حماسه سياسي و حماسه اقتصادي در شعر فارسي

مشخصات كتاب

سرشناسه: هاشمي، ايوب ، 1339 -

عنوان و نام پديدآور: حماسه سياسي و حماسه اقتصادي در شعر فارسي / ايوب هاشمي، ريحانه هاشمي.

ريحانه هاشمي.

مشخصات نشر: قم: صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران ، مركز پژوهش هاي اسلامي، 1392

مشخصات ظاهري: 96 ص.

ISBN: 978 – 964 – 514 – 285 – 6

وضعيت فهرست نويسي: فيپا

يادداشت: كتابنامه: 93 - 96.

موضوع: شعر سياسي-- تاريخ و نقد

موضوع: سياست در ادبيات

موضوع: اقتصاد در ادبيات

موضوع: شعر سياسي-- مجموعه ها

شناسه افزوده: هاشمي، ريحانه، 1367

شناسه افزوده: صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران ، مركز پژوهش هاي اسلامي

رده بنديكنگره: 1392 ھ 2 ح 8 / 3614 PIR

رده بنديديويي: 8 فا 1 / 009358

شماره كتابشناسي ملي: 3143087

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

مقدمه

مقدمه

ادبيات، هنري كلامي و شعر، اثري ادبي است كه نتيجه شناخت و تجربه ذهني و عيني انسان است كه در پيوند با قوّه تخيل، همراه با احساس، با زباني آهنگين و در قالبي مناسب ارائه مي گردد و موجب التذاذ مي شود. طرح مطالب گوناگون، از جمله مسائل سياسي در شعر، از لذّت هنري آن نمي كاهد. رابطه متقابل ادبيات و اجتماع و به عبارت ديگر، جنبه هاي اجتماعي ادبيات را نمي توان انكار كرد. شعر فارسي از ديرباز پيوندي تنگاتنگ با جامعه دارد و همواره در هر واژه اي بازتاب زندگي اجتماعي و فرهنگ مردم، مذهب و اعتقادت آنان است. در اين دوره نيز مسائل سياسي اجتماعي در شعر انقلاب اسلامي نمودي روشن پيدا كرده و موضوعات جديد اجتماعي در شعر انقلاب به روشني قابل نقد و بررسي است.

ادبيات پناهگاه ذهن خسته و روح برآشفته بشر است. گاه روح آدميان در كارزار اين روزگار سخت، پريشان مي شود و انسان به ناچار براي تقويت دوباره روح و روان خويش به سايه ادبيات پناه مي برند تا با مطالعه آثار ادبي روح خودرا پرورش ده د و براي ادامه زندگي خويش معنايي تازه دريابد.

رسالت ادبيات و اهل ادب همين است كه بتوانند براي مردم جامعه

ص: 8

خويش پيام آور خوبي ها باشند و از اين طريق مردم را به زندگي دلگرم كنند. از اين رو، از همان آغاز تا كنون ادبيات نقشي اجتماعي بر عهده داشته است. ادبيات دو وجه دارد: يكي آسماني و يكي زميني؛ يعني ادبيات علمي است كه زمين و آسمان را به هم مي پيوندد. نماد دو بعدي انسان است. عمر يا ماندگاري آثار ادبي به ميزان پاسخ گويي آنها به نياز هاي اجتماعي و روحي و معنوي بشر بستگي دارد. ادبيات گذشته ما هرگز از انديشه هاي سياسي و اجتماعي زمان خويش خالي نبوده است. هرچند در روش پرداختن به اين مسائل در مقايسه با ادبيات معاصر تفاوت هايي ديده مي شود در ميراث ادبي گذشتگان به مضامين سياسي اجتماعي بسيار توجه شده است.

طاهره صفارزاده مي گويد: «كوشش شاعراين است كه در زمان خود بي طرف نباشد. شاعران خوب هميشه صادق ترين مورخين عصر خودشان بوده اند. ما با زمان حافظ، در شعر او روبه رو مي شويم».(1)

ملت هايي مثل ما خواستشان از هنر، يك خواست حياتي است، شاعران متعهد نه از سر سيري حرف مي زنند و نه بدون پشتوانه فرهنگي، و نه از فرط بي تفاوتي احتياج به تنوع دارند. مردمي كه در مبارزات مداوم تاريخي هستند، مردمي كه زندگي شان از تفنن به دور است. هنر نزد اين مردم بايد مسئوليت هدايت ورهبري معنوي داشته باشد.(2)

نعمت ميرزازاده معتقد است: «ناگفته نماند كه شعر به هر تقدير بعنوان جزئي از فرهنگ جامعه با اثر وجودي خودش ارزش هايي را خلق و ارزش هايي را نفي مي كند».(3)


1- مرتضي كاخي، روشنتر از خاموشي، درباره اشعار طاهره صفارزاده، ص871.
2- مرتضي كاخي، روشنتر از خاموشي، درباره اشعار طاهره صفارزاده، ص874..
3- مرتضي كاخي، روشنتر از خاموشي، درباره اشعار طاهره صفارزاده، ص731.

ص: 9

از ويژگي هاي برجسته ادبيات ديرپاي فارسي، ارتباط تنگاتنگ و متقابل آن با علوم متعدد است و بالطبع اين ارتباط و هم نشيني متقابل باعث شده است كه موضوعات و عناوين مختلفي در حوزه ادبيات فارسي مورد توجه ذهن ژرف انديش و دقيق المنظر شاعران قرار گيرد. به گونه اي كه مي توان ادعا كرد هيچ موضوع ريز و درشتي يافت نمي شود كه از ديدگاه شاعران و نويسندگان فارسي زبان به دور مانده يا حداقل مورد توجهي واقع نشده باشد. به عبارت ديگر، گستردگي موضوعات و توجه شاعران و نويسندگان به مسائل گوناگون در قالب اشعار و عبارات موزون و مسجع را مي توان از خصوصيات زبان و ادب گران سنگ فارسي به حساب آورد.

در اين نوشته برآنيم كه مؤلفه هاي تحقق حماسه سياسي وحماسه اقتصادي را با مراجعه به برخي از دواوين شعرا به نظاره بنشينيم. ولي قبل از شروع بحث بر خود لازم مي دانم از راهنمايي هاي برادر فرزانه وفرهيخته ام جناب آقاي دكتر حسين گودرزي و پي گيري ها واهتمام ويژه جناب آقاي عليرضا رنجبر و ياري مجدانه دختر عزيزم ريحانه هاشمي كه در جمع آوري منابع وفيش برداري مطالب زحمت زيادي كشيدند صميمانه سپاسگزاري كنم.

اين موضوع در دو محور كلي دنبال مي شود،حماسه سياسي وحماسه اقتصادي. لذا بايد ديد براي تحقق حماسه سياسي وحماسه اقتصادي به چه لوازم وتدابيري ومؤلفه هايي نياز داريم.

ص: 10

ص: 11

فصل اول: حماسه سياسي

اشاره

فصل اول: حماسه سياسي

ص: 12

ص: 13

ادبيات ملل مختلف حاكي از آن است كه همواره رابطه سياست و ادبيات رابطهاي دو سويه و متقابل بوده است؛ از طرفي اجتماع از ادبيات اثر پذيرفته و از طرف ديگر ادبيات تحت تأثير تغيير و تحولات سياسي اجتماعي بوده و نسبت به جامعهاي كه در آن ظهور يافته، احساس تعهد نموده است. اگر چه برخي مكاتب ادبي با طرح شعار «ادبيات براي ادبيات» مسئوليت سياسي اجتماعي ادبيات را منكر شدهاند و از زير بار اين تعهد شانه خالي كرده اند؛ اما ادبيات همواره به عنوان عنصري نجاتبخش و متعالي در زندگي بشر وظيفه خود را انجام داده و رسالتي انساني را عهدهدار شده است و «كساني كه به فكر تحولات سياسي اجتماعي و رفع نابسامانيهاي جوامع بشري بودهاند، همواره به ادبيات به عنوان يك پديده موثر در راه رسيدن به اهداف والاي انساني و انجام رسالت پيامبرانه خود نظر داشته اند».(1)

«شعر فارسي به عنوان اصلي ترين شاخه ادبيات ايران، همواره نسبت به مسائل جامعه خود حساس بوده است، البته صراحت و شمول و گستردگي توجه به اوضاع و احوال اجتماعي _ سياسي در شعر معاصر بيش از شعر كلاسيك مي باشد و مي توان يكي از مشخصات شعر جديد فارسي را توجه صريح و آگاهانه به مسائل سياسي دانست.»(2) در دوران معاصر با شكل گيري جنبش مشروطه، ارتباط گسترده با كشورهاي


1- حسينعلي قبادي، بنيادهاي نثر معاصر فارسي، ص20.
2- سيروس شميسا، نگاهي به فروغ فرخزاد، ص 169.

ص: 14

اروپايي، اعزام دانشجو به غرب، چاپ و نشر روزنامه، تأسيس مدارس به شيوه جديد و... سطح آگاهي ايرانيان بالا رفت، مردم اندك اندك با حقوق فردي و اجتماعي خود بيش از پيش آشنا گشتند و خواستار احقاق اين حقوق شدند. تحت تأثير اين شرايط جديد شعر فارسي نيز خود را متعهد به بيان مفاهيم جديد اجتماعي ديد و مضاميني چون آزادي، عدالت، قانون، وطن، حقوق برابر و... به شكلي گسترده وارد شعر شد و شعركلاسيك ما كه «به دليل سكونت بيش از حد در دربارها و خانقاه ها ضعيف و رنگ پريده شده بود، هنگامي كه به اجتماع معاصر خود آمد و به مردم پيوست، خوني تازه در رگ هايش دويد و جاني دوباره يافت».(1)

«گرچه جامعه گرايي و توجه به دردها و آمال و آرمان هاي مردم از عهد مشروطه وارد شعر فارسي شد؛ اما حل و هضم كردن اين مسائل در شعر و يافتن زبان و شيوه بيان و شكل و قالب مناسبي براي طرح آنها و خلاصه تبديل كردن آن شعارهاي اجتماعي _ سياسي به شعرهاي اجتماعي _ سياسي كاري بود كه نيما و پيروان راستين او موفق به انجام آن شدند.»(2) «پس از نيما دو جريان كلي در شعر معاصر شكل گرفت و همپاي هم به پيش رفت: يكي جريان شعر نو تغزلي بود كه در آن شاعر بيشتر به بيان احساسات شخصي خود مي پرداخت و دنيايي رمانتيك و غالباً شهواني و ياسآلود را به تصوير مي كشيد و ديگري جريان شعر نو حماسي _ اجتماعي بود، شاعران اين گروه با درك خاص اجتماعي و با


1- كاووس حسن لي، گونه هاي نوآوري در شعر معاصر فارسي، ص367.
2- سيروس شميسا و علي حسين پور، «جريان سمبوليسم اجتماعي در شعر معاصر»، نشريه مدرس علوم انساني، ش3، صص33 و 34.

ص: 15

زباني پر تحرك، به بيان دردها و آلام مردم جامعه مي پرداختند و هدف آنها بالا بردن سطح ادراك اجتماعي افراد بود».(1)

الف) شعر سياسي

اشاره

الف) شعر سياسي

شعر سياسي، شعر جامعه گرا و انسان مدار بر پايه فلسفه تكامل تاريخ است كه بيانگر آرمان هاي جمعي مردم است و ريشه در حس دردمندي اجتماعي دارد و البته ذاتي و دروني است. شاعر در كارگاه خلاق و بينش شاعرانه و پالايش هنري خود به آفرينش دست مي زند تا بيدارگر و ارتقابخش ادراك همگان باشد و در اين راه، بازتابنده اي صادق از زمان خود مي گردد.(2) شعر سياسي به نقد و بررسي مسائل و مشكلاتي مي پردازد كه بيشتر بر اوضاع و احوال محيطي، فرهنگي و اجتماعي مبتني است. البته و به طور طبيعي، شعر اجتماعي در پيوند با مسائل سياسي شكل مي گيرد.

بديهي است شعر اجتماعي و سياسي به شكل هاي گوناگون آشكار مي گردد. اين گونه گوني، متناسب با شرايط و مقتضيات، متفاوت است:

_ گاهي صريح و آشكار است كه به شعارها نزديك مي گردد وقتي شعر شعار شود از جوهر شعري فاصله مي گيرد و وجه غالب در آن، محتواست.

_ گاهي با زبان نمادين و سمبليك ارائه مي شود كه نياز به شناخت و نقد و بررسي و گاهي نياز به تأويل دارد و در اين صورت وجه غالب، جوهره هنري اثر است.

_ گاهي به زبان طنز عرضه مي گردد كه اين گونه سروده ها معمولاً چاشني هاي سياسي و فرهنگي ديگر را در خود به همراه دارند.

_ گاهي در مدح و تمجيد عاملان سياسي و اجتماعي جامعه سروده


1- حميد زرين كوب، چشم انداز شعر نو فارسي، صص78 و 79.
2- حسن لي، گونه هاي نوآوري در شعر معاصر ايران، ص173؛ نشر ثالث، ص58.

ص: 16

مي شود و در برابر آن، در نقد و سرزنش، حتي با زبان هجو جلوه مي كند.

در متون كلاسيك ادب فارسي، با وجود صبغه مدحي، عرفاني و اخلاقي، چهره اجتماع را مي توان مشاهده كرد. به عبارت ديگر، بسياري از اين سروده ها را مي توان شعر اجتماعي محسوب كرد.

پژوهشگري در يك نگاه كلي، شعر سياسي ايران را در چند ساحت معرفي مي كند:

_ شعر در اجتماع: سروده هايي كه به ميان مردم رفته و رفتارها را تحت تأثير قرار داده است. شاهنامه فردوسي، گلستان، بوستان، مثنوي و...پاسدار زبان و فرهنگ ايراني و نگهبان باورها و ارزش هاي متعالي الهي و انساني اين مرز و بوم بوده است.

_ شعر از اجتماع: سروده هاي مردمي و اشعار بي نام و نشاني است كه در ذهن و زبان مردم جاري است. بسيار سروده هايي هستند كه بي شناسنامه و چه بسا حاصل ذوق جمعي و پردازش ذهني گروهي اند؛ ذوقي كه به هر دليل، گمنام و ناشناخته مانده است.

_ شعر درباره اجتماع: شعري كه درباره مردم، از زبان مردم، براي مردم جامعه سروده مي شود، شعر درباره اجتماع است.(1)

اين سروده ها را در چهار حوزه مي توان تحليل كرد:

_ نكوهش و سرزنش زشتي ها و ناروايي هاي اجتماعي.

_ ستايش ارزش ها و رفتارهاي بزرگ منشانه مردمي.

_ تحريض، تهييج و تحريك مردم در امور سازنده يا مبارزه با زشتي و زشت كاران.

_ همدردي با مردم در غم ها، حادثه ها و اوضاع اجتماعي.


1- محمدرضا سنگري، كتاب ماه ادبيات، ش38، خرداد 1389، صص 8 _ 10.

ص: 17

1. مشروطه

1. مشروطه

«با پيدايش مشروطيت، ادبيات از محيط هاي درباري جدا شد و بيش از پيش در دسترس مردم قرار گرفت و شاعران و نويسندگان اين دوره، استعداد و هنر خود را در راه كسب آزادي به كار انداختند. اما سخنوران عهد انقلاب با ريزه كاري هاي هنري شعر قديم، آشنايي كامل نداشتند و نيز آن قالب ها براي بيان احساسات و مفاهيم جديد مناسب نبود. بنابراين زبان شعر و ادب به زبان عامه نزديك شد و اين امر باعث شد كه ادبيات از نظر سطح ادبي، كمي تنزل يابد. اما ادبيات اين عصر از نظر بينش عميق اجتماعي و سياسي و وسعت ديد انساني و اهداف مردمي، كه در گذشته ادبي ايران كمتر امكان بروز يافته بود، بي مانند است.

شاعران و نويسندگان اين دوره، همگام با ديگر افراد جامعه، مظاهر زشت اجتماع را به باد انتقاد مي گرفتند. و ادبيات، كه پيش از اين به سبب ترتيب نظام اجتماعي، نمي توانست از حكومت ها انتقاد به سزايي بكند در اين دوره، چون سلاحي براي كسب آزادي و ابزاري براي بيان انتقادهاي اجتماعي و سياسي به كار آمد.در دوره مشروطيت، شعر و نثر به موازات هم به بيان انتقادهاي اجتماعي مي پرداخت و به همين دليل در اين دوره، براي نخستين بار، نمايشنامه ها و كمدي هاي اجتماعي و انتقادي پديد آمد كه گوشه هايي از زندگي معاصر را با معايب و مفاسد آن، نشان مي داد و مقاصد ملي اين دسته از رمان ها را هم مانند طنزهاي سياسي به خدمت بيان دردهاي جامعه گماشت. در عصر مشروطيت، طنز و هجو هم تكامل يافت و هجوي راستين و طنزي اجتماعي و واقع گرا پديد آمد. هجو در اين دوره، يك هجو ملي و مردمي و هدفمند بود و تنها در اين روزگار بود كه هجا نقشي كاملاً سازنده داشت و سلاحي در

ص: 18

خدمت اهداف ملي و مردمي شد؛ به عبارت ديگر، هجو در اين دوره براي هويدا كردن معايب و مفاسد جامعه به كار رفت».(1)

تحول ادبيات دوره مشروطه، در همه دوره هاي ادبيات فارسي بي سابقه بوده است. اين تغيير به دليل تفاوت در مظاهر انديشه و فرهنگ مردم بود. ادبيات اين دوره، از مرحله خصوصي بودن و درباري بودن گذر كرد و به مرحله مردمي بودن و عمومي بودن پاگذاشت. دگرگوني هاي پي در پي و شتابناك سياسي، روابط اجتماعي و فرهنگي، ورود عناصر تازه به قلمرو انديشه، آشنايي با مكاتب فكري و ادبي اروپا، زمينه ساز تحولاتي در جامعه ايراني شد. در دوران معاصر، مهم ترين دگرگوني اجتماعي كه به تحول در تفكر و در نتيجه سبك شعر و نثر انجاميد، انقلاب مشروطه است و ادبيات مشروطه برآمده از اين انقلاب است. انقلابي كه باعث شكل گيري افكار آزاد و آزادي خواهي شد.

از آنجا كه انقلاب مشروطه تحت تأثير عوامل داخلي وخارجي به نتيجه رسيد، ادبيات سياسي نيز تحت تأثير همان عوامل قرار گرفت. مشروطيت كه زاييده اهتمام نوگرايان و آزادي خواهان بود و با حمايت مؤثر روحانيون استقرار يافته بود، شكل جديدي از ادبيات سياسي را پديد آورد. در واقع نوعي از ادبيات را به وجود مي آورد و نوع ديگري را تغيير مي دهد و ادبياتي با محتواي جديد، كه همان قانون خواهي و آزادي طلبي است مي آفريند. به علاوه، چون مخاطبان شعر غالباً توده مردم به ويژه جوانان هستند، به ناچار سادگي و وضوح، كه خود نوعي تجدد طلبي و نوجويي است، به صورت ويژگي سياسي شعر در مي آيد. بدين ترتيب، در ادبيات سياسي به ويژه در


1- زرين كوب، چشم انداز شعر نو فارسي، ص457.

ص: 19

شعر هم از حيث محتوا و هم از لحاظ بيان، تازگي هايي به وجود مي آيد و رگه هايي از تجدد پديدار مي شود. چون توده مردم با آزادي بيان و قلم آشنا شد ه اند و حق شركت در سرنوشت كشور را دارند، به ناچار زبان نثر و نظم _ يعني شيوه شاعري و نويسندگي _ تغيير مي يابد و كلمات و تركيبات تازه مانند شورا، عدالت، راي گيري و آزادي بر سر زبان ها مي افتد و برخي شاعران اشعار روان و ساده انتقادي و سياسي مي سرايند. از منظر انديشه هاي آزادي خواهانه، ادبيات عصر مشروطيت نه يكدست و يكنواخت بلكه بيانگر آزادي متفاوت و گاه معارض با يكديگر بوده است كه مي توان آنها را ادبيات حزبي، گروهي، مسلكي و جبهه اي خواند.

2. پس از انقلاب اسلامي

2. پس از انقلاب اسلامي

نكته بسيار مهم ديگر كه نمي توان از آن به سادگي گذشت و جاي نقد و بررسي موشكافانه و تفصيلي دارد، شعر سياسي معاصر پس از انقلاب اسلامي است؛ با اين توضيح كه انقلاب اسلامي دگرگوني هاي اساسي در نظام سياسي، اجتماعي و فكري ايجاد كرده است. تمام آثار ادبي كه در مسير آرمان هاي انقلاب از سوي نويسندگان و شاعران وفادار به آن خلق شده، ادبيات انقلاب اسلامي است. ادبيات انقلاب اسلامي، به ويژه شعر، پديده اي است كه در برخورد با ادبيات سياسي و ادبيات مذهبي، طي فرايندي شكل گرفته و متولد شده است. شعر انقلاب اسلامي، شعري است كه بيانگر باورها، ارزش و هويت انقلاب است. به عبارت ديگر، هويت انقلاب اسلامي در پيوند اسلام و ايران شكل يافته و حاصل اين گروه خوردگي، انقلاب اسلامي است. ادبيات انقلاب اسلامي؛ يعني آثار ادبي خلق شده در مسير اين گره خوردگي.

ص: 20

به بيان ديگر: «شعر انقلاب، شعري است كه مي توان در آن ارزش هاي انقلاب را رصد كرد.»(1)

بديهي است انقلاب هاي بزرگ، مانند انقلاب صنعتي در اروپا، انقلاب كمونيستي در شوروي و نيز انقلاب اسلامي در ايران، بسياري از نگاه ها و ذائقه ها را دگرگون كرد.با فروريختن بنيادها و باورهاي گذشته اجتماعي، پايه هاي نگرش نوين هنر و ادبيات و به ويژه شعر، متناسب با شرايط و نيازهاي تازه به وجود مي آيد. بي ترديد، يكي از ويژگي هاي برجسته شعر انقلاب اسلامي، توجه به مسائل اجتماعي است. برخي از شاعران انقلاب در شعر اجتماعي شاخص شده اند. «شعر صفّارزاده در اوج خود، شعري است سياسي اجتماعي و كاملاً غير شخصي كه هيچ از منش فردي شاعر در آن به چشم نمي خورد.»(2) از ديگر شاعران شاخص در حوزه شعر اجتماعي انقلاب، علي معلّم دامغاني، سلمان هراتي، قيصر امين پور و عليرضا قزوه را مي توان نام برد.

ب) ادبيات متعهد

ب) ادبيات متعهد

«ادبيات ملتزم، معادل اصطلاح انگليسي (engaged literature )گونه اي ادبيات كه در خدمت آزادي اجتماع يا محرومان و فرودستان جامعه و هدف آن، پرداختن به آرمان هاي آنان باشد. ادبيات متعهد بخشي از ادبيات و روشنفكري است و در برابر ادبيات برج عاج قراردارد. ادبيات متعهد، هنر را توليد دوسويه مي داند كه هر دو سوي آن متوجه اجتماع


1- محمدرضا سنگري، پرسه در سايه خورشيد، نشريه ادبيات ماه، ش136، 1387(الف): ص 71.
2- يوسفعلي ميرشكاك، نشريه «كتاب ماه ادبيات»، ش152، خرداد1389، ص 65.

ص: 21

است. نويسندگان متعهد بر اين باورند كه ادبيات را بايد از اجتماع گرفت و به اجتماع پس داد».(1)

ژان پل سارتر، نويسنده و فيلسوف فرانسوي، نخستين كسي بود كه واژه تعهد يا التزام را در سال 1945 در مجله سياسي ادبي عصر جديد كه به سردبيري خود وي چاپ و منتشر مي شد، به كار برد. البته اين بدان معنا نيست كه تا آن زمان ادبيات متعهد وجود نداشته، بلكه سارتر اين گونه نوشته ها را نام گذاري كرده است. سارتر و ديگر ياران هم فكر او با بررسي سرنوشت اروپاي پس از جنگ جهاني دوم و نيز توجه به جنبش هاي آزادي بخش، جنبش هاي طرفدار دموكراسي، جنبش هاي هوادار بيداري جامعه و جنبش هاي مخالف ستمگري هاي طبقاتي و تبعيض هاي اجتماعي در سراسر جهان، به اين نتيجه رسيدند كه ادبيات بايد در خدمت بيدار كردن و برانگيختن مردم جامعه براي گرفتن حقوق پايمال شده شان باشد. اصولاً ادبيات متعهد بيشتر از آن كه سياسي باشد، اجتماعي است. با بررسي تاريخ ادبيات جهان مي توان دريافت كه ادبيات متعهد بيشتر در مستعمرات و كشورهاي دست نشانده، باليده است؛ اما با برچيده شدن مستعمرات و پيدا شدن دگرگوني در نگرشهاي سياسي اجتماعي كشورهاي دست نشانده، رونق گذشته را از دست داده است.

ادبيات ملتزم از همان آغاز، بيشتر به جنبش هاي آزادي بخش و طرفدار دموكراسي توجه داشته و سوداي دست يابي به آزادي را در سر مي پرورانده است. برخي از شاعران و نويسندگان مانند ماكسيم گوركي نويسنده روسي، لوئي آراگون شاعر و نويسنده فرانسوي، فدريكو گارسيا لوركا شاعر و


1- شريفي، ص111.

ص: 22

نمايشنامه نويس اسپانيايي، برتولت برشت نمايشنامه نويس آلماني و... كه طرفدار دموكراسي بودند و نيز كساني چون آلن پيتون نويسنده اهل آفريقاي جنوبي، قوام نكرومه، روشنفكر و رهبر ملي گراي غنايي، فرانتس فانون فيلسوف و انديشمند مارتينيكي و... به جنبش هاي آزادي بخش مي انديشيدند و سوداي آزادي ميهني خود را در سر مي پروراندند. پس از جنگ جهاني دوم و فروپاشي فاشيسم و در پي آن، چيرگي دموكراسي غربي و سوسياليسم شوروي، تحولات تازه اي در همه جنبه هاي زندگي، از جمله ادبيات بشري پيش آمد. عرصه ادبيات ايران نيز از اين تحولات و تأثيرات آن بر كنار نماند، با اين توضيح كه سوسياليسم، جاذبه بيشتري براي روشنفكران داشت. در چنين فضايي، متعهد در هنر حاكم بود و البته عامل ديگري نيز باعث گرم تر شدن بازار تعهد در آن سال ها شد و گروه بيشتري را آسان تر و زودتر به سوي تعهد كشاند و بر ارزش اخلاقي و اجتماعي آن افزود، اين عامل، همانا فساد دستگاه حاكم و خودكامگي رژيمي بود كه فقط به منافع خود مي انديشيد و جز آن را بر نمي تافت و در نتيجه، شاعران و نويسندگان زنده و پرشور را به تعهدي عقيدتي و گاه مبارزه سياسي بر ضد خود بر مي انگيخت.

شاعر متعهد آزادانديش است و آزادانه به بيان افكار خود مي پردازد و از هيچ كس هم، هراسي به دل راه نمي دهد و ظلم و جور عمّال حكومت را تخطئه مي كند و با ظلم و تباهي مبارزه مي كند. ساكت نمي نشيند و تنها نظاره گر اوضاع نيست بلكه زبان به طعن و سرزنش مي گشايد و حكومت ستمگر را به باد انتقاد مي گيرد و حقيقت را مي گويد و گرسنه زيستن را بر طعام يافتن از دست فرومايگان، ترجيح مي دهد».(1)


1- حسن انوشه، دانشنامه ادب فارسي، ص128.

ص: 23

«اين است كه مي گوييم: شعر و شاعري، آن گاه سودمند است كه سازنده باشد نه اينكه انسان ها را به پوچي و خيال پروري، سوق دهد.در واقع ارزيابي متعهد وغير متعهد بودن شعر و شاعري، به هدف و نتيجه ارتباط دارد يعني اشعار سازنده و هدف دار كه ملتي را نجات دهد و انسان ها را برانگيزاند و لرزه بر اندام دشمنان اندازد و بنيان ستم را متزلزل كند و از ريشه بركند، خوب است.

شاعران متعهد خود را در قبال جامعه مسئول مي دانند و اوضاع و احوال جامعه را در اشعار خود منعكس مي كنند و اوضاع زمانه را در شعر خود به پرده ي تصوير مي كشند. اينان هدف والايي را دنبال مي كنند و مي خواهند كه انسان ها را به خير و سعادت رهنمون باشند، اينان در پي آن نيستند كه از زر، آلات خوان بسازند. اينان مي دانند كه هنر وقتي براي تكسّب باشد، زود از ميان مي رود و تأثيري ندارد و زائل مي گردد. هنري كه براي دريافت صله باشد و جهت تأمين معاش، ديرپا نيست، هنري است اشرافي، توده مردم را با آن كاري نيست. آنان كه براي اميال نفساني خود و براي رسيدن به زندگي مرفّه و به دست آوردن ثروت كلان، شعر سروده اند و با آفرينش هنري و تقديم آن به اشراف و درباريان، به جاه و مقام رسيده اند، شعرشان ديرپا نبوده است.

شاعران متعهد در سرودن شعر و ايجاد يك اثر هنري، هدفي جز پيشرفت بشريت ندارند و مي خواهند به انسان ها اندرز دهند، انسان ها را راهنمايي كنند، حكام و امرا را به صلاح و سداد، هدايت كنند. اينان مي خواهند جامعه اي را پي ريزي كنند كه بنيان آن بر عدل و داد استوار باشد، اينان چشمداشت مادي از هنر خود ندارند و در فكر گرفتن خلعت و دريافت جايزه و صله از طرف امير و حاكم نيستند، مي خواهند سيماي

ص: 24

يك انسان آرماني را ترسيم كنند و انسان ها را به شايست ها فرا خوانند و از ناشايست ها دور سازند.

شاعر متعهد شعرسرايي را براي تفنّن و سرگرمي، نمي خواهد، او متعهد است و نداي وجدان عصر خود. شاعر متعهد، گفتار را با كردار همراه كرده و با تدليس و تزوير و نيرنگ به نبرد مي پردازد، در شعر شاعر متعهد، انديشه موج مي زند و از تصورات و خيالات واهي بيزار است. او آدمي را به تعقل و تدبر فرا مي خواند و در جهان تعمق مي كند، و فضيلت انسان را بر ديگر موجودات در پرتو خرد او مي داند».(1)

مي بلرزد عرش از مدح شقي

بدگمان گردد ز مدحش متقّي(2) ج

در فرهنگ اسلامي نخستين جايي كه از شاعر و شعر متعهد، سخن به ميان آمده، قرآن مجيد است، در آيات: «وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا؛ و شاعران را گمراهان پيروي مي كنند. مگر نمي بيني كه آنان در هر وادي سرگردانند. و چيزهايي مي گويند كه خود عمل نمي كنند. مگر آن كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند و خدا را بسيار ياد كرده اند و از پس آن ستم هايي كه ديدند انتقام گرفته اند، زود باشد كساني كه ستم كرده اند بدانند كه به كجا بازگشت مي كنند».(3)

اين آيات در واقع، شاعران را پيشوايان گمراهان دانسته و كساني را كه ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند، استثنا كرده است.


1- 3سيد محمد علوي مقدم،شاعر متعهد كيست؟ وشعر متعهد چيست؟ نشريه زبان و ادبيات، دانشگاه آزاد مشهد، پاييز و زمستان 1383،ش3و4، صص 9 و 10.
2- مولوي، دفتر اول، بيت241، ص44.
3- شعرا: 224 _ 2227.

ص: 25

حماسه در لغت به معناي دلاوري، جسارت و شجاعت است و در اصطلاح، نثر يا شعري است داستاني با زمينه قهرماني، قومي و ملي كه حوادثي خارق العاده در آن جريان دارد. يكي از شرايط مهم حماسه، جريان يافتن حوادثي است كه در بيشتر موارد با منطق و تجربه علمي سازگاري ندارد و در نوع خود بي نظير و يا حداقل كم نظير مي باشند. در هر حماسه اي، رويدادهاي بزرگ و سترگ فراطبيعي و بيرون از نظام عادت و خارج از روندهاي معمول به وجود مي آيد، كه تنها از رهگذر عقايد ديني، آرمان هاي انقلابي و ارزش هاي ماورائي عصر خود و با حضور رهبري كاريزما كه تبعيت و اطاعت همگان را بر مي انگيزد، توجيه پذير هستند. به اين معنا كه هر ملتي، عقايد ماوراي طبيعي خود را به عنوان عاملي شگفت آور، در حماسه خويش به كار مي گيرد و بدين طريق به خلق حماسه هاي بزرگ و پيش برنده مي پردازد.

به خصوص در موقعيت كنوني كه جمهوري اسلامي در شرايط خاص اقتصادي و سياسي به سر مي برد، براي حل و فصل مشكلات اقتصادي و سياست خارجي بيش از پيش نيازمند خلق حماسه هاي بزرگ و فراطبيعي هستيم.

بايد توجه داشت كه در برهه كنوني با توجه به فشارهاي سنگين اقتصادي و سياسي كه از جانب دشمنان نظام اسلامي وارد مي شود، كشور در شرايط حساسي قرار دارد. كما اينكه در دوره حاضر كه حاكميت زر و زور و تزوير و همچنين منطق قدرت و قدرت اندوزي حرف اول را در نظام بين الملل مي زند، برون رفت كشور از برخي مشكلات و معضلات اقتصادي و سياسي كه ناشي از سياست هاي توسعه طلبانه و طمع ورزانه قدرت هاي بزرگ بوجود آمده است، از طريق خلق يك حماسه قابل حل

ص: 26

مي باشد. چرا كه رهيافت هاي حاكم بر نظام جهاني و معادلات موجود در آن، اصلاً با آرمان ها و ارزش هاي انقلابي و اسلامي هم خواني ندارد.كشورهاي قدرتمند حل مشكلات داخلي كشورها را جز از طريق كوتاه آمدن در برابر خواست قدرت هاي بزرگ ممكن نمي دانند.

ج) مؤلفه هاي تحقق حماسه سياسي در شعر فارسي

اشاره

ج) مؤلفه هاي تحقق حماسه سياسي در شعر فارسي

ما كه دنبال ارائه الگوي مردم سالاري ديني براي جهان هستيم به ناچار بايد جامعه اي داشته باشيم كه علاوه بر معنويت و دينداري، رفاه و پيشرفت را براي مردم به ارمغان آورد.

يكي از پيام هاي بزرگ انقلاب اسلامي ايران است كه مسائل معنوي و مادي و يا به عبارت ديگر حسنه دنيا و حسنه ي آخرت چگونه مي توانند با يكديگر هم راستا شوند؟ اگر مسئولان از ظرفيت هاي معنوي، انساني و فرهنگي كشور به درستي استفاده كنند، ما از كلمه حماسه مي توانيم بركات زيادي را نصيب اين مرز و بوم كنيم. كما اينكه حضرت امام رحمه الله در مورد سازندگي از كلمه «جهاد» ستفاده كردند و جهاد را وارد صحنه هاي سازندگي نمودند.

جهاد وحماسه معمولاً استعاره اي است كه ما از فضاي نظامي داريم و به همين دليل، دلالت هايي به ذهن مان خطور مي كند. به طور مثال، هرگونه جهاد و حماسه نيازمند ديده باني و رصد دقيق است. بنابراين راهبردي كه اقتصاد وسياست ايران در عرصه هاي مختلف سياسي واقتصادي و... بايد لحاظ كند، ديده باني و رصدي جامع و فراگير است. ما بايد دقيقاً رصد كنيم كه تحولات جهاني در اثر چيست و به چه مسيري سوق پيدا مي كند؟ ما بايد افق بيست سال آينده اقتصاد دنيا را و همچنين مزيت هاي نسبي كشور خودمان را رصد

ص: 27

كنيم و بشناسيم. ما سريعاً بايد خودمان را براي دهه هاي آينده ارتقا دهيم و به مسائلي كه از طريق علم توليد ثروت مي كنند، بيشتر توجه كنيم. بنابراين بايد به سراغ صنايعي برويم كه فرصت هاي توليد درآمدي و توليد ثروت آن فراوان است.

شايد جمع بندي همه توضيحات بالا در يك جمله، اين باشد كه لازمه تحقق حماسه سياسي و اقتصادي اين است كه همگي و مخصوصاً قواي سه گانه به وظايف خود به طور كامل عمل كنند، ازحواشي بپرهيزند و مانع از ايجاد روحيه گله مندي از يكديگر در سطح جامعه بشوند.

ترديدي نيست كه جهاد اقتصادي، پيشرفت و حركت از سمت مقاومت اقتصادي به سوي يك اقتصاد مقاومتي، بدون استقرار مدل بومي ميسر نخواهد بود. دست يابي به اين مدل ها، نيازمند شاخصه ها و مؤلفه هايي است كه بايد انديشمندان اقتصادي حوزه و دانشگاه تدوين كنند و با توجه به آگاهي همگاني از ناكارآمدي اقتصاد سرمايه داري و تبديل شدن اقتصاد اسلامي به يك جريان فكري غالب و يك دغدغه عمومي در جامعه علمي كشور، در قالب هاي خاص خود، اجرايي گردند.

1. وحدت و انسجام ملي

1. وحدت و انسجام ملي

از موضوعات مهم و ارزشمندي كه هم در قرآن مبين الهي و سخنان وزين و ثقيل اهل بيت عليهم السلام و در اشعار سخن گويان و سخن سنجان اقيانوس بي كران زبان فارسي به آن توجه و عنايت ويژه شده است، وحدت و همدلي و تأليف قلوب است و از آنجا كه نخستين داعي به وحدت و همدلي، خداوند سبحان در قرآن مبين و پس از آن پيامبر و خاندان مطهرش هستند ؛ شايد بتوان گفت كه همواره تلاش شاعران برآن است كه در قالب الفاظ و عبارات

ص: 28

و امثال و حكم، ترجمان كلام الهي و سخنان اهل بيت عليهم السلام و آموزه هاي ارزشمند معنوي و متون انسان ساز و حياتي را به مخاطبان خويش باشند.

به ديگر كلام، از ديرباز دانشمندان و متفكران و عالمان و سياست مداران و سياست گذاران و از همه مهم تر رهبران الهي و ائمه معصومين عليهم السلام به طرق گوناگون از وحدت و همدلي سخن گفته و انسان ها و جوامع را از تفرقه و اختلاف برحذر داشته اند و آيين مقدس اسلام عزيز نيز در قالب اعمال ومناسكي همچون نماز جماعت و جمعه فريضه الهي و سياسي حج و ... راه هاي وصول و تحقق همدلي و تأليف را به روشني ترسيم و در اين مورد تأكيد و ابرام فراوان نموده است. در اين ميان شاعران و گويندگان هم از اين مسئله حياتي و مهم ثبوت جوامع غافل نشده و كوشيده اند كه در اشعار و عبارات خويش، اهميت اين موضوع را يادآوري مي كنند. بدين منظور و براي جست و جوي ابيات مرتبط با موضوع وحدت و همدلي، دواوين منظوم چند شاعر را تورق و به پاره اي از اين ابيات اشاره مي كنيم.

صائب تبريزي، شاعر نامدار سبك اسلامي كوشيده است تا در ديوان عظيم و ارزشمند خويش كه آكنده از حكمت و مضمون آفريني و معنا تراشي است، در قالب امثالي ساير كه گاهي در نزد عامه زبانزد هم شده است، جايگاه وحدت و همدلي را در ابيات فراوان بيان كند.

صائب در تشبيه زيبا و توأم با حسن تعليل، جايگاه وحدت را با بيت زير بيان كرده است: (1)


1- خوشه چرخ آراني، علي، «جلوه هاي اتحاد و انسجام ملي در شعر فارسي»، پايگاه اطلاع رساني هلال، ص577.

ص: 29

رشته پيوند ياران را بريدن سهل نيست

چهره برگ خزان زرد از جدايي مي شود(1)

اين بيت مي تواند از لحاظ مضموني و مفهومي، با اين عبارت مولا علي عليه السلام هم خواني و قرابت معنايي داشته باشد كه: «وقتي شيرازه هاي نظام بگسلد و مهره ها پراكنده شوند، هرگز نمي توان همه را جمع آوري كرد».(2)

صائب در بيت:

اتفاق دوستان با هم دعاي جوشن است

سختي از دوران نبيند دانه تا در خرمن است(3) جج

«علامه دكتر محمد اقبال لاهوري، متفكر و شاعر پارسي گوي پاكستاني، و از احياگران هم بستگي اسلامي است كه سهم بزرگي در روي آوردن مردم به آرمان هاي اسلامي داشت. او با شناخت دقيق خود از غرب و شرق توانست فساد تفكر غربي را ز يك سو و ارزش والاي فرهنگ اسلامي را از سوي ديگر در قالب سخنراني ها و اشعار زيبايش نشان دهد. او در كليات اشعارش، وحدت و همدلي را در موارد گوناگون مورد تأييد و تأكيد قرار داده و آن را يكي از رموز موفقيت مسلمين معرفي و آنها را از تفرقه و جدايي نهي مي كند».(4)

هركه آب از زمزم ملت نخورد ج

شعله هاي نغمه در عودش فسرد ج

فرد تنها از مقاصد غافل است ج

قوتش آشفتگي را مايل است ج

حاج ملا احمد بن حاج ملا مهدي معروف به نراقي، از بزرگ ترين


1- ديوان صائب، تصحيح و مقدمه: امير فيروزكوهي، ص381.
2- نهج البلاغه، خطبه ، 146.
3- ديوان صائب، تصحيح و مقدمه: امير فيروزكوهي، ص 314.
4- ديوان اقبال لاهوري.(حكمت اشعار) چاپ دوم.كتابخانه سنايي. 133. ص 59.

ص: 30

فقهاي قرن سيزدهم هجري است كه در سرودن اشعار عرفاني شاعري زبردست بوده وعلاوه بر ديوان شعر، مثنوي طاقديس او نيز از مهم ترين آثار منظوم است. وي دراين مثنوي، جايگاه ونقش وحدت وعواقب ناگوار افتراق وجدايي را درقالب مثال هايي بسيار زيبا اين گونه بيان مي كند:

چون جدا گرديد آن شاخ از درخت ج

از جفاي تيشه ها شد لخت لخت ج

گل چو با گلبن ندارد اتصال ج

درميان جاده ها شد پايمال ج

چون كه شد آب از سر آن چشمه دور ج

تيره گشت و ناتوان و تلخ و شور ج

چون جدا شد آدم از خلد برين ج

شد هزاران رنج ومحنت را قرين

چون جدا شد يوسف از يعقوب راد

بي كس اندر چاه اخوان اوفتاد ج

چون جدا افتاد يوسف از پدر ج

بنده گشت وخوار و زار و در به در(1)

سعدي شيرين زبان نيز از اين مسئله مهم غافل نشده و نقش اتحاد را در قالب تشبيهي جالب به مخاطبان ادب فارسي عرضه مي دارد:(2)

مورچگان را چو بود اتفاق

شيرژيان را بدرانند پوست

برو با دوستان آسوده بنشين

چو بيني در ميان دشمنان جنگ

وگر بيني كه باهم يك زبانند

كمان را زه كن و برباره بر سنگ


1- احمد نراقي، ديوان مثنوي طاقديس، تصحيح و تحقيق: علي افراسيابي، ص88.
2- گلستان سعدي، ص 191.

ص: 31

ابن يمين، شاعر شمعي مذهب عصر سربداران و استاد مسلم قطعه سرايي نيز در بيت زير، جايگاه و ارزش اتحاد و همدلي را يادآوري مي كند:

دو يار يكدل اگر با هم اندر همه كار

هزار طعنه دشمن به نيم جو نخرند

ديوان ابن يمين، ص 182

اين نياز طبيعي انسان است كه به نحوي با ديگران معاشرت داشته باشد و ارتباط اجتماعي ايجاد كند. مشاركت وعلاقه اجتماعي به معني برآوردن نيازهاي خود به كمك ديگران است. البته مشاركت به معني وابستگي و اعمال كنترل و فرمانروايي بر ديگران نيست بلكه به معني علاقه به ديگران و پذيرش آنهاست به همان صورتي كه هستند و تشويق و اميد بخشيدن به يكديگر است. در ادبيات فارسي اين موضوع از چندين زاويه مورد توجه قرار گرفته است. چنانكه مولانا ميگويد:

حكمت حق در قضا و در قدر

كرد ما را عاشقان يكدگر

حماسه سياسي و اقتصادي به معناي حضور و شركت گسترده مردم در عرصه سياست و اقتصاد است. مشاركت مردم در فعاليت هاي جامعه در تحقق اهداف اجتماعي و نيل به توسعه اقتصادي نقش اساسي دارد. انديشمند و متفكر نامدار اسلامي، علامه محمد اقبال لاهوري مي گويد:

خدا آن ملتي را سروري داد

كه تقديرش به دست خويش بنوشت

به آن ملت سرو كاري ندارد

كه دهقانش براي ديگري كشت(1)


1- محمد اقبال لاهوري، كليات اقبال، ارمغان حجاز، ص646.

ص: 32

مشاركت مردم در امور سياسي و اجتماعي، يكي از مباحث مهم در حوزه علوم اجتماعي و سياسي است. اين مشاركت در درجه نخست از سرشت اجتماعي انسان و منافع فراوان حاصل از آن، سرچشمه مي گيرد. سرشت اجتماعي بودن در جامعه، علايق مشتركي راپديد مي آورد كه حفظ و پاسداري از آنها، امر مشاركت را براي هر يك از افراد جامعه اجتناب ناپذير كند. مشاركت در امور اجتماعي، نوعي تعهد و قبول مسؤوليت فردي و اجتماعي است كه همه افراد ناگزير به پذيرش آن هستند. اين تعهد و مسئوليت يا ممكن است در قالب فعاليت معين صورت پذيرد، مانند بسياري از رفتارهاي اخلاقي و اجتماعي، يا اينكه ساختار حقوقي و اقتصادي به خود مي گيرد.(1) اعضاي جامعه به دليل دارا بودن نقش هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي، در حكم گلبول هاي قرمز و سفيد بدن انسان هستند. همان گونه كه افزايش يا كاهش گلبول هاي ياد شده به بدن آسيب مي رساند، نارسايي در مشاركت سياسي، اجتماعي و اقتصادي نيز ادامه حيات جامعه را دستخوش تزلزل مي كند، تا جايي كه نابودي آن حتمي است؛ اگر هم پابرجا بماند، هدف خود را _ كه خدمت به اعضا و اصلاح جامعه است، گم نمي كند. البته اين در صورتي است كه مشاركت از درون و انديشه فرد بجوشد و با ميل و رغبت همراه باشد، وگرنه مشاركت با زور و اجبار، مفيد و كارآمد نخواهد بود. همان گونه كه انگيزه كسب درآمد، چند سرمايه دار را به تشكيل يك شركت وا مي دارد، اگر اعضاي جامعه نيز احساس كنند همكاري و مشاركت آنان مي تواند مشكلي از مشكلات جامعه را بر طرف كند، در مشاركت درنگ نخواهند كرد.(2)


1- حجت الله ايوبي، اكثريت چگونه حكومت مي كنند؟، ص 34.
2- محسن امين زاده، توسعه سياسي، اطلاعات سياسي _ اقتصادي، شماره هاي 117 و 118، 1376، ص34.

ص: 33

در جامعه ما به اشتباه تلقي مي شود كه مشاركت ره آورد فرهنگ و تمدن مغرب زمين و محصول عصر روشنگري و جامعه سرمايه داري و دموكراسي غربي است در حالي كه تاريخ و آموزه هاي ديني ما بر مشاركت مردم بر سرنوشتشان بارها و بارها تأكيد داشته است و البته اين مفهوم با روح و بطن دين و مذهب ما بيگانه نيست بلكه سازگار و قرين است.در تاريخ اسلام مي خوانيم كه امام علي عليه السلام با و جود آنكه ايشان از طرف خداوند به امامت رسيده بودند ولي به دليل بيعتي كه مردم با او به عنوان «خليفه» نكرده بودند 25 سال خار در چشم و استخوان در گلو، سكوت كرد و به خاطر احترام به تصميم مردم در سرنوشتشان، تمام اين سال ها نه تنها كار شكني نكرد بلكه همواره در كنار مردم حتي به خليفه منتخب مردم نيز به عنوان مشاور كمك مي كرد. به خاطر مردم و بيعتشان بعد از 25 سال بر مسند خلافت نشست با وجود اينكه 25 سال بود كه از طرف خداوند به امامت رسيده بود .استاد مطهري مي گويد: «اگر امام به حق را مردم، از روي جهالت و عدم تشخيص نمي خواهند، او به زور نبايد و نمي تواند خود را به مردم و به امر خدا تحميل كند. لزوم بيعت هم همين است».(1)

مشاركت قبل از هر چيز يك فرهنگ است و هر پديده مترقي تا زماني كه به شكل يك فرهنگ در نيايد و لباس فرهنگ نپوشد ماندگار و جاودان نخواهد شد.

اقبال مي گويد:


1- .مطهري،ص 107

ص: 34

رشته سود و زيان در دست توست ج

آبروي خاوران در دست توست ج

اين كهن اقوام را شيرازه بند ج

رايت صدق و صفا را كن بلند

اهل حق را زندگي از قوت است

قوّت هر ملت از جمعيت است(1) ج

پروين در شعر زير خصوصيات و صفاتي را بر مي شمارد كه انسان هاي بزرگوار و داراي روح بزرگ و انسان هاي پاك باز در اجتماع از آن برخوردارند و زندگي سالم را بر مبناي آن خصوصيات پيش مي برند و به آسايش مي رسند.

شنيده ايد كه آسايش بزرگان چيست ج

براي خاطر بيچارگان نياسودن

به كاخ دهر كه آلايش است بنيادش ج

مقيم گشتن و دامان خون نيالودن ج

همي ز عادت و كردار زشت كم كردن ج

هماره بر صفت و خوي نيك افزودن

ز بهر بيهده، از راستي بري نشدن ج

براي خدمت تن روح را نفرسودن

رهي كه گمرهي اش در پي است نسپردن ج

دري كه فتنه اش اندر پس است نگشودن(2)

پروين در اين شعر شخصيت انسان هاي بزرگ روزگار خود را


1- پروين اعتصامي، ديوان،56:1386
2- پروين اعتصامي، ديوان، ص126.

ص: 35

توصيف و اذعان مي كند كه آسايش و زندگي آرامي كه انسان هاي بلندمرتبه در اجتماع دارند نتيجه اين است كه فقر و رنج ديگران هميشه آنها را آزرده خاطر مي كند و تا نيازمندي در اطرافشان هست آسايش خود را در اين مي بينند كه به رفع نيازهاي وي بپردازند و به گونه اي براي كمك به بيچارگان نياسودن است. در ادامه پروين به اين مي پردازد كه انسان هاي متعالي و بزرگ در هر كاخ و تجملاتي دنيوي كه قرار گيرند وابسته بدان نمي شوند و خود را به دستاويز ماديات قرار نمي دهند اين افراد از كردار زشت خود پرهيز مي كنند و صفات نيك را در شخصيت خود پرورش مي دهند و به جاي پرورش جسم به اعتلاي روح خود مي پردازند اين افراد پيوسته در پي دستگيري از مستمندان و انسان هايي كه در تنهايي و عزلت و فقر زيست مي كنند مي باشند و هرگز به دنبال عيبجويي از مردم نيستند و به دنبال گمراهي، فتنه و فساد هرگز نمي روند و در دل آن ها اين عناصر راه نمي يابد.

درنهايت پروين در اين شعر خصوصيات و صفاتي را براي افراد توصيه مي كند كه انسان هاي بزرگ با حضور اجتماعي خود آن را بروز مي دهند و پرورش اين خصوصيات در افراد مي تواند اعتلاي اجتماعي را فراهم آورد.

بهار در يكي از تركيب بند هاي اشعارش مي گويد، همدستان بودن بهترين تدبير براي ما محسوب مي شود.

خوش بود تا اتحاد آريم و همدستان شويم ج

تا بدين تدبير عالي مالك كيهان شويم(1)


1- محمدتقي بهار، ديوان، ص68.

ص: 36

مهم ترين سلاح ملت ايران براي خنثي كردن تهديد ها، و خلق حماسه ها هم بستگي ملي و همدلي است. ملت ايران براي خنثي كردن تهديد هاي دشمن احتياج به بمب اتمي و سلاح هسته اي ندارد. همدلي و هم بستگي مردم و چنگ زدن شما به ريسمان الهي و ايمان ديني، مهم ترين سلاح آنان است؛ اين سلاحي است كه در طول سال هاي پيروزي انقلاب تا امروز كارايي خود را نشان داده و بعد از اين هم نشان خواهد داد. پس هم بستگي و اتحادتان را حفظ كنيد كه دشمن، اتحاد مردم را هدف گرفته است.

شاعران و گويندگان از مسئله حياتي و مهم اتحاد و همدلي كه عامل پابرجايي ثبوت جوامع است غافل نشده و كوشيده اند كه در اشعار و عبارات خويش، اهميت اين موضوع را يادآوري كنند.

مولانا در مثنوي معنوي تفرقه وافتراق را از روح حيواني برشمرده است و در قالب تشبيهي زيبا، افتراق و انفصال را سفالي جامد و بي اهميت، بي ارزش و ناكار آمد معرفي مي كند. به اين ابيات او دقت كنيد:

تفرقه در روح حيواني بود

نفس واحد روح انساني بود ج

روح انساني (كنفس واحده) است ج

روح حيواني سفال جامده است ج

عقل جز از رمز اين آگاه نيست

واقف اين سر به جز الله نيست(1) ج

مولانا با اين ابيات، نتيجه مي گيرد جامعه اي كه اركان آن بر اساس اتفاق و اتحاد بنيان شود، سيلاب هاي تند و حيله هاي مكارانه و آكنده از تزوير و خدعه بدخواهان و معاندان نخواهد توانست در آن رخنه اي


1- مثنوي معنوي، دفتر 2 ، ص82.

ص: 37

ايجاد كنند؛ زيرا افراد در جوامع انساني با يكديگر متحد و همچون نفس واحدند كه در پرتو وحدت و همدلي و هم ديني، عنصر برادري را در خويش تقويت نموده اند.

گفت با اين مرا صد حجت است

ليك جمعند و جماعت زحمت است

رازگويان با زبان وبي زبان

الجماعه رحمه تاويل بدان ج

چون جماعت رحمت آمدي اي پسر ج

جهد كن كز رحمت آري تاج سر(1)

مولانا در ابيات فوق نيز كه تلميحي دارد به حديث : «الجماعة رحمة و الفرقة عذاب؛ جماعت رحمت و تفرقه عذاب است.»(2) ارزش و اهميت وحدت را ذكر كرده، جماعت، وحدت و همدلي را مايه رحمت مي داند. زيرا به استناد آيه شريفه «وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَ_ئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»(3) خداوند متعال، تفرقه را مايه عذاب اخروي و زمينه فراهم شدن عواقب ناگوار دنيوي ذكر مي كند و نقطه مقابل آن را كه همان وحدت و همدلي است عامل رأفت و رحمت الهي مي داند. چرا كه وحدت، تنها راه عزت و كمال و سعادت در جوامع انساني است.

مولانا همچنين در تشبيهي زيباتر اثر ناگوار افتراق و پرهيز از اتحاد و يك سويه گرايي را اين گونه بيان مي كند.


1- مثنوي معنوي، دفتر 2 ص 93.
2- نهج الفصاحه، ص279.
3- آل عمران: 105.

ص: 38

گرگ اغلب آن زمان گيرا شود ج

كز رمه، شيشك به خود تنها شود(1) ج

از كلام مولانا مي توان نتيجه گرفت كه هدف از توطئه هاي مخالفان، ايجاد اختلاف و تفرقه هاي قومي و نژادي و مذهبي و در نهايت از هم پاشيدن جوامع اسلامي و انساني است و آن گاه كه اقوام و ملل و دول با وجود تنوع هاي پوستي، نژادي و موقعيتي، اختلافات جزئي را كنار بگذارند، صاحب چنان اقتداري خواهند شد كه همه چيز را از خود و براي خود خواهند داشت.

از ديگر آثار ارزشمند در عرصه ادبيات فارسي كه از مصاديق وحدت ملي به حساب مي آيد، شاهنامه فردوسي است. فردوسي با ابياتي همچون موارد زير، اهميت و جايگاه وحدت را بيان مي كند.

ز دانا تو نشنيدي اين داستان

كه برگويد از گفته باستان ج

كه گر دو برادر نهند پشت پشت ج

تن كوه را باد ماند به مشت(2) ج

و يا اين بيت:

به لشكر توان كرد اين كار زار ج

به تنها چه خيزد از يك سوار(3) ج

2. عدالت محوري وعدالت خواهي

2. عدالت محوري وعدالت خواهي

حماسه سياسي و دستاوردهاي درخشان آن فقط در سايه اجراي عدالت به وجود مي آيد. نمي شود از پيشرفت وسازندگي وتوسعه سياسي دم زد واز عدالت غفلت ورزيد؟ و با كساني كه مانع تحقق عدالت هستند برخورد نكرد؟


1- مثنوي معنوي، دفتر 6، ص360.
2- شاهنامه فردوسي، جلد 11 ، ص239.
3- شاهنامه فردوسي، جلد 4 ، ص 489.

ص: 39

عدالت از گذشته هاي دور يك بحث عامه پسند بوده است و همواره ملت ها خواستار اجراي آن در جامعه بوده اند. به خصوص در دين اسلام موضوع عدالت يك بحث محوري است. البته در مقابل مقوله عدالت مخالفاني هم دارد. از جمله در مواردي كه رانت خواري، ويژه خوري و همه خواهي براي خود وجود داشته باشد، اجراي عدالت با اعتراضاتي هم مواجه مي شود.

به نظر مي رسد پيش از همه براي تحقق عدالت لازم است كه ما خود به عنوان يك فرد، عدالت را در تمام شئون زندگي خود در جامعه اسلامي حاكم كنيم. البته پيش نياز اجراي عدالت در جامعه فراهم بودن زمينه هاي اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، توزيع عادلانه ثروت، رسيدگي به مناطق محروم كشور، رسيدگي به وضع افراد نيازمند جامعه و رفع تبعيض است كه انتظار مي رود در نظام مقدس جمهوري اسلامي محقق شود تا با كاهش فاصله طبقاتي بتوانيم به سمت تحقق عدالت حركت كنيم.

مطمئنا براي حركت به سمت و سوي عدالت مجلس بايد در عرصه قانون گذاري و نظارت، دولت در عرصه اجرا و هم چنين فعالان اقتصادي جلوي رانت خواري و ويژه خواري را بگيرند.

متن هاي ادب فارسي ودواوين شعراي ما يكي از نقش آفرين ترين و اثرگذارترين ابزار براي گسترش ارزش ها و انتقال باورهاي مردم هستند كه آموزه هاي حكمت عملي و اخلاق اجتماعي و از جمله عدالت در آنها به وفور يافت مي شود. به نظر مي رسد عدالت خواهي دغدغه هميشگي شاعران بوده است.

عدالت در معارف الهي و بشري در همه حوزه هاي فكري، فرهنگي،

ص: 40

سياسي، حقوقي، اجتماعي، اقتصادي و اخلاقي و مانند آن قابل بحث است. عدالت به عنوان ستون فقرات هر جامعه است عدالت چرخ راهنما و مشعل پر فروغ فضيلت ومعيار ارزش هاست.

شيخ محمود شبستري عدالت را بالاترين كمال مي داند و مي گويد:

اصولِ خُلق نيك آمد عدالت جج

پس از وي حكمت و عفّت، شجاعت ج

عدالت چون شعار ذات او شد ج

ندارد ظلم، از آن، خُلقش نكو شد ج

ظهور نيكويي در اعتدال است ج

عدالت، جسم را اقصي كمال است(1) ج

ملك الشعراي بهار هم در اشعارش به گونه اي از نظام عادلانه جهان سخن مي گويد:

آسمان ها ز عدل برپا شد ج

وانجم از عدل عالم آرا شد ج

وين سرادق كه بي حسابستي

عدل اگر نيستي خرابستي

عدل اگر از ميان بر افتادي

اختران يك به ديگر افتادي ج

عدل همچون به دايره نقطه است

هر طرف ظلم وعدل در وسط است

عقل خود از قياس عدل بود

عقل بهر شناس عدل بود

عاقلان عادلند در دنيا ج

بدو لفظ اندرست يك معني

جاهلان ظالمند يا مظلوم

مترادف بود ظلوم وجهول(2)

عدالت يعني حق را به حق دار رساندن و نيز عدالت به معناي هرچيز را در جاي خود گذاشتن و رعايت استحقاق هاست .


1- محمود شبستري، گلشن راز، ص46.
2- ملك الشعراي بهار، ديوان، ص371.

ص: 41

به عقلش بيايد نخست آزمود

به قدر هنر يا پايگاهش فزود

نه هر كس سزاوار باشد به مال

يكي مال خواهد يكي گوشمال ج

جفا پيشگان را بده سر به باد

ستم بر ستم پيشه عدل است و داد(1) ج

مولوي در دفتر پنجم مثنوي به اين معني اشاره دارد:

عدل چه بود؟آب ده اشجار را

ظلم چه بود؟آب دادن خار را ج

عدل وضع نعمتي بر موضعش ج

ني به هر بيخي كه باشد آبكش ج

(بيت1089)

رهي معيري در اين معني گفته است:

از ظلم حذر كن اگرت بايد ملك

در سايه معدلت بياسايد ملك

با كفر توان ملك نگهداشت، ولي

با ظلم وستمگري نمي پايد ملك(2) ج

3. استقلال سياسي

3. استقلال سياسي

قطع وابستگي از قدرت هاي غربي و نظام اقتدارگراي جهان موجب خوداتكايي اقتصادي، سياسي و فرهنگي مي شود، استقلال فرهنگي و اجتماعي از غرب، سبك زندگي اسلامي و ايراني را تحكيم مي بخشد و نوع زندگي ديني و ملي را ارائه مي دهد. حماسه اقتصادي و سياسي، تفاهم ملي و وحدت و يكپارچگي مردم را ارتقا داده و اعضاي جامعه را به باورها و اعتقادات ملي و اسلامي نزديك مي سازد و سبك حيات ديني و ايراني را مستحكم مي كند.

هنر اقبال آن بود كه به مدد سخن، ملتي مأيوس و دل مرده و تن به سلطه بيگانه سپرده را به مقاومت و تلاش در راه آزادي خويش


1- بوستان، ص32.
2- سايه عمر، ص87.

ص: 42

برانگيزد! محمد اقبال لاهوري، در قرن بيستم، هدفي چنين بزرگ و شريف براي خود برگزيده بود و مي كوشيد روح استقامت و نيروي حيات و حركت را در ملت خويش بدمد و آنان را به آزادي خواهي و استقلال طلبي مصمم گرداند. از اين رو روح شعر او القاكننده پويايي و نهضت و جنبش و تپش است و اين مفهوم را به صور گوناگون طرح مي كند. اين همه سخن از موج دريا و ترجيح التهاب و پيچ و تاب آن بر ساحل آرميده و ضرورت مبارزه و ستيز در زندگي از همين نظرگاه است. مگر نه آن كه موجوديت موج در فراز و فرود و حركات شتابنده و بي قرار و رفتن ها و آمدن هاي اوست؟ در سكون موج محو و نابود مي شود.

ساحل افتاده گفت: گرچه بسي زيستم  

هيچ نه معلوم شد آه كه من چيستم   

موج ز خود رفته اي تيز خراميد و گفت:  

هستم اگر مي روم، گر نروم نيستم   

ميارا بزم بر ساحل كه آنجا  

نواي زندگاني نرم خيزست   

به دريا غلت و با موجش در آويز  

حيات جاودان اندر ستيزست   

چه پرسي از كجايم، چيستم من  

به خود پيچيده ام تا زيستم من   

در اين دريا چو موج بي قرارم  

اگر بر خود نپيچم نيستم من   

نهنگي بچه خود را چه خوش گفت:  

به دين ما حرام آمد كرانه   

به موج آويز و از ساحل بپرهيز  

همه درياست ما را آشيانه(1)   

آرزوي اقبال آن بود كه ملت او خود سرنوشتشان را تعيين كنند نه استعمارگران، و به تعبير وي خويش را بازآفرينند. در نامه اي، به نقل از نيكلسن درمقد مه بر اسرار خودي، نوشته است: زندگي تلاش در راه


1- اقبال لاهوري، ارمغان حجاز، ص231.

ص: 43

آزادي است. او به اين اعتقاد داشت و در اين راه نيز سخت مي كوشيد. از اين رو مي گفت: «در جهان آزاد زي، آزاد مير!.»

در شعر اقبال آنجا كه از احوال مردم ستمديده و به اطاعت و ظلم خو گرفته سخن مي رود تصويرها، آهنگ سخن، تركيبات، به تناسب صورت ظاهر و حالت دروني آنان، افسرده و بي رمق است. از «زمين مرده» و مردگي ياد مي كند و «غلامي» كه بر اثر آن «دل در بدن مي ميرد» و حال افراد چنين است: «مرده اي بي مرگ و نعش خود به دوش.» اما وقتي همگان را به نهضت و كوشش و همت دعوت مي كند شعرش از حيث مضمون و تركيب الفاظ و موسيقي كلام زنده و پرتوان و هيجان انگيز مي شود و خون را در رگ ها بجوش مي آورد. مي خواهد همان شور و شوق و سوزي را كه در سينه دارد در دل ديگران برافروزد، مردمي بيدار و كوشنده و آزاد تربيت نمايد و «آدم گري» كند. راست مي گويد كه «مصرع من قطره خون من است»، يا:

نغمه ام از زخمه بي پرواستم  

من نواي شاعر فرداستم   

برق ها خوابيده در جان من است  

كوه و صحرا باب جولان من است(1)   

اقبال از اينكه مي ديد جوامع اسلامي غرب زده شده و مهم تر از همه دچار رخوت و سستي گشته و در مقابل غرب جز انفعال و اثرپذيري كار ديگري انجام نمي دهند، بسيار غم زده و ناراحت بود. از همين روي تلاش مي كرد كه امت اسلامي را با تمام اختلافات قوميتي، نژادي و زباني نسبت به اوضاع زمانه حساس و آگاه سازد.

در اين زمينه است كه شعر او پويايي و شور و حالي خاص پيدا


1- اقبال لاهوري، اسرار خودي، ص312.

ص: 44

مي كند. مثل آهنگي مارش مانند كه روح سلحشوري در افراد مي دمد و اعصاب همگان را تحت تأثير در مي آورد و مجال نمي دهد به حالت رخوت فرو روند. شعري كه در اين فصل مطرح است يكي از اين گونه آثار اقبال لاهوري است از كتاب زبور عجم. جمله «از خواب گران خيز!» _ كه در هر بند تكرار مي شود _ پيام اصلي شاعر را در بردارد. وي ملت را در «خواب گران» مي بيند. تركيب «خواب گران» به تنهايي هم از لحاظ معني و هم از حيث آهنگ ايستاست اما فعل «خيز!» از هر دو نظر: مفهوم و آهنگ، پوياست. به علاوه بافت سخن در ترجيع هر بند با تكرار «خواب گران» (چهار بار) طوري است كه همين تركيب ايستا حالت ضربي و كوبنده به خود گرفته است.

اي غنچه خوابيده چو نرگس نگران خيز  

كاشانه ما رفت به تاراج غمان خيز   

از ناله مرغ چمن، از بانگ اذان خيز  

از گرمي هنگامه آتش نفسان خيز   

از خواب گران، خواب گران، خواب گران خيز

از خواب گران خيز(1)

«غنچه خوابيده» با همه لطافت _ كه نموداري از عطوفت شاعر تواند بود _ ايستاست در بيان حالت ملت كه «نرگس نگران» نسبت به آن بيدارتر است و هر دو تركيب غنايي متناسب يكديگرند. مصراع دوم وصفي ست از وضع وطن كه در پنجه استعمارگران گرفتارست. «غنچه و نرگس» و «ناله مرغ چمن» را تداعي كرده اند كه انگيزه توجه و حركت تواند شد و ازان جان افزاي تر «بانگ اذان» است، مظهر هم بستگي مسلمانان و دعوت به نيايش در پيشگاه يزدان. در مصراع چهارم با


1- اقبال لاهوري، زبور عجم، ص213.

ص: 45

تركيب تازه و برجسته «گرمي هنگامه آتش _ نفسان» حرارت و هيجان افزوني گرفته است تا مي رسيم به ترجيع آهنگين شعر كه از يك طرف با تكرار «خواب گران» سستي و غفلت را نفي مي كند و با همان تكرار ضرب و صلابت بيشتر به نداي بيدارگرانه خود مي دهد.

در بند دوم خورشيد مي دمد و بامداد فرا مي رسد: هنگام بيداري و برخاستن و حركت است. تصوير بديع مصراع دوم درد و رنج مردم از خواب برخاسته را منعكس مي كند. مصراع سوم نمودار حركت است و سفر و پويايي، و مصراع بعد براي آگاهاندن است و چشم گشودن و جهان را آزمودن؛ سپس ترجيع مهيج و انگيز شعر تكرار مي شود:

خورشيد كه پيرايه به سيماي سحر بست  

آويزه به گوش سحر از خون جگر بست   

از دشت و جبل قافله ها رخت سفر بست  

اي چشم جهان بين به تماشاي جهان خيز   

از خواب گران، خواب گران، خواب گران خيز

از خواب گران خيز(1)

اقبال به همه مردم ستم زده شرق توجه دارد و مخاطب وي همه آنان هستند. مثنوي او با عنوان پس چه بايد كرد اي اقوام شرق؟ نيز بر همين اصل مبتني است. او در غم همه مسلمانان و همه اسيران استعمارست. سه مصراع اول بند سوم شعر وصف احوال اقوام رنج ديده و از پا افتاده است. تشبيهات تازه و گوياي «غبار سر راه»، «ناله خاموش»، «اثر باخته آه» و «گره خورده نگاه» هر يك به نوعي افسردگي و دل مردگي و غم زدگي آنان را نشان مي دهد. مصراع چهارم دعوت از همه ملل شرق است «از هند و سمرقند و عراق و همدان» به برخاستن و جنبش و تلاش به شيوه مبارزان:


1- اقبال لاهوري، زبور عجم، ص213.

ص: 46

خاور همه مانند غبار سر راهي است  

يك ناله خاموش و اثر باخته آهي است   

هر ذره اين خاك گرهخورده نگاهي است  

از هند و سمرقند و عراق و همدان خيز   

از خواب گران، خواب گران، خواب گران خيز

از خواب گران خيز(1)

دريا و موج كه زمينه بسياري از تصويرهاي شعر اقبال است در بند چهارم باز و به صورتي زيبا در تصويري گيرا جلوه مي كند. دريا، در نظر وي، تا در تلاطم و كشاكش است و با امواج دست و پنجه نرم مي كند عظمت دارد. مرد انديشه ور و كوشنده اي چون او دريايي آرام و آسوده را مانند صحرا بي جنبش و راكد مي بيند بي تغيير و افزوني و كاست، نظير درياي جمعيت به ستم خوگرفته و به تسليم گردن نهاده، دريايي كه از آشوب امواج و نهنگ جان او بار خالي باشد چه دريايي است؟! بار ديگر بانگ برمي دارد و از افراد مي خواهد كه از سينه چاك دريا نظير امواج سهمگين و خروشان به ستيز برخيزند:

درياي تو درياست كه آسوده چو صحراست  

درياي تو درياست كه افزون نشد و كاست   

بيگانه آشوب و نهنگ است چه درياست  

از سينه چا كشي صفت موج روان خيز   

از خواب گران، خواب گران، خواب گران خيز

از خواب گران خيز(2)

اقبال، شاعر حكيم، در بند پنجم از نكته اي «گشاينده اسرار نهان» سخن مي گويد يعني ارتباط تن و جان با يكديگر و فرمانروايي جان بر تن، آن گاه ملك را به تن خاكي تشبيه مي كند و دين را به روح حاكم بر


1- اقبال لاهوري، زبور عجم، ص213.
2- اقبال لاهوري، زبور عجم، ص214.

ص: 47

آن. دعوت او مبتني است بر شناختن اسلام و تكيه بر آيين يزدان. رساله معروف وي، بازسازي فكر ديني در اسلام، نيز برهمين اساس نوشته شده است. در اين جا همگان را از هر فرقه و گروه به وحدت و همگامي فرا مي خواند و بر پاي خاستن و حقوق انساني خويش خواستن؛ با خرقه و سجاده نيز مي توان شمشير و سناه به دست گرفت:

اين نكته گشاينده اسرار نهان است  

ملك است تن خاكي و دين روح روان است   

تن زنده و جان زنده ز ربط تن و جان است  

با خرقه و سجاده و شمشير و سنان خيز   

از خواب گران، خواب گران، خواب گران خيز

از خواب گران خيز(1)

بند ششم نهايت بزرگ داشت مقام انسان و شخصيت اوست: گاه وي را امين ناموس ازل» مي خواند كه خداوند امانت خويش را بدو ارزاني داشته است و اين معني را با تكرار جمله «تواميني» در مصراع اول استواري مي بخشد، گاه او را «يسار و يمين داراي جهان (خداوند)» مي نامد، سرانجام زمين و زمان را در وجود بنده خاكي متمركز مي بيند به شرط آنكه از گمان و ترديد و دودلي بپرهيزد و با يقين و اعتقاد و ايمان از جاي برخيزد و با بيداد بستيزد:

ناموس ازل را تو اميني، تو اميني  

داراي جهان را تويساري، تويميني   

اي بنده خاكي تو زماني، تو زميني  

صهباي يقين دركش و از دير گمان خيز   

از خواب گران، خواب گران، خواب گران خيز

از خواب گران خيز

در پايان، در برابر غرب و هجوم تمدن فريبنده و ويرانگر و بيداد او _


1- اقبال لاهوري، زبور عجم، ص214.

ص: 48

كه سراسر وطن شاعر را در زير فرمان و ميليون ها هموطنانش را در رنج و حرمان مي داشت _ راه رهايي را روآوردن به اسلام و بازسازي بناي ايمان مي داند، تا بتوان با الهام از اين منبع لايزال در طلب آزادي و استقلال به پاي خاست:

فرياد ز افرنگ و دلاويزي افرنگ  

فرياد ز شيريني و پرويزي افرنگ   

عالم همه ويرانه ز چنگيزي افرنگ  

معمار حرم، باز به تعمير جهان خيز   

از خواب گران، خواب گران، خواب گران خيز

از خواب گران خيز(1)

اين همان ندايي است كه اقبال در مقام پرهيز از غرب زدگي بارها تكرار كرده و از جمله در پيام مشرق گفته است:

بركش آن نغمه كه سرمايه آب و گل تست  

اي ز خود رفته تهي شو ز نواي دگران(2)   

به نظر علامه اقبال چالش ومشكل مهمي كه در كشورهاي اسلامي و مسلمانان واردشده، غرب زدگي وتقليدنابجا وناآگاهانه از فرهنگ وعلم وفن غرب مي باشد. اقبال از جواناني كه بدون شناخت از فرهنگ غرب پيروي مي كنند شديداً انتقاد مي كند و جوانان را به آموزش و فراگيري آگاهانه علوم و فنون جديد تشويق مي كند.

قوت مغرب نه از چنگ و رباب  

ني ز رقص دختران بي حجاب   

ني ز سحر سا حران لاله رو ست  

ني زعريان ساق، ني از قطع موست   

محكمي او را نه از لا ديني است  

ني فروغش ز خط لاتيني است(3)   


1- اقبال لاهوري، زبور عجم، ص 2159.
2- اقبال لاهوري، زبور عجم، ص 56.
3- اقبال، جاويد نامه، ص69.

ص: 49

اقبال لاهوري با انتقاد از غرب و تكيه بر اصول و احكام اسلام در پي احيا و تجديد تفكر و انديشه ناب اسلامي برگرفته از قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله بود. اقبال با رد موضع افراطي و تفريطي براي فرهنگ و تمدن غرب، موضعي جديد و راهگشا پيشنهاد كرد. اقبال لاهوري معتقد بود كه آرا، انديشه ها و دستاوردهاي غربيان بايد مورد تحليل و ارزيابي دقيق قرار گيرد، با ديدگاه اصيل اسلامي سنجيده شوند و سپس پذيرفته يا رد شوند. به نظر اقبال آنچه روشنفكران ما بايد داشته باشند «تشخيص» است و نه «تقليد» و لبه تيز حملات خود را بايد متوجه آن شبه متفكراني نمود كه بدون داشتن جرئت انتخاب، ارزيابي و انتقاد، مقلد چشم و گوش بسته غرب گرديده و در سطح مقلدي عامي و بي سواد قرار گرفته اند. اتفاقاً يكي از جريان هايي كه در دوران اقبال به اوج خود رسيده بود، همين جريان تقليد و غرب زدگي بود كه اقبال به شدت با اين جريان مخالفت مي كرد و به مسلمانان هشدار مي داد كه راه رهايي از چنگال غرب و تمدن منحط آن بازگشت به خويشتن و احياي انديشه اصيل اسلامي است:

قوت افرنگ از علم و فن است  

از همين آتش چراغش روشن است   

حكمت از قطع و بريده جامه نيست  

مانع علم و هنر عمامه نيست   

علم و فن را اي جوان شوخ و شنگ  

مغز مي بايد نه ملبوس فرنگ ...   

بنده ي افرنگ از ذوق نمود  

مي برد از غربيان رقص و سرود   

نقد جان خويش دربازد به لهو  

علم دشوار است مي سازد به لهو   

از تن آسائي بگيرد سهل را  

فطرت او درپذيرد سهل را   

سهل را جستن در اين دير كهن  

اين دليل آنكه جان رفت از بدن(1)   


1- اقبال، جاويد نامه، ص71.

ص: 50

اقبال و انديشمنداني از سنخ او، به مسلمانان نويد دادند كه تمدن منحط غربي در حال فرو افتادن و از هم گسيختگي است و آثارش به صورت «هيپي گري» و «پوچ گرايي» پديدار گشته است و به جاي اين تمدن در حال سقوط، تمدن اسلامي با شكوه و عظمتي بيش از پيش درحال زايش مجدد است كه سرچشمه آن كتاب تمدن آفرين و فرهنگ ساز قرآن است:

چون مسلمانان اگر داري جگر  

در درون خويش و در قرآن نگر   

صد جهان تازه در آيات اوست  

عصرها پيچيده در آنات اوست   

يك جهانش عصر حاضر را بس است  

گير، اگر در سينه دل معني رس است   

چون كهن گردد جهاني در برش  

مي دهد قرآن جهاني ديگرش(1)   

و در جاي ديگر با همين مضمون گويد:

آه از افرنگ و از آيين او  

آه از انديشه ي لادين او   

علم حق را ساحري آموختند  

ساحري ني، كافري آموختند   

هر طرف صد فتنه مي آرد نفير  

تيغ را از پنجه رهزن بگير   

اي كه جان را باز مي داني ز تن  

سحر اين تهذيب لاديني شكن   

روح شرق اندر تنش بايد دميد  

تا بگردد قفل معني را كليد(2)   

اين بحث را با يكي از ابيات خيره كننده صائب به پايان مي بريم كه در آن افراد را ازااظهار عجز نزد ستمگران وظالمان بر حذر مي دارد.

اظهار عجز پيش ستم پيشگان خطاست  

اشك كباب باعث طغيان آتش است(3)   


1- اقبال، ص307.
2- اقبال، پس چه بايد كرد؟، ص410.
3- صائب تبريزي، كليات صائب، ص234.

ص: 51

بايد يادآوري كرد حال كه درجغرافياي سياسي دنيا، به خصوص در كشورهاي منطقه تحولات عظيم ديني رخ داده كه منجر به بيداري اسلامي شده است، مي طلبد مردم كشور ما به عنوان سردمدار مبارزه با استكبار جهاني كه سهم مهمي در تضعيف نظام سلطه داشته اند، با هوشياري هرچه بيشتر و با خلق حماسه اي سياسي الگوي جديدي را به مردم جهان ارائه دهند.

در همه آثار ادبي برجسته جهان بگونه اي بازتاب پايداري در مقابل دشمن بيگانه به چشم مي خورد. اين امر ناشي از اين اصل كلي است كه همه انسان ها در هر گوشه اي از جهان زندگي كنند درحمايت از اصالت و استقلال و هويت خود كه مورد هجوم بيگانه اي قرار گيرد ايستادگي مي كنند و بازتاب اين مقاومت و پايداري به آثار هنرمندان راه مي يابد.

قيصر امين پور اين مضمون را در شعرش گنجانده و شعار مرگ بر آمريكا را به نماز تشبيه كرده است:

... اما

ما هيچ گاه قصد اقامت نكرده ايم

بايد نماز قصر بخوانيم

زيرا مسافريم

جاي نماز عشق همين جاست

برخيز تا نماز بخوانيم

وقت نماز مرگ بر آمريكاست.(1)

در ادبيات دفاع مقدس، مبارزه با نفس گاهي به صورت طنز و طعنه به سبكباران ساحل ها جلوه مي كند:


1- فرهنگ شاعران جنگ و مقاومت، ص38.

ص: 52

وقتي جنوب را بمباران مي كردند

تو در ويلاي شمالي ات

براي حل كدام جدول بغرنج

از پنجره به دريا خيره شده بودي(1)

در چنين آيين و مرامي مرگ نه تنها اندوه آور نيست كه شايسته تبريك گفتن از طرف شاعر و حتي رگبار گلوله هاست:

آه اين حنا بسته دستان!

عروس هماره مرا به ياد آوريد

كه جاودانه در حجله خون خفته است؛

... و صداي «رگبار» سرب

ترانه هميشه اوست

كه شهادت را

مبارك بادمي گويد.(2)

4. بصيرت

4. بصيرت

وقت شناسي و عملكرد مناسب در موقعيت هاي مختلف، از توان بصيرت افراد سخن به ميان مي آورد. داشتن بصيرت همواره در ادبيات مورد تأكيد قرار گرفته و بي بصيرتي مذموم شمرده شده است. مولوي مي گويد:

ديده حاصل كن دلا آنگه ببين تبريز را  

بي بصيرت كي توان ديدن چنين تبريز را(3)  


1- سلمان هراتي، ص117.
2- دستچين، شعر حجله خون، صص100 و 101.
3- مولوي، ديوان شمس، غزل شماره 154.

ص: 53 

اين شاعر بزرگ، جايگاه بصيرت را بسي رفيع مي داند و بسان چشمي مي داند كه غبارها را كنار مي زند:

قومي كه بر براق بصيرت سفر كنند  

بي ابر و بي غبار در آن مه نظر كنند(1)   

پروين اعتصامي، شاعر معاصر نيز مي گويد:

به چشم بصيرت بخود در نگر  

ترا تا در آيينه، زنگار نيست(2)   

ملا فيض كاشاني چشم بصيرت بين را كه در آوردگاه هاي گوناگون زندگي _ اعم از اقتصادي و سياسي _ به كار مي آيد مهم مي داند:

آن را كه گشوده است ز دل چشم بصيرت  

بيند چه حساب و چه كتابست در اينجا(3)   

5. پرهيز از خوب آلودگي سياسي

5. پرهيز از خوب آلودگي سياسي

خواب، غفلت و بي خبري، اموري است كه شاعران و ادبا ديگران را از آن نهي كرده اند. بيداري، هوشياري و ذكاوت در همه امور توصيه شده است. بي خبري و خواب آلودگي، گاهي نتايج مخرب و جبران ناشدني به بار مي آورد، به گونه اي كه به تعبير مولانا زماني به خود مي آييم كه ديگر دير شده است و افعي اي ما را در بر گرفته است:

برادرا سر و كار تو با كي افتادست  

كز اوست بي سر و پا گشته گنبد دوار   


1- مولوي: غزل شماره 862.
2- پروين اعتصامي: ديوان رود خاركن.
3- ديوان فيض كاشاني، غزل شماره 3.

ص: 54

برادرا تو كجا خفته اي نمي داني  

كه بر سر تو نشستست افعي بيدار   

چه خواب هاست كه مي بيني اي دل مغرور  

چه ديگ بهر تو پختست پير خوان سلار(1)   

شيخ اجل نيز لزوم بيداركردن ديگران را بيدار بودن خود مي داند:

گفت عالم به گوش جان بشنو  

ور نماند بگفتنش كردار   

باطلست آنچه مدعي گويد  

خفته را خفته كي كند بيدار   

مرد بايد كه گيرد اندر گوش  

ور نوشته است پند بر ديوار(2)   

پروين اعتصامي نيز مي گويد:

سود خود را چه شماري كه زيانكاري  

ره نيكان چه سپاري كه گران باري   

تو به خوابي، كه چنين بي خبري از خود  

خفته را آگهي از خود نبود، آري(3)   

غفلت زدگي و دچار خواب سياسي شدن، عواقبي خطرناك دارد:

تو خفته و همراه تو بس دور برفته است  

تو غافلي و صبح قيامت بدميده است(4)   


1- مولوي، ديوان شمس، غزل شماره .1133
2- كليات سعدي، باب دوم در اخلاق درويشان، حكايت شماره 37.
3- پروين اعتصامي، ديوان اشعار، قصيدهٔ شمارهٔ 38.
4- عطار، ديوان اشعار، قصيده شماره 8.

ص: 55

فصل دوم: حماسه اقتصادي

اشاره

فصل دوم: حماسه اقتصادي

ص: 56

ص: 57

اميد كه حق سرور و شادي بدهد  

شوري چو نسيم بامدادي بدهد   

اميد كه حضرتش در اين سال جديد  

توفيق جهاد اقتصادي بدهد   

الف) همسويي سياست و اقتصاد

الف) همسويي سياست و اقتصاد

ارتباط و تعامل سياست و اقتصاد قابل انكار نيست. به ويژه سياست هميشه بر اقتصاد اثري تعيين كنننده دارد و البته از آن به شدت اثر پذير است. مبارزات انبيا با فقر ومحروميت از يك سو و با تكاثر و افزون طلبي و سرمايه داري خون آشام از سوي ديگر، در كنار مبارزه با طاغوت ها و سلطه هاي نامشروع، حماسه هاي سياسي و اقتصادي فراواني را در تاريخ مبارزات انبياء به يادگار گذاشته است. هميشه دركنار رويارويي با فراعنه ونمرودها مقابله باقارون ها نيز وجود داشته است.

اين ارتباط به گونه اي است كه استقلال سياسي بدون استقلال اقتصادي و بالعكس حد اقل در تجربه تاريخي وجود ندارد. بلكه در هم تنيدگي سياست و اقتصاد در قرون اخير به شدت افزايش يافته و هيچ سياستي بدون ابعاد اقتصادي و هيچ اقتصادي بدون ابعاد سياسي يافت نمي شود. بلكه نظام سلطه كنوني اقتصاد را اهرم سياست و فرهنگ را دام هر دو و توان نظامي را پشتوانه اهداف سياسي، اقتصادي و فرهنگي خود قرار داده است. امروزه سياسي ترين موضوعات، اقتصادي ترين آنهاست.

ص: 58

چنانكه ما در مورد انرژي هسته اي شاهد آن هستيم. حتي بر علم و فرهنگ و رسانه نيز رويكرد سياسي، اقتصادي حاكم گرديده است.

مفهوم «حماسه سياسي و حماسه اقتصادي»، تمامي حوزه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي را تحت تأثير قرار مي دهد. تحقق حماسه سياسي و اقتصادي موجب تحول عميق در بطن و عرصه جامعه مي گردد كه رشد و توسعه اقتصادي، ثبات سياسي و شكست تهديدها و تحريم هاي نظام استكباري را به دنبال دارد. با وقوع حماسه سياسي و اقتصادي بسياري از آرمان ها و اهداف جامعه تحقق يافته و مي توان شاهد چشم اندازي روشن و توسعه يافته براي جامعه بود.

با توجه به اينكه حماسه اقتصادي تداوم شعار «حمايت از توليد ملّي، كار و سرمايه ي ايراني» است، سياست ها و تحولات مربوط به ارتقاي توليد ملي سهمي مهم و اساسي در حماسه اقتصادي دارند. دشمنان اسلام با طرح انواع نقشه ها و دسيسه هاي اقتصادي، نظامي و فرهنگي سعي در تضعيف جامعه ايران دارند تا با تحريم اقتصادي مانعي در مسير رشد و تحول كشور ايجاد نمايند و با سياست هاي اقتصادي ناجوانمردانه، عرصه اقتصادي جامعه را دچار اختلال كنند.

ب) مؤلفه هاي تحقق حماسه اقتصادي در شعر فارسي

اشاره

ب) مؤلفه هاي تحقق حماسه اقتصادي در شعر فارسي

زير فصل ها

1. جهاد علمي و اقتصادي

2. نوآوري در اقتصاد

3. حمايت از نيروي كار و سرمايه ايراني

4. بهره وري بيشتر

5. اقتصاد مقاومتي

6 _ جوان گرايي

7. عمل گرايي

1. جهاد علمي و اقتصادي

1. جهاد علمي و اقتصادي

بايد جهت گيري برنامه ريزي دولت و نظام به سمت و سوي تقويت علم ودانش ودانش افزائي باشد و از اعمال و رفتارهاي نمادين يا شتاب زده به صورت جدي خودداري شود، شرط آن سوق دادن برنامه ها و جهت گيري هاي علمي وعملي است. بدون برنامه ريزي صحيح و عميق،

ص: 59

با رويكرد دانش محوري حماسه اقتصادي در حوزه رسانه اي باقي خواهد ماند.

در حالي كه بسياري از مذاهب پيروان خود را از مطالعه و بررسي سخن ديگران نهي مي كنند اما اسلام به كساني كه اهل تحقيق اند و چشم و گوش بسته هرسخني را نمي پذيرند بشارت مي دهد.

«فَبَشِرعبادِ الذَّين يستَمِعُون القَولَ فَيتَّبعونَ اَحسَنَهُ؛  پس بندگان مرا بشارت ده. همان كساني كه سخنان را مي شنوند و از نيكوترين آنها پيروي مي كنند».(1)

اين آيه كه به صورت يك شعاراسلامي درآمده آزادانديشي مسلمانان و انتخابگري آنها را در مسائل مختلف به خوبي نشان مي دهد يعني هيچ گونه محدوديتي در فكر و انديشه آنان وجود ندارد، حق جويان هرجا آن را بيابند از آن استقبال مي كنند علاوه براين از ميان خوب و خوب تر دومي را برمي گزينند به عبارت ديگر خواهان بهترين و برترينند.

علي عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايد:

«الحكمه ضالّه المومن فَخذالحكمه و لومن عند اهل النفاق؛ گفتار حكمت آميز گمشده مومن است، پس حكمت را بگير هرچند از اهل نفاق صادر شده باشد».(2)

حماسه اقتصادي، پيروزي و موفقيت در اين آوردگاه از آن كساني است كه در عرصه پيكار جامعه تسليم موانع نشده و با تلاش وكوشش به راه خود ادامه داده اند.

 حماسه اقتصادي يعني همتي خيره كننده و فراتر از انتظار، نه همّتي


1- الزمر:17.
2- نهج البلاغه حكمت 80.

ص: 60

معمولي و هميشگي. همتي همچون جهدي كه در معناي جهاد است. انسان همواره بايد همراه جد و جهد و همراه شرايط جهاد باشد و نيز بايد به اين نكته توجه نمود كه قناعت اين نيست كه اگر كسي توانايي كسب روزي حلال را دارد قناعت كند و اين روزي را به دست نياورد، بلكه قناعت آن است كه با تمام توان روزي حلال را به دست آورده، به اندازه نياز از آن استفاده نمايد و باقي را انفاق كند و يا صدقه دهد. البته اين باز بدين معنا نيست كه تمام وقت خود را صرف درآمد كند كه كسب درآمد بخشي از سه تقسيم فرصت روزانه يك مؤمن است.

تلاش وكوشش وزحمت در كلام سعدي از جايگاه رفيعي برخوردار است:

تا رنج تحمل نكني، گنج نبيني  

تا شب نرود صبح پديدار نباشد(1)   

كساني كه جهان را تكان داده اند، ازنظر مواهب عقلي و فكري، فوق العاده و برتر از ديگران نبوده اند؛ بلكه شالوده موفقيت آنها را كار و كوشش و بعد ثبات و استقامت تشكيل مي داده است. نظامي سروده است:

كوش تا خلق را به كار آيي  

تا بخلقت جهان بيارائي(2)   

و اميرخسرو دهلوي نيز مي گويد:

كوشش بيهوده زغايت برون  

كوبش آب است به هاون درون(3)   

اميرخسرو دهلوي در جاي ديگر مي گويد: كليد قفل همه مشكلات و سختي ها كوشش است.


1- سعدي، ديوان، غزل202.
2- الياس بن يوسف نظامي، هفت پيكر، ص365.
3- ديوان،ص217.

ص: 61

رهايي ده به كوشش، بسته اي را  

به مرهم پرورش كن خسته اي را(1)   

پروين اعتصامي معتقد است كه كوشش نوعي هنر است.

به كوي نيك دلان نيست جزنكويي راه  

به سوي كاخ هنر، نيست غيركوشش در(2)   

وفردوسي گويد:

توانگر شد آن كس كه درويش بود  

وگر خوردش از كوشش خويش بود   

به كوشش بجوييم خرم بهشت  

خنك آن كه جز تخم نيكي نكشت   

بزرگان جهان براي تأمين زندگي از تصدي كارهاي كوچك پروايي نداشتند. بسياري از شاگردان حضرت امام صادق عليه السلام روغن فروش، كفش دوز، شتردار، و... بودند. افلاطون هنگام سياحت در مصر مخارج سفر خود را از روغن فروشي در مي آورد.

چشم بي شرم تو، سيري را نمي داند كه چيست  

در تلاش رزق، تا حرص مگس باشد تورا   

شد به لب واكردني گنجينه گوهر صدف  

درتلاش رزق، آدم بي دهن باشد چرا   

خون در تلاش جامه الوان نمي خورم  

سالي بس است، كعبه صفت، يك قبا مرا(3)   

ملك الشعراي بهار معتقد است در جنگ زندگي كسي پيروز است كه تلاشگر باشد.


1- ديوان،ص19
2- ديوان،ص78.
3- صائب تبريزي، ديوان غزليات، شماره 719.

ص: 62

زندگي جنگ است و تدبير معاش  

زندگي خواهي، چو مردان كن تلاش(1)   

آري موفقيت فقط در سايه زحمت وكوشش ميسر است.

بلا و زحمت امروز بر دل درويش  

ازآن خوش است كه اميد رحمت فرداست(2)   

نديده زحمت رفتار، ره نياموزي  

خطا نكرده، صواب وخطا چه داني چيست(3)   

رنج وزحمت طلبي باش معاشر باخلق  

حشر باخلق بلي رحمت ورنج آرد باز(4)   

تا زحمت سرماي زمستان نكشد  

پرگل نشود دامن هر خاركه هست(5)   

ابر سياه حامل باران رحمت است  

راحت درين بساط به مقدار زحمت است   

نكند زحمت ناآمده را استقبال  

هركه امروز غم روزي فردا نخورد   

جان آگاه ازتن خاكي خجالت مي كشد  

پاي خواب الود را زحمت زكفش تنگ نيست(6)   

سعدي در قصيده اي با عنوان موعظه و نصيحت مي گويد:


1- ديوان،ص315.
2- سعدي، ديوان اشعار، غزل 43.
3- پروين اعتصامي، ديوان اشعار، ص 76.
4- ملك الشعراي بهار، ديوان اشعار، ص102.
5- ابوسعيد ابوالخير، رباعيات، شماره 127.
6- صائب تبريزي، غزليات، شماره 496. رك: www. Nosokhan. com

ص: 63

ايها الناس جهان جاي تن آسايي نيست  

مرد دانا به جهان داشتن ارزاني نيست   

سعديا گرچه سخندان ومصالح گويي  

به عمل كار برآيد به سخنداني نيست(1)   

اشاعه فرهنگ كم كاري و رخوت حتي در جوامع كفرآلود مادي نيز پذيرفتني نيست، چه رسد به جامعه الهي كه اساس آن بر تلاش سازنده در جهت قرب الي اللّه مي باشد و كار كردن را عبادت مي داند.

مولوي مي گويد: كاري را كه در زماني كوتاه انجام مي گيرد انجام بده. كارهاي كوتاه را اين قدر براي خود طولاني مكن. كافي است مقداري صبوري بورزيم.

يك زمان كارست بگزار و بتاز  

كار كوته را مكن بر خود دراز(2)   

هر كس رنج و زحمتي كشيد، گنجي براي او آشكار گردد و و هركه بكوشد بهره مند شود.چنانكه امام علي عليه السلام فرمود: «قد سعد من جد؛ به تحقيق كسي كه جد وجهد نمايد نيك بخت گردد».(3)

نظامي به انسان ها توصيه مي كند كه از طلب كردن نياسوده، رنج تلاش را بر خود هموار نمايند و تساهل وتغافل خود را به گردن روزگار نيندازند.

چند غرور اي دغل خاكدان  

چند مني اي دو سه من استخوان   

پيش تر از ما دگران بوده اند  

كز طلب جاه نياسوده اند   


1- سعدي، مواعظ، قصيده شماره7.
2- مثنوي، دفتر پنجم، ب181.
3- شرح غررالحكم، ج اول، ص182.

ص: 64

مرغ نه اي بر نتواني پريد

تا نكني جان جان نتواني رسيد

باده تو خوردي گنه زهر چيست  

جرم تو كردي خلل دهر چيست   

دهر نكوهي مكن اي نيك مرد  

دهر به جاي من و تو بد نكرد   

جهد بسي كرد و شگرفي بسي  

تا كند از ما به تكليف كسي   

چون من و تو هيچ كسان دهيم  

بيهده بر دهر چه تاوان نهيم   

سنگ بسي در طرف عالمست  

آنچه ازو لعل شود آن كمست   

ما ز پي رنج پديد آمديم  

نز جهت گفت و شنيد آمديم(1)   

2. نوآوري در اقتصاد

2. نوآوري در اقتصاد

ادبيات و در اين ميان «شعر» يكي از منابع قوي در ايجاد فرهنگ اقتصادي ونوآوري است. ملتي كه فرزندانش اشعار سازنده و حاوي صفات مثبت رفتاري مانند شهامت، صداقت و قبول مسئوليت ونوگرائي ونوآوري را زمزمه مي كنند و آموزه هاي چنين ادبياتي را بر گوش جان مي آويزند، ملتي باانگيزه، توانمند و سازنده خواهند شد. بنابراين نقش شعر در ساختن «فرهنگ سازندگي» نقشي اساسي و غيرقابل انكار مي باشد و از اين لحاظ،


1- نظامي، خمسه، مخزن الاسرار، مقالت شانزدهم، ص312.

ص: 65

اشعار با يكديگر متمايز مي شوند شعرِ سازنده، پيام روشني از تلاش و اميد دارد؛ شعر سازنده مثبت نگر، توان افزا و برانگيزاننده است.

شعر سازنده به شدت با ضعف و بي حالي، سستي و تنبلي و صفاتي كه با خلاقيت و خداگونگي انسان منافات دارد مقابله مي كند. شعر سازنده شعر مدح و ثنا نيست، شعر عجز و لابه نيست، شعر براي گفتن شعر نيست، شعرِ متعهد و هدف جو است و منظور آن ساختن انساني است كه خود را باور دارد؛ انساني كه «چشمه جاري زندگي خود و سرو آزاده باغ خويشتن است» شعر سازنده، شعر آگاهي است و حقيقت را نهيب مي زند شعر سازنده، شعر يأس نيست شعر اميد است؛ جان است بر كالبد بي جان؛ حركت مي آفريند.

كليم كاشاني معتقد است كه با نوآوري مي شود كسادي بازار را از بين برد وبه آن رونق داد.

تازه كن طرز كه در چشم خريدار آيد  

گر متاع سخن امروز كساد است(1)   

به راستي در بازار نوفروشي مولانا چه متاعي عرضه مي شود كه اين همه بر گرد او جمع آمده اند و اين خريداران كالاي او چه كساني هستند؟ چه مي خواهند؟

جان فشان اي آفتاب معنوي/مر جهان كهنه را بنما نوي(2)

در مثنوي نوبيني و نوگرايي مورد توجه بسيار قرار گرفته است و كمتر شخصيتي به اندازه مولوي نوبين و نوگرا بوده است 


1- ديوان كليم كاشاني، ص481.
2- مثنوي مولوي، دفتر اول، بيت22219.

ص: 66

آن چه مولانا را از ديگر شخصيت ها متمايز و ممتاز كرده است نحوه زندگي دگرگونه مولاناست. مولانا از بدو شناسايي حوزه زندگي خود، زندگي را با ديگرگونگي آغاز مي كند و تفاوت و تمايز اساسي او با ديگران به وضوح رخ مي دهد. برخي از مؤلفه هاي تازه بيني مولوي به قرار زير است.

3. حمايت از نيروي كار و سرمايه ايراني

اشاره

3. حمايت از نيروي كار و سرمايه ايراني

در فرهنگ ديني و اجتماعي ما، سفارش ها و تأكيدهاي فراواني در مورد كار و نقش كارگر به معناي عام آن، در سازندگي جامعه شده است. قشر كارگر از جايگاه ويژه اي برخوردار است كارگران زندگي شان را وقف آباداني كشور كرده اند و در اين مدت بخش توليد جامعه را به عهده داشته اند.

در اشعار سخنوران گران قدر و نامدار ادب پارسي، كار، عنصر رهايي جوامع از پليدي ها و مذلت ها و عامل ارتقا و توسعه معرفي شده و از كارگران به عنوان مردمان شريفي كه نقش مهم و ارزشمندي درگردش چرخ هاي جامعه دارند ياد شده است. در واقع گفتني ها در اين باره بسيار فراوان است تا جايي كه مي توان به آثار بسياري در ادبيات كارگري كه شاخه اي از ادبيات اجتماعي ايران و جهان است اشاره داشت و جا دارد كه اين آثار مورد توجه و تعمق افزون تري قرار گيرد.

ملك الشعراي بهار در شعري معروف با عنوان«كوشش واميد«كه از يك قطعه فرانسوي ترجمه شده است. مي گويد:

برو كار مي كن مگو چيست كار  

كه سرمايه جاوداني است كار   

نگر تا كه دهقان دانا چه گفت  

به فرزندگان چون همي خواست خفت   

ص: 67

كه ميراث خود را بداريد دوست  

كه گنجي ز پيشينيان اندر اوست   

من آنرا ندانستم اندر كجاست  

پژوهيدن و يافتن با شماست   

چو شد مهرمه كشتگه بركنيد  

همه جاي آن زير و بالا كنيد   

نمانيد نا كنده جايي ز باغ  

بگيريد از آن گنج هرجا سراغ   

پدر مرد و پوران به اميد گنج  

به كاويدن دشت بردند رنج   

به گاوآهن و بيل كندند زود  

هم اينجا هم آنجا و هرجا كه بود   

قضا را در آن سال از آن خوب شخم  

زهر تخم برخاست هفتاد تخم   

نشد گنج پيدا ولي رنجشان  

چنان چون پدر گفت شد گنجشان(1)   

به نظر بهار كار و اشتغال، سرمايه و گنج است و هم وسيله رسيدن به سرمايه و گنج. اگر كار كردن نباشد هيچ پيشرفتي در زندگي انسان حاصل نمي شود. ازاين رو، شكّر طبع شاعران پارسي گوي، به مثلي ساير، تبديل شده است كه مردم را به كارو تلاش فرا مي خواند.

برو كار مي كن مگو چيست كار  

كه سرمايه جاوداني است كار(2)   

فرخي يزدي نيز در شعر خود از دست خون آلود كارگر به نيكي ياد مي كند.

سرمايه اغنيا اگر كار كند=با زحمت دست كارگر كار كند

جانم به فداي دست خون آلودي=كز بهر سعادت بشر كار كند(3)

در جاي ديگر معتقد است كه در درجه اول بايد كار را به جوان عالم واگذار كرد و در غير اين صورت كار را به پير كاردان تفويض نماييد.

اول ره كار را نشان بايد داد  

در موقع كار امتحان بايد داد   


1- ديوان اشعار،ص97.
2- ديوان،ص62.
3- ديوان،ص211.

ص: 68

چون كار به عالم جوان نسپاري  

پس كار به پير كاردان بايد داد(1)و(2)   

پيوند سعي وتلاش با كار ، اتفاق ميموني است كه رهاورد آن رضايت وخرسندي عمومي وآباداني شهرهاست.

گر رشته سعي وكار پيوند شود  

افكار عمومي شاد وخرسند شود   

با بودجه كافي وجديت ما  

بايد بلديه آبرومند شود(3)   

اين موضوع مهم در گرو كار كردن آنهم بصورت مطلوب وموثر

اي دوست كلاه خويش را قاضي كن  

در آتيه كار بهتر از ماضي كن   

فرصت مده از دست وبه قيمت هست  

افكار عموم را زخود راضي كن   

انجام دهنده كار را كارگر، كارمند ، كاسب و هر چه كه بناميم، نزد پروردگار از جايگاه، والايي برخوردار است و در فرهنگ ملي و ديني ما ارزشمند و پربهاست.

در مجموعه هاي مثل هاي فارسي نيز ضرب المثل در اين باره وجود دارد. از جمله اين كه گفته اند: كاسب، حبيب خداست. در زبان عربي نيز چنين جمله اي مشهور است و مي گويند: الكاسبُ حبيبُ الله.(4)

در توكل از سبب غافل مشو  

رمز الكاسب حبيب الله شنو(5)   

سرمايه بودن كار

سرمايه بودن كار

سرمايه جاوداني خواندن كار، ما را به اين مهم رهنمون مي شود كه سعادت ابدي و خوش بختي دو سرايي ما، در گرو كار است و اين


1- ديوان،ص413.
2- ديوان،312.
3- ديوان،ص 300.
4- فرهنگ مثل ها، ص 309.
5- مثنوي مولوي، دفتر اول، بيت914.

ص: 69

سرمايه و گنج بي پايان، با زحمت وتلاش به دست مي آيد چنان كه در شعر سعدي كه اكنون حالت مثلي دارد آمده است:

نابرده رنج، گنج، ميسر نمي شود  

مزد آن گرفت جان برادر كه كاركرد(1)   

در فرهنگ ديني ما نيز توجه ويژه اي به كار و داشتن حرفه شده است كه نمونه هايي از آن را در برخورد پيشوايان ديني با افراد بيكار و سربار جامعه و نيز درتشويق هاي امامان معصوم به افراد فقير و بيكار به كاركردن، مي توان يافت.

تحول عظيم در عرصه اقتصاد، ضمن حمايت از بازرگانان وتجار، موجب ارتقاي سرمايه هاي مادي و معنوي مي شود. حماسه اقتصادي تداوم حمايت از توليد داخلي و كار و سرمايه ايراني است و تحول در پيكره اقتصادي سهمي مهم در افزايش توليد ملي دارد.

يكي از موضوعاتي كه سعدي به آن توجه كرده است احترام به حق بازرگانان و تجار و رعايت حقوق آنان است. شاعر اين گروه را مايه بركت و فراواني مال و ثروت در هر كشوري مي داند. به قول شاعر تنگ كردن ميدان فعاليت تجار سبب مي شود مردم كشور به تنگدستي و فقر كشانده شوند. ازاين رو، سعدي به حاكمان هشدار مي دهد كه حقوق اين گروه را ضايع نكنند. بلكه براي آسان كردن فعاليت بازرگانان چاره انديشي نمايند.

شهنشه كه بازارگان را بخست  

در خير بر شهر و لشكر ببست   

پسنديده كاران جاويد نام  

تطاول نكردند بر مال عام   

بر آفاق اگر سر به سر پادشاست  

چو مال از توانگر ستاند گداست(2)   


1- كليات سعدي، مواعظ، قصيده12.
2- بوستان، ص24.

ص: 70

در ادامه سعدي مي فرمايد كه در كشوري كه امنيت و عدالت و قانون وجود نداشته باشد هيج بازرگان خارجي و صاحب سرمايه اي در آنجا سرمايه گذاري نمي كند بلكه سرمايه داران داخلي نيز از آن مملكت گريزان مي شوند.

كي آن جا دگر هوشمندان روند  

چو آوازه رسم بد بشنوند   

شنيدند بازارگانان خبر  

كه ظلم است در بوم آن بي هنر   

بريدند از آنجا خريد و فروش  

زراعت نيامد، رعيت بسوخت   

ستيز فلك بيخ و بارش بكند  

سم اسب دشمن ديارش بكند(1)   

در هر صورت، خلق حماسه هاي سياسي و اقتصادي موجب ارتقاي ثبات و آرامش اجتماعي در جامعه مي شود. چنين اقتدار و ثباتي، اهداف و آرمان هاي نظام را تحقق بخشيده، زمينه هاي لازم براي رسيدن به توسعه اقتصادي و سياسي را فراهم مي كند.

نكته پاياني اين نوشتار، تأكيد دوباره بر ايجاد روحيه حماسه گري و پرورش ساختن انسان هاي حماسهگر است. حماسه در درون و بيرون خود القا كننده روحيه مبارزه است. حماسه با كرختي و سستي هم خوان و همراه نيست و تجربه هشت سال دفاع مقدس، نقشه راه را پيش روي مان گشوده است. ما با جواناني كه روحيه ايثار و شهادت داشتند، از مرز ناممكن ها عبور كرديم. تربيت انسان هايي با همان روحيه در اين رزم اقتصادي، رسالت نخستين ماست. در آينده باز هم به هم ريختن قواعد موجود، براي گذر دوباره از مرز ناممكن ها امكان پذير است.


1- بوستان، ص28.

ص: 71

4. بهره وري بيشتر

4. بهره وري بيشتر

در اشعار ادبيات فارسي به بهره وري اشاره هاي زيادي شده است. ما در اين بخش از نوشتار به دليل پرهيز از به درازا كشيدن سخن و محدوديت هاي موجود، فهرست وار به اين اشعار اشاره مي كنيم:

شيخ بهايي هم در مثنوي نان و پنير بيتي دارد كه مي فرمايد:

پس ز هر نفسي فروغي ممكن است  

چون به فعل آيد، تواني گفت هست   

سعي مي كن تا به فعل آيد تمام  

ورنه خواهي بود ناقص، والسلام   

سعي و تحصيل است و فكر و اعتبار  

ترك شغلي كان تو را نبود به كار(1)   

خداوند متعال در قرآن مجيد مي فرمايد: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛ خداوند، مرگ و زندگي را بيافريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك كاري بهتر مي كنيد».(2)

همچنين پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرموده است: «إنّ الله تعالي يحبّ مِن العاملِ إذا عَمِلَ أن يحسِن؛ خداوند، دوست دارد كه هر كارگزاري كه كار مي كند، نيكوكار كند».(3)

عطار در مصيبت نامه مي گويد. همان گونه كه شكاف وچاك شدن براي ظرف نيكو نيست كار نيز بايد بدون عيب ونقص باشد.


1- شيخ بهائي، نان و پنير، في اختلاف العقول، ص79.
2- ملك: 2.
3- نهج الفصاحه، ص127.

ص: 72

كار كن مخلص شو از غش وعيوب  

ز آنكه بر دبه نيايد درز خوب(1)   

عارف قزويني معتقد است از فكر بد كار نيكو انتظار نمي رود.

سر بدسگالان چو افعي بكوب  

محال است از فكر بد كار خوب(2)   

5. اقتصاد مقاومتي

اشاره

5. اقتصاد مقاومتي

تحقق حماسه سياسي و اقتصادي نيازمند صبر و استقامت در برابر مشكلاتي است كه دشمنان براي ضربه زدن به نظام به آنها دامن زده اند. بي ترديد مردم صبور و مقاوم ما با توجه به اقتضائات جامعه انقلابي از اين امتحان نيز سربلند بيرون خواهند آمد.

شتاب و بي تابي در كارها، از آفت هاي ويران گر آنهاست و تحمل وتأني در كار، موجب پيشرفت مناسب و موفقيت در كار است، چنانكه گفته اند: «كارها نيكو شود اما به صبر»

صبر و استقامت از شيوه مردان بزرگ و كامياب جهان است. صبر كه از فضيلت هاي عالي انساني است گاهي با رذيله اي اخلاقي به نام سستي و تنبلي و دست روي دست گذاشتن و تن به تقدير و قضادادن و زير بار هر گونه تعدي و ستم رفتن اشتباه مي شود. در صورتي كه استقامت و پشتكار، ضامن سعادت و كاميابي است، و بيعاري، سستي و تنبلي موجب تيره روزي و بدفرجامي مي شود.

حافظ شيرازي صبر را رمز پيروزي در كارها و ياري كننده در سختي هاي روزگار مي داند:


1- مصيبت نامه، بخش سي و هشتم، ص67.
2- ديوان عطار، ص87.

ص: 73

صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند  

بر اثر صبر نوبت ظفرآيد(1)   

اما خود حافظ هم اذعان دارد كه صبوري ورزيدن كار خيلي آساني نيست.

گويند كه سنگ لعل گردد در مقام صبر  

آري شود وليكن به خون جگر شود(2)   

چشمه اي از كوهساران سرازير مي شود و در مسير به صخره ها و موانع زيادي برخورد مي كند كه چه بسا اين موانع در برابر عبور آب مقاومت و ساعاتي از پيشروي آب جلوگيري كنند. آب با كند و كاو ريز ريز و مداوم هر لحظه از نيروي موانع مي كاهد و با باز كردن منافذ ريز راهي براي خود باز مي كند. اين تصوير زيباي طبيعت را ملك الشعراي بهار به نظم درآورده است:

جدا شد يكي چشمه از كوهسار  

بره گشت ناگه به سنگي دچار   

به نرمي چنين گفت با سنگ سخت  

كرم كرده راهي ده اي نيكبخت   

ولي سنگ چون خو گران بودسر  

زدش سيلي و گفت دور اي پسر   

نجنبيدم از سيل درياگراي  

كه اي تو، كه پيش تو جنبم زجاي   

نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد  

به كندن در ايستاد و ابرام كرد   

بسي كند و كاويد و كوشش نمود  

كزين سنگ خارا رهي برگشود   

ز كوشش به هر چيز خواهي رسي  

به هر چيز خواهي كماهي رسي(3)   

از شاعر پند و موعظه، پروين اعتصامي، درباره كيمياگري صبر و گران بهايي آن، داستاني نمادين با عنوان «گوهر و سنگ» برجاست كه در


1- ديوان، غزل شماره229.
2- ديوان، غزل221.
3- ديوان بهار، ص970.

ص: 74

آن، رمز و راز گوهر شدن سنگ و صبر و استواري آن در برابر سختي هاي روزگار معرفي شده است. در اين حكايت، سنگ از گوهر، رمز و راز ناب شدن و تابناك گشتن گوهر را مي پرسد و گوهر چنين پاسخ مي دهد:

از آن رو، چهره ام را سرخ شد رنگ  

كه بس خونابه خوردم در دل سنگ   

از آن معني مرا گرم است بازار  

كه ديدم گرمي خورشيد بسيار   

از آن ره، بخت با من كرد ياري  

كه در سختي نمودم استواري(1)   

گوهر از كشاكش دهر و دشواري راه مي گويد و از سيل و برف و دگرگوني ماه و سال سخن به ميان مي آورد و از اينكه هيچ يك از اين سختي ها نتوانست او را از دايره صبر بيرون كند. سپس در ادامه مي گويد:

از آن رو، چهره ام را سرخ شد رنگ  

كه بس خونابه خوردم در دل سنگ   

از آن معني مرا گرم است بازار  

كه ديدم گرمي خورشيد بسيار   

از آن ره، بخت با من كرد ياري  

كه در سختي نمودم استواري(2)

گوهر از كشاكش دهر و دشواري راه مي گويد و از سيل و برف و دگرگوني ماه و سال سخن به ميان مي آورد و از اينكه هيچ يك از اين سختي ها نتوانست او را از دايره صبر بيرون كند. سپس در ادامه مي گويد:

نه تاب و ارزش من رايگاني است  

سزاي رنج قرني زندگاني است   


1- ديوان،ص123.
2- ديوان، ص123.

ص: 75

بگو اين نكته با گوهرفروشان  

كه خون خورد و گهر شد سنگ در كان(1)

مسعود سعد سلمان كه شاعري شجاع و بي باك است مي گويد هيچ چيز نمي تواند مانع تلاش و كوشش من شود هر مشكلي را با سرانگشت تدبير باز مي كنيم. راه هاي دشوار وتاريك در مقابل استقامت من تاب نمي آورند.

چوعزم كاري كردم مرا كه دارد باز  

رسد به فرجام آن كش كنم آغاز   

شبي كه آن برآرد كنم به همت روز  

دري كه چرخ ببندد كنم به دانش باز   

نه خيره گردد چشم من از شب تاري  

نه سست گردد پاي من از طريق دراز(2)   

داستاني را نقل مي كند كه:

در شهر قزوين مردم عادت داشتند كه با سوزن بر پُشت و بازو و دست خود نقش هايي را رسم كنند يا نامي بنويسند يا شكل انسان و حيواني بكشند. كساني كه در اين انجام كار مهارت داشتند «دلاك« ناميده مي شدند. دلاك، مركب را با سوزن در زير پوست بدن وارد مي كرد و تصويري مي كشيد كه هميشه روي تن مي ماند.


1- ديوان، ص123.
2- ديوان، ص13

ص: 76

روزي يك پهلوان قزويني پيش دلاك رفت و گفت بر شانه ام عكس يك شير را رسم كن. پهلوان روي زمين دراز كشيد و دلاك سوزن را برداشت و شروع به نقش زدن كرد. اولين سوزن را كه در شانة پهلوان فرو كرد. پهلوان از درد داد كشيد و گفت: آي! مرا كشتي. دلاك گفت: خودت خواسته اي, بايد تحمل كني. پهلوان پرسيد: چه تصويري نقش مي كني؟ دلاك گفت: تو خودت خواستي كه نقش شير رسم كنم. پهلوان گفت از كدام اندام شير آغاز كردي؟ دلاك گفت: از دُم شير. پهلوان گفت: نفسم از درد بند آمد. دُم لازم نيست. دلاك دوباره سوزن را فرو برد پهلوان فرياد زد كدام اندام را مي كشي؟ دلاك گفت: اين گوش شير است. پهلوان گفت: اين شير گوش لازم ندارد. عضو ديگري را نقش بزن. باز دلاك سوزن در شانه پهلوان فرو كرد پهلوان قزويني فغان برآورد و گفت: اين كدام عضو شير است؟ دلاك گفت: شكم شير است. پهلوان گفت: اين شير سير عكس شير هميشه سير شكم لازم ندارد.

دلاك عصباني شد، و سوزن را بر زمين زد و گفت: در كجاي جهان كسي شير بي سر و دم و شكم ديده؟ خدا هرگز چنين شيري نيافريده است.

شير بي دم و سر و اشكم كه ديد  

اين چنين شيري خدا خود نافريد   

اي برادر صبر كن بر درد نيش  

تا رهي از نيش نفس گبر خويش   

كان گروهي كه رهيدند از وجود  

چرخ و مهر و ماهشان آرد سجود   

هر كه مرد اندر تن او نفس گبر  

مر ورا فرمان برد خورشيد و ابر   

ص: 77

چون دلش آموخت شمع افروختن  

آفتاب او را نيارد سوختن   

گر همي خواهي كه بفروزي چو روز  

هستي همچون شب خود را بسوز   

هستيت در هست آن هستي نواز  

همچو مس در كيميا اندر گداز(1)   

براي تحقق حماسه اقتصادي نيازمند گسترش عادات صحيح اقتصادي و اصلاح رفتار اقتصادي در جامعه هستيم. مصرف بهينه و استاندارد اعضاي جامعه، رعايت حد اعتدال مصرف و داشتن روحيه قناعت موجب صرفه جويي در مصرف منابع و امكانات محيطي و مادي جامعه مي شود.

هدر ندادن منابع، پيشگيري از اسراف، درست مصرف كردن و برنامه ريزي اقتصادي از اصولي است كه مي تواند به اندوخته ها و ذخاير ملي بيفزايد و توزيع منابع را تا اندازه اي عادلانه تر نمايد. بايد اسراف كردن به يك ضد ارزش تبديل شود و قناعت به عنوان يك شاخص ديني برجسته شود. دولت مي تواند با سياست هاي انگيزشي و تشويقي خود نه تنها دستگاه هاي حكومتي كه مردم را نيز در اين مسير تشويق و ترغيب كند، الگوهاي عيني و عملي را در رسانه ها و خصوصاً رسانه ملي معرفي و از آنان قدرداني نمايد.

فقر و احتياج چيزي است كه همه از آن نفرت دارند، در حالي كه غني بودن و بي نيازي مورد پسند همگان است. بسياري از مردم چون


1- مولوي، مثنوي، دفتر اول، ابيات3007 _ 3014.

ص: 78

بي نيازي را در جمع آوري ثروت، امور مادي و تهيه تجملات مي دانند، تا جايي كه توان دارند در تحصيل آنها تلاش مي كنند ولي واقعيت آن است كه انسان هر اندازه از اين امور بيشتر بهره مند مي شود، به دليل حفظ و اداره آنها، دايره احتياجاتش زيادتر خواهد شد و آنچه موجب بي نيازي انسان مي گردد، قناعت به امكاناتي است كه براي او فراهم شده است و احتياجات ضروري او را برطرف مي كند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايند: «القناعه مال لا ينفد؛ قناعت، ثروتي است پايان ناپذير».(1)

بيشتر مردم سعي مي كنند كه آسايش و راحتي خود را با به دست آوردن مال و كسب مقام و تجملات زندگي فراهم سازند و هرگاه موفق نمي شوند، نگران شده و خود را بدبخت مي دانند؛ در صورتي كه امور ياد شده نه تنها موجب آسايش و راحتي انسان نمي شوند، كه آرامش و آسايش را از او مي گيرند.

يكي از مصاديق حماسه اقتصادي مسئله قناعت و پرهيز ازاسراف و تبذير است. بنابراين براي رسيدن به حماسه اقتصادي در گام اول بايد به موضوع بي انضباطي اقتصادي در قالب اسراف و تبذير دقت كرد. كه مبتلابه جدي و عمومي جامعه مي باشد.

جامعه الهي از افرادي تشكيل شده است كه اهل قناعت و گذشت هستند. ايشان عزت خود را نه در فراواني اموال كه در قناعت و ايثار مي دانند.

در ادبيات فارسي قناعت مورد توجه بسيار قرار گرفته است. انوري،


1- نهج البلاغه، حكمت 57.

ص: 79

شاعر بزرگ قرن ششم، در قطعه اي با عنوان «در قناعت وخرسندي» معتقد است كه:

كيميائي تو را كنم تعليم  

كه در اكسير ودر صناعت نيست   

رو قناعت گزين كه در عالم  

كيميايي به از قناعت نيست(1)   

مولوي مي گويد:

از قناعت كي تو جان افروختي؟  

از قناعت ها تو نام آموختي   

گفت پيغمبر قناعت چيست؟  

گنج گنج را تو وانمي داني ز رنج   

اين قناعت نيست جز گنج روان  

تو مزن لاف، اي غم و رنج روان(2)   

مولوي در اين ابيات به يكي از خصلت هاي نيكِ نيكمردان يعني قناعت اشاره دارد و به شعاريان و كساني كه فضيلت ها لقلقه زبان آنان است مي گويد نتوانستي جانت را از قناعت فربه و پر نمايي، و قناعت را نه تنها گنج نمي بيني كه آن را رنج هم مي داني.

مولانا در بيت دوم اشاره مي كند به قولي از پيامبر صلي الله عليه و آله : «القناعه كنز لا ينفي؛ قناعت گنجي است كه پايان نمي پذيرد».(3)

برخي در تعريف قناعت مي گويند ترك كردن آنچه در دست مردم است و بخشش كردن آنچه در دست خود است، قناعت نام دارد .

قناعت بسنده كردن و خشنودي به داده حق است و احساس بي نيازي از غير او.

عطار مي گويد:

قناعت بايدت پيوسته حاصل  

كه تا از تو نگردد ملك زايل   


1- اوحدالدين محمدانوري، ديوان، تصحيح: محمدتقي مدرس رضوي، ص89 .
2- مولوي، مثنوي، دفتر اول.
3- بديع الزمان فروزانفر، احاديث مثنوي، ص123.

ص: 80

كه مغز ملك و ملك استطاعت  

نخواهد بود چيزي جز قناعت(1)   

و باز عطار مي گويد:

چو مردان خوي كن دايم سه طاعت=خموشي و صبوري و قناعت(2)

و باز عطار در خسرونامه مي گويد:

ترك سيم و زر گفتي به يك بار=همه گيتي زر و سيم خود انگار

برو راه قناعت گير و تسليم=كه همراهي نيايد از زر و سيم

جهان پر زرّ و سيم خفتگانست=سراي و باغ در شهر رفتگانست

ودر هيلاج نامه گفته است:

دو روزي كاندرين روي جهاني  

بكن صبري ز عشقش تا تواني   

دو روزي كاندرين روي زميني  

قناعت كن اگر صاحب يقيني   

قناعت كن در اين دار فنا تو  

كه خواهي رفت در دار بقا تو(3)   

حد مطلوب بهره مندي و استفاده از نعمت هاي الهي آن است كه همراه با رعايت اعتدال و به قدر كفاف باشد. اعتدال و قناعت در مصرف، موجب بقاي نعمت و پديد آورنده زمينه اي مناسب براي رشد صفات و كمالات معنوي در انسان است.

سعدي براي جلب توجه مخاطب به خسارات اسراف و تبذير، گاه به پند و اندرز روي مي آورد، گاه به بيان داستان و خاطره مي پردازد و گاه پاي استدلال را به ميان مي آورد.

شيخ اجل، سعدي شيراز، استادي فرزانه و متفكري است واقع گرا. وي معلمي است مسلمان كه چكيده تجربيات خويش را با رنگ و بويي


1- ديوان، الهي نامه،حكايت سليمان.
2- اسرارنامه، الحكايه والتمثيل.
3- عطار، هيلاج نامه.

ص: 81

از آموزه هاي قرآن و حديث درآميخته و براي تمامي اعصار به يادگار گذارده است. وي يك باب از گلستان و يك باب از بوستان خود را به «قناعت و ميانه روي در مصرف» اختصاص داده است.

نظرگاه وسيع و ديدگاه شامل او به نحوي است كه با وجود شيوه او كه ايجاز و اختصار در كلام است، همه جنبه هاي يك مبحث را لحاظ كرده و هيچ دقيقه اي را در آن ميان فرو نمي گذارد.

هماهنگ بودن دخل و خرج

هماهنگ بودن دخل و خرج

از آنجا كه غالباً درآمد مشروع و معمول قطره قطره به دست مي آيد، خرج نيز بايد مطابق با آن باشد وگرنه حكايت پارسازاده اي خواهد شد كه تركه عموهاي خود را بي رويه خرج كرد و نصيحت سعدي را كه مي گفت:

چو دخلت نيست خرج آهسته تر كن  

كه مي گويند ملاحان سرودي   

اگر باران به كوهستان نبارد  

به سالي دجله گردد خشك رودي(1)   

به تعبير سعدي هركس كه كشته نارسيده خويش را بخورد، وقت خرمن چيني بايد خوشه هاي باقي مانده ديگران را گردآورد و هركس كه در روز چراغ روشن كند، به زودي به تاريكي شب گرفتار مي شود.

اسراف و تبذير باعث دوري از حكمت و معرفت و در نتيجه دوري از خداست؛ قناعت از ديدگاه سعدي هم سنگ طاعت الهي شمرده مي شود:


1- گلستان، ص 651.

ص: 82

خدا را ندانست و طاعت نكرد  

كه بر بخت و روزي قناعت نكرد   

وي دست يابي به حكمت و معرفت را در تباين با شكم بارگي مي داند:

اندرون از طعام خالي دار  

تا در او نور معرفت بيني(1)   

ندارند تن پروران آگهي  

كه پر معده باشند حكمت تهي(2)   

غايت خوردن و آشاميدن، طاعت حق است

غايت خوردن و آشاميدن، طاعت حق است

از ديدگاه سعدي همه كاينات در كارند تا انسان قوتي به دست آورد و فرمان برداري حق را سرلوحه زندگي خويش سازد. خور و خواب تنها و بيش از اندازه شيوه آدميان نيست و سعدي چنين زندگي كردن را شيوه ددان برمي شمرد.

در فوايد قناعت
اشاره

در فوايد قناعت

زير فصل ها

يك _ عزت و سربلندي با قناعت حاصل مي شود

دو _ قناعت مايه توانگري است

سه _ قناعت مايه رستگاري و نجات است

يك _ عزت و سربلندي با قناعت حاصل مي شود

يك _ عزت و سربلندي با قناعت حاصل مي شود

در كلام باري تعالي از تهي دستاني ياد مي شود كه در عين نياز، عفت و مناعت طبع پيشه كرده و دست نياز به سوي كسي غير از پروردگار دراز نمي كنند.

فرد آرماني در نظر سعدي نيز با همه تنگدستي تن به پستي نمي دهد. وي در قالب حكايت و تمثيل سعي دارد تا با نمايش كراهت درخواست و خواهش، به پروردن عزت مخاطب خويش همت گمارد.


1- گلستان، ص 59.
2- بوستان، ص 641

ص: 83

انسان پرورش يافته در مكتب گلستان و بوستان، بزرگي را در بسنده كردن به توشه خويش مي يابد:

مكن گر مردمي، بسيار خواري  

كه سگ زين مي كشد بسيارخواري(1)   

دو _ قناعت مايه توانگري است

دو _ قناعت مايه توانگري است

سعدي توانگري را نه در مال اندوزي، بلكه سقف توانگري را بر ستون قناعت استوار مي داند. وي در گلستان توانگري را در قناعت مي جويد و بس:

اي قناعت، توانگرم گردان  

كه وراي تو هيچ نعمت نيست(2)   

سه _ قناعت مايه رستگاري و نجات است

سه _ قناعت مايه رستگاري و نجات است

مرد درويش كه بارِ سِتم فاقه كشيد  

به در مرگ همانا كه سبكبار آيد   

وان كه در دولت و نعمت و آسايش آساني زيست

مردنش زين همه شك نيست كه دشوار آيد(3)   

هر آنكه در دارالفنا به ضرورت ها بسنده كند، سفرش به دارالبقا آسان تر خواهد بود؛ به عبارت ديگر آن كه ترك تعلق اختياري را برگزيند، ترك تعلق اجباري برايش سهل خواهد شد.

به هر حال آنچه در باب قناعت و صرفه جويي در برگ برگ آثار سعدي و ديگر بزرگان آمده است، بي ترديد امروزه نيز مي تواند راهگشاي


1- گلستان، ص111
2- گلستان، ص901.
3- گلستان، ص261.

ص: 84

مديريت مصرف و بهره گيري بهينه از منابع موجود در زندگي انسان معاصر باشد.

يكي از حكما پسر را نهي همي كرد از بسيار خوردن، كه سيري مردم را رنجور كند. گفت: اي پدر گرسنگي خلق را بكشد، نشنيده اي كه ظريفان گفته اند به سيري مردن به كه گرسنگي بردن. گفت: اندازه نگهدار «كُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ».

نه چندان بخور كز دهانت برآيد  

نه چندان كه از ضعف جانت برآيد   

با آن كه در وجود طعام است عيش نفس  

رنج آورد طعام كه بيش از قدر بود   

گر گلشكر خوري به تكلف زيان كند  

ور نان خشك دير خوري گلشكر بود   

رنجوري را گفتند دلت چه مي خواهد. گفت آنكه دلم چيزي نخواهد.

معده چو پر گشت و شكم درد خاست  

سود ندارد همه اسباب راست(1)   

صرفه جويي ممكن است در برخي از خانواده ها به صورت شخصي و فردي انجام گيرد، اما كشور ما نيازمند نهادمند شدن روش هاي درست مصرف كردن است. هدفمند كردن يارانه ها نمونه اي از اين تمرين و آموزش عمومي است كه آثار آن در كمترين فرصت ملموس و قابل احصا گرديد، بنابراين بايد همه اهرم ها و مكانيسم هايي كه مي تواند از هدر رفتن منابع خدادادي و توليدي كشور جلوگيري كند به كار افتد تا فرهنگ عميق آن در نسل هاي آينده نهادينه شود.


1- سعدي، گلستان، حكايت 7ص64.

ص: 85

از نظر بيشتر اقتصاددانان و جامعه شناسان الگوي مصرف در عصر جديد بعد سياسي دارد؛ يعني نظام ها براي تحت فشار قرار دادن كشورهاي ديگر و وابسته كردن آنها به خودشان از روش توسعه مصرف استفاده مي كنند.

اگر فرهنگ قناعت در كشوري رشد كند، ديگر در مقابل بسياري از آسيب ها مصون خواهد بود. بنابراين بايد فرهنگ درست مصرف كردن را به مردم آموخت.

كارشناسان معتقدند ارتباط زنان با بحث فرهنگ مصرف و الگوي مصرف ناشي از چند عامل با اهميت است.

اول اينكه جايگاه خاصي كه زن به عنوان مادر دارد، يعني بيشترين ارتباط با فرزندان از سوي مادر است و نقش او در انتقال ارزش هاي اخلاقي بسيار مهم است. واقعيت اين است كه زن در طول تاريخ و در جوامع سنتي، مهم ترين عامل انتقال ارزش هاي اخلاقي، مانند قناعت و ديگرگرايي به نسل بعد بوده است. اما در طول چند دهه اخير، اين نقش تحول يافته است به گونه اي كه اين نسل به سوي مصرف بيشتر و بي توجهي به امورات جامعه سوق داده مي شود.

در نگاه اين پژوهشگران اجتماعي مسئله دومي كه موجب اهميت زنان در اين فرآيند مي شود اين است كه زن احساسي تر است، اگر اين احساسات و عواطف درست مديريت شود و نسبت به اولويت هاي خانواده و اجتماع حساس باشد، مي توان او را به اصلاح مصرف و اقتدار نظام سياسي و ملي و براي ايفاي نقش مثبت در صحنه اجتماع آماده كرد؛ اما اگر احساسات توسط نظام سرمايه داري مديريت شود نظام سرمايه داري براي اين احساسات زنانه، برنامه ريزي مي كند و به

ص: 86

نظر مي رسد كه نگاه مديريت زنان در جامعه بيش از ديگران اهميت دارد.

در سالي كه به نام حماسه اقتصادي نام گذاري كرده اند جامعه زنان بار سنگيني بر دوش دارند. زنان با مديريت اقتصاد خانواده مي توانند گام مهمي دراين راه بردارند. از آنجا كه در مسائل مربوط به خانواده نقش زن و مادر بسيار پررنگ است زنان مي توانند با الگوگيري از زندگي حضرت زهرا عليها السلام قناعت و ساده زيستي را به فرزندان خود ياد دهند و با شناخت صحيح اصول صرفه جويي و با تنظيم درست و دقيق برنامه هاي اقتصادي در خانواده، اصلي ترين نقش را در تنظيم سياست اقتصادي كشور ايفا كنند و در مسير «حماسه اقتصادي» گام بردارند.

6 _ جوان گرايي

6 _ جوان گرايي

اهتمام وتوجه به جوانان به عنوان يك نيروي قدرتمند در ايجاد تحول وحماسه اقتصادي در جامعه باعث مي شود كه اين قشر پويا با توانايي هاي شگفت انگيز خود حركت به سوي موفقيت را شتاب و عمق بيشتري بدهد.

اين نگرش، نه تنها جوانان را به سمت پذيرش مسئوليت هاي مهم سوق مي دهد كه باعث مي شود با استفاده از بينش و نيرو و نشاط جواني و ظرفيت آن، بتوان بر همه عرصه ها، به خصوص عرصه اقتصادي در جامعه تأثير قابل توجهي گذاشت.

دوره جواني، دوره شور و نشاط و فعاليت هاي سازنده و زمان پيري, وقت خمودگي و ناتواني است.

تعابير زيبايي از جوان و جواني واستفاده از قوه جواني در آيينه اشعار را مرور مي كنيم:

ص: 87

جوان چوپير شود ، كاركرده مي بايد  

زپير كار نيايد، تو اي جوان درياب(1)   

به هيچ كار نيايي چو ناتوان گردي  

كنون كه كار به دست است، مي توان درياب(2)   

جواني گه كار وشايستگي است  

گه خودپسندي وپندار نيست(3)   

بار بسيار است و راه دور درپيش  

اي جوان اين زمان از محنت پيري بينديش(4)   

مخسب آسوده اي برنا، كه اندر نوبت پيري  

به حسرت ياد خواهي كرد، ايام جواني را   

هشدار كه توش و توان پيري  

سعي و عمل موسم شباب است(5)   

تا در ره پيري به چه آيين روي اي دل  

باري به غلط صرف شد ايام شبابت(6)   

پيري و جواني پي هم ، چون شب و روزند  

ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم(7)   


1- اوحدي مراغه اي، ديوان.
2- اوحدي مراغه اي، ديوان.
3- پروين اعتصامي.
4- اوحدي مراغه اي، ديوان.
5- پروين اعتصامي
6- حافظ، ديوان.
7- سعدي.

ص: 88

سست گفتار بود درگه پيري درعلم  

هر كه در كودكي از جهد، سخندان نشود(1)   

درياب دست من كه به پيري رسي جوان  

آخر به پيش پاي تو گم شد جوانيم   

مشو از باغ شبابت به شكفتن، مغرور  

كز پي اش آفت پيري بود و پژمردن(2)   

عهد جواني گذشت، درغم بودونبود  

نوبت پيري رسيد، صدغم ديگر فزود(3)   

جوانان، خواه ناخواه به سوي يك نوع زندگي جديد و متفاوت با زندگي دوران كودكي ميل مي كنند، آنان عادات كهنه كودكي را كنار گذارده، فعاليت هاي جديدي آغاز مي كنند و... خود را براي كوشش هاي دوران كمال آماده مي سازند.

جوان تنها به جنگ با كاستي ها و نقص ها در وجود خود نمي پردازد؛ بلكه در كنار آن به تبديل محيط موجود به محيط آرماني نيز علاقه مند است، آينده اي كه فعلاً وجود ندارد، در فضاي ذهن او به تصوير كشيده مي شود. صورت ذهني جامعه آرماني، تصميم هاي بلند پروازانه اي را به وجود مي آورد، به همين دليل نسبت خيال پردازي به او داده مي شود.

از طرف ديگر فعاليت او صورت انطباق با زمان حال را از دست مي دهد و متوجه آينده مي شود؛ يعني نوجوان نقشه هاي دور و دراز، طرح


1- سنايي غزنوي.
2- شهريار.
3- شيخ بهائي

ص: 89

مي كند. به هر حال، ميل به كمال مطلوب، جانشين علاقه عملي و آني او مي شود.

قرآن از دوره جواني به دوره شدت و قوت تعبير مي كند. دوره اي كه از دو طرف در محاصره ضعف و ناتواني مي باشد و در آن، تمايل به آرمان ها و آرزوهاي ارزشمند و ارج گذاري به حقوق والدين تجلي مي يابد:

«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَشَيبَةً يخْلُقُ مَا يشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ؛ خدا همان كسي است كه شما را آفريد، در حالي كه ضعيف بوديد، سپس بعد از ناتواني قوّت بخشيد. پس از آن ضعف و پيري قرار داد، او هر چه بخواهد، مي آفريند و دانا و تواناست».(1)

7. عمل گرايي

7. عمل گرايي

ما نيازمند يك تحول اساسي وايجاد حماسه در حوزه عمل (و نه در حرف و گفتار ) و همدلي و داشتن اهداف دست يافتني و به دور از شعارگرايي هستيم.

متوليان جامعه كه مديريت اقتصادي كشور را برعهده دارند بايد اعمال و رفتار صحيح داشته و تنها به گفتار بسنده نكنند و از شعار دادن صرف بپرهيزند.حماسه اقتصادي به معني كاستن از شعارها و ترك وعده هاي ناممكن است.

براي پيش برد جامعه وتحقق آرمان هاي انقلاب، آگاهي، شناخت و كارداني در امور لازم است.


1- روم :54.

ص: 90

تمام كارهاي ما نمي بودند بيهوده  

اگردركار مي بستيم روزي كارداني را(1)   

حماسه اقتصادي يعني چابكي و زيركي در انجام كار.

چو وقت كارشود باش چابك اندر كار  

چونوبت سخن آيد ستوده گوي كلام(2)   

سنائي مي گويد گفتار تنها در كارها كار ساز نيست.

بلكه كار بايد كرد كار

كار كن كار و بگذر از گفتار

كاندر اين راه كار دارد كار(3)

و اوحدي مراغه اي در موافقت او مي گويد:

كار كن بگذر از ره گفتار  

زين چنين ترهات دست بدار(4)   

و در اين ميان فرق است ميان ادعا ولاف كار با عمل مجدانه و مطلوب. نيما در اين باره مي گويد:

مرد را دعويش نه سود كند  

به عمل كار به شود نه به لاف(5)   

سعدي به كساني كه مردم را به كارهاي نيك دعوت مي كنند ولي خود اهل عمل نيك نيستند، به شدت معترض است. حكايت او در گلستان مؤيد همين مطلب است.

فقيهي پدر را گفت: هيچ ازين سخنان رنگين دلاويز متكلمان در من اثر نمي كند به حكم آن كه نمي بينم مر ايشان را فعلي موافق گفتار.


1- پروين اعتصامي، ديوان، ص56.
2- پروين اعتصامي، ديوان، ص76.
3- سنائي، ديوان، ص458.
4- اوحدي مراغه اي، ديوان، ص87 .
5- نسخه الكترونيكي درج3.

ص: 91

ترك دنيا به مردم آموزند  

خويشتن سيم و غلّه اندوزند   

عالمي را كه گفت باشد و بس  

هر چه گويد نگيرد اندر كس   

عالم آن كس بود كه بد نكند  

نه بگويد به خلق و خود نكند   

أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ

عالم كه كامراني و تن پروري كند  

او خويشتن گمست كه را رهبري كند   

پدر گفت: اي پسر به مجرد خيال باطل نشايد روي از تربيت ناصحان بگردانيدن و علما را به ضلالت منسوب كردن و در طلب عالم معصوم، از فوايد علم محروم ماندن. همچو نابينايي كه شبي در وحل افتاده بود و مي گفت: آخر يكي از مسلمانان چراغي فرا راه من داريد زني مازحه بشنيد و گفت تو كه چراغ نبيني به چراغ چه بيني. همچنين مجلس وعظ چو كلبه بزّازست. آنجا تا نقدي ندهي بضاعتي نستاني و اينجا تا ارادتي نياري سعادتي نبري.

گفت عالم به گوش جان بشنو  

ور نماند بگفتنش كردار   

باطلست آن چه مدعي گويد  

خفته را خفته كي كند بيدار   

مرد بايد كه گيرد اندر گوش  

ور نوشته است پند بر ديوار   

صاحبدلي به مدرسه آمد ز خانقاه  

بشكست عهد صحبت اهل طريق را   

گفتم ميان عالم و عابد چه فرق بود  

تا اختيار كردي از آن اين فريق را   

ص: 92

گفت آن گليم خويش بدر مي برد ز موج  

وين جهد مي كند كه بگيرد غريق را(1)   

حافظ هم از اين گونه افراد اندوهگين و ملول است.

نه من ز بي عملي در جهان ملولم وبس  

ملامت علما هم ز علم بي عمل است(2)   


1- سعدي،گلستان، باب دوم، حكايت37.
2- حافظ، غزل45.

ص: 93

منابع

اشاره

منابع

زير فصل ها

كتاب

نشريه

منابع الكترونيكي

كتاب

كتاب

قرآن كريم.

اصفهاني، هاتف، ديوان اشعار، تصحيح: وحيد دستگردي، چاپ ششم، تهران، كتابفروشي فروغي، 1349.

اعتصامي، پروين، ديوان، تهران، انتشارات امامت، 1383.

اقبال لاهوري، محمد، كليات اقبال لاهوري، تهران، زوار، 1376.

اقبال، محمد، اسرار خودي، انتشارات زوار، چاپ اسوه، 1386.

اميرخسرو دهلوي، ديوان، به كوشش: م.درويش، تهران، انتشارات جاويدان، 1343.

انوري، اوحدالدين محمد، ديوان، تصحيح: محمدتقي مدرس رضوي، تهران، سروش، چاپ چهارم، 1372.

انوشه، حسن، دانشنامه ادب فارسي (جلد سوم)، چاپ اول، تهران، سازمان چاپ و انتشارت اسلامي، 1378.

اوحدي مراغه اي، ديوان، تصحيح: سعيد نفيسي، تهران، انتشارات اميركبير، 1340.

بهار، محمدتقي (ملك الشعرا)، ديوان، تهران، انتشارات پرستو، چاپ چهارم، 1355.

ص: 94

پاينده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، تهران، جاويدان، 1363.

حافظ شيرازي ، ديوان ،تصحيح: پرويز ناتل خانلري،تهران ،انتشارات خوارزمي، 1375.

حسنلي، كاووس، گونه هاي نوآوري در شعر معاصر ايران، چاپ اول، تهران، نشر ثالث با همكاري انتشارات دبيرخانه شوراي گسترش زبان و ادبيات فارسي1383.

خيام نيشابوري، عمر، رباعيات حكيم عمر خيام، تهران، اقبال، 1366.

دشتي، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، موسسه فرهنگي امير المومنين عليه السلام ، 1382.

زرين كوب، حميد، چشم انداز شعر نو فارسي، چاپ اول، تهران، طوس 1358.

زماني، كريم، شرح جامع مثنوي معنوي، تهران، انتشارات اطلاعات، 1387.

سعدي شيرازي، مصلح بن عبدالله، بوستان، تصحيح: دكتر غلامحسين يوسفي، تهران، خوارزمي، 1363.

سعدي شيرازي، مصلح بن عبدالله، كليات، به اهتمام: محمدعلي فروغي، تهران، انتشارات اميركبير، 1372.

سعدي شيرازي، مصلح بن عبدالله، گلستان، تصحيح و توضيح: دكتر غلامحسين يوسفي، تهران، خوارزمي، 1378.

سنايي غزنوي، ديوان، تصحيح: مدرس رضوي، تهران، انتشارات ابن سينا، 1341.

سيف فرغاني، ديوان، تهران، فردوسي 1364.

شبستري، محمود، ديوان، تهران، انتشارات طلايه، 1382.

شميسا، سيروس، نگاهي به فروغ فرخزاد، چاپ اول، تهران، مرواريد، 1374.

شهريار، سيد محمدحسين، ديوان كامل شهريار(4 جلدي)، تهران، انتشارات زرّين، چاپ بيستم، 1380.

ص: 95

شهريار، محمدحسين، ديوان، تهران، انتشارات زرين، 1382.

شيخ بهايي، محمد بن حسين، ديوان، تهران، انتشارات زرين، 1382.

شيخ الاسلامي، سيد حسين، گفتار اميرالمومنين عليه السلام ، ترجمه غررالحكم (جلد2)، انتشارات انصاريان، قم، 1378.

صائب تبريزي، كليات صائب تبريزي، با مقدمه محمد عباسي، تهران، طلوع، 1368.

صائب، محمدعلي، ديوان، تهران، انتشارات علمي فرهنگي، 1383.

صفارزاده، طاهره، گزيده شعرهاي طاهره صفارزاده، انجمن شاعران ايران، 1390.

عطار نيشابوري، محمد بن ابراهيم، ديوان، تهران، انتشارات هرمس، 1382.

فردوسي، ابوالقاسم، شاهنامه، تهران، انتشارات هرمس، 1382.

قبادي، حسينعلي، بنيادهاي نثر معاصر فارسي، چاپ اول، تهران، پژوهشكده علوم انساني و اجتماعي جهاد دانشگاهي، 1383.

قبادياني، ناصر خسرو، ديوان، انتشارات المهدي، تهران، 1382.

كاخي، مرتضي، روشنتر از خاموشي، درباره اشعارطاهره صفارزاده، آگاه، 1388.

محمدي، منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، تهران، اميركبير، 83 13.

محمدي، منوچهر، ديوان شمس، تصيح: بديع الزمان فروزانفر، تهران، انتشارات نغمه، 1377.

محمدي، منوچهر، مثنوي، به كوشش دكتر توفيق سبحاني، تهران، چاپ سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد وفرهنگ اسلامي، 1373.

مَزلو، ابراهام، به سوي روانشناسي بودن، ترجمه: احمد رضواني، مشهد، آستان قدس رضوي، 1371.

نظامي، الياس بن يوسف، كليات، تهران، انتشارات زهره، 1383.

ص: 96

نعمت الله ولي، ديوان، تصحيح: جواد نوربخش، تهران، انتشارات خانقاه نعمت الهي، 1347.

وحشي بافقي، ديوان، تهران، انتشارات اميركبير، 1355.

هاتف اصفهاني، ديوان، تصحيح وحيد دستگردي، تهران، انتشارات فروغي، 1345.

هاشمي، ايوب، رودكي نامه (بررسي احوال و اشعار پدر شعر فارسي)، تهران، بنياد فرهنگي وهنري رودكي، 1390.

همايي، جلال الدين، قلعه ذات الصّور، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1349.

نشريه

نشريه

شميسا، سيروس و علي حسين پور، «جريان سمبوليسم اجتماعي در شعر معاصر ايران»، مدرس، دوره 5، شماره 3، 1380.

علوي مقدم، محمد، «شاعر متعهد كيست و شعر متعهد چيست؟ » مجله: زبان و ادبيات فارسي (دانشگاه آزاد مشهد) ، پاييز و زمستان ، 1383 ، شماره 3 و 4.

منابع الكترونيكي

منابع الكترونيكي

سايت تبيان: www.tebyan.net

لوح فشرده درج 3 (كتابخانه الكترونيك شعر فارسي)، شركت مهر ارقام رايانه، تهران، 1388.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109