زيارت ائمه و اولياء در مكتب اهل بيت عليهم السلام

مشخصات كتاب

شابک : 6500 ریال:978-964-540-127-4

شماره کتابشناسی ملی : 1260823

عنوان و نام پديدآور : زیارت ائمه و اولیا در مکتب اهل بیت علیهم السلام/عباسعلی اختری.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1387.

مشخصات ظاهری : 96 ص.؛21 × 12س م.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : زیارت -- دفاعیه ها و ردیه ها.

موضوع : زیارت -- فلسفه.

رده بندی دیویی : 297/76

رده بندی کنگره : BP262/الف33ز9 1387

سرشناسه : اختری، عباسعلی، 1317 -

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

مقدّمه

كمال طلبى و رشد معنوى، آرمانى است كه هر كس به تناسب فراز و فرود همّت خود آن را دنبال مى كند. بى ترديد اوّلين شرط پاى نهادن در اين وادى، بهره گيرى از هدايت پاكان و شناخت الگوهاى كمال و فضيلت براى اقتدا است.

طىّ اين مرحله بى همرهى خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهى

ذات اقدس متعال كه خود كمال و جمال مطلق است، و جمال و كمال را دوست مى دارد، بر اساس رحمت و رأفت خويش، با فرستادن كتاب آسمانى، بهترين آيين زندگى را در اختيار انسان نهاده، و در پرتو همان تعاليم متعالى، بهترين انسان هاى برگزيده خود را به عنوان «الگوهاى كمال» به بشريت معرّفى نموده است.

چنانكه در قرآن مى فرمايد:

«البته براى شما الگو و نمونه اى نيكو در وجود رسول خدا صلى الله عليه و آله است، براى آنانكه اميدوار ملاقات خدا و فرارسيدن روز واپسين هستند و

ص: 8

بسيار خدا را ياد مى كنند.» (1) پيامبر بزرگوار و دلسوز و مهربان در طول بيست و سه سال رسالت خود، نهايت خيرخواهى را براى مردم و پيروان خود انجام داد و همه عوامل رشد و سقوط را بيان كرد.

و به اقتضاى حكم عقل و شرع، علمداران امّت اسلامى را براى بعد از خودش، به امر پروردگار كه در قرآن نيز آمده است، طبق ده ها روايت معتبر، همگام اشارات قرآن معرّفى فرمود و تكليف امّت را روشن ساخت كه آيين درخشان اسلام را از «كتاب و عترت» دريافت كنند تا هرگز گمراه نشوند.

و براى حفظ اين سرمايه حيات و حركت، به امر حق، محبّت و مودّت آنان را پاداش رسالت و زيارت آن «عباد مكرمون» (2) را در رديف زيارت خود، مانند زيارت خداى در عرش اعلام فرمود.

ليكن با اين همه، مدّعيانى كه دست غيب بر سينه نامحرمشان زده است و اهل تماشاى راز نيستند، كوردلانى كه از معرفت حقيقت قرآن بازمانده اند، با گرايش هاى ظلمانى وهّابى، در جهت بازدارى مردم از اهل بيت كه معرفتشان راه رسيدن به خداست (3)، محبّت و مودّت و زيارت


1- احزاب: 21
2- تعبير آيه 26 سوره انبيا كه در زيارات نيز آمده است.
3- مضمون آيه 57 سوره فرقان.

ص: 9

ائمّه معصومين عليهم السلام را مورد تعرّض قرار داده و در جزوه و يا كتاب هايى كه با نام مستعار و مجهول پخش مى كنند، اين عبادت بزرگ را شرك و انحراف ناميده و سخنان بى اساسى را گفته اند. در حالى كه زيارت اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله در فرهنگ دين، عامل وصلت با آن حضرت و تجديد ميثاق با امامت و راه كسب كمال و طهارت و وفاى به عهد اطاعت ناميده شده و تا حدّ واجب كفايى مورد تأكيد قرار گرفته است.

كتابى كه پيش روى شماست، در جهت پاسخ گويى به آن سخنان ناصواب و ارائه جايگاه صحيح زيارت به طور اختصار تنظيم شده است. اميد آن كه دعاى خير دوستان اهل بيت عليهم السلام ما را شامل گردد و مورد قبول صاحب شريعت و درگاه احديّت قرار گيرد.

عباسعلى اخترى

تهران

21/ 2/ 1387

ص: 10

ص: 11

معرفت اوليا و زيارت

اشاره

يكى از معيارهاى فضيلت، معرفت اهل فضل و محبت به آنان و گرايش و پيوستگى با آنان است؛ چرا كه اهل فضل اند كه فضيلت را مى شناسند.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

«إِنَّمَا يَعْرِفُ الْفَضْلَ لِأَهْلِ الْفَضْلِ اولوا الْفَضْل». (1)

«همانا فضيلت اهل فضل را كسانى مى شناسند كه خود نيز داراى فضل اند.»

معرفت اهل فضائل، مقدمه محبت و مودّت آنان است. و به حكم عقل و شرع هر كس هر چه را دوست داشته باشد، به آن متصل مى شود و با آن محشور مى گردد.

همچنين آن حضرت فرموده:

«مَعْرِفَةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ يَكْسِبُهُ(يُكْسِبُهُ) الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ».


1- غررالحكم، ج 2، ص 1853.

ص: 12

«معرفت به عالِم، دين و آئينى است كه پذيرفته مى شود، با اين معرفت انسان در زندگى هم راه طاعت را مى آموزد، و هم كار نيكو براى بعد وفاتش مى اندوزد.» (1) به همين جهت است كه آن حضرت مى فرمايد:

«لَأنَا أَشَدُّ اغْتِبَاطاً بِمَعْرِفَةِ الْكَرِيمِ مِنْ إِمْسَاكِي عَلَى الْجَوهَر النَّفِيسِ الْغَالِي الثَّمَنِ». «البته من بهره مندى ام به واسطه معرفت شخص كريم به مراتب بيشتر است از آن كه گوهر نفيس گرانبهايى را به دست آورم.» (2) نكته مهمى كه نبايد مورد غفلت باشد، اين است كه علم و كرامت و فضيلت دارنده فضيلت هر چه بيشتر باشد، معرفت او هم مهم تر و بركات آن معرفت هم بيشتر است. و بر همين اساس است كه محبت و مودت اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله در قرآن لازم شمرده شده و مزد رسالت قرار داده شده و نتيجه و اثر آنهم قرار گرفتن در راه خدا است:

«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»؛ (3)

«بگو من(در ازاى اين كار) مزدى از شما نمى خواهم جز اينكه خويشاوندانم را دوست بداريد.»

و در جاى ديگرى مى فرمايد:


1- غررالحكم، ج 2، ص 1840
2- غررالحكم، ج 2، ص 1840
3- شورى: 23.

ص: 13

«... قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا»؛ (1)

«بگو(در اداى اين رسالت) هيچ مزدى از شما نمى خواهم، مگر آن كه هر كس خواهان است، راه خدا را برگزيند.»

و بر طبق همين آيات و مطابق همين تحليل غير قابل انكار است كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

«أَسْعَدُ النَّاسِ مَنْ عَرَفَ فَضْلَنَا وَ تَقَرَّبَ إِلَى اللَّهِ بِنَا وَ أَخْلَصَ حُبَّنَا»؛ «سعادتمندترين مردم كسى است كه فضيلت ما را بشناسد و به واسطه همين معرفت و شناخت و عمل كردن مانند ما، به خدا تقرب جويد و با اخلاص به ما محبت ورزد و ...» (2) و نه تنها سعادتمندترين است، بلكه بدون اين محبت و مودت ايمان نخواهد بود، چرا كه ائمه عليهم السلام قيّم هاى خدا بر خلق و شاهدان و ناظران بندگان هستند.

آن حضرت فرمود:

«إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَرُوهُ»؛ «همانا ائمه عليهم السلام قيّم هاى خدا بر خلق او، و معرفى گران


1- فرقان: 57
2- غرر الحكم، ج 2، ص 1832

ص: 14

از طرف خدا بر بندگان او هستند، (1) و(لذا) وارد بهشت نمى شود مگر كسى كه آنان را بشناسد و آن ها نيز او را بشناسند. و وارد جهنم نمى شود مگر كسى كه منكر آنان باشد و آنان نيز او را انكار كنند و او را به رسميت نشناسند.» (2)

راهى به مقصد معرفت

براى تحكيم، استوارى، استمرار و نيز افزايش همين معرفت و محبت و مودت است كه در بيش از ششصد روايت به زيارت قبور اوليا و ائمه عليهم السلام تأكيد شده و در بعضى از آن ها تعبير «فريضه» و واجب آمده و فرموده اند كه در شرايطى ويژه، اين زيارت ها واجب كفايى است و حتماً بايد انجام گيرد، تا مسيرى را كه قرآن و پيامبر براى مردم مشخص كرده اند، فراموش و گم نشود.

در اكثر روايات كه متواتر است، فرموده اند كه اين زيارت ها هر چه بيشتر انجام گيرد، بهتر است.

انشاءاللَّه در صفحات آتى همين نوشتار، با بسيارى از آن ها آشنا خواهيد شد.

اما مع الأسف، برخلاف اين همه سفارش ها و آثار و


1- اين بيان همان مطلبى است كه در آيه(47) اعراف اشاره شده است: «وَ عَلَى اْلأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ ...»
2- غررالحكم، ج 2، ص 1842

ص: 15

بركاتى كه مى تواند بر زيارت قبور انبيا و ائمه عليهم السلام و اوليا مترتب باشد، بعضى در اثر ناآگاهى و جهالت و يا به دنبال اهداف غير اسلامى، زيارت قبور انبيا و ائمه را دستاويز شبهات و تهمت ها قرار داده، با تحريف معانى بعضى از آيات و روايات، سعى كرده اند سخنان خود را مستند به منابع اسلامى كنند!

ص: 16

شبهاتى در زيارات

مثلًا بعضى از آيات حرمت شرك به خداوند متعال را ذكر كرده اند كه به پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ»؛ (1) «اى پيامبر، البته اگر تو نيز شرك آورى، قطعاً اعمال تو حبط و باطل خواهد شد و در آخرت از زيانكاران خواهى بود.»

بدون ترديد، شرك ورزيدن به خداوند متعال حرام مسلّم و از گناهان كبيره است و همه مسلمانان هم مى دانند.

ليكن سخن ناروا و غلط، اين است كه برخى زيارت قبور انبيا و ائمه را كه به دستور حجت هاى الهى انجام مى شود، شرك ناميده و از پيش خود و ناروا ادعا مى كنند كه: «يكى از بزرگترين مظاهر شرك، افراط در اظهار محبت نسبت به قبور پيامبران و اوليا و صالحان است». (2) از اين نويسنده بايد پرسيد، دليل اين سخن چيست؟

كدام منبع و مرجع دينى گفته كه محبت زياد نسبت به اوليا و ائمه و صالحان شرك است؟

با اين كه به نص صريح آيه قرآن، خداوند به پيغمبر صلى الله عليه و آله


1- زمر: 65
2- المزار عند الأئمه، ص 5

ص: 17

فرموده است كه: «بگو از شما اجر و مزدى براى رسالت نمى خواهم مگر محبت و مودت اهل بيتم.» (1) آيا محبت و مودت به ائمه كه فرزندان معصوم پيغمبر صلى الله عليه و آله و جانشينان او هستند، شرك است؟ آيا انجام هر چه بيشتر كارى كه اجر و مزد رسالت است، افراط حساب مى شود؟ و افراط در محبت شرك حساب مى شود؟

با اين كه حضرت فرموده، همان اجر و مزدى كه خواستم، آنهم براى آن بوده كه امت راه خدا را گم نكنند و در راه خدا گام بردارند. (2) آيا محبت و مودتى كه به گفته پيغمبر براى امت است، شرك نام دارد؟

آيا تأكيد بر كارى كه موجب آشنايى بيشتر با دين و راه خدا مى گردد، شرك است؟ اين منطق اهل بيت است؟ يا منطق مخالفان اهل بيت؟

اين نويسنده مى گويد:

«يهود كه گفتند: «عُزَير پسر خداست»، (3) و مسيحيان كه گفتند: «عيسى پسر خداست.» (4) به خاطر محبت به آن ها بوده است. و محبت، به شرك انجاميده است!! پس اگر دوستان اهل بيت عليهم السلام هم آن ها را زياد دوست بدارند، اين مودت و دوستى به شرك منتهى مى شود!!».

اين نويسنده اگر اهل تحقيق بود، با مراجعه به آيات و روايات و تفاسير بزرگان، مى توانست دريابد كه علت پسر خدا خواندن آنان محبت نبوده، بلكه مشكل ديگرى


1- شورى: 23
2- فرقان: 57
3- توبه: 30
4- توبه: 30

ص: 18

داشتند. نه آن كه به خاطر محبت زياد، آن ها را پسر خدا خوانده باشند.

همچنين اين نويسنده در اظهارات سراسر غرض آلود خود مى گويد: «زيارت قبور ائمه و فرزندان آنان و صالحان كار جاهلانه اى است!» تناقص در سخنان او به حدى است كه در جاى ديگر مى نويسد:

زيارت قبور، يك سنت نبوى است و آدابى دارد كه در سنت صحيح ذكر شده است.

بايد پرسيد كه آداب و دستور را چه كسى بايد بيان كند؟

شما يا اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله؟

ائمه طاهرين عليهم السلام در صدها روايت آداب و دستور زيارت قبور افراد عادى و آداب زيارت پيامبران و امامان عليهم السلام را بيان كرده اند و پيروان و دوستانشان مطابق آن ها عمل مى كنند.

حال، عمل آن ها جاهلانه است؟ يا عمل شما كه از پيش خود فتوا مى دهيد؟

ص: 19

از چه كسانى بايد تبعيت كنيم؟

فراموش نكنيم كه ادعاى علم و هدايت و راهنمايى مردم در امور اسلام و دين، كار هر كسى نيست.

راهنما بايد خود داراى علم و نورى باشد كه موجب لياقت او گردد. آن نور را خدا بايد عنايت كند.

«... وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»؛ (1)

«و كسى كه خدا براى او نورى قرار نداده، نورى نخواهد داشت.»

و خداى متعال به هر كه آن نور را عنايت كند، او لايق امامت و هدايت است؛

«... اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ ...»؛ (2) «خدا داناتر است كه رسالت و پيامبرى را در كجا قرار دهد!»

عقل و شرع بر ما حكم مى كند كه در هر علم و در هر مسأله اى به داناى آن علم مراجعه كنيم. در امور دين هم بايد از كسى كه مى داند و خدا او را حجت قرار داده تبعيت كرد.

تبعيت از جاهل، در پيشگاه عقل و شرع مردود است. و كسى كه از جاهل تبعيت كرد و گمراه شد، نزد خدا عذرى ندارد.


1- نور: 40
2- انعام: 124

ص: 20

خداوند در قرآن مى فرمايد:

«أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى ...»؛ «آيا كسى كه به عنايت خدا آگاه و هدايتگر است، شايسته است از او تبعيت گردد؟ يا كسى كه چيزى نميداند مگر آن كه به او ياد دهند؟» (1) نگارش كتاب درباره امور دينى، نيازمند سرمايه علمى بسيارى است. آگاهى از همه آيات و روايات پيامبر و اهل بيت عليهم السلام در آن موضوع لازم است. اگر نويسنده اى سرمايه لازم علمى نداشته باشد، در جايى كه مى خواهد اصلاح كند، افساد مى كند و به جاى هدايت، مردم را گمراه مى سازد.

امام صادق عليه السلام از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: «مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ»؛ «كسى كه بدون علم عمل مى كند، افساد كردن او بيش از اصلاح كردنش خواهد بود.» (2) پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله نيز فرموده:

«مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».

«هر كس بدون علم فتوا دهد بايد جايگاه خود را در آتش بيابد.» (3)


1- يونس: 35
2- وسائل الشيعة، ج 18، ص 12؛ اصول كافى، كتاب فضل العلم، باب 12، حديث 3
3- وسائل الشيعة، ج 18، ص 16، ش 33 به نقل از تحف العقول

ص: 21

مرجع مسلمانان در بيان رسول خدا صلى الله عليه و آله

پيامبر صلى الله عليه و آله در حديث متواتر ثقلين كه شيعه و سنّى همه نقل كرده اند فرمود:

«من دو چيز گرانبها در ميان شما مى گذارم تا وقتى به آن دو تمسك جوييد، هرگز گمراه نخواهيد شد؛ آن دو چيز كتاب خدا و عترت من(اهل بيت من) هستند كه هرگز از هم جدا نمى شوند، تا در كنار حوض به من برسند ...» (1) در اين بيان محكم، تمسك به اهل بيت، همتاى قرآن آمده است؛ يعنى همانطور كه تمسك به قرآن به طور مداوم تا قيامت لازم است، تمسك به اهل بيت نيز لازم است.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

«... ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ ...» (2)؛ «هر چه پيغمبر به سوى شما آورد بگيريد، و از


1- بحارالأنوار، ج 23، ص 108، به نقل از الجمع بين الصحاح الستة» حدود 20 منبع از كتاب هاى معتبر اهل سنت نيز اين حديث را آورده اند؛ الغدير، ج 3، ص 65 و 80 و 297 و ...
2- حشر: 7

ص: 22

هر چه پيغمبر نهى فرمود باز ايستيد و از مخالفت با آن بپرهيزيد كه عقاب و كيفر خداوند شديد است.»

حال، با توجه به ضرورت اطاعت از رسول خدا صلى الله عليه و آله در اسلام، وقتى در بيان آن حضرت، مرجع امور دينى براى مسلمانان بيان شده- كه همان كتاب و عترت(اهل بيت) هستند- آيا مجاز است به دستور غير اهل بيت كه مخالف دستور اهل بيت است عمل شود؟

ص: 23

مشرك كيست؟

قرآن در آيات متعددى لزوم كفر ورزيدن به طاغوت را بيان كرده است. (1) و ائمه نيز در روايات بسيارى توجه داده اند كه هرگونه اطاعت از غير اهل بيت، اطاعت طاغوت و باطل و شرك است. اينك چند نمونه را در اينجا مى آوريم:

1. ابوالصباح كنانى از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه فرمود:

«يَا أَبَا الصَّبَّاحِ، إِيَّاكُمْ وَ الْوَلَائِجَ، فَإِنَّ كُلَّ وَلِيجَةٍ دُونَنَا، فَهِيَ طَاغُوتٌ أَوْ قَالَ: نِدّ». (2)

«اى ابوالصباح! بر حذر باش از رابطه ها و اعتماد كردن ها، زيرا هر گونه رابطه و اعتمادى به غير ما، طاغوت يا گمراهى است.»

2. طبق نقل بصائرالدرجات، فضيل بن يسار از قول امام باقر عليه السلام گفته: «كُلُّ مَا لَمْ يَخْرُجْ مِنْ هَذَا الْبَيْتِ فَهُوَ بَاطِلٌ»؛ (3)

«هر دستور دينى كه از اين بيت(بيت پيامبر صلى الله عليه و آله) نباشد باطل است.»

3. حسن بن اسحاق از حضرت رضا عليه السلام و او از اجداد خود، از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كردند كه فرمود:

«... و هر كس دين دارى ورزد به چيزى كه شنيده، از غير راهى كه خدا براى خلقش گشوده،


1- النحل: 36 و زمر: 17
2- وسائل الشيعة، ج 18، ص 96
3- وسائل الشيعة، ج 18، ص 94

ص: 24

او مشرك است و راه مورد اطمينان بر وحى خدا، محمد صلى الله عليه و آله است.» (1) و مثل همين را مفضّل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل كرده است. (2) 4. خداوند متعال در آيه شريفه مى فرمايد:

«... اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ...»؛ «اهل كتاب، عالمان و عابدان خود را ربّ و معبودهايى در مقابل خدا قرار دادند.» (3) امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه فرمود:

«اهل كتاب آن ها را عبادت نمى كردند، ليكن علما و عباد اهل كتاب چيزهايى را براى مردم حلال مى كردند و مردم مى پذيرفتند و چيزهايى را براى مردم حرام مى كردند و مردم مى پذيرفتند؛ از اين رو معبودانى غير خدا شدند.» (4) 5. حضرت على عليه السلام فرمود:

«وَ إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ: مُتّبعٌ شِرْعَةً، وَ مُبْتَدِعٌ بِدْعَةً، لَيْسَ مَعَهُ مِنَ اللَّهِ بُرْهَانُ سُنَّةٍ وَ لَا ضِيَاءُ حُجَّةٍ».

«همانا مردم در امور دين دو گروه هستند؛ يك


1- «... و من دان بِسماع مِن غيرالباب الذى فتحه اللَّه لخلقه فهو مشرك، والباب المأمون على وحي اللَّه محمد صلى الله عليه و آله»، وسائل الشيعة، ج 18، ص 93
2- وسائل الشيعة، ج 18، ص 92، شماره 12، باب 10
3- توبه: 31
4- وسائل الشيعة، ج 18، باب 10، صفات قاضى، حديث 25 و 28 و 29

ص: 25

گروه دنبال كننده شرع و شريعت و گروه ديگر، آورنده بدعت كه نه برهان و دليلى از سنت دارد، و نه نور و روشنايى از حجت و استدلال.» (1) 6. ابن ابى ليلى گويد: من و ابوحنيفه بر امام صادق عليه السلام وارد شديم، امام به ابوحنيفه گفت: اى نعمان، از قياس بر حذر باش؛ زيرا پدران من از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه فرمود:

«مَنْ قَاسَ شَيْئاً مِنَ الدِّينِ بِرَأْيِهِ قَرَنَهُ اللَّهُ مَعَ إِبْلِيسَ فِي النَّارِ فانّ اوّلَ مَنْ قاسَ ابليس حينَ قال: خلقتَنى من نار وخلقته مِن طين، فَدَع الرأىَ و القياس وما قالَ قومٌ ليس لَهُ في دين اللَّه البرهان، فانَّ دينَ اللَّه لم يوضع بالآراء و المقائيس»؛ «هر كس چيزى از دين را با رأى خودش قياس كند، خداوند او را با ابليس در آتش قرين سازد، زيرا اول كسى كه قياس كرد ابليس بود. پس رأى و قياس را و آنچه كه گروهى بدون برهان در دين گفتند رها كن، زيرا دين خدا با آراى شخصى و قياس ها تنظيم نشده است». (2)


1- وسائل الشيعة، ج 18، باب 10، صفات قاضى، ص 97، حديث 31
2- وسائل الشيعة، ج 18، ص 29، باب 6، حديث 26

ص: 26

شبهه پرستش و شفاعت

اشاره

اين نويسنده مى نويسد:

«شيطان براى آن كه مردم را گمراه كند، مردم را به سوى محبت و مودت صالحان و خوبان كشيده و براى اين كه اوليا و صالحان فراموش نشوند، شيطان به مردم ياد داده كه از مجسمه صالحان، بت هايى درست كنند و بتها را بپرستند و از اين ها كمك بخواهند و آن ها را شفيع خود قرار دهند». (1) در پاسخ به اين نويسنده جاهل بايد گفت كه آيا ما و برادران و خواهران اهل ايمان، بت مى پرستيم؟ زيارت پيغمبر و ائمه عليهم السلام بت پرستى است؟ آيا در مقام دعا، خدا را به مقام و حرمت اوليا سوگند دادن- كه در صدها دعا وارد شده- پرستش آن هاست؟

گناه كبيره تهمت به مسلمان

انسان ناآگاهى كه معناى زيارت و شفاعت و عبادت را نمى داند، آيات مربوط به عبادت بت ها را آورده، مى گويد:

كسانى كه به زيارت قبور ائمه معصومين عليهم السلام مى روند، مثل بت پرستان، امامان را پرستش مى كنند.!


1- المزار ...، ص 7

ص: 27

مسلمانان مى دانند كه دروغ بستن به يك مسلمان و تهمت زدن، بسيار زشت و از گناهان كبيره است.

«و كسانى كه مردان و زنان مؤمن را بى آنكه مرتكب [عمل زشتى] شده باشند آزار مى رسانند، قطعاً تهمت و گناهى آشكار به گردن گرفته اند». (1) پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله فرموده:

«كسى كه به مرد يا زن مؤمن چيزى نسبت دهد كه در او نيست، خداوند او را در روز قيامت بر تلّى از آتش نگه مى دارد، تا از عهده تهمت خود برآيد.» (2) حضرت على عليه السلام نيز مى فرمايد:

«گناه بهتان بر بى گناه از آسمان بزرگتر است.» (3) اكنون ببينيم، دستور دعا كردن نزد اهل بيت چگونه است و شفاعت در قرآن و روايات چه جايگاهى دارد!

چگونه مى توان دعا كرد؟

حال با چشم پوشى از اين توهين ها، آيا شفاعت خواستن- كه در آيات قرآن، به صراحت آمده- يا خدا را به حق مقربان درگاهش سوگند دادن اشكالى دارد؟


1- احزاب: 58
2- بحاراالأنوار، ج 75، ص 194
3- بحاراالأنوار، ج 78، ص 31

ص: 28

براى روشن شدن مطلب، شايسته است توجه كنيم كه دستور دعا كردن دو گونه است:

1. در اكثر دعاها، اينگونه تعليم داده شده كه در مقام تقاضا از خداى متعال اول تقاضاى رحمت و فضل خدا براى محمد و آل محمد نماييد؛ يعنى بگوييد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» و بعد خواسته هاى خود را مطرح سازيد.

2. گونه ديگر كه در دعاهاى زيادى آمده، به شكل قسم دادن است و اين يك روش عقلايى متداول است كه تقاضا كننده، مولاى خودش را به چيزى كه نزد او عزيز است و مطابق نظر او شايسته تكريم و احترام است، قسم مى دهد.

با يك مرور كوتاه موارد زيادى را مى يابيم كه ائمه عليهم السلام آموزش داده اند كه به اين شكل دعا كنيم. اينك چند نمونه را در اينجا متذكر مى شويم:

1. يكى از دعاهاى تعقيب نماز صبح اين است:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْكَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اجْعَلِ النُّورَ فِي بَصَرِي، وَ الْبَصِيرَةَ فِي دِينِي، وَ ...»؛ «خدايا از تو مى خواهم به آن حقى كه محمد و آلش بر تو دارند، درود فرستى بر محمد و آلش، و قرار ده روشنايى در ديده ام، و بينايى در دينم و ...».

2. در دعاى ديگرى از تعقيبات نماز صبح آمده:

«فَأَعِذْنِي اللَّهُمَّ بِهِمْ مِنْ شَرِّ كُلِّ مَا أَتَّقِيهِ»؛ «پس

ص: 29

پناه ده مرا به حرمت آن ها از هر چيزى كه از آن پروا دارم.»

3. در دعاى سريع الاجابة كه از امام كاظم عليه السلام نقل شده، مى خوانيم:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ الْكُبْرَى وَ الْمُحَمَّدِيَّةِ الْبَيْضَاءِ ... وَ بِجَمِيعِ مَا احْتَجَجْتَ بِهِ عَلَى عِبَادِكَ وَ ...».

«خدايا از تو تقاضا مى كنم به حق مقام وحدانيت و يكتايى بزرگ خودت و به مقام محمدى آن مقام تابنده و درخشان ... و به حرمت همه چيزهايى كه بدان با بندگانت اتمام حجت مى كنى ...»

4. شيخ كفعمى نقل كرده كه حضرت ولى عصر عليه السلام اين دعا را به شخص محبوسى آموخت تا از زندان خلاص شود:

«... فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً ...»؛ «پس به حق آن ها براى ما گشايشى ايجاد فرما.»

5. در دعايى كه از حضرت مهدى عليه السلام روايت شده چنين آمده است:

«إِلَهِي بِحَقِّ مَنْ نَاجَاكَ وَ بِحَقِّ مَنْ دَعَاكَ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ...»؛ (1)

«خدايا به حق كسانى كه با تو مناجات مى كنند و در خشكى و دريا تو را مى خوانند كه ...»


1- مهج الدعوات، ص 352

ص: 30

6. در دعاى شب مبعث رسول اللَّه صلى الله عليه و آله آمده:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالتَّجَلِّي الْأَعْظَمِ ...»؛ «خدايا از تو تقاضا مى كنم كه به حق تجلى و جلوه اعظم تو ...» كه مقصود از تجلى اعظم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله است.

7. در آخر دعاى شب بيست و هفتم رجب مى خوانيم:

«... وَ تَوَجَّهْتُ إِلَيْكَ بِأَئِمَّتِي وَ سَادَتِي اللَّهُمَّ انْفَعْنَا بِحُبِّهِمْ وَ أَوْرِدْنَا مَوْرِدَهُمْ»؛ «و به وسيله پيشوايان و سروانم به سوى تو رو آوردم.

خدايا به دوستى ايشان ما را سودمند كن و در جايگاه آنها واردمان كن.»

8. در توقيع صادره از ناحيه مقدسه امام عصر عليه السلام آمده كه در شب سوم شعبان در ميلاد حضرت حسين عليه السلام مى گويى:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فِي هَذَا الْيَوْمِ ...»؛ «خدايا من از تو تقاضا مى كنم به حق كسى كه در اين روز متولد شد ...»

9. در اول يكى از دعاهاى روز عيد غدير كه سيدبن طاووس از شيخ مفيد نقل كرده، آمده است:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ وَ عَلِيٍّ وَلِيِّكَ وَ الشَّأْنِ وَ الْقَدْرِ الَّذِي خَصَصْتَهُمَا بِهِ دُونَ خَلْقِكَ ...»؛ «خدايا از تو تقاضا مى كنم به حق

ص: 31

محمد پيغمبر تو و به حق على ولّى تو و به حق شأن و قدرى كه او را بدان اختصاص دادى از ميان خلق خود كه ...»

10. در دعاى شب نيمه شعبان مى خوانيم:

«اللَّهُمَّ بِحَقِّ لَيْلَتِنَا هذِهِ وَ مَوْلُودِهَا وَ حُجَّتِكَ وَ مَوْعُودِهَا ...»؛ «خدايا به حق اين شب و مولود آن و به حق حجت تو و وعده اى كه داده شده ...»

11. در دعاى شب هاى قدر، هنگام قرآن بر سر نهادن مى خوانيم:

«اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ ...»؛ «خدايا! تو را قسم مى دهم به حق اين قرآن و به حق كسى كه قرآن را آورده و به حق هر مومنى كه در قرآن او را ستوده اى ...»

ص: 32

شفاعت در منطق قرآن

آيات متعددى در قرآن به مسأله شفاعت اشاره دارد و گوياى اين نكته است كه ممكن است كسانى در پيشگاه خدا براى ديگران شفاعت كنند. و روايات بسيارى از پيغمبر و ائمه عليهم السلام نيز همين امر را بيان كرده است. البته و حتماً چنين است كه شفاعت هر كس بايد به اذن خدا باشد كه ذيل همين مطلب روشن مى گردد. لكن شفاعت اولياى خدا، براى ديگران به سبب عجز خدا نيست؛ آنطور كه كوردلان مغرض تحليل مى كنند. بلكه به جهت نقصان و كمبود بندگان در اعمال است كه نيازمندند تا اولياى خدا به اذن خدا آن ها را كمك كنند.

غرض ورزان دور از قرآن و عترت مى گويند: «اعتقاد به شفاعت، منطق جاهلانه اى است؛ زيرا كسى كه از شفيع (1) استفاده مى كند،(نعوذباللَّه) خدا را هم مثل فلان رييس جمهور و فلان مخلوق، عاجز حساب كرده است!» (2) شگفتا! مغالطه و خلط مبحث را بنگريد، شفاعت خواه مى خواهد كمبود خود را به شكلى رفع كند، و اين شخص به دروغ مى گويد كه شفاعت خواه به كمبود و عجز خدا معتقد است!!


1- شفاعت كننده.
2- المزار ...، ص 9

ص: 33

آيا اين تهمت به مسلمانان، گناه كبيره نيست؟ براى روشن تر شدن موضوع مثالى را در اينجا مى آوريم:

فرض كنيد، فرزند دانشجوى شما، در درس معارف به جاى نمره لازم(15) نمره 5/ 14 آورده است و شما به بعضى از دوستان خود مى گوييد كه به مسئول مربوطه سفارش كند، تا نمره 5/ 14 وى را به جاى نمره 15 قبول كند! آيا اين كار به معناى كمبود و عجز آن مسئول است؟! يا به معناى نقص دانشجو كه نتوانسته نمره لازم را بياورد؟

عجيب است كه چگونه با جرأت، يك دروغ و تهمت را به ميليونها مسلمان نسبت مى دهند! در صورتى كه اين شخص مغرض مدعى است كه مى خواهد زائران را هدايت كند! لابد هدايت به سوى دورى از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله مدّ نظر اوست!

خداوند متعال در قرآن، همه ابعاد مسأله شفاعت را روشن كرده كه غرض ورزان اسير شيطان و ره پويان در تاريكى آن ها را نمى بينند. آيات قرآن در مورد شفاعت به سه دسته تقسيم مى شوند:

1. يك دسته آياتى است كه تأثير اسباب دنيوى و از جمله شفاعت را به شكلى كه در دنيا مطرح است، نسبت به عالم آخرت، نفى مى كند و مى فهماند كه عالم آخرت جايى نيست كه با دروغ و نيرنگ و فريب و كمك گيرى بتوان بر حاكميت و حسابرسى خدا غلبه يافت و از محاكمه و اجراى حكم خدا فرار كرد. چنانكه حضرت على عليه السلام در دعاى كميل مى فرمايد:

«وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ»؛ «و گريز از تحت

ص: 34

حكومت تو ممكن نيست.» (1)


1- اين دسته آيات مانند: بقره: 48: «وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ»؛ و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى [از عذاب خدا] را از كسى دفع نمى كند؛ و نه از او شفاعتى پذيرفته، و نه به جاى وى بدلى گرفته مى شود؛ و نه يارى خواهند شد. و بقره 254: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد، پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى. و كافران خود ستمكارانند. دخان: 41: «يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ»؛ همان روزى كه هيچ دوستى از هيچ دوستى نمى تواند حمايتى كند، و آنان يارى نمى شوند. مؤمن: 18 «وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمِينَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ»؛ و آنها را از آن روزِ قريب [الوقوع] بترسان، آنگاه كه جانها به گلوگاه مى رسد در حالى كه اندوه خود را فرومى خورند. براى ستمگران نه يارى است و نه شفاعتگرى كه مورد اطاعت باشد. و مؤمن: 33: «يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»؛ روزى كه پشت كنان [به عُنْف] بازمى گرديد، براى شما در برابر خدا هيچ حمايتگرى نيست؛ و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نيست. الصافات: 26: «بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ»؛ [نه!] بلكه امروز آنان از دَرِ تسليم درآمدگانند. يونس: 18: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي اْلأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ»؛ و به جاى خدا، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان مى رساند و نه به آنان سود مى دهد. و مى گويند: «اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند.» بگو: «آيا خدا را به چيزى كه در آسمانها و در زمين نمى داند، آگاه مى گردانيد؟» او پاك و برتر است از آنچه [با وى] شريك مى سازند. و الشعراء: 100 و 101 «فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ* وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ»؛ در نتيجه شفاعتگرانى نداريم، و نه دوستى نزديك.

ص: 35

2. دسته ديگر آياتى است كه با صراحت، شفاعت را اثبات مى كند و مى گويد: شفاعت فقط از ناحيه خدا پذيرفته است.

و در همين آيات جاى تأمل است كه بفهميم، شفاعت خدا، چه معنايى مى تواند داشته باشد؟ مانند: «ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ»؛ «براى شما غير از خدا ولّى و شفيعى نيست.» (1) و «... لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ ...»؛ «براى آنان غير خدا، ولى و شفيع نيست.» (2) و «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً ...»؛ «بگو شفاعت همه براى خداست.» (3) 3. دسته ديگر آياتى است كه به صراحت مى گويد، شفاعت براى غير خدا و با اذن خداست. مانند: «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ...»؛ «كيست كه در نزد او شفاعت كند مگر با اجازه او.» (4) و «... يُدَبِّرُ اْلأَمْرَ ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ»؛ «تدبير امور مى نمايد، هيچ شفيعى نيست مگر بعد از اذن او.» (5) و «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ* لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ* يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى ...»؛ (6) «و آنان درباره پيغمبران گفتند: خدا فرزند گزيده است، او منزه از فرزند داشتن است، بلكه آن ها بندگان گرامى او هستند كه در هيچ امرى قبل از خدا سخن نگفته، فقط به


1- سجده: 3
2- الانعام: 51
3- الزمر: 44
4- البقره: 255
5- يونس: 3
6- الانبياء: 28- 26

ص: 36

فرمان او عمل مى كنند و آينده و گذشته شان را خدا مى داند، و آن ها شفاعت نمى كنند مگر براى كسى كه خدا رضايت دهد.»

با كمى دقت در مى يابيم كه اين آيه بسيار جامع و پاسخگوى بسيارى از شبهات جاهلان است. اين آيه مى فرمايد كه گمراهان، بعضى از بندگان خدا را فرزند خدا مى پنداشتند، آن ها بندگان گرامى خدا هستند كه در همه امور فقط به اذن خدا عمل مى كنند و خدا از همه حالات آن ها آگاه است، و شفاعت نمى كنند مگر براى كسى كه خدا رضايت دهد. پس روشن است كه پاره اى از بندگان خدا به اذن خدا براى ديگران شفاعت مى كنند.

ص: 37

كمالات در قرآن

بطور كلى از روش هاى رايج قرآن است كه هر گونه كمالى را از غير خداى تعالى نفى مى كند، و سپس آن را براى خدا اثبات مى كند و براى غير خدا به اذن و مشيت او اثبات مى نمايد. و اين مى فهماند كه موجودات هر گونه كمالى را كه دارا هستند از پيش خود و با استقلال دارا نبوده، بلكه با بخشش و عطاى خداوند آن را به دست آورده اند. مجموع آيات قرآن در شفاعت، به انسان عاقل مى فهماند كه آيات نفى كننده شفاعت، شفاعت با استقلال را از غير خدا نفى مى كند. و آيات اثبات شفاعت، شفاعت را براى خدا به شكل اصلى و براى غير خدا با اذن و اجازه خدا اثبات مى كند. و دريافت چند درس در اين مورد ضرورت دارد، از قبيل اين كه:

1. معناى شفاعت چيست؟

2. به چه چيزهايى تعلق مى گيرد؟

3. شفاعت در حق چه كسى است؟

4. شفاعت از چه كسى پذيرفته است و مسائل مهم ديگر كه رجال بزرگ علم و تفسير توضيح داده اند. (1)


1- براى آگاهى بيشتر ر، ك: الميزان، ج 1، ص 156- 185

ص: 38

شفاعت در روايات

روايات شفاعت كه در منابع شيعه و سنّى آمده فراوان است، بعضى از آن ها را ذكر مى كنيم:

1. شيخ بزرگوار، صدوق، در كتاب امالى از حسين بن خالد، از حضرت رضا عليه السلام و او نيز از آباء خود از اميرمؤمنان على عليه السلام و او نيز از حضرت رسول صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود:

«هر كس به حوض (1) من ايمان نياورد، خدا او را وارد حوض من نسازد، و هر كس به شفاعت من ايمان نياورد، خدا شفاعت مرا به او نرساند ...

شفاعت من براى اهل كباير است ...» (2) در همان جا و ديگر روايات توضيح داده شده كه شفاعت براى مرتكبان گناه كبيره است كه پشيمان شدند و پشيمانى در حكم توبه است.

2. در تفسير آيه شريفه «... عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»؛ (3) روايات متواتر شيعه و سنّى به طور اختصار و تفصيل آمده است كه مراد از «مقام محمود» كه


1- در روايات بسيار آمده، از جمله در حديث متواتر ثقلين فرموده: كتاب و عترت، از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض به من باز گردند.
2- الميزان، ج 1، ص 177
3- الاسراء: 79

ص: 39

خدا به پيغمبر صلى الله عليه و آله وعده داده، مقام شفاعت است. و البته اين منافات ندارد كه پيامبران ديگر نيز، اهل شفاعت باشند؛ زيرا ممكن است شفاعت ديگران فرع بر شفاعت او و به دنبال آن باشد. (1) 3. على بن ابراهيم قمّى در روايات بسيار از ائمه عليهم السلام نقل كرده كه فرموده اند:

تمام اولين و آخرين محتاج شفاعت محمد صلى الله عليه و آله هستند، و ديگر اين كه ائمه عليهم السلام و علما و شهدا و مؤمنان هم شفاعت مى كنند، هر كدام در حد خودشان.» (2) 4. در كتاب خصال از حضرت على عليه السلام و او از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود:

ثَلَاثَةٌ يَشْفَعُونَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيُشَفَّعُونَ: الْأَنْبِيَاءُ، ثُمَّ الْعُلَمَاءُ، ثُمَّ الشُّهَدَاءُ». (3)

«سه طايفه در پيشگاه خدا شفاعت مى كنند و شفاعتشان پذيرفته مى شود: اول پيغمبران دوم علما و سوم شهدا.»

5. در روايت ديگرى آمده:

«إِذَا اجْتَمَعَ الْعَالِمُ وَ الْعَابِدُ عَلَى الصِّرَاطِ، قِيل لِلْعَابِدِ: ادْخُلْ الْجَنَّةَ وَ تَنَعَّمْ بِعِبَادَتِكَ. وَ قِيلَ لِلْعَالِمِ: قِفْ هُنَا فَاشْفَعْ لِمَنْ أَحْبَبْتَ فَإِنَّكَ لَا تَشْفَعْ


1- الميزان، ج 1، ص 177
2- الميزان، ج 1، ص 181
3- الميزان، ج 1، ص 181

ص: 40

لِأَحَدٍ إِلَّا شُفِّعْتَ فَقَامَ مَقَامَ اْلأَنْبِيَاء». (1)

«وقتى عالم و عابد در صراط جمع شدند، به عابد گويند: داخل بهشت شو و به پاس عبادات خود بهره مند باش. و به عالِم مى گويند: در اينجا توقف كن و براى هر كس كه دوست دارى شفاعت كن؛ زيرا براى هر كس شفاعت كنى پذيرفته مى شود، پس عالم در جايگاه پيغمبران مى ايستد.»

علاوه بر اين ها در روايات مربوط به زيارت ها به طور مكرر و متعدد آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس به زيارت من بيايد، من در روز قيامت شفيع او خواهم بود. شفاعت من براى او واجب مى شود.» (2) و نيز آن حضرت به امام حسين عليه السلام فرمود:

«هر كس در زندگانى يا بعد از مرگ، مرا يا پدر تو را يا برادر تو را يا تو را زيارت كند، حقى بر من دارد كه در قيامت او را زيارت كنم و او را از گناهانش خلاص گردانم.» (3) و نيز فرمود:


1- كنزالعمال، ج 10، ص 136، ش 28688، نقل از ابوالشيخ فى الثواب از ابن عباس.
2- وسائل الشيعة، ج 10، ص 261، باب 3، مزار حديث 2 و 3
3- وسائل الشيعة، ج 10، ص 261، باب 2، حديث 14

ص: 41

«يا على! هر كس مرا يا تو را يا دو پسر تو را در زندگى يا بعد از مرگ، زيارت كند براى او در قيامت ضامن هستم كه او را از هراس ها و سختى هاى آن روز خلاص كرده، با خودم هم درجه گردانم.» (1) و مانند اين تعبيرات در روايات متعدد و متواتر آمده است. (2)


1- وسائل الشيعة، ج 10، باب 2، حديث 16
2- وسائل الشيعة، ج 10، باب 2، حديث 19 و 21 و 23 و باب 3، حديث 2 و 3 و 9 و ...

ص: 42

ساختن بقعه و تعمير قبور در روايات

اشاره

يكى از چيزهايى كه واماندگان از ولايت، بسيار نسبت به آن حساس اند، بقعه و بارگاه و صحن و رواق داشتن مزار ائمه طاهرين است كه عوامل بسيارى آن را ايجاب مى كند. بر متفكران پوشيده نيست كه تداوم جريان ولايت، نمى تواند از استمرار زيارت اهل بيت جدا باشد؛ زيرا زيارت قبور اهل بيت نسل جديد و نسل هاى بعد را به سوى مودتى مى كشاند كه به دستور قرآن پاداش خدمات پيغمبر صلى الله عليه و آله است.

مى دانيم از ديدگاه امام شناسان، زيارت قبور ائمه عليهم السلام مثل زيارت قبور افراد معمولى نيست كه زائران چند دقيقه در آنجا حضور يافته، حمد و سوره اى قرائت كنند و بگذرند. در روايات ما، به حضور در مشاهد ائمه مخصوصاً امام حسين عليه السلام و اشتغال به نماز و دعا و زيارت آنان بسيار سفارش شده و آنگونه كه وارد شده، بعضى نسبتاً مفصل است.

از امام صادق عليه السلام سؤال شد: چه ثوابى در انتظار زائر امام حسين عليه السلام است؟ فرمود: هر كس به سوى مزار او برود و او را زيارت كند و دو ركعت نماز نزد او بگزارد، ثواب حجّ مبرور براى او مى نويسند. و اگر در نزد او چهار ركعت نماز گزارد، ثواب حج و عمره براى اوست.

پرسيدند: آيا همينگونه خواهد بود براى هر كس كه هر امام واجب الاطاعه را زيارت كند؟

ص: 43

فرمود: و همينگونه است هر كس كه زيارت كند امامى را كه اطاعت او واجب است. (1)

محدث بزرگ شيخ حرّ عاملى، در باب 69 مزار اينگونه عنوان كرده است: (2) «باب استحباب برگزارى نماز بسيار- واجب و مستحب- در نزد قبر حسين عليه السلام، در سمت سر و پشت قبر مطهر ...» (3) و در اين باب ده روايت آورده كه بر مستحب بودن نماز بسيار در آنجا دلالت مى كند. و در ديگر باب ها نيز روايات به طور متواتر آمده است. با توجه به اهميت اين زيارت ها و عبادت ها، اگر در مشاهد مشرفه، بقعه و رواق و ساختمانى نباشد، چگونه مردم مى توانند در آن مكان هاى مقدس به دعا و زيارت ها و نماز و عبادات بپردازند؟ چه كسى است كه انصاف داشته باشد و لزوم احداث ساختمان در چنين مكان هايى را درك نكند؟ آن همه دستورها و سفارش ها راجع به زيارت قبور انبيا و ائمه عليهم السلام(بيش از 600 روايت) كه محدود به زمان خاصى نيست، بلكه همگام همه دستورات اسلام مطرح است، خود دلالت مى كند. بر اين كه بايد آن قبور را تعمير كرد و آباد نگه داشت و نگهدارى نمود؛ و گرنه در طول كمتر از يك قرن از بين مى رود، و ديگر امكان حضور در آنجا و برگزارى دعا و نماز و زيارات نخواهد بود.


1- وسائل الشيعة، ج 10، ص 258، باب 2؛ مزار، حديث 20 به نقل از تهذيب شيخ طوسى و حديث 25 به نقل از مقنعه.
2- وسائل الشيعة، ج 10، ص 405
3- كه قبر در قبله نمازگزار قرار مى گيرد

ص: 44

اظهارات ضد روايات

حال عجيب است كه يك آدم معاند و جاهل مى گويد:

«چون شرك به خدا حرام است، لذا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همواره سعى داشته اند از تمام مظاهر شرك جلوگيرى به عمل آورند، و يكى از بزرگترين مظاهر شرك افراط در اظهار محبت نسبت به قبور پيامبران و اوليا و صالحان است.» تا آنجا كه گويد: «انگيزه منع ساخت گنبد و بارگاه و ضريح، جلوگيرى از خرافات و خداى نكرده شرك است ...» (1) اين شخص رواياتى را جمع آورى كرده كه تعمير قبور و بلند ساختن قبر و نماز خواندن بر قبر، مورد نهى قرار گرفته است. و مطابق ميل خودش همه روايت هاى كراهت را به حرمت ترجمه كرده است. (2) با اين همه معلوم نيست اين شخص از كجا مى گويد كه ساختن گنبد و بارگاه بر روى قبر ائمه عليهم السلام شرك است. حتماً اين هم از شرك هايى است كه مفتى هاى معلوم الحال مى گويند. قطعاً اين گونه گفته ها و اظهارات تلاشى است در جهت بازداشتن مردم از زيارت اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله و مصداق اين آيه شريفه كه مى فرمايد:

«آنانكه عهد با خدا را مى شكنند بعد از آن كه عهد بسته اند، و قطع مى كنند آن ارتباطى را كه خداوند فرموده برقرار كنيد و بدين گونه در زمين فساد ايجاد مى كنند، براى آنان لعنت و جايگاه بدى مهيا است.» (3)


1- المزار عند الأئمّه، ص 5
2- المزار عند الأئمّه، ص 17- 26
3- الرعد: 25

ص: 45

دستور به ساختن بقعه

شيخ طوسى در كتاب تهذيب با اسناد خود از ابوعامر واعظ اهل حجاز نقل كرده كه گفت: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و پرسيدم كه براى كسى كه قبر اميرمومنان على عليه السلام را زيارت كند و تربت او را معمور و آباد سازد چه ثوابى خواهد بود؟

فرمود: اى ابوعامر! پدرم از پدرش زين العابدين و او از پدرش حسين بن على و او از پدرش على بن ابيطالب عليهم السلام روايت كرده كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او(حضرت على) فرموده:

«به خدا قسم تو در سرزمين عراق كشته مى شوى و در همانجا دفن مى شوى! گفتم: اى رسول خدا! چه ثوابى خواهد بود براى كسى كه قبور ما را زيارت كند و آن را تعمير نمايد و آباد بدارد و مراقب و معاهد آن باشد؟»

پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«اى اباالحسن! به درستى كه خداى متعال، قبر تو و قبر فرزندان تو را، از بقاع بهشت قرار داده و ميدانى از ميدان هاى بهشت ساخته است. و به درستى كه خداوند دل هاى نجيبان از خلق خود

ص: 46

و برگزيدگان از بندگان خود را مشتاق شما ساخته، كه اذيت و خوارى و دشوارى را در راه شما تحمل مى كنند، قبور شما را آباد مى نمايند.

و بسيار شما را زيارت مى كنند، به جهت تقرب در پيشگاه خدا و مودت ورزيدن به رسول خدا صلى الله عليه و آله. يا على! آنان اختصاص يافته اند به شفاعت من و وارد شوندگان بر حوض من هستند، و آن ها فرداى قيامت در بهشت زائران من هستند، يا على! كسى كه قبور شما را عمران و آباد كند و مراقب آن باشد، مثل آن است كه سليمان بن داود را در ساختن بيت المقدس كمك كرده است. و كسى كه قبور شما را زيارت كند به همين گونه براى او ثواب هفتاد حج، بعد از حَجّةالاسلام خواهد بود. و از گناهان خويش بيرون شود، آنگونه كه تا پايان زيارت مثل روزى باشد كه از مادر متولد شده است. پس مژده باد بر تو! و مژده ده به اوليا و دوستانت از نعمت ها و روشنى چشم؛ به آنچه كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و به قلب كسى خطور نكرده. ليكن گروهى از مردم پست، زائران قبور شما را به خاطر زيارت قبور شما سرزنش و ملامت مى كنند، آنطور كه زناكار را بر فحشاى او ملامت مى كنند! آنان بدهاى امت و اشرار امت

ص: 47

من هستند، خدا آنان را به شفاعت من نمى رساند و بر حوض من وارد نمى شوند.» (1) و در راستاى همين دستورهاست كه به زيارت قبور پيامبران گذشته عليهم السلام مانند حضرت آدم و نوح و ابراهيم و هود و صالح و ديگران سفارش شده است. (2)


1- وسائل الشيعة، ج 10، ص 298(ابواب المزار، باب 26) نقل از تهذيب شيخ طوسى، ج 6، باب 7، كتاب مزار، حديث 7(مسلسل 50)
2- وسائل الشيعة، ج 10، ابواب المزار، باب 27 و 31

ص: 48

چه كسانى دين را شوخى گرفتند؟

اين نويسنده در قسمتى از نوشته اش مى نويسد:

«دين خدا كه شوخى پذير نيست، بهشت و دوزخ كه افسانه نيست، مرگ و حساب و كتاب كه توهّم و خيال نيست. اگر ما به همه اين ها ايمان داريم، قرآن را كتاب آسمانى و دستور زندگى مى دانيم و خداوند را يگانه معبود و كارساز و مشكل گشا مى دانيم. پس چرا خود را از چنگ اين خرافات نمى رهانيم؟ چرا آنگونه كه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و صحابه اخيار و اهل بيت اطهارش عليهم السلام خدا را مى پرستيدند، خدا را نمى پرستيم؟.» (1) اين نويسنده، چنين وانمود مى كند كه او، اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله را قبول دارد، ولى زيارت امامان عليهم السلام، خرافات و به شوخى گرفتن دين است. او مى گويد: «بياييد به قرآن و پيغمبر و اهل بيت عليهم السلام مراجعه كنيم!».

اما حاضر نيست آيات بسيار قرآن در شأن اهل بيت را بفهمد. او نمى خواهد درك كند كه «اولى الأمر» در اين آيه شريفه كه مى فرمايد:


1- المزار عندالأئمه، ص 10

ص: 49

«... أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ ...». (1) «اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولى الأمر از خودتان را.»

اين «صاحبان امر» چه كسانى هستند؟ چه كسى آن ها را «صاحبان امر و فرمان» قرار داده است؟ آيا علاوه بر همه روايات در تفسير آيه، ما با عقل و فهم خود درك نمى كنيم كه «صاحبان امر» بايد كسانى باشند كه خدا آن ها را «صاحبان امر» قرار داده، همان طور كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را صاحب امر و فرمان نموده است؟ آيا مى شود كه خداوند، اطاعت هر زورگو و هر آدمكش را كه با قلدرى بر مردم حكومت مى كند، واجب كرده باشد؟ پس اگر انصاف در ميان باشد، مثل آفتاب روشن است كه آنان كه، اهل بيت را كنار زدند، دين را شوخى و بازى گرفتند، نه زائران و دوستان اهل بيت عليهم السلام! آن ها كه روايت متواتر «ثقلين» و نقل شده در منابع محكم اهل سنت و شيعه را كنار گذاشتند، دين را به بازى و شوخى گرفتند! آن ها كه در مقابل اهل بيت عليهم السلام قاتلان آن ها از بنى اميه و بنى العباس را «اولى الامر» مى دانند، دين را به شوخى و بازى گرفتند. آن ها كه على عليه السلام را خليفه چهارم به حساب آوردند، اما در همان مرتبه چهارم نيز حاضر نيستند حرف او را بپذيرند، دين را شوخى گرفتند!


1- نساء: 59

ص: 50

مومن دين خود را از خدا گرفته

حضرت على عليه السلام در روايتى اسلام را تعريف و تبيين مى كند و در ضمن آن مى فرمايد:

«البته مؤمن دين خود را با رأى و ميل خود انتخاب نكرده، و ليكن از طرف پروردگارش به او رسيده و دريافت كرده است. مؤمن اهل يقين است و يقين او در عملش ديده مى شود. و كافر، دستورهاى دين را انكار مى كند، و انكار عملى او در عملش ديده مى شود؛ پس قسم به خدايى كه جانم در دست اوست، آن ها امر دين خود را نشناختند، پس انكار كافران و منافقان را به واسطه اعمال زشت و آلوده شان بيازماييد و بشناسيد.» (1)


1- اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب 22

ص: 51

هشدار حضرت زهرا عليها السلام براى بازى گرفتن دين

يگانه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله كه حتى يك روز خوش و سلامت پس از پدرش به خود نديد، وقتى بيمارى اش شدت يافت(همان بيمارى كه با آن به شهادت رسيد) عده اى از زن هاى مهاجر و انصار به عيادت او رفتند و عرض كردند:

«بيمارى ات به كجا رسيده و چگونه است؟

آن حضرت در پاسخ، ابتدا حمد و ثناى خداى را بجاى آورد و بعد فرمود: حالم اينگونه است كه از دنياى شما بيزارم، نسبت به مردان شما خشمگينم، آن ها را دور افكندم و از خود طرد كردم بعد از آن كه آن ها را آزمودم و بغضشان را دارم بعد از آن كه امتحانشان كردم. چقدر قبيح و زشت شد كارشان، شمشيرهايى كه براى اسلام تيز بود، كند شد و نيزه ها شكسته شد، بعد از آن همه جديت و جهاد براى دين، آن را به بازى گرفتند. دين را با حجت پذيرفتند و بدون حجت كنار گذاشتند. گويا شمشير بر سنگ مى زنند. آراى فاسد و مفاخر غير اسلامى

ص: 52

را پيش كشيدند، در خواسته ها دچار لغزش شدند و بد جزايى براى خود از پيش فراهم ساختند كه خدا بر آن ها غضب نمود و در عذاب خدا جاويدانند و ...» (1) اين روايت را بزرگان صدر اسلام نقل كرده اند. و اين سخن همان فاطمه است كه پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله درباره اش مكرر فرموده:

«خدا غضب مى كند به خاطر غضب فاطمه و خشنود مى شود به خاطر خشنودى فاطمه. هر كس فاطمه را اذيت كند، مرا اذيت كرده و هر كه مرا اذيت كند، خدا را اذيت كرده است.»

مسأله غدير خم را بيش از پنجاه نفر از علماى بزرگ اهل سنت در كتاب هاى خود نوشته اند كه در آن روز رسول اكرم صلى الله عليه و آله على عليه السلام را به جانشينى خود منصوب كرد. و هم آن حضرت طبق ده ها و صدها روايت اعلام فرمود كه بعد از من دوازده نفر بر امت امام هستند تا قيامت فرا رسد. و كثيرى از آن ها كه زيارت را شرك مى خوانند(!!) همه آن ها را كنار گذاشتند!


1- فقالت بعد الحمد والثناء: «اصبحتُ عايفة لِدُنيا كُنّ قالية لرجالكنّ، لفَظتُهُم بَعد ان عَجَمتُهُم و شَنَئتُهُم بعدَ ان سَبَرتُهُم، فَقُبحاً لِفُلولِ الحَدِّو خَوَر القَناةِ و اللَّعِب بَعدَ الجِدّ و قَرعِ الصَّفاةِ و صَدعِ القَناةِ و خطل الآراءِ و زلل الأهواء و بئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط اللَّه عليهم و فى العذاب هم خالدون؛(معانى الاخبار صدوق، ص 356 و احتجاج طبرسى)

ص: 53

حال شما قضاوت كنيد، چه كسى دين را به شوخى و بازى گرفته است؟ عده اى تمام آيات مربوط به ولايت و امامت على و اهل بيت عليهم السلام را توجيه مى كنند و براى فريب مردم مطابق ميل خود معنى كرده، همه توضيحات اهل بيت را ردّ مى كنند. اما آيا در روز قيامت و بعد از مرگ هم ميتوانند مثل اين دنيا توجيه كنند؟.

ص: 54

آداب زيارت اهل قبور

يكى از همين نويسندگان، بدون دليل و از پيش خود مى گويد:

«از ديگر آداب زيارت قبور اين است كه روى قبر ننشينند، قبر را لگدمال نكنند، در قبرستان نماز نخوانند، از خداوند غافل نشوند، از مردگان كمك و نياز نخواهند و غيره.» (1) از اين آدم كوته فكر، مى پرسيم كه منظورش از اين تعبيرات، زيارتِ قبورِ چه كسانى است؟ اگر مقصود زيارت قبورِ معمولى اهل ايمان است كه كسى براى نشستن روى قبرها و لگدمال كردن و نماز خواندن به آنجا نمى رود و كسى از آن ها حاجت نمى خواهد! در قبرستان كه در هر نقطه اى ده ها قبر قرار گرفته، مگر مى شود كسى قدم بگذارد و روى قبرها پا نگذارد؟ و به همين جهت اگر روى قبر بنشيند يا راه برود هم اشكالى ندارد! امام هفتم موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود:

«وقتى وارد قبرستان مى شوى، روى قبرها پا


1- المزار عند الأئمه، ص 7

ص: 55

بگذار (1) پس اگر صاحب قبر مومن باشد از پا گذاشتن تو بر قبرش راحتى مى جويد، و اگر منافق باشد، احساس درد و ناراحتى مى كند.» (2) علاوه بر اين شما كه مى گوييد مرده چيزى نمى فهمد و دركى ندارد، پس چرا پا گذاردن بر قبرهايشان را ممنوع مى دانيد؟! و اگر مقصود شما زيارت قبور انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام است- كه طبق روايات بسيار محل آمد و شد ملائكه مقرب خداست- آداب خاصّ خود را دارد و خود ائمه طاهرين عليهم السلام، به زيارت آن مشاهد مشرفه و دعا و نماز در كنار آن قبور مقدس سفارش كرده اند؛ چرا كه مقام انبيا و ائمه عليهم السلام از مقدس ترين اماكن براى عبادت و دعا و مناجات است. و قبرستان ناميدن اين اماكن ملكوتى، معلول واماندگى از معرفت مقام آنان!


1- يعنى مانعى ندارد و مجاز است.
2- وسائل الشيعة، ج 2، ص 885، باب 62، به نقل از من لايحضره الفقيه.

ص: 56

كج روى مغرضانه

اشاره

اين نويسنده كه با نام «مستعار» و دروغين مطالبى را مى نويسد، در مقام خرده گيرى و ايراد گرفتن نسبت به زيارت قبور ائمه طاهرين عليهم السلام از حدود 600 روايت (1) كه در ابواب زيارت هاى انبيا و ائمه عليهم السلام در كتب معتبر وارد شده، چشم پوشيده و حتى به يك روايت از آن ها نيز اشاره نكرده و به سراغ روايات مربوط به زيارت قبور معمولى مؤمنان رفته است و از ميان حدود 15 روايت، چند روايت را انتخاب كرده و مطابق ميل خود(و نه آنچه روايت مى گويد) معنى كرده است و آن ها را براى ادعاهاى خود دليل آورده و گفته:

«نبايد قبور ائمه طاهرين را زيارت كرد. نبايد در زيارت آن ها گريه كرد. نبايد در كنار قبر آن ها نماز خواند. نبايد دعا كرد و نبايد دست روى آن قبرها گذاشت- و نبايد قبور ائمه طاهرين عليهم السلام را تعمير كرد.»

و اين كه مردگان چيزى نمى فهمند و نبايد از آن ها چيزى انتظار داشت. اين بيچاره با تفكر خام خود خيال مى كند كه زيارت قبور ائمه و پيامبران عليهم السلام مثل زيارت قبور مردم معمولى است!!


1- ر. ك: وسائل الشيعة، ج 10، ص 251- 469،(ابواب المزار).

ص: 57

نكته ها در زيارت قبور

در صورتى كه در همان روايات مربوط به زيارت قبور معمولى(غير از پيغمبران و امامان- عليهم السلام) نيز دستوراتى آمده كه برخلاف تفكر امثال اين نويسنده است و او همه آن ها را ناديده گرفته است:

الف: اموات مى فهمند:

در پنج روايت آمده كه اموات مى فهمند چه كسى به زيارت آن ها آمده و موجب انس آن ها مى شود و وقتى برمى گردند آن ها افسرده مى شوند. (1) ب: نشستن در كنار قبر و دست بر آن گذاشتن:

و در پنج روايت آمده كه مستحب است زائر دست روى قبر بگذارد و هفت بار سوره مباركه قدر را قرائت كند. (2) در صورتيكه امثال اين نويسنده منع مى كنند و از پيش خود مى گويند: «هذا شرك، هذا شرك!». در روايت محمد بن اسماعيل بن بزيع آمده كه مى گويد:

شنيدم امام باقر عليه السلام فرمود:

«هر كس به زيارت قبر برادر مومن خود برود، در نزد قبر او، رو به قبله بنشيند و دست بر قبر او گذارد و هفت مرتبه سوره قدر را بخواند، از «فزع اكبر» (3) ايمن خواهد شد.» (4)


1- وسائل الشيعة، ج 2، ص 878، حديث 5
2- وسائل الشيعة، ج 2، ص 881، باب 57، حديث 1- 4 و 6
3- در سوره انبيا، آيه 103 و سوره نمل، آيه 89، به آن اشاره شده است
4- وسائل الشيعة، ج 2، ص 881، حديث 3

ص: 58

ج: استحباب دعا در كنار قبور:

در همان روايات آمده كه در هنگام زيارت قبور، مستحب است دعا كردن آنگونه كه در روايات رسيده، مخصوصاً در زيارت قبور پدر و مادر، فرموده اند: حوائج خود را نزد قبر آنان از خدا بخواهيد.

شيخ طوسى با سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت:

«به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: شما اموات را زيارت مى كنيد؟

فرمود: آرى. عرض كردم: آن ها مى دانند كه ما به زيارتشان رفته ايم؟ فرمود: آرى واللَّه، آن ها مى دانند و مى شناسند و از شما شادمان مى شوند و با شما انس مى گيرند. عرض كردم:

چه چيزى بگوييم؟ فرمود، بگو:

«اللَّهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جُنُوبِهِمْ وَ صَاعِدْ إِلَيْكَ أَرْوَاحَهُمْ وَ لَقِّهِمْ مِنْكَ رِضْوَانا وَ أَسْكِنْ إِلَيْهِمْ مِنْ رَحْمَتِكَ مَا تَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُمْ وَ تُونِسُ بِهِ وَحْشَتَهُمْ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ». (1)

د: طلب حاجت از خدا كنار قبر والدين:

در روايتى ديگر، شيخ كلينى با سند خود از حريز و او از


1- وسائل الشيعة، ج 2، ص 882، باب 58

ص: 59

محمد بن مسلم، از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است: اموات خودتان را زيارت كنيد؛ زيرا آنان به واسطه زيارت شما خوشحال مى شوند. و مستحب است (1) هر كس از شما نزد قبر پدر و مادرش، بعد از آن كه براى آنان دعا مى كند، حاجت خود را(از خدا) بخواهد. (2) از اين روايات چه مى فهميد؟

اين نويسنده مغرض با سليقه خود، از روايات سه چيز استخراج كرده كه ادعا مى كند ائمه طاهرين عليهم السلام از آن نهى كرده اند:

اول: نماز خواندن بر قبر، يعنى سجده بر آن.

دوم: اين كه قبر را قبله قرار دهند و به سوى آن سجده و دعا كنند.

سوم: ساختن مسجد بر روى قبر و نماز خواندن در آن.

حال، ابتدا بايد روايات را بنگريم كه چه مى گويد و از آن ها چه استفاده اى مى شود؟ در مرحله دوم، دقت كنيم كه اگر كسى در كنار قبرى نماز بخواند، آيا معنايش آن است كه بر قبر سجده كرده؟ و قبر را به جاى كعبه، قبله قرار داده؟ و به سوى قبر سجده مى كند؟ و از قبر استجابت دعا را مى خواهد؟

اما روايات


1- در روايت «وَلْيَطْلُبْ» آمده كه امر غايب است دلالت براستحباب مى كند.
2- وسائل الشيعة، ج 2، ص 878، حديث 5

ص: 60

1. روايت شيخ صدوق از سماعه كه از امام صادق عليه السلام درباره زيارت قبور و ساختن مساجد بر قبور سؤال كرد. امام فرمود:

«اما زيارت قبور اشكالى ندارد، ليكن نزد قبرها و روى قبرها مسجد ساخته نشود.» (1) 2. روايت ديگرى را شيخ صدوق در كتاب علل الشرائع از زراره نقل مى كند كه گفت: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: نماز خواندن بين قبرها چگونه است؟ فرمود:

«بين خلل قبرها(جاهاى خالى) اشكالى ندارد، ليكن هيچ قبرى را قبله قرار مده؛ زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله از آن نهى كرده و فرموده: «قبر مرا قبله و مسجد قرار ندهيد؛ زيرا خداوند متعال لعن نموده آنان را كه قبور پيغمبران را مسجد قرار دادند.» (2) صدوق در روايتى مرسله ذيل روايت را اينگونه آورده:

«... زيرا خداوند عزوجل لعن نموده يهود را به جهت آن كه قبور پيغمبرانشان را مسجد قرار دادند.» (3) همانطور كه ملاحظه مى كنيد در اين دو روايت، دو چيز


1- وسائل الشيعه، ج 2، ص 887، باب 65، حديث 1
2- اين يك روايت در سه جا نقل شده و بعضى خيال كرده اند كه چند روايت است؛ وسائل الشيعة، ج 2، ص 887، باب 65، حديث 2؛ ج 3، ص 455، باب 26، مكان مصلّى، حديث 3 و 5
3- وسائل الشيعة، ج 3، ص 456، حديث 3

ص: 61

ذكر شده: يكى نماز خواندن در كنار و در جاهاى خالى بين قبرها، كه در روايت صريحاً مى گويد كه: «اشكالى ندارد» و جايز است و جايز بودن نماز در كنار قبرها در چند روايت ديگر هم آمده. مانند روايت على بن جعفر از برادرش حضرت امام موسى بن جعفر عليهما السلام و روايت معمّربن خلاد از حضرت امام رضا عليه السلام و روايت على بن يقطين از حضرت امام موسى بن جعفر عليهما السلام. (1) آرى نماز در ميان قبور غير انبيا و ائمه عليهم السلام منع شده ولى لحن روايت مى فهماند كه آن منع و نهى به معناى كراهت است. و همه روايات جواز نماز در بين قبور نيز دليل بر همين منع كراهتى است.

روايات منع و كراهت

1. شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام و او از حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه آن حضرت نهى فرموده از گچ كارى قبور و نماز در ميان قبور، و نماز در سر راه و آسياب و رودخانه و جايگاه شتر و بام كعبه. (2) 2. در حديث ديگرى امام صادق عليه السلام فرموده: ده مكان است كه در آنجاها نماز خوانده نمى شود؛ زمين گل، زمين آب گرفته، حمام، قبور، مسير رفت و آمدها، خانه مورچگان، جايگاه شتران، محل جريان آب(جوى، رودخانه)، شوره زار، روى برف و يخ. (3)


1- وسائل الشيعة، ج 3، باب 25، مكان مصلّى، حديث 1 و 3 و 4
2- وسائل الشيعة، ج 3، باب 25، حديث 2
3- وسائل الشيعة، ج 3، باب 15، مكان مصلّى، حديث 6 و 7

ص: 62

3. و موارد بسيار ديگرى را هم ذكر فرموده اند كه نماز در آن ها كراهت دارد، (1) و همه مراجع بزرگ دين نيز طبق اين روايات فتوا داده اند كه نماز خواندن در اينجاها مكروه است، همچنانكه تصريح فرموده اند اگر هنگام نماز، روبرو و مقابل نمازگزار، قرآن يا كتابى باز باشد، يا انسانى رو به نمازگزار باشد، يا درى گشوده باشد، يا قبرى، يا روى قبر نماز بگزارد، تمام اين ها مكروه است، و كراهت با پرده يا حائل ديگر يا فاصله ده زارع، رفع مى شود. (2) اگر حرام بود كه با حائل رفع نمى شد، و از هيچ كدام اين روايات حرام بودن استفاده نمى شود. و عدم جواز در اين روايات به معناى كراهت است چنانكه راه فنى آن در «علم اصول» و «فقه الحديث» توضيح داده شده است. و بايد بدانيم كه كراهت در عبادات به معناى ثواب كمتر است نه آن كه بهتر باشد به طور كلى ترك گردد؛ يعنى اگر نمازگزار غير اين جاها، جاى ديگرى داشته باشد، بهتر است، آنجا نماز بخواند.


1- سى و دو مورد را ذكر كرده اند.
2- العروةالوثقى، مرحوم آيت اللَّه سيد محمد كاظم يزدى، فصل 14 مكان مصلّى.

ص: 63

قبله قرار دادن قبور حرام است

اشاره

در پاره اى از روايات آمده كه قبور را قبله قرار ندهيد؛ به دو نمونه اشاره مى شود:

الف: روايت صدوق در علل الشرائع كه در صفحات پيش ذكر شد. (1) ب: روايت معمربن خلاد از حضرت امام رضا عليه السلام كه فرمود: «نماز در بين قبور اشكالى ندارد، مادامى كه قبر، قبله انتخاب نشود.» (2) معلوم است كه قبله قرار دادن قبور، غير از آن است كه در كنار آن مسجد بسازند كه دانستيم كراهت دارد. از اين رو محدث بزرگ شيخ حرّ عاملى به كمك همين روايات، روايات قبله ساختن قبور را هم به معناى مسجد ساختن بر آن، دانسته و عنوان كراهت بر آن نهاده است. (3) و شاهد روشن بر اين برداشت آن است كه، در روايات نقل شده از پيغمبر صلى الله عليه و آله آمده: «لَا تَتَّخِذُوا قَبْرِي قِبْلَةً وَ لَا مَسْجِداً ...». (4)


1- وسائل الشيعة، ج 2، ص 887، باب 65
2- وسائل الشيعة، ج 3، ص 453، باب 25، مكان مصلى، حديث 3
3- وسائل الشيعة، ج 2، ص 887، باب 65،(باب كراهت بنا كردن مساجد در نزد قبرها).
4- وسائل الشيعة، ج 2، باب 65، حديث 2

ص: 64

بدون ترديد، مسجد ساختن كنار قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله حرام نيست، بلكه مكروه هم نيست، پس قبله قرار دادن قبر هم مثل همان است؛ زيرا هر دو در يك عبارت قرار گرفته اند.

و آنچه به شكل علمى و استدلالى از همه اين روايات به دست مى آيد و بعضى صراحت هم دارد، اين است كه اگر كسى رو به قبرى نماز گزارد و هيچ ديوار و پرده اى نباشد، كراهت دارد. ليكن، هيچ قبرى از پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام و امام زادگان و علما در جايى نيست كه اطراف آن ها ديوارى يا پرده اى نباشد و مردم رو به آن ها نماز بخوانند.

نكته روشن

يك مطلب براى هر مسلمانى واضح و روشن است و آن اين كه، هرگز جايز نيست و حرام است كه كسى قبرى از پيغمبران عليهم السلام و يا امامان عليهم السلام را به جاى كعبه قبله قرار دهد و نيت كند كه به جاى رو به قبله كعبه، رو به قبر، نماز مى خواند! ولى هيچ زائرى و هيچ حاجى و يا معتمرى چنين كارى نمى كند. البته ممكن است، نمازگزار كه براى نماز، رو به كعبه مى ايستد، در پيش روى او، ساختمان قبر پيغمبر باشد؛ مانند مسجدالنبى صلى الله عليه و آله براى نمازگزاران سمت شمال قبر مطهر آن حضرت، و يا در پيش روى او قبر امام يا ديگرى باشد. ولى آن را قبله قرار دادنِ قبور نميتوان نام گذاشت، آن گونه كه اين نويسنده كج رفتار ادعا كرده است.

انشاءاللَّه با توفيق خداى متعال، در صفحات آتى توجه

ص: 65

خواهيم داد به روايات بسيارى كه از اهل بيت پيغمبر عليهم السلام رسيده و سفارش فرموده اند كه هر چه بيشتر به زيارت قبور ائمه برويد و در كنار قبور آن ها نماز بخوانيد و دعا كنيد. حال اين نويسنده كه نمى داند روايات را چگونه بايد معنى كرد، از پيش خود نوشته و برداشت كرده كه:

- نماز خواندن بر قبر يعنى سجده كردن بر آن!!

- قبر را قبله قرار ندهيد و به سوى آن نماز نخوانيد و دعا نكنيد!!

- روى قبر مسجد نسازيد و نماز نخوانيد!!

ص: 66

چشم پوشى از حقيقت

ترديدى نيست كه اساس همه كمالات معنوى معرفت است. و در آنجايى كه معرفت به مقام اوليا نباشد، نمى توان انتظار داشت كه شخص بى معرفت، با آداب و بركات زيارت حجج الهى آشنا باشد. حضرت امام خمينى، آن فقيه و عالم ربانى و عارف مجاهد و واصل فرموده است:

«انكار مقامات اوليا و بزرگان، سدّ راه انسانيت است.» (1) مشكل اصلى امثال اين نويسنده آن است كه، به مقام بسيار والاى ائمه عليهم السلام معرفت نيافته، و آنان را مانند انسان هاى عادى پنداشته و آنگاه به سراغ چند روايت از ميان صدها روايت رفته و با استفاده ناقص از آن ها، همان ناقص را معيارى براى اظهار نظر نسبت به زيارت همه اوليا و ائمه عليهم السلام قرار داده و از حقيقت مهم جايگاه آن ها عمداً يا جهلًا چشم پوشى كرده است.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

«أَشَدُّ النَّاسِ عَمىً مَن عَمِيَ عَنْ حُبِّنَا وَ فَضْلِنَا وَ


1- صحيفه نور، ج 20، ص 88.

ص: 67

نَاصَبَنَا الْعَدَاوَةَ بِلَا ذَنْبٍ سَبَقَ مِنَّا إِلَيْهِ إلَّا أَنَّا دَعَوْنَاهُ إِلَى الْحَقِّ وَ دَعَاهُ سِوَانَا إِلَى الْفِتْنَةِ وَ الدُّنْيَا فَآثَرُوها وَ نَصَبُوا الْعَدَاوَةَ لَنا». (1)

«كورترين مردم كسانى هستند كه: نسبت به محبت و فضيلت ما كورند. رسماً با ما دشمنى مى ورزند، بدون اين كه گناهى از ما متوجه آن ها شده باشد. ما آن ها را به سوى حق دعوت كرديم، و ديگران آن ها را به فتنه و گرايش دنيا دعوت كردند. پس دنيا را برگزيده و دشمنى با ما را وجهه همت خود قرار دادند».


1- غررالحكم، ج 2، ص 1803. اين روايت با مضمون آيه 46 سوره حج، مطابق است.

ص: 68

تفاوت قبرها و زيارتگاه ها

اشاره

اهل معرفت و آشنايان با معارف آسمانى و اسلامى، مى دانند كه زيارت قبور اوليا، با زيارت قبور معمولى بسيار تفاوت دارد؛ چرا كه طبق روايات و مطابق آيات قرآن اوليا و شهدا مرده حساب نمى شوند و زيارت آن ها پس از مرگ، مانند زيارت آن ها در حال حيات است. (1) شهيد آية اللَّه مطهرى مى گويد:

«مطلق زيارت اهل قبور براى طلب رحمت و نثار فاتحه و دعا براى مغفرت آن هاست. ولى زيارت اوليا شكل طلب رحمت و مغفرت ندارد، بلكه نوعى ستايش و درود است؛ سلام است، تمجيد و ثناست. ... در مذهب، با اولياء اللَّه از دنيا رفته، همچنان عمل مى شود كه با زنده، بلكه زنده تر از زنده هاى معمولى؛ چون در آنِ واحد هزاران نفر با او سخن مى گويند و درود مى فرستند و در عالم ضمير خود يك ارتباط واقعى برقرار مى كنند.» (2) مگر قرآن را فراموش كرده ايد كه مى فرمايد:


1- در صفحات ديگر، اين روايات را خواهيم ديد.
2- يادداشت هاى استاد مطهرى، ج 5، ص 413 و 414

ص: 69

«كسانى را كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده مپنداريد، بلكه زندگانند و ليكن شما درك نمى كنيد.» (1) يعنى به حواس ظاهرى درك نمى كنيد. (2) و در جاى ديگر بالاتر از اين مى فرمايد:

«گمان نكنيد آنان را كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند، بلكه زندگانند و در نزد پروردگار روزى مى خورند. شادمانند به آنچه خدا از فضلش عطايشان فرموده و اعلام بشارت مى كنند به آنانكه در قفايشان هستند و هنوز به آن ها نپيوسته اند كه هيچ خوف و اندوهى برايشان نيست.» (3) وقتى قرآن با صراحت شهدا را زنده مى نامد، چگونه افراد بى معرفت، زنده بودن اوليا را انكار مى كنند. قرآن حجت هاى الهى را شاهدان و ناظران بر اعمال معرفى مى كند كه مفسران بزرگ بيان كرده اند كه هر يك از حجج الهى عليهم السلام از اعمال تمام امت آگاه هستند؛ گر چه به ظاهر از دنيا رفته اند. (4)


1- البقره: 154
2- الميزان، ج 1، ص 351
3- آل عمران: 169 و 170
4- ر، ك: تفسير الميزان، ج 1، ص 322. تفسير آيه «امة وسطاً»(البقرة: 143) وج 9، ص 399، تفسير آيه الرّؤية(التوبة: 105).

ص: 70

گفت و گو با مقتولان بدر

در پايان جنگ بدر، به دستور رسول خدا كشته هاى دشمن را در چاه بدر افكندند، مگر «اميةبن خلف» كه در همانجا كه بود او را زير خاك و سنگ كردند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله بر سر چاه بدر ايستاد و فرمود:

«اى به چاه افتادگان، اى عتبةبن ربيعه و اى شيبةبن ربيعه و اى اميةبن خلف و اى ابوجهل بن هشام،(همه آن ها را كه در چاه افكنده بودند نام برد و شمرد) بدخويشانى براى پيغمبر خود بوديد؛ مردم مرا راستگو دانستند، و شما مرا دروغگو خوانديد؛ مردم مرا پناه دادند و شما مرا بيرون كرديد؛ مردم مرا يارى كردند و شما به جنگ با من برخاستيد!»

سپس فرمود:

«آيا آنچه را پروردگار به شما وعده داده بود حق يافتيد؟ من آنچه را پروردگارم به من وعده داده بود حق يافتم.»

كسانى از صحابه گفتند:

«اى رسول خدا، آيا با لاشه هاى مردگان سخن مى گوييد؟»

فرمود:

«شما گفتار مرا از ايشان شنواتر نيستيد، ليكن

ص: 71

ايشان نمى توانند پاسخ دهند، آنچه را گفتم شنيدند و دانسته اند كه وعده پروردگارشان حق است.» (1)

قياس احمقانه

مطابق معارف اسلام، يكى از اركان كفر و انكار، تكبر است. چنانكه از پيغمبر و ائمه عليهم السلام نقل شده كه فرمودند:

«أُصُولُ الْكُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِكْبَارُ وَ الْحَسَدُ»؛ (2) «پايه هاى كفر سه چيز است: حرص، استكبار و حسد ورزيدن.»

تكبر و استكبار سه گونه است:

1. استكبار در مقابل خدا؛ مثل كار شيطان و بى نمازها. (3) 2. استكبار در مقابل پيغمبران كه شخص مستكبر خود را بالاتر از آن مى داند كه از آن ها تبعيت كند.

3. استكبار بر عامه بندگان خدا كه بسيارى بدان مبتلا هستند.

در مورد استكبار در مقابل پيغمبران و امامان عليهم السلام قرآن به موضع و گفته هاى آنان توجه مى دهد كه چه مى گويند.

«... أهؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا ...»؛ (4) «اين ها هستند كه خدا آنان را از ميان ما برگزيده و فقط


1- دكتر آيتى، تاريخ پيغمبر اسلام، ص 248، نقل از سيرةالنبى، ج 2، ص 282
2- وسائل الشيعة، ج 11، ص 293،(باب 55 جهادالنفس).
3- در غافر آيه 60 و نساء آيه 172 و 173 ذكر شده است.
4- انعام: 53

ص: 72

بر آن ها امتنان نموده است؟.»

و يا در جاى ديگر مى فرمايد:

«... أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا ...»؛ (1) «آيا ما ايمان آوريم به دو نفر كه مثل خودمان هستند؟»

و نيز:

«وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ»؛ (2)

«و هر گاه شماها اطاعت كنيد، بشرى را كه مثل شماست، حتماً زيانكار خواهيد بود.»

شما خواننده گرامى، ملاحظه مى كنيد كه مشكل منكران مقام انبيا، آن بود كه مى گفتند: اين ها هم مثل ما بشر هستند! خيلى از كسانى كه مقام امامان عليهم السلام را قبول ندارند، نيز همين را مى گويند. و غافل اند از اين كه خداوند به پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «بگو آرى من بشرى مثل شما هستم، ولى به من وحى مى شود ...» (3) پس منافات ندارد كه اوليا و امامان بشر باشند، ولى مقام آن ها از بسيارى از مردم بالاتر باشد.

انسان متكبر به خاطر تكبرش از درك بسيارى از حقايق بازمانده و دريچه فهم او مهر شده است. (4) از اين رو در بينش دچار اشتباهات مداوم است و همان اشتباهات او را به


1- المؤمنون: 47
2- المؤمنون: 34
3- كهف: آيه آخر.
4- «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ»(بقره: 7).

ص: 73

هلاكت رسانده است.

مثَل متكبران در مقابل اوليا و امامان- كه خيال مى كنند آدميت فقط به صورت است- مَثل آن طوطى است كه به خاطر روغن ريختن او، ضربه بر سرش خورده و سرش تاس شد و بعد خيال مى كرد كه هر كس تاس است، او هم روغن ريخته است:

طوطى اندر گفت آمد در زمان بانگ بر وى زد بگفتش كاى فلان

كز چه اى كَل (1) با كلان آميختى تو مگر از شيشه روغن ريختى

از قياسش خنده آمد خلق را كو چو خود پنداشت صاحب دلق را

كار پاكان را قياس از خود مگير گر چه باشد در نوشتن شير، شير

جمله عالم زين سبب گمراه شد كم كسى زابدال حق آگاه شد

همسرى با انبياء برداشتند اوليا را همچو خود پنداشتند (2)

افراد بى معرفت به همه آيات و روايات مربوط به شهدا و اوليا و حجت هاى الهى كفر ورزيده، پوشيده مى دارند و ناديده مى انگارند و برخلاف دستور صريح قرآن به طور مكرر از آنان با تعبير مردگان ياد مى كنند. توسلات و تقاضاى شفاعت را


1- كل يعنى كچل، كلان يعنى كچل ها.
2- ديوان مثنوى مولوى(چاپ اسلاميه) ص 9.

ص: 74

كه قرآن به صراحت بيان مى كند و نيز دعا كردن را در كنار قبور، كارى حرام مى شمرند.

اماكن و بقعه هاى مقدس

در تفاوت بقعه ها و اماكن نيز جاى ترديد نيست. قطعاً دعا در كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله با دعا در كنار گور ابوجهل فرق دارد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله از كنار بعضى قبور با سرعت مى گذشتند و در كنار بعضى قبور توقف مى كردند. دعاى در كعبه، با دعاى در خانه متفاوت است. پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمود:

«أَحَبُّ الْبِقَاعِ إِلَى اللَّهِ الْمَسَاجِدُ وَ أَبْغَضُهَا إِلَيْهِ الْأَسْوَاق»؛ (1)

«محبوب ترين بقعه ها نزد خدا، مساجد و مبغوض ترين آن ها بازارهاست.»

قرآن مى گويد:

«وقتى موسى عليه السلام به وادى طور رفت، از جانب راست آن وادى، در بقعه مباركه از ميان درخت ندا داده شد كه اى موسى! به راستى، من، اللَّه؛ پروردگار عالمين هستم.» (2) آن مكانى كه موسى عليه السلام به شرف نبوت رسيد «بقعه مباركه» ناميده شده است.

فضيلت دعا و نماز در مسجدالنبى صلى الله عليه و آله را همه مسلمانان اعتراف دارند، مخصوصاً فضيلت ميان قبر و منبر رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه همه، از پيغمبر و اهل بيت او فرا گرفته اند.


1- مستدرك سفينةالبحار، ج 1، ص 345
2- القصص: 30

ص: 75

چنانكه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«مَا بَيْنَ قَبْرِي وَ مِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ»؛ فاصله ميان قبر و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است.» (1) و برخلاف ديدگاه وهابى ها، امام صادق عليه السلام فرمود:

«وقتى از دعا در نزد قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله فارغ شدى، به سوى منبر برو و آن را با دست مسح كن و دو قبّه دو طرف پايين منبر را بگير و به چشمان و صورت خود بمال كه گفته مى شود، شفاى چشم است؛ در آنجا بايست حمد و ثناى خداى را به جا آور و حاجت خود را بخواه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بين قبر و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است.» (2)

رهنمود پيغمبر و اهل بيت عليهم السلام

علاوه بر آنچه بيان شد، براى كسانى كه اهل بيت عصمت و طهارت را مى شناسند و مطابق فرمان قرآن، اطاعت آن ها را واجب مى دانند، بهترين رهنمود براى معرفت اوليا و آداب زيارت آنان، گفته هاى ائمه طاهرين عليهم السلام است كه در صدها روايت به ما رسيده است. و تفاوت مقامات آنان با افراد معمولى، از آسمان تا زمين است كه خدا آنان را پاك و مطهر و


1- وسائل الشيعة، ج 10، ص 270، باب 7. ابواب المزار حديث 1- 4
2- وسائل الشيعة، ج 10، باب 7، حديث 1، نقل از فروع كافى.

ص: 76

واليان امر بر مردم معرفى فرموده و حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله در حديث متواتر «ثقلين» آنان را همتاى قرآن قرار داده و تمسك به آن ها را مثل قرآن تا قيامت واجب اعلام كرده است. ولى برخلاف اين دستور، عده اى مى خواهند نور خدا را خاموش كنند. «يُريدون ليطفئوا نور اللَّه ...» (1)

كوردلان نمى خواهند بفهمند كه مصاديق «نوراللَّه» چه كسانى هستند، با اين كه خداوند متعال در آيه سوره نور آن مصاديق را بيان فرموده است. و در زيارت همه امامان معصوم عليهم السلام مى خوانيم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْض» اين ها بيان نمونه هاى نوراللَّه است كه دشمنان و مخالفان هميشه در صدد بودند كه نور وجودشان را خاموش كنند و مردم را از آن ها جدا سازند.

در حيات آنان به قتل و كشتار آن ها پرداختند و بعد از مرگ ظاهرى شان، سعى بسيار كرده و مى كنند كه كسى به زيارتشان نرود، تا فراموش شوند و مردم از هدايت آن ها محروم گردند و مطيع طاغوت ها و ظلمه باشند.

براى خنثى كردن برنامه دشمنان، در روايت ما بسيار سفارش شده كه هر چه مى توانيد به زيارت پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين برويد.

الزام والى، مردم را به زيارت پيغمبر صلى الله عليه و آله

در بعضى از روايات آمده، والى، در مواقعى بايد مردم را به زيارت قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله الزام كند. صدوق رحمه الله با سند خود از


1- سورة الصف: 61، مثل آن توبه: 32

ص: 77

امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:

«اگر مردم حج را ترك كنند، بر حاكم اسلامى واجب است كه كسانى را بر حج و بر توقف در كنار كعبه الزام كند. و اگر زيارت پيغمبر را هم ترك كنند، بر حاكم و والى واجب است كه كسانى را بر زيارت آن حضرت و بر ماندن در آن مقام الزام كند، و در صورت لزوم از بيت المال مسلمانان بر آنان انفاق كند.» (1) امام صادق عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود:

«هر كس به زيارت من بيايد، من در روز قيامت شفيع او خواهم بود.» (2) و نيز فرمود:

«... هر كس به زيارت من بيايد، شفاعت من براى او واجب مى شود، و هر كس شفاعت من برايش واجب شود، بهشت بر او واجب شده است ...» (3) و طبق روايات متعدد فرمودند:

«زيارت پيغمبر در حيات يا بعد از مرگ او مانند زيارت خدا در عرش است.» (4)


1- وسائل الشيعة، ج 8، ص 15، باب 5، وجوب الحج حديث 2
2- وسائل الشيعة، ج 10، ص 261، باب 3، حديث 2
3- وسائل الشيعة، ج 10، ص 261، باب 3، حديث 3
4- وسائل الشيعة، ج 10، ص 261، باب 2، حديث 11 و باب 3، حديث 6 و باب 18، حديث 1

ص: 78

طلب رزق از خدا در آنجا

كسى كه زيارت او، مثل زيارت خدا در عرش، است، حتماً بركاتى از وجود او به زائران مى رسد؛ زيرا فرمودند، زيارت آن ها بعد از وفاتشان مثل زيارت آن ها در ايام حياتشان است. همه مسلمانان آگاه مى دانند كه هر كس به زيارت پيغمبر صلى الله عليه و آله در زمان حيات او مى رفت، اگر خواسته اى داشت پيامبر او را ردّ نمى كرد از اين رو از حضرت على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«وقتى به زيارت بيت اللَّه الحرام مى رويد، حجّتان را با زيارت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و زيارت قبورى كه خداوند حق آن ها و زيارت آن ها را بر شما لازم نموده است، تكميل كنيد و نزد آن ها(از خدا) طلب رزق و روزى كنيد.» (1) و در روايت ديگر، آداب زيارت و دعا در كنار قبر آن حضرت را تعليم فرموده اند. (2)


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 255، باب 2، مزار حديث 10.
2- وسائل الشيعه، ج 10، ص 266، باب 6

ص: 79

زيارت قبور ائمه مانند پيغمبر صلى الله عليه و آله است

طبق روايات متعدد فرمودند:

زيارت هر يك از ائمه طاهرين عليهم السلام مانند زيارت رسول خدا است (1) و زيارت قبور شهدا و مخصوصاً زيارت قبر حضرت امام حسين عليه السلام معادل حج همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله است.» (2) حمران بن اعين گويد:

«به زيارت قبر حضرت امام حسين عليه السلام رفتم، وقتى برگشتم امام باقر عليه السلام به ديدن من آمد و گفت: مژده باد تو را اى حمران، هر كس زيارت كند شهداى آل محمد صلى الله عليه و آله را براى خدا و براى صله و ارتباط با پيغمبر، از گناهان بيرون شود؛ مثل روزى كه از مادر متولد شده بود.» (3) در روايت ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس مرا، يا يكى از ذريّه مرا زيارت كند، در قيامت او را زيارت مى كنم و او را از هراس هاى آن روز نجات مى دهم.» (4)


1- وسائل الشيعه، باب 2، حديث، 15- 18
2- وسائل الشيعه، باب 2، حديث 13
3- وسائل الشيعه، باب 2، حديث 22
4- وسائل الشيعه، باب 2، حديث 23

ص: 80

مقام اوليا، مانند مردم نيست

اشاره

پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام بعد از وفات نيز از حالات مردم آگاهند. چنانكه در صفحات پيش اشاره كرديم كه آن ها شاهدان و ناظران اعمال اند از اين رو امام كاظم و امام صادق عليهما السلام فرمودند:

«هر گاه وارد مسجدالنبى شدى بر پيغمبر صلى الله عليه و آله سلام بگو، و هر گاه خارج شدى نيز سلام بگو.» (1) و كراهت دارد كه كسى به مسجد عبور كند ولى به حضرت سلام نگويد.

غسل نيز براى زيارت هر امام مستحب است و آداب خاص دارد و زيارت آن ها به شكل مخصوص وارد شده است. (2) عالم بزرگوار حسن بن محمد طوسى در كتاب امالى، با سند از محمد بن مسلم نقل مى كند كه گفت:

«شنيدم از امام جعفر بن محمد صادق عليهما السلام كه فرمود: «البته حسين بن على عليهما السلام در نزد پروردگار خويش است، به جايگاه لشكر خود و


1- وسائل الشيعة، ج 10، ص 265، باب 5 مزار.
2- وسائل الشيعة، ج 10، ص 303 و 305

ص: 81

شهدايى كه به او ملحق شدند مى نگرد،- و به زائران خود نگاه مى كند و او بهتر از آنگونه كه شما فرزند خود را مى شناسيد، زائران و اسامى آن ها و اسامى پدران آن ها و درجات و منزلت آنان را در نزد خدا مى شناسد. او مى بيند كسى را كه در مزار او مسكن گرفته؛ پس استغفار مى كند براى او- و از پدران خود مى خواهد كه براى زائر او استغفار كنند. و مى فرمايد: اگر زائر من مى دانست كه خدا چه پاداشى براى او مهيّا كرده است، البته شادى او از اندوهش بيشتر بود.»

(بعد امام صادق عليه السلام فرمود) «و البته زائر امام حسين عليه السلام باز مى گردد و هيچ گناهى بر او باقى نمانده است.» (1)

زيارت و تجديد ميثاق با امامت

تأكيد بسيار پيغمبر صلى الله عليه و آله بر محبت اهل بيت عليهم السلام و سفارش به زيارت آنان در صدها روايت، براى آن است كه ارتباط با ائمه عليهم السلام برقرار بماند و معرفت آنان سرمايه هدايت باشد و با اطاعت آنان امت صراط مستقيم را ادامه دهد و راه پيغمبر صلى الله عليه و آله را گم نكند تا هدف پيغمبر و شريعت مقدس عملى گردد (2) بنابراين در بيان روايات، يكى از فلسفه هاى مهم زيارت آن است كه، مردم ميثاق با امامت را تجديد و تأكيد كنند و در همه امور زندگى، الگو و مقتداى خودشان را در نظر داشته باشند.


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 329، باب 37، مزار، حديث 33
2- مضمون آيات شريفه قرآن كه در صفحات قبل ذكر شد.

ص: 82

زيارت وفاى به عهد است

شيخ صدوق رحمه الله با اسناد خود، از حضرت ابوالحسن الرضا عليه السلام نقل كرده كه فرمود:

«البته براى هر امامى عهدى و ميثاقى بر عهده پيروان و شيعيان اوست و از نمادهاى اتمام وفاى به عهدشان، زيارت قبورشان است؛ پس هر كس با رغبت و علاقه به زيارتشان و تصديق آنچه به آن علاقه دارند، آنان را زيارت كند، ائمه شفيعان او در روز قيامت خواهند بود.» (1) و نيز فرمودند: «زيارت ائمه عليهم السلام اداى حقى است كه بر شما دارند.» (2)

اعلام اطاعت و نصرت

زراره از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه فرمود:

«همانا به مردم امر شده كه به سراغ اين سنگ ها(كعبه) آمده و بر آن طواف كنند، سپس نزد ما آمده، از ولايتشان نسبت به ما و يارى شان ما را خبر دهند.» (3) و مثل همين را ابوحمزه ثمالى از آن حضرت نقل كرده است. (4) اما اگر حج گزاران امام را نشناسند، راه دين را نشناخته و بعد از قرن ها هنوز در چنگ دشمنان اسلام


1- وسائل الشيعة، ج 10، ص 253، باب 2، مزار، حديث 5 و باب 44، حديث 2
2- وسائل الشيعة، ج 10، ص 253، باب 2، حديث 10
3- وسائل الشيعة، ج 10، ص 253، باب 2، حديث 1
4- وسائل الشيعة، ج 10، ص 253، باب 2، حديث 9

ص: 83

هستند. و لذا فرمودند: ملاقات امام و اعلام اطاعت او، شرط تماميت حج است؛ «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ». (1)

زيارت و كسب طهارت

يكى از آرمان هاى زائران ائمه طاهرين عليهم السلام آن است كه خود را با امام خود هماهنگ كنند. و براى اين هدف سعى مى كنند خود را از هر آلودگى برهانند كه يك نوع آلودگى عميق، گرايش به جريان هاى مخالف امام است. در اينجا به نكته اى بسيار ظريف و قرآنى در روايات توجه داده شده است. قرآن در ضمن بيان تكاليف حج مى فرمايد: «ثُمّ ليقضوا تَفَثَهُم ...»؛ (2)

«سپس بزدايند چرك ها و كثيفى هاى خودشان را.» (3) مطابق روايت كافى از امام صادق عليه السلام آن حضرت در تفسير آيه فرمود: يعنى تراشيدن سر و تميز كردن بدن. و همچنين طبق روايت بزنطى از امام رضا عليه السلام فرمود:

«تفَث» يعنى گرفتن ناخن و زدودن كثيفى و خروج از احرام» (4) همچنانكه ملاحظه مى كنيد، جمله فوق از آيه شريفه را به تحصيل نظافت و زدودن مو و ناخن معنى كرده اند. و اين نوعى طهارت و پاكيزگى ظاهرى است. و پاكيزگى باطنى آن است كه انسان خود را از آلودگى هاى اخلاقى و لغزش هاى


1- وسائل الشيعه، ج 10، باب 2، حديث 7 و 8 و 12
2- سورة الحج: 29
3- مفردات راغب: اى ازالوا وَسَخَهُم.
4- الميزان، ج 14، ص 415

ص: 84

اعتقادى و دينى پاك سازد و معيار آن گونه پاكى و راه آن، دريافت تأييد امام و حجت خداست. لذا ذريح محاربى از امام صادق عليه السلام سؤال كرد:

مقصود از جمله «ثمّ ليَقضوا تفثهم» چيست؟

حضرت فرمود: «التفث لقاء الامام؛ قضاء تفث يعنى ملاقات امام.» (1) و حضرت به عبداله بن سنان فرمود:

«اين تفسير باطن قرآن است، و چه كسى مى تواند تحمل كند و دريابد، آنچه را ذريح درمى يابد؟» (2) ملاحظه مى كنيد كه در آن زمان حضرت توجه داده كه هر كس قادر به درك اين معارف بلند نيست، تا چه رسد به اين زمان و كسانى كه سراپاى وجودشان را اغراض و اميال فرا گرفته و چشم بصيرتشان را پوشانده است:

«... فَإِنَّها لا تَعْمَى اْلأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ»؛ (3) «البته گاهى چشم كورنيست، ليكن دل هاى در سينه ها كور است.»

تأكيد بر زيارت تا حدّ وجوب كفايى

پيشوايان دين، ائمه طاهرين و مهندسان فرهنگ اصيل قرآن، در راستاى خنثى كردن همان توطئه خاموش كردن


1- وسائل الشيعة، ج 10، ص 253، باب 2؛ مزار، حديث 3
2- وسائل الشيعة، ج 10، ص 253، باب 2، مزار حديث 4 به نقل از صدوق و كلينى.
3- حج: 46

ص: 85

نور خدا، تا حد وجوب كفايى بر زيارت اوليا و حجج الهى تأكيد فرموده اند. محدث كبير شيخ حرّ عاملى عنوان باب(37) مزار را به اين نكته اختصاص داده: «باب تأكيد بر استحباب زيارت حضرت حسين بن على عليهما السلام و وجوب آن به طور كفايى» و چهل و هشت حديث در اين باب آورده است (1) و درباب(38) مى گويد:

«باب كراهت ترك زيارت حسين عليه السلام. و بيست و يك حديث نيز در آن زمينه آورده است (2).

وجوب كفايى

محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

«امر كنيد شيعيان ما را به زيارت قبر حسين عليه السلام زيرا رفتن به زيارت او بر هر مومنى كه به امامت حسين عليه السلام از طرف خدا اقرار دارد فرض است.»

و در چهار روايت ديگر همين مضمون آمده است. (3)

تاركان حق رسول اللَّه صلى الله عليه و آله

ابن قولويه با سند از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:

«هر گاه يكى از شماها تمام عمرش را حج


1- وسائل الشيعة، ج 10، ص 318، باب 37 مزار.
2- وسائل الشيعة، ج 10، ص 333، باب 38
3- وسائل الشيعة، ج 10، ص 345، باب 44 مزار، شامل پنج حديث.

ص: 86

بگذارد و حضرت حسين عليه السلام را زيارت نكند، البته حقى از حقوق رسول اللَّه صلى الله عليه و آله را ترك كرده است؛ زيرا حقوق رسول اللَّه صلى الله عليه و آله چيزى است كه فريضه از طرف خدا و واجب بر هر مسلمان است.» (1) امام صادق عليه السلام فرمود:

«حقى است بر عهده توانمند كه در هر سال دو مرتبه و بر عهده فقير كه هر سال يك مرتبه به زيارت حسين عليه السلام برود.» (2) و نيز فرمود:

«زيارت قبور شهداى آل پيغمبر، صله جستن با پيغمبر صلى الله عليه و آله است.» (3)

تهمت ها به دوستان اهل بيت عليهم السلام

كوردلانى كه از معرفت قرآن و ائمه عليهم السلام بازمانده اند، در جزوه ها و كتاب هايى كه شهامت ندارند حتى نام خود را بنويسند و به دروغ به نام فردى مجهول منتشر مى كنند، ادعا مى كنند كه در كنار زيارت قبور، (4) كارهاى حرامى انجام مى شود كه يكى از آن ها «انتظار نفع و ضرر» است. وى مى نويسد: اعتقاد داشتن به اين كه شخص مرده نفع و ضرر


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 346، باب 44، حديث 3
2- وسائل الشيعة، ج 10، ص 417، باب 74، شامل ده حديث به همين مضمون.
3- وسائل الشيعة، ج 10، ص 259، باب 2، حديث 22
4- مقصود اين ها، در كنار زيارت قبور ائمه است.

ص: 87

مى رساند حرام است؛ زيرا نفع رساننده و ضرر رساننده فقط ذات قادر متعال است. بعد به عنوان دليل، از سه سوره قرآن آياتى را آورده كه مربوط به عبادت غير خداست. مانند:

«... وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً»؛ (1) «آن ها- مشركان- غير خدا را معبودها و خدايانى گزيدند كه خالق چيزى نيستند و آن ها آفريده هاى خدايند و براى خود مالك سود و زيانى نبوده و بر مرگ و زندگى و رستاخيز توانى ندارند.»

و بعد آيات ديگرى نيز آورده كه نكوهش عبادت غير خداست. (2) و به دنبال آن، جملات زير را از نهج البلاغه درباره مردگان آورده:

«پس ايشان(اموات) همسايگانى اند، نه خواننده را پاسخ مى دهند، نه ستمى را باز مى دارند، و نه به نوحه گرى توجه مى كنند.» (3) نه بر كارهاى نيك و حسنات خود مى افزايند، و نه عذرى توانند خواست از كار زشت و ناخوشايند.» (4)


1- فرقان: 3
2- مانند، آيه 20 و 21، نحل و آيه 56 و 57 اسراء.
3- نهج البلاغة، خطبه 111، صبحى صالح، ص 166
4- نهج البلاغة، خطبه 132، همان، ص 190

ص: 88

ما به طور قطع مى دانيم كه مقصود اين نويسنده از اين مطالب، خرده گيرى به دوستان اهل بيت عليهم السلام است كه در كنار قبور ائمه معصومين عليهم السلام به دعا و مناجات و زيارت مى پردازند. كوردلان بى معرفت به اهل بيت حسد مى ورزند كه خداوند به آنان مقام والايى عطا كرده است:

«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ...». (1) «آيا حسد مى ورزند بر مردمى كه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده، مگر غافلند از اين كه ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت و ملك عظيم داديم.»

اين ها يا مغرض اند كه نمى توانند حقايق را درك كنند يا جاهل اند كه قدرت درك حقايق را ندارند. چرا كه اين قبيل ديدگاه ها برخلاف آيات قرآن و اين تهمت ها به زائران اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله برخلاف واقعيت و عملكرد دوستانشان است.

پاسخ تهمت ها

در پاسخ اين نابخردان چند مطلب را گوشزد مى كنيم:

اول: اين كه همه كسانى كه اهل زيارت هستند، مى دانند كه الفاظ زيارت ائمه مثل زيارت پيغمبر صلى الله عليه و آله مأثور است؛


1- سورة النساء: 54

ص: 89

يعنى در روايات آن ها آمده و كسى از پيش خود زيارتنامه درست نكرده است. در تمام اين زيارات، ما ائمه طاهرين عليهم السلام را اولياى خدا و خلفاى خدا و حجت هاى پروردگار و بندگان صالح حق مى شناسيم و از خدا مى خواهيم كه به ما توفيق اطاعت خودش و ملحق شدن به صالحان را عنايت كند. وقتى به معناى عبارت ها در زيارات توجه كنيد، بر شما روشن مى شود كه سخنان اين نويسنده مغرض چه تهمت بزرگى است! آيا شما كسى را مى شناسيد كه در زيارت ائمه عليهم السلام آن ها را عبادت كند؟ آيا زيارت ائمه طاهرين عليهم السلام بت پرستى است؟ خدا در قرآن لعنت نموده كسانى را كه با تهمت زدن به مؤمنان آن ها را اذيت مى كنند:

«وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً». (1) «كسانى كه اذيت مى كنند مؤمنين و مؤمنات را بدون گناهى كه مرتكب شده باشند، البته بهتان و گناه آشكارى را براى خود حمل كرده اند.»

دوم: اين كه اين شخص مى گويد: مردگان چيزى نمى فهمند و از كلام حضرت على عليه السلام در نهج البلاغه شاهد آورده. ولى نفهميده كه حضرت در آنجا مى گويد:

«با فرا رسيدن مرگ، پرونده اعمال بسته مى شود، پس بايد هر چه مى توانيد قبل از مرگ عمل كنيد.»

اين نويسنده چرا سخن ديگر آن حضرت را نديده كه


1- احزاب. 58

ص: 90

مى فرمايد:

«اى كميل! جمع كنندگان اموال در حال زنده بودنشان هلاك شده اند».

ولى درباره علما مى فرمايد:

«الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ»

«علما در طول روزگار باقى هستند، جسم هايشان مفقود شده و به خاك رفته، اما شخصيت آن ها در دل ها موجود است.»

آنگاه حضرت در ادامه، انسان هاى پست و والا را معرفى مى كند. و ضرورت وجود حجت هاى خدا را در زمين بيان مى كند و فوق العادگى آن ها را شرح مى دهد كه با مردمان ديگر تفاوت بسيار دارند. و در آخر مى فرمايد: «آه، آه! چه قدر اشتياق ديدارشان را دارم.» (1) اين ها چگونه مردگانى هستند كه حضرت شوق ديدارشان را دارد؟ آيا او شوق ديدار مردگانى را دارد كه چيزى نمى فهمند؟ درباره آگاهى ارواح مردگان از حال زائران و چيزهايى كه مى فهمند، قبلًا روايات چندى آورديم، آن ها را مرور كنيد. (2) در صفحات گذشته دانستيد كه پيغمبر صلى الله عليه و آله چگونه با كشتگان بدر صحبت كرد و فرمود:

«شما بهتر از آن ها كلام مرا درك نمى كنيد.»


1- نهج البلاغة، كلمات قصار، شماره 147
2- به عنوان «نكته ها در زيارت قبور» مراجعه كنيد.

ص: 91

سوم: اين كه اينگونه اشخاص بى اطلاع و دور از معارف قرآن و اهل بيت، خيال مى كنند، همه مردگان و اموات يكسانند، ليكن ما قبلًا شرح داديم كه اين پندار برخلاف آيات و معارف بلند اسلامى است. (1) چهارم: اين كه اين ها براى پايبندى به توحيد مى گويند:

«غير خدا نفع و ضررى نمى رساند.» بايد بدانيم كه نفع و ضرر رساندن غير خدا دو گونه تصوّر مى شود:

يكى اين كه كسى معتقد باشد كه غير از خدا، كسانى با استقلال مى توانند نفع و ضررى برسانند كه اين غلط و شرك و كفر است و هيچ مسلمان آگاهى چنين عقيده اى ندارد.

ديگر اين كه كسانى غير خدا، با اذن خدا و عطاى او منشأ نفع و ضرر باشند، كه اين هيچ منافاتى با توحيد ندارد، بلكه در آيات بيشمار قرآن آمده است كه فرشتگان مأمور از طرف خدا و همچنين انبيا و حجج الهى، كارهاى بزرگى را كه خارق عادت بوده و شكل معجزه و كرامت داشته، انجام مى دادند و اين نويسنده گويا از هيچ يك آن ها خبرى ندارد، آيا آن ها نفعى نمى رساندند؟

نمونه هايى از اين آيات

1. «فرشته(جبرائيل) گفت: من رسول پروردگار تو هستم، براى آن كه پسر با رشدى را به تو هديه كنم.» (2) 2. عيسى گفت: من بنده خدا هستم، به من كتاب


1- به ذيل عنوان «تفاوت قبرها و زيارت ها» و «قياس احمقانه» مراجعه كنيد.
2- مريم: 19 «قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيّاً».

ص: 92

آسمانى عطا كرده و مرا پيغمبر گردانيده، و مرا مبارك و منشأ بركات ساخته، در هر جا باشم.» (1) سيوطى در الدّرالمنثور از ارباب كتب از ابى هريره از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل كرده كه در تفسير جمله «جَعَلَنى مُبارَكَاً» فرمود: يعنى «جَعَلنى نفّاعاً للناس»؛ «خدا مرا بسيار نفع رسان به مردم قرار داده است.» (2) امام صادق عليه السلام در تفسير «جَعَلَنى مُبارَكَاً» فرمودند:

«أى جعلنى نفّاعاً»؛ يعنى بسيار نفع رسان قرار داده است. (3) 3. حضرت عيسى بن مريم به بنى اسرائيل گفت:

«البته من از طرف پروردگارتان آيه و علامتى براى شما آورده ام، از گل به شكل پرنده اى درست مى كنم و در آن مى دمم، پس پرنده اى جاندار مى شود به اذن خدا، و كور مادر زاد و مبتلاى به پيسى را شفا مى دهم به اذن خدا، و مردگان را زنده مى كنم به اذن خدا، و به شما(از غيب) خبر مى دهم كه در خانه هاى تان چه مى خوريد و چه ذخيره مى كنيد. اين معجزات براى شما حجت و نشانه(حقانيت من) است؛ اگر


1- مريم: 30 و 31 «وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيّاً* وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً»؛ [كودك] گفت: «منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است.* و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زنده ام به نماز و زكات سفارش كرده است.* و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زنده ام به نماز و زكات سفارش كرده است
2- الميزان، ج 14، ص 54
3- الميزان، ج 14، ص 54، به نقل از كافى و معانى الأخبار.

ص: 93

اهل ايمان هستيد.» (1) آيا اين پيغمبر نفعى نمى رسانيد؟

4. خدا مى فرمايد: «... و عيسى بن مريم را به واسطه روح القدس توانايى بخشيديم.» (2) آيا اين روح القدس و اين پيغمبر، هيچ نفعى نمى رساندند؟

5. خداوند به پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«اوست كه به نصرت خود و به واسطه مؤمنان


1- آل عمران: 49 «وَ رَسُولًا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» و مائده: 110: «إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجِيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ»؛ [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود: «اى عيسى پسر مريم، نعمت مرا بر خود و بر مادرت به ياد آور، آنگاه كه تو را به روح القدس تأييد كردم كه در گهواره [به اعجاز] و در ميانسالى [به وحى] با مردم سخن گفتى؛ و آنگاه كه تو را كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم؛ و آنگاه كه به اذن من، از گِل، [چيزى] به شكل پرنده مى ساختى، پس در آن مى دميدى، و به اذن من پرنده اى مى شد، و كور مادرزاد و پيس را به اذن من شفا مى دادى؛ و آنگاه كه مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بيرون مى آوردى؛ و آنگاه كه [آسيب] بنى اسرائيل را- هنگامى كه براى آنان حجّتهاى آشكار آورده بودى- از تو باز داشتم. پس كسانى از آنان كه كافر شده بودند گفتند: اين [ها چيزى] جز افسونى آشكار نيست.
2- بقره: 87 و 253 «وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»

ص: 94

تو را يارى و تأييد كرد.» (1) آيا اين مؤمنان نفعى نرساندند؟

6. خداوند درباره جنگ حنين مى فرمايد:

«... و لشكرهايى كه شما نمى ديديد(فرشتگان) را به مدد شما فرستاد و كافران شكست خورده را به عذاب و ذلت افكند ...» (2) 7. و در رابطه با هنگام هجرت و رفتن به غار مى فرمايد:

«... و او را با لشكريانى كه شما آنان را نديديد، يارى كرد و طرح كافران را به پستى و شكست كشاند ...» (3) آيا اين لشكريان ناديده، نفعى نداشتند؟

8. سليمان بن داود گفت:

«... ما لشكرى بى شمار كه توان مقاومت با آن را ندارند، به سوى آنان خواهيم برد و آنان را با ذلت و خوارى از آن سرزمين بيرون خواهيم كرد.» (4) آيا اين لشكريان منشأ نفع و ضررى نبودند؟


1- انفال: 62: «هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ».
2- توبه: 26. «وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ»(و مثل آن در جنگ احزاب، آيه 9 احزاب «وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»)
3- توبه: 40: «أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»
4- نمل: 37

ص: 95

9. قرآن مى فرمايد:

«اگر خداوند بعضى از مردم را به بعضى دفع نمى كرد، البته زمين به فساد كشيده مى شد ...» (1) حال آن مردمى كه عامل فساد مى شوند و آن مردمى كه فساد را دفع مى كنند، اين ها منشأ نفع و ضررى نيستند؟

10. ما انسان ها درك مى كنيم و در قرآن هم توجه داده شده كه كارهاى خوب مانند انفاق بايد انجام گردد، (2) و از كارهاى بد مانند فتنه و قتل (3) و شرابخوارى (4) و قمار بايد جلوگيرى شود. آيا اين ها موجب نفع و ضررى نخواهد بود؟ با مطالعه نوشته اين نويسنده مغرض درمى يابيم كه ظاهراً كسى به او مطالبى القا نموده و او هم بدون آن كه بفهمد و بسنجد نوشته و پنداشته كه ديگران هم بدون فكر مى پذيرند. در صورتى كه پذيرش بدون فكر و سنجيدن، مطابق منطق اسلام و قرآن نيست. قرآن مى فرمايد:

«مژده دهيد، بندگان مرا، آنانكه سخن را مى شنوند و سپس از بهترين آن تبعيت مى كنند، آنانند كه خدا هدايتشان نموده و آنانند كه صاحبان عقل و خرداند.» (5)


1- بقره: 251
2- بقره: 215
3- بقره: 217
4- بقره: 219
5- زمر: 18

ص: 96

خلاصه سخن:

با توجه به همه آيات و روايات، درمى يابيم كه خداوند با قدرت خود، عواملى قرار داده كه در خدمت منافع و مصالح بندگان كار مى كنند و البته كه هيچ كس به طور مستقل نفع و ضررى نمى تواند برساند. (1) والسّلام على من اتبع الهدى

تهران- عباسعلى اخترى


1- ر. ك: به بحث شفاعت.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109