درسنامه فهم حديث

مشخصات كتاب

سرشناسه : مسعودي، عبدالهادي، 1343 -

عنوان و نام پديدآور : درسنامه فهم حديث/عبدالهادي مسعودي.

مشخصات نشر : قم: آستانه مقدسه قم،انتشارات زائر، 1389.

مشخصات ظاهري : 232ص.

فروست : آستانه مقدسه قم،انتشارات زائر؛ 198.

شابك : 28000 ريال 978-964-180-141-2 :

يادداشت : كتابنامه: ص. [214] - 232.

موضوع : حديث -- علم الدرايه

رده بندي كنگره : BP109/م5د4 1389

رده بندي ديويي : 297/26

شماره كتابشناسي ملي : 2161134

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

پيشگفتار

پيش گفتارفهم حديث و درك مقصود گويندگان پاك نهاد آن، در كنار درك و عمل به قرآن كريم، نياز هميشگي زندگي ديني و رهجويي به مسير سعادت بشر بوده و تلاش علمي بسياري از عالمان ديني براي نيل به معرفت حقيقي و دستيابي به پيام هاي قرآن و حديث در همين راستا به ثمر نشسته است. فهم حديث مانند تفسير قرآن، قرنها در حوزه هاي ديني سابقه داشته و هر چند بر خواندن مكرّر و مستمر متون روايي تكيه دارد، اما هيچ گاه تهي از روش هايي براي قاعده مند كردن اين تلاش نبوده است. كوشش به انجام رسيده در كتاب حاضر، گام كوچكي در يافتن اين روش ها و استخراج آنها از دل شرح ها، حاشيه ها و تعليقه هاي كوچك و بزرگ عالمان ديني است. اين نوشته مسير فهم حديث از آغازين مرحله تا واپسين گام آن را نشان مي دهد، اما به هيچ روي، كسي را از خواندن هماره حديث بي نياز نمي كند و جايگزين تلاش ذهني پژوهشگر در تعامل با متن نيست. توصيه اين جانب آموختن روش و تطبيق همزمان آن بر متون روايي است. از اين رو، كتاب به صورت درسنامه تدوين و در هر درس، پژوهش ها و تمرين هايي خواسته شده تا فهم حديث كه يك مهارت برخاسته از آگاهي و كاربرد است به تدريج ميّسر شود. بنيان و بنياد كتاب تفاوت فراواني با كتاب «روش فهم حديث» ندارد، اما از حجم آن كاسته و زبان و نگارش آن نيز گاه دگرگون شده تا دانشجويان عزيز و نيز

.

ص: 14

روحانيون گرانقدر حوزه هاي علميه، فرصت فراگيري آن را در يك نيمسال تحصيلي داشته باشند. اميد آن كه خداي متعال، اين تلاش بس خُرد را از اين بنده و ديگر دست اندركاران، به ويژه ناقد محترم، استاد احمد غلامعلي، عضو محترم هيئت علمي دانشكده علوم حديث، به نيكوترين وجه بپذيرد و همه ما را در بهشت جاويدش و همراه اوليايش جاي دهد. عبد الهادي مسعودي اسفندماه 1388

.

ص: 15

بخش اول: كليات

اشاره

بخش اول : كليات

.

ص: 16

. .

ص: 17

درس نخست : مباحث مقدماتي

تعريف فقه الحديث

درس نخست : مباحث مقدماتياهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: با معناي فقه الحديث آشنا شود؛ نياز به فقه الحديث و ضرورت آن را دريابد؛ برخي از كاربردهاي فقه الحديث را بداند.

تعريف فقه الحديثحديث پژوهان از ديرباز، اصطلاح فقه الحديث را براي فهم حديث به كار برده اند. فقه الحديث تركيبي از معناي لغوي فقه و معناي اصطلاحي حديث است. فقه در لغت به معناي فهم عميق و دقيق است و حديث در اصطلاح، به سخن، رفتار و تقرير معصوم و يا حكايت اين امور گفته مي شود و منظور از تركيب اين دو، فهم درست و ژرف از گفتار و كردار معصومان است. به سخن ديگر فقه الحديث به احاديث فقهي اختصاص ندارد و معناي اصطلاحي فقه در اينجا مقصود نيست. فقيهان معاصر شيعه (1) و بسياري از عالمان اهل سنت اين تركيب را به كار

.


1- .. ر. ك: منيه الطلب، [ميرزا] حسين ناييني، ج 3، ص 377؛ الخمس، سيد كاظم حائري، ص 715؛ الاجتهاد و التقليد، ص 48؛ امام خميني؛ الصلاه، ج 2، ص 49 آيت لله خويي؛ الطهاره الكبيره، سيد مصطفي خميني، ج 1، ص 279.

ص: 18

تعريف برگزيده

برده اند. حاكم نيشابوري (م 405 ه) در كتاب معرفه علوم الحديث، علوم حديثي را به 52 گونه تقسيم كرده و گونه بيستم آن را «فقه الحديث» خوانده است. (1) اما برخي به جاي اين اصطلاح، تركيب «درايه الحديث» را با اندك تفاوتي در معنا به كار برده اند. حاجي خليفه در كشف الظنون، اين عنوان را به كار مي برد و آن را در مقابل «روايه الحديث»، يكي از دو گونه اصلي علوم حديثي مي خواند و آن را چنين تعريف مي كند: علم درايه الحديث علمي است كه از مفهوم و معناي واژه هاي حديث و نيز از مقصود اصلي آنها بحث مي كند و در اين معنايابي، قواعد زبان عربي، ضوابط شرعي و احوال نبي را در نظر مي گيرد. (2) اما با آنكه در متون حديثي شيعه، واژه «درايه» براي فهم عميق حديث آمده و معناي لغوي آن نيز مناسب با اين علم است، شيخ آقا بزرگ تهراني، درايه الحديث و فقه الحديث را همسان نگرفته و آن دو را در كنار دانش رجال، سه علم متفاوت و در عرض هم دانسته است. او وظيفه فقه الحديث را شرح واژه ها و بيان چگونگي و حالت متن حديث (همچون عامّ و خاص بودن، مطلق و مقيد بودن، مجمل و مبين بودن، و يا معارض داشتن و نداشتن) دانسته است. شيخ آقا بزرگ فقه الحديث را با شرح الحديث يكسان و نزديك مي بيند و از اين رو نام كتابهاي مربوط به فقه الحديث را در فصل «شين»، تحت عنوان «شرح الحديث» آورده است. (3)

تعريف برگزيدهبا توجه به آنچه گفته شد و در احاديث بدان راهنمايي شده است، مي توان فقه الحديث را چنين تعريف كرد: «دانشي كه به بررسي متن حديث مي پردازد و با

.


1- .. معرفه علوم الحديث، ص 63.
2- .. ر. ك: كشف الظنون، ج 1، ص 635.
3- .. الذريعه، ج 8، ص 54.

ص: 19

جايگاه فقه الحديث

ارائه مباني و سير منطقي فهم آن، ما را به مقصود اصلي گوينده حديث نزديك مي گرداند.» اين مباني و شيوه ها كه از قواعد ادبي، اصولي و كلامي و ديگر قوانين عقلي و عقلايي استخراج شده است، ما را در يافتن معناي اصلي حديث و فهم درست و برتر مقصود آن و نيز جاي دادنش در يك نظام همگون اعتقادي ياري مي رساند؛ به گونه اي كه به ساختار به هم پيوسته مجموعه احاديث، خللي وارد نيايد. از اين رو، فقه الحديث مهم ترين دانش حديثي و سودمند ترين و كاراترينِِ آنهاست و هدف ديگر دانشهاي حديث، ياري رساندن به اين دانش است.

جايگاه فقه الحديثدانشهاي حديثي را مي توان به دانشهاي مربوط به رجال و سند حديث و علوم مرتبط با متن و محتواي آن تقسيم كرد. دسته سوم دانشهاي حديثي به هر دو بخش وابسته است و از فرآورده هاي هر دو دسته براي حلّ مسائل خود كمك مي گيرد. دسته نخست و مسائل مربوط به احوال راويان و معاصرت و اتصال طبقات آنان با يكديگر و ديگر مشكلات مربوط به اسناد روايات در علم «رجال» ساماندهي شده و همواره ياريگر حجيت و مقبوليت حديث بوده است. دسته دوم علوم حديث، كه به فهم محتوا و مضمون حديث ياري مي رساند، «فقه الحديث» نام دارد و شرح متن حديث و حلّ مشكلات بر سر راه فهم آن را به عهده دارد. دسته سوم با شاخه هايي همچون مصطلح الحديث، نقد حديث، و تاريخ و كتاب شناخت حديث، بيشتر به مسائل بروني و جانبي حديث ناظر است. اگر چه همه اين دانشها با تمام شاخه هاي فرعي خود مهم و ضروري اند، اما آنچه مستقيماً با مقصود اصلي حديث، يعني بهره گيري از آن در ديگر علوم الهي و

.

ص: 20

فقه الحديث و دانشهاي ديگر

ضرورت فقه الحديث

انساني و به صحنه عمل در آوردن و تحقق بخشيدن آن در زندگي و گفتار و رفتار ديني، مرتبط است، دانش «فقه الحديث» است كه اگر درست به كار بسته شود و مسير منطقي آن به تمام و كمال پيموده شود، ما را به مفهوم حقيقي حديث نزديك مي كند. بر اين اساس، كاميابي در اين شاخه مي تواند كوششهاي ما را در ديگر گونه هاي علوم حديثي با ثمر سازد و حديث پژوه را از زيباييهاي كلام اهل بيت بهره مند و در لذتهاي فهم حديث غوطه ور كند. حاكم نيشابوري در اين باره مي گويد: فقه الحديث، ثمره علوم حديث است و شريعت بدان استوار. (1)

فقه الحديث و دانشهاي ديگرفقه الحديث با ديگر شاخه هاي علوم، مانند اصول فقه، ادب و لغت، كلام و نيز دانشهاي جديدي همچون زبان شناسي و معنا شناسي نيز ارتباط دارد. در اين ميان، ادبيات عرب و دانش اصول فقه، كه بيشتر براي ياد گيري علم فقه و فهم احاديث فقهي آموخته مي شود، تأثير بسزايي در شكل گيري و حل مسائل فقه الحديث دارد. در واقع اين سه دانش در يك هدف مشترك اند و آن ايجاد مسيري براي نيل به معناي متون ديني است كه تقريباً همه آن به زبان عربي است. مباحث تركيب و اعراب، اصطلاح، مجاز و استعاره، همه از مشتركات فقه الحديث و ادبيات است و مسائلي مانند دلالت و ظهور، قرينه و تقيه، عموم و خصوص، اطلاق و تقييد، اجمال و تبيين و تعارض و اختلاف احاديث، از موضوعات اشتراكي اصول فقه و فقه الحديث است. از اين رو طالب فهم حديث براي توانايي در فهم حديث، به فراگيري اين دو دانش نياز مبرم دارد و براي كاميابي در اين رشته، فرض است كه درسهاي رسمي ادب عربي و اصول فقه فرا گرفته شود.

ضرورت فقه الحديثحديث مادرِ علوم اسلامي است و نقش آن در ايجاد علوم اسلامي انكارناپذير و تأثير آن در بسترسازي و زمينه چيني گسترش آنها آشكار و محسوس است.

.


1- .. معرفه علوم الحديث، ص 63.

ص: 21

اگر حديث را در تفسير قرآن به كار نگيريم و اگر در علم فقه، اخلاق و مباحث تاريخي از آن استفاده نكنيم، چه تصوّري از اين علوم خواهيم داشت و آيا مي توان در اين صورت، اين علوم را اسلامي دانست؟ علمي كه در آن به سخنان پيشوايان دين و فهم آنها توجه نشده است، چگونه به دين منتسب مي شود؟ سخن در اهميت حديث فراوان است و جاي آن اينجا نيست. نكته حائز اهميت در اينجا آن است كه هر چه در باره حديث گفتيم، به گونه اي مستقيم و بدون واسطه به فهم آن منتقل مي شود. اگر حديث فهميده نشود، مانند آن است كه خوانده نشده و مورد استفاده قرار نگرفته است. در اينجا بهتر است اهميت فقه الحديث و فهم آن را از خود احاديث برگيريم؛ از زبان امامان معصوم كه نخستين هشدار دهندگان به اين مهم بوده اند. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: حديثٌ تَدْريهِ خيرٌ من ألفٍ تَرْويهِ . (1) يك حديث را خوب بفهمي، بهتر از آن است كه هزار حديث نقل كني. همان امام همام مي فرمايد كه اگر كسي توان فهم معاني احاديث اهل بيت را يافت، فهيم ترينِ مردم خواهد بود: أنتُم أَفقَهُ النّاسِ إذا عَرَفتُم مَعانيَ كلامِنا. (2) شما هرگاه معاني سخنان ما را بدانيد، فقيه ترين مردم خواهيد بود.گفتني است كه شيخ صدوق، كتاب معاني الأخبار خود را، كه منبعي كم نظير براي دانش فقه الحديث است، با اين روايت آغاز كرده و نام كتابش را نيز از همين روايت برگرفته است. امامان معصوم، خود نخستين شارحان حديث و سنّت نبوي بوده اند و در كشف معاني آن كوششهاي پي گيري داشته اند كه در درس «پيشينه فقه الحديث» بدان مي پردازيم.

.


1- .. معاني الأخبار، ص 2، ح 3.
2- .. معاني الأخبار، ص 1، ح 1.

ص: 22

زيان بدفهمي حديث

زيان بدفهمي حديثدر برخي موارد، فهم نادرست حديث اثري بدتر از نفهميدن، نديدن و نشنيدن روايت دارد. كژراهه هاي پديد آمده و كيشها و فرقه هاي گوناگون منتسب به دين، ريشه در سوء فهم و برداشتهاي نادرست از متون ديني و به ويژه حديث دارند و ما در درس آخر بدان خواهيم پرداخت و در اينجا، تنها سخن دانشمند و محدث شيعي قرن چهارم، نعماني، (1) را از مقدمه كتاب سترگش الغيبه مي آوريم: لَعَمْري ما أَتى مَن تاهَ و تَحيَّرَ وَ افتَتَنَ و انتَقَلَ عَنِ الحَ_قِّ و تَعَلَّقَ بِمذاهِبِ أهلِ الزُّخرُفِ وَ الْباطِلِ إلّا مِن قِلّه الرِّوايه و العلمِ و عدمِ الدِّرايَه وَ الفهمِ. فإنّهم الأشقياءَ لم يَهْتَمّوا لِطلبِ العلمِ و لم يُتْعِبُوا أنفسَهم فى اقتنائِهِ و روايتِهِ من معادنِهِ الصّافِيَه، على أنَّهم لو رَوَوْا ثُمَّ لَم يَدْرُوا لَكانُوا بمنزله مَن لَم يروِ و قد قالَ جعفرُ بنُ محمدٍ الصادقُ عليه السلام: اِعرِفُوا مَنازلَ شيعَتِنا عندَنا على قدرِ روايتِهِم عنّا و فهمِهِم منّا، فإنَّ الرّوايه تَحتاجُ إلى الدِّرايه و خَبَرٌ تَدرِيِه خَيرٌ مِن أَلْفِ خبرٍ تَروِيِهِ. (2) به جانم سوگند، كه هيچ كس سرگردان و متحير و مفتون نشد و از حق نبريد و به باطل و پوچي نپيوست، جز آنكه اندوخته علم و روايتش اندك بود و از دقت و فهم تهي. اين شوربختان در جستجوي دانش همت نگماشتند و رنج به چنگ آوردن و نقلش را از كانهاي ناب آن به جان نخريدند، و اگر هم نقل مي كردند ولي به ديده تأمّل و دقت در آن نمي نگريستند، باز بسان كسي بودند كه چيزي نقل نكرده است. امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: منزلت شيعيانمان را نزد ما، با مقدار نقل و فهمشان از سخنان ما

.


1- .. ابوعبدالله محمد بن ابراهيم بن جعفر نعماني، مشهور به ابن زينب، (قرن 4).
2- .. الغيبه، ص 22، مقدمه.

ص: 23

فايده و كاربرد فقه الحديث

بسنجيد، كه روايت نيازمند درايت و فهم است، و يك حديث را خوب بداني، بهتر از آن است كه هزار حديث روايت كني. در پايان اشاره مي كنيم كه توجه به فقه الحديث، در ميان عالمان اهل سنت نيز رواج داشته و دارد و نزد آنان نيز نقل و روايت حديث بدون فهم معاني آن پسنديده نيست. ابن عبدالبرّ (م 463 ه) در كتاب جامع بيان العلم مي گويد: أمّا طَلَبُ الحديثِ على مايَطلُبهُ كثيرٌ مِن أهلِ عصرِنا اليومَ دونَ تَفَقُّهٍ فِيهِ و لاتَدَبُّرٍ لِمعانيهِ، فَمَكروهٌ عِندَ جماعه أهلِ العلمِ. (1) پي جويي حديث، آن گونه كه بسياري از مردم روزگار ما مي كنند، بي آنكه در آن ژرف نگري كرده و در معاني آن تدبّر كنند، نزد جماعت عالمان، ناپسند است. و سخن حاكم نيشابوري در استوار بودن شريعت به فقه الحديث گذشت.

فايده و كاربرد فقه الحديثروايات معصومان در بر گيرنده ژرف ترين معارف هستي شناسي، از خدا تا انسان و از دنيا تا معاد است. نكته هاي نغز اخلاقي و راهنماييهاي عملي و راهبريهاي فردي و اجتماعي، همه در دل مضامين و مفاهيم تو در توي احاديث نهفته است و استخراج و استفاده از آنان، در گرو آشنايي با زبان امامان و چگونگي بهره گيري از اين سخنان است. در واقع، كاربرد فقه الحديث همان كاربردهاي حديث است و هرگونه فايده ذكر شده براي حديث، در گرو فهم درست آن است. همچنين گاه فهم درست و ژرف حديث مي تواند پاسخگوي انتقادهايي باشد كه از نقد حديث با معيارهاي استواري مانند قرآن و عقل برخاسته است. زيرا بسياري از اشكال و انتقادها نتيجه عدم نيل به معناي اصلي و نهايي حديث است. ما در اينجا، تنها كاربردهايي خاص را نام مي بريم.

.


1- .. جامع بيان العلم، ج 2، ص 127.

ص: 24

تعالي ايمان

تعالي ايمانشايد بتوان مهم ترين فايده فهم احاديث را تعالي درجه ايماني دانست؛ همان كه نشان دهنده جوهره اصيل و ارزش ذاتي انسان است. انسان با درك درست و عميق بسياري از روايات، به معناي آنها پي مي برد و توان تصديق و تأييد را مي يابد و با نيل به حقيقت احاديث و عمل به آنها، معرفت و ايمان خود را افزايش مي دهد. شيخ صدوق به سند خود از امام صادق عليه السلام و ايشان از پدر بزرگوار خود، امام باقر عليه السلام، چنين نقل مي كنند: يا بُنَيّْ، اِعْرِف منازلَ الشِّيعَه على قَدرِ روايتِهِم و معرفتِهِم، فإنّ المعرفه هِيَ الدِّرايَه لِلرِّوايَه و بالدّراياتِ لِلرِّواياتِ يَعلُو المؤمنُ إلى أقصى درجاتِ الإيمان. إنّي نظرتُ في كتابٍ لعلىٍّ عليه السلام فَوَجدتُ في الكتابِ أَنّ قيمه كلِّ امرِئٍ و قدرَه معرفتُه. إنّ اللهَ _ تبارَك وَ تَعالى _ يُحاسِبُ النَّاسَ على قَدْرِ ما آتاهُم مِنَ العُقُولِ في دارِ الدُّنيا. (1) اي پسر عزيزم! منزلت پيروان ما را از اندازه رواياتشان و شناختشان بسنج، كه شناخت، همان فهم عميق روايت است و مؤمن با فهم روايات، به بالاترين درجات ايمان پر مي كشد. من در كتاب علي عليه السلام نگريستم و در آن چنين يافتم: ارزش و منزلت هر كس به اندازه شناخت اوست. خداوند تبارك و تعالي از مردم به اندازه آن مقدار عقلي كه در دنيا به آنان داده است، حساب مي كشد. گفتني است كه بر طبق روايتِ «أنتُم أَفقَهُ النّاسِ إذا عَرَفتُم مَعانيَ كلامِنا»، (2)كه بدان اشاره شد، چنين مؤمني فهيم ترينِ مردمان نيز هست و ارتباط فهم با ايمان آگاهانه روشن است.

.


1- .. معاني الأخبار، ص 1، ح 2.
2- .. همان، ص 1، ح 1.

ص: 25

فهم قوت و ضعف حديث

رويكرد تضعيف

فهم قوت و ضعف حديثاين معنا نزد آشنايان با علوم حديث آشكار است كه حديث صحيح (1) نزد قدما (همچون صاحبان كتب اربعه وشيخ مفيد و ديگر محدثان قرون اوليه)، با معناي آن در نزد علماي حديث دوره بعد، كه از ابن طاووس (م 673 هجري) و علامه حلي (م 726 هجري ) آغاز مي شود، متفاوت است. آنان نه به صرف صحت سند، به درستي حديث حكم مي كردند و نه به صرفِ ضعف سند، آن را كنار مي گذاشتند. قوّت و درستي سند تنها يكي از شيوه ها و گاه تنها يكي از قرينه ها براي حكم به اعتبار و بي اعتباري روايت بود. بخش ديگر كار در بررسي متن به انجام مي رسيد. آنان پس از كاوشهاي دقيق و عميق و به دست آوردن اطمينان عرفي و عقلايي از مراد نهايي متن، به سنجش آن با قرآن و سنّت قطعي و اجماعات فقهي و ديگر موازين مقبول و عقلايي مي پرداختند و در پي قرينه هاي گوناگون دلالت كننده بر درستي و ضعف حديث، به هر سو روان شده، كتابهاي متعددي را مي كاويدند. اين شيوه گاه به كنار نهادن حديثي منجر مي شد و گاه به قبول كردن و معتبر دانستن آن، و هيچ يك از اين دو كم شمار نيستند. هر دو دسته عالمان شيعه و سنّي اين روش تركيبي را به كار برده اند. ما در ابتدا، سخن برخي از آنان را كه ناظر به ردّ حديث _ با توجه به متن آن و نه سند حديث _ است، مي آوريم.

الف) رويكرد تضعيفعلامه مجلسي در مقدمه بحار الأنوار، فصلي را به نام «توثيق المصادر» آورده است. او در اين فصل، اعتبار كتابها و منابع مورد استفاده خود و قوّت و ضعف آنها را بررسي مي كند. يكي از اين كتابها مصباح الشريعه است كه برخي آن را به امام صادق عليه السلام نسبت داده اند. اما علامه مجلسي درباره آن مي گويد:

.


1- .. مشرق الشمسين، ص 269، «كان المتعارف بينهم إطلاق الصحيح علي كل حديث اعتضد بما يقتضي اعتمادهم عليه أو اقترن بما يوجب الوثوق به والركون إليه».

ص: 26

وَ كتابُ مصباحِ الشريعه فيهِ بعضُ ما يُريبُ اللّبيبَ الماهرَ و أُسلوبُهُ لايُشبِهُ سائرَ كلماتِ الأئمه و آثارِهِم. (1) و كتاب مصباح الشريعه مطالبي دارد كه عاقل ماهر را به ترديد مي افكند و اسلوب آن به ديگر سخنان امامان و احاديث آنان شبيه نيست. او با توجه به متن و محتواي كتاب، برخي احاديث آن را از امامان نمي داند. به عبارت ديگر، علامه مجلسي، ناسازگاري مضمون روايت با ديگر سخنان ائمه را يكي از قرينه هاي تضعيف روايت دانسته است. از ديگر عالمان و فقيهان شيعه، مي توان شيخ يوسف بحراني _ مؤلّف كتاب بزرگ الحدائق الناضره _ را نام برد. او به مسلك اخباري گري متمايل است و هيچ روايتي را به سادگي رد نمي كند و درستي بسياري از احاديث را باور دارد. با اين همه وي مي گويد: بر كسي كه در درياي استنباط و استدلال غوطه خورده و از اين چشمه زلال نوشيده باشد پوشيده نيست كه در احكام متعددي، برخي روايات با اجماع و اتفاق اصحاب معارض است. از اين رو، آنان از اين احاديث روي گرداندند و آنها را به كنار افكندند؛ هر چند كه داراي اسناد صحيحي بودند، و هيچ يك از عالمان بر طبق آنها نظر نداده اند. (2) بحراني براي نمونه، اخبار دالّ بر نجاست آهن را مي آورد. رواياتي كه فقيهان به آنها عمل نكرده و يا مقصود آنها را استحباب تميز كردن و تنظيف اعضاي بدن پس از كار با آهن دانسته اند.

.


1- .. بحار الأنوار، ج 1، ص 32.
2- .. الحدائق الناضره، ج 23، ص 337؛ نيز ر. ك: ج 1، ص 21 و ج 3، ص 267 و ج 7، ص398.

ص: 27

در ميان اهل سنّت نيز برخي به كاربرد اين شيوه تصريح كرده اند. ابن قيم جوزي (م751 هجري) از اين دسته است. او كتابي تأليف كرد و احاديث ساختگي و مجعول را در آن گرد آورد. هر چند او به سند حديث، بيشتر نظر دارد، اما يكي از معيارهاي او براي جعلي خواندن حديث، ناسازگاري متن آن با قرآن و قواعد عقلي و نقلي و حتي اجماع است. او در پاسخ اين پرسش كه آيا امكان شناخت حديث ساختگي از ميان احاديث صحيح، بدون دقت در سند و بررسي طريق نقل، وجود دارد يا نه، مي گويد: اين پرسشي بزرگ است و چكيده پاسخ آن است كه اين كار، تنها براي كسي ميسّر است كه چنان با حديث خو بگيرد كه احاديث صحيح با گوشت او عجين شوند و چگونگي حديث صحيح را دريابد. (1) پيش از او نيز ابن دقيق العيد (702 _ 625 هجري)، (2) اين شيوه را متداول خوانده و گفته است: در موارد بسياري، به اعتبار متن روايت، به جعلي بودن آن حكم مي دهند. حاصل آنكه برخي بر اثر انس فراوان با احاديث نبوي، داراي ملكه تشخيص مي شوند و قادرند سخنان پيامبر خدا را از غير آن از هم باز بشناسند. (3) اين عالم اهل سنت، در ادامه سخن، كاربرد اين روش را فراگيرتر يا مؤثّرتر از روش تضعيف و تصحيح سندي مي داند. گفتني است اين فهم و حدس تا در قالب علمي در نيايد، تنها براي همان شخص حجّت و معتبر است، نه براي ديگران؛ اگر چه ممكن است براي شك و آماده سازي زمينه تحقيق، مفيد باشد.

.


1- .. المنار المنيف في الصحيح و الضعيف، ص 37.
2- .. تقي الدين ابو الفتح محمد بن علي قشيري، مشهور به ابن دقيق العيد، فقيه و محدث اهل سنّت و مؤلف كتاب الاقتراح في علوم الحديث است. ر. ك: تذكره الحفاظ، ج 4، ص 1481، ش1168.
3- .. توضيح الأفكار، ج 2، ص 94.

ص: 28

رويكرد تصحيح

ب) رويكرد تصحيحرويكرد تصحيح به معناي صحيح شمردن مضمون رواياتي است كه سند كامل ومطمئني ندارند. گاه احاديث، سند معتبري ندارند، اما مضمونِ مقبول و محتوايي همخوان با ساير روايات دارند و قرينه هاي ديگري نيز آنها را همراهي مي كند. ما مي توانيم مضمون اين احاديث را معتبر بشماريم. گفتني است كه اين به معناي يقين به صدور اين گونه احاديث و حديث دانستن هر متن بدون سند يا با سند جعلي نيست، بلكه به معناي عمل به مضمون رواياتي است كه در كتب مقبول عالمان نقل شده اند، ولي از سند صحيح، به اصطلاح متأخران، بي بهره اند. شيخ طوسي، كه از او به عنوان «لسان القدماء» (1) ياد مي كنند، از نخستين كساني است كه به اين شيوه تصريح كرده و خود، بدان عمل كرده است. او در كتاب اصولي خود، عدّه الأصول، مباحث نظري اين شيوه را سامان و در كتابهاي فقهي و حديثي اش، آن را تطبيق داده است. (2) پس از او و در زمان كنوني نيز اين شيوه مورد استفاده بوده و به جز معدودي از فقيهان، آن را كنار ننهاده اند. بر همين اساس، احمد بن ابي طالب طبرسي (از عالمان قرن 6) به هنگام تدوين كتاب الاحتجاج، نيازي به نوشتن اسناد احاديث نمي بيند و مي گويد: ما اسناد بيشتر اخباري را كه در اين كتاب نقل مي كنيم نمي آوريم، زيرا يا بر آنها اجماع و اتفاق شده و يا مضمون آنها موافق عقل است و يا در سيره و كتابها، ميان مخالف و موافق، مشهور است. (3)

.


1- .. در كنار شيخ طوسي از محقق حلّي نيز به عنوان «لسان القدما» (زبان عالمان نخستين) ياد شده است. ر. ك: سماء المقال في علم الرجال، ص 151، ج 2، ص 298.
2- .. ر. ك: عدّه الأصول، ج 1، فصل «في ذكر القرائن الّتي تدلّ علي صحّه أخبار الآحاد أو علي بطلانها»، ص 151؛ و نيز ص 155.
3- .. الاحتجاج، ج 1،ص 4.

ص: 29

محقق حلي (م 672 هجري) از اين صريح تر و روشن تر سخن گفته است. او در جايگاه ردّ دو جريان افراطي و تفريطي در عمل به خبر واحد مي گويد: حشويه (1) در عمل به خبر واحد افراط كردند، تا آنجا كه در برابر هر خبري رام شدند و متوجه نشدند كه قبول همه خبرها مستلزم تناقض است، زيرا از جمله اخبار، گفته پيامبر است كه فرمود: «پس از من، دروغگويان بر من فراوان مي شوند»و نيز گفته امام صادق عليه السلام كه: «هر يك از ما گرفتار دروغگويي است كه بر او دروغ مي بندد». و برخي جانب تفريط پيش گرفتند و گفتند كه فقط حديث صحيح السند را مي پذيريم و متوجه اين نكته نشدند كه دروغگو و فاسق نيز گاه راست مي گويد و نفهميدند كه اين سخن، طعنه زدن بر عالمان شيعه است و خدشه وارد آوردن بر مذهب؛ زيرا نويسنده اي نيست كه گاه به خبر مجروح (ضعيف) عمل نكند، همان گونه كه به خبر واحد معتبر عمل مي كند. (2) او سپس راه درست را ميانه روي و اعتدال مي داند و مي گويد: به آنچه اصحاب پذيرفته اند يا قرائني بر صحّت آن دلالت مي كند عمل مي شود و آنچه اصحاب از آن اعراض كرده اند يا شاذّ و نادر است، واجب الردّ است. (3) در پرتو اين روش، مي توان به بسياري از احاديث اخلاقي، به شرط همخوان بودن با قرآن و عقل، عمل نمود و تنها احاديث بدون شاهد را كنار نهاد. روشي كه بسياري از عالمان اخلاق آن را به كار برده اند و به هنگام ارائه مطالب اخلاقي، از احاديثي همسو سود مي برند. احاديثي كه مضمون آنها صحيح و با فطرت و خوي آدمي هماهنگ است، هر چند اسناد صحيح _ به اصطلاح متأخران _ ندارند.

.


1- .. حشويه به كساني مي گفتند كه كتابهاي خود را از حديث درست و نادرست پر مي كردند. آنان كمتر در معاني احاديث مي انديشيدند و عقايد نادرستي داشتند. ر. ك: مفيد، الأفصاح، ص 30.
2- .. المعتبر، ج 1، ص 29.
3- .. همان.

ص: 30

اين شيوه در احاديث اعتقادي نيز كاربرد دارد و ملاصدرا در شرح اصول الكافي خود، بدان تصريح كرده است. او در شرح حديث هبوط جبرئيل بر حضرت آدم عليه السلام مي گويد: اين حديث، اگر چه به خاطر وجود سهل بن زياد و مفضّل بن صالح و غير آن دو در سندش ضعيف است، اما اين مسئله زياني به درستي مضمون آن وارد نمي آورد، زيرا به وسيله برهان عقلي تأييد و تقويت مي شود. (1) ملاصدرا در دنباله سخن، بسياري از روايات رسيده در اصول معارف و مباحث توحيد و ديگر مسائل اعتقادي را همين گونه مي داند. در همين مسئله، شارح ديگر الكافي، ملاصالح مازندراني، مي گويد: ضَعفُ سندِ هذهِ الرِّوايه لايُنافي الْجَزْمَ بِصِحَّه مضمونِها، لأَنّه مُؤَيَّدٌ بالعقلِ و النَّقلِ. (2) ضعف سندي اين روايت منافاتي با يقين به درستي محتواي آن ندارد، زيرا به وسيله عقل و نقل تأييد مي شود. و علامه ابوالحسن شعراني (3) در تعليقه بر اين سخن مي گويد: إنّ الضعفَ بحَسَبِ الأسنادِ لاينافي صِحَّه المَضامينِ. (4) ضعف به جهت سند، منافي درستي مضمون نيست. اين سيره عملي عالمان را مي توان به حديث ذيل مستند ساخت: عن أبي حُمَيد و عن أبي أسيد، أنَّ النبي صلي الله عليه و آله قال:

.


1- .. شرح أصول الكافي، ج 1، ص 220 و ر. ك: تفسير صدر المتألهين، ج 7، ص 132.
2- .. شرح أصول الكافي،ج 2، ص 123.
3- .. او از مدرسان مبرز كلام و فلسفه و خبره در تفسير و حديث بود. او تأليفات فراواني دارد كه از جمله آنها تعليقه بر شرح ملا صالح مازندراني است. شعراني در سال 1393 قمري درگذشت.
4- .. شرح أصول الكافي، ج 2، ص 123.

ص: 31

چكيده

إذا سَمِعْتُمُ الْحديثَ عَنّي، تَعرِفُهُ قلوبُكم و تَلِينُ لَهُ أَشعارُكم و أبشارُكم و تَرَوْنَ أنَّهُ مِنكم قَريبٌ، فَأنا أَوْلاكم بهِ، و إذا سَمِعتُم الْحديثَ عَنّي، تُنكِرُهُ قلوبُكم و تَنْفُرُ أَشعارُكم و أَبشارُكم و تَرَونَ أَنَّهُ منكم بعيدٌ، فَأَنا أبعدُكم مِنهُ. (1) هنگامي كه حديثي منسوب به من را شنيديد و دلهايتان آن را شناخت و در برابر آن نرم شديد و احساس نزديكي و قرابت با آن نموديد، من به [گفتن] آن سزاوارترم، و هنگامي كه حديثي از من شنيديد كه دلهايتان آن را انكار كرد و از آن بدتان آمد و احساس دوري از آن نموديد، من از آن دورترم. گفتني است اين معنا در احاديث شيعه نيز موجود است، هر چند در اين احاديث، سفارش شده اگر كسي معناي حديث را نتوانست بپذيرد، به جاي ردّ و انكار آن، معناي حديث را به گوينده آن بازگرداند و در قبول و ردّ توقّف كند. (2)

چكيدهo فقه الحديث تركيبي از معناي لغوي فقه و معناي اصطلاحي حديث است؛ يعني فهم عميق گفتار و رفتار معصوم. o ما در فقه الحديث، به بررسي متن روايت مي پردازيم و با بهره گيري از شيوه هاي منطقي فهم و نقد حديث و نيز قواعد گوناگون، در پي درك مقصود اصلي صاحب سخن هستيم. o اهميت و ضرورت اين دانش به اندازه خود حديث است و غفلت از آن، كژيها و انحرافهايي را پديد آورده است. o برخي فوايد فقه الحديث عبارت اند از: تعالي انسان و فهم قوت و ضعف حديث.

.


1- .. مسند ابن حنبل، ج 3، ص 497.
2- .. الكافي : ج 1 ، ص 401، ح 1، بصائر الدرجات، ص41، ح1.

ص: 32

پرسش و پژوهش

o در ميان فوائد فقه الحديث، بهره گيري از آن براي تأييد و ردّ مضمون و محتواي اخبار، جايگاهي بسزا دارد و شيوه بسياري از عالمان پيشين نيز چنين بوده است.

پرسش و پژوهش1. چرا فقه الحديث، سودمندترين دانش حديثي است؟ 2. حديث «ضعيف» و «صحيح» نزد محدثان نخستين به چه معنا بوده است؟ 3. دو حديث اخلاقي و اعتقادي بيابيد كه با وجود ضعف سند، عالمان محتواي آن ها را پذيرفته اند. 4. سه حديث را به فارسي روان ترجمه كنيد. 5. با مطالعه مجموعه هاي حديثي معاصر مانند الحياه، علم و حكمت در قرآن و حديث و توسعه اقتصادي در قرآن و حديث، كاربرد فقه الحديث را در نظام سازي كلان و طراحي الگوهاي ديني بررسي كنيد.

.

ص: 33

درس دوم : پيشينة فقه الحديث (1)

اشاره

درس دوم : پيشينه فقه الحديث (1)اهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده؛ با سابقه پژوهشها در زمينه فقه الحديث آشنا گردد؛ بنيان گذاران، پديدآورندگان و عالمان برجسته دانش فقه الحديث را بشناسد. براي بررسي كارنامه دانشمندان مسلمان در زمينه فقه الحديث، لازم است كوششهاي آنان را در زمينه شرح و تفسير، نقد و ردّ، و حلّ اختلاف و تعارض احاديث، كه مهم ترين جايگاههاي كاربرد فقه الحديث هستند، بررسي كنيم. كوشش هايي كه اگرچه كمتر در كتابي مستقل گرد آمده، امّا در كنار جريان نقل حديث و همزاد با آن وجود داشته و با اوج و ركود آن همراه بوده است؛ زيرا از همان آغاز، احاديثي با معاني ژرف صادر شده كه نيازمند تبيين و شرح بوده است، يا تساهل در نقل آنها غبار ابهام را بر سيمايشان نشانده و حديث شناسان را به تفسير و برداشتن پرده هاي مانع از فهم آنها وادار كرده است. همچنين زدودن افزوده هاي عمدي و سهوي راويان، جمع ميان اخبار متخالف و متعارض و ياري رساندن به فهم صحيح، كه مانع از توهّم تعارض گردد، وجهه ديگري از اين دانش شده است.

.

ص: 34

نخستين گامها (دورة حضور)

براي دسته بندي اين فعاليتها، آنها را به شش دوره تاريخي تقسيم و مشخصات كلي هر دوره را ارائه مي كنيم. سير كلي اين كوششها از شرحهاي ساده بر يك حديث آغاز مي شود و در قرون اخير، به شرحهاي بسيار بزرگ و مفصّل و نيز تدوين رساله هاي مستقل مرتبط با حوزه فقه الحديث مي انجامد. (1)

نخستين گامها (دوره حضور)در اين دوره، احاديث پيامبر و امامان پس از قرآن، منبع اصلي دين به شمار مي رفت و حساسيت امامان نسبت به انتقال صحيح گفته هاي خود و پيامبر خدا موجب مي شد كه راويان براي اخذ و تحمّل، نقد و ردّ و جمع و حلّ اخبار، تا حدّ امكان به امامان مراجعه كنند. از اين رو آغازگر سنّت نيكوي تفسير حديث و نيز نقد آن امام علي عليه السلام است. آن حضرت با بيان جايگاه خود به عنوان پاسدار ميراث نبوي به اصحاب خاص خود اجازه داد كه براي فهم و نقد احاديث به او مراجعه كنند تا از درستي و نادرستي آنها آگاه شوند يا به فهم صحيح و مقبولي از آن دست يابند. در اينجا بخش كوچكي را از آغاز يك حديث بلند در الكافي نقل مي كنيم و از دانشجويان عزيز مي خواهيم كه به متن كامل روايت مراجعه كنند تا به نقش بنيادين امام علي عليه السلام در اين دانش، و توضيحات و ارائه رهنمودهاي حضرتش در به كار بستن مقدمات و شرطهاي فهم حديث و پيش نيازهاي تعامل درست با روايات پي ببرند. سليم بن قيس به حضور امير مؤمنان مي رسد و مي گويد: من از سلمان و مقداد و ابوذر چيزهايي از تفسير قرآن و احاديثي از پيامبر فراگرفتم كه با آنچه در اختيار مردم است تفاوت دارد. آن گاه شما آنچه را كه از اين سه نفر شنيده بودم، تصديق كردي. همچنين

.


1- .. ما در اينجا به فعّاليتهاي انجام شده در حوزه حديث شيعه مي پردازيم و خوانندگان علاقه مند به فعّاليتهاي حوزه حديث اهل سنّت را به كتاب فقه الحديث و روشهاي نقد متن، نوشته نهلا غروي ناييني ارجاع مي دهيم.

ص: 35

تأكيد امامان بر فهم درست حديث

چيزهايي فراوان از قرآن و احاديث پيامبر خدا در دست مردم ديدم كه شما با آنها مخالفت مي كنيد و آنها را باطل مي خوانيد. آيا مردم عامدانه بر پيامبر خدا دروغ مي بندند و قرآن را با رأي خود تفسير مي كنند؟ (1) امام علي عليه السلام در پاسخ اين يار بزرگ خود، از راست و دروغ حديث، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و محكم و متشابه قرآن و حديث سخن مي گويد و با تقسيم چهارگانه راويان به منافق، متوهمِ اشتباه فهم، غير ضابط و ضابط، عوامل زايش خطا و طريقه نقل و فهم صحيح را در حوزه حديث ارائه مي دهد. آنگاه به بيان جايگاه رفيع خود در بهره گيري هميشگي از پيامبر و شناخت همه جوانب قرآن و سنّت، از عامّ و خاصّ، تفسير و تأويل و محكم و متشابه تا ناسخ و منسوخ مي پردازد و نيز دعاي پيامبر را در حقّ خود در باره فهم و حفظ آنها نقل مي كند.

تأكيد امامان بر فهم درست حديثپافشاري بر فهم درست و نقّادانه حديث و جلوگيري از نشر اكاذيب و نافهميها و بدفهميها سيره هميشگي اهل بيت عصمت و طهارت بوده است. امام علي عليه السلام خود در توصيف اين خاندان چنين مي گويد: عَقَلُوا الدّينَ عَقْلَ وِعايَه وَ رِعايَه، لاعَقْلَ سَماعٍ وَ رِوايَه، فَإنَّ رُواه الْعِلْمِ كثيرٌ وَ رُعاتُهُ قَليلٌ. (2) دين را چنان كه بايد دانستند و به كار بستند، نه آن كه تنها آن را بشنوند و براي ديگران نقل كنند، كه راويان علم بسيارند و پاسداران آن اندك.

.


1- .. الكافي، ج 1، ص 62، ح 1.
2- .. نهج البلاغه، خطبه 239.

ص: 36

فقه الحديث نزد راويان

در همين راستا، امام صادق عليه السلام جايگاه جاودان اهل بيت عليهم السلام را چنين بيان مي كند: إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَه الأنْبياءِ وَذاكَ أنَّ الأنْبياءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَلاديناراً وَإنَّها أَورَثُوا أَحاديثَ مِنْ أحاديثِهِمْ، فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْ ءٍ مِنْها فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وافِراً. فَانْظُرُوا عِلْمَكمْ هَذا عَمَّنْ تَأخُذُونَهُ، فَإنَّ فينا أهْلَ الْبَيْتِ في كُلِّ خَلَفٍ عُدُولاً يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْريفَ الْغالينَ وَانْتِحالَ الْمُبْطِلينَ وَتأوِيلَ الْجاهِلينَ . (1) علما جانشينان پيامبرانند، چون پيامبران درهم و ديناري به ارث نمي گذارند. تنها از آنان چند حديثي از احاديثشان ارث برده مي شود، كه هر كه از آنها چيزي اندوخت بهره اي فراوان برده است. پس بنگريد كه علمتان را از چه كسي مي گيريد، كه در ميان ما اهل بيت، هميشه عادلاني هستند كه تحريف غاليان و بدعتهاي باطل گرايان و تفسيرهاي نادرست جاهلان را طرد مي كنند. و در روايتي ديگر امام علي عليه السلام چنين مي گويد: لاتُحَدِّثِ النّاسَ بِكلِّ ما سَمِعْتَ بِهِ، فَكَفَى بِذلِكَ كَذِباً . (2) هر آنچه را شنيده اي براي مردم بازگو مكن، كه اين براي دروغگويي كافي است.

فقه الحديث نزد راويانبيانها و توصيه هاي مكرّر امامان درباره فهم دقيق و نقادانه احاديث و عرضه آنها بر ايشان، موجب تكاپوي هميشگي شيعه در درست فهميدن حديث و نقد

.


1- .. الكافي، ج 1، ص 32، ح 2 و بنگريد به معجم السفر، ص 463، ح 1585.
2- .. بحار الأنوار، ج 2 ، ص 160.

ص: 37

ويژگيهاي كلي دوره

كژفهميها شده است. گزارشهاي فراواني در دست داريم كه نشان مي دهد راويان شيعه در دوره حضور، به محضر امامان شتافته و از مضمون، محتوا و نيز صحت و صدور روايات منسوب به آنان پرسيده اند و امامان آن احاديث را تفسير كرده يا معناي اصلي و مقصود حقيقي گوينده آن را بازگفته اند و در بسياري از موارد نيز آن را نقد يا ردّ كرده اند. (1) درباره احاديث متعارض و شيوه هاي حل آنها نيز مي توان به كوشش هاي برخي اصحاب بزرگ ائمه مانند محمد بن ابي عمير (م 217 ه)، از اصحاب امام كاظم و امام رضا(، كه بيش از نود تأليف داشته است (2) و نيز همتاي او يونس بن عبدالرحمان با بيش از سي تأليف، اشاره كرد كه هر دو كتابي به نام اختلاف الحديث داشته اند. يونس كتاب علل الحديث (3) نيز نگاشته است. دانش علل الحديث ناظر به عيب هاي حديث است و در زمره كتب فقه الحديثي جاي مي گيرد. (4)

ويژگيهاي كلي دورهمي توان تلاشهاي فقه الحديثي در دوره حضور معصومان را در پنج بند زير خلاصه كرد: 1. امامان، ياران خود را به فهم ژرف حديث و دقت در آن تشويق كرده و عرضه حديث بر امامان به اين منظور، يا آگاهي از تصحيف و تحريف و نيز نقد آن، وجود داشته و اوج گرفته است. 2. پرسش از كلمات و عبارات حديثي رواج داشته است و ائمه خود نيز به تبيين

.


1- .. براي آشنايي با اين نمونه ها ر. ك: مجله علوم حديث، شماره 6 و 9 : مقاله «عرضه حديث بر امامان» از نگارنده ؛ در آنجا نشان داده ايم كه عرضه حديث، همواره و در روزگار همه امامان وجود داشته و تنها كثرت و شدت آن متفاوت بوده است.
2- .. همان، ص 326، رقم 887.
3- .. علل الحديث به معناي عيب هاي پنهان در سند و متن حديث است.
4- .. پيشين، ص 446، رقم 1208 و الفهرست طوسي، ص 266، شماره 813.

ص: 38

دورة تدوين جوامع اوليه (قرن سوم تا پنجم)

برقي

واژه هاي وارد شده در احاديث نبوي همّت گماشته اند. (1) 3. برخي از اصحاب امامان احاديث مختلف يا معلول را جمع آوري و احتمالاً آنها را حلّ و نقد كرده اند. 4. ائمه گاه با بيان زمينه هاي صدور حديث و به دست دادن شرايط زماني و مكاني آن، به فهم و قبول آن ياري رسانده اند. (2) 5. در اين دوره، شرح مفصّل و مستقلي بر يك مجموعه حديثي گزارش نشده است.

دوره تدوين جوامع اوليه (قرن سوم تا پنجم)پس از عصر حضور نيز مؤلّفان كتاب هاي حديثي و دانشمندان شيعه، به فهم معاني احاديث و تفسير و شرح درست آنها، و نيز حل اخبار متعارض، اهميتي بسزا دادند كه ما به ذكر مختصر تلاشهاي چند تن از آغازگران و بزرگان آنان بسنده مي كنيم:

1. برقيابوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقي (م 274 يا 280 ه) از راويان و مؤلفان موثّق شيعي است كه كتاب بزرگ المحاسن او با بيش از صد فصل، نخستين جامع حديثي در ميان جوامع بر جاي مانده شيعه است كه متأسفانه از اين كتاب، جز ابوابي به دست ما نرسيده است. برقي با نگارش سه كتاب علل الحديث، معاني الحديث و التحريف و تفسير الحديث و نيز تبويب منطقي كتابش و گردآوري احاديث مشابه و مفسّر يكديگر در كنار هم، در استوارسازي پايه هاي علم فقه الحديث كوشيده است. (3)

.


1- .. براي نمونه ر. ك: معاني الأخبار، ص 84 و 272 و 316.
2- .. ر. ك: معاني الأخبار، ص 319؛ الكافي، ج 6، ص 259، ح 7.
3- .. ر. ك: رجال النجاشي، ص 76، رقم 182.

ص: 39

شيخ كليني

2. شيخ كلينيابوجعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق كليني (م 329 ه) از معروف ترين محدثان شيعه و كتاب او الكافي، از معتبرترين جوامع حديثي است. كليني در مقدمه اين كتاب برخي از موازين نقد حديث و نيز حلّ تعارض اخبار و تميز صحيح از نادرست (مانند عرضه بر قرآن و سنّت و مخالفت عامه) را بيان داشته و در اولين مجلّد آن، ابوابي مانند «اختلاف الحديث»، «الردّ إلي الكتاب و السنّه» و «الأخذ بالسنّه و شواهد الكتاب» را سامان داده است. كليني احاديث هم مضمون و مشابه را در گستره وسيع عقايد و اخلاق و احكام يافته و در سرتاسر كتابش، آنها را در كنار هم و در ذيل عناوين دلالت كننده بر مقصود، گرد آورده و از اين طريق به فهم حديث و استنباط احكام كمك شاياني نموده است. كليني در بسياري موارد با احاديث مطلق و عام آغاز كرده و سپس احاديث مفسّر و مخصّص را پي آن آورده و احاديث ناهمخوان يا نامفهوم و گاه نامقبول را جدا ساخته و در بابهايي به نام «النوادر» جاي داده است. او با استفاده از منابع معتبر و اشعار شاعران، به ترجمه لغات مشكل پرداخته و برخي مباحث را شرح و تفسير كرده است. (1) او همچنين از گفته هاي راويان فقيه و بزرگي (مانند زراره، معاويه بن عمّار، محمّد بن ابي عمير و يونس بن عبدالرحمان) براي تبيين معناي حديث استفاده كرده است. (2) اگر چه شيوه كليني گزينش يكي از دو دسته احاديث متعارض و نياوردن دسته ديگر است، اما در موارد نادري به توضيح و ارائه راه حل براي احاديث متعارض پرداخته است. مي توان گفت او در اين موارد با ارائه فهم درست از حديث، ناهمگوني ظاهري آن را با احاديث ديگر حل كرده است. (3) كليني نزديك به دو دهه از گران بهاترين ايام عمر خود را بر سر تدوين روايات الكافي نهاد كه نشان دهنده ژرف نگري و توجه كامل او به معاني روايات است.

.


1- .. ر. ك: الكافي، ج 1، ص 85 و ص 111 و ص 124 و ص 136 در مباحث معارف توحيدي.
2- .. ر. ك: همان، ج 7، ص 109 و ج 6، ص 105 و ص 110 و ج 4، ص 509.
3- .. ر. ك: همان، ج 3، ص 280 و ج 4، ص 91.

ص: 40

شيخ صدوق

3. شيخ صدوقابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه، معروف به شيخ صدوق (م 381 ه)، از محدّثان پركار و فقيهان زبردست حوزه شيعه است. شيخ صدوق با تأليف كتاب معاني الأخبار، نخستين گام بلند را در راه تأليف كتابهاي مستقل مربوط به فقه الحديث برداشت. او با ابتكاري ويژه احاديثي را كه درباره احاديث پيچيده يا واژه هاي كليدي و نامفهوم آنها مطالبي داشتند جمع آوري و در قالب صدها باب عرضه كرد. اين كتاب يكي از مراجع اصلي حديث پژوهان در تشخيص معاني روايات است. صدوق در اين كتاب، از غريب نگاراني مانند ابوعبيد در شرح لغات مشكل بهره برده است. (1) صدوق كتاب مستقلي نيز به نام غريب حديث النبي و أمير المؤمنين نگاشته كه به دست ما نرسيده است. (2) آن گونه كه از نام كتاب بر مي آيد، او واژه هاي مشكل احاديث اين دو معصوم بزرگوار را شرح و تفسير كرده است. صدوق در جامع بزرگ روايي خويش، كتاب من لا يحضره الفقيه نيز، گاه به توضيح و شرح احاديث روي آورده و برخي لغات مشكل را تفسير كرده است. (3) همچنين گاه در رفع تعارض اخبار كوشيده است. (4) گفتني است صدوق بسياري از كتابهاي حديثي خود را به صورت موضوعي تبويب و عرضه كرده است كه خود، بهترين شيوه براي فهم دقيق حديث است. (5) برخي شيخ صدوق را به عنوان ناقد اخبار نيز ستوده اند. (6)

.


1- .. ر. ك: معاني الأخبار، ص 242، 272، 273، 276، 278، 282 و 291.
2- .. الذريعه، ج 16، ص 46؛ رجال النجاشي، ص 391، ش 1049.
3- .. ر. ك: من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 26، ح 811 و ج 2، ص 17، ح 1600 و ص 25، ح 1605 و ص 38، ح 1640 و ... .
4- .. براي نمونه ر. ك: همان، ج 1، ص 363 و ج 2، ص 93، 139، 179 و 376.
5- .. ر. ك: كتابهاي التوحيد، مصادقه الإخوان، فضائل الأشهر الثلاثه و ... .
6- .. براي نمونه ر. ك: الفهرست، ص 237، ش 710؛ خلاصه الأقوال، ص 248، نيز ر. ك: معاني الأخبار، ص13 _ 9 (مقدّمه مصحّح).

ص: 41

شيخ مفيد و سيد مرتضي

4. شيخ مفيد و سيد مرتضياگر چه شيخ مفيد و سيد مرتضي جامع نگار نيستند، اما تأثير آن دو در پيشرفت فقه الحديث كمتر از كليني و صدوق نيست. محمد بن نعمان مشهور به شيخ مفيد با باز كاوي معاني اصلي واژه ها، (1) ما را به مفهوم اصيل متن رهنمون مي كند و با ارائه وجود معاني مجازي در روايات، ما را از دو خطر انكار چنين زيباييهاي هنري در سخنان معصومين عليهم السلام يا حمل همه معاني والا و حقيقي بر حالت مجازي و نمادين برحذر مي دارد و خود نيز هرجا كه قرينه مجاز و استعاره و زمينه آن باشد مي پذيرد. (2) او از رهگذر همين كوششهاي ادبي توانست كژ فهميهاي معاندان و نيز سوء برداشتهاي برخي از اسلاف خود را تصحيح كند و فهم درستي از احاديث ارائه دهد. او همچنين با تكيه به تواناييهاي خود در علم كلام توانست مجموعه اي سازوار از احاديث اعتقادي ارائه دهد و احاديث معضل و مشكلي همچون احاديث صفات خدا، جبر و تفويض، مشيت و اراده، قضا و قدر، فطرت، بدا، عرش، روح، رجعت، موت و قبر را تبيين و تعارض و اختلاف دروني آنها را چاره جويي كند. (3) او براي حل اختلاف اخبار از علم اصول فقه بهره گرفت و اخبار مختلف فقهي و اعتقادي را جمع و حل نمود (4) و وظيفه محدّث را در حالتهاي گوناگون اخبار متعارض بيان كرد. (5) شيخ مفيد رساله هاي مستقلي نيز در شرح و نقد برخي اخبار مانند خبر «سهو النبي» يا حديث «نَحْنُ مَعاشِرَ الأنْبياءِ ...» نگاشت. (6) ابوالقاسم علي بن الحسين الموسوي مشهور به سيد مرتضي نيز كه شاگرد

.


1- .. بنگريد به دو رساله او در باره معنا و أقسام «المولي».
2- .. بنگريد به: تصحيح اعتقادات الاماميه، باب حكمه «الكنايه و الاستعاره»، ص 38 _ 33.
3- .. همان.
4- .. بنگريد به ارجاع او به كتابش: التمهيد و مصابيح النور در تصحيح اعتقادات الاماميه، ص147 و نيز كتاب التذكره بأصول الفقه.
5- .. همان، ص 147 تا آخر كتاب.
6- .. بنگريد به رساله «عدم سهو النبي» و حديث «نحن معاشر الأنبياء».

ص: 42

شيخ طوسي

مبرّز شيخ مفيد است، در پي استاد خويش و با گام نهادن در مسير او، بحثهاي ادبي مؤثر در فهم آيات و احاديث را در كتاب امالي خويش آورد و همچون شيخ مفيد از اعتقادات شيعي در برابر اشاعره، خطّ اعتزال، غلوّ و نيز ديگر تندروان مكاتب غير شيعي دفاع كرد. سيد مرتضي همچنين با تأليف يكي از نخستين كتابها در علم اصول فقه، يعني الذريعه إلي أصول الشريعه، پايه هاي اساسي فهم حديث و شيوه هاي جمع اخبار مختلف را بنيان نهاد. (1) وي در تأليفات متعدد خويش، مفهوم واقعي و مقصود اصلي احاديث را ارائه و تثبيت كرد و از اين طريق، احاديث غير قابل فهم و باور را تبيين نمود. (2) مطالعه كتابهاي او، به ويژه امالي، زمينه فهم بسياري از احاديث را فراهم مي آورد و از اين رو مراجعه به آن توصيه مي شود. از اين نظر المجازات النبويه، اثر برادر او، سيد رضي، مؤلف نهج البلاغه نيز چنين تأثيري دارد.

5. شيخ طوسيابوجعفر محمد بن حسن بن علي طوسي (م 460 ه) با نوشتن دو كتاب از چهار كتاب بزرگ و جامع اوليه حديث شيعه، خدمات شايان توجهي به علم حديث كرد. وي در علوم گوناگون خبره بود و نزد استاداني چون شيخ مفيد و سيد مرتضي، بسياري از علوم حديثي و علوم مرتبط با آن را فرا گرفته بود. شيخ طوسي با شاگردي در محضر اين دو عالم و با تلاش خود توانست در كتاب بزرگش تهذيب الأحكام، به توضيح بسياري از احاديث دشوار و نيز حلّ اخبار متعارض بپردازد. (3) او در مقدمه كتاب بزرگ و مستقلش، الاستبصار في ما اختلف من الأخبار، مباني

.


1- .. براي مثال بنگريد به الذريعه إلي أصول الشريعه، باب «الخطاب و أقسامه و أحكامه»، باب «العموم و الخصوص»، باب «أنواع التخصيص»، باب «المجمل و البيان» و ... .
2- .. بنگريد به الشافي في الإمامه، تنزيه الأنبياء و الأمالي.
3- .. ر. ك: تهذيب الأحكام، ج 1، مقدمه مولف.

ص: 43

ويژگيهاي كلي دوره

ترجيح يك روايت بر روايت ديگر را بيان كرده و سپس در متن كتاب، كه مشحون از نكات فقه الحديثي است، نتايج و شيوه هاي حلّ اخبار مختلف و متعارض را ارائه داده است. شيخ طوسي در كتاب اصول فقهش، عدّه الأصول، نيز، به برخي قواعد فقه الحديث (مانند عام و خاص، ناسخ و منسوخ، مطلق و مقيد و مجمل و مبين) پرداخته و به مباحث ادبي مرتبط با فهم حديث، همچون حقيقت و مجاز، اشاره كرده است. (1) سه كتاب ياد شده، به ويژه الاستبصار، گنجينه اي از احاديث دشوار يا متعارض به همراه روشهاي حل آنها هستند و حمل و جمع شيخ طوسي در اخبار همواره مورد اعتناي فقيهان و حديث پژوهان بوده است، به گونه اي كه فيض كاشاني و شيخ حرّ عاملي، فهم و گفته شيخ را در جوامع روايي خود، الوافي و وسائل الشيعه آورده اند. در پايان بايد افزود كه روش شيخ طوسي در فهم معاني نهفته و حل احاديث، تا حدّ زيادي بر اساس جمع آوري احاديث مشابه، مويد و هم خانواده استوار است.

ويژگيهاي كلي دوره1. تأليف در زمينه علل الحديث و تفسير حديث ادامه يافت. 2. صاحبان جوامع با تنظيم احاديث و گردآوري موضوعي (و نه مسندي آنها)، اولين و اساسي ترين گام را براي فهم درست و بهتر احاديث برداشتند. آنان با مجموعه سازيهاي كلان و زيباي خود، احاديث مشابه و ناظر به هم را يك جا در اختيار ما نهادند. 3. نخستين كتاب فقه الحديثي به نام معاني الأخبار نوشته شد. 4. نخستين كتاب مستقل در زمينه احاديث متعارض و متخالف به نام الاستبصار في ما اختلف من الأخبار عرضه شد.

.


1- .. ر. ك: عدّه الأصول، بابهاي اول، دوم، پنجم و ششم.

ص: 44

ركود نسبي (قرن ششم تا نهم)

5. شيخ مفيد و سيد مرتضي رساله هاي مستقلي در شرح و نقد برخي خطبه ها و احاديث تأليف كردند. اين دو همچنين تأثير توجه به مباحث ادبي را در فهم متون حديثي نشان دادند. 6. استفاده از ديوانها و كتب غريب الحديث رونق گرفت و در شرح اخبار دشوار و پيچيده مورد استفاده و استشهاد مؤلفان واقع شد. 7. توجه به قرينه هاي خارجي (مانند موافقت و مخالفت با قرآن و سنّت و نيز فتواي اهل سنت) براي ردّ و تأييد حديث، در ابواب اوليه الكافي مشاهده مي شود، همچنان كه در كتابهاي اصولي اين دوره (مانند عدّه الأصول) نيز به چشم مي آيد. 8. كتابهاي اصول فقه، به منزله پشتوانه علمي و فنّي فقه الحديث، پا به عرصه نهادند.

ركود نسبي (قرن ششم تا نهم)اين دوره را مي توان دوره ركود نسبي حديث و شكوفايي فقه شيعه دانست. افراد شاخص اين دوره مياني، همچون ابوالقاسم رضي الدين علي بن موسي (ابن طاووس)، برادرش جمال الدين احمد بن طاووس (از عالمان قرن هفتم)، علامه حلّي و شهيد اول (هر دو از عالمان قرن هشتم)، كمتر به نقل حديث و بيشتر به نقد آن پرداختند و احاديث را در ميان مباحث علم فقه ، شرح و حلّ كردند. اما رساله هاي مستقلي نيز درباره جمع ميان اخبار و برخي شرحها نوشته شد، مانند استقصاء الاعتبار في تحرير معاني الأخبار، (1) مختصر شرح نهج البلاغه، (2) شرح كلمات الخمس، (3) و نيز الجمع بين كلام النبي و الوصي و الجمع بين آيتين من الكتاب العزيز (4) از علامه حلّي، شرح بر نهج البلاغه و نيز برخي ادعيه از

.


1- .. خلاصه الأقوال، ص 110.
2- .. همان، ص 112.
3- .. الذريعه، ج 18، ص 118، ش 981.
4- .. مكتبه العلامه الحلّي، ص 112، ش 44.

ص: 45

ويژگيهاي كلي دوره

چكيده

ابن طاووس، (1) همچنين شرح ابن ميثم بحراني (م 679 ه) بر نهج البلاغه و شرح رشيد وطواط بر مِئَه كلمه اثر جاحظ. در قرن هشتم و نهم نيز مي توان به ترتيب از مصابيح القلوب، كه شرح ابوسعيد حسن بن حسين سبزواري بر پنجاه و سه حديث به زبان فارسي است، الرساله العلّيه في الأحاديث النبويه، كه شرح كمال الدين حسين كاشفي بيهقي سبزواري بر چهل حديث پيامبر خداست، و نيز شرح برخي از احاديث اعتقادي از علي بن محمد بياضي نباطي، مؤلف الصراط المستقيم و الرساله اليونسيه نام برد.

ويژگيهاي كلي دورهبه طور كلي اين دوره را مي توان دوره فترت در تاريخ حديث ناميد و شاخصهاي كلي آن را در فقه الحديث چنين بيان كرد: 1. نقد و شرح حديث بيشتر حالت كاربردي داشت و به منظور حلّ مسائل فقهي و كلامي به كار مي رفت. 2. رساله هاي مستقل معدودي در جمع اخبار مختلف نوشته شد. 3. در ميان شرح حديثها، شرح و تفسير سخنان امير مؤمنان عليه السلام به ويژه نهج البلاغه چشمگير است. شرح موضوعي برخي احاديث نيز وجود داشته است.

چكيدهo كوششهاي دانشمندان مسلمان در زمينه فقه الحديث، در سه حوزه شرح حديث، نقد حديث و حلّ اختلاف اخبار و نيز تدوين رساله هاي مستقل قابل بررسي است. o اين دانش با تلاش پاسداران سنّت پيامبر آغاز شد و راويان با مراجعه به امامان و اصحاب بزرگ آنان، به فهم و حلّ روايات همت گماشتند.

.


1- .. كتابخانه ابن طاووس، ص 89 و 96.

ص: 46

پرسش و پژوهش

o پس از دوره حضور، تلاشهاي محدّثان طي تدوين جوامع كوچك و بزرگي همچون المحاسن، الكافي، من لايحضره الفقيه، تهذيب الأحكام و الاستبصار نمايان شد. گردآوري موضوعي حديث و به دست دادن احاديث مشابه و مرتبط، دستاورد بزرگ اين دوره است. o در فاصله قرن ششم تا نهم، حديث و مجموعه علوم مرتبط با آن دچار ركود نسبي شد. هر چند فقه شيعه در اين دوران شكوفا شد.

پرسش و پژوهش1. نقش امامان و راويان ايشان را در دانش فقه الحديث تبيين كنيد. 2. تعامل دانش اصول فقه و فقه الحديث را تحقيق كنيد. 3. ويژگيهاي دو شرح بر الكافي و كتاب من لا يحضره الفقيه را بررسي نماييد. 4. تلاش هاي شيخ طوسي و شيخ مفيد(ره) را در فقه الحديث بيان كنيد. 5. بيست حديث را در يك موضوع دلخواه يافته و دسته بندي كنيد.

.

ص: 47

درس سوم : پيشينة فقه الحديث (2)

شكوفايي دوباره (قرن دهم و يازدهم)

درس سوم : پيشينه فقه الحديث (2)اهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فرا گيرنده؛ با ادامه پژوهشهاي فقه الحديثي آشنا شود؛ سير افزايش و كاهش تحقيقات در عرصه فقه الحديث را دريابد؛ با برخي از كتابهاي شرح حديث و ياري دهنده به دانش فقه الحديث آشنا شود؛

د) شكوفايي دوباره (قرن دهم و يازدهم)افزون بر كارهاي عميق فقيهان اين دوره در توضيح احاديث فقهي و موشكافيهاي عالمانه آنان در كتابهاي فقهي و رساله هاي علمي خويش، برخي از آنان احاديثي را به طور مستقل تفسير و نقد يا با دسته احاديث متعارض جمع كرده اند. در اين ميان، كوششهاي شهيد ثاني و نيز ابن ابي جمهور احسايي، صاحب عوالي اللئالي را مي توان بر شمرد. ابن ابي جمهور بر كتاب خود حاشيه مفصلي نگاشت و بر اصول الكافي و من لايحضره الفقيه تعليقه زد. (1) شهيد ثاني (م 965 ه) نيز ازفقيهان ومحدثان بزرگ قرن دهم هجري است. او افزون بر طرح برخي مباحث فقه الحديثي در كتاب درايه اش، (2) رساله مستقلي

.


1- .. مستدركات أعيان الشيعه، ج 2، ص 284.
2- .. الرعايه في علم الدرايه، ص 33، 41، 42، 405.

ص: 48

نيز در شرح حديث «اَلدُّنْيا مَزْرَعَه الآخِرَه» از پيامبر خدا دارد. فرزند شهيد ثاني، شيخ جمال الدين حسن، نيز با نوشتن معالم الدين و ملاذ المجتهدين، علم اصول فقه را كه ارتباط تنگاتنگي با فقه الحديث دارد، عمق و گسترش داد و سپس با نگارش منتقي الجمان في الأحاديث الصحاح و الحسان، مباحث عميقي را در زمينه فقه الحديث و نقد الحديث ارائه كرد. او در اين كتاب، با معيار ارزيابي سندي به گزينش احاديث مقبول از ميان كتب اربعه پرداخت و با تطبيق عملي نظريه احمد بن طاووس و علامه حلي در تقسيم رباعي حديث به صحيح، حسن، موثق و ضعيف، به تقويت مكتب فقهي _ حديثي حلّه همّت گماشت و به گفته خود، از تسامح در پذيرش احاديث و اخذ اخبار از هركس جلوگيري كرد؛ اما اين شيوه، مانع توجه عميق او به متن حديث نشد و تفسيرها، تبيين هاي و راه حل هاي پيشنهادي او براي جمع ميان اخبار متعارض، همچنان در فقه و حديث مورد اعتناست. (1) همچنين تلاشهاي شيخ بهايي (1030 _ 953 ه) را در شرح اربعين حديث، شرح صحيفه سجاديه (2) و كتاب مشرق الشمسين و نيز تعليقه هاي پدر بزرگوارش، عزّالدين حسين بن عبدالصمد عاملي، (3) بر صحيفه سجاديه را نبايد از نظر دور داشت. در كنار اين فعاليتها، مي توان از شرحها و حاشيه هايي بر همه يا بخشهايي از الكافي نيز نام برد؛ (4) از جمله دو شرح اصول الكافي كه به دو پسر صاحب معالم، يعني شيخ محمّد (م1030ه) و شيخ علي (م قرن 11) نسبت داده شده، نيز شرح أصول الكافي از شيخ محمّد علي بن محمّد بلاغي (م 1000 ه)، جدّ اعلاي شيخ محمّد جواد بلاغي صاحب تفسير مشهور آلاء الرحمان، شرح ناتمام ملّا رفيع الدين

.


1- .. منتقي الجمان ، ج 1، مقدّمه مؤلّف، ص47 _ 1.
2- .. براي آگاهي بيشتر از شرح او بر صحيفه، ر. ك: شناخت نامه علامه مجلسي، ج 2، ص 233.
3- .. او جوابيه اي نيز در پاسخ به اعتراض به حديث منقول در باره محبت پيامبر نسبت به زنان و عطر و نماز دارد. ر. ك: أعيان الشيعه، ج 6، ص 64 و رياض العلماء، ج 2، ص 116.
4- .. ر. ك: كتاب الكليني و الكافي، ص 452 _ 443 و الذريعه، ج 6، ص 229.

ص: 49

محمد بن مؤمن گيلاني (از شاگردان شيخ بهايي) و حاشيه محمّد امين استرآبادي (م 1036 ه) صاحب الفوائد المدنيه، و تعليقه ميرداماد بر اصول الكافي (م 1041 ه)، كه هيچ يك كامل نيست و از برخي نسخه اي نيز به دست نيامده است. (1) ميرداماد كتاب مستقلي نيز در زمينه علوم حديث به نام الرواشح السماويه دارد. او در اين كتاب و به ويژه در رشحه دوم (ص 43) و بيست و پنجم (ص 83) در كنار مباحث رجالي، گاه به شرح لغات و فقه الحديث نيز پرداخته است. همچنين مي توان به شروح مهم تري مانند شرح محمّد صدرالدين شيرازي مشهور به ملاصدرا (م 1050 ه) با نام شرح أصول الكافي (2) و نيز دو شرح فارسي و عربي ملا خليل قزويني (1089 _ 1001 ه) بر الكافي با نام الصافي و الشافي هم اشاره كرد. تأليف الشافي از سال 1057 تا 1086 قمري به درازا كشيده است. (3) مشهورتر از اين دو، شرح ملا حُسام الدين محمّد صالح بن احمد مازندراني (م 1081 ه) بر الكافي است كه در سالهاي اخير با تعليقه هاي سودمند علامه ابوالحسن شعراني به چاپ رسيده است. فرزند او، ملا هادي مازندراني نيز شرحي بر فروع الكافي، از «كتاب الزكاه» تا «المزار» دارد. همچنين مي توان به شرح مبسوط مير محمد اسماعيل خاتون آبادي (1116 _ 1031 ه) شارح حديث عمران صابي و نيز دو حاشيه سيد نور الدين علي بن ابي الحسن عاملي (م 1068 ه) و ميرزا محمّد بن سيد حيدر حسيني طباطبايي مشهور به ميرزا رفيع الدين ناييني (م 1082 ه)، اشاره كرد.

.


1- .. اين همه را استاد ما آيت الله استادي در مجله علوم حديث، ش 13، ص 18 _ 16 آورده و به منابع آن ارجاع داده اند.
2- .. ملاصدرا افزون بر شرح عميق خود بر مباحث معارف الكافي، در تفسير قرآن خود نيز به توضيح و شرح روايات بسياري پرداخته است. ر. ك: تفسير القرآن الكريم، ج 2، ص 163 و ج3، ص 384 و ج 6، ص 210 و ص 257.
3- .. الذريعه، ج 13، ص 60، ش 12.

ص: 50

محمد تقي مجلسي

گفتني است اين شرح نويسي ها در قرون دهم و يازدهم، به الكافي محدود نبوده است و بسياري از همين عالمان و نيز عالمان ديگر به شرح ديگر كتب اربعه، به ويژه تهذيب الأحكام دست يازيده اند كه برخي را خواهيم آورد و مشتاقان آگاهي بيشتر را به مقدمه مصحّحان اين كتب ارجاع مي هيم. (1)

محمد تقي مجلسيدر اين بخش، بايد از كوششهاي محمدتقي مجلسي، پدر علامه مجلسي (1070 _ 1003 ه) ياد كنيم. او سه شرح بر دو كتاب از كتب اربعه نگاشت: إحياء الإحياء، كه شرح مختصري بر تهذيب الأحكام است و روضه المتقين في شرح أخبار الأئمه المعصومين، كه شرح كامل، مفيد و استواري به زبان عربي بر كتاب من لايحضره الفقيه است. او شرحي فارسي هم بر اين كتاب دارد كه لوامع قدسيه يا لوامع صاحب قراني ناميده مي شود. روضه المتقين حاصل قلم پخته مؤلّف در سنين كمال است. (2) مجلسي لغات مبهم و نكات مفصّل حديث را توضيح مي دهد و گاه معناي اصطلاحي آن را هم بيان مي كند (3) و به اراده معناي مجازي (و نه حقيقي) توسط معصومي كه روايت از او نقل مي شود، تذكر مي دهد و از اين رهگذر، از بروز اشكالات احتمالي در حديث پيشگيري مي كند. (4) او اضطراب متن را به مانند اضطراب سند نشان مي دهد و براي فهم معناي حديث، نسخه هاي گوناگون و متن كامل حديث را مي يابد و آن را ارائه مي دهد (5) و كلام راوي را از سخن امام و شرح شيخ صدوق را از

.


1- .. الكافي، ج 1، ص 33 _ 30، (مقدمه)؛ تهذيب الأحكام، ج 1، ص 48 _ 47؛ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص يح و يط؛ الذريعه، ج 14، ص 94.
2- .. ر. ك: روضه المتقين، ج 1، ص 2 (مقدمه مؤلّف). نگارش كتاب در سال 1063 ه به پايان رسيده است.
3- .. ر. ك: همان، ج 1، ص 31، 169، 351، 334 و ج 6، ص 441، ذيل كلمات طهور، سواك، شدق، ذوائب، عارضين و السفله.
4- .. همان، ج 6، ص 506.
5- .. همان، ج 1، ص 365، (لا ألفينّ ولا ألقينّ) و نيز: ج 6، ص 23، 413 و 439.

ص: 51

ويژگيهاي كلي دوره

حديث متمايز مي سازد. (1) كار مجلسي اول، بر آوردن احاديث مشابه و شارح و نيز يافتن قرائن مقاميه (2) و اخباريه (3) استوار است. (4) وي به احاديث مشابه از اهل سنّت نيز اشاره مي كند. (5) مجلسي اول افزون بر بررسي اسناد روايات، به نقد مضموني نيز مي پردازد و كوششهايش را در تأويل و يافتن معنايي مقبول براي اخبار مخالف اجماع و فتواي مشهور فقيهان ارائه مي دهد. (6) او تعارض روايات را نيز گوشزد مي كند و در صدد حل آنها برمي آيد. (7) نسخه برداري متعدد از روضه المتقين، اهميت، كارآمدي و استقبال عالمان را از آن نشان مي دهد. (8) مجلسي اول صحيفه سجاديه را نيز به زبان فارسي و عربي شرح كرده است. شرح عربي رياض المؤمنين و حدائق المتقين نام دارد. او همچنين خطبه متقين و زيارت جامعه كبيره را به فارسي شرح كرده و شيخ آقا بزرگ از شرح كوتاهش بر «حديث صُنْع» (سِتَّه أشْياءَ لَيسَ لِلْعِبادِ فيهِ صُنْعٌ ...) ياد نموده است. (9)

ويژگيهاي كلي دوره1. رويكرد دوباره به حديث، همچنين تدوين مجموعه احاديث شيعه، محدّثان را متوجه تعليقه و شرح نويسي بر كتب اربعه و نيز صحيفه سجاديه كرد.

.


1- .. همان، ج 6، ص 412 و 470.
2- .. قرائن مقاميه، قرينه هاي سخن در همان مجلس اند، اما از جنس سخن و كلام نيستند.
3- .. قرائن اخباريه يعني آنچه در اخبار شايع است.
4- .. همان، ج 1، ص 344 (كلمات الفرج)، ص 365 (كرامه الميّت تعجيله) و ج 6، ص 445.
5- .. ر. ك: همان، ج 1، ص 169، نخستين حديث (باب سواك).
6- .. ر. ك: همان، ج 6، ص 506.
7- .. ر. ك: همان، ج 6، ص 245 _ 243.
8- .. اين كتاب در سال1393 ه (1352 ش)، به تصحيح سيد حسين موسوي كرماني و شيخ علي پناه اشتهاردي و به وسيله بنياد كوشان پور به چاپ رسيد. براي آگاهي بيشتر از اين شرح ارزشمند، ر. ك : مجله علوم حديث، شماره 34، مقاله (تلاشهاي علامه مجلسي در فهم متن)، و شماره 35، مقاله ( از مفهوم تا مقصود).
9- .. الذريعه، ج 4، ص 96.

ص: 52

دورة تدوين جوامع روايي متأخر (قرن يازدهم و دوازدهم)

فيض كاشاني

2. دو كتاب مستقل در باب مسائل حديثي، يعني درايه شهيد و الرواشح السماويه، برخي از مباحث و قواعد فقه الحديث را مطرح كردند. 3. شرحهاي نسبتاً مفصّلي بر كتب اصلي حديث نوشته شد و در اين شرحها از قواعد فقه الحديث (مانند يافتن احاديث مشابه و هم خانواده، توجه به قرائن مقاميه و اخباريه و استفاده از كتب لغت و غريب الحديث) استفاده شد. 4. نقد محتوايي و مضموني، تأويل و توجه به معاني مجازي در اين دوره به چشم مي خورد.

ه) دوره تدوين جوامع روايي متأخر (قرن يازدهم و دوازدهم)دوره تدوين جوامع روايي متأخر از اهميت خاصي برخوردار است و مي توان آن را با دوره تدوين جوامع اوليه مشابه دانست. آنچه اين دوره را از دوره قبلي متمايز مي سازد و زمينه پرداخت مستقل به آن را فراهم مي آورد، گستره كاري جامع نويسان اين دو قرن و تمركز ايشان بر حديث است. حجم تلاشهاي اين بزرگان در زمينه فقه الحديث قابل مقايسه با بسياري از عالمان دوره فترت و حتي برخي از محدثان جامع نگار اوليه نيست. ما در اينجا بخشي از جلوه هاي اين تلاش را به ترتيب تاريخي ارائه مي دهيم. مهم ترين اين تلاشها در دو زمينه تدوين مناسب و تنظيم راهگشاي احاديث در مجموعه هاي بزرگ و مفصل روايي، و شرح و حل مشكلات مضموني اخبار بروز كرده است. افزون بر اين، گردآوري روايات مختلف در يك باب، به همراه ارائه راه حلّ اختلاف آنها و طريقه جمع ميان روايات متعارض، از كوششهاي اين محدثان بوده است.

1. فيض كاشانيمحمد محسن بن شاه مرتضي، معروف به فيض كاشاني (1091 _ 1007 ه)، از حكيمان، متكلمان، فقيهان و محدثان بزرگ قرن يازدهم هجري است. او در شعر و ادب هم تبحر داشته و كتابهاي متعددي تأليف كرده است. (1) بزرگ ترين

.


1- .. همچون المحجه البيضاء في إحياء كتاب الإحياء، عين اليقين، أنوار الحكمه، معتصم الشيعه في أحكام الشرائع، الحقائق و ... .

ص: 53

كتاب حديثي او الوافي است. اين عالم بزرگ از چهار جامع بزرگ روايي شيعه ( الكافي، من لايحضره الفقيه، تهذيب الأحكام و الاستبصار ) براي تأليف كتاب خود استفاده كرده و بدون آنكه آنها را تقطيع كند و تنها با حذف روايات تكراري، به بيان و شرح احاديث مشكل آنها پرداخته است. او خود در مقدمه الوافي چنين مي گويد: احاديث را جمع و تدوين، منظم، مهذّب و مرتب كردم، برايش تفصيل و توضيح ارائه دادم، راه دست يابي به روايات و معاني اش را آسان ساختم و تا آنجا كه امكان داشته و در توانم بوده است آن را بيان كردم. شرحها را مختصر (و نه طولاني) گفتم و سعي كردم كه شرح احاديث مهم را از كتب ديگر بياورم و توفيق يافتم آنها را كه با هم تنافي داشتند به هم نزديك سازم و برخي را بر برخي تأويل كنم، به گونه اي كه اين تأويل دور و عجيب نباشد، تا قانوني باشد براي مراجعه اهل معرفت به آن و هدايتي براي فرقه ناجيه اماميه. (1) اين عبارت نشان دهنده به كارگيري روش توجه به خانواده حديث و احاديث هم مضمون در تفسير، فهم و حل تنافي روايات است؛ روشي كه فيض كاشاني در ادامه سخن خود بدان تصريح مي كند: ... آن را الوافي ناميدم، زيرا كه به مهمات و كشف مبهمات پرداخته است، و آن را به كمال انجام دادم. توضيحات لغوي را در جمله هاي متعدد يك باب و يك كتاب، به تكرار آورده ام و توضيحات معنوي را، كه نياز به بسط كلام دارد، تكرار نكرده ام. برخي از الفاظ را تفسير كرده ام تا دشواريها و پيچيدگيها را براي جويندگان گشوده باشد و نكات مرموز براي همه قابل فهم گردد. (2)

.


1- .. الوافي، ج 1، ص 7.
2- .. همان.

ص: 54

شيخ حرّ عاملي

پس از اين سخن، فيض به روش شرح و حل اخبار پرداخته و نكته اي را بيان داشته كه كليد فهم حديث است. او مي گويد: چنانچه روايتي به شرح نياز داشته است، اگر شرحش را در روايت ديگري يافته ام، حتي اگر در كتب اربعه هم نبوده است، از آن روايت در شرح حديث اول كمك گرفته ام، و چه بسا حديث دوم را در كنار حديث اول نوشته ام. چنانچه يكي از بزرگان، شرح روايتي را گفته يا شرح آن در كتب لغت آمده، آنها را ياد كرده ام و در غير اين صورت، به ميزان فهم و عقل قاصر خود، به ياري خداي عزّ و جلّ آن را بيان كرده ام. (1) كوششهاي فيض در بيان احاديث قابل توجه است و مي توان آن را يك كتاب شرح حديث، حداقل نسبت به كتاب الكافي دانست. فيض در كتاب ديگرش النوادر، (2) اخبار و احاديث نادر موجود در منابع حديثي شيعه را، كه مؤلفان كتب اربعه نياورده اند، گرد آورده و هر يك را كه احتياج به شرح و تفسير داشته، توضيح داده و آنها را با عنوان «بيان» از متن حديث متمايز ساخته است.

2. شيخ حرّ عامليمحمد بن حسن بن علي عاملي، معروف به حرّ عاملي (1104 _ 1033 ه)، از عالمان جبل عامل لبنان بود، كه در دوره صفوي به ايران سفر كرد و توانست افزون بر تأليف كتابهايي چون إثبات الهداه، هدايه الأمه و الفوائد الطوسيه، بزرگ ترين جامع روايات فقهي را تدوين كند. او هجده سال از عمرش را بر سر اين كتاب نهاد و بيش از سي و پنج هزار حديث غير مكرّر را در آن جاي داد و آن را تفصيل وسائل الشيعه إلي تحصيل مسائل الشريعه ناميد. او به قصد زدودن

.


1- .. همان، ص 15 و 40.
2- .. الذريعه، ج 24، ص 348.

ص: 55

علامة مجلسي

اشكالات كتابهاي حديثي پيش از خود و تصحيح فهم مؤلفان آنها و نيز گردآوري روايات يك موضوع در كنار هم، به مطالعه كتابهاي حديثي شيعه پرداخت (1) و با بهره گيري از تبحّر خود در حديث و فقه و به كارگيري موازين ردّ و قبول حديث، مجموعه اي بسيار كارا را سامان داد و فهم دقيق و عميق روايات را بر بسياري از فقيهان آسان ساخت. شيخ حرّ عاملي افزون بر تسهيل فهم روايات فقهي، از طريق گرد هم نشاندن آنها حول يك موضوع و در دسترس نهادن مخصّصها و مقيدها و مختلفها، گاه تفسير و فهم ديگر محدثان بزرگ را نيز ارائه داد، كه در اين ميان نظريات شيخ طوسي در چگونگي حل اخبار مختلف و متعارض از جايگاه ويژه اي برخوردار است. شيخ حرّ گاه فهم و راه حل جمع خود را ارائه مي دهد و در بسياري از موارد، فهم خود را از مجموع روايات و برآيند كسر و انكسار آنها، در قالب عنواني كه براي بابهاي متعدد كتاب بر مي گزيند، به خواننده القا مي كند. كار مهم ديگر او، در زمينه حل تعارض و اختلاف اخبار است. او يك باب از احاديث «كتاب القضاء» را به رواياتي اختصاص داده است كه راه حل جمع ميان احاديث متعارض و مختلف را به نقل از امامان عليهم السلام بيان مي دارد و در اين ميان، راهها و گاه قواعد گران بهايي به دست مي دهد. زمينه سوم تلاشهاي فقه الحديثي شيخ حرّ عاملي نقد مضموني حديث است. او به محتواي حديث كاملاً توجه داشته و با وجود گرايش به مسلك اخباريان، به بررسي دقيق متن حديث و سنجش مضمون آن با قرآن، سنّت و احاديث مشهور و حتي گاه اجماع فقيهان شيعه پرداخته است. (2)

3_ علامه مجلسيمحمد باقر مجلسي (1111 _ 1037ه) پركارترين محدّث شيعي است كه سه كتاب

.


1- .. ر. ك: وسائل الشيعه، ج 1، ص 5 (مقدمه مؤلف).
2- .. ر. ك: همان، ج 2، ص 95 _ 93.

ص: 56

بزرگش: بحار الأنوار الجامع لدرر أخبار الأئمه الأطهار، مرآه العقول في شرح اخبار آل الرسول و ملاذ الأخيار في شرح تهذيب الاخبار، مشتمل بر مباحث فقه الحديثي اوست. مجلسي نيز مانند دو جامع نويس پيشين: فيض و شيخ حرّ عاملي، با گردآوري روايات هم مضمون و ناظر به هم، دسته بندي موضوعي، چينش منطقي آنها در كنار يكديگر و آوردن آيات متناسب قرآن، زمينه و مقدمه فهم درست روايات را بويژه در بحارالانوار فراهم مي آورد. او براي شرح واژه هاي غريب و ناآشناي احاديث، به بيش از بيست كتاب لغت و غريب الحديث و شانزده كتاب شرح حديث مراجعه كرده است. توضيحات علامه مجلسي تنها به لغات محدود نيست. او شرح مشكلات و يافته هاي خود را در فهم معضلات، در قالب «أقول»، «شرح»، «تبيان»، «ايضاح»، «تنوير» و ... عرضه مي دارد و در بسياري موارد، تفسير شارحان و كلام حكيمان را نقل و نقد مي كند (1) و بدين طريق يك كتابخانه كوچك متحرك با بيش از ششصد مصدر را در قالب دائره المعارفي حديثي عرضه مي دارد. او خود در مقدمه بحار الأنوار مي نويسد: رواياتي را كه نياز به كشف معاني داشته اند به بياني رسا توضيح داده ام و بنا بر حداكثر اختصار نهاده ام، تا بابهاي كتاب طولاني نگردد و حجم كتاب بيش از حد نيفزايد و جويندگان در استفاده از كتاب دچار مشكل نشوند. (2) اين توضيحات و شرحهاي كوچك و بزرگ ذيل احاديث، افزون بر پنجاه شرح مفصل است، كه برخي در حد يك رساله اند و نوشته اي مستقل در موضوع خود به شمار مي آيند. (3)

.


1- .. ر. ك: بحار الأنوار، ج 37، ص 199 و ج 59، ص 229 و ج 63، ص 295 و ... .
2- .. بحار الأنوار، ج 1، ص 5 _ 4 (مقدمه مؤلّف).
3- .. يادنامه علامه مجلسي، ج 2، ص 354.

ص: 57

علامه مجلسي در توضيحات خود، به روايات مشابه ديگر اشاره مي كند و تصحيفات احتمالي را مي نماياند و متن صحيح را ارائه مي دهد. (1) او عبارتهاي مبهم و اصطلاحات و مجازها را تفسير مي كند و براي تأويل برخي اخبار يا حلّ تعارض آنها مباحث ادبي، فقهي، تاريخي، كلامي و حتي نجومي و رياضي را پيش مي كشد و با كوششهاي علمي خود به فهم ژرف حديث ياري مي رساند، اشتباه پيشينيان را متذكر مي شود و به ردّ شبهه هاي مخالفان و احتجاج با آنان مي پردازد، و اين همه او را از تفسير روان احاديث به منظور آسان سازي فهم آن باز نمي دارد. (2) تلاش ديگر علامه مجلسي،كه مي بايد آن را يك فعاليت سترگ فقه الحديثي به شمار آورد، شرحهاي او بر دو مجموعه بزرگ از جوامع اوليه حديث است. دو شرح مفصل مرآه العقول و ملاذ الأخيار او را، كه به ترتيب بر الكافي و تهذيب الأحكام نوشته شده است، مي توان بزرگ ترين گام در تفسير حديث دانست . (3) علامه مجلسي در مقدمه اش بر مرآه العقول چنين مي نگارد: تصميم گرفتم در حل دشواريهاي واژه ها و كشف معاني نهفته به اندازه فهم افراد زيرك، كه از اشاره ها به معاني ظريف مي رسند، اكتفا كنم و به ياري خداوند، بدون نام بردن يا ايراد گرفتن، سخن برخي حاشيه نگاران و نكته هايشان و بهره هايم از استادانم را عرضه بدارم. (4)

.


1- .. ر. ك: بحار الأنوار، ج 20، ص 238 (ذيل ح 3) و ج 23، ص 146 (ذيل ح 107) و ج 4، ص 136 (ذيل ح 2) و ص 137 (ذيل ح 4).
2- .. ر. ك: بحار الأنوار، ج 11، ص 203 _ 198؛ ج 25، ص 108؛ ج 69، ص 56؛ ج 80، ص 327؛ ج 85، ص 31؛ ج 86، ص 137 و 144؛ ج 91، ص 285 و نيز ر. ك: يادنامه علامه مجلسي، ج 3، ص 95، ملاحظات حول تعليقات المجلسي علي الأحاديث، محمد علي تسخيري.
3- .. براي آگاهي از سهم علامه مجلسي در اين دو شرح بزرگ ، ر. ك: طرائف المقال، ج 2، ص 389.
4- .. مرآه العقول، ج 1، ص 3.

ص: 58

مجلسي در اين شرح از تمام دانسته ها و داشته هاي علمي خود و نيز شروح پيشينيان و معاصران سود جسته (1) و در نقد احاديث به سند و محتوا، هر دو،توجه كرده وگاه تصحيفات واقع شده در متون حديث را نشان داده و به نسخه هاي متفاوت نيز اشاره نموده است . (2) برخي از بزرگان، همچون آيت الله سبحاني، توضيحات مرآه العقول را از توضيحات ملاذ الأخيار و حتي بحار الأنوار برتر و استوارتر مي دانند. (3) گفتني است ما در مقام استقراي تام نبوده ايم و با مراجعه به آثار كتاب شناختي _ مانند الذريعه _ مي توان به راحتي دهها شرح و تعليقه بر كتب اربعه و غير آن يافت كه هر يك مشتمل بر تحقيقات فقه الحديثي هستند. همچنين تلاشهاي عالمان خويشاوند و يا معاصر با علامه مجلسي را در اينجا بازگو نكرديم، هر چند در كتاب روش فهم حديث، اين بخش را گزارش كرده ايم. تنها در اين ميان به فعّاليت كسانى كه در علم غريب الحديث و فروق اللغه نگارش هايى دارند اشاره مي كنيم؛ همچون فخرالدين طريحى (م 1085 ق) كه مجمع البحرين ومطلع النيّرين او در تفسير غرايب قرآن و حديث مشهور است (4) ، و شيخ تقى الدين كفعمى و سيّد نعمه الله جزايرى كه فروق اللغه نوشته اند (5) . ما به شروح متعدد نهج البلاغه و صحيفه سجاديه نيز نپرداخته ايم؛ زيرا شيخ آقا بزرگ تهراني بيش از صد شرح نهج البلاغه (6) و حدود پنجاه شرح صحيفه

.


1- .. همچون نقد كلام اشاعره و معتزله در مسئله بدا، ج 2، ص 124.
2- .. ر. ك: مرآه العقول، ج 1، ص 249 _ 238؛ ج 2، ص 39 _ 26 و ج 3، ص 3.
3- .. يادنامه علامه مجلسي، ج 3، ص 219. ما مشتاقان آشنايي بيشتر با اين شرح جامع را به مقاله آقاي محمد علي سلطاني، در يادنامه علامه مجلسي، ج 2 ، ص 31 تا 56 ارجاع مي دهيم.
4- .4. الذريعه، ج 8، ص 394.
5- .. همان، ج 16، ص 187، ش 615 و 616.
6- .. همان، ج 14، ص 160 _ 121. و نيز درباره شرح برخي خطبه ها ر. ك: همان، ص 37، 40 و 41. كتابهاي ديگر نيز به شروح نهج البلاغه پرداخته اند كه نام بسياري از آنها در مقاله «شرحهاي نهج البلاغه» در دانشنامه امام علي عليه السلام، ج 12، ص 144 و 145 آمده است.

ص: 59

ويژگيهاي كلي دوره

قرون اخير

سجاديه (1) را يك جا برشمرده است كه بسياري از آنها در قالب لوحهاي فشرده و نرم افزارهاي گوناگون عرضه شده اند.

ويژگيهاي كلي دوره1. مولفان جوامع ثانوي حديث شيعه، با جمع روايات در يك موضوع و تدوين منطقي ابواب و فصول توانستند به فهم و حل بسياري از روايات ياري رسانند. 2. در اين دوره، نقل فهمها و شرحهاي بزرگان حديث و بهره برداري و تكميل آنها از جايگاه ويژه اي برخوردار شد. 3. شرح ترتيبي روايات يك كتاب در اين دوره جلوه كرد. در اين ميان كتب اربعه، نهج البلاغه و صحيفه سجاديه بيشترين شرحها را به خود اختصاص دادند. 4. استفاده بيشتر از ديگر دانشها به ويژه دانشهاي ادبي در فهم متن حديث و دانشهاي طب و نجوم و حتي رياضي در فهم مقصود اصلي حديث، از ويژگيهاي بارز اين دوره است. 5. فعاليت در زمينه تدوين رساله هاي مستقل فقه الحديثي، مانند بيانهاي مفصل بحار الأنوار و تسهيل فهم احاديث نوادر و غرائب در اين دوره به چشم مي آيد. 6. ديگر كوششهاي فقه الحديثي مانند حل تعارض اخبار، و شرح واژه هاي غريب احاديث ادامه يافت.

و) قرون اخيرمنظور از قرون اخير، دهه هاي پاياني قرن دوازدهم، دو سده سيزدهم و چهاردهم هجري و دو دهه نخستين سده جاري است. در اين دوره فعاليتهاي جمع و تفسير حديث ادامه يافته و فعاليتهاي مشابهي با دوره پيشين صورت گرفته است.

.


1- .. الذريعه: ج 13، ص 385 _ 345.

ص: 60

تلاشهاي معاصران

پس از تدوين جوامع روايي متأخر، برخي از محدّثان و عالمان به شرح آنها پرداختند. در اين ميان الوافي از اقبال بيشتري برخوردار بود. سيد ابراهيم بن محمد باقر رضوي قمي (زنده تا 1168 ه) و محمد باقر وحيد بهبهاني، مجدّد مكتب اجتهاد اصولي در برابر اخباريگري، (1) بر بخشهاي متعددي از آن شرح نوشتند. دو شرح نيز بر كتاب طهارت آن از محمد جواد عاملي صاحب مفتاح الكرامه (م 1226 ه) ومحمدتقي بن عبدالرحيم تهراني (م 1248 ه) موجود است. تلاشهاي مستقلي نيز در اين دوره صورت گرفت. سيد عبدالله شبّر (م 1241 ه)، صاحب مجموعه بزرگ جامع المعارف و الأحكام، (2) برخي از اخبار پيچيده و مشكل را در كتاب مصابيح الأنوار في حلّ مشكلات الأخبار گرد آورد و به شرح آنها پرداخت. ميرزا حسين نوري (م 1320 ه)، صاحب مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل نيز، همه احاديث هم مضمون با احاديث وسائل الشيعه را گرد آورد و به همان شكل دسته بندي نمود و در خاتمه كتابش مباحثي را مطرح كرد كه با فقه الحديث مرتبط است. كتاب البحر الزخّار في شرح أحاديث الأئمه الأطهار از سيد محسن امين عاملي (م 1371 ه) صاحب أعيان الشيعه نيز از ديگر فعاليتها در اين زمينه است.

تلاشهاي معاصراندر دوره معاصر مي توان از تلاشهاي آيت الله حسين طباطبايي بروجردي (م1380 ه) نام برد. اين عالم بزرگ در پي سا لها تتبّع در كتب اربعه و وسائل الشيعه، نيازهاي اساسي را براي فهم صحيح حديث (مانند گرد آمدن احاديث مشابه

.


1- .. اصوليان و اخباريان دو جريان عمده مجتهدان و فقيهان شيعي هستند كه درباره اعتبار همه اخبار موجود در كتب شيعه و نيز چگونگي استفاده از آنها با هم اختلاف دارند. اخباريان كمتر خبري را نا معتبر مي دانند و كمتر آن را از صافي نقد و پالايش عبور مي دهند و نيز كمتر از اصوليان علم اصول فقه را در استنباط فقهي دخالت مي دهند.
2- .. اين كتاب سترگ به چاپ نرسيده، ولي نسخه مصوّر آن در كتابخانه دار الحديث و نيز بنياد دايره المعارف اسلامي موجود است.

ص: 61

و آيات قرآني و نيز شرح كلمات غريب) گوشزد كرد و يك جامعِ نوين حديثي به نام جامع أحاديث الشيعه را پي نهاد. ايشان همچنين در پاسخ به سؤال سيد بحر العلوم از نُه حديث مقلوب، با سود جستن از علم طبقات الرجال و نيز فقه الحديث، به تفسير و نقد اين احاديث پرداخت كه بعدها در كتابي كوچك به نام الأحاديث المقلوبه منتشر شد. علامه اميني (م 1390 ه) نيز كتاب بزرگ خود الغدير را از شرح غرائب و تبيين دلالت احاديث مشحون ساخت و قرائن گوناگون حديث غدير را گرد آورد و سامان داد. او به نقد بسياري از روايات تاريخي و نقلهاي جعلي نيز همت گماشت. علامه سيد محمد حسين طباطبايي (م 1361 ش) نيز از معدود كساني است كه با استفاده از اندوخته هاي فراوان و متنوع خود، توانست تعليقه هايي بسيار ژرف و كارگشا بر احاديث بحار الأنوار بنگارد. او در تفسير الميزان مباحث روايي فراواني را بر اساس قواعد فهم و نقد حديث عرضه كرده است. همين شيوه را علامه شعراني در تعليقه اش بر شرح ملا صالح مازندراني بر الكافي و نيز حاشيه اش بر الوافي پيش گرفته است. امام خميني (1409 _ 1320 ه) نيز با همه تلاشهاي اجتماعي و گرفتاريهاي سياسي اش، چند كتاب مهم و عميق در شرح حديث نگاشت كه از جمله آنها شرح چهل حديث، در توضيح احاديث اخلاقي و نيز كتاب شرح حديث جنود عقل و جهل، و شرح دعاي سحر، كه شرحي عرفاني است. اينها همه به جز شروح عميق و عرضه نكته ها، دقتها، ژرف نگريها، نقدها و تحليلهاي فقه الحديثي ايشان در كتا بها و تقريرات مفصل و متعدد فقه و اصول است. همچنين بايد از حديث پژوه معاصر، مرحوم علي اكبر غفاري، ياد كرد كه رساله اي مستقل با عنوان فقه الحديث را در پايان تلخيص خود از مقباس الهدايه ارائه داده است. او بر همه كتب اربعه و نيز برخي از كتابهاي شيخ صدوق تعليقه هاي سودمندي دارد و شروح كوتاه و راهگشاي علامه مجلسي و علامه

.

ص: 62

چكيده

طباطبائي را نيز در پانوشت الكافي آورده است. از ديگر معاصران مي توان از آيت الله محمد تقي جعفري، مؤلف ترجمه و شرح نهج البلاغه، كه كتاب مبسوط و ارزشمندي است و نيز آيت الله جعفر سبحاني، مؤلف كتاب ارزشمند الحديث النبوي بين الروايه و الدرايه ياد كرد. آيت الله محمدي ري شهري نيز يكي از پويندگان مسير فهم حديث است. ايشان در ضمن تكميل موسوعه ميزان الحكمه و با همكاري پژوهشگران دار الحديث، تك نگاريهاي موضوعي ارزنده اي نيز عرضه كرده است كه افزون بر گردآوري احاديث هم مضمون، آيات قرآني و تحليلها و بيانهاي كارايي را به همراه دارد. از جمله آنها مي توان به العلم و الحكمه (1) ، العقل و الجهل (2) و المَحبّه في الكتاب و السنّه (3) و برتر از همه، موسوعه الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام في الكتاب و السنّه و التاريخ است (4) كه مشتمل بر حدود پانصد صفحه توضيح، تحليل و نقد احاديث و روايات تاريخي، در كنار بيش از شش هزار صفحه متن اصلي است.

چكيدهo در قرنهاي دهم و يازدهم، علوم حديثي رونقي دوباره گرفت. طي اين دو قرن، شروح و تعليقه هاي متعددي بر مجموعه هاي بزرگ حديثي شيعه، به ويژه كتب اربعه، نگاشته شد.

.


1- .. اين اثر با عنوان العلم و الحكمه في الكتاب و السنه به زبان عربي و در سال 1376 منتشر شد و سپس با ترجمه نگارنده، با عنوان علم و حكمت در قرآن و حديث، در سال 1379 در دو جلد نشر يافت.
2- .. اين اثر با نام العقل و الجهل في الكتاب و السنه در سال 1378 به چاپ رسيده و ترجمه فارسي آن با عنوان خرد گرايي در قرآن و حديث با ترجمه مهدي مهريزي نشر يافته است.
3- .. اين اثر به سال 1421 در بيروت و با ترجمه حسن اسلامي در سال 1379 در قم به طبع رسيده است.
4- .. اين اثر با عنوان دانش نامه اميرالمؤمنين بر پايه قرآن، حديث و تاريخ به وسيله نگارنده و همكاران ترجمه شده است.

ص: 63

پرسش و پژوهش

o تدوين جوامع ثانويه روايي (مانند بحار الأنوار، وسائل الشيعه و الوافي) از بزرگ ترين گامها در زمينه فقه الحديث است، زيرا اين جوامع افزون بر ويژگي جوامع اوليه، آكنده از بيانها، شرحها و حل تعارض اخبار نيز بودند. o در دوره تدوين جوامع ثانويه و پس از آن، رساله هاي مستقلي نيز براي شرح و تفسير برخي اخبار نوشته شد و فقيهان و محدّثان در ضمن مباحث فقهي، اصولي و حديثي خود، بسياري از فروعات دانش فقه الحديث را مطرح ساختند. o مجلسي ها و محدّثان معاصرشان، شرحهاي متعددي بر كتب اربعه نوشتند و بسياري از احاديث دشوار را تبيين كردند. ايشان فعاليتهاي متعدد ديگري نيز داشته اند. o در قرون اخير مي توان از كوششهاي سيد عبدالله شبّر، آيت الله بروجردي، علامه اميني، علامه طباطبايي، امام خميني، علي اكبر غفاري، آيت الله سبحاني و آيت الله ري شهري در زمينه تفسير احاديث، گردآوري و دسته بندي موضوعي، حل اختلاف اخبار، شرح لغات غريب و نقد و بررسي احاديث نام برد.

پرسش و پژوهش1. فعاليت هاي فقه الحديثي فيض كاشاني، شيخ حرّ عاملي و علامه مجلسي را برشمريد. 2. دو شرح مختلف نهج البلاغه را شناسايي و با هم مقايسه كنيد. 3. يك شرح مفصل را بر صحيفه سجاديه معرفي كنيد. 4. برخي كوشش هاي فقه الحديثي معاصر را توضيح دهيد. 5. سه شرح حديثي كه در سده اخير نوشته و يا به طبع رسيده است، بيابيد و روش و ويژگيهاي يكي را بيان كنيد. 6. دو كتاب الحياه و ميزان الحكمه را بررسي و شيوه هر يك را با هم بسنجيد. 7. روش امام خميني(ره) را در كتاب چهل حديث ايشان تبيين كنيد.

.

ص: 64

. .

ص: 65

بخش دوم: سير فهم حديث

اشاره

بخش دوم : سير فهم حديث

.

ص: 66

. .

ص: 67

درس چهارم : سير اجمالي و پيشنيازهاي فهم

سير اجمالي فهم حديث

درس چهارم : سير اجمالي و پيش نيازهاي فهماهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: با مراحل سير فهم حديث آشنا شود؛ پيش نيازهاي حركت به سوي فهم حديث را بداند؛ تأثير دست يابي به نسخه ها و نقلهاي گوناگون حديث را در فهم آن دريابد؛ به ضرورت آگاهي از تصحيف و تحريفهاي احتمالي در متن حديث پي ببرد؛ شيوه كلي به دست آوردن متن اصلي حديث را فرا گيرد.

سير اجمالي فهم حديثفهم بسياري از احاديث لحظه اي و دفعي نيست. برخي احاديث، حتي آنها كه متني كوتاه دارند، گاه به آساني درك نمي شوند و فهم آنها با مشكل روبرو مي شود. فهم حديث يك مقصد والاست و رسيدن به آن، پيمودن مرحله به مرحله مسيري نه چندان كوتاه را مي طلبد. اين مراحل كه در درس هاي آينده توضيح آنها خواهد آمد عبارت اند از: 1. فهم متن حديث؛ 2. فهم مقصود اصلي آن.

.

ص: 68

در مرحله اول، معناي واژه هاي به كار رفته در متن حديث را به دست مي آوريم و سپس چگونگي ارتباط آنها با يكديگر و به اصطلاح تركيب جمله هاي واقع در متن حديث را تبيين مي كنيم. در صورت موفقيت در اين دو كار، به مفهوم اوليه حديث دست مي يابيم. علم اصول فقه، اين مفهوم را، «ظهور اوليه» يا «مراد استعمالي» مي نامد. براي موفقيت در اين دو كار يعني «فهم مفردات» و «فهم تركيبات» به دانشهايي مانند صرف، نحو، لغت و معاني و بيان، نيازمنديم. روشن است كه در اين مرحله، متن اصلي و صحيح حديث بايد در دسترس باشد. در مرحله دوم، يعني فهم مقصود نهايي گوينده حديث، لازم است مطمئن شويم كه مفهوم سخن با مقصود گوينده متحد است و وي قصد شوخي و يا طعنه زدن نداشته و يا نمي خواسته مقصود اصلي خود را پنهان كند. اگر به اين اطمينان نرسيديم، بايد مقصود نهفته و ناآشكار متن را پي جويي كنيم، زيرا ممكن است در يك جمله، مفهوم ابتدايي سخن با مقصود اصلي گوينده و به اصطلاح اصوليان «مراد جدي» گوينده سخن با «مراد استعمالي» متن و سخن، متفاوت باشد. مثلاً جمله «در باز است» ممكن است يك جمله خبري ساده و تقاضايي براي بستن در باشد، زيرا سرما و يا صدا مزاحم كار است، اما اگر همين جمله پس از در زدن يك تازه وارد ادا شود، به معناي دادن اجازه ورود به اوست، و اگر پس از ملالت از مزاحمت كسي گفته شود، نوعي بيرون كردن وي تلقي مي شود. آنچه موجب رسيدن به مقصود اصلي گوينده مي شود، دست يابي به قرينه هاي مقامي و لفظي است. ما معناي اين قرينه ها و چگونگي تأثير آنها را بر مفهوم حديث و نيز روش دسترسي به آنها را در درسهاي «اسباب ورود حديث» و «تشكيل خانواده حديث» خواهيم آورد. همچنين احاديث متعارضي وجود دارند كه آگاهي از آنها در فهم حديث ضرورت دارد. در مسير حل اين تعارضها، فهم نخستين ما از هر دو حديث يا حداقل يكي از آنها دستخوش دگرگوني مي شود. اين مسئله ما را موظف مي كند احاديث

.

ص: 69

پيش نيازهاي فهم

مخالف را نيز مطالعه و از كوششهاي عالمان حديث در شرح احاديث استفاده كنيم و سپس برآيند حاصل از دو سوي تعارض و كوششهاي محدثان را به دين نسبت دهيم. مراجعه به كتب شرح الحديث در فهم بسياري از احاديث مشكل نيز گره گشاست. همچنين در سده هاي اخير و با پيشرفت علوم انساني و تجربي، گاه دستاوردهاي علمي بشر، چه به هنگام موافقت و چه به هنگام مخالفت با احاديث، در فهم حديث تأثير داشته است كه نمي توان به آنها بي توجه بود. ما به مجموع اين كوششهاي بشري به ديده اهميت و نه حجيت مي نگريم و مي كوشيم از آنها براي فهم حديث استفاده كنيم. گفتني است اين مراحل همواره از هم گسسته نيستند و در موارد فراواني به هم پيوسته و در هم تنيده اند و تأثيرات متقابلي بر يكديگر دارند. بر پايه آنچه گفته شد مي توان سير فهم حديث را به دو مرحله كلي فهم متن و فهم مقصود تقسيم نمود و مرحله فهم متن را مركب از دو گام فهم واژه ها و فهم تركيبها دانست. فهم مقصود نيز در گروي گردآوري همه قرينه ها اعم از قرينه هاي داخلي و خارجي، لفظي و مقامي و نيز توجه به احاديث متعارض، افزون بر احاديث مشابه و هم مضمون است. در انتها، بهره گيري از همه دستاوردهاي بشري مرتبط، مي تواند به فهم درست ما از حديث كمك كند. اكنون پيش از ورود به مسير فهم حديث و طي گام به گام مراحل فهم متن و مقصود، دو پيش نياز طي مسير را بر مي رسيم.

پيش نيازهاي فهمتلاش براي فهم حديث _ دست كم در احاديث مشكل و ژرف _ كوششي دامنه دار و وقت گير است. عقل حكم مي كند كه براي رسيدن به اين هدف والا و گاه دور دست، در جايي سرمايه گذاري كنيم كه احتمال موفقيت نسبي وجود داشته باشد. از اين رو پيش از حركت و تلاش براي فهم حديث، بايد به دو پرسش زير پاسخ داد:

.

ص: 70

اطمينان نسبي به حديث

دستيابي به متن اصلي

1. آيا متن در دست ما، حديث است؟ 2. آيا متن حديث، همين عبارت است؟ پاسخ پرسش نخست، موجب اطمينان نسبي به حديث مي شود و پاسخ دوم، ما را از دخالت تصحيف و تحريف در متن حديث و در نتيجه كژفهمي و نافهمي، تا حد زيادي مصون مي دارد.

اطمينان نسبي به حديثپاسخ پرسش نخست بر عهده دو علم رجال و تخريج (1) است كه با كاربرد ابزارهاي متعدد، به ما اطمينان نسبي مي بخشند كه متن در دسترس، ساختگي نيست. گاه نيز حديث نبودن متنهاي مشهوري مانند «حَسَناتُ الأبْرارِ سَيئاتُ الْمُقَرَّبينَ» را اعلام مي كنند. گاه نيز ضعف سند و مآخذ سخناني مانند «اطلبوا العلم من المهد الي اللحد» را چنان اثبات مي كنند كه به هيچ روي سرمايه گذاري براي پيگيري دور و دراز محتواي آن ضرور نمي نمايد. گفتني است به دليل گستردگي و پراكندگي منابع حديث، پژوهشي گسترده و احتياط و حوصله بيشتري از حد معمول، لازم است تا حديث نبودن و يا بي اعتبار بودن يك متن را اعلام كنيم.

دستيابي به متن اصليپرسش دوم نيز پاسخ مي طلبد و بايد پس از اطمينان نسبي نسبت به حديث بودن متن و نقل آن در يكي از منابع روايي، به بررسي نسخه ها بپردازيم تا از صحت متن موجود نيز اطمينان يابيم. يك نگاه تاريخي به فقه الحديث نشان مي دهدكه نافهمي و دير فهمي، گاه ناشي از اشتباه در قرائت و كتابت متن حديث

.


1- .. منظور از تخريج، مصدريابي منابع و مآخذ حديث است. در اين دانش، كوشش مي شود كه اصلي ترين و قديم ترين منبعي كه حديث در آن آمده به دست آيد. ابزارهاي اين كار، معجمها و كتب اطراف الحديث اند، كه با در دست داشتن يكي دو كلمه از متن يا ابتداي حديث، مي توانيم به متن و مأخذ حديث دست يابيم. در سالهاي اخير، رايانه كمك بزرگي به اين امر كرده و گاه بي پيشينه بودن برخي متون و بي ريشه بودن بعضي احاديث منتسب را نشان داده است.

ص: 71

نسخه هاي گوناگون

است. از اين رو ناگزيريم در ابتدا، همه نقلها و نسخه هاي در دسترس حديث مورد پژوهش را گردآوريم و آنها را با هم بسنجيم و بفهميم. براي نمونه، كسي كه با متن: «ويل للذين يجتنبون الدنيا بالدين» (1) روبه رو مي شود، براي فهم و حل ناسازگاري صدر و ذيل حديث، ناگزير از توجيه هاي گوناگون مي شود. اما اگر به نسخه اي ديگر دست يابد كه به جاي كلمه (يجتنبون)، واژه (يختلون) از ماده (ختل) به معناي نيرنگ داشته باشد و يا نسخه اي روشن تر كه در بردارنده واژه (يجتلبون) از ماده (جلب) به معناي كشاندن باشد (2) ، مسير فهم او بسيار كوتاه تر خواهد گشت. بنابراين حركات و حروف و نقش آنها در جمله اهميت دارد و گاه تغييير يك حرف و تقديم و تأخير يك كلمه و حتي يك نقطه، در معناي همه جمله اثر مي گذارد.

نسخه هاي گوناگونبا توجه به آنچه گذشت، بايد نسخه هاي گوناگوني از متن حديث را جست و با مقايسه آنها با يكديگر، به متن اصلي دست يافت. (3) نسخه هاي متعدد به دو گونه متفاوت به دست مي آيد: الف) دست نوشته هاي ديگر و نسخه مؤلف يا كاتبان مختلف، اعم از اينكه با مؤلف هم عصر باشند يا نباشند.

.


1- .. نزهه الناظر، ص50، ح 93، ناسازگاري صدر و ذيل حديث از آن روست كه واژه «ويل» براي نفرين و نكوهش به كار مي رود، در حالي كه اجتناب از دنيا، نيكو است.
2- .. نسخه الكافي (ج2،ص 299) «يختلون» و نسخه جامع الأحاديث قمي (ص129) «يجتلبون» دارد.
3- .. جستجو از نسخه هاي متعدد در همه جا لازم نيست و مي توان در مواردي كه كتاب و نسخه هاي تصحيح شده حديث، قابل اعتماد است، از پيمودن اين مسير خود داري كرد و فقط در مواردي كه با مشكل فهم متن و گرههاي محتوايي و لفظي روبه رو مي شويم، به نسخه هاي گوناگون مراجعه كنيم.

ص: 72

نمونه ها

ب) كتابهاي ديگري كه همان حديث را نقل كرده اند؛ چه اين كتابها منبع كتاب ما باشند (مانند كتابهاي شيخ صدوق نسبت به بحار الأنوار) يا نباشند و از طريق ديگري حديث را نقل كنند (مانند كتاب من لايحضره الفقيه نسبت به الكافي). از نظر دور نداريم كه نقل همان حديث در شرحها و جوامع روايي، با استناد به همان منبعي كه حديث مورد بررسي ما در آن آمده نيز سودمند است؛ مانند نقل بحار الأنوار از امالي صدوق و وسائل الشيعه از كتب اربعه؛ زيرا گاه نسخه هاي موجود نزد مؤلفان جوامع روايي، از نسخه هاي در دسترس ما صحيح تر بوده است. (1) امروزه در احيا، تصحيح متون، مصدريابي و يافتن متنهاي مشابه و تقويت متن، از ديگر نقلها و ديگر كتابها و مجموعه هاي روايي نيز ياري گرفته مي شود. اينك مثالهاي متفاوتي مي آوريم تا ضرورت اين كار و تأثير آن در معنا روشن شود:

نمونه هايك. از امام حسن عسكري عليه السلام چنين روايت شده است: خَيرُ إخوانِكَ مَن نَسَبَ ذَنبَكَ إليه. (2) بهترين برادرانت كسي است كه گناه تو را به خود نسبت دهد.

.


1- .. علت سودمند و كارا بودن همه نقلها و نسخه ها در اين است كه نقل تصويري كتاب و حديث به شيوه عكس برداري و پويش (اسكن) تا دهه هاي اخير ممكن نبود و مؤلفان كتابهاي حديثي، حديث را از نسخه اصلي مي خواندند و سپس قرائت خود را مي نوشتند؛ از اين رو، خطا ممكن بود در دو ناحيه راه يابد: خطا در قرائت و خطا در نوشتن. اگرچه بنا به اصل عقلايي عدم خطا، به اين دو خطا، به ويژه خطاي قرائت كه با عرضه بر استاد همراه بوده است، اعتنايي نمي شود، اما اگر قرائت ديگري از آن يافت شد كه با اين قرائت متفاوت باشد، ديگر نمي توان به اصل عقلايي عدم خطا اتكا كرد، زيرا اصل عقلايي در قرائت شخص اوّل، با اصل عقلايي در شخص دوم متعارض مي شود و هيچ كدام بر ديگري ترجيحي ندارند و عقلا اصل را در اين گونه موارد جاري نمي دانند.
2- .. بحار الأنوار، ج 74، ص 188، ح 15.

ص: 73

مي بينيم كه اين معنا چندان مفهوم نيست. نسخه ديگر (1) ، واژه «نسي» دارد كه معنايي پذيرفتني است. بهترين برادران كسي است كه خطا و گناه ما را نسبت به خود، از ياد ببرد و گذشت كند.

دو.از امام سجاد عليه السلام روايت شده است كه فرمود: لا تُعادِينَّ أحَداً وَ إنْ ظَنَنْتَ أنَّهُ لا يضُرُّك، وَ لا تَزْهَدَنَّ في صَداقَهِْ أحَدٍ وَ إنْ ظَنَنْتَ أنَّهُ لا ينْفَعُك؛ فَإنَّك لا تَدْري مَتي ?? تَرْجُو صَديقَكَ وَ لا تَدْري مَتي تَخافُ عَدُوَّكَ. وَ لا يعْتَذِرُ إلَيكَ أحَدٌ إلّا قَبِلْتَ عُذْرَهُ وَ إنْ عَلِمْتَ أنَّهُ كاذِبٌ، وَ لْيقِلَّ عَيبُ النّاسِ عَلي لِسانِكَ. (2) با هيچ كس دشمني مكن، اگرچه گمان داري كه به تو زياني نمي رساند و نسبت به دوستي با هيچ كس بي رغبت مباش، اگرچه گمان داري به تو سودي نمي رساند؛ زيرا تو نمي داني كه كي به دوستت اميدواري و نمي داني كه چه هنگام از دشمنت بيم داري. و كسي پيش تو عذرِ تقصير نياورد مگر آنكه عذرش را بپذيري، حتي اگر بداني كه دروغ مي گويد. و بايد عيب مردم را كمتر بر زبان بياوري. اما در نسخه ديگر كتاب، به جاي كلمه «عَيب»، كلمه «عَتْب» آمده كه به معناي (كمتر سرزنش كردن) است.

سه.امام صادق عليه السلام از پدر بزرگوارش امام باقر عليه السلام درباره حق مؤمنان بر يكديگر چنين نقل كرده است: عَظِّمُوا أصحابَكُم وَ وَقِّرُوهُم وَ لا يتَجَّهَمُ بَعضُكُم بَعضاً، وَ لا تُضارُّوا وَ لا تُحاسِدُوا، وَ اياكُم وَ البُخلَ، كُونُوا عِبادَ اللهِ المُخلِصينَ. ياران خود را بزرگ و محترم بداريد و با هم ترشرويي نكنيد و به يكديگر زيان نزنيد و حسد نورزيد و مبادا بخل بورزيد و بندگان خالص خدا باشيد.

.


1- .. بحار الأنوار، ج 78، ص 377، ح 3.
2- .. الدرّه الباهره، ص 25، ح 51 و ر. ك: نزهه الناظر، ص 89، ح 3؛ أعلام الدين، ص 299؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 142، ح 5.

ص: 74

در نسخه متداول و قبلي كافي به جاي واژه «يتجّهم» به معناي ترشرويي، واژه «يتهجّم»، از مادّه «هجم» آمده بوده كه مناسبت چنداني ندارد و نسخه جديد درست تر به نظر مي آيد. (1)

چهار.حديث «حَسْبُك مِنْ كَمالِ الْمَرْءِ تَرْكُهُ ما لا يجْمَلُ بِهِ»(2) ، كه فرموده امام علي عليه السلام به حارث همْداني است. نسخه ديگر«تَرْكُهُ ما لا يحْمَدُ بِهِ» است. معناي حديث بر اساس متن اول يعني: در كمال آدمي همين بس كه هرچه او را زيبا نمي سازد ترك كند و بر اساس متن دوم يعني: آنچه كه آدمي را بدان نمي ستايند رها كند. مشاهده مي شود كه تفاوت مهمي ميان دو نسخه وجود ندارد. گفتني است همه نسخه هاي يك كتاب مي توانند مشابه هم باشند، اما در كتاب ديگري، همان حديث با اختلاف جزئي نقل شده باشد. اگر اين دو حديث با يك سند و طريق روايي، به يك معصوم برسند، مي توان آنها را دو نسخه يك حديث دانست. گاه نقل حديث در كتابهاي ديگر صحيح تر مي نمايد؛ مانند اين روايت كه به امام رضا عليه السلام منسوب است: «اَلأُنْسُ يذْهِبُ الْمَهابَه»، (3) در حالي كه در منابع ديگر در آغاز روايت، «الاسترسالُ بالأنس» (4) آمده است كه نتيجه مي دهد: انس يافتن بيش از حد، هيبت را مي برد و نه مطلق انس. گفتني است محدّثان بزرگي همچون علامه مجلسي، از اين نيز فراتر رفته و براي تصحيح متون حديثي به كتابها و روايات (5) ديگر فرق اسلامي مراجعه كرده ونسخه هاي متفاوتي از متن حديث را يافته، به تصحيفها و تحريفها پي برده و آنها را تذكر داده اند. (6)

.


1- .. الكافي، چاپ جديد دار الحديث، ج3، ص445، ح2067.
2- .. نزهه الناظر و تنبيه الخاطر، فصل كلمات أمير المؤمنين عليه السلام، ح 11.
3- .. الدرّه الباهره، ص 36، ح 101؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 181، ح 28.
4- .. العدد القويه، ص 297، ح 26؛ أعلام الدين، ص 307.
5- .. يادنامه علامه مجلسي، ج 2، ص 231.
6- .. علاقه مندان را به كتاب نقد و تصحيح متون اثر نجيب مايل هروي ارجاع مي دهيم.

ص: 75

چكيده

پرسش و پژوهش

چكيدهo فهم حديث به يكباره اتفاق نمي افتد و نيازمند طي حداقل دو مرحله است: مرحله فهم متن و مرحله فهم مقصود گوينده. o پيش نيازهاي پيمودن مسير فهم حديث، اطمينان نسبي به صحّت انتساب حديث و درستي متن آن است. o براي آگاهي از اعتبار و درستي انتساب روايت، به دو دانش رجال و فن تخريج نياز داريم. o براي اطمينان از درستي متن حديث، يافتن نسخه ها و نقلهاي مختلف و متنهاي مشابه، لازم است.

پرسش و پژوهش1. فنّ تخريج چگونه به شناسايي حديث و تصحيح متن آن كمك مي كند؟ 2. كدام يك از متنهاي زير حديث هستند؟ الف) أكرِمُوا الضِّيفَ وَل_َو كانَ كافِراً . ب) مَن كانَ مَعَ اللهِ كانَ اللهُ مَعَهُ. ج ) يَدُ اللهِ مَعَ الجَماعَه. د) خير الاُمور اَوسَطُها. 3. براي هر كدام از متن هاي زير، يك نسخه متفاوت ديگر بيابيد: الف) مَن فَرّجَ عن مُؤمنٍ، فَرّجَ اللهُ عَن قَلبهِ يومَ القيامَه. ب) قَلبُ الأحمقِ في لِسانِهِ وَ لِسانُ العاقِلِ في قَلبِهِ. 4. سه حديث بيابيد كه متن آن ها در چند كتاب مختلف، متفاوت باشند. 5. دو صفحه از سه نسخه خطي و چاپي يك كتاب حديثي، را با هم مقابله كنيد.

.

ص: 76

درس پنجم : فهم مفردات

درآمد

درس پنجم : فهم مفرداتاهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: از تأثير علم صرف، لغت و غريب الحديث بر فهم متن اطلاع يابد؛ با دو شيوه اصلي فهم واژه ها آشنا شود؛ از روايتهاي تفسيركننده، به عنوان قرينه فهم لغت، آگاهي يابد.

درآمدفهم حديث، مانند فهم ديگر متون ، نيازمند فهم مفردات و تركيبات آن است. هم بايد معناي واژه ها را دانست و هم بايد مفهوم تركيب و چينش ويژه آنها را در كنار هم فهميد. ما واژه ها و تركيبهايي را كه در گفتگوهاي روزانه به كار مي بريم و با آنها مقصود خود را در قالب جملاتي بيان مي كنيم، مبناي انتظارها، استدلالها و احتجاجات خود قرار مي دهيم. ساخت و فهم اين سخنان به دانستن واژه ها و آگاهي از جمله سازي و قواعد دستوري زبان نياز دارد و اشخاصي كه به يادگيري زباني غير از زبان مادري خود مي پردازند، با شناخت قراردادهاي پذيرفته شده و به كار رفته در زبان، و آشنايي با اصول و قواعد كلي و عام عقلايي حاكم بر ارتباط شفاهي، مي توانند آن زبان را بياموزند و از اين طريق، ارتباط برقرار كنند.

.

ص: 77

دانش صرف

صرف و فهم صحيح

زبان عربي كه زبان حديث نيز هست از اين قاعده مستثني نبوده و فراگيري لغتها و اصول و قواعد آن، براي فهم عبارات عربي كافي است. از اين رو، پس از فراغت از به دست آوردن متن اصلي حديث، بايد به سراغ فهم ظاهر و مفهوم اوليه حديث رفت؛ معنايي عرفي كه قابل فهم براي مخاطبان است و بدون در نظر گرفتن قرينه هاي خاص و بدون تحميل پيش فرضها و داوريهاي قبلي، براي عموم كساني كه با زبان آشنا هستند، حاصل مي شود. فهم اين معنا در زبان عربي، به چند عامل وابسته است كه نخستين آنها، آشنايي با مفردات و لغات است و ابزار اصلي اين فهم، علم صرف و فقه اللغه در ادبيات و غريب الحديث در علم حديث است. ما تنها با آوردن چند مثال ساده به تأثير اين علوم در فهم معاني حديث اشاره مي كنيم.

دانش صرفالف) صرف و فهم صحيحزبان عربي از گروه زبانهاي صرفي و غيرتركيبي است؛ يعني براي توليد واژه هاي مختلف، به منظور رساندن و اِفهام معاني متفاوت يا جديد، بيشتر حركات كلمه اصلي و مصدر را تغيير مي دهند و يا يكي دو حرف بدان مي افزايند، نه آنكه مانند زبان فارسي دو كلمه را با هم تركيب كنند. براي نمونه، براي ساختن كلمه اي به معناي (نوشته)، يك حرف به (كَتَبَ) مي افزايند و واژه (كِتاب) را مي سازند و براي آنكه جاي نگهداري كتاب را بيان كنند، با افزودن يكي دو حرف و تغيير شكل آن، كلمه (مَكْتَبَه) را مي سازند، در حالي كه در زبان فارسي دو واژه كتاب و خانه را با هم تركيب مي كنند. از اين رو، گاه تغيير يك حرف در كلمه يا حتي حركت و سكون آن، به تغيير معناي آن مي انجامد و چون در برهه اي از عصر صدور حديث، حركت حروف نوشته و نِهشته نمي شد، توجه به شكل واژه و چگونگي تغييرات آن، بسيار مهم است و گاه اجمال آن به اختلافاتي در درك و تفسير حديث منجر شده است. مثال ساده زير اهميت

.

ص: 78

صرف و يافتن معناي لغت

حركت و شكل واژه را نشان مي دهد. امام صادق عليه السلام: إنَّ قَوْماً مِنَ النّاسِ قَلَّتْ مُداراتُهُمْ لِلنَّاسِ فَأُنِفُوا مِنْ قُرَيشٍ، وَايمُ الله ما كانَ بِأَحسابِهِمْ بَأْسٌ، وَ إنَّ قَوْماً مِنْ غَيرِ قُرَيشٍ حَسنّت مُداراتُهُمْ فَأُلْحِقُوا بِالبَيتِ الرَّفِيع. (1) علامه مجلسي در مرآه العقول (أنفوا) را از باب اِفعال و به معناي «انتفاء (طرد)» يا از ثلاثي مجرد أنِفَ و مجهول، به معناي «بر دماغ او زدن» و «بيرون كردن» و يا از (الأنَفَه) به معناي «خودداري» گرفته است. وي احتمال تصحيف هم داده و آن را (فَأُلْقُوا) يا (فَنُفُوا) گرفته است. استاد غفاري، مصحّح كتاب، آن را به قرينه (أُلْحِقُوا) مجهول و از باب اِفعال دانسته است كه معناي حاصل از آن مقبول تر مي نمايد. ترجمه حديث چنين مي شود: به خدا سوگند گروهي از مردم هيچ نقصي از نظر حَسَب نداشتند و از قريش بودند، اما با مردم كمتر مدارا كردند، پس از قريش طرد شدند. و گروهي از قريش نبودند، اما چون خوب مدارا كردند به خاندان والا ملحق گشتند.

ب) صرف و يافتن معناي لغتآشنايي با ساختار كلمه به هنگام جستجو از معناي لغوي آن نيز لازم است؛ زيرا كتب لغت عربي بر اساس حروف اصلي و مادّه كلمه مرتّب شده و تنها در دهه هاي اخير برخي كتابها مانند فرهنگ لاروس بر اساس هيئت كلمه تدوين شده اند. براي مثال، يافتن ماده و حروف اصلي واژه هاي حديثِ «إياكُمْ وَ الْمُشارَّه، فَإنَّها تُورِثُ الْمَعَرَّه وَ تُظْهِرُ الْمُعْوِرَه»، جز با دارا بودن مهارتهاي صرفي ممكن نيست. اشتباه در تشخيص درست مادّه يك كلمه گاه ما را در يافتن معنا ناكام مي گذارد و به فهمي نادرست مي كشاند؛ مانند اين روايت منقول از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله: «لا إيمانَ لِمَنْ لا يأْمَنُ جارُهُ بَوائِقَهُ». (2)

.


1- .. الكافي، ج 2، ص 117.
2- .. الكافي، ج 2، ص 666؛ باب حقّ الجوار.

ص: 79

شاهد مثال ما، كلمه (بَوائِق) است. اگر اين كلمه را مركب از (ب)، (وائِق) و (ه) بدانيم، به دنبال معناي كلمه (وائق) مي رويم و آن را در (وَيقَ) (1) يا (وَأَقَ) (2) و يا (وَوَقَ) (3) جستجو مي كنيم، حال آنكه هيچ يك از اينها، معناي درست حديث را به ما ارائه نمي دهد؛ اما اگر بدانيم (بوائقه) ، تركيبي از (بَوائِق) و (ه) است و (بوائق)، جمع مكسّر (بائِقَه) است، به راحتي به دنبال مصدر (بَوَقَ)يا (بَيقَ) مي گرديم و مي يابيم كه تنها مصدر (بَوَقَ) وجود دارد و به معناي ظلم، شرّ، غَشْم و غوائل است. (4) مؤيد اساسي اين معنا، حديث پيش رو است: عن أبي حمزه قال: سَمِعْتُ أَباعبدِاللَّه عليه السلام يقولُ: «اَلْمُؤمِنُ مَنْ آمَنَ جارَهُ بَوائِقَهُ». قُلْتُ: وَ ما بَوائِقُهُ؟ قال: «ظُلْمُهُ و غَشْمُهُ (5) ». (6) ابوحمزه گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد: مؤمن كسي است كه همسايه اش از (بوائق) او در امان باشد. گفتم: معناي (بوائق) چيست؟ فرمود: ستم و تعدي. نمونه ديگر دو كلمه (تَتَجَنّي) و (فَتَجَنَّ) در نامه امام علي عليه السلام خطاب به معاويه است كه در آن مي فرمايد: يا معاويه، لَئِن نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَواكَ لَتَجِدَنّي أَبْرأَ النّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ أنّي كُنْتُ في عُزْلَه عَنْهُ، إلّا أَنْ تَتَجَنّي، فَتَجَنَّ ما بَدا لَكَ، و السّلام! (7)

.


1- .. أبيض؛ تاج العروس، ج 7، ص 98.
2- .. پرنده اي دريايي است؛ لسان العرب، ج 10، ص 370؛ العين، ج 5، ص 239.
3- .. به معناي شير؛ لسان العرب، ج 10، ص 386.
4- .. ر. ك: الصحاح، ج 4، ص 1453؛ النهايه، ج 1، ص 160؛ لسان العرب، ج 10، ص 30.
5- .. غشم نيز به معناي ظلم و عطف تفسيري بر آن است.
6- .. الكافي، ج 2، ص 668.
7- .. نهج البلاغه، نامه 6.

ص: 80

صرف و درك زيباييها

برخي مترجمان نهج البلاغه، (فَتَجَنَّ) را فعل امر از (تجنّن) به معناي پوشيده داشتن گرفته اند و برخي فعل امر از (تجنّي) دانسته اند كه با فعل (تتَجَنّي) هماهنگ است و ترجمه متن چنين مي شود: اي معاويه! اگر به ديده خرد بنگري و نه ديده هوس، مرا پاك ترين كسان در [ريختن] خونِ عثمان مي بيني و بي شك مي داني كه من از آن به كنارم. مگر آنكه بخواهي گناهِ ناكرده را بر گردنم نهي و تهمت زني، كه در اين صورت هرچه مي خواهي بكن.

ج) صرف و درك زيباييهاآشنا بودن با نكات ظريف علم صرف موجب درك بهتر زيباييهاي لفظي و معنوي حديث نيز مي شود. دو روايت زير نمونه هاي خوبي براي اين معنا هستند:

يك. در مستدرك الوسائل آمده است: رَأي رسولُ الله قَوْماً لا يزْرَعُونَ، قالَ: «ما أَنْتُمْ؟» قالُوا: نَحْنُ الْمُتَوَكِّلُونَ. قالَ: «لا، بَلْ أَنْتُمُ الْمُتَّكِلونَ». (1) پيامبر خدا گروهي را ديد كه به زراعت نمي پردازند. از آنان پرسيد: «شما چه كاره هستيد؟» گفتند: ما توكل پيشه گانيم. حضرت فرمود: «نه، شما سربارِ ديگرانيد». رسول اكرم صلي الله عليه و آله با دو هيئت و دو كاربرد از يك ماده، يعني وكل، چنين ريز و زيبا تفاوت ظريف توكّل و اتّكال را گوشزد كرده اند.

دو. امام علي عليه السلام فرمود: التَّوحِيدُ أنْ لا تَتَوَهَّمَهُ وَ الْعَدْلُ أَنْ لا تَتَّهِمَهُ. (2) توحيد آن است كه او (خدا) را به وهم نياوري و عدل آن است كه او را متّهم نكني.

.


1- .. مستدرك الوسائل، ج 11، ص 217، ح 12789.
2- .. نهج البلاغه، حكمت 470.

ص: 81

لغت شناسي

شيوة تقليدي

لغت شناسيبراي فهم و كشف معاني واژه هاي به كار رفته در احاديث، دو شيوه به كار مي رود: شيوه تقليدي و شيوه اجتهادي؛ كه شيوه دوم با آن كه دقيق تر و كاراتر است، به دليل طول كشيدن و مشكل بودنش، كمتر به كار مي رود.

الف) شيوه تقليديدر اين شيوه، با مراجعه به كتب لغت، معناي ارائه شده ذيل واژه مورد نظر را مي يابيم و با اعتماد به درستي گفته لغت دانان، همان را معناي اصلي كلمه فرض مي كنيم. اين روش در موارد بسياري موفق، كارآمد، سريع و سودمند و براي عموم افراد، قابل استفاده است. شيوه تقليدي از قرن دوم هجري، كه سرآغازِ پيدايش كتابهاي لغت بوده است، تاكنون به كار مي رود، اما شرط اساسي آن مراجعه به كتابهاي كهن و معتبر لغت است و كتب لغت معاصر، در اين حوزه سودمند يا حداقل قابل استناد نيستند؛ زيرا واژه هاي مورد بررسي ما، در حدود دوازده تا چهارده قرن پيش از زبان مبارك معصومان صادر شده و بسي محتمل است كه معناي اين كلمات در آن روزگار، با معناي ارائه شده توسط لغت دانان معاصر متفاوت باشد؛ چه، وظيفه اصلي لغت دان، ارائه معناي واژه در دوره خويش است و پرداختن به سير تحوّلي معناي واژه، از تعهدات اصلي او نيست. اين نكته پوشيده نيست كه تفسيرهاي متفاوت لغويان از يك معنا، گاه از آنجا سرچشمه مي گيرد كه لغت در طول زمان، دگرگوني معنايي پيدا مي كند و اندك اندك معناي نخستين آن محدودتر يا گسترده تر مي شود و گاه معنايي كاملاً متفاوت مي يابد. بر اين اساس، آن دسته از كتب لغت در اين عرصه به كار مي آيند كه يا در عصر صدور احاديث نوشته شده باشند يا مؤلفان آنها، نقل سير تاريخي معناي كلمات را بر عهده گرفته باشند؛ همان معنايي كه مخاطبان حديث از واژه مي فهميده اند. در پيوست پاياني كتاب، نام برخي منابع كهن لغت عرب آمده و توضيح مختصري در باره آنها داده شده است.

.

ص: 82

شيوة اجتهادي

ب) شيوه اجتهادينياز به يافتن معناي اصلي واژه ها در احاديث متعدد، حديث پژوه را به كاربرد شيوه اجتهادي وامي دارد؛ زيرا شيوه لغويان، ارائه معناي استعمالي واژه است؛ يعني اينكه واژه چه كاربردهايي داشته و براي چه منظورهايي به كار رفته و براي رساندن كدامين معاني استخدام شده است، خواه اين كاربرد ها و معاني، از آغاز وضع شده و به اصطلاح معاني اصلي و حقيقي باشند يا به وسيله اديبان و علاقه مندان به زيباييها و آرايه هاي كلامي، به صورت مجاز و كنايه و استعاره به كار رفته باشند. لغويان وظيفه اصلي خود را ساختن پل ارتباطي ميان مخاطب و سخن مي دانند و در پي يافتن معناي نخستين واژه و تمايز ميان آن با معاني ديگري كه بعدها همراه واژه شده است، نيستند و تعهدي به ارائه فرقهاي ريز واژه هاي مترادف ندارند. ايشان حتي جداسازي معناي مجازي و حقيقي را نيز به عهده نمي گيرند. (1) افزون بر اين، كتب لغت عمومي و نه تخصّصي، از تمايز معناي اصطلاحي و عرفي گزارش نمي دهند در حالي كه خلط اين دو، در سوء فهم تأثير فراواني دارد. (2) از اين رو لازم است پژوهشگر براي كشف معناي اصلي با همه حدود و مرزهاي آن، خود به طور مستقيم به منابع در دسترس مراجعه كند و در پي يك كوشش فراگير به معناي اصلي برسد. خوشبختانه اين منابع هم اكنون موجودند و تنها منبع غير قابل دسترس، استعمالات شفاهي و روزمره عرب بَدَوي است، كه تنها راه آن، اعتماد به كتابهاي شعر و لغت و ادب است. اينك اين منابع را برمي شمريم.

.


1- .. در اين ميان، برخي كتابها مانند أساس البلاغه زمخشري استثنا است. او معاني مجازي را برمي شمُرَد و به مجازي بودن آنها تصريح مي كند. ابن منظور نيز در لسان العرب به اين مسئله پرداخته است.
2- .. گفتني است ما به اصطلاحات مركب و برآمده از كنار هم آمدن چند واژه، در مبحث بعدي (فهم تركيبات) مي پردازيم.

ص: 83

كتب غريب الحديث

1. كتب غريب الحديث (1)در شيوه اجتهادي، افزون بر سير مراحل قبلي و ديدن كتابهاي متعدد لغت، بايد به كتب ديگري مانند كتابهاي «غريب الحديث» مراجعه كرد. كتابهاي «غريب الحديث» به منظور حل واژه هاي ناآشناي به كار رفته در احاديث تأليف شده اند؛ واژه هاي نامفهومي كه گاه در جاي حساس و اصلي حديث قرار مي گيرند و همه سخن را گنگ مي سازند و تا درك نشوند، حديث فهميده نمي شود. مهم ترين هدف از تأليف غريب الحديث ها، مانند غريب القرآن ها، ارائه معناي واژه هاي غريب در همان حوزه معنايي حديث است و به ساير استعمالات واژه كمتر توجه شده است. غريب الحديث نگاران، با مطالعه هزاران حديث توانسته اند با فرهنگِ سخنان گويندگان حديث آشنا شوند و با سود جستن از منابعي مانند احاديث مشابه، كتابهاي لغت و تفاسير رسيده از استادان خود، به معاني اين واژه هاي ديرياب و نامأنوس برسند. تدوين و ترتيب غريب الحديثها متفاوت است. برخي مانند كتب حديث، ترتيب مسندي دارند و برخي مانند كتابهاي لغت، بر اساس مادّه كلمه مرتب شده اند. غريب الحديث ها فراوان اند و بهترين و كاراترين آنها، النهايه ابن اثير (م 606 ه) مي باشد. ابن اثير، افزون بر شرح مختصر واژه ها و آوردن معاني هيئتهاي گوناگون آنها، بخشي از متن حديث را كه مشتمل بر آن واژه است، ذكر مي كند تا خواننده بتواند گزينش و قضاوت كند. در ميان شيعه نيز كتب غريب الحديث رواج داشته است. فخرالدين بن محمد علي خفاجي، مشهور به طريحي، مجمع البحرين و مطلع النّيرين را پديد آورده و در عصر حاضر، غريب حديث بحار الأنوار را مي توان نام برد. (2)

.


1- .. همان گونه كه در پي مي آيد، غريب الحديث با حديث غريب تفاوت دارد. غريب الحديث واژه هاي ناآشناي حديث هستند و حديث غريب يعني حديث شاذّ و نامأنوس كه تنها يك طريق نقل دارد.
2- .. كتب غريب الحديث بسيار فراوان اند، اما بسياري از آنها به دست ما نرسيده است. علاقه مندان به آگاهي از نامهاي آنها را، به مقدمه كتاب غريب حديث بحار الأنوار ارجاع مي دهيم. اين مقدمه، بازگردان عربي و تكميل شده مقاله «سير تدوين غريب الحديث» از همين قلم است كه در مجله علوم حديث (ش 13، ص 110 _ 92) آمده است.

ص: 84

متون ديني و ادبي كهن

براي آموختن عملي اين شيوه، يك متن مشتمل بر واژه هاي غريب و ديرياب را در بخش پژوهش آورده ايم و از دانش پژوهان عزيز مي خواهيم تا اين واژه ها را در كتابهاي غريب الحديث جستجو كرده، با تفسيرهاي شارحان و مترجمان مقايسه كنند.

2. متون ديني و ادبي كهنمنبع ديگر ما متون باقي مانده از ادبيات عرب است؛ متوني كه معاصر دوره صدور حديث بوده اند و از اين رو، معناي واژه ها، همان معناي به كار رفته در حديث است. تتبع در اين متون و گردآوري استعمالهاي گوناگون واژه در دلِ متن و كنار هم نهادن اين كاربردها، ما را به همان شيوه اي پيش مي برد كه يك لغت دان هم عصر با معصوم را به معناي لغت مي رسانْد. عالم لغوي، در دوره تدوين كتب اصلي لغت نيز، واژه را در ادبيات معاصر خويش مي كاويد و با كنار هم نهادن استعمالات آن، به معناي مشترك و نهفته لغت مي رسيد. ما نيز مي توانيم با يافتن متون اصيل و كهن ادبي كه واژه مورد نظر را به كار برده اند، به گونه مستقيم و بدون واسطه گري لغويان، به معناي نهفته در بطن واژه برسيم. وجود معجمهاي لفظي و نيز رايانه، اين امكان را فراهم آورده است تا در فرصتي اندك، انبوهي از استعمالات يك واژه را بيابيم و معناي اصلي را استخراج كنيم. اين پي گيري، در دايره شعر و ادب خلاصه نمي شود؛ بلكه بايد كاربردهاي واژه در ديگر حوزه ها بويژه در قرآن و روايات نيز بررسي شود. اين همان اجتهاد در فهم متون و تلاش براي فهم معناي اصلي واژه است. در اين مرحله، همه داشته هاي ذهني محقّق به ياري او مي آيند و از فرآورده هاي علوم بشر استفاده مي شود، به نظريات لغويان و غريب نگاران توجه مي شود و پژوهشهاي ميداني و دقتهاي ذهني دست به دست هم مي دهند و پژوهشگر را به رأيي مستقل و مستقيم درباره معناي يك واژه، كه حاصل كوشش و اجتهاد خود او است، مي رسانند.

.

ص: 85

كتب فروق اللغه

نمونه تاريخي آن، سخن ابن عباس در رسيدن به معناي فطرت است. او ديرزماني در فهم معناي فطرت و آيه فاطِرِ السَّمواتِ وَ الأرْضِ(1) مي انديشيده است و تفاوت آن را با خالق مي كاويده است و چون نزاع دو عرب را بر سرِ تصاحب چاهي مي بيند و مي شنود كه يكي از آن دو مي گويد: «أنَا فَطَرْتُها أوّلَ يوْمٍ»، مي فهمد كه فَطَرَ يعني خلقت بديعانه و بدون زمينه قبلي يا ماده اوليه. (2) ابن عباس اين شيوه را به ديگران نيز توصيه مي كرد و آنان را به مراجعه به اشعار عرب تشويق مي نمود و مي گفت: هرگاه معناي واژه يا تركيبي از قرآن بر شما پوشيده مانْد، آن را در شعر بجوييد كه قاموس عرب، اشعار اوست. (3)

3. كتب فروق اللغهديگر منبع در دسترس، كه بيشتر به كار درك ظرافتها و مرزها و حدود معاني واژه ها مي آيد، كتابهاي فروق اللغه است. اين كتابها واژه هاي با معاني مشابه را در كنار هم مي آورند و سپس، به تفاوتهاي آنها مي پردازند. ما در سير گردآوري استعمالهاي فراوان واژه و نيز مراجعه به كتب لغت و غريب الحديث با واژه هاي مترادف واژه مورد كاوش خود رو به رو مي شويم كه فهم آنها در فهم واژه مؤثر است و تفاوتهاي جزئي آنها، موجب درك گستره معنايي واژه مورد كاوش مي شود. ما در بحث خانواده حديث، به اين مطلب نيازمنديم و از اين رو دانش پژوهان گرامي را به بررسي تفاوت چند مورد مانند (علم) و (حكمت)، (امل) و (رجاء) فرا مي خوانيم. كتابهاي گوناگوني در اين باره موجود است، مانند الفروق نوشته ابوهلال عسكري (زنده تا 395 ق)، فقه اللغه ثعالبي (م 429 ق)،، و جامع الشتات في

.


1- .. انعام/ 14، يوسف/ 101، ابراهيم/ 10، فاطر/ 1، زمر/ 46، شوري/ 11.
2- .. ر. ك: العين، مادّه فطر؛ مجمع البحرين، ج 3، ص 410؛ فتح الباري، ج 10، ص 285.
3- .. ر. ك: المستدرك علي الصحيحين، ج 2، ص 449؛ المغني، ج 12، ص 44.

ص: 86

متضادها

فروق اللغات (1) از حسام الدين فرزند طريحي (م 1095 ق). گفتني است گاه نكات طرح شده در اين كتابها، حاصل ذوق و برداشت شخصي مولف است وعموميت و اتقان كافي ندارد.

4. متضادهادر شيوه اجتهادي، واژه هاي متضاد با كلمه مورد بررسي، نقش بسزايي در فهم آن دارند. اين واژه ها به مصداق قاعده «تُعْرَفُ الأشْياءُ بِأضْدادِها»، كليد مهمي براي فهم يكديگرند. روز و شب، سياه و سفيد، غم و سرور، عقل و جهل، نمونه هاي گوياي اين «هم فهمي»اند. اين فهم متقابل در محسوسات، سريع تر و آسان تر صورت مي گيرد. نور، تاريكي را توضيح مي دهد و بزرگي، كوچكي را نمايان مي سازد؛ اما در معاني مجرد و غير محسوس، اين دست يابي اندكي مشكل تر است. در اين موارد، كاربردهاي يكي از دو واژه متضاد، به فهم واژه ديگر كمك مي كند و استعمالات آن را توضيح مي دهد و ما را با معناي اصلي و حقيقي آن آشنا مي سازد. (جهل) مثالي مشهور است كه در قرآن كريم و احاديث شريف، به وفور به كار رفته و نكوهش شده است. مفهوم ابتدايي جهل، ندانستن است، اما برخي استعمالات آن با اين معنا سازگار نيست. استعمالاتي كه ناظر به اعمال نادرست و ناسنجيده انسان در موقعيتهاي گوناگون است و نشان مي دهد كه جهل معنايي ديگر و يا وسيعتر هم دارد. براي نمونه، خنديدن بدون تعجب ، (2) خواب صبح بدون شب زنده داري ، (3) رغبت به چيزهاي ناشدني (4) و بي آمادگي به كاري درآمدن (5) همه از مصاديق و معاني جهل شمرده شده اند، در حالي كه نداشتن دانش و ندانستن

.


1- .. مرآه الكتب، ص 484؛ معجم المؤلفين، ج 3، ص 191.
2- .. الكافي، ج 2، ص 664 .
3- .. الزهد، ص 96، ح 283.
4- .. غرر الحكم، ح 5384.
5- .. معاني الأخبار، ص 401.

ص: 87

گزاره هاي تفسيري

در آنها به چشم نمي آيد. آنچه در اين ميان به بازشناسي معناي جهل كمك مي كند، كاربرد هم زمان آن با دو واژه عقل و علم در احاديث است؛ كاربردي كه حاكي از تضاد اين دو با هم است. حديث طولاني «جنود عقل و جهل» در كافي (1) تضاد اين دو مفهوم را به روشني نشان مي دهد و به ما كمك مي كند كه يك معناي (جهل) را مقابل (علم)، يعني ندانستن بدانيم و معناي ديگرش را در برابر (عقل) يعني نابخردي و ناداني و جهالت ورزيدن.

5. گزاره هاي تفسيريامامان ما بيش از هر كس ديگر با لغت عرب و معناي دقيق آن آشنا بوده اند.آنان به علم الهي از نظام هستي و چگونگي طبيعت و درون انسان و لايه هاي عميق و تو در توي آن آگاه بوده و به درستي مي دانسته اند كه خشم و عُجب و كرم و تقوا را چه سان تفسير كنند و چگونه معاني قرآني و وحياني را با معناي لغوي پيوند زنند. آنان همچنين از الفاظ مترادف و گاه متضاد، براي تفسير اين معاني و انتقال آن به مخاطب استفاده مي كرده اند كه بحث از آنها به درازا مي كشد و علاقه مندان را به نمونه هاي حديثي در كتاب معاني الأخبار شيخ صدوق (2) و نيز سرفصلهايي چون (تفسير الأدب) (معني التبذير)، (مَا الجهل؟) و (تفسير الخير) در مجموعه ميزان الحكمه، ارجاع مي دهيم. در واقع، اين احاديث گزاره هاي تفسيري توضيح دهنده معناي اصلي مورد پژوهش اند و به دو شكل گزاره هاي سلبي و ايجابي عرضه شده اند. در تحقيقات كاربردي،اين احاديث، زمينه تشكيل «خانواده حديث» را فراهم مي آورند؛ زيرا حدود و

.


1- .. الكافي، ج 1، ص 27 _ 10.
2- .. مانند روايت 62 در صفحه 401 معاني الأخبار. در اين روايت امام علي عليه السلام از امام حسن عليه السلام درباره عقل، حزم، مجد، سماحت، شحّ، رقّت و بسياري مفاهيم اخلاقي سؤال مي كند و امام حسن عليه السلام نيز آنها را در جملاتي كوتاه، تفسير مي نمايد.

ص: 88

چكيده

گستره موضوع را نشان مي دهند و به بحث لغوي و تعيين دقيق مفهوم نيز ياري مي رسانند. بحث بيشتر در اين زمينه، نيازمند كار عملي و يافتن تعداد قابل اعتنايي از احاديث يك موضوع مانند سرور، غضب و... است. يك نمونه قابل اقتباس در اين زمينه، فصل هاي آغازين كتاب پژوهشي در فرهنگ حيا است. (1)

چكيدهo پس از اطمينان يافتن از درستي متن حديث، فهم هريك از واژه هاي آن، نخستين گام به سوي درك حديث است. o در اين ميان، فنّ صرف به كار مي آيد، زيرا زبان عربي ساختاري صرفي و غير تركيبي دارد و بيشتر كتب لغت نيز بر اساس مادّه كلمات تنظيم شده و مراجعه به آنها، متوقف بر شناخت حروف اصلي هر واژه است. o پس از يافتن ماده اصلي كلمه، از دو طريق تقليدي و اجتهادي مي توان به معناي اصلي دست يافت. o مراجعه به كتب لغت و اتّكا بر گفته لغت شناسان شيوه اي رايج، اما تقليدي است و شرط اساسي آن، قدمت و اعتبار منابع لغوي است. o شيوه صحيح تر و مطمئن تر، مراجعه مستقيم به متون اصلي ادبي و كهن و نيز كتاب هاي غريب الحديث افزون بر كتب لغت است. o وظيفه كتب غريب الحديث، ارائه معناي واژه هاي غريب در حوزه معنايي حديث است. o توجه به الفاظ متضاد نيز در فهم واژه ها مؤثر است. o معصومان در بيان معناي لغات، گفته هاي دقيقي دارند كه استفاده از اين گنجينه ما را با مفهوم دقيق و بي پيرايه كلماتي مانند زهد، جهل، ادب، خير

.


1- .. اين كتاب تأليف عباس پسنديده است و از سوي انتشارات دارالحديث بارها به چاپ رسيده است.

ص: 89

پرسش و پژوهش

و... آشنا مي سازد. o احاديث توضيح دهنده واژه ها را «گزاره هاي تفسيري» مي ناميم، كه به دو شكل سلبي و ايجابي، يعني اثبات يك معنا براي يك واژه يا نفي آن، در كتابهايي مانند معاني الاخبار موجودند.

پرسش و پژوهش1. ويژگيهاي دو كتاب لغت را كه در پنج قرن نخست نگاشته شده، بيان كنيد. 2. ويژگيهاي دو كتاب غريب الحديث را برشمريد. 3. با استفاده از كتب لغت و غريب الحديث، متون زير را اعراب گذاري و ترجمه كنيد. الف) رسول الله صلي الله عليه و آله: ألا إن الله يحب بغاه العلم. ب) رسول الله صلي الله عليه و آله: مثل المؤمن كمثل خامه الزرع، تكفئها الرياح كذا وكذا وكذلك المؤمن تكفئه الأوجاع والأمراض، ومثل المنافق كمثل الأرزبه المستقيمه التي لا يصيبها شئ حتى يأتيه الموت فيقصفه قصفا. ج ) الامام الصادق عليه السلام: صله الرحم منسأه في الأجل، مثراه في المال، ومحبه في الأهل. د) الامام الجواد عليه السلام: اتئد تصب أو تكد.

.

ص: 90

درس ششم : فهم تركيبات

اعراب

درس ششم : فهم تركيباتاهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: از تأثير دانشهاي ادبي (نحو، معاني و بيان) بر فهم حديث آگاهي يابد؛ ضرورت شناخت اصطلاح ومجاز را در فهم حديث بشناسد؛ معناي برخي اصطلاحات به كار رفته در حديث را بداند؛ با برخي از آثار افراط و تفريط در ردّ و اثبات بيان مجازي آشنا شود.

اعرابدر سير فهم حديث و پس از فهم تك تك واژه ها، به مرحله اي مي رسيم كه مي توان با كنار هم نهادن واژه ها و با آگاهي از علم نحو و نقش كلمه در جمله، به مجموع معاني اين واژه ها و در نتيجه مفهوم عبارت پي برد. بر دانشجويان اين رشته پوشيده نيست كه در زبان عربي، نقش كلمه در جمله، به وسيله إعراب آشكار مي شود و عرب زبانان، افزون بر آنكه نقش كلمه را با جاي آن مي فهمانند (مثلاً فاعل را پس از فعل و پيش از مفعول به كار مي برند و يا مبتدا را بر خبر مقدم مي دارند)، مي كوشند اين نقش را با آواي آخرين حرف هر كلمه نيز بفهمانند، اما گاه هيچ يك از اين دو كار به روشن ساختن نقش كلمه كمك نمي كند و معناي تركيب و جمله به سبب تركيبهاي متعدد و محتمل و گوناگون، مبهم مي ماند.

.

ص: 91

آشنايي با قواعد علم نحو، افزون بر روشن ساختن معناي تركيب و جملات به كار رفته در متن حديث، احتمالات معنايي هر تركيب مبهم را نيز تقليل مي دهد و هر احتمالي را كه با دستور زبان عربي ناسازگار است كنار مي گذارد. اين قاعده عمومي در همه سخنان، به ويژه در احاديث، بيشتر جاري است؛ زيرا گويندگان حديث، فصيح هستند و فصيح سخن غير منطبق بر قوانين استوار ادبي نمي گويد. (1) با ذكر چند مثال، اهميت توجه به إعراب و نقش كلمه در فهم معناي حديث معلوم مي شود.

يك.امام صادق عليه السلام: مَن أنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ، رُضِي به حكماً لِغيرِهِ. (2) هر كس با مردم انصاف بوزرد، به داوريش رضايت مي دهند. مي توان «رضي» را معلوم خواند و چنين معنا كرد كه اگر كسي انصاف ورزد، نيازي به دادگاه ندارد و به اصطلاح كلاه خود را قاضي مي كند و به حكم آن رضايت مي دهد.

دو. امام كاظم عليه السلام مي فرمايد: كَفي بِكَ جَهْلاً أنْ تَرْكَبَ ما نهيت عَنْهُ. (3) در جهل تو همين بس كه آنچه را نهي كرده اي (يا از آن نهي شده اي) مرتكب شوي. كَفي بِالْمَرْءِ جَهْلاً أنْ يرْتَكِبَ ما نهي عَنْهُ. (4)

.


1- .. امامان خود به فصاحت سخنانشان تصريح كرده و فرموده اند: «أعْرِبُوا كَلامَنا فَإنّا قَوْمٌ فُصَحاءُ» (ر. ك: الكافي، ج 1، ص 52، ح 13، در مشكاه الأنوار، ص 250، ح 729، به جاي كلامنا آمده است: حديثنا).
2- .. الكافي، ج 2، ص146، ح 12.
3- .. الكافي، ج 1، ص 16، ح 12.
4- .. مطالب السؤول، ص 55؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 8، ح 64.

ص: 92

تركيبات اصطلاحي

در جهل آدمي همين بس كه آنچه را نهي كرده (يا از آن نهي شده) مرتكب شود. در هر دو حديث مي توان فعل (نهي) را معلوم و مجهول خواند. در صورت معلوم خواندن، مي توان مؤيدات زير را براي آن يافت: كَفي بِالْمَرْءِ جَهْلاً أنْ ينْكِرَ عَلَي النّاسِ ما يأتِي مِثْلَهُ. (1) كَفي بِكَ جَهْلاً أنْ تَنْهي عَمّا تَرْكَبُ. (2) بنابراين، اگر تركيب اعراب يك روايت را كامل و درست بيابيم، به معناي ظاهري آن رسيده ايم. همان گونه كه در درس «خانواده حديث» خواهيد ديد، راه حل اساسي فهم و تعيين اعراب درست، يافتن احاديث مشابه است؛ احاديثي كه يكي از احتمالات را براي ما تعيين كند و آن را نزديك به واقع نشان دهد. در اين ميان، آيه هاي قرآن، كه زمينه حقيقي صدور روايات اند، بسيار به كار مي آيند و شروح كتب روايي در موارد بسياري، اين دو كار را به انجام رسانده اند.

تركيبات اصطلاحيعلم صرف، لغت و نحو تا حدودي معاني واژه ها و جملات احاديث را روشن مي سازند و حتي گاه معاني اصطلاحي يك واژه را نشان مي دهند؛ اما اين كافي نيست. در هر زبان، تركيبهايي از چند واژه وجود دارند كه لزوماً معناي تركيب، از حاصل جمع معاني مفردات آن به دست نمي آيد براي نمونه، معناي «دستفروش» با حاصل جمع معناي «دست» به اضافه معناي «فروش» يكسان نيست. به زبان رياضي «دست فروش» ? معناي «دست» + معناي «فروش». تركيبها گاه بدون تبعيت از علم لغت و نحو، معناي ديگري را افاده مي كنند كه گاه بسيار ديرياب است. آنچه كار را مشكل مي كند، اشاره نكردن كتابهاي لغت به معاني تركيبها

.


1- .. غرر الحكم، ح 7073.
2- .. حليه الأولياء، ج 6، ص 6.

ص: 93

است، اگرچه برخي كتب لغت، معناي تعداد معتنابهي از آنها را بيان كرده اند. اين اصطلاحات مركب به مرور زمان، براي معناي خاصي نشانه مي شوند و با كاربرد مكرّر و مستمر و تدريجي، به معنايي خاص اختصاص مي يابند، نه آنكه از آغاز و به طور مشخص براي يك معنا وضع و توليد شوند. اصطلاحات هم در محاوره عمومي و عرفي ساخته و استعمال مي شوند، و هم در علوم و فنون خاص و نزد دسته اي خاص و محدود از اهل زبان و هر دو گونه در احاديث به چشم مي خورد. گرچه دسته اوّل بيشتر به كار رفته اند، اما فهم دسته دوم مشكل تر است. علت كاربرد اصطلاحات، افاده معنايي گسترده در قالب واژه هايي اندك است. تركيبات اصطلاح شده را نمي توان به سادگي جمع آوري كرد و تنها به برخي از آنها اشاره مي كنيم. ارائه معناي آنها، نشان دهنده تفاوت آشكار معناي حقيقي و ظاهر اوّليه و نيز نقش كليدي آنها در فهم ظاهر متن است. تركيبهايي مانند ماتَ حَتْفَ أنْفِهِ، (1) عَقَلَ عَنِ اللهِ، (2) تَزويج مُقام، (3) جِرابُ النُّورَه، (4) و أمّ الكتاب، (5) كه به ترتيب به معناي مرگ طبيعي، دريافت [معرفت] از خداوند، ازدواج دائمي، سخن تقيه اي و سوره فاتحه هستند. از اين تركيبها بيشتر در احاديث استفاده شده يا حتي به وسيله معصومان ساخته شده اند. چند تركيب اصطلاحي ساده و عرفي تر هم عرضه مي كنيم تا تأثير آن در حديث نيز مورد توجه قرار گيرد: حديث «مَن رَقَّ وَجهُهُ رَقَّ علمُهُ»، (6) كه در آن رقّت، نه به معناي نازكي، بلكه به معناي شرم و خجالت است؛ يعني هر كس شرم كند، دانشش

.


1- .. المجازات النبويه، ص 69، ح 40.
2- .. الكافي، ج 1، ص 17؛ حليه الأولياء، ج 9، ص 387.
3- .. الكافي، ج 5، ص 457، ح 3.
4- .. ر. ك: فصلنامه علوم الحديث، ش 2، مقاله سيد محمد رضا حسيني جلالي با نام «جراب النوره».
5- .. مانند حديث «كُلُّ صَلاه لا يُقْرَأ فيها بِاُمِّ الْكِتابِ فَهِيَ خِداجٌ»؛ المجازات النبويه، ص 111، ح79.
6- .. الكافي، ج 2، ص 106، ح 3.

ص: 94

مجازها

اندك شود. گفتني است شرم و خجالت در اينجا، از نوع حياي حُمق و مذموم است؛ زيرا در طلب علم، كه امري نيكوست، خجالت كشيدن، پسنديده نيست. يك منبع خوب و در دسترس براي بررسي اين موضوع، نهج البلاغه است. امام علي عليه السلام در سخنان خويش، از اصطلاحات و فرهنگ عرب جاهلي و معاصر خود سود جسته و با به كار بستن درست آنها، بر زيبايي كلام خود افزوده است.

مجازهااستعاره و كنايه (1) و هر گونه ديگري از مجاز و صنايع ادبي، مايه شيريني زبان و زيبايي آن است؛ اما وقوع آنها در كلام، موجب مي شود تا همان گونه كه در بحث مربوط به اصطلاحات گذشت، معناي تركيب را نتوانيم از كنار هم نهادن معناي يك يك كلمات دريابيم. به واقع تعبيرات مجازي نيز گونه اي اصطلاح اند؛ اما نظر به وجود احساسي شاعرانه و نهفته در پس زمينه مجازها و نيز كاربرد فراوانشان، آنها را به صورت مستقل سامان داديم. سخنان پيشوايان ديني، مانندكتاب آسماني قرآن، سرشار از فصاحت و بلاغت و آراسته به همه گونه زيباييهاي لفظي و معنوي است و نشان دهنده فاصله زياد آگاهي امامان از ما كه به دنياي خاكي خو كرده ايم. ما از دنياي محسوس به دنياي معقول مي رسيم واز رهگذر تشبيه ها به عالم نامحسوس رهنمون مي شويم و اين زمينه استعاره و مجازگويي است. اينك با ذكر مثالهايي، بحث را روشن مي كنيم:

.


1- .. استعاره و كنايه در حقيقت نوعي جانشيني معنايي است. يعني يك واژه يا تركيب چند واژه را براي معنايي غير از معناي اوليه و حقيقي خود به عاريه گرفته و به كار ببرند، مثل اينكه شير را براي يك قهرمان ورزشي استفاده كنند. گفتني است در كنايه، مي توانيم فرض كنيم كه معناي حقيقي، هم زمان با معناي اراده شده موجود است. مثال مشهور كثير الرماد به معناي فراواني خاكستر خانه، در روزگار گذشته مي توانست حقيقي و در همان حال، كنايه از مهماني دادن متعدد و سخاوت صاحب خانه باشد. اين اصطلاح در صحيح بخاري (ج 1، جزء 2، ص 171، ح 44) و نيز صحيح مسلم (ج 2، ص 637، ح15) آمده است.

ص: 95

يك.پيامبر خدا از جنگ حنين پيروزمندانه بازگشته و غنائم جنگ، چشم جنگاوران را خيره ساخته بود. پيامبر در جعرّانه توقف كرد و غنائم را قسمت نمود و در ميان شگفتي انصار، اموال فراواني را به تازه مسلمانان مكه بخشيد و به كساني مانند ابوسفيان و پسرش معاويه و ديگر سران قريش تا صد شتر داد. انصار كه ماهيت نفاق آميز اين كسان را مي شناختند و سهم خود را بيشتر مي دانستند، افسرده خاطر شدند و شاعري از ميان آنان كه تنها چهار شتر نصيبش شده بود، لب به اعتراض گشود. اين ماجرا به گوش پيامبر رسيد. اعتراض نزديك بود كه عمومي شود و زمزمه مخالفت بالا گيرد و شايعه ها گسترش يابد كه پيامبر به علي دستور داد زبان شاعر را قطع كند. (1) امام علي عليه السلام دست شاعر را گرفت و به راه افتاد. لحظاتي سخت بر شاعر مي گذشت؛ در ميانه راه پرسيد: «آيا زبانم را قطع مي كني؟» و علي گفت: «من فرمان پيامبر را اجرا مي كنم». دل نگرانيهاي شاعر افزايش يافت و چون به خيمه اموال و غنائم رسيد، شگفت زده شد؛ چرا كه امام علي عليه السلام به او گفت : «تا صد شتر مي تواني برداري و در عوض، با تازه مسلمانان همسان شوي و مي تواني به سهم اندك خود قناعت كني و در جرگه مهاجران و مسلمانان باسابقه باقي بماني». شاعر از اين كرامت و بردباري به وجد آمد و زبان فهمي و علم اهل بيت را ستود و با مشورت علي عليه السلام به سهم خود قناعت كرد و در مسير هدايت ماندگار شد. مجاز زيبا اما به ظاهر شديد اللحن «زبانش را قطع كن» و نيز سخنراني پيامبر براي انصار و بيان حكمت «تأليف قلوب» در تقسيم نامساوي غنيمتها، سپاه را آرام و پيامبر را نصيب انصار مدينه، و اموال را سهم مكيان كرد. (2)«عن أبي عبدالله عليه السلام قال: «أتَي النّبي صلي الله عليه و آله أعرابيٌّ فَقالَ لَهُ: ألَسْتَ خَيْرَنا أباً وَ أمّاً وَ أكْرَمَنا عَقِباً وَ رَئيسَنا فِي الْجاهليه وَ الإسْلامِ؟ فَغَضِبَ النَّبي صلي الله عليه و آله وَ قالَ: «يا أعرابيُّ! كَمْ دُونَ لِسانِكَ مَنْ حِجابٍ؟» قالَ: اِثْنانِ: شَفَتانِ وَ أسْنانِ. فَقالَ النَّبي صلي الله عليه و آله: «فَما كانَ في أحَدِ هذَيْنِ ما يَرُدُّ عَنّا غَرْبَ لِسانِكَ هذا؟! أما إنَّهُ لَمْ يُعْطَ أحَدٌ في دُنْياهُ شَيْئاً هُوَ أضَرُّ لَهُ في آخِرَتِهِ مِنْ طَلاقَه لِسانِهِ. يا علي! قُمْ فَاقْطَعْ لِسانَهُ». فَظَنَّ النّاسُ أنَّهُ يَقْطَعُ لِسانَهُ، فَأعْطاهُ دَراهِمَ (معاني الأخبار، ص 171، ح1).

.


1- .. يا علي، قُمْ فَاقْطَعْ لِسانَهُ.
2- .. ر. ك: إعلام الوري، ص 119؛ اين مجاز در روايت ديگري نيز هست :

ص: 96

نكته

دو. پيامبر با همسران خود نشسته و سرگرم گفتگو بود. در ميان مجلس رو به آنان كرد و فرمود: أسْرَعُكُنَّ لِحاقاً بي، أطْوَلُكُنَّ يداً؛ (1) كسي از ميان شما زودتر به من ملحق مي شود، كه دستش بلندتر است. همسران پيامبر براي آگاهي از اينكه كدام يك زودتر از ديگر همسران به ايشان مي پيوندند، دستهايشان را كنار هم نهادند؛ دست سوده از همه بلندتر بود. اما سالها بعد، زينب بنت جَحْش زودتر از ديگر همسران پيامبر رحلت كرد. با جستجو در زندگي زينب، مشخص شد كه دست سخاوت او از همه بلندتر بود. او نخ مي خريد و مي ريسيد و مي فروخت و دسترنج خود را به فقيران مي بخشيد. (2) مشابه همين استعاره در كلام امام علي عليه السلام نيز موجود است: مَنْ يعْطِ بِالْيدِ الْقَصِيرَه، يعْطَ بِالْيدِ الطَّوِيلَه. (3) هر كس با دست كوتاه (دنيايي اش) ببخشد، با دست بلند (اخروي) به او عطا شود.

نكتهبي توجهي به معاني مجازي و كنايي و كاربرد استعاره و تشبيه، مشكلاتي را نيز پديد آورده است. مي توان زيربناي انحراف ظاهري گري (4) و برخي حشويه را، بي توجهي به اين نكته دانست. به حديث پيامبر خدا كه انس نقل كرده است، دقت كنيد:

.


1- .. المجازات النبويه، ص66، ح 39.
2- .. ر.ك: بحار الأنوار، ج 18، ص 112 و 114.
3- .. نهج البلاغه، حكمت 232.
4- .. مؤسس اين مذهب داود ظاهرى (م 270 ه) است. مذهب دسته اي از فقهاى اهل سنّت كه مستند استنباط احكام را فقط ظاهر قرآن و سنّت مى شمارند و دليلهاي ديگر، مانند عقل را قبول ندارند. مذهب ظاهريه به نام «مذهب داودى» نيز خوانده مي شود. (ر.ك: دايره المعارف فارسى مصاحب).

ص: 97

إنَّ قُلُوبَ بني آدَمَ كُلَّها بَيْنَ أصْبَعَيْنِ مِنْ أصابِعِ الرَّحْمانِ، يَصْرِفُها كَيْفَ يَشاءُ. (1) دلهاي همه آدميان، ميان دو انگشت از انگشت هاي خداي رحمان است و آنها را به هر سو كه بخواهد مي چرخاند. اهل ظاهر اين حديث را، العياذ بالله، دليل بر جسم و ماده داشتن خدا مي دانند، ولي سيد مرتضي آن را چنين تفسير مي كند: كِنايه عَنْ تَيَسُّرِ تَصْرِيفِ الْقُلُوبِ وَ تَقْليِبِها وَ دُخُولِ ذلكَ تَحْتَ قُدْرَتِهِ (2) ؛ كنايه از آساني چرخش و دگرگوني دل و در تحت قدرت خدا بودن است. سيد مرتضي اين سخن عرب را به عنوان شاهد تفسير خود ذكر مي كند: «هذَا الشَّيءُ في خِنْصَري و إصْبَعي وَ في يَدي وَ قَبْضَتي». در قرآن نيز شاهد و نمونه بر تفسير او وجود دارد: وَ الأ رْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَه وَ السَّمَاواتُ مَطْوِياتٌٌٌٌُِ بِيَمِينِهِ (3) در فارسي نيز چنين اصطلاحي را به كار مي بريم. براي مثال مي گوييم: «فلان چيز يا فلان كس در مشت من است»، كه كنايه از تسلط داشتن بر كسي يا بر انجام دادن كاري است. نمونه ديگر حديث «لا تَرْفَعْ عَصاك عَنْ أهْلِكَ؛ عصاي خود را از سر خانواده ات برمدار» است، كه از آن تنبيه و ضرب و شتم زن فهميده شده است، حال آنكه زمخشري در أساس البلاغه (4) و ابوعبيد قاسم بن سلّام در المصنّف في غريب

.


1- .. بحار الأنوار، ج 67، ص 39.
2- .. تنزيه الأنبياء، ص 125.
3- .. زمر/ 68، در آيات فراواني از قرآن، «يد»، كنايه از قدرت و تسلط است.
4- .. ر.ك: أساس البلاغه، ذيل «عصي».

ص: 98

چكيده

الحديث (1) اين معنا را نفي مي كنند و آن را استعاره اي براي تربيت خانواده مي دانند. گفتني است رواج مجازگويي به هيچ روي به آن اندازه نيست كه قالبهاي لفظي موجود شكسته شود و هرگونه تأويل و تفسير در دين راه يابد. به عبارت ديگر، ما به هيچ وجه توانايي زبان را در القاي معاني ژرف و عقايد عميق ديني انكار نمي كنيم و از نارسايي آن در انتقال تنها برخي مفاهيم دقيق، نتيجه نمي گيريم كه در همه جا، مجاز و استعاره به كار رفته و زبان دين و حديث يك زبان نمادين و سمبليك است؛ از اين رو زبان دين و احاديث را قابل ترجمه و شرح و تفسير به همين زبان مي دانيم و از اين رهگذر، راه را بر تأويل و تفسيرهاي باطني و شخصي كه گاه هاله دروغين قداست بر آنها افكنده شده، مي بنديم و همين تأويل و تفسيرهاي شخصي را گونه اي از موانع فهم حديث مي دانيم كه فرصت طرح مستقل آن در اينجا نيست. شيخ مفيد كه از متكلّمان و فقهاي بزرگ شيعه به شمار مي آيد و همواره راه اعتدال را پيش گرفته است، خطر دو جانب افراط و تفريط را گوشزد كرده و هر دو فرقه ظاهرگرايان و باطن گرايان را در تعامل با مجاز و استعاره، خطاكار و خطرناك دانسته است. (2)

چكيدهo در سير فهم متن حديث، پس از فهم واژه ها، به فهم تركيبات حديث مي رسيم. o تغيير معنا بر اثر تركيب و اعراب متفاوت، ضرورت توجه به دانش نحو و تركيب حديث را برمي نمايد. o بسياري از شارحان حديث به نقش تركيب و اعراب توجه داشته و در نوشته هاي خود، به اعراب احاديث ره نموده اند. اين شرحها ما را در دست يابي به معناي حديث ياري مي دهند. o

.


1- .. المصنف في غريب الحديث، ج 1، ص 344.
2- .. ر.ك: تصحيح اعتقادات الإماميه، ص 33 تا 36، باب حكمه الكنايه و الاستعاره.

ص: 99

پرسش و پژوهش

در كنار تركيب شناسي و توجه به اعراب، تركيبات اصطلاحي و خارج از قاعده برخي احاديث نيز درخور توجه اند. o يك تركيب، حاصل گرد هم آمدن چند كلمه است، اما معناي آن با مجموع معاني مفردات برابر نيست و در موارد بسياري، فهم آنها متوقف بر شنيدن از زبان دانان است. o فهم برخي از احاديث به فهم تركيبات ادبي به كار رفته در حديث وابسته است. استعاره، كنايه و هر گونه ديگري از مجاز، افزون بر زيبايي، معناي گسترده تري از ظاهر لفظي خود را افاده مي كنند. o براي فهم معناي نهفته در مجاز، افزون بر فهم زبان، بايد احساس هنري و تخيلي نيز داشت و آن را به درستي و به اندازه و بدون افراط و تفريط به كار برد. o مجموعه حديثي در دسترس ما از مجاز تهي نيستند، اما بيشتر بيانها به صورت متعارف و غير مجازي است. توجه به اين معنا، ما را از درغلتيدن به وادي ظاهري گري و سقوط در پرتگاه تأويل و باطني گري باز مي دارد.

پرسش و پژوهش1. دانش هاي ادبي چه كمك هايي به فهم حديث مي كنند؟ 2. چرا نمي توان برخي اصطلاح ها را با استفاده از دانش هاي ادبي معنا كرد؟ 3. دو كتاب لغت بيابيد كه برخي اصطلاح ها را بيان و برخي كاربردهاي مجازي را روشن كرده است. 4. دو كتاب شرح حديث بيابيد كه اعراب و نقش كلمات حديث را توضيح داده اند. 5. اصطلاحات «شرح الصدر»، «غمض العين»، «صفح الوجه» و «ملاحاه الرجال» را تبيين كنيد. 6. حديث «اياكم و خضراء الدمن» را ابتدا ترجمه تحت اللفظي نموده و سپس مقصود آن را بيان كنيد.

.

ص: 100

درس هفتم : گردآوري قرينه ها

ضرورت قرينه يابي

درس هفتم : گردآوري قرينه هااهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: تفاوت معناي ظاهري متن و مقصود گوينده را بشناسد؛ با تأثير قرينه ها در تعيين مقصود گوينده آشنا شود؛ انواع قرينه ها را بشناسد؛ تأثير پرسش راوي و تعليل معصوم را در فهم حديث دريابد.

ضرورت قرينه يابيبراي دانش پژوهان، اين نكته روشن است كه آنچه در مرحله نخست و در بدو شنيدن و خواندن از كلام فهميده مي شود، لزوماً و هميشه با مقصود صاحب سخن تطابق كامل ندارد. گوينده فقط مي تواند برخي از گفتارش را مقصود حقيقي خود بداند، يا معناي لازم گفتار خود را اراده كند. بحث دلالات سه گانه مطابقي، تضمّني و التزامي در منطق، و مبحث مجاز و كنايه در علم معاني و بيان، به همين نكته اشاره دارد. از اين رو محتمل است كه با تأمل و بررسي و تحصيل قرينه ها و فهم آنها، به معنايي دست يابيم كه در مرحله پيش از آن، بدان نرسيده بوديم.

.

ص: 101

پيشتر گفتيم كه با مراجعه به كتابهاي لغت و غريب الحديث، مفردات سخن مفهوم مي شود و ظهور اوليه كلام از طريق تحصيل معناي برآمده از تركيب اين واژه ها به دست مي آيد. اما براي گذار از اين فهم اوليه و رسيدن به مقصود اصلي، حركتي چند مرحله اي در پيش رو داريم. اين حركت را گردآوري قرينه ها مي ناميم. بر اساس امكان جدايي ميان سخن و قرينه هاي آن، متكلم مي تواند جمله خود را به گاه اضطرار، گنگ و مجمل بيان كند و سپس در موقع و جايي ديگر سخني گويد كه چون در كنار جمله نخستش قرار گيرد، مقصود اصلي او را بفهماند. اين كار در گفتگوهاي معمولي،گاه به چشم مي آيد، اما در محل بحث ما، يعني كلام معصومان، فراوان است. آنان در روزگارهاي متفاوتي مي زيستند، گاه تحت فشار و اختناق، و گاه آزاد و رها بودند. ايشان همچنين نيازهاي گونا گون هر جامعه را مي دانستتند و از آنها آگاهي داشتند، از اين رو نه مي خواستند و نه با توجه به وضعيت و مخاطبان مختلف، مي توانستند همه آنچه را كه براي همگان نياز بوده است، در يك مقطع زماني خاص عرضه كنند. پيش تر گفتيم كه در علم اصول فقه، دو اصطلاح مراد استعمالي و مراد جدّي را به همين دو ظهور ناظر ساخته اند. مراد استعمالي يعني همان مفهوم اوليه از متن و مراد جدّي يعني آنچه در پي جستجو از قرينه ها به دست مي آيد و مقصود گوينده را روشن مي سازد. اگر تنها به وجود واژه هاي چند معنايي (مشترك لفظي) و احتمالات گوناگون تركيبي و نحوي توجه كنيم، به آساني، ضرورت جستجو به منظور دست يابي به قرينه ها را درمي يابيم. اگر قرينه اي در دست نداشته باشيم، نمي توانيم مقصود گوينده را از كاربرد يك واژه مشترك دريابيم و ميان معاني متعدد آن سرگردان مي مانيم. قرينه ها در جايي كه احتمالات اعرابي و معنايي متفاوت در جمله وجود دارد، به كمك ما مي آيند و به پذيرش يك وجه وكنار نهادن بقيه احتمالات، حكم

.

ص: 102

انواع قرينه ها

مي رانند. قرينه ها، از منظرهاي مختلف به چند دسته كلي تقسيم مي شوند كه به آنها اشاره مي كنيم.

انواع قرينه هاقرينه ها گاه همراه سخن بيان مي شوند، كه آن را قرينه متّصل مي نامند، و گاه جداگانه، كه بدان قرينه منفصل مي گويند. در صورتي كه قرينه متّصل كلامي باشد آن را لفظي و در صورتي كه غير كلامي باشد مقامي مي نامند. البته بيشتر قرينه ها لفظي اند؛ اما اين به معناي كم اهميت بودن قرينه هاي مقامي نيست. (1) ما براي دسترسي آسان تر فراگيران به هر يك از اين قرينه ها، قرينه هاي متّصل كلامي را در اينجا و قرينه هاي متّصل مقامي را در درس اسباب ورود حديث جاي داده و قرينه هاي منفصل را، كه بيشتر از نوع كلام هستند، در درس خانواده حديث ذكر مي كنيم . قرينه متّصل لفظي واژه يا جمله اي است كه در كنار سخن مي نشيند و مقصود اصلي گوينده را به ما مي فهماند. در تقسيم بندي هاي سنّتي و معمول، قرينه متّصل به دو گونه معينه و صارفه تقسيم شده است. قرينه معينه بيشتر در فهم واژه هاي چندمعنايي مؤثر است. در اين گونه از قرينه، همنشيني يك واژه با واژه ديگر موجب مي شود كه از ميان معاني محتمل يك واژه، تنها يك معنا فهميده يا حداقل دايره احتمالات آن محدود شود؛ براي مثال، اگر پدري به فرزندش بگويد: «امروز صبح يك ليتر شير بخر» و عصر همان روز بگويد: «براي ديدن شير به باغ وحش مي رويم»، كلمات همنشين در هر دو جمله،

.


1- .. شايان ذكر است كه قرينه هاي مقامي بسياري از احاديث، ديرياب اند؛ چه، ما تنها با نقل كتبي و غير شفاهي احاديث سر و كار داريم و قرينه هاي مقام تخاطب و زبان حال و مقام گفتگو از ميان برخاسته و تفاوت لحنها، نگاهها، اشاره ها و حتي سخنان پيش از سخن اصلي هر مجلس و ديگر زمينه هاي سخن، كمتر نقل شده و به صورت اتفاقي و موردي به دست ما رسيده اند كه در درس اسباب ورود حديث به برخي اشاره خواهيم كرد.

ص: 103

تضمين

مقصود پدر را از كلمه شير به خوبي مي رساند و واژه هايي كه قرين شير شده اند، منظور صاحب سخن را معين مي كنند. (1) تأثير همنشيني واژه ها گاه محدود و ناقص است؛ در همان مثال نخست، اگر پدر فقط بگويد: «شير بخر»، يكي از احتمالات، يعني شير درنده، از دايره احتمالات بيرون مي رود، اما پسر مي تواند شير خوراكي يا شير باز و بستِ آب بخرد. قرينه صارفه نيز، همان گونه كه از نام آن پيدا است، موجب تغيير فهم ما از معناي اصلي كلمه و مفهوم حقيقي جمله مي گردد و آن را به سوي معناي مورد نظر گوينده انصراف مي دهد؛ براي مثال، افزودن بيشه هاي نبرد يا عرصه پيكار به كلمه شير، به ما مي فهماند كه منظور از شير، انسان دلاور و شجاع است و نه شير درنده. قرينه صارفه به طور معمول در جايي به كار مي رود كه گوينده، معناي مجازي و نه حقيقي و اصلي كلمه را اراده كرده است. ما در اينجا، بدون آنكه قصد احصا و استقرا داشته باشيم يا به تعيين نوع هر يك بپردازيم، برخي از قرينه هاي متصل را كه در احاديث بيشتر به كار رفته اند ذكر مي كنيم؛ اين قرينه ها عبارت اند از: تضمين، تعليل معصوم و پرسش راوي.

تضمينتضمين يا جاي دادن كلام ديگران در كلام خود، فقط يك صنعت شعري و يك فن متعلق به بديع نيست و در نثر مذهبي نيز به كار مي رود. گوينده سخن با آوردن كلام ديگران و پيوند زدن كلام خود با آن، از رابطه خارجي و يا ذهني

.


1- .. حديث زير نمونه خوبي براي تاثير قرينه معينه در فهم مقصود است. ممكن است كسي مقصود از واژه صفوف را در آغاز حديث ، صفهاي مرتب شده لشكريان بداند ، اما ادامه متن مي فهماند كه صفوف نماز جماعت مقصود است؛ واما متن حديث: النعمان بن بشير : كان رسول الله صلي الله عليه و آله يسوّي صفوفنا حتّى كأنّما يسوّي بها القداح حتّي رأى أنّا قد غفلنا عنه ، ثم خرج يوما فقام حتى كاد أن يكبِّر فرأى رجلا باديا صدره ، فقال : عباد الله لتسوّون صفوفكم أو ليخالفنّ الله بين وجوهكم.

ص: 104

آيه

ميان مطلب خود و آنچه مخاطب از جمله تضمين شده مي داند، استفاده مي كند و فهم يا قبول و باور مقصود خود را آسان مي سازد. در واقع، همسويي و همخواني دو جزءِ سخن گوينده، مخاطب را بدين سو هدايت مي كند كه فهم پيشين خود را از مضمون جمله تضمين شده، بر فهم جزء ديگر كلام، حجّت قرار دهد و از بروز كج فهمي و احتمالات ديگر جلوگيري كند. از اين رو فهم و درك جمله هاي تضمين شده، به فهم مجموع سخن و مراد اصلي گوينده كمك مي كند. در تضمين، گوينده با توجه به حضور مطلبي خاص در ذهن مخاطب، نكته اي ديگر را بر آن بنا مي نهد و از اين رو تا آن نكته اصلي و اوليه درك نشود، مجموع سخن مفهوم نمي گردد. ما اين تضمينها را بر حسب خاستگاه آنان، به چهار دسته تقسيم مي كنيم: آيه، حديث، مثل و شعر.

آيهمعصومان تجلّي معارف قرآن، و خود، قرآن ناطق اند. آنان قرآن زنده هر عصرند و سخن، فرمان و نهي آنان، مانند رفتار و كردارشان، تفصيل قرآن است. آنان گفته هاي خود را برگرفته از قرآن خوانده و فرموده اند مي توانند مستند قرآني هر يك از سخنان خود را ارائه دهند و گاه با درخواست راويان، آن را ارائه داده اند. (1) با اين همه، در موارد بسياري، آنان آيه يا بخشي از آن را در كلام خود درج كرده اند و براي تبيين بيشتر سخن خود يا اثبات و باوراندن آن به مخاطب، به صراحت يا به اشاره، از كلام خدا سود برده اند. حديثِ «يا سَوْأتاهُ لِمَنْ غَلَبَتْ اِحْداتُهُآحادُهُ عَشَراتِه» (2) از امام سجاد عليه السلام، مي تواند نمونه خوبي براي تضمين و فهم نقش آن در يافتن معناي سخن باشد. كساني كه آيه مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَه فَلَهُ عَشْرُ أمْثَالِها وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيئَه فَلا يجْزى إلا مِثْلَهَا وَ هُمْ

.


1- .. ر.ك: نور الثقلين، ج 5، ص 290؛ «فهذِهِ أحاديثُ رسولِ اللهِ، يصَدِّقُهَا الْكتابُ».
2- .. تحف العقول، ص 281.

ص: 105

حديث

مثل

لا يظْلَمُونَ(1) را در سوره انعام به ياد داشته باشند، مي توانند به آساني معناي اين حديث را دريابند: واي بر كسي كه گناهانش، با آنكه يك به يك محاسبه مي شود، بر نيكيهايش، كه ده برابر حساب مي شود، غلبه كرده و بيشتر شده است.

حديثدر ميان احاديث امامان شيعه، احاديث پيامبر اكرم مورد تضمين قرار گرفته است. (2) همين كار در مورد احاديث امامان سابق بر هر امام نيز موجود است، كه به جهت مشابهت آن با بحث تضمين و تلميح قرآني، تنها بر تأثير آن در فهم حديث تأكيد مي ورزيم و بيش از اين بدان نمي پردازيم.

مثلمثل را مي توان يك اصطلاح بزرگ دانست كه در قالب كلماتي، بار معنايي انبوهي را به مخاطب انتقال مي دهد، بدون آنكه متكلم را نيازمند شرح و توصيف مفصّل واقعه و مقصود خويش نمايد. گوينده سخن با آوردن يك ضرب المثل كوتاه، هم خود و هم شنونده را از رنج درازگويي مي رهاند و گاه بدين وسيله، مُهر تأييدي بر ادعاي خود نيز مي زند. از اين رو كشف معناي ضرب المثل و فهم دليل و وجهِ آوردن و درج آن در كلام، قرينه اي بس مهم براي فهم معناي كل كلام مي شود و مقصود اصلي صاحب سخن را معلوم مي سازد. شارحان و نيز برخي مترجمان از اهميت و نقش اين جمله هاي كوتاه در كلام آگاه بوده و كوشيده اند بار معنايي نهفته در پشت اين واژه ها را به گونه اي انتقال دهند كه هم خود روشن باشند و هم روشنگر ديگر

.


1- .. انعام/ 160.
2- .. براي نمونه، به فهرست هاي صبحي صالح در پايان نهج البلاغه و بخش فهرست روايات نبوي مراجعه كنيد. اين فهرست ششمين فهرست از فهارس بيست گانه اي است كه اين محقق عرب زبان براي نهج البلاغه تهيه كرده است.

ص: 106

قسمتهاي كلام گردند. ما در اينجا خطبه 35 نهج البلاغه را كه مشتمل بر مثلهاي متعددي است مي آوريم. امام عليه السلام پس از توطئه حكميت، خطاب به مردم گفته است: الْحَمْدُ للهِ، وَ إنْ أَتَي الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ الْفَادِحِ وَ الْحَدَثِ الْجَلِيلِ، وَ أشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللهُ لا شَرِيك لَهُ لَيسَ مَعَهُ إلَهٌ غَيرُهُ، وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ. أَمَّا بَعْدُ، فَإنَّ مَعْصِيهَْ النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الْمُجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْره وَ تُعْقِبُ النَّدَامَهَْ. وَ قَدْ كُنْتُ أمَرْتُكُمْ فِي هذِهِ الْحُكومَهِْ أمْرِي وَ نَخَلْتُ لَكُمْ مَخْزُونَ رَأْيي، لَوْ كانَ يطَاعُ لِقَصِيرٍ أَمْرٌ. (1) فَأَبَيتُمْ عَلَيََّّ إباءَ الْمُخَالِفِينَ الْجُفَاه وَ الْمُنَابِذِينَ الْعُصَاه، حَتَّي ارْتَابَ النَّاصِحُ بِنُصْحِهِ وَ ضَنَّ الزَّنْدُ بِقَدْحِهِ. (2) فَكُنْتُ أنَا وَ إياكُمْ كَما قَالَ أخُو هَوَازِنَ: «أمَرْتُكُمْ أمْرِي بِمُنْعَرَجِ اللِّوَي فَلَمْ تَسْتَبِينُوا النُّصْحَ إلّا ضُحَي الْغَدِ». سپاس خداي راست، هرچند روزگار كاري دشوار پيش آورده و حادثه اي بزرگ پديد كرده است. گواهي مي دهم كه خدا يكي است، شريكي ندارد و با او الهي نيست، و محمّد بنده او و فرستاده اوست؛ درود بر او و آل او. اما بعد، سرپيچي از خيرخواه مهربان و داناي كاردان دريغ و افسوس آورَد و پشيماني به دنبال دارد. درباره اين داوري (حكميت)، رأي خويش را گفتم و آنچه درون دل داشتم از شما پنهان نكردم. (كاش سخن قصير را گوش مي داديد) [رأي درست آن بود اگر مي پذيرفتيد]. اما مخالفت كرديد و سر باز زديد و نافرماني پيشه ساختيد؛ جفا نموديد و به راه نافرماني گام نهاديد. تا آنكه خيرخواه به خود بدگمان شد و (حلوا رنج دهان). و داستان من و شما چنان شد كه شاعر گفته است: نصيحت همه عالم چو باد در قفس است به گوش مردم نادان، چو آب در غربال (3)

.


1- .. مثل مشهوري است كه توضيحش در كتابهاي ويژه مثلهاي عرب مانند مجمع الامثال ميداني و مستقصي الامثال زمخشري و نيز برخي شرحهاي نهج البلاغه آمده است..
2- .. يك اصطلاح است و ترجمه واژه به واژه آن چنين: سنگ آتش زنه از جرقه زدن بخل ورزيد.
3- .. ترجمه از استاد شهيدي با اندكي تغيير است. ايشان در اينجا اصطلاح را به اصطلاح معادل و شعر را به شعر و مثل را به مثل فارسي ترجمه كرده است.

ص: 107

شعر

تعليل امام

شعرشعر نيز در ايجاد ارتباط ذهني با مخاطب، سريع و آسان عمل مي كند و از اين رو، مانند مثلها، در لابلاي سخن از آنها استفاده مي شود. شعر به سبب ارائه يك صورت خيال برانگيز، مخاطب را با بسياري از دانسته ها و نهفته هاي ذهنى او مرتبط مي كند و از اين طريق، تصويري ظريف و لطيف را از واقعيت به نمايش مي گذارد و مانند نقاشي ماهر و دقيق، او را به حقيقت، بينا مي گرداند. هر گاه ما بتوانيم اين تصوير ظريف را در ذهن خود احضار كنيم، مي توانيم به كمك آن، معناي اصلي و مقصود حقيقي گوينده را كشف كنيم. به واقع شعر يك قرينه بزرگ داخلي مي شود كه بر بقيه سخن نور مي افشاند و ناگفته هاي گوينده را روشن و مقصود نهفته او را مفهوم مي كند. حديث زير نمونه استشهاد امامان به شعر است. نَجْمُ بْنُ حُطَيمٍ الغَنْويِِّّ عن أبي جعفرٍ عليه السلام قال: اَلْيأسُ مِمّا في أيدِي النّاسِ عِزُّ الْمُؤمِنِ في دينِهِ، أوَما سَمِعْتَ قَوْلَ حاتِمٍ: «إذا ما عَزَمْتَ الْيأسَ ألفَيتَهُ الْغِنيإذا عَرَََّفَتَهُ النَّفْسَ، و الطَّمَعُ الْفَقْرُ». (1) نجم بن حطيم غنوي از امام باقر عليه السلام نقل مي كند: نااميدي از آنچه در دست مردم است، موجب عزت مؤمن مي شود. آيا اين سخن حاتم را نشنيده اي كه: «چون چشم طمع از مردم بركندي، آن را توانگري مي يابي، هنگامي كه به نفس بفهماني كه طمع يعني فقر».

تعليل امام (2)يكي از ديگر قرينه هاي مؤثر در فهم حديث، علتِ آورده شده در صدر و ذيل آن است؛ علتي كه گوينده حديث حكم خود را به آن مستند كرده است. اين علتها، كه بيشتر

.


1- .. الكافي، ج 2، ص 149، ح 6.
2- .. از اينجا تا پايان فصل، مباحثي آمده كه بر علم اصول فقه مبتني است و استادان محترم مي توانند از تدريس آن براي دانشجوياني كه با اصول فقه آشنايي ندارند، خودداري كنند.

ص: 108

در دنباله حكم بازگو مي شود، در موارد بسياري، مورد استفاده محدثان و فقيهان بوده و ايشان مراد واقعي و منظور حقيقي حديث را با توجه به تعليلها بيان داشته اند و مباحث نظري و تطبيقي آنها موجب شده است بحث مستقلي در علم فقه و اصول فقه مطرح شود. (1) مثال مشهور اين بحث «حُرِّمَ الَخَمْرُ، لأنَّهُ مُسْكِرُ» است كه در بسياري از كتابها تكرار شده است. اصوليان و فقيهان مي گويند كه با بيان علت، موضوع حكم از آنچه در ابتداي امر فهميده مي شود، به موضوعي عام تر تبديل مي گردد و شامل هر آنچه اين علت ذكرشده در آن وجود دارد، مي شود. براي مثال، حرمت خمر به ديگر مواد مست كننده، سرايت مي نمايد. از اين رو مراد نهايي حديث را با توجه به ذكر علّت، معنايي متفاوت با حديثي مي دانند كه علت در آن ذكر نشده است. مي توان چنين گفت كه مقصود اصلي معصوم، حرام كردن همه مسكرها بوده و خمر را به عنوان مثال بارز و شايع، نقطه آغاز بيان حكم خود نموده است، نه آنكه مقصود شارع فقط بيان حكم حرمت خمر بوده باشد. گفتني است تعميم حكم با استفاده از علّت ذكرشده در كلام _ علت منصوصه _ خود تابع قواعد عقلايي ظهور كلام است ، كه محل بحث آن در علم اصول فقه مي باشد، (2) اما تقريباً تمام فقيهان و اصول دانان اين تعميم و تعدّي را پذيرفته (3) و فقط در قواعد و شروط آن، نظرهاي متفاوت اما متقاربي ابراز داشته اند. (4) ما اين بحثها و نيز چرايي اعتبار علت منصوصه و شك در حجيت علت مستنبطه و

.


1- .. أصول الفقه، ص 536.
2- .. ر.ك: مبادئ الوصول إلي علم الأصول، ص 217؛ أصول الفقه، ص 537.
3- .. براي نمونه ر.ك: رسائل الشهيد الثاني، ص 8: «قد تحقّق في الأصول أنّ العلّه المنصوصه يتعدّي إلي كلّ ما تحقّق فيه العلّه». نيز ر.ك: جواهر الكلام، ج 28، ص 417 و ج 34، ص132؛ كتاب الصلاه، ج 2، ص 319؛ مصباح الفقاهه، ج 4، ص 43؛ و در ميان اهل سنّت، ر.ك: نيل الأوطار، ج 28، ص 208؛ فتح الباري، ج 9، ص 536؛ البرهان، ج 3، ص 91.
4- .. ر. ك: عدّه الأصول، ج 2، ص 657؛ الحدائق الناضره، ج 1، ص 63 تا 65.

ص: 109

سؤال راوي

همچنين تفاوت اصلي تعليل را با قياس، كه از نظر شيعه حجّت نيست، به علم اصول فقه وامي گذاريم. (1)

سؤال راوياحاديث بسياري در پاسخ به پرسش هاي راويانِ آشنا به فقه و ساير معارف ديني، يا مردمي عادي كه با مشكلاتي مواجه شده اند صادر شده است؛ زيرا پيشوايان ما مرجع پرسش هاي علمي عصر خويش بوده و به سؤالهاي فقهي و تفسيري و اخلاقي و جز اينها پاسخ مي داده اند. آنان با گفتار و كردار و نوشته و رساله، پرسش هاي آشكار و نهفته راويان را پاسخ مي دادند و اشكالات و شبهه ها را حل مي كردند. (2) كتابهايي از قبيل مسائل علي بن جعفر، مسائل الرجال، مكاتبات حميري و توقيعات ارزشمند و مقدّسي كه از امام عصر و پدران بزرگوارشان صادر گشته است، همه و همه شاهد اين مدعايند كه احاديث نه در خلأ، كه در عرصه علمي معاصر خود صدور يافته و نه در كتاب، كه در فضاي گاه تب آلود سياسي و اجتماعي روزگار خويش جاي گرفته اند. از اين رو، يافتن سؤال نهفته يا آشكار راوي يا پرسشگر، كه خود نخستين مخاطب حديث است، ما را به محور اصلي پاسخ و هسته دروني آن رهنمون مي كند؛ خواه اين سؤال و جواب در يك مجلس بوده و به گونه شفاهي اتفاق افتاده باشد، خواه به صورت كتبي نوشته شده و پاسخش روزها و هفته ها بعد رسيده باشد و يا سؤال آن قدر رايج و مشهور بوده كه سخن امام به آن متوجه بوده، بي آنكه كسي پرسيده باشد. توجه به سؤال راوي و نقش آن در فهم پاسخ امام، در زمينه احاديث عقيدتي و فقهي، بيش از زمينه هاي ديگر رخ داده است و بسياري از فقيهان در مباحث فقهي _ حديثي خود، از سؤال موجود در حديث استفاده كرده و آن را قرينه اي براي

.


1- .. أصول الفقه، ص 538 ؛ قوانين الأصول، ص 374 و 458 ؛ فوائد الأصول، ج 3، ص 154.
2- .. ر.ك: مجله علوم حديث، ش 6 و 9، مقاله «عرضه حديث بر امامان» از نگارنده.

ص: 110

نمونه

تعيين مراد نهايي امام دانسته اند و گاه ظهوري كاملاً متفاوت از آنچه از حديث بدون سؤال مي فهميم، به حديث نسبت داده اند (1) يا به قرينه پرسش راوي، يكي از چند معناي محتمل حديث را برگزيده و بقيه را كنار نهاده اند. (2) فقها گاه اطلاقات پاسخ را به قرينه سؤال مقيد كرده اند، گاه عمومات آن را تخصيص زده اند، گاه از انعقاد و شكل گيري اطلاق و عموم جلوگيري كرده اند (3) و گاه اجمال حديث را به وسيله سؤال برطرف ساخته اند. (4)

نمونهمي دانيم كه پنج چيز وضو را باطل مي كند. خواب، خروج بول، غائط، ريح و آميزش جنسي؛ اما حديثي در دست است كه مبطلات وضو را منحصر به آنچه از مخارج انسان بيرون مي آيد مانند غائط، بول و ريح، كرده و بقيه را ذكر ننموده است: أبوبصيرِ المُراديِِّ عَنِ الإمامِ الصّادقِ عليه السلام: سَألْتُهُ عَنِ الْحِجامَه وَ الْقَيْْءِ وَ كلِّ دَمٍ سائِلٍ، فَقالَ: «لَيسَ فيهِ وُضُوءٌ، إنَّما الْوُضُوءُ مِمّا خَرَجَ مِنْ طَرَفَيكَ الَّذَينِ أنْعَمَ اللهُ بِهِما عَلَيك.» ابو بصير مرادي از امام صادق عليه السلام درباره نقض وضو با حجامت و قي و هر خوني كه از رگها سيلان يابد پرسيد. امام فرمود: «در اينها وضو نيست. وضو تنها پس از خروج چيزي از دو مخرج انسان است، كه از نعمتهاي الهي به شمار مي آيند.»

.


1- .. براي نمونه ر. ك: رياض المسائل، ج 9، ص 297، مؤلف، عبارت «يرجع ميراثا» را در كلام امام، به قرينه پرسش راوي از صحت وقف، بر معناي مجازي حمل كرده است.
2- .. ر. ك: مستند الشيعه، ج 7، ص 153 (در مسئله شك در ركعات نماز)؛ جواهر الكلام، ج 5، ص 310 (مسئله تماس با قطعه جداشده از بدن حيوان).
3- .. ر. ك: مشارق الشموس، ج 1، ص 221 و 289؛ كشف اللثام، ج 2، ص 287 (در مسئله ارث)؛ رياض المسائل، ج 2، ص 299؛ جامع المدارك، ج 3، ص 155.
4- .. جواهر الكلام، ج 36، ص 284.

ص: 111

چكيده

علامه مجلسي براي حل اين مشكل، انحصار مبطلات وضو را به آنچه از مخارج انسان بيرون مي آيد، حصر حقيقي ندانسته، بلكه آن را نسبي (اضافي) خوانده است. (1) به سخن ديگر، پاسخ امام با عنايت به سؤال ذهني راوي است كه آيا افزون بر بول و غائط، همه مواد ديگري كه از بدن بيرون مي آيد، مانند خون حجامت و اخلاط بيني و يا قي كردن نيز وضو را باطل مي كند؟ امام هم با توجه به اين محدوده، يعني چيزهاي خارج شده از بدن، نواقض وضو را محصور به بخشي از اين مواد مي كند كه از مخرج بول و غائط بيرون مي آيد و به نواقض ديگر نظر ندارد. اين توجه موجب مي شود كه ما نواقض وضو را به آنچه در اين حديث آمده حصر نكنيم و ناقضهايي مانند خواب را كه ارتباطي با مواد خارج شدني از بدن ندارد از دايره بيان حديث بيرون و حديث را ناظر به غير آن بدانيم.

چكيدهo گوينده سخن مي تواند با افزودن قرينه هاي متصل يا منفصل، معناي ابتدايي سخن خود را دگرگون يا گستره آن را تغيير دهد. o متكلم حق دارد كه گاه به سبب پيشامدي، با ابهام سخن بگويد و سپس با سخن ديگري، آن را روشن يا بي اعتبار سازد. o به سبب زيستن امامان در وضعيتها و زمان هاي گوناگون از يك سو، و سطح فكري و مذاهب مختلف مخاطبان از سوي ديگر، اجمال و تبيين و ابهام و افزودن قرينه در

.


1- .. يحتمل أن يكون الحصر الإضافيّ بالنّسبه إلي ما يخرج من الإنسانِ أو ما تعدّه العامّه ناقضاً و ليس بناقض، بقرينه السّؤال، فلا يردّ النّقض بالنّوم و أشباهه. (بحار الأنوار، ج 77، ص 214، ذيل ح 4)؛ علامه مجلسي همچنين احتمال داده است كه سخن امام ناظر به آنچه اهل سنت و نه ائمه عليهم السلام ناقض وضو مي دانند، باشد.

ص: 112

پرسش و پژوهش

احاديث شيعه شايع است. o احتمال وجود قرينه ها موجب مي شود كه به فهم اوليه خود از حديث اعتماد نكنيم و پس از كاوش و فحص از قرينه هايي مانند مخصِّصها، مقيدها و ناسخها به فهم خود از حديث اعتبار بخشيم. o قرينه ها چند گونه و قرينه هاي متّصل كلامي مطابق با تقسيم بندي سنّتي دو گونه اند: قرينه معينه و قرينه صارفه. هر دو گونه، واژه يا جمله اي هستند كه در كنار همان سخن اول مي نشينند. o قرينه معينه، برخي از معاني واژه هاي چند معنايي را كنار مي نهد و گاه آن را به يك معنا منحصر مي كند. o قرينه صارفه، معناي اصلي كلمه را كنار مي نهد و مقصود اصلي گوينده را نمايان مي سازد. o آيات، اشعار و مثلهاي به كار رفته در احاديث و نيز پرسش راوي و تعليل معصوم، هر يك قرينه اي مهم براي فهم مقصود نهايي گوينده حديث است.

پرسش و پژوهش1. وجود قرينه هاي منفصل چه وظيفه اي را بر دوش ما مي نهد؟ 2. مفهوم تعليل و گونه هاي آن را بيان كنيد. 3. مثلهاي به كار رفته در نامه 28 نهج البلاغه را شرح دهيد. 4. تضمين نهفته در اين متن را تبيين كنيد: قال المأمون للرّضا عليه السلام: «ما الدليل علي خلافه جدَّك؟» قال عليه السلام: «أنفسنا»؛ فقال المأمون: «لولا نسائنا»؛ فقال الرّضا عليه السلام: «لولا ابنائنا»؛ فسكت المأمون. 5. برخي احاديث در باره عدّه طلاق را كه دربردارنده حكمت آن هستند، بيابيد و با كمك استادان محترم، آنها را تحليل كنيد. 6. يك حديث بيابيد كه سؤال راوي در فهم پاسخ امام و يا گستره آن مؤثر باشد.

.

ص: 113

درس هشتم : اسباب ورود حديث (1)

مفهوم و اهميت اسباب ورود حديث

درس هشتم : اسباب ورود حديث (1)اهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: مفهوم و اهميت اسباب ورود حديث را بشناسد؛ با برخي از اسباب ورود حديث آشنا شود؛ شيوه دست يابي به اسباب ورود حديث را بداند؛ از كاربرد اسباب ورود در حلّ برخي مشكل آگاهي يابد.

مفهوم و اهميت اسباب ورود حديثهمان گونه كه آشنايي با شأن نزول آيات شريف قرآن، ما را در فهم درست مقصود آيه ياري مي دهد، يافتن سبب ورود حديث نيز ما را به مقصود گوينده حديث رهنمون مي سازد. سبب ورود حديث، يعني زمينه اي كه موجب گشته است تا معصوم سخن بگويد و حكمي را بيان و مسئله اي را طرح يا ردّ و انكار كند و يا حتي كاري را انجام دهد. به ديگر سخن، متن حديث يك مجموعه بسته و مستقل از هرگونه وابستگي به بيرون نيست. حديث نيز مانند ديگر اسناد تاريخي و برجامانده، بخشي از يك فضاي

.

ص: 114

فرهنگي بزرگتر و جزيي از گفتمان مرتبط با آن است. راويان گزارشگر حديث، ممكن است تنها بخش لفظي و متن صادر شده از امام عليه السلام را منتقل كنند و از توجه و نقل همه حاشيه ها و رشته هاي مرتبط با حديث، باز بمانند. اين نكته ما را ملزم مي سازد كه در فهم حديث، تنها به فهم الفاظ آن از آغاز تا پايان بسنده نكنيم و همه قرينه ها و حتي عناصر غير زباني اما مرتبط را نيز بيابيم. اين عناصر بيشتر به شكل قرينه هاي مقامي مانند شرايط اجتماعي و تاريخي، فضاي فرهنگي و علمي، حالتها و وضعيت مقام گفتگو، شخصيت مخاطب و پرسشهاي نهان راوي حديث هستند و ممكن است در صورتهاي ديگر نيز پديدار شوند. با توجه به اين گوناگوني و تأثير قابل توجه آنها بر معناي متن، اين عناصر را، با آنكه خود از قرينه ها به شمار مي روند، به طور جداگانه مي آوريم. در اين ميان، يافتن اسباب ورود احاديث، از امام باقر عليه السلام به اين سو، اهميت بيشتري دارد؛ چه، از دهه هاي آغازين قرن دوم هجري، نحله هاي فكري، مكتبهاي كلامي و مدرسه هاي فقهي گوناگوني پا به عرصه حيات علمي مسلمانان نهاده و امامان معصوم ما كه مرزباني عقيده و بينش اسلام راستين را به عهده داشتند، به اين ميدان درآمدند و از اين رو روايات شريف آنان، نه در خلأ كه در فضاي علمي و نقد و بحث، وارد گشته است. آنان يا در مقام پاسخ به پرسشهاي راويان بودند، يا در مقام نقد نظر و فتواي فقيهان اهل سنّت و يا ردّ و انكار بدعتي آشكار و نهان. پيشوايان ما به سنّت حسنه جدال احسن عمل مي كردند و به صورت مستقيم و غير مستقيم، به گفتگو با پيروان و متكلمان اديان ديگر و طرح و نقد فتاوي فقيهان غير شيعي مي پرداختند. (1) ايشان راويان و شاگردان مبرّز خويش را نيز به اين عرصه كشاندند و از آنان

.


1- .. ر. ك: دو كتاب التوحيد، اثر شيخ صدوق و الاحتجاج، تأليف طبرسي.

ص: 115

شيوة يافتن اسباب ورود حديث

خواستند كه سخنان ديگران را نيك بشنوند و سپس يا بپذيرند يا با آنها رويارويي كنند و اگر خود از عهده برنمي آيند، بر ايشان عرضه كنند و پاسخ بگيرند. (1) روشن است كه راويان، اين فتاوي و نظرات را در كنار حديث صادرشده مي ديده و حديث را مي فهميده اند؛ اما لزوماً همه اين قرينه ها را نقل نكرده اند. راويان گاه حتي متوجه اين نكته نبوده اند كه ممكن است يك قرينه بزرگ و روشن، در گذر زمان، به رازي پوشيده و مطلبي مغفول تبديل شود. به سخن ديگر همان گونه كه ما در حكايت حوادث و سخنان گويندگان معاصر، از نقل جزئيات پيراموني سخن و ضميمه هاي واقعه غافليم، آنان نيز گاه از نقل دغدغه هاي ذهني انديشمندان هم عصر امامان و نظرهاي متفاوت و متقابل فتاوي فقيهان ديگرانديش، غفلت كرده ، اگرچه خود از آنها آگاه بوده اند. برخي از آنان حتي گاه متوجه نبوده اند كه امام معصوم در مقام حفظ راوي يا كيان شيعه است، نه در صدد بيان حكم واقعي و الهي، و نيز نمي دانستندكه به سبب حضور جاسوسي در مجلس گفتگو يا خطرات احتمالي عمل به حكم حقيقي واقعه، امام به گونه اي دوپهلو و كنايه آميز سخن مي گويد يا به صراحت از بيان حكم واقعي خودداري مي كند. شناخت اين وضعيت ها است كه فهم حديث را به مبحث اسباب ورود حديث پيوند مي زند و نياز به آن را نشان مي دهد.

شيوه يافتن اسباب ورود حديثبا توجه به آنچه گذشت، براي فهم بهتر حديث و رسيدن به مراد نهايي گوينده، بايد با كاوش در منابع مرتبط و ناظر به حديث، از سبب ورود حديث و فضاي جانبي آن مطلع شويم. اين منابع، بسته به متن و موضوع حديث، ممكن است منابع حديثي ديگر يا منابع تاريخي و تفسيري يا هر منبع مرتبط ديگري باشد؛ مثلاً فهم خطبه هاي حماسي امام حسين عليه السلام از مدينه تا كربلا، در گرو درك شرايط

.


1- .. ر. ك: مجله علوم حديث، ش 6، مقاله «عرضه حديث بر امامان» از نگارنده.

ص: 116

نمونه هاي حديث شيعه

اجتماعي و سياسي جامعه معاصر با امام و مطالعه تاريخ صدر اسلام است. اين امر ما را ناگزير مي سازد تا جريانهاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي حاكم را به خوبي بشناسيم و زمينه هاي صدور حديث را دريابيم. ما شيوه جستجو را، حدّاقل در حوزه منابع حديثي، همان شيوه يافتن خانواده حديث مي دانيم كه در درسهاي بعدي خواهد آمد. در اينجا با ارايه چند نمونه، تأثير شگرف آگاهي از سبب صدور حديث را بر فهم معناي حديث نشان مي دهيم.

نمونه هاي حديث شيعهنمونه نخست:پيامبر اكرم: مَنْ بَشَّرَني بِخُرُوجِ آذارَ فَلَهُ الْجَنَّه. (1) هر كس مرا به خروج [ماه] آذار بشارت دهد، به بهشت مي رود. اين حديث در مجموعه هاي روايي اهل سنّت، مورد خدشه قرار گرفته است و به نقل از احمد بن حنبل آن را بي اعتبار دانسته اند؛ (2) اما با مراجعه به مصادر شيعي و يافتن وجه صدور آن، حديث را به راحتي معنا كرده و آن را مي پذيريم. شيخ صدوق سبب صدور حديث را از ابن عباس نقل كرده است: كانَ النَبِي صلي الله عليه و آله ذاتَ يوْمٍ في مَسْجِدِ قُبا وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أصْحابِهِ فَقالَ: «أوَّلُ مَنْ يدْخُلُ عَلَيكُمُ السّاعَه، رَجُلٌ مِنْ أهْلِ الجَنَه». فَلَمّا سَمِعُوا ذلِكَ قامَ نَفَرٌ مِنْهُمْ فَخَرَجوا وَ كُلُّ واحِدٍ مِنْهُمْ يحِبُّ أنْ يعُودَ لِيكونَ أوَّلَ داخِلٍ فَيسْتَوجِبَ الْجَنَّه، فَعَلِمَ النَّبِي صلي الله عليه و آله ذلِكَ مِنْهُمْ، فَقالَ لِمَنْ بَقِيَ

.


1- .. مقدمه ابن الصلاح، ص 161.
2- .. همان جا. نيز ر. ك: كشف الخفاء، ج 2، ص 236 ؛ اما حافظ عراقي اين كلام را نپذيرفته و گفته است: «لا يصِحُّ هذَا الْكَلامُ عَنِ الإمامِ أحمدَ» (ر. ك: نكت العراقي، ص 223 تا 225).

ص: 117

عِنْدَهُ مِنْ أصْحابِهِ: «إنَّهُ سَيدْخُلُ عَلَيكمْ جَماعَه يسْتَبِقُونَ، فَمَنْ بَشَّرَني بِخُرُوجِ آذارَ فَلَهُ الْجَنَّه». فَعادَ القَوْمُ وَ دَخَلُوا وَ مَعَهُمْ أبوذرٍّ (رَضِي الله عَنْهُ) فَقالَ لَهُمْ: «في أيِّ شَهْرٍ نَحْنُ مِنَ الشُهورِ الرّوميه؟» فَقالَ أبوذرٍّ: قَدْ خَرَجَ آذارُ يا رَسولَ الله، فَقالَ صلي الله عليه و آله: «قَدْ عَلِمْتُ ذلِكُ يا أباذَرٍّ وَ لكِنّي أحْبَبْتُ أنْ يعْلَمَ قَوْمي أنَّكَ رَجلٌ مِنْ أهْلِ الجَنَّه، وَ كَيفَ لا يكُونُ ذلِكَ وَ أنْتَ الْمَطْرودُ عَنْ حَرَمي بَعْدي لِمَحَبَّتِكَ لأهْلِ بَيتي ، فَتَعِيشَ وَحْدَكَ وَ تَمُوتَ وَحْدَكَ، وَ يسْعَدَ بِكَ قَوْمٌ يتَوَلَّوْنَ تَجْهيزَكَ وَ دَفْنَكَ، أولئِكَ رُفَقائي فِي الْجَنَّه الْخُلْدِ الَّتي وُعِدَ المَتَّقُونَ.» (1) روزي پيامبر در مسجد قبا با اصحاب خود نشسته بود. به آنان فرمود: نخستين فردي كه اكنون بر شما وارد مي شود، از بهشتيان است. برخي افراد چون اين سخن را شنيدند، بيرون رفتند تا شتابان باز گردند و به سبب اين خبر، از بهشتيان شوند. پيامبر اين را فهميد و به آنان كه مانده بودند فرمود: اكنون چند نفر بر شما در مي آيند كه هر يك از ديگري سبقت مي جويد. از ميان آنان، هر كس به من بشارت دهد كه ماه آذار تمام مي شود، اهل بهشت است. آن گروه بازگشته و وارد شدند. ابوذر نيز با آنان بود. پيامبر به آنان فرمود: ما در كدام ماه رومي هستيم؟ ابوذر گفت: اي پيامبر خدا، آذار تمام شد. پيامبر فرمود: اي ابوذر، اين را مي دانستم، اما دوست داشتم كه امت من بدانند تو بهشتي هستي، و چسان بهشتي نباشي، در حالي كه تو را پس از من، از حرمم (مدينه) مي رانند، چون به اهل بيت من محبت داري. پس تنها زندگي مي كني و تنها مي ميري و گروهي سعادت تجهيز و كفن و دفن تو را مي يابند. آنان همراهان من

.


1- .. معاني الأخبار، ص 204، ح 1؛ علل الشرائع، ج 1، ص 175.

ص: 118

در بهشت جاودان اند؛ بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده است.

نمونه دوم:در روايتي آمده است: قيلَ لِعَلِي عليه السلام: لَوْ غَيرْتَ شَيبَكَ يا أميرَالمُؤمِنينَ، فَقالَ: «اَلْخِضابُ زينَه وَ نَحْنَ قَوْمٌ في مُصيبَه.» (1) به علي عليه السلام گفته شد: اي اميرمؤمنان، كاش ريش سفيدت را رنگ مي كردي. فرمود: «خضاب كردن زينت است و ما قومي مصيبت زده ايم.» اگر به اين روايت بسنده كنيم و نتوانيم در ديگر نقلها، فضا و تاريخ صدور آن را بكاويم، بايد مانند سيد رضي در شرح حديث بگوييم كه چون علي عليه السلام در مصيبت وفات پيامبر بوده، محاسن خود را رنگ نكرده است، با آنكه ميان وفات پيامبر تا زمان پيري امام علي عليه السلام نزديك به سه دهه فاصله است. اما در اينجا نيز نقل سبب صدور راهگشاست. نقل فاضل آبي در نثر الدرّ چنين است: اِنْصَرَفَ عَلي مِنْ صِفّينَ فَكَأنَّهُ رأسُهُ وَ لِحْيتُهُ قُطْنَه. فَقيلَ لَهُ: يا اَميرَالمُؤمِنينَ، لَوْ غَيرْتَ. فَقالَ: «إنَّ الخِضابَ زينَه وَ نَحْنُ قَوْمٌ مَحْزونونَ.» (2) علي عليه السلام از صفّين بازگشت، در حالي كه سر و صورتش مانند پنبه [سفيد] بود. به او گفته شد: اي اميرمؤمنان، كاش موهايت را رنگ مي كردي. فرمود: «خضاب كردن، گونه اي زينت است و ما قومي مصيبت زده ايم.» يعني امام در عزاي از دست دادن تعداد بسياري از دوستان و ياران بزرگش در پيكار خونين صفّين، از هرگونه زينتي دوري مي كند. امام در برابر پرسش از امر به خضاب و مفهوم غَيرُوا الشَّيبَ در حديث پيامبر، پاسخ ديگري دارد و آن را ناظر و مختص به وضعيت صدر اسلام و اندك بودن رزمندگان مسلمان دانسته است. (3) از اين رو لازم نيست در روزگار قدرت و فراواني مسلمانان، لشكريان پيرمرد

.


1- .. نهج البلاغه، حكمت 473.
2- .. نثر الدرّ، ج 1، ص 307.
3- .. نهج البلاغه، حكمت 17.

ص: 119

به ميدان جنگ بروند و يا خود را جوان نشان دهند.

نمونه سوم :پيامبر خدا مي فرمايد: اَلْجارُ ثُمَّ الدّارُ وَ الرَّفيقُ ثمَّ الطَّريقُ؛ (1) همسايه و سپس خانه؛ رفيق و سپس راه و طريق. براي اين حديث سبب ورودي آورده شده است كه ظاهراً جدا از متن حديث نيست و راويان همه ماجرا را به يكباره نقل كرده اند. متن كامل حديث به همراه سبب ورود، كه از علي عليه السلام نقل شده، چنين است: جاءَ رَجُلٌ إلي رَسولِ اللهِ صلي الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ الله، إنّي أرَدْتُ شِراءَ دارٍ، أينَ تأمُرُني أنْ أشْتَرِيَ، في جُهَينَه أمْ في مَزينَه، أمْ في ثَقيفٍ أمْ في قُرَيشٍ؟ فَقالَ رَسولُ اللهِ صلي الله عليه و آله: «اَلْجارُ ثُمَّ الدّارُ.» (2) مردي نزد پيامبر خدا آمد و گفت: اي پيامبر خدا، من مي خواهم خانه اي بخرم، كجا مي فرمايي بخرم؛ در جهينه يا در مزينه، در ثقيف يا قريش؟ پيامبر فرمود: «اول همسايه و سپس خانه.» اين سفارش در اندرزهاي لقمان نيز آمده است. (3) نكته مهم درباره اين حديث آن است كه همين متن در حديثي از حضرت فاطمه( نيز آمده است و همان گونه كه سبب ورودش نشان مي دهد، معنايي ديگر را مي رساند. اين مثال تأثير سبب ورود حديث را در فهم حديث به خوبي نشان مي دهد.: اَلْحُسَينُ بْنُ عَلِي عليه السلام عَنْ أخيهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِي بْنِ أبي طالِبٍ(: «رَأيتُ اُمّي فاطِمَه( قامَتْ في مِحْرابِها لَيلَه جُمْعَتِها، فَلَم? تَزَلْ راكِعَه ساجِدَه حَتّي

.


1- .. كشف الخفاء، ج 1، ص 179.
2- .. الجعفريات، ص 164؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 209، ح 9273 و ج 3، ص 470، ح 4023 (با اندكي تفاوت).
3- .. الاختصاص، ص 337؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 429، ح 9899.

ص: 120

اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُها تَدْعُو لِلمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ تُسَمّيهِمْ وَ تُكْثِرُ الدُّعاءَ لَهُمْ وَ لا تَدْعُو لِنَفْسِها بِشَيْءٍ، فَقُلْتُ لَها: يا أُمّاه، لِمَ لا تَدْعُونَ لِنَفْسِكِ كَما تَدْعُونَ لِغَيرِكِ؟ فَقالَتْ: يا بُنَيَّ، اَلْجارُ ثُمَّ الدّارُ. » (1) حسين بن علي عليه السلام از برادرش حسن بن علي بن ابي طالب( نقل مي كند كه: ديدم مادرم فاطمه شب جمعه در محرابش ايستاده و پيوسته ركوع و سجود مي كند، تا آنكه سپيده دميد. و شنيدم كه براي مرد و زن مؤمن دعا مي كند و آنان را نام مي برد و فراوان بر ايشان دعا مي كند، اما براي خود هيچ دعايي نمي كند. به او گفتم: اي مادر، چرا براي خودت دعا نمي كني، همان گونه كه براي ديگران دعا مي كني؟ فرمود: «پسركم، همسايه، سپس خانه.»

نمونه چهارم:كسي خدمت امام مي رسد و از حديث پيامبر كه پس انداز كردن و به ارث نهادن بيش از دو دينار را روا نمي داند مي پرسد. به احتمال قوي، سؤال كننده در اوضاع و شرايط اقتصادي آن روز جامعه، ناچار از اندوختن مبلغي نه چندان زياد بوده و از حديث پيامبر مي ترسيده است. عبدالرحمان بن حجاج اين پرسش و پاسخ را گزارش كرده و سؤال كننده را نيز نام برده است، اما راويان بعدي نام او را از ياد برده اند. متن گزارش چنين است: سَألْتُهُ عَنِ الزكاه ما يأخُذُ مِنْهَا الرَّجُلُ وَ قُلْتُ لَهُ: إنَّهُ بَلَغَنا أنَّ رَسولَ اللهِ صلي الله عليه و آله قالَ: «أيما رَجُلٍ تَرَكَ دينارَينِ فَهُما كَيٌّ بَينَ عَينَيهِ.» قالَ: فَقالَ: «أُولئِكَ قَوْمٌ كانُوا أضْيافاً عَلي رَسولِ اللهِ صلي الله عليه و آله، فَإذا أمْسي قالَ: يا فُلانٌ، اِذْهَبْ فَعَشِّ هذا . فَإذا أصْبَحَ قالَ: يا فُلانٌ، اِذْهَبْ فَغَدِّ هذا ، فَلَمْ يكُونُوا يخافُونَ أنْ يصْبِحُوا بِغَيرِ غَداءٍ وَ لا بِغَيرِ عَشاءٍ، فَجَمَعَ

.


1- .. علل الشرائع، ص 181؛ دلائل الإمامه، ص 152، ج 66.

ص: 121

الرَّجُلُ مِنْهُمْ دينارَينِ، فَقالَ رَسولُ اللهِ صلي الله عليه و آله فيهِ هذِهِ المَقالَه، فَإنَّ النّاسَ إنَّما يعْطَوْنَ مِنَ السَّنَه إلي السَّنَه، فَلِلرَّجلِ أنْ يأخُذَ ما يكْفيهِ وَ يكْفي عِيالَهُ مِنَ السَّنَه إلي السَّنَه.» (1) از امام صادق عليه السلام درباره مقدار زكاتي كه شخص مي گيرد پرسيدم و به ايشان گفتم كه پيامبر خدا فرمود: «هر كس كه دو دينار بر جاي بگذارد، پيشاني اش را با آن داغ مي نهند.» امام فرمود: اين درباره كساني بود كه ميهمان پيامبر خدا بودند و چون شب مي شد، پيامبر به او (ميهمان) مي فرمود: «برو و خود را با اين غذا سير كن.» و چون صبح مي شد، مبلغي مي داد و مي فرمود: براي خود صبحانه اي تهيه كن. و از اين نمي هراسيدند كه بدون صبحانه و شام به سر برند. از اين ميان، مردي دو دينار اندوخت و پيامبر خدا درباره اش اين جمله را فرمود؛ وگرنه مردم هزينه يكساله خود را يكباره دريافت مي كنند. پس هر كس مي تواند مخارج يكساله خود و خانواده اش را بگيرد. روشن است كه امام عليه السلام در پاسخ، به سبب صدور حديث اشاره و عموميت داشتن حديث را نفي كرده است. جالب توجه آن كه حديث مشابه ديگري نيز با اشاره به سبب صدور، عموميت حكم را سلب مي كند. اين حديث را ابان نقل كرده است: ذَكرَ بَعْضُهُمْ عِنْدَ أبِي الْحَسَنِ عليه السلام فَقال: بَلَغَنا أنَّ رَجُلاً هَلَكََ عَلي عَهْدِ رُسولِ اللهِ صلي الله عليه و آله وَ تَرَكَ دينارَينِ فَقالَ رَسولُ اللهِ صلي الله عليه و آله: «تَرَكَ كَثيراً.» قالَ: «إنَّ ذلكَ كانَ رَجُلاً يأتي أهْلَ الصُّفَّه فَيسْألَهُمْ فَماتَ وَ تَرَكَ دينارَينِ.» (2) شخصي نزد امام كاظم عليه السلام گفت: به ما رسيده است كه مردي در

.


1- .. معاني الأخبار، ص 153.
2- .. معاني الأخبار، ص 153؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 372.

ص: 122

چكيده

زمان پيامبر خدا درگذشت و دو دينار باقي نهاد و پيامبر خدا فرمود: «مال فراواني بر جاي نهاده است.» امام عليه السلام فرمود: او مردي بودكه نزد بينوايان سكناگزيده در ايوان خانه پيامبر مي آمد و از آنان گدايي مي كرد و چون درگذشت، دو دينار بر جاي گذاشت.

نمونه پنجم:در روايتي كه از ابان احمر نقل شده آمده است: سَألَ بَعْضُ أصْحابِنا أبَاالْحَسَنِ عليه السلام عَنِ الطّاعُونِ يقَعُ في بَلْدَه وَ أنَا فيها، أتَحَوَّلُ عَنْها؟ قالَ: «نَعَمْ.» قالَ: فَفِي الْقَرْيه وَ أنَا فيها، أتَحَوَّلُ عَنْها؟ قالَ: «نَعَمْ.» قالَ: فَفِي الدّارِ وَ أنَا فيها، أتَحَوَّلُ عَنْها؟ قالَ: «نَعَمْ.» قُلْتُ: وَ إنّا نَتَحَدَّثُ أنَّ رَسولَ اللهِ صلي الله عليه و آله قالَ: «اَلْفَرارُ مِنَ الطّاعُونِ كَالْفَرارِ مِنَ الزَّحْفِ.» قالَ: «إنَّ رَسولَ اللهِ صلي الله عليه و آله إنَّما قالَ هذا في قَوْمٍ كانُوا يكُونُونَ فِي الثُّّغُورِ في نَحْوِ الْعَدُوِّ فَيقَعُ الطّاعُونُ فَيخَلُّونَ أماكِنَهُمْ وَ يفِرُّونَ مِنْها، فَقالَ رَسولُ اللهِ صلي الله عليه و آله ذلكَ فيهِمْ.» (1) برخي از دوستان ما درباره حكم فرار از طاعون از امام كاظم عليه السلام پرسيدند كه: آيا اگر در شهر يا روستا يا خانه اي طاعون بيايد، مي توان از آنجا به جاي ديگر رفت؟ فرمود: آري. گفتم: از رسول خدا حديث داريم كه فرمود: «فرار از طاعون مانند فرار از [ميدان] جنگ است.» امام عليه السلام پاسخ داد: پيامبر خدا اين را درباره گروهي فرمود كه در مرزها، در برابر دشمن بودند و طاعون در ميانشان افتاد و مواضع و سنگرهايشان را خالي گذاشتند و فرار كردند. پس ايشان اين را در باره آنان فرمود.

چكيدهo سبب ورود يعني زمينه پيدايش حديث كه سخن معصوم به آن ناظر است و اعمّ از شرايط سياسي، اجتماعي و فرهنگي و شامل حالتهاي راوي و پرسشهاي

.


1- .. معاني الأخبار، ص 254.

ص: 123

پرسش و پژوهش

آشكار و نهان مخاطب است. o اسباب ورود حديث، مانند شأن نزول قرآن، ما را در فهم درست حديث و درك مقصود اصلي گوينده ياري مي كنند. o توجه به اسباب ورود حديث در دوران امام باقر و امام صادق، اهميت بيشتري دارد. زيرا در اين دوره، فتاوي فقيهان و عقايد متكلمان بسياري عرضه شده بود و امامان به گونه اي مستقيم يا به وسيله شاگردان خود، به نقد و بررسي آنها پرداخته يا ناچار از همراهي با آنان در حالت تقيه بودند. o قرينه هاي مقامي و تأثيرگذار به طور كامل نقل نشده اند و دانش پژوهان براي دست يابي به آنها ناگزير از مراجعه به كتب گوناگون فقهي، تاريخي، تفسيري و عقيدتي هستند. o شيوه اصلي بازيابي اين قرينه ها در حوزه حديث و تفسير، همان شيوه بازيابي خانواده حديث است، كه در درسهاي بعد خواهد آمد.

پرسش و پژوهش1. اسباب ورود حديث را تعريف و رابطه آن را با قرينه هاي مقامي تبيين كنيد. 2. براي يافتن اسباب ورود احاديث اعتقادي، به كاوش در كدام رشته هاي علمي نيازمنديم؟ 3. دست كم دو حديث بيابيد كه توجه نكردن به اسباب صدورشان، مانع فهم درست آنها شده است. 4. سه كتاب شرح الحديث نام ببريد كه اسباب ورود برخي احاديث را يافته و ارائه كرده اند.

.

ص: 124

درس نهم : اسباب ورود حديث (2)

درآمد

نمونه هاي حديث اهل سنّت

درس نهم : اسباب ورود حديث (2)اهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: با كاربرد اسباب ورود حديث در حلّ برخي اخبار مبهم اهل سنت آشنا شود ؛ از چگونگي تأثير اسباب ورود حديث بر فهم مقصود حديث آگاهي يابد.

درآمددر درس گذشته، «اسباب ورود حديث» را تعريف كرديم و اهميت آن را در چگونگي فهم بهتر حديث نمايانديم. آنگاه شيوه دستيابي به اسباب ورود نقل شده را بيان كرديم و سپس به بيان نمونه هايي از چگونگي تاثير اسباب ورود در فهم بهتر احاديث در منابع شيعي پرداختيم. اكنون و در قسمت دوم درس، ابتدا نمونه هايي از چگونگي تاثير اسباب ورود را در منابع اهل سنت ذكر مي كنيم و آنگاه با بحث «چگونگي تاثير اسباب ورود حديث» مباحث اين درس را به پايان مي بريم.

نمونه هاي حديث اهل سنّتنمونه نخست:قيس بن ابي حازم از پيامبر خدا نقل مي كند كه فرمود:

.

ص: 125

اَللّهُمَّ اسْتَجِبْ لِسَعْدٍ إذا دَعاكَ؛ (1) خدايا دعاي سعد را مستجاب كن. اگر به سبب ورود حديث توجه نكنيم، ممكن است تصور كنيم كه سعد بن ابي وقاص به سبب دعاي پيامبر در حقش، فردي مستجاب الدعوه بوده است، و آنگاه اين پرسش به ذهن بيايد كه چرا او از بيعت و همراهي با امام علي عليه السلام سر باز زد؛ در حالي كه توجه به سبب صدور حديث به ما مي فهماند كه دعاي پيامبر براي سعد در جريان تيراندازي در جنگ بدر بوده و يك دعاي فراگير و براي هميشه نبوده است. اين سبب ورود را طبراني از عامر چنين نقل كرده است: قيلَ لِسَعْدِ بْنِ أبي وَقّاصٍ: مَتي أُجِبْتَ الدَّعْوَه؟ قالَ: يوْمَ بَدْْْْْْْرٍ كُنْتُ أرْمي بَينَ يدَيِ النَّبِي صلي الله عليه و آله، فَأضَعُ السَّهْمَ في كَبِدِ الْقَوْسِ أقُولُ : اَللّهُمَّ زَلْزِلْ أقْدامَهُمْ وَ أرْعِبْ قُلُوبَهُمْ وَ افْعَلْ بِهِمْ وَ افْعَلْ، فَيقُولُ النَّبِي صلي الله عليه و آله: «اَللّهُمَّ اسْتَجِبْ لِسَعْدٍ.» (2) به سعد بن ابي وقاص گفته شد: كي دعايت مستجاب شد؟ گفت: در جنگ بدر، من در پيش روي پيامبر تيراندازي مي كردم و چون تير را در چلّه كمان مي نهادم، مي گفتم: خدايا، پايشان را بلرزان و دلهايشان را هراسان كن و با آنان چنين و چنان كن و پيامبر هم مي فرمود: «خدايا، دعاي سعد را مستجاب كن.»

نمونه دوم:ابوبكر بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام از زني به نام امّ معقل، از قبيله بني سعد بن خزيمه، چنين نقل كرده است: أرَدْتُ الْحَجَّ فَضَلَّ بَعيري، فَسَألْتُ رَسولَ اللهِ صلي الله عليه و آله فَقالَ: «اِعْتَمِرِي في شَهْرِ رَمَضانَ، فَإنَّ عُمْرَه في شَهْرِ رَمَضانَ تَعْدِلُ حَجَّه.» (3)

.


1- .. سنن الترمذي، ج 5، ص 313، ح 3835.
2- .. المعجم الكبير، ج 1، ص 143، ح 318.
3- .. مسند ابن حنبل، ج 6، ص 406.

ص: 126

مي خواستم به حجّ بروم، اما شترم را از دست دادم و از پيامبر خدا راهنمايي خواستم. پيامبر خدا فرمود: «در ماه رمضان به عمره برو، كه عمره ماه رمضان برابر با حجّ است.» باور برابري ميان حجّ اكبر و عمره براي وليد بن صبيح مشكل بوده است و از اين رو به امام صادق عليه السلام مي گويد: به ما رسيده كه عمره ماه رمضان برابر با حج است. امام عليه السلام مي فرمايد: إنَّما كانَ ذلِكَ فِي امْرَأه وَعَدَها رَسولُ اللهِ صلي الله عليه و آله فَقالَ لَها: اِعْتَمِري في شَهْرِ رَمَضانَ فَهِيَ لَك حَجَّهًٌْ . (1) اين براي همان زني است كه پيامبر خدا به او وعده داد و فرمود: «در ماه رمضان عمره بگذار، كه يك حجّ به شمار مي آيد.» جستجو در كتابهاي ديگر، جزئيات بيشتري از سبب ورود حديث را در اختيار ما مي گذارد و مفهوم ارائه شده از سوي امام صادق عليه السلام مبني بر اختصاصي بودن حكم، و نه قاعده و عمومي بودن آن را تأييد مي كند. در روايتي يوسف بن عبدالله بن سلاّم از مادر بزرگش، امّ معقل نقل كرده است: لَمّا حَجَّ رَسولُ اللهِ صلي الله عليه و آله حَجَّهَْالوِداعِ، وَكانَ لَنا جَمَلٌ، فَجَعَلَهُ أبومَعْقِلٍ في سَبيلِ اللهِ، و أصابَنا مَرَضٌ وَ هَلَكَ أبومَعْقِلٍ، و خَرَجَ النَّبِي، فَلَمّا فَرَغَ مِنْ حَجِّهِ جِئْتُهُ فَقالَ: «يا اُمَّ مَعْقِلٍ، ما مَنَعَكِ أن تَخْرُجي مَعَنا؟» قالَتْ: لَقَدْ تَهَيأنا فَهَلَكَ أبو مَعْقِلٍ، وَ كانَ لَنا جَمَلٌ هُوَ الَّذي نَحُجُّ عَلَيهِ، فَأَوْصي بِهِ أبومَعقِلٍ في سَبيلِ اللهِ. قالَ: «فَهَلاّ خَرَجْتِ عَلَيهِ؟! فَإنَّ الْحَجَّ في سَبيلِ اللهِ. فَأَمّا إذْ فاتَتْكِ هذِهِ الْحَجَّهُْ مَعَنا فَاعْتَمِري في رَمَضانَ فَإنَّها كَحَجَّهًٍٍْ.» فَكانَتْ تَقُولُ: اَلْحَجُّ حَجّه وَ الْعُمْرَه عُمْرَه، وَ قَدْ قالَ هذا لِي

.


1- .. الكافي، ج 4، ص 535، ح 1.

ص: 127

رَسولُ اللهِ صلي الله عليه و آله، ما أدْري، ألِيَ خاصَّهًْ؟ (1) هنگامي كه پيامبرخدا قصد حجه الوداع كرد، ما شتري داشتيم كه ابومعقل آن را وقف راه خدا نمود و سپس بيمار شد و درگذشت. پيامبر به مكه رفت و چون بازگشت، به حضورش رسيدم. ايشان از من پرسيد: «چرا با ما نيامدي؟» گفتم: ما آماده شده بوديم، اما ابومعقل درگذشت و در وصيتش شتري را كه قصد حج آمدن با آن را داشتيم، در راه خدا وقف نمود. پيامبر فرمود: «پس چرا با آن نيامدي؟! حجّ گزاردن، مصداق كار در راه خدا است. اما حال كه به حجّ ما نرسيدي، در ماه رمضان عمره بگزار كه مانند حجّ است.» پس ام معقل مي گفت: حجّ حجّ است و عمره عمره؛ ولي پيامبر خدا اين را به من فرموده و نمي دانم كه آيا فقط مخصوص من است؟ گفته امام صادق عليه السلام به ما مي فهماند كه آشنايي با سبب ورود حديث، چگونه در تعميم و تخصيص حكم تأثير مي گذارد و همان گونه كه امّّمعقل خود نيز تا حدودي پي برده بوده است، امام صادق عليه السلام به صراحت به وليد بن صبيح مي فرمايد كه اين حكم مخصوص به همان زن است. گفتني است عمره در رمضان مستحب مؤكّد است، (2) اما برابر بودن آن با حج اكبر مقبول نيست.

نمونه سوم:از پيامبر خدا نقل كرده اند كه فرمود: اَلْمَيتُ يعَذَّبُ في قَبْرِهِ بِما نيحَ عَلَيهِ. (3) نوحه گري بر مرده موجب عذاب او در قبرش مي شود.

.


1- .. سنن أبي داود، ج 2، ص 204، ص 1989؛ نيز ر. ك: صحيح البخاري، ج 2، ص 631، ح1690؛ دعائم الإسلام، ج 1، ص 333؛ الجعفريّات، ص 67.
2- .. ر. ك: الكافي، ج 4، ص 536، ح 2.
3- .. صحيح البخاري، ج 2، ص 82؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 41.

ص: 128

برخي از راويان و متكلمان در اين حديث خدشه كرده و آن را مخالف موازين قسط و عدل خداوندي دانسته اند؛ (1) چه، تصريح قرآن در چندين آيه از سوره هاي گوناگون اين است كه: لا تَزِرُ وازِرَه وِزْرَ اُخْري. (2) اين شك و خدشه از همان آغاز نيز مطرح بوده است و چون اين حديث بر عايشه عرضه شد، با ذكر سبب ورود و نقل دقيق تر حديث، اين معنا را ردّ و انكار كرد و متن اصلي حديث را ارايه داد. ماجرا به نقل هشام از پدرش چنين است: ذُكِرَ عِنْدَ عائِشَه أنَّ ابْنَ عُمَرَ رَفَعَ إلَي النَّبِي صلي الله عليه و آله: أنَّ الْمَيتَ يعَذَّبُ في قَبْرِهِ بِبُكاءِ أهْلِهِ. فِقالَتْ: إنَّما قالَ رَسولُ اللهِ صلي الله عليه و آله: «إنَّهُ لَيعَذَّبُ بِخَطيئَتِهِ وَ ذَنْبِهِ وَ إنَّ أهْلَهُ لَيبْكُونَ عَلَيهِ الآنَ.» (3) نزد عايشه گفته شد: ابن عمر حديثي را به پيامبر نسبت مي دهد كه مرده در قبرش به سبب گريه خانواده اش عذاب مي شود. عايشه گفت: پيامبر خدا فرمود: «مرده به گناه خود در حال عذاب شدن است و خاندانش به گريه كردن بر او مشغول اند.» در نقل ديگري از حاكم نيشابوري آمده است كه عايشه گفت: يغْفِرُ اللهُ لأبي عَبْدِالرَّحْمانِ ( يعني ابنَ عمر) ، أما أنَّهُ لَمْ يكْذِبْ وَ لكِنَّهُ نَسِي أوْ أخْطَأ. إنَّ رَسولَ اللهِ صلي الله عليه و آله مَرَّ عَلي يهوديه يبْكي عَلَيها، فَقالَ: «إنَّهُمْ يبْكُونَ وَ إنَّها تُعَذَّبُ في قَبْرِها.» (4) خدا ابوعبدالرحمان (يعني ابن عمر) را بيامرزد كه دروغ نگفته، اما خطا

.


1- .. مانند ابن عباس و عايشه (ر. ك: تنزيه الأنبياء، ص 203).
2- .. انعام/ 164؛ الاسراء/ 15؛ فاطر/ 18؛ الزمر/ 7 و النجم/ 38.
3- .. صحيح البخاري، ج 5، ص 9.
4- .. معرفه علوم الحديث، ص 88؛ مسند ابن حنبل، ج 6، ص 107؛ ر. ك: عدّه الأصول، ج 1، ص95.

ص: 129

كرده است. پيامبر خدا بر زني يهودي گذشت كه برايش گريه مي كردند، پس فرمود: «آنان مي گريند، در حالي كه او در قبرش عذاب مي شود.»

نمونه چهارم:ابوهريره از پيامبر خدا نقل كرده است: وَلَدُ الزِّنا شَرُّ الثَّلاثَه؛ (1) زنازاده بدترينِ سه نفر است. اين حديث نيز همان اشكال حديث پيشين را دارد؛ زيرا فرزند متولدشده از زنا تقصيري ندارد كه او را بدتر از پدر و مادر گناهكارش بدانيم؛ به ويژه اگر بپذيريم كه زنازاده مي تواند راه صلاح در پيش گيرد و مانند ديگر مؤمنان شود. اين حديث نيز به عايشه گفته شده و او سبب صدور حديث را چنين بيان كرده است: إنَّما كانَ رَجُلٌ مِنَ الْمُنافِقينَ يؤذِي رَسولَ اللهِ صلي الله عليه و آله، فَقالَ: «مَنْ يعْذِرُنِي مِنْ فُلانٍ؟» قيلَ: يا رَسولَ اللهِ، مَعَ ما بِهِ، وَلَدُ زِناً. فَقالََرسولُُ اللهِ صلي الله عليه و آله: «هُوَ وَاللهِ شَرُّ الثَّلاثَه.» (2) مردي از منافقان پيامبر خدا را آزار مي داد. پيامبر فرمود: «چه كسي مرا از دست فلاني آسوده مي كند؟»گفته شد: اي پيامبر خدا، افزون بر اين آزاررساني، زنازاده هم هست. فرمود: «به خدا سوگند، او از پدر و مادر زناكارش بدتر است.» روايتي اين شخص را ابوغرّه جُمَحي دانسته (3) و روايتهاي ديگري نيز در دست داريم كه بيانگر همين سبب ورود است (4) كه با توجه به آنها نيازي به توجيه و

.


1- .. المستدرك علي الصحيحين، ج 2، ص 215؛ السنن الكبري، ج 10، ص 57 .
2- .. ر. ك: المستدرك علي الصحيحين، ج 2، ص 215.
3- .. المهذّب البارع، ج 4، ص 531.
4- .. السنن الكبري، ج 10، ص 59، اين نقل ،شخص مزبور را قاتل مادرش مي داند.

ص: 130

تأويل حديث نداريم. (1)

نمونه پنجم:ابوهريره نقل مي كند كه پيامبر خدا فرمود: لَأنْ أُُمَتَّعَ بِسَوْطٍ في سَبيلِ اللهِ أحَبُّ إلَي مِنْ أنْ أُعْتِقَ وَلَدَ الزِّنا. (2) اگر در راه خدا تازيانه بخورم، برايم دوست داشتني تر است از آنكه زنازاده را آزاد كنم. چون به عايشه خبر رسيد كه ابوهريره چنين مطلبي نقل كرده است،گفت: لَمّا أنْزَلَتْ فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَه وَ ما أدْريكَ مَا الْعَقَبَه قيلَ: يا رسولَ اللهِ! ما عِنْدَنا ما نُعْتِقُ، إلّا أنَّ أحَدَنا لَهُ جاريه سَوْداءُ تَخْدِمُهُ وَ تَسْعي عَلَيهِ، فَلَوْ أمَرْناهُنَّ فَزَنَينَ فَجِئْنَ بِأوْلادٍ فَأعْتَقْناهُمْ. فَقالَ رَسولُُ اللهِ صلي الله عليه و آله: «لَأنْ أُمَتَّعَ بِسَوْطٍ في سَبيلِ اللهِ أحَبُّ إلَيَّ مِنْ أنْ آمُرَ بِالزِّنا ثُمَّ أُعْتِقَ الْوَلَدَ.» (3) چون سوره فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَه وَ ما أدْريك مَا الْعَقَبَه نازل شد، [كه در آن در آيه: فكُّ رقبه، به آزادسازي بردگان سفارش شده است] به پيامبر خدا گفته شد: ما مالي نداريم كه با آن برده اي را آزاد سازيم، جز آنكه برخي از ما كنيزاني سياه چرده دارند كه خدمتكار ما هستند

.


1- .. فيض القدير، ج 6، ص 472؛ عون المعبود، ج 10، ص 359؛ مجمع الزوائد، ج 6، ص 257؛ السنن الكبري، ج 10، ص 58 و 59؛ معاني الأخبار، ص 412، ح 103؛ عدّه الأصول، ج 1، ص 95؛ المعتبر، ج2، ص 435.
2- .. المستدرك علي الصحيحين، ج 2، ص 214؛ المستدرك حاكم، ج 2، ص 215.
3- .. همان،ص 215؛ براي آگاهي بيشتر از سبب ورود حديث در حوزه احاديث اهل سنّت ر. ك: اللمع في أسباب الحديث، عبدالرحمان سيوطي، كيف نتعامل مع السنّه، يوسف قرضاوي؛ البيان و التعريف في أسباب ورود الحديث الشريف، سيد شريف ابراهيم بن محمد، مشهور به ابن حمزه، تحقيق حسين عبدالمجيد هاشم، الازهر؛ اسباب ورود حديث، تحليل و تأسيس، سعيد محمّد رأفت.

ص: 131

و كارهاي ما را انجام مي دهند. [آيا] مي توانيم به آنان فرمان دهيم كه زنا دهند و بچه هاي خود را بياورند و ما آنها را آزاد كنيم؟! پس پيامبر خدا فرمود: «اگر در راه خدا تازيانه بخورم، برايم دوست داشتني تر است كه به زنا فرمان دهم و سپس فرزند زنازاده را آزاد سازم.» اين سبب ورود نيز به روشني نشان مي دهد كه حديث، مانع آزاد كردن حرام زادگان نيست و دليل استحباب آزادسازي بردگان شامل بردگان حرامزاده هم مي شود. سبب ورود حديث مي گويد: دليل استحباب آزادسازي بردگان چنين پيامي ندارد كه با ارتكاب حرام، بردگاني به وجود آورده و سپس آنان را آزاد كنيم تا به ثواب برسيم.

چگونگي تأثير اسباب ورود حديثاز بررسي مثالها چنين نتيجه مي گيريم كه تأثير بيشتر اسباب ورود حديث از آن روست كه ما سخنان معصومان را همواره به شكل قضيه حقيقيه، يعني گزاره هاي قانوني، عمومي و تعميم پذير مي دانيم، حال آنكه تعداد قابل اعتنايي از آنها سخناني درباره يك واقعه خاص و شخصي و به اصطلاح منطقيان، قضيه خارجيه بوده است. فقيهان بزرگ ما گاه به اين نكته با اصطلاح «قضيه في واقعه» تذكر داده اند. توضيح مطلب آنكه بيشتر احاديث، احكام كلي، فراگير و دائمي را بيان مي كنند؛ احكامي براي همه انسان ها، و براي همه زمان ها؛ از اين رو در نخستين برخورد با هر حديث، معنايي عمومي و دائمي به ذهن مي آيد، غافل از آنكه برخي از احاديث براي فرد خاص يا وضعيت و موقعيت مخصوصي صادر شده است و مانند احاديث ديگر، فراگيري و شمول ندارند. اين احاديث اگرچه تعدادشان بسيار كم است، اما وجود دارند، ولي مانند ديگر احاديث، ناظر به همه موضوعات و افراد تحت پوشش خود نيستند، يعني به طبيعت و حقيقت موضوع مرتبط نيستند و مانند آنچه در مثالها گذشت، فقط يك فرد از آن حقيقت را

.

ص: 132

چكيده

پرسش و پژوهش

مصداق حكم خود قرار داده اند و ناظر به فرد خاصي هستند. نمونه «عمره ماه رمضان» به خوبي نشان مي دهد كه حكم به تساوي فضيلت عمره رمضان با حجّ واجب، عمومي و هميشگي نيست. به سخن ديگر، هر عمره اي در ماه مبارك رمضان، پاداش برابر با پاداش حج را ندارد و اين برابري، فقط براي عمره يك شخص خاص است و آن نيز به دليل وقوع در ماه رمضان نيست، بلكه به دلايل خاصّي از جمله، فوت كسي كه شتر را در راه خدا وقف كرده و عجز از تدارك حجّ، پس از گذشتن ماه ذي حجّه است. اسباب ورود حديث اين دخالت و عدم دخالت را مشخص مي كنند و با مشخص كردن سبب بيان و صدور حكم، مانع گسترش آن نسبت به ساير افراد و مصداقهاي ديگر مي شوند؛ همچنين در برخي موارد و به ويژه در احكام تقيه اي، حقيقي بودن حكم را منتفي و با ارائه فضاي حاكم بر سخن، هدف اصلي بيان حكم را روشن مي سازند.

چكيدهo اسباب ورود حديث و تأثير آن بر فهم حديث، مختص به احاديث هيچ فرقه اي نيست و يك مسئله عمومي و فراگير است. o فهم حديث در پرتو اسباب ورود حديث، گاه اشكال هاي كلامي متوجه به حديث را پاسخ مي دهد. o توجه به اسباب ورود حديث مانع از تعميم نادرست در احاديث مي شود و احكام فقهي و برداشتهاي فكري را تصحيح مي نمايد.

پرسش و پژوهش1. اصطلاح «قضيه في واقعه» چه مفهوم و ارتباطي با اسباب ورود حديث دارد. 2. دو حديث بيابيد كه پذيرش مفهوم اوليه آنها، با مشكل روبرو است و با كمك اسباب ورود حديث، مقبول مي شوند. 3. دو حديث بيابيد كه بودن يا نبودن اسباب ورود حديث در مفهوم آنها تأثيري ندارد.

.

ص: 133

درس دهم : تشكيل خانوادة حديث (1)

مفهوم خانوادة حديث

درس دهم : تشكيل خانواده حديث (1)اهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: با مفهوم خانواده حديث آشنا شود؛ به ضرورت تشكيل خانواده حديث پي ببرد. با فوائد تشكيل خانواده حديث آشنا شود؛

مفهوم خانواده حديثپيشتر گذشت كه براي فهم مقصود گوينده حديث، نيازمند گردآوري همه قرينه ها هستيم. قرينه هاي متصل و قرينه هاي مقامي را در درسهاي گذشته بررسي كرديم و اينكه به قرينه هاي منفصل لفظي مي پردازيم. قرينه هاي منفصل بيشتر از نوع كلام اند و مهم ترين آنها، احاديثي است كه با روايت اصلي كه در صدد فهم آن هستيم ارتباط دارند؛ خواه از همان معصوم گوينده حديث اصلي صادر شده باشد يا از امامي ديگر؛ زيرا بنا بر اعتقاد كلامي شيعه، همه امامان نوري واحدند و علم آنان از يك منبع تراوش كرده است. اين احاديث، با حديث اصلي رابطه هايي متعدد و متفاوت دارند؛ گاه مخصّص و مقيّد و مبيّن، و گاه شارح و ناسخ و معارض اند و مهم تر از همه اينها، گاه با حديث اصلي و مورد فهم ما هم مضمون و هم معنا هستند. وجه اشتراك اصلي اين احاديث، نظر

.

ص: 134

ضرورت بازيابي خانوادة حديث

اهل بيت نور واحدند

داشتن آنها به يك موضوع محوري است. بر اين اساس، مي توانيم احاديث هم مضمون و مرتبط با يكديگر را از احاديث ناسخ و معارض جدا كرده و بر اساس يك اصطلاح نو ساخته، آنها را «خانواده حديث» بناميم. ما در اينجا احاديث متعارض را از دايره بحث بيرون مي بريم، با آنكه احاديث متعارض، ارتباط تقابلي، محدودكننده و موثري بر فهم حديث دارند، اما چون هم مضمون و مشابه نيستند، جداگانه و در درس «احاديث متعارض»، به آنها و چگونگي تأثيرشان بر فهم حديث و مقصود گوينده حديث مي پردازيم. بر اساس اصل هماهنگي ميان سخنان ائمه و پيوند گفته هاي آنان با يكديگر، مي توان چنين گفت كه يافتن وكنار هم قرار دادن احاديث هم مضمون، چينش قطعه هايي از يك تصوير نامشخص است، كه با نشاندن هر قطعه در جايگاه واقعي و درست خود، به سيما و نماي نهايي تصوير نزديك تر مي شويم. بر اين اساس، در بازيابي احاديث هم مضمون، يافتن احاديثي كه با حديث مورد نظر ما يكي از رابطه هاي تخصيص و تعميم، اطلاق و تقييد، و اجمال و تبيين را دارند ضروري است. ما در تعريف اين رابطه ها، از علم اصول فقه ياري گرفته و با آوردن چند نمونه، منظور خود را روشن تر كرده ايم. اما پيش از پرداختن به آنها، ضرورت تشكيل خانواده حديث و روش و موضع عالمان را نسبت به اين مسئله بررسي مي كنيم.

ضرورت بازيابي خانواده حديثاهل بيت نور واحدندامامان ما همه نوري واحدند (1) و سخنان آنان تصديق كننده و موافق يكديگر است. امامان، در پي پيامبر خدا، تبيين دين و ترويج آموزه هاي آن را به عهده

.


1- .. در منابع روايي ما، احاديث متعددي بر اين مطلب دلالت دارند. ر. ك: كفايه الأثر، ص 71؛ المسترشد، ص 63؛ غيبه، ص 93، ح 24؛ مقتضب الأثر، ص 24؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 141؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 86؛ الكافي، ج 7، ص 85، ح 2.

ص: 135

داشتند و همه آنان با هم، يك وزنه و ثقل دين در كنار قرآن شدند. حديث ثقلين، مانند آيه تطهير، همه امامان را در يك عنوان و مفهوم، گرد آورده و لقب «اهل بيت» و «عترت» را زيبنده مجموع آنها كرده است. برپايه اين مبناي نظري، براي انتساب هر نظر به آنان، مي بايد همه ايشان را يك متكلم به شمار آورد و همان گونه كه در باره يك متكلّم، همه سخنان او در باره يك موضوع و همه پاسخهاي او به يك سؤال مبناي فهم و بحث قرار مي گيرد و هيچ گاه بخشي از كلام او ملاك و معيار شناخت تمام مراد او نيست، در مورد امامان معصوم نيز اين نكته جاري است؛ هم بايد مجموع سخنان يك امام را درباره يك موضوع دانست و هم مجموع سخنان همه ائمه را درباره آن موضوع گرد آورد. اگر مسائلي همچون تقيّه و عدم امكان اظهار نظر آزاد امامي را در حالتي و وجود اين امكان را در حالتي متفاوت و يا براي امامي ديگر در نظر آوريم و به تفاوت سطوح فكري راويان بينديشيم، كه چگونه امامان را در بيان حقايق محدود مي كرده است، و يا به تفاوتهاي ناخواسته گزارش راويان توجه كنيم و تقطيع و تحريف و تصحيف را به ياد آوريم، به آساني ضرورت گرد هم آوردن احاديث هم موضوع رخ مي نمايد. در اين صورت با يافتن نخستين متن درباره يك موضوع، فهم اوليه خود را از آن تمام ندانسته و آن را به معصومان نسبت نمي دهيم. همه آنچه را گفتيم، اين حديث رضوي در چند جمله كوتاه، بهتر و با بلاغت تمام بيان كرده است: إنّا إنْ تَحَدَّثْنا حَدَّثْنا بِمُوافَقَه الْقُرْآنِ وَ مُوافَقَه السنّه؛ إنّا عَنِ اللهِ وَ رَسُولِهِ نُحَدِّثُ وَ لا نَقُولُ: قالَ فُلانٌ وَ فُلانٌُ؛ فَيتَناقَضُ كَلامُنا. إنَّ كَلامَ آخِرِنا مِثْلُ كَلامِ أَوَّلِنا وَ كَلامُ أَوَّلِنا مُصادِقٌ لِكَلامِ آخِرِنا. (1)

.


1- .. همان، رقم 401.

ص: 136

نقل معنا

ما اگر سخن بگوييم موافق با قرآن و سنّت سخن مي گوييم؛ ما از خدا و رسولش نقل مي كنيم و نمي گوييم فلاني و فلاني گفت تا كلام ما متناقض شود. سخن [امام] آخر ما مانند سخن [امام]اول ما و سخن اولين ما تصديق كننده سخن آخرين ماست.

نقل معنادليل ديگري كه ضرورت جستجوي احاديث هم خانواده را ثابت مي كند، وجود شيوه نقل معناست؛ يعني نقل معنا و محتواي يك خبر بدون جمود بر الفاظ و واژه ها. نزد عقلا، نقل معنا يك شيوه معمول در نقل شفاهي است و در نقل كتبي نيز در موارد نقل قول غير مستقيم به كار مي رود. امامان ما اين شيوه عقلايي را امضا كردند و ضمن احاديثي چند بر آن صحّه گذاردند؛ اما با تأكيد بر اينكه تفاوت واژه ها، به تفاوت معنا نينجامد. (1) ايشان اين شيوه را در نقل احاديث خود، حداقل در غير دعاها و نامه ها، جايز دانستند و با اين اجازه، نقل حديث را آسان ساخته و به ترويج و همگاني شدن آن ياري رساندند. از اين رو نقل معنا نزد عالمان شيعي يك سيره امضا شده و مقبول و به گفته آيت الله بروجردي امري شايع در ميان راويان بوده است . ايشان در كتاب احاديث مقلوبه مي گويد: چون در احوال راويان روايات امامان معصوم مي نگريم، درمي يابيم كه در موارد بسياري، عين الفاظ آنچه را شنيده اند نقل نمي كنند، بلكه معناي آنچه را دريافته اند و به ذهن خويش سپرده اند بازگو مي كنند، اگرچه گاه در اين ميان دچار خطا هم مي شوند (2) . نتيجه اين شيوه، خدشه در استدلال به همه جزئيات متن است. بي توجهي به تاريخچه نقل معنا، گاه ما را در بند الفاظ و واژه ها گرفتار

.


1- .. ر. ك: الكافي، ج 1، ص 51 و بحار الأنوار، ج 2، ص 161؛ كنز العمال، ج 10، ص 230 و 236.
2- .. احاديث مقلوبه، ص 31. نيز ر. ك: مرآه العقول، ج 1، ص 175.

ص: 137

مي كند و به فهم ما از مقصود و مراد امامان آسيب مي رساند. اما اگر وقوع اين مسئله را در نقل روايات بپذيريم، چگونگي تعامل با متون حديث تغيير مي يابد و ضروري مي سازد تا براي رسيدن به تمام حقيقت بازگو و پراكنده شده در مجموع نقلها، به جستجوي متون مشابه، هم مضمون و ناظر به هم برآييم. از اين رو، به هنگام تعدد نقلهاي هم مضمون، نمي توان به سادگي همه متنها را با تمام جزئيات و ريزه كاريها و الفاظ آن درست و معتبر دانست، اما نمي توان همه آنها را نيز نامعتبر دانست، بلكه بايد ميان تفاوت و تعارض تفصيل داد. اين فرق بدين معناست كه همه نقلهاي هم مضمون تنها در صورت متعارض بودن با يكديگر نامعتبرند، اما افزون بر بخش تكرار شونده و قدر مشترك نقلها، بخشهاي تكرار ناشونده و ويژه هر نقل نيز در صورت عدم تعارض، معتبرند. اين بدان معناست كه ما مي توانيم بر بخش بزرگي از متون احاديث اصرار ورزيم و از تكرّر آنها در مجموعه ها و كتابهاي حديثي، به صدورشان اطمينان بيابيم و با يافتن خانواده حديث و ديدن مجموعي روايات، نقلهاي شاذ را به كنار نهيم. آري در فرض تعارض دو نقل، هر دوي آنها از حجيّت ساقط مي شوند، ولي اين مختص شيوه نقل معنا نيست و حتي دو نقل صريح و عيناً مطابق الفاظ صادر شده از معصوم هم اگر با يكديگر متعارض شوند، از حجيّت مي افتند. بايد بيفزاييم اگرچه تفاوت نقلها گاه احاديث را به تعارض يا اجمال مي كشاند، اما تفاوتها، دست كم در حوزه حديث شيعه، فراوان نيست (1) و بيشتر نقلها حتي با همه تفاوتهاي متعدد لفظي و اختلاف معصوم گوينده حديث، اختلاف معنوي مهمي در مقصود اصلي ندارند؛ مانند دو حديث پيامبر و امام صادق در باره رزق و روزي كه پيام همه آنها را مي توان يك چيز دانست.

.


1- .. اين كار به نحوه تحمل و نقل حديث مربوط مي شود. در حوزه حديث شيعه، تكيه اصلي راويان، بر كتابت و قرائت نسخه ها بوده است نه حفظ و نقل شفاهي، تا محتاج نقل معنا شوند.

ص: 138

رَسولُ الله صلي الله عليه و آله: إنَّ الرِّزقَ يطْلُبُالعَبْدَ كَما يطلُبُهُ أَجَلُهُ؛ (1) وعنه صلي الله عليه و آله: لَوْ أنَّ أحَدَكُم هَرَبَ مِنْ رِزْقِهِ لَتَبِعَهُ حَتَّي يدرِكَهُ كَما أنَّهُ إن هَرَبَ مِن أجَلِهِ تَبِعَهُ حَتَّى يُدرِكَهُ. (2) و الامام الصادق عليه السلام: لَوْ أنَّ أحَدَكُم فَرَّ مِنْ رِزْقِهِ كَما يفِرُّ مِنَ الموْتِ لَأدْرَكَهُ رِزْقُهُ كَما يُدرِكُهُ المَوتُ؛ (3) بسياري از احاديث نهج البلاغه و متون غررالحكم، عيون الحكم و المواعظ و سخنان امام علي عليه السلام در تحف العقول نيز اين گونه اند. نمونه ديگر براي نشان دادن كم بودن دايره اختلاف نقل، باب مَنْ طَلَبَ عَثَراتِ المؤمنين و عَوْراتِهِم در الكافي است. در اين باب، احاديث يكم، سوم، ششم و هفتم هم مضمون اند و تفاوتهاي اندكي با هم دارند و در معناي اصلي و مشترك، يعني نهي از عيب جويي و پيگيري عيوب مؤمنان، اختلافي ندارند. 4

.


1- .. ميزان الحكمه، ج 2 ، ص 107، باب «الرزق و طالبه».
2- .3. الكافي، ج 5، ص 304، ح 2.
3- .. الكافي، ج 2، ص 57، ح 2.

ص: 139

سيرة محدّثان

سيره محدّثانبازيابي موضوعي و گردآوري احاديث هم مضمون، روش عمومي محدّثان و فقيهان بزرگ ما بوده و اين نشان دهنده اهميت تشكيل خانواده حديث براى فهم يا تسهيل درك احاديث نزد آنان است. برقي، احاديث كتاب المحاسن- از كهن ترين مجموعه هاي بزرگ حديثي شيعه كه تنها بخشي از آن در دسترس است- را به صورت موضوعي دسته بندي و تدوين كرده است. پيش از او نيز برخي از صاحبان اصول اربعمئه (مانند حريز بن عبدالله) اصلهاي خود را چنين سامان داده اند، همان گونه كه در نقل احاديث به وسيله راويان جامع نگار (همچون ابن ابي عمير، يونس بن عبدالرحمان، حسين بن سعيد اهوازي و علي بن مهزيار) شاهد هستيم. محمد بن يعقوب كليني در الكافي، محمد بن حسن صفّار در بصائر الدرجات، شيخ صدوق در من لا يحضره الفقيه و شيخ طوسي در بسياري از كتابهاي خود، همين روش را پي گرفته اند. آنان به جاي روش مسندنويسي، كه احاديث يك راوي (نه يك موضوع) را در كنار هم قرار مي دهد، روش تبويب موضوعي را برگزيدند، با آنكه روش مسندي كهن تر و ساده تر بود. آنان اين اصل روشن و عمومي را مي دانستند كه احاديث به هم ناظرند و در صورتي كه به يك موضوع اشاره داشته باشند و يك نقطه را نشانه روند، بايد در كنار هم مطالعه و بررسي شوند. اين روش، حتي در ميان اهل سنّت كه مسندهاي متعددي داشتند، جاي خود را گشود و صحاح ستّه بر اساس تبويب موضوعي شكل گرفتند. اين دسته بنديهاي موضوعي، چه به صورت ابواب فقهي و چه به صورت اخلاق و تاريخ و سيره، ورزيدگي محدّث را نشان مي دهد و به خواننده مي فهماند كه مؤلف تا چه حد توانسته است مفهوم حقيقي و منظور نهايي گوينده يا گويندگانِ چند حديثِ گرد آمده در يك باب را به درستي دريابد. برخي از محدّثان بزرگ، اين مفهوم و نتيجه به دست آمده از چندين روايت هم محور را عنوان همان باب قرار داده و بدين گونه برداشت خود را ارائه كرده اند. بارزترين اين اشخاص، شيخ حرّ عاملي (م 1104 ه) است كه كاري سترگ را در

.

ص: 140

كتاب تفصيل وسائل الشيعه إلي تحصيل مسائل الشريعه به انجام رساند. او به واقع، هم در مرحله اخذ و بازيابي احاديث و هم در مرحله گزينش و چينش و ارائه احاديث، روش موضوعي را برگزيد. شيخ حرّ در مبدأ و نقطه حركت اخذ حديث، موضوعات فقهي را محور قرار مي دهد و احاديث ناظر به آن مسئله فقهي را مي يابد و پس از بازيابي، به تدوين آنها مي پردازد و هر دسته از احاديث ناظر به يك مسئله را در يك باب جا مي دهد. پيش از او، محمد محسن فيض كاشاني در الوافي همين شيوه را در جمع و شرح كتب اربعه پيموده و پس از وي نيز، علامه مجلسي ساير احاديث شيعه را چنين سامان داده است. در دوران معاصر نيز، آيت الله بروجردي با كنار هم نهادن دو مجموعه بزرگ روايي وسائل الشيعه و مستدرك الوسائل و افزودن آيات و رواياتي ديگر، اين روش پسنديده را ادامه داد و جامع الأحاديث را سامان بخشيد و كار استنباط فقيهان را صحيح تر و آسان تر نمود. برخي از بزرگان معاصر، همچون آيت الله شبيري زنجاني، اين شيوه سلف را پاس داشته اند و معتقدند كه حتي احاديث ضعيف پيرامون يك موضوع را نيز بايد گرد آورد و در كنار احاديث صحيح نهاد و به صورت يك مجموعه واحد به آنها نگريست، تا مقصود احاديث صحيح و نيز ناظر بودن هر حديث به ديگري را دريابيم. در ميان حديث شناسان معاصر، آيت الله استادي اين كار را به تفسير موضوعي قرآن، كه كاري مقبول و پذيرفته شده است، تشبيه كرده و سابقه آن را به علامه مجلسي در بحار الأنوار بازگردانده و افزوده است: تأكيد اصلي بر موضوعي كردن است، يعني بهره گيري از روايات، در گروِ جمع شدن احاديث يك موضوع ... . (1) در ميان عالمان اهل سنّت نيز كساني مثل يوسف قرضاوي به اين موضوع پرداخته اند. (2)

.


1- .. علوم حديث، ش 11، ص 18 و 19: مصاحبه با آيت الله استادي.
2- .. ر.ك: المدخل لدراسه الحديث النبوي، ص 128.

ص: 141

فوائد بازيابي خانوادة حديث

تخصيص حكم

فوائد بازيابي خانواده حديثفايده مهم و اصلي بازيابي خانواده حديث، علاوه بر فهم دقيق حديث، روشن شدن حكم نهايي است؛ چه اين حكم فقهي باشد، چه اخلاقي. به عبارت ديگر، مي توان پس از جستجوي كامل و يافتن همه احاديث عامّ و مطلق و مخصّص و مقيّد و ...، به حاصل جمع و آنچه از كنار هم نهادن همه احاديث مرتبط برمي آيد حكم داد و آن را حجّت دانست و جز در اين صورت، حكم نسبت داده شده به دين و معصومان احتمال خطاي فراوان دارد و حجّت نيست. ما در گفتگوهاي روزمره خود نيز چنين شيوه اي داريم، يعني چه در جايگاه متكلم و چه در مقام مخاطب، به نخستين لفظ عامّ يا مطلق احتجاج نمي كنيم و آن را حجّت قرار نمي دهيم و با وجود گستردگي و شمول معنايي يك واژه، گاه آن را محدود مي كنيم و با افزودن صفت و شرط و استثنا، از گستره آن مي كاهيم يا در جايي ديگر، به خروج برخي مصداقها و گروهها از آن لفظ عام يا مطلق تصريح مي كنيم. گاه مخاطب از گوينده سؤال مي كند و متكلم در پاسخ به او قيودي بر سخن خود مي افزايد و گاه پيش از پرسش او، قرينه هايي را همراه سخن مي آورد تا مراد و مقصود نهايي را به طور كامل برساند. در برخي مواقع نيز، از مخاطب مي خواهد كه به ديگر گفته هايش، چه آنچه را پيش تر گفته و چه آنچه را پس از اين مي گويد، توجه كند و آنها را با اين سخن درآميزد تا منظور او روشن شود. نحوه گفتگو و تعامل زباني امامان معصوم، با شيوه رايج چندان تفاوت ندارد و آنان روشهاي معمول و متعارف را تأييد كرده و به كار برده اند. عالمان علم اصول فقه، ارتباطهاي ميان سخنان را تعريف كرده و برشمرده اند كه در اينجا به دو گونه از آنها اشاره مي كنيم.

تخصيص حكمعموم در اصطلاح، يعني فراگيري معناي واژه نسبت به همه مصداقها، و واژه عامّ، واژه اي دلالت كننده بر معنايي فراگير است. (1)

.


1- .. ر.ك: اصطلاحات الأصول، ص 173.

ص: 142

تقييد حكم

خاص در اصطلاح، عبارت از دليلي است كد ه چون در برابر دليلي فراگيرتر (اعم) از خود قرار گيرد، دلالتش از آن قوي تر باشد و موجب شود تا به حكم آن دليل عام در بخش مربوط به خاصّ عمل نكنيم. (1) به عبارت ديگر، عام و خاص دو مفهوم نسبي اند و در مقابله با هم معنا مي يابند. اصوليان تقسيمات متعددي براي عام برشمرده اند كه در علم اصول فقه مطرح شده است و از اين رو تنها با ذكر يك مثال، بحث را به پايان مي بريم. احاديث متعددي هماهنگ با قرآن، اسراف را كاري ناپسند و مذموم دانسته اند، كه از جمله آنهاست: «اَلإسْرافُ يُفْنِي الْجَزيلَ؛ (2) اسراف، [مال] زياد را نابود مي كند»و «أقْبَحُ الْبَذْلِ السَّرَفُ؛ (3) بدترين ريخت و پاش اسراف است». اما برخي احاديث نيز آن را تحديد و تعريف كرده اند كه مي توان آنها را مخصّص دانست؛ مانند: «اَلإسْرافُ مَذْمُومٌ في كُلِّ شَيءٍ إلّا في أفْعالِ الْبِرِّ: (4) اسراف در هر چيزي نكوهيده است، جز در كارهاي نيك»و «لَيْسَ فيما أصْلَحَ البَدَنَ إسْرافٌ؛ (5) در آنچه بدن را به سامان مي آورد، اسراف نيست».

تقييد حكممطلق در لغت يعني مرسل، رها و آنچه قيد و بند ندارد و در اصطلاح، به معناي واژه اي است كه ناظر به همه حالات يك فرد يا مفهوم است و اختصاص به حالت خاصي ندارد. مقيَّد نقطه مقابل مطلق است؛ يعني واژه اي كه شيوع ندارد و مختص برخي حالتهاي يك فرد و مفهوم است؛ گرچه قابليت شيوع را دارد و هرگاه قيد را بردارند،

.


1- .. ر.ك: اصطلاحات الأصول، ص 234.
2- .. غرر الحكم، ص 335.
3- .. همان، ح 2857.
4- .. همان، ح 1938.
5- .. الكافي، ج 4، ص 54، ح 10 (از اسحاق بن عبدالعزيز از امام صادق عليه السلام).

ص: 143

مطلق و شايع مي شود. (1) اينك با ذكر چند نمونه، تقييد را توضيح مي دهيم.

يك. اَلْعِتابُ حَياه الْمَوَدَّه؛ (2) سرزنش كردن، مايه زنده ماندن دوستي است. اين حديث به وسيله دو حديث زير مقيّد مي شود: كَثْرَه الْعِتابِ تُؤدنُ بِالاِرْتيابِ؛ (3) زياد سرزنش كردن، شك برمي انگيزد. إياكَ أنْ تُكَرِّرَ الْعَتَبَ؛ فَإنَّ ذلِكَ يُغْرِي بِالذَّنْبِ وَ يُهَوِّنُ الْعَتَبَ. (4) مبادا سرزنش را تكرار كني، كه اين كار به گناه دامن مي زند و سرزنش را كم تأثير و كم منزلت مي نمايد.

دو. إيّاكََ وَ كَثْرَه الْكَلامِ، فَإنَّهُ يُكْثِرُ الزَّلَلَ وَ يُورِثُ الْمَلَلَ. (5) مبادا زياد سخن بگويي، كه لغزش را فراوان مي كند و كسالت مي آورد. اين حديث نيز به وسيله دو حديث زير مقيّد مي شود: لا تُكْثِرُوا الْكَلامَ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللهِ، فَإنَّ كَثْرَه الْكَلامِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللهِ قَسْوَه الْقَلْبِ. (6) به جز ذكر خدا زياد سخن نگوييد، كه سخن فراوان به جز ذكر خدا، مايه قساوت قلب است. لا تُكْثِرُوا الْكَلامَ في غَيْرِ ذِكْرِ اللهِ؛ فَإنَّ الَّذينَ يُكْثِرُونَ الْكَلامَ في غَيْرِ

.


1- .. ر. ك: اصطلاحات الأصول، ص 246.
2- .. غرر الحكم، ح 315.
3- .. همان، ح 7111.
4- .. همان، ح 3748.
5- .. همان، ح 2680.
6- .. سنن الترمذي، ج 4، ص 32، ح 2523؛ الأمالي، طوسي، ص 3، ح 1 (از ابن عمر از پيامبر خدا).

ص: 144

چكيده

ذِكْرِ اللهِ، قاسِيه قُلُوبُهُمْ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ. (1) به جز ذكر خدا سخن زياد مگوييد، كه پرگويان در غير ذكر خدا، دلهايشان سخت است، اما خود نمي دانند. اين دو حديث مي فهماند كه نكوهش سخن فراوان، شامل ذكر خدا نمي شود.

سه.دو حديث امام علي عليه السلام: «ثَمَرَه الْعَقْلِ مُداراه النّاسِ؛ (2) ثمره عقل، مداراي با مردم است»؛ و «عِنْوانُ الْعَقْلِ مُداراه النّاسِ؛ (3) سر لوحه عقل، مداراي با مردم است» هر دو مطلق هستند، اما به وسيله حديث «رَأسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الدّينِ مُداراه النّاسِ في غَيْرِ تَرْكِ حَقٍّ؛ (4) رأس عقل پس از دينداري، مداراي با مردم است، بدون آنكه به ترك حق بيانجامد»، به مداراي حق مدارانه مقيّد مي شود. اين نمونه ها به خوبي روشن مي كند كه بازيابي و كنار هم نهادن احاديث مرتبط و مشابه تا چه حد در روشن شدن مقصود اصلي مؤثر است.

چكيدهo قرينه هاي منفصل كلامي در حديث، احاديث ديگري اند كه مشابه و مرتبط با آن حديث و همگي ناظر به يك موضوع باشند. o ميان احاديث هم خانواده، رابطه هاي متعددي مانند تخصيص و تقييد، برقرار است. o تشكيل خانواده حديث، يعني يافتن اين احاديث و فهم نسبتهاي آنها با همديگر، براي فهم مقصود اصلي گوينده حديث. o ضرورت جستجو از قرائن و تشكيل خانواده حديث از دو نكته ناشي مي شود:

.


1- .. الكافي، ج 2، ص 114، ح 11 (عمرو بن جميع از امام صادق عليه السلام).
2- .. غرر الحكم، ح 4629.
3- .. همان، ح 6321.
4- .. تحف العقول، ص 42، العقل و الجهل في الكتاب و السنه، ح 767.

ص: 145

پرسش و پژوهش

اول، هماهنگي كامل ميان ائمه كه نتيجه آن، عدم پذيرش اختلاف ميان احاديث آنان است و دوم، وجود نقلهاي متفاوت و رواج شيوه نقل معنا در كنار نقل لفظي. o جستجوي احاديث هم خانواده، سيره محدّثان نيز هست و از اين رو، كتابهاي حديثي شيعه بيشتر به شيوه موضوعي (نه مسندي) تدوين شده است. نمونه مشابه، تفسير موضوعي قرآن است. o پس از تشكيل خانواده حديث، قدر مشترك نقلهاي گوناگون معتبر مي شود و بخشهاي متفاوت هر نقل نيز به شرط عدم تعارض، اعتبار مي يابند. o تشكيل خانواده حديث، ما را از نسبت دادن حكم نادرست به دين بازمي دارد و موجب مي شود در اولين برخورد با حديث عام، حكم را عمومي ندانيم. اين نكته در باره حديث مطلق نيز جاري است و نمي توان بدون جستجو از مقيّد، فراگيري آن را حجّت دانست.

پرسش و پژوهش1. قرينه هاي خارجي و خانواده حديث چه نسبتي با هم دارند؟ 2. شباهت هاي بازيابي خانواده حديث را با تفسير موضوعي قرآن بيان كنيد. 3. شرط اساسي نقل معنا كدام است؟ 4. حديث «إنّي لاُحبّ أن أقدمَ علي ربّي و عملي مستوٍ» را با توجه به احاديث مشابه آن در كتاب الكافي، ترجمه كنيد. 5. حديث «من كان رفيقاً في أمره، نال ما يريد من النّاس» را با توجه به احاديث هم خانواده اش تبيين كنيد.

.

ص: 146

درس يازدهم : تشكيل خانوادة حديث (2)

شيوه هاي بازيابي خانوادة حديث

درس يازدهم : تشكيل خانواده حديث (2)اهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: با شيوه هاي بازيابي خانواده حديث آشنا شود؛ فوائد تشكيل خانواده حديث را بداند؛ از مفهوم خانواده بزرگ حديث آگاهي يابد.

شيوه هاي بازيابي خانواده حديثدست يابي به احاديثي كه با هم ارتباط دارند و به يك مطلب ناظرند هميشه ساده و سريع نيست، اگرچه پيشرفت علم بشري و فناوريهاي جديد به ويژه در بخش رايانه، از مشكلات آن كاسته و بدان سرعت بيشتري بخشيده است. نخستين گام در اين ميدان، همچون هر تحقيق ديگر، خوشه چيني از تلاشها و دست رنج عالمان و محدّثان پيشين است. مراجعه مستقيم به كتاب و منبع حديث، ما را در بسياري از موارد به احاديث مشابه رهنمون مي سازد؛ (1) اما اگر منبع و كتاب مصدر حديث ما دسته بندي موضوعي نداشته و يا به علت دسته بندي نادرست و ناموزون،

.


1- .. مانند احاديث خوردن گوشت در المحاسن، ج 2، ص 248 و معناي جعل صلوات براي پيامبر در الكافي، ج 2، ص 491.

ص: 147

مراجعه به جوامع روايي و تصنيفهاي موضوعي

قابل بهره برداري نباشد، بايد از راههاي ديگر سود جست. اين راهها بايد همگي و در كنار هم پيموده شود تا خانواده حديث، به شكل هرچه كامل تري به دست آيد.

الف: مراجعه به جوامع روايي و تصنيفهاي موضوعيجوامع روايي، به ويژه جوامع روايي شيعه، به روش موضوعي دسته بندي شده اند و از اين رو، يافتن حديث مورد بحث در يكي از ابواب آنها مي تواند ما را به دسته اي از احاديث مشابه آنها رهنمون كند. اين درست مثل يافتن حديث در منبع اصلي و كتاب مصدر حديث است، با اين تفاوت كه به علت كاوش مؤلف و گردآوري جامع و همه جانبه او، با احاديث متعدد و از چندين منبع مختلف رو به رو مي شويم. نمونه برجسته اين دسته كتب در زمينه احاديث فقهي، وسائل الشيعه و در زمينه احاديث غير فقهي بحار الأنوار است. جامعيت و دسته بندي زيباي اين دو كتاب چنان بوده است كه بهره بران از حديث را از مراجعه به كتب اصلي حديث باز داشته و حتي در قرنهاي اخير به مهجوريت كتب اربعه در ميان دانش پژوهان انجاميده است. اگرچه ما به هيچ روي به كفايت مراجعه محقق به اين جوامع توصيه نمي كنيم و برخي از ناكاميها را در دست يابي به احاديث مورد نياز يا متن درست و اصلي، نتيجه همين كار مي دانيم. مراجعه به كتب خاص نوشته شده در زمينه موضوع اصلي مورد پژوهش نيز سودمند است. به عنوان مثال، احاديث دوستي و برادري را در كتاب مصادقه الإخوان از شيخ صدوق و احاديث مربوط به ماههاي مبارك رمضان و شعبان و رجب را در فضائل الأشهر الثلاثه از همو بايد ديد. در حوزه حديث اهل سنّت، ابن ابي الدنيا تأليفهاي كم حجم و موضوعي فراوان دارد (1) و براي مراجعات معمولي و كم عمق در زمينه احاديث اهل سنّت، مطالعه الترغيب و الترهيب تأليف منذري و نضره النعيم و براي مراجعات كاربردي و مشتمل بر احاديث فريقين، مجموعه ميزان الحكمه و كتاب هاي حديثي معاصر توصيه مي شود.

.


1- .. مانند الشكر، مكارم الأخلاق، الإخوان.

ص: 148

استفاده از معجمهاي لفظي و موضوعي

بهره گيري از رايانه

گاه مؤلفان اين كتب ما را به بابي مشابه و منبعي اصيل و غني در زمينه بحث و تحقيق ارجاع مي دهند و اين خود سرنخي براي پيگيري گسترده تر مسئله است.

ب: استفاده از معجمهاي لفظي و موضوعيهمه كساني كه با معجم الفاظ قرآن كار كرده اند، روش استفاده از هر معجم لفظي ديگري را مي دانند. مي توان با يافتن محور اصلي معناي حديث، واژه آن موضوع را ريشه يابي كرد و سپس به دنبال حديثهاي گوناگون آن روان شد. به عنوان مثال اگر حديث «لا خَيْرَ في صَديقٍ ضَنينٍ» (1) مورد بحث و بررسي ما باشد، مي توان موضوع محوري آن را صديق دانست و تحت ريشه صدق به اين حديث در نهج البلاغه دست يافت: «لا خَيْرَ في مُعينٍ مَهينٍ وَ لا في صَديقٍ ضَنينٍ». (2) معجمهاي موضوعي نيز چنين حالتي دارند، با اين تفاوت كه احاديث آورده شده تحت يك مدخل مشخص، لزوماً همان لفظ و واژه را ندارند و ممكن است در معجم موضوعي غرر الحكم و نهج البلاغه، همين حديث را با واژه رفيقٌ بخيل يافت. ناگفته نماند كه مدخلها و سرشناسه هاي معجمهاي موضوعي، مي توانند موضوعي دسته بندي شوند و مي توان آنها را به صورت الفبايي مرتب كرد. مراجعه اي ساده به معجمهاي لفظي و موضوعي غرر الحكم و نهج البلاغه بحث را كاملاً روشن مي كند. در سالهاي اخير و با پيشرفت فن نمايه نويسي، برخي از كتابهاي حديثي نمايه سازي شده و از اين طريق دست يابي به احاديث مورد نظر، آسان و تعداد متون سودمند، افزون تر گشته است.

ج: بهره گيري از رايانهرايانه و برنامه هاي رايانه اي تهيه شده در زمينه علوم اسلامي به ويژه حديث،

.


1- .. غرر الحكم، ح 10711.
2- .. نهج البلاغه، نامه 31.

ص: 149

در بيشتر موارد همچون معاجم لفظي عمل مي كنند و البته با تفاوت چشم گيري در سرعت و كمي خطاي كاربر. اما فايده مهم تر آنها در توانايي بهره گيري از كليدواژه هاست؛ يعني تركيباتي از دو كلمه و ماده يا بيشتر به منظور بسته و محدود كردن دايره جستجو و دقيق تر كردن پاسخهاي به دست آمده؛ راهي كه در مورد جوابهاي پرتعداد، كارايي دارد و به سبب همين پرتعداد بودن، در شيوه دستي و در معجمهاي كتابي عملي نيست. در همان مثال قبلي، به علت فراواني مشتقات و هيئتهاي ماده صدق، تعداد انبوهي از احاديث مشتمل بر يكي از اين هيئتها در معجم نشان داده مي شوند و كار بررسي متون را مشكل مي كنند؛ اما اگر با بخيل و يا ضنين تركيب كنيم به شدت تقليل مي يابد. از اين رو، مهارت در تركيب متناسب واژه ها و ماده ها، جستجوي رايانه اي را سريع تر و كوتاه تر مي كند و در برخي موارد، احاديث مشابه بيشتري را در اختيار ما قرار مي دهد. يك پيشنهاد براي انتخاب اين كليدواژه ها، استفاده از نهاد و گزاره حديث مورد نظر است. احاديث كوتاهي كه نهاد يا همان مسنداليه آنها با هم يكسان باشد، در موارد متعددي در موضوع اصلي با هم مشترك اند مانند اين احاديث: مَنْ صَبَرَ صَبَرَ قَليلاً؛ (1) مَنْ صَبَرَ ساعَه حُمِدَ ساعاتٍ. (2) و نيز: صَديقُ الْجاهِلِ مَتْعوبٌ مَنْكوبٌ؛ (3) صَديقُ الْجاهِلِ في تَعَبٍ. (4) اين مسئله درباره محمول نيز صادق اما فراواني آن كمتر است. براي

.


1- .. الكافي، ج 2، ص 88، ح 3.
2- .. بحار الأنوار، ج 79، ص 136، ح 21.
3- .. غرر الحكم، ح 5829.
4- .. بحار الأنوار، ج 75، ص 352، ح 9.

ص: 150

دو نمونه

همساني گزاره و خبر، دو حديث ذيل، نمونه خوبي است: ما مِنْ عَبْدٍ فَتَحَ عَلي نَفْسِهِ باباً مِنَ الْمَسْئَلَه إلّا فَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ سَبْعينَ باباً مِنَ الْفَقْرِ. (1) مَنْ فَتَحَ عَلي نَفْسِهِ بابَ مَسْئَلَه فَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ سَبْعينَ باباً مِنَ الْفَقْرِ. (2)

دو نمونهبراي روشن شدن تأثير بازيابي خانواده حديث در فهم آن، دو نمونه مي آوريم:

يك. احاديث حلق امام علي عليه السلام فرموده است: «لا تَباغَضُوا، فَإنَّهَا الْحالِقَه». (3) اين حديث كه در واقع از آموزه هاي پيامبر به علي عليه السلام است و در ميان احاديث نبوي نيز به چشم مي خورد (4) ، به گونه هاي متفاوتي ترجمه و تفسير شده است. اما تنها كساني آن را درست ترجمه كرده اند كه احاديث هم خانواده آن را ديده اند و با كمك آن احاديث به استعاره و معناي زيباي اين كلام پي برده اند. پيامبر اكرم خود هنگام بيان اين حديث، معناي آن را گفته است، اما تقطيع و جدا افتادن احاديث هم خانواده از يكديگر، برخي مترجمان زبردست نهج البلاغه را با همه استادي و توانايي در ترجمه متون مشكل و غريب، از معناي اصلي دور كرده و موجب شده است «حالقه» را به قطع كننده پيوند خويشاوندي (5) يا از بين برنده نيكي ها (6) ترجمه كنند. ما تنها احاديث مشابه و كامل را در ميان مي گذاريم و ترجمه آن را ارائه

.


1- .. جامع الأخبار، ص 379، ح 1061.
2- .. بحار الأنوار، ج 93، ص 154، ح 22.
3- .. نهج البلاغه، خطبه 86؛ تحف العقول، ص 152.
4- .. سنن الترمذي، ج 4، ص 73، ح 2626.
5- .. ترجمه مرحوم استاد سيد جعفر شهيدي.
6- .. ترجمه مرحوم استاد سيد علي اصغر فقيهي.

ص: 151

مي دهيم. نتيجه كار خود مشخص و معلوم است. ابوهريره نقل مي كند كه پيامبر اكرم فرمود: إيّاكُمْ وَ سُوءَ ذاتِ البَيْنِ؛ فَإِنَّهَا الْحالِقَه. (1) از اختلاف ميان خود بپرهيزيد، كه زداينده است. در روايتي ديگر به نقل از ابودرداء آمده است: قالَ رَسولُ اللهِ صلي الله عليه و آله: ألا اُخْبِرُكُمْ بِأَفْضَلَ مِنْ دَرَجَه الصِّيامِ وَ الصلاه وَ الصَّدَقَه؟ قالوا: بَلي ?? يا رَسولَ اللهِ. قالَ: إصْلاحُ ذاتِ الْبَيْنِ، وَ فَسادُ ذاتِ البَيْنِ الْحالِقَه. (2) هان! شما را از آنچه از روزه، نماز و صدقه برتر است خبر دهم؟ گفتند: آري اي رسول خدا. فرمود: آشتي ميان خود، و اختلاف ميان مردم، زداينده است. حال در حديثي ديگر از پيامبر خدا مي خوانيم: دَبَّ إلَيْكُمْ داءُ الاُمَمِ: الحَسَدُ وَ الْبَغْضاءُ هِي الْحالِقَه، لا أقُولُ تَحْلِقُ الشَّعْرَ، و لكِنْ تَحْلِقُ الدّينَ . (3) بيماري امتها به سوي شما خزيده است: حسادت و دشمني اي كه زداينده است. نمي گويم مو را مي زدايد، ليكن دين را مي زدايد. همين معنا از طريق متصل امامان به پيامبر نيز نقل شده است:

.


1- .. سنن الترمذي، ج 4، ص 663، ح 2508)؛ كنز العمال، ج 3، ص 58، ح 5481.
2- .. سنن أبي داود، ج 2، ص 460، ح 4919؛ سنن الترمذي، ج 4، ص 73، ح 2627؛ مسند ابن حنبل، ح 6، ص 445 (همه از ابودرداء)؛ كنز العمال، ج 3، ص 58، ح 5480.
3- .. سنن الترمذي، ج 4، ص 74، ح 2628؛ مسند ابن حنبل، ج 1، ص 167؛ مسند أبي يعلي، ج 2، ص 32، ح 669؛ السنن الكبري، ج 10، ص 232؛ كنز العمال، ج 3، ص 462، ح 7443؛ منيه المريد، ص 324؛ تنبيه الخواطر، ج 1، ص 127.

ص: 152

ألا إنَّ فِي التَّباغُضِ الْحالِقَه، لا أعْني حالِقَه الشَّعْرِ وَ لكِنْ حالِقَه الدّينِ؛ (1) هان! دشمني با يكديگر زداينده است. مقصودم زداينده مو نيست، كه زداينده دين است. و در نقلي ديگر مي خوانيم: إياكُمْ وَ الْبِغْضَه لِذَوي أرْحامِكُمُ الْمُؤمِنينَ، فَإِنَّهَا الْحالِقَه لِلدّينِ؛ (2) از دشمني با خويشاوندان مؤمن خود بپرهيزيد، كه دين زداست.

دو. احاديث بهاي انسان حديث مشهور امام علي: «قيمَه كُلِّ امْرِئٍ ما يُحْسِنُهُ»، (3)در باره بهاي انسان، داراي ترجمه هاي درست و نادرستي است: اين حديث در الفقيه (4) و الإرشاد (5) با واژه يُحْسِنُ به جاي يُحْسِنُهُ نقل شده است. سيدرضي اين حديث را سخني بي بديل خوانده است كه حكمتي هم سنگ آن نيست و نمي توان برايش بهايي معين كرد. اين حديث بر سر زبانهاست و ترجمه هاي گوناگون آن چنين اند: (6) ارزش هر كس به چيزي است كه برايش ارزش قائل است. بهاي هر مردي به اندازه نيكي اوست. بهاي هر شخصي به اندازه اعمال نيك اوست.

.


1- .. الكافي، ج 2، ص 346، ح 1 (از مسمع بن عبدالملك)؛ مفيد، الأمالي، ص 181، ح 2 (از ابن سنان و هر دو از امام صادق عليه السلام)؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 132، ح 101.
2- .. دعائم الإسلام، ج 2، ص 35.
3- .. نهج البلاغه، حكمت 81.
4- .. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 389، ح 5834.
5- .. الإرشاد، ج 1، ص 300.
6- .. براي آگاهي از نشاني سه ترجمه نخست، ر.ك : لوح فشرده منهج النور (ترجمه ها و شرحهاي نهج البلاغه) از مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي، قم.

ص: 153

ارزش هر انساني [بسته] به آن چيزي است كه انجام مي دهد. (1) اگر فقط همين يك حديث در دست باشد، شايد نتوان اشكال مهمي بر ترجمه ها بويژه ترجمه چهارم گرفت، اما اگر احاديث مشابه و هم خانواده آن را بيابيم، به راحتي معناي درست و دقيق حديث را مي يابيم. حال با كليدواژه «قيمَه كُلِّ امْرِئٍ»كه مبتداي حديث است، به جستجوي رايانه اي پرداخته تا احاديث مشتمل بر آن را بيابيم: الف) «قيمَه كُلِّ امْرِئٍ ما يَعْلَمُهُ»؛ (2) ارزش هر شخص به اندازه دانش او است. ب) «لا يَسْتَحْييَنَّ مَنْ لا يَعْلَمُ أنْ يَتَعَلَّمَ، فَإنَّ قيمَه كُلِّ امْرِئٍ ما يَعْلَمُ»؛ (3) آن كه نمي داند از آموختن دانش خجالت نكشد، كه ارزش هر كس به دانش اوست. ج) «يُنْبِئُ عَنْ قيمَه كُلِّ امْرِئٍ عِلْمُهُ وَ عَقْلُهُ»؛ (4) علم و عقل هر كس نشان دهنده ارزش اوست. د) امام باقر عليه السلام از كتاب علي عليه السلام، كه در حقيقت دست نوشته امام علي عليه السلام است، نقل كرده است كه ايشان فرمود: قيمَه كُلِّ امْرِئٍ وَ قَدْرُهُ مَعْرِفَتُهُُ؛ (5) ارزش و قدر هر كس شناخت اوست. ه) با مهارت دركاربرد كليدواژه ، مي توان به اين متن نيز رسيد:

.


1- .. رهاورد خرد (ترجمه تحف العقول) ، ص 196.
2- .. غرر الحكم، ح 6752.
3- .. همان، ح 2787.
4- .. همان، ح 11027.
5- .. معاني الأخبار، ص 1، ح 2.

ص: 154

قالَ الإمامُ علي عليه السلام: «اَلنّاسُ عالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ»، وَ أنْشَدَ مُتَمَثِّلاً بِهذَيْنِ الْبَيْتَيْنِ:فَكَمْ مَنْ بَهِي قَدْ يَرُوقُ رُواؤُهُوَ يُهَجَّنُ فِي النّادي إذا ما تَكَلَّمافَقيمَه هذَا الْمَرْءِ ما هُوَ مُحْسِنٌفَكُنْ عالِماً إنْ شِئْتَ أوْ مُتَعَلِّماً. (1) امام علي عليه السلام فرمود: مردم يا عالم اند يا متعلم، و سپس به اين دو بيت استشهاد كرد: بسي صاحب ديوان بلند و برافراشته / كه چون در جمع سخن گويد، زشت شمرده مي شود. بهاي اين انسان چيزي است كه نيك مي داند / پس يا عالم باش يا متعلّم. اين شعر به خوبي نشان مي دهد كه امام چه منظور و مقصودي داشته است؛ زيرا مصرع آخر شعر، كلام امام قبل از استشهاد به شعر است و مصرع سوم همان جمله مورد نظر ما، كه در يك سياق و نسق، يك معنا را دنبال مي كنند. جالب توجه اينكه درشعر منسوب به امام هم، مقصود اين است: لا فَضْلَ إلّا لأهْلِ الْعِلْمِ، إنَّهُمْعَلَي الْهُدي لِمَنْ اسْتَهْدي أَدِلاّءُوَ قيمَه الْمَرْءِ ما قَدْ كانَ يُحْسِنُهُوَ اْلجاهِلونَ لأهْلِ الْعِلْمِ أعْداءُ (2) جز براي اهل دانش فضيلتي نباشد / چه آنان اند كه ره جويان را رهنمايند. ارزش انسان چيزي است كه مي داند / و نادانان با دانايان دشمنان اند. و همچنين اگر اين جستجو را با عبارت محمول، يعني ما يُحْسِنُ يا ما يُحْسِنُهُ انجام دهيم، به حديث ذيل دست مي يابيم: اَلنّاسُ أبْناءُ ما يُحْسِنونَ وَ قَدْرُ كُلِّ امْرِئٍ ما يُحْسِنُ، فَتَكَلَّمُوا فِي الْعِلْمِ تَبَيَّنْ

.


1- .. نزهه الناظر، ص 52، ح 28.
2- .. ديوان المنسوب إلي الإمام علي عليه السلام، ص 24.

ص: 155

خانوادة بزرگ حديث

مرتبطها

أقْدارُكَمْ. (1) مردم پسران آنچه مي دانند هستند و بهاي هر كس آن است كه مي داند. پس در علم سخن برانيد تا بهاي شما روشن شود. اگرچه با دقت در مجموع اين روايات، مقصود روشن مي شود، اما براي اطمينان بيشتر مي توان به فهم اديبان نيز مراجعه كرد. خليل فراهيدي، اولين معجم نگار دانش لغت مي گويد: أَحَثُّ كَلِمَه عَلي طَلَبِ الْعِلْمِ قَوْلُ عَلِي بْنِ أبي طالِبٍ: «قيمَه كُلُّ امْرِئٍ ما يُحْسِنُ» (2) ؛ برانگيزاننده ترين سخن بر طلب علم، گفته علي بن ابي طالب عليه السلام است: ارزش هر كس آن چيزي است كه مي داند. گفتني است مي توان «ما يُحْسِنُ» را از «ما يَعْلَمُ» اندكي اعم دانست و علوم مهارتي مانند صنعتگري، رانندگي و شغلهاي خدماتي را نيز جزو «ما يُحْسِنُ» دانست، كه در اين صورت حديث امام علي بسيار زيباتر و دقيق تر مي شود.

خانواده بزرگ حديثهمان گونه كه در فهم واژه ها، فهم واژه هاي مترادف و متضاد دخالت دارند، در فهم برخي از احاديث، فهم احاديث ديگر مؤثر است؛ احاديثي كه موضوع اساسي آنها با موضوع اصلي و محوري اين دسته احاديث ارتباط و حتي تقابل دارد، هرچند اين ارتباط محدود و تنها از يك جهت باشد.

مرتبطهامنظور از ارتباط در اينجا، نزديك بودن مفهوم محوري دو يا چند دسته از احاديث است. هر يك از اين دسته احاديث، خود يك خانواده حديث را تشكيل

.


1- .. الكافي، ج 1، ص 50 و 14؛ تحف العقول، ص 208.
2- .. العين، ص 28؛ الصحاح، ماده حسن.

ص: 156

متقابلها

مي دهند و از اين نظر در حوزه معنايي خود روشن و روشنگرند. اما با توجه به وجود روايات بسيار در همه پهنه هاي زندگي كه ناظر به بسياري از مفاهيم اعتقادي و اخلاقي اند و تعدّد و تقارب اين مفاهيم، ضروري است كه روايات ذيل همه اين موضوعات مرتبط و به هم پيوسته را مطالعه كنيم. براي مثال، احاديث أمل (آرزو)، خود بسيار زياد و شامل بيش از يكصد حديث است. امل مذموم، امل ممدوح، آمال طولاني و دور و دراز، بزرگ ترين آرزو و ... همه خود از عناوين فرعي باب امل هستند. اما مفاهيم تمنّي و رجاء نيز از جهاتي به اين موضوع نزديك و با آن مرتبط اند و از اين رو، براي نگرش كلي و دقيق اسلام و پيشوايان ما به امل و آرزو، به بررسي احاديث اين سه دسته و حتي برخي از احاديث باب طمع نياز داريم. به عبارت ديگر اگر بخواهيم يك تحقيق كامل انجام دهيم، بايد افزون بر ديدن همه احاديث باب امل، خانواده حديث هر يك از ابواب تمنّي، رجاء و طمع را نيز تشكيل دهيم و آن گاه با توجه به احاديث مشترك و متقارب هر يك از اين خانواده ها، نظر نهايي را درباره آرزو بيان داريم. گفتني است گاه موضوعات مرتبط دسته بزرگي از احاديث را شامل نمي شود و در پيگيري و جستجو، جز معدودي حديث به دست نمي آيد. در اين صورت احاديث آن در كنار همان خانواده موضوع اصلي نهاده مي شوند، نه آنكه به صورت مستقل مطرح گردند. براي مثال واژه «نُزْهَه» نسبت به «فرح» و «سرور» چنين است.

متقابلهاحوزه معنايي هر مفهوم با مفهوم مقابل آن تحديد و در بسياري از موارد تعريف و تبيين مي شود. اين كاركرد مانند كاركرد واژه هاي متضاد و از مصداقهاي قاعده «تُعْرَفُ الأشْياءُ بأضْدادِها» است. گفتني است مفهوم متقابل، خود با موضوع اصلي در تقابل است و از اين رو با احاديث متعارض كه در درس بعد مي خوانيم متفاوت است. احاديث متعارض داخل همان موضوع اند، اما با دسته اي از احاديث آن موضوع، متعارضند.

.

ص: 157

چكيده

حال اگر اين دو مفهوم متقابل بار ارزشي متعادل و تكرّر نسبي متوازن داشته باشند يعني تعداد احاديث هر دو سو، نزديك به هم و شدّت و ضعف هر طرف در حكم ها و درخواست ها هم اندازه باشد، توجه محض به احاديث يك طرف تقابل و غفلت از احاديث طرف ديگر، ما را دچار افراط در ارزش گذاري آن مفهوم مي كند و توصيه ها يا مذمّتهاي حديث را بدون مرز مي بينيم و در مقام عمل نيز به افراط و تفريط مي گراييم. به عبارت ديگر، هر يك از دو مفهوم متقابل به منزله يك قيد بزرگ براي ديگري است، كه توجه نكردن به آن همان اشكالي را پديد مي آورد كه در درون يك خانواده حديث پيش مي آيد و حكمي را كه در واقع مقيد است، به سبب نديدن قيد، مطلق مي بينم و حكم خاص را عام مي پنداريم. اين توجه يكسويه و نديدن احاديث مربوط به مفهوم متقابل، گاه موجب سكوتهاي افراطي و طولاني از سوي كساني شده كه احاديث سكوت را ديده و احاديث كلام را نديده اند و گاه آنان را كه احاديث سرور و فرح را ديده ولي به احاديث حزن توجه نكرده اند، در شاديهاي هيجاني و طربهاي خيالي فرو برده است. از اين رو، تشكيل خانواده حديث براي مفهوم متقابل نيز لازم است و در مثال نخست، احاديث باب يأس كه با أمل متضاد است نيز بايد اخذ و در كنار أمل مطالعه شود. اين شيوه، يعني ديدن احاديث موضوعهاي مرتبط و متقابل در كنار موضوع اصلي، در تاريخ تدوين حديث سابقه دار است، اگرچه پردامنه نيست. در ميان متقدمان، كليني در سامان دادن كتاب عقل و جهل و ايمان و كفر كافي از اين روش سود جسته است و در عصر حاضر مي توان به كتاب هاي ميزان الحكمه، الحياه و نضره النعيم اشاره كرد.

چكيدهo دست يابي به احايث هم خانواده، از طريق مراجعه به جوامع روايي و كاربرد معجمهاي موضوعي و لفظي، به هر دو شكل مراجعه به كتاب و استفاده از

.

ص: 158

پرسش و پژوهش

رايانه، ميسّر است. به كمك رايانه و با استفاده از تركيبهاي گونا گون كلمه ها، مي توان احاديث متشابه را يافت. o احاديث متعددي وجود دارد كه مفهوم نخستين آنها پس از تشكيل خانواده حديث، به مفهوم متفاوتي تبديل مي شود. o حل برخي شبهه ها و كشف مقصود شارع در برخي موضوعات، نيازمند بررسي روايات ديگري نيز هست، كه موضوع آنها به نحوي با موضوع اصلي ارتباط دارد. اين احاديث در دو دسته كلي مرتبط و متقابل جاي مي گيرند. مجموع اين چند دسته بزرگ حديث را خانواده بزرگ حديث مي ناميم. o احاديث مفهوم متقابل، با احاديث متعارض، تفاوت دارد و توجه و گردآوري آنها، مي تواند ما را در تشكيل خانواده بزرگ حديث ياري دهد.

پرسش و پژوهش1. دو شيوه بازيابي احاديث مشابه را بيان كنيد. 2. خانواده بزرگ حديث، به چه معناست. 3. احاديث موضوع «مزاح» را گرد آورده و دسته بندي كنيد. 4. خانواده حديث «ما مِن عباده أفضلُ مِن عِفّه بَطن و فَرج» را تشكيل دهيد. 5. احاديث «سكوت» و «كلام» را گرد آورده و نتيجه نهايي را در برتري يكي بر ديگري بيان كنيد.

.

ص: 159

درس دوازدهم : احاديث معارض

درآمد

درس دوازدهم : احاديث معارضاهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: به اهميت و پيشينيه بحث اختلاف و تعارض حديث پي ببرد؛ با چگونگي تأثير احاديث معارض در فهم حديث آشنا شود؛ از برخي نمونه هاي تعارض و حل آن اطلاع يابد.

درآمددر فوايد يافتن «خانواده حديث»، گفتيم كه جستجوي احاديثي كه به حديث مورد تحقيق ما تقييد يا تخصيص مي زنند، به فهم مقصود اصلي صاحب سخن ياري مي رسانند. در واقع، احاديث مخصّص و مقيّد به گونه اي با حديث نخست متخالف و ناهمخوان اند؛ اما اين ناسازگاري ديري نمي پايد و با يك سنجش ساده ميان آنها جمع مي شود. ليكن گاه احاديثي يافت مي شوند كه ناهمگوني آنها با حديث مورد بررسي به آساني زايل نمي شود و به اصطلاحِ اصوليان، پا بر جا و مستقر مي ماند. در اين صورت، حديث نخست متزلزل مي گردد و حجيت خود را از دست مي دهد؛ زيرا به دليل وجود احاديث متعددي مبني بر حكيمانه بودن و وحدت معنايي سخن امامان و زايش همگي آن سخنان از يك نور پاك، نمي توانيم اين اختلاف آشكار را بپذيريم.

.

ص: 160

اين انتظار به جا از آغازين روزهاي پيدايي حديث وجود داشته است و سليم بن قيس هلالي از انتساب احاديث متخالف به رسول خدا سرگردان مي شود و به حضور اميرمؤمنان مي شتابد تا آن حضرت راز اين اختلافها را براي او بيان كند. (1) همين پرسش را محمّد بن مسلم و منصور بن حازم و معلّي بن خُنَيس و كسان ديگري از امام صادق عليه السلام مي پرسند و حتّي امامان معصوم از چگونگي عملكرد پيروانشان به گاه روي دادن تعارض و اختلاف احاديث با يكديگر جويا مي شوند و امام علي عليه السلام به صراحت از توهم تناقض در سخن خود پيشگيري مي كند و به گاه نكوهش دنيا، سخن را داراي جهتها و لحاظهاي گوناگون مي خواند و مي فرمايد: ألا إنَّ الْحَديثَ ذو شُجُونٍ، فَلا يَقُولَنَّ قائِلُكُمْ إنَّ كَلامَ عَلِي مُتَناقِضٌ، لأنَّ الْكَلامَ عارِضٌ. (2) بدانيد كه سخن شاخه ها و حالتهاي گوناگوني دارد، پس كسي نگويد كه كلام علي متناقض است، چون كلام تحت تأثير حالتهاي گوناگون است. شيخ كليني بسياري از اين موارد را در باب «اختلاف الحديث» آورده است. (3) پيش از كليني و پس از او نيز ديگر مؤلّفان كتب حديث چنين بابي داشته اند (4) و هم

.


1- .. الكافي، ج 1، ص 62، ح 1.
2- .. بحار الأنوار، ج 40، ص 347 (به نقل از الأمالي طوسي).
3- .. الكافي، ج 1، كتاب فضل العلم، ص 68 _ 62.
4- .. از راويان بزرگ مي توانيم به محمّد بن ابي عمير و يونس بن عبدالرحمان اشاره كنيم (ر. ك: رجال النجاشي، ش 327 و 447؛ الفهرست، ص 226) و از مؤلّفان مي توان به برقي، مؤلّف المحاسن ، اشاره كرد كه متأسّفانه، اين بخش از كتاب او به دست ما نرسيده است، اگر چه حديث ابن ابي يعفور درباره پرسش او از امام صادق عليه السلام در باب الشواهد آمده است (ر. ك: المحاسن، ج 1، ص 5 و ص 225؛ رجال النجاشي، ص 63)؛ پس از او نيز شيخ طوسي الاستبصار را نوشت كه گنجينه اي از اخبار معارض و راه حلهاي آن است. همچنين شيخ حرّ عاملي در جامع روايي خود، بابي ويژه اين بحث گشود (وسائل الشيعه، ج 27، ص 106)؛ گفتني است كه اين دو، كوششهاي خود را در احاديث فقهي متمركز كردند و به احاديث اعتقادي و اخلاقي نپرداختند.

ص: 161

اكنون نيز فقيهان و عالمان اصول در مباحث تعادل و تراجيح، عهده دار حلّ اين مشكل اند و از اين رو، ما در اين مجال مختصر، بدان نمي پردازيم؛ چرا كه آنان كاوشهاي ژرف و گسترده اي را در حوزه مباحث نظري اين مسئله مطرح نموده و در علم فقه به تطبيق نتايج آن در احاديث و احكام فقهي پرداخته اند. برخي از اين فقيهان، افزون بر ارائه راه حلهاي تعارض، كه برگرفته از احاديث است، به عوامل پيدايش تعارض و اختلاف نيز اشاره كرده اند و عواملي مانند بدفهمي، تقيّه، نيافتن قرينه ها، نقل معنا، جعل حديث، تدريجي بودن بيان احكام، متفاوت بودن مخاطبان و اختلاف سطح درك و بينش راويان، اختصاص داشتن به موضوع يا زمان خاص، تفاوت ميان احكام حكومتي و اوّليه و احكام كلّي و شخصي و نيز تصحيفها و دخالتهاي عمدي و غير عمدي راويان و ناسخان را برشمرده اند. (1) اين كوششها مبحث تعارض و اختلاف را به يكي از شاخه هاي مهم دانش فقه الحديث تبديل كرده و آن را به عرصه سنجش قدرت فقيهان و محدّثان تبديل نموده و به راستي نيز چنين است؛ زيرا حلّ اختلاف اخبار، متوقّف بر داشتن تخصّص در همه شاخه هاي علوم حديث (از مباحث لغوي و ادبي تا رجال و فقه الحديث) است؛ امّا پرداختن به آنها و آوردن نمونه هاي حديثي، خود درخور كتابي مستقل است و از آنجا كه چنين كتابي تدوين و منتشر شده، ما در اينجا فقط از يك منظر به آن مي نگريم و آن تأثير مستقيم احاديث معارض بر فهم ما از حديث است. ادّعا اين است كه گاه با يافتن احاديث معارض، فهم ما از حديث نخست ژرف تر و يا كاملاً دگرگون مي گردد. مواردي مانند حمل وجوب بر استحباب، حمل وجوب بر رخصت و جواز، حمل نهي بر كراهت، حمل بر تقيّه و ناسخ و منسوخ، همه حاصل در نظر آوردن احاديث معارض است. ما اين تأثير را با بيان نمونه هايي نشان مي دهيم.

.


1- .. ر. ك: أصول الفقه، مظفر، باب نهم؛ فرائد الأصول، ج 4، خاتمه؛ كفايه الأصول، آخوند خراساني، مقصد هشتم؛ دروس في علم الأصول، محمد باقر صدر، خاتمه؛ الرافد في علم الأصول، ج 1، ص 25 و نيز اسباب اختلاف الحديث، محمّد احساني فر، نشر دارالحديث .

ص: 162

حمل الفاظ ظاهر در وجوب بر استحباب

حمل امر بر رخصت و جواز

يك. حمل الفاظ ظاهر در وجوب بر استحباباحاديث متعددي در دست است كه غسل روز جمعه را مستحب و نه واجب مي شمارد. از اين رو محدّثان و فقيهان به كمك اين احاديث و نيز فتواي بسياري از عالمان پيشين، حكم به وجوب غسل جمعه را در حديث زير، به معناي تأكيد استحباب و سنّت بودن غسل جمعه، فهميده اند. حديث از امام رضا عليه السلام نقل شده است: سألته عن الغسل يوم الجمعه، فقال: واجب علي كلِّ ذكرٍ واُنثي من عبدٍ أو حرٍّ؛ (1) از امام رضا عليه السلام درباره غسل روز جمعه پرسيدم، فرمود: بر هر مرد و زن و بنده و آزاد واجب است. (2) شيخ طوسي به هنگام جمع ميان اين خبر با اخبار ديگر مي گويد: واژه وجوب در اين حديث، به معناي اولويت انجام آن است و نه واجبي كه اجازه ترك آن را در هيچ حالي نداشته باشيم.

دو. حمل امر بر رخصت و جوازحمل امر بر رخصت نيز از ديگر مواردي است كه به سبب وجود حديث معارض صورت مي پذيرد. عمّار ساباطي از امام صادق عليه السلام مي پرسد: اگر مردي روزهايي از ماه رمضان را روزه نگرفته، چگونه بايد آنها را قضا كند؟ امام در پاسخ مي فرمايد: إنْ كانَ عَلَيْهِ يَوْمانِ فَلْيُفْطِرْ بَيْنَهُما يَوْماً، وَ إنْ كانَ عَلَيْهِ خَمْسَه أيّامٍ فَلْيُفْطِرْ بَيْنَهُما أيّاماً، وَ لَيْسَ لَهُ أنْ يَصُومَ أكْثَرَ مِنْ ثَمانِيَه أيّامٍ مُتَوالِيه. وَ إنْ كانَ عَلَيْهِ ثَمانِيَه أيّامٍ أوْ عَشْرَه أفْطَرَ بَيْنَهُما يَوْماً. (3)

.


1- .. تهذيب الأحكام، ج 1، ص 111، ح 23.
2- .. همان، ص 112، ذيل ح 26.
3- .. تهذيب الأحكام، ج 4، ص 275، ح 831.

ص: 163

حمل بر حال ضرورت

اگر دو روز روزه (قضا) دارد، بايد ميان آنها يك روز افطار كند و اگر پنج روز روزه بدارد، بايد چند روز ميان آنها فاصله بيندازد و در هر حال، نمي تواند بيش از هشت روز متوالي روزه قضا بگيرد و اگر هشت يا ده روز روزه قضا دارد، روزي را ميان آنها افطار كند. شيخ طوسي با توجه به روايات متعددي كه پي در پي بودن روزه هاي قضا را نه تنها جايز، بلكه راجح و افضل مي دانند، اين روايت را اين گونه تفسير كرده است كه منظور، جواز فاصله انداختن ميان روزه هاي قضاست و امر امام در اينجا دلالت بر وجوب ندارد، بلكه اباحه و جواز را براي مكلّف به دنبال دارد. (1)

سه. حمل بر حال ضرورتاز ديگر موارد تأثير حديث معارض، حمل امر و جواز بر حال ضرورت است. روايت يونس بن يعقوب از امام صادق عليه السلام شاهد خوبي براي اختصاص امر به حال ضرورت است: حَضَرَتِ الصَّلاه الْمَكْتوبَه وَ أنَا فِي الْكَعْبَه، أفَاُصَلّي فيها؟ قالَ: «صَلِّ.» (2) وقت نماز واجب در مي رسد و من در كعبه هستم، آيا در آن نماز بخوانم؟ فرمود: آري، بخوان. شيخ طوسي در اينجا، با توجه به روايات منع كننده از نماز گزاردن در داخل كعبه (3) مي گويد: «مضمون حديث يونس بن يعقوب، يعني نماز گزاردن در داخل كعبه را، بايد مختص حال ضرورت دانست و مضمون احاديث ديگر را براي حال اختيار». (4)

.


1- .. همان؛ المبسوط، ج 1، ص 286.
2- .. الاستبصار، ج 1، ص 298، ح 1103.
3- .. همان، ح 1102.
4- .. همان، ص 299.

ص: 164

حمل الفاظ ظاهر در حرمت بر كراهت

در باره حمل جواز بر ضرورت نيز مي توان حديث جميل بن درّاج از امام صادق عليه السلام را در باره احرام ارائه داد: لا بَأسَ بِالظِّلالِ لِلنِّساءِ وَ قَدْ رُخِّصَ فيهِ لِلرِّجالِ. (1) زير سايه رفتن براي زنان اشكالي ندارد، زيرا كه براي مردان نيز مجاز دانسته شده است. مي دانيم كه روايات متعددي زير سايه رفتن را براي مرد محرم جايز نمي دانند (2) و از اين رو شيخ طوسي اين روايات را حمل بر حال ضرورت (و نه اختيار) مي كند. (3)

چهار. حمل الفاظ ظاهر در حرمت بر كراهتدر جانب نهي نيز، اخبار معارض موجب مي شوند تا نهي را كه ظهور در حرمت دارد، بر كراهت حمل كنيم. شيخ طوسي در ذيل روايتي زير، به اين نكته تصريح كرده است. لا يَؤُمُّ صاحِبُ التَّيَمُّمِ الْمُتَوَضِّئينَ وَ لايَؤُمُّ صاحِبُ الْفالِجِ الأصِحّاءَ (4) ؛ كسي كه تيمّم كرده بر كساني كه وضو گرفته اند امامت نكند و آنكه فلج است براي كسي كه سالم است امام جماعت نشود. شيخ طوسي در ذيل روايت و در پاسخ اينكه چرا اين خبر را بر كراهت حمل كرده است، به اخباري استدلال مي كند كه امامت متيمّم (تيمّم كننده) را بر متوضّي (وضو گيرنده) جايز مي دانند و آنها را در پي اين خبر آورده است. (5)

.


1- .. تهذيب الأحكام، ج 5، ص 312، ح 1074.
2- .. همان، ص 312 _ 309.
3- .. همان، ص 312.
4- .. همان، ج 3، ص 166، ح 362.
5- .. همان، ص 167، ح 366 _ 363.

ص: 165

حمل بر تقيه

پنج. حمل بر تقيهحمل بر تقيّه در جايي لازم است كه حديثي با سند معتبر، با احاديث استوار و فتاوي مشهور عالمان، معارض شود به گونه اي كه هيچ طريق جمع و حلي نماند و راهي نيز براي تفسير و تاويل آن يافت نشود. در اين حالت حديث از حجيّت مي افتد اما با توجه به درستي و اتقان سند حديث، ناگزير از تغيير در دلالت حديث و يا كشف جهت صدور آن هستيم. آنچه در حالتهاي قبلي آمد، تغيير در دلالت بود، اما تقيّه، كاشف جهت صدور است. يعني بدون آن كه به گزارش راوي و وثاقت او شك كنيم و يا در دلالت واضح و صريح متن حديث دست ببريم، آن را حمل بر تقيه مي كنيم و گوييم: امام براي مصلحتي بزرگتر، ناگزير از ابراز حكم به اين صورت مخالف با احاديث ديگر شده است. از ميان نمونه هاي فراوان تقيّه (1) ، روايت عمّار بن موسي از امام صادق عليه السلام را مي آوريم: فِي الرَّجُلِ يَتَوَضَّأُ الْوُضُوءَ كُلَّهُ إلّا رِجْلَيْهِ، ثُمَّ يَخُوضُ الْماءَ بِهِما خَوْضاً، قالَ: «أجْزَأهُ ذلِكَ.» (2) [از حضرت سوال شد:] مردي تمام اعمال وضو را انجام مي دهد به جز پاها، كه به جاي مسح، آنها را كاملاً با آب مي شويد. حضرت فرمود: اين كافي و درست است. روشن است كه اين گونه وضوگرفتن، درست نيست و روايات متعدّد و اجماع فقيهان شيعه، بر خلاف آن است. از اين رو، محدّثان و فقيهان، مانند شيخ طوسي، آن را حمل بر تقيّه كرده اند. (3)

.


1- .. براي آگاهي از مثالهاي ديگر ر. ك: مجله علوم حديث، ش 23، ص 23؛ «شيخ طوسي و شيوه هاي تأويل و جمع بين اخبار در تهذيب الأحكام».
2- .. تهذيب الأحكام، ج 1، ص 66، ح 187.
3- .. همان.

ص: 166

نسخ

شش. نسخدر وجود و قبول نسخ، اختلاف نظر وجود دارد. برخي نسخ را مستلزم جهل خداوند مي دانند و از اين رو آن را نمي پذيرند. اين دسته مي گويند، اگر حكم مصلحت دارد، بايد هنوز هم باقي باشد و نسخ نشود و اگر مصلحت نداشته، پس چرا خداوند آن را وضع كرده است. امّا نسخ نزد شيعه به معناي تخصيص زماني است و از اين رو پذيرفته مي شود؛ به عبارت ديگر، ناسخ براي منسوخ محدوديت زماني اعلام مي دارد و ظهور بدوي آن را در جاودانگي، از ميان مي برد؛ زيرا هر دليلي بنا به ظهور بدوي ناشي از قانونگذاري، حكم خود را تا ابد مستقرّ مي دارد، امّا ناسخ كه حديثي معارض است و قوي تر از منسوخ مي نمايد، اين جاودانگي را مي زدايد. توضيح مطلب آن كه ما هميشه انتظار داريم كه احكام الهي و قانون هاي ديني، ابدي و فراگير باشند، اما اين انتظار صحيحي نيست. اگر چه خيلي و قريب به اتفاق احكام چنين اند اما تعداد اندكي از احكام، هميشگي نيستند و براي همه زمان ها، مصلحت ندارند. اين احكام به دليل كم بودنشان به وسيله يك بيان ديگر و در مرحله بعد از وضع حكم اول، محدود و منسوخ مي شوند. وجود نسخ در احاديث، قطعي و مسلّم است؛ امّا در گستره آن اختلاف است. برخي از احاديث باب اختلاف الحديث در كافي (1) به اين موضوع تصريح دارند. برخي از اين احاديث در پاسخ به سؤال از سرّ اختلاف نظر اصحاب رسول خدا با يكديگر و نيز اختلاف آراي آنان با نظريات امامان صادر شده است. برخي از كوتاه ترين اين روايات را مي آوريم.در كافي آمده است: مُحَمّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أبي عَبْدِ اللهِ عليه السلام قالَ: قُلْتُ لَهُ: ما بالُ أقْوامٍ يَرْوُونَ عَنْ فُلانٍ وَ فُلانٍ عَنْ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه و آله لا يُتَّهَمُونَ بِالْكذْبِ، فَيَجيءُ مِنْكمْ خِلافُهُ بِهِ، قالَ: «إنَّ الْحَديثَ يُنْسَخُ كَما يُنْسَخُ الْقُرْآنُ.» (2)

.


1- .. الكافي، ج 1، ص 64_ 62.
2- .. همان، ص 64؛ ر. ك: الذكري، ص 134.

ص: 167

محمّد بن مسلم: به امام صادق عليه السلام گفتم: چگونه مي شود كساني احاديثي را از فلان و فلان، از پيامبر خدا نقل مي كنند و دروغگو هم نيستند؛ امّا احاديثي بر خلاف آنها از شما نقل مي شود؟ حضرت فرمود: حديث هم مانند قرآن، نسخ مي شود. گفتني است كه نسخ مانند تقيّه، در مراحل پاياني پژوهش و پس از اطمينان از عدم امكان جمع، ادعا و قبول مي شود و مانند تخصيص و تقييد و حمل بر استحباب و ديگر موارد، يك راه حل عرفي، عمومي و ابتدايي نيست. (1) مثالهاي قابل اثبات در نسخ، اندك است و مواردي كه در آنها ادّعاي نسخ شده را بيشتر فقهاي شيعه نپذيرفته اند، مانند: وجوب پاسخ دادن به سلام هنگام نماز، تبديل احرام حجّ اِفراد به عمره تمتّع، (2) وجوب وضو گرفتن پس از خوردن گوشت شتر، (3) جواز ازدواج موقت، (4) استحباب روزه دوشنبه و پنج شنبه (5) و موارد ديگر كه در كتابهاي فقه آمده است. به موردي كه برخي از فقيهان پذيرفته اند، اشاره مي كنيم. در روايتي از امام صادق عليه السلام به نقل از محمّد بن مسلم آمده است: سَألْتُهُ عَنْ إخْراجِ لُحُومِ الأضاحِي مِنْ مِني؟ فَقالَ: «كُنّا نَقُولُ: لايَخْرُجُ مِنْها شَيءٌ لِحاجَه النّاسِ إلِيْهِ، فَأمَّا الْيَوْمَ فَقَدْ كَثُرَ النّاسُ فَلا بَأسَ بِإخْراجِهِ.» (6) از امام صادق عليه السلام درباره بيرون بردن گوشت قرباني از منا پرسيدم، حضرت فرمود: ما پيشتر مي گفتيم كه به سبب نياز مردم، نبايد چيزي از آنجا خارج شود؛ امّا امروزه، به جهت فراواني مردم [و بسيار

.


1- .. ر.ك: مسالك الأفهام، ج 6، ص 318.
2- .. الخلاف، ج 2، ص 269.
3- .. منتهي المطلب، ج 1، ص 38 و 313.
4- .. نهايه المرام، ج 1، ص 221.
5- .. اين ادعا از ابن جنيد است (ر. ك: مختلف الشيعه، ج 3، ص505).
6- .. الكافي، ج 4، ص 500.

ص: 168

چكيده

بودن گوشت قرباني]، اشكالي در بيرون بردن آن نيست. احاديث ناظر به اين موضوع، در جوامع روايي و كتب فقهي موجود است. (1) نمونه هاي ديگري، مانند: منع زيارت قبور، (2) روزه روز عاشورا و خوردن گوشت الاغ وحشي نيز قابل ذكر هستند. محمّد باقر حسيني استرآبادي ،مشهور به ميرداماد (1040 ه)، نمونه هايي را برشمرده است. (3) گفتني است مباحثي مانند: جري و تطبيق، ظهر و بطن در روايات ناظر به قرآن، اختلاف سطح درك راويان (4) يا نياز مخاطبان (5) و ...، نكاتي است كه توجّه به آنها در فهم مقصود گوينده مؤثر است و در كتاب آسيب شناخت حديث به آنها پرداخته ايم.

چكيدهo شناخت و بازيابي احاديث معارض و حلّ اختلاف روايات با يكديگر، خود از شاخه هاي مهم دانش فقه الحديث است؛ به ويژه اگر اين تعارض و اختلاف به سادگي قابل حل نباشد. o اهميت مبحث تعارض و حلّ اختلاف احاديث از آنجاست كه ما نمي توانيم معصومان را داراي انديشه ها و سخنان معارض بدانيم و احكام متناقض را به آنان نسبت دهيم. o عوامل پيدايش تعارض اخبار متعدّداند و برخي مانند: بدفهمي، نيافتن قرينه ها، تصحيف، نقل معنا، جعل حديث و اختلاف سطح راويان و مخاطبان به ما

.


1- .. براي نمونه ر. ك: المحاسن، ج 2، ص 320؛ الكافي، ج 4، ص 501؛ السرائر، ج 3، ص 130؛ تذكره الفقهاء، ج 8، ص 323.
2- .. «نَهَيْتُكُمْ عَنْ زيارَه الْقُبُورِ فَزُورُوها» (صحيح مسلم، ج 3، ص 65).
3- .. الرواشح السماويه، ص 249 _ 247.
4- .. مانند تفسير تفث در آيه وَلْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ كه معناي گفته شده به ذريح محاربي با معناي ارائه شده به ديگر راويان، متفاوت است (ر. ك: الكافي، ج 4، باب الحجّ).
5- .. مانند احاديث «جوع» و «دنيا» و «آخرت».

ص: 169

پرسش و پژوهش

مربوط مي شود و برخي عوامل ديگر مانند تقيّه، نسخ و تدريجي بودن بيان احكام، بيشتر با گويندگان حديث ارتباط دارد. o حلّ اختلاف اخبار به همه دانشهاي حديثي و به ويژه ساير مباحث فقه الحديث نياز دارد و توجّه به اخبار معارض هم در فهم احاديث مؤثر است. o تأثير در مفهوم متن، به شكل چرخش از معناي وجوبي به استحبابي، اختصاص جواز فعل به ضرورت و نيز حمل الفاظ ظاهر در حرمت بر كراهت پديدار مي شود. دو گونه ديگر تأثير، تقيّه و نسخ هستند. o در تقيّه، معصوم مراد جدّي خود را پنهان مي دارد و در نتيجه آنچه از ظاهر متن فهميده مي شود، قابل استناد نيست. o نسخ نزد شيعه، به معناي تخصيص زماني حكم است. ناسخ، جاودانگي معناي حكم را از ميان مي برد و آن را به زمان خاصّي محدود مي كند. o نسخ و تقيّه، پس از عدم امكان جمع عرفي به كار گرفته مي شوند و مانند تخصيص و تقييد و نيز حمل بر استحباب و ضرورت، راه حلهاي معمولي نيستند و به ويژه نسخ، بسيار اندك اتفاق مي افتد و اثبات آن نيازمند دليل معتبر است.

پرسش و پژوهش1. دو عامل از عوامل پيدايش اخبار متعارض را برشمرده و براي هر كدام نمونه بياوريد. 2. نسخ و تقيه را توضيح دهيد و براي هر يك، مثال بزنيد. 3. يك حديث بيابيد كه به خاطر حديث معارضش، مفهومش تغيير كرده است. 4. براي دو گونه از انواع حل و جمع روايات متعارض، نمونه هاي جديدي ارائه دهيد.

.

ص: 170

درس سيزدهم : بهره گيري از دستاوردهاي بشري

درآمد

درس سيزدهم : بهره گيري از دستاوردهاي بشرياهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: از امكان تأثير دانش بشري بر فهم حديث آگاهي يابد؛ به چگونگي و فرايند تأثير دانش بشري بر فهم حديث پي ببرد؛ با اهميت استفاده از شرحها و ترجمه ها آشنا شود.

درآمدپس از طي مراحل متعدد فهم حديث و پيمودن مسير دروني آن، به مرحله سنجش اين فهم با اطلاعات مرتبط مي رسيم. در اين آخرين گام، معناي فهميده شده از حديث را با دانش بشري مي سنجيم و از دستاوردهاي دانشمندان براي فهم بهتر و محك زدن آنچه فهميده ايم، بهره مي بريم. اين سنجش و بهره گيري، دو خاستگاه متفاوت دارد: نخست دانشهاي بشري مانند علم طبّ و اقتصاد و بسياري از علوم انساني جديد همچون روان شناسي و جامعه شناسي و سياست و حقوق، و دوم شرح و تفسيرهاي عالمان و محدّثان متخصص در حوزه حديث و ديگر دانشهاي ديني مرتبط و استفاده كننده از

.

ص: 171

دانشهاي غير حديثي

امكان اثرگذاري

حديث مانند تفسير قرآن، فقه و اخلاق. فرآورده هاي هر يك از اين دو حوزه، در فهم ما از حديث تأثير دارند؛ اما چگونگي اين تأثير گذاري و شدّت و ضعف آن يكسان نيست. از اين رو ما اين درس را در دو بخش بيان مي كنيم.

دانشهاي غير حديثيتأثير دانش هاي بشري و غير حديثي بر فهم حديث، جزئي از مسئله بزرگ تر رابطه علم و دين است. اين نكته كه آيا فهم حديث در اثر كشف حقايق علمي و دريافتهاي بشري از هستي ممكن است دگرگون شود يا تعميق يابد، پرسش آغازين اين مبحث است و چگونگي و فرايند اين تأثير و گونه هاي متفاوت اين تعامل دوسويه، مسئله بعدي است.

امكان اثرگذاريمعصومان گوهرهايي پاك و بسي فراتر و والاتر از آدميان خاك نشين اند، آنان با هستي آفرين ارتباط دارند و منشأ علم آنان، مستقيم يا باواسطه، وحي الهي است و سخنان آنان از حقيقت هستي سرچشمه مي گيرد. (1) ارتباط با منشأ هستي، ثبوت انديشه ها و باورهاي آنان را نتيجه مي دهد و نتيجه منطقي اين موضوع، دوام گفته ها و آراي ابرازشده بر اساس اين باورهاست. اين نتيجه منطقي، مانع بزرگي در ذهن برخي ايجاد مي كند كه چگونه معناي حديث در مسير تحوّل قرار گيرد و هر از چند گاهي با پديد آمدن فرضيه ها و نظريه هاي نو دگرگون شود. به عبارت ديگر، تغيير از لوازم دانش بشري است و ظهور پيوسته دانشمندان جديد و انجام آزمايشها و تجربه هاي تازه، علوم بشري را به صورت يك واقعيت سيال، تدريجي و تغييرپذير درآورده و

.


1- .. بحار الأنوار، ج 2، ص 172 و 191، باب أنّهم عندهم مواد العلم و اصوله و لا يقولون شيئاً برأي و قياسٍ، بل ورثوا جميع علوم النّبي و أنّهم أمناء الله علي أسراره.

ص: 172

نظر برگزيده

معرفت بشري را از ثبوت و دوام خارج ساخته است. چگونه مي توان اين معرفت دگرگون شونده را با آن معناي ثابت همراه كرد؟ پاسخهايي چند به اين پرسش مشكل ارائه شده است؛ برخي نسبي گرايان، حديث را نيز يك گزاره علمي مي دانند و آن را هم جزيي از كاروان در حال حركت علم مي بينند. آنان ورود گزاره هاي جديد و دستاوردهاي تاز ه علم بشري را به آستان انديشه انساني، موجب دگرگون گشتن گزاره هاي قبلي مي دانند و معرفتي ثابت از حقيقت هستي را انكار مي كنند و در اين ميان استثنايي را نمي پذيرند و اين تأثير را به همه شاخه هاي دانش بشري سرايت داده، تأثير پيش دانسته ها را در همه زمينه ها، حتي متون مقدس ديني، ادعا مي كنند.

نظر برگزيدهما اين تأثير را به طور اجمالي مي پذيريم، اما نه در همه جا و نه هميشه. ما نيز بر اين باوريم كه مي توان ميان معناي حديث، با مفهوم به ذهن آمده از آن تفكيك قائل شد. حديث در عصر ما، حكايت سخن و فعل معصوم است و ماهيت بشري دارد و اين حكايت و بازگويي سخن معصوم است و نه خود آن، كه به ذهن ما قدم مي نهد و از اين رو ممكن است در معرض آسيبهايي چون تقطيع و تصحيف و جدايي از قرينه هاي متعدد لفظي و مقامي قرار گيرد و با محكي خود، يعني آنچه معصوم فرموده و مقصودش بوده است مطابقت تام نداشته باشد. به عبارت ديگر، آنچه را معصوم مي دانسته و باور و ابراز داشته، منطبق با حقيقت هستي است و درست و ثابت و زوال ناپذير، اما آنچه دانش و باور معصوم را انتقال مي دهد، فعاليت راويان و از گونه كوششهاي بشري است و آنچه را ما نيز از گزارش راويان مي فهميم، نوعي تلاش ذهني و انساني است و اين دو در معرض خطا و اشتباه و از اين رو قابل تغيير و اصلاح اند. براى نمونه، علم طبّ و تجربه علمي و آزمايشهاي باليني ممكن است فهم ما را از برخي احاديث طبّي دگرگون كند. بسياري از افراد و حتي محدّثان چنين

.

ص: 173

مي پنداشتند كه سفارش امام به خوردن فلان گياه و فلان غذا، عمومي و فرامنطقه اي است، يعني براي همه مكانها و براي همه افراد مبتلا به دردِ خاصِ مطرح شده در حديث، مفيد و در درمان آنها مؤثر است. اما شيخ صدوق، با همه تعبّدش به اخبار و شايد از مشاهده تأثير نكردن يا مخالفت با قطعيات علم طبّ و تجربه بشري، چنين حكم داد كه برخي از اين دارو و درمانها، ويژه يك موقعيت آب و هوايي معين يا افراد با طبايع خاصّ خود است. (1) در ميان احاديث تاريخي نيز چنين تعارضهايي با علم تاريخ پيش آمده و به تغيير فهم ما از حديث منجر شده است، اما اين تغييرها بيشتر در ناحيه فهم مقصود اتفاق مي افتد و كمتر فهم ابتدايي از متن را تغيير مي دهد. همچنين تأثير علوم انساني مصطلح مانند روان شناسي و جامعه شناسي، بيشتر از علوم محض و پايه، مانند رياضيات، شيمي و فيزيك است. اين سخنان چنين نتيجه نمي دهد كه تأثير علوم بشري بر فهم حديث، عمومي، فراگير و هميشگي است، زيرا اين ادعا، استقراي تام و تمام يا قياس برهاني مي خواهد و از رهگذر اثبات دهها و حتي صدها تأثير جزئي و موردي، نمي توان حكم كلي و قطعي كرد، اما همين احتمال تأثير، ما را موظف مي سازد كه حداقل در محدوده علوم و گزاره هاي اثرگذار بر فهم حديث، به فراورده هاي بشري بينديشيم و گفتگوي علمي ميان اين دو حوزه معرفتي را برقرار سازيم. اين بدان معناست كه بر اساس محدوديتهاي عمر بشر و امكانات مادي، تنها به آن دسته از گزاره هاي علمي بپردازيم كه ارتباط آنها با محتواي حديث مورد فهم، ارتباطي عقلاني و حتي تجربه شده باشد و نه از سر تصادف و احتمالات دور از ذهن. براى مثال، سنجش محتواي نامه امام علي عليه السلام به مالك اشتر با داده هاي دو

.


1- .. الاعتقادات، ص 115.

ص: 174

فرايند تأثير دانشها بر فهم حديث

ايجاد سؤال و زمينة گفتگو

علم جامعه شناسي و سياست، مناسب و معقول به نظر مي رسد، (1) يا بهره گيري از علوم روان شناختي براي درك بهتر نامه امام علي عليه السلام به امام حسن عليه السلام، (2) پذيرفتني است، اما كاويدن علم شيمي و فيزيك براي رسيدن به فهم برتر در اين دو نامه، نا معقول مي نمايد.

فرايند تأثير دانشها بر فهم حديثدانشهاي بشري حداقل به دو گونه بر فهم حديث تأثير مي نهند؛ نخست : ايجاد سؤال و فراهم آوردن زمينه گفتگو در باره حديث، و دوم: اختلاف و تعارض.

ايجاد سؤال و زمينه گفتگودر بخش اول، دانشهاي بشري، كه به نوعي بازتاب نيازهاي مادي و روحي انسان هستند، دغدغه هاي ذهني توليد مي كنند و از رهگذر بقاي اين پرسشها، ذهن هشيار را به هنگام برخورد با معاني متناسب و دريافت نكات نهفته در هر گزاره علمي ديگري فعال مي سازند و آن را به استخراج دقايق و لطايف پنهان در آن بر مي انگيزند و لايه هاي زيرين متن را بيرون مي كشند. حال اگر اين گزاره علمي حديث باشد و تراويده از جانهايي سخت بينا، به طريق اولي در برابر اين پرسشهاي ذهني به سخن مي آيد. در اين عرصه، فهم ابتدايي ما از حديث، نادرست خوانده نمي شود، بلكه بر فهم ما افزوده مي گردد و نكته هاي مغفول متن حديث و ناگفته هاي مقصود امام آشكار مي شود. از همين رو، توجه به بهره گيري محدثاني كه در يكي از دانشهاي بشري تخصص داشته اند و توانسته اند ميان داشته هاي خود در حوزه حديث و

.


1- .. اين نامه در نهج البلاغه، در بخش مكاتبات، شماره 53 آمده است و دستورالعمل حكومتي امام علي عليه السلام است. اين نامه مملوّ از نظرات سياسي و مبادي دانش جامعه شناسي است.
2- .. اين نامه، سي و يكمين نامه نهج البلاغه است و مي توان آن را منشور اخلاقي اسلام دانست.

ص: 175

اختلاف و تعارض

اندوخته هاي علمي مرتبط تعامل برقرار كنند، براي ما مفيد و رهگشاست و همان گونه كه محدثان زبردست در ادب و بلاغت عربي، لطايف متن را استخراج مي كنند، انديشه هاي آشنا با روان و شخصيت انسان، از يك حديث به ظاهر ساده، دهها ويژگي شخصيتي و رواني انسان را بيرون مي كشند. براي نمونه، حديث «أقَلُّ النّاسِ مُرُوَّه، مَنْ كانَ كاذِباً؛ مروّت دروغگو از همه كس كمتر است.» (1) را در نظر مي گيريم. در نظر ابتدايي، آن را تنها يك نكوهش دروغ و دروغگو مي بينيم و از آن نتيجه مي گيريم كه نبايد دروغ گفت؛ اما اندك آشنايي با روان شناسي شخصيت، مي تواند اين پرسشها را در ذهن بسازد كه آيا حديث به ارتباط احساس كهتري با دروغ بافي اشاره ندارد؟ و آيا اين ارتباط يكسويه يا دوسويه است و اگر دوسويه است متغير مستقل كدام است و متغير تابع چيست؟ آيا قلّت مروّت، دروغگويي مي آورد يا دروغگويي به قلّت مروّت مي انجامد؟ اين پرسشها كه مي تواند زمينه ساختن آزمونهاي روان شناسي را نيز فراهم كند، ما را به حديثي مانند «لا يكْذِبُ الْكاذِبُ إلّا مِنْ مَهانَه نَفْسِهِ؛ (2) دروغگو جز به دليل خواري نفس خويش دروغ نمي گويد.» رهنمون مي شود وذهن ما را به آن حساس مي كند تا همبستگي خواري نفس و دروغ را به طور كامل بررسي كنيم. (3)

اختلاف و تعارضگونه دوم و زمينه ديگر تأثير دانشهاي بشري بر فهم حديث، اختلاف و تعارض است؛ تعارض ميان فهم ما و نتايج تجربه علمي بشر. ذهن بشر، به سبب

.


1- .. بحار الأنوار، ج 72، ص 259، ح 21.
2- .. كنز العمال، ح 8231؛ بحار الأنوار، ج 72، ص 262، ح 45.
3- .. براي آگاهي بيشتر در باره تعامل حديث و روان شناسي ر.ك : «بهره گيري از حديث در روان شناسي»، مجله علوم حديث، ش 29 و نيز بحث دكتر گلزاري در همان مجله ، شماره 17.

ص: 176

اختلاف و تعارض گزاره نوپديد علمي با يكي از گزاره هاي مقبول پيشين خود، به تكاپوي حلّ آن مي افتد و در آغاز، هر دو را درست مي بيند و به فكر هموار كردن و پذيرش هر دو گزاره مي افتد و آنگاه كه نتوانست، در يكي يا هر دوي آنها ترديد مي كند و حداقل يكي از آنها را به كنار مي نهد. سخن ما در اينجا اين است كه اين ترديدها و بررسيها نبايد فقط در يك حوزه صورت گيرد؛ يعنى علاوه بر كاوش در عرصه علم و تجربه، بايد قرينه ها، اسباب و فضاي صدور و ديگر عوامل مؤثّر در فهم متن و مقصود گوينده حديث نيز در نظر گرفته شود. اگرچه ممكن است در تلاش مجدد براي فهم حديث و با وجود سؤالها و احتمالهاي جديد، دوباره به مفهوم نخست برسيم و همان نتيجه پيشين را به دست آوريم، كه در اين صورت بايد در درستى فراورده علمى ترديد كرد. (1) و اگر نتيجه علمي چنان بديهي و قطعي باشد كه ترديد در آن راه نيابد، بايد حديث را نامفهوم و غير قابل تبيين دانست و به فرمان صريح ائمه علمش را به همانان بازگرداند. (2) تجربه و پيشينه تاريخي به ما مي گويد: فهمهاي روشمند و منطقي از حديث، در بسياري از موارد، با ورود گزاره هاي علمي و پيدايش نظريه هاي علمي، تغيير نمي كند و تأثيرپذيري گاه و بيگاه اين گونه فهمهاي درست از علوم بشري، چنان اندك است كه آن را به حدّ تأثيرات تصادفي فرو مي كشد. از اين رو آنچه توصيه لازم دارد، دقت در پيمودن گام به گام و درست مسير منطقي فهم حديث است و نه به همه شاخه هاي علوم سر كشيدن، اگرچه آشنايي با علومى كه ارتباط

.


1- .. ترديد در فراورده علمى ممكن است از ترديد در فرضهاى اوليه و يا روند گذار از تجربه ها به مرحله تحليل و تعميم و نتيجه گيرى باشد.
2- .. تحف العقول، ص 116، «إذا سَمِعْتُمُ مِنْ حَديثِنا ما لا تَعْرِفُونَهُ فَرُدُّوهُ إلَينا وَ قِفُوا عِنْدَهُ، وَ سَلِّمُوا إذا تَبَينَ لَكمُ الْحَقُّ»؛ ر. ك: مختصر بصائر الدرجات، ص 77؛ بحار الأنوار، ج 2، ص 189، ح 20 و ص 191، ح 28.

ص: 177

دانشهاي حديثي

بيشتري با حديث دارند (مانند كلام، روانشناسي، اخلاق و...) و تلاش براي حل اختلاف داده هاي دو حوزه، به ژرف تر شدن فهم ما از حديث ياري مي رساند.

دانشهاي حديثيشرح، تفسير و حتي ترجمه هاي فني و درست حديث، نمودهاي ديگر دانش بشري هستند، اما دانشهاي حديثي به شمار مي آيند، و نه غير حديثي. اينها دريافتهاي بشري از حديث اند و از اين رو، مراجعه به كتب شرح حديث و ترجمه هاي كهن و معتبر، و نيز برخي مباحث كتب فقهي و اصولي، فهم ما را از حديث تصحيح مي كند و يا تعميق مي بخشد. اين نكته قابل قبول است كه محدثان و عالمان پيشين، بيش از نسل كنوني، بر احاديث متمركز بوده اند و نزديكي آنها به عصر صدور حديث و نيز فضاي علمي قرون اوليه، آنان را بيش از ما در معرض بهره گيري از توفيقات الهي براي فهم و درك حديث قرار داده است. اين نكته در باره مؤلفان جوامع ثانويه حديث _ فيض كاشاني، علامه مجلسي و شيخ حرّ عاملي _ به گونه ديگري صادق است. آنان با احاطه گسترده به اكثر نزديك به اتفاق احاديث شيعه و قرائت پيوسته و ارتباط و انس مداوم با كتب حديث، زبان حديث را در موارد بسياري بهتر از ما درك مي كردند و از اين رو، شرحهاي بزرگي مانند مرآه العقول، روضه المتقين و نكات بياني الوافي و ديگر شروح كتب اربعه، براي ما غنيمتي بزرگ است. اين بدان معنا نيست كه ما در برابر فهم پيشينيان، وادار به تقليد شويم و هرچه گفته و نوشته اند، بدون تأمّل و دقّت بپذيريم؛ بلكه منظور آن است كه بدانها نيز توجه كنيم و رنج پي جويي و يافتن را بر خود هموار نماييم و اميدوار باشيم كه حاصل اين كوشش، ارزشمند است. علم ديگران و فهم پيشينيان، اگرچه حجيت ندارد، اما اهميت دارد. از آنجا كه ما اين شروح را در بخش پيشينه فقه الحديث گزارش كرديم و نيز شيخ آقا بزرگ تهراني در الذريعه بدان پرداخته

.

ص: 178

چكيده

است، آنها را تكرار نمي كنيم.

چكيدهo آخرين گام در تعميق فهم حديث، توجه به كوششهاي بشري است؛ چه در زمينه حديث و چه علوم انساني و مرتبط با حديث. o ما معتقديم تأثير دانش بشر بر فهم حديث دائمي و لزومي نيست، اما وجود دارد و از اين رو، توجه به فهم ديگران و نيز بهره گيري از علوم بشري مي تواند فهم ما را تغيير دهد يا تعميق بخشد. o چگونگي تأثير دانش بشر بر فهم حديث، دست كم به دو گونه است: گونه نخست به شكل ايجاد سؤال و بيرون كشيدن لايه هاي دروني است؛ گونه دوم هنگام تعارض داده هاي علوم و مفهوم حديث، امكان وقوع مي يابد. o گاه قطعيت تجربه هاي مكرر علمي موجب تغيير فهم اوليه ما نسبت به عموم يا اطلاق حديث مي گردد و گاه معناي آشكار حديثي معتبر، موجب ترديد در تحليلها و نظريه پردازيهاي علمي نهايي ناشده مي گردد. در مواردي هم هر دو قطعي و غير قابل تأويل هستند، كه در اين صورت بايد تفسير حديث را به استناد احاديث «ردّ العلم» به گويندگان حديث وانهاد. o فهم هاي روشمند از حديث با ورود اطلاعات جديد، لزوماً تغيير نمي كند و تأثيرگذاري تصادفي هر گزاره علمي جديد، تا زماني كه روشمند نشده و قابليت تعليم و تعلّم نيافته، قابل توصيه نيست؛ اما توجه به پرسشهاي هر عصر، به شيوه اجتهاد فقه شيعي، لازم است. o شرحها و ترجمه هاي فني و درست حديث نيز، جلوه ديگري از كوششهاي بشر در فهم حديث است و از اين رو، مراجعه به كتب شرح حديث و

.

ص: 179

پرسش و پژوهش

ترجمه هاي معتبر، سودمند است. گفتني است اهميت فهم ديگران، به معناي حجّت بودن آن نيست.

پرسش و پژوهش1. دو حديث بيابيد كه بر اثر رشد علوم انساني، بهتر فهميده و يا پذيرفته شده اند. 2. با استفاده از كتاب پژوهشي در فرهنگ حيا، مقصود حقيقي احاديث عفّت را توضيح دهيد. 3. دو حديث را به دلخواه ترجمه كنيد و سپس دست كم در يك صفحه شرح دهيد. 4. چند حديث؛ مانند حديث زير را با داده هاي دانش روانشناسي نوين مقايسه كنيد. امام علي عليه السلام: شدّه الغَضبِ تَغَيرُ المنطِقَو تَقطعُ مادَّه الحُجَّه وتُفَرِّقُ الفَهمَ.

.

ص: 180

. .

ص: 181

بخش سوم: موانع فهم حديث

اشاره

بخش سوم : موانع فهم حديث

.

ص: 182

. .

ص: 183

درس چهاردهم : موانع فهم متن

درآمد

درس چهاردهم : موانع فهم متناهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: ضرورت زدودن موانع فهم حديث را دريابد؛ با برخي موانع فهم متن حديث آشنا شود.

درآمدفهم معناي حديث، مانند هر متن معنادار ديگري، ضابطه دار و روشمند است و نمي توان هر معنايي را بدان نسبت داد. اين فهم تنها در صورتي با مقصود گوينده و نويسنده مطابقت مي كند يا حداقل به آن نزديك مي شود كه از روش عقلايي حاكم بر فهم متون پيروي كند و در چنبره موانع و آفات گرفتار نگردد، كه در اين صورت، به سوء فهم منتهي مي شود. ما در درسهاي پيشين، عوامل اثرگذار بر فهم حديث را بررسي كرديم. توجه به اين عوامل، زمينه و اقتضاي فهم حديث را پديد مي آورند و جزء اصلي و اوليه را در فراهم آوردن اسباب فهم حديث، شكل مي دهند.

.

ص: 184

تصحيف و تحريف

در اين درس، موانعي را كه از فهم درست حديث پيشگيرى مي كند برمي شمريم؛ موانع پيش گيرنده از تأثير آنچه در مرحله پيشين به دست آمده است. به عبارت ديگر، فهم درست حديث در گرو به دست آوردن تواناييهاي برشمرده در درسهاي پيشين و پيراستن ذهن از موانع شمرده شده در اين دو درس و نيز برخي موانع ديگر است. اين موانع مي تواند به راحتي همه زمينه ها و قابليتهاي گرد آمده در سير فهم حديث را خنثي و ما را از دستيابي به فهم درست حديث محروم كند. بر اين اساس، ما به برخي از اين موانع در دو بخش اشاره مي كنيم، اما به هيچ وجه آنها را به آنچه برشمرده ايم منحصر نمي سازيم و بحث بيشتر را به درس آسيب شناسي حديث در مقطع كارشناسي ارشد وامي نهيم. بخش نخست، برخي موانع مربوط به متن است و در مرحله اول فهم حديث، يعني فهم متن اتفاق مي افتد و بخش دوم، مربوط به مرحله دوم فهم حديث، يعني فهم مقصود گوينده حديث است. ما مي توانيم برخي موانع موجود را مربوط به پژوهشگر و چگونگي تعامل او با حديث بدانيم، اما به دليل اختصار، ساده تر كردن بحث و تناسب كلي با دو مرحله اصلي فهم حديث، موانع را در همان دو دسته بر مي شمريم. خاطر نشان مي شود كه موانع بر شمرده به همه مراحل جزئي فهم حديث ناظر نيست و براى نمونه، بي توجهي به احاديث معارض، كه يكي از بزرگ ترين موانع فهم حديث است، در اينجا نمونه اي ندارد و به همان نمونه هاي آورده شده در درس مربوط، اكتفا كرده ايم. تأكيد مي كنيم كه آنچه در پي مي آيد، تنها نمونه ها و موانعي معدود و نه همه آنها است.

تصحيف و تحريفتصحيف و دگرگوني اشتباهي يا عمدي متن سخن و نوشته ، همواره در جريان نقل حديث، اتفاق افتاده است. اين تغييرها، مخلّ به معنا بوده و مانع از فهم درست متن شده اند. تصحيف را به دو گونه نوشتاري و شنيداري تقسيم كرده و

.

ص: 185

تصحيف نوشتاري

براي هر يك، مثالهايي مي آوريم.

تصحيف نوشتاريتصحيفهاي نوشتاري به هنگام كتابت متون و نسخه برداري از آنها پيش مي آيد و علل آن فراوان است؛ مانند خوانا ننوشتن ناسخان و كاتبان، درست ننهادن نقطه ها و دندانه ها، بدي خط و دوات و كاغذ، يا نادرست خواندن متن اصلي به هنگام نسخه برداري. گفتني است گاه متن دو نسخه و يا بيشتر را مي توان درست دانست و گاه تنها متن يك نسخه صحيح است و متن نسخه ديگر اشتباه فاحشي از سوي كاتب است و مقبول نيست.

يك.در روايتي آمده است: كانَ النَّبِىُّ صلي الله عليه و آله يَسْتَحِبُّ الْعَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَه. نگاه ابتدايي به اين روايت، ما را به سوي احاديث طبي مي برد. اگر به متن اصلي دست نيابيم، بسي محتمل است ساعتها وقت خود را براي يافتن رابطه ميان خوردن عسل و روز جمعه از دست بدهيم و حاصلي به دست نياوريم، در حالي كه يافتن متن درست حديث، ما را به مفهوم اصلي آن مي رساند. در اين روايت، واژه (عَسَل) تصحيفي از (غُسْل) است؛ در اين صورت، روايت دلالتي بر استحباب خوردن عسل در روز جمعه ندارد و از جرگه روايات طبي بيرون آمده و در كنار انبوه احاديثي قرار مي گيرد كه نظافت وغسل را در روز جمعه مستحب مؤكد مي دانند.

دو.از امام صادق عليه السلام نقل شده است : اَلزّيارَه تثبتُ الْمَوَدَّه. (1) نقل جامع الأحاديث چنين است: اَلزّيارَه تُنْبِتُ الْمَوَدَّه. (2) همان گونه كه مشاهده مي شود، نقصان دو نقطه، معناي حديث را تغيير داده است. بر اساس نسخه نخست، ديدار دوست، مايه دوام دوستي است و بر پايه

.


1- .. الجعفريات، ص 153؛ مستدرك الوسائل، ج 13، ص 203، ح 15109.
2- .. جامع الأحاديث، ص 84؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 355، ح 36.

ص: 186

تصحيف شنيداري

نسخه دوم، پديد آورنده آن. اين دو معنا در علم اخلاق و روانشناسي نوين با هم متفاوت بوده و به نظر مي رسد كه ديدار و ملاقات، به تنهايي، دوستي نمي آورد، بلكه پس از پديد آمدنش، آن را استوار و پايدار مي كند.

سه. از پيامبر اكرم نقل شده است : ذِرُوا الْمِراءَ، فَأَنَا زَعِيمٌ بِثَلاثَه أَبْياتٍ فِي الْجَنّه: في رِباضِها وَ أَوْسَطِها وَ أعْلاها، لِمَنْ تَرَك الْمِراءَ وَ هُوَ صادِقٌ. (1) ستيزه و كشمكشها را وانهيد، كه من براي كسي كه آن را وانهد با وجود آن كه حق با او است، سه خانه در كنار و وسط و بالاي بهشت ضمانت مي كنم. در نسخه هايي از بحار الأنوار و توحيد صدوق، واژه (رِباض) به (رياض) تغيير يافته كه به معناي باغ است. (2) اين گونه تصحيفها به هيچ كتاب حديثي و فرقه خاصي اختصاص ندارد و در كتب اهل سنّت نيز رخ داده است، مانند حديث نبوي (من استأجر فليتمّ له إجارته؛ كسي كه اجيري مي گيرد، اجاره اش را تمام كند) (3) كه با عبارت ( فليسمّ له؛ اجرتش را معين و اعلام كند) (4) نيز نقل شده و آسان تر فهميده مي شود.

تصحيف شنيداريتصحيف شنيداري به سبب اشتباه شنيدن حروف قريب المخرج و هم آوا پيش مي آيد و وقوع آن نسبت به تصحيف نوشتاري كمتر است. اين اشتباه بيشتر براي راويان غير عرب و تازه مسلمان اتفاق مي افتاده است. براي نمونه مي توان به نقلهاي گوناگون حديث (مَن استغنَي بِعقلِه ضلّ) يا (زلّ) و (ذلّ) اشاره كردكه منشاء

.


1- .. منيه المريد، ص 175.
2- .. ر. ك: بحار الأنوار، ج 2، ص 129، ح 54؛ التوحيد، ص 461، ح 34.
3- .. كنز العمال ، ج 3، ص 908، ح 9133.
4- .. المصنف ، ابن ابي شيبه، ج 8، ص 235، ح 15024.

ص: 187

راه حل

اشتراك لفظي

تفاوت آنها را مي توان درست نشنيدن راوي دانست. گفتني است افزون بر حروف (ض، ز، ذ) حرفهاي ديگري مانند (ق) و (ك) نيز قريب المخرج هستند و از اين رو برخي كلمات فارسي داراي حرف (ك) در عربي با (ق) تلفظ مي شده اند، مانند كاشان (قاسان) و كاووس (قابوس).

راه حلروش عرض و مقابله، كه در روزگاران قديم به شكل شفاهي و قرائت استاد بر شاگرد يا شاگرد بر استاد رواج داشته است، براي زدودن همين مانع بوده و بسياري از تصحيفهاي عمدي و غيرعمدي را كشف مي كرده است. در روزگار كنوني،كشف تصحيفها و تصحيح متون از طريق نسخه شناسي، يافتن احاديث مشابه و نيز گردآوري قرينه ها امكان پذير است. شارحان حديث نيز از رهگذر مطالعات پردامنه خود به تصحيفها و تحريفها رهنمون شده اند. عوامل ديگري نيز به شناسايي تصحيفها كمك مي كنند؛ همچون آگاهي ما از دقت، ضبط، ادب و لغت داني راوي. اطلاعات و معلومات عمومي مانند آشنايي با انواع خطوط رايج هر عصر (همچون خط كوفي و يا نسخ، ثلث و نستعليق) و رسم الخط نسخه ها، آگاهي از كيفيت نسخه برداري و تصحيح آنها به هنگام قرائت و پاك نويس كردن و چگونگي آوردن حاشيه هاي اصلاحي و افزودن نسخه بدلها، نيز در شناخت تصحيفها مؤثر است. (1)

.


1- .. گفتني است كه اين دقتها را در روزگار معاصر، بايد در مرحله حروف چيني اعمال نمود. نگارنده: زماني به مطالعه ترجمه حديثي از الأمالي طوسي (ص 194، ح 330) مشغول بودم، در پايان اين حديث زيبا آمده بود: اين حديث را بايد باطل انگاشت، كه به نظر درست نمي آمد و با مراجعه به متن عربي و نيز دست نويس مترجم مشخص شد كه عبارت در اصل چنين بوده: اين حديث را بايد با طلا نگاشت و در اثر خطاي در حروف چيني و مقابله، جمله به چنين سرنوشتي دچار شده بود!

ص: 188

اشتراك لفظيالفاظ كلام عربي، مانند بسياري از زبانها، گاه چند معنا دارند و اين واژه هاي چند معنايي، كه مبحث اشتراك لفظي و معنوي را در علم اصول سبب گشته اند و بحث ايهام را در ادبيات پديد آورده اند، گاه به علّت نداشتن قرينه هاي معين، فهم متن را بر پژوهنده دشوار مي سازند. در اين موارد، راه حلّ اساسي يافتن اسباب صدور حديث، قرينه هاي متصل و منفصل و احاديث مشابه و هم مضمون است. راه حلّ ديگر، استفاده از بافت درون زباني و قراردادن يك يكِ معاني متفاوت واژه در ميان جمله و سنجش معناي حاصل از هم نشيني آن با بقيه جمله است. ما به يك نمونه اشاره مي كنيم: كلمه اختلاف در حديث منقول از پيامبر اكرم: «اِخْتِلافُ أُمَّتي رَحْمَه»، (1) مي تواند هم به معناي تفرقه و چنددستگي باشد و هم به معناي آمد و شد. يكي از راويان به نام عبدالمؤمن انصاري، كه فقط معناي اول را در ذهن خود داشت و از وجود معناي ديگري براي اختلاف غافل مانده بود، سرگردان مي شود و چون نمي تواند رحمت بودن اختلاف به معناي تفرقه را باور كند، نزد امام صادق عليه السلام مي رود و مشكل خود را بر ايشان عرضه مي كند و پس از آنكه تأييد امام را نسبت به صدور حديث مي شنود، مي گويد: اگر اختلاف امت رحمت باشد اجتماع آنان مايه عذاب است! امام در پاسخ او، اختلاف را به معناي ديگرش، يعني آمد و شد، تفسير مي كند و گفته پيامبر خدا را اشاره به آيه نَفْر (2) مي داند؛ يعني منظور حديث اين است كه از شهرها به مراكز دانش بيايند و بروند تا دين را فرا گيرند و

.


1- .. بحار الأنوار، ج 74، ص 164.
2- .. توبه/122.

ص: 189

خلط معناي لغوي و اصطلاحي

نمونه

بياموزند، نه اينكه در آن اختلاف كنند. (1) در روايات ديگر نيز واژه اختلاف به اين معنا آمده است؛ مانند آنچه در زيارت جامعه كبيره خطاب به اهل بيت مي گوييم و آنها را مُخْتَلَفُ الْمَلائِكَه مي خوانيم و مهم تر آنكه در قرآن كريم نيز بدين معنا به كار رفته است. (2) گفتني است كه اين حديث با همان معناي دو دستگي نيز تأييد و توجيه شده است. (3)

خلط معناي لغوي و اصطلاحيمعناي اصطلاحي، حاصل تحول معنايي واژه است كه فقط نزد گروه خاصي و نه همه عرف و اجتماع صورت پذيرفته است؛ يعني گروهي از مردم يا دانشمندان علمي خاص، معناي عرفي واژه اي را تغيير داده آن را براي معناي منظور خود به كار مي گيرند. اين معناي جديد گاه تفاوت چشمگيري با معناي اصلي و عرفي دارد و گاه با آن ارتباطهايي وثيق و مناسب دارد. انس آشنايان با اصطلاح و كاربرد مكرر آن موجب مي شود تا آنان به هنگام شنيدن و خواندن واژه اصطلاح شده، به معناي اصطلاحي واژه ره ببرند و از به خاطر آوردن معناي اصلي و لغوي باز مانند و در نتيجه احاديثي را كه آن واژه در آنها به معناي لغوي خود و نه معناي اصطلاحي به كار رفته است، به گونه اي نادرست بفهمند. نمونه قابل ارائه در اين زمينه واژه صلاه است.

نمونه واژه صلاه در علم فقه و نزد همه فقيهان به معناي نماز است؛ خواه واجب و

.


1- .. بحار الأنوار، ج 1، ص 227. نيز ر. ك: مقاله عرضه حديث ، منتشر شده در مجله علوم حديث، ش 9، ص 154.
2- .. إنّ فِي خَلقِ السَّمَوَتِ وَالأ رضِ وَاختِلَافِ الَّيلِ وَ النَّهَارِ لاَ ياتٍ لاِ ولِي الا لبَابِ، آل عمران/190؛ نيز ر. ك: بقره/164، يونس/6، مؤمنون/80.
3- .. بحار الأنوار، ج 1، ص 227.

ص: 190

خلط معناي فارسي و عربي

فريضه و خواه مستحب و نافله و نمي توان در ابواب فقه به سادگي براي آن معناي ديگري يافت، زيرا معناي عرفي و لغوي آن يعني درود فرستادن و دعا كردن بيشتر در مباحث عقيدتي و غير فقهي كاربرد دارد. اين معنا اگر چه متروك نيست و در قرآن _ مثلا در آيه إنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ يصَلُّونَ عَلَي النَّبِيّ يا أيهَا الَّذِينََامَنُوا صَلُّوا عَلَيهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيمًا(1) و دعاها و ذكرهايي مانند صلوات كه در تشهد نماز نيز خوانده مي شود به كار مي رود، اما به سبب انس با معناي اصطلاحي، كمتر و ديرتر به ذهن خطور مي كند. از اين رو ممكن است حديث ذيل را در آغاز به گونه ديگري بفهميم. قالَ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله: إذا دُعِي أحَدُكُمْ إلَي الطَّعامِ فَلْيجِبْ، فَإنْ كانَ صائِماً فَلْيصَلَّ. (2) چون هر يك از شما را به خوراك دعوت كردند اجابت كند و اگر روزه بود نماز بگزارد (يا براي ميزبان دعا كند). در اينجا بهتر است همان معناي لغوي يعني دعا كردن به بركت و خير براي شخص دعوت كننده را معناي حديث دانسته است، كه با تفسير برخي شارحان حديث مطابقت و سازگاري دارد. (3)

خلط معناي فارسي و عربيپس از مسلمان شدن ايرانيان، زبان فارسي از زبان عربي تأثير پذيرفته و بسياري از واژه هاي زبان عربي را به كار گرفته است. همچنين ورود معارف عميق و ژرف توحيدي برگرفته از قرآن و حديث موجب شده گاه همان واژه ها در زبان فارسي جاي گيرند و حتي از معادلهاي فارسي خود، پركاربردتر و روشن تر شوند؛ واژه هايي

.


1- .. احزاب/56.
2- .. سنن الترمذي، ج 2، ص 139، ح 777.
3- .. ر. ك: عارضه الأحوذي بشرح صحيح الترمذي، ج 3، ص 308.

ص: 191

نمونه ها

تقطيع نادرست

مانند: شكر، محبّت، عقل و علم از اين قبيل اند. در اين ميان، شباهت شكلي و شنيداري برخي واژه هاي عربي به واژه هاي فارسي، موجب اين تصور در خواننده و شنونده مي شود كه منظور و مفهوم آن واژه عربي، همان مفهوم واژه فارسي است.

نمونه هابراي مثال حديث مشهور امام علي عليه السلام در نهج البلاغه ، (1) كه درباره زن فرموده است: «اَلْمَرْأه رَيحانَه وَ لَيسَتْ بِقَهْرَمانَه»، چنين فهميده شده است كه: زن گل خوشبوي است و نه قهرمانه و پهلوان، حال آنكه قهرمانه در زبان عربي بدين معنا نيست. قهرمانه در عربي به معناي پيشكار و وكيل و متصدي كارهاي فرد ديگر است و مقصود حضرت در اينجا، نهي از به خدمت گرفتن زن در امور خانه و مزرعه و كار كشيدن از او در امور شخصي و مربوط به شوهر است. همين نكته سبب شده تا برخي اين حديث را انكار كنند و تأخّر پيدايش واژه قهرمان نسبت به زمان صدور حديث امام علي عليه السلام را دليل بر جعلي بودن اين حديث بدانند، حال آنكه اين واژه در كافي و برخي كتب متقدم بر نهج البلاغه موجود است و معلّي بن خنيس را قهرمان، يعني پيشكارِ امام صادق عليه السلام خوانده اند. (2) نكته جالب توجه آنكه برخي از واژه هاي زبان عربي در زبان فارسي با همان هيئت اما با معنايي متفاوت از معناي عربي خود به كار مي روند؛ براي مثال، واژه احتمال در زبان فارسي به معناي حدس و گمان است، اما در زبان عربي به معناي تحمّل مي باشد و از اين رو، حديث «اِحْتِمالُ الْجاهِلِ صَدَقَه» را بايد به معناي تحمّل و بردباري در برابر شخص نابخرد معنا كرد، كه به دليل: «هر كار نيكي صدقه است»، گونه اي صدق و احسان به شمار مي رود.

.


1- .. نهج البلاغه، نامه 31.
2- .. الكافي، ج 5، ص 158.

ص: 192

نمونه

تقطيع نادرستهمان گونه كه جداسازي يك حديث از پيكره اصلي و خانواده اش در فهم آن اثر سوء مي نهد و ما را به بيراهه مي كشد، قطعه قطعه كردن حديث و بيرون كشيدن يك جمله از آن و جداسازي قرينه هاي در كنار هم نشسته نيز گاه به فهم نادرست حديث مي انجامد و آن را مُجمَل و گُنگ مي نمايد. اگرچه تقطيع، به دليل طولاني بودن برخي متنها لازم بوده است و در مواقع خاصّي نيز آسيبي نمي رساند _ مانند جمله هايي كه از هم متمايزند و تقطيع كننده نيز با متن و قرينه هاي آن آشناست _ اما گاه نقلها و تقطيعهاي نادرست، صدر روايت را از ديد محقّق پوشانده و او را از سبب صدور حديث غافل نموده و يا زمينه هاي لازم را براي فهم سؤال راوي و مجلس خطاب امام در اختيار ننهاده است.

نمونه:اگر متن «اِنَّمَا الشُّؤمُ فِي الثَّلاثَه: اَلْفَرَسُ وَ الْمَرْأه وَ الدّارُ»؛ شومي در سه چيز است: اسب، زن و خانه؛ را به پيامبر اكرم نسبت دهيم، چه اتفاقي مي افتد؟! براي پاسخ به اين پرسش گفته شده كه راوي، صدر حديث، يعني عبارت «إنْ كانَ الطَّيرَه في شَيءٍ فَفي ...» را نياورده است، كه در اين صورت قضيه به صورت شرطي مي شود و نسبت دادن شومي به زن، اسب و خانه، نادرست مي گردد. پاسخ ديگر آن است كه عبارت فرو افتاده، جمله «كانَ أهْلُ الْجاهِلِيه يقُولُونَ ...» مي باشد كه بر پايه اين گزارش، پيامبر در صدد نقل قول سخنِ نادرست جاهليت بوده است. (1) در هر صورت نقش تقطيع نادرست را مي توان در اين حديث ديد. شيخ طوسي در كتابش، عدّه الأصول، افزون بر اين مثال، چند حديث ديگر

.


1- .. محدّثان متن تقطيع شده حديث را از عبد الله بن عمر و متن كامل و تصحيح شده را از عايشه نقل كرده اند (ر. ك: مسند ابن حنبل، ج 1، ص 180 و ج 2، ص 115 و ج 5، ص 335 و الموطّأ، ج 2، ص 972).

ص: 193

چكيده

را كه به صورت نادرستي تقطيع شده اند، نقل نموده و يكي از علّتهاي اين اتفاق را دير رسيدن راوي به مجلس پيامبر اكرم و نشنيدن بخش آغازين حديث دانسته است. (1)

چكيدهپنج مانع از موانع عمده فهم متن عبارت اند از : o تصحيف و تحريف: دگرگونيها، كاستيها و افزوده ها در متن حديث، پژوهشگر را از رسيدن به مفهوم درست متن، باز مي دارد. خواه اين تغييرات، نتيجه درست نشنيدن باشد و يا درست نديدن؛ خواه عمدي باشند و يا سهوي. o يافتن نسخه ها و نقلهاي گوناگون، آشنايي با طرق تحمل حديث، مطالعه روايات متعدد و توضيحات شارحان، دانشهاي مرتبط مانند فنون كتابت و تجربه هاي پژوهشي، ما را در زدودن اين مانع ياري مي دهد. o اشتراك لفظي: واژه هاي چند معنايي در هر زبان، مشكلاتي را در فهم آنها پديد مي آورد. استفاده از قرينه ها و احاديث هم مضمون، به حل اين مشكل كمك مي كند. o خلط معناي لغوي و اصطلاحي : معناي اصطلاحي، نتيجه تحول معنايي واژه نزد گروه خاصي از مردم است. اين معنا گاه تفاوت چشمگيري با معناي اصلي دارد و انس با آن، معناي حقيقي و لغوي واژه را از ياد مي برد. واژه صلاه نمونه اي از اين دسته است. o خلط معناي فارسي و عربي : واژه هاي مشترك زبان عربي و فارسي فراوان اند، اما گاه معناي آن در عربي با فارسي متفاوت است و اين، موجب فهم نادرست از

.


1- .. عدّه الأصول، ج 1، ص 94.

ص: 194

پرسش و پژوهش

احاديث مشتمل بر اين واژه ها مي شود. هشياري و مراجعه به كتب لغت و ادب، مي تواند اين غفلت را بزدايد. o تقطيع نادرست : تقطيع نامناسب حديث و جداسازي قرينه ها، مانع فهم درست حديث مي شود. تقطيع، با يافتن نقلهاي گوناگون و تشكيل خانواده حديث، قابل كشف و حلّ است.

پرسش و پژوهش1. جايگاه زدودن موانع فهم را در سير كلي و اجمالي فهم حديث بيان كنيد. 2. به نظر شما، كدام يك از موانع برشمرده، بيشتر اتفاق مي افتد؟ 3. دو مانع ديگر فهم متن بيابيد. 4. برخي عبارت (تَنَقّبَتْ لِقِتالِكَ؛) را در زيارت مشهور عاشورا تصحيفي از (تَنَكَّبَتْ لِقِتالِك) دانسته اند. اين گفته را بررسي كنيد. 5. يك حديث مشتمل بر واژه چند معنايي را يافته و ترجمه كنيد. 6. دو نمونه براي خلط معناي لغوي با اصطلاحي، و فارسي با عربي ارايه دهيد.

.

ص: 195

درس پانزدهم : موانع فهم مقصود

تتبّع ناقص

درس پانزدهم : موانع فهم مقصوداهداف درسهدف از ارائه مطالب اين درس آن است كه فراگيرنده: از برخي موانع عمده فهم مقصود اصلي حديث آگاهي يابد؛ با برخي تلاشها براي زدودن موانع فهم مقصود آشنا شود.

تتبّع ناقصپيش شرط هر تحقيق موفّق و نتيجه بخش، آن است كه پژوهنده بتواند همه مواد خام و منابع پژوهش را بيابد و آنها را در يك طبقه بندي درست و همگون، در كنار هم بچيند. بر اساس آنچه در مبحث خانواده حديث و نيز راهها و ابزارهاي فهم مفردات حديث گذشت، ما ناگزير از تتبّع كامل به منظور رسيدن به حكم دقيق و مقصود حقيقي حديث صادر شده از امام و گوينده سخن هستيم. به عبارت ديگر، همه گفته او و نيز همه سخنان ديگر او و ديگر امامان را مي بايد گرد آورد تا حكم يك موضوع روشن شود. اين سخن بدين معناست كه نمي توان با ديدن و يافتن تنها چند حديث و در كنار هم نهادن آنها، به سهولت نتيجه گرفت و آن را به امامان معصوم منسوب دانست. اين آفت، كه گاه زاييده كسالتها و كمبود سرمايه گذاري پژوهشگر است و گاه نتيجه كمبود امكانات و ابزارهاي لازم براي پژوهش، نتايج ناگواري در

.

ص: 196

نمونه

تاريخ حديث بر جاي نهاده و عالمان متأخر را در قرون اخير به تهيه جوامع حديثي مانند بحار الأنوار و وسائل الشيعه وادار كرده است.

نمونهبرخي كژفهمي هاي فريب خوردگان خط غلوّ، نتيجه نديدن مجموع احاديث و گرفتار آمدن در چنبر ه شبهه هاست. حديث زير به تنهايي و بدون قرار گرفتن در كنار احاديث مفسّر آن، دستاويز مناسبي براي كساني است كه معنويت دين را مي خواهند و تكليف را نه: إنَّ رَجُلاً أتَي النَّبِي صلي الله عليه و آله فَقالَ: يا رسولَ اللهِ! أُحِبُّ الْمُصَلّينَ وَ لا اُصَلّي وَ أُحِبُّ الصّوّامينَ وَ لا أصُومُ؟ فَقالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ: «أنْتَ مَعَ مَنْ أحْبَبْتَ، وَ لَكَ مَا اكْتَسَبْتَ». (1) مردي نزد پيامبر آمد و گفت: اي فرستاده خدا! من نمازگزاران را دوست دارم ولي خود نماز نمي گزارم، و روزه داران را دوست دارم اما خود روزه نمي گيرم. حضرت به او فرمود: «تو با همان كس همراه مي شوي كه دوستش داري و برايت همان خواهد بود كه به دست آورده اي». برخي بر اساس اين حديث و احاديث مشابه ديگر (2) گفته اند: محبّت اهل بيت براي نيل به درجات عالي بهشت كفايت مي كند، بدون آنكه لازم باشد به كاري بپردازيم و يا تكليفي را انجام دهيم. آنان اسلام را در محبّت اهل بيت خلاصه و معنويت بدون تكليف، دوستي بدون كوشش، و دين بدون طاعت را به مشتاقان ساده لوح خود عرضه كردند و با اين شيوه، خود را جلودار اين قافله به خطا درآمده ساختند و خط غلوّ را از آغازين روزهاي شكل گيري مذهب جعفري بنيان

.


1- .. الكافي، ج 8، ص 80، ح 35.
2- .. برخي از اين احاديث در كتاب المحبّه في الكتاب و السنّه، ص 182، باب «دور المحبّه في مصير الإنسان» آمده است.

ص: 197

نهادند. اما راويان و فقيهان بزرگ مكتب جعفري به ستيز با آنان برخاستند و با عرضه افكار آنان به امامان و طرد احاديث خودساخته ايشان، نقد و نظر پيشوايان دين را روياروي آنان قرار دادند و نفرين امامان بر آنها را به آگاهي شيعيان رساندند. اگر ما به احاديث مشابه مراجعه كنيم، مفهوم درست اين حديث را به سهولت به دست مي آوريم. شيخ طوسي ماجرا را اين گونه نقل كرده است: أتي رَجُلٌ النَّبِي فَقالَ: يا رسولَ اللهِ! رَجُلٌ يحِبُّ مَنْ يصَلِّي وَ لا يصَلِّي إلّا الْفَرِيضَه، وَ يحِبُّ مَنْ يتَصَدَّقُ وَ لا يتَصَدَّقُ إلّا بِالْواجِبِ، وَ يحِبُّ مَنْ يصُومُ وَ لا يصُومُ إلّا شَهْرَ رَمَضانَ؟ فَقالَ رسولُ اللهِ صلي الله عليه و آله: «اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.» (1) مردي نزد پيامبر آمد و گفت: اي رسول خدا! شخصي است كه نمازگزاران را دوست دارد اما خود جز نماز واجب نمي خواند، و انفاق كنندگان را دوست دارد ولي خود جز در انفاق واجب نمي پردازد، و روزه داران را دوست دارد ولي خود جز در ماه رمضان روزه نمي گيرد. [حال او چگونه است؟] حضرت در جواب او فرمود: «مرد با كسي همراه است كه دوستش دارد». روشن تر و صريح تر از آن، روايتي است كه در آن امام باقر عليه السلام مي فرمايد: يعْني: لا أُصَلِّي وَ لا أَصُومُ التَّطَوُّعَ، لَيسَ الْفَرِيضَه. (2) منظور سائل آن است كه: نماز نافله نمي خوانم و روزه مستحبي نمي گيرم، مقصود او نماز و روزه واجب نيست.

.


1- .. الأمالي، طوسي، ص 621، ح 1281.
2- .. دعائم الإسلام، ج 1، ص 72.

ص: 198

پيروي از اهوا و آرا

پيروي از اهوا و آراگاه پژوهشگر به دنبال حقيقت نيست. او در پي عرضه سخن در نقاب حديث است. او رأيي را پيش تر برگزيده و آن را براي خويش حجت ساخته و اكنون، به دنبال مستمسكي براي موجّه جلوه دادن آن و مستند كردن و منسوب داشتن آن به دين است. اينان، انديشه و رأي ناصواب خود را با حديث، مبرهن جلوه مي دهند و مقصود حقيقي خويش را در قالب حديث بيان مي كنند. جلوه گري در بازار دانش و تحكيم ظاهري نظريه هاي ثابت نشده علمي به وسيله احاديث غير ناظر به آنها، يكي ديگر از موانع فهم درست و عميق حديث است. اين افراد هنگام دستيابي به حديثي كه تنها محتمل است مؤيد رأي آنان باشد، دقت را به كناري مي نهند و آن را دستاويز اثبات نظر خود مي سازند و اين همانند تفسير به رأي قرآن مي باشد كه به شدت از آن نهي شده است. معيار و ملاك اين نهي، در حديث نيز جاري است؛ چه، حديث، بيان قرآن و تفسير وحي است و همانند آن از مبدأ قدسي سرچشمه گرفته است. به تعبير امام علي عليه السلام: اينان فهم و رأي خود را تابع حديث نكرده اند، بلكه حديث را تابع رأي و هواي خود ساخته اند. (1) و از اين رو امام صادق عليه السلام از آنان شكوه كرده و مي فرمايد: إنِّي لَأحدِّثُ أحَدَهُم بالحديثِ، فَلا يَخرُجُ مِن عِندي حتَّي يتأوَّلَهُ عَلى غيرِ تأويلِه، وَذلك أنّهُ لا يَطلُبُونَ بحَديثِنا وَ بِحُبِّنا ما عِندَ الله و انَّما يَطلُبُونَ بِهِ الدُّنيا، و كُلٌّ يُحِبُّ أن يُدعي رَأساً. (2) من براي يكي از آنها حديث مي گويم؛ اما هنور از پيش من نرفته،

.


1- .. امام علي عليه السلام اين تعبير را براي مردم آخر الزمان به كار مي برد كه «عَطَفُوا الْهُدي عَلَي الْهَوي» و نيز «عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَي الرَّأي»، نهج البلاغه، خطبه 138.
2- .. اختيار معرفه الرجال (رجال الكشّي)، ج 1، ص 347 ، شماره 216.

ص: 199

نمونه

سخن مرا بر غير مقصود آن، تأويل مي كند. از آن روكه مقصودشان از حديث و محبت ما، آنچه نزد خداست نيست، بلكه مقصودشان، دنيا است و هر كدام مي خواهند رئيس باشند.

نمونه راز پيدايش برخي نحله هاي گوناگون و فرقه هاي مختلف، به اين گونه تفسيرهاي نادرست از قرآن و حديث بازمي گردد. براى مثال، غاليان، كه گزندهاي فراواني را به امامان رساندند و بر پيكر شيعه ضربه وارد ساختند، با جعل حديث و تفسير به رأي، بسياري از ساده لوحان و پيروان كم خرد خود را قانع ساختند و با ارائه فهمي نادرست از احاديثي مانند «إذا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ»، خيل مشتاقان خوش خيال و آسوده خاطر و خوشگذران را به دنبال خود كشيدند. آنان حديث «إذا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ» را چنين تفسير مي كردند كه: چون به معرفت خدا رسيدي و به حقانيت اهل بيت پي بردي، ديگر همه كاري براي تو مجاز است و مي تواني حتي به ارتكاب گناه روي آوري، و اين معنا را با احاديث ديگر و تفسيرهاي نادرست خود از آنها تأييد و تأكيد مي كردند؛ اما امامان ما با اين معنا به شدت مخالفت كرده و مقصود از واژه عمل را در حديث، كار نيك و خير دانسته اند و حديث را در راستاي القاي اين معنا تفسير كرده اند كه معرفت و شناخت و ايمان، شرط قبول عمل است؛ يعني تنها پس از حصول معرفت و ايمان است كه بايد به سراغ عمل رفت و پيش از شناخت، عمل سودي نمي بخشد. اينك متن چند حديث ناظر بر اين معنا را مي آوريم. در روايتي به نقل از محمد بن مارد آمده است: قُلْتُ لأبي عبدِاللهِ عليه السلام: حَديثٌ رُوِي لَنا أنَّكَ قُلْتَ: «إذا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ». فَقالَ: «قَدْ قُلْتُ ذلِكَ.» قالَ: قُلْتُ: وَ إِنْ زَنَوْا أَوْ سَرَقُوا أَوْ شَرِبُوا الْخَمْرَ؟ فَقالَ لِي: إِنّا للهِ وَ إِنّا إِلَيهِ راجِعُونَ وَ اللهِ ما أَنْصَفُونا أنْ نَكُونَ أخَذْنا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ؟! إنَّما قُلْتُ: إِذا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما

.

ص: 200

شِئْتَ مِنْ قَلِيلِ الْخَيرَ وَ كَثِيرِهِ، فَإِنَّهُ يقْبَلُ مِنْكَ. » (1) به امام صادق عليه السلام گفتم: حديثي براي ما روايت شده كه شما گفته ايد: چون معرفت يافتي هر چه مي خواهي بكن. امام پاسخ داد: آري گفته ام. گفتم: حتي زنا و دزدي يا باده نوشي؟ امام جمله استرجاع إِنّا للهِ وَ إِنّا إِلَيهِ راجِعُونَ بر زبان راند و فرمود: به خدا سوگند با ما انصاف نورزيده اند، ما از اعمالمان مؤاخذه شويم و آنها نه! من تنها گفته ام: هر گاه معرفت يافتي، به هر كار خيري خواستي بپرداز، كوچك يا بزرگ، كه از تو پذيرفته مي شود. شيخ صدوق روايت ديگرى را نقل مى كند. او در روايتي به نقل از فضيل بن عثمان آورده است: سُئِلَ أبو عبدِاللهِ عليه السلام فَقِيلَ لَهُ: إنَّ هؤُلاءِ الأخابِثَ يرْوُونَ عَنْ أبِيكَ، يقُولُونَ إِنَّ أباكَ عليه السلام قالَ: «إذا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ»، فَهُمْ يسْتَحِلّونَ بَعْدَ ذلكَ كَلَّ مُحَرَّمٍ. قالَ: «ما لَهُمْ لَعَنَهُمُ اللهُ؟! إنّما قالَ أبي عليه السلام: إذا عَرَفْتَ الْحَقَّ فَاعْمَلْ ما شِئتَ مِنْ خَيرٍ، يقْبَلُ مِنْكَ .» (2) به امام صادق عليه السلام گفته شد: اين خبيثها از پدرت روايت مي كنند كه فرموده است: چون معرفت يافتي، هر چه مي خواهي بكن، و هر كار حرامي را روا مي شمرند. امام صادق عليه السلام فرمود: چگونه چنين چيزي مي گويند، خداوند لعنتشان كند. پدرم تنها فرود: چون حق را شناختي، هر كار خيري مي خواهي بكن كه از تو پذيرفته مي شود.

.


1- .. الكافي، ج 2، ص 464.
2- .. معاني الأخبار، ص 182 (باب معني ما روي عن الباقر عليه السلام أنّه قال: «إذا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ»).

ص: 201

از حديث بعد فهميده مي شود كه اين تحريف معنوي به وسيله سركرده غاليان، ابوالخطاب، صورت گرفته است. شيخ صدوق در روايتي ديگر از امام صادق عليه السلام به نقل از محمد بن ابي عمير چنين آورده است: قيلَ لِهُ: إِنَّ أبَا الْخَطّابِ يذْكُرُ عَنْكَ أنَّكَ قُلْتَ لَهُ: «إِذا عَرَفْتَ الْحَقَّ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ»، فَقالَ: «لَعَنَ اللهُ أبَا الْخَطّابِ ! (1) وَ اللهِ ما قُلْتُ لَهُ هكَذا وَ لكنِّي قُلْتُ: إِذا عَرَفْتَ الْحَقَّ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ مِنْ خَيرٍ يقْبَلُ مِنْكَ؛ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يقُولُ: ... وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أوْ أُنثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأولئِكَ يدْخُلُونَ الْجَنَّه يرْزَقُونَ فِيها بِغَيرِ حِسابٍ(2) وَ يقُولُ _ تَبارَكَ وَ تَعالي _: مَنْ عَمِلَ صالِحاًً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ اُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلْنُحْيينَّهُ حَياه طَيبَه. (3) » (4) به امام صادق عليه السلام گفته شد: ابوالخطاب از شما چنين نقل مي كند كه شما گفته ايد: چون حق را شناختي هر چه مي خواهي بكن. حضرت فرمود: خداوند ابوالخطاب را لعنت كند، به خدا سوگند كه چنين نگفتم، بلكه گفتم: چون حق را شناختي، هر كار خيري كه خواستي انجام بده كه از تو پذيرفته مي شود. خداوند عز و جل مي فرمايد: ... و هر كه كار شايسته كند _ چه مرد باشد يا زن _ در حالى كه ايمان داشته باشد، در نتيجه آنان داخل بهشت مي شوند و در آنجا بي حساب روزى مي يابند و نيز مي فرمايد: هر كس _ از مرد يا زن _

.


1- .. محمد بن مقلاص اسدي كوفي، مشهور به ابوالخطّاب، از سران غاليان بوده است.
2- .. غافر/ 40.
3- .. النحل/ 97.
4- .. معاني الأخبار، ص 388، ح 26.

ص: 202

ناديده گرفتن آهنگ سخن

نمونه

كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزه اى، حيات [حقيقى] بخشيم. استشهاد امام به دو آيه قرآن، تأييدكننده نظر ايشان در شرط بودن معرفت و ايمان براي نتيجه بخش بودن آن است.

ناديده گرفتن آهنگ سخنما در سخنان روزمرّه و به گاه تدريس و سخنوري، از آهنگهاي متفاوت كلامي سود مي بريم. به گاه پرسش يا انكار، سخن خود را با آهنگي متفاوت از پاسخ يا تأييد بيان مي داريم و حتي گاه اين آهنگ را به عنوان نشانه هاي غيركلامي به جاي نشانه هاي گفتاري مي نشانيم و ابزار استفهام را حذف مي كنيم. ما همه با پرسشهاي آهنگين در گفتار آشنا هستيم؛ اما اين آهنگ در نوشتن قابل انتقال نيست و تنها از طريق علايم مناسب به خواننده منتقل مي شود. اين علامت ها در گذشته نبوده است و از اين رو گاه گفته استفهامي امام، به صورت يك جمله خبري خوانده و فهميده شده و موجب پديد آمدن مشكلاتي شده است. شيخ طوسي از همين نكته سود جسته و ميان چند حديث متعارض فقهي، جمعِدلالي كرده است. او به ياري قابليت حمل يكي از دو طرف تعارض بر معناي استفهامي يا تعجبي و انكاري، كوشيده است با ارائه فهمي ژرف تر از حديث، آن را با بقيه احاديث هم موضوع، كه گاه پُرتعدادتر و صحيح ترند، سازگار نمايد تا به طرد يكي از دوي تعارض وادار نشود.

نمونهدر الاستبصار چنين آمده است: عَمّارُ بْنُ مُوسي عَنْ أبِي عبدِاللهِ عَنِالرَّجُلِيصِيبُ خَطّافاً فِي الصَّحْراءِ أوْ يصيدُهُ، أَيأْكُلُهُ؟ فقالَ: «هُوَ مِمّا يؤْكَلُ؟!»

.

ص: 203

عمار بن موسي از امام صادق عليه السلام درباره مردي پرسيد كه پرستويي را در صحرا مي زند يا صيد مي كند، آيا مي تواند آن را بخورد؟ امام فرمود: آن از چيزهايي خوردني است؟! شيخ طوسي در اينجا عبارت اخير را بر تعجّب حمل نموده است، نه جمله خبري. او مؤيد توجيه خود را روايت قبلي در همان جا دانسته است كه صريحاً خوردن پرستو را حرام مي داند. گفتني است اين بحث در قرآن نيز جاري است و در داستان حضرت يوسف، آيه: أيتُهَا الْعِيرُ إنَّكُمْ لَسَارِقُونَ(1) و نيز گفته حضرت ابراهيم: هذا رَبِّي(2) در خطاب به مشركان، مورد استفاده امامان ما قرار گرفته است. آن بزرگواران لحن دو پيامبر معصوم را در هر دو مورد، استفهامي و انكاري دانسته اند و بدين وسيله، ساحت مقدس آنان را از دروغ پاك داشته اند. (3)

چكيدهبرخي از موانع عمده فهم مقصود عبارت اند از : o تتبّع ناقص : گرد نياوردن همه آنچه به پژوهش مربوط است، گاه نتيجه سستي پژوهشگر و گاه حاصل كمبود امكانات و نقص روشهاي بازيابي وتحقيق است و در هر حال نتيجه پژوهش، مستند و معتبر نمي شود. o پيروي از اهوا و آرا: به كار بردن حديث براي مقاصد شخصي، موجب شتابزدگي در چنگ زدن به احاديث موافق نما و تدبّر ننمودن در آنها مي شود. تابع كردن حديث نسبت به فهم خود و نه تبعيت از حديث، مانند تفسير به رأي در قرآن ناپسند و ناروا است. o

.


1- .. يوسف/70.
2- .. انعام/78 _ 76.
3- .. ر. ك: بحار الأنوار، ج 69، ص 241، ح 4 و ج 12، ص 240.

ص: 204

ناديده گرفتن آهنگ سخن: آهنگ سخن، خبري بودن، استفهامي بودن يا تعجبي بودن سخن را مي فهماند. اين آهنگ تنها با علامتهاي مناسب قابل انتقال به نوشته است و چون اين علايم درگذشته، رواج نداشته، گاه در فهم حديث اختلال روي داده است و جمله انشايي را خبري يا جمله خبري را انشايي پنداشته اند.

پرسش و پژوهش1. كدام يك از موانع فهم مقصود در فهم قرآن نيز رخ مي دهد؟ 2. تشكيل خانواده حديث، كدام مانع فهم مقصود را مي زدايد؟ 3. براي موانع فهم مقصود، چند نمونه جديد بيابيد.

.

ص: 205

پيوست (1)كتب مهم لغت عربيبراى فهم متن حديث، بايد به كتاب هاى لغت كهن و معتبر مراجعه كرد. از اين رو كتب مهم لغت را گزارش مى كنيم. (1) در اين گزارش از كتاب المعجم العربي، نوشته رياض قاسم، مقدمه دكتر عطّار، بر صحاح جوهرى (2) و معجم الادباء اثر مشهور ياقوت حموى استفاده كرده ايم. گفتنى است بيشتر كتب لغت، بر اساس مادّه كلمه مرتّب شده اند. اين بدان معناست كه بايد با تجزيه كلمه مورد جستجو، حروف زايد را كنار بنهيم و حروف اصلى حذف شده را بازگردانيم. همچنين نياز است حروف قلب شده و تبديل يافته را بشناسيم و اين دو، آشنايى كامل با قواعد اعلال و ادغام ، در علم صرف را مى طلبد.

1. كتاب الجيم، اسحاق بن مرار شيبانى (م213)اين كتاب به شعر عرب و شواهد لغت بيش از هشتاد قبيله عرب استنادكرده است.

.


1- .1. مشتاقان اطّلاع بيشتر را ارجاع مي دهيم به: المعجم العربى، بحوث فى المادّه والمنهج والتطبيق، رياض زكى قاسم، لبنان: دارالمعرفه، 1407ق، اوّل؛ وي مهم ترين كتب لغت را بر اساس ترتيب تاريخى مرتّب كرده و از كتاب الجيم شروع و با معجم الأفعال المتعدّيه بحرف تمام كرده است.
2- .. آقاى غلامرضا فدايى عراقى، اين مقدّمه را به طور جداگانه ترجمه كرده و كتابخانه مجلس شوراي اسلامي آن را در سال 1377 شمسي به چاپ رسانده است.

ص: 206

2. المنجد فى اللّغه، على بن الحسن هنّايى (م 230 ق)معجمى است كه به لغات مشترك پرداخته و به كار حلّ مشكل واژه هاى چند معنايى مى آيد.

3. جمهره اللغه، محمّد بن الحسن بن دريد اَزْدى بصرى (م321)نويسنده در اين كتاب، لغات عمومى عرب را شرح داده و لغات كم كاربرد را نياورده است.كتاب، شواهد قرآنى و حديثى فراوان دارد و در آن به لغات غريب و راهيافته از ديگر زبان ها به زبان عربى، هم اشاره كرده است.

4. ديوان الأدب، اسحاق بن ابراهيم فارابى، (م 350)مؤلف، از غريب الحديث ابن سلّام، إصلاح المنطق ابن سكّيت و أدب الكاتب ابن قتيبه استفاده كرده است.

5. تهذيب اللغه، محمّد بن احمد اَزهرى (370 _ 282)مؤلّف، مانند خليل و ديگر لغت شناسان نخستين، نزد باديه نشينان عرب رفت و از آنان لغت شنيد. او به تهذيب لغت عرب همت گماشت و آن را از واژه هاى تصحيف شده پيراست و اغلاط بسيارى را حذف نمود.

6. المحيط فى اللغه، اسماعيل بن عبّاد طالقانى (385 _ 326)مؤلف كتاب به سبب همراهي اش با وزير دانشمند آل بويه، ابن عميد، به «صاحب» مشهور شد. صاحب بن عبّاد كتاب هاى متعدّد نوشت كه از بزرگترين آنها المحيط است و جزو نخستين كتابهاى لغت الفبايى مى باشد. اين كتاب واژه هاى بسيارى را شرح كرده، اما شواهد شعرى زيادى ندارد.

7. الصحاح فى اللغه، اسماعيل بن حمّاد جوهرى فارابى (م 393)جوهرى تنها لغاتى را كه صحيح مى دانست گرد آورد و آنها را بر اساس مواد و به شكل الفبايى كامل، دسته بندى كرد. مبناى انتخابى جوهرى موجب

.

ص: 207

چكيده

شد كه بسيارى از لغات را نادرست بشمرد و آنها را در كتابش نياورد، اگر چه اين امر، مانع راه يافتن غلط به كتابش نشد. كتاب جوهرى با استقبال عالمان روبرو و تهذيب و تلخيص شد. مختار الصحاح از محمد بن ابى بكر رازى، گزيده اى تقويت شده از آن است. وى مطالبى را از تهذيب اللغه ى ازهرى به گزيده خود از صحاح افزود.

8. مقاييس اللّغه، احمد بن فارس بن زكريا (م 395)مؤلف در ذيل مفردات هر مادّه، به معنا يا معانى متفاوت آن اشاره كرده است و اين نكته را تذكر مى دهد كه آيا معانى متفاوت يك ماده به يك اصل بازمى گردند و يا چند اصل هستند. مؤلّف، در اين كتاب از خليل فراهيدى و ابن دريد، سود برده است. او از رهگذر ذكر معناى اصلى كلمه، اين امكان را فراهم مى آورد تا سير تغيير معناى لغت را دريابيم و مجازها و استعاره ها را تا حدود بسيارى از معناى اصلى متمايز كنيم. ابن فارس، استاد صاحب بن عبّاد بود و ابن عباد او را داراى حسن تصنيف و كتابهايش را كم تصحيف مى دانست. كتاب المجمل و نيز فقه اللغه از كتاب هاى متعدد اوست.

9. كتاب الأفعال، سعيد بن محمّد المعافرى السَرقُسِطى (م بعد از 400)وي به تصريف افعال عربى پرداخت و از كتاب «ابن فوطيه» سود برد و آن را بسط داد. او از زجّاج و ابوحاتم سجستانى و قطرب نيز مطلب نقل كرده است. وي كلمات غريب را نيز تفسير و به قرآن و حديث استشهاد نموده است.

10. المخصّص، على بن اسماعيل ( ابن سيده)، (458 _ 398)كتاب لغت وي، بسيارى از كتاب هاى پيش از خود را گِرد آورده وترتيب آن، موضوعى است و مى توان آن را پايان و جامع همه كتب لغت تا قرن چهارم هجرى دانست. كتاب المحكم او نيز معتبر و معروف است.

.

ص: 208

پرسش و پژوهش

پيوست «1»

11. أساس البلاغه، محمود بن عمر الزمخشرى، (538 _ 467)زمخشرى آخرين كسى است كه خود در لغت اجتهاد كرده و اقوال قبلى را سنجيده و آورده است. او خود در مقدّمه كتابش مى گويد كه از اعراب نجد و تهامه در عربستان لغت شنيده است. پس از وى، منابع ديگر لغت، همه برگرفته از كتب لغت قبلى اند و كمتر مؤلفى به ميان باديه نشينان رفته است. زمخشرى در اين كتاب، به تمييز معانى حقيقى از مجازى هم پرداخته و به بيش از پنج هزار شعر استشهاد كرده است.

12. لسان العرب، محمّد بن مكرّم انصارى ابن منظور (711 - 630)ويژگى عمده لسان العرب، جمع لغت هاى پيشين است و چون بيشتر به لغات قرآن و حديث عنايت داشته، تمام كتاب النهايه، اثر ابن اثير را كه غريب الحديث محسوب مى شود، آورده است. او خود مى گويد كه چهار كتاب ديگر، يعنى تهذيب اللغهى ازهرى، المحكم ابن سيده، الصحاح جوهرى و الحاشيه على الصّحاح ابن برّى را نيز جمع آورى كرده است.

13. المصباح المنير، احمد بن محمد بن على المقرى الفيّومى (م 770)اين كتاب كه در باره لغات غريب شرح كبير رافعى (1) نگاشته شده با حجم اندك خود، بسيارى از ويژگيهاى يك كتاب لغت را دارد. فيومى شكل هاى گوناگون اسم و فعل را در هر ماده آورده و الفاظ متشابه و متماثل را توضيح داده و در موارد بسيارى معناى باب هاى ثلاثى مزيد را ذكر كرده است.

14. القاموس المحيط، محمّد بن يعقوب الفيروزآبادى (816 _ 729)مؤلّف از الصّحاح جوهرى سود برده و محكم ابن سيّده و الباب صاغانى را بدان افزوده است. در شرح هر مادّه از جمهره اللغه، تهذيب اللغه، حواشى

.


1- .. شرح كبير رافعى، شرح كتاب «الوجيز فى الفروع» اثر امام محمد غزالى (م 505) از كتب مهم فقه شافعى است.

ص: 209

پيوست «2»

ابن برى بر صحاح جوهرى و النهايهى ابن اثير، استفاده كرده است. او توانست بيست هزار مادّه بر چهل هزار مادّه الصّحاح بيفزايد. همچنين در كتاب خود ازحرف هاى خاصّى براى رمزگذارى استفاده كرد.

15. كلّيات، ايّوب بن موسى حسينى كفوى (1094 _ 1028)اين كتاب، منبع خوبى براى شناسايى سير تحوّلات و تطوّر لغت است و اگرچه بيشتر به اصطلاحات فلسفى و فقهى عنايت دارد؛ امّا ياور خوبى براى تفسير معانى قرآن و احاديث نبوى به شمار مى رود.

16. تاج العروس من جواهر القاموس، سيّد محمّد مرتضى حسينى زبيدى (1205 _ 1145)اين كتاب، شرح مزجى القاموس المحيط و در پى حلّ مشكلات و تكميل آن است؛ ولى با توجّه به اشاره هاى او به واژه هايى كه فراهيدى و ابن دريد و ازهرى و جوهرى و ابن سيّده و حتّى ابن منظور، مهمل نهاده اند، مى توان آن را مستدركى براى همه كتب لغت پيشين دانست. مؤلّف، شواهد شعرى متعدّدى را نيز افزوده است.

.

ص: 210

پيوست (2)كتب مهم غريب الحديثكتاب هاى غريب الحديث با شرح واژه هاى نامأنوس و غريب، فهم متن حديث را براى ما آسان مى كنند و از اين نظر مانند كتاب هاى لغت هستند. ويژگى مهم كتب غريب الحديث، پرداختن به واژه هاى خاص به كار رفته در حديث است و در موارد بسيارى، معناي اراده شده در همان حوزه مى باشد. در اينجا چند كتاب مهم غريب الحديث را برمى شمريم و طالبان آگاهى بيشتر را به مقدمه كتاب غريب الحديث بحار الانوار ارجاع مى دهيم. (1)

1. غريب الحديث، ابو عبيد قاسم بن سلام هروى (م 224)ابو عبيد چهل سال از عمر خود را در جمع آورى معانى لطيف حديث صرف نمود و با استفاده از رساله هاى پراكنده غريب الحديث مانند نوشته هاى نضر بن شميل مازنى (م 203) و معمّر بن مثنّى (م 210)، اولين كتاب در خور توجه غريب الحديث را نگاشت. او كتابش را به شيوه مسندهاى حديثى، سامان داد و از اين رو با همه نيكويى هايش، يافتن معناي واژه غريب در آن دشوار است. از اين رو در سال هاى اخير، فهرست هايى براى آن تهيه شد.

.


1- .اين مقدمه به زبان فارسي نيز در مجله علوم حديث، شماره 13 به چاپ رسيده است.

ص: 211

2. غريب الحديث، ابو محمّد عبدالله بن مسلم، ابن قتيبه (م 276)او نيز مانند ابو عبيد قاسم بن سلّام واژه هاى غريب را از درون احاديث استخراج كرد و آنها را به همان شكل مسندى سامان داد. ابن قتيبه، تعدادى از مصطلحات فقهى را نيز در آغاز كتابش شرح كرد. گفتنى است لغات شرح شده او غير از لغات شرح شده از سوى قاسم بن سلّام است.

3. غريب الحديث، ابو سليمان حمد بن محمّد خطّابى شافعى(م 388)خطّابى سومين غريب نگار بزرگ سبك مسندى است. او واژه هاى گرد آمده به وسيله قاسم بن سلّام و ابن قتيبه را كنار نهاد و شرح واژه هاى غريب ديگر را به عهده گرفت. كتاب او نيز همسنگ دو كتاب پيشين است و با همان اشكال دشواريابى واژه ها نيز روبرو است.

4. الغريبين، ابو عبيد احمد بن محمّد هروى (م 401)كتاب او به غريب الحديث اختصاص ندارد و غريب القرآن را هم در بر دارد. او سه كتاب پيشين را كنار هم نهاد و سپس آنها را با غريب القرآن يك جا كرد و با اقتباس از كتب لغت، همه واژه ها را به شكل الفبايى و بر اساس مواد آنها، سامان داد. روش ابو عبيد جارى و سارى شد و كتاب او محور نگارش بسيارى از كتب غريب الحديث شد. ابو المكارم على بن محمد نحوى (م 561) كتاب «الغريبين» را تلخيص كرد.

5. مجمع الغرائب و منبع الرغائب، ابو الحسن عبد الغافر بن اسماعيل فارسى (م 529)او تقريباً همه كتاب هاى مهم غريب الحديث را كه پيش از وى تأليف شده بود يك جا گرد آورد و آن گونه كه خود مى گويد اين كار تا اواخر عمرش يعنى سال 526 هجرى قمرى به طول انجاميد.

.

ص: 212

6. الفائق فى غريب الحديث، ابو القاسم جار الله محمود بن محمد زمخشرى (م 548)اين كتاب بسيار غنى و پر محتوا كه ابن اثير، آن را بامسمّا مى خواند، مانند ديگر كتاب هاى زمخشرى، پرفايده است، امّا متأسفانه ترتيب آن ، الفبايى كامل نيست و از اين رو يافتن برخى واژه هاى غريب در آن دشوار است.

7. المجموع المغيث فى غريبى القرآن و الحديث، ابو موسى محمد بن ابى بكر مدينى (م 581)ابو موسى مدينى از عالمان بزرگ قرن ششم بود و توانست واژه هاى غريب ديگرى در احاديث بيابد كه حتى ابو عبيد احمد بن محمد هروى هم در كتاب خود نياورده بود و به گفته ابن اثير حجم گرد آورده او و نيز ارزش علمى آنها با آنچه ابو عبيد هروى عرضه داشته است، برابرى مى كند.

8. النهايه فى غريب الحديث والاثر، ابو السعادات مبارك بن محمد جزرى، ابن اثير (م 606)ابن اثير با كنار هم نهادن آنچه ابو عبيد هروى در «غريبين» و ابو موسى مدينى در «المجموع المغيث» گرد آورده بودند و نيز واژه هايى كه خود به آنها دست يافته بود، كتاب بزرگ خويش را پديد آورد. او كتاب را به همان ترتيب مشهور الفبايى سامان داد و پس از ذكر واژه غريب، عبارت مشتمل بر آن واژه و نيازمند شرح را آورد. او براى اختصار، واژه هاى غريب قرآنى را از الغريبين حذف كرد و بسيارى از شواهد شعرى را نيز نياورد. كوششها و ابتكارات او موجب شد كه كتابش تا كنون، اصلى ترين منبع غريب الحديث باشد و كتاب هاي ديگر، مانند كتاب مفصل ابن حاجب (م 646) و حتى كتاب ديگر خودش، «منال الطالب فى شرح طوّال الغرائب» را تحت الشعاع قرار دهد. صفى الدين ارموى و جلال الدين سيوطى بر كتاب نهايه، «ذيل» و تكمله نگاشتند و صلاح الدين حنفى و نيز سيوطى، آن را تلخيص كردند. عماد الدين ابو الفداء حنبلى هم آن را به شعر درآورد و «الكفايه فى نظم النهايه» ناميد.

.

ص: 213

9. مجمع البحرين و مطلع النيّرين، فخر الدين محمد على بن احمد، مشهور به طريحى (م 1085)او ابتدا كتاب «غريب احاديث الخاصّه» را نوشت و در آن لغات غريب احاديث ائمه شيعه را گرد آورد. در گام بعدى، واژه هاى غريب قرآن را نيز شرح كرد و بدان افزود و كتاب محمع البحرين را پديد آورد. او در اين كتاب با ارائه تاريخچه برخي پيامبران و دانشمندان و حتى مكانها و نيز توضيح عقايد و فرقه ها، كتاب خود را از يك غريب الحديث فراتر برد. شيوه چينش او نيز الفبايى و بر حسب آخر كلمه است، اما به جهت تسهيل دستيابى، همه كلمات مهموز اللام و ناقص را در حرف «الف» كتاب جاى داد.

10. غريب حديث بحارالانوار، حسين حسنى بيرجندى (معاصر)علامه محمد باقر مجلسى در طول تدوين «بحارالانوار» و شرح جوامع روايى شيعه، واژه هاى بسيارى را تفسير نمود. او با استفاده از كتب لغت، غريب الحديث و نيز تسلّط بر احاديث مفسّر و شارح، توانست در موارد بسيارى تفسير حديث با حديث به دست بدهد. از اين رو گردآورى اين واژه ها و شرح و ترتيب الفبايى آنها، دريچه اى به سوى واژه هاى غريب حديث شيعه است و اينها تا اندازه زيادى در اين كتاب جمع آوري شده اند.

.

ص: 214

كتابنامه

كتابنامه* القرآن الكريم. * قرآن كريم، ترجمه: بهاء الدين خرمشاهى، تهران: انتشارات نيلوفر، 1374ش. 1. الاجاره، السيد ابو القاسم بن على اكبر الخوئى(م 1413هجري)، قم: مدرسه دارالعلم، 1365ش. 2. الاجتهاد والتقليد، السيد ابو القاسم بن على اكبر الخوئى)م 1413هجري)، قم: دارالهادى، 1410 ق، سوم. 3. الاحاديث المقلوبه وجواباتها، حسين بن على الطباطبائى البروجردى (م 1340هجري)، تعليق: محمدرضا الحسينى الجلالى، قم: مؤسّسه فرهنگى دار الحديث، 1374ش. 4. الاحتجاج على أهل اللجاج، ابو منصور أحمد بن علي بن أبي طالب الطبرسي (م 620 هجري)، تحقيق: إبراهيم البهادري ومحمّد هادي به، تهران: دار الاُسوه، 1413 ه_ ، اوّل. 5. الاختصاص، المنسوب إلى أبي عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (م 413 هجري)، تحقيق: علي اكبر الغفّاري، قم: مؤسسه النشر الإسلامي، 1414 ه_ ، چهارم. 6. اختيار معرفه الرجال (رجال الكشّي)، ابو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (م 460 هجري)، تحقيق: السيّد مهدي الرجائي، قم: مؤسسه آل البيت، 1404 ه_ ، اوّل.

.

ص: 215

7. الإرشاد في معرفه حجج اللَّه على العباد، ابو عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (م 413 هجري)، تحقيق: مؤسّسه آل البيت عليهم السلام _ مؤسّسه آل البيت عليهم السلام، 1413 ه_ ، اوّل. 8. أساس البلاغه، ابو القاسم محمود بن عمر الزمخشري (م 538 هجري)، تحقيق: عبد الرحيم محمود، بيروت: دار صادر 1385 ه_ . 9. الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ابو جعفر محمّد بن الحسن الطوسي (م 460 هجري)، تحقيق :حسن الموسوي الخرسان، تهران: دار الكتب الإسلاميّه، اوّل. 10. الإصابه في تمييز الصحابه، ابو الفضل أحمد بن علي بن الحجر العسقلاني (م 852 هجري)، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمّد معوّض، بيروت: دار الكتب العلميّه 1415 ه_ ، اوّل. 11. اصطلاحات الاصول ومعظم ابحاثها، ميرزا على المشكينى، قم: نشر الهادى، 1413 ه_ ، پنجم. 12. اصلاح المنطق، ابن سكيت يعقوب بن اسحاق (م 244 هجري)، شرح و تحقيق: احمد محمد شاكر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره: دار المعارف، 1970م. 13. اصول الفقه، الشيخ محمد رضا المظفر (م 1388 هجري)، قم: مكتب الاعلام الاسلامى، 1370 ش، چهارم. 14. أعلام الدين في صفات المؤمنين، ابو محمّد الحسن بن محمّد الديلمي (م 711 هجري)، تحقيق: مؤسّسه آل البيت عليهم السلام، قم: مؤسّسه آل البيت عليهم السلام. 15. إعلام الورى بأعلام الهدى، ابو علي الفضل بن الحسن الطبرسي (م 548 هجري)، تحقيق: مؤسّسه آل البيت عليهم السلام، قم: مؤسّسه آل البيت عليهم السلام 1417 ه_ ، اوّل.

.

ص: 216

16. أعيان الشيعه، السيد محسن بن عبد الكريم الأمين الحسيني العاملي الشقرائي (م 1371 هجري)، إعداد: السيّد حسن الأمين، بيروت: دار التعارف، 1403 ه_ ، پنجم. 17. الإفصاح في إمامه أمير المؤمنين، ابو عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان المعروف بالشيخ المفيد (م 413 هجري)، قم: مؤسّسه البعثه، 1412 ه_ ، اوّل. 18. الأمالي للصدوق، ابو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (م 381 هجري)، تحقيق: مؤسسه البعثه، قم: مؤسّسه البعثه، 1407 ه_ ، اوّل. 19. الأمالي للطوسي. ابو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي )م 460 ه_(، تحقيق :مؤسسه البعثه، قم: دار الثقافه، 1414 ه_ ، اوّل. 20. الأمالي للمفيد، ابو عبد الله محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد )م 413 هجري)، تحقيق: حسين اُستاد ولي وعلي أكبر الغفّاري، قم: مؤسسه النشر الإسلامي _ 1404 ه_ ، دوم. 21. بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمّه الأطهار عليهم السلام، العلّامه محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي (م 1110 هجري)، بيروت: مؤسسه الوفاء، 1403 ه_ ، دوم. 22. البرهان في علوم القرآن، بدر الدين محمد بن عبد الله الزركشى (م 794 هجري)، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره: داراحياء الكتب العربيه، 1376 ه_ ، اوّل. 23. تاج العروس من جواهر القاموس، السيد محمّد بن محمّد مرتضى الحسيني الزبيدي (م 1205 هجري)، تحقيق: علي شيري، بيروت: دار الفكر، 1414 ه_ ، اوّل.

.

ص: 217

24. تحف العقول عن آل الرسول، ابو محمّد الحسن بن علي الحرّاني المعروف بابن شعبه (م 381 هجري)، تحقيق: علي أكبر الغفّاري، قم: مؤسسه النشر الإسلامي، 1404 ه_ ، دوم. 25. تذكره الحفّاظ، ابو عبد الله محمّد بن أحمد الذهبي (م 748 هجري)، بيروت: دار احياء التراث العربي. 26. تذكره الفقهاء، ابو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر، المعروف بالعلّامه الحلّي (م 726 هجري)، تحقيق: مؤسّسه آل البيت، قم. 27. ترتيب اصلاح المنطق، ابن السكيت (م 243 هجري)، تحقيق و شرح: محمّد حسن بكائى، مشهد: مجمع البحوث الاسلاميه، 1412 ه_ ، اوّل. 28. تصحيح الاعتقاد (مصنّفات الشيخ المفيد)، ابو عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري المعروف بالشيخ المفيد (م 413 هجري)، تحقيق: حسين درگاهى، قم: المؤتمر العالمي لألفيّه الشيخ المفيد، 1413 ه_ ، اوّل. 29. تفسير القرآن الكريم، صدرالدين محمد بن ابراهيم الشيرازى (م 1050 هجري)، تصحيح: محمّد خواجوى، قم: نشر بيدار. 30. تفسير نورالثقلين، الشيخ عبد علي بن جمعه العروسي الحويزي (م 1112 هجري)، تحقيق: السيّد هاشم الرسولي المحلّاتي، قم: مؤسسه إسماعيليان، 1412 ه_ ، چهارم. 31. تنبيه الخواطر ونزهه النواظر (مجموعه ورّام)، ابو الحسين ورّام بن أبي فراس (م 605 هجري)، بيروت: دار التعارف ودار صعب. 32. تنزيه الأنبياء، ابو القاسم علي بن الحسين الموسوي المعروف بسيّد المرتضى (م 436 هجري)، قم: منشورات الشريف الرضي.

.

ص: 218

33. تهذيب الأحكام في شرح المقنعه، ابو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (م 460 هجري)، بيروت: دار التعارف، 1401 ه_ ، اوّل. 34. التوحيد، ابو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (م 381 هجري)، تحقيق: هاشم الحسيني الطهراني، قم: مؤسسه النشر الإسلامي، 1398 ه_ ، اوّل. 35. جامع الأحاديث، ابو محمّد جعفر بن أحمد بن علي القمّي المعروف بابن الرازي (القرن الرابع)، تحقيق: السيّد محمّد الحسيني النيسابوري، مشهد: مؤسسه الطبع والنشر التابعه للحضره الرضويّه المقدّسه، 1413 ه_ ، اوّل. 36. جامع المدارك، السيّد احمد الخوانسارى (م 1405 هجري)، تحقيق: على اكبر الغفّارى، تهران: مكتبه الصدوق، 1355 ه_ ، دوم. 37. جامع بيان العلم وفضله، ابو عمر يوسف بن عبد البرّ النمري القرطبي (م 463 هجري)، بيروت: دار الكتب العلميه. 38. الجعفريّات (الأشعثيّات)، ابو الحسن محمّد بن محمّد بن الأشعث الكوفي (القرن الرابع)، تهران: مكتبه نينوى، طُبع ضمن قرب الإسناد . 39. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، محمّد حسن النجفي (م 1266 هجري)، بيروت: مؤسسه المرتضى العالميّه، 1412 ه_ . 40. حاشيه مجمع الفائده والبرهان، العلّامه محمد باقر الوحيد البهبهانى (م 1205 هجري)، تحقيق و نشر :مؤسسه العلامه المجدد الوحيد البهبهانى، 1417 ه_ ، اوّل. 41. الحج (محاضرات السيّد ابوالقاسم الموسوى الخوئى)، السيد رضا الخلخالى، قم: مدرسه دارالعلم، 1407 ه_ .

.

ص: 219

42. الحدائق الناضره في أحكام العتره الطاهره، الشيخ يوسف بن أحمد البحراني (م 1186 هجري)، تحقيق :محمّد تقي الايرواني، نجف: دار الكتب الإسلاميّه، 1377 ه_ . 43. حليه الأولياء وطبقات الأصفياء، ابو نعيم أحمد بن عبد الله الإصبهاني (م 430 هجري)، بيروت: دار الكتاب العربي، 1387 ه_ ، دوم. 44. الخصال، ابو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (م 381 هجري)، قم: مؤسسه النشر الاسلامي، 1414 ه_ ، چهارم. 45. خلاصه الأقوال في علم الرجال، حسن بن يوسف بن المطهّر الحلّي، المعروف بالعلّامه الحلّي (م 726 هجري)، تحقيق: السيّد محمّد صادق بحر العلوم، قم: مكتبه الرضي، 1402 ه_ . 46. الخلاف، ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسى (م 460 هجري)، قم: دار الكتب العلميه. 47. دانش نامه امام على عليه السلام، على اكبر رشاد، مركز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ وانديشه معاصر، 1380 ش. 48. الدرايه في علم مصطلح الحديث، زين الدين بن علي العاملي، المعروف بالشهيد الثاني (م 965 هجري)، النجف الاشرف: مطبعه النعمان. 49. الدرّه الباهره من الأصداف الطاهره، محمّد بن الشيخ جمال الدين مكّي بن محمّد بن حامد بن أحمد العاملي النبطي الجزّيني الملقّب بالشهيد الأوّل، (م 786 هجري)، مشهد: مؤسسه طبع ونشر الآستانه الرضويّه المقدّسه، 1365 ش. 50. دروس فى علم الاصول، السيد محمد باقر الصدر (م 1400 هجري)، بيروت: دار الكتاب اللبنانى، 1406 ه_ ، دوم.

.

ص: 220

51. دعائم الإسلام وذكر الحلال والحرام والقضايا والأحكام، ابو حنيفه النعمان بن محمّد بن منصور بن أحمد بن حيّون التميمي المغربي (م 363 هجري)، تحقيق: آصف بن علي أصغر فيضي، مصر: دار المعارف، 1389 ه_ ، سوم. 52. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام، ابو الحسن محمّد بن الحسين الكيدري (م قرن 6 هجري)، ترجمه: أبوالقاسم إمامي، تهران: انتشارات اُسوه. 53. الذريعه إلى تصانيف الشيعه، شيخ آغا بزرگ طهرانى (م 1348 هجري)، بيروت: دار الاضواء، 1403 ه_ ، سوم. 54. ذكرى الشيعه، ابو عبد الله محمّد بن مكّي العاملي الجزّيني المعروف بالشهيد الأوّل (م 786 هجري)، قم: مكتبه بصيرتي. 55. الرافد فى علم الاصول(تقريرات السيد على الحسينى السيستانى)، السيد منير السيد عدنان القطيفى، قم: مكتبه آيه اللَّه العظمى السيد السيستانى، 1414 ه_ ، اوّل. 56. رجال النجاشي (فهرس أسماء مصنّفي الشيعهجري)، ابو العبّاس أحمد بن علي النجاشي (م 450 هجري)، بيروت: دار الأضواء، 1408 ه_ ، اوّل. 57. رسائل الشهيد الثاني، زين الدين بن أحمد العاملي الجبعي (م 966 هجري)، قم: مكتبه بصيرتي، واستفدنا من الطبعه المحقّقه أخيراً، قم: نشر مركز الأبحاث و الدراسات الإسلاميه. 58. رهاورد خرد (ترجمه تحف العقول)، پرويز اتابكى، تهران: نشر و پژوهش فرزان، 1376ش. 59. الرواشح السماويه في شرح الأحاديث الإماميّه، مير محمّد باقر الحسيني المرعشي الداماد (م 1041 هجري)، قم: مكتبه آيه الله المرعشي، 1405 ه_ ، اوّل.

.

ص: 221

60. روضات الجنّات في أحوال العلماء والسادات، العلّامه محمّد باقر الخوانساري، تحقيق: أسد الله إسماعيليان، قم: مكتبه إسماعيليان. 61. روضه المتقين، العلّامه محمد باقر بن محمد تقى المجلسى (م 1111 هجري)، تهران: بنياد فرهنگ اسلامى كوشانپور. 62. رياض العلماء وحياض الفضلاء، ميرزا عبد الله أفندي الإصبهاني (القرن الثاني عشر)، تحقيق: السيّد أحمد الحسيني، قم: مكتبه آيه الله المرعشي العامّه، 1401 ه_ ، اوّل. 63. رياض المسائل في تحقيق الأحكام بالدلائل، السيد علي الطباطبائي بن السيّد محمّد علي بن أبي المعالي (م 1231 هجري)، قم: مؤسسه آل البيت، 1404 ه_ ، الطبعه القديمه. و الطبعه المحقّقه قم: منشورات مؤسسه النشر الإسلامي، 1412 ه_ . 64. ريحانه الأدب، محمّد علي المدرس (معاصر)، تبريز: المكتبه الخيام، دوم. 65. الزهد، حسين بن سعيد الكوفي الأهوازي (القرن الثالث من الهجره) قم: المطبعه العلميّه، 1399 ه_ . 66. السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي، ابو جعفر محمّد بن منصور بن أحمد بن إدريس الحلّي (م 598 هجري)، تحقيق: مؤسسه النشر الإسلامي، قم: مؤسسه النشر الإسلامي، 1410 ه_ ، دوم. 67. سماء المقال في علم الرجال، كلباسي أبي الهدى بن أبي المعالي (م 1356 هجري)، تحقيق السيّد محمّد الحسيني القزويني، مؤسسه ولي العصر للدراسات الإسلاميّه. 68. سنن ابن ماجه، ابو عبد الله محمّد بن يزيد بن ماجه القزويني (م 275 هجري)، تحقيق: محمّد فؤادعبد الباقي، بيروت: دار إحياء التراث، 1395 ه_ ، اوّل.

.

ص: 222

69. سنن أبي داود، ابو داود سليمان بن أشعث السجستاني الأزدي (م 275 هجري)، تحقيق: محمّد محيي الدين عبد الحميد، بيروت: دار احياء السنه النبويه. 70. سنن الترمذي (الجامع الصحيح)، ابو عيسى محمّد بن عيسى بن سوره الترمذي (م 297 هجري)، تحقيق: أحمد محمّد شاكر، بيروت: دار إحياء التراث. 71. السنن الكبرى، ابو بكر أحمد بن الحسين بن علي البيهقي (م 458 هجري)، تحقيق: محمّد عبد القادر عطا، بيروت: دار الكتب العلميّه، 1414 ه_ ، اوّل. 72. شرح أُصول الكافي، حكيم الشيرازي صدر المتألهين، سنگي. 73. شرح اصول الكافى، المولي محمد صالح المازندرانى (م 1081 هجري)، ضبط وتصحيح: السيد على عاشور، بيروت: داراحياء التراث العربى، 1421 ه_ . 74. شرح چهل حديث، امام خمينى(قدس)، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(س)، 1371 ش. 75. شناخت نامه علّامه مجلسى، مهدى مهريزى و هادى ربانى، تهران: همايش بزرگداشت علّامه مجلسى. 76. صحيح البخاري، ابو عبد الله محمّد بن إسماعيل البخاري (م 256 هجري)، تحقيق: مصطفى ديب البغا، بيروت: دار ابن كثير، 1410 ه_ ، چهارم. 77. صحيح مسلم، ابو الحسين مسلم بن الحجّاج القشيري النيسابوري (م 261 هجري)، تحقيق: محمّد فؤاد عبد الباقي، قاهره: دار الحديث، 1412 ه_ ، اوّل. 78. الصراط المستقيم إلى مستحقّي التقديم، الشيخ زين الدين أبي محمّد علي بن يونس النباطي البياضي (م 877 هجري)، إعداد: محمّد باقر البهبودي، تهران: المكتبه المرتضويّه، 1384 ه_ ، اوّل.

.

ص: 223

79. طرائف المقال في معرفه طبقات الرجال، على أصغر بن شفيع الموسوى الجابلقي (م 1313 هجري)، تحقيق: السيّد مهدى الرجائي، قم: مكتبه آيه الله المرعشي النجفي. 80. الطهاره الكبيره، السيد مصطفى خمينى (م 1297 هجري)، تحقيق: موسسه تنظيم و نشر آثار الامام الخمينى(س)، قم: مؤسسه تنظيم و نشر آثار الامام الخميني(س)، 1418 ه_ ، اوّل. 81. عارضه الاحوذى بشرح صحيح الترمذى، ابو عربى محمد بن عبد الله المالكى (م 543 هجري)، اعداد: هشام سمير البخارى، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1415 ه_ . 82. عدّه الاُصول، ابو جعفر محمّد بن الحسن الطوسي، تحقيق: محمّد مهدي نجف، قم: مؤسّسه آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، اوّل. 83. العدد القويّه لدفع المخاوف اليوميّه، جمال الدين أبي منصور الحسن بن يوسف بن علي المطهّر الحلّي المعروف بالعلّامه (م 726 هجري)، تحقيق: السيّد مهدي الرجائي، قم: مكتبه آيه الله المرعشي، 1408 ه_ ، اوّل. 84. العقل و الجهل في الكتاب والسنّه، محمّد الريشهري، قم: دار الحديث، 1421 ه_ ، اوّل. 85. علل الشرائع، ابو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (م 381 هجري)، بيروت: دار إحياء التراث، 1408 ه_ ، اوّل. 86. العلم و الحكمه في الكتاب والسنّه، محمّد الريشهري، قم: دار الحديث، 1376 ش، اوّل. 87. عون المعبود شرح سنن ابى داود، ابو الطيب محمد شمس الحق العظيم آبادى (م 1329 هجري)، بيروت: دار الكتب العلميه، 1415ه_ ، دوم.

.

ص: 224

88. العين، ابو عبد الرحمن الخليل بن أحمد الفراهيدي (م 175 هجري)، تحقيق: مهدي المخزومى، قم: دار الهجره، 1409 ه_ ، اوّل. 89. عيون أخبار الرضا، ابو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (م 381 هجري)، تحقيق: السيّد مهدي الحسيني اللاجوردي، تهران: منشورات جهان. 90. عيون الحكم والمواعظ، ابو الحسن علي بن محمّد الليثي الواسطي (قرن 6 هجري)، تحقيق: حسين الحسني البيرجندي، قم: دار الحديث، 1376 ش، اوّل. 91. غرر الحكم ودرر الكلم، عبد الواحد الآمدي التميمي (م 550 هجري)، تحقيق: مير سيّد جلال الدين المحدّث الأرموي، جامعه طهران، 1360 ش، سوم. 92. غريب الحديث، ابو سليمان محمد بن محمد الخطابى البستى (م 388 هجري)، تحقيق: عبد الكريم ابراهيم الغرباوى، مكّه: جامعه ام القرى، 1402 ه_ . 93. الغيبه، ابو عبد الله محمّد بن إبراهيم بن جعفر الكاتب النعماني (م 350 هجري)، تحقيق: علي أكبر الغفّاري، تهران: مكتبه الصدوق. 94. فتح الباري (شرح صحيح البخاري)، ابو الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (م 852 هجري)، تحقيق: عبد العزيز بن عبد الله بن باز، بيروت: دار الفكر، 1379 ه_ ، اوّل. 95. فرائد الاصول في تمييز المزيّف عن القبول =(الرسائل)، الشيخ مرتضى الأنصاري (م 1281 هجري)، قم: مؤسسه النشر الإسلامي. 96. فرهنگ لاروس، خليل جر، ترجمه: حميد طبيبيان، تهران: امير كبير، 1375ش. 97. فضائل الأشهر الثلاثه، ابو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (م 381 هجري)، تحقيق: غلامرضا عرفانيان، قم: مكتبه الداوري 1396 ه_ ، اوّل.

.

ص: 225

98. فقه اللغه وسر العربيه، ابو منصور عبدالملك بن محمد الثعالبى (م 429 هجري)، قاهره: المكتبه الفيصليه، 1392 ه_ . 99. الفقيه = كتاب من لا يحضره الفقيه، ابو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي، المعروف بالشيخ الصدوق (م 381 هجري)، تهران: دار الكتب الإسلاميّه، 1390 ه_ . 100. الفهرست، ابو جعفر محمّد بن الحسن الطوسي (م 460 هجري)، تحقيق: جواد القيّومي، قم: مؤسسه نشر الفقاهه 1417 ه_ ، اوّل. 101. فوائد الاصول، الشيخ محمدعلى الكاظمى الخراسانى (م 1365 هجري)، تحقيق: رحمت اللَّه رحمتى اراكى، قم: مؤسسه النشر الاسلامى، 1406 ه_ . 102. فيض القدير، زين الدين محمّد عبد الرؤوف المناوي (قرن 10 هجري)، بيروت: دار الفكر. 103. القاموس المحيط، الشيخ ابو طاهر مجد الدين محمّد بن يعقوب الفيروز آبادي (م 817 هجري)، بيروت: دار الفكر. 104. القوانين المحكمه، الميرزا القمّي ابو القاسم الجيلاني (م 1231 هجري)، المكتبه العلميه، طهران، 1378 ه_ . ق. 105. الكافي، ابو جعفر ثقه الإسلام محمّد بن يعقوب بن إسحاق الكليني الرازي (م 329 هجري)، تحقيق :علي اكبر الغفّاري، بيروت: دار صعب ودار التعارف، 1401 ه_ ، چهارم. 106. كتابخانه ابن طاووس واحوال وآثار او، اتان كلبرگ، ترجمه: سيد على قرائى و رسول جعفريان، قم: كتابخانه عمومى آيه الله العظمى مرعشى نجفى، 1413 ق.

.

ص: 226

107. كشف الخفاء ومزيل الإلباس عمّا اشتهر من الأحاديث على ألسنه الناس، إسماعيل بن محمّد العجلوني الجراحي (م 1162 هجري) بيروت: دار الكتب العلميّه، 1408 ه_ . 108. كشف الظنون عن أسامى الكتب والفنون، مصطفى بن عبد الله كاتب الچلبى (المعروف بحاجى خليفه) (م 1067 هجري)، تهران: اوفست المكتبه الإسلاميه، 1387 ه_ ، سوم. 109. كشف الغمّه في معرفه الأئمّه، علي بن عيسى الإربلي (م 687 هجري)، تصحيح: السيّد هاشم الرسولي المحلّاتي، بيروت: دار الكتاب الإسلامي، 1401 ه_ ، اوّل. 110. كشف اللثام عن كتاب قواعد الأحكام، محمّد بن تاج الدين بن محمّد الإصفهاني، المعروف بالفاضل الهندي (م 1137 هجري)، قم: مكتبه المرعشي، سنگي. 111. كفايه الاصول، الآخوند محمد كاظم الخراساني (م 1329 هجري)، قم: مؤسسه النشر الإسلامي، 1422 ه_ . 112. الكفايه في علم الروايه، احمد بن علي بن ثابت (خطيب البغدادي) (م 463 هجري)، بيروت: دار الكتب العلميه، 1409 ه_ . 113. الكلينى والكافى، الشيخ عبد الرسول عبد الحسن الغفار، قم: مؤسسه النشر الاسلامى، 1416 ه_ ، اوّل. 114. كنز العمّال في سنن الأقوال والأفعال، علاء الدين علي المتّقي بن حسام الدين الهندي (م 975 هجري)، تصحيح: صفوه السقّا، بيروت: مكتبه التراث الإسلامي، 1397 ه_ ، اوّل. 115. كنز الفوائد، الشيخ ابو الفتح محمّد بن علي بن عثمان الكراجكي الطرابلسي (م 449 هجري)، إعداد :عبد اللَّه نعمه، قم: دار الذخائر، 1410 ه_ ، اوّل.

.

ص: 227

116. لسان العرب، ابو الفضل جمال الدين محمّد بن مكرم بن منظور المصري (م 711 هجري)، بيروت: دار صادر 1410 ه_ ، اوّل. 117. المؤمن، حسين بن سعيد الكوفى الاهوازى (قرن 3)، تحقيق: مدرسه الامام المهدى عليه السلام، قم: مدرسه الامام المهدي عليه السلام، 1404 ه_ . 118. مبادئ الوصول إلى علم الاُصول، ابو منصور جمال الدين الحسن بن يوسف الحلّي، المعروف بالعلّامه الحلي (م 726 هجري)، تحقيق: محمّد علي البقال، بيروت: دار الأضواء. 119. المجازات النبويّه، ابو الحسن محمّد بن الحسين الموسوي المعروف بالشريف الرضي (م 406 هجري)، تحقيق و شرح: طه محمّد الزيني، قم: مكتبه بصيرتي. 120. مجمع البحرين، فخر الدين الطريحي (م 1085 هجري)، تحقيق: السيّد أحمد الحسيني، تهران: مكتبه نشر الثقافه الإسلاميّه، 1408 ه_ ، دوم. 121. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، نور الدين علي بن أبي بكر الهيثمي (م 807 هجري)، تحقيق: عبد الله محمّد درويش، بيروت: دار الفكر، 1412 ه_ ، اوّل. 122. المحاسن، ابو جعفر أحمد بن محمّد بن خالد البرقي (م 280 هجري)، تحقيق: السيّد مهدي الرجائي، قم: المجمع العالمي لأهل البيت عليهم السلام، 1413 ه_ ، اوّل. 123. المحبّه في الكتاب والسنّه، محمّد الريشهري، بيروت: دار الحديث للطباعه والنشر والتوزيع، 1421 ه_ ، اوّل. 124. مختار الصحاح، محمد بن ابى بكر بن عبدالقادر الرازى، بيروت: دارالفكر، 1393 ه_ . 125. مرآه العقول في شرح أخبار آل الرسول، العلّامه محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي (م 1111 هجري)، تحقيق: هاشم الرسولي المحلاتي، تهران: دار الكتب الإسلاميّه، 1370 ش، سوم.

.

ص: 228

126. مرآه الكتب، العلّامه ثقه الاسلام التبريزى (م 1330 هجري)، تحقيق: محمّد على الحائرى، قم: مكتبه آيه الله المرعشى العامه، 1414 ه_ ، اوّل. 127. مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، زين الدين بن علي العاملي، المعروف بالشهيد الثاني ( م 966 هجري)، تحقيق: مؤسسه المعارف الإسلاميّه، قم: مؤسسه المعارف الإسلاميه. 128. مستدرك الوسائل ومستنبط المسائل، ميرزا حسين النوري الطبرسي (م 1320 هجري)، قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، 1407 ه_ ، اوّل. 129. المستدرك على الصحيحين، ابو عبد الله محمّد بن عبد الله الحاكم النيسابوري (م 405 هجري)، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، بيروت: دار الكتب العلميّه، 1411 ه_ ، اوّل. 130. مستدركات اعيان الشيعه، حسن الامين، بيروت: دار التعارف، 1408 ه_ . 131. مستمسك العروه الوثقى، السيد محسن الطباطبائى الحكيم (م 1290هجري)، قم: مكتبه السيد المرعشى(قدس سره)، 1404 ه_ . 132. مستند الشيعه في أحكام الشريعه، أحمد بن محمّد مهدي بن أبي ذر النراقي (م 1245 هجري)، تحقيق و طبع: مؤسسه آل البيت عليهم السلام: لإحياء التراث. 133. مسند أبي يعلى الموصلي، ابو يعلى أحمد بن علي بن المثنّى التميمي الموصلي (م 307 هجري)، تحقيق: إرشاد الحقّ الأثري، جدّه: دار القبله، 1408 ه_ ، اوّل. 134. المسند لأحمد بن حنبل، احمد بن محمّد بن حنبل الشيباني (م 241 هجري)، تحقيق: عبد اللَّه محمّد الدرويش، بيروت: دار الفكر، 1414 ه_ ، دوّم. 135. مشارق الشموس في شرح الدروس، آقا حسين بن جمال الدين محمّد الخوانساري (م 1099 هجري)، طبع بالأُوفسيت في مؤسسه آل البيت عليهم السلام.

.

ص: 229

136. مشرق الشمسين واكسير السعادتين، ابو الفضائل محمد بن الحسين العاملى المعروف بالشيخ البهائى، تحقيق: السيد مهدى الرجائى، مشهد: آستانه الرضويه المقدسه، 1414 ه_ . 137. مشكاه الأنوار في غرر الأخبار، ابو الفضل علي الطبرسي (القرن السابع)، تحقيق: مهدي هوشمند، قم: دار الحديث، 1418 ه_ ، اوّل. 138. مصابيح الانوار لحل مشكلات الاخبار، عبد الله شبر (م 1242 هجري)، تحقيق: السيد على نجل السيد محمد، قم: بصيرتى. 139. مصادقه الاخوان، ابو جعفر محمّد بن ابى الحسن على بن بابويه القمى المعروف بالصدوق (م 381 هجري)، عراق: مكتبه الامام صاحب الزمان العامه، 1402 ه_ . 140. مصباح الفقاهه، السيد ابى القاسم بن على اكبر الخوئى (م 1413 هجري)، قم: مكتبه وجدانى، 1371ش، سوم. 141. مصباح الفقيه، رضا بن محمد هادى الهمداني الغروي (م 1322 هجري)، قم: المؤسسه الجعفريه لإحياء التراث. 142. المصنّف في الأحاديث والآثار، ابو بكر عبد الله بن محمّد بن أبي شيبه العبسي الكوفي (م 235 هجري)، تحقيق: سعيد محمّد اللحّام، بيروت: دار الفكر. 143. المصنّف، ابو بكر عبد الرزّاق بن همّام الصنعاني (م 211 هجري)، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، بيروت: منشورات المجلس العلمي. 144. مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، كمال الدين محمّد بن طلحه الشافعي (م 652 هجري)، تحقيق: مؤسسه اُمّ القري، قم: مؤسّسه اُمّ القرى، 1420 ه_ . 145. معاني الأخبار، ابو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق ( م381 هجري)، تحقيق: علي أكبر الغفّاري، قم: مؤسسه النشر الإسلامي، 1361 ش، اوّل.

.

ص: 230

146. المعتبر في شرح المختصر، المحقّق الحلّي نجم الدين جعفر بن حسن بن يحيى بن سعيد الهُذَلي (م 676 هجري)، تحقيق: لجنه بإشراف الشيخ ناصر مكارم، مؤسسه سيّد الشهداء، 1364 ه_ . 147. معجم السفر، ابو طاهر احمد بن محمد السلفى (م 576 هجري)، تحقيق: عبد الله عمر البارودى، بيروت: دارالفكر، 1414 ه_ . 148. المعجم الكبير، ابو القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (م 360 هجري)، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي، بيروت: دار إحياء التراث العربي، 1404 ه_ ، دوم. 149. معجم المؤلفين، الدكتور: عمر رضا كحاله، بيروت: مكتبه المثنى. 150. معرفه علوم الحديث، ابو عبد الله محمّد بن عبد الله الحاكم النيسابوري (م 405 هجري)، بيروت: دار الآفاق الجديده، 1400 ه_ ، چهارم. 151. المغنى، ابو محمد عبد الله بن احمد بن قدامه (م 620 هجري)، بيروت: دار الكتاب العربى، 1403 ه_ . 152. مقاييس اللغه = معجم مقاييس اللغه، ابو الحسين أحمد بن فارس بن زكريا، المعروف بابن فارس (م 395 هجري)، تحقيق و ضبط: عبد السلام محمّد هارون، قم: مركز النشر لمكتب الإعلام الإسلامي، 1404 ه_ . 153. مقاييس نقد متون السنه، مسفربن غرم الله الدمينى، رياض: مسفر بن عزم الله الدمينى، 1404 ه_ . 154. مقتضب الاثر فى النص على الائمه الاثنى عشر، ابو عبد الله احمد بن محمد بن عياش الجوهرى (م 401 هجري)، بيروت: دار الاضواء، 1405 ه_ . 155. مقدمه ابن الصلاح فى علوم الحديث، عثمان بن عبد الرحمان الشهرزورى (م 643 هجري)، تحقيق: صلاح محمّد عويضه، بيروت: دار الكتب العلميه، 1416 ه_ ، اوّل.

.

ص: 231

156. مكتبه العلامه الحلى، السيد عبد العزيز الطباطبائى (م 1416 هجري)، قم: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1416، اوّل. 157. المنار المنيف، لشمس الدين محمد بن ابى بكر بن قيم الجوزيه (م 751 هجري)، تحقيق: احمد عبد الشافى، بيروت: دارالكتب العلميه، 1408 ه_ . 158. منتقى الجمان في الأحاديث الصحاح و الحسان، الحسن بن زين الدين (الشهيد الثاني) المعروف بصاحب المعالم (م 1011 هجري)، تحقيق: علي أكبر الغفاري، قم: مؤسسه النشر الإسلامي. 159. منتهى المطلب فى تحقيق المذهب، ابو منصور الحسن بن يوسف الحلى (م 726 هجري)، مشهد: بنياد پژوهشهاى آستان قدس رضوى. 160. منيه المريد، زين الدين علي العاملي المعروف بالشهيد الثاني (م 965 هجري)، قم: مكتب الإعلام الإسلامي، 1415 ه_ . 161. مهذب البارع، جمال الدين احمد بن محمد بن فهد الحلي (م 841 هجري)، تحقيق: الشيخ مجتبى العراقي، قم: مؤسسه النشر الإسلامي، 1407 ه_ . 162. موسوعه الامام على بن ابى طالب عليه السلام في الكتاب والسنه، محمد محمدى الريشهرى، قم: دارالحديث ، 1420 ه_ ، اوّل. 163. الموطّأ، مالك بن أنس (م 158 هجري)، تحقيق: محمّد فؤاد عبد الباقي، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1406 ه_ ، اوّل. 164. ميزان الحكمه، محمد الريشهري، قم: دار الحديث، 1416 ه_ . 165. الميزان في تفسير القرآن، العلّامه محمّد حسين الطباطبائي (م 1402 هجري)، قم: مؤسسه مطبوعاتي إسماعيليان، 1394 ه_ ، سوم. 166. نثر الدرّ، ابو سعيد منصور بن الحسين الأبي (م 421 هجري)، تحقيق: محمّد علي قرنه، مصر: الهيئه المصريّه العامّه، 1981 م، اوّل.

.

ص: 232

167. نزهه الناظر وتنبيه الخاطر، ابو عبد الله الحسين بن محمّد الحلواني (من أعلام القرن الخامس) تحقيق: مؤسسه الإمام المهدي(عج)، قم: مؤسسه الامام المهدي(عج)، 1408 ه_ ، اوّل. 168. نهايه المرام في تتميم مجمع الفائده و البرهان، السيد محمّد بن علي الموسوي العاملي المعروف بصاحب المدارك (م 1009 هجري)، مؤسسه النشر الإسلامي. 169. النهايه في غريب الحديث والأثر، ابو السعادات مبارك بن مبارك الجزري المعروف بابن الأثير (م 606 هجري)، تحقيق: طاهر أحمد الزاوي، قم: مؤسسه إسماعيليان، 1367 ش، چهارم. 170. نهج البلاغه، ما اختاره أبو الحسن الشريف الرضي محمّد بن الحسين بن موسى الموسوي من كلام الإمام أمير المؤمنين (م 406 هجري) ترجمه: سيد جعفر شهيدى، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372 ش. 171. نهج السعاده في مستدرك نهج البلاغه، الشيخ محمّد باقر المحمودي (معاصر)، بيروت: مؤسسه الأعلمي. 172. نيل الاوطار من احاديث سيد الاخيار، محمد بن على بن محمد الشوكانى (م 1255 هجري)، بيروت: دار الجيل، 1973 م. 173. الوافي، ملّا محسن بن مرتضى الفيض الكاشاني (م 1091 هجري)، تحقيق: ضياء الدين حسين اصفهاني، اصفهان: مكتبه الإمام أمير المؤمنين عليه السلام، 1406 ه_ . 174. وسائل الشيعه، الشيخ محمّد بن الحسن الحرّ العاملي (م 1104 ه_ )، تحقيق: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، 1409 ه_ ، اوّل.

.

ص: 233

فهرست مطالب .

ص: 234

. .

ص: 235

. .

ص: 236

. .

ص: 237

. .

ص: 238

. .

ص: 239

. .

ص: 240

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109