مؤلف : آيت الله سيدمحمدرضا مدرسي طباطبايي يزدي
ناشر: مشخص نیست
صفحه آرايي / حسن محسني
ص: 1
به مادرم
كه آغازين گل واژه هاي معرفت و ايمان را در جانم شكوفا كرد
و با ايمان راستين و محبّت و صبر استوار
راه هاي رستگاري را بر من گشود.
اميد كه پروردگار مهربان و رئوف ،اين اثر را خالص گردانده و رشد دهد
تا شايد شكري كوچك برنعمتي بزرگ
و مصداقي از برّ اً بوالدتي باشد.
پروردگارا! اين نعمت را در عافيت پايدار، و در عاقبت رستگار بدار.
إ نّه سميع مجيب
شُُُكر
سرود آسماني
تبييني بر
اهمّيت، نكات، حقيقت و گستره ي شكر
بيانات
آيت اللّه سيّد محمّدرضا مدرّسي طباطبايي يزدي دامت توفيقاته
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
ص: 9
ص: 10
(وَلا يَرضي لعباده الكفر وَ إنْ تَشكُرُوا يَرضَهُ لَكُمْ)
«و (خداوند ) ناسپاسي را براي بندگانش نمي پسندد،
و اگر شكر را به جا آوريد، آن را براي شما مي پسندد.»
الزمر ، آية 7
اهمّيت شُكر12
فرمانِ إلهي بر لزوم شُكرگزاري14
نكاتِ مرتبط با شُكر16
1. شُكر، هدفِ نعمت هاي إلهي16
2. شُكر، مانعِ عذاب و موجبِ ثواب19
3. شُكر، موجبِ افزايشِ نعمت، و تبييني بر آن20
4. بازگشتِ اثرِ شُكر، به شُكرگزار28
5. تلاشِ شيطان براي منعِ از شُكر30
6. رسيدنِ شيطان به هدفِ منعِ اكثرِ مردم از شُكر، از نظرِ كمّي و كيفي31
_ پرسشي و پاسخي34
7. لزوم توجّه به نعمت هاي باطني و معنوي36
_ ناسپاسي برابر نعمت هاي جاري شده بر دست پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم - ، اهل بيت - عليهم السلام - و نيكان از مؤمنين38
8. شُكرِ خداوند، نعمتي است كه شُكري ديگر را مي طلبد42
_ سرِّ اين كه هر شُكري، شُكرِ ديگري را مي طلبد44
_ لزومِ تبعيّتِ دقيق از تعاليم معصومين - عليهم السلام - و لزومِ احتراز از سقوط در ورطه ي تعطيل و تشبيه48
توضيحي در حقيقتِ شُكر50
لزومِ شُكرگزاري از وسائطِ فيضِ إلهي52
_ يك پرسش و پاسخ در رابطه ي با انحصارِ حمد به خداوند عزَّوجلّ55
سجده ي شُكر57
_ استحبابِ أكيدِ سجده ي شُكر بعد از نمازِ واجب و موضعِ آن60
ص: 11
الحمدلله ربّ العالمين
و صلّي الله علي محمّد و آله الطّاهرين
و لعنة الله علي أعدائهم أجمعين(1)
از مفاهيم مهمّ اسلامي و قرآني كه به طور شايسته به آن توجّه نمي كنيم و به عمق و عظمتش نمي انديشيم، «شُكر» است. هرچند بحمدالله در جامعه ي ما تا اندازه اي توجّه به شُكر وجود دارد. مردم شُكر و حمد و سپاسِ حضرت حقّ را به جا مي آورند، امّا فاصله ي زيادي است تا آن جا كه به عمق اين مفهوم و عظمت آن و أداي شايسته ي وظيفه برسيم.
ص: 12
به طور كلّي بايد بدانيم «شُكر» _ علاوه بر آن كه فطري مي باشد و في الجمله مقتضاي عقول انسان هاست _ در قرآن كريم و روايات معصومين - عليهم السلام - بر آن تأكيد فراوان شده است. در قرآن كريم كلماتِ هم خانواده يا به تعبير ديگر، مشتقّات شُكر، 75 مرتبه آمده است. اضافه بر واژه هاي ديگري كه معناي شُكر را در بَر دارد؛ مثل حمد و عباراتي كه حقيقتِ اين معنا را افاده مي كند.
شُكر در اعتقادات اسلامي و معارف قرآني، ركني ركين است و داراي جايگاه بزرگي در اين منظومه ي الهي مي باشد. شُكر و شاكر بودن، مسأله ا ي است كه بايد همه به آن توجّه كرده، حقيقت آن را بدانيم و با دل و زبان و تمام وجود به آن روي بياوريم.
وصف شاكر از صفات و اسماي حُسناي الهي است. در قرآن كريم در مورد ذاتِ أقدسِ الهي آمده است كه خداوند شاكر و شكور است:
(و مَن تَطَوَّعَ خَيراً فَإنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليم)(1)؛
ص: 13
و كسى كه فرمان خدا را در انجام كارهاى نيك اطاعت كند، خداوند (در برابر عمل او) شُكرگزار، و (از افعال وى) آگاه است.
و نيز:
(إنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُور)(1)؛
همانا خداوند آمرزنده و بسيار سپاس گزار است.
در اين آيه ي شريفه، از صفات خداوند، شَكُور كه صيغه ي مبالغه ي شاكر مي باشد، آمده است. آيه ي شريفه تأكيد مي كند كه خداوند متعال، بسيار آمرزنده و خيلي شُكرگزار است. البتّه در ذات اقدس حقّ، شُكر معناي مناسب خودش را دارد و با معناي شُكرگزاري براي ما تفاوت هايي دارد. در دعاها مكرّر مي خوانيم: «يا شاكرُ»، «يا شَكورُ».(2)
هم چنين شُكر، از صفات انبياي بزرگ الهي است. درباره ي حضرت نوح - عليه السلام - آمده است كه:
(كان عَبداً شَكوراً)(3)؛
ص: 14
عبدي بسيار شُكرگزار بود.
درباره ي حضرت ابراهيم خليل - عليه السلام - داريم:
(شاكراً لِأنعُمِه)(1)؛
شُكرگزارِ نعمت هاي الهي بود.
و وقتي برخي تلاش فراوان و طاقت فرساي رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلم - را در عبادت ديدند و پرسيدند: با آن كه شما از هر جهت آمرزيده ي خداوند متعال هستي، پس چرا اين همه سختي را تحمّل مي كني؛ حضرت صلي الله عليه و آله و سلم - در جواب فرمود:
أفَلا أكُونُ عَبداً شَكُوراً؛(2)
آيا پس من، بنده ي شكور (بسيار سپاس گزار) نباشم.
و شاكر بودن صفت همه ي پيامبران - عليهم السلام - است.
خداوند متعال در قرآن كريم، دستور به شُكرِ خود داده و توصيه ي به آن فرموده است:
(فَاذكُرُونِي أذكُركُم وَ اشكُرُوا لِي وَ لا تَكفُرُون)(3)؛
پس مرا ياد كنيد تا من هم شما را ياد كنم. و مرا (بر نعمت ها) شُكر و سپاس، گزاريد و كفران و ناسپاسى
ص: 15
ننماييد.
خيلي مهمّ است كه در كنار ياد خدا، شُكرِ خدا را داشته باشيم و كفران نورزيم. چشم مان را بر نعمت هاي الهي نبنديم، و فهم مان را قفل نكنيم. در آيه ي ديگري مي فرمايد:
(و وَصَّينا الإنسانَ بِوالِدَيهِ ... أنِ اشكُر لِي و لِوالِدَيكَ)(1)؛
و ما انسان را درباره ي پدر و مادرش سفارش كرديم ... و سفارش كرديم شُكرِ من و والدينت را به جاي آور.
شُكر از حكمت هايي است كه خداوند متعال به لقمان إعطا فرموده است:
(و لَقَد آتَينا لُقمانَ الحِكمَةَ أنِ اشكُر لِلَّه)(2)؛
و ما به لقمان حكمت داديم كه شُكرِ خدا را به جاى آور.
و به طور كلّي، خداوند متعال مي فرمايد:
(ولا يَرضى لِعِبادِهِ الكُفرَ و إن تَشكُرُوا يَرضَهُ لَكُم)(3)؛
و ناسپاسي را براى بندگانش نمي پسندد، و اگر شُكر را
ص: 16
به جا آوريد، آن را براى شما مى پسندد.
تدبّر در آيات و روايات، ما را به نكاتي درباره ي شُكر رهنمون مي شود كه برخي از آن ها را در اين جا شمارش مي كنيم:
هدف و غايت نعمت هاي الهي، شُكر است. چندين مرتبه در قرآن كريم بعد از شمارش نعمت هاي الهي آمده است:
(لَعلَّكُم تَشكُرُون)(1)؛
(خداوند نعمت هاي فراواني را به شما داده است) تا شايد شُكرگزار شويد.
از جمله مي فرمايد:
(و اللَّهُ أخرَجَكُم مِن بُطُونِ اُمَّهاتِكُم لا تَعلَمُونَ شَيئاً و جَعَلَ لَكُمُ السَّمعَ و الأبصارَ و الأفئِدَة لَعَلَّكُم تَشكُرُون)(2)؛
و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمى دانستيد، و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شُكر نعمت او را به جا آوريد.
ص: 17
خدا به شما گوش داد، شنوايي داد، چشم داد، دل داد، شايد شُكرگزار بشويد. آيا ما آن چنان كه شايسته است به اين هدف رسيديم؟! در پنج مورد خداوند متعال مي فرمايد:
(لِتَبتَغُوا مِن فَضلِهِ و لَعَلّكُم تَشكُرُون)(1)؛
تا شما از فضل خدا بهره گيريد، شايد شُكرِ نعمت هاى او را به جا آوريد.
خداوند نعمت هاي ظاهري و باطني، خارجي و داخلي را به ما داده است (لَعَلّكُم تَشكُرُون)؛ شايد شُكر بگزاريد.»
چقدر ماها توجّه كرديم كه اين همه نعمت را خداوند به ما تفضّل فرموده است؟
(و إن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللَّهِ لا تُحصُوها)(2)؛
اگر نعمت هاى خدا را بشماريد، هرگز آن ها را شماره نتوانيد كرد.
از مغزِ سر تا نوك پا، غرق در نعمت هاي الهي هستيم، نعمت هايي كه درونِ بدنِ ما است و نعمت هايي كه از خارج در اختيار ماست، از آسمان و زمين و هوا و دريا و زمين و آب و كوه و جنگل و پرنده و چرنده و درنده كه همه مسخّر شماست.
ص: 18
(اللَّهُ الَّذي سَخَّرَ لَكُم البَحرَ لِتَجرِيَ الفُلكُ فيهِ بِأمرِهِ و لِتَبتَغُوا مِن فَضلِهِ و لَعَلَّكُم تَشكُرُون)(1)؛
خداوند، همان كسى است كه دريا را مسخّر شما كرد تا كشتي ها به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانند از فضل او بهره گيريد و شايد شُكر نعمت هايش را به جا آوريد.
و در ادامه مي فرمايد:
(و سَخَّرَ لَكُم ما في السَّماواتِ و ما في الأرضِ جَميعاً مِنهُ)(2)؛
و او آن چه در آسمان ها و آن چه در زمين است همه را از سوى خودش مسخَّر شما ساخته است.
خداوند آن چه در زمين و آن چه در آسمان ها است اين ها را براي شما قرار داده است، براي چه؟
(لَعلّكم تَشكُرون)؛
شايد شُكرگزار شويد.
اين حقيقت كه شُكر، غايت نعمت هاست در نقل قضيّه ي حضور تخت بلقيس در كمتر از چشم به هم زدن در برابر جناب سليمان علي نبيّنا و آله و عليه السلام نيز نمايان است.
ص: 19
وقتي كه جناب سليمان يا آصف بن برخيا، تخت بلقيس را در مقابل خود ديد، گفت: كه اين از فضل و رحمت پروردگار من است؛ (لِيَبلُوَني)؛ براي اين كه مرا بيازمايد.»
براي چه؟
(أ أشكُرُ أم أكفُر)؛
آيا شُكرگزاري مي كنم يا كفران مي ورزم؟
اصلاً انسان خلق شده و سپس هدايت شده است براي شُكرگزاري:
(إنّا هَدَيناهُ السَّبيلَ إمّا شاكِراً و إمّا كَفُوراً)(1)؛
ما راه را به او نشان داديم، يا شاكر خواهد بود (و پذيرا گردد) يا ناسپاس.
خداوند انسان را آفريد و هدايت فرمود و اين انسان يا شاكر نعمت هاست از جمله نعمتِ هدايت كه هدفِ خلقت است، يا ناسپاس است.
شُكرگزاري، مانعِ عذاب است:
(ما يَفعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُم إن شَكَرتُم و آمَنتُم و
ص: 20
كانَ اللَّهُ شاكِراً عَليماً)(1)؛
خدا چه نيازى به عذاب شما دارد اگر شُكرگزارى كنيد و ايمان آوريد؟ (بلكه) خدا، شُكرگزار و آگاه است.
اگر شُكرگزار باشيد، خداوند متعال چرا شما را عذاب كند؟! نه تنها عذاب نمي كند بلكه ثواب مي دهد:
(سَيَجزِي اللهُ الشّاكِرين)(2)؛
خداوند به زودى شاكران را پاداش خواهد داد.
(سَنَجزِي الشّاكِرين)(3)؛
به زودى شاكران را پاداش خواهيم داد.
شُكر، موجبِ زيادتي است. خداوند متعال مي فرمايد:
(لَإن شَكَرتُم لَأزيدنّكُم)(4)؛
اگر شُكرگزاريد، حتماً بر (نعمت هاى) شما مى افزايم.
علاوه بر اسراري كه به حَسَبِ عقولِ عادي قابل دسترسي نيست، از رموزي كه موجب افزايش نعمت در اثر شُكر مي شود اين است كه فردِ شاكر _ چنان كه خواهد آمد _ بايد چندين نكته را رعايت كند تا شاكر
ص: 21
باشد:
1. نعمت را بشناسد؛
2. فايده ي آن را هر چند به طور اجمال براي خود بشناسد؛
3. نعمت دهنده را بشناسد؛
4. نعمت را در مسيري كه موجبِ خشمِ نعمت دهنده است به كار نگيرد؛
و در مراتب عالي شكر:
5. فرد با زبان و عمل، اظهار قدرداني از نعمت و نعمت دهنده كند و تلاش نمايد بالاترين خشنوديِ مُنعِم را در استفاده از نعمت و غير آن به دست آورد.
ناسپاس كسي است كه يكي از اين نكات چهارگانه ي فوق را فرو نهد. با يك محاسبه ي ساده مي يابيم چنين شخصي شايستگي پايداري نعمت در او نيست. اگر كسي از نكته ي اوّل غافل باشد؛ يعني نعمتي را اصلاً نشناسد، روشن است كه به آن آگاهي ندارد تا از آن استفاده كند، چه رسد به آن كه آن را به طور مناسب نگهداري نمايد؛ هم چنين است اگر نكته ي دوم موردِ غفلت باشد و شخص فايده ي نعمتي را كه به او داده شده، نداند. و اگر فرد نكته ي سوم را فاقد باشد؛ يعني نعمت دهنده را نشناسد، گرچه در برخي نعمت ها ممكن است با وجودِ عدمِ شناختِ
ص: 22
نعمت دهنده، نعمت و فائده ي آن را در يك سطح ظاهري بشناسد و مورد استفاده قرار دهد، امّا شناختِ ژرفاي حقيقتِ نعمت و فايده ي آن بدونِ شناختِ مُنعِم ممكن نيست؛ مثلاً كسي كه داراي سلامت بدن است اگر نداند كه اين سلامت از ناحيه ي خداوند متعال است، نمي فهمد كه سلامت، جزئي از تدبيرِ كلِّ جهان است كه با ساير اجزاي عالم، پيوستگي دارد و بايد در يك مجموعه ي هماهنگ، از آن بهره برداري شود و در صورت ناهماهنگي با سايرِ عناصرِ مجموعه، آسيب ديده و ضايع مي شود. انسانِ بريده از مُنعِم چه بسا صحت و نشاط و نيروي برآمده از آن را در مسيرهايي به كار گيرد كه در يك جهان بيني صحيح و الهي، دست يافتني نمي باشد و در اثر عدم دست يابي به مقصود، دچار سرخوردگي و يأس و حُزن شده و در پي آن، سلامت خود را از دست بدهد، كه در روايات آمده است:
الحُزنُ يَهدِمُ الجَسَد؛(1)
اندوه بدن را خراب مي كند.
الهَمُّ يُذيبُ الجَسَد؛(2)
ص: 23
اندوه جسد را ذوب مي كند.
مَن كَثُرَ هَمُّهُ سَقِمَ بَدَنُه؛(1)
كسي كه اندوه او زياد شود، بدنش بيمار گردد.
وانگهي چنين فردي فكر مي كند تمام نعمت، سلامت است و اصلاً براي بيماري هيچ ارزشي نمي شناسد و اگر به عللي خارج از اختيار دچار بيماري شود، كاملاً در هم مي شكند و روحيه ي خود را از دست مي دهد درحالي كه انسانِ شاكر مي داند حتي بيماري مي تواند نعمت باشد؛ چون در پس بيماري، مصلحتي نهفته است كه فرد را بيدار كرده و از افتادنِ در گرداب هاي هلاكت، نجات مي دهد و او را در درجات كمال، بالا مي برد.(2) و اگر اصلاً بيماري
ص: 24
نباشد، خود محروم شدن از نعمت است.
از امام سجاد - عليه السلام - آمده است:
إنَّ الجَسَدَ إذَا لَم يَمرَض يَأشَرُ و لا خَيرَ فِي جَسَدٍ يَأشَر؛(1)
بدن هرگاه بيمار نشود، سرخوش مي شود و بدني كه سرخوش شود، در آن خيري نيست.
و در نهج البلاغه آمده است:
نَحمَدُهُ عَلَى آلائِهِ كَمَا نَحمَدُهُ عَلَى بَلائِه؛(2)
خداوند را بر نعمت هايش سپاس مي گزاريم چنان كه بر بلاهايش سپاس مي گزاريم.
و در سجده ي بعد از زيارت عاشورا مي خوانيم:
اللَّهُمَّ لَكَ الحَمدُ حَمدَ الشَّاكِرِينَ لَكَ عَلَى مُصَابِهِم الحَمدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِيمِ رَزِيَّتِي؛(3)
خدايا! براي توست حمدِ سپاس گزارانِ تو بر مصيبت زدگي آن ها، سپاس خداي را بر بزرگي
ص: 25
مصيبتم.
پس انسان هايِ با ايمانِ برتر و شاكر:
اولاً: با شناخت درست جهان و پيوستگي هاي عناصر آن، نعمت سلامت خود را حفظ كرده و از آن استفاده صحيح مي كنند.
ثانياً: اگر به مقتضاي طبيعت عالَم گرفتار بيماري شدند، در عينِ تلاشِ مادّي و معنوي در رفعِ آن، اين مقدار بيماري قهري را نيز نعمت دانسته و با شكر به درگاه خداوند، روحيه ي خود را حفظ كرده و با استعانت از خداوند، سلامتِ خود را باز مي گردانند يا دست ِكم با آن سازگار مي شوند.
و بايد بدانيم، مرتبه ي شُكر از مرتبه ي رضا بالاتر است؛ زيرا در مرتبه ي رضا بنده خشنود است به آن چه از حقّ به او رسيده است، امّا در مرتبه ي شُكر، فرد علاوه بر خشنودي حتّي مصيبت را طريقِ كمال مي داند و آن را عنايتي از پروردگار مي شمرد و خداي را بر آن سپاس مي گزارد.(1)
ص: 26
در همين رابطه در روايتي كه در ارشاد القلوبِ ديلمي و شرحِ نهج البلاغه ي ابن أبي الحديد آمده است، امام صادق - عليه السلام - برخوردِ تندي را با يكي از منسوبين به تصوّف انجام داده اند. به نظر مي رسد طرفِ مقابل، مانند خيلي از متصوّفه، روشِ خود را خيلي منزّه و والا مي دانسته است و براي اين كه او را از جايگاهِ خياليش به پايين بياورند، نياز به شوكي قوي بوده است. در ارشاد القلوب مي گويد: نقل شده است امام صادق - عليه السلام - به شقيق (بلخي) فرمود: وضعِ شما در ديارتان چگونه است؟ پاسخ داد:
بِخَيرٍ يا ابنَ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم - ، إن اُعطِينَا شَكَرْنَا وَ إن مُنِعنَا صَبَرنَا؛
به خير اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم - ، اگر به ما چيزي داده شود، شُكر مي گزاريم، و اگر به ما داده نشود،
ص: 27
صبر مي كنيم.
حضرت - عليه السلام - در اين جا (بر فرضِ صدور روايت) نياز ديدند تكانِ محكمي به شقيق وارد شود، فرمودند:
هكَذا كِلابُ حِجَازِنَا يَا شَقِيقُ؛
همين، روشِ سگ هاي حجازِ ماست اي شقيق!
شقيق گفت: پس چگونه بگويم؟ حضرت فرمود:
هَلا كُنتُم إذا اُعطِيتُم آثَرتُم وَ إذا مُنِعتُم شَكَرتُم؛(1)
اين چنين باشيد كه هرگاه به شما چيزي داده شد، ايثار كنيد و هرگاه به شما چيزي داده نشد، شُكر گزاريد.
از آن چه گفتيم، معلوم مي شود، نكته ي چهارمي را كه ذكر كرديم _ يعني خودداري از به كارگرفتنِ نعمت، در راهي كه مبغوضِ مُنعِم است _ نيز اگر مفقود باشد، چه بسا فرد متنعِّم نعمت را در مسيري كه نامناسب با نعمت است به كار گيرد و دچارِ گرفتاري شود.
نظيرِ توضيح فوق را مي توانيم در نعمت هاي ديگر نيز ذكر كنيم؛ مثلاً ثروت، يك نعمت است. اگر فرد، مُنعِمِ حقيقيِ نعمتِ مال را نشناسد، آن را در غير راهي كه براي آن قرار داده شده، مصرف مي كند و چه بسا حتي در ضدِّ مسيري كه مناسب آن مي باشد، مصرف
ص: 28
كند و آن گاه دچارِ فقر و تبعاتِ ناشي از آن شود. در روايتِ معتبرِ هشام بن الحكم از امام صادق - عليه السلام - آمده است:
مَن مَنَعَ حَقّاً لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ أنفَقَ فِي بَاطِلٍ مِثلَيه؛(1)
كسي كه حقّي از خداوند عزّوجلّ را أدا نكند، دو چندان آن را در تباهي هزينه نمايد.
بنابراين شُكر به معناي درستِ آن، نگهدارنده ي نعمت ها و افزون كننده ي آن ها خواهد بود.
خداوند همه را از شاكرين قرار دهد.
تمامِ اثرِ شُكر، به شُكرگزار باز مي گردد. خداوند، غنيِّ علي الإطلاق و واجبِ من جميع الجهات و الحيثيّات است و هيچ نيازي به هيچ چيز از جمله شُكر بنده ندارد، تنها اين بنده است كه از شُكر خدا بهره مند مي شود. قرآن كريم در دو جا تصريح فرموده است كه نفعِ شُكر به خود شُكرگزار بر مي گردد:
(و مَن شَكر فَإنّما يَشكُرُ لِنَفسِه)(2)؛
و هركس شُكر كند، به نفع خود شُكر مى كند.
ص: 29
اين آيه در دنباله ي داستانِ تخت بلقيس كه بيان كرديم آمده است، و بعد از آن كه آمده:
(لِيَبلُوَني أ أشكُرُ أم أكفُر)؛
براي اين كه مرا آزمايش كند كه آيا شكر مي كنم يا ناسپاسي مي ورزم.
در ادامه، خداوند متعال از قول حضرت سليمان بن داوود علي نبيّنا و آله و عليهما السلام مي فرمايد: (و مَن شَكَر فَإنَّما يَشكُرُ لِنَفسِه) آقايان فضلا و روحانيّون معناي إنّما را خوب مي فهمند و كساني كه با زبان عربي آشنا باشند مي دانند كه إنّما براي حصر است؛ يعني اين است و جز اين نيست كسي كه شُكر خدا بكند، شُكر را براي خودش كرده است؛ فايده اش به خودش مي رسد. إنّما يعني فقط و فقط فايده اش براي خودش است، نه براي خداوند متعال يا ديگران.
در جاي ديگر مي فرمايد:
(و مَن يَشكُر فإنّما يَشكُرُ لِنَفسِه)(1) _ به صورت مضارع _ ؛
كسي كه شُكر مي كند براي خودش شُكر مي كند (و به نفع خودش است).
ص: 30
و لذا:
(و مَن كَفَرَ فَإنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميد)(1)؛
و آن كس كه كفران كند، (زيانى به خداوند متعال نمى رساند) چرا كه خداوند بى نياز و ستوده است.
اگر كسي ناسپاسي كند به زيان خودش است. مگر خداوند متعال نياز به شُكر من و شما دارد؟! خداوند متعال غنيّ و بي نياز از همه ي عالَميان است. شُكرگزاري به نفع من و شما است تا به هدف و كمال نهايي و سعادت ابديمان برسيم.
هدفِ شيطان اين است كه مردم شُكرگزار نشوند. لذا بعد از اين كه از درگاه خداوند متعال رانده شد، گفت:
(لَآتِيَنَّهُم مِن بَينِ أيدِيهِم و مِن خَلفِهِم و عَن أيمَانِهِم و عَن شَمائِلِهِم و لا تَجِدُ أكثَرَهُم شَاكِرينَ)(2)؛
(خداوندا) خواهي ديد كه من از پيشِ رو، پشت سر و از راست و چپ، سراغِ بندگانت مي آيم و آن ها را اغوا مي كنم و اكثر آن ها را شاكر نمي يابي.
ص: 31
خوب توجّه كنيد! همّتِ شيطان اين است كه شُكرگزاري را از بندگانِ خداوند بگيرد. در حالي كه خداوند اين همه بر آن تأكيد فرموده است، به صورت امر، به صورت توصيه و به صورت هاي ديگر. امّا تمام همّتِ شيطانِ خبيث آن است كه اكثر بشر، شُكرگزار نشوند. از اين جهت در ادامه مي گويد:
(و لا تَجِدُ أكثَرَهُم شاكِرين)؛
اكثرِ مردم را شاكر نمي يابي.
شيطان در توطئه و فساد بزرگش در بازداشتنِ اكثر مردم از شُكر، بر آنان پيروز مي شود. از آيات قرآن كريم استفاده مي شود كه مردم از لحاظِ كمّي و كيفي به طور شايسته شُكرگزار نمي باشند. امّا از نظر كمّي خداوند متعال در سه مورد از قرآن كريم مي فرمايد:
(ولكِنَّ أكثَرَ النّاسِ لا يَشكُرون)؛(1)
ولى بيشتر مردم، شُكر (او را) به جا نمى آورند.
در دو مورد به صورت ضمير مي فرمايد:
ص: 32
(أكثَرَهُم لا يَشكُرُون)(1)؛
امّا اكثر آن ها (انسان ها) سپاس گزارى نمى كنند.
اين دو تعبير جمعاً پنج بار در قرآن كريم تكرار شده است. اكثر مردم شُكر نمي گزارند يا اكثر آنان _ به صورت ضمير _ يعني مردم، شُكر نمي گزارند.
از لحاظِ كيفي هم، شُكرگزاري اندك است. خداوند متعال در چهار مورد در قرآن كريم(2) مي فرمايد:
(قَليلاً ما تَشكُرون)؛
بسيار كم سپاس مى گزاريد.
مثلاً در سوره ي ملك مي فرمايد:
(قُل هُوَ الَّذي أنشَأكُم و جَعَلَ لَكُمُ السَّمعَ و الأبصارَ و الأفئِدةَ قَليلاً ما تَشكُرُون)(3)؛
(دقّت كنيد) اوست آن كه شما را پديد آورد و براى شما نيروى شنوايى و ديده ها و دل ها قرار داد امّا شما كم سپاس مى گزاريد.
و در سوره ي مؤمنون نيز مي فرمايد:
(و هُوَ الَّذي أنشَأ لَكُمُ السَّمعَ و الأبصارَ و
ص: 33
الأفئِدَةَ قَليلاً ما تَشكُرون)(1)؛
و او كسى است كه براى شما گوش و چشم و قلب (عقل) ايجاد كرد امّا كم شُكر او را به جا مى آوريد.
هم چنين آن جا كه خداوند مي فرمايد:
(إعمَلُوا آلَ داوُدَ شُكراً و قَليلٌ مِن عِبادِيَ الشَّكُور)(2)؛
اى آل داوود! شُكر (اين همه نعمت را) به جا آوريد، ولى عدّه ي كمى از بندگان من، بسيار شُكرگزارند.
از آن جا كه شكور صيغه ي مبالغه است، آيه ي شريفه بيان مي دارد انسان ها از نظر كيفي در شُكرگزاري كوتاهي دارند؛ زيرا مي فرمايد: «عدّه ي كمى از بندگان من، بسيار شكرگزارند.»
اين است كه ما بايد كاملاً مواظب باشيم تا مثل اكثريّت، طعمه ي شيطان نشويم، كه شرايط در انسان براي ناسپاسي فراهم است:
از يك طرف زمينه ي ناسپاسي در درون انسان ها به گونه اي موجود است. خداوند متعال مي فرمايد:
(فَإنَّ الإنسانَ كَفور)(3)؛
بى ترديد انسان بسى كفران كننده است.
ص: 34
از طرف ديگر شيطان از بيرون تمام شگردها را براي ناسپاسي انسان به كار مي گيرد و با وسوسه هاي خود، از چهار طرف راه شُكر را بر انسان ها مي بندد؛ پس ناسپاسي، لغزشگاهِ خطرناكي براي انسان مي باشد.
در اين جا ممكن است براي برخي اين پرسش پديد بيايد كه اگر اكثر مردم ناسپاس مي باشند پس چگونه در نهج البلاغه آمده است:
الحَمدُ لِلَّهِ الفاشِي فِي الخَلقِ حَمدُه؛(1)
سپاس و ستايش خداوندى را كه ستايش او در آفريدگانش منتشر است.
و يا در دعاي إفتتاح مي خوانيم:
الحَمدُ لِلَّهِ الفاشِي فِي الخَلقِ أمرُهُ و حَمدُه؛(2)
ستايش خداوندى را كه فرمانش (اراده اش) و سپاسش در آفريدگانش منتشر است.
كه مثل اين تعبيرات، دلالت بر انتشار و فراگيري حمدِ خداوند دارد و روشن است كه حمد، مرتبه ي بالاي شُكر است(3)؛ پس چگونه اين عبارات با اندك
ص: 35
بودنِ شُكرگزار از نظر كمّي و كيفي سازگار است؟
پاسخ اين پرسش آن است كه عبارت نهج البلاغه و دعاي افتتاح نظر به نوع خلايق دارد و اين كه حمد مخصوص انسان يا فرشتگان نيست، بلكه در سراسر هستي تسبيح و حمد الهي جريان دارد و در حقيقت، اين دو عبارت مطلب اين دو آيه ي شريفه را بيان مي كند:
(إن مِن شَي ءٍ إلاّ يُسَبِّحُ بِحَمدِه)(1)؛
هيچ چيزى نيست مگر آن كه با سپاس، او را تسبيح مى گويد.
(يُسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمدِهِ و المَلائِكَةُ مِن خيفَتِه)(2)؛
رعد او را توأم با سپاس، تقديس مي كند و فرشتگان از بيم او.
و منافات ندارد با اين مطلب كه انسان ها در مقامِ أداي تكليف، كوتاهيِ كمّي و كيفي در شُكرگزاري داشته باشند.
ص: 36
از نكته هاي مهمّي كه نبايد در مسأله ي شُكر مورد غفلت قرار بگيرد، شُكرِ نعمت هاي باطني و معنوي است. انسان ها در بسياري از اوقات به خاطرِ محسوس بودنِ نعمت هاي ظاهري و مادّي، فقط به چنين نعمت هايي توجّه دارند و از نعمت هاي معنوي و باطني كه معمولاً با نعمت هاي ظاهري قابل قياس نيستند، غافل مي شوند و اين خُسران بزرگي است. هم چون كودكِ بدون تمييزي كه با مشغول شدن به آن چه پيشِ روي دارد، از توجّه به اموري كه تأثيرِ قطعي در حيات و مرگ و سعادت و شقاوت او دارد باز مي ماند. عدّه اي از انسان ها اگر سفره ي پر رنگ، لباسِ زيبا، منزلِ مناسب، مركبِ راهوار و حدّاكثر، سلامتِ بدن داشته باشند، خود را در بالاترين درجات تنعّم احساس مي كنند، و اگر اهل شُكر باشند، فقط سپاسِ آن ها را مي گزارند و توجّه يا توجّهِ لازم به نعمت هاي برتر ندارند. درحالي كه چنين غفلتي، نزديك كننده ي انسان به بيچارگي و شقاوت مي باشد. در روايتِ صحيحِ أبو اُسامه از امام صادق - عليه السلام - آمده است:
و مَن لَم يَرَ لِلَّهِ عَزَّوجَلَّ عَلَيهِ نِعمَةً إلَّا في مَطعَمٍ أو مَشرَبٍ أو مَلبَسٍ فَقَد قَصُرَ عَمَلُهُ و دَنَا
ص: 37
عَذابُهُ؛(1)
و كسي كه از نعمت هاي خداوند عَزَّوجَلَّ نزد خود، غير از خوراكي، نوشيدني و پوشيدني نبيند، عملش كوتاه و عذابش نزديك خواهد بود.
چه نعمتي مي تواند با ايمانِ صحيح و حقّ، برابري كند!؟ چه نعمتي مي تواند ارزش اخلاصِ در درگاه خداوند را داشته باشد!؟ از امام صادق - عليه السلام - روايت شده است:
ما أنعَمَ اللَّهُ عَزَّوجَلَّ عَلَى عَبدٍ أجَلَّ مِن أن لايَكُونَ فِي قَلبِهِ مَعَ اللَّهِ غَيرُهُ؛(2)
خداوند عزّوجلّ به بنده اي نعمتي بزرگ تر از اين كه در قلبش همراه خداوند، غير او نباشد، نداده است.
در روايت جالبي امام صادق - عليه السلام - با برخورد ويژه اي با يكي از شيعيان، اهميّت نعمت هاي معنوي را يادآوري كردند. امام هادي - عليه السلام - از پدرانشان نقل مي كنند: فردي خدمت امام صادق - عليه السلام - آمد و از فقر، نزد حضرت شكايت كرد، حضرت به او فرمودند: آن چنان كه تو مي گويي نيست؛ من تو را فقير نمي شناسم! عرض كرد: واللهِ اي آقاي من! شما تبيين و توضيح نخواستيد و بخشي از فقر خود را گفت. امّا
ص: 38
حضرت - عليه السلام - او را تكذيب مي كردند تا آن كه بالاخره حضرت فرمودند: به من خبر ده اگر به تو صد دينار _ صد مثقال شرعي طلا(1) _ بدهند كه از ما برائت جويي، خواهي گرفت؟ گفت: نه؛ تا آن كه حضرت هزاران دينار ذكر فرمودند و آن مرد سوگند ياد كرد كه چنين كاري را نخواهد كرد. آن گاه حضرت فرمود:
مَن مَعَهُ سِلعَةٌ يُعطَى بِها هَذا المَالَ لا يَبيعُها هُوَ فَقيرٌ!؟؛(2)
كسي كه چنين متاعي دارد كه به اين مقدار مال نمي فروشد، آيا فقير است!؟
توجّه كنيد كه چگونه حضرت - عليه السلام - در يك موقعيّت حسّاس، او را به اهمّيّت نعمت هاي معنوي و نعمتِ عظيمِ ولايت و امامت كه تضمين كننده ي ساير نعمت ها مي باشد، آگاه فرمودند و باور به اين حقيقت را در جان او راسخ كردند.
متأسّفانه عدمِ توجّه ي شايسته به نعمتِ بزرگ
ص: 39
رسالت و ولايت و نيز نعمتِ ادامه دهندگان راه ولايت، درد فراگيري است. بسياري از مردم اگر كسي به آنان مالي ببخشد يا مرضي از آنان را بهبود بخشد يا مقامي به آنان إعطا كند، خود را مرهون لطف او مي بينند، اما توجّهي به نعمتِ هدايت و راهنمايي هاي معنوي و نعمت هاي باطني و حتّى مادّي(1) كه از طريق پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم - ، ائمّه ي معصومين - عليهم السلام - ، نيكانِ از مؤمنين و عُلماي راستين به آنان رسيده است، ندارند. اگر كسي آنان را به معروفي امر كند و يا از مُنكري باز دارد، اصلاً به عنوان يك نعمت به چشم آنان نمي آيد، چه رسد به آن كه در برابر آن سپاس گزار و شاكر باشند. اين حقيقتِ تلخ، در كلام گهربار اميرالمؤمنين - عليه السلام - چنين تبيين شده است:
كانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم - مُكَفَّراً لايُشكَرُ مَعرُوفُهُ و لَقَد كانَ مَعرُوفُهُ عَلَى القُرَشِيِّ و العَرَبِيِّ و العَجَمِيِّ و مَن كانَ أعظَمَ مِن رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم - مَعرُوفاً عَلَى هَذا الخَلقِ وَ كَذَلِكَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مُكَفَّرُونَ لايُشْكَرُ مَعْرُوفُنَا و خِيارُ
ص: 40
المُؤمِنِينَ مُكَفَّرُونَ لايُشكَرُ مَعرُوفُهُم؛(1)
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم - كسي است كه از نيكي هاى وى قدردانى نمي شود، در صورتى كه نيكى هاى آن حضرت بر قرشى و عرب و عجم، جارى بود. آيا كسى پيدا مى شود كه نيكى هايش به مردم، برتر از نيكى هاى رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم - به آنان باشد! ما أهل بيت نيز از خوبى هايمان قدردانى نمي شود. و هم چنين برگزيدگان از مؤمنين، از نيكى هايشان قدردانى نمى شود.
و در روايت از امام صادق - عليه السلام - آمده است:
از كساني كه به خداوند عزّوجلّ شكايت مي برند:
عالِمٌ بَينَ جُهّالٍ؛(2)
عالمي مي باشد كه در ميانِ جُهّال است.
چون نادانان شُكرِ وجودِ او را نمي گزارند و بهره ي مناسب از وي نمي برند.
حتّى گاهي برخي از نعمت هاي مادّي نيز به دليل آن كه داراي دوام و پايداري است و آن چنان نيست كه به طور معمول در كوتاه مدّت، وجود و زوال و رفت
ص: 41
و بازگشت داشته باشد، موردِ غفلتِ مردم قرار مي گيرد؛ از آن جمله: جواني، سلامت و امنيت است، به ويژه امنيت؛ چون علاوه بر پايداري، از آن جا كه معمولاً داخل قلمروِ يك حكومت، فراگير هم مي باشد، بيشتر موردِ غفلت است، و چه بسا ناشُكري نسبت به آن، به دنبال خود، خطرِ از دست رفتنِ اين نعمتِ بزرگ و پيدايشِ ناأمني و تسلّط دشمنِ بيگانه را فراهم سازد. در روايت از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم - آمده است:
نِعمَتانِ مَكفُورَتانِ: الأمنُ و العَافِيَةُ؛(1)
دو نعمت در نظر مردم پوشيده است: امنيت و تندرستى.
و از امام علي - عليه السلام - آمده است:
شَيئَانِ لا يَعرِفُ فَضلَهُمَا إلّا مَن فَقَدَهُمَا، الشَّبَابُ و العَافِيَة؛(2)
دو چيز است كه فقط كساني كه آن دو را از دست داده اند، آگاه به برتري آن دو مي باشند، و آن دو جواني و عافيت است.
ولي به هر حال مؤمنين بدانند كه نيكي هاي آنان بدونِ پاداش، نخواهد ماند و چه بسا كساني شُكرِ
ص: 42
خوبي هاي آنان را بگزارند كه بهره اي از احسانِ آنان نبرده اند؛ چنان كه از اميرالمؤمنين - عليه السلام - آمده است:
لايُزَهِّدَنَّكَ فِي المَعرُوفِ مَن لايَشكُرُهُ لَكَ فَقَد يَشكُرُكَ عَلَيهِ مَن لايَستَمتِعُ بِشَي ءٍ مِنهُ...؛(1)
ناسپاسى مردم، تو را از كار نيك باز ندارد؛ زيرا هستند كسانى، بى آن كه از تو سودى برند، تو را مى ستايند...
و بالاتر آن كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم - فرمود:
يَدُ اللَّهِ عَزَّوجَلَّ فَوقَ رُؤُوسِ المُكَفَّرِينَ تُرَفرِفُ بِالرَّحمَة؛(2)
دستِ خداوند عزّوجلّ به رحمت، بالاي سر كساني مي باشد كه نيكي كرده اند و مورد سپاس واقع نشده اند.
بايد بدانيم اگر شُكر هم مي گزاريم، خودِ اين شُكر، توفيق الهي است و نعمتي است كه بايد شُكر آن را به جا آورد. خداوند متعال طبق روايتي به حضرت موسي علي نبينا و آله و عليه السلام وحي فرمود:
يا مُوسى اشكُرنِي حَقَّ شُكرِي؛
ص: 43
اي موسي! شُكر من را بگزار حقّ شُكر من.
حضرت موسي علي نبينا و آله وعليه السلام به خداوند متعال عرض كرد: خدايا! من چگونه مي توانم حقِّ شُكر تو را بگزارم درحالي كه شُكر تو، خود نعمتي است كه بايد شُكرش را به جا آورم. خداوند متعال به موسي - عليه السلام - وحي فرمود: الآن حقّ شُكر من را ادا كردي؛ فهميدي كه شُكر، باز نعمتي است كه توفيقش از جانب من مي باشد و سزاوار شُكرگزاري است.(1) و همين فهميدن، خود يك نوع شُكرگزاري است.
نظير اين معني در مورد حضرت داوود علي نبيّنا و آله و عليه السلام نيز نقل شده است.(2)
اين مطلب كه شُكر بندگان به درگاه خداوند متعال خود، نعمتي است كه نياز به شُكر دارد، در دعاي بعد از زيارت حضرت رضا - عليه السلام - به زيبايي بيان شده است:
لا تُحمَدُ يا سَيِّدي إلّا بِتَوفيقٍ مِنكَ يَقتَضي
ص: 44
حَمداً و لا تُشكَرُ عَلَى أصغَرِ مِنَّةٍ إلّا استَوجَبتَ بِها شُكراً فَمَتَى تُحصَى نَعماؤُكَ يا إلَهي!...؛(1)
ستايش نمي شوي اي آقاي من مگر به وسيله ي توفيقي كه از جانب توست كه (خود اين توفيق الهي) مقتضي ستايش است. و شُكرگزاري نمي شوي بر كوچك ترين منّتي مگر آن كه به وسيله ي آن مستوجب شُكري مي گردي. پس چه زماني نعمت هايت احصا مي شوند اي خداي من!... .
و در ادامه آمده است:
و مِن نِعَمِكَ يَحمَدُ الحامِدونَ و مِن شُكرِكَ يَشكُرُ الشّاكِرون؛
از نعمت هاي توست كه سپاس گزاران، سپاس مي گزارند، و از شُكر توست كه شاكرين، شُكر مي گزارند.
سرّ اين حقيقت هم در اين است كه همه ي هستي و نمودهاي آن، فيض حضرت حقّ است. و هيچ چيز و هيچ حركتي خارج از اراده و عنايت حضرت حقّ نيست:
(ألا لَهُ الخَلقُ و الأمر)(2)؛
ص: 45
آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير (جهان)، از آنِ اوست (و به فرمان اوست).
(إنَّ الأمرَ كُلَّهُ لِلَّه)(1)؛
همه ي كارها به دست خداست.
پس علاوه بر اين كه وجود بنده و هر چيز از خداوند متعال است، تمام حركات و سكنات و مشيّت بنده نيز به حول و قوّه ي الهي است كه «لا حول و لا قوّة الّا بالله». اين معنا با دقّت و ظرافت و زيبايي در روايتي با سندهاي متعدّد از حضرت رضا - عليه السلام - تبيين شده است. در روايت صحيح بَزَنطي كه در كافي نقل شده است، حضرت چنين مي فرمايد:
قالَ اللَّهُ: يا ابنَ آدَمَ! بِمَشيئَتي كُنتَ أنتَ الَّذي تَشاءُ لِنَفسِكَ ما تَشاءُ و بِقُوَّتي أدَّيتَ فَرائِضي و بِنِعمَتي قَويتَ عَلَى مَعصيَتي جَعَلتُكَ سَميعاً بَصيراً قَويّاً. ما أصابَكَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ و ما أصابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفسِكَ و ذاكَ أنّي أولَى بِحَسَناتِكَ مِنكَ و أنتَ أولَى بِسَيِّئاتِكَ مِنّي و ذاكَ أنَّني لا اُسألُ عَمّا أفعَلُ و هُم يُسألون؛(2)
ص: 46
خداوند فرمود: اي پسرِ آدم! توسّط اراده ي من تو آني هستي كه اراده نمودي براي نفست آن چه را كه اراده كرده اي و توسّط نيروي من واجباتت را به جا آوردي و توسّط نيروي من بر معصيت توانا شدي. تو را شنونده، بينا و توانا قرار دادم. آن چه از نيكي ها به تو مي رسد، پس از جانب خداوند است و آن چه از زشتي و پليدي به تو مي رسد، پس از خود توست. و همانا من به حسناتت سزاوارتر از خودت هستم و تو به سيّئاتت سزاوارتر از من هستي. همانا اين به خاطر آن است كه من از افعالي كه انجام مي دهم، سوال نمي شوم درحالي كه ايشان مورد سؤال قرار مي گيرند.
و در نَقل حِميَري، حضرت رضا - عليه السلام - با فرمان كتابت به بزَنَطي حديث را إملا فرمودند(1) و در آخر ذكر كردند:
هرچه را پرسيدي، براي تو به نظم آوردم.
ص: 47
دقّت كنيد! در اين روايت شريف، در عين اين كه براي انسان اراده إثبات مي شود، امّا اين اراده در طولِ مشيّتِ حضرت حقّ است و اين كه خداوند اراده فرموده است كه انسان، با اراده ي خود كاري را انجام دهد. و بنابراين گرچه اراده در ذات خود اختياري است، امّا خداوند است كه هر لحظه اين اراده را به انسان مي بخشد و هزاران عامل ديگر را فراهم مي كند تا انسان اراده ي خود را لباس وجود بپوشاند. در يك «الحمدلله» كه مي گوييم، نعمتي كه موجب حمد شده از خداست، نيرو و عضوي كه اين نعمت را دريافته از خداست، ذهني كه نعمت را شناخته و اين كه از مُنعِم است، از خداست. ابرازِ شُكر نيز از خداست؛ زيرا آن چه دخيل در قدرتِ بر ابراز و محقّق نمودن مراد است و ارتباط روح با بدن و فرمان پذيري أعضا و توانِ آنان بر انجام عمل، همه از خداست، پس «مِن نِعَمِكَ يَحمَدُ الحامِدون.»(1) و جالب آن كه به حَسَبِ روايتِ صحيح، حمد بر نعمت، خود نعمتي برتر از آن نعمت است. امام رضا - عليه السلام - مي فرمايد:
مَن حَمِدَ اللَّهَ عَلَى النِّعمَةِ فَقَد شَكَرَهُ و كَانَ
ص: 48
الحَمدُ أفضَلَ مِن تِلكَ النِّعمَة؛(1)
كسي كه خداوند را بر نعمت، حمد كُند، شُكر خداوند را به جا آورده است، و آن حمد، برتر از آن نعمت است.
البتّه بايد دقّت كنيم در اين مورد _ مثل ساير موارد _ مبادا از تعليمِ معصوم - عليه السلام - فراتر رويم يا عقب بمانيم كه يا در ورطه ي تعطيل گرفتار مي شويم يا آفتِ تشبيه(2) دامن ما را مي گيرد. اگر كسي خلق را به كلّي
ص: 49
هيچ بداند و فرضاً بگويد حمدِ عبد، همان حمدِ حقّ است و هيچ نسبتي با خلق ندارد و «هو الحامد و هو المحمود» در همه جا و همه ي مقام ها به تمام معنا صادق است(1)، اين با بيانِ امام - عليه السلام - سازگاري ندارد. آيا
ص: 50
چنين تفكّري مي تواند بگويد: «هو التائب و هو المتوب اليه و هو الغافر و هو المغفور له» بلكه «هو المعذِّب و هو المعذَّب و ...»؟!! _ تعالي الله عن ذلك علوّاً كبيراً _ اگر كساني چنين تفريط كنند، در ورطه ي تعطيل حقّ از صفت خالق و مُبدع و ... گرفتار شده اند. چنان چه اگر افراط كنند و براي غير حقّ اصالتي قائل شوند و به غير حول و قوّه ي الهي معتقد گردند، در ورطه ي تشبيه و شرك گرفتار مي شوند _ سبحان الله عمّا يصفون _ .
وتمام حقيقت در كلام امام - عليه السلام - بيان شده است كه با عدم التفات كافي به آن، خطر فرورفتن در گرداب تعطيل و تشبيه و نيز جبر و تفويض در كمين انسان است.
اكنون ببينيم حقيقت شُكر چيست؟ گرچه حقيقتِ شُكر را تا اندازه اي همه مي دانيم، امّا بازنمودن بيشتر
ص: 51
آن شايسته است. اگر به طور كاملاً خلاصه بخواهيم شُكر را معني كنيم، بايد بگوييم: شُكر، فهم و اعتراف به نعمت و نعمت دهنده و ابراز اين دو حقيقت است. البتّه اگر نعمت دهنده داناي به فهم و اعتراف دروني فرد نسبت به اين دو مطلب باشد، ابراز شرط كمال شُكر است و بدون ابراز نيز حداقلّ مراتب شُكر محقّق مي شود. در روايتي از امام صادق - عليه السلام - آمده است:
مَن أنعَمَ اللَّهُ عَلَيهِ بِنِعمَةٍ فَعَرَفَها بِقَلبِهِ فَقَد أدَّى شُكرَها؛(1)
هركس كه خداوند نعمتي را به او بدهد، پس او آن نعمت را با قلبش درك نمايد، شُكرش را أدا كرده است.
و اين معني از روايت حضرت موسي علي نبيّنا و آله و عليه السلام كه گذشت نيز استفاده مي شود.(2) در عين حال شُكر لوازمي دارد كه اگر رعايت نشود، حتّي اگر فرد، نعمت و نعمت دهنده را بشناسد و اعتراف كند، كافي نيست؛ مثلاً اين كه نعمت گيرنده، نعمت را در غير راهي كه مورد رضاي نعمت دهنده است به كار گيرد.
ص: 52
چنين عملي موجب عدم صدق شُكر و كفران نعمت است؛ زيرا كفران نعمت يعني پوشاندن نعمت، يا به عدم اعتراف يا اين كه نعمت گيرنده در عين اعتراف، به مقتضاي اعتراف عمل نكند.
ولي كمالِ شُكر در آن است كه فرد، علاوه بر اعتراف قلبي به نعمت و مُنعِم، در گفتار و كردار نيز اين اعتراف را ابراز كند. از اين جهت گفته اند شُكر سه گونه است:
الف. شُكرٌ بِالقَلبِ؛ و هو تَصَوُّرُ النعمَةِ و المُنعِم؛
شُكر توسّط قلب يعني تصوّر نعمت و نعمت دهنده.
ب. شُكرٌ بِاللِّسانِ؛ و هو الثَّناءُ عَلي المُنعِم؛
شُكر توسّط زبان يعني ستايشِ نعمت دهنده.
ج. شُكرٌ بِسائِرِ الجَوارِح؛
تشكّر عملي، با ارائه ي مال يا خدمت.
از مطالب مهمّي كه معصومين - عليهم السلام - مردم را بدان توجّه داده اند و مورد اشاره ي قرآن كريم قرار گرفته است، لزوم شُكرگزاري وسائط فيض الهي است. گرچه بازگشت همه ي نعمت ها به ذاتِ أقدس حقّ جلّ وعلا است، امّا اين كه افرادي وسيله ي رسيدن نعمت قرار گرفته اند و اين توفيق را يافته اند كه در عين
ص: 53
اختيار مجراي فيض الهي بشوند، شايسته ي تشكّر مي باشند و تشكّر از ايشان منافاتي با شُكر به درگاه خداوند متعال ندارد، بلكه تأكيدي بر شُكر خداوند است. خداي متعال در قرآن مي فرمايد:
(و وَصَّينا الإنسانَ بِوالِدَيهِ ... أنِ اشكُر لِي و لِوالِدَيك)(1)؛
ما انسان را درباره ي پدر و مادرش سفارش كرديم ... و سفارش كرديم شُكر من و والدينت را به جاي آر.
در اين آيه، خداوند متعال بعد از آن كه مي فرمايد: سفارش نموديم كه مرا شُكر بگزار، بلافاصله مي فرمايد: شُكر والدين خود را نيز به جاي آور. دليل آن هم آشكار است؛ چون پدر و مادر بالاترين مجراي نعمت هاي عادي و معمولي الهي بر انسان مي باشند و در نتيجه، اين چنين استحقاق شُكر دارند كه بلافاصله بعد از فرمان به شُكر خداوند، فرمان به شُكر آنان داده شود.
همه ي افرادي كه مَجراي فيض الهي مي باشند، به اندازه ي نقش خود، در استحقاق شُكرگزاري مشتركند. از امام صادق - عليه السلام - وارد شده است:
مِن حَقِّ الشُّكرِ لِلَّهِ أن تَشكُرَ مَن أجرَى
ص: 54
تِلكَ النِّعمَةَ عَلَى يَدِه؛(1)
از حقوق شُكرگزاري براي خداوند اين است كه تشكّر كني از كسي كه آن نعمت بر دستان او (به واسطه ي او) جاري شده است.
و مرحوم صدوق; مي فرمايد: از عبارات مختصر منقول از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم - است كه:
لا يَشكُرُ اللَّهَ مَن لا يَشكُرُ النَّاس؛(2)
شُكر خداوند را به جا نياورده است كسي كه از مردم شُكرگزاري نكند.
و اين كه كسي فكر كند من فقط خداوند را كه منشأ همه ي نعمت هاست شُكر مي گزارم و به ديگران كاري ندارم؛ چون همه چيز به دست خداوند و از او مي باشد، خلاف روايات است. از امام سجّاد - عليه السلام - آمده است:
يَقولُ اللَّهُ تَباركَ و تَعالَى لِعَبدٍ مِن عَبيدِهِ يَومَ القِيامَةِ: أ شَكَرتَ فُلاناً؟ فَيَقولُ: بَل شَكَرتُكَ يا رَبِّ. فَيَقولُ: لَم تَشكُرني إذ لَم تَشكُرهُ؛
خداوند تبارك و تعالي در روز قيامت به بنده اي از بندگانش مي فرمايد: آيا از فلاني سپاس گزاري كردي؟
ص: 55
پس او مي گويد: اي پروردگارم! بلكه تو را شُكر گزاردم. پس (حضرت حقّ جلّ و علا) مي فرمايد: شُكر مرا به جا نياوردي؛ زيرا از او سپاس گزاري نكردي.
سپس حضرت فرمود:
أشكَرُكُم لِلَّهِ أشكَرُكُم لِلنّاس؛(1)
شاكرترين شما نسبت به خداوند، شاكرترين شما نسبت به مردم است.
ممكن است برخي از اهل دانش و مطالعه بپرسند: اگر شُكرِ غير خداوند پسنديده است، پس چرا در نهج البلاغه آمده است:
و لا يَحمَد حامِدٌ إلّا رَبَّه؛(2)
هيچ حمد كننده اى جز پروردگارش را سپاس نگزارد.
و در روايت تحف العقول از علامات شاكر آمده است:
...لا يَحمَدُ و لا يُعَظِّمُ إلّا اللَّه؛(3)
... او سپاس نمي گزارد و بزرگ نمي شمارد مگر
ص: 56
خداوند را.
زيرا با توجّه به اين كه حمد همان شُكر است(1) يا نوع خاصّي از شُكر، چگونه در اين روايات «حمد» مختصّ ذات اقدس حقّ شمرده شده است؛ درحالي كه قبلاً براساس روايات متعدّده دانستيم از وظايف مهمّ، شُكرگزاري نسبت به مخلوقين است؟
در پاسخ گفته مي شود كه ظاهراً مقصود از ناشايست و مردود بودنِ حمدِ غير خداوند در اين موارد، لزومِ اجتناب از حمدهاي بي جا نسبت به افراد و حتّي نفسِ خود مي باشد، كه مبادا فرد براي خود يا آنان به طور رسمي يا غير رسمي منشأيّيت اثر به طور استقلال يا به گونه ا ي غير واقع قائل شود و آنان يا خود را با اين بينش و انگيزه حمد كند. چنان كه در فقره ي بعد در نهج البلاغه آمده است:
و لا يَلُم لائِمٌ إلّا نَفسَه؛(2)
و هيچ ملامت كننده اى نبايد جز خود را ملامت نمايد.
كه در حقيقت بيان ديگري از اين آيه ي شريفه است:
(ما أصابَكَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ و ما
ص: 57
أصابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفسِك)(1)؛
آن چه از نيكي ها به تو مى رسد، از طرف خداست و آن چه از بدى به تو مى رسد، از سوى خود توست.
و تفسير آيه را قبلاً از حضرت رضا - عليه السلام - ذكر كرديم، و در روايتِ ديگري شبيه آن، به اين صورت آمده است:
قالَ اللَّهُ: يا ابنَ آدَمَ! أنا أولَى بِحَسَناتِكَ مِنكَ و أنتَ أولَى بِسَيِّئاتِكَ مِنّي عَمِلتَ المَعاصيَ بِقُوَّتيَ الَّتي جَعَلتُها فيكَ؛(2)
خداوند مي فرمايد: اي پسر آدم! من به نيكي هايت أولي هستم از خودت، و تو به سيّئاتت أولي هستي از من. تو معصيّت نمودي با قوّتي كه من در تو قرار داده بودم.
از سفارش هايي كه در بابِ شُكر شده است، اين است كه: هرگاه نعمتي به كسي روي آوَرد يا حتّى نعمتِ گذشته اي را به ياد آوَرد، سر بر خاك نهد و شُكر خداوند را به جا آوَرَد. در روايتِ صحيح از امام صادق - عليه السلام - آمده است:
ص: 58
أيُّمَا مُؤمِنٍ سَجَدَ سَجدَةً لِشُكرِ نِعمَةٍ فِي غَيرِ صَلاةٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا عَشرَ حَسَناتٍ و مَحَا عَنهُ عَشرَ سَيِّئَاتٍ و رَفَعَ لَهُ عَشرَ دَرَجاتٍ فِي الجِنانِ؛(1)
هر مؤمني كه سجده كند در غير نماز براي شُكر نعمتي، به خاطر اين سجده، خداوند براي او ده حسنه مي نويسد و ده بدي از او محو مي كند و او را ده درجه در بهشت بالا مي برد.» و از امام باقر - عليه السلام - درباره ي پدرشان امام سجّاد - عليه السلام - چنين آمده است:
إنَّ أبِي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ - عليه السلام - ما ذَكَرَ لِلَّهِ عَزَّوجَلَّ نِعمَةً عَلَيهِ إلَّا سَجَدَ و لا قَرَءَ آيَةً مِن كِتَابِ اللَّهِ عَزَّوجَلَّ فِيهَا سُجُودٌ إلَّا سَجَدَ و لا دَفَعَ اللَّهُ عَزَّوجَلَّ عَنهُ سُوءاً يَخشَاهُ أو كَيدَ كَائِدٍ إلَّا سَجَدَ و لا فَرَغَ مِن صَلاةٍ مَفرُوضَةٍ إلَّا سَجَدَ و لا وُفِّقَ لِإصلاحٍ بَينَ اثنَينِ إلَّا سَجَدَ و كَانَ أثَرُ السُّجُودِ فِي جَمِيعِ مَواضِعِ سُجُودِهِ فَسُمِّيَ السَّجَّادَ لِذَلِكَ؛(2)
پدرم على بن الحسين8هرگاه به ياد يكى از نعمت هاى خدا بر خود مى افتاد، به سجده مي رفت. به
ص: 59
هر آيه اى كه داراى سجده بود مي گذشت، سجده مي كرد. هر بديِ ترسناك و هر حيله ي حيله گري را كه خداوند از او دفع مي فرمود، سجده مي كرد. پس از نمازهاى واجب نيز به سجده مى افتاد. هرگاه موفّق به اصلاح بين دو نفر مي شد نيز سجده مي كرد. اثرِ سجده در تمامِ اعضاى سجده ي آن جناب ديده مي شد، و او را از همين رو، سجّاد مي ناميدند.
از روايات استفاده مي شود سجده ي شُكر با گذاشتن پيشاني بر زمين به نيّتِ شُكر ، بدون هيچ ذكري تحقّق مي يابد، گرچه بهتر گفتن ذكر است؛ مثل: «شكراً لله» يا «شكراً شكراً» يا «عفواً عفواً» يك صد بار يا سه بار و حداقلّ يك بار است. و سجده، يك بار كافي مي باشد، ولي أولى، دو مرتبه سجده كردن است و بهتر آن كه بعد از سجده ي اوّل، گونه هاي راست و چپ خود را بر زمين گذارد و سپس براي مرتبه ي دوم سجده كند. هم چنين خوب است در سجده ي شُكر، دست هاي خود را تا آرنج بر زمين بگستراند، و نيز سينه و شكم خود را به زمين بچسباند.
بعض روايات نيز دلالت دارد بر اين كه گذاشتنِ گونه ها بر زمين به تنهايي نيز در مقامِ شُكر، پسنديده است. در روايت يونس بن عمّار از امام صادق - عليه السلام - آمده است:
إذَا ذَكَرَ أحَدُكُم نِعمَةَ اللَّهِ عَزَّوجَلَّ فَليَضَع
ص: 60
خَدَّهُ عَلَى التُّرابِ شُكراً لِلَّه؛(1)
هرگاه يكي از شما نعمت خداوند عزّوجلّ را ياد آورد، گونه ي خود را به جهتِ شُكرِ خداوند بر خاك نهد.
و تا آن اندازه سجده ي شُكر هنگامِ ياد آمدنِ نعمت، مورد تأكيد قرار گرفته است كه حضرت - عليه السلام - در دنباله ي آن مي فرمايند: اگر فرد سوار هم هست، پياده شود و سجده نمايد و اگر نمي تواند پياده شود چون مورد توجّه ديگران قرار مي گيرد و ترسِ شهرت است، بر برآمدگي زين اسب _ يا هر چيزي مثل آن _ سجده كند، و در آخر امام - عليه السلام - مي فرمايند: اگر بر اين هم توانايي ندارد:
فَليَضَع خَدَّهُ عَلَى كَفِّهِ ثُمَّ ليَحمَدِ اللَّهَ عَلَى مَا أنعَمَ عَلَيه؛(2)
گونه ي خود را بر دستِ خود نهد و سپس خداي را بر نعمتي كه به او داده سپاس گزارد.
و مطلب آخري كه در اين جا ذكر مي كنم آن است كه سجده ي شُكر بعد از نماز براي شُكر بر توفيق
ص: 61
أداي نماز و جهتِ تتميمِ نماز، مورد تأكيد است تا آن جا كه در روايتِ صحيحِ مُرازِم آمده است:
سَجدَةُ الشُّكرِ واجِبَةٌ عَلَى كُلِّ مُسلِمٍ تُتِمُّ بِهَا صَلاتَكَ و تُرضِي بِهَا رَبَّك ...؛(1)
سجده ي شُكر، بر هر مسلماني واجب است. _ يعني براي رسيدن به مقام شايسته ي خود _ به آن سجده، نمازت را تمام مي كني و خداوند را خشنود مي سازي.
و از برخي روايات، استفاده مي شود موضعِ مناسبِ سجده ي شُكر، بعد از إتمامِ بقيّه ي تعقيباتِ نماز است(2)، گرچه انجام آن قبل از ساير تعقيبات نيز مانعي ندارد. شهيد اول; در كتابِ شريفِ ذكري مي فرمايد:
يستحبّ أن تكون هذه السجدة عقيب تعقيبه حيث تجعل خاتمته؛(3)
مستحب است كه سجده ي شُكر پس از تعقيب باشد به گونه اي كه سجده ي شُكر پايانِ تعقيب قرار گيرد.
و سپس روايتِ جنابِ صدوق; را شاهد مي آورد:
ص: 62
و كَانَ أبُوالحَسَنِ مُوسَى بنُ جَعفَر - عليهما السلام - يَسجُدُ بَعدَ ما يُصَلِّي فَلايَرفَعُ رَأسَهُ حَتَّى يَتَعالَى النَّهَارُ؛(1)
امام كاظم - عليه السلام - همواره اين چنين بود كه بعد از نماز، سجده مي فرمود و سر از سجده بلند نمي كرد تا اين كه روز بالا مي آمد.
بر اين شاهد مي توان روايتِ رجاء بن أبي ضحاك را اضافه كرد؛ رجاء انجام سجده ي شُكر در آخر تعقيبات را روشِ امام رضا - عليه السلام - در مسيرشان به طرف خراسان شمرده شده است.
در بِحار، مطالبِ مربوط به سجده ي شُكر بعد از نماز را از روايتِ رجاء اين چنين خلاصه كرده است:
أنَّ الرِّضَا - عليه السلام - كانَ يَسجُدُ بَعدَ الفَرَاغِ مِن تَعقِيبِ الظُّهرِ سَجدَةً يَقُولُ فِيهَا مِائَةَ مَرَّةٍ شُكراً لِلَّهِ و بَعدَ الفَراغِ مِن تَعقِيبِ العَصرِ سَجدَةً يَقُولُ فِيهَا مِائَةَ مَرَّةٍ حَمداً لِلَّهِ و كَانَ يَسجُدُ بَعدَ تَعقِيبِ المَغرِبِ و بَعدَ تَعقِيبِ العِشَاءِ و كَانَ إذَا أصبَحَ صَلَّى الغَداةَ فَإذَا سَلَّمَ جَلَسَ فِي مُصَلَّاهُ يُسَبِّحُ اللَّهَ و يُحَمِّدُهُ و يُكَبِّرُ اللَّهَ و يُهَلِّلُهُ و يُصَلِّي عَلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله و سلم - حَتَّى تَطلُعَ الشَّمسُ ثُمَّ يَسجُدُ سَجدَةً
ص: 63
يَبقَى فِيهَا حَتَّى يَتَعالَى النَّهَارُ؛(1)
امام رضا - عليه السلام - بعد از فراغ از تعقيبِ نماز ظهر، به سجده رفته و در آن صد مرتبه «شُكراً لله» به زبان مي آوردند، و بعد از فراغ از نماز عصر، به سجده رفته و در آن صد مرتبه «حمداً لله» به زبان مي آوردند، بعد از تعقيبِ نماز مغرب و عشاء نيز سجده مي كردند، و هنگامي كه صبح مي شد، نماز صبح را به جا آورده و پس از سلامِ نماز، در محرابش مي نشست و تا طلوعِ خورشيد، تسبيح و تحميد و تكبير و تهليل خداوند را به جا مي آورد و صلواتِ بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم - مي فرستاد، سپس سجده اي به جا مي آورد كه در آن سجده تا بالا آمدنِ روز باقي مي ماند.
ص: 64
خداوند به همه ي ما توفيق عبادت و بندگي بيشتر عنايت فرمايد؛
عبادات ما را خالص براي خود قرار دهد؛
توفيق بندگي را تا آخرين لحظه ها و هنگام لقاي ذات أقدسش، از ما دريغ مفرمايد.
و الحمدلله علي نَعمائِهِ و لَهُ الشُّكرُ علي آلائِهِ
و صَلَّي اللهُ علي مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطّاهِرين