بهار روزگاران

مشخصات كتاب

مرحوم آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (اعلی الله درجاته الشریف)

هدیه مركز جهانی حضرت ولی عصر (عجله الله تعالی فرجه الشریف)

به روح ملكوتی مدافع حریم ولایت و مهدویت

آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره)

بهار روزگاران

نام كتاب: بهار روزگاران

موضوع: پیرامون ولایت و مهدویت

مجموعه سخنرانی های: مرحوم آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره)

در جشنواره ها و كنفرانس های دهه فرخنده مهدویه

بإهتمام: ستاد برگزاری دهه فرخنده مهدویه

ناشر: مؤسسه فرهنگی بهار

حروفچینی: سید احسان رضوی

چاپ: طلوع آفتاب

شمارگان: پنج هزار نسخه

تعداد صفحات: 159 صفحه

مركز پخش: نمایشگاه تخصصی نشر بین المللی آثار مهدویت

تلفن: 2204045-0311 و 7760297-0251

وبسایت: www.imamalmahdi.com

ایمیل: Info@imamalmahdi.com

ص: 1

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

ص : 3

زمینه سازان ظهور موعود آخرالزمان9

زمینه سازی برای ظهور امام زمان (علیه السلام)16

تقوا و زمینه سازی ظهور19

برگزاری دهه فرخنده مهدویه20

حضرت مهدی (علیه السلام) در قرآن كریم23

منجی موعود در دیگر كتب آسمانی24

وارثان زمین كیانند؟29

اهمیت علائم ظهور35

نگاهی گذرا به علائم ظهور38

گسترش فرهنگ تشیع و انتظار41

یهود و مبارزه با مهدویت42

سفیانی خونخوار را بشناسیم44

دعا برای فرج امام زمان (علیه السلام) واجب است48

ص : 4

ضرورت دعا برای ظهور امام زمان (علیه السلام)51

پاسخ به شبهات روشنفكر نماها52

نقش مذهب در آخرالزمان55

فتن آخرالزمان و اهمیت دعای فرج58

پیشوای آسمانی و حیات طیّبه61

امام زمان (علیه السلام)، آب حیات است64

حضرت بقیة الله (علیه السلام) ؛ مصلح جهانی65

امام زمان، آینه ی تمام نمای خدا66

علت آفرینش و نقش مصلح جهانی68

آخرین مصلح موعود73

مصلح حقیقی همان خلیفة الله است74

گرایش به اسلام و منجی در آخرالزمان79

پاسخ به شبهات روز و دفاع از امامت و مهدویت81

شیعه اثنی عشری، نیرومندترین مكتب است83

شیعه با فرقه های انحرافی مبارزه می كند85

چرا باید در كشور ما وهابیّت بتواند رخنه كند؟86

خطر دشمنان را جدی بگیریم89

ناخواسته غرب زده نشویم92

ترویج شبهات و گرایشهای باطل93

تخریب مراقد اهل بیت (علیهم السلام)98

مقدمات ظهور امام زمان (عجله الله تعالی فرجه الشریف)99

سندسازی، سندسوزی105

تفاوت اول108

ص : 5

تفاوت دوم111

تفاوت سوم113

نتیجه گیرى116

1. سند سازى براى خود120

2. سند سازى براى حق121

3. سند سوزى از حق123

4. سند سوزى از خود124

جعل اسناد توسط عامه125

1. سند سازى براى خلافت126

2. سند سازى براى لیاقت128

3. سند سوزى از فدك129

4. سند سوزى از خلفاء130

1. مسأله شورى133

خلافت ارتباطى با امامت ندارد.134

1. غدیر خم140

2. آیه تطهیر149

3. آیه ولایت151

4. زیارت عاشوراء152

5. زیارت ناحیه مقدّسه153

6. احراق بیت153

توصیه و تحذیر154

ص : 6

ص : 7

ص : 8

زمینه سازان ظهور موعود آخرالزمان

اشاره

بسیار خوشبختیم كه خداوند این منت را بر ما نهاده است كه در روزی كه منتسب به آقا بقیةالله الاعظم حجت بن الحسن (علیه السلام) است در خدمت شما باشیم. ابتدا باید تشكر كنم از همة آقایانی كه در دهة مهدویه با كمال عشق و علاقه تلاش و فعالیت می كنند تا برنامه های این دهه، هر چه بهتر اجرا شود.

ص : 9

كارهایی كه بناست انجام بگیرد، مخصوصاً كارهای مهم و انقلاب های مهم، با یك دفعه و دو دفعه كار، نتیجه نمی دهد. باید زمینه های قبلی فراهم شود و كار به تدریج پیش برود. مثلاً بعثت خاتم انبیا را در نظر بگیرید كه واقعاً اهمیت ویژه ای دارد؛ چون رسالت پیغمبر اعظم صلی الله علیه و آله و نبوتشان، به عنوان ختم پیامبری مطرح است. جمله ای را در خاطر دارم از مولای متقیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه، كه «تأبینِ» رسول الله (صلی الله علیه و آله) بیان فرموده اند. تأبین، در عربی به معنای ذكر خیری است كه در مجالس ختم، از مردگان می شود. خیلی هنر می خواهد كه خطیبی كه تأبین می كند، بتواند خیلی فشرده، شخصیت و صفات پسندیدة متوفا را منعكس كند.

غرض اینكه امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تأبین رسول خدا می فرماید: با رفتن پیغمبر از دنیا، چیز مهم و ارزشمندی از ما گرفته شد و آن مسئلة وحی است؛ یعنی بعد از پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله)، رابطه بین زمین و آسمان از طریق وحی، قطع شد:

ص : 10

«بابى انت و امى یا رسول الله لقد انقطع بموتك ما لم ینقطع بموت غیرك من النبوة والأنباء و اخبار السماء» .(1)

با مرگ تو رشته اى پاره شد كه در مرگ دیگران این گونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبرى و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى گسست.

وحی مثل باران است. باران عامل حیات است. خداوند وقتی می خواهد زمین مرده را زنده كند، به وسیلة ابرها، آب را به آن می رساند.

قرآن می فرماید:

«فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتزََّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنبَتَتْ مِن كُلّ ِ زَوْجِ بَهِیج» (2)

اما هنگامی كه آب(باران) بر آن می فرستیم، به جنبش در می آید و می روید و از هر نوع گیاه زیبا می رویاند.

ص : 11


1- نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 235، ص731.
2- حج: 5.

باران خاصیتش این است كه زمین را آماده می كند. این زمین به جنبش و حركت در می آید و در نتیجه، گیاهان بسیار سبز و خرم در آن می روید.

همانطور كه عامل حیات زمین باران است، وسیلة حیات دل ها وحی است.

قرآن می فرماید:

«هَلْ أَدُلُّكمُ ْ عَلىَ تجَِارَةٍ تُنجِیكمُ مِّنْ عَذَابٍ أَلِیم» (1)

آیا شما را به تجارتی راهنمایی كنم كه از عذاب دردناك رهایی تان می بخشد؟!

یا آیة كریمة دیگری كه می فرماید:

«اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا یحُْیِیكُم» (2)

چون خدا و پیامبرش شما را به چیزى فرا خوانند كه زندگیتان مى بخشد دعوتشان را اجابت كنید.

ص : 12


1- صف:10.
2- انفال:24.

می گوید پیغمبر را اطاعت كنید تا زنده شوید. زنده شدن شما بسته به این است كه اطاعت از وحی داشته باشید. حیات دلها به بركت وحی است.

حیات شما بستگی به این دارد كه دعوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را و قرآن را اجابت كند.

حالا این وحی، چگونه است كه تا این حد در نگاه قرآن اهمیّت یافته است؟ می فرماید:

«و ما یَنْطِقُ عَنِ الهَوی* إنْ هو الّا وحیٌ یوحی*عَلَّمَهُ شَدیدُ القوی*ذُومِرَّة فَاسْتَوی» (1)

و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید. آنچه می گوید چیزی جز وحی ای نیست كه بر او نازل شده است. او را آن فرشتة نیرومند(جبرئیل امین) تعلیم كرده است. نیرومندی كه سلطه یافت.

ص : 13


1- نجم:3-6.

منظور اینكه با درگذشت پیغمبر، این رابطه قطع شده است. این یك انقلاب عظیم است. وقتی خدا می خواهد خاتم انبیا را بفرستد، از زمان آدم، آرام آرام زمینه چینی می كند.

مردم باید به تدریج در جریان وحی و ادیان قرار گیرند تا زمینة ظهور پیغمبر اسلام مساعد شود.

دربارة خاتم الاوصیا حضرت مهدی (علیه السلام) نیز همین طور است؛ یعنی باید زمینه ها طبق سنت الهی كم كم فراهم شود تا وقتی حضرت ظهور می كند كاملاً پذیرش داشته باشد.

عده ای سؤال می كنند كه با وجود این همه سلاح اتمی و سیستم های نظامی پیچیده، چگونه حضرت ظهور می كند و با این نیروها مقابله می كند. این افراد توجه ندارند كه زمینة این انقلاب الهی را خدا به گونه ای فراهم می كند كه مردم برای تسلیم در مقابل اسلام، نیازی به اسلحه نداشته باشند. خود مردم دنیا به این نتیجه خواهند رسید كه نیاز به یك مصلح جهانی دارند. در نظر بگیرید كه پیغمبر اسلام وقتی مكه را فتح كرد، دیگر لازم نبود با كفار و مشركین مكه نبرد كند.

ص : 14

خود مردم وقتی كه عفو رسول خدا را می دیدند به او می پیوستند. تعبیر قرآن در این باره چنین است:

«إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح* وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فىِ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» (1)

هنگامی كه یاری خدا و پیروزی فرا رسد، و مردم را ببینی كه گروه گروه وارد دین می شوند.

سلاح بود، شمشیر بود، مشركین بودند، ولیكن زمینه طوری مساعد شد كه مردم، دسته دسته به اسلام گرایش پیدا كنند. زمینه ها وقتی فراهم شد، مردم دنیا خود به خود رشد فكری پیدا می كنند؛ تا جایی كه بستر فكری شان برای پذیرش مصلح جهانی آماده می شود. یعنی این امر، احتیاج به زمان دارد. برخی عوامل، طبیعی است و برخی به خود ما مربوط می شود.

ص : 15


1- نصر:1و2.

زمینه سازی برای ظهور امام زمان (علیه السلام)

چگونه باید زمینه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را مساعد كنیم؟ یكی از عوامل، دعاست. در روایات تأكید شده است كه برای تعجیل در ظهور حضرت دعا كنید. از اهم دعاهای ما باید همین باشد؛ به خاطر اینكه درمان تمام فسادهای روی زمین، ظهور حضرت است. بنابراین اگر برای ظهور حضرت دعا كنیم، به منزلة این است كه برای از بین رفتن همة مفاسد دعا كرده ایم.

عامل دوم، همین برنامه های مناسبتی است، همین جشن های دهة مهدویه و نیمة شعبان است. این خودش نوعی تبلیغ است. قبل از هر چیز، تبلیغ مهم است. با مراجعه به متون تاریخی دینی، متوجه می شویم كه برای اینكه پیغمبر اسلام مبعوث شود شش هزار سال تبلیغ شده است. یعنی در تمام كتب آسمانی، تمام انبیاء و اوصیا، در طول تاریخ تبلیغ كرده اند كه پیغمبر اسلام در آخرالزمان می آید. این تعریف و

ص : 16

تبلیغ تا حدّی بوده است كه قرآن می فرماید قبل از اینكه پیغمبر اسلام مبعوث شود، اهل كتاب:

«یَعْرِفونَه كَما یَعرِفونَ اَبْناءَهُم» (1)

او(پیامبر) را به خوبی می شناسند، همان گونه كه فرزندان خود را می شناسند.

آنقدر به صراحت تبلیغ شده بود كه پیغمبر اسلام را همانطور می شناختند كه بچه هایشان را. تبلیغ این قدر اثر می كند. در انقلاب های دیگر نیز نقطة مهم و اصلی، تبلیغ است.

سه مسئله در تمام كتب آسمانی گفته و پیش بینی شده است: ظهور پیغمبر اسلام؛ و انقلاب امام حسین (علیه السلام) ؛ و ظهور حضرت مهدی (علیه السلام).

امام حسین (علیه السلام) ، مستقیماً به كربلا نرفتند. ابتدا به مكه رفته، از ماه رجب تا ذی الحجه آنجا ماند. در مسجد الحرام اقامة جماعت می كرد و ده هزار نفر پشت سر ایشان نماز می خواندند.

ص : 17


1- انعام:20؛ بقره:146.

سیدالشهدا (علیه السلام) تبلیغات را از آنجا شروع كرد. حج را به عمره بدل كرد. مردم پس از مدتی دیدند حسین بن علی دیگر در مكه نیست. در بین مردم سؤال به وجود آمد. آقا كجا رفت؟ چطور می شود كسی قبل از موسم حج به مكه بیاید و بعد در موسم حج، رها كند و برود؟ همة مردم مكه و حاجیان فهمیدند. بعد كه به وطنهایشان برگشتند، مسئله را در تمام كشورهای اسلامی مطرح كردند. این، زمینه ای برای تبلیغ شد. حضرت به بصره نامه نوشت. مدینه را آماده كرد. چرا؟ چون، شبانه از مدینه بیرون آمد. هم مكه را آماده كرد، هم كوفه را و هم بصره را. این ها مراكز مهمّی بود. هر حادثه ای در آنجا اتفاق می افتاد، در همة دنیا پخش می شد. بصره مركز تجاری بود. كوفه مركز سیاسی بود. مدینه مركز علمی بود. می توانیم بگوییم كعبه و مكّه یك مركزِ به اصطلاح جهانی بود. حضرت تمام این مراكز حساس را آماده كرد تا انقلاب كربلا به وجود بیاید، خون امام حسین (علیه السلام) پایمال نشود. تبلیغات بعدی حضرت زینب (علیهماالسلام) و زین العابدین (علیه السلام) هم همین خاصیت را داشت.

ص : 18

تبلیغ لازم است تا یك انقلاب به كمال مطلوب خود برسد. امروز تبلیغ برای زمینه سازی ظهور حضرت حجت به عهدة ماست. همان طور كه كتب آسمانی و ائمة طاهرین علیهم السلام، امام مهدی (علیه السلام) را به ما معرفی كردند ما نیز باید این موضوع را به گوش دنیا برسانیم و به مردم دنیا تفهیم كنیم تا برای ظهور یك مصلح جهانی آماده شوند.

تقوا و زمینه سازی ظهور

خودمان هم باید در زمینه های مختلف آمادگی داشته باشیم؛ آمادگی اخلاقی، آمادگی اقتصادی، آمادگی تبلیغاتی، آمادگی اعتقادی، آمادگی اخلاقی.

یكی از زمینه های آمادگی ، آراسته كردن خود به تقواست. باید تقوا داشته باشیم تا بتوانیم از هدایت امامان بهره برداری كنیم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمود:

«أعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدادٍ.» (1)

ص : 19


1- نهج البلاغه، نامه 45.

مرا با ورع و پارسایی، تلاش و كوشش، عفت و پاكدامنی و پیمودن راه صحیح، یاری دهید.

آنهایی كه دلباختة بقیة الله (علیه السلام) هستند، در درجة اول باید با رعایت تقوا زمینه را فراهم كند تا دست كم از میان جماعت شیعه كه فقط یك ثلث مسلمین دنیا هستند، دست كم، سیصد و سیزده نفر انتخاب شوند تا در ركاب حضرت مهدی (علیه السلام) باشند. تقوا را باید رعایت كرد. این بهترین زمینه سازی اخلاقی برای ظهور حضرت است.

برگزاری دهه فرخنده مهدویه

همین تلاش هایی كه شما برای برگزاری مراسم دهه مهدویه می كنید، همین برنامه های مناسبتی، موجب تعجیل در ظهور حضرت می شود. باید در این كار، دلبستگی داشته باشیم، با علاقه به ساحت مقدس حضرت بقیة الله (علیه السلام) خدمت كنیم. اهل بیت، قدردان هستند. اگر كسی یك گام در جهت ترویج مكتب اهل بیت^ بردارد، به او می فهمانند كه ما متوجه هستیم شما چه می كنید. امام صادق (علیه السلام) به هشام بن حكم فرمودند:

ص : 20

«لاتزال مؤیداً بروح القدس ما نصرتنا بلسانك.» (1)

تا وقتی با زبانتان ما را یاری كنید، روح القدس شما را كمك خواهد كرد.

فرقی نمی كند كه این یاری چگونه باشد؛ با قلم، با مال، با قدم. قدر خودتان را بدانید. این زحمات هدر نمی رود. اینها مورد عنایات حضرت بقیة الله (علیه السلام) است، پایتان حساب می شود. اینها ذخیرة آخرت شماست.

ص : 21


1- بحارالانوار،ج10، 293.

ص : 22

حضرت مهدی (عجله الله تعالی فرجه الشریف) در قرآن كریم

اشاره

قرآن واقعاً كتاب عجیبی است. مطالب بسیار مهم را در قالب الفاظی كوتاه و در عین حال، كلیدی بیان نموده است. دربارة حضرت مهدی (علیه السلام) و انقلاب جهانی آن بزرگوار، آیاتی در قرآن وجود دارد. مرحوم سید بن طاووس رضوان الله علیه، در كتابی به نام «كشف المحجة»، تمام آیات مربوط به حضرت

ص : 23

مهدی (علیه السلام) را جمع آوری كرده اند. یكی از این آیات، چنین است:

«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون» (1)

در زبور بعد از ذكر(تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته ام وارث(حكومت) زمین خواهند شد».

منجی موعود در دیگر كتب آسمانی

ادیبان عرب، موقعی كه می خواهند اهمیت یك مطلب را بفهمانند، اولِ سخنشان یك «لام» می آورند كه از آن به «لام توطئه» تعبیر می كنند. به كارگیری این حرف، از آن روست كه شنونده به اهمیت مطلب پی ببرد. در اولِ این آیه لام آمده است: «ل_ + قد». بنابراین از نظر پروردگار، این آیه به موضوع مهم و قابل توجهی اشاره دارد.

ص : 24


1- انبیاء:105

مطلب دوم اینكه بنابر افكار و عقاید شیعه، خداوند اسیر افعال و مقدّرات خود نیست. به این اصل، «بداء» می گویند. یعنی ممكن است پروردگار متعال چیزی را مقدّر كند، بعد، بر اثر پیشامدهایی آن را تغییر دهد. فرض كنید خداوند مقدر فرموده است كه كسی سی سال عمر كند. حال ممكن است به خاطر اینكه اهل صلة رحم است عمرش بشود شصت سال. از طرفی هم ممكن است مقدر شده باشد كه عمر كسی نود سال باشد. ولی وقتی ترك صلة رحم می كند، عمرش شصت سال شود.

آیا حكومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) هم كه در این آیه پیش بینی شده، مشمول بداء می شود؟ در اینجا، كلمة قد، اثبات می كند كه حكومت جهانی آن بزرگوار، قطعی و اجتناب ناپذیر است و بداء در آن راه ندارد.

خداوند برای اینكه به موضوعی حتمیت بدهد، لفظ «كتب» را برای آن به كار می برد. مثلاً وقتی می خواهد بگوید: روزه را واجب كردیم، نمی فرماید: واجب كردیم، می فرماید:

ص : 25

«كُتِبَ عَلَیكُمُ الصّیام كَما كُتِبَ عَلیَ الَّذینَ مِنْ قَبلِكُم» (1)

روزه بر شما نوشته شده، همان گونه كه بر كسانی كه قبل از شما بودند نوشته شد.

طبق این آیه، روزه تكلیفی به گردن انسان است. «كتب» این معنا و مفهوم را دارد كه این مطلب حتمی و تردید ناپذیر است.

می فرماید: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ». این را ما از قبل نوشته ایم و به آن قطعیت داده ایم. كجا نوشتیم؟ بعد از اینكه در تورات نوشته بودیم در زبور نوشتیم. این دو كتاب چه خصوصیتی دارد؟ 114 كتاب آسمانی داریم. در همة كتاب های آسمانی، سه مطلب مطرح شده است: بعثت رسول گرامی اسلام، انقلاب خونین كربلا؛ حكومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام). این سه، در همة كتب آسمانی هست. ولی علت اینكه زبور مطرح شده چیست؟ خطاب به گروه خاصی نیست، ولی بیشتر كسانی كه مدعی حكومت جهانی هستند و

ص : 26


1- بقره:183

خود را مالك و صاحب اختیار زمین و مردم دنیا می دانند یهودند. آنها خود را نژاد برتر می دانند و الان در دنیا دارند تلاش می كنند كه با قدرت، سه چیز را در دست بگیرند كه رگ حیاتی جامعة جهانی است:

یكی تبلیغات و ارتباطات، رادیو، تلویزیون، ماهواره و امثال آن. وسایل ارتباط جمعی الان در دست صهیونیست هاست ریشه و اساسش در دست آنهاست.

دوم سیاست جهانی. سی نفر یهودی صهیونیسم روی تمام قاره های زمین برنامه ریزی دارند و سیاست جهانی را قبضه كرده اند.

سوم مسئلة اقتصاد. طلای دنیا در دست یهود است و غرور، اینها را گرفته است. با تمام قدرت تلاش می كنند در كشور اسلامی رخنه كنند و آنها را فلج كنند. از اسرائیل شروع كردند. البته منطقشان هم این است كه اینجا محیطی است كه انبیای بنی اسرائیل در آنجا برانگیخته شده اند. اینها می گویند ما بزرگ و زمامدار جهانیم و تمام مردم دنیا بردة ما هستند. اول

ص : 27

اسرائیل و بعد هم از نیل تا فرات و بعد هم كشورهای دیگر. فعلاً لبة تیز حملاتشان به 22 كشور است كه اكثراً اسلامی هستند. می خواهند دست بگذارند روی تمام دنیا و بر همة جهان حاكمیت داشته باشند. خدا می خواهد اینها را نا امید كند. می گوید خیلی تلاش نكنید، امیدوار نباشید. پیشگویی های یهودی ها در كتاب زبور آمده است. خداوند به یهود می گوید ما، در زبور نوشته ایم. ممكن است كسی ادعا كند كه زبور كتاب اصلی یهود نیست، كتاب اصلیشان تورات است. قرآن می فرماید: «من بعد الذكر». اول در تورات نوشتیم و تفصیلش را در زبور. ما از قبل، در این دو كتاب آسمانی كه متعلق به شما یهود و مورد قبولتان است حتمیت و قطعیت حكومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) را اعلام كردیم.

در زبور بعد از تورات چه نوشتیم؟ می بینیم كلمة «أنّ» به كار رفته است: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون».

این كه حكومت جهانی به وجود خواهد آمد، حتمی و قطعی است. با كلمة اَنَّ باز تفهیم شده است:

ص : 28

الف و لام در الأرض، ظاهراً عهد حضوری است. اشاره است به اینكه برخلاف تمام حكومت های گذشته كه مقطعی و منطقه ای بوده، این حكومت محدود به قاره ای یا كشوری یا منطقه ای نیست. این یك حكومت، فراگیر و جهانی است. وقتی می گوید: الأرض، منظور روی زمین است؛ ربع مسكون یا حكومت بر آب و خاك بر روی زمین. این حكومت حكومت مقطعی نیست، جهانی است.

وارثان زمین كیانند؟

«أنَّ الأرض یرثها». در آینده این زمین را گروهی ارث می برند. ارث یعنی چه؟ ارث مالی است كه در اختیار كسی بوده و پس از مرگ او به طور قهری به بازماندگان منتقل می شود. این حكومت جهانی در آینده قرار است به دست بندگان صالح خدا بیفتد: «یرثها عبادی الصالحین». تمام حكومت های روی زمین از بین می رود. این حكومت به طور قهری از آنها گرفته می شود و به عبادالصالحین منتقل می شود.

ص : 29

خوب وارثان زمین چه كسانی هستند؟ «عبادی»، عبد یعنی چه؟ یعنی كسی كه تحت فرمان دیگری است، خودش اراده ندارد. آنچه مولا دستور می دهد او به انجام می رساند. معنای مقام عبودیت در مقابل خدا چیست؟ خدا در قرآن پیغمبر را به نام عبد می خواند، ما در تشهد می خوانیم اشهد أنَّ محمداً عبده و رسوله. پیامبر مطیع سراپای فرمان خداست. هر مقامی كه خدا به پیغمبر داده به بركت بندگی و عبودیت او بوده است.

قرآن می فرماید:

«فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى». (1)

در اینجا آنچه را وحى كردنى بود، به بنده خدا وحى كرد.

یا می فرماید:

«سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى...» (2)

ص : 30


1- نجم:10.
2- اسراء:7.

منزه است خدایى كه شبى بنده اش را از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سیر داد.

آنچه موجب شد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به آسمان دعوت شود این بود كه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) عبد واقعی بود. آنچه سبب شد بر پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) وحی نازل بشود، بندگی پیغمبر بود. بندة خالص بود. حتی تكلم پیغمبر بدون اذن الهی نبود:

«وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (1)

و هیچ گاه بر خواسته نفسانى سخن نمى گوید.

عباد یعنی فرمانبر، نه فرمان دهنده. آنهایی كه حكومت جهانی را قبضه می كنند فرمان دهنده نیستند، فرمان گیرند: بندة من هستند(عبادی). حتی خدا اینها را به خودش پیوند می دهد: عباد من. اشاره به این است كه حكومت، الهی است، نه مردمی. چون اگر بنا باشد عدالت در عالم برقرار شود باید حكومت الهی بر سر كار بیاید. زمامداران چنین حكومتی،

ص : 31


1- نجم: 3

فرمانبرداران خدا هستند. همانطور كه در زیارت جامعه می خوانیم: «بعرشه محدقین» چشمشان به دستگاه فرماندهی پروردگار است. تعهد دارند؛ الهی اند، نه مردمی.

علاوه بر اینكه اینها بندگان خدا هستند، صالحند (الصالحون). صالح در ذهن ما یعنی آدم خوب، عباد هم این معنا را می دهد، اما صالحون بارِ دیگری دارد؛ صالح یعنی شایسته. یعنی اینها می توانند حكومت كنند، رمز و راز حكومت را می دانند، تخصص دارند. آدم هایی نیستند كه ناآگاه و نپخته باشند، آدم هایی نیستند كه مملكت را به خاطر جهل، یا ناپختگی شان بر باد بدهند. در روایت آمده است كه مراد از صالحون، آن 313 نفر از اصحاب امام زمانند كه وقتی آقا ارواحنا فداه در مكه اعلام ظهور می كند، مثل برق جهنده از اطراف و اكناف عالم خود را به حضرت مهدی (علیه السلام) می رسانند و در زیر لوای مهدی (علیه السلام) حكومت جهانی را اداره می كنند. هم تعهد دارند، عبادند، و هم تخصص دارند، صالحند.

ص : 32

«یرثها عبادی الصالحون». این امر، در زبور و تورات پیش بینی شده است؛ یعنی ای یهودی ها این پنبه را از گوشتان بیرون كنید كه بتوانید حكومت جهانی را قبضه كنید. به شما در كتاب آسمانی خودتان اعلام كردیم كه برچسب حكومت جهانی، به نام دیگری زده شده است و این لباس متناسب قامت شما نیست.

حكومت جهانی، به كسانی می رسد كه قبلاً دچار استضعاف بودند:

«وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْض» (1)

می خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم.

یعنی تمام توان و نیروشان را استعمارگران گرفته اند. شما یهودی ها توان و قدرت حكومت را از مسلمان های جهان گرفتید. خدا می خواهد از دست شما در بیاورد و در اختیار كسانی قرار دهد كه هم تعهد دارند كه شما ندارید، هم صالحند كه شما نیستید. آنها باید زمام این حكومت را به دست بگیرند.

ص : 33


1- قصص:5.

ص : 34

اهمیت علائم ظهور

اشاره

در میان احادیث و روایات عدیده و پیشگویی هایی كه شده، دو مطلب بسیار مهم و چشمگیر است:

مطلب اول، بیان علائم ظهور حضرت بقیة الله (علیه السلام) است. در قرآن، ظهور حضرت در آیات متعددی ذكر شده است. شیعه و سنی هم به اتفاق، با تكیه بر روایات و مضامین آیات كریمة قرآن، به ظهور آن بزرگوار اعتراف می كنند. و در منابعشان، برای ظهور علائمی ذكر كرده اند.

ص : 35

مطلب دوم، حوادثی است كه توأم با ظهور یا قبل یا بعد از آن، اتفاق می افتد.

چرا علائم ظهور مطرح شده و چرا به آن حوادث تلخ و دردناك اشاره شده است؟ واقع امر، این است كه آدمی با امید زنده است. از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) نقل می كنند كه فرمود:

«و لولا الامل ما رضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرها.» (1)

اگر امید نباشد، هیچ مادری فرزند خود را شیر نمی دهد و هیچ باغبانی نهالی نمی كارد.

اگر می بینیم باغبانی نهالی خریده، آن نهال، الان به ثمر نمی رسد. سال ها طول می كشد تا به تدریج رشد كند و باغبان بتواند از میوه هایش استفاده كند. اگر امید به آینده نبود، باغبان زحمت كشت و تربیت نهال را به خود نمی داد.

ص : 36


1- بحارالأنوار، ج74، ص175.

انگیزة مادر برای رشد فرزند، امیدواری به آیندة اوست؛ حالا یا به نفع خودش یا به نفع جامعه. در هر صورت، به امید آینده است كه مادر روی فرزندش سرمایه گذاری می كند، او را شیر می دهد، شب ها بی خوابی می كشد و از آسایش خودش می گذرد. اگر امید در كار نبود، بسیاری از انسان ها متوقف می شدند. علائم ظهور خاصیتش همین است؛ امید می دهد. در روایات آمده است:

«الشیعةُ تُرَبّی بِالْأمانِیَّ» (1)

شیعه همیشه در اقلیت بوده و در تقیه به سر برده است،. همیشه مظلوم بوده است. حوادث تلخی كه برای شیعیان پیش آمده، ممكن بود بر روحیة آن ها اثر بگذارد؛ در كار و عقیده سست شوند. گاه و بی گاه یكی از علائم ظهور كه بروز پیدا می كند، شیعه دلگرم و امیدوار می شود. علائم قبل از ظهور، اثر بسیار مثبت و سازنده ای روی شیعیان دارد.

ص : 37


1- الغیبة للنعمانی؛ ص295.

وقتی نشانه های ظهور را می خوانیم، می بینیم كه این علائم، بعد از زمان ولادت حضرت شروع شده و به تدریج گوشه هایی از آن ظاهر شده است. اینگونه نبوده كه این علائم فقط مربوط به زمان نزدیك به ظهور باشد. علائمی هم ذكر شده كه ممكن است هزار سال با زمان ظهور فاصله داشته باشد.

نگاهی گذرا به علائم ظهور:

به هر حال، این علائم، نشانة آن است كه در آینده، مشكلات شیعه حل می شود. محرومیت هایی كه دارند از بین می رود. وقتی به روایات مراجعه می كنیم می بینیم كه اكثر علائم ظاهر شده است. بخش محدودی از علائم باقی مانده كه احتمال می رود مربوط به زمان خیلی نزدیك به ظهور است.

حوادث تلخ مربوط به قبل از ظهور یا مقارن یا بعد از ظهور، چرا مطرح شده است؟ ظلم ها، جنایت ها، یورش ها، كارشكنی ها، توطئه ها و اینگونه مسائل؛ مشكلات و ناملایمات روحیة انسان را سست می كند و قدرت تلاش را از او سلب می كند.

ص : 38

این تلخی ها مطرح شده است تا اگر با آنها مواجه شدیم و ظلم فراگیر را در جهان مشاهده كردیم، خود را نبازیم، روحیة خود را از دست ندهیم، فكر نكنیم كه برای همیشه این ظلم ها و جنایت ها خواهد ماند و ما موقعیتی پیدا نخواهیم كرد كه آزادانه بتوانیم برنامه هایمان را عملی بكنیم. در قرآن به سنتی اشاره شده است:

«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا» (1)

هر آینه از پى دشوارى آسانى است.

اگر مشكلاتی پیش می آید، تلخی هایی در زندگی روی می-دهد، انسان نباید قالب تهی بكند یا سستی به خودش راه بدهد؛ چون طبق سنت خداوند، پس از دشواری ها نوبت آسایش است. یكی از امتیازات مكتب شیعه كه در مكاتب دیگر وجود ندارد و شیعه را برای همیشه زنده و پرتلاش نگه می دارد، همین مسئله است؛ یعنی پشت مشكلات، آسایش می بیند، پشت ظلم ها و جنایت ها عدل می بیند. پیشگویی هایی

ص : 39


1- شرح: 5.

كه شده، حاكی از همین مسئله است. قرآن هم اشاره كرده است:

«وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا». (1)

و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل می كند.

اگر شیعه در دنیا همیشه دلهره داشته و از جنایتكاران و دشمنان و ابر قدرت ها ترس داشته است، زمانی خواهد رسید كه با كمال امنیت بر روی زمین زندگی می كند؛ این، سنت خداست. پس از مشكلات، آسانی است، پس از تلخی، شیرینی است. این گونه نیست كه درب، همیشه روی یك پاشنه بگردد؛ نه، تحولاتی هست. مثلاً ما در میان روایات، با سفیانی برخورد می كنیم. روایات زیادی در بارة او وجود دارد. هم اهل سنت و هم بزرگان شیعه، روایاتی درباره سفیانی نقل كرده اند.

ص : 40


1- نور:55

گسترش فرهنگ تشیع و انتظار:

بنابر روایات، به خاطر ظلم ها و جنایت های سفیانی، روزگار تلخی در انتظار مسلمان هاست؛ به خصوص مردم عراق، لبنان، شام و اردن. این چند كشور در تیررس حملات سخت و ناگوار سفیانی هستند. چطور می شود سفیانی ظهور می كند؟ به روایات كه مراجعه می كنید می بینید كه مردم دنیا آرام آرام با افكار تشیع و مسلمانان آشنا می شوند. رفته رفته اسلام به كشورهای دیگر صادر می شود. آرام آرام جان مردم دنیا به لب می رسد تا جایی كه در انتظار یك مصلح جهانی روزشماری می كنند. شیعه در دنیا شناخته می شود. این، چیزی است كه پیش بینی شده و حتماً اتفاق می افتد. دشمنان هم نمی توانند از آن جلوگیری كنند. در سفری كه اخیراً به حج مشرف شدم، احساس كردم در عربستان سعودی تحول عجیبی به وجود آمده است. زمانی عربستان سعودی محیطی بسته بود. اجازه نمی دادند یك ورق از كتاب های شیعه در آنجا نشر پیدا كند. نمی گذاشتند یك گوینده و خطیب شیعی، حقایق مكتب تشیع را در حرمین شریفین برای مردم بیان كند. الان هم همینطور است.

ص : 41

مراقبند كه یك نفر عالم شیعی با یك عرب یا عجم تماس نگیرد. فوری می آیند دخالت می كنند و جلسات را متفرق می كنند. ولی حالا وسائل ارتباط جمعی در دنیا به جایی رسیده است كه آنها دیگر قادر به جلوگیری از نشر معارف شیعی نیستند. مردمشان در خانه ها به وسایل ارتباطیِِ بدون مرز مثل اینترنت دسترسی دارند؛ آگاه می شوند. معارف شیعی، به همین كیفیت تبلیغ می شود. ندای حق طلبی و عدالتخواهی شیعه به همه جای دنیا خواهد رسید.

یهود و مبارزه با مهدویت:

حالا اینجا دشمن چه خواهد كرد؟ اولین دشمنِ مسلمین، یهودی ها هستند؛ به خصوص دشمن شیعه. یهودیان آرام نیستند. سیصد سال است كه با تمام قوا و طرح های متنوع، علیه شیعه سرمایه گذاری می كنند؛ به گونه ای به افكار شیعه حمله و هجمه می برند تا این مكتب را نابود كنند. از سیصد سال قبل و مخصوصاً از صد سال قبل تا الان و به خصوص از زمان فتوای مرحوم میرزای شیرازی رضوان الله علیه كه

ص : 42

احساس كردند روحانیت شیعه و مرجعیت شیعه اجازه نمی دهد دشمنان در مرزهای تشیع رخنه كنند، آنها فعالیت-هایشان را دوچندان كرده اند. مكتب هایی به وجود آوردند، طرح هایی ریختند، پول هایی خرج كردند، فیلم هایی پخش كردند، الان ببینید از طریق ماهواره با جوان های ما چه می كنند. موقعی كه احساس كردند شیعه منتظر كسی است كه می آید و سراسر جهان را پر از عدل و داد می كند و با این نابسامانی ها مبارزه می كند و با این انحرافات سازش ندارد.

سعی كردند مكتب شیعه را نابود كنند، اما نتوانستند. بالأخره به اینجا رسیدند كه یك فردِ به ظاهر مسلمانِِ غرب زده را انتخاب كنند، به ممالك اسلامی بفرستند تا به این وسیله، جاهایی را كه امكان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) وجود دارد زیر سیطره خود قرار دهند.

آمریكائیها عالمی را در نجف دستگیر كردند و از او سؤال كردند دربارة اینكه حضرت مهدی (علیه السلام) كیست؟ كجاست؟ این خبر، خیلی عجیب است كه یهودی ها برای آمادگی برای

ص : 43

روزی كه حضرت مهدی (علیه السلام) می آید و به حجر الاسود تكیه می كند و ندای أنا بقیة الله سر می دهد، از حالا رفته اند در اطراف كعبه دوربین نصب كرده اند. عجیب نیست؟! یهودی ها دارند مراكزی را كه امام زمان (علیه السلام) قرار است برنامه داشته باشد كنترل می كنند.

سفیانی خونخوار را بشناسیم

چنان كه در روایات آمده است، یكی از كسانی كه او را برای این كار آماده می كنند سفیانی است. خصوصیات سفیانی را در روایات می بینید؛ اسمش عثمان است، اسم پدرش عنبثه است، سر خیلی بزرگی دارد، از دور مثل این است كه یك چشم داشته باشد، از نسل معاویة ابن ابی سفیان و هند جگرخوار است. خود را مسلمان جلوه می دهد، ولی می گویند روی لباسش آرم مسیح است؛ یعنی پاپیون زده است. از غرب ارتزاق می كند.

او را اول به تركیه می فرستند، از تركیه به شام، و از شام به عراق. در آنجا 130 هزار نیرو پیاده می كند. چرا؟ این همه كار

ص : 44

برای چیست؟ برای اینكه جلوی شیعه را بگیرند. فرمان می دهد كه هر كسی یك شیعه را به من معرفی كند هزار درهم جایزه دارد. شیعه ها را می گیرند و به بهانه ای پیش او می برند هزار درهم می گیرند و او هم شیعه ها را به قتل می رساند. یهودیها دارند زمینه سازی می كنند. از قبل، در روایات ما گفته شده است كه چنین شخصی خواهد آمد كه اگر روزی سفیانی پا به عراق و شام و اردن گذاشت و قتل عام را آغاز كرد، مردم دینشان را از دست ندهند و نگویند دیگر ما رفتیم زیر چكمة دشمن و هیچ راه نجاتی نیست. طبق روایات، سفیانی فقط نوزده ماه حكومت خواهد كرد كه شش ماهش لشكر كشی است.

خداوند متعال برای خنثی كردن برنامه های سفیانی، دو گروه نیرو یكی از خراسان ایران و یك نیرو از یمن مأمور می كند. این نیروها به حمایت از حضرت بقیةالله (علیه السلام) می آیند و با سفیانی درگیر می شوند و تمام برنامه های او را در عراق خنثی می كنند. سفیانی لشكرش را به طرف مكه می فرستد تا در آنجا

ص : 45

از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) پیشگیری كند. به اذن خداوند، دره ای به نام بیداء شكافته می شود و لشكر سفیانی در آن فرو می روند و آثارشان محو می شود. موج این مسئله، خیلی ها را بیدار می كند. لشكر حضرت مهدی (علیه السلام) هم از مكه به طرف عراق حركت می كند و در آنجا طومار لشكر سفیانی را در هم می پیچد. گروهی از لشكر سفیانی برای حمایت از یهود به اسرائیل حركت می كند و در آنجا، لشكر حضرت مهدی (علیه السلام) آنها را تعقیب می كند و منقرضشان می كند. آن روز فاتحة یهود باید خوانده شود و شرّشان از جهان كم شود.

پیداست كه یهود وقتی اینها را می خواند نگران می شود. آنها آنقدر نادان هستند كه نمی دانند اگر مشیت خدا بر این تعلق گرفت كه حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور كند و عنایات خاصش نصیب مردم شود، هیچ قدرتی در مقابل او ندارند. امروز به نیروی جنگی و موشكی و جنگ الكترونیك و بمب اتمشان می نازند، ولی چطور می خواهند از فرو رفتن یك لشكر زیر زمین جلوگیری كنند.

ص : 46

قتل عامی كه سفیانی راه می اندازد تكان دهنده است. حتی آمده است كه شكم زنان باردار شیعه را پاره می كنند كه مبادا فرزند پسری از شیعه در رحمشان باشد. خیلی تحملش مشكل است. ولی گفته شده است كه اگر این مسائل و مشكلات پیش آمد، هراس نداشته باشید.

امروز می بینیم كه ابرقدرتها از چپ و راست غُرّش می آورند. آمریكا چقدر تهدید می كند؟ حالا یا با واسطه یا بی واسطه یا صریح یا با اشاره. انسان فكر می كند كه با چنین قدرت هایی چگونه می توانیم مقابله كنیم.

اروپایی ها هم از شیعه احساس خطر می كنند. در رسانه هایشان مطرح می كنند كه موشك های ایران كار ما را دشوار كرده است. می گویند كه موشك های ایران طوری است كه به ما هم اصابت می كند. ایران می خواهد به انرژی هسته ای دست پیدا كند. اینها مارگزیده اند، احساس خطر می كنند، راحت نمی نشینند، هر روز توطئه می كنند، به دست و پا می افتند؛

ص : 47

مدام شورای امنیت، سازمان ملل، تهدید، ... چرا؟ چون می ترسند.

دعا برای فرج امام زمان (علیه السلام) واجب است

روایات به ما نوید می دهد كه نباید روحیه مان را ببازیم. ابرقدرت ها با وجود تمام امكانات مادیشان، با این نیروهای سنگینشان، نمی توانند با ما كاری بكنند. ما پشتیبان داریم، وعده های خدا را داریم. اگر ایمان داشته باشیم هیچوقت از این تهدیدها نمی ترسیم. البته خودمان را هم باید آماده كنیم. یكی از وظایف سنگینی كه به عهدة ماست دعا برای فرج حضرت بقیة الله (علیه السلام) است. فكر نكنید این یك دعای ساده است. می گوییم خدایا فرج امام زمان (علیه السلام) را نزدیك كن؛ یعنی داریم برای تغییر سرنوشت جهان دعا می كنیم. مسئله، فردی نیست، منطقه ای نیست، سرنوشت جهان به ظهور حضرت بستگی دارد. این دعا، از همة دعاها مهم تر و واجب تر و لازم تر است. اگر خواستیم برای دینمان دعا كنیم، باید برای فرج حضرت دعا كنیم. اگر برای دنیا دعا می كنیم باید برای

ص : 48

فرج حضرت دعا كنیم. برای فرد یا جامعه، برای هرچه خواستیم دعا كنیم، باید بدانیم كه رسیدن به همة این ها در گرو فرج آقا امام زمان (علیه السلام) است. اگر مراجع ما، بزرگان ما، تأكید دارند كه فكرمان و دعاهایمان را روی فرج آقا امام عصر (ع) متمركز كنیم، برای این است كه ما را متوجه اهمیت موضوع كنند. این مسئله خیلی مهم است. با خلوص نیت باید دعا كرد. قرآن می فرماید:

«قُلْ ما یَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُكُم» (1)

بگو پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد.

باید دعا كرد. خودمان را هم بسازیم تا انشاءالله بتوانیم جزو لشكریان حضرت باشیم. طبق بسیاری از روایات، اهل بیت (علیه السلام) به ایران و جوانان ایران چشم دوخته اند. وقتی می خواهند یاران حضرت مهدی (علیه السلام) را معرفی كنند، روی

ص : 49


1- فرقان:77

مردم ایران انگشت می گذارند. قرآن هم به این مسئله اشاره فرموده است:

«مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَه» (1)

هر كس از شما كه از دینش بازگردد، به زودی خدا مردمى را بیاورد كه دوستشان بدارد و دوستش بدارند.

اهل بیت (علیهم السلام) به جوانان ایران چشم دوخته اند. جوانان این مرز و بوم باید آماده باشند تا در ركاب آقا شمشیر بزنند و دنیا را از شرّ دشمنان اسلام آزاد كنند.

ص : 50


1- مائده: 54

ضرورت دعا برای ظهور امام زمان (علیه السلام)

اشاره

ما در خصوص ائمة اطهار علیهم السلام، وظایف سنگینی داریم. یكی از این وظایف، دعا برای فرج حضرت مهدی است. البته دعا شرایطی دارد و دعای واقعی آن است كه از سرِ احساسِِ نیاز و كمبود باشد. اگر این احساس كمبود نباشد، دعا كامل نیست. این معنا، چیزی است كه از روایات برمی آید. خودمان هم باید در جامعه ای كه زندگی می كنیم نیازها را لمس كنیم تا از روی نیاز دعا كنیم و از خدا بخواهیم.

ص : 51

در همة امور دینی و معنوی و اخلاقی، امنیتی و اقتصادی، الان كمبود داریم. در روایات هم این كمبودها را مطرح و مردم را برای فرج حضرت مهدی (علیه السلام) آماده كرده اند.

یكی از نیازهای بشر، دینی است كه در پرتو آن راه درست را از نادرست بشناسد. اگر به مذهب و دین و آئین نیاز نداشت، خدا صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نمی فرستاد، انبیای اولو العزم را نمی فرستاد، اوصیای این بزرگواران را مأمور نمی كرد. این، نشانگر نیاز بشر به دین است.

پاسخ به شبهات روشنفكر نماها:

امروزه بعضی می گویند ما عقل داریم و نیازی به مذهب نیست. این مكتب غلطی است كه چند سالی است باب شده است. البته سابقه هم دارد، برهمن ها چنین عقیده ای داشتند. روی این عقیده كار شده است. روشنفكران ما این مسئله را تحت عنوان خاتمیت مطرح می كنند. معنای خاتمیت این است كه ما رشد عقلی داریم پس نیازی به وحی نیست، دین لازم نداریم.

ص : 52

به دارندگاه و طرفداران چنین اندیشه هایی می گوییم: اگر سه چیز را تضمین كنید حرف شما را می پذیریم:

اول؛ اینكه تضمین بدهید كه دیگر همه چیز را می فهمید و هیچ نقطة مجهولی برای بشر باقی نمانده است. این تضمین را هیچ دانشمندی نمی دهد. چون دانشمندان هر چه به علمشان افزوده می شود به مجهولات و نادانی هایشان آگاه تر می شوند. از ابوعلی نقل كرده اند كه در آخر عمرش گفت: فهمیدم كه نفهمیدم. هر مسئله ای كه كشف می شود در كنارش سؤالاتی پیش می آید و نقاط ابهامی وجود می آید كه بشر باید سعی كند آنها را بفهمد. هیچ دانشمند عاقلی چنین ادعایی ندارد كه دیگر همه چیز را می فهمم. یكی از دلایل اینكه بشر هنوز خیلی از چیزها را كشف نكرده، این است كه می بینیم مرتب در دانشگاه ها، برای كشف مجهولات مشغول تحقیق و بررسی هستند. اگر بشر همه چیز را فهمیده باشد كه باید درِ دانشگاه ها را تخته كنند.

ص : 53

دوم؛ اینكه باید تضمین دهند بر اینكه ما اشتباه نمی كنیم. فكر نمی كنم دانشمندی در دنیا باشد كه تضمین بدهد كه در آنچه فهمیدم احتمال خطا نیست. شاهد قضیه این است كه می بینیم مثلاً پزشكان، مطلبی را كشف می كنند و آن را به آگاهی عموم می رسانند، اما بعد از مدتی اعلام می كنند كه اشتباه كرده اند و تئوریشان را عوض می كنند. سایر دانشمندان هم همینطور. كسی نمی تواند تضمین كند كه اشتباه در كارش نیست.

سوم؛ اینكه تضاد و تناقضی بین افكار نباشد. من می گویم عقل من، شما می گویید عقل من. هر فردی هم چنین ادعایی می كند. اگر تضادی نبود و همة عقل ها یكدست بودند مشكلی نداشتیم. ولی می بینیم به تعداد مغزهایی كه خدا آفریده، فكر وجود دارد؛ افكار متضاد. نمی شود تضمین داد كه تضادی در افكار نباشد. بنابراین وقتی می توانیم ادعا كنیم دیگر نیازی به وحی نداریم كه همه چیز را بفهمیم، تضمین هم بدهیم كه اشتباه نمی كنیم، تضّاد و تناقضی هم در افكار نباشد.

ص : 54

می دانیم كه در هر سه موضوع، كُمیت ما لنگ است. بنابراین از مذهب و وحی بی نیاز نیستیم. تنها خدا و تنها انبیاء هستند كه عصمت دارند و خطا در كارشان راه نمی یابد و همه چیز را می دانند و تضّادی هم در افكار و احوالشان وجود ندارد. بنابراین بشر در تمام دوره ها، به دین نیاز داشته و دارد.

نقش مذهب در آخرالزمان

حالا باید ببینیم كه در آخرالزمان، در دوران غیبت، جریان مذهب چه وضعی دارد، ما به مذهب نیاز داریم یا نه؟ بر فرض اینكه نیاز داشته باشیم، كدام مذهب می تواند سعادت ما را تأمین كند. طبق روایات، در آخرالزمان انسان از نظر دینی با كمبود و نیاز مواجه است؛ چنان كه رسول خدا فرمود:

«لایسلم لذی دین دینه الّا من یفر من شاهق الی شاهق و من حجر الی حجر كالثعلب باشباله». (1)

آخرالزمان وقتی است كه دینِ هیچ صاحب دینی، برایش باقی نمی ماند. مسیحی ها دیگر مسیحی واقعی نیستند، یهودی ها

ص : 55


1- كمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص330.

دیگر یهودی واقعی نیستند، و همین طور پیروان ادیان دیگر. مگر اینكه كسی از قلة كوهی به قلة دیگر پناهنده شود و از سوراخ(لانه) جانوری به سوراخ جانور دیگر. یا در روایات است كه در آخرالزمان:

«لا یبقی من الاسلام الا اسمه». (1)

از اسلام جز نام، چیزی باقی نمی ماند.

یعنی جسم اسلام وجود دارد و روحش از بین می رود. بنابراین، در آخرالزمان دینی كه ما به آن نیاز داریم وجود ندارد. باید كسی بیاید و دین و معارف دینی را احیا كند، قوانین الهی را به اجرا بگذارد تا دین زنده شود. لذا در دعاهایمان می خوانیم كه خدایا:

«انّا نرغب الیك فی دولة كریمة تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله». (2)

ص : 56


1- الانصاف، ص 392.
2- مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.

دینی را، دولتی را می خواهیم كه اسلام را عزیز كند. مسلمین را به عزت واقعی برساند. در آخرالزمان از چنین دینی بی بهره ایم. در مسائل اقتصادی، دچار بحران هستیم، باران های سودمندی كه ارتزاق بدان بسته است، كم می شود، چشمه ها می خشكد و دریاچه ها به تدریج كمتر و كمتر می شود:

«قُلْ أرَأیْتُم إنْ اَصْبَحَ ماؤكُم غَوراً فَمَنْ یأتیكُم بِماءٍ مَعینٍ» (1)

بگو به من خبر دهید اگر آبهای(سرزمین) شما در زمین فرو رود، چه كسی می تواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!

از تأویل این آیه كه بگذریم ظاهرش می گوید كه اگر آب چاه ها پایین رفت، چه كسی می تواند این آبها را بالا بیاورد. بنابراین «غور» هم هست. نه آسمان دیگر آن بركات را دارد و نه زمین آن جوشش را. از این جهت، مردم گرفتار كم آبی می شوند، به قحطی می افتند و بیكاری در دنیا فراگیر می شود.

ص : 57


1- ملك:30

فتن آخرالزمان و اهمیت دعای فرج

در آخرالزمان، در خصوص مسائل اقتصادی با كمبود مواجهیم. در مسائل امنیّتی كه دیگر در هیچ گوشة دنیا جای امنی پیدا نمی شود. الان هم مشاهده می كنید كه مسئلة بمبگذاری و ترور كم كم فراگیر شده است. جایی می خواندم كه در آخرالزمان مردم در دنیا به گونه ای بی بند و بار می شوند كه اعمال منافی عفت را به طور علنی انجام می دهند و كسی هم نهی شان نمی كند. اگر ما این نیازها را احساس كنیم طور دیگری دعا می كنیم. می گوییم باید قدرتی بیاید؛ یك قدرت فراگیر. اگر به صورت منطقه ای باشد كاری از پیش نمی برد، باید یك قدرت جهانی باشد. دانشمندان می گویند اگر در گوشه ای از دریا، سنگی افتاد و موج ایجاد كرد، این موج تا بی نهایت ادامه دارد؛ هرچند نامرئی باشد. موجی كه از فساد به وجود می آید فراگیر است؛ درست مثل سنگی كه در گوشة دریا بیندازند. همة دنیا با هم مربوط است. یك قدرت فوق العاده فراگیر لازم است كه بر جهان سلطه پیدا كند و در سراسر جهان اصلاح كلی پدید آورد. این نیست،

ص : 58

مگر یك حكومت عدل الهی متكی به باری تعالی كه این نهضت را بر عهده بگیرد. در همة كتاب های الهی نوید داده شده و مردم هم انتظار خواهند كشید، خودشان متوجه باشند یا نباشند. این آمادگی، باید به وجود بیاید، این نیازها باید احساس شود تا كسانی كه به دین اعتقاد دارند، امنیت را دوست دارند، دلشان می خواهد مردم از نظر اقتصادی در رفاه باشند، اینها دعا كنند؛ چون جز با برپایی حكومت عدل الهی، هیچ راهی برای رسیدن به این آرزوها وجود ندارد. پیداست كه هر چه آگاهی انسان به این كمبودها بیشتر شود، سوز و عمق دعا بیشتر خواهد بود.

ص : 59

ص : 60

پیشوای آسمانی و حیات طیّبه

اشاره

یكی از چیزهایی كه ارزش حیاتی دارد آب است:

«وَجَعَلْنا مِنْ الْماءِ كُلَّ شَیءٍ حَیًّ» (1)

و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم.

در روایات، امام زمان علیه السلام را با آب مطابق دانسته اند. همان طور كه در عالم طبیعت بدون آب، حیات معنا و مفهومی ندارد،

ص : 61


1- انبیاء:30.

زندگی در روی زمین، بدون امام معنا ندارد. در دعای عدیله آمده است:

«بِیُمنِه رُزِقَ الوَری و بِوُجوده ثبتت الارض و السماء». (1)

در عالم و جهان هستی، امام، چنان ارزشی دارد كه رسول خدا می فرماید:

«لولا الحجة لساخت الارض بأهلها» (2)

اگر حجت خدا نباشد زمین اهلش را فرو می برد.

خوب قدر آب را چه كسی می داند؟ آن كه تشنه است. انسان اگر تشنه شود، آن وقت ارزش آب را درك می كند. در خصوص ائمه علیهم السلام هم معرفت لازم است تا این تشنگی زنده شود. فعالیت های مناسبتی، تلاش هایی كه برای بزرگداشت معصومان علیهم السلام صورت می گیرد، این اظهار علاقه ها، نشانگر تشنگی است. بر اثر تشنگی است كه خداوند

ص : 62


1- مفاتیح الجنان، دعای عدیله.
2- اصول كافی، ج1، ص178.

به عده ای توفیق می دهد كه امام را از مغز به دل بیاورند. مغز شناسایی می كند، و دل، عشق و علاقه نشان می دهد.

عاشق امام، مثل كسی است كه تشنه و طالب آب است. آن كه در جستجوی آب است، اگر در یك متری سطح زمین آب پیدا نكرد حفاری می كند تا دو متری، تا ده متری، تا صد متری. تا هزار متری هم پایین می رود تا بالأخره به آب دسترسی پیدا كند و حیات خود را تأمین كند.

قرآن كریم می فرماید:

«قل أرَأیتم إنْ اصبح ماءُكم غوراً فمن یأتیكم بماء معین» (1)

بگو: به من خبر دهید اگر آب های (سرزمین) شما در زمین فرو رود، چه كسی می تواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟

ص : 63


1- ملك:30.

این آیه را سید ابن طاووس رضوان الله تعالی علیه در كتاب المحجة، ضمن روایاتی كه مربوط به امام عصر (عج) است نقل می كند.

امام زمان (علیه السلام)، آب حیات است

اگر دنبال آب برویم تا خدا نخواهد دسترسی پیدا نمی كنیم، درباره حضرت بقیة الله (علیه السلام) هم قضیه چنین است. خدا باید بخواهد و ما از خدا باید بخواهیم. بگوییم خدایا احساس می كنیم كه برای اصلاح عالم به وجود حضرت بقیة الله (علیه السلام) نیاز داریم؛ چون این فساد جهانی، این ظلم جهانی، عدل جهانی و یك حكومت جهانی لازم دارد. ما باید این تشنگی را احساس كنیم. از خدا هم می خواهیم توفیق دهد كه حضرت بقیة الله (علیه السلام) را زیارت كنیم.

به هر حال آنچه زمینة ظهور حضرت را فراهم می كند، همین تلاش ها، اظهار علاقه ها، دعاها و سوزهاست. امیدواریم دعاهایمان مستجاب شود و این آرزو به دلمان نماند، بلكه زنده باشیم و حكومت شیرین و لذت بخش جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) را لمس كنیم.

ص : 64

حضرت بقیة الله (علیه السلام) ؛ مصلح جهانی

اشاره

چه نیازی به مصلح جهانی است؟ آیا یك مصلح می تواند در یك منطقة به خصوص، اصلاحات فراگیر انجام دهد؟ قرآن كریم در برخی سوره ها، داستان خلقت آدم را مطرح كرده است. از جمله، در سورة بقره آمده است كه خداوند، خطاب به ملائك فرمود:

ص : 65

«إنّی جاعِلٌ فِی الْاَرضِ خَلیفةٌ» (1)

من بر روی زمین، جانشینی (نماینده ای) قرار خواهم داد.

منظور از نماینده چیست؟ همان طور كه كارخانه ای كه در یك شهری است و در شهر دیگری نماینده دارد. در واقع، نماینده، اجناس و محصولات كارخانه را نشان می دهد. مثلاً یك كارخانه در مشهد یا اصفهان نماینده ای انتخاب می كند، نماینده، در آن شهر یا منطقه، اجناس كارخانه را در معرض دید مردم قرار می دهد تا مردم بفهمند این كارخانه چه محصولاتی دارد.

امام زمان، آینه ی تمام نمای خدا

طبیعی است كه نمایندة خدا هم، باید صفات جلال و جمال او را نشان دهد. البته كه هر موجودی گویای صفات خداست، و علم خدا را، حكمت خدا را، قدرت خدا را نشان می دهد.

هر گیاهی كه از زمین روید وحده لاشریك له گوید

ص : 66


1- بقره:30.

«سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم» (1)

به زودی آیات قدرت خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهیم داد.

خداوند می فرماید كه در موجودات، آیات خودمان را نشان دادیم. هر موجودی نشانه ای از خداست. اگر نظام آفرینش هر موجودی را دقیق مطالعه كنید، می توانید به قدرت خدا پی ببرید. دانشمندان در معرفی خدا، از راه های گوناگون وارد شده اند. بعضی، به قول خودشان، از برهان صدیقین استفاده كرده اند. متكلّمین وقتی خواستند خدا را معرفی كنند از راه تقسیم موجودات به واجب و ممكن وارد شده اند.

ولی قرآن این طور نیست. وقتی می خواهد خدا را معرفی كند، هر چیز را كه در زندگی روزمره با آن سركار داریم، خلقت آسمان، خلقت زمین، خلقت مورچه، خلقت شتر و سایر موجودات ریز و درشت را محور قرار می دهد.

ص : 67


1- فصلت:53.

ولی این ممكنات، همة صفات خدا را نشان نمی دهد. هر ممكنی می تواند نمایانگر، نمونه اش گوشه ای از صفات خدا باشد. انسان یك موجود ویژه است؛ یعنی آنچه خدا در این عالم قرار داده در انسان جلوه گر است. یعنی جهان را اگر بخواهند كوچك كنند، می شود انسان، انسان را هم اگر بزرگ كنند می شود جهان. این موجود، جامعیت عجیبی دارد. از هر موجودی به هر دلیلی پی به خدا ببریم، نمونة آن، در بدن انسان است:

«مَنْ عَرَفَ نَفَسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ». (1)

هر كس، خود را شناخت، خدای خود را نیز شناخت.

علت آفرینش و نقش مصلح جهانی

وقتی خداوند فرمود می خواهم یك نماینده خلق كنم، ملائك عرض كردند: خدایا این موجود نمی تواند نمایندة تو باشد. اینكه ملائك، چنین حرفی را از كجا و روی چه حسابی می زدند، بحث مفصلی است كه به آن نمی پردازیم. امّا حرف آنها چه بود؟

ص : 68


1- بحارالانوار، ج2،ص32.

می گفتند: این موجود غضب دارد، شهوت دارد؛ شهوت و غضبش ایجاب می كند كه فساد بوجود آورد، خون بریزد:

«أتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ» (1)

آیا كسی را در آن(بر روی زمین) قرار می دهی كه فساد و خونریزی می كند؟! حال آن كه ما تو را تسبیح و حمد به جا می آوریم و تو را تقدیس می كنیم.

خدایا این بشر فساد می كند. خدایا این عالم را منظم خلق كردی. در جهانی كه آفریده ای هر چیزی سرجای خودش است.

جهان چون خط و خال چشم و ابروست

كه هر چیزی به جای خویش نیكوست

اینها موجوداتی هستند كه نظام عالم را به هم می ریزند.

ص : 69


1- بقره:30.

البته ملائك، خیلی هم بی راه نمی گفتند. یهودی ها تعدادشان چقدر است؟ تعداد كمی هستند، اما نظام جهان را به هم ریخته اند. همه جا را به فساد كشانده اند. اینها خلیفةالله اند؟

خداوند فرمود: من چیزهایی می دانم كه شما نمی دانید. شما نمی دانید كه من اگر می گویم می خواهم انسان خلق كنم، نظرم و هدفم كدام انسانهاست، می خواهم چه كسانی را خلیفه خودم روی زمین قرار دهم؟

«وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَ_ؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ» (1)

سپس علم اسماء(علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات) را همگی به آدم آموخت. بعد، آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست می گویید، اسامی اینها را به من خبر دهید».

ص : 70


1- بقره:31.

خداوند چند اسم به حضرت آدم آموخت. سپس به ملائكه گفت: اسم هایی را كه من به آدم یاد دادم، شما هم بخوانید. گفتند: نمی دانیم، چیزی بلد نیستیم، ما فقط آنچه را تو به ما آموخته ای می دانیم. اینجا بود كه آدم اسم ها را برای ملائك خواند.

اما وقتی ملائك پرسیدند كه می خواهی كسی را خلق كنی كه فساد می كند و خون می ریزد، چه جوابی شنیدند كه قانع شدند و ساكت شدند؟ خدا به آدم فرمود:

«أنبّئهُم بأسمائِهِم» (1)

آنان را از اسامی این موجودات آگاه كن.

اسم آنهایی را كه خلیفة من هستند برای ملائك بگو تا بفهمند هدف من از آفرینش انسان چیست. حضرت آدم شروع كرد به گفتن اسم ها؛ اول ابوالقاسم محمد؛ دوم ابوالحسن علی بن ابی طالب، سوم فاطمه بنت رسول الله. یكی یكی اسم ها را

ص : 71


1- بقره:33.

گفت تا رسید به امام دوازدهم. ملائك سكوت كردند؛ یعنی خدایا خلیفه ای را كه منظور توست، قبول داریم .اینها نمایندة تو هستند، صفات جلال و جمال تو را نشان می دهند.

خدا می خواهد به وسیلة اینها نظم را در جهان برقرار كند، صلح ایجاد كند؛ صلح جهانی.

پیامبران می خواستند اصلاح كنند، نمایندگان خدا بودند، علمش را داشتند و می توانستند با علمشان نظام عالم را حفظ كنند و فساد را تبدیل به صلاح بكنند؛ با قدرتشان، با قداستشان. ولیكن شیاطین انسی و جنّی، سد راه اینها بودند، و مردم جهان، آمادگی پذیرش این صلاح را پیدا نكردند. بر سر راه این خلفای واقعی الهی، سدهایی ایجاد كردند تا آنها نتوانند اهدافشان را اجرایی كنند. اینها دلسوز مردم دنیا بودند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام كسی بود كه دلش به حال انسان ها می سوخت و می خواست آنها را اصلاح كند. اما آنها لیاقت درك اهداف امیرالمؤمنین علیه السلام را نداشتند.

ص : 72

آخرین مصلح موعود

در دوران های گذشته هم آنهایی كه - از خود پیغمبر گرفته تا امام یازدهم- زمینة اصلاح برایشان مساعد نشد، آمادگی داشتند، قدرتش را داشتند، علمش را داشتند، قداستش را داشتند، اما موانع وجود داشت. آنقدر در این عالم باید حكومت ها بیایند و بروند و كار كنند و طرح بریزند و نقشه بدهند تا به این نتیجه برسند كه اگر نمایندة خدا نباشد بشر نمی تواند جهان را سامان دهد. محال است بتوانند در همة جهان به طور گسترده عدل برقرار كنند. ظلم، مردم را متلاشی و خسته می كند. ناچارند به انتظار یك مصلح جهانی باشند.

چه كسی می تواند مصلح جهانی باشد؟ كسی كه واقعاً نمایندة خدا باشد، و اِلّا نمی تواند. حالا چرا؟ چون آن قدرت را ندارد، آن آگاهی را ندارد، آن آمادگی هم در مردم دنیا نیست. اگر هم یك وقت مصلحی پیدا می شده، مسلمین روزگار كم نبوده اند، ولی قدرتشان محدود بوده است. در یك روستا، در یك شهر، در یك منطقه می توانستند اصلاحات ایجاد كنند،

ص : 73

ولی مفید نبود. چرا؟ برای اینكه این جهان تمامش به هم پیوسته است؛ مثل بدن یك انسان. اگر در گوشه ای از بدن اختلالی به وجود آید، نظام بدن به هم می خورد.

بنی آدم اعضای یكدیگرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

كه در آفرینش ز یك گوهرند

دگر عضوها را نماند قرار

مصلح حقیقی همان خلیفة الله است

همین ایران خودمان را در نظر بگیرید. با تمام كشورهای دنیا در ارتباط است، بخواهد یا نخواهد، روابط سیاسی برقرار بشود یا نشود، این روابط هست. چه كسی می تواند جلوی رسانه های بدون مرز مثل اینترنت و ماهواره را بگیرد؟ در آمریكا فساد می كنند اینجا ماهواره نشان می دهد. اینترنت كه حالا آمده، عامل نشر شبهات، فسادها و ابتذال هاست. هر قدر مسئولین كشور به خودشان فشار بیاورند بخواهند جلوی این فسادها را بگیرند، امكانپذیر نیست. اینها نهایتاً بتوانند یك مملكت را مهار كنند. بقیه اش چه؟ پس اگر قرار شد اصلاحی

ص : 74

روی زمین قرار بگیرد، باید مصلحی بیاید كه بر تمام این جهان اشراف داشته باشد، جهان باید مثل موم در قبضة قدرتش باشد، چنین كسی می تواند خلیفةالله باشد، مصلح باشد فسادها را ریشه كن كند. او قدرتش را دارد، منتها موانع باید برطرف شود. مانع چیست؟ این است كه مردم دنیا هنوز نمی دانند چه می كنند. باید به این نتیجه برسند كه نمی توانند، دولت ها كاری از پیش نمی برند، با نظام كمونیستی نمی شود، با سیستم سوسیالیستی نمی شود. هر مكتبی، هر قدرتی بیاید نمی تواند. آرام آرام به این نتیجه می رسند كه خوب است جهانی فكر كنیم. بعد چه می كنند؟ سران مذاهب را مثلاً در آمریكا دور هم جمع می كنند؛ یهودی ها، مسیحی ها، حتی سیك های هندی، بت پرست ها همه در مركزی گردهم می آیند. آرام آرام زمینه مساعد شود برای اینكه اینها جهانی فكر كنند تا یك قدرت، یك فكر، یك اراده بر جهان حاكم شد؛ آن هم اراده ای كه از یك فرد الهی باشد، به خدا وصل باشد. تا مردم دنیا از فساد خسته نشوند، به این نتیجه نمی رسند. تا مردم دنیا این طور فكر نكنند كه مصلح باید یكی باشد آن هم از طرف خدا،

ص : 75

موفق نمی شوند. این زمینه ها كه مساعد شد، آن وقت آقا ظهور می كند. در روایت آمده است كه تعداد كارگزاران دنیا كه باید جهان را زیر نظر حضرت مهدی (علیه السلام) اداره كنند ده هزار نفر است. از این تعداد، سیصد و سیزده نفر نواب و كسانی هستند كه به حضرت بقیة الله (علیه السلام) نزدیك ترند. هر وقت جامعه بشری از نظر فكری توانست ده-هزار آدمی را كه مجری فرمان امام زمان (علیه السلام) باشد تحویل دهد، امام زمان (علیه السلام) ظاهر می شود. این شرایط باید پیش بیاید و پیش می آید. خواهی نخواهی پیش می آید. خدا چنین خواسته است: «ان الارض یرثها عبادی الصالحون».

ص : 76

مشیت خدا بر این است كه سرانجام، زمین به دست بندگان صالح برسد:

«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون» (1)

در كتاب زبور بعد از ذكر نوشتیم كه وارث زمین، بندگان صالح من خواهند شد.

الحمدلله ارتباطاتی كه در دنیا هست، دارد زمینه ها را برای این كار و شكل گیری حكومت جهانی فراهم می كند. البته مردم باید آمادگی پیدا كنند. حدیث هم داریم كه تا مردم آماده نباشند حضرت ظهور نخواهد كرد. مرحوم خواجه طوسی رضوان الله علیه در متن فشرده ای به نام تجرید، كه در علم كلام نوشته، می فرماید:

«وُجُودهُ لُطْفٌ و تَصَّرفُه لُطْفٌ آخر و عدمه منّا».

وجود امام (ع) لطف است. تصرف امام زمان، لطف دیگری است. و نبود او، از ماست.

یعنی اگر حضور ندارد، ما مقصر هستیم. ما هنوز آماده نیستیم. باید مهیا شویم تا به لطف خدا، حضرت بیاید و به عنوان یك مصلح جهانی، حكومت تشكیل بدهد.

ص : 77


1- انبیاء: 105.

ویژگی های حكومت حضرت بقیة الله (علیه السلام) چیست؟ بررسی این موضوع، بحث مفصلی می طلبد كه آن را به یك فرصت مناسب می گذاریم؛ چون باید اهداف مقدس حضرت بقیة الله (علیه السلام) را مطرح كنیم و ببینیم كه حكومت ایشان كجاها پایه گذاری شده است. طرح چیست؟ چه خواهد كرد؟ و حكومت ایشان با سایر حكومت ها چه فرق هایی دارد؟ و به انتظار آن حكومت باشیم:

«اللهم انا نرغب الیك فی دولة كریمه تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله». (1)

پروردگارا! ما را آرزوی آستان قرب تو در دولت كریمانه یارست همان كه اسلام و یارانش را شوكت بخشد و دوروئی و اهلش را ذلت.

از آثار حكومت حضرت مهدی (علیه السلام) این است كه اسلام عزیز می شود؛ همان اسلامی كه الان قدرت ها دارند تحقیرش می كنند و می خواهند آن را به زانو در بیاورند. اما علی رغم

ص : 78


1- مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.

تلاش آنها، اسلام آنقدر در دنیا طالب و عاشق پیدا می كند كه مردم واقعاً مثل صدر اسلام به اسلام می گروند:

«وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاًً» (1)

مى بینى كه مردم گروه گروه به دین خدا وارد مى شوند.

گرایش به اسلام و منجی در آخرالزمان

گزارش هایی كه برای ما آورده اند از آمریكا، فرانسه، انگلستان و سایر كشورها، نشان می دهد كه در آنجا رفته رفته گرایش بسیار عمیقی به اسلام شروع شده است.

از آثار حكومت حضرت بقیة الله (علیه السلام) این است كه نفاق از روی زمین ریشه كن می شود، منافقین سر به نیست می شوند. دولت كریمة حضرت بقیة الله (علیه السلام) كه منحصر به فرد هم هست كه امتیازاتش باید مطرح شود. مردم بدانند كه اگر می گویند: «یا صاحب الزمان عجل علی ظهورك» و امثال این دعاها، چه چیزی مطالبه می كنند و از خدا چه حكومتی را می خواهند؟

ص : 79


1- نصر: 2.

ص : 80

پاسخ به شبهات روز و دفاع از امامت و مهدویت

اشاره

ما مسلمان ها به طور عموم و ما شیعه به طورخصوص، خیلى باید خسارت مسامحه را بپردازیم.

امیرالمؤمنین على (علیه السلام) درد دلشان همین بود. اصحابشان، آن استقامت و آن جدیّت و آن دلسوزى كه باید داشته باشند را نداشتند و این مسامحه ها موجب شد كه امیرالمؤمنین (علیه السلام) خانه نشین شوند ومشكلات دیگرى از این قبیل برایشان پیش بیاید.

ما گاهى باید بنشینیم، فكر كنیم كه از كم كارى ها، از بى همّتى ها و از بى فكرى ها چه مشكلاتى پیش مى آید.

ص : 81

قرآن كریم مى فرماید:

{وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ} (1)

اگر ما ایمان راسخ داشته باشیم، سستى معنا ندارد، حزن و غم، معنا ندارد.

تعارف كه نداریم، بهترین ادیان، دین اسلام است و این مسأله اى است كه حتّى دشمنان اسلام هم به جامعیّت این دین كامل اقرار دارند.

همین یك ساعت قبل، عدّه اى از آمریكا براى مصاحبه آمده بودند. یكى از سؤالات این بود كه: پذیرش جوان ها نسبت به اسلام در چه حدّ است؟ گفتم: چون دین اسلام یك دین عقلى است، انسان ها هر چه بیشتر درس خوانده باشند، گرایش آن ها به اسلام بیشتر است. و ما به شما توصیه مى كنیم مطالعه كنید.

ص : 82


1- آل عمران 139.

بهترین دین در اختیار ماست.

{اًِّنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْاًِّسْلامُ} (1)

ادلّه ی ما، معارف ما، مسائل اخلاقى و احكام فقهى ما، سرآمد تمام معارف و احكام و ادلّه ی ادیان دیگر است. این ها در مقایسه معلوم مى شود.

شیعه اثنی عشری، نیرومندترین مكتب است

فرقه ی شیعه اثنى عشرى در میان هفتاد و سه فرقه ی مسلمین - بدون تعارف، بدون اجحاف و مبالغه – راستى قوى ترین، نیرومندترین و پربارترین مطالب را دارد. حرف براى گفتن دارد.

مثلاً مكتب حدیث مان را با مكتب حدیث اهل سنّت مقایسه مى كنیم، مى بینیم كدام پربارتر است؟ كدام حجمش بیشتر است؟ كدام پر محتواتر است؟

ص : 83


1- آل عمران 19.

و همچنین در سایر معارف ما، دوازده امام معصوم داریم كه معارف مان را از ایشان مى گیریم. یكى از این معارف را هم آن ها ندارند.

بنابر این بهترین دین را داریم، بهترین مذهب را هم داریم.

اگر این حربه هاى قوى در دست هر ملّتى بود، بیش از این از آن ها استفاده مى كردند.

كم كارى مى كنیم، من حالا نمى خواهم بین پیروان ادیان باطله و مذاهب ضالّه و بین عمل كرد خودمان مقایسه كنم. نمى خواهم اسم ببرم و توضیح دهم، چون ترویج باطل مى شود. ولى انصافاً كم كارى مى كنیم.

مى توانیم كار كنیم. مخصوصاً ایرانى ها امتحان خود را در دنیا پس داده اند. مغزهاى قوى، فكرهاى باز و طرّاح هاى بسیار چشمگیرى داریم. الآن مى بینیم كه در المپیادها برنده مى شوند، در تست هاى مختلف تست هاى جهانى برنده مى شوند.

ص : 84

معلوم مى شود فكر دارند، معلوم مى شود كه مى توانند همّت كنند و به مراحل عالى برسند.

اما در مسائل مذهبى آن طور كه باید و شاید كار نمى شود. البتّه مشكل هم هست. باید منصف باشیم.

شیعه با فرقه های انحرافی مبارزه می كند

ما در یك جبهه نمى جنگیم. در جبهه هاى مختلف باید بجنگیم. با مادیّون یك گونه باید بجنگیم، با ارباب ادیان مختلفه مثل یهود ونصارى گونه اى دیگر بجنگیم، با فِرَق ضالّه هم همین طور. در بین مسلمین هم باید با مذاهب مختلف دست و پنجه نرم كنیم.

كار ساده اى نیست، امّا عجیب است كه همین مكتب شیعه جواب گوى همه ی آن ها خواهد بود. یعنى الآن قلم به دست هاى شیعه چیزى را براى شبهات مخالفین باقى نگذاشته اند. در هر زمینه اى آن چنان كار كرده اند كه حدّ و حساب ندارد. ولى باز هم باید عرض كنیم كه كم كارى مى كنیم.

ص : 85

دشمن با تمام قوا و چهره هاى گوناگون ریشه مى كُند و وقتى ما احساس مى كنیم انحراف دارد، ریشه مى زند، همان وقت باید به فكر باشیم و انحرافات را در نطفه خفه كنیم، ولى مسامحه مى كنیم، كوتاهى مى كنیم، مدارا مى كنیم، سازش مى كنیم وقتى خوب رخنه كرد، دیگر حریف آن ها نیستیم. انحرافات مانند سرطان است، خبر نمى كند وقتى خوب ریشه كرد، آن وقت بروز مى كند.

چرا باید در كشور ما وهابیّت بتواند رخنه كند؟

علّتش چیست؟ من بررسى كرده ام و دیده ام آن وقتى كه آثارش ظاهر شده است، دائماً مسامحه كرده ایم، كار به اینجا رسیده، حالا هم مسامحه مى كنیم، در آینده خدا رحم كند. آن ها خیلى كار كرده اند؛ یعنى استعمارگران راه رخنه كردن را تجربه كرده اند، آموخته اند، مى دانند چه كار كنند، ما باید بیدار باشیم!!!

از قول مرحوم آقاى صهرى(قدس سره) كه از خطباى بسیار عالى مقامِ شهر ما بودند، قصّه اى نقل مى كنند كه تاجرى از

ص : 86

اصفهان به سمت تهران حركت كرد، در آن زمان وسیله هم نبود، یك سرى وسائل قیمتى هم همراه داشت، غلامش را برداشت و با هم به طرف تهران حركت كردند؛ در راه به غلامش گفت: ما باید نوبت بگذاریم. مقدارى من مى خوابم تو بیدار باش و مقدارى تو بخواب من بیدار مى مانم، مراقب اموالمان باشیم تا دزد آن ها را نبرد.

مقدارى از راه را طى كردند تا خسته شدند، به غلام گفت : تو استراحت كن، من بیدار مى مانم، غلام استراحت كرد و آقا نشست تا خوب كه خواب هایش را رفت، بیدار شد، آقا گفت: حالا من مى خوابم تو بنشین و مراقب باش. خوابید، اما نگران بود كه نكند غلام خوابش ببرد و دزد بیاید و اموالش را ببرد. بیدار شد، دید غلام نشسته است، گفت: غلام خوابى؟ بیدارى؟

گفت: بیدارم. گفت چه كار مى كنى؟ گفت: فكر مى كنم.

ص : 87

گفت: چه فكرى مى كنى؟ گفت: فكر مى كنم میخ طویله را كه در زمین مى كوبند خاك هایش كجا مى رود؟ گفت: خوب تو بیدار باشى كافیست، كار با او نداریم.

مقدارى دیگر استراحت كرد و دوباره از خواب پرید گفت : غلام خوابى؟ بیدارى؟ گفت: بیدارم . گفت: چه كار مى كنى؟ گفت: فكر مى كنم. گفت: چه فكرى؟ گفت: این همه خار در این بیابان است، فكر مى كنم چه كسى این ها را تیز كرده است، چه حوصله اى داشته یكى یكى بنشیند این ها را تیز كند ؛ تاجر گفت : باز هم خوب است، الحمد لله بیدار است، و دوباره خوابید.

مرتبه سوم بیدار شد و غلام را صدا زد گفت: غلام خوابى؟ بیدارى؟ گفت: بیدارم، گفت: چه كار مى كنى؟

گفت: فكر مى كنم. گفت: به چه فكر مى كنى؟ گفت : فكر مى كنم دزد یعنى چه؟ گفت: دزد، آدم بیگانه اى است كه مى آید اموال آدم را برمى دارد و مى برد. گفت: دزد این است؟ گفت: بله. گفت: این كه همان وقت آمد و اموال را برد.

ص : 88

ما این چنین هستیم، بعد از این كه اموالمان را بردند و سرمایه هاى ما را سرقت كردند، تازه مى گوییم دزد كیست؟ تازه مى خواهیم بفهمیم دزد كیست؟

خطر دشمنان را جدی بگیریم

این خطر بزرگى است، من تاریخ ادیان را بررسى مى كردم، دیدم واقعاً چقدر هنرمندانه در كشورهاى اسلامى رخنه كرده اند و آن ها را متلاشى و نابود كردند. واقعاً این شبهات، تزلزلى ایجاد كرده كه تمام این كشورهاى اسلام را از هم گسیخته كرده است. حتى در یك كشور به عدد هر سرى، یك فكرى هست.

ریشه، ریشه ی عجیبى است، سیصد سال پیش یك نفر یهودى به فكر افتاد كه مسیحیّت را متلاشى كند.

گفت چاره اى نیست باید فرقه گرایى كرد. تمام مسیحى هاى روم، كاتولیك بودند. این شخص یهودى آمد و این فكر را بین آن ها القا كرد كه در مسیحیّت یك خرافاتى هست، ما باید

ص : 89

با خرافات مبارزه كنیم. راه مبارزه با خرافات این است كه ما متّكى به عقلمان باشیم؛ از یك طرف عقل گرا باشیم و از طرفى مساله ی شفاعت - یعنى این كه عدّه اى بیایند واسطه ی بین مردم و خدا بشوند تا گناهانشان بخشیده شود- را هم سفره اش را جمع كنیم. فقط و فقط ما انجیل را مى شناسیم، آن هم نه با آن دیدگاهى كه گذشتگان انجیل را مطالعه مى كردند. ما باید انجیل را فقط سند قرار دهیم با قرائت جدید. و طبق

همان گفتارى كه:

{حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّه} (1)

از همین دریچه وارد شد گفت:

{حَسْبُنَا اِلانجیِل}.

انجیل بس است ما دیگر احتیاجى به غیر از انجیل نداریم. عقل را كنار انجیل مى گذاریم هر جا عقل با انجیل تطبیق كرد

ص : 90


1- بحار الأنوار : ج 22 ص 473.

كه هیچ، هر كجا انجیل با فكر ما منطبق نبود ما انجیل را بر مبناى افكار خودمان منطبق مى كنیم.

باید قرائت جدید از انجیل داشته باشیم، نوگرا باشیم و این گونه، مكتب پروتستان را به وجود آورد.

مسیحى ها، دو فرقه شدند، یك عده پروتستان و عقل گرا شدند و یك فرقه هم همان راه كاتولیكِ خود را ادامه دادند. بعد از سیصد سال، هر ساله یك جنگ خونینى بین این دو فرقه وجود دارد. به جان هم مى ریزند و كُشت و كشتار مى كنند. پایه گذار این مفسده ی یك نفر یهودى است.

خوب، این تجربه در غرب جواب داد. یهودى ها دیدند عیناً همین كارى كه با مسیحى ها كردند با مسلمان ها هم بكنند و براى آن ها هم برنامه ریزى بكنند و این ها را از هم بپاشند و متفرّق كنند تا یدِ واحده نباشند. چون اگر این ها در دنیا با هم متّحد شوند، دیگر غربى، یهودى، مسیحى، هیچ چیز نخواهد بود. اسلام هم امتحان خودش را داده است. اسلامى كه با صدهزار مسلمان در صدر اسلام، فتوحات داشته است، این ها

ص : 91

همان هستند ممكن است اگر جلویشان باز شد، با هم متّحد شوند و براى ما مسئله ساز شوند.

ناخواسته غرب زده نشویم

مى دانید، یك عدّه از ایرانى هاى ما هم غرب زده بودند و هنوز هم هستند. در غذا خوردن، در لباس پوشیدن، در طرز تفكّر، در برنامه هاى اجتماعى، در برنامه هاى اعتقادى، همه و همه مقلّد غرب اند.

نشسته اند ببینند آن ها چه كرده اند، این ها هم بكنند. در این مسائل هم دیدند، بد نیست از این روش استفاده كنند.

در فرانسه یك گروهى روشنفكر تربیت كردند. در فرانسه مركزى هست كه در ده سال پیش آمار دادند،

صد و پنجاه استاد اسلام شناس یهودى در آن جا مشغول كارند تا ببینند چگونه روى برنامه هاى اسلام برنامه ریزى كنند تا از بین برود. صد و پنجاه كارشناس اسلام شناس؟!

ص : 92

ترویج شبهات و گرایشهای باطل

الغرض، یك عدّه اى را تربیت كردند و به ایران فرستادند و بعد هم متشكّل شدند و عین همان برنامه ها را پیاده كردند. گفتند: ما قرآن را ملاك قرار مى دهیم، عقل هم میزان است. اگر قرآن با عقل سازش پیدا كرد، كه هیچ، اگر نشد قرآن را با عقل خودمان توجیه مى كنیم. حزب راه انداختند، ارباب قلم را استخدام كردند، از حسینیّه ها استفاده كردند، از روحانیّونى كه توانستند به آن ها شستشوى مغزى دهند استفاده كردند، از مجالس مذهبى استفاده كردند، منبرها را تبدیل به تریبون كردند.

در تهران سیزده نفر سخنران تربیت كردند كه جاى منبرها را اشغال كنند و با تریبون با مردم صحبت كنند.

از حسینیه ها استفاده كردند، حسینیه اى كه با پول امام زمان (علیه السلام) ساخته شده بود، همان حسینیّه را پایگاه قرار داده براى كوبیدن مكتب امام حسین (علیه السلام)، براى مبارزه با عزادارى امام حسین (علیه السلام)، براى مبارزه با تشكیل مجالس امام

ص : 93

حسین (علیه السلام)، و این قدر زیبا این برنامه ها را پیاده كردند كه ما هنوز هم كه هنوز است مى گوییم: دزد كیست؟! و دزد یعنى چه؟!

قلم ها را به دست گرفتند، اوّلین كارى كه كردند (قبل از انقلاب) در ظرف تقریباً ده سال، این بود كه شروع به ترجمه ی آثار مصرى ها كردند.

چرا؟ براى این كه همان مكتب پروتستان را پروتستان اسلامى را، اوّل در هند پیاده كردند. در آن جا به دست پسر احمد خان هندى، دانشگاه به وجود آوردند، و پسر احمد خان، دقیقاً قرآن را به آراء عقلى خودش تفسیر كرد. من چهار جلد از تفسیرهایش را موجود دارم. این كارى كه مى خواستند بكنند، اول به قلم او انجام گرفت و طرحش موفّق هم بود، یك عدّه مسلمانِ نادان، نوگرا، عقل گرا، به آن ها گرایش پیدا كردند و این ها موفّق شدند جریان را به مصر منتقل كردند. در مصر چاشنى وهابیّت هم به آن ها خورد. یك عدّه از اساتید و

ص : 94

روشنفكران مصرى را استخدام كردند و آن ها با بیان و قلم شروع به ترویج همان افكار كردند.

بعد كار را در عراق دنبال كردند. در آن جا همین برنامه را به دست كسى به نام: «على الوردى» اجرا كردند.

در ایران، از «كسروى» شروع كردند و این برنامه ها را پیاده كردند. بعد كارها را تقسیم كردند.

من همه ی این ها را دقیق بررسى كردم. دیدم واقعاً چقدر زیبا برنامه ریزى كردند. چون اگر یك نفر بلند شود و بخواهد با تمام مقدّسات شیعه، یكجا مبارزه كند خُرد مى شود، شكستش مى دهند. براى همین، كارها را تقسیم كردند، قرار شد یك نفر در رابطه با تقلید بحث كند و با آن به وسیله ی جزوه، كتاب، سخنرانى مبارزه كند.

و جالب این است كه اگر این ها بخواهند مبارزه با تقلید بكنند دیگر خودشان را نباید مطرح كنند. امّا به مردم مى گفتند مراجع را رها كنید، ما را بگیرید. این یعنى تقلید از ما. با تقلید

ص : 95

مبارزه مى كردند، مقلّد براى خودشان درست مى كردند. این جالب بود یك كسى بنشیند براى مبارزه با تقلید یكى قلم در دست بگیرد براى مبارزه با علم امام (علیه السلام).

یكى قلم در دست بگیرد براى مبارزه با ولایت تكوینى.

دیگرى یك كتاب بنویسد راجع به آقا امام حسین (علیه السلام) در رابطه با این كه جنگ امام حسین (علیه السلام) براى حكومت بود ولى موفّق نشد و شكست خورد. و علمى هم نداشت و اطلاعاتى هم نداشت و خبرى جایى نبود.

كسى را مأمور كردند براى مبارزه با شفاعت.

و همین طور كارها را تقسیم كردند. در قالب روحانى و غیر روحانى. هر قسمتى از افكار و معارف و مقدّسات شیعه را به عهده ی یكى گذاشتند تا بكوبد، خُرد كند، له كند.

خمس را گذاشتند به عهده ی دیگرى و... در عین حالى كه همه ى این ها از یك جا الهام مى گرفتند، در ظاهر در قسمتهاى

ص : 96

مختلف شروع به كار كردند یكى در اصفهان، یكى در تهران، یكى در دامغان و یكى مشهد.

تقسیم كردند كه نتوانیم با آن مبارزه كنیم. اگر در یك جبهه بجنگیم آن یكى خالى مى ماند، در این بجنگیم دیگرى خالى مى ماند. عجیب نقشه را پیاده كردند امّا ما هنوز داریم مى گوییم: دزد كیست؟!

كتاب ها را مى بینیم، قلم ها را مى بینیم، افكار را مى بینیم، اعمال را مى بینیم، مبارزه با روحانیت را

مى بینیم، همه ی این ها را مى بینیم، باز مى گوییم دزد كیست؟!

ما كوتاهى نكردیم؟ ما میدان ها را باز نكردیم تا این ها همه جا را اشغال كنند؟

الآن هم من هشدار مى دهم، و مى گویم حواستان جمع باشد، میدان به این ها ندهید به بهانه هاى مختلف آوانس

ص : 97

ندهید تا این ها خوب رخنه كنند.

تخریب مراقد اهل بیت (علیهم السلام)

یك روز هم دیگر دین در كشور نباشد. این، محسوس است چرا باید یك عده عناصر خائن جرأت پیدا كنند عسكریین (علیهم السلام) را خراب كنند؟ این به خاطر ماست!. جدّاً كوتاهى كرده ایم.

ما به این آقایانى كه اقدام به این كارها مى كنند مى گوییم شما چه سودى از این كارها بردید؟

شما چه سودى از تخریب بقیع بردید؟ به جز این كه روز به روز نفرت مردم دنیا از شما بیشتر مى شد. شما این قدر احمق و نادانید كه نمى دانید با خراب كردن مقبره ی ائمه (علیهم السلام) نمى توانید شخصیت آن ها را زیر سؤال ببرید. مگر مى توانید محبّت این ها را از دل مردم بیرون كنید؟

این چه كار احمقانه اى است.

شما فكر مى كنید اگر ضریح عسكریین (علیهم السلام) خراب شود دیگر شخصیت این ها از بین مى رود. تازه در دنیا گُل كردند، در

ص : 98

رادیو مى گفت: بوش یك عده اى را استخدام كرده تا بروند راجع به عسگریین (علیهم السلام) تحقیق كنند. بعد مى گوید دیدیم این ها دو نفر از شخصیت هاى بزرگ اسلامى هستند.

دشمن اقرار مى كند. صد سال، یا هزار سال دیگر هم عسكریین (علیهم السلام) مخروبه باشد این ها از بین رفتنى نیستند. علمشان در دنیا حاكم است. شخصیتشان حاكم است. معنویتشان حاكم است. مگر مى شود با این خبرها حقایق را از بین برد؟ منهاى این كه خداى متعال وعده داده است:

{اًِّنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اًِّنّا لَهُ لَحافِظُونَ} (1)

خداوند وعده حفظ داده است. هم حفظ اسلام و هم حفظ تشیع كه دلائل آن در قرآن و روایات موجود است.

مقدمات ظهور امام زمان (علیه السلام)

این ها همه، مقدمات ظهور حجت خدا در روى زمین است. مگر وعده ی خدا خُلف دارد؟ ما مطمئن هستیم یقین داریم

ص : 99


1- حجر : 9.

ایمان داریم كه سفره ی این كثافت كارى ها و این خلاف كارى ها جمع مى شود، زمستان مى رود و روسیاهى به زغال مى ماند. چرا این قدر احمقید؟ آن روز تا حالا كه شما فتوا به قتل شیعه دادید كجا را گرفتید؟ حالا به فرض كه چهار تا شیعه هم این گوشه و آن گوشه ی دنیا كشته شدند حالا فكر مى كنید با كشته شدن شیعه دنیا در اختیار شما مى آید؟

یك عدّه عناصر یهودى الاصل، فكر مى كنند با كشتن شیعه و مسلمان ها به جایى مى رسند!

یك اشتباه!! یك غلط!!

به هر حال ما امیدواریم ان شاءالله بتوانیم نداى خود را به دنیا برسانیم. نداى مظلومیت شیعه و ائمه ی شیعه را به دنیا برسانیم كه مظلومیت رمز پیشرفت است و ظلم و ستم رمز

ص : 100

نابودى و هلاكت مى باشد.

و الحمدلله با این حركاتى كه این ها كردند، با این بمب گذارى ها، با این آدم كشى ها و با این خشونت ها آن چنان چهره ی ننگینى در دنیا پیدا كرده اند كه حدّ و حساب ندارد.

من خیلى نگران بودم چون در دنیا طورى بود كه وقتى اسم اسلام به میان مى آمد وهابیّت تداعى مى شد.

اما با جنگ عراق و این مصیبت هایى كه در آن جا پیش آمد مظلومیّت شیعه براى مردم دنیا ثابت شد. نجابت و عفت شیعه براى دنیا ثابت شد. اگر این نجابت را شیعه ها نداشتند این ها چه مى كردند؟

اگر مى گفتند شما كه به خودتان اجازه مى دهید ساختمان عسكریین (علیهم السلام) را خراب كنید پس اجازه دهید ما هم به طور وضوح بت هاى شما را خراب كنیم، صنمى قریش را خراب كنیم. آن وقت چه مى شد؟

مى توانستید این آتش را خاموش كنید؟ شیعه نجابت كرده و

ص : 101

نجابتش در دنیا به نفعش بود.

مراجع شیعه مى توانستند فتوا دهند كه شما هم به هر سنّى رسیدید قتل عامش كنید.

الآن فتواهاى بعضى از علماى گذشته را نمى گویم كه نسبت به اهل سنّت چه نظرى داشتند. اگر این نظرات را مطرح كنیم آفت مى شود.

مى گوییم : اِن شاء الله این ها مسلمان اند و خونشان هدر نیست. این ها از نجابت و عفت شیعه سوء استفاده كردند. فتوا به قتل مى دهند. فتوا به كشتار دسته جمعى مى دهند. به عنوان این كه شیعیان مشرك اند.

این ها موحّد واقعى هستند كه خدا را جسم مى دانند، یا ما كه خطبه هاى امیرالمؤمنین (علیه السلام) سر لوحه عقایدمان است؟ ما مشركیم؟!

آن خطبه هایى كه احدى در دنیا دهان ندارد كه بتواند چنین خطبه هایى به این جالبى را در مورد توحید بیان كند، آیا ما

ص : 102

مشركیم؟!

اُف بر این منطق !!

به هر حال من خیلى از آقایان معذرت مى خواهم، امیدوارم كه آقایان هر كدام در حدّ خودشان تلاشى داشته باشند و قلماً و لساناً از شیعه دفاع كنند. و ان شأالله همه ی ما دست به دست هم بدهیم وجبران گذشته را بكنیم و توبه كنیم از این كم كارى هایى كه شده و به این ها اجازه داده شده در ممالك اسلامى این طور شیطنت كنند وفساد راه بیاندازند.

وامیدواریم ناله ی ما به دنیا برسد و این ها را ان شاء الله سر جاى خودشان بنشاند.

ص : 103

ص : 104

سندسازی، سندسوزی

اشاره

ابتدا عرض كنم كه فرق است بین درس و منبر:

منبر اكثراً جنبه ی عاطفى دارد كه باید خطیب شور و احساسات و عواطف مردم را تحریك كند؛ چون با عامّه ی مردم مواجه است و اكثراً این ها بیشتر جنبه ی عاطفى شان قوى تر از جنبه ی عقلانى شان است.

در درس و بحث هایى كه سر كلاس ها انجام مى گیرد جنبه ی عقلانى اش ترجیح دارد بر جنبه ی عاطفى. چون جاى استدلال

ص : 105

است؛ جاى منطق و برهان است؛ كسانى كه در كلاس شركت مى كنند، جنبه هاى عقلانیشان قوى تر از جنبه هاى عاطفى شان است، چون بحث علمى مطرح است.

ما كلاس تشكیل دادیم و بحث هایمان بحث منطقى و استدلالى است. اگر بخواهیم همین مطالب را روى منبر مطرح كنیم سبكش، سبك دیگرى است.

این مطالبى كه من عرض مى كنم، در مقام استدلال است.

ص : 106

گفتار اوّل

خلیفة الله و خلیفة الناس

قبلاً توضیح دادیم كه بحثمان، بحث خلافت است و خلافت یا «خلافة عن الله» است یا «خلافة عن الرسول» و یا «خلافة عن الناس».

یك كسى یا خلیفه ی خداست، یا خلیفه ی پیغمبر است و یا خلیفه ی مردم.

ما بر مى گردانیم این سه نوع خلافت را به دو نوع خلافت، چون خلافت از پیغمبر هم، خلافت از خداست.

چرا؟ براى این كه پیغمبر خلیفة الله است و آن خلیفه ی بعد از پیغمبر كه «خلافة عن النبىّ» است آن هم در حقیقت «خلیفة الله» است. چون پیغمبر بدون اذن خدا كسى را به جاى خودش نصب نمى كند.

ص : 107

پس ما دو نوع خلافت داریم: «خلافة عن الله» و «خلافة عن الناس» سه فرق بین این ها وجود دارد:

تفاوت اول

فرق اوّلش این است كه خلافة عن الله توأم با قداست است. یعنى شرطش قداست است.

به چه دلیل؟ در قرآن كریم خلافة عن الله و خلافة عن رسول الله را با عدم فساد توأم كرده است؛ مثلاً آن جایى كه خدا مى فرماید:

{اًّنّى جاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَلیفَة} (1)

ملائكه چه گفتند؟ آن چیزى كه در ذهن ملائكه بود، این بود كه خلافة عن الله نمى تواند توأم با فساد باشد به دلیل این كه

ص : 108


1- بقره / 30.

اعتراض كردند و گفتند: {أتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِكُ الدِّمآ} (1)

خداوند در جواب این ها چیزى گفت كه این ها قانع شدند. فرمود: {اًّنّى أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ} (2)

من مى دانم چه كسى را مى خواهم خلیفه قرار بدهم، شما نمى دانید، چون نمى دانید اعتراض مى كنید؛ حقّتان هم هست. ولى من كه نمى آیم هر كس را به عنوان خلیفه انتخاب كنم!!

آن وقت خداوند اسماء را به آدم یاد داد و دستور داد كه آن اسماء را براى ملائكه بگو تا آرام بگیرند. آدم اسماء ائمه: را براى ملائكه گفت و آن ها را قانع كرد.

پس مى بینیم در آن جا كه بنااست خدا خلیفه تعیین كند، ملائكه مسأله ی فساد را مطرح كردند كه نكند آن خلیفه فاسد باشد، و گفتند: ما این انسان را مى شناسیم، این ها فاسد هستند؛

ص : 109


1- بقره / 30.
2- بقره / 30.

زیرا مى دانستند كه خلیفه نمى تواند فاسد باشد. خدا جواب مى دهد كه من مى دانم چه كسى را انتخاب كنم كه فاسد نباشد.

یا در رابطه با هارون كه حضرت موسى (علیه السلام) به هارون گفت: {اخْلُفْنى فى قَوْمى وَ أصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ} (1) فساد و خلافت با هم سازش ندارد، من تو را خلیفه كردم به شرط عدم الفساد.

پس ببینید آن جایى كه مسأله ی خلافة الله یا خلافة عن النبىّ ذكر شده، قداست و عدم فساد مطرح است و این شرط در خلیفة الله است. ولى در خلافة عن الناس این مسأله مطرح نیست.

این هایى كه مى گویند مردم باید رأى بدهند؛

ص : 110


1- اعراف / 142.

قداست را در نظر نمى گیرند. مى گویند: ما خودمان جمع مى شویم رأى مى دهیم، مردم هر كسى را انتخاب كردند همان خلیفه باشد؛ این فرق اوّلش.

تفاوت دوم

امّا فرق دوّم این است كه خلیفة الله تا وقتى كه دین آن پیغمبر بر قرار باشد، دوام دارد.

بنابراین تا دین موسى (علیه السلام) برقرار است خلافت از موسى (علیه السلام) هم دوام دارد. دین حضرت موسى (علیه السلام) مدّت و اجل معیّن داشت. {لِكُلِّ أُمَّةٍ أجَلٌ} (1) تا آن اجل باقى است، خلافت هم اثرش باقى است. آن مدّت كه تمام شد، دیگر خلافت هم منتفى است.

چون دین خدا وقتى موقّت باشد، پیغمبرش هم موقّت است، خلیفه اش هم موقّت است. ولى اگر دین دوام داشت، پیغمبر هم دوام دارد، خلافتش هم دوام دارد.

ص : 111


1- اعراف / 34.

اگر گفتیم اسلام دینى است كه تا قیامت برقرار است، سنّت پیغمبر هم تا قیامت برقرار است. خلافة عن الرّسول هم تا قیامت برقرار است ثُبات و دوام دارد. ولى در آن جایى كه خلافة عن الناس باشد آن جا دوام ندارد.

مثلاً فرض كنید یك انتخاباتى شروع مى شود، مردم قرار است رأى بریزند و یكى از كاندیداها را انتخاب كنند. این انتخاب چهار سال اعتبار دارد، بعد از چهار سال آن كسانى كه نماینده ی مردم بودند بركنار مى شوند و دیگر براى آن ها بقاء و ثُباتى نیست.

مرحوم امام یك جمله اى فرمودند راجع به مسأله ی مشروطیّت، گفتند: خیلى خوب، در دوران مشروطه یك عدّه اى جمع شدند و یك گروهى را انتخاب كردند و قوانینى هم جعل كردند، ولى آن مردمى كه در آن زمان بودند، آن ها براى خودشان نماینده انتخاب كردند، براى ما كه حق نداشتند نماینده انتخاب كنند...

ص : 112

بنابراین آن نماینده ها، تا زمانى نماینده بودند كه آن مردم حیات داشتند. آن مردم كه آن وقت حیات داشتند بر ما ولایت نداشتند، ما براى خودمان یك شخصیّت تازه اى هستیم. آن ها رأى دادند به ما چه مربوط؟!

بنابراین آراء مردم آن زمان براى ما سندیّت ندارد، ما براى خودمان مستقل هستیم. ما هم باید بنشینیم براى خودمان افرادى را انتخاب كنیم. آن ها نمى توانسنتد براى ما تصمیم بگیرند.

خلافت مردمى ثُبات ندارد ولى خلافة الله یا خلافة عن النبىّ ثُبات دارد، این هم فرق دوّمش است.

تفاوت سوم

فرق سوّمى كه هست بین خلافة عن الله و عن الناس این است كه این خلافت ناس قابل عزل است و خلافة الله قابل عزل نیست. مثلاً مردم آمدند با عثمان بیعت كردند، چندى كه

ص : 113

گذشت خود این مردم آمدند عثمان را عزل كردند، بنابر این همین طور كه نصبش با مردم است عزلش هم با مردم است و قابل عزل است.

یكى از آقایان بحثی را با یكی از افراد اهل سنّت انجام داده، خیلی جالب! خدا رحمتش كند، مرد ملاّ یى بود به نام شیخ الاسلام، در اصفهان زندگى مى كرد و من هم ایشان را دیده بودم. خیلى آدم زرنگ و خوش درك و فهمى بود.

گفت: در مسجدالحرام نشسته بودیم، یكى از این سنّى ها آمد براى بحث كردن از من پرسید: شما مذهبتان چیست؟

من نگفتم شیعه هستم و نگفتم سنّى هستم، گفتم: عقایدم را مى گویم شما هر تشخیصى دادید ما قبول داریم.

گفتم: «أشْهَدُ أنْ لا الهَ اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أشْهَدُ أنَّ أبابَكرً وَ عُمَرَ وَ عَلّیًا خُلَفاء الله».

ص : 114

مدّتى نگاه كرد، گفت: اگر بگوید من سنّى هستم چرا عثمان را رها كردم؟ اگر بخواهد بگوید شیعه هستم، چرا خلفاء را اسم بردم؟ تعجّب كرد!

از من سؤال كرد كه پس عثمان چه شد؟ گفتم: «النّاسُ عَزَلُوهُ» مردم عزلش كردند، دیگر من او را به خلیفه بودن قبول ندارم.

گفت: «ما للنّاسِ وَ لِلْعَزْلِ»؟ مردم چه حقّى دارند عزل كنند؟ بلافاصله گفتم: «ما للنّاسِ وَ للنَّصْبِ؟!» چه طور شد كه مردم اختیار ندارند عزل كنند امّا اختیار دارند نصب كنند؟!

مى خواست بگوید اگر مردم بتوانند عزل كنند، بر نصب هم قادرند. تو كه اجازه نمى دهى كه مردم عزل كنند؛ پس اجازه هم ندارى كه بگویى مردم نصب كنند، خیلى ناراحت شد و سكوت كرد.

بنابر این آن نصب مردمى، با خود مردم و آراء مردم هم عزل مى شود.

ص : 115

مردم دوازده میلیون رأى دادند، بنى صدر را رئیس جمهورش كردند، همین مردم هم عزلش كردند.

امّا سابقه ندارد و سراغ نداریم كه یك كسى خلیفة الله یا خلیفة النبىّ باشد و عزل شده باشد، این هم فرق سوّم.

به فرق هایى كه بین خلافة الله و خلافة الناس هست توجه كنید، ما بعداً با آن كار داریم.

نتیجه گیرى

مطلبى كه مى خواستم عرض كنم این است كه، خلفایى كه براى پیامبر مى شمارند به اعتراف خودشان خلفاء عن الناس هستند و اگر چنانچه مردم حق دارند خلیفه تعیین كنند آن خلفائى كه در آن زمان انتخاب كردند، هیچ ارتباطى با ما ندارد!

شما مى گویید خلیفة الناس بودند! كدام ناس؟ اگر ما را مى گویید كه ما كسى را انتخاب نكردیم، و اگر آن ها را مى گویید، آن خلیفه براى خودشان حجّت است. آن ها حق

ص : 116

ندارند كه از جانب ما بیایند رأى بدهند و با آراء خودشان خلیفه انتخاب كنند.

بنابر این، این مطلب خیلى جالب است. بسیار مطلب مهمّى است كه اگر خلافت در آن زمان مردمى بود به درد امروز نمى خورد؛ چون آن مردم رفتند و آراء خودشان را هم همراه خودشان بردند، باید یك فكرى براى ما بكنید.

ص : 117

گفتار دوّم

اسباب استیلاى باطل

حالا بحث این است كه مى خواهیم ببینیم علّت این كه مردم خلیفة الله و خلیفة النبى را رها كردند و آمدند خلافة الناس را مطرح كردند چه بود؟

شاید به این سبك، كسى وارد این بحث نشده باشد.

به هر صورت...

همیشه در طول تاریخ حقّ و باطل با هم درگیر بوده اند، از زمان هابیل و قابیل این اختلافات بین حقّ و باطل بوده و هنوز هم ادامه دارد معلوم هم نیست تا چه موقع ادامه داشته باشد.

باطل یا آن كسانى كه مدافع آن هستند، چهار كار باید انجام بدهند تا بتوانند خودشان را جا بیندازند. دوتا از آن ها در مورد خود باطل و دوتاى دیگر در رابطه با رقیبش، اثباتاً و نفیاً. این

ص : 118

چهار كار خلاصه مى شود در دو كار: یكى «سند سازى» و دیگرى «سند سوزى».

باطل این دو كار را باید انجام بدهد تا خودش را اثبات و دیگرى را نفى كند حالا این چهار كار را توضیح مى دهم، دقّت كنید:

اوّل این كه دلائلى براى مشروعیّت خودش بیاورد.

دوّم دلائلى را براى عدم لیاقت طرفش ارائه كند و اثبات كند كه طرف لیاقت ندارد.

پس در این جا ایجاد دو سند را لازم دارد، یك سند براى حقّانیّت خودش و یك سند براى عدم لیاقت رقیبش.

این ها را «سند سازى» مى گویند، توضیحش را هم با آیات قرآن عرض مى كنم.

یكى هم «سند سوزى» اولاً دلائل صحیح طرف حق را خنثى كند، ثانیاً نقاط ضعف خودش را هم از بین ببرد. این ها را سند

ص : 119

سوزى مى گویند كه توضیحاتش را از قرآن برایتان اجمالاً عرض مى كنم.

1. سند سازى براى خود

مثلاً نمرود مى خواهد حقّانیّت خودش را ثابت كند؛ مى خواهد خودش را جاى خدا بگذارد، خدا حق است و نمرود باطل است.

موقعى كه حضرت ابراهیم (علیه السلام) با او بحث مى كنند، نمرود مى گوید كه ربِّ تو كیست؟ حضرت ابراهیم (علیه السلام) مى فرماید: {رَبِّىَ الَّذى یُحْیى وَ یُمیتُ} (1)

او مى خواهد یك سند ارائه كند كه من هم این كار را مى كنم، اگر زنده كردن و می راندن دلیل بر خدایى است، من هم خدا هستم. چه طورى؟ دو تا زندانى را مى آورد یكى از آن ها را آزاد مى كند، یكى از آن ها را هم مى گوید بُكشید. سپس

ص : 120


1- بقره / 258.

مى گوید: دیدید من هم {أُحْیى وَأُمیتُ} (1) آن را كه آزاد كردم زنده اش كردم و آن كسى را كه كشتم، می راندمش. پس: {أنَا أُحْیى وَ أُمیتُ} (2)

نمرود براى خدایى خودش سند مى آورد به همان سندى كه حضرت ابراهیم (علیه السلام) براى خداوندى خدا ارائه مى كند؛ این سند سازى براى جا انداختن و اثبات حقّانیّت خودش است.

2. سند سازى براى حق

بعضى وقت ها باید سند سازى بكند براى این كه رقیبش باطل است. پرونده درست بكند تا رقیبِ خودش را محكوم كند.

مثلاً در قرآن داریم كه فرعون ادّعاى خدایى مى كرد، حضرت موسى (علیه السلام) مى خواست او را نفى كند، این مبارزه شروع شد.

ص : 121


1- بقره / 258.
2- بقره / 258.

حالا فرعون باید سند ارائه كند براى این كه حضرت موسى (علیه السلام) لیاقت پیغمبرى ندارد.

سند مى خواهد صادر كند چه مى گوید؟ مى گوید: {اِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ ؛ یُریدُ أنْ یُخْرِجَكُمْ مِنْ أرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ} (1)

پرونده سازى مى كند، مى گوید: اولاً حضرت موسى (علیه السلام) ساحر است. ثانیاً مى خواهد به وسیله ی سحرش شما را از وطنتان آواره كند.

این دو نقطه ضعف را براى حضرت موسى (علیه السلام) پرونده سازى كرد.

پس آن باطلى كه مى خواهد خودش را به جاى حق بگذارد دو كار باید انجام بدهد: یك دلیل براى حقّانیّت خودش بیاورد. و یك سند هم بزند براى عدم لیاقت رقیبش. اسم این دو كار «سند سازى» است.

ص : 122


1- شعراء / 34 و 35.

3. سند سوزى از حق

اهل باطل یك سند سوزى هم باید داشته باشند، سند سوزى یعنى چه؟ یعنى آن دلیلى كه حق اقامه مى كند را باطل كند كه آن رقیب نتواند استناد به این سند داشته باشد؛

از قرآن مثال مى زنم: سندِ نبوّت پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) چه بود؟ اعجاز قرآن بود، دلیلش معجزه بود.

این معجزه در دست پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است و باید با آن حقّانیّت خودشان را اثبات كنند، آن وقت باطل باید این سند را از دست پیغمبر (صلی الله علیه و آله) خارج كند تا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) براى حقّانیّت خودش به قرآن استناد نكند.

باطل چه كرد؟ ولید بن مغیره آمد و این سند را سوزاند، چگونه؟ گفت: {اًّنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ ؛ فقُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ؛ ثُمَّ قُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ ؛ ثمَّ نَظَرَ .... فَقالَ اِنْ هذا اِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ} (1)

ص : 123


1- مدّثّر / آیه 18 الى 24.

یعنى این قرآنى كه سند حقّانیّت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است، از جانب خدا نیست، سحر است، مؤثّر هم هست و تحوّل ایجاد مى كند؛ این یك نوع سند سوزى است.

یعنى آمده این سندى كه دست پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بوده را انگِ سحر رویش زده تا آن را باطل كند و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را خلع سلاح كند.

4. سند سوزى از خود

كار چهارم فرد باطل یا طرفدارانش این است كه آثار جرمشان را محو كنند.

مثلاً هابیل و قابیل؛ هابیل حق است و قابیل باطل.

این باطل مى آید آن حق را مى كُشد، هابیل را مى كُشد.

این یك سند جرم است، بعد مى خواهد این سند را محو كند با راهنمایى كلاغ زمین را مى كَنَد و جسد برادرش را زیر خاك محو مى كند.

ص : 124

جعل اسناد توسط عامّه

این چهار سند را باید یك باطل داشته باشد؛ یعنى دو سند سازى و دو سند سوزى تا بتواند خودش را به جاى حق قرار بدهد.

این مقدمه را دانستید، شواهدش را هم از آیات قرآن عرض كردیم.

حالا به نقطه ی اصلى مى رسیم، اختلاف ما با اهل تسنن سَرِ چیست؟

ما مى گوییم خلیفه بعد از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) امیرالمؤمنین (علیه السلام) است؛ بعضى ها در مقابلش مى گویند كه ابوبكر خلیفه است. حالا این جا مى رسیم به آن نقطه ی اصلى كه مى خواستیم عرض كنیم و آن این است كه مدافعین از ابوبكر باید چهار سند تهیه كنند؛ دو سند بسازند و دو سند بسوزانند.

ص : 125

1. سند سازى براى خلافت

اوّل مى آیند سند سازى مى كنند براى مشروعیّت خودشان. ما شیعه مى گوییم خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ، على (علیه السلام) را معرفى كردند، بسیار خوب حالا آن ها چه سندى دارند بر این كه ابوبكر خلیفه است؟

باید سند سازى كنند، از طرف خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) كه سند ندارند، یعنى هیچ جا نیست كه ابوبكر را خدا یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خلیفه كرده باشند. پس یك سند باید جاى خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بگذارند و مشروعیّت خودشان را اثبات كنند. چه كار كردند؟

گفتند «شورى» و «آراء مردم» و حال آن كه هیچ سندى براى حجیّت چنین انتخابى ندارند. چرا؟ چون این ها دعوایشان با دلیلشان سازگار نیست. هر كجا دیدیم كه دلیل با مدّعى سازش ندارد، باید آن دلیل را كنار بگذاریم.

این ها ادّعا مى كنند ابوبكر خلیفة الله است و حال آن كه نه خدا او را خلیفه كرده و نه پیغمبر(صلی علیه وآله) ، پس چیست؟ خلیفة

ص : 126

الناس است. و خلیفة الناس بر فرض این كه حجّت باشد، براى ما نیست براى مردم زمان خودشان است. چه ربطى به ما دارد؟!

ما هم ناس هستیم، امّا نه آن ناسى كه رأى داده باشیم و آن مردمى كه رأى دادند براى خودشان خوب است.

اگر بنا است به آراء باشد ما براى خودمان مى خواهیم یك امام انتخاب كنیم. منتخب آن ها براى ما حجّت نیست.

پس این جا یك سند درست كردند براى اثبات حقّانیّت ابوبكر كه این سند قابل قبول نیست، به خاطر این كه با مدّعا سازش ندارد و خلیفة الناس به درد ما نمى خورد.

پس این سند سازى است براى اثبات مشروعیّت ابوبكر. سند سازى در ابعاد دیگر هم مطرح بود لكن غرض ما بیان یك مورد بود.

ص : 127

2. سند سازى براى لیاقت

یك سند سازى دیگر باید بكنند براى عدم قابلیّت حضرت على (علیه السلام) تا بتوانند خودشان را به جاى حضرت على (علیه السلام) بگذارند، سندشان چه بود؟

یك سند ارائه كردند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) هیچ نقطه ضعفى نداشت كه این ها بخواهند به آن استناد كنند، گفتند: على (علیه السلام) جوان است و چون جوان است، لیاقت براى خلافت ندارد.

این بحث جوانى نشأت گرفته از كجاست؟ همان افكار جاهلى كه مى گفتند اگر كسى از چهل سال سنّش كمتر باشد، نمى تواند هیچ پستى را اشغال كند، سند براى كنار زدن امام على (علیه السلام) جوانى اش بود. آیا این قابل قبول است؟ یا قابل قبول نیست؟!

ما مى بینیم در قرآن كریم بنى اسرائیل آمدند پیش پیغمبرشان و گفتند كه: (ابْعَثْ لَنا مَلِكًا) (1)

ص : 128


1- بقره / 246.

یك پادشاه مى خواهیم، از خدا بخواه كه یك پادشاه براى ما معیّن كند. خداوند طالوت را انتخاب كرد كه جوان ترین افراد بنى اسرائیل بود. آن ها هم نگفتند این جوان است و به درد نمى خورد.

هیچ سندى از نظر اسلامى براى این كه جوانى مانع از حكومت باشد نداریم، پس این سند هم باطل است.

3. سند سوزى از فدك

و امّا سند سوزى هایى كه در رابطه با كار امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خاندان پیغمبر: انجام شد:

فدك را غصب كردند، فاطمه ی زهرا (علیهماالسلام) قباله ی فدك را پیش ابوبكر آوردند و ابوبكر اجباراً امضاء كرد كه فدك را به فاطمه ی زهرا (علیهماالسلام) برگردانید. در راه كه بر مى گشتند، عمر پرسید: به چه دلیل شما مالك هستید؟ قباله را نشان دادند، قباله را گرفت پاره كرد. یك دفعه طولى پاره كرد، بعد سند را

ص : 129

روى هم گذاشت یك مرتبه ی دیگر هم عرضى پاره كرد. یعنى قباله را چهار قسمت كرد. (1)

فاطمه ی زهرا (علیهماالسلام) فرمودند كه خدا شكمت را پاره كند كه قباله ی مرا پاره كردى. دعاى حضرت هم مستجاب شد.

این اسمش چیست؟ «سند سوزى» است، سند را پاره كرد تا بتواند ابوبكر را به جاى على (علیه السلام) قرار بدهد.

پس بنابر این، باید آن مداركى كه طرفِ مقابلِ باطل دارد را باطل كنند و بسوزانند تا بتوانند حقّانیّت خودشان را مطرح كنند.

4. سند سوزى از خلفاء

مرحله ی چهارم سند سوزى است به این معنا كه نقاط ضعف باطل را ماست مالى كنند، محوش كنند، كه دیگر آثارى از آن

ص : 130


1- سیره حلبى ج3 ص39.

نقطه ضعف ها باقى نماند، یك طورى این مسأله را مطرح كنند كه كسى بعد نتواند نقطه ی ضعف ارائه دهد.

مثلاً نقطه ضعف هاى ابو بكر را باید محو مى كردند.

نقطه ضعف هاى عمر چه بود؟ آن ها را هم باید محو مى كردند و عجیب این است كه به غیر از ما، خود این حضرات عامّه هم ناخواسته نقطه ضعف هاى زیادى از عمر گرفته اند، ما كه بحثمان جداست.

این ها را مى خواهند یك طورى محوش كنند كه كسى نقطه ضعفى از عمر نداشته باشد. كلاًّ سندهایى كه براى جنایات خلفاء هست را از بین مى برند كه كسى به آن استناد نكند.

حكمت این كه گفتند خلافت به واسطه ی شورى است، این است كه كسى نتواند اَنگِ غصب به این ها بزند.

بنابر این اگر كسى سؤال كرد، علّت این كه آمدند به جاى «انتصاب»، «انتخاب» را مطرح كردند چیست؟ باید گفت

ص : 131

علاوه بر سند سازى براى خلافت ابوبكر، سند سوزى براى نقطه ضعف هاى خلفاء را هم مد نظر داشتند.

ص : 132

گفتار سوّم

ادامه سند سازى

این مسأله «سند سازى» و «سند سوزى» هنوز هم ادامه دارد. الآن در حال حاضر هم كسانى كه مدافع باطل هستند كارشان همین است. حالا سند سازى كجاست، سند سوزى كجا؟

سند سازى آن ها این است كه حق مى دهند به خلفاء، كه با آراء مردم بیایند سر كار، كه این بر خلاف ضرورت مذهب است. و تعجّب است كه بعضى مى توانند با قلم یا با زبان این خلاف ضرورت را ابراز كنند.

1. مسأله شورى

مثلاً یك نوع از سند سازى اینگونه است كه مانند «بازرگان» در كتاب «ایدئولوژى و اسلام» مبنا را بر دموكراسى قرار مى دهد و مى گوید سیاست دنیا بر دموكراسى است، همیشه مردم باید رأى بدهند.

ص : 133

آن وقت مى گوید: دین اسلام هم دموكراسى بوده، پس مردم باید رأى مى دادند.

این حرف مال این بزرگوار است و همچنین شاگردش «شریعتى» و شاگردهاى شاگردش كه دیگران باشند...

مى گویند خلافت چرا؟ مى خواهند بین شیعه و بین سنّى آشتى بدهند، چه طورى؟ مى گویند على (علیه السلام) امامت دارد و ابوبكر خلافت دارد و مردم حق داشتند بر این كه خلیفه تعیین كنند و خلیفه تعیین كردند.

خلافت ارتباطى با امامت ندارد.

این ها مى خواهند سند سازى كنند، آن زمان سند سازى كردند، الآن هم سند سازى مى كنند. مى گویند دموكراسى است و مردم حق داشتند كه ابوبكر را انتخاب كنند. این مطلب بر خلاف اجماع شیعه و بر خلاف تمام روایاتى است كه از اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده.

ص : 134

ما تعجّب مى كنیم از این حرف ها كه یك آدم عاقل، چه طور نمى نشیند فكر كند كه این حرف باطل است.

1. چرا باطل است؟ براى این كه فاطمه زهرا (علیهماالسلام) تا زمان حیاتشان با این ها بیعت نكردند؟! ایشان معصومه بودند، مى شود بگوییم فاطمه زهرا (علیهماالسلام) بر خلاف شرع عمل كرده است؟!

موقعى هم كه مى خواستند از دنیا بروند اعلام نارضایتى كردند، مگر صحیح بخارى نمى گوید كه

فاطمه زهرا (علیهماالسلام) از دنیا رفت و غضب كرده بود بر این ها (1)

چه طور مى شود مردم بیایند رأى بدهند، یك خلیفه را انتخاب كنند، مشروع هم باشد و فاطمه زهرا (علیهماالسلام) مشروعیّت او را

ص : 135


1- الف. صحیح بخارى ج5 ص82 باب غزوه خیبر.ب. صحیح بخارى ج4 ص42 باب دعاء النبى.ج. صحیح بخارى ج 8 ص3 كتاب الفرائض.

قبول نكنند؟! این مطلب را چه طور مى شود تصوّر كرد؟! نه شیعه این حرف را مى تواند بزند، نه سنّى.

اگر مشروعیّت داشت، اوّل كسى كه با ابوبكر بیعت مى كرد، فاطمه زهرا (علیهماالسلام) بودند، معصومه است، كسى است كه احدى نمى تواند نقطه ضعفى از او داشته باشد. چه طور این شورى و این انتخاب، مشروعیّت داشت و فاطمه زهرا (علیهماالسلام) زیر بار نرفت؟! این سؤال بى پاسخ است.

2. جواب دوّم این است كه ائمه اى كه با خلفاى بنى امیّه و بنى عباس معاصر بودند، دعوایشان سَرِ چه بود؟ سَرِ امامت بود؟! آن ها كه خودشان نمى گفتند ما امام هستیم و امامت هم چیزى نیست كه آن ها بتوانند ادّعا بكنند. پس دعوایشان سر چه بود؟ سرِ امامت و امر دینى بود یا سرِ ریاست و خلافت؟!

چرا حضرت موسى بن جعفر (علیهم السلام) با هارون مشكل داشتند و چهارده سال زندان تحمّل كردند؟! این مبارزه براى چه بود؟! او مى دانست كه مسأله، مسأله ی خلافت است و اهل بیت (علیهم السلام) مدّعى خلافتند و لو مردم به آن ها رأى نداده باشند. او

ص : 136

مى دانست این ها مدّعى هستند، زندانشان مى كرد كه مبادا یك وقتى ادّعا كنند.

اگر چنانچه مردم انتخابشان مشروعیّت داشت هرگز مى آمدند با موسى بن جعفر’ مخالفت نشان بدهند تا در زندان بیفتند؟!

3. یا مسأله ی حضرت رضا (علیه السلام) كه مأمون به ایشان گفت ریاست حق شماست. مى خواهم آن را به شما برگردانم. مأمون نمى دانست كه مردم باید به حضرت رضا (علیه السلام) رأى بدهند، تا حضرت رضا (علیه السلام) خلیفه بشوند!

این را نمى دانست؟! پس این كه مى گوید حق شماست با این كه مردم رأى ندادند، این یعنى چه؟!

به علاوه مأمون گفت: من آن را به شما واگذار مى كنم. حضرت فرمودند: این حق توست یا حق تو نیست؟ اگر خلافت حق تو نیست، چرا به من مى خواهى واگذار كنى؟ و اگر حق من است پس چرا تو آنرا غصب كرده اى؟

ص : 137

4. الآن خود امام زمان (عجله الله تعالی فرجه الشریف) چرا مخفى هستند؟ در مورد این موضوع فكر كرده اید؟

خوب حتماً فكر كرده اید، ایشان مدّعى خلافت انتصابى هستند. منتهایش اگر ظهور كنند و بخواهند خلافتى كه حقّشان است را قبضه كنند آن وقت ببینید كه دنیا با ایشان چه خواهد كرد! مى گذارند ایشان زنده بمانند؟!

این آقایانى كه به خودشان اجازه مى دهند و مى گویند مردم مى توانند خلیفه تعیین كنند، امامت را نشناخته اند.

اگر بخواهیم بفهمیم امامت یعنى چه باید سراغ زیارت جامعه برویم و ببینیم كسى كه مى خواهد امام بشود چه شرائط سنگینى باید داشته باشد. مردم حتى نمى توانند آن خصوصیات و صفات را درك كنند.

این كار، كار بشر نیست كه بخواهد بنشیند امتیازات یك كسى را پیدا كنند كه لایق امامت باشد. جز خدا كسى نمى تواند این

ص : 138

كار را انجام بدهد و از میان میلیون ها نفر چهارده نفر را انتخاب كند.

پس بنابر این معلوم مى شود مسأله ی خلافت مردمى نیست، انتخابى نیست، انتصابى است كه این مسائل پیش مى آید. دیگر قضاوت با خود شما.

ص : 139

گفتار چهارم

ادامه سند سوزى

اما سند سوزى كه الآن طرفداران باطل انجام مى دهند این است، نگاه مى كنند ببینند كه استناد شیعه براى امامت ائمه: به چه دلائلى است، آن دلائل را بیایند خنثى كنند و بسوزانند.

1. غدیر خم

آن حادثه اى كه مى توانست سند محكمى باشد براى حقّانیّت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) بلكه از قوى ترین و روشن ترین سندها بود مسأله ی غدیر خم است. اینجا دو راه وجود دارد:

یك راه این كه اصلاً انكار كنند و بگویند حدیث غدیر خم صحّت ندارد.

این كه امكان پذیر نیست! از صدر اسلام مسأله ی غدیر خم در السنه ی محدّثین و شعراء و... مطرح بوده.

ص : 140

خداوند «علاّ مه امینى (ره)» را رحمت كند، این مرد خیلى زحمت كشید و تواتر حدیث غدیر را هم از زبان شعراء هر قرن و هم از طریق احادیث شیعه و اهل سنت! اثبات كرد.

همه را در كتاب الغدیر جمع آورى كرده. این كتاب بیست جلد بوده كه یازده جلدش چاپ شده و بقیّه اش هنوز باقى مانده كه امیدوارم چاپ بشود.

شرح حال مرحوم «میر حامد حسین» را كه حتماً مى دانید، مرد عجیبى بود. این قدر نوشت تا دست راستش خشك شد، آن قدر با دست چپش نوشت تا آن هم خشك شد و زمانى كه هر دو دست از كار افتاد، كتاب را روى سینه مى گذاشت و براى پسرش مى خواند، او مى نوشت.

ایشان یك بحث روى حدیث ثقلین و احادیث دیگر كرده كه همگى از اسناد امامت و خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. شاید در میان علماء شیعه كسى این قدر روى دلائل امامت كار نكرده باشد.

ص : 141

بنابر این از نظر سند هیچ مشكلى ندارد و قابل بحث نیست.

و اما راجع به دلالت حدیث غدیر:

این آقایانى كه مى خواهند در دلالتش خدشه كنند مى گویند: كلمه «مَولا» كه پیغمبر در حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلىٌ مَوْلاهُ»(1) فرموده به معناى «دوست» مى باشد. این طور سند سوزى كردند در روایتى كه صراحت در ولایت دارد.

حالا ما این جا یك سرى مباحث قرآنى، روایى و تاریخى داریم كه روى هر كدام باید جداگانه بحث كنیم و این سند را تقویت كنیم و جواب شبهاتى كه براى محو سند انداخته اند را ان شاء الله بدهیم.

مظلوم ترین انسان ها على (علیه السلام) است، مظلوم ترین سندها سند غدیر خم است.

ص : 142


1- احتجاج طبرسى ج1 ص55.

حالا ما ادله اى داریم بر این كه منظور پیامبر مطلب دوستى نیست:

1. اولاً مى شود پیغمبر اسلام هفتاد هزار نفر را معطّل كنند و بگویند على را دوست داشته باشید؟!

2. ثانیاً قبل از این كه مسأله غدیر خم پیش بیاید پیغمبر اسلام در مراحل عدیده اى راجع به محبّت حضرت على (علیه السلام) بحث كرده بودند و هیچ واهمه اى نداشتند.

موقعى كه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در آن جلسه خانوادگى كه تشكیل دادند، چهل نفر را دعوت كردند و نبوّت خودشان را اعلام كردند، تقریباً همان اوائل بعثتشان بود كه از جانب خدا اعلام شد:

{وَ أنْذِرْ عَشیرَتَكَ الاَ قْرَبینَ} (1)

در آن جلسه در خانه خودشان چهل نفر را اطعام كرده و نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) صحبت كردند، فرمودند هر كس

ص : 143


1- شعراء / 214.

اوّلین كسى باشد كه به من ایمان بیاورد او خلیفه من است، هیچ كس غیر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت نكرد. از آن جا شروع شد به معرفى، اظهار محبّت و سفارش در حقّ امیرالمؤمنین كه على (علیه السلام) را دوست داشته باشید:

«مَنْ أحَبَّكَ فَقَدْ أحَبّنى» (1)

در تمام طول تقریباً دوازده سال پیغمبر اسلام در حقّ على (علیه السلام) سفارش مى كردند و هیچ وقت هم نترسیدند. (2)

ص : 144


1- بحارالانوار ج21 ص84 ح9 باب25.
2- زیرا آن وقتى كه در اوّل بعثت اقوام را جمع كردند، هنوز حاكمیّت پیغمبر مطرح نشده بود یعنى سیطره و حكومت اسلامى منعقد نشده بود.دشمن ها احتمال این كه پیغمبر به حكومت برسند را نمى دادند و از سفارش در مورد امیرالمومنین ترس نداشتند چون آن ها مى گفتند حالا حكومت و چیزى در كار نیست.ولى روز غدیر خم كه مسأله جدّى شد و فهمیدند كه پیغمبر در شرف ارتحال به سوى خداست و موقعیّت حسّاسى است، قرار است كه شخصى بیاید و زمام حكومت را در دست بگیرد، آن وقت، آن جا احساس خطر كردند كه حالا على به ریاست مى رسد.

در طول دوازده سال یا بیشتر یعنى از اوّل بعثت تا برسد به زمان شهادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیست و سه سال طول كشید، چهار سال اوّل كه بعثت بود و تبلیغ نشده بود، مى ماند نوزده سال. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در طول این نوزده سال از حضرت على (علیه السلام) تجلیل مى كردند و خوفى هم نداشتند.

حال در غدیر خم كه بنا به اعلام است از مردم مى ترسند كه اگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) را منصوب كنم چه

خواهند كرد! قرآن مى فرماید:

«وَ الله یَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» (1)

این خیلى حرف مهمّى است خدا تو را از مردم حفظ مى كند «یعنى ابلاغ كن نه به تو آسیبى مى رسد و نه به على (علیه السلام).»

اگر مسأله مولا به معناى محبّت بود قبل از عید غدیر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بارها و بارها امیرالمؤمنین (علیه السلام) را معرفى مى كرد

ص : 145


1- مائده / 67.

و سفارش مى كرد كه على (علیه السلام) را دوست داشته باشید و نمى ترسید.

چه حادثه اى است در غدیر خم كه اگر ابلاغ كند مردم به او حمله مى كنند و به او اعتراض مى كنند؟!

3. یك مطلب دیگر این كه اگر من به شما كه این جا حضور دارید، بخواهم سفارش كنم كه فلان زید را دوست داشته باشید، این دیگر تبریك ندارد اینهایى كه آمدند به امیرالمؤمنین (علیه السلام) تبریك گفتند پیدا بود یك مقامى به امیرالمؤمنین (علیه السلام) داده شده كه تبریك مى گفتند:

«بَخً بَخً لَكَ یا عَلى» (1)

4. قرائن زیادى است كه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مى خواستند حضرت على (علیه السلام) را به جاى خودشان خلیفه قرار بدهند. یكى از شواهد دیگرش این بود كه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) یك عمّامه داشتند به نام «سحاب»، در موقعى كه مى خواستند اِعمال ولایت بكنند

ص : 146


1- كتاب سلیم ص829 ; بحارالانوار ج37 ص108 باب52 ح1.

این عمامه را بر سر مى گذاشتند. آن روز این عمّامه را روى سرشان گذاشتند و آمدند براى آن خطبه ی عجیب غدیرخم.

***

این ها قرائن و شواهدى است نشانگر این كه امیرالمؤمنین در نظر پیامبر مولاى به معناى «حاكم»

است نه مولاى به معناى «دوست» و قرائن زیاد دیگرى هم هست، ولى آن هائى كه طرفدار باطل هستند براى آن كه رأى بیشترى از اهل سنت! بگیرند، آمدند گفتند:

مولا خیلى معنا دارد و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال. این كه فرموده اند «مَنْ كُنْتُ مَوْلا هُ» یعنى «مَنْ كُنْتُ مَحْبُوبَه»

با این ادلّه معلوم مى شود موضوع، مسأله ی محبت نیست ولى این طور این سند و دلیل را مى سوزانند و از محتوا و معنا خالى مى كنند تا امیرالمؤمنین (علیه السلام) از این آیه ی شریفه {بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اًّلَیْكَ...}(1)

ص : 147


1- مائده / 67.

و از آن بیان پیغمبر كه «من كنت مولاه...» نتوانند استفاده كنند. این ظلمى است كه به غدیر خم شده و این ظلم را اول سنّى ها كردند و بعد هم كسانى كه مى خواهند از اهل سنت حمایت كنند این تحریف معنوى را مطرح كردند و این سند را سوزاندند.

عالى ترین سند ولایت، غدیر خم است. امام صادق و حضرت رضا’ و دیگران تأكید داشتند كه این مراسم را احیاء كنند. مثلاً در هیچ جا امام رضا (علیه السلام) اطعام و جایزه ندادند مگر در رابطه با مسأله ی غدیر خم.

اهل بیت (علیهم السلام) خیلى عظمت و اهمیّت براى غدیرخم قائل بودند و واقعاً هم همین طور است.

ان شاء الله بحث هاى دیگرى هم در رابطه با غدیرخم داریم كه حالا زود است. من تعجّب مى كنم از كتاب هایى

ص : 148

كه در مورد غدیر نوشته شده، در هر كدامشان یك بعدى از مسأله ی غدیر را مطرح كرده اند.

یك حدیث كوچك و این قدر بحث؟! معلوم مى شود كه مطلب سنگین تر از این حرف هاست.

2. آیه تطهیر

یكى از سبب سوزى هاى شان این است كه ما استناد مى كنیم به آیه ی شریفه ی تطهیر:

{اِنَّما یُریدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیرًا} (1)

این آیه در دست ما یك سند متقنى است، مى گوییم در شأن اهل بیت (علیهم السلام) است. حالا این را چه طورى باید از دست مردم گرفت؟

ص : 149


1- احزاب / 33.

سنّى ها مى گویند: «اهل بیت» یعنى زن هاى پیغمبر (صلی الله علیه و آله). ما مى گوییم ما شاهد داریم. اگر بخواهند این سند را از دست ما در بیاورند، باید شاهدش را خنثى كنند. شاهدش چیست؟ شاهدش حدیث كساء است. حدیث كساء تطبیق كرده این آیه را با این پنج نفرى كه زیر عبا بودند.

هر كسى كه مى خواهد آن سندى كه دست ماست را باطل كند حدیث كساء را انكار مى كند. با این كه جاى انكار هم نیست. عرض كردم دو جلد كتاب یك جلد راجع به سند، یك جلد راجع به دلالت حدیث كساء چاپ شده است.

نگاه كنید ببینید این حدیث متواتر را چه طور با كمال جرأت انكار مى كنند، مى گویند سندش كجاست؟! سندش را بروید ببینید، ولى این ها بیمار هستند. {فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ} (1) انكار مى كنند تا این قرینه و شاهدى كه در دست ماست بر این كه این آیه شریفه مربوط به اهل بیت (علیهم السلام) است را خنثى كنند، این مى شود سند سوزى.

ص : 150


1- بقره / 10.

3. آیه ولایت

یكى از آیاتى كه ما به آن استناد مى كنیم آیه ی شریفه ی {إنَّما وَلِیُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاة وَ یُؤْتُونَ الزَّكوة وَ هُمْ راكِعُونَ} (1) است كه به دنبالش {وَلِىّ} را معرفى كرده است كه آن كسى است كه در ركوع به سائل انگشتر اعطا كرد.

اگر یك كسى آمد و خواست این سند را باطل كند و بسوزاند، مى آید روى حدیث انگشتر بحث مى كند، انگشتر را زیر سؤال مى برند كه ما نتوانیم به این آیه تمسّك كنیم و این سند را مى خواهند از دست ما بگیرند، بسوزانند.این سند سوزى است.

یا مثلاً چیزهاى دیگرى كه الآن مورد بحث است دانه دانه آن آیاتى كه ما برایش سند داریم روى همه آن ها یك اِنْ قُلْت مى گذارند كه ما نتوانیم به این آیات تمسّك بكنیم و حقّ خودمان را اثبات بكنیم.

ص : 151


1- مائده / 55.

4. زیارت عاشوراء

براى نقطه ضعف هایى كه مخالفین اهل بیت (علیهم السلام) داشتند سند هست، این سندها را باید بسوزانند كه آثار ضلالت و گمراهى آن ها محو بشود. مدام مى گویند زیارت عاشوراء نخوانید، چرا؟

چون آن كسى كه زیارت عاشوراء مى خواند مى بیند كه لعن در زیارت عاشوراء هست این شخص حسّاس مى شود كه چرا این ها را باید لعنشان كرد. «اللّهُمَّ اللعَنْ مُعاوِیة و...» نمى گوید آخر معاویه چه كار كرده است كه مورد لعن واقع شده!

باید این اثر محو بشود، این سند سوزى انجام بگیرد، براى این كه ما سندى بر ضلالت آن ها نداشته باشیم و این سند در دست مردم نباشد. عجیب است!

ص : 152

5. زیارت ناحیه مقدّسه

مثلاً مى گویند زیارت ناحیه سند ندارد، چرا؟! براى این كه سند اثبات مى كند كه باید عزادارى كرد.

این ها مى خواهند بگویند عزادارى نكنید، اگر بپرسند سندش چیست؟ جواب مى دهند كه سندش زیارت ناحیه است. مى گویند: خوب! این ضعیف است. چرا مى گویند ضعیف است؟! چون مى خواهند اسناد مسأله عزاداراى را مخدوش كنند.

6. احراق بیت

طرفداران باطل قبلاً درب خانه ی فاطمه ی زهرا (علیهماالسلام) را آتش زدند چون این یك سندى بود براى باطل كردن حكومت آن ها در این زمان، یكى آمد گفت: مسأله احراق بیت واقعیّت ندارد!

ص :

یكى آمد گفت: اصلاً خانه ی فاطمه زهرا (علیهماالسلام) درب نداشته است كه بخواهند بسوزانند.

من از این حرف احمقانه تعجّب مى كنم. كدام خانه اى است كه درب نداشته باشد! در حدیثى است: «وَ سَدَّ الأبْوابَ الاّ بابَه» پیغمبر (صلی الله علیه و آله) درب خانه تمام اصحاب را به روى مسجد بستند مگر باب خانه امام على (علیه السلام). آن وقت این ها مى گویند اصلاً درب نداشت!

این حرف احمقانه را مى زنند براى این كه جنایات خلفاء را لوث كنند، این سند را محو كنند.

توصیه و تحذیر

بروید ببینید این چهار سندى كه باید باشد تا یك باطل بتواند به جاى حق بنشیند، الآن دارد اجرا مى شود و اسنادى كه اهل بیت (علیهم السلام) به آن تمسّك مى كردند این ها آثارش محو بشود،

ص : 154

من سر نخ هایش را دست شما دادم، دیگر تحقیق و توسعه بحث با خود شماست.

سند سازى براى دشمن و سند سوزى براى حق، الآن انجام مى گیرد، باید چه كار كرد؟!

حالا ان شاء الله خودتان رویش بحث مى كنید. این بحث كلیدى است و بحثى است كه سر نخ هایش گفته شده است و اگر بخواهیم آن را ادامه بدهیم یك كتاب برایش كم است ولى این ها مجموعه اى است كه باید ان شاء الله خودتان رویش تحقیق بكنید و ریشه این انكارهایى كه مى شود، مثل این كه حدیث ضعیف است و... را بیابید.

هر كس را دیدید یكى از ویژگى هاى شیعه را انكار كرد، بدانید هدفش یا سند سازى است و یا سند سوزى...

خدا ان شاء الله تشیّع را از گزند این حوادث مصون و محفوظ بدارد.

ص : 155

در اقبال جلد1 صفحه493 از حضرت صادق (علیه السلام) چنین نقل شده: در روز غدیر نزد قبر شریف امیرالمؤمنین (علیه السلام) برو و اگر در شهرهاى دیگر باشى اشاره كن به جانب آن حضرت و بعد از نماز و دعا، بخوان:

«اَللهُمَّ صَلِّ عَلى وَلِیِّكَ وَ اَخى نَبِیِّكَ وَ وَزیرِهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ وَ مَوضِعِ سِرِّهِ، وَ خِیَرِتِهِ مِنْ اُسْرَتِهِ وَ وَصِیِّهِ وِ صَفْوَتِهِ وَ خالِصَتِهِ وَ اَمینِهِ وَ وَلِیِّهِ وَ اَشْرَفِ عِتْرَتِهِ الَّذینَ آمَنوا بِهِ وَ اَبى ذُرِّیَتِهِ وَ بابِ حِكْمَتِهِ وَ الناطِقِ بِحُجَّتِهِ وَ الدّاعى اَلى شَریعَتِهِ، وَ الْماضى عَلى سُنَّتِهِ، وَ خَلیفَتِهِ عَلى اُمَّتهِ، سَیِّدِ الْمُسْلِمینَ وَ اَمیرِالْمؤْمِنینَ وَ قائِدَ الْغُرّ الْمُحَجَّلینَ، اَفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ وَ اَصْفِیائِكَ وَ اَوْصِیاءِ اَنْبِیائِكَ. اَللهُمَّ اِنى اَشْهَدُ اَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنْ نَبِیِّكَ صلى الله علیه و آله ما حُمِّلَ و رُعِىَ مَا اسْتُحْفِظَ وَ حَفِظَ مَا اسْتَوْدِعَ وَ حَلَّلَ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرامَكَ وَ اَقامَ اَحْكامَكَ وَ دَعا اِلى سَبیلِكَ وَ والى اَوْلِیاءَكَ وَ عادى اَعْداءَكَ وَ جاهَدَ الناكِثینَ عَنْ سَبیلِكَ وَ الْقاسِطینَ وَ الْمارِقینَ عَنْ اَمْرِكَ صابِراً مُحْتَسِباً مُقْبِلاً غَیْرَ

ص : 156

مُدْبِرٍ لاتَأخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ حَتّى بَلَغَ فى ذلِكَ الرّضا وَ سَلَّمَ اِلَیْكَ الْقَضاءِ وَ عَبَدَكَ مُخْلِصاً وَ نَصَحَ لَكَ مُجْتَهِداً حَتّى اَتاهُ الْیَقینُ فَقَبَضْتَهُ اِلَیْكَ شَهیداً سَعیداً وَلِیّاً تَقِیّاً رَضِیّاً زَكِیّاً هادِیاً مَهْدِیّاً. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلَیْهِ اَفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَنْبِیائِكَ وَ اَصْفِیائِكَ یا رَبَّ الْعالَمینَ».

خدایا درود فرست بر ولى خود و برادر پیغمبر و وزیر او و حبیب او و دوست خالص او و محل سر او و منتخب او از خاصانش و وصى او و برگزیده و دوست خاص و خالص و امین و یاور و ناصر او و اشرف افراد عترتش كه به او ایمان آوردند و پدر ذریه او و باب علم و حكمت او و ناطق به حجت و برهان او و دعوت كننده خلق به شریعت مقدسه و باقى بر طریقت و سنت و جانشین او بر امت او آنكه بزرگ مسلمانان و امیر اهل ایمان و پیشواى آبرومندان و رو سفیدان عالم درود و رحمتى اى خدا بر آن حضرت فرست كه افضل باشد از هر تحیت و رحمتى كه بر یكى از خلقان و خاصان درگاهت و اوصیاء پیغمبرانت فرستادى پروردگارا من گواهى

ص : 157

مى دهم كه محققا آن حضرت آنچه را باید از طرف پیغمبرت به امت تبلیغ كند كاملا تبلیغ كرد و رعایت آنچه باید محفوظ دارد نمود و آنچه بدو به ودیعه سپرده شد نگهبانى كرد و حلال تو را حلال و حرامت را حرام دانست و احكام تو را بپاداشت و خلق را به راه تو دعوت كرد و با دوستان تو دوستى و با دشمنانت دشمنى كرد و با عهد شكنان دین تو و عدول كنندگان و سركشان از فرمان تو جهاد كرد و با كمال صبر و تحمل همیشه رو بسوى تو داشت و هرگز از خدا رو نگردانید و در راه خدا ملامت بدگویان او را از فرمانت باز نداشت تا آنكه در كار فرمان قضاى تو بمقام رضا و خوشنودیت نایل شد و با اخلاص كامل تو را پرستش كرد و در نصیحت و دلالت خلق به راه حق براى رضاى تو هنگام رحلت كوشش كرد پس آنگاه كه او را قبض روح فرمودى با مقام شهادت و ولایت و تقواى كامل مقام رضاى تو بود و با تزكیه نفس و هادى و مهدى امت بود خدایا درود و رحمت فرست بر محمد و بر او نیكوتر رحمتى كه بر یكى

ص : 158

از پیمبرانت و خاصان درگاهت فرستادى اى پروردگار عالم هستى.

***

باطل دو كار باید انجام بدهد تا خودش را اثبات و دیگرى را نفى كند: سند سازى و سند سوزى...

این مسأله هنوز هم ادامه دارد...

سند سازى آن ها این است كه به خلفاء حق مى دهند با آراء مردم سر كار بیایند كه این بر خلاف ضرورت مذهب است.

اما سند سوزى كه الآن طرفداران باطل مى كنند این است، نگاه مى كنند ببینند كه استناد شیعه براى امامت ائمه (علیهم السلام) به چه دلائلى است، آن دلائل را بیایند خنثى كنند.

ص : 159

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109