دو فرمان الهی برای امت برتر : گفتاری فشرده و جامع پیرامون امر به معروف و نهی از منکر

مشخصات كتاب

سرشناسه : مدرسی، محمدرضا، 1342-

عنوان و نام پديدآور : دو فرمان الهی برای امت برتر : گفتاری فشرده و جامع پیرامون امر به معروف و نهی از منکر/محمدرضا مدرسی یزدی ؛ ویراستار حمیدرضا ترابی.

مشخصات نشر : یزد: ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر استان یزد، معاونت فرهنگی، 1385.

مشخصات ظاهری : 38 ص.

شابک : 5000 ریال

يادداشت : فیپا

عنوان دیگر : گفتاری فشرده و جامع پیرامون امر به معروف و نهی از منکر.

موضوع : امر به معروف و نهی از منکر.

شناسه افزوده : ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر استان یزد. معاونت فرهنگی.

رده بندی کنگره : BP226/4/م4د9

رده بندی دیویی : 297/3775

شماره کتابشناسی ملی : م85-35766

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

(إِنَّ اللَّهَ

يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبى

وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ)

«همانا خداوند

به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مى دهد

و از فحشا و منكر و ستم، نهى مى كند

خداوند به شما پند مى دهد، شايد متذكّر شويد.»

النحل : 90

ص: 7

فهرست مطالب

مقدّمهي چاپ دوم11

مقدّمهي چاپ اوّل13

عظمت دو فريضهي امر به معروف و نهيِ از مُنكَر23

ضرورت عقلي اين دو فريضه25

بركات امر به معروف و نهي از منكر28

نسبت اين دو فريضه با ساير واجبات30

واژگون نمودنِ اين دو فريضه، علامتِ نفاق33

امر به معروف و نهي از منكر، بر عهده ي چه كساني است؟35

الف. سطح اوّل (عموم مردم)36

ب. سطح دوم (نخبگان)40

ج. سطح سوم (دولتمردان)43

واژه هايي كه نيازمند تبيين اند45

معروف و اقسام و مراتب آن47

منكَر و اقسام و مراتب آن49

شرايطِ چهارگانه ي وجوبِ امر به معروف و نهي از منكر51

الف. دو نوع علم و آگاهي، شرطِ امر و نهي است52

ص: 8

تفاوتِ دو نوع علم، و حرمتِ تجسّس58

نمونه اي از تجسّسِ بي مورد60

عدمِ وجوبِ امر به معروف و نهي از منكَر نسبت به مكلّفِ معذور و ارائه ي چند نمونه63

لزومِ نهي از منكَر در برخي شبهاتِ موضوعيه67

ب. احتمال تأثير68

ج. اصرارِ بر گناه71

د. ايمن بودن از ضرر و فساد72

لزوم هشياري در برابر فضاسازي ها77

مراتبِ امر به معروف و نهي از منكر79

اساسِ روشِ اسلام در دعوت به راهِ حقّ و لزوم رعايتِ مدارا80

استفاده از برخوردِ تند در مواردِ ضروري82

الف. انكارِ قلبي، مرتبه ي اوّلِ امر به معروف و نهي از منكر86

ب. تذكّر زباني، مرتبه ي دوم امر به معروف و نهي از منكر88

كاربردِ روش هاي متفاوت در امر به معروف و نهي از منكَر89

ج. إعمالِ قدرت، مرتبه ي سومِ امر به معروف و نهي از منكَر93

مواردِ إعمال قدرت در امر به معروف و نهي از منكَر94

وظيفه ي حاكمِ اسلامي در جلوگيري از منكَر98

عللِ عدم اهتمامِ لازم به امر به معروف و نهيِ از مُنكَر101

عدم آگاهي از اهمّيت و ثمراتِ شيرينِ امر به معروف و نهي از منكَر102

عدم آگاهي از پيامدهاي ناگوارِ تركِ امر به معروف و نهي از منكَر103

احساسِ ضعف در شخصيّتِ عمومي و ديني106

توهّمِ ضرر بر جان و مال111

فضاي منفي، پرداخته ي معاندان112

ص: 9

بيان يكي از بهترين روش هاي امر به معروف و نهي از منكَر و تبيين كيفيت تأثير آن115

الف. راه مثبت118

ب. راه منفي120

رفع يك شبهه122

ص: 10

ص: 11

مقدّمه ي چاپ دوم

اميرمؤمنان7 در سخني راهبردي مي فرمايد:

العَالِمُ بِزَمَانِهِ لاتَهجُمُ عَلَيهِ اللَّوابِس؛(1)

داناي به زمانِ خود، مشتبهات بر او هجوم نمي آورد.

بر پايه ي اين رهنمود گران قدر، زمان، زمانه و مقتضيات مسائل، نيازها و ضرورت هاي آن، از ويژگي هاي عالِمان ربّاني و فقيهان بلند پايه ي مكتب أهل بيت: بوده است. مبحث فقهي دو فرمان برتر إلهي با چنين نگاهي در موضوع مهمِّ امر به معروف و نهيِ از منكَر إلقا و تحرير


1- بحارالأنوار، ج75، ص269.

ص: 12

گرديد؛ و اينك با تتميم قابلِ ملاحظه اي به قلم مؤلّف ارجمند و استاد بزرگوار حضرت آيت الله حاج سيّد محمّدرضا مدرّسي طباطبايي يزدي دامت افاضاته تجديد چاپ مي شود.

در پيشگاه با عظمت حضرتِ حقّ جلّ اسمه بر همه ي نعمت هاي ظاهر و باطن، جَبهه ي شُكر مي ساييم، و توفيق بهره مندي هرچه بيش تر جامعه ي ديني از بيان و بنانِ پر بركتِ معظّم له را از خداوند متعال مسألت مي نماييم. در پايان، خاشعانه، متواضعانه و با اعتراف به تقصير، اين اثر را به ساحتِ مقدّسِ حضرت سيّد الشهدا7 امام، اسوه و افتخارِ آمرين به معروف و ناهين از منكَر براي همه ي عصرها و نسل ها تقديم مي داريم. به اميد آن كه قبول افتد و شفاعت آن بزرگوار همه را دريابد.

حميدرضا ترابي گيلاني

دي ماه 1390

ص: 13

مقدّمه ي چاپ اوّل

آن چه از پي مي آيد گفتاري است از فقيه فرزانه حضرت آيت الله حاج سيّد محمّدرضا مدرّسي طباطبايي يزدي زيد عزّه العالي پيرامون دو فريضه ي پر بركتِ امر به معروف و نهي از منكَر. اين مجموعه در حقيقت، بياني فشرده و جامع و در عين حال گويا مي باشد كه به همّت ستاد احياي امر به معروف و نهي از منكَرِ استان يزد و كمك صدا و سيماي استان، تهيه و طي برنامه اي از سيماي مركز استان يزد پخش گرديد و سپس با تغييرات اندكي توسّط اين كمترين، از حالت گفتاري به حالت نوشتاري درآمد. گفتني است كه تمام مواردِ ياد شده، به نظر مبارك استاد

ص: 14

رسيد و با حذف و اضافاتي مورد تأييد ايشان قرار گرفت، و اميدِ آن دارم كه به شَرفِ تأييد و امضاي نازنين آقا بقية الله الأعظم امام زمان نيز برسد و استاد بزرگوار و همه ي كساني كه در اين راستا تلاش كردند، مورد نظر و عنايت خاصّ حضرتش واقع شوند إن شاءالله.

آن_ان كه خ_اك را به نظر كي_مي_ا كنن_د

آيا شود كه گوشه ي چشمي به ما كنند

در اين جا مناسب است نكاتي چند، از باب باقيات الصّالحات يادآوري گردد(1):

نكته ي اوّل: سفارش به امر به معروف و نهي از منكر، پيام و نداي فطرتِ پاكِ انسان است و دين اسلام هم، به خاطر هماهنگي كاملي كه با فطرت دارد، خداجويان را بدان توصيه فرموده است؛ لذا اگر كسي در آن ترديد روا دارد، نه فقط در تديّنش بلكه در سلامتِ فطرتِ خويش بايد شكّ كند. از ريشه هاي فطريِ گرايشِ به اين


1- بعضي از اين نكات، مطالبي است كه پيشتر از اين هم عدّهاي از اهل نظر به نوعي بدان اشاره كردهاند. خداي پاداش خيرشان دهاد. (ويراستار)

ص: 15

دو فريضه كه از فوائد آن نيز به حساب مي آيد، موارد زير را بايد نام برد:

1. تحصيل خوشنودي پروردگار جهان و احساس رضايت منديِ دروني به خاطرِ دفاع از خوبي ها و مخالفت با كژي ها؛

2. ترويج حقيقت و معارف صحيح و جلوگيري از عقايدِ پوچ و باطل؛

3. نشرِ ارزش هاي انساني، اصلاح و إرتقاي اخلاق و فضائل اخلاقي، پالايش رزائل اخلاقي و نزديك شدن به آرمانِ مدينه ي فاضله؛

4. ردّ ستمگر، ياري ستمديده و بازگرداندن حقِّ مظلوم؛

5. بازيابي و حفظ كرامت، عزّت و عظمت الهيِ انسان و جامعه ي بشري.

نكته ي دوم: در آسيب شناسي جامعه، به نظر مي رسد از مهم ترين عوامل عقب ماندگي و إنحطاطِ مسلمين در قرون اخير، همانا كم رنگ شدن و ترك اين دو فريضه در عرصه هاي فكري، فرهنگي و سياسي بوده است، و امروزه كه به بركت مجاهدات امام راحل; و شهيدان گران قدر و صلابت مقام معظم رهبري دامت بركاته و

ص: 16

امّت وفادار، تولّدي دوباره يافته و نشانه هاي بناي تمدّن جديد و بزرگ اسلامي پديدار گشته، إحيايِ اين دو فرمان الهي، ضرورتي دو چندان پيدا كرده است. پيش نياز اين روي كردِ جديد، عبارت است از: نفي تسامح و تساهلِ خود ساخته در احكام شريعت، و در عوض، روي آوردن به صداقت و صراحتِ خيرخواهانه و البتّه حكيمانه در سلوكِ فردي و اجتماعي.

نكته ي سوم: انجام اين دو فرمان الهي همواره با دشواري هايي روبروست، هم چون:

1. جهالت و عدمِ شناخت صحيح و جامع از اين دو فريضه؛

2. اشتباه گرفتنِ آن با دخالت در كار غير؛

3. راحت طلبي و به خودانديشي؛

4. عادات و رسوم زشتي كه از گذشته به ارث رسيده؛

5. مقاومت عدّه اي كه منافعِ مادّيِ آن ها در ترويجِ منكَرات است؛

6. سازگاري منكَرات با طبيعتِ حيواني و هواهاي نفساني؛

7. سهل انگاري و تسامح بعضي از خواصّ،

ص: 17

نسبت به مقدّمات منكَرات؛

8. گفتمان غيرديني و شيبِ تند فرهنگي در پاره اي از بخش هاي جامعه به سمتِ ضدّ ارزش ها؛

9. اجراي نا صحيح اين دو فريضه توسّط افراد ناصالح؛

10. توطئه و تهاجم فكري و فرهنگيِ برنامه ريزي شده ي دشمن.

راه كار مقابله ي با هر يك از اين دشواري ها را بايد به تناسبِ همان، جستجو نمود؛ مثلاً:

1. اطلاع رساني عمومي درباره ي فضيلت، اهمّيت و فوايد اجراي اين دو فرمان الهي و نيز خطرات و تهديدات ناشي از كوتاهي در قبال آن؛

2. تبيين ساختارِ نظام مند براي اين دو فريضه و تعريف آن براي سيستم اجتماعي و سياسي جامعه؛

3. بازخواني سيره ي عملي اهل بيت: و الگوپذيري از آن در انجام آن دو فريضه؛

4. كسبِ شناخت دقيق و علمي و بِه روز از اوضاع و شرايطِ مناطقِ مختلف كشور؛

5. گسترش مطالعات رفتارشناسي امر به

ص: 18

معروف و نهي از منكر نسبت به اقشارِ مختلف و سنين متفاوت؛

6. بسيج و سازماندهي و آموزشِ فقهي و اخلاقي و عملي؛

7. تربيت مربّيانِ آموزشِ عملي امر به معروف و نهي از منكر؛

8. تدوين برنامه هاي آموزشِ خانواده براي ارتقاي فرهنگِ امر به معروف و نهي از منكر؛

9. الگوسازي عملي از ميان اقشار مختلف و سنين متفاوت، جهت ترويجِ كارهاي نيك؛

10. مطالعات علمي كاربردي براي ارائه ي نمونه و الگويِ مطلوبِ شرع، در برگزاري مجالسِ شادي و عروسي و جشن، براي پيراستن اين گونه مجالس از گناه و مفاسد.

نكته ي چهارم: اين دو فرمان الهي همان طور كه از مَنظر فقهي، داراي احكام و شرايطي است، از جنبه ي اخلاقي و عرفاني هم آداب و اسرار و لطايفي دارد كه نبايد از نظر دور بماند(1)، كما


1- از جمله مباني عرفاني امر به معروف و نهي از منكر، بايد از غيرت اولياي خدا نسبت به هتك حريم اوامر و نواهي حضرت حقّ ياد كرد؛ زيرا عارف نميتواند آرام بنشيند و ناخرسندي محبوب ابدي و ازلياش را نظاره كند. لذا به راه ميافتد و درصدد بر ميآيد تا همه چيز را آنگونه كه مطابق ميل محبوب است و او ميپسندد تغيير دهد. هم چنين وفاداري به محبوب اقتضاي آن دارد كه جانب او را در جميع امور نگه دارد. در احاديث هم اشاراتي به اين معنا شده است، چنان كه از پيامبر اعظم9 نقل شده كه فرمود: «جبرئيل نزد من آمد و گفت: اي احمد! اسلام بر ده سهم است و زيان كرده كسي از هر كدام از اين ده سهم نصيبي نبرد ... . هفتم امر به معروف است و آن وفاست و هشتم نهي از منكر است و آن حجّت است.» وسائلالشيعة، ابواب مقدّمات عبادات، باب1، حديث23. و نيز در باب يكم از ابواب امر و نهي در حديث سيزدهم، از آن وجود مقدّس نقل شده است كه فرمود: «انّ الله عزّوجلّ ليبغض المؤمن الضعيف الذي لا دين له»، فقيل ما المؤمن الضعيف لا دين له؟ قال: «الذي لا ينهي عن المنكر»؛ (و در حديث بيست و دوم همان باب، به جاي عبارت «لادين له» عبارت «لازبر له» وارد شده و ذيل آن آمده: قال الصدوق; وجدت بخط البرقي: الزبر؛ عقل) به راستي كه خداوند از مؤمنِ ناتواني كه دين (يا عقل) ندارد، بدش ميآيد. عرض شد: او كيست؟ فرمود: كسي كه نهي از منكَر نميكند. (ويراستار)

ص: 19

اين كه از جهات علمي و اجرايي نيز نيازمندِ كسبِ مهارت هايي هم چون شجاعت اخلاقي مي باشد. به علاوه، برخورداري از صفاتي مانند: حلم، بردباري، خوش خويي و خوش رويي، كمك مؤثّري براي انجام اين دو فريضه خواهد بود. هم چنين توجّه به نكات زير براي توفيق يافتن در اجراي مؤثّر امر به معروف و نهي از

ص: 20

منكر لازم به نظر مي رسد:

1. متانت در رفتار، آرامش در گفتار و پرهيز از شتاب زدگي و بي حوصلگي؛

2. انتخاب و به كارگيري بهترين، كوتاه ترين و رساترين كلمات و واژه ها و تعابير براي اشخاص و موقعيت هاي مختلف؛

3. اقدام به احسان و نيكي پيش از ارشاد، و برخورد انساني و محبّت آميز حين انجام فريضه؛

4. عدم توقّعِ اثربخشي فوري و معجزه آسا؛

5. و مهم تر از همه، ارتقاي نيّات و انگيزش هاي معنوي و الهي در خود.

نكته ي پنجم: با لحاظ آن چه گذشت، سرّ مزيت ها و فضيلت هايي كه براي امركنندگانِ به معروف و نهي كنندگان از منكر از سوي پيامبر اعظم9 بيان شده، روشن مي گردد. بعضي از آن مزايا و فضيلت هاي افتخارآميز، عبارتند از:

1. جانشين خدا، رسول و كتابش: هركس امر به معروف و نهي از منكر كند، جانشين خدا روي زمين و خليفه ي رسول خدا و كتاب خداست.(1)


1- الفردوس بمأثور الخطاب، ج3، ص586. (ويراستار)

ص: 21

2. شريك عمل خوبان: سفارش كننده ي به خوبي ها هم چون انجام دهنده ي آن است(1). هركس ديگران را به خوبي امر كند يا از بدي باز دارد، و لو با اشاره و راهنمايي، شريك كار است.(2)

3. پاداشي مثلِ اوّلين يارانِ پيامبر9: به گروهي از امّتم پاداشي مثل اجر اوّلين يارانم داده مي شود؛ آن ها كساني هستند كه اهلِ نهي از منكرند.(3)

4. هم چون شهيد: امركننده ي به نيكي و نهي كننده ي از بدي (هم چون) شهيد است.(4)

چون بنا بر اختصار مي باشد، به همين مقدارِ كم اكتفا نموده، عرضه مي دارم:

بار خدايا! از لغزش هاي احتمالي، در گذر؛


1- كنزالعمّال، ج3، ص73. (ويراستار)
2- خصال، ج1، ص138. (ويراستار)
3- مجمع الزوائد، ج7، ص271. (ويراستار)
4- الآمر بالمعروف و الناهي عن المنكر شهيد: مسند زيد، ص316. البتّه وجه اين تشبيه نيازمند تفصيل در سخن است. ولي هرچه كه باشد، نشانگر فضيلتِ برپا دارندگان اين دو فريضه است. (ويراستار)

ص: 22

اين نوشته ي ناچيز و بي بها را به شَرَف قبول از جانب خودت ارزشمند و قيمتي ساز؛ و نانوشته هاي ما را نيز به حساب آر و كريمانه بدان پاداش ده؛ پاداشي كه در خور شأن تو باشد.

يا مَن يُعطِي الكَثيرَ بِالقَليل!

م__ا در ره عش__قِ ت__و اسي__رانِ ب_لاييم

كس نيست چنين عاشقِ بي چاره كه ماييم

بر ما نظري كن كه در اين شهر، فقي__ريم

ب__ر ما كَرَمي كن كه در اين شهر، گداييم

حميدرضا ترابي گيلاني

قم مقدّسه، شهريور 1385

ص: 23

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله ربّ العالمين

و صلّي الله علي محمّد و آله الطّاهرين

عظمت دو فريضه ي

اشاره

امر به معروف و نهيِ از مُنكَر

قال الله تبارك و تعالي:

(كُنتُم خَيرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنَّاسِ تَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ و تَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ و تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ)؛(1)

شما بهترين امّتي هستيد كه پديدار شديد؛ (چه اين كه) امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد.

خداوند متعال در اين آيه ي شريفه، يكي از


1- سورهي آل عمران، آيهي110.

ص: 24

علل برتري امّت اسلام را امر به معروف و نهي از منكر دانسته و مي فرمايد: شما بهترين امّتي هستيد كه پديدار شديد؛ زيرا امر به معروف و نهي از منكر مي كنيد.(1) از اين آيه ي مباركه و آيات ديگرِ كلام الله، عظمت امر به معروف و نهي از منكر استفاده مي شود. در بسياري از آيات


1- تفسير آيه به اين روش بنابر اين است كه جمله ي (تَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ و تَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ)علّت برتري امّت اسلام بر ساير امّت ها باشد، و استفاده ي اين معنا با احتمال اين كه جمله وصفِ براي (خَيرَ اُمَّةٍ) بوده و وصف بعد از وصف باشد يا حال براي ضمير (اُخرِجَت) باشد يا جمله ي مستأنفه باشد، تفاوتي نمي كند؛ چون اگر جمله ي مستأنفه باشد نظير اين است كه گفته شود: فلاني كريم است، مردم را اطعام مي كند، درماندگان را ياري مي كند و ... . و حتّي اگر جمله خبر بعد از خبر باشد بنابر آن كه (كُنتُم) ناقصه استعمال شده باشد نه تامّه، باز دالِّ بر عظمت امر به معروف ونهي از منكَر است؛ زيرا خداوند متعال در مقامِ مدح، چنين خبري را آورده است. در اين جا پرسشي از قديم مطرح بوده است كه چرا با وجود آن كه تكليف به امر به معروف و نهي از منكَر در امّت هاي سابق وجود داشته است، امّا به عنوان مدح امّت اسلامي ذكر گرديده است؟ پاسخ هاي گوناگوني ارائه شده كه يكي از بهترين آن ها اين است كه امّت هاي سابق به اين دستور عمل نكردند مگر مقدار كمي كه به حساب نمي آيد، به خلاف امّت اسلام كه حدّاقل به بركت امامان معصوم: و در مرتبه ي بعد، پيروان مخلصِ ايشان اين دستور بزرگ را جامه ي عمل پوشاندند.

ص: 25

قرآن كريم، انجامِ وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر، از نشانه هاي ايمان شمرده شده است؛ خداوند متعال مي فرمايد:

(و المُؤمِنُونَ و المُؤمِناتُ بَعضُهُم أولِياءُ بَعضٍ يأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ و ينهَونَ عَنِ المُنكر)؛(1)

مردان و زنان مؤمن، اولياي يكديگرند، امر به معروف و نهي از منكر مي كنند.

هم چنين در روايات متعدّد در سنّت رسول اكرم9 و ائمّه ي هُدي: درباره ي امر به معروف و نهي از منكر و عظمتِ اين دو فريضه ي بزرگ، مطالب بسياري آمده است كه به پاره اي از آن ها اشاره خواهيم نمود إن شاء الله.

ضرورت عقلي اين دو فريضه

علاوه بر راهنمايي هاي دين، عقل هم به عظمت و اهمّيتِ اين دو فريضه اعتراف دارد و آن را تأييد مي نمايد. در ديدگاهِ عقل، امر به معروف و نهي از منكر، از ضرورياتِ يك


1- سورهي توبه، آيهي71.

ص: 26

اجتماعِ پيشرفته است. در واقع، امر به معروف و نهي از منكر به عنوانِ يك نياز ضروري براي امروزِ جامعه و عامل رشد و پيشرفتِ فرداي آن به شمار مي رود؛ زيرا جامعه هم چون يك مجموعه يِ دارايِ اجزايِ مرتبط، مي توان آن را به يك موجود زنده و پيكر فعّال و داراي حيات تشبيه كرد كه از يك سو در حال رشد است و از سوي ديگر حياتش در مَعرضِ آفات و امراض و حوادث مي باشد و خطراتي، اصلِ زندگي و نيز رشدش را تهديد مي كند. بدين جهت، همان گونه كه در بدنِ يك موجود زنده در هنگام آفرينش، سامانه هايي براي رشد و تداومِ حيات قرار داده شده و نيز عوامل و ابزارهايي براي دفعِ آفات و مقابله ي با ميكروب ها و ويروس ها و هر چيزي كه ممكن است حياتش را تهديد كند، معيّن گرديده، هم چنين در درونِ يك نظام كاملِ اجتماعي نيز بايد سامانه هايي وجود داشته باشد كه آن را از آسيب ها مصون بدارد و رشد جامعه را تضمين كند. به عبارت ديگر، نظام پيشرفته و كارآمدي كه مي خواهد از هر حيث نيازهاي جامعه را مورد توجّه قرار دهد و آن ها را برآورده

ص: 27

سازد، بايد در درونش سامانه هايي پيش بيني شود تا اين دو وظيفه ي مهم را به عهده گيرد:

يكي اين كه اجتماع را از فساد و تباهي و از هم پاشيدگي حفظ كند.

و ديگر آن كه رشد و شكوفايي جامعه و سير تكاملي آن را تضمين نمايد.

يكي از سامانه هاي مهمّي كه در درون نظامِ اجتماعي اسلام به عنوان يك نظام كامل و پيشرو براي تأمينِ اين دو غرض در نظر گرفته شده، دو فريضه ي امر به معروف و نهي از منكَر مي باشد كه با اقامه ي آن ها حياتِ متعالي فرد و جامعه، تأمين مي گردد. در معنا، امر به معروف و نهي از منكر در جامعه ي اسلامي و نظام ديني دو كاركرد مهم و اساسي را هم زمان داراست:

الف. به عنوان يك سامانه ي حفاظتي، اساسِ جامعه را از تلاشي نگه مي دارد؛

ب. به عنوان يك سامانه ي كمال دهنده، جامعه را به سوي اهداف برتر سوق مي دهد.

و اين چيزي است كه هم از تحليل عقلي اين دو فريضه دانسته مي شود و هم از روايات پيامبر اعظم9 و اهل بيت عصمت: به دست مي آيد.

ص: 28

بركات امر به معروف و نهي از منكر

از خودِ آيات و رواياتي كه در مورد امر به معروف و نهي از منكر وارد شده، مي توانيم گستره ي بركات و تأثيراتِ اين دو فريضه را در زدودنِ فسادها، رفعِ كمبودها، اصلاحِ فرد و جامعه، و تأمينِ دين و دنياي مردم بشناسيم. از جمله ي اين روايات، روايتي طولاني است كه صاحب وسائل;(1) از امام باقر7 نقل كرده و ما بخشي از آن را ذكر مي نماييم:

إنَّ الأمرَ بِالمَعرُوفِ و النَّهيَ عَنِ المُنكَرِ سَبِيلُ الأنبِياءِ و مِنهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الفَرائِضُ و تَأمَنُ المَذاهِبُ و تَحِلُّ المَكاسِبُ و تُرَدُّ المَظالِمُ و تُعمَرُ الأرضُ و يُنتَصَفُ مِنَ الأعدَاءِ و يستَقِيمُ الأَمر؛(2)

امر به معروف و نهي از منكر، راه انبياي إلهي


1- وسائلالشيعة إلي تحصيل مسائلالشريعة، يكي از مهمترين منابع حديثي شيعه ميباشد كه محدّث بزرگوار شيخ حرّ عاملي; آن را گردآوري نموده است.
2- وسائلالشيعة، ج16، ص119.

ص: 29

و شيوه ي صالحان است. وظيفه ي بزرگي است كه به بركت آن ساير واجباتْ برپا، راه ها أمن، كسب و تجارتْ حلال، ظلم و تجاوزْ دفع، زمينْ آباد، إعاده ي حقّ بر گردنِ متجاوز گذارده و همه ي كارها سامان مي پذيرد.

ملاحظه نموديد كه در اين روايتِ مبارك، امام باقر7 با بياني بسيار رسا و شيوا عظمت و اهمّيت امر به معروف و نهي از منكر را يادآور شده و پاره اي از آثار و بركات آن را براي مَعاش و مَعاد مردم برشمردند. در واقع، اگر به اين دو فرمان إلهي به راستي و درستي عمل شود، بقيه ي واجبات هم، محقّق مي گردد و نه تنها امر آخرت مردم تنظيم مي شود، بلكه كارهاي دنياي آن ها نيز، إصلاح مي گردد و به راه درست بازگردانده مي شود.

بنابراين، در يك كلام با اجراي كامل امر به معروف و نهي از منكر، همه ي امور به راه صواب و صحيح هدايت مي شود. و بالعكس، اگر خداي نكرده اين دو فريضه تعطيل گردد يا به طور ناقص انجام شود، جامعه از اين بركات و آثارِ مثبت، محروم مي گردد و مصالح دنيا و آخرت مردم از كف مي رود.

ص: 30

نسبت اين دو فريضه با ساير واجبات

دو فريضه ي امر به معروف و نهي از منكر هم رديف و در كنار ساير واجبات نيستند، بلكه نسبت به آن ها از نوعي نظارت و برتري برخوردارند و لذا از حيثي ارزش اين دو فريضه با هيچ يك از واجباتِ ديگر، برابري نمي كند، بلكه اساساً قابل مقايسه نيست. از رواياتي كه در اين باره نقل شده، به خوبي نسبت اين دو فريضه با ساير واجبات را مي توان فهميد. از جمله، روايت تكان دهنده اي است كه مرحوم سيّد رضي;(1) در نهج البلاغه مي فرمايد از اميرالمؤمنين7 نقل شده است:

«مَا أعمَالُ البِرِّ كلُّهَا و الجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِندَ الأمرِ بِالمَعرُوفِ و النَّهي عَن المُنكَرِ إلَّا كنَفْثَةٍ فِي بَحرٍ لُجِّيٍّ.»(2)

در اين روايتِ شريف، امام علي7 كه درِ


1- از دانشمندان بزرگ اسلامي در قرن چهارم است كه در سال 395 ه_.ق در بغداد متولّد گشته و يكي از مهمّ ترين كارهاي او جمع آوري برخي از خطبه ها، نامه ها و سخنان كوتاه اميرالمؤمنين7 با نام نهج البلاغه مي باشد.
2- نهجالبلاغهي صبحيصالح، حكمت374، ص542.

ص: 31

شهرِ علم پيامبر اعظم9 است، درباره ي امر به معروف و نهي از منكر چنين فرموده:

«تمام كارهاي نيك و اعمال خوب، حتّي جهادِ در راه خدا(1)، در مقايسه ي با امر به معروف و نهي از منكر به منزله ي «نَفْثَة» (آب دهان بسيار اندكي) است نسبت به درياي وسيع، كرانه ناپيدا.»

«نَفْثَة» يعني: آبي كه همراه فُوت كردن و دميدن، از دهان بيرون مي آيد و اين حتّي از آبِ دهان _ به معناي عادي آن _ كمتر است.(2)


1- گاهي در روايات وقتي گفته مي شود جهاد معناي اعمّ اراده مي شود؛ يعني حتّي امر به معروف و نهي از منكَر زباني نيز جهاد است. هم چنين گاهي وقتي امر به معروف و نهي از منكَر گفته مي شود، شامل جهاد هم مي شود. ولي اگر اين دو لفظ در كنار يكديگر قرار گيرند _ هم چون روايت مذكور _ از هر يك معناي خاصّ خودش اراده مي شود؛ يعني مراد از جهاد، جنگ در راه خداست و مراد از امر به معروف و نهي از منكَر همان مراتب چهارگانه اي مي باشد كه بعداً خواهد آمد تا آن مقدار كه به نبرد منجر نشود.
2- اگر كسي آب دهانش را بيرون بيندازد، عرب مي گويد: «تَفَلَ» يعني: آبِ دهان بيرون انداخت، ولي اگر با دهانش بدمد و همراهِ دميدن، مقدار بسيار كمي آب از دهانش بيرون آيد، عرب مي گويد: «نَفَثَ» يعني: دميد و فوت كرد و همراه دميدن، آب دهانش بيرون ريخت، و طبيعي است كه اين مقدار از آب دهان كه با دميدن، بيرون مي ريزد از آن آبِ دهانِ معمولي، خيلي كمتر است؛ زيرا در «نَفَثَ» عمده عنايت روي دميدن است و آب دهاني كه همراهش خارج مي شود بالتّبع است و بسيار ناچيز مي باشد. در آيه ي شريفه ي (و مِن شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي العُقَدِ) هم، معمولاً اين چنين معنا مي كنند: «از شرِّ زنان دمنده در گره ها» پس اصل و عمده در «نَفَثَ» دميدن است، ولي ممكن است گاهي همراهِ دميدن، آب دهان هم بيرون بيايد.

ص: 32

حال، امام7 فضيلتِ همه ي اعمالِ نيك را با فضيلتِ امر به معروف و نهي از منكر مقايسه فرموده و در تعبير و تشبيهِ عجيبي مي فرمايد: اگر تمام اعمال نيك و خوب، حتّي جهاد في سبيل الله كه جانبازي در راه خدا و آماده شدن براي شهادت در راه خدا و كُشتنِ دشمنانِ خداست، در يك طرف قرار گيرد و با امر به معروف و نهي از منكر سنجيده شود، همه ي آن ها به منزله ي آب دهاني است كه همراه دميدن بيرون مي آيد، در مقابلِ درياي كرانه ناپيدايِ پر آب. آري! اين است نسبت اين دو فريضه به ساير واجبات. پس خوشا به حالِ جامعه اي كه اهل امر به معروف و نهي از منكر باشد و بَدا به حالِ جامعه اي كه از اين دو واجب، خالي باشد.

ص: 33

واژگون نمودنِ اين دو فريضه، علامتِ نفاق

قرآن كريم همان طور كه امر به معروف و نهي از منكر را از خصايص و ويژگي هاي مؤمنين بر شمرده، از نشانه هاي منافقين، اين گونه خبر داده است كه:

(المُنافِقُونَ و المُنافِقاتُ بَعضُهُم مِن بَعضٍ يَأمُرُونَ بِالمُنكَرِ و يَنهَونَ عَنِ المَعرُوفِ)؛(1)

مردان و زنان منافق، همه از يك گروهند! آن ها (برعكسِ مؤمنين هستند) امر به منكَر، و نهى از معروف مى كنند.

بنابراين اگر بخواهيم بر اساسِ دستوراتِ اسلام، حركت كنيم و جامعه ي ما يك جامعه ي قرآني و جامعه ي مؤمنين و مؤمنات باشد، بايد اهلِ امر به معروف و نهي از منكَر باشيم. و اگر خداي نكرده جامعه اي تاركِ اين دو فريضه باشد، گرفتارِ ضرر و زيان شده و درخورِ بدبختي خواهد بود؛ چرا كه تركِ امر به معروف و نهي از منكَر در حقيقت إعراض و روي گرداني از امرِ


1- سورهي توبه، آيهي67.

ص: 34

قرآن است و فرد يا جامعه اي كه از دستوراتِ قرآن و عترت: روي بگرداند، از رحمتِ خداوند متعال دور بوده و رنگِ سعادت را نخواهد ديد. مخصوصاً اگر به جاي اين كه امر به معروف كنند، امر به منكر نمايند و به جاي اين كه نهي از منكَر كنند، نهي از معروف نمايند، چنين جامعه اي از نظرِ قرآن كريم، جامعه ي منافقين و منافقات خواهد بود و اينان ابداً اهل رستگاري و نجات، نخواهند بود. چنان كه متأسّفانه گاهي در اجتماع مسلمين ديده مي شود، عدّه اي نهي از معروف مي كنند و كسي را كه عملِ خوبي انجام مي دهد، مسخره مي كنند و مانع او مي شوند، و چه بسا در مواقعي كه فرصت پيدا كنند، ضربه اي به او مي زنند. اين خصوصيت و علامتِ مردان و زنانِ منافق است. و خدا در كمينِ كافران و منافقان مي باشد. خداوند همه ي ما را اهل امر به معروف و نهي از منكر قرار دهد.

ص: 35

امر به معروف و نهي از منكر،

اشاره

بر عهده ي چه كساني است؟

گفتيم نظام مقدّس اسلام براي حفظِ سلامتِ جامعه و دفع آفاتِ تهديدكننده و نيز براي تضمين رشد مناسب و درخورِ جامعه ي اسلامي، دو فريضه ي امر به معروف و نهي از منكر را در نظر گرفته و در درون نظام جاي داده است. نكته ي شايسته ي توجّه آن است كه در نظام اجتماعي اسلام، اين دو فريضه در تمام سطوح، مورد نظر و توجّه است:

الف. در سطحِ عموم مردم (امّت)؛

ب. در سطح نخبگان؛

ج. و در سطحِ دولت مردان و كساني كه داراي قدرتِ اجرايي هستند.

ص: 36

در واقع با آن كه در اسلام، امر به معروف و نهي از منكر يك وظيفه ي همگاني است و همه در برابر آن مسئول هستند، ولي قشرهايي از جامعه به نحو ويژه مخاطب اين دو فريضه اند. در حقيقت اين گروه هاي خاصّ از جامعه ي اسلامي، به خاطر موقعيت ها و توانايي هاي ممتازي كه دارا مي باشند، علاوه بر وظيفه اي كه همانند ديگر افرادِ مردم دارند به نحو فوق العاده اي، وظيفه مندِ امر به معروف و نهي از منكر مي باشند.

بر اين اساس در يك تقسيم مي توانيم فريضه ي امر به معروف و نهي از منكر و وظيفه مندان آن را در سه سطحِ كلّي جاي دهيم:

الف. سطح اوّل (عموم مردم)

قرآن كريم در آيه ي شريفه اي كه فرمود:

(و المُؤمِنُونَ و المُؤمِناتُ بَعضُهُم أولِيَاءُ بَعضٍ يَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ و يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ)(1)


1- سورهي توبه، آيهي71.

ص: 37

وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر را در سطحِ امّت و عمومِ جامعه، معرفي مي فرمايد؛ چرا كه همه ي امّت را به صفتِ امر به معروف و نهي از منكر مي ستايد.

پس عموم افراد امت اسلامي به گونه اي وظيفه مند اين دو حكم الهي مي باشند، و وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر اختصاص به افراد يا گروه خاصّي ندارد. وجوب امر به معروف و نهي از منكر بر تك تكِ افراد از روايات متعدّدي استفاده مي شود؛ از جمله از امام صادق7 روايت شده است:

أيُّهَا النَّاسُ مُرُوا بِالمَعرُوفِ وَ انهَوا عَنِ المُنكَرِ؛(1) اي مردم! امر به معروف كنيد و نهي از منكر نماييد.

و از پيامبر اكرم9 روايت شده است:

لايَحِلُّ لِعَينٍ مُؤمِنَةٍ تَرَى اللَّهَ يُعصَى فَتَطرِفَ حَتَّى تُغَيِّرَهُ؛(2)

براي چشم با ايماني كه عصيان خداوند را


1- وسائل الشيعة، ج16، ص125.
2- وسائل الشيعة، ج16، ص126.

ص: 38

مي بيند، روا نيست آن چشم به هم خورَد تا اين كه وضعيت را تغيير دهد.

از مؤيّدات بلكه از دلايل وجوب همگاني امر به معروف و نهي از منكر، آيه ي مباركه ي مرتبط با اصحاب سبت است؛ خداوند متعال مي فرمايد:

(فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ اَنجَينَا الَّذينَ يَنهَونَ عَنِ السُّوءِ وَ اَخَذنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كَانُوا يَفسُقُونَ)؛(1)

پس هنگامي كه آن چه را بدان تذكّر داده شده بودند از ياد بردند، كساني را كه از بدي، نهي مي كردند نجات داديم و كساني را كه ستم كردند، به خاطر فِسق و نافرماني، به عذاب سخت گرفتار نموديم.

در اين آيه خداوند متعال مي فرمايد فقط نهي كنندگانِ از منكَر را نجات داديم، وگرنه اگر تاركينِ نهيِ از منكَر از كساني كه خود كار بد را انجام نمي دادند، نيز نجات يافته بودند، مناسب بود آنان نيز ذكر شوند، در حالي كه از نجات آنان سخني به ميان نيامده است، بلكه مشمول ذيل


1- سوره ي اعراف، آيه ي 165.

ص: 39

آيه مي شوند كه خداوند مي فرمايد: به خاطر فِسقشان آنان را به عذاب سخت گرفتار كرديم، و بنابراين تارك نهي از منكَر ظالم و فاسق است.

اين معنا با رواياتي كه در تفسير آيه نقل شده است نيز تأييد مي شود؛ از جمله از امام صادق7 روايت شده است:

كانُوا ثَلاثَةَ أصنَافٍ: صِنفٌ ائْتَمَرُوا وَ اَمَرُوا فَنَجَوا؛ وَ صِنفٌ ائْتَمَرُوا و لَم يَأمُرُوا فَمُسِخُوا ذَرّاً؛ وَ صِنفٌ لَم يَأتَمِرُوا و لَم يَأمُرُوا فَهَلَكُوا؛(1)

(اصحاب سبت) سه گروه بودند: گروهي كه اطاعت كرده و امر به معروف كردند و نجات يافتند؛ و گروهي كه اطاعت كرده، ولي امر به معروف نكردند كه به شكل مورچه در آمدند؛ و گروهي كه نه اطاعت كردند و نه امر به معروف، كه نابود شدند.

اين آيه گرچه درباره ي غير أهل دين اسلام است، امّا از آن جا كه امر به معروف و نهي از منكر در اسلام و براي مسلمين داراي مزيّت


1- وسائل الشيعة، ج16، ص149.

ص: 40

بيشتري است، به ناچار اين وجوب براي عموم در دين اسلام نيز خواهد بود، و به هر حال از آيات متعدّد و مجموع روايات، وجوب كفايي امر به معروف و نهي از منكر استفاده مي شود.

البتّه مرتبه ي اوّلِ امر به معروف و نهي از منكَر يعني انكار قلبي و عدم رضايت به عصيان، واجب عيني است و چنان كه در بحث مراتب امر به معروف و نهي از منكَر خواهد آمد، هيچ مسلماني نمي تواند نسبت به نافرماني خداوند خشنود باشد، و همه بايد اين حدّاقل را رعايت كنند.(1)

ب. سطح دوم (نخبگان)

سطح ديگري از امر به معروف و نهي از منكر در مورد نخبگان، دانايان و عالمان است. اين سطح از مخاطبانِ اين وظيفه را مي توان از آيه ي شريفه و روايات مباركه استفاده نمود؛ آن جا كه مي فرمايد:


1- سخن اخير، وجه جمعي است بين دو نظريه كه يكي معتقد به وجوبِ عيني امر به معروف و نهي از منكَر است و نظريه ي ديگر كه معتقد به وجوب كفايي آن مي باشد.

ص: 41

(و لتَكُن مِنكُم اُمَّةٌ يَدعُونَ إلَى الخَيرِ و يَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ و يَنهَونَ عَنِ المُنكَر)؛(1)

از ميان شما گروهي باشند كه دعوت به خير مي نمايند و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند.

اين آيه ي شريفه حدّاقل به كمك روايات، به نظر مي رسد وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكَر را در حدّ والاتر و ويژگي بيشتري براي افراد خاصّ و نخبگان، معيّن فرموده است كه در رأس آنان مي توان عالمان علوم اسلامي و فقها و دانشمندان را كه داراي آگاهي بيشتر و قدرت نفوذ كلام زيادتري هستند، قرار داد. در روايت از امام صادق7 آمده است:

إنَّمَا هُوَ عَلَى القَوِيّ المُطَاعِ العَالِمِ


1- سورهي آل عمران، آيهي104. اين آيه ي شريفه بنابر احتمال مي تواند دليل بر وجوب كفايي امر به معروف و نهي از منكَر باشد، ولي حتّي اگر آيه مربوط به وجوب كفايي باشد نه خصوص نخبگان، باز در تقسيم وظيفه مندانِ امر به معروف و نهي از منكَر به سه گروه، خللي وارد نمي شود؛ زيرا با توجّه به آن چه از موارد وجوب و شرايطِ امر به معروف و نهي از منكَر خواهد آمد، اين تقسيم قهراً پديد مي آيد.

ص: 42

بِالمَعرُوفِ مِنَ المُنكَر...؛(1)

(امر به معروف و نهيِ از منكَر) فقط بر توانايِ موردِ اطاعت، عالِمِ به معروف از منكَر، واجب است.

يعني برخي مراتبِ امر به معروف و نهي از منكَر به عهده ي عالمان برجسته ي مورد اطاعت مي باشد؛ زيرا اقدامِ انسان هايِ معمولي، نمي تواند اثر داشته باشد يا همراهِ ضرر است؛ وگرنه در مواردي كه اقدامِ عمومِ مردم با شرايطي كه بعداً خواهد آمد اثر بخش باشد، آنان هم موظّف به امر به معروف و نهيِ از منكَر مي باشند.(2)


1- كافي(ط _ الإسلامية)، ج 5، ص59.
2- آيه ي63 سوره ي مباركه ي مائده نيز شاهدي بر عنايت بر گروهِ نخبگان در مسأله ي امر به معروف و نهي از منكَر است. خداوند متعال مي فرمايد: (لَولا يَنهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الاَحبَارُ عَن قَولِهِمُ الإِثمَ و اَكلِهِمُ السُّحتَ لَبِئسَ ما كانُوا يَصنَعُونَ)؛ چرا علماي ربّاني و دانشمندان ديني (از يهود و نصاري) آنان را از سخنانِ گناه آميز و خوردنِ مال حرام، نهي نمي كنند!؟ چه زشت است عملي كه انجام مي دادند.» همان طور كه ملاحظه مي فرماييد، در آيه ي شريفه، خواصّْ موردِ توبيخِ ويژه قرار گرفتند، و از رواياتي كه به اين آيه ي شريفه استشهاد شده است مي توان دريافت كه حكمِ آن، اختصاص به امّت هاي پيشين ندارد.

ص: 43

ج. سطح سوم (دولت مردان)

خداوند متعال مي فرمايد:

(الَّذينَ إن مَكَّنَّاهُم فِي الأرضِ اَقامُوا الصَّلاةَ و آتَوُا الزَّكاةَ و اَمَرُوا بِالمَعرُوفِ و نَهَوا عَنِ المُنكَرِ)؛(1)

كساني كه اگر قدرت را در زمين در اختيار آن ها بگذاريم (و در رأس جامعه قرار گيرند) نماز را بر پا مي دارند و زكات را مي پردازند و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند.

كه فردِ اعلاي اين آيه ي شريفه، امام زمان و حكومتِ حضرت است. در روايت از امام باقر7 آمده است:

هَذِهِ لِآلِ مُحَمَّدٍ المَهدِي و أصحَابِهِ يُمَلِّكهُمُ الله مَشَارِقَ الأرضِ و مَغَارِبَهَا ... حَتَّى لا يُرَى أثَرٌ مِنَ الظُّلمِ و يَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ و يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ؛(2)

اين آيه براي آل محمّد _ يعني _ مهدي و يارانِ او مي باشد. خداوند همه ي شرق و غربِ زمين


1- سورهي حجّ، آيهي41.
2- بحارالأنوار، ج24، ص165.

ص: 44

را در تحتِ قدرت آنان قرار مي دهد ... تا آن جا كه اثري از ظلم ديده نشود و آنان امر به معروف و نهيِ از منكَر مي كنند.

خلاصه، وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر در مرحله ي اوّل، متوجّه آحادِ امّت اسلامي است و همه در برابر آن مسئول هستند، چه زن و چه مَرد. وظيفه ي دوم، در مورد عالمان و نخبگان است و وظيفه ي سوم، بر عهده ي قدرت مندان و دولت مردان مي باشد.

ص: 45

واژه هايي كه نيازمند تبيين اند

اشاره

شناخت ماهيت و حقيقتِ امر به معروف و نهي از منكر، اوّلين گام در راستاي انجامِ صحيحِ اين دو وظيفه ي بزرگ است. از اين رو، لازم است به طور دقيق بدانيم امر به معروف و نهي از منكر به چه معنا مي باشد و مرزها و مشخّصاتِ آن چيست. كما اين كه در سايرِ واجبات تا آن ها را نشناسيم، نمي توانيم وظيفه ي خود را در قِبال آن ها انجام دهيم؛ مثلاً وقتي خداوند متعال فرمود:

(و اَقيمُوا الصَّلاةَ و آتُوا الزَّكاة)؛(1)


1- سورهي بقره، آيهي43؛ و ... .

ص: 46

و نماز را به پا داريد، و زكات را بپردازيد.

تا نماز و زكات را نشناسيم، نمي توانيم نماز بخوانيم و زكات بدهيم يا ديگران را به نماز و زكات توصيه نماييم. در امر به معروف و نهي از منكر هم، ابتدا بايد بدانيم معروف چيست و چگونه بايد به آن امر كنيم و منكر چيست و چگونه بايد از آن نهي كنيم.

گرچه أمر، نهي، معروف و مُنكَر، واژه هايي عرفي اند و حدود معناي آن ها تا اندازه اي روشن است، ولي در شرع براي آن ها ضوابطي بيان شده و فقهاي بزرگِ اسلام، در كتابِ(1) امر به معروف و نهي از منكر در اين زمينه توضيحاتِ مفصّلي دارند كه بايد موردِ توجّه قرار گيرد.

پس در مجموع، چهار واژه ي معروف، منكر، امر و نهي كه در قرآن كريم و روايات معصومين: به طور مكرّر آمده، بايد به درستي تبيين شود، خصوصاً در تشخيصِ معنا و نيز تطبيق مصاديقِ معروف و مواردِ منكر بايد بيشتر


1- منظور از كتاب در اينجا، يكي از ابوابِ فقهي است كه مانند ابوابِ فقهي ديگر، موردِ تحقيق و اجتهادِ فقهاي بزرگوار قرار ميگيرد.

ص: 47

عنايت گردد. ما اوّل مطالبي را پيرامون معروف، سپس نكاتي را درباره ي منكر يادآور مي شويم و آن چه را كه مربوط به امر و نهي است، در ضمنِ بحثِ شرايط امر به معروف و نهي از منكر، ذكر خواهيم نمود ان شاء الله.

معروف و اقسام و مراتب آن

معروف به معناي چيز شناخته شده است و هر امري است كه انسان به حكمِ عقل و فطرتش يا به حكمِ شرعِ مقدّس، آن را خوب، نيك و شايسته مي داند. نهايت اين است كه معروف، داراي اقسام و مراتبي مي باشد:

الف. قسم و مرتبه اي از معروف، آن امور نيكي است كه شرط ضروري براي رسيدنِ انسان به كمالِ لازم مي باشد؛ به طوري كه بدون آن، فرد و جامعه از رسيدن به كمالِ لازم باز مي ماند و محروم مي گردد.

ب. قسم و مرتبه اي ديگر از معروف، آن امور نيكي است كه با التزام و پايبندي به آن، كمالاتِ عالي و عالي تري براي انسان و جامعه ي انساني حاصل مي شود، و لذا شايسته است انسان نسبت به آن ها اهتمام داشته باشد، ولي در عين حال

ص: 48

اين گونه نيست كه با فقدان آن، پيمودنِ راه سعادت به طور كامل مختلّ گردد. البتّه اين خود ممكن است داراي مراتبي باشد كه فعلاً كاري به آن نداريم.

بنابراين مي توانيم بگوييم معروف عبارت است از هر عمل شايسته، و داراي اقسام و مراتبي است كه از بعضي مراتب آن مي توان صَرفِ نظر كرد و بعضي ديگر از مراتب آن ضروري و حياتي بوده و قابلِ اغماض و چشم پوشي نيست؛ چرا كه شرطِ ضروري براي كسبِ كمالِ لازم است؛ به طوري كه كم تر از آن، در خورِ شأن انسان نمي باشد. و روشن است در صورتي كه معروفي ضروري و غير قابل اغماض باشد، التزام به آن لازم و واجب خواهد بود و چنين معروفي اگر احياناً ترك شود، بر همگان فرض و واجب است كه تاركِ آن را به معروف امر كنند؛ يعني همه وظيفه دارند از او بخواهند كه آن واجب را انجام دهد. و در صورتي كه معروف، قابل اغماض و غير ضروري باشد، اصطلاحاً از مستحبّات است و چنين معروفي اگر ترك شود، بر همگان مستحبّ است كه

ص: 49

تارك آن را به معروف امر نمايند.

خلاصه، اگر معروفي كه واجب بوده، ترك شد، امر به معروف هم واجب مي شود و اگر معروفي كه مستحبّ بوده، ترك شد، امر به آن هم مستحبّ خواهد بود. پس همان طور كه بعضي از معروف ها واجب هستند و برخي ديگر مستحب ّاند، بعضي از امر به معروف ها نيز واجب هستند و برخي ديگر مستحبّ، و اين گونه نيست كه هر امر به معروفي واجب باشد.

منكَر و اقسام و مراتب آن

بر همان وِزان، كه معروف و اقسام آن تبيين شد، منكر و مراتب آن را مي توان تبيين نمود. به عبارت ديگر، هرچه كه به حكمِ فطرت و عقل يا به حكمِ شرع مقدّس، زشت و ناشايست باشد، منكَر است؛ يعني ارتكاب آن، در شأن انسان و جامعه ي انساني نيست.

منكَرات نيز هم چون امور معروف، داراي اقسام و مراتبي هستند. بعضي از مراتبِ منكر، ضربه ي جبران ناپذير به انسان و جامعه ي انساني مي زند و او را از رسيدن به كمالِ لازم، محروم

ص: 50

مي كند. چنين منكري، حرام است و نهيِ از ارتكابِ چنين منكري بر همگان واجب مي باشد. و برخي ديگر از مراتبِ منكر كه اين گونه و در اين حد نيستند، به اصطلاح مكروه ناميده مي شوند و نهيِ از ارتكاب آن ها نيز مستحبّ مي باشد.

ناگفته نماند كه عمدتاً در تعيين معروف و منكر، دين و شرع ملاك است؛ زيرا گرچه فطرت و عقلِ انسان به تنهايي بسياري از زشتي ها را مي تواند درك كند، همان طور كه بسياري از خوبي ها را مي تواند بفهمد، ولي بيانِ جامع و دقيق و تعيينِ حدودِ مشخّص شده ي خوبي ها و زشتي ها جز از راهِ دين و بيانِ إلهي امكان ندارد.

ص: 51

شرايطِ چهارگانه ي وجوبِ

اشاره

امر به معروف و نهي از منكر

از مسائل بسيار مهمّي كه در كلماتِ فقهاي عظيم الشأن با استفاده ي از آيات مباركه ي قرآن و سنّت معصومين: عنايت زيادي بر آن شده، تبيين شرايطِ امر به معروف و نهي از منكر مي باشد. معمولاً فقها در كتاب هاي فقهي استدلالي و نيز در رساله هاي عمليّه ي فتوايي، چهار شرط براي وجوب امر به معروف و نهي از منكر ذكر فرموده اند. در واقع اين چهار شرط، بيان گر اين مسأله اند كه در چه شرايطي امر به معروف و نهي از منكر واجب است و در چه شرايطي واجب نيست. آن چهار شرط به طور اجمال عبارتند از:

ص: 52

الف. آمر به معروف و ناهي از منكر بايد عالِم و آگاه به معروف و منكر باشد؛

ب. آمر و ناهي بايد تجويز تأثير كند؛ يعني امكانِ تأثير گذاري وجود داشته باشد؛

ج. شخصِ تارك معروف و مرتكب منكر، خود به خود منزجر و از عملِ خلافش منصرف نشده باشد يا به تعبير بعضي، بر عمل خلافش اصرار داشته باشد؛ يعني مصمّم باشد؛

د. در شرايطِ معمولي، به خاطر اين دو فريضه به آمر و ناهي يا بستگان او يا مسلمان ديگر، ضرري نرسد. و به تعبيري امر به معروف و نهي از منكر، مفسده نداشته باشد.

البتّه هر يك از اين شرايط، داراي توضيحات و خصوصياتي است كه در پي خواهد آمد ان شاءالله.

الف. دو نوع علم و آگاهي، شرطِ امر و نهي است

اشاره

كسي كه مي خواهد امر به معروف و نهي از منكر كند، علاوه بر آن كه بايد عالِم و آگاه به معروف و منكر باشد بايد اشخاصِ تاركِ معروف و مرتكبِ منكر را هم دقيقاً بشناسد تا

ص: 53

با دانستن كلّيِ معروف و منكر و دانستن اين كه فلان شخص، معروف را ترك كرده يا مرتكبِ منكر شده، او را امر به معروف و نهي از منكر نمايد. بنابراين، آمر به معروف و ناهي از منكر بايد دو نوع علم داشته باشد:

1. بايد معروف و منكر را بشناسد؛ زيرا كسي كه نمي داند فلان عمل، معروف است يا منكَر و آگاهي ندارد چه چيزي حرام و چه چيزي واجب است، چگونه امر به معروف و نهي از منكر كند؟ به چه چيزي امر كند و از چه چيزي نهي نمايد؟! در روايت از امام حسين7 آمده است:

ذَلِك أنَّ الأمرَ بِالمَعرُوفِ وَ النَّهيَ عَنِ المُنكَرِ دُعَاءٌ إلَى الإسلامِ ... ؛(1)

اين از آن روست كه امر به معروف و نهى از منكر، دعوتِ به اسلام است.

كسي كه اسلام را نمي شناسد چگونه به آن دعوت كُند!؟ فردْ ابتدا بايد احكام إلهي را بياموزد و سپس مبادرت به امر به معروف و نهي


1- وسائلالشيعة، ج 16، ص130.

ص: 54

از منكر كند. البتّه آموختن احكام در برخي از موارد، واجب و در برخي موارد، مستحبّ است. آن مقدار از احكام إلزامي كه مورد ابتلاي فرد مي باشد، بر هر كسي آموختن آن واجب است:

سُئِلَ أبُوالحَسَنِ7 هَل يسَعُ النَّاسَ تَركُ المَسألَةِ عَمَّا يَحتَاجُونَ إلَيهِ؟ قَالَ7: لا؛(1)

از امام كاظم7 سؤال شد: آيا براي مردم جايز است كه به دنبال يادگيري مسأله اي كه موردِ نياز ايشان است، نروند؟ حضرت7 فرمودند: خير.

و نيز وارد شده:

طَلَبُ العِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كلِّ مُسلِمٍ؛(2)

جستجويِ دانش، بر هر مسلماني واجب است.

كه مصداقِ قطعي آن، دانشِ دين به مقدارِ موردِ نياز است، و نيز آموختنِ كلِّ احكام شرع كه مورد نياز جامعه است به طور واجب كفايي بر مسلمانان واجب است و بايد عدّه اي سعي در فراگيري آن نموده و به ديگران ابلاغ كنند.


1- وسائل الشيعة، ج27، ص11.
2- وسائل الشيعة، ج27، ص11.

ص: 55

خداوند متعال مي فرمايد:

(فَلَولا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرقَةٍ مِنهُم طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ و لِيُنذِرُوا قَومَهُم إذا رَجَعُوا إلَيهِم لَعَلَّهُم يَحذَرُون)؛(1)

پس چرا از هر جمعيتى از آنان گروهى كوچ نمى كنند تا تحصيلِ دانشِ عميق نمايند و قوم خود را آن هنگام كه به سوى آن ها بازگشتند، هشدار دهند، باشد كه آن ها حذر كنند.

بنابراين آمر به معروف و ناهي از منكر اگر حكم إلهي را مي داند، با وجود ساير شرايطِ امر به معروف و نهي از منكر بايد به وظيفه ي خود عمل نمايد و اگر نمي داند، ولي در عين حال به طورِ اجمالي مي داند كه احكام إلهي، موردِ نافرماني قرار مي گيرد، به طور واجب كفايي بر او لازم است كه ابتدا احكام را به روشِ صحيح بياموزد و آن گاه اقدام به امر به معروف و نهي از منكر كند. اين مربوط به نوعِ اوّل از علمِ لازم در امر به معروف و نهي از منكر.

2. نوعِ دوم از علمي كه در وجوبِ امر به


1- سورهي توبه، آيهي122.

ص: 56

معروف و نهيِ از منكَر لازم است آن كه آمر به معروف و ناهيِ از منكَر بايد شخصي كه معروف را ترك كرده و شخصي كه منكَر را انجام داده، بشناسد و بداند كدام فرد يا گروه يا مسئول، تركِ معروف كرده و يا مرتكبِ منكَر شده است. در واقع، كسي كه تاركِ معروف و عاملِ منكَر را نمي شناسد، به صِرفِ حدس و گمانِ اين كه مثلاً فلان شخص شايد حرامي را مرتكب شده و يا عملي را كه انجام داده، شايد حرام باشد، امر به معروف و نهي از منكر واجب نمي شود، بلكه چه بسا در برخي از موارد، حرام هم باشد.

با توجّه به لزومِ اين دو نوع علم در وجوبِ امر به معروف و نهي از منكَر، به عنوان مثال كسي كه مي خواهد فردي را از غِيبت، نهي كند علاوه بر اين كه بايد بداند آن شخص عاملِ غيبت است، بايد معناي غِيبت و حدودِ غِيبتِ حرام و موارد استثناي آن را به خوبي بداند؛ زيرا چه بسا مورد، از استثنائات حرمتِ غِيبت باشد(1) و


1- در بعضي موارد، غِيبتْ حرام نيست كه موارد آن در علم فقه معيّن شده است. از جمله مواردِ ياد شده آن است كه كسي مظلوم واقع شود و به ويژه براي احقاق حقِّ خود، راهي جز سخن گفتن از ظلمي كه بر او رفته نداشته باشد. اين كار گرچه غِيبت شخصِ ظالم حساب مي شود، ولي از مواردِ حرمت غِيبت، استثنا شده و حرام نميباشد.

ص: 57

غيبت كننده از كسي سخن مي گويد كه غِيبتش براي او جايز است؛ مثلاً غِيبت كننده، فرد مظلومي است كه ظلمي در حقّ او شده، به ويژه اگر راهي جز اين براي دفاعِ از حقّ نداشته باشد. اين جا كسي حقّ ندارد او را از عملش نهي كند، بلكه چه بسا خودِ اين نهيِ بي جا، يك منكَر باشد؛ زيرا غِيبت كننده با مجوّزِ شرعي، غِيبت مي كند و چنين غِيبتي جايز است بلكه مي تواند واجب هم باشد.

پس تا انسان يقين به منكر و كار حرام پيدا نكرده، بي جهت نبايد شخصي را نهي كند و حقّ ندارد فعلِ حرام را به او نسبت دهد و به طور قاطع بگويد: «كار حرام انجام نده»؛ چرا كه ممكن است عملِ فرد، در واقع حرام نباشد؛ بلي اگر نهيِ از منكَر به گونه اي باشد كه موجبِ هيچ گونه بي احترامي نسبت به مؤمني نمي شود، مانعي ندارد، و در حقيقت مي تواند موعظه اي

ص: 58

باشد كه هميشه به روشِ مناسبِ خود، خوب است.

تفاوتِ دو نوع علم، و حرمتِ تجسّس

بر خلافِ نوعِ اوّل از دو نوعِ علمِ شرطِ امرِ به معروف و نهيِ از منكَر كه تحصيلِ آن واجب يا مستحبّ بود، در نوع دوم از علمي كه شرطِ وجوب امر به معروف و نهي از منكر است، تلاش در به دست آوردنِ علم در شرايطِ عادي واجب نيست، بلكه در مواردي كه تجسّس در احوالِ مؤمن باشد، حرام است. خداوند متعال مي فرمايد:

(وَ لا تَجَسَّسُوا)؛(1)

تجسّس و كاوش نكنيد.

در رواياتِ بسياري كه از طريقِ شيعه و سنّي از پيامبر اكرم9 و ائمّه ي معصومين: نقل شده، دنبال كردنِ لغزش ها و گناهانِ مسلمانان، موردِ نهي أكيد واقع شده است؛ از جمله در حديث معتبر، امام صادق7 از پيامبر9 نقل مي كنند:


1- سورهي حجرات، آيهي12.

ص: 59

يا مَعشَرَ مَن اَسلَمَ بِلِسَانِهِ و لَم يُخلِصِ الإيمَانَ إلَى قَلبِهِ!؛

اى گروه مسلمانانِ به زبان، بى خلوصِ در ايمان!

لاتَذُمُّوا المُسلِمِينَ؛

مسلمانان را نكوهش نكنيد.

و لاتَتَبَّعُوا عَوراتِهِم؛

و عيوب نهانِشان را واكاوي ننماييد.

فَإنَّهُ مَن تَتَبَّعَ عَوراتِهِم تَتَبَّعَ اللهُ عَورَتَهُ و مَن تَتَبَّعَ اللهُ عَورَتَهُ يَفضَحْهُ و لَو فِي بَيتِهِ؛(1)

زيرا هركس عيوب مسلمانان را واكاوي كُند، خدا عيوبِ نهانش را دنبال كند و هركس خدا عيوب نهانش را دنبال كند، او را رسوا مي كند و لو در خانه اش.

و در روايت معتبر ديگر آمده:

لاتَتَبَّعُوا عَثَراتِ المُسلِمِينَ؛(2)


1- وسائل الشيعة، ج12، ص275.
2- وسائل الشيعة، ج12، ص276.

ص: 60

لغزش هاي مسلمانان را دنبال نكنيد.

نمونه اي از تجسّسِ بي مورد

در ذيل آيه ي شريفه ي(وَ لا تَجَسَّسُوا) محدّثين اهل تسنّن، داستاني را نقل مي كنند كه شايسته ي توجّه است. از جمله سيوطي در كتاب الدرّ المنثور مي نويسد: عمر (خليفه ي دوم) در شبْ گَشت مي زد كه از خانه اي صداي مردي را كه غنا مي خواند، شنيد. پس از بالاي ديوار بر او وارد شد و زن و شرابي را در نزد او يافت؛ در اين هنگام خطاب به آن مرد گفت: اي دشمنِ خدا! آيا گمان بُردي خداوند بر تو مي پوشاند، در حالي كه تو بر معصيت خداوند مي باشي؟

آن مرد در پاسخ گفت:

تو اي اميرمؤمنان! برمن عجله نكن، اگر من يك نافرماني خداوند كرده ام، تو در سه چيز، عصيان خداوند كرده اي:

خداوند فرموده:

(لا تَجَسَّسُوا)؛

تجسّس و كاوش نكنيد.

و تو تجسّس كردي؛

ص: 61

خداوند فرموده:

(وَ أتُوا البُيوتَ مِن أبوَابِها)(1)

و به خانه ها از درهاى آن ها درآييد.

تو از ديوار بالا آمدي؛

هم چنين بدون إذن، وارد شدي در حالي كه خداوند فرموده:

(لا تَدخُلُوا بُيوتاً غَيرَ بُيوتِكم حَتَّى تَستَأنِسُوا و تُسَلِّمُوا عَلى اَهلِهَا)؛(2)

به خانه هايى غير از خانه هاى خودتان وارد نشويد تا آن كه اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد.

و در كتب ديگري، همين قضيّه يا قضيّه اي شبيه اين با تفصيل بيشتر، نقل شده به گونه اي كه در واقع آن زن، همسر خودِ فرد بوده و جز آب، چيز ديگري در برابر مرد نبوده است. و دو قضيه ي ديگر نيز از همين دست، قرطبي از معاريفِ اهل تسنّن در تفسير خود و غير او در رابطه با تجسّسِ غير مجازِ عُمَر از عبدالرحمان


1- سورهي بقره، آيهي189.
2- سورهي نور، آيهي27.

ص: 62

بن عوف و ابوقلابه نقل مي كنند كه در نتيجه خليفه از كرده ي خود منفعل شده و جوابي براي تخلّفِ از حكمِ قرآن، نداشته است.

در ديدگاهِ شارع مقدّس، قبحِ گناهِ آشكار، بيش از زشتي گناهِ پنهان است.

در روايت از رسول الله9 آمده است:

إنَّ المَعصِيةَ إذَا عَمِلَ بِهَا العَبدُ سِرّاً لَم تَضُرَّ إلَّا عَامِلَهَا فَإذَا عَمِلَ بِهَا عَلانِيةً و لَم يُغَيَّر عَلَيهِ اَضَرَّت بِالعَامَّة؛(1)

همانا اگر بنده اى در پنهان (از اوامر و نواهى حقّ) نافرمانى كند، پي آمد و زيان آن، تنها گريبان گير خودِ او خواهد شد. ولى اگر آشكارا كار ناشايسته اى را انجام دهد و در برابر او واكنشي نشان داده نشود، آثار سوء ناشى از آن، دامن گير عمومِ مردم (و زيان آن فراگير) خواهد شد.

و در ادامه ي روايت، امام صادق7 در توضيحي مي فرمايد:

چون فرد با گناهِ آشكار، دين خدا را ذليل مي كند و اهل دشمني خداوند از او پيروي


1- وسائل الشيعة، ج16، ص135.

ص: 63

مي كنند.(1)

البتّه در مواردِ مهمّي كه مثلاً حفظ نظام اسلامي و امنيتِ مردم إقتضا كند، با رعايتِ تمام جهات مي توان در موارد لازم، در احوالِ پنهانِ افراد نيز تحقيق كرد و اين استثنا بوده و تابع ضوابطِ خود مي باشد.

عدمِ وجوبِ امر به معروف و نهي از منكَر نسبت به مكلّفِ معذور و ارائه ي چند نمونه

هم چنين از نكاتِ مهمّي كه در مسأله ي امر به معروف و نهيِ از منكَر بايد موردِ توجّه قرار گيرد اين است كه در شرايطي ممكن است فردي عملي را انجام دهد كه به نظرِ ما خلافِ واقع باشد و حتّي اگر خودِ عاملْ توجّه پيدا كند، براي او نيز روشن خواهد شد كه عملش خلاف واقع مي باشد؛ ولي با وجودِ اين، امر به معروف و نهيِ از منكَر واجب نيست و آن در مواردي است كه جهل و ناداني مي تواند براي تاركِ معروف و


1- «قَالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّد8: و ذَلِك أنَّهُ يذِلُّ بِعَمَلِهِ دِينَ اللَّهِ و يقتَدِي بِهِ أهلُ عَدَاوَةِ الله.»

ص: 64

عاملِ منكَر، عذر باشد. براي روشن شدنِ مطلب، چند مثال ذكر مي كنم:

1. شخصي بعد از آن كه مي داند بايد لباس و بدنِ نمازگزار پاك باشد بدونِ آن كه متوجّه باشد لباس يا بدنش نجس شده، مشغولِ نماز گردد. اگر ديگري متوجّه اين نجاست شود، لازم نيست او را آگاه كند. در روايتِ صحيح آمده است:

الرَّجُلِ يَرَى فِي ثَوبِ اَخِيهِ دَماً و هُوَ يُصَلِّي قَالَ7: لا يُؤذِنُهُ حَتَّى يَنصَرِفَ؛(1)

كسي در لباسِ برادرش خون مي بيند در حالي كه آن فرد مشغولِ نماز است. حضرت7 فرمود: به او اعلان نكند تا از نمازش فارغ شود.

نكته ي آن هم در اين است كه حتّي بر خودِ نمازگزار هم، تحقيق واجب نيست و همين كه از سابق لباسِ او پاك بوده، كافي است حتّي اگر شكّ در نجس شدنِ لباس كند.(2)

2. شخصي مشغولِ خوردنِ غذايي است كه


1- . كافي، ج3، ص406.
2- . و اساساً طهارتِ از نجاست، شرطِ ذُكريِ نماز است.

ص: 65

در واقع نجس است و ديگري نجاستِ آن را مي داند، بر اين شخص لازم نيست خورنده ي غذا را متوجّه نجاستِ غذايش كند، هرچند خودش نمي تواند از آن غذا بخورد يا به ديگري بدهد؛ چون واقعاً نجس است و خوردنِ آن حرام، ولي چون خورنده ي غذا از نجاستِ آن خبر ندارد، معذور است و هيچ گونه استحقاقِ عذابي ندارد و حتّي اگر شكِّ در نجاست داشته باشد، مي تواند از آن استفاده كند؛ زيرا طبقِ روايات، مادامي كه يقين به نجاستِ چيزي پيدا نشود، حكمِ پاكي دارد(1) و بلكه همان طور كه قبلاً اشاره كرديم، تحقيق و بررسي هم در مثلِ چنين مواردي لازم نيست. در نتيجه، چون شخصي بر خلافِ وظيفه ي خود، كاري را انجام نداده است، نمي توانيم بگوييم او فاعلِ منكَر است و عملِ زشتي را انجام مي دهد پس بايد او را نهيِ از منكَر كنيم.(2)


1- مگر آنكه از سابق يقين به نجاستِ آن داشته باشيم، كه در اين صورت بر اساسِ حالتِ سابقه، حكم به نجاستِ آن چيز ميشود.
2- اگر ادّعا شود چون مكلّف در واقع چيز حرامي را مي خورد پس مرتكبِ منكَر واقعي است بنابراين بايد او را از كردارش نهي كرد؛ در پاسخِ اين ادّعا مي گوييم: از آن جا كه چنين شخصي عصيان بر مولا نكرده و استحقاقِ عقوبت ندارد _ زيرا شارع به او چنين اجازه اي را داده است _ پس ادلّه ي امر به معروف و نهي از منكَر از مثل چنين مواردي منصرف است.

ص: 66

بلي اگر كسي مشغولِ خوردنِ غذايِ نجس است و نمي داند كه خوردنِ غذايِ نجس حرام است، بايد به او حكمِ شرعي را ياد داد؛ چون در چنين مواردي ندانستن، عذر نيست، و تعلّمِ احكامِ موردِ ابتلا بر همه واجب است.(1)

3. روزه داري فراموش كرده كه روزه است و مشغولِ خوردنِ غذا مي شود، لازم نيست به او يادآوري شود كه روزه هستي تا امساك كند؛ زيرا غذا خوردنِ روزه دار در حالِ فراموشي نه تنها حرام نيست، بلكه موجبِ بطلانِ روزه نيز نمي شود؛ چه روزه، واجب باشد چه مستحبّ. در روايتِ صحيح آمده است:

مَن صَامَ فَنَسِيَ فَاَكَلَ أو شَرِبَ فَلا يُفطِر مِن أجلِ أنَّهُ نَسِيَ فَإنَّمَا هُوَ رِزقٌ رَزَقَهُ اللهُ تَعَالَى فَليُتِمَّ صِيامَه؛(2)


1- . بلكه ميتوان گفت ابلاغِ احكام نيز واجب است.
2- . وسائل الشيعة، ج10، ص52.

ص: 67

كسي كه روزه دار است و فراموش كرد و چيزي خورد يا آشاميد، به خاطرِ آن كه فراموش كرده است، روزه ي خود را افطار نكند، اين رزقي بود كه خداوند روزي او كرد، پس روزه اش را به پايان بَرد.

بلي در اين جا هم اگر كسي نمي داند كه مثلاً فلان چيز موجبِ بطلانِ روزه مي شود، بايد به او تعليم داد و حتّي تذكّر داد كه تعلّمِ احكامِ موردِ ابتلا واجب است.

لزومِ نهي از منكَر در برخي شبهاتِ موضوعيه

البتّه در امورِ مهمّي كه مي دانيم شارعِ مقدّس، راضي به انجامِ آن حتّي از رويِ جهل نيست، بايد در اشتباهاتي كه از غيرِ جهتِ ندانستنِ حكم است نيز افراد را از اشتباه درآورد تا مبادا خلافِ غرَضِ شارع، محقّق شود؛ مثلاً ممكن است كسي نداند پشت ديوار، انساني نشسته است و او درصدد است سنگِ بزرگي را از بام به زير اندازد كه موجبِ كشته شدنِ آن شخص مي شود، بايد به فردِ رويِ بام تذكّر داد كه در اين جا كسي هست كه در معرضِ آسيبِ جاني مي باشد و آن فرد هم بايد توجّه كند. گفته شده است مشهورِ

ص: 68

فقها همه ي مسائلِ مربوط به جان ها، اموال و اعراض را از اين نوع مي دانند.

ب. احتمال تأثير

شرطِ دوم براي وجوبِ امر به معروف و نهي از منكر، تجويز تأثير است(1)؛ يعني بايد امكان


1- قاعده ي اوّليّه، شرطيّتِ علم به تأثير است مخصوصاً با توجّه به آن كه قدرتْ شرطِ خطاب است و اين شرطِ لبّي به منزله ي قرينه ي متّصله مي باشد، و در نتيجه اگر شكِّ در تأثير، وجود داشته باشد در حقيقت بر اساسِ اين مبنا بازگشت به شكِّ در توجّه خطاب است كه مرجع در اين هنگام برائت مي باشد. ولي از آن جا كه اگر در چنين مواردي اجراي برائت شود، خطابْ منحصر در موارد محدودي مي گردد كه خلافِ مقصود شارع است؛ زيرا اطمينان وجود دارد كه اين دو فريضه ي با اهمّيت، براي چند موردِ محدود، تشريع نشده است، پس لامحاله معلوم مي شود مثل اين موارد، از تحتِ ادلّه ي برائت خارج است و بايد احتياط كرد، هرچند بازگشتِ شكِّ در قدرت، به شكِّ در اصلِ تكليف باشد؛ بلي، اگر قدرتْ در نفسِ خطابِ شارع، اخذ شده باشد، مانعي از رجوعِ به برائت نيست؛ چون در چنين حالتي علم به نقضِ غرضِ شارع نداريم بلكه قريب مي دانيم كه شارع، عنايت به تسهيل داشته است. تذكّر مطلب ديگري اين جا مناسب است و آن اين كه احتمالِ اين كه امر به معروف و نهي از منكَر واجب باشد هرچند هيچ تأثيري نداشته باشد به جهتِ مثلاً ترويج گفتمان امر به معروف و نهي از منكَر اين خلافِ ظاهر خطاباتِ امر به معروف و نهي از منكَر است، و اگر تحقّقِ چنين غرضي مطلوب باشد، تكليفِ ديگري است كه مُقتَضَياتِ خود را داراست.

ص: 69

تأثيرگذاري باشد و اين احتمال وجود داشته باشد كه با اين امر به معروف و نهي از منكري كه صورت مي گيرد، آن شخصي كه مرتكبِ منكر شده يا معروف را ترك كرده، به خود بيايد و يا مجبور به تغيير وضعيت گردد؛ مثلاً از عملِ منكرش دست بكشد. امّا اگر شخص ببيند امر و نهي او تأثيري ندارد، امر به معروف و نهي از منكر بر او واجب نيست، مثل اين كه گناه كار، شخصِ مُعاندي است؛ يعني عمداً و از روي لج بازي، آن كار را انجام مي دهد و به هيچ وجه از كارِ زشتش دست نمي كشد. در كتاب شريفِ كافي نقل مي كند: امام صادق7 فردي را كه كارِ خلافي انجام داده بود، موردِ نهي قرار دادند، امّا او نپذيرفت:

فَطَأطَاَ رَأسَهُ فَمَضَى؛(1)

حضرت7 سرِ خود را به زير انداخته و گذشتند.

البتّه بايد توجّه داشت، گاهي اين گونه است كه اگر فقط يك نفر امر به معروف و نهي از


1- كافي(ط _ الإسلامية)، ج5، ص61.

ص: 70

منكر كند بي تأثير است و شخصي كه مرتكبِ منكر و تاركِ معروف است، ترتيب اثر نمي دهد و اعتنا نمي كند، ولي اگر افرادِ متعدّدي او را امر به معروف و نهي از منكر كنند، مؤثّر واقع مي شود. و يا گاهي بعضي از اشخاص از يك بار امر به معروف و نهي از منكر، متنبّه نمي شوند ولي اگر افرادْ مكرّراً در زمان ها و مكان هاي مختلف، به نوبت و به تدريج او را امر و نهي كنند، تأثير مي پذيرد. در چنين حالاتي به تناسبِ مورد، هركس بايد به وظيفه اش عمل كند؛ مثلاً به طورِ مكرّر، امر و نهي كند يا افرادِ متعدّد به همراه هم يا به طور پراكنده، امر و نهي كنند.

در روايت از امام صادق7 آمده است: سزاوار است براي من كه بي گناه را به واسطه ي گنه كار، مؤاخذه كنم و چرا چنين چيز براي من شايسته نباشد:

أنتُم يَبلُغُكُم عَنِ الرَّجُلِ مِنكُمُ القَبِيحُ فَلا تُنكِرُونَ عَلَيهِ و لا تَهجُرُونَهُ و لا تُؤذُونَهُ حَتَّى يَترُكَ؛(1)


1- وسائلالشيعة، ج 16، ص145.

ص: 71

درباره ي اعمالِ بدِ كسي از شما، به شما خبر مي رسد، بر او انكار نمي كنيد و از او دوري نمي نماييد و او را موردِ اذيّت قرار نمي دهيد تا عملِ زشتِ خود را ترك كند.

ج. اصرارِ بر گناه

شرطِ سومي كه فقهاي بزرگوار براي امر به معروف و نهي از منكر ذكر فرموده اند اين است كه بدانيم شخصي كه معروف را ترك كرده يا منكَري را انجام داده از كردار زشتش پشيمان نشده بلكه مصمّم بر كردار خود است و بر آن پافشاري دارد و اگر شرايط فراهم باشد، آن كار را ادامه مي دهد.

بنابراين اگر او خود به خود از كارش پشيمان باشد ديگر امر به معروف و نهي از منكَر جا ندارد؛ زيرا غَرَض و نتيجه اي كه با امر به معروف و نهي از منكر به دنبالش بوديم _ يعني بازداشتنِ از ارتكاب حرام و جلوگيري از تركِ واجبات _ حاصل شده است. در روايت آمده است:

فَإنِ اتَّعَظُوا و إلَى الحَقِّ رَجَعُوا فَلا سَبِيلَ عَلَيهِم؛(1)


1- كافي(ط _ الإسلامية)، ج 5، ص56.

ص: 72

پس اگر (عاصي) متنبّه شد و به راه درست در آمد، ديگر راهي براي امر و نهي بر او نيست.

د. ايمن بودن از ضرر و فساد

شرطِ چهارمي كه براي امر به معروف و نهي از منكر ذكر شده آن است كه در شرايطِ عادي در نتيجه ي امر به معروف و نهي از منكر، ضرر و زيانِ بدني يا مالي يا آبرويي به شخصِ آمر به معروف و ناهي از منكر يا وابستگانش يا ساير مسلمانان وارد نشود. پس اگر در شرايطِ عادي، خوف عقلايي وجود داشته باشد كه در اثرِ امر به معروف و نهي از منكَر ضرر و خسارتي وارد مي گردد، واجب نخواهد بود(1). علاوه بر ادلّه اي مثل لاضرر كه به اطلاق خود، وجوبِ امر به معروف و نهي از منكر را در مواردِ ضرر نفي مي كند، ادلّه ي متعدّد ديگري در خصوصِ موردْ وجود دارد. از امام صادق7 روايت شده است:

و الأمرُ بِالمَعرُوفِ و النَّهيُ عَنِ المُنكَرِ


1- از اينجا معلوم ميشود، اگر امر به معروف و نهي از منكَر نياز به هزينهي مالي داشت، در شرايطِ عادي بذل مال واجب نيست هرچند داراي رجحان است.

ص: 73

واجِبَانِ عَلَى مَن اَمكَنَهُ ذَلِك و لَم يَخَفْ عَلَى نَفسِهِ و لا عَلَى أصحَابِه؛(1)

امر به معروف و نهى از منكر بر هر كسى كه امكان انجام آن را داشته و بر جان خود و يارانش نترسد، واجب است.

و نيز در روايت آمده است:

مَن تَعَرَّضَ لِسُلطَانٍ جَائِرٍ فَاَصَابَتهُ بَلِيَّةٌ لَم يُؤجَرْ عَلَيهَا؛(2)

كسي كه متعرّضِ فرمانرواي ستمگري شود و بلايي به او برسد، پاداشي بر آن نخواهد داشت.

در نتيجه اگر صدمه اي كه از ستمگر به آمر به معروف و ناهي از منكَر مي رسد در مقياسي باشد كه بايد از آن پرهيز كرد، لامحاله چنين امر و نهيي نه تنها واجب نيست، بلكه حرام مي باشد.

هم چنين از امام صادق7 آمده است:

إنَّمَا يُؤمَرُ بِالمَعرُوفِ و يُنهَى عَنِ المُنكَرِ مُؤمِنٌ فَيَتَّعِظُ أو جَاهِلٌ فَيَتَعَلَّمُ و أمَّا


1- وسائل الشيعة، ج16، ص125.
2- وسائل الشيعة، ج16، ص128.

ص: 74

صَاحِبُ سَوطٍ أو سَيفٍ فَلا؛(1)

كسي موردِ امر و نهي قرار مي گيرد كه با ايمان باشد پس پند گيرد، يا جاهل باشد پس ياد گيرد، امّا كسي كه صاحب تازيانه و شمشير است، نه.

يعني ظالمي كه پند نمي گيرد و در صدد فراگرفتن احكام إلهي نيست و واكنشِ او در برابر امر به معروف و نهي از منكَر، تجاوز به آمر و ناهي است، امر و نهي او واجب نيست.

بله، در بعضي از امورِ مهمّه و در شرايط ويژه، مثلاً اگر اساسِ اسلام در خطر باشد، نه تنها با وجود احتمالِ ضرر بلكه حتّي در صورت علمِ به ضرر، و لو ضررِ بدني و جاني، امر به معروف و نهي از منكر واجب است و به قول امام راحل; «ولو بلَغ ما بلَغ»؛ يعني و لو به حدّي برسد كه لازم به نثار جان و مال و آبرو باشد، بايد به وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر، اقدام كند و نمي تواند به بهانه ي ضرر، سكوت نمايد. در نامه ي امام حسين7 به


1- كافي، ج5، ص60.

ص: 75

سليمان بن صرد و غير او اين روايتِ رسول الله9 آمده است:

مَن رَاَى سُلطَاناً جَائِراً مُستَحِلّاً لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكثاً لِعَهدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ9 يَعمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالإِثمِ و العُدوَانِ ثُمَّ لَم يُغَيِّر بِقَولٍ و لا فِعلٍ كانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أن يُدخِلَهُ مَدخَلَه؛(1)

هركس زمام دار بيداد پيشه اي را نظاره كند كه حرامِ خدا را حلال و روا مى سازد، و عهد و پيمان او را مى شكند و با سَبك و روشِ پيامبر خدا9 مخالفت مى ورزد؛ و با اين وصف، در برابر او نه با گفتار و نه عمل به مخالفت برنخيزد شايسته است بر خداوند كه او را از همان راهى كه آن بيداد پيشه را به دوزخ در مى آورد، به دوزخ در آورد.

و سپس حضرت7 با ذكر فجايع و مفاسدِ بني اميّه و يزيد عليهم اللّعنة تصميمِ خود را بر قيام عليهِ آنان، مستندِ به اين روايت مي فرمايند؛ و در حقيقت، اين مرتبه از امرِ به معروف و نهيِ از


1- . بحارالأنوار، ج44، ص381.

ص: 76

منكَر، مصداقِ دفاع و جهاد مي شود و طبيعي است كه دفاع و جهاد، همراهِ بذلِ مال و جان است و شرايط و مقتضيات و احكام خود را دارد.

يك نكته ي ديگر را در اين جا بايد اضافه كنم كه بايد آمر به معروف و ناهي از منكَر توجّه كند كه در اثر امر به معروف و نهي منكَرِ او مفسده اي بزرگ تر از مفسده ي منكَرِ مورد انكار، پديد نيايد؛ زيرا چه بسا افرادِ نادان و يا خبيثي هستند كه به جاي تشكّر از آمر و ناهي و پذيرش نصيحت، لجاجت كرده، به گناهِ بزرگ تر يا بيشتري آلوده مي شوند. در چنين مواردي اگر انسان ابزار لازم را براي كنترل چنين افرادي نداشته باشد، بايد تا پيدا شدن راه مطمئن، امر به معروف و نهي از منكَر را به تأخير اندازد. در روايت ابان بن تغلب از امام صادق7 آمده است:

وَ ليَكُنْ أحَدُكُم بِمَنزِلَةِ الطَّبِيبِ المُداوِي إن رَأى مَوضِعاً لِدَوائِهِ و إلَّا أمسَك؛(1)


1- . كافي، ج8، ص345.

ص: 77

هر يك از شما به منزله ي پزشك معالجه كننده اي باشيد كه اگر مورد براي دارو يافت، به كار گيرَد، و گرنه دست نگه دارد.

لزوم هشياري در برابر فضاسازي ها

البتّه نبايد فريبِ بعضي هياهوها و جنجال ها را خورد؛ چرا كه از اين راه مي خواهند مؤمنين را از وظيفه ي خود باز دارند و معمولاً محذوري را كه ذكر كرديم، اتّفاق نمي آفتد هر چند اين گونه اظهار شود، و بايد مؤمنين در اقدام به امر به معروف و نهي از منكَر، استوار باشند و اهداف پليد و شيطنت نهفته ي پشتِ شگردهاي منحرفان و منافقان و كافران را ببينند و سستي به خود راه ندهند كه:

(إنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوا وَ الَّذينَ هُم مُحسِنُون)؛(1)

خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كرده اند، و كسانى كه نيكوكارند.

و در برخي موارد حتّي اگر به واسطه ي انكار، تاركِ معروف و عاملِ منكَر با انتخابِ بد خود


1- . سورهي نحل، آيهي128.

ص: 78

گرفتار مفسده اي بزرگ تر از مفسده ي فعلي مي شود، امّا جامعه به بركت امر به معروف و نهي از منكَر محفوظ مي ماند، وجوبِ امر به معروف و نهي از منكَر، به قوّت خود باقي است.

ص: 79

مراتبِ امر به معروف و نهي از منكر

اشاره

مسأله ي ديگري كه بسيار مهمّ است و لازم است مسلمين حتماً به آن توجّه كنند، مراتب امر به معروف و نهي از منكَر است كه فقهاي عظيم الشأن و مراجع معظّم تقليد، از آيات قرآن كريم و سنّت معصومين: استنباط فرموده و معمولاً در كتبِ فقهي و رساله هاي عمليه، ذكر نموده اند. غرض از امر به معروف و نهي از منكر، جلوگيري از تركِ واجبات و وقوعِ محرمات است، و اين غرض را به سه نحو كلّي مي توان محقّق كرد كه هر يك، مرتبه اي از مراتبِ امر به معروف و نهي از منكر به شمار مي رود و هر كدام از اين مراتبِ كلّيِ سه گانه، خود مي تواند مشتمل بر مراحلي باشد. به هر حال، مراتب و

ص: 80

مراحلِ امر به معروف و نهي از منكَر به ترتيب از مرحله ي ساده و ابتدايي تا مراتبِ شديد، ادامه پيدا مي كند و در هر مرحله اي كه غرض و نتيجه حاصل گردد، مكاني براي مرحله ي بعدي باقي نخواهد ماند.

اساسِ روشِ اسلام در دعوت به راهِ حقّ و لزوم رعايتِ مدارا

اساسِ روش اسلام در دعوت به راهِ خدا در اين آيه ي كريمه متجلّي است:

(اُدعُ إلى سَبيلِ رَبِّك بِالحِكمَةِ و المَوعِظَةِ الحَسَنَة)؛(1)

به كمك دانش و حكمت و اندرزِ نيكو، به سوي راه خدا دعوت كن.

حتّى وقتي حضرت موسي و هارون علي نيّنا و آله و عليهما السلام مأمور هدايت فردي هم چون فرعون مي شوند بايد ابتدا به نرمي با او سخن گويند. خداوند متعال مي فرمايد:

(فَقُولا لَهُ قَولاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يتَذَكَّرُ أو


1- سورهي نحل، آيهي125.

ص: 81

يَخشَى)؛(1)

پس با او سخنى نرم بگوييد، باشد كه بپذيرد يا بترسد (و به پذيرش نزديك گردد).

و داستان برخورد اخلاقي امام حسن و امام حسين8با پيرمردي كه وضوي درست را نمي دانست، معروف است. به حَسَب آن روايت، آن دو بزرگوار بين خود، صورتِ اختلافي را ابراز كردند كه كدام يك از آن دو، وضوي صحيح را مي داند و سپس به پيرمرد گفتند: ما وضو مي گيريم تو در ميان ما حَكَم باش كه آيا وضوي كدام يك از ما صحيح است. پيرمرد متوجّه شد وضوي او غلط است و عرض كرد: هر دوي شما وضوي صحيح را مي دانيد ولكن اين پيرمردِ جاهل است كه وضوي صحيح را نمي دانست و الآن به بركت شما مي داند و آموخت و به دست شما توبه كرد.(2) داستان هاي متعدّدي از اين


1- سورهي طه، آيهي44.
2- «إنَّ الحَسَنَ وَ الحُسَينَ مَرّا عَلَى شَيخٍ يتَوَضَّأُ و لايُحسِنُ فَأخَذا فِي التَّنَازُعِ يقُولُ كلُّ واحِدٍ مِنهُمَا أنتَ لاتُحسِنُ الوُضُوءَ فَقَالا: أيُّهَا الشَّيخُ كن حَكَماً بَينَنَا يتَوَضَّأُ كلُّ واحِدٍ مِنَّا فَتَوَضَّئَا ثُمَّ قَالا: أيُّنَا يُحسِنُ قَالَ: كِلاكُمَا تُحسِنَانِ الوُضُوءَ وَ لَكنَّ هَذَا الشَّيخَ الجَاهِلَ هُوَ الَّذِي لَم يَكُن يُحسِنُ و قَد تَعَلَّمَ الآنَ مِنكُمَا و تَابَ عَلَى يدَيكُمَا بِبَرَكتِكُمَا و شَفَقَتِكُمَا عَلَى اُمَّةِ جَدِّكُمَا.» بحارالانوار، ج43، ص319.

ص: 82

دست، نقل شده كه بعداً به برخي از آن ها مثلِ داستان شقراني و امام صادق7، و بشر حافي و امام كاظم7 اشاره خواهيم كرد إن شاءالله.

استفاده از برخوردِ تند در مواردِ ضروري

اشاره

با اين همه از آن جا كه در برخي موارد تنها راهِ مؤثّر، برخورد تند است به حسب آن چه در روايات آمده، معصومين: به حكمِ ضرورت و به إقتضاي مصالح، گاه با وارد آوردنِ تلنگرهاي رواني، مخاطب را توجّه به خطايش مي دادند و تلاش مي كردند با اين روش، او را از ورطه هاي هلاكت نجات دهند. داستان هاي برخورد امام صادق7 با شقيقِ بلخي، عبادِ بصري، ابوحنيفه و يا حتّي برخوردِ استثناييِ ائمّه: با برخي از نزديكان، در روايات نقل شده است. يكي از رُوات مي گويد: امام رضا7 خانه اي را خريدند و يكي از موالي خود را فرمودند كه به اين خانه برود؛ چون منزلِ او كوچك و تنگ بود. اين فرد به جاي تشكّر و پذيرشِ كلام امام7 عرض

ص: 83

كرد: اين خانه را پدرم ساخته است! امام7 وقتي كج فكري او را ملاحظه كرد كه چگونه به خود و اهلِ خود بدون جهت، فشار مي آورد و گرفتارِ خرافه شده است، مجبور شدند با وارد آوردن تلنگري محكم، او را بيدار كرده و از اين خرافه كه خيلي ها به نظير آن مبتلا مي شوند، رها سازند، با آن كه راوي در شأنِ امام رضا7 مي گويد:

ما رَأيتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا7 جَفَا أحَداً بِكلِمَةٍ قَطُّ ... ؛

من هرگز نديدم حضرت رضا7 به كلمه اي عليه كسي جفا كُند.

در اين جا طبقِ روايت، حضرت فرمودند:

إن كانَ أبُوكَ اَحمَقَ يَنبَغِي أن تَكونَ مِثلَه!؟؛(1)

اگر پدرت احمق بود، سزاوار است تو هم مثل او باشي!؟

تأكيد مي كنم كه چنين برخوردي فقط در


1- كافي، ج6، ص525.

ص: 84

شرايط استثنايي شايسته است و از اين روايت فهميده مي شود كه وضعيت به گونه اي بوده است كه مي بايست چنين سخني گفته شود و گرنه در غير شرايطِ استثنايي، امام7 آن قدر ديگران را احترام مي كردند كه روايت شده است حضرت رضا7 هرگز در برابر همنشينِ خود تكيه ندادند.(1)

رِفق و مدارا و نرمي، دستوري فراگير و بنيادين در اسلام و از روش هاي پا برجاي معصومين: بوده است. در روايات متعدّد آمده است:

إنَّ اللَّهَ رَفِيقٌ يُحِبُّ الرِّفق؛(2)

همانا خداوند، ملايم و مدارا كننده است و ملايمت و نرمي را دوست دارد.


1- «مَا رَأيتُ الرِّضَا7 جَفَا اَحَداً بِكَلِمَةٍ قَطُّ وَ لا رَأيتُهُ قَطَعَ عَلَى اَحَدٍ كَلامَهُ حَتَّى يَفرُغَ مِنهُ و مَا رَدَّ أَحَداً عَن حَاجَةٍ يَقدِرُ عَلَيهَا وَ لا مَدَّ رِجلَهُ بَينَ يَدَي جَلِيسٍ لَهُ قَطُّ وَ لَا اتَّكَأَ بَينَ يَدَي جَلِيسٍ لَهُ قَطُّ وَ لا رَأَيتُهُ شَتَمَ أَحَداً مِن مَوالِيهِ وَ مَمالِيكِهِ قَطُّ وَ لا رَأَيتُهُ تَفَلَ قَطُّ وَ لا رَأَيتُهُ تَقَهقَهَ فِي ضَحِكِهِ قَطُّ بَل كَانَ ضَحِكُهُ التَّبَسُّمَ الحَدِيث.» وسائل الشيعة، ج12، ص209.
2- كافي، ج2، ص120.

ص: 85

و از پيامبر اكرم9 روايت شده است:

الرِّفقُ يُمنٌ و الخُرقُ شُؤمٌ؛(1)

نرميْ بركت، و تنديْ شومي است.

و از رسول اكرم9 خطاب به امام علي7 وارد شده است:

إنَّ هَذَا الدِّينَ مَتِينٌ فَأَوغِل فِيهِ بِرِفقٍ و لاتُبَغِّض إلَى نَفسِك عِبَادَةَ رَبِّك؛(2)

اين دين، قوي و استوار است؛ در آن به نرمي وارد شو و عبادتِ خدايت را نزدِ خود، مبغوض نكن.

و در خصوصِ صفتِ آمر به معروف و ناهي از منكر در روايت آمده است:

رَفِيقٌ فِيمَا يَأمُرُ، رَفِيقٌ فِيمَا يَنهَى؛(3)

در امرِ خود، داراي نرمي و در نهيِ خود، داراي نرمي است.

اكنون با توجّه به آن چه ذكر شد، مراتب كلّيِ امر به معروف و نهي از منكَر را ذكر مي كنيم:


1- كافي، ج2، ص119.
2- كافي، ج2، ص87.
3- وسائلالشيعة، ج 16، ص130.

ص: 86

الف. انكارِ قلبي، مرتبه ي اوّلِ امر به معروف و نهي از منكر

اوّلين مرتبه از امر به معروف و نهي از منكر مربوط به قلب و رفتار است. مقصود از امر به معروف و نهي از منكر در ارتباط با قلب آن است كه فردِ مسلمان بايد در درون خود دوستدار خوبي ها و خوبان و بيزار از بدي ها و بدها باشد. انسانِ مؤمن وقتي نافرماني خدا را مي بيند، كم ترين وظيفه اي كه دارد واكنش دروني است. در روايت آمده است:

فَاَنكِرُوا بِقُلُوبِكُم؛(1)

(منكَر را) در دلهايتان زشت بشماريد.

و در روايت ديگر آمده است:

فَمَن لَم يَعرِف بِقَلبِهِ مَعرُوفاً و لَم يُنكِر مُنكَراً قُلِبَ فَجُعِلَ اَعلاهُ اَسفَلَه؛(2)

كسي كه در دل، خوبي را به خوبي نشناسد و زشتي را انكار نكند، معكوس خواهد شد و قسمتِ بالاي او پايين قرار داده خواهد شد.


1- كافي، ج5، ص55.
2- وسائل الشيعة، ج16، ص134.

ص: 87

از مطالب روشني كه از روايات استفاده مي شود و مورد فتواست اين كه خشنودي و رضايت به گناهِ ديگران حرام است و فردِ راضي، استحقاقِ مثلِ عذاب آنان را دارد:

الرَّاضِي بِفِعلِ قَومٍ كالدَّاخِلِ مَعَهُم فِيه؛(1)

راضي به عمل گروهي، مثلِ شخصي است كه با آنان در عمل، وارد شده است.

بعد از انكارِ قلبي نسبت به نافرماني خداوند، بايد اين انكار در حالت و رفتارِ مسلمان، ظاهر گردد. اگر انسان متوجّهِ عمل خلافِ ديگري شد بايد نسبت به او به گونه اي رفتار كند كه دست از عمل خود بردارد؛ مثلاً با روي برگرداندن يا دَر هم كشيدنِ چهره، اعتراض خود را به او برساند تا به راه درست بازگردد. در روايت آمده است:

اَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ9 أن نَلقَى أهلَ المَعَاصِي بِوُجُوهٍ مُكفَهِرَّة؛(2)

پيامبر خدا9 به ما امر فرمود كه با أهل گناه


1- وسائل الشيعة، ج16، ص141.
2- كافي، ج5، ص58.

ص: 88

با چهره اي عبوس، برخورد كنيم.

زيرا در برخي موارد افراد اگر به همين اندازه تحت فشارِ روحي قرار گيرند و ببينند مردم به آن ها روي خوش نشان نمي دهند، متنبّه شده و به راهِ صواب باز مي گردند. آمرِ به معروف و ناهي از منكر اگر در اين مرتبه نتيجه گرفت، مي تواند به همين مرتبه اكتفا كند؛ بلكه چه بسا همان طور كه قبلاً اشاره شد، لازم باشد به كم ترين اندازه اكتفا كند؛ زيرا تجاوز از آن حدّ، بي احترامي يا اذيت رساندنِ بدونِ مجوّز به يك مسلمان است.

ب. تذكّر زباني، مرتبه ي دوم امر به معروف و نهي از منكر

اشاره

مرتبه ي دوم از مراتبِ امر به معروف و نهي از منكر، مرتبه ي انكار به زبان يا همان تذكّر زباني مي باشد. و اين براي كسي است كه از مرتبه ي اوّل، متنبّه نمي شود. و ظاهراً اين مرتبه از نظرِ كارآيي در شرايطِ عادي، مهم ترين مرتبه از امر به معروف و نهي از منكر است؛ علاوه بر ظهور عنوانِ امر به معروف و نهي از منكر در امر و نهي زباني، رواياتِ فراواني بر اين مطلب

ص: 89

دلالت دارد(1) كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

فَاَنكِرُوا بِقُلُوبِكُم وَ الفِظُوا بِألسِنَتِكُم؛(2)

در دل هايتان انكار كنيد و به زبان هايتان هم جاري كنيد.

و نيز وارد شده است:

مَن تَرَكَ اِنكارَ المُنكَرِ بِقَلبِهِ و لِسَانِهِ (و يدِهِ) فَهُوَ مَيِّتٌ بَينَ الاَحيَاء؛(3)

هركس نهىِ از منكَرِ قلبى و زبانى (و دستي) را ترك نمايد، او مرده اى در ميان زندگان است.

كاربردِ روش هاي متفاوت در امر به معروف و نهي از منكَر

در اين مرتبه است كه فرد به حَسَبِ شرايط و زمينه هاي رواني _ اجتماعي مي تواند قالب هاي مناسبِ امر و نهي خود را به جهتِ تأثيرگذاري بيشتر، انتخاب كند و چه بسا با يك كلامِ مشتمل بر


1- امر و نهيِ نوشتاري و مثلِ آن، ميتواند جزء اين مرحله قرار گيرد.
2- كافي، ج5، ص55.
3- وسائلالشيعة، ج 16، ص132.

ص: 90

كنايه، زودتر به هدف خود برسد. در داستان شقراني، امام صادق7 فقط با اشاره به اين كه شقراني چون از أعقاب يكي از بندگان رسول اكرم9 مي باشد و رابطه ي ويژه اي با أهل بيت: دارد به او فهماندند كه شايسته نيست گناه از او سر بزند، و با كنايه او را از شُرب خمري كه متّهم به ارتكاب آن بود، نهي كردند. به حَسَبِ روايت، حضرت7 بعد از آن كه درخواست او را مبني بر وساطت در پرداختِ عطاي منصور عباسي به او پذيرفتند و خود، عطا را گرفته و به او رساندند، فرمودند:

يا شَقرانِي إنَّ الحَسَنَ مِن كلِّ أحَدٍ حَسَنٌ و إنَّهُ مِنكَ أحسَنُ لِمَكانِكَ مِنَّا و إنَّ القَبِيحَ مِن كُلِّ أحَدٍ قَبِيحٌ و إنَّهُ مِنكَ أقبَح؛(1)

اي شقرانى! كارِ خوب از همه ي مردم خوب است ولى از تو بهتر است به خاطر جايگاهت نسبت به ما (أهل بيت:) و كار زشت از همه كس زشت است ولى از تو زشت تر است.


1- بحارالأنوار، ج47، ص349.

ص: 91

هم چنين نهي از منكرِ امام كاظم7 نسبت به بشر حافي معروف است. محدّث قمي; مي فرمايد: علامه; در منهاج الكرامة نقل كرده است: روزي حضرت موسى بن جعفر8از درِ خانه ي بشر حافي گذشت، صداي ساز و آواز، غناها و ني و رقص، از آن خانه بيرون مي آمد، و در همان هنگام كنيزكي از خانه بيرون آمد تا خاكروبه اي را بر درِ خانه بريزد. حضرت7 به او فرمود: اي كنيزك! صاحبِ اين خانه آزاد است يا بنده؟ گفت: آزاد است. فرمود: راست گفتي! اگر بنده بود از مولاي خود مي ترسيد. كنيزك چون برگشت آقاي بشر كه بر سر سفره ي شراب بود، پرسيد: چه باعث شد كه تو دير آمدي؟ كنيزك حكايت را براي بشر نقل كرد. بشر با پاي برهنه بيرون دويد و خدمت آن حضرت7 رسيد و عذر خواست و گريه كرد و اظهار شرمندگي نمود و از كارِ خود به دست شريفِ آن حضرت، توبه كرد.(1) همان طور كه ملاحظه مي نماييد، امام7 فقط با يك جمله آن هم از روي كنايه،


1- منتهىالآمال، ج3، ص1479.

ص: 92

طوفاني در جانِ بشر به پا كردند كه او را كاملاً منقلب كرد.

ولي هميشه برخوردِ اين چنيني جوابِ لازم را نمي د هد و بايد از روش هاي گوياتر و صريح تر استفاده كرده، نصيحت و موعظه نمود و حتّي از جملاتِ تند و كوبنده نيز استفاده كرد.

وقت__ي به لطف، گوي و مدارا و خرّمي

باشد كه در كمن_دِ قبول آوري دل__ي

وقت_ي ب_ه قهر، گوي كه صد كوزه نبات

گ_ه گ__ه ب_ه ك__ار ن_اي_د چ__و حنظلي

در اين جا به اين نكته نيز بايد توجّه كنيم كه گاهي ممكن است مرتبه ي تذكّر زباني نسبت به مرتبه ي قبل كه انكار رفتاري بود، داراي هزينه و خرج كم تري باشد، روشن است كه در چنين حالتي، انكار زباني بر مرتبه ي قبل مقدّم بوده و بر آن، برتري دارد؛ بلكه اگر استفاده از مرتبه ي قبل و انكار رفتاري، موجب ايذاي مؤمن مي شود در حالي كه مي توان به مقصود با كلامِ نرم نائل شد، لزوماً بايد از روشِ كلامي و تذكّرِ زباني استفاده كرد.

ص: 93

ج. إعمالِ قدرت، مرتبه ي سومِ امر به معروف و نهي از منكَر

اشاره

مرتبه ي سوم از مراتب امر به معروف و نهي از منكر، اعمال قدرت و به اصطلاحْ مرتبه ي انكارِ به دست است. در نهج البلاغه آمده است:

المُنكِرُ لِلمُنكَرِ بِيدِهِ و لِسَانِهِ و قَلبِهِ فَذَلِكَ المُستَكمِلُ لِخِصَالِ الخَير؛(1)

گروهى، مُنكَر را با دست و زبان و قلب انكار مى كنند، آنان تمامى خصلت هاى نيكو را در خود، گِرد آورده اند.

و از رسول الله9 روايت شده است:

مَن رَأى مُنكَراً فَليُنكِرْهُ بِيَدِهِ إنِ استَطَاعَ؛(2)

هركس منكَري را ديد اگر مي تواند با إعمالِ قدرت آن را انكار كند.

و در روايتِ صحيحِ عبدالله بن سنان از امام صادق7 آمده است: مردي خدمت پيامبر اكرم9 آمد و از اصرار مادرش بر رفتار بسيار زشت و خلافِ عفّت، شكايت كرد، حضرت


1- نهجالبلاغهي صبحىصالح، حكمت374، ص542.
2- بحارالأنوار(ط _ بيروت)، ج 97، ص85.

ص: 94

فرمودند: او را حبس كن؛ عرض كرد انجام داده ام و مشكل رفع نشده است؛ فرمودند: ممانعت كن از اين كه ديگران بر او وارد شوند؛ عرض كرد، اين كار را هم انجام داده ام اثر نبخشيد؛ فرمود: او را در بند كن. سپس اضافه فرمود:

فَإنَّك لاتَبَرُّهَا بِشَي ءٍ أفضَلَ مِن أن تَمنَعَهَا مِن مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّوجَلّ؛(1)

همانا به هيچ چيز نسبت به او نيكي نخواهي كرد كه برتر باشد از ممانعتِ او از ارتكابِ حرام هاي خداوند عزّوجلّ.

مواردِ إعمال قدرت در امر به معروف و نهي از منكَر

از روايتِ فوق و ساير روايات استفاده مي شود كه انكار به إعمال قدرت نيز در صورتِ تحقّق بقيّه ي شرايط، جايز است. مي توان گفت در جايي كه انكار به يد، احسانِ محض باشد بدون آن كه ضرر و ايذايي بر فاعلِ گناه لازم آيد و با ممانعت عملي فقط فرد از انجام گناه بازداشته شود، به مقتضاي روايات گذشته و


1- من لايحضره الفقيه، ج4، ص72.

ص: 95

آيه ي شريفه ي:

(ما عَلَى المُحسِنينَ مِن سَبيلٍ)؛(1)

بر احسان كنندگان، راه مؤاخذه اي نيست.

همه مي توانند مانع از ارتكابِ مُنكَر شوند؛ مثلاً ناهي از منكر مانع شود از اين كه كسي بتواند واردِ مجلسِ حرام گردد يا با پولِ خود معامله ي حرامي را انجام دهد يا ضرري را به مؤمني وارد آورد؛ امّا وجوبِ چنين انكاري بر غير حاكم با توجّه به روايتِ معتبر ابو بصير و غير او در تفسير آيه ي شريفه ي:

(يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أنفُسَكُم و أهلِيكُم ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ و الحِجَارَةُ)؛(2)

اى كساني كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده ي خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان ها و سنگ هاست، نگه داريد.


1- سورهي توبه، آيهي91. البتّه آن چه در اين جا به آن اشاره شده است، قدرِ متيقَّن از مفادِ آيه ي مباركه است؛ وگرنه در حقيقت، از آيه بيش از آن چه در اين جا ذكر شد، استفاده مي شود كه در جايِ خود آن را مُدلَّل نموده ايم.
2- سورهي تحريم، آيهي6.

ص: 96

ثابت نيست.(1)

از امام صادق7 روايت شده است:

وقتي اين آيه ي شريفه نازل شد، مردي از مسلمانان نشست به گريه كردن و گفت: من از عهده ي خودم بر نمي آمدم، خانواده هم به عهده ي من گذاشته شد. پيامبر اكرم9 فرمودند:

حَسبُكَ أن تَأمُرَهُم بِمَا تَأمُرُ بِهِ نَفسَكَ و تَنهَاهُم عَمَّا تَنهَى عَنهُ نَفسَكَ؛(2)

براى تو همين بس كه به آن چه خودت امر شده اى، امرشان كنى، و از آن چه خودت نهى شده اى، نهيشان كنى.

و در روايتِ ابي بصير آمده است:

تَأمُرُهُم بِمَا أمَرَهُمُ اللهُ بِهِ و تَنهَاهُم عَمَّا نَهَاهُمُ اللهُ عَنهُ فَإن أطاعُوكَ كنتَ وَقَيتَهُم و إن عَصَوكَ فَكنتَ قَد قَضَيتَ مَا عَلَيكَ؛(3)


1- بلكه اگر در مواردي حتّي چنين تصرّفاتِ عملي از جانبِ وليّ امر _ به عنوانِ ولايت و تدبيرِ اجتماع _ ممنوع شود، اقدام به آن در همان محدوده از نظر زمان و مكان و شرايط، ديگر جايز نيست.
2- كافي، ج5، ص62.
3- بحارالأنوار، ج97، ص74.

ص: 97

امر كُن آنان را به آن چه كه خداوند به آن امر فرموده است و نهي كُن آنان را از آن چه كه خداوند از آن، نهي فرموده است، پس اگر (در اين امر و نهي) از تو اطاعت كردند، تو آنان را (از معصيت) نگه داشته اي، و اگر تو را نافرماني كردند، تو وظيفه ات را انجام داده اي.

و وقتي وظيفه نسبت به خانواده _ كه مؤمنين به طورِ ويژه مأمور به حفظِ آنان از گناه مي باشند _ فقط در همين ميزان باشد، روشن است كه وظيفه نسبت به ديگران، سخت تر نيست. بلي اگر گناه از گناهاني باشد كه مي دانيم شارع مقدّس، راضي به تحقّق آن نيست و بايد به هر وجهي از آن ممانعت به عمل آورد، در اين صورت واجب است براي به پا داشتنِ معروف و ممانعت از منكر، اقدام عملي كرد؛ مثلاً اگر جان يا ناموسِ مسلماني در معرضِ خطر باشد يا در مرحله ي بالاتر اگر جامعه ي مسلمين يا كُلِّيتِ دين، موردِ تهديد و تجاوز قرار گيرد، با رعايتِ بقيّه ي شرايط، اقدامِ عملي واجب است؛ چنان كه امام حسين7 قيامِ خود را بر اساسِ امر به معروف و نهي از منكَر معرّفي

ص: 98

فرمودند. در وصيت مكتوبِ حضرت7 به محمّد بن الحنفيّه آمده است:

أنِّي لَم اَخرُج اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظَالِماً و إنَّمَا خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فِي اُمَّةِ جَدِّي9 اُرِيدُ أن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهَى عَنِ المُنكَرِ و اَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي و أبِي؛(1)

من از رويِ سركشى و هوس و فساد و ظلم از مدينه خارج نشدم؛ بلكه جز اين نيست كه من براي به صلاح آوردنِ امّتِ جدّم خارج شدم. من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منكر نمايم. من مي خواهم مطابقِ سيره ي جدّم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب: رفتار نمايم.

وظيفه ي حاكمِ اسلامي در جلوگيري از منكَر

هم چنين وليّ امر مسلمين نيز موظّف است از راه هايي كه در اختيار دارد، براي جلوگيري از منكر و اقامه ي معروف، اقدام هاي عملي انجام داده و متخلّفين را تعزير كرده و حدود إلهي را اجرا نمايد. در روايتِ موثّق آمده است:


1- بحارالأنوار(ط _ بيروت)، ج 44، ص329.

ص: 99

إنَّ لِكلِّ شَي ءٍ حَدّاً و مَن تَعَدَّى ذَلِك الحَدَّ كانَ لَهُ حَدٌّ؛(1)

براي هر چيزي حدّي است و كسي كه از آن حدّ تجاوز كُند، بر او حدّ (مجازات) است.

در رواياتِ متعدّد آمده است كه اميرالمؤمنين7 افرادِ متخلّف را با تازيانه تنبيه مي كردند. در روايتي صحيح، هشام بن سالم از امام صادق7 نقل مي كند:

إنَّ أمِيرالمُؤمِنِينَ7 رَأى قَاصّاً فِي المَسجِدِ فَضَرَبَهُ بِالدِّرَّةِ و طَرَدَهُ؛(2)

اميرالمؤمنين7 قصّه گويي (مقصود، قصّه گويِ لهويِ مستحقِّ مجازات است) را در مسجد ديدند، پس با تازيانه او را تنبيه كرده و راندند.

زيرا مسجد، جايِ قصّه گويي و معركه گيريِ چنين افرادي نيست.


1- . كافي، ج7، ص175.
2- . كافي، ج7، ص263.

ص: 100

ص: 101

عللِ عدم اهتمامِ لازم به

اشاره

امر به معروف و نهيِ از مُنكَر

در اين جا مناسب است توقّفي هر چند كوتاه بر اين موضوع داشته باشيم كه با وجود اهمّّت فراوانِ امر به معروف و نهي از منكر و آثار مثبت آن در مقياسِ فرد، خانواده و جامعه، چرا مسلمانان اهتمام لازم را به آن ندارند و در بسياري از موارد، انجام اين دو فريضه ي بزرگ الهي با تساهل روبرو مي شود؟ گذشته از علّت هاي عمومي كه ترك هر فريضه ي إلهي ممكن است مستند به آن باشد، كوتاهي در انجام اين دو فريضه ي بزرگ، مي تواند مستند به يكي از اموري باشد كه در ذيل، مورد بررسي اجمالي قرار مي گيرد:

ص: 102

عدم آگاهي از اهمّيت و ثمراتِ شيرينِ امر به معروف و نهي از منكَر

1. عدم آگاهي از اهمّيّت اين دو فريضه در ديدگاهِ شرع و نقش آن ها در پيدايشِ انديشه و رفتارِ صحيح در جامعه و ثمرات شيريني كه بر انجام درست آن ها مترتّب مي شود، از عواملِ مهمّ كوتاهي در انجامِ اين دو فريضه است. براي رفع اين مشكل بايد نهيِ از منكَر و امر به معروف به عنوان يك معروف و ارزش برتر، شناسانده شود و اهمّيت و اثراتِ مثبت آن به كمك رسانه هاي گوناگون به طور مستمرّ و پويا در جامعه إلقا گردد تا به گونه اي پايدار، جزء ساختارِ ذهني جامعه شود. تكرار اين مطالب هم در صورتي كه به جا و هنرمندانه انجام پذيرد، كاملاً مطلوب است و هيچ گونه محذوري را پديد نمي آورد و به تعبير مَثَلِ عربي: «هو المِسك كُلّما كررته يتضوع؛ مُشك است كه هر دفعه تكرار شود، از آن رايحه ي خوش پراكنده مي گردد.» به ويژه مواردي كه از قرآن كريم بهره برداري مي شود كه اميرالمؤمنين7 درباره ي آن فرمود:

ص: 103

لاتُخلِقُهُ كَثرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمعِ؛(1)

كثرتِ تكرار و ورود آن به گوش ها، قرآن را كهنه نگرداند.

عدم آگاهي از پيامدهاي ناگوارِ تركِ امر به معروف و نهي از منكَر

2. عاملِ دوم براي تساهلِ در امر به معروف و نهيِ از منكَر، عدم آگاهي از پيامدهاي ناگواري است كه از تركِ امر به معروف و نهي از منكر دامن گيرِ فرد و جامعه مي شود. صرف نظر از استحقاقِ عقوبت اخرويِ نافرماني خداوند، عواقبي در همين عالَم در انتظار ترك كنندگان اين دو فريضه ي إلهي است. جامعه اي كه نسبت به رفتار افرادش بي تفاوت باشد و هرگونه انحرافي را مشاهده كرد به سادگي از آن بگذرد، دچار تباهي خواهد شد و زورگويان و مُفسدان، جرأتِ بيشتر و بيشتري پيدا مي كنند و ديگران نيز خواه ناخواه به گناه و فساد، كشيده مي شوند و آن قدر تباهي فراگير خواهد شد كه حتّي افرادي كه جداي از فساد بودند، ناگهان خود را غرقِ در تباهي مي بينند. در


1- نهج البلاغهي صبحيصالح، خطبهي156، ص219.

ص: 104

روايت از رسول اكرم9 آمده است:

لا تَزالُ اُمَّتِي بِخَيرٍ مَا اَمَرُوا بِالمَعرُوفِ و نَهَوا عَنِ المُنكَرِ و تَعَاوَنُوا عَلَى البِرِّ و التَّقوَى؛

تا زماني كه امّت من امر به معروف و نهي از منكر نمايند و همكاري بر نيكي و تقوا داشته باشند، در خوبي مي باشند.

فَإذَا لَم يَفعَلُوا ذَلِكَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَكاتُ؛

و هرگاه اين امور را ترك كردند، بركات از آنان برداشته مي شود.

وَ سُلِّطَ بَعضُهُم عَلَى بَعضٍ؛

و برخي بر برخي ديگر مسلّط مي شوند (به ناحقّ).

وَ لَم يَكُن لَهُم نَاصِرٌ فِي الأرضِ وَ لا فِي السَّمَاءِ؛(1)

و براي آنان، ياوري در زمين و آسمان نخواهد بود.

و از امام صادق7 وارد شده است:


1- وسائل الشيعه، ج16، ص123.

ص: 105

اَيُّمَا نَاشٍ نَشَأ فِي قَومٍ ثُمَّ لَم يُؤَدَّبْ عَلَى مَعصِيةٍ فَإنَّ اللَّهَ عَزَّوجَلَّ اَوَّلَ مَا يُعَاقِبُهُم فِيهِ أن يَنقُصَ مِن اَرزاقِهِم؛(1)

هر نوجواني كه در ميانِ گروهي رشد يابد و بر معصيتْ تأديب نشود، اوّلْ عقوبتي كه خداوند عزّوجلّ بر آن قوم قرار مي دهد آن است كه روزيِ آنان را مي كاهد.

و باز از رسول اكرم9 آمده است:

إذَا اُمَّتِي تَواكَلَتِ الأمرَ بِالمَعرُوفِ و النَّهيَ عَنِ المُنكَرِ فَليَأذَنُوا بِوِقَاعٍ مِنَ اللَّه؛(2)

هرگاه امّتِ من، امر به معروف و نهي از منكر را به عهده ي يكديگر بياندازند، آگاه باشند به عذابي از جانب خداوند.

و به ويژه در روايات، مكرّر نسبت به تسلّطِ اشرار بر مقدّراتِ مردم به واسطه ي تركِ امر به معروف و نهي از منكر، هشدار داده شده است. در وصيّت اميرالمؤمنين7 كه به سندِ صحيح در كافي نقل شده و خلاصه ي آن در نهج البلاغه نيز


1- ثواب الأعمال، ص223.
2- وسائل الشيعه، ج16، ص118.

ص: 106

آمده است، حضرت7 چنين مي فرمايد:

لاتَترُكُوا الأمرَ بِالمَعرُوفِ و النَّهيَ عَنِ المُنكُرِ فَيُوَلَّى عَلَيكم شِرارُكُم ثُمَّ تَدعُونَ فَلايُستَجَابُ لَكم عَلَيهِم؛(1)

امر به معروف و نهي از منكر را وامگذاريد كه خداوند اشرارتان را بر امورِ شما مسلّط مي كند، سپس دعا مي كنيد و دعاي شما عليه آنان مستجاب نمي شود.

و از صدر اسلام تا به امروز، شاهد تجربه هاي مكرّرِ نتايجِ هلاكت بارِ كوتاهي در امر به معروف و نهي از منكر مي باشيم. امروز نيز ما بايد نسبت به اين وظيفه ي بزرگ إلهي، حسّاس باشيم تا نعمت بزرگ نظام اسلامي و استقلال در برابر بيگانگان را حفظ كرده و پيوسته در ابعاد كمّي و كيفي به پيش برويم.

احساسِ ضعف در شخصيّتِ عمومي و ديني

3. يكي ديگر از عواملِ ترك امر به معروف و نهي از منكر، احساس ضعف در شخصيّت و


1- كافي، ج7، ص49؛ و نهج البلاغهي صبحيصالح، نامهي47، ص422.

ص: 107

عدم قدرت بر ابرازِ خواسته هاي به حقِّ دروني مي باشد. چنين حالتي چه بسا فرد را از دنبال كردنِ منافع شخصي خود نيز باز دارد، چه رسد به اين كه شخص بخواهد در مواجهه با ديگران، متصدّي امر و نهي آنان شود براي انجام معروف و ترك منكَر. اين حالت در حقيقت يك حياي منفي و ضدّ ارزش است در مقابل حياي مثبت كه از ارزش هاي والا مي باشد. در روايت آمده است:

الحَياءُ حَياءانِ: حَياءُ عَقلٍ و حَياءُ حُمقٍ؛(1)

حيا دو گونه است: حياى خردمندانه و حياى أحمقانه.

و در غُرَرُ الحِكَم آمده است:

الحَياءُ يمنَعُ الرِّزقَ؛(2)

شَرم، مانع روزى شود.

و نيز:

مَنِ استَحيا حُرِمَ؛(3)


1- وسائل الشيعه، ج12، ص169.
2- غررالحكم، ح5473، ص257.
3- غررالحكم، ح5476، ص257.

ص: 108

هركه شرم كند، محروم ماند.

بدين جهت، در روايت آمده است:

إنَّ اللَّهَ عَزَّوجَلَّ لَيُبغِضُ المُؤمِنَ الضَّعِيفَ الَّذِي لا دِينَ لَهُ؛

خداوند عزّوجلّ مبغوض مي دارد مؤمنِ ضعيفي را كه دين ندارد!

فَقِيلَ: و مَا المُؤمِنُ الضَّعِيفُ الَّذِي لا دِينَ لَهُ؟؛

پس (خدمت حضرت7) گفته شد: مؤمني كه دين ندارد كيست؟

قَالَ: الَّذِي لا يَنهَى عَنِ المُنكَر؛(1)

فرمودند: آن كسي كه نهي از منكر نمي كند.

براي اين كه اين نقصانِ شخصيتي به ويژه در رابطه ي با امور ديني برطرف شود بايد بي بديل بودنِ ارزش هاي متعاليِ دين به انسان ها تذكّر داده شود و به خوبي تبيين گردد كه آن چه از ارزش هاي إلهي، خداوند متعال به مؤمنين داده است، هيچ قابل مقايسه با سايرِ نعمت ها نيست و


1- وسائل الشيعه، ج16، ص122.

ص: 109

بر هر چيز، برتري دارد؛ چون منشأ سعادت ابدي و بي منتهاست كه هر چيزِ ديگر در مقابل آن، حقير است؛ زيرا هرچه باشد، گذرا و محدود است و نمي توان محدود را با نامحدود مقايسه نمود و يك روزنه به بي نهايت از همه ي عالَم مادّي، ارزشمندتر است. و توجّه داده شود به اين كه قضاوت ها و گفته هاي نابه جايِ ديگران، نمي تواند واقعيّت را از آن چه هست، منقلب كند. قرآن كريم و روايات معصومين: پر است از ذكرِ نكاتي كه روحيه ي اعتماد به نفسِ صحيح را در دلِ مؤمنان پرورش داده و تحكيم مي كند. در روايت آمده است:

لَو عَدَلَتِ الدُّنيا عِندَ اللَّهِ عَزَّوجَلَّ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ ما سَقَى عَدُوَّهُ مِنهَا شَربَةَ مَاءٍ؛(1)

اگر دنيا به اندازه ي بال مگسي نزد خداوند عزّوجلّ ارزش داشت، خداوند يك جرعه آب از آن را به دشمنش نمي داد.

و از امام باقر7 وارد شده است:

مَا يَضُرُّ رَجُلاً إذَا كانَ عَلَى ذَا الرَّأي ما


1- كافي، ج2، ص246.

ص: 110

قَالَ النَّاسُ لَهُ و لَو قَالُوا: مَجنُونٌ؛(1)

گفته ي مردم به كسي ضرر نمي زند اگر بر آن رأيِ حقّ (ولايت) باشد، حتّي اگر بگويند او ديوانه است.

بلكه با استقامت بر راهِ حقّ و انجام وظايف از جمله امر به معروف و نهي از منكر، انسانِ مؤمن به جايي مي رسد كه:

إنَّ المُؤمِنَ لَيَخشَعُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ و يَهَابُهُ كُلُّ شَيءٍ؛(2)

هر چيز براي مؤمن خاشع مي گردد و هر چيزي دچار هيبت او مي شود.

و اين معنا نه تنها در مقياسِ خُرد بلكه در مقياسِ كلان نيز لباس حقيقت به خود مي پوشد. چنان چه امروز شاهد هستيم به بركتِ جهاد مجاهدان و اخلاص شهيدان و استقامت مردم در حمايت از نظام اسلامي، عالَمِ كفر و استكبارِ جهاني در برابر نظام اسلامي و جهادگرانِ راه خدا، دچار كابوسِ وحشت و سردرگمي شده


1- كافي، ج2، ص245.
2- بحارالأنوار، ج67، ص248.

ص: 111

است و دير يا زود بايد دست از تجاوزات و زياده طلبي هاي نامشروعِ خود، بردارد.

توهّمِ ضرر بر جان و مال

4. چهارمين عاملي كه منشأ عدمِ اقدامِ برخي نسبت به وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر مي شود، ترسِ بي جا بر جان و مال است. چه بسا اشخاصي كه دچارِ توهّم بوده و بي مورد فكر مي كنند اگر اقدام به امر به معروف و نهي از منكر كنند، كساني كه موردِ امر و نهي قرار گرفته اند، دشمني آنان را به دل گرفته و به آنان ضربه خواهند زد و يا فكر مي كنند در داد و ستدها طرف هاي معامله ي خود را از دست خواهند داد. در حالي كه اين ها توهّم هاي بي جايي مي باشد كه شيطان براي انسان بر مي سازد تا او را از انجام وظيفه اش منصرف كند. در حقيقت اگر كسي با رعايتِ شرايطِ امر به معروف و نهي از منكر و با رعايتِ رفق و مدارا، پند و اندرزِ نيكو و با عملِ صالحِ خود، خطاكاران را ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر نمايد، محبوبيت بيشتري نزد مردم يافته و مردم در معاملات، سراغ او بيشتر رفته و بر او اعتماد مي كنند. بدين جهت در روايت آمده است:

ص: 112

فَإنَّ الاَمرَ بِالمَعرُوفِ و النَّهيَ عَنِ المُنكَرِ لَم يُقَرِّبَا اَجَلاً و لَم يُبَاعِدا رِزقاً؛(1)

امر به معروف و نهي از منكر، مرگي را نزديك و رزقي را دور نكرده است.

بلي، همان طور كه در شرايطِ امر به معروف و نهي از منكر ذكر شد، در مواردي كه خطرِ جاني يا مالي با محاسباتِ درستِ غير توهّمي وجود داشته باشد، ديگر امر به معروف و نهي از منكر واجب نيست بلكه چه بسا حرام نيز باشد.

فضاي منفي، پرداخته ي معاندان

5. پنجمين عاملي كه موجبِ كُندي مردم در انجامِ وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر مي شود، فضاي منفي اي است كه گاه منحرفين، منافقين و كفّار، عليه افرادِ آمر به معروف و ناهي از منكر و اصلِ اين وظيفه ي إلهي ايجاد مي كنند. اين گروه، شگردهاي گوناگوني را طرّاحي و عملي مي كنند كه بايد در مسائلِ مختلف، و در زمان ها و مكان هاي متفاوت، اين شگردها را شناسايي نمود و راه حلِّ مناسب آن را يافت و


1- وسائل الشيعه، ج16، ص125.

ص: 113

عملي كرد. معاندين و دشمنانِ حقيقت، گاهي تا آن جا پيش مي روند كه منكَر را معروف و معروف را منكر، جلوه مي دهند. چنين افرادي بدونِ در نظر گرفتنِ شيوعِ فساد و تباهي اي كه از ناحيه ي آنان پديد مي آيد، افرادِ آمر به معروف و ناهيِ از منكَر را مزاحِمِ زندگي و آزادي و كسب و كارِ مردم معرفي كرده و چه بسا به آنان دشنام مي دهند.

طبيعي است كه راه مبارزه با چنين گروه هايي، تلاش در شكستنِ فضاي پرداخته ي آنان و ريزشِ بينشِ صحيح، در جامعه است. در چنين شرايطي بايد شُبهه هاي پديد آمده توسّطِ آنان، با بيانِ محكم و رسا بر طرف شده و حقيقتِ برترِ امر به معروف و نهي از منكر تبيين گردد. قرآن كريم و روايات معصومين: درباره ي پيدايشِ چنين شرايطي، هشدارهاي جدّي به مسلمانان داده اند. در روايت از امام صادق7 آمده است:

بِئسَ القَومُ قَومٌ يُعِيبُونَ الأمرَ بِالمَعرُوفِ و النَّهيَ عَنِ المُنكَر؛(1)


1- وسائل الشيعه، ج16، ص117.

ص: 114

بد گروهي هستند آنان كه امر به معروف و نهي از منكر را عيب مي دانند.

و در روايتي از رسول الله9 آمده است:

كيفَ بِكُم إذَا اَمرتُم بِالمُنكَرِ و نَهَيتُم عَنِ المَعرُوفِ؟؛

چگونه خواهيد بود آن گاه كه امر به منكَر و نهي از معروف نماييد؟

خدمت حضرت9 عرض شد:

يا رَسُولَ اللَّهِ! و يَكُونُ ذَلِكَ؟؛

اي رسول خدا! آيا چنين خواهد شد؟

حضرت9 فرمود:

نَعَم و شَرٌّ مِن ذَلِك؛

بلي، و بدتر از آن!

كيفَ بِكُم إذَا رَأيتُمُ المَعرُوفَ مُنكَراً و المُنكَرَ مَعرُوفاً!؟؛(1)

چگونه خواهيد بود آن گاه كه معروف را منكَر و منكَر را معروف بدانيد!؟


1- وسائل الشيعه، ج16، ص122.

ص: 115

بيان يكي از بهترين روش هاي امر به معروف و نهي از منكَر و تبيين كيفيت تأثير آن

اشاره

از بهترين راه هاي امر به معروف و نهي از منكر، ارائه ي الگوي رفتاري است؛ يعني همين كه انسان خودش به واجبات و مستحبّاتش عمل كند و محرّمات و مكروهات را ترك نمايد، تبديل به يك الگوي رفتاري براي ديگران مي شود كه آن ها را به طرفِ معروف سوق مي دهد و از منكرات دور مي سازد. بالعكس، اگر انسان خودش وظيفه اش را آن چنان كه هست، انجام ندهد امر و نهي او داراي اثرِ ضعيفي خواهد بود، هر چند وظيفه اش ساقط نيست. در روايت از امام صادق7 آمده است:

كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِأعمَالِكُم؛(1)

دعوت كننده ي مردم به سويِ حقّ به كردارتان باشيد.

و در روايتِ ديگر، حضرت7 مي فرمايند:


1- بحارالأنوار، ج5، ص198.

ص: 116

كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم؛(1)

مردم را به حقّ با غير زبانتان فراخوانيد.

در وصيّتِ اميرالمؤمنين7 به فرزندشان محمّد بن الحنفيّه آمده است:

كُن آخَذَ النَّاسِ بِمَا تَأمُرُ بِهِ و اَكَفَّ النَّاسِ عَمَّا تَنهَى عَنهُ؛(2)

(فرزندم!) عامل ترينِ مردم باش به آن چه كه به آن امر مي كني، و دوري كننده ترينِ مردم باش از آن چه نهي مي كني.

و در نهج البلاغه آمده است:


1- كافي، ج2، ص78.
2- «فِي وَصِيتِهِ لِوَلَدِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيةِ يا بُنَي! إقبَل مِنَ الحُكمَاءِ مَواعِظَهُم و تَدَبَّر أحكامَهُم و كُن آخَذَ النَّاسِ بِمَا تَأمُرُ بِهِ و اَكفَّ النَّاسِ عَمَّا تَنهَى عَنهُ و أمُر بِالمَعرُوفِ تَكن مِن أهلِهِ فَإنَّ استِتمَامَ الاُمُورِ عِندَ اللَّهِ تَبَارَك و تَعَالَى الأمرُ بِالمَعرُوفِ وَ النَّهي عَنِ المُنكر.» وسائل الشيعه، ج16،ص150.

ص: 117

مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنَّاسِ إمَاماً فَليَبدَأ بِتَعلِيمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلِيمِ غَيرِهِ وَليَكُن تَأدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبلَ تَأدِيبِهِ بِلِسانِهِ و مُعَلِّمُ نَفسِهِ و مُؤَدِّبُهَا أحَقُّ بِالاِجلالِ مِن مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم؛(1)

كسي كه خود را پيشوايِ مردم قرار داد، بايد پيش از آن كه به تعليمِ ديگران پردازد، خود را بسازد، و پيش از آن كه به گفتار، تربيت كند، با كردار، تعليم دهد؛ زيرا آن كس كه خود را تعليم دهد و ادب كند، سزاوارتر به تعظيم است از آن كه ديگرى را تعليم دهد و ادب بياموزد.

از شاگردِ دانشمندِ اميرالمؤمنين علي7 ابوالأسود دوئلي; چند بيتي در رابطه با موضوع بحث نقل شده است كه آن را با اندكي تصرّف مي آوريم:

1. لا تَنهَ عن خُلُقٍ و تَأتِي مِثلَه

عارٌ عَليكَ إذا فَعَلتَ عَظيمٌ؛

نهي از برخي صفات و رفتار نكن در حالي كه خود، سراغ آن مي روي


1- نهج البلاغهي صبحيصالح، حكمت73، ص480.

ص: 118

بر تو چنين رفتاري، ننگ بزرگي است.

2. إبدأ بِنَفسِكَ وَ انهَهَا عن غَيِّها

فَإذَا انتَهَت عَنه فأنتَ حَكيمٌ

به خود آغاز كن و نفس خود را از گمراهي نهي كن

كه هرگاه نفست دست از گمراهي كشيد، تو حكيم خواهي بود.

3. فَهُناكَ يُقبَلُ ما وَعَظتَ و يُقتَدَي

بِالفِعلِ مِنكَ و ينفع التعليمُ

در آن هنگام است كه پند تو پذيرفته مي شود

و كردار تو، سرمشق، و تعليم تو، نافع خواهد بود.

برتري و لزومِ دعوتِ مردم به حقّ با كردارِ شايسته را از دو راه مي توان تبيين كرد:

الف. راه مثبت

بسياري از مردم، متأثّر از رفتارِ ديگران مي شوند به ويژه اگر آن شخص در نظرِ آنان داراي موقعيّتِ برتر باشد. كودك، رفتارِ پدر و مادر خود را الگو قرار مي دهد، دانش آموز و دانشجو رفتارِ استاد را، مردم رفتارِ ديگراني را كه در نظرِ آنان داراي موقعيّتِ برتر مي باشند،

ص: 119

متديّنين رفتارِ علما را و در مجموع، افرادِ يك جامعه بلكه حتّي جوامعِ گوناگون، به طورِ متقابل از يكديگر متأثّر مي شوند. بنابراين در صورتي كه رفتارِ فردي منطبق بر معيارهاي برتر باشد، در يك فرايندِ طبيعي، ديگران را نيز به اين معيارِ برتر نزديك مي كند و در حقيقت، دلالتِ عملي بر كار نيكو كرده است و پاداشِ كار نيكِ ديگران نيز به او خواهد رسيد بدونِ آن كه از پاداشِ آنان كاسته شود؛ زيرا:

الدَّالُّ عَلَى الْخَيرِ كفَاعِلِه؛(1)

كسي كه راهنمايي به خوبي كُند، هم چون انجام دهنده ي آن كارِ خير است.

و نيز از رسول الله9 آمده است:

مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ اَجرُهَا و اَجرُ مَن عَمِلَ بِهَا إلى يومِ القِيامَةِ مِن غَيرِ أن يُنقَصَ مِن اُجُورِهِم شَي ءٌ؛(2)


1- . كافي، ج4، ص27.
2- . كافي(ط _ الإسلامية)، ج 5، ص9. روايات به اين مضمون متعدّد است و در موردِ پديدآوردنِ روشِ بد نيز همين مضمون وارد شده است، از جمله: «فَإنَّ العَبدَ إذَا سَنَّ سُنَّةً سَيئَةً لَحِقَهُ وِزرُها و وِزرُ مَن عَمِلَ بِهَا، قَالَ اللهُ تَعَالَى: (و نَكتُبُ ما قَدَّمُوا و آثارَهُم) وَ قَالَ سُبحَانَهُ: (يُنَبَّؤُا الإنسانُ يومَئِذٍ بِما قَدَّمَ و اَخَّرَ)؛ همانا بنده هرگاه روشِ بدي را رايج كُند، گناهِ آن دامنگيرش خواهد شد و گناهِ هر كسيكه به آن عمل كُند؛ خداوند متعال ميفرمايد: «و مينويسيم آنچه را پيش داشته و آثارِ آنان را.» و ميفرمايد: «و در آن روز، انسان را از تمام كارهايى كه از پيش يا پس فرستاده، آگاه مى كنند.» بحارالأنوار، ج74، ص105.

ص: 120

هركس سنّت و روش نيكى را بنيان گذارد، پاداشش از آنِ اوست و نيز از ثوابِ همه ي آنان كه تا روز قيامت بدان عمل مى كنند، بهره مى برد بى آن كه از ثوابِ خود آنان، چيزى كاسته شود.

ب. راه منفي

اشاره

اگر كسي ديگران را به عملي فراخواند و درباره ي فوائد و ثمراتِ مثبتِ آن عمل، سخن بگويد و درباره يِ نتايجِ بدِ مخالفت با آن توضيح دهد و در عينِ حال، خود از انجامِ عمل امتناع ورزد به ناچار اين پرسش در ذهنِ ديگران پديد مي آيد كه چرا اين فرد با وجود اين همه تشويق بر انجامِ عمل و برشمردنِ آثارِ مثبتِ آن و با اين كه در تكليف، با شنونده مشترك است(1)، خود


1- اشتراكِ آمر و ناهي در لزومِ عمل به امر و نهيِ خود، با كسيكه موردِ امر و نهي قرار ميگيرد، مطلبِ بسيار واضحي است؛ بدينجهت مَثَلي كه گفته شده: «رطبخورده چون كُند منعِ رطب» فقط ميتواند در جايي معنا داشته باشد كه منعكننده و منعشونده، هر دو در معيار، مشترك باشند.

ص: 121

طبقِ آن رفتار نمي كند؛ به ويژه اگر دعوت كننده و آمرِ به معروف و ناهيِ از منكَر، داراي مقامِ علمي و موقعيّتِ اجتماعي باشد كه در اين هنگام ضربه ي سخت تري را بر راهِ حقّ وارد مي كند.

در وصيّتِ رسول اكرم9 به ابن مسعود آمده است:

يا ابنَ مَسعُودٍ! لاتَكونَنَّ مِمَّن يَهدِي النَّاسَ إلَى الخَيرِ و يَأمُرُهُم بِالخَيرِ و هُوَ غَافِلٌ عَنهُ، يَقُولُ اللهُ تَعَالَى: (أتَأمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ و تَنسَونَ أنفُسَكُم)؛(1)

اي پسر مسعود! از آن هايي مباش كه مردم را به خير هدايت مي كنند و امر به خير مي نمايند در حالي كه خود غافلند. خداوند متعال مي فرمايد: «آيا مردم را به نيكي امر كرده و خود را فراموش مي كنيد».

و در روايتِ معتبر از امام صادق7 آمده است:


1- مستدرك الوسائل، ج12، ص202.

ص: 122

إنَّ مِن أعظَمِ النَّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خَالَفَهُ إلَى غَيرِهِ؛(1)

از كساني كه بيشترين حسرت را در روز قيامت خواهند داشت، كساني مي باشند كه حقّ و عدل را بيان كنند امّا خود به غير آن عمل كنند.

رفع يك شبهه

مطلبي كه در اين جا نبايد فراموش شود اين است كه كسي فكر نكند اگر احياناً خود، عامل به معروف و تاركِ منكَر نيست، مي تواند اين فريضه را ترك كند، بلكه وظيفه دارد هم خودْ عمل به معروف و تركِ منكَر كند و هم ديگران را امر به معروف و نهي از منكَر نمايد، ولي اگر به هر دليل وظيفه ي اوّل را انجام نداد و خداي ناكرده مرتكبِ گناه شد، وظيفه ي دوم او يعني امر به معروف و نهي از منكَر از او ساقط نيست؛ زيرا ادلّه ي وجوبِ امر به معروف و نهي از منكَر مقيّد نيست. علاوه آن كه در برخي روايات تصريح به اطلاق و عدم تقييد شده است. در


1- كافي، ج2، ص300.

ص: 123

روايتي از رسول اكرم9 آمده است:

مُرُوا بِالمَعرُوفِ و إن لَم تَعمَلُوا بِهِ كُلِّهِ وَ انْهَوا عَنِ المُنكَرِ و إن لَم تَنتَهُوا عَنهُ كُلِّهِ؛(1)

امر به معروف كنيد، هرچند كاملاً به معروف عمل نمي كنيد و نهي از منكر كنيد، هرچند كاملاً از منكر اجتناب نمي كنيد.

امّا آيه ي شريفه كه مي فرمايد:

(لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفعَلُونَ * كَبُرَ مَقتاً عِندَ اللَّهِ أن تَقُولُوا ما لا تَفعَلُونَ)؛(2)

چرا مي گوييد آن چه را انجام نمي دهيد. نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخني بگوييد كه عمل نمي كنيد!

دلالتي بر سقوطِ امر به معروف و نهي از منكَر از تاركِ معروف و عاملِ منكَر ندارد؛ زيرا:

اوّلاً: آيه ي شريفه به حَسَبِ شأن نزول و


1- وسائل الشيعة، ج16 ص151.
2- سوره ي صفّ، آيات 2-1.

ص: 124

برخي روايات معتبر(1)، مربوط به كساني است كه وعده مي دهند و تخلّف مي كنند و در حقيقت، آيه توبيخِ پيمان شكنان و نيز تخلّف كنندگان از وعده است.(2)

ثانياً: اگر به دليل روايتي(3) كه وارد شده،


1- در روايت معتبر هشام بن سالم آمده است: «عِدَةُ المُؤمِنِ أخَاهُ نَذرٌ لا كَفَّارَةَ لَهُ فَمَن أخلَفَ فَبِخُلفِ اللَّهِ بَدَأ و لِمَقتِهِ تَعَرَّضَ و ذَلِكَ قَولُهُ (يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفعَلُونَ كَبُرَ مَقتاً عِندَ اللَّهِ أن تَقُولُوا ما لا تَفعَلُونَ)؛ وعده ي مؤمن به برادرش، نذري است كه در تخلّف آن كفّاره نيست. كسي كه تخلّف كند به تخلّف از خداوند آغاز كرده و خود را در معرض خشم خداوند قرار داده است و اين است قول خداوند متعال: «اي كساني كه ايمان آورده ايد چرا مي گوييد آن چه را انجام نمي دهيد.» وسائل الشيعة، ج12، ص165.
2- پيمان شكستن حرام است و امّا آيا خُلف وعده ي ابتدايي حرام است يا نه، مورد اختلاف بين فقهاست و احوط، عدم تخلّف از وعده است.
3- در روايتي از رسول اكرم 9 خطاب به ابن مسعود چنين آمده است: «يَا ابْنَ مَسعُودٍ! فَلا تَكُن مِمَّن يُشَدِّدُ عَلَى النَّاسِ و يُخَفِّفُ عَلَى نَفسِهِ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى (لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفعَلُونَ)؛ اي پسر مسعود! از آنان مباش كه بر مردم سخت مي گيرند و بر خود آسان، خداوند متعال مي فرمايد: چرا مي گوييد آن چه را انجام نمي دهيد.» مستدرك الوسائل، ج12، ص202. ممكن است گفته شود از آن جا كه رسول اكرم9 در اين روايت در صدد آن هستند كه بيان فرمايند: انسان نبايد عمل ناشايست ديگران را سخت بشمارد، امّا در رابطه ي با كردار خود تسامح كند، و آن گاه آيه ي شريفه را بر چنين دوگانگي تطبيق مي دهند، پس معلوم مي شود معناي آيه، توبيخ دعوت كنندگان به حق و تاركين عمل به آن مي باشد. ولي مانعي ندارد اين روايت را هم به قرينه ي روايتِ معتبر هشام و عدم جامع عرفي ظاهر بين آن دو، حمل كنيم بر توبيخ كساني كه پيمان شكني مي كنند؛ زيرا كسي كه تشديد بر مردم كند، در حقيقت مي گويد: چرا تو به پيمان خود با خداي خود عمل نمي كني و عهد خود را با پروردگار نقض كرده و حدود إلهي را رعايت نمي نمايي؛ زيرا ايمان، پيماني است بين عبد و ربّ و بين پيامبر و امّت، پس روايت مي فرمايد: اين نقض عهد را بر مردم سخت و بر خود آسان نگيريد.

ص: 125

فرضاً كسي معتقد شود آيه شاملِ بحثِ مورد نظر ما هم مي شود(1)، مي گوييم: نهايت آن است كه آيه


1- صرف نظر از قرينه اي از بيرون، نمي توان گفت آيه ي شريفه علاوه بر آن كه پيمان شكنان را توبيخ مي كند، توبيخِ دعوت كنندگانِ بدون عمل نيز مي باشد؛ زيرا بين اين دو، جامع عرفي ظاهري وجود ندارد؛ چون در پيمان شكني، سخنِ تهي است و تأكيد بر آن است كه سخن تهي نگوييد، و در دعوت بدون عمل سخن تهي نيست، بلكه همراه عمل نمي باشد و تأكيد بر روي عمل است و به تعبير ديگر در اين آيه ي مباركه، ظهور در اين است كه اكنون كه سخن گفتي و پيمان بستي به آن عمل كن و اگر نمي خواستي عمل كني، چرا گفتي؟! گرچه در برخي موارد، آن گفتن نيز لازم بود، در حالي كه در بحث ما چنين حيثيتي در كار نيست، بلكه عمل ابتداءً الزامي است و گفتن نيز الزامي است. با اين همه اگر قرينه اي بر استعمال آيه در هر دو معنا باشد، مي توان جامع را تفكيكِ بين گفتار و كردار قرار داد و مشكلي پديد نمي آيد، و برگشت معناي آيه به اين مي شود كه چرا گفتار داريد، ولي كردار نه.

ص: 126

دلالت مي كند كه دعوتِ به حقّ، بدونِ عمل به آن در نزد خداوند متعال، مبغوض است امّا دلالتي ندارد كه وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكَر در چنين حالتي ساقط مي باشد.

هم چنين عبارتِ نهج البلاغه:

فَإنَّمَا اُمِرتُم بِالنَّهيِ بَعدَ التَّنَاهِي؛(1)

شما مأمور به نهي از منكر شديد، بعد از دوري جستن از نافرماني.

دلالتي بر سقوطِ تكليفِ امر به معروف و نهي از منكَر هنگام نافرماني ندارد؛ زيرا معناي جمله


1- نهج البلاغه ي صبحي صالح، خطبه ي105، ص152.

ص: 127

آن است كه در مرتبه ي اوّل بايد خود از نافرماني اجتناب كنيد و در مرتبه ي بعد ديگران را از نافرماني باز داريد و به تعبير ديگر فرمان به اطاعت ديگران در درجه ي بعد از اطاعتِ خود است، ولي منافات ندارد دو تكليف باشد كه هر كدام امتثال مربوط به خود را دارد.

بله اگر كسي خود عمل به وظيفه نكند و از روي ريا و نفاق، امر به معروف و نهي از منكَر كند و بخواهد به اين روش، مردم را فريب دهد، شايسته ي عذابِ مضاعف خواهد بود و شايد چنين افرادي مصداقِ كلام اميرالمؤمنين7 باشند كه فرمود:

لَعَنَ اللَّهُ الآمِرِينَ بِالمَعرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ وَ النَّاهِينَ عَنِ المُنكَرِ العَامِلِينَ بِهِ؛(1)

خداوند لعنت كند فرمان دهندگان به معروف كه خود ترك معروف مي كنند و باز


1- نهج البلاغه ي صبحي صالح، خطبه ي129، ص187. روايت ديگري هم كه در اين زمينه هست مربوط به مثل منافقين و حكم رانان ستمگر مي باشد و اين كه آنان شايستگيِ امر به معروف و نهي از منكَر به معناي گسترده ي آن را ندارند.

ص: 128

دارندگانِ از منكَر كه خودْ منكَر را انجام مي دهند.

خداوند متعال ما را عاملِ به معروف و آمرِ به معروف و تاركِ منكَر و ناهيِ از منكَر، قرار دهد و از آنان باشيم كه كردارشان، تصديقِ گفتارشان كند.

امام كاظم7 مي فرمايد:

إنَّمَا شِيعَةُ عَلِي مَن صَدَّقَ قَولَهُ فِعلُهُ؛(1)

همانا شيعه ي عليّ7 كسي است كه كردارش، تصديقِ گفتارِ او كُند.

و آخر دعوانا أن الحمدلله ربّ العالمين


1- كافي، ج8، ص228.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109