حجر اسماعیل در نگاه قرآن، روایات، فقه و تاریخ

مشخصات كتاب

سرشناسه : پورامینی، محمدامین، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : حجر اسماعیل در نگاه قرآن، روایات، فقه و تاریخ/ محمدامین پورامینی.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1388.

مشخصات ظاهری : 148 ص.

شابک : 10000 ریال 978-964-540-106-9:

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [143] - 148؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : حجر اسماعیل (مکه)

رده بندی کنگره : BP262/2/پ9ح3 1388

رده بندی دیویی : 297/761

شماره کتابشناسی ملی : 1222426

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

پيش گفتار

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

در قسمت شمالى كعبه، ديوارى قوسى شكل و از سنگ مرمر سفيد، با ارتفاع 30/ 1 متر ديده مى شود كه از نزديكى زاويه شمالى كعبه(ركن عراقى) آغاز و به نزديكى ركن غربى(شامى) ختم مى شود، اينجا حجر اسماعيل و خانه و مأواى فرزند خليل است و حوادثى بى شمار به خود ديده است.

حجر اسماعيل از نشانه هاى روشن الهى است كه هزاران سال يادآور خاطره فراموش ناشدنى اسماعيل(ع) ومادرش هاجر است، اين مكان از مصاديق بارز آيات بينات ونشانه هاى روشن پروردگار است. با ياد اسماعيل(ع)، ذهن ها به ابراهيم(ع) سرسله جنبان پيامبران الهى، وپدر اديان توحيدى پيوند مى خورد، وبا اين انتقال، كعبه به عنوان قديمى ترين واولين خانه عبادت تداعى مى كند:

«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ فِيهِ

ص: 10

آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» (1).

نخستين خانه اى كه براى عبادت مردم نهاده شد، همان است كه در مكه است، كه در آن بركت وهدايت جهانيان است، در آن نشانه هاى روشن، مقام ابراهيم است، وهركه در آن در آيد، در امان باشد.

اينجا نه تنها خانه اسماعيل(ع)، بلكه خانه تمام موحدان ويكتاپرستان عالم است، از اين رو قرارگيرى آن در مسجد الحرام، فضيلتى است دوچندان، ونمازگزاردن در آن، به ويژه در زير ناودان، سفارش اولياى بزرگ دين است.

اينجا جايگاه دلداده گان ودلسوختگان الهى است، رسول خدا(ص) وامامان معصوم(ع) در آن به نمازها پرداخته اند. دعا وگريه وزارى، مناجات با حضرت بارى سيره هميشگى آنان بوده است، وچه كلمات عميق ودلنشينى از آنان، در اين مكان انشاء وصادر شده است، گاهى با اسم اعظم خدا، با خدا سخن گفته اند.

حجر اسماعيل، در نگاه فقه حرمت خاصى يافته است، وبا آنكه جزء كعبه نيست، ليكن بايد چون كعبه مورد طواف قرار گيرد، ومسلمانان بايد آن را بسان كعبه، در طواف خود قرار دهند، ودر طواف حق داخل شدن در آن وحتى حركت بر ديوار آن را ندارند، گويا حِجْر كعبه است وهمچون كعبه بايد دل نزد آن سپرند، وبه هنگام احرام بستن براى حج، احرام بستن از درون آن مستحب شمرده شده است.


1- سوره آل عمران، آيه 95-/ 96.

ص: 11

در نگاه تاريخى، ريشه اى عميق به عمق تاريخ دارد، اينجا نه تنها خانه اسماعيل(ع)، ومدفن وى ومادرش هاجر ودخترانش است، كه شمارى از پيامبران الهى نيز در دل آن آرميده اند.

در سير تاريخى گرچه خاطرات تلخى همچنون نقشه ومكر وحيله دشمنان اسلام عليه رسول اعظم(ص) در خود دارد، اما خاطرات شيرين ودلنشين حمايتهاى بى دريغ عبد المطلب وابو طالب، پدر بزرگ وعموى وفادار رسول خدا(ص) را بر تارك خود دارد، واز طرفى ديگر، اينجا جايگاه پيامبر خدا(ص) وائمه هدى(ع)، وعبادتگاه آنان، ومحل تلاوت قرآن، ومكان پخش معارف دين وپاسخ به پرسشها توسط آنان بوده است، از طرفى ارتباطى با معجزه شق القمر ووقوع معراج دارد، واز سويى خاطره مانور قدرت مسلمانان پس از هجرت، وپيش از فتح مكه را در برابر خود دارد.

نوريان، يكايك در حجر اسماعيل گرد آمده، از خود صفحاتى زرّين به وديعت نهاده اند. گاه با معبود خود سخن گفته ودل شيدا به معشوق سپرده اند.

آهى برخاسته از دلى سوخته سرداده، اشكى ناشى از پاكى سرشت، وحاكى از صفاى سيرت بر صورت روان ساخته اند، وبا حضور در حجر اسماعيل وجوار بيت اله ابراهيم، «نور على نور» را عيان بخشيده اند، از اينجا برناريان تاخته وگاه با حقيقت نورى شان، دلِ تاريك وسياهشان را شكافته، وآنان را به خشوع وكرنش در برابر حق واداشته اند، اينجا را مدرس خود قرار داده، درس توحيد ومعارف گفته اند وگاه از اسرار مگو نيز سخنى آورده اند.

چه زيباست كه با هم، اين صفحات رنگين كمان را ورقى زنيم، ونظاره گر

ص: 12

محفلشان، در محضر نور باشيم.

اينجا تجسم عرفان، عشق، آگاهى وارتباط با محبوب ازلى است.

اين مطالب ونكته ها ما را بر آن داشت كه ضمن بازنگرى در نوشته اى كه ساليان پيش پيرامون حجر اسماعيل نگاشته ايم، پس از انجام تغييرات وپاره اى اصلاحات، آن را تقديم خوانندگان محترم كنيم، واز همگى آنان طلب دعاى خير نماييم.

محمد امين پورامينى-/ 10/ 2/ 1387

ص: 13

حجر در لغت

در معجم مقاييس اللغة آمده است:

(حجر) الحاء و الجيم و الراء اصل واحد مطرد، و هو المنع و الاحاطة على الشى ء ... و العقل يسمى حجراً لأنه يمنع من اتيان ما لا ينبغى ... و الحجر حطيم مكة هو المدار بالبيت؛ (1)

حجر به معناى منع و فراگيرى و احاطه چيزى را گويند. و عقل را حجر گويند، چون انسان را از ارتكاب آنچه سزاوار نيست باز مى دارد. و حجر حطيم مكه است كه نزد خانه خدا دور زده شده است.

فيومى در المصباح المنير مى نويسد:

حَجَر عليه حَجْراً من باب قتل منعه التصرف فهو محجور ... و الحِجْر


1- معجم مقاييس اللغة، ج 2، ص 138.

ص: 14

بالكسر العقل، و الحجر حطيم مكة و هو المدار بالبيت من جهة الميزاب؛ (1)

جمله «حجر عليه» از مصدر «حجر» از باب قتل(فَعَلَ يَفْعُلُ) يعنى او را از تصرف بازداشت، و فرد ممنوع از تصرف را محجور گويند.

و حِجر(باكسره حاء) به معناى عقل، و همچنين حطيم مكه كه عبارت است از جايى كه در طرف ناودان، گرداگرد كعبه است.

فيروزآبادى در القاموس المحيط مى نگارد:

الحجر مثلثة المنع .. و بالكسر العقل و ما حواه الحطيم المدار بالكعبة شرفها اللَّه تعالى من جانب الشمال؛ (2)

«الحجر» در سه حالت ضمه و فتحه و كسره حاء به معناى منع است .. و در صورت مكسور بودن حاء، به معناى عقل و حطيم است كه در جهت شمالى كعبه آن را دور زده است.

جوهرى در الصحاح آورده است:

كل ما حجرته من حائط فهو حِجْر؛ (3)

هر جايى كه محدوده آن را به واسطه ديوار مشخص كنى عبارت از حجر است.

ابن منظور نقل كرده است:


1- المصباح المنير، ص 121- 122.
2- القاموس المحيط، ج 2، ص 4.
3- الصحاح، ج 2، ص 624.

ص: 15

الحَجْرُ المنع، حَجَرَ عليه يَحْجُرُ حَجْراً و حُجْراً و حِجْراً و حُجْراناً و حِجْراناً منع منه: و أنت فى حِجْرتى اى مَنَعَتى، قال الأزهرى: يقال: هم فى حِجْر فلان أى فى كَنَفِه و مَنَعَتِه و مَنْعِه كله واحد؛ (1)

حجر به معناى منع است و جمله «انت فى حجرتى» يعنى تو در امان و پناه و حمايت منى و هيچ گونه آسيبى از هيچ كس به تو نمى رسد، ازهرى مى گويد: مى گويند هُم فى حجر فلان؛ يعنى آنها در حمايت اويند.

تاج العروس نقل كرده است:

الحجر مثلثه المنع و حجر عليه القاضى يحجر حجراً اذا منعه من التصرف فى ماله، الحجر بالفتح و الكسر حضن الانسان، صرح باللغتين الزمخشرى فى الأساس و ابن سيده فى المحكم، جمعه حجور، الحجر بالضم و الكسر و الفتح الحرام و الكسر افصح، الحجر بالكسر العقل و اللب لإمساكه و منعه و احاطته بالتميز، و الحجر حجر الكعبة. و قال ابن اثير: هو الحائط المستدير الى جانب الكعبة الغربى: و الحجر ديار ثمود ناحية الشام عند وادى القرى .. و الحجر الانثى من الخيل؛ (2)

حجر در سه حالت ضمه و فتحه و كسره حاء به معناى منع است، گفته مى شود حجر عليه القاضى، در وقتى كه او را از تصرف در مالش باز دارد. حجر با فتحه و كسره حاء به معناى دامن انسان است كه به هر دو لغت زمخشرى در كتاب الأساس خود و ابن سيده


1- لسان العرب، ج 3، ص 57.
2- تاج العروس، ج 10، ص 530- 536.

ص: 16

در المحكم تصريح دارند كه جمع آن حجور، مى آيد. الحجر با ضمه و كسره و فتحه حاء به معناى حرام آمده و كسره با فصاحت تر است. و الحِجْر، حجر كعبه است. ابن اثير مى گويد: آن ديوارى است كه تا جانب(ركن) غربى كعبه دور زده است. و الحِجْر، به ديار ثمود در ناحيه شام در وادى القرى و نيز درباره اسب مؤنث به كار رفته است.

راغب اصفهانى مى نويسد:

الحجر الممنوع منه بتحريمه. (1)

حجر، چيزى است كه به واسطه تحريم، ممنوع(از تصرف) شده است.

و در معجم البلدان آمده است:

الحجر بالكسر ثم السكون و راء، و هو فى اللغة ما حجرت عليه، اى:

منعته من أن يوصل اليه، و كل ما منعت منه فقد حجرت عليه؛ (2)

حجردر لغت ايجاد مانع براى چيزى است كه به واسطه آن امكان دسترسى به آن چيز از بين مى رود.

از مجموع آنچه كه گفتيم به دست مى آيد كه معناى غالب آن «منع» است و كاربرد آن در «عقل» و «حرام» نيز خالى از وجود آن معنا نيست، و با توجه به همين معناست كه در فقه بابى با عنوان «كتاب الحجر» باز شده است كه انسان


1- مفردات الفاظ القرآن، ص 109.
2- معجم البلدان، ج 2، ص 220.

ص: 17

به واسطه كودكى، ديوانگى، بندگى، بيمارى، سفاهت(عدم تميز) وورشكستگى، از تصرف مالى بازداشته مى شود، كه تفصيل آن در كتاب هاى فقهى آمده است.

و اما ربط اين معنا با مورد بحث آن است كه اسماعيل مادر خود را پس از مرگ داخل خانه خود(حجر) دفن كرد و اطراف آن را سنگ چين كرد تا زير پاى مردم نباشد.

طريحى در مجمع البحرين مى نويسد:

نقل ان اسماعيل بن ابراهيم النبى عليه السلام دفن امه فى الحجر، فحجر عليها لئلأ توطأ؛ (1)

روايت است كه اسماعيل فرزندابراهيم(ع) مادرش را در حجر دفن كرد و اطراف آن را سنگ چين كرد تا زير پا نباشد.

نتيجه آنكه اسماعيل با اين كار خود در واقع ايجاد مانع كرد، و اين با معناى عمده و غالبى كه براى كلمه حجر گفته اند سازگار است، و اگر معناى ديگر آن، به معناى «احاطه و فراگيرى» مورد نظر باشد باز قابل انطباق است.


1- مجمع البحرين، ج 3، ص 260.

ص: 18

ص: 19

حجر اسماعيل در قرآن

در قرآن مجيد در پنج مورد كلمه «حجر» آمده است:

در سوره فرقان مى فرمايد:

«يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً»؛ (1)

روزى كه فرشتگان را ببينند، در آن روز بشارتى براى مجرمان نباشد و به آنها گفته شود محروم و ممنوع(از رحمت الهى) باشيد.

و نيز در آيه ديگرى از همان سوره مى فرمايد:

«وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً»؛ (2)

و اوست خدايى كه دو دريا را به هم آميخت كه اين آب گوارا و


1- سوره فرقان، آيه 23.
2- سوره فرقان، آيه 53.

ص: 20

شيرين و آن يكى شور و تلخ است، و بين اين دو آب واسطه و حائل و مانعى قرار داد كه از همديگر جدا باشند.

در اين دو آيه، ظهور معناى منع، روشن است.

در سوره فجر اين كلمه به معناى عقل آمده است:

«هَلْ فِي ذلِك قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ»؛ (1)

آيا بر صاحب عقل و خرد- دراين امور- سوگند نيست؟

و در سوره انعام به معناى حرام آمده است:

«وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلَّا مَنْ نَشاءُ»؛ (2)

و گفتند اين چهارپايان و كشت حرام است، نبايد از آن كسى بخورد جز آن كسانى كه خود خواهيم.

و در سوره حجر، اين واژه، نظر به مكان خاصى دارد:

«وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ»؛ (3)

به درستى كه اصحاب حجر، فرستادگان ما را تكذيب كردند.

اين آيه، نظر به ديار ثمود دارد كه در ناحيه شام است.

اما موضوع بحث درباره «حجر اسماعيل» است. اين تركيب در قرآن كريم نيامده است، ولى با توجه به يك آيه شريفه، و با كمك يك روايت، شمول آن بر اين مكان شريف استفاده مى شود. خداوند متعال در مقام اهميت و عظمت كعبه و خانه خود مى فرمايد:


1- سوره فجر، آيه 5.
2- سوره انعام، آيه 138.
3- سوره حجر، آيه 80.

ص: 21

«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا»؛ (1)

اولين خانه اى كه براى مردم بنا شد همان خانه مكه است كه در آن بركت و هدايت خلايق است. در آن آيات و نشانه هاى روشن است و مقام ابراهيم است، و هر كه در آنجا داخل شود در امان باشد و بر مردم حج و زيارت آن خانه واجب است، هر كسى كه توانايى و استطاعت آن را بيابد.

نكاتى در اين آيه وجود دارد كه به بعض آنها اشاره مى كنيم:

خداوند مى فرمايد: اولين جايى كه براى مردم نهاده شد، مكه است. نقل است كه:

موضع البيت بكة؛ (2)

جايگاه كعبه، بكه است.

اين معنا با موضوع «دحو الأرض» و اينكه گسترش زمين از اين نقطه آغاز شده منطبق است. شايد هم مراد آيه اين باشد كه نخستين مكانى كه براى عبادت خداوند در نظر گرفته شد اين مكان شريف است. اين تفسير با آنچه كه امين الاسلام طبرسى در تفسير مجمع البيان در شأن نزول آيه از مجاهد نقل كرده سازگار است؛ مجاهد مى گويد: مسلمانان با يهود در مقام فخرفروشى


1- سوره آل عمران، آيه 96- 97.
2- نور الثقلين، ج 1، ص 367، ح 253.

ص: 22

برآمدند. يهوديان گفتند: بيت المقدس برتر از كعبه است، زيرا آنجا زمين مقدس و محل هجرت پيامبران است. مسلمانان در پاسخ گفتند: خير، كعبه برتر است.

پس از آن خداوند اين آيه را نازل كرد: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ ..». (1) علامه طباطبايى مى فرمايد: اولين قبله گاه كعبه بوده است، چه آن كه كعبه به دست ابراهيم و براى عبادت بنا شد. به خلاف بيت المقدس كه به دست سليمان در چند قرن پس از ابراهيم بنا شد. (2) پس از آن قرآن كريم در مقام ذكر ويژگى هاى اين مكان شريف برآمده، مى فرمايد: «مباركاً»، همراه با خير كثير است، مانند ثواب ها، آمرزش گناهان، رزق فراوان و ...؛ «و هدىً للعالمين»، مايه هدايت خلايق است؛ «فيه آيات بينات»، در اين مكان با عظمت نشانه هاى روشن وجود دارد و آنگاه مى فرمايد: «مقام ابراهيم».

سخن در رابطه مقام ابراهيم و آيات بينات است. طبق قرائت موجود، آيات به صورت جمع است و ذكر مقام ابراهيم پس از آن، ذكر خاص بعد از عام است، و يا بدل بعض از كل، نه آنكه عطف بيان باشد؛ نتيجه آنكه مقام ابراهيم فرد شاخص و برجسته آن آيات بينات است، ولى تنها نشانه نيست، اينجاست كه بايد سراغ ديگر مصاديق آيات بينات رفت.

شيخ طوسى در تفسير التبيان به نقل از مجاهد موارد و مصاديق آيات و نشانه هاى روشن الهى را اين گونه مى شمارد: مقام ابراهيم، در امان بودن خائف


1- مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 477.
2- الميزان فى تفسير القرآن، ج 3، ص 350.

ص: 23

و گريزان در آن، وجود سنگريزه ها براى رمى جمرات با فراوانى رمى كنندگان، پرواز نكردن پرندگان بر فراز كعبه، شفاى بيماران با آشاميدن آب آن، جلو افتادن مجازات هتك كنندگان به حرمت آن، هلاك اصحاب فيل. (1) شيخ طبرسى مى فرمايد: مفسران آن را شامل مقام ابراهيم، حجرالأسود، حطيم، زمزم، مشاعر، اركان كعبه، امنيت براى انسان ها و حتى حيوانات مى دانند. (2) طبرى در جامع البيان مى نويسد: اهل تأويل در تأويل اين فقره از آيه «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ» و در مصاديق آن اختلاف كرده اند. بعضى از آنها گفته اند: عبارت از مقام ابراهيم و مشعرالحرام است.(و پس از ذكر رواياتى اين قول را از ابن عباس نقل مى كند و بعد مى گويد:) قتاده و مجاهد گفته اند: مقام ابراهيم از جمله آيات بينات است. و سرانجام طبرى اين نظر را مى پذيرد و آن را نزديك ترين سخن به واقع مى شمارد، پس از آن پرسشى را مطرح مى كند كه اگر مقام ابراهيم از جمله آيات باشد، پس آن موارد ديگر را كه بتوان در حق آنها اين لفظ را به كار بست چيست؟ و پاسخ مى دهد: مى گويند: از جمله آنها حَجَر و حطيم است. (3) بيضاوى در ذيل «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ» مواردى را بدين سان مى نگارد: انحراف پرندگان بر موازات بيت در گذر ايام، امنيت حيوانات و درندگان، به هلاك


1- التبيان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 536.
2- مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 478.
3- جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 9- 8.

ص: 24

افتادن سوء قصدكنندگان مانند اصحاب فيل. (1) قرطبى در الجامع لأحكام القرآن مواردى را چون مقام ابراهيم، حجرالاسود، حطيم، زمزم و مشاعر ذكر كرده و از ابوجعفر نحاس نقل كرده است كه آيات شامل صفا، مروه، پرواز نكردن پرندگان بر فراز كعبه، رابطه كيفيت نزول باران در مسجد با جاهاى ديگر زمين مى شود. (2) سيوطى در تفسير الدر المنثور رواياتى را نقل مى كند كه براساس آنها آيات بينات شامل مقام ابراهيم، مشعر، امنيت، وجوب حج بر مستطيع، كعبه، صفا و مروه مى شود. (3) و در تفسير روح البيان موارد شبيه با آنچه كه بيضاوى نقل كرده آمده است. (4) از مجموع آنچه گفتيم، استفاده مى شود كه با تكيه بر ظهور «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ» كه واژه جمع است، اين معنا تنها در يك نشانه روشن، كه البته از اهميت بسيار بالايى برخوردار است، يعنى مقام ابراهيم- كه اثر پاى آن پيامبر بزرگ را در خود حفظ كرده است- منحصر نمى شود و بى ترديد حجر اسماعيل يكى از مصاديق روشن آن به شمار مى آيد و اهميت حجر از برخى مواردى كه آورده اند به مراتب بيشتر است. البته با توجه به اين مطلب كه اهل سنت حجر


1- تفسير البيضاوى، ج 1، ص 171.
2- الجامع لأحكام القرآن، ج 1، ص 90.
3- الدر المنثور، ج 2، ص 54.
4- روح البيان، ج 2، ص 67.

ص: 25

اسماعيل را حطيم مى نامند (1) شمول آيات بر حجر اسماعيل را طبرى و قرطبى آورده اند.

اما بنا بر قرائت «فيه آية بينة» كه به صورت مفرد آمده است و بيضاوى آن را قرائت اهل مكه، ابن عباس، مجاهد، سعيدبن جبير مى داند، خود بيضاوى نقل كرده است كه مجاهد، مقام ابراهيم را كل حرم مى داند و از جمله آيات، صفا و مروه و ركن و مقام را مى شمارد. (2) اين مفسر در واقع توسعه در معناى مقام ابراهيم مى دهد. بر طبق اين تفسير نيز خللى بر مقصود وارد نمى شود، گرچه اين توسعه خلاف ظاهر است.

از اينها گذشته، آنچه مهم است وجود يك روايت از معصوم(ع) است كه مى تواند به خوبى مورد بحث و كلام باشد؛ چرا كه معصومان(ع) بهترين آشنا به معارف و مقاصد قرآن كريم هستند. (3) كلينى در كافى با سند خود از ابن سنان نقل كرده است كه مى گويد: از امام صادق(ع) درباره اين سخن خداوند كه فرمود: «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ» پرسيدم.

حضرت فرمود: آنها عبارت اند از مقام ابراهيم كه ابراهيم بر آن ايستاد و اثر دو


1- وسائل الشيعه، ج 9، ص 430، ح 10.(و ما بر اساس نقل، آن را در جاى ديگر مسجد مى دانيم).
2- تفسير البيضاوى، ج 1، ص 171.
3- امام باقر(ع) به قتاده فرمود: «و يحك يا قتاده، انما يعرف القرآن من خوطب به»؛ واى بر تو اى قتاده، همان قرآن را كسى مى فهمد كه مورد خطاب آن واقع شده است.(الكافى، ج 8، ص 311، ح 485؛ بحارالانوار، ج 24، ص 237).

ص: 26

پاى او بر آن باقى ماند، و حجرالاسود، و خانه اسماعيل. (1) بر طبق اين نقل ديگر هيچ اشكالى در شمول آيه شريفه بر حجر اسماعيل باقى نمى ماند.

تنها پرسشى كه ممكن است مطرح شود اين است كه در روايت ابن سنان، سخن از خانه اسماعيل است و اين ربطى به حجر اسماعيل ندارد.

در پاسخ مى گوييم: حجر اسماعيل همان خانه اسماعيل است، و دليل آن روايتى است كه مفضل بن عمر از امام صادق(ع) نقل كرده است كه:

الحجر بيت اسماعيل؛ (2)

حجر، خانه اسماعيل است.

ممكن است بپرسند كه چه چيزى در حجر اسماعيل وجود دارد كه بتوان از آن به عنوان آيه بينه الهى و نشانه روشن خداوندى ياد كرد؟

فيض كاشانى در تفسير الأصفى-/ كه خلاصه و چكيده تفسير معروف الصافى اوست-/، در ذيل آيه شريفه پس از ذكر روايت ابن سنان مى فرمايد:

اينكه مقام ابراهيم از آيات بينات شمرده شود به آن سبب است كه گفته اند هنگامى كه ابراهيم بر روى آن سنگ قرار گرفت آن چنان بلندى يافت كه بلندتر از بعضى از كوه ها شد. و اما نشانه روشن بودن حجرالاسود به دليل سخن گفتن آن با بعضى از انبيا و اوصيا مانند حضرت آدم(ع) و امام سجاد(ع) است، كه در برخى از روايات آمده است و همچنين به آن سبب است كه كسى غير از معصوم توانايى نصب آن را ندارد، و اما آيه بينه بودن منزل اسماعيل، از آن روست كه زمانى اسماعيل بدان جا پاى نهاد كه هيچ آبى در آنجا نبود، و


1- الكافى(الفروع)، ج 4، ص 223، ح 1؛ بحار الأنوار، ج 12، ص 118، ح 57؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10؛ ص 93، ح 214؛ تفسير البرهان، ج 1، ص 299، ح 2؛ نور الثقلين، ج 1، ص 367، ح 256؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 349، ح 5؛ وهمچنين تفسير العياشى، ج 1، ص 187، ح 99؛ البرهان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 301، ح 26.
2- الكافى(الفروع)، ج 4، ص 210، ح 14؛ بحار الأنوار، ج 12، ص 117، ح 54؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 430، ح 3.

ص: 27

خداوند براى او آب را از دل زمين جوشانيد، علت آنكه از بين نشانه هاى الهى تنها مقام ابراهيم در آيه ذكر شده است و سخنى از غير آن به ميان نيامده آن است كه امروز ظاهرترين نشانه براى مردم است. (1) روايت مورد نظر فيض كاشانى در باره مقام ابراهيم همان است كه در تفسير قمى آمده است (2) و خود ايشان نيز در همان تفسير الأصفى در ذيل آيه شريفه «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوك رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» (3)

نقل كرده است كه خداوند وقتى ابراهيم را امر فرمود كه مردم را به حج فرا خواند بر روى مقام ايستاد، و مقام ارتفاع پيدا كرد و آن قدر بلند شد كه به ازاى كوه ابوقبيس قرار گرفت، و مردم را به حج فراخواند و اين ندا را به گوش همه خلايق تا زمان قيامت رساند. (4) به نظر مى رسد كه نشانه الهى بودن مقام در خود روايت ابن سنان ذكر شده است كه عبارت از باقى ماندن اثر پاى ابراهيم خليل الرحمن بر روى سنگ است و نيازى به آن خبر ديگر نيست؛ گرچه ارتفاع يافتن سنگ، خود آيتى ديگر است و خود فيض هم به اين مطلب واقف است. همان گونه كه از كتاب الوافى وى پس از ذكر خبر ابن سنان (5) استفاده مى شود.


1- الأصفى، ج 1، ص 47.
2- تفسير القمى، ج 2، ص 83.
3- سوره حج، آيه 27.
4- الأصفى، ج 2، ص 47.
5- رك: الوافى، ج 2، جزء 8، ص 16.

ص: 28

ص: 29

حجر اسماعيل در روايات

1. حجر اسماعيل نشانه روشن الهى

در صفحات پيشين، با ذكر روايت ابن سنان در اين باره، به تفصيل سخن رانديم.

2. فضيلت نماز در حجر اسماعيل

نماز در مسجدالحرام داراى فضيلت بسيارى است تا آنجا كه دو ركعت در آن با صدهزار ركعت نماز در جاى ديگر برابرى مى كند. امام صادق(ع) از پدران بزرگوارشان(ع) نقل كرده است:

الصلاة فى مسجد الاحرام تعدل مأة ألف صلاة؛ (1)

نماز در مسجدالحرام با صدهزار نماز برابرى مى كند.

و نيز نقل است كه امام صادق(ع) فرمود:


1- جامع أحاديث الشيعه، ج 4، ص 504، ح 1601.

ص: 30

من صلّى فى المسجد الحرام صلاة واحدة قبل اللَّه عزوجل منه كلّ صلاة صليها إلى أن يموت، و الصلاة فيه بمأة ألف صلاة؛ (1)

هر كس كه يك نماز در مسجدالحرام به جاى آورد خداوند نمازهاى گذشته و آينده او را تا دم مرگ خواهد پذيرفت، و نماز در آن با صد هزار نماز برابر است.

اين دو روايت اصل فضيلت نماز در مسجدالحرام را بيان مى كند، ولى سخن در اين است كه در خود مسجدالحرام نيز اختلاف در مرتبه فضيلت وجود دارد و بر اين اساس است كه ابوعبيده مى گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم:

آيا نماز در تمامى حرم يكسان است؟ حضرت فرمود: اى ابوعبيده، نماز در تمامى نقاط مسجدالحرام يكسان نيست؛ چگونه در حرم يكسان باشد؟ (2) از بعضى از روايات استفاده مى شود كه فضيلت نماز در حجر اسماعيل در رتبه سوم قرار دارد، و بر اساس آنها شيخ حر عاملى در وسائل الشيعه عنوانى را باز كرده است كه بر اساس آن فضيلت و استحباب نماز در حجر اسماعيل پس از حطيم، مقام ابراهيم، قرار دارد و پس از آن هر جايى كه نزديك تر به كعبه باشد. (3) حسن بن جهم مى گويد: از امام رضا(ع) درباره بهترين جا در مسجدالحرام كه نماز در آن فضيلت دارد پرسيدم، حضرت فرمود: حطيم كه در حد فاصل


1- همان، ج 4، ص 7 و 5، ج 1614.
2- وسائل الشيعه، ج 3، ص 539، ح 5؛ جامع احاديث الشيعه، ج 4، ص 506، ح 1611.
3- وسائل الشيعه، ج 3، ص 538؛ كتاب الصلاة، ابواب احكام المساجد، باب 53، باب جواز استدبار المصلى فى المسجد للمقام واستجاب اختيار الصلاة فى الحطيم ثم المقام الأول ثم الحجر ثم ما دنا البيت.

ص: 31

بين حجرالاسود و در كعبه واقع است. پرسيدم: پس از آن كجاست؟ فرمود: نزد مقام ابراهيم؛ عرض كردم: پس از آن؟ فرمود: در حجر(اسماعيل)؛ پرسيدم:

پس از آن؟ فرمود: هر جا كه به كعبه نزديك تر باشد. (1) اما از برخى ديگر از روايات دانسته مى شود كه اين فضيلت در رتبه دوم قرار دارد؛ مانند روايتى كه شيخ صدوق(ره) از حضرت امام صادق(ع) نقل كرده است: اگر بتوانى كه همه نمازهاى واجب وغير واجب را در حطيم به جاى آورى، به جاى آور، كه بهترين جاى روى زمين است و بين درِ كعبه و حجر الاسود واقع است و اينجاست كه خداوند توبه آدم را پذيرفت. پس از آن نماز در حجر افضل است و پس از آن در حد فاصل ركن عراقى و درِ كعبه كه جايگاه اول مقام ابراهيم بوده است، و پس از آن نماز در پشت مقام ابراهيم(در جايگاه فعلى آن) و هر چه كه به كعبه نزديك باشى افضل است. (2) و بر طبق همين ترتيب در فقه رضوى مطلبى ذكر شده است. (3) علامه مجلسى از خط شيخ محمدبن على جبعى از خط شيخ(ره) از امام صادق(ع) روايتى را بر همين اساس نقل كرده است. (4) برطبق روايت مضمره اى كه زراره نقل مى كند، حجراسماعيل و مقام ابراهيم در عرض هم، در رتبه پس از حطيم قرار دارند. (5)


1- الكافى(الفروع)، ج 4، ص 525، ح 1؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 538، ح 2.
2- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 209، ح 2170؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 539، ح 7.
3- الفقه المنسوب للامام الرضا(ع)، ص 244.
4- بحارالانوار، ج 99، ص 231، ح 7؛ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 427، ح 4.
5- الكافى(الفروع)، ج 4، ص 526، ح 9؛ جامع احاديث الشيعه، ج 4، ص 506، ح 1613.

ص: 32

علاوه بر آن، سيره عملى معصومان(ع) به خوبى روشن كننده اهميت و بيان كننده فضيلت والاى اين مكان شريف است.

گفتنى است استحباب نماز در حجر اسماعيل مربوط به غير از نماز طواف واجب است؛ چه آنكه نماز طواف واجب بايد در نزد مقام و در صورت عدم امكان در يكى از دو طرف آن بجا آورده شود. همان گونه كه فقها فرموده اند. (1) تا اينجا امتياز حجر اسماعيل از ساير مواضع مسجد روشن شد، پرسش آن است كه آيا نقطه خاصى از آن داراى امتيازى ويژه است يا نه؟ پاسخ اين پرسش مثبت است. در فقه منسوب به امام رضا(ع) آمده است:

و صلّ فى الحجر عن ذراعين من طرفه مما يلى البيت، فإنّه موضع شبّر و شبير إبنى هارون؛ (2)

و در حجر در فاصله دو ذراع از كعبه نماز بخوان، كه آنجا جايگاه شبر و شبير، فرزندان هارون است.

مؤيد اين مطلب روايتى است كه شيخ كلينى(ره) از ابوبلال مكى نقل كرده است كه مى گويد: امام صادق(ع) را ديدم كه داخل حجر شده و در فاصله دو ذراع از كعبه مشغول به نماز شد. عرض كردم: من تاكنون هيچ يك از اهل بيت شما را نديده ام كه در روبه روى ناودان نماز بخواند! حضرت فرمود: اينجا محل نماز شبر و شبير فرزندان هارون است. (3) پس معلوم مى شود كه بهترين جاى حجر زير ناودان است و از همين روست كه در فقه رضوى آمده است:


1- تحرير الوسيله، ج 1، ص 436؛ القول فى صلاة الطواف، مسئله، ج 3.
2- الفقه المنسوب للامام الرضا، ص 322؛ جامع احاديث الشيعه، ج 4، ص 507.
3- الكافى(الفروع)، ج 4، ص 214، ح 9؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 539، ح 4.

ص: 33

و اكثر الصلاة فى الحجر و تعمّد تحت الميزاب؛ (1)

نماز را بسيار در حجر اسماعيل به جا آور و قصد كن زير ناودان را.

3. دعا در حجر اسماعيل

مسجدالحرام از بهترين جاها براى دعا و درخواست از خداست. در روايتى كه كاهلى از امام صادق(ع) نقل مى كند چنين آمده است:

أكثروا من الصلاة و الدعاء فى هذا المسجد؛ (2)

نماز و دعا را در اين مسجد(مسجد الحرام)، بسيار به جاى آوريد.

ولى حجر اسماعيل از جاهاى برگزيده مسجد براى اين كار است و شاهد بر آن، افزون بر رواياتى كه بر اين مطلب تصريح مى كند، سيره عملى معصومان(ع) است كه در فصل «حجر اسماعيل در بستر تاريخ» به آن خواهيم پرداخت.

در روايت فقه رضوى پس از تأكيد بر بجاى آوردن نماز در زير ناودان در حجر اسماعيل، آمده است:

و ادع عنده كثيراً؛ (3)

در اينجا بسيار دعا كن.


1- الفقه المنسوب للامام الرضا(ع)، ص 222؛ بحارالانوار، ج 99، ص 230.
2- جامع احاديث الشيعه، ج 4، ص 506، ح 1610.
3- الفقه المنسوب للامام الرضا(ع)، ص 222.

ص: 34

علامه مجلسى به نقل از يك مجموعه خطى، پانزده مكان مناسب براى دعا در مكه را اين گونه برشمرده است: زيرناودان، نزد مقام ابراهيم، نزد حجرالاسود، بين مقام ابرهيم و در كعبه، داخل كعبه، نزد چاه زمزم، بر روى صفا و مروه، در مشعر، نزد جمرات سه گانه، هنگام ديدن كعبه. (1) بعض از ادعيه نيز در اين موضوع وارد شده است:

در دعوات راوندى آمده است: روزى امام صادق(ع) با جماعتى از مردم زير ناودان در حجر نشسته بود كه پيرمردى پريشان خاطر نزد ايشان آمد و پس از عرض سلام عرضه داشت: من دوستدار شما اهل بيت و از دشمنانتان بيزارم. به گرفتارى بزرگى مبتلا شده ام واز اين رو، به اين خانه پناه آورده ام. پس از آن گريست و خود را بر روى حضرت انداخت و مشغول بوسيدن سروپاى آن حضرت شد، امام خود را كنار كشيد و بسيار ناراحت شد. آنقدر كه اشك از چشمان مبارك حضرتش سرازير شد. آن گاه حضرت رو به جماعت كرد و فرمود: اين برادر شماست كه از شما يارى مى طلبد، دست هايتان را به دعا برداريد. حضرت خود دست ها را بلند كرد و ما نيز چنان كرديم، آن گاه حضرت چنين دعا فرمود:

اللهمّ انك خلقت هذه النفس من طينة أخلصتها و جعلت منها أوليائك و أولياء أوليائك، و إن شئت أن تنحّى عنها الآفات فعلت، اللهمّ و قد تعوّذنا ببيتك الحرام الذى يأمن به كلّ شى ء، وقد تعوّذنا و أنا أسألك يامن احتجب بنوره عن خلقه، أسألك بمحمد و على


1- بحار الأنوار، ج 93، ص 349.

ص: 35

و فاطمة و الحسن و الحسين، يا غاية كلّ محزون و ملهوف و مكروب و مضطرّ، أن تؤمنه بأماننا ممّا يجد، و أن تمحو من طينته ما قدّر عليها من البلاء، و أن تفرّج كربته يا أرحم الرّاحمين؛ (1)

خدايا، تو اين نفس را از سرشتى كه برگزيدى آفريدى، و از آن اوليا ودوست داران اوليائت را قرار دادى، و اگر بخواهى كه آفت ها را از آن دورسازى خواهى كرد. خداوندا، ما به خانه ات پناه آورديم، خانه اى كه هر كس به آن پناهنده شود در امان است، ما پناهنده به آن شده ايم، من از تومى خواهم اى كسى كه به واسطه نورش، از آفريده هايش در حجاب قرار گرفته است(ومخلوقات از درك وى ناتوان وعاجزند)، از تو مى خواهم به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين، اى غايت وهدف تمام محزونان و گرفتاران و بيچارگان، او را به واسطه پناه آوردن ما در امان وپناه خود قرار دهى، واز آنچه دچارش شده است نجات دهى، واز بلاى نوشته ومقدّرش دور وپاكش سازى، وگرفتاريش را برطرف سازى، اى مهربان ترين مهربان ها.

و در الهدايه شيخ صدوق اين دعا هنگام قرار گرفتن برابر ناودان در حين طواف آمده است:

اللهمّ أعتق رقبتى من النار، و وسّع عليّ من رزقك الحلال، وادرء عنّي شرّ فسقة العرب و العجم، و شرّ فسقة الجن و الانس؛ (2)


1- دعوات راوندى، ص 204، ح 557؛ بحارالانوار، ج 47، ص 122، ح 170 و همچنين ج 94، ص 40.
2- الهداية، ص 226؛ بحار الأنوار، ج 99، ص 190، ح 5.

ص: 36

خداوندا مرا از آتش جهنم نجات ده، و روزى حلال فراوانم ده، و شر فاسقان عرب و عجم و جن و انس را از من دور كن.

و از فقه رضوى اين دعا نقل شده است:

اللهمّ أعتق رقبتى من النّار، و أدرء عنى شرّ فسقة العرب و العجم، و أظلّنى تحت ظلّ عرشك، واصرف عنّى شرّ كل ذى شر، و شرّ فسقة الجن و الإنس؛ (1)

خداوندا، مرا از آتش جهم نجات ده، و شر فاسقان عرب و عجم را از من دور كن، و مرا زير سايه عرشت پناه ده، و شر هر بدخواهى را از من دور كن، و شر فاسقان جن و انس را از من دفع كن.

و از بعضى نسخه هاى فقه رضوى نيز اين دعا روايت شده است:

اللهمّ أظلّنى تحت عرشك يوم لا ظلّ إلّا ظلّك، آمنّى روعة القيامة، و اعتقنى من النّار، و أوسع عليّ رزقي من الحلال، و أدرء عنّى شرّ فسقة العرب و العجم، فاغفر لى، و تب علىّ، إنّك أنت التواب الرّحيم؛ (2)

خدايا مرا در سايه عرشت قرار ده، در روزى كه هيچ سايه بانى جز سايبان تو نيست، مرا از ترس قيامت در امانم ساز، و مرا از آتش جهنم نجات ده، و روزى حلال را بر من فراوان كن، و شر فاسقان عرب و عجم را از من دور كن، مرا بيامرز، و توبه مرا


1- الفقه المنسوب للامام الرضا(ع)، ص 219؛ بحار الأنوار، ج 99؛ ص 196، ح 8.
2- بحار الأنوار، ج 99، ص 343، ح 17.

ص: 37

بپذير، تو آمرزنده مهربان هستى.

4. آب ميزاب (ناودان كعبه) و شفاى بيماران

ناودان كعبه در جهت شمال كعبه قرار دارد و آب بارانِ بام كعبه به واسطه آن به درون حجر اسماعيل مى ريزد، اين آب براى شفاى بيماران مؤثر است.

چنانچه نقل شده است:

ماء الميزاب يشفى المريض؛ (1)

آب ناودان كعبه، بيمار را شفا مى دهد.

برقى(ره) به اسنادش از صارم نقل مى كند: يكى از برادران ما در مكه بيمار شد و آنقدر بيمارى او شدت گرفت كه به حالت احتضار افتاد. امام صادق(ع) را در راه ديدم حضرت فرمود: صارم، فلانى چگونه است؟ گفتم: در حال جان دادن است. فرمود: اگر من به جاى تو مى بودم به او آب ميزاب مى خورانيدم. به جستجوى آب رفتم، ولى فايده نداشت؛ چون كسى آن را نداشت. در اين حال بودم كه ناگهان ابرى نمايان شد و رعد و برقى زد و باران آغازيدن گرفت. به مسجد آمدم، كسى را يافتم كه ظرفى داشت. به او يك درهم دادم و ظرف را از وى ستاندم و مقدارى آب ناودان را فراهم كرده، به سرعت سراغ او رفتم و آب ميزاب را به وى خورانيدم. چيزى نگذشت كه سلامتى خود را باز يافت. (2)


1- همان، ج 62، ص 286، ح 72 و 66، ص 451، ح 19.
2- بحارالانوار، ج 66، ص 457، ح 44.

ص: 38

ص: 39

حجر اسماعيل در نگاه فقه

1. نماز در حجر اسماعيل

اشاره

به طور كلى نماز بر دو گونه است:

- نماز واجب، كه از آن به صلاة مفروضه و يا مكتوبه ياد مى شود؛

- نماز مستحبى.

موضوع بحث در قسم اول است كه آيا نمازهاى واجب را مى توان در حجر اسماعيل بجاى آورد يا نه؟

پيش از هر چيز بايد محل نزاع روشن شود. ابن حمزه در كتاب الوسيله در مقام بيان شرط مكان نمازگزار مى فرمايد:

تجوز الصلاة فى كل مكان و الوقوف فيه لها ما لم يمنع مانع؛ (1)

جايز است نماز را در هر مكانى كه مانعى در آن نباشد به جاى آورد، و همچنين است حكم توقف در جايى براى نماز.


1- الوسيله، ص 89.

ص: 40

محقق حلى در شرائع الاسلام مى فرمايد:

«الصلاة فى الأماكن كلها جائزة بشرط ان يكون مملوكاً او مأذوناً فيه»؛ (1)

نماز را مى توان در همه جا خواند به شرط آنكه آن مكان يا ملك انسان باشد و يا آنكه اجازه خواندن نماز در آنجا داشته باشد. (2) سلار ديلمى در المراسم، جا ومكانها را به چهار دسته تقسيم مى كند:

1. جاهايى كه خواندن نماز در آنها ثواب دارد، مثل مشاهد مشرفه و مساجد؛

2. جاهايى كه خواندن نماز در آنها مباح است، كه عبارت از هر زمين غيرمغصوبى است كه هيچ نهى اى در خواندن نماز در آن وارد نشده باشد؛

3. جاهايى كه ثواب خواندن نماز در آنها كم مى شود، مثل كليساها و كنيسه ها؛

4. جاهايى كه خواندن نماز در آنها حرام است، مثل مكان غصبى. (3) باتوجه به اين مقدمه ممكن است در نظر ابتدايى به ذهن هر كسى چنين


1- شرائع الاسلام، ج 1، ص 71.
2- و پس از آن مى فرمايد: اذن گاهى در برابر اخذ اجرت و شبه اجرت است و گاهى به اباحه حاصل مى شود، و اباحه نيز خود بر سه قسم است: گاهى صريحه است، مثل آنكه صاحب مكان بگويد: در آن مكان نماز بخوان، يا به فحوا و اولويت است؛ مثل آنكه اجازه دهد كسى در مكانى استقرار يابد كه به طريق اولى شامل اجازه در خواندن نماز او مى شود و گاهى به شاهد حال ثابت مى شود؛ مثل آنكه اماره اى در كار باشد كه نشان از رضايت صاحب مكان دهد.
3- المراسم، ص 65.

ص: 41

بيايد كه اصولًا چرا اين پرسش درباره حجر اسماعيل مطرح مى شود؟ و از آنجا كه حجر جزء مسجدالحرام است، اگر نگوييم كه دليل ويژگى خاص خود داراى استحباب فوق العاده است، لااقل به اعتبار جزئيت براى مسجدالحرام در قسم اول اين تقسيم قرار دارد؛ پس شكى در جواز و بلكه در استحباب آن نبايد كرد؟!

اما ريشه مطلب در جاى ديگر نهفته است و آن اين است كه اختلاف است كه آيا حجر اسماعيل جزء كعبه بوده است يا نه؟ و پس از اين پرسش، پرسش ديگرى مطرح است كه آيا نمازهاى واجب را، كه قدر مسلّمِ مورد نزاع است، مى توان درون كعبه خواند يا نه؟

پس از روشن ساختن مورد سخن و ربط آن به مسئله مورد بحث، لازم است هر دو مسئله را بررسى كنيم.

الف. آيا حجر اسماعيل جزء كعبه بوده است؟

روايات متعددى اين مسئله را نفى مى كند:

معاوية بن عمار مى گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: آيا حجر جزء كعبه است؟ و آيا قسمتى از آن جزء كعبه است؟ حضرت فرمود: خير، حتى به اندازه سر ناخن چنين نيست، ولى اسماعيل مادرِ خود را در آن دفن كرد و دوست نداشت كه زير پاى قرار گيرد و بنابراين اطراف آن را سنگچين كرد، و در آن

ص: 42

قبور پيامبران است. (1) زراره مى گويد: از حضرت امام صادق(ع) پرسيدم كه آيا در حجر چيزى از كعبه وجودى دارد؟ حضرت فرمود: خير، حتى به اندازه سر ناخن چنين نيست. (2) و در مستدرك الوسائل و بحارالانوار از برخى نسخه هاى فقه رضوى آمده است:

و الحجر ليس من البيت و لا فيه شى ء منه؛ (3)

حجر جزء كعبه نيست و هيچ جزئى از كعبه در حجر نيست.

و شيخ صدوق روايت كرده است:

ان فيه قبور الانبياء، و ما فى الحجر شى ء من البيت و لا قلامة ظفر؛ (4)

در حجر قبور پيامبران است و در آن هيچ جزئى از كعبه، حتى به اندازه سرناخن وجود ندارد.

و همين تعبير را فقيهان در برخى كتاب هاى فقهى آورده اند؛ مثل يحيى بن سعيد در كتاب الجامع للشرائع كه مى فرمايد:

و ليس فى الحجر شى ء من البيت. (5)


1- وسائل الشيعه، ج 9، ص 429، ب 30، ح 1.
2- وسائل الشيعه، ج 3، ص 540، ح 2.
3- مستدرك الوسائل، ج 9، ص 396، ب 21، ح 3، بحارالانوار، ج 99، ص 352.
4- وسائل الشيعه، ج 9، ص 430، ح 6.
5- الجامع للشرايع، چاپ شده در كتاب الحج از سلسله الينابيع الفقهيه، ص 728.

ص: 43

حتى جزئى از كعبه نيز در حجر نيست.

فقيهان به اين روايات توجه كرده اند و از اين روست كه آيت اللَّه حكيم در المستمسك پس از ذكر كلام صاحب عروة مبنى بر داخل نبودن چيزى از حجر اسماعيل در كعبه، گرچه بايد در طواف قرار گيرد، مى فرمايد: اين كلام بيشتر فقيهان است، و دليل آن صحيحه معاوية بن عمار است كه ذكر شد، و پس از آن مى گويد: و از همين جا ضعف آنچه كه از نهاية الاحكام و تذكره و ذكرى مبنى بر داخل بودن حجر در كعبه نقل شده است روشن مى شود. (1) اهل سنت در اين مسئله اختلاف نظر دارند. بر طبق آنچه در مستمسك العروة الوثقى از ذكرى نقل شده است، آنان سه دسته اند:

الف. عده اى بر آن اند كه تمامى حجر جز كعبه است؛

ب. عده اى ديگر كه بعضى از حجر را جزء كعبه مى دانند؛

ج. عده اى مى گويند كه هيچ جزئى از حجر جزء كعبه نيست.

و مستند ايشان چند امر مى تواند باشد؛ از جمله:

1. قريش هنگام بازسازى كعبه چون با كمبود اموال پاك و هدايا و نذورات مواجه شد؛ مقدارى از فضاى آن را كم كرد و اين مقدار بيرون از كعبه واقع شد، و بدين صورت حجر اسماعيل بيرون كعبه قرار گرفت. (2) از اين رو نقل كرده اند كه پيامبر نيز قصد داشت كه حجر را داخل كعبه سازد، و بعدها ابن زبير آن را داخل كعبه نمود كه پس از آن، حجاج ثقفى آن را خارج ساخت. (3)


1- مستمسك العروة الوثقى، ج 5، ص 175.
2- رياض المسائل، ج 1، ص 406 از تذكرة؛ سنن بيهقى، ج 5، ص 89.
3- صحيح مسلم، ج 3، ص 145.

ص: 44

2. رواياتى در اين باب نقل شده است؛ آنان از عايشه نقل كرده اند كه پيامبر(ص) به او فرمود:

انّ من الحجر ستة أذرع متصلة بالبيت منه؛ (1)

تا شش ذراع از حجر مربوط به كعبه است.

ب. حكم نماز در داخل كعبه چيست؟

نماز در درون كعبه و چگونگى آن، چه واجب و چه مستحب، مورد توجه فقها قرار گرفته است. درباره جواز بجا آوردن نمازهاى مستحبى و نوافل در درون كعبه بر طبق آنچه كه در المستمسك از معتبر و منتهى و مدارك نقل شده، ادعاى اجماع شده است. (2) بسيارى از فقها در كتاب هايشان، از جمله شيخ طوسى در الخلاف (3) و النهايه (4) و ابن حمزه در الوسيله (5) و ابن سعيد در الجامع للشرائع (6) و ابن ادريس در السرائر (7) و علامه حلى در نهاية الاحكام (8) بر استحباب آن تصريح كرده اند و حتى ابن ادريس تأكيد بر شدّت استحباب دارد. در بين اهل سنت تنها محمد بن جرير طبرى قائل به حرمت بجا آوردن


1- ر. ك: صحيح مسلم، ج 3، ص 143، ب 69، ح 401.
2- مستمسك العروةالوثقى، ج 5، ص 485.
3- الخلاف، ج 1، ص 439، م 186.
4- النهايه، ص 101.
5- الوسيله، ص 89.
6- الجامع للشرائع، ص 64.
7- السرائر، ج 1، ص 266 و 614.
8- نهايه الاحكام، ج 1، ص 344.

ص: 45

نوافل در كعبه است. (1) ولى درباره نمازهاى واجب اختلاف رأى وجود دارد، و در اين زمينه دو نظر است:

1. عده اى حكم به حرمت داده اند؛ مانند شيخ طوسى در خلاف (2) و تهذيب و ابن براج در مهذب (3)، مقدس اردبيلى نيز در مجمع الفائده (4) بر اين رأى ميل دارد. از اهل سنت نيز، مالك و محمد بن جرير طبرى اين گونه حكم داده اند. (5) شيخ طوسى در خلاف، بر مدعاى خود سه دليل آورده است:

الف. اجماع؛

ب. آيه شريفه:

«وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ»؛ (6)

و شما، مسلمانان، هر جا كه باشيد، هنگام نماز، بدان سوى(كعبه) روى كنيد.

شطر در آيه به معناى سمت و جانب است، و وقتى اين كار ممكن است كه انسان از كعبه خارج باشد، و اگر كسى داخل كعبه باشد نمى تواند اين امر را


1- الخلاف، ج 1، ص 439، م 186.
2- همان.
3- المهذب، ج 1، ص 76؛ مستمسك العروة الوثقى، ج 5، ص 483.
4- مجمع الفائده و البرهان، ج 2، ج 144.
5- الخلاف، ج 1، ص 439، م 186.
6- سوره بقره، آيه 144.

ص: 46

امتثال كند و وقتى چنان شد، نماز او در داخل كعبه، در حال اختيار، جايز نخواهد بود.

ج. روايات: از اسامة بن زيد نقل است كه پيامبر(ص) داخل كعبه شد و دعا فرمود. آن گاه از كعبه خارج شد و بر جانب درِ كعبه ايستاد و دو ركعت نماز خواند و در حالى اشاره به سمت كعبه مى نمود، فرمود: اين قبله است. پس معلوم مى شود كه كعبه قبله است و كسى كه در درون كعبه نماز مى خواند در حقيقت به آنچه كه پيامبر به عنوان قبله اشاره فرموده است نماز نگزارده است.

و محمد بن مسلم از يكى از دو امام باقر و يا صادق(ع) روايت كرده است كه فرمود:

لا تصلّ المكتوبة فى الكعبة؛ (1)

نماز واجب را در درون كعبه نخوان.

2. بسيارى از فقها قائل به كراهت اند، تا آنجا كه ابن ادريس ادعاى اجماع مى كند (2) و محق كركى ادعاى شهرت دارد. (3) از جمله كسانى كه اين نظر را دارند، شيخ طوسى در النهايه و الجمل والعقود (4) و ابن ادريس در السرائر (5) و محقق حلى در شرائع الاسلام (6) و ابن سعيد در الجامع للشرائع (7) و علامه حلى در نهاية الاحكام (8) و در ارشاد الأذهان (9) و در قواعد (10) و در تبصرة


1- وسائل الشيعه، ج 3، ص 45، ب 17، ح 1.
2- السرائر، ج 1، ص 266.
3- جامع المقاصد، ج 2، ص 136.
4- النهايه، ص 101، الجمل و العقود(چاپ شده در الرسائل العشر)، 178.
5- السرائر، ج 1، ص 266.
6- شرائع الاسلام، ج 1، ص 65 و 72.
7- الجامع للشرائع، ص 64.
8- نهاية الاحكام، ج 1، ص 343.
9- ارشاد الاذهان، ج 1، ص 249.
10- . قواعد الاحكام، ج 1، ص 28.

ص: 47

المتعلمين، (1) و ابن حمزه در الوسيله (2) و محقق ثانى در جامع المقاصد (3) و امام خمينى در حاشيه بر عروه (4) مى باشد، و از شافعى و اهل عراق و ابوحنيفه جواز بجا آوردن نمازهاى فريضه و واجب در داخل كعبه نقل شده است. (5) اما ادعاى اجماع شيخ طوسى در خلاف معارض است با ادعاى اجماع ابن ادريس بر خلاف! افزون بر آنكه اجماع در خلاف، اجماع مصطلح نيست، كه كاشف از قول معصوم(ع) باشد، و خود شيخ در دو كتاب نهايه و جمل خود بر خلاف آن نظر دارد.

اما در رواياتى كه در اين باره آمده است، تعارض ديده مى شود:

در صحيحه محمد بن مسلم آمده است كه يكى از دو امام باقر(ع) و يا صادق(ع) فرمود:

لا تصل المكتوبة فى الكعبة؛ (6)

نماز واجب را در كعبه مخوان.

و در صحيحه معاويه بن عمار از امام صادق(ع) آمده است:

لا تصلّ المكتوبة فى جوف الكعبة؛ (7)


1- تبصره المتعلمين، ص 24.
2- الوسيله، ص 89.
3- جامع المقاصد، ج 2، ص 136.
4- العروة الوثقى- محشى به حاشيه چهار مرجع، ج 2، ص 445، م ص 30.
5- الخلاف، ج 1، ص 439، م 186.
6- وسائل الشيعه ج 3، ص 245، ابواب قبله، ب 17، ح 1.
7- وسائل الشيعه، ج 3، ص 246، ح 3.

ص: 48

سه نماز واجب را درون كعبه مخوان.

مضمون اين دو روايت نهى از گزاردن نماز واجب در درون كعبه است و اين نهى در عبادت است.

ولى در برابر اينها موثقه يونس بن يعقوب است كه مى گويد:

قلت لأبى عبداللَّه عليه السلام: حضرت الصلاة المكتوبة و أنا فى الكعبة، أفأصلى فيه؟ قال: صلّ؛ (1)

به امام صادق(ع) گفتم: در حالى كه من درون كعبه بوده ام وقت نماز واجب فرا مى رسد. آيا مى توانم در آن نمازم را بخوانم؟

حضرت فرمود: بخوان.

آيت اللَّه حكيم مى نويسد: جمع عرفى اقتضا مى كند كه ما دو روايت اولى را حمل بر كراهت كنيم (2) و همين كار را محقق كركى در جامع المقاصد انجام داده است. (3) محقق كركى استدلال شيخ به آيه شريفه را اين گونه پاسخ مى دهد كه مراد از نحو در آيه، جهت است، ومقصود از آن جهت، تمامى بيت و كعبه نيست، بلكه هر قسمت آن نيز جهت است، پس نمازگزار در درون كعبه نيز در حقيقت در يك جهت از جهات كعبه قرار مى گيرد. (4) با توجه به اين مقدمات نوبت به طرح اين پرسش مى رسد:


1- همان، ح 6.
2- مستمسك العروة الوثقى، ج 5، ص 483.
3- جامع المقاصد، ج 2، ص 136.
4- همان.

ص: 49

ج. حكم نماز واجب در حجر اسماعيل چيست؟

روشن شد كه بر طبق روايات، حجر اسماعيل از كعبه خارج بوده و بنابراين نماز در آن نه تنها مانعى نداشته كه استحباب آن نيز ثابت است.

يونس بن يعقوب مى گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: من در حجر مشغول به نماز بودم كه كسى به من گفت: نماز واجب را در اينجا مخوان، زيرا كه قسمتى از كعبه در حجر است. حضرت فرمود: «او دروغ گفته است، هر قدر كه بخواهى در آن نماز بخوان.» (1) و روايت ابو بلال مكى نيز دلالت بر فعل امام مى كرد، و ظاهر سؤال درباره نماز واجب است، و امام نيز در پاسخ بر علت جواز گزاردن نماز در درون حجر فرمود: اينجا محل نماز شبّر و شبير، دو فرزند هارون است. (2)

2. لزوم طواف در خارج حجر اسماعيل

فقها در مقام شمارش واجبات طواف، يكى از موارد را قرار دادن حجر اسماعيل در طواف شمرده اند و اين مطلب به قدرى مسلّم است كه مثل شيخ طوسى در الخلاف، (3) شهيد در ذكرى، (4) مقدس اردبيلى در مجمع الفائدة والبرهان، (5) صاحب جواهر در جواهر الكلام (6) ادعاى اجماع كرده اند، و مقدس


1- (كذب، صلّ فيه حيث شيئت) وسائل الشيعه، ج 3، ص 540، ح 1، جامع احاديث الشيعه، ج 4، ص 511.
2- وسائل الشيعه، ج 3، ص 539، ح 4.
3- الخلاف، ج 2، ص 324، مسئله 132.
4- مستمسك العروه الوثقى، ج 5، ص 175.
5- مجمع الفائده و البرهان، ج 7، ص 79.
6- جواهر الكلام، ج 19، ص 292.

ص: 50

اردبيلى و صاحب جواهر دو نوع اجماع محصل و منقول را در مسئله حاصل مى دانند و صاحب رياض نيز اجماع در مسئله را از غنيه حكايت كرده است. (1) و سبزوارى در كفاية الاحكام نفى خلاف كرده است. (2) اصل وجوب را بسيارى از فقها، از جمله ابن ادريس در السرائر، (3) محقق حلى در المختصر النافع (4) و شرائع الاسلام (5) و علامه حلى در قواعد الاحكام، (6) و تحرير الاحكام (7) و تبصرة المتعلمين (8) و ارشاد الاذهان (9) و منتهى المطلب (10) و ابن براج در المهذب (11) و ابن حمزه در الوسيله (12) و ابن سعيد در الجامع للشرايع (13) و شهيداول در اللمعة الدمشقية، (14) و شهيد ثانى در


1- رياض المسائل، ج 1، ص 406.
2- كفاية الاحكام، ص 66.
3- السرائر، ج 1، ص 572.
4- المختصر النافع، ص 93.
5- شرائع الاسلام، ج 1، ص 267.
6- قواعد الاحكام، ج 1، ص 83.
7- تحرير الاحكام، ج 1، ص 98.
8- تبصرة المتعلمين، ص 67.
9- ارشاد الاذهان، ج 1، ص 324.
10- . منتهى المطلب، ج 2، ص 691.
11- . المهذب، ج 1، ص 233.
12- . الوسيله، ص 173.
13- . الجامع للشرائع، ص 197.
14- . اللمعة الدمشقية چاپ شده در متن الروضة البهية، ج 2، ص 249.

ص: 51

الروضة البهية (1) و مسالك الافهام، (2) و امام خمينى در تحرير الوسيله (3) ذكر كرده اند، و حتى مى توان گفت اين نظر غالب اهل سنت نيز مى باشد؛ چه آنكه نظر شافعيه (4) و مالكيه (5) و حنابله (6) نيز همين است و تنها از ابوحنيفه نقل خلاف شده است. (7)

دليل بر مدعى چند امر است:

1. اجماع؛ كه نقل آن از صاحب مجمع الفائدة و جواهر گذشت؛

2. روايات؛ در صحيحه حلبى آمده است كه به امام صادق(ع) عرض كردم:

مردى است كه در حين طواف كعبه در يك دور آن، داخل حجر شد، وظيفه چيست؟ حضرت فرمود: آن دور را از سر بگيرد. (8) در حسنه ابن البخترى نيز همين مضمون با تعبيرى ديگر آمده است. (9) و در صحيحه معاوية بن عمار از امام صادق(ع) روايت شده است:

من اختصر فى الحجر الطواف فليعد طوافه من الحجر الأسود إلى الحجر الاسود؛ (10)

هر كس كه در حجر طواف خود را مختصر نمايد و(از ميان حجر به طواف پردازد)، بايد آن طواف را از حجرالاسود از سر بگيرد.


1- الروضة البهية، ج 2، ص 249.
2- مسالك الافهام، ج 2، ص 333.
3- تحرير الوسيله، ج 1، ص 433.
4- الفقه على المذاهب الاربعة، ج 1، ص 654؛ الخلاف، ج 2، ص 324، م 132.
5- همان.
6- همان، ج 1، ص 655.
7- الخلاف، ج 2، ص 324؛ مسئله، ص 132(و قال ابوحنيفه اذا سلك الحجر اجزأه)؛ منتهى المطلب، ج 2، ص 691.
8- وسائل الشيعه، ج 9، ص 431، ب 31، از ابواب الطواف، ح 1.
9- همان، ص 432، ح 2.
10- . همان، ح 3.

ص: 52

و از دعائم الاسلام از امام صادق(ع) نقل شده است:

من وراء الحجر، و من دخل الحجر أعاد؛ (1)

بايد طواف از پشت حجر اسماعيل واقع شود، و هر كس كه از ميان حجر گذرد بايد از سر گيرد.

3. تأسّى به فعل معصوم و پيروى از روش ايشان در طواف؛ اين دليل در واقع استناد به سيره و سنت معصوم است كه از ادله چهارگانه استنباط احكام شرعى است. اين مطلب را شهيد ثانى در الروضة البهيه و مسالك الافهام جزء ادله خويش قرار داده است. (2) 4. احتياط؛ بى ترديد اگر طواف كننده، حجر را در طواف خود قرار دهد، ذمه او برى مى شود، و در اين مطلب خلافى نيست؛ به خلاف آنجايى كه اين كار را نكند. اين وجه را شيخ طوسى در الخلاف آورده است. (3) با توجه به اين مطالب روشن مى شود كه دليل بر وجوبِ قرار دادن حجر در طواف، توقف بر جزء كعبه بودن حجر اسماعيل- تمامى و يا بعض آن- ندارد؛ چنانچه علامه حلى يكى از ادله خود را بودن حجر از كعبه مى داند، (4) بلكه روايات صحيحه، سيره عملى معصومان(ع) و اجماع معتبر بر اين مطلب دلالت دارند؛ چه آنكه حجر اسماعيل جزء كعبه بوده باشد يا نباشد؛ همان گونه كه مقدس اردبيلى در مجمع الفائده، و شهيد ثانى در مسالك الأفهام، و صاحب


1- مستدرك الوسائل، ج 9، ص 396، ب 21 از ابواب طواف، ح 1.
2- الروضه البهية، ج 2، ص 249؛ مسالك الافهام ج 2، ص 333.
3- الخلاف، ج 2، ص 324، م 132.
4- منتهى المطلب، ج 2، ص 691.

ص: 53

جواهر در جواهرالكلام منكر اين ملازمه اند. (1)

3. جايز نبودن حركت روى ديوار حجر در طواف

اين مسئله در واقع ريشه گرفته از مسئله قبلى است. با توجه به اينكه بايد حجر اسماعيل در طواف قرار گيرد، اگر طواف كننده بر روى ديوار حجر حركت كند، در حقيقت واجب را بجا نياورده است و از اين رو بيشتر فقها پس از ذكر مسئله قبلى، اين فرع را آورده اند؛ از جمله ابن حمزه در الوسيله و محقق حلى در شرائع الاسلام و علامه در قواعد الاحكام و تحرير الاحكام و منتهى المطلب و ابن براج در المهذب و ابن سعيد در الجامع للشرائع و صاحب جواهر در جواهر الكلام (2) و امام خمينى در تحرير الوسيله، (3) اين مسئله را ذكر كرده اند، و لازمه كلام شيخ طوسى در الخلاف و ابن ادريس در السرائر نيز همين مطلب است. (4)

4. جايز نبودن خواندن نماز طواف واجب در حجر

اشاره

شيخ طوسى در تهذيب الاحكام به سندش از ابو عبداللَّه الابزارى نقل مى كند كه از حضرت امام صادق(ع) درباره كسى كه در اثر فراموشى، دو ركعت نماز طوافِ واجبِ خود را در حجر اسماعيل خواند پرسيدم. حضرت فرمود:


1- مجمع الفائده، ج 7، ص 79؛ مسالك الافهام ج 2، ص 333؛ جواهر الكلام، ج 19، ص 293.
2- جواهر الكلام، ج 19، ص 299.
3- تحرير الوسيله، ج 1، ص 433- 434.
4- آدرس مصادر همان است كه در فرع قبلى عنوان شد.

ص: 54

بايد آن دو ركعت را پشت مقام از نو بخواند، چون خداوند مى فرمايد: «وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» (1)

كه مقصود از دو ركعت، نماز طواف واجب است. (2) اين مسئله مبتنى بر يك مسئله ديگر است، و آن اينكه نماز طواف را در كجا بايد خواند؟

شهيد اول(ره) در البيان مى فرمايد: حكم نماز در رابطه با مكان(به انقسام احكام تكليفيه) به پنج قسم: حرام، مستحب، مكروه، مباح و واجب تقسيم مى شود، و آن گاه قسم آخر را اين گونه تقسيم مى فرمايد: گاهى نماز در يك مكان معين بالاصالة واجب مى شود، مثل دو ركعت نماز طواف در مقام و يا پشت آن و يا يكى از دو طرف آن، و گاهى بالعرض واجب مى شود، مثل آنكه به واسطه نذر بجاى آوردن نمازى را در مكانى خاص بر خود واجب نمايد. (3)

چند پرسش

الف. آيا نماز طوافِ واجب، واجب است؟

در پاسخ بايد گفت: بيشتر فقيهان نظر به وجوب آن دارند. ابن ادريس نسبت شاذ به بعض از فقها مى دهد كه قائل به استحباب آن هستند، ولى خود وى حكم به وجوب داده است و دليل او ظهور امر در آيه «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» است كه اقتضاى آن وجوب است. (4)


1- سوره بقره، آيه 125.
2- تهذيب الأحكام، ج 5، ص 138، ح 454؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 480، ب 72، از ابواب الطواف، ح 2.
3- البيان، ص 68.
4- السرائر، ج 1، ص 576- 577.

ص: 55

شيخ طوسى(ره) در الخلاف مى فرمايد: دو ركعت طواف در نزد اكثر اصحاب ما واجب است و ابوحنيفه و مالك و اوزاعى و ثورى نيز همين نظر را دارند. (1) علامه حلى نيز در منتهى المطلب آن را به اكثر علماى ما نسبت مى دهد. (2) از جمله كسانى كه آن را واجب دانسته اند، شيخ طوسى در النهاية، (3) ابوصلاح حلبى در الكافى فى الفقه، (4) ابن براج در المهذب، (5) ابن ادريس در السرائر، (6) ابن حمزه در الوسيله، (7) علامه حلى در قواعد الاحكام (8) و منتهى المطلب (9) و تبصرة المتعلمين، (10) شهيد اول در اللمعة الدمشقية (11) و البيان، (12) شهيد ثانى در الروضة البهية، (13) مقدس اردبيلى در مجمع الفائدة و البرهان، (14) و


1- الخلاف، ج 2، ص 327، مسئله 138.
2- منتهى المطلب، ج 2، ص 691.
3- النهاية، ص 242 و 272.
4- الكافى فى الفقه، ص 157.
5- المهذب، ج 1، ص 128.
6- السرائر، ج 1، ص 576.
7- الوسيله، ص 172.
8- قواعد الاحكام، ج 1، ص 83.
9- منتهى المطلب، ج 2، ص 691.
10- . تبصرة المتعلمين، ص 67.
11- . اللمعة الدمشقيه چاپ شده در متن الروضة البهية، ج 2، ص 250.
12- . البيان، ص 68.
13- . الروضة البهية، ج 2، ص 250.
14- . مجمع الفائدة و البرهان، ج 7، ص 87.

ص: 56

طباطبايى در رياض المسائل (1) هستند.

ب. نماز طوافِ واجب را در كجا بايد خواند؟

صاحب جواهر ادعاى شهرت مى كند بر اينكه بايد نماز طواف واجب را در نزد مقام ابراهيم خواند، و بنابراين افزون بر فقيهانى كه نظرشان را درباره اصل وجوب نماز طواف بيان كرديم، محقق حلى در شرائع الاسلام (2) و مختصر النافع، (3) و به تبع ايشان صاحب جواهر در جواهر الكلام (4) و شهيد ثانى در مسالك الافهام (5) و همچنين امام خمينى در تحرير الوسيله (6) مكان نماز طواف را نزد مقام ابراهيم دانسته اند. (7)

علامه حلى در منتهى المطلب اين نظر را به اكثر عالمان اماميه نسبت مى دهد و نيز رأى مالك و ثورى را همين مى داند. (8) شهيد ثانى در مسالك الافهام آن را قول مشهور بين اصحاب و مورد اتفاق متأخران مى داند. (9) دليل بر اين مطلب چند امر است:

الف. آيه شريفه كه مى فرمايد: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» (10)

و امر اقتضاى وجوب دارد؛


1- رياض المسائل، ج 1، ص 460.
2- شرائع الاسلام، ج 1، ص 268.
3- مختصر النافع، ص 93.
4- جواهر الكلام، ج 19، ص 314.
5- مسالك الافهام، ج 2، ص 338.
6- تحرير الوسيله، ج 1، ص 436.
7- ناگفته نماند كه اين در صورت امكان است و در صورت ازدحام جمعيت و عدم امكان بجا آوردن آن در پشت مقام در يكى از دو طرف، هر چه نزديك تر به مقام، نماز طواف خوانده مى شود، همان گونه كه فقها برآن تصريح كرده اند.
8- منتهى المطلب، ج 2، ص 691.
9- مسالك الافهام، ج 2، ص 338.
10- . سوره بقره، آيه 125.

ص: 57

ب. اخبار و روايات، مثل صحيحه معاوية بن عمار از امام صادق(ع) كه فرمود:

إذا فرغت من طوافك فائت مقام إبراهيم فصلّ ركعتين، واجعله إماماً؛ (1)

وقتى كه طواف را تمام كردى، نزد مقام ابراهيم آى، و دو ركعت نماز بخوان، و مقام را امام خود قرار بده(و پشت آن نماز بخوان).

ج. پيروى از فعل پيامبر(ص)؛ علامه حلى در منتهى المطلب از جمهور نقل كرده است كه پيامبر اكرم(ص) در آنجا دو ركعت نماز طواف خود را خواند و خود فرمود:

خذوا عنّى مناسككم؛ (2)

مناسك حج خود را از من فرا گيريد.

در برابر اين قول، نظر شيخ طوسى در خلاف است كه مى گويد: بجا آوردن دو ركعت نماز طواف در پشت مقام مستحب است و اگر كسى آن را در غير آن مكان بجا آورد، مجزى است و شافعى نيز چنين گفته است. (3) و پيش از ايشان نيز ابوصلاح حلبى در الكافى فى الفقه چنين آورده است: بجا آوردن دو ركعت طواف در غير مقام، در مسجد الحرام جايز است. (4) و از شيخ صدوق و پدرشان، موافقت با رأى و نظر حلبى درباره دو ركعت طواف نساء حكايت


1- وسائل الشيعه، ج 9، ص 479، ب 71 از ابواب طواف، ح 3.
2- منتهى المطلب، ج 2، ص 691.
3- الخلاف، ج 2، ص 327، مسئله 139.
4- الكافى فى الفقه، ص 158.

ص: 58

شده است. (1) علامه حلى در منتهى المطلب دليل شافعى را اين گونه آورده است: اين دو ركعت نماز است. و مانند ديگر نمازها اختصاص به مكان معين ندارد! و علامه حلى خود پاسخ مى دهد: اختصاص يافتن نماز طواف به مقام ابراهيم، به واسطه آيه شريفه و فعل پيامبر ثابت است. (2)

ج. آيا نماز طواف مستحبى را بايد نزد مقام خواند؟

مطالبى كه گفتيم، درباره نماز طواف واجب است، اما نماز طواف مستحبى را به تصريح بسيارى از فقها، از جمله شهيد ثانى در مسالك الافهام (3) و صاحب جواهر در جواهر الكلام (4) و مراجع معظم معاصر (5) در هر جاى مسجد مى توان خواند و صاحب جواهر مى افزايد: من مخالفى را از جهت نص و فتوا نيافته ام. (6)

5. استحباب نماز پيش از احرام حج در حجر

اين مسئله از فرع بعدى روشن مى شود.


1- ر. ك: الهداية 64؛ المقنع ص 92؛ مسالك الافهام، ج 2، ص 338.
2- منتهى المطلب، ج 2، ص 691.
3- مسالك الافهام، ج 2، ص 338.
4- جواهر الكلام، ج 19، ص 320.
5- آراء المراجع، ص 270.
6- جواهر الكلام، ج 19، ص 320.

ص: 59

6. استحباب احرام حج در حجر اسماعيل

هشتم ذى الحجه را روز ترويه گويند. بيشتر حاجيان در اين روز محرم شده و آماده حركت به سوى عرفات مى شوند. بايد در مكه احرام بست، اما فضيلت آن، احرام بستن از مسجد الحرام از كنار مقام ابراهيم يا در ميان حجر اسماعيل است. دليل اين قول، صحيحه معاوية بن عمار است كه از امام صادق(ع) نقل مى كند:

إذا كان يوم التروية إن شاء اللَّه فاغتسل، ثمّ البس ثوبيك و ادخل المسجد حافياً، وعليك السكينة و الوقار، ثمّ صلّ ركعتين عند مقام إبراهيم(ع) أو فى الحجر، ثم اقعد حتى تزول الشمس، فصلّ المكتوبة، ثم قل فى دبر صلاتك كما قلت حين أحرمت من الشّجرة، و أحرم بالحج و عليك السكينه و الوقار؛ (1)

روز ترويه، غُسل كن، سپس دو لباس(احرام) خود را بپوش، و با پاى برهنه داخل مسجد(الحرام) شو، در حالى كه آرامش و وقار داشته باشى. سپس دو ركعت در نزد مقام ابراهيم و يا در حجر(اسماعيل) به جاى آور، سپس آنجا بنشين، به هنگام ظهر نماز واجب خود را بخوان و پس از آن، آنچه را كه در مسجد شجره در وقت بستن احرام گفتى بگو، و براى حج محرم شو، در حالى كه با آرامش و وقار و سنگينى باشى ....

امر در روايت حمل بر استحباب شده است؛ همان گونه كه صاحب جواهر


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 2، ب 1 از ابواب احرام الحج، ح 1 و ج 9، ص 71، ح 1، و ج 8، ص 246، ح 1.

ص: 60

فرموده است. (1) بنابراين آنچه فهميده مى شود اين است كه كسى كه مى خواهد براى حج محرم شود انجام چند كار براى او مستحب است، كه دو كار آن در رابطه با مورد بحث است:

1. دو ركعت نماز در مقام ابراهيم و يا در حجر اسماعيل بجا آورد؛ مقدس اردبيلى در مجمع الفائدة و البرهان مى گويد: ظاهر آن است كه اين دو ركعت براى احرام اوست كه پيش از بستن احرام، دو ركعت نماز بخواند، و بعد مى فرمايد: احتمال دارد كه براى تحيت(مسجد) باشد؛ (2) ولى از آنجا كه تحيت مسجدالحرام طواف است، بنابر اين اين دو ركعت براى احرام اوست.

2. بعد از انجام نماز ظهر در نزد مقام ابراهيم و يا در حجر اسماعيل براى حج محرم شود. او مخير است كه در هر كدام از اين دو مكان، احرام بندد و بر همين اساس است كه محقق حلى در المختصر النافع (3) و ابن سعيد در الجامع للشرائع (4) و علامه حلى در قواعد الاحكام (5) و تحرير الاحكام (6) و سيد كاظم


1- جواهرالكلام، ج 19، ص 3.
2- مجمع الفائدة و البرهان، ج 7، ص 186.
3- المختصر النافع، ص 79.
4- الجامع للشرائع، ص 204.
5- قواعد الاحكام، ج 1، ص 85.
6- تحريرالاحكام، ج 1، ص 101.

ص: 61

يزدى در العروة الوثقى (1) و آقاى حكيم در مستمسك (2) استحباب محرم شدن در يكى از اين دو مكان را در مسجدالحرام بيان كرده اند. علامه حلى در تبصرة المتعلمين (3) و ارشاد الاذهان (4) تنها به استحباب احرام بستن در زير ناودان(حجر اسماعيل) بسنده كرده است و مقدس اردبيلى پس از ذكر صحيحه معاوية بن عمار اعتراض مى كند كه از آن تخيير بين مقام و حجر استفاده مى شود و چه بسا به واسطه تقديم مقام بر حجر در روايت، اولويت مقام نيز فهميده شود. همچنين ظاهر آن است كه مقام ابراهيم- به ويژه براى انجام نماز از حجر اسماعيل با فضيلت تر است، پس اينكه علامه حلى تنها زير ناودان(حجر اسماعيل) را ذكر كرده است جاى تأمل دارد. (5)

7. حجر اسماعيل محل اعلام

هداياى كعبه و چگونگى مصرف آن، يكى از مسائلى است كه در فقه مطرح است. شيخ صدوق(ره) روايت كرده است:

إن الكعبة لا تأكل و لا تشرب، و ما جعل هدياً لها فهو لزوّارها؛ (6)

كعبه نمى خورد، و نمى آشامد هر چه كه براى آن هديه آورده شود براى زائران كعبه است.

همچنين روايت كرده است:

وروى أنّه ينادى على الحجر: ألا من انقطعت به النفقة فليحضر، فيدفع اليه؛ (7)


1- العروةالوثقى، ج 2، ص 363.
2- مستمسك العروة الوثقى، ج 11، ص 204.
3- تبصرة المتعلمين، ص 70.
4- ارشاد الاذهان، ج 1، ص 328.
5- مجمع الفائدة و البرهان، ج 7، ص 186.
6- وسائل الشيعه، ج 9، ص 356، ب 22 از ابواب مقدمات الطواف، ح 11.
7- همان، ح 12.

ص: 62

بر روى حجر ندا شود: هر كس كه خرجى او تمام شده است حاضر شود، آن گاه از هديه كعبه به او داده شود.

على بن جعفر مى گويد: از برادرم موسى بن جعفر(ع) درباره(وظيفه) كسى كه كنيز خود را هديه به كعبه كرده است پرسيدم. فرمود: به ندا كننده اى امر كن كه بر روى حجر بايستد و ندا در دهد: هر كسى كه نفقه و خرجى او كفايتش نمى كند و يا تمام شده است، و يا غذا ندارد، سراغ فلان پسر فلان رود و به او امر كن كه پول جاريه را به هر كس كه به نزد او مى آيد خرده خرده بدهد، تا تمام شود. (1) سعيد بن عمر جعفى از مردى از اهل مصر روايت مى كند كه برادرم كنيزى آوازه خوان و زيبارو داشت كه آن را هديه به بيت اللَّه الحرام نمود. به مكه آمدم درباره وظيفه خود و حكم مسئله پرسيدم. بعضى گفتند: او را به بنى شيبه، كه كارهاى كعبه در دست آنهاست، بسپار و برخى چيزهايى ديگر گفتند و من در كار خود حيران گشتم. كسى از اهل مسجد به من گفت: آيا مى خواهى كسى را برايت معرفى كنم كه تو را در اين مسئله به حق هدايت نمايد؟ گفتم: بله. با انگشت خود به مردى بزرگ كه در مسجد نشسته بود اشاره كرد و گفت: او جعفر بن محمد(ع) است، نزد او برو و حكم را بپرس. خدمت او رفتم، و ماجراى خود را گفتم و وظيفه خود را پرسيدم. فرمود: كعبه نمى خورد و نمى آشامد و هر چه كه براى او هديه شود براى زوار آن خرج مى شود. كنيز را بفروش و بر روى حجر بايست و ندا كن: آيا كسى از زائران خانه خدا هست


1- همان، ج 9، ص 352، ح 1، و ج 13، ص 453، ح 1.

ص: 63

كه نيازمند و محتاج باشد؟ وقتى كه نزد تو آمدند از آنها سؤال كن، و پول جاريه را در بين ايشان تقسيم نما. گفتم: برخى به من گفتند كه كنيز را به بنى شيبه بسپارم. حضرت فرمود: همانا هنگامى كه قائم ما قيام كند، آنان را دستگير كرده و دست ايشان را قطع خواهد نمود. و فرمود: ايشان دزدان خدايند! (1) از آنجا كه اين مسئله مربوط به مال كعبه و هداياى آن است، و مستقيماً مربوط به حجر نيست از ذكر اقوال فقيهان در اين مسئله مى گذريم.

8. ناودان حجر و قبله مدينه

در كتاب هاى فقيهى، محراب معصوم يكى از امارات و راه هاى تشخيص قبله معرفى شده است. علامه حلى در قواعد الاحكام درباره نمازگزار در مدينه منوره مى فرمايد:

و المصلى بالمدينة ينزل محراب رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله منزلة الكعبة؛ (2)

نمازگزار در مدينه، محراب رسول خدا(ص) را به منزله كعبه قرار دهد.(يعنى در برابر آن بايستد).

محقق كركى در جامع المقاصد چنين تعليل آورده است: چون محراب پيامبر(ص) ساخته خود اوست و او معصوم و مصون از خطا و اشتباه است، پس


1- وسائل الشيعه، ج 9، ص 355، ح 9.
2- قواعد الأحكام، ج 1، ص 26.

ص: 64

اگر كسى كه آشناى به فن- و در رشته هيئت و نجوم ماهر- باشد و مطلبى را بر خلاف گويد(و جهت قبله را در محراب پيامبر اشتباه داند) سخن او حجيت ندارد و اجتهاد او باطل است. آن گاه به اين روايت تمسك مى جويد:

و روى أنّه لمّا أراد نصبه زويت له الأرض، فجعله بازاء الميزاب؛ (1)

روايت شده هنگامى كه پيامبر مى خواست محراب را قرار دهد، زمين براى او پيچيده شد،(يعنى كعبه را ديد) و آن گاه محراب را به سمت ناودان كعبه قرار داد.» (2) مقصود از جمع شدن زمين وپيجيده شدن آن، رفع موانع و ديدن ناودان كعبه و قرار دادن محراب در مقابل آن است.

ابوالفضل شاذان بن جبرئيل قمى، در كتاب ازاحة العلة فى معرفة القبلة اين موارد را از جمله اماراتى كه موجب علم به جهت قبله مى شود شمرده است:

محراب مسجد پيامبر، محراب مسجد قبا و همچنين برخى از مساجدى كه پيامبر در بعضى از سفرها و جنگ ها ساخته است؛ مانند مسجد فضيخ، مسجد اعمى، مسجد اجابه، مسجد بغلة، مسجد فتح و ... و همچنين قبورى كه در محضر ايشان ساخته شده و بالا آمد؛ مانند قبر ابراهيم فرزند رسول خدا(ص)، قبر فاطمه بنت اسد، قبر حمزه سيد الشهدا در احد و ...، و يا قبله اى كه به دست


1- ر. ك: صحيح مسلم، ج 4، ص 2215، ح 2889؛ سنن ابى داود، ج 4، ص 97، ح 4252؛ مسند احمد، ج 5، ص 278 و 284؛ و نيز بحارالانوار، ج 84، ص 54.
2- جامع المقاصد، ج 2، ص 52.

ص: 65

يكى از ائمه نصب شود، مانند قبله كوفه، بصره و ... (1) در باره محراب پيامبر دو روايت وجود دارد:

1. روايتى كه محقق كركى آن را ذكر كرده است و نقل آن گذشت؛

2. از پيامبر خدا(ص) نقل است كه فرمود:

محرابى على الميزاب؛ (2)

محراب من در مقابل ناودان(كعبه) است.

علامه مجلسى به واسطه نظر به محاسبه اى كه دارد، محراب فعلى پيامبر را غير از محراب ساخته شده به دست پيامبر مى داند و دليل او چند امر است؛ از جمله اينكه ما محراب پيامبر را موافق با خط نصف النهار يافتيم و بر طبق قواعد رياضى، قبله مدينه حدود سى درجه (3) به سمت چپ متمايل است. پس جهت قبله محراب با قبله سازگار نيست ... (4) استاد حسن زاده آملى در كتاب دروس معرفة الوقت و القبلة پس از نقل سخن ابوالفضل شاذان بن جبرئيل قمى، و نيز كلام علامه حلى در تذكرة الفقهاء مبنى بر قبله قرار دادن محراب پيامبر(ص) بدون نياز به اجتهاد و كوشش براى اثبات صحت جهت آن، به واسطه عدم تصور خطا در پيامبر(ص) و همچنين


1- ازاحة العلة فى معرفة القبلة، چاپ شده در بحار الأنوار، ج 84، ص 82.
2- بحار الأنوار، ج 100، ص 433،(ايشان اين نقل را مشهور مى داند).
3- علامه مجلسى در جاى ديگر بحار، انحراف را 37 درجه مى داند. ر. ك: بحارالانوار، ج 100، ص 433.
4- بحارالانوار، ج 84، ص 54.

ص: 66

پس از نقل سخن سمهودى از علماى اهل سنت در وفاء الوفاء كه همانند سخن علامه حلى است، چنين آورده است كه اين نظر در غايت استوارى و نهايت متانت است؛ چرا كه محراب پيامبر از آن جهتى كه ايشان قرار داده بود عوض نشده است و هيچ گونه دگرگونى در آن راه نيافته است. آن گاه اشكال علامه مجلسى را اين گونه پاسخ داده است: قول ايشان مبتنى بر ارصاد و آلاتى است كه بر طبق نظر پيشينيان وضع شده است و بر آشناى به فن پوشيده نيست كه براى قدما در تعيين طول و عرض بلاد حبط عظيم و اشتباه بزرگ واقع شده است؛ ولى علامه بيرونى، طول و عرض مكه و مدينه را دقيق به دست آورده است و بر طبق آن مكه و مدينه در تحت يك دايره از نصف النهار قرار مى گيرد و تفاوت چيزى كمتر از ربع درجه است و آنچه كه بيرونى به دست آورده است قول حقى است كه خدشه ناپذير است و نظر متاخران از اروپاييان نيز با آن مطابقت دارد، و احتمال تحريف قبله از ناحيه سلاطين جور در غايت ضعف است، و صواب آن است كه بايد محراب پيامبر را اصل قرار داد، و ساير قواعد هيئت و آلات و رصديه و غير آن را با آن سنجيد، نه آنكه برعكس عمل شود و در صورت يافتن اختلاف، اشكال در كار آنها و وسايل ايشان است نه در فعل پيامبر(ص)؛ پس معلوم مى شود كه قبله مدينه معجزه فعلى باقى پيامبر(ص) است كه عقل ها را حيران مى سازد؛ چون پيامبر(ص) در عصرى بود كه در حجاز اثرى از زيج و رصد نبود و كسى نيز نگفته است كه پيامبر سمت قبله مدينه را به واسطه استفاده از آلات نجومى به دست آورده باشد. (1)


1- دروس معرفة الوقت و القبلة، 376- 380،(با تلخيص).

ص: 67

حجر اسماعيل در بستر تاريخ

ريشه حجر از كجاست؟

اين مكان با راهنمايى جبرئيل امين، محل نزول ابراهيم خليل(ع) و همسرش هاجر و كودك شير خواره اش اسماعيل(ع) شد و به امر الهى خانه و مأواى اسماعيل و مادرش گشت. بر طبق نقلى كه شيخ كلينى از امام صادق(ع) آورده است، هنگامى كه اسماعيل ولادت يافت، ابراهيم(ع) او و مادرش را بر الاغى سوار كرد و با راهنمايى جبرئيل حركت كردند تا به جايگاه حجر رسيدند. آنان مقدارى غذا و آب به همراه خود داشتند. محل كعبه به صورت تپه اى كوچك و تلى از خاك سرخ مملو از كلوخ بود، ابراهيم روى به جانب جبرئيل كرد و پرسيد: آيا بدين جا ماموريت يافته اى؟ در پاسخ شنيد: آرى! (1) و بدين سان اينجا خانه اسماعيل شد بيش از آنكه نام حجر اسماعيل به خود


1- الكافى(الفروع)، ج 4، ص 201، ح 1، بحار الأنوار، ج 12، ص 115، ح 48.

ص: 68

گيرد. از همين روست كه مى بينيم گاهى در روايات از آن تعبير به منزل و بيت اسماعيل مى شود؛ مثل روايتى كه مفضل بن عمر از امام صادق(ع) نقل كرده است كه:

الحجر بيت اسماعيل؛ (1)

حجر خانه اسماعيل است.

اسماعيل در اين خانه پرورش يافت و رشد كرد و منشأ آثارى جاويدان شد.

دفن شدگان در حجر اسماعيل

1. عده اى از پيامبران

اين مكان مدفن عده اى از پيامبران الهى است و سرانجام محلى كه به امر خداوند و هدايت جبرئيل امين به عنوان خانه اسماعيل مشخص شده بود، آرامگاه و مضجع عده اى از رادمردان متصل به رشته وحى خداوندى گرديد تا از نو منشأ نور و هدايت گردد و عنوان آيت پروردگارى به خود گيرد و بازتابش جهان را فراگيرد.

در پايانِ روايتى كه شيخ كلينى به سندش از معاويه بن عمار از حضرت امام صادق(ع) درباره حجر اسماعيل نقل كرده، چنين آمده است:

.. فيه قبور الأنبياء؛ (2)


1- همان، ح 14؛ بحارالأنوار، ج 12، ص 17، ح 54.
2- همان، ح 15.

ص: 69

در آن قبرهاى پيامبران است. (1) از جمله پيامبرانى كه احتمال دفن او در حجر اسماعيل داده شده است، حضرت هود(ع) است. اين مطلب را علامه مجلسى به عنوان يكى از اقوالى كه در محل دفن اين پيامبر گفته شده است، نقل مى كند و پس از آن، ديگر اقوال را كه عبارت از دفن آن حضرت در حضرموت و يا در نجف اشرف، در نزديكى قبر اميرمؤمنان(ع) است نقل كرده و بعد به صورتى جمع مى كند. (2) هم اكنون در وادى السلام نجف اشرف قبر هود و صالح وجود دارد كه زيارتگاه مؤمنان است.

2. مادر اسماعيل

ظاهراً نخستين كسى كه پيكر او در اين مكان به خاك سپرده شده، هاجر مادر اسماعيل است و همان گونه كه گفتيم، اسماعيل پس از دفن مادر، اطراف آن را سنگ چين كرد تا زير پاى مردم قرار نگيرد. اين كار او شدت علاقه اش را به مادر رنج كشيده اش نشان مى دهد.

شيخ صدوق در علل الشرايع به اسنادش از ابوبكر حضرمى از امام صادق(ع) نقل مى كند:


1- همين تعبير نيز در مستطرفات السرائر، ج 3، ص 562، و همچنين در قصص الانبياء راوندى، ص 115، ح 115 ديده مى شود و همچنين صاحب وسائل آن را از شيخ صدوق(ره) نقل كرده است. ر. ك: وسائل الشيعه، ج 9، ص 430، ح 6.
2- بحار الأنوار، ج 11، ص 360.

ص: 70

إنّ إسماعيل دفن أمّه فى الحجر و جعله عالياً، و جعل عليها حائطاً، لئلًا يوطأ قبرها؛ (1)

اسماعيل مادر خود را در حجر دفن كرد و قبر او را بالا آورد و بر آن ديوارى ساخت تا قبر مادرش زير پاى قرار نگيرد. (2) اصل دفن مادر اسماعيل در حجر را بسيارى از مورخان، از جمله ابن هشام در السيرة النبوية (3) و ديگران نقل كرده اند.

بر حسب نقل ابن سعد در الطبقات الكبرى اسماعيل هنگام مرگ مادر، جوانى بيست ساله بود و مادرش در نود سالگى وفات يافت و اسماعيل وى را در حجر دفن كرد. (4)

3. اسماعيل

در قرآن كريم دوازده بار نام مبارك اسماعيل ذكر شده است كه ظاهراً به استثناى يك مورد آن، طبق يك تفسير، ساير موارد در حق اسماعيل فرزند ابراهيم خليل است و آن يك مورد استثنا، درباره اسماعيل صادق الوعد است كه در سوره مريم از او ياد شده است:

«وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا»؛ (5)


1- علل الشرايع، ج 1، ص 37، ب 34، ح 1؛ بحارالانوار، ج 12، ص 104، ح 13.
2- همين مضمون نيز در روايت معاوية بن عمار كه شيخ كلينى آن را نقل كرده است، و نيز در نقل راوندى و همچنين در نقل ديگر شيخ صدوق با اختلافى اندك در تعبير آمده است. ر. ك: الكافى، ج 4، ص 210، ح 15؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 429، ح 1، وج 9، ص 430، ح 7؛ قصص الأنبياء، ص 111، ح 108.
3- السيره النبوية، ج 1، ص 6.
4- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 52.
5- سوره مريم، آيه 54.

ص: 71

و ياد كن در كتاب اسماعيل را كه او درست وعده وفرستاده اى پيامبر بود.

بر اساس روايتى كه شيخ صدوق در علل الشرايع از امام صادق(ع) درباره اين آيه نقل مى كند مراد از اسماعيل، اسماعيل فرزند ابراهيم نيست. (1) و در تفسير قمى نام آن پيامبر را اسماعيل بن حزقيل معرفى كرده است. (2) علامه طباطبايى مى نويسد: در قرآن مجيد از اسماعيل بن حزقيل تنها در همين آيه ياد شده است. (3) در قرآن كريم از مقام و شخصيت اسماعيل فرزند ابراهيم بسيار تجليل شده است؛ مانند آيه شريفه:

«وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ»؛ (4)

و ياد كن اسماعيل و يسع و ذالكفل را كه همه از نيكوكاران بودند.

و آيه شريفه:

«وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ»؛ (5)

و(ياد كن) اسماعيل و ادريس و ذالكفل را كه از بندگان صبر


1- علل الشرايع.
2- تفسير القمى، ج 2، ص 51.
3- الميزان، ج 14، ص 64.
4- سوره ص، آيه 48.
5- سوره انبياء، آيه 86- 85.

ص: 72

پيشه بودند، و ما آنها را در رحمت خود قرار داديم؛ همانا كه ايشان از نيكان و صالحان بودند.

در سوره انعام پس از آنكه خداوند نام شمارى از پيامبران را مى برد، مى فرمايد:

«وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ»؛ (1)

و اسماعيل و يسع و يونس و لوط و ما همه آنان را بر عالميان برترى داديم.

و ابراهيم(ع) خداوند را به سبب نعمت وجود اسماعيل(ع) اين گونه مى ستايد:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ»؛ (2)

ستايش خداى را كه به من در هنگام پيرى و سالمندى دو فرزند اسماعيل و اسحاق را عطا فرمود؛ همانا كه پروردگار من دعا و درخواست بندگان را مى شنود.

اسماعيل از معدود پيامبرانى است كه توفيقِ ساختِ مسجد را يافته است.

نقل است كه چهار مسجد به دست پيامبران ساخته شده است: كعبه، به دست ابراهيم و اسماعيل؛ بيت اريحاء بيت المقدس، به دست داود و سليمان؛ مسجد مدينه و مسجد قبا، به دست پيامبر اسلام. (3)


1- سوره انعام، آيه 86.
2- سوره ابراهيم، آيه 39.
3- وفاء الوفاء، ج 3، ص 799، از ابو محمد مرجانى.

ص: 73

در قرآن مجيد چنين آمده است:

«وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»؛ (1)

و ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم كه خانه و حرم الهى را از هر پليدى پاك نگاه داريد براى طواف كنندگان و اعتكاف كنندگان و نمازخوانان.

و در جاى ديگر مى فرمايد:

«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»؛ (2)

و وقتى كه ابراهيم و اسماعيل ديوارهاى خانه خدا را برافراشتند، عرض كردند: پروردگارا اين خدمت را از ما بپذير، همانا كه تو شنوا و دانايى(و بر همه چيز آگاهى). و ما را تسليم فرمان خود گردان و فرزندان ما را نيز به تسليم و رضاى خود بدار و راه پرستش و طاعت خود را به ما بنمايان(و وظيفه بندگى را نشانمان ده) كه تو بخشنده و مهربانى.

و تقدير چنين بود كه سرانجام مدفن اسماعيل در كنار بيت الهى قرار گيرد و خانه او جايگاه دفن پيكر وى گردد و در جوار قبر مادر زجر كشيده اش بيارامد. دفن اسماعيل در حجر را در كتاب هاى روايى و تاريخى و برخى


1- سوره بقره، آيه 125.
2- سوره بقره، آيه 127.

ص: 74

تفاسير آورده اند؛ از جمله:

شيخ كلينى به سندش از مفضل بن عمر از امام صادق(ع) روايت كرده است:

الحجر بيت اسماعيل، و فيه قبر هاجر، و قبر اسماعيل؛ (1)

حجر خانه اسماعيل است و در آن قبر هاجر و قبر اسماعيل است.

در وسائل الشيعه به نقل از علل الشرايع از امام صادق(ع) روايت شده است:

و توفّى إسماعيل بعده و هو ابن ثلاثين و مائة سنة، فدفن فى الحجر مع أمّه؛ (2)

اسماعيل بعد(از پدرش ابراهيم) وفات يافت در حالى كه 130 سال داشت و در جوار مادرش در حجر دفن شد.

قطب الدين راوندى چنين روايت مى كند:

.. و دفن بالحجر مع أمّه ..؛ (3)

و اسماعيل با مادرش در حجر دفن گرديد.

از مورخان، ابن سعد از ابوجهم بن حذيفة بن غانم نقل مى كند:

و توفّى إسماعيل بعد أبيه فدفن داخل الحجر مما يلى الكعبة مع أمّه هاجر؛ (4)

اسماعيل پس از پدر وفات يافت و داخل حجر در نزديكى كعبه در كنار مادرش هاجر دفن گشت.


1- الكافى، ج 4، ص 210، ح 14.
2- وسائل الشيعه، ج 9، ص 431، ح 8؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 26، ح 48.
3- قصص الانبياء، ص 113، ح 112.
4- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 52.

ص: 75

ابن هشام نقل مى كند:

و دفن فى الحجر مع أمّه هاجر؛ (1)

(اسماعيل) در حجر در كنار مادرش هاجر دفن گرديد.

ابن سعد به اسنادش از اسحاق بن عبداللَّه بن ابى فروة نقل مى كند:

ما يعلم قبر نبىّ من الأنبياء إلا ثلاثة، قبر إسماعيل فإنّه تحت الميزاب بين الرّكن و البيت، و قبر هود .. و قبر رسول اللَّه(ص)، فإنّ هذه قبورهم بحقّ؛ (2)

قبر هيچ يك از پيامبران جز سه تن از ايشان معلوم نيست: قبر اسماعيل كه در زير ناودان(حجر) ما بين ركن و كعبه است؛ قبر هود ...؛ و قبر رسول خدا(ص) كه به درستى قبور ايشان در اين مكان ها حتمى و واقعى است.

اگرچه حصر اين خبر خالى از اشكال نيست، اما بر اساس آن، اسماعيل از جمله پيامبرانى است كه موقعيت قبر او مشخص و معلوم است.

از طيبى در شرح مشكوة درباره جواز خواندن نماز در كنار قبر صالحان و نيكان به دليل برخوردارى از عنايت الهى چنين استدلالى نقل شده است:

ألا يرى أنّ مرقد إسماعيل فى الحجر فى المسجد الحرام و الصلاة فيه أفضل؛ (3)

آيا نمى بينند كه قبر اسماعيل در حجر داخل مسجدالحرام است و نماز در آن برتر از جاى ديگر است؟


1- السيرة النبوية، ج 1، ص 6.
2- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 52.
3- بحارالأنوار، ج 82، ص 56.

ص: 76

قرطبى از ابن عباس روايت كرده است:

و فى المسجد الحرام قبران ليس فيه غيرهما، قبر إسماعيل و قبر شعيب عليهما السلام، فقبر إسماعيل فى الحجر، و قبر شعيب مقابل الحجر الأسود؛ (1)

در مسجد الحرام دو قبر، نه بيشتر، وجود دارد: قبر اسماعيل و قبر شعيب؛ قبر اسماعيل در حجر است و قبر شعيب مقابل حجر الاسود است.

گرچه قرطبى اقوال ديگر كه دلالت بر بر وجود قبور پيامبران در مسجد الحرام است نقل مى كند، از جمله احتمال قبر نوح و هود و صالح در ما بين زمزم و حجر، و قبور 99 تن از پيامبران در حد فاصل بين ركن و مقام. (2) كه در جاى خود بايد مورد بررسى و تحقيق قرار گيرد، ولى آنچه كه براى بحث ما مهم است، مدفن اسماعيل است.

در شفاء الغرام از ابن اسحاق، دفن اسماعيل در حجر نقل شده است. (3) و در اخبار مكه پس از نقل مطلبى درباره فضيلت حجر مى نويسد:

و فى ذلك الموضع توفّى، قال خالد: فيرون أنّ ذلك الموضع ما بين الميزاب إلى باب الحجر الغربى فيه قبره؛ (4)

و در آن موضع(حجر) اسماعيل وفات يافت. خالد مى گويد آن موضع در حد فاصل ناودان تا در غربى حجر است كه در آن قبر


1- الجامع الاحكام القرآن، ج 2، ص 88.
2- همان.
3- شفاء الغرام، ج 2، ص 14.
4- اخبار مكة، ج 1، ص 312.

ص: 77

وى نيز مى باشد.

و پس از آن به مسئله حفر حجر به دست ابن زبير، در وقت بازسازى كعبه، اشاره مى كند و مى نويسد: هنگام حفر حجر، به يك سنگ سبز برمى خورند، هيچ يك از قريش ندانستند كه چيست، تا كه عبداللَّه بن صفوان به ابن زبير گفت:

اين قبر اسماعيل است، مواظب باش سنگ را از جاى خود حركت نده، و ابن زبير آن را به حال خود گذاشت. (1) و از ابن اسحاق نيز مطلبى آورده است كه دلالت بر بودن قبر اسماعيل و مادرش هاجر در حجر است. (2) با توجه به مطالب نقل شده، معلوم مى شود كه دفن اسماعيل در حجر از مشهورات و بلكه مسلمات تاريخى است و با توجه به آن، آنچه را كه مسعودى در مروج الذهب آورده است، خالى از ضعف نخواهد بود. مسعودى مى نويسد:

و كان عمر إسماعيل إلى أن قبضه اللَّه إليه مائة سنة و سبعاً و ثلاثين سنة، و دفن بالمسجد الحرام فى الموضع الذى كان فيه الحجر الأسود؛ (3)

سن اسماعيل هنگام قبض روح 137 سال بود، و در مسجد الحرام در جايى كه حجر الاسود در آن بود دفن شد.

اين مطلب درست نيست، مگر آنكه بگوييم كه در اين عبارت تصحيف صورت گرفته است و كلمه «الأسود» را نسخه نويسان به آن افزوده باشند و


1- همان.
2- همان.
3- مروج الذهب، ج 1، ص 75.

ص: 78

بدين سان حِجر را حَجَر خوانده اند؛ بلى اگر دليلى داشتيم كه هنگام بناى كعبه، حجرالاسود در محل فعلى حجر اسماعيل دفن شده بود و بعد ابراهيم آن را استخراج و در ركن اسود(شرقى) نهاد، در اين صورت كلام مسعودى اشكالى نمى داشت؛ چه آنكه بر طبق آن معناى كلام وى چنين مى شد كه اسماعيل در همان جايى كه قبلا حجرالاسود بود(يعنى حِجْر) دفن شد.

ليكن ما دليلى بر اين سخن نيافتيم. آنچه در اين باره در روايات ما آمده دو مطلب است:

1. بر حسب نقل از علل الشرائع از اميرمؤمنان(ع)، ابراهيم(ع) به واسطه وحى الهى و با كمك فرزندش اسماعيل(ع) حجر الاسود را از كوه ابوقبيس استخراج كرد. (1) 2. بر طبق نقل تفسير على بن ابراهيم قمى، اسماعيل حجر الاسود از ذى طوى نقل داده و بعد از بالا رفتن به آسمان، ابراهيم آن را اخذ كرد. (2) درباره مدت عمر اسماعيل، سه قول نقل شده است:

1. از شيخ صدوق(ره) در كمال الدين نقل است كه رسول خدا(ص) فرمود:

اسماعيل فرزند ابراهيم 120 سال عمر كرد. (3) در اثبات الوصيه نيز عمر اسماعيل را 120 سال نقل كرده است. (4) مختار علامه مجلسى همين نقل است


1- بحارالانوار، ج 99، ص 217، ح 1.
2- تفسير القمى، ج 1، ص 62؛ بحارالأنوار، ج 99، ص 38، ح 15.
3- بحارالانوار، ج 12، ص 113.
4- اثبات الوصية، ص 35.

ص: 79

و ايشان آن را صحيح ترين روايت درباره عمر اسماعيل مى داند. (1) 2. شيخ صدوق در علل الشرائع (2) و قطب الدين راوندى در قصص الأنبياء (3) روايتى را نقل كرده اند كه بر اساس آن عمر اسماعيل 130 سال است. در شفاء الغرام نيز از ابن اسحاق، عمر وى را 130 سال آورده است. (4) 3. مسعودى در مروج الذهب عمر اسماعيل را 137 سال نقل كرده است. (5)

4. دختران اسماعيل

چند تن از دختران اسماعيل، از جمله كسانى هستند كه در حجر اسماعيل به خاك سپرده شدند. در كافى به نقل از امام صادق(ع) روايت شده است:

دفن فى الحجر مما يلى الرّكن الثالث عذارى بنات اسماعيل؛ (6)

در حجر نزديك ركن سوم كعبه(غربى) تنى چند از دختران اسماعيل دفن شده اند.

سيرى در برخى از وقايع حجر اسماعيل

اشاره


1- بحاراالانوار، ج 12، ص 113، در بيان ذيل خبر 42.
2- علل الشرائع، ج 1، ص 38؛ بحارالانوار، ج 12، ص 79، ح 8.
3- قصص الانبياء، ص 113، ح 112.
4- شفاء الغرام، ج 2، ص 14.
5- مروج الذهب، ج 1، ص 75.
6- الكافى، ج 4، ص 210، ح 15؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 430، ح 4؛ بحار الأنوار، ج 12، ص 118، ح 57؛ الوافى، 2، جزء 8، ص 28؛ و مجمع البحرين، ج 3، ص 260.

ص: 80

حجر اسماعيل از جمله مكان هايى است كه حوادث بسيارى را به خود ديده است، و مجموعه اى از خاطرات تلخ و شيرين را در خود گرد آورده است كه برشمارى كامل آن در دوره هاى مختلف تاريخى مجال و فرصتى ديگر مى طلبد. آنچه كه مورد توجه است، بررسى آن در برهه اى از زمان و مربوط به وجود مقدس پيامبر بزرگ اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) است كه به مناسبت، برخى از قضاياى مربوط به شمارى از نياكان و خاندان ايشان را مطرح مى كنيم.

1. مطلب بن عبدالمناف در حجر اسماعيل

مطلب بن عبدالمناف، عموى جد بزرگوار پيامبر اسلام(ص) جناب عبدالمطلب، و برادر هاشم(پدر عبدالمطلب) است. نام عبدالمطلب «شيبه» بوده است و در سبب اين نامگذارى آورده اند كه چون هنگام ولادت مقدارى موى سفيد بر سر داشته است، نام وى را شيبه نهادند. (1) مادر عبدالمطلب زنى از اشراف اهل مدينه به نام «سلمى» دختر عمرو بن زيد بن لبيد بن خداش بن عامر بن غانم بن عدى بن النجار است. (2) برخى از مورخان، از جمله ابن سعد در طبقات، و ابن هشام در سيره، و يعقوبى در تاريخ خود آورده اند كه هاشم بن عبدالمناف هنگامى كه در يك سفر تجارى به مدينه آمده بود، با سلمى ازدواج كرد. ثمره اين ازدواج فرزندى بود كه نام او را شيبه نهادند. به نقل از ابن هشام هاشم فرزند خود را نزد


1- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 79.
2- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 64؛ سر السلسة العلوية، ص 2.

ص: 81

مادرش در مدينه گذارد، (1) ولى يعقوبى چنين مى نگارد: هنگامى كه هاشم قصد خروج به سوى شام را داشت، همسر و فرزند خود را به مدينه برد تا در طى مدت سفر در نزد پدر همسر و خويشانش به سر برند؛ (2) اما در اين سفر هاشم در غزه بيمار شد و سرانجام همان جا وفات يافت و دفن گرديد. (3) پس از فوت هاشم فرزند او شيبه، در نزد مادر خود در مدينه باقى ماند، تا آن گاه كه به نزديكى سن بلوغ رسيد و آثار بزرگى و نجابت در رفتار و كردار او نمايان بود.

يعقوبى مى نويسد: عده اى از نوجوانان مدينه مشغول مسابقه تيراندازى بودند. مردى از قبيله تهامه به ايشان برمى خورد. در ميان ايشان نوجوانى را ديد كه در تيراندازى بسيار ماهر بود و تيرهايش به خطا نمى رفت و در وقت برخورد با هدف چنين مى گفت: منم فرزند هاشم، منم پور سيد بطحاء، آن مرد كه از قدرت و توانايى اين نوجوان به وجد و شعف آمده بود سراغ وى رفته و به او مى گويد: پسر! تو كيستى؟!، نوجوان گفت: منم شيبه فرزند هاشم فرزند عبدمناف. (4) در نقل بحارالانوار آن مرد را از بنى الحارث بن عبدالمناف معرفى كرده است. وقتى كه از اصل و نسب وى مطلع شد به او چنين گفت: خداوند در


1- السيرة النبوية، ج 1، ص 145.
2- تاريخ اليعقوبى، ج 1، ص 244.
3- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 79.
4- تاريخ اليعقوبى، ج 1، ص 245.

ص: 82

وجود تو بركت دهد و مانند تو را در بين ما بيفزايد! (1) ابن سعد نام آن مرد را «ثابت بن المنذر بن حرام»، پدر حسان بن ثابت شاعر معروف معرفى كرده است. (2) طبق نقل تاريخ يعقوبى و نيز بحارالانوار آن مرد به مكه آمد، و بى درنگ سراغ «مطلب بن عبدالمناف» كه داخل حجر اسماعيل نشسته بود رفت و تمام آنچه را كه در مدينه ديده بود نقل كرد. مطلب گفت: به خدا قسم كه از او غافل شدم، به خانه خود نخواهم رفت تا كه وى را به مكه بازآورم. و از همانجا به سوى مدينه حركت كرد و توانست فرزند برادر را با عزت تمام به مكه آورد. (3) ابن هشام مى نويسد: هنگام ورود به مكه، مطلب سوار بر شتر بود و فرزند برادر در پشت سر او. قريش كه از ماجرا بى خبر بودند وقتى كه صحنه را ديدند گمان كردند كه مطلب بنده اى خريده است. از اين رو گفتند: اين جوان بنده مطلّب است كه او را خريدارى كرده است.

مطلّب فرياد برآورد: واى بر شما! همانا كه او فرزند برادرم هاشم است. من او را از مدينه بدين جا آورده ام. بدين سان فرزند هاشم، به «عبدالمطلب» شهرت يافت. (4)


1- بحارالانوار، ج 15، ص 122.
2- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 82.
3- تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 245؛ بحارالانوار، ج 15، ص 122.
4- السيرة النبوية، ج 1، ص 145.

ص: 83

2. عبدالمطلب در حجر اسماعيل

1. رؤياى صادق عبدالمطلب در باره چاه زمزم در حجر

در سيره ابن اسحاق به نقل از اميرمؤمنان على بن ابيطالب(ع) درباره چگونگى حفر دوباره چاه زمزم چنين آمده است:

عبدالمطلب در داخل حجر استراحت مى كرد و در ميان آن به خواب رفته بود. در عالم رؤيا مى بيند كه كسى نزد وى آمده و به او چنين مى گويد: برخيز و «بره» را حفر كن. عبدالمطلب پرسيد: بره چيست؟ در پاسخ چيزى نشنيد و او رفت.

فرداى آن روز عبدالمطلب به حجر باز آمد و دوباره در عالم خواب ديد كه كسى به وى چنين مى گويد: «مضنونه» را حفر كن، پرسيد: مضنونه كدام است؟ پاسخى نداد و رفت.

عبدالمطلب در روز سوم نيز به ميان حجر آمد و باز در عالم رؤيا كسى را ديد كه به وى مى گويد: «طيبه» را حفر كن، پرسيد طيبه چيست؟ جوابى نداد و رفت.

و سرانجام در روز چهارم به حجر آمد و در ميان آن به خواب رفت و در خواب ديد كه كسى به نزد وى آمده و مى گويد: زمزم را حفر كن. پرسيد: زمزم چيست؟ در پاسخ شنيد: جايى است كه هيچ گاه آب آن تمام نمى شود و كسى به ژرفاى آن نمى تواند برسد. و پس از آن موقعيت زمزم را نشان عبدالمطلب داد. عبدالمطلب از خواب بيدار شد و بلافاصله از جاى خود برخاست و يك سر به آن موقعيت رفت و مشغول كندن زمين گشت تا به آب زمزم

ص: 84

رسيد. (1) چاه زمزم داراى تاريخى طولانى و پرفراز و نشيب است كه خارج از بحث فعلى ماست، ولى تذكر اين نكته درباره اين فراز تاريخى ضرورى است كه قبيله «جرهم» هنگام خروج از مكه چاه زمزم را پر كرده و خارج شدند (2) و بعدها آثار آن از ميان رفت و كسى از موقعيت آن خبر نداشت.

2. رؤياى صادق عبدالمطلب درباره پيامبر (ص) در حجر

در امالى صدوق از جناب ابوطالب به نقل از حضرت عبدالمطلب چنين روايت شده است:

در ميان حجر به خواب رفته بودم. خوابى عجيب ديدم كه بر اثر آن ترس مرا گرفت. از جا برخاستم و براى فهم تفسير و تعبير آن سراغ پيش گوى قريش رفتم. رنگ چهره ام عوض شده بود. او كه حالت مرا ديد به من گفت:

- آقاى عرب را چه شده است كه او را پريشان چهره مى بينم؟! آيا امرى ناگوار واقع شده است؟

گفتم: آرى، امشب خوابى را در حجر ديده ام كه حالت مرا دگرگون ساخته است. در عالم رؤيا ديدم كه مانند درختى بر كمرم روييده شده است كه بلندى آن به آسمان، و شاخه هايش شرق و غرب را فراگرفته است و از ميان آن نورى را ديدم بسيار شديد، كه هفتاد برابر نور خورشيد بود. عرب و عجم را


1- سيره ابن اسحاق، ص 24؛ و همچنين السيرة النبوية، ج 1، ص 150؛ البداية و النهاية، ج 2، ص 303.
2- السيرة النبويه، ج 1، ص 116.

ص: 85

ديدم كه در برابر او به سجده افتاده اند و مرتب بر شدت نور افزوده مى شد.

عده اى از قريش را ديدم كه مى خواهند آن درخت را قطع كنند كه ناگاه جوانى زيبارو و پاكيزه لباس در برابر ايشان قد علم كرد و كمر آنان را شكست و چشم هايشان را از حدقه بيرون آورد. وقتى كه تمام خواب را براى او بازگو كردم رنگ چهره او نيز دگرگون شد و گفت: اگر راست بگويى از نسل تو فرزندى به وجود خواهد آمد كه حكومت او، شرق و غرب را فراخواهد گرفت و او پيامبر در بين مردم خواهد بود. پس از شنيدن اين سخن، غم و اندوه از دلم بيرون رفت. ابوطالب! دقت كن، شايد كه تو همو باشى!

ابوطالب كه پس از بعثت پيامبر اسلام(ص) اين سخن و روايت را نقل مى كرد مى گفت: به خدا سوگند كه آن درخت ابوالقاسم امين است. (1) و ما مى افزاييم كه آن جوان زيباروىِ پاكيزه لباسِ مدافع از حريم رسالت نيز، فرزند برومند او اميرمؤمنان على بن ابيطالب(ع) است.

3. جايگاه عبدالمطلب در حجر

در اخبار مكه از عطا به نقل از ابن عباس، و او نيز از پدرش عباس بن عبدالمطلب(عموى پيامبر) چنين نقل شده است: عبدالمطلب داراى قدى بسيار رشيد و بلند، صورتى بسيار زيبا بود كه هيچ يك از مردم به پايه او نمى رسيدند و هر كس كه او را مى ديد شيفته او مى شد. براى او در حجر محلى بود كه تنها


1- امالى الصدوق، ص 216، مجلس 24، ح 1؛ بحارالانوار، ج 15، ص 254، ح 7.

ص: 86

براى وى فرش مى شد و هيچ كس با او در آن فرش نمى نشست و ديگر شخصيت هاى قريش هر يك به حسب موقعيت و شخصيتى كه داشتند به ترتيب در اطراف جايگاه و وى مى نشستند. يك روز در حالى كه عبدالمطلب در جايگاه خود نشسته بود و اطرافيان دور او حلقه زده بودند، رسول خدا(ص) كه كودك خردسالى بود و تازه به راه افتاده بود، آمد تا در كنار پدر بزرگش روى فرش او بنشيند. اطرافيان او را كشيدند. او به گريه افتاد. عبدالمطلب كه در آن هنگام بينايى خود را از دست داده بود، وقتى صداى گريه نواده خود را شنيد گفت: فرزندم را چه شده است كه مى گريد؟ گفتند: او مى خواست با شما روى فرشتان بنشيند و چون ديگران مانع گشتند گريه مى كند. عبدالمطلب گفت:

بگذاريد بيايد و مانع او نشويد. اميد دارم آن چنان بزرگى و شرافت يابد كه هيچ عربى بدان اندازه نرسد. (1)

3. ابوطالب در حجر اسماعيل

اشاره

ابوطالب از چهره هاى درخشان، و چون فرزندش مظلوم تاريخ است. در وقت تنهايى و بى كسى پيامبر(ص) يار و مدافع او و آيين وى بود و سيل تهمت ها و دشنام ها را از آن روز تا به امروز تحمل كرده است.

فخار بن معد الموسوى در كتاب الحجة على الذاهب الى تكفير ابى طالب به اسنادش از ابوبصير به نقل از حضرت امام باقر(ع) نقل مى كند:


1- اخبار مكه، ج 1، ص 315.

ص: 87

مات أبوطالب بن عبدالمطلب مسلماً مؤمناً، و شعره فى ديوانه يدلّ على إيمانه، ثم محبته و تربيته و نصرته و معاداة أعداء رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و موالاة أولياءه، و تصديقه فيما جاء به من ربّه، و أمره لولديه على و جعفر بأن يسلما و يؤمنا بما يدعو إليه، و أنّه خير الخلق، و أنّه يدعو إلى الحقّ و المنهاج المستقيم، و أنّه رسول رب العالمين؛ (1)

ابوطالب فرزند عبدالمطلب در حال اسلام و ايمان از دنيا رفت و سروده او در ديوان شعر وى دلالت بر ايمان او دارد و همچنين سرپرستى و يارى او پيامبر را، و ابراز محبت به او و دشمنى با دشمنان او و دوستى با دوستداران او و تصديق و اقرار به آنچه كه از جانب خدايش به صورت وحى بر او نازل شد، و فرمان به اسلام آوردن دو فرزندش على و جعفر و ايمان آوردن ايشان به آنچه كه وى مردم را بدان فرا مى خواند، و اقرار به اينكه او بهترين مردم است و مردم را به حق و راه و روش مستقيم فرامى خواند و اينكه او پيامبر از جانب پروردگار جهانيان است(همه اينها دلالت بر كمال ايمان ابى طالب دارند).

آيت اللَّه طبسى نجفى-/ جدّ نگارنده-/ در كتاب منية الراغب فى ايمان ابى طالب روايتى از حضرت امام باقر(ع) نقل مى كند كه بر اساس آن حضرت درباره حدث ضحضاح و كسانى كه نسبت هاى ناروايى را در حق ابوطالب روا مى دانند مى فرمايد:


1- الحجة على الذاهب الى تكفير ابى طالب، ص 162.

ص: 88

كذبوا واللَّه، إنّ إيمان أبى طالب لو وضع فى كفّة ميزان و إيمان هذا الخلق فى كفّة ميزان لرجّح إيمان أبى طالب على إيمانهم؛ (1)

به خدا سوگند، آنها دروغ مى گويند. اگر ايمان ابوطالب را در يك كفه ترازو و ايمان اين مردم را در كفه ديگر آن نهند، همانا ايمان ابوطالب بر ايمان همه ايشان فزونى و برترى خواهد يافت.»

ابوطالب به عنوان مدافع راستين پيامبر(ص) از خود خاطراتى جالب و تكان دهنده و شنيدنى درباره پيامبر و دفاع جانانه او از آيين و دين رسول خدا(ص) به جاى گذارده است كه براى نمونه به چند مورد آن كه مربوط به حجر اسماعيل است، اشاره مى كنيم.

1. دفاع ابوطالب از پيامبر (ص)

قطب الدين راوندى مى نويسد: در شب معراج، ابوطالب از وضع حال و مكان و سرنوشت پيامبر(ص) بى خبر بود. آن شب را با عده اى از بنى هاشم به جستجوى پيامبر(ص) پرداخت. ابوطالب كه بر جان پيامبر(ص) مى ترسيد، به دست هر يك از ايشان خنجرى داد كه اگر پيامبر(ص) را نيافتيم معلوم مى شود كه به دست دشمنان كشته شده است. شما به سراغ دشمنان او رفته و آنان را به خاك ذلت و هلاك بيفكنيد كه به خدا سوگند، زندگى بر هيچ يك از ما و ايشان پس از محمد(ص) روا نباشد.


1- منية الراغب فى ايمان ابى طالب، ص 40.

ص: 89

همگى آنان در پى يافتن رسول خدا(ص) به راه افتادند تا آن گاه كه ابوطالب پيامبر(ص) را در برابر منزل ام هانى، پس از پايين آمدن از براق يافت. در آن هنگام روى به جانب فرزند برادر خود كرد و گفت: با من بيا و پيشاپيش من به مسجدالحرام وارد شو(وارد مسجد شدند تا نزديك كعبه رسيدند. عده اى از دشمنان نظاره گر اين صحنه بودند). ابوطالب در برابر حجر شمشير خود را كشيد و گفت: بنى هاشم، سلاح هايتان را خارج سازيد(تمام خنجران از غلاف بيرون كشيده شد). آن گاه ابوطالب رو به جانب دشمنان پيامبر نمود و گفت:

اگر من او را نيافته بودم، هيچ يك از شما زنده نمى مانديد!

از آن روز به بعد قريش حساب كار خود را كردند و فكر ترور و سوء قصد به جان پيامبر(ص) را از سر خود دور كردند. (1) و دانستند كه تا ابوطالب زنده است كسى نمى تواند كمترين تعرضى به جان رسول خدا(ص) كند. (2) تذكر اين نكته هم خالى از لطف نيست كه ممكن است بگويند دفاع ابوطالب در حمايت از پيامبر(ص) كنار حجر الاسود بوده است، چون در نقل چنين آمده است: «و سلّ سيفه عند الحجر» كه كيفيت معنا بسته به چگونگى خواندن كلمه «الحجر» است، ولى با توجه به اينكه حجر اسماعيل محل اجتماع بزرگان قريش بود، و بر طبق نقل «و كان لا يقعد فيه صبيان قريش» (3)

(در آن كودكان قريش نمى نشستند) رجحان احتمال حِجْر بى وجه نيست.


1- الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 85، ح 140؛ بحارالانوار، ج 35، ص 82، ح 25.
2- ابن شهراشوب به نقل از شرف النبى خرگوشى همانند اين واقعه را نقل كرده است؛ مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 23؛ بحارالانوار، ج 18، ص 384، ح 86.
3- بحارالأنوار، ج 19، ص 16، ح 8.

ص: 90

در رابطه با دفاع ابوطالب از رسول خدا(ص) اين ماجرا را طبرسى وقطب الدين راوندى آورده اند:

روزى رسول خدا(ص) در حجر نشسته بود كه مشركان قريش شكمبه گوسفندى را بر پيامبر خدا مى اندازند. پيامبر اكرم(ص) بسيار اندوهگين شد، و نزد ابوطالب آمد و فرمود: عمو، موقعيت من نزد شما چگونه است؟

ابوطالب پرسيد: پسر برادر، چه شده است؟

حضرت ماجرا را نقل مى فرمايد.

ابوطالب بسيار ناراحت و خشمگين شد و روى به جانب حمزه سيد الشهدا نمود و فرمود: اين شمشير را به دست گير و همراه من بيا.

ابوطالب با همراهى حمزه به سمت مسجد آمدند و يكسر نزد اهانت كنندگان رفتند. آن گاه ابوطالب رو به حمزه كرد و گفت: اين شكمبه را بر سر و صورت همه اين افراد بگذار و هر كس خواست مانع شود گردن او را بزن!

هيچ يك از قريش نتوانست هيچ گونه حركت و عكس العملى از خود نشان دهد و اين گونه تاوان عمل ننگين خود را پس دادند و دستور ابوطالب اجرا شد.

آن گاه ابوطالب روى به جانب رسول خدا(ص) نمود و فرمود: پسر برادر، موقعيت شما در نزد ما اين گونه است. (1)


1- اعلام الورى، ص 57؛ قصص الانبياء، ص 320، ح 399؛ از آنها بحارالانوار، ج 18، ص 209، ح 38 و ج 18، ص 187، ح 17.

ص: 91

رحمت و بلندى مقام بر پدر اميرمؤمنان(ع)، جناب ابوطالب(ع) باد كه با شهامت و غيرت و جوانمردى خود، دل پيامبر خدا(ص) را شاد و خرسند ساخت.

2. رؤياهاى صادق ابوطالب در حجر

ابن شهراشوب در المناقب به نقل از كتاب مولد اميرالمؤمنين(ع) از ابن بابويه آورده است: ابوطالب در حجر به خواب رفته بود. در خواب ديد كه درى از آسمان به روى او گشوده شده و از آن نورى نازل شد و وجود او را فراگرفت. از خواب بيدار شد و براى تعبير آن، نزد راهب جحفه رفت و آنچه را كه ديده بود بازگو كرد. راهب پس از شنيدن آن اين اشعار را خواند:

أبشر أبا طالب عن قليل بالولد الحلاحل النّبيل

يال قريش فاسمعوا تأويلى هذان نوران على سبيل

كمثل موسى و أخيه السؤل

مضمون اين اشعار تعبير خواب ابوطالب است كه به وى بشارت ولادت فرزندى آقا، شجاع و يارى فداكار براى پيامبر آخر زمان(ص) مى دهد.

ابوطالب به سمت كعبه بازگشت و در حالى كه به طواف مشغول شده بود اين اشعار را گفت:

أطوف للإله حول البيت أدعوك بالرّغبة محيى الميت

بأن ترينى السّبط قبل الموت أغرّ نوراً يا عظيم الصوت

منصلتاً بقتل أهل الجبت و كلّ من دان بيوم السّبت

مضمون اين اشعار آرزوى ابوطالب مبنى بر ديدن آن فرزند بزرگوار جهادگر با مشركان است.

ابوطالب به حجر باز آمد و دوباره در ميان آن آرميد. در عالم رؤيا ديد كه گويى لباسى از ياقوت و پيراهنى بسيار زيبا بر تن كرده است و در آن حال كسى كه به وى مى گويد: ابوطالب، چشم هايت روشن باد و دست هايت پيروز و ديدارت نيكو! فرزندى ارجمند و بسيار برومند به تو عنايت شده است؛ گرچه حسودان را ناخوش آيد.

ابوطالب كه به وجد و شعف آمده بود و از خوشحالى در پوست خود نمى گنجيد، از خواب بيدار شد و به طواف خانه پرداخت؛ در حالى كه مى گفت:

أدعوك ربّ البيت و الطواف والولد المحبوّ بالعفاف

تعيننى بالمنن اللّطاف دعاء عبد بالذّنوب واف

و سيد السادات و الأشراف

مضمون اين اشعار درباره لطف و عنايت ويژه اى است كه از ناحيه ايزد متعال شمال حال ابوطالب شده است و مناجات او با خداوند بزرگ و درخواست استمرار اين عنايات و اعتراف به بندگى است.

ابوطالب دوباره به حجر بازگشت و در عالم رؤيا عبدمناف را ديد كه به او مى گويد: چرا با دختر اسد ازدواج نمى كنى؟

ابوطالب پس از اين رؤيا به خواستگارى فاطمه بنت اسد رفت و سرانجام، اين ازدواج با بركت صورت گرفت. آن گاه به طواف كعبه آمد و اشعارى را سرود كه در اول آن چنين آمده است:

قد صدقت رؤياك بالتّعبير و لست بالمرتاب فى الأمور

أدعوك ربّ البيت و النّذور دعاء عبد مخلص فقير

فأعطنى يا خالقى سرورى بالولد الحلاحل المذكور

يكون للمبعوث كالوزير يا لهما يا لهما من نور

قد طلعا من هاشم البدور فى فلك عال على البحور ..

مضمون اين اشعار نيز آن است كه تعبير خواب مطابق با واقع شد و من هيچ شكى در اين مطلب ندارم. اى خداى خانه و تعهدها، من از تو مى خواهم همانند خواسته بنده اى خالص و تهى دست، كه به من آن فرزند شجاع وعده داده شده را عنايت كنى تا براى آن كسى كه به پيامبرى برانگيخته خواهد شد وزير و يار و ياور باشد ... (1) آرى، ابوطالب در كنار كعبه خوابى صادق درباره فرزند برومندش على(ع) ديد و ديرى نپاييد كه على(ع)، در درون كعبه ولادت يافت. رابطه على(ع) با كعبه شگفت آور است. بشارت ولادتش در كنار كعبه بود و خود زاده كعبه شد و سرانجام بت شكن كعبه گشت و در نهايت شهادتش در مسجد و رو به سوى كعبه، در حالى كه مى گفت: فزت و ربّ الكعبة؛ به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم.


1- مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 245؛ بحارالانوار، ج 38، ص 47؛ و نيز منية الراغب فى ايمان ابى طالب، ص 117، از دارالسلام حاجى نورى، ج 1، ص 119.

ص: 92

ص: 93

ص: 94

3. گفتگوى ابوطالب با مشركان در حجر اسماعيل

علامه مجلسى به نقل از خرائج راوندى مى نويسد: بنى هاشم حدود سه سال در شعب ابى طالب زندگانى بسيار سخت و همراه با گرسنگى را سپرى كردند كه در آن فاصله زمانى ابوطالب و خديجه تمام سرمايه شان را خرج آنان كردند. پيامبر خدا(ص) به ابوطالب خبر مهمى را مى دهد كه بر اساس آن با اراده الهى صحيفه و پيمان نامه مشركان را موريانه خورده است و از آن چيزى جز اسم اللَّه باقى نمانده است. پس از اين خبر تمامى بنى هاشم از شعب بيرون آمدند. قريش گفتند: فشار گرسنگى آنان را مجبور ساخت كه از شعب بيرون آيند و بزرگان قريش براى بررسى ماجرا به ميان حجر آمدند و در آنجا گرد هم جمع شدند. ابوطالب در جلسه حاضر بود. آنان رو به ابوطالب كردند و گفتند: الان وقت آن فرارسيده است كه ماجراى خويشانت را پايان دهى(كنايه از اينكه الان وقت ضعف آنان فرارسيده است و بايد از ادعاى خود درباره رسالت پيامبر(ص) و اعلان دين جديد دست بردارند و بايد ابوطالب در اين جريان پادرميانى كند).

ابوطالب گفت: خبرى براى شما دارم، برخيزيد و صحيفه خودتان را به نزد من بياوريد، اميد است كه به واسطه آن بين ما و شما مصالحه اى صورت پذيرد.

مشركان اين پيشنهاد را پذيرفتند. پيمان نامه قبلًا در كعبه بود، و از ترس دستبرد مكان آن را تغيير دادند و در نزد ام ابى جهل قرار دادند. آنان كسانى را براى آوردن صحيفه به نزد وى فرستادند. و ايشان پيمان نامه را در حالى كه مهرهاى قريش بر آن زده شده بود و مهر و موم شده بود، آوردند و در مقابل

ص: 95

آنان قرار دادند.

ابوطالب گفت: شما درباره اين پيمان نامه حرفى نداريد؟

گفتند: خير.

ابوطالب گفت: پسر برادرم به من خبر داده است- و او هيچ گاه خلاف واقع سخن نمى گويد- كه خداوند به موريانه مأموريت داده است كه اين صحيفه را بخورد و موريانه آن را خورده است و از آن جز نام اللَّه چيزى باقى نمانده است.(ما اين پيمان نامه را مى گشاييم و اگر او راست گفته باشد معلوم مى شود كه در ادعاى خود راستگو است) و شما ديگر دست از ظلم و تعدى نسبت به ما برداريد، وگرنه ما او را به شما وامى گذاريم كه او را بكشيد.

وقتى ابوطالب اين پيشنهاد را داد همه فرياد برآوردند كه اى ابوطالب، انصاف به خرج دادى(و نيكو داورى كردى).

پيمان نامه را گشودند آن را همان گونه يافتند كه رسول خدا(ص) خبر داده بود. در اين هنگام مسلمانان تكبير گفتند و رنگ چهره مشركان از ناراحتى و غم دگرگون شد. (1)

4. پيامبر اسلام (ص) در حجر اسماعيل

اشاره

تاريخ صحنه هاى گوناگونى را از حضور پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد مصطفى(ص) در حجر اسماعيل ضبط و نقل كرده است.


1- بحارالانوار، ج 19، ص 16، ح 8.

ص: 96

در يك نگاه، حجر اسماعيل جايگاه او، محل اعلام رسالت، جايگاه تلاوت قرآن كريم، تريبون سخنرانى، عبادتگاه، مكان پاسخ دهى به پرسش ها و محل انجام و ديده شدن برخى از معجزه هاى پيامبر(ص) بوده است كه با مرور به برخى از وقايع تاريخى، اهميت اين مكان بيش از پيش روشن مى شود.

1. جلوس پيامبر خدا (ص) در حجر اسماعيل

در اخبار مكه نقل است كه وقتى سوره «مَسَد» (1) كه رسواساز ابولهب وهمسرش ام جميل بود نازل شد، ام جميل به مسجدالحرام آمد و در حالى كه سنگى را در دست مى گردانيد به سمت حجر اسماعيل كه در آن رسول خدا(ص) و يكى از صحابه نشسته بودند آمد و مرتب به پيامبر ناسزا مى گفت. ابوبكر به پيامبر گفت: اين زن، ام جميل است و من از او بر شما مى ترسم، او زن است، اگر از جاى برخيزيد مناسب است.

رسول خدا(ص) فرمود: او نمى تواند مرا ببيند و آياتى را تلاوت فرمود و پناه به خدا برد. آن گاه اين آيه را خواند:

«وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً»؛ (2)

هنگامى كه قرآن را مى خوانى بين تو و بين كسانى كه ايمان به


1- سوره مسد، آيات 1-/ 5: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ سَيَصْلى ناراًذاتَ لَهَبٍ وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»، به نام خداوند رحمتگر مهربان، بريده باد دو وست ابولهب، ومرگ بر او باد، دارايى او وآنچه اندوخت، سودش نكرد، بزودى در آتشى پر زبانه در آيد، وزنش، آن هيمه كش(آتش افروز)، بر گردنش طنابى از ليف خرماست.
2- سوره الاسراء، آيه 45.

ص: 97

آخرت ندارند، مانع حجابى قرار مى دهيم.

ام جميل آمد تا در برابر ابوبكر ايستاد و به او گفت: رفيق تو كجاست؟

ابوبكر گفت: الان اينجا بود. ام جميل گفت: شنيده ام كه او مرا هجو كرده است(و مرا رسوا و دشنام داده و عيوب مرا شمرده است). قسم به خدا كه من و شوهرم شاعر هستيم و قريش مى داند كه من دخت آقاى آنهايم! (1) البته در اين نشست ها گاه به ساحت مقدس پيامبر اسلام(ص) جسارت و اهانت شد، كه آن حضرت همه را بخاطر خدا وانجام هدف بلند خود به جان خريد.

2. تلاوت قرآن در حجر اسماعيل

در تفسير قمى در ذيل آيه «ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً» (2)

چنين آمده است:

اين آيه در باره وليد بن مغيره كه پيرمردى دنياديده و باتجربه و زيرك بود و از دشمنان و مسخره كنندگان ساحت مقدس پيامبر اسلام(ص) به شمار مى آمد نازل شد. رسول خدا(ص) در ميان حجر مى نشست و به تلاوت و قرائت قرآن مى پرداخت.

روزى قريش نزد وليد بن مغيره آمده و گفتند: ابوعبد الشمس! اين مطالب و سخنانى كه محمد مى خواند چيست؟ آيا شعر است و يا آنكه جادو است؟ و يا خطابه؟


1- اخبار مكه، ج 1، ص 316.
2- سوره مدثر، آيه 11.

ص: 98

وليد گفت: مهلتى دهيد تا كه خود سخن او را بشنوم.

وليد نزد پيامبر آمد، و گفت: اى محمد، مقدارى از اشعارت را برايم بخوان!

پيامبر اكرم(ص) فرمود: اينها شعر نيست، كلام خداوند است.

وليد گفت: مقدارى از آن را برايم بخوان.

پيامبر اكرم(ص) آياتى را از سوره حم سجده خواند تا به اين آيه رسيد:

«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ»؛ (1)

اى رسول ما، اگر قريش از خدا روى گردانند به آنان بگو من شما را از نزول صاعقه اى همانند آنچه كه بر قوم عاد و ثمود نازل شد مى ترسانم.

وقتى وليد اين آيات را شنيد بر خود لرزيد. به اندازه اى كه موهاى بدن او بلند ايستاد. از جاى خود حركت كرد و به جاى آنكه نزد قريش رود راه خانه را پيش گرفت و رفت.

قريش نزد ابوجهل آمده، گفتند: ابوالحكم! گويا ابوعبدالشمس(وليد) به اسلام گراييده باشد. مگر نمى بينى كه نزد ما بازنگشت.

ابوجهل نزد وليد رفت و گفت: عمو، تو ما را سرافكنده و رسوا و شاد كردى. آيا تو به دين محمد گراييده اى؟

وليد گفت: خير، ولى سخنى سخت از او شنيدم كه پوست ها را به لرزه درمى آورد.

ابوجهل گفت: آيا كلام او خطابه است؟


1- سوره فصلت، آيه 13.

ص: 99

وليد گفت: نه، خطابه سخنى متصل است، ولى كلام او نثر و جملات آن شبيه جملات خطابه نيست و بعضى از آن با بعض ديگر شباهت ندارد.

ابوجهل پرسيد: بنابراين آيا كلام او شعر است؟

وليد گفت: خير، من انواع و اقسام اشعار عرب را شنيده ام، سخن او شعر نيست.

ابوجهل سؤال كرد: پس چيست؟

وليد كه از جواب باز مانده بود و از طرفى سياهى قلب و كورى دل او مانع اقرار به حقانيت پيامبر(ص) شده بود، گفت: مرا تا فردا مهلتى ده كه فكر كنم.

فرداى آن روز قريش نزد وليد آمدند و پرسيدند: پاسخ پرسش ما چيست؟

وليد گفت: برويد و بگوييد سحر است! كلام او قلب مردم را تسخير كرده است.

پس از آن بود كه خداوند متعال اين آيه را درباره او نازل كرد:

«ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً» (1)

مرا با كسى كه او را خود به تنهايى آفريده ام واگذار! (2)


1- سوره مدثر، آيه 11.
2- تفسير قمى، ج 2، ص 293؛ بحارالانوار، ج 9، ص 244، ح 148. اين ماجرا را بسيارى از بزرگان و مفسران از جمله طبرسى، قطب الدين راوندى و ابن شهراشوب آورده اند. ر. ك: اعلام الورى، ص 51؛ مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 52؛ قصص الانبياء، ص 319، ح 397؛ بحارالانوار، ج 17، ص 211، ح 17، و ج 18، ص 186، ح 16.

ص: 100

3. عبادت پيامبر (ص) در حجر اسماعيل و سوء قصد دشمن

ابن شهراشوب از جابر وابن عباس چنين نقل كرده است: مردى از قريش گفت: من محمد را خواهم كشت. در اين هنگام اسب او جستن گرفت و او را محكم بر زمين زد و گردن او شكست.

دشمنان به سراغ معمر بن يزيد كه شجاع ترين افراد بود و بنى كنانه فرمانبردار وى بودند رفتند(تا كه او خواسته ايشان را برآورد و پيامبر(ص) را از سر راه بردارد).

معمر گفت: اين كار از دست من ساخته است و من شما را از وجود او راحت خواهم كرد. بيست هزار سلاح بدست فرمانبردار من اند و بنى هاشم را توان رويارويى و جنگ با من نيست. اگر آنان پس از كشتن محمد خواهان خون بهاى او باشند، من ديه ده نفر را خواهم داد؛ چون وضع مالى و موقعيت اقتصادى من بسيار عالى است!

معمر در حالى كه شمشير بلند و پهن خود را برداشته بود، به سوى رسول خدا(ص) كه در حجر اسماعيل به سجده افتاده بود حركت كرد و هنگامى كه نزديك مى شد ناگهان پاى او لغزيد و صورتش محكم به سنگ برخورد كرد و پس از آن با صورتى پر خون از جاى خود برخاسته، دوان دوان خود را به كنار آب رسانيد.

قريش كه نظاره گر صحنه بودند اطراف او را گرفتند و صورت غرق در خون او را شستند. آن گاه به او گفتند: تو را چه شد(كه به زمين افتادى)؟

معمر گفت: بيچاره واقعى كسى است كه گول شما را بخورد!

ص: 101

پرسيدند: مگر چه شده است؟

گفت: مهلتى دهيد تا جانم به من بازگردد. هيچ روزى را همانند امروز نديدم!

پرسيدند: مگر چه پيش آمده است؟

گفت: وقتى كه به او نزديك مى شدم از مقابل سر او دو مار بزرگ بى مو ديدم كه از دهانشان آتش بيرون زده بود و به سويم حمله ور شدند. (1)

4. پاسخ به پرسش ها

حجر اسماعيل از جمله جاهايى بود كه پيامبر اكرم(ص) در آنجا مى نشستند و پاسخ گوى كسانى بودند كه براى عرضه پرسش هاى خود به نزد ايشان مى آمدند و ما اين روش را در سيره ديگر امامان معصوم(ع) نيز مى يابيم.

در رساله المحكم و المتشابه كه منسوب به سيدمرتضى و معروف به تفسير نعمانى است چنين نقل شده است:

قريش سه تن را به نام هاى نضر بن حارث بن كلدة، عقبة بن ابى معيط، و عاص بن وائل نزد والى نجران فرستادند، تا آنان بتوانند با فراگيرى مسائلى از يهود و نصارى آنها را بر رسول خدا(ص) عرضه كنند.

دانشمندان يهود و نصارى گفتند: ما به شما مسائلى را از تورات آموزش مى دهيم تا بتوانيد آنها را بر وى عرضه كنيد. اگر او از عهده پاسخ آنها برآمد


1- مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 76؛ بحارالانوار، ج 18، ص 65.

ص: 102

بدانيد كه او همان پيامبر موعودى است كه در تورات بشارت او داده شده است.

و بعد مسئله ديگرى از او بپرسيد، اگر ادعا كرد كه پاسخ آن را مى داند بدانيد كه او دروغگوست؛ چون كسى غير از خدا آن را نمى داند.

آنان چهار مسئله را آموخته و به مكه بازآمدند و ماجرا را براى قريش بازگو كردند.

قريش كه تصور مى كردند پيامبر خدا(ص) از پاسخ آنها ناتوان است، نزد رسول خدا(ص) آمدند كه در حجر اسماعيل نشسته بود و ابوطالب نيز در كنار ايشان بود. ابتدا روى به جانب ابوطالب كردند و گفتند: ابوطالب، محمد فرزند برادر تو با قوم خود به مخالفت پرداخته است و عاقلانشان را سفيه و نادان شمرده است و خدايانشان را ناسزا گفته و جوانان را گمراه ساخته است. در بين جماعت تفرقه انداخته و گمان مى دارد كه اخبار آسمان براى او نازل مى شود.

ما مسائلى را همراه خود داريم. اگر او از عهده پاسخ آنها برآيد راستگويى او بر ما معلوم خواهد شد؛ وگرنه خواهيم دانست كه او در ادعاى خود دروغگوست.

ابوطالب گفت: سؤالات خود را بر او عرضه كنيد كه او را توانا و پر خواهيد يافت.

آنان رو به سوى رسول خدا(ص) كردند و گفتند: اى محمد، گروهى در زمان سابق بودند كه ناگهان از ديده ها پنهان شدند و بعد خوابيدند و آن گاه بيدار شدند، به ما بگو كه آنان چه كسانى بودند؟ چند نفر بودند؟ داستان ايشان با قوم خود چه بود؟

و داستان موسى و آن عالمى كه موسى در پى او بود چيست؟

ص: 103

و به ما بگو آن كسى كه شرق و غرب را از محل طلوع خورشيد تا محل غروب آن پيمود كيست و داستان او چيست؟

و به ما بگو كه قيامت چه وقت بر پا مى شود؟

رسول خدا(ص) فرمود: من از خودم چيزى نمى توانم بگويم، مگر آنچه كه از ناحيه خداى من به من برسد. در انتظار وحى به سر مى برم و فردا خبرتان مى دهم. چون رسول خدا(ص) اين كلام را مقيد به خواست خداوند نفرمود و «إن شاء اللَّه» نگفت، وحى تا چهل روز قطع شد، تا آنجا كه جماعتى از ياران پيامبر(ص) به شك افتادند و رسول خدا(ص) اندوهگين گشته و قريش شادمان شدند واين داستان بر سر زبان ها رفت. پس از گذشت چهل روز، سوره كهف بر پيامبر نازل شد و در آن سوره پاسخ اين پرسش ها داده شد.

رسول خدا(ص) سوره را براى آنان تلاوت فرمود.

آنان وقتى كه پاسخ را گرفتند شگفت زده شدند و گفتند: به خوبى از عهده پاسخ برآمدى؛ تنها مسئله آخرى باقى ماند. چيزى را در آن باره(زمان برپايى قيامت) نفهميديم. در اين هنگام اين آيه نازل شد:

«يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»؛ (1)

درباره ساعت(قيامت) از تو مى پرسند كه چه وقت فرامى رسد،


1- سوره اعراف، آيه 187.

ص: 104

بگو كه علم آن در نزد خداى من است، و جز او نمى تواند آن ساعت را روشن كند، آن ساعت در آسمان ها و زمين بسى سنگين و عظيم است، كه ناگهان خواهد آمد، از تو مى پرسند گويى كاملًا به آن آگاهى، بگو علم آن فقط نزد خداست ولكن بيشتر مردم نمى دانند. (1)

5. درخواست شق القمر از پيامبر (ص) در حجر اسماعيل

فقيه محدث قطب الدين راوندى نقل مى كند: شبى رسول خدا(ص) در حجر اسماعيل نشسته بود. قريش در محفلى مشغول افسانه سرايى بودند. يكى از ايشان چنين گفت: ماجراى محمد(ص) ما را بيچاره و وامانده ساخته است. ما نمى دانيم درباره او چه بگوييم؟

كسى از آنها پيشنهادى را اين گونه مطرح ساخت: بياييد همگى ما الآن از جا برخيزيم و نزد وى برويم و از او بخواهيم براى اثبات درستى ادعاى خود نشانه اى از آسمان بياورد و به ما نشان دهد؛ چرا كه سحر او تنها در روى زمين كارگر است و او قدرت تأثير بر آسمان را ندارد.

اين پيشنهاد پذيرفته شد و همگى آنان مجلس را ترك گفتند و به سمت پيامبر خدا(ص) كه در حجر نشسته بود رفتند و وقتى كه خدمت حضرت رسيدند خواسته خود را بر ايشان عرضه كردند.

پيامبر خدا(ص) در حالى كه اشاره به جانب ماه مى نمود فرمود: آيا اين ماه


1- رسالة المحكم والمتشابه منسوب به سيد المرتضى، ص 79،(اين رساله در اول جلد 93 بحارالانوار چاپ شده است).

ص: 105

را كه در اين شب چهاردهم آن، تمام آن روشن است، مى بينيد؟

گفتند: بلى.

فرمود: آيا دوست داريد كه آن نشانه درخواستى در اين ماه باشد؟

گفتند: پيشنهاد خوبى است.

پيامبر خدا(ص) با انگشت خود اشاره فرمود و ماه به دو نيم تقسيم شد و هر قسمتى به يك طرف افتاد و همه آنان به خوبى آن را ديدند. پس از آن ايشان خواهان به هم چسباندن ماه شدند. رسول خدا(ص) يك بار ديگر اشاره فرمود و ماه به صورت قبلى خود بازگشت. قريش سياه دل به جاى آنكه ايمان آورند گفتند: سحر محمد نه در زمين كه در آسمان هم كارگر است!

آنجا بود كه اين آيه نازل شد:

«اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ»؛ (1)

آن ساعت نزديك شد و ماه شكافته شد. اگر كافران آن را ببينند باز هم روى گردانده و مى گويند كه اين جادويى هميشگى است. (2)

6. معراج پيامبر (ص) از حجر اسماعيل

وقوع معراج، انكارناپذير است. قرآن كريم نيز با صراحت از آن ياد مى كند،


1- سوره قمر، آيه 1- 2.
2- الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 141، ح 229؛ بحارالأنوار، ج 17، ص 355، ح 10.

ص: 106

و مى فرمايد:

«سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»؛ (1)

پاك و منزه است آن خدايى كه بنده خود را شبانه از مسجد الحرام به مسجدالاقصى كه پيرامونش را بركت داده سير داديم تا به او آيات خود را بنمايانيم، همانا كه او شنوا و بيناست.

يكى از مباحث درباره معراج، آغاز اين سير آسمانى است. در اينجا چند قول وجود دارد:

1. نقطه آغاز معراج از خانه ام هانى خواهر اميرمؤمنان(ع) و همسر هبيرة بن ابى وهب مخزومى است. شيخ طبرسى اين قول را نظر بيشتر مفسران مى داند.

بر طبق اين نظر مراد از مسجدالحرام مكه است و مكه و حرم، مسجد است. (2) البته اين نكته در قول دوم نيز جارى است؛

2. نقطه آغاز معراج شعب ابوطالب بوده است؛ (3) 3. مبدأ معراج، خود مسجدالحرام است؛ همان گونه كه از ظاهر آيه نيز همين مطلب استفاده مى شود. بر طبق اين نظر ديگر مجالى براى توجيه و تأويل آيه باقى نمى ماند. طبرسى اين نظر را گفته حسن و قتاده مى داند. (4)


1- سوره اسراء، آيه 1.
2- مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 3، ص 396.
3- الميزان فى تفسير القرآن، ج 13، ص 31.
4- مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 3، ص 396؛ الدر المنثور، ج 4، ص 137.

ص: 107

البته تعداد اقوال را با نظر تعدد وقوع معراج مى توان جمع كرد؛ چنانچه رواياتى در اين زمينه وارد شده است (1) و بر اساس آنها معراج دو بار و يا حتى بيشتر از آن روى داده است و هر كدام مى تواند نقطه آغازى جداگانه داشته باشد.

بر طبق قول سوم اين پرسش پيش مى آيد كه معراج پيامبر از كجاى مسجدالحرام آغاز شده است؟

رواياتى در اين زمينه وجود دارد كه دلالت بر انجام آن از حجر اسماعيل دارد:

سيد ابن طاووس، در كتاب سعد السعود از محمد بن العباس در تأويل آيه شريفه: «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» (2)

روايتى را از اهل سنت نقل مى كند كه رسول خدا(ص) فرمود:

در حجر خواب بودم كه جبرئيل آمد و به پايم زد. از خواب برخاستم، ولى كسى را نديدم. بار ديگر آمد و به پايم زد. باز بيدار شدم. بازوان مرا گرفت و در ميان چيزى همانند آشيانه پرنده نهاد. براى يك لحظه چشم هايم را فروبستم. جبرئيل گفت: مى دانى الان كجايى؟ گفتم: نه. گفت: اينجا بيت المقدس است .... (3) همچنين ايشان در كتاب اليقين في إمرة أميرالمؤمنين(ع) روايتى از كتاب


1- نور الثقلين، ج 3، ص 98، ح 7 و 8، به نقل از الخصال و الكافى.
2- سوره اسراء، آيه 1.
3- سعد السعود، ص 100؛ تأويل الآيات، ج 1؛ ص 265، ح 1، بحارالانوار، ج 18، ص 317، ح 32؛ مستدرك الوسائل، ج 4، ص 28، ح 5 و ج 4، ص 43، ح 6.

ص: 108

محمد بن العباس نقل مى كند كه پيامبر خدا(ص) فرمود: داخل حجر به خواب رفته بودم كه جبرئيل آمد و به آرامى مرا تكان داد و به من گفت: محمد، برخيز و سوار شو، آن گاه براق را نزدم آورد و سوار بر آن شدم .... (1) مفاد اين دو روايت آن است كه مبدأ معراج از خود حجر اسماعيل بوده است.

ابن هشام ماجرا را به گونه ديگرى آورده است. او پس از ذكر خواب پيامبر(ص) در حجر و بيدار كردن ايشان تا سه بار به دست جبرئيل، به نقل از رسول خدا(ص) نقل مى كند كه جبرئيل مرا به در مسجد الحرام آورد و سوار بر مركب نمود. (2) اين نقل نيز مى تواند در جمع روايات كمك كند.

7. سخنرانى پيامبر اسلام (ص) بر روى حجر

در تفسير قمى در ذيل آيه «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْناك الْمُسْتَهْزِئِينَ (3)» (4)

آمده است:

كسانى كه پيامبر اسلام(ص) را مسخره مى كردند پنج نفر بودند كه عبارت اند از: وليد بن مغيره، عاص بن وائل، اسود بن عبدالمطلب، اسود بن عبد يغوث، حارث بن طلالة خزاعى. پس از آنكه خداوند اينان را هلاك فرمود رسول


1- اليقين فى امرة اميرالمؤمنين، ص 83، باب 104؛ تأويل الايات، ج 1، ص 267، ح 2؛ بحارالانوار، ج 18، ص 390، ح 98 و ج 37، ص 312، ح 46.
2- السيرة النبوية، ج 2، ص 38.
3- (پس آنچه را بدان مأمورى آشكار كن واز مشركان روى برتاب، كه ما(شرّ) ريشخندگران را از تو برطرف خواهيم كرد).
4- سوره حجر، آيه 95- 96.

ص: 109

خدا(ص) از منزل خارج شد و بر روى حجر ايستاد (1) و فرمود:

يا معشر قريش، يا معشر العرب، ادعوكم الى شهادة أن لا اله الا اللَّه و أنى رسول اللَّه، و آمركم بخلع الأنداد و الأصنام، فأجيبونى تملكوابها العرب، و تدين لكم العجم، و تكونوا ملوكاً فى الجنة؛ (2)

اى قريش، اى مردم عرب، شما را به اقرار به يگانگى خداوند و رسالت خود از جانب او فرامى خوانم و شما را به دورى از بت ها دستور مى دهم. اگر درخواست مرا اجابت كنيد بر عرب حكومت خواهيد كرد و عجم برابر شما تسليم خواهد شد و شما حكمرانان در بهشت خواهيد بود.

اين سخنرانى و خطابه از نخستين سخنانى است كه از زبان مطهر پيامبر خدا(ص) پس از بعثت صادر شده است.

8. بر زمين فكندن بتان در اطراف حجر اسماعيل

سيد ابن طاووس در سعد السعود از تفسير كلبى چنين نقل مى كند: رسول خدا(ص) هنگام فتح مكه 360 بت چيده شده را در اطراف حجر اسماعيل ديد كه هر كدام در مقابل قبيله پرستش كننده آن قرار داشت. پيامبر اكرم(ص) در


1- تعبير مصدر اينگونه است: «فخرج رسول اللَّه فقام على الحجر»، از آنجايى كه اين الف ولام براى عهد است ممكن است مراد از آن حجرالاسود باشد و مقصود ايستادن كنار آن باشد، ويا آنكه مقصود اين باشد كه بر روى ديوار حجر اسماعيل ايستاد.
2- تفسير القمى، ج 1، ص 378- 379؛ بحارالانوار، ج 18، ص 180؛ ون. ك: قصص الانبياء، ص 318، ح 396؛ بحارالانوار، ج 18، ص 185، ح 15؛ مدينة البلاغة، ج 1، ص 31. خطبه اول.

ص: 110

حالى كه عصاى خود را در چشم و شكم بت ها قرار مى داد، اين آيه رامى خواند:

«جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» (1)

حق آمد وباطل نابود شد، آرى، باطل همواره نابود شدنى است.

و در همان حال نيز بتان با صورت بر روى زمين مى افتادند و اهل مكه نيز از اين رويداد شگفت زده شدند. (2)

9. مانور قدرت برابر حجر

از ابن عباس پرسيدند: گروهى از مردم گمان مى كنند كه رسول خدا(ص) دستور داد در اطراف كعبه دوان دوان هروله كنان حركت كنند. آيا اين ماجرا حقيقت دارد؟

ابن عباس گفت: دروغ گفته اند، و راست گفته اند!

راوى پرسيد: چگونه چنين است؟!

گفت: رسول خدا(ص) هنگامى كه اهل مكه مشرك بودند، براى انجام عمره قضا داخل مكه شد. به آنها گفته بودند كه ياران محمد(ص) خسته و ناتوان اند.

رسول خدا(ص) به ياران خود فرمود: خدا رحمت كند كسى را كه توانايى و استوارى خود را به ايشان نشان دهد. آن گاه دستور داد كه بازوان خود را بيرون آورده و دوان دوان كعبه را سه بار دور زدند، در حالى كه رسول خدا(ص) سوار


1- سوره اسراء، آيه 81.
2- سعد السعود، ص 220؛ ازاو بحارالانوار، ج 18، ص 180.

ص: 111

بر شتر خود بود و عبداللَّه بن رواحه افسار آن را به دست گرفته بود، و مشركان در برابر ناودان كعبه نظاره گر مسلمانان(و مبهوت قدرت و عظمت پيامبر اسلام(ص) و ياران از جان گذشته اش) بودند. پس از آن سال رسول خدا(ص) به حج مشرف شد و در اين بار، نه خود در اطراف دوان دوان حركت كرد و نه به كسى چنين دستورى داد. پس آنها در گفته خود هم راست گفته اند(كه در يك جريانى به منظور قدرت نمايى چنين دستورى صادر فرمود)، و هم دروغ(چون دستور ايشان هميشگى نبوده است، كه به نحو سنت باقى بماند تا همه مسلمانان در حال طواف چنان كنند.) (1)

5. توطئه هاى دشمنان پيامبر اسلام (ص) در حجر اسماعيل

اشاره

چندين نقشه و توطئه حساب شده بر ضد رسول خدا(ص) چه در زمانى كه در مكه بودند و چه پس از هجرت كه در مدينه به سر مى بردند، در حجر اسماعيل طرح ريزى شد و در اين مكان، سخن ها عليه ايشان گفته شد كه با خواست و مشيت الهى آنها ناكام ماند؛ از جمله:

1. پيمان مشركان در حجر اسماعيل بر كشتن پيامبر (ص)

ابن شهراشوب در المناقب از ابن عباس نقل مى كند: قريش در حجر اسماعيل اجتماع كردند و با سوگند به خدايان خود، لات و عزى و منات، با


1- بحارالانوار، ج 99، ص 353، ح 6.

ص: 112

يكديگر عهد و پيمان بستند كه همه با هم متحد شده و رسول خدا(ص) را بكشند.

فاطمه زهرا(س) كه كودكى خردسال بود و از ماجرا آگاه شده بود، گريه كنان بر پيامبر خدا(ص) وارد شد و گفته مشركان را براى آن حضرت نقل نمود. رسول خدا(ص) فرمود: دخترم، قدرى آب برايم بياور تا وضو بسازم.

پيامبر اكرم(ص) وضو گرفت، و به سوى مسجد الحرام حركت كرد. قريش وقتى كه نگاهشان به پيامبر افتاد، ايشان را به يكديگر نشان دادند و گفتند: او آمد، اما همگى سرهاى خود را پايين انداختند تا آنجا كه چانه هايشان به سينه رسيد و هيچ كس، هيچ گونه كارى نتوانست انجام دهد.

پيامبر اسلام(ص) نزديك آمد و يك قبضه خاك از روى زمين برداشت و به طرف آنها پرتاب كرد و فرمود: «شاهت الوجوه؛ زشت باد رويتان!» و سرانجام تمام كسانى كه از اين پرتاب خاك بهره مند شدند در روز جنگ بدر به هلاك افتاده و به درك واصل شدند. (1)

2. بدگويى مشركان از پيامبر اسلام (ص) در حجر اسماعيل

ابن هشام در السيرة النبوية از عبد اللَّه بن عمرو بن عاص نقل مى كند:

روزى در مجلس اشراف قريش داخل حجر اسماعيل نشسته بودم. سخن از پيامبر(ص) به ميان آمد. شنيدم كه گفتند: ما آن صبر و تحملى را كه درباره او


1- مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 71؛ بحارالانوار، ج 18، ص 60.

ص: 113

كرده ايم تا كنون در هيچ چيزى روا نداشته ايم. او خردمندان ما را نادان شمرده و پدران ما را دشنام داده و كيش و آيين ما را فاسد مى داند. او در بين ما تفرقه افكنده و خدايان ما را دشنام داده است و ما بر همه اينها صبرى بزرگ از خود نشان داده ايم.

در اين هنگام بود كه رسول خدا(ص) به سوى كعبه آمد و بادست نهادن بر روى حجرالاسود استلام ركن نمود و به طواف مشغول شد. وقتى كه از برابر آنها در حين طواف گذشت آنان لب به ناسزاگويى او گشودند. آثار ناراحتى را در چهره پيامبر خدا(ص) ديدم و اين در هر دور از طواف تكرار شد تا نوبت به دور سوم رسيد. آنجا بود كه پيامبر از طواف باز ايستاد و به آنها فرمود:

أتسمعون يا قريش؟! أما والذى نفسى بيده لقد جئتكم بالذبح؛

آيا گوش فرامى دهيد اى قريش، قسم به آن كسى كه جانم در دست اوست، هلاك شما به دست من واقع خواهد شد.

با اين كلام رسول خدا(ص) تمام صداها در سينه ها خفه شد و هيچ كس نتوانست چيزى در برابر ايشان بگويد، بلكه بر عكس كسى كه بدترين كلمات را در تحريك قريش عليه پيامبر زده بود خود در مقام عذرخواهى از پيامبر(ص) برآمد. (1)

3. طرح ترور پيامبر (ص) در حجر اسماعيل

واقدى در المغازى نقل مى كند: پس از جنگ بدر و هلاك اشراف قريش،


1- السيرة النبوية، ج 1، ص 309.

ص: 114

عمير بن وهب بن عمير به مسجدالحرام آمد و در كنار صفوان بن اميه در حجر اسماعيل نشست. عمير از شياطين قريش بود. او كسى بود كه در مكه، پيش از هجرت به آزار پيامبر اكرم(ص) و مسلمانان مى پرداخت. در جنگ بدر، فرزندش وهيب بن عمير به اسارت مسلمانان افتاد. اشراف قريش پى آمدهاى جنگ بدر را با يكديگر مطرح كردند.

صفوان گفت: ديگر زندگى پس از كشته هاى ما لطفى ندارد.

عمير گفت: راست گفتى، اگر من قرض و ترس از آينده اهل و عيال نداشتم حركت مى كردم و محمد را مى كشتم؛ زيرا كه من فرزندى اسير دارم و بنابراين بهانه اى براى رفتن(به مدينه) دارم.

صفوان گفت: قرض تو را من پرداخت مى كنم و همان گونه كه عهده دار اداره زندگى خانواده خود هستم، اداره اهل و عيال تو با من خواهد بود(پس از اين جهت نگران مباش).

عمير گفت: حال كه چنين است اين ماجرا را به كسى مگو(اين راز تا زمان انجام مراد پوشيده بماند).

عمير شمشير خود را تيز و زهرآلود كرد و مكه را به قصد مدينه ترك گفت. وقتى مسلمانان در مدينه او را ديدند، به وى شك بردند و او را دستگير كرده، نزد پيامبر اكرم(ص) آوردند. (1) رسول خدا(ص) پس از مقدماتى به او فرمود: چرا به مدينه آمده اى؟


1- بر حسب نقل بحارالانوار، خود او نزد پيامبر خدا(ص) آمد.

ص: 115

گفت: آمده ام سفارش فرزند اسيرم را بنمايم!

پيامبر فرمود: پس چرا اين شمشير را به گردن آويخته اى؟

گفت: روى آن سياه باد كه هيچ گاه به كارم نيامده است. پس از رسيدن به مدينه فراموش كردم آن را از خود دور سازم. من كارى ديگر دارم.

پيامبر(ص) فرمود: راست بگو، براى چه به مدينه آمده اى؟

گفت: مطلب همان است كه گفتم.

رسول خدا(ص) فرمود: آن شرطى كه تو با صفوان بن اميه در حجر كردى چه بود؟

عمير كه ترسيده بود گفت: كدامين شرط؟

حضرت فرمود: تو متعهد شدى كه مرا به قتل رسانى و در عوض او متعهد پرداخت قرض و اداره زندگى اهل و عيال تو شده است. خداوند نگهبان من است.

عمير گفت: شهادت مى دهم كه تو رسول خدا و راستگو هستى و شهادت مى دهم كه هيچ معبودى جز اللَّه وجود ندارد. ما شما را در ادعاى خود دروغگو مى پنداشتيم، ولى شما رازى را افشا كرديد كه غير از من و صفوان هيچ كس از آن آگاه نبود. من به او سفارش كردم كه همچنان اين راز را پوشيده نگاه دارد، ولى خدايت تو را به آن آگاه ساخت. من ايمان به خدا و رسول او پيدا كردم و شهادت به حقانيت تو و آيينت مى دهم. خداى را سپاس كه مرا به اين راه هدايت فرمود.

مسلمانان از اينكه عمير راه راست را پيدا كرده و هدايت شده بود شادمان

ص: 116

شدند. پيامر خدا(ص) به ايشان فرمود: به برادرتان قرآن و احكام دينى بياموزيد.

آن گاه خود فرزندش را آزاد ساخت.

پس از آن عمير خدمت پيامبر اكرم(ص) آمد و عرضه داشت: من پيش از اين، كوشش بسيارى عليه شما داشتم، دوست دارم به مكه بازگردم و مردم را به خدا و اسلام فراخوانم. اميد آنكه موجب هدايت آنان باشم و در صورت عدم موفقيت مايه اذيت و آزار ايشان باشم.

رسول خدا به او اجازه بازگشت داد و عمير به مكه باز آمد و شمار بسيارى به بركت او اسلام آوردند. (1) و اين گونه كسى كه به قصد ترور پيامبر(ص) به مدينه آمده بود، به عنوان سفير و مبلغ موفق رسول خدا(ص) به مكه بازگشت. (2)

6. امامان (ع) در حجر اسماعيل

اشاره

اهل بيت عصمت وطهارت(ع) نيز هريك با حضور در حجر اسماعيل، از خود صفحات ماندگار ثبت كرده اند واينجا را نه تنها عبادتگاه، بلكه مدْرس ودانشگاه خود قرار دادند، كه با پاسخ دهى به پرسشهاى پرسشگران، دلهاى دلداگان را به نور حق جلا دادند.


1- المغازى، ج 1، ص 125.
2- اين جريان را علامه مجلسى از كتاب المنتقى فى مولود المصطفى اثر كازرونى نقل كرده است.(بحارالانوار، ج 19، ص 326، ح 82)، و همچنين به صورت مختصر از ابن شهراشوب در مناقب آل ابى طالب آورده است، كه بر طبق آن بنابر نقل قتاده، شأن نزول آيه 10 سوره رعد: «سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ» نيز همين جريان بوده است. ر. ك: بحارالانوار، ج 18، ص 140، ح 40.

ص: 117

1. امام حسين (ع) در حجر اسماعيل
درس توحيد در حجر اسماعيل

عياشى در تفسير خود از يزيد بن رويان نقل مى كند: نافع بن ازرق، كه از دشمنان اهل بيت بود، داخل مسجد الحرام شد. حضرت حسين بن على(ع) با عبداللَّه بن عباس داخل حجر نشسته بود. نافع آمد و نزد ايشان نشست. و روى به ابن عباس كرد و گفت: ابن عباس، خدايى را كه مى پرستى براى من توصيف كن.

ابن عباس از پاسخ باز ماند و سر را فرو افكند. سكوتى طولانى بر مجلس حكمفرما شد.

آن گاه حضرت امام حسين(ع) روى به او فرمود و گفت: پسر ازرقِ فتاده در گمراهى و نادانى! نزد من آى تا پاسخت را بگويم.

نافع(كه كور باطنى خاصى داشت) گفت: از شما نپرسيدم تا كه پاسخم گوييد!

ابن عباس(كه از اين جسارت و بى ادبى او بسيار ناراحت شده بود) گفت:

آرام، تو از فرزند رسول خدا(ص) بپرس. او از اهل بيت نبوت است و درياى حكمت در اوست.

نافع متوجه حضرت شد و گفت: خداى را براى من توصيف كن.

حضرت امام حسين(ع) فرمود:

أصفه بما وصف به نفسه، و أعرّفه بما عرف به نفسه، لايدرك بالحواس، و لا يقاس بالناس، قريب غير ملتزق، و بعيد

ص: 118

غير مقص، يوحّد و لايتبعّض، لا إله إلا هو الكبير المتعال؛

او را به آنچه كه خود خودش را توصيف كرده است وصف مى كنم و او را به آنچه كه خود را به آن معرفى نموده است مى شناسانم. او با حواس(ظاهرى) درك شدنى نيست و با مردم قياس بردار نيست. نزديك(اشياء) است بدون آنكه چسبيده به چيزى باشد، دور است بدون آنكه جداى از چيزى باشد؛ يك است بدون آنكه تجزيه پذيرد. هيچ معبودى جز او نيست؛ اويى كه بزرگ و متعال است.

ابن ازرق وقتى كه اين وصف را شنيد به شدت تحت تأثير قرار گرفت و گريست. حضرت به او فرمود: چرا به گريه افتادى؟

گفت: زيبايى توصيف تو، مرا به گريه انداخته است! (1)

2. امام زين العابدين (ع) در حجر اسماعيل
مناجات امام سجاد در حجر

حجر اسماعيل يكى از خلوتگاه هاى حضرت امام الساجدين زين العابدين على بن الحسين(ع) با خداى سبحان است و اين مكان مقدس يكى از جاهاى راز و نياز و گريه اين عبد حقيقى با معبود است و آنقدر مناجات حضرت امام سجاد(ع) اهميت دارد كه فرزند برومندش قطب عالم امكان، حضرت امام مهدى


1- تفسير العياشى، ج 2، ص 337، ح 64؛ بحارالانوار، ج 33، ص 423، ح 631. شبيه اين روايت را شيخ صدوق در التوحيد، ص 80، ح 35، و ابن عساكر در تاريخ دمشق، ترجمه الامام الحسين، ج 4، ص 157، ح 203 آورده اند.

ص: 119

صاحب الزمان(عج) توجهى خاص و عنايتى ويژه به آن دارد.

شيخ طوسى، در كتاب الغيبة از ابونعيم محمد بن احمد انصارى روايت كرده است:

سالى در مكه بودم و در مسجد الحرام با جمعيتى حدود سى نفر در كنار مستجار ايستاده بودم. (1) اين جريان مربوط به روز ششم ذى الحجه 293 است.

ديدم جوانى كه دو لنگ احرام پوشيده و نعلين به دست گرفته بود، از طواف به نزد ما مى آيد. هيبت او ما را گرفت و بى اختيار همه از جاى خود برخاستيم. او در ميان ما نشست و همگى اطراف شمع وجود او را فراگرفتيم. نگاهى به سمت راست و چپ خود كرد و فرمود: آيا مى دانيد كه اميرمؤمنان(ع) در دعاى الحاح خود چه مى فرمود؟ ...(اين ديدارها دو روز پشت سر هم با طرح دو پرسش و پاسخ به آن ادامه يافت)، تا اينكه در روز سوم باز به ميان ما آمد و باز نگاهى به راست و چپ فرمود و در حالى كه با دست مباركش اشاره به سمت حجر اسماعيل در زير ناودان مى نمود فرمود: سيد العابدين على بن الحسين(ع) در سجده خود در اينجا چنين مى گفت:

عبيدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك بفنائك، سائلك بفنائك، يسألك ما لايقدر عليه غيرك؛

بنده تو، مسكين تو، فقير تو، گداى تو، در آستانه در خانه توست؛ از تو چيزى را مى خواهد كه از غير تو ساخته نيست ....

ابو على محمودى مى گويد: اى قوم، آيا او را مى شناسيد؟ به خدا سوگند كه


1- در روايت كمال الدين به برخى از آنها از جمله محمودى و ابو الهيثم دينارى و ابوجعفر تصريح شده است.

ص: 120

او صاحب الزمان شماست؟

گفتيم: اى ابوعلى، تو از كجا دانستى؟

گفت: هفت سال است كه دعا مى كنم خداوند صاحب الزمان را به من بنماياند. (1) و در پايان اين روايت مفصل، مؤيدى ديگر بر صحت اين ادعا ذكر مى شود.

شيخ مفيد در كتاب الارشاد از طاووس نقل مى كند:

شبى داخل حجر شدم. على بن الحسين را ديدم داخل حجر شد و مشغول به نماز شده آن گاه به سجده افتاد. با خود گفتم: او مردى صالح از اهل بيت پيامبر(ص) است، بنشينم و به آنچه كه او دعا مى كند گوش فرادهم. شنيدم كه او در سجده خود اين گونه مناجات مى كرد:

عبيدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك بفنائك، سائلك بفنائك؛

بنده كوچك تو، مسكين تو، فقير تو، گداى تو در آستانه در خانه توست.

طاووس مى گويد: در هر گرفتارى كه واقع شدم و اين دعا را خواندم، خداوند گره از مشكل من گشود. (2) ابن شهراشوب نيز در المناقب از طاووس نقل مى كند:

امام زين العابدين(ع) را در حجر ديدم كه مشغول به نماز بود و چنين دعا مى فرمود:


1- الغيبة، ص 259، ح 227؛ بحارالانوار، ج 8، ص 6- 8، ح 5؛ نيز ر. ك: دلائل الامامة، ص 298؛ كمال الدين، ج 2، ص 470، ح 24؛ بحارالانوار، ج 94، 187، ح 2؛ معجم الاحاديث الامام المهدى، ج 4، ص 390، ح 1368.
2- الارشاد، ج 2، ص 143؛ بحارالانوار، ج 46، ص 76، ح 66.

ص: 121

عبيدك ببابك، أسيرك بفنائك، مسكينك بفنائك، سائلك بفنائك، يشكو إليك ما لا يخفى عليك؛

بنده كوچكت در كنار خانه توست، اسير، مسكين و گداى تو در آستانه در خانه توست، عرضه مى دارد به تو، آنچه را كه بر تو پنهان نيست.

و در يك روايت اين جمله را نيز اضافه دارد:

لا تردّنى عن بابك؛ (1)

مرا از در خانه ات(با دست خالى) برنگردان.

علامه مجلسى از شهيد نقل مى كند كه طاووس يمانى مى گويد: در ماه رجب از كنار حجر گذشتم، ديدم كسى است كه به ركوع و سجوده مى رود.

دقت كردم ديدم على بن الحسين(ع) است، با خود گفتم: خوشا به حالت! مردى صالح از اهل بيت نبوت است، قسم به خدا كه بايد دعاى او را غنيمت شمارم.

مراقب احوال او بودم تا كه از نماز خود فارغ شد. كف دستان خود را به جانب آسمان بلند كرد و گفت:

سيّدى سيّدى، و هذه يداى قد مددتهما إليك بالذّنوب مملوّة، و عيناى إليك بالرّجاء ممدودة، و حقٌّ لمن دعاك بالنّدم تذلّلًا أن تجيبه بالكرم تفضّلًا، سيّدى! أمن أهل الشقاء خلقتنى فأطيل بكائى، أم من أهل السعادة خلقتنى فأبشر رجائى، سيّدى! ألِضَرْب المقامع خلقت أعضائى، أم لشرب الحميم خلقت أمعائى، سيدى!


1- مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 148؛ بحارالانوار، ج 46، ص 78، ح 75 و ج 99، ص 196، ح 10؛ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 428، ح 9.

ص: 122

لو أنّ عبداً استطاع الهرب من مولاه لكنت أوّل الهاربين منك، لكنّى أعلم أنّى لا أفوتك، سيّدى! لو أنّ عذابى يزيد فى ملكك لسألتك الصّبر عليه، غير أنّى أعلم أنّه لا يزيد فى ملكك طاعة المطيعين، و لا ينقص منه معصية العاصين، سيدى! ما أنا و ما خطرى، هب لى خطاياى بفضلك، و جلّلنى بسترك، و اعف عن توبيخى بكرم وجهك، الهى و سيدى ارحمنى مطروحاً على الفراش تقلّبنى أيدى احبّتى، وارحمنى مطروحاً على المغتسل يغسّلنى صالح جيرتى، وارحمنى محمولًا قد تناول الأقرباء أطراف جنازتى، وارحم فى ذلك البيت المظلم وحشتى و غربتى و وحدتى، فما للعبد من يرحمه إلا مولاه.

آقاى من، اين دستان پر از گناه را به درگاهت بالا آوردم، و چشمانم اميد به تو دارد، و كسى كه با پشيمانى(از كرده خود) تو را در حال زار فراخواند، سزاوار آن است كه با لطف و كرمت پاسخش گويى، آقاى من! آيا مرا از تيره روزان قرار دادى تا كه بسيار بگريم، يا كه از نيكبختان گردانيدى تا اميدوار باشم، آقاى من! آيا اعضاى پيكرم را براى زدن گرزها آفريدى! آيا معده ودستگاه گوارشيم را براى نوشيدن حميم(شراب جهنميان) آفريدى؟ آقاى من! اگر بنده اى توان فرار از آقايش را داشت اولين فرار كننده از درگاهت بودم، ولى مى دانم كه توانايى آن را ندارم. آقاى من! اگر شكنجه شدنم بر حكومتت مى افزود از تو صبر بر عذاب را مى خواستم، ولى مى دانم كه بندگى اطاعت كنندگان بر حكومتت نمى افزايد، و سركشى

ص: 123

معصيت كاران چيزى از آن نمى كاهد. آقاى من! من كى ام؟ از تو مى خواهم كه به فضلت از من درگذرى، و بدى مرا بپوشانى، و با كرامت از توبيخ و سرزنشم درگذرى. خداى من و آقايم! به هنگام مرگ كه بر بستر افتاده ام و عزيزانم مرا مى گردانند، برمن رحم نما، و به هنگامى كه همسايگان نيكوكار من، جسدم را در غسالخانه غسل مى دهند ترحم كن، و به هنگامى كه نزديكانم پيكر مرا بر مى دارند بر من رحم كن، و در آن خانه تاريك بر وحشت و غربت و تنهاييم رحم كن، آيا غير از مولا كسى بر بنده رحم مى كند؟

آن گاه به سجده افتاد و فرمود:

أعوذ بك من نار حرّها لا يطفى، و جديدها لا يبلى، و عطشانها لا يروى؛

بتو پناه مى برم از آتشى كه گرمايش خاموش نمى شود، و تازه اش از بين نمى رود، و تشنه اش سيراب نمى گردد.

آن گاه گونه راست خود را بر زمين نهاد و فرمود:

اللهمّ لا تقلّب وجهى فى النار بعد تعفيرى و سجودى لك، بغير منٍّ منّى عليك، بل لك الحمد والمنّ علىّ؛

خدايا، پس از آنكه صورتم براى تو سر به خاك نهاد و خاك آلود شد، ديگر اين صورت را در آتش مسوزان، بدون آنكه من هيچ منتى بر تو داشته باشم، بلكه تمام منت از آنِ تو بر من است.

آن گاه سمت چپ صورت خود را بر زمين گذاشت و فرمود:

ص: 124

إرحم من أساء واقترف، و استكان و اعترف؛

بر كسى كه بد كرده وگناه كرد، ودر برابرت به خارى افتاده و وبه نافرمانى ومعصيت خود اعتراف نمود رحم فرما.

آن گاه به سجده بازگشت و پيشانى خود را بر زمين نهاد و فرمود:

إن كنتُ بئس العبد فأنت نعم الرّب؛

اگر من بنده بدى بودم ولى تو خداى خوبى هستى.

و صد بار فرمود:

العفو العفو؛

از تو درخواست عفو و بخشش دارم.

طاووس يمانى مى گويد: به گريه افتادم تا آنجا كه صداى گريه من بلند شد.

حضرت روى به جانب من گردانيد فرمود: يمانى! چرا گريه مى كنى؟ مگر اينجا جايگاه گناهكاران نيست .... (1)

3. امام محمد باقر (ع) در حجر اسماعيل
1. عبادت

حجر اسماعيل يكى از جاهايى است كه امام باقر(ع) در آن به عبادت خداوند مى پرداخت، همان گونه كه از روايت ابوعباد عمران بن عطيه ومحمد بن مروان فهميده مى شود، كه ذكر آن خواهد آمد.


1- بحارالانوار، ج 100، ص 448، ح 25؛ محدث نورى نيز قسمتى از اين روايت را از مزار مشهدى نقل نموده است. ر. ك: مستدرك الوسائل، ج 3، ص 442، ح 11.

ص: 125

2. پاسخ به پرسش ها

ابوعباد عمران بن عطيه از حضرت امام صادق(ع) نقل مى كند: پدرم و من مشغول طواف بوديم. در اين هنگام مردى بلندقامت به ما نزديك شد و سلام كرد. ما جواب سلام او را داديم. او متوجه پدرم شد و گفت: مسئله اى دارم(كه مى خواهم بپرسم).

پدرم فرمود: وقتى كه طواف تمام شد، نزد من بيا.

پس از اتمام طواف داخل حجر شديم و دو ركعت نماز خوانديم، آن گاه پدرم متوجه من شد و فرمود: پسرم، آن مرد كجاست؟

او را در حالى كه نماز خوانده بود و پشت سر ما ايستاده بود يافتيم.

پدرم از او پرسيد: از كجا هستى؟

گفت: از اهل شام.

فرمود: در كجاى شام؟

گفت: در بيت المقدس.

فرمود: آيا دو كتاب(قرآن و تورات) را خوانده اى؟

گفت: آرى

فرمود: سؤالات خود را عرضه كن.

آن مرد شامى پرسش هاى متعدد خود را اين گونه مطرح ساخت: من از شما درباره پيدايش اين خانه(كعبه) و اين آيات سؤال دارم:

آيه:

ص: 126

«ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ» (1)

نون، سوگند به قلم وآنچه مى نويسند.

و آيه:

«وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (2)

وهمانان كه در اموالشان حقى معلوم است، براى خواهنده ودرمانده.

حضرت فرمود: برادر شامى، حديث ما را گوش ده و بر ما دروغ مبند كه هر كسى چنين كند بر رسول خدا(ص) دروغ بسته است و هر كس چنان كند بر خدا دروغ بسته است و هر كس كه اين كار را انجام دهد، خداوند او را عذاب دهد.

اما آغاز اين خانه از اينجاست كه خداوند به فرشتگان فرمود:

«إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً» (3)

من در زمين جانشينى خواهم گماشت.

فرشتگان در پاسخ و اعتراض چنين گفتند:

«أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِك الدِّماءَ» (4)

آيا در آن كسى را مى گمارى كه در آن فساد انگيزد، وخونها بريزد؟!


1- سوره قلم، آيه 1.
2- سوره المعارج، آيه 24-/ 25.
3- سوره بقره، آيه 30.
4- همان.

ص: 127

فرشتگان كه متوجه خشم خداوند شدند به عرش او پناه آوردند. خداوند به فرشتگان خود فرمود تا در آسمان ششم خانه اى را براى او به نام ضراح در ازاى عرش الهى قرار دهد تا اهل آسمان، آنجا به طواف پردازند، كه در هر روز هفتادهزار فرشته آنجا به طواف مى پردازند و ديگر برنمى گردند و به استغفار مشغول اند. وقتى كه آدم به آسمان دنيا پايين آمد، خداوند به او دستور ساخت اين خانه را داد و اين خانه كعبه به ازاى آن خانه(ضراح) است و اين خانه را براى طواف آدم و نسل او قرار داد همان گونه كه آن خانه را براى اهل آسمان قرار داده است.

آن مرد گفت: راست گفتى اى پسر رسول خدا. (1) همچنين از محمد بن مروان، روايتى ديگر نزديك به مضمون روايت قبلى نقل شده است كه امام جعفر صادق(ع) فرمود: با پدرم داخل حجر بوديم و ايشان مشغول به نماز بودند كه مردى آمد و در كنار ايشان نشست. پس از نماز سلام كرد و گفت: من از شما درباره سه چيز سؤال مى كنم كه غير از شما و يك نفر ديگر كسى از پاسخ آن آگاهى ندارد. پس از عرضه سؤال درباره سبب طواف خانه خدا و پاسخ امام(ع) كه همانند پاسخ در روايت عمران بن عطيه است، آمده است: خداوند بر فرشتگان غضب كرد. آنان درخواست توبه كردند.

خداوند به ايشان امر فرمود تا گرد ضراح كه بيت المعمور است به طواف پردازند و آنان هفت سال به طواف پرداختند و درخواست آمرزش و بخشش الهى


1- الكافى(الفروع)، ج 4، ص 187، ح 1، بحارالانوار، ج 11، ص 119، ح 54.

ص: 128

كردند، پس از آن خداوند توبه آنها را پذيرفت و از آنان راضى شد. اين ريشه طواف است. سپس خداوند اين بيت الحرام را در ازاى ضراح قرار داد تا مايه توبه و پاكى بنى آدم باشد.

آن مرد گفت: راست گفتى. (1) عياشى در تفسير خود پس از ذكر اين روايت، مى افزايد: سؤال كننده بقيه پرسش هاى خود را نمود و سپس برخاست و رفت، و بعد امام صادق(ع) مى گويد: از پدرم پرسيدم: اين مرد كه بود؟

حضرت فرمود: پسرم، او خضر بود. (2) محمد بن مروان، روايتى ديگر نيز از امام صادق(ع) نقل كرده است كه تا اندازه اى شبيه به روايت نخست است، ولى در آخر ذكر مى كند كه ناگهان سؤال كننده مفقود شد. (3) شيخ صدوق نيز در علل الشرائع، روايتى نزديك به همين مضمون را به اسنادش از ابوخديجه از امام صادق(ع) نقل مى كند كه در آن خبر امام باقر(ع) فرمود: اين پرسشگر جبرئيل بود. (4) در پايان ذكر اين نكته ضرورى است كه پرسش هاى ديگرى نيز از حضرت امام محمد باقر(ع) در حجر اسماعيل شده است كه بخاطر خلاصه نويسى از


1- الكافى(الفروغ)، ج 4، ص 188، ح 2.
2- تفسير العياشى، ج 1، ص 30، ح 6؛ بحارالانوار، ج 99، ص 205، ح 18؛ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 370، ح 2.
3- تفسير العياشى، ج 1، ص 29، ح 5؛ مستدرك الوسائل، ج 7، ص 35، ح 3، و ج 9، ص 369، ح 1.
4- علل الشرايع، ج 2، ص 407، ح 2؛ بحارالانوار، ج 11، ص 169، ح 17، و ج 26، ص 351، ح 2.

ص: 129

ذكر آن صرف نظر مى كنيم. (1)

4. امام جعفر صادق (ع) در حجر اسماعيل
1. دعاى امام صادق در حجر

در اصل زيد نرسى از على بن مزيد بيّاع سابرى آمده است:

امام صادق(ع) را در حجر زير ناودان روبروى خانه خدا ديدم-/ در حالى كه دست هاى خود را باز كرده بود-/ چنين دعا مى فرمود:

اللهمّ ارحم ضعفى، و قلّة حيلتى، اللهمّ أنزل علىّ كفلين من رحمتك، و أدرّ علىّ من رزقك الواسع، و ادرء عنّى شرّ فسقة الجن و الإنس، و شرّ فسقة العرب و العجم، اللهمّ أوسع علىّ فى الرّزق، و لا تقتر علىّ، اللهمّ ارحمنى و لا تعذّبنى، إرْض عنّى و لا تسخط علىّ، إنك سميع الدّعاء، قريب مجيب؛ (2)

خداوندا، بر ناتوانيم و كمى چاره سازيم رحم كن، خدايا! بهره رحمتت را برمن فرو فرست، و روزى فراوان را بر من ارزانى دار، و شر فاسقان جن و انس و عرب و عجم را از من دور كن، خداوندا! روزى را برمن فراوان كن، و بر من سخت نگير.

خدايا! مرا رحم كن، و مرا عذاب نده، از من خوشنود و راضى


1- ن. ك: الكافى(الروضة)، ج 8، ص 33، ح 305؛ بصائر الدرجات، ص 373؛ الاختصاص، ص 301؛ دلائل الامامه، ص 99؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 187، وص 189؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 238، ح 217، وص 285، ح 48، روضة الواعظين، ج 1، ص 204؛ مختصر بصائر الدرجات، ص 15؛ بحارالانوار، ج 6، ص 235؛ ج 11، ص 169، ح 17، وج 26، ص 351، ح 2، وج 46، ص 263، وج 61، ص 53، ح 41، وج 65، ص 53، ح 41، وص 225، ح 7.
2- الاصول الستة عشر(اصل زيد النرسى)، ص 48؛ بحارالانوار، ج 99، ص 199، ح 17.

ص: 130

باش، به من خشم مگير، كه تو شنونده دعا و نزديك و پاسخ دهنده اى.

2. پاسخ به پرسش ها
الف. حج نيابتى

در اصل زيد نرسى از على بن مزيد روايت شده است: مردى وصيت كرده بود كه با مال او، پس از مرگش برايش حج بياورم. پس از ملاحظه مقدار آن ديدم كه مبلغ آن ناچيز است و كفايت از حج نمى كند. از ابوحنيفه و غير او از فقها حكم مسئله را پرسيدم. گفتند: آن مبلغ را(از جانب او) صدقه بده! تا آن گاه كه به مكه آمدم و در حين طواف به عبداللَّه بن الحسن برخوردم، ماجرا را نقل كرده و حكم مسئله را پرسيدم. گفت: اين جعفر بن محمد(ع) است كه داخل حجر نشسته است. برو و از او سؤال كن. داخل حجر شدم. حضرت امام صادق(ع) را زير ناودان مقابل خانه، در حالى كه مشغول دعا بود ديدم. حضرت روى به جانب من فرمود و مرا ديد و پرسيد: حاجت تو چيست؟

گفتم: جانم فداى شما باد، من مردى از دوستداران شما در كوفه هستم.

حضرت فرمود:

دع ذاعنك! حاجتك؟؛

اين سخن ها را رها كن، حاجت تو چيست؟

گفتم: مردى مرده است و مرا وصيت كرده است كه با باقى مانده اموالش براى او حج انجام دهم. وقتى كه آن را ملاحظه كردم ديدم به اندازه حج كفايت

ص: 131

نمى كند. از عالمانى كه در دسترس من بودند حكم مسئله را پرسيدم. گفتند: آن را صدقه بده.

حضرت فرمود: تو چه كردى؟

گفتم: من نيز آن را صدقه دادم.

حضرت فرمود: تو ضامن هستى، مگر آنكه آن مبلغ به قدرى كم باشد كه نتوان براى او از مكه حج انجام داد(حج ميقاتى) وگرنه تو ضامن خواهى بود. (1)

ب. وزش اين باد از چيست؟

شيخ كلينى وشيخ صدوق از عرزمى نقل كرده اند:

با امام صادق(ع) در حجر اسماعيل زير ناودان نشسته بودم كه ديدم مردى با مرد ديگرى سخت مشغول گفتگو است و به او مى گويد: تو نمى دانى كه اين باد از كجا مى وزد؟!

وقتى كه گفتگوى ايشان شدت پيدا كرد امام صادق(ع) متوجه او شد و فرمود: آيا تو مى دانى؟

گفت: نه، ولى چيزى از مردم شنيده ام.

راوى مى گويد: من به حضرت عرض كردم: جانم به فداى شما باد، ريشه وزش را بيان فرماييد.


1- الاصول الستة عشر(اصل زيد النرسى)، ص 48؛ بحارالانوار، ج 99، ص 118، ح 14، و ج 103، ص 208، ح 21؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 419، ح 2.

ص: 132

آن گاه حضرت، با ارتباط دادن آن با ركن شامى، در پايان پاسخ فرمود:

نشانه آن اين است كه اين نسيم همواره در زمستان وتابستان، شبانه روز احساس مى شود (1).

كسانى كه به مكه مشرف شده اند در حين طواف وقتى كه به نزديكى ركن غربى(شامى) در انتهاى حجر اسماعيل مى رسند، نسيم ملايمى را حس مى كنند، و بارها از يكديگر پرسيده اند كه اين نسيم ملايم و دلنواز از كجاست؟!

ج. نوشيدن آب از ظرف مسى

شيخ برقى در المحاسن به سندش از يوسف بن يعقوب نقل مى كند:

با حضرت امام صادق(ع) داخل حجر نشسته بوديم. حضرت مقدارى آب خواستند. مقدارى آب در حالى كه در كاسه اى از مس ريخته شده بود خدمت ايشان آوردند.

يكى از حاضران به حضرت عرضه داشت: كثير بن عباد، نوشيدن آب را از ظرف مسى ناخوش دارد.

حضرت فرمود: آيا از او نپرسيدى كه(مس) طلا است يا نقره؟ (2) و با اين پاسخ به او فهماند كه حكم خدا با دلخواه نفس و تقدس مآبى فهميده نمى شود و براى فهم آن بايد سراغ اهل آن رفت.


1- الكافى(الروضة)، ج 8، ص 271، ح 401؛ علل الشرايع، ص 448، ب 200، ح 1؛ بحارالانوار، ج 60، ص 8، ح 7؛ معانى الاخبار، ص 384، ح 16.
2- المحاسن، ص 583، كتاب الماء، ح 68؛ بحارالانوار، ج 66، ص 531، ح 18؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص 184، ح 6.

ص: 133

3. پخش اسرارى از معارف در بين خواص

در بصائر الدرجات از سيف تمار نقل شده است:

با حضرت امام صادق(ع) داخل حجر اسماعيل نشسته بوديم. حضرت فرمود: ببينيد از جاسوسان و خبرچينان كسى نيست؟

چپ و راست خود را نگاه كرديم و گفتيم: خير، كسى نيست.

حضرت سه بار به خداى كعبه سوگند ياد كرد وفرمود: اگر من در بين موسى و خضر بودم به آنها خبر مى دادم كه من داناتر از ايشانم و اخبارى را به آنان مى گفتم كه هيچ يك از آن دو خبر نداشتند. (1) شيخ كلينى نيز پس از ذكر اين خبر به اسناد خود از سيف تمار اين علت را نيز از زبان حضرت امام صادق(ع) مى افزايد:

به دليل آنكه به موسى و خضر علم گذشته را داده بودند و به آنها علم به حال و آينده داده نشده بود، و حال آنكه ما همه آن علم را نيز از پيامبر به ارث برده ايم. (2)

5. امام موسى كاظم (ع) در حجر اسماعيل
الف. نماز و دعا در حجر

بنا بر نقل حميرى در قرب الاسناد از سعد بن مسلم، چگونگى طواف امام موسى كاظم(ع) و استلام حجرالاسود، باز كردن دست روى كعبه- در غير


1- بصائر الدرجات، ص 230، ح 4، و ح 3(مختصر)؛ بحارالانوار، ج 26، ص 111، ح 9، و ص 196، ح 6 و 7.
2- الكافى، ج 1، ص 261، ح 1؛ بحارالانوار، ج 13، ص 300، ح 20.

ص: 134

ملتزم- و نماز پشت مقام ابراهيم را به نحو مكرر، و درنگ ايشان در برخى از اينجاها را آورده و در آخر چنين مى گويد:

ثمّ أتى الحجر فصلّى ثمانى ركعات، فكان آخر عهده بالبيت تحت الميزاب، و بسط يده و دعا، ثم مكث ما شاء اللَّه، ثم خرج من باب الحنّاطين حتّى أتى ذاطوى و كان وجهه إلى المدينة؛

پس از آن به حجر اسماعيل آمد و هشت ركعت نماز خواند و آخرين عهد و ديدار او با كعبه در زير ناودان بود. دستان خود را گشود و دعا كرد. سپس قدرى درنگ فرمود، آن گاه از باب الحناطين مسجد خارج شد و در حالى كه روى به مدينه داشت به ذى طوى رسيد. (1) سيد ابن طاووس در مهج الدعوات از محمد بن حسن صفار به اسناد خود از سكين بن عمار نقل مى كند:

شبى در مكه به خواب بودم، در عالم رؤيا كسى نزد من آمد و گفت: از جاى خود برخيز، الان در زير ناودان(در حجر اسماعيل) مردى است كه خداى را به اسم اعظم او مى خواند.

وحشت زده از جا جستم. ولى باز خوابيدم. اين ماجرا در خواب دوم نيز تكرار شد و باز از جا جسته و دوباره به خواب رفتم. در خواب سوم به من گفت: اى فلان فرزند فلان! از جا برخيز كه فلان فرزند فلان(نام او و پدرش را


1- قرب الاسناد، ص 316، ح 1226؛ بحارالانوار، ج 99، ص 194، ح 1.

ص: 135

گفت) كه او عبد صالح است، الان در زير ناودان است و خداى را به اسمش فرامى خواند.

از جاى برخاستم، غسل كردم و به سمت مسجد حركت كردم. داخل مسجد و سپس حجر شدم. مردى را ديدم كه پيراهن را روى سر خويش انداخته و به سجده افتاده است. پشت سر او نشستم. شنيدم در راز و نياز خود چنين مى گفت:

يا نور يا قدّوس، يا نور يا قدّوس، يا نور يا قدّوس، يا حىّ يا قيّوم، يا حىّ يا قيّوم، يا حىّ يا قيّوم، يا حىّ لا يموت، يا حىّ لا يموت، يا حىّ لا يموت، يا حىّ حين لا حىّ، يا حىّ حين لا حىّ، يا حىّ حين لا حىّ، يا حى لا إله إلا أنت، يا حىّ لا إله إلا أنت، يا حىّ لا إله إلا أنت، أسألك بلا إله إلا أنت، أسألك بلا إله إلا أنت، أسألئك بلا إله إلا أنت، أسألك يا لا إله إلا أنت، أسألك يا لا إله إلا أنت، أسألك يا لا اله إلا أنت، و أسألك باسمك بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم العزيز المتين، و أسألك باسمك بسم اللَّه الرحمن الرحيم العزيز المتين، و أسألك باسمك بسم اللَّه الرحمن الرحيم العزيز المتين؛

اى نور، اى پاك بى عيب .. اى زنده، اى برپادارنده .. اى زنده مرگ ناپذير .. اى زنده زمانى كه هيچ زنده اى نيست .. اى زنده! هيچ خدايى جز تو نيست .. از تو مى خواهم اى كسى كه هيچ معبودى جز تو نيست .. و تو را به نامت فرا مى خوانم، به نام خداوند بخشنده مهربان، خداى شكست ناپذير و استوار ..

ص: 136

سكين مى گويد: او مرتب اين كلمات را تكرار مى كرد تا آنجا كه من آنها را حفظ كردم. پس از آن سر از سجده برداشت و نگاهى انداخت. سپيده زده بود.

به طرف مستجار آمد و نماز صبح را خواند. آن گاه از مسجد خارج شد. (1) سيد ابن طاووس پيش از ذكر خبر سكين در كتاب خود چنين نوشته است:

از جمله رواياتى كه درباره اسم اعظم وارد شده است اين خبر است و ما آن را به اسناد خويش به محمد بن الحسن الصفار، و به اسناد خويش به ابن ابى قرة از كتاب المتهجد او نقل مى كنيم و او نوشته است كه آن كسى كه در زير ناودان(در حجر) اين دعا را مى خواند، مولاى ما موسى بن جعفر(ع) است. (2)

محدث نورى نيز اشاره به نقل كفعمى در مصباح خود مى كند و بر طبق روايت او نام مبارك موسى بن جعفر(ع) پس از عبارت عبد صالح اضافه شده است. (3) علامه مجلسى از خط شيخ محمد بن على جعبى به نقل از خط شهيد محمد بن مكى عاملى نوشته است: دعاى حضرت امام كاظم(ع) در زير ناودان (4)؛ روايت شده است كه در آن اسم اعظم است، و چون اين دعا مختصر فرقى با دعاى سابق دارد آن را مى آوريم:

يا نور يا قدّوس، يا نور يا قدّوس، يا نور يا قدّوس، يا حىّ يا


1- مهج الدعوات، ص 321؛ بحارالانوار، ج 93، ص 228؛ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 432، ح 17.
2- همان.
3- مستدرك الوسائل، ج 9، ص 433.
4- «دعاء الامام ابى الحسن الكاظم عليه السلام تحت الميزاب و روى أنه فيه الأسم الأعظم».

ص: 137

قيّوم، يا حىّ يا قيّوم، يا حىّ يا قيّوم، يا حىّ لا يموت، يا حىّ لا يموت، يا حىّ لا يموت، يا حىّ حين لا حىّ، يا حىّ حين لا حىّ، يا حىّ حين لا حىّ، يا حىّ لا إله إلا أنت، يا حىّ لا إله إلا أنت، يا حىّ لا إله إلا أنت، أسألك يا لا إله إلا أنت، أسألك يا لا إله إلا أنت، أسألك يا لا إله إلا أنت، أسألك يا لا إله إلا أنت، يا حىّ لا إله إلا أنت، أسألك بلا إله إلا أنت، يا حىّ لا إله إلا أنت، أسألك بلا إله إلا أنت، يا حىّ لا إله إلا أنت، أسألك بلا إله إلا أنت، أسألك بلا اله الا أنت، أسألك بلا اله الا أنت، أسألك باسمك اللَّه الرّحمن الرّحيم العزيز المبين، أسألك باسمك اللَّه الرّحمن الرّحيم العزيز المبين، أسألك باسمك اللَّه الرّحمن الرّحيم العزيز المبين؛

اى نور، اى پاك بى عيب .. اى زنده، اى برپادارنده .. اى زنده مرگ ناپذير .. اى زنده زمانى كه هيچ زنده اى نيست .. اى زنده! هيچ معبودى جز تو نيست .. از تو مى خواهم اى كسى كه هيچ معبودى جز تو نيست .. اى زنده! هيچ معبودى جز تو نيست، از تو مى خواهم به «لا اله الا انت» ..، از تو مى خواهم به نام تو خداى بخشنده مهربان، خداى شكست ناپذير آشكار .. (1) ب. طب گياهى

ابى ولاد نقل مى كند:

حضرت ابوالحسن اول، امام كاظم(ع) را در حجر ديدم كه با عده اى از


1- بحارالانوار، ج 94، ص 313.

ص: 138

خويشان خود نشسته بود. شنيدم كه مى فرمود:

دندانم درد گرفت. مقدارى از «سُعد» (1) را به دندان هايم ماليدم. درد دندان آرام شد. (2)

6- 7. امام رضا و امام جواد (ع) در حجر اسماعيل

اربلى در كشف الغمه از امية بن على نقل مى كند:

در سالى كه حضرت امام رضا(ع) پس از حج به خراسان رفت، من در مكه بودم. فرزندش ابو جعفر(امام جواد(ع)) همراه او بود. حضرت مشغول طواف وداع بود. پس از طواف به مقام ابراهيم آمد و نماز خواند. حضرت جواد(ع) كه كودكى خردسال بود، بر دوش موفق(بن هارون) از خدمتگزاران و خواص حضرت امام رضا(ع) قرار داشت، و موفق آن حضرت را طواف مى داد.

پس از طواف جواد الائمه(ع) به طرف حجر رفت و در آن بسيار نشست.

موفق نزد ايشان آمد و گفت: جانم به فداى شما باد، برخيز.

حضرت فرمود: من از اينجا تكان نمى خورم.

هاله اى از ناراحتى و غم و اندوه صورت كوچك اين زاده ثامن الحجج(ع) را پوشانده بود و آثار آن به خوبى نمايان بود. موفق نزد امام رضا(ع) آمد و


1- «سُعد» نام گياهى خوشبو است، در حديث آمده است: «اتخذوا السّعد لأسنانكم»؛ سُعد را براى دندهان هايتان به كار گيريد كه مايه خوشبويى دهان است.(مجمع البحرين، ج 3، ص 69)، و آن را بيخ گياهى خوشبو معرفى كرده اند كه عطاران به آن پاتلاقما گويند.(ر. ك: فرهنگ بزرگ جامع نوين، ج 1، ص 643).
2- الكافى(الفروع)، ج 6، ص 379، ح 6؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 536، ح 1، بحارالانوار، ج 62، ص 161، ح 5.

ص: 139

گفت: جانم به فداى شما باد، ابوجعفر در حجر نشسته است و نمى دانم چرا نمى خواهد از آن بيرون آيد.

امام رضا(ع) از جاى خود برخاست و نزد فرزندش امام محمد جواد(ع) آمد و به ايشان فرمود: حبيب من، برخيز.

فرمود: من نمى خواهم از اينجا حركت كنم.

حضرت رضا(ع) فرمود: بله حبيب من،(چرا)؟

فرمود: چگونه از جاى خود برخيزم و حال آنكه شما اين خانه را به گونه اى وداع گفتيد كه ديگر بازگشتى ندارد؟

حضرت امام رضا(ع) فرمود: برخيز حبيب من.

آن گاه جوادالأئمه از جاى خود برخاست. (1) و اين روايت به خوبى نشان از بلندى مقام و رتبه بزرگ امامان معصوم(ع) حتى در دوره خردسالى و پيش از آغاز دوره امامت خود مى دهد.

8. امام زمان (عج) و حجر اسماعيل
اشاره

در بحث امام زين العابدين(ع) در حجر اسماعيل؛ عنايت ويژه حضرت صاحب الزمان(عج) به دعاى امام زين العابدين(ع) در حجر اسماعيل گذشت.

علاوه بر آن دو مطلب ديگر وجود دارد:


1- كشف الغمه، ج 2، ص 362؛ بحارالانوار، ج 49، ص 120، ح 6، و ج 50، ص 63، ح 40.

ص: 140

الف. توفيق تشرف به محضر حضرت حجت (ع) از حجر اسماعيل

شيخ صدوق به اسنادش از محمد حسن بن وجناء نصيبى نقل مى كند:

زير ناودان(حجر اسماعيل) به سجده افتاده بودم و مشغول دعا و گريه و زارى بودم كه كسى مرا تكان داد و گفت: برخيز اى حسن بن وجناء. از جا برخاستم، و او از جلو حركت كرد و من نيز به دنبال او راه افتادم تا مرا به خانه حضرت خديجه(س) رساند. در ميان آن اتاقى بود كه درِ آن وسط ديوار بود و به واسطه پله اى كه از ساج ساخته شده بود امكان رفتن به ميان آن بود. قاصد بالا رفت. در همين هنگام ندايى را شنيدم كه مى فرمود: بالا بيا، اى حسن.

از پله بالا آمدم. دم در ايستادم. حضرت صاحب الزمان(ع) به من فرمود:

حسن، آيا فكر مى كنى كه تو بر من مخفى هستى؟ به خدا سوگند كه لحظه اى از حج تو نگذشت مگر آنكه با تو بودم(و از آن آگاهم). آن گاه حضرت برخى از كارهاى مرا برشمرد. اينجا بود كه ديگر نتوانستم خودم را نگاه دارم و از حال رفتم و به صورت به روى زمين افتادم.

دستان نوازشگرى بر صورتم مى گذشت كه به خود آمدم. از جاى خود برخاستم. حضرت فرمود: حسن،(به مدينه برو) و در خانه جعفر بن محمد(امام صادق(ع)) باش و هيچ گونه نگرانى از ناحيه خوردنى و آشاميدنى و پوشيدنى به خود راه نده.

آن گاه حضرت دفترى به من داد كه در آن دعاى فرج و كيفيت درود بر حضرت بود. سپس حضرت به من فرمود: اين دعا را بخوان و اين گونه درود بر من فرست و آن را به همه كس، جز دوستان شايسته مده. همانا كه خداوند

ص: 141

متعال تو را موفق خواهد داشت .... (1)

ب. جبرئيل بر روى ناودان كعبه در وقت ظهور

نعمانى به سندش از محمد بن مسلم، وهمچنين عياشى از حضرت امام باقر(ع) درباره آيه:

«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ»؛ (2)

يا(كيست) آن كس كه درمانده را-/ چون وى را بخواند-/ اجابت مى كند، وگرفتارى را برطرف مى گرداند، وشما را جانشينان اين زمين قرار مى دهد؟

فرمود: اين آيه درباره حضرت قائم نازل شده است، در وقتى كه او ظهور مى كند، جبرئيل به صورت پرنده اى سفيد بر روى ناودان نشسته و او نخستين مخلوقى خواهد بود كه با حضرتش بيعت مى كند .... (3) محمدامين پورامينى

جمعه 3/ 10/ 1372 برابر با 10 رجب 1414

مصادف با ولادت حضرت جواد الائمه(ع)


1- كمال الذين، ج 2، ص 443؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 961؛ ثاقب المناقب، ص 269؛ اثباة الهداة، ج 3، ص 670، ح 38؛ بحارالانوار، ج 52، ص 31، ح 27؛ ينابيع المودة، ص 464؛ احقاق الحق، ج 19، ص 705؛ معجم احاديث الامام المهدى(ع)، ج 4، ص 435، ح 1403.
2- سوره نمل، آيه 62.
3- غيبة النعمانى، ص 314، ح 6؛ اثباة الهداة، ج 3، ص 546، ح 538؛ بحارالانوار، ج 52، ص 369؛ ح 156؛ تفسير العياشى، ج 1، ص 64، ح 117؛ اثباة الهداة، ج 3، ص 548، ح 545، و ص 549، ح 1554؛ البرهان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 163، ح 10، المحجة، ص 22؛ بحارالانوار، ج 52، ص 341، ح 91؛ معجم احاديث الامام المهدى(ع)، ج 5، ص 20، ح 1452 و ج 5، ص 308، ح 1740.

ص: 142

ص: 143

كتابنامه

1. قرآن كريم.

2. آراء المراجع، على افتخارى گلپايگانى، دار القرآن الكريم، قم.

3. اثباة الهداة، شيخ محمد بن حسن حر عاملى، م 1104،

4. اثباة الوصية، مسعودى م 246، منشورات رضى، قم.

5. احقاق الحق، قاضى نوراللَّه شوشترى، م 1019، مكتبة آية اللَّه نجفى، قم.

6. اخبار مكه.

7. الاختصاص، شيخ مفيد، م 413، جامعه مدرسين قم.

8. الارشاد، شيخ مفيد، م 413، جامعه مدرسين قم.

9. ارشاد الاذهان، علامه حلى، م 726، جامعه مدرسين، قم.

10. ازاحة العلة فى معرفة القبلة، حسن حسن زاده آملى، جامعه مدرسين، قم.

11. الأصول الستة عشر، عده اى از قدماى محدثين، دار الشبسترى، قم.

12. اعلام الورى بأعلام الهدى، ابو على فضل بن الحسن طبرسى، ق 6.

ص: 144

13. امالى الصدوق، شيخ صدوق، م 381، مؤسسة الأعلمى، بيروت.

14. بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، م 111، المكتبة الاسلامية، تهران.

15. البداية والنهاية، ابن كثير، م 774، دار الكتب العلمية، بيروت.

16. البرهان فى تفسير القرآن، سيد هاشم بحرانى، م 1107.

17. بصائر الدرجات، صفار قمى، م 290، مكتبة آية اللَّه النجفى، قم.

18. البيان، شهيد اول، مجمع الذخائر الاسلامية، قم.

19. تأويل الآيات الطاهرة فى فضائل العترة الطاهرة، شرف الدين على حسينى استرآبادى، ق 10، مؤسسة الامام المهدى، قم.

20. تاج العروس، محمد مرتضى زبيدى.

21. تاريخ دمشق(الامام الحسين)، ابن عساكر، م 571، بيروت.

22. تاريخ مكه

23. تاريخ اليعقوبى، ابن واضح، دار صادر ودار بيروت، بيروت.

24. تبصرة المتعلمين فى احكام الدين، علامه حلى، م 726، دار الذخائر، قم.

25. التبيان فى تفسير القرآن، شيخ طوسى، م 460، مكتبة الاعلام الاسلامى.

26. تحرير الاحكام الشرعية، علامه حلى، م 726، چاپ سنگى.

27. تحرير الوسيله، امام خمينى، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، قم.

28. تفسير الأصفى، ملا محسن فيض كاشانى، چاپ سنگى، خط عبرت.

29. تفسير البيضاوى، عبد اللَّه بن عمر بن محمد الشيرازى البيضاوى.

30. تفسير روح البيان.

31. تفسير العياشى، محمد بن مسعود عياشى، انتشارات العلمية الاسلامية.

32. تفسير القمى، على بن ابراهيم قمى، ق 4-/ 3، مطبعة النجف 1386.

33. تفسير نور الثقلين، عبد على بن جمعه عروسى حويزى.

ص: 145

34. التوحيد، شيخ صدوق، م 381، جامعه مدرسين، قم.

35. ثاقب المناقب، ابن حمزه.

36. جامع احاديث الشيعه، زير نظر آيت اللَّه بروجردى، قم.

37. جامع البيان فى تفسير القرآن، محمد بن جرير بن يزيد طبرى م 310.

38. الجامع لأحكام القرآن، قرطبى م 671، دار احياء التراث، بيروت.

39. الجامع للشرائع، يحيى بن سعيد حلى، مؤسسه امام صادق(ع)، قم

40. جامع المقاصد، محقق كركى، مؤسسة آل البيت، قم.

41. جواهر الكلام، شيخ محمد حسن نجفى، تهران.

42. الحجة على الذاهب الى تكفير ابى طالب، فخار بن معد موسوى، م 630.

43. الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندى، م 573، مؤسسه امام مهذى، قم.

44. الخلاف، شيخ طوسى، م 460، جامعه مدرسين، قم.

45. الدر المنثور، جلال الدين السيوطى، م 911، دار المكتبة الاسلامية والمكتبة الجعفرية، تهران.

46. دروس معرفة الوقت و القبلة، حسن زاده آملى، جامعه مدرسين، قم.

47. الدعوات، قطب الدين راوندى، م 573، مؤسسه امام مهدى، قم.

48. دلائل الامامة، محمد بن جرير طبرى، ق 5، منشورات الرضى، قم.

49. رسالة المحكم و المتشابه، منسوب به سيد مرتضى.

50. الروضة البهية، شهيد ثانى، م 786، چاپ كلانتر.

51. روضة الواعظين، ابن فتال نيشابورى، م 508، منشورات الرضى، قم.

52. رياض المسائل، سيد على طباطبايى، آل البيت، قم.

53. سعد السعود، سيد ابن طاوس، م 664، منشورات الرضى، قم.

54. السرائر، ابن ادريس، جامعه مدرسين، قم.

ص: 146

55. سنن ابى داود، ابو داود ابن اشعث سجستانى.

56. سنن البيهقى، بيهقى.

57. سيرة ابن اسحاق، ابن اسحاق.

58. السيرة النبوية، ابن هشام.

59. شرايع الاسلام فى مسائل الحلال والحرام، محقق حلى.

60. شفاء الغرام، فاسى.

61. الصحاح، جوهرى.

62. صحيح مسلم، مسلم بن حجاج قشيرى نيشابورى، م 261.

63. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، بيروت.

64. العروة الوثقى، سيد كاظم يزدى.

65. علل الشرائع، شيخ صدوق، م 381، مكتبة الداورى، قم.

66. الغيبة، شيخ طوسى، م 460.

67. الغيبة، محمد بن ابراهيم النعمانى، ق 4، مكتبة الصدوق، تهران.

68. فرهنگ جامع نوين، احمد سياح، كتابفروشى اسلام، تهران.

69. الفقه على المذاهب الاربعة، عبد الرحمن الجزيرى.

70. الفقه المنسوب الامام الرضا(ع)، المؤتمر العالمى للإمام الرضا(ع).

71. القاموس المحيط، فيروز آبادى.

72. قرب الاسناد، عبد اللَّه بن جعفر حميرى، ق 3.

73. قصص الانبياء، قطب الدين راوندى، م 573، بنياد پژوهشهاى اسلامى.

74. قواعد الأحكام، علامه حلى، م 726، چاپ سنگى.

75. الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، م 328، دار الكتب الاسلامية، تهران.

76. الكافى فى الفقه، ابوصلاح حلبى، م 374، مكتبة الامام اميرالمؤمنين.

ص: 147

77. كشف الغمه، اربلى، مكتبة بنى هاشم، تبريز.

78. كفاية الاحكام، سبزوارى.

79. كمال الدين، شيخ صدوق، م 381، جامعه مدرسين، قم.

80. لسان العرب، ابن منظور.

81. اللمعة الدمشقية، شهيد اول.

82. مجمع البحرين، فخر الدين طريحى، م 1085، المكتبة الرضوية. تهران.

83. مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، مكتبة آية اللَّه النجفى، قم.

84. مجمع الفائدة و البرهان، مقدس اردبيلى، جامعه مدرسين، قم.-/

85. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقى، دار الكتب الاسلامية، تهران.

86. المحجة، سيد هاشم بحرانى، م 1107.

87. مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سليمان حلى، ق 9، انتشارات الرسول المصطفى، قم.

88. المختصر النافع، محقق حلى.

89. مدينة البلاغة، شيخ موسى خوانسارى.

90. المراسم، سلار ديلمى.

91. مروج الذهب ومعادن الجوهر، مسعودى، م 346، دار الهجرة، قم.

92. مسالك الافهام، شهيد ثانى.

93. مستدرك الوسائل، محدث نورى م 1320، مؤسسة آل البيت، قم.

94. مستمسك العروة الوثقى، سيد محسن حكيم، مكتبة آية اللَّه النجفى، قم.

95. مسند احمد، أحمد بن حنبل، م 241.

96. المصباح المنير، فيومى، دار الهجرة، قم.

97. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، م 502، المكتبة الرضوية، تهران.

ص: 148

98. المقنع، شيخ صدوق، م 381.

99. معانى الاخبار، شيخ صدوق، م 381، جامعه مدرسين، قم.

100. معجم احاديث الامام المهدى(ع)، عده اى ازمحققان ونويسنده اين كتاب.

101. معجم البلدان، ياقوت حموى، م 626.

102. معجم مقاييس اللغة.

103. المغازى، محمد بن عمر واقدى، م 207، نشر دانش اسلامى.

104. من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، م 381، جامعه مدرسين، قم.

105. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، م 588، انتشارات علامه، قم.

106. المنجد فى اللغة والأعلام، المكتبة الشرقية، بيروت.

107. منتهى المطلب، علامه حلى، م 762.

108. منية الراغب فى ايمان ابى طالب، محمد رضا طبسى نجفى.

109. المهذب، ابن براج، جامعه مدرسين، قم.

110. مهج الدعوات، سيدبن طاووس، م 664، دار الذخائر للمطبوعات، قم.

111. الميزان فى تفسير القرآن، علامه طباطبايى، مؤسسه اسماعيليان، قم.

112. النهاية، شيخ طوسى، م 460، انتشارات قدس محمدى، قم.

113. نهاية الاحكام، علامه حلى، م 726.

114. الوافى، فيض كاشانى.

115. وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملى، م 1104، اسلامية، تهران.

116. الوسيلة، ابن حمزة.

117. وفاء الوفاء، سمهودى.

118. الهداية، شيخ صدوق، م 381.

119. ينابيع المودة لذوى القربى، قندوزى حنفى.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109