حضرت بعد از موتش وقتي است كه اعمال امتش را به او عرضه مي دارند و از كمال لطف و مهرباني آن حضرت دانسته مي شود كه: هرگاه شخصي بيايد كنار قبر مطهرش و استغفار كند، آن حضرت نيز درباره اش

ص:119

استغفار مي كند.(1) و همچنين سماهيجي در كتاب «الصحيفة العلويّه» كه مقداري از دعاءهاي حضرت علي عليه السّلام را در آن جمع آوري نموده، به دعائي اشاره مي كند كه علي عليه السلام به اويس قرن آموخت: خدايا! به حق سؤال كنندگان در گاهت و به حق ميل كنندگان به سويت و به حق پناه برندگان به خودت و به حق گريه كنندگان به سويت و به حق بندگان عبادت كننده ات در بيابانها يا درياها يا زمين هاي هموار و يا كوه ها.

و همچنين دعاي امام حسين عليه السلام در روز عرفه كه با روايت مستفيض وارد شده فرمودند: خدايا! ما به تو روي آورديم در اين شبي كه شريفش كردي و بزرگش نمودي به وسيله محمّد پيامبرت و رسولت و برگزيده خلقت.

و همچنين امام زين العابدين عليه السلام در صحيفه كامله سجاديه در دعاي وقت داخل شدن ماه مبارك رمضان فرمود: بار خدايا! از تو مسئلت مي نمايم به حق اين ماه و حق كسي كه در آن از آغازش تا پايانش در عبادت و بندگي تو كوشيده از فرشته اي كه او را مقربّ ساخته اي، يا پيامبري كه فرستاده اي يا بنده شايسته اش كه برگزيده اي.

و همچنين « دارمي » در صحيح خود از «ابوالجوازء» نقل مي كند كه:

«مردم مدينه دچار قحطي شديدي شدند، لذا از گرفتاري خود نزد «عايشه» شكايت بردند. او گفت: به قبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نگاه كنيد و [با نگاه خود] از آن روزنه اي تا به آسمان بسازيد به گونه اي كه حائل و مانعي در


1- وفاء الوفاء جلد2 ص411

ص:120

ميان نباشد (او را نزد خداوند به شفاعت ببريد). آنان اين كار را كردند و رفتند. در نتيجه ي اين توسل آسمان باريدن گرفت، گياهان روئيدند، شترها [از فراواني علوفه] چربي فراوان دادند و از شدت چاقي دريده شدندو آن سال را «سال چاك» ناميدند. (سنن دارمي جلد1 ص43)

و در آخر بايد گفت چطور وهابيون مرگ را فناء و نابودي مي دانند و مي گويند انسان بعد از مرگش قدرت بر كاري ندارد و محمّد بن عبدالوهاب بگويد: «اين عصاي من از محمد بهتر و سودمندتر است، چرا كه از اين عصا براي كشتن مار، عقرب و امثال آن مي توان استفاده كرد، در حالي كه محمّد مرده است و سودي از او بر نمي آيد» (خلاصه الكلام ص230)

چگونه رهبر وهابيون كه خود را پيرو قرآن و سنت مي داند چنين مي گويد در حالي كه خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: «و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء ولكن لا تشعرون» (بقره آيه 154)

«كساني را كه در راه خدا كشته شده اند مرده نخوانيد، بلكه زنده اند، ولي شما نمي دانيد. و نيز ايه «و لا تحسبنّ الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» «هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپنداريد، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند».(1)

آيا مي شود باور كرد كه شهدائي كه از نظر رتبه و درجه پائين تر از پيامبران و اولياء الهي هستند زنده باشند ولي پيامبر خدا را از مردگاني حساب كنيم كه قدرت بر انجام كاري ندارند و چگونه وهابيون چنين مي گويند در حالتي كه در صحيح بخاري آمده است:


1- آل عمران آيه 169

ص:121

پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و سلم به كنار «قليب بدر» [جائي كه كشتگان سپاه شرك در آن افكنده شدند] آمدند و خطاب به كشتگان مشركان فرمودند: آنچه را كه خداي مان به ما وعده داده به حق يافتيم، آيا شما نيز وعده خدايتان را حق يافتيد؟ به حضرت گفته شد: مردگان را [به پاسخ دادن فرا] مي خوانيد! پيامبر صلي الله عليه و آله فرموند: شما از آنان شنواتر نيستيد؟(1)كتاب وهابيون چه مي گويند))

نتيجه بحث:از مطالب گذشته واضح شد، روايات زيادي در توسل وارد شده و اتفاق مسلمانان از حيث عمل وفتوي بر آن قرار گرفته وايات زيادي در اصل توسل وجود دارد و بدعت دانستن آن و مشرك دانستن متوسلين عين جهالت و كوتاهي فكر است .

شيعيه واقعي كيست و اهل البيت (عليهم السلام) از شيعيانشان چه ميخواهند


1- صحيح بخاري جلد1 ص 465

ص:122

اما دراخر بايد گفت كه شيعيان اهل البيت (عليهم السلام )نيز داراي صفات ويژه اي هستند و همانند موالي خود در مسير طاعت و بندگي خداوند متعال قدم بر ميدارند و از شرك و گناه ،به دور هستند و در واقع بندگان مقربي هستند كه داراي صفات ممتاز الهي هستند ،همانگونه كه در احاديث متعدد به صفات انان اشاره شده است و علامه و دانشمند بزرگ شيعه شيخ صدوق (رحمه الله عليه )در كتاب صفات الشيعه به ان احاديث اشاره ميكنند كه ما هم در اين فصل به بخشي از ان احاديث اشاره ميكنيم ،تا ابتداء تذكري براي خودم و محبين اهل البيت (عليهم السلام ) باشد و ثانيا ، اهل عناد و دشمنان اهل البيت (عليهم السلام ) بدانند انچه به شيعيان حضرت نسبت ميدهند ؛دروغ و افترائي بيش نيست و در واقع عابد ترين وعالم ترين و مادب ترين و كوشاترين افراد دنيا ،شيعيان امير المومنين (عليهم السلام) هستند .

ابو بصير گفت: امام صادق عليه السّلام فرمود:-1

شيعيان ما پرهيزكار:، كوشا در كار خير، وفادار، امانتدار و اهل زهد و عبادتند. در هر شبانه روز، پنجاه و يك ركعت نماز مى گزارند. شبها را [به عبادت] بيدارند و روزها را روزه مى گيرند. زكات مالشان را مى دهند و حجّ

ص:123

خانه خدا را بجا مى آورند و از هر كار حرامى دورى مى كنند

2-حسين بن خالد گفت: حضرت رضا (عليه السّلام) فرمود:

شيعيان ما، تسليم امر ما هستند، سخنان ما را مى پذيرند و با دشمنان ما مخالفند. پس هر كس اين گونه نباشد، از ما نيست.

3-مفضّل بن عمر گفت: امام صادق عليه السّلام فرمود:

دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند از شيعيان ماست، در حالى كه به غير ما تمسّك مى جويد

4محمّد، پسر عجلان گفت

من نزد امام صادق (عليه السّلام )بودم كه مردى وارد شد و سلام كرد

امام عليه السّلام از او پرسيد

برادرانت را در چه حالى ترك كردى؟

او [در پاسخ از برادران دينى اش] به خوبى ياد كرد و در ستايش آنها مبالغه نمود

امام (عليه السّلام )به او فرمود: ثروتمندان آنها تا چه اندازه به عيادت تهيدستانشان مى روند و جوياى احوال آنها مى شوند؟ گفت: به ندرت.

حضرت فرمود: ارتباط مالى ثروتمندان آنها با تهيدستانشان چگونه است [آيا توانگران به تهيدستان از نظر مالى كمك مى كنند]؟ عرض كرد:

شما از اخلاق و صفاتى ياد مى كنيد كه در بين ما نيست.

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: پس آنها، چگونه مى پندارند كه از شيعيان ما هستند؟

5-از امام صادق (عليه السّلام )روايت شده است كه فرمود

شيعيان على (عليه السّلام)، شكمهايشان لاغر و لبهايشان خشكيده بود. آنها

ص:124

اهل رأفت و مهربانى و علم و بردبارى بودند. اكنون نيز به زهد و بى رغبتى به دنيا شناخته مى شوند. پس با پرهيزكارى از گناه، و سعى و تلاش در كارهاى نيك، خودتان را بر آنچه به آن عقيده داريد (ولايت اهل بيت) يارى كنيد

ابو المقدام گفت: امام محمّد باقر (عليه السّلام) فرمود:6-

شيعيان على (عليه السّلام )چهره هايشان زرد رنگ، [بدنهايشان] لاغر و نحيف و لبهايشان خشكيده است. خشكى لبهايشان در اثر روزه دارى است. شكمهايشان به پشتشان چسبيده و رنگ رخسارشان زرد گشته و صورتهايشان دگرگون شده است. وقتى شب آنها را فرا مى گيرد، زمين را بستر خويش مى گيرند و پيشانى هايشان را بر آن مى نهند، در حالى كه چشمهايشان گريان است و اشكهايشان فراوان. بسيار نماز مى خوانند و دعا مى كنند و كتاب خدا را زياد تلاوت مى كنند، مردم شادمانند و آنها اندوهگينند.

سندى پسر محمّد نقل كرد7-

روزى جماعتى پشت سر امير المؤمنين عليه السّلام به راه افتادند. حضرت رويش را به سوى آنها برگرداند و فرمود:

شما كيستيد؟

گفتند: يا امير المؤمنين، ما از شيعيان تو هستيم. امام عليه السّلام فرمود:

پس چرا در سيماى شما آثار و نشانه هاى شيعه را نمى بينم؟ گفتند: آثار و نشانه هاى شيعه چيست؟ فرمود: در اثر شب زنده دارى رنگ رخسارشان به زردى گراييده، در اثر روزه، شكمهايشان لاغر گشته و در اثر دعا و نيايش، لبهايشان خشكيده است و آنان را، غبار خشوع و فروتنى فرا

ص:125

گرفته است.

8-مفضّل گفت: امام صادق عليه السّلام فرمود

شيعه جعفر (امام ششم عليه السّلام) كسى است كه شكم و فرج خود را از حرام باز مى دارد، به شدّت [عليه نفسش] جهاد مى كند، اعمالش را براى [رضاى] خالقش انجام مى دهد، به ثواب و پاداش او چشم اميد دارد و از عقوبتش مى هراسد. پس هر گاه اين گونه اشخاص را ديدى، [بدان كه] آنها شيعه جعفر بن محمّد عليهما السّلام هستند.

9-جابر جعفى گفت: امام محمّد باقر عليه السّلام فرمود

اى جابر، آيا كافى است براى كسى كه ادّعاى تشيّع دارد، بگويد كه دوستدار ما اهل بيت است؟

به خدا سوگند، شيعه ما نيست مگر آن كسى كه تقواى خدا را رعايت كند و از او اطاعت نمايد. شيعيان ما شناخته نمى شدند، مگر

به تواضع، خشوع (فروتنى در عبادت)، اداى امانت، بسيارى ذكر خدا، روزه گرفتن، نماز به پا داشتن، نيكى به والدين و رسيدگى به همسايگانى كه فقير و نيازمندند.

همچنين رسيدگى به قرض داران و يتيمان، راستى در گفتار، تلاوت قرآن و بازداشتن زبان، از اين كه، جز نيكى مردم را نگويند، [نيز] شيعيان ما [همواره] در بين اقوام خويش امين بودند.

جابر گفت: اى پسر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم، ما كسى را با اين خصوصيات نمى شناسيم. حضرت، خطاب به او فرمود: اى جابر، افكار و آراى مختلف، تو را [از راه راست] بيرون نبرد. آيا كافى است مردى بگويد: من على عليه السّلام را دوست دارم و از دوستداران او هستم، پس اگر بگويد من رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم

ص:126

را دوست دارم [كه بهتر است]- زيرا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از على عليه السّلام بهتر است- ولى از سيره او پيروى ننمايد و به سنّتش عمل نكند، اين دوستى براى او هيچ سودى نخواهد داشت. پس تقواى خدا را پيشه نماييد و براى آنچه نزد خداست، عمل كنيد، زيرا بين خدا و بين هيچ كس، قرابت و خويشاوندى نيست.

محبوبترين بندگان نزد خداوند و گرامى ترين آنها در پيشگاه او، با تقواترين و مطيع ترين آنهاست.

اى جابر، جز با اطاعت و فرمانبردارى از خداى متعال، تقرّب به او حاصل نمى شود. تنها دوستى ما (آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) باعث رهايى از آتش نيست و هيچ يك از شما بر خدا حجّتى ندارد. هر كس مطيع خداست، ولىّ و دوستدار ماست و هر كس نافرمانى خدا را نمايد، با ما دشمن است. ولايت ما اهل بيت، جز با عمل [به دستورات الهى] و پرهيز از گناه به دست نمى آيد.

از امام محمّد باقر عليه السّلام نقل شده است كه فرمود10-

جز اين نيست كه شيعيان على عليه السّلام كسانى هستند كه در راه ولايت ما (اهل بيت) به يك ديگر بخشش مى كنند، در راه محبّت ما با هم دوستى مى نمايند و براى زنده كردن امر ما، به ديدار يك ديگر مى روند. اگر به خشم آيند، ظلم نمى كنند و اگر خرسند شوند، زياده روى نمى كنند، براى همسايگانشان، مايه خير و بركتند و با همنشينان خود در صلح وصفا به سر مى برند.

از امام محمّد باقر عليه السّلام روايت شده است كه فرمود11-

شيعيان على عليه السّلام، رنگ پريدگان، لاغران و خشكيده لبانند

ص:127

لبهايشان [در اثر ذكر خدا] خشكيده و شكمهايشان [در اثر روزه] لاغر گشته و رنگهايشان [در اثر شب بيدارى] دگرگون شده است.

امام محمّد باقر عليه السّلام به جابر فرمود12-

اى جابر، همانا شيعه على عليه السّلام كسى است كه صدايش از گوشش تجاوز نمى كند و دشمنى اش از بدنش به ديگرى نمى رسد. دشمن ما را مدح و ستايش نمى كند، به كسى كه بغض و كينه ما را دارد، نمى پيوندد و با كسى كه بر ما عيب مى گيرد همنشينى نمى كند.

شيعه على عليه السّلام كسى است كه همچون سگ زوزه نمى كشد، همچون كلاغ طمع نمى ورزد و اگر از گرسنگى هم بميرد، چيزى از مردم (غير از برادران دينى اش) درخواست نمى كند.

آنها زندگى محقّرى دارند و خانه بدوشند. اگر [جايى] حضور داشته باشند، كسى آنها را نمى شناسد، و اگر غايب باشند، كسى سراغ آنها را نمى گيرد، اگر مريض شوند، كسى به عيادتشان نمى رود و اگر از دنيا بروند، كسى بر جنازه آنها حاضر نمى شود. آنان در درون قبرهايشان يك ديگر را زيارت مى كنند.

جابر گفت، به امام عرض كردم: در كجا اينان را بجويم؟ فرمود: در اطراف زمين و در ميان بازارها، و اين، فرمايش خداى بزرگ است كه [در باره اين گروه] مى فرمايد: «نسبت به مؤمنين فروتن هستند و در برابر كافران، سرفراز و با عزّتند».

13-عبد اللَّه بن خالد كنانى گفت: امام موسى بن جعفر عليهما السّلام در حالى به سوى من آمد كه ماهى اى در دستم بود. حضرت فرمود:

اين را بينداز، زيرا من نمى پسندم مردى [از شيعيان ما] چيز

ص:128

بى ارزشى را خودش حمل كند. سپس فرمود: به راستى، شما [شيعيان] گروهى هستيد كه دشمنانتان بسيارند. اى جماعت شيعه، شما گروهى هستيد كه مردم با شما دشمنى مى كنند، پس تا آنجا كه مى توانيد، خودتان را در نظر آنان بياراييد.

14-اصبغ بن نباته گفت: روزى على عليه السّلام از خانه بيرون آمد، در حالى كه ما گرد هم بوديم. پس فرمود

شما كيستيد. و براى چه جمع شده ايد؟ عرضه داشتيم: يا امير المؤمنين، ما گروهى از شيعيان تو هستيم. فرمود: پس چرا نشانه شيعه را در شما نمى بينم؟ عرضه داشتيم: نشانه شيعه چيست؟ فرمود: در اثر كم خوابى براى نماز شب، چهره هايشان زرد شده، چشمهايشان از ترس خدا كم سو و اشكبار گشته و لبهايشان در اثر روزه، خشكيده است، بر آنها گرد و غبار فروتنان نشسته است.

15-ابو بصير گفت: به امام جعفر صادق عليه السّلام عرض كردم: فدايت شوم، [صفات] شيعيانت را برايم وصف فرما. حضرت فرمود:

شيعه ما كسى است كه صدايش از گوشش نمى گذرد و دشمنى اش از بدنش به ديگرى تجاوز نمى كند. بارش را به دوش ديگرى نمى اندازد و اگر از گرسنگى هم بميرد، از غير برادران دينى اش چيزى نمى خواهد.

شيعه ما كسى است كه همچون سگ پارس نمى كند و همچون كلاغ طمع نمى ورزد. شيعه ما، سبك بار زندگى مى كند و هر زمان در جايى مأوا مى گيرد. شيعيان ما كسانى هستند كه در اموالشان، حقّ مشخّصى براى ديگران قرار مى دهند، با يك ديگر مواسات مى كنند، هنگام مرگ، بى تابى نمى كنند و در قبرهايشان به زيارت يك ديگر مى روند.

ص:129

16-ابا بصير گفت: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: فدايت شوم، اينان را كجا بجويم؟ فرمود: در اطراف زمين و بين بازارها، آن گونه اند كه خداى بزرگ در كتابش [در باره آنها] فرموده است: «در برابر مؤمنين فروتن و در مقابل كافران سرفرازند».

17-عبد الرحمن بن كثير گفت: امام صادق از پدرش امام باقر عليهما السّلام نقل كرد كه آن حضرت فرمود

مردى از اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام به نام همّام- كه اهل عبادت بود- برخاست و به على عليه السّلام عرض كرد: يا امير المؤمنين، متّقين را به گونه اى برايم وصف كن كه گويى آنان را مى بينم. حضرت در پاسخ او [اندكى] درنگ كرد و سپس فرمود: واى بر تو اى همّام! از خدا بترس و نيكوكار باش، زيرا خدا با كسانى است كه تقوى پيشه مى كنند و نيكو كارند.

18-همّام گفت: يا امير المؤمنين، به حقّ آن كسى كه تو را با ويژگيهاى خاصّش گرامى داشته و با عطاهايش، برترى داده است، از تو مى خواهم آنها (متّقين) را برايم وصف فرمايى.

در اين هنگام امير المؤمنين عليه السّلام برخاست، حمد و ثناى الهى را بجا آورد و بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت آن حضرت عليهم السّلام درود فرستاد و در ادامه فرمود

اما بعد [از حمد خدا و صلوات بر پيامبر و اهل بيت گرامى آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم]، خداوند سبحان، جهانيان را در حالى آفريد كه از طاعتشان بى نياز و از نافرمانى شان در امان بود، زيرا نافرمانى عصيانگران به او زيان نمى رساند و فرمانبردارى اطاعت كنندگان به او سودى نمى بخشد. روزى آنها را بينشان تقسيم كرد و در دنيا، هر كدام را در جايى كه در خور اوست

ص:130

قرار داد.

همانا خداوند، آدم و حوّا را به خاطر كارى كه انجام دادند، عقوبت فرمود و از بهشت بيرونشان كرد، زيرا آن دو را [از نزديك شدن به شجره] نهى كرد، ولى با او مخالفت كردند و از اجراى فرمانش سرپيچى نمودند.

امّا پرهيزكاران، در دنيا صاحبان فضيلتند. گفتارشان از روى راستى است،

پوشاكشان ميانه روى و رفتارشان تواضع و فروتنى است. با اطاعت و فرمانبردارى براى خدا خضوع كردند، پس مبهوت [جمال او] شدند، از آنچه خدا بر آنها حرام كرده است، چشم پوشيده اند و به شنيدن علمى كه برايشان سودمند است گوش فرا داده اند.

در سختى و گرفتارى، چنان به سر مى برند كه در آسايش و خوشى، و اين، در اثر رضايت آنها از قضاى خداوند است. اگر خداوند وقت مرگشان را معيّن نكرده بود، ارواحشان از شوق رسيدن به پاداش و از ترس عقوبت و عذاب، يك چشم به هم زدن در بدنهايشان قرار نمى گرفت.

آفريدگار در جانشان بزرگ، و هر چه غير اوست، در نظرشان كوچك است. آنها مانند كسى هستند كه بهشت را ديده و در آن متنعّم است و يا دوزخ را مشاهده كرده و در آن معذّب است.

قلبهايشان اندوهگين است و [مردم] از شرّشان در امانند، بدنهايشان لاغر و نيازهايشان اندك است و نفسهايشان عفيف، و رنجشان از دنيا بسيار است. مدّت كوتاهى [در اين دنيا] صبر كردند كه راحتى طولانى را برايشان به دنبال خواهد داشت. [داد و ستد با خدا] تجارت سود آورى است كه پروردگار كريمى آن را برايشان مهيّا فرموده است. دنيا آنها را

ص:131

خواسته، ولى آنها دنيا را نخواسته اند. دنيا آنها را طلبيده، ولى آنها دنيا را عاجز و درمانده كرده اند.

اما شب هنگام به پا مى ايستند و آياتى از قرآن را تلاوت مى كنند، و خود را با آن اندوهگين مى سازند و [يا] از آن بشارت مى طلبند.

در اثر گريه بر گناهانشان و درد زخمهاى درونشان، حزن و اندوه آنان برانگيخته مى شود و وقتى به آيه اى برمى خورند كه در آن ترس و بيم است، با گوش دل آن را مى شنوند و به آن چشم مى دوزند

و پوستشان از [بزرگى و عظمت] آن آيه به لرزه در مى آيد و قلبشان ترسان مى شود و گمان مى كنند كه صداى جهنّم و بر آمدن و فرو شدن آتش دوزخ درون گوششان طنين انداز گشته است.

نيز هر گاه به آيه اى بگذرند كه در آن تشويق است، با علاقه فراوان به آن ميل مى كنند و با شوق و اشتياق به آن مى نگرند و گمان مى برند كه آن [نعمتها] در مقابل ديدگان آنهاست. در حال ركوع و سجود و در حالى كه اشكهايشان بر گونه هايشان جاريست، خداوند جبّار بزرگ را به بزرگى ياد مى كنند، و براى رهايى از آتش دوزخ، به درگاهش پناه مى برند.

و اما هنگام روز، بردبار، عالم، نيكوكار و پرهيزكارند. ترس از خدا، آنان را همچون چوبه تير تراشيده و لاغر كرده است و از شدّت لاغرى، همچون جوجه اى هستند كه وقتى بيننده اى به آنها بنگرد، گمان مى كند كه بيمارند، در صورتى كه بيمار نيستند يا اين كه [بيننده] مى گويد اينان ديوانه اند. همانا امر عظيمى [در باطن] با آنها در آميخته است.

هنگامى كه به بزرگى خداوند و عظمت سلطنتش مى انديشند و آن را با ياد مرگ و ترس از سختى هاى قيامت مى آميزند، دلهايشان ترسان

ص:132

مى شود و بردباريشان از كف مى رود و عقلشان زايل مى شود و چون به هوش آيند (به خود آيند) با كردار پاك به سوى خداوند مى شتابند.

از كارهاى اندك خويش، كه براى خدا انجام مى دهند، اراضى نيستند و كارهاى بسيار خود را هم زياد نمى شمارند. نفسهاى خود را متّهم مى كنند و از كردارشان بيمناكند.

اگر يكى از آنها مدح و ستايش شود، از آنچه در باره اش مى گويند مى ترسد و مى گويد: من به نفس خودم از ديگران آگاه ترم و پروردگارم به نفس من از خودم داناتر است.

خداوندا، مرا به آنچه در باره ام مى گويند، مؤاخذه نفرما و مرا نيكوتر از آنچه در باره ام گمان مى برند، قرار ده و بر من ببخشاى آنچه را كه از من نمى دانند، همانا تو پنهانى ها را مى دانى و عيبها را مى پوشانى.

از جمله نشانه هاى هر يك از آنها (متّقين) اين است كه مى بينى در دين، قوى است و در عين نرمى، دور انديش است. ايمانى سرشار از يقين دارد و در فراگيرى علم حريص است. [او را مى بينى كه] در كسب و كار، نرم و ملايم، و در هزينه دادن دلسوز، در توانگرى ميانه رو، در عبادت فروتن، در تنگدستى بردبار، در سختى صبور و نسبت به رنجكشان، مهربان است. در راه حقّ مى بخشد، در كسب مدارا مى كند و در طلب حلال مى كوشد. در راه هدايت، با نشاط است، از طمع دورى مى كند.

ضمن پايدارى در دين، نيكوكار است و هنگام [هجوم] شهوت، از حرام چشم پوشى مى كند. مدح و ثناى كسى كه نسبت به او جاهل است، او را فريب نمى دهد و بازنگرى كارهايى را كه انجام داده رها نمى كند. در انجام كار براى خودش كند است. كارهاى نيك انجام مى دهد و در عين

ص:133

حال، بيمناك و ترسان است. روز را به شب مى رساند، در حالى كه همّش شكرگزارى است، و شب را به روز مى آورد در حالى كه به ذكر حقّ مشغول است. شب با ترس مى خوابد و صبح با شادمانى برمى خيزد.

ترسان است از غفلت، و شاد است براى آنچه كه از فضل و رحمت [خداوند] به او رسيده است. اگر نفسش در آنچه به آن ميل ندارد از او فرمان نبرد، او هم خواهش نفسش را در آنچه برايش زيانبار است برآورده نمى كند. شادى اش در آن چيزى است كه ماندگار است و روشنى چشمش در آن چيزى است كه پايدار است. ميل و رغبتش به چيزى است كه باقى مى ماند و زهد و بى رغبتى اش نسبت به چيزى است كه از بين مى رود. بردبارى را با دانش به هم آميخته

و دانش را با خرد درآميخته است. او را مى بينى كه از كسالت و تنبلى [در امر دين] دور است و پيوسته [در هدايت] نشاط دارد. آرزويش نزديك و لغزشش اندك است. انتظار مرگ خود را دارد و قلبش خاشع و فروتن است. پروردگارش را ياد مى كند و از گناهانش مى ترسد.

نفسش قانع و نادانى اش پنهان است. كارها را آسان مى گيرد و نگهدار دين خود است. شهوتش مرده و خشمش را فرو برده است.

اخلاقش صاف و پاك و همسايه اش از او ايمن است. تكبّرش اندك است و زيانى ندارد. بسيار خدا را ياد مى كند و در امر دينش محكم و استوار است. آنچه را با او به راز گويند، براى دوستانش فاش نمى سازد و گواهى خود را از دشمنانش دريغ نمى دارد. هيچ كار حقّى را رياكارانه انجام نمى دهد و به خاطر شرم و حيا آن را رها نمى كند. به خير و خوبى او اميدوارند و از شرّش در امانند.

ص:134

اگر در بين غافلان باشد، در شمار ذاكران نوشته مى شود، و اگر در ميان ذاكران باشد، از جمله غافلان نوشته نشود. از كسى كه به او ظلم كرده درگذرد، به كسى كه او را محروم كرده عطا مى كند، و به كسى كه از او بريده مى پيوندد.

حلم و بردبارى اش را از كف نمى دهد، در آنچه او را به شكّ مى اندازد، عجله نمى كند و از آنچه برايش [از بديهاى ديگران] روشن شده، چشم پوشى مى كند. جهالت از او دور است. سخنش نرم است، مكرى ندارد، نيكى اش به ديگران مى رسد، سخنش راست است و كردارش نيكوست. نيكى اش رو آورده، و شرّش روگردانده است. در سختى ها، آرام و با وقار و در ناگواريها، صبور و شكيبا است.

در فراوانى نعمت شكرگزار است، به دشمنش ستم نمى كند، و در مورد كسى كه دوست دارد، به گناه نمى افتد.

ادّعاى آنچه را از آن او نيست نمى كند و حقّى را كه بر اوست انكار نمى نمايد.

به حقّ اعتراف مى كند، قبل از آن كه عليه او شهادتى داده شود، و آنچه محافظتش را از او خواسته اند، تباه نمى سازد، آنچه را به او تذكّر داده اند، فراموش نمى كند و ديگران را با لقبهاى زشت نمى خواند. به هيچ كس ستم نمى كند. حسد نمى ورزد، و به همسايه اش ضرر نمى رساند، و در مصيبتهاى ديگران شادى نمى كند. براى اقامه نماز شتابان است، امانتها را به صاحبانشان برمى گرداند، براى انجام كارهاى زشت كند است، امر به معروف و نهى از منكر مى كند، در كارها با جهل و نادانى دخالت نمى كند، و با ناتوانى از حقّ خارج نمى شود.

ص:135

اگر سكوت كند، سكوتش او را غمگين نمى سازد و اگر سخن گويد، سخن نادرست نمى گويد. اگر بخندد، صداى خنده اش از گوشش نمى گذرد. به آنچه برايش مقدّر شده قانع است. خشمش بر او سركشى نكند، هواى نفس بر او چيره نگردد، بخل، او را شكست نمى دهد و در آنچه به او تعلّق ندارد، طمع نمى كند. با مردم در آميزد تا چيزى بياموزد، سكوت مى كند تا سالم بماند، و مى پرسد تا بفهمد.

سكوت نمى كند تا اعجاب ديگران را برانگيزد و سخن نمى گويد تا به ديگران فخر بفروشد. اگر بر او ستم شود، صبر مى كند تا خداوند انتقام او را بگيرد. نفسش از او در رنج است، و مردم از او در آسايشند. نفسش را براى آخرتش به سختى انداخته، و مردم را از شرّ خودش راحت كرده است. دورى اش از ديگران به علّت بى رغبتى و كناره گيرى [از مظاهر دنيا] است، و نزديكى اش به آنان، از روى نرمى و رحمت است، لذا، دورى اش به خاطر تكبّر و خود بزرگ بينى نيست، و نزديكى اش از روى خدعه و نيرنگ نمى باشد،

بلكه از نيكوكارانى كه قبل از او بوده اند، پيروى مى كند و خودش پيشواى نيكوكارانى است كه بعد از او خواهند بود.

در اين هنگام همّام فريادى زد و جان باخت.

آنگاه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: به خدا سوگند، از همين مى ترسيدم.

و دستور داد او را براى دفن آماده كنند و خود آن حضرت بر او نماز گزارد و فرمود: پند و اندرزهاى رسا، به آنان كه اهل موعظه اند، اين چنين اثر مى كند.

يكى از حاضرين (عبد اللَّه بن كوّاء كه از خوارج بود) گفت: يا

ص:136

امير المؤمنين، چرا در تو چنين اثرى نكرده است؟ حضرت فرمود: واى بر تو، زمان مرگ هر كس مشخص است كه از آن تجاوز نمى كند و براى مرگش علّت و سببى است كه از آن نمى گذرد. آرام باشد و ديگر چنين سخنى نگو، همانا اين سخن را شيطان بر زبان تو نهاد.

حمران بن اعين گفت: امام جعفر صادق عليه السّلام فرمود19-

امام سجّاد عليه السّلام در خانه اش نشسته بود كه جماعتى در زدند.

حضرت به كنيزش فرمود: ببين چه كسى در مى زند؟ آن جماعت گفتند:

ما گروهى از شيعيان شما هستيم. امام عليه السّلام چنان با شتاب از جا برخاست كه نزديك بود به زمين بيفتد. اما وقتى در را گشود و آنان را ديد، برگشت و فرمود:

دروغ مى گويند. كجاست نشانه [شيعه بودن] در چهره هاى آنها؟

كجاست آثار عبادت؟ كجاست سيماى سجده؟ شيعيان ما، به عبادت و بندگى خداوند و ژوليدگيشان شناخته مى شوند. عبادت (سجده هاى طولانى) بينى هايشان را مجروح ساخته، پيشانى ها و ديگر مواضع سجده آنان را پينه دار كرده، شكمهايشان به پشتشان چسبيده و لبهايشان خشكيده است.

عبادت و بندگى، صورتهاى آنان را متورم ساخته، و بيدارى در شب و روزه هاى روز، بدنهايشان را فرسوده كرده است. هنگامى كه مردم ساكتند، خدا را تسبيح مى كنند. آنگاه كه مردم آرميده اند، نماز بر پا مى دارند و هنگامى كه مردم شادمانند، آنها اندوهگينند.

به زهد و بى رغبتى نسبت به دنيا شناخته مى شوند و سخنانشان

ص:137

رحمت است و به [انجام كار] بهشت مشغولند.

حارث پسر دلهاث، غلام امام رضا عليه السّلام گفت: شنيدم آن حضرت فرمود20-

مؤمن، مؤمن [واقعى] نيست مگر اين كه در او سه خصلت باشد:

روشى از پروردگارش، روشى از پيامبرش، و روشى از امامش.

امّا روش پروردگارش: پوشاندن اسرارش مى باشد، چرا كه خداى بزرگ [در قرآن] فرمود: «خداوند، عالم به غيب است و بر غيبش كسى را آگاه نمى كند مگر پيامبرى را كه پسنديده است»(1) و اما روش پيامبرش: سازش و مدارا با مردم است.

همانا خداوند به پيامبرش امر فرموده كه با مردم مدارا و سازش نمايد [آنجا كه] مى فرمايد: «عفو و بخشايش را پيشه خود ساز و به خوبى و نيكى امر كن و از جاهلان روى بگردان»(2)و امّا روش امامش: صبر كردن بر سختى جنگ با دشمن، و سختى فقر و تنگدستى است. خداى بزرگ [در قرآن] مى فرمايد: «و صبركنندگان در سختى محاربه با دشمن و سختى فقر و تنگدستى»(3)

21-ابو بصير از امام صادق عليه السّلام و آن حضرت از اجداد طاهرينش عليهم السّلام نقل كرد كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:

همانا براى اهل دين نشانه هايى است كه به آن شناخته مى شوند: راستى در گفتار، اداى امانت، وفاى به عهد، صله رحم، ترحّم بر ضعيفان، كم با زنان موافقت كردن، خوبى كردن به ديگران، خوش خلقى،


1- جنّ- 26
2- اعراف- 199
3- بقره- 177

ص:138

گشاده رويى، پيروى از علم و آنچه او را به خدا نزديك مى كند.

طوبى براى آنها است و محلّ بازگشتشان نيكوست،

و طوبى درختى است در بهشت كه اصل آن در خانه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است، و هيچ مؤمنى نيست مگر اين كه در خانه اش يك شاخه از آن (درخت طوبى) وجود دارد [آن گونه كه] مؤمن هر چه بخواهد، شاخه طوبى، آن را برايش حاضر مى كند.

[درخت طوبى به اندازه اى بزرگ است كه] اگر سواركار كوشايى صد سال در زير سايه آن بتازد، از زير آن بيرون نمى رود، و اگر كلاغى از پايين آن به پرواز درآيد، هنوز به بالاى آن نرسيده از شدّت پيرى به زمين خواهد افتاد. آگاه باشيد، در اين [گونه نعمتها] بايد رغبت نماييد.

همانا نفس مؤمن، به خودش مشغول است و مردم از او در آسايشند. هنگامى كه شب، او را فرا مى گيرد، رويش را بر زمين مى سايد و براى خداى بزرگ سجده مى كند و با خالق خود، در باره رهايى اش از آتش جهنّم مناجات مى كند. پس [شما هم] اين گونه باشيد.

22-عبد اللَّه بن مسكان گفت: امام جعفر صادق عليه السّلام فرمود

خداوند متعال، رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را به مكارم اخلاق اختصاص داد.

پس شما [در ارتباط با آن ويژگيها] خودتان را بيازماييد، اگر آن صفات در شما بود، شكر خدا را بجا آوريد و افزونى آن را از خداوند درخواست كنيد.

سپس در طى ده مورد، آن خصايص را يادآور شد [كه عبارتند از]:

يقين، قناعت، صبر، شكر، بردبارى، خوش خلقى، سخاوت، غيرت، شجاعت و جوانمردى.

ص:139

23-عبد العظيم حسنى گفت

بر آقا و سيّدم، علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر صادق عليهم السّلام وارد شدم. هنگامى كه آن حضرت مرا ديد فرمود:

آفرين بر تو اى ابا القاسم، تو از اولياى حقيقى ما هستى. عرض كردم: اى پسر رسول خدا، مى خواهم دينم را بر شما عرضه كنم كه اگر پسنديديد بر آن ثابت بمانم تا خداوند عزّ و جلّ را ملاقات نمايم.

امام عليه السّلام فرمود: اى ابا القاسم، [عقايدت را] عرضه بدار. گفتم:

عقيده دارم كه خدا يكى است و مثل و مانندى ندارد، بيرون از حدّ ابطال «1» و حدّ تشبيه «2» است، جسم نيست و صورت و عرض و جوهر ندارد، بلكه او ايجادكننده اجسام، صورتگر صورتها، آفريننده عرضها و جوهرهاست،

او پروردگار همه چيز است و مالك و خالق و پديد آورنده آنهاست، حكيمى است كه كار زشت انجام نمى دهد و در آنچه بايد انجام دهد، اخلال نمى كند.

عقيده دارم كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده او و خاتم پيامبران است و بعد از او تا روز قيامت، هيچ پيامبرى نخواهد آمد.

معتقدم شريعت (دين) او پايان دهنده تمام اديان و شرايع است و بعد از آن تا روز قيامت هيچ دينى نخواهد بود.

عقيده دارم امام و جانشين و صاحب اختيار بعد از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم، امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام است. سپس حسن و حسين، على پسر حسين، محمّد پسر على، جعفر پسر محمّد، موسى پسر جعفر، على پسر موسى، محمّد پسر على عليهم السّلام و آنگاه تو، اى آقاى من.

ص:140

امام هادى عليه السّلام فرمود: و بعد از من، حسن پسرم. و چه [بد] حالى مردم با جانشين بعد از او خواهند داشت؟! عرض كردم: چرا حال مردم اين گونه خواهد بود؟

فرمود: زيرا او را نمى بينند و جايز نيست نامش را بر زبان آورند تا زمانى كه خروج كند و زمين را از عدل و داد پر كند، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده است.

عرض كردم: اقرار مى كنم و عقيده دارم كه دوست آنها، دوست خدا و دشمن آنها، دشمن خدا، و اطاعت از آنها، اطاعت از خدا، و نافرمانى آنها، نافرمانى خداست. و معتقدم معراج، حقّ است. سؤال در قبر، حقّ است. بهشت و دوزخ، حقّ است.

صراط و ميزان، حقّ است. عقيده دارم قيامت، كه شكّى در آن نيست، خواهد آمد و خداوند مردگان را از گورها برمى انگيزد. نيز معتقدم كه واجبات بعد از ولايت، نماز، زكات، روزه، حجّ، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، و [رعايت] حقوق پدر و مادر است. و [در خاتمه] نيز عرض كردم: اين [عقايد] دين و مذهب و باورهاى من است كه شما را بر آن آگاه كردم.

سپس حضرت علىّ بن محمّد عليهما السّلام فرمود: اى ابا القاسم، به خدا سوگند، اين [عقايد] دين خداست كه آن را براى بندگانش پسنديده است، پس بر آن ثابت قدم باش. خداوند تو را در دنيا و آخرت به سخن حقّ [عقيده بر ولايت اهل بيت عليهم السّلام] ثابت بدارد.

عمارة گفت: حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام فرمود24-

هر كس چهار چيز را انكار كند، شيعه ما (آل محمّد) نيست:

معراج [رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم]، سؤال [نكير و منكر] در قبر، خلق شدن

ص:141

بهشت و جهنّم و شفاعت.

25-حسن بن علىّ بن فضّال گفت: حضرت امام رضا عليه السّلام فرمود

هر كس معراج [رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم] را تكذيب كند، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را تكذيب كرده است.

فضل بن شاذان گفت: حضرت امام رضا عليه السّلام فرمود26

هر كس به يگانگى خدا اقرار كند و مشابهت خدا را با خلقش انكار نمايد، و خدا را از آنچه شايسته او نيست منزّه بدارد و اقرار كند كه او صاحب نيرو، قدرت، اراده، خواست، خلق، امر، قضا و قدر است و افعال بندگان، به گونه خلق تقديرى و نه خلق تكوينى، مخلوق اوست و گواهى دهد كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رسول خدا و على عليه السّلام و ساير امامان بعد از او عليهم السّلام حجّتهاى خداوند هستند، و دوستان آنها را دوست بدارد، و دشمنانشان را دشمن بدارد، از گناهان كبيره دورى كند،

به رجعت و دو متعه (متعه حجّ و متعه نساء) اقرار كند، به معراج و سؤال [نكير و منكر] در قبر، حوض كوثر، شفاعت، خلق شدن بهشت و دوزخ، پل صراط، ترازوى [سنجش اعمال]، برانگيخته شدن [از قبر]، دوباره زنده شدن، پاداش [نيك و بد اعمال] و حسابرسى [در روز قيامت] ايمان آورد، مؤمن حقيقى است و از شيعيان ما اهل بيت عليهم السّلام مى باشدبسمه تعالي هدف ما از نشر اين كتاب اشنائي افراد حق جو با حقيقت تشيع و عظمت امير المومنين علي(عليه السلام )و ولايت مطلقه ايشان است و از ان جهت كه در اين مقطع از زمان دشمنان خدا و رسول الله(صلي الله عليه واله ) ،ولايت امير المومنين (عليه السلام) و تشيع را هدف قرار داده اند ،بر شيعيان حضرت ،به خصوص نسل جوان لازم است با مطالعه كتابهاي اعتقادي ،خود را مجهز

ص:142

به صلاح علم نمايند تا اسير شبهات اهل باطل نشوند ،كتاب حاضر نيز كتابي است كه به بخشي از مسائل اعتقادي در مورد ولايت حضرت علي (عليه السلام)پرداخته است ،لذا خواهشمند است با صرف وقت و دقت كامل اين كتاب را مطالعه فرمائيد و در صورت برگزاري مسابقه كتابخواني از اين كتاب ،پاسخنامه ي كتاب را پر كرده و به مراكز برگزاري مسابقه كتابخواني تحويل فرمائيد .جهت اطلاعات بيشتر وارائه هر گونه نظر و پيشنهاد ،يا تهيه كتاب ،با نويسنده كتاب به ادرس ،اصفهان ، خيابان احمد اباد ،خيابان شهيد توانا ،مسجد قراولخانه ،دفتر كانون فرهنگي هنري ريحانه النبي مراجعه ،يا با شماره 03132281040 تماس حاصل فرمائيد .

سوالات مسابقه

ص:143

اين روايت از كدام معصوم بيان شده است و ناقل روايت كيست؟

..... علي عليه السلام و شيعيان او رستگارانند در قيامت ..........

الف- حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها – جابر ابن عبدالله انصاري

ب- حضرت رسول صلي الله عليه و اله وسلم – جابر ابن عبدالله انصاري

ج- حضرت رسول صلي الله عليه و اله و سلم - سلمان فارسي

د- حضرت فاطمه الزهرا – سلمان فارسي

يكي از نشانه هاي امامت و پيشوائي ......است كه خداوند متعال در قران نسبت به ....... به ان اشاره كرده است

الف- مال و ثروت –قارون

ب- علم –طالوت

ج- قدرت –موسي

د- اجماع مردم –سليمان

3-در قرن چندم هجري مذهب تشيع در ايران جلوه گر شد؟

الف- قرن چهارم

ب- قرن پنجم

ج- قرن ششم

د- قرن هفتم

4-روايت يهلك في اثنان محب غال و مبغض قال از كيست و در مورد چيست؟

الف- حضرت رسول صلي الله عليه و اله و در مورد محبت به حضرت علي عليه السلام

ص:144

ب- حضرت علي عليه السلام و در مورد محبت به حضرت علي عليه السلام

ج- حضرت رسول صلي الله عليه و اله و در مورد افراط و تفريط در اعتقاد به ولايت اميرالمؤمنين

د- حضرت علي عليه السلام و در مورد افراط و تفريط در اعتقاد به ولايت اميرالمؤمنين

5-طبق كدام روايت پيامبر صلي الله عليه و اله تنها راه نجات از غرق شدن در دنيا و هواپرستي تمسك به اهل بيت ايشان است؟

الف- حديث منزلت

ب- حديث ثقلين

ج- حديث سفينه نوح

د- حديث غدير

6-فرمايش حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله خطاب به اميرالمؤمنين كه فرمودند:«آيا راضي نميشوي كه براي من به منزله هارون براي موسي باشي؟»

الف- حديث ثقلين

ب- حديث غدير

ج- حديث منزلت

د- حديث سفينه نوح

7-حديث اولي الامر (برده شدن نام چهارده معصوم توسط حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه واله )پس ازنزول آيه يا ايها الذين آمنوا اطيعوالله و اطيعو الرسول و اولوالامر منكم) از چه كسي نقل شده است؟

الف- سلمان ب- ابوذر ج- اميرالمؤمنين د- جابر

ص:145

8-چرا در آيه 55 سوره مائده (انما وليكم الله و رسوله...) نام اميرالمؤمنين مستقيما ذكر نشده است؟

الف- تا مردم از روي صفاتي كه خداوند براي ولي الله در اين آيه معرفي مي كنند او را بشناسند و از او پيروي كنند.

ب- براي حفاظت از جان حضرت علي عليه السلام

ج- چون مردم مخالفت مي كردند

د- هيچكدام

9-طبق نقل عبدالله بن سليمان از حضرت ابي عبدالله منظور از برهان و نور در كلام خداوند قد جائكم برهان من ربكم و انزلنا اليكم نورا مبينا

الف- برهان حضرت علي عليه السلام و نور حضرت رسول صلي الله عليه و اله

ب- نورحضرت علي عليه السلام و برهان حضرت رسول صلي الله عليه و اله

ج- برهان قران و نور حضرت رسول صلي الله عليه و اله

د- برهان قران و نور حضرت علي عليه السلام

10-تركيب حروف مقطعه قران و حذف حروف تكراري چه عبارت شيريني حاصل ميشود؟

الف- صراط عليّ مستقيم

ب- صراط عليّ حق

ج-عليّ حق

د- صراط عليّ حق نمسكه

11-در آيه مباهله (61 ال عمران) حضرت علي عليه السلام با جه نامي ذكر شده اند؟

ص:146

الف- نفس پيامبر ب- محبوب خداوند ج- محبوب رسول خدا د- با نام خود اميرالمؤمنين

12-اگر اسامي امامان دوازده گانه در قران ذكر مي شد ممكن بود چه مشكلاتي پديدار شود؟

الف- نسل كشي توسط آزمندان حكومت ب- جلوگيري از تولد امامان به هر روش ممكن توسط حكام

ج- اتفاقات زمان حضرت موسي تكرار مي شد د- هر سه

13-در كدام يك از آيات زير لفظ امام يا مشتقات آن ذكر نشده است؟

الف- نساء59 ب- 73 انبياء ج- 124 بقره د- 14 يس

14-طبق سفارش امام باقر عليه السلام به جابر جعفي راه تقرب به خدا چيست؟

الف- دوست داشتن علي عليه السلام ب- اطاعت و فرمانبري خداوند ج- كمك به فقرا د- پاك بودن

15-در آيه «يا حسرتا علي ما فرّطت في جنب الله» طبق بيان حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله در خطبه غدير منظور از جنب الله كيست؟

الف- خود حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله و سلم

ب- حضرت امير المؤمنين عليه السلام

ج- ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين

د- خداوند.

16-طبق فرمايش حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله ، ياران پيشوايان ، چه

ص:147

كساني هستند؟

الف- دوستاران امامان

ب- كساني كه به بامر رسيده اند

ج- كساني كه از ترديد و انكار دورند.

د- ب و ج

17-طبق فرمايش امام رضا عليه السلام كدام مورد جزء خصوصيات شيعيان است؟

الف- اعتقاد به دو متعه ب- اعتقاد به شفاعت ج- اعتقاد به خلق شدن بهشت و دوزخ د- همه موارد

18-طبق فرمايش امام رضا عليه السلام روشي كه مؤمن از امامش بايد داشته باشد چيست؟

الف- پوشاندن اسرار ب- مدارا و سازش با مردم ج- صبر كردن بر سختي در جنگ با دشمن و سختي فقر و تنگدستي د- هر سه

19-امام رضا از قول جدشان رسول اكرم صلي الله عليه و اله فرمودند:

«من احب ان يركب سفينه النجاه و يستمسك بالعروه الوثقي و يعتصم بحبل الله المتين فليوال ...... و لياتمّ .........»

الف- حسن – حسين ب- عليّا – بالهداه من ولده ج- محمداً - بالهداه من ولده د- عليّا – اولاده

20-طبق آيات قران مزد رسالت حضرت رسول صلي الله عليه و اله چيست؟

الف- محبت به ذوي القربي پيامبر ب- دوستي با اميرالمؤمنين ج- مودت به ذوالقربي پيامبر د- الف و ب

ص:148

پاسخ نامه سوالات كتاب چرا شيعه شدم

الف ب ج د الف ب ج د

1 11

2 12

3 13

4 14

5 15

6 16

7 17

8 18

9 19

10 20

نام......................نام خانوادگى......................نام پدر

سال تولد......................شماره شناسنامه

تلفن ثابت

آدرس: و كد پستى:

نام مسجد يا حسينيه

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109