ساز و كارهاي موفقيت در تبليغ

مشخصات كتاب

نويسنده : مهدي آقابابايي

ناشر : مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

ساز و كارهاي موفقيت در تبليغ

نوشته اي كه در پيش رو داريد، متن سخنراني حضرت آيت الله حاج آقا حسن فقيه امامي مي باشد كه در تاريخ 9/4/79 در مركز آموزش هاي تخصصي تبليغ حوزه ي علميه اصفهان خطاب به روحانيون، طلاب و مبلغان ارجمند ايراد شده است و با اندكي تلخيص و تبويب و ويرايش محضر مبلغان گرامي تقديم مي گردد.

اهميت تبليغ

خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً...» چه كسي از جهت گفتار بهتر است از كسي كه به سوي خدا دعوت مي كند و عمل صالح انجام مي دهد...

ركن اساسي دين تبليغ است و هدف از بعثت انبياي الهي نيز جز اين نيست.

خداوند استعدادهاي فراواني به انسان ها داده است. بعضي از اين استعدادها در موجودات ديگر نيز به صورت محدود وجود دارد اما در انسان به صورت بي نهايت موجود است زمينه ي رشد در انسان ها فراوان بوده و از راه شكوفايي استعدادها كه خود مبتني بر تعليم و تربيت و محيط مساعد و تلاش و كوشش است، مي توان به مراحل عالي رشد و كمال دست يافت.

خداوند متعال پيامبران خودش را يكي پس از ديگري براي همين هدف فرستاده است. حضرت اميرالمؤمنين در خطبه ي اول نهج البلاغه مي فرمايد: «وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ؛ [خداوند متعال] پيامبرانش را پي در پي به سوي مردم مي فرستاد تا عهد و پيمان خداوند را كه جِبِلّي آنان بود، بطلبند و به نعمت فراموش شده (توحيد فطري)

يادآوريشان كند و از راه تبليغ با ايشان گفت و گو نمايند و عقل هاي پنهان شده را بيرون آورده بكار اندازند.».

يكي از اهداف فرستادن پيامبران بر اساس اين تعبير حضرت علي، اين است كه دفينه ها و ذخيره هاي مغزهاي انسان ها را استخراج كنند و استعدادهايشان را شكوفا سازند؛ و پيامبران الهي چنين كردند.

پيامبر اسلام(ص) در دوران جاهليت اعراب به رسالت مبعوث شد. در دوران جاهليت، مردم از نظر اعتقادي، اخلاقي و علمي بسيار عقب مانده بودند و به بركت وجود پيامبر اكرم(ص) اين مردم همه چيز پيدا كردند. هم از نظر فكري و هم در بعد تزكيه ي اخلاقي و نيز در بُعد اقتصادي تقويت شدند. آن ها مردمان منزوي بودند و به بركت پيامبر اكرم(ص) كار به جايي رسيد كه تا قلب اروپا پيش رفتند و آن جا را فتح كردند.

وظيفه ي عالمان دين

وظيفه ي تبليغ دين كه بر دوش انبياي الهي نهاده شده بود، بعد از آن ها به علماي ديني واگذار شده است.

وظيفه ي پيامبران الهي انذار بود. خداوند متعال در اولين فرازهاي وحي به پيامبرش خطاب كرده، مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّر* قُمْ فَأَنْذِرْ» ؛ اي جامه خواب به خود پيچيده! برخيز و انذار كن» و همين پُست را به ما داده است. آن جا كه مي فرمايد:

«فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ» ؛ چرا از هر گروهي از آنان، طايفه اي كوچ نمي كنند تا در دين آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود، آن ها را بيم دهند؟

البته انذار متفرع بر تفقه است. انسان اول بايد خودش را از نظر دانش ديني سرشار باشد تا بتواند ديگران را

ارشاد و انذار كند. شاعر چه زيبا سروده است:

ذات نايافته از هستي بخش كي تواند كه شود هستي بخش.

تا خود انسان درايت و فقاهت ديني نداشته باشد، نمي تواند ديگران را به دين هدايت كند. فقه در اينجا، فقهِ به معناي اعم است نه فقهِ به معناي علم به احكام. فقهي كه صاحب معالم آن را به «الفقه هو العلم بالاحكام عن ادلتها التفصيليه» تعريف مي كرد، در اين جا منظور نيست. فقه به معناي اعم عبارتست از: آگاهي نسبت به تمام معارف ديني، اخلاقي و فروع فقهي. انسان با تسلط كامل بر اين ها مي تواند مردم را از جهالت بيرون آورد.

اسوه هاي تبليغ

انبياي الهي كه مأموريت تبليغي داشته اند، براي ما الگو و اسوه هستند. بايد ديد آن ها در مسير تبليغ دين از چه سرمايه هايي استفاده كرده اند تا توانسته¬اند تحول به وجود آورند. با مطالعه ي قرآن كريم و شرح دعوت انبياي الهي مي توان رموز موفقيت آن ها را كشف كرد.

حضرت يوسف در مسير تبليغ

قرار بود كه حضرت يوسف محيط مصر را عوض كرده و ريشه ي شرك را در اين سرزمين از بن بركند. اين تحول سياسي در جامعه ي آن روز مصر كار ساده اي نبود ايجاد تحول بنيادين در آن جامعه نياز به زيركي، فطانت، حسن تدبير و تلاش وافر داشت و حضرت يوسف با ويژگي هاي شخصيتي و حسن تدبير و تلاش و فداكاري خويش توانست اين جامعه ي شرك آلود را اصلاح كند.

رمزهاي پيروزي يوسف (ص)

با مطالعه ي آيات قرآن كريم مي توان رمزهاي موفقيت حضرت يوسف را در مسير تبليغ دين كشف كرد. او چه كرد تا وقتي كه به مردم مصر فرمود: بگوييد «لا اله الا الله»، تمام مردم به او گرايش

پيدا كردند و به توحيد روي آورند؟ اينك رمزهاي موفقيت او را بررسي مي كنيم. باشد كه ما را در مسير تبليغ دين ياري رساند.

1-تقوا زمينه ساز تبليغ

حضرت يوسف چهل سال تلاش كرد تا توانست مردم را هدايت كند. آنچه در اين چهل سال سرمايه ي كار او بود در درجه ي اول تقوا بود آن هم درجه ي بسيار بالا.

اين كه زمينه براي انحراف به تمام معنا براي يك جوان در عنفوان جواني پيدا شود و او بتواند با نفس خويش مبارزه كند، كار آساني نيست.

البته خداي متعال نيز او را ياري داد. حضرت يوسف در آن شرايط حساس تنها بر خداوند متعال تكيه كرد و در آن لغزشگاه هاي خطرناك نيز خداوند به فريادش رسيد. قرآن كريم شرح ياري خداوند را چنين بيان مي كند:

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ » ؛ آن زن قصد او كرد؛ و او نيز- اگر برهان پروردگار را نمي ديد- قصد وي مي نمود.»

«وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ» ؛ و اگر مكر و نيرنگ آن ها را از من بازنگرداني، به سوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.»

«وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ» ؛ من هرگز خودم را تبرئه نمي كنم، كه نفس، بسيار به بدي ها امر مي كند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم كند؛ پروردگارم آمرزنده و مهربان است.»

تا كسي دست به دامن خدا نشود، در اين بحران ها و طوفان ها نمي تواند خودش را حفظ كند. حفظ تقوا در اين موارد بسيار مشكل است و همين قداست و پاكي و

عصمت بهترين زمينه سازي براي تبليغ بود كه حضرت يوسف در اين قسمت در حد اعلاي موفقيت بود.

زليخا او را متهم كرد ولي در دراز مدت با ياري خداوند اتهام برطرف شد و زليخا اعتراف كرد كه من مقصر بودم، و او پاك بود.

اگر ما در مسير تبليغ بهترين شيوه هاي تبليغ را با بهترين بيان و سخنراني داشته باشيم ولي تقوا نداشته باشيم، ذره اي نمي توانيم در شنونده اثر داشته باشيم. امام صادق مي فرمايد:

«إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ كَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا»

دانشمند وقتي به علم خويش عمل نكند موعظه ي او از دل ها همچون باران روي سنگ صاف مي لغزد [و در قلب ها نفوذ نمي كند].

باران كه از آسمان مي آيد، استعدادهاي زمين را شكوفا و بارور كرده، آن را شاداب مي كند، اما هرگاه روي سنگ خارا بريزد، آن را ظاهراً و براي مدت كوتاهي خيس مي كند ولي در آن نفوذ نمي كند و هيچ اثري ندارد. اگر در باطن مبلّغ تقوا نباشد، موعظه هاي او چون باراني است كه بر روي سنگ خارا مي ريزد و تأثيري در دل مخاطبان او ايجاد نخواهد كرد.

ما افراد زيادي را ديده ايم كه بيان آن چناني نداشته اند ولي تقوايشان موجب شده است كه آن ها كلمه اي بگويند و آن كلمه كار صد منبر را انجام دهد.

ميرزا علي آقا شيرازي نمونه ي تقوا

مرحوم شهيد مطهري وقتي با آقاي ميرزا علي آقا شيرازي برخورد مي كند، تحول عجيبي در روح او به وجود مي آيد بايد ديد اين تحول عظيم از كدام ناحيه حاصل شده است. مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي آدم نطّاق و سخنوري چون سيد جمال الدين اسدآبادي نبود

ولي آن حقيقت و تقوا و واقعيت او بود كه روي كلماتش اثر گذاشته و كلمات او در جان ها نفوذ مي كرد.

2- خدمت به مردم

حضرت يوسف ابتدا در زندان انفرادي بود. زليخا دستور داده بود مدتي حضرت يوسف را تحت فشار و شكنجه قرار دهند، شايد از اين راه متنبه شده و به او گرايش پيدا كند ولي اين فشارها در او اثر نكرد. چون زليخا در باطن علاقه ي شديدي به يوسف داشت تحملش تمام شد و دستور داد حضرت را به زندان عمومي ببرند. حضرت يوسف در زندان عمومي با 1400 نفر هم زنداني بود. آن حضرت در زندان حلّال مشكلات زندانيان بود. در بيماري پرستارشان بود و عيادتشان مي كرد و در هنگام احتياج، نيازهاي آنان را مرتفع مي كرد و هميشه انيس زندانيان بود و با غمخواري گرد و غبار غم و اندوه زندان را از آنان مي زدود. او براي كساني كه به هيچ جايي دلبستگي نداشتند پناهگاه خوبي بود. خدمات حضرت يوسف موجب جذب زندانيان به سوي او بود. جملات دو زنداني كه از حضرت يوسف تعبير خواب خود مي خواستند، گوياي خدمات او در زندان است. آن دو زنداني گفتند:

«نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ» ؛ ما را از تعبير اين خواب آگاه كن كه تو را از نيكوكاران مي بينيم. فعل نراك مضارع است؛ يعني، ما پيوسته تو را در حال احسان و خدمت مي بينيم. اين عبارت كاشف از اين است كه حضرت يوسف خدمات مستمري در زندان داشته است.

راز موفقيت يك روحاني اين است كه به مردم خدمت كند.

مبلّغان معصوم  در خدمت مردم

پيامبر(ص) ائمه ي طاهرين قطع نظر از شيوه هاي تبليغي شان، خدمات

عجيبي به مردم مي كردند كه اين ها خود زمينه ساز پذيرش دعوت و هدايت مردم و گرايش معنوي به سوي آن ها بود. وقتي امام سجاد را غسل مي دادند، ديدند علاوه بر اين كه هفت موضع سجده ي او پينه دارد، پشت حضرت نيز پينه بسته است. معناي اين عمل اين است كه همان طور كه بايد در مسير عبادت تلاش وافر داشت، در مسير خدمت به جامعه نيز اين چنين بايد تلاش كرد. در اين صورت است كه تبليغات اثر مي گذارد.

حضرت اميرالمؤمنين به خانه ي يك پيرزن مي رود و بچه داري مي كند تا بيرون نان بپزد. اين خدمت حضرت علي به آن پيرزن از صد منبر اثرش بيشتر است. اين يك امر طبيعي است كه «الانسان عبيد الاحسان.».

خاطره ي تبليغي

در اولين سفر تبليغ – كه خدا توفيق تبليغ داده بود- چون از منبر رفتن در شهر خجالت مي كشيدم به يكي از روستاهاي اطراف اصفهان رفتم تا راحت تر بتوانم صحبت كنم. مرد سابقه داري آن جا بوده و فوت شده بود. آن ها كسي را نداشتند. وقتي به آن جا رفتم، در محل دودستگي بود. يك عده مي خواستند مرا به اين مسجد ببرند و عده اي ديگر خواهان رفتن به مسجد ديگر بودند. انتخاب هر يك از اين دو اسباب دردسر و زحمت مي شد. چون محيط كوچك بود و به خاطر رقابت هايي كه وجود داشت، غائله اي به وجود مي آمد. گفتم روزها به اين مسجد و شب ها به آن مسجد مي آيم. اين سبب شد مردم يك محله روزها به مسجد محله ديگر بيايند و شب ها بالعكس ميزبان افراد محله ديگر باشند. چند روزي كه از ماه مبارك رمضان گذشته بود و در بين

اهالي هماهنگي و انسجام ايجاد شد، تصميم گرفتم به حمام محل بروم. حمام را قرق كردند تا به حمام برويم. وقتي داخل حمام رفتم از بوي عفونت خزينه امكان رفتن به داخل آن نبود و آب آن يقيناً مضاف بود از وسط حمام لباس هايم را پوشيدم و برگشتم. شب منبر رفتم و به اهالي گفتم: شما چطوري حمام مي رويد؟ وضع حمامتان بسيار ناهنجار است. پيشنهاد مي كنم يك حمام مناسب بسازيم. پيرمردي زمين حمام را داد و كار را شروع كرديم.

روز آخر ماه رمضان ديوارهاي حمام تا زير سقف رسيده بود. روز عيد فطر مقداري پول به عنوان دستمزد براي بنده جمع كرده بودند و به من دادند. من همان جا معمار و مسئول كار ساختمان حمام را خواستم و پول را به او دادم و گفتم: به اندازه ي اين پول، چند روزي به خاطر ثواب براي من كار كن. وقتي مردم ديدند كه هر چه به من داده بودند براي كار حمام دادم، آن ها نيز به اين كار خير بيشتر تشويق شدند. وقتي مي خواستم از آن روستا بيرون بيايم، يكي از حاجي هاي روستا پانصد تومان كه آن وقت ارزش زيادي داشت، داخل پاكت گذاشت و به من داد تا براي خودم باشد و آن را خرج حمام نكنم. اما همين كه به اصفهان آمدم، قبل از رفتن به خانه به كوره ي آجرپزي رفتم و با آن پول آجر خريداري كرده و به روستاي محل تبليغ فرستادم. بعد از 35 سال هنوز اثر آن كار تبليغي در آن روستا هست؛ يعني، يك كار مثبت بيش از 30 روز سخنراني در ماه رمضان اثر داشته است.

3- تثبيت

علميت

يكي از رازهاي موفقيت حضرت يوسف بعد از مسئله¬ي تقوا و خدمات اجتماعي اين بود كه علميت خودش را تثبيت كرد. اين كه مردم احساس كنند كه گوينده از روي علم صحبت مي كند، امر بسيار مهمي است. قرآن كريم ماجراي گفت و گوي دو زنداني و حضرت يوسف را چنين بيان مي كند:

« نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ* قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني رَبِّي... ؛ ما را از تعبير اين خواب آگاه كن كه تو را از نيكوكاران مي بينيم. [يوسف] گفت: پيش از آن كه جيره ي غذايي شما فرا رسد از تعبير خوابتان آگاه خواهم ساخت، اين از دانشي است كه پروردگارم به من آموخته است...».

فرمود خدا اين علم را به من داده است. اين جا علميت خودش را ثابت كرد و نتيجه را آن جا گرفت كه عزيز مصر خواب عجيبي ديد و كاهنان، علماء، رياضيين و ... نتوانستند آن را تعبير كنند و گفتند: «أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْويلِ الْأَحْلامِ بِعالِمينَ» ؛ خواب هاي پريشان و پراكنده اي است و ما را از تعبير اين گونه خواب ها آگاه نيستيم.

آن ها بر اثر جهالتشان مي گفتند خواب پريشان است. ولي يكي از دو رفيق زنداني يوسف در دربار، ساقي بود. او گفت: در زنداني كسي بود كه علم داشت. او به سراغ حضرت يوسف آمد و گفت: «يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا في سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ...» ؛ يوسف، اي مرد بسيار راستگو! درباره ي اين خواب اظهار نظر كن كه هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر مي خورند و هفت

خوشه ي تر و هفت خوشه ي خشكيده [در بر مي گيرند]...»

حضرت يوسف چنين تعبير كرد كه: هفت سال قحطي مي شود و هفت سال سبز سالي. در هفت سال قحطي تمام ذخيره هاي هفت سال سبز سالي را مردم مي خورند.

عزيز مصر براي جبران گذشته و سختي هايي كه بر يوسف وارد كرده بودند، از يوسف خواست كاري را در دربار بپذيرد. فرمود: «اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ» )؛ مرا سرپرست خزاين سرزمين (مصر) قرار ده، كه نگه دارنده و آگاهم.

او با عبارت «حفيظ عليم» دو چيز را اثبات كرد. يكي امانت خود و ديگر علم خويش را. يكي از رموز موفقيت شما مبلغان عزيز نيز همين است كه مردم احساس كنند از سرچشمه ي پرفيضي بهره مي گيرند. اگر توانستيد مايه هاي قوي علمي كسب كنيد موفق خواهيد بود.

حضرت يوسف؛ مبلِّغ خدمتگزار

وقتي حضرت يوسف وزير كشاورزي شد، گفت: امسال رود نيل طغيان مي كند و شما كشاورزان نمي توانيد تمام زمين هايتان را زير كشت ببريد، پس اگر دلتان خواست زمين هايتان را به دولت واگذار كنيد تا دولت آن زمين ها را زير كشت ببرد و پنجاه درصد درآمد آن مال كشاورز و سي درصد از آن صاحبان زمين و بيست درصد هم مال دولت باشد.

مردم زمين ها را به يوسف دادند، بعد از برداشت محصول، حضرت دستور داد بيست درصد سهميه دولت را با خوشه ها انبار كنند تا بماند تا هفت سال كشاورزي را به عهده گرفت و گندم ها را در سيلوها ذخيره كرد. سال هشتم قحطي شد. در سال اول قحطي مردم مقداري ذخيره كرده بودند و بعضي هم گندم احتكار كرده بودند. حضرت دستور داد انبار گندم را به روي مردم باز

كردند و با اين تدبير نرخ پايين آمد و احتكار كنندگان راه به جايي نبردند. همان سال اول گندم هاي مردم تمام شد. سال دوم مردم پول آوردند و گندم خريدند. سال سوم چون پول نداشتند، خانه هاي خود را به حضرت يوسف واگذار كردند و گندم گرفتند. در طول هفت سال قحطي تمام مايملك مردم از خانه، فرش، ظرف، سرمايه، باغ و ملك، تمام اين ها به حضرت يوسف واگذار شد. به اين صورت كه قباله ها را مي¬آوردند و به يوسف مي دادند و گندم مي گرفتند.

پس از هفت سال قحطي دوباره رود نيل طغيان كرد. مردم براي كشت هيچ نداشتند. از زمان وزارت حضرت يوسف چهارده سال مي گذشت. مردم را جمع كرد و گفت: «امسال سالي است كه بايد زراعت كنيد. گفتند: چيزي نداريم، نه زمين، نه خانه و نه باغ. همه اش مال دولت است.».

حضرت پرسيد: آيا من در طول اين چهارده سال به شما احسان كردم؟ گفتند: اگر تو نبودي! از قحطي مرده بوديم. گفت: تمام آنچه را كه به دولت واگذار كرديد، به شما بخشيدم. هر كس بيايد قباله هايش را بگيرد و برود. پس از چهارده سال خدمت خالصانه گفت: قولوا لا اله الا الله.»

مردمي كه از او خدمت خالصانه، پاكي، امانت و علم ديده بودند، تسليم شدند. راه موفقيت در تبليغ اين است.

وظيفه ي امروز ما

امروز كفر با تمام تجهيزات بسيج شده است. در روزنامه ها نوشته بودند كه 100 كشور دنيا با هم هماهنگ شده اند تا براي استقبال از دموكراسي مجلسي تشكيل دهند، اين كار معنا دارد. معنايش اين است كه دنيا دست به دست هم مي دهد تا ريشه ي دين كنده شود.

در چنين شرايطي يك

دل خوشي وجود دارد و آن اين كه آن ها به مو مي رسانند ولي خدا نمي گذارد كه پاره شود.

خداوند حفظ مي كند. ولي بايد متذكر اين نكته نيز بود كه اين مطلب از ما اسقاط تكليف نمي كند. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: اگر فكر مي كنيد كه يك روزي از قدرت خودمان استفاده مي كنيم و ريشه ي دشمنان را مي كنيم، اين را از گوشتتان بيرون كنيد. دشمنان انبياء بايد آزاد باشند تا خدا آن ها را آزمايش كند. انبياي الهي همه دشمن داشتند. قرآن كريم مي فرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً» ؛ اين چنين در برابر هر پيامبري، دشمني از شياطين انس و جن قرار داديم؛ آن ها به طور سرّي (و در گوشي) سخنان فريبنده و بي اساس (براي اغفال مردم) به يكديگر مي گفتند.»

نمونه ي كمك دادن شيطان هاي جني و انسي به يكديگر در جريان هجرت پيامبر اكرم(ص) اتفاق افتاد. در جريان هجرت، كفار مكه با هم نشستند تا طرح قتل پيامبر اكرم(ص) را بريزند. شيطان در شكل پيرمرد نجاري ظاهر شد و گفت: اگر مي خواهيد او را بكشيد، راهش اين است.

به عبارت «زخرف القول» در آيه ي فوق توجه كنيد. زخرف يعني طلا و زخرف القول يعني قول طلايي.

وقتي مي خواهند بگويند جمله اي خيلي زيبا و فريبنده است، مي¬گويند زخرف القول است. دشمنان وقتي مي خواهند مردم را فريب دهند، از زخرف القول استفاده مي كنند و بهترين قلم ها و بيان ها را استخدام كرده به جان جامعه مي اندازند و مردم را فريب مي دهند.

آلان قلم ها و بيان هاي قوي و فريبنده اي استخدام شده است و در روزنامه ها و از طريق تريبون ها با بيانات شيوا

مردم را مي فريبند.

دانشگاه جايي است كه با سوادهاي جامعه غربال شده و نخبگان آن ها به آن وارد شده اند. جوانان خوش فكر در دانشگاه هستند و امروز دشمن در دانشگاه لانه كرده است، يعني؛ روي قشر جوان غربال شده ي جامعه سرمايه گذاري كرده است. آن ها با زخرف القول جلو آمده اند و وظيفه ما بسيار سنگين است. گر چه قدرت و گروهمان كم باشد، در صورتي كه تلاش كنيم، خداوند كمكمان خواهد كرد«كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ» ما نبايد مأيوس شويم بلكه بايد دست به دامان ولي عصر شويم و زير بناهاي تبليغي را فراهم كرده، دردهاي جامعه را بفهميم، بيماري هاي عقيدتي و اخلاقي را ارزيابي كنيم، علاج ها را كاملاً در نظر بگيريم و با صبر و استقامت در مقابل اين طوفان خطرناك مقاومت كنيم «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ»

انبياي الهي رنج كشيدند. پيامبر اكرم (ص) فرمود: «ما اوذي نبي مثل ما اوذيت» آن ها راحتي را براي خودشان حرام كردند. ما نيز بايد خواب را بر خودمان حرام كنيم و بي وقفه كار كنيم. انشاء الله خداوند به همه ي ما توفيق دهد تا از حريم دين دفاع و دل امام زمان  را خوشحال كنيم.

سرمشق هاي زنده ي تبليغات

اشاره:

نوشته ي حاضر متن سخنراني حضرت آيت الله حاج آقا حسن فقيه امامي است كه در تاريخ 30/4/1379 در مركز آموزش هاي تخصّصي تبليغ حوزه ي علميه ي اصفهان ايراد شده است و با اندكي تلخيص و تبديل از زبان گفتاري به نوشتاري، به محضر خوانندگان گرامي تقديم مي گردد.

مقدمه

قرآن كريم مي فرمايد: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»

چرا از هر گروهي از آنان، طايفه اي كوچ نمي كند تا در دين آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود، آن ها را بيم دهند. شايد آن ها بترسند.

شغل طلاب علوم ديني، شغل انبياء است. هدف از تفقه در حوزه هاي علوم ديني بايد تبليغ و انذار قوم باشد تا مردم تحت تأثير همين تبليغات ساخته شوند.

از آن جا كه حركت تبليغي ما، ادامه ي حركت تبليغي انبياي الهي است بايد روش انبياء را در تبليغ دين، الگوي خويش قرار دهيم.

خداوند متعال برنامه هاي تبليغي انبيا را در قرآن كريم منعكس كرده است و ما مي توانيم شيوه هاي تبليغ را از قرآن فرا گيريم. به عنوان نمونه اوّلين آيات وحي در غار حرا بر پيامبر اكرم (ص) نازل شد، كه:

«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ *»

خداوند متعال با اولين آيات وحي به پيامبرش مي آموزد كه مسأله¬ي دين بر مبناي علم است و پيامبري كه مي خواهد دين را تبليغ كند، ابتدا بايد قرائت و خواندن را تمرين كند.

پيامبر اكرم (ص) پس از دريافت اوّلين فرازهاي وحي خسته و كوبيده به سوي خانه

روانه مي شود. غار حرا در دامنه ي كوه صعب العبوري است و پايين آمدن از آن پيامبر را خسته كرد. وقتي به خانه مي رسند، مي خوابند تا قدري بياسايند. جبرئيل امين نازل مي شود و اوّلين آيه هاي سوره ي مدثر را براي او قرائت مي كند. اين آيات، برنامه ي بيست و سه سال تبليغ پيامبر اكرم(ص) است. فرامين شش گانۀ مطرح شده در اين سوره، هميشه سرمشق هاي زنده اي براي تبليغات ديني است. اينك فرامين شش گانۀ خداوند در رابطه با تبليغ را به عنوان سرمشق هاي زنده ي تبليغات مطرح مي كنيم.

سرمشق هاي زنده ي تبليغات

اشاره

خداوند متعال در سوره ي مدثر مي فرمايد: ««يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ* قُمْ فَأَنْذِرْ*وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ * وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ * وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ* وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ* وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ»؛ اي جامه بر خود پيچيده! برخيز و انذار كن و پروردگارت را بزرگ بشمار و لباست را پاك كن و از پليدي دوري كن و منت مگذار و فزوني مطلب و به خاطر پروردگارت شكيبايي كن.»

1)بسيج قوا

خداوند متعال در اوّلين دستور خود مي فرمايد: «قُم فانذر». گرچه كلمه ي قيام در لغت به معناي ايستادن است ولي منظور از كلمه ي قُم در اين جا اين نيست كه الان پا شود و بايستد. انسان وقتي بخواهد كاري انجام دهد، بايد تمام نيروهاي خود را بسيج كند؛ مثلاً، در جنگ بايد آنچه را در توان دارد، براي مبارزه با دشمن صرف كند. در رختخواب و به صورت نشسته نمي توان با دشمن جنگيد. چون انسان در حالت خواب بر همه ي قواي خود تسلّط ندارد. اگر نشست، مقداري از نيروها در اختيارش مي آيد. اگر ايستاد، بر تمام قوا مسلّط شده و مي تواند با دشمن بجنگد.

كلمه ي قُم اشاره به همين معنا دارد؛ يعني، يا رسول اللّه اينك كه مي خواهي براي تبليغ آماده شوي، بايد تمام نيروهايت را بسيج كني تا بتواني وظيفه ي تبليغ را به انجام رساني.

2) انذار

وظيفه ي دوم انذار است. فرمود ««قُم فانذر»؛ بايست پس انذار كن.» انذار كنايه از تبليغ است، زيرا تبليغ مراحلي دارد و اوّلين مرحله اش انذار است. اگر بخواهيم روي يك تابلو كه قبلاً چيزهايي ترسيم شده است، چيزي را ترسيم كنيم، بايد اوّل نوشته ها و نقش هاي پيشين را پاك كنيم. با وجود آن ها نمي توان به هدف رسيد. انبياي الهي نيز اوّل بايد انذار كنند تا به وسيله ي آن، مرحله ي تخليه صورت گيرد و نوبت به مراحل تحليه و تجليه برسد. قرآن كريم درباره ي پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد:«يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَه»

بدون انذار تزكيه تحقق پيدا نمي كند و تا تزكيه نباشد تخليه نمي شود. در ابتدا بهترين راه تبليغ استفاده از شيوه ي انذار است، به صورتي كه لرزه بر اندام مستمع اندازد، در

اين صورت مستمع بيشتر خواهد شد.

براي تزريق آمپول به بدن، اوّل بايد پوست بدن به وسيله ي سوزن شكافته شود. تا پوست شكافته نشود، امكان انتقال موادّ به داخل رگ وجود ندارد. براي ورود موعظه به قلب شنونده نيز اوّل بايد قلب او شكافته شود. تا گوينده، قلب شنونده را قبضه نكند، موعظه اثر نمي گذارد و يكي از شيوه هاي قبضه كردن قلب مخاطب، انذار است.

مثلاً، اگر در شب هاي قدر بخواهد مردم را وادار به توبه كند، اوّل بايد قدري آن ها را انذار كند و مسائلي از قبيل: مرگ، سكرات مرگ، شب اوّل قبر، فشار قبر، جهنّم، ملائكه ي غلاظ و شداد و ... را مطرح كرده و قلوب آن ها را آماده ي پذيرش بحث توبه كند، آن وقت موعظه¬اش اثر مي گذارد.

3 ) روشني هدف

امروزه دنيا، دنياي تبليغات است و براي كارهاي تبليغاتي هزينه هاي فراوان مي شود. به عنوان نمونه شهرداري براي تبليغ از يك شغل يا يك كالا آن هم فقط روي يك تابلو در يك جاي غير حساس شهر، چهارصد هزار تومان دريافت مي كند و اگر بخواهد در جاي حساس شهر آن را نصب كند، ميليون ها تومان پول مي گيرد _ بسياري از افراد اين پول را مي پردازند _ اين ها نشانه ي اهمّيّت تبليغات در دنياي معاصر است.

مبلّغ بايد هدف خود را در تبليغ روشن كند و بدون هدف و يا با هدفي غلط سرمايه ي عظيم تبليغ را بر باد ندهد.

آيه ي شريفه «و ربك فكبّر» هدف تبليغ را تبيين مي كند. اين آيه مي خواهد به پيامبر اكرم (ص) بگويد كه الآن مردم در اثر جهل، خدا را آن قدر پايين آورده اند كه او را در حد يك بت قرار داده و پرستش مي كنند.

تو بايد آن قدر كار كني تا خدا را در نظر مردم بزرگ جلوه دهي. [آنچنان كه هست].

مردم تا به اين دنيا چسبيده اند، رشد نمي كنند. بايد كاري كنيم كه اين دنيا و آنچه كه در آن است در نظر مردم بي ارزش باشد، تا رشد پيدا كنند. بايد كاري كرد كه مردم خدا را بزرگ بشناسند و تسليم او شوند. اين كه در هر جايي از نماز «الله اكبر» مي گوييم معنايش چيست؟ براي قرائت، رفتن به ركوع، رفتن به سجده و ... «الله اكبر» مي گوييم. معنايش اين است كه اعمالي كه انجام مي دهيم، بر مبناي «تسليم الي الله» است و تا خدا را بزرگ تر از همه چيز ندانيم آن حالت تسليم محض براي ما پيدا نمي شود.

هدف از تبليغ توجّه مردم به سوي خداست و براي رسيدن به اين هدف بايد خدا را بزرگ معرفي كرد تا مردم از غير خدا جدا شوند و به سوي خدا و معنويت هدايت شوند.

4) تواضع، شرط اساسي

يكي از شرايط اساسي مبلّغ، تواضع و فروتني است. در ذيل آيه ي شريفه ي «و ثيابك فطهَّر» مفسرين فرموده اند: مردم خيلي متكبر بودند و اين تكبرشان بر اساس جهل بود. لباس هايشان را خيلي بلند مي دوختند. به گونه اي كه هنگام راه رفتن به زمين كشيده شده و آلوده مي گرديد.

در همين زمان هم موارد مشابه وجود دارد. زماني كه شاه معدوم مي خواست با فرح ازدواج كند، پيراهني در فرانسه براي فرح دوختند. وقتي آن را پوشيد، نمي توانست راه برود. دو نفر مي آمدند، يكي اين طرف پيراهن و ديگري آن طرف پيراهن را بالا مي گرفت تا او بتواند راه برود. اين نحوه لباس پوشيدن براي اظهار بزرگي و عظمت

بود.

خداوند متعال براي اين كه پيامبر اكرم(ص) را متوجّه مسأله ي تواضع كند، با كنايه مي فرمايد: «و ثيابك فطهر» يعني بايد كاري كني كه لباست آلوده نشود؛ يعني، بايد لباس هايت را كوتاه بگيري تا آلوده نشود و اين كنايه از تواضع است.

كسي كه مي خواهد مردم را ارشاد و راهنمايي كند، بايد مردمي باشد. براي مردمي شدن بايد واقعا با مردم آميخته شد. تا مبلّغ تواضع پيدا نكند، نمي تواند مردمي باشد و در آن ها اثر بگذارد. موفق ترين مبلّغين كساني بودند كه با مردم آميخته بودند، در ميان مردم بودند و با مردم معاشرت داشتند.

5) پرهيز از آلودگي

خداوند متعال در پنجمين دستور خود در آيه ي شريفه ي «والرجز فاهجر» پيامبر خويش را از آلودگي ها بر حذر مي دارد. هر يك از آلودگي هاي فكري، اخلاقي و عملي موجب عدم موفقيّت مبلّغ در امر تبليغ دين است. زيرا نقطه ضعف هاي عقيدتي، اخلاقي و عملي، قوي ترين عامل براي خنثي كردن تبليغات است. اخلاق بد مبلّغ موجب مي شود زحماتش بر باد رود. عقيده ي انحرافي و يا عمل بد و معصيتي كه از مبلّغ سر مي زند، نيز اين چنين است.

اين كه مي گوييم انبيا و ائمه ي اطهار بايد عصمت داشته باشند و حتّي سوء سابقه از طفوليّت تا هنگام مرگ نداشته باشند «چه در گناه كبيره، و چه در گناه صغيره، چه به صورت عمدي يا سهوي» براي همين امر است.

حضرت موسي  وقتي كه مي خواست، به تبليغ برود، فرمود: «وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ» ؛ خداوند به او فرمود: براي تبليغ به سوي مصر حركت كن؛ و او مي خواهد بگويد خدايا! من يك سابقه دارم و نمي توانم آن جا بروم؛ من آدم كشته ام. ولو به

حق كشته بود ولي مي گويد مي ترسم آن جا بروم و آن ها بخواهند قصاص كنند و من به هدف نرسم.

اتفاقاً وقتي حضرت موسي با فرعون مواجه شد، فرعون انگشت روي همين نقطه ضعف گذاشت و گفت: تو همان نيستي كه آدم كشتي؟ وقتي فرعون مي خواهد تبليغات حضرت موسي را خنثي كند، مسأله ي پرونده ي قتل آن قبطي را مطرح مي كند و اين خيلي مهم است. البته حضرت موسي گناهكار نبود ولي فرعون و اطرافيان او، او را گناهكار مي دانستند و از اين فرصت استفاده مي كردند.

بايد بهترين و پاك ترين افراد در مسير تبليغ گام بر دارند تا نقطه ي ضعفي از گذشته خود در طول زندگي نداشته باشند.

كسي مي تواند در جامعه تبليغ كند كه به عنوان فرد آلوده و منحرف شناخته نشده باشند.

مبلّغ بايد هدف خود را در تبليغ روشن كند و بدون هدف و يا با هدفي غلط سرمايه ي عظيم تبليغ را بر باد ندهد.

6 ) پرهيز از منت گذاشتن

در رابطه با آيه ي كريمه ي «ولا تمنن تستكثر» دو نكته قابل توجّه است:

الف _ منت گذاشتن بر مردم موجب خنثي شدن عمل است. قرآن كريم مي فرمايد: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى » ؛

اگر كسي صدقه بدهد و بعد از آن منت بگذارد، صدقه اش را بي اثر مي كند. اگر مبلّغ نيز مردم را ارشاد كرد و بر سر آن ها منّت گذاشت، اثر تبليغات او خنثي مي شود.

ب _ يكي از چيزهايي كه انسان را از كار باز مي دارد، اين است كه فكر كند به مرحله ي نهايي رسيده است. مبلّغ نبايد فكر كند كه كار مهمّي كرده است. او نبايد خدمات خودش را جلوه داده و بگويد من چنين و چنان كردم.

او نبايد فكر كند كه به مرحله ي نهايي از خدماتي كه بايد انجام مي داد رسيده است. زيرا هر مقدار كه انسان تلاش كند، باز هم كم است. اگر انسان بار مسئوليت را احساس كند، واقعاً مي فهمد كه در مقابل آن مسئوليت خطير الهي كاري نكرده است.

يك خاطره

علامه ي مجلسي ظرف 63 سال عمر خود خدمات بزرگي انجام داده است. او يك دوره بحار را نوشت كه فقط خواندنش براي ما مشكل است تا چه رسد به اين كه بخواهيم جمع آوري كنيم، بخوانيم، بنويسيم و تحقيق و ترجمه كنيم. سيد نعمت الله جزايري مدت هشت سال در اصفهان بود و در مدرسه ي خالصيه تدريس مي كرد. علامه ي مجلسي به حاج محمد تقي دولت آبادي دستور داد براي تدريس سيد نعمت الله جزايري اين مدرسه را بسازد. قبل از اين كه اين مدرسه ساخته شود، سيد نعمت الله جزايري در خانه ي علامه ي مجلسي مشغول كار بود. سيد نعمت الله مي گويد: «سه ساعت بعد از نيمه شب بود. صداي در را شنيدم. فهميدم كسي غير از علامه ي مجلسي نيست. در را باز كردم. علامه وارد خانه شد و گفت: من در يك جمله از روايتي گير كرده ام، نظر شما چيست؟».

وقتي انسان اين كار شبانه روزي را مي بيند، واقعاً احساس حقارت مي كند. اگر شبانه روز تبليغ كنيم، بايد اين احساس را داشته باشيم كه هنوز هم كاري نكرده ايم.

رمز موفقيّت

آخرين و مهم ترين دستور خداوند متعال بعد از مراحل شش گانه¬ي فوق سفارش به صبر و بردباري در راه خداست «و لربّك فاصبر» تبليغ دين كار سختي است و مشكلات عديده¬اي دارد. ناراحتي ها، خستگي ها و كوفتگي¬ها دارد و اگر صبر نباشد، كسي در

مراحل ذكر شده موفّق نيست. اگر انسان طاقتش كم شود، نمي تواند هيچ كدام از دستورات ياد شده را اجرا كند.

صبر در امر تبليغ از ميان انواع سه گانه¬ي صبر (صبر در طاعت، صبر در مصيبت، صبر در معصيت) از نوع صبر بر طاعت خداوند است.

پيامبر اسلام (ص) الگوي تبليغ

پيامبر اسلام(ص) دستورات الهي تبليغ را در اوّلين فرازهاي وحي گرفت و در طول بيست و سه سال آن ها را پياده كرد. بر ماست كه تك-تك آن ها را از لابلاي حوادث و جريانات زمان پيامبر اكرم(ص) جست و جو كنيم. بايد ديد كه آن بزرگ منادي توحيد چگونه قيام كرد؟ چگونه انذار كرد؟ چگونه خدا را تكبير كرد؟ و چگونه از پليدي ها پرهيز نمود؟ او چگونه تواضع كرد؟ و چگونه براي اجراي اين دستورات الهي صبر پيشه كرد؟ نحوه ي رفتار پيامبر اكرم(ص) در طول مدّت تبليغ ديني اش براي ما الگوست.

«لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» و براي شرح زندگاني پيامبر(ص) بهترين سند خود قرآن است. تمام اعمال، برنامه ها و دستورات خداوند به پيامبر اكرم(ص) در قرآن منعكس شده است. بايد ديد خداوند به پيامبر اكرم(ص) چه چيزي را نشان مي دهد. دستورات الهي به پيامبر اكرم(ص) در رابطه با تبليغ چيست و شيوه ي پياده كردن آن ها از سوي پيامبر اكرم چگونه است؟ كه همه ي آن ها مي تواند سرمشق هاي زنده اي براي تبليغات ما باشد.

تجربيات من در منبر

مرحوم آيت الله العظمي سيد محمد حسيني شيرازي 

در آخر اين بخش به مباحث آيت الله شيرازي  پيرامون تبليغ، از كتاب «تجربيات من در منبر»، كه ما به طور تيتروار مي¬پردازيم.

1 _ توجه قلبى به سوى خدا؛

2 _ توجه دادن به

سوى خدا؛

3 _ آماده ساختن مردم براى پذيرش ارشاد؛

4 _ ارشاد عملى؛

5 _ آگاهى از علوم اسلامى؛

براى گوينده اسلامى بسيار لازم است كه از اين علوم اسلامى آگاهى كاملى داشته باشد:

1) علم كلام كه مربوط به توحيد، رسالت، امامت، معاد و چگونگى بهشت و دوزخ و...

2) علم فقه و ابواب مختلفه آن از طهارت تا ديات.

3) علم اخلاق، مانند اخلاقياتى كه در كتاب (جامع السعادات) آمده است.

4) علم آداب، مانند آداب و رسومى كه در كتاب (حليةالمتقين) مرحوم مجلسى وارد شده است.

5) علم تفسير، گرچه به اندازه اي باشد كه معنى ظاهرى آيات قرآن را فرا گرفته باشد.

6) بداند كه اسلام در باره جهان آفرينش و زندگى چه نظرى دارد.

7) بتواند ميان اسلام و ساير اديان و مكتب هاي ديگر مقايسه كند.

8) آگاهى از تاريخ رسول خدا (ص) و ائمه اطهار به صورتى زنده و روشن.

9) آگاهى از تاريخ تمدن و فرهنگ و پيشرفت ها و جريانات مسلمانان و برخوردهائى كه با ساير اديان و ملت ها داشته اند.

10) آگاهى از احاديث وارده از اهل بيت كه از آن جمله است (نهج البلاغه) (صحيفه سجاديه) (روايات بهداشتى) و غيره...

ممكن است انسان اطلاع از اين همه علوم را امرى بعيد بشمارد و لكن بايد يك واعظ بداند كه پيروزى كامل در امر تبليغ بستگى به فراگرفتن علوم مزبور دارد، و پيروزى متوسط در اين مورد بستگى به فراگرفتن اين علوم در حد متوسط داشته، و مبتديان بايد بكوشند و خط سيرى براى خود درست كنند كه اين اطلاعات را بدست آورند.

6 _ آگاهى از حوادث و تازه هاي عصر؛

7 _ موضوعات و مطالب تازه؛

8 _ مجسم ساختن وقايع و مطالب؛

9 _

تجزيه و تحليل مطالب؛

10 _ رعايت تناسب در بحث؛

11 _ سطح معلومات شنوندگان؛

12 _ شناخت دردها و اولويت¬ها؛

13 _ آگاهى از موقعيت مجلس؛

14 _ آلت دست كلاشان نشود؛

15 _ شجاعت در تبليغ؛

16 _ اطلاع از روانشناسى؛

17 _ حسن مطلع، حسن ختام، خلاصه گوئى؛

18 _ مستمعين بسيار؛

19 _ منبر رفتن در ساعت مناسب؛

در وقت نامناسب منبر رفتن موجب شكست انسان در منبر خواهد شد، بنا بر اين بر واعظ لازم است در وقتى كه مناسب منبر نيست منبر نرود، مانند ساعتى كه گرما بسيار شديد است، يا وقتى كه سرماى بسيار سختى است، يا در ساعت هاي نزديك نصف شب، و همچنين در هنگامى كه مردم داراى آرامش نيستند و تشويش و نگرانى دارند، مانند مواقعى كه پيش آمدها، فكر مردم را به خود مشغول كرده است، مانند حادثه جنگ، يا تجهيزات جنازه اي، يا استقبال شخصيتى، يا عزادارى و دسته اي، يا مجلس عروسى و اين قبيل كارها...

كه در اين موارد اگر شنوندگان آمادگى براى گوش دادن به سخنان واعظ ندارند، و موقعيت مناسب منبر نيست، قهرا بيانات واعظ براى آنان سنگين و خسته كننده خواهد بود، و اين گونه وعاظ كه رعايت موقعيت را نمي كنند سزاوار شكست بوده، گاهى همين بي ملاحظگي ها سابقه منبرشان را خراب مي كند.

يكى از اوقات نامناسب منبر رفتن در مجلسى است كه قبلاً چند نفر از وعاظ منبر رفته و شنوندگان را خسته كرده اند، و نيز وقت نماز و هنگام غذا نهار يا شام هم براى منبر رفتن مناسب نيست.

20 _ اختصار در منبر؛

21 _ قبول نكردن منبرهاى متعدد ؛

22 _ همه جا سخن سربسته نگويند؛

23 _ منبر پاكيزه؛

24 _ رعايت حفظ الصحه؛

يكى از

امورى كه بر واعظ لازم است رعايت بهداشت است، كه بعضى از وعاظ اصلاً آن را در نظر ندارند، و چون حرص زيادى در ارشاد و تبليغ دارند، يا كنترل از دست مى¬¬دهند، يا در منبر بسيار حاشيه روى مى¬كنند، و مطالب نامربوط بيان مي كنند، و داستان هاي طولانى در منبر خود مي آورند، و اين سبك نه تنها براى شنوندگان معمولاً ملال آور بوده مفيد نمي باشد، خود گوينده را نيز سخت خسته مى-كند، و اين گونه وعاظ پر سخن و حريص بايد هميشه اين سخن ارزنده رسول خدا (ص) را در مد نظر داشته باشد كه مى¬فرمايد: (... لا ارضا قطع، ولا ظهرا أبقى).

يعنى: (... نه راهى خواهد پيمود، و نه مركبى سالم خواهد گذاشت).

25 _ فصاحت و بلاغت؛

26 _ استاد ديدن؛

27 _ رعايت حركات بدن؛

28 _ سير تدريجى؛

يكى از چيزهايي كه در منبر فوق العاده اهميت دارد آن است كه واعظ به تدريج از مطلب ضعيف به سوى مطلب قوى حركت كند، زيرا انسان روحا اشتياق بسيارى نسبت به مطالب قوي تر دارد، گاهى ممكن است واعظ اين برنامه را عكس كند، آن وقت است كه سخنش بى تأثير خواهد شد.

مثلاً هرگاه واعظ مى¬خواهد براى شنوندگان خود جريان گرفتاري ها و سختي هاي پيامبران را بيان كند، بايد اول سختى¬هاى هركدام كه كوچك تر است او را تشريح كند، سپس به سراغ پيامبرى رود كه از همه بيشتر در راه هدف و رسالت خود رنج و زحمت كشيده است.

من خودم واعظى را ديدم كه شروع كرد در بيان رنج و زحمت حضرت نوح آنگاه ناراحتي هاي پيامبر اسلام(ص) را تشريح كرد، ولى نتوانست مشكلات و رنج هاي پيامبر اسلام(ص) را آن طور كه

بايد و شايد ترسيم كند، با اين وضع شنوندگان نتوانستند درك كنند كه ناملايمات و سختي هاي پيامبر اسلام(ص) بيش از حضرت نوح بوده است، و لذا اين پرسش بر لبان همگى نقش بسته بود كه: پس چرا پيامبر اكرم(ص) فرموده اند: (ما اوذى نبى بمثل ما اوذيت) يعنى (هيچ پيامبرى به آن اندازه كه من آزار ديده ام اذيت نديده است)؟

29 _ عمل بر طبق گفتار؛

30 _ منبر تربيتى؛

31 _ رعايت عواطف مستمعين؛

32 _ مسؤليت در برابر وقت مستمعين؛

33 _ رعايت چند نكته لازم؛

_ بر واعظ لازم است كه روى منبر از شوخى و خنده و سخنان سبك بپرهيزد، زيرا اين گونه عادات از قدرت تأثير منبر مي كاهد، حضرت اميرالمؤمنين مى¬فرمايد: (هيچ كس اندكى هم شوخى نمي كند مگر آنكه به همان مقدار از عقلش خواهد پريد).

_ و نيز بر واعظ لازم است كه از خشمگين شدن در منبر بپرهيزد، و گاهى سخنان تند بر زبان نياورد، و در گفتار خود شدت و مبالغه زيادى به خرج ندهد، و از اين قبيل تغييرات و حالات ناموزون كه موجب ناهنجارى منبر و كاهش ميزان تأثير سخن خواهد گرديد.

_ و نيز بر واعظ لازم است كه سر و صدا و غوغاى مجلس را به نرمى و با تدبير آرام كند، و چنانچه مستمعين با يكديگر حرف مي زنند يا كودكى گريه مى¬كند، به طرزى كه بر خورد نداشته باشد و بسيار محترمانه آنان را وادار به سكوت و توجه پيدا كردن به منبر نمايد، اينكه گفتيم به نرمى آنان را آرام كند براى آن است كه عصبانيت و تند شدن روى منبر دليل بر آن است كه واعظ خودش كنترل خود

را در دست ندارد، و در نتيجه شنوندگان آزرده شده، سخن واعظ در دلشان كمتر تأثير خواهد داشت.

34 _ در چند حالت نبايد منبر رفت؛

بر واعظ لازم است كه پيش از منبر اوضاع و احوال خود را از هر جهت بررسى كند، و با حالت آرامش و بدون نگرانى و موانع جسمى و روحى منبر رود تا از تأثير سخنش كاسته نشود:

_ بنا بر اين در حالتى كه محصور است و احتياج به توالت رفتن دارد، قبلاً خود را راحت كند و سپس منبر رود.

_ در حالتي كه بسيار غمگين است، و فشارهاى روحى بر او وارد شده است، منبر نرود.

_ در حالتي كه بسيار شادمان است و سرور خارج از حدى در او هست باز منبر رفتنش صلاح نيست.

_ در حالت عجله كه كارى فورى دارد، كه در نتيجه منبر دست و پا شكسته خواهد شد و واعظ نمى¬تواند حق منبرش را اداء كند.

و از اين قبيل حالات كه واعظ آمادگى كاملى ندارد، منبر رفتن به صلاح او نيست، و منبرش تأثير درستى نخواهد داشت.

35 _ مطالعه و تفكر پيش از منبر؛

36 _ سخنان گوناگون؛

منبر به منزله دارو است، همان گونه كه يك داروى موثر غالباً لازم است كه داراى تركيباتى باشد، و اجزاء گوناگونى در آن باشد كه با نوع بيمارى مناسبت داشته باشد.

منبر هم بايد داراى اجزاء گوناگونى در اندازه هاي مخصوصى باشد كه با نوع بيمارى روانى و مفاسد اجتماعى مورد بحث واعظ تناسب داشته باشد.

اما آنچه كه قبلاً گفتيم كه منبر بايد داراى موضوع معينى باشد و واعظ نبايد از اين شاخه به آن شاخه بپرد با اين بحث منافاتى ندارد.

37

_ ميانه روى در معاشرت و آداب اجتماعى؛

38 _ شركت در درس فقه؛

39 _ واعظ بايد فروتن باشد؛

40_ روح قناعت در واعظ؛

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109