بررسي روايات مهدويت

مشخصات كتاب

سرشناسه : حسینی جلالی، سیدمحمدرضا، 1324 -

عنوان قراردادی : المهدی (عج) فی احادیث المسلمین حقیقه ثابته .فارسی

عنوان و نام پديدآور : بررسی روایات مهدویت: ترجمه کتاب «المهدی (عج) فی احادیث المسلمین حقیقه ثابته»/ مولف سیدمحمدرضا حسینی جلالی؛ مترجم عبدالحسین بینش.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1391.

مشخصات ظاهری : 119 ص.

شابک : 978-964-540-423-7

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث

موضوع : مهدویت-- احادیث

شناسه افزوده : بینش، عبدالحسین، 1337 -، مترجم

رده بندی کنگره : BP51/ح534م9041 1391

رده بندی دیویی : 297/959

شماره کتابشناسی ملی : 3043171

ص:1

ديباچه

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

برپايه احاديث متواتر، حضرت مهدى (عج) جزو اهل بيت پيامبر (ص) است و هيچ يك از فرقه هاى اسلامى در درستى اين روايات ترديد ندارند؛ زيرا اسناد اين روايات در مهم ترين كتاب هاى روايى با سند كامل آمده و اين مسئله، از عقايد معروف و مشهور آنان به شمار مى آيد. البته در اين ميان، شمار اندكى از روشنفكران و كسانى كه تشكيك و جدل را به شيوه غربى ها آموخته اند و هدف هاى آنان را دنبال مى كنند، با عنوان هاى فريبنده اى همچون «نقد عقلى حديث» و امثال آن، درصدد ايجاد شبهه در اين اعتقاد مورد اتفاق مسلمانان هستند.

از آنجا كه اعتقاد به «مهدى» از خاستگاه هاى بسيار مهم اتحاد و همدلى مسلمانان است، هدف اين تشكيك ها چيزى جز تلاش براى تفرقه نيست.

در رساله حاضر سعى شده است با بيانى رسا، به شبهه هاى تشكيك كنندگان پاسخ داده شود. اميد است كه اين اثر گامى مؤثر در ايجاد اتحاد ميان مسلمانان باشد.

ص:8

كتاب بررسى روايات مهدويت، ترجمه كتاب «المهدي في احاديث المسلمين حقيقة ثابتة» تأليف محقق و پژوهشگر عالم و فرزانه حضرت حجت الاسلام و المسلمين سيد محمدرضا حسينى جلالى است كه به اهتمام پژوهشكده حج و زيارت و قلم تواناى جناب آقاى عبدالحسين بينش به فارسى برگردانده شده است. ضمن تشكر و قدردانى از مؤلف و مترجم و ديگر دست اندركاران حوزه مهدويت، اميدواريم اين تلاش مقبول امام منتظر (عج) و منتظران ظهور باشد.

انه ولي التوفيق

گروه كلام و معارف

پژوهشكده حج و زيارت

ص:9

مقدمه

در روزگار ما، تلاش پژوهشگران در عرصه حديث بسيار شگفت انگيز و افتخارآميز است؛ به گونه اى كه چه بسا از خلال تلاش هاى آنان، گنج سرشار «ميراث ما» نشر مى يابد و در نتيجه، سرچشمه هاى وحيانى انديشه هاى جاودانه ما آشكار مى شود.

گاه صفاى اين افتخارات و شگفتى ها با فعاليت گروهى اندك در حوزه علوم حديث، به تيرگى مى گرايد. ولى از آنجا كه تلاش هاى آنان از مسئوليت علمى و معيارهاى فنى بى بهره است، كارشان همانند تلاش «زنى است كه پس از محكم تابانيدن رشته هايش، آن را باز مى تاباند»(1)يا «همچون سرابى است در دشت هموار كه تشنه، آن را آب مى پندارد» .(2)از جمله اين تلاش ها، چيزى به نام «نقد متن حديث» است كه در مقابل معتقدان به «سند حديث» انجام مى شود.

به طور كلى، نقد حديث از مهم ترين فعاليت هايى است كه عالمان


1- نحل: ٩٢.
2- نور: ٣٩.

ص:10

اسلامى براى پاكيزه نگه داشتن اين چشمه پر آب، از هرگونه آلودگى و تيرگى، انجام داده اند. نقد حديث با رعايت شرايط و مقررات آن، يكى از نوآورى هاى فكرى مسلمانان و ويژگى هاى خاص فرهنگ و تمدن آنهاست. اين امور از شيوه هاى پژوهشى - تحقيقى مسلمانان است كه عامل افتخار آنان بر همه ملت ها و فرهنگ هاى كهن و نو، خواه مرتبط با اديان آسمانى، خواه بشرى (وضع شده بر پايه قوانين زمينى) ، به شمار مى آيد.

در اين مسير، آنان قواعد، پايه ها و موازين ضابطه مند، محكم و درستى را براى نقد سند و متن حديث پى ريخته اند تا از اين راه، درست و نادرست و حق و باطل آنها را از يكديگر بازشناسند؛ به گونه اى كه با تكيه بر راه هاى اثبات معقول و متعارف، متن حديث چنان اعتبارى يابد كه افزون بر متون كهن در نوشته هاى جديد نيز بتوان بر آنها اعتماد كرد.

پيشينيان بزرگوار ما در راه اصلاح حديث، تلاش هاى بسيارى بر خود هموار ساخته اند؛ چنان كه برخى از آنها براى ثبت مجموعه احاديثى در كتاب خود، از لابه لاى ده ها هزار حديث، طى سال هاى متمادى جست وجو و گاه با پيمودن مسافت هاى دور، به بررسى و تحقيق پرداخته و در كتاب جامع خود، چيزى را كه بين خود و خدا حجت مى ديدند، ثبت نمودند.

آنان با اين روش، گنج ها و ذخاير بزرگى را از فرهنگ منقح، نقادى شده، منظم و مدون به يادگار گذاردند و اصول، آثار، مسندها و جوامع حديثى را پديد آوردند.

پس از آن، نسل دوم آمد. اين نسل نيز با تكيه بر راه هاى امن و موثق،

ص:11

بسيار كوشيد و آنچه از چشم گذشتگان به دور مانده بود، خواه در گردآورى خواه تنظيم، فراهم آورد. بدين گونه بود كه معجم ها، مستدرك ها و جامع هاى متأخر شكل گرفت.

در دوره اخير، مردم براى استفاده و توشه برگرفتن از اين ثروت گران بها، در زمينه هاى علمى و عملى، اندكى درنگ كردند و در تعامل با حديث گردآورى شده به چند دسته تقسيم شدند:

برخى به نقد و گزينش پيشينيان بسنده و به كتاب هاى حديث و منابعى كه مورد وثوقشان بود، استناد كردند؛ به گونه اى كه درصدد به كارگيرى اصول تازه نقد درباره آنها برنيامدند و به پيروى از گذشتگان در اين موضوع پايبندى نشان دادند؛ به گونه اى كه در آراى فقهى خويش و احكام شرعى، به تقليد از فقهاى چهارگانه پايبند ماندند. آنان راه هاى كسب معارف دينى را به همان چيزى كه گذشتگان به آن رسيده بودند، محدود ساختند؛ بى آنكه از آنها بگذرند يا آنها را به بوته نقد بگذارند.

گروهى ديگر، با شيوه تقليد در منابع به مقابله برخاستند. اينان معتقدند انديشه و نظر بايد آزاد باشد تا جولان دهد و ابداع كند. از اين رو، بر اين باورند باب كوشش و اجتهاد در همه دانش هاى اسلامى باز است. اينان حتى در فقه و شناخت احكام و همه منابع معرفت، از جمله حديث، به تقليد پايبند نيستند؛ چنان كه مذهب فقهى مشخص و تعريف شده اى كه به آن پايبند باشند، ندارند و مطابق اجتهاد خودشان عمل مى كنند.

در نظر اين گروه، كتاب هاى به اصطلاح «صحيح» چندان اهميتى ندارد و هر حديثى را كه به گوششان برسد، با تكيه بر روش هاى نقدى

ص:12

كه نزد دانشمندان جديد شناخته شده است، نقادى مى كنند.

هر يك از دو گروه (اهل تقليد و اهل اجتهاد) براى خود دلايلى دارند، ولى ناگفته پيداست هركس به دليل معتبرى تكيه زند، به اندازه تلاش خويش پاداش مى گيرد.

در دوره كنونى، جاى بسى شگفتى و تأسف است كه گروه اندكى از كسانى كه به نقد علم حديث شريف مى پردازند، در برخورد با اين منبع سرشار و غنى انديشه اسلامى، از شيوه روشن و معروفى پيروى نمى كنند؛ بلكه در نقد حديث ميان اجتهاد و تقليد سرگردانند!

آنان گاه مى كوشند تا اسناد احاديث را به بوته نقد بگذارند و اشكال موجود در آن را شرح دهند و گاه به گفته هاى عالمان علم رجال به راويان آن احاديث رجوع مى كنند و مى كوشند تا مدلول روايات را با يكديگر مقايسه كنند، آن گاه هرچه را با عقل خويش درمى يابند، با آن موافقت مى كنند و درست مى دانند و آنچه را با عقلشان راست نمى آيد، به ضعف و بلكه به مجعول بودن محكوم مى كنند. ازاين رو، ميان حديث صحيح و غير صحيح، طبق نظر خودشان، تمايز قائل مى شوند (نه بر اساس ضوابط علم الحديث) . آنان به اين وسيله مى خواهند هم پاى اهل اجتهاد سير كنند.

و گاهى به كتاب هاى گذشتگان كه به نام «صحاح» معروف است، مراجعه مى كنند تا به كار آنان استشهاد كنند و اگر آنان در اثر خود حديثى را درج كرده باشند، آن را بپذيرند و اگر نكرده باشند، آن را تضعيف و بلكه حكم جعلى بودنش را صادر كنند. آنان با اين رويكرد مقلد مى باشند.

ص:13

از جمله اين گروه، نويسندگان جديدى هستند كه بدون داشتن توان و تجربه كافى به عرصه اين دانش شريف پا نهاده اند و از اين طريق مى كوشند تا اثبات كنند احاديث، افزون بر نقد سندى، به نقد عقلى نيز نيازمند است. اما در خلال اين موضوع، ادعاهاى مناقشه انگيز با تناقض هاى فراوان مطرح مى كنند؛ نمونه اين نوع نگرش، مطالبى است كه درباره احاديث مهدى منتظر (عج) گفته اند؛ احاديثى كه درباره اش گفته شده: «دراين باره هزاران كتاب نوشته شده و صدها سند نقل گشته و - به تعبير خودشان - بيشترين تأثير را در تاريخ امت ما نهاده است» . (1)

اين افراد مى كوشند تا با تكرار گفته هاى «احمد امين مصرى» كه شيعه را به جعل نظريه مهدى متهم مى سازد، درستى اين احاديث را زير سؤال ببرند.

ديگر كسى كه مورد تقليد اينان است، «ابن خلدون» است كه احاديث مربوط به حضرت مهدى (عج) و درستى آنها را منكر است و ادعاى تواتر آنها را ساختگى مى داند. آنان در اين بررسى، مهم ترين چيزى را كه در احاديث مرتبط با نسب و زندگى امام مهدى (عج) معيار نقد قرار مى دهند، نقد عقلى است؛ در نتيجه، بر آن جنبه هاى منفى كه در قضيه حضرت مهدى و احاديث، تاريخ و ادعاهاى مهدويت تصور كرده اند، متمركز شده اند.

آنان در همه اين ادعاها، خود را اهل پژوهش علمى يقين آور نشان مى دهند و بافته هاى خود را دليل بر انكار مهدى منتظر (عج) مى دانند. به همين دليل، به احاديث مربوط به ايشان نسبت جعلى مى دهند و كسانى


1- تراثنا و موازين النقد، استاد سائح على حسين، مجله «كليه الدعوة الإسلاميه» ، ص١٨١.

ص:14

را كه با نظريه هايشان مخالفند، «متحجر» مى نامند.

در اين نوشته، كوشيده ايم تا بى اعتبارى اين گونه پندارها و اتهام ها و مخالفت هايى را كه با شيوه پژوهش علمى صورت گرفته است، طى چند فصل اثبات كنيم.

ص:15

فصل اول: ترديد ميان اجتهاد و تقليد در نقد حديث

اشاره

با آنكه برخى نويسندگان مى كوشند خود را در نقد حديث، مجتهد نشان دهند و خويش را از سلطه آنچه «مصادر مشهور» ناميده مى شود، برهانند و نيز از «بخارى» ، «مسلم» و «ابن حنبل» (از امامان حديث، به قول خودشان) ، «انسان هاى جايزالخطا» بسازند (1)، ولى با اين حال، در رد احاديث مهدى موعود (عج) مى گويند: «بخارى و مسلم هيچ يك از احاديثى را كه ظهور حضرت مهدى (عج) را بشارت مى دهد، نقل نكرده اند» . (2)

به اين ترتيب، كسانى كه ديگران را به سبب اعتقاد به عارى از خطا و اشتباه بودن هرگونه كوشش بشرى - از سوى هركس كه باشد - سرزنش


1- تراثنا و موازين النقد، ص ١٧٩.
2- همان، ص١٨5.

ص:16

مى كنند و مصونيت بخارى و مسلم را از خطا نفى مى كنند (و خطاكار بودن بخارى و مسلم را پذيرفته اند) چنين كسانى چگونه به خود حق مى دهند ثبت نشدن يك حديث در كتاب هاى بخارى و مسلم را - حتى اگر ديگران آن را روايت كرده و صحيح دانسته باشند - دليل بر بطلان آن حديث بدانند؛ به ويژه كه بخارى و مسلم مدعى گردآورى همه احاديث صحيح در كتاب هايشان نيستند، به گونه اى كه خود اذعان كرده اند آنچه را لازم و ضرورى و در توانشان بوده و نيز به هدفشان در گردآورى حديث مرتبط بوده است، گزينش كرده اند. آن دو تصريح كرده اند كه شمار احاديثى كه آنها وانهاده اند، به مراتب، بيشتر از آن چيزى است كه نقل كرده اند.(1)

حال جاى اين پرسش است كه آيا مى توان ثبت نشدن يك حديث در كتاب هاى آنها را دليل بر نادرستى آن دانست؛ با آنكه حديث صحيح همان گونه كه در بخارى و مسلم موجود است، در كتاب هايى كه پس از آنها به نگارش درآمده نيز موجود است؛ به ويژه در كتاب هايى كه به عنوان «استدراك» بر آن دو نوشته شده، احاديثى كه آن دو نقل نكرده اند ولى طبق شروط بخارى و مسلم صحيح مى باشد.

«شيخ محسن عباد» ضمن يادآورى اين مطلب، شمارى از كتاب هاى جامع روايى ديگر را بدين شرح برشمرده است: «الموطأ،


1- ر. ك: علوم الحديث، ابن الصلاح، ص١٩. او مى گويد: «بخارى و مسلم، نه همه احاديث صحيح را در كتاب هاى صحيح خود آورده و نه التزامى به اين كار داشته اند» ؛ نيز ر. ك: المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، ج ١، ص ٢. وى گفته است: «بخارى و مسلم هيچ كدام نگفته اند كه احاديث ديگرى كه آنها گزينش نكرده اند، صحيح نيستند» .

ص:17

صحيح ابن خزيمه، صحيح ابن حبّان، جامع ترمذى، سنن ابوداود، سنن نسائى، سنن ابن ماجه، مستدرك حاكم، سنن دارقطنى، سنن بيهقى و ديگران» . (1)

ضوابط نقد حديث

«نقد حديث» كار آسانى نيست تا هر كسى كه به كتاب هاى رجال حديث مراجعه مى كند، اجازه انجام دادن چنين كارى داشته باشد؛ بلكه اين كار در سايه برخوردارى از ملكه اجتهاد در اين فن و برگزيدن روش رجالى ثابت و فراگيرى قواعد درست نقد امكان پذير است.

چنانچه ناقد، در علم رجال اهل اجتهاد باشد و حق داشته باشد در نقد حديث اظهارنظر كند، در اين صورت حق ندارد در پذيرش يا رد يك حديث، شيوه نادرست تقليد را در پيش گيرد.

احاديث مربوط به امام مهدى (عج) در صحيحين

ادعاى اينكه بخارى و مسلم «حديثى كه بشارت مهدى را اثبات كند، نقل نكرده اند» ، ادعاى باطلى است؛ زيرا بخارى و مسلم احاديثى را نقل كرده اند كه به ظهور حضرت مهدى (عج) مرتبط است.

شيخ عبدالمحسن عباد، در فصل پنجم مقاله اش، درباره برخى احاديث كه در صحيحين (بخارى و مسلم) درباره حضرت مهدى (عج) آمده است چنين مى نويسد:


1- شيخ عبدالمحسن عبّاد مدرس دانشگاه اسلامى مدينه منوره ، مجله همان دانشگاه، مقاله پنجم، ش45 و مقاله ٣٨، ش 46.

ص:18

بخارى در باب نزول عيسى، به نقل از ابوهريره، نوشته است: «آن گاه كه پسر مريم در ميان شما فرود آيد و امام شما از خودتان باشد، چه خواهيد كرد» .(1)

از مسلم نيز در كتاب «الايمان» ، از ابوهريره مثل همين حديث نقل شده است.(2)

در صحيح مسلم از جابر نقل شده است كه پيامبر (ص) فرمود:

پيوسته گروهى از امت من تا روز قيامت آشكارا بر سر حق مى جنگند و غالبند. سپس حضرت عيسى (ع) فرود مى آيد و اميرشان به حضرت عيسى مى گويد جلو بايست و برايمان نماز بخوان. . . .(3)

عباد گفته است:

در كتاب هاى احاديث سنن و مسندها و ديگر كتاب ها، احاديثى آمده است كه بر اين امر دلالت دارد كه آن مرد صالح، «مهدى» نام دارد و برخى از سنت مفسر برخى ديگر است.

مسلم، از جابر و ابوسعيد چنين نقل مى كند: «در آخرالزمان خليفه اى مى آيد كه مال را مُشت مُشت مى بخشد و شمارش نمى كند» .(4)

از اينجا روشن مى شود اين گويندگان با منابع اصيلى كه به موضوع


1- صحيح بخارى، ج6، ص ٣5٨.
2- صحيح مسلم، بشرح النووى ، ج ٢، ص١٩٣؛ مسند احمد، ج ١، ص ٣٣6.
3- صحيح مسلم، ج ٢، ص ١٩٣؛ مسند احمد، ج ٣، ص ٣٨4.
4- صحيح مسلم، ش٢٩١٣ و ٢٩١4 در كتاب الفتن؛ ر. ك: مسند احمد، ج ٣، صص ٣٨ و٣١٣ و ٣١٧؛ التاج الجامع للاصول، ج 5، ص ٣4٢؛ ر. ك: مقاله «نظرة فى أحاديث المهدى» ، مجله التمدن الاسلامى.

ص:19

حضرت مهدى (عج) پرداخته است و آنها، خود كار نويسندگانشان را حجت گرفته اند، چقدر فاصله دارند؛ به گونه اى كه سطح استدلالشان اين است كه چون روايتى را آنان نقل نكرده اند، نه تنها دليل بر ضعف آن روايت، بلكه نشان جعلى بودن آن است! اين افراد، گرفتار همان اشكالى شده اند كه خود بر كسانى كه صحيح بخارى و مسلم را عارى از خطا و اشتباه مى دانند، وارد كرده اند؛ زيرا مى گويند كارى كه آنها انجام نداده اند نيز حجت است و برخى احاديث را به صرف ادعاى اينكه آنان نقل نكرده اند، نادرست مى دانند.

ناآگاهى آنان حتى نسبت به همين دو منبع اصلى نيز به روشنى به چشم مى خورد. درحالى كه خود مدعى اند نسبت به آنها آگاهى كافى دارند؛ براى مثال، اينان ادعا مى كنند در اين دو منبع درباره امام مهدى (عج) چيزى نيافته اند؛ درحالى كه به خلاف نظر آنان، احاديث حضرت مهدى (عج) در آن دو كتاب ثبت و نقل شده است.

همه قصه از آنجا ريشه مى گيرد كه اينان در موضوع نقد حديث، ميان اجتهاد و تقليد سرگردانند!

ص:20

ص:21

فصل دوم: آيا احاديث امام مهدى (عج) خاص شيعيان است؟

نقل احاديث مربوط به حضرت مهدى (عج) ويژه گروه خاصى از مسلمانان نيست؛ بلكه اين احاديث بيش از هر موضوع ديگرى ميان همه مسلمانان مشترك است. بايد تأكيد كرد كه روايت هايى كه اهل سنت درباره بشارت به مهدى منتظر (عج) نقل كرده اند، از آنچه شيعيان در اين باره نقل كرده اند كمتر نيست. اما برخى با توسل به انواع راه ها و شيوه ها، درصددند تا اين روايات را به شيعه نسبت دهند و تنها آنان را در اين باره مسئول بدانند. يكى از اين نويسندگان مى گويد:

فكر شيعى، دنيايى از اسطوره و احاديث «جعلى» را از طريق موالى پذيرفته است و برخى از اين جعليات به برخى محدثان اهل سنت، كه در نقل روايت از برخى پيروان فرقه هاى مخالف، تساهل ورزيده اند، نيز سرايت كرده است.(1)


1- تراثنا و موازين النقد، ص ١٨5.

ص:22

در اين سخن چند نكته نهفته است:

١. حكم به اينكه اين احاديث تنها نزد افكار شيعى پذيرفته است.

٢. حكم بر محدثان اهل سنت بر اينكه اين روايت ها را از روى تساهل نقل كرده اند و به اين ترتيب برخى احاديث (شيعه) ميان آنها نيز نفوذ كرده است.

٣. حكم به جعلى بودن همه اين احاديث.

اينها داورى هاى بسيار دشوارى است و كسى كه اندك آشنايى با علوم حديث دارد، حق ندارد آنها را به آسانى مطرح كند. پاسخ هريك از اين داورى ها به تفصيل خواهد آمد، ولى پيش از هر چيز بايد ضد و نقيض گويى اين سخن روشن شود. اگر طبق نظر نويسنده، شيعيان تنها كسانى هستند كه احاديث حضرت مهدى (عج) را مى پذيرند و «شمارى» از آنها به «برخى» از محدثان سنى «سرايت» كرده است، پس چرا در هشت سطر بعد مى گويد: «مى توان به حجم انبوهى كه «تنها» اهل سنت نقل كرده اند، اشاره كرد» .(1)چگونه است اين شمار اندك تسرى يافته، تنها پس از هشت سطر از سخن نخست، به توده اى بزرگ تبديل مى شوند! چنانچه اين احاديث جعلى هستند، چرا تنها در يك صفحه بعد مى گويد:

اشاره مى كنم به اينكه «بسيارى» از اين احاديث در «صحاح» به جز بخارى و مسلم نقل شده است! برخى از آنها را نيز «حاكم» در «المستدرك» و «ابن حنبل» در «مسند» خويش نقل كرده است. به علاوه سنن الدانى، «نعيم بن حماد» و بسيارى ديگر.(2)


1- تراثنا و موازين النقد، ص١٨6.
2- همان.

ص:23

اين تناقض گويى، نيازى به توضيح و تفسير ندارد؛ از سويى مى گويد احاديث «جعلى» هستند و «برخى» از آنها به «سهل انگاران» اهل تسنن سرايت كرده است و از سوى ديگر مى گويد «بسيارى» از اين احاديث در كتاب هاى «صحاح» نقل شده است! روشن است ميان اصطلاحات «جعلى» ، «صحاح» و ميان سرايت كرده به «برخى» و «بسيار» نقل شده، منافات وجود دارد. چنين سخنانى از سوى كسى كه با اصطلاح حديث آشنا باشد، بيان نمى شود. همچنين كسانى كه مى دانند چه انديشه اى را در سر مى پرورانند و چه چيزى را بر قلم مى رانند، چنين داورى هاى دشوارى نمى كنند. حكم «تساهل» به صاحبان «صحاح» دادن، چيزى جز جهل نسبت به تاريخ حديث و تاريخ محدثان و نداشتن آگاهى نسبت به رنجى كه اهل حديث در راه گردآورى، ضبط، تدوين و تحرير آن برده اند، نيست. كسانى كه در پايين ترين سطوح آشنايى با اصطلاحات حديثى، تاريخ حديث و اهل و قواعد آن قرار دارند، حق ندارند به درياى پهناور «نقد» وارد شوند. در فصل هاى آينده وجوه بطلان اين گونه داورى هاى دشوار را بيان خواهيم كرد.

ص:24

ص:25

فصل سوم: صحت و ضعف احاديث مربوط به امام مهدى (عج)

برخى نويسندگان، احاديث امام مهدى (عج) را «جعلى» توصيف مى كنند و منتسب بودن «جعل» به شيعه را پيوسته بر زبان مى آورند! با اين وجود، نزد همه پژوهشگران علوم حديث مسلم است آن دسته از احاديث حضرت مهدى (عج) كه در كتاب هاى گوناگون، از جمله كتاب هاى صحاح، مسندها و سنن ثبت شده است و راه هاى متعدد و اسناد گوناگون دارند، اگر هم صحيح نباشند، كسى نمى تواند همه آنها را جعلى بخواند. بالاترين و بدترين جرئتى كه يك فرد مى تواند به خود بدهد، اين است كه آنها را ضعيف بخواند. واقعيت مشهود اين است كه اسناد احاديث امام مهدى (عج) ، برخى صحيح و مورد اتفاق همگان، برخى حسن، برخى ضعيف و برخى نيز جعلى است!

هيچ كس - مگر شمار اندكى از متأخران ناآشنا با حديث و

ص:26

اصطلاحاتش - همه آنها را جعلى نخوانده است. نويسنده اين سخن نيز به پيروى از آن گروه اندك اين تعبير را بر زبان آورده است.(1)

كسى كه به جعلى بودن احاديث حضرت مهدى (عج) حكم مى كند، در دو چيز از انصاف، فاصله گرفته است:

نخست، جعلى خواندن احاديث بدون آشنايى با مفهوم جعل و بدون قائل شدن تفاوت ميان «جعل» و «ضعف» يك حديث. چنين كارى از كسى كه در نقد حديث ادعاى اجتهاد دارد، بسيار بعيد است. مگر آنكه بگوييم وى در اين سخن از اشخاصى ناآشنا با اصطلاح حديث، مانند «احمد امين» ، «ابن محمود قطرى» و امثال آنان، تقليد كرده است.

دوم اينكه وى حكم به ضعف احاديث حضرت مهدى (عج) را از زبان پيشينيان خود، مانند «ابن خلدون» ، «ابن حجر» و ديگران نقل كرده است، ولى وى هيچ اشاره اى نكرده كه شمار بسيارى از محدثان احاديث امام مهدى (عج) را صحيح شمرده اند. آيا اين گونه دخل و تصرف ها از كسى كه با شيوه هاى علمى متقن درصدد «نقد علمى» حديث باشد، صورت مى پذيرد؟

به هر حال، چرا وى بيهوده مى كوشد موضوع تصحيح نمودن اسناد احاديث را توسط برخى بى ارزش جلوه دهد، درحالى كه خودش بر تضعيف نمودن اسناد آن اصرار مى ورزد و تضعيف انجام شده از سوى ابن خلدون را مطرح مى سازد و پس از نقل پاره اى از سخن او، درباره


1- «شيخ عباد» ، ضمن برشمردن اينان، در شماره 4٠ با ردى كه بر «على بن محمود قطرى» نوشته، كذب پندارهاى آنان را اثبات كرده است. در رديف نخست اين گروه، «رشيد رضا احمد امين» قرار دارد و از ميان پيروانشان مى توان به «ابن محمود» و «كاتب» اشاره كرد.

ص:27

احاديث حضرت مهدى (عج) مى گويد: «ابن خلدون يكايك اين احاديث را در بوته نقد گذاشته و آنها را تضعيف كرده است» . (1)همچنين به ابن حجر نسبت مى دهد كه وى همه احاديث نقل شده درباره امام مهدى (عج) را جمع آورى كرده و با اعلام اينكه شمار آنها پنجاه حديث است، ثابت نشدن صحت آنها را اعلام كرده است. (2)درحالى كه حق بيان يك بحث متقن علمى اين است كه اين احاديث را از برخى بزرگان پيش از ابن خلدون يا معاصران وى يا كسانى كه پس از وى آمده اند و شمارى از اين احاديث را صحيح شمرده اند را نيز نقل كند.

در اينجا بهتر آن است كه براى تكميل جوانب بحث، نام شمارى از محدثان و عالمانى كه احاديث حضرت مهدى (عج) را در كتاب هايشان ثبت كرده و نقدهايى كه بر آنها وارد ساخته اند(3)را بيان كنيم (4):

١. «عبدالرزاق» (متوفاى٢١١ه. ق) در كتاب «المصنف» (طبع حبيب الرحمان الاعظمى، انتشارات مجلس علمى هند، جزء يازدهم) ، احاديث ٢٠٧6٩ - ٢٠٧٧٩، را درباره حضرت مهدى (عج) درج كرده است. هيثمى در مجمع الزوائد (ج٧، ص ٣١5) درباره برخى احاديث المصنف گفته است: «رجال آن صحيح است» .


1- تراثنا و موازين النقد، ص١٨٧.
2- به نقل از «المهدى و المهدويّه» ، احمد امين، ص١٠٨.
3- ما در اين زمينه بر كتاب «الامام المهدى عند اهل السُنّه» اثر شيخ مهدى فقيه، تكيه كرده ايم.
4- از نخستين كسانى كه اين احاديث را به بوته نقد گذاشت، ابن خلدون است كه برخى سخنانش را در اينجا نقل كرديم. در ادامه، از پيروان وى مانند محمد رشيد رضا مصرى شامى، احمد امين مصرى و ابن محمود قطرى و ديگران نيز ياد خواهيم كرد.

ص:28

٢. «ابن ماجه» (متوفاى ٢٧٣ه. ق) در «سنن» (طبع محمد فؤاد عبدالباقى، دار احياء الكتب، عيسى البابى، مصر، ج ٢، صص٢٢ - ٢4) ، احاديث 4٠٨٢ - 4٠٨٨ را درج كرده است. اسناد حديث 4٠٨4 صحيح و رجال آن ثقه است. حاكم درباره اش گفته است: به شرط شيخين (بخارى و مسلم) صحيح است.

٣. «أبوداود» (متوفاى ٢٧5ه. ق) در «سنن» (طبعه محمد محيى الدين عبدالحميد، دار احياء السنّة النبوية، مصر، ج 4، صص١٠6 - ١٠٩) ، تحت عنوان كتاب المهدى، (شماره هاى 4٢٧٩ - 4٢٩٠) را در كتابش درج كرده است.

4. «ترمذى» (متوفاى٢٩٧ه. ق) در كتاب «الجامع الصحيح» ، موسوم به السنن (طبع ابراهيم عطوة عوض، شركة مصطفى البابى، مصر، ج4) ، احاديث ٢٢٣٠ و ٢٢٣٢ را درج نموده است. او درباره آن دو حديث گفته است: حسن و صحيح است.

5. «طبرانى» (متوفاى٣6٠ه. ق) در «المعجم الكبير» (طبع حمدى السلفى، مطبعة الوطن العربى، بغداد، جزء ١٠) ، احاديث ١٢١٣ - ١٢٣١ موجود در مسند عبدالله بن مسعود را درج كرده است.

6. «حاكم» (متوفاى 4٠5ه. ق) در «المستدرك على الصحيحين» (ج4، صص 464 و 55٧) احاديث حضرت مهدى (عج) از جمله: «. . . هرگاه او را ديديد، با او بيعت كنيد. گرچه در حالت خزيدن روى برف باشيد. او خليفه خدا مهدى است» را درج كرده و گفته است: «اين حديث - به شرط شيخين - صحيح است» . ذهبى نيز در ذيلى كه بر آن نوشته، با اين نظر موافقت كرده است.

ص:29

٧. «بغوى» (متوفاى5١٠ه. ق) در «مصابيح السُنّة» (مطبعه محمدعلى صبيح، قاهره، ج ١، ص١٩٢) آن احاديث را درج كرده و برخى از آنها را صحيح و برخى ديگر را حسن شمرده است.

٨. «ابن تيميه» (متوفاى ٧٢٨ه. ق) در كتاب «منهاج السنة» (داراحياء السُنة النبوية، ج 4، ص٢١١) گفته است:

احاديثى كه براى ظهور مهدى [(عج)] به آنها استدلال مى شود، احاديثى صحيح هستند و ابوداود، ترمذى، احمد و ديگران آنها را روايت كرده اند [و برخى از آنها را آورده است] و كسانى به غلط اين احاديث را انكار كرده اند!

٩. ذهبى (متوفاى ٧4٨ه. ق) در تلخيص المستدرك حاكم، در ذيل نقل اين احاديث از سوى حاكم، برخى از آنها را صحيح شمرده است.

عباد نيز گفته است: «ذهبى شمار بسيارى از احاديث [امام] مهدى [(عج)] را در تلخيص المستدرك، صحيح شمرده است» . او اين مطلب را در بند ١٩ مقاله اى كه در مجله الجامعة الإسلامية، المدينة المنوّرة، ش 45، در رد ابن محمود قطرى، از منكران حضرت مهدى (عج) ، به چاپ رسانده، يادآور شده است.

١٠. «ابن قيم جوزيه» (متوفاى ٧5١ ه. ق) در كتاب «المنار المنيف فى الصحيح و الضعيف» (تحقيق: احمد عبدالشافى، چاپ دارالكتب العلمية، بيروت، لبنان، ١4٠٨ه. ق، فصل 45، صص١٢٩- ١4٣، ح٣٢5 به بعد) احاديث ٣٢6 - ٣٣٩ را درج نموده است.

وى ضمن آوردن احاديث، گفته است اين احاديث بر چهار نوع است: صحيح، حسن، مبهم و جعلى.

ص:30

١١. «ابن كثير شامى» (متوفاى٧٧4ه. ق) در كتاب «النهاية» (تحقيق: طه محمد الزينى، دارالكتب الحديثة، مصر، ج ١، صص٢4-٣٢) بخشى از احاديث حضرت مهدى (عج) را آورده و آنها را صحيح شمرده است.

١٢. «هيثمى» (متوفاى٨٠٧ه. ق) در «مجمع الزوائد» (نشر مكتبة القدسى، ١٣5٣ه. ق، ج٧، صص٣١٣ - ٣١٨، باب ما جاء فى المهدى) ، احاديث آن را آورده و برخى از آنها را صحيح شمرده است.

١٣. «برزنجى مدنى» (متوفاى١١٠٣ه. ق) در كتاب «الاشاعة لاشراط الساعة» (صص٨٧ - ١٢١، فصل الحديث عن المهدى) ، شمار بسيارى از احاديث مربوط به حضرت مهدى (عج) را صحيح شمرده است.

١4. محمد صديق حسن خان قنوجى (متوفاى١٣٠٧ه. ق) در كتاب «الإذاعة لِما كان و ما يكون بين يدى الساعة» (طبع مطبعة المدنى، القاهرة، صص١١٢ و ١١٣) نوشته است:

احاديث رسيده درباره [امام] مهدى [(عج)] - به اختلاف روايات - بسيار فراوان است و به حد تواتر مى رسد. ترمذى، ابوداود، ابن ماجه، حاكم، طبرانى و ابويعلى موصلى، احاديث [امام] مهدى [(عج)] را آورده و آنها را به شمارى از صحابه اسناد داده اند. بنابراين، منكران، آن گونه كه شايسته موضوع است، با آن برخورد نكرده اند. درحالى كه احاديث يكديگر را تقويت مى كنند و شواهد و قراين از آنها پشتيبانى مى كنند و احاديث [امام] مهدى [(عج)]، برخى صحيح، برخى حسن و برخى ضعيف است و موضوع [امام] مهدى [(عج)] ميان مسلمانان، در طول قرون و اعصار، مطرح بوده است.

وى از «شوكانى» در «التوضيح فى تواتر ما جاء فى المهدى و المسيح»

ص:31

نقل مى كند:

احاديث وارده درباره [حضرت] مهدى [(عج)] كه مى توان بر آنها وقوف يافت، پنجاه حديث است كه ميان آنها صحيح، حسن و ضعيف و جبران شده وجود دارد و بدون شك و شبهه اين احاديث متواتر است. بلكه وصف تواتر بر احاديثى پايين تر از اين نيز بر طبق همه اصطلاحات تحرير شده در علم اصول صدق مى كند. اما آثارى از صحابه كه بر وجود [حضرت] مهدى [(عج)] تصريح دارد، بسيار است. اين احاديث نيز در حكم احاديث مرفوع هستند؛ زيرا در چنين زمينه اى فرصت براى اجتهاد وجود ندارد.

صديق حسن خان در الاذاعة، ص١45، در رد بر ابن خلدون مى نويسد:

بدون شك [امام] مهدى [(عج)] در آخرالزمان، البته در ماه و سالى نامشخص ظهور مى كند؛ زيرا احاديث دراين باره متواتر است و جمهور امت، مگر شمار اندكى مخالف، نسلى پس از نسل بر آن اتفاق نظر داشته اند و اهل علم نيز به دليل احاديث بسيارى كه دراين باره نقل شده است، به آن معتقدند.

بنابراين شك درباره آن «فاطمى موعود منتظر» ، كه مدلول احاديثى فراوان است، نه تنها معنا ندارد، بلكه شك كردن در مقابل اين همه نصوص سودمند و مشهورى كه به اندازه تواتر مى رسد، جسارتى بزرگ است.

صديق حسن خان در الاذاعة، ص١46، از «سفارينى حنبلى» در «لوامع الانوار» چنين نقل مى كند:

از صحابه اى كه نام آنها برده شده يا آنهايى كه نامشان برده نشده

ص:32

و از تابعان و كسانى كه پس از آنها آمده اند، روايت هاى گوناگونى (درباره حضرت مهدى (عج)) نقل شده است كه از مجموع آنها براى ما علم قطعى حاصل مى گردد. بنابراين، ايمان به ظهور [امام] مهدى [(عج)] طبق آنچه نزد اهل علم مقرر و در كتاب هاى عقايد اهل سنت و جماعت مدون است، واجب مى باشد.

١5. «عظيم آبادى هندى» (متولد ١٢٧٣ه. ق) در كتاب «عون المعبود شرح سنن ابى داود» (تحقيق عبدالرحمان محمد عثمان، نشر محمد عبدالمحسن، مدينه منوره، ج١١، ص٣6١) ، در شرح حديث 4٢5٩، در آغاز كتاب المهدى مى گويد:

بدان كه مشهور در ميان عموم اهل اسلام در طول قرون و اعصار اين بوده است كه در آخرالزمان ظهور مردى از اهل بيت كه دين را تأييد مى كند، بديهى است و گروهى از بزرگان، احاديث [امام] مهدى [(عج)] را در كتاب هايشان درج كرده اند. اسناد احاديث اينان برخى صحيح، برخى حسن و برخى ضعيف است. اما عبدالرحمان بن خلدون، امام و مورخ مغربى، در تاريخ خويش در تضعيف همه احاديث [امام] مهدى [(عج)] راه مبالغه را پيموده و نه تنها دراين باره به راه درست نرفته، بلكه خطا نيز كرده است.

١6. «محمد بن جعفر كتانى» (متوفاى ١٣45ه. ق) در كتاب «نظم المتناثر من الحديث المتواتر» (چاپ يكم، المطبعة المولوية بفاس المغرب، سنة ١٣٢٨، چاپ دوم، دار الكتب السلفية، مصر) ، در حديث شماره ٢٩٨، احاديث ظهور حضرت مهدى موعود منتظر فاطمى (عج) را نقل كرده است. آن گاه پس از ذكر احاديث بيست تن از صحابه و كسانى

ص:33

كه آن روايات را در كتاب هايشان درج نموده اند، گفته است:

چندين تن از «حافظ سخاوى» نقل كرده اند كه اين حديث متواتر است و سخاوى در «فتح المغيث» آن را ذكر و از «ابوالحسين آبرى» نقل كرده است.

و در تأليفى از «ابوالعلا ادريس بن محمد بن ادريس حسينى عراقى» درباره [امام] مهدى [(عج)] چنين آمده است كه احاديث مربوط به او متواتر يا نزديك به تواتر است و چندين تن از حافظان به تواتر آنها نظر داده اند.

در شرح «الرسالة» ، اثر «شيخ جسوس» مطلبى به اين شرح آمده است: «خبر [امام] مهدى [(عج)] در احاديث آمده است و سخاوى گفته است كه اين خبر به حد تواتر رسيده است» .

در «شرح المواهب» به نقل از ابوالحسن آبرى در «مناقب الشافعى» آمده است: «اخبار درباره اينكه [امام] مهدى [(عج)] از اين امت است، به تواتر رسيده است» .

و در «مغانى الوفا بمعانى الاكتفا» كلام آبرى را نقل كرده است، آنجا كه مى گويد: «اخبار متواترى از رسول خدا (ص) نقل شده است درباره اينكه [امام] مهدى [(عج)] مى آيد و هفت سال حكومت مى كند و زمين را از عدل پر مى سازد» .

در شرح عقيده سفارينى محمد بن احمد حنبلى، دراين باره چنين آمده است: «درباره ظهور او روايت هاى بسيارى نقل شده، به طورى كه به حد تواتر معنوى رسيده است و آن قدر در ميان عالمان اهل سنت شايع است كه از اعتقاداتشان به شمار مى آيد» .

ص:34

سپس به نقل عبارت سفارينى مى پردازد، همان گونه كه صديق خان آن را در الاذاعه نقل كرده است و سپس در ادامه، سخن حسن خان را در رد ابن خلدون آن گونه كه ما نقل كرديم، مى آورد.

١٧. «مباركفورى» (متوفاى ١٣5٣ه. ق) در «تحفة الاحوذى» ، تحقيق: عبدالرحمان محمد عثمان، مطبعة الفجالة، مصر، نشر المكتبة السلفية الحديثة، ش ٢٣٣١، ج6، ص4٨4) نيز به موضوع حضرت مهدى (عج) پرداخته است.

١٨. «شيخ محمد خضر حسين مصرى» (متوفاى ١٣٧٧ه. ق) در مقاله «نظرة فى احاديث المهدى» منتشر شده در مجلة «التمدن الاسلامى» كه از سوى جمعيت تمدن اسلامى دمشق سوريه انتشار مى يابد، در مجلد ١6، ش٣5 و ٣6، سال ١٣٧٠، سخن منكران احاديث حضرت مهدى (عج) را به سختى رد مى كند و مى گويد:

ابن خلدون اعتراف كرده است كه «برخى از احاديث [حضرت] مهدى [(عج)] بدون انتقاد است، آنجا كه گفته است: «اينها روايت هايى است كه ائمه درباره [حضرت] مهدى [(عج)] و ظهور او در آخرالزمان برگزيده اند و چنان كه ديدى، جز شمارى بسيار اندك، بى عيب و نقص نيست» .

«خضر حسين» مى گويد:

ما مى گوييم حتى اگر يك حديث بدون نقد هم در ميان اين احاديث وجود داشته باشد، براى علم به اينكه مردى در آخرالزمان ظهور مى كند، بس است؛ زيرا مسأله [حضرت] مهدى [(عج)]، از آن دسته عقايد دينى كه جز با دلايل قطعى ثابت نمى شود، نيست؛ چرا كه شمار صحابيانى كه احاديث [امام] مهدى [(عج)] از طريق آنها نقل

ص:35

شده [است]، به ٢٧ تن مى رسد. واقعيت اين است كه از احاديث جعلى و ضعيف مربوط به [امام] مهدى [(عج)] كه بگذريم، عالمان پژوهشگر و دانا از باقى مانده آنها نمى توانند چشم بپوشند. . . در ميان احاديث [امام] مهدى [(عج)]، برخى در شمار احاديث صحيح قرار دارند و تا آنجا كه من در علم حديث پژوهش كرده ام و بر نيك و بد آنها آگاه گشته ام، مى توانم - همانند رجال حديث پيش از خود - بگويم: قضيه [حضرت] مهدى [(عج)] قضيه اى ساختگى نيست.

١٩. «شيخ منصور على ناصف» در «التاج الجامع للاصول» (ج5، صص٣4١ - ٣44) و در ذيل «شرح غاية المأمول» گفته است:

باب هفتم درباره خليفه المهدى: در ميان عالمان - نسلى پس از نسل - مشهور است كه در آخرالزمان ناگزير بايد مردى از اهل بيت به نام «مهدى» ظهور كند. احاديث [حضرت] مهدى [(عج)] را گروهى از نيكان صحابه نقل و بزرگان محدثان آنها را برگزيده اند و كسانى چون ابن خلدون و ديگران كه احاديث [امام] مهدى [(عج)] را تضعيف كرده اند، به خطا رفته اند.

٢٠. «شريف احمد بن محمد بن صديق ابوالفيض غمارى حسينى مغربى» (متوفاى ١٣٨٠ه. ق) كتاب ارزشمند «ابراز الوهم المكنون فى كلام ابن خلدون» را در رد شبهات و دروغ هاى ابن خلدون درباره احاديث مهدى منتظر (عج) نوشته است. اين كتاب در مطبعة الترقى دمشق شام به سال ١٣4٧ه. ق به چاپ رسيده است.

صديق در مقدمه اش مى گويد:

ظهور خليفه اكبر. . . محمد بن عبدالله منتظر، در اخبار متواتر آمده

ص:36

است كه او از نشانه ها و علايم قيامت است. در ميان اين اخبار، خبرهاى صحيحى از پيامبر (ص) نقل شده است و ياد او شايع گشته و خبرش در ميان عموم اهل اسلام، در طول همه قرون و اعصار، انتشار يافته است. بنابراين، ايمان به ظهور او واجب است و اعتقاد به ظهور وى - به حكم تصديق خبر پيامبر (ص) - قطعى و ثابت است.

آن گاه صديق، اقوال مربوط به تواتر حديث حضرت مهدى (عج) را از زبان عالمان امت و آثارشان نقل مى كند؛ از جمله آبرى صاحب مناقب الشافعى، سخاوى صاحب فتح المغيث، «سيوطى» در «الفوائد المتكاثره فى الاحاديث المتواتره» و نيز در مختصر آن، يعنى «الازهار المتناثره» و ديگر كتاب هايش و ابن حجر هيثمى در «الصواعق المحرقه» و ديگر نوشته هايش، «زرقانى» در «المواهب اللدنيه» و شمار بسيارى از حافظان و ناقدان حديث و محدثان استاد در فنون نقل. آن گاه سخنان قنوجى در الاذاعه، سفارينى در «الدرة المضية فى عقيدة الفرقة المرضية» ، و شرح آن موسوم به «لوامع الانوار» ، را نقل مى كند و مى گويد:

احاديث مربوط به ظهور وى آن قدر فراوان است كه به حد تواتر معنوى مى رسد و در ميان اهل سنت، چنان رواجى يافته [است] كه جزو اعتقاداتشان به شمار مى آيد.

در ادامه نيز از صحابه، خواه آنها كه نامشان برده شده يا برده نشده و از تابعان و كسانى كه پس از آنها آمده اند، روايات گوناگونى را نقل كرده است كه از مجموع آنها «علم قطعى» حاصل مى گردد.

صديق فصل نخست كتاب خويش را به بحث درباره تواتر، تعريف آن و اختلاف مردم درباره آن اختصاص داده است. وى در اين فصل، نام

ص:37

شمار بسيارى از راويان احاديث حضرت مهدى (عج) را فهرست كرده و در پايان گفته است: «مقصود از تواتر معنوى اين است كه از مجموع احاديث، تواتر حاصل مى گردد» .

سپس وى مى افزايد:

هيچ يك از اين قضايا به اعتبار اسنادشان متواتر نيستند، ولى در ميان آنها يك قدر مشترك وجود دارد و آن، اين است كه وجود خليفه مهدى در آخرالزمان، به اعتبار مجموع آنها، متواتر است.

آن گاه به ابن خلدون مى پردازد - كه مرجع همه منكران است - و بخشى از سخن او را در مقدمه اش با عنوان «موضوع فاطمى و اعتقادات مردم درباره او و برداشتن پرده ابهام از اين موضوع» (1)بيان مى دارد و مى گويد:

بدان كه مشهور ميان اهل اسلام، در همه اعصار، اين بوده است كه در آخرالزمان مردى از اهل بيت ظهور مى كند. او دين را تأييد و عدالت را آشكار مى كند و مسلمانان از او پيروى مى كنند. او بر سرزمين هاى اسلامى چيره مى گردد. . . . او مهدى ناميده مى شود؛ مشهور در اين باره به احاديثى كه ائمه حديث در كتاب هايشان درج كرده اند، احتجاج مى كنند. . . .

صديق در ادامه، كلام ابن خلدون را كه احاديث را يك به يك نقل و نقد و بيشترشان را تضعيف كرده، مى آورد و به نقض حرف به حرف سخن او مى پردازد و از هدف هاى او به روشنى پرده برمى دارد؛ توهمات


1- مقدمه ابن خلدون، ص٣١١.

ص:38

او را به نيكى برملا مى سازد، با تضعيف هاى وى از احاديث به مناقشه مى پردازد و خطاى نقدهاى وى را اثبات مى كند. اين سخن ابن خلدون را نيز نقل مى كند كه مى گويد: «اينها مجموعه احاديثى است كه ائمه درباره حضرت مهدى و ظهور او در آخرالزمان نقل كرده اند» .

سپس صديق خان در رد سخن او مى گويد:

مجموع احاديثى كه او ذكر كرده ٢٨ حديث است. درحالى كه آنچه در اين زمينه روايت شده، چندين برابر اينهاست. من شمارى از احاديث «مرفوع» و «موقوف» را مى شناسم كه منهاى «مقطوع» ها، اگر جست وجو مى كردم، به صدها حديث مى رسيد.

به ويژه اگر آنچه از طريق اهل بيت نقل شده [است] مى آوردم، روايات فراوانى را شامل مى شد.

آن گاه احاديث ٢٩ تا ١٠٠ را نقل مى كند و در پايان فصل مى گويد:

ما به نقل همين اندازه از احاديث [امام] مهدى [(عج)] بسنده مى كنيم. بدون شك همين مقدار نيز براى ابطال ادعاى كسى (ابن خلدون) كه طعن وارد مى كند، بس است. وگرنه اخبار دراين باره بسيار فراوان است. چنانچه احاديثى كه به ويژه از ائمه اهل بيت دراين باره رسيده [است]، گردآورى شود، يك مجلد ضخيم خواهد گشت. (1)

از اين رو تنها بر ٢٨ حديث تكيه و آنها را نقد كردن، كارى ناقص به شمار مى آيد؛ حتى اگر اين نقد به اثبات ضعيف بودن همه آنها بينجامد؛ زيرا فرض بر اين است كه احاديث فراوان ديگرى وجود دارد


1- ابراز الوهم المكنون، احمد غمارى.

ص:39

كه آنها را نقد نكرده و اسنادشان را بررسى نكرده است.

بنابراين، چگونه مى تواند ادعاى عدم صحت همه احاديث را بكند و چگونه مى تواند با تكيه بر استقرايى ناقص، به نتيجه، مطمئن گردد؟

اين در حالى است كه ابن خلدون ادعا نمى كند همه احاديث ضعيف است؛ بلكه معترف است شمارى - هرچند اندك - از آنها صحيح هستند: «از اين احاديث، چنان كه ديدى، جز شمار بسيار اندكى در بوته نقد نهاده نشده است» .

صديق در رد سخن او چه نيكو مى گويد:

ديدى كه چگونه ما به حق از عهده نقد باطل او برآمديم؛ و به عكس ادعاى وى، نقد او جز درباره شمار اندكى از احاديث، وارد نيست. به فرض اينكه ادعاى وى را بپذيريم و او به جز شمار اندكى از احاديث، چيز ديگرى را قبول نكند، در آن صورت به كدام شبهه مى تواند اين شمار اندك غيرقابل نقد را رد كند! براى نپذيرفتن همين مقدار اندكى كه به صحت آنها اعتراف دارد و به صحت و سلامت آنها در برابر نقد اعتراف مى كند، چه عذرى دارد! اين چيزى جز يك عناد آشكار و پوشاندن حق روشن و تكبر ورزيدن از اعتراف به چيزى كه با هواى نفس وى مخالفت دارد، نيست.

ما بسيار ديده ايم كه او به احاديث كسانى استناد مى كند كه جز يك نفر، آنها را نقل نكرده است و حتى وضعيت همين يك نقل كننده نيز جاى بحث دارد. بلى! اين حديث واحد چون از مواردى است كه به حال ناصبى ها زيان ندارد (آن را قبول

ص:40

مى كند) ، اما اين احاديث متواتر درباره [امام] مهدى [(عج)]، با مذهب ناصبى ها و خوارج، مخالفت دارد. ازاين رو، از هر راهى كه توانسته، هرچند نابجا، آنها را نقد كرده است.(1)

حق اين است كه «شريف احمد صديق غمارى» حق سخن را در اثبات حقيقت اين مسأله و رد منكران حضرت مهدى (عج) ، ادا كرده است و نيازى به افزودن چيزى بر آن نيست. او به خوبى نشان داده است كه از قهرمانان علوم حديث است. از ادبى فراوان برخوردار است. دستى توانا و سينه اى گشاده دارد. بايد از او دراين باره تشكر كرد. خداوند به او پاداش نيكو دهد.

واى بر كسى كه درباره اين دانشمند مخلص مى گويد: «او به گذشته تعلق دارد و كهنه پرست است» !

٢١. «ناصرالدين البانى شامى» (معاصر) زير عنوان «پيرامون [امام] مهدى [(عج)]» ، در ستون «من القراء و اليهم» (مجله التمدن اسلامى دمشق، ش ٢٧ و ٢٨، ص64٢، سال ٢٢) ، مى نويسد: «بايد دانست كه درباره ظهور [امام] مهدى [(عج)]، احاديث صحيح بسيارى وجود دارد كه اسناد بخش بزرگى از آنها صحيح است» .

وى سپس به نقل برخى از اين روايات مى پردازد و با نقل سخن صديق خان در «الاذاعه» ، زير عنوان «شبهات حول احاديث المهدى» مى گويد:

رشيد رضا و ديگران، احاديث [حضرت] مهدى [(عج)] را يك به يك مورد بررسى قرار نداده اند و درصدد يافتن اسناد لازم آنها برنيامده اند. اگر چنين مى كردند، حتى در امور غيبيه اى كه برخى


1- ابراز الوهم المكنون، احمد غمارى.

ص:41

گمان مى كنند جز با حديث متواتر اثبات نمى شود، حجت بر آنها تمام مى شد. از جمله دلايلش هم اين است كه آقاى رشيد رضا ادعا كرده است كه در اسناد اينها، شيعى مذهب وجود دارد! درحالى كه اين سخن اطلاق ندارد و در ميان راويان احاديث چهارگانه اى كه نقل مى كند، كسى كه به تشيع شهرت داشته باشد، وجود ندارد.

البانى در ادامه مى افزايد:

خلاصه سخن اينكه اعتقاد به ظهور [امام] مهدى [(عج)] از اعتقادات ثابت و متواترى است كه از رسول خدا (ص) رسيده و ايمان به آنها واجب است؛ زيرا از امور غيبى است و ايمان به آنها از ويژگى هاى متقين است، چنان كه خداى متعال فرموده است: الم * ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ ؛ «اين، كتابى است كه شك در آن راه ندارد و هدايتگر متقين است. كسانى كه به غيب ايمان مى آورند» . (بقره: ١٣)

اين اعتقاد را كسى جز اشخاص جاهل يا ستيزه جو انكار نمى كند.

٢٢. شيخ عبدالمحسن بن حمد عباد مدنى، عضو هيئت تدريس دانشگاه اسلامى مدينه منوره (معاصر) ، در سخنرانى خود، زير عنوان «عقيده اهل سنت و احاديث مربوط به [امام] مهدى منتظر [(عج)]» كه در آن دانشگاه ايراد كرده است (مجلة الجامعة الإسلاميه، ش سوم، سال يكم، ذى قعده ١٣٨٨ه. ق) ، به ده نكته اشاره مى كند كه بدين شرح است:

يكم - ذكر نام آن دسته از صحابه اى كه احاديث [امام] مهدى [(عج)] را از رسول خدا (ص) نقل كرده اند و شمار آنها - نزد وى - ٢6 تن است؛

دوم - نام پيشوايان حديث كه احاديث حضرت مهدى (عج) را در

ص:42

كتاب هايشان نقل كرده اند و شمار آنها ٨٣ تن است و از آن جمله اشخاص ذيل مى باشند: «ابوداود، ترمذى، ابن ماجه، نسائى، احمد بن حنبل، ابن حبّان، حاكم نيشابورى، ابن ابى شيبه، ابونعيم اصفهانى، طبرانى، دارقطنى، ابويعلى موصلى، بزار، خطيب، ابن عساكر، ديلمى، بيهقى و ديگر پيشوايان، محدثان و عالمان» ؛

سوم - ذكر كسانى كه درباره حضرت مهدى (عج) تأليفى مستقل دارند شامل اين اشخاص: «ابوخيثمه، ابونعيم، سيوطى، ابن كثير، ابن حجر مكى هيتمى، متقى هندى، ملا على قارى، شوكانى، امير صنعانى و ديگران» ؛

چهارم - ذكر كسانى كه تواتر احاديث حضرت مهدى (عج) را نقل كرده اند؛

پنجم: ذكر برخى احاديثى كه در صحيحين (بخارى و مسلم) آمده است و به امام مهدى (عج) بشارت مى دهد و به نوعى با او مرتبط است؛

ششم - ذكر برخى احاديث درباره حضرت مهدى (عج) ؛

هفتم - ذكر برخى عالمانى كه به احاديث امام مهدى (عج) احتجاج كرده اند؛

هشتم - ذكر كسانى كه انكار احاديث حضرت مهدى (عج) از آنها نقل شده است، به همراه مناقشه درباره سخن آنان؛

نهم - ذكر آنچه گمان مى رود با احاديث وارده درباره امام مهدى (عج) تعارض دارد؛

دهم - سخن پايانى.

نويسنده در پايان فصل هفتم مى گويد: «بايد دانست كه احاديث [حضرت] مهدى [(عج)] را همه امت، اعم از اهل سنت و اشاعره، تلقى به قبول كرده اند» . او سخنان ابن خلدون را به تفصيل رد كرده و در سخن پايانى چنين گفته است:

ص:43

احاديث فراوان مهدى - كه مؤلفان درباره آنها كتاب نوشته اند و گروهى قائل به تواتر آنها گشته اند و اهل سنت و جماعت و ديگران به مدلول آنها اعتقاد دارند - بر يك حقيقت ثابت دلالت دارد و بدون شك مقتضاى آنها در آخرالزمان حاصل خواهد گشت. . . و سخن كسانى كه از روى بى دانشى نسبت دادن

احاديث [امام] مهدى [(عج)] را به رسول خدا (ص) به دليل اينكه از ساخته هاى شيعه است، نادرست شمرده اند، نادرست است.

بنابراين، با توجه به اينكه احاديث [امام] مهدى [(عج)] از راه هاى گوناگون نقل شده و در ديوان هاى اهل سنت به ثبت رسيده است، بسيار دشوار مى نمايد كسى بگويد مقتضاى اين احاديث حقيقت ندارد، مگر آنكه جاهل، ستيزه جو يا از كسانى باشد كه به راه هاى نقل و اسناد اين روايات بى توجه بوده و بر سخن شمار بسيارى از اهل علم مورد اعتماد در اين باره دست نيافته باشد. تصديق اين احاديث مشمول ايمان به رسالت حضرت محمد (ص) است؛ زيرا از نشانه هاى ايمان به آن حضرت، تصديق امورى است كه ايشان به آنها خبر داده است. نيز شامل ايمان داشتن به غيب است كه خداوند با اين آيه شريفه آنها را ستوده است: ( الم * ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ .

٢٣. عبدالعزيز بن باز سعودى وهابى (معاصر) ، رييس دانشگاه اسلامى مدينه منوره، در حاشيه اى بر سخنرانى شيخ عبدالمحسن عباد (مجله همان دانشگاه، ش ٣، سال اول، ١٣٨٨) مى نويسد:

امر [امام] مهدى [(عج)] روشن است و احاديث دراين باره مستفيض

ص:44

و بلكه متواتر است و شمار بسيارى از اهل علم قائل به تواتر آنها هستند. اين احاديث به دليل فراوانى راه هايشان و تعدد راه هاى نقل آنها و صحابيان و راويان و الفاظشان، از تواتر معنوى برخوردارند؛ و به حق دلالت دارد بر اينكه شخص وعده داده شده، امرش ثابت و ظهور او، حق است. . . .

ما اهل علم را ديده ايم كه چيزهاى بسيارى را به احاديثى كمتر از اين به اثبات رسانده اند. حقيقت اين است كه عموم اهل علم بر ثابت بودن موضوع [امام] مهدى [(عج)] و اينكه او حق است و در آخرالزمان ظهور مى كند، اتفاق نظر دارند. اما شمار اندكى از اهل علم - در اين باب - سخنانى دارند كه قابل اعتنا نيست.

همچنين شيخ عبدالمحسن بن حمد عباد در اين زمينه مقاله اى با عنوان «الرد على من كذب بالاحاديث الصحيحه الوارده فى المهدى» نيز دارد (مجلة الجامعة الإسلاميه، ش 45 و 46، يكم و دوم، سال ١٢) . او در اين مقاله، با قاطعيت و تفصيل، سخنان قاضى ابن محمود قطرى، رييس دادگاه هاى دولت قطر را كه در مقاله اى با عنوان «لا مهدى ينتظر بعد الرسول خير البشر» نوشته، رد كرده و اعتراض ها و آن امور منفى را كه او به قضيه حضرت مهدى (عج) نسبت داده، پاسخ گفته است. اين رديه بسيار قوى، متقن و دربردارنده همه بحث هايى است كه آن نويسنده و ديگران مطرح كرده اند.

نتيجه گيرى سخن ما از كسانى كه احاديث حضرت مهدى (عج) را درست مى دانند، هرچند به درازا كشيد، ولى قصد ما از اين طولانى كردن اين بود كه:

١. خوانندگان گرامى با ديدگاه هاى كسانى كه احاديث حضرت

ص:45

مهدى (عج) را صحيح مى دانند، آشنا شوند و تنها به بيان كسانى كه آنها را تضعيف مى كنند، بسنده نكنند.

٢. نشان بدهيم سخن كسانى كه از روى عمد اين تصحيح ها را ناديده مى گيرند و در عين حال مدعى بيان بحث علمى متقن هستند، موضوعيت ندارد.

اين در حالى است كه با غفلت از مجموعه اين نظريه ها، به ويژه اطلاعات ارزشمندى كه در كتاب هاى متأخران آمده است، به صورت كامل بحث نمى شود. در اين ميان، اگر كسانى كه اين اطلاعات را پنهان مى كنند، چيزى درباره آنها نمى دانند، اين مصيبتى است كه بر علمى و متقن بودن بحثى كه بيان مى دارند، وارد مى آيد و اگر مى دانند، ولى از آن تغافل مى ورزند و چيزى از آن را در بحث ذكر نمى كنند، مصيبتى بزرگ تر است؛ زيرا درستى نيت، اخلاص و امانت دارى شان را زير سؤال مى برد.

ص:46

ص:47

فصل چهارم: اصل و جزئيات احاديث امام مهدى (عج)

نزد اهل علم روشن است كه اصل يك موضوع هرچند ممكن است ثابت و يقينى باشد، ولى جزئيات آن مى تواند مشكوك و مورد اختلاف باشد. اينكه آن موضوع از معقولات باشد يا منقولات، تفاوتى نمى كند؛ براى مثال، چه بسا راويان بر آمدن شخصى مانند زيد اتفاق نظر داشته، ولى درباره سواره يا پياده آمدنش، اختلاف نظر داشته باشند.

بنابراين، هر خبرى از دو عنصر تشكيل مى شود: اصل چيز و حالت آن. چه بسا نسبت به اصل اتفاق نظر باشد، ولى بر سر حالتش اختلاف نظر وجود داشته باشد. ازاين رو چنانچه حكمى، خواه تكليفى يا اعتقادى يا نقلى، بر اصلى مترتب باشد، بايد به آن ملتزم شد؛ زيرا در آن اختلافى وجود ندارد. ولى اگر دليلى بر ثبوت حالت وجود ندارد، احكام اصل بر آن جارى نمى شود؛ همان گونه كه اختلاف بر سر حالت نيز در ثابت بودن اصل تأثيرى ندارد.

ص:48

مانند چنين موضوعى در بسيارى از التزام هاى دينى، خواه عملى يا اعتقادى وجود دارد؛ براى مثال، حج يك واجب شرعى است و درباره واجب بودن اصل و اعمال مهم آن، مانند احرام، طواف و سعى ميان امت اسلامى، اختلافى وجود ندارد. ولى ناگزير درباره جزئيات، اختلاف وجود دارد، بدون آنكه در اصل وجوب آن تأثيرى داشته باشد. در چنين جايى در مقام عمل، شخص عامل به آن دسته از جنبه هاى عمل كه نزدش ترجيح دارد، ملتزم مى شود. بر اين اساس معلوم است كه اختلاف هاى بسيار ميان علماى مذاهب گوناگون، حتى فقيهان يك مذهب، در احكام اصول واجبات و محرمات مسلّم، مؤثر نيستند و تشكيكى كه در جزئيات و تفاصيل است، به كليات و مسلّمات سرايت نمى كند.

در اعتقادات نيز چنين است؛ براى مثال، اعتقاد به معاد و اينكه در روز رستاخيز حساب و ميزان و صراط و بهشت و جهنم وجود دارد، يكى از اصول و پايه هاى اعتقادى دين اسلام است. درباره ترديدناپذير بودن اين امور در آيه هاى قرآنى و احاديث متواتر به اندازه اى دليل ارائه شده كه از ضرورت هاى دين اسلام گشته است. اين در حالى است كه در جزئيات هريك از امور ياد شده، اختلاف گسترده اى وجود دارد كه البته داراى روشنى، قطعيت و ثبوت نيست. با اين وجود، بايد دانست اختلاف در جزئيات، در يقين به كليات بى تأثير است و اتفاق نظر بر آنها تا اندازه اى است كه آنها را در زمره ضروريات وارد ساخته است.

موضوع مهدى منتظر (عج) نيز چنين است. اصل خبر ايشان يقينى است و عامه مسلمانان به دليل اخبار تأييدكننده بسيارى كه در اين باره رسيده

ص:49

است، بر التزام به آن اجماع دارند. ولى جزئيات و ويژگى هاى حضرت مهدى (عج) ، كيفيت آمدن، مدت زندگى، چگونگى حكومت كردن او و حتى جنبه هاى شخصى او، مانند نام و شكل و شمايل او و. . . جنبه اصلى ندارند و درباره آنها جز اخبارى آحاد چيزى نيامده است. بنابراين، تكيه بر اين موارد، مبتنى بر اخبارى است كه خود آنها از نظر سند يا متن يا در قياس با اخبار يا دلايل ديگر يا در مقايسه با ديگر اخبار و ترجيح ميان آنها يا از نظر عقلى، به سبب ترديد در مدلولات و مضامين آنها، به روش هاى گوناگون قابل نقد هستند.

ازاين رو، اگر نقد، به بى اعتبارى يكى از اين جزئيات بينجامد، اين امر تأثيرى در ثبوت اصل حديث حضرت مهدى (عج) و اصل خبر كه نزد مسلمانان مورد اتفاق است و اخبارى درست و متواتر رسيده است، نمى گذارد و آن حديث، «آمدن مردى از اهل بيت رسول خدا (ص) به نام مهدى در آخرالزمان براى تجديد دين و پركردن زمين از عدالت است» . درباره اين موضوع حتى دو تن از مسلمانان هم اختلاف ندارند. اين اصل همان چيزى است كه ادعاى تواتر و ثبوت آن، از مجموع اخبار و احاديث رسيده درباره حضرت مهدى (عج) به اثبات مى رسد. بنابراين، هر اندازه هم جزئيات باطل يا فاسد و اثبات نشده باشد، به ثبوت اصل حديث امام مهدى (عج) آسيبى نمى رساند.

پس آيا بهتر نيست انسان عاقل ميان اصل و جزئيات تفاوت قائل شود و بگويد: درباره ظهور امامى به نام حضرت مهدى (عج) در آخرالزمان اخبار و روايت هاى بسيارى رسيده است. هزاران كتاب درباره اش نوشته و ده ها روايت با صدها سند درباره اش نقل شده است. اين يك حقيقت

ص:50

ثابت است و همه فرقه هاى اسلامى درباره اش اتفاق نظر دارند؟ !

ازاين رو، چنانچه جزئيات موضوع بر حسب عقل كسى پذيرفتنى نيست يا اسنادش ضعيف است و دليلى بر آنها اقامه نشده يا به حسب آنچه نزد مذاهب مسلمانان مشهور است، مورد اتفاق نيست، سزاوار است همان جزئيات منشأ بحث و جدل شود، نه اصل موضوع.

بر اين اساس، طرح برخى جزئيات نپذيرفتنى و سپس آن را ملاك داورى كل موضوع و اصل ثابت آن قرار دادن و نيز آن را جعلى و باطل توصيف كردن و دستاويزى براى حمله به اصل حديث قرار دادن، از روش هاى نقد حديث، بلكه از ساده ترين قواعد منطق بيرون است؛ زيرا قياسى است كه با چندين فارق انجام مى گيرد.

محدث صديق غمارى، همه اين موارد را تأكيد مى كند و «تواتر معنوى» را قدر مشترك مجموع احاديث قرار مى دهد و مى گويد:

هيچ يك از قضاياى اين موضوع به اعتبار اسنادشان متواتر نيستند و قدر مشترك ميان آنها يعنى «وجود خليفه مهدى در آخرالزمان» ، با توجه به مجموع روايت ها، متواتر است.(1)

بيگانه با علوم حديث با اين اصطلاح آشنا نيست و منكرانه مى پرسد:

«معناى تواتر چيست؟ اين احاديث بر چيزى توافق ندارند!»

در پاسخ بايد گفت: «چگونه بر چيزى توافق ندارند؟ مگر نه اين است كه بر يك قدر مشترك، يعنى «وجود شخصى از خاندان پيامبر (ص) كه در آخرالزمان ظهور مى كند» ، اتفاق دارند؟ آيا احاديث مربوط به


1- ابراز الوهم المكنون، صديق غمارى.

ص:51

حضرت مهدى (عج) بر اين معنا اجماع ندارند؟»

ولى شخص ناآگاه مى كوشد تا همچنان نسبت به تواتر، خود را به نادانى بزند و با لحنى تمسخرآميز بگويد: «كسانى كه تنها به درستى سند ايمان دارند، پاسخ به اين پرسش ها (ى محتوايى) را مهم نمى دانند» .

اين گونه برخوردها به وسيله كسانى كه با كتاب و قلم سر و كار دارند، از محدوده ادب بيرون است و در گفت وگوهاى علمى پذيرفتنى نيست. اين يك شيوه نفرت انگيز است كه جان را برمى آشوبد.

آيا درست است با عالمان و دانشمندانى كه سخنان و اعتراف هايشان را درباره تواتر احاديث حضرت مهدى (عج) در «اصل مشترك آنها» به صورت خاص نقل كرديم، اين گونه با سخافت سخن بگوييم، درحالى كه درباره احاديث مشتمل بر امور خاص، ادعاى تواتر معنوى نشده است تا كسى بخواهد با بطلان آنها، بر بطلان اصل قضيه استدلال كند؟ !

ص:52

ص:53

فصل پنجم: بررسى احاديث مهدويت

اشاره

برخى كوشيده اند تا از راه هاى گوناگون، بطلان احاديث مهدى منتظر (عج) را القا كنند. براى اين منظور، گاهى اين كار را از طريق تضعيف اسناد انجام داده اند. ولى چنان كه ديديم، نه تنها در اين كار موفقيتى حاصل نكرده اند، بلكه عموم عالمان اهل حديث بر درستى بخشى از آن احاديث، به گونه انكارناپذيرى، اتفاق نظر دارند.

ازاين رو، به شيوه مستشرقان؛ همان كسانى كه بر اسلام محمدى خرده گرفته اند و دنباله روهاى غرب زده شان، مانند احمد امين مصرى، روى آورده و گفته اند كه احاديث مهدى منتظر (عج) از ساخته هاى شيعيان است. اينان در اين بحث بر دو عنصر تكيه مى كنند:

١. نپذيرفتن مجموعه اى از احاديث نقل شده درباره حضرت مهدى (عج) كه نام آن را نقد علمى حديث گذاشته اند.

٢. بهره بردارى گروهى از دنياطلبان و نيرنگ بازان و خلفا از نظريه

ص:54

مهدى منتظر (عج) ، براى ادعاى مهدويت خودشان و فريفتن مردم از اين راه؛ كارى كه زيان ها و خطرهاى آن براى امت، در گذشته و آينده، نزد همگان روشن است.

اينان در خلال اين بحث بر جنبه هاى منفى قضيه تأكيد كرده اند، ولى سخن ما در موضوع دوم، اين است كه در طول تاريخ بلند ما تا به امروز، بى شك بسيارى افراد از مسأله حضرت مهدى (عج) سوءاستفاده كرده اند؛ به گونه اى كه برخى اشخاص نيرنگ باز زير لواى اين نام مقدس، كه مردم به نيكى و عدالت صاحبش اميد بسته اند، در صدد تسلط بر عقل و فكر مردم برآمدند. همچنين طرفداران برخى از انقلابيون مصلح لقب مهدى (عج) را به وى داده اند و با خوش بينى آرزو كرده اند او همان كسى باشد كه رسول خدا (ص) وعده ظهورش را داده است. ولى بايد بدانند اين بهره بردارى ها نمى تواند دستاويزى براى انكار حقيقت امام مهدى (عج) كه نزد مسلمانان در طول تاريخ از امور ثابت به شمار مى رود، قرار گيرد.

وجود خطا در تطبيق يا در مواردى سوء نيت و نيرنگ بازى كسانى ديگر، نمى تواند به انكار حقيقتى ثابت بينجامد. «شيخ محمد خضر حسين» در پاسخ اين گونه ادعاها چنين گفته است:

چنانچه مردم در فهم يك حديث نبوى راه خطا بروند و نتوانند آن را به درستى تطبيق دهند و اين كارشان مفاسدى به بار آورد، شايسته نيست كه اين امر، انگيزه اى براى شك در درستى حديث و مبادرت به انكار آن شود. بدون شك، نبوت، يك حقيقت است و در عين حال، كسانى به دروغ ادعاى نبوت كرده اند و با اين ادعا شمار بسيارى از مردم را گمراه ساخته اند - مانند كارى

ص:55

كه امروزه قاديانى ها مى كنند - ولى اين درست نيست كه اگر به يك مطلب حقى، باطلى چسبانده شد، اصل انكار شود.(1)

خلافت رسول خدا (ص) نيز يك منصب حق است، ولى كسى نمى تواند به اين دليل كه گروهى از جاهلان، قاتلان، ستمگران و فاسقان بر مسندش تكيه زده اند و نام اميرالمؤمنين بر خود نهاده اند، آن را انكار كند.

ناصرالدين البانى گفته است:

بسيارى از امور حق هست كه از سوى نااهلان بهره بردارى شده است؛ براى مثال، گاه كسانى كه خود مجسمه جهالت اند، مدعى علم مى شوند؛ آيا هيچ عاقلى به دليل چنين سوءاستفاده اى، اصل علم را انكار مى كند؟ ! ما با مسأله مهدى نيز همين گونه برخورد مى كنيم و همان گونه كه در احاديث درست آمده، به آن ايمان مى آوريم و پيرايه هايى را كه از طريق احاديث ضعيف [يا كارهاى جاهلان و مغرضان] بر آن بسته شده است را دور مى ريزيم. به اين ترتيب، ميان اثبات آنچه در شرع آمده و بين آنچه طبق معيارهاى عقل سليم قابل پذيرش است، سازگارى ايجاد مى كنيم.(2)

عباد گفته است:

وجود مهدى نمايان كه هرازچندگاهى ظهور مى كنند و به مسلمانان زيان هاى بسيارى وارد مى آورند، تأثيرى در ايمان داشتن به كسى كه رسول خدا (ص) در احاديث او را تصديق كرده است، نمى گذارد و او «همان [امام] مهدى [(عج)] است كه


1- نظرة فى احاديث المهدى، انتشار يافته در مجله التمدن الاسلامى.
2- مقال حول المهدى، مجله التمدن الاسلامى.

ص:56

عيسى بن مريم پشت سرش نماز مى گزارد» .

تصديق آنچه از رسول خدا (ص) به ما رسيده، واجب است و مهدى نمايان يا هركس ديگرى را كه موجب تفرقه در جامعه مسلمانان گردد، بايد از ميان برد.

بر ما واجب است كه حق را بپذيريم و باطل را مردود بشماريم؛ نه آنكه چون كسانى كه از روى حقه بازى، خود را مصداق حق شمرده اند، حق را انكار و نصوص را تكذيب كنيم.(1)

هيچ مسلمانى ادعاى باطل مهدويت اشخاص حقه باز و فريب كار را نمى پذيرد. شيعيان اماميه نيز كه بيش از ديگر فرقه ها به دليل اينكه مهدى منتظر (عج) ، امامشان است، از وى تبليغ مى كنند، در برابر مدعيان باطل مهدويت ايستادگى مى كنند؛ چنان كه در مقابل بابى ها به رهبرى «على محمد باب» كه در سده گذشته خود را امام زمان خواند، ايستادگى كردند و پس از صدور فتواى قتل وى، از سوى عالمان شيعى، اعدامش كردند.

هركس ديگرى هم چنين ادعايى كند، با چنان سرنوشتى از سوى آنان روبه رو خواهد شد. آنان، همانند ديگر مسلمانان، در انتظار موعودى هستند كه در آخرالزمان ظهور و «زمين پر شده از بيداد را از دادگرى پر كند» . آنان براى ظهور آن امام نشانه هاى ويژه اى قائل اند و براى آن دلايلى نورانى دارند.

نخستين دليل و نشان شيعيان بر وجود مهدى موعود (عج) اين است كه همه مسلمانان او را مى پذيرند، از دعوتش استقبال مى كنند و در شمار


1- الردّ على من أنكر احاديث المهدى، انتشار يافته در مجله «الجامعة الإسلامية مدينه منوره» ، شماره 45.

ص:57

حزب و زير پرچم وى درمى آيند.

اما ادعاى نامعقول بودن برخى موارد نيز كه در احاديث حضرت مهدى (عج) آمده، شامل احاديثى است كه جزئيات مربوط به ايشان در آنها بيان شده است. دراين باره بايد گفت صرف نظر از حق يا باطل بودن انتقاد شخص منتقد، اين احاديث، احاديثى آحاد هستند كه به وسيله اشخاص نقل شده است و درست يا ضعيف بودن آنها حجيت شرعى ندارد. ازاين رو، عالمان بر آنها تكيه نمى كنند و در بحث هايشان نيز نمى گنجانند؛ زيرا از فايده علمى يا عملى تهى هستند.

اعتبار اين احاديث و التزام به آنها مانند داستان هاى پيامبران گذشته، احاديث سيره رسول خدا (ص) و صحابه و اخبار و حوادث تاريخى، مشروط به اين است كه از نظر سند و متن با هم مقايسه و متمايز گردند و سپس آنهايى كه ترجيح دارند و با دلايل سازگارترند، برگزيده شوند.

آنچه گفته شد، به احاديثى كه درباره آينده سخن مى گويد اختصاص ندارد. بلكه احاديث مربوط به گذشته و حتى حال نيز به چنين نقدى الهام گرفته از يكى از اصول جارى عرف و شواهد حالى و مقالى نياز دارد.

معيار در همه موارد - گذشته، حال و آينده - يكى است؛ يعنى همه آنها از اخبار غيبى هستند كه جز از طريق خبردهنده اى راستگو و آگاه دانسته نمى شوند. از آنجا كه اين امور از منقولات هستند و منشأ آنها شنيدن است، تنها راه چاره، اخبار و احاديثى هستند كه اين گونه موضوع ها را روايت مى كنند، نه هيچ چيز ديگر. ولى نگرش مؤمنان به متون دينى تفاوت مى كند؛ به اين ترتيب كه اگر چيزى در قرآن كريم - وحيى كه معجزه است - يا در حديث شريف - كه وحى غير معجزى است - آمده باشد، در آن صورت

ص:58

مؤمنان به دليل ايمانى كه به خدا و رسولش دارند، به آن ايمان مى آورند.

راز مطلب هم اينجاست كه خداوند متعال، با آنكه ما را موظف ساخته است از عقل و داورى هاى عقلانى كمك بگيريم، اين كار در جايى امكان پذير است كه راه شناخت تنها عقل باشد. ولى در جايى كه داورى هاى عقلانى در آنها راه ندارد، خداوند بزرگ ما را موظف ساخته است از پيامبران پيروى و به اخبارى كه از شرع نقل مى كنند، اعتماد كنيم؛ در آنچه انجام مى دهند، از آنها پيروى كنيم و به هرچه مقرر مى دارند، پايبند باشيم.

شريعت هاى آسمانى متكى به عنصر تبليغ هستند. ازاين رو، انجام واجبات بر مسلمان، با آگاه شدن به آن، حتمى مى شود. مأموريت پيامبران اين است كه احكام، حقايق و معارف را به بشر برسانند و حجت را بر آنان تمام كنند.

در اين ميان، مؤمنان موظف اند به آنچه پيامبران گفته اند و به آنها رسيده است، ملتزم باشند. خداى متعال فرموده است:

وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (حشر:٧)

آنچه را كه رسول خدا برايتان آورده [است] بگيريد و به آن عمل كنيد و از هرچه شما را باز داشته، خوددارى ورزيد.

از آنجا كه شريعت اسلامى بر عنصر نقل و آگاهى از آن تكيه دارد، دانشمندان علم حديث، قواعد معين و متقنى را براى ضبط روايت و نقل مقرر داشته اند. اين قواعد در ميان فرهنگ امت هاى پيشين، خواه آسمانى و جز آن، هيچ سابقه اى ندارد.

در پى وضع اين قواعد، نصوص اسلامى از جمله نصوصى هستند كه در تعيين راه هاى ايمن براى «توثيق نصوص» ، از محكم ترين پايه هاى

ص:59

عرفى، وجدانى و عقلى برخوردارند. اينكه عالمان دين اسلام موفق شده اند براى حفظ و نگهدارى دين و مواريث آن، تلاش هاى قابل ستايشى انجام دهند و اصول و فروعش را از تحريف و تصحيف در امان دارند، از عنايات پروردگار متعال نسبت به امت محمدى است.

از اين رو، آن گاه كه حديث شريف، از رسول خدا (ص) صادر و نقلش ثابت شود و طريق نقل آن درست و متن آن سالم باشد و به شخص برسد، او ملزم است در مسير تصديق پيامبر خدا (ص) ، و پايبندى به قواعد مقرر شده و اصول مورد قبول، به درستى آن حديث ايمان آورد. همچنين در صورتى كه مضمون حديث از مواردى باشد كه جز از راه وحى دانسته نمى شود، مانند حوادث گذشته و انتظارهاى آينده، براى شناخت آن، راهى جز نقل و شنيدن اخبار باقى نمى ماند. اگر امكان درك اين مطلب براى عقل با دلايل، روش ها و ابزار خاص خودش امكان پذير بود، در آن صورت آن نقل مؤكد مى شود و چيزى كه منقول است، ما را به سوى امرى معقول رهنمون مى شود.

در چنين فرضى، اگر منقول با معقول در تعارض باشد، در آن صورت بايد منقول را به گونه اى تأويل كرد كه براى عقل قابل پذيرش باشد. در غيراين صورت بايد به آن بى اعتنا بود، ولى چنين اخبارى بسيار نادر است و به آنها عمل هم نمى شود.

حال در مواردى كه از ادراك عقل بيرون است و ابزار و دلايل عقلى به آنها راه نمى برد و آنها را درك نمى كند، انكار آنها معنا ندارد. در اين مورد بر مؤمن واجب است آنچه را كه از راه هاى ايمن به او رسيده است و طبق موازين متعارف اهل لغت از متن آن برمى آيد و نيز به ميزان توان

ص:60

و تا آنجا كه با ديگر دلايل مسلم شرعى مخالفت ندارد، بپذيرد.

احاديث مهدى منتظر (عج) از اين قبيل هستند: آنها اخبارى غيبى درباره آينده هستند كه عقل به اثبات يا نفى آنها راه نمى برد - چون موضوعى خاص است و عقل تنها احكام امور كلى را صادر يا آنها را درك مى كند - و در التزام به مدلول اين احاديث نيز محال عقلى يا مخالف با مسلّمات عقلى وجود ندارد. عقل اين موضوع را تا هنگامى كه بر امتناعش دليلى اقامه نشود، در شمار امور ممكن قرار مى دهد. هيچ بعدى ندارد كه خداوند براى اين امت مؤمن و مجاهد شخصى «هدايت يافته» را ذخيره كند تا آنان را به راه رستگارى هدايت كند. خداى متعال مى فرمايد: وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا ؛ «كسانى كه در راه ما بكوشند، ما راه هاى خويش را به آنان مى نمايانيم» . (عنكبوت: 6٩)

احاديث و روايات صحيحى از رسول خدا (ص) نقل شده است كه به امت وعده فرموده است خداوند در آخرالزمان مردى را از اهل بيت: به نام حضرت مهدى (عج) خواهد فرستاد. تصديق اين خبر چه منعى دارد؟ كدام دليل عقلى با آن مخالف است؟

اما درباره جزئيات هم بارها تأكيد كرده ايم اين موضوع از اصولى كه بايد به تواتر ثابت شود، نيست. بلكه اخبارى آحاد و پراكنده دراين باره رسيده و دليل قاطعى نيز بر آن اقامه نشده است. حال چنانچه طريق و سند اين روايات درست باشد و يك دليل قطعى نقلى يا عقلى قطعى با آن مخالف باشد و نيز امكان تأويل آن به گونه اى كه با اين دلايل سازگار بيفتد، وجود نداشته باشد، لازم است آنها را كنار بگذاريم و به آنها ملتزم نشويم. البته اين سخن به معناى انكار مطلق اصل مهدى منتظر (عج) - كه با اخبار فراوان ثابت

ص:61

شده است و فرقه هاى گوناگون اسلامى بر سر آن اتفاق نظر دارند - نيست.

عباد در ردى كه بر برخى منكران امام مهدى (عج) نوشته، چنين آورده است:

ظهور [امام] مهدى [(عج)] در آخرالزمان از امور غيبى است كه تصديق آن متوقف بر ثبوت نص از سوى رسول خدا (ص) است و درباره ظهور [امام] مهدى [(عج)] در آخرالزمان و اينكه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مى خواند، از رسول خدا (ص) نصوص ثابتى داريم. كسانى كه قائل به ثبوت اين احاديث هستند، از عالمان و دانشمندان نقاد اهل حديث هستند. تصديق اخبار رسيده از سوى پيامبر (ص) بر ما واجب است، خواه از اخبار گذشته باشد يا آينده يا حاضرى كه بر ما پوشيده است.(1)

جنبه هاى مثبت مسأله وجود امام مهدى (عج)

نظريه مهدى موعود، با آن شكلى كه ميان احاديث مشترك است، جنبه هاى مثبتى دارد كه با وجود تغافل منكران يا داشتن تلقى منفى از آنها، با دلايل عقلى و عرفى سازگار است.

انتظار فرج، يعنى مبارزه با نوميدى و اميدوار بودن به رحمت الهى. داشتن انتظار فرج، براى كسى كه در محاصره مشكلات قرار گرفته، به گونه اى كه ممكن است نابود شود و اميدى هم به رحمت الهى ندارد، موضوع بسيار مهمى است!

طبق احاديث رسيده از شيعه و سنى، در غير قضيه مهدى موعود (عج) هم انتظار فرج عبادت شمرده شده است. مهدى تطبيق عملى و عينى نظريه انتظار فرج براى رسيدن به گشايش در سختى هاست و آن زمانى است كه


1- الردّ على من انكر احاديث المهدى، عباد، مجله «الجامعة الاسلامية» ، ش45، ١4٠٠ه. ق.

ص:62

دنيا از ظلم و ستم پر شده و نوميدى بر همه جا سايه افكنده است و صداى عدالت به گوش نمى رسد. آن گاه است كه حضرت مهدى (عج) ، همچون يك گشايش عام، دنيا را از عدالت، رحمت و نيكى پر مى سازد. به همين جهت شخص منكر از روى درماندگى به اين حقيقت اعتراف نموده و مى گويد:

شيوع و انتشار اين نظريه در ميان ستمديدگان امرى طبيعى است و پرتوى است كه در تاريكى مى تابد و بوستان سرسبز آرزو و دنياى امن انسان شكست خورده به شمار مى رود. (1)

درحالى كه اگر چيزى طبيعى باشد، چنين چيزى سنت خداوند در ميان آفريدگان نيز است. ولى او اين حقيقت را فراموش مى كند و بار ديگر بر جنبه سلبى قضيه تأكيد مى ورزد و مى گويد:

تسليم شدن به ظلم، به اميد آنكه روزى فرستاده اى الهى بيايد و آن را از ميان بردارد، كارى بيهوده و موجب تخدير مردم است. انتظار امرى است غير قابل تحقق كه ملل اسلامى را به اين سو سوق مى دهد تا راه رهايى را در بيرون از سنت هاى خداوند در آفرينش جست وجو كند.(2)

در پاسخ بايد گفت:

١. نفس آرزو، انگيزه اى براى تسليم ناپذيرى است. وگرنه آرزو خوانده نمى شد؛ زيرا اگر چيزى آرزو و مانع نوميدى باشد، تحقق يافتن يا نيافتن امر ديگرى در آن مؤثر نيست.

ازاين رو، آرزو گاه به نوميدى مى انجامد و گاه صورت تحقق به خود


1- تراثنا و موازين النقد، ص١٨5.
2- همان، صص ٢١٢ و ٢١٣.

ص:63

مى گيرد. چنانچه مسلمانان اميدوار باشند، خداوند روزى به دست مهدى موعود (عج) آنان را از چنگ ستم خواهد رهانيد. آيا شخص مؤمن حق دارد بگويد كه اين وعده هرگز تحقق نخواهد يافت؟ ! با صرف نظر از اعتقاد به حضرت مهدى (عج) ، اين گوينده از كجا دانسته است اين آرزو هرگز تحقق نخواهد يافت تا بتواند با اين قطعيت سخن بگويد؟ آيا اين همان غيب گويى كه او آن را قبول ندارد، نيست؟ آيا منطق متقن بحث علمى همين است؟

٢. در ميان احاديث امام مهدى (عج) ، چيزى كه كوچك ترين اشاره اى به نفى قيام و عزتمندى مسلمانان پيش از ظهور حضرت مهدى (عج) كند، وجود ندارد. اين سخنى است كه ناصرالدين البانى به آن رسيده است. وى همچنين مى افزايد:

اگر در ميان مسلمانان اشخاص جاهلى هستند كه اين موضوع را فهم نمى كنند، راه درمان جهلشان اين است كه آنان را آگاه ساخت و به آنها فهماند؛ نه اينكه احاديث درست را به دليل بدفهمى آنان كنار گذاشت. (1)

مى گويم: «اين (منفى ديدن مهدويت) نغمه اى است كه از احمد امين (2)و پيروانش گرفته شده است» . عباد در پاسخ اين اشكال چنين گفته است:

ظهور [امام] مهدى [(عج)] در آخرالزمان با سنت خداوند در ميان آفريدگان سازگار است. سنت خداوند اين است كه حق و باطل پيوسته با يكديگر درگيرند و خداوند در هر دوره اى كسى را آماده مى كند كه حق را يارى كند. ازاين رو، هيچ گاه زمين از حجت الهى تهى


1- مجله التمدن الاسلامى، ش ٢٢.
2- ضحى الاسلام، احمد امين مصرى، ج٣، ص ٢44.

ص:64

نيست و [امام] مهدى [(عج)]، فردى از امت محمد (ص) است كه خداوند دين خويش را در روزگار خروج دجال به وسيله او يارى مى دهد. اين چيزى است كه پيامبرى كه از روى هواى نفس سخن نمى گويد و سخن او وحيى است كه بر وى نازل مى گردد(1)، به آن گواهى مى دهد.

٣. كى و كجا انتظار حضرت مهدى (عج) سبب سر تسليم فرود آوردن شده است؟ چگونه گوينده به خودش اجازه مى دهد اين نكته منفى را بازگو كند؟

شيعيان به سبب پذيرش اخبار پيامبر راستگو، محمد امين (ص) ، بيش از همه به ظهور مهدى منتظر (عج) اعتقاد دارند و با بى صبرى و اصرار در انتظار ظهور او هستند. ازاين رو، به خاطر داشتن اين اعتقاد، حتى از سوى برخى برادران مسلمان خويش، هدف انواع تهمت ها و ناسزاگويى ها و خوار شدن ها قرار مى گيرند. اينان سخت به انتظار حضرت مهدى (عج) ملتزم هستند؛ به گونه اى كه اين انتظار، از ويژگى هاى خاص آنها به شمار مى رود و گويى تنها امت محمد (ص) اينها هستند كه آن رسول رحمت به آنها وعده داده است حضرت مهدى (عج) ظهور خواهد كرد و فرموده در انتظار او باشند. با اين همه، امروزه شيعيان در صف مقدم حركت هاى انقلابى برضد ستمگران و متجاوزان قرار دارند. آنان با همه نيرو، خود را براى ظهور امام مهدى (عج) آماده مى كنند و هرچه در توان دارند، نيرو و تجهيزات نظامى فراهم مى آورند و به اين وسيله دشمنان خدا و دشمنان كافر خويش را از يهود و نصارا، سلفى ها، مادى گرايان و پيروان حكومت هايى كه در ظاهر ادعاى مسلمانى دارند، ولى در انديشه و عمل مستعمره هستند، مى ترسانند.


1- الرد على من انكر احاديث المهدى، ش45، سال دوازدهم.

ص:65

شيعيان بر اين باورند تلاش هاى آنان، زمينه ساز حكومت حضرت مهدى (عج) و گرفتن آرامش از سركشان و ستمگران است. آنان هرگونه زورگويى حاكمان را خواه آنهايى كه دوران آنها گذشته يا آنهايى كه اينك به نام اسلام بر پا هست، مردود مى شمارند و درصددند تا آنجا كه مى توانند، احكام اسلام را پياده كنند و به قوانين آن در زمين حاكميت بخشند.

شيعيان، رمز همه انقلابيون مؤمن و حق طلب و عدالت خواه در همه سرزمين هاى اسلامى و حتى غيراسلامى هستند.

در مقابل، حكومت هاى ستمگر اسلامى و غيراسلامى، آزادى خواهان و ظلم ستيزان را متهم مى سازند كه يا شيعه يا با دولت هاى شيعى مرتبط هستند يا آنكه به شيعيان تمايل دارند يا از آنها مال و سلاح دريافت مى كنند. به طور كلى، آنان انواع تهمت هاى ديگرى كه هيچ كدام واقعيت ندارد، به شيعيان وارد مى سازند؛ درحالى كه در ميان قيام كنندگان، كسانى هستند كه شيعه و دولت هاى شيعى، هيچ كدام را قبول ندارند!

اين واقعيت روشن ترين دليل بر بطلان مدعيانى است كه معتقدند اعتقاد به مهدى منتظر (عج) ، اثرى منفى دارد؛ به گونه اى كه اين اعتقاد به پذيرش ستم مى انجامد.

فلسفه انتظار كه نظريه مهدى منتظر (عج) بر آن مبتنى است، از سوى يكى از عالمان بزرگ شيعى سده چهارم هجرى، يعنى على بن حسين بن موسى، ابن بابويه ابوالحسن قمى (متوفاى ٣٢٩ه. ق) بيان شده است. وى در كتاب «الامامة و التبصرة من الحيرة» كه درباره اين موضوع نگاشته است، پنج دليل انتظار را بيان مى كند كه از عوامل مثبت اعتقاد به مهدى منتظر (عج) است. او مى نويسد:

ص:66

ليكن خداوند متعال براى هر دوره اى مردم را در انتظار چيزى و در وضعيت داشتن اميد به چيزى قرار داده است تا اينكه:

١. با طولانى شدن مهلتى كه خداوند تعيين مى كند، دل كسى سخت نگردد؛

٢. هنگام دادن كيفر بر كارهاى بد و فحشا، دير انگاشته نشود؛

٣. همه عامل ها در آمادگى به سر ببرند؛

4. كسانى كه كار خير مى كنند، آرزومند باشند و كسانى كه كار بد انجام مى دهند، بترسند و خوددارى كنند؛

5. خداوند برخى را به وسيله برخى ديگر از ميان بردارد.(1)

خداوند به من توفيق داد تا بر اين كتاب دست يابم و آن را مطالعه و تصحيح كنم و اين بخش از سخن نويسنده را آن گونه اى كه مناسب جايگاه كنونى است، شرح داده و گفته ام:

علت هاى پنجگانه اى را كه مؤلف براى غيبت بيان كرده است، در حقيقت همان اسرار انتظار هستند و به ما اين امكان را مى دهد كه بتوانيم آن را بسيار شرح بدهيم. ولى ما در اينجا به سخنى كوتاه بسنده مى كنيم:

نكته نخست؛ وى اشاره به آرزويى دارد كه غيبت امام در دل مستضعفان ايجاد مى كند و اينكه انتظار، دل هاى منتظران را سخت و نوميد نمى كند؛ بلكه در دل هايشان ايجاد نشاط، جهش و شجاعت مى كند؛ زيرا با داشتن ايمان به غيب، آن گونه كه مخالفان مى پندارند، راه را گم نمى كنند؛ بلكه طبق وعده الهى اطمينان دارند با يك رهبرى


1- الامامة و التبصرة من الحيرة، ابن بابويه قمى، تحقيق: سيد محمدرضا حسينى جلالى، صص١4٣و١44.

ص:67

حكيمانه و نيز يارى الهى، روزى آزاد خواهند گشت.

دوم اينكه، به طاغوت هاى سوار بر گرده مردم اشاره مى كند؛ به گونه اى كه غيبت در عمق جان اينان وحشت پديد مى آورد و آرامش را از آنان سلب مى سازد؛ زيرا اينان نمى دانند عذاب الهى چه وقت سراغشان خواهد آمد!

ازاين رو، ناآگاهى نسبت به سرنوشت، آنان را آشفته مى سازد و در انجام كارهاى ظالمانه و تبهكارانه به ترديد مى افكند؛ زيرا اينان «هر صدايى را ضد خودشان مى پندارند» .

سوم - و مهم تر از همه - اينكه غيبت، انسان مؤمن و مجاهد در راه خدا را در هوشيارى و آمادگى كامل قرار مى دهد تا در زمان لازم نقش خويش را ايفا كند.

او روزها و بلكه ساعت ها را مى شمارد تا وقت آن فرا رسد و او به سوى هدف رهسپار شود. بر اين اساس، وى ناگزير بايد هم به عامل صلاح و درستكارى مجهز باشد و هم به سلاح مبارزه. چنين انتظارى يعنى حركت مستمر سربازان حزب الله و مردان عمل. آيا حكمتى بالاتر از اين وجود دارد؟ !

چهارم اينكه وعد و وعيد و بشارت و هشدار از امورى است كه همه افراد در زندگى به آنها اهتمام و اعتماد دارند. پس اگر گامى به سوى آرزوها برمى دارند يا از انجام كارى بازمى ايستند، هر دو بر پايه وعد و وعيد است. ازاين رو، انتظار براى شخص نيكوكار حاشيه اى امن پديد مى آورد؛ به گونه اى كه تا رسيدن به آرزوى خويش از انجام كار نيك بازنمى ايستد و براى شخص شرور پيوسته ترس و نگرانى به وجود مى آورد تا از شرارت و پليدى بازش دارد!

ص:68

موضوع پنجم، به سنت تنازع بقا در زندگى اشاره دارد؛ يعنى برخى امور بايد ناشناخته بماند تا شتاب حركت زندگى استمرار يابد و اخگر هستى همچنان افروخته و انسان در انتخاب برتر آزاد بماند؛ زيرا اگر همه حقايق عريان بود، طرف دارى از حق براى كسى امتياز به شمار نمى آمد و دورى گزيدن انسان از شر نيز سبب شادى و خوش حالى نمى گشت.

همچنين اين پديده حجت را بر مخالفان تمام مى كند؛ كسانى كه راه تباهى و ستم را در پيش گرفته اند، درحالى كه نيكان نيز در كنارشان زندگى مى كنند و چنين است كه: «اگر خداوند تجاوز گروهى را به وسيله گروهى ديگر دفع نكرده بود، به يقين صومعه ها، ديرها و مسجدهايى كه خداوند در آنها فراوان ياد مى گردد، از ميان مى رفت» . (حج: 4٠)(1)

خلاصه آنكه جنبه هاى مثبتى كه ابن بابويه در سده چهارم براى انتظار بر شمرده، الهام گرفته از واقعيت زندگى و سنت خداوند در ميان مردم است و بر همه حالت هاى انتظار كه در روزگار وى و نيز پيش و پس از آن وجود داشته است، تطبيق مى كند؛ به گونه اى كه ستمديدگان سراسر زمين و مؤمنانى كه در سرزمين هاى اسلامى زندگى مى كنند، با پذيرش سخن پيامبر (ص) به ظهور امام مهدى (عج) و دعوت مردم براى آمادگى ظهور وى در جوش و خروش به سر مى برند و حاكميت «كلمة الله» را انتظار مى كشند. آنان ضد حكومت هاى ستمگر و حاكمان سركش و هر دجال پستى كه به باطل و دروغ و زير نقاب اسلام بر اريكه قدرت و حكومت تكيه زده است، قيام مى كنند. همه مسلمانان در انتظار ظهور امام مهدى (عج) هستند تا روزى بيايد و با برقرارى حكومت مستضعفان روى زمين، نصرت الهى را تحقق بخشد. ان شاءالله.


1- الامامة و التبصرة من الحيرة، تحقيق: محمدرضا حسينى جلالى، صص١١٢ - ١١4.

ص:69

فصل ششم: جايگاه عقل در نقد حديث

نقد عقلانى احاديث رسيده درباره حضرت مهدى (عج) را مى توان محور اصلى مناقشه هاى منكران حقيقت وجود ايشان دانست. خلاصه مطلب چنين است:

تكيه عالمان بر روش نقد اسناد است، نه متون، هرچند اين موضوع به هيچ روى ما را از بحث درباره متن بى نياز نمى سازد؛ زيرا خود محدثان قاعده مهمى را وضع كرده اند كه مى گويد: «درستى سند به معناى درستى متن نيست» . ازاين رو، برخى از آنها بر نقد متن تأكيد ورزيده و ضمن بيان منابع كار، هجده ملاك نيز برايش مشخص ساخته اند.

آنان در پايان، بر لزوم تكيه بر عقل در نقد متن متمركز شده و مدعى اند از اين كار غفلت شده است. آنان مى گويند: «غفلت ورزيدن از جنبه عقلانى حديث و تكيه بر صرف درستى سند، موجب مى شود اسلام از مهم ترين امتياز خود، يعنى نداشتن تناقض با عقل سليم، تهى شود» .

ص:70

آنان سخن «ابن جوزى» را دراين باره نقل مى كنند كه گفته است:

هر حديثى را كه ديدى با عقل مخالف يا با اصول پذيرفته شده در تناقض باشد، بدان كه ساختگى است و خود را براى اعتبار بخشيدن به آن به تكلّف مينداز.

از احمد بن حنبل و ابن جوزى نقل شده كه هر دو اخبار مربوط به كشت و كشتارها و پيش بينى آينده را بى اعتبار مى دانند. برخى با تكيه بر اينكه اخبار مربوط به حضرت مهدى (عج) نيز از نوع اخبار مربوط به كشت و كشتارها و امور آينده است، اين قاعده را بر مهدى منتظر (عج) نيز تطبيق داده و آنها را با عقل خويش در تعارض يافته اند.

در اينجا قصد بحث درباره جزئيات موضوع را نداريم و تنها به بيان چند نكته كلى بسنده مى كنيم:

١. خاستگاه اصلى نقد عقلانى احاديث حضرت مهدى (عج) - چنان كه از همه مثال هاى مورد مناقشه منكران برمى آيد - در اصل نظريه نيست، بلكه در جزئيات مربوط به آن است.

همان گونه كه در فصل چهارم ديديم، ميان اصل و جزئيات در احاديث حضرت مهدى (عج) ، تفاوت بسيار است.

٢. نيز يادآور شديم كه عقل، تنها مُدرك احكام و قضاياى كلى است و به امور و رويدادهاى خاص راهى نمى برد. بنابراين، از آنجا كه قضيه مهدى موعود (عج) نيز يك امر شخصى و غيبى مربوط به آينده است، عقل در نفى و اثباتش راهى براى مداخله ندارد. در نتيجه، درگير كردن عقل و احكام عقلى در اين امر، ناشى از اندك بودن شناخت نسبت به امور عقلى و ميزان تأثيرگذارى آن است.

ص:71

همان گونه كه پيش از اين گذشت، ثابت بودن وجود حضرت مهدى (عج) ، انتظار او و ظهورش، با هيچ قضيه يا حكم عقلى يا شرعى مخالفت ندارد. بلكه موضوع حضرت مهدى (عج) از امور خارجى است و از نظر عقلى، مشمول (قاعده منطقى) امكان خاص مى شود كه مى گويد: «اگر چيزى اقتضاى ثبوت و التزام به آن را داشت، ثابت و لازم مى شود. وگرنه تا هنگامى كه بر ممتنع يا محال بودنش دليلى عقلى اقامه نشده است، نمى توان آن را مردود شمرد» .

آنچه گفتيم، مسائلى درباره اصل قضيه حضرت مهدى (عج) است. ولى درباره جزئيات بايد گفت: اگر چيزى از جزئيات با اصلى عقلى يا شرعى يا حتى يك فرع مورد اجماع شرعى مخالف باشد، مردود است؛ به گونه اى كه اگر سندش درست نباشد، نسبت دادن آن به شارع مقدس جايز نيست و اگر هم درست باشد، يك خبر عادى مانند ديگر اخبار است كه از نظر علمى و عملى الزام آور نيست. اگر هم زيان بار نباشد، هيچ مانعى بر سر التزام به آن وجود ندارد و اگر زيان بار بود، مشمول حكم ضرر مى شود. همچنين براى مردود شمردن عقلى يك چيز لازم است: عقول همه بشر بر سر مردود بودنش توافق داشته باشد، نه عقل يك شخص!

اگر شخصى به مجرد اينكه حديثى به نظر او بعيد آمد، حكم بطلان آن را صادر كند و تنها خودش آن را غيرعقلانى بشمرد، اين استبداد عقلانى است و چنانچه در ادعاى اينكه برخى جزئيات براى او قابل درك نيست، صادق باشد، به سبب قصور معذور است. ولى از آنجا كه جزئيات از اركان و ضروريات دين نيست، انكار آنها موجب كفر كسى نمى شود.

ص:72

اما ابن خلدون احاديث حضرت مهدى (عج) را از دو جنبه نقد مى كند:

اول: مناقشه هاى سندى و تضعيف احاديثى كه خود او نقل مى كند. او تنها ٢٨ حديث را نقل كرده و به درستى شمارى بسيار اندك از آنها نظر داده است.

بر فرض اينكه همه اين احاديثى كه بيان كرده است ضعيف باشد، اينها تنها شامل بخشى از اخبار رسيده درباره حضرت مهدى (عج) مى شود. روشن است كه نقد بخشى از احاديث، دليل بر ضعف همه آنها و باطل بودن اصل قضيه نيست.

پيش از اين با وجوه خللى كه ابن خلدون در احاديث مربوط به حضرت مهدى (عج) وارد كرده است، آشنا گشتيم. در اينجا ناگزير بايد به يك نكته بسيار مهم اشاره كنيم كه افتخار يك فرد به كار ابن خلدون منشأ درستى ندارد و چيزى جز پيروى از هواى نفس نيست. به عبارتى، ابن خلدون مرد اين ميدان نيست و حق اين است كه در هر فنى - به قول آقاى كتانى (1)- به اهل آن مراجعه كنيم.

فن و تخصص ابن خلدون علم تاريخ است، نه حديث شريف و رجال آن. راه حديث، نقل است و كارشناسان آن، محدثانى هستند كه آن را مى جويند و در راه كسب آن، بسيار مى كوشند. اينان هستند كه به قواعد و اصول آن آشنايى دارند.

آقاى صديق غمارى مى گويد: «ابن خلدون در اين زمينه جايگاه برجسته اى ندارد و بهره و سهمى از اين امور نبرده و ميزان درخورى


1- نظم المتناثر، كتانى، ص١46.

ص:73

از آن نصيب وى نگشته است. چگونه مى توان در زمينه احاديث حضرت مهدى (عج) به او اعتماد و براى تحقيق پيرامون مسائلش به وى مراجعه كرد» .(1)

شيخ محدث و نقاد، احمد شاكر، در برخى گزينش هايى كه از احاديث مسند احمد انجام داده مى گويد:

ابن خلدون به موضوعى كه دانش آن را ندارد، وارد گشته است و خداوند مى فرمايد: وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ؛ «آنچه را كه دانش آن را ندارى، پى مگير» . ابن خلدون به عرصه اى گام نهاده كه در صلاحيتش نبوده است. او در فصلى از مقدمه اش كه به «ذكر احاديث مهدى» اختصاص داده، به بيهوده گويى شگفت انگيزى روى آورده و غلطهاى بسيار آشكارى را مرتكب گشته است. ابن خلدون سخن محدثان را درست نفهميده و اگر از گفته هايشان آگاهى كامل مى داشت و آنها را درك مى كرد، هيچ يك از گفته هايش را بر زبان نمى آورد. (2)

عباد در پاسخ ابن محمود، از مقلدان ابن خلدون، در نقد احاديث حضرت مهدى (عج) گفته است:

ابن خلدون يك مورخ است و از رجال حديث نيست و سخن او در تصحيح يا تضعيف احاديث، مورد اعتنا و توجه نيست. در زمينه هايى از اين قبيل بايد به كسانى چون بيهقى، عقيلى، خطابى،


1- ابراز الوهم المكنون، احمد صديق غمارى.
2- عباد آن را در مجله «الجامعة الإسلامية» ، ش45، به نقل از: الردّ على مَنْ كذب احاديث المهدى، ش٣.

ص:74

ذهبى، ابن تيميه، ابن قيم و ديگر اهل درايت و روايت تكيه كرد كه بسيارى از احاديث مهدى را صحيح خوانده اند.(1)

بنابراين، چگونه مى توان در تضعيف احاديث امام مهدى (عج) كه از نظر علمى مورد اختلاف است، بر آراى كسى چون ابن خلدون تكيه كرد!

دوم: دليل ديگرى كه ابن خلدون در نقد احاديث حضرت مهدى (عج) بر آن تكيه كرده، قاعده اجتماعى اوست؛ مبنى بر اينكه عصبيت، تأمين كننده پيروزى در هر نهضت دينى يا سياسى است؛ به گونه اى كه بدون آن هيچ دعوتى به كمال نمى رسد و اين در حالى است كه اين عصبيت براى حضرت مهدى (عج) حاصل نيست.

او در پايان فصلى كه به بيان مهدى (عج) اختصاص داده است، مى گويد:

حقى كه شايسته است نزد تو ثابت باشد، اين است كه هيچ دعوت دينى يا سياسى جز به وجود قدرت و عصبيتى كه آن را پشتيبانى و در برابر مخالفان از آن دفاع كند تا فرمان خداوند بر آن تعلق گيرد، به پايان نمى رسد.

عصبيت فاطميان و بلكه همه قريش، از سراسر گيتى برچيده شد و ملت هاى ديگرى با عصبيت هايى برتر از عصبيت قريش پيدا شدند. مگر آن دسته از نسل ابوطالب از بنى حسن و بنى حسين و بنى جعفر كه در اين سرزمين پراكنده [شدند] و بر آن چيره هستند. اينان عصبيت هايى بدوى و پراكنده اى هستند كه در سكونت گاه ها و امارات و با آرايى پراكنده زندگى مى كنند و به هزاران تن مى رسند.

چنانچه ظهور حضرت مهدى (عج) درست باشد، ظهور وى هيچ وجهى


1- مجله «الجامعة الإسلامية» ، ش 45.

ص:75

ندارد، مگر اينكه از اينان باشد و خداوند دل هايشان را بر پيروى از او الفت بخشد تا آنكه با آشكار شدن نداى او، شوكت و عصبيت او كامل شود و مردم به آن روى آورند. ولى اگر جز اين باشد، مثل اينكه يك فاطمى از اينان در گوشه اى از دنيا و بدون داشتن عصبيت و شوكتى و به صرف منتسب بودن به اهل بيت به چنين امرى دعوت كند، كارش سامان نمى گيرد و امكان پذير نيست!(1)

ابن خلدون با اين منطق مى خواهد احاديث صحيحى را كه درباره مهدى منتظر (عج) و وعده ظهور وى رسيده است، نفى كند. ولى غافل از اينكه اين منطق در برابر نص و واقعيت، سست و بى پايه است؛ زيرا نخست اينكه، او اساس پيروزى را به عصبيت نسب محدود ساخته و اين چيزى است كه با منطق اسلامى كه هرگونه عصبيت و نژادپرستى را مردود مى شمارد و به برادرى اسلامى دعوت مى كند، ناسازگار است.

دوم اينكه، ادعاى او درباره ديانت ها و نهضت هاى دينى كه در زمين برپا گشته است و همچنان ادامه دارد، صدق نمى كند؛ زيرا اين نهضت ها بر عصبيت تكيه ندارد و حتى در موارد بسيارى با آن در تضاد است.

در نهضت اسلام كه به وسيله رسول خدا (ص) برپا گشت، جز شمار اندكى از اعضاى قبيله اش، با وى همراه نبودند و بيشترشان سخت ترين مواضع را نسبت به آن حضرت داشتند. ولى او به يارى خداوند بر آنان چيره شد و آنان را شكست داد.

رهبر انقلاب اسلامى ايران، امام خمينى (رحمة الله) ، مردى علوى بود كه


1- مقدمه ابن خلدون، صص ٣٢٧و٣٢٨.

ص:76

وابستگى و انتسابى به هيچ قدرت و عصبيتى جز علقه ربانى كه مقلدان وى را با او پيوند مى داد، نداشت. اما خداوند او را بر حكومتى پيروز كرد كه ريشه اى ايرانى داشت و با پيشرفته ترين شيوه ها و به گونه اى روشمند، ايرانى گرى را تبليغ مى كرد. با اين وجود، ملت مؤمن در كنار امام علوى ايستاد تا انقلاب به پيروزى رسيد.

سوم اينكه مهدى منتظر (عج) كسانى را دارد كه زمينه را براى حكومت وى فراهم مى سازند. درحالى كه از قوم و قبيله او نيستند؛ يعنى چنين نيست كه تنها در ميان قبيله خودش از آل ابوطالب و با پشتيبانى آنها ظهور كند. اين حقيقت از سوى بسيارى از احاديث مورد اتفاق طرفين تأييد مى شود.

چهارم اينكه، چنانچه احاديث مربوط به حضرت مهدى (عج) درست باشد، بايد از آنچه در متن آنها آمده است، پيروى كرد. اين احاديث دلالت دارد بر اينكه «مردى از اهل بيت ظهور مى كند و مردم را به رشد و هدايت فرا مى خواند و «كلمة الله» را روى كره زمين حاكم مى سازد. ولى اينكه او به صورت خاص در ميان طالبيان ظهور مى كند، آن گونه كه ابن خلدون باور دارد، حجت نيست و در هيچ حديثى چنين چيزى نيامده و استدلال او دراين باره ضعيف است. ازاين رو، دليلى ندارد ما به نظر او ملتزم باشيم؛ زيرا اگر او به خدا و رسول ايمان داشت، بايد دست از اين نظريه سست خود برمى داشت و به آنچه در احاديث درست آمده است نيز پايبند بود.

ص:77

فصل هفتم: آيا مسأله امامت حضرت مهدى (عج) از عقايد است؟

برخى بزرگان اهل سنت، اعتقاد به حضرت مهدى (عج) را در ضمن عقايد يك مسلمان گنجانده اند. در نتيجه، در اعتراض به آنان گفته شده است: «شايسته است كه اين قضيه بعيد شمرده شود؛ زيرا شيعيان آن را جزو عقايد مى شمارند؛ چون حضرت مهدى (عج) امام است و امام هم به شيعيان تعلق دارد. چنانچه ظهور امام مهدى (عج) از علايم برپايى قيامت باشد، بايد به خاطر داشته باشند كه احاديث آن اخبار آحادى است كه هيچ عقيده اى با آنها به اثبات نمى رسد» .(1)

در پاسخ مى گوييم دليل نخست براى بعيد شمردن اينكه موضوع حضرت مهدى (عج) مطابق عقيده اهل سنت از عقايد باشد، نيكوست.

اهل سنت معتقدند امامت از فروع دين و اعمال واجب بر امت است،


1- تراثنا و موازين النقد، ص ١٩٨.

ص:78

نه از اصول اعتقادى كه مبناى ايمان است و حضرت مهدى (عج) بر فرض ثبوت و صحت خبرش، تنها يك خليفه است، نه بيشتر. ولى چنانچه اخبار مربوط به امام مهدى (عج) درست باشد و به اندازه اى كه مفيد علم است، برسد، در آن صورت از واحد بودن خارج مى شود. پس درحالى كه مى دانيم شمارى از بزرگان علم حديث ادعاى تواتر اين اخبار را دارند، چرا نبايد عقيده اى علمى را اثبات كند؟

حال اگر اين اخبار به تواتر نرسد، ولى درست باشد و اسنادش از غلط و سهو مبرا شده باشد و فرض را بر اين بگيريم كه مضمون آنها عقيده را دربرنمى گيرد، آيا بر مسلمان جايز است آنها را رد كند و به ساختگى بودن و بطلان آنها حكم دهد؟

عالمان در چنين مواردى مقرر داشته اند چنانچه احاديث حضرت مهدى (عج) از عقايد نباشد، از مواردى است كه بايد به آن پايبند بود. ولى نه همچون يك اعتقاد، بلكه به اعتبار اينكه درباره اش خبر صحيح رسيده است. شيخ خضر حسين گفته است:

هرگاه حديث صحيحى از پيامبر (ص) برسد، مبنى بر اينكه در آخرالزمان چنان خواهد شد، براى ما علم حاصل مى شود و بايد نسبت به آن توقف كرد؛ بدون آنكه نيازى باشد كه راويان حديث به اندازه اى باشند كه به حد تواتر برسد.(1)

كمترين كارى كه مى توان نسبت به اين احاديث كرد، اين است كه آنها را در شمار ديگر احاديثى قرار دهيم كه عالمان و فقيهان و همه مسلمانان به اعتبار صدورشان از سوى رسول خدا (ص) آنها را حجتى معتبر مى شمرند و


1- نظرة فى أحاديث المهدى.

ص:79

مدلولشان را دليل شرعى مى دانند و به آنها مقيد هستند. بنابراين، بر همه معتقدان به دين اسلام و پيامبرى محمد (ص) واجب است كه به آنها ملتزم باشند.

رد و كنار گذاشتن اين احاديث و نادان خواندن كسانى كه به آنها ملتزم هستند، چيزى است كه مسلمانان، نه در گذشته و نه حال، به اين شيوه عمل نكرده اند، مگر شمار اندكى مثل ابن خلدون و همفكرانش كه با دلايلى واهى اين روش را در پيش گرفته اند.

ص:80

ص:81

فصل هشتم: چند مسأله مهم

١. جعل حديث

برخى كوشيده اند تا جعل احاديث حضرت مهدى (عج) را از كارهاى شيعيان قلمداد كنند. از كسانى كه خود را «مورخان حركت فكرى در جهان اسلام» (1)ناميده اند، چنين نقل شده است:

جعل حديث به صورت عمدى و براى خدمت به اهداف سياسى در روزگار فتنه در سال هاى ٣5 تا 6٠ هجرى آغاز گرديد. جعل حديث در خدمت اهداف و جهت گيرى ها و روش هاى اعتقادى نيز قرار گرفت. آغاز جعل حديث به دست شيعيان بود كه احاديث


1- اين اشخاص مجهول الهويه و بى حسب و نسب و دست پروردگان ماسينيون يهودى، گلد زيهر، فان فلوتن و ديگر دست پروردگان صهيونيسم و صليبى دشمن اسلام و مسلمانان، مانند احمد امين، طه حسين، قاسم امين و جرجى زيدان و به طور كلى، دنباله روها و بلندگوهاى غرب چه جايگاهى مى توانند داشته باشند!

ص:82

بسيارى را براى برتر نشان دادن [حضرت] على و فرزندانش [:] بر ديگر صحابه جعل كردند؛ تعصب داشتن نسبت به اهل بيت، سخن حقى است كه از آن اراده باطل مى شود. شمار بسيارى از زنديق ها و اشخاص ضعيف الايمان و ملت هايى كه قدرت را از دست داده و كمر به نابودى اسلام و تضعيف حاكميت عرب بسته بودند، زير پوشش دوستى اهل بيت [:] خود را پنهان كردند.(1)

اين مسأله آن قدر ساده نيست كه بتوان با سخنان افرادى ناشناس، هرچند با عنوان تاريخ نگاران حركت فكرى اسلامى، درباره اش با قطعيت سخن گفت. گرچه اين ادعاها به ذهن كسانى كه شايستگى اين نوع قضاوت را ندارند، راه يافته است، ولى اينكه بر سر زبان ها باشند، دليل بر پذيرش بدون چون و چراى آنها نمى شود. البته خود همين سخنانى كه در اينجا نقل شد هم قابل مناقشه است. به اين ترتيب كه اگر جعل حديث با انگيزه هاى سياسى صورت گرفته يا اينكه در خدمت هدف ها و جهت گيرى ها و روش هاى اعتقادى قرار گرفته است، چرا نبايد جناح هاى مخالف شيعه كار جعل حديث را آغاز كرده باشند!

چنان كه داشتن تعصب نسبت به اهل بيت سخن حقى است كه از آن اراده باطل شده است؛ چرا تعصب نسبت به صحابه سخن حقى نباشد كه از آن اراده باطل شده است!

چرا شمار بسيارى از زنديق ها و اشخاص سست ايمان و ملت هايى كه حاكميت را از دست داده اند نبايد در فضايل صحابه، حديث جعل كرده


1- تراثنا و موازين النقد، صص١6٨و ١6٩.

ص:83

باشند تا از اين راه اسلام را نابود و خود را به خلفايى كه بر سر قدرت بوده اند، نزديك سازند و به وسيله كشتن انسان هاى نيك و واعظانى كه با انحراف از دين درست مبارزه مى كرده اند، به ويژه عالمانى از اهل بيت رسول خدا (ص) و صحابه نيك ايشان، اسلام را به نابودى بكشانند!

دليلش هم اين است كه انسان هاى باتقوا و عالمان اهل بيت و صحابه، در دوران حكومت خلفا در سده يكم هجرى به هر وسيله اى قربانى شدند؛ به گونه اى كه شمارى تبعيد گشتند، شمارى نفى بلد شدند، شمارى به زندان رفتند و شمارى ديگر در جنگ يا بر اثر شكنجه به قتل رسيدند!

چرا جعل حديث را نبايد به قريش نسبت داد كه به زور اسلام را پذيرفت؛ به ويژه آنها كه در فتح مكه اسلام آوردند و تا آخرين لحظه اى كه مجبور به زمين گذاشتن سلاح شدند، دست از جنگ با اسلام برنداشتند و پس از درگذشت پيامبر خدا (ص) هر كارى كه براى كنار گذاشتن اهل بيت و صحابه بزرگوار از دست آنان برمى آمد، از آزار و زندانى و شكنجه، انجام دادند.

چرا نبايد جعل حديث را به آنها نسبت داد كه با هدف نابودى اسلام، احاديث را جعل كردند؛ اسلامى كه عزت و كرامت جاهلى شان را از ميان برد و پس از آنكه ناچار به پذيرش اسلام گشتند، پنهانى اقدام به تخريب آن كردند و از راه نزديك شدن به حكام و حركت در ركابشان، به مناطق نفوذ و سلطه آنان سرازير گشتند! چرا بايد جعل را به ملت هاى ديگرى كه تنها به اسلام درآمدند، اختصاص داد؟

اگر اين سخن درست باشد كه ملت هاى غيرعرب به دليل از ميان رفتن عزت و شوكتشان به وسيله اسلام، اقدام به جعل حديث كردند، چرا

ص:84

بايد موضوع را تنها به ايران قديم نسبت دهيم، درحالى كه روميان، يهود و نصاراى حاضر در شام و فلسطين و سرزمين روم نيز در شمار ملت هاى شكست خورده بودند. وانگهى ايران قديم كه بر نسبت دادن جعل به آن تأكيد مى شود، در دوران جعل احاديث، يعنى سده دوم هجرى، شيعه نبودند. بلكه همه آنها سنى مذهب بوند. بنابراين، آيا مى شود بر اين پايه حكم كرد احاديثى كه آنان در فضايل صحابه نقل كرده اند، جعلى است؟ درحالى كه سرزمين هاى عربى، به ويژه شهرهاى بزرگ، پر از شيعه بود!

ايران در روزگار فتنه و پس از آن تا سده هفتم، سنى مذهب بود و پس از سده هفتم بود كه تشيع به صورت رسمى وارد ايران شد. درحالى كه تشيع از سده هاى نخست هجرى در ميان اعراب و سرزمين هاى عربى پراكنده شد. اينك، بايد ديد تا چه زمان نويسندگان اهل تسنن بر اين انبوه پندارهاى دروغين پاى مى فشارند و بى هيچ شرمى آنها را بازگو مى كنند. درحالى كه خورشيد اتهامات تعصب آميز و دروغ غروب كرده است، ولى آنان بى آنكه درباره نقل هاى پيشينيان خود و ابعاد آنها تأمل كنند، همان سخن ها را تكرار مى كنند؟

اين مطلب روشن است و هر آزاده اى آن را تأييد مى كند كه در آن دسته از روايت هاى حضرت مهدى (عج) كه به وسيله اهل سنت بيان شده است، مواردى وجود دارد كه «كعب الاحبار يهودى كه شمار بسيارى را خيره دانش خويش كرده، روايت كرده است. . . راويان ثقه نيز از او بهره بردارى كرده و از مسأله امام مهدى (عج) نمايشگاهى براى مفاخر يهود برپا كرده اند» .(1)


1- تراثنا و موازين النقد، ص١٩5.

ص:85

اين در حالى است كه كعب به صورت مطلق در زمره شيعه به شمار نمى آيد. بلكه از راويان موثق اهل سنت است كه آنان بر وى تكيه كرده و كتاب هايشان را از نقل هاى وى پر ساخته اند. درحالى كه بسيارى از روايات او اسرائيليات دروغى است كه به خدا و رسولش نسبت داده شده است. با اين وجود، چرا كسى از اهل سنت از خودش نمى پرسد كه ممكن است يهود از طريق اين كعب حرفه اى و اخبارى كه از وى در كتاب هاى اهل سنت نقل شده است، بر تفكر اهل سنت تأثير گذاشته باشد، ولى آنان سخت اصرار دارند كه انديشه شيعه از طريق يك يهودى ديگر به نام عبدالله بن سبأ شيعى نما از يهوديت تأثير پذيرفته است. درحالى كه شيعيان از ابن سبأ بيزارى مى جويند و در كتاب هاى تاريخ و رجال نقل شده است كه امام على (ع) او را كشت و با آتش سوزاند. از اين رو، او نزد شيعيان مطرود و ملعون است و در كتاب هاى آنان از روايت هاى وى چيزى نيامده است. ولى كعب نزد علماى اهل تسنن از اعتماد و احترام كاملى برخوردار است؛ به گونه اى كه به او و دانش او افتخار و خرافه هاى اسرائيلى وى را دهان به دهان نقل مى كنند.

آيا منطق عدالت اين است؟ ! آيا عدالت كتاب و قلم اين است؟ ! آيا اين موضوعى است كه در يك سخنرانى علمى متقن قابل طرح باشد؟

در موضوع جعل حديث و انتساب آن به شيعه، يك سخن ديگر نيز داريم كه در كتاب مفصل «تدوين السنة الشريفة» (1)آورده ايم. از اين رو


1- ر. ك: تدوين السُنة الشريفة، صص4٩٧ - 5٠4.

ص:86

براى پرهيز از به درازا كشيدن بحث از تكرار آن خوددارى مى كنيم.

درباره نظر علماى اهل سنت نسبت به اتهامى كه درباره جعل حديث به شيعه وارد مى شود، شيخ محمد خضر حسين چنين گفته است:

برخى منكران احاديث [امام] مهدى [(عج)] به طور كل درباره احاديث [حضرت] مهدى [(عج)] مى گويند كه بدون شك ساخته شيعه است. در پاسخ به اين اتهام بايد گفت كه اين احاديث با سلسله اسنادشان روايت شده اند و ما رجال اسناد برخى از آنها را مورد بررسى قرار داده و ديده ايم كه آنان به عدالت و دقت مشهورند و هيچ يك از رجال جرح و تعديل نيز با همه شهرتى كه در نقد رجال دارند، آنان را به تشيع متهم نكرده اند.(1)

عباد نيز در پاسخ اين پندار باطل گفته است:

گفته اند نظريه مهدى از عقايد شيعه سرچشمه مى گيرد و آنها بودند كه جعلش را آغاز كردند و افكار جمهور را فريفتند. . . آنان احاديثى را از قول رسول خدا (ص) دراين باره جعل كرده و اسنادش را محكم كردند و از راه هاى گوناگون آنها را پر كردند و مردم ساده دل نيز آنها را پذيرفتند، اما چنين نظريه اى موجب كاستن از قدر و منزلت گذشتگان اين امت و نگاهبانان سنت و ناقلان اخبار و بدگويى از آنها و توصيف افكارشان به ساده لوحى است و اينكه موضوعات را به دليل سادگى شان مى پذيرفتند. بدون شك اين سخن بسيار خطرناك است.(2)


1- نظرة فى احاديث المهدى.
2- مجلة الجامعة الإسلامية.

ص:87

٢. مسأله وحدت [ امت ] و روايت حديث

درحالى كه التزام به امام مهدى (عج) بر پايه احاديث فراوان مى تواند عامل بسيار مؤثرى براى متحد ساختن مسلمانان باشد، برخى تفرقه افكنان با آنكه به دوستى، وحدت و اتحاد تظاهر مى كنند، در تلاشند تا آن را از ميان ببرند.

شيعيان كه به پيروى از اين احاديث خود را ملتزم به امامت مهدى منتظر (عج) مى دانند، با همه توان در تحكيم و عموميت بخشيدن به اين نظريه در ميان امت مى كوشند. آنها در تلاشند تا از هر راه ممكن ميان فرقه هاى اسلامى الفت ايجاد كنند. حتى فقيهانشان در زمينه احكام فقهى و شرعى به اخبار عامه و صحاح اهل سنت استناد مى كنند. اين شيوه اى است كه آنها هميشه طبق آن رفتار كرده اند.

در مقابل، به جاى اينكه چنين شيوه اى سبب بزرگداشت و تحسين قرار گيرد، انگيزه اى براى خشم يكى از نويسندگان تفرقه افكن گشته و با حمله به شيعه گفته است:

در پژوهش هاى معاصران شيعه اماميه ديده مى شود كه به احاديث ثابت در صحاح اهل سنت استدلال مى شود. . . ، ولى اين كار براى اقناع ما و يا صرف ايجاد انس و الفت انجام مى شود. آنها اين موارد را «از چيزهايى كه عامه روايت كرده اند، مى خوانند» ، درحالى كه استنباط حكم از احاديث خودشان است؛ زيرا از امامان معصوم نقل شده است. اين در حالى است كه مى بينيم اهل سنت سخت مى كوشند كه ميان امت وحدت ايجاد كنند و آنان را با هم يك سخن كنند و هيچ كس را هم به فسق يا كفر متهم نمى كنند. . . .(1)


1- تراثنا و موازين النقد، صص ١6٩ و ١٧٠.

ص:88

هنگامى كه شيعه احاديث عامه را نقل مى كند، هرچند براى ايجاد الفت و خشنود ساختن آنان دست كم به همين ميزان درصدد ايجاد الفت با عامه است، آيا اهل سنت هم حتى با همين هدف چيزى از احاديث شيعه را نقل مى كنند يا اينكه نسبت به آراى فقهى و احكام شيعه تغافل مى ورزند و احاديث اهل بيت و فقه آنان را به صورت مطلق وامى نهند؟

شيعيان به اين دليل در احكامشان به روايت هاى ائمه معصومين: استدلال مى كنند كه اين روايت ها را به اعتبار سنتى برگرفته از رسول خدا (ص) به درست ترين و سالم ترين راه دانسته و حجت مى دانند.

اين كار چه اشكالى دارد كه به اين شكل ترديد برانگيز مطرح مى شود؟ يا اشكالى در مراجعه شيعه به احاديث عامه و استدلال به آنها براى احتجاج نسبت به مخالفانشان به منظور قانع كردن آنها وجود دارد؟ يا در اينكه آنان به دلالت آن احاديث، بر چيزى كه خود نيز به آن رسيده اند، تأكيد مى ورزند، اشكالى مى بينيد؟

اين كار اختصاص به شيعيان معاصر ندارد. پيشينيان شيعه نيز در كتاب هاى فقه مقايسه اى، كه در ابداع و تأليف در اين زمينه بر ديگران پيشى دارند، به اين كار اقدام كرده اند. حال كدام فرقه بيشتر به فكر وحدت و اتحاد كلمه مسلمانان است؟

اينكه مى گويند اهل سنت به راويان ديگر فرقه ها اعتماد مى كنند، شيعيان نيز چنين مى كنند، به گونه اى كه شرط اساسى راوى نزد آنان، «وثاقت و شايستگى است» . به عبارتى، هرگاه راوى ثقه و سخنش درست باشد، روايتش پذيرفته مى شود. چه بسيارند از راويان عامه كه در زمره رجال حديث شيعه قرار دارند و وثاقت و اعتماد به آنها آشكارا بيان شده

ص:89

است؛ حتى از مشاهير و قاضيانشان؛ مانند حفص بن غياث. همچنين در كتاب هاى شيعه، روايت بزرگان عامه به چشم مى خورد؛ مانند روايت هاى ابن جريح، سفيان، مالك، زهرى و ديگر بزرگان حديث اهل سنت.

ديگر اينكه مى گويد: «اهل سنت هيچ كس را متهم به فسق و كفر نمى كنند» . آيا اين سخن مصداق خارجى هم دارد؟

اگر حتى يك نفر هم در عمل به اين موضوع پايبندى نشان مى داد، بسيار خوب و كارش مورد تقدير و احترام بود. ولى از ظاهر سخن گوينده چنين برمى آيد كه او از فتاواى ظالمانه اى كه قاضيان اهل سنت هرازچندگاه يك بار ضد شيعه صادر مى كنند و حكم به كفر و هدر بودن خون و ناموسشان مى دهند، ناآگاه است. تازه ترين آنها، فتواى ابن جبرين وهابى سعودى، عضو مجلس افتاى مملكت سعودى در رياض است كه هنوز مركبش خشك نشده است.

سخن گوينده اهل مغرب با آنچه در ميان سرزمين هاى شرقى و عربى مى گذرد، فاصله بسيار دارد. مقاله نويسنده مغربى زير عنوان «تراثنا و موازين النقد؛ ميراث ما و معيارهاى نقد» كه در مجله دانشكده تبليغات اسلامى در ليبى (ش دهم، ١٩٩٣م) به چاپ رسيده، نوع ديگرى از نسبت فسق و تجاوز به كرامت شيعه است كه اتهام هاى بسيارى را درباره جعل حديث به اين فرقه نسبت مى دهد و شيعه را فرقه اى ملتزم به امور پست و سخيف معرفى مى كند. آيا اين است نمونه تلاش آنان براى وحدت و يكپارچگى؟

او در موضوع نقد خود، يعنى «مهدى منتظر (عج)» ، به جاى آنكه اين موضوع را - كه عموم فرقه هاى اسلامى درباره اش وحدت نظر دارند و

ص:90

روايت هاى مربوط به آن را پذيرفته اند و اخبارش را صحيح مى دانند - ابزارى براى ايجاد الفت و وحدت كلمه قرار دهد تا نقطه اى براى اتحاد و تجمع آرا باشد و درگيرى ها و اختلاف ها را از ميان بردارد، به هر شيوه اى متوسل مى شود تا آن را رد كند و شبهه انگيز جلوه دهد و مردم را از آن متنفر سازد. او به جاى دست گذاشتن روى نقاط مثبت اين موضوع، بر جنبه هاى منفى آن و نيز جزئيات مورد اختلاف متمركز گشته و از اصل ثابت، قطعى و مورد اتفاق آن غفلت ورزيده است.

پيش از همه اينها، آيا مطرح كردن قضيه مهدى منتظر (عج) در چنين وقت و شرايطى كه بحران ها از هر سو امت اسلامى، به ويژه امت عرب را دربرگرفته، تلاش براى وحدت و اتحاد كلمه مسلمانان است؟ !

٣. غيبت نزد شيعه

اشاره

از موضوع هايى كه ضد مسأله حضرت مهدى (عج) مطرح و مسلمانان را در التزام به آن دچار تفرقه و احاديثش را تخطئه مى كند، اين است كه مى گويند: «نظريه غيبت و رجعت نزد شيعه از افكار مشترك ميان يهود و نصاراست و جاى ترديد نيست كه تفكر شيعى از آن دو منبع تأثير پذيرفته است! زيرا بسيارى از غير اعراب و متدينان به اديان و فرهنگ هاى پيشين زير لواى تشيع درآمدند تا زير پوشش تعصب نسبت به حقوق اهل بيت، خود را از سلطه حاكميت اعراب برهانند. پيشاپيش اين اشخاص هم عبدالله بن سبأ بود» .(1)

وجود امور مشترك ميان اديان آسمانى از امورى است كه هيچ


1- تراثنا و موازين النقد، ص١٨4.

ص:91

پژوهشگر و عالمى منكر آن نيست. ولى ميزان تأثيرپذيرى يك مذهب از مذهب ديگر، موضوعى است كه نيازمند دليل قطعى است و صرف وجود يك نظريه نزد دو مذهب، براى داورى درباره تأثير و تأثر آنها كافى نيست.

آيا كسى حق دارد بگويد كه براى مثال، التزام اهل تسنن به بستن دست ها هنگام نماز، از كارهاى مجوس است؛ زيرا مجوس هنگام عبادت يا در برابر بزرگانشان چنين مى كرده اند! يا اينكه پس از سوره حمد در نماز آمين مى گويند، برگرفته از يهود و نصاراست؛ چون آنها نيز پس از خواندن دعا آمين مى گويند! يا اينكه بگويد: انديشه تسنن متأثر از اديان يهودى و مسيحى است؛ زيرا بيشتر پيروان اين دو دين و صاحبان تمدن هاى پيشين، مانند روميان و قبطى ها، زير لواى تسنن درآمدند تا زير پرچم طرفدارى از صحابه و عثمان، خليفه مقتول، خود را از سلطه دين اسلام برهانند؛ به گونه اى كه شمار بسيارى از اينان در دربار اموى از نفوذ و قدرت برخوردار بودند و پيشاپيش آنها نيز كعب الاحبار يهودى قرار داشت!

مانند اين گونه داورى هاى چشم بسته از كسانى كه با شيوه هاى نقد آشنا باشند و با انصاف داورى كنند و داورى خود را بر پايه عقل و منطق قرار مى دهند و احاديث و نقل قول ها را به ميزان نقد علمى مى سنجند، صادر نمى شود! پس چگونه يك مسلمان مى تواند اين تحليل هاى بى پايه را بپذيرد و آنها را مبناى يك بحث علمى و درست قرار دهد؟

اگر به يكى از كتاب هاى شيعه كه در موضوع غيبت و رجعت نوشته شده است، مراجعه كنيم، در خواهيم يافت شيعه در التزام به اين عقيده

ص:92

به هيچ يك از يهود، نصارا، كعب الاحبار يا عبدالله بن سبأ، تكيه ندارد، بلكه آنان در اين زمينه به اخبار و سنن و روايت هايى استناد مى كنند كه اسنادشان به رسول خدا (ص) و اهل بيت مى رسد و در بسيارى از آنها خود اهل سنت نيز با آنان موافق اند.

شيعيان آن احاديث را از نظر سند و متن و نيز با تكيه بر عقل جست وجو كرده و آنهايى را كه با قرآن كريم يا سنت ثابت يا عقل يا عرف مخالف باشد، در آنها نيافته اند.

بنابراين التزام و پايبندى شيعيان به اخبار غيبت و رجعت، مانند پايبندى و التزام مسلمانان به اخبارى است كه درباره وقايع آينده است؛ همان گونه كه اهل سنت به رواياتى كه درباره دجال، نزول حضرت عيسى (ع) از آسمان و قيام مهدى منتظر (عج) است، اعتقاد دارند. بر اين اساس، چرا اهل سنت را متهم نمى كنيد كه آنان تحت تأثير يهودى واقع شده اند كه منتظر نجات بخش هستند؟ يا تحت تأثير عقايد مسيحيت كه در انتظار رجعت عيسى به سر مى برند؟

آيا سزاوار است كسى بر اهل سنت اعتراض كند و به صرف اينكه با اهل سنت مخالف است آنان را از پيروان يهود و نصارا قلمداد كند؟

همچنين است نسبت دادن اعتقاد به حضرت مهدى (عج) به مجوسيت به دليل اينكه آنها نيز به يك شخصيت غايب معتقدند. همان طور كه تاريخ نگاران چنين اعتقادى را نسبت به پادشاهان مجوس پيش از اسلام نقل كرده اند و قاضى عبدالجبار معتزلى نيز بر نقل هاى آنان اعتماد كرده است. با قطع نظر از چرايى اعتماد نويسندگان مسلمان بر اخبار تاريخ نويسان امت هاى پيشين، به ويژه آن كسانى كه با تكيه بر كلام

ص:93

مورخان امت هاى پيشين در اخبار مورخان مسلمان و راويان حديث - به صرف شيعه اهل بيت بودنشان - تشكيك مى كنند. آنان در اين گونه موارد به اخبار يهود و نصارى و مجوس استدلال مى كنند و بر اساس آنها يكى از فرقه هاى بزرگ اسلامى را متهم به يهوديت و نصرانيت و مجوسيت مى كنند، در حالى كه التزام به حجيت گفته هاى تاريخ نويسان اديان گذشته عين پيروى از آنها و پايبندى به اصول آنهاست.

و حال آنكه التزام شيعه در اعتقاد به حضرت مهدى (عج) بر پايه احاديث پيامبرخدا (ص) و سنت صحيح و متواتر نقل شده در كتاب هاى صحاح، جامع ها، مسندها و تأليف ها و معجم هايى است كه به وسيله پيشوايان مسلمانان، اعم از شيعه و سنى، نقل شده است. حال چه كسى به انتقاد سزاوارتر است؟ شيعيانى كه اعتقادشان بر پايه دلالت هاى احاديث رسول خدا (ص) است؟ ! يا سلفى ها و وهابى هايى كه بر مورخان يهود، نصارا و مجوس تكيه و شيعه را بر پايه منقولات آنها متهم مى كنند؟ !

به ناچار مسلمان منصف بايد بداند: كسانى كه مى كوشند اعتقاد به مهدى منتظر (عج) را يك بار به يهود، بار ديگر به نصارا و بار سوم به مجوس نسبت دهند، به يقين كسانى هستند كه مى خواهند در درستى اخبار رسيده از رسول خدا (ص) درباره آمدن حضرت مهدى (عج) - در چارچوب تشكيك به اصل نبوت و علم ايشان به اخبار آينده - تشكيك وارد كنند. بى شك، اينان از تهاجم به شيعه و اعتقادشان به حضرت مهدى (عج) ، وسيله اى براى اين تشكيك و راهى براى بيان آن يافته اند.

اين كار اينان جاى شگفتى ندارد؛ زيرا پيشينيان مشركشان در سرزمين حجاز، وحيى را كه بر رسول خدا (ص) نازل مى شد، به اديان اوليه نسبت

ص:94

مى دادند و درباره قرآن مى گفتند:

قرآن همان اساطيرى است كه پيشينيان نگاشته اند و [حضرت] محمد [(ص)] به كمك يارانش آنها را نوشته [است] و هر صبح و شام بر او خوانده مى شود.(1)

آنها درباره رسول خدا (ص) گفتند: «. . . قرآن را يك انسان به او مى آموزد» .(2)

خداى متعال در جايگاه نخست، اين افتراها و دادن نسبت باطل به سخن پيامبرش را رد مى كند و مى فرمايد: «ببين كه چگونه براى تو مثال زدند؛ پس گمراه شدند و راه به جاى نمى برند» .(3)در جايگاه دوم فرمود: «زبان كسى كه قرآن را به او نسبت مى دهند، عجمى است، در حالى كه زبان قرآن، عربى روشن است» .(4)

در پاسخ به اين اشخاص كه مانند حيوان و بلكه پست تر از حيوان اند، بايد گفت: «آنچه را شما به تاريخ يهود و نصارا و مجوس در موضوع مهدى منتظر (عج) ، نسبت مى دهيد، از راه هاى موثق و به زبان عربى روشن از رسول خدا (ص) به مسلمانان رسيده است و زبان هايى كه شما از آنها سخن مى گوييد، عجمى و ترجمه شده است» .

شما چگونه ادعا مى كنيد به اسلام و سنت پيامبر اكرم (ص) ايمان داريد، درحالى كه پا جاى پاى پيشينيان مشرك خويش مى نهيد و در انكار سخن


1- فرقان: 5.
2- نحل: ١٠٣.
3- اسراء: 4٨.
4- نحل: ١٠٣.

ص:95

رسول خدا (ص) و آنچه آورده است، از آنها پيروى مى كنيد؟ همچنين شما از سخنان مستشرقان يهودى، نصارا و مجوس و دنباله هايشان همچون گلد تسيهر، فان فلوتن و احمد امين مصرى پيروى مى كنيد و سخنان آنها را تكرار نموده و شگفت زده سخن آنها مى شويد و آنها را علم و حجت بر ضد آنچه از طريق سنت صحيح و نقل شده از پيامبر اسلام (ص) و ائمه معصوم: و علماى اعلام مى دانيد! حال ببينيد كه كدام يك از دو گروه مستحق امنيت و ايمان در دنيا و آخرت هستند؟

دليل التزام شيعه به غيبت امام مهدى (عج)

چنانچه پژوهشگر روح انصاف را در خود تقويت سازد و عقل و وجدانش را داور قرار دهد و بخواهد از خلال موثق ترين منابع و قانع كننده ترين دلايلى كه مسلمانان به صورت عام و شيعه به صورت خاص بر آنها تكيه مى كنند، به كنه حقايق عقيده شيعه درباره مهدى منتظر (عج) و غيبتش پى ببرد، ناچار بايد آنها را بخواند، از زبان آنها بشنود و به قضايا به چشم مهر و رضايت و جداى از فرقه گرايى بنگرد؛ نه با دلى پركينه و روحيه تهمت زنى. اين همان كارى است كه سلفى هاى مغرض در مواضع شان بر ضد مسلمانان مخالف خود انجام مى دهند و آنان را به شرك و كفر و بسيارى اعمال ننگين ديگر متهم مى كنند. شگفتا كه آنان، همه اين كارها را با ادعاى اصلاح و توحيد و زير عنوان دعوت اسلامى و ارشاد و هدايت انجام مى دهند؛ درحالى كه خداى متعال مى فرمايد: «با حكمت و موعظه حسنه به راه پروردگارت دعوت كن» .(1)


1- نحل: ١٢5.

ص:96

اينان با ادعاى اينكه اگر ديگران از حجت و دليل و سخنشان چيزى بگويند، جدال به شمار مى آيد، به هيچ كس اجازه سخن گفتن نمى دهند. درحالى كه خداوند به مجادله فرمان داده و گفته است: «با شيوه اى كه نيكوتر است، با آنان مجادله كن» . (1)اينان مى دانند اگر مردم ساده مسلمان نيز با آنها به مجادله برخيزند، بر آنان چيره مى شوند و اگر به مناقشه بپردازند، با دلايل قاطع، آنان را منكوب خواهند كرد.

من در روضه شريف پيامبر خدا (ص) ، در كنار ضريح شريف، صحنه شگفت انگيزى را ديدم كه بر قوّت آشنايى مسلمانان به حديث و استدلال بر پايه آن در برابر وهابى هاى سلفى دلالت دارد؛ در آنجا ديدم مرد بيابانى بى ادبى (به عنوان مأمور ارشادى) به ضريح رسول خدا (ص) تكيه داده است و مردم را از نزديك شدن به آن منع مى كند. آنها با اشتياق فراوان مى خواستند داخل مقصوره را ببينند، به گونه اى كه با تمام وجود به پنجره چشم دوخته بودند و روحشان بى تاب ديدن داخل ضريح بود.

آنان با يك دنيا آمال و آرزو و شوق فرسنگ ها راه را پيموده و با همه توان، خود را به آنجا رسانده بودند تا به اين شرافت عظيم نايل آيند و پس از انجام مناسك حج، با زيارت مرقد شريف پيامبر خدا (ص) كار را به كمال رسانند. ولى آن بدوى متكبر آنان را از اين كار بازمى داشت و فرياد مى زد: «كفر، شرك» . او مرتب با لهجه هرزه و چهره زشت خود كه همچون هيزم جهنم سوخته بود، اين واژگان را تكرار مى كرد.

در اين فضاى پر از هيبت مقام (نبوى) و حرارت شوق و درحالى كه


1- نحل: ١٢5.

ص:97

نفس مردم در سينه ها حبس گشته بود، آن بدوى با لهجه نامفهومى به مسلمانان دشنام مى داد. درحالى كه رسول خدا (ص) فرموده است: «دشنام به مسلمان فسق است» .(1)

در اين هنگام، مردى بلندقامت، خوش سيما و خوش اندام آمد و ميان حاجيان و زائران ايستاد و با صداى بلند، به عربى فصيح و روان - و آميخته به لهجه تركى - فرياد زد: «كارها به نيت است و هركس مرهون نيت خويش است» .(2)اين سخن همچون صاعقه بر سر بدوى فرود آمد؛ گويى كه سنگ از حلقومش فرو رفت و خرد و پژمرده و خوار و سر به زير گشت.

«سبحان الله» ! مبارك باد بر مسلمانان، دوستى دانش و دوستى رسول خدا (ص) و سنت او!

براى اتمام حجت بر نويسنده نماهايى كه در تلاش اند حقايق را وارونه و دروغ ها را به عنوان عقايد شيعه جلوه دهند، به گونه اى كه آنها را چون اصولى ثابت مى گيرند و نتايج نوشته هاى دروغ خود را بر آنها مبتنى مى سازند و نيز براى كسانى كه دوست دارند از عقايد شيعه آگاه شوند، مى گوييم:

مسلمانان شيعه به اصل امامت همچون يك واجب دينى اعتقاد دارند و بر وجوب اين اصل دلايل عقلى بيان داشته و دلايل آن در كتب اماميه به ده ها مى رسد. آنان اثبات كرده اند از مهم ترين واجب هاى الهى، نصب و تعيين امام از سوى رسول خدا (ص) ، از راه وحى است. اين واجب از الطاف الهى بر بندگان است تا برايشان راه اطاعت را هموار سازد و از


1- صحيح البخارى، ج ١، ص ١٧ و ج ٧، ص ٨4 و ج ٨، ص ٩١.
2- همان، ج ١، ص ٢.

ص:98

زشتى ها و گناهان، با ارشاد امام دور سازد. امام، خليفه پيامبر خدا (ص) است كه ارسال او نيز از الطاف الهى بر امت است. پس امامت از امور لازمى است كه هيچ گاه دنيا نمى تواند از آن تهى باشد.

نصوص شريفى در دست است كه نشان مى دهد رسول خدا (ص) در مواضع گوناگون و مهم تاريخى، از روزهاى نخست بعثت تا هجرت و وداع پايانى رحلت، بر اين موضع تأكيد ورزيده است.

مجموعه نصوص سنت شريف كه به پيامبر گرامى اسلام (ص) اسناد داده شده و درستى آنها به تواتر و اجماع و شهرت ثابت گرديده است، برهان قاطعى بر مقصود ماست.

احاديث صحيح نبوى كه ميان تمام عالمان اسلامى مورد اتفاق است و همه درباره آنها وحدت نظر دارند، نصوص گوناگونى را بيان داشته است. اين نصوص بر لزوم وجود امامى دلالت دارد كه شخص مسلمان بايد او را بشناسد تا بر فطرت توحيد بميرد. پس چنانچه امام را نشناسد و به او معتقد نباشد، به مرگ جاهليت مى ميرد.

از آن جمله، اين سخن پيامبر (ص) است كه فرمود: «هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد، بر مرگ جاهليت مرده است» . (1)آن حضرت در حديثى ديگر فرموده است: «هركس بدون امام بميرد، بر مرگ جاهليت مرده است» .(2)


1- صحيح مسلم، ج ٨، ص ١٠٧، به نقل از: الجمع بين الصحيحين، حميدى؛ شرح النووى لمسلم، ج ١٣، ص٢4٠؛ المغنى، قاضى عبد الجبار، ج ٢٠، ص ١١6؛ شرح المقاصد، ج ٢، ص٢٧5؛ الجواهر المضيئة، ملا على قارى حنفى، ج ٢، ص 5٠٩.
2- مسند احمد، ج 4، ص ٩6؛ الدارقطنى فى علله، ج ٧، ص 6٣؛ حلية الأولياء، لابى نعيم، ج ٣، ص ٢٢4؛ ابن أبى الحديد، شرح نهج البلاغة، ج ٩، ص ١55؛ مجمع الزوائد، النورالدين الهيثمى، ج 5، ص ٢١٨؛ كنز العمال، متقى هندى، ج ١، ص ١٠٣.

ص:99

يا: «هركس بميرد و امامى نداشته باشد، بر مرگ جاهليت مرده است» .(1)

همچنين نقل است كه ايشان فرمود: «هركس بميرد و تعهدى به فرمانبردارى از كسى نداشته باشد، به مرگ جاهليت مرده است» . (2)احاديث ديگرى نيز دراين باره رسيده است كه نزديك به همين معناست.

بنابراين، امت محمد (ص) ناگزير از هنگام درگذشت ايشان تا روز قيامت، در هر دوره و زمانى، بايد امامى را برگزينند، از او پيروى كنند و فرمان و امر و نهى او را بپذيرند. در غير اين صورت، رسول خدا (ص) آشكارا اعلام داشته است اينان بر ملت اسلام نمى ميرند. اين نصوص بر اعتقاد به وجود يك امام در هر دوره اى دلالت دارد. در اينجا روايت هايى وجود دارد كه امامان پس از پيامبر خدا (ص) را از روز پس از درگذشت وى تا روز قيامت به دوازده جانشين محدود ساخته است. «جابر بن سمره» مى گويد:

از رسول خدا (ص) شنيدم كه مى گويد: «دوازده امير مى باشد» . پس از آن، كلمه اى را بر زبان راند كه من نشنيدم. سپس پدرم گفت: فرمود: «همه از قريش اند» .(3)


1- ابن حبان آن را در صحيح خود روايت كرده است؛ الاحسان، ش44، ر. ك: ج ٧، ص 4٩؛ زوائد البزار، ج ١، ص ١44 و ج ٢، ص١4٣؛ كشف الأستار، ج ٢، ص ٢5٢؛ مستدرك حاكم، ج١، صص ٧٧ و ١١٧؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص ٢٢٣؛ المعجم الكبير، طبرانى، ج ١٠، ص٣5٠.
2- مسند على بن جعد جوهرى، ج ٢، ص ٨5٠؛ مصنّف ابن ابى شيبه، ج ١5، ص ٣٨؛ مسند احمد، ج ٢، ص 446؛ الاموال، ابن زنجويه، ج ١، ص ٨٢؛ المعجم الكبير، ج ١٩، ص ٣٨٨؛ الكامل، ابن عدى، ج 5، ص ١٨6٩؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص ٢٢٣؛ المطالب العالية، ابن حجر حافظ، ج ٢، ص ٢٢٨؛ كنز العمال، ج 6، ص 65، به نقل از: ابن ابى شيبه، ابن حنبل، طبرانى و سعيد بن منصور.
3- جامع الصحيح، ج ٢، ص 45، به نقل از: بخارى. همچنين ر. ك: صحيح بخارى، ج 4، ص١6٨؛ صحيح مسلم، ج ٣، ص ٣.

ص:100

مسلم از جابر بن سمرة نقل مى كند:

با پدرم بر پيامبر خدا (ص) وارد شديم، شنيدم فرمود: اين كار به پايان نمى رسد تا در ميان مسلمانان دوازده خليفه بيايد. آن گاه سخنى فرمود كه من نشنيدم: از پدرم پرسيدم چه گفت؟ گفت: فرمود: همه آنان از قريش هستند. (1)

از جمله سخنانى كه مسلم از آن حضرت روايت كرده اين است كه [راوى] گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: «اين دين تا برپايى قيامت بر پا خواهد بود يا اينكه دوازده خليفه بيايند كه همه از قريش اند» . ترمذى اين روايت را از بخارى نقل كرده و در تأييد روايت گفته است:

«اين حديث حسن و صحيح است» .(2)

اين حديث از ابن مسعود به اين شكل نقل شده است: «اين امت دوازده قيم خواهد داشت و هيچ كس نمى تواند خوارشان كند؛ همه از قريش هستند» .(3)

همه اين نصوص يك معنا را مى رساند و آن، اين است كه شمار خلفاى پس از رسول خدا (ص) ، از هنگام درگذشت ايشان تا روز قيامت، از دوازده امام در ميان امتش تجاوز نمى كند و آنان ناگزير بايد از قريش باشند.

افزون بر اينها، نصوص متواتر ديگرى است كه خلافت آن حضرت


1- شرح النووى، ج ١٢، ص ٢٠١؛ به نقل از: صحيح مسلم، ج ٢، ص ١١٩.
2- جامع الصحيح، ج ٢، ص 45، به نقل از بخارى؛ ر. ك: صحيح سنن المصطفى، أبوداود سجستانى، ج ٢، ص ٢٠٧؛ المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، ج ٣، ص 6١٨ با الفاظى نزديك به اين .
3- معجم الكبير، ج ٢، ص ١٩6؛ منتخب كنز العمال، بهامش مسند احمد، ج 5، صص٩، ٩٣، ٩٧،١٠٠، ١٠6، ١٠٧ و ٣١٢.

ص:101

را به كسانى از اهل بيت خود آن حضرت محدود ساخته است.

در حديث ثقلين - كه سند و متن آن بدون هيچ مناقشه اى ميان مسلمان متواتر است - رسول خدا (ص) فرموده است: «من دو چيز گران بها در ميان شما به جاى مى گذارم: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم» .

با نظر به مجموع اين احاديث، شيعه ملتزم است كه شمار امامان دوازده تن است و به اين امر معتقد است كه در هر دوره اى بايد خليفه اى براى پيامبر (ص) و امامى، به عنوان حجت خدا بر مردم موجود باشد كه همه از خاندان پيامبر (ص) هستند. همه اين موارد براى تطبيق نصوص با مصاديق آمده است تا به اجمال اين احاديث حكم نكرد و مصداقى را براى آنها تعيين كرد و به اين سخن اكتفا نكرد كه ما براى اينها معناى خاصى نمى شناسيم؛ زيرا چنين كارى اين پيامدها را به همراه خواهد داشت:

١. متهم ساختن پيامبرخدا (ص) به تأكيد بر امور بى معنا و بى فايده به حال امت. زشتى اين سخن بر هيچ منصفى پوشيده نيست تا چه رسد به يك مسلمان.

٢. معطل ماندن فرمان، تهديد و تشويقى كه در ضمن اين نصوص رسيده است.

٣. مهمل ماندن امر مهم امامت با روى گردانى از اين نصوص و خوددارى از تلاش براى فهم و حل آسان و دقيق مشكلات آنها.

شيعه، رسول خدا (ص) را بالاتر از آن مى داند كه سخن ايشان با اجمال و تعطيل و اعراض روبه رو شود. ازاين رو، مى كوشد تا آنها را با حقيقتى كه خود پيامبر اكرم (ص) به شيوه هاى گوناگون، با گفتار و كردار به آن رهنمون گشته است، تطبيق دهد. آن حضرت، حضرت على (ع) را - از

ص:102

عترت - به امامت تعيين كرده و ايشان را همتاى قرآن قرار داده و فرموده است: «على با قرآن و قرآن با على است» .(1)

آن گاه حضرت على (ع) پس از خود به فرزندش، امام حسن (ع) ، سفارش كرد و امام حسن به برادرش، امام حسين (ع) و پس از آن، هر امامى به فرزندش سفارش كرد تا آنكه نوبت امامت به محمد بن الحسن المهدى: رسيد. عدد دوازده با حضرت مهدى (عج) كامل شده است. ولادت ايشان با دلايل يقينى براى ما ثابت گشته و مرگ ايشان بر هيچ كسى ثابت نشده است. بنابراين، ناگزير بايد به غيبتش ملتزم باشيم؛ زيرا طبق اعلام پيامبر خدا (ص) و پدران وى كه آنان نيز خود امام بوده اند، غيبت ايشان امرى مورد انتظار است.

به اين ترتيب، با اين حديث، منظور عترت در حديث ثقلين تفسير و روشن مى شود كه چه كسانى پس از وى در ميان امتش جانشين او هستند و تا برپايى رستاخيز از يكديگر جدا نمى شوند.

و نيز تنها راه حل جمع ميان آن نصوص شريف نبوى و تفسير و بيرون آوردنشان از پيچيدگى، اجمال، تعطيل و ابطال التزام به تعيين خلفا توسط پيامبر (ص) است. علاوه بر آن، غيبت امام دوازدهم مورد انتظار بوده است؛ زيرا پدرانش به اين غيبت خبر داده بودند.

به همين جهت، شيعيان به استناد نصوص شريف نبوى، به امامت امامان دوازده گانه و به حضرت مهدى غايب (عج) ملتزم گشتند تا مبادا امام زمان خويش را نشناسند و به مرگ جاهلى بميرند يا بدون امام باقى نمانند.


1- المعجم الاوسط، ج 5، ص ١٣5؛ مجمع الزوائد، ج ٩، ص ١٣4.

ص:103

آيا با اين اوصاف كسى حق دارد اعتقاد اماميه را به يهود، نصارا يا مجوس نسبت دهد؟ مگر اينكه بخواهد به پيامبر و سخن او چنين اتهامى وارد كند. ما از چنين چيزى به خدا پناه مى بريم و از معتقدان به چنين كارى نزد خداوند بيزارى مى جوييم!

چنانچه منتقدان شيعه نسبت به اين التزامشان با انصاف داورى مى كردند، هيچ مخالفتى با هيچ يك از اصول اسلامى در آن نمى يافتند و هيچ منافاتى ميان آن با هيچ يك از فروع شريعت نمى ديدند و به اين شكل زشت و زننده، به آن حمله نمى كردند!

آرى كسانى كه روزهاى تاريخ را با خون امامان و يارانشان در دوران ظهور و حضور پر كردند و آثارشان را نابود ساختند و به آتش كشيدند، آنان را در سياهچال ها زندانى كردند، خانه هايشان را به تاراج بردند و براى خاموش ساختن نورشان، تحت مراقبت شديد قرارشان دادند، هنگامى كه در دوران غيبت كسى را نديدند به آزار و قتل و تعقيب او ادامه دهند، به ايجاد شبهه در اعتقاد نسبت به حضرت مهدى (عج) ، غيبت و طول عمر او و همانند اين موارد همت گماشتند.

آنان صفحات كتاب ها را با انكارهاى بى دليل، تمسخر مؤمنان، مستهجن شمردن نظريه حضرت مهدى (عج) و زشت شمردن اعتقاد به غيبت و امامت شخصى غايب پر كردند!

فرق شيعه و مسأله حضرت مهدى (عج)

نخستين چيزى كه آنان عَلَم كردند، اختلاف فرقه هاى شيعى بر سر موضوع حضرت مهدى (عج) است. آنها ادعا كردند شيعيان درباره امام پس

ص:104

از امام يازدهم، حسن عسكرى (ع) ، دچار اختلاف گشتند. بنابراين، از كجا معلوم كه او امام باشد؟

اگر اختلاف [در مسائل فرعى] دليل بر بطلان [اصل امامت مهدى موعود (عج)] باشد آيا مى توان ادعا كرد كه مسلمانان در اصل امامت و خلافت اتفاق دارند تا اينكه آن را براى شخصى ثابت نمايند؟ حال آنكه در ضرورت و ثبوت امامت اجماع دارند، ولى درباره شخص خلفا و چگونگى استحقاقشان به اين امر اختلاف دارند.

روشن است كه چنانچه اختلاف دليل انكار و ابطال شمرده شود، هيچ دينى و هيچ اصل اعتقادى يا فرعى شرعى بر روى زمين سالم نمى ماند؛ زيرا در همه اين امور مخالفينى وجود دارد.

وانگهى مگر نه اين است كه رسول خدا (ص) خودش به تقسيم شدن امت به ٧٢ فرقه خبر داد و در عين حال حقانيت يكى از آنها را ثابت دانست؟

بنابراين، استدلال به وجود فرقه هاى گوناگون در موضوع حضرت مهدى (عج) كوچك ترين دلالتى بر بطلانش ندارد و پس از اقامه درست ترين و قوى ترين دلايل بر وجود او، كسى حق ندارد وجود اختلاف را مجوزى براى انكار يا نفى قرار دهد. با اين توضيح، چگونه وجود فرقه هاى گوناگون شيعى كه به مهدويت امامان پيشين معتقد بوده اند، مى تواند دليل بطلان «مهدى منتظر (عج)» شمرده شود، درحالى كه اين فرقه هاى موهوم امروزه از ميان رفته اند و هيچ كدامشان شهرتى ندارند و تنها گروهى مغرض از لابه لاى كتاب ها، عقايدشان را جست وجو مى كنند تا در راستاى هدف هاى خودشان به كار گيرند.

ص:105

ازاين رو، با وجود اينكه تنها يك مذهب قائل به ولادت و غيبت حضرت مهدى (عج) باقى مانده و ديگر فرقه هاى جعلى يا موهوم از ميان رفته و امروز هيچ اثرى از آنها باقى نمانده است، خود دليل بر بطلان آن فرقه ها و حقانيت شيعه است.

تولد امام مهدى (عج) و زمان آن

مسأله ديگرى كه مطرح مى كنند، اين است كه او چه زمانى و چگونه به دنيا آمده و چه كسى او را ديده و جانشين قرار داده است؟

گويى كه از ميان همه ولادت ها، اين ولادت ويژه بايد آشكار و در معرض نگاه همه انسان ها صورت گرفته باشد تا مردم سده بيستم پس از گذشت ١٢٠٠سال او را تصديق كنند. وگرنه اين افراد حاضر به اعتراف به وجود او نيستند!

امروزه دشمنان اهل بيت: با اين قضيه چنين برخوردى دارند با آنكه از هيچ ولادتى، جز خانواده نوزاد و خويشاوندانش و قابله و نزديكان او آگاه نمى شود و به گواهى هيچ كس ديگرى نياز ندارد. آيا ولادت يكى از اين اعراب بيابانگرد و ساكنان دشت ها و بيابان ها قابل اثبات است، تا چه رسد به درست و شرعى بودن ولادتشان؟

عجيب اينجاست كه هيچ يك از اين تشكيك كنندگان در ولادت حضرت حجةبن الحسن، امامت و كرامت پدرانش را نپذيرفته اند، با اين حال مى خواهند ولادت فرزندش، امام مهدى (عج) ، آشكارا بر آنان ثابت شود! نه، اين دور از انصاف است؛ صاحبان خانه به آنچه در خانه است، آگاه ترند و در موضوع ولادت هايشان نيازى به داورى دشمنانشان نيست.

ص:106

به فرض نياز به شهود هم، چنين چيزى را تنها بايد اشخاص باتقوا شهادت بدهند، هرچند كه نسب آنها دور باشد نه اشخاص فاسق و دشمنان ناصبى، هرچند نسب او نزديك باشد؛ همچون جعفر كذاب، عموى امام زمان؛ به ويژه آنكه موضوع امام مهدى (عج) به اعتبار تأكيدهاى رسول خدا (ص) و پدرانش دراين باره، از اهميت فراوانى برخوردار است؛ به گونه اى كه همه امت به او اميد بسته اند و همين امر اجازه اعلام را مگر به اندازه لازم نمى دهد!

كسانى كه موضوع برايشان اهميت دارد و در كار خود اهل خبره و تخصص بوده اند، اين موضوع را به اثبات رسانده اند. كسانى كه با او هيچ نزديكى سببى و اعتقادى و دينى ندارند، چگونه مى توانند منكر ولادتش گردند؟ ! اهل خانه شامل پدر، عمه - كه قابله او بود - و زنان خانه از ولادت آگاه بودند. ده ها تن از شيعيان مخلص پدرش موضوع را مى دانستند.

نسب شناسانى كه به موضوع اهميت مى دهند، همچون «ابونصر بخارى» ، «ابن عِنَبه» صاحب كتاب «العمده» ، صاحب «المجدى» ، «روضةالالباب صنعانى» ، «ابن زهره» در «زهرة المقول» و «سويدى» در «سبائك الذهب» ، در شجره نامه ها و نوشته هاى خود، نام او را به ثبت رسانده اند.

تاريخ نگارانى چون «ابن خلكان» در «وفيات الاعيان» ، ذهبى در «عبره» و «سير اعلام النبلاء» ، زندگى حضرت مهدى (عج) را آورده و به استحقاق پدرانش بر امامت و اولويت آنان بر خلفاى روزگارشان و نيز فضيلت آنان اعتراف كرده اند.

ص:107

از محدثان نيز «گنجى شافعى» ، «ابن صباغ مالكى» ، «سبط ابن جوزى حنبلى» و «ابن حجر هيتمى» در «الصواعق المحرقه» و نيز شمار بسيارى از متقدمان و متأخران آشكارا به ولادت امام مهدى (عج) از زبان پدرش، امام حسن عسكرى (ع) ، اعتراف كرده اند. با اين اوصاف، آيا سلفيه پيرو مستشرقان يهود و نصارا مى توانند در اين موضوع قطعى تشكيك وارد كنند!

ثابت نشدن تولد براى حكّام

از دستاويزهاى مضحك آنان تمسك به تلاش هاى حكومت و ثابت نبودن ولادت مهدى (عج) براى آنهاست. درحالى كه در هيچ نصى نيامده كه ولادت براى حاكمان ثابت نشده است. بلكه آنچه آمده، اين است كه دولت بر نوزاد دست نيافت. ميان اين دو موضوع، اگر تعقل كنند، تفاوت بسيار است. درحالى كه اين ناصبى ها مى دانند امام حسن عسكرى (ع) از مدينه به سامرا آورده شد تا تحت مراقبت نظامى قرار گيرد. پس آيا انتظار دارند ايشان، حضرت مهدى (عج) ، اين مولود كوچك را به آنها نشان دهد تا او را همانند طفل شيرخوار امام حسين (ع) در كربلا، پيش چشمانش بكشند!

از همه اينها كه بگذريم، اگر تشكيك در ولادت به صرف ديده نشدن از سوى برخى مردم درست باشد، اين موضوع به آنجا مى انجامد كه در درستى همه ولادت ها و انتساب هر فرزندى به پدرش مى توان تشكيك كرد؛ به ويژه در جايى كه آن ولادت در صحرا و بيابان انجام شده باشد؛ جايى كه مردمانش اهل غارت و چپاول هاى جنايت كارانه هستند. بر اين اساس، آيا كسى از اعراب باديه از تشكيك در ولادتشان در امان است؟

از ساده ترين قواعد قضاوت شرعى در اين گونه موارد، مقدم داشتن

ص:108

اثبات كننده بر نفى كننده است؛ به ويژه آنكه نفى كننده هيچ نسبت نسبى، حسبى، شرافتى، دينى، اعتقادى، مكانى و دوره اى با خانواده فرزند نداشته باشد.

چگونه مى توان قول شخصى مغرض، كينه توز و سلفى ناصبى را كه درصدد مكر و نيرنگ نسبت به اهل بيت و شيعيانشان است، در حق اين اشراف پاك پذيرفت؟ تشكيك هاى اين اشخاص دور از دانش و دين، در كنار ادعاى بزرگ ترين عالم انساب، يعنى صاحب كتاب «المجدى فى النسب» ، مبنى بر متواتر بودن ولادت حضرت مهدى (عج) از حسن عسكرى (ع) چه ارزشى دارد؟ ! گفتار دانشمندانى از اين قبيل، هرگونه پندار دروغ و بهتان زشت را از ميان مى برد.

تواتر حديث ولادت حضرت مهدى (عج) نزد همه كسانى كه درباره ولادت ايشان پژوهش مى كنند، محقق است و اين تواتر - با وجود شرايط دشوار آن - به مراتب بيش از چيزى است كه ما در شرايط عادى به آن نيازمنديم؛ زيرا امكان ندارد همه شاهدان را به تبانى بر دروغ متهم ساخت.

اگر دروغ و توطئه در چنين خبرهايى امكان داشته باشد، روى زمين هيچ خبرى باقى نمى ماند كه بشود به آن اعتماد كرد يا به تواترش قائل گشت. حتى اگر روشن تر از خورشيد باشد؛ زيرا باز هم سلفى ها براى اثبات ادعاها و منقولاتشان، در آن خبر نيز احتمال كذب خواهند داد.

آيا هيچ عاقلى مى تواند چيزى را (انكار تواتر) كه به فساد همه چيز مى انجامد، بپذيرد؟ ! آيا جز اين است كه دشمنان حضرت مهدى (عج) و دشمنان شيعه مى خواهند در همه حقايق متواتر سيره و تاريخ مسلمانان

ص:109

تشكيك وارد سازند؟ ! در صورتى كه سلفيه در اين قضيه چنين آسان شك كنند، چه كسى مى پذيرد كه ولادت خود آنان جاى شك و ترديد ندارد؟ ! (و آنان منسوب به پدرشان هستند) . چنانچه سلفيه بتوانند به اين آسانى در امور روشن تشكيك كنند، آيا انسان هاى شريف و عامه مسلمانان حق ندارند در همه دعاوى اسلامى، عربى و دينى آنان شك كنند؟ ! مگر نه اين است كه اينها از امورى است كه به صرف ادعا دانسته نمى شود؟ !

رفتار پست سلفيه در ارتباط با عقايد و افكار ملت ها، ناشى از سخيف ترين باورهاى آنان است، درحالى كه آنها خودشان آن را امر به معروف، جهاد و دعوت اسلامى مى شمارند.

طول عمر حضرت مهدى (عج)

شيعه معتقد است خداوند بر هر چيزى تواناست و طول عمر انسان از امور محال نيست؛ زيرا مواردى از اين قبيل در تاريخ بشر، در دوره هاى دور و نزديك آشكارا ديده مى شود؛ به گونه اى كه مردمان بسيارى عمرهاى بلند صدها سال داشته اند و اين، خود، دليل بر اين است كه امكان عمرى طولانى تر از عمرهاى متعارف وجود دارد و اين امر از امور ممكن و شدنى است.

به لحاظ علمى ثابت شده است انسان طبيعى - چنانچه موانع كوتاه كننده عمر بر سر راهش قرار نگيرد - قابليت طول عمر را داراست.

اعتقاد به قدرت خداى متعال در امورى از اين دست، ميان همه مسلمانان مشترك است و اختصاص به يك فرقه ندارد. بلكه دور از ذهن خواندن آنها با عقيده اسلامى و نص قرآن، مبنى بر اينكه «خداوند بر هر

ص:110

چيزى تواناست»(1)، منافات دارد.

شمارى از پيامبران - كه انسان هايى طبيعى بودند - يا انسان هاى معمولى، عمرهاى طولانى داشته اند؛ زيرا طول عمر به اراده خداوند است. شگفت اينجاست فردى كه خود را مسلمان مى خواند، اين قدرت را زشت مى شمرد و مسخره مى كند!

بنابراين، وقتى ادله اقامه شد بر اينكه حضرت مهدى (عج) به سال ٢55ه. ق به دنيا آمده و به هيچ روى ثابت نشده كه او مرده است و ده ها حديث وارد شده است كه او عمرى بلند خواهد داشت، آيا اگر طول عمر ممكن بوده و واقعيت داشته باشد، باز هم اعتقاد به چنين چيزى مخالف قرآن يا سنت يا عقل است؟

در صورتى كه اعتقاد به حضرت مهدى (عج) و عمر طولانى او با روايات امامت منطبق باشد و مانع معطل ماندن اين امر خطير شود و انسان ها با داشتن امام از مرگ جاهلى رهايى يابند، آيا جاى آن را ندارد كه انسان هاى خردمند آن را تحسين كنند و بپذيرند؟ ولى سلفى ها اين عقيده را دستاويزى براى ريشخند، استهزا، دشنام و بدگويى شيعيان مؤمن به خدا و قدرت او و رسول او و اخبارى كه درباره مهدى منتظر (عج) آمده است، قرار داده اند.

از همه اينها كه بگذريم، اگر فرقه اى باشد كه به وجود حضرت مهدى (عج) با عمرى بلند و نيز به امامت او اعتقاد داشته باشد، به منكرانشان چه زيانى مى رسد؟ آيا اين اعتقاد با كتاب و سنت يا موضوعى


1- إِنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَىءٍ قَدِيرٌ بقره: ١4٨ .

ص:111

كه مورد اجماع باشد يا عقل آن را اقتضا كند، مخالف است؟ آيا جز اين است كه سلفيه از آن بيم دارند كه شيعيان امامى داشته باشند و از خطرهايى كه بر نداشتن امام، مانند مرگ جاهليت و كفر و گمراهى مترتب است، برهند؟ اما آنان به سبب نداشتن چنين امامى در كفر و گمراهى بوده به مرگ جاهليت بميرند.

اگر از سلفى ها پرسيده شود كه امامشان كيست، چه جوابى خواهند داد؟ آنها به جاى اينكه از خود حساب بكشند و بكوشند تا پاسخ پرسش هايى را كه بر آنها وارد است، بدهند، پياپى درباره اعتقادات شيعه سؤال مطرح مى كنند.

فايده امام غايب

از ديگر مسائل مورد سؤال سلفى ها، اين است كه فايده امام غايب چيست؟

اين پرسش از روزگاران قديم مطرح بوده و شيعه بارها به شكل هاى گوناگون به آن پاسخ داده است. شمارى از آن پاسخ ها را در اينجا يادآور مى شويم.

١. كسى كه امامتش به راه هاى مشخص و با دلايل متقن ثابت شده باشد، جايى براى اعتراض در اعمال و رفتار و چگونگى تصرفاتش وجود ندارد و جهل نسبت به چگونگى تصرفاتش نمى تواند سبب انكار او شود تا چه رسد به انكار امامتش. ما امام را شخصيتى باكمال و برخوردار از عصمت مى دانيم، در نتيجه، همه اعمال و رفتارش نيز مبتنى بر تدبير و حكمت است. بنابراين، با وجود ثبوت امامتش با دلايل قاطع،

ص:112

انسان مؤمن به صرف اينكه امرى بر او پوشيده باشد، درباره آن شك نمى كند.

در مقابل، كسى كه امامت امام بر او ثابت نشده باشد، پرسش از غيبت و دليل آن و كوتاهى و بلندى عمر او سودى ندارد؛ چرا كه نزد چنين كسى، سالبه به انتفاى موضوع است. به عبارت ديگر، پرسش هايى از اين دست مبتنى بر اعتقاد به اصل امامت و از شئون آن است. ازاين رو، كسى كه به امامت اعتقاد ندارد، نبايد جز در اصل امامت امام با او بحث كرد.

مداخله شخص بى اعتقاد به امامت در امورى از اين دست و ريشخند آن و نيز وجه آن را خواستار شدن، همانند مداخله كفار و منكران اسلام نسبت به عبادت هاى خاص مسلمانان، مانند نماز، روزه و حج و استهزا كردن آنهاست؛ زيرا آنها به اين امور و آورنده آنها اعتقادى ندارند، در نتيجه، نزد آنها معناى معقولى ندارد و نمى توانند از آن تصوير مقبولى داشته باشند. بر اين اساس، آيا آنان حق دارند در اين باره چيزى بپرسند؟ ! آيا مى توان كسانى را كه اصل عقيده ايمان به خدا و اسلام و التزام به تكاليف و واجبات برايشان روشن نيست، نسبت به اين امور قانع كرد؟ !

٢. دويست و پنجاه سالى كه يازده امام پيش از حضرت مهدى (عج) زيسته اند، براى دلالت بر ميزان قابليت امت براى استفاده از حضور كسانى كه خداى متعال همچون خليفه رسول خدا (ص) تعيين كرده و چگونگى استفاده از آنها و انجام وظايفى كه نسبت به آنها داشته اند، مشخص كرده است، كفايت مى كند.

به روشنى ديده ايم كه مردم تنها به دورى از آنها و رها كردن و

ص:113

وانهادنشان بسنده نكرده اند. بلكه در مقابل آنها پرچم دشمنى برافراشتند و آنان را كشتند و تبعيد و آواره كردند و در سياهچال ها افكندند. آيا ٢5٠ سال حضور امامان: در ميان امت براى دلالت بر اينكه اين امت از آخرينشان، بهتر از پيشينيان استقبال نمى كند، كافى نيست؟

او آماده رهانيدن انسان هاست و طبق اخبار متواتر رسول خدا (ص) و ائمه اطهار: ، بر همه امت روشن است كه او ستمگران را نابود خواهد ساخت و انتقام همه ستمديدگان تاريخ را خواهد گرفت.

آيا اگر امام ميان امتى كه حكمران هايش به پير و جوان آنان رحم نكرده و همه را از دم تيغ گذرانده اند، آشكار شود، امنيت خواهد داشت؟ آيا اگر ستمگران رفتارى شديدتر از ديگر امامان با او نداشته باشند، دست كم به همان سرنوشت آنان دچار نخواهد گشت؟

آيا اينكه حاكمان وقت با مراقبت از زمان ولادت وى در تلاش بودند تا او را در گهواره از ميان ببرند، نشان نمى دهد كه آنان مى خواستند همان رفتار را با وى نيز داشته باشند؟ ! آيا اينكه بلافاصله پس از درگذشت پدرش در جست وجوى وى بر آمدند، دليل روشنى بر اين امر نيست؟ !

آنان حتى درصدد برآمدند از باردار نبودن زنان و كنيزان مطمئن شوند! كارهايى كه در تاريخ امامان يازده گانه سابقه نداشت. با وجود چنين وضعيتى آيا فايده و سود در حضور داشتن و ظاهر بودن وى است؟ ! آيا حكمت اقتضا نمى كند كه او در غيبت به سر ببرد و پنهانى فعاليت كند؟ !

٣. شمارى از آنها شيعه را سرزنش مى كنند كه به سبب غايب شدن امام، آنان كسى را ندارند كه در احكام دين راهنمايشان باشد. در نتيجه،

ص:114

شمارى از احكام دين مانند حدود را رها ساخته و عقايد و احكامى را از خودشان پديد آورده اند. طرح اين موضوع در نظر برخى از آنها بسيار مهم جلوه مى كند. در پاسخ اين گروه مى گوييم: كسى كه شيعه را سرزنش مى كند و عملشان را در دوران غيبت امام (عج) زير سؤال مى برد - شأن عمل و اعتقادشان هرچه باشد - بايد بداند كه دست كم شيعيان به دليل اعتقاد به امام، هرچند امامى غايب باشد، بدون پيشوا نيستند!

در مقابل، افرادى كه به امامى حاضر يا غايب معتقد نيستند و كسى را ندارند كه به امامتش معتقد شوند، آيا در جوامع شان طبق احكام شرعى عمل مى كنند و آنها را به كار مى بندند؟ ! يا قوانين كشورهاى اسلامى همه برگرفته از قوانين مدنى وضع شده در انگليس و فرانسه است؟ !

شيعيان - كه به امام غايب معتقدند - به اعتقادات مبتنى بر كتاب و سنت و عقل خويش ملتزم هستند، ولى افرادى كه در جهان اسلام به امامى حاضر يا غايب اعتقادى ندارند و به ملى گرايى، بعثى گرى، كمونيسم، وهابيت و لائيسم روى آورده اند، آيا به اعتقاداتى كه خداوند آنها را روا دانسته است و دوست مى دارد، پايبندند؟ !

اگر مسلمانان شيعه در برخى كشورها به دليل نبودن شرايط فقهى معتبر در نظر آنان، نماز جمعه را برپا نمى دارند، آيا همه مسلمانان در شرق و غرب دنيا بدون استثنا آن را برپا مى دارند؟ (تا بر شيعه براى عدم اقامه آن اشكال شود)

متهم كردن شيعه - به دليل اعتقاد به غيبت - به اينكه احكام دين و اسلام را فروگذاشته است و ترسيم اين تصوير از اهل تسنن - كه به دليل نداشتن اعتقاد به امامى حاضر يا غايب - ستون هاى دين را در جهان برپا

ص:115

مى دارند، كارى است بسيار سخيف كه هيچ وجدان بيدارى آن را تأييد نمى كند. آيا دشمنان شيعه با اين روش مى خواهند سخيف بودن اعتقاد به امام را القا كنند؟ ! پاسخ با خواننده گرامى است تا كارها را با ميزان منطق سليم و وجدان آزاد بسنجد.

4. مأموريت امام زمان (عج) كه از امور اساسى اسلام است، ويژه يك ملت يا سرزمين يا زمان و قلمرو خاص نيست، بلكه هدف حضرت مهدى (عج) - چنان كه آشكارا در نصوص آمده - اين است كه همه دنياى پر شده از ظلم و ستم را از عدل و داد آكنده سازد. بنابراين، قضيه حضرت مهدى (عج) تنها به شيعه يا مسلمانان اختصاص ندارد، بلكه به همه ملت هاى روى زمين مربوط مى شود.

چنين مأموريت بزرگى كه خداوند، مهدى (عج) ، خاتم امامان را برايش ذخيره ساخته است، با وجود تنها يك فرقه كوچك و معتقد به او به انجام نمى رسد. حتى اگر اينجا و آنجا دولتى از دوستداران حضرت مهدى (عج) تشكيل شود و آن دولت تأثير بسيار روشنى هم در رساندن صداى او و آماده شدن براى يارى او داشته باشد و نام و هدف هايش را نشر دهد و به سوى او دعوت كند و او را به جهان معرفى سازد.

امروز شيعه و ديگر عالمان مسلمان و مؤمنان به سنت رسول خدا (ص) - سنتى كه به وجود حضرت مهدى (عج) بشارت و آمدنش را وعده مى دهد و نام و اوصاف وى را آشكار مى كند - مى كوشند تا حديث حضرت مهدى (عج) را در كتاب ها جاودانه سازند و احاديث مربوط به او را گرد آورند تا همچنان اميد در دل هاى مسلمانان پيرو رسالت محمدى استمرار يابد. به اميد آن روزى كه او ظهور كند و نقش بزرگ خويش را

ص:116

در تحقق حق و ابطال باطل، ايفا سازد.

حضرت مهدى (عج) و ظهور وى از نشانه هاى قيامت است كه رسول خدا (ص) خبرش را داده است. اين موضوع، به ايمان يك قوم و كفر قوم ديگر يا عجله داشتن يك قوم و مخالفت كردن گروهى ديگر، بستگى ندارد. علم اين قضيه نزد خداست و تنها اوست كه آن را به وقتش آشكار مى سازد و هرگاه اراده كند و بخواهد، محقق مى سازد.

بنابراين، دشمنان حضرت مهدى (عج) با القائات و اقدام هايشان - از نقد حديث، تضعيف روايات مربوط به او، منكر شدن اوصاف وى و اتهام زدن به شيعه و منتظرانش - نمى توانند حقايق مربوط به ايشان را وارونه جلوه دهند؛ زيرا امام مهدى (عج) حقيقتى است كه نزد وجدان و انديشه مسلمانان آشناست.

ظهور و دولت حضرت مهدى (عج) امرى اجتناب ناپذير است و همه مؤمنان به خدا و رسول او و كسانى كه به مدلول حديث و سنت پيامبرخدا (ص) ملتزم هستند، به آن معتقدند. هرچند كفار و بيگانگان از يهود و نصارا و دنباله هاى سلفى، وهابى، لائيك و ملحد و همه كينه توزان نسبت به اسلام محمدى را خوش نيايد؛ همان كسانى كه مى خواهند نور اميد به حضرت مهدى (عج) را در چشم مسلمانان خاموش كنند و هرگونه اميد و آرزويى را در دل هاى مؤمنان به دين و وعده الهى و اين روز موعود - از خلال التزام به ضرورت هاى نصوص رسيده از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار: - از بين ببرند، آنان را به مسخره گيرند. (كار استهزاكنندگان را بايد به خدا وانهاد!)

اين امور تأثيرى در التزام شيعه به اين عقيده ندارد؛ چرا كه دلايل

ص:117

قاطعى در دست است كه ثابت مى كند هر زمانى نيازمند يك امام است و زمين هيچ گاه از حجت الهى خالى نيست. آن حجت نيز به وسيله خدا تعيين مى شود و اطاعت او بر همه امت واجب است. بنابراين، ناگزير بايد امين و معصوم باشد تا بتوان از او فرمان برد؛ زيرا اطاعت او، اطاعت رسول و اطاعت رسول، اطاعت خداوند است.

دلايل صحيحى براى امامت امامان دوازده گانه از اهل بيت پيامبرخدا (ص) ، در دست است كه آخرشان، مطابق روايت هاى مشهور نقل شده از رسول خدا (ص) و اشاره خود اهل بيت، حضرت مهدى (عج) است.

اعتقاد به امامت حضرت مهدى (عج) سبب رهايى از مرگ جاهليت مى شود؛ زيرا هركس بدون شناخت امام زمان خود از دنيا برود - طبق اخبار موثق و درست - به مرگ جاهليت مى ميرد.

اعتقاد به امام - هرچند غايب - موجب اميد مى شود و مردم را به اطاعت و خير وامى دارد و از ارتكاب زشتى و معصيت بازمى دارد. اين، همان لطفى است كه فلسفه امامت همچون رسالت، بر آن مبتنى است.

شيعه بر پايه اين اعتقاد، در راه تحكيم اسلام و فراهم ساختن زمينه ظهور امام مى كوشد و در كمال صبر و شكيبايى و نهايت تلاش روزگار دولت كريمه اش را انتظار مى كشد و هرگونه ستم و سلطه اى را از سوى دولت هاى فاسد نفى مى كند.

اين التزام ها هيچ كاستى و عيبى ندارد، بلكه همه اطاعت خداوند و نزديكى به او، تلاش در راه او، جهاد براى تحكيم فرمان و اعتلاى كلمه اوست تا آنكه اين وعده الهى تحقق يابد: «ما مى خواهيم كه بر مستضعفان روى زمين منت بنهيم و آنان را پيشوايان و وارثان قرار

ص:118

دهيم»(1)؛ دولت كريمه اى كه اسلام و مسلمانان در سايه اش عزتمند، و نفاق و منافقان خوار شوند. اميد كه ما از كسانى باشيم كه به اطاعت خداوند دعوت مى كنيم و به راه او رهنمون مى شويم. خداوند كرامت دنيا و آخرت را به وسيله او روزى ما گرداند. همچنين در زمره كسانى باشيم كه هنگام ورود به بهشت «ندا مى دهند كه خداوندا! تو از هر عيب و نقصى پيراسته اى و درودشان در آنجا سلام است و آخرين دعايشان اين است كه ستايش، همه از آن خدا، پروردگار جهانيان است» .(2)

سخن پايانى

بر هركس كه در جهان امروز خواهان خير امت مستضعف اسلامى است، ملتى كه از سوى كفر جهانى و همه كافران يهودى و مسيحى هدف قرار گرفته است، لازم است بكوشد آنان را با يكديگر متحد سازد؛ نه آنكه ميانشان تفرقه افكند.

همچنين بايد بر چيزهايى كه مورد قبول همه باشد، تمركز كرد؛ هرچند كه در جزئيات آن با هم اختلاف باشد؛ مانند حج، نماز و روزه. از مهم ترين مسائل امروز مسلمانان، انتظار ظهور حضرت مهدى (عج) از خاندان پيامبر خدا (ص) است كه حتى دو نفر هم درباره اش اختلاف ندارند و روايات و احاديث شريف بسيارى آن را تأييد مى كند.

بر نويسندگان فاضل ما كه قصد خدمت به اسلام دارند، واجب است با همه توان بكوشند و خلأهايى را كه شمار آنها در فرهنگ و زندگى ما،


1- قصص: 5.
2- يونس: ١٠.

ص:119

هريك با ويژگى هاى خودش كم نيست، پر كنند.

آنان در هر چيزى كه به اين امت تقديم مى دارند بايد بر ابداع و ابتكار تمركز كنند و صفحات مجله ها را از چيزهايى كه تأثير سازنده ندارد، خالى سازند؛ تا چه رسد به چيزهايى كه تأثير مخرب دارد. هنگامى كه براى موضوعى از جنبه هاى مختلف مى توان دلايل قانع كننده يافت، بدترين كار گفتن چيزى است كه سبب كشمكش ميان فرقه هاى گوناگون شود.

آنان بايد بكوشند تا آنچه را سبب نزديكى هرچه بيشتر مسلمانان به يكديگر مى شود و ميان آنها الفت ايجاد مى كند، بشناسند تا صفوفشان يكپارچه شود؛ مانند مسأله مهدى منتظر (عج) كه مسلمانان، از قديم تا امروز، در كتاب هاى فراوان خود آن را اثبات كرده اند.

خداوند مسلمانان را بر تقوا هم نوا گرداند و ما را از كسانى قرار دهد كه در روز ديدار او، زير پرچم پيامبر گرامى (ص) ، همراه كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، از رستگاران قرار گيريم.

پروردگار جهانيان را سپاس و درود خداوند بر محمد و خاندان پاك و صحابه نيك او.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109