مهارتهاي زندگي در حج

مشخصات كتاب

سرشناسه : شكوهي ، مسعود، ‫1350 -

عنوان و نام پديدآور : مهارت هاي زندگي در حج/ مسعود شكوهي.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر ‫، 1391.

مشخصات ظاهري : ‫232ص.

شابك : ‫978-964-540-388-9

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتابنامه: ص. [227]-232؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : حج -- جنبه هاي اجتماعي

موضوع : حج -- جنبه هاي روان شناسي

موضوع : ‫راه و رسم زندگي (اسلام)

رده بندي كنگره : ‫ ‮ BP188/8 ‫ ‮ /ش76م9 1391

رده بندي ديويي : ‫ ‮ 297/357

شماره كتابشناسي ملي : 2770862

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ص: 15

ديباچه

توسعۀ زندگى، گستردگى روابط اجتماعى و پيچيدگى ارتباطات، نيازمند علومى خاص است. يكى از اين دانش ها مهارت زندگى با ديگران است؛ مهارت هايى كه زمينۀ سازگارى و رفتار مثبت و مفيد را فراهم مى آورند و فرد را قادر مى سازند تا مسئوليت هاى اجتماعى خود را بپذيرد و بدون آسيب رسانى به خود و ديگران، با خواسته ها، انتظارات و مشكلات روزانه به شكل مؤثرى روبه رو شود.

يكى از عرصه هايى كه در آن نياز به مهارت هاى زندگى به شدت احساس مى شود، زيارت و ارتباطهايى است كه ضمن سفرهاى زيارتى براى زائران پيش مى آيد؛ چرا كه در سفرهاى زيارتى، عده اى كه هيچ شناخت قبلى از يكديگر ندارند، مجبورند در كنار هم زندگى كنند، با هم پذيرايى شوند، به زيارت بروند و حتى بعضى از آنان در يك اتاق با هم استراحت كنند. در چنين شرايطى، براى داشتن سفرى آرام و

ص: 16

بدون اصطكاك با همسفران، آگاهى از مهارت هاى زندگى و به كار بستن آن مى تواند مفيد باشد.

اثر حاضر را محقق ارجمند، جناب آقاى مسعود شكوهى با عنوان «مهارت هاى زندگى در حج» به رشته تحرير درآورده و در آن كوشيده است تا به مهارت هاى مورد نياز زائران از ديدگاه اسلام، روان شناسى و مراكز جهانى سلامت بپردازد.

اميدواريم زائران عزيز با مطالعه اين اثر و شناخت مهارت هاى مورد نياز خويش، سفر زيارتى خوبى داشته باشند.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه اخلاق و اسرار

ص: 17

مقدمه

حج، سفر حج، كعبه، حجرالاسود، مستجار، مشعر، منا و عرفات، كلمات و مفاهيمى بسيار فراتر از يك اسم و عنوان اند؛ مفاهيمى كه با روح عبوديت و بندگى انسان، گره خورده اند. حقايقى مانند حدّ فاصل خاك و افلاك، فرش و عرش، از تيرگى خاك و سياهى سنگ تا پاكى و سپيدى آسمان، از زنگارِ گناه تا صيقلِ بخشش، صعود و نزول فرشتگان، زمزمه هاى عاشقانه، مويه هاى گناهكاران، بارش پى درپى بركات، همه و همه، در اين مراسم به هم مى رسند و مسافر كوى توحيد و وادى وحى را شست وشو مى دهند و باصفا مى كنند و به كوى جانان پرواز مى دهند.

حج، يكى از رويدادهاى مهم عبادى و معنوى در زندگى هر مسلمان است و براى بسيارى از كسانى كه به حج مى روند، معمولاً تكرار نمى شود و تنها در طول عمرشان يك بار موفق به انجام دادن اين مناسك مى شوند. پس بسيار شايسته و ضرورى است كه فرد حاجى، تمام سعى

ص: 18

و همت خود را به كار گيرد تا بهترين و بيشترين استفاده ها را از اين فرصت ببرد.

سير و سفر در روى زمين، مخصوصاً آن گاه كه با انگيزه هاى دينى و عقلانى انجام پذيرد، از ديدگاه اسلام، امرى پسنديده و مقبول است. خداوند در آيات متعددى از قرآن كريم، مردم را به گردش در زمين دعوت نموده، و از آنان خواسته است تا با سفر به گوشه و كنار جهان، در تاريخ و سرنوشت اقوام و ملت ها بينديشند و از حوادث، رخدادها و خوب و بد زندگى امت هاى پيشين، عبرت بگيرند:

أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ (غافر:٢١)

آيا در زمين نگشته اند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنها زيسته اند چگونه بوده است؟

اين آيه و آيات مشابه ديگر، انسان ها را به سفر دعوت مى كنند، و هر سفرى را كه با هدف عبرت گيرى انجام شود، شايسته معرفى مى كنند. گرچه سفر معنوى حج، بسيار فراتر از يك سفر معمولى است.

هر سفر، رخدادى است كه زندگى انسان را براى مدتى از روال عادى آن خارج مى كند و امكان دارد او را در معرض تجربه جديدى قرار دهد. بنابراين، سفر مى تواند منشأ اضطراب، نگرانى و فشارهاى روانى متعددى باشد؛ مخصوصاً سفر حج كه انسان را با عوامل متعدد مادى و معنوى، احساس عاطفى و حتى عرفانى و شهودى گره مى زند. پس بايد قبل از

ص: 19

پاى نهادن در اين راه، آمادگى هاى لازم را يافت و خود را براى روبه رو شدن با شرايط گوناگون روانى آماده كرد.

در هر سفر، براى استفاده بهينه از زمان، بايد برنامه ريزى كرد؛ لوازم مورد نياز را تهيه نمود و تمهيدات لازم را انديشيد. از آنجا كه براى انسان مؤمن و خداجو، سفر حج، مهم ترين سفر زندگى دنيايى است، بديهى است كه بايد خود را از هر نظر براى چنين سفرى آماده كند.

اين نوشتار مى كوشد، هر چند به صورت كوتاه، نورجويانِ سرزمين وحى را در اين راه يارى كند. همچنين تلاش مى كند چگونگى استفاده از مهارت هاى زندگى را در حج به تصوير بكشد تا از رهگذر مطالعه آن، حجّ پربارترى براى مسافران قبله فراهم شود.

در اين نوشتار، بر مهارت هاى عام و خاص تكيه شده است:

منظور از مهارت هاى عام زندگى، مهارت هايى هستند كه هر انسانى بايد صرف نظر از موضوع حج، در زندگى روزمره از آنها بهره مند باشد. بديهى است هرچه ميزان اين مهارت ها در فردى بالاتر باشد، بهره مندى و تأثيرپذيرى او از حج نيز بيشتر خواهد بود.

سازمان هاى جهانى مثل يونيسف (1)، يونسكو (2)، و سازمان بهداشت جهانى (3)با اتفاق نظر، ده مهارت را به عنوان مهارت هاى اساسى زندگى


1- UNICEF.
2- UNESCO.
3- WHO.

ص: 20

بشر امروزى معرفى كرده و از دولت ها خواسته اند براى رواج و آموزش آنها در كشورهاى خود بكوشند. اين مهارت ها عبارت اند از: حلّ مسئله، تفكر انتقادى، ارتباط مؤثر، تصميم گيرى، تفكر خلاق، مهارت بين فردى، خودآگاهى، همدلى، انطباق با هيجان ها و مهارت سازگارى با فشار روانى (مديريت استرس) .

البته فهرست برخى از صاحب نظران با اين فهرست متفاوت بوده، مهارت هاى ديگرى نيز در آن ديده مى شود.

دانش «مهارت هاى زندگى» گرچه روزگار درازى نيست كه به عنوان دانش مطرح شده، اما اصول اوليه آن را درلابه لاى متون اسلامى مى توان يافت. امروزه دانشمندان و نويسندگان فراوانى درباره اين موضوع مشغول مطالعه اند و سعى مى كنند اصول آن را در زمينه هاى مختلف اجرايى كنند.

منظور از مهارت هاى خاص، مهارت هايى است كه يك فرد، علاوه بر مهارت هاى عام و با توجه به عنوان و نقش و مسئوليتى كه در حج دارد، بايد از آن بهره مند باشد تا بتواند حج كامل و مقبولى را انجام دهد. بنابراين براى آشنايى با آنها بايد به كتاب هاى خاص اين موضوع مراجعه كرد.

ص: 21

بخش اول: كليات

اشاره

ص: 22

ص: 23

قبل از آنكه درباره مهارت هاى زندگى و نقش آنها در حج سخنى گفته شود، بايد به چند نكته به عنوان پيش درآمد و كليات ورود به بحث توجه كرد:

١. چيستى مهارت هاى زندگى و نقش آنها در بهسازى اخلاقى و رفتارى در حج

مهارت هاى زندگى، قواعد، توانايى ها و اقدامات به جايى هستند كه زمينه سازگارى و رفتار مثبت، مفيد و كارآمد را فراهم مى سازند و انسان را قادر مى كنند نقش اجتماعى خاصّ خود را بپذيرد و جايگاه خود را بشناسد و بدون صدمه زدن به ديگران با خواسته ها و انتظارات و مسايل و مشكلات پيرامون خود، به ويژه در برخورد با ديگران و برقرارى ارتباط سازنده با اطراف به گونه مؤثرترى ظاهر شود. (1)

اين مهارت ها فرد را قادر مى كنند، دانش ها و نگرش ها را به


1- ر. ك: مهارت هاى زندگى، فرهاد طارميان، ص ٢١.

ص: 24

توانايى هاى ملموس، واقعى و عينى تبديل كند؛ يعنى بتواند از نيروهاى وجودى خود جهت شادابى، شادكامى، موفقيت، ايجاد زندگى مثبت و پويا براى خود و ديگران بهره گيرد. همچنين به او مى آموزد در چه موقعيتى، چه كارى، چگونه انجام دهد و در نتيجه تا آنجا كه امكان دارد از مبتلا شدن و صدمه ديدن از آسيب هاى فردى و اجتماعى بكاهد.

چگونگى كنار آمدن با فشارهاى زندگى، همواره بخشى از واقعيت هاى زندگى و يكى از مهم ترين دغدغه هاى انسان بوده است. افزايش سن و روبه رو شدن با دشوارى هاى ويژه سنين نوجوانى، جوانى و ميان سالى، شرايط روحى و روانى خاصى براى انسان ايجاد مى كند كه نمى توان از كنار آن به سادگى گذشت.

همزمان با رشد جسمانى شخص، انتظارات خانواده و جامعه نيز افزايش مى يابد. ديگر، دوران بى مسئوليتى كودكى سپرى شده و انسان در تلاقى الزام ها، كُنش ها و واكنش ها قرار گرفته است. اندكى غفلت مى تواند ضربه مهلكى باشد و شخص را در معرض سقوط و شكست و پوچى قرار دهد.

اين مهارت ها شامل صفات خاص، خصوصيت هاى شخصى و استعدادهايى هستند كه در وجود يك شخص قرار دارند يا با كمى تمرين مى تواند آنها را به دست آورد.

در واقع، رفتار و كردار انسان، محصول چگونگى فكر و انديشه اوست. اگر انديشه و فكر صحيح در وجود او باشد، اين افكار صحيح، او

ص: 25

را به اعمال و رفتار صحيح خواهد كشاند. به بيان ديگر، اصلاح رفتارى انسان نيازمند اصلاح فكر و انديشه اوست. گرچه تمام اديان و مكاتب بشرى با اعمال انسان سر و كار دارند، اما همه آنها ابتدا سراغ فكر و انديشه انسان مى روند و مى خواهند از اين راه به مطلوب خود برسند. بنابراين يكى از اساسى ترين مؤلفه هاى توليد مهارت هاى زندگى، ايجاد فكر و انديشه صحيح در افراد است.

انسان با سرمايه وجودى خويش مى تواند احساسات، افكار، هيجانات و ادراكات خود را تجزيه و تحليل كند و بهترين گزينه را براى ادامه مسير زندگى برگزيند. اگر آدمى بتواند بر مشكلات پيش رو پيروز شود و از موانع موجود بگذرد، به آسانى امتيازات به دست آمده را از دست نمى دهد و اگر به اين مهم برسد، يقيناً در برابر مشكلات و سختى ها صبور خواهد بود و قله هاى موفقيت را فتح خواهد كرد.

شناخت و تقويت اين مهارت ها مى تواند در بهسازى تمام ابعاد زندگى انسانى مفيد باشد؛ مخصوصاً در زمينه هاى عبادى كه در نگاه انسانِ دين باور، اصلى ترين بعد زندگى اوست و البته در انجام دادن مناسك حج كه يكى از مهم ترين عبادات اسلامى است.

٢. اهداف آموزش مهارت هاى زندگى

در مجموع، اهداف آموزش مهارت هاى زندگى به افراد جامعه را مى توان فهرست وار به اين صورت بيان كرد:

الف) توانمند كردن انسان ها در عرصه هاى مختلف زندگى فردى و

ص: 26

اجتماعى.

ب) تقويت فرآيند حل مسئله و توانمندسازى افراد جامعه براى روبه رو شدن با مشكلات مختلف.

ج) تقويت پايبندى به ارزش هاى دينى، اجتماعى و ملى.

د) تقويت اعتماد به نفس و خودباورى ميان افراد جامعه و توانمندسازى روحى آنان براى انجام دادن كارهاى بزرگ تر.

ه) تقويت عزت نفس، شناختِ عظمت و بزرگى هويتِ انسانى و جلوگيرى از كوچك پنداشتن خود در جامعه.

و) افزايش شناخت و تكيه بر هويت فردى و ملى.

ز) ارتقاى مهارت هاى اجتماعى در فرآيند اجتماعى شدن.

ح) ارتقاى مهارت هاى تفكرى در سطح جامعه.

ط) افزايش مهارت تصميم گيرى.

ى) ارتقا و تعالى سطح فرهنگ در جامعه.

ك) تقويت روحيه شهروندى و مسئوليت پذيرى ميان افراد جامعه.

ل) پيش گيرى از خشونت و پرخاشگرى و افزايش امنيت روانى در جامعه.

م) شناخت عوامل آسيب هاى اجتماعى مثل سيگار، مواد مخدر، بزهكارى و ايدز.

ن) جلوگيرى از شيوع آسيب هاى اجتماعى.

ص: 27

س) آمادگى براى فرآيند رشد همه جانبه نوجوانان جهت ورود به زندگى بزرگسالى.

٣. هدف زندگى

اشاره

راز شناخت جايگاه مهارت هاى زندگى در گرو فهم هدفِ زندگى است؛ چرا كه هدف شناسى از كمالات مهم انسانى است. انسان، وقتى هدف آفرينش را بشناسد و جايگاه خود را در اين دايره بيابد، قدر و منزلت خود را نيز درمى يابد. اگر او نتواند هدف زندگى را دريابد، زندگى اش پوچ و بى معنا خواهد شد. فعاليت هاى آگاهانه و حتى ناآگاهانه انسان، زمانى مفهوم خواهند داشت كه هدف نهايى از زندگى، روشن باشد و اين هدف، پايه نگرش انسان و جهان بينى اوست. انسان هاى مختلف، اهداف گوناگونى را در زندگى براى خود ترسيم مى كنند. اما مى توان همه آنها را در چهار گروه دسته بندى كرد:

الف) دنيا پرستان

افراد اين گروه، در لذت هاى مادى غرق شده و مجذوب ظواهر زيبا و فريبنده زندگى گشته اند و هدفى بالاتر از اين در مخيله آنها نمى گنجد. اينان به تعبير قرآن به زندگى دنيا راضى شده و به آن اطمينان يافته و بدان آرام گرفته اند:

إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها (يونس: ٧)

ص: 28

كسانى كه اميد و ايمان به لقاى ما [و روز رستاخيز] ندارند، و [تنها] به زندگى دنيا راضى شدند و به آن تكيه كردند و كسانى كه از آيات ما غافل اند.

ب) پوچ گرايان

افراد اين گروه، كسانى هستند كه هدف هاى مادى و غريزى نتوانسته آنها را راضى كند و از سوى ديگر، به جنبه هاى متعالى زندگى نيز دست نيافته اند. آنان چون حيات را در همين زندگى چند روزه ديده و نتوانسته اند براى آن هدفى بيابند، سر از پوچى درآورده اند و زبان به اعتراض زندگى و نظام هستى گشوده اند. اين افراد در مهارت يابى، گاه از گروه دنياپرستان نيز عقب ترند.

ج) خودبزرگ بينان

اين گروه، خود را عقل كل مى دانند؛ افكار و عقايد ديگران را قبول ندارند و مى كوشند تفكرات خود را به ديگران تحميل كنند. افراد اين گروه، اگر هم مهارتى كسب كنند، بيشتر در راستاى ارضاى نفس و جبران ناكامى هاى خودشان است.

د) وصال جويان

افراد اين گروه، پا را از زندگى مادى فراتر نهاده اند و با بُعد متعالى حيات، آشنايى دارند و دريچه اى بدان سو گشوده اند و با چهره باعظمت و معنوى زندگى نيز آشنا هستند. آنان با مهارت هاى مادى و معنوى در

ص: 29

پى اتصال به معبودند و مهارت هاى زندگى را فقط براى بندگى مى خواهند.

يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ (انشقاق: 6)

اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و او را ملاقات خواهى كرد.

انسان كادح، رو به سوى خدا دارد. «كدح» در اصل به اين معناست كه چيزى بر چيزى تأثير گذارد إِنَّكَ كادِحٌ ، يعنى اى انسان تو به دست آورنده اى. از طرفى، كدح به معناى تلاش و آزمندى و كار توأم با رنج است و از آنجا كه فَمُلاقِيهِ عطف بر كادح است، پس هدف نهايى اين سير و تلاش و سختى، خداى سبحان است.

انسان بايد به جايى برسد كه از پستى ها و كاستى ها و نقص ها پاك شود و استعدادهاى عالى نهفته در خود را شكوفا سازد، و آن چنان به كمالات الهى آراسته گردد كه شايسته ورود به ساحت قدس الهى باشد. چنين انسانى هر جمال و كمالى را كه در هر جايى مشاهده مى كند، آن را نمونه اى از كمال بى پايان و جمال بى مثال و حسن بى حدّ و انتهاى خداى سبحان مى داند.

قبل از آنكه درباره چگونگى و كمّ و كيف مهارت هاى زندگى بحث شود، ضرورى است كه به شكل آرمانى آن نگاهى افكنده شود.

با توجه به مطالبى كه گذشت، دستيابى به اين مهارت ها زمانى به دست مى آيد كه اعمال ما كاملاً مطابق دستورات و فرمان هاى الهى باشد

ص: 30

و واجبات و مستحبات به جا آورده شود و از تمامى منهيّات الهى (محرمات و مكروهات) دورى شود. بديهى است كه چنين حالتى براى بسيارى از انسان ها مقدور نيست؛ يا به عبارتى، بسيارى از انسان ها حوصله و همت حركت و رسيدن به آن را ندارند؛ اما:

آب دريا را اگر نتوان كشيد

هم به قدر تشنگى بايد چشيد

انسان براى حركت در اين مسير، بايد در حد توان چند اقدام كلى را در دستور كار زندگى روزمره خود قرار دهد و براى رسيدن به آنها سخت كوش باشد:

الف) اصلاح رابطه خود با خدا؛

ب) اصلاح رابطه خود با خود؛

ج) اصلاح رابطه خود با جامعه و انسان هاى پيرامون.

اگر خوب توجه كنيم مى بينم كه اين سه نوع رابطه در حج وجود دارد و اصلاح آنها مى تواند به بهره مندى از حج، كمك شايانى بكند.

اصلاح رابطه با خدا، بنيادى ترين اصلاحات زندگى انسان است؛ زيرا تا رابطه او با خدايش اصلاح نشود، هيچ كار ديگرى به درستى اصلاح نمى شود. اميرالمؤمنين (ع) مى فرمايد:

مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللهِ أَصْلَحَ اللهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاه. (1)


1- نهج البلاغه، كلمات قصار، ش ٨٩.

ص: 31

هر كه ميان خودش و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد و هر كه امور آخرتش را اصلاح كند، خداوند، امور دنيايش را اصلاح خواهد كرد.

بنابراين، دعوت فرستادگان الهى به بندگى خداوند و تقواى الهى، در واقع دعوت به اساسى ترين اصلاحات در زندگى بشرى است؛ همان گونه كه قرآن مى فرمايد:

وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل: ٣6)

و در هر امتى پيامبرى برانگيختيم كه خداى را بپرستيد و از پرستش طاغوت دورى كنيد.

اين اقدام پيامبران، در واقع يك تلاش و اقدام تربيتى بزرگ در زندگى انسان ها بوده تا با اصلاح اساسى او، آدمى را به مركز هستى رهنمون سازند.

فرآيند اعمال حج، براى بهسازى رابطه انسان و خالق هستى است كه از سوى خود خداوند طراحى و ارسال شده و رياضت هاى مشروعى است كه مى تواند ورزيدگى روحى و تقويت معنوى بالايى را براى انسان درپى داشته باشد.

دومين اقدام مهم، اصلاح رابطه انسان با خويش است. در اين مرحله، انسان بايد نخست خودش و ويژگى هايش را به خوبى بشناسد (1)و


1- در بخش هاى بعدى درباره خودشناسى مطالب بيشترى ارائه خواهد شد.

ص: 32

استعدادهايش را در جهت تكامل و سعادت خود به كار گيرد. راه انسان به سوى پروردگارش همان نفس اوست و در واقع همين نفس است كه جايگاه خوب يا بدِ او را تعيين مى كند و او را به سعادت يا شقاوت مى رساند:

وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (شمس: ٧- ١٠)

و سوگند به روح آدمى و آن كس كه آن را [آفريده و] موزون ساخته، سپس فجور و تقوايش (شرّ و خيرش) را به او الهام كرده است، كه هركس نفس خود را پاك و تزكيه كرده رستگار شده، و آن كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است!

بنابراين رستگارى يا سقوط انسان، به پاكى يا آلودگى نفس او بستگى دارد و انسان براى رسيدن به سعادت، نخست بايد به اصلاح نفس خود اهتمام ورزد؛ همان طور كه اميرالمؤمنين (ع) مى فرمايد:

«سِيَاسَةُ النَّفْسِ أَفْضَلُ سِيَاسَةٍ» (1)؛ «تربيت نفس برترين تربيت هاست» .

بديهى است اگر كسى به چنين اصلاحى اقدام نكند، در واقع استعدادهاى الهى نهفته در وجود خود را نابود كرده و خودش را تباه ساخته است. اميرالمؤمنين علي (ع) در بيانى ديگر مى فرمايد:

«مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ أَفْسَدَ أَمْرَهُ» (2)؛ «هر كه نفس خود را واگذارد كار خود را تباه ساخته است» .


1- غررالحكم، عبدالواحد تميمي آمدي، ص٢٣٨.
2- غررالحكم، عبدالواحد تميمي آمدي، ص٢٣5.

ص: 33

همچنين مى فرمايند:

«مَنْ لَمْ يُهَذِّبْ نَفْسَهُ لَمْ يَنْتَفِعْ بِالْعَقْلِ» (1)؛ «هر كه نفس خود را پاكيزه نگرداند، از عقل بهره نگرفته است» .

با اين وصف، چنين شخصى نه تنها نفعى نمى برد، بلكه به بيان اميرالمؤمنين علي (ع) نفس خود و هويت واقعى و هستى خود را نيز كشته است:

مَنْ أَصْلَحَ نَفْسَهُ مَلَكَهَا، مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ فَقَدْ أَهْلَكَهَا. (2)

هر كس نفسش را اصلاح كند آن را مالك شده است. هر كس نفسش را رها كند [و در اصلاح آن نكوشد] آن را هلاك ساخته است.

حج، ميدانى براى خودشناسى و خوديابى است و حاجى، پس از اصلاح رابطه خود و خداوند، به دنبال يافتن خود در دستگاه آفرينش و شناخت جايگاه خويش و اصلاح نفس است.

سومين اقدام انسان، اصلاح رابطه با جامعه و انسان هاى ديگر است. انسان، موجودى اجتماعى است و نمى تواند بدون انسان هاى ديگر زندگى كند. بنابراين هرگونه رشد و صعودى كه براى او مقدّر شود، در بستر اجتماع و در كنار انسان هاى ديگر متصور است. خداوند به مؤمنان مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (آل عمران: ٢٠٠)


1- غررالحكم، ص٢٣6.
2- مستدرك الوسائل، محدث نورى، ج ١١، ص ٣٢4.

ص: 34

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! [در برابر مشكلات و هوس ها] استقامت كنيد، و در برابر دشمنان، پايدار باشيد و از مرزهاى خود مراقبت كنيد و از [مخالفت فرمان] خدا بپرهيزيد، شايد كه رستگار شويد!

خداوند، مردم را به اصلاح رابطه با افراد جامعه و دعوت يكديگر به نيكى ها و دوركردن از بدى ها و همكارى در امور خير دعوت مى كند:

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا. . . . وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (آل عمران: ١٠٣ و ١٠4)

و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد. . . و [براى رسيدن به وحدت] بايد از ميان شما، جمعى دعوت به نيكى، و امر به معروف و نهى از منكر كنند و رستگاران آنها هستند.

در جايى ديگر نيز مى فرمايد: وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى ؛ «و در نيكوكارى و پرهيزكارى با يكديگر همكارى كنيد» . (مائده: ٢)

حاجى، مراسم حج را كنار ميليون ها مسلمان ديگر و دوشادوش آنها انجام مى دهد و هرگز نمى تواند تك روى داشته باشد و لازمه اين كار هماهنگى و هم صدايى است. حركت هاى همسو و لباس يك رنگ به حاجى مى فهماند كه تو جزئى از اين كل هستى و نمى توانى بدون اين كل تصور كنى و معنايى ندارى. پس بايد بكوشى كه با ديگران به بهترين و زيباترين شكل ممكن رفتار كنى.

ص: 35

4. تقسيم بندى كلى مهارت هاى زندگى

بى شك، موفقيت در زندگى شخصى و اجتماعى، عبادت و تحصيل و حتى روابط شغلى نيازمند توانايى ها و مهارت هاى خاصى است. با اين توصيف، مهارت هاى زندگى بى شمارند و ماهيت و تعريف آنها بسته به فرهنگ ها و موقعيت هاى مختلف تغيير مى كند. اين مهارت ها عموماً به سه دسته كلى تقسيم مى شوند: ١. عملى (1)؛ 2. كار - محتوا (2)؛ ٣. انطباقى. (3)

امروزه، تأثير مثبت فراگيرى و به كاربستن مهارت هاى زندگى را در پيش گيرى از رفتارهاى نابهنجار اجتماعى و خشونت آميز، همچنين كاهش مصرف مواد مخدر و الكل، نيز تقويت خودباورى و بالا رفتن رشد معنوى افراد، واقعيتى كاملاً ملموس است.

يادگيرى موفقيت آميزِ مهارت هاى زندگى، احساس يادگيرنده را نسبت به خود و ديگران تحت تأثير قرار مى دهد و به دنبال آن، برداشت و نگرش ديگران را نسبت به او و پيرامونش تغيير مى دهد. مى توان نتيجه گرفت كه افزايش مهارت هاى زندگى و آموزش كارآمد آن به ديگران، به مرور مى تواند يكى از عوامل بالارفتن بهداشت روانى ميان افراد جامعه و رشد و تعالى آن جامعه باشد.

شخصى كه از مهارت هاى زندگى در مراوده و ارتباط با ديگران


1- Functional.
2- Work - Content.
3- Adopive.

ص: 36

به خوبى كمك مى گيرد، به اين موفقيت ها دست مى يابد:

الف) بالا رفتن قدرت تحمل نسبت به نظرات مختلف و احساس امنيت نسبت به گفتار ديگران.

ب) انجام به موقع كار با توجه به شرايط زمانى و مكانى.

ج) برنامه ريزى و كوشش در امور مفيد و دورى از هر كار بى فايده.

د) رازدارى و كنترل گفتار.

ه) برداشت واقع بينانه از جهان و عبرت از وقايع تاريخى.

و) تقويت خودپندارى و اتكاى به نفس. (1)

كسى كه به اين امتيازها دست يابد در تمام ابعاد زندگى قطعاً انسانى موفق خواهد بود؛ مخصوصاً در ابعاد عبادى و معنوى، انسان شايسته اى به شمار خواهد رفت. چنين فردى هنگام انجام دادن اعمال حج نيز با ديد ديگرى وارد ميدان خواهد شد و توشه فراوانى برخواهد گرفت كه در قسمت بعدى بيشتر بدان خواهيم پرداخت.

5. اصول كلى مسير

اشاره

قبل از بحث درباره هر يك از مهارت هاى زندگى به صورت خاص، توجه به پاره اى از اصول كلى كه در تمام اين مهارت ها مؤثرند، ضرورى است.


1- اصول بهداشت روانى، سيد ابوالقاسم حسيني، ص4٣.

ص: 37

الف) اعتدال

غالب اقدامات انسان بر اعتدال استوار است و افراط و تفريط، آن را از وضعيت مطلوب خارج مى كند. خداوند، امت اسلامى را امتى متعادل و ميانه معرفى مى كند:

وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً (بقره: ١4٣)

همان گونه [كه قبله شما، يك قبله ميانه است] شما را نيز، امتى ميانه [و معتدل] قرار داديم تا برمردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه باشد.

امت ميانه، امتى است كه در هيچ امرى از امور، خواه نظرى و خواه عملى، افراط و تفريط نمى كند و همه برنامه هايش در حد اعتدال است.

در قرآن كريم، آيات متعددى درباره اعتدال ديده مى شود؛ از آن جمله در نصايح جناب لقمان حكيم به فرزندش مى خوانيم: وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ ؛ «در رفتارت ميانه رو باش» . (لقمان: ١٩)

به بيان اميرالمؤمنين (ع) افراط و تفريط از ويژگى جاهلان است:

«لاتَرَى الجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً» (1)؛ «جاهل را نمى بينى، مگر اينكه افراط مى كند يا تفريط» .

امام باقر (ع) نيز به فرزندش امام صادق (ع) مى فرمايد:


1- نهج البلاغه، كلمات قصار، ش٧٠.

ص: 38

يَا بُنَيَّ عَلَيْكَ بِالحَسَنَةِ بَيْنَ السَّيِّئَتَيْنِ تَمْحُوهُمَا. (1)

فرزندم بر تو باد به [راه] نيكى كه بين دو بدى (افراط و تفريط) قرار دارد كه آن دو بدى را از بين مى برد.

در ادامه اين روايت، امام (ع) نمونه هايى از اعتدال را كه در قرآن آمده برمى شمارد.

توجه به ميانه روى در انجام دادن اعمال حج از نكات بسيار مهم است. در ميان حجاج، گاه افرادى ديده مى شوند كه سفر حج را با يك سفر تفريحى اشتباه گرفته اند و هيچ علاقه و رغبتى براى انجام اعمال از خود نشان نمى دهند. در واقع، اين افراد به تفريط و كوتاهى آلوده شده اند. از سوى ديگر، افرادى نيز ديده مى شوند كه بيش از حد و طاقت خود، اعمال را بدون استراحت كافى انجام مى دهند و دچار بيمارى شده، از انجام بقيه اعمال باز مى مانند و با اين كار، خود و ديگران را به زحمت مى اندازند.

ب) تدريج

هيچ انسانى به يكباره نمى تواند حالتى در خود پديد آورد، بلكه تمام تغييرات جسمى و روحى، بايد به تدريج و متناسب با توان فرد در او ايجاد شود. رشد و صعود انسان و نيز افول و سقوط او گام به گام اتفاق مى افتد؛ همان طور كه خداوند در قرآن مى فرمايد:


1- وسايل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج٨، ص٣٩٨.

ص: 39

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ (نور: ٢١)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد از گام هاى شيطان پيروى نكنيد، پس هركس پيرو گام هاى شيطان شود، او را به كارهاى زشت و ناپسندى فرمان مى دهد.

«خطوة» به معناى گام است و در اين آيه، شيطانى شدن و سقوط، نتيجه هم گامى با شيطان معرفى مى شود. تدريجى بودن اين سقوط نيز در واژه گام كاملاً مشهود است.

هر تغييرى كه بخواهد در تربيت انسان ايجاد شود، ضرورتاً بايد از اين اصل پيروى كند. پس شكوفايى مهارت هاى زندگى نيز جداى از اين قاعده نيست. در واقع، هرگز نمى توان برجى بلند را يكباره ساخت، بلكه بايد آن را آجر به آجر و مرحله به مرحله چيد و تا از استحكام و ثبات مرحله قبل مطمئن نشده ايم، نمى توانيم سراغ مرحله بعدى برويم. پس اين مراحل براى يكديگر به منزله پايه و مبنا هستند.

در زندگى روزمره، افراد فراوانى ديده مى شوند كه از موضوعات اساسى و مبانى زندگى خود غفلت كرده و به امور ظاهرى مشغول شده اند:

خانه از پاى بست ويران است

خواجه در بند نقش ايوان است

بسيارى از اعمال حج، مرحله اى هستند و نمى توان بدون اتمام مرحله قبل، سراغ مرحله بعد رفت. از طرف ديگر، اعمال حج، روح و عمق و

ص: 40

ژرفايى بسيار عالى دارند. پس در عين اينكه به صحت و زيبايى ظاهرى اعمال بايد توجه كرد، نبايد از روح حج نيز غفلت كرد.

ج) تمكن و توانايى

اشاره

انسان ها از نظر طبيعى به هيچ روى يكسان نيستند، بلكه ظرفيت و توان جسمى و روحى افراد با يكديگر متفاوت است. بنابراين نمى توان يك برنامه سازندگى بدون انعطاف براى تمام انسان ها ترسيم كرد.

خداوند نيز به تفاوت انسان در قرآن نيز اشاره دارد:

ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً * وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً (نوح: ١٣ و ١4)

چرا شما براى خدا عظمت قائل نيستيد؟ درحالى كه شما را در مراحل مختلف آفريد [تا از نطفه به صورت انسان كامل رسيديد].

اين اختلاف طبيعت ها و آفرينش هاست كه ديدگاه انسان ها را مختلف و واكنش هاى آنان را متفاوت مى سازد. البته بايد دانست كه اين تفاوت ها يكى از نعمت هاى خداوند است؛ همچنان كه اميرالمؤمنين (ع) مى فرمايد:

لا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا تَفَاوَتُوا فَإِذَا اسْتَوَوْا هَلَكُوا. (1)

مردم همواره در خير و خوبى به سر مى برند تا موقعى كه با يكديگر متفاوت اند و اگر يكسان گشتند هلاك مى شوند.

خداوند متعال نيز در موضوع تكليف بندگان، اين نكته را لحاظ كرده


1- بحارالانوار ج٧4، ص٣٨4.

ص: 41

است: لا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها ؛ «خداوند هيچ كسى را جز به اندازه توانايى اش تكليف نمى كند» . (بقره: ٢٨6)

پيامبر اكرم (ص) نيز در سيره تبليغى و تربيتى خويش به اين نكته توجه داشته است و مى فرمود:

«إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» (1)؛ «ما پيامبران مأموريم كه با مردم در حد عقل و دركشان سخن بگوييم» .

تمكن و توانايى، يكى از اركان اساسى وجوب حج است. همان خدايى كه به انجام دادن حج فرمان داده و فضيلت فراوانى براى آن قرار داده، انجام دادن آن را به تمكن و توانايى، مشروط ساخته است. توانايى در حج از زواياى مختلفى قابل توجه است كه به مجموعه آنها «استطاعت» گفته مى شود و اگر شخصى آنها را دارا بود، به او «مستطيع» مى گويند. موضوع تمكن را مى توان از اين جهات مورد توجه قرار داد:

يك - تمكن اقتصادي

داشتن هزينه سفر و نفقه خانواده در هنگام غيبت و داشتن كار و سرمايه براى امرار معاش پس از بازگشتن.

دو - تمكن پزشكي

حداقل صحت و سلامتى لازم براى تحمل سفر حج.


1- الكافى، محمد بن يعقوب كليني، ج١، ص٢٣.

ص: 42

سه - تمكن امنيتي

امكان سفر بدون خطر و باز بودن راه.

البته برخى از ناتوانى ها با كمك نايب، قابل ترميم است كه جزئيات بيشتر و موارد خاص را بايد در كتب فقهى و مناسك حج آيات عظام مطالعه نمود.

د) آسان گرايى

معمولاً در برنامه هاى تربيتى، كارهاى آسانى در نظر گرفته مى شود تا تربيت شونده از سختى كار، دلزده نشود و فرار نكند و كارها را با ميل و اشتياق انجام دهد. خداوند متعال، اصولاً راه رشد انسان را برايش آسان ساخته، اما متأسفانه على رغم اين آسانى ها، انسان، باز هم از پيمودن آن طفره مى رود و در نتيجه خداوند از او گلايه مى كند:

قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ * مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ * مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ * ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ (عبس: ١٧- ٢٠)

مرگ بر اين انسان، چه ناسپاس است! خداوند او را از چه چيزى آفريده است؟ ! او را از نطفه ناچيزى آفريده، سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت.

خداوند در جاى ديگرى نيز بر اين خواست خود اشاره مى كند: يُرِيدُ اللهُ بِكُمُ الْيُسْ-رَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُ-سْرَ ؛ «خداوند، آسايش شما را مى خواهد، نه زحمت شما را» . (بقره:١٨5)

در جاى ديگرى نيز مى فرمايد: وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ

ص: 43

حَرَجٍ ؛ «و در دين (اسلام) كار سنگين و سختى بر شما قرار نداد» . (حج:٧٨)

به هر حال، دين اسلام و نظام تربيتى آن، هرگز بر تكاليف سخت و طاقت فرسا بنا نشده است. پيام آور اين دين رحمت، به فردى كه از خانه و خانواده و جامعه كناره گيرى كرده و گوشه گيرى پيشه نموده بود و به رهبانيت مى پرداخت و تكاليف بسيار سنگينى را بر خود هموار مى ساخت، فرمود:

لَمْ يُرْسِلْنِي اللهُ تَعَالَى بِالرَّهْبَانِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعَثَنِي بِالحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَة. (1)

خداوند مرا بر رهبانيت نفرستاده، بلكه مرا به شريعت و دين آسان و ملايم مبعوث ساخته است.

همچنين آن حضرت در برابر كسانى كه تكاليف سختِ خودساخته و رياضت هاى باطلى را بر خود هموار مى كنند، مى فرمايد:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ دِينَ اللهِ يَسِرٌ» (2)؛ «اى مردم، همانا دين خداوند آسان است» .

پيامبر بزرگوار اسلام (ص) در عمل و رفتار شخصى خود نيز مظهر چنين رفتارى بود تا جايى كه خداوند درباره اين عملكرد او مى گويد:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ (آل عمران: ١5٩)


1- كافى، ج5، ص4٩4.
2- ميزان الحكمه، محمد محمدي رى شهرى، ج٢، ص٩5١.

ص: 44

به سبب رحمت الهى، در برابر مؤمنان، نرم و مهربان شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند.

گاه ميان حاجيان، افرادى ديده مى شوند كه مى كوشند خود را به اعمالى خارج از طاقت وادارند. درحالى كه خداوند از ما چنين چيزى نخواسته است. همان طور كه قبلاً اشاره شد، حاجى بايد بكوشد پاى از اعمال مشروع فراتر ننهد.

ه) ارائه الگو

انسان در پذيرش تمام مطالب و تعليمات، الگوطلب و الگوپذير است. يكى از بهترين و كوتاه ترين روش هاى انسان سازى، ارائه نمونه عملى است. انسان تلاش مى كند خود را مانند الگو بسازد و گام به گام با او حركت كند. از طرفى، نمونه و الگوى ارائه شده، هرچه كامل تر و مناسب تر باشد، اين روش نيز كارآيى بيشترى خواهد داشت.

قرآن كريم، پيامبر گرانقدر اسلام (ص) را الگوى نيكو معرفى مى كند: لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ؛ «به يقين، براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود» . (احزاب: ٢١)

ابتدايى ترين آموزه هايى كه انسان آنها را در بدو تولد برداشت مى كند، به كمك الگوست و اين حالت با شدت و ضعف هايى در تمام ادوار زندگى بشر جارى است. الگوى صالح، انسان را به صلاح مى رساند و الگوى فاسد، به فساد.

از آنجا كه انسان در طول عمر با امور محسوس، سر و كار دارد

ص: 45

و بيش از همه از روش هاى عينى اثر مى پذيرد، بنابراين روش معرفى الگو بر جان انسان ها مى نشيند و در دل آنها رسوخ مى كند. ازاين رو مهم ترين مفاهيم و انديشه ها آن گاه كه در قالب نمونه هاى عينى و مشهود عرضه شوند، كاملاً قابل درك مى شوند و احتمال پذيرش آنها بالا مى رود.

اكنون مى پرسيم آيا انسان، براى رسيدن به انسانيت خويش نيازمند الگو نيست؟ و الگوهاى انسانيت و انسان هاى كامل چه كسانى اند؟

در باور يك مسلمان، پيامبر اسلام (ص) كامل ترين انسان است و از اين رو، مى تواند بهترين و مناسب ترين الگو براى انسان به شمار بيايد. البته ديديم كه قرآن نيز بر اين نكته تأكيد دارد. از طرف ديگر، ائمه معصومين (عليهم السلام) نيز به عنوان جانشينان رسول خدا (ص) بهترين و والاترين انسان ها به شمار مى آيند، پس آنها نيز الگوهاى انسان هستند.

انسان در موسم حج، وارد فضايى مى شود كه پيامبرش، امامانش و قهرمانان بزرگ تاريخ صدر اسلام در آن فضا زيسته اند و آن اعمال را نيز به بهترين شكل انجام داده اند و توجه به اين نكته مى تواند در رشد و تعالى حاجى مؤثر باشد. او به دور خانه اى طواف مى كند كه برگزيده ترين انسان، يعنى پيامبر خدا نيز بر گرد آن طواف كرده است. او در مِنايى قربانى مى كند كه اوليايش قربانى كرده اند. پس شايسته است مسافر اين راه، قبل از سفر، ضمن توجه به اين نكته درباره چگونگى حج پيامبر و ائمه معصومين (عليهم السلام) نيز مطالعاتى داشته باشد.

ص: 46

و) انسان آرمانى

انسانى كه تمام قابليت هاى وجودى او بروز كرده باشد كيست؟ انسانى كه به دور از افراط و تفريطها، و ضعف ها و نقص هاست چه ويژگى هايى دارد؟ انسانى كه تمام مهارت هاى زندگى را دارد كيست و چگونه است؟

شايد نمونه بيرونى چنين انسانى را به جز ائمه معصومين (عليهم السلام) كمتر بتوان يافت، اما در خلال آيات و روايات موجود، توصيفات فراوانى از چنين انسانى مى توانيم بيابيم.

يكى از اين منابع غنى براى اين توصيفات، دعاى گران ارج مكارم الاخلاق است. در اين دعا امام سجاد (ع) به ما مى آموزد كه اين انسان آرمانى چگونه است و چه خصلت ها و صفاتى دارد، بنابراين براى تحقق آنها از خداوند مدد مى جويد و دعا مى كند. نگاهى سريع و گذرا به اين دعا و برشمردن برخى از اين اوصاف، هدف انسان را در زندگى و مسير تكامل و كسب مهارت هاى زندگى بهتر مشخص مى كند:

١. «

وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ » ؛ «نيتم را به نيكوترين نيت ها برسان» .

كاملاً بديهى است كه نيت به عنوان پيش درآمد هر كارى، در كمّ و كيف كار، نقش مهمى دارد. نيت نيك و بالاتر از آن نيكوترين نيت مى تواند به نيكى رفتار شخص بينجامد. پس انسان آرمانى بهترين نيت ها را دارد.

٢.

«وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي» ؛ «يقينم را به آنچه نزد توست استوار گردان» .

ص: 47

استوارى يقين، يعنى زدودن و نداشتن هرگونه شك و ترديد. پس انسان آرمانى از هرگونه شك و ترديدى به دور است.

٣.

«وَ أَغْنِنِي وَ أَوْسِعْ عَلَيّ فِي رِزْقِكَ» ؛ «بى نيازم كن و روزى ات را بر من توسعه ده» .

او از غير خدا بى نياز است و توجه كامل به سوى خداوند دارد.

4.

«وَ لاتَفْتِنِّي بِالنَّظَرِ» ؛ «به نگاه، گرفتارم مكن» .

به دنبال صفت قبلى، او به دست ديگران يا زينت هاى دنيا چشم ندارد.

5.

«وَ أَعِزَّنِي» ؛ «عزيزم گردان» .

انسان آرمانى، عزيز است؛ چون تمام عزت از آن خداوند است و چنين انسانى نيز در راه اوست.

6.

«وَ لا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ» ؛ «به كبر، دچارم مكن» .

انسان آرمانى متكبر نيست.

٧.

«وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ» ؛ «مرا براى بندگى خود رام ساز و عبادتم را به عُجب، تباه مگردان» .

او از عُجب دور است.

٨.

«وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِي الخَيْرَ» ؛ «با دست من به مردم خير برسان» .

او خيررسان مردم است.

٩.

«وَ لا تَمْحَقْهُ بِالمَنِّ» ؛ «آن را به منت نهادن باطل مكن» .

چنين انسانى خوبى هايش به ديگران را به منت آلوده نمى كند.

ص: 48

١٠.

«وَ اعْصِمْنِي مِنَ الْفَخْرِ» ؛ «مرا از فخرفروشى حفظ كن» .

او هرگز به خود نمى نازد و فخرفروشى نمى كند.

١١.

«وَ لا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا وَ لا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْس-ِي بِقَدَرِهَا» ؛ «مرا در چشم مردم به درجه و مقامى سرفراز مفرما، مگر آنكه به همان مقدار پيش نفسم پست كرده باشى، و برايم عزت آشكارى ايجاد مكن، مگر آنكه به همان ميزان پيش نفسم، ذلت پنهان ايجاد كرده باشى» .

انسان آرمانى در چشم مردم، عزيز، اما در چشم خودش ذليل است.

١٢.

«وَ مَتِّعْنِي بِهُدًى صَالِحٍ» ؛ «مرا از هدايتى شايسته بهره مند ساز» .

او هدايت يافته است.

١٣.

«وَ نِيَّةِ رُشْدٍ لاَ أَشُكُّ فِيهَا» ؛ «نيت درستى ده كه در آن شك نكنم» .

او نيتى اصلاح شده و غيرقابل شك دارد.

١4.

«اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّي إِلَّا أَصْلَحْتَهَا» ؛ «خداوندا! در من خصلتى قرار نده كه زشت و معيوب باشد، مگر اينكه آن را اصلاح كرده باشى» .

او صفات زشت و معيوب ندارد.

١5.

«وَ لا عَائِبَةً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا» ؛ «در من خصلتى قرار نده كه مورد سرزنش باشد، مگر آنكه آن را نيكو گردانى» .

او صفتى ندارد كه به خاطر آن سرزنش شود.

١6.

«وَ لا أُكْرُومَةً فِي نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا» ؛ «در من خوى پسنديده ناقص قرار نده، مگر آنكه آن را كامل گردانى» .

صفات پسنديده او ناقص و ناتمام نيستند.

ص: 49

١٧.

«سَدِّدْنِي لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِي بِالنُّصْحِ» ؛ «مرا توفيق ده تا با كسى كه با من ناراستى كرده به درستى رفتار كنم» .

او در بدى، مقابله به مثل نمى كند.

١٨.

«أَجْزِي مَنْ هَجَرَنِي بِالْبِرِّ» ؛ «كسى را كه از من دورى گزيده به نيكويى پاداش دهم» .

او به كسانى كه از او بريده اند نيز لطف دارد.

١٩.

«أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِي إِلَى حُسْنِ الذِّكْرِ» ؛ «از كسى كه مرا غيبت كرده به نيكى ياد كنم» .

او از غيبت كنندگانش به نيكى ياد مى كند.

٢٠.

«وَ أَنْ أَشْكُرَ الحَسَنَةَ وَ أُغْضِي عَنِ السَّيِّئَةِ» ؛ «از نيكى تشكر كنم و از بدى درگذرم» .

او نيكى ديگران را فراموش نمى كند، بلكه حتى بدى آنها را نيز مى بخشد.

٢١.

«وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ المُتَّقِينَ فِي بَسْطِ الْعَدْلِ» ؛ «زينت پرهيزكاران را با (توفيق براى) گستردن عدل بر من بپوشان» .

او عدل گستر است.

٢٢.

«وَ كَظْمِ الغَيْظِ» ؛ «و در فرونشاندن خشم» .

او خشم خود را فرومى برد.

٢٣.

«وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ» ؛ «و خاموش كردن

ص: 50

٢4.

«وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ» ؛ «آشتى دادن در بين مردم» .

او صلح طلب است.

٢5.

«وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ» ؛ «و آشكاركردن نيكى ها» .

او گسترش دهنده نيكى است.

٢6.

«وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ» ؛ «و پنهان كردن معايب» .

او محدودكننده زشتى هاست.

٢٧.

«وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ» ؛ «پيشى گرفتن به سوى فضايل» .

او در انجام نيكى ها پيشتاز است.

٢٨.

«وَ تَرْكِ التَّعْيِيرِ» ؛ «و ترك سرزنش» .

او ديگران را مرتب سرزنش نمى كند.

٢٩.

«وَ الْقَوْلِ بِالحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ» ؛ «و سخن حق، هرچند سخت باشد» .

انسان آرمانى حق مى گويد، هرچند، گفتن آن سخت و سنگين باشد.

٣٠.

«وَ اسْتِقْلالِ الخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي» ؛ «و كم شمردن خير، هرچند در سخن و كارم بسيار باشد» .

او خوبى هاى بسيار خود را در گفتار و كردار اندك مى شمارد.

٣١.

«وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي» ؛ «و بسيار شمردن بدى در گفتار و كردار، هرچند كم باشد» .

چنين انسانى بدى هاى خود را بسيار مى داند، هرچند اندك باشد.

٣٢.

«وَ لا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكَسَلِ عَنْ عِبَادَتِكَ» ؛ «مرا به سستى در عبادتت مبتلا مكن» .

او در عبادت خداوند، سستى نمى كند.

ص: 51

٣٣.

«وَ لا بِالتَّعَرُّضِ لِخِلَافِ مَحَبَّتِكَ» ؛ «و نه درخواست خلاف دوستى ات (رضا و خشنودى ات)» .

او خواسته اى ندارد كه با خواست خداوند متعال مخالف باشد.

٣4.

«وَ لا مُجَامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْكَ» ؛ «و نه هم نشينى با كسى كه از تو جدا افتاده» .

او با كسانى كه از خداوند دورى گزيده اند، هم نشينى نمى كند.

٣5.

«وَ أَسْأَلُكَ عِنْدَ الحَاجَةِ» ؛ «هنگام نياز از تو بخواهم» .

او نيازش را تنها براى خدا مطرح مى كند.

٣6.

«وَلا أُظْلَمَنَّ. . . وَلا أَظلِمَنَّ. . .» ؛ «نه بر من ستم شود و نه ستم كنم» .

انسان آرمانى، نه ستم مى كند و نه ستم مى پذيرد.

٣٧.

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالهُدَى» ؛ «خداوندا، سخنم را هدايت قرار ده» .

او سخنانى هدايت بخش بر زبان جارى مى كند.

٣٨.

«وَ مَتِّعْنِي بِالْإِقْتِصَادِ» ؛ «مرا به ميانه روى بهره مند گردان» .

او به دور از افراط و تفريط است و شيوه اش ميانه روى است.

٣٩.

«اللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِي إِنْ حَزِنْتُ» ؛ «خداوندا، اگر اندوهگين گردم سامانم تويى» .

او در غم و اندوه، به خداوند پناهنده مى شود.

4٠.

«وَ لا تَفْتِنِّي بِالسَّعَةِ» ؛ «مرا به توانگرى گمراه مساز» .

انسان آرمانى، اگر توانگر شود، خود را نمى بازد.

اين اوصاف و ويژگى ها، تنها برخى از صفات انسان آرمانى بود كه با توجه به دعاى بيستم صحيفه سجاديه استخراج شد. هر كدام از اين

ص: 52

صفات به تنهايى مى تواند موضوع ساعت ها بحث و گفت وگو يا نگارش چندين جلد كتاب و مقاله باشد، ولى در اينجا به جهت گزيده گويى خيلى سريع به آنها پرداختيم.

عملى شدن اين صفات در افراد، علاوه بر عزم و تلاش خود شخص، عنايت و لطف خداوند را نيز مى طلبد و از اين روست كه اين اوصاف از خداوند خواسته مى شود. اميدواريم به لطف سرشار خداوند و شفاعت معصومين (عليهم السلام) توان و تلاشى داشته باشيم و به همه اين اوصاف يا حداقل برخى از آنها دست يابيم.

مسافر قبله كه به خود سازى مى انديشد، شايسته است انسانى با اين اوصاف را مدنظر داشته باشد و براى رسيدن به آن تلاش كند.

ص: 53

بخش دوّم: مهارت ها

اشاره

ص: 54

ص: 55

در اين بخش، جداگانه به شرح و توضيح انواع مهارت هايى كه در زندگى بدان ها نيازمنديم، خواهيم پرداخت. اين مهارت ها عبارت اند از: خودآگاهى، گوش دادن، ارتباط مؤثر، همدلى، مديريت هيجانات، تصميم گيرى، مهارت هاى مقابله اى، حل مسئله و مديريت زمان.

فصل اول: مهارت خودآگاهي

اشاره

نخستين قدم عملى در مسير تقويت مهارت هاى زندگى، «خودشناسى» همه جانبه به معناى دقيق و كامل كلمه است. يك برنامه خودشناسى دقيق، كمك مى كند كه مهارت هاى موجود و نيز مهارت هاى مورد نياز به خوبى شناخته شود؛ زيرا نتيجه تمام اقداماتِ انسان، چه خوب باشد و چه بد، به خود او باز مى گردد:

إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها (اسراء: ٧)

[و به آنها گفتيم:] اگر نيكي كنيد، به خودتان نيكي مي كنيد و اگر بدي كنيد باز هم به خود مي كنيد.

ص: 56

اگر بدون آمادگى قبلى به شخصى بگوييد «مهارت هاى خودت را بشمار» شايد آنچه ارائه مى كند فهرستى بسيار كوتاه باشد. اما آيا فرد مورد نظر، به راستى مهارت هاى اندكى دارد؟ جواب منفى است. او قطعاً مهارت هايى بيش از آنچه برشمرده، دارد. اما چرا فهرست او انگشت شمار است؟ چون او خود را آنچنان كه بايسته و شايسته است، نمى شناسد و به مهارت هاى واقعى خود پى نبرده است. شايد هم براى برخى از مهارت هاى خود به دليل نداشتن كاربرد يا مفيد ندانستن آنها ارزشى قائل نيست. حتى ممكن است نتيجه كاربرد آنها را چون با مزد و تشويق مناسبى همراه نبوده، مهم نداند.

معمولاً انسان ها كمالات و پيشرفت ها و مهارت هاى خود را دست كم مى گيرند و اين كار را نوعى فروتنى به حساب مى آورند. اگر خوب دقت كنيم انسان، موجودى كنجكاو و جست وجوگر است. عرصه هايى كه جست وجوگرى انسان را به خود فرا مى خوانند، سه حوزه اند:

١. جست وجو در حوزه طبيعت و آفرينش؛

٢. جست وجو در فراسوى آفرينش (مبدأجويى) ؛

٣. جست وجو در درون خويشتن.

موفقيت در جست وجوى سوم و خودكاوى و خودشناسى خوب و دقيق مى تواند به كسب مهارت هاى بالاى زندگى بينجامد.

طبق نظريه «كارل راجز» (1)، خويشتن، اساسى ترين بخش شخصيت هر


1- Carl Rogers.

ص: 57

فرد بوده و هر كسى نيز در جست وجوى شكوفايى خود است. (1)

بدون در نظرگرفتن طولانى بودن يا پيچيدگى يك زندگى، عظمت آن در واقع در يك لحظه است و آن، لحظه اى است كه انسان يك بار و براى هميشه مى فهمد كه كيست!

با بررسى ديدگاه مكاتب و روش هاى مشاوره اى و روان درمانى در علم روان شناسى و حتى پيش از آنها، بررسى مكاتب الهى و به ويژه اسلام، متوجه مى شويم كه همگى آنها تمام افراد را به تدبر در خويشتن و خودشناسى فراخوانده اند. شيخ حر عاملى مى نويسد:

يقول الربّ الجليل في الإنجيل: اَعرِفْ نَفسَك أيُّها الْإنسانُ تَعرفْ ربَّك، ظاهرُك لِلفنَاء، و باطِنُك لِلْبقاء. و قال صاحبُ الش-ريعة: أعرَفُكم بِنَفسِه أعرَفُكم بِرَبّه. قال إمام الهداية: مَن عَرفَ نَفسَه فَقدْ عَرفَ رَبّه. (2)

خداوند جليل در انجيل مى فرمايد: «اى انسان، خودت را بشناس تا خدايت را بشناسى. ظاهرت براى فناست و باطنت براى بقاء» و پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد: «خودشناس ترينِ شما، خداشناس ترينِ شماست» . و اميرالمؤمنين علي (ع) مى فرمايد: «هركس خودش را بشناسد، يقيناً خدايش را شناخته است» .

پس انسان هرچه بيشتر خود را بشناسد و درك بهترى از ويژگى هاى


1- تربيت و شخصيت انسانى، سيد مجتبي هاشمي ركاوندي، ج١، ص١٩١.
2- الجواهر السنيّة (كليات حديث قدسى) ، شيخ حر عاملي، ص ٢٣4.

ص: 58

خود داشته باشد، احتمال رشد استقلال و اعتماد به نفس را در خود افزايش داده است. همچنين زمينه را براى پذيرش بهتر ديگران تقويت مى كند. ازاين رو، خودآگاهى، مقدمه ارتباط مؤثر با ديگران است؛ چرا كه انسان ها على رغم تفاوت هاى فردى فراوان، ويژگى هاى مشابه و زيادى با هم دارند؛ مثلاً هر فردى نيازمند حفظ و تقويت عزت نفس خويشتن است؛ زيرا تخريب عزت نفس در هر فرد مى تواند احساس شديد حقارت و در نتيجه اضطراب را به همراه داشته باشد. واضح است كه هرگاه شخص، چنين فرآيندى را درون خويش تشخيص داده باشد، پيامدهاى آن را در ديگران نيز درك خواهد كرد.

اين امكان نيز وجود دارد كه ناآگاهى از خصوصيات و استعدادهاى خود، سرچشمه تعارض هاى فراوان و زمينه شكست هاى اصلى زندگى انسان باشد. بنابراين ضرورى است اشخاص تلاش كنند تا ويژگى هاى اصلى شخصيت (افكار، باورها، ارزش ها، هيجانات، تمايلات و آرمان هاى خود) و نيز نقاط قوت و ضعف و مهارت هاى خويش را كشف كرده، در جهت مديريت آنها بكوشند.

خودآگاهى در تصميم گيرى هاى مهم و سرنوشت ساز زندگى، همانند تحصيل، ازدواج و انتخاب شغل نيز نقش بسيار حياتى ايفا مى كند و در سازماندهى به مهارت مديريت هيجانات و نيز روش هاى مقابله با استرس، تأثيرى چشمگير دارد.

خودآگاهى، يعنى «بررسى واقع گرايانه باورها، ارزش ها، احساسات،

ص: 59

آرمان ها و توانايى هاى بالقوه و بالفعل خود و حتى ظاهر فيزيكى خود و استفاده از آنها در تصميم گيرى ها، به گونه اى كه به نفع خود و روابطمان با ديگران باشد» . در واقع، مهارتى است كه به حس پرورش يافته اى از عزت نفس منجر خواهد شد. اصولاً آگاهى از خود، روندى مستمر و استنتاجى است كه طى آن، متوجه مى شويم كه چه كسى هستيم.

١. چيستى و حقيقت خود

اشاره

ما كه هستيم، شبيه چه هستيم، اهدافمان چيست و ديگران درباره ما چگونه مى انديشند؟ اينها نمونه سؤالاتى است كه به خودِ ما اشاره مى كنند. خودِ ما جنبه هاى مختلفى دارد كه بهتر است به كشف و شناخت آنها اقدام كنيم: شامل بدن يا جسم ما، احساسات ما، افكار ما، اعتقادات ما، ادارك هاى ما از خودمان و عملكردهاى ما پس مى توانيم از زواياى مختلفى به خودمان بنگريم و خودشناسى خودمان را در حوزه هاى مختلفى دسته بندى كنيم.

الف) خودِ فيزيكى

اولين بخش از خود كه آسان تر از جنبه هاى ديگر قابل شناسايى است، خود فيزيكى است. خودشناسى فيزيكى به تصورى گفته مى شود كه از بدن خود داريم؛ مثلاً چه تصورى (خوب يا بد) از بدن يا بخشى از آن داريم؟ به ياد داشته باشيم كه بخشى از ارتباط ما با ديگران از اين

ص: 60

طريق صورت مى گيرد. آنها در اولين برخورد و قبل از هر آشنايى، چهره ما را مى بينند و اگر افراد ظاهربينى باشند، بر اساس چهره، درباره ما قضاوت خواهند كرد.

در مرحله بعد، حركاتى كه اندام ظاهرى ما انجام مى دهند، مهم است. كانال ارتباطى كه به آن زبان بدن يا ارتباط غير كلامى مى گويند عناصر مهمى دارد؛ مثل تماس چشمى، فاصله با ديگران، حركات دست و پا، حالات صورت، تغيير رنگ چهره و غيره. شايد بدون اينكه خود كاملاً مطلع باشيم با اين عناصر، پيام هاى مختلف و كنترل نشده اى به ديگران ارسال مى كنيم. پس بخش مهمى از خودشناسى فيزيكى اين است كه درباره پيام هايى كه از اين طريق به ديگران مى فرستيم، باخبر شويم و بتوانيم آنها را كنترل كنيم تا پيامى ارسال شود كه واقعاً منظورمان بوده و در جهت اهداف ما قرار داشته است.

ب) خودِ واقعى

خود واقعى، درونى ترين بخش وجود ماست. خودمان، ناخودآگاه اين بخش را تا حدودى مى شناسيم. ولى افراد اندكى از اين بخش از وجود ما آگاهند. از طرفى ما غالباً انرژى زيادى را صرف پنهان نگاه داشتن اين بخش از وجود خود مى كنيم. شايد گاهى نگران اين هستيم كه اگر ديگران خودِ واقعى ما را بشناسند، علاقه شان را به ما از دست بدهند و برخوردشان با ما تغيير كند.

كارل راجرز مى گويد: «آنچه را من از ديگران پنهان مى كنم، اغلب

ص: 61

همان چيزى است كه آنان از من پنهان مى كنند» . (1)

دانشمندان مى گويند سلول هاى بدن انسان، مرتب در حال تعويض اند و يك انسان در طول عمرش از نظر سلولى بارها تغيير كرده است و هرگز انسان چند سال قبل نيست. حال آيا كسى كه چند سال قبل، جرمى را مرتكب شده مى تواند با اين استدلال كه من آن انسان نيستم و اكنون هيچ سلولى از بدن آن انسان مجرم در بدن من نيست، خود را از مجازات برهاند. البته هر انسان عاقلى اين استدلال را مردود مى داند. كاملاً روشن است كه غير از جسم انسان، چيز ديگرى در وجود اوست كه به او معنا مى دهد و در واقع اين بدن ظرفى براى حمل آن است؛ يعنى همان «من» و «خود» واقعى كه در وجود افراد است.

ج) خودِ آرمانى

با نخستين جرقه هاى خودكاوى در دوران نوجوانى، افكار و تصاوير آرمانى متعدد و گاه مبهم از خود به وجود مى آوريم و با نگاه به ديگران و مقايسه خود با آنان يا مطالعات مختلف اعتقادى و اجتماعى به اين فكر فرو مى رويم كه چگونه به نظر مى رسيم يا بهتر است به نظر برسيم؟

شايد در اين مقايسه ها به اين نتيجه برسيم كه زندگى برخى از مردم


1- زمينه روانشناسى هيلگارد، ريتا ال اتيكنسون و ديگران، ترجمه: دكتر براهنى و ديگران، ص46٩.

ص: 62

چقدر آرمانى و خوب است و آرزو كنيم كه اى كاش ما هم مثل آنان بشويم. آرى، با چنين افكار و آرزوهايى است كه خودِ آرمانى تشكيل مى شود. تصوير آرمانى در ذهن برخى از افراد آنچنان دور از دسترس است كه هر چه تلاش كنند به آن نمى رسند. در نتيجۀ اين ناكامى، امكان بروز احساس نااميدى و افسردگى خيلى زياد است. اگر خودِ آرمانى افراد، واقع بينانه شكل گيرد، مى تواند زمينه رشد و پيشرفت را مهيا سازد و در مقابل، اگر غير واقعى و دست نيافتنى باشد، مى تواند به يأس و افسردگى و در نهايت به پوچى بينجامد.

د) خودِ اجتماعى

تصور مى كنيد ديگران شما را چگونه مى بينند؟ ما ميان جمع و گروه هاى مختلف چگونه رفتار مى كنيم؟ و اطرافيان ما در محيطهاى مختلف چه كُنش و واكنش هايى از ما انتظار دارند؟

بهتر است گاهى به تفاوت رفتار خود ميان جمع دوستان صميمى با گروه هاى رسمى تر، مثلاً در محيط كار، بينديشيم. در هر گروه، افراد با رفتار و انتظارات خود، غير مستقيم به ما فشار مى آورند تا با آنان هم نوا و هماهنگ شويم. بنابراين ما ناخواسته ترغيب مى شويم شبيه افرادى شويم كه بيشتر با آنان سر و كار داريم. بنابراين ويژگى هاى فردى خود و شرايط اجتماعى مان در روند تشكيل خودِ اجتماعى پيرامون ما مؤثر است.

ص: 63

ه) خودِ معنوى

جنبه معنوى خود، به چيزهايى ارتباط دارد كه آن را باور داريم. اين باورها مى توانند مربوط به اعتقادات مذهبى ما باشند يا به ديدگاه هاى انسانى ديگر مربوط شوند. آگاهى از جنبه معنوى خود به ما كمك مى كند تا انتظار نداشته باشيم همه افراد درباره همه چيز، همان گونه فكر كنند كه ما مى انديشيم. همچنين با داشتن چنين آگاهى و دانشى، وقتى با انسانى روبه رو مى شويم كه حس معنايى خود را از دست داده، بهتر مى توانيم به او كمك كنيم و در نتيجه از موعظه كردن كمتر سود ببريم.

شناخت خود، از زواياى مختلف، اهميت دارد. يكى از شاخه هاى مهم اخلاق و عرفان اسلامى، «معرفة النفس» است كه دانشمندان اسلامى مباحث فروانى درباره آن داشته اند. بعدها برخى از اين افكار - هرچند به صورت خام - وارد مغرب زمين شد و انديشه هاى روان شناسى جديد را وامدار خود ساخت. پس خودشناسى هميشه مى تواند براى انسان مفيد باشد.

موضوع اين كتاب، سفر پر فضيلت حج است و چون توجه به جايگاه خودشناسى در حج، بسيار اهميت دارد، مسافر بايد پيش از سفر، شناخت دقيق و كاملى از خود و توانايى هايش داشته باشد؛ كاستى هايش را خوب بداند و براى رفع آنها برنامه ريزى كند و موارد و حالت هاى مورد نياز را به خوبى تشخيص دهد و براى به دست آوردن آنها تلاش كند.

ص: 64

٢. حيطه هاى بيرونى خود

آنچه ديگران در نظر اول، از ما مى بينند ظاهر فيزيكى، رفتار و حركات دست و پا و طرز صحبت كردنِ ماست. در اين حيطه از خودشناسى، مى توان از خود اين سؤالات را پرسيد:

الف) فكر مى كنيم تا چه حد چهره اى بيانگر داريم؟

ب) هنگام صحبت كردن از چه تكه كلام هايى استفاده مى كنيم؟

ج) دوست داريم فاصله ما از اشخاص چقدر باشد؟

د) هنگام گفت وگو، چه حركاتى به دست و پاى خود مى دهيم؟

سؤالاتى از اين دست را مى توان در ارتباط با افراد مختلفى كه با آنان سر و كار داريم، نيز از خود بپرسيم. پاسخ به اين سؤالات در واقع، چهره بيرونى ما را ترسيم مى كند؛ چهره اى كه مردم از ما مى بينند.

بعد از ترسيم چنين چهره اى خوب است به سؤالات ديگرى نيز توجه كنيم:

الف) آيا خودمان از اين چهره، راضى هستيم؟

ب) آيا آن را چهره زيبايى براى خود مى دانيم؟

ج) آيا مى توان در اين چهره تغييراتى داد؟

د) اين تغييرات، چگونه عملى مى شود؟

ه) واكنش مردم به اين تغييرات چگونه خواهد بود؟

يافتن پاسخ هاى منطقى و صحيح به اين سؤالات در رسيدن به مهارت هاى مختلف زندگى مى تواند به ما كمك كند.

ص: 65

٣. حيطه هاى درونى خود

در مورد حيطه هاى درونى، مى توان به چهار عملكرد (عنصر) مغزى كه «يونگ» به آنها اشاره كرده توجه كنيم:

الف) تفكر؛

ب) احساسات (هيجانات) ؛

ج) حواس پنج گانه؛

د) شهود.

تفكر را زمانى انجام مى دهيم كه درباره موضوعى سردرگم بوده، مى خواهيم آن را بفهميم. با اين كار، مجموعه شناخت هاى ما (باورها، نظرات، نگرش ها و اعتقادها) به وجود مى آيد.

احساسات و هيجانات، به حالات درونى ما كه مى تواند پر انرژى يا مثبت و منفى باشند (مثل خشم، شادى، غم، ترس و عشق) اشاره مى كنند.

حيطه حواس پنج گانه، يارى كننده ما در امر ديدن و شنيدن هستند و ارتباطات فيزيكى ما را كنترل مى كنند.

شهود، به حسى قوى گفته مى شود كه وراى همه حس هاست. بعضى وقت ها چيزهايى را درك مى كنيم كه هيچ دليلى بر صحت آنها نداريم. آنچه منطقيان قديم در بحث حواس باطنى گفته اند، تا حدودى مى تواند با اين مباحث منطبق شود.

بنابر نظر يونگ، برخى افراد در حيطه فكرى - حسى رشد مى كنند و

ص: 66

همه چيز را با ديدگاهى منطقى و استدلالى مى نگرند. عده اى ديگر نيز در حيطه حسى - شهودى؛ يعنى بر اساس عواطف و هيجانات يا شهود خود به پديده هاى دنيا نگاه مى كنند. (1)

شما چگونه هستيد؟ آيا شديداً منطقى هستيد و نگرشتان چنين است كه «فقط چيزى را كه مى بينم، باور مى كنم» يا از احساسات خود متأثريد و معتقديد كه نمى توان مسائل را زياد تجزيه و تحليل كرد؟ يا بر اساس شرايط گاه منطقى و گاه احساسى هستيد؟ اگر از نوع اخير باشيد آن گاه اين سؤال پيش مى آيد كه در چه شرايطى، احساسى و در چه شرايطى، منطقى هستيد؟

اينها پرسش هايى هستند كه انسان در حيطه خودشناسى درونى با آنها روبه رو است و حتماً بايد پاسخ هاى دقيقى برايشان در وجود خود بيابد.

4. تمرين هاى خودشناسى

ديديم كه پيش نياز ايجاد و تقويت تمام مهارت هاى زندگى، خودشناسى است. خودشناسى دقيق تر و كامل تر، مى تواند به مهارت هاى بيشتر و بهترى بينجامد. پس بايد تلاش و تمرين بيشترى در اين زمينه انجام بگيرد. تمرين هاى زير به عنوان نمونه مى توانند كمك خوبى باشند:

تمرين نخست: گاهى اين سؤالات را از خود بپرسيم:


1- زمينه روانشناسى هيلگارد، ص46١.

ص: 67

الف) كدام مشخصه هاى فيزيكى و ظاهرى خود را خيلى مى پسنديم و كدام را نمى پسنديم؟

ب) كدام مشخصه هاى ظاهرى ما شباهت زياد به ويژگى هاى فردى دارد كه خيلى از او خوشمان مى آيد؟

ج) دوست داريم كدام ويژگى هاى ما تغيير پيدا كند؟

د) كدام مشخصه هاى ظاهرى ما به ويژگى هاى ظاهرى والدين ما شباهت زيادى دارد؟

تمرين دوم: يك ورق كاغذ را برداشته، در جايگاه سوم شخص، از بيرون به خودمان نگاه كنيم و توصيفى از خود بنويسيم؛ مثلاً آقاى. . . مردى است بلندقد كه تا مقطع. . . درس خوانده و. . . .

سعى كنيد بدون ويرايش و با سرعت در مدت پنج دقيقه اين كار را انجام دهيد. بعد از اين تمرين، يك بار هم به شكل اول شخص اين كار را انجام دهيد؛ مثلاً من مردى بلندقد هستم كه تا مقطع. . . . درس خوانده ام و. . . .

حال اين دو توصيف را با هم مقايسه كنيد؛ چه تفاوت هايى دارد و از اين تفاوت ها چه نتيجه اى مى گيريد؟

تمرين سوم: نام دو نفر از افرادى كه بسيار مى پسنديد يادداشت كرده، تلاش كنيد ويژگى هاى شخصيتى مثبت و جذابى را كه دارند ليست كرده، سپس ويژگى هاى شخصيتى خود را با آنان مقايسه كنيد. دوست داريد كدام يك از ويژگى هاى خود را تغيير دهيد؟

ص: 68

تمرين چهارم: مى توانيد نام چند نفر از افرادى را كه در محيطهاى مختلف با آنها ارتباط داريد (يك معلم يا استاد، همكار، يكى از والدين، فرزندان و يا خواهر و برادر خود و. . .) يادداشت كرده، توصيف كوتاهى از حضور خود در مقابل هر يك از اين اشخاص بنويسيد؛ مثلاً آيا با آنان احساس آرامش مى كنم يا خير؟ وقتى با آنان صحبت مى كنم، بيشتر از چه كلماتى استفاده مى كنم؟ و. . . .

تمرين پنجم: گاه از خود بپرسيم: چه چيزهايى براى من ارزش دارد يا به چه چيزهايى اعتقاد دارم؟ آرزو دارم به چه كسى شبيه باشم و چرا؟ اكنون مى خواهم چه كارى انجام دهم؟ نحوه انجام آن چگونه است و اين كار با كدام يك از ارزش هاى من انطباق دارد؟ بهترين استفاده اى كه مى توانم از وقت خود داشته باشم، چيست؟

تمرين ششم: ليستى از افرادى كه شما را مى شناسند تهيه كرده، از هر كدام بخواهيد سه ويژگى مثبت يا سه مهارتى را كه در شما سراغ دارند، صادقانه بگويند تا يادداشت كنيد.

تمرين هفتم: از يك دوست يا همكار صميمى و مورد اعتماد خود بخواهيد، نقاط قوت و نقاط ضعف شما را بنويسد. خودتان نيز چنين ليستى را از خود تهيه نماييد و هر دو نوشته را با هم مقايسه كنيد. ممكن است كه تجربه ناخوشايندى برايتان باشد، اما هرچقدر نوشته شما با يادداشت دوستتان متفاوت باشد، لازم است بيشتر روى خودتان كار كنيد.

ص: 69

تمرين هشتم: فرض كنيد با چند تن از دوستان خود قرار گذاشته ايد همديگر را بعد از پنج سال در مكانى ملاقات كنيد. بكوشيد تصور كنيد كه در آن موقع، شما در چه وضعيتى هستيد؟ مى خواهيد چه خصوصيات جديدى در شخصيت شما اضافه شده باشد؟ دوست داريد چقدر رشد معرفتى يافته باشيد؟ مى خواهيد درآمدتان چقدر شده باشد؟ در زندگى خانوادگى تان چه تغييراتى به وجود آمده باشد؟

تمرين نهم: از خود بپرسيد اگر فقط شش ماه به پايان زندگى تان باقى مانده باشد، در اين فرصت، چه كارهايى را انجام مى دهيد؟ دنبال به دست آوردن چه چيزهايى خواهيد بود؟ و هرچه اين مدت زمان، كوتاه تر فرض شود، در اقدامات شما چه تغييراتى ايجاد خواهد شد؟

5. معرفة النفس و خودشناسى در آيات و روايات

در عرفان و اخلاق اسلامى «معرفة النفس» جايگاهى بسيار بالا دارد تا جايى كه برخى از عرفا كتاب هاى مستقلى تحت عنوان «معرفة النفس» نگاشته اند. اهميت اين موضوع از آن روست كه نفس در آيات قرآن، بستر بروز آيات الهى بيان شده است:

سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ (فصلّت: 5٣)

به زودى، نشانه هاى خود را در اطراف عالم و در درون جانشان به آنها نشان مى دهيم تا براى آنان آشكار گردد كه او حق است.

و در جاى ديگر مى فرمايد:

ص: 70

وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ * وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِ-رُونَ (الذاريات: ٢٠ و٢١)

و در زمين، آياتى براى جويندگان يقين است، و در وجود شما [نيز آياتى است]؛ آيا نمى بينيد.

در آيه نخست، مى بينيم كه خداوند در نفس ها آياتى را قرار داده كه حقانيت خداوند را آشكار مى كنند. مردى به نام «مُجاشِع» بر رسول خدا (ص) وارد شد و گفت: «اى رسول خدا راه شناخت حق چيست؟» پيامبر (ص) پاسخ داد: «

مَعْرِفَةُ النَّفْس » . (1)

در آيه دوم نيز با بيانى ديگر، وجود آيات را در نفس انسان مطرح مى كند و از اهل يقين مى خواهد تا به اين آيات بنگرند. در روايات معصومين (عليهم السلام) نيز شناخت نفس به عنوان مقدمه خداشناسى مطرح شده است.

امير مؤمنان علي (ع) در شناخت نفس و اهميت و جايگاه آن، سخنان بسيار حكيمانه اى دارند. برخى از اين سخنان عبارت اند از:

١.

«مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ المَعارِفِ» (2)؛ «شناختن نفس، سودمندترين شناخت هاست» .

٢.

«نَظَرُ النَّفْسِ لِلنَّفْسِ الْعِنايَةُ بِصَلاحِ النَّفْسِ» (3)؛ «كمكى كه نفس انسانى مى تواند به خود بكند، كوشش براى اصلاح خود است» .


1- عوالي اللآلي، ابن ابى جمهور احسائي، ج ١، ص٢46.
2- غررالحكم، ص٢٣٢، ح464٠.
3- غررالحكم، ص٢٣5، ح 4٧٢٨.

ص: 71

٣.

«نالَ الْفَوزَ الْأكْبَرَ مَنْ ظَفَرَ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ» (1)؛ «آن كس كه به شناخت خود دست يافت، به بزرگ ترين نيك بختى و كاميابى رسيد» .

4.

«غايَةُ المَعْرِفَةِ أَنْ يَعْرِفَ المَرْءُ نَفْسَهُ» (2)؛ «هدف نهايى شناخت، آن است كه آدمى خود را بشناسد» .

5.

«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدِ انْتَهى إِلى غايَةِ كُلِّ مَعْرِفَةٍ وَ عِلْمٍ» (3)؛ «هر كه خود را بشناسد، به نتيجه و غايت هر شناخت و دانشى دست يافته است» .

6.

«الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ كَفَى بِالمَرْءِ جَهْلاً أَنْ لَا يَعْرِفَ قَدْرَه» (4)؛ «عالم كسى است كه اندازه (و ارج) خويش را بشناسد، و در نادانى شخص همين بس كه اندازه (و ارج) خويش را نشناسد» .

٧.

«أَفْضَلُ المَعْرِفَةِ مَعْرِفَةُ الْإنْسانِ نَفْسَهُ» (5)؛ «بهترين شناخت انسان، خودشناسى است» .

٨.

«أَكْثَرُ النّاسِ مَعْرِفَةً لِنَفْسِهِ أَخْوَفُهُمْ لِرَبِّهِ» (6)؛ «خودشناس ترين افراد، خداترس ترين آنهاست» .

٩.

«أَكْبَرُ الْبَلاءِ فَقْرُ النَّفْسِ» (7)؛ «بزرگ ترين بلا، فقر در خودشناسى است» .


1- غررالحكم، ص٢٣٢، ح464١.
2- غررالحكم، ح 46٣٣.
3- غررالحكم، ح 46٣٨.
4- نهج البلاغه، خطبه ١٠٣.
5- غررالحكم، ص٢٣٢، ح 46٣١.
6- غررالحكم، ح 4644.
7- غررالحكم، ص٢٣4، ح 46٨٢.

ص: 72

يكى از اصلى ترين پيامدهاى خودشناسى در اخلاق اسلامى، محاسبه نفس است. محاسبه نفس در پاكى افراد جامعه و به دنبال آن در بهسازى اجتماعى، نقش بسيار مهمى دارد. امام كاظم (ع) در اين باره مى فرمايند:

لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ. (1)

هر كس، هر روز «محاسبه نفس» نكند [و از خود براى كارهايى كه در آن روز كرده است حساب نكشد]، از ما نيست. اگر كار نيكى كرده از خداوند زيادى آن را بخواهد و اگر كار بدى كرده، به درگاه خدا استغفار و توبه كند.

درباره خودشناسى و پيامدهاى آن و نيز درباره مضرات غفلت از خودشناسى در متون دينى سخن هاى فراوانى مى توان يافت و آنچه ارائه شد، تنها بخش بسيار كوچكى از آن مطالب بود.

6. در مهمانى خدا

اشاره

تقويت مهارت خودآگاهى به خصوص در ايام حج مى تواند خيلى مفيد باشد. قبل از موسم حج مسافر قبله مى تواند خود را براى اين مهمانى بزرگ آماده كند و با خودشناسى دقيق تر، نقاط ضعف و قوت خود را بشناسد و براى جبران كمبودها برنامه ريزى كند. با اين وصف مى داند كه در طول حج در پى چيست و گمشده اش در اين وادى


1- الكافي، ج٢، ص 45٣.

ص: 73

چيست و براى چه به حج آمده است. از اين رو، مناسك حج را با دقت و معنويت بيشترى انجام مى دهد و بهره مندى او از فيوضات حج نيز بيشتر خواهد بود.

همين طور بعد از بازگشت نيز با تكيه بر خودشناسى سعى خواهد كرد آثار و بركات حج را در وجود خود از دست ندهد و براى هميشه از آراستگى ها مراقبت كند.

مسافر قبله براى انجام يك حج خوب و مقبول، قبل از پاى نهادن در راه بايد اقداماتى را انجام دهد و تغييراتى را در خود ايجاد كند. برخى از اين اقدامات عبارت اند از:

الف) توجه به هدف سفر حج

مسافر اين مسير، قبل از هر چيزى بايد بداند براى چه كارى و چه هدفى قصد اين سفر را كرده است. آيا اين سفر برايش صرفاً يك سفر تفريحى است؟ آيا براى تجارت حج مى رود؟ آيا چون همه دوستان و نزديكانش حاجى شده اند و «حاجى» بودن يك عنوان اجتماعى پسنديده است، براى عقب نماندن از آنها قصد سفر كرده است؟

بديهى است كه اهداف فوق هرگز نمى توانند هدف هاى مناسبى براى يك سفر معنوى باشند. رسول خدا (ص) در سخنرانى مهم روز غدير كه از آخرين سخنرانى هاى آن حضرت بود، از مردم خواستند تا با آگاهى و بصيرت كامل به حج بروند:

مَعَاشِرَ النَّاسِ! حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَالتَّفَقُّهِ وَلا تَنْصَ-رِفُوا عَنِ

ص: 74

المَشَاهِدِ إِلَّا بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلاعٍ. (1)

اى مردم، خانه خدا را با بصيرت و ديندارى كامل زيارت كنيد و از آن مكان ها جز با توبه و رهاشدن از گناه باز نگرديد.

بنابراين رهرو اين راه، بايد با آگاهى كامل پاى در راه نهد و هميشه توجه داشته باشد كه چرا قصد حج كرده و از اين سفر چه هدفى دارد و براى حضور در پيشگاه چه كسى به حج مى رود؟

امام صادق (ع) در حديثى مى فرمايند:

الحَجُّ حَجَّانِ: حَجٌّ لِلهِ وَ حَجٌّ لِلنَّاسِ، فَمَنْ حَجَّ لِلهِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللهِ الجَنَّةَ، وَ مَنْ حَجَّ لِلنَّاسِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. (2)

حج دوگونه است: حج براى خدا و حج براى مردم. پس آن كس كه براى خدا حج گزارد، از خداوند پاداش بهشت مى گيرد و آن كس كه براى مردم حج به جاى آورد، پاداش آن در روز قيامت با مردم است.

اگر انسان براى خدا پاى در اين سفر مى نهد و چشم اميد به كرم و لطف او دارد، بايد نيت خود را خالص كند و آن را از اهداف غير الهى بپيرايد. او بايد از لحظه تصميم به سفر، خود را مهمان خداوند تصور كند و در انجام تمام كارها او را در نظر بگيرد؛ گرچه بسيارى از كسانى كه پاى در اين راه مى نهند چنين نيستند.

ابوبصير، صحابى نابيناى امام باقر (ع) مى گويد: (از نشانه ها و سر و


1- الاحتجاج، شيخ طبرسى، ج١، ص١56.
2- وسائل الشيعه، ج ١١، ص ١٠٩؛ ثواب الاعمال، شيخ صدوق، ص٧4.

ص: 75

صدا و علامت ها) فهميدم زائران زيادند. با تعجّب گفتم: «

ما أكثر الحجيج و أعظم الضجيج !» (1)؛ «چقدر حاجيان زيادند و چه ناله هاى گسترده اى دارند!»

امام باقر (ع) فرموند: بلكه «

مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الحَجِيجَ » چقدر ناله ها زياد است و حاجيان كم، آيا دوست دارى راستى آنچه را گفتم بدانى و با چشمان خودت ببينى؟

امام (ع) دست مبارك خود را به چشم ابوبصير گذاشتند و دعاهايى خواندند تا ابوبصير بينا شد. امام (ع) فرمودند: «اى ابابصير به حاجيان نگاه كن» . ابوبصير گويد: «نگاه كردم، اكثر مردم به صورت ميمون و خوك بودند و مؤمن ميان آنها به صورت ستاره هاى درخشان در شب ظلمانى بود» . ابوبصير گفت: «آرى، اى مولاى من، راست گفتى، چقدر ناله ها و سر و صدا زياد است و حاجيان كم» .

امام على بن موسى الرضا (ع) در باره فلسفه برخى از اعمال حج مى فرمايند:

أَنَّ عِلَّةَ الحَجِّ الْوِفَادَةُ إِلَى اللهِ تَعَالَى وَ طَلَبُ الزِّيَادَةِ وَ الخُرُوجُ مِنْ كُلِّ مَا اقْتَرَفَ وَ لِيَكُونَ تَائِباً مِمَّا مَضَى مُسْتَأْنِفاً لِمَا يَسْتَقْبِلُ وَ مَا فِيهِ مِنِ اسْتِخْرَاجِ الْأَمْوَالِ وَ تَعَبِ الْأَبْدَانِ وَ حَظْرِهَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ اللَّذَّاتِ وَ التَّقَرُّبِ فِي الْعِبَادَةِ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الخُضُوعِ وَ الِاسْتِكَانَةِ وَ الذُّلِّ شَاخِصاً فِي الحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْأَمْنِ وَ الخَوْفِ دَائِباً فِي ذَلِكَ دَائِماً وَ مَا فِي ذَلِكَ لِجَمِيعِ الخَلْقِ مِنَ المَنَافِعِ وَ الرَّغْبَةِ وَ الرَّهْبَةِ إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ وَ


1- المناقب، ابن شهر آشوب مازندراني، ج4، ص١٨4.

ص: 76

تَعَالَى وَ مِنْهُ تَرْكُ قَسَاوَةِ الْقَلْبِ وَ خَسَاسَةِ الْأَنْفُسِ وَ نِسْيَانِ الذِّكْرِ وَ انْقِطَاعِ الرَّجَاءِ وَ الْأَمَلِ وَ تَجْدِيدُ الحُقُوقِ وَ حَظْرُ الْأَنْفُسِ عَنِ الْفَسَادِ وَ مَنْفَعَةُ مَنْ فِي المَشْرِقِ وَ المَغْرِبِ وَ مَنْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ يَحُجُّ وَ مِمَّنْ لَايَحُجُّ مِنْ تَاجِرٍ وَ جَالِبٍ وَ بَائِعٍ وَ مشتري [مُشْتَرٍ] وَ كَاسِبٍ وَ مِسْكِينٍ و مكار و فقير وَ قَضَاءُ حَوَائِجِ أَهْلِ الْأَطْرَافِ وَ المَوَاضِعِ المُمْكِنُ لَهُمُ الِاجْتِمَاعُ فِيهَا كَذَلِكَ لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ عِلَّةُ فَرْضِ الحَجِّ مَرَّةً وَاحِدَةً لِأَنَّ اللهَ تَعَالى وَضَعَ الْفَرَائِضَ عَلَى أَدْنَى الْقَوْمِ قُوَّةً فَمِنْ تِلْكَ الْفَرَائِضِ الحَجُّ المَفْرُوضُ وَاحِدٌ ثُمَّ رَغَّبَ أَهْلَ الْقُوَّةِ عَلَى قَدْرِ طَاعَتِهِم. (1)

طبق اين حديث، علّت و سرّ تشريع حج را مى توان در اين موارد يافت:

١. سير و حركت به سوى خداوند تبارك و تعالى؛

٢. طلب زياد شدن مال؛

٣. خارج شدن از گناهانى كه مرتكب شده؛

4. توبه از گناهان گذشته؛

5. خارج شدن از گناهانى كه در آينده بر انجام آن عزم كرده؛

6. صرف مال؛

٧. به سختى انداختن بدن؛

٨. بازداشتن بدن از شهوات و لذّات؛


1- علل الشرائع، شيخ صدوق، ج٢، ص4٠4.

ص: 77

٩. تقرّب جستن در عبادت به حضرت حقّ عزّوجلّ؛

١٠. خضوع و خشوع و خاكسار شدن در گرما و سرما؛

١١. در امان و خائف بودن در طول انجام عمل؛

١٢. رسيدن منافع به جميع خلائق و حصول رغبت به حضرت حق سبحانه و تعالى؛

١٣. زوال قساوت قلب؛

١4. برطرف شدن خساست و دنائت از نفس؛

١5. زوال فراموشى ياد خدا؛

١6. برطرف شدن قطع اميد و رجاء؛

١٧. تجديد حقوق؛

١٨. بازداشتن نفوس از فساد؛

١٩. بهره بردن كسانى كه در مشرق و مغرب، در خشكى و در دريا هستند، اعمّ از آنكه به زيارت حج آمده يا نيامده باشند، تاجر بوده يا غير تاجر باشند، فروشنده بوده يا مشترى باشند، كاسب بوده يا مسكين باشند؛

٢٠. برآمدن حاجات و نيازمندى هاى اهل اكناف و اطراف و كسانى كه مى توانند در اطراف اجتماع كرده تا شاهد منافع خود باشند؛

٢١. علّت اينكه حج، تنها يك بار واجب است نه بيشتر، آن است كه حق تعالى، فرائض را طبق نيرو و قوّت ضعيف ترين مردمان وضع و جعل فرموده و از جمله اين فرائض، حج است كه بسته به نيروى ضعيف ترين مردمان، انجام آن در طول عمر براى يك بار است. از اين رو،

ص: 78

خداوند منّان آن را فقط يك بار واجب قرار داده است. ولى آنان كه قدرت دارند مى توانند به مقدار طاقت و قدرتشان بر انجام آن مبادرت ورزند.

ب) تثبيت و تحكيم اعتقاد و التزام عملى به ولايت ائمه معصومين (عليهم السلام)

در روايات زيادى پذيرش تمام اعمال انسان و يافتن رستگارى در گرو پذيرش ولايت معصومين (عليهم السلام) است و كتاب هاى متعددى در توضيح اين مطلب نگاشته شده است. از آنجا كه حج نيز يكى از اعمال مهم عبادى انسان است، بديهى است كه قبول حج نيز در گرو پذيرش ولايت است. توجه به روايت ذيل، اين موضوع را به خوبى تبيين مى كند:

امام سجاد (ع) درحالى كه در عرفات وقوف داشتند به زهرى فرمودند: «فكر مى كنى چند نفر در اينجا هستند؟» او گفت: «فكر مى كنم چهار صد يا پانصد هزار نفر باشند كه همگى با اموالشان قصد خدا كرده اند و با ناله هايشان او را فرا مى خوانند» . امام (ع) فرمودند: «اى زهرى! ناله ها چه بسيار است و حاجيان چه اندك» . زهرى (با تعجب) گفت: «همگى حجاج اند آيا آنها كم اند؟» امام (ع) فرمودند: «اى زهرى، صورتت را نزديك من بياور» ، او صورتش را نزديك آورد، امام (ع) دستش را به صورت او كشيد و گفت: «ببين» . زهرى مى گويد: «نگاه كردم ديدم همه آن مردم ميمون بودند و بينشان انسان نمى ديدم، مگر در هر ده هزار نفر يك نفر» . سپس امام (ع) فرمودند: «اى زهرى! نزديك بيا» ، نزديك شدم.

ص: 79

امام (ع) دستش را به صورتم كشيد و گفت: «ببين» . نگاه كردم، ديدم همه آن مردم خوك بودند. سپس امام (ع) فرمودند: «اى زهرى! نزديك بيا» ، نزديك شدم. امام (ع) دستش را به صورتم كشيد، همه آن مردم گرگ بودند، به جز همان چند نفر اندك. گفتم: «اى فرزند رسول خدا! پدر و مادرم فدايتان باد، از آنچه مى بينم وحشت زده شده ام و اين صحنه هاى عجيب، مرا حيرت زده كرده است» .

امام (ع) فرمودند: «اى زهرى! ميان اين افراد بسيار زياد، حاجيان واقعى همان افراد اندكى هستند كه ديدى» . سپس به من گفتند: «دستت را به صورتت بكش، چنين كردم و دوباره آنها در برابر ديدگانم مثل انسان هاى قبل شدند» . سپس امام (ع) به من فرمودند: «هر كس حج كند، در حالى كه ولايت ما را داراست و از دشمنان ما دورى گزيده و جانش را در اطاعت ما ثابت قدم ساخته و آن گاه در اين مكان حضور يافته و حجرالاسود را استلام كرده است و به پيمان هاى ما وفادار است، چنين شخصى حاجى واقعى است و ديگران همان هايى هستند كه ديدى. اى زهرى، پدرم از جدم رسول خدا روايت كرده كه فرموده اند: منافقان و دشمنان محمد و على و دوستداران منافقان و دشمنان محمد و على حاجى نيستند. حجاج، مؤمنان مخلصى هستند كه ولايت محمد و على را پذيرفته اند و آنها را دوست دارند و با شماتت كنندگان آنها دشمن اند؛ چنين مؤمنانى مواليان ما هستند و دشمن دشمنانمان. در صحنه قيامت، نور آنها به اندازه ولايت پذيريشان نسبت به ما خواهد تابيد. . . به هريك از آنها گفته خواهد

ص: 80

شد: اى ولى الله! به صحنه قيامت نگاه كن و هر كس را كه در دنيا به تو خوبى كرده يا غمى را از تو زدوده است شفاعت كن. اينان مانند بازهاى شكارى تيز پروازى كه صيد خود را بلند مى كنند دوستانشان را برمى چينند و آنها را از گرفتارى هاى اين صحنه نجات مى دهند» . (1)

بنابرين ضرورى است كه رهرو اين طريق به اين موضوع مهم نيز توجه كند و خود را تسليم محض ائمه معصومين (عليهم السلام) بسازد تا ضمن برخوردارى از حج مقبول، رستگارى اخروى را هم براى خود رقم بزند.

ج) خودسازى براى حضور در شمار ضيوف الرحمان
اشاره

درباره خودسازى، سخن فروان است و كتاب بسيار، اما آنچه كمتر بدان توجه مى شود پيمودن عملى مسير خودسازى است. گرچه حج، خود مى تواند عملى در مسير خودسازى به شمار آيد، ولى قبل از ورود به آن بايد خودسازى هاى ديگرى نيز صورت پذيرد:

يك - توبه و استغفار
اشاره

اعمال و كردار انسان ها با دقت بسيار ثبت مى شود و هيچ چيزى از قلم نمى افتد. به تصريح قرآن، كوچك ترين و بزرگ ترين گناهان نيز ثبت مى شود:

ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها (كهف:4٩)

اى واى بر ما، اين چه نامه اى است كه هيچ چيز كوچك و بزرگ را فروگذار نمى كند، مگر اينكه آن را آورده است.


1- بحارالانوار، ج ٩6، صص ٢5٨ و ٢5٩.

ص: 81

بنابرين چيزى از اعمال ما به فراموشى سپرده نمى شود. حتى اعمالى كه پيش خود، آنان را كوچك و ناچيز مى پنداريم. گاهى كوچكى يك گناه، فريبنده مى شود و انسان، جرئت عمل پيدا مى كند، غافل از اينكه كار او در نظر خداوند گستاخى بزرگى است: وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللهِ عَظِيمٌ ؛ «و آن را ساده و كوچك مى پنداشتند، درحالى كه نزد خدا بزرگ است» . (نور: ١5)

آيا انسانى كه فطرت پاك خود را به انواع گناهان كوچك و بزرگ آلوده ساخته راه برگشت و پاكسازى دارد؟ جواب قرآن كريم مثبت است:

قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (زمر: 5٣)

بگو: اى بندگان من! كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.

تمام گناهان؟ ! آيا امكان دارد خداوند، گناهان بزرگ ما را ببخشد؟ ! آرى مگر نمى دانيد كه او غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ ؛ «بخشاينده گناهان و قبول كننده توبه است» . (غافر: ٣)

آرى، او بخشنده است و آيا زمان آن نرسيده كه در برابرش گردن عذرخواهى كج كنيم:

أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ

ص: 82

الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (حديد: ١6)

آيا وقت آن نرسيده است كه دل هاى كسانى كه ايمان آورده اند، در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده خاشع گردد و مانند كسانى نباشند كه در گذشته به آنها كتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلب هايشان [بر اثر فراموشكارى] قساوت يافت؛ و بسيارى از آنها گنهكارند؟ !

اما چگونه مى توان سراغ بخشندگى او رفت؟ تنها راهِ رهايى از اين اعمال ناپسند، توبه است.

خداوند متعال براى توبه، فراخوان عمومى صادر كرده و همه را بر اين سفره احسان خود دعوت نموده و رستگارى را نيز در گرو توبه قرار داده است: وَ تُوبُوا إِلَى اللهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ؛ «و اى مؤمنان، همگى به سوى خدا بازگرديد تا رستگار شويد» . (نور: ٣١)

در اين آيه، نكته ظريف ديگرى نيز وجود دارد و آن اينكه خداوند به مؤمنان خطاب مى كند؛ يعنى آنها نبايد به ايمان خود مغرور شوند، بلكه آنها هم براى رستگارى نيازمند توبه اند.

امام صادق (ع) ضمن حديث مفصلى مى فرمايد:

«إذا أَرَدْتَ الحَجَّ. . . ثُمَّ اغْتَسِلْ بِمَاءِ التَّوْبَةِ الخَالِصَةِ مِنَ الذُّنُوبِ. . .» (1)؛ «هرگاه اراده حج كردى. . . گناهان را با آب توبه خالص بشوى. . .» .


1- مصباح الشريعه، منسوب به امام صادق (ع) ، ص ١4٢.

ص: 83

حاجى بايد زنگارهاى سياه و پليد گناه و معصيت را از دل و جان بشويد، و روح را از تيرگى ها پاك گرداند و با آب توبه، جان را جلا دهد تا مناسب تابش نور جانان شود و آمادگى لازم را براى راه يابى به محضر حق و حريم عشق و حضور در پيشگاه معبود پيدا كند و زيبنده عنوان «مهمان خدا» شود.

مردم معمولاً قبل از ميهمانى ها جسم خويش را شست وشو مى دهند؛ لباس هاى تميز مى پوشند؛ خود را معطر مى كنند و سپس به ميهمانى مى روند. در اين حال، هرچه ميزبان در نظر آنها مهم تر باشد، بيشتر به خود مى رسند و آداب مهمانى را بيشتر و دقيق تر رعايت مى كنند.

اگر ميهمان نيازمند ميزبان باشد، سعى مى كند قبل از حضور در ميهمانى، هرچه بيشتر ميزبان را بشناسد و از علاقه مندى ها و آنچه مورد تنفر اوست آگاه شود تا بتواند هرچه بيشتر، توجه ميزبان را به خودش جلب كند و خودش را از مواردى كه براى ميزبان نفرت آور است، بپيرايد. در واقع، توبه، زدودن واقعى و حقيقى گناه و معصيت از دل و جان است؛ يعنى همان چيزهايى كه براى خداوند نفرت آور است.

از طرفى، هرچه ميزبان بزرگ تر باشد، براى حضور در پيشگاهِ او بايد دقت بيشترى به خرج داد و آمادگى بيشترى پيدا كرد و چه كسى از خداوند عظمتش بيشتر است؟ پس آيا بى ادبى نيست كه انسان در پيشگاه خالق و آفريننده خود با قلبى لبريز از گناه و آكنده از معصيت حاضر شود؟ خدايى كه به تمام افكار و اسرار پيدا و پنهان ما آگاه است، و

ص: 84

اعمال ما را مى داند و از نيات ما باخبر است.

پس شايسته و بايسته است كه حاجى پيش از ورود به حريم او، خانه دل را از گناه پاك نمايد و آن گاه به سوى كوى دوست حركت كند.

از آنجا كه خداوند از تمام افكار و اعمال نهان و آشكار ما آگاه است، و از درون و بيرون ما با خبر است، بديهى است كه اين پاكسازى نمى تواند صورى و ظاهرى و دروغين باشد، بلكه بايد واقعى و با تمام وجود انجام پذيرد؛ همان طور كه قرآن از چنين توبه اى به «توبه نصوح» ياد مى كند و همه را بدان فرا مى خواند:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَس-ى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ. . . (تحريم: ٨)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به درگاه خدا توبه اى راستين كنيد، اميد است كه پروردگارتان، بدى هايتان را از شما بزدايد و شما را به باغ هايى كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است درآورد. . . .

مفسران و علماى اخلاق، درباره توبه نصوح فروان سخن گفته اند، اما آنچه به صورت خلاصه در اينجا مى توان گفت آن است كه منظور از توبه نصوح، پشيمانى جدى از گناه و ترك واقعى آن، بدون علاقه به تكرار گناه و تلاش براى زدودن عواقب و عوارض آن است.

مى توان هر گناهى را نوعى حق كُشى دانست، بنابراين براى توبه واقعى از هر گناهى، نخست بايد حقى را كه در آن گناه پايمال شده پيدا

ص: 85

كرد. انسان در زندگى روزمره خود، خواه ناخواه، پيوسته وام دار ديگران مى شود و مهم آن است كه با اين حقوق چه مى كند؛ آيا نسبت به آنان بى خيال است يا خود را در برابر آنان مسئول مى داند و به دنبال اداى آنهاست. بديهى است بى خيالى در برابر اين حقوق، شايسته شرافت انسانى نيست و انسان به معناى واقعى هرگز نمى تواند در برابر آنان بى تفاوت باشد.

در يك تقسيم بندى كلى، اين حقوق به دو دسته كلى و اساسى تقسيم مى شوند:

اول - حق الله

حقوقى كه انسان در برابر آفريدگار خويش دارد، مثل تعبد و تسليم و اطاعت و انجام دستورات الهى. اگر كسى چنين حقوقى را پايمال كرده باشد، مثلاً نمازى را نخوانده يا روزه اى را نگرفته، براى توبه از آنها بايد از نافرمانى خداوند پشيمان شود، و تصميم بگيرد گذشته را جبران كند؛ يعنى قضاى نمازها و روزه ها را به جا آورد و از اين پس نيز فرايض دينى را در موعد مقرر انجام دهد و آن گاه از خداوند طلب آمرزش كند.

دوم - حق الناس

حقوقى است كه انسان نسبت به انسان هاى ديگر دارد؛ مثل تصرف بدون اجازه در اموال ديگران، غيبت، افترا و ظلم. توبه از اين گونه گناهان، پس از پشيمانى از آنها و تصميم جدى به ترك گناه و عدم

ص: 86

تكرار آنها، آن است كه در صورت امكان، رضايت شخص مورد نظر را جلب و سپس از پيشگاه حق تعالى، طلب مغفرت نمايد. در اين حال، اگر مالى را از كسى بدون اجازه او يا به زور، گرفته، آن را به صاحبش برگرداند و اگر صاحبش را نمى شناسد يا به او دسترسى ندارد، به شيوه اى كه در كتب فقهى توضيح داده شده، عمل كند. اگر از شخصى غيبت كرده، از او حلاليت بطلبد و سعى كند او را راضى سازد و اگر درباره كسى دروغى گفته، در صورت امكان و دسترسى، به همان افراد مراجعه كند و به دروغ خودش اعتراف كند. خلاصه اينكه دنبال پاكسازى اثرات گناه خود باشد و پس از آن استغفار نمايد. (1)

دو - اخلاص در نيت

گاهى برخى افراد هم براى خدا و هم براى چيزهاى ديگر حج مى كنند. به عبارت ديگر، گرچه در سفر خود به خدا توجه دارند، اما به غير خدا نيز گوشه چشمى دارند. درحالى كه عبادت بايد «خالصاً لوجه الله» باشد. اخلاص، شرط اساسى قبولى در تمامى عبادات است و هركس، عبادتى را براى خودنمايى، ريا، يا دستيابى به امور مادى و دنيايى انجام دهد، هرگز از انجام آن عمل بهره و نصيبى نخواهد برد.

اهميت اين موضوع تا بدانجاست كه اگر رزمنده اى در ميدان نبرد شركت كند و هدفش دستيابى به غنايم جنگى يا چيره شدن و انتقام از


1- براي آشنايي بيشتر با جزئيات اين موضوع، ر. ك: رساله هاي مراجع عظام تقليد.

ص: 87

دشمن باشد و در اين راه كشته شود، شهيد به شمار نمى آيد؛ چون «خالصاً لوجه الله» نبوده است. رسول گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

اذا عَمِلْتَ عَمَلاً فَاعْمَلْ للهِ ِ خالِصاً، لأنَّهُ لا يَقْبَلُ مِنْ عِبادِهِ الأَعْمالَ إلّا ما كانَ خالِصاً. (1)

هرگاه كارى را انجام دادى، آن را تنها براى خدا انجام ده؛ زيرا خداوند تنها اعمال خالص را از بندگان خود مى پذيرد.

رهروان اين طريق بايد با نيتى پاك و خالص و تنها براى خدا در اين مسير گام نهند و به غير خدا دل نبندند و در انجام اعمال، جز قرب و نزديكى به خداوند چيز ديگرى را نخواهند و در نظر نگيرند

سه - تقويت اعتماد به نفس

سه - تقويت اعتماد به نفس (2)

اعتماد به نفس، يعنى باور شخصيت و نفس خود به عنوان يك انسان. (3)پس در واقع، اعتماد به نفس، نوعى اعتماد به خود است. افرادى كه خويشتن را با ديد مثبت مى نگرند، در زندگى موفقيت هاى زيادى به دست مى آورند.

خانواده، مهم ترين عامل در به دست آوردن اعتماد به نفس در كودكان است. تشويق نكردن، بزرگ كردن نقاط ضعف و كمبودها، برشمردن شكست هاى كودك، عدم واگذارى مسئوليت به كودك و ناتوان معرفى


1- بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج ٧٧، ص ١٠٣.
2- Self- esteem.
3- اعتماد به نفس، بارباراد آنجليس، ص١٧.

ص: 88

كردن او در انجام كارها، تحقير كودك و مانند آن، تهديدى جدى براى از دست رفتن اعتماد به نفس كودكان است.

گرچه اعتماد به نفس، موضوعى است كه از كودكى بايد در نهاد افراد تقويت شده باشد، ولى اين به معناى ناتوانى از تقويت آن در بزرگسالى نيست. انجام اعمال حج، اعتماد به نفس چندان بالايى لازم ندارد و معمولاً همه افراد به اندازه اى اعتماد به نفس دارند كه بتوانند از عهده انجام اعمال برآيند. اگر هم كسى احساس مى كند كه در اين زمينه كمبود دارد، مى تواند بدون نگرانى و دلهره و با توكل به خداوند، اعمال خويش را آغاز كند و مرتب به خود تلقين كند كه مى تواند اعمال حج را انجام دهد و مشكلى به وجود نخواهد آمد.

چهار - تقويت عزت نفس
اشاره

در متون فارسى، گاهى از عزت نفس به بزرگوارى تعبير مى شود. (1)بزرگ بودن در نگاه ديگران، نقطه مقابل حقارت است. در روابط اجتماعى نيز هيچ انسانى نمى پسندد كه در نگاه ديگران حقير به نظر آيد يا در مجلسى و در حضور ديگران تحقير شود. بنابراين عزيز بودن، و عزت نفس داشتن يكى از خواسته هاى همه انسان هاست. اما اينكه چگونه مى توان به اين خواسته رسيد، موضوعى است كه در ادامه بحث به آن خواهيم پرداخت.


1- لغت نامه، على اكبر دهخدا، ذيل واژه «عزت» .

ص: 89

اول - اطاعت خداوند

بندگى و اطاعت خداوند دروازه ورود به دايره قرب و حرم امن الهى است كه تمام عزت از آن اوست: فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً؛ «مسلماً تمام عزت از آن خداوند است» . (نساء:١٣٩)

و هر كس خواهان عزت حقيقى است، بايد آن را در اطاعت از خداوند بجويد. پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد:

إِنَّ رَبَّكُمْ يَقُولُ كُلَّ يَوْمٍ: أَنَا الْعَزِيزُ فَمَنْ أَرَادَ عِزَّ الدَّارَيْنِ فَلْيُطِعِ الْعَزِيزَ. (1)

خدايتان هر روز مى گويد: من عزيز هستم و هر كس عزت هر دو جهان را مى خواهد بايد عزيز را اطاعت كند.

اطاعت از خداوند، اين بنده كوچك و ناچيز را به اوج مى رساند و سرافراز مى سازد؛ همچنان كه اميرالمؤمنين علي (ع) مى فرمايد:

«مَنْ أَطَاعَ اللهَ عَزَّ وَ قَوِي» (2)؛ «هر كه اطاعت خدا كند، عزيز و قوى شود» .

مسافر قبله، براى اطاعت و عبادت خداوند، پاى در اين راه نهاده است و اگر در اين هدف، خالصانه و صادقانه پيش رفته باشد و بزرگوارى پيشه كند، قطعاً از اولين پيآمدهاى اين سفر، عزيز شدن است؛ چرا كه خداوند به عنوان تنها منبع سرشار عزت، او را عزيز خواهد ساخت.


1- بحارالانوار، ج6٨، ص١٢٠.
2- غرر الحكم، ص٨4.

ص: 90

دوم - تقواى الهى

تقواى الهى سپرى است كه انسان را مى پوشاند و او را از خطرات مختلف پناه مى دهد و از آسيب و گزند حفظ مى كند. پيامبر گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

«لا عِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى» (1)؛ «هيچ عزتى، عزت دهنده تر از تقوا نيست» .

هر اندازه تقوا عزت دهنده است، به همان اندازه، گناه خواركننده و گمراه كننده است. به كلام اميرالمؤمنين علي (ع) بنگريد:

«اَلتَّقْوى تُعِزُّ وَ الْفُجُورُ يُذِلُّ» (2)؛ «تقوا عزت مى دهد و گناهان، ذليل مى كند» .

بنابراين بين تقوا و عزت، و گناه و ذلت، رابطه اى مستقيم وجود دارد. از همين رو، رهرو كعبه، براى حضور در ميهمانى عزت بخش خداوند، بايد تقوا و خداترسى را در وجود خود نهادينه كند.

سوم - گسستن از غير خدا

با توجه به عامل اول، كاملاً روشن است كه وابستگى به غير خدا و تسليم بودن و عرض نياز و توقع از غير خدا مى تواند به ذلت و خوارى انسان بينجامد و عزت نفس انسان را كاهش دهد. بنابراين در مسير عزت جويى تنها بايد به خدا و كسانى كه خداوند متعال ما را بدان ها توجه داده روى آورد و از ديگران و اموال آنها چشم برداشت. لقمان


1- نهج البلاغه، كلمات قصار، ش٣٧١.
2- غرر الحكم، ص٢٧4.

ص: 91

حكيم به فرزندش مى فرمايد:

يَا بُنَي. . . فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَجْمَعَ عِزَّ الدُّنْيَا فَاقْطَعْ طَمَعَكَ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ فَإِنَّمَا بَلَغَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الصِّدِّيقُونَ مَا بَلَغُوا بِقَطْعِ طَمَعِهِمْ. (1)

پسركم. . . اگر مى خواهى عزت دنيا را جمع كنى، از آنچه در دست مردم است طمع قطع كن؛ زيرا پيامبران و راست كرداران به آنجايى كه دست يافته اند، با قطع طمعشان رسيده اند.

امام باقر (ع) نيز مى فرمايد:

«أُطْلُبْ بَقَاءَ الْعِزِّ بِإِمَاتَةِ الطَّمَع» (2)؛ «استمرار عزت را با كشتن طمع بجوى» .

اولياى الهى و معصومين (عليهم السلام) كه نمونه عملى و حقيقى بندگى خداوند هستند، در دعاهايشان چنين خواسته اى را مطرح مى كنند. اميرالمؤمنين علي (ع) در مناجات شعبانيه مى فرمايد:

«إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ» (3)؛ «خداى من! به من، بريدن كامل ( از ديگران) را به سوى خودت عطا كن» .

در موسم حج، افراد مختلف با موقعيت هاى مختلف شغلى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى در كنار يكديگر مشغول انجام مناسك اند و گهگاهى نيز از زندگى و وضعيت خود براى هم مطالبى نقل مى كنند يا در رفتار و برخوردها، خود موقعيت خود را بروز مى دهند. اين گفتارها و برخوردها هرگز نبايد باعث توهين يا تحقير ديگران شود. از ديگر سو، حجاج نيز


1- مستدرك الوسايل، محدث نوري، ج١٢، ص6٩.
2- تحف العقول، حسن بن شعبه حراني، ص ٢٨6.
3- الاقبال، سيدبن طاوس، ص6٨٧.

ص: 92

نبايد به موقعيت و ثروت ديگران، نظرى داشته باشند؛ زيرا حج، ميدان گسستن از غير او و بى نيازى از خلق و اتصال به خالق است. حج گزار هرچه مى خواهد بايد از او بخواهد و تنها به او چشم اميد داشته باشد و همه موجودات را ريزه خور سفره احسان او بداند.

چهارم - غلبه بر هواى نفس

همچنان كه توجه غير خداوند، نابودكننده عزت است. توجه به خود نيز به معناى توجه به غير خداست. بنابراين در مسير انقطاع و گسستگى از غير خدا بايد از بندِ خود نيز رها شد و خودخواهى را نابود كرد و بر هواى نفس غلبه نمود؛ چنان كه اميرالمؤمنين علي (ع) مى فرمايد:

«مَنْ يَغْلِبُ هَوَاهُ يَعِزُّ» (1)؛ «هر كه بر هواى نفسش چيره شود عزت يابد» .


1- غرر الحكم، ص٢4٠، ح4٨٩٠.

ص: 93

فصل دوم: مهارت گوش دادن

اشاره

در ميان مجموعه مهارت هاى ارتباطى، مهارت گوش دادن يكى از مهم ترين آنهاست. شايد كسى بگويد مگر گوش دادن هم احتياج به مهارت دارد؛ كافى است كه خيلى راحت گوش بدهيم! اما اگر كمى تأمل كنيم متوجه خواهيم شد كه همين گوش دادن ساده، آن قدرها كه ما تصور مى كنيم ساده نيست. پس براى افزايش كيفيت آن، بهتر است از همين حالا دست به كار شده، با تمرين و تلاش، شنونده خوب و كارآمدى شويم.

شايد بهتر باشد ابتدا اين نكته را بررسى كنيم كه اصولاً چرا گوش دادن اين قدر مهم است؟ براى درك بهتر و عميق تر اجازه دهيد ببينيم گوش ندادن يا با دقت و خوب گوش ندادن چه پيامدهايى دارد:

١. از دست دادن پيام هاى رحمانى كه به شكل هاى مختلف در سخنان

ص: 94

افراد وجود دارد. (1)

٢. از دست دادن فرصت هاى حرفه اى و شغلى، به ويژه در تجارت.

٣. ايجاد روابط بى محتوا و پوچ و ناكارآمد.

4. ايجاد منازعات بين فردى.

5. بروز اشتباهات كه گاهى مى توانند خيلى هم خطرناك باشند.

6. ناراضى ساختن و ناراحت كردن ديگران.

٧. مذاكرات و جار و جنجال بدون كيفيت.

٨. ايجاد ضعف در انگيزه.

٩. برانگيختن پرخاشگرى در بين افراد جامعه، كاركنان يا اعضاى خانواده.

با اين اوصاف، چه كسى حاضر است به خاطر لحظه اى كم دقتى در گوش دادن، اين خسارت هاى گران را به جان بخرد و بهاى گزاف آن را بپردازد؟ دقيقاً به جهت اهميت فراوان اين مهارت است كه در اكثر كتاب هاى مربوط به تعاملات حرفه اى و ارتباطى، حداقل يك فصل به گوش دادن اختصاص داده شده و حتى كتاب هاى مستقلى نيز نوشته شده است.


1- گاهى بدون اينكه خود بدانيم، خداوند لطفى به ما مى كند و ظاهراً به صورت اتفاقى با افرادى برخورد مى كنيم و سخنانى از آنها مى شنويم كه براى ما مى تواند بسيار راه گشا باشد، اما اگر در مهارت گوش دادن ضعيف باشيم اين پيام ها با در بسته برخورد مى كنند و بدون اينكه وارد ذهن و انديشه ما بشوند و فايده اى براى ما داشته باشند هدر مى روند. تقويت مهارت گوش دادن، مى تواند به صيد و دريافت اين پيام ها و استفاده از آنها كمك فراوانى داشته باشد.

ص: 95

افراد، خانواده ها يا سازمان هايى كه مهارت خوب گوش دادن را سرلوحه زندگى يا فرهنگ شغلى خود قرار مى دهند، مزاياى متعددى به دست مى آورند. بسيارى از اطلاعاتى كه براى انجام فعاليت هاى روزانه خود نياز داريم از صحبت هاى ديگران (استادان، كارشناسان، افراد با تجربه) به دست مى آيد. در ضمن با گوش دادن صحيح و فعال و با كنار گذاشتن تفكرات شخصى خود - حداقل به طور موقت - مى توان در طرف مقابل با ارزش دادن به سخنانش احساس خشنودى در او ايجاد كنيم، در نتيجه پيوندمان با او تقويت شده، ميزان صميميت افزايش مى يابد.

گوش دادن يكى از مهارت هاى مهم در مراحل اوليه رشد فكرى انسان و حتى در كل دوران زندگى اوست. نوزاد در آغاز با شنيدن و گوش دادن، واكنش به دنياى جديد را شروع مى كند. از طرفى، يكى از مهم ترين مسيرها و بلكه شاهراه ورود دانش به ذهن و انديشه او شنيدن است. شنيدن، حتى قبل از تولد نيز در افكار كودك تأثيرگذار است. او پيش از صحبت كردن، گوش دادن را، و پيش از خواندن، صحبت كردن را، و پيش از نوشتن، خواندن را مى آموزد. پس ضرورى است درباره گوش دادن دقت بيشترى به خرج دهيم و در بهسازى آن بكوشيم و مهارت گوش دادن را در خود تقويت كنيم.

١. مفهوم گوش دادن

در اين بحث، منظور از گوش دادن فرآيند فيزيكى انتقال و انعكاس امواج صوتى بر حس شنوايى و نيز فرآيند اندام شناسى و چگونگى انتقال

ص: 96

آن از طريق رگ هاى عصبى در بدن نيست. بلكه منظور، آن جنبه از گوش دادن است كه در تعامل ميان فردى استفاده مى شود؛ يعنى همان «فرآيند معنايابى گفتار ديگران در ذهن ما» .

به گفته پروفسور «جان دريكفورد» (1)، شنيدن، كلمه اى است كه براى توصيف آن، بخشى از فرايندهاى حسى به كار مى رود كه از طريق آن تحريك هاى شنيدارى، توسط ساختار گوش دريافت شده، به مغز منتقل مى شود. اما از سوى ديگر، گوش كردن، به فعاليت روان شناختى پيچيده ترى اشاره دارد كه درك و تعبير و تفسير و اهميت يك تجربه حسى را در برمى گيرد. (2)

در اين تعريف، بين شنيدن و گوش دادن تمايز گذاشته شده؛ زيرا شنيدن را فعاليتى جسمى و گوش دادن را فرآيندى ذهنى مى داند. به بيانى دقيق تر بايد بگوييم: «گوش دادن عبارت است از فرآيند آموخته شده و پيچيده حس كردن، تفسير، ارزيابى، ذخيره سازى و پاسخ دهى به پيام هاى شفاهى محيط» .

بنابراين ما با گوش هاى خود مى شنويم. اما با مغزمان گوش مى دهيم و شنيده ها را پردازش مى كنيم. پس شنيدن، نيازى به يادگيرى ندارد؛ چرا كه دستگاه شنيدارى ما به صورت طبيعى در اثر برخورد با اصوات و دريافت آنها تحريك مى شود و احساس شنيدن، اتفاق مى افتد.


1- John Drakeford.
2- روان شناسي روابط انساني، ص6١.

ص: 97

به عبارت ديگر، شنيدن بُعد فيزيكى كار است، اما تا اصوات رسيده به ذهن را رمزگشايى نكنيم و به آن توجه نداشته باشيم، و با دانسته هاى قبلى خود نسنجيم، گوش دادن و ادراك واقع نخواهد شد. پس در واقع، شنيدن، كار گوش انسان است و گوش دادن كار ذهن و فكر او؛ شنيدن، مقدمه و پيش نياز گوش دادن است و مواد خام گوش دادن را فراهم مى كند و پردازش اصلى در ذهن به عنوان گوش دادن اتفاق مى افتد.

٢. كاركردهاى گوش دادن

مهارت گوش دادن، كاركردهاى گوناگونى دارد كه مى تواند در افراد مختلف، متفاوت باشد. اين توانايى، به بسترى كه تعامل بين مبدأ صوت و مقصدِ صوت در آن صورت مى گيرد و پردازش مى گردد، بستگى دارد. برخى از اين مهارت ها عبارت اند از:

الف) تمركز بر پيام هاى صوتى ديگران.

ب) دستيابى به برداشتى كامل و دقيق از منظور ديگران.

ج) ابراز علاقه، نگرانى و توجه به اصوات.

د) تشويق طرف مقابل به ابراز كامل، آزادانه و صادقانه مسايل و سخنان خود.

ه) اتخاذ رويكرد احترام به ديگران در حين تعامل.

و) پردازش شنيده ها.

ز) مقايسه با دانسته هاى قبلى.

ص: 98

٣. انواع گوش دادن

اگر در چگونگى گوش دادن انسان ها به سخنان يكديگر خوب دقت كنيم، مى توانيم آنها را به دو نوع تقسيم بندى كنيم:

الف) گوش دادن فعال؛

ب) گوش دادن منفعل.

گوش دادن فعال، زمانى است كه هنگام گوش دادن، با رفتارها و واكنش هاى غير مستقيم، به گوينده اعلام مى كنيم كه مشغول گوش دادنيم. در اين نوع، معمولاً گوش دادن ما همراه با رفتارهايى انجام مى گيرد كه حاكى از توجه ما به طرف مقابل و اهميت دادن به او و سخنان اوست. در واقع، ما سعى مى كنيم با او ارتباطى دوسويه برقرار كنيم.

اما در گوش دادن منفعل، فقط فرآيند شناختى جذب اطلاعات و ورود آنها به ذهن به صورت يك طرفه مدنظر است؛ يعنى حتى ممكن است پنهانى و بدون نشان دادن علامتى كه بر توجه به سخنان ديگران دلالت دارد، به صحبت هاى آنها گوش دهيم.

بديهى است آنچه در بحث مهارت هاى ارتباطى مطرح مى شود، نوع اول گوش دادن (فعال) است. در واقع، براى برقرارى ارتباط مورد نظر با او مايليم طرف مقابل هم بفهمد كه ما به او توجه داريم، به سخنانش گوش مى دهيم و در حال ادراك پيام هاى صوتى او هستيم.

4. اهداف گوش دادن

اشاره

افراد مختلف با اهداف و انگيزه هاى متفاوتى به سخنان يكديگر

ص: 99

گوش مى دهند كه مى توان اين اهداف را در چهار طبقه كلى دسته بندى كرد:

الف) گوش دادن براى درك مطلب

اين هدف، زمانى است كه مى خواهيم علوم، تجارب و اطلاعات خود را افزايش دهيم. حضور در كلاس درس و جلسات سخنرانى، گفت وگو با انديشمندان و افراد مطلع و حتى توجه به برنامه هاى علمى و خبرى راديو و تلويزيون، موقعيت هايى از اين دست به شمار مى آيند.

ب) گوش دادن براى ارزيابى

معمولاً زمانى گوش دادن با اين هدف انجام مى شود كه سخنگو مى خواهد با تأثيرگذارى بر نگرش ها يا اعمالمان ما را ترغيب كند يا واكنش هاى ما را مطالعه نمايد؛ مثلاً وقتى با آگهى هاى تلويزيونى برخورد مى كنيم، از اين نوع گوش دادن استفاده مى كنيم.

ج) گوش دادن جهت لذت

زمانى گوش دادن ما اين هدف را دنبال مى كند كه درصدد يافتن علايم يا پيام هايى در اصوات هستيم كه از آنها لذت مى بريم يا بخواهيم از طريق شنيدن آنها به آرامش برسيم؛ مثلاً گوش دادن به نواى يك قارى خوش لحن قرآن، يا صداى زيباى برخى از پرندگان، يا زمزمه جويباران.

ص: 100

د) گوش دادن جهت ايجاد همدلى

وقتى از اين نوع گوش دادن بهره مى بريم كه كسى نياز به حرف زدن دارد و مى خواهد با حرف زدن به آرامش روحى برسد. به عبارت ديگر، در پى يك سنگ صبور است يا به دنبال كسى است كه او با دقت به درد دل گوش كند و او را درك نمايد و اگر توانست به او كمك كند. از اين نوع گوش دادن، معمولاً بين زوجين، دوستان صميمى و مشاوران و مراجعان آنها استفاده مى شود.

البته در يك گوش دادن احتمال دارد به طور هم زمان، يك يا چند هدف از اهداف فوق وجود داشته باشد.

5. موانع گوش دادن

اشاره

هر فرآيندى احتمال دارد با موانع و مشكلاتى روبه رو شود. اين موانع گاه به صورت كامل از انجام فرايند جلوگيرى مى كنند و گاهى هم باعث كندى در روند فرآيند مى شوند يا از كيفيت آن مى كاهند؛ گاهى نيز ممكن است چگونگى فرآيند را تغيير دهند. فرآيند گوش دادن نيز ممكن است به چنين موانعى مبتلا شود. برخى از اين موانع عبارت اند از:

الف) گوش دادن هم زمان به دو نفر

وقتى در آنِ واحد مى خواهيم از گفته ها و اطلاعات دو نفر استفاده كنيم، نمى توانيم به صحبت هاى هر دو به شكلى مؤثر و كارآمد گوش دهيم. در اين حال، آنچه به ذهن ما وارد مى شود، تلفيقى از سخنان هر

ص: 101

دو خواهد بود كه نمى توان براى آنها ارزشى قائل شد، بلكه جزء زباله هاى ذهنى به شمار مى آيند؛ زيرا در عين اينكه زمانى صرف شنيدن شده، اما ما حرف هيچ يك را آن چنان كه شايسته است گوش نداده ايم.

ب) بى توجهى

وقتى نگران مسائل مختلف پيرامون خود - در حال يا آينده خود يا ديگران - هستيم، نمى توانيم در سخنان طرف مقابل تمركز كنيم. در نتيجه، سخنان او را فقط مى شنويم، ولى نمى توانيم به سخنان او به خوبى گوش فرا دهيم. ممكن است اتفاق مهم ترى قبل از ارتباط فعلى شنيدارى ما رخ داده باشد و ذهن شنونده ما هنوز درگير آن است و به آن اتفاق مى انديشد و اصوات، فقط گوش ما را نوازش مى كنند، بدون اينكه به ذهن ما راه يافته، مورد پردازش ذهن قرار بگيرند.

ج) جهت گيرى فردى

گاه به سبب شرايط خاصى كه وجود دارد، پيام سخنگو را ناخواسته، تحريف مى كنيم. گويى سخنان گوينده در برابر يك فيلتر خاص قرار مى گيرد و تنها سخنان مشخصى اجازه عبور مى يابند؛ مثلاً زمانى كه وقت ما كم است فقط به پيام هايى گوش مى دهيم كه كمتر دشوار يا تحريك كننده باشند يا با افكار ما هماهنگى بيشترى داشته باشند. در بعضى موارد نيز آن قدر خود را حق به جانب مى دانيم كه فقط به شنيدن

ص: 102

سخنان و پيام هاى موافق با عقايد خود تمايل داريم. طبعاً در چنين مواردى گوش دادن مطلوب و مؤثر اتفاق نخواهد افتاد.

د) تعصب و تصورات قالبى

گاه افرادى تحت تأثير سن، نژاد، طبقه اجتماعى، موقعيت شغلى، خطوط فكرى، يا مذهب سخنگو قرار گرفته و او را بى اهميت يا پايين تر از خود مى پندارند، و به اين دلايل، سخنان او را جدى نمى گيرند و با دقت به حرف هاى او گوش نمى دهند؛ حتى اگر سخنان او مهم و مفيد باشند.

ه) عوامل محيطى

مواردى مثل سر و صداى زياد محيط يا كافى نبودن حجم صداى گوينده، به دليل مشكلات و موانع فيزيكى موجود در محيط از اين قبيل اند.

و) خستگى جسمانى و روحى شنونده؛
ز) نامفهوم بودن يا سرعت بالاى تكلم سخنگو

غير از موارد فوق، موارد متعدد ديگرى نيز وجود دارند كه مى توانند بر كاهش كيفيت گوش دادن تأثير منفى بگذارند. گاهى هم امكان دارد على رغم اينكه گوش مى دهيم، اما واكنش هاى ما به گونه اى باشد كه براى سخنگو سوءتفاهم به وجود آيد كه به سخنانش گوش نمى دهيم؛ مثلاً

ص: 103

زمانى كه سخنگو احساس منفى و بدى را تجربه كرده اگر به او دستور بدهيم، يا او را سرزنش كنيم، يا بلافاصله راه حل ارائه دهيم. همچنين اگر سريعاً بحث را عوض كنيم، يا مسخره كنيم، يا نصيحت كنيم و بخواهيم مرتباً دلايل منطقى بياوريم، يا به قضاوت هاى زود هنگام بپردازيم، در واقع ارتباط با او را مختل مى كنيم و به او نشان مى دهيم كه حال روحى و شرايطش را درك نكرده ايم؛ يعنى خوب به او گوش نداده ايم.

6. نكته ها و توصيه هايى براى بهتر گوش دادن

رعايت نكات زير مى تواند ما را در گوش دادن بهتر كمك كند:

الف) ضرورى است به منظور درك بيشتر مفاهيم سخنان سخنگو، به علايم غير كلامى (زبان بدن) او توجه كنيم.

ب) شنوندگان ماهر براى گوش دادن مفيد، معمولاً از انواع روش هاى تمركزى استفاده مى كنند. يكى از اين موارد، قراردادن خود به جاى سخنگو و تلاش براى ديدن موضوع از ديدگاه اوست.

ج) گفت وگوى درونى هم يكى ديگر از اين فن هاست. منظور اين است كه براى حساس تر كردن خودمان، تلنگرهايى به ذهنمان بزنيم؛ مثلاً سؤالاتى از خود بپرسيم، يا چيزى به خود بگوييم؛ مثلاً «بايد به حرف هاى او دقيق تر گوش دهم» يا «چرا او حالا اين موضوع را به من گفت؟» يا «منظور او چيست؟» يا «نكات اصلى حرف او چيست؟» يا «بايد ببينم در ادامه چه خواهد گفت» و يا «به چه اطلاعات ديگرى نياز دارم؟» .

ص: 104

د) به ياد داشته باشيم كه متوسط سرعت تكلم انسان، بسيار كمتر از سرعت متوسط تفكر يا همان پردازش اطلاعات در ذهن است. با توجه به تفاوتِ بين تكلم و تفكر و فرصتى كه وجود دارد، مى توانيم از تكنيك هاى بالايى براى دقت و پردازش شنيده ها استفاده كنيم. اما بايد دقت كرد كه اگر كوتاهى شود، همين فرصت مى تواند با فرآيندهاى ذهنى نامربوط و بيهوده، مثل خيال پردازى، يا انحراف حواس پر شود.

ه) تا آنجا كه ممكن است عوامل حواس پرتى و كاهش تمركز و توجه را به حداقل ممكن برسانيم؛ مثلاً اگر هم زمان با گوش دادن مشغول انجام كارى هستيم، موقتاً از آن دست كشيده، به سخنان طرف مقابل با دقت بيشترى توجه نشان دهيم.

و) ارتباط بصرى يا همان تماس چشمى متناسب، در گوش دادن تأثير فراوانى دارد و نبايد از آن غفلت كرد. تناسب ارتباط چشمى در اين است كه نه آن قدر خيره شويم كه شخص گوينده را معذب سازيم و نه آن قدر به او نگاه نكنيم كه تصور كند به ارتباط با او علاقه اى نداريم يا به سخنانش توجهى نمى كنيم.

ز) تا آنجا كه ممكن است موانع فيزيكى را از بين ببريم يا كاهش دهيم؛ مثلاً اگر مى خواهيم با كسى در دفتر كار خود صحبت كنيم از پشت ميز خود بيرون آمده، در كنار او بنشينيم. اين كار، علاوه بر نزديك شدن، نشانگر توجه ما به او و سخنانش و نيز بيانگر صميميت است.

ص: 105

ح) بهتر است هنگام گوش دادن به گونه اى بنشينيم كه بدن ما كمى متمايل به طرف جلو و به سوى گوينده باشد. اين حالت، علاوه بر خوب شنيدن، نشانگر توجه بيشتر به سخنان گوينده و فرو رفتن در عمق سخنان اوست.

ط) گوينده، هميشه و در طول سخنانش، مرتباً بايد احساس كند كه با يك موجود زنده باشعور و علاقه مند روبه روست، نه جسمى بى جان يا حيوانى بى شعور. بنابراين گوش دهنده فعال بايد پيوسته اين حس را با ارسال پيام هاى متعدد و متنوع، مثل سر تكان دادن، تأييد كردن و سؤال پرسيدن در گوينده ايجاد كند تا او به سخن گويى بهتر و بيشتر تشويق شود. البته بايد دقت داشت كه اين واكنش ها بايد كاملاً طبيعى باشد و هرگز بوى تصنّعى بودن يا تمسخر ندهد و از حد معمول هم بيشتر نشود تا هم براى سخنگو آزاردهنده نباشد و هم در روند سخنان او اختلال ايجاد نكند.

ى) از فنّ و تكنيك هاى انعكاسى بهره ببريم؛ مثلاً با جملات احساسى و عاطفى بگوييم «گويا موضوع خوشحال كننده اى اتفاق افتاده» يا «غمگين به نظر مى رسى» . از منظر محتوا و نحوه نگرش او مى توان جملات سخنگو را به اين شكل دوباره تكرار كنيم؛ مثلاً بگوييم «به عبارت ديگر شما مى گوييد كه. . .» .

به هر حال، چنين واكنش هايى، نشانگر حساسيت ما به سخنان سخنگوست و او را به ادامه سخنانش تشويق مى كند. از طرف ديگر، اگر

ص: 106

در فهم سخنان او دچار اشكال شده باشيم، اين نقص اصلاح مى شود. (1)

ك) با گفتن عباراتى مثل «خوب خوب!» يا «بعد چه شد؟» ، «جدى؟» ، «واقعاً؟» و مانند آن، گوينده را به ادامه صحبت و طولانى كردن گفت وگو و ارائه اطلاعات بيشتر و توضيحات كامل تر تشويق كنيم.

ل) گوينده را با سؤالات پى درپى و گيج كننده بمباران نكنيم. چون ممكن است سردرگم شود، يا سخنانش را فراموش كند يا تمركز حواس خود را از دست بدهد، يا حتى احساس كند از او بازجويى مى شود.

م) چنانچه قرار است به مطالب مهمى گوش دهيم، از يادداشت بردارى و ثبت و ضبط نكات كليدى بحث يا مطالب مشكل يا جديد غفلت نكنيم. با اين كار، ضمن حفظ مطالب گفته شده، علاقه مندى خود را به اين سخنان نيز نشان داده ايم.

ن) درك و دريافت خود را از احساسات سخنگو برايش بيان كنيم و با اين كار سعى كنيم او احساس كند ارتباطش دو سويه است؛ مثلاً بگوييم: «به نظرم اين موضوع شما را ناراحت كرده!» يا «اين موضوع بايد برايتان خيلى جذاب باشد!» .

س) گاه به صورت ها و شيوه هاى مختلف، موضوعات مهم مطرح شده را به مخاطب خود يادآورى كنيم و از كمّ و كيف روند انتقال اطلاعات، مطلع شويم و ميزان ادراك خود را با تأييد يا تكذيب او


1- براي استفاده بهينه از اين تكنيك ها مى توان به كتب مشاوره مراجعه كرد.

ص: 107

ارزيابى كنيم؛ مثلاً به او بگوييم: «چند دقيقه اجازه بدهيد ببينيم درباره چه چيزهايى صحبت كرديم» ، «اول. . . و بعد. . .» ، «خوب كجا بوديم؟»

ع) گاه مى توانيم با سؤال هايى، شنوندگان را درگير مطلب نموده، از حواس پرتى بكاهيم. اين سؤالات مى تواند از مطالبى كه قرار است گفته شود، اما هنوز نگفته ايم باشد تا براى ادامه سخن و گوش دادن بهتر، ايجاد انگيزه شود. همين طور از مطالب گفته شده هم مى توان پرسيد تا در نتيجه، شنونده حواس پرت، هوشيار شود.

ف) بين برخى خصوصيات شنوندگان و ميزان توانايى آنان براى خوب گوش كردن، همبستگى ها و تناسب هايى وجود دارد؛ مثلاً تحقيقات نشان داده كسانى كه خزانه واژگانى غنى ترى دارند، شنوندگان بهترى نيز هستند. همچنين بين پيشرفت تحصيلى افراد و توانايى گوش دادن آنها رابطه وجود دارد. ديگر آنكه پژوهش هاى مختلف نشان مى دهند كه زنان در تفسير و تشخيص پيام هاى غير كلامى از مردان كارآمدترند. بديهى است شنوندگان ماهرتر مى توانند عناصر كليدى موجود در پيام را تشخيص داده، آنها را به صورت مجموعه اى از مفاهيم ذخيره كنند. در ضمن، معمولاً افراد درون گرا، شنوندگان بهترى نيز هستند.

ثمرات گوش دادن مفيد در حج

گوش دادن، مى تواند در انجام صحيح اعمال حج نقش مهمى داشته باشد. غالب اطلاعات حجاج درباره حج و چگونگى انجام اعمال از

ص: 108

طريق گوش دادن به سخنان روحانى كاروان، مدير و مسئولين مربوط به دست مى آيد. اگر در اين گوش دادن، دقت كافى نباشد، چه بسا باعث بطلان عمل و حتى بطلان حج يا عمره شود. در برخى از شرايط، بطلان عمل از نظر فقهى حتى مى تواند در زندگى زناشويى فرد اختلال ايجاد كند و براى او سرگردانى هاى خاص و هزينه هاى گزاف به دنبال داشته باشد. بنابرين توصيه مى شود حجاج عزيز با دقت كامل و به صورت فعال و با در نظر گرفتن ظرايفى كه مطرح مى شود به سخنان روحانيان كاروان و راهنمايان گوش دهند.

ص: 109

فصل سوم: مهارت ارتباط مؤثّر

اشاره

ما معمولاً در قسمت مهمى از زندگى، مخصوصاً سال هاى نخستين، به والدين خود وابسته ايم و شايد بدون كمك و مراقبت آنها حتى زندگى برايمان مقدور نباشد. در بزرگسالى نيز جهت انجام برخى كارها از ديگران كمك مى گيريم و صد البته استمرار زندگى و حيات اجتماعى ما به حفظ رابطه با ديگران بستگى دارد.

روابط ضعيف، مشكل دار و تنش زا با ديگران، مى تواند منبع فشارهاى روانى فراوانى برايمان باشد. در مقابل، روابط خوب، منبع مناسبى براى كمال و شكوفايى است. از همين رو، براى دستيابى به اين مهم و برخوردارى از كاركردى خوب، لازم است با افرادى كه روزانه برخورد مى كنيم - هر چند به صورت مختصر - به گونه اى مناسب و سنجيده، تعامل داشته باشيم. به بيان ديگر، بايد با كسانى كه پيوسته آنها را مى بينيم و همراه با آنان در فعاليت هاى اجتماعى شركت مى كنيم، رابطه

ص: 110

صميمانه ترى داشته باشيم. همچنين نياز داريم با افراد خاصى كه در زندگى ما هستند و به لحاظ خانوادگى يا شغلى با آنها ارتباط نزديك تر و بيشترى داريم، از لحاظ عاطفى رابطه اى ويژه و نزديك تر برقرار كنيم.

نظريه پردازان، توانايى ايجاد رابطه عاطفى و صميمانه را يكى از مهارت هاى اساسى زندگى اجتماعى مى دانند و كمال اين مهارت را يكى از ويژگى هاى اصلى انسان آرمانى تلقى مى كنند.

زندگى خوب، به توانايى انسان ها در همسوشدن با ديگران بستگى دارد. شايد بتوان گفت يكى از مهم ترين عوامل مؤثر بر شادكامى انسان ها ارتباط موفقيت آميز آنان با ديگران است. در واقع، روابط خوب و مؤثر افراد، با بهداشت روانى مطلوب آنها رابطه اى مستقيم دارد. حتى مى توان گفت كه روابط خوب با سلامت جسمانى نيز در ارتباط است.

فرآيند مهارت ارتباط مؤثر، مهارت اجتماعى كارآمدى است كه در همه روابط انسانى اهميتى بنيادين دارد. ارتباط روشن، صريح و صحيح، برخوردهاى روزانه ما با ديگران را تسهيل مى سازد. براى اين كار، نخست لازم است دقيقاً آنچه را كه اطرافيان از ما مى خواهند بفهميم. اگر آنچه را طرف مقابل مى گويد، دقيق بفهميم، حل اختلاف ها را كار ساده اى خواهيم يافت.

همچنين، ارتباط روشن و واضح، مبناى يك رابطه صميمانه است. ما هرگز نمى توانيم با ديگران رابطه اى نزديك برقرار كنيم يا رابطه موجود را حفظ كنيم، مگر آنكه درباره آنچه آنها احساس مى كنند و آنچه آنها را

ص: 111

خوشحال يا ناراحت مى كند، چيزهايى بدانيم. ما هرگز نمى توانيم مورد علاقه و محبوب ديگران باشيم، مگر آنكه آنها درباره ما چيزهايى بدانند و اين اطلاعات، تنها در يك ارتباط سالم و مؤثر قابل انتقال است.

١. موانع ارتباط شنيدارى

الف) خطاهاى گوينده

در موارد متعددى، گوينده ها خواسته يا ناخواسته در روند برقرارى يك ارتباط مؤثر، اختلال ايجاد مى كنند و باعث كژ فهمى پيام هاى موجود در سخنان، براى مخاطبان مى شوند. برخى از رايج ترين اين موارد عبارت اند از:

يك - كوشش براى سخن گفتن بيش از حد در يك پيام؛ در اين حال، احتمال اينكه شنونده بتواند تمامى آنچه را كه گفته شده به خاطر بسپارد كم است.

دو - گفتار بسيار آرام و يكنواخت يا سريع و تند؛ اگر شنونده نتواند حرف گوينده را به وضوح بشنود و بفهمد، طبيعى است كه بسيارى از اطلاعات را به دست نمى آورد.

سه - پوشاندن بخش اصلى پيام در زير انبوهى از جزئيات بى ارزش و توضيحات حاشيه اى غير مفيد.

چهار - در نظر نگرفتن موقعيت و اطلاعات شنونده؛ مثلاً ممكن است استادى هنگام پاسخ به يك پرسش، از اصطلاحات تخصصى و نامأنوس

ص: 112

براى پرسش كننده استفاده كند، يا ممكن است شخصى به افرادى كه در شهرى ناآشنا هستند، يك نشانى را با استفاده از علايم و اصطلاحات محلى بگويد.

ب) خطاهاى شنونده

گاهى نيز كژفهمى پيام هاى موجود در سخنان گوينده، به دليل خطاهاى شنونده هاست. برخى از رايج ترين و مهم ترين اين خطاها عبارت اند از:

يك - به جاى گوش دادن به سخنان گوينده، به موضوع يا مسئله ديگرى فكر مى كند.

دو - شنونده به جاى گوش كردن به سخنان گوينده، در پى يافتن جواب مناسب به سخنان گوينده است.

سه - شنونده، هنوز درباره جمله قبلى مى انديشد، در نتيجه با سخنان گوينده همراهى نمى كند.

چهار - اگر شنونده از قبل، با گوينده، مشكلى داشته باشد، معمولاً در همان زمانى كه گوينده مشغول صحبت است و پيش از آنكه تمامى سخنان او را بشنود و حقايق را كامل بداند، به دنبال يك راه حل مناسب مى گردد.

پنج - گاهى برخى از شنوندگان از ميان سخنان گوينده، فقط آنچه را مورد انتظارشان است، مى شنوند، نه تمام آنچه را واقعاً گوينده گفته است؛ به مثال زير توجه كنيد:

ص: 113

شنونده: چطورى؟

گوينده: خيلى بد.

شنونده: خدا را شكر!

در اين مثال، شنونده انتظار داشت گوينده بگويد: «خوبم» و به همين دليل هم خدا را شكر مى كند. ولى توجه نمى كند كه گوينده گفته است: «خيلى بد» .

شش - گاهى برخى از شوندگانِ بى توجه، براى تظاهر به گوش دادن فقط به آخرين چيزى كه گفته شده است، توجه دارند و بقيه پيام را ناديده مى گيرند.

هفت - برخى از شوندگان ريزبين، به جزئيات بى ارزش موجود در سخنان گوينده توجه مى كنند و در نتيجه، معناى اصلى پيام را از دست مى دهند.

٢. چگونگى كاهش كژفهمى ها

اشاره

براى كاهش تحريف هاى ارتباطى و كژفهمى ها، دو گام مفيد وجود دارد:

الف) ارائه پَس خُوراند

پس خوراند به معناى ارائه اطلاعات درباره عملكرد فرد در زمانى است كه به كارى اقدام نموده است. در يك ارتباط كلامى، پس خوراند عبارت است از ارائه اطلاعاتى درباره اينكه آيا پيام مورد نظر به خوبى

ص: 114

دريافت شده يا خير. اگر شما شنونده هستيد، مى توانيد با گفتن جملاتى مثل «بگذار ببينم درست متوجه شدم. . .» يا «پس به عبارت ديگر. . .» يا «پس به نظر شما. . .» به گوينده پس خوراند بدهيد.

اگر شما گوينده هستيد، مى توانيد از شنونده بخواهيد گهگاه به شما پس خوراند بدهد؛ مثلاً به او بگوييد: «اجازه بدهيد ببينم حرفم را واضح زده ام، من چه گفتم؟» يا «از حرف من چه چيزى فهميدى؟» يا «نظر شما چيست؟» با دادن پس خوراند مناسب به طرف مقابل، به ميزان قابل توجهى از كژفهمى ها كاسته مى شود. تكرار و ارائه پس خوراند در ابتداى يك ارتباط كلامى، به طرف مقابل هشدار مى دهد كه يك ارتباط دو سويه قوى مورد انتظار است. البته اين تكرارها نبايد آن قدر زياد باشد كه رشته كلام را از دست گوينده خارج كند يا باعث دلزدگى شنونده شود.

ب) فراهم آوردن فضاى پذيرش سخنان و بى طرفى

منظور اين است كه فضايى ايجاد شود كه طرف مقابل، هرگز احساس نكند مورد «محاكمه» قرار گرفته است، يا انتقاد شديدى از سوى ديگران در انتظار او نيست. براى فراهم آوردن چنين فضايى بايد در آغاز كار، از قضاوت هاى به ظاهر ارزشى پرهيز شود؛ مثل اينكه بگوييم: «اين حرف بى معناست» ، هر چند واقعاً هم حرف او بى معنا باشد. اما چون در آغاز كار هستيم موضع گيرى ما طرف مقابل را هم به موضع تدافعى وامى دارد و از انعطاف و پذيرش او در برابر سخنان ما مى كاهد. در

ص: 115

مجموع، بهتر است از گفتن صريح اينكه اعتقاد داريد طرف مقابل اشتباه كرده است خوددارى كنيد، مگر آنكه او نظر شما را بخواهد.

انسان ها وقتى مطمئن شوند كه به رغم تمامى گفته هايشان، شما قصد برقرارى ارتباط داريد و نمى خواهيد درباره آنها قضاوت كنيد، بيشتر و صميمانه تر به شما نزديك مى شوند و احتمال بيشترى وجود دارد كه تمامى عقايد و احساس ها و نيز ترديدهايى كه درباره افكار و رفتارشان دارند، با شما در ميان بگذارند. اين حالت، راه را براى اقدامات بعدى شما هموارتر مى كند.

٣. ارتباط مؤثر در حج

اشاره

در مراسم عظيم حج، انسان هاى مختلف با فرهنگ هاى گوناگون و از محلات مختلف شهر و گاه از شهرهاى مجاور، در يك كاروان جمع مى شوند. از طرفى، اين كاروان نيز وارد محيطى مى شود كه كاروان هاى ديگرى از ساير شهرها و كشورها حضور دارند. طبيعى است كه اين افراد در موقعيت هاى مختلف با هم برخورد و ملاقات مى كنند، پس بايد بتوانند با يكديگر ارتباط مؤثرى برقرار كنند.

اگر روحانى كاروان نتواند با حجاج گروه خود ارتباط سازنده اى برقرار كند يا حجاج نتوانند با همسفرانشان ارتباط داشته باشند، مى توان گفت فاجعه اى اتفاق افتاده است. داشتن مهارت برقرارى ارتباط مؤثر مى تواند به تمام حجاج در چنين محيطى كمك كند؛ هرچند براى

ص: 116

روحانيان كاروان و مسئولان، ضرورت بيشترى دارد.

از طرف ديگر، ما در اين محيط به عنوان سفيران ايران، انقلاب و جهان تشيع شناخته مى شويم. با توجه به شايعاتى كه عليه ما وجود دارد و قطعاً به گوش حاجيان كشورهاى ديگر نيز رسيده است، اگر بخواهيم از خود دفاع كنيم و در زدودن اين شايعات، كارى انجام دهيم، در آغاز كار بايد بتوانيم با ساير حجاج ارتباط برقرار كنيم و اعتماد طرف مقابل را جلب كنيم تا بتوانيم نادرستى اين شايعات را برايشان توضيح دهيم. پيش نياز ارتباط مؤثر، رعايت آموزه هاى اخلاقى در اين سفر پر بركت است.

الف) رعايت آموزه هاى اخلاقى

دستورات اخلاقى اسلام با هيچ مكتب و آيينى چه در كيفيّت و چه كميّت، قابل مقايسه نيست. توجه به اين دستورات، مى تواند در زيباسازى رفتار و اخلاق مسلمان تأثيرگذار باشد و علاوه بر آراستگى معنوى خود فرد، به هم زيستى مسالمت آميز اجتماعى و برقرارى ارتباط مؤثر نيز كمك كند. اهميت رعايت آموزه هاى اخلاقى تا جايى است كه ايمان در گرو آن است؛ همان طور كه امام باقر (ع) مي فرمايد:

«إِنَّ أَكْمَلَ المُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً» (1)؛ «كامل ترين مؤمنان از نظر ايمان خوش اخلاق ترين آنان است» .

رعايت اخلاق اسلامى در همه جا و در هر شرايطى، شايسته و


1- الكافي، ج٢، ص٩٩.

ص: 117

پسنديده است و در سفر حج نيز يكى از ضروريات به شمار مى آيد. انسان در سفر حج، با افراد مختلفى از نقاط گوناگون جهان ارتباط دارد و حتى با تعدادى از همسفران هم زيستى مى كند. كسانى كه مى خواهند از اين سفر، بهره معنوى ببرند و مورد عنايت حضرت حق قرار گيرند، بايد به رعايت تمام نكات اخلاقى نيز توجه كنند.

رعايت نكات اخلاقى نسبت به همسفران از اهميت بالايى برخوردار است تا جايى كه پيامبر اكرم (ص) در سفر حجى فرمود:

«مَنْ كَانَ سَيِّئَ الخُلُقِ وَ الْجِوَارِ فَلَا يَصْحَبْنَا» (1)؛ «هركس بد اخلاق و با همسايگان بدرفتار است، با ما مصاحبت نكند» .

همين طور امام باقر (ع) مى فرمايد:

مَا يُعْبَأُ مَنْ يَسْلُكُ هَذَا الطَّرِيقَ إِذَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ ثَلاثُ خِصَالٍ: وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الصُّحْبَةِ لِمَنْ صَحِبَهُ. (2)

كسى كه به حج مى رود و اين راه را مى پيمايد، اگر سه خصلت در وى نباشد مورد عنايت و توجه [خداوند] قرار نمى گيرد: پارسايى و ورعى كه او را از گناه بازدارد؛ بردبارى و صبرى كه بتواند خشم خود را در اختيار گيرد، خوش رفتارى با همراهان.

مشكلات سفر معمولاً انسان را كم حوصله مى كند و پيامد اين كم


1- بحارالانوار، ج ٧٣، ص ٢٧٣.
2- الكافى، ج4، ص ٢٨6.

ص: 118

حوصلگى در بعضى از افراد به صورت كم لطفى و بد اخلاقى نسبت به همسفران و حتى گاهى توهين به ديگران بروز مى كند. شرايط خاص سفر حج، ازدحام بيش از حد جمعيت، محدوديت يا دير رسيدن بسيارى از امكانات، نيز چنين مشكلاتى را افزايش مى دهد. در اين ميان، اگر تحمل حاجى اندك باشد و ويژگى هايى را كه در حديث فوق، امام (ع) فرمودند نداشته باشد ممكن است واكنش هايى را از خود بروز دهد كه هرگز زبينده مسافر كوى توحيد نيست. حتى ممكن است خداى ناكرده با ديگران درگير شود و موجبات آزار و اذيتِ آنها و ناراحتى خود و ديگران را فراهم آورد. براى پيش گيرى از بروز چنين وضعيتى مى توان روايت فوق را به عنوان يك برنامه عملى مورد توجه قرار داد. نخستين مرحله در اين روايت، افزايش و تقويت ورع و پارسايى است. حاجى بايد هميشه متوجه اين نكته باشد كه هرگونه توهين، اذيت و مزاحمت نسبت به ديگران، گناه محسوب مى شود و با ورع و پارسايى منافات دارد. اگر او براى خودسازى و شست وشوى گناهان و ذخيره هاى معنوى به اين سفر آمده، نبايد در طول سفر با اذيت ديگران به جاى پاك سازى خود را آلوده كند؛ زيرا پيش شرط بهره مندى از بركات حج، دورى از گناه و فسق است.

ب) تبسم، ساده ترين هديه

سرآغاز بيشترين ارتباطات بين همسفران و زائران ساير كشور در سفر حج، ملاقات چهره به چهره است. حتماً بسيارى از ما جمله «هر چهره اى

ص: 119

با لبخند زيباتر است» را شنيده ايم و آن را بارها آزموده ايم. در مقابل، بارها حس كرده ايم كه چهره اخم آلود اطرافيان، سوهان روح است. انسانى كه در اطراف خود و هر جايى كه مى چرخد با چهره هاى گرفته روبه رو مى شود، ناخودآگاه احساس ناامنى مى كند و در تلاطم روحى گرفتار مى شود. راه رهايى از اين مشكل، بسيار ساده است و آن اينكه سعى كنيم اخم ها را به تبسم، و گرفتگى هاى چهره را به گشاده رويى چهره تبديل كنيم. برخى از روان شناسان گفته اند:

تبسم و مهر و محبتِ فرستندۀ [پيام]، نياز عاطفى گيرنده پيام را تأمين مى كند و ثبات شخصيت، استوارى اراده، منطقى بودن و اعتماد به نفس را در او تقويت مى كند. (1)

توجه به اين نكته در هر محيطى ضرورى است به خصوص در سفر پر معنويت حج كه اولويت بيشترى دارد. مسافران كوى توحيد بايد بكوشند هنگام برخورد با همسفران، به روى آنان لبخند بزنند و با اين كار در طرف مقابل و در محيط، آرامش ايجاد كنند. امام باقر (ع) مى فرمايد:

تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ أَخِيهِ حَسَنَةٌ وَ صَرْفُ الْقَذَى عَنْهُ حَسَنَةٌ وَ مَا عُبِدَاللهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى المُؤْمِنِ. (2)

لبخند هر مردى به روى برادر مؤمن خود حسنه است و پاداش دارد و


1- روانشناسى تربيتى، غلامعلى افروز، ص ٢46.
2- الكافى، ج٢، ص ١٨٨.

ص: 120

برگرفتن خار و خاشاك از چشم او [و برداشتن مانع از سر راه او] حسنه است و خدا به چيزى محبوب تر از شاد ساختن مؤمن، پرستش نشده است.

بنابراين چهره گشاده مى تواند در برقرارى ارتباط و جذب افراد تأثير بالايى داشته باشد. 5٩ درصد از نخستين تأثيرى كه بر ديگران مى گذاريم، به آراستگى ظاهر ما بستگى دارد و 4١ درصد باقيمانده را زبان و رفتار ما تعيين مى كند. (1)

ج) سلام كردن، اعلام دوستى

براى برقرارى ارتباط، بعد از ملاقات چهره به چهره، بايد باب گفت وگو را باز نمود و براى اين كار هيچ چيزى زيباتر و مناسب تر از آرزوى سلامتى براى طرف مقابل و اعلان دوستى نيست. دوستى، انس و علاقه ميان برادران و خواهران دينى، يكى از زيباترين نمونه هاى اخوت اسلامى است. سلام كردن به يكديگر، اعلام دوستى و علاقه است و هديه اى است كه افراد به همديگر مى دهند. همچنين عاملى است كه مى تواند پيوند دوستى بين مؤمنان را استوار سازد، پس شايسته است كه حجاج در برخوردهاى خود با اعضاى كاروان و مكان هاى استراحت و سكونت و نيز در ديدار با ساير مسلمانان، سخن خود را با سلام آغاز كنند.

امام صادق (ع) سلام كردن را از نشانه هاى تواضع دانسته اند:

«مِنَ


1- كليد طلايى ارتباطات، كريس كول، ترجمه محمدرضا آل ياسين، ص١٧٨.

ص: 121

التَّوَاضُعِ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ لَقِيتَ» (1)؛ «سلام كردن به كسى كه او را ملاقات مى كنى، از تواضع است» .

امام صادق (ع) همچنين از رسول خدا (ص) نقل مى كند:

«السَّلَامُ تَطَوُّعٌ وَ الرَّدُّ فَرِيضَةٌ» (2)؛ «سلام كردن مستحب است و پاسخ آن واجب» .

امام باقر (ع) هم مى فرمايد:

«إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يُحِبُّ إِفْشَاءَ السَّلَامِ» (3)؛ «خداوند، آشكار سلام كردن را دوست مى دارد» .

شايسته است در سلام كردن، منتظر سلام طرف مقابل نشويم و خود به او سلام بدهيم. رسول خدا (ص) مي فرمايد:

«أَوْلى النَّاسِ بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ مَنْ بَدَأَ بِالسَّلَامِ» (4)؛ «نزديك ترين مردم به خدا و رسولش كسى است كه آغاز به سلام كند» .

رسول خدا (ص) مي فرمايد:

ابْدَءُوا بِالسَّلَامِ قَبْلَ الْكَلَامِ فَمَنْ بَدَأَ بِالْكَلَامِ قَبْلَ السَّلَامِ فَلَا تُجيبُوهُ. (5)

پيش از سخن گفتن سلام كنيد و هر كسى كه بدون سلام، سخن را آغاز كرد پاسخ او را ندهيد.

سلام گفتن بايد با صداى بلند باشد تا طرف مقابل بشنود و متوجه سلام شود. امام صادق (ع) در اين مورد مى فرمايد:

هرگاه يكى از شما به ديگرى سلام دهد، صدا را به سلام بلند كند تا


1- الكافى، ج٢، ص 646.
2- الكافى، ج٢، ص 644.
3- الكافى، ج٢، ص 645.
4- الكافى، ج٢، ص 644.
5- الكافى، ج٢، ص 644.

ص: 122

نگويد: من سلام كردم، اما آنها جوابم را ندادند. شايد سلام كرده و آنها نشنيده باشند! هريك از شما نيز كه جواب سلام را مى دهد، بلند جواب دهد تا مسلمانى نگويد: من سلام كردم و پاسخ من را ندادند. على (ع) مى گفت: خشم نگيريد تا بر شما خشم نگيرند؛ سلام را آشكار كنيد و سخن را زيبا سازيد و در دل شب نماز گزاريد تا به سلام الهى وارد بهشت شويد. (1)

د) برقرارى ارتباط با ساير مسلمانان

يكى از مهم ترين عرصه هاى برقرارى ارتباط مؤثر در حج، ارتباط با مسلمانان ديگر كشورهاست. برقرارى چنين ارتباطى، نيازمند لطافت ها و ظرافت هاى خاصى است كه شايد از عهده همه زائران برنيايد.

در كنگره عظيم حج، مسلمانانى از سراسر جهان و با مليت ها و فرهنگ هاى مختلف از فرق گوناگون اسلامى حضور دارند. در اين ميان، زائران ايرانى نمايندگان كشور و فرهنگ ايران و همچنين سفيران مذهب تشيع در سرزمين وحى به شمار مى آيند. مسلمانانى كه در مراسم حج حضور دارند با دقت خاصى اعمال و رفتار ما را زير نظر دارند و به آنها توجه مى كنند و ويژگى هاى تشيع را در رفتار و كردار ايرانيان مى بينند، و همه كردار ما را به حساب شيعه بودن و ايرانى بودن ما مى گذارند.

از آنجا كه افتخار شيعيان، پيروى از ائمه معصومين (عليهم السلام) است و مذهب


1- الكافى، ج٢، ص 645.

ص: 123

شيعه به اين بزرگواران شناخته شده، بنابراين بايد به شكلى عمل كنيم كه باعث زينت و افتخار پيشوايان خود باشيم. معصومين (عليهم السلام) در روايت هاى فراوانى اعمال شيعيان را منتسب به خود دانسته و فرموده اند كه اعمال نيك شيعيان، زينت ماست و كردار زشت شيعيان مايه شرمسارى (1)، بنابراين بايد سعى كنيم هنگام برخورد با مسلمانان ديگر مايه آراستگى و زينت پيشوايان معصوم خود باشيم.

از ديگر سو، يكى از عقايد مهم و حياتى ما تقيه است. در فرهنگ و اعتقادات سِتُرگ شيعى مطالبى وجود دارد كه آنها را بايد از ديگران پنهان نمود، چرا كه در طول تاريخ، اين پنهان كارى، ضامن بقا و زنده ماندن شيعيان بوده است. از آنجا كه در موسوم حج، افرادى از كشورهاى مختلف و با فرهنگ ها و عقايد گوناگون حضور دارند، مسافران كوى توحيد بايد به اين نكته مهم حتماً توجه كنند.

قطعاً مشاهده برخى از مكان ها براى زائرى كه شيفته اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) است، يادآور ظلم هاى فراوانى است كه بر آن بزرگواران رفته است. به راستى، چگونه مى توان بر در خانه پاك دخت پيامبر نگريست و بارانى نشد؟ چگونه مى توان بر بقيع تاريك و خاموش گذر كرد و ساكت ماند؟ حال آنكه امام صادق (ع) در اين باره مى فرمايد:

نَفَسُ المَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ كِتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِي


1- الكافى ج٢، ص ٢١٩.

ص: 124

سَبِيلِ اللهِ. ثُمَّ قَالَ أَبُوعَبْدِاللهِ (ع) يَجِبُ أَنْ يُكْتَبَ هَذَا الحَدِيثُ بِمَاءِ الذَّهَبِ. (1)

نفس كشيدن شخص براى ستمى كه بر ما رفته و اندوهگين شده تسبيح (سبحان الله گفتن و خدا را به پاكى ياد كردن) است و اندوه او براى ما، عبادت و بندگى خداوند است، و پنهان داشتن راز ما جهاد در راه خداست. پس از آن حضرت امام صادق (ع) فرمود: واجب است كه اين حديث، با آب طلا نوشته شود.

در اين حديث، امام (ع) ضمن توجه به مظلوميت اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) و هرگز فراموش نكردن آنها، در عين حال ما را به پنهان كردن اين موضوع از نااهلان سفارش مى كند و حتى سخن خودشان را نگاشته اى از زر معرفى مى نمايد.

شايد برخى از ساده انديشان و سطحى نگران، افشاى اسرار اهل بيت (عليهم السلام) را در آن محيط، نوعى تبليغ ائمه (عليهم السلام) و مذهب تشيع بدانند، درحالى كه هرگز چنين نيست. امام صادق (ع) در وصيت خود به عبدالله بن جندب فرمود:

يَا عَبْدَاللهِ لَقَدْ نَصَبَ إِبْلِيسُ حَبَائِلَهُ فِي دَارِ الْغُرُورِ فَمَا يَقْصِدُ فِيهَا إِلَّا أَوْلِيَاءَنَا. . . رَحِمَ اللهُ قَوْماً كانُوا سِراجاً وَ مَناراً، كانوا دُعاةً الَيْنا بِاَعْمالِهِمْ وَ مَجْهُودِ طاقَتِهِمْ، لَيْسَ كَمَنْ يُذيعُ اسْرارَنا. (2)


1- الأمالي، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد) ، ص ٣٣٨.
2- تحف العقول، ص٣٠١.

ص: 125

اى عبدالله، يقيناً ابليس ريسمان هاى فريبش را در دار غرور (دنيا) گسترانيده و هدفش، تنها ربودن شيعيان ماست. . . خداى رحمت كند مردمى را كه چراغ پر فروغ و مشعل [براى هدايت مردم] بودند و با كارهاى پسنديده و سعى و تلاش خود، آنها را به سوى ما دعوت مى كردند. (آنان) مانند كسانى كه اسرار ما را فاش مى ساخته اند، نيستند.

در اين حديث، به خوبى روشن است كه با افشاى سر و طرح مسائل و عقايد خاص شيعيان در يك جمع، نمى توان تبليغ تشيع كرد و به همين دليل امام (ع) از آن نهى مى كنند. البته هرگز نبايد فراموش كنيم كه اگر زمينه مناظره و بحث علمى و منطقى در موضوعات اعتقادى براى متخصصان و عالمان فراهم شود آنان حتماً اقدام خواهند كرد. نكته مهم ديگرى كه در اين حديث مشهود است و در روايات، فراوان بر آن تأكيد شده دعوت مردم با اعمال نيك است. در فرهنگ شيعه از اين رازدارى دينى و حفظ اسرار مذهب به «تقيّه» تعبير شده و در مباحث مختلف اعتقادى و فقهى از آن بحث شده است. همچنين در اهميّت توجه به آن، روايات زيادى نيز به دست ما رسيده است. (1)


1- الأمالي، محمد بن حسن طوسي، ص٢٩٣.

ص: 126

ص: 127

فصل چهارم: مهارت همدلي

اشاره

زندگى پيچيده امروزى با تغييرات روزافزون اعتقادى، فرهنگى، سياسى، اقتصادى و اجتماعى كه نسبت به جوامع سنتى پيدا كرده، شيوه هاى زندگى را نيز نسبت به گذشته تغيير داده است. در اطراف خود افراد زيادى را مى بينيم كه با وجود توانايى هاى گوناگون در رويارويى با بسيارى از مسائل و مشكلات روزمره، ناتوان و آسيب پذيرند. اگر برنامه هاى حمايت كننده در كنار بشر امروزى نباشد تا او را در شرايط بحرانى و آسيب پذير، پشتيبانى كند و او را از فشارهاى روحى - روانى برهاند، ممكن است او در مراحل مختلف زندگى، خود را ببازد و دچار اشتباهات غيرقابل جبرانى شود.

پس مى توان گفت همدلى، عملى داوطلبانه و حمايتى از سوى افراد جامعه، نسبت به فردى است كه دچار مشكل شده و به آن فرد كمك مى شود تا با آرامش بيشترى اين مرحله بحرانى را پشت سر بگذارد.

ص: 128

وقتى دلمان به حال كسى مى سوزد، در واقع نسبت به احساسات او همدردى مى كنيم، ولى دلسوزى و ترحم به ديگران، همدلى نيست. همچنين همدلى به هيچ وجه، به معناى تأييد طرف مقابل يا هم عقيده بودن با او نيز نيست.

همدلى، يعنى اينكه بتوانيم بدون آنكه واقعاً در موقعيت طرف مقابل قرارگرفته باشيم، خودمان را جاى او بگذاريم و از زاويه ديد او به مسئله بنگريم و سعى كنيم موقعيت او را درك كنيم؛ مانند همدلى با زلزله زدگان، يا همدلى با فرد مصيبت ديده.

همدلى به انسان ها كمك مى كند تا بتوانند ديگران را حتى وقتى با او تفاوت دارند، بپذيرند و به آنها احترام بگذارند. از طرفى، همدلى، روابط اجتماعى بين افراد جامعه را بهبود مى بخشد و به ايجاد رفتارهاى مثبت حمايت كننده، سازنده و پذيرنده نسبت به انسان هاى ديگر منجر مى شود.

انسان، طبيعتاً موجودى اجتماعى است، از اين رو نياز به هم صحبت و هم نشين دارد. اگر در اين هم نشينى و ارتباط بتوانيم از زاويه ديد طرف مقابل به مشكلات او بنگريم، احساس تنهايى را از او گرفته، به عميق ترين و ريشه دارترين نياز او كه همان احساس ارزشمندى و مهم بودن است پاسخ مثبت داده ايم. در اين حال، او خود را در تحملِ بار اين مشكل، تنها نمى بيند و احساس مى كند كه سنگينى بار تقسيم شده است؛ در نتيجه فشار روحى كمترى را احساس مى كند.

ص: 129

ما نيز ممكن است مثل ديگران، روزى دچار مشكل شويم و نيازمند يارى و همدلى آنان باشيم، پس زمانى مى توانيم از دوستان و اطرافيان خود توقع همدلى و يارى داشته باشيم كه در موقع لزوم، آنان را يارى داده و با آنان در حد توان، همدلى كرده باشيم. اين، همان قانون طلايى همدلى با ديگران است كه جزء مهارت هاى اصلى زندگى به شمار مى آيد.

همدلى هرگز نبايد به الفاظ و تعريفات محدود باشد، بلكه بايد از نهاد شخص برخيزد و كاملاً واقعى باشد، نه صورى و زبانى و به تعبير جلال الدين رومى:

پس زبان گفت وگو خود ديگر است

همدلى از هم زبانى بهتر است

تعريف همدلى

توانايى و تمايل پاسخ دهى به حالت هاى عاطفى ديگران را با حالت عاطفى مشابه، همدلى مى گويند؛ يعنى اينكه فرد بتواند مسائل ديگران را حتى زمانى كه خودش در آن شرايط قرار ندارد، درك كند و براى نظريات و احساسات آنها ارزش و احترام قائل شود.

فوايد و اثرات همدلى

براى همدلى مى توان فوايد بسيارى برشمرد، از جمله:

١. عاملى براى پيش گيرى از رفتارهاى ناخوشايند اجتماعى و اخلاقى مى شود.

ص: 130

٢. در طرفين، احساسى خوشايند و مثبت نسبت به همديگر به وجود مى آورد.

٣. افراد جامعه را از احساس تنهايى نجات مى دهد.

4. موجب تصميم گيرى هاى صحيح تر و سنجيده تر در بين افراد مى شود.

5. از بسيارى از تعارضات و سوءتفاهم ها و كدورت ها جلوگيرى مى كند.

6. همدلى به جا و مناسب، موجب تعديل و اصلاح شناخت، احساس و رفتار مى شود.

٧. در تحكيم روابط اعضاى خانواده و مخصوصاً در بين همسران، مى تواند نقش مهمى داشته باشد.

٨. احساس آرامش و قوه ادراك فرد را افزايش مى دهد.

٩. موجب افزايش اعتماد به نفس در افراد مى شود.

١٠. زمينه شناخت بهتر و بيشتر افراد را از يكديگر فراهم مى آورد.

١١. روابط خانوادگى و اجتماعى را بهبود و استحكام مى بخشد.

١٢. امنيت روانى و آسايش خاطر را در بين افراد جامعه تقويت مى نمايد.

١٣. تمايل به شركت در فعاليت هاى گروهى را افزايش مى دهد.

١4. بيان احساسات خود و درك احساسات ديگران را آسان تر مى كند.

ص: 131

زمينه هاى بروز رفتار همدلانه

١. همدلى، نوعى خصوصيت ذاتى در بين انسان هاست. چون انسان ها در اجتماع به دنيا مى آيند و همان جا با هم زندگى مى كنند و بزرگ مى شوند. پيامد اين هم جوارى آن است كه براى همديگر ارزش حياتى قائل، و نگران هم مى شوند.

٢. در آغاز، رفتار همدلى بر اساس شرطى سازى هاى اوليه انسان شكل مى گيرد؛ بدين ترتيب كه انسان ها از رفتارها و واكنش هاى ديگران، نخستين الفباى همدلى را مى آموزند.

٣. حجم و ميزان رفتار همدلانه مى تواند به موقعيت و تجربه خود آنان بستگى داشته باشد؛ يعنى هر چه افراد، همدلى بيشترى را تجربه كرده باشند، احتمال واكنش رفتار فعالانه آنها در همدلى بيشتر خواهد بود.

4. همدلى مى تواند متناسب با جنسيت طرفين در شرايط و موقعيت هاى مختلف، شكل و حجم متفاوت به خود گيرد. گاهى برخى از افراد، نسبت به همجنس خود رفتارهاى همدلانه بيشترى نشان مى دهند و خودشان را از نظر جنسى جاى هم جنس خود قرار مى دهند.

5. اگر همدلى يك فرد از سوى ديگران تشويق شود مى تواند احتمال بروز آن را در موقعيت هاى مشابه از سوى همين شخص نسبت به افراد ديگر يا از سوى افرادى كه از چنين تشويقى مطلع شدند نسبت به

ص: 132

ديگران افزايش دهد.

6. فرد با آموزش شناخت و درك احساسات خود و ديگران و تفسير موقعيت ها، قادر خواهد بود رفتار همدلانه بهتر و مناسب ترى را از خود نشان دهد.

٧. گاهى بروز رفتار همدلانه از سوى برخى افراد مى تواند به علت فاصله گرفتن آنان از يك حالت روحى منفى و ناخوشايند باشد.

راهكارهاى تقويت همدلى

١. در ارتباط با ديگران به آنها فرصت دهيم تا احساسات خود را به راحتى بيان كنند.

٢. چون همدلى بر پايه خودآگاهى است، هرچه بيشتر نسبت به احساسات خويش آگاهى داشته باشيم بهتر مى توانيم احساسات ديگران را درك نماييم.

٣. هرگز به همدلى تظاهر نكنيم و با رفتارهاى تصنعى خود به احساسات ديگران لطمه نزنيم.

4. براى رسيدن به همدلى قوى تر و دريافت بهتر احساسات طرف مقابل، در زمان همدلى به حالات چهره و حركات (زبان تن) او توجه كنيم.

5. با درك احساسات طرف مقابل و واكنش در برابر آنها به او بفهمانيم كه براى او و احساساتش، اهميت و ارزش و احترام قائليم.

ص: 133

6. در موقعيت هاى مختلف، تجارب مشابه گذشته در همدلى هاى سابق، به ما كمك مى كند تا موقعيت و احساسات طرف مقابل را بهتر درك كنيم.

٧. در ارتباط با ديگران، قبل از اقدام به هر عملى، سعى كنيم لحظه اى هم شده خود را به جاى او قرار دهيم.

٨. از پنهان سازى احساسات بپرهيزيم و هنگام بروز مشكل، احساسات خود را با ديگران در ميان بگذاريم.

٩. متوجه باشيم كه همدلى از سوى دوستان، حد و اندازه منطقى و معقولى دارد و افراط در آن مى تواند امكان سوءتفاهم و سوءاستفاده را فراهم آورد.

١٠. بكوشيم اطرافيان خود را به خاطر رفتارهاى همدلانه شان - هر چند هم اندك باشد - تشويق كنيم.

١١. در برابر افرادى كه موجب دلسردى ما مى شوند يا احساسات همدلانۀ ما را جدى نمى گيرند، مقاومت كنيم و نگذاريم كوتاهى آنها ما را نيز از همدلى فعالانه باز دارد.

١٢. در همدلى با يك فرد از مقايسه وضعيت او با افراد ديگر بپرهيزيم، چون ممكن است به احساسات پُر اميد او لطمه اى برسد.

١٣. هنگام اقدام به همدلى از رفتارهاى آمرانه، مثل دستور دادن، نصيحت، سرزنش و حتى قضاوت و داورى اكيداً خوددارى شود؛ زيرا چنين رفتارهايى، احساس همدلى را از بين مى برد.

ص: 134

١4. بين همدلى و اصول اخلاقى رابطه اى مستقيم وجود دارد، بنابراين هر قدر حس همدلى را در خود تقويت كنيم، در واقع به همان ميزان، اصول اخلاقى را بهتر و بيشتر رعايت نموده ايم.

١5. براى جلوگيرى از تضعيف روحيه همدلى در بين اعضاى خانواده، بهتر است به ارتباطهاى عاطفى آنها بيشتر توجه كنيم.

١6. از آنجا كه در اواخر دوران كودكى و سرآغاز ورود به مرحله نوجوانى، احتمال دوگانگى هاى رفتار در انسان، فراوان است، پيشرفته ترين سطوح همدلى پديدار مى شود، پس بايد به نوجوانان و جوانان بيشتر توجه كنيم و احساسات آنها را جدى بگيريم.

١٧. تقويت حس همدلى مى تواند راهكار مناسبى براى پيش گيرى از شرارت ها و آسيب هاى اجتماعى و كنترل آنها باشد.

١٨. هنگام همدلى، سعى كنيم احساسات خود را آرام و شمرده بيان كنيم تا از اضطراب طرف مقابل بكاهيم و او احساس آرامش بيشترى بكند.

١٩. هنگام همدلى به سخنان طرف مقابل، با دقت گوش دهيم و طورى رفتار كنيم كه او اطمينان يابد سعى داريم از زوايه ديد او به مشكل نگاه كنيم.

٢٠. همدلى در ميان اعضاى خانواده از اهميت بالايى برخوردار است، پس سعى كنيم با برقرارى روابط صميمانه ميان اعضاى خانواده، روحيه همدلى را در بين آنان تقويت كنيم.

ص: 135

٢١. با يادآورى تجارب مشابهى كه قبلاً داشته ايم، در درك احساسات همدلانه ديگران، در شرايط مشابه، موفق تر عمل خواهيم كرد.

٢٢. هنگام همدلى با ديگران، هرگز آنها را مقصر ندانيم - هر چند واقعاً هم مقصر باشند - و از سرزنش بپرهيزيم؛ مثلاً هرگز نگوييم: «مقصر تويى، تو هميشه از اين نوع مشكل ها دارى» .

٢٣. هنگام همدلى سعى كنيم راه حل ارائه ندهيم، چون در اين حالت طرف مقابل فقط مى خواهد ناراحتى خود را با كسى در ميان بگذارد و از بار غم و اندوه خود بكاهد و از سوى او درك شود. البته در ادامه اگر زمينه براى ارائه راه حل فراهم بود و خود او درخواست مشورت واقعى را داشت - نه به صورت تعارف - مى توان در حد توان و تخصص خود، راه حل هايى ارائه نمود.

٢4. هرگز نسبت به طرف مقابل با حالت دلسوزى و ترحم رفتار نكنيم؛ مثلاً نگوييم: «واى بيچاره! تو چقدر مصيبت كشيدى. . .» يا «فكر نمى كردم چنين مشكل بزرگى داشته باشى. . .» .

٢5. هرگز به عنوان همدلى، مشكلات ديگران را كوچك و بى ارزش نپنداريم؛ مثلاً نگوييم: «اى بابا اينكه مشكلى نيست. . .» يا «اگر جاى من بودى چه مى كردى؟» .

٢6. همچنين، هرگز مشكلات ديگران را بيش از حد بزرگ جلوه ندهيم؛ مثل اين جملات: «عجب بدبختى بزرگى!» يا «با اين اتفاقى كه افتاده، حالا مى خواهى چه كار كنى؟»

ص: 136

همدلى در حج

سفر حج به دليل شرايط خاصى كه دارد؛ مانند دورى از خانواده، سختى سفر، حضور در كشورى غريب و اعمال پيچيده، گاه احتمال دارد براى برخى از افراد مشكلاتى را به وجود بياورد. در اين شرايط، رفتار همدلانه مى تواند نقش مهمى در كاهش تشويش و اضطراب شخص داشته باشد و براى كنار آمدن و حل اين مشكل به او كمك كند. توصيه مى شود همه افراد كاروان نسبت به يكديگر رفتار همدلانه داشته باشند. به عبارت ديگر، اگر همسفر بودن با دوستى نيز همراه شود بسيارى از سختى هاى سفر آسان خواهد شد.

اگر از زاويه ديگرى به سفر حج نگاه كنيم، گروهى از مؤمنان در كنار هم عبادت هايى را انجام مى دهند. اين گروه، علاوه بر تكاليف عبادى، نسبت به همديگر نيز وظايفى دارند. پس مى توان گفت اين سفر، نوعى تمرين هم زيستى اسلامى است؛ نمايشى از زيبايى هاى اخلاق اسلامى كه مسافر كوى توحيد نبايد جلوه هاى اين زيبايى را كمرنگ كند، بلكه بايد در اوج مهرورزى با مردم رفتار كند.

به هر حال، توجه به ارزش هاى اخلاقى اسلام در سفر حج، آن را بسيار شيرين و لذت بخش مى كند. اولين گام در اين مسير، مفهوم «دوستى» است. حاجى بايد همسفران را دوست خود بداند و سعى كند حقوق و تكاليف دوستى را كامل به جا آورد.

از رسول گرامى اسلام (ص) نقل شده است:

«التَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ نِصْفُ

ص: 137

الْعَقْل» (1)؛ «دوستى با مردم، نصف عقل است» .

امام باقر (ع) نيز مى فرمايد:

إِنَّ أَعْرَابِيّاً مِنْ بَنِي تَمِيمٍ أَتَى النَّبِيَّ (ص) فَقَالَ لَهُ أَوْصِنِي فَكَانَ مِمَّا أَوْصَاهُ تَحَبَّبْ إِلَى النَّاسِ يُحِبُّوكَ. (2)

روزى يكى از اعراب بنى تميم به حضور رسول خدا (ص) آمد و گفت: اى رسول خدا مرا سفارشى كن. از سفارش هايى كه حضرت به او فرمود اين بود كه با مردم دوستى كن و آنان را دوست بدار تا تو را دوست بدارند.

مسافر كوى توحيد بايد بداند هنگام سفر حج، علاوه بر آزمون هاى الهى ديگران نيز وسيله سنجش اويند. در سخنان اميرمؤمنان علي (ع) نيز مى خوانيم:

«السَّفَرُ مِيزانُ الأَخْلاقِ» (3)؛ «سفر، ميزان سنجش خصلت هاى اخلاقى است» .

امام صادق (ع) نيز در حديثى ديگر از دوست شدن با افراد بدون آزمودن آنها در سفر، نهى كرده است:

لَا تَسُمَّ الرَّجُلَ صَدِيقاً سِمَةً مَعْرُوفَةً حَتَّى تَخْتَبِرَهُ بِثَلَاثٍ تُغْضِبُهُ فَتَنْظُرُ غَضَبَهُ يُخْرِجُهُ مِنَ الحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ وَ عِنْدَ الدِّينَارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ حَتَّى تُسَافِرَ مَعَهُ. (4)


1- الكافى، ج٢، ص64٣.
2- الكافى، ج٢، ص64٢.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج٢٠، ص ٢٩4.
4- الامالي، شيخ طوسي، ص646.

ص: 138

هيچ كس را دوست خود مشمار تا آنكه او را در سه چيز بيازمايى: او را به خشم آورى و ببينى آيا اين خشم، او را از حق به باطل مى كشاند؛ با دينار و درهم (در امور مالى) و زمانى كه با او مسافرت كنى.

بنابراين، هنگام بروز مشكلات و سختى ها در سفر، مى توان دوست واقعى و دلسوز را از مدعيان دروغين دوستى شناخت. بديهى است زمانى كه همه چيز خوب و منظم است، ميان دوستان مشكلى بروز نمى كند، ولى اگر كوچك ترين دشوارى و سختى پديد آيد و ديديم كه همراه و همسفر ما پايدار و مقاوم، در كنار ما و غم خوار ما باقى مى ماند و دوست خود را تنها نمى گذارد، معلوم مى شود در دوستى خويش صادق بوده و از اين آزمون موفق بيرون آمده است.

ص: 139

فصل پنجم: مهارت مديريت هيجانات

اشاره

از بزرگ ترين نعمت هاى الهى كه در آفرينش انسان به وديعت نهاده شده وجود هيجان ها است كه نقش مؤثرى را در زندگى ايفا مى كنند. زندگى انسان در تمام مراحل رشد، حتى در آغاز طفوليت، مملو از هيجانات است. همچنين سلامت روانى و عقلانى انسان تا حدودى به سلامت هيجانى وى وابسته است. (1)

براى هر انسانى در طول زندگى روزمره خود اتفاقاتى رخ مى دهد، يا اخبارى را مى شنود، يا در شرايط خاصى قرار مى گيرد، يا برايش ماجراهايى اتفاق مى افتد و افكارى را از سر مى گذراند و اعمالى انجام


1- روانشناسى رشد (١) با نگرش به منابع اسلامى، علي مصباح و همكاران، ص4٢٨.

ص: 140

مى دهد كه همگى مى توانند احساسات يا هيجاناتى را در او به وجود بياورند. اين احساسات در عملكرد او تأثيرگذارند و گاه به واكنش هاى غير منتظره اى منجر مى شوند. اين احساسات درباره دنياى بيرون و حتى طرز فكر خودمان اطلاعاتى را مهيا مى سازد كه به نوبه خود در شكل دادن به رفتارهاى بعدى ما مؤثر است. وقتى خوشحاليم؛ يعنى احتمالاً اتفاقات خوب و لحظات موفق و كاميابى را پشت سرگذاشته ايم، و هنگامى كه غمگين هستيم؛ يعنى احتمالاً اتفاقات ناگوارى برايمان پيش آمده است.

براى فهم بهتر موضوع، شايد بتوان اين گونه تصور كرد كه هر انسانى دو ذهن دارد؛ با يكى فكر مى كند و با ديگرى احساس مى كنند. اين دو در واقع دو راه متفاوت شناخت انسان اند. ذهن خِردگرا، همان مقام درك و فهم است كه انسان به مدد آن، قادر به تفكر و تعمق مى شود. ولى در موازات آن نظام ديگرى نيز براى دانستن وجود دارد؛ نظامى قدرتمند كه گهگاه هم از ديدگاه ذهن ديگر غيرمنطقى است و اين، همان ذهن هيجانى است.

تقسيم ذهن به دو بخش هيجانى و خردگرا، تقريباً همان تقسيمى است كه از ديرباز در بين عوام به «دل» و «سر» رايج بوده است. قضاوت بر اساس «گواهى قلبى» بر درستى چيزى، در مقابل «گواهى عقلى» قرار مى گرفت تا جايى كه برخى از افراد «گواهى قلبى» را محكم تر و عميق تر از «گواهى عقلى» مى دانستند.

ص: 141

ديگر اينكه هر چه احساس در انسان شديدتر باشد، ذهن هيجانى مسلطتر و ذهن خردگرا، بى اثرتر مى گردد. اين نكته شايد امتيازى در زندگى انسان باشد تا راهنماى پاسخ هاى آنى انسان در موقعيت هاى حساس و مخاطره آميز باشند. زيرا در برخى از موارد، لحظه اى درنگ براى تأمل و فكر كردن درباره كارى كه بايد انجام شود ممكن است به قيمت از دست دادن زندگى انسان تمام شود.

گرچه اين دو ذهن در انسان هاى معمولى هماهنگى بيشترى دارند، اما با اين وجود نسبت به هم نيروهايى نسبتاً مستقل به شمار مى آيند. عملكرد ذهن هيجانى بسيار سريع تر از ذهن خردگراست. ذهن هيجانى بدون آنكه حتى لحظه اى درنگ كند، مانند فنر از جا مى جهد و دست به عمل مى زند. پس سرعت عمل، نقطه تمايز ذهن هيجانى است كه از واكنش سنجيده و تحليل گرايانه اى كه مشخصه ذهن انديشمند است بسيار فاصله دارد. اعمالى كه از ذهن هيجانى سرچشمه مى گيرند با قطعيت شديد و مشخصى همراه اند. به همين جهت، چنين واكنشى مى تواند براى ذهن خردگرا كاملاً مبهوت كننده و غيرمنتظره باشد. معمولاً پس از فرو نشستن گرد و غبار هيجانات و احساسات يا حتى در ميانه راه از خود مى پرسيم «اين چه كارى بود كه كردم؟» يا «چرا آن كار را كردم؟» اين سؤال ها در واقع پا درميانى هاى ذهن خردگرا و نشانه اى از آن است كه ذهن خردگرا در حال بيدار شدن و آگاهى يافتن است.

امتياز بزرگِ ذهن هيجانى اين است كه مى تواند واقعيت هيجانى را

ص: 142

در يك لحظه دريابد و در يك آن، به قضاوتى شهودى دست زند و سريعاً واكنش نشان دهد. مى توان گفت: «ذهن هيجانى، رادار انسان براى اعلام خطر است» . با اين وجود، واكنش هاى ذهن هيجانى ممكن است دردسرساز شود و اين برداشت ها و قضاوت هاى شهودى چون محصول يك لحظه اند ممكن است اشتباه يا گمراه كننده باشند.

هيجانات و احساسات، تجاربى درونى اند كه در مقابل رخدادهاى بيرونى يا درونى در خود حس مى كنيم، مثل احساس خشم، غم، شادى، نگرانى و ترس. اين واكنش ها معمولاً خارج از نظارت و مديريت افراد بروز مى كند. بنابراين تجربه احساساتِ گوناگون در افراد مختلف از نظر شدت و تأثير آن در رفتارهاى بعدى، بسيار متنوع و متفاوت است.

موضوع ديگر اينكه جلوگيرى از وقوع هيجان غيرممكن است و خواه ناخواه اتفاق مى افتد، اما نكته مهم، كنترل آن است. اكنون مى گوييم به نظر شما كدام يك منطقى است؛ اينكه خودمان را به دست هيجانات بسپاريم و اجازه دهيم تندباد هيجان، ما را هر جا كه خواست ببرد، يا اينكه هيجانات را در اختيار خود بگيريم و جهت دهى كنيم. به بيان ديگر، خوب است ما در اختيار هيجان باشيم يا هيجان در اختيار ما؟

مهارت مديريت هيجانات، فرد را قادر مى سازد تا هيجان ها را در خود و ديگران به موقع تشخيص داده، نحوه تأثير آنها را بر رفتارهاى مختلف بداند و بتواند در برابر هيجان هاى مختلف واكنش مناسبى از خود نشان دهد.

ص: 143

در واقع، مديريت هيجان، از آموزه هاى بنيادى دينى سرچشمه مى گيرد؛ زيرا «حبّ» و «بغض» از اصلى ترين مبانى و مباحث دينى به شمار مى آيند تا جايى كه تمام مسايل دينى، چه از اصول باشند و چه از فروع، بدون اين دو بى معنايند؛ زيرا در فرهنگ دينى، «تولّى» و «تبرّى» از اركان اعتقادى است. به بيان ديگر، هيجانات، واكنش هايى هستند كه از علاقه ها و تنفرها سرچشمه مى گيرند. در نظام اخلاقى اسلام نيز با عنوان هايى مثل «غضب» ، «كظم غيظ» ، «محبت» و «مودت» سر و كار داريم كه همگى با هيجانات و سامان دهى آنها در ارتباط هستند. در آموزه هاى دينى مطالبى تحت عنوان «تهذيب نفس» با پشتوانه هاى فراوانى از آيات و روايات وجود دارد. يكى از شاخه هاى تهذيب نفس، اصلاح روابط انسان هاست كه مى توان گفت همان مديريت هيجانى است؛ هر چند تهذيب نفس در اخلاق، ابعاد گسترده تر و عميق ترى هم دارد.

كسانى كه مى توانند از هيجانات به نفع خود و روابطشان استفاده كنند در واقع از توانايى خاصى برخوردارند كه امروزه به آن «هوش هيجانى» (1)مى گويند. براى هوش هيجانى، تعريف هاى متعددى ارائه شده كه در جمع بندى آنها مى توان گفت: «هوش هيجانى، توانايى درك و زير نظر گرفتن احساسات و هيجانات خود و ديگران، و آگاهى از علايمى است


1- Emotional Intelli gence.

ص: 144

كه احساسات، درباره ارتباطات از خود بروز مى دهند، و تمايز بين آنها و نيز اداره كردن و استفاده از اطلاعات حاصل از آنها، در تفكر و اعمال خود است» .

بنابراين هوش هيجانى، مجموعه مهمى از توانايى هاست؛ توانايى هايى مانند اينكه فرد بتواند انگيزه خود را حفظ نمايد و در مقابل ناملايمات پايدارى كند؛ همچنين حالات روحى خود را تنظيم كند و نگذارد پريشانى خاطر، قدرت تفكرش را خدشه دار سازد و در نهايت با ديگران همدلى كند و اميدوار باشد. به بيان ساده تر، هوش هيجانى، استفاده هوشمندانه از هيجانات است.

هوش هيجانى، بيانگر آن است كه در روابط اجتماعى و واكنش هاى روانى و عاطفى و در شرايط خاص و بحرانى چه عملى مناسب، پسنديده و مفيد، و در مقابل، چه عملى نامناسب، ناپسند و مضر است؛ يعنى اينكه فرد در شرايط مختلف، بتواند اميد را در خود هميشه زنده نگه دارد؛ با ديگران همدلى نمايد؛ احساسات ديگران را درك كند؛ نگذارد نگرانى، قدرت تفكر و استدلال او را مختل نمايد؛ در برابر مشكلات پايدارى نمايد و در همه حال انگيزه خود را حفظ نمايد.

در واقع، هوش هيجانى نوعى استعداد عاطفى است كه تعيين مى كند كى و چگونه از هريك از مهارت هاى خود به بهترين نحو ممكن استفاده كنيم. حتى به ما كمك مى كند خِرد را در مسيرى درست به كار بگيريم.

در مقابل هوش هيجانى، هوش منطقى يا همان بهره هوشى قرار دارد.

ص: 145

بين هوش منطقى ( IQ( و هوش هيجانى ( EQ( هرگز تضادى وجود ندارد، بلكه فقط نحوه عملكرد آن دو با هم متفاوت است؛ مثلاً شخصى كه تحصيلاتش را با نمرات بالايى به پايان رسانده، احتمالاً فردى با ضريب هوشى ( IQ( بالاست، ولى آيا او براى پيمودن راه پر فراز و نشيب زندگى نيز آماده است؟ آيا مهارت هاى لازم را براى ورود به اجتماع دارد؟ هنگام روبه رو شدن با هيجانات زندگى، چه واكنشى از خود نشان خواهد داد؟ در واقع، كارنامه تحصيلى او در اين باره چيزى به ما نمى گويد و مشكل در همين جاست. اگر ضريب هوشى ( IQ( در فردى بالا باشد و در نتيجه، آن فرد صرفاً اندوخته هاى علمى فراوانى يافته باشد، هنگام بروز بحران و گرفتارى هاى زندگى، عملاً هيچ نوع آمادگى و مهارتى در اين فرد ديده نمى شود.

به بيان ديگر، ضريب هوشى بالا، تضمين كننده رفاه، شخصيت اجتماعى يا شادكامى در زندگى نيست، اما متأسفانه نظام آموزشى ما هنوز صرفاً بر توانايى هاى تحصيلى افراد تأكيد مى كند و هوش هيجانى را ناديده مى گيرد. نتيجه اين غفلت، تعداد زياد فارغ التحصيلان دانشگاهى است كه در پيش پا افتاده ترين روابط عاطفى و اجتماعى خود به شدت دچار مشكل اند.

از ويژگى هاى پاسخ هاى هيجانى اين است كه نسبت به پاسخ هاى عقلى و خردگرا سريع تر عمل مى كند. اين شيوه، دقت و خردورزى را فداى سرعت مى كند، ولى در مواقع اضطرارى كاربردى حياتى دارد. البته

ص: 146

نوع ديگرى از واكنش هاى هيجانى وجود دارد كه كندتر عمل مى كند و قبل از اينكه به بروز احساسات منجر گردد، در افكار ما تجلى يافته، با تفسيرى از موقعيت به وجود آمده، به تحريك هيجانات ما منجر مى شود؛ مثلاً وقتى معلمى فكر كند «سلام نكردن يكى از دانش آموزان، به معناى توهين و گستاخى به من است» ، احتمالاً هيجان خشم را تجربه خواهد كرد. اما در صورتى كه فكر كند سلام نكردنِ او نشانه اين است كه احتمالاً اين دانش آموز امروز مشكلى دارد و حالش خوب نيست، امكان دارد ديگر خشمگين نشود و حتى هيجانى شبيه به دلسوزى را از خود بروز دهد. در اين مثال، واكنش هيجانى ما برخلاف هيجانات تند و لحظه اى پس از اندكى فكر بروز مى كند.

كسانى كه هوش هيجانى بالايى دارند، احساسات خود را به خوبى مى شناسند و آنها را هدايت و احساسات ديگران را نيز درك مى كنند و با آن برخوردى هدفمند خواهند داشت. اين افراد در زندگى فردى خود نيز خرسند و كارآمد هستند و اين توان را دارند كه افرادى مولد باشند.

١. مفهوم هيجان

هيجان در زبان فارسى، كلمه اى است كه بيشتر براى بيان احساسات و حالات پرشور و پرانرژى به كار مى رود. ولى از نظر روان شناختى معنايى ظريف تر و دقيق تر دارد. انديشمندان از ديرباز به مفهوم هيجان توجه داشته اند؛ همان طور كه در سخنان ارسطو اشاره شده كه عصبانيت

ص: 147

يك هيجان و يا احساس است. روان شناسان كوشيده اند تا مفهوم هيجان را به گونه اى روشن، بيان كنند، اما با دشوارى هاى گوناگونى روبه رو شده اند. بعضى ها هيجان را نوعى انگيزه دانسته اند و بعضى ديگر، آن را فرايندى مغاير انگيزه شناخته اند. گروهى نيز هيجان را از تغييرات بدنى دانسته اند، در حالى كه گروهى ديگر آن را نوعى احساس ذهنى معرفى كرده اند كه وجود آدمى، كيفيت آن را گزارش مى كند. (1)

طبق تعريف «دريور» (2)هيجان، حالت روانى پيچيده اى است كه علايم جسمانى آن در افزايش ضربان قلب، اختلال تنفس و ترشح هورمون ها ظاهر مى گردد و علايم روانى آن به شكل آشفتگى و اضطراب پديدار مى شود. اين اضطراب، ممكن است رفتارى را به دنبال داشته باشد كه تنش روانى (3)را كاهش دهد. گاهى نيز ممكن است شدت هيجان، سبب اختلال موقت در فعاليت متناسب شناختى گردد. (4)

فردى كه در شناخت هيجانات خود و مديريت آنها توانا باشد خوب مى داند كه مثلاً عصبانيت را چه وقت، كجا، با چه كسى و چگونه ابراز كند تا به جاى اينكه برايش ايجاد دردسر كند، راه گشا باشد.

بهتر است درباره كلمه «هيجان» بيشتر بدانيم. واژه هيجان « Emotion »


1- ر. ك: انگيزش و هيجان، دكتر محمد پارسا، ص١6٠.
2- J. Drever.
3- Tension.
4- روانشناسى رشد، على اكبر شعارى نژاد، ص٢4٩.

ص: 148

از كلمه لاتين « motor » به معناى حركت، با اضافه پيشوند « E » به معناى دورشدن، نشان دهنده ميل به عمل در هر هيجان است. هيجان به احساس و افكار همراه آن و حالات روان شناختى و محدوده اى از تكانه ها باز مى گردد. در نهايت، آن گونه كه برخى گفته اند:

هيجان به احساس ها، افكار و حالت هاى روانى و بيولوژيكى (زيستى) مختص آن و به دامنه اى از تمايلات شخص براى عمل كردن بر اساس همان تمايلات اطلاق مى شود. (1)

به عبارت ديگر، هر تحريك يا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه، هدايت، و هر حالت ذهنى قدرتمند يا تهييج شده، هيجان است. هيجان به معناى جوشش و غليان است؛ كلمه اى كه در فارسى، بيشتر براى احساسات و حالات پر شور و پر انرژى از آن استفاده مى كنيم، ولى در روانشناسى براى بيان تمام حالات و انگيزش هاى احساسى و روانى مثبت و منفى و علايم جسمانى و روانى همراه با آن به كار مى رود.

اگر خوب دقت كنيم متوجه مى شويم كه هيجان ها باعث ايجاد اولويت در افكار و منجر به ايجاد تفكرات خاص مى شوند و حتى حافظه را شكل مى دهند، همچنين ديدگاه هاى مختلف حل مسئله را در اختيار ما قرار مى دهند و خلاقيت را سهولت مى بخشند.

از نظر «ويليام جيمز» ، هيجان، نوعى تغييرات جسمى و روانى است


1- هوش هيجانى، دانيل گلمن، ترجمه: نسرين پارسا، ص١٠4.

ص: 149

كه مستقيماً به دنبال ادراك يك واقعيت تحريك كننده، حاصل مى شود؛ مثل خشم، ترس، عشق و محبت، تنفر، اميد، نااميدى، نگرانى، احساس حقارت، غرور، غم و اندوه، شادى، تعجب، شرم، پشيمانى و دلسوزى. (1)

٢. كاركردهاى هيجانات

هيجانات در زندگى روزمره ما مى توانند كاركردهاى مثبت و منفى فراوانى داشته باشند، برخى از آنها عبارت اند از:

الف) به زندگى رنگ و بو و روح مى بخشند.

ب) مى تواند وسيله همبستگى افراد شوند.

ج) پايه و اساس هنرند.

د) در مواردى مى توانند نيرويى اضافى توليد كنند و حتى در مواردى موجب اتلاف نيرو هم مى شوند.

ه) گاهى مى توانند به اعمال يارى رسان تبديل شوند. گاهى نيز باعث آسيب مى شوند.

و) اگر به درستى و عاقلانه مديريت نشوند، مى توانند عقل و منطق را تحت الشعاع قرار داده، مختل كنند.

ز) گاهى مى توانند اثرات تخريبى فوق العاده قوى مادى و معنوى داشته باشند.


1- مبانى روانشناسى هيلگارد، ترجمه: مجيد مصطفوى، ص١١4.

ص: 150

٣. اهميت مديريت هيجانى

اشاره

دانشمندان زيادى عقيده دارند كه مى توان مهارت مديريت هيجانات يا «هوش هيجانى» را در كودكان و حتى بزرگسالان پرورش و افزايش داد. اما چرا پرورش و رشد آن مهم است؟ اينك به چند دليل اشاره مى كنيم:

الف) شناخت عواطف شخصى

خودآگاهى، سنگ بناى هوش هيجانى است. توانايى نظارت بر احساسات و كنترل واكنش هاى آنى، نقشى تعيين كننده در زندگى انسان دارد. در مقابل، ناتوانى در تشخيص احساسات راستين، ما را دچار سردرگمى مى كند. افرادى كه نسبت به احساسات خود اطمينان بيشترى دارند بهتر مى توانند زندگى خويش را هدايت كنند، اما افرادى كه از عواطف شخصى خود آگاهى كاملى ندارند، هنگامى كه با صحنه هاى هيجانى روبه رو مى شوند، از لحاظ عاطفى و هيجانى به هم مى ريزند. اين افراد براى «بى سوادى هيجانى» خود، در روابط بين فردى و حتى درونى خود، بهاى سنگينى مى پردازند.

ب) استفاده صحيح و به موقع از هيجان ها

قدرت تنظيم احساسات خود، نوعى توانايى است كه به دنبال خودآگاهى موفق مى تواند ايجاد شود. توانايى يك شخص براى تسكين خويش، دوركردن اضطراب ها، افسردگى ها يا بى حوصلگى هاى متداول،

ص: 151

موضوع بسيار مهمى است. افرادى كه در اين توانايى ضعيف اند هميشه با احساس نااميدى، خشم مزمن و افسردگى دست به گريبان اند.

ج) به منظور برخورد با موقعيت هاى تهديدكننده و خطرناك

هشيارى عاملى مناسب براى پيش بينى عملكردهاى به موقع است؛ مثلاً كودك سه ساله اى را در نظر بگيريد كه در معرض خطر دزيده شدن است. مى دانيم كه بچه ها معمولاً به طور غريزى و از راه هيجانات خود، متوجه خطرناك بودن موقعيت مى شوند. حال اگر سارق به زور متوسل شود، كودك شروع به داد و فرياد و دست و پا زدن مى كند؛ كارى كه شايد در موقعيت هاى ديگر براى ما خوشايند نباشد، پس اين كار كودك محصول يك فرايند هيجانى است كه باعث مى شود احتمال نجات خود را افزايش دهد.

د) خود پليسى

به زبان ساده، يعنى كنترل تكانه هايى مثل ترس، خشم، عشق و ميل جنسى. همچنين تسلط بر نفس و تأخير در ارضاى فورى خواسته ها و اميال نفسانى، خويشتن دارى عاطفى و به تأخير انداختن كامرواسازى و فرونشاندن تكانه هايى كه از فوايد تقويت هوش هيجانى است، از اين نوع است.

ه) شناخت عواطف ديگران

همدلى، مهارتى متكى بر خودآگاهى عاطفى است و اساس مهارت، رابطه با مردم است. درك و فهم صحيح هيجان ها و عواطف ديگران،

ص: 152

موجب كسب بينش صحيح نسبت به انگيزه هاى افراد مى شود و ما را از نظرات ديگران آگاه تر مى كند. به كمك توانايى درك و فهم عواطف، مى توانيم بفهميم كه چه چيزى موجب برانگيختن يا عدم برانگيختگى افراد يا گروه ها مى شود، در نتيجه مى توانيم همكارى بهترى را با ديگران برنامه ريزى كنيم. انسان هايى كه در شناخت عواطف ديگران مهارت دارند به راحتى و گاهى بدون ديدن چهره طرف مقابل، مثلاً از پشت تلفن، قادرند حالت روحى ديگران را حدس بزنند. شناخت عواطف ديگران به ويژه در روابط بين زوجين اهميت فراوانى دارد. ما به دو دليل مهم بايد توانايى شناخت عواطف ديگران را در خود بالا ببريم:

اول اينكه ما هرگز نمى توانيم وارد تجربه ديگران شويم، و هيچ گاه نمى توانيم دقيقاً بدانيم كه طرف مقابل ما چه چيزى را مى خواهد به ما بفهماند. پس هر قدر قدرت و مهارت شناخت عواطف ديگران در ما بالاتر باشد، بيشتر مى توانيم در دنياى خصوصى ديگران وارد شويم و از تنهايى و انزواى آنها بكاهيم.

دوم اينكه «زبان» هميشه نمى تواند تجربه را به خوبى انتقال دهد؛ زيرا تجربه هاى عاطفى نهفته در دل انسان ها، غنى تر از آن هستند كه كلمات، توان بازگو كردن آنها را داشته باشند.

و) برقرارى رابطه با ديگران

بخش عمده اى از هنر برقرارى ارتباط، در واقع به مهارت كنترل عواطف درباره ديگران برمى گردد. افرادى كه در اين زمينه مهارت دارند،

ص: 153

نخست به خوبى و به طور عميق در ديگران دقت مى كنند و به سخنانشان گوش مى دهند. آنان سعى مى كنند در ديگران، احساس ارزش و عزت به وجود آورند، نه احساس گناه. البته افراد از نظر توانايى ها با يكديگر تفاوت دارند، ولى آنچه قاطعانه مى توان گفت اين است كه مغز به طرز چشمگيرى شكل پذير است و همواره در حال يادگيرى. بنابراين مى توان سستى افراد را در مهارت هاى عاطفى جبران كرد.

ز) ايجاد روحيه همكارى و كمك به ديگران

مديريت بهتر هيجان ها مى تواند به ما كمك كند تا با شناخت هيجانات خود و ديگران و اثرات و شرايط بروز آنها، نيازهاى خود و ديگران را درك كرده يا حداقل با همدلى به آنان يارى برسانيم.

به عبارت ديگر، يارى بايد با تمام وجود و از عمق جان باشد. افراد با اين مهارت مى آموزند كه احساسات و هيجانات و نيازها و تمايلات همه انسان ها به يكديگر شبيه نيست. از همين رو، رسيدن به چنين دركى، به افزايش شفقت و احترام به احساسات و تفاوت هاى فردى ديگران منجر مى گردد.

ح) به منظور ايجاد حس مسئوليت پذيرى

اين مهارت به ما كمك مى كند تا از دو طريق مسئوليت پذيرى بيشتر داشته باشيم. نخست هيجاناتى كه محركِ مسؤليت پذيرى را شناسايى مى كنند و با افزايش آنها به افزايش مسئوليت پذيرى كمك مى كند. در

ص: 154

مرحله بعد به ما مى آموزد مسئوليت احساسات و هيجانات خود را بپذيريم؛ يعنى به جاى اينكه بر اين باور باشيم كه ديگران، احساسات ما را همچون عروسكى تحت كنترل دارند، باور كنيم كه خودمان احساسات خود را كنترل مى كنيم؛ مثلاً به جاى اينكه بگوييم «او باعث عصبانيت من شد» ، بگوييم «من عصبانى شدم» .

4. مهارت مديريت هيجانات و چگونگى افزايش آن

اقدامات و تمرينات زير مى تواند در شناخت هيجانات و مديريت آنها به ما كمك كند:

الف) شناخت هيجانات؛ براى مديريت هيجانات، قبل از هر چيز بايد افراد درباره احساسات و هيجانات خود اطلاعات عينى ترى بيابند. توصيه مى شود در جلسات گروهى درباره انواع هيجانات، مثل شادى و غم، عشق و تنفر، و ترس و شجاعت، صحبت هاى سازنده و راهگشايى داشته باشيم.

ب) هنگام هيجانى شدن از خود بپرسيم اكنون دقيقاً چه احساسى دارم؟ آيا رنجيده ام؟ و الان دقيقاً چه فكرى از ذهنم گذشت؟ پس از مدتى تمرين درمى يابيم كه براى واكنش به احساسات، هميشه راه هاى مختلفى وجود دارد. هر قدر شخص براى پاسخ گويى به يك هيجان، راه هاى بيشترى بداند، توان مديريتى بيشترى خواهد داشت و به دنبال آن، زندگى پربارترى را تجربه خواهد كرد.

ص: 155

ج) حالات درونى خود را بنويسيم. در اين صورت بعد از چند ماه مى توانيم خود را در يك نمودار تاريخى بررسى كنيم؛ مثلاً مى فهميم كه سال قبل در برابر يك مسئله چگونه عصبانى مى شديم و امسال چگونه واكنشى نشان مى دهيم.

د) هيجان هاى خود را بپذيريم و آنها را همانند مهمانى براى خود بدانيم، ولى به آنها گوشزد كنيم كه ما ميزبان آنها هستيم و رفت و آمد آنها بايد كنترل شده باشد، پس اجازه ندارند هركارى دوست دارند انجام دهند.

ه) رفتارهاى هيجانى مطلوب را در خود بشناسيم و تقويت كنيم، مثل همدلى، خردورزى، مثبت نگرى و كنترل تنش.

و) احساسات و هيجانات ديگران را كه در خيابان، تلويزيون و كتاب هاى داستان مى بينيم نام گذارى كنيم؛ مثلاً آن خانم در فيلم، احساس حسادت مى كند.

ز) محيط و فضايى سرشار از احساس امنيت خاطر و حمايت فراهم سازيم تا احساسات ما به راحتى توان بروز داشته باشند.

ح) براى احساسات خود و ديگران ارزش قائل شده، آنها را بشناسيم.

ط) سعى كنيم درباره احساساتمان به راحتى صحبت كنيم.

ى) صداقت هيجانى را از طريق عشق، بدون قيد و شرط تشويق كنيم.

ك) براى درك بهتر احساسات ديگران، خود را به جاى آنان فرض كنيم.

ص: 156

ل) به جاى نام گذارى افراد با صفات گوناگون، مثل دست و پا چلفتى، ديوانه و ترسو احساسات آنان را نام گذارى كنيم؛ مثلاً اكنون احساس خجالت مى كنى، يا مثل اينكه خشمگين هستى، يا به نظر مى رسد كمى احساس ترس مى كنى.

م) براى شناخت بهتر ديگران، هميشه، دستوردادن، تنبيه، قضاوت، سخنرانى، نصيحت و تهديد كارساز نيست، بلكه گوش دادن به حرف هاى آنان و شناخت آنها از طريق سخنانشان و نيز دقت در زبان بدن (حالات و حركات اعضاى بدن و صورت) مى تواند در شناخت آرا و افكار و احساسات و هيجانات آنان مؤثرتر باشد.

ن) آموزش و نشان دادن تأثير افكار بر احساسات و هيجانات كه از مهارت هاى خودشناسى به شمار مى آيد نيز بسيار مؤثر است.

س) آموزش روش هاى آرميدگى عضلانى (1)يا روش تمركز بر تنفس، در مديريت هيجاناتى مثل خشم و تنفر كه انرژى فراوانى مى گيرند، بسيار اثربخش است.

5. نقش هيجانات در حج

اشاره

در طول سفر حج امكان دارد هيجان هاى مختلفى روى دهد كه عدم مديريت صحيح آنها مى تواند براى خود فرد و كل كاروان مشكل آفرين


1- آرميدگي عضلاني يا ريلكسيشن كه فرد عضلات خود را در حالت آرامش و شل كردن عضله قرار مى دهد.

ص: 157

شود. گاهى عدم كنترل اين هيجان ها به جدال و درگيرى بين افراد مى انجامد، در حالى كه قرآن آن را نفى كرده است: وَ لا جِدالَ فِي الْحَج. . . ؛ «و در حج جدال (و درگيرى) نيست» . (بقره: ١٩٧)

روايات فراوانى هم از معصومين (عليهم السلام) درباره نفى هرگونه جدال و درگيرى وجود دارد. بنابرين مهارت مديريت هيجان ها مى تواند به ما كمك كند تا ضمن كنترل هيجانات، از بروز چنين مواردى بپرهيزيم و مراسم حجِ شاداب تر و دلچسب ترى را تجربه كنيم. در ادامه به دو مورد از شايع ترين موارد كنترل هيجانات در حج اشاره مى شود:

كنترل خشم
اشاره

يكى از شايع ترين مواردى كه هيجانات را از كنترل انسان خارج مى سازد، خشم است. خشم واكنش احساسى و خود به خود در برخورد با تهديدهاى خيالى يا حقيقى است كه براى از ميان برداشتن تهديد انرژى و انگيزه اى ايجاد مى كند. (1)به عبارت ديگر، خشم حالتى است عاطفى همراه با تغييرات سريع فيزيولوژيكى و بيولوژيكى در انسان كه در حالت ها و افراد مختلف، شدت و ضعف دارد. اين دگرگونى ها گاه انسان را تا حد جنون مى كشاند و رفتارهاى نسجيده و نابخردانه اى از خود بروز مى دهد.

خشم، هميشه در فهرست هيجان هاى مجزا قرار مى گيرد و معمولاً به


1- غلبه بر خشم، رنوا پيوريفرى، ترجمه مهدى قراچه داغى، ص٣.

ص: 158

عنوان هيجان منفى طبقه بندى مى شود. . . هر چند تجربه خشم، هميشه منفى نيست، اما «ايزارد» (1)خشم را در كنار نفرت (2)، تحقير (3)و توهين (4)قرار مى دهد، درحالى كه هر سه با هم در تجارب انسانى كُنش متقابلى دارند. (5)

مسافر قبله بايد از صبر در برابر مشكلات و سختى ها غفلت نكند و با تمرين هاى خاصى سعى كند خود را صبور سازد و هرگز آشفته و خشمگين نشود. رسول خدا (ص) در اين زمينه مى فرمايد:

«الْغَضَبُ يُفْسِدُ الْإِيمَانَ كَمَا يُفْسِدُ الخَلُّ الْعَسَل» (6)؛ «خشم، ايمان را تباه مى كند، چونان كه سركه، عسل را خراب مى كند» .

از آنجا كه ايمان، مهم ترين سرمايه انسان است و حفظ آن واجب ترين واجب زندگى اوست و سعادت يا شقاوت او در گرو داشتن يا نداشتن ايمان است، و چون مسافر قبله براى تقويت ايمان به اين سفر سخت، روى آورده، نبايد به اين سادگى تسليم مخرب هاى ايمان بشود؛ زيرا در اين روايت، خشم مخرب و فاسدكننده ايمان معرفى شده است، پس بايد شديداً از آن اجتناب نمود. سفر زيباى حج، مهم تر از آن است


1- Izzard.
2- disgust.
3- Humil iation.
4- contempt.
5- انگيزش و هيجان، محمد كريم خدا پناهى، ص٢4٨.
6- الكافى، ج٢، ص ٣٠٢.

ص: 159

كه كسى آن را به خشم آلوده كند و ايمان خود را ببازد.

در روايت ديگرى مى بينيم كه رسول خدا (ص) رسيدن به تمام فضايل اخلاقى را به صورت فشرده، در كنترل خشم مى داند.

روزى عرب صحرانشينى نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: «من مردى بيابان نشين هستم، سخنانى جامع به من بياموز [تا راهنماى عملم باشد]» . حضرت فرمود: «به تو فرمان مى دهم كه خشم نگيرى!» مرد عرب، سه بار سؤال خود را تكرار كرد و حضرت نيز همان پاسخ را داد، تا آنكه آن مرد به خود آمد و گفت: «پس از اين، ديگر چيزى نمى پرسم؛ رسول خدا (ص) جز به خير مرا فرمان نداده است» . (1)

در كلامى از امام صادق (ع) خشم، سرآغاز تمام بدى ها معرفى شده است:

«الْغَضَبُ مِفْتَاحُ كُلِّ شَرٍّ» (2)؛ «خشم، كليد هر بدى است» .

پس مسافر كوى توحيد بايد مراقب خود باشد تا مقدمات خشم خود و ديگران را فراهم نكند؛ نه بر كسى خشم بگيرد و نه ديگرى را به خشم آورد. اگر هم دچار خشم شد، سعى كند خشم خويش را فرو برد و اجازه ندهد كه به درگيرى لفظى يا خداى نكرده برخورد فيزيكى و خشونت مبدّل شود. در روايات معصومين (عليهم السلام) جايگاه بالايى براى فرو خورنده خشم در نظر گرفته شده است. امام صادق (ع) مي فرمايد:


1- الكافى، ج٢، ص ٣٠٣.
2- الكافى، ج٢، ص ٣٠٣.

ص: 160

مَا مِنْ عَبْدٍ كَظَمَ غَيْظاً إِلَّا زَادَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عِزّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة. (1)

هيچ بنده اى خشم خود را فرو نبرد، مگر آنكه خداوند بر عزت او در دنيا و آخرت بيفزايد.

در روايت ديگرى امام صادق (ع) پاداش فروخورنده خشم را پر شدن ايمان در دلش معرفى مى كند و مى فرمايد:

مَنْ كَظَمَ غَيْظاً وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى إِمْضَائِهِ حَشَا اللهُ قَلْبَهُ أَمْناً وَ إِيمَاناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ. (2)

هركس خشمى را كه اگر مى خواست مى توانست اعمال كند، فروبرد، خداوند در روز قيامت دلش را از امنيت و ايمان پر كند.

در روايت ديگرى از امام صادق (ع) آمده كه دلِ فروخورنده خشم از رضاى الهى انباشته مى شود:

مَنْ كَظَمَ غَيْظاً وَ لَوْ شَاءَ أَنْ يُمْضِيَهُ أَمْضَاهُ أَمْلَأَ اللهُ قَلْبَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رِضَاهُ. (3)

هركس خشمى را كه اگر مى خواست مى توانست اعمال كند فرو برد، خداوند در روز قيامت دلش را از رضاى خويش پر كند.

برخي از راه هاي كنترل خشم

هركسى به فراخور حال خود بايد راه هاى مختلف كنترل خشم را در


1- الكافى، ج٢، ص ١١٠.
2- الكافى، ج٢، ص ١١٠.
3- الكافى، ج٢، ص ١١٠.

ص: 161

خود بيازمايد و مناسب ترين ها را به كار بندد، برخى از آنها عبارت اند از:

١. به ياد خدا بودن (1)؛

٢. زمزمه برخى از اوراد و اذكار؛

٣. آگاهى از حق و حقوق خود و ديگران؛

4. قانع بودن به حق خود؛

5. تمرين عفو و گذشت، و چشيدن شهد شيرين آن؛

6. تجزيه و تحليل رفتارى خود، هنگام خشم و شناخت چهره هاى ناپسند آن؛

٧. نگاه كردن به آينه و ديدن چهره وحشتناك خود هنگام خشم؛

٨. تلقين برخى جملات، مثل «بايد آرام باشم» و «بايد خودم را كنترل كنم» ؛

٩. نهيب زدن بر خود، مانند «چه خبر است» و «ايست» ؛

١٠. ترك موقعيت و خارج شدن از فضايى كه خشم در آن اتفاق افتاده است.

استفاده مناسب و به هنگام از شادى

يكى ديگر از موارد كنترل هيجانات در حج، كنترل و معتدل سازى شادى هاست؛ به گونه اى كه نه به لهو و لعب بينجامد و نه اين چند روز سفر را غم بار و كسالت آور سازد. سفر حج هرگز با لهو و لعب سنخيت


1- آيه شريفه أَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.

ص: 162

ندارد. بنابراين بايد از هر چيزى كه بوى لهو مى دهد و باعث فراموشى ياد خداست پرهيز كرد. ولى اين هرگز به معناى برخورد غم آلوده و ناراحت با همسفران نيست. اثرات مخربى كه غم و اندوه بر انسان و روح و روان او دارد بر كسى پوشيده نيست. در مقابل، تأثير مثبت شادى كه داروى مسكن بسيارى از دردهاست، امرى آشكار است. جناب فردوسى هم در شاهنامه به اين مطلب اشاره كرده است:

چو شادى بكاهد، بكاهد روان

خِرد گردد اندر ميان ناتوان

نكته ديگر اينكه اثرپذيرى انسان ها در برابر غم و اندوه به يك اندازه نيست. گاه غم كوچكى انسانى را نابود مى كند و انسان ديگرى را سنگين ترين غم ها نيز تكان نمى دهد. البته از هر زاويه كه به زندگى امروز نگاه كنيم، غم بارترين دوران است و تيرهاى غم از جهات مختلف بر پيكر انسان مى نشيند، پس شادى به شيوه صحيح و منطقى مى تواند دوركننده اين تيرها، و مرهمى بر اين زخم ها و خنثى كننده پيامدهاى نامطلوب آنها باشد.

امير مؤمنان (ع) مى فرمايد:

«أَلسُّرُورُ يَبْسُطُ النَّفْسَ وَ يَثِيرُ النَّشَاطَ» (1)؛ «شادى باعث انبساط روح و برانگيختن نشاط است» .

بنابراين يكى از مهارت هايى كه هر شخص بايد در زندگى خود داشته باشد، آن است كه چگونه غم هاى خود را كنترل كند؟ يا چگونه از


1- غرر الحكم و درر الكلم، ص٣١٩.

ص: 163

اثرات تخريبى آنها بكاهد؟ يا چگونه فردى شادى آفرين باشد و چگونه شادى ها را جهت دهى كند؟ همچنين چگونه از شادى ها براى مصالح و منافع خويش استفاده كند؟ و چگونه از شادى هايى كه او را از ياد خدا دور مى كنند، جلوگيرى كند؟

در دستورات دين مقدس اسلام، آموزه هايى درباره ايجاد شادى براى خود يا ديگران يافت مى شود. ثواب فراوانى كه براى تبسم به چهره ديگران يا حضور در طبيعت، نگاه به سبزه، شوخى و مزاح و ادخال سرور وجود دارد از اين مقوله است.

اميرمؤمنان (ع) در سخنى كه به ايشان نسبت داده شده، مى فرمايد:

لا بَأْسَ بِالمُفَاكَهَةِ يَرُوحُ بِهَا الْإِنْسَانُ عَنْ نَفْسِهِ وَ يَخْرُجُ عَنْ حَدِّ الْعَبُوسِ. (1)

شوخى كردن اشكال ندارد، انسان با آن، نفسش را آسوده مى سازد و از حد عبوس بودن خارج مى شود.

با خنده و شوخى، از بار غم و اندوه كاسته، و ناملايمات، قابل تحمل تر مى شود. ايمان و شوخ طبعى، يا زيارت و شوخ طبعى، هرگز منافاتى با هم ندارند؛ همان طور كه پيامبر اكرم (ص) شوخ طبعى را يكى از مشخصه هاى اهل ايمان معرفى مى كند:

«أَلمُؤْمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ وَ المُنَافِقُ قَطِبٌ وَ غَضِبٌ» (2)؛ «مؤمن، شوخ طبع است و منافق، اخمو و غضبناك» .


1- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج٢٠، ص٣٣٩.
2- تحف العقول، ص 4٩.

ص: 164

جالب آنكه هرگاه معصومين (عليهم السلام) مى ديدند شوخ طبعى در ميان اصحاب كاهش يافته، بدان سفارش مى كردند. امام صادق (ع) از شخصى پرسيد: «شوخ طبعى در ميان شما چگونه است؟» او جواب داد: «اندك» . امام فرمود:

فَلا تَفْعَلُوا فَإِنَّ المُدَاعَبَةَ مِنْ حُسْنِ الخُلُقِ وَ إِنَّكَ لَتُدْخِلُ بِهَا السُّ-رُورَ عَلَى أَخِيكَ وَ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللهِ يُدَاعِبُ الرَّجُلَ يُرِيدُ أَنْ يَسُرَّهُ. (1)

چنين نكنيد، چرا كه شوخ طبعى از خوش خلقى است و تو بدين وسيله برادرت را شاد مى كنى و رسول خدا (ص) هرگاه مى خواست كسى را شاد كند با او شوخى مى كرد.

در اين حديث، چند محور اساسى وجود دارد؛ نخست آنكه شوخ طبعى از اخلاق حسنه شمرده مى شود. دوم آنكه موجب بسط و گسترش شادى در دل مؤمنان است. سوم آنكه امام به ترويج آن تشويق مى كند و چهارم آنكه از سيره رسول خدا (ص) است.

شاد كردن مؤمن هميشه به خنداندن او نيست، بلكه گاه خدمت به او، يا حل مشكلاتش او را بيشتر خوشحال مى كند.

شوخ طبعى گرچه هميشه پسنديده است، اما هنگام سفر و براى كاستن از خستگى ها و مشكلات سفر و آرامش يافتن، اهميت بيشترى دارد. در روايتى نيز امام صادق (ع) آن را از نشانه هاى مروت معرفى مى كند:

المُرُوءَةُ. . . فِي السَّفَرِ فَكَثْرَةُ الزَّادِ وَ طِيبُهُ وَ بَذْلُهُ لِمَنْ كَانَ مَعَكَ وَ كِتْمَانُكَ


1- الكافى، ج٣، ص 66٣.

ص: 165

عَلَى الْقَوْمِ أَمْرَهُمْ بَعْدَ مُفَارَقَتِكَ إِيَّاهُمْ وَ كَثْرَةُ الْمِزَاحِ فِي غَيْرِ مَا يُسْخِطُ اللهَ عَزَّوَجَلَّ. (1)

زيادى توشه و پاكيزه بودن و بخشش آن به همراهانى كه در سفر با شما هستند، راز دارى نسبت به آنها هنگام نبودنشان، و بسيارى شوخى در مواردى كه خشم خدا را در پى نداشته باشد از نشانه هاى جوانمردى در سفر است.

شوخ طبعى نيز مانند بسيارى از اوصاف، حد و مرز خاص و مشخصى دارد و اگر از آن حد خارج شود نه تنها مفيد نيست، بلكه مضر و مخرب هم هست. برخى از خط قرمزهاى شوخ طبعى عبارت اند از:

١. شادى و سرورى كه انسان را از ياد خدا غافل مى كند.

٢. نشاطى كه واقعيت هاى زندگى را به فراموشى بسپارد.

٣. شادى و سرورى كه از تمسخر ديگران يا توهين به آنها به دست آيد.

4. شادى هايى كه آميخته به محرمات باشد.

5. نشاطى كه از راه مصرف مواد افيونى به دست آيد.

6. شادى هايى كه حماقت و كم خِردى را در پى داشته باشد.

بنابراين، گرچه شادى نيروبخش است، اما منشأ و چگونگى ايجاد آن بسيار مهم است و حتماً بايد دقيق و سنجيده بدان پرداخت. رواياتى كه مزاح و شوخ طبعى را مورد نكوهش قرار داده اند، در واقع ناظر به چنين مواردى است.


1- من لا يحضره الفقيه، محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) ، ج٢، ص٢٩4.

ص: 166

ص: 167

فصل ششم: مهارت تصميم گيري

اشاره

تصميم گيرى، بخش مهمى از زندگى شخصى و شغلى هر يك از ما را تشكيل مى دهد. تصميم گيرندگان افرادى هستند كه مسئوليت قضاوت يا انتخاب بين دو يا چند راه حل، و واكنش را در برابر پديده اى خاص بر عهده دارند. اين قضاوت ها و انتخاب ها چه در زندگى شخصى و چه در محيط كار، با هر پست و مسئوليت، مى تواند بسيار مهم و حياتى باشد.

ناتوانى در تصميم گيرى از جمله مسائلى است كه افراد، كم و بيش درگير آن مى شوند. بايد توجه داشته باشيم كه تصميم گرفتن داراى معانى ضمنى متفاوتى است. ما تصور مى كنيم كه تصميم گرفتن، تنها در لحظات حساس و مهم زندگى انسان معنا مى يابد و در لحظات كوچك و كم ارزش تر از هيچ جايگاهى برخوردار نيست.

توانايى تصميم گيرى، يك رفتار مهم اجتماعى است. حتى در طول

ص: 168

يك روز، چندين بار با شرايطى مواجه مى شويم كه بايد تصميم هاى مهمى را اتخاذ كنيم. براى عده اى از افراد، طريقه تصميم گيرى و اعتماد به تصميم هايى كه گرفته اند، امرى غريزى است. اين دسته از افراد به طور خدادادى، از توانايى هاى بالايى در تصميم گيرى برخوردارند. در مقابل، بعضى افراد نيز هستند كه هميشه سردرگم بوده، به هيچ عنوان توانايى تصميم گيرى ندارند. براى اين دسته از افراد، حتى كوچك ترين تصميم گيرى ها كارى بس دشوار و آزاردهنده است.

همه ما در طول روز تصميم هايى مى گيريم كه بعضى از آنها بسيار مهم اند و البته برخى نيز اهميت كمترى دارند. برخى از اين موقعيت هاى تصميم گيرى، فورى و اضطرارى است و براى برخى ديگر، زمان و فرصت بيشترى وجود دارد.

تصميم گيرى، شاخصِ بسيار مهمى براى شناخت رشد عقلى، عاطفى، اجتماعى و روانى افراد است. بنابراين براى افرادى كه به چنين رشدى نرسيده اند، احتمال بيشترى وجود دارد كه اجازه دهند ديگران براى آنان تصميم گيرى كنند.

١. تعريف تصميم گيرى

واژه تصميم گيرى، در لغت به معناى اراده كردن و قصد نمودن است (1)و در اصطلاح انتخاب يك راهكار يا گزينه را تصميم گيرى مى گويند.


1- لغت نامه دهخدا، ذيل واژه «تصميم گيري» .

ص: 169

بنابراين تصميم گيرى عبارت است از فرآيند ارزشيابى گزينه ها و راه هاى موجود، و همچنين بررسى و پيش بينى عواقب آن براى رسيدن به هدف و در نهايت انتخاب.

٢. پيش نيازها و پيامدهاى تصميم گيرى صحيح

افرادى كه به اين موارد توجه مى كنند، نكات زير را در نظر دارند:

الف) همۀ جوانب را سنجيده اند.

ب) مى كوشند به پيش بينى نتايج احتمالى تصميم گيرى خود دست يابند.

ج) براى هر نتيجه احتمالى واكنش خاصى را در نظر دارند.

د) احتمال موفقيت خود را افزايش مى دهند.

ه) به دنبال اين تصميم صحيح، احساس رضايت بيشترى از خود خواهند داشت.

و) مسلماً پيامد چنين احساسى، اعتماد به نفس بيشتر و روحيه شادتر خواهد بود.

ز) اين حالت نه تنها تصميم گيرنده را، بلكه اطرافيانش را نيز به استفاده از چنين فرآيندى تشويق مى نمايد.

بنابراين مى توان پيش بينى كرد كه با به دست آوردن و افزايش مهارت تصميم گيرى، بهداشت روانى فرد و اعضاى خانواده و افراد جامعه ارتقا يابد.

ص: 170

٣. مراحل تصميم گيرى

اشاره

اگر قرار باشد تصميم گيرى به درستى انجام شود، نمى تواند به طور تصادفى، يا دلخواه و بدون مطالعه به اجرا درآيد. بنابراين بهتر است با استفاده از روشى مفيد، مؤثر و عملى به اين كار مبادرت ورزيد.

مراحل درست تصميم گيرى كه مورد توافق اكثر نظريه پردازان است عبارت اند از:

الف) تعيين چالش موجود

در اين مرحله، چالش يا مشكلى كه با آن مواجه ايم را مشخص كرده، به تعريف مسئله يا مشكل موردنظر مى پردازيم. در اين مرحله مى توان بر روى كاغذ و در چند خط، چالش موجود را يادداشت كرده، به بررسى آن پرداخت.

ب) جمع آورى اطلاعات

در مورد موضوعى كه منتظر تصميم شماست و جوانب آن، تا آنجا كه مى توانيد، اطلاعات كسب كنيد.

ج) جمع آورى گزينه هاى موجود

در اين مرحله، با بررسى انتخاب هاى پيش رو به بررسى اطلاعات موجود درباره راه ها و گزينه هاى موجود مى پردازيم. چه خوب است در اين مرحله با استفاده از روش بارش فكرى تمام انواع انتخاب هاى

ص: 171

احتمالى را در نظر بگيريم؛ يعنى با آزاد گذاشتن فكر، همه گزينه هاى احتمالى را يادداشت نماييم و همچنين از نظريات مشورتى ديگران نيز بهره بگيريم. در كاغذى كه مراحل مختلف تصميم گيرى را با استفاده از آن انجام مى دهيم، مى توان به شكل زير، مرحله دوم را يادداشت كرد:

انتخاب هايى كه پيش رو دارم:

انتخاب شماره ١: . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

انتخاب شماره٢: . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

انتخاب شماره٣: . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

د) بررسى عواقب هر انتخاب

در اين مرحله مى كوشيم با استفاده از نيروى فكر و تخيل خود و همچنين نظرات مشورتى ديگران به بررسى و ليست كردن پيامدهاى مثبت و منفى هر كدام از انتخاب ها در مرحله قبلى بپردازيم.

ه) حذف انتخاب هاى زايد

در اين مرحله يافته هاى مرحله قبلى را جمع بندى مى كنيم، و طبعاً به اين نتيجه خواهيم رسيد كه بعضى از گزينه هاى فهرست ما ناكارآمد هستند، پس آنها را كنار گذاشته، و از ميز كار حذف مى كنيم.

و) تعيين گزينه نهايى
ز) بررسى دوباره و بيشتر عواقب انتخاب گزينه نهايى

ص: 172

ح) مرحله تصميم گيرى

در اين مرحله تصميم نهايى كه در واقع بهترين گزينه از ميان انتخاب هاى مرحله دوم است، اتخاذ شده و به مرحله اجرا گذاشته مى شود و چنانچه نتيجه تصميم ما در كوتاه مدت مشخص گردد، مى تواند ارزشيابى شود. اين مرحله را در كاغذ خود به شكل زير يادداشت مى كنيم:

تصميم نهايى: . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

دلايل من براى اين تصميم:

(1) . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

(2) . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

(3) . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

ط) عمل به تصميم

سستى در انجام تصميم گرفته شده و كنار گذاشتن بى دليل آن، كاهش اعتماد به نفس را به دنبال خواهد داشت، بنابرين اگر مشكل خاصى نيست، تصميم خود را عملى سازيد.

4. توصيه هايى براى تصميم گيرى بهتر

الف) سعى شود در تصميم گيرى هميشه به اطلاعات تخصصى تكيه شود.

ب) در تصميم گيرى بهتر است از مشورت با افراد آگاه، متخصص و با تجربه در موضوع مورد نظر بهره گرفته شود.

ص: 173

ج) هميشه به عواملى كه در تصميم گيرى ما با اهميت و تأثيرگذارند دقت كنيم؛ عواملى مثل اطلاعات موجود، امكانات موجود، محدوديت زمانى و مكانى، پيامدها، اطلاعات نادرست، تأثير و فشار ديگران و هنجارهاى محيطى و جامعه بر تصميم گيرى ما و خطرات احتمالى.

د) در تصميم گيرى بهتر است اطلاعاتى را كه از ديگران به دست مى آوريم ارزيابى كنيم و از صحت آنها اطمينان يابيم.

ه) در نظر داشته باشيم كه عوامل ديگرى نظير دوستان، ارزش هاى موجود، رسانه ها، مذهب، فرهنگ، بخت و اقبال و آرزوى والدين، ممكن است به ويژه بر روى نوجوانان، بيشتر تأثير بگذارند. چه خوب است گاهى در محيطى صميمانه درباره اين عوامل در خانه با يكديگر صحبت كنيم و نظر فرزندان را درباره اين عوامل و موارد مشابه ديگر بپرسيم.

و) درباره پيامدها و بررسى عواقب تصميم ها مى توان با كمك اعضاى خانواده به بحث در مورد اين موضوع پرداخت كه آيا برخى از اين پيامدها به ما اخطار مى دهد كه بلافاصله انتخاب خود را تغيير دهيم يا خير؟ به عنوان نمونه، اقدامى كه با به خطر انداختن سلامتى يا زندگى همراه است، يا خطر از دست دادن اعتماد ديگران.

ز) در نظر داشته باشيم كه برخى از عواقب منفى، با احساسات ياارزش هاى انسانى مربوط است، مثل احساس گناه به دليل انتخابى كه ضد ارزش هاست، يا احساس ناخوشايندى به دليل انجام عملى كه والدين، دوستان، يا مذهب آن را تأييد نمى كنند، يا اين احساس كه مورد سوء

ص: 174

استفاده و بهره بردارى ديگران قرار بگيريم.

ح) براى تمرين بيشتر و كسب مهارت هاى شايسته در پيش بينى عواقب و پيامدهاى احتمالى هر تصميم، مى توان با شركت اعضاى خانواده پرسش هايى را مطرح كرد و از هر كس بخواهيم پاسخ هاى خود را روى يك برگ كاغذ نوشته، سپس درباره پاسخ هر يك از افراد، به بحث و بررسى پرداخت؛ سؤالاتى از قبيل چه اتفاقى مى افتد، اگر:

يك - به دانشگاه نرويم؟

دو - ترك تحصيل كنيم؟

سه - هرگز ازدواج نكنيم؟

چهار - با اتومبيل يكى از دوستان كه گواهينامه ندارد مسافرت كنيم؟

ط) به ياد داشته باشيم براى اتخاذ يك تصميم خوب، بايد قبل از هر چيز درباره تمايلات، ارزش ها، باورها و هيجانات خود اطلاعاتى داشته باشيم؛ يعنى همان خودآگاهى كه قبلاً درباره آن صحبت كرديم.

ى) يكى ديگر از مهارت هاى پيش نياز براى تصميم گيرى خوب، مهارت انتخاب هدف است. به عبارت ديگر، فردى كه اهداف كوتاه مدت و بلندمدت خود را در كليه شئونات زندگى مشخص كرده باشد، راحت تر، مناسب تر، و با اطمينان و قاطعيت بيشترى تصميم مى گيرد.

ك) همان طور كه گفته شد، بهتر است در هر تصميم گيرى از مشورت با ديگران بهره بگيريم. بنابراين پيش نيازِ مطلوبِ ديگر، اين است كه شخص، به ويژه نوجوانان، از مهارت هاى ارتباط بين فردى مناسبى براى

ص: 175

مشورت گيرى برخوردار باشند.

ل) در تصميم گيرى هاى فورى يا در موقعيت هاى ويژه يا در زمان هاى بحرانى، ممكن است فرد به دليل فشارها و تنش هايى كه در روابط خود با ديگران با آن روبه رو مى شود يا به دليل شرايط محيطى، در تصميم هاى خود لجبازى كرده، انتخابى ضعيف، غير منطقى و عجولانه داشته باشد. بنابراين يكى ديگر از پيش نيازهاى مناسب براى اتخاذ تصميم، افزايش مهارت هاى مديريت خود و هيجانات است كه به شخص كمك مى نمايند تا هيجانات خود را كنترل كرده، منطقى تر تصميم گيرى نمايند.

م) مطالعه زندگى نامه انسان هاى موفق در عرصه علم، ادب و اقتصاد و آگاهى از تصميمات سرنوشت ساز آنها نيز مى تواند زمينه را براى تصميم گيرى هاى مناسب در آينده هموارتر سازد.

5. جايگاه تصميمات صحيح و به هنگام در حج

شايد برخى بگويند در مراسم حج، جايى براى تصميم هاى فردى وجود ندارد؛ زيرا حجاج بايد برنامه هاى عبادى و واجب و نيز برنامه هايى را كه سازمان حج از قبل مشخص كرده اجرا كنند و حق انتخاب و تصميم ندارند. بنابراين جايى براى اين مهارت در حج باقى نمى ماند. در پاسخ بايد گفت درست است كه حاجى در كم و كيف اعمال خود، حق انتخاب ندارد، ولى اين به معناى سلب اختيار هميشگى از او نيست، مخصوصاً در انجام مستحبات. از طرفى او در انتخاب زمان

ص: 176

انجام برخى از اعمال، چگونگى رفت وآمد، ارائه واكنش هاى مناسب، حق تصميم گيرى دارد. بنابراين داشتن مهارت تصميم گيرى در حج نيز مثل هر محيط و شرايط ديگرى مى تواند بسيار مفيد باشد. گاهى ممكن است يك تصميم نسنجيده حتى به بطلان عمل و حج او بينجامد و تا حج بعد زندگى او را مختل كند. به مثال هاى زير توجه كنيد:

الف) تصور كنيد شخصى پس از سال ها انتظار وقتى نوبت اعزام او فرا مى رسد با شرايط و مشكلات خاصى روبه رو مى شود كه بين رفتن و ماندن مردد مى گردد. در اين حال اين موضوع پيش مى آيد كه آيا با وجود اين شرايط، امسال مشرف بشوم يا صبر كنم؟

ب) آيا در ايام تشريق كه حجاج در منا هستند به مكه بيايم و اعمال مكه را انجام دهم يا نه؟

ج) سوغاتى بخرم يا نه؟ تا چه ميزان براى سوغاتى هزينه كنم؟ براى چه كسى و چه نوع سوغاتى تهيه كنم؟ آيا اين سوغاتى براى فلانى مناسب است يا خير؟

د) بعد از بازگشت وليمه بدهم يا نه؟ آيا بهتر نيست هزينه وليمه را در مسير مفيدترى هزينه كنم؟

چنين مواردى را فراوان مى توان در طول سفر حج يافت كه نيازمند تصميم گيرى صحيح اند. داشتن مهارت تصميم گيرى مى تواند كمك فراوانى به مسافر قبله داشته باشد و او را از سردرگمى و تصميمات نسنجيده نجات دهد.

ص: 177

فصل هفتم: مهارت هاي مقابله با مشكلات

اشاره

ما در زندگى روزمره با مسائل و مشكلات بسيارى روبه رو مى شويم كه براى كنارآمدن با آنها و حل آنان بايد تلاش كنيم. شايد بتوان گفت زندگى بدون مشكل و اضطراب هرگز وجود خارجى ندارد و سختى ها و مشكلاتى كه در زندگى روزمره، تجربه مى شوند، چهره واقعى و منطقى زندگى هستند. بنابراين وجود مشكل در زندگى كاملاً طبيعى است و هنر زندگى، توانايى و مهارت در حل مشكلات و كنار آمدن با آنهاست. در واقع، خوشبختى انسان در آن نيست كه با هيچ مشكل و مسئله اى در زندگى خود روبه رو نشود، بلكه خوشبختى در آن است كه هنگام رويارويى با دشوارى ها توانايى حل آنها را داشته باشد.

متأسفانه بعضى از افراد در برابر كوچك ترين مسئله و مشكلى دچار

ص: 178

ناراحتى و پريشانى مى گردند و قادر به برطرف كردن آن نيستند. چنين افرادى زمينه مناسبى براى ابتلا به انواع آسيب هاى اجتماعى و روانى دارند. در مقابل، افراد ديگرى نيز هستند كه با بحران هاى بسيار سخت و مشكلات فراوان روبه رو مى شوند، اما توانايى آن را دارند كه با موفقيت آنها را پشت سر بگذارند.

برخى از روان شناسان گفته اند:

افراد مقابله كننده آينده نگر هستند نمى توان جلوى تجارب منفى گذشته را گرفت، اما هميشه اميدى به آينده بهتر وجود دارد. آينده به شما فرصت مى دهد تا با استفاده از تجارب يادگيرى و مهارت هاى مقابله اى خود، اشتباهات گذشته تان را بهبود بخشيد و رضايت بيشترى كسب كنيد. (1)

يكى از دلايلى كه اين گونه افراد را توانمند مى سازد و امكان موفقيت در بحران ها را برايشان فراهم مى سازد، اين است كه از روش هاى صحيحى جهت حل مسائل استفاده مى كنند؛ در حالى كه افرادى كه به هنگام رويارويى با مشكلات، دچار پريشانى مى شوند، چنين توانمندى هايى را ندارد. چنين افرادى در صورت وجود مشكل، خود را ضعيف مى پندارند، يا خود را بى كفايت مى دانند و سرزنش مى كنند. از طرفى بدون تفكر و تحمل و عجولانه عمل مى كنند و به جاى حل مشكل، از آن فرار مى كنند و قدرت تفكر درباره راه حل هاى مناسب تر و


1- مهارت هاى زندگى، كريس. ال. كلينته، ترجمه: شهرام محمد خانى، ج٢، ص٢٢٢.

ص: 179

سازگارانه تر را ندارند.

پس از آنجايى كه همه افراد در زندگى خود با مسائل و مشكلاتى روبه رو مى شوند، ضرورى است كه نحوه حل صحيح مشكلات را بياموزند تا بتوانند به طرز مؤثرى با اين مشكلات برخورد نموده، از بروز مشكلات و مسائل پيچيده تر بعدى جلوگيرى نمايند.

در ادامه اين بحث، مهارت هاى مقابله اى به عنوان يكى از مؤلفه هاى اساسى در بهداشت روانى بررسى مى شود. همچنين مقابله تعريف شده و تدابير و منابع مقابله اى توضيح داده مى شوند. همچنين انواع مقابله، شامل مقابله كارآمد؛ يعنى مقابله متمركز بر مسئله و مقابله متمركز بر هيجان و زير شاخه هاى هر كدام و نيز مقابله ناكارآمد؛ يعنى پرداختن به احساسات دردناك از طريق تفكر آرزومندانه، استفاده از دارو براى فرار از رنج، تفكر منفى، رفتارهاى تكانشى، عدم درگيرى ذهنى و رفتارى و مقابله به صورت انكار شرح داده مى شوند.

١. تعريف مقابله

با گسترش تكنولوژى و شرايط گذر از جامعه سنتى به جامعه صنعتى، بر حجم دشوارى ها و رنج هاى انسان ها افزوده شده است و عوارضى چون اضطراب، افسردگى، خودكشى، اعتياد، طلاق، فرار از تحصيل و احساس پوچى بيشتر از گذشته خود را نشان مى دهند. به موازات اين دشوارى ها، روانشناسان و پژوهشگران نيز به تكاپو افتاده اند

ص: 180

و راه هاى ارزشمندى را پيش روى انسان هايى كه خواهان سلامتى خود هستند گشوده اند تا بهداشت روانى آنها تأمين شود.

«جورج آلبى» (1)يكى از مؤلفه هاى اساسى بهداشت روانى را مهارت هاى مقابله اى مى داند. و از ديدگاه «لازاروس» (2)و «فولكمن» (3)مقابله عبارت است از: تلاش هاى فكرى، هيجانى و رفتارى فرد كه هنگام روبه رو شدن با فشارهاى روانى به منظور غلبه، تحمل و يا به حداقل رساندن عوارض استرس به كار گرفته مى شود. (4)

مقابله، نيازمند بسيج و آماده سازى نيروها و انرژى فرد است كه با آموزش و تلاش به دست مى آيد، لذا با كارهايى كه به طور خودكار انجام مى شود تفاوت اساسى دارد.

٢. تدابير و منابع مقابله اى

اشاره

«تدابير مقابله اى» افكار و رفتارهايى هستند كه پس از روبه رو شدن فرد با رويداد استرس زا به كار گرفته مى شوند، در حالى كه «منابع مقابله اى» ويژگى هاى خود شخص اند كه قبل از وقوع استرس وجود دارند، مانند برخوردارى از عزت نفس، احساس تسلط بر موقعيت، سبك هاى شناختى، منبع كنترل، خود اثربخشى، و توانايى


1- Albee.
2- Lazarus.
3- Folkman.
4- ر. ك: اصول بهداشت روانى، سعيد شاملو، صص 4١١-4١4.

ص: 181

حل مسئله.

از جمله امور مهم در اين رابطه، ارزيابى فرد از توانايى هاى خود براى رويارويى با مسئله است. اين ارزيابى ها ممكن است مطابق با واقعيت و توانايى هاى واقعى فرد باشد يا با واقعيت و توانايى هاى او مطابق نباشد، ولى هر چه هست برداشت هاى فرد از توانايى ها و قابليت هايش عاملى تعيين كننده و اصلى براى مقابله با دشوارى هاست.

اگر فرد، احساس ناتوانى كند با وجود همه مهارت هايى كه آموخته، نخواهد توانست از عهده حل مشكل برآيد. ارزيابى افراد از توانايى خود براى رويارويى با مسائل، طى سه مرحله شكل مى گيرد. اين سه مرحله، در شكل دادن و كارآمد كردن رفتارهاى مقابله اى تأثير فراوانى دارند كه هر يك را جداگانه بررسى مى كنيم:

الف) ارزيابى موقعيت

در اين مرحله، فرد به ارزيابى موقعيتِ پيش بينى كننده استرس و تهديد مى پردازد؛ مثلاً شخص از خود مى پرسد كه «آيا اين موقعيت، تهديدكننده است يا خير؟» .

ب) ارزيابى توانايى

در اين مرحله، فرد به ارزيابى توانايى هاى خود جهت انجام كارى در ارتباط با موقعيت استرس زا مى پردازد. در اين باره فرد از خود مى پرسد: «براى حل مسئله پيش آمده، چه مى توان كرد؟» .

ص: 182

ج) آزمودن ارزيابى ها

در مرحله سوم، فرد به ارزيابى مجدد موقعيت مى پردازد كه «آيا قضاوت او از موقعيت يا منابع موجود براى رويارويى درست بوده است يا نه؟» و نيز «آيا در تشخيص ميزان توانايى خود درست تخمين زده است يا خير؟» در نتيجه او رفتارهاى خود را بر اساس يافته هاى جديد تعديل و بازسازى مى كند.

در يك تقسيم بندى ابتدايى، مقابله هاى مختلفى كه افراد گوناگون در برخورد با وضعيت هاى استرس زا از خود بروز مى دهند، در دو گروه كلى دسته بندى مى شود.

يك - مقابله هاى كارآمد؛

دو - مقابله هاى ناكارآمد.

آنچه تحت عنوان مهارت هاى مقابله اى مطرح مى شود، همان روش هاى برخورد با مسائل است كه فرد، آن را آگاهانه طراحى و اجرا مى كند و نتيجه آن «حل مسئله» يا افزايش ظرفيت روان شناختى فرد براى گذر موفق از شرايط بحرانى و دور ماندن از آسيب هايى است كه منشأ آن بحران هاى روحى است.

مقابله هاى ناكارآمد نيز تلاش هايى هستند كه گرچه براى مقابله با شرايط دشوار به كار گرفته مى شوند، ولى نوعاً به بدتر شدن اوضاع و پيچيده تر شدن وضعيت منجر مى شوند، لذا نمى توان از اين دسته مقابله ها به عنوان مهارت تعبير كرد؛ مثلاً فردى كه براى كاستن از استرس به مواد

ص: 183

مخدر روى مى آورد، گرچه در كوتاه مدت با استرس و هيجان منفى مقابله مى كند، ولى بايد هزينه اين لذت هاى كوتاه مدت را كه همان تحمل اعتياد و عوارض شوم و خانمان سوز آن است، بپردازد. از اين رو شناخت موارد مقابله هاى ناكارآمد و زمينه هاى بروز آن و جلوگيرى از چنين مقابله هايى بسيار حائز اهميت است.

٣. انواع مقابله هاى كارآمد

اشاره

مقابله هاى مؤثر و كارآمد كه ما را در برابر استرس ها و شريط دشوار يارى مى دهند، دو دسته اند: نخست، مقابله متمركز بر مسئله و ديگرى مقابله متمركز بر هيجان.

الف) مقابله متمركز بر مسئله
اشاره

الف) مقابله متمركز بر مسئله (1)

اين نوع مقابله، شامل تعريف مسئله، يافتن راه حل هاى گوناگون، ارزيابى راه حل ها به لحاظ سود و زيان آنها و انتخاب و به كار بستن راه حل انتخابى است. (2)

مقابله هاى متمركز بر مسئله، عملكردهاى مستقيم فكرى و رفتارى فرد هستند كه به منظور تغيير و اصلاح شرايط تهديدكننده محيطى انجام مى شوند. به بيان ديگر، اين نوع مقابله به تلاش هاى فرد براى تغيير


1- Proble- Focuse.
2- زمينة روان شناسي هيلگارد، ديتا ال انيكنسون و ديگران، ترجمه: دكتر براهني و ديگران، ص5٠٧.

ص: 184

وضعيت و درگيرى مستقيم با مشكل مربوط مى شود.

برخى گفته اند: «هدف مقابله مسئله مدار تغيير اوضاع اضطراب آفرين در راستاى بهبود وضعيت و كاهش فشار و حل مسئله است» . (1)

هيچ كس بدون كوشش نمى تواند به چيزى دست يابد. تصميم گيرى در اين باره كه فرد، هنگام استرس چه كارى بايد انجام دهد نيازمند قضاوت خود اوست. گرچه اين قضاوت ها متأسفانه از هيجانات منفى كه در اثر تجارب منفى گذشته به وجود آمده اند تأثير مى پذيرند؛ مثلاً فردى كه بحران زده است، اگر در گذشته - هر چند به ندرت - تجربه اى موفقيت آميز در تأثيرگذارى بر دنياى پيرامون خود براى تغيير اوضاع داشته و علاوه بر آن، افسردگى سبب نااميدى او شده باشد، احتمالاً حتى با وجود كارهاى فراوانى كه مى تواند براى اصلاح وضعيت خود انجام دهد، درصدد مقابله با مسئله برنمى آيد. اين افراد به جاى اينكه خود را بازيگر نقش اصلى در زندگى بدانند، خويش را قربانى اعمال، رفتار و تلقينات ديگران مى دانند. ناباورى نسبت به كارآيى خود، مانعى بزرگ براى حل مسئله است، چون در اين حالت فرد كمترين تلاشى براى حل مشكل انجام نمى دهد.

در پژوهشى كه «كامپاز» (2)و همكارانش در زمينه چگونگى رويارويى نوجوانان با تنش ها انجام دادند، به اين نتيجه رسيدند كه افراد در


1- آموزش مهارت هاى زندگى، لادن فتى و همكاران، ص ١٨6.
2- Campos.

ص: 185

موقعيت هايى كه از روش متمركز بر مسئله استفاده مى كنند، كنترل بيشترى بر آن موقعيت ها دارند. آنها خاطرنشان كرده اند كه نوجوانان در رويارويى با رويدادهاى تنش زاى تحصيلى، بيشتر از روش متمركز بر مسئله استفاده مى كنند، چون فكر مى كنند اين تنش ها بيشتر قابل كنترل اند. اما برعكس در رويدادهاى تنش زاى اجتماعى، به اين دليل كه كمتر قابل كنترل اند. عمدتاً روش متمركز بر هيجان به كار گرفته مى شود.

در پژوهشى كه «والينگ» و «مارتينك» انجام داده اند نتيجه گرفتند كه افرادى كه دچار درماندگى مى شوند، در فعاليت هاى بدنى و تحصيلى خود، كنترل كمترى بر آن موقعيت ها دارند. آنها اضافه كرده اند دانش آموزانى كه احساس مى كنند بر موقعيت ها تسلط دارند مى توانند پيامدهاى عملكرد خودشان را نيز كنترل كنند و در برابر فعاليت هايى كه يادگيرى آنها مشكل است، از روش هاى حل مسئله استفاده مى كنند. (1)

بر اساس بررسى هاى انجام گرفته، روش هاى مقابله اى متمركز بر مسئله در موقعيت هاى قابل كنترل مؤثرترند. در صورتى كه براى موقعيت هاى غيرقابل كنترل، مثلاً مرگ يكى از عزيزان، عمدتاً مقابله متمركز بر هيجان مناسب تر است.

در مقابله متمركز بر مسئله، افراد از اين تدابير بهره مى گيرند:


1- تجربه هاى روان شناسى، آلن بير، ترجمه: گيتى خوشدل، ص 5٧.

ص: 186

يك - مقابله فعال

فرآيندى است كه شخص در طى آن، فعالانه براى تغيير منبع فشار روانى تلاش مى كند.

دو - مقابله برنامه ريزي شده

در اين نوع مقابله، فرد براى كنترل و حل مشكل، با تكيه بر فكر و انديشه خود به ارزيابى راه حل هاى مختلف مى پردازد و بعد از آن با انتخاب بهترين شيوه، به حل مشكل اقدام مى كند.

سه - مقابله بردبارانه

عبارت است از خويشتن دارى و اجتناب از فعاليت هاى ناپخته اى كه به پيچيده تر شدن مسئله و ايجاد اخلال در روند حل آن منجر مى شود.

چهار - مقابله از راه جست وجوي حمايت اجتماعي كارآمد

هنگامى كه فردى خود را از حل مسئله ناتوان مى بيند، به راحتى از كمك هاى افراد ديگر استفاده مى كند. اين كمك به تناسب نياز و نوع مشكل شامل كسب اطلاعات از طريق خدمات راهنمايى، مشاوره و جذب امكانات مادى يا معنوى از ديگران است.

ب) مقابله متمركز بر هيجان
اشاره

ب) مقابله متمركز بر هيجان (1)

مقابله مسئله مدار هميشه عملى نيست؛ زيرا آدمى براى جلوگيرى از


1- Emotion- Focused.

ص: 187

فرسودگى ناشى از جريان هاى عملى مشكل، به مقابله هيجان مدار روى مى آورد. از طرفى، مردم غير از رويارويى با مشكلات بزرگ، به اين شيوه از مقابله روى مى آورند. (1)اين مقابله شامل كليه فعاليت ها يا افكارى است كه فرد به منظور كنترل و بهبود احساسات نامطلوب به كار مى گيرد. منشأ اين احساسات ناخوشايند شرايطى است كه انواع فشارهاى روحى را به همراه دارند. اين مقابله ها عبارت اند از:

يك - مقابله مبتني بر جست وجوي حمايت عاطفي

شامل تلاش هاى فرد براى به دست آوردن حمايت اخلاقى، همدلى، همدردى و جوّ تفاهم و احساس درك شدن توسط ديگران.

دو - مقابله مبتني بر تفسير مجدد مثبت

منظور ارزيابى مثبت از حوادث و موقعيت ها كه مبتنى بر نگرش خوشبينانه به رويدادهاى زندگى است. اين مقابله بيش از آنكه به منشأ استرس مربوط باشد براى اداره و كنترل عواطف و آشفتگى روان به كار مى رود.

سه - مقابله مبتني بر مذهب

در اين مقابله، فرد براى رهايى از ناراحتى هاى خود به اعمال مذهبى مثل دعا و نيايش، توكل و توسل به خداوند و معصومين (عليهم السلام) روى


1- ر. ك: زمينة روان شناسي هيلگارد، ص5٠٧.

ص: 188

مى آورد.

تجربه نشان داده كه اين نوع مقابله براى همه مردم مفيد واقع است؛ زيرا به عنوان منبع حمايت عاطفى و وسيله اى براى تغيير، مثبت عمل مى كند و از اين رو مقابله هاى بعدى را تسهيل مى كند.

چهار - مقابله مبتني بر پذيرش

عبارت از يك پاسخ مقابله اى كُنشى است كه شخص در آن، واقعيت شرايط دشوار و پر از فشار روانى را مى پذيرد. اين امر در شرايطى كه منبع فشار قابل تغيير نيست؛ مثلاً فوت يكى از عزيزان، يا قطع عضوى از بدن، مهم و مؤثر است. (1)

4. مقابله هاى ناكارآمد و غيرمفيد

اشاره

مجموعه اى از شيوه هاى مقابله اى را در بر مى گيرد كه اگرچه براى تغيير منبع فشارها و بهبود احساسات ناشى از اين موقعيت پر از تنش و فشار به كار گرفته مى شوند، ولى متأسفانه پناه بردن به چنين شيوه هايى وضع را بدتر مى كند. از اين رو، نمى توان از اين عوامل مقابله اى به مهارت مقابله اى تعبير نمود، بلكه در واقع اين عوامل نوعى «خود فريبى» است. براى مثال پرداختن به احساسات دردناك و صحبت درباه آنها از طريق آرزوهاى دور و دراز از اين نوع است. اين مقابله، معمولاً شيوه اى


1- براي آشنايي بيشتر با انواع مهارت هاي مقابله اي و چگونگي عملي ساختن آنها، ر. ك: مهارت هاي زندگي، ترجمه؛ شهرام محمدخاني، ج١، صص١٧- ١٧٨.

ص: 189

ناكارآمد و رايج براى خنثى كردن آنچه اتفاق افتاده به شمار مى آيد. اين افكار نوعاً با عبارتى از قبيل: «اگر فقط. . .» يا «اى كاش حقيقت نداشته باشد كه. . .» شروع مى شود. گاهى اوقات، اين افكار به شكل آنچه بايد اتفاق مى افتاد و نيفتاده جلوه مى كند. در واقع، چنين برخوردهايى يك روش مقابله اى مُسكّن براى طفره رفتن موقت از رنج ناشى از حقيقت است، زيان اين حالت، آن است كه هيچ يك از آرزوهاى موردنظر عملى نشده و سرخوردگى شديدى را براى فرد در پى خواهد داشت.

اينك برخى از مقابله هاى ناكارآمد را از نظر مى گذرانيم:

الف) واپس رانى

الف) واپس رانى (1)

در اين نوع مقابله، خاطره هايى كه از يك شكستِ رنج آور براى فرد ايجاد شده؛ مثل خاطره هايى كه شرم، احساس گناه و بيزارى از خود را در پى دارند، از دايره هشيارى و تفكر، كنار گذاشته مى شوند.

ب) دليل تراشى

ب) دليل تراشى (2)

شخص در اين حالت، ضعف ها و شكست هاى خود را به انگيزه هاى منطقى جامعه پسند نسبت مى دهد تا چنين به نظر آيد كه رفتارش درست و منطقى بوده است.

دليل تراشى، گاهى براى كاستن از نااميدى ناشى از دست نيافتن به


1- Repression.
2- Rational ization.

ص: 190

هدف مورد نظر و به عنوان فريب خود و گاهى به منظور توجيه انگيزه هاى به ظاهر منطقى و پذيرفتنى براى ديگران استفاده مى شود.

اگر كمى بيشتر دقت كنيم، انسان ها معمولاً بيشتر به دنبال يافتن دلايلِ ظاهراً خوب هستند تا دلايل واقعى، و دليل تراشان از اين نكته به خوبى استفاده مى كنند.

ج) فرافكنى

ج) فرافكنى (1)

احتمالاً در همه ما صفات ناخوشايندى وجود دارد كه سعى مى كنيم آنها را حتى از خودمان هم پنهان كنيم. گاهى نيز براى پنهان كردن آنها، همان صفات را به شكل اغراق آميزى به ديگران نسبت مى دهيم. كودكى را در نظر بگيريد كه از تاريكى شب مى ترسد و مى گويد: «دوستم از تاريكى خيلى مى ترسد» . او با گفتن اين جمله مى خواهد بفهماند كه «من از تاريكى نمى ترسم» . در بسيارى از موارد، افراد مى كوشند از اين شيوه براى مقابله با بحران ها و خنثى سازى آنها استفاده كنند و با اين كار، افراد يا عوامل ديگرى را مقصر جلوه دهند.

د) انكار

د) انكار (2)

گاهى يك واقعه، ناگوارتر از آن است كه شخص بتواند آن را بپذيرد. در اين حالت، ممكن است آن را از اساس انكار كند؛ گويى اصلاً چنين


1- Projection.
2- Denial.

ص: 191

چيزى وجود خارجى ندارد. كسانى كه انتقادهاى ديگران را همواره ناديده مى گيرند يا به آزرده شدن ديگران توجهى ندارند، معمولاً از اين واكنش، فراوان بهره مى گيرند.

ه) جابه جاسازى

ه) جابه جاسازى (1)

در اين روش، انگيزه اى كه از راه معيّنِ خود ارضا نمى شود، به كمك روش جابه جاسازى به مسير ديگرى رانده مى شود. اين شيوه، گاه مى تواند به شكل مثبت و به عنوان مُسكّن به كار رود، و گاهى نيز مى تواند خطرناك باشد. مثلاً كسى كه نياز به توجه دارد و كسى به او توجه نمى كند، جنبه مثبت جابه جايى اين است كه به ديگران محبت مى كند و جنبه منفى آن به آزار ديگران مى پردازد تا توجه ديگران را به خود جلب كند.

و) خيال بافى

و) خيال بافى (2)

خيال بافى ها تا حدى خواسته هاى محروم شده ما را ارضا مى كنند. خيال بافى روشى بسيار متداول است كه همه افراد به نحوى و تا اندازه اى از آن استفاده مى كنند. اما اين خيال بافى با آنچه به بيماران مربوط مى شود متفاوت است؛ زيرا افراد سالم قادرند خود را از دنياى تخيل خارج سازند و به جهان واقعيت انتقال يابند. انسان در اين حالت (خيال بافى) ،


1- Displa cement.
2- Fantasy.

ص: 192

خشم و احساسات و هيجانات خود را نسبت به كسانى بروز مى دهد كه در دنياى واقعى قادر به مقابله با آنها نيست. نتيجه اين حالت فقط نوعى ارضاى عاطفى است و در واقعيت بيرونى هيچ مشكلى را حل نمى كند. (1)

5. مهارت هاى مقابله اى در حج

اشاره

مهارت هاى مقابله اى در لحظه لحظه زندگى روزمره ما مى تواند مفيد باشد و ما را به يك مقابله صحيح و كار آمد برسانند. حج نيز از اين قاعده مستثنا نيست، چرا كه افراد معمولاً بدون آشنايى قبلى، حدود يك ماه در خارج از خانه و محيطى نامأنوس، آن هم در يك كشور خارجى با هم زندگى مى كنند و در يك فعاليت گروهى حضور دارند. كاملاً بديهى است كه در چنين شرايطى و در موارد متعدد به اين مهارت نياز است و مسافر كوى توحيد، بايد آن را دارا باشد تا در شرايط خاص واكنشى مناسب از خود بروز دهد.

الف) استرس در حج
اشاره

يكى از مواردى كه در زندگى روزمره بايد مقابله سنجيده اى با آن شود و هميشه در كنترل شخص باشد استرس (2)يا فشار روحى است. مى توان استرس را يك تجربه هيجانى منفى كه با تغييرات بيوشيميايى،


1- براى اطلاعات بيشتر درباره اين واكنش ها، ر. ك: آسيب شناسى روانى، دكتر سعيد شاملو، صص ٨٧ -٩٣.
2- Stress.

ص: 193

روان شناختى و رفتارى همراه است، تعريف كرد. (1)

بنابراين استرس، نوعى واكنش جسمانى، روانى و عاطفى در برابر يك محرك بيرونى است كه مى تواند موجب سازگارى فرد با تغييرات شود. البته در كارهاى روزمره، در حد معقول به استرس نياز داريم كه روانشناسان از آن به «فشار روحى مثبت» (2)تعبير مى كنند. اما استرس، زمانى تبديل به يك مشكل مى شود كه خارج از حد معمول و مجاز باشد، كه به آن «فشار روحى منفى» (3)گفته مى شود. آنچه كه به عنوان يك مشكل روانى و با نام استرس مطرح مى شود از نوع اخير است.

سفر حج، على رغم شكوه، عظمت، قداست، لطافت و شور و هيجانى كه دارد و با تمام لحظات به يادماندنى اش، صحنه هايى دارد كه مى تواند براى برخى از افراد استرس زا باشد. دورى از كشور و خانواده، تراكم جمعيت، گرماى هوا، تندخويى عرب ها و تعدد اعمال واجب و مستحب در زمان حج، ترس از بطلان اعمال و هدر رفتن تلاش ها از جمله اين عوامل اند. براى كاستن از عواقب مخرب استرس، ضرورى است كه مسافران كوى توحيد با نشانه ها و عوامل بروز استرس و راه هاى كنترل آن بيشتر آشنا شوند.


1- آموزش مهارت هاى زندگى، ص١4٧.
2- Esterss.
3- Distress.

ص: 194

يك - نشانه هاي بروز استرس

نشانه هاى بروز استرس مى تواند در افراد مختلف، از نظر نوع و شدت، متفاوت باشد. برخى از نشانه هاى استرس عبارت اند از:

گرفتگى يا انقباض در گلو، سينه و شكم، احساس درد در ناحيه سر، گردن و كمر، تپش قلب، پرش هاى عضلانى (تيك) ، خستگى و احساس كوفتگى، دلهره، اسهال، مشكلات خواب، ناراحتى معده و گوارش، خشكى دهان، بى حوصلگى، خلق ناپايدار، زود رنجى، داشتن دلشوره بى دليل، بى قرارى، پرخاشگرى، نداشتن تمركز، جويدن ناخن، مكيدن انگشت، بازى با موى سر يا كندن پوست لب (لب گزيدن) ، ساييدن دندان ها به هم، بى توجهى به وضع ظاهر، پرخورى يا بى ميلى به غذا، پرخوابى يا كم خوابى، گيجى و شلوغى ذهن، اشتباهات مكرر، كم دقتى، بهانه جويى، ناتوانى در به خاطر آوردن حوادث و ضعف در تصميم گيرى.

دو - راهكارهاي مقابله با استرس

براى مقابله با استرس از راهكارهاى متعددى مى توان بهره جست كه براى افراد مختلف و در شرايط متفاوت، برخى از آنها مى تواند كارآمد باشد:

- دستورات دينى را به كار بنديم؛ مثل ياد خدا، توكل به خدا، توسل، نماز، دعا، صلوات و عزادارى.

- عوامل استرس زاى موجود را شناسايى و سعى كنيم حذف شوند.

ص: 195

- در كارهاى خود برنامه ريزى منظمى داشته باشيم تا از سردرگمى رهايى يابيم.

- شب ها به موقع و به اندازه كافى بخوابيم.

- صبح ها زود از خواب بيدار شويم.

- عادت هاى استرس زاى خود را بشناسيم و سعى كنيم آنها را ترك كرده يا تغيير دهيم.

- واقع بين باشيم و مشكلات را آن چنان كه هستند بپذيريم.

- نرمش و ورزش را در برنامه روزانه خود بگنجانيم.

- به خاطر مسائل كوچك، خود را ناراحت نكنيم، چون تمام مشكلاتى كه با آنها مواجهيم از همان چيزهاى كوچك تشكيل شده اند.

- در وضعيت آرامى بنشينيم؛ چشم هاى خود را ببنديم و انديشه خود را بر روى يك لغت، يا صدا يا هرچيز ديگرى كه دوست داريم متمركز كنيم و سعى كنيم هر فكر ديگرى را از ذهن خارج كنيم.

- سعى كنيم در كمك به ديگران پيشقدم شويم.

- تلاش كنيم مثبت انديش باشيم و به خوبى ها و زيبايى ها فكر كنيم.

- سعى كنيم شاد باشيم و بخنديم؛ زيرا خنده يكى از سالم ترين پادزهرهاى فشار روانى است.

- درباره مشكلات و نگرانى هاى خود با مشاوران امين و با تدبير صحبت كنيم.

- گنجاندن مواد غذايى حاوى ويتامين C در غذاى روزانه خود براى

ص: 196

محافظت در برابر استرس، ضرورى است.

بسيارى از راهكارهاى فوق در كنترل استرس هنگام حج مى تواند مفيد باشد؛ مخصوصاً راهكار نخست و توجه به خداوند و الطاف و بخشندگى او و اينكه در اين سفر ميهمان او هستيم و هر ميزبانى به ميهمان خود لطف ويژه دارد، بنابراين جاى هيچ گونه نگرانى نيست. البته در اين بين، نقش كارگزاران و روحانيون كاروان در كاستن از استرس افراد گروه مى تواند بسيار مفيد و سازنده باشد.

ب) عجله يكى از آسيب هاى مقابله
اشاره

رايج ترين مشكلى كه هنگام مقابله با شرايط غيرعادى بروز مى كند عجله و شتاب زدگى است. عجله پديده اى است كه برخى افراد براى اندكى صرفه جويى در وقت به آن روى مى آورند، اما چون اين كار بدون دقت انجام مى گيرد گاهى مى تواند پيامدهاى ناگوارى در پى داشته باشد. درباره عجله به چند موضوع بايد توجه نمود:

يك - مفهوم عجله

عجله و شتاب زدگى اقدام زود هنگام در انجام كار است؛ يعنى اقدام به كارى پيش از فراهم شدن موعد و شرايط آن. (1)در مقابل عجله، «تأنى» و «تثبّت» قرار دارد كه به معناى درنگ و سنجش همه


1- المفردات، راغب اصفهاني، واژه «عجل» .

ص: 197

جانبه كار است. (1)

مرحوم علامه ملا مهدى نراقى در تعريف عجله مى فرمايد:

عجله، حالتى است در دل كه به مجرد خطور امرى در ذهن، بى درنگ و بدون تأمل درباره آن، به آن اقدام كند و اين حالت از لوازم ضعف و كوچكى نفس و از درهاى بزرگ ورود شيطان به دل آدمى است كه بسيارى از مردم را از اين راه به هلاكت افكنده است. (2)

عجله، سبب اتلاف وقت و فزونى لغزش ها مى شود و هميشه مى تواند برنامه ها را از كنترل ما خارج سازند و مشكلات و خطرات فراوانى ايجاد كند. رسول خدا (ص) در اين باره مى فرمايند:

إِنَّمَا أَهْلَكَ النَّاسَ الْعَجَلَةُ وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ تَلَبَّثُوا لَمْ يَهْلِكْ أَحَدٌ. (3)

عجله، مردم را هلاك مى كند و اگر مردم با آرامش رفتار كنند، كسى هلاك نمى شود.

از اين روايت به خوبى استفاده مى شود كه بيشتر هلاكت هايى كه بر اثر حوادث غيرمنتظره و ناپخته براى انسان پيش مى آيد در اثر عجله و شتاب زدگى است.

تجربه، خِرد و دين، بر زشتى، زيان بارى و محكوميت عجله اتفاق نظر دارند و به نكوهش آن پرداخته اند. منشأ شتاب زدگى هوا و هوس است و


1- المنجد، لويس معلوف، واژه هاى «أنى» و «ثبت» .
2- جامع السعادات، محمد مهدي نراقي، ج ١، ص ٢٧4.
3- المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقي، ج١، ص ٢١5.

ص: 198

هرگونه هواپرستى نيز از نظر شرع و عقل، محكوم است.

پيامدهاى ناگوار عجله در سفر به دليل شرايط خاصى كه سفر دارد، نمود بيشترى مى يابد و توجه به آن از اهميت بيشترى برخوردار است. حج، سفر عبادى است و عجله با روح عبادت منافات دارد و از فيض و لذت آن شديدا مى كاهد و فضا را براى جولان دهى شيطان مناسب مى كند. رسول مكرم اسلام (ص) مى فرمايد:

«الْأَنَاةُ مِنَ اللهِ وَ الْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ» (1)؛ «تأنّى در كارها از جانب خدا و عجله از جانب شيطان است» .

با توجه به اين روايت، كارهاى عجولانه سرمنشأ شيطانى دارند و از هواهاى نفسانى انسان سرچشمه مى گيرند. از طرفى، روشن است كه شيطان دشمن شماره يك و قسم خورده انسان است و همه پيشنهادها و وسوسه هاى او به طور قطع به زيان آدمى است. به همين دليل، انسان مؤمن و خداجو، بايد تلاش كند گرفتار اين خصلت شيطانى نشود و همه كارهاى خود را با دورانديشى، تدبّر وتأنّى، شروع كند و تا پايان كار، اين حالت را ادامه دهد و هيچ كارى را با عجله انجام ندهد. ديگر آنكه عجله در همه كارها، مخصوصاً اعمال عبادى انسان، مزاحمت ها و مشكلاتى را ايجاد مى كند.

اگر انسان بخواهد كارى صحيح و كامل انجام شود بايد همراه با بصيرت، دقت و معرفت باشد و اين موضوع به تأنى و آرامش و صبر


1- وسائل الشيعه، ج ٢٧، ص ١6٩.

ص: 199

نياز دارد. فردى كه شتاب زده عمل مى كند فرصت انديشيدن در كارها را نيافته، در نتيجه كارى انجام مى دهد كه سرانجامِ آن، پشيمانى و خسران خواهد بود. بنابرين راه سعادت اين است كه انسان در هر كارى كه قدم مى گذارد، با نهايت دقت و هشيارى و به دور از هرگونه عجله، جوانب آن را بررسى كند و از هرگونه پيش داورى و اقدام عجولانه بپرهيزد.

دو - پيامدهاي عجله و شتاب زدگي
اشاره

تمام خصلت هايى كه منشأ شيطانى دارند، قطعاً براى انسان مفسده انگيز و زيان آورند و هر يك از آنها علاوه بر اينكه به خودى خود زشت و ناپسندند، همچنين پيامدهاى ناهنجارى را به دنبال دارند كه بر زشتى آنها مى افزايد. برخى از پيامدهاى عجله عبارت اند از:

اول - ندامت

كارهايى كه بدون تدبّر و انديشه و با عجله شروع شوند، معمولاً به شكست و بدفرجامى منتهى مى شوند و پشيمانى به بار مى آورند، چون گاهى فرصت هاى طلايى و امكان انجام دوباره كار را نيز از دست انسان مى گيرد. اميرالمؤمنين علي (ع) در اين باره مى فرمايند:

«اِيّاكَ وَ العَجَل فَاِنّه عُنوانُ الفَوْتِ وَ النَدَمِ» (1)؛ «از شتاب زدگى بپرهيز كه سرآغاز از دست رفتن (فرصت) و پشيمانى است» .


1- غرر الحكم و درر الكلم، ص٢6٧، ح 5٨٠٠.

ص: 200

دوم - ناكامى

گاهى تعجيل و شتاب زدگى، سبب مى شود كه آدمى، بدون سنجش جوانب موجود اقدام كند و برخى از مقدماتى را كه باعث افزايش موفقيت اوست از دست بدهد، در نتيجه، به پيروزى مورد نظرش دست نمى يابد و ناكام مى ماند. امير مؤمنان علي (ع) در اين باره مى فرمايند:

«قَلَّما تَنْجَحُ حِيلَةُ الْعَجُولِ» (1)؛ «طرّاحى شخص شتابگر، بسيار كم به پيروزى مى رسد» .

سوم - لغزش و هلاكت

عجله، بى تدبيرى و شتاب، در بسيارى از امور سبب مى شود كه شتاب كننده برخى از موانع و لغزشگاه هاى موجود در مسير را مشاهده نكند و هنگام عمل، گرفتار آنها شود و بلغزد، و مى دانيم كه سرانجام لغزش، يا هلاكت است يا جراحت سنگين. اميرمؤمنان على (ع) در اين باره نيز مى فرمايد:

«كَثرةُ العَجَلِ يُزلُّ الْإِنسانَ» (2)؛ «فراوانى شتاب زدگى، انسان را مى لغزاند» .

و نيز آن حضرت مى فرمايد:

«مَنْ عَجَلَ كَثُرَ عِثارُهُ» (3)؛ «هر كس عجله كند، لغزش او بسيار خواهد بود» .

همچنين فرموده اند:

«مَعَ الْعَجَلِ يَكْثُرُ الزَّلَلُ» (4)؛ «لغزش ها با شتاب زدگى، فراوان گردد» .


1- غرر الحكم و درر الكلم، ص٢6٧، ح 5٧٩٣.
2- غرر الحكم و درر الكلم، ص٢6٧، ح 5٧٧6.
3- غرر الحكم و درر الكلم، ص٢6٧، ح 5٧٨٧.
4- غرر الحكم و درر الكلم، ص٢6٧، ح 5٧٨٠.

ص: 201

چهارم - غم و اندوه

شادابى و نشاط از ضروريات زندگى آدمى است و هيچ عقل سليمى غم و غصه را نمى پسندد. انسان نيز هرگز نبايد با دست خود شادى و نشاط زندگى را به غم و اندوه و حزن تبديل كند. شتاب زدگى يكى از كارهايى است كه غم و اندوه را به دنبال خود دارد. حضرت علي (ع) در اين باره مى فرمايد:

«الْعَجلُ قَبلَ الْإِمكانِ يُوجبُ الغُصَّةَ» (1)؛ «شتاب زدگى پيش از امكان (وقوع كار) سبب اندوه مى گردد» .

پنجم - بدگمانى

گاه شتاب زدگى و قضاوت عجولانه در مورد افراد، موجب بدگمانى مى شود. انسانى كه در قضاوت هاى خود نسبت به ديگران شتاب زده است، به اعمال ديگران به ديده ترديد مى نگرد و با سرعت و عجله، آن را بر بدى ها حمل مى كند. امير مؤمنان علي (ع) در اين باره مى فرمايد:

«قَلَّما يُصيبُ رَأْي الْعَجُولِ» (2)؛ «ديدگاه شتاب زده كمتر به صواب مى رسد» .

سه - پيش گيري از شتاب زدگي
اشاره

براى پيش گيرى از شتاب زدگى، و درمان عجله، راه هاى متعددى را مى توان تجربه كرد:


1- غرر الحكم و درر الكلم، ص٢6٧، ح 5٧٩٩.
2- غرر الحكم و درر الكلم، ص٢6٧، ح5٧٩٢.

ص: 202

اول - عبرت گيرى

اگر به اتفاقات پيرامون خودمان يا ماجراهايى كه از ديگران در گذشته و حال مى شنويم دقت كنيم، پيوسته اقدامات عجولانه اى مى يابيم كه سرانجام خوشايندى نداشته اند. دقت، درنگ، انديشه و تفكر در فرجام گذشتگان و شتابگران شكست خورده و عبرت از فرجام آنان، مى تواند سبب هوشيارى و پرهيز از شتاب زدگى گردد. اميرمؤمنان علي (ع) در نامه اى خطاب به فرزندش امام حسن مجتبي (ع) درباره تأمل و دقت در سرگذشت پيشينيان مى فرمايند:

أَي بُنَي إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ. . . . (1)

پسرم، من گرچه به اندازه پيشينيان عمر نكرده ام، اما در كارهايشان نظر كرده ام و در اخبارشان انديشيدم و در آثارشان سير كردم تا اينكه گويى يكى از آنان شدم، بلكه آن قدر بر زواياى زندگى آنها مسلط شدم كه گويا با نخستين و آخرين آنها زندگى كرده ام. در نتيجه، قسمت هاى روشن و شيرين زندگى آنان را از دوران تيرگى شناختم و زندگانى سودمند آنان را با دوران زيانبارش شناسايى كردم.


1- نهج البلاغه، نامه٣١.

ص: 203

دوم - مشورت و رايزنى با ديگران

درباره جايگاه بالاى مشورت در زندگى روزمره انسان، سخن بسيار است. مشورت و رايزنى با انسان هاى خردمند و مجرب، غرور و شتاب را مى شكند و نقش مهمى در اين باره ايفا مى كند. مشورت با رفع محدوديت فكرى و اطلاعاتى، زمينه شتاب زدگى را نابود مى سازد. همچنين، مشورت افكار ديگران را به مدد مى خواند.

سوم - تمرين تأنّى

تأمل و انديشه در انجام هر كار همراه با طمأنينه، لازمه خردمندى است. اگر چنين روحيه اى در كسى نباشد يا ضعيف باشد، تلقين و تمرين تأنى و انديشه پيرامون كار مورد نظر تا حدّ زيادى مشكل گشاست و انسان مى تواند با تمرين بردبارى، تعجيل را كاهش دهد. امير مؤمنان (ع) در اين مورد نيز چنين رهنمود ارائه مى دهند:

«قَدِّرْ ثُمَّ اقْطَعْ وَ فَكِّرْ ثُمَّ انْطِقْ وَ تَبَيَّنْ ثُمَّ اعْمَلْ» (1)؛ «اندازه بگير سپس ببُر، بينديش آن گاه سخن گو، و آگاه شو سپس اقدام كن» .

چهارم - سنجش و گزينش

آدمى بايد بر اساس توانايى و امكانات خود، كار و مسئوليت بپذيرد، اگر در اول كار، توان آن را داشته است و كوتاهى ديگرى نداشته باشد،


1- غرر الحكم و درر الكلم، ص6١، ح 6٩6.

ص: 204

پس لزومى هم براى عجله و جبران كمبودهاى خود با عجله نيست. در اين صورت مى تواند با خاطرى آسوده، وقت كافى، امكانات لازم و دقت عمل مناسب، دست به كار شود و از عهده آن به خوبى برآيد.

رهنمود دلنشين امام علي (ع) در اين باره نيز چنين است: «

رَحِمَ اللهُ امْرَءً عَرَفَ قَدرَهُ وَ لَم يَتَعَدَّ طَوْرَهُ » (1)؛ «خدا رحمت كند كسى را كه قدر خويش را بشناسد و پاى از مرزش فراتر ننهد!»

چهار - سرعت عمل

گاه برخى از افراد شتاب زدگى را با سرعت عمل يكى مى دانند، در حالى كه شتاب زدگى با سرعت عمل و اقدام به موقع تفاوت دارد؛ چرا كه برخلاف شتاب زدگى، سرعت عمل و اقدام به جا و مناسب، امرى پسنديده است. سرعت عمل، به معناى پيشى گرفتن و عدم سستى در امرى است كه همه مقدمات و شرايط آن فراهم آمده است. كاملاً روشن است كه در چنين مواردى نبايد فرصت را از دست داد و كار ضرورى و لازم، هر چه زودتر انجام پذيرد، پسنديده تر است. قرآن مجيد، در كارهاى خير، به سرعت عمل و سبقت در آنها دستور مى دهد و مى فرمايد: فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات

. . . ؛ «در نيكى ها از يكديگر، پيشى بگيريد» . (بقره:١4٨)

سرعت، آن است كه انسان پس از فراهم شدن مقدمات و شرايط


1- غرر الحكم و درر الكلم، ص٢٣٣، ح 4666.

ص: 205

لازم، فرصت را از دست ندهد و به انجام كار اقدام كند. امير مؤمنان (ع) درباره تفاوت عجله و سرعت عمل در كارها مى فرمايد:

ايَّاكَ وَالْعَجَلَةَ بِالْامُورِ قَبْلَ اَوانِها، وَالتَّساقُطَ فيها عِنْدَ اِمْكانِها. (1)

بپرهيز از عجله در كارها، قبل از رسيدن موعد آنها؛ و از سستى در كارها، هنگام رسيدن زمان [و فراهم شدن اسباب] آن بپرهيز.

امير مؤمنان علي (ع) از يك سو، شتاب زدگى نسنجيده و از سوى ديگر تأنّى و سستى در كار پسنديده را نكوش مى كند و خاستگاه هر دو را يكى مى داند، و به همين دليل آنها را محكوم كرده، مى فرمايد:

مِنَ الخُرْقِ الْعَجَلَةُ قَبْلَ الْإِمْكَانِ وَ الْإِنَاءَةُ بَعْدَ إِصَابَةِ الْفُرْصَة. (2)

شتاب پيش از به دست آوردن فرصت، و تأنّى بعد از يافتن فرصت، از ابلهى است.

با توجه به اين روايت، انسان خردمند همان طور كه نبايد به خصلت نكوهيده شتاب زدگى آلوده گردد، لازم است از خصلت زيباى سرعت عمل در كار نيك نيز غافل نشود.


1- نهج البلاغه، نامه 5٣.
2- مستدرك الوسائل، ج١٢، ص ٧٣.

ص: 206

ص: 207

فصل هشتم: مهارت حل مسئله

اشاره

مسائل و مشكلات بسيارى در زندگى روزمره انسان ها وجود دارند كه براى كنار آمدن با آنان و حل آنها بايد تلاش كرد.

در واقع، آموختن مهارت حل مسئله يكى از نيازهاى اساسى هر فرد و همچون نان شب اوست؛ مخصوصاً براى جوانان و دانشجويان. آنان از يك طرف به اقتضاى سن، شكنندگى بيشترى دارند و از طرف ديگر با مشكلات و مسائل مختلفى روبه رو هستند. پس اگر توانايى برخورد صحيح با اين مشكلات و حل آنها را نداشته باشند ممكن است به راه حل هاى ناسازگارانه، ناپخته و حتى مضر روى آورده، مشكل را پيچيده تر از آنچه هست بنمايند، يا مشكلات ديگرى را به موازات مشكل قبلى به وجود بياورند؛ مانند پناهندگى به مواد مخدر و اعتياد، استفاده از سيگار و ترك تحصيل. بنابراين به خاطر افزايش سطح بهداشت روانى جامعه و پيش گيرى از آسيب هاى روانى، اجتماعى، آموزش مهارت حل

ص: 208

مسئله و توانمند ساختن افراد جامعه براى حل مسائل و مشكلات خود، ضرورى است.

حل يك مسئله از نظر انديشمندان در بالاترين سطح از فعاليت هاى شناختى انسان قرار دارد (1)و نيازمند داشتن يك سرى از دانش ها، توانمندى ها و فعاليت هاى برنامه ريزى شده و دقيق است.

مهارت حل مسئله يكى از كارآمدترين شيوه هاى مقابله مسئله مدار در زندگى اجتماعى افراد است و به معناى فرآيند تفكر منطقى منظمى است كه به فرد كمك مى كند تا هنگام رويارويى با مشكلات براى حل آنها راه حل هاى متعددى را جست وجو كند، و سپس با توجه به شرايط خود، بهترين راه حل را تشخيص دهد و انتخاب نمايد.

اين مهارت مى تواند در برنامه ريزى هاى مختلف روان درمانى، افزايش بهداشت روانى در جامعه، پيش گيرى از آسيب هاى مختلف اجتماعى، مثل اعتياد، بزهكارى، خودكشى، افزايش سازگارى، رويارويى كارآمد با بحران ها و بهبود روابط اجتماعى، مورد استفاده قرار گرفته، مفيد باشد.

١. مراحل حل يك مسئله

اشاره

قبل از اينكه درباره چگونگى حل يك مشكل صحبت كنيم بايد به اين نكته توجه شود كه يكى از ويژگى هاى انسان هاى موفق، خلاقيت آنهاست. خلاقيت با درجات مختلف در همه انسان ها ديده مى شود.


1- روانشناسى پرورشى، علي اكبر سيف، ص54١.

ص: 209

افرادى هم كه خلاقيت پايينى دارند بايد بكوشند آن را در وجود خود افزايش دهند. خلاقيت، انسان را قادر مى سازد تا براى حل يك مشكل بتواند راه حل هاى گوناگون را كشف و ايجاد كند و خود را از بن بست ها نجات دهد. بنابراين به عنوان يك پيش نياز براى آمادگى روبه رو شدن با مشكلات بايد خلاقيت خود را افزايش دهيم.

براى حل يك مسئله مى توان مراحل كلى زير را گام به گام طى نمود:

الف) جهت گيرى صحيح نسبت به مسئله

بسيارى از افراد در آغاز راه و حتى قبل از روبه رو شدن با مشكل با بدبينى به آن مى نگرند و نسبت به آن ديد منفى دارند. اين ديدگاه حاوى افكار غير منطقى، انعطاف ناپذير و غير واقعى درباره مشكل است و مانع هرگونه اقدام مفيد براى حل مسئله مى شود. افرادى كه چنين ديدگاهى دارند، هنگام رويارويى با مشكل خود را ضعيف و نالايق مى پندارند و سعى مى كنند از مشكل فرار كنند. چنين افرادى ممكن است براى حل مشكل، سراغ مواد مخدر، الكل و سيگار بروند؛ حتى مرتب خود را سرزنش مى كنند و جملات نااميدكننده اى زمزمه مى كنند، مثلاً «هر چه بلاست بر سر من مى آيد» ، «من چقدر بدشانسم» ، حتى دست به دامن ضرب المثل ها هم مى شود: «هرچه سنگ است براى پاى لنگ است» . گاهى هم بدون تفكر و تأمل، و بدون ارزيابى پيامدها، به اقدام هاى خام و ناپخته روى مى آورند.

بنابراين براى حل صحيح يك مشكل در گام نخست بايد ديدگاه فرد

ص: 210

را نسبت به مشكل اصلاح نمود و سپس ضمن آموزش هايى، باورهاى غلط او را اصلاح نمود تا توانايى شناخت درست از مشكلات برايش مهيا شود و آنها را به عنوان پديده هاى طبيعى و غير قابل انكارى بپذيرد كه مى توان با آنها كنار آمد. همچنين بايد به فرد آموزش داده شود كه هنگام برخورد با مشكل به جاى واكنش عجولانه و بدون تأمل، با آرامش تفكر كند و قبل از هر اقدامى بينديشد كه چه اقداماتى را بايد صورت دهد تا مشكل برطرف شود.

ب) تعريف دقيق مشكل

در دومين گام بايد به شناخت صحيح و صادقانه از تمام زواياى مشكل، و طبقه بندى مناسب و منطقى آن و زير شاخه هايش، همچنين دامنه يابى حقيقى و تعريف دقيق آن بپردازيم.

شناخت يك مشكل مى تواند مراحلى داشته باشد:

يك - تهيه فهرستى از مشكلات موجود.

دو - اولويت بندى؛ در اين مرحله مشكلات فهرست شده در مرحله قبل به ترتيب اولويت و اهميت دسته بندى مى شوند. نتيجه اينكه شايد برخى از مشكلات طُفيلى مشكل ديگرى باشند، پس با حل مشكل اصلى، مشكلات فرعى تر به خودى خود حل خواهند شد.

سه - تعيين مشكلى كه در اولويت است.

چهار - شفاف سازى مشكل؛ به اين معنا كه مشكل مورد نظر از كى و كجا شروع شده و دلايل بروز آن چه بوده است؟ آنچه در اينجا مهم

ص: 211

است، نگاه صادقانه به مشكل، بدون كوچك ترين خودسانسورى و توجيه و تفسير و متهم سازى است.

پنج - تعيين هدف ما از حل مشكل؛ هدف يا اهداف بايد طورى انتخاب شوند كه قابل دسترس باشند.

٢. تهيه فهرستى از راه حل هاى متفاوت

پس از شناخت دقيق و همه جانبه مشكل مى توان به حل آن اقدام نمود. براى اين كار، فرد بايد فهرستى طولانى از راه حل هايى كه مى تواند او را به هدف مشخص شده برساند تهيه كند. البته اين راه حل ها بايد تا آنجا كه ممكن است متعدد و زياد باشند.

در اين مرحله فعلاً به كميّت راه حل ها توجه مى شود نه كيفيت آنها، پس بدون دقت در كيفيت يك راه حل بايد آن را در ليست خود بگنجانيم. براى اين كار، بهترين روش، شيوه بارش فكرى است؛ يعنى فرد، ذهن خود را باز بگذارد تا ذهن بدون حذف برخى گزينه ها و پيش داورى، هر راه حلى كه به نظرش مى آيد، چه خوب و چه بد، چه سازگار، چه ناسازگار، آزادانه همه آنها را بيان كند. براى جلوگيرى از فراموشى بهتر است اين راه حل ها بر روى كاغذى نوشته شوند.

استفاده از روش بارش فكرى به اين علت است كه:

الف) هنگامى كه فرد دريچه ذهنش را براى ورود هر راه حلى باز مى گذارد ممكن است راه حل هايى مهمان ذهن او شوند كه در حالت عادى امكان حضور نداشتند و شايد هم راه حل مناسب همان باشد.

ص: 212

ب) فردى كه دچار مشكل است باور مى كند كه براى حل يك مشكل، راه حل هاى بسيار متعددى مى تواند وجود داشته باشد. چون بعضى از افراد هنگام روبه رو شدن با يك مشكل، خود را زندانى يك راه حل مى بينند و فكر مى كنند فقط يك راه براى حل مشكل آنها وجود دارد و اگر آن راه بسته شود دنيا به آخر مى رسد و آنان شكست خورده اند؛ مثلاً جوانى كه فكر مى كند تنها راه خوشبختى قبول شدن در رشته پزشكى است، و اگر در آن رشته قبول نشود، فردى شكست خورده است. در اين مثال، اين جوان راه حل خوشبختى را يك راه بيشتر نمى داند و آن را تنها در قبولى رشته مورد نظرش منحصر كرده است و چه بسا با عملى نشدن خواسته اش دچار افسردگى شود و حتى شايد به فكر خودكشى هم بيفتد.

نكته بسيار مهم در اين مرحله، فهرست كردن راه حل هاى متعدد بدون ارزيابى آنهاست؛ به گونه اى كه هيچ راه حلى از قلم نيفتد. به بيان ديگر، قضاوت و ارزشيابى راه حل ها مربوط به مرحله ديگر است؛ زيرا در اين مرحله، تأكيد بر كميّت و افزايش تعداد راه حل هاست نه كيفيت آنها، پس سعى كنيم در اين مرحله، هيچ راه حلى به علت ضعف كيفيت، كنار گذاشته نشود.

٣. ارزيابى و انتخاب راه حل ها

در اين مرحله، راه حل هايى را كه در مرحله قبل فهرست شده اند يك به يك مورد ارزيابى قرار مى گيرند؛ يعنى عملى بودن يا

ص: 213

عملى نبودن، و سودمند بودن يا نبودن هريك از راه حل ها را براى رساندن ما به هدف تعيين شده، ارزيابى كرده، درباره پيامدهاى هر يك از آنها قضاوت و بررسى مى كنيم. در اين مرحله مى توان در مقابل ستونى كه راه حل ها فهرست شده اند، دو ستون ديگر براى ارزش گذارى طراحى نمود؛ بدين تريب كه در يك ستون، محاسن هر راه حل و در ستون ديگر معايب آنها را نوشت. در ادامه كار نيز بر اساس مقايسه اين دو ستون، درباره حذف يا انتخاب هر يك از راه حل ها تصميم گيرى مى كنيم.

براى پر كردن ستون هاى ارزيابى بايد به پرسش هايى جواب دهيم؛ مثلاً:

الف) آيا اين راه حل مرا به هدفم مى رساند؟

ب) آيا براى خودم دردسر ايجاد نمى كند؟

ج) آيا براى ديگران درد سر ايجاد نمى كند؟

د) پيامدهاى آن چگونه خواهد بود؟

ه) آيا با ارزش هاى خودم و هنجارهاى جامعه هماهنگى دارند؟

و) آيا راه حلى بهتر از اين وجود دارد؟

پس از يافتن پاسخ چنين پرسش هايى درباره هريك از راه حل ها و مقايسه نتايج آنها با يكديگر و ارزيابى كليه راه حل ها، پس از حذف راه حل هاى ناكارآمد، راه حل هاى مفيد و سودمند انتخاب شده، اولويت بندى مى شوند.

ص: 214

4. اجراى راه حل انتخابى و كنترل

در اين مرحله، راه حلى كه بيشترين اولويت دارد و مفيدترين و مناسب ترين راه حل، تشخيص داده شده اجرا مى شود و در حين اجرا به نتايج اجراى آن نيز توجه مى شود. اگر اين نتايج رضايت بخش بود، پس مشكل حل شده و فرآيند حل مسئله پايان يافته است. ولى اگر پيامدها و نتايج آن رضايت بخش نبود؛ يعنى راه حل انتخابى مؤثر نبوده و فرد بايد سراغ اولويت هاى بعدى برود و آنها را اجرا كند. فرآيند حل مسئله زمانى پايان مى يابد كه فرد به هدف يا اهداف خود كه قبلاً تعيين نموده، رسيده باشد.

ص: 215

فصل نهم: مهارت مديريت زمان

اشاره

فصل نهم: مهارت مديريت زمان (1)

زمان، از جمله نعمت هاى گران بهاى الهى است كه استفاده مفيد از آن نيازمند برنامه ريزى دقيق است. استفاده مؤثر و اثربخش از زمان براى موفقيت در عرصه كار و زندگى، ضرورتى اجتناب ناپذير است. امروزه، «مديريت زمان» در عرصه هاى مختلف زندگى اهميت فراوانى يافته و در علوم مختلف نيز به آن توجه مى شود. مديريت زمان، موضوعى است كه همه ما، چه در زندگى شخصى و چه در زندگى حرفه اى، به آن نيازمنديم. همچنين استفاده درست از زمان، نقش تعيين كننده اى در بالا بردن كيفيت زندگى خواهد داشت. از آنجا كه زمان براى هر فرد و سازمانى ارزشمند است مى توان گفت كه زمان از هر چيز ديگرى


1- مديريت زمان، جزء مهارت هاى ده گانه معروف نيست؛ ولى به دليل اهميتى كه در مراسم حج دارد، بدان پرداخته ايم.

ص: 216

گران بهاتر است، چرا كه با آن مى توان بازدهى سازمان ها و افراد را افزايش داد و از اتلاف وقت و هزينه جلوگيرى نمود. توجه داشته باشيم كه هيچ كس نمى تواند به جاى فرد ديگرى از وقت او استفاده كند؛ زيرا وقت، قرض دادنى، خريدنى، و ذخيره كردنى نيست. ديگر آنكه تمام افراد بشر به طور يكسان از زمان بهره مند هستند. البته وقت غير قابل تغيير است، لذا نه طولانى مى شود و نه كوتاه، بنابراين تنها راه افزايش وقت استفاده درست و برنامه ريزى شده از آن است.

١. دلايل غفلت از مديريت زمان

در پاسخ به اينكه چرا برخى از مردم، براى وقت خود مديريتى ندارند، يا مديريت آنان ضعيف است، مى توان گفت:

الف) احتمالاً بسيارى از مردم چون نمى دانند مديريت زمان چيست از آن استفاده نمى كنند. حتى شايد برخى با تعجب بگويند مگر مى شود زمان را هم مديريت كرد؟

ب) گروهى نيز به دليل سستى و تنبلى از مديريت زمان غافل اند؛

ج) گروهى هم به ارزش واقعى زمان واقف نيستند؛

د) برخى از مردم، فاقد هدف و انگيزه لازم براى برنامه ريزى مؤثّر در زندگى روزمره خود هستند؛

ه) افرادى هم هستند كه دوست ندارند تحت فشار و برنامه ريزى شده و با تنگى وقت و شرايط بحرانى كار كنند.

ص: 217

٢. فوايد مديريت زمان

شايد گاهى و در شرايطى خاص استفاده نكردن از مديريت زمان، قابل توجيه باشد، اما مزاياى فراوانى كه استفاده موفق از مديريت زمان دارد هرگونه دليل يا توجيه را در كنار گذاشتن آن رد مى كند. برخى از اين مزايا عبارت اند از:

الف) اولويت بندى فعاليت هاى روزمره زندگى؛

ب) افزايش بهره ورى در زمان؛

ج) حذف مزاحمت ها و فعاليت هاى غيرضرورى كه باعث اتلاف وقت و انرژى مى شود؛

د) افزايش مدت زمان واقعى كار؛

ه) كاهش استرس در زندگى كه نتيجه آن، بهبود سلامت روحى و جسمى است.

٣. دزدان زمان

هر چيز ارزشمندى سارقانى دارد كه سعى مى كنند آن را از دست ما بربايند، و چون زمان، فوق العاده ارزشمند است، حتماً چشم سارقانى به دنبال سرقت زمانِ ماست. بنابراين براى موفقيت در مديريت زمان بايد آنها را بشناسيم. برخى از آنها عبارت اند از:

الف) عادت هاى غلط كه مهم ترين عامل مخرب زمان به شمار مى آيند؛

ص: 218

ب) تلاش بيش از حد و خسته كننده در يك كار؛

ج) تعلل در انجام يك كار؛

د) ايجاد وقفه هاى بى مورد در ميان يك كار؛

ه) گوش ندادن به مطالبى كه در انجام يك كار به آن نياز است؛

و) ناتوانى در گفتن «نه» ؛

ز) ناتوانى در اختصاص زمان به اولويت ها؛

ح) دخالت دادن افراد و عوامل مختلف در يك كار؛ به گونه اى كه برخى از آنها در انجام بعضى ديگر ايجاد اختلال كنند؛

ط) توجه بيش از حد به جزئيات؛

ى) كم توجهى به مطالب بنيادى و اساسى؛

ك) تلاش بدون برنامه؛

ل) كم توجهى به اهداف كلى و جزئى كار؛

م) عدم مرحله بندى كار؛

ن) كم توجهى به استراحت هاى ضرورى.

4. راهكارهاى مديريت زمان

براى مديريت زمان مى توان از راهكارهاى متعددى سود جُست كه برخى از اين روش ها عبارت اند از:

الف) توجه به ارزش زمان و اينكه زمان حتى از طلا هم گران قيمت تر است؛

ص: 219

ب) باور داشته باشيد مديريت زمان يك افسانه نيست و با كمى دقت و پشتكار، امكان عملى شدن دارد؛

ج) وقتى ارزش اين كيميا مشخص شد، گام بعدى داشتن عزم و اراده جدى براى مديريت آن است؛

د) خودشناسى اوليه درباره رابطه كارهاى ما با زمان، و ميزان زمان اختصاص داده شده به هر كار؛

ه) شناسايى عواملى كه باعث اتلاف زمان ما مى شوند يا مواردى كه از آنچه لازم است، زمان بيشترى به خود اختصاص مى دهند؛

و) تنظيم اهداف بلندمدت و كوتاه مدت. اين نكته هنگام هدف گذارى بسيار مهم است كه آنها را واقعى و قابل دستيابى تعريف كنيم؛

ز) پس از تنظيم اهداف، بايد آنها را به دقت اولويت بندى نمود؛

ح) از توجه به صرفه جويى در وقت دريغ نكنيد؛ زيرا بسيارى از كارها را مى توان در زمان كمترى هم انجام داد؛

ط) اگر مديريت زمان را در امور ساده و روزمره زندگى جدى بگيريد، به تدريج در امور مهم تر نيز موفق خواهيد بود؛

ى) در شروع كار از كسانى كه در مديريت زمان موفق ترند تقليد نماييد؛

ك) اوقاتى را كه بى رويه هدر مى روند پر كنيد؛

ل) توجه به اينكه بهره ورى مهم تر از اشتغال به كار است، پس خود را با تعداد ساعات زياد كار خسته نكنيد؛

ص: 220

م) انجام هر كارى به زمان خاصى نياز دارد. همچنين كارهايى وجود دارند كه هرگز نبايد انجام شوند، پس سعى كنيم آنها را بشناسيم و از انجام آنها، هر چند اتفاقى و ناخواسته، جلوگيرى كنيم؛

ن) بايد نه گفتن به عوامل هدر دهنده زمان را آموخت. براى تمرين نه گفتن، چندين روش به صورت مستقيم و غيرمستقيم وجود دارد. ابتدا طورى كه دوستان و خانواده خود را نرنجانيد، سعى كنيد مناسب ترين روش را بيابيد و توجه داشته باشيد كه عذر و بهانه، هميشه ضرورى نيست. به بيان ديگر، اشكالى ندارد كه با افراد رو راست باشيد و واقعيت را بگوييد، زيرا شما مسئوليت هايى بر عهده داريد كه امكان اختصاص وقت به تقاضاهاى آنها را فراهم نمى آورد؛

س) براى رسيدن به نتايج مورد نظر، هميشه در جست وجوى راه هاى بهتر، سريع تر و مؤثرتر، در كوتاه ترين زمان ممكن باشيد؛

ع) ترديد و دودلى يكى از عوامل مهم اتلاف وقت است. سعى كنيد در تصميم گيرى ها قاطع باشيد.

5. مديريت زمان در حج

اشاره

زمان در بسيارى از اعمال حج، نقش تعيين كننده اى دارد و تنها در ظرف زمانى خاصى مى توان آنها را انجام داد؛ مثلاً كسى كه به درك وقوف اختيارى و اضطرارى برخى از اماكن موفق نشود، امكان دارد تمام زحمت او در انجام اين سفر از بين برود. بنابراين توجه به زمان و

ص: 221

برنامه ريزى آن در طول سفر، براى مديران و روحانيون و خود حجاج ضرورى است.

گاهى لازم است براى عقب نماندن از زمان، اقدامات خاصى انجام داد؛ مثلاً هنگام رفتن به عرفات يا برگشتن از آن، مدير بايد مسيرى را انتخاب كند كه كمترين ترافيك را داشته باشد و در صورت گرفتارى در ترافيك بايد حتماً به زمان توجه داشته باشد و تمهيدات لازم را بينديشد، شايد براى رسيدن به موقع، مجبور شود حجاج را پياده حركت دهد.

مدت زمانى كه مسافر كوى توحيد در حرمين شريفين است، محدود است و شايد براى برخى از افراد، هرگز تكرار نشود، بنابراين بايد لحظه لحظه اين فرصت را غنيمت شمرد و از آن كمال استفاده را نمود.

امير مؤمنان علي (ع) درباره آيه: وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا (1)مى فرمايد:

لَا تَنْسَ صِحَّتَكَ وَ قُوَّتَكَ وَ فَرَاغَكَ وَ شَبَابَكَ وَ نَشَاطَكَ أَنْ تَطْلُبَ بِهَا الْآخِرَةَ. (2)

تندرستى خود، و توانايى و فراغتت، و جوانى و نشاط خود را فراموش مكن كه بدان ها طلب آخرت كنى.

مولايمان در اين جمله گهربار، از نعمت هايى نام مى برند كه مى توان


1- «و بهره ات را از دنيا فراموش مكن» . (قصص: ٧(7)
2- امالي، شيخ صدوق، ص ٢٢٩.

ص: 222

با آنها آخرت را ساخت. در سفر حج، اين فرصت به خوبى فراهم است، پس مبادا كه آن را از دست بدهيم.

امير مؤمنان علي (ع) در فرمايش ديگرى مى فرمايد:

الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الخَيْرِ. (1)

فرصت ها هم چون گذشتن ابر مى گذرند، پس فرصت هاى نيك را غنيمت بدانيد.

حال مى پرسيم آيا فرصتى خيرتر از حضور در حرمين شريفين مى توان يافت؟ پس بايد قدرش را دانست و از آن براى ساختن آخرتى بهتر استفاده كرد. بايد دانست كه قطعاً كوتاهى و به هدر دادن فرصت در چنين جاهايى، بسيار غم بار خواهد بود. اميرمؤمنان در اين باره مى فرمايد:

إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّةٌ. (2)

ضايع كردن و استفاده نكردن از فرصت ها و به هدر دادن آنها موجب پشيمانى و اندوه است.

مرحوم «آقا جمال الدين خوانسارى» در شرح اين فرمايش اميرمؤمنان علي (ع) مي فرمايد:

ضايع كردن فرصت غصّه است. غصّه، چيزى است كه در گلو ماند و فرو نتوان برد؛ يعنى هر كه فرصت را ضايع كند، بعد از آنكه خبردار شود، آن


1- نهج البلاغه، حكمت، ش٢١.
2- نهج البلاغه، حكمت، ش ١١٨.

ص: 223

غصّه اى باشد در گلوى او كه علاج نتواند كرد و هميشه در حسرت و ندامت آن باشد. (1)

در روايت ديگرى، امير مؤمنان علي (ع) كوتاهى و فرصت كُشى را نشانه حماقت معرفى مى كند:

مِنَ الخُرْقِ المُعَاجَلَةُ قَبْلَ الْإِمْكَانِ وَ الْأَنَاةُ بَعْدَ الْفُرْصَةِ. (2)

شتاب كردن قبل از امكان و سستى كردن در فرصت، از كودنى و حماقت است.

ديگر آنكه مهارت استفاده از فرصت ها در كل زندگى انسان ضرورى است و اين مهم در طول سفر حج، به دليل شرايط خاص آن، اهميت بيشترى مى يابد. براى استفاده از فرصت ها در طول سفر حج، توجه به چند نكته ضرورى است:

الف) استفاده از زمان ها، مكان ها و مناسبت هاى خاص

مسافر كوى توحيد، در سرزمينى پاى مى گذارد كه هر نقطه اش آداب و اذكار و قصه هاى خاصى دارد؛ نقاطى كه در مكه است، مثل بيت الله الحرام، حجرالاسود، حِجر اسماعيل، مقام ابراهيم، زمزم، مستجار، كوه صفا و قبرستان ابوطالب يا مكان هايى كه در مدينه است، مثل روضه پيامبر (ص) ، بقيع مظلوم، اُحد و مساجد سبعه. گاهى نيز زمان حضور او در


1- شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم، ج١، ص٢٧٢.
2- نهج البلاغه، حكمت، ش٣6٣.

ص: 224

سرزمين وحى با زمان هاى خاصى همزمان مى شود كه نعمتى بزرگ است، پس زائر كوى عشق، بايد تلاش كند از اين مكان ها و زمان ها به نحو شايسته استفاده كند و آداب و اعمال خاص آنها را بياموزد و اجرا كند.

معصومين (عليهم السلام) هنگام حضور در اين اماكن به زيباترين، عاشقانه ترين و خاضعانه ترين شكل ممكن با خداوند به نجوا مى نشستند كه نمونه اى را ذكر مى كنيم:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ رَأَيْتُ عَلِيَّ بْنَ الحُسَيْنِ (عليهماالسلام) فِي فِنَاءِ الْكَعْبَةِ فِي اللَّيْلِ وَ هُوَ يُصَلِّي فَأَطَالَ الْقِيَامَ حَتَّى جَعَلَ مَرَّةً يَتَوَكَّأُ عَلَى رِجْلِهِ الْيُمْنَى وَ مَرَّةً عَلَى رِجْلِهِ الْيُسْرَى ثُمَّ سَمِعْتُهُ يَقُولُ بِصَوْتٍ كَأَنَّهُ بَاكٍ يَا سَيِّدِي تُعَذِّبُنِي وَ حُبُّكَ فِي قَلْبِي أَمَا وَ عِزَّتِكَ لَئِنْ فَعَلْتَ لَتَجْمَعَنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ قَوْمٍ طَالَ مَا عَادَيْتُهُمْ فِيكَ. (1)

محمد بن ابى حمزه از پدرش نقل كند كه گويد: شبى حضرت على بن الحسين (عليهماالسلام) را ديدم كه در كنار خانه كعبه نماز مى خواند و قيام آن را طول داد تا به حدى كه گاهى بر پاى راستش تكيه مى داد، و گاهى بر پاى چپ. سپس شنيدم كه با صدايى مانند شخص گريان مى گفت: «اى آقاى من! آيا مرا عذاب كنى با اينكه دوستى تو را در دل دارم؟ هر آينه به عزتت سوگند اگر چنين كنى، ميان من و مردمى جمع كنى - و مرا با مردمى گردآورى - كه دير زمانى به خاطر تو با آنان دشمنى ورزيده ام.


1- الكافي، ج٢، ص5٨٠.

ص: 225

ب) استفاده از مجموعه غنى ادعيه معصومين (عليهم السلام)

يكى از امتيازات مهم شيعيان، دسترسى آنها به مجموعه هاى گران سنگى است كه از ائمه معصومين (عليهم السلام) در قالب دعا به آنها رسيده است. تك تك اين دعاها گنجينه اى ارزشمند از تعاليم الهى و حكمت هاى ناب ربانى است كه شارحان اين متون در جاى خود به گوشه هايى از راز و رمزهاى آنها اشارتى داشته اند. چه زيباست كه مسافر كوى توحيد در جاى جاى سفر خويش و در عبادت ها و مناجات خود از اين ادعيه بهره مند شود و گرد خانه دوست بچرخد و دعاى كميل را زمزمه كند:

. . . إِلهي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ أَسْأَلُهُ كَشْفَ ضُرِّي وَ النَّظَرَ فِي أَمْرِي. . . . (1)

اى خدا! اى پروردگار من! جز تو براى من كيست كه از او بخواهم تا گره از مشكلم بگشايد و در وضعيت (نا گوار) من نظر كند.

همچنين هنگام حضور در عرفات - كه لحظاتش بوى اجابت مى دهند- به دعاى عرفات سالار شهيدان، حضرت اباعبدالله الحسين (ع) مترنم شود؛ از خواندن دعاهاى صحيفه مباركه سجاديه غفلت نكند؛ نيمه شب هايش را در كنار خانه خدا و در طواف و زمزمه دعاى بسيار پر مغزى كه ابوحمزه ثمالى از امام سجاد (ع) روايت كرده است سپرى كند. همچنين خواندن مناجات هاى اميرالمؤمنين علي (ع) در طواف نيز صفاى


1- فرازى از دعاى كميل.

ص: 226

خاصى دارد.

كوتاه سخن آنكه در آن شرايط، زمان و مكان و فرشتگان دست به دست هم داده اند و سفره بسيار پربار و رنگينى از معنويت و رحمت و مغفرت چيده اند. هر گوشه اين سفره، جامى و شهدى است كه شيرينى خاصى دارد، خوشا به حال كسى كه از اين سفره، به خوبى و شايستگى و فراوانى بهره گيرد و واى به حال كسى كه اين فرصت بسيار مهم را در غفلت و فراموشى و سرگردانى هدر دهد.

ص: 227

كتابنامه

* قرآن كريم

* نهج البلاغه

١. آسيب شناسى روانى، سعيد شاملو، تهران، رشد، ١٣٨٨ه. ش.

٢. آموزش مهارت هاى زندگى، لادن فتى و همكاران، تهران، نشر دانژه، ١٣٨5ه. ش.

٣. الاحتجاج، ابومنصور احمد بن على طبرسى، مشهد، نشر مرتضى، ١4٠٣ه. ق.

4. الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد العكبرى (شيخ مفيد) ، قم، كنگره جهانى شيخ مفيد، ١4١٣ه. ق.

5. اصول بهداشت روانى، سيد ابوالقاسم حسينى، مشهد، دانشگاه علوم پزشكى، ١٣٧١ه. ش.

6. اصول بهداشت روانى، سعيد شاملو، تهران، رشد، ١٣٧4ه. ش.

٧.

ص: 228

اقبال الاعمال، سيد رضى الدين على بن موسى بن طاووس، تهران، دارالكتب الاسلامية، ١٣6٧ه. ش

٨. الأمالى، محمد بن حسن (شيخ طوسى) ، قم، دارالثقافة، ١4١4ه. ق.

٩. الأمالى، محمد بن على بن بابويه قمى (شيخ صدوق) ، تهران، كتابخانه اسلاميه، ١٣6٢ه. ش.

١٠. الأمالى، محمد بن محمد العكبرى (شيخ مفيد) ، قم، كنگره جهانى شيخ مفيد، ١4١٣ه. ق.

١١. انگيزش و هيجان، محمد پارسا، تهران، دانشگاه پيام نور، ١٣٨٩ه. ش.

١٢. انگيزش و هيجان، محمد كريم خداپناهى، تهران، سمت، ١٣٨٨ه. ش.

١٣. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بيروت، مؤسسة الوفاء، ١4٠4ه. ق.

١4. تجربه هاى روانشناسى، آلن بير، ترجمه: گيتى خوشدل، بى جا، بى نا، بى تا.

١5. تحف العقول عن آل الرسول، حسن بن شعبه حرانى، قم، جامعه مدرسين، ١4٠4ه. ق.

١6. تربيت و شخصيت انسانى، سيد مجتبى هاشمى ركاوندى، قم، بوستان كتاب، ١٣٧6ه. ش.

١٧. تهذيب الاحكام، محمد بن حسن (شيخ طوسى) ، تهران، دارالكتب الإسلاميه، ١٣65ه. ش.

١٨. جامع السعادات، محمد مهدى نراقى، نجف، جامعة النجف الدينية، ١٣٨٣ه. ق.

١٩.

ص: 229

الجعفريات (الأشعثيات) ، محمد بن محمد بن اشعث كوفى، تهران، مكتبة نينوى الحديثة، بى تا.

٢٠. الجواهر السنية، محمد الحر العاملى، ترجمه: زين العابدين كاظمى خلخالى، چاپ سوم، تهران، دهقان، ١٣6٨ه. ش.

٢١. دعائم الإسلام، نعمان بن محمد تميمى مغربى، مصر، دار المعارف، ١٣٨5ه. ق.

٢٢. الدعوات، قطب الدين راوندى، قم، انتشارات مدرسه امام مهدى [، ١4٠٧ه. ق.

٢٣. روانشناسى پرورشى، على اكبر سيف، چاپ هفتم، تهران، آگاه، ١٣٧١ه. ش.

٢4. روانشناسى تربيتى كاربردى، غلامعلى افروز، تهران، انتشارات انجمن اولياء و مربيان، ١٣٨٣ه. ش.

٢5. روانشناسى تربيتى، پروين كديور، تهران، سمت، ١٣٨٧ه. ش.

٢6. روانشناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، على مصباح و همكاران، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، و انتشارات سمت، ١٣٧4ه. ش.

٢٧. روانشناسى رشد، على اكبر شعارى نژاد، تهران، مؤسسه اطلاعات، ١٣6٨ه. ش.

٢٨. زمينۀ روانشناسى هيلگارد، ريتا ال اتيكنسون و ديگران، ترجمه: دكتر براهنى و ديگران، چاپ پنجم، تهران، رشد، ١٣٨5ه. ش.

٢٩. شرح غرر الحكم، آقا جمال الدين، خوانسارى، تصحيح: جلال الدين ارموى، تهران، دانشگاه تهران، ١٣٧٣ه. ش.

٣٠.

ص: 230

شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن ابى الحديد معتزلى، قم، كتابخانه آيت الله مرعشى، ١4٠4ه. ق.

٣١. شرح نهج البلاغه، كمال الدين بن ميثم بحرانى، تهران، دفتر نشر كتاب، ١4٠4ه. ق.

٣٢. علل الشرائع، محمد بن على بن بابويه قمى (شيخ صدوق) ، چاپ اول، قم، داورى.

٣٣. عوالى اللآلى، ابن ابى جمهور احسائى، قم، انتشارات سيد الشهداء (ع) ، ١4٠5ه. ق.

٣4. عيون أخبار الرضا (ع) ، محمد بن على بن بابويه قمى (شيخ صدوق) ، جهان، ١٣٧٨ه. ق.

٣5. غرر الحكم و درر الكلم، عبدالواحد تميمى آمدى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، ١٣6٧ه. ش.

٣6. غلبه بر خشم، رنوا پيوريفرى، ترجمه: مهدى قراچه داغى، تهران، نشر واحدى، ١٣٧٩ه. ش.

٣٧. الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ١٣65ه. ش.

٣٨. كليد طلايى ارتباطات، كريس كول، تهران، هامون، ١٣٧٩ه. ش.

٣٩. لغت نامه، على اكبر دهخدا، چاپ دوم، تهران، مؤسسه لغت نامه دهخدا، ١٣٧٧ه. ش.

4٠. مبانى روانشناسى، هيلگارد، ترجمه: مجيد مصطفوى، بى جا، بى نا، بى تا.

4١.

ص: 231

متشابه القرآن، رشيد الدين محمد بن على بن شهرآشوب مازندرانى، قم، انتشارات بيدار، ١٣٨٢ه. ش.

4٢. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقى، قم، دار الكتب الإسلاميه، ١٣٧١ه. ق.

4٣. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، حسين محدث نورى، قم، مؤسسۀ آل البيت (عليهم السلام) ، ١4٠٨ه. ق.

44. مصباح الشريعه، منسوب به امام صادق (ع) ، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ١4٠٠ه. ق.

45. المفردات، راغب اصفهانى، تحقيق: نديم مرعشى، تهران، مرتضوى، ١٣٧٣ه. ش.

46. من لايحضره الفقيه، محمد بن على بن بابويه قمى (شيخ صدوق) ، قم، جامعه مدرسين، ١4١٣ه. ق.

4٧. مناقب آل أبى طالب (عليهم السلام) ، رشيد الدين محمد بن على بن شهرآشوب مازندرانى، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ١٣٧٩ه. ق.

4٨. المنجد، لويس معلوف، چاپ بيستم، بيروت، دار المشرق، ١٩6٩م.

4٩. مهارت هاى زندگى (تكنيك هاى مقابله با اضطراب، افسردگى، تنهايى، كمرويى، شكست و. . .) ، كلينته ال كريس، ترجمه: شهرام محمد خانى، تهران، اسپند هنر، ١٣٨4ه. ش.

5٠. مهارت هاى زندگى، فرهاد طارميان، تهران، وزارت آموزش و پرورش، ١٣٧٨ه. ش.

5١.

ص: 232

ميزان الحكمة، محمد محمدى رى شهرى، قم، دار الحديث، ١4١6ه. ق.

5٢. هوش هيجانى، دانيل گلمن، ترجمه: نسرين پارسا، تهران، رشد، ١٣٨٠ه. ش.

5٣. وسايل الشيعه (تفصيل وسايل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة) ، محمد الحر العاملى، قم، مؤسسة آل البيت (عليهم السلام) ، ١4٠٩ه. ق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109