پس پرده هولوکاست

مشخصات كتاب

سرشناسه : تقی پور، محمدتقی، - 1339

عنوان و نام پديدآور : پس پرده هولوکاست/ محمدتقی تقی پور

مشخصات نشر : تهران : موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، 1385.

مشخصات ظاهری : ص 176

شابک : 964-5645-69-712000 ریال :

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : فهرست نویسی براساس اطلاعات فیپا

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس

موضوع : قتل عام یهودیان، م 1945 - 1939

موضوع : جنگ جهانی دوم، م 1945 - 1939

شناسه افزوده : موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

رده بندی کنگره : D804/3/ت 7پ 5

رده بندی دیویی : 940/5318

شماره کتابشناسی ملی : م 85-2775

ص: 1

اشاره

ص: 2

پس پرده هولوکاست

محمدتقی تقی پور

موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی

بهار 1385

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 4

فهرست

ص: 5

فهرست

ص: 6

سخن ناشر

كتابي كه پيش روي شماست، « پَسِ پرده هولوكاست» نام گرفته است. درباره ي اين افسانه و جعل تاريخي آن، مطالب بسياري مي توان نوشت. همان طور كه دستگاه تبليغاتي صهيونيست ها نيز در تأييد ادعاي دروغين خود كتاب ها و مقالات بسياري نوشته اند.

همانگونه كه در اين كتاب آمده، محافل صهيونيستي مسلط بر نظام هاي سياسي و اداري غرب، هرگونه سؤال و ترديد در اصل ادعايي خود را برنمي تابند، اما واقعيت براي هميشه پنهان نمانده و نخواهد ماند. امروزه ديگر پژوهشگران و دانشمندان آزادانديش، خود را از سيطره تبليغاتي صهيونيست ها رهانيده و آرام آرام در گوشه و كنار جهان زمزمه هايي در رد اين ادعا سر داده اند؛ هرچند اين تلاش ها هنوز در ابتداي راه است و در آينده شكوفا خواهد شد.

اين كتاب برآن است تا در يك نگاه كلي، اما دقيق، علمي و مستند، به ويژه با استفاده از كتاب هاي محافل صهيونيستي و با بررسي اين آثار و استخراج تناقضات دروني آنها، دروغ بودن اين ادعا را بيش از پيش بر خوانندگان معلوم سازد.

ص: 7

اميد است، اين كتاب كه به همت آقاي محمدتقي تقي پور _ از نويسندگان اين عرصه _ و در پي تحقيقات بسيار و متقن ايشان به ثمر نشسته، مورد مداقه اهل فن قرار گيرد.

مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، از نويسنده اين اثر و ساير عزيزاني كه در چاپ و انتشار اين اثر با ما همكاري كردند سپاسگزار است.

مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

ص: 8

آغاز سخن

«هولوكاست»(1) واژه ي مركب يوناني، به معناي «همه سوزي» در ادبيات فارسي و معادل آن «شوآ»(2) در زبان عبري رايج امروز است.

اين واژه پس از جنگ جهاني دوم، از سوي بعضي اشخاص و كانون هاي يهودي وارد فرهنگ سياسي و تاريخي جهان شد. ادعاي آن ها بر اين فرضيه استوار بود كه شش ميليون يهودي در اردوگاه هاي اسيران جنگي در آلمان نازي به وسيله «اتاق هاي گاز» خفه شده و سپس در «كوره هاي آدم سوزي» سوزانده و به خاكستر تبديل شده اند.

تبليغ گسترده و تكرار پيوسته ي اين موضوع از سوي گروه ها وسازمان هاي يهودي در فيلم ها، نمايش نامه ها، سريال هاي تلويزيوني و انبوه رمان هاي پس از جنگ، موجب شد تا اين عبارت كاربرد انحصاري يابد؛ به طوري كه امروز بنا به تأكيد سازمان هاي صهيونيستي، هيچ قوم و ملتي حق استفاده از اين واژه را براي هيچ واقعه اي ندارد. آن ها همچنين10

ص: 9


1- Holocaust
2- Shoah

اصرار دارند كه «هولوكاست» در زبان لاتين، همانند اسامي خاص، با حروف «H» بزرگ نوشته شود و به علاوه، هيچ رويدادي، هر چند بزرگ، نبايد با آن قياس، يا در يادكرد آن، از اين عبارت استفاده شود. براي مثال، اگر مورخ يا نويسنده اي، از قتل عام وحشيانه و مشهور صدها هزار انسان بي دفاع دو شهر ژاپني «هيروشيما» و «ناكازاكي» كه بر اثر بمباران اتمي امريكا در روزهاي پاياني جنگ جهاني دوم به خاكستر تبديل شدند و يا موارد مشابه ديگر در ويتنام، بوسني، فلسطين، عراق، افغانستان و ... به عنوان «هولوكاست» ياد كند، بلافاصله از سوي كانون هاي صهيوني مورد مؤاخذه و نكوهش قرار مي گيرد و متهم به سوء استفاده از اين واژه ي انحصاري متعلق به يك قوم! مي شود. «هولوكاست» يا «شوآ» كه امروز به موضوع كشتار يهودي ها در جنگ جهاني دوم منحصر شده، يكي از مباحث جنجالي پنجاه شصت سال اخير جهان است. در اين باره تاكنون صدها جلد كتاب به زبان هاي مختلف دنيا و شمارگان ميليوني، صدها فيلم و سريال تهيه شده است. «هولوكاست» در تاريخ معاصر جهان و در نزد افكار عمومي سراسر دنيا، به نماد مظلوميت يهود از يك سو و قساوت، سنگدلي و جنايات آلمان نازي از سوي ديگر تبديل شده است.

تبليغات پيوسته، فراگير و توقف ناپذير سازمان هاي يهودي وكانون هاي صهيوني، در چند دهه ي اخير، چنان سازمان يافته كه افكار عمومي مجال تأمل و انديشه درباره ي ميزان صحت و سقم اين مسأله را نيافته است. از سوي ديگر، بر اثر سخت گيري و شدت عمل سازمان ها و مجامع صهيوني در جهان امروز، وضعيتي به وجود آمده كه هرگونه بحث و گفت وگوي علمي و پژوهشي كه مبتني بر ايجاد سؤال، ابهام، ترديد يا

ص: 10

انكار «هولوكاست» باشد، به منزله ورود به حريم ممنوعه و عبور از خط قرمز «سازمان جهاني صهيونيسم» بوده و سزاي آن ضرب و شتم، ترور فيزيكي، بازداشت، محاكمه، حبس و نيز جريمه هاي سنگين نقدي، به علاوه ي محروم شدن از مشاغل رسمي دولتي است كه امروز در بعضي كشورهاي اروپايي، به يك قاعده حقوقي و قضايي نيز تبديل شده است. در اين كشورها اگر تا ديروز منتقدان، مخالفان و منكران را به طور غير علني و غير رسمي تهديد، ترور و سركوب مي كردند، امروز در پوشش رسمي قانون! آن ها را دستگير، محاكمه، جريمه و زنداني مي كنند.

از نظر كانون هاي ذي نفوذ صهيوني و گروه هاي فشار يهودي در جهان غرب، «هولوكاست» در هاله اي از قداست قرار گرفته و «يگانه مسأله قدسي» جهان معاصر شده است.

هرگونه بحث و گفت و گو كه به تشكيك، نفي و انكار «هولوكاست» منجر و منتهي شود، به منزله ي تخطي از قانون و سوء استفاده از قانون آزادي بيان و قلم و ورود به حريم ممنوعه است. براي زنده نگه داشتن «هولوكاست» به عنوان يك واقعيت تاريخي، تلاش هاي فراوان و گسترده اي صورت گرفته است. به غير از توليد كتاب و فيلم، در بسياري از كشورهاي امريكايي و اروپايي، بناها و موزه هاي يادبود در اين باره تأسيس و ايجاد شده است.

در امريكا، روزهاي يادبود «هولوكاست» رخداد ملي به شمار مي آيد. در پنجاه ايالت امريكا، از اين بزرگداشت حمايت مالي مي كنند و مراسم آن اغلب در نهادهاي قانونگذاري ايالتي برگزار مي شود. در اين كشور بيش از يكصد نهاد مخصوص «هولوكاست» و هفت موزه ي بزرگ وجود دارد. يك موزه يهودي سوزي با بودجه و سرپرستي دولت مركزي، در

ص: 11

عمارت كنگره در واشنگتن وجود دارد.(1) به اعتراف بسياري از استادان دانشگاه هاي امريكا اكثر فارغ التحصيلان دوره هاي كارشناسي، درباره تاريخ، آمار و ارقام «هولوكاست» در مقايسه با رخدادهاي بزرگ داخلي امريكا، مطالعه و اطلاعات بيشتر و دقيق تري دارند.

اين موضوع تنها مرجع تاريخي به شمار مي آيد كه به عنوان مواد درسي اجباري امروزه در كلاس هاي درس دانشگاه ها(2) و نيز مدارس اكثر ايالت هاي امريكا تدريس مي شود. شماري از دانشگاه هاي امريكا، برنامه هاي تخصصي و كرسي مطالعات ويژه ي «هولوكاست» دارند.

به تصريح پاره اي نويسندگان و رسانه هاي غربي، مركزيت «هولوكاست» در امريكا، يك واقعيت واضح و آشكار است. شاهد اين قضيه، موزه ي يادبود آن در منطقه ي «مال»(3) در واشنگتن است كه سمبل ملت امريكا محسوب مي شود. اين مسأله اگر چه به تاريخ اروپا مربوط است، با وجود اين، نمي توان بنايي مشابه آن چه در واشنگتن وجود دارد، در آلمان، لهستان، هلند يا فرانسه سراغ گرفت؛ حتي بناي يادبود «يادواشم» در بيت المقدس با موقعيت موزه ي يادبود هولوكاست در امريكا قابل مقايسه نيست. هولوكاست از چنان جايگاه ويژه اي در امريكا برخوردار است كه هيچ يك از رويدادها و مناسبت هاي تاريخي و ملي ايالات متحده با آن برابر نيستند.(4) در بسياري از كشورهاي اروپايي نيز هر سال مراسم يادبود و بزرگداشت «هولوكاست» برگزار مي شود. روز يادبود «هولوكاست» در اروپا پديده ي نسبتاً جديدي است. براي اولين

ص: 12


1- نورمن جي فينكلشتاين، صنعت يهودي سوزي، ترجمه سوسن سليم زاده، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، بهار 1381، صص 75_ 76.
2- همان، صص 17_ 18.
3- Mall
4- ليبراسيون (چاپ فرانسه)، 15 نوامبر 2001 / 24 آبان 1380.

بار، به طور هماهنگ و هم زمان، در 27 ژانويه 2000 م. دولتمردان و رهبران حدود 40 كشور اروپا و نيز ايالات متحده امريكا، اجلاسي با عنوان «مجمع بين المللي هولوكاست» در استكهلم _ پايتخت سوئد_ برگزار كردند تا «هولوكاست» را به عنوان بخشي از «تاريخ ملي» كشورشان به رسميت بشناسند. اين كنفرانس كه بر اثر مساعي برنامه ريزي شده سازمان هاي ذي نفوذ يهودي و كوشش «گوران پيرسون» نخست وزير وقت سوئد و مشاركت بسياري از مقامات اروپايي، از جمله «ليونل ژوسپن» نخست وزير وقت فرانسه و «گرهارد شرودر» صدر اعظم وقت آلمان برگزار شد، درباره ي پرداخت غرامت به يهوديان از سوي كشورهاي اروپايي و آموزش و تبليغ «هولوكاست»(1) در آن كشورها، به ويژه در مراكز آموزشي و نيز تعيين روز 27 ژانويه(2) هر سال به عنوان «روز ملي هولوكاست» در همه ي ممالك جهان توافق به عمل آمد. يادآوري اين نكته ضروري است كه پيش از اين به طور پراكنده و غير هماهنگ در بسياري از كشورهاي اروپايي روز يا هفته اي را با برگزاري مراسم ويژه، به «هولوكاست» اختصاص مي دادند.

در سال 1384 ش. / 2005 م. سازمان ملل متحد نيز تحت فشار كانون هاي ذي نفوذ يهودي، سرانجام روز 27 ژانويه هر سال را «روز ياد بود هولوكاست» نام گذاري كرد. طبق گزارش رسانه هاي گروهي، «دان گيلرمن»(3) سفير رژيم صهيونيستي در سازمان ملل، در ژوئن 2005 م./ خرداد 1384 ش. به معاونت رياست مجمع عمومي اين سازمان انتخاب

ص: 13


1- گفته مي شود در سال 1945 م. در چنين روزي، اردوگاه آشويتس در لهستان به تصرف متفقين درآمد.
2- ر. ك: نشريه رويداد و گزارش، شماره 166، 16/11/1381، مؤسسه تحقيقات و پژوهش هاي سياسي _ علمي ندا.
3- Dan Gillerman.

شد. در پنجاه و چند سال گذشته، اين نخستين بار بود كه يك مقام صهيونيستي به اين سمت دست مي يافت. «گيلرمن» با مساعدت سازمان ها و مجامع فعال صهيونيستي در امريكا، دو ماه بعد، يعني در آگوست 2005م./ مرداد 1384 ش. طرح مقدماتي يادبود هولوكاست را در سازمان ملل منتشر كرد كه با موافقت امريكا، كانادا، روسيه و استراليا همراه بود. در 282005 م ./ 6 مهر 1384 ش. «كوفي عنان» دبير كل سازمان ملل متحد با سخنراني در مقر يك سازمان صهيونيستي به نام «مركز سايمون ويزنتال»(1) تحت تأثير اشخاص و كانون هاي يهودي و صهيونيستي، خواستار ايجاد روز بين المللي بزرگداشت «هولوكاست» شد. به اين ترتيب در 26 اكتبر 2005 م./ 4 آبان 1384 ش. متن پيش نويس قطعنامه يادبود «هولوكاست» به شماره A/60/L.12 براي بررسي در شصتمين اجلاس مجمع عمومي به تصويب رسيد. در نهايت نيز در اول نوامبر 2005 م. / 10 آبان 1384 ش. اين قطعنامه پس از دو روز بحث و بررسي در مجمع عمومي با اجماع «Consensus» (تصويب قطعنامه بدون رأ ي گيري و نظر مخالف)، با عدم حضور و غيبت شماري از كشورهاي اسلامي، به تصويب رسيد.

اين اولين قطعنامه ي پيشنهادي رژيم صهيونيستي طي پنجاه سال اخير بود كه از سوي مجمع عمومي به تصويب رسيد.

به اين ترتيب، مجمع عمومي سازمان ملل، براساس اين قطعنامه، هرگونه نفي و انكار «هولوكاست» را مردود دانسته و موظف است طي فراخوان جهاني، كشورهاي عضو را به گنجاندن برنامه هاي آموزشي در مدارس و مراكز علمي _ آموزشي دربارة «هولوكاست» وادار كند. همچنين

ص: 14


1- Simon Visintal

در مدت شش ماه پس از تاريخ تصويب قطعنامه ي مزبور، برنامه هاي فراگيري تحت عنوان «سازمان ملل و هولوكاست» اجرا شده و نتيجه طي گزارشي به مجمع عمومي ارايه و اعلام گردد.(1)

به هر روي، سازمان ها و مجامع يهودي براي زنده نگه داشتن نام و ياد «هولوكاست» در اذهان عمومي، به ويژه در ذهن و خاطره ي كودكان و جوانان امريكا و اروپا، تلاش هاي گسترده، جدي و همه جانبه اي در سراسر جهان، با مركزيت غرب آغاز كرده اند. آن ها در راستاي برنامه ها و اهداف خود، هيچ سخن يا موضوعي مبني بر نفي و انكار هولوكاست را بر نمي تابند. تهاجم تبليغاتي و غوغاسالاري رسانه هاي خبري، مطبوعاتي و شبكه هاي تلويزيوني مرتبط با صهيونيست ها و حتي شماري از مقامات و دولتمردان اروپايي و امريكايي عليه اظهارات محمود احمد ي نژاد رئيس جمهور اسلامي ايران، در اين باره، تنها نمونه اي از عكس العمل توأم با برآشفتگي و سراسيمگي كانون هاي صهيونيستي و سازمان هاي يهودي است. در نقطه ي مقابل، نويسندگان، مورخان، محققان و انديشه مندان مستقل و آزاد انديش از اين سخنان استقبال كرده و موافقت خود را با آن اعلام كردند.

در جهان اسلام نيز از مصر تا مراكش و الجزاير، در شمال آفريقا؛ كشورهاي منطقه ي حاشيه ي خليج فارس تا پاكستان، آسياي ميانه و قفقاز تا مجمع الجزاير اندونزي و از ايران تا فلسطين اشغالي، موضوع «هولوكاست» و ماجراي كشتار شش ميليون يهودي در اردوگاه هاي اسيران آلمان در جنگ جهاني دوم، مركز توجه و كنجكاوي مردم، به ويژه نسل جوان قرار گرفت. اين كنجكاوي و توجه، بر خلاف تصور

ص: 15


1- همان، شماره ي 95، 25/8/1384.

رايج جهان غرب كه غالباً همسو، هماهنگ و موافق تبليغات و ادعاهاي صهيونيستي است؛ كاملاً علمي، هوشمندانه، آگاهانه، با فرضيه ها و سؤال هاي اساسي، اصولي و جدي است. پاسخ مستند و مستدل به سؤال هاي مورد نظر مي تواند بسياري از ابهامات، تحريفات، اكاذيب، داستان ها، و داده هاي غير واقعي، ساختگي و جعلي را برطرف ساخته و حقايق و واقعيت هاي ناگفته و يا كم گفته هاي مربوط به جنگ جهاني دوم را آشكار سازد. خلاصه و عصاره ي اين فرضيه ها و سؤال ها چنين است:

_ جنگ جهاني دوم چگونه، و در چه تاريخي و از سوي چه كساني آغاز شد؟

_ علت، انگيزه و هدف آغاز جنگ چه بود؟

_ جايگاه، موقعيت و نقش يهودي ها در آن دوران، به ويژه در امريكا و اروپا چگونه بود؟

_ تفاوت آمار جمعيت يهودي هاي جهان در زمان شروع و پايان (قبل و بعد از) جنگ چه ميزان بود؟

_ جمعيت كل يهودي هاي مقيم اروپا در آن دوران چقدر بود؟

_ آمار و وضعيت يهودي هاي اروپا پس از جنگ چگونه بود؟

_ ديدگاه، مواضع و سياست هيتلر نسبت به يهود چه بود؟

_ ماجراي «هولوكاست» چگونه پيدا شد؟

_ آيا آلمان نازي در زمان جنگ، امكان و توان آن را داشت تا با ايجاد «اتاق هاي گاز» و «كوره هاي آدم سوزي» مخصوص، در اردوگاه هاي اسيران جنگي طي چند سال، شش ميليون نفر را ابتدا خفه كرده و سپس در اماكن ويژه اي سوزانده و به خاكستر تبديل كند؟

ص: 16

_ دلايل و شواهد وجود «اتاق هاي گاز» و «كوره هاي آدم سوزي» در اردوگاه هاي آلماني چيست؟

_ آيا اردوگاه هاي آلمان واقعاً محل كشتار و قتل عام انسان ها بود؟

_ چرا در زمان جنگ، هيچ يك از طرفين جنگ، به ويژه متفقين (با همه اطلاعات و اخباري كه از طريق جاسوسان خود در آلمان به دست مي آوردند) در اين باره، عكس العمل نشان ندادند؟

_ چرا در خاطرات تاريخي نويسندگان و مورخان آن زمان، به ويژه در خاطرات دولتمداران، رهبران و مقامات بلند مرتبه امريكايي و اروپايي، هيچ سخن، خبر و اطلاعاتي در اين باره وجود ندارد؟

_ چرا بسياري از يهودياني كه در زمان جنگ، در قلمرو رايش سوم بودند و بعضاً مدعي هستند كه مدتي را در بازداشتگاه ها و اردوگاه هاي آلمان به سر برده اند، نسبت به اين موضوع اظهار بي اطلاعي كرده اند؟

_ تاكنون چند سند و مدرك معتبر در اين باره منتشر شده و يا چه تعداد از بازماندگان جنگ جهاني دوم، با نظر صهيونيست ها در اين باره موافقت كرده اند؟

_ چرا متفقين تاكنون از افشا و انتشار خاطرات سران و دولتمردان آلمان نازي و ايتاليا كه بعد از جنگ به دست آنها افتاده خودداري مي كنند؟

_ چرا اسناد مربوط به جنگ جهاني دوم در بايگاني كرملين، پس از سقوط اتحاد جماهيري شوروي در اختيار مورخان و پژوهشگران قرار نگرفت و به جاي انتشار در پس پرده پنهان شد؟

_ ماجرايي تحت عنوان «آنتي سميتيسم» در اروپا تا چه ميزان واقعيت تاريخي دارد؟

ص: 17

_ پديده ي تنفر و بيزاري از يهود در تاريخ اروپا چيست و ريشه و منشأ آن كجاست؟

_ چرا انكار «هولوكاست» و تحقيق درباره ي آن در بعضي كشورهاي جهان جرم تلقي مي شود و ممنوعيت قانوني دارد؟

_ علت تعقيب و بازداشت انديشه مندان و مورخان مخالف و منكر «هولوكاست» چيست؟

_ علاوه بر اين ها، سؤال ها و فرضيه هاي ديگري نيز در ميان نسل جوان كنجكاو، در جوامع مختلف جهان وجود دارد كه بايد فارغ از هرگونه تعصب يا حبّ و بغض سياسي و پرهيز از هرگونه احساسات، پيش داوري، شتابزدگي و پنهان كاري به طور مستند، مستدل و منطبق با واقعيت هاي تاريخي به آن ها پاسخ گفت.

ص: 18

مباني نظري و پيشينه تاريخي

اشاره

از موضوعاتي كه در طول تاريخ يهود همواره جلب نظر مي كند ادعاي رنج و مظلوميت قوم يهود است كه در عمده ي منابع و متون يهودي به آن اشاره شده است. تكرار پيوسته ي مظلوميت يهود در ادوار مختلف تاريخ، سبب شده تا اين موضوع در بسياري از متون و منابع تاريخي غير يهودي، به ويژه در تاريخ نگاري غرب، از جايگاه ويژه اي برخوردار شود و به صورت يك امر واقعي و غيرقابل ترديد جلوه كند. در بسياري از منابع تاريخي كشورهاي اسلامي نيز، حداقل در پاره اي مقاطع تاريخي، چنين مباحثي به طور روشن وجود دارد كه عمدتاً يا تحت تأثير منابع ومتون يهودي است و يا ترجمان تاريخ نگاري غربي.

اين واقعيت را نمي توان كتمان يا انكار كرد كه در ميان اقوام، ملت ها، مذاهب و جوامع مختلف، همواره نوعي انزجار و نفرت از «يهود»(1) در

ص: 19


1- در آغاز بحث اصلي، يادآوري اين نكته ضرور مي نمايد كه؛ نگارنده، با اعتقاد راسخ به نبوت و رسالت الهي حضرت موسي(ع)، و يقين كامل به كتاب و دين آسماني آن پيامبر اولوالعزم؛ در برابر كتاب، شريعت الهي و پيروان مؤمن و معتقد آن نبي گرامي، در كمال احترام سر تعظيم فرود آورده و آن ها را عزيز مي دارد. بنابراين، در سراسر اين نوشتار، آن چه با استناد به متون و منابع تاريخي، غربي و يهودي، درباره ي عملكرد اشخاص، گروه ها، سازمان ها و جريان هاي← →يهودي در تاريخ گذشته و معاصر، اشاره، تصريح و تحليل شده؛ مقصود، نه پيروان حضرت كليم الله(ع) و همه ي يهوديان جهان؛ بلكه، اشخاص، طيف ها و جريان هايي خاص، يعني اشرافيت يهودي با خصايص دين ستيزي، نژادپرستي، «زرسالاري»، برتري طلبي، فزون خواهي، ستمگري و گرايشات صهيوني است.

سطوح، مراتب و درجات مختلف وجود داشته است. البته درباره ي منشأ و علت اين تنفر كمتر سخني به ميان آمده و يا داوري صريح و صحيحي شده است.

نكته ي شگفت انگيز و جالب توجه، همگوني نوع تنفر و انزجار از «يهود» نه فقط در ادوار مختلف تاريخ، بلكه در ميان جوامع، ملت ها، اقوام و مذاهب مختلف است. اين بيزاري و نفرت در طول تاريخ، در ميان اقشار مختلف مردم در اقصي نقاط به گونه ا ي مشترك و شبيه به هم بوده كه گويي همه ي مردم، در نقاط مختلف دنيا، در همه ي ادوار تاريخ، با هم اشتراك نظر و بلكه توافق و تفاهم در اين مسأله ي خاص داشته اند.

برنارد لازار نويسنده و انديشه مند يهودي، اين موضوع را ناشي از خوي و خصلت مشترك يهودي ها و شالودة آن را تفكر و خصيصه هاي يهود دانسته ومي گويد:

اگر اين خصومت، يا نفرت و انزجار، صرفاً يك بار و در يك شهر جداگانه، متوجه يهودي ها مي شد، بيان و تشريح دلايل آن آسان بود؛ به عكس، يهود با نفرت و انزجار تمامي مليت هايي روبرو بوده كه در ميان آنان سكونت داشته است. بنابراين، از آن جا كه دشمنان يهود از متنوع ترين گونه هاي نژادي بوده و در سرزمين هايي دور از يكديگر سكونت داشته و آداب، رسوم و شيوه هاي واحد و مشابه اي نداشته بلكه تابع روش هاي فكري گوناگون بوده اند كه نمي توانسته اند درباره ي همه ي امور به شيوه ي مشابه و يكسان داوري نمايند؛ در نتيجه، دلايل و

ص: 20

انگيزه هاي انزجار و نفرت نسبت به يهود بايد در درون خود بني اسرائيل قرار داشته باشد نه ديگران. (1)

صرف نظر از اعتراف بعضي مورخان، انديشه مندان يهود، متفكران و نويسندگان ديگري نيز به اين مسأله اشاره كرده و دلايل بدبيني و انزجار از يهود را در دوره هاي مختلف تاريخ و در ميان اقشار مختلف مردم با گرايش ها، عقايد و آداب مختلف در نواحي گوناگون جهان، ناشي از بعضي خصلت ها، آداب و ويژگي هاي منحصر به فرد يهود دانسته اند. از نظر اين دسته از نويسندگان، يهودي در ميان ديگران خود را «برگزيده» و «برتر» مي داند. به عهد و پيمان وفادار نيست، چون قايل به رعايت قاعده بازي نيست. او خود را به هر رنگي در مي آورد. به هر شيوه اي براي رسيدن به هدف متوسل مي شود. براي پنهان كردن نيات خويش مجاز به استفاده از هر پوششي است.

قدرت انطباق پذيري آنان در محيط و در ميان اقشار مختلف بسيار بالا و متفاوت با ديگران است. رباخواري، پول محوري، زرسالاري، قوم گرايي،تقلب، حيله گري از جمله ي ويژگي و خصلت هاي يهود قلمداد شده است.(2)

داستان يهوديان در قرآن كريم به خصوص شيوه هاي رفتاري آنان در برابر حضرت موسي(ع)، و حضرت عيسي مسيح(ع)؛ خصومت، فتنه گري، تحريك دشمنان و تباني با آن ها عليه حضرت محمّد(ص) و نيز نقض

ص: 21


1- روبرفوريسون، اتاق هاي گاز (در جنگ جهاني دوم) واقعيت يا افسانه؟ ترجمه دكتر سيد ابوالفريد ضياءالديني، مؤسسه فرهنگي پژوهشي ضياءانديشه، چاپ اول، 1381.
2- . ر.ك: ورنر سومبارت، يهوديان و حيات اقتصادي مدرن، ترجمه ي رحيم قاسميان،نشر ساقي، 1384؛ يهود بين الملل، هنري فورد، ترجمه علي آرش، مؤسسه فرهنگي پژوهشي ضياءانديشه، 1382؛ اسرائيل شاهاك، تاريخ يهود_ مذهب يهود ( بار سنگين سه هزاره) ترجمه ي دكتر مجيد شريف، انتشارات چاپخش، چاپ اول، 1376.

عهدشان با پيامبر بزرگ اسلام بخش هايي از واقعيت هاي ثبت و ضبط شده ي تاريخ است.

البته در متون و منابع يهودي و نيز تاريخ نگاري رسمي غرب به اين حوادث با نگاه و نگرش خاص پرداخته شده است. در متون و منابع ياد شده، قوم يهود در همه ي ادوار تاريخ مظلوم و مورد آزار و ستم نشان داده شده است. اين نگرش نشان مي دهد؛ مظلوم نمايي شگرد تبليغاتي كهن و مؤثر در ميان يهود بوده است.

ايران باستان

داستان استر و مُردخاي، دو يهودي مخفي و نفوذي دربار هخامنشي، قدرت و كارايي اين شگرد را به طور كامل، واضح، اثبات و آشكار مي كند. آن گونه كه دركتاب «استر»(1) بيان شده است: مردخاي يهودي پس از ورود و نفوذ به دربار خشايارشاي هخامنشي، هَدَسه يا همان «استر» دختر برادر(2) خود را نيز با ترفندي زيركانه وارد دربار مي كند تا جايي كه او با دلفريبي، مقام ملكه را از آنِ خود مي سازد. استر و مردخاي نفوذ خود را در دربار و نزد خشايارشا افزايش و گسترش مي دهند و سرانجام در قالب توطئه اي سهمناك، هامان وزير اعظم دربار هخامنشي را به همراه جمعي از فرزندان و اعضاي خانواده ي او به اتهام ضديت با يهود يا يهود ستيزي، در شوش پايتخت دولت هخامنشي به طرز فجيعي به قتل مي رسانند.

ص: 22


1- بخشي از عهد عتيق، به كتاب استر اختصاص دارد.
2- در برخي متون و منابع (يهودي و غير يهودي) از استر به عنوان دختر عموي مُردخاي يادشده است.

ملكه ي استر و مردخاي به اين جنايت هولناك بسنده نكرده، در پايان همان روز، با دسيسه اي ديگر، خواست خود را مبني بر قلع و قمع مخالفان يهود در سراسر كشور؛ به خشايارشا تحميل و با جلب موافقت او سرانجام در روز ديگر، به ياري هم كيشان يهودي خود در سراسر كشور، 75 هزار نفر از مردم ايران را قتل عام مي كنند.

اين دو يهودي دربار خشايارشا كه اهرم هاي قدرت دربار را به دست گرفته بودند، پس از اين كشتار فجيع، طي نامه اي با مهر شاهانه، به يهودي هاي سراسر ايران پيغام فرستادند كه به شكرا نه ي نجات از دست مخالفان ايراني خو از يك سو و كشتار بيش از هفتاد و پنج هزار ايراني از سوي ديگر، زين پس، روزهاي مزبور را به عنوان عيد به جشن و شادماني مشغول شوند و ياد آن را براي هميشه ي تاريخ زنده نگه دارند. به اين ترتيب «عيد پوريم»(1) به صورت يكي از اعياد رسمي در تقويم و تاريخ يهود ماندگار شد. براساس اين واقعه، همه ساله يهودي ها روزهاي 14 و 15 ماه «آدار»(2) را به عنوان «عيد»، اما نه به نام كشتار خونين و فجيع بيش از هفتاد و پنج هزار ايراني بي دفاع، بلكه تحت بهانه و پوشش رهايي از سوءنيت مخالفان خيالي جشن مي گيرند و پايكوبي مي كنند.

در منابع يهود در اين باره چنين آمده است:

در همان روز خشايارشا تمام املاك هامان [وزير اعظم ايران كه به

ص: 23


1- «پوريم» از عيدهاي تعطيل ناپذير يهود است. به طوري كه نوشته اند: ديدگاه تَلمُود درباره ي اهميت دو عيد [حنوكا و پوريم در مقايسه با اعياد مهم پِسح، سوكوُت، روُش هشانا]، در اين بيان خلاصه مي شود: «اگر تمام عيدها منسوخ شوند، حنوكا و پوريم نبايد لغو گردند.»: آدين اشتاين سالتز، سيري در تلمود، ترجمه ي باقر دارابي، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1383، ص 1912.
2- «آدار» آخرين ماه سال رومي بر مبناي تقويم عبري و «نيسان» اولين ماه آن است.

دست استر و مردخاي به دار آويخته شده بود]، دشمن يهود را به ملكه استر بخشيد. سپس وقتي استر به پادشاه گفت كه چه نسبتي با مردخاي دارد، پادشاه مردخاي را به حضور پذيرفت و انگشتر خود را [...] به مردخاي داد [...] آن گاه خشايارشا به ملكه استر و مردخاي گفت : «من دستور دادم هامان را كه مي خواست شما يهوديان را نابود كند، به دار بياويزند [...] شما مي توانيد حكم ديگري مطابق ميل خود، به نام پادشاه براي يهوديان صادر كنيد و آن را با انگشتر پادشاه مهر كنيد.» (1)

به اين ترتيب، مردخاي يهودي با نام و مهر خشايارشا فرماني صادر و آن را براي همه ي يهوديان و نيز مقامات و حاكمان مملكت در 127 ولايت ايران از هند تا حبشه ارسال مي كند. در اين فرمان به يهوديان يادآوري شده كه «خود را براي گرفتن انتقام از دشمنان [!] خود آماده كنند.»(2)

«سپس مردخاي لباس شاهانه اي را كه به رنگ هاي آبي و سفيد بود پوشيد و تاجي بزرگ از طلا بر سر گذاشت ... و از حضور پادشاه بيرون رفت. يهوديان به خاطر اين موفقيت و احترامي كه نصيب ايشان شده بود در تمام شوش به جشن و سرور پرداختند. فرمان شاه به هر شهر و استاني كه مي رسيد يهوديان آن جا غرق شادي مي شدند و جشن مي گرفتند.»(3)

«يهوديان بر دشمنان خود پيروز شدند. در سراسر مملكت [ايران]، يهوديان در شهرهاي خود جمع شدند تا به كساني كه قصد آزارشان را

ص: 24


1- كتاب مقدس (عهد عتيق)، كتاب استر، باب 8
2- همان.
3- همان.

داشتند [!] حمله كنند. همه مردم از يهوديان مي ترسيدند و جرأت نمي كردند در برابرشان بايستند.»(1)

تمام حاكمان و استانداران، مقامات مملكتي و درباريان از ترس مردخاي به يهوديان كمك مي كردند. زيرا مردخاي از شخصيت هاي برجسته دربار شده بود و در سراسر مملكت شهرت فراوان داشت و روزبروز بر قدرتش افزوده مي شد. به اين ترتيب يهوديان به دشمنان خود حمله كردند و آن ها را از دم شمشير گذرانده، كشتند. آنها در شهر شوش كه پايتخت بود .500 [پانصد] نفر را كشتند. ده پسر هامان، دشمن يهوديان نيز جزو اين كشته شدگان بودند [...] در آن روز آمار كشته شدگان پايتخت به عرض پادشاه رسيد. سپس او ملكه استر [يهودي] را خواست و گفت: يهوديان تنها در پايتخت 500 نفر را كه ده پسر هامان نيز جزو آن ها بودند كشته اند؛ پس در ساير شهرهاي مملكت چه كرده اند؟ آيا درخواست ديگري نيز داري؟ [...] استر گفت: پادشاها، اگر صلاح بدانيد به يهوديان پايتخت اجازه دهيد كاري را كه امروز كرده اند، فردا هم ادامه دهند و [...]. پس روز بعد، يهوديان پايتخت جمع شدند و 300 نفر ديگر را كشتند [...]. بقيه يهودي ها در ساير استان ها نيز جمع شدند و از خود دفاع كردند [!]. آنها 75000 (هفتاد و پنج هزار) نفر از دشمنان خود را كشتند و از شر آن ها رهايي يافتند [!] آن ها روز بعد، يعني در چهاردهم ادار پيروزي خود را با شادي فراوان جشن گرفتند. اما يهوديان شوش، روز پانزدهم ادار را جشن گرفتند زيرا در روزهاي سيزدهم و چهاردهم دشمنان خود را مي كشتند.»(2)

ص: 25


1- همان، باب 9.
2- همان، باب 9.

به نوشته ي منابع يهودي، مردخاي پس از اين قتل عام سراسري، «طي نامه اي به يهوديان سراسر ايران از آن ها خواست تا همه ساله روزهاي چهاردهم و پانزدهم آدار را به مناسبت نجات يهود [!] از چنگ دشمنانشان، جشن بگيرند و شادي نمايند [...] قوم يهود پيشنهاد مردخاي را پذيرفتند و از آن پس همه ساله اين روز را جشن گرفتند [...] يهوديان اين روز را به صورت رسم درآوردند كه خود و فرزندانشان و همه كساني كه به دين يهود مي گروند اين دو روز را هر ساله طبق دستور مردخاي جشن بگيرند. [...] به اين ترتيب مراسم ايام [پوريم] به فرمان استر تأئيد شد و در تاريخ يهود ثبت گرديد.»(1)

يهوديان ادعا مي كنند كه در اوج مظلوميت در ايران در معرض سوءنيت و احتمالاً آزار قرار داشتند، اما مطابق آن چه در متون و منابع يهودي بدان اعتراف صريح شده است؛ آن ها در آن مقطع تاريخي، در اوج قدرت، نفوذ و سيطره در ايران بودند.

عيد پوريم كه يكي از مهم ترين اعياد رسمي قوم يهود است، در واقع سالروز يكي از بزرگترين قتل عام و كشتارتاريخ بشريت است كه ده ها هزار انسان بي دفاع، بدون آن كه جرمي مرتكب شده باشند، تنها به دليل گمان سوء و ادعاي واهي و خيال پردازانه ي برخي سران و رهبران يهودي ذي نفوذ دربار شاه ايران، طي دو روز به طرز بي رحمانه اي قتل عام شدند. به قول لوئيس مارشالكو(2) ، نويسنده ي مجاري تبار، امروز كه حدود دو هزار و پانصد سال از پوريم اوليه گذشته است، فرزندان مردخاي و استر، هنوز هم شيريني هاي كيك خود را با شير يهودا تزيين

ص: 26


1- در اين باره، همچنين رجوع شود به: كتاب هايي از عهد عتيق، (كتاب هاي قانوني ثاني) ترجمه ي پيروز سيار، نشر ني، چاپ اول، 1380.
2- Louis Marchalko

مي كنند و در روز چهاردهم ماه آدار عبري مست(1) مي شوند تا در شور و وجد حاصل از ارضاي حس انتقامجويي خويش سرخوش باشند چرا كه بايد خاطرة شيرين يك قتل عام بزرگ را در كمال سرخوشي زنده نگه دارند.(2)

به گفته ي اين نويسنده؛ نبايد براي درك عمق و ابعاد فاجعه و وسعت جنايت در ايران آن روز، ارقام قربانيان را در مقياس جمعيت امروز جهان در نظر آورد (3)بلكه بايد آمار جمعيت آن روز را در ذهن تداعي كرد تا عمق و وسعت فاجعه به طور واقعي فهميده و درك شود.

به هر روي مطابق آن چه در متون و منابع يهودي و مندرجات عهد عتيق يافت مي شود، قتل عام هزاران ايراني در آن زمان صرفاً براساس «اوهام» بني اسرائيلي و يك ادعاي واهي و قوم گرايانه حول محور «مظلوم نمايي» صورت گرفت و امروز پس از گذشت حدود دو هزار و پانصد سال از آن زمان، يهودي ها و منابع يهودي آن كشتار عظيم و هولناك را حول محور «مظلوم نمايي» توجيه مي كنند.

انكيزيسيون؛ دادگاه هاي تفتيش عقايد

نمونه ي ديگر مظلوم نمايي تاريخي يهود، افسانه ي كشتار يهودي ها در قرون وسطي از طريق دستگاه تفتيش عقايد يا انكيزسيون بود كه در ربع

ص: 27


1- «سيري در تلمود» در اين باره مي گويد: حكيمان با بيان اين نظريه كه «هر كسي بايد چنان مست پوريم شود كه ديگر قادر نباشد ميان «هامان ملعون» و «مُردخاي مبارك» تفاوتي قايل شود»؛ در واقع مبناي كارناوال هاي شاديِ زمان هاي بعدي را با ويژگي هاي همين عيد، مقرر داشته اند: آدين اشتاين سالتز، سيري در تلمود، ص 190.
2- ر. ك: لوئيس مارشالكو، فاتحين جهاني، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، تهران، مؤسسه انتشاراتي تبيان، 1377 _ صص 149 _ 150.
3- همان.

آخر قرن پانزدهم در اسپانيا به وسيله ي فرديناند پنجم و ايزابل در زمان پاپ سيكستوس چهارم داير گرديد.(1)

بر خلاف همه ي ادعاها و تبلغات منابع مختلف تاريخي، يهودي و غربي، حول محور مظلوميت يهود در آن دوران، امروز ثابت شده است كه نه تنها يهودي ها، مورد ظلم و ستم واقع نشده بودند، بلكه بعضي رهبران ذي نفوذ و اشرافيت قدرتمند يهود در ايجاد دستگاه مزبور نقش اساسي و هدفمند ايفا كردند. بعضي محققان و مورخان درباره ي نقش مرموز يهودي ها در ايجاد و هدايت دادگاه هاي تفتيش عقايد نوشته اند: «اين يهوديان به ظاهر مسيحي (مارانوها) بودند كه با تحريك خود، كليساي رم را به ايجاد دستگاه انكيزيسيون واداشتند. طراح و معمار انكيزيسيون يك كشيش يهودي الاصل به نام آلفونسواسپينا بود كه با همدستي آلفونسو اوروپزا، رئيس طريقت سن جروم كه او هم يهودي الاصل بود، فعاليت شديدي عليه مسلمانان شهر مادريد شروع كرد. (در آن زمان اكثر سكنه مادريد مسلمان بودند.) و بالاخره در اثر فعاليت اين دو نفر و ساير يهوديان مقتدري كه دربار ايزابل و فرديناند را در كنترل كامل خود داشتند، پاپ سيكستوس چهارم در نوامبر 1478 ميلادي مجوز تأسيس محكمه تفتيش عقايد را صادر كرد. هدف، ريشه كن كردن كامل اسلام از شبه جزيره ايبري بود. جالب اين كه پاپ سيكستوس چهارم از جمله پاپ هايي است كه با يهوديان رابطه حسنه داشت. پس از صدور فرمان پاپ، در سال 1486 آلفونسودلا كاوالريا، از خاندان يهودي لاوي (لوي) وزير مقتدر فرديناند، محكمه تفتيش

ص: 28


1- غلامحسين مصاحب، دايرةالمعارف فارسي، ج اول، مؤسسه ي انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1381، ص 650.

عقايد را در بارسلونا برپا كرد.»(1)

بر اين اساس، بنيانگذار، مجري، حامي و كنترل كننده دستگاه تفتيش عقايد، اشرافيت يهود بود كه آثار سوء و ننگ آن به حساب مسيحيت كاتوليك نوشته و به يادگار گذاشته شد و قرباني اصلي آن نيز مسلمانان شبه جزيره ايبري بودند:

«از آن پس، انكيزيسيون يك نهاد رسمي كليسايي تلقي مي شد كه مشروعيت خودرا از پاپ مي گرفت و بدنامي آن نيز به نام كليساي رم تمام مي شد ولي در عمل در خدمت اهداف غارتگرانه بود. توماس توركويه مدا، دادستان كل انكيزيسيون در سراسر اسپانيا و ديه گودزا، دادستان بعدي، هردو يهودي الاصل بودند.» (2)

اسناد و يافته هاي متقن تحقيقي به خوبي اثبات مي كنند كه موضوع دادگاه هاي تفتيش عقايد يا انكيزيسيون در قرون وسطي كه از آن به عنوان قرون سياه و تاريك نيز ياد مي كنند، افسانه ي ساخته و پرداخته يهودي ها بوده است. آن ها در پوشش اين داستان، از آن زمان تاكنون، با ادعاي مظلوميت يهود نه فقط باعث تحريف تاريخ و فريب بسياري از مورخان و نويسندگان شده اند بلكه به اشكال مختلف از قِبَلِ اين افسانه ي ساختگي در راستاي مطامع خود بهره برداري كرده اند. بر طبق يافته ها و داده هاي مورد نظر، نه تنها يهودي ها در پس پرده ي اين رويداد اسرارآميز قرار داشتند، بلكه قرباني واقعي و اصلي اين ماجرا نيز مسلمانان مظلوم بودند كه كمتر در منابع و متون تاريخي به اين واقعيت اشاره يا توجه شده است:

ص: 29


1- عبدالله شهبازي، بنيان هاي تاريخي انديشه سياسي يهود، پژوهة صهيونيت، كتاب دوم، مركز مطالعات فلسطين، چاپ اول، آبان 1381، ص 466.
2- همان.

«شمار كليه كساني كه در محاكم تفتيش عقايد اسپانيا به قتل رسيدند، در بيشترين برآوردها 912/31 نفر ذكر شده است. برخي محققين اين رقم را گزافه مي دانند و تعداد قربانيان را طي سال هاي 1480 _ 1758م. يعني در يك دورة طولاني 278 ساله،تنها چهار هزار نفر ذكر مي كنند. دايرۀالمعارف يهود ]...[ تعداد كل مقتولين به دست محاكم تفتيش عقايد اسپانيا را از آغاز تا سال 1808، 912/31 نفر (بالاترين رقم) ذكر كرده است. »(1)

اسناد و يافته هاي تحقيقاتي نشان مي دهد كه از ميان قربانيان مورد اشاره، نسبت يهودي ها در مقايسه با مسلمانان بسيار اندك و ناچيز بوده و به علاوه آن تعداد اندك نيز به دليل مخالفت با اشرافيت يهود قرباني برتري جويي و فزون خواهي آنها شده اند.

«اگر شمار قربانيان مسلمان و يهودي را به همان نسبت جمعيت مسلمانان و يهوديان شبه جزيره ايبري بدانيم و رقم مسلمانان را كمترين رقم ( سه ميليون نفر) و يهوديان را بيشترين رقم (330 هزار نفر) محاسبه كنيم؛ نسبت قربانيان يهودي و مسلمان انكيزيسيون يك به ده است. اين روش علمي نيست؛ زيرا هم نسبت مسلمانان بسيار بيشتر بود (براي نمونه، شهر غرناطه در زمان سقوط 500 هزار نفر جمعيت داشت كه تنها 20 هزار نفرشان يهودي بودند. اين انبوه ترين يا از انبوه ترين جوامع يهودي شبه جزيره ايبري در آن زمان است) و هم به گمان ما، تنها آن يهودياني مورد پيگرد انكيزيسيون قرار گرفتند كه در زمره مخالفين اليگارشي يهودي جاي داشتند.» (2)

ص: 30


1- عبدالله شهبازي، زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، ج دوم، چاپ اول، 1377، ص 62.
2- همان، ص 63.

با اين حال، «قتل سه چهار هزار نفر در فاصله قريب به سه سده در تاريخنگاري رسمي غرب جايگاهي عظيم دارد. در مقابل، سه ميليون مسلمان بومي اسپانيا به دليل ستم حكمرانان آلماني تبار و همدستان يهودي شان مجبور به ترك سرزمين آباء و اجدادي خود مي شوند، ده ها هزار تن از ايشان به قتل مي رسند، و تعدادي در محاكم تفتيش عقايد به آتش كشيده مي شوند .[...] و اين همه هيچ انعكاسي ندارد.» (1)

با توجه به آن چه گفته شد، نه تنها يهودي ها در طي اين دوران مورد ستم و ظلم واقع نشده بودند بلكه اشرافيت يهود بر اثر نفوذ مرموزانه و قدرت پس پرده، نقش اساسي در قتل عام و اخراج ميليون ها مسلمان از اسپانيا داشت. شگرد تبليغاتي مبتني بر ادعاي مظلوميت قوم، اگر چه شيوه اي كهن در تاريخ يهود بود، ليكن به دوران قديم منحصر نبوده و در سده هاي اخير و تا دوران كنوني نيز ادامه داشته است.

ص: 31


1- همان، ص 63.

ص: 32

دلايل و ريشه هاي انزجار

واقعيت هاي نهفته در ادوار مختلف تاريخ را نمي توان پنهان كرد و ناديده گرفت. همان طور كه برنارد لازار يهودي نيز اعتراف كرده، وجود نوعي انزجار و نفرت در طول تاريخ، در جوامع مختلف، عليه يهود يك واقعيت مسلم بوده است. با اين حال، ريشه و منشأ اين بيزاري و تنفر (نه كينه و ستيز) و دلايل و انگيزه هاي اصلي آن را بايد از درون خود بني اسرائيل سراغ گرفت.

اعتقاد شايع و رايج در ميان مسيحيان، به ويژه كاتوليك ها، مبني بر تكذيب و انكار رسالت حضرت عيسي مسيح(ع) از سوي سران و اشرافيت يهود و سپس دستگيري، محاكمه و به صليب كشيدن آن پيامبر الهي، همواره موضوع اصلي نزاع، خصومت و درگيري ميان طرفين بوده است.(1) علاوه بر اين موضوع، پاره اي ويژگي ها در ميان شماري از يهود، از جمله، تظاهر و پنهان كاري، آن چنان كه در ميان اقوام و مذاهب

ص: 33


1- . براي كسب اطلاعات بيشتر؛ ر.ك: كتاب مقدس (عهد جديد)، اناجيل متي، مرقس، لوقا و يوحنا.

مختلف خود را به آيين آن ها مي آراستند و در خفا بر آيين و آداب خود پايبند بودند، از عوامل تنفر مردم در جوامع گوناگون نسبت به آنان بوده است. آن ها در جوامع مسيحي، با غسل تعميد و تغيير اسامي، خود را كاملاً در پوشش مسيحي ها قرار مي دادند. زنان يهودي با مردان مسيحي ازدواج مي كردند و نه فقط نام فرزندان كه نام فاميلي خود را نيز از شوهران مسيحي خود عاريه مي گرفتند. آن ها در پنهان به اصول و مرام يهودي پايبند مي ماندند و فرزندان خود را با چنين شيوه هايي آموزش مي دادند و اين امر به نوعي دوگانگي در زندگي عادي آن ها دامن مي زد كه پس از افشا، به درگيري هايي منجر مي شد. براساس مستندات موجود، طي چند قرن اخير، افراد ذي نفوذ و تأثيرگذار زيادي مشاهده شده اند كه در ظاهر مسيحي اما در باطن يهودي و معتقد به يهوديت بوده اند. اين قبيل تغيير آيين از سوي يهود ي ها در طول تاريخ، بر كسي پوشيده و قابل انكار نيست.

حضور و نفوذ يهودي هاي به ظاهر مسيحي شده، معروف به «مارانوها»(1) در مراكز قدرت سياسي و اقتصادي اروپا فراوان بوده است.

طي سال هاي منتهي به چند دهه ي آخر قرن نوزدهم، در بسياري از كشورهاي اروپا، به ويژه آلمان، اتريش، فرانسه و ...، ده ها هزار يهودي به طور گروهي با انجام غسل تعميد و تغيير اسامي، به ظاهر از آيين يهوديت دست شسته و به مسيحيت روي آوردند. آن ها بدين طريق حضور خود را در مجامع مالي و محافل سياسي تسريع و تسهيل كردند و منشأ تأثير فراوان در عرصه ها ي اقتصاد و نيز سياست جهاني شدند. صرف نظر از اين جمعيت انبوه، آن دسته از زنان يهودي را نيز كه با

ص: 34


1- Marano

مردان مسيحي ازدواج كردند و دست كم از نظر نام خانوادگي ديگر يهودي نبودند بايد به آن ها افزود.(1) اين جمعيت انبوه يهودياني اند كه علي رغم ترك ظاهري دين، در خفا يهودي مانده بودند؛ اين عده نقش مهمي در تاريخ بازي كرده اند. آن ها در برخي ادوار، چنان ژست غيريهودي مي گرفتند و اين نقش را با چنان مهارتي بازي مي كردند كه حتي در ميان معاصران خود به عنوان مسيحي يا مسلمان شناخته مي شدند.(2) آن ها نقش خود را طي ساليان سال چنان با دقت و ظرافت و جديت اجرا مي كردند كه كمتر توجه افراد عادي و معمولي را جلب مي كردند. درباره ي يهودي هاي جنوب فرانسه، طي سده هاي پانزدهم و شانزدهم ميلادي نوشته اند كه « آن ها تمامي آداب ظاهري كاتوليك ها را به جاي مي آوردند، تولدها، ازدواج ها، مرگ و مير آن ها در اسناد كليسا به ثبت مي رسيد و تمامي مراسم غسل تعميد و ازدواج و آداب تطهيردر كليسا انجام مي شد. برخي از آن ها حتي به آموزش هاي ديني روي آوردند و كشيش شدند.»(3) اين پنهان كاري بسيار شديد و برنامه ريزي شده، حتي مورخان را نيز در پاره اي مواقع دچار شك و ترديد نموده است.

آن ها چنان ماهرانه اصل و منشأ نژادي خود را مخفي مي كردند كه حتي متخصصان عرصه ي تاريخ يهود هنوز كه هنوز است، در ترديدند كه خانواده مشخصي بالاخره يهودي بودند يا نه. در مواردي كه اين افراد اسامي مسيحي هم بر خود مي نهادند،كار پيچيده تر مي شد.(4)

ص: 35


1- ر.ك: ورنر سومبارت، صص 9 _ 10.
2- همان، ص 11.
3- همان.
4- همان.

به عقيده صاحبان نظرو انديشه، شمار زيادي از پناهندگان پروتستان كه در قرن هفدهم به فرانسه كوچيدند، در اصل منشأ، تبار و ماهيت يهودي داشتند، اما پروتستانتيسم پوشش مناسبي براي آنها بود.

در ميان پناهندگان پروتستان فرانسه در قرن هفدهم ميلادي تعداد كثيري يهودي وجود داشت كه فقط از روي نام قابل شناسايي بودند.(1)

در 1845 ميلادي براساس يك تخمين معقول، دست كم دوازده هزار يهودي در وين زندگي مي كردند. در آن ايام، تجارت متعلق به پارچه در دست آن ها بود و در كل مناطق شهر، اغلب مغازه ها متعلق به يهوديان بود.(2) با اين حال، در فهرست رسمي تاجران در سال 1845، تنها نام شصت و سه يهودي ذكر شده بود. همچنين گفته شده كه «در اواخر دهه1820 حدود نيمي از يهوديان برلين ترك دين كرده و مسيحي شدند؛ يا در مجموع، حدود صد و بيست هزار يهودي در برلين غسل تعميد داده شده به مسيحيت گرويده بودند.» (3)

موارد مزبور بخشي از دلايل نارضايتي و تنفر از يهود بود. از نظر بازرگانان مسيحي و مقامات حكومتي در سال هاي مياني قرن هفدهم، در شبه جزيره ايبري، شيوه هاي يهود موجب دردسر، مشكلات و نگراني هاي عمده ي عامه ي مردم بود. آن ها با انحصار فعاليت هاي اقتصادي، پول كاتوليك ها را به جيب مي زدند. در عين حال به دليل سيطره همه جانبه بر بازار پول و اقتصاد، شگردهاي خاص آن ها تحمل مي شد، زيرا در همه ي بخش هاي تجاري، توليدي و تهيه و تأمين كالاهاي اساسي براي نيازهاي روزمره، يهوديان عنصر مهم به حساب

ص: 36


1- همان.
2- همان، ص 12
3- همان، ص 10.

مي آمدند.

طبق مستندات موجود، در سال هاي پاياني قرن هفدهم ميلادي، يهودي ها بازار سهام هلند، به ويژه لاهه را در دست گرفته بودند.(1)

از سدة هيجدهم به اين طرف، لندن جايگزين آمستردام هلند شد و عنوان مهمترين مركز امور مالي اروپا را از آن خود كرد. اين در حالي بود كه سلطه يهودي ها بر بازار سهام لندن از اين تاريخ، روشن تر از سيطره ي آن ها بر بازار سهام آمستردام در گذشته بود كه عمدتاً از هلند كوچ كرده و به تدريج در انگلستان ساكن شده بودند.

يهودي ها اين موقعيت را از اواسط قرن هفدهم در انگلستان دست و پا كرده و تدارك ديده بودند. در اين دوران بزرگترين بازرگانان، سهامداران و بورس بازان لندن يهودي ها بودند.(2)

در سال هاي مياني دو دهه ي اول قرن نوزدهم يك شركت لندني متعلق به خاندان روچيلد، سهم عمدة بازار سهام لندن را در اختيار خود داشت.

توسعه بازار سهام لندن در سالهاي بين 1800 تا 1850 را همزمان با توسعه فعاليت هاي بنگاه روچيلد و شركت هاي وابسته به آن دانسته اند. نام روچيلد به معني فعاليت يك شركت يا يك فرد نبود بلكه ناظر بر كل نفوذ يهودي ها بر مجموعه ي فعاليت هاي بازار سهام بود.

قدرت مالي و نفوذ خانواده روچيلد به گونه اي گسترده و بلكه يگانه بود. آن ها با همين قدرت، موقعيت خود را در بازار اسناد اعتباري حكومتي به طوري سامان داده بودند كه در بسياري از مناطق اگر رئيس

ص: 37


1- همان، ص 97
2- همان.

خزانه داري دولتي با شركت متعلق به روچيلد كنار نمي آمد بايد كليد خزانه داري و جاي خود را به فرد ديگري تحويل مي داد. اين قدرت و نفوذ گسترده در افواه عمومي چنان بود كه مي گفتند: در اروپا تنها يك كانون قدرت وجود دارد و آن بنگاه روچيلد است.

ده ها بانك مختلف، به عنوان زير مجموعه، تحت نظر بنگاه مزبور فعاليت مي كردند. زنجيره ي مالي و اقتصادي خاندان روچيلد در دهه هاي اول قرن نوزدهم، به طور همزمان در لندن، پاريس، فرانكفورت، وين و ناپل مستقر و فعال بودند و با هماهنگي يكديگر اقدام مي كردند.(1)

به اعتراف منابع غربي، دلالي و يا مقاطعه كاري سهام در ابتدا كه فقط نقل و انتقال ساده ي سود و سهام از فردي به فرد ديگر بود، به تدريج رواج عام يافت. دلالان و كارگزاران به بورس بازي جنبه قماربازي بخشيدند به طوري كه قيمت ها را با ميل خود بالا و پايين مي كردند و پول مردم را بالا مي كشيدند عين اين شيوه ها و شگردها پيش از اين، در مقطع زماني قرن هفدهم و بعد، در آلمان وبازار بورس فرانكفورت نيز حاكم بود.(2)

در فرانسه نيز به همين منوال بود. فردي كه از او به عنوان اولين سرمايه گذار در امر بورس و سهام در فرانسه و يكي از استادان كلاهبرداري ياد مي شد، ساموئل برنارد (3)نام داشت كه از تأمين كنندگان سرشناس نيازهاي مالي لويي چهاردهم بود.(4)

ص: 38


1- همان، صص 108_ 110.
2- همان، ص 100.
3- Samuel Bernard
4- همان، ص 102.

درباره ي برلين آلمان هم گفته اند كه بازار بورس اين شهر از بدو تأسيس يك نهاد يهودي بوده است. از مجموع بيست و سه مدير بازار سهام، در مجموع ده نفر يهودي بودند. يعني اين ده نفر آشكارا به عنوان يهودي شناخته شده بودند و به آن اعتراف داشتند اما چندان آشكار نبود كه چند نفر از بقيه افراد يهودي الاصل بوده و اجداد يهودي داشتند و يا چند نفر با تغيير آيين، خود را به چهره و نام جديد غير يهودي آراسته بودند.

به طور كلي، در آلمان بازار سهام شهرهاي فرانكفورت و هامبورگ _ دو شهر مشهور كه يهودي هاي زيادي در آن اسكان داشتند _ در دست آن ها بود.(1)

از ديگر عوامل انزجار و تنفر، خصيصه ي معروف به شگرد نرخ شكني در بازار معاملات و تجارت بود. آن ها كالاهاي مشابه با نرخ مشخص را با قيمت پايين تر به مشتري عرضه مي كردند و بازار عرضه آن كالاي خاص را از رقابت خارج مي ساختند و كنترل آن را به دست مي گرفتند. بازرگانان يهودي اموال گرويي مردمي را كه قادر به بازپرداخت بدهي خود نبودند تصرف مي كردند و يا كالاهاي كهنه و قديمي را در حراجي ها مي خريدند؛ يا سهام شركت هاي ورشكست شده را خريده و به اين طريق آن ها را بعدها به قيمت ارزان تر از نرخ معمول بازار مي فروختند و بازار را در انحصار خود مي گرفتند.(2)

علاوه بر اين؛ مسأله ي ديگري كه موجب اعتراض بازرگانان مسيحي مي شد، عرضه ي كالاهايي با كيفيت نازل از سوي تجار يهودي بود. اين شيوه به خصوص در صنعت ابريشم بافي و پارچه هاي چاپي رايج بود.

ص: 39


1- همان، ص 103.
2- همان، صص 158_ 159.

آن ها اجناس فاقد كيفيت لازم و نامناسب را با ظاهرآرايي و در عين حال با قيمت پايين در اختيار مشتري قرار مي دادند.(1)

مسأله ي مشابه ديگر، موضوع كم فروشي در پوشش ارزان فروشي از سوي بازگانان يهودي بود. اگر قرار بود صد گرم جنس تحويل دهند، 95 گرم مي دادند. مشتريان مسيحي بر اين مسأله آگاهي داشتند، اما چون جنس را ارزان مي خريدند شكايتي نمي كردند.(2)

شاخصه ي ديگر در ادوار مختلف، پول گرايي و پول محوري است. يعني همان چيزي كه هدف غايي نظام سرمايه داري در جهان معاصر است.

هدف و غايت تمامي فعاليت هاي اقتصادي و نظام سرمايه داري پول است. بنابراين، يكي از برجسته ترين و شاخص ترين عناصر در چنين نظامي، موفقيت است و اين دقيقاً همان عنصري است كه بيش از همه مورد توجه يهوديان قرار دارد. از سوي ديگر، اهميت فوق العاده اي كه نظام سرمايه داري براي پول قائل است، با مشرب يهوديان هماهنگ مي افتد. طلا هدف غايي مي شود، چون آن را مي توان براي نيل به هر هدفي مورد استفاده قرار داد.(3)

در نظام سرمايه داري ارزش ها و روابط انساني، هيچ جايگاهي ندارد و اين همان تشابه عجيب و بسيار همگون ميان اين دو است.

يهوديان تمام اسرار نهفته در پول و ويژگي هاي آن را درك كرده بودند و با قدرت هاي اسرارآميز آن آشنايي داشتند. آن ها سلطان پول و از

ص: 40


1- همان، صص 159_ 160.
2- همان، ص 161.
3- همان، ص 286.

خلال آن، سلطان جهان شدند.(1)

مجموعه ي اين خصايص و شگردها، همواره موجب بدبيني عموم مردم از اين قوم در ادوار مختلف بوده است. نكته ي شگفت انگيز نيز برخورد مشابه و يكسان اقوام و ملل گوناگون در ادوار مختلف با يهوديان است. گويي همه ي اقوام و ملت ها در ادوار مختلف، با هم بر سر چگونگي بيزاري و نفرت از يهود هماهنگي داشته اند.

ص: 41


1- همان، ص 249.

ص: 42

«آنتي سميتيسم» سناريوي قرون اخير

اشاره

«آنتي سميتيسم»(1) سناريوي قرون اخير

براساس مباحث پيش گفته، حداقل از دهه هاي آغازين قرن نوزدهم، يعني زماني كه زمزمه هاي صهيونيستي اسكان يهود در يك سرزمين و برپايي دولت يهودي، در اروپا شكل و نضج گرفت، يهودي ها از موقعيت اقتصادي و اجتماعي مطلوبي برخوردار بودند. يعني بر خلاف تبليغات رايج كانون هاي صهيونيستي و بعضي نويسندگان و مورخان غربي، انديشه ي صهيونيستي تشكيل دولت يهود نه در زمان مظلوميت، ضعف و رنج يهوديان، بلكه در دوراني طرح و علني شد كه آن ها در ممالك اروپايي از امتيازات قابل توجهي برخوردار بودند. سيطره ي مالي و پولي يهودي ها در آن دوران امري واضح و بديهي براي همگان بود. اين سلطه ي اقتصادي موجب حضور و نفوذ آن ها در مراكز و محافل حساس سياستگذاري، قانونگذاري و تصميم گيري شده بود. با اين حال سران و رهبران انديشه ي صهيوني، براي توجيه و تبيين اهداف خود نزد افكار عمومي، از سوژه هايي به نام رنج و مظلوميت يهود بهره برداري مي كردند.

ص: 43


1- Antisemitism يهود ي ستيزي يا يهود آزاري :

يكي از رهبران قديمي صهيونيسم در اين باره اعتراف كرده است:

«هدف از به راه انداختن جنبش صهيونيستي، هرگز پايان بخشيدن به ستمديدگي يهوديان ... نبوده است. اين گونه مصائب هرگز علت وجودي صهيونيسم نيست. »(1)

كانون ها و رهبران صهيوني، با ترويج و تبليغ غربت، ستم و مظلوميت قوم، نه تنها احساسات عامه را تحريك مي كردند بلكه غير يهوديان را نيز تحت تأثير تبليغات خود قرار مي دادند. آن ها با به خدمت گرفتن بعضي نويسندگان و شاعران تواناي حتي غير يهودي، سعي در پيشبرد اهداف خود داشتند. لرد بايرون شاعر معروف انگليسي از جمله ي اين افراد است كه اشعار معروف «ترانه هاي عبري» او زبانزد خاص و عام است. او با سرودن قطعه هايي پيرامون مظلوميت يهود، خدمت بزرگي به آرمان صهيونيسم انجام داد و مورد تشويق و تقدير سران و رهبران يهودي قرار گرفت. اين مجموعه كه از نظر رهبران و سران صهيوني زيباترين سروده بايرون قلمداد شده، به زبان عبري ترجمه و منتشر شده است. ابيات زير بخشي از سروده هاي بايرون تحت عنوان ترانه هاي عبري يا نغمه هاي يهودي از شهرت زياد برخوردار است:

كبوتر وحشي از براي خود آشيانه اي دارد

و روباه نيز براي خود لانه اي دارد

انسان ها براي خود ميهني دارند

و يهوديان جز گور هيچ ندارند

سران و رهبران يهودي در سال 1815م. شعر نغمه هاي يهودي لرد

ص: 44


1- ناهوم سوكولوف، تاريخ صهيونيسم، ترجمه داود حيدري، ج دوم، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، چاپ اول، 1377، ص 54.

بايرون را همراه با موسيقي يك آهنگساز يهودي به نام ايزاك منتشر كردند. ناتان، حق انحصاري شعر و آهنگ «ترانه هاي يهودي» را خريداري كرد و تصميم گرفت هزينه چاپ و انتشار آن را از طريق حق اشتراك فراهم كند. او براي اين منظور با يهودي ديگري به نام جان براهام كه خواننده ي خوش آواز بود به همكاري پرداخت. بدين ترتيب موسيقي شعر از سوي اين دو تنظيم، تصنيف، تدوين و در سال 1815 م. منتشر گرديد.(1)

علاوه بر اين، انتشار گسترده ي رمان هاي صهيوني، از قبيل «ديويد آلروي» نوشته ي بنيامين ديزرائيلي و نيز رمان «دانيل دروندا» نوشته ي جرج اليوت، به زبان هاي مختلف و توزيع فراوان آن ها ميان يهودي ها در قرن نوزدهم، بخشي ديگر از تكاپوي ادبي _ تبليغي صهيونيسم بود.(2) انعكاس انديشه ي مهاجرت به فلسطين در اشعار امالازاروس، شاعر ه ي يهودي انگليسي زبان امريكايي، قسمتي از ديگر تلاش هاي فرهنگي _ تبليغاتي صهيونيست ها در آن دوران بود. از نظر رهبران صهيونيسم، امالازاروس «از خوش ذوق ترين مبلغان آرمان ملي يهود در ادبيات

ص: 45


1- همان، صص 143 _ 144.
2- بنيامين ديزرائيلي يهودي، رمان «ديويدآلروي» را در سال 1833 م، پيش از آن كه به عنوان نخست وزير انگلستان منصوب شود، نوشت. در اين رمان، قهرمان يهودي و صهيونيست آن، طوري ترسيم و تصوير شده كه هرگونه انديشه ي ادغام يهود در ميان ديگر ملل را نفي مي كند و موضع افراطي و نژاد پرستانه ايجاد دولت يهودي در فلسطين و اسكان يهودي ها در آن سرزمين را تنها راه مطلوب اعلام مي كند. جورج اليوت نيز تحت تأثير رمان و نوشته ي بنيامين ديزرائيلي، رمان «دانيل دروندا» را با دستمايه ي صهيونيستي مي نويسد و در آن يك برنامه عملي براي صهيونيسم تدوين و ترسيم مي كند. مُردخاي قهرمان اين رمان جز به ايجاد دولت يهودي نمي انديشد و آرماني جز اين ندارد؛ ر.ك: غسان كنفاني، نگاهي به ادبيات صهيونيسم، ترجمه ي موسي بيدج، انتشارات برگ، چاپ اول، 1365.

انگليس بود»(1) كه در خدمت اهداف صهيونيسم قرار گرفت و مروّج آرمان و انديشه ي صهيوني در ميان يهوديان امريكا شد.

از نظر بعضي رهبران و سران صهيونيست، اين قبيل تلا ش ها اگر چه مناسب بود وكاركرد خوبي در تحريك اذهان و احساسات عمومي، به خصوص در ميان عامه ي يهود، داشت اما براي پيشبرد سريع اهداف و برنامه هاي صهيوني كافي نبود. لذا براي تكميل اين سناريو، پديده اي به نام «آنتي سميتيسم» به عنوان حربه ي تبليغاتي كارا در دستور كار آن ها قرار گرفت؛ زيرا با همه ي فعاليت هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي رهبران و كانون هاي صهيوني، بسياري از يهودي ها به دليل برخورداري از امتيازات و امكانات مناسب اقتصادي و اجتماعي در محل و محيط زيست خود، تمايل و آمادگي براي كوچ كردن به سرزمين ديگري را نداشتند. بنابراين، بايد به آن ها القا مي شد كه هيچ كجاي جهان، با همه ي شرايط و موقعيت مناسب، وطن، محيط زيست مناسب و محل اسكان امني براي آنان به حساب نمي آيد. بر مبناي اين فرضيه بود كه تحركات فيزيكي و دسيسه هاي رمزآلودي عليه عامه ي يهود در اطراف و اكناف جهان، به خصوص اروپا شروع شد و به تدريج نضج گرفت و افزايش يافت. از مهمترين حوادث مربوط به آنتي سميتيسم در اواخر قرن نوزده، ماجراي يك افسر يهودي فرانسوي به نام آلفرد دريفوس است. او در سال 1894 به جرم جاسوسي براي آلمان، دستگير و به حبس ابد محكوم شد، امّا با دسيسه ها و تلاش هاي گسترده و همه جانبه ي محافل ذي نفوذ يهود در نهايت تبرئه و آزاد شد و به محل خدمت خود بازگشت. از قِبَلِ اين قضيه، صهيونيست ها حول محور مظلوميت يهود،تبليغات فراواني به

ص: 46


1- . ناهوم سوكولوف، ج 1، ص 347.

راه انداختند و به اشكال مختلف،از اين موضوع براي مقاصد صهيونيستي خود بهره برداري كردند. از نظر برخي نويسندگان، بعد از داستان پوگروم ها در روسيه ي تزاري، قضية دريفوس نقطة عطفي در تاريخ پديده «آنتي سميتيسم» در سده اخير بود كه پيامدهاي بسيار مثبت در مسير آرمان صهيونيسم داشته است.

موضوع دوم، جرياني به نام پوگروم(1) است كه درتبليغات صهيونيستي، از آن بهره برداري فراواني شده است. پوگروم، عبارت روسي و به معني كشتار دسته اي يا جمعي به وسيله ي جمعي يا دسته اي ديگر است.

پوگروم ها در روسيه

پوگروم ها در روسيه

مطابق مندرجات متون تاريخي، موضوعي به نام يهود ستيزي در نيمه دوم قرن نوزدهم و به خصوص ربع آخر اين قرن، از سوي پاره اي اشخاص وكانون هاي يهودي در روسيه مطرح بود. با اين حال، جرياني به نام پوگروم به طور مشخص از سال 1881 ميلادي به بعد بر سر زبان ها افتاد؛ يعني درست زماني كه الكساندر دوم تزار روس به طور مرموزي ترور شد و محافل دولتي و بسياري از نويسندگان و رسانه هاي روسي، يهود ي ها را عامل اصلي اين واقعه معرفي كردند. پس از اين جريان بود كه حملات فيزيكي بسيار مرموزي عليه يهودي ها در روسيه صورت گرفت و زيان ها و ضررهاي جاني و مالي در برخي نقاط به يهودي ها تحميل كرد. كانون ها و نويسندگان يهودي نيز انگشت اتهام را به سوي مردم روسيه، به ويژه حكومت تزاري نشانه گرفتند ليكن هيچ گاه، مدرك و سند روشن و محكمي در اين باره ارايه نشد. از سوي ديگر، بسياري از آگاهان، سازمان ها

ص: 47


1- Pogrom

و گروه هاي ذي نفوذ يهودي _ صهيوني روسيه را عامل پنهان و پس پرده ي جريان پوگروم ها معرفي كردند.

به اعتراف منابع غربي، در آن زمان بسياري از يهودي ها در روسيه به امكانات و امتيازات قابل توجهي دست يافته بودند. برخي ثروت اندوزان يهودي از طريق دادن وام به حكومت تزار، دستگاه حكومتي را وامدار خود ساخته بودند. با توجه به چنين موقعيتي، نوعي نگراني در ميان كانون ها و مجامع يهودي داراي گرايش هاي صهيوني مبني بر عدم تمايل و آمادگي يهودي ها ي روسيه براي كوچ و مهاجرت مشاهده مي شد.

«در قرن نوزدهم شواهدي دال بر اين [در] دست بود كه يهوديان به تدريج در حال تحليل رفتن و جذب در ساير ملل هستند [...] انديشه هاي آنتي سميتيسمي وضع فوق را تغيير داد و در اين رابطه صهيونيسم نقش عمده اي را به عهده گرفت.»(1)

با اين همه بعضي نويسندگان يهودي به طور غير صريح، كانون ها و اشخاص ذي نفوذ و فعال صهيوني را عامل اصلي يهود ستيزي در روسيه معرفي كردند. ولاديمير ژابوتينسكي يكي از رهبران متعصب صهيونيسم، نه تنها رهبران و سازمان هاي يهودي ناسازگار با برنامه ي صهيونيستي كوچاندن يهودي ها به فلسطين را همواره تهديد مي كرد، بلكه به صراحت گوشزد مي كرد: «اگر دست از كارهايشان برندارند، به زودي بايد منتظر تهاجم ديگري براي قتل و غارت يهوديان باشند.»(2)

ژابوتينسكي كه يكي از اعضاي هيأت اجرايي سازمان جهاني

ص: 48


1- ريچي اون ديل، ريشه هاي جنگ هاي اعراب و اسرائيل، ترجمة ارسطو آذري، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1376؛ محمد تقي تقي پور، قصه قوم برگزيده، پژوهه صهيونيت (كتاب اول)، مؤسسه فرهنگي پژوهشي ضياءانديشه، چاپ اول، 1376، ص 338.
2- لني برنر، مشت آهنين، ترجمه دكتر حسين ابوترابيان، انتشارات مؤسسه اطلاعات، 1374، ص 27.

صهيونيسم در روسيه بود، در روز 18 ژانويه 1923 از سمت خود كناره گيري كرد و اين اقدام باعث تعجب بسياري از آگاهان گرديد؛ زيرا آن روز قرار بود وي در مقابل يك كميسيون ويژه تحقيق حاضر شود و درباره روابطش با يكي از عوامل يهودي ستيزي در اوكراين به نام سيمون پت ليورا بازجويي شود.(1)

پيش از اين، تئودور هرتصل بنيانگذار اولين كنگره جهاني صهيونيسم نيز طي يادداشتي به وزير امور داخله روسيه به طور تلويحي به نقش و دخالت بعضي سازمان ها و كانون هاي صهيونيستي در ماجراي يهود ستيزي روسيه اشاره و اعتراف كرده بود.(2)

نكته ي بسيار مهمي كه در تاريخ معاصر جهان كمتر مورد توجه قرار گرفته، اصلِ ماجراي يهودي ستيزي در روسيه است. اسناد و مدارك موجود و نيز بعضي يادداشت هاي متقن و بي غرض مربوط به آن دوران حكايت از آن دارند كه يهودي ها نه فقط، مورد آزار و اذيت روس ها و يا حكومت تزاري نبودند، بلكه به عكس، دستگاه حكومتي و هم مردم روسيه به اشكال مختلف، تحت آزار، ستم و غارت يهودي ها قرار داشتند. اين موضوع واقعيتي است كه در همان زمان براي افراد آگاه، انديشه مند و نيز آشنا به شگردهاي يهود، كاملاً روشن و بديهي بود. داستايفسكي از نويسندگان و انديشه مندان بزرگ و مشهور روسي كه استقلال فكري او بر كسي پوشيده نيست، بدون هيچ گرايش خاص و يا حب و بغض سياسي، در همان زمان، تبليغات مبتني بر يهودي ستيزي را يك اتهام و يك دروغ آشكار تاريخي، ساخته و پرداخته خود يهودي ها

ص: 49


1- همان.
2- همان، ص 19.

اعلام كرد و نوشت:

«آشنايي با چهل قرن تاريخ ملتي چون يهود كاري است بس دشوار؛ اما اولاً اين اندازه مي دانم كه در تمام جهان به يقين هيچ ملتي نيست كه به اندازة يهود، مدام پس از هر حركتي كه كرده و هر قدمي كه برداشته از سرنوشت خود شكوه كرده باشد، از خفت و خواري و رنج و مظلوميتش سخن داشته باشد. آدم ممكن است فكر كند كه اين آنها نيستند كه در اروپا حكومت مي كنند و دست كم بازار بورس را اداره مي كنند و با واسطه آن، زمام سياست خارجي و امور داخلي و اخلاق كشورها را در دست گرفته اند [...] من نمي توانم داد و فرياد يهوديان را حاكي از اين كه اين همه پامال و ستم ديده و خفت كشيده اند باور كنم.»(1)

داستايفسكي اين مطالب را در حدود سال 1877 ميلادي، (129 سال پيش)، يعني زماني كه تقريباً 000/000/3 يهودي در نواحي مختلف روسيه زندگي مي كردند نوشته است. زماني كه خود مردم روسيه در اوج رنج و فقر و محروميت بودند، يهودي ها و سرمايه داران يهودي آنها را به بردگي كشيده و تحت انقياد درآورده بودند. داستايفسكي در نوشته اي خطاب به يهودي ها، ضمن واهي خواندن ادعاي مظلوميت و ستمديدگي آن ها، نسبت به ظلم و ستم آن ها عليه مردم روسيه مي نويسد:

«... چه كسي بود كه انگار بر روي طعمه فرود آمده باشد بر روي اين مردم فرود آمد؟ چه كسي بود كه عمدتاً از ضعف هاي اين مردم استفاده كرد؟ چه كسي آن ها را با رشته هاي هميشگي زر خود مقيد كرد؟ و هر گاه كه امكان داشت جاي ملاكين سابق را چه كسي گرفت؟ با اين

ص: 50


1- فئودور ام. داستايفسكي، دفتر يادداشت هاي روزانه، ترجمه ابراهيم يونسي، ج دوم، انتشارات بزرگمهر، چاپ اول، 1370، ص 929.

تفاوت كه ملاكين اگر چه مردم را به شدت استثمار مي كردند، سعي مي كردند ( به نفع خود) دهقانان را به روز سياه ننشانند و او را از نيروي كار تهي نگردانند؛ حال آن كه يهودي كه جاي او را گرفته است مقيد ته كشيدن نيروي كار روسيه نيست: آن چه را كه دارد از او مي گيرد و بعد، برو كه رفتي. مي دانم كه يهوديان پس از خواندن اين مطالب فرياد سر خواهند داد كه اين دروغ است؛ اين بهتان است و من دروغ مي گويم.»(1)

يهودي ها تنها به استثمار و بردگي دهقانان و مردم فقير روسيه راضي نبودند بلكه سعي داشتند در سراسر اين سرزمين آنها را به فساد و لاابالي گري بكشانند تا راحت تر و بهتر بر آنها سروري و آقايي كنند.

«در شماره 371 عصر جديد [سال 1877 م] خبر بسيار جالبي از كوونو(2) خواندم به اين مضمون كه: «يهوديان چنان بر مردم ليتواني يورش برده اند كه با ودكا تقريباً همه را به روز سياه نشانده اند و تنها كشيشان كاتوليك بودند كه با تهديد ميخوارگان به عذاب جهنم و تشكيل «انجمن هاي مبارزه با ميخوارگي» اقدام به نجات خلق الله كردند. راست است، خبرنگار روشنفكر روزنامه به نيابت از مردم كه هنوز به كشيشان خود و عذاب جهنم اعتقاد دارند احساس شرمندگي مي كند، اما مي افزايد كه اقتصاددانان روشنفكر محل نيز با پيروي از سرمشق كشيشان دست به تأسيس بانك ها و بازارهاي روستايي زدند، مخصوصاً با اين هدف كه مردم را از شر يهوديان برهانند وكاري كنند كه تودة مستمند و زحمتكش كالاي ضروري خود را به قيمت هاي واقعي، نه به قيمت هايي كه يهوديان تعيين مي كنند، از اين بازارها خريداري كنند.»(3)

ص: 51


1- همان، صص 930_ 931.
2- Kovno
3- همان، ص 932.

داستايفسكي با اشاره به برخورد سالم و صميمانه مردم روسيه با يهودي ها از يك سو و رفتارهاي تحقيرآميز و اهانت بار يهودي ها عليه اقشار مختلف مردم روسيه، در مقايسه بين اين دو مي نويسد:

«من گاهي اوقات پيش خود فكر مي كردم: اگر در روسيه سه ميليون يهودي نبودند، بلكه سه ميليون روس بودند و هشتاد ميليون يهودي... آن وقت روس ها را به چه شكل در مي آوردند و چگونه با آن ها رفتار مي كردند؟ آيا به آن ها اجازه مي دادند حقوق برابر تحصيل كنند؟ اجازه مي دادند آزادانه در ميانشان عبادت كنند؟ آيا آنها را به بردگان بدل نمي كردند؟ آيا پوست همه را نمي كندند؟ آيا همان طور كه در ايام باستاني در طي تاريخ باستاني شان با اقوام بيگانه رفتار مي كردند آن ها را هم تا آخرين نفر نمي كشتند و به كلي از بين نمي بردند؟»(1)

به اعتراف صريح داستايفسكي مردم روسيه نه تنها نسبت به يهودي ها كينه نداشتند، بلكه بيزاري و نفرت در ميان پاره اي از مردم و بعضي مناطق عليه يهود، ناشي از خصلت ها، آداب و رفتار خود يهودي ها بود:

«من به شما اطمينان مي دهم كه در مردم روس كينة «از پيش انديشيده اي» نسبت به يهوديان وجود ندارد، اما شايد نفرت از يهود موجود باشد، و در بعضي مناطق اين نفرت شايد هم شديد باشد. و اين، اجتناب ناپذير است، چنين چيزي وجود دارد؛ اما به هيچ وجه ناشي از يهودي بودن يا به علت كينة نژادي يا مذهبي نيست بلكه ناشي از علل ديگري است كه از بابت آنها، نه مردم بومي روس بلكه خود يهوديان

ص: 52


1- همان، ص 935.

مقصرند.»(1)

از نظر داستايفسكي، اين نفرت، ناشي از انديشه درون گروهي و درون سازماني و مبتني بر برتري طلبي و سروري جويي يهود نسبت به غير يهود در طول تاريخ اين قوم بوده است؛ يعني يهودي از يك سو به حيات، منافع و موجوديت جز خود نمي انديشد و از سوي ديگر، حيات، منافع و موجوديت اقوام و ملل ديگر را در تعارض با خود مي داند، مگر آن كه حيات و موجوديت ديگران نيز در خدمت اهداف و منافع يهود قرار گيرد.

«خودبيني و غرور از ويژگي هاي منش يهودي است و براي ما روسيان بسيار دردناك است. اما دو تا كدام يك _ روسي يا يهودي _ بيشتر قادر به فهم و درك ديگري نيست؟ من قسم مي خورم كه روسي در اين ميان گناه چنداني ندارد؛ دست كم كينة مذهبي نسبت به يهود ندارد (مطلقاً ندارد). و كدام يك تعصبات و پيشداوري هاي نوع ديگري دارند؟ اما يهوديان مدام هياهو راه مي اندازند كه قرن هاي بسيار مورد ستم و تعذيب و آزار بوده اند و اكنون نيز مورد تعذيب و آزارند. [...]

آيا وقتي روس ها را سرزنش مي كنند و عليه آنها شكوه سر مي دهند، تمام آن تعذيب ها و آزارهايي را كه خود به مردم روسيه تحميل كرده اند در نظر مي گيرند؟ آيا مي توان مدعي شد كه مردم روسيه در طول تاريخ خود مصائب و مشقاتي كمتر از يهوديان هر محلي از سر گذرانده اند؟ آيا مي توان مدعي شد كه يهوديان اغلب با آزار دهندگان مردم روسيه دست به يكي نكرده اند و همين مردم بينوا را از ستمگران اجاره نكرده اند، و خود به آزاردهندگانشان بدل نشده اند؟

ص: 53


1- . همان.

در حقيقت، اين چيزها همه اتفاق افتاده و وجود داشته است؛ در حقيقت، اين تاريخ است، اين يك حقيقت تاريخي است. اما هرگز نشنيده ايم كه مردم يهود از اين بابت ابراز پشيماني كرده باشند و با اين همه همچنان مردم روسيه را متهم به اين مي دانند كه يهوديان را به قدر كافي دوست نمي دارند.»(1)

با همه ي اين واقعيت ها، تبليغات دروغ صهيونيستي در تاريخ ماندگار شد و ادعاي مظلوميت يهود به جريان پوگروم ها منتهي و موجب جابه جايي جمعيتي يهودي ها از روسيه به ديگر مناطق جهان شد. آمارها حكايت از آن دارند كه بر اثر تبليغات فريبنده ي مبتني بر ماجراي مزبور، از مجموع دو و نيم ميليون (000/500/2 ) يهودي كه از سال 1881 م. تا سال 1914 م. (يعني از آغاز ماجراي پوگروم ها تا شروع جنگ جهاني اول)، از شرق اروپا مهاجرت كردند، حدود دوميليون (000/000/2) نفر به امريكا، سيصد و پنجاه هزار (000/350) نفر به اروپاي غربي و بقيه يعني يكصدو پنجاه هزار (000/150) نفر ديگر، شماري به آرژانتين و ساير كشورها و تعداد بسيار كمي به فلسطين رفتند.(2)

پوگروم ها و اشغال آبادي هاي فلسطين

به روايت منابع تاريخي، انعكاس ماجراي پوگروم ها فضايي از رعب و ترس در ميان عامه ي يهود در روسيه ايجاد كرد و زمينه ساز كوچ و جابه جايي صدها هزار يهودي شد. اگر چه اكثريت اين يهوديان به كشورهاي امريكا و اروپا رهسپار شدند ليكن گروه ها و دسته هايي نيز به

ص: 54


1- همان، ص 945.
2- عبدالله شهبازي، بنيان تاريخي انديشه سياسي يهود، پيشين، ص 470.

فلسطين منتقل شدند يا كوچ كردند. منابع صهيونيستي حوادث مزبور را عامل مهم جلب توجه ي افكار عمومي جهان به وضعيت قوم يهود در سال هاي 1881 و 1882 م. قلمداد كرده اند. جالب تر اين كه به ادعا و اعتراف همين منابع، سال هاي مزبور نقطه ي عطفي در تاريخ كوچ يهوديان به فلسطين و اشغال آبادي هاي آن سرزمين بود. رهبران صهيونيست به شدت از ماجراي يهودي هاي روسيه، طي اين سال ها، به نفع آرمان صهيونيسم بهره برداري كردند. تبليغ فزاينده و گسترده موضوع پوگروم ها فقط محدود و منحصر به روسيه نبود بلكه در سراسر اروپا، به ويژه انگلستان، از طريق روزنامه هاي انگليسي، با بزرگ نمايي حوادث روسيه، احساسات عمومي به نفع صهيونيسم تحريك گرديد، به گونه اي كه خود رهبران صهيونيسم اعتراف كردند كه؛ تمام روزنامه هاي انگليسي به دلجويي و ابراز همدردي با يهوديان پرداختند. مقاله ها و گزارش هاي تحريك كننده اين روزنامه ها، در سراسر انگليس نوعي احساس ترحم و همدردي مردم را برانگيخت. صهيونيست ها با برگزاري همايش هاي متعدد در انگلستان، ضمن جمع آوري اعانه، نمايندگان مجلس عوام و اعيان و حتي دولتمداران انگليسي را به تحرك در مسير آرمان صهيونيسم وادار كردند.(1)

برخي رهبران و نويسندگان يهودي براي تحريك احساسات قومي يهود به نفع آرمان صهيونيسم، به شدت از جريان پوگروم ها بهره برداري كردند. «لئوپينسكر»(2) يهودي و صاحب نظر در مسايل پزشكي كه سردبيري نشريه ي روسي _ يهودي «صهيون» را بر عهده داشت در سال 1881 م. با انتشار جزوه اي به زبان آلماني و با نام مستعار «يك روس

ص: 55


1- ر .ك: ناهوم سوكولوف، ج. 1، ص 308.
2- Leo Pinsker

يهودي» نسبت به انعكاس وسيع ماجراي يهوديان روسيه و موضوع پوگروم ها اقدام كرد. وي در اين مرحله «با تبليغ و تبيين پيام صهيونيسم»، چون پاره اي از هم فكران و هم قطارانش نقش قابل توجهي در ظهور و پيدايش گروه صهيونيستي «عاشقان صهيون»(1) در روسيه ايفا كرد و در مسير تكاپوي صهيوني اين گروه فعاليت هاي عمده اي انجام داد. در همين سال ها مجموعه ي ديدگاه هاي او در قالب كتاب «خودآزادي»(2) يا «خودرهايي» در جهت آرمان صهيونيسم به زبان انگليسي در لندن منتشر شد.

لئوپينسكر كه خود نقش اساسي و حتي رهبري در هدايت و حمايت از گروه «عاشقان صهيون» داشت، از اين تشكل به عنوان هسته اوليه يك سازمان صهيونيستي و گام نخست در راه عزم و اراده ملي يهود ياد مي كرد.(3)

به دنبال اين گروه، دسته هاي سازمان يافته ي ديگري از ميان جوانان يهودي روسيه به نام «جنبش بيلو»(4) موجوديت و فعاليت خود را در راه آرمان صهيونيسم اعلام و علني كرد. مورخان و محققان، اين دو گروه را از پيشگامان ايجاد مناطق كوچك يهودي نشين در فلسطين و زاييده ي ماجراي مرموز و بلكه ساختگي پوگروم ها در روسيه مي دانند . همين دسته ها و گروه ها بودند كه اولين روستاها و آبادي هاي فلسطيني را اشغال و با برخورداري از پشتوانه سياسي، تبليغاتي و مالي كانون ها و

ص: 56


1- Hibbath (Hovevi or Choveve)Zion [Lovers of Zion معادل انگليسي: ]
2- Auto emancipation
3- ر. ك: ناهوم سوكولوف، ج 1، صص 314_ 328.
4- Bilu

رهبران صهيونيستي توانستند صاحبان و ساكنان اصلي و فلسطيني آن آبادي ها را به خاك و خون كشيده و يا آواره كنند و اولين مجتمع هاي يهودي نشين را در فلسطين ايجاد كنند. در همين زمان و بر اثر اقدامات اين گروه ها و دسته ها بود كه روستاي فلسطيني «عيون قاره» به «ريشون لِصيون»(1) ، «ملبس» به «پِتَح تكوا»(2) و «زمارين» به «زيشرون ياكوب»(3) تغيير نام يافت.

اين اقدامات زمينه هاي اشغال روستاهاي ديگر فلسطيني، از قبيل «خضيره»، «عاقر» و «قطره»(4) را نيز فراهم آورد. بنابراين، به جرأت مي توان ادعا كرد كه اشغال اولين آبادي ها وروستاهاي فلسطيني و ايجاد نخستين هسته ها ي صهيونيستي و يهودي نشين، ثمره ي تلاش هاي سياسي و تبليغاتي صهيونيسم حول محور پوگروم ها در روسيه (مبتني بر مظلوم نمايي قوم يهود) با حمايت سرمايه سالاران يهودي، چون روچيلد و موشه مونته فيوري بود.

دريفوس در فرانسه

جريان ديگري كه پس از ماجراي پوگروم ها در روسيه، حول محور مظلوم نمايي براي يهود، افكار و احساسات عمومي در اروپا، به خصوص فرانسه را به نفع صهيونيسم و آرمان هاي صهيونيستي تحريك كرد و برانگيخت، ماجراي «دريفوس» بود؛ داستان رمزآلود دستگيري، محاكمه و تبعيد يك افسر يهودي فرانسوي به جرم جاسوسي براي آلمان درسال 1894 ميلادي. اين افسر يهودي پس از محاكمه به حبس ابد

ص: 57


1- Richon Le Zion [اولين دَرِ صهيونيسم به زبان عبري]
2- Petah Tiqva (Tikvah) [دروازة اميد به زبان عبري]
3- Zichron Jacob
4- ر. ك: دكتر عبدالوهاب كيالي، تاريخ نوين فلسطين، ترجمه محمد جواهر كلام، انتشارات اميركبير، چاپ اول، 1366، صص 36_ 37.

و تبعيد درجزيره شيطان محكوم شد و سپس با دخالت افراد وكانون هاي ذي نفوذيهود در فرانسه از يك سو و تبليغات سياسي بسيار گسترده و همه جانبه ي مطبوعات و نويسندگان يهودي، از قبيل «اميل زولا» و يا وابسته به آنها از سوي ديگر؛ ماجرا به نفع دريفوس سمت و سو پيدا كرد و خاتمه يافت. به طوري كه در سال 1906 ميلادي، دوازده سال پس از بازداشت، حكم برائت دريفوس رسماً صادر و چندي بعد مورد تشويق قرار گرفت و با عنوان «شواليه» به دريافت نشان «لژيون دونور» نايل آمد و درجة نظامي او نيز ارتقاء يافت.(1)

بر اثر ماجراي دريفوس تبليغات وسيعي در سراسر فرانسه و بلكه اروپاي آن زمان به راه افتاد كه صهيونيست ها به خوبي از آن بهره برداري كردند. بازتاب صهيونيستي قضية دريفوس نقطة عطفي براي ترغيب و تشويق يهودي هاي اروپا براي سازگاري و موافقت با انديشه ي صهيونيستي كوچ يهود به فلسطين و تكميل پروژه ي گروه «عاشقان صهيون» و «جنبش بيلو» در آن دوران گرديد. به بيان ديگر مسأله ي دريفوس در فرانسه، حلقه ي ديگري از مظلوم نمايي يهود و روي ديگر سكه ي پوگروم ها در روسيه، در مسير اسكان يهودي ها در فلسطين بود.

اين واقعيت مهم تاريخي قابل كتمان نيست كه موضوع دريفوس و غوغاي صهيونيستي تحت پوشش «آنتي سميتيسم» (يهود ستيزي يا يهود

ص: 58


1- درباره ي چگونگي، اهميت، ماهيت، نتايج و رويدادهاي پيراموني ماجراي دريفوس و پيامدهاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي آن در جامعه ي فرانسه و ميزان بهره برداري صهيونيستي از اين رويداد، مراجعه شود به: محمد طيب، بازنگري ماجراي دريفوس، پژوهة صهيونيت [كتاب اول]، مؤسسه فرهنگي پژوهشي ضياء انديشه، چاپ اول 1376.

آزاري) دردوران و شرايطي خودنمايي مي كرد كه فرانسه مهد آزادي و رفاه براي يهود بود. يهودي ها در بهترين و بالاترين موقعيت هاي اقتصادي و سياسي قرار داشتند. بسياري از مراكز مالي و اقتصادي كشور در دست آنها بود. بازار بورس فرانسه از سوي آنها اداره و كنترل مي شد. در بسياري از دواير دولتي تا ارتش نفوذ و حضور يهودي ها قابل توجه بود. يكي از نويسندگان يهودي، چندين سال پيش از واقعه ي دريفوس، در نامه اي به موقعيت بسيار ممتاز يهود در فرانسه اعتراف و تصريح كرده كه آنها از چنان قدرت و نفوذي در اركان سياسي،اداري، اجرايي و قانونگذاري فرانسه برخوردارند كه در واقع، «حكومت در حكومت» تشكيل داده اند. در نامه ي، مزبور در تبيين، اثبات و القاي اين ديدگاه سعي شده است كه اگر ملت هاي غير يهودي، مانند مردم فرانسه، به يهودي ها فرصت و مهلت و قدرت بدهند، نه تنها ضرر و زياني نمي بينند، بلكه منافع آن ها نيز تضمين خواهد شد:

«نگاهي به وضع اروپا بيفكنيد؛ در آن جا ملت هاي نيرومند ملي با سابقه طولاني عادت به كار و مهارت در كار، و از اين كه حقوقي به يهوديان اعطا كنند بيمي ندارند! آيا كسي از اين بابت كه در فرانسه از جريان «حكومت در حكومت» يهوديان(1) زياني متوجه كشور شده باشد چيزي مي شنود؟»(2)

نويسنده ي يهودي نامه ي مزبور، سكوت! مردم فرانسه را نسبت به سلطه ي يهودي ها در آن كشور به منزله ي رضايت و خشنودي آن ها از حاكميت يهود برسرزمين خود قلمداد كرده و به ديگر اقوام توصيه

ص: 59


1- نامه در سال 1877 ميلادي نوشته شده است.
2- [نامه ي يك نويسنده ي يهودي مندرج در] تئودور ام. داستايفسكي، پيشين، صص 939 _ 940.

مي كند كه چون فرانسوي ها تسليم سلطه ي بي چون و چراي يهود شوند. در حالي كه به عقيده ي انديشه مندان و متفكران آن زمان، مردم بومي فرانسه و بلكه اروپا، به شدت گله مند و معترض از ناحيه ي سلطه ي يهودبودند؛ زيرا فرهنگ، تمدن و موجوديت آن ها به مخاطره افتاده و سقوط كرده بود. داستايفسكي از جمله ي متفكران آن دوران است كه در پاسخ به يهودي ياد شده نوشته است:

«اكنون كه به اروپا، در مثل به فرانسه، اشاره مي شود، بايد گفت در آن جا نيز اين وضع «حكومت در حكومت» بي زيان نبوده است. البته در آن جا مسيحيت و انديشه ي مسيحي سقوط كرده و همچنان سقوط مي كند، و گناه اين امر نه از يهوديان بلكه از خود آن ها _ فرانسوي ها _ [به دليل سكوت و تسليم شان] است؛ با اين همه ممكن نيست در اروپا هم پيروزي بزرگ يهوديت را، كه انديشة خود را جايگزين انديشه هاي سابق [مسيحيت] كرده است، نديده و ناديده گرفت.»(1)

امروز پس از گذشت قريب يكصد و سي سال از آن زمان، با جرأت و قاطعيت مي توان گفت آثار و پيامدهاي زيانبار و مخرب نفوذ و سلطه ي يهود نه فقط براي مردم فرانسه و يا اروپا، بلكه براي همه ي ملت ها و اقوام، مايه ي رنج، آزار، خطر و تهديد است.

ص: 60


1- همان، ص 941.

جنگ هاي جهاني اول و دوم

اشاره

تكاپوي پيش گفته در اروپا، به ويژه روسيه و فرانسه، با همه ي عمق و ابعادش، نتوانست رؤياي رهبران صهيونيسم را جامه ي عمل بپوشاند و آرزوي انتقال يهودي ها و اسكان آن را در فلسطين براي برپايي دولت يهود محقق سازد. بنابراين، حربه اي بزرگتر و كاراتر لازم بود؛ تا همه چيز را به نفع صهيونيسم دگرگون كند.

جنگ اول

خشونت، كشتار و برافروختن آتش جنگ از اجزاي لاينفك صهيونيسم در مسير آرمان مورد نظر بود. تئودور هرتصل در خاطرات خصوصي و محرمانه ي خود به اين اصل تأكيد كرده بود كه فشار نظامي عنصري لازم در استراتژي صهيونيسم است. اگر چه او در جلسات عمومي و سخنراني هايش با پنهان كاري تمام سعي در مخفي نگه داشتن اين انديشه داشت اما خاطرات او كه سال ها پس از مرگش در سال 1904 م. منتشر شد، اسرار بزرگي را آشكار ساخت. اين اسرار چيزي

ص: 61

نبود جز طرح جنگ جديد و فراگيري در اروپا كه نه تنها ضرري براي صهيونيسم در برنداشت بلكه در پيشبرد برنامه ها و تحقق آرمان آن بسيار ضرور بود و نقش اساسي داشت.(1) چنين بود كه رويداد بزرگي به نام جنگ جهاني اول برپا شد و همان گونه كه هرتصل خبر داده بود، يهوديان نه فقط آتش افروز جنگ بودند بلكه بيشتر از رؤساي كشورهاي درگير جنگ درباره ي مدت تقريبي استمرار و يا پايان آن اطلاع داشتند.(2)

به نوشته يآلن جان پرسيويل تيلر تاريخ نگار انگليسي: «مورخان هنوز هم دربارة علت هاي جنگ جهاني اول چون و چرا مي كنند، امّا به پاسخ هاي آساني دست نيافته اند. چه كسي طرح آن را ريخته بود؟ آيا اصلاً كسي آن را طرح ريزي كرده بود؟(3)

ناهوم سوكولو يكي از رهبران برجسته و مشهور سازمان جهاني صهيونيسم درباره ي جنگ جهاني اول تعبيري شگفت انگيز دارد:

«سال 1914 نقطة عطف مهمي در تاريخ معاصر به شمار خواهد رفت. سال آغاز ها و پايان ها. بشريت دوراني را پشت سر گذاشت و وارد دوران تازه اي شد كه در آن هر آن چه قديمي بود از ميان رفته بود و همه چيز مي بايست نو شود. جنگ اروپايي كه از دير باز دربارة آن پيش گويي مي كردند و از آن وحشت داشتند، امّا هرگز جداً در انتظارش نبودند، بالاخره از راه رسيد.»(4)

به نوشته ي سوكولو؛ «يهوديان نيز به اين فاجعه عظيم و نو از ميان

ص: 62


1- . ر. ك: ديويد هرست،تفنگ و شاخه زيتون، ترجمه رحيم قاسميان،چاپ و انتشارات بنياد، چاپ اول، 1370، ص 12.
2- ر.ك: هنري فورد، ص 159.
3- اي. جي.پي. تيلر، جنگ جهاني دوم، ترجمه بهرام فرداد اميني، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1374، ص5.
4- ناهوم سوكولوف، ج 2، ص 7.

هرج و مرج به سوي يك دنياي جديد قدم گذاشتند»(1). «سازمان صهيونيستي [سازمان جهاني صهيونيسم] در قبال اين رويداد بزرگ چه رويكردي اتخاذ كرد؟ چرا اين سازمان بيش از هر بخش ديگر يهوديان، به جنگ توجه نشان مي داد؟»(2)

در پَسِ پرده ي جبهه هاي وحشتناك جنگ، صهيونيست ها تكاپوي گسترده اي آغاز كردند. به اعتراف سوكولو؛ «پس از آغاز جنگ در سال 1914، كه جنبش صهيونيسم با سرعت زيادي در امريكا در حال گسترش بود، كميتة موقت رسيدگي به امور كلي صهيونيسم تشكيل شد و با مهارت بسيار به ادارة مربوط به جنبش پرداخت كه تلاش هاي آن را در خصوص امداد (فلسطين) نمي توان با هيچ زباني بيان كرد و [اين] يكي از درخشان ترين صفحات در تاريخ جنبش [صهيونيسم] است.»(3)

به اعتراف منابع صهيونيستي؛ «بلافاصله پس از آغاز جنگ، رهبران صهيونيستي در انگليس تلاش كردند تا با كساني كه نسبت به آرمان آن ها بي تفاوت و يا به اصطلاح ضد صهيونيست بودند، بدون دست كشيدن از اصول صهيونيسم، زمينه همكاري و تفاهم را در جهت تدوين يك طرح عملي در فلسطين فراهم كنند.»(4) به اين ترتيب كميته اي مركب از سران صهيونيستي، از جمله دكتر گاستر، دكتر وايزمن، هربرت بنتويچ، جوزف كوئن و ناهوم سوكولو در اواخر سال 1916، طرح مقدماتي برنامه صهيونيستي [براي اشغال فلسطين] را تدوين كرد.(5)

ص: 63


1- همان، ص 9
2- همان، ص 12.
3- همان، ص 51.
4- همان، ص 77.
5- همان، ص 79.

جنگ جهاني اول بهترين موقعيت و فرصت را براي تحقق اهداف صهيونيسم مهيا ساخت. از ديدگاه رهبران صهيونيستي؛ «مسأله صهيونيسم، با آغاز جنگ اهميت پيدا كرد»(1) و «در اين مقطع زماني صهيونيسم به يك واقعيت تبديل شد.»(2)

با فروپاشي امپراتوري تزاري در روسيه يكي از اهداف و برنامه هاي صهيونيستي محقق شد و اين يكي از دستاوردهاي جنگ جهاني اول بود.

در تاريخ نگاري صهيونيستي اين رويداد نقطه ي عطف بسيار مهم در استراتژي صهيونيسم محسوب مي شود. به نوشته ي ناهوم سوكولو «سرنگوني حكومت تزاري در روسيه، بي ترديد يكي از بزرگترين رويدادهاي تاريخ جهان است. روسيه به دوران انقلابي پاي نهاد كه ظاهراً تمامي مواهب حق وآزادي را با خود به ارمغان مي آورد. محدوديت هايي كه در مورد مليت ها و اقوام [يعني يهود] اعمال مي شد از ميان برداشته شد. انقلاب روسيه نه تنها صهيونيسم را نابود نكرد بلكه اين آزادي جديد انگيزشي شديد به اين جنبش اعطا كرد. در مسكو يك كميتة صهيونيستي منطقه اي تأسيس شد كه بسياري از استان ها را در بر مي گرفت»(3). همايش ها و تظاهرات گسترده اي در بسياري از مناطق روسيه در مسير آرمان صهيونيسم و برپايي دولت يهودي برگزار شد. اين قبيل تحركات در بسياري از مناطق جهان، به ويژه امريكا و اروپا از ابتداي جنگ آغاز شد و به تدريج افزايش يافت و گسترش پيدا كرد. در انگلستان بسياري از شهرها تحت تأثير فعاليت هاي صهيونيستي بود. لندن نه فقط مركز مالي و پولي، بلكه پايتخت سياسي و كعبه ي آمال

ص: 64


1- همان، ص 96.
2- . همان، ص 70.
3- همان، ص 59.

صهيونيسم بود.(1)

با اين همه، دربار و دولت انگليس نقش بسيار اساسي در مسير استراتژي صهيونيسم بر عهده داشت و ايفا مي كرد. حييّم وايزمن يكي از رهبران صهيونيست مقيم انگليس، طي سخناني در همايش صهيونيستي لندن در 20 مه 1917، با اشاره به اهميت جنگ جهاني اول در سرنوشت يهوديان جهان و آرمان صهيونيسم افزود:

«اگر چه تأسيس كشور يهودي نشين در فلسطين هدف غايي ما و هدف اصلي تلاش هاي صهيونيستي است، اما راه دستيابي به هدف در گرو يك رشته مراحل واسطه قرار دارد. يكي از اين مراحل واسطه كه من اميدوارم بر اثر اين جنگ به وجود آيد، حمايت كشور قدرتمندي همچون انگليس از كشور بر حق [يهود در] فلسطين است. يهوديان در زير بال و پر چنين قدرتي مي توانند رشد كنند و تشكيلات اداري خود را... تأسيس و برنامه صهيونيستي را اجرا كنند. من مجازم تا در اين همايش اعلام كنم كه حكومت اعليحضرت پادشاه انگليس آماده است تا از برنامه هاي ما حمايت كند. اين نكته را نيز بايد اضافه كنم كه انگليس با هماهنگي قدرت هاي متفق به حمايت از ما برخواهد خاست»(2). وارد كردن و وادار ساختن امريكا به جنگ، بخش تكميلي سناريوي صهيونيستي بود كه از سوي سازمان جهاني صهيونيسم و بعضي كانون ها و اشخاص ذي نفوذ يهودي، از جمله برنارد باروخ و دانيال روفو اسحاق اجرا و عملي شد و چرخه ي جنگ به طور كامل به نفع صهيونيسم سرعت گرفت. گفتني است برنارد باروخ، در دوران جنگ

ص: 65


1- همان، ص 68.
2- همان، ص 86.

جهاني اول در رأس شوراي صنايع جنگ قرار داشت و از موضع دولت، سلطه ي مقتدرانه اي بر صنايع و تجارت امريكا اعمال مي كرد.(1) جالب اين كه در همين زمان، در انگلستان نيز يك سرمايه دار بزرگ يهودي به نام ساموئيل مونتاگ كه پس از اين به لرد اسكويت لنگ موسوم شد و به عنوان پادشاه نفت معروف بود، وزير مهمات در كابينه ي لويد ژرژ و مشاور خصوصي و دست راست نخست وزير شد.(2)

جنگ جهاني اول چندين بار به دستور سرمايه داران بزرگ بين المللي [آتش افروزان اصلي و پشت پردة جنگ] به تعويق افتاده بود. زيرا اگر اين جنگ پيش از موعد شروع مي شد، كشورهايي كه مورد نظر آن ها بودند، درگير آن نمي شدند. از اين رو صاحبان طلا، يعني اربابان جهان ناچار شدند چندين بار، شور و هيجان نظامي را كه تبليغات خود آن ها برانگيخته بود فرو بنشانند.(3)

اين قبيل افراد با نفوذ، حلقه ي وصل انگلستان و امريكا بودند. بنابراين، درست زماني كه متفقين تحت فشار فوق العاده قرار گرفتند و با پيشروي آلماني ها در فرانسه، روسيه، درياي سياه، لهستان و آلباني در سمت شرق، به طور جدي احساس خطر كردند، آن ها امريكا را به نفع متفقين به جنگ كشاندند و كفه ي جنگ را به نفع متفقين سنگين كردند.

فلسطين از سوي ارتش انگليس، به فرماندهي يك ژنرال يهودي به نام «آلبني» اشغال شد و اعلاميه ي «بالفور» از سوي وزير امور خارجه ي وقت بريتانياي كبير! در نوامبر سال 1917 مبني براعلام موافقت

ص: 66


1- ر.ك: جيمز پرلاف، سايه هاي قدرت، ترجمه ي كريم ميرزايي، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، چاپ اول، 1371، ص 88؛ ارنست كلام (لرد كهن)، زمامداران انگلستان، ترجمه ي اسماعيل نشاط، چاپ كلاله، 1332، ص 75.
2- ر.ك: ارنست كلام، ص 72.
3- هنري فورد، ص 235.

حكومت پادشاهي انگليس با ايجاد كانون ملي يهود در فلسطين صادر و امپراتوري عثماني نيز متلاشي گرديد. لايحه ي قيمومت فلسطين از سوي تعداد ي صهيونيست تدوين و موافقت قدرت هاي وقت به ويژه امريكا نيز جلب شد. جامعه ي اتفاق ملل كه خود ماحصل جنگ جهاني اول بود، براي قانوني نمايش دادن قضيه، لايحه ي مزبور را تصويب كرد. سرهربرت سموئيل يهودي كه پيش از اين وزير كشور كابينه بريتانيا بود، به عنوان كميسر عالي يا فرماندار كل به سرپرستي حكومت فلسطين منصوب و به آن سامان روانه شد تا مقدمات انتقال و اسكان يهودي ها را در فلسطين براي ايجاد دولت يهودي آماده كند. همه ي زمينه ها و شرايط براي تحقق آرمان صهيونيسم مبني بر ايجاد دولت يهودي در فلسطين آماده مي شد. مشكل و مانع عمده ي رهبران صهيونيسم و قدرت هاي جهاني حامي آن ها، به ويژه انگلستان و امريكا اين بود كه علي رغم شعارهاي صهيونيستي: «فلسطين، سرزمين بي مردم در انتظار مردم بي سرزمين»، مردم اصيل فلسطين و صاحبان و ساكنان اصلي آن كه قرون متمادي در آن سرزمين سكونت و ريشه تاريخي داشتند، در مقابل كوچ نشينان يهود و مهاجمان اشغالگر انگليسي و صهيوني به مقاومت و دفاع جانانه از خانه و سرزمين خود برخاستند. عكس العمل شجاعانه و نبرد قهرمانانه و خونين مردم فلسطين در مقابل مهاجمان، مانع پيشروي رهبران و پيشقراولان صهيونيسم شد. مقاومت تاريخي فلسطينيان چرخه ي تكاپوي صهيوني مبني بر انتقال و اسكان يهودي هاي اطراف و اكناف جهان در فلسطين را بسيار كند كرده بود. حضور و مقاومت فلسطينيان نه فقط موجب سلب انگيزه ي يهودي ها براي رفتن به فلسطين شد بلكه بسياري از آن ها، چه آن تعدادي كه در كشورهاي اسلامي در پناه و سايه ي رحمت و رأفت مسلمين، در آرامش و آسودگي زندگي

ص: 67

مي كردند و چه آن ها كه در اروپا و امريكا در اوج رفاه و امكانات و آزادي قرار داشتند، هيچ كدام ميل و علاقه اي براي دل كندن از موقعيت و محيط زيست خويش، به مقصود رفتن به فلسطين، از خود نشان نمي دادند.

بنابراين، بايد وضعيت و شرايط جديدي پيش مي آمد كه موانع موجود را از سر راه بر مي داشت.

علاوه بر اين، از سوي ديگر، در اين دوران، به دليل برتري طلبي و قدرت مداري انحصاري يهودي ها، فضاي عمومي اروپا را موجي از انزجار و تنفر عليه يهود فرا گرفته بود. بر اثر شرايط سياسي و فكري حاكم بر آلمان نيز، اين امواج به طور روز افزون گسترش و افزايش مي يافت. چنين شرايط و فضايي كاملاً در جهت عكس برنامه ها و اهداف رهبران صهيونيسم و كانون هاي قدرتمند و ذي نفوذ يهودي بود. طرح برپايي جنگ جهاني دوم بهترين و مناسبترين گزينه براي تغيير اوضاع جهاني (چه در ميان يهودي ها و چه در جوامع غيريهودي)، در مسير استراتژي صهيونيسم بود. در خلال سال هاي بين جنگ جهاني اول (1914 _ 1918 م.) تا شروع جنگ جهاني دوم (1939 م.)، سلطه ي مالي و نفوذ سياسي يهود به طور سهمناكي افزايش يافته بود. آلمان تا مدت ها پس از جنگ اول، صحنه ي تاخت و تاز آن ها بود. سيطره ي يهود در امريكا، انگلستان و فرانسه واضح و بديهي بود. همان كساني كه طراح و برنامه ريز اولين جنگ جهاني بودند، مشغول تهيه ي نقشه ي جنگ دوم و تدارك برنامه هاي آن شدند.

ص: 68

چرا آلمان؟

جنگ سالاران يهودي، در پس پرده، شرايط و اوضاع را لحظه به لحظه ارزيابي و موقعيت ها را بررسي مي كردند تا آن گاه كه همه ي شرايط مهيا شد. البته فضاي تنفر و انزجار از يهود در اروپاي تحت سلطه مشهود بود. سران و رهبران صهيونيسم، آلمان نازي و در رأس آن هيتلر و دستگاه رايش سوم را منشأ و عامل اين بيزاري و نفرت در ميان مردم آلمان و بلكه كل اروپا قلمداد و معرفي مي كردند. طي معاهده ي «ورساي»، پس از جنگ جهاني اول، در سال 1919 م. بخش هايي از مناطق متعلق به آلمان به كشور تازه تأسيس لهستان واگذار شده بود. علاوه بر اين به آلمان تحميل كردند كه 132 ميليارد مارك طلا به عنوان خسارت به طرف مقابل بپردازد.(1) آلماني ها نسبت به اين معاهده كه از جمله نتايج و پيامدهاي جنگ اول و دست پخت سرمايه داران يهودي بود به شدت معترض و منزجر بودند.

تقريباً همه مردم آلمان بر اين باور بودند كه در [پيمان ورساي] 1919 با كشورشان رفتاري ناعادلانه شده است. پيمان صلح را به اين كشور تحميل كردند. آلمان ناگزير شد غرامت بپردازد، اجباراً خلع سلاح گرديد؛ بخشي از خاكش از دست رفت و بخش هاي ديگر آن به اشغال متفقين درآمد. تقريباً همة مردم آلمان خواستار بر هم زدن پيمان ورساي بودند.(2)

آلمان كه در نخستين سال هاي دهة 1930 هنوز زير فشار پيمان ورساي دست و پا مي زد، به ناچار از سلاح اقتصادي بهره برداري كرد و

ص: 69


1- روژه گارودي، تاريخ يك ارتداد، مترجم مجيد شريف، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، چاپ اول پاييز 1375، ص 140.
2- . اي. جي.پي.تيلر، جنگ جهاني دوم،صص 5_ 6.

به اين ترتيب بر شدت جدايي خود از جهان با «اوتاركي»(1) كه رويدادها بر اين كشور تحميل كرده بودند افزود. زمامداران آلمان در ابتدا با بي ميلي دست به اين كار زدند . در ژانويه 1933 كه هيتلر به زمامداري آلمان رسيد، اوتاركي را به عنوان خيرمطلق پذيرفت. اوتاركي راه نيرومند كردن آلمان براي دست يافتن به پيروزي هاي سياسي بود. با اين سياست توازن قدرت به هم خورده بود. آلمان بر اروپا سايه افكنده بود و ژاپن نيز برخاور دور.(2)

بعضي نويسندگان و محققان مستقل عقيده دارند؛ هيتلر تنها عاملي نبود كه جامعه جهاني يهود از آن متنفر باشد. آنان بيش از هيتلر، از حركت هايي مي ترسيدند كه راه را براي يك فهم و درك جديد در ميان ملت هاي اروپا باز مي كرد. هدف اصلي و عمدة يهود اين بود كه اين ديدگاه، فهم و تمايلات جديد را بي اعتبار سازد و آن ها را در چشم بقيه جهان منفور نمايد.

شواهد و دلايل قطعي در دست است كه آلماني ها بيشترين كوشش خود را به كار مي بردند تا بين نخبگان و برگزيدگان اروپا نوعي همكاري و مشاركت فكري ايجاد نمايند. آنان اعتقاد داشتند اگر توده هاي عظيم اروپا از زير بار استثمار و بهره كشي نظام سرمايه داري تحت سيطره ي يهود خلاص شوند، در آن صورت براي مدتي طولاني صلح برقرار خواهد شد. نخبگان فكري جامعه آلمان اميدوار بودند بدين ترتيب به صلح و همكاري در بين كشورهاي همسايه آلمان دست يابند.

ص: 70


1- autarky : به معني خودبسندگي يا خودكفايي)autarkeia(برگرفته از واژه ي يوناني
2- همان، صص 10_ 11.

اين يك «اروپاي جديدِ» در حال ساخته شدن بود و دقيقاً همان چيزي كه جامعه جهاني يهود، بايد با هر قيمتي، هر چند به بهاي به خاك كشاندن تمدن مسيحي اروپا، از ايجاد آن جلوگيري مي كرد. زيرا اگر انجام چنين طرح و نقشه اي توفيق مي يافت از آن پس كشورهاي اروپايي، يكي پس از ديگري، از سلطه يهود خارج مي شد.(1)

در آن سال هاي قبل از شروع جنگ، افكار عمومي اروپا به تدريج نسبت به اين واقعيت وقوف پيدا مي كرد كه نه فقط رسانه هاي خبري و مطبوعاتي، بنگاه هاي انتشاراتي، مراكز توليد فيلم، بلكه مؤسسات بزرگ صنعتي، توليدي، تجاري و بانك ها در امريكا و اروپا تحت سلطه ي يهودي ها قرار گرفته است. از نظر سازمان ها و كانون هاي قدرتمند و ذي نفوذ يهود، بخش عمده ي اين آگاهي و اطلاع رساني از ناحيه آلمان هيتلري بود. اين روند در اروپا به هيچ وجه به نفع سرمايه سالاران يهودي نبود و بايد هر چه زودتر فضاي فكري نه اروپا و جهان غرب، بلكه دنيا تغيير پيدا مي كرد.

«بدين ترتيب بود كه يهوديان، با تحريف مفاهيم نژادي انحصارگرايانه قوم يهود، چنين وانمودكردند كه آلماني ها تنها گروهي هستند كه مدعي برتري نژاد قوم خود (ژرمن يا در واقع نژاد آريايي) بر ساير ملل و اقوام دنيا مي باشند. آنان به مخدوش ساختن تئوري نژاد پرداخته و اين مطلب را در آن جا دادند كه آلمان مي خواهد دنيا را فتح كند.»(2)

آلماني ها به اشكال مختلف تلاش كردند تا جلوي اين قبيل تبليغات يهودي را بگيرند و واقعيت را آشكار و براي افكار عمومي جهان برملا

ص: 71


1- لوئيس مارشالكو، صص 85_ 86.
2- . همان، ص 86.

كنند اما به دليل سيطره ي يهودي ها بر رسانه هاي گروهي جهان، آنان به تنهايي قادر به اين كار نبودند.

مسموم ساختن اذهان در مقياس بسيار وسيع و به طور غول آسا در سطح همة جهان اجرا مي شد. هنگامي هم كه دولت آلمان سعي كرد جلو اين مسائل كذب را در داخل كشور بگيرد بلافاصله به ظلم و استبداد و ديكتاتوري متهم شد.(1)

همه ي اين ها، زمينه هاي مساعد و بهانه هاي مناسبي بودند تا توپ جنگ در زمين آلمان ها انداخته شود. اردوگاه جنگ افروزان، متشكل از سرمايه داران، سازمان هاي قدرتمند و اشخاص متنفذ يهودي، به طور نيمه آشكار در اروپا و امريكا برپا شده بود. به طوري كه نوشته اند: در خلال سال هاي پاياني دهه 1930 [1939] اردوگاه طرفدار و متمايل به جنگ عملاً در آلمان وجود نداشت، بلكه در سوي ديگر، افراد جنگ طلب مخالف آلمان، در امريكا، انگلستان و فرانسه به شدت در تكاپو بودند. «حزب جنگ» خواهان نبردي دمكراتيك بود و به اين خواسته خود نيز دست يافت. تمامي يهودي هاي سازمان يافته ي اروپايي و امريكايي و موارد معدودي از استثناهاي درخور توجه، در ميان اين جنگ جويان، مشخص و متمايز بود.(2)

بي ترديد، تاريخ رسمي جنگ جهاني دوم با دروغ ها و تحريفات فراوان مخلوط و همراه شده است. هم درباره ي زمان شروع جنگ و هم در خصوص آغازگر جنگ، حرف هاي ناگفته و اسناد منتشر نشده ي معتبري وجود دارد. واقعيت آن است كه جنگ جهاني دوم از سوي همان صاحبان طلا آغاز شد كه جنگ جهاني اول برپا شده بود. اسناد و مدارك

ص: 72


1- همان، ص 87.
2- روبرفوريسون، ص 24.

تاريخي معتبر نشان مي دهند كه آلمان، ايتاليا و ژاپن صرف نظر از امكانات و قلمرو محدود، در مقايسه با چهار غول بزرگ جهان، يعني ايالات متحده امريكا، امپراتوري بريتانيا، فرانسه با تمام مستعمراتش و اتحاد جماهيري سوسياليستي شوروي بسيار كوچك و ناچيز و به قول بعضي نويسندگان و محققان غربي؛ «به منزلة كوتوله هايي صرف» به حساب مي آمدند. امروز چه كسي به طور جدي مي تواند آن گونه كه در دادگاه نورنبرگ در سرزمين هاي مغلوب، از سوي فاتحين جنگ ادعا شده، باور كند كه اين «سه كوتوله ي» مورد اشاره در خلال دهه ي 1930 ميلادي به طور عمدي و آگاهانه در پي تحريك و برافروختن آتش جنگ جهاني بودند؟(1)

جنگ افروزان در انگلستان

همان گونه كه قبل از جنگ جهاني اول، افرادي چون برنارد باروخ يهودي از وقوع آن خبرداده بودند و هم او بعدها با نفود خود و ياري كساني چون دانيال روفو اسحاق توانست امريكا و رئيس جمهور آن كشور را درگير جنگ كند، در جنگ دوم جهاني نيز، اشخاصي چون هوربليشاي يهودي مغربي تبار، وزير جنگ وقت انگلستان، از ماه ها قبل، با پيشگويي! در انتظار چنين حادثه اي بود. او درمارس 1939 ميلادي، يعني حدود شش ماه قبل از آغاز رسمي جنگ، با طراحي و ارايه ي نقشه اي به پارلمان انگلستان، آمادگي نظامي انگليس را براي جنگ بزرگ و اعزام 19 لشكر جنگي، اعلام و با افتخار و غرور تمام از آن ياد كرد. گزارش و اظهارات هوربليشاي يهودي، وزير جنگ انگلستان، براي

ص: 73


1- همان، ص 27.

بسياري از نمايندگان پارلمان شگفت آور و سؤال برانگيز بود؛ زيرا نه صحبت جنگ بود و نه زمزمه اي در اين باره. وزير جنگ يهودي انگلستان همه چيز را پيش بيني كرده بود. او با تغيير بسياري از فرماندهان و رؤساي عالي رتبه ارتش انگليس، هم كيشان و دوستان يهودي خود را جايگزين آن ها كرد. بسياري از مقامات بلند پايه ي ارتش از جمله سرسيريل دورل رئيس ستاد ارتش با برخي اقدامات و تميهدات مرموز وادار به استعفا شد. در رأس تجهيزات نظامي يك يهودي به نام مونتاگ و در رأس پشتيباني قوا و قشون نظامي، يكي از دوستان يهودي به نام ايزيدور سالُمُن (سليمان) منصوب شد.

نيروي هوايي و هواپيماهاي جنگنده تحت رياست و اداره ي سامسون يهودي درآمد. تحركات بي سابقه هوربليشا وزير جنگ، به قدري مايه ي تعجب مردم و بسياري از مقامات دولتي و نمايندگان مجلس انگلستان شد كه فوري او را استيضاح كردند. او با انواع حيل و ترفندها، مجدداً با كسب رأي اعتماد به كار خود ادامه داد.(1) او حتي «چرچيل» را تحت تأثير و اراده ي خود قرار داده بود. در فرانسه نيز وضعيت چندان تفاوتي با انگلستان نداشت. جالب تر اين كه در اتحاد شوروي سوسياليستي نيز چنين اوضاعي حاكم بود. به طوري كه تعدادي از فرماندهان كل ارتش سرخ و رؤساي نيروهاي پليس و افسران بلند پايه، يهودي بودند و يهودي تبار. ايالات متحده ي امريكا نيز وضعيت بهتري نداشت. به خصوص اين كه در آن كشور شرايط و موقعيت «گذار» ساري و جاري بود. يعني مركزيت جهاني صهيونيسم در حال انتقال از انگلستان به امريكا بود. بنابراين، اوضاع امريكا بيش از بقيه تحت نفوذ كانون هاي

ص: 74


1- ارنست كلام، صص 86 _ 99.

قدرت پس پرده قرار داشت. برپا كنندگان اردوگاه هاي پنهان جنگ در فرانسه و انگلستان با لحظه شماري مترصد فرصت بودند.

تهاجم مرموز

در 30 مارس 1939، حدود پنج ماه قبل از آغاز جنگ، چمبرلين ضمانت نامه اي به لهستان فرستاد. كلنل يوزف بك وزير امور خارجة لهستان اين تضمين را پذيرفت. تضميني كه انگلستان به لهستان داد مستقيماً به جنگ در اروپا انجاميد. هيتلر صرف نظر از ترس، خشمگين نيز شد. يقيناً لهستاني ها فكر مي كردند كه قدرت هاي غربي تضميني را كه داده اند محترم خواهند شمرد. و در اين صورت پيروزي باز هم از آنان خواهد بود. اين انگلستان و فرانسه بودند كه به اين توهم لهستاني ها پر و بال دادند. از اين رو، دولتمردان انگليسي و فرانسوي لهستان را به عمد به فاجعه كشاندند.(1)

از سوي ديگر، هم هيتلر و هم زمامداران ژاپن؛ جدا از ريختن طرح يك جنگ جهاني، كه غالباً به آن متهمشان مي كنند، يقين داشتند كه جنگ جهاني آن ها را به خاك سياه خواهد نشاند. هم هيتلر و هم ژاپني ها در نظر داشتند بدون جنگي تمام عيار به يك رشته منافع كوچك دست يابند. آن ها واقعاً به بي ميلي قدرت هاي جهاني در اقدام به جنگ، اميد بسته بودند.(2)

اين در حالي بود كه جنگ سالاران پشت پرده به گونه اي ديگر مي انديشيدند و برنامه ريزي مي كردند.

ص: 75


1- اي.جي.پي. تيلر، جنگ جهاني دوم، ص 39.
2- همان، ص 11.

در همين وضعيت و شرايط بود كه دست هايي نامريي از آستين بيرون آمد و تهاجم و تجاوز مرموزي از داخل خاك لهستان عليه آلمان، در منطقه ي مرزي «گليويتز»(1) ، در ساعات اوليه ي بامداد 31 اوت 1939 آغاز شد كه بر اثر آن هزاران آلماني به طرز وحشتناكي به خاك و خون كشيده شدند. همه منتظر پاسخ هيتلر بودند؛ زيرا او در شرايطي قرار گرفته بود كه ناگزير به دفاع و مقابله به مثل بود. همه ي نقشه ها طبق برنامه اجرا مي شد.

هيتلر در پاسخ به غرور ملي آلماني ها و در جهت حراست از تماميت و امنيت كشور، در رايشتاگ(2) براي پاسخ گويي به آتش دشمن اعلام آمادگي كرد. قواي آلماني در روز 31 سپتامبر 1939 وارد خاك لهستان شدند و به همين بهانه، آغاز جنگ به نام او ثبت و ضبط شد. فرانسه و انگلستان ِ در حال انتظار، به فاصله كمتر از دو روز، در سوم سپتامبر، به بهانه ي تعهد و پيمان دفاعي با لهستان، به آلمان اعلان جنگ دادند. درباره ي آمادگي قبلي انگلستان و فرانسه براي جنگ، اين نكته ي شگفت انگيز، كافي است كه در انگلستان طي چند روز، دو ميليون نفر زن و كودك و سالخورده را از مناطقي كه گمان مي رفت در خطر حملات هوايي قرار دارند به مناطق امن بردند. فرانسوي ها نيز ظرف همين مدت، 110 لشكر، 3286 تانك و 1600 توپ آماده كردند.(3)

امريكا وارد مي شود

از نظر برپا كنندگان جنگ،زمينه براي ورود امريكا و شوروي

ص: 76


1- Glewitze
2- Reichstag
3- همان، ص 45.

(علي رغم تفاوت ديدگاه ها وساختار نظامي و سياسي آن دو كشور) فراهم بود. «روزولت» رئيس جمهور وقت امريكا اگر چه داراي تبار يهودي بود اما از نظر آگاهان به اسرارِ پشتِ پَرده ي كاخ سفيد، اين برنارد باروخ يهودي بود كه او را اداره مي كرد و به طور غير رسمي رئيس جمهور بود. افراد ديگري چون؛ قاضي سموئيل روزمن، هانري مورگنتهو سينيور، قاضي بنيامين ن . كاردوزو، فليكس فرانكفورتر، آلبرت انيشتين و اپنهايمر از جمله يهودياني بودند كه مشاوران غير رسمي رئيس جمهور در حوزه هاي مختلف و همه خواهان ورود امريكا به جنگ بودند؛ آن هم علي رغم مخالفت 83 درصد مردم امريكا.(1)

ناگفته نماند كه از ميان هفتاد و دو (72) نفر از مشاوران روزولت، پنجاه و سه (53) نفرشان يهودي بودند.(2) فرانكلين روزولت علي رغم بي طرفي ايالات متحده در جنگ دوم، به طرز مرموزي قدرت هاي محور را به حمله تحريك مي كرد. او بدون تصويب كنگره، پنجاه (50) ناوچه به بريتانيا داد. روزولت همچنين صدها ميليون گلوله مهمات براي بريتانيا فرستاد و به كشتي هاي امريكا دستور داد كه وارد مناطق جنگي شوند و حتي مهمات زيردريايي هاي آلمان را متصرف شد. اما آلماني ها از انتقام گيري اجتناب مي كردند زيرا مي دانستند _ آن چنان كه در سال 1917 شاهد آن بودند _ ورود امريكا به جنگ همه چيز را به ضرر آن ها دگرگون خواهد ساخت.(3) فرانكلين روزولت، همانند وودرو ويلسون، مبناي مبارزات انتخاباتي دور دوم خود را بر تعهد به عدم ورود امريكا

ص: 77


1- ر. ك: لوئيس مارشالكو، صص 96_ 98.
2- همان، ص 110.
3- جيمز پرلاف، ص 198

به جنگ مي گذاشت و حتي در يك سخنراني در 30 اكتبر 1940 به صراحت خطاب به مردم اين كشور اعلام كرد:

«من قبلاً اين را گفته ام، اما دوباره و دوباره آن را خواهم گفت: پسران شما قرار نيست كه به هيچ جنگي در خارج ايالات متحده فرستاده شوند.»(1) علاوه بر اين، مطابق نظرخواهي انجام شده توسط مؤسسه گالوپ، هشتاد و سه (83) درصد مردم امريكا مخالف شركت اين كشور در جنگ اروپا بودند.(2) با اين حال، همان جريان قدرتمند ذي نفوذي كه جنگ منافع آن ها را تأمين مي كرد با تمام تكاپو درصدد برآمدند تا امريكا را وارد جنگ كنند. در سال 1940، در سفارت امريكا در لندن، كارمند مسؤل رمز به نام تيلركنت(3) رمز پيام هاي محرمانه اي را بين چرچيل و روزولت كشف كرد كه از تصميم روزولت براي شركت دادن ايالات متحده در جنگ حكايت مي كرد. كنت تلاش كرد كه بخشي از سند را مخفيانه به خارج از سفارت منتقل كند، به اين اميد كه زنگ خطر را براي مردم امريكا به صدا درآورد، اما او دستگير شد و در طول مدت جنگ در يكي از زندان هاي بريتانيا محبوس ماند.(4) چندي بعد از دستگيري كنت، نزديكترين مشاور روزولت، هري هاپكينز كه رابطه اي بسيار سرّي با رئيس جمهور امريكا داشت و در كاخ سفيد زندگي مي كرد، در ژانويه 1941 به ملاقات وينستون چرچيل رفت و گفت: «رئيس جمهور تصميم گرفته است كه ما با هم برندة جنگ باشيم. مبادا در اين مورد دچار اشتباه شوي. او مرا به اين جا فرستاده است تا به شما بگويم با هر

ص: 78


1- همان، ص 96.
2- همان، ص 98.
3- Tyler kent
4- همان، ص 96.

قيمتي و با هر هزينه اي شما را تا پايان كار همراهي خواهد كرد و مهم نيست چه برايش در اين راه پيش آيد.»(1)

در شوروي، ساختار حاكميت بر خلاف امريكاي كاپيتاليستي، كمونيستي بود اما ميزان حضور و نفوذ يهودي ها در كرملين، فصل مشتركي ميان اين دو بود كه در پس پرده، همه ي تدابير و تصميمات را اتخاذ مي كرد.

شوروي در جنگ

تبليغات و شعارهاي فريبنده كمونيستي مبني بر «آزادي خلق» و «حكومت كارگران» طي حدود نود سال گذشته اين واقعيت را در هاله اي از اسرار نگه داشته است كه «در كميته ي مركزي حزب كمونيست از پنجاه و نه (59) نفر عضو اصلي، پنجاه و شش (56) نفر يعني نود و پنج درصد آن ها يهودي بودند و برخي ديگر مثل ژوزف استالين اگر چه خود به ظاهر يهودي نبودند اما داراي همسر يهودي بودند. در سال 1936 ميلادي يعني زمان پاكسازي و جابه جايي عظيم قومي و نژادي در مناطق مختلف شوروي، از مجموعه ي جمهوري هاي شوروي، از ميان چهل و نه(49) نفري كه همگي سمت دبير كلي حزب كمونيست را به عهده داشتند، چهل و يك (41) نفر يهودي بودند. بر پايه برخي آمارها، چندين سال قبل از آغاز جنگ جهاني دوم ( يعني حدود سال 1933)، از ميان پانصد و سه (503) نفر حكام ولايات و سرحدات اتحاد جماهير شوروي، چهارصد و شش (406) نفر آن ها يهودي بودند.

همچنين از ميان بيست و سه ( 23) نفر مقامات محلي مسكو، فقط

ص: 79


1- همان، ص 97.

چهار (4) نفر غير يهودي و بقيه يعني نوزده (19) نفر يهودي بودند. همچنين در سال 1941، يعني در خلال جنگ جهاني دوم، مقامات و فرماندهان ارتش هاي اروپايي هنگام گذر از مرزهاي شوروي، با مشاهده ي چنين واقعيت ها و مواردي، نسبت به ماهيت يهودي حكومت شوروي دچار شوك مي شدند. از مرز لهستان به اين طرف، در تمام ولايات تا «استالينگراد» يهودي ها به طور انحصاري رهبري و اداره ي شهرها را در دست داشتند . كميسرهاي مسؤول مزارع اشتراكي و فرماندهان نيروهاي پليس، عمدتاً يهودي بودند. تمام فرماندهان، افسران پليس مخفي و مقامات رهبري شوروي كه توسط آلماني ها دستگير مي شدند، عمدتاً به اين قوم تعلق داشتند.(1)

با استناد به اين واقعيت ها، به خوبي مي توان استدلال كرد كه چرا فرانسه و انگلستان در روز سوم سپتامبر 1939، يعني كمتر از دو روز بعد از عكس العمل آلمان هيتلري، به بهانه پيمان دفاعي يا مرزي با لهستان، به آلمان اعلام جنگ دادند، اما وقتي اتحاد جماهيري سوسياليستي شوروي در هفدهم سپتامبر 1939 يعني دو هفته بعد، به لهستان تجاوز نمود و بخش وسيعي از خاك آن كشور را به اشغال خود درآورد و كشتار فراواني مرتكب شد، اين دو كشور نه تنها سكوت كردند بلكه با اقدامات روس ها همراهي كرده و موافقت نشان دادند و حتي روس ها در جبهه مشترك متفقين، هم پيمان انگلستان، فرانسه و امريكا به نبرد ادامه دادند. همكاري و همسويي امريكا و شوروي در خلال جنگ به حدي بود كه ايالات متحده بيش از 11 ميليارد دلار كمك به صورت وام و اجاره در اختيار اتحاد جماهير شوروي گذاشت. تحت پوشش «وام و

ص: 80


1- ر. ك : لوئيس مارشالكو، صص 106_ 107.

اجاره»، شوروي 14000 هواپيما، تقريباً تعداد نيم ميليون ( 000/500) دستگاه تانك، كاميون و ساير وسايط نقليه و بيش از 400 كشتي جنگي دريافت كرد. بدون تزريق اين همه وسايل و اجناس، توانايي روس ها در پَس زدن ارتش آلمان از خاكشان مورد ترديد است. همة اين كمك ها زير نظر مشاور ارشد فرانكلين روزولت، هَري هاپكينز(1) انجام مي شد. پس از جنگ، دو كميسيون متشكل از اعضاي كنگره به بررسي اسناد و مداركي پرداختند كه حاكي از آن بود؛ وي مواد هسته اي و نقشه هاي سرقت شده بمب اتمي نيز به روس ها داده است.(2)

در آن سوي درگيري، آدولف هيتلر به صراحت اعلام كرد كه بانكداران و سرمايه داران يهودي در عرصه ي جهاني، آتش افروز اصلي جنگ جهاني دوم هستند. او با اشاره به سلطه ي انحصاري يهود بر مطبوعات، سينما، تبليغات راديويي،تئاتر، ادبيات و نيز اقتصاد اروپا، شگردها و اهرم هاي قدرت آن ها را براي تعقيب يك كارزار ايذايي در بعضي كشورهاي جهان و رمز موفقيت آن ها را در ايجاد يك كشمكش و درگيري جهاني كاملاً پوچ اما سودمند براي منافع يهود بين الملل آشكار و افشا كرد. او در سخنراني 30 ژانويه 1939 در رايشتاگ(3) ضمن هشدار به جنگ افروزان افزود:

«اگرمحافل مالي بين المللي يهودي در داخل و خارج اروپا مي بايست موفق شوند مردمان را به يك جنگ جهاني [ديگر] بكشانند، نتيجة آن نه بلشويك سازي كرة زمين و به همراه آن پيروزي يهوديت [همانند جنگ اول]، بلكه نابودي خودِ آن ها در اروپا خواهد بود... زيرا دوره اي كه

ص: 81


1- Harry Hopkins
2- جيمز پرلاف، ص 104.
3- Reichstag

مردمان غير يهودي، بي دفاع تسليم تبليغات [آن ها] مي شدند گذشته است.»(1)

اسناد و منابع تاريخي مربوط به جنگ جهاني دوم حكايت ازآن دارند كه مردم آلمان و مقامات بلند پايه آن كشور، هيچ گونه تمايل و علاقه اي براي چنين جنگي نداشتند. براي نمونه، به دنبال شكست لهستان، هيتلر در ششم اكتبر 1939 (يعني 34 روز پس از شروع رسمي جنگ) در پارلمان آلمان اعلام كرد كه مشتاق برقراري صلح است. هيتلر در اين سخنراني به صراحت گفت كه نسبت به فرانسه هيچ ادعايي ندارد و با انگلستان نيز خواهان روابط دوستانه است. او همچنين اظهار داشت از هر كنفرانسي براي بحث و مذاكره استقبال خواهد كرد. دولت هاي انگلستان و فرانسه پس از اندكي درنگ، پيشنهاد هيتلر را علناً رد كردند.(2) چندي بعد، هيتلر نماينده ي مخصوص خود را براي مذاكره و ارايه پيشنهاد صلح نزد انگليسي ها فرستاد. تاريخ نگاران از اين رويداد به عنوان يك واقعة بسيار شگفت انگيزي ياد كرده اند كه رشتة وقايع را از هم گسيخت. و چند روزي همه را گيج كرد: در دهم ماه مه 1941 رودلف هس(3) در مقام نمايندة پيشوا در يك مزرعة اسكاتلندي از هواپيما فرود آمد. او به عنوان سفير صلح آمده بود، اطمينان داشت كه نيروهاي ضد چرچيل تحت رهبري دوك هميلتن(4) مشتاقانه شاخة زيتون او را خواهند پذيرفت. دوك، كه اكنون با رتبة افسري در نيروي هوايي سلطنتي خدمت مي كرد، پاسخي به خواسته هاي هس نداد. چرچيل ابتدا داستان ورود هس را باور نمي كرد. هس همان حرف هاي قديمي را تكرار كرد

ص: 82


1- روژه گارودي، تاريخ يك ارتداد، ص 107_ 108.
2- آلن جان پرسيوال تيلر، جنگ جهاني دوم، ص 55.
3- Rudolf Hess
4- Hamilton

كه غالباً خود هيتلر نيز تكرار مي كرد كه آلمان و انگلستان دليلي براي جنگيدن ندارند. هس را جدي نگرفتند و با او چون يك اسير جنگي رفتار كردند. بعدها به عنوان جنايتكار جنگي محكوم شد. جنايت واقعيش پيشنهاد صلح ميان انگلستان و آلمان بود.(1)

اشاره به اين مباحث و اسناد از آن حيث ضرور بود كه زمينه هاي بروز جنگ جهاني دوم، برنامه ريزان پس پرده و ماهيت آن ها و نيز بعضي مسائل پيراموني آن دوران، حداقل تا حدودي براي خوانندگان روشن شود. زيرا بدون تبيين قضاياي مورد اشاره، ورود ناگهاني به مقوله ي «هولوكاست» يا پيامدها و حوادث ديگر ناشي از آن، سؤال ها و ابهامات فراوان در ذهن مخاطب به جاي مي گذاشت.

ص: 83


1- همان، ص 148.

ص: 84

ماجرايي به نام «هولوكاست»

اشاره

بحث درباره ي «هولوكاست» يا «شوآ»، يعني همان داستان كشتار شش ميليون يهودي توسط آلمان نازي، در «اتاق هاي گاز» و «كوره هاي آدم سوزي»، حداقل از پايان جنگ جهاني دوم تاكنون، طي شصت سال گذشته، همواره تكرار شده است. درصدها عنوان كتاب تاريخي يا داستاني، صدها فيلم سينمايي و سريال تلويزيوني، به طور هماهنگ به اين مسأله پرداخته شده است. تبليغ و تكرار اين موضوع از طريق رسانه هاي جهاني و ثبت و ضبط آن در تاريخ و منابع رسمي جهان، گنجاندن آن در مواد درسي(1) و تدريس آن در مدارس و دانشگاه هاي اروپا و امريكا، ايجاد موزه ها و بناهاي يادبود در اين خصوص و بازديد برنامه ريزي شده ميليونها كودك، نوجوان و جوان امريكايي و اروپايي از اين اماكن، سبب شده تا عموم افراد، مسأله ي مزبور را يك واقعيت مسلم تاريخي بپندارند.. در ايران نيز سايه هاي همان تبليغات غربي و صهيوني،

ص: 85


1- منبع ذيل نمونه اي از ده ها كتاب درسي در مراكز آموزشي امريكا و اروپاست: Studying the Holocaust (issues.Readings and Doucuments): Ronnie S.Landau; 1998. London and NewYork

فراوان مشاهده شده و مي شود. اين تبليغات در جامعه ي ما، تا حدود زيادي تأثير داشته است.

تأثير رواني تبليغات مزبور چنان بوده كه در مخيله عموم مردم، جنگ جهاني دوم مساوي است با هيتلر، آلمان نازي و موضوع كشتار يهودي ها. به گفته ي يك محقق برجسته ي فرانسوي؛ مردم عموماً گمان مي كنند كه اتاق هاي گاز هيتلري [كشتار يهودي ها] واقعيت داشته و هزاران دليل، مدرك و سند در اين مورد وجود دارد.با اين حال، با مطالعه و بررسي اين دلايل و مدارك، ثابت مي گردد كه اين گمان ها، هيچ پايه و اساسي ندارند.(1)

در چنين شرايط و فضاي سياسي و رواني، افشاي اسرار پس پرده ي جنگ جهاني دوم، اثبات واقعيت هاي ناگفته و اثبات تحريفات و دروغ هاي بزرگ تاريخي، تا حدودي دشوار است.

ترديدي نيست كه طرفين درگير جنگ جهاني دوم، (مانند همه ي جنگ هاي عالم)، اردوگاه هايي براي نگهداري اسيران در قلمرو خود داشتند. اسيران اردوگاه هاي آلمان نيز شامل همه ي گروه ها، اقوام، نژادها، ملت ها و طوايف درگير در جنگ بودند. بر خلاف ادعاها و تبليغات رايج، اين موضوع امروز به خوبي اثبات گرديده كه آلمان نازي به رهبري آدولف هيتلر و مقامات بلند پايه ي آن كشور، علي رغم نفرتي كه از يهود وجود داشت، هيچ طرح و برنامه ي مدون و مشخصي براي نابودي ملت يا قومي، از جمله يهود، نداشتند.

يافته هاي تحقيقاتي حكايت از آن دارند كه در خلال جنگ، سران آلمان تصميم گرفتند در صورت پيروزي و اتمام جنگ، يهودي ها را به

ص: 86


1- روبر فوريسون، ص 62.

ماداگاسكار منتقل كنند و مهاجرت دهند. ليكن با پيشروي نيروهاي آلماني در سرزمين شوروي، آن ها در برنامه ي خود تجديد نظر كردند و به جاي ماداگاسكار عبارت شرق را به كار بردند. در ژانويه 1942 رينهارد هيدريش(1) رئيس گشتاپو به مقامات برلين خبر داد كه پيشوا(2) انتقال تمامي يهوديان به جانب سرزمين هاي شرق را تصميم گرفته است و به اين ترتيب، اين برنامه را جايگزين مهاجرت دادن آنان به ماوراي درياها كه پيش از اين طرح ريزي شده بود، كرده است.(3)

در سند ديگري، به برنامه ي اسكان يهوديان در يك سرزمين واحد، چنين اشاره شده است: در 24 ژوئن 1940 هيدريش به ريبن تروپ خبر داد كه ميل دارد، هر چه زودتر راه حل نهايي را عملي نمايد: «در اثر حضور فعلي حدود سه ميليون و دويست و پنجاه هزار نفر (000/250/3) يهودي در سرزمين هايي كه امروز تحت حاكميت آلمان قرار دارند، مسأله فراگيري مطرح مي گردد؛ اين مسأله را ديگر نمي توان به وسيله مهاجرت حل كرد: زين پس، يك راه حل نهايي سرزميني ضرورت مي يابد.(4) در همان دوره، هيملر گزارشي خطاب به هيتلر فرستاد كه در آن چنين نتيجه گيري شده بود: «اميدوارم كه به لطف مهاجرت تمامي يهوديان به جانب آفريقا يا در يك مستعمره، مسأله يهود به صورت قطعي و نهايي حل گردد». هيتلر با اين پيشنهاد موافقت كرد؛ چه روز 10 فوريه 1942، Rademacher، مسؤول «آلمان III» در وزارت امور خارجه، در يك نامه رسمي نوشت: «در اين فاصله، جنگ

ص: 87


1- Reinhard Heydrich
2- Fuhrer
3- روژه گارودي، تاريخ يك ارتداد، ص 127.
4- همان، ص 129، به نقل از مدرك شماره 464 محاكمه آيشمن در اورشليم.

با اتحاد شوروي به ما امكان داده است كه سرزمين هاي جديدي را براي راه حل نهايي در اختيار داشته باشيم. در نتيجه پيشوا تصميم گرفته است كه يهوديان را نه به سوي ماداگاسكار، بلكه به جانب شرق روانه كند.» (1)

اين مسأله هم در خلال محاكمه ي سران و مقامات بلند پايه و نيز افسران اسير آن كشور، در دادگاه نورنبرگ و هم پس از بازخواني و انتشار پاره اي مدارك و اسناد بايگاني شده ي آرشيو هاي محرمانه ي جنگ جهاني دوم و اظهارات شاهدان و بازماندگان اردوگاه ها ثابت شده است. حتي پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي، در جريان بررسي اسناد آرشيوهاي محرمانه ي كرملين، خاطرات 75 هزار صفحه اي «جوزف گوبلز» وزير تبليغات آلمان نازي، بازيابي شد و «ديويد ايروينگ»(2) پژوهشگر برجسته ي انگليسي پس از مطالعه، بررسي و ويرايش، نسبت به انتشار آن اقدام كرد. اما گروه هاي فشار يهودي و كانون هاي قدرتمند صهيوني غرب با حملات همه جانبه به ناشر امريكايي كتاب و ويراستار آن، تبليغات وسيعي در جهان به راه انداختند و اين اقدام علمي _ پژوهشي را يك حركت «آنتي سميتيستي» (ضد يهودي) قلمداد كردند. يادداشت هاي روزانه گوبلز وزير تبليغات هيتلر از جمله صدها مدرك و شاهد معتبر و مستند كاملاً درتضاد با ادعاهاي صهيونيست ها مبني بر كشتار برنامه ريزي شده ي يهودي ها در اردوگاه هاي آلماني است.

در همين راستا، مدارك و شواهد معتبر و متقن مشابه ديگري كه در

ص: 88


1- همان ، ص 130.
2- ديويد ايروينگ، مورخ و پژوهشگر انگليسي به جرم نفي و رد هولوكاست، در اسفند گذشته، پس از مدتي بازداشت در كشور اتريش، مورد محاكمه قرار گرفت و به سه سال زندان محكوم شد.اين نويسنده ي انگليسي هم اكنون دوران محكوميت خود را در يكي از زندان هاي اتريش سپري مي كند.

تكذيب و افشاي ماجراي «هولوكاست» تاكنون از سوي برخي نويسندگان، محققان و مورخان منتشر شده است، هر كدام به نحوي از سوي كانون هاي ذي نفوذ يهودي در امريكا و اروپا توقيف و جمع آوري شده و با نويسندگان و انتشار دهندگان آن ها برخوردهاي شديد سياسي و قضايي صورت گرفته است.

تكاپو براي مهار تيفوس

درباره ي زمان و چگونگي پيدايي ماجراي «هولوكاست»، اسناد و يادداشت هاي به جامانده ي موجود و معتبر حكايت از آن دارند كه در اواسط سال 1942 ميلادي، بيماري تيفوس در بعضي اردوگاه هاي متعلق به آلمان، از جمله اردوگاه «آشويتس»(1) در لهستان و حتّي داخل شهر شيوع يافته بود. خاطرات روزانه ي دكتر «يوهان پل كرمر» پزشك وقت اردوگاه در همان سال، به صراحت گوياي اين واقعيت است. به طوري كه نوشته اند: بيماري تيفوس حتي قبل از وقوع جنگ، به صورت مخفي و اعلام نشده در شوروي وجود اشت. اين بيماري در همان زمان در اروپاي مركزي نيز مشاهده شده بود. امريكايي ها در سال 1943 ميلادي در جنوب ايتاليا براي مهار بيماري تيفوس، دچار مشكل و بحران شدند. حتي در آخرين ماه هاي جنگ، در سال 1945، يك اپيدمي در اردوگاه «برگن _ بلسن» شيوع يافت به طوري كه آلماني ها قادر به مهار آن نبودند. البته در آن زمان اوضاع عمومي آلمان بسيار از هم پاشيده، اسفبار و غم انگيز بود. هيچ گونه مواد غذايي و دارويي به اردوگاه نمي رسيد. نيروي هوايي متفقين از ماه ها قبل، راه ها، جاده ها و مسيرهاي قطار

ص: 89


1- Auschwits

(راه آهن) را بمباران مي كرد. صحنه هاي وحشتناكي كه انگليسي ها پس از دستيابي به اردوگاه ديدند، مربوط به شيوع تيفوس بود. آلماني ها نيز از اين امر مستثني نبودند. بنابراين اقدامات شديدي براي قرنطينه محل صورت گرفته بود. در شهر آشويتس در برخي كوچه ها مردم به كلي در اثر ابتلا به بيماري تيفوس هلاك شده بودند.(1)

منابع معتبر و مستقل حكايت از آن دارند كه آلماني ها براي مهار بيماري تيفوس در اردوگاه هاي خود، اگر چه به دليل محاصره زميني و هوايي از سوي متفقين با انواع و اقسام كمبود امكانات و محدوديت ها مواجه بودند، با اين حال، با اتخاذ برخي تدابير و تمهيدات تلاش مي كردند حتي المقدور اين بيماري مهلك و مسري را مهار كنند و از بين ببرند. از جمله ي تمهيدات، استفاده از برخي مواد ضد عفوني كننده از قبيل «زيكلون»(2) براي از بين بردن حشرات ناقل بيماري و پاكسازي و سالم سازي محيط اردوگاه ها و بلوك ها بود. براساس مداركي كه بعدها بعضي محققان در همان سال هاي اوليه پس از پايان جنگ، در آرشيو دادگاه نورنبرگ به دست آوردند، اين مسأله ثابت شده است كه آلماني ها نه فقط اردوگاه هاي اسيران، بلكه ساختمان هاي نظامي و غير نظامي، آپارتمان ها و سربازخانه هاي خود را نيز از اين طريق پاكسازي و سالم سازي مي كردند.(3)

عكس هايي كه از سوي متفقين از افراد و اجساد اين اردوگاه ها تهيه و منتشر شد، مربوط به ضعف و لاغري ناشي از تيفوس بود و كشتاري در ميان نبود. انگليسي ها خود نيز در مهار آن دچار مشكلات بسيار شدند،

ص: 90


1- روبر فوريسون، ص 129.
2- Zyklon
3- همان، صص 187 _ 198.

آن چنان كه بسياري از اسيران مي مردند. بنابراين، آلماني ها و انگليسي ها نبودند كه در «برگن _ بلسن» مي كشتند بلكه اين تيفوس بود كه كشتار مي كرد. البته بيماري هاي واگير و مسري ديگري نيز وجود داشتند كه همزمان شايع مي شدند و سوء تغذيه نيز عامل ديگري در شيوع آن ها بود.(1)

البته نه فقط اسيران بعضي اردوگاه ها، بلكه حتي مقامات و مسؤولان و دست اندركاران آلماني اردوگاه ها و حتي پزشكان نيز قرباني اين بيماري بودند.

براساس خاطرات روزانه دكتر «يوهان پل كرمر» كه در تاريخ 30 اوت 1942، يعني اواسط تابستان به عنوان پزشك مخصوص وارد اردوگاه آشويتس شد؛ چهار ماه پيش از آن بود كه مقامات آلماني تلاش مي كردند تا بيماري تيفوس را مهار كند و از بين ببرند.(2) پزشكاني كه در اردوگاه استخدام شده بودند نيز باج خود را به تيفوس پرداختند. دكتر «ماريان سيپلووسكي» از ورشو عهده دار رسيدگي به اسيران جنگي شوروي بود كه در اثر بيماري تيفوس جان باخت. دكتر «پوپيرش» همكار قبلي دكتر «يوهان پل كرمر»، و دكتر «كيزر» سرپرست كشيك اين اردوگاه نيز از همين بيماري جان سپردند.(3)

براساس مدارك موجود، فاجعه اي كه بر اثر گسترش بيماري تيفوس در اردوگاه برگن _ بلس بوجود آمد، با حملات هوايي امريكا و انگليس كه به طور جدي مانع رسيدن محموله هاي دارو وغذا و مهمتر از همه مانع تحويل محموله هاي آب آشاميدني بود، تشديد مي شد. از سوي

ص: 91


1- همان.
2- همان، ص 75.
3- همان،ص 80.

ديگر، آلمان نيز كه در واپسين مراحل پايداري قرار داشت؛ ديگر نمي توانست در برابر سيل آوارگان بخش شرقي سرزمين خود كه به دليل تهاجم شوروي به صورت گروه هاي ميليوني از راه مي رسيدند مقاومت كند و از عهده ي آنها بر آيد. اين كشور حتي قادر نبود براي ارتش خود امكانات لازم فراهم و براي مردم عادي مواد غذايي مورد نياز را تأمين كند. آلماني ها حتي براي وضعيت فاجعه آميز اردوگاه هاي مختلف خود كه نگهبان و مسؤولان آن نيز به علت سرايت بيماري تيفوس با مرگ دست و پنجه نرم مي كردند، نمي توانستند چاره انديشي كنند. بنابراين هيملر به افسران آلماني اجازه داد با متفقين و به ويژه با انگليسي ها تماس برقرار كنند و به آن ها هشدار دهند كه در جريان پيشروي خودشان به سوي ورطة خطرناكي از بيماري هاي عفوني و مسري روي مي آورند.

پس از اين اقدام، مذاكراتي ميان طرفين صورت گرفت و به اين ترتيب در اطراف اردوگاه برگن _ بلس در منطقة وسيعي آتش بس اعلام شد.

نظاميان آلماني و انگليسي ازطريق يك توافق دو جانبه وظيفة كنترل و مراقبت از اردوگاه مزبور را بين خود تقسيم و به طور مشترك در اين زمينه تلاش كردند.(1)

اسناد و اطلاعات موجود گوياي اين واقعيت است كه انگليسي ها و فرماندهان و مقامات مسؤول در جبهه متفقين به خوبي از ماجراي بيماري مهلك تيفوس در اردوگاه هاي آلمان كه موجب كشتار وسيعي شده بود، اطلاعات كافي داشتند.

ص: 92


1- همان، ص 36.

آن گونه كه محققان و مورخان نيز تصريح كرده اند؛ شبكه هاي صهيوني پس از جنگ، از طريق نفوذ و سلطه ي خود بر محافل سياسي و مراكز آرشيوي غرب، نه تنها بر واقعيت هاي گفته شده، سرپوش گذاردند، بلكه از موضوع استفاده از «زيكلون» به منظور ضد عفوني بلوك هاي اردوگاه ها در جهت مبارزه و مقابله با بيماري تيفوس سوء استفاده كرده و از آن به كشتار اسراي جنگي و يا يهوديان به وسيله ي «اتاق هاي گاز» ياد كردند. آنها از طريق تحريف واقعيت ها مسائل را به گونه اي كه امروز در دنيا شايع است وانمود ساختند. همچنين، سوزاندن اجساد مردگان و قربانيان بيماري تيفوس و نيز البسه و اشياي متعلق به آنها، تنها روش علمي تجويز شده ي مؤثر آن زمان بود كه مي توانست از سرايت بيشتر بيماري تيفوس جلوگيري نمايد. بنابراين تيم هاي پزشكي در اردوگاه ها براي جلوگيري از گسترش بيماري مزبور، تنها راه چاره را سوزاندن اجساد مردگان مبتلا به بيماري تيفوس مي دانستند. ليكن پس از جنگ، محافل صهيونيستي با تحريف واقعيت ها و با شيوه ها و شگردهاي خاص تبليغاتي خود، مسأله ي «كوره هاي آدم سوزي» را مطرح و ادعا كردند كه اسيران يهودي را ابتدا در «اتاق هاي گاز» خفه كرده و به هلاكت رسانده اند و سپس در كوره هاي آدم سوزي سوزانده و خاكستر كرده اند.(1)

بنابراين، اماكني كه بعدها، از سوي كانون هاي صهيونيستي و مراكز تبليغاتي غرب به «كوره هاي آدم سوزي» معروف شد، در واقع همان مكان ها يا مرده سوزخانه هايي بودند كه آلماني ها،براي پيش گيري از سرايت بيماري تيفوس تدارك ديده بودند و از طريق آن ها اجساد

ص: 93


1- براي كسب اطلاعات بيشتر؛ ر. ك: افسانه قتل عام يهود، زين العابدين صديق (ابومحي الدين) نشرهلال، چاپ اول، 1372.

مردگان و البسه مبتلايان به بيماري تيفوس را مي سوزاندند وخاكستر مي كردند.

شيوع بيماري هاي متعدد و مسري در اردوگاه ها و نيز در سراسر اروپاي درگير جنگ، چنين تداركاتي را در مورد اجساد مردگان مبتلا به تيفوس الزامي مي ساخت.(1)

البتّه داستان «اتاق هاي گاز» فرضيه ها و پرسش هاي علمي خاص خود را دارد.به عقيده ي كارشناسان عالي رتبه در اين موضوع، اگر در خصوص اتاق هاي گاز با شما صحبت كردند، بپرسيد: «يك اتاق گاز چيست»؟ «چگونه جايي است؟» از چه نوع گازي در آن استفاده مي كنند؟»، «چگونه گاز را در آن وارد مي كنند؟» و به خصوص سؤال كنيد: «چگونه مي توان براي خارج كردن اجساد به اتاق گاز وارد شد؟» بايد به محل رفت و اتاق هاي گاز را از نزديك ديد؛ يا حداقل آثار بازمانده و خرابه هاي آن را مشاهده كرد. بايد چشم ها را باز كرد، عكس گرفت و اندازه گيري نمود. بايد اسنادي نظير نقشه ها، دستورات، صورت هزينه ها را بررسي كرد. از سازندگان آن سؤال كرد و كتاب هاي تخصصي در مورد گازهاي مختلف را مطالعه كرد. بايد به ابزار و وسايل مورد استفاده، نظير كوره هاي سوزاندن اجساد توجه كرد.(2)

افشاي تدريجي اين واقعيت ها از سوي بعضي نويسندگان، مورخان و محققان مستقل غرب، نويسندگان و مورخان وابسته به اردوگاه متفقين و كانون هاي يهودي را در عرصه ي جهاني رسوا و شرمنده كرد؛ به طوري كه تعدادي از آن ها با اعتراف به بخش هايي از واقعيت هاي مزبور درصدد تبرئه و تطهير خود اقدام كردند.

ص: 94


1- روبر فوريسون، ص 127.
2- همان، ص 62_ 63.

در اوت 1960، اتفاق عجيبي رخ داد. در اين روز هفته نامه آلماني «دي سايت» با چاپ مقاله اي، به قلم دكتر مارتين بروتزات عضو انستيتو تاريخ معاصر مونيخ تحت عنوان «عدم وقوع كشتار با گاز در داخائو» اقدام كرد. وي كه يك ضد نازي متعصب است پيش از اين با انتشار خاطرات ادعايي (منتسب) به رُدُلف هس، يكي از سه فرمانده اردوگاه آشويتس، به شهرت رسيده بود. وي در سال 1972 نيز به سمت مدير انستيتو تاريخ معاصر مونيخ انتخاب شد.

مارتين بروتزات در نوشته اي براي هفته نامه آلماني مورد اشاره به صراحت اعلام كرد: «هرگز اتاق گاز»ي براي كشتار انسان ها، نه در داخائو و نه در هيچ يك از اردوگاه هاي رايش سابق وجود نداشته است.(1)

در همان ايام يك ژنرال امريكايي به نام اونراين اعلام كرده بود كه اتاق گاز ادعايي در اردوگاه داخائو يك اتاق دوش ساده بيش نبوده است. وي در عين حال گفته بود كه كوره آدم سوزي اردوگاه داخائو كه در معرض بازديد عموم قرارداده اند نيز نه از سوي نازي ها، بلكه توسط زندانيان اس. اس (نظاميان اسير آلماني در دست متفقين) و به دستور زندانبانان امريكايي ساخته شده اند.(2)

انكار شاهدان

اسناد و مدارك موجود، امروز به خوبي ثابت مي كند كه چيزي به نام «اتاق هاي گاز» در اردوگاه هاي رايش سوم، از آغاز تا پايان جنگ،

ص: 95


1- همان، ص 213.
2- همان، ص 214.

هيچ گاه، در هيچ اردوگاهي مشاهده نشده و واقعيت نداشته است. هيچ يك از اسيران آن اردوگاه ها و يا نمايندگان صليب سرخ كه در داخل آن ها رفت و آمد داشتند، هيچ گاه سخني در اين خصوص اظهار نكرده اند. حتي آن تعداد از اسيراني كه در خلال جنگ و يا پس از آن، از اردوگاه هاي آلمان خارج شدند، عموماً به صراحت اعتراف كرده اند كه چيزي به نام «اتاق هاي گاز» براي كشتار اسيران نه شنيده و نه مشاهده كرده اند. بنابراين، داستان مزبور، پس از جنگ، آن هم در خارج از اردوگاه ها و بلكه خارج از كشور آلمان ساخته و پرداخته شد. بعضي نظريه پردازان و متفكران مشهور يهودي، كه هم در محافل سياسي _ ديپلماتيك و هم در مجامع فرهنگي، مطبوعاتي و خبري حضور جدي و ارتباط مستمرو گسترده با جهان پيرامون خود داشتند، بعدها به صراحت اعتراف كردند كه طي سال هاي جنگ هيچ خبر يا صحبت و زمزمه اي در اين باره وجود نداشته است.

براي نمونه، آيزايابرلين(1) يهودي(2) كه اورا از «نمونه هاي برجسته فيلسوفان آكسفوردي» معرفي كرده اند، به صراحت گفته است كه با همه ي ارتباطات داخلي و خارجي با اشخاص و محافل مختلف سياسي، فرهنگي، علمي و خبري، هيچ اطلاعاتي در اين خصوص، در آن زمان وجود نداشته و چنين موضوعي مطرح نبوده است.

«من تا سال 1945 در اين باره چيزي نشنيدم. حتي در سال هاي 1943_ 1944 مي دانستم كه نازي ها بيش از آن كه مايل باشند جنگ را ببرند، مشتاقند كه يهوديان را نابود كنند... نمي دانم چرا هيچ وقت كسي

ص: 96


1- Isaia Berlin
2- آيزايا برلين در سال 1909 ميلادي در شهر ريگا در روسيه از پدر و مادري يهودي متولد شد. وي در خلال جنگ جهاني دوّم، مأمور تبليغات و گزارشگر سياسي وزارت امور خارجه ي انگليس در سفارتخانه هاي آن كشور در واشنگتن و مسكو بود.

چيزي به من نگفت. شايد زندگي در محيط سفارتخانه تحت مراقبت كامل قرار داشته است. گاه به گاه با يهوديان بلند پاية امريكايي ديدار داشتم، اما در اين باره حرفي زده نشد.»(1)

آيزايا برلين يهودي به صراحت اعتراف مي كند كه نه مقامات بلند پايه ي امريكايي و نه يهودي هاي عالي رتبه و نه انگليسي ها و نه رسانه هاي گروهي و خبرگزاري ها هيچ كدام، هيچ خبر، گزارش و يا حرفي در اين باره تا سال هاي پاياني جنگ مخابره و گزارش نكرده اند. يعني متفقين و در رأس آن ها، امريكا، انگليس، شوروي و حتي ده ها جاسوس خبره و كاركشته كه در سراسر آلمان مشغول فعاليت هاي جاسوسي و اطلاعاتي، به خصوص در دوران حساس جنگ بودند، كوچكترين خبر و يا زمزمه اي در اين باره نه شنيده اند و نه منتشر كرده اند.

آيزايا برلين مي افزايد: «پس از حملة آلمان به لهستان حدس مي زدم كه وقايع ناگواري براي يهوديان رخ مي دهد. يهوديان دستگير و سركوب مي شوند، شكنجه شان مي دهند و شايد به قتل مي رسانند اما هيچ كدام نمي دانستيم واقعاً چه مي گذرد. خبري به ما نمي رسيد. فقط وقوع حوادث ناگواري را حدس مي زديم. در سال هاي 1939 تا 1944 دربارة آدم سوزي _ اتاق هاي گاز هيچ نمي دانستيم. در انگلستان و امريكا كسي چيزي به من نگفت. مطلبي هم در اين باره نخواندم .نخستين باري كه اين اخبار تكان دهنده سرانجام از پرده بيرون افتاد، گزارش كساني بود كه از سوئيس آمدند. مردي به يك خاخام يهودي كه مقيم نيويورك بود تلگرامي فرستاد. خاخام به ديدن پرزيدنت روزولت رفت. اما كاري

ص: 97


1- آيزايابرلين، در جست و جوي آزادي، مصاحبه هاي رامين جهانبگلو با آيزايابرلين، ترجمه خجسته كيا، نشر گفتار، چاپ اول، 1371، ص 38.

انجام نشد و خبر پخش نگرديد. من به هيچ وجه خبري در اين باره نداشتم. فكر مي كنم خانواده زنم كه از يهوديان فرانسه بودند در سال هاي 1942 _ 1943 خبرهايي شنيده بودند، اما آن ها نيز باور نمي كردند. اندك بودند كساني كه وقوع آن را مي توانستند بپذيرند. اكثراً آن را گزافه گويي مي پنداشتند و رد مي كردند.»

نكته قابل توجه اين كه، آيزايا برلين در آن زمان نه يك شهروند معمولي يهودي بلكه مأمور تبليغات وزارت امور خارجه ي انگليس و گزارشگر سياسي سفارتخانه ي بريتانيا بود كه با شخصيت هاي مختلف سياسي و اطلاعاتي انگليسي و امريكايي و نيز ديپلمات ها، ارتباط داشت. ثانياً، اودر سال 1988 در 79 سالگي، يعني 43 سال پس از پايان جنگ جهاني دوم،اين چنين اعتراف مي كند.

با اين حال، او با فرضيه ي «هولوكاست» موافقت نشان مي دهد. به بيان ديگر، اين «فيلسوف نمونه و برجسته ي آكسفوردي» بر خلاف مشاهدات، خاطرات و اطلاعات شخصي خود در زمان جنگ، تحت تأثير تبليغات و داده هاي كانون هاي صهيونيستي، آن هم ده ها سال پس از جنگ جهاني دوم به ماجراي «هولوكاست» به عنوان يك واقعيت باور پيدا مي كند!

نمونه جالب توجه ديگردر اين باره اعترافات امانوئل لويناس يهودي استاد فلسفه دانشگاه سوربن فرانسه است. لويناس پيش از شروع جنگ جهاني دوم به عنوان مترجم روسي و آلماني به خدمت ارتش فرانسه درآمد و پس از شكست فرانسه در سال 1939 در شهر «رن» به زندان افتاد و به آلمان منتقل شد. لويناس دربارة دوران زندگي و اسارت خود در اردوگاه هاي آلماني چنين اعتراف مي كند:

ص: 98

«من وضعيت بسيار خاصي داشتم. چون آلماني ها مي دانستند كه يهودي هستم، اما اونيفورم ارتش فرانسه مرا از مرگ نجات داد. سربازان يهودي را از سربازان فرانسه جدا نگه مي داشتند، اما با اين همه از مقررات كنوانسيون ژنو بهره مند مي شديم. من در اردوگاهي در هانور بودم. آن ها مرا به خاطر اين كه يهودي بودم آزار نمي دادند اما تمام روز ناچار بوديم در جنگل كار كنيم.

مثل بقيه زنداني ها فقط حق دريافت بسته و نامه داشتيم. كتاب هم به دستم مي رسيد. البته نمي دانم از كجا و از چه كسي. حتي در اين دوران اسارت، فرصت بازخواني هايدگر را نيز داشتم. هگل و پروست و روسو را نيز خواندم. وضعيتي ايده ال نبود اما قابل تحمل بود. به هر تقدير وقتم را تلف نكردم.»(1)

لويناس اعتراف مي كند كه نه تنها در زندان به عنوان يهودي با او بدرفتاري نشده، بلكه از بيرون اردوگاه براي او و ديگر زندانيان و اسيران جنگي، نامه، بسته و هدايايي چون كتاب ارسال شده و به دست آن ها رسيده است. آن ها حتي فرصت كافي براي مطالعه و فعاليت هاي علمي و جنبي داشته اند. بر مبناي آن خشونت و قساوتي كه تبليغات صهيونيستي و غربي به آلمان نازي نسبت داده و در اذهان و باور عمومي القا كرده اند، تصور اوليّه و آني اين است كه فردي چون امانوئل لويناس يهودي كه لباس نظامي دشمن را نيز بر تن داشت، در همان زمان اوليه دستگيري و يا اسارت، بايد از سوي نظاميان آلماني تيرباران مي شد اما واقعيت عكس آن را نشان داده است. حتي وقتي از لويناس يهودي درباره ي مسأله ي

ص: 99


1- ويژه نامه نقد و بررسي (ويژه كتاب)، شماره 6، 1375، دفتر رسانه ها (سازمان تبليغات اسلامي)، به نقل از ماهنامة كيان، شماره 22.

كوره هاي آدم سوزي و كشتار يهودي ها در اردوگاه هاي آلماني پرسش مي شود كه: «احساس شما در آن زمان [اسارت] در مورد سفاكي نازي ها در اردوگاه هاي اسرا چه بود؟» چنين پاسخ مي دهد:

«در زندان هيچ چيز از اين ها را نمي دانستيم. بعدها بود كه فهميدم. قابل تصور نبود؛ حتي براي اسراي جنگي. [...] هر چند با ما (سربازان يهودي محبوس در زندان آلماني ها) بدرفتاري مي كردند اما به عنوان سرباز، قوانين بين المللي از ما حمايت مي كرد.»(1)

آن گونه كه تبليغات جهاني غرب و يهودي ها تاكنون به بشريت القا كرده اند، اگر اردوگاه ها و زندان هاي آلمان نازي در هاله اي از پنهانكاري و اسرار و رموز نگهداري و اداره مي شد كه هيچ خبر يا رويدادي از آن جا به بيرون درز نمي كرد، پس چگونه آلماني ها مقيد و متعهد نسبت به قوانين بين المللي، براي حفظ جان اسيران جنگي حتي يهودي بودند؟

يك نمونه ي برجسته و مشهور ديگر، لئون بلوم7(2) يهودي (1872_ 1950م.)، سياستمدار، نويسنده و نخست وزير كشور فرانسه است. او رئيس نخستين دولت جبهه ي مردم، در سال هاي 1936 و 1937 بود كه از اتحاد سوسياليست ها، راديكال سوسياليست ها و كمونيست ها تشكيل يافته بود. چندي پس از شروع جنگ جهاني دوم، در سال 1940، دولت ويشي او را توقيف و بازداشت كرد.

لئون بلوم در دادگاه ريوم محاكمه شد و تا سال 1945 زنداني آلماني ها بود. لئون بلوم يهودي پس از اتمام جنگ و آزادي از اسارت،

ص: 100


1- همان.
2- Leon blom

در كمال صحت و سلامت، براي مدت كوتاهي طي سال هاي 1947 و 1947) رئيس دولت سوسياليست فرانسه بود.(1)

نمونه ي معروف ديگر، اسرائيل شاهاك نويسنده و حقوقدان معروف يهودي _ اسرائيلي است. براساس زندگينامه اسرائيل شاهاك، او در ورشو پايتخت لهستان به دنيا آمد واز پايان سال 1939 تا آوريل 1943 در ورشو زندگي كرد. از آوريل 1943 تا پايان ژوئن 1943 در اردوگاه اسارت «پونياتووُ»(در لهستان) و در يك مخفي گاه در ورشو به سر برد. سپس از پايان ژوئن 1943 تا آوريل 1945 در اردوگاه برگن _ بلسن اسير آلماني ها بود.

اسرائيل شاهاك نيز پس از جنگ در كمال صحت و سلامت، چون بسياري از هم كيشان يهودي به زندگي ادامه مي دهد و پس از چندي به فلسطين اشغالي كوچ مي كند. او در سال 1986 م. پس از سال ها فعاليت در دانشگاه عبري اورشليم (بيت المقدس) بازنشسته مي شود و هم اكنون از طريق نويسندگي و وكالت دوران بازنشستگي خود را سپري مي كند. اين نمونه ها و شواهد زنده، كاملاً در تعارض و تضاد با تبليغات شايع و ادعاهاي رايج غربي _ صهيوني، مبني بر كشتار يهودي ها در اردوگاه هاي آلمان نازي است.

در اين باره اسناد و اعترافات فراوان ديگري نيز وجود دارد كه به عنوان نمونه تنها به يك مورد ديگر اكتفا مي شود. اسقف يوهان نويهويزلر كه به عنوان زنداني شماره 26680 اردوگاه داخائو (منطقه اي در 13 كيلومتري شمال غربي مونيخ) معرفي شده، علي رغم اشاره به قساوت و خشونت نازي ها طبق سنت رايج در نظام تبليغاتي غربي و

ص: 101


1- ر. ك: غلامحسين مصاحب، دايرۀ المعارف فارسي، ج اول، انتشارات اميركبير، ص 445.

صهيونيستي، طي يك اعتراف در17 ژوئن 1960، هر چند زندان داخائو را يك ماتمكده معرفي مي كند اما به صراحت مي گويد كه هيچ كس درباره واقعيت هاي داخل آن چيزي نمي دانسته است:

«هيچ كس،حتي آن هايي كه از اولين روز افتتاح داخائو تا آخرين روز آن در اين ماتمكده به سر برده اند نمي دانند حقيقت زندان داخائو چه بود و نمي توانند به طور كامل بگويند در زندان داخائو چه مي گذشت.»(1)

او در ادامه چنين مي افزايد: «روز 12 ژوئيه 1941 مرا به زندان داخائو انتقال دادند و تا روز 24 آوريل 1945 در آن جا به سر بردم [...] چون از ساير زندانيان جدا بودم نمي دانستم در آن جهنم چه مي گذرد.»(2)

اين زنداني اردوگاه داخائو اگر چه با استناد به نوشته هاي ديگران و منابع تكراري و رايج غربي و صهيونيستي مدافع «هولوكاست»، سعي كرده تا جنايت نازي ها را افشا و قساوت وبي رحمي آلماني ها را در نوشته ي خود آشكار و بر ملا سازد؛ اما هر كجا به خاطرات، ديده ها و مشاهدات شخصي خود در اردوگاه داخائو استناد و مراجعه مي كند، نه تنها رنگ و بويي از كشتار و جنايت مشاهده و معلوم نمي شود بلكه نكات مثبت فراواني نيز از اردوگاه هاي آلماني به چشم مي خورد. براي مثال، او از رفتار و برخورد خوب يكي از فرماندهان هيتلري چنين ياد مي كند:

«در اين جا ناگزيرم از يكي از فرماندهان [نازي] يادي كنم. نامش وايس(3) بود. اين مرد ثابت كرد كه گاه بين اين فرماندهان انسان هايي هم

ص: 102


1- . همان، به نقل از: بازداشتگاه داخائو، نيكوروست و يوهان نويهويسلر بازداشتگاه داخائو، ترجمه منوچهر ضرابي، انتشارات كتاب سرا، چاپ اول، 1369، ص 7.
2- همان، ص 6.
3- Weiss

پيدا مي شوند. او تغييرات زيادي در اردوگاه داد و مراقب بود دستوراتش مو به مو اجرا شود. وايس شديداً جلوي تنبيهات بدني را گرفته بود و به رؤساي بخش ها اجازة اعمال اين نوع تنبيهات را نمي داد. شخصاً به جرايم و گزارش هاي واصله رسيدگي و ميزان و نوع تنبيه را تعيين مي كرد و در مراسم اجراي تنبيهات حاضر مي شد. نظارت مي كرد تا در اجراي تنبيهات نظرات شخصي اعمال نشود. تراشيدن سر زندانيان را موقوف كرد و [...] براي اين كه نيروي جسماني و ميزان مقاومت زندانياني كه در كارخانه هاي مهمات سازي كار مي كردند تقويت شود، دستور داد غذاي آن ها را بسته بندي كنند و در كارگاه ها تحويل دهند ... اغلب به ما «زندانيان مخصوص» علاقه و توجه زيادي مبذول مي داشت و احتياجات گوناگون ما را برآورده مي كرد.»(1)

اسقف يوهان نويهويزلر به عنوان زنداني شماره 26680 داخائو، با اشاره به خاطرات و مشاهدات خود نه فقط از «آشپزخانه اي با جديدترين وسايل» در داخائو بلكه از «وسايل مدرن»، «بهداري» و «بخش دندانپزشكي» و حتي «كتابخانه انباشته از كتاب هاي مختلف» اردوگاه ياد مي كند و مي افزايد:«پس از سال 1941 به تدريج به زندانيان اجازه دادند با شرايطي در ساعات استراحت از كتابخانه استفاده كنند.»(2)

به هر روي، آن تعداد از افراد مشهور و سرشناس حتي يهودي كه خود را اسير يا زنداني اردوگاه هاي آلماني، معرفي كرده اند، جملگي اعتراف كرده اند: در طول مدت اسارت هيچ گونه خبر يا اطلاعاتي در خصوص كشتار انسان ها در اين اردوگاه نه داشته اند و نه شنيده اند. همان

ص: 103


1- همان، صص 37_ 38.
2- همان، صص 17، 21 و 22.

گونه كه روبر فوريسون نيز اظهار داشته است:

«سال ها، اما بيهوده به دنبال فقط يك بازمانده از بازماندگان اردوگاه هاي جنگ بودم كه به چشم خود اتاق هاي گاز را ديده باشد... به حتي يك مدرك، فقط يك مدرك راضي بودم اما همين يك مدرك را نيافتم.»

علاوه بر اين، از ميان آن همه شهروندان آلماني، از اقوام و طوايف مختلف و نيز از ميان آن همه س(1)ربازان، افسران و فرماندهان نظامي آلمان كه بعضي از آن ها در داخل اردوگاه هاي اسيران نيز وظايف و مسؤوليت هايي را عهده دار بودند، هيچ كدام، حتي يك نفر تاكنون پيدا نشده است كه اتاق هاي گاز ادعايي را با چشم خود ديده يا اطلاعات و خبري درباره داستان كشتار اسيران ارايه كرده باشد. آيا همه ي اين افراد با پايان جنگ نابود يا مفقود شدند؟ يا همه ي آنها خود را مقيد و متعهد به حفظ اسرار اردوگاه هاي آلمان هيتلري دانسته اند كه تاكنون حتي يك نفر از آنها زبان به اقرار و اعتراف نگشوده است؟ قطعاً اگر چنين شاهد و مدركي وجود مي داشت لزومي نبود تا سازمان ها و كانون هاي صهيونيستي و متحدان آن ها در غرب، طي پنجاه شصت سال گذشته به يك سري اوهام و يا مدارك خود ساخته و جعليِ فاقد اعتبار، متوسل شوند.

سكوت و بي خبري متفقين!

ص: 104


1- روبر فوريسون، ص 10.

ادله ي محكم ديگر در رد «هولوكاست»، اعترافات صريح متفقين، به خصوص مقامات بلند پايه ي امريكايي، انگليسي، مقامات واتيكان (كه اطلاعات كامل و جامع از اوضاع لهستان و آلمان در دوران جنگ داشتند) و نيز سازمان صليب سرخ جهاني (كه نمايندگان آن در اردوگاه ها رفت و آمد داشتند)، مبني بر عدم اطلاع از موضوع كشتار يا وجود «اتاق هاي گاز» در اردوگاه هاي آلمان است. آن ها همگي پس از پايان جنگ، ضمن اظهار بي اطلاعي و بي خبري در قبال ادعاهاي كانون ها و اشخاص ذي نفوذ يهودي، به صراحت اعلام كردند كه چيزي در اين باره نمي دانند. به بيان ديگر، آن ها، بلا استثنا اين قبيل ادعاها را تكذيب كردند و نادرست دانستند. زيرا، متفقين بيش از همه، از اوضاع داخل آلمان و حتي اردوگاه هاي آلماني خبر و اطلاعات دريافت مي كردند. به گفته ي برخي نويسندگان غرب؛ «در نزد هيچ كدام از متهم كنندگان هيتلر و آن هايي كه بر او چيره شدند و به افشاي وحشي گري هاي او پرداختند، هيچ نشانه اي از وسايل كشتار غير انساني ديده نمي شود. در خاطرات مشهورترين سران اين جنگ، حتي كلمه اي راجع به اتاق هاي گاز نوشته نشده است. نه در كتاب «خاطرات» چرچيل، نه در خاطرات ژنرال دو گل و نه در كتاب، «جنگ صليبي در اروپا» نوشتة آيزنهاور (رئيس جمهور امريكا) سخني در اين باره گفته نشده است.(1)

چگونه مي توان باور كرد كه متفقين در دوران جنگ، هيچ گونه خبر و اطلاعاتي از كانال ها و منابع مختلف سياسي، اطلاعاتي و جاسوسي خود، درباره ي اوضاع داخلي آلمان و موقعيت و وضعيت اردوگاه هاي آلماني نداشته اند؟ البته دنياي غرب تا چند دهه پس از پايان جنگ دوم نسبت به اين «بي خبري» تأكيد و اصرار نمود. اما در سال هاي اخير، انتشار پاره اي

ص: 105


1- روژه گارودي، محاكمة آزادي، ترجمه مجيد خليل زاده، احمدنخستين و جعفر پاز، مؤسسه فرهنگي انديشه معاصر، چاپ اول، 1377، ص 30.

اسناد مربوط به جنگ جهاني دوم، مايه ي شرمندگي و رسوايي آنها شد. در حدود سال 2000 م. / 1379 ش. حدود چهارصد برگ سند درباره ي فعاليت هاي «اداره سرويس استراتژيك» (سازمان سلف CIA) از سوي آرشيو ملي ايالات متحده منتشر شد. اين اسناد اگر چه با اعمال نظر و دستكاري سازمان «سيا» در امريكا انتشار يافت، اما به يك موضوع بسيار مهم اعتراف شد و آن اين كه، سرويس جاسوسي بريتانيا نه فقط برنامه ها و اقدامات سازمان امنيت (SD) حزب نازي را از طريق عمال و جاسوسان خود تعقيب مي كرد، بلكه مكالمات ميان رم و برلين (ايتاليا و آلمان) در لندن شنود مي شد. اسناد آرشيو ملي امريكا به خوبي نشان مي دهد كه مكالمات رمزگشايي شده ميان آلمان و ايتاليا، به معني دسترسي متفقين به اسرار و برنامه هاي پنهان آلمان نازي بوده است. بنابراين، ترديدي وجود ندارد كه كدهاي رمز اداره ي امنيت SS از سوي متفقين، به ويژه انگليسي ها رمزگشايي مي شد.(1) حال اين سؤال خودنمايي مي كندكه اگر كشتار يا رويداد غير مترقبه و غير مرسوم در اردوگاه هاي آلمان به وقوع پيوسته بود، چرا انگليسي ها در آن زمان هيچ گونه عكس العملي نشان ندادند و يا خبر و اطلاعاتي در اين باره به هم پيمانان خود يعني امريكا، شوروي و فرانسه ندادند و يا براي افكار عمومي منتشر نكردند؟(2)

ص: 106


1- دي ولت (چاپ آلمان)، 2 اوت 2000 / 12 مرداد .1379
2- انتشار اسناد ملي امريكا (مربوط به جنگ جهاني دوم) براساس قانوني صورت مي گيرد كه در اكتبر سال 1998 م از سوي كنگره به تصويب رسيد. در ژانويه 1999 يك گروه كاري به دستور بيل كلينتون رئيس جمهور وقت براي اجراي قانون فوق تشكيل شد. اين گروه كاري تا تابستان سال 1999 م. حدود 600 ميليون برگ سند را مشمول قانون مزبور اعلام كرد. جالب اين كه در اين ميان اسناد قابل انتشار از سوي گروه مزبور، حتي يك برگ سند درباره ماجرايي به نام «هولوكاست» به چشم نمي خورد.

آمار جمعيت يهود

مدرك و دليل محكم ديگر در اثبات دروغ بودن هولوكاست، آمار و ارقام جمعيت يهود در جهان در سال هاي قبل و بعد از جنگ جهاني دوم است. براساس سرشماري مندرج در سالنامه ها و كتاب سال امريكا و نيز اسناد منتشر شده از سوي مراكز آماري در غرب، به ويژه در ايالات متحده، آمار جمعيت يهودي ها در سال هاي 1937، 1938 و 1939، يعني سال هاي قبل از آغاز جنگ، با آمار اين جمعيت در سال هاي 1946 و 1947 نه تنها چندان تفاوتي ندارد،(1) بلكه به اذعان بعضي منابع، رقمي درحدود چند صد هزار تا يك ميليون نفر، طبق آمار سال هاي بعد از جنگ، به جمعيت يهودي ها اضافه شده است. بنابراين طبق آمار مزبور، نه فقط چيزي از جمعيت يهودي ها كم نشده، بلكه اضافه هم شده بود. با توجه به درصد بسيار كم و ناچيز زاد و ولد يهودي ها، چه در آن دوران و چه در دوران كنوني،آمار مورد نظر كاملاً از نظر عقل و منطق هم پذيرفتني است. به اين ترتيب آن رقم ادعايي كشته شده در جنگ جهاني دوم در اين قبيل اسناد و آمار هيچ جايگاهي ندارد و كاملاً مردود است.

دليل مستند و محكم ديگري كه در بطلان فرضيه ي هولوكاست مي توان ارايه نمود، آمار جمعيت يهود در اروپاي زمان جنگ جهاني دوم است. كتاب سالانه يهوديان امريكا، (از 22 سپتامبر 1941 تا 11 سپتامبر 1942) كه از سوي شركت انتشاراتي يهوديان امريكا منتشر شده بود، اشاره مي كند كه در سال 1941 ميلادي، پس از اشغال اروپا از

ص: 107


1- اين ارقام با مطالعه و بررسي منابع و سالنامه هاي منتشر شده در آن زمان، خدشه ناپذير و قابل اثبات است. عبدالعليم موسي، انديشه مند مسلمان امريكايي، در گفت و گويي با نشريه ي اميد انقلاب، ويژه نامه ي قدس، 1373، شماره 269، با استناد به آمار جمعيت يهودي ها در قبل و بعد از جنگ جهاني دوم، آن را دليل مهم و برهان محكم در نفي و رد هولوكاست دانسته است.

سوي هيتلر و نفوذ آلمان در روسيه، آمار كل يهوديان اروپا با محاسبة ساكنان (جمعيت) يهودي آلمان، سه ميليون و يكصد و بيست هزار و بيست و دو (022/120/3) نفر(1) بود.(2)

در منبع ديگر، آمار يهودي هاي اروپا براساس اقتباس از آمار آلمان نازي، طي سال هاي آخر جنگ در حدود 4 ميليون نفر تخمين زده شده است.

لئون پولياكف در كتابي به نام «ادعية نفرين» با اقتباس از كورهرر،(3) رئيس تحقيقات آماري رايش سوم، اين رقم را ارايه داده است. كورهرر در گزارش هاي خود به هيتلر در تاريخ 27 مارس 1943 و 7 ژوئيه 1944، چنين رقمي برآورد كرده بود.(4) درباره ي اين آمار چند نكته مهم وجود دارد.

نكته ي اول: حتي اگر پذيرفته و ثابت شود كه آمار يهوديان همين رقم چهارميليون نفر در سال 1944، يعني حدود يك سال قبل از پايان جنگ جهاني دوم بوده است؛ اين سؤال خودنمايي مي كند كه طي تقريباً يك سال باقي مانده ي جنگ كه آلماني ها در شرايط نظامي، سياسي و اقتصادي بسيار ضعيف و فلاكت باري قرار داشتند و حتي از نظر دارويي و غذايي در مضيقه سختي قرار گرفته بودند و از همه جبهه ها و مرزها تحت محاصره شديد متفقين واقع شده بودند، چگونه ممكن بود كه بتوانند، اين جمعيت انبوه را ابتدا در اتاق هاي گاز خفه و سپس در

ص: 108


1- بعضي پژوهشگران، اين آمار را مربوط به سرزمين هايي از اروپا مي دانند كه در آن دوران تحت نفوذ و قلمرو آلمان قرار گرفته بود.
2- روژه گارودي، ترجمه رضا ناظميان، صبح، 1375، شماره 66، ص 77، به نقل از: كتاب سالانه يهوديان امريكا، شماره 5702، ص 666.
3- Korherr
4- روژه گارودي، محاكمه آزادي، پيشين، ص 54.

كوره هاي آدم سوزي سوزانده و خاكستر كنند؟ آيا در آن سال هاي پاياني، آلماني ها امكانات، توانايي و موقعيت انجام چنين اقدام و عملياتي داشتند؟

نكته ي دوم: اگر رقم مزبور پذيرفته شود، اين بدان معني است كه تاسال 1944 يعني تا پنج سال اول جنگ، نه فقط از آمار يهودي ها، چيزي كم نشده بلكه در مقايسه با چند سال قبل آن، صد هزار نفر به جمعيت آن ها اضافه شده است.

نكته ي سوم: از مجموع ارقام ارايه شده از سوي كتاب سال يهوديان امريكا در سال1941، در سراسر اروپا 022/120/3 نفر يهودي وجود داشته است. بنابراين، با توجه به اين كه شماري از كشورهاي اروپايي در جنگ جهاني دوم بي طرف بودند و اصلاً وارد جنگ نشده بودند، به علاوه بعضي از كشورهاي اروپايي نيز دور از دسترس قواي آلماني قرار داشتند و تا آخرين روزهاي جنگ جمعيت ساكن در آن مناطق از جمله يهودي ها از هر نوع گزند و آسيبي در امان بودند؛ مي توان نتيجه گرفت كه حداقل نيمي از آمار مورد اشاره به طور طبيعي تا آخر جنگ در امنيت كامل به سر برده و جان به سلامت به در برده اند. بنابراين چگونه از اين رقم باقي مانده (يعني حدود 000/550/1 نفر)، شش ميليون نفر كشته شده اند؟

نكته ي چهارم: موضوعي كه بسيار حائز اهميت است و مي تواند مورد توجه همه ي محققان و انديشه مندان قرار گيرد، بررسي دقيق تر آمار يهوديان اروپا از آغاز تا پايان جنگ و نيز وضعيت و موقعيت و مهاجرت آن ها است. طبق مندرجات منابع يهودي، پس از تهاجم اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي به خاك لهستان در17 سپتامبر 1939، شرق

ص: 109

لهستان از آن تاريخ تا ژوئن 1941 تحت اشغال قواي شوروي قرار داشت. جمعيت اين اراضي بالغ بر سيزده ميليون نفر بود كه بين آن ها يك ميليون و پانصد و هفتاد هزار (000/570/1) يهودي لهستاني ساكن بودند.(1) جمعيت مورد اشاره نه در قلمرو و دسترس نيروهاي آلماني بلكه در اراضي تحت اشغال و اداره ي شوروي ساكن بودند.

همچنين طبق ادعاي منابع يهودي، بعد از تصرف اراضي غرب لهستان از سوي آلمان، دستور اخراج نيم ميليون (000/500) يهودي از جمع ششصد و پنجاه هزار يهودي اين اراضي، توسط هيملر فرمانده اس.اس صادر گرديد(2) و جمعيت مزبور از سرزمين هاي تحت اداره آلمان خارج شدند.

در منابع اروپايي و امريكايي نيز مورد مشابهي نوشته شده است. نشريه امريكايي نيويورك تايمز پس از جنگ جهاني دوم، آمار و اطلاعاتي منتشر كرد كه در آن گفته شده بود: «هيتلر حدود چهارصد هزار نفر از يهوديان آلمان را از سرزمين رايش وادار به مهاجرت نمود.»(3) كنگره جهاني يهود نيز در نشرية خود به نام «وحدت در پراكندگي» نوشته بود: «اكثر يهوديان آلمان موفق شدند تا قبل از شروع جنگ آن كشور را ترك كنند.» (4)

آمار ديگري حاكي است كه تا سال 1943 دو و نيم ميليون (000/500/2) نفر يهودي در اروپا جابه جا و از قلمرو آلمان خارج شدند. از اين تعداد 5/8 درصد (500/212 نفر) در فلسطين مستقر

ص: 110


1- يهوديان ايراني در تاريخ معاصر، مركز تاريخ شفاهي يهوديان ايراني، جلد دوم، چاپ امريكا، پاييز 1977، ص 212.
2- همان.
3- لوئيس مارشالكو، ص 172.
4- همان، ص 172.

شدند. ايالات متحده امريكا پذيرش آنان را به 182000 نفر (كمتر از 7 درصد) محدود كرد و انگلستان به 000/67 نفر (كمتر از 3 درصد) اكتفا كرد. اكثريت گستردة آنان يعني 000/930/1 نفر (بيش از 75 درصد) در روسيه شوروي پناه گرفتند.(1)

لوئيس لوين (2)رئيس شوراي يهوديان امريكا و يكي از شاهدان يهودي، پس از پايان جنگ جهاني دوم، ضمن بازديد از روسية شوروي و سركشي به نواحي يهودي نشين، گزارش جامعي از بازديد خود و وضعيت يهوديان مقيم آن كشور ارايه كرد. لوئيس لوين يهودي، در 30 اكتبر 1946، در كنفرانسي در شيكاگو گفت: «در ابتداي جنگ يهوديان در زمرة اولين گروه هايي بودند كه از نواحي غربي شوروي كه در معرض تهديد مهاجمان هيتلري قرار داشت، تخليه و با كشتي به مناطق امن شرق كوه هاي اورال فرستاده شدند. به اين ترتيب جان دو ميليون [000/000/2] نفر يهودي حفظ گرديد.(3) جالب تر اين كه، در پاييز 1945 و بهار 1946، يك باره اين جمعيت عظيم و انبوه يهودي، در چك اسلواكي، لهستان، مجارستان و بلغارستان ظاهر شدند، آن چنان كه جمعيت بومي اين كشورها احساس كردند كه با يك اشغال دوم (پس از جنگ) مواجه هستند.(4)

ص: 111


1- ر.ك: روژه گارودي، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ترجمه دكتر نسرين حكمي، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم، 1369، ص 126. به نقل از مؤسسه امور يهوديان نيويورك، ثبت شده در كتاب چهار راه اسرائيل نوشته كريستوفر سيكس، چاپ لندن، 165.
2- Louis Levine
3- لوئيس مارشالكو، ص 187.
4- همان.

از سوي ديگر بعضي منابع مستقل تأييد كرده اند كه پس از جنگ جهاني دوم، مطابق آمار موجود در سال 1946، به استثناي روسيه، هنوز 600/559/1 نفر يهودي در اروپا زندگي مي كردند.(1) بنابراين، آن چه از اين داده ها و يافته ها به دست مي آيد، اثبات مي كند كه از مجموع يهوديان تحت قلمرو و نفوذ آلمان و بلكه كل يهوديان اروپا، در خلال جنگ جهاني دوم،از سال 1939 تا 1945، هيچ رقمي كم نشده است.

نكته ي پنجم: موضوع ديگر قابل توجه و با اهميت در رد داستان هولوكاست، آمار و ارقام منتشر شده از سوي محافل صهيوني و اسرائيلي است. به نوشته ي يكي ازمنابع يهودي: «دفتر نخست وزير اسرائيل به تازگي (سال هاي اخير) شمار «بازماندگان زنده ي يهودي سوزي» را يك ميليون (00/000/1) نفر اعلام كرده است.»(2) آمار دفتر نخست وزيري اسرائيل اعتراف مي كند كه پس از گذشت شصت (60) سال از پايان جنگ جهاني دوم، هنوز اين تعداد زنده هستند و در سلامت به سر مي برند. اين بدان معني است كه از مجموع يهودي هاي اروپا يا يهودي هاي تحت قلمرو و نفوذ رايش سوم، اين تعداد زنده مانده اند.

طبق محاسبه يك متخصص وكارشناس آمار از كشور سوئد به نام كارل. او. نوردلينگ؛ با اين فرض كه تا سال 1997 ميلادي بالغ بر 000/900 نفر ( يا 000/000/1 نفر) بازمانده يهودي «هولوكاست» وجود داشته باشد؛ مي توان چنين نتيجه گيري كرد كه در زمان پايان جنگ جهاني دوم در سال 1945، در اروپا، اندكي بيش از سه ميليون (000/000/3) بازمانده يهودي وجود داشته است.

ص: 112


1- همان، ص 182.
2- ر. ك: نورمن ج ، فينكلشتاين، ص 95.

دليل و شاهد مستند اين نتيجه گيري، اعتراف يك نشريه عبري چاپ امريكاست. روزنامه عبراني (دِراَوفبائو) (1)چاپ نيويورك در 30 ژوئن 1965 م. (بيست سال پس از جنگ جهاني دوم) خبري را منتشر كرد كه براساس آن، تا آن زمان؛ «سه ميليون و سيصد و هفتاد و پنج هزار [000/375/3] نفر [يهودي]، به خاطر خساراتي كه در دورة سلطة هيتلر متحمّل شده اند، تقاضاي «ترميم» [غرامت] كرده اند.» (2)

علاوه بر اين، امروز گستره ي متنوع و گوناگوني از سازمان ها، گروه ها و انجمن هاي متشكل از بازماندگان «هولوكاست» در سراسر دنيا خودنمايي و ابراز وجود مي كنند. رسانه هاي امريكايي، به طور فراوان، از روند فزايندة به هم پيوستن اعضاي خانواده هايي گزارش مي دهند كه همگي خود را از بازماندگان «هولوكاست» قلمداد مي كنند؛ افرادي اعم از مرد يا زن كه زماني مدعي بودند تمام اعضاي خانواده آن ها گم شده يا از بين رفته اند.(3)

به راستي! اين آمار ارايه شده و مورد تائيد از سوي خود محافل صهيونيستي و غربي، چه مسأله اي را ثابت و روشن مي كند؟ آمار بي شمار يهوديان بازمانده از جنگ جهاني دوم، پيش و بيش از آن كه مدركي دال بر وقوع قتل عام يهودي ها در اردوگاه هاي آلمان هيتلري باشد، بر عكس، سند، شاهد و گواه زنده اي در اثبات اين واقعيت است كه هيچ گونه نسل كشي و كشتاري صورت نگرفته و «هولوكاست» صرفاً يك افسانه است. اين مهم امروز براي سازمان ها، مجامع يهودي و بسياري از يهودي ها، به خصوص آنها كه به عنوان

ص: 113


1- Der Aufbau
2- روژه گارودي، تاريخ يك ارتداد، ص 119.
3- روبر فوريسون، صص 45_ 46.

بازمانده، از صندوق ها و بنگاه هاي مختلف در كشور سوئيس يا بعضي دولت هاي اروپايي مثل آلمان، مستمري ماهانه به عنوان غرامت مي گيرند، يك مضحكه و شوخي خصوصي و خانوادگي شده است.

يك نويسنده ي يهودي اهل نيويورك، به نقل از مادر يهودي خود كه اسمش به عنوان بازمانده اردوگاه هاي آلمان نازي، هم اكنون در فهرست مستمري بگيران وغرامت گيرندگان از سوئيس و يا آلمان قرار دارد چنين اعتراف مي كند:

مادرم مي گفت: « اگر ادعاي يهودياني كه مي گويند بازماندة اين بازداشتگاه ها و اردوگاه ها هستند، درست باشد، پس هيتلر چه كساني را كشت؟»(1)

مدارك و اطلاعات منتشر شده ي مربوط به دوران جنگ جهاني دوم، دلايل ديگري را در نفي «هولوكاست» آشكار مي سازد. براساس اسناد، تصاوير و اخباري كه از سوي متفقين در همان زمان جنگ، عليه آلمان منتشر شد، چنين ادعا شده بود كه؛ براساس بيانيه پليس آلمان از تاريخ اول سپتامبر 1941، (يعني دو سال پس از زمان آغاز جنگ) يهودي هاي ساكن در كشور آلمان موظف به نصب ستاره شش پر زرد رنگ به محل سينه ي لباس هاي خود شده اند. براساس اين بيانيه يهودي هاي ساكن آلمان از تاريخ 19 سپتامبر 1941، موظف به اجراي دستورالعمل مزبور بودند. اسناد منتشر شده نه فقط تصاويري از يهوديان شهر هاي مونيخ و... را با علامت ستاره زرد بر روي لباس ها نشان مي دهد، بلكه آمار يهوديان مقيم آلمان را در همان زمان 696/163 نفر اعلام كرده و مدعي شده كه بقيه يهوديان آلمان (000/400 نفر) از آن كشور گريخته اند.

ص: 114


1- نورمن، ج فينكلشتاين، ص 93.

به استناد همين داده ها اگر يهودي هاي آلمان در آن زمان، در چنين شرايط و وضعيتي به سر مي بردند، باز مي توان اثبات كرد كه هيچ خطر و تهديدي از سوي آلمان نازي عليه يهودي ها وجود نداشته است. اگر غير از اين بود، قاعدتاً نبايد پليس آلمان، آن هم در اوج جنگ اجازه مي داد كه آن ها مثل بقيه شهروندان آلماني آزادانه در شهر رفت و آمد داشته باشند.

از جمله پرسش هايي كه پيرامون موضوع كشتار شش ميليون يهودي خودنمايي مي كند، فرصت و امكانات آلماني ها براي اين عمليات گسترده و بزرگ است. آيا آلماني ها اين همه نيرو و امكانات در آن وضعيت بحراني داشتند كه براي چنين اقدامي صرف كنند؟ آيا آلماني ها نمي توانستند با توجه به كمبود نيروهاي انساني اين افراد را در كارخانجات توليد وسايل جنگي به كار گيرند؟ كشتار شش ميليون نفر از طريق اتاق هاي مخصوص گاز و يا كوره هاي آدم سوزي در شماري از اردوگاه ها، ظرف مدت چند سال، حتي در يك شرايط غير جنگي و غير بحراني تا چه حد منطقي، معقولانه، قابل توجيه علمي و عملي است؟(1)

بر خلاف تبليغات شايع و رايج صهيوني و غربي، اسناد و شواهدي نشان مي دهند كه در اردوگاه هاي اسيران در آلمان نازي، زمين و مكان هاي ورزشي، مراكز درماني و بهداشتي، كتابخانه، باغ هاي سرسبز مملو از گل و گياه، سالن هاي غذاخوري مجهز و...، به مثابه ي يك شهر كوچك وجود داشت. آن گونه كه در بعضي منابع نيز تأئيد شده، در پايان جنگ در سال 1945، فرماندهان جبهه ي متفقين، دستور دادند تا اماكن مزبور را تخريب كنند. علاوه بر دلايل ارايه شده، متون و منابع تاريخي و

ص: 115


1- لوئيس مارشالكو، ص 179.

تحقيقاتي معتبر و مستندي وجود دارد كه ضمن بررسي ابعاد مختلف افسانه ي «هولوكاست» و زواياي گوناگون آن، اوهام و تبليغات كانون هاي صهيونيستي را با ادله ي محكم و تحليل هاي متقن زير سؤال برده و ماهيت دروغين كشتار شش ميليون يهودي را افشا و آشكار كرده اند.(1)

ص: 116


1- Dissecting the Holocaust (The Growing Critique of, Truth, and, Memory(, Edited by Ernst Gauss, July 2000.

كاركردها و پي آوردهاي «هولوكاست»

اشاره

همه ي اسناد، آثار و شواهد دلالت دارند كه «هولوكاست» يك دروغ بزرگ تاريخي و ساخته و پرداخته ي صهيونيست ها در جهان معاصر است. با اين حال، تبليغات گسترده، پيوسته و برنامه ريزي شده ي كانون ها، تشكل ها، نويسندگان و نظريه پردازان يهودي از طريق رسانه ها، فيلم ها، سريال هاي تلويزيوني، رمان ها و نيز موزه ها و اماكن يادبود، تأثير رواني فراوان در القاي اين موضوع در اذهان و باور عمومي، داشته است. افكار و احساسات عمومي در اروپا و امريكا، خود را در قبال ظلم و ستم ادعايي نسبت به يهود گناهكار و بدهكار تلقي مي كرد و مي كند. اين احساس و شرايط رواني تحميلي، درگذشته به تدريج موجب شد تا آن ها با آرمان صهيونيسم، مبني بر انتقال يهودي ها به فلسطين و ايجاد دولت يهودي روي خوش و موافق نشان بدهند. اروپايي ها و امريكايي ها براي جبران ظلم و ستمي كه هرگز اتفاق نيفتاده بود، اسكان يهودي هاي اطراف و اكناف جهان را در سرزمين فلسطين، آن هم به قيمت كشتار، اخراج و آوارگي ساكنان وصاحبان اصلي آن سرزمين، يعني فلسطيني ها،

ص: 117

به عنوان يك موهبت تلقي كردند. بر اين اساس در اوج مظلوميت مردم بي دفاع فلسطين و كشتار، آوارگي و اخراج گسترده و سهمناك آن ها از سوي گروه هاي شبه نظامي و تروريستي «ايرگون»، «هاگانا»، «اشترن»، «زواي لومي» و دولت اسرائيل، افكار جهاني، به ويژه در غرب، نه تنها هيچ واكنشي از خود نشان نداد، بلكه با سكوت خود نظاره گر اين حوادث وحشتناك تاريخي بود و حتي با صهيونيست ها و اشغالگران فلسطين همدردي نمود.

تأسيس «اسرائيل»

واقعيت هاي پس پرده تاريخ معاصر را به هيچ عنوان نبايد ناديده گرفت و فراموش كرد. جنگ جهاني اول، به عنوان يك برنامه ي توطئه آميز حساب شده، باعث تلاشي امپراتوري عثماني و اشغال فلسطين از سوي بريتانياي كبير! شد. به دنبال آن، با تشكيل حكومت سرپرستي انگليس در فلسطين، به مدت تقريباً 30 سال، زمينه هاي برپايي دولت صهيونيستي فراهم شد. جنگ جهاني دوم نيز با سلاح و پشتوانه ي رواني و سياسي «هولوكاست» به عنوان پروژه ي متمم آن، تأسيس دولت اسرائيل را در پي داشت.

امروز به جرأت مي توان ادعا كرد كه جنگ جهاني دوم اگر چه يك توطئه ي كاملاً صهيونيستي بود ليكن بدون سلاح تبليغاتي «هولوكاست» نمي توانست موجب تأسيس دولت «اسرائيل» در سرزمين فلسطين شود؛ حتي بايد اذعان نمود كه تداوم موجوديت دولت صهيونيستي در فلسطين، تاكنون مرهون سوژه تبليغاتي هولوكاست بوده است.

ص: 118

نشريه فرانسوي ليبراسيون در مقاله اي با عنوان «شوآ مذهبي جديد»(1) ضمن اشاره به ظلم و آلام ادعايي قوم يهود و چگونگي بهره برداري آن ها از ماجراي «هولوكاست» مي افزايد:

«تاريخ يهوديان از اين پس بر پايه تجربه تلخ نسل كشي بنا نهاده شده است . [...] اين ادعاي تاريخي امري مربوط به امروز و ديروز نيست، بلكه سابقه اين نوع نگرش به تاريخ يهوديت به سال 1951 مي رسد. همان هنگامي كه گراميداشت و يادبود واقعه نسل كشي برگزار شد. از آن هنگام به بعد اين نسل كشي به عنوان توجيه نهايي صهيونيسم و تأسيس دولت اسرائيل در سال 1948 مطرح گرديد و به منزلة پايان خوش تاريخ مصيبت بار يهوديان [!] تلقي گرديد. مورخان جديد اسرائيلي كه به آن ها مورخان «پسا صهيونيستي» هم گفته مي شود به نوبه خود اثبات كردند كه چگونه خاطره اين واقعه به ابزاري براي تقويت احساسات ملي گرايانه يهودي وحركت رو به جلوي اسرائيل در مناقشه اعراب و اسرائيل تبديل گرديد.»(2)

تشديد استبداد صهيوني در غرب

دهه ي 1960 و 1970 ميلادي، يعني زماني كه بعضي تجديدنظرطلبان(3) حوزه ي تاريخ در اروپا با انتشار آثار تحقيقاتي و

ص: 119


1- La Shoah Comm Religon
2- ليبراسيون (چاپ فرانسه)، 11 اكتبر 2000 / 20 مهر 1379.
3- در اين باره مي توان به كتاب:«دروغ اوليس» نوشته ي «پل راسينيه»، «دروغ آشويتس» ، نوشته «ت. كريستوفرسون»، نوشته ها و آثار «موريس باردش»، «دروغ قرن بيستم» نوشته ي «آرتور رابرت بوتز» امريكايي، «اسطوره» يا ا«فسانه ي آشويتس» نوشته «ويلهلم استاگليچ» و نيز آثار نويسندگاني چون «ارنست زوندل» كانادايي، يورگن گراف سوئيسي، ديويد ايروينگ انگليسي، فردريك توبن استراليايي آلماني الاصل، روبر فوريسون فرانسوي و ... در يكي دو دهه ي اخير اشاره كرد.

تاريخي خود در افشاي افسانه ي هولوكاست تلاش نمودند، كانون هاي صهيونيستي و بعضي سازمان هاي فعال يهودي در جهان غرب به شدت سراسيمه شدند و به هراس افتادند. آن ها به اشكال مختلف به مقابله با اين دسته از نويسندگان و مورخان برخاستند و درصدد سركوب و ارعاب آنان برآمدند. ويليام د. روبنشتاين يهودي صهيونيست دو آتشه ي دانشگاه «ديكين» شهر ملبورن در استراليا، ضمن اعتراف نسبت به نگراني جدي و شديد يهودي ها در قبال انتشار آثار افشا كننده ي دروغ هولوكاست، چنين نوشت: «اگر به سايرين نشان داده شود كه هولوكاست يك دروغ و نيرنگ است، در آن صورت اسلحة شماره يك زرادخانة تبليغاتي اسرائيل خنثي و بي اثر مي شود.» (1)

اين استاد يهودي، چندي بعد نيز اعلام كرد:

«اگر معلوم شود هولوكاست يك افسانه ي صهيونيستي است، در آن صورت قويترين سلاح موجود زرادخانة تبليغاتي اسرائيل بي اثر شده و از بين مي رود.»(2)

از نظر سازمان ها و كانون هاي يهودي و محافل صهيوني، «هولوكاست»، «شمشير» و در عين حال «سپر» اسرائيل است. يعني «هولوكاست» يك سلاح تهاجمي و يك حربه ي تدافعي است. بر اين اساس، اركان موجوديت اسرائيل بر افسانه ي «هولوكاست»؛ يعني شعار مظلوميت و ستمديدگي قوم يهود! استوار است.

بنابراين چندان بي دليل نيست كه بحث، بررسي و تحقيق درباره ي اين موضوع در جهان غرب به منزله ي ورود به حريم ممنوعه است. كانون ها

ص: 120


1- روبر فوريسون، ص 34.
2- همان.

و محافل صهيوني از طريق اعمال نفوذ دردستگاه هاي دولتي و قضايي كشورهاي غربي در اين باره «خط قرمز» تعيين كرده اند. هر نويسنده، انديشه مند، ناشر و سخنران كه از اين خط عبور كند، در وهله ي اول مورد تهاجم تبليغاتي و رسانه اي و سپس هدف حمله ي فيزيكي گروه ها و دسته هاي شبه نظامي يهودي قرار مي گيرد. به دنبال اين تهاجم، دستگاه هاي قضايي كشورهاي مورد نظر دست به اقدام مي زنند و دستور بازداشت و سپس محاكمه متهم را صادر مي كنند.

براي نمونه، در فرانسه پشتوانه قضايي و حقوقي صهيونيست ها قانوني است به نام فابيوس _ گسو(1) كه نوعي امتياز براي يك قوم و گروه و نوعي تبعيض نژادي به نفع جرياني خاص است.

در 13 ژوئيه 1990 قانوني درباره ي مرز آزادي رسانه ها در فرانسه وضع شد كه براساس مفاد آن، ترديد، انكار وزير سؤال بردن مسأله ي «هولوكاست» در سه فرضيه ي اساسي مربوط به آن، يعني :

1_ اصل كشتار ادعايي يهودي ها 2_ اتاق هاي ادعايي كشتار با گاز 3_ آمار ادعايي شش ميليون يهودي كشته شده در جنگ جهاني دوم، جرم تلقي مي شود. هر كس در كشور فرانسه از اين قانون تخلف كند به يك ماه تا يك سال زندان و نيز پرداخت جريمه و خسارت بين دو هزار (2000) تا سيصد هزار (000/300) فرانك محكوم مي شود.

اين قانون در سال 1990 ميلادي و به ابتكار «لوران فابيوس» يهودي، نخست وزير اسبق فرانسه وضع شد. فابيوس زماني عضو دولت سوسياليستي و رئيس مجلس ملي فرانسه بود.(2) او همواره، در راه آرمان يهود و مرام صهيونيسم از هيچ تلاشي فروگذار نكرده است.

ص: 121


1- Gayssot Fabius
2- همان، ص 21.

با اعمال فشار و تكاپوي همه جانبه ي سازمان هاي يهودي محلي و بين المللي، به دنبال الگوهاي ارايه شده از سوي فرانسه و اسرائيل، مبني بر منع قانوني انكار، ترديد و هرگونه سؤال دربارة «هولوكاست»، در كشورهايي چون آلمان، اتريش، بلژيك، سوئيس، اسپانيا، ليتواني نيز قوانيني مشابه مدل (فابيوس _ گسو) وضع و تصويب شد. چنين قوانيني در هلند، كانادا و استراليا نيز هم اكنون اعمال مي شود.

با استناد به قوانين مزبور، تاكنون نويسندگان، مورخان، محققان و انديشه مندان زيادي بازداشت، محاكمه، زنداني و يا با اخطار و تهديد مواجه شده اند. حتي قبل از تصويب چنين قوانيني، نيز اين محدوديت ها در بعضي كشورهاي اروپايي وجود داشت. براي نمونه، در سال 1978 م. / 1359 ش. هر كس مي خواست در حمايت از ت. كريستوفرسون نويسنده ي كتاب «دروغ آشويتس» شهادت دهد، به جرم «توهين به خاطره قربانيان» محكوم مي شد.(1)

نويسندگان معروفي چون «موريس باردش» و «پل راسينيه» از پيشقدمان و پيشكسوتاني بودند كه عليه دروغ «هولوكاست» كتاب و مقاله نوشتند و دست به افشاگري در اين باره زدند اما به مشكلات و مصيبت هايي گرفتار و دچار شدند كه گروه هاي ذي نفوذ يهودي و استبداد پنهان غربي براي آن ها به وجود آوردند. با اين حال مقاومت، شجاعت و پايداري اين نويسندگان، در جهان امروز زبانزد عام و خاص است. (2)

ص: 122


1- همان، ص 11.
2- همان، ص 12

در ميان نويسندگان جهان غرب، از ويلهلم استاگليچ فرانسوي، نويسنده ي كتاب «افسانه آشويتس» (1)در سال 1979 م./ 1358 ش. تا آرتور رابرت بوتز امريكايي، نويسنده ي كتاب «دروغ قرن بيستم» در سال 1976 م./ 1355 ش. هر كدام به نوبه ي خود سختي ها و صدماتي متحمل شده اند.

محاكمه روژه گارودي نويسنده ي مسلمان فرانسوي در چندسال پيش از اين، در كشور فرانسه، و مهمتر از آن، ضرب و شتم، بازداشت و محاكمه ي پروفسور روبر فوريسون استاد برجسته ي دانشگاه هاي فرانسه و نويسنده ي مشهور آن كشور، از نمونه هاي بارز استبداد، خفقان و سانسور صهيونيستي در جهان غرب است. روبر فوريسون با اشاره به تهاجم جنون وار گروه هاي دختر و پسر يهودي عليه خود، مي نويسد:

«يهودي ها در محدوده ي زندگي من دخالت مي كردند... آن ها ديوانه وار، با لحن توأم با شكوه و تهديد آمدند تا در گوش من فرياد بزنند كه مطالعات و تحقيقاتم آنها را عصباني و آشفته كرده است. حرف آنها اين بود كه نتيجه گيري تحقيقاتي ام نادرست بوده و من بايد به طور آمرانه اي با تفسير و برداشت آن ها از تاريخچة جنگ جهاني دوم موافقت و همراهي نشان دهم ... به من هشدار داده شد چنانچه خواسته ي آنها را نپذيرم، كار و زندگي ام را از دست خواهم داد. كمي بعد از آن به دادگاه كشانده شدم. بعد هم مجموعه موسوم به «سنهدرين بزرگ» متشكل از روحانيون، پزشكان و ديگر چهره هاي شاخص و برجسته يهودي، مبارزه شديد و كينه توزانه اي را از طريق رسانه هاي گروهي عليه من آغاز و از اعمال خشونت عليه من حمايت كردند.»(2)

ص: 123


1- Wilhelm Staglich. Le Mythed Auschwitz
2- روبر فوريسون صص 17_ 18.

اين نويسنده ي فرانسوي مي افزايد: «روزها و ساعاتي كه صرف پي گيري پرونده هاي دادگاه ها و يا اقدامات و فعاليت هاي متفرقه شد، بايد به روزها و ساعاتي اضافه شود كه در تخت بيمارستان ها براي مداوا و بهبودي سپري شده است و همة اين ها ناشي از آثار يك مبارزة خسته كننده و فرسايشي يا پيامدهاي ناشي از تهاجم فيزيكي گروه ها و عناصر مسلح و خرابكار يهودي بوده است. يادآوري اين نكته ضروري است كه سازماندهي و فعاليت شبه نظاميان مسلح در فرانسه، جز براي جامعه يهوديان اين كشور، براي ساير گروه ها و تشكل ها اكيداً ممنوع است.»(1)

فوريسون با اشاره به فشارهاي قضايي، رواني، اجتماعي، اقتصادي و حتي تهاجم فيزيكي مخالفان يهودي خود، مي افزايد: «منحصراً به همين دلايل، زندگي من طي بيست و پنج سال گذشته بسيار دشوار بوده است. من هنوز هم زندگي سختي را مي گذرانم و به احتمال بسيار زياد، روند زندگي من در آينده نيز به همين صورت باقي خواهد ماند.»(2)

اين قبيل تحديدها، تهديدها و فشارها، نوعي ارعاب و استبداد پنهان را در بعضي كشورهاي غربي به وجود آورده است؛ به طوري كه نه فقط بعضي استادان دانشگاه، نويسندگان و حتي معلمان، به اتهام نوشته يا سخني، گرفتار محكوميت هاي سخت و طولاني زندان، تبعيد و حتي از دست دادن شغل شده اند، بلكه شماري از اين افراد به ناگزير از انظار پنهان شده و زندگي مخفي، دور از همسر و فرزندان و خانواده در پيش گرفته و وضعيت و شرايط بسيار تلخ و اسفباري دارند.(3) اين قبيل سخت گيري ها و فشارها اگر چه به طور معمول، در هاله اي از سكوت و

ص: 124


1- همان، ص 23.
2- همان، ص 53.
3- همان

سانسور در جهان غرب اجرا و عملي مي شود اما در پاره اي مواقع راهي جز اقدام آشكار و علني وجود ندارد.

دستگيري و بازداشت ديويد ايروينگ نويسنده و مورخ مشهور انگليسي در دسامبر 2005/ آذر 1384 در اتريش يك نمونه بارز در اين زمينه است.

ديويد ايروينگ به اتهام تأليف و تدوين آثاري در افشاي افسانه ي «هولوكاست» و اثبات اين دروغ بزرگ، از جمله تلاش و اقدامش در تنظيم، ويراستاري و انتشار خاطرات «گوبلز» وزير تبليغات آلمان نازي، هم اكنون در اتريش زنداني است. اما افراد ديگري هستند كه با تهديد و ارعاب كانون هاي صهيونيستي يا ساكت و خاموش شده و به كنج عزلت گرفتار شده اند و يا براي خوشايند صهيونيست ها با يك درجه تخفيف، اصل هولوكاست را تائيد و در آمار وارقام آن خدشه وارد كرده اند. با اين حال كساني نيز هستند كه به طرز بسيار مرموزي سر به نيست شده اند. در مجموع كمترنويسنده يا محقق و مورخي تاكنون توانسته است پس از عبور از خط قرمز صهيونيستي و ورود به حريم ممنوعه ي «هولوكاست» جان به سلامت به در برده باشد.

تجهيز اتمي اسرائيل

تجهيز اتمي اسرائيل

تجهيز «اسرائيل» به سلاح اتمي يكي از دستاوردهاي بزرگ «هولوكاست» كانون ها و سازمان هاي يهودي و صهيونيستي در پوشش اين دروغ بزرگ تاريخي، از يك سو جهان غرب را بدهكار يهودي ها قلمداد مي كنند و از سوي ديگر آن ها را متعهد و موظف به حراست و نگهباني از منافع و موجوديت رژيم صهيونيستي مي دانند.

ص: 125

آن ها با دستاويز قرار دادن افسانه ي «هولوكاست»، به تجميع و اسكان يهودي ها در فلسطين و در قلب ملت هاي

مسلمان و ممالك اسلامي اقدام كردند و از سوي ديگر، موجوديت اسرائيل و اشغالگران را همواره در معرض تهديد و خطر جلوه داده اند.(1) بنابراين، توجيه اين بود كه براي جلوگيري از هولوكاستي ديگر! راهي جز مجهز كردن دولت جديدالتأسيس اسرائيل به تسلحيات هسته اي وجود نخواهد داشت. به اين ترتيب طي تعامل و توافق كاملاً برنامه ريزي شده ميان رهبران و تشكل هاي صهيونيستي و در رأس آنها سازمان جهاني صهيونيسم و كنگره جهاني يهود با دولت امريكا، انگليس، فرانسه و آلمان، بلافاصله يك سال پس از اعلام تأسيس اسرائيل (1948م./ 1327 ش.)، در 1949 م./ 1328 ش. مقدمات انجام برنامه هاي هسته اي اسرائيل فراهم شد. بررسي منابع معدني صحراي نقب نشان داد كه اين منطقه داراي فسفات حاوي اورانيوم است. در همين سال در مؤسسه وايزمن در تل آويو، بخش تحقيقات ايزوتوپي و شالودة برنامه ي هسته اي اسرائيل ريخته شد.

دولت فرانسه متعهد و موظف شد امكانات فني و تأسيسات مورد نياز در اختيار اسرائيل قرار دهد. در همين سال فرانسه به تقاضاي بن گوريون نخست وزير و وزير دفاع وقت اسرائيل پاسخ مثبت داد. از آن جا كه در ميان متخصصان و دانشمندان اتمي فرانسه (بعد از جنگ جهاني دوم) تعداد بسياري يهودي بودند، ميان آن ها و دانشمندان داخل اراضي اشغالي تماس هاي غيررسمي و غيرعلني با سرعت چشمگير آغاز شد. همزمان

ص: 126


1- براي كسب اطلاعات بيشتر، ر. ك: محمدتقي تقي پور، استراتژي پيراموني اسرائيل، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1383، چاپ اول.

امريكا و انگليس نيز به ياري و كمك اسرائيل شتافتند؛ متخصصان و دانشمندان اتمي شاغل در نيروگاه ها و مراكز اتمي امريكا و انگليس همكاري همه جانبه با اسرائيلي ها را آغاز كردند. دولت اسرائيل به رياست بن گوريون، با تشكيل كميسيون انرژي اتمي، يكي از متخصصان يهودي به نام ارنست برگمن(1) را به رياست اين كميسيون منصوب كرد.

در 953 م./ 1332 ش. قرارداد رسمي همكاري در زمينه ي پژوهش هاي هسته اي ميان فرانسه و اسرائيل به امضا رسيد و مبادلة اطلاعات فني رسماً آغاز شد. اين برنامه به قدري سري بود كه تا دو سال حتي براي جامعه ي يهودي داخل اراضي اشغالي فلسطين مخفي نگاه داشته شده بود. صرف نظر از فروش مقادير زيادي تجهيزات نظامي از قبيل اسلحه و هواپيما از سوي فرانسه به اسرائيل؛ از جمله 300 هواپيماي نظامي و معادل 600 ميليون دلار اسلحه، فرانسوي ها راكتور هسته اي به ارزش 75 ميليون دلار به دولت اسرائيل تحويل دادند. به هر روي تصميم دولت اسرائيل مبني بر ساخت راكتور هسته اي در ديمونا(2) در صحراي نقب با همكاري رسمي فرانسه و چراغ سبز امريكا و انگليس، نقطه عطفي در تاريخ برنامه هاي هسته اي و تغييرتوازن قدرت در منطقه به نفع رژيم صهيونيستي بود. البته ناگفته نماند كه پيش از اين، در سال 1952 م. / 1331 ش. در پي تأسيس كميسيون انرژي اتمي اسرائيل، امريكا به اسرائيل كمك كرده بود تا يك راكتور كوچك 5000 كيلو واتي در نحل سورق در نزديكي ساحل مديترانه بسازد. نحل سورق(3) بخشي از برنامة «اتم براي صلح» دولت آيزنهاور بود. اما راكتور ديمونا متفاوت بود، زيرا قرارداد

ص: 127


1- Ernest Bergman
2- Dimona
3- Nahal Soreq

فرانسه و اسرائيل در اوايل 1957 م./ 1336 ش. كاملاً سري و براي ساختمان يك رآكتور 24000 كيلوواتي بود. به اين ترتيب نخستين گام ها براي ساختن سلاح هاي اتمي و هسته اي در فلسطين از سوي صهيونيست ها برداشته شد.(1)

فرانسه و اسرائيل از 1957 م./ 1336 ش. هكاري مشترك خود را براي طراحي هواپيماهاي جنگنده ميراژ آغاز كردند. البته فرانسه در سال 1961 م./ 1340 ش.، 72 جنگنده بمب افكن ميراژ 3 _ C به اسرائيل فروخت. اين هواپيماها قادر به حمل و پرتاب بمب هسته اي بودند. آلمان غربي نيز در آن دوران، امكانات پيشرفته اي در زمينه جدا كردن مواد شكافت پذير از سوخت مصرف شده راكتور هسته اي در اختيار اسرائيل قرارداد كه آنها را قادر مي ساخت بدون داشتن كارخانه جداسازي پلوتونيوم، سلاح هسته اي بسازند. به اين ترتيب با همكاري و پشتيباني و دخالت مستقيم قدرت هاي جهاني به ويژه دولت هاي غربي، اسرائيل پس از امريكا، شوروي، انگليس، فرانسه و چين در فهرست ششمين دولت دارنده ي سلاح هسته اي در جهان و اولين دولت برخوردار از بمب اتم در منطقه ي خاورميانه قرار گرفت.(2)

ناگفته نماند كه همكاري هسته اي ميان اسرائيل و دولت هاي غربي مورد اشاره، منحصر به آن سال ها نبود، بلكه امروز نيز اين ارتباط و همكاري چون گذشته ادامه دارد.

مدارك موجود حكايت از آن دارند كه اسرائيل، در شرايط كنوني، با حمايت گسترده مالي و فني آلمان در حال تقويت توان هسته اي خود

ص: 128


1- ر. ك: استيون گرين، جانبداري (روابط سري امريكا و اسرائيل)، ترجمه سهيل روحاني، چاپ و نشر بنياد، چاپ اول، 1368.
2- همان.

است. زيردريايي «تكوما» مجهز به موشك هاي داراي كلاهك هسته اي كه هم اكنون در اختيار اسرائيل قرار گرفته، بخشي از كمك و همكاري هسته اي آلمان با رژيم صهيونيستي است كه پروژه آن در سال هاي اخير اجرا شده است. قرارداد ساخت زيردريايي موسوم به «دلفين» ميان اسرائيل و آلمان از ديگر پروژه هاي نظامي و جنگي ميان آن ها است. اين زير دريايي ها توسط كارخانه «هوالت» آلمان در بندر «كيل» ساخته شده و كمپاني «توسن» آلمان آن ها را تجهيز كرده است. اين زيردريايي ها قادرند به مدت چهار هفته در دريا بمانند و بيش از پانزده هزار كيلومتر مسافت طي كنند. زيردريايي «دلفين» مجهز به موشك هاي «هارپون» است كه اسرائيلي ها با تجهيز آن به كلاهك هاي هسته اي سعي در تقويت توان نظامي و اتمي خود در سطح دريا دارند. به نوشته ي منابع غربي؛ يكي از نشانه هاي استفاده از زيردريايي هاي آلماني براي مقاصد هسته اي از سوي اسرائيل آن است كه اين زيردريايي ها به اژدرافكن هاي 650 ميليمتري مجهز مي شوند، در حالي كه اژدرافكن هاي معمولي اين زيردريايي ها 533 ميليمتري است.(1)

به گفته ي متخصصان و كارشناسان تسليحات هسته اي، رژيم صهيونيستي اكنون حدود سيصد كلاهك هسته اي در اختيار دارد.

اسرائيلي ها همواره درتوجيه تجهيز خود به سلاح هاي غير متعارف، بهانه ي «هولوكاست» و آسيب پذيري جامعه ي صهيونيستي در فلسطين اشغالي را پيش كشيده اند. شگرد تبليغاتي صهيونيستي، بر محور ادعاي مظلوميت يهود، طي اين سال ها، همواره توجيه گر جنايت ها،

ص: 129


1- ر. ك: اشپيگل (چاپ آلمان) 30 اكتبر 2000 / 9/8/1379 ش.

توسعه طلبي ها، تجاوزات و برتري طلبي هاي رژيم صهيونيستي بوده است. بنابراين، «هولوكاست» به يك سلاح چند منظوره تبديل شده است.

بن گوريون اولين نخست وزير اسرائيل در توجيه اقدامات و فعاليت هاي اسرائيل براي توليد جنگ افزارهاي اتمي، طي نامه اي به جان.اف. كندي رئيس جمهور وقت امريكا، تلاش هاي كشورهاي اسلامي و مردم فلسطين را براي آزادي فلسطين به منزله ي «نابودي اسرائيل» تفسير و «آزادي فلسطين» را به معني يك «هولوكاست» ديگر اعلام كرد و نوشت:

«آزادي فلسطين بدون نابودي كامل مردم اسرائيل امكان ندارد؛ اما مردم اسرائيل در شرايط فلاكت بار شش ميليون يهودي بي دفاعي كه توسط آلمان نازي نابود شدند قرارندارند... هيتلر حدود چهل سال پيش به جهانيان اعلام كرد كه يكي از اهدافش نابودي تمام يهوديان است.

جهان متمدن، در اروپا و امريكا در قبال اين موضع گيري با خونسردي و ملايمت برخورد كرد. نتيجه آن هولوكاست بود كه در تاريخ بشري نظير نداشت.» (1)

صهيونيست ها خود بهتر از همه به مكنونات پنهاني خود واقف بودند. آن ها به خوبي مي دانستند كه توسعه طلبي، برتري جويي و فزون خواهي اسرائيل را جز با سلاح دروغين «هولوكاست» نمي توان توجيه كرد. يائير اورون(2) كارشناس اسرائيلي سلاح هاي هسته اي با اشاره به اهداف اسرائيل، مفهوم «اجبار هسته اي» را در سال 1974 چنين تبيين كرد:

ص: 130


1- آونركوهن، اسرائيل و سلاح هاي هسته اي، ترجمه رضا سعيد محمدي، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، چاپ اول، 1381، ص 178.
2- Yair Evron

«دستيابي به سلاح هاي برتر [هسته اي] به معناي امكان استفاده از آن ها براي وادار كردن طرف ديگر [كشورهاي پيرامون فلسطين] به پذيرش خواست هاي سياسي اسرائيل است.»

يك نويسنده ي يهودي امريكايي طرفدار فرضيه ي «هولوكاست» نيز در اين باره چنين اعتراف كرده است:

«در همة گزارش هاي مربوط به تصميم اسرائيل براي توسعه سلاح هاي هسته اي، به كابوس يهودي سوزي اشاره شده است. گويي در غير اين صورت اسرائيل به سمت هسته اي شدن گام بر نمي داشت.»(1)

نتيجه اين كه؛ اسرائيل، موجوديت و تداوم حاكميت آن در فلسطين و برتري نظامي رژيم صهيونيستي در منطقه،به ويژه برخورداري اشغالگران از سلاح هاي غير متعارف، از جمله بمب هسته اي، تماماً با پشتوانه رواني، سياسي و تبليغاتي افسانه ي «هولوكاست» به دست آمده است.

از سوي ديگر، افسانه ي «هولوكاست» مبناي بهانه گيري صهيونيست ها و قدرت هاي جهاني حامي اسرائيل در مخالفت با هرگونه پيشرفت علمي، فني و فن آوري كشورهاي اسلامي منطقه ي خاورميانه شده است. اين داستان محورتوجيه سياسي و تبليغاتي كانون هاي ذي نفوذ صهيونيستي در ضديت با دستيابي كشورهايي چون جمهوري اسلامي ايران با هرگونه فن آوري هسته اي صلح آميز، يا هر نوع پيشرفت در عرصه هاي علمي و فني است.

ص: 131


1- استيون گرين، ص 180، به نقل از: Yair Evron in Israel and the Atom: The Uses and Misuses of Ambiguity , 1957-1967, orbis, Volum17 (Winter, 1974), P. 1331.

در اين واقعيت هيچ ترديدي نيست كه علت اصلي و عمده ي لشكركشي امريكا به عنوان متحد استراتژيك اسرائيل به عراق، نه مخالفت و مبارزه با رژيم بعثي يا شخص صدام حسين، بلكه انهدام تأسيسات، امكانات زيربنايي و زير ساخت هاي اقتصادي، علمي و نظامي مردم مسلمان آن سرزمين اسلامي در مسير تضعيف و تسليم و انقياد دشمنان رژيم اشغالگر صهيوني بوده است. فشارهاي شديد سياسي امريكا و اقمار غربي ايالات متحده عليه سوريه به عنوان يكي از كشورهاي خط مقدم مبارزه با اسرائيل، طي ماه هاي اخير، از اين قاعده مستثني نيست. فشارها، تحديدها و تهديدهاي سياسي و تبليغاتي جهان غرب و سازمان هاي جهاني از جمله آژانس بين المللي انرژي اتمي به رهبري اشخاص و سازمان هاي ذي نفوذ صهيوني، عليه جمهوري اسلامي، تحت بهانه ي تلاش ايران براي دستيابي به تجهيزات، امكانات و فن آوري هاي هسته اي، صرفاً به دليل مواضع جدّي و صريح ايران در قبال رژيم صهيونيستي است. با اين حال، قدرت هاي غربي تحت نفوذ صهيونيسم، در پَسِ پرده اذعان و اعتراف مي كنند كه انگيزه و هدف آن ها، پيشگيري از «هولوكاست» ديگر است!

باج گيري، تاراج و غارت ثروت ها

باج گيري، تاراج و غارت ثروت ها

دستاورد ديگر افسانه ي «هولوكاست» براي صهيونيست ها، كانون هاي صهيونيستي و نيز گروه هاي بي شماري از يهودي هاي جهان، در حوزه ي اقتصادي و پولي قابل بررسي و ارزيابي است.

صهيونيست ها پس از اين كه توانستند داستان «هولوكاست» را با انواع حيله ها و تبليغات فريبكارانه به صورت يك واقعيت تاريخي جايگزين

ص: 132

حقيقت كنند، فرصت را براي تاراج و غارت ثروت پاره اي از كشورها و ملت هاي اروپايي غنيمت شمردند.

آن ها طرح ها و برنامه ها ي حساب شده اي را در راستاي «باج گيري» از اين كشورها تدوين و تدارك ديدند و به معرض اجرا گذاردند. شبكه ها، سازمان ها و بنگاه هاي دريافت غرامت و «صندوق يهودي سوزي» در سوئيس و ده ها كميته، مجمع و شركت بيمه مدعي قيموميت يهوديان از جمله مجامع و مراكزي هستند كه بلافاصله مثل قارچ سربلند كردند. آن ها در همان سال هاي اوايل دهه ي 1950 م./ 1329 ش. طي مذاكرات و توافق نامه هايي با آلمان رسماً آن كشور را متعهد و موظف به پرداخت غرامت به بعضي سازمان هاي يهودي، يهوديان به اصطلاح بازمانده از جنگ جهاني دوم و نيز دولت اسرائيل نمودند. براساس سه نوع قرارداد جداگانه كه با آلمان در سال 1953 م. / 1332 ش. منعقد شد، اين كشور متعهد گرديد صدها هزار يهودي را به عنوان بازمانده ي اردوگاه هاي جنگ جهاني دوم، زير پوشش قرار داده و به آن ها غرامت بپردازد. براساس قرارداد مزبور، بسياري از اين يهودي ها بايد مادام العمر از آلمان غرامت مقرري دريافت كنند. همچنين در قرارداد ديگر، دولت آلمان بايد به دولت اسرائيل به عنوان قيم صدها هزار يهودي بازمانده از جنگ جهاني دوم، هر سال مبالغ قابل توجهي پرداخت و به حساب آن دولت واريز كند. اين در حالي است كه در زمان جنگ جهاني دوم، پديده اي به نام «اسرائيل» موجوديت خارجي نداشت.

در قرارداد سوم، دولت آلمان موظف به پرداخت پول، به طور مستمر به برخي سازمان هاي يهودي و صهيونيستي است. از جمله اين

ص: 133

سازمان ها، «مجمع مطالبات مادي يهوديان از آلمان»(1) است كه سازمان ها و كانون هاي يهودي متعددي مثل «كميتة يهوديان امريكا»، «كنگره يهوديان امريكا»، «مؤسسه بناي بريث»(2) «كميته توزيع مشترك»(3) و ... را پشتيباني مي كند و تحت پوشش قرار مي دهد.(4)

به اين اسامي، بايد ده ها سازمان يهودي و صهيونيستي ديگر از قبيل؛ «مجمع بين المللي مطالبات دوره يهودي سوزي»، «گردهمايي يهوديان جهان»، «مجمع مديران سازمان هاي بزرگ يهوديان امريكا»، «مركز سايمون ويزنتال»، «آژانس يهود»،، «انجمن ضد افترا»، «كنگره جهاني يهود» و ... را نيز افزود. كانون ها و سازمان هاي مزبور نه فقط اهداف و برنامه هاي خود را به آلمان، بلكه كشورهاي ديگري مثل اتريش، سوئيس و ... نيز تحميل كردند. آن ها از سال هاي اوليه ي دهه ي 1950 تاكنون، ميلياردها دلار از اين كشورها باج گرفته اند.

بانك هاي سوئيس از جمله طعمه هايي هستند كه تحت فشارهاي سياسي و تبليغاتي اين قبيل سازمان ها نه تنها ميلياردها دلار به آن ها پرداخت كرده اند بلكه ميلياردها دلار موجودي صدها حساب بانكي مسدود شده ي شخصيت هاي حقوقي، حقيقي و مراكز بزرگ صنعتي، تجاري و توليدي آلمان را كه مالكان و مديران آن ها براثر جنگ جهاني دوم، قرباني شده بودند، ناگزيردر اختيار مجامع يهودي مزبور قرار داده اند. اين سازمان ها و در رأس همه ي آن ها، «كنگره جهاني يهود» از طريق اعمال فشار بر دو حزب حاكم امريكا و نيز مجلس نمايندگان و

ص: 134


1- The Conference on Jewish Material Claims Against Germany.
2- Bnai Brith
3- the Joint Distribution
4- World Jowish Congress (W.J. C)

مجلس سنا و حتي رئيس جمهور، همه ي ابزارهاي قدرت در امريكا را عليه بانكداران و مديران بانك هاي سوئيس به كار گرفت و در اين راه، به موفقيت هاي چشمگيري نايل شد.

طبق مندرجات بعضي منابع يهودي و امريكايي، در اواخر 1995 م./ 1374 ش. ادگار برانفمن(1) رئيس «كنگره جهاني يهود» و يكي از بزرگترين تاجران ليكور (نوعي مشروب الكلي) سيگرام(2) كه ثروت شخصي اش بالغ بر سه ميلياد دلار است، به همراه خاخام اسرائيل سينگر(3) ، از غول هاي ثروتمند معاملات ملكي ايالات متحده و دبير كل «كنگره جهاني يهود» با همراهي «اِلان اشتاين برگ»(4) مدير اجرايي «كنگره جهاني يهود»، با بهره گيري از اهرم كميته ي بانكي مجلس سناي امريكا، آنچنان بانك هاي سوئيس را تحت فشار، تهديد و ارعاب قرار دادند كه سرانجام صدها حساب بانكي بدون دعوي با موجودي صدها ميليون دلار را شناسايي و در اختيار خود گرفتند.

اين سازمان ها براي بدنام و متهم كردن مديران بانك هاي سوئيسي، تبليغات مي كردند كه سوئيسي ها ميلياردها دلار سپرده ها ي يهودي هاي اروپايي قرباني جنگ جهاني دوم را بالا كشيده و تصاحب كرده اند. آن ها با كمك مراكز بزرگ پولي و بانكي امريكا، بانكداران سوئيسي را تهديد به تحريم و محاصره پولي كردند و حتي سهامداران ايالات متحده را به تعليق معاملات خود با سوئيس تحريك و مجبور كردند. به طوري كه گفته اند؛ سوئيسي ها طي اين سال ها صدها ميليون دلار براي خنثي سازي و پاسخ به تبليغات فريبكارانه ي سازمان هاي صهيونيستي هزينه كرده اند.

ص: 135


1- Edgar Bronfman
2- Seagram
3- Israel singer
4- Elan Steinberg

براي مثال، فقط در سال 1997 م./ 1376 ش. بانكداران سوئيسي مبلغي در حدود پانصد ميليون دلار در مسير پاسخ گويي به اتهامات و تبليغات رهبران سازمان هاي صهيونيستي خرج كردند. با اين حال سرانجام سوئيسي ها تسليم اين فشارها شدند.

در اواسط اوت 1998/ 1377 ش. بر اثر فشارهاي تبليغاتي و سياسي، بسياري از مراكز و مؤسسات بزرگ تجاري و مالي ايالات مختلف امريكا، معاملات و روابط خود را با بانك هاي سوئيسي به حالت تعليق درآوردند و آن ها را تحريم كردند؛ تا آن جا كه سوئيس ناگزير، تسليم شد و پذيرفت كه حداقل در رابطه با مطالبات كانون هاي صهيونيستي، مثل «كنگره جهاني يهود» و نيز «كميتة ضد افترا» به رياست ابراهام فاكسمن، مبلغ 25/1 ميليارد دلار(1) بپردازد.

باج گيري سازمان هاي يهودي از سوئيس منحصر به حساب هاي راكد و مسدود شده نبود كه بسياري از آن ها به دولت و اشخاص مختلف آلماني (مقامات دولتي، ثروتمندان، صاحبان شركت ها و مراكز صنعتي، توليدي، مالي و ...) تعلق داشت؛ بلكه آن ها صدها تن طلاي خالص آلمان را كه در بانك هاي سوئيس و حتي بعضي بانك هاي اروپايي مثل انگليس نگهداري مي شد، با انواع حيله ها تصاحب كرده اند. اين توطئه هاي منسجم، پي درپي و برنامه ريزي شده براي غارت صدها ميليارد دلار ثروت بلاصاحب در بانك هاي بين المللي، تحت پوشش افسانه ي «هولوكاست»، امروز ديگر نه براي بعضي مورخان، محققان وآگاهان، يعني خواص جامعه ي جهاني، بلكه براي بسياري از مردم و شهروندان عادي نيز آشكار و اهداف و ماهيت بازيگران پس پرده ي آن معلوم و بر

ص: 136


1- همان، صص113 _ 114.

ملا شده است. فينكلشتاين نويسنده ي يهودي امريكايي ضمن اعتراف به اين واقعيت مي افزايد:

«به سادگي مي توان دريافت چرا بسياري از سوئيسي ها بر اين باورند كه كشورشان قرباني نوعي دسيسه بين المللي شده است.»(1)

به جرأت و صراحت مي توان ادعا كرد كه تاكنون هيچ نويسنده، محقق، مورخ و يا سازمان و مؤسسه اي نتوانسته و قادر نبوده است رقم پول ها و سرمايه هاي نقدي و غير نقدي آلماني ها و ديگران را كه پس از جنگ جهاني دوم تاكنون از سوي بعضي اشخاص، سازمان ها و گروه هاي ذي نفوذ يهودي تصاحب و تصرف شده، به طور صحيح و دقيق بررسي، ارزيابي و حسابرسي كند.

به موجب ارقام رسمي، در سال 1939م. تعداد 2278 شركت بين المللي در كشور سوئيس به ثبت رسيده بود كه سرمايه هاي اعلام شده ي آن ها غالباً غير واقعي و حكم قسمت نمايان يك كوه يخ را داشت. معمولاً ترازنامه ها دست كاري مي شد تا توجه ي دولت ها را در كشورهاي مبداء جلب ننمايد. در مدت هفت ماه قبل از سپتامبر 1939، يعني آغاز جنگ جهاني دوم، تعداد 256 مؤسسه بازرگاني به سوئيس انتقال يافت. در آن زمان 214 بانك با سرمايه و ارتباطات بين المللي و 2026 شركت سرمايه گذاري، مؤسسات اماني و خصوصي وجود داشت كه اكثريت صاحبان سهام آن ها غير سوئيسي بودند.(2)

در ميان اين ها، ده ها مؤسسه، شركت و كارتل بين المللي آلماني وجود

ص: 137


1- همان، ص 103.
2- تي. آر. فهرباخ، اسرار بانك هاي سوئيس، ترجمه ي آلبرت برناردي، انتشارات كتاب براي همه، چاپ اول، 1369، ص 188.

داشت. يك نمونه ي مشهور، «شركت بين المللي صنايع فاربِن»(1) به عنوان امپراتوري عظيم صنعتي، متشكل از شركت هاي عظيم اقماري متعدد بود. اين شركت به قدري بزرگ و ثروتمند بود كه از آن به عنوان يك «حكومت در داخل حكومت» آلمان نازي ياد كرده اند.(2) اين قبيل شركت ها و امپراتوري هاي عظيم مالي و صنعتي آلماني در آن سال ها در كشور سوئيس سرمايه گذاري كرده بودند. علاوه بر اين ها، بسياري از اشخاص، ثروتمندان، مديران وصاحبان شركت هاي تجاري و توليدي آلمان، به دليل شرايط خاص سياسي و فضاي سياسي و تبليغاتي ضد آلماني، با نام هاي پوششي وغير آلماني در سوئيس سرمايه گذاري مي كردند. با اين همه، پس از شكست آلمان در جنگ و تلاشي ساختار سياسي و اقتصادي آن كشور و نيز مرگ و مير و قتل مديران، صاحبان و سرمايه گذاران بسياري از شركت هاي آلماني در خلال جنگ و يا پس از آن، تمامي سپرده هاي مورد اشاره به تاراج و يغما رفت. رسانه هاي آلماني در سال 1963، يعني سال ها پس از جنگ، درباره ي ذخاير پولي و ناپديد شدن سپرده ها و طلاهاي آن كشور دست به افشاگري زدند و اسناد و مداركي منتشر كردند.

اسناد موجود حكايت از آن دارند كه در دهم اوت 1944 / 1323ش. گروهي از صاحبان صنايع بزرگ و عمده ي آلمان در هتلي واقع در «استراسبورگ» فرانسه گرد هم آمدند. يك ژنرال بلند پايه ي ارتش آلمان در اين اجلاس به نمايندگان «كروپ»(3) ، «روچلينگ»(4) ، «مِسر

ص: 138


1- Internationale Gesellschaft Farbenindustnie AG.
2- . همان، ص 190
3- krupp
4- Rochlig

اشميت»(1) ، «راين متال»(2)، «فولكس واگن»(3) و ... گوشزد كرد كه آلمان احتمالاً در جنگ شكست خواهد خورد و دولت نازي درصدد است ممنوعيت صدور سرمايه به خارج را لغو كند. اين ژنرال گفت: پس از جنگ، يك امپراتوري بزرگ آلماني از خرابه هاي جنگ سر بيرون مي آورد كه نيازمند اين سرمايه ها خواهد بود. شركت كنندگان در نشست استراسبورگ، تصميم گرفتند سرمايه هاي سرشاري به يك كشور ثالث، يعني سوئيس منتقل كنند. گفته شده كه سوئيس در واقع خزانه دار دستگاه رايش سوم بود. اگر چه بعضي بانكداران سوئيس تا مدتي هرگونه دارايي بازمانده از دوران نازيسم را در كشور خود رد مي كردند اما در فوريه 1995/ 1374 ش. بانك هاي سوئيس دست كم از وجود 755 حساب بانكي مربوط به دوران جنگ پرده برداشتند و در برابر افكار عمومي اظهار داشتند: «متأسفيم، ما دروغ گفته بوديم».(4)

اسناد متفقين از جمله گزارش هاي سال 1944 سازمان اطلاعاتي امريكا حكايت از آن دارد كه «بانك سوئيس» و «بانك اعتبارات سوئيس» ارتباطات تجاري و مبادلات هنگفت پولي با آلمان هيتلري داشته است. بعضي رهبران آلمان از جمله «هرمن گورينگ» در خلال جنگ بارها به سوئيس سفر كرده و مقادير هنگفتي را به حساب هاي بانكي اين كشور واريز كرده بود.

ص: 139


1- Messrschmitt
2- Rheinmetal
3- Volks Wagen
4- نيوزويك، 24 ژوئن 1996.

براساس اسناد مزبور، بين رايش بانك(1) و بانك هاي سوئيس همواره معامله طلا جاري بود. مديران بانك هاي سوئيس هميشه پذيراي طلاهاي آلمان براي نگهداري در خزانه و صندوق هاي خود بودند.

علاوه بر اين، آلمان مقادير قابل توجهي الماس هاي تراش خورده در بانك هاي سوئيس ذخيره كرده بود. اين ها سرمايه ها و ثروت هايي بودند كه نه متعلق به آدولف هيتلر، گوبلز، گورينگ و ديگر مقامات وقت آلماني، بلكه به مردم و كشور آلمان تعلق داشت كه پس از جنگ جهاني دوم، بر اثر تبليغات سياسي و رواني و نيز فشارها، تهديدها و ترفندهاي گوناگون، سازمان هاي يهودي و گروه هاي صهيونيستي، بخش عمده ي آن ها را از بانك هاي جهاني از جمله بانك هاي سوئيس غارت كردند و يا به صورت باج و به عنوان غرامت و يا سرمايه هاي بازماندگان يهودي به يغما بردند.

موارد مزبور، به غير از پول هايي است كه تاكنون دولت آلمان از خزانه رسمي كشورو از جيب مردم آلمان، به اسرائيل، سازمان هاي يهودي و صهيوني و يا صدها هزار يهودي به عنوان بازمانده جنگ پرداخت كرده است.

«كلاوس كينكل»(2) وزير امور خارجه آلمان در 1998 م./ 1377 ش. طي يك ميزگرد تلويزيوني با حضور سفير اسرائيل در آن كشور و نيز تعدادي از شخصيت هاي يهودي، در پاسخ به سؤال شبكه A.R.D به صراحت اعتراف كرد كه تا آن تاريخ، دولت آلمان يكصد ميليارد مارك به عنوان غرامت به يهودي ها پرداخت كرده است.

«رابين كوك» وزير امور خارجه وقت انگلستان، در مه 1997 /

ص: 140


1- Reicsh Bank
2- شوهر دختر كلاوس كينكل يك اسرائيلي است.

ارديبهشت 1376، آمادگي اين كشور را براي تعيين تكليف طلاهاي آلمان نازي در بانك مركزي انگلستان اعلام كرد. حزب كارگر انگلستان در تبليغات انتخاباتي خود در آن دوران وعده داده بود كه در صورت پيروزي و رسيدن به قدرت، باقيمانده ي طلاهاي آلمان نازي در بانك مركزي انگلستان را صرف پرداخت غرامت به بازماندگان و خانواده هاي قربانيان يهودي جنگ جهاني دوم خواهد كرد.

براساس اسناد منتشر شده، به غير از صدها تن شمش طلاي آلماني ها در بانك هاي سوئيس، انگلستان، سوئد و ...، بعضي كشورها تاكنون از افشاي اسرار سپرده هاي آلمان نازي در بانك هاي خود، خودداري ورزيده و فقط تعدادي از آن ها در سال هاي اخير از وجود طلاهاي آلمان در كشور خود خبر داده اند. براي مثال كشور پرتغال در سال 1996 اعلام كرد كه 270 تن طلاي آلمان نازي در بانك مركزي اين كشور كشف شده است. علاوه بر اينها، پس از اشغال آلمان از سوي متفقين، بسياري از بانك هاي اين كشور از سوي متفقين غارت شد و طلاهاي بانك مركزي آلمان نيز به سرقت رفت. همچنين در روزهاي آخر جنگ، يكصد تن طلاي جاسازي شده ي متعلق به آلمان در يك معدن نمك كشف و از سوي متفقين ضبط شد.

در حال حاضر يك «مافياي» كاملاً سازمان يافته وجود دارد كه توجه خود را بر موضوعاتي متمركز ساخته كه پي گيري سرنوشت «ذخاير طلا» و ثروت هاي متعلق به آلمان نازي از جمله ي آنهاست.

هدف هاي عمده و اصلي اين ادعاها نيز دولت ها، بانك ها، موزه ها، مؤسسات بيمه و ... هستند. تنها استدلال باج خواهان در قالب يك كلمه، «شوآ» است. نه دولت ها، نه شركت ها و نه بانك ها و شركت هاي بيمه، هيچ كدام جرأت ندارند در پاسخ به اين ادعاها و مطالبات سازمان ها و

ص: 141

گروه هاي فشار يهودي بگويند كه موضوع طرح شده، يك افسانه است و پرداخت غرامت به نام جناياتي كه انجام نشده معني ندارد. سازمان هاي يهودي پيوسته اتهامات ادعايي خود را نه تنها عليه آلماني ها، بلكه عليه چرچيل، روزولت، دوگل، استالين، پاپ پيوس دوازدهم، كميته بين المللي صليب سرخ، دولت هاي بي طرف (مثل سوئيس) و ساير كشورها تكرار مي كنند. از نظراين سازمان ها، فرض بر اين است كه ساير كشورها، همگي به دليل آن كه به آلمان اجازه داده اند تا اين «نسل كشي»! را مرتكب شود، مقصر هستند. در نتيجه، به همين دليل و ترتيب، مشمول پرداخت غرامت هاي مالي به حساب مي آيند.(1)

نشريه ي فرانسوي «اكسپرس» در سال هاي اخير، در مقاله اي پيرامون «هولوكاست»، با اشاره به بهره برداري هاي مالي بسياري از سازمان ها و سرمايه سالاران يهودي، تحت پوشش افسانه ي مزبور، نوشت: «مسأله ي «غرامت مالي» در سال هاي اخير ابعاد تازه اي پيدا كرده كه ريشه اش در ايالات متحده است؛ كشوري كه در آن انجمن ها و مؤسسات يهودي به نام تمام قربانيان يهود، از كل اروپاحساب [و باج] مي خواهند.»(2)

در اين نوشته به نقل از «رائول هيلبرگ»، نويسنده ي يهودي حامي «هولوكاست» آمده است: «جهان غير يهودي نمي تواند در برابر تقاضاي غرامت يهوديان مقاومت كند و در برابر فشارها تسليم خواهد شد، حتي اگر غير قانوني باشد.»(3)

مذاكرات ميان آلمان، اسرائيل و «مجمع مطالبات مادي يهوديان از آلمان» كه نمايندگي بيست سازمان يهودي را عهده دار بود در سال

ص: 142


1- روبر فوريسون، صص 49_ 50.
2- اكسپرس، 17 نوامبر 2001 / 26/8/1380.
3- همان.

1952م. و ظاهراً در هلند آغاز شد و همان سال به توافقنامه لوكزامبورگ منجر گرديد. اين توافقنامه از سوي كنراد ادنائو صدر اعظم وقت آلمان غربي از يك سو و موشه شرتوك (معروف به شارت) وزير امور خارجه ي وقت اسرائيل و ناحوم گلدمن،(1) رئيس وقت كنگره جهاني يهود امضاء شد.

به نوشته مارك وبر مدير مؤسسه بازنگري تاريخي در امريكا، پول ها و كمك هايي كه اسرائيل در همان سال هاي اوليه از آلمان دريافت كرد در رشد، توسعه، شكوفايي و امنيت اقتصادي اسرائيل نقش اساسي و پايه اي داشت. وبر به نقل از گلدمن درباره اهميت پول هايي كه اسرائيل به عنوان غرامت از آلمان دريافت كرد مي افزايد:

قرارداد لوكزامبورگ بحران مالي اسرائيل را در همان سال هاي اوليه برطرف و امنيت اقتصادي آن رژيم را تضمين كرد. بدون آن پول ها، اسرائيل قادر به ايجاد خطوط راه آهن، تلفن، تأسيسات دريايي و اجراي طرح هاي آبياري و پروژه هاي زيربنايي صنعتي و كشاورزي خود نبود.

والتر لاكوئير تاريخ نگار يهودي درباره ي نقش و تأثير تعيين كننده پول ها و غرامت هايي كه آلمان غربي در قالب قرارداد لوكزامبورگ به اسرائيل پرداخت كرد نوشته است:

بسياري از كارخانه ها از جمله كارخانه بزرگ ذوب فولاد و مس، پنج نيروگاه توليد برق، بازسازي و نوسازي شبكه هاي تلفن و تلگراف، قسمت اعظم شبكه راه آهن، صدها كيلومتر لوله انتقال آب و ... بخش اعظمي از زير ساخت هاي اسرائيل در آن زمان بود.

ص: 143


1- ناحوم گلدمن يهودي آلماني تبار طي سال هاي 1951 تا 1971 رئيس كنگره جهاني يهود و طي سال هاي 1956 تا 1958 رئيس سازمان جهاني صهيونيسم بود.

به اعتراف گلدمن رئيس «كنگره جهاني يهود»، در سال 1976 م./ 1355 ش. مجموع پول هايي كه آلمان غربي تا آن زمان به دولت اسرائيل پرداخت كرد، در مجموع، دو يا سه برابر بيشتر از مبالغي بود كه از سوي جامعه ي يهودي هاي جهان به اين دولت كمك شده بود. دولت آلمان در سال 1987 م. / 1366 ش. اعلام كرد كه تا آن زمان 80 ميليارد مارك به اسرائيل و يهودي ها به عنوان غرامت «هولوكاست» پرداخت كرده است.

دستاورد گرانبهاي ديگر افسانه ي «هولوكاست» براي اشخاص وكانون هاي سرمايه سالار و ذي نفوذ صهيونيست، مكتوم نگه داشتن نقش، برنامه و اهداف آن ها در برافروختن آتش جنگ جهاني دوم وجنايات وحشتناك ناشي از آن، در ممالك مختلف جهان و به بياني ديگر پنهان كردن چهره و ماهيت آغازگر اصلي جنگ جهاني دوم است.

ناگفته ها و جنايات پنهان جنگ جهاني دوم

ناگفته ها و جنايات پنهان جنگ جهاني دوم

بدين ترتيب قصه ي «هولوكاست» بر روي واقعيت هاي جنگ، يعني تلفات ده ها ميليوني مردم در نقاط مختلف جهان، پرده افكند.

طبق اسناد و آمار واقعي جنگ جهاني دوم، 000/400/9 نفر از مردم آلمان در خلال اين جنگ به دست متفقين، آن هم به طور بسيار فجيع و بي رحمانه قتل عام شدند. 000/600/3 نفر از نظاميان آلمان، اعم از سربازان، درجه داران، افسران و ... در اين جنگ جان باختند.

000/200/1 نفر از مردم غير نظامي آلمان در بمباران هاي شبانه روزي متفقين كشته شدند. 000/200/3 نفر از مردم آلمان در زماني كه جنگ پايان يافته بود، به طرز وحشيانه توسط متفقين قتل عام

ص: 144

شدند. ( از اين تعداد 000/400/2 نفر از اهالي آلمان شرقي، 00/600 نفر از اهالي جنوبي آلمان و 000/200 نفر آلماني تبار بودند.)

علاوه بر اين، 000/400/1 نفر از آلماني ها در زندان ها، اردوگاه هاي اسيران جنگي متفقين، يعني امريكا، انگليس و اتحاد جماهير شوروي جان باختند يا كشته شدند.(1)

تبليغات مستمر و همه جانبه، طي پنجاه شصت سال گذشته در جهان، براي واقعي جلوه دادن افسانه ي «هولوكاست» چنان پرده اي بر روي اين واقعيت ها افكنده است كه متأسفانه هنوز بسياري از مردم در نقاط مختلف جهان، حتي خواص جوامع گوناگون نمي دانند كه فقط از ميان ملت آلمان در جنگ جهاني دوم، نُه ميليون و چهارصد هزار نفر قرباني توطئه اي شدند كه جنگ افروزان پشت پرده، عامل اصلي اين كشتار و جنايت سهمگين بودند. صرف نظر از مردم آلمان، تنها از جمعيت كوچك مجارستان، حداقل 000/000/1 نفر در بمباران هاي هوايي و يا در اردوگاه هاي مرگ سيبري كشته شده و يا از گرسنگي جان باختند.(2) در اوكراين به سبب نقشه هاي فروش مواد غذايي به كشورهاي ديگر از سوي يهوديان كرملين، 000/000/6 نفر از اهالي آن سامان از گرسنگي جان باختند. علاوه بر اين، جناياتي كه متفقين و در رأس آن ها امريكا در كره و ژاپن مرتكب شدند، به خصوص كشتار اتمي صدها هزار نفر از مردم بي دفاع دو شهر هيروشيما و ناكازاكي، آن هم در روزهاي پاياني جنگ و در شرايطي كه علايم تسليم ژاپني ها كاملاً آشكار بود، هنوز در اذهان زنده است.

ص: 145


1- لوئيس مارشالكو، صص 170 و 183.
2- همان، صص 173 و 180.

به هر روي، در مجموع، رقمي در حدود 50 تا 60 ميليون نفر از مردم جهان در خلال جنگ جهاني دوم قرباني شدند. تاريخ و تبليغات رسمي پس از جنگ، تاكنون، پيوسته حول محور يك موضوع ساختگي و غير واقعي، يعني افسانه ي «هولوكاست» متمركز بوده است. اين تبليغات به گونه اي حساب شده، پيوسته و همه جانبه اجرا و تكرار شده كه تأثير شگفت انگيزي بر اذهان عمومي، به ويژه در جهان غرب بر جاي گذاشته است. امروز پس از گذشت قريب شصت سال از آن زمان، عبارت «جنگ جهاني دوم» تنها دو موضوع جعلي، يعني «هولوكاست» و جنگ افروزي، توسعه طلبي و سفاكي هيتلر و آلمان نازي را تداعي مي كند. اين از بزرگترين دروغ ها، تحريف ها و شگفتي هاي تاريخ معاصر جهان است. كمتر كسي از عمق و ابعاد جنايات متفقين، يعني امريكا، انگليس، فرانسه و اتحاد جماهير شوروي و كشتارهاي ميليوني آن ها اطلاع دارد.

اسرار دادگاه نورنبرگ

اسرار دادگاه نورنبرگ

بسياري از مردم جهان، هنوز درباره ي جناياتي كه متفقين تحت نفوذ و برنامه ريزي كانون هاي يهودي و سازمان هاي صهيونيستي در خلال دادگاه نورنبرگ و پس از آن در آلمان انجام دادند خبر و اطلاع درستي ندارد. هنوز نقش اشخاص و مجامع ذي نفوذ صهيوني در برپايي و اداره ي دادگاه نورنبرگ براي جهانيان به درستي تبيين و تشريح نشده است.

ناگفته هاي پنهان جنگ جهاني دوم حكايت از آن دارند كه علاوه بر مقامات و دولتمردان آلمان، رهبران، رؤسا، دولتمداران و نخست وزيران

ص: 146

هشت تا نه كشور اروپايي كه ناسازگار با برنامه ها ي يهود و مخالف لشكركشي و جنايات متفقين بودند پس از جنگ به شكل هاي مختلف تيرباران و اعدام شدند.

«پي ير لاوال» نخست وزير فرانسه از پشت سر هدف جوخه ي آتش قرار گرفت و مغزش متلاشي شد. او متهم به همكاري با نازي ها بود. «مارشال پتن» به زندان مادام العمر در يك پادگان نظامي محكوم شد.

«كوئيسلينگ» نخست وزير نروژ در محوطه زندان «آكرشوس»(1) با گلوله هاي آتشين تير باران گرديد. «فرنك زالاسي»(2) رهبر مجارستان را به همراه همه ي وزيران آن كشور اعدام كردند. «لازلو باردوسي»(3) ، «بلا ايم ردي»(4)، «دوم زتوجاي»(5) و «ژنوزلوسي»(6) چهار نفر از نخست وزيران پيشين كشور مجارستان به اتهام ناسازگاري با فاتحان جنگ در گذشته، به پاي چوبه ي دار رفتند. برنامه اين بود كه همه ي مخالفان وسران ناسازگار با برنامه ي جهاني صهيونيسم كه پيش از اين شناسايي و در فهرست «سياه» قرار داشتند، از سر راه برداشته شوند. دادگاه نورنبرگ نيز همه ي موانع را از سر راه برداشت. «مارشال آنتونسكو»(7) بزرگترين شخصيت محبوب و قهرمان كشور روماني، «موجز پيجاده»(8) رهبر پارتيزان هاي ميهن پرست يوگسلاوي، دكتر «ژوزف تيسو»(9) كشيش و نيز نخست وزير مستقل اسلواكي از ديگر كساني بودند كه پس از جنگ در

ص: 147


1- Akershus
2- Ferenc Szalasy
3- Laszlo Bardossy
4- Bela Imredy
5- Dom Sztojay
6- Jeno Szollosi
7- Antonescu
8- Mojse Pijadeh
9- Tiso

پاي چوبه ي دار متفقين جان سپردند. گفته مي شود كه حتي پا در مياني و وساطت پاپ نيز نتوانست جلوي مرگ «ژوزف تيسو» روحاني مسيحي را بگيرد. از ميان دانشمدان، استادان دانشگاه، روشنفكران، نويسندگان، روحانيون كاتوليك، روزنامه نگاران، پزشكان و شخصيت هاي آزاده و مستقل ديگر نيز، صدها نفر به جرم مخالفت با جنگ سالاران و رهبران پس پرده ي آن ها، پس از جنگ اعدام شدند. اين رقم، به غير از صدها افسر و نظامي بلند پايه ي كشورهاي مختلف اروپايي است كه مورد خشم فاتحين قرار گرفتند و به جرم ناكرده، پس از جنگ، تيرباران گرديدند. حتي در ميان شخصيت هاي سياسي و نظامي بلند پايه ايالات متحده امريكا نيز افرادي بودند كه اگر چه در جنگ پا به پاي متفقين مشاركت داشتند، اما به دليل پاره اي ناسازگاري ها و مخالفت ها نسبت به عملكرد جنايتبار گردانندگان پس پرده ي دادگاه نورنبرگ، به طرز مرموزي كشته و سر به نيست شدند. مرگ ساختگي ژنرال «پتون»(1) امريكايي تنها يك نمونه ي كوچك آن است. او اگر چه فرمانده ي نيروهاي مهاجم امريكايي به آلمان و قهرمان حماسي امريكا در جنگ جهاني دوم محسوب مي شد، اما به دليل پاره اي نافرماني ها، پس از جنگ مورد غضب و قهر كانون هاي يهودي پس پرده ي جنگ قرار گرفت و به طرز مرموزي كشته شد.(2)

اسناد حكايت از آن دارند كه از ميان سه هزار نفر از كاركنان دادگاه نورنبرگ، حدود دو هزار و چهارصد نفر يهودي بودند. بسياري از بازجوها، قضات، مأمورين اجراي احكام اعدام، يهودي بودند.(3) قربانيان

ص: 148


1- Patton
2- . ر. ك: همان، صص 164_ 166.
3- همان، ص 159.

نيز منحصر به مقامات سياسي و نظامي آلمان نبود، بلكه شماري از شخصيت هاي سياسي، نظامي و حتي متخصصان و انديشمندان عالي رتبه از كشورهاي مختلف اروپا، از جمله آلمان، فرانسه، نروژ، روماني،يوگسلاوي، مجارستان و ... بودند.

«آيا دادگاه نورنبرگ واقعاً يك محكمه بي طرف زير نظر ايالات متحده امريكا، بريتانياي كبير، فرانسه و روسيه شوروي بود يا اين كه كل كار، چيزي جز شمشير يَهُوَه كه گردن مردم شكست خورده را مي زد نبود؟ آيا اين «قوانين جديد»، يعني مبناي آراي دادگاه، واقعاً و ماهيتاً مسيحي بودند؟ آيا در آن جا عدالت حكم فرما بود يا انتقام جويي؟(1)

قتل عام هاي خاموش

قتل عام هاي خاموش

علاوه بر همه ي اين ها، جنايات وحشتناكي كه پيش و پس از جنگ جهاني دوم، از سوي امريكا، شوروي، فرانسه و انگلستان در نقاط مختلف جهان انجام شد، در سايه ي افسانه ي «هولوكاست» در محاق نسيان قرار گرفته است.

در كنفرانس «يالتا»(2) (4 _ 11 فوريه 1945، ميان وينستون چرچيل نخست وزير انگلستان، فرانكلين روزولت رئيس جمهور امريكا و ژوزف استالين رهبر اتحاد جماهيري شوروي) موافقت شد، تمام روس هايي كه در اثر جنگ از جا و مكان خود گريخته اند _ يعني تمام آن هايي كه از ستم استالين به اروپاي غربي فرار كرده بودند _ توسط متفقين (و همپيمانان) به روسيه بازگردانده شوند.

ص: 149


1- همان، ص 154
2- Yalta شهري در ساحل جنوبي كريمه (اوكراين جنوبي)

بعد از جنگ اين برنامه عملاً اجرا شد؛ حداقل دو ميليون [000/000/2] نفر از اتباع روسيه توسط واحدهاي ارتش بريتانيا و امريكا با اجبار (و زور) به روسيه بازگردانده شدند. آن ها را با اجبار سوار واگن هاي باري نمودند و به روسيه كه انتقام بي رحمانه اي در انتظار آن ها بود بازگرداندند. بسياري از آن ها براي آن كه بازگردانده نشوند، دست به خودكشي زدند. اين بي حرمتي از افكار عمومي امريكا (و اروپا) پنهان نگاه داشته شد و تنها همين اواخر افشا و بر ملا گرديد.(1)

جنايات شوروي در افغانستان و بعضي كشورهاي اروپاي شرقي، فرانسه در الجزاير و كشتار وحشتناك بيش از يك ميليون الجزايري، جنايات گسترده انگلستان در اقصي نقاط عالم، كشتار مردم ويتنام توسط امريكا كه در بسياري از اين ها يهودي ها نقش برجسته و در عين حال پنهان داشته اند، از ديد جهانيان مخفي نگه داشته شده است.

اگر نقش كانون هاي يهودي در كشتار مردم الجزاير در متون رسمي تاريخي ثبت نشده است، در اصل اين واقعيت ترديدي وجود ندارد. نوشته اند حدود چهار تا پنج ميليون نفر مرد و زن و كودك به علت جنگ هاي ايالات متحده در هند و چين كشته شده اند. در ويتنام نه هزار دهكده از مجموع پانزده هزار آبادي، بيست و پنج ميليون جريب اراضي كشاورزي و دوازده ميليون جريب جنگل بر اثر آتش افروزي امريكا به كلي نابود شدند و ميليون ها نفر نيز به طرز بي رحمانه اي هدف بمباران كور هواپيماهاي امريكايي قرار گرفتند يا به وسيله افسران و جوخه هاي نظامي امريكا تيرباران شدند.(2)

ص: 150


1- جيمز پرلاف، ص 105.
2- نورمن ج. فينكلشتاين، ص 96.

به راستي! چند نفر از مورخان، پژوهشگران و نويسندگان جهان امروز، مي دانند كه طراح اصلي جنگ ويتنام يك يهودي ذي نفوذ در مركز تصميم گيري سياست خارجي امريكا به نام «والت راستو»(1) عضو فعال نهاد نيمه مخفي، «شوراي روابط خارجي امريكا»، رئيس «شوراي برنامه ريزي وزارت امور خارجه» و مشاور امنيت ملي ايالات متحده بود؟(2)

يكي ديگر از بزرگترين جنايات قدرت هاي جهاني در سده ي اخير، موضوع نسل كشي در ايران است كه هنوز بسياري از مردم ايران وجهان درباره ي آن هيچ گونه اطلاعاتي ندارند. محمدقلي مجد نويسنده و مورخ ايراني الاصل مقيم امريكا، با استفاده از اسناد وزارت امور خارجه امريكا و نيز منابع ايراني و انگليسي، در كتاب «قحطي بزرگ و نسل كشي در ايران، 1917 _ 1919»(3) ، اين فاجعه ي بزرگ قرن را افشا و آشكار نموده است. براساس مستندات اين كتاب، در جريان قحطي سال هاي 1917 _ 1919، حدود 8 تا 10 ميليون ايراني در اثر گرسنگي و بيماري جان باختند. نويسنده در تبيين اين حادثه به عنوان بزرگترين فاجعه در تاريخ معاصر ايران، آشكار مي كند كه چگونه 40 درصد از جمعيت آن روز ايران در اثر قحطي، گرسنگي، سوء تغذيه و بيماري هاي ناشي از آن كه همگي ماحصل جنگ جهاني اول و دست پخت آتش افروزان اصلي جنگ بود، از صحنه ي روزگار محور شدند. به اين ترتيب بزرگترين قتل عام قرن بيستم در ايران رخ داد. در اثر مزبور، با استناد به گزارش هاي ديپلماتيك و طبقه بندي شده ي امريكايي ها، جمعيت ايران در سال

ص: 151


1- Walt Rostow
2- . ر. ك: جيمز پرلاف، ص 179.
3- The Great Famine and Genocide, 1917-1919, Mohammad Gholi Majd, University Press of America,2003.

1914، يعني زمان شروع جنگ جهاني اول، در حدود 20 ميليون نفر برآورد شده است. با اين وصف، رقم واقعي جمعيت ايران در سال 1919، به 11 ميليون نفر مي رسد. نويسنده با ارايه ي شواهدي، معتقد است كه براساس رقم مورد اشاره، مي بايستي جمعيت ايران در سال 1919، حدود 21 ميليون نفر بوده باشد. اين نشان مي دهد كه دست كم ده (10) ميليون نفر در اثر قحطي، گرسنگي و بيماري جان باخته اند. در اين كتاب، خرابي هاي ناشي از جنگ، خريد و جمع آوري گسترده ي غله و ديگر مواد و مايحتاج غذايي مثل برنج و ... از سوي انگليسي ها در سراسر ايران و نيز نبود منابع مالي، عامل اصلي اين قحطي و در نتيجه قتل عام بود. اين نسل كشي بي نظير، ماحصل عملكرد انگليسي ها(1) در اين كشور بود.(2) اين قتل عام در تاريخ رسمي دنياي غرب ثبت نشده و تاريخ نگاران رسمي و وابسته به اردوگاه غرب و صهيونيسم جهاني از انتشار واقعيت هاي دو جنگ جهاني اول و دوم خودداري كرده اند تا ماهيت آتش افروزان اصلي سده ي اخير پنهان بماند. با اين همه، بذر آگاهي امروز در جهان پاشيده شده و افكار عمومي در اقصي نقاط جهان، به تدريج با واقعيت هاي ناگفته ي تاريخ آشنا خواهد شد.

به همه ي اين ها بايد كشتار مردم بي دفاع فلسطين را نيز اضافه كرد. روز و ساعتي نيست كه در اين سرزمين، خون پاك جواني بر زمين

ص: 152


1- يادآوري اين نكته ضرور است كه در اين دوران، اشرافيت يهود بر انگلستان سيطره ي بلامنازع داشت
2- براي كسب اطلاعات بيشتر، ر.ك: محمد كريمي، معرفي كتاب: قحطي بزرگ و نسل كشي در ايران، فصلنامه مطالعات تاريخي، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، سال دوم، شماره هشتم، تابستان 1384، صص 271_ 283، 1383. براساس مندرجات پاورقي ص 283 اين نوشته، كتاب «قحطي بزرگ و نسل كشي در ايران» از سوي مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي در دست ترجمه و انتشار است.

جاري نشود. روز و ساعتي نيست كه خانه اي منهدم نگردد. جناياتي كه اشغالگران صهيوني طي پنجاه شصت سال اخير در فلسطين و عليه صاحبان و ساكنان محلي و بومي اين سرزمين مرتكب شده اند در تاريخ عالم كم نظير است. صهيونيست ها با كمك حاميان و متحدان غربي خود فقط طي چند هفته در سال 1948 م. / 1327ش. بيش از پانصد شهر و آبادي فلسطين را با خاك يكسان كردند و بيش از يك ميليون فلسطيني را به خاك و خون كشيدند و يا آواره و از خانه و سرزمينش اخراج كردند و اين جنايات همچنان استمرار دارد. با اين همه، باز اين سايه ي «هولوكاست» است كه همچنان برسر جهانيان سنگيني مي كند و چون پرده اي راز آلود مانع از افشاي درست جنايات صهيونيست ها و معرفي جنايتكاران واقعي در عرصه ي جهاني مي شود.

سخن آخر

سخن آخر

پرده ي سياه «هولوكاست» تاكنون مانع از آن شده است كه واقعيت هاي پنهان جنگ ها و جنايات قرن حاضر در متون، منابع و تاريخ رسمي جهان ثبت و ضبط شود. نه فقط عموم مردم جهان، بلكه بسياري از متفكران، نويسندگان،استادان و در يك كلام، خواص جوامع مختلف جهاني، هنوز نسبت به عمق و گستره ي جنايات سده ي اخير، از جمله جنگ جهاني اول و جنگ جهاني دوم و عاملان پشت پرده ي آن ها، هيچ گونه اطلاعات درست و موثقي ندارند. به يقين اگر ابعاد گوناگون حوادث وحشتناك مزبور و اسرار پيرامون آن ها براي جهانيان روشن شود، ديدگاه ها و تحليل ها نسبت به بسياري از مسايل جهان امروز تغيير خواهد يافت. اين مهم، زماني اتفاق خواهد افتاد كه اولين گام برداشته

ص: 153

شود؛ يعني به خوبي ثابت شود كه «هولوكاست» يك افسانه ي ساخته و پرداخته ي كانون ها و جريان هاي ذي نفوذ و قدرتمند يهودي دنياي معاصر است.

ص: 154

نمايه ها

اشاره

ص: 155

ص: 156

اشخاص

آ

آرش، علي / 21

آذري، ارسطو / 48

آيزنهاور / 105، 127

آلروي، ديويد / 45

آلبني (ژنرال) / 66

آنتونسكو (مارشال) / 147

آيشمن / 87

الف

ابوترابيان، حسين / 48

ابومحي الدين ← صديق زين العابدين

اپنهايمر / 77

احمدي نژاد، محمود / 15

ادنائو؛ كنراد / 142

اسپينا، آلفونسو / 28

استاگليچ، ويلهلم / 119، 123

استالين، ژوزف / 79، 141، 149

استر / 22، 23، 24، 25، 26

اشتاين برگ، الان / 135

الكساندر دوم / 47

اليوت، جرج / 45

انيشتين / 77

اوروپزا، آلفونسو / 28

اورون، يائير / 130

اون ديل، ريچي / 48

اونراين / 95

ايروينگ، ديويد / 82، 119، 125

ايزابل / 28

ايم ردي، بلا / 147

ب

باردش، موريس / 119، 122

باردوسي، لازلو / 147

باروخ، برنارد / 65، 73، 77

ص: 157

بايرون (لرد) / 44، 45

برانفمن، ادگار / 135

براهام، جان / 45

برگمن، ارنست / 127

برلين، آيزايا / 67، 68، 96

برنارد، ساموئل / 38

برناردي، آلبرت / 137

برنر، لني / 48

بروتزات، مارتين / 95

بك، يوزف / 75

بلوم، لئون / 100

بليشا، هور / 73، 74

بنتويچ، هربرت / 63

بن گوريون [ ديويد] / 126، 127، 130

بوتز، آرتور رابرت / 119، 123

بيدج، موسي / 45

پ

پاپ / 141

پاز، جعفر / 105

پت ليورا، سيمون / 49

پتن (مارشال) / 146

پتون (ژنرال) / 148

پرلاف، جيمز / 66، 81، 151

پروست [مارسل] / 99

پوپيرش (دكتر) / 91

پولياكف، لئون / 108

پيجاده، موجز / 147

پيرسون، گوران / 13

پيشوا / 87، 88

پينسكر، لئو / 55، 56

ت

تروپ، ريبن / 87

تقي پور، محمدتقي / 43، 48، 126

توبن، فردريك / 119

توركويه مدا ، توماس / 29

تيسو، ژوزف (دكتر) / 147

تيلر_ اي.جي.پي (تيلور _ آلن جان پرسيويل) / 62، 69، 75، 82

ج

جواهركلام، محمد / 57

ص: 158

جهانبگلو، رامين / 97

چ

چرچيل، وينستون / 74، 78، 82، 105، 141، 149

چمبرلين / 75

ح

حكمي، نسرين / 111

حيدري، داود / 44

خ

خشايارشا / 21، 23، 24

خليل زاده، مجيد / 105

د

دارابي، باقر / 23

داستايفسكي، فئودور.ام / 49، 50، 52، 53، 59، 60

دروندا، دانيل / 45

دريفوس، آلفرد / 46، 47، 57، 58

دزا، ديه گو / 29

دلاكاوالريا، آلفونسو / 28

دورل، سرسيرل / 74

دوگل (ژنرال _ مارشال) / 105، 141

ديزرائيلي، بنيامين / 45

ر

راسينيه، پل / 119، 122

رايش سوم / 17، 69، 95، 108، 112، 139

ردي، بلاايم ← ايم ردي، بلا

روبنشتاين، ويليام. د. / 120

روچيلد / 37، 38، 57

روحاني، سهيل / 128

روزمن، سموئيل / 77

روزولت، فرانكلين / 77، 78، 81، 97، 141، 149

روسو / 99

روفو اسحاق، دانيل / 65

ز

زاروس، امالا / 45

زالاسي، فرنك / 147

زتوجاي، دوم / 147

زلوسي، ژنو / 147

زولا، اميل / 58

ص: 159

زوندل، ارنست / 119

ژ

ژابوتينسكي / 48

ژوسپين، ليونل / 13

س

سالتز، آدين اشتاين / 23، 27

سالُمُن (سليمان) / 74

سامسون / 74

سعيدمحمدي، رضا / 130

سيكس، كريستوفر / 111

سليم زاده، سوسن / 12

سموئيل، هربرت / 67

سوكولو (سوكولوف) ، ناهوم (ناحوم) / 21، 44، 46، 55، 62، 63، 64

سومبارت، ورنر / 35

سيار، پيروز / 26

سيپلووسكي ، ماريان (دكتر) / 91

سيكستوس چهارم(پاپ) / 28

سيگرام / 135

سينگر، اسرائيل (خاخام) / 173

ش

شارت، موشه ← شرتوك، موشه

شاهاك، اسرائيل / 21، 101

شرتوك، موشه / 142

شرودر، گرهارد / 13

شريف، مجيد (دكتر) / 21، 69

شهبازي، عبدالله / 29، 30، 54

ص

صدام حسين / 131

صديق، زين العابدين (ابومحي الدين) / 93

ض

ضرابي، منوچهر / 102

ضياءالديني، سيدابوالفريد (دكتر) / 21

ط

طيّب، محمد / 58

ع

عنان، كوفي / 14

ص: 160

عيسي (ع) / 21، 33

ف

فابيوس، لوران / 121

فاكسمن، ابراهام / 136

فرانكفورتر، فليكس / 77

فرداد اميني، بهرام / 62

فرديناند پنجم / 28

فورد، هنري / 62

فوريسون، روبر / 21، 86، 90، 104

فهرباخ، تي آر / 137

فينكلشتاين، نورمن.ج / 12، 112، 114، 134، 136

ق

قاسميان، رحيم / 21، 62

ك

كاردوزو، بنيامين. ن / 77

كرمر، يوهان پل (دكتر) / 89، 91

كريستوفرسون، ت / 119، 122

كريمي، محمد / 152

كلام، ارنست / 66

كلينتون، بيل / 106

كنت، تيلر (تيلور) / 78

كندي، جان.اف / 130

كنفاني، غسان / 45

كوئيسلينگ / 147

كورهرر / 108

كوك، رابين / 140

كوهن، آونر / 130

كوئن، جوزف / 63

كيا، خجسته / 97

كيالي، عبدالوهاب / 57

كيزر (دكتر) / 91

كينكل، كلاوس / 140

گ

گارودي، روژه / 69، 82، 87، 105، 108، 111، 113

گاستر (دكتر) / 63

گراف، يورگن / 119

گرين، استيون / 128، 131

گلدمن، ناحوم (ناهوم) / 142، 143

ص: 161

گواهي، عبدالرحيم / 27

گوبلز، جوزف / 88، 125، 139

گورينگ، هرمن / 139

گيلرمن، دان / 13، 14

ل

لازار، برنارد / 20، 23

لازاروس، اما / 45

لاكوئير، والتر / 143

لاوال، پي ير / 146

لرد اسكويت لنگ ← مونتاگ، ساموئل

لويد، جرج / 66

لوين، لوئيس / 111

لويناس، امانوئل / 98، 99

لويي چهاردهم / 38

م

مارشالكو، لوئيس / 26، 27، 111، 115، 144

مجد، محمدقلي (دكتر) / 151

محمد (ص) / 21

مُردخاي/ 21، 22، 23، 24، 25، 26، 27

مصاحب، غلامحسين / 28، 45، 101

مورگنتهو، سينيور هانري / 77

موسي (ع) / 19، 20، 21

موسي، عبدالعليم / 107

مونتاگ، ساموئل (لرد اسكويت لنگ) / 66، 74

مونته فيوري، موشه / 57

ميرزايي، كريم / 66

ن

ناتان، ايزاك / 45

ناظميان، رضا / 108

نخستين، احمد / 105

نشاط، اسماعيل / 66

نوردلينگ، كار.او / 112

نويهويزلر، اسقف يوهان / 101، 102، 103

و

وايزمن / 63

وايزمن، حييّم / 65

ص: 162

وايس / 102، 103

وبر، مارك / 143

ويلسون، وودرو / 77

ه

هاپكينز، هري / 78، 81

هامان / 23، 24، 25، 27

هايدگر / 99

هدسه ← استر

هرتصل، تئودور / 49، 61، 62

هرست، ديويد / 62

هس، رُدلف / 82، 83، 95

هگل / 99

هميلتن / 82

هيتلر، آدولف / 16، 69، 70، 75، 76، 81، 82، 83، 86، 87، 88،102، 105، 108، 113، 114، 130، 139، 146

هيدريش، رينهارد / 87

هيلبرگ، رائول / 142

هيملر / 87، 92

ي

يونسي، ابراهيم / 50

يهودا / 26

ص: 163

ص: 164

جغرافيا

آ

آشويتس / 89، 90، 91، 95

آلمان / اكثر صفحات

آمستردام / 37

الف

اتريش / 34، 88، 122، 125، 134

اروپا / اكثر صفحات

اسپانيا / 29، 30، 31، 122

استالينگراد / 80

استراسبورگ / 138، 139

استراليا / 14، 120، 122

استكهلم / 13

اسرائيل / 112، 118، 119، 120، 122، 125، 126، 127، 128، 129، 130، 131، 132، 133، 140، 142،143

افغانستان / 10، 150

الجزاير / 15، 150

اندونزي / 15

انگلستان ← انگليس

انگليس / اكثر صفحات

اورشليم / 87، 101

اوكراين / 49، 145

ايالات متحده ← امريكا (اكثر صفحات)

ايبري (شبه جزيره) / 30، 36

ايتاليا / 17، 73، 89، 106

ايران / 15، 22، 23، 24، 26، 27، 85، 132، 151

ب

بارسلونا / 29

برگن _ بلسن / 89، 109، 101

برلين / 36، 39، 87، 106

بريتانيا ← انگليس

بلژيك / 122

بلغارستان / 111

بن ← برلين

ص: 165

بوسني / 10

بيت المقدس / 12، 101

پ

پاريس / 38

پاكستان / 15

پتح تكوا / 57

پرتغال / 141

پونياتوو (اردوگاه) / 101

ت

تل آويو / 126

ج

جزيره شيطان / 57

چ

چك اسلواكي / 111، 147

چين / 128، 150

ح

حبشه / 24

خ

خضيره / 57

د

داخائو (اردوگاه) / 95، 101، 102، 103

درياي سياه / 66

ديمونا / 127

ر

رايشتاك / 76، 81

رم / 106

روسيه / اكثر صفحات

روماني / 147، 148

ريشولصيون / 57

ريگا / 96

ريوم / 100

ز

زمارين / 57

زيشرون ياكوب / 57

ص: 166

ژ

ژاپن / 10، 70، 73، 75، 145

ژنو / 99

س

سوئد / 13، 141

سوئيس / 114، 122، 133، 135، 136، 137، 138، 139، 140، 141

سوريه / 132، 134

سيبري / 145

ش

شوروي / 73، 74، 76، 79، 80، 81، 87، 88، 89، 91، 97، 106

شوش / 22، 24، 25

شيكاگو / 111

ع

عاقر / 57

عراق / 10، 131

عيون قاره / 57

غ

غرناطه / 30

ف

فرانسه / (اكثر صفحات)

فرانكفورت / 38، 39

فلسطين / اكثر صفحات

ق

قطره / 57

قفقاز / 15

ك

كاخ سفيد / 81

كانادا / 14، 122

كرملين / 77، 88، 145

كره / 145

كوه هاي اورال / 111

گ

گليويتز / 76

ص: 167

ل

لاهه / 37

لندن / 37، 38، 56، 64، 65، 80، 106

لوكزامبورگ / 142، 143

لهستان / 66، 69، 75، 76، 80، 82، 89، 110109، ، 111

ليتواني / 51، 122

م

ماداگاسكار / 87، 88

مادريد / 28

مال/ 12

مجارستان / 111، 145، 147، 148

مديترانه / 127

مراكش / 15

مسكو / 64، 79، 96

مصر / 15

ملبس / 57

ملبورن / 120

مونيخ / 95، 101، 114

ن

ناپل / 38

ناكازاكي / 10، 145

نحل سورق / 127

نقب / 126، 127

نورنبرگ / 73، 88،146، 148

نيويورك / 97، 113، 114

و

واتيكان / 104

واشنگتن / 12، 96

ورشو / 91، 101

ويتنام / 10، 150

وين / 36، 38

ه

هامبورگ / 39

هانور / 99

هلند / 37، 122، 142

هند / 24، 150

هيروشيما / 10، 145

ي

يالتا / 149

يوگسلاوي / 147، 148

ص: 168

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109