اخلاق کریمانه در پرتو کلام امام حسن مجتبی علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : سبحانی نیا، محمدتقی، 1347 -

عنوان و نام پدیدآور : اخلاق کریمانه در پرتو کلام امام حسن مجتبی علیه السلام/ تالیف محمدتقی سبحانی نیا .

مشخصات نشر : قم : موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، 1392.

مشخصات ظاهری : 80 ص.

شابک : 978-964-493-683-8

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : حسن بن علی (ع)، امام دوم، 3 - 50ق -- احادیث

موضوع : احادیث اخلاقی

موضوع : احادیث شیعه -- نقد و تفسیر

موضوع : اخلاق اسلامی -- احادیث

رده بندی کنگره : BP40/4/س2الف3 1392

رده بندی دیویی : 297/952

شماره کتابشناسی ملی : 3209934

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

فهرست مطالب

مقدمه9

درآمد11

متن حدیث13

شرح حدیث14

واژه شناسی14

ترجمه و شرح14

ویژگی های برادر امام15

کوچکی دنیا16

ترجمه و شرح16

رهایی از اسارت شکم20

ترجمه و شرح20

رعایت الگوی مصرف22

ترجمه و شرح22

آزادگی از شهوت23

ترجمه و شرح23

ص :5

عقل محوری25

ترجمه و شرح25

دانش محوری26

ترجمه و شرح26

دوراندیشی27

ترجمه و شرح27

صبوری30

ترجمه و شرح30

کم حرفی33

ترجمه و شرح33

حکمت در گفتار35

واژه شناسی35

ترجمه و شرح35

پرهیز از مجادله36

واژه شناسی36

ترجمه و شرح37

پرهیز از گفتگوی بی فایده40

ترجمه و شرح40

توجه به برادران ایمانی42

ترجمه و شرح42

پایبندی به اصل انصاف44

ترجمه و شرح44

زهد و پارسایی46

ترجمه و شرح46

جدیت در امور49

ترجمه و شرح49

ص :6

دوری از عجله و شتاب51

ترجمه و شرح51

عامل به گفتار54

ترجمه و شرح54

سخت گیر با هوای نفس55

ترجمه و شرح55

برخوردار از حرمت نفس57

ترجمه و شرح57

پاسخ به یک سؤال59

اهل مشورت63

ترجمه و شرح63

اهل مدارا66

ترجمه و شرح66

پرهیز از انتقام جویی68

ترجمه و شرح68

هوشیار در برابر دشمن71

ترجمه و شرح71

اخلاق کریمانه72

ترجمه و شرح72

ترجمه و شرح73

تحلیل پایانی77

شاخصه های برادری با امام حسن مجتبی علیه السلام78

کتابنامه79

ص :7

هوالحی

ترویج معارف ناب اسلامی و آشنا ساختن عموم جامعۀ اسلامی با این معارف، یکی از اهداف مؤسسۀ علمی _ فرهنگی دار الحدیث است که در کنار دو فعالیت اساسی دیگر یعنی تربیت متخصص در دانشگاه قرآن و حدیث، و تولید آثار علمی و تخصصی در پژوهشگاه قرآن و حدیث پی می¬گیرد. در بخش فعالیت¬های ترویجی که معاونت فرهنگی و ارتباطات این مؤسسه بدان مأمور است، تلاش می¬شود با استفاده از قالب¬های متنوع و روزآمد، در آشناتر کردن جامعه با معارف ناب اسلامی و نیز سرچشمه¬های آن معارف یعنی قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام گام برداشته شود. در این میان، تدوین آثاری کم¬حجم امّا پرمحتوا در برنامۀ معاونت فرهنگی و ارتباطات قرار گرفته است. ویژگی این آثار آن است که برای مخاطبان امروز که از وقت و حوصلۀ کمتری در مقایسه با مخاطبان چند دهۀ قبل برخوردارند سودمندتر است.

کتاب حاضر، یکی از آن آثار ترویجی و کم¬حجم است که از دو مزیت کلی برخوردار است: نخست آنکه حاوی شرح روان یکی از احادیث پرمحتوای امام حسن مجتبی علیه السلام است. این حدیث به نکات بسیار مهم و اساسی که در زندگی انسان کاربرد دارد اشاره کرده است. امید است خوانندۀ محترم، از این حدیث گران¬سنگ توشۀ گران¬بهایی بردارد و از صدف کتاب، مرواریدهای درخشانی از کلام آن امام همام علیه السلام صید کند. اما مزیت دوم آن، آشنایی بیشترِ خوانندگان گرامی با حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام از طریق مطالعۀ احادیث به یادگار مانده از ایشان است؛ زیرا به جرئت می توان گفت که در میان پنج تن آل عبا، امام مجتبی علیه السلام کمتر در کانون توجه شیعیان و محبّان اهل بیت علیهم السلام بوده است.

معاونت فرهنگی، ارتباطات و امور بین¬الملل

فروردین 92

ص :8

مقدمه

حدیث، در رتبة دومین منبع، و از نظر گستره و تبیین کنندگیِ احکام و معارف دین، نخستین منبع برای دستیابی به معارف دینی به شمار می رود. بی گمان، در کنار قرآن کریم، که نخستین و معتبرترین منبع برای دستیابی به معارف دینی است، سخن پیشوایان دینی، گنجینة پایان ناپذیر برای هر تشنة معارفی است. هر علاقه مندی، برای دستیابی به معارف ناب دینی، باید از سرچشمة گوارای حدیث بنوشد و از آن سرمست شود؛ چنان که به فرمودة پیشوای هشتمین علیه السلام اگر مردمان به درستیِ سخنان ما آگاه شوند، از ما پیروی خواهند کرد(1) . این سخن گران سنگ، از گران بهایی و شفابخشیِ سخن معصومان علیهم السلام پرده برمی دارد و انگیزة تشنگان معارف ناب را به فراگیری و بهره مندی از سخنان آنان دوچندان می سازد. در این میان، گاه برخی متون ناب از سخنان به¬یادگارمانده از پیشوایان معصوم علیهم السلام در روشنگری و هدایت به سوی نورانیت مطلق، نقش چشمگیری دارد و در میان سخنان آنان، نظرها را بیشتر جلب می کند و دیدگان هر بیننده ای را

ص :9


1- . لو علم الناس محاسن کلامنا لاتبعونا.

خیره تر می سازد.

این نوشتار تلاشی صادقانه، اما ناچیز، در جهت معرفی یکی از آن بیانات شاخص و شرح یکی از تأثیرگذارترین سخنان سبط اکبر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و دومین امام شیعیان، امام حسن مجتبی علیه السلام است. این سخن دلنشین در توصیف ویژگیهای انسان وارسته و پارسا و الهی است و کلیدهایی به جویندگان هدایت، برای زندگی انسانی و الهی به دست میدهد. آنگاه به دلیل برادر دانستن این چنین شخصی از سوی آن امام بزرگوار که سمبل حلم و رأفت و کرم و بخشش بود، در مطلع سخن؛ و کریمه توصیف کردن سجایای اخلاقی او، در پایان سخن، اخلاق کریمانه، در پرتو کلام امام حسن مجتبی علیه السلام نامیده شد. باشد که از این سخن نورانی، نورانیت برگیریم و با عمل به بندبند آن به مقام برادری با آن امام همام دست یابیم و روش و شیوة زندگی خود را بر مبنای الگویی که در این حدیث گران سنگ و دیگر احادیث نورانی پیشوایان دینی تبیین شده قرار دهیم. هدف دیگر نگارندة این اثر کوچک، آشنایی بیشتر شیفتگان اهل بیت علیهم السلام با امام حسن مجتبی علیه السلام بوده است که به حق میتوان ادعا کرد که حضرتش در بین پنج تن آل عبا علیهم السلام غریبترین است.

محمدتقی سبحانی نیا

13ذی الحجه 1433

آبان 1391

مصادف با عید سعید غدیر

ص :10

درآمد

ثقةالاسلام محمدبنیعقوب کلینی رحمه الله علیه با تدوین کتاب شریف کافی، نخستین دایرة المعارف حدیثی شیعه را _ که البته معتبرترین نیز هست _ نگاشت و با تلاشی بیست ساله گامی بلند در پاسداری از کلام هدایتگر معصومان علیهم السلام برداشت و شیعه را از چشمة گوارا و همیشگیِ رهنمودهای هدایتگر آنان بهرهمند ساخت. او در این کتاب شریف، که دربردارندة سه بخش «اصول» و «فروع» و «روضه» است، بالغ بر شانزده هزار حدیث از سخنان گهربار پیامبر صلی الله علیه وآله و اهل بیت شریفش علیهم السلام را گردآوری و تنظیم و تبویب کرده است. این کتاب، که قرنهاست تشنگان کلام نورانی معصومان علیهم السلام را سیراب ساخته، امروز نیز در اختیار ماست و ما میتوانیم از نورانیت آن فیض فراوانی برگیریم.

کلینی در این کتاب، حدیثی از امام حسن مجتبی علیه السلام نقل کرده است که یکی از برجستهترین سخنان آن حضرت به شمار میآید. از ویژگیهای این حدیث شریف، جامعیت بسیار آن در فضایل اخلاقی است. در این سخن نورانی، برخی صفات مهم انسان مؤمن که شایستة همنشینی و

ص :11

برادری است شمرده شده و در پایان، متصف شدن به آن صفات به منزلة اخلاق کریمان سفارش شده است. آنچه در ادامه میآید، شرح مختصری از این حدیث شریف است.

ص :12

متن حدیث

اشاره

خَطَبَ النَّاسَ الْحَسَنُ ابْنَ عَلَیَّ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا) فَقَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا أُخْبِرُکُمْ عَنْ أَخٍ لِی کَانَ مِنْ أَعْظَمِ النَّاسِ فِی عَیْنِی وَکَانَ رَأْسُ مَا عَظُمَ بِهِ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ، کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا یَشْتَهِی مَا لا یَجِدُ وَلَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ، کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ فَرْجِهِ، فَلَا یَسْتَخِفُّ لَهُ عَقْلَهُ وَلَا رَأْیَهُ، کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ الْجَهَالَةِ فَلَا یَمُدُّ یَدَهُ إِلَّا عَلَی ثِقَةٍ لِمَنْفَعَةٍ، کَانَ لَایَتَشَهَّی وَ لَایَتَسَخَّطُ وَ لَایَتَبَرَّمُ، کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَمَّاتاً، فَإِذَا قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ کَانَ لَایَدْخُلُ فِی مِرَاءٍ، وَ لَایُشَارِکُ فِی دَعْوًی، وَ لَایُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّی یَرَی قَاضِیاً وَ کَانَ لَایَغْفُلُ عَنْ إِخْوَانِهِ، وَ لَایَخُصُّ نَفْسَهُ بشئ دُونَهُمْ، کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِذَا جَاءَ الْجِدُّ کَانَ لَیْثاً عَادِیاً کَانَ لَا یَلُومُ أَحَداً فِیمَا یَقَعُ الْعُذْرُ فِی مِثْلِهِ حَتَّی یَرَی اعْتِذَاراً کَانَ یَفْعَلُ مَا یَقُولُ وَیَفْعَلُ مَا لَا یَقُولُ، کَانَ إِذَا ابْتَزَّهُ أَمْرَانِ لَایَدْرِی أَیُّهُمَا أَفْضَلُ نَظَرَ إِلَی أَقْرَبِهِمَا إِلَی الْهَوَی فَخَالَفَهُ، کَانَ لَایَشْکُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ مَنْ یَرْجُو عِنْدَهُ الْبُرْءَ، وَ لَایَسْتَشِیرُ إِلَّا

ص :13

مَنْ یَرْجُو عِنْدَهُ النَّصِیحَةَ، کَانَ لَایَتَبَرَّمُ وَ لَایَتَسَخَّطُ وَ لَایَتَشَکَّی وَ لَایتشهی وَ لَایَنْتَقِمُ وَ لَایَغْفُلُ عَنِ الْعَدُوِّ، فَعَلَیْکُمْ بِمِثْلِ هَذِهِ الْأَخْلَاقِ الْکَرِیمَةِ، إِنْ أَطَقْتُمُوهَا، فَإِنْ لَمْ تُطِیقُوهَا کُلَّهَا فَأَخْذُ الْقَلِیلِ خَیْرُ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ. وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ .

شرح حدیث

خَطَبَ النَّاسَ الْحَسَنُ ابْنَ عَلی (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا) فَقَالَ:

واژه شناسی

«خَطب»، با سکون «ط»، به معنای علت و سبب چیزی است؛ اما «خُطَب»، به ضم «خ» و فتح «ط»، جمع «خُطبة»، به دو معنا آمده است: گاه به معنای سخنانی است که خطیب معمولاً بر منبر ایراد میکند، و گاه به خطبۀ عقدی اطلاق میشود که عاقد برای ایجاد محرمیت بین زن و مرد انشا میکند.(1) در اینجا، روشن است که «خُطَب» به معنای سخنی است که امام علیه السلام برای مردم بازگفته و آنان را بدین گونه خطاب و موعظه کرده است.

ترجمه و شرح

«حسن بن علی علیه السلام (که درود خدا بر آن پدر و پسر باد) برای مردم خطبهای خواند و فرمود».

از عبارت «خطب الناس»، در آغاز روایت، میتوان چنین حدس زد که

ص :14


1- . الصحاح فی اللغة.

امام حسن علیه السلام این خطبه را در زمان در اختیار داشتن منصب حکومت برای مردم خوانده است؛ زیرا پیش از آن، دوران حاکمیت پدر بزرگوارش، امام علی علیه السلام، بود و ایشان در آن زمان تقریباً بر پدر پیشی نمیگرفت و همانند امام علی علیه السلام در دوران حیات پیامبر صلی الله علیه وآله برای مردم سخنرانی نمیکرد. پس از صلح با معاویه نیز از حکومت خلع شد و به مدینه بازگشت و زیر فشار حاکمیت معاویه و آزار و اذیت مخالفان وابسته به حکومت بود و کرسی خطابت بر مردم را در اختیار نداشت. بنابراین، به نظر میرسد که این سخنرانی برای مردم در دوران امارت آن حضرت ایراد شده باشد؛ البته شاید بتوان آن را مربوط به اواخر عمر شریف ایشان در مدینه و برای جمعی از شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام دانست. به هرروی، امام حسن علیه السلام مردمانی را، که در نزد ایشان حاضر بودند، خطاب کرد و از یکی از برادران خویش یاد کرد.

ویژگی های برادر امام

امام علیه السلام در این بیان برای یکی از مؤمنان که او را برادر خویش خطاب می کند، ویژگیهای برجستة اخلاقی برمیشمرد و به نظر میرسد با برشمردن این ویژگیها، قصد دارد تا او را به عنوان الگوی قابل دسترس برای مؤمنان معرفی کند. امام، داشتن این برادر را به زمان گذشته نسبت داده است؛ از این مطلب روشن میشود که او در زمان بیان امام علیه السلام از دنیا رفته بوده است؛ در نتیجه فردی که الگو معرفی شده معصوم نبوده و دست یافتن به آن صفات برای همگان امکان پذیر خواهد بود. صفات و ویژگیهای او به شرح ذیل بوده است:

ص :15

کوچکی دنیا

أیها النَّاسُ أَنَا أُخْبِرُکُمْ عَنْ أَخٍ لِی کَانَ مِنْ أَعْظَمِ النَّاسِ فِی عَیْنِی وَکَانَ رَأْسُ مَا عَظُمَ بِهِ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ.

ترجمه و شرح

«ای مردم، من شما را از برادرم خبر می دهم که از برترین مردمان در نظرم بود و

کوچکی دنیا در نظر او مهم ترین دلیلی بود که او را در نزد من بزرگ ساخته بود».

در آغاز سخن، امام حسن مجتبی علیه السلام از برادری یاد میکند که در نگاه آن حضرت بسیار بزرگ و عزیز بوده و این توفیق را داشته است که آن حجت خدا او را همچون برادر خویش به شمار آورَد و وی را بستاید و از او به بزرگی یاد کند. بی گمان، اگر کسی بتواند به جایگاه و منزلتی برسد که امام زمانش او را برادر خویش بپندارد و الگوی مؤمنان بخواند، مایۀ فخر و مباهات خواهد بود. اما هنگامی که یکی از اولیای الهی کسی را برادر خود می خواند و او را می ستاید، این پرسش در ذهن مخاطبان ایجاد میشود که او چه ویژگی ها و صفاتی دارد که این افتخار را به دست آورده است. امام حسن علیه السلام در مطلع سخن خویش، با ایجاد این پرسش در ذهن مخاطبان، توجه آنان را به خود جلب کرده و آنان را به دانستن شاخصههای برادری با آن حضرت کنجکاو ساخته است. سپس، در پاسخ به این پرسش مفروض، بی درنگ علل و عوامل رسیدن آن فرد به این منزلت را برمی شمرد و می فرماید: مهم ترین علتی که وی را در نظرم بزرگ ساخته است، کوچک بودن دنیا در نظر اوست. به راستی چرا کوچک و حقیر بودن دنیا موجب بزرگی فرد در نزد خداوند و اولیای الهی میشود؟

ص :16

دقت در صفات دنیا، آدمی را به راز این مسئله آگاه میسازد؛ اما از آنجا که ما، در این نوشتار بنا بر شرح و مبسوط نویسی و پرداختن به ویژگیها و صفات دنیا را نداریم، فقط به ذکر تشبیهی بسنده میکنیم:

تمام آدمیان، در زندگی دنیوی خویش، بسان تاجری هستند که می کوشد سرمایۀ خود را در معاملهای سود آور به کار گیرد. طبیعی است که همۀ تاجران، برای اینکه سفیه خوانده نشوند، نخست باید از ارزش سرمایۀ خود باخبر باشند. سپس، در ازای سرمایة خود، می کوشند تا ارزشمندترین معامله را انجام دهند تا از آن رهگذر سود خوبی به دست آورند. حال اگر آدمی عمر خود را تمام سرمایۀ خویش به شمار آورد، به هر اندازه به سرمایۀ خویش ارج نهد، بیشتر در حفظ و نگهداری و نیز صرف آن در راهی که منفعت ارزشمندتر و پایدارتری در پی دارد تلاش خواهد کرد. چنین کسی عمر خود را صرف چیزی می کند که پس از دستیابی به آن احساس خسران و زیان نکند. بنابراین، اگر آدمی عمر گران مایۀ خویش را صرف دست یافتن به امور زوال پذیر و پایان یافتنی کند، همانند کسی است که مبلغی گزاف برای خرید چیزی کم ارزش پرداخته و مغبون شده است.

اما اگر این سرمایۀ بازگشت ناپذیر را صرف دست یافتن به عاقبت نیک و سعادت در آخرت کند، هرگز احساس خُسران نخواهد کرد؛ زیرا جان خویش را بهای دست یافتن به سعادتی گرانبها و زوال ناپذیر ساخته و از این معامله، سودی سرشار و مستمر برده است. قرآن کریم، در آیات چندی، به جنبۀ تجارتی دنیا تصریح کرده و راه سودمندیِ این تجارت را در ایمان به خدا و عمل صالح یا جهاد با مال و جان در راه خدا دانسته است. برای مثال، در آیاتی از سورۀ صف میخوانیم:

ص :17

(یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ هَلْ أَدُلُّکمُ ْ عَلیَ تجَِارَةٍ تُنجِیکمُ مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتجَاهِدُونَ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکمُ ْ وَأَنفُسِکُمْ ذَالِکمُ ْ خَیرٌْ لَّکمُ ْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکمُ ْ ذُنُوبَکمُ ْ وَیُدْخِلْکمُ ْ جَنَّاتٍ تجَْرِی مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فیِ جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَالِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) .(1)«ای اهل ایمان، آیا شما را به تجارتی سودمند راهنمایی کنم که از عذاب دردناک [آخرت] نجاتتان می بخشد؟ به خدا و رسول او ایمان آرید و با مال و جان در راه خدا جهاد کنید؛ که این کار، [از هر تجارتی]، اگر دانا باشید، برای شما بهتر است؛ گناهانتان می بخشد و به بهشت هایی که درونش نهرها جاری است و نیز خانه هایی خوش و پاکیزه در بهشت های جاوید داخل می کند و این همان رستگاری بزرگ است».

بر اساس بیان صریح قرآنی، معاملهای را که در آن عمر انسان در چیزی غیر از ایمان و عمل صالح صرف شود، زیان بار است، و با سوگندهای پی درپی، بر خسران همۀ آدمیان تأکید شده است:

(وَالْعَصْرِ إِنَّ الْانسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْاْ بِالْحَقّ ِ وَتَوَاصَوْاْ بِالصَّبرِْ)؛(2) «سوگند به عصر، که انسان در خسارت و زیان است، مگر آنان که ایمان آوردند و نیکوکار شدند و به درستی و راستی و پایداری [در دین] یکدیگر را سفارش کردند».

این دو دسته از آیات قرآن کریم، نمونهای از موارد متعدد کلام خداست که در بیان بهای عمر انسان وارد شده است. این گونه از آیات بیان گر آن

ص :18


1- . صف: 10 _ 12.
2- . عصر: 1 _ 3.

است که عمر انسان سرمایهای است که از ارزشی فراتر از زندگی مادی و دنیوی برخوردار است. ازاین رو قیمت هر کس بیش از دنیا و مواهب زودگذر آن است. بنابراین، نگاه قرانی به عمر، هر خردمندی را به سوی صَرف آن در چیزی گرانبهاتر از دنیا سوق میدهد. اما کسی که دنیا در نظر او ارزشمندتر است، از اینکه عمر خویش را در به دست آوردنش صرف کند ابایی نخواهد داشت. چنین انسانی قدر و منزلت خویش را نشناخته و همانند سفیهی است که مبلغی گزاف برای خرید چیزی بی ارزش میپردازد و کسی که هدفش در زندگی، بهرهمندی بیشتر از دنیا و مواهب آن است، کمتر به ارزشهای دینی و اخلاقی پایبند خواهد بود و چنین کسی شایستۀ «برادری با ولیّ خدا» نیست. اما اگر دنیا در نظر او کم ارزش و حقیر باشد، هرگز عمر خویش را برای دنیای محض هزینه نخواهد کرد و از تلاش برای دستیابی به سعادت ابدی غافل نمیشود و در نتیجه مبتلا به زیان و خسران ابدی نمیگردد. نتیجة اینگونه عملکرد، شایستگی برای برادری با امام علیه السلام است. امیرالمؤمنین علیه السلام در جملهای کوتاه میفرماید:

قیمة کل امریء ما یحسنه؛(1) «ارزش هر فرد به اندازة چیزی است که آن را نیکو می پندارد».

سید رضی در توصیف این حدیث شریف میگوید: این جمله قیمت ندارد و هیچ کلامی نیست که هم وزن آن باشد. به نظر میرسد که مقصود امام علی علیه السلام در این حدیث نورانی این است که اگر آدمی چیزی را خوب بداند، برای دستیابی به آن می کوشد و عمر خود را در راه آن صرف می کند. درحقیقت، او با این کار نشان می دهد که ارزش وجودیاش چقدر است. اگر

ص :19


1- . امالی (شیخ صدوق)،ص532.

مطلوب او دنیا باشد، ارزش وی به اندازۀ دنیاست و اگر مطلوب وی آخرت باشد، ارزش او با آخرت برابری میکند. پس بر اساس حدیث امیرالمؤمنین علیه السلام که گذشت، هر انسانی با عمل خویش ارزش خود را تعیین میکند. آن کس که دنیا را حقیر بشمارد، از رسیدن به آن شادمان نمیشود و با از دست دادن آن محزون نخواهد شد(1) و عمر گران مایۀ خویش را برای رسیدن به آن صرف نخواهد کرد؛ و نیز به هر اندازه دنیا در نظر انسان محبوب تر باشد، خود او در نزد خدا و اولیای او مبغوضتر است و به هر اندازه دنیا در نزد وی خوارتر و بی مقدارتر باشد، در نزد خدا و اولیای الهی محبوبتر خواهد بود.

رهایی از اسارت شکم

کان خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ

ترجمه و شرح

«[برادرم] از سلطۀ شکم خویش خارج بود».

امام حسن مجتبی علیه السلام دومین ویژگی برادر خود را رهایی از سلطۀ شکم دانسته است. چه بسیار آدمیانی که در برابر خواستۀ شکم خویش فرمان بُردارند و همچون اسیری مطیع و منقاد در پی برآوردن خواسته های شکم خویش اند.

به طور کلی، انسان ها از دو حال خارج نیستند: یا مطیع دستورهای عقل خویش اند، یا از هوای نفس خود فرمان می برند. به عبارت دیگر، انسان

ص :20


1- . حدید: 23 (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ)؛ تا بر آنچه از دستتان می رود اندوهگین نباشید، و بدانچه به دستتان می آید شادمانی نکنید.

پیوسته مطیع و فرمان بردار است. تنها اختیاری که به او داده شده، این است که بندگی یا تبعیت این را برگزیند یا آن را. یعنی، انتخاب سرپرست، فرمانده بر عهدۀ انسان است. او می تواند رهبری و فرماندهی عقل را بپذیرد، یا امارت و رهبری نفس را. بنابراین، آزادی آن گونه که به نظر برخی، به مفهوم رهایی از هرگونه قید و بند و باید و نباید است، هرگز تحقق خارجی نمی یابد؛ زیرا هر انسانی یا براساس دستور عقل کاری را انجام می دهد، یا برطبق هوا و هوس.

قرآن کریم انسان ها را دائماً تابع و پیرو، یا به بیان ساده تر دنباله رو دانسته است. برخی دنباله رو حقّ اند (1) و برخی دنباله رو هوای نفس، تا آنجا که خواهش های نفس خویش را می پرسند (2) و برخش شهوت پرست اند(3) و برخی از شیطان پیروی می کنند (4) . بر اساس منطق قرآنی همة انسان ها پیروند. پس آزادی آن ها در انتخاب مُراد و راهبر متجلی می شود.

براین اساس، امام حسن علیه السلام در این سخن زیبای خود، رهایی از سلطه و فرمان شکم و آزادی از اسارت آن را از ویژگی های برادر خویش برشمرده است؛ زیرا میل به خوردنی ها و نوشیدنی ها، اگر با معیارهای عقلی و دینی

ص :21


1- . محمد:3 (وَ أَنَّ الَّذینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ)؛ و اهل ایمان از حقیقتی پیروی کردند که از جانب پروردگارشان بود.
2- . فرقان: 43 (أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً)؛ «آیا آن کس را که هوای نفس را به خدایی گرفته بود دیدی؟ آیا تو ضامن او هستی؟».
3- . نساء: 27 (وَ اللَّهُ یُریدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمیلُوا مَیْلاً عَظیماً)؛ «و خدا می خواهد که شما را ببخشاید ولی شهوت پرستان می خواهند که شما گرفتار لغزش شوید، آن هم لغزشی بزرگ».
4- . بقره:102 (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمان )؛ «آن ها از آنچه شیطان ها در زمان سلیمان بر مردم می خواندند پیروی کردند».

کنترل نشود، صاحب خود را در کوتاه ترین زمان به ورطۀ هلاکت درمی اندازد و از نظر سلامت جسمی و معنوی، به نیستی و تباهی می کشاند. اما اگر کسی از اسارت شکم در امان باشد و خواسته های آن را در کنترل عقل درآورد، سلامت جسم و روح خویش را تضمین می کند و خود را از یکی از زشت ترین اسارت ها می رهاند. اسارتی که صاحب خود را در نظر دیگران خوار و خفیف می سازد و حرمتشان را زایل می کند.

البته باید توجه داشت که هر اسارتی و هر تبعیتی، خواری در پی ندارد و چه بسا برخی اسارت ها موجب عزت و کرامت شود. بندگی خدا و تبعیت از دستورهای او و نیز پیروی از موازین عقلی، از مصادیق بارز اسارت هایی است که بر کرامت و عزت نفس و حرمت می افزاید.

رعایت الگوی مصرف

فلا یَشْتَهِی مَالًا یَجِدُ وَلَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ

ترجمه و شرح

«به آنچه در دسترس او نبود تمایل نداشت و در مصرف آنچه در دسترس او بود زیاده روی نمی کرد».

امام حسن علیه السلام، در دو جمله، معنای زیر سلطۀ شکم نبودن را توضیح داده است. نخست آنکه برادر آن حضرت به آنچه نمییافت متمایل نمی شد و دیگر آنکه در مصرف آنچه به دست میآورد، زیاده روی نمیکرد.

البته به نظر میرسد که مقصود امام علیه السلام از عبارت نخست، یعنی عبارت «فلا یشتهی مالا یجد»، این نیست که به آنچه تهیۀ آن در توانش نبود میل

ص :22

و اشتها نمیورزید؛ زیرا اشتها و میل به خوردنیها و آشامیدنیها در اختیار و ارادة انسان نیست. آنچه اختیاری است، اهتمام به دست یافتن به خوردنیها و آشامیدنیهای مورد علاقه است. بنابراین، مقصود این است که از دست وپا زدن و تلاش بسیار برای سیر کردن شکم خود با چیزی که به آن اشتها داشت، پرهیز، و به سادهترین غذاها قناعت میکرد. یعنی برای سیر کردن شکم خود با غذای مورد علاقهاش، به آب و آتش نمی زد(1) ، یا از نبود آنچه بدان اشتها داشت غضبناک نمیشد.(2)

البته روشن است که این معنا با آیۀ نورانی «فلینظر الی طعامه...»(3) در تعارض نیست؛ زیرا در آن آیه به تأمل دربارۀ چگونگی آفرینش غذاها به دست پروردگار اشاره شده است تا او را به نعمتهای خداوند آگاه تر سازد و به شکرگزاری از ولینعمت خویش بیشتر تحریک کند. کوتاه آنکه برادر امام علیه السلام برای سیر کردن شکم خویش تشریفات قائل نبود و خود را از اسارت شکم رهانیده و نشان داده بود که ارزشش بیش از آن است که به شکم اهتمام ورزد و عمر خویش را در راه آن سپری سازد.

آزادگی از شهوت

کان خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ فَرْجِهِ

ترجمه و شرح

«از سیطره و سلطۀ شهوت جنسی اش رها بود».

ص :23


1- . ر.ک: شرح أصول الکافی: ج 9 ص170.
2- . ر.ک: بحار الانوار؛ ج66 ص295.
3- . عبس: 24 _ 28.

یکی دیگر از امور حیوانی که پابه پای شکم و گاه شدیدتر از آن صاحب خود را به برآورده ساختن خواستهها و امیالش وامیدارد، شهوت جنسی است. این غریزة حیوانی از جملهی قوای نهاده شده در وجود انسان است و فواید متعددی چون تکثیر نسل، به کمال رسانی قوة عاقله انسان اعم از زن و مرد، پایه ریزی کانون خانواده و برطرف ساختن نیاز جنسی زن و مرد دارد. متأسفانه در جهان امروز برطرف ساختن نیاز جنسی به کلی از مسیر اصلی خود که بر طبق احکام الهی تبیین شده است خارج شده و در برخی جوامع، مرتبة انسانی را به دهها درجه پستتر از حیوانات تنزل داده است. شهوت جنسی، بسیاری از جوانان امروز را گرفتار خود ساخته است آنگونه که امام مجتبی علیه السلام نیز به روشنی بیان داشته است که تمایلات جسمانی و شهوانی ممکن است انسان را در سلطۀ خود درآورد و اسیر خود سازد. امام علیه السلام، برادر خویش را کسی می داند که نه اسیر شکم است و نه اسیر شهوت؛ زیرا کسی که اسیر شهوت است، ذلت و خواری و هلاکت خویش را به دست خود رقم زده است.(1) این بدان سبب است که فرد شهوت ران منفورترین چیز را به جای پروردگار خویش برای پیروی برگزیده است.(2) خدا در توصیف اسیر شهوت و هوای نفس، به صراحت میفرماید:

«آیا دیدی چگونه خداوند کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده است گمراه گردانید و بر گوش و دلش مهر زد و بر دیده اش پرده نهاد؟ جز خدا چه کسی از عهدۀ هدایت چنین کسی برخواهد آمد؟ آیا پند نمی گیرید؟».(3)

ص :24


1- . ر.ک: منتخب میزان الحکمة: ج2 ص1044 ح 6420: قَلَّ مَن غَرِیَ باللَّذّاتِ إلاّ کانَ بِها هَلاکُهُ؛ ح 6434: مَن أطاعَ نَفسَهُ فی شَهَواتِها فَقد أعانَها علی هُلْکِها.
2- . همان: ح6422: ما تَحَت ظِلِّ السَّماءِ مِن إلهٍ یُعبَدُ مِن دُونِ اللّه أعظَمَ عِندَ اللّه مِن هَویً مُتَّبَعٍ.
3- . جاثیه: 23.

ملاصالح مازندرانی در توضیح این جملۀ امام علیه السلام میگوید: «شهوتش، در مواردی که ارضای (فرونشاندن) شهوت از آن راه جایز نبود، بر او هیچ سلطهای نداشت؛ یعنی او براساس رأی متین و عقل سلیم خود و مطابق احکام شریعت عمل می کرد و برای برطرف ساختن نیاز جنسی خود از حدود الهی تجاوز نمیکرد».(1)

به راستی کسی که خوارتر از بندۀ زرخرید است(2) و دلش بیمار و عقلش معیوب(3) و به هر سو که شهوت بکشاند روان است، کجا شایستة انسانیت است؛ تا چه رسد شایستة برادری با حجت خدا، امام حسن مجتبی علیه السلام؟!

عقل محوری

فلا یَسْتَخِفُّ لَهُ عَقْلَهُ وَلَا رَأْیَهُ

ترجمه و شرح

«در راه برآوردن خواهش نفسش، عقل و رأیش را، که مبتنی بر ادراکات متین عقلایی است، خوار و خفیف نمی ساخت».

امام علیه السلام پیروی از غرایض شهوانی را با دستورهای عقلی در تنافی و در تعارض می داند و پرداختن به تمایلات این غرایض را تنها در صورتی جایز می شمارد که با دستورهای عقل و آموزههای دینی مطابقت داشته باشد. توضیح آنکه تمام غرایز و قوایی که خداوند در وجود انسان قرار داده است برای او ضروری و سودمند است. هیچ خصلتی از ویژگی های انسانی

ص :25


1- . ر.ک: شرح أصول الکافی: ج 9 ص170.
2- . ر.ک: منتخب میزان الحکمة: ج2 ص1046 ح 6432.
3- . همان: ح 6431: قَرینُ الشَّهوَةِ مَریضُ النّفسِ، مَعلولُ العَقلِ.

بی فایده و زیانبار نیست. محبت جان و مال و تمایل به شهوت و حتی صفاتی چون غضب و کینه و عداوت، که در اخلاق از آن صفات به «صفات رذیله» نام برده می شود نیز وجودش برای انسان لازم و در جای خود سودمند است. چیزی که مهم است فراگیری توانمندیِ به کارگیری درست این ویژگی هاست تا به جای انحراف و گمراهی به خاطر استفادة نابجا از این ویژگی ها، در مسیر کمال و سعادت از آن ها بهره برداری شود. کلید دستیابی به این توانمندی، پیروی از آموزه های دینی و عقلانیت در امور است تا جایی که در حدیث از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله عقل، سودمندترین دارایی دانسته شده است.(1)

دانش محوری

کانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ الْجَهَالَةِ

ترجمه و شرح

«از سلطة نادانی ها رها بود».

جهالت و نادانی، از بزرگترین مصایب و بلایای دنیاست. این بلا مقدمۀ ابتلائات بزرگ و کوچک دیگری است و در نهایت، صاحب خود را در کوتاه ترین زمان به زمین می زند و هلاک میکند. مصیبت نادانی به اندازهای بزرگ است که پیامبر صلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: ای علی هیچ فقری شدیدتر از نادانی نیست.(2)

تاریخ مملو از انسانهای نادانی است که با وجود قرار گرفتن در

ص :26


1- . المحاسن: ص17: پیامبر صلی الله علیه و آله: لا مال أعود من العقل.
2- . المحاسن: ص17: یا علی إنه لا فقر أشد من الجهل.

موقعیتهای بسیار استثنایی و برخوردار شدن از فرصتهای طلایی، تنها به سبب جهالت و نادانی، فرصت خود را بر باد دادند و درنتیجه چیزی جز خواری و نابودی و گاه پشیمانی نصیبشان نشده است. بی گمان، دردی بدتر از نادانی متصور نیست. با نادانی، کار خطا درست پنداشته میشود، تذکرها و نصیحتهای خیرخواهان و اندیشمندان و اهل تجربه شنیده نمیشود، رفتارها یا با افراط همراه است یا با تفریط، از دانایان دوری میشود، استبداد به رأی رخ مینماید، خواهشها و تمایلات سلطه مییابد و هر کوششی از سوی فرد نادان بر گمراهی و انحراف او میافزاید. انسان نادان، همچون فرد گرفتار در باتلاق، با هر حرکتی، بیشتر در نادانی فروخواهد رفت و در زمانی کوتاه، نابودی ارمغان آن است.(1) بنابراین، تباهی هر امری و ریشۀ هر بدی ای در جهالت و نادانی است.(2)

امام مجتبی علیه السلام راه رهایی از جهالت را در یک جمله خلاصه کرده است:

دوراندیشی

فلا یَمُدُّ یَدَهُ إِلَّا عَلَی ثِقَةٍ لِمَنْفَعَةٍ

ترجمه و شرح

«به هیچ کاری اقدام نمی کرد، مگر آنکه به سودمندی آن اطمینان می یافت».

در این جمله، مقصود امام را از دو واژه باید دریافت: نخست واژۀ «ثقة»

ص :27


1- . ر.ک: منتخب میزان الحکمة: ج1 ص212 ح 1234 _ 1251.
2- . همان: ح 1236 _ 1237.

و دیگر واژۀ «منفعة». در این سخن، امام حسن علیه السلام اطمینان به سودمندی کار را موجب رهایی از جهالت دانسته است. دراین باره، دو پرسش مطرح است:

نخست اینکه اطمینان چیست و چگونه به دست میآید؟ در پاسخ به این پرسش، باید گفت که مقصود از اطمینان، اطمینان عقلایی و منطقی است. برای دستیابی به این نوع اطمینان یا باید خودِ انسان صاحب نظر و صاحب فن باشد و در مقامِ کارشناس، از سودمندی رفتاری که قصد انجام آن را دارد اطمینان حاصل کند؛ یا از نظرهای مشورتی متخصصان و صاحبان تجربه بهره ببرد. بیگمان، به راههایی جز این دو، نمیتوان اطمینان کرد و اعتماد به آن ها خردمندانه نیست و حجیت ندارد و هرگز به سودمندی رفتاری که به پشتوانة اطمینانِ غیرمعتبر انجام میشود، نمیتوان امیدوار بود. چه بسیارند کسانی که به سادگی به امری اطمینان می¬یابند یا حتی به یقین می رسند، بی آنکه اطمینان و یقینشان بر مبنای خردمندانهای استوار باشد و سپس پس از عمل به اطمینان بی¬اساس خود متحمل زیان و خسران میشوند، در حالی که جبران زیان و آسیب وارده ناممکن یا بسیار دشوار است.

اما پرسش دوم اینکه چرا آن حضرت به جای «اطمینان» از واژۀ «یقین» استفاده نکرد؟

پاسخ این است که دستیابی به یقین نسبت به نتایج کارها غالباً امکان پذیر نیست؛ زیرا انسان به امور غیبی آگاه نیست و از آینده خبر ندارد و هیچگاه نمیتواند به سرانجام کاری یقین قطعی و خدشهناپذیر داشته باشد. ازاین رو برای انجام امور خود، اطمینان عرفی که به معنای گمان قوی نسبت به نتیجة کار است کافی است. البته به هر مقدار انجام آن کار

ص :28

از اهمیت بیشتری برخوردار و در سرنوشت انسان اثرگذارتر باشد، به دقت نظر بیشتری نیاز دارد و به مشورت با اهل نظر نیازمندتر است. این به معنای یقین به فرجام کار نیست؛ چه، اگر در انجام هر کاری یقین به سودمندی آن شرط شده باشد، نتیجهای جز تعطیلی و صَرف نظر از انجام آن کار را در پی نخواهد داشت؛ زیرا همان گونه که اشاره شد، دستیابی به یقین در این امور در اغلب موارد امکان پذیر نیست. بنابراین، تنها پس از اطمینان عقلایی که از راه خبرویت خودِ فرد یا از طریق مشورت با کارشناسان متخصص حاصل میشود میتوان کار را انجام داد و در این صورت، حتی اگر انجام دادن آن کار نتیجۀ خوبی نداشته باشد، سرزنش عقلا را در پی نخواهد داشت و مایۀ تأسف فاعل آن نیز نخواهد شد.

و اما واژة «منفعة» در کلام امام حسن علیه السلام نیز به معنای منفعت و سود مطلق نیست. سودمندی از دیدگاه امام علیه السلام درحقیقت سودمندی دنیوی و اخروی را دربر میگیرد. به عبارت روشنتر، برای اطمینان به سودمندی هر کاری باید منافع مادی و دنیوی آن، و نیز منافع معنوی و اخروی آن در نظر گرفته شود و پس از جمع بندی، سودمندی آن از جوانب گوناگون مورد تأیید قرار گیرد. ازاین رو، کاری که سودمندی اخروی نداشته و به زیان آخرت آدمی باشد، هرگز از منظر امام علیه السلام سودمند نیست، اگرچه از نظر دنیوی منافع بسیار داشته باشد. بنابراین، از نگاه مؤمنان، به هنگام تعارض سود دنیوی و اخروی، اولویت با امور اُخروی است؛ یعنی رفتاری که منفعت اُخروی دارد، اگرچه زیان دنیوی در پی داشته باشد انجام می شود و رفتاری که زیان اخروی دارد، اگرچه منفعت دنیوی داشته باشد، ترک خواهد شد.(1)

ص :29


1- . ر.ک: بحار الأنوار: ج66 ص297.

نتیجه آنکه مقصود از عبارت «فلا یَمُدُّ یَدَهُ إِلَّا عَلَی ثِقَةٍ لِمَنْفَعَةٍ» آن است که برادر امام علیه السلام با دوراندیشی، به اطمینان عقلایی و سودمندی حقیقی کارها میرسید. پس آنگاه که در سودمندی عملی تردید وجود داشت، از انجام آن چشم پوشی میکرد.

صبوری

کان لَا یَتَشَهَّی وَلَا یَتَسَخَّطُ وَلَا یَتَبَرَّمُ

ترجمه و شرح

«[برادرم این گونه بود که] به دنیا دل بستگی و تمایل نداشت و [از کمی روزی و بهره های ناچیز مادی در دنیا] خشمگین و [از بسیاری درخواست از خدا] ملول و خسته نمی شد».

پیش ازاین نیز امام حسن علیه السلام فرموده بود که دنیا در نظر برادرش کوچک و حقیر بود؛ اما در اینجا با بیانی صریحتر، بی علاقگی وی را به دنیا خاطرنشان میشود. براین اساس، نه تنها دنیا در نظر چنین فردی کوچک است، بلکه در حسرت به دست آوردن آن نمیسوزد و بهرۀ ناچیز از دنیا او را نمیآزرَد و او را غمگین یا خشمگین نمیسازد.(1)

این ویژگی نشان میدهد که دغدغۀ ذهنی و فکری او این نبوده است که از دنیا بهرۀ بیشتری ببرد؛ چراکه اگر انتظار بهرۀ بسیار از دنیا در فکر و ذهن انسان ریشه دوانده باشد، نشانههای خشم و اندوه به هنگام بهرۀ کم نمایان میشود.

اشارۀ امام علیه السلام به خشمگین نبودن برادر خویش، به سبب علاقۀ کم او

ص :30


1- . ر.ک: شرح أصول الکافی: ج 9 ص171.

به دنیا، درحقیقت رابطۀ این دو را آشکار ساخته است؛ زیرا اگر علاقه به چیزی در دل آدمی ریشه بدواند، دسترسی به آن مایۀ خوشحالی، و دست نیافتن به آن غم و اندوه در پی خواهد داشت و آنگاه که دوران ناکامی و انتظار برای دستیافتن به شیء مورد علاقه بهطول انجامد، خشم و ناشکیبایی در پی خواهد داشت. امام مجتبی علیه السلام راه آرامش و رضایت از زندگی و در امان ماندن از تلخکامی در دنیا و به خاطر دنیا را در بی علاقگی و وابسته نبودن به مواهب دنیوی و متوقع نبودن از دستیابی به آن میداند. به این دلیل علامه مجلسی نیز علت خشمگین نشدن او را دلبسته نبودنش به دنیا و مواهب آن برمی شمرده است.(1) البته راه درامان ماندن از دلبستگی به دنیا و مواهب آن نیز همانگونه که در متون دینی بدان تأکید شده، توجه به فانی بودن آن مواهب و نیز توجه به ارزش خویش و عمر گران مایه است. در متون فراوان قرآنی و روایی، بیارزشی و فناپذیر بودن دنیا تذکر داده شده است. همچنین موضوع معاد و حیات پس از مرگ نیز به عنوان یکی از ارکان اعتقادات مؤمنان، بخش بزرگی از آیات قرآن کریم را به خود اختصاص داده است. توجه به این دو نکته، قیمت و ارزش عُمر را که تنها سرمایة انسان است آشکار می سازد و خردمندان و دوراندیشان را مُجاب میکند تا از این سرمایة بازگشت ناپذیر، در راهی مطمئن و اموری که منافع ابدی به ارمغان آورد استفاده کنند.

پس از بیان این نکته، برای جلوگیری از برداشت نادرست، باید گفت این جمله که «درخواست بسیار از خدا، او را خسته نمیکند» به این

ص :31


1- . بحارالأنوار: ج 66 ص297.

معناست که انتظار نداشتن از دنیا و وابسته نبودن به آن، با درخواست از خدا منافات ندارد و انسان میتواند بیشترین مواهب را از خدا بخواهد؛ اما دل در گرو آن ها نداشته باشد، راضی به رضای دوست بوده، حکمت و مصلحت سنجی او را بر آنچه خود برای خویش میپسندد ترجیح دهد؛ و بداند «او مو میبیند و خدای حکیم پیچش مو». در سورة بقره با تلاوت جملهای از پروردگار متعال مفهوم این ضرب المثل برای ما تداعی میشود آنگاه که میخوانیم:

(... عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)؛ «چه بسا چیزی را دوست ندارید در حالی که برای شما خیر است؛ و چه بسا چیزی را دوست دارید در حالی که برای شما شرّ است و خدا می داند و شما نمی دانید»(1) .

نتیجه آنکه باید خواستار نعمت های خدا در دنیا و آخرت بود؛ اما از بخشش ناچیز و دون انتظار شکایت نکرد و دلبستگی و وابستگی به مواهب دنیوی را _ که خداوند به ایشان می بخشد _ از خود دور ساخت و در مسیر دستیابی به اهداف صبور بود. این معنا را قرآن کریم در زیباترین و درعین حال کوتاهترین عبارت این گونه بیان میکند:

(لِکَیْلا تَأْسَوْاْ عَلیَ مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَاکُمْ) ؛(2) «تا بر آنچه از دست داده اید تأسف نخورید و به آنچه به شما داده شده است، دلبسته و شادمان نباشید».

ص :32


1- . بقره: 216.
2- . حدید: 23.

البته علامه مجلسی معنای دیگری برای عبارت «وَلَا یَتَسَخَّطُ وَلَا یَتَبَرَّمُ» در این حدیث برشمرده است. وی در توضیح این عبارت می گوید: «از آزار و اذیت خلایق خشمگین نمیشد و از بسیاریِ سؤال آنان به ستوه نمیآمد»(1) ؛ اما به نظر می رسد که این معنا با عبارت پیشین سازگاری ندارد و این دو ویژگی به طور مطلق پذیرفتنی نیست.

کم حرفی

کان أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَمَّاتاً

ترجمه و شرح

«در بیشتر عمرش اهل سکوت بود».

یکی از مراحل مقدماتی سلوک الی الله، که زمینۀ دوری از گناه و غفلت را فراهم می کند و مانع از فراموشی پروردگار میشود، سکوت و خاموشی است. به عبارت دیگر، خاموشی برای سالک الی الله به معنای بیکاری یا بی دانشی نیست، بلکه نشانۀ اشتغال به یاد خداست.(2) ازاین رو، پُرگویی نشانۀ کم خردی، و خاموشی نشانۀ هوشمندی و میوۀ خردمندی است.(3) انسان هوشمند و خردمند، با سکوت خویش، خود را از ارتکاب خطا و اشتباه مصون می دارد، مانع از اشتغالات خویش به امور نامهم میشود، تفکر را پیشۀ خود می سازد، و با این شیوه و روش بر هیبت و عظمت خویش در نظر دیگران میافزاید و محبت خود را در دل آنان میکارد. منافع بسیارِ

ص :33


1- . بحارالأنوار: ج 66 ص298.
2- . منتخب میزان الحکمة: ج2 ص600 ح3684.
3- . همان: ح3683، به نقل از: غررالحکم: ح 143.

خاموشی به اندازهای است که امام رضا علیه السلام در توصیف آن با بیانی بسیار دلنشین میفرماید:

إنّ الصَّمتَ بابٌ مِن أبوابِ الحِکمةِ، إنَّ الصَّمتَ یُکسِبُ الَمحَبَّةَ إنّه دَلیلٌ علی کُلِّ خَیرٍ؛(1) «خ_اموشی ی_کی از درهای ح_کم_ت اس_ت. خاموشی محبت می آورد و راهنمای آدمی به سوی هر خیر و خوبی است».

همچنین یکی از زیباترین جملات حکیمانه را امام علی علیه السلام در بیان فضیلت سکوت فرموده است. امیرالمؤمنین علیه السلام سکوت را از صفات انسان پرهیزگار میداند و سپس میفرماید:

إن صَمَتَ لَم یَغُمَّهُ صَمتُهُ؛(2) «او کسی است که سکوت و خاموشی، او را غمگین نمی سازد».

از دست رفتن فرصت، غالباً اندوه و حسرت آدمی را در پی خواهد داشت، مگر آنکه با از دست رفتن فرصت، دستاورد بهتری حاصل شود. در این صورت از دست رفتن فرصت نه تنها حسرت و اندوه به دنبال ندارد، بلکه مایة شادمانی و شکرگزاری از خدا میشود. دربارة سکوت که گاه به سبب از دست رفتن فرصت سخن گفتن به دست میآید مسئله اینگونه است؛ یعنی انسان با خاموشی، فرصت سخن گفتن را از دست می دهد، اما حقیقت این است که با سکوت می توان دستاورد مهم تری به دست آورد و از آن بهره برد و به جای اندوهگین شدن شادمان شد. گرچه آن دستاورد ارزشمندتر برای همگان حاصل نمیشود و فقط کسی که از سکوت خود به

ص :34


1- . همان: ح3690، به نقل از: محمد بن یعقوب کلینی، کافی: ج2 ص113 ح1.
2- . همان: ح 3692، به نقل از: نهج البلاغۀ، خطبۀ 193.

ذکر خدا مشغول می شود به این دستاورد مهم نایل می شود. بر این اساس، اینکه امام علیه السلام غمگین نشدن به سبب سکوت را از صفات مؤمنان دانسته است بدان روست که اینان در سکوتشان به یاد خدایند و ذکر او را بر لب دارند.

به راستی کدام سخن ارزندهتر از ذکر خداست و کدام اشتغال برتر از اشتغال به یاد اوست. پس چه جای ناراحتی و اندوه، اگر فرصت سخن گفتن نیابیم، یا اجازة حرف زدن و اظهار نظر به ما ندهند؟!

حکمت در گفتار

فإذا قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ

واژه شناسی

ابن اثیر در توضیح واژۀ «بذّ» مینویسد: این واژه به معنای سبقت گرفتن و چیره شدن است.(1) این معنا نشان از برتری عقل و دانش انسانی است که اهل خاموشی و سکوت است.

ترجمه و شرح

«پس آن گاه که به سخن می آمد، بر سخنوران پیشی می گرفت و پیروز می شد».

انسانها، اگر از عقل و دانش بهرۀ کافی نداشته باشند، غالباً نیازمند خودنمایی اند و جبران کاستیهای خود را در اظهارنظرهای مکرر و سخن گفتن بسیار میبینند؛ غافل از آنکه سخن گفتن بسیار، نشانة کوته فکری و

ص :35


1- . النهایة فی غریب الحدیث: ج1 ص110.

کم خردی است و خطاها و لغزشهای بسیار با خود می آورد؛ از چشم دیگران میاندازد و بذر بیزاری و انزجار از خود را در دل دیگران میپراکند؛ و آدمی را به یاد ضرب المثلی معروف میاندازد که: «ازقضا سرکنگبین صفرا فزود». در حالی که حکما از زمانهای دور گفتهاند: «کم گوی و گزیده گوی چون دُر». همچنین، از لقمان حکیم نقل شده است که «اگر سخن گفتن چون نقره است، خاموشی چون زر پُربهاست». (1)

کوتاه سخن آنکه خاموشیِ بسیار و سخن گفتنِ کم به آدمی اجازه میدهد تا پیش از آنکه لب به سخن بگشاید، بیندیشد و در مفاهیم صریح و ضمنی کلام خود و عواقب و نتایج آن تأمل کند. این امر سخنان او را حکمت آمیزتر و در نتیجه سودمندتر می سازد و وی را کمتر به اشتباه مبتلا ساخته، زمینة ندامت و پشیمانی را به حداقل میرساند، چنان که در حدیث مشهور از امام علی علیه السلام آمده است: «عاقل پیش از سخن گفتن میاندیشد و احمق پس از آن».(2) دقت و تأمل پیش از سخن گفتن، سنجیده و خردمندانه بودن سخن او را نیز تضمین می کند و برتری، یا به تعبیر امام حسن مجتبی علیه السلام، پیروزی او را بر هم صحبتان در پی خواهد داشت.

پرهیز از مجادله

کان لَا یَدْخُلُ فِی مِرَاءٍ

واژه شناسی

«مراء» در لغت به مجادله در گفت وگو گفته می شود پس از آنکه حق

ص :36


1- . روضة المتقین: ص250.
2- . ر.ک: نهج البلاغۀ، شرح محمد عبده: ج4 ص11 ح40.

روشن شده است(1) که زمینهساز منازعه و خصومت خواهد بود. ابن ابی الحدید معتزلی نیز در معنای جدال میگوید: گفت وگویی است که حق در آن قصد نشده باشد، بلکه هدف از آن اثبات رأی و نظر خود باشد که به مجادله و نزاع بینجامد.(2) برخی دیگر، مراء را مجادلهای دانسته اند که رد کلام طرف مقابل و تحقیر صاحب کلام هدف آن باشد.(3)

ترجمه و شرح

«[از ویژگی های برادرم این بود که] در گفت وگوهای مجادله آمیز وارد نمی شد».

از نکات حایز اهمیت در مراء این است که استمرار گفتگوی توأم با احتجاج، اگر حق در آن آشکار شده باشد، نه تنها سودی ندارد بلکه زیانبار است. ازاین رو دست برداشتن از آن و نیز ورود نکردن به مجادلة دیگران، بهترین راه برای پایان بخشیدن به آن است. چه، در غیر این صورت کدورت و کینه و نزاع، سرانجام ناخوشایند آن خواهد بود. پس دست برداشتن از آن و نیز وارد نشدن به مجادلة دیگران نشانه خردمندی آدمی است. در روایات، تأکید بسیاری بر پرهیز از مراء و مجادله شده است و فضایل بسیاری برای آن برشمرده شده است. اینکه ترک مجادله لازمۀ کمال یافتن حقیقت ایمان، و دوری از آن نشانۀ ورع و پرهیزگاری است، دو نمونه از تأکیدات روایی است که از زبان معصومان علیهم السلام، بیان شده است.(4)

ص :37


1- . الفروق اللغویة العسکری: ص159.
2- . ر.ک: شرح نهج البلاغه: ج19 ص28.
3- . خزانة الادب: ج3 ص64. المراء: مصدر ماریته أماریه مماراة و مراء. أی: جادلته. و یقال ماریته أیضا: إذا طعنت فی قوله تزییفا للقول و تصغیرا للقائل.
4- . ر.ک: منتخب میزان الحکمة: ج2 ص916 ح5789 _ 5796.

همچنین، بی آبرویی، بیماری قلب در خصوص برادران دینی، نفاق و کینه ورزی و خصومت، از جمله آثار و زیانهایی است که پیشوایان دینی در جهت برحذر داشتن مؤمنان از ابتلا به مجادله و منازعه برشمرده اند.(1) اما سؤال این است که مجادلة ناپسند و نکوهیده در چه شرایطی تحقق مییابد؟ آیا بهطور کلی از مجادله در همه حال نهی شده است، یا شرایط خاصی برای مجادلۀ مذموم متصور است؟

به نظر میرسد برای رفع این ابهام و پاسخ به این پرسش، باید به نکات زیر توجه کرد:

1. براساس آموزههای دینی مجادله دو نوع است: مجادلة مذموم و ناپسند، و مجادله از نوع مطلوب و چه بسا لازم و ضروری و پسندیده.

2. گفت وگو و مجادله با مخالفان و دشمنان دین نه تنها نفی نشده است، بلکه فراگیریِ روش مجادلۀ احسن بر صاحب نظران و اندیشمندان به ویژه در موضوعات اعتقادی ضروری است؛ چراکه نمی توان در امور دینی و عقیدتی در اصول و مبانی، به ویژه در برابر مخالفان، کوتاه آمد و دیدگاه آنان را به بهانۀ پرهیز از مجادله پذیرفت. بنابراین، قرآن کریم پیامبر صلی الله علیه وآله را به مجادلۀ احسن _ که همان استدلال منطقیِ قوی برای باطل کردن سخنان بی پایه و اساس آنان است _ فرمان میدهد و میفرماید:

(ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ)؛(2) «[ای رسول ما خلق را] با حکمت [یا برهان] و موعظۀ نیکو به راه خدایت فرابخوان و با بهترین

ص :38


1- . همان.
2- . نحل: 125.

طریق با اهل جدل مناظره کن ».

در این آیه، مجادلة احسن در کنار دعوت حکیمانه و موعظه برای ابطال سخن و دیدگاه باطل مشرکان به منظور هدایت، یا دست کم اسکات آنان توصیه شده است.(1) البته این امر مهم، بر عهدة تمام عالمان و اندیشمندان نیز هست.

1. مجادلۀ مذموم یا همان مراء، مربوط به پافشاری بر اعتقاد شخصی هنگام گفت وگو و اصرار بر حقانیت خود و اثبات اشتباه طرف مقابل میشود.(2) دلیل این ادعا سخنی از امام علی علیه السلام است که علت نهی از مجادله را بدبینی و خصومت میان فرد مجادلهگر و برادران دینی دانسته است.(3) همچنین، حدیث شریفی از امام هادی علیه السلام گواه بر این است که مجادله مایۀ از میان رفتن دوستیهای دیرینه و گسستن پیوندهای استوار است.(4) به این ترتیب، مجادلۀ مذموم آن است که با نزدیکان و اطرافیان در جامعۀ اسلامی درگیرد و به نزاعهای لفظی با دشمنان مربوط نمیشود.

2. توصیه به پرهیز از مجادله و پافشاری بر عقیده در جامعۀ اسلامی و میان هم کیشان و برادران ایمانی، به وقتی که حق با طرف مقابل است اختصاص ندارد، بلکه به هنگامی مربوط است که طرف مقابل بر باطل باشد. به عبارت دیگر، ترک مجادله، آن گاه که بر باطلیم، ضرورت اخلاقی است، نه فضیلت اخلاقی؛ اما آنچه فضیلت اخلاقی است و بر آن تأکید

ص :39


1- . نحل: 125؛ نیز، ر.ک: المیزان: ترجمة موسوی همدانی، ج12 ص534.
2- . ر.ک: تاج العروس: ج14 ص102: هو المُفاوَضَةُ علی سَبیلِ المُنازَعة و المُغالَبة.
3- . همان: ح 5791: إیّاکُم و المِراءَ و الخُصومَةَ؛ فإنّهُما یُمرِضانِ القُلوبَ علَی الإخوانِ، و یَنبُتُ علَیهما النِّفاقُ.
4- . همان: ح 5795: المِراءُ یُفسِدُ الصَّداقَةَ القَدیمَةَ، و یَحلُلُ العُقدَةَ الوَثیقَةَ.

شده، ترک مراء و مجادله با برادران دینی است، آن گاه که به حقانیت خود اعتقاد داریم. بنابراین، ترک مجادله، هنگامی که بر باطل باشیم، ضرورت و آن گاه که بر حقیم فضیلت است. کلام صریح پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله در این موضوع چنین است:

أورَعُ النّاسِ مَن تَرکَ المِراءَ و إن کانَ مُحِقّا؛(1) «پرهیزکارترینِ مردم کسی است که مجادله را ترک کند، اگرچه برحق باشد».براساس آنچه گذشت، مجادله با برادران ایمانی، به این دلیل که کدورت آفرین است و به نزاع و درگیری میانجامد و آتش کینه و دشمنی را بین مؤمنان شعله ور میسازد، ناپسند است؛(2) و هنگامی که طرف مقابل بر باطل باشد نیز ترک آن لازم است؛ زیرا همانگونه گذشت، در چنین گفتگویی که هدف آن آشکار شدن حق نیست، بلکه غلبه بر رقیب است فایدهای مترتب نیست و به جای آن بذر دشمنی و کینه در دلها کاشته میشود. از جمله آثار ترک مجادله، «تقویت ایمان» و «افزایش محبت» و «صمیمیت» است و دوری از آن نشانۀ خردمندی و کمال یافتگیِ عقل آدمی است.

پرهیز از گفتگوی بی فایده

وَلَا یُشَارِکُ فِی دَعْوًی، وَلَا یُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّی یَرَی قَاضِیاً

ترجمه و شرح

«و در هیچ گفت وگو و منازعه ای شرکت نمی جست و هیچ دلیلی اقامه نمی کرد، مگر آنکه قضاوت کننده ای حاضر باشد».

ص :40


1- . همان: ح 5790.
2- . همان: ح 5795، المِراءُ یُفسِدُ الصَّداقَةَ القَدیمَةَ، ویَحلُلُ العُقدَةَ الوَثیقَةَ.

در این جمله، امام حسن علیه السلام شرط ورود برادرش به گفت وگوی مجادله آمیز و اختلافی را این گونه بیان فرموده است که او فقط در صورت حضور داوری که دو طرف بر داوری او اتفاق نظر داشته رأی او را میپذیرفتند، و البته او نیز میتوانست به حق حکم کند و مانع از بروز نزاع و دشمنی شود، در گفتگوی مجادله آمیز وارد میشد.

از این جملة امام علیه السلام به روشنی پیداست که مقصود آن حضرت از مشارکت نکردن در مجادله و بحثهای داغِ اختلافی، این نیست که اصلاً در این گونه مباحث نباید وارد شد، بلکه مقصود آن حضرت این است که ورود به این گونه مجادلات هنگامی مفید است که بتوان حق را ثابت کرد و برادر ایمانی را به خطا و اشتباهش آگاه ساخت. در نتیجه، او نیز باید خطای خود را بپذیرد و اشتباهش را اصلاح کند، بی آنکه مفسدهای در روابط حسنۀ طرفین گفت وگو درگیرد. اما این اتفاق زمانی خواهد افتاد که داور مرضی الطرفین و توانمندی در جهت حل وفصل اختلاف وجود داشته باشد. در غیر این صورت، نه تنها حق و باطل روشن نمیشود، بلکه کدورت و دشمنی پدید می آید و مشکل دو چندان می شود. لذا، باید از مجادلات بی فایده حذر کرد و با دست خود دوستیها را به دشمنی تبدیل نکرد. ملاصالح مازندرانی در شرح این جمله مینویسد:

«این گونه عمل کردن از کمال یافتگی انسان و قوت عقل او حکایت می کند؛ اما ورود به چنین منازعاتی، پیش از یافتن حکم کنندۀ عادلی که بین حق و باطل تمیز دهد، روش بی خردان نادان است».(1)

ص :41


1- . شرح أصول الکافی: ج 9 ص173.

توجه به برادران ایمانی

وکان لَا یَغْفُلُ عَنْ إِخْوَانِهِ

ترجمه و شرح

«[برادرم این گونه بود که] از برادرانش غافل نمی شد».

در آموزههای دینی، برادران ایمانی در جامعۀ اسلامی حقوق و تکالیفی بر عهدۀ یکدیگر دارند. حقوق برادران ایمانی، در فرهنگ مبتنی بر آموزههای دینی، به اندازه ای اهمیت دارد که ادای آن حقوق برترین عبادت خدا خوانده شده است. ازاین رو فقط در صورت توجه به حقوق برادران و احساس مسئولیت در برابر تکالیفی که به همین مناسبت بر عهدۀ هر فرد است، می توان به کمال یافتگی آن جامعۀ ایمانی اذعان کرد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دربارۀ رابطۀ مؤمنان با یکدیگر میفرماید:

مَثَلُ المُؤمِنینَ فی تَوادِّهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ مَثَلُ الجَسدِ؛ إذا اشتکی مِنهُ عُضوٌ تَداعی سائرُ الجَسَدِ بالسَّهَرِ و الحُمّی؛(1) «مؤمنان در دوستی و عطوفت و مهرورزی به هم چونان یک پیکرند که هرگاه عضوی از آن به درد آید، دیگر اعضا را بی خوابی و تب فراگیرد».

امام صادق علیه السلام، در سخن زیبایی، مسلمانان را به جنبۀ عبادتیِ ادای حق مؤمن آگاه ساخته و فرموده است:

ما عُبِدَ اللّهُ بشیءٍ أفضَلَ مِن أداءِ حقِّ المؤمنِ؛ (2) «خداوند به چیزی برتر از ادای حق مؤم_ن عبادت نشده است».

ص :42


1- . منتخب میزان الحکمۀ: ج1 ص110 ح641.
2- . همان: ص286 ح1675 به نقل از: کافی: ج2 ص170 ح4.

امام حسن عسکری علیه السلام نیز دراین باره میفرمایند:

أعْرَفُ النّاسِ بحُقوقِ إخْوانِهِ وأشَدُّهُم قَضاءً لَها أعْظَمُهُم عِند اللّه شَأناً؛(1) «آن که به حقوق برادران خود آشناتر باشد و در رعایت کردن آن ها کوشاتر، نزد خداوند ارجمندتر است».

دراین باره سخن بسیار است. اینکه مؤمنان در برابر یکدیگر چه حقوقی دارند و در مقابل چه تکالیفی بر عهدة آنان است، خودْ بحث دامنهداری است که مجال پرداختن به آن در این نوشتار نیست، اما با توجه به چند متن روایی از معصوم علیه السلام، مواردی را که حقوق برادران ایمانی شمرده شده است به اختصار برمیشمریم:

•برادر ایمانی در نگاه برادرش محترم و گرامی است.

•در قلب خود، به او محبت میورزد.

•در مشکلات او احساس مسئولیت میکند و خود را در برابر او بیگانه نمیپندارد و بی اعتنا نیست.

•آنچه برای خود میپسندد، برای او نیز میپسندد.

•از او بدگویی نمیکند و به بدگویی از او راضی نمیشود.

•از راهنمایی و ارشاد او دریغ نمیکند و خیرخواه واقعیِ اوست.

•هنگام بیماری از او عیادت میکند و پس از مرگ در تشییع جنازۀ او شرکت میجوید.

•پس از مرگ او جز به خوبی از او سخن نمیگوید.

•پس از مرگ او، از مشکلات خانوادۀ او غافل نیست.(2)

ص :43


1- . همان: ح1679 به نقل از: احتجاج: ج2 ص517 ح340.
2- . همان: ح 1673 _ 1678.

آنچه از مجموع متون دینی دراین باره میتوان برداشت کرد این است که هر فرد در جامعۀ اسلامی در برابر جامعۀ خود احساس مسئولیت می کند و در کل برای اصلاح اجتماعی در حد توان دغدغه دارد و از اقدام عملی در این جهت دریغ نمی ورزد. مصالح اجتماعی در نزد او بر مصالح فردی وی مقدم است و به قیمت دستیابی به منافع شخصی، منفعت و مصلحت اجتماع را نادیده نمیگیرد.

البته توجه به دو نکته نباید از نظر دور بماند: نخست آنکه «برادران ایمانی» از نظر رتبه و درجه دور و نزدیک دارند. یعنی همانگونه که خویشاوندان و همسایگان دور و نزدیک دارند، برادران ایمانی نیز از این امر مستثنا نیستند. بنابراین تکالیف هم به همین تناسب شدت و ضعف و کم و زیاد خواهد داشت. زیرا اگر قرار باشد تمام آنچه به عنوان حقوق برادر ایمانی برشمرده شد، نسبت به تمام مؤمنان انجام شود، ادامة زندگی و رسیدگی به امور شخصی و معیشتی ناممکن میگردد.

دوم آنکه میزان تکالیف و تعهدات هر فرد دراین باره متناسب با توانمندی و امکانات او خواهد بود و لذا هیچ تکلیفی فراتر از تمکّن و توان منجّز و حتمی نمیشود.

پایبندی به اصل انصاف

ولا یَخُصُّ نَفْسَهُ بشئ دُونَهُمْ

ترجمه و شرح

«برای خود چیزی اختصاصی نمی خواست، مگر آنکه برای برادرانش نیز همان را خواستار بود».

ص :44

امام حسن علیه السلام تنها به یکی از حقوق برادران اشاره کرده است که به نظر می رسد یکی از مهم ترین یا شاخصترین حق های برادر ایمانی است. این معنا را می توان از حدیث امام صادق علیه السلام در بیان حقوق برادری برداشت کرد:

أیْسَرُ حقٍّ مِنها أنْ تُحِبَّ لَهُ ما تُحِبُّ لنَفْسِکَ، وتَکْرَهَ لَهُ ما تَکْرَهُ لنَفْسِکَ؛(1) «کمترینِ این حقوق آن است که برای او همان چیزی را دوست داشته باشی که برای خود دوست داری و بر او نپسندی آنچه را بر خود نمی پسندی».

به نظر میرسد که این حدیث یکی از سادهترین بیانها در ترسیم حقوق برادران ایمانی به شمار میرود؛ تا جایی که برخی از اندیشمندان علم اخلاق، این جمله را به عنوان کلید اصلی رفتار اخلاقی با همنوعان دانسته، یا معیار ارزشمندی افعال اخلاقی را از آن اخذ کرده اند. دقت و تأمل در این بیان بسیار عمیق، اعتراف هر نکته سنجی را موجب خواهد شد به اینکه درحقیقت، رعایت این اصل به منزلۀ رعایت تمام حقوق برادران ایمانی است؛ چراکه همۀ آنچه در بیان حقوق برادران گذشت، از جمله اموری است که هرکس میپسندد که دیگران در حق او به آن پایبند باشند و آن ها را رعایت کنند. از این جهت، پایبندی و التزام عملی به مفهوم این حدیثِ گران سنگ، سهل ممتنع خواهد بود. البته ملا صالح مازندرانی رحمه الله علیه و مجلسی رحمه الله علیه در شرح خود، این ویژگی را نشانة نهایتِ خیرخواهی و مهربانی و دلسوزی و طبع ملایم و لطیف می داند که موجب می شود آدمی در همه حال از نزدیکان و خویشاوندان خود غافل نباشد و مشکلات آنان را

ص :45


1- . همان: ح1678.

مشکلات خویش بداند و شادی آنان موجب فرح و نشاط او گردد.(1)

زهد و پارسایی

کان ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً

ترجمه و شرح

«او هم ضعیف بود و هم مستضعف».

امام حسن علیه السلام، هنگام ستودن برادر خویش، او را ضعیف و مستضعف میشمارد؛ اما مراد از ضعیف بودن همان ضعف جسمی است. این بدان دلیل است که مؤمن جسم پرور نیست، بلکه به پرورش روح خود اهتمام دارد. ملاصالح مازندرانی در شرح خود بر این عبارت مینویسد:

«علت ضعیف بودن مؤمن این است که بسیار روزه می گیرد، اهل عبادت و شب زنده داری است، در لباس و غذا ساده و بر جسم خود در این دو مورد سخت گیر است. اهل شهوت و پیروی از هواهای نفسانی نیست و این ها سبب می شود که بدنش ضعیف و نحیف باشد».(2)

بنابراین کسی که شایستة برادری با امام معصوم است مستضعف است؛ اما نه به معنای کسی که در امور مادی و دنیوی فقیر و ناتوان است، بلکه به نظر میرسد مقصود این است که در تعامل با برادران ایمانی خود متواضع و فروتن است و چنان رفتار میکند که اطرافیان در روابط خود با او احساس آرامش کامل دارند و نگران رسیدن گزندی از سوی او نیستند و به

ص :46


1- . ر.ک: شرح أصول الکافی: ج 9 ص172؛ بحارالانوار: ج66ص297.
2- . ر.ک: شرح أصول الکافی: ج 9 ص172.

گونهای با آنان تعامل نمیکند که آنان، او را دست نیافتنی به شمار آورند، یا از آزار و اذیت او در امان نباشند. در بیان معنای روشنتر توصیف مؤمن با این واژه، برخی بیانات معصومان علیهم السلام راه گشاست. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله دراین باره فرموده است:

المؤمنُ الّذی نفسُهُ مِنهُ فی عَناءٍ، و النّاسُ فی راحةٍ؛27 «مؤمن کسی است که نفسش از او در رنج است؛ اما مردم در آسایش اند».

همچنین، امام علی علیه السلام دربارۀ صفات مؤمن میفرماید:

المؤمن ... سَهلُ الخَلیقةِ، لَیِّنُ العَرِیکةِ، نَفسُهُ أصْلَبُ مِن الصَّلْدِ، و هُو أذَلُّ مِن العبدِ؛(1) «مؤمن... نرم خو و مهربان است، اراده اش سخت تر از سنگ خاراست و با این حال از یک بنده افتاده تر است».

ملاصالح مازندرانی در توضیح خود بر این جمله مینویسد: «مؤمن ضعیف است؛ بدان سبب که در برخورد با مؤمنان فروتن است و اهل مجادله با آنان و غلبه بر آنان نیست و این امر سبب شده است که مستضعف شمرده شود».(2)

البته ممکن است مقصود از مستضعف، این باشد که در مصرف شخصی خود سطح پایین را گرفته، همانند ثروتمندان مصرف نمیکند؛ اگرچه از نظر مالی در وضعیت مطلوبی به سر برد. یعنی اموال خود را صرف امور خیریه و خدمت به خَلق میکند و خود، همانند مردمان مستضعف زندگی میکند. این روش زندگی در سیرة امام علی علیه السلام به صورت برجسته نمایان است. آن

ص :47


1- . منتخب میزان الحکمة: ج1 ص112 ح650.
2- . ر.ک: شرح أصول الکافی: ج 9 ص172.

حضرت از نظر مالی تمکن بالایی داشت و جامعه از نتایج کار و تلاش و نیز مُکنت آن حضرت بهرههای فراوانی میبرد تا جایی که صدقات جاریه و موقوفات آن حضرت تا امروز نیز مورد بهرهبرداری مسلمانان است، اما زندگی خود ایشان با ضعیفترین مردمان مدینه یا کوفه مطابقت داشت. در برخی نقلها از امام صادق نقل شده است: علی بن ابیطالب یک هزار بنده را آزاد کرد در حالی که در نظر شما کسی است که شیرینیاش خرما و شیر و لباسش کرباس بود.(1) در نقل دیگری آمده است که روزی آن حضرت از فرط گرسنگی سنگ بر شکم خود بسته بود در حالی که در همان روز چهل هزار درهم صدقه داده بود.(2)

البته باید توجه داشت که زندگی زاهدانه داشتن به مفهوم سختگیری بر اهل و عیال نیست؛ گرچه سخت نگرفتن بر خانواده نیز به منزلة عادت دادن آنان به زندگی تجملی و مصرف گرایی افراطی نیست. بنابراین رعایت الگوی زندگی معتدل و متعادل بدین معناست که انسان بر خویشتن سخت بگیرد و مصرف گرایی را سرلوحة زندگی خود قرار ندهد و تلاش کند تا سهم بیشتری از درآمدش را در امور خیریه که باقی میماند هزینه کند. از سوی دیگر، توأم با سهل گیری بر خانواده مراقبت داشته باشد تا آنان در دام زیادهروی در مصرف و تجمل گرایی گرفتار نیایند. به این ترتیب سخت گیری بر خود نباید موجب شود بر خانواده نیز سخت گرفته شود اما آنان را از افراط و زیاده روی نیز باید پرهیز داد. یکی از راههای مقابله با تجمل گرایی و مصرف گراییِ افراطی خانواده این است که آنان را نیز با

ص :48


1- . موسوعۀ امام علی علیه السلام: ج9ص377ح4650 به نقل از الغارات.
2- . همان: ح4647.

انواع راههای خیر آشنا کرد و با مشارکت دادنشان به صورت ملموس و از نزدیک در لذت نیکوکاری شریکشان نمود. این امر جنبة تربیتی بسیار ارزندهای برای فرزندان نیز به همراه خواهد داشت؛ زیرا آنان را با درد اقشار ضعیف جامعه آشنا ساخته، راه دستگیری از آنان را به آن ها خواهد آموخت و در نهایت به والدین خود که راه چشیدن لذتی وصف ناپذیر را به آنان تعلیم داده و خود نیز به آن عامل اند، مباهات خواهند کرد.

جدیت در امور

فَإِذَا جَاءَ الْجِدُّ کَانَ لَیْثاً عَادِیاً

ترجمه و شرح

«آن گاه که زمان کوشش و مجاهده فرا می رسید، شیری جنگنده بود».

برادر امام حسن مجتبی علیه السلام ویژگی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اصحاب و یاران خالص او را داشته است؛ چنان که قرآن کریم در توصیف آنان در یک جمله میفرماید:

(محمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلیَ الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنهَُم) ؛(1) «محمد، پیامبر خدا، و کسانی که با اویند، با کافران سخت اند و با هم مهربان».

اینان با وجود نرمی با برادران ایمانی، سرسختی و نفوذناپذیری هنگام تقابل با دشمنان و نزاع بر سر اصول، مرامشان بود. دراین باره، امام باقر علیه السلام مؤمن را به کوه تشبیه می کند و میفرماید: «مؤمن از کوه سخت تر است: از کوه کم می شود؛ اما از دین مؤمن چیزی کم نمیشود».(2) بر این اساس

ص :49


1- . فتح: 29.
2- . منتخب میزان الحکمۀ: ج2 ص112ح 660.

جنگاوری و نفوذناپذیری مؤمنان در جنگ با کفار و مشرکان از ویژگی های آنان است. سمبل چنین شخصیتی را میتوان در وجود امام علی علیه السلام یافت. قرآن کریم در سورۀ مائده، صفات آن دسته از مؤمنانی که خداوند آن ها را دوست دارد این گونه بر می شمرد:

«ای اهل ایمان، هرکه از میان شما از دین برگشت، به زودی خداوند گروهی را بیاورد که آن¬ها را دوست می دارد و آنان نیز خدا را دوست می دارند. با اهل ایمان فروتن و با کافران سرسخت اند؛ در راه خدا جهاد می کنند و از ملامت ملامت گران هراسی ندارند و این فضل خداست که او به هرکه خواهد می دهد و خدا وسعت بخش آگاه است».(1)البته جدیت مؤمن فقط به هنگام جنگ با دشمن نیست، بلکه آنگاه که هنگام کار و تلاش باشد نیز او پیشتاز است و از هرگونه سستی و راحت طلبی به دور است و همواره سرزنده و کوشا و با نشاط است.(2) کار را عبادت و تنبلی و سستی و کسالت را شیوه و روش منافقان و سست عنصران میداند. او میداند که تنبلی و کسالت او را از منفعت دنیا و آخرت محروم میکند(3) و لذا مراقب است تا در دام آن گرفتار نیاید. نکتة بسیار زیبا و

ص :50


1- . مائده: 54: یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتیِ اللَّهُ بِقَوْمٍ یحُِبهُُّمْ وَ یحُِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلیَ الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلیَ الْکَافِرِینَ یجَُاهِدُونَ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لاَ یخََافُونَ لَوْمَةَ لَائمٍ ذَالِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ.
2- . ر.ک: منتخب میزان الحکمه: ج 2 ص880 ح5536؛ امام علی علیه السلام: المؤمنُ یرغَبُ فیما یَبقی، و یَزهَدُ فیما یَفنی ... بَعیدٌ کَسَلُهُ، دائمٌ نَشاطُهُ: امام علی علیه السلام: مؤمن به آنچه ماندنی است راغب است و از آنچه رفتنی است رویگردان... از تنبلی به دور است و پیوسته سرزنده و کوشاست.
3- . منتخب میزان الحکمة: ج2ص880 ح5545: امام صادق علیه السلام: إیّاکَ و الکَسَلَ و الضَّجَرَ؛ فإنّهما یَمنَعانِکَ مِن حَظِّکَ مِن الدُّنیا و الآخِرَةِ. از تنبلی و بی حوصلگی بپرهیز؛ زیرا این دو خصلت، تو را از بهرة دنیا و آخرتت باز می دارند.

کاربردی برای آزمودن میزان تنبلی و کسالت خود و دیگران را از حدیث گران سنگ علوی میتوان فراگرفت. امام علی علیه السلام میفرماید: به تأخیر افکندن کار، نشانة تنبلی است.(1) با ملاکی که در این حدیث تعیین شده است، می توان آزمود که تا چه اندازه و در چه وقت هایی به تنبلی و سستی مبتلا می شویم.

دوری از عجله و شتاب

کَانَ لَا یَلُومُ أَحَداً فِیمَا یَقَعُ الْعُذْرُ فِی مِثْلِهِ حَتَّی یَرَی اعْتِذَاراً

ترجمه و شرح

«در ملامت و سرزنش کسی که برای تقصیر خود عذر داشت شتاب نمی کرد تا زمانی که فرد برای آن عذر بیاورد».

روحیۀ لطیف و مهرورزیِ کسی که افتخار برادری با امام حسن مجتبی علیه السلام داشت، او را به این صفت نیک آراسته بود که در سرزنش اهل تقصیر شتاب نمی کرد و مجال عذرخواهی یا عذرتراشی به آنان می داد. این ویژگی برادر امام علیه السلام از شدت محبت و علاقۀ او به برادران حکایت می کرد.

یکی از شخصیت های بارز در بخشش تقصیر و عذرتراشی، «مادر» است. بیشترِ مادران نه تنها از تقصیر فرزندان خود به آسانی درمی گذرند و آنان را سرزنش نمی کنند، بلکه می کوشند تا برای کوتاهی آنان عذری بتراشند. دلیل این گونه رفتار چیزی نیست جز شدت محبت و دوستی مادران به فرزندانشان. جامعة ایمانی، بر محور محبت و مهرورزی به همنوعان و مؤمنان دیگر استوار است. بدیهی است اگر چنان که گفتیم،

ص :51


1- . منتخب میزان الحکمة: ج2ص880 ح5541: تَأخیرُ العَمَلِ عُنوانُ الکَسَلِ.

مؤمنانْ افراد جامعۀ ایمانیِ خود را همانند یکی از اعضا و جوارح خود بدانند، در جهت عیب پوشی و گذشت از تقصیر آنان برمی آیند و در عقوبت یا سرزنش آنان شتاب نخواهند کرد. مولای متقیان، امام علی علیه السلام، در جمله ای بسیار زیبا و دلنشین فرموده است:

اِقبَلْ عُذرَ أخیکَ، و إن لَم یَکُن لَهُ عُذرٌ فَالَتمِسْ لَهُ عُذرا؛(1) «ع_ذر ب_رادرت را ب_پذیر و اگر عذری نداشت، برایش عذری بتراش».

پذیرش عذر اهل تقصیر، از سنت های نیکو و اصول شاخص در جهت حفظ الفت و صمیمیت و مودت میان افراد جامعۀ دینی است. از منظر آموزه های دینی، حفظ وحدت اجتماعی بدان سبب اهمیت بی اندازه ای دارد که منشأ خیر و برکات فراوانی برای جامعه و فردفرد آن خواهد بود. به عبارت دیگر، روح توصیه های اخلاقی _ اجتماعی دین، ایجاد و حفظ و تقویت دوستی و محبت میان افراد جامعه است. در این زمینه، احکام شرعی و اخلاقی و حقوقی فراوانی را می توان از متون دینی استخراج کرد. سخت گیری نکردن در تعاملات اجتماعی با هم نوعان به مفهوم عام آن، و پذیرش عذر تقصیر آنان یا فراتر از آن عذرتراشی برای آنان هنگام تقصیراتشان، یکی از ده ها حکم اخلاقی مبتنی بر آموزه های دینی است. گفتنی است که پذیرش عذر برادران دینی مبنای عقلایی دارد و تأمل در برکات فراوان آن هر خردمندی را به تصدیق و اعتراف به درستی آن واخواهد داشت. لذا امام علی علیه السلام در بیان خردمندیِ چنین انسانی می فرماید:

ص :52


1- . بحار الانوار: ج74 ص165 ح29.

اعقل الناس اعذرهم للناس؛(1) «عاقل ترین مردم عذرپذیرترینِ آنان است».

اینک به درون خود رجوع کن و خود را بکاو و ببین آیا در زمرۀ عذرپذیرانی یا جزء افراد بهانه جو و کینه توز! آنگاه برای تقویت روحیة عفو و بخشش خطای دیگران، کمی در آثار آن بیندیش. برای یاری شما خوانندة گران قدر، برخی از آثار آن را می شمرم:

1. عفو، انسان بخشنده را در نظر دیگران عزیز می کند.(2) 2. عفو و بخشش، طول عمر را به دنبال دارد.(3)

3. عفو و بخشش، آدمی را از مقدرات ناگوار نگاه می دارد.(4) 4. پاداش عفو و بخشش، عفو و بخشش خداوند است.(5)

به راستی آیا می توان از این آثار گران بها که هریک به تنهایی آرزویی بزرگ به شمار می رود چشم پوشی کرد؟!

ص :53


1- . غررالحکم: ح 2988.
2- . منتخب میزان الحکمة: ج2ص698 ح4326: پیامبر صلی الله علیه و آله: عَلَیکُم بِالعَفوِ؛ فَإنَّ العَفوَ لا یَزیدُ العَبدَ إلّا عِزّا، فَتَعافَوا یُعِزَّکُمُ اللّهُ. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: بر شما باد گذشت؛ زیرا گذشت جز بر عزّت بنده نمی افزاید. پس، از یکدیگر گذشت کنید تا خداوند شما را عزّت بخشد.
3- . منتخب میزان الحکمة: ج2ص698 ح4327: پیامبر صلی الله علیه و آله: مَن کَثُرَ عَفوُهُ مُدَّ فی عُمرِهِ: هر که پرگذشت باشد، عمرش دراز شود.
4- . منتخب میزان الحکمة: ج2ص698 ح4328: پیامبر صلی الله علیه و آله: تَجاوَزوا عَن عَثَراتِ الخاطِئینَ یَقیکُمُ اللّهُ بِذلکَ سُوءَ الأقدارِ: از لغزش های خطاکاران درگذرید تا بدین سبب خداوند شما را از مقدّرات ناگوار نگه دارد.
5- . منتخب میزان الحکمة: ج2ص698 ح4333: پیامبر صلی الله علیه و آله: مَن عَفا عِندَ القُدرَةِ عَفا اللّهُ عَنهُ یَومَ العُسرَةِ. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس در زمانی که قدرت [بر انتقام] دارد گذشت کند، خداوند در روز دشواری، از او گذشت کند.

عامل به گفتار

کان یَفْعَلُ مَا یَقُولُ وَ یَفْعَلُ مَا لَا یَقُولُ

ترجمه و شرح

«[برادرم] بدانچه می گفت عمل می کرد و به آنچه نمی گفت نیز عامل بود».

از جملۀ نخست امام حسن علیه السلام در این عبارت، دو آیۀ نورانی از سورۀ صف به ذهن متبادر میشود. آیهای که به نظر میرسد با لحن گله گذارانه، مؤمنان را خطاب کرده و میفرماید:

(یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کبرَُ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ )؛ «ای اهل ایمان، چرا سخنی می گویید که بدان عمل نمی کنید؟ این کار، سخت خدا را به غضب می آورد» .(1)

اما جملۀ دوم _ امام حسن علیه السلام که فرموده است: «وَ یَفْعَلُ مَا لَا یَقُولُ» معنایی فراتر از جملۀ نخست دارد. امام حسن علیه السلام در این جمله در توصیف برادر خود میگوید که او حتی به بسیاری از فضایل اخلاقی و رفتارهای پسندیده، که دیگران را به آن ها توصیه نمیکرد، عامل بود؛ یعنی بیشتر از آنچه به دیگران توصیه می کرد، خودش را به اعمال و رفتار نیک وامیداشت. این ویژگی، همان صفت مؤمنان شاخص است و دقیقاً با صفت منافقان در تعارض است. به عبارت دیگر، کسی که به آنچه می گوید عمل نمیکند، ظاهرش را به امور اخلاقی و دینی میآراید؛ اما در باطن به آن

ص :54


1- . صف: 2 _ 3.

امور اعتقادی ندارد و بهتر از آنچه هست خود را در نظر دیگران میآراید، منافق است و هرگز به درجۀ ایمان نخواهد رسید تا به افتخار برادری با حجت خدا نایل آید. به این جملة امیرالمؤمنین علیه السلام توجه کنید:

أظهَرُ النّاسِ نِفاقا مَن أمَرَ بالطاعَةِ و لَم یَعمَلْ بها، و نَهی عنِ المَعصیَةِ و لَم یَنتَهِ عنها؛(1) «آشکارترین منافق کسی است که دیگران را به اطاعت [از خدا] فراخواند و خود بدان عمل نکند و از معصیت بازدارد و خود از آن بازنایستد».

سخت گیر با هوای نفس

کَانَ إِذَا ابْتَزَّهُ أَمْرَانِ لَا یَدْرِی أَیُّهُمَا أَفْضَلٌ، نَظَرَ إِلَی أَقْرَبِهِمَا إِلَی الْهَوَی فَخَالَفَهُ

ترجمه و شرح

«آن گاه که دو امر او را احاطه می کرد و نمی دانست کدام یک از آن دو برتر است، می نگریست که کدام یک به هوای نفسش نزدیک تر است. سپس با آن مخالفت می کرد و دیگری را انجام می داد».

گاه انسان بر سر دوراهی قرار می گیرد و در انتخاب و اجرای یکی از دو یا چند کارِ پیش رو متحیر میماند. در این حالت، مؤمن عملی را انجام میدهد که از نظر شرعی جایز و از نظر اخلاقی پسندیده است؛ یعنی کاری را که ممکن است با حکم شرع مقدس نهی شده یا از نظر اخلاقی ناپسند باشد ترک میکند. این اقدام مربوط است به تعارض دو رفتاری که حکم

ص :55


1- . منتخب میزان الحکمة: ج2 ص1012 ح6224.

شرعی یا اخلاقی متفاوتی داشته باشد؛ یعنی یکی جایز و دیگری منع شده باشد. در چنین حالتی، انتخاب رفتار و عمل مناسب برای مؤمنان چندان دشوار نیست. اما آن گاه که دو عملِ پیش رو جایز باشد و هیچ یک غیراخلاقی نباشد و درعین حال هیچیک بر دیگری برتری نداشته باشد، انتخاب یکی از این دو عمل دشوار است؛ به ویژه اگر امکان انجام دادن هر دو ممکن نباشد.

در این فرض، برای کسی که مسیر سلوک الی الله را می پیماید و به دنبال تقرب الی الله از طریق تهذیب نفس و تربیت آن است، انتخاب یکی از دو عمل آسانتر است. او از میان دو عملی که انجام دادن هر دو جایز و در حُسن و نیکویی نیز برابری میکنند، آن را انتخاب میکند که با میل و هوای نفسش سازگاری کمتری داشته باشد تا از این راه، افزون بر اجرای یکی از دو عملِ نیک، یک گام در مبارزه با نفسِ اماره برداشته و یک گام در تربیت نفسش پیش رفته باشد.

بنابراین، او با یک تیر دو نشان میزند و نفس سرکش خویش را این گونه تربیت می کند و تحت سیطره و سلطة خود درمیآورد و مانع از تسلط یافتن نفس اماره بر عزم و ارادهاش میشود. امام حسن علیه السلام در توصیف برادر خویش به این ویژگی او اشاره کرده، با این بیان او را به خاطر اهتمام در تربیت نفسش میستاید. البته گرچه دربارۀ مجاهده با نفسْ سخن فراوان است؛ لکن در اینجا تنها به دو حدیث در بیان اهمیت تربیت و تهذیب نفس بسنده میکنیم و سخن بیشتر در این باره را به وقت مناسب وامینهیم. امام علی علیه السلام به مداومت بر مجاهده با نفس تأکید می کند و می فرماید:

ص :56

املِکوا أنفُسَکُم بدَوامِ جِهادِها؛(1) «با جهادِ مستمر، بر نفس مسلط شوید».

ایشان، در بیان دیگری، ابتلا به عادات بد و سپس بی آبرویی و رسوایی را از پیامدهای بی مبالاتی در تهذیب نفس میداند و می فرماید:

مَن لَم یُهَذِّبْ نفسَهُ فضَحَهُ سُوءُ العادَةِ؛(2) «هرکه خود را مهذّب نسازد، عادت های زشتْ او را رسوا می کند» .

برخوردار از حرمت نفس

کان لَا یَشْکُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ مَنْ یَرْجُو عِنْدَهُ الْبُرْءَ

ترجمه و شرح

«از هیچ مشکلی شکایت نمی کرد، مگر در نزد کسی که به توانمندی او در رفع مشکل امیدوار بود».

امام حسن مجتبی علیه السلام برادر خود را از عزت نفس بالا برخوردار دانسته است و این ویژگی او را با خویشتنداری او در مشکلات بیان کرده است.

اما در بیان علت تنافی شکایت از روزگار، با عزت و حرمت نفس باید گفت که به طور کلی، شِکوِه از روزگار و مشکلات آن در حقیقت نوعی اظهار عجز و ناتوانی در برابر ناملایمات است. اظهار ناتوانی نیز نوعی درخواست کمک و یاری است و این هر دو در فرهنگ دینی ناپسند است و توصیههای پیشوایان معصوم علیهم السلام همواره به پرهیز از شکایت و درخواست از غیر خدا بوده است. به نظر میرسد دست کم به دو دلیل از شکایت، که

ص :57


1- . منتخب میزان الحکمة: ج2 ص1008 ح6202.
2- . همان: ج2 ص1012 ح6205.

نوعی اظهار عجز و ناتوانی است، نهی شده است:

نخست آنکه این رفتار ناسپاسی از نعمتهای الهی است. کسی که از روزگار و سختیهای آن شِکوِه میکند، دیدگان خود را بر نعمتهای بیشمار الهی بسته و به ناملایمات آن چشم دوخته است؛ درحالی که قرآن کریم میفرماید: «و اگر بخواهید نعمت هایش را بشمارید، نمی توانید. همانا انسان سْتمکار و ناسپاس است».(1)

دیگر آنکه شکایت به منزلۀ اظهار ناتوانی از ادارۀ زندگی است. اظهار ناتوانی نیز نوعی درخواست کمک است و این هر دو با کرامت انسانی و عزت نفس آدمی سازگار نیست. ازهمین رو، در بیانات معصومان علیهم السلام، بارها از درخواست از غیر خدای متعالی نهی شده است. در توصیة پیامبر صلی الله علیه وآله به ابوذر آمده است: «ای ابوذر، زنهار که از غیرخدا درخواست کنی؛ چراکه در دنیا مایۀ خواری و فقر است و در روز قیامت حسابش طولانی است».(2) ایشان در بیان دیگری فرموده است: «هیچ بنده ای دری از نیازخواهی به روی خود نگشود، مگر آنکه خداوند هفتاد دَرِ فقر به روی او باز می کند».(3)

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز میفرماید: «هرکه از غیرخدا چیزی بخواهد سزاوار محرومیت است».(4)

ص :58


1- . ابراهیم: 34: وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تحُْصُوهَا إِنَّ الْانسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّار.
2- . منتخب میزان الحکمة: ج1 ص474 ح 2888، به نقل از: من لا یحضره الفقیه: ج4 ص375 ح5762: یا أبا ذَرٍّ، إیّاکَ و السؤالَ فإنّهُ ذُلٌّ حاضرٌ، و فَقرٌ تَتَعَجَّلُهُ، و فیهِ حِسابٌ طَویلٌ یَومَ القِیامَةِ.
3- . منتخب میزان الحکمة: ج1 ص474 ح 2888، به نقل از: جامع الاخبار: ص379 ح1061: ما مِن عبدٍ فَتَحَ علی نَفسِهِ بابا مِن المَسألَةِ إلاّ فَتَحَ اللّهُ علَیهِ سَبعینَ بابا مِنَ الفَقرِ.
4- . همان: ح 2889، به نقل از: غررالحکم: ح 7993: مَن سَألَ غیرَ اللّه استَحَقَّ الحِرمانَ.

و بالاخره از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده است: «اگر هریک از شما ریسمانی برگیرد و پشتهای هیزم بیاورد و بفروشد و با این کار آبروی خود را حفظ کند، بهتر از آن است که دست نیاز به سوی بندگان خدا دراز کند».(1)

پاسخ به یک سؤال

اکنون با توجه به اجتماعی بودن انسان از یک سو و سنت الهی در به انجام رسیدن امور از طریق اسباب و مسببات از سوی دیگر و فراوانی روایات واردشده در لزوم پاسخ مثبت به درخواست کمک برادران ایمانی و فضیلت و ارزش والای این کار، این پرسش پیش میآید که اگر سازوکار خلقت بر این آفریده شده است که امور زندگی با همیاری افراد جامعه سپری شود و سامان یافتن یک جامعۀ مطلوب به آن است که هریک از اعضا وظیفۀ خود را به درستی انجام دهد و نباید انتظار داشت که با دعا و درخواست از خداوند نیازمندیها برطرف و مشکلات حل وفصل شود، چرا تا این اندازه از درخواست و سؤال از همنوعان، حتی از برادران ایمانی، نهی شده است؟ اگر چنین است، اجازه دادن امام حسن علیه السلام به درخواست از کسی که به توانمندی او در دستگیری و کمک امید میرود، به چه معناست؟

در پاسخ باید گفت که با توجه به روایات موجود در نهی از سؤال و درخواست، به نظر میرسد که فلسفۀ نهی از آن، حفظ عزت و حرمت نفس خویش است. بنابراین، باید درخواستها را به دو دسته تقسیم کرد: نخست، درخواستهایی که موجب تضییع حرمت و کرامت نفس و ذلّت و خواری

ص :59


1- . همان: ح 2897، به نقل از: بحارالانوار: ج96 ص198 ح37: لو أنّ أحَدَکُم یَأخُذُ حَبلاً فَیَأتِی بِحُزْمَةِ حَطَبٍ علی ظَهرِهِ فَیَبِیعُها فَیَکُفُّ بها وَجهَهُ خَیرٌ لَهُ مِن أن یَسألَ.

آدمی می شود. دوم، درخواستهایی که دربردارندۀ چنین پیامدی نیست و در جهت پیشبرد امور جامعه و رتق و فتق امور است. در این زمینه، هرکس براساس وظیفهای که برای او تعیین شده یا شغلی که برگزیده، به ارائۀ خدمت در جامعه اشتغال می یابد و در ازای خدمات خود حق الزحمه دریافت می کند. ازاین رو، خدمات افراد جامعه به یکدیگر، اگر بر مبنای درخواست مشتری باشد و در ازای آن دستمزد پرداخت شود، هیچ گونه پیامد ناخوشایندی برای درخواست کننده نخواهد داشت. اما آن دسته از درخواستها که فقط مددخواهی است، چنان که گفتیم، از عجز و ناتوانی درخواست کننده حکایت میکند. نتیجۀ چنین درخواستهایی غالباً موجب تضییع حرمت و کرامت نفس است. بنابراین، در برخی احادیث، درخواست را با ذلت و خواری برابر دانسته اند و آن را فقر حاضر و خودخوانده پنداشته شده است.(1) امام سجاد علیه السلام، در بیان جامعی، پیامدهای این گونه درخواستها را چنین برمی شمرد:طَلَبُ الحَوائجِ إلی الناسِ مَذَلَّةٌ للحیاةِ، و مَذهَبَةٌ للحَیاءِ، و استِخفافٌ بِالوَقارِ، و هُو الفَقرُ الحاضِرُ، و قِلَّةُ طَلَبِ الحوائجِ مِنَ الناسِ هُو الغِنی الحاضِرُ؛(2) «نیازخواهی از مردم مایۀ خواری در زندگی و از میان رفتن شرم و حیاست و از وقار و شکوه آدمی می کاهد و آن فقری حاضر است و دست نیاز به سوی مردم کمتر دراز کردن، بی نیازیِ نقد است».

بنابراین، از این گونه درخواستها، حتی اگر از برادر ایمانی باشد، نهی

ص :60


1- . همان: ح2886 به نقل از: من لا یحضره الفقیه: ج4 ص375 ح5762: إیّاکَ و السؤالَ فإنّهُ ذُلٌّ حاضرٌ، و فَقرٌ تَتَعَجَّلُهُ.
2- . همان: ح 2891 به نقل از: تحف العقول: ص279.

شده است. اما، افزون بر آنکه نهی از آن دربردارندۀ حرمت شرعی نیست، گاه که عرصه تنگ و فشار زندگی بسیار می شود، جایز دانسته شده است. به همین سبب، امام حسن مجتبی علیه السلام در بیان دیگری، که تبیین عبارت مورد شرح است، میفرماید:

«درخواست کردن روا نیست، مگر در یکی از این سه جا: خون بهای سنگین یا بدهکاری توان فرسا، یا فقر کُشنده».(1)

اینجاست که پاسخ مثبت به درخواست برادر ایمانی و هم نوعان اهمیت می یابد و بدان توصیۀ اکید شده است؛ زیرا اگر فرهنگ دینی بر جامعهای حاکم شود، هیچ درخواستی از نوع دوم روی نخواهد داد، مگر آنکه نشان از اوج نیاز و سختی مفرط روزگار بر سؤال کننده باشد. در چنین حالتی، بر کسی که از او درخواست شده، لازم است که حاجت برادر خویش را برآورد و دست رد بر سینۀ او نزند؛ زیرا اگر روزگار بر مؤمنی آن چنان سخت شده که به عواقب دشوار سؤال کردن تن داده و به تضییع وقار و حرمت نفس خویش راضی شده است، بر برادر توانمند او نیز فرض است که از او دستگیری کند و دست رد بر سینۀ او نزند و او را با ناامید ساختن بیش از این خوار نسازد. و البته خود را از این فرصت بزرگ خدمت به همنوع محروم نسازد. امام باقر علیه السلام در تأکید به دستگیری از سؤال کنندگان می فرماید:

«اگر کسی که از وی خواهشی شده است می دانست که در ناامید ساختن دیگران چه چیزی نهفته است، هرگز کسی را

ص :61


1- . همان: ح 2890، خصال: ص135، بحار الانوار: ج93 ص152 ح 16: إن المسألة لا تحل إلا فی إحدی ثلاث دم مفجع، أو دین مقرح، أو فقر مدقع.

ناامید برنمی گرداند».(1)

امام صادق علیه السلام نیز فرموده است:

«ما از بیم اینکه مبادا دست رد به سینۀ مستحق زده باشیم، به غیرمستحق نیز می بخشیم».(2)

نکتۀ پایانی اینکه باید توجه کرد هرکسی که به گونه ای از همنوع خود درخواست کمک میکند، یا او را برای ایفای خدمتی به کار می گیرد و دستمزد او را میپردازد، باید او را وسیلۀ خداوند ببیند و برای او تأثیر استقلالی قائل نباشد؛ چراکه همۀ علل و اسباب در نهایت به ذات مقدس پروردگار بازمی گردد و علت العلل همۀ امور و پدیدهها اوست. اوست که سبب ساز و سبب سوز است و اوست که برطرف کنندة راستینِ همۀ نیازمندیهاست. از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

«خداوند از اینکه امور بندگان را، جز به اسباب آن، محقق سازد ابا دارد. پس او برای هر چیزی سببی قرار داده است. ... هرکس این نکته را فهمید، خدا را شناخته و آن که این را انکار کرد خدا را انکار کرده است».(3)

پیامبر صلی الله علیه وآله در حدیثی فرموده است: «اگر درخواستی داشتی، از خدا بخواه و اگر کمک خواستی از خدا کمک درخواست کن».

علامه طباطبایی رحمه الله علیه در شرح این حدیث مینویسد: اینکه درخواست و کمک به خدا تعلق گرفته، درحقیقت ارشاد به این نکته است که سببیتِ

ص :62


1- . کافی: ج4 ص20 ح2: لو یعلم المعطی ما فی العطیة مارد أحدٌ أحداً .
2- . منتخب میزان الحکمة: ح2911؛ بحارالانوار: ج93 ص159 ح 37: إنا لنعطی غیر المستحق حذرا من رد المستحق.
3- . بصائر الدرجات: ص26.

اسباب عادی، که در امور طبیعی در ایفای امر به انسان یاری میرسانند، استقلالی نیست، بلکه این ها تنها واسطه اند و تأثیرگذاری را خداوند به آن ها عطا کرده و نقش واسطهای را خدا برای آن ها قرار داده است. بنابراین، بر بندگان است که در نیازهای خویش فقط به خدا توجه کنند و سببیت اصلی وسایل را از خدای متعال بدانند. ازاین رو، انتظار اینکه کارها بی واسطه انجام شود و خداوند مستقیم و بی واسطه به انسان یاری رساند، مانند آن است که آدمی واسطه گری اعضا و جوارح خود را نپذیرد؛ زیرا اعضا و جوارح انسان نیز در انجام دادن کارها از جملۀ اسباب اند.(1)

اهل مشورت

ولا یَسْتَشِیرُ إِلَّا مَنْ یَرْجُو عِنْدَهُ النَّصِیحَةَ

ترجمه و شرح

«با کسی مشورت نمی کرد، مگر با کسی که از او انتظار خیرخواهی داشت».

مشورت، از جمله اقداماتی است که در موفقیت در کارها بسیار حیاتی است و نقش بسزایی در دستیابی به اهداف دارد. چه بسیار توصیههای قرآنی و روایی که آدمی را به مشورت و بهرهمندی از دیدگاههای دیگران فراخوانده و به استفاده از دانش و تجربۀ دیگران تشویق کرده است. در اینکه مشورت، امری پسندیده است و در شناخت راه از چاه و انتخاب بهترین ها، کارآمد و مفید است، تردیدی نیست و خردمندان به آن، به ویژه در امور مهم زندگی، اهتمام می ورزند؛ اما مهم تر از مشورت این است که

ص :63


1- . ر.ک: تفسیر المیزان: ج 2 ص40 _ 41.

بدانیم با چه کسانی باید مشورت کنیم و یک مشاور خوب از چه شرایطی برخوردار است. بدین منظور، آگاهی به شاخصهای مشاور خوب ضروری است؛ زیرا اگر کسی که طرف مشورت قرار میگیرد فاقد شرایط مشاوری شایسته باشد، نه تنها از مشورت او بهرهای به دست نخواهد آمد، بلکه زیان و خسران نیز نصیب مشورت کننده خواهد شد. لذا میبینیم که امام مجتبی علیه السلام، در توصیف برادر خود، نه تنها از مشورت کردن او در کارها خبر میدهد، بلکه آن را مفروض می گیرد و با عبارتی بسیار کوتاه، شرایط مشاور خوب و قابل اطمینان را خاطرنشان میشود. آن حضرت با بیان خود درحقیقت به تمام شرایطی که یک مشاور باید دارا باشد اشاره کرده است. برای شرح این عبارت، ذکر حدیثی از امام صادق علیه السلام سودمند است:

«مشورت ج__ز با حدود چهارگانۀ آن تحقق نپذیرد؛ نخستین حد آن این است که کسی که با او مشورت می کنی خردمند باشد؛ دوم اینکه آزاده و متدین باشد؛ سوم اینکه دوست و برادر باشد و چهارم اینکه راز خود را به او بگویی و او به اندازۀ خودت از آن راز آگاه باشد؛ اما آن را بپوشاند و به کسی نگوید».(1)

براساس این حدیث شریف، شرایط یک مشاور عبارت خواهد بود از:

1. مشاور باید برای مشورت دادن، از عقل و دانش و تجربۀ لازم برخوردار باشد؛ زیرا فرد کم خرد یا بی دانش و بی تجربه به دلیل نادانی و بیتجربهگی هرگز نخواهد توانست دیگری را به درستی راهنمایی کند.

ص :64


1- . منتخب میزان الحکمة: ج1 ص556 ح 3402، به نقل از: امالی صدوق: ص306: إنّ المَشورَةَ لا تکونُ إلاّ بِحُدُودِها الأربعةِ ... فأوَّلُها أن یکونَ الذی تُشاوِرُهُ عاقِلاً، و الثانیةُ أن یَکونَ حُرّا مُتَدَیِّنا، و الثالثةُ أن یکونَ صَدیقا مُواخِیا، و الرابعةُ أن تُطلِعَه علی سِرِّکَ فَیکونَ عِلمُهُ بهِ کَعِلمِکَ ثُمّ یُسِرَّ ذلکَ و یَکتُمَهُ.

ضرب المثل دوستی خاله خرسه، دقیقاً بیان گر این معناست که از دلسوزی و خیرخواهی افراد دلسوز اما نادان جز زیان و آسیب نباید متوقع بود و کسی که با نادانان مشورت کند و به توصیة آنان عمل کند، در صورت متضرر شدن فقط خود را باید ملامت کند.

2. یکی از شروط مشاور، آزادگی و دیانت است؛ زیرا مشاوری که آزاده و جوانمرد نیست و دیانت ندارد، اگرچه راه صحیح و راهنمایی درست را تشخیص دهد، لکن به دلیل وابستگیهای خود و منافع شخصی و یا حسادت و مانند آن، از مشورت دادن خیرخواهانه اجتناب می کند و به بیراهه راهنمایی خواهد کرد.

3. دلسوزی در مشاور شرط است؛ چه اگر مشورت نیازمند تحقیق و بررسی است، مشاور دلسوز یا خود را به زحمت می اندازد و مشکل دوست خود را مشکل خود می داند. دراین صورت، به مشورت چنین مشاوری می توان چشم امید داشت و اطمینان کرد؛ یا اگر راه درست را نشناسد و در ارائة مشورت مناسب و تخصصی توانمند نباشد و نیز کسب اطلاع برایش مقدور نباشد، صادقانه ابراز ناتوانی کرده، مشورت کننده را به جای رهنمون ساختن به بیراهه، به سوی فرد توانمند و مطمئن دیگر راهنمایی می کند.

4. امام علیه السلام پیش از بیان شرط چهارم مشورت کننده را مکلف کرده است که در مشورت خواهی، آنچه را که باید به مشاور بگوید و چیزی که لازم است از او مخفی ندارد. سپس رازداری را شرط چهارم برای مشاور دانسته تصریح میکند مشاور باید رازدار و امین باشد و فاش ساختن آنچه را به او ارتباطی ندارد و آگاهی از آن تنها به سبب مشورت خواهی بوده است بر خود حرام بداند. نتیجه آنکه مهمتر از اصل مشورت در امور، پیدا کردن

ص :65

مشاوری شایسته است. پس باید پیش از مشورت با افراد، به خیرخواهی آنان و توانمندی شان اطمینان یافت و این شرایط را در او احراز کرد.

اهل مدارا

کَانَ لَا یَتَبَرَّمُ وَ لَا یَتَسَخَّطُ وَ لَا یَتَشَکَّی وَلَا یتَشَهّیَ

ترجمه و شرح

«ملول و افسرده نمی شد و دشمنی نمی ورزید و شِکوِه نمی کرد و میل بسیار نداشت».

در این بیان، امام حسن علیه السلام بار دیگر برخی صفات که پیش از این برشمرده بود تکرار می کند و برادر خود را از آن صفات ناپسند مبرا میدارد. در این عبارت به روشنی بیان نشده است که ملول شدن از چه چیزی و دشمنی با چه کسی یا چه چیزی و شکایت از چه امری و میل به چه چیزی؛ اما در نگاه دقیقتر، درخواهیم یافت که در جامعۀ ایمانی، که تعامل ها و روابط با برادران ایمانی بر اصل مودت و مهرورزی صورت می گیرد، خستگی و افسردگی و دشمنی و شِکوِه و شکایت و نیز پیروی از تمایلات و شهوت ها پسندیده نیست و تصویر خوبی از عضو جامعۀ اسلامی نمی سازد. به هر روی، به نظر میرسد که متصف شدن به این گونه صفات در جامعۀ اسلامی برای هیچ کس خوشایند نیست و باید کوشید تا از شناخته شدن به این صفات ناپسند در میان همنوعان در امان ماند. البته اگر انسان در جامعۀ غیردینی زندگی کند، این صفات به امور دیگری تعلق خواهد گرفت و میتواند صفات پسندیده به شمار آید؛ مثلاً خستگی از زیادی گناه و فساد، دشمنی با اهل گناه و شکایت از همنوعانی که از ارزشهای

ص :66

اخلاقی و دینی فاصله گرفته اند و میل به جامعۀ ایمانی و برادران دینی همگی از زمرۀ ویژگیهای انسانهای مؤمن است. بنابراین، چنان که گفتیم، سخن از برادر مؤمنی است که در جامعۀ ایمانی و میان برادران مسلمان و باایمان زندگی می کند. از این رو، درپیش گرفتن دشمنی، شکایت از این و آن و نیز خستگی و افسردگی، معنای خوبی نخواهد داشت و صفاتی ناپسند به شمار میآید.

علامه مجلسی در توضیح این جمله مینویسد:

و اما دلیل تکرار این خصلت ها، تأکید بر آن و بیان لزوم اهتمام به دوری از ابتلا به این صفات بوده است؛ البته ممکن است مقصود از ذکر این صفات، در مرتبۀ نخست، دوری از میل به دنیا و غضب از دست نیافتن به تمایلات دنیایی و ملول شدن از مصایب دنیا و شِکوِه از ناملایمات آن باشد و مقصود از ذکر این امور در بار دوم، خستگی از بسیاریِ سؤال و درخواست مردم و بداخلاقی آنان و عصبانیت از آنچه از طرف آنان به او می رسد و شکایت از نابسامانی روزگار یا رفتار برادران بوده است.(1)

ملاصالح مازندرانی نیز در شرح خود بر این عبارت، به ذکر این نکته بسنده می کند و می گوید:

«در این عبارت امام علیه السلام اشاره شده است که قوّۀ شهویه و غضبیه در برادر آن حضرت به تعادل رسیده و در کنترل عقل او قرار گرفته است».(2)

ص :67


1- . بحار الأنوار: ج 66 ص303.
2- . شرح أصول الکافی: ج 9 ص173.

پرهیز از انتقام جویی

وَ لَا یَنْتَقِمُ

ترجمه و شرح

«[برادرم] انتقام جو نبود».

در این عبارت، امام علیه السلام برادر خویش را از خویِ انتقامجویی به دور دانسته است... گفتنی است هنگامی که سخن از انتقام به میان میآید، یعنی تقصیر و جفایی درگرفته و در پاسخ به آن جفا اقدامی تلافی جویانه صورت گیرد.

در تبیین این معنا ابتدا میبایست به چند پرسش پاسخ گفت. پرسشهایی مانند اینکه انواع انتقامجویی کدام است؟ به طور کلی چرا انتقامجویی در اخلاق، ناپسند دانسته شده است؟ و آیا برای انتقام جویی نمیتوان موارد یا مصادیقی خردمندانه و موجه برشمرد؟

به نظر میرسد برای انتقام، دست کم میتوان دو نوع ناپسند و پسندیده قایل شد. همچنین برای هر یک از این دو نوع نیز مواردی که از شدت و ضعف برخوردار باشند میتوان در نظر گرفت.

لکن ناپسند بودن انتقامجویی در بین برادران ایمانی به عنوان اصل اولی در اخلاق معهود است. در تبیین علت ناپسند بودن انتقامجویی باید گفت که وقتی سخن از انتقام به میان میآید، توانمندی بر آن مفروض است. یعنی کسی که انتقامجویی میکند در حقیقت بر آن توانمند است و طرف مقابل در موضع ضعف قرار گرفته است. در چنین حالتی گذشت و بخشش، رفتار پسندیده و انسانی به شمار میآید و موجب احیای یک

ص :68

فضیلت اخلاقی میگردد و در مقابل، انتقام گرفتن که نوعی تشفی خاطر است ناپسند خواهد بود؛ زیرا در راستای دنباله روی از امیال نفسانی است. بنابراین آنگاه که گرفتن انتقام امکان پذیر شود، در حقیقت طرف مقابل در موضع ضعف قرار گرفته است. در چنین شرایطی بخشش فرد ضعیف، پسندیده و انسانی است و نشانة شرافت و بزرگواری است و انتقامگیری که میتواند نشانة ضعف طرف مقابل باشد اگر چه ضعف در مقطعی کوتاه امری ناپسند و غیر اخلاقی است.

براین اساس آن گاه که جفاکار و مقصر، از گروه برادران ایمانی، به ویژه نزدیکان و خویشاوندان است، بخشش از اهمیت بیشتری برخوردار است. آموزههای اسلامی، در این موارد بر عفو و بخشش به جای انتقام تأکید بسیار کرده است و دور بودن از این صفت ناپسند را نشانۀ پیراسته بودن از کینه توزی دانسته است. بی گمان کسی که کینه توز است، به سادگی از تقصیر همنوعان و نزدیکان خود نمیگذرد، خطاهای آنان را در دل نگاه میدارد، اغلب مترصد فرصت است و در زمان مناسب تلافی می کند و انتقام میگیرد. از پیامدهای انتقام، میتوان به از بین رفتن انگیزۀ عذرخواهی و اظهار پشیمانی از سوی فرد خطاکار، تحریک او بر تکرار رفتارهای مشابه و اصرار بر خطای پیشین خود و در نتیجه ایجاد یا افزایش کینه و دشمنی میان دو طرف اشاره کرد.

در مقابل، کسی که زود از خطاهای اطرافیان درمیگذرد و آن ها را می بخشد و تقصیرشان را به فراموشی میسپارد، در فرصت مناسب به اقدام تلافی جویانه دست نمیزند و چه بسا تلاش میکند بدی را با خوبی پاسخ

ص :69

دهد. این صفت پسندیده، صلح و صفا و صمیمیت را بین آنان برقرار می کند و انسان بخشنده را محبوب دلها می سازد و افزون بر آن، خداوند پاداش ویژهای برای این کار او تضمین کرده و بر عهدة خود دانسته است.

(وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأجْرُهُ عَلَی اللّه إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ)؛(1) «سزای هر بدی، بدی ای است همانند آن. [و اما] کسی که گذشت کند و آشتی ورزد، اجرش با خداست. او ستمکاران را دوست ندارد».

احادیث بسیار زیبا و راه گشا در موضوع عفو و بخشش به اندازهای شنیدنی و عمل کردنی است که هر انسان دوراندیش و سَلیم ُالنَّفسی را به بخشندگی و پرهیز از انتقام جویی وامیدارد. در اینجا، تنها به ذکر دو حدیث شریف، که ناظر به آثار و پیامدهای دنیوی و اخروی عفو به جای انتقام است، بسنده میکنیم. پیامبر صلی الله علیه وآله، افزون بر آنکه طول عمر را از آثار بخشش میداند،(2) می فرماید: عَلَیکُم بِالعَفوِ؛ فَإنَ العَفوَ لا یَزیدُ العَبدَ إلاّ عِزّا، فَتَعافَوا یُعِزَّکُمُ اللّهُ؛(3) «بر شما باد گذشت؛ زیرا گذشت جز بر عزت بنده نمی افزاید. پس، از یکدیگر گذشت کنید تا خداوند به شما عزت بخشد».

آن حضرت در بیان آثار اخروی بخشش نیز می فرماید:

ص :70


1- . شورا: 40.
2- . منتخب میزان الحکمة: ج2 ص698 ح4327، به نقل از: اعلام الدین: ص315: مَن کَثُرَ عَفوُهُ مُدَّ فی عُمرِهِ.
3- . منتخب میزان الحکمة: ج2 ص698 ح4326، به نقل از: کافی: ج2 ص108 ح5.

مَن عَفا عِندَ القُدرَةِ عَفا اللّهُ عَنهُ یَومَ العُسرَةِ؛(1) «هرکس در زمانی که قدرت [بر انتقام] دارد گذشت کند، خداوند در روز دشواری از او درمی گذرد».

هوشیار در برابر دشمن

وَ لَا یَغْفُلُ عَنِ الْعَدُوِّ

ترجمه و شرح

«از دشمن غافل نمی شد».

امام حسن علیه السلام پس از اینکه برادر خویش را از انتقام جویی در بین جامعة ایمانی مبرا می داند، و او را انسانی بخشاینده معرفی می کند، بیدرنگ برای جلوگیری از سوء برداشت، با جملۀ دیگری هوشیاری و زیرکی در برخورد با دشمنان را از صفات او برمیشمارد. براساس این تعبیر، برادر امام علیه السلام باوجود برخورداری از روحی لطیف و قلبی صاف، هنگام تعامل با همنوعانش در جامعه، به گاهِ رویارویی با دشمنان هوشیار است و برای مقابله با اقدامات آنان آمادگی کامل دارد.

ملاصالح مازندرانی در توضیح این عبارت می گوید: دشمن بر دو نوع است: درونی و بیرونی. دشمن درونی همان نفس اماره است که صاحب خود را به بیراهه می برد و او را به نفس پرستی و دنیاطلبی و شهوت پرستی فرامیخواند؛ اما دشمن بیرونی، که دو گروه جن و انس را شامل میشود، آدمی را به زشتیها دعوت می کند و او را به ورطۀ هلاکت و گمراهی

ص :71


1- . همان: ح4333، به نقل از: کنزالعمال: ح7007.

می کشاند. (1) اما مؤمن کامل، که شایستۀ برادری با امام معصوم است، در برابر دشمن درونی و بیرونی هوشیار است و با درایت و خردمندی با آنان برخورد میکند. البته دشمن شناسی، فرع بر عدم غفلت از او و برخورد خردمندانه با اوست. ازاین رو امام علیه السلام با این جملة کوتاه، در حقیقت سه ویژگی دشمن شناسی، هوشیاری در برابر دشمن و اقدام مناسب و خردمندانه با دشمنیهای او را از خصوصیات برادر خویش برشمرده است.

بنابراین، غفلت از دشمنْ کمکی بزرگ به او در عملی کردن دشمنی اش خواهد بود که امام مجتبی علیه السلام برادر خود را از این ویژگی مبرا و دشمن او را از یافتن فرصتِ ضربه زدن محروم میداند. او با عدم غفلت از دشمن، هم نشان میدهد که او را به خوبی میشناسد، و هم به خوبی آمادة بروز عکس العمل مناسب در برابر تحرکات دشمنش و فتنهگریهای اوست. بنابراین دشمنش را از هر صنف و گروه که باشد، جنی باشد یا از انسانها، همواره مأیوس و ناامید میکند.

اخلاق کریمانه

فَعَلَیکُم بِمِثْلِ هَذِهِ الْأَخْلَاقِ الْکَرِیمَةِ، إِنْ اَطَقْتُمُوهَا

ترجمه و شرح

«بر شما باد که به همانند این اخلاق کریمه آراسته شوید، اگر به تحصیل آن توانمندید».

در پایان این حدیث شریف، امام علیه السلام این صفات برجسته را از اخلاق

ص :72


1- . ر.ک: شرح أصول الکافی: ص173.

کریمه می داند و به طور مستقیم از مخاطب خود میخواهد تا بکوشد این اخلاق کریمه را در خود پدید آورد و بدان متلبّس شود. با این حال آن حضرت آگاه است که تحصیل همۀ این کمالات، خارج از توان همگان است. بنابراین، با عبارت «اِن اطقتموها» دشواریِ تحصیل همۀ این کمالات را خاطرنشان میشود و درحقیقت تذکر میدهد که مجاهده و تلاش خستگی ناپذیر، شرط دستیابی به این فضایل اخلاقی و رسیدن به شایستگیِ برادری با امام معصوم است و در عین حال با پذیرش احتمال ناتوانی برخی افراد در تحصیل همة آن کمالات، در حقیقت از ناامیدی آنان در تلاش برای تحصیل اخلاق کریمانه جلوگیری کرده است.

فإن لَمْ تُطِیقُوهَا کُلَّهَا فَأَخْذُ الْقَلِیلِ خَیْرُ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ

ترجمه و شرح

«پس اگر توان تحصیل همۀ این صفات پسندیده را ندارید، تحصیل مقدار کمی از خوبی ها بهتر از ترک همۀ آن است».

شاید این بیان امام حسن مجتبی علیه السلام مبنای قاعده ای اصولی است. گرچه پیش ازآن، برای این قاعده مبنای عقلایی نیز میتوان قایل بود. از این قاعده با عبارت «المَیسورُ لایُسقطُ بِالمعسورِ» و نیز با عبارت «مالایُدرَک کُلُهُ لایُترَک کُلُهُ» یاد میشود. عبارت نخست یعنی «به بهانۀ سختی، مقدار ممکن ساقط نمیشود» و عبارت دوم یعنی «آنچه تمامش دست یافتنی نیست، تمامش ترک نمیشود»؛ یعنی به هر مقدار که در دسترس است، باید بدان دست یافت و به بهانۀ دست نایافتنی بودن تمام یک چیز، نباید از بعض آن، که دست یافتنی است، چشم پوشید و صرف نظر کرد.

ص :73

این قاعدۀ عقلایی در اخلاق کریمه و صفات برجستۀ اخلاقی نیز قابل جریان است؛ یعنی اگر نمیتوان تمام فضایل اخلاقی را در خود پدید آورد، به مقدار توان باید واجد فضایل اخلاقی شد و رذایل اخلاقی را از خود دور ساخت. این همان چیزی است که امام حسن مجتبی علیه السلام از همۀ پیروان و شیعیان خویش خواسته است. بنابراین تصور «همه یا هیچ» در تحصیل فضایل اخلاقی صحیح نیست. یعنی نباید چنین گمان کرد که باید به همة فضایل اخلاقی آراسته شد و الّا تحصیل برخی از آن فضایل سودمند نیست. باید به هر مقدار که در توان هست دست پیدا کرد و هرگز از تلاش دست برنداشت.

ولا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

امام حسن علیه السلام، در پایان کلام خود با این جمله یادآور میشود که بدون توفیق الهی و یاری از خداوند هیچ کاری نمیتوان انجام داد و برای موفقیت در کارها نباید از دستگیری الهی غافل شد. لذا افزون بر آگاهی از فضایل اخلاقی و راه و رسم زندگی و تعامل پسندیده با همنوعان در جامعة اسلامی، اهتمام بر انجام آن مرام پسندیده و ضروری است و چشمپوشی و غفلت از توفیقات الهی و نیز استمداد نطلبیدن از او برای نیل به اهداف خداپسندانه شایسته نیست.

با این شرح مختصر، مضمون سخن امام حسن علیه السلام بهتر آشکار شد. تلاش نگارنده نیز بر آن بود که مخاطب گرامی خود را هرچه بیشتر به مفهوم حقیقی یا به مقصود سخن امام حسن علیه السلام نزدیک تر سازد.

حُسن ختام این نگارش، سخن امام مجتبی علیه السلام است که بار دیگر

ص :74

ترجمة آن را از نظر خوانندۀ گرامی میگذرانیم:

ای مردم، من شما را از برادرم خبر میدهم که از برترین مردمان در نظرم بود و کوچکی دنیا در نظر او مهم ترین دلیلی بود که او را نزد من بزرگ ساخته بود. به آنچه در دسترس او نبود تمایل نداشت و در مصرف آنچه در دسترس او بود زیاده روی نمیکرد. از سیطره و سلطۀ شهوت جنسیاش رها بود. در راه برآوردن خواهش نفسش، عقل و رأیش را، که مبتنی بر ادراکات متین عقلی بود، خوار و خفیف نمی ساخت و از سلطۀ نادانیها رها بود. به هیچ کاری اقدام نمی کرد، مگر آنکه به سودمندی آن اطمینان می یافت. به دنیا دلبستگی و تمایل نداشت و ]از کمی روزی و بهرههای مادی در دنیا] خشمگین و [از بسیاری درخواست[ از خدا ملول و خسته نمیشد. در بیشتر عمرش اهل سکوت بود. پس آن گاه که به سخن میآمد، بر سخنوران پیشی می گرفت و پیروز میشد. در گفت وگوهای مجادله آمیز وارد نمیشد و در هیچ گفت وگو و منازعهای شرکت نمیجست و هیچ دلیلی اقامه نمیکرد، مگر آنکه قضاوت کننده ای حاضر باشد. از برادرانش غافل نمیشد. برای خود چیزی اختصاصی نمی خواست، مگر آنکه برای برادرانش نیز همان را خواستار بود. هم ضعیف بود و هم مستضعف. آن گاه که زمان کوشش و مجاهده فرامیرسید، شیری جنگنده بود. در ملامت و سرزنش کسی که برای تقصیر خود عذر داشت شتاب نمیکرد تا زمانی که فرد برای آن عذر بیاورد. بدانچه می گفت عمل می کرد و به آنچه نمیگفت نیز عامل بود. آن گاه که دو امر او را احاطه میکرد و نمیدانست کدام یک از آن دو برتر است، می نگریست که کدام یک از آن دو به هوای نفسش نزدیک تر است؛ سپس با آن مخالفت می کرد و دیگری را انجام

ص :75

می داد. از هیچ مشکلی شکایت نمیکرد، مگر نزد کسی که به توانمندی او در رفع مشکل امیدوار بود. با کسی مشورت نمی کرد، مگر با کسی که او را در خیرخواهی توانمند مییافت. ملول و افسرده نمیشد و دشمنی نمی ورزید و شِکوه نمیکرد و میل بسیار نداشت. انتقام جو نبود و از دشمن غافل نمیشد. بر شما باد که به همانند این اخلاق کریمه آراسته شوید، اگر به تحصیل آن توانمندید. اگر توان تحصیل همۀ این صفات پسندیده را ندارید، تحصیل مقدار کمی از خوبیها بهتر از ترک همۀ آن است. هیچ نیرو و توانی نیست، مگر به واسطۀ خداوند.

ص :76

تحلیل پایانی

تأمل در این سخن گران سنگ امام حسن مجتبی علیه السلام ما را به هندسۀ اخلاقی آن حضرت در این حدیث نورانی برای انسان وارسته و ایدهآل رهنمون میسازد. بر این اساس به نظر میرسد که انسان برخوردار از کمالات مورد نظر پیشوایان دینی، دارای ویژگیهای ذیل است:

1. دنیا در نظر او کوچک و بی ارزش و بی اعتبار است. بنابراین، برای آن کار نمیکند و در تحصیل آن حرص نمی ورزد. از کمیِ روزی به ستوه نمیآید و شکایت نمیکند و در مصرف قانع است؛ اما در تولیدْ کوشا و پرکار.

2. عقلانیت بر فکر و عمل او سایه انداخته و رفتارش در تعامل با دوست و دشمن خردمندانه است و تحت تأثیر احساسات و عواطف و هیجانات، به رفتار خود شکل نمیدهد.

3. نفسْ در نظر او حقیر، مظنون و متهم و منکوب عقل اوست. براین اساس هرگز تابع و پیرو تمایلات نفسانی خویش نیست.

4. صاحب فضل و دانش است و در کسب دانش بیشتر، همواره کوشاست.

5. صاحب فضایل اخلاقی، به ویژه بردباری و فروتنی و خاموشی است. این امر موجب شده است که کلامش حکیمانه و قابل استفاده برای دیگران باشد.

6. آگاه به مسئولیت های اجتماعی خویش و عامل به آن هاست و از هرگونه سستی و کسالت به دور است.

7. در تعاملات اجتماعی اهل مهرورزی و محبت و گذشت است و

ص :77

مشکلات دیگران را مشکلات خود می بیند و خیرخواه مردمان است. همچنین مصلحت اجتماعی را بر مصلحت فردی مقدم میدارد.

8. برخوردار از اعتقادات اصولی و یقینی است و در پایبندی به آن اصول محکم و استوار است و در اصول خود اهل مسامحه و معامله نیست.

9. در امور شخصی پُرکار، نستوه، بخشنده، اهل مشورت، اما کتوم و خودنگه دار است.

10. دشمن شناس، و در برابر دشمنْ بسیار هوشیار و محکم و انعطاف ناپذیر است و دشمنانش همواره از غلبه بر او و غافل گیر ساختن او ناامیدند.

در یک جمله می توان گفت که انسان شایستۀ ستایش در نظر امام حسن علیه السلام انسانی است عاقل، دانشمند، متعهد، مسئولیت پذیر، برخوردار از کرامت نفس، بردبار، فروتن، پُرکار، نستوه، بخشنده و زیرک.

در جدول زیر، شاخصههای انسانِ مورد نظر امام حسن مجتبی علیه السلام ترسیم شده است:

شاخصه های برادری با امام حسن مجتبی علیه السلام

بی ارزش و خواردنیا در نظر اوبی تکلف و برخوردار از کرامت نفسنسبت به خودشمتعهد و پایبند به اصول و احکامدر برابر دینخاشع و مطیع و شاکردر برابر خدامهربان، بخشنده، خیرخواه، فروتن، خاموش و بردباردر برابر همنوعمسئول و متعهد و پرکار و کم مصرفدر برابر جامعههوشیار و زیرک و محکم و انعطاف ناپذیردر برابر دشمنخردمند و اهل مشورت و کتوم و صبوردر امور شخصیعقل و دانش و فضایل اخلاقیارزشمند ترین چیز در نظر او

والحمدلله رب العالمین

ص :78

کتابنامه

1.قرآن کریم.

2.ابن بابویه قمی، علی بن محمد (شیخ صدوق)، امالی، مؤسسة البعث، 1417 ق.

3.ابن شعبه، حرانی، تحف العقول، تحقیق علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، 1404.

4.ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، قم، اسماعیلیان، 1364.

5.آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، نشر امام عصر(عج)، قم 1381.

6.بغدادی، خزانة الادب، تحقیق محمد نبیل طریفی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1998.

7.جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح فی اللغة، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407 ق.

8.دیلمی، حسن بن محمد، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، موسسه آل البیت، قم.

9.زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، دارالفکر، بیروت 1414.

10.سبزواری، محمدبن محمد، جامع الأخبار، موسسه آل البیت، 1414.

11.سید رضی، نهج البلاغه، شرح محمد عبده، نشر صبا ، تهران1374.

12.شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالجیل، بیروت 1416.

13.شریف رضی، خصائص الائمة، مشهد، آستان قدس رضوی، 1406 ق.

14.الصدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم.

15.الصدوق، محمدبن علی بن بابویه قمی، امالی، موسسة البعثة قم1417.

16.الصفار، محمد بن الحسن بن الفروخ، بصائر الدرجات، اعلمی، تهران 1362ش.

ص :79

17.الطباطبائی، السید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن.

18.العسکری، الفروق اللغویة، جامعه مدرسین، قم، 1412.

19.مازندرانی، مولی محمدصالح، شرح أصول الکافی، داراحیاء التراث العربی، بیروت1421.

20.مجلسی، محمد تقی، روضة المتقین، نشر بنیاد فرهنگ اسلامی حاج محمد حسین کوشانپور.

21.مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، موسسه وفا، بیروت1403.

22.محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمة، دارالحدیث، قم1380.

23.هندی، علی المتقی، کنزالعمال، موسسه الرسالة، بیروت، 1403.

ص :80

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109