حلقه سینزدهم : سلسله درس های مهدویت : دعا برای امام عصر (عج)

مشخصات كتاب

سرشناسه : بنی هاشمی، سیدمحمد، 1339 -

عنوان و نام پدیدآور : سلسله درس های مهدویت / محمد بنی هاشمی.

مشخصات نشر : تهران: منیر، 1388- 1389.

مشخصات ظاهری : 14 ج.

شابك : دوره : 978-964-539-158-2 ؛ 28000 ریال: ج.1 : 978-964-539-148-3 ؛ 29000 ریال : ج.2 : 978-964-539-149-0 ؛ ج.3 : 978-964-539-150-6 ؛ 31000ریال : ج.4 : 978-964-539-151-3 ؛ 28000ریال : ج.5 : 978-964-539-152-0 ؛ ج.6 : 978-964-539-153-7 ؛ 35000 ریال: ج.7: 978-964-539-208-4 ؛ 26000 ریال: ج. 8 978-964-539-209-1 : ؛ 28000 ریال: ج.9: 978-964-539-210-7 ؛ 35000 ریال: ج.10: 978-964-539-211-4 ؛ 30000 ریال: ج.11 9789645392121 : ؛ 30000 ریال: ج. 12 978-964-539-222-0 : ؛ 35000 ریال: ج.13: 978-964-539-223-7 ؛ 38000 ریال: ج.14: 978-964-539-224-4

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری (فاپا)

یادداشت : ج.1 - 6 (چاپ اول: 1388).

یادداشت : ج.11 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : ج.7 - 14 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1. معرفت و بندگی.- ج.2. منزلت امام.- ج.3. شناخت امام علیه السلام.- ج.4. لوازم معرفت.- ج.5. نعمت امام علیه السلام.- ج.6. غربت امام عصر علیه السلام.- ج.7. غیبت امام عصر علیه السلام.- ج.8. راز غیبت.- ج.9. رمز ظهور.- ج.10. انتظار فرج.- ج.11. بركات انتظار.- ج.12. دعا و اجابت.- ج.13. دعا برای امام عصر علیه السلام.- ج.14. كیفیت دعا.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غیبت

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- دعاها

موضوع : مهدویت

رده بندی كنگره : BP224/ب83س8 1388

رده بندی دیویی : 297/462

شماره كتابشناسی ملی : 1729415

ص:1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

این حلقه به نیابت از :

محدّث والا مقام

میرزا حسین نوری رحمه الله

به پیشگاه:

جان نثار سيّد الشّهدا علیه السلام

جناب زهير بن قين بجلي رحمه الله

تقدیم میگردد.

فهرست مطالب

ص: 6

بخش اول: آداب دعا و خاستگاه آن

فصل اول: آداب دعا – 15

درس اول: آداب دعا (1) – 15

1 – یأس از خلق – 15

2 – رضا به قضای الهی – 17

3 – یقین به اجابت – 19

4 – مقدم نمودن نماز – 20

5 – شروع با «بسم الله الرحمن الرحیم» - 22

6 – مقدم كردن حمد و ثنای الهی – 23

7 – یاد كردن از نعمتهای الهی و شكر آنها – 24

درس دوم: آدب دعا (2) – 27

8 – ذكر صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آل او علیهم السلام – 27

9 – توسل به اهل بیت علیهم السلام – 32

درس سوم: آداب دعا (3) – 36

ص: 7

10 – اقرار به گناهان و استغفار از آنها – 36

11 – تعمیم دادن در دعا – 41

12 – دعا كردن پنهانی – 44

13 – جمعی دعا كردن – 45

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3 – 48

درس چهارم: آداب دعا (4) – 49

14 – اصرار و الحاح در دعا – 49

15 – گریستن (بكاء) – 53

تباكی – 54

گریه از خوف خدا – 57

لرزیدن از خوف خدا – 58

ابتهال – 59

درس پنجم: آداب دعا (5) – 61

16 – اختیار زمان مناسب برای دعا – 61

درس ششم: آداب دعا (6) – 68

17 – اختیار مكان مناسب برای دعا – 68

مسجد الحرام – 68

حائر حسینی – 72

18 – در دست داشتن انگشتر عقیق و فیروزه – 76

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 6 – 78

فصل دوم: عدم منافات دعا با رضا به قضای الهی – 79

درس هفتم: توهم ناسازگاری دعا با رضا به قضای الهی – 79

اهمیت رضا و تسلیم به قضای خداوند – 79

توهم تعارض دعا با مقام رضا و تسلیم – 80

دیدگاه صوفیانه: دعا نكردن نشانه تقرب به خداوند! – 84

ص: 8

درس هشتم: دعا تجلی رضا و تسلیم و بندگی در برابر خدا – 86

عدم اختصاص اشكال صوفیان به دعا – 86

راضی بودن به قضای تشریعی و تكوینی خداوند – 87

دعا: لازمه راضی بودن به قضای تشریعی خداوند - 88

معنای صحیح سپردن كامل خود به خدا – 91

دعا: نشانه استقلال یا نیاز؟ – 94

درس نهم: طلب عافیت از خدا (1) – 96

ملاك شناخت خیر و شر برای انسان – 96

تأكید بر طلب عافیت از خدا در دعاها – 97

مذمت حضرت یوسف علیه السلام به خاطر نخواستن عافیت – 101

رابطه عافیت طلبی با خیر و شر انسان – 102

لزوم توجه به نحوه صحیح دعا كردن – 104

درس دهم: طلب عافیت از خدا (2) – 107

دعای شر به سبب عدم معرفت عمیق – 107

محبوبیت دعا برای رفع بلا نزد خداوند – 109

منعی برای دعا وجود ندارد – 116

درس یازدهم: معنای تقرب به سوی خدا و رحمت الهی – 118

عدم امكان تقرب به خدا با اعراض از دعا – 119

رابطه مهر یا قهر خداوند با وظیفه دعا كردن – 123

پرسشهای مفهومی از درسهای 7 تا 11 – 128

بخش دوم: دعا كردن در حق حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

فصل اول: انگیزه ها و محتوای دعا برای امام زمان علیه السلام – 131

درس دوازدهم: انگیزه های دعا (1) – 131

انگیزه های دعا برای دیگری – 131

ص: 9

1 – دعای شفقت و رحمت برای امام زمان علیه السلام – 134

درس سیزدهم: انگیزه های دعا (2) – 141

2 – دعا برای امام عصر علیه السلام به خاطر تلافی كردن احسان ایشان – 141

3 – دعا در حق امام عصر علیه السلام از روی امید به احسان ایشان – 147

4 – دعا برای امام زمان علیه السلام به انگیزه تعظیم و تجلیل ایشان – 150

5 – دعا در حق ولی عصر علیه السلام در پاسخ به التماس دعای ایشان – 153

درس چهاردهم: برخی مضامین دعا برای امام عصر علیه السلام – 155

1 – دعا برای دفع شرور از امام زمان علیه السلام – 155

2 – دعا در جهت حفظ امام علیه السلام – 156

3 – دعا برای دوستان و علیه دشمنان امام علیه السلام – 157

4 – دعا برای شادی امام علیه السلام به خاطر رعیتش – 158

5 – دعا برای تعجیل فرج امام علیه السلام – 159

فصل دوم: ضرورت دعا برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام – 161

درس پانزدهم: ضرورت دعا برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام – 161

الف – رفع بلای غیبت به وسیله دعا، تذكر به بلا و مصیبت غیبت – 161

احساس نیاز به دعا برای تعجیل فرج – 163

سستی نكردن در مورد این دعا – 163

اطمینان به نزدیك شدن ظهور – 164

یقین به اجابت دعای تعجیل فرج – 166

تأثیر اعتقاد به خدایی بودن امر ظهور در كیفیت دعا برای آن – 168

ب – امتثال امر امام علیه السلام به اكثار دعا – 169

معنای دقیق عبارت توقیع امام علیه السلام – 169

ضرورت اهتمام به امتثال امر امام علیه السلام – 171

پرسشهای مفهومی از درسهای 12 تا 15 – 172

ص: 10

فصل سوم: آثار و فوائد دعا در حق حضرت ولی عصر علیه السلام – 173

درس شانزدهم: فوائد دعای ما برای امام عصر علیه السلام – 173

الف – فوائد دعاهای ما برای امام عصر علیه السلام – 173

عدم احتیاج امام زمان علیه السلام به دعاهای ما – 174

فایده بخش بودن دعای ما در حق امام علیه السلام به بركت خود ایشان – 175

فایده اول: رفع و دفع بلایا از امام عصر علیه السلام به دعای ما – 179

فایده دوم: بالا رفتن مقام امام زمان علیه السلام به دعای ما – 182

فایده سوم: جلو افتادن ظهور امام علیه السلام به دعای ما – 184

درس هفدهم: جلو افتادن فرج (1) – 186

مشروط بودن تعجیل فرج به انجام عمل بنی اسرائیل – 186

گریه و ضجه بنی اسرائیل برای تعجیل فرج – 190

وجدان عذاب بودن غیبت امام عصر علیه السلام – 193

حال گریه و ضجه: نشانه عمق معرفت امام زمان علیه السلام – 195

لزوم اهتمام بیشتر به تعمیق معرفت مؤمنان در زمان غیبت – 197

درس هجدهم: جلو افتادن فرج (2) – 200

آیا ممكن است جلو افتادن فرج امام زمان علیه السلام محبوب مؤمن نباشد؟ – 200

تعجیل فرج یا تعجیل در آن چه خداوند به تأخیر انداخته است؟ – 202

لزوم تفكیك دو جهت در مقتضای عدل الهی – 207

تقاضای سطح بالا در دعای توقیع امام علیه السلام – 210

نفی استعجال در مورد ظهور امام عصر علیه السلام – 211

درس نوزدهم: فوائد دعا در حق امام عصر علیه السلام برای دعا كننده (1) – 214

ب – آثار دعا در حق ولی عصر علیه السلام برای دعا كننده – 214

فوائد دعا در حق امام زمان علیه السلام برای دعا كننده – 214

ارزش دعا برای تعجیل فرج – 215

فرج دعا كننده به سبب دعا و احسان امام عصر علیه السلام – 218

ص: 11

فرج دعا كننده به خاطر یاری كردن امام زمان علیه السلام – 220

درس بیستم: فوائد دعا در حق امام عصر علیه السلام برای دعا كننده (2) – 224

فرج دعا كننده از طریق صبر بر دینداری در زمان غیبت – 224

اكثار دعا بر تعجیل فرج، فرجی بزرگ برای دعا كننده – 228

حصول تقوا: فرج دیگری برای دعا كننده – 234

پرسشهای مفهومی از درسهای 16 تا 20 – 236

فهرست منابع – 237

ص: 12

ص: 13

مقدمه

ص: 14

مطالب لازم در مورد جایگاه اعتقادی دعا و آثار و نتایج آن، هم چنین مهمترین مسائل مربوط به اجابت دعا را در حلقه پیشین بررسی كردیم. اكنون لازم است در خصوص كیفیت و چگونگی دعا كردن و نیز در مورد رابطه دعا با رضا به قضای الهی هم سخن بگوییم. این دو مطلب در این بخش مورد بررسی قرار گرفته است.

ص: 15

بخش اول: آداب دعا و خاستگاه آن

فصل اول: آداب دعا

درس اول: آداب دعا (1)

در روایات اهل بیت علیهم السلام آدابی برای دعا كردن به درگاه الهی بیان شده است كه ما در این فصل به هجده مورد از آنها اشاره می كنیم. برخی از این آداب، امور قلبی و برخی دیگر جوارحی هستند.

1 – یأس از خلق

اولین ادب قلبی دعا این است كه دعا كننده با قطع كامل امید از غیر خدا، دست به دعا بلند كند. انسان كه در رفع حاجت خود از خلق خدا مأیوس است، حالش با كسی كه هنوز امیدش از غیر خدا قطع نشده، متفاوت است. اگر انسان بتواند در دعاهای خود همیشه حال یأس از غیر خدا را داشته باشد، می تواند به اجابت آنها بسیار امیدوار گردد. از امام صادق علیه السلام در این خصوص چنین نقل شده است:

ص: 16

اذا اراد احدكم ان لا یسأل ربه شیئاً الا اعطاه فلیأس من الناس كلهم و لا یكون له رجاء الا من عند الله فاذا علم الله ذلك من قلبه لم یسأله شیئاً الا اعطاه.(1)

هرگاه یكی از شما بخواهد كه هر درخواستی از پروردگارش می كند، به او عطا فرماید، پس باید از همه مردم ناامید شود و امیدی جز از جانب خداوند نداشته باشد. اگر خداوند این حالت قلبی را در او ببیند و چه به حساب ظاهر از آن ناامید و مأیوس باشد.

تعبیر جالبی كه در این خصوص به كار رفته، به خوبی بیانگر حالی است كه یك انسان مؤمن باید در هنگام دعا كردن داشته باشد. این تعبیر در یك حدیث قدسی از پروردگار متعال خطاب به حضرت عیسی علیه السلام آمده است كه به او فرمود:


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 314، حدیث 19، به نقل از عدة الداعی.

ص: 17

یا عیسی، ادعنی دعاء الفریق الحزین الذی لیس له مغیث.(1)

ای عیسی، مرا هم چون فرد در حال غرق شدن و اندوهناكی كه هیچ فریادرسی ندارد بخوان.

كسی كه در حال غرق شدن در دریاست و هیچ كس را ندارد كه به فریادش برسد، چگونه خدا را می خواند؟ اگر انسان بتواند همیشه با چنین حالی دعا كند، خداوند او را اجابت می فرماید. با توضیحات گذشته روشن شد كه انسان مؤمن هیچ گاه بر بودن زمینه ها و اسباب ظاهری اعتماد نمی كند. هم چنین به خاطر بودن بعضی موانع ظاهری در راه اجابت خواسته اش از آن ناامید نمی گردد. همیشه تنها بر خدای متعال تكیه می كند و با وجود این كه سراغ فراهم نمودن اسباب و شرایط عادی تحقق خواسته اش می رود و در رفع موانع می كوشد، اما همه امیدش فقط به خداست و از غیر او قطع امید می كند. كسی كه چنین اعتقادی دارد، همیشه حال غریقی را دارد كه فریادرسی برای خود نمی بیند و می تواند این ادب مهم دعا كردن را در خود پیاده كند.

2 – رضا به قضای الهی

دومین ادب قلبی دعا آن است كه انسان به خاطر عدم رضا از قضای الهی دعا نكند، بلكه در هر حال قلباً به آن چه خداوند برایش مقدر فرموده – چه خوشایند و چه ناخوشایند – راضی و خشنود باشد. در این صورت خداوند وعده فرموده كه دعایش را مستجاب می فرماید. از امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمودند:


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 341، حدیث 11، به نقل از عدة الداعی.

ص: 18

كیف یكون المؤمن مؤمناً و هو یسخط قسمه... و انا الضامن لمن لم یهجس فی قلبه الا الرضا ان یدعو الله فیستجاب له.(1)

چگونه مؤمنی، مؤمن است در حالی كه از قسمت (مقدر) خود ناراضی باشد... و من ضامنم برای كسی كه چیزی جز خشنودی (از قضای الهی) در دلش نباشد كه دعای او به درگاه خداوند مستجاب شود.

انسان مؤمن ممكن است گاهی از وضعیتی كه برایش پیش آمده، ناراحت باشد، مثلاً از بیماری یا فقر و ... این ناراحتی به معنای ناملایم بون درد و رنج و مصیبت است، ولی لازمه آن، ناخشنودی از تقدیر الهی در حق او نیست. البته احتمال می دهد كه این بیماری یا فقر و ... به علت ناشكری و ارتكاب گناهان باشد و در این فرض از كوتاهی و تقصیر خودش ناراضی است، اما ازعدل خداوند كه او را به عقوبت گناهانش گرفتار ساخته، ناخشنود نمی باشد.

این اعتقاد به درجات بالای ایمان اختصاص دارد و مراتب پایین تر، از آن محروم هستند. كسانی كه به این درجه والا از ایمان ارتقا یابند، وقتی از خداوند طلب عافیت و شفا می كنند، به خاطر ناخشنودی از تقدیر الهی در حق آنان نیست.(2)

و این همان دعایی است كه امام صادق علیه السلام اجابتش را تضمین فرموده اند.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الرضا بالقضاء، حدیث 11.
2- 2. در این مورد در فصل آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت.

ص: 19

2 – یقین به اجابت

سومین ادب قلبی در دعا این است كه انسان با یقین به اجابت، خدای خود را بخواند. در حلقه گذشته به مناسبت بحث درباره شرایط اجابت توضیح دادیم كه یكی از مهمترین آنها «اقبال قلبی» است و به همین مناسبت، احادیثی را نقل كردیم كه در آنها پس از سفارش به اقبال قلبی، یقین به اجابت را از دعا كننده خواسته بودند. آن احادیث، شواهدی هستند بر نكته ای كه اكنون در مقام بیان آن هستیم، یعنی دعا كردن با حال یقین به اجابت. وجود چنین حالی درهنگام دعا شور و حرارت فوق العاده ای در انسان ایجاد می كند كه اگر به جای یقین، گمان یا شك و یا احتمال باشد، هرگز آن شور و شوق در هنگام دعا به وجود نخواهد آمد. ما ملاحظه می كنیم كه ائمه علیهم السلام سفارشهای متعددی در این زمینه فرموده اند. از امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمودند:

اذا دعوت فظن ان حاجتك بالباب.(1)

هرگاه دعا می كنی، یقین(2)

داشته باش كه حاجتت دم در است.

دم در دیدن حاجت كنایه از یقین داشتن به اجابت دعاست. همین مطلب با تعبیر «یقین» از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است:

ادعوا الله و انتم موقنون بالاجابة.(3)

در حالی كه یقین به اجابت دارید، دعا كنید.


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعا، باب یقین، فی الدعاء، حدیث 1.
2- 2. در مورد این كه كلمه «ظن» به معنای یقین هم به كار می رود، در درس شانزدهم از حلقه گذشته سخن گفتیم.
3- 3. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 305، حدیث 1، به نقل از عدة الداعی.

ص: 20

یقین به اجابت در حال دعا به معنای پیشگویی و دارا بودن علم غیب در مورد اجابت دعا نیست. چه بسا دعایی كه انسان با حال یقین به اجابت می كند، مستجاب نشود. اما وجود این حال در نوع و چگونگی دعا كردن انسان بسیار مؤثر می باشد. و در اقبال قلبی او تأثیر زیادی دارد. این یكی از آداب دعا به شمار می آید.

4 – مقدم نمودن نماز

یكی دیگر از آداب مهم دعا كردن، مقدم نمودن نماز بر آن است. این امر دعا را به استجابت نزدیك می سازد. از امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمودند:

من توضأ فاحسن الوضوء ثم لی ركعتین فاتم ركوعهما و سجودهما ثم سلم و اثنی علی الله عزوجل و علی رسول الله صلی الله علیه و آله ثم سأل حاجته فقد طلب فی مظانه و من طلب الخیر فی مظانه لم یخب.(1)

هر كس وضوی نیكو و كامل بگیرد سپس دو ركعت نماز بگزارد و ركوع و سجود آن را كامل و خوب ادا نماید آن گاه سلام داده، حمد و ثنای خدای عزوجل و رسول او را بكند، سپس حاجت خود را بخواهد، چنین كسی دعایش در مظنه استجابت است و هر كس در موقعیتی كه گمان اجابت می رود، طلب خیر كند، ناكام می ماند.

در این جا یكی از آداب نیكوی دعا را نماز كامل با وضوی واجد


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 314، حدیث 20، به نقل از مكارم الاخلاق.

ص: 21

شرایط صحت و كمال دانسته اند. این نماز ممكن است نماز مستحبی باشد كه با نیتهای مختلف ادا می شود. یكی از این نیتها می تواند، نیت نماز حاجت باشد. اما بهتر از هر نمازی كه انسان مقدمه دعایش قرار می دهد، نماز واجب است. مطابق فرمایش ائمه اطهار علیهم السلام هر نمزا واجب یك دعای مستجاب دارد و به همین دلیل می توان به اجابت دعا پس از ادای نماز واجب امیدوار بود. امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام از پدران گرامی خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل كرده اند كه ایشان فرمودند:

من ادی فریضة فله عند الله دعوة مستجابة.(1)

هر كس یك نماز واجب را ادا نماید، برای او نزد خداوند یك دعای مستجاب می باشد.

ادای هر نماز واجب می تواند وسیله تقرب انسان به پیشگاه خداوند باشد و یكی از آثار آن، استجابت دعای آن نمازگزار است.

در حدیث دیگری كه بیشتر صدر آن را نقل كردیم، (2)

امام صادق علیه السلام مانع اساسی برای اجابت دعا را گناهان انسان دانسته اند. اما در ادامه فرمایش برای اجابت دعا را گناهان انسان دانسته اند. اما در ادامه فرمایش خود تأكید كرده اند كه فرد گناهكار نبایسد از استجابت دعایش ناامید گردد، لذا با وجود این كه گناهكار است، اگر به گونه ای كه شایسته است، دعا كند، خداوند پاسخ او را می دهد. فرمودند:

لو دعوتموه من جهة الدعاء لاجابكم و ان كنتم عاصین.


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 344، حدیث 8، به نقل از مجالس مفید و بحار الانوار، جلد 85، صفحه 321، حدیث 7، به نقل از عیون اخبار الرضا علیه السلام.
2- 2. حلقه گذشته درس هفدهم.

ص: 22

اگر آن گونه كه شایسته دعا است، او (خدا) را می خواندید، شما را اجابت می كرد هر چند كه گناهكار بودید.

سپس در توضیح «جهة الدعاء» رعایت آدابی را ذكر فرمودند كه اولین مورد آن، دعا كرن پس از ادای نماز واجب است، فرمودند:

اذا ادیت الفریضة...(1)

هرگاه نماز واجب را ادا نمودی...

سپس به آدابی اشاره فرموده اند كه در ادامه بحث به یك یك آنها اشاره خواهیم نمود.

5 – شروع با «بسم الله الرحمن الرحیم»

یكی از زیباترین آداب دعا، شروع كردن آن با آیه شریفه «بسم الله الرحمن الرحیم» است از رسول مكرم اسلام نقل شده كه فرمودند:

لا یرد دعاء اوله بسم الله الرحمن الرحیم.(2)

دعایی كه ابتدای آن «بسم الله الرحمن الرحیم» باشد، مردود نمی گردد.

چه خوب است كه دعا با نام مقدس «الله» متصف به صفات «رحمان» و «رحیم» آغاز شود تا مقبول درگاه حق افتد و مردود نگردد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 320، حدیث 28، به نقل از فلاح السائل.
2- 2. همان، صفحه 313، حدیث 17، به نقل از دعوات الراوندی.

ص: 23

مقدم كردن حمد و ثنای الهی

پس از ادای نماز و شروع كردن دعا با آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» بهترین عمل، حمد و ثنای پروردگار است كه باید زینت بخش هر دعایی به پیشگاه او باشد. در حدیثی كه ابتدای آن را از امام صادق علیه السلام نقل كردیم، ایشان پس از ادای فریضه (نماز واجب) اولین ادب دعا را تمجید و تعظیم خداوند دانسته و فرموده اند:

اذا ادیت الفریضة مجدت الله و عظمته و تمدحه بكل ما تقدر علیه. (1)

وقتی نماز واجب را ادا نمودی، خداوند را تمجید و تعظیم می كنی و او را با همه آن چه در توان داری، مدح می گویی.

یاد كردن خداوند به عظمت، نشانگر عمق معرفت دعا كننده نسبت به ذات مقدس ربوبی است و هر چه این معرفت بالاتر و عمیق تر باشد، دعای برخاسته از آن، قدر و ارزش بیشتری پیدا می كند. به همین جهت است كه زیباترین و بهترین حمد و ثناها را در دعای مأثور از ائمه طاهرین علیهم السلام مشاهده می كنیم. در بسیاری از این دعاها حجم تمجید و تعظیم خداوند به مراتب بیش از درخواستها و تقاضایی است كه به پیشگاه او عرضه می شود. به عنوا نمونه می توانیم به دعای «مشلول» و دعای «جوشن كبیر» در این زمینه اشاره كنیم.

حدیث جالبی از امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمودند:

ان فی كتاب امیر المؤمنین صلوات الله علیه: ان المدحه قبل


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 320، حدیث 28، به نقل از فلاح السائل.

ص: 24

المسألة فاذا دعوت الله عزوجل فمجده.

همانا در نوشته امیر المؤمنین علیه السلام است كه ستایش (خداوند) پیش از درخواست است. پس هرگاه خدای عزوجل را می خوانی، او را تمجید كن.

راوی می گوید: خدمت امام صادق علیه السلام عرض كردم: چگونه خداوند را تمجید كنم؟ فرمودند:

تقول: یا من هو اقرب الی من حبل الورید، یا فعالاً لما یرید، یا من یحول بین المرء و قلبه یا من هو بالمنظر الاعلی. یا من هو لیس كمثله شیء.(1)

می گویی: ای آن كه به من از رگ گردن نزدیكتری، ای آن كه هر چه اراده كنی، انجام می دهی، ای كسی كه میان انسان و قلبش حائل می شوی، ای كسی كه در منظر اعلی هستی، ای كسی كه مانند نداری.

این عبارات نمونه ای از حمد و ثنای الهی است كه می توان پیش از دعا و درخواست از خداوند به زبان آورد. رعایت این ادب از مهمترین اموری است كه باید برای توجه كردن خداوند به انسان به عمل در آید.

7 – یاد كردن از نعمتهای الهی و شكر آنها

پس از حمد و ثنای الهی ادب دیگری كه باید در دعا كردن رعایت شودف یاد كردن از نعمتهای الهی و شكرگزاری نسبت به آنهاست. امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثی نحوه صحیح دعا كردن را چنین آموزش


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء باب الثناء قبل الدعاء، حدیث 2.

ص: 25

می دهند، می فرمایند:

تبدأ فتحمد الله و تذكر نعمة عندك ثم تشكره...(1)

شروع می كنی، پس حمد خداوند را به جا می آوری و نعمتهای او را كه به تو ارزانی داشته، یاد می كنی سپس او را شكر می گزاری...

یاد كردن از نعمتهایی كه خداوند به انسان ارزانی داشته، خود از مصادیق شكر زبانی است. البته شكر زبانی برخاسته از شكر قلبی می باشد و مرحله سوم شكرگزاری شكر عملی است. حداقل انتظاری كه در اینجا می رود آن است كه دعا كننده پس از حمد و ثنای الهی، نعمتهای خداوند را به زبان شكر بگوید در حالی كه قلباً از منعم خویش سپاسگزار است به زبان آوردن نعمتهایی كه خداوند در اختیار انسان قرار داده، از مصادیق شكر او به شمار می آید. و هم چنین اقرار و اعتراف به عجز از شكرگزاری – مطابق فرمایش ائمه علیهم السلام – ادای حق شكر خداوند محسوب می گردد.(2)

گاهی بیان نعمتهای خداوند و شكرگزاری نسبت به آنها، پس از ذكر صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت او علیهم السلام آمده است كه یكی دیگر از آداب نیكوی دعا كردن به شمار می آید. امام صادق علیه السلام در حدیثی كه بیان تمجید و تعظیم خداوند را پس از ادای فریضه مورد تأكید قرار داده اند، می فرمایند:

ثم تذكر بعد التحمید لله و الثناء علیه و الصلاة علی


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء باب الثناء قبل الدعاء، حدیث 8.
2- 2. مراتب مختلف شكرگزاری و بیان تفصیلی هر یك در حلقه پنجم آمده است.

ص: 26

النبی صلی الله علیه و آله ما ابلاك و اولاك و تذكر نعمة عندك و علیك و ما صنع بك فتحمده و تشكره علی ذلك... (1)

سپس بعد از حمد و ثنای خداوند و صلوات فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله یاد می كنی از آن چه (خداوند) وسیله آزمایش تو قرار داده و آن نیكی هایی كه به تو نموده است و یاد می كنی از نعمتهایی كه به تو ارزانی داشته و در نزد توست و الطافی كه به تو نموده است، آن گاه او را به خاطر همه اینها می ستایی و سپاس می گزاری.

وقتی انسان حاجتی از خدا می خواهد و او را می خواند، بسیار شایسته است كه پیش از مطرح نمودن خواسته اش، از الطاف بیكران الهی كه تا آن وقت به او ارزانی داشته، یاد كند و مراتب شكرگزاری خود را به پیشگاه منعم خود عرضه بدارد. با این كار نشان می دهد كه بنده قدر شناسی است و از وجود نعمتهای فراوان خداوند در نزد خود غافل نیست. قاعده و توان الهی این است كه هر چه بنده بیشتر و بهتر شكرگزار نعمتهای او باشد، بر لطف خود نسبت به او می افزاید.


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 320، حدیث 28، به نقل از فلاح السائل.

ص: 27

درس دوم: آداب دعا (2)

8 – ذكر صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آل او علیهم السلام

از دیگر آداب دعا كردن كه باید حتماً رعایت شود، صلوات فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامی ایشان علیهم السلام است كه منشأ و سرچشمه همه خیرات و بركات الهی برای انسان هستند. از امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمودند:

ایاكم اذا اراد احدكم ان یسال من ربه شیئاً من حوائج الدنیا و الاخرة حتی یبدأ بالثناء علی الله عزوجل و المدح له و الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله ثم یسأل الله حوائجه.(1)

مبادا یكی از شما بخواهد از خدای خود حاجتی دنیوی یا اخروی را درخواست كند مگر آن كه (دعای خود را) با حمد و ثنای خدای عزوجل و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله آغاز نماید، سپس حاجتهایش را از خداوند درخواست نماید.


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء باب الثناء قبل الدعاء، حدیث 1.

ص: 28

از نهی امام علیه السلام با به كار بردن كلمه «ایاكم» می توان به اهمیت رعایت این آداب در دعا پی برد. البته روشن است كه صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله بدون صلوات بر اهل بیت ایشان علیهم السلام محقق نمی شود.

بنابراین اگر در موردی به لزوم صلوات بر آل پیامبر صلی الله علیه و آله تصریح نشده، با توجه به ادله صریحی كه در این باره وجود دارد، وظیفه كاملاً روشن است. یكی از این ادله فرمایش امام صادق علیه السلام است كه فرمودند:

پدرم شنیدند كه مردی در حالی كه به خانه كعبه در آویخته بود می گفت: اللهم صلی علی محمد، پدرم به او فرمودند:

یا عبد الله لا تبترها لا تظلمنا حقنا قل: اللهم صلی علی محمد و اهل بیته.(1)

ای بنده خدا (صلوات را) ناقصش نكن، درباره حق ما به ما ستم مكن، بگو: خدایا بر پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت او درود فرست.

در حدیثی كه امام صادق علیه السلام نحوه صحیح دعا كردن را آموزش داده اند، پس از این كه بر لزوم تمجید و تعظیم و مدح پروردگار تأكید كرده اند، می فرمایند:

و تصلی علی النبی صلی الله علیه و آله و تجتهد فی الصلاة علیه و تشهد له یتبلغ الرسالة و تصلی علی ائمه الهدی علیهم السلام.(2)

و بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات می فرستی و در صلوات فرستادن بر ایشان می كوشی و در حق ایشان به تبلیغ رسالت شهادت می دهی و بر ائمه هدی (صلوات الله علیهم اجمعین) صلوات می فرستی.


1- 1. اصول كافی، باب الصلاة علی النبی محمد و اهل بیته علیهم السلام، حدیث 21.
2- 2. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 320، حدیث 28، به نقل از فلاح السائل.

ص: 29

نكته جالب توجه در این فرمایش تأكید حضرت بر «اجتهاد» یعنی تلاش و كوشش در صلوات فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد و این كه بر صلوات بر ائمه علیهم السلام به طور مستقل تصریح كرده اند. تعبیر دیگر در این زمینه از امام جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام چنین است.

اذا اردت ان تدعو فمجد الله عزوجل و احمده و سبحه و هلله و اثن علیه و صل علی محمد النبی و آله علیهم السلام ثم سل تعط.(1)

هرگاه خواستی دعا كنی، پس خدای عزوجل را تمجید كن و او را حمد و ستایش كن (الحمدلله بگو) و او را تسبیح كن (سبحان الله بگو) و لا اله الا الله بگو و ثنایش كن و بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آل او علیهم السلام صلوات فرست سپس درخواست كن تا به تو عطا شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامی ایشان علیهم السلام منبع همه خیرات و كمالاتی هستند كه خداوند به انسان عطا می فرماید. همان طور كه هر خیری از طریق ایشان و به طفیل وجود ایشان به ما می رسد، دعاهای ما هم صدقه سر ایشان مستجاب می گردد. از این رو خدای متعال چنین مقدر فرموده كه هیچ دعایی بدون صلوات بر اهل بیت علیهم السلام اجابت نشود.

حضرت صادق علیه السلام در این باره فرمودند:

لا یزال الدعاء محجوباٌ حتی یصلی علی محمد و آل محمد.(2)


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الثناء قبل الدعاء، حدیث 5.
2- 2. همان، باب الصلاة علی النبی محمد و اهل بیته علیهم السلام، حدیث 1.

ص: 30

همواره دعا (از اجابت) محجوب است تا وقتی كه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آل ایشان علیهم السلام صلوات فرستاده شود.

محجوب بودن دعا به معنای باز داشته شدنش از اجابت است كه تا وقتی صلوات بر اهل بیت علیهم السلام فرستاده نشده، چنین است. در تعبیر دیگری از همان امام بزرگوار چنین آمده است:

من دعا و لم یذكر النبی صلی الله علیه و آله رفزف الدعاء علی رأسه فاذا ذكر النبی صلی الله علیه و آله رفع الدعاء.(1)

هر كس دعا كند و پیامبر صلی الله علیه و آله را یاد نكند، آن دعا بالا سرش (هم چون پرنده) بال بال می زند، پس آن گاه كه از پیامبر صلی الله علیه و آله یاد كند، دعا بالا برده می شود.

بال بال زدن دعا كنایه از این است كه بالا برده نمی شود، یعنی مقبول درگاه الهی نمی افتد و مستجاب نمی شود و آن گاه كه صلوات بر اهل بیت علیهم السلام فرستد، مورد اجابت قرار می گیرد.

اگر انسان به تأثیر فوق العاده مهم صلوات بر اهل بیت علیهم السلام در استجابت دعا توجه كند، آن را یك امر حاشیه ای و زائد در دعایش قرار نمی دهد، بلكه در متن دعا آن هم در ابتدا و انتها و وسط جای می دهد.

امام صادق علیه السلام از قول رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل فرموده اند:

لا تجعلونی كقدح الراكب فان الراكب یملا قدحه فیشربه اذا شاء اجعلونی فی اول الدعاء و فی آخره و فی وسطه.(2)


1- 1. اصول كافی، باب الصلاة علی النبی محمد و اهل بیته علیهم السلام، حدیث 2.
2- 2. همان، حدیث 5.

ص: 31

مرا هم چون قدح سوار كار قدر ندهید، زیرا سوار كار قدح خود را پر می كند تا هر زمان كه بخواهد ان را می نوشد. مرا در ابتدا و انتها و وسط دعا قرار دهید.

در تشبیهی كه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند كسی كه سوار بر مركب می شود، قدحی از آب بر می دارد تا هر وقت نیاز به آن احساس كرد، از آن بنوشد. حال ممكن است تشنه نشود یا به ندرت احساس تشنگی كند و گاهی به یاد قدح بیفتد، در سایر اوقات هم از آن غافل باشد. سخن پیامبر صلی الله علیه و آله این است كه شما نباید هم چون سوار كاری كه گاهی به یاد قدح آبش می افتد، گاه و بیگاه از من یاد كنید. بلكه باید همیشه و در رأس همه كارهایتان به یاد من باشید. لذا باید دعای خود را با صلوات بر من آغاز كنید و با صلوات پایان دهید و در ضمن آن هم مرا یاد كنید و بر من صلوات بفرستید. نمونه عمل به این سفارش رسول گرامی صلی الله علیه و آله را در بسیاری از دعاهای صحیفه سجادیه (دعاهای امام سجاد علیه السلام) می توان مشاهده كرد.

اگر كسی اول و آخر دعایش صلوات بر اهل بیت علیهم السلام باشد، چون دعای صلوات همیشه مستجاب است، می تواند امیدوار باشد كه آن چه در بین دو صلوات از خدا می خواهد نیز – به بركت صلوات – مستجاب شود. امام صادق علیه السلام در همین خصوص چنین فرموده اند:

من كانت له الی الله عزوجل حاجة فلیبدأ بالصلاة علی محمد و آله ثم یسال حاجته ثم یختم بالصلاة علی محمد و آل محمد فان الله عزوجل اكرم من ان یقبل الطرفین و یدع

ص: 32

الوسط اذ كانت الصلاة علی محمد و آل محمد لا تحجب عنه.(1)

هر كس حاجتی به درگاه خدای عزوجل دارد، پس باید با صلوات فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آلش آغاز كند، سپس حاجت خود را بخواهد. آن گاه دعای خود را با صلوات فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آل ایشان خاتمه دهد. خدای عزوجل كریمتر از آن است كه دو طرف دعا را بپذیرد و وسط آن را واگذارد زیرا صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آل ایشان از خداوند محجوب نمی ماند.

به این ترتیب صلوات فرستادن در ابتدا و انتها و وسط دعا امید به اجابت همه دعاها را بسیار بالا می برد.

9 – توسل به اهل بیت علیهم السلام

از دیگر آداب بسیار مؤثر در اجابت دعا، توسل و طلب شفاعت (استشفاع) از اهل بیت علیهم السلام برای اجابت دعاست. در واقع انسان، پیامبر صلی الله علیه و آله و آل او علیهم السلام را كه آبرومندترین خلایق نزد خدا هستند، وسیله قرار دهد تا خداوند به خاطر آنها، دعای او را مستجاب فرماید. این همان چیزی است كه به «توسل» یا «استشفاع» به اهل بیت علیهم السلام تعبیر می شود. ریشه این عمل بسیار نیكو در قرآن كریم مطرح است، می فرماید:

«و الله الاسماء الحسنی فادعوه بها».(2)

و اسماء نیكوتر از آن خداوند است، پس او را به آنها بخوانید.


1- 1. اصول كافی، باب الصلاة علی النبی محمد و اهل بیته علیهم السلام، حدیث 16.
2- 2. اعراف، 180.

ص: 33

باید دید منظور از اسماء نیكو و خواندن خداوند به آنها چیست.

تفسیر این آیه شریفه در لسان ائمه اطهار علیهم السلام آمده است. امام هشتم علیه السلام فرمودند:

اذا نزلت بكم شدة فاستعینوا بنا علی الله و هو قول الله: «و الله الاسماء الحسنی فادعوه بها».

هرگاه مشكل سختی برای شما پدید آمد، به واسطه ما از خداوند كمك بخواهید و این مطلب مستند به فرمایش خداوند است كه فرمود: اسماء نیكوتر از آن خداست پس او را به آنها بخوانید.

امام رضا علیه السلام در ادامه فرمایش خود به حدیثی از جد گرامی شان امام صادق علیه السلام استناد فرمودند كه ایشان در ذیل آیه شریفه چنی فرموده اند:

نحن و الله الاسماء الحسنی الذی لا یقبل من احد الا بمعرفتنا... فادعوه بها.(1)

قسم به خدا ما هستیم اسماء حسنی كه (چیزی) از كسی جز به سبب معرفت ما پذیرفته نمی شود... پس به اینها (اسماء حسنی) او را بخوانید.

خدای متعال دو گونه اسماء دارد: اسماء لفظی و اسماء تكوینی و ائمه علیهم السلام نیكوترین اسامی تكوینی او هستند. طبق آیه شریفه سوره اعراف با توجه به تفسیر صحیح آن باید خداوند را به واسطه ائمه علیهم السلام خواند تا دعا مورد توجه درگاهش قرار گیرد. نكته ای كه در ضمن فرمایش امام صادق علیه السلام مورد اشاره قرار گرفته، این است كه خداوند


1- 1. بحار الانوار، جلد 94، صفحه 5 و 6، حدیث 7، به نقل از تفسیر عیاشی.

ص: 34

هیچ عبادتی را از هیچ كسی جز به سبب معرفت شأن و مقام ائمه علیهم السلام نمی پذیرد. این از مسلمات اعتقاد شیعه است كه شرط قبولی همه اعمال و عبادات معرفت ائمه علیهم السلام می باشد كه در محل خود به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.(1)

ائمه علیهم السلام در مقام تعلیم نحوه دعا كردن به لزوم توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السلام تذكر می دادند. از امام موسی بن جعفر علیهما السلام منقول است كه فرمودند:

اذا كانت لك حاجة الی الله فقل: اللهم انی اسالك بحق محمد و علی فان لهما عندك شانا من الشأن و قدراً من القدر فیحق ذلك الشأن و بحق ذلك القدر ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تفعل بی كذا و كذا.(2)

هرگاه حاجتی به درگاه الهی داشتی، پس بگو: خدایا از تو به حق محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام درخواست می كنم، زیرا ایشان نزد تو دارای شأن و منزلت بزرگ هستند. پس تو را به حق آن شأن و منزلت قسم كه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آل ایشان درود فرستی و با من چنین و چنان رفتار نمایی.

این گونه دعا كردن مطابق با آن الگویی است كه خدای متعال در توسل به اهل بیت علیهم السلام خواسته و به آن خشنود است. عمل به این الگو اجابت دعا را آسان تر و نزدیكتر می سازد.

حدیث بسیار زیبایی را حضرت امام باقر علیه السلام از جابر بن عبدالله


1- 1. رجوع شود به حلقه دوم.
2- 2. بحار الانوار، جلد 94، صفحه 22، حدیث 19، به نقل از الدعوات راوندی.

ص: 35

انصاری در همین زمینه نقل فرموده اند. جابر می گوید:

به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض كردم: درباره علی بن ابی طالب علیه السلام چه می فرمایید؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

ذاك نفسی.

او جان من است.

عرض كردم:

درباره حسن علیه السلام و حسین علیه السلام چه می فرمایید؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

هما روحی و فاطمة امهمها ابنتی یسوؤنی ما ساءها و یسرنی ما سرها اشهد الله انی حرب لمن حاربهم، سلم لمن سالمهم. یا جابر اذا اردت ان تدعو الله فیستجیب لك فادعه باسمائهم فانها احب الاسماء الی الله عزوجل.(1)

آن دو روح هستند و فاطمه علیها السلام مادرشان دختر من است، آن چه او را ناراحت كند مرا ناراحت می كند و آن چه او را شاد گرداند، مرا شاد می كند. خدا را شاهد می گیرم كه من با هر كس كه با ایشان (امیر المؤمنین و فاطمه زهرا و حسن و حسین علیهم السلام) جنگ داشته باشد، جنگ دارم و با هر كس كه با ایشان از در آشتی در آید، آشتی هستم. ای جابر هرگاه خواستی خدا را بخوانی كه دعایت را مستجاب نماید، او را به نامهای ایشان بخوان، زیرا این نامها محبوبترین نامها نزد خدای عزوجل هستند.


1- 1. بحار الانوار، جلد 94، صفحه 21، حدیث 16، به نقل از اختصاص.

ص: 36

درس سوم: آداب دعا (3)

10 – اقرار به گناهان و استغفار از آنها

یكی دیگر از زیباترین آداب دعا، اعتراف به گناهان و استغفار از آنهاست. می دانیم كه از مهمترین موانع اجابت دعا گناهان انسان است.

از این رو اگر با توبه و استغفار از آنها، این مانع جدی مرتفع گردد، زمینه برای استجابت دعاها به خوبی فراهم می شود. اما پاك شدن از گناهان جز با اقرار و اعتراف به آنها امكان ندارد. لذا این امر جزء آداب دعا قرار داده شده است. از امام جعفر صادق علیه السلام منقول است كه فرمودند:

انما هی المدحة ثم الثناء ثم الاقرار بالذنب ثم المسألة انه و الله ما خرج عبد من ذنب الا بالاقرار. (1)

جز این نیست كه آداب دعا عبارتند از: مدح و ستایش (پروردگار) سپس ثنا گفتن (او) سپس اعتراف به گناه، سپس درخواست (از


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء باب الثناء قبل الدعاء، حدیث 3.

ص: 37

خداوند) قسم به خدا هیچ بنده ای جز با اعتراف (به گناهان) از گناه خارج نشده است.

در این حدیث شریف سه ادب از آداب دعا بیان شده كه عبارتند از: مدح، ثنا و اقرار به گناه. چنان كه علامه بزرگوار مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه – احتمال داده اند، (1)

مراد از مدح، ستایش پروردگار به طور كلی است، صرف نظر از نعمتهایی كه به بندگان ارزانی داشته است و مقصود از ثنا، ستایش خداوند به خاطر نعمتهایش می باشد كه این كار خود نوعی شكرگزاری به پیشگاه اوست. قدم بعدی در رعایت آداب دعا، اقرار به گناان است كه خود این اقرار مقدمه ای لازم برای پاك شدن شخص شمرده می شود.

همان گونه كه تصریح فرموده اند، قاعده و ضابطه الهی اقتضا می كند كه هیچ كس جز با اقرار به گناهانش از آلودگی به آنها، پاك نگردد. پس این اعتراف شرط لازم برای استغفار واقعی از گناهان است.

در فرمایش دیگری از امام صادق علیه السلام كه در آن، نحوه صحیح دعا كردن را آموزش داده اند، پس از تمجید و تعظیم پروردگار و فرستادن صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام و یادآوری و شكر نعمتهای خداوند، در مرحله چهارم به امر اعتراف به گناهان و استغفار از آنها اشاره فرموده اند، عین عبارت ایشان چنین است:

ثم تعترف بذنوبك ذنب ذنب و تقربها بها او بما ذكرت منها و تحمل ما خفی علیك منها فتتوب الی الله من جمیع معاصیك و انت تنوی الا تعود و تستغفر الله منها بندامة و صدق نیة و


1- 1. مرآة العقول، جلد 12، صفحه 63.

ص: 38

خوف و رجاء...(1)

سپس به گناهانت یكی یكی اعتراف می كنی و به انجام آنها اقرار می نمایی یا فقط به گناهانی كه یادت می آید و نسبت به آن چه یادت نمی آید، به صورت اجمالی و سربسته اعتراف و اقرار می كنی. آن گاه از همه گناهانت به پیشگاه الهی توبه می نمایی در حالی كه تصمیم داری به (انجام) آنها برنگردی و از خداوند به خاطر آنها طلب مغفرت می نمایی همراه با حال پشیمانی و نیت صادق و ترس (از عدل) و امید (به فضل الهی).

درهمین عبارات مختصر مطالب ژرف و مهمی را به صورت اشاره ذكر فرموده اند كه ما به اجمال به آنها اشاره می كنیم.

اول: خوب است انسان سعی كند یك یك گناهانش را به یاد آورد و به ذكر اجمالی آنها اكتفا نكند. هر گناهی كه انسان به یاد می آورد و به انجام آن اعتراف می كند، یك درجه او را در پیشگاه خداوند خاضع تر و خوارتر می سازد. وقتی به یكی یكی آنها اعتراف كرد، آنگاه در برابر خدایش می شكند و با همه وجودش احساس تقصیر و شرمندگی می نماید. این حالت روحی زمینه ساز خوب برای جلب رحمت پروردگار و استجابت دعایش می شود.

دوم: یاد كردن از گناهان به دو صورت است: قلبی و زبانی. اگر انسان هم در دل و هم به زبان گناهانش را یادآوری نماید، اثر فو العاده ای در ایجاد حالت شرمندگی و حیای نیكو در پیشگاه خدایش دارد.

سوم: هر مقدار از گناهان كه به یاد انسان نیامد، به صورت اجمالی و


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 320، حدیث 28، به نقل از فلاح السائل.

ص: 39

سربسته نسبت به آنها اعتراف و سپس از آنها توبه و استغفار نماید.

چهارم: توبه از گناهان باید همراه با نیت جدی نسبت به عدم بازگشت به انجام آنها باشد و گرنه، توبه واقعی نیست.

پنجم: طلب مغفرت از گناهان بدون پشیمانی واقعی از انجام آنها امكان ندارد. پس باید با این حال از معاصی خود استغفار نماید.

ششم: چنین انسانی باید در استغفار و توبه خود نیت صادق داشته باشد و با همه وجودش به درگاه الهی اعتذار نماید.

هفتم: در این امر دو حالت خوف و رجاء بایسد همواره وجود داشته باشند. خوف از این جهت كه اگر خداوند بخواهد با عدل خویش رفتار كند، هرگز انسان گناهكار را نمی بخشاید و می تواند چنین كند، یعنی هیچ كس با تكیه بر اعمال خود استحقاق این را كه مشمول مغفرت الهی واقع شود، پیدا نمی كند. پس با وجود همه اعترافها و استغفارها این ترس و نگرانی وجود دارد كه خداوند انسان را نبخشاید. این خوف باید همیشه و در همه حال در انسان پایدار بماند و نباید سعی در محو كردن آن داشت.

اما نكته مهم این است كه این خوف نباید انسا نرا از فضل و رحمت خدا ناامید كند. آری، باید او را از «خود» ناامید سازد، ولی از «خدا» خیر. سر مطلب در این است كه خداوند همان طور كه ممكن است با «عدل» رفتار كند، این امكان هم وجود دارد كه با «فضل» خویش در موردی عمل نماید. انسان باید همان قدر كه از عدل خدا می ترسد، به فضل او امیدوار باشد و همین امیدواری باعث می شود كه هر چقدر گناهانی كه انجام داده، سنگین و سخت باشد، باز هم از مغفرت الهی ناامید نباشد. البته در این فرض باید علاوه بر نیت عدم بازگشت به

ص: 40

گناهان گذشته و طلب مغفرت راستین از خداوند، آن مقدار از حقوق دیگران و حق خدا را كه ضایع نموده جبران كند. تنها در این صورت است كه صدق نیت در استغفار و توبه محقق می گردد.(1)

امام صادق علیه السلام در ادامه فرمایش خود برای استغفار از گناهان و توبه به پیشگاه خداوند، دعایی را تعلیم داده اند كه مضامین بسیار جالبی دارد. پس از ایراد این استغفار برای روا شدن حاجت مخاطب اظهار امیدواری فرموده اند. ما در این جا ادامه حدیث را به طور كامل نقل می كنیم:

و یكون من قولك: «اللهم انی اعتذر الیك من ذنوبی و استغفرك و اتوب الیك فاعننی علی طاعتك و وفقنی لما اوجبت علی من كل ما یرضیك فانی لم ار احداً بلغ شیئاً من طاعتك الا بنعمتك علیه قبل طاعتك فانعم علی بنعمة انال بها رضوانك و الجنة» ثم تسأل بعد ذلك حاجتك فانی ارجو ان لا یخیبك انشاء الله تعالی.(2)

و گفتارت چنین باشد: «خدایا من از تو به خاطر گناهانم پوزش می طلبم و از تو (به خاطر آنها) طلب مغفرت و به سویت توبه می كنم، پس مرا بر انجام طاعت خود یاری فرما و به انجام واجباتی كه موجب خشنودی توست، موفق بدار. زیرا من كسی را ندیدم كه به انجام یكی از طاعات تو توفیق یافته باشد، مگر آن كه


1- 1. توضیح استغفار راستین را می توانید در درس پانزدهم از حلقه چهارم ملاحظه فرمایید.
2- 2. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 320، به نقل از فلاح السائل.

ص: 41

پیش از آن، نعمتت را (در زمینه توفیق طاعت) به او ارزانی داشته ای. پس به من هم نعمتی عنایت فرما كه به سبب آن به خشنودی تو و به بهشت نائل گردم».

سپس حاجت خود را می خواهی – پس من امید دارم كه خداوند انشاء الله تعالی – تو را ناكام نكند.

11 – تعمیم دادن در دعا

یكی از نیكوترین آداب دعا این است كه انسان وقتی خیری را از خداوند طلب می كند، آن را فقط برای خودش نخواهد، بلكه دیگران را نیز در خواسته خود شریك گرداند. مقصود از تعمیم دادن در دعا همین است كه انسان برای سایرین هم بخواهد آن چه را كه برای خود می خواهد. این خصلت دعا را به اجابت نزدیكتر می كند حضرت امام صادق علیه السلام این حقیقت را از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل فرمودند:

اذا دعا احدكم فلیعم فانه اوجب للدعاء.(1)

هرگاه یكی از شما دعا می كند، آن را تعمیم دهد زیرا این كار باعث اجابت بهتر دعا می شود.

برای این كه این حالت به طور طبیعی و با انگیزه درونی انجام پذیرد، لازم است كه صفت زیبای خیرخواهی برای دیگران در انسان تحقق یابد. كسی كه این حالت روحی را دارد، سهیم كردن دیگران در دعا برایش شیرین و گوارا است. او از این كه سایر مؤمنان در خیر او شریك باشند، لذت می برد و البته همان طور كه وعده فرموده اند، این كار ص:41

موجب استجابت سریعتر دعایش می شود. همین فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله ادامه ای دارد كه مرحوم راوندی آن را در كتاب «الدعوات» ذكر فرموده است. ادامه آن چنین است:

و من قدم اربعین رجلاً من اخوانه قبل ان یدعو لنفسه استجیب له فیهم و فی نفسه.(2)

و هر كس پیش از آن كه برای خود دعا كند، چهل نفر از برادران دینی اش را مقدم نماید، دعای او در حق خودش و دیگران مستجاب می شود.

ملاحظه می شود كه مقدم كرن چهل نفر از مؤمنان در دعا باعث جلب خیر و منفعت برای خود دعا كننده است، علاوه بر آن كه چون برای آنها پشت سرشان دعا می كند، دعایش در حق آنان هم مستجاب می گردد.

یكی از زیباترین مصادیق عمومیت دادن در دعا، عمل به سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله در تعقیب نمازهای واجب ماه مبارك رمضان است.

متن قسمتی از فرمایش ایشان در این باره چنین است:

من دعا بهذا الدعاء فی شهر رمضان بعد المكتوبة غفر الله له ذنوبه الی یوم القیامة و هو: اللهم ادخل علی اهل القبور السرور اللهم اغن كل فقیر اللهم اشبع كل جائع اللهم اكس كل عریان اللهم اقض دین كل مدین اللهم فرج عن كل مكروب اللهم رد كل غریب اللهم فك كل اسیر اللهم اصلح


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب العموم فی الدعاء، حدیث 1.
2- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 313، حدیث 17، به نقل از الدعوات راوندی.

ص: 42

ص: 43

كل فاسد من امور المسلمین اللهم اشف كل مریض...(1)

هر كس در ماه رمضان پس از (ادای) نماز واجب، این دعا را بخواند، خداوند گناهان او را تا روز قیامت می بخشاید و آن (دعا) این است: خدایا بر مردگان شادی و سرور را داخل كن، بار الها همه نیازمندان را بی نیاز فرما، خداوندا همه گرسنگان را سیر گردان، خدایا همه برهنگان را بپوشان، بار الها قرض همه بدهكاران را ادا كن، خداوندا گره از كار همه گرفتاران بگشا، خدایا همه غریبان را (به وطن هایشان) بازگردان، بار الها همه اسرا را آزاد گردان، خداوندا هر فسادی را در كارهای مسلمانان به صلاح تبدیل فرما، خدایا همه بیماران را شفا مرحمت كن...

در این دعا همه خیرات و خوبیها برای همه گرفتاران و نیازمندان درخواست شده است. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله همین دعای عمومی را موجب آمرزش گناهان دعا كننده تا روز قیامت دانسته اند. چنین ثوابی نشانگر فضیلت خاص این گونه دعا نمودن است. ممكن است كس گمان كند كه یك چنین درخواستهایی از خداوند در عمل تحقق پذیر نیست. مگر به طور عادی امكان دارد كه همه گرسنگان سیر شوند و همه نیازمندان بی نیاز گردند و همه بیماران شفا یپدا كنند؟

در پاسخ به این توهم عرض می شود كه اولاً چه اشكالی عقلی برای تحقق این مقصود وجود دارد؟ اگر خداوند اراده فرماید كدام مانع در برابر خواست خداوند مقاومت می كند؟

ثانیاً با توضیحات مبسوطی كه در اشكال مختلف اجابت دعا داده


1- 1. مستدرك الوسائل، جلد 7، صفحه 447، حدیث 2.

ص: 44

شد، می توان گفت كه مستجاب شدن این دعاها در حق هر كس می تواند به یكی از آن اشكال باشد. بنابراین استجابت دعا لزوماً به تحقق خواسته های دعا كننده – مطابق میل او – نیست.

ثالثاً – به عنوان مكمل پاسخ اول – شاید بتوان گفت كه تحقق همه این خواسته ها تنها در زمان ظهور امام عصر علیه السیلام و به دست پر بركت ایشان صورت می پذیرد. لذا این دعا در واقع دعا برای تعجیل در فرج آن امام عزیز علیه السلام است كه بهترین دعاها به شمار می آید.

12 – دعا كردن پنهانی

یكی از آدابی كه در برخی از احادیث به انجام آن سفارش شده، پنهانی و سری دعا كردن است. از حضرت امام رضا علیه السلام نقل است كه فرمودند:

دعوة العبد سراً دعوة واحدة تعدل سبعین دعوة علانیة.(1)

یك دعای بنده به صورت پنهانی با هفتاد دعای آشكرا او برابری می كند.

در روایت دیگری یك دعای پنهانی را از هفتاد دعای آشكار، افضل دانسته اند:

دعوة تخفیها افضل عندالله من سبعین دعوة تظهرها.(2)

یك دعایی كه پنهانش كنی نزد خدا از هفتاد دعایی كه آن را آشكار نمایی برتر می باشد.

به طور كلی هر كار خیری را اگر انسان به صورت پنهان و دور از


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء باب اخفاء الدعاء، حدیث 1.
2- 2. همان.

ص: 45

چشم دیگران انجام دهد، در مقایسه با زمانی كه همان را علنی و آشكار نماید، فضیلت بیشتری دارد. دعا نیز از این قاعده كلی مستثنی نیست و لذا دعای پنهان از دعای آشكار با فضیلت تر می باشد.

13 – جمعی دعا كردن

بر عكس آن چه در مورد قبلی گذشت، در برخی از احادیث به جمعی دعا كردن سفارش شده است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ما من رهط اربعین رجلاً اجتمعوا فدعوا الله عزوجل فی امر الا استجاب الله لهم: فان لم یكونوا اربعین فاربعة یدعون الله عزوجل عشر مرات الا استجاب الله لهم فان لم یكونوا اربعة فواحد یدعو الله اربعین مرة فیستجیب الله العزیز الجبار له.(1)

هیچ گروه چهل نفری جمع نمی شوند كه خدای عزوجل را در موردی بخوانند، مگر آن كه خداوند دعایشان را مستجاب فرماید.

حال اگر چهل نفر نبودند، پس چهار نفر باشند كه هر یك خدای عزوجل را ده بار بخوانندف پس یك نفر باشد كه خدا را چهل بار بخواند، خداوند عزیز جبار دعایش را مستجاب می كند.

از این حدیث شریف معلوم می شود كه خداوند عنایت خاصی به جمع مؤمنان دارد، به خصوص اگر تعدادشان به چهل نفر برسد. در درجه اول اگر چهل نفر برای دعا كردن اجتماع كنند، دعایشان به


1- 1. اصول كافی كتاب الدعاء باب الاجتماع فی الدعاء، حدیث 1.

ص: 46

اجابت نزدیكتر است. در درجه بعد – اگر چهل نفر نبودند – هر چه تعداد كمتر می شود، دعایشان را به پیشگاه خداوند بیشتر كنند. هر چه خدا خدا گفتن بندگان بیشتر شود، موجبات نزول رحمت الهی بیشتر فراهم می گردد.

احادیث متعددی از ائمه اطهار علیهم السلام در فضیلت ده بار خواندن خداوند توسط مؤمنان وارد شده است. از امام صادق علیه السلام منقول است كه پدربزرگوارشان به یكی از فرزندانشان فرمودند:

قل عشر مرات: یا الله یا الله یا الله فانه لم یقلها احد من المؤمنین قط الا قال له الرب تبارك و تعالی: لبیك عبدی سل حاجتك.1

ده بار «یا الله» بگو، همانا هرگز هیچ مؤمنی نیست كه چنین بگوید مگر آن كه پروردگار متعال به او بفرماید: لبیك بنده من! حاجت خود را بخواه.

هم چنین است اگر ده بار، «یا رب» بگوید. از همان امام (حضرت باقر علیه السلام) منقول است كه فرمودند:

من قال عشر مرات: یا رب یا رب قیل له: لبیك ما حاجتك.(1)

هر كس ده بار بگوید: یا رب (ای پروردگار من) به او (ازجانب پروردگار) خطاب می شود: لبیك حاجتت چیست؟

این در صورتی است كه یك فرد مؤمن خدا را با لفظ «یا الله» یا «یا


1- 2. همان، صفحه 235، حدیث 7، به نقل از الدعوات رواندی.

ص: 47

رب» ده بار بخواند. اگر چهار نفر هر كدام ده بار خدایشان را بخوانند، به همه آنها گفته می شود: لبیك. حال اگر یك مؤمن خدا را چهل بار بخواند، یا آن چهار نفر هر كدام ده بار بخوانند، به هر حال چهل بار خداوند خوانده شده است و این عدد (چهل) آثار ویژه ای دارد كه كمتر از آن ندارد.

سیره امام باقر علیه السلام در دعا كردن هم الگوی خوبی در این زمینه است. فرزند بزرگوارشان می فرمایند:

كان ابی اذا حزنة امر جمع النساء و الصبیان ثم دعا و آمنوا.(1)

هرگاه امری باعث غم و اندوه پدرم می شد، زنان و بچه ها را جمع می كردند، سپس دعا می فرمودند و آنها آمین می گفتند.

یكی از آن انحاء دعای جمعی این است كه انسان زنان و كودكان را برای دعا كردن جمع كند و خودش دعا نموده، آنان آمین بگویند. آمین گفتن دیگری به دعای شخص مانند این است كه او هم، همان دعا را تكرار نماید. لذا امام صادق علیه السلام فرمودند:

الداعی و المؤمن فی الاجر شریكان.(2)

دعا كننده و آمین گو در پاداش (دعا) شریك هستند.

اكنون سؤالی كه مطرح می شود، این است كه اگر دعای جمعی فضیلت بیشتری نسبت به دعای فردی دارد، پس چطور دعای پنهانی بهتر از دعای آشكار دانسته شده است؟ مگر لازمه جمعی دعا كردن


1- 1. اصول كافی كتاب الدعاء باب الاجتماع فی الدعاء، حدیث 3.
2- 2. همان، حدیث 4.

ص: 48

آشكار شدن آن نیست؟

علامه بزرگوار مرحوم مجلسی – رضوان الله تعالی علیه – در پاسخ به این پرسش دو وجه را مطرح كرده اند:

اول: جمع شدن افراد برای دعا تأثیری بیشتری در اجابت آن دارد، هر چند كه ثواب آن نسبت به دعای فردی به صورت پنهان كمتر است.

احادیثی كه در توضیح ادب دوازدهم بیان شد، دعای پنهانی را افضل دانسته اند، نه این كه اجابت هم نزدیكتر باشد.

دوم: دعای جمعی در صورتی بهتر از دعای فردی است كه آن جمع از ریا خودنمایی در دعایشان مصون و محفوظ باشند. در غیر این صورت دعای فردی به صورت پنهانی بهتر است، چون احتمال ریا درآن راه ندارد.(1)

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3

1. یقین به اجابت دعا چگونه با بحث شرایط و موانع اجابت، قابل جمع است؟

2. تفسیر اسماء حسنی در آیه شریفه «و لله السماء الحسنی فادعوه بها» چیست؟

3. منظور از تعمیم دادن در دعا چیست؟

4. آیا امكان اجابت دعاهایی از قبیل: «اللهم اشف كل مریض» وجود دارد؟

5. دو ادب «دعا كردن پنهانی» و «جمعی دعا كردن» چگونه با هم قابل جمع هستند؟


1- 1. مرآة العقول، جلد 12، صفحه 76.

ص: 49

درس چهارم: آداب دعا (4)

14 – اصرار و الحاح در دعا

یكی از مهمترین آداب دعا كه تأثیر بسیاری بر اجابت آن دارد، اصرار ورزیدن برخواسته خود در دعاست. اصرار انسان بر خواسته خود اگر در برابر مردم دیگر باشد، به هیچ وجه مطلوب خدای متعال نیست، ولی نسبت به ذات مقدس ربوبی این امر محبوب و پسندیده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ان الله عزوجل كرة الحاح الناس بعضهم علی بعض فی المسألة و احب ذلك لنفسه.(1)

خدای عزوجل اصرار مردم را بر یكدیگر در مورد درخواستهایشان نمی پسندد اما این امر را نسبت به خود دوست می دارد.

كسی كه بر انجام خواسته اش در برابر فرد دیگری مانند خود اصرار


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الالحاح فی الدعاء و التلبث، حدیث 4.

ص: 50

می ورزد، عزت و آبروی خود را در معرض فروش می گذارد. در حالی كه معلوم نیست در مقابلش چیزی به دست می آورد یا خیر و اگر به دست می آورد، به قیمت آبرو و اعتباری كه برای آن صرف كرده، می ارزد یا خیر. به هر حال خداوند نمی پسندد كه مردم در انجام خواسته هایشان به یكدیگر اصرار بورزند، اما نسبت به خودش این امر را دوست دارد. انسان هر چه در برابر خدای بزرگ بر انجام خواسته هایش بیشتر اصرار كند، نه تنها كوچك و خوار نمی گردد، بلكه ذلت و كوچكی در برابر خالق خستی عین عظمت و بزرگی است.

به طور كلی یكی از چیزهایی كه باید در دعا كردن مورد توجه و عمل انسان باشد، «عزیمت در سؤال» است. عزیمت یعنی عزم و قصد جدی و اساسی. كسی كه خواسته ای را به پیشگاه خالق منان عرضه می دارد، باید به صورت قاطع بدون قید و شرط بر رسیدن به آن مصمم باشد. از این رو پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

لا یقل احدكم: اللهم اغفر لی ان شئث، اللهم ارحمنی ان شئت و لیعزم المسألة.(1)

هیچ یك از شما نباید (در مقام دعا كردن) بگوید: خدایا اگر می خواهی از من در گذر، خداوندا اگر می خواهی به من رحم كن، بلكه باید نسبت به درخواست خود عزم و جدیت داشته باشد.

انسان هیچ گاه در مقام دعا كردن نباید بگوید: خداوند انشاء الله به شما سلامتی دهد یا شما را بی نیاز گرداند. گفتن عبارت «انشاء الله» در ضمن جملاتی كه برای دعا و عرض حاجت به پیشگاه الهی عرضه


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 370، حدیث 9، به نقل از مكارم الاخلاق.

ص: 51

می شود، بی مورد است. به كار بردن این عبارت برای كارهایی كه خود انسان یا دیگری در آینده می خواهد انجام دهد، خوب و بجاست، ولی وقتی انسان چیزی را از خدا طلب می كند، نباید بگوید: اگر خدا بخواهد (انشاء الله) در واقع دعا و سؤال برای این است كه انسان مشیت و اراده خاصی را از خداوند می طلبد، پس گفتن آن جمله شرطیه در چنین مقامی مناسبت ندارد. به همین جهت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند كه هیچ گاه نگویید: خدایا اگر می خواهی از من در گذر. قید «اگر می خواهی» در مقام دعا نه تنها لازم نیست، بلكه به قصد جدی و عزیمت انسان لطمه می زند و نباید در دعا به كار برود. عزیمت در سؤال اولین مرحله جدیت و تصمیم قاطع داشتن در درخواست از خداوند است. مرحله بعد این است كه انسان از دعا كردن خسته و ملول نشود. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله سفارش فرمودند:

... فاذا فتح لاحدكم باب دعاء فلیجهد فان الله عزوجل لا یمل حتی تملوا.(1)

... پس هرگاه (خداوند) برای یكی از شما باب دعایی را گشود، باید (در دعا) جد و جهد كند، زیرا خدای عزوجل خسته و ملول نمی شود تا این كه شما خود خسته و ملول شوید.

روشن است كه خدای متعال هیچ گاه در هیچ صورتی خسته و ملول نمی شود. این ما هستیم كه از ادامه دادن و اصرار ورزیدن بر یك امر خسته و ملول می شویم. مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله این است كه اگر شما از دعا كردن خسته شوید و آن را رها كنید، خدا هم خواسته شما را رها


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 364، حدیث 8، به نقل از امالی طوسی.

ص: 52

می كند و دیگر كاری به كارتان ندارد و اگر شما خسته نشوید، خداوند خسته نمی شود و هم چنان در كار استجابت دعای شماست تا آن كه با اصرارتان به خواسته خود برسید.

البته در فصل آینده خواهیم گفت كه اصرار ورزیدن بر برخی از خواسته های مادی و دنیوی به هیچ وجه معقول و به صلاح آدمی نیست.

لذا فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله باید حمل بر مواردی شود كه اصرار كردن در آنان موارد قبیح نیست، مانند امور معنوی از قبیل آمرزش گناهان. در چنین مواردی است كه امام باقر علیه السلام قسم یاد كرده اند كه خدای متعال قطعاً حاجت دعا كننده را برآورده می سازد، فرمودند:

و الله لا یلح عبد مؤمن علی الله عزوجل فی حاجته الا قضاها له.(1)

قسم به خدا هیچ بنده با ایمانی در برآورده شدن حاجتش به درگاه خدای عزوجل اصرار نمی ورزد مگرآن كه (خداوند) خواسته اش را برآورده می كند.

آری، اگر انسان دری را بكوبد و بر باز شدن آن اصرار ورزد، بالاخره در به رویش باز می شود و او وارد می گردد. به فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام: من استدام قرع الباب و لج و لج.(2)

هر كس كوبیدن در را ادامه دهد و در آن لجاجت به خرج دهد، بالاخره (در باز شده) وارد می شود.

گفت پیغمبر كه گر كوبی دری = عاقبت زان در برون آید سری


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء باب الحاح فی الدعاء و التلبث، حدیث 3.
2- 2. غرر الحكم، باب اجابة الدعاء و موجباتها، صفحه 193، حدیث 3758.

ص: 53

15 – گریستن (بكاء)

یكی دیگر از آداب نیكوی دعا كردن – اگر برای انسان حاصل شود – گریه كردن در هنگام دعاست. گریه هر چند كه به چشم نسبت داده می شود و می گویند: چشم گریان، اما در حقیقت كار دل است و به طور معمول و طبیعیس تا دل نشكند، اشك از چشم سرایز نمی گردد. این دل گریان نزد خدا بسیار قیمتی و ارزشمند است. از حضرت صادق علیه السلام نقل شده كه فرمودند:

ما من شیء الا و له كیل و وزن الا الدموع فان القطرة تطفیء بحاراً من نار فاذا اغرو رقت العین بمائها لم یرهق وجها قترو لا ذلة فاذا فاصت حرمة الله علی النار و لو ان باكیاً بكی فی امة لرحموا.(1)

هر چیزی اندازه و وزنی دارد مگر اشك كه به یك قطره آن دریاهایی از آتش را خاموش می سازد. پس آن گاه كه چشم از اشك پر شود (بدون آن كه سرازیر گردد) گرد پریشان حالی و ذلت بر آن صورت ننشیند و چون (اشك از دیده) سرازیر شود، خداوند آن (صورت) را از این كه بر آتش دوزخ بیفتد، حرام گرداند و اگر یك نفر در بین امتی گریان شود، همه آنها مورد رحمت (پروردگار) قرار می گیرند.

گریه ای كه برای خدا باشد و اشكی كه برای او ریخته شود، بالاتر از این است كه ارزشی برای آن تعیین كنن و كافی است كه یك نفر در بین


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء باب البكاء، حدیث 1.

ص: 54

یك امت چنین حالی داشته باشد تا همهانها مورد عنایت و رحمت حق واقع شوند.

تباكی

اما گریه چون از دل بر می آید، ممكن است كسی در هنگام دعا حال مناسب آن را نداشته باشد، در این صورت باید چه كند؟ آیا می توان به صورت تصنعی گریه كرد و اشك ریخت؟

قطعاً گریستن چیزی نیست كه برای عموم افراد به صورت تصنعی ممكن باشد و اگر هم كسانی بتوانند به طور ساختگی اشك بریزند، این كار هیچ ارزشی ندارد و هیچ یك از فضایل «بكاء» كه در احادیث مطرح شده، بر آن مترتب نمی گردد. اینجاست كه می بینیم ائمه علیهم السلام در جایی كه كسی حال بكاء و اشك ندارد، او را به «تباكی» توصیه فرموده اند. به فرمایش امام صادق علیه السلام در این زمینه توجه كنید:

ان لم تكن بك بكاء فتباك.(1)

اگر گریه نداری، خود را به گریه وادار كن.

كلمه ای كه امام علیه السلام به كار برده اند، «تباكی» است. تباكی در لغت به معنای «تكلف البكاء» آمده است.(2)

تعبیر «تكلف» در جایی به كار می رود كه انسان با مشقت و زحمت خود را به كاری وادار كند كه به آن عادت ندارد. (3)


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب البكاء، حدیث 8.
2- 2. تكلف الامر: تجشمه علی مشقة و تكلف الشیء حمله علی نفسه و لیس من عادته المعجم الوسیط، صحه 795.
3- 3. لسان العرب، جلد 2، صفحه 135 و 136.

ص: 55

ملاحظه می شود كه با این توضیح تباكی به معنای تظاهر كردن به بكاء نیست. بله، اگر انسان خود را با تكلف و زحمت به گریه وادارد، خواه ناخواه ظاهر او نشان می دهد كه می خواهد گریه كند و هر كس او را ببیند، چنین برداشتی می كند. اما این معنا غیر از آن است كه گفته شود شخص ادای گریه كردن را در می آورد یا صرفاً به گریه تظاهر می كند.

در برخی از روایاتی كه توصیه «تباكی» كرده اند، قرینه ای وجود دارد كه همین معنای مورد نظر را تأیید می كند. یكی از این احادیث، فرمایشی است كه امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرموده اند، قسمتی از آن چنین است:

... سل حاجتك و تباك و لو مثل رأس الذباب ان ابی كان یقول: ان اقرب ما یكون العبد من الرب عزوجل و هو ساجد باك.(1)

... حاجت خود را بخواه و خود را به گریه وادار اگر چه به اندازه سر مگس باشد، همانا پدرم می فرمود: نزدیكترین حالت بنده نسبت به پروردگار عزوجل زمانی است كه با حال گریه در سجده باشد.

این كه فرموده اند: هر چند به اندازه سر مگس باشد، به این معناست كه انسان خود را به گریه وادارد و سعی كند هر طور شده از چشمش اشك بیاید اگر چه این اشك به اندازه سر مگس مختصر باشد، یعنی فقط به اندازه ای باشد كه پلك انسان مرطوب گردد. این معنای تباكی است. پس نمی توانیم تباكی را صرف تظاهر به گریه بدانیم به این معنا كه كسی ادای گریه كنندگان را از خود در آورد. این برداشت نوعی سوء


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب البكاء، حدیث 10.

ص: 56

استنباط از معنای تباكی است.

حال برای این كه انسان خود را به گریه وادارد، باید چه كند؟ یكی از راههایی كه مورد تأیید ائمه اطهار علیهم السلام قرار گرفته، این است كه انسان مصیبتهای وارد بر خود و نزدیكانش را به یاد آورد و تا از این طریق متأثر شده، رقت قلب پیدا كند. همین رقت قلب می تواند سبب گریه و مقدمه ای برای دعای همراه با اشك او شود. اسحاق بن عمار می گوید:

خدمت امام صادق علیه السلام عرض كردم: در حال دعا دوست دارم گریه كنم ولی گریه ام نمی آید و گاهی برخی از خانواده ام را كه فوت كرده اند، به یاد می آورم، آن گاه دلم می سوزد و می گریم. آیا چنین كاری جایز است؟ حضرت فرمودند: بله، یاد آنها بكن، وقتی دلت سوخت، گریه كن و خدای خود را بخوان.(1)

با اجازه ای كه حضرت داده اند، می توانیم از طریق یاد كردن مصیبتهای وارده بر عزیزان خود، حال گریه و بكاء را در خود به وجود آوریم. حال اگر كسی طبق همین اجازه در ضمن دعا به عنوان قدمه ای بر دعا یاد مصائب اهل بیت علیهم السلام را در خود و دیگران زنده كند و آن گاه كه چشمش بر مصیبتهای سید الشهداء علیه السلام یا حضرت صدیقه علیها السلام و یا دیگر انوار مقدس الهی گریان شد، دعا كند، در این صورت عملش هیچ اشكالی ندارد و خلوص نیت را در دعایش از دست نداده است. همین طور است اگر در دعا به مصیبت فراق امام عصر علیه السلام و غم دوری از ایشان بیندیشد و به خاطر این امر گریان شود و سپس دعا كند.


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب البكاء، حدیث 7.

ص: 57

گریه از خوف خدا

با همه اینها اگر كسی بتواند به خاطر خوف از خدا به گریه آید و اشكش جاری شود، یكی از بهترین شرایط اجابت دعا برایش فراهم شده و باید قدر این حال را بداند. همه كس چنین توفیقی ندارند. ممكن است كسی در از دست دادن عزیزانش گریان شود، اما هیچ گاه به خاطر خوف الهی به گریه نیاید. هم چنین هستند مؤمنانی كه با سوز دل در مصیبت اهل بیت علیهم السلام اشك می ریزند، اما بخشی از این حال را در مصیبت بیچارگی خود و ترس از عدل خداوند ندارند. همه باید بكوشیم با تأسی به اهل بیت علیم السلام و توسل به ایشان حال خوف واقعی از خداوند را در خود به وجود آوریم و اشك چشمی از ترس این كه مبادا خدا با عدلش با ما رفتار كند، بریزیم و از این طریق قدمی به پیشوایان خود نزدیك شویم.

حضرت ابراهیم علیه السلام از خدای متعال پرسید:

الهی ما لمن بل وجهه بالدموع من محافتك؟

خدایا، آن كس كه صورتش را با اشك به خاطر ترس از تو مرطوب كند، چه پاداشی دارد؟

خداوند پاسخ فرمود:

جزاؤه مغفرتی و رضوانی.(1)

پاداش او مغفرت و خشنودی من (از او) است.

اما اگر چنین توفیقی نصیب انسان شد، نباید تصور كند كه صرف


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 336، حدیث 30، به نقل از مكارم الاخلاق.

ص: 58

اشك ریختن نشانه خوف واقعی از خداوند است. معیاری كه ائمه علیهم السلام مطرح كرده اند، گریه نیست، بلكه ورع از گناهان است. سخن امام سجاد علیه السلام را در این خصوص در بحث از اولین مانع اجابت دعا نقل كردیم.(1)

براساس فرمایش ایشان می توان گفت كه ممكن است كسی با یادآوری گناهانش از ترس عذاب خاوند به گریه بیفتد و در حال دعا به این سبب اشك بریزد، اما پس از اتمام دعا و از بین رفتن این حال، به راحتی مبادرت به انجام گناه كند و هیچ گونه مانع درونی برای ارتكاب معصیت نداشته باشد. چنین كسی به فرموده امام زین العابدین علیه السلام اهل خوف واقعی نیست، بلكه خوفش دروغین است. ملاك خوف واقعی گریه ای است كه برخاسته از ورع باشد و گرنه، صرف گریستن نشانه خوف واقعی نیست.

لرزیدن از خوف خدا

گاهی ترس از خدا چنان شدید می شود كه لرزه بر تن انسان می افكند. یكی از حالاتی كه امید اجابت دعا در آن زیاد است، وقتی است كه چنین حالتی در انسان پیدا می شود. از امام باقر علیه السلام نقل شده كه فرمودند:

اطلب الاجابة عند اقشعرار الجلد و عند افاضة العبرة.(2)

وقتی بدن (از ترس) می لرزد و هنگامی كه اشك جاری می شود، اجابت (دعا) را طلب كن.


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 335، حدیث 25، به نقل از عدة الدعاعی، متن و ترجمه حدیث در درس هفدهم حلقه پیشین آمده است.
2- 2. همان، صفحه 346، حدیث 9، به نقل از مكارم الاخلاق.

ص: 59

خوشا به حال كسی كه به خاطر انجام گناهانش چنین ترسی از عدل الهی پیدا كند. در آن صورت دعایش مستجاب می گردد. در فرمایش دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمودند:

اذا اقشعر جلدك و دمعت عیناك فدونك دونك فقد قصد قصدك.(1)

هنگامی كه بدنت می لرزد و چشمانت می گرید، پس، بگیر! بگیر! زیرا مقصود تو قصد شده است.

«بگیر» یعنی خواسته ات را بگیر، چون در این حال آن چه می خواهی، مورد قصد و اراده خدای تعالی قرار گرفته، دعایت مستجاب می گردد.

انسان باید چنین حالتی را مغتنم شمرده، حاجتهایش را در این حال از خداوند طلب نماید.

ابتهال

عمل دیگری كه همراه با گریستن جزء آداب نیكوی دعا به پیشگاه الهی به شمار می آید، «ابتهال» است. ابتهال در لغت به معنای لابه و التماس كردن می باشد.(2)

و در جایی به كار می رود كه انسان با اظهار نهایت خواری و تذلل به پیشگاه خداوند، كمال نیاز خود را به آن چه از او درخواست می كند، با اصرار و الحاح می رساند. یكی از رساترین حركاتی كه چنین حالتی را در انسان نشان می دهد، بالا بردن دستها به نشانه گدایی و التماس از خداوند است. در فرمایشهای ائمه علیهم السلام


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الاوقات و الحالات...، حدیث 8.
2- 2. فرهنگ نوین، صفحه 79.

ص: 60

همین حالت را «ابتهال» نامیده اند. امام صادق علیه السلام فرمودند:

الابتهال رفع الیدین و تمدهما و ذلك عند الدمعه ثم ادع.(1)

ابتهال بالا بردن دستها و كشیدن آنها (رو به آسمان) است و این در هنگام اشك ریختن است سپس دعا كن.

كشیدن دستها و بالا بردن آنها همراه با گریه و اشك، حال ابتهال است كه زمینه ساز خوبی برای اجابت دعا می باشد. در تعبیر دیگری همان امام بزرگوار علیه السلام می فرمایند:

و هكذا الابتهال، و مد یده تلقاء وجهه الی القبلة و لا یبتهل حتی تجری الدمعة.(2)

و این چنین است ابتهال، و دست خود را رو به روی صورتشان به سوی قبله كشیدند (بالا بردند) و حال ابتهال واقع نمی شودف مگر آن كه اشك جاری گردد.

بنابراین برای تحقق ابتهال باید دستها را رو به صورت به طرف قبله به بالا كشید و همزمان اشك ریخت.


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الرغبة و الرهبة...، حدیث 1.
2- 2. همان، حدیث 3.

ص: 61

درس پنجم: آداب دعا (5)

16 – اختیار زمان مناسب برای دعا

از آدای كه رعایت آن تأثیر مهمی بر اجابت دعا دارد، اختیار زمان مناسب برای دعا كردن است. بعضی از این زمانها به اوقات شبانه روز مربوط می شود و بعضی دیگر به سایر مناسبتهای زمانی. ائمه علیهم السلام درهر دو قسمت مطالب ارزشمندی فرموده اند كه ما به نمونه هایی از هر یك اشاره می كنیم.

امام صادق علیه السلام در حدیثی به چهار زمان مناسب دعا اشاره فرموده اند:

یستجاب الدعاء فی اربعة مواطن: فی الوتر و بعد الفجر و بعد الظهر و بعد المغرب.(1)

دعا در چهار جا مستجاب می گردد: در نماز وتر و پس از طلوع فجر و بعد از ظهر و پس از مغرب.


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الاوقات و الحالات...، حدیث 2.

ص: 62

نماز وتر، آخرین ركعت از یازده ركعت است كه مجموعاً نماز شب (صلاة اللیل) نامیده می شوند. سفارشهای زیادی در خصوص مغتنم شمردن دعا در نماز وتر به خصوص در قنوت آن از ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده است. مقصود از طلوع فجر هم هنگام اذان صبح است. حال ممكن است مراد از سه مورد اخیر از این چهار مورد، پس از ادای نمازهای واجب در این اوقات باشد، (چنان كه مرحوم علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه – اظهار كرده اند)(1)

یا این كه مقصود خود این اوقات باشد.

زمان مناسب دیگر را امام باقر علیه السلام معین فرموده اند:

كان ابی اذا كانت له الی الله حاجة طلبها فی هذه الساعة یعنی زوال الشمس.(2)

هرگاه پدرم از درگاه الهی حاجتی داشت، در این ساعت – یعنی وقت ظهر – آن را طلب می نمود

نظیر همین سیره را خود امام باقر علیه السلام داشتند كه فرزندشان نقل كرده اند:

هرگاه پدرم حاجتی داشت، آن را در هنگام ظهر طلب می كرد، برای این كار ابتدا صدقه می داد و سپس مقدار كمی عطر می زد و به مسجد می رفت و برای برآورده شدن حاجتش دعا می كرد.(3)

بنابراین موقع ظهر نیز وقتی است كه دعا در آن وقت مستجاب


1- 1. مرآة العقول، جلد 12، صفحه 34.
2- 2. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الاوقات و الحالات...، حدیث 4.
3- 3. همان، حدیث 7.

ص: 63

می گردد. اما در بین همه اوقات شبانه روز كدام وقت برای دعا كردن بهترین زمان است؟ رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به این سؤال پاسخ فرموده اند، امام صادق علیه السلام از قول ایشان نقل كرده اند:

خیر وقت دعوتم الله عزوجل فیه الاسحار.

بهترین زمان برای آن كه خدای عزوجل را در آن بخوانید، سحرها است.

آن گاه به این آیه شریفه كه از زبان حضرت یعقوب علیه السلام بیان شده، استناد فرمودند:

«سوف استغفر لكم ربی».(1)

اخرهم الی السحر.(2)

طلب مغفرت برای ایشان را تا وقت سحر به تأخیر انداخت.

یعنی وقتی كه برادران یوسف از پدر خواستند برای آنها طلب مغفرت نماید، ایشان پذیرفتند، اما دعای خود را موكول به وقت سحر كردند. معلوم می شود در این وقت احتمال اجابت دعا بیشتر از اوقات دیگر است.

حضرت باقر علیه السلام در فضیلت سحر تا زمان طلوع خورشید چنین فرمودند:


1- 1. یوسف، 9.
2- 2. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الاوقات و الحالات...، حدیث 6.

ص: 64

ان الله عزوجل یحب من عباده المؤمنین كل [عبد] دعاء فعلیكم بالدعاء فی السحر الی طلوع الشمس فانها ساعة تفتح فیها ابواب السماء و تقسم فیها الارزاق و تقضی فیها الحوائج العظام.(1)

خدای عزوجل از میان بندگان مؤمنش آن بنده ای را كه زیاد دعا می كند، دوست دارد. پس بر شما باد دعا كردن از هنگام سحر تا زمان طلوع خورشید زیرا در این زمان درهای آسمان گشوده می شود و روزیها تقسیم می گردد و حاجتهای بزرگ برآورده می شود.

بنابراین بهترین اوقات دعا از زمان سحر قبل از طلوع فجر آغاز و تا هنگام طلوع خورشید ادامه می یابد. این امر در هر شب و روزی جاری و ساری است. اما در شب و روز جمعه امتیاز ویژه ای پیدا می كند.

حضرت امام رضا علیه السلام از جد بزرگوار خویش رسول مكرم اسلام صلی الله علیه و آله نقل فرموده اند:

ان الله تعالی ینزل ملكاً الی السماء الدنیا كل لیلة فی الثلث الاخیر و لیلة الجمعة فی اول اللیل فیامره فینادی هل من سائل فاعطیه؟ هل من تائب فاتوب علیه؟ هل من مستغفر فاغفر له؟ یا طالب الخیر اقبل و یا طالب الشر اقصر، فلا یزال ینادی بهذا حتی یطلع الفجر فاذا طلع الفجر عاد الی


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الاوقات و الحالات...، حدیث 9.

ص: 65

محله من ملكوت السماء.(1)

همانا خدای متعال در ثلث آخر هر شب و شب جمعه در اول شب فرشته ای را به سوی نزدیكترین آسمان (آسمان دنیا) می فرستد، پس به او امر می كند و او ندا می دهد: آیا درخواست كننده ای هست كه به او عطا كنم؟ آیا توبه كننده ای هست كه توبه اش را بپذیرم؟ آیا استغفار كننده ای هست كه از او درگذرم؟ ای طلب كننده خیر، (به سوی خدا) روی بیاور و ای طلب كننده بدی، بس كن. آن فرشته تا هنگام طلوع فجر (اذان صبح) این نذاها را ادامه می دهد. هنگامی كه سپیده دمید به جایگاه خود در ملكوت آسمان باز می گردد.

تفاوت شب جمعه با شبهای دیگر روشن شد، كه در شب جمعه از اول شب برخی از فضایلی كه در سحرهای شبهای دیگر هست، وجود دارد. در این صورت فضیلت سحر شب جمعه از سحرهای دیگر بسیار بالاتر و بیشتر خواهد بود. در برخی روایات آمده است كه وقتی برادران حضرت یوسف علیه السلام از پدر خواستند تا برایشان استغفار كند، حضرت یعقوب علیه السلام طلب مغفرت خود را تا سحر شب جمعه به تأخیر انداختند.(2)

اما روز جمعه هم در مقایسه با روزهای دیگر هفته مانند شب جمعه ممتاز است. در احادیث روز جمعه از روز عید فر و قربان نیز بزرگتر دانسته شده است. از حضرت امام صادق علیه السلام منقول است كه فرمودند:


1- 1. عیون اخبار الرضا علیه السلام، جلد 1، صفحه 126، حدیث 21.
2- 2. تفسیر برهان، جلد 2، صفحه 270، حدیث 9.

ص: 66

ان العبد لیدعوا فیؤخر حاجته الی یوم الجمعة... ان یوم الجمعة سید الایام و اعظم عندالله من یوم الفطر و یوم الاضحی و فیه ساعة لم یسال الله عزوجل فیها احد شیئاً الا اعطاه ما لم یسال حراماً.(1)

بنده ای دعا می كند اما برآورده شدن حاجتش تا روز جمعه به تأخیر می افتد ... همانا روز جمعه آقا و سرور روزهاست و نزد خدا از روز (عید) قربان بزرگتر است و در آن زمانی است كه هیچ كس از خدای عزوجل چیزی را در آن وقت درخواست نمی كند مگر آن كه او عطا می فرماید به شرطی كه درخواست امر حرامی نكرده باشد.

بی جهت نیست كه روز جمعه را عید دانسته اند و این عید از عید فطر و قربان كه رسمی ترین اعیاد مسلمین هستند، بزرگتر می باشد.(2)

اما زمانی كه در روز جمعه هست كه از اوقات دیگر آن روز از جهت استجابت دعا، مناسب تر می باشد. در حدیث فوق این زمان را معین نكرده اند، اما از برخی روایات دیگر استفاده می شود كه آن زمان، آخرین دقایق روز جمعه قبل از غروب خورشید می باشد. كه حضرت زهرای مرضیه آن وقت را به دعا كردن اختصاص داده بودند.(3)

علاوه بر زمانهایی كه در شبانه روز برای دعا كردن، اوقات


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 347 و 348، حدیث 14 به نقل از الدعوات رواندی.
2- 2. البته حساب عید غدیر جداست چون به فرمایش امام صادق علیه السلام آن عید بزرگترین عید خداوند است. تهذیب الاحكام، جلد 3، صفحه 143.
3- 3. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 348، حدیث 14 به نقل از الدعوات رواندی. توضیح بیشتر در این خصوص در فصل دوم حلقه چهاردهم آمده است.

ص: 67

مناسبی هستند، برخی مناسبتهای زمانی دیگر معرفی شده اند كه به اجابت دعا در آنها امید بیشتری نسبت به سایر اوقات می توان داشت.

در احادیث موارد متعددی از این مناسبتها مطرح شده اند كه ما از میان همه آنها فقط به یكی اشاره می كنیم. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

یفتح ابواب السماء بالرحمة فی اربع مواضع: عند نزول المطر و عند نظر الولد فی وجه الوالدین و عند فتح باب الكعبة و عند النكاح.(1)

درهای آسمان در چهار زمان به رحمت باز می شود: موقع نزول باران، زمانی كه فرزند (با محبت) به صورت پدر و مادر می نگرد و هنگام باز شدن در كعبه و آن گاه كه صیغه نكاح جاری می گردد.

اینها مناسبت هایی هستند كه اگر انسان در آن شرایط غفلت نكند، می تواند از زمینه آماده ای كه برای استجابت دعا فراهم شده، كمال استفاده را بنماید. تحقق برخی از اینها به اختیار انسان هست و برخی هم نیست. مثلاً باریدن باران به اختیار انسان نیست، ولی نگاه مهرآمیز به صورت پدر و مادر (برای كسی كه هنوز پدرو مادرش زنده هستند) هرگاه كه انسان اراده كند، برایش مهیاست. باز شدن در كعبه هم در حاضر به اختیار ما نیست.(2)

حضور در مجلس اجرای صیغه نكاح هم گاهی برای انسان پیش می آید كه اگر شیطان انسان را به غفلت نیندازد، زمان خوبی برای اجابت دعاست.


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 221، حدیث 26 به نقل از جامع الاخبار.
2- 2. تا آن جا كه نگارنده اطلاع دارد، در حال حاضر سال 1427 هجری قمری در سال 2 بار در كعبه باز می شود: روز 25 ذیقعده و روز اول شعبان.

ص: 68

درس ششم: آداب دعا (6)

17 – اختیار مكان مناسب برای دعا

علاوه بر زمان، انتخاب مكان مناسب برای دعا نیز جزء آداب نیكوی آن به شمار می آید. مكانهایی كه نزد خداوند شرافت و عظمت دارند، برای دعا مناسب تر از دیگر مكانها هستند. لذا مساجد و حرمهای مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت صدیقه علیها السلام و ائمه اطهار علیهم السلام از این جهت بر سایر مكانها امتیاز و برتری دارند. ما در این جا فقط به دو نمونه از این مكانها اشاره می كنیم كه با فضیلت ترین بقاع روی زمین هستند. معرفی سایر مكانهای مناسب برای دعا را به مجال مناسب تری موكول می كنیم.

مسجد الحرام

اولین مورد مسجد الحرام است كه با فضیلت ترین مسجد روی كره زمین می باشد. در این مسجد شریف – كه هر نقطه آن با فضیلت است –

ص: 69

بعضی قسمتها دارای شرافت و فضیلت ویژه ای برای عبادت، از جمله دعا هستند. مطابق برخی روایات با فضیلت ترین قسمت مسجد الحرام مسافت میان ركن حجر الاسود و در كعبه است. این قسمت همان است كه در احادیث، «حطیم»(1)

نامیده شده و امام رضا علیه السلام درباره آن فرموده اند:

ان تهیا لك ان تصلی صلواتك كلها عند الحطیم فافعل فانه افضل بقعة علی وجه الارض و الحطیم ما بین الباب و الحجر الاسود و هو الموضع الذی تاب الله علی آدم علیه السلام.(2)

اگر برایت امكان پذیر بود كه همه نمازهایت را نزد حطیم بخوانی، چنین كن زیرا كه آن بافضیلت ترین مكان بر روی زمین است و حطیم مسافت بین در (كعبه) و حجر الاسود است و آن همان جایی است كه خداوند توبه حضرت آدم علیه السلام را پذیرفت.

طبیعی است كه این مكان مقدس (حطیم) برای دعا نیز بسیار مناسب است و دعا در آن نزدیك تر به اجابت می باشد.

دومین قسمت مسجد الحرام كه فضیلت فوق العاده ای دارد، حجر اسماعیل است. از امام هشتم علیه السلام درباره آن چنین آمده است:

اكثر الصلاة فی الحجر و تعمد تحت المیزاب و ادع عنده كثیراً.(3)


1- 1. علت «حطیم» نامیدن ان مطابق آن چه امام ششم علیه السلام فرموده اند، این است كه مردم در آنجا یكدیگر را خرد می كنند از شلوغی و ازدحام، بحار الانوار، جلد 99، صفحه 229، حدیث 2، به نقل از علل الشرایع.
2- 2. بحار الانوار، جلد 99، صفحه 230، حدیث 4، به نقل از فقه الرضا علیه السلام.
3- 3. همان.

ص: 70

در حجر (اسماعیل) زیاد نماز بگزار و زیر ناودان را قصد كن و آنجا زیاد دعا كن.

ائمه علیهم السلام خود به این سفارشها عمل می كردند. به عنوان نمونه امام زین العابدین علیه السلام را دیدند كه در حجر اسماعیل به نماز ایستاده. این دعا را زمزمه می كنند:

عبیدك بفنائك اسیرك بفنائك مسكینك بفنائك سائلك ببابك یشكو الیك ما لا یخفی علیك.(1)

بنده كوچك تو به درگاهت آمده، اسیر تو به درگاهت آمده، بیچاره تو به درگاهت آمده، گدای تو به در خانه ات آمده، از آن چه بر تو پنهان نیست به تو شكایت می برد.

سومین قسمت مسجد الحرام كه محل استجابت دعا دانسته شده، در كنار قسمتی از كعبه است كه آن را «مستجار» می گویند. این قسمت در كنا ر ركن یمانی و درست قرینه در كعبه و روبروی آن است، همان جایی كه برای مادر بزرگوار امیر المؤمنین علیه السلام، حضرت فاطمه بنت اسد در هنگام ولادت فرزندش شكافته شد و ایشان با معجزه الهی داخل كعبه شدند. تا سه روز هیچ كس از داخل خانه خدا خبر نداشت تا این كه خود ایشان در حالی كه امیر مؤمنان علیه السلام را در آغوش داشتند، از همان قسمت كه دوباره شكافته شد، خارج گردیدند. مستحب است كه در دور (شوط) هفتم طواف وقتی انسان مقابل مستجار می رسد، بایستد و خود را به پرده كعبه بیاویزد و دعا كند. از حضرت امام رضا علیه السلام در این خصوص چنین نقل شده است:


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 196، حدیث 10، به نقل از مناقب.

ص: 71

فاذا كنت فی الشوط السابع فقف عند المستجار و تعلق باستار الكعبة وادع الله كثیراً و الح علیه و سل حوائج الدنیا و الاخرة فانه قریب مجیب.(1)

در دور هفتم طواف نزد مستجار بایست و خود را به پرده های كعبه بیاویز و بسیار خدا را بخوان و بر دعای خود اصرار كن و نیازهای دنیا و آخرت را طلب كن كه او (خداوند) نزدیك و اجابت كننده است.

ائمه علیهم السلام وقتی در دور آخر طواف خود به مستجار می رسیدند، مقید بودند كه آنجا بایستند و بدن شریف و صورت خود را در حالی كه دستهایشان را باز و بلند كرده بودند، به پرده كعبه بچسبانند و مدت مدیدی به دعا مشغول باشند. ایشان همین سفارش را به شیعیان خود می كردند.(2)

به همین جهت مستجار را «ملتزم» نامیده اند.

التزام به معنای چسبیدن به چیزی است و دراین جا چون مستحب است كه انسان بدن و دستها و صورت خود را به طور كامل به مستجار بچسباند، آن قسمت را «ملتزم» (محل چسبیدن) نامیده اند.(3)

عمل مستحبی كه به خصوص در این مكان بسیار مورد تأكید قرار گرفته، اقرار و اعتراف به گناهان و طلب مغفرت از خدای غفار است. از


1- 1. بحار الانوار، جلد 99، صفحه 196، حدیث 8، به نقل از فقه الرضا علیه السلام.
2- 2. رجوع كنید به «وسائط الشیعه» جلد 9، صفحه 423، باب 26، تحت عنوان: «استحباب التزام المستجار فی الشوط السابع و الصاق البطن و الیدین و الخد و الاقرار بالذنوب و الدعاء بالمأثور و غیره».
3- 3. بسیاری از روی اشتباه ملتزم را با حطیم یكی دانسته اند، اما با مراجعه به احادیث ائمه علیهم السلام روشن می شود كه ملتزم همان مستجار است.

ص: 72

امام امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده كه فرمودند:

اقروا عن الملتزم بما حفظتم من ذنوبكم و مالم تحفظوا فقولوا: «و ما حفظته علینا حفظتك و نسیناه فاغفره لنا فانه من اقر بذنبه فی ذلك الموضع و عدة و ذكره و استغفر الله منه كان حقاً علی الله عزوجل ان یغفر له.(1)

نزد ملتزم (مستجار) به گناهانتان كه یادتان هست، اقرار كنید و در مورد آن چه از یادتان رفته بگویید: «و آن چه فرشتگان حافظ تو علیه ما ثبت نموده اند و ما آنها را فراموش كرده ایم، بر ما ببخشای» پس هر كس در آن مكان به گناهانش اقرار كند و آن را بر شمرد و از آن یاد كند و از خداوند به خاطر آن طلب مغفرت نماید، خدای عزوجل بر خود فرض نموده كه از آن گناه او در گذرد.

با این ترتیب كسانی كه توفیق تشرف به بیت الله الحرام را پیدا می كنند، باید قدر دانسته، كمال بهره برداری را از آن مكان مقدس به ویژه مستجار (ملتزم) بنمایند تا با حاجتهای روا شده به وطنهای خود بازگردند.

حائر حسینی

دومین مكانی كه برای استجابت دعا بسیار بسیار مكان مناسبی است، حائر حسینی علیه السلام می باشد. البته همه مشاهده مشرفه ائمه اطهار علیهم السلام برای دعا كردن مناسب هستند، ولی حساب حرم مطهر


1- 1. بحار الانوار، جلد 99، صفحه 194، حدیث 3، به نقل از الخصال.

ص: 73

سیدالشهداء علیه السلام چیز دیگری است. محمد بن مسلم از حضرت امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل كرده كه فرمودند:

ان الله تعالی عوض الحسین علیه السلام من قتله ان جعل الامامة فی ذریته و الشفاء فی تربته و اجابة الدعاء عند قبره و لا تعد ایام زائریه جائیاً و راجعاً.(1)

خدای متعال در عوض كشته شدن (امام حسین علیه السلام) (چهار چیز برای ایشان) قرار داده است: امامت را در فرزندان ایشان، شفا را در تربت (قبر) آن حضرت و اجابت دعا را نزد قبر ایشان قرار داده است و روزهایی كه زوار ایشان برای زیارت آن حضرت در رفت و آمدند (جزء عمر آنها) شمرده نمی شود.

این موارد جزء خصائص حسینی علیه السلام به شمار می آیند. به عنوان مثال خوردن خاك قبر هیچ یك از ائمه (مگر سید الشهداء علیه السلام) جایز نیست و استجابت دعا نیز آن گونه كه در كنار قبر امام حسین علیه السلام تأكید و تضمین شده، در سایر حرمهای مطهر ائمه علیهم السلام چنین نیست. در خصوص اجابت دعا در حائر حسینی علیه السلام شخصی به نام شعیب از امام صادق علیه السلام می پرسد:

فدایت گردم، زیارت قبر حسین علیه السلام چه ثواب و اجری دارد؟

حضرت می فرمایند:

یا شعیب ما صلی عنده احد الصلاة الا قبلها الله منه و لا دعا عنده احد دعوة الا استجیبت له عاجلة و آجلة...(2)


1- 1. بحار الانوار، جلد 101، صفحه 69، حدیث 2، به نقل از امالی طوسی.
2- 2. كامل الزیارات، جلد 83، حدیث 5.

ص: 74

ای شعیب هیچ كس نزد قبر حسین علیه السلام نماز نمی خواند مگر آن كه خداوند آن نماز را از او می پذیرد و هیچ كس نزد قبر آن حضرت دعایی نمی كند مگر آن كه دیر یا زود برایش مستجاب می شود.

باید توجه داشت كه از فرمایش امام صادق علیه السلام نمی توان استنباط كرد كه قبول شدن نماز در كنار قبر سید الشهداء علیه السلام و نیز استجابت دعا در آن مكان مقدس مشروط به هیچ شرط دیگری نیست و به طور مطلق (بی هیچ قید و شرطی) شامل همه زوار آن حضرت می شود. مثلاً كسی كه اهل ولایت آن امام علیه السلام (شیعه) نیست. طبق ضوابط الهی نمازش مقبول نمی باشد، هر چند كه آن را در حرم امام حسین علیه السلام ادا كند.

برخی موانع دیگر هم برای قبولی نماز یا استجابت دعا در حائر حسینی علیه السلام وجود دارد كه در حدیث فوق، ذكری از آن نشده و در احادیث دیگر مطرح شده است. تفصیل این مطلب موكول به مناسب خود می باشد.(1)

اینجا در حد اشاره تذكر می دهیم كه اگر كسی زیارتش مقبول نباشد، نمی توان مطمئن بود كه وعده قبولی نماز و استجابت دعا شامل حالش گردد!

در حدیث دیگری ابن عباس از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل كرده كه پس از اخبار ازشهادت امام حسین علیه السلام فرمودند:

الا و ان الاجابة تحت قبته و الشفاء فی تربته و الائمة من ولده.(2)

آگاه باشید كه اجابت (دعا) زیر گنبد آن حضرت و شفا در خاك قبر ایشان و امامان علیهم السلام از فرزندان حضرتش هستند.


1- 1. رجوع كنید به كتاب «در ضیافت ضریح» از نگارنده.
2- 2. وسائل الشیعة، جلد 10، صفحه 352، حدیث 16.

ص: 75

زیر گنبد آن حضرت به فضای دور قبر ایشان كه اصطلاحاً «حائر» نام دارد، اطلاق می شود. شعاع این حائر بنابر برخی روایات 25 ذراع از هر طرف بدن مطهر سید الشهداء علیه السلام در قبر است.(1)

برخی از مراجع معظم تقلید هم در تعیین حد حائر به همین حد فتوا داده اند. (2)

از نكات آموزنده در سیره ائمه اطهار علیهم السلام این است كه گاهی در هنگام بیماری، فردی را با مال شخصی خود به كربلای معلی برای زیارت سیدالشهداء علیه السلام می فرستادند تا برای شفای ایشان در حائر حسینی علیه السلام دعا كند. یكی از این موارد مربوط به زمانی است كه امام صادق علیه السلام بیمار شده بودند. ایشان دستور فرمودند كه كسی را اجیر كنند تا برای شفای حضرت در كنار قبر سید الشهداء علیه السلام دعا كند. وقتی داوطلب این عمل را پیدا كردند، گفت من می روم، اما همان طور كه حسین علیه السلام امام مفترض الطاعة هستند، خود امام صادق علیه السالم نیز امام مفترض الطاعة می باشند (پس چه نیازی به رفتن كنار قبر سید الشهداء علیه السلام است؟) این سخنان را به امام صادق علیه السلام خبر دادند، حضرت فرمودند:

هو كما قال ولكن ما عرف ان الله تعالی بقاعاً یستجاب فیها الدعاء فتلك البقعة من تلك البقاع.(3)

مطلب همان طور است كه می گوید اما او ندانسته است كه برای خدای متعال مكانهایی است كه دعا در آن مستجاب است و آن سرزمین (كربلا و حرم حسینی علیه السلام) از همان مكانهاست.


1- 1. كامل الزیارات، باب 89، حدیث 4، هر ذراع بین 40 تا 50 سانتی متر است.
2- 2. منهاج الصالحین، جلد1، آیة الله سیستانی، مسئله 952.
3- 3. وسائل الشیعة، جلد 10، صفحه 421 و 422، حدیث 2.

ص: 76

آری، كنار قبر سید الشهداء علیه السلام از بهترین مكانهایی است كه امید استجابت دعا در آنها می رود، تا آن جا كه خود ائمه علیهم السلام هم از این فرصت برای دعاهایشان استفاده می كردند.

18 – در دست داشتن انگشتر عقیق و فیروزه

یكی دیگر از آداب ظاهری دعا این است كه دعا كننده در هنگام دعا كردن انگشتر عقیق و فیروزه در دست داشته باشد. از امام صادق علیه السلام منقول است كه فرمودند:

ما رفعت كف الی الله عزوجل احب الیه من كف فیها خاتم عقیق.(1)

هیچ دستی به سوی خدای عزوجل بالا نرفته كه نزد او محبوبتر باشد از دستی كه در آن انگشتر عقیق است.

همان امام بزرگوار علیه السلام از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل فرموده كه خدای متعال به آن حضرت فرمود:

ان لا ستحیی من عبد یرفع یده و فیها خاتم قصه فیروزج فاردها خائبة.(2)

من (خداوند) از بنده ای كه دستش را در حالی كه انگشتری با نگین فیروزه دارد، (به دعا) بلند می كند حیا می كنم كه آن (دست) را ناكام برگردانم.

بنابراین احادیث، برای آن كه امید استجابت دعا بیشتر شود، خوب


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 353، حدیث 2، به نقل از مهج الدعوات.
2- 2. همان.

ص: 77

است علاوه بر رعایت آداب باطن و قلبی به این گونه آداب ظاهری نیز توجه شود.

تا اینجا مهمترین آداب دعا كردن را با توضیح مختصری نسبت به هر یك بر شمردیم. همان طور كه روشن است، برخی از این آداب جنبه قلبی (و حتی اعتقادی) دارند، مانند سه ادب اول: برخی دیگر هم جنبه قلبی و هم جوارحی دارند، مانند ادب پنجم تا دهم برخی هم بیشتر جنبه ظاهری دارند هر چند كه به لحاظ انگیزه از دل و قلب دعا كننده ناشی می شوند، مانند ادب شانزدهم تا هجدهم. به هر حال رعایت همه این آداب در این كه احتمال استجابت دعا بیشتر شود، مؤثر است.

باید توجه داشت كه این آداب به یكدیگر وابسته نیستند، به این معنا كه اگر انسان نتوانست یكی از آنها را رعایت كند، می تواند به بقیه عمل نماید. حتی اگر یكی از آنها را جامه عمل بپوشاند، بهتر از آن است كه به هیچ یك عمل نكند. بنابراین هر تعداد را كه بیشتر رعایت كندف به خدای متعال نزدیكتر و در نتیجه احتمال اجابت دعایش بالاتر می رود. غیر از این موارد، اعمال دیگری هست كه می توان آنها را هم جزء آداب دعا كردن به شمار آورد. علاقه مندان را به مطالعه كتب مرجع و تفصیلی در این موضوع ارجاع می دهیم.

ص: 78

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 6

1. چرا گفتن عبارت «انشاء الله» در هنگام دعا و مسألت، بی مورد است؟

2. معنای «تباكی» چیست؟ تفاوت آن با تظاهر به بكاء چیست؟

3. از چه طرفی می توان حال بكاء را در خود ایجاد كرد؟

4. حال «ابتهال» چه حالی است.

5. «حطیم»، «مستجار» و «ملتزم» به كدام قسمتهای مسجد الحرام گفته می شود؟

6. «حائر» به كجا اطلاق می شود و چه فضیلتی دارد؟

ص: 79

فصل دوم: عدم منافات دعا با رضا به قضای الهی

درس هفتم: توهم ناسازگاری دعا با رضا به قضای الهی

در این فصل به بحث درباره چگونگی سازگار بودن دعا با رضا به قضای خداوند می پردازیم. آیا دعا كردن برای تغییر مقدرات الهی با مقام رضا و تسلیم نسبت به قضای او سازگار است؟ چگونه؟ خوب است ابتدا اشاره ای به اهمیت جایگاه اعتقادی رضا و تسلیم داشته باشیم.

اهمیت رضا و تسلیم به قضای خداوند

در حدیثی از حضرت موسی علیه السلام – پیامبر اولوالعزم الهی – نقل شده كه به پیشگاه خداوند، عرضه داشت؟

یا رب دلنی علی عمل اذا انا عملته نلت به رضاك.

ای پروردگار من مرا به عملی راهنمایی كن كه با انجام آن به خشنودی تو نائل گردم.

ص: 80

پاسخی كه در نهایت از جانب خداوند به ایشان وحی شد، چنین بود:

ان رضای فی رضاك بقضائی.(1)

خشنودی من در خشنود بودن تو از قضای من است.

از این حدیث قدسی فهمیده می شود كه در صورتی خداوند از بنده اش راضی است كه او از حكم و قضای خدایش راضی باشد. بنابراین اگر بنده ای نسبت به حكمی از احكام الهی قلباً ناخشنود باشد، نمی تواند به رضایت خداوند از خود اطمینان پیدا كند. در بیان دیگری از زبان امام صادق علیه السلام نشانه ایمان مؤمن رضا و تسلیم او دانسته شده است.

سؤالی كه از ایشان پرسیده شد، چنین بود: به چه چیز ایمان مؤمن معلوم می شود؟ حضرت فرمودند:

بالتسلیم لله و الرضا فیما ورد علیه من سرور او سخط.(2)

به تسلیم و رضا از خداوند در خوشحالی یا ناخرسندی.

نشانه ایمان مؤمن رضای او به آن چیزی است كه خداوند برایش تقدیر می فرماید، چه مطابق میل و خواسته اش باشد و چه نباشد. در هر حال باید به قضای الهی راضی و خشنود باشد.

توهم تعارض دعا با مقام رضا و تسلیم

با توجه به جایگاه بلند مقام رضا و تسلیم، برخی از اندیشمندان بشری تصور كرده اند كه لازمه نیل به چنین مقامی، دست كشیدن از دعا


1- 1. بحار الانوار، جلد 82، صفحه 134، به نقل از الدعوات راوندی.
2- 2. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الرضا بالقضاء، حدیث12.

ص: 81

برای تغییر مقدرات الهی است. گمان ایشان این است كه اگر كسی چیزی را از خداوند طلب كند، معلوم می شود كه به وضع موجود خود – كه خداوند برایش تقدیر و حكم نموده – راضی و خشنود نمی باشد. این تفكر تا آن جا پیش رفته كه دعا نكردن را بالاترین مقام برای انسان شمرده اند.

جلال الدین بلخی یكی از مروجین اصلی این طرز تفكر است كه در مثنوی خویش چنین می سراید:

قوم دیگر می شناسم ز اولیا = كه دهانشان بسته باشد از دعا

از رضا كه هست رام آن كرام = جستن دفع قضاشان شد حرام

در قضا ذوقی همی بینند خاص = كفرشان آید طلب كردن خلاص

حسن ظنی بر دل ایشان گشود = كه نپوشند از غمی جامه كبود(1)

توضیحی كه برخی از ارادتمندان مولوی در مورد این اشعار داده اند، چنین است:

این دسته از اولیاء دعا نمی كنند زیرا راضی به قضای الهی شده اند و برای آنها سختی و راحتی و داشتن و نداشتن مطرح نیست.

آنها چنان هستی را پیچیده می بینند كه نمی دانند اصلاً چه چیز برایشان نیكو و چه چیز بد است تا با دعا دفع آن را بخواهند، خود را كاملاً به خدا سپرده اند و در قضای الهی ذوقی و لذتی برتر از خواست و اراده خود می بینند و بلكه خواست و اراده ای ندارند و خود اصلاً در میان نیستند. به تعبیر غزالی آنها در مرتبه سوم توكل هستند.(2)


1- 1. مثنوی، دفتر سوم، ابیات 183 – 188.
2- 2. عبدالكریم سروش، حدیث بندگی و دلبردگی، صفحه 230.

ص: 82

در این عبارات چهار دلیل برای دعا نكردن گروهی كه در دیدگاه نویسنده، اولیاء خوانده شده اند، بیان گردیده است:

1 – چون به مقام رضا نائل شده اند، تغییر قضای الهی را طلب نمی كنند.

2. چون خیر و شر خود را نمی شناسند، چیزی را بد نمی دانند تا برای دفع آن دعا كنند.

3. تن دادن به قضای الهی برایشان لذت بخش تر از رسیدن به خواسته خودشان است.

4. چون خود را نمی بینند، اصلاً خواست و اراده ای ندارند كه بخواهند براساس آن از خداوند چیزی را طلب كنند.

نویسنده وجه چهارم را تفسیر مرتبه سوم توكل از دیدگاه غزالی می داند و در مقام توضیح می گوید:

توكل از نظر غزالی سه مرتبه دارد: مرتبه اول توكل چنان است كه كسی بر وكیل خود اعتماد كند، مرتبه دوم، توكل طفل بر مادر خویش است كه جز او كسی را نمی شناسد و پناهی به غیر او ندارد و مرتبه سوم توكل، مرده وار خود را به مرده شور سپردن است و یا قلم وار در دست نویسنده نشستن است.

خفته از احوال دنیا روز و شب = چون قلم در پنجه تقلیب رب

چنین افرادی دعا نمی كنند چون در دعا كردن رایحه ای از استقلال و استغناست كه منافی با مقام فناست. البته غزالی این حالت را گذرا می داند زیرا اعتقاد دارد اگر این حال ادامه پیدا كند، شخص قادر به زندگی نخواهد بود و دوام آن حالت به اندازه دوام

ص: 83

زردی ازترس یا سرخی از خشم است. ولی از سخنان مولوی پیداست كه آن حال را مقام می داند و چنان توكلی را پایدار می شمارد.(1)

مشربی كه اساس و پایه سخنان مولوی و غزالی و شارحان آنهاست، یك دیدگاه صوفیانه است كه در آثار سایر ایشان هم به چشم می خورد.

یكی از عبارات ابن عربی در این خصوص چنین است:

انما یمنع هولاء من السؤال علمهم بان الله فیهم سابقة قضاء فهم قد هیؤوا محلهم لقبول ما یرد منه.(2)

آن چه آنان را از دعا و درخواست (از خدا) باز داشته چیزی نیست جز علم و آگاهی آنها از این كه خداوند از قبل در مورد آنان حكم فرموده پس آنها محل خود را برای پذیرفتن آن چه از جانب او (خدا) می رسد، آماده كرده اند.

در ادامه این بحث، ابن عربی تصریح می كند كه خداوند در مورد هر كس براساس اقتضای عین ثابتش حكم می كند كه آن هم به علم ذاتی حق بر می گردد و قابل تغییر نیست. بسط و شرح این بحث، ما را از مقصود اصلی كتاب دور می كند. علاقه مندان می توانند به كتابهایی كه این موضوع را مطرح كرده اند، رجوع نمایند.(3)


1- 1 عبدالكریم سروش، حدیث بندگی و دلبردگی، صفحه 230 و 231.
2- 2. شرح فصوص قیصری، صفحه 101.
3- 3. نظیر فصوص الحكم ابن عربی و شرح قیصری بر آن، فص شیثی.

ص: 84

دیدگاه صوفیانه، دعا نكردن نشانه تقرب به خداوند!

پیش از آن كه به تحلیل و نقد این دیدگاه صوفیانه بپردازیم، شرح داستانی را كه مولوی در دفتر سوم مثنوی در همین خصوص آورده، از زبان یكی از شیفتگانش نقل می كنیم:

مولانا در دفتر سوم مثنوی ملاقات عارفی به نام دقوقی را با چنین افرادی شرح می دهد و می گوید كه وقتی دقوقی به امامت بر این جماعت از اولیای خدا ایستاد، در حین نماز صدای ناله و افغان كشتی شكستگان را شنید كه غرق می شدند، دقوقی بر آنان رحمت آورد و دعا كرد و آن كشتی شكستگان نجات یافتند.

... اما اولیایی كه با دقوقی بودند، وقتی دریافتند كه به دعای دقوقی آن مردم نجات یافتند، بلافاصله او را رها كردند و از چشم او غایب شدند، زیرا این دعا را فضولی در كار حق می دانستند و دقوقی را بدین جهت شایسته همنشینی با خود ندانستند.

مولانا درباب سر اعتراض آن اولیاء بر دقوقی توضیح می دهد كه رحم اولیای خدا از جنس رحمی كه مردم دارند نیست و به طور كلی عاطفه شان با عواطف آدمیان عادی فرق دارد. آنها مهربان هستند ولی نه از آن مهربانی ها كه ما داریم، و به واسطه تشبه و تقربی كه به خدا حاصل كرده اند، همان بی پروایی و لا ابالی گری كه در حق است، در آنان كه مقربان درگاه اویند نیز یافت می شود... پس دعا نكردنشان به دلیل نزدیك شدنشان به خداست نه به دلیل دوری و مغضوبیشان و نه به دلیل غفلت یا استكبار ورزیدنشان. بلكه بدان دلیل است كه مهر و قهرشان مانند خدا شده است و خداوند از سر تمكین، غرقه شدن آدمیان

ص: 85

را می بیند و آنها را وا می گذارد و به آنان رقت نمی كند و این ذره ای از مهربان بودنش نمی كاهد. هم چنین وصف در مقربانش هم حاكم و جاری می شود و آن فانیان كه به قرب نوافلی و فرایضی رسیده اند، نه این كه جرأت و جواز دعا ندارند، بلكه وجهی برای دعا كردن نمی بینند.(1)

ملاحظه می شود كه در دیدگاه این افراد، دعا نكردن نه تنها نقص نیست، بلكه نشانه كمال تقرب به خداوند دانسته شده و لازمه این ادعا آن است كه اهل دعا هنوز به مرتبه اعلای قرب الهی نائل نشده اند كه اگر می شدند، لب به دعا نمی گشودند.

غرض از نقل این مطالب روشن شدن موضع اعتقادی كسانی است كه دعا به پیشگاه خداوند را منافی رضا و تسلیم می دانند. ما در دروس آینده می خواهیم با بررسی و نقد یك یك ادعاهای مطرح شده، این حقیقت روشن شود كه دعا هیچ گونه تعارضی با رضا به قضای الهی ندارد بلكه خود از لوازم مقام تسلیم است و هر چه تقرب بندگان به خداوند بیشتر شود در دعا و درخواست از او جدی تر و مضرتر خواهند شد. در ضمن این نقد و بررسی به برخی اشكالات واهی و سست كه ر اقوال نقل شده وجود دارد، نیز پاسخ داده می شود.


1- 1. حدیث بندگی و دلبردگی، صفحه 231 تا 233.

ص: 86

درس هشتم: دعا، تجلی رضا و تسلیم و بندگی در برابر خدا

در دس گذشته دیدگاه صوفیانه ای را مطرح كردیم كه لازمه رضا به قضای خداوند را دعا نكردن می نمایاند. ما در این درس و دروس آینده به نقد این دیدگاه می پردازیم.

عدم اختصاص اشكال صوفیان به دعا

اولین نكته ای كه در پاسخ این دیدگاه نادرست می توان گفت، این است ه اگر چنین سؤال با اشكالی وارد باشد، اختصاص به دعا ندارد و شامل هر تلاش دیگری كه برای تغییر وضعیت انسان صورت می گیرد، خواهد شد. مطابق دیدگاه صوفیان، دعا از آن جهت مذموم است كه با رضا به قضای الهی ناسازگار می باشد. اگر چنین منطقی پذیرفتنی باشد، هر اقدامی كه در جهت تغییر حالت و موقعیت انسان باشد نیز با خشنودی نسبت به قضای خداوند در تعارض خواهد بود. بنابراین طبق این منطق باید گفت كه مراجعه بیمار به پزشك و خوردن دارو برای

ص: 87

رفع بیماری با رضا به قضای الهی ناسازگار است یا حتی خوردن غذا برای رفع گرسنگی هم باید عملی مخالف با مقام رضا و تسلیم تلقی گردد. اینجاست كه بطلان این نگرش و غیر عاقلانه بودن آن كاملاً واضح و روشن می گردد. به طور كلی راضی بودن به قضای خداوند نباید به گونه ای تفسیر شود كه لازمه آن، نفی هر گونه فعالیتی در جهت تغییر مقدرات شخص باشد، بلكه باید گفت كه هر اقدامی در مسیر رضای خداوند، خود مصداقی از تسلیم و رضا به قضای خداوند است.

راضی بودن به قضای تشریعی و تكوینی خداوند

برای روشن شدن این نكته لطیف بیان مقدمه ای ضروری است:

قضا به معنای حكم است و قضای خداوند یعنی حكم او. قضای الهی دو نوع است: تشریعی و تكوینی. قضای تشریعی همان احكامی است كه خداوند برای عاقل مختار تشریع فرموده و شامل اوامر و نواهی او می گردد. به عنوان مثال حكم به وجوب اقامه نماز از مصادیق قضای تشریعی خداست و لذا قبول این حكم و تسلیم شدن به آن، لازمه راضی بودن به قضای تشریعی خداوند است. همین طور است حكم خداوند بر انسان به حفظ جان خود از خطرها.

این حكم هم عقلی ست و هم نقلی و شرع هم از مجموع احكام عقلی و نقلی تشكیل می شود. لذا وجوب حفظ جان از خطرها، مصداق حكم تشریعی خداوند می باشد. بنابراین لزوم خوردن غذا برای حفظ سلامت بدن و نیز ضرورت مراجعه به پزشك و استفاده از دارو برای معالجه و درمان، از احكام تشریعی الهی به شمار می آیند. لذا می توان گفت كه لازمه تسلیم بودن به قضای تشریعی خداوند، وجوب خوردن

ص: 88

غذا و درمان بیماری است.

نوع دیگر قضای الهی، قضای تكوینی است كه عبارت است از آن چه خداوند در عالم به وجود می آورد. قضای تكوینی خدا همان ایجاد اوست. بنابراین كسی كه بیمار می شود، این بیماری از مصادیق قضای تكوینی خداوند است. لازمه راضی بودن به این قضا آن است كه شخص بیمار از آن چه خداوند برایش تقدیر فرموده، قلباً ناخشنود نباشد.

با این ترتیب هم بیمار شدن انسان به قضای الهی بر می گردد و هم وجوب درمان آن بیماری. تسلیم شدن به قضای خداوند ایجاب می كند كه انسان هم به اولی و هم به دومی به قلباً رضا داشته باش. راضی بودن به قضای تكوینی (در مورد بیماری) اقتضا می كند كه انسان بیمار از بیماری خود اظهار ناخشنودی نكند و رضا به قضای تشریعی هم لازمه اش این است كه شخص برای معالجه و درمان بیماری اش اقدامات لازم را انجام دهد. پس اگر بیماری از آن چه خداوند برایش خواسته، ناراضی باشد، راضی به قضای الهی نیست و همین طور است اگر بیماری در پی درمان بیماری اش نباشد. هر دوی اینها از قلمرو تسلیم و رضا به قضای خداوند خارج شده اند.

دعا: لازمه راضی بودن به قضای تشریعی خداوند

با این توضیحات ارتباط مسئله دعا و وجوب آن با رضا به قضای الهی روشن می شود. همان بیانی را كه درباره لزوم درمان بیماری گفته شد، می توانیم در مورد وجوب دعا مطرح نماییم. خداوند برای رفع بلا و گرفتاری (هم چون بیماری) راههای مختلفی قرار داده است. یكی از آن

ص: 89

راهها دنبال دارو و معالجه پزشكی رفتن است و راه دیگر آن توسل به دعا و سایر اسباب معنوی است. خداوند، عالم هستی را عالم اسباب و مسببات قرار داده و چنین مقرر فرموده كه امور از طریق اسباب و علل آنها انجام پذیرد. اسبابی هم كه خداوند قرار داده، گونه های مختلف هستند، برخی جنبه مادی دارند و برخی معنوی. شفا دادن كار خود خداست، اما اسباب كه به خواست خداوند مؤثر در شفا قرار داده شده اند، دو گونه هستند. برخی هم چون دارو مادی هستند و برخی نظیر دعا معنوی. این دو گونه سبب – كه به خواست خداوند سبب شده اند – از جهت این كه هر یك وسیله و مجرای شفای بیماری می توانند باشند، تفاوتی با یكدیگر ندارند. پس اگر بیماری بخواهد به امر تشریعی خداوند كه همان قضای اوستف تسلیم گردد، باید برای حفظ سلامت خویش آن چه را كه خداوند وسیله شفای او قرار داده، محقق گرداند، یعنی هم باید به معالجه پزشكی بپردازد و هم دست به دعا بلند كند و اگر در انجام این امور كوتاهی نماید، به قضای تشریعی خداوند تن نداده است.

ملاحظه می شود كه نه تنها راضی و تسلیم شدن به قضای خداوند با دعا به پیشگاه او منافات ندارد، بلكه لازمه تسلیم شدن به معنای صحیح و دقیق آن، روی آوردن به سوی دعاست كه مورد تأكید پروردگار می باشد. به عبارت روشن تر می توان گفت كه اگر كسی گمان كند كه چون قضای تكوینی خداوند به بیماری فردی تعلق گرفته، نباید برای علاج آن اقدامی كند تا به خیال خود مخالفتی با قضای الهی نكرده باشد، باید بداند كه همین فكر و عمل او خود، مصداق مخالفت با قضای الهی

ص: 90

است. خود خداوند چنین قرار داده كه:

الدعاء یرد القضاء.(1)

یعنی این كه دعا سبب برگشت قضای الهی است، خود یكی از مصادیق قضای تكوینی پروردگار است و چون اوامر متعددی در خصوص دعا به پیشگاه الهی صادر شده، معلوم می شود كه رضای پروردگار در این است كه انسانها وقتی گرفتار می شوند (مانند حال بیماری) برای رفع گرفتاری در كنار ایجاد علل و اسباب عادی آن، دست به دعا بلند كرده، از خداوند بخواهند تا گرفتاریهایشان را برطرف گرداند.

اگر در انجام این امر كوتاهی ورزند، در آن صورت با آن همه سفارشی كه در خصوص روی آوردن به دعا صورت گرفته، مخالفت كرده اند و بنابراین دعا نكردن ایشان عملی مخالف با رضای الهی است. پس هرگز ازاین كه خداوند برای كسی بیماری را مقدر نموده، نمی توان نتیجه گرفت كه رضای او به این است كه آن بیمار هیچ اقدامی در جهت درمان خود انجام ندهد (دقت شود) یعنی ازقضای تكوینی پروردگار نمی توان رضا یا عدم رضای او را كشف كرد، بلكه خشنودی یا ناخشنودی خداوند صرفاً از قضای تشریعی او (كه همان اوامر و نواهی اوست) كشف می گردد.

با این توضیحات روشن شد كه دفع قضای الهی به وسیله دعا نه تنها حرام نیست، بلكه چون رجوع به این وسیله مورد امر و سفارش اكید خداوند می باشد، متوسل شدن به آن برای دفع قضا (البته در مواردی كه


1- 1. مدرك این حدیث و مشابه آن در درس هشتم از حلقه گذشته همراه با توضیحات لازم گذشت.

ص: 91

نسبت به آن نهیی وارد نشده)(1)

واجب و مصداق رضا به قضای تشریعی خداوند است.

معنای صحیح سپردن كامل خود به خدا

نكته دیگری كه با همین بیانات روشن می شود، این است كه اگر معنای توكل یا لازمه مرتبه ای از آن این باشد كه انسان مرده وار خود را به مرده شوی بسپرد یا قلم وار در دست نویسنده بنشیند، معنای صحیح این تعابیر دقیقاً خلاف آن چیزی است كه غزالی و تابعانش گفته اند. آنها می گویند لازمه این كه بنده ای «كالمیت بین یدی الغسال» باشد، این است كه هیچ اقدامی در جهت تغییر وضعیت موجود خود ندهد. در حالی كه این عقیده خود مخالف با تسلیم بودن بنده وار در برابر خدای متعال است كسی كه خود را در برابر خدایش كاملاً بی اراده و هم چون مرده ای در دستان مرده شوی می داند، از جانب خود، چیزی را برای خو بر نمی گزیند. هم و غم او خلاصه می شود در این كه بفهمد خدایش چه دستوری به او داده و در مرحله بعد برای تحقق آن بكوشد.

بنابراین بنده ای كه اراده و خواستی جز خواست پروردگارش ندارد، وقتی بداند كه دعا كردنش متعلق مشیت مولایش است، در انجام دعا كاهلی نمی كند و به بهانه رضا به قضای او از دعا شانه خالی نمی كند.

چنین بنده ای چون می داند كه خداوند از او دعا را طلب نموده و آن را وسیله رد و دفع قضای خویش ساخته است، لامه سپردن خود به خداوند را روی آوردن به سوی دعا می داند و سستی در این امر را


1- 1. مانند این كه كسی برای تحقق یك امر حرام دعا كند.

ص: 92

مخالف با عبودیت محض خود می شمارد. پس می بینیم كه آن چه بهانه غزالی و مقلدانش برای كنار گذاشتن دعا بوده، نتیجه اش دقیقاً خلاف مدعای ایشان است.

متأسفانه برخی با قلم پردازیهای ماهرانه مدعای خود را به گونه ای ارائه می دهند كه خواننده اصلاٌ متو جه اشكالات آن نمی شود.

به این عبارات توجه كنید:

خود را كاملاً به خدا سپرده اند و در قضای الهی ذوقی و لذتی برتر ازخواست و اراده خود می بینند و بلكه خواست و اراده ای ندارند و خود اصلاً در میان نیستند.(1)

درباره معنای صحیح «خود را كاملاً به خدا سپردن» توضیح لازم بیان شد. اما این كه می گوید: چون خود را نمی بینند، اصلاً خواست و اراده ای ندارند كه از خدا طلب كنند، باید پرسید: خواست و اراده ندارند، یعنی چه؟ آیا لازمه سپردن كامل خود به خداوند این است كه انسان هیچ نوع خواست و اراده ای نداشته باشد؟ عبارت به گونه ای ادا شده كه خواننده تصور می كند كه داشتن هر چه خواست و اراده ای با مقام رضا و تسلیم محض منافات دارد. اما آیا واقعاً چنین است؟ اگر بنده بداند كه خدایش در حال بیماری از او خواسته كه برای سلامت و عافیت خود دعا كند، باز هم می توان گفت كه لازمه تسلیم، طلب نكردن عافیت است؟ روشن است كه لازمه سپردن خود به خدا این نیست كه انسان هیچ گونه خواست و اراده ای نداشته باشد، بلكه باید گفت لازمه اش این است كه انسان خواست و اراده ای غیر ازخواست و اراده خدای خود


1- 1. حدیث بندگی و دلبردگی، صفحه 230.

ص: 93

نداشته باشد. روشن نكردن این نكته به ظاهر ساده مقصود گوینده را صد در صد تغییر می دهد و خواننده كم اطلاع هم چه بسا متوجه این اشكال در عبارت نویسنده نشود. اگر فرد بیماری بخواهد خود را نبیند و اراده و خواستی از خود نداشته باشد، باید چه كند؟ اگر گفته شود كه باید هیچ اراده و خواستی نداشته باشد، نتیجه گرفته می شود كه پس نباید برای خود طلب عافیت كند. اما اگر گفته شود كه باید خواست و اراده ای غیر از آن چه خدا خواسته، نداشته باشد، در این صورت باید برای خود عافیت بخواهد، چون خواست خدا برای بیمار چنین است.(1)

ملاحظه می شود كه نتیجه بحث در دو فرض، كاملاً نقیض یكدیگر در می آید، در یك فرض، دعا نكردن و در فرض دیگر، دعا كردن وظیفه بنده ای است كه به مقام رضا و تسلیم نائل شده است.

حال روشن است كه كدام نتیجه صحیح و كدام یك باطل است و چه ابهامی در عباراتی كه نقل كردیم، وجود دارد كه سخن را كاملاً دو پهلو می نماید. بنابراین لازمه این كه انسان برای خودش در برابر خدایش استقلالی قائل شنود، این نیست كه كه «هیچ چیز از خدا نخواهد»، بلكه این است كه «چیزی جز آن چه خدایش خواسته است، نخواهد» و این دو مطلب تفاوت زیادی با هم دارند.


1- 1. در درس آینده این موضوع را با ذكر ادله اش روشن می سازیم.

ص: 94

دعا: نشانه استقلال یا نیاز؟

با این توضیح مغالطه ای كه در این عبارات است، كاملاً روشن می گردد:

چنین افرادی دعا نمی كنند، چون در دعا كردن رایحه ای از استقلال و استغناست كه منافی با مقام فناست.(1)

آیا واقعاً در دعا كردن رایحه استقلال و استغنا وجود دارد یا در دعا نكردن؟ آیا در مجموعه عبادات، عملی هست كه بیش از دعا كردن به پیشگاه خداوندف نشانگر عجز و فقر انسان به سوی او باشد؟ آیا انسان در حال دعا، كمال احتیاج و نیاز خود را به خالق بی نیازش ابراز نمی كند، پس چه غرض یا مرضی وجود دارد كه آن چه را بیانگر كمال فقر و نیاز انسان است، دارای شائبه استقلال و استغنا بدانیم؟

علاوه بر این، مقصود از «فنا» چیست؟ اگر معنای صحیحی داشته باشد، چیزی جز این نیست كه خواست بنده در خواست خدایش گم گردد و بنده اراده ای جز اراده مولایش نداشته باشد. اگر چنین است، همان خلطی كه پیش از این گفته شد، در عبارات نقل شده وجود دارد آیا فنا به این است كه بنده هیچ خواستی نداشته باشد یا این كه خواستی جز خواست خدایش نداشته باشد؟ این دو معنا تفاوت زیادی با یكدیگر دارند. اولی نادرست و دومی كاملاً صحیح است.

البته می دانیم كه صوفی مسلكان از فنای مخلوق در خالق، معنای دیگری را غیر از آن چه گفته شد، قصد می كنند كه همان فنای وجودی و تكوینی است، اما این معنا عقلاً و نقلاً نمی تواند صحیح باشد كه در این


1- 1. حدیث بندگی و دلبردگی، صفحه 231.

ص: 95

مقال، محال پرداختن به آن نیست. به هر حال روشن است كه بیشترین چیزی كه بوی استغنا و استقلال بنده از خدایش می دهد، این است كه انسان رفع نیازش را از خالقش نخواهد و در پیشگاه او دست به دعا بلند نكند و از او حاجت نخواهد. این همان چیزی است كه در بیان امام باقر علیه السلام به «استكبار از عبادت خدا» تعبیر شده و مصداق آیه:

وَقَالَ رَ بُّكُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَكْبِرُ ونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِ ینَ (1)

دانسته شده است.(2)

یعنی از بدترین انواع استكبار و سرباز زدن از چتر بندگی خداوند، این است كه انسان خود را محتاج دعا نبیند، هر چند كه بهانه و مستمسك آن را، رایحه استقلال دعا كننده از خداوند بداند! فاعتبروا یا اولی الابصار!


1- 1. غافر، 60.
2- 2. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب فضل الدعاء و الحث علیه، حدیث 2.

ص: 96

درس نهم: طلب عافیت از خدا (1)

در درس گذشته اولین و مهمترین نكته ای را كه در دیدگاه صوفیانه در مورد دعا وجود دارد، به نقد كشیدیم و نشان دادیم كه نه تنها منافاتی مین دعا و رضا به قضای الهی وجود ندارد، بلكه دعا لازمه این رضاست.

ملاك شناخت خیر و شر برای انسان

بهانه دیگری كه برای شانه خالی كردن از دعا مطرح شده، این است كه ادعا می شود: اولیای الهی خیر و شری برای خود نمی شناسند كه بخواهند برای دفع آن شر دعا كنند، عبارت این بود:

آنها چنان هستی را پیچیده می بینند كه نمی دانند اصلاً چه چیز برایشان نیكو و چه چیز بد است تا با دعا دفع آن را بخواهند.(1)

این عبارت چنین القا می كند كه انسانها در درجات بالای تقرب به خداوند به جایی می رسند كه به خاطر فانی شدن در او، اصلاً خوب و


1- 1. حدیث بندگی و دلبردگی، صفحه 230.

ص: 97

بدی برای خود نمی شناسند. ما برای قضاوت صحیح در این مورد باید به تحلیل مسئله بپردازیم. آیا بندگان به طور كلی از خیر و شر خود آگاه هستند یا خیر؟ و آیا با تقرب بیشتر به خداوند در این امر تغییری حاصل می شود؟

در پاسخ به این پرسشها باید به ملاك خیر و شر برای انسان توجه كنیم. در یك كلام می توانیم بگوییم كه آن چه خداوند برای انسان می پسندد، خیر او و آن چه نمی پسندد، شر اوست و تنها معیار خیر و شر همین است. در دیدگاه الهی هر معیار دیگری كه مطرح شود، باید در نهایت به همین ملاك برگردد. هیچ امری جز رضا و سخط پروردگار نمی تواند خیر و شر را برای انسان معین كند. بر این اساس بندگان خدا می توانند خیر و شرشان را به صورت كلی تشخیص دهند، ولی البته در تعیین برخی مصادیق آنها جاهل می مانند.

تأكید بر طلب عافیت از خدا در دعاها

به عنوان مثال از ادله نقلی متعدد بر می آید كه طلب عافیت از خدا مورد رضای او و بلكه متعلق امر اوست. بنابراین قطعاً دعا برای طلب عافیت برای انسان خیر است و دعای مخالف آن، شر. یكی از دعاهای صحیفه مباركه سجادیه اختصاص به عافیت طلبی از خدای متعال دارد و چنین آغاز می شود:

اللهم صلی علی محمد و آله و البسنی عافیتك و جللنی عافیتك و حصنی بعافیتك و اكرمنی بعافیتك و اغننی بعافیتك و تصدق علی بمعافیتك و هب لی عافیتك و

ص: 98

افرشنی عافیتك ... و لا تفرق بینی و بین عافیتك فی الدنیا و الاخرة.

خدایا بر محمد و آل او درود فرست و لباس عافیت خود را بر من بپوشان و مرا در عافیت خود فرو ببر و در حصن عافیتت قرار ده و با عافیت خود گرامی ام بدار و با عافیت خود بی نیازم فرما و عافیتت را بر من تصدق كن و عافیت خود را به من ببخش و عافیتت را برایم بگستران ... و میان من و عافیتت در دنیا و آخرت جدایی مینداز.

در ادامه دعا، امام سجاد علیه السلام بازهم تأكید بر عافیت طلبی را با این عبارات بیان داشته اند:

اللهم صلی علی محمد و آله و عافنی عافیة كافیة شافیة عالیة نامیة عافیة تولد فی بدنی العافیة عافیة الدنیا و الاخرة.(1)

خدایا بر محمد و آل او درود فرست و مرا عافیتی عطا كن كفایت كننده، شفا بخش، برتر و رشد كننده، عافیتی كه در بدن من عافیت بیاورد، عافیت دنیا و آخرت را.

می بینیم كه كامل تر، زیباتر و رساتر از این عبارات نمی توان از خداوند طلب عافیت نمود و این دعاها كه از زبان حجت معصوم پروردگار صادر شده، نشانگر رضای الهی به چنین درخواست هایی است. ملاك خیریت هم چیزی جز خشنودی خداوند نیست. پس قطعاً عافیت خواهی خیری است كه انسان باید آن را از خدایش بخواهد در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام به صراحت به درخواست عافیت از


1- 1. صحیفه سجادیه، دعای 23.

ص: 99

خداوند امر شده ایم:

سلوا ربكم العفو و العافیة.(1)

از پروردگار خود عفو و عافیت را درخواست كنید.

در این حدیث بر درخواست دو چیز از خداوند تأكید شده، عفو و عافیت. از امام موسی بن جعفر علیهما السلام هم نقل كرده اند كه خداوند را چنین می خواندند:

اللهم انی اسالك العافیة و اسالك جمیل العافیة و اسالك شكر العافیة و اسالك شكر شكر العافیة.(2)

خدایا از تو درخواست می كنم عافیت را و درخواست می كنم عافیت زیبا را و درخواست می كنم شكر پر عافیت را و درخواست می كنم شكر كردن بر شكر نسبت به عافیت را.

آری، انسان هم باید از خدا عافیت بخواهد و هم توفیق شكرگزاری نسبت به عافیت عطا شده از جانب خدا و هم این كه به خاطر شكر بر عافیت، بتواند خداوند را سپاس بگزارد.

عافیت در زبان عربی به معنای سلامت كامل است.(3)

این سلامت هم شامل سلامت بدن می شود و هم سلامت روح. بنابراین قطعاً درخواست صحت و سلامت بدن از مصادیق عافیت می باشد. علاوه بر این، عافیت شامل صحت و سلامت از هر نوع بلا و گرفتاری مادی و معنوی هم می شود، گرفتاری مادی هم چون فقر و گرفتاری معنوی


1- 1. بحار الانوار، جلد 70، صفحه 178، حدیث 40 به نقل از المحاسن.
2- 2. همان، جلد 95، صفحه 362، حدیث 20 به نقل از الدعوات راوندی.
3- 3. العافیة الصحة التامه المعجم الوسیط، صفحه 612.

ص: 100

هم چون قساوت قلب. هم چنین عافیت شامل عافیت دنیا و آخرت می باشد كه در دعای منقول از صحیفه سجادیه دو بار بر آن تأكید شده است. مقصود از عافیت دنیوی، دور بودن از بلایا و گرفتاریهای دنیوی مانند بیماری، فقر، عدم امنیت مالی و ... می باشد و منظور از عافیت اخروی هم سلامت از بیچارگی و بدبختی در آخرت است كه منشأ آن گناهان خود انسان می باشد. پس مفهوم عافیت بسیار عام و فراگیر است و مصادیق فراوانی را در بر می گیرد كه با درخواست عافیت از خدای متعال همه آنها را یكجا از او طلب می كنیم.

یكی دیگر از دعاهای طلب عافیت در ضمن زیارتی مربوط به سید الشهداء علیه السلام آمده است. به خدای متعال عرضه می داریم:

و اجعلنی من عبادك الذین صرفت عنهم البلایا و الامراض و الفتن و الاعراض من الدین تحییهم فی عافیة و تمیتهم فی عافیة و تدخلهم الجنة فی عافیة و تجیرهم من النار فی عافیة.(1)

و (خدایا) مرا از جمله آن بندگانت قرار ده كه بلاها و بیماریها و فتنه ها و حوادث را از آنها باز گردانده ای، در زمره كسانی كه آنها را در عافیت زنده نگه می داری و در عافیت می میرانی و در عافیت وارد بهشتشان می كنی و در عافیت از آتش (جهنم) پناهشان می دهی.

همه انواع عافیت در حیات و ممات و در دنیا و آخرت در این دعای زیبا مورد درخواست قرار گرفته، آن هم در كنار مزار پاك


1- 1. بحار الانوار، جلد 101، صفحه 212.

ص: 101

سید الشهداء علیه السلام كه احتمال استجابت دعا در آن مكان مقدس از هر جای دیگر بیشتر است. وارد شدن این گونه دعاها لزوم اهتمام نسبت به دعا برای طلب عافیت را به خوبی نشان می دهد.

مذمت حضرت یوسف علیه السلام به خاطر نخواستن عافیت

در داستان به زندان افتادن حضرت یوسف علیه السلام از امام هشتم علیه السلام نقل شده كه فرمودند:

شكی فی السجن الی الله فقال: یا رب بما استحققت السجن؟ فاوحی الله الیه: انت اخترته حین قلت: «رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه»(1)

هلا قلت: العافیة احب الی مما یدعوننی الیه؟(2)

(حضرت یوسف علیه السلام) در زندان به خداوند شكایت آورد و گفت: ای پروردگار من! به چه علت مستحق زندان شدم؟ خداوند به او وحی فرمود: خودت زندان را اختیار كردی وقتی گفتی: پرورگار من زندان برای من از آن چه آنها مرا به سویش می خوانند، محبوب تر است. چرا نگفتی: عافیت برای من از آن چه آنها مرا به سویش می خوانند، محبوب تر است؟

می بینیم حضرت یوسف علیه السلام آنجا كه می خواست از خداوند عافیت بخواهد، نخواست و همین امر ایشان را مستحق ماندن در زندان نمود.

قطعاً جناب یوسف علیه السلام از اولیای مقرب الهی بود كه مقام عصمت الهی


1- 1. یوسف، 33.
2- 2. تفسیر نور الثقلین، جلد 2، صفحه 424، حدیث 59، به نقل از تفسیر قمی.

ص: 102

را هم داشت، اما ترك اولی ای كه مرتكب شد، این بود كه در طلب عافیت از خداوند متعال كمی تقصیر نمود و همین كوتاهی كردن، ایشان را از عافیت در مدت زندانی بودنش محروم كرد. اینجا روشن می شود كه بنده واقعی و مقرب خدا هیچ گاه نباید دعا برای طلب عافیت را از یاد ببرد.

رابطه عافیت طلبی با خیر و شر انسان

ممكن است گفته شود كه بحث در خیر و شر انسان بود، آیا می توان ادعا نمود كه همیشه خیر هر كس در عافیت اوست؟ مثلاً آیا همیشه تندرستی بدن به صلاح انسان است یا احتمال دارد گاهی بیماری برای انسان خیر باشد و تندرستی شر؟ و اگر چنین احتمالی هست، پس معلوم نیست كه طلب عافیت همیشه به خیر و صلاح انسان باشد. بنابراین چون ما خیر و شر خود را نمی دانیم، نباید اصرار بر عافیت طلبی داشته باشیم، چه بسا چیزی را از خدا بخواهیم كه به ضرر ما باشد.

در پاسخ باید گفت: درست است كه گاهی در شرایط تندرستی بدن به صلاح انسان نیست. (مثلاً وقتی كه این امر زمینه انجام گناهی می شود كه اگر تندرست نبود، مرتكب آن نمی شد) و در آن حالت، بیماری برای انسان خیر و سلامت بدن شر محسوب می شود، اما آیا به این دلیل می توان گفت كه انسان نباید همیشه از خدا برای خود یا عزیزانش طلب عافیت كند؟

حقیقت این است كه این امر به نحوه دعا كردن انسان بر می گردد. در همین مورد عافیت طلبی، دعای انسان به دو شكل ممكن است باشد/ اول این كه عافیت را به صورت همه جانبه، مطلق و كامل از خداوند

ص: 103

بخواهد، مانند دعاهای امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه (عافیة كافیة شافیة ... عافیة الدنیا و الاخرة) و برخی ادعیه دیگر از سایر ائمه علیهم السلام.

در این صورت عافیت خواسته شده هم شامل تندرستی بدن می شود و هم عافیت در دین دعا كننده را در بر می گیرد. در واقع كسی كه همه مصادیق عافیت را از خداوند طلب می كند، معنای دعایش این است كه: خدایا به من تندرستی بده و در كنار آن هم توفیقی عطایم فرما كه از این تندرستی در مسیر خیر و صلاح استفاده نیكو ببرم و مرا به خودم وا مگذار تا این سلامت به ضررم تمام شود و در حقیقت مرا از لغزیدن به ورطه ناشكری نسبت به نعمت تندرستی مصون بدار. روشن است كه اگر این دعا در حق كسی مستجاب شود، هیچ گاه تندرستی به او ضرر نخواهد زد و همواره به خیر و صلاحش خواهد بود. پس در این فرض، عافیت طلبی هیچ گونه شری برای دعا كننده ندارد.

صورت دوم دعا كردن این است كه انسان برخی از مصادیق عافیت را به طور خاص از خداوند درخواست نماید. مثلاً بگوید: خدایا مرا از گرفتاریها و بیماریها دور بدار (و اجعلنی من عبادك الذین صرفت عنهم البلایا و الامراض...) در این صورت هم می توان گفت كه دعا كننده از خدا خیر خود را طلب نموده است كه هر چند صحت و تندرستی ممكن است زمینه ساز انحراف كسی گردد و در آن صورت تندرستی برایش شر بشود، اما این شر لازمه ضروری تندرستی او نیست، یعنی نمی توان گفت كه این امر لا یتغیر و جبری است.

توضیح مطلب این است كه به طور كلی نظام عالم، جبری و ضروری نیست، به طوری كه دست خداوند از اعمال تغییر در آن بسته باشد.

ص: 104

این كه چه چیزی برای چه كسی خیر و برای چه كسی شر باشد، ضروری و لا یتغیر نیست. همه اینها به دست خداست و او خود می تواند در آنها تغییر ایجاد نماید. برای مثال ممكن است در شرایطی فقر و بیماری برای كسی خیر باشد به خاطر این كه این امر او را از دست زدن به معصیتی كه لازمه ارتكاب آن، صحت و سلامت بدنی است، باز می دارد. ولی در این خصوص دست خداوند بسته نیست. می تواند به همان بنده اش سلامتی بدهد و در همان حال قلب او را چنان متذكر یاد پروردگارش نماید كه با اختیار خود از انجام گناه منصرف شود یا حتی فكر آن را هم نكند.

آن چه زمینه و مقدمه به فكر گناه افتادن و سپس ارتكاب آن می شود، فراموش كردن یاد خداست، نه سلامت بدن. بنابراین اگر كسی بدنش سالم باشد، ولی از یاد پروردگارش غافل نشود، با انتخاب و اختیار خودش سراغ گناه نخواهد رفت.

مثال دیگر: ممكن است در شرایط خاصی فقر و نیازمندی به صلاح كسی باشد، چون ایمانش ضعیف است و اگر به پول و ثروت و مكنت برسد، همه اینها وبال گردنش شده، او را از مسیر بندگی خدا خارج می كند. در همین حال خداوند قادر است كه به همان شخص معرفت و عقل و بصیرتی عنایت فرماید كه ایمان او قوی گردد و نیز زهد و بی رغبتی نسبت به مال دنیا در قلبش به وجود آید.

لزوم توجه به نحوه صحیح دعا كردن

این دو صورتی كه بیان شد، هر دو مصداق طلب عافیت از خداوند است و در هیچ یك از آن دو، فرض این كه دعا كننده شر خود را بخواهد، راه پیدا نمی كند. بله، اگر كسی به خاطر جهل خود، چیزی را از خدا

ص: 105

بخواهد كه می تواند مصداق عافیت باشد، اما او به طور مطلق و نامشروط و برخواسته خود اصرار بورزد، این دعا ممكن است ناخواسته مصداق طلب شر گردد.

به عنوان مثال ار كسی از خداوند پول و ثروت بخواهد، ولی عافیت خود را نخواهد، ممكن است استجابت دعایش به ضررش تمام شود و مال دنیا او را از مسیر دین خارج نماید. اگر كسی می خواهد دعای خیر برای خود بكند، باید بفهمد چگونه دعا كند، یعنی بداند كه اصل و اساس سعادت، عافیت در دین است كه گاهی به عافیت در آخرت تعبیر می شود. پس اگر چیزی از نعمتهای دنیا – مثل پول – را می خواهد، نباید چنین بیندیشد كه: من پول می خواهم و كاری به این كه داشتن پول به دین و آخرت من لطمه می زند یا خیر، ندارم. این طرز تفكر صد در صد غلط است و همین باعث می شود كه در دعایش ناخودآگاه به این كه شر خود را طلب كند، مبتلا گردد. برای مصون ماندن از این خطزر باید به طور مطلق و نامشروط بر هیچ خواسته دنیوی – هر چند كه می تواند مصداق عافیت باشد – اصرار نورزد. منظور از نامشروط بودن همین است كه كاری به عافیت دینی و اخروی اش نداشته باشد.

بنابراین باید به یكی از دو صورتی كه بیان شد، دعا نماید، یعنی با عافیت كامل و جامع در دنیا و آخرت را بخواهد و یا اگر مصداقی از عافیت در دنیا را می خواهد، در كنارش این را هم بخواهد كه آن مصداق، او را از عافیت در دینش خارج نسازد. مثلاً اگر از خدا ثروت و بی نیازی می خواهد، دعا كند كه هیچ گاه مال دنیا او را از مسیر بندگی خداوند خارج نسازد و حب دنیا در دلش به وجود نیاورد. این گونه دعا كردن

ص: 106

خوب و لازم است و نتیجه اش مصون ماندن از هر گونه طلب شر احتمالی است.

نتیجه ای كه از این بحث گرفته می شود، این است كه ما انسانها براساس معیارهایی كه در دین – قرآن و حدیث – آمده خیر و شر خود را می شناسیم. مثلاٌ از این همه تأكیدی كه بر حسن و بلكه لزوم طلب عافیت شده، می توانیم با قطع و یقین تشخیص دهیم كه خیر ما در عافیت ماست. این عافیت شامل عافیت دنیا و آخرت می شود. مصادیق عافیت در دنیا را هم می شناسیم و می دانیم كه هر كدام از آنها را در دعاهایمان از خدا بخواهیم، خوب است. اما توجه داریم كه این مصادیق وقتی برای ما خیر هستند كه به عافیت دینی ما لطمه نزنند. لذا در دعاهایمان به این نكته توجه می كنیم كه یا عافیت را به طور مطلق و همه جانبه از خداوند بخواهیم و به مصادیق آن كاری نداشته باشیم یا اگر مصداقی از آن برایمان مطلوب است، برای به دست آوردن آن مطلق و نامشروط دعا نكنیم، بلكه مشروط به سلامت دین خود درباره آن دعا نماییم.

روشن است كه این توجه و تأكید در مورد امور دنیوی مطرح می شود.

مسائل معنوی كه سعادت اخروی بودن آن همیشه ملحوظ است، از این بحث خارج هستند. مثلاٌ ما هیچ گاه «عفو» و «مغفرت الهی» را به طور مشروط طلب نمی كنیم. هم چنین «دل كندن از دنیا» و «تقوا» را به طور مطلق و با اصرار از خداوند می خواهیم و اطمینان داریم كه این امور هیچ گونه شری برای ما ندارند. پس آن دغدغه ای كه در امور دنیوی مطرح است، در این گونه امور كه مطلوبیتشان محرز است، وجود ندارد.

ص: 107

درس دهم: طلب عافیت از خدا (2)

گفتیم كه طلب عافیت از خدای متعال دعای خیری است كه هر بنده ای می تواند به درگاه الهی داشته باشد و این مطلب با مراجعه به متون دینی به روشنی اثبات می شود.

دعای شر به سبب عدم معرفت عمیق

به طور كلی هر چه انسان تفقه و معرفتش در دین بیشتر و عمیق تر باشد، از خطای در دعا كردن مصون تر خواهد ماند. گاهی انسان چیزی را طلب می كند كه فكر می كند صلاحش در آن است ولی در واقع به خاطر عدم معرفت عمیق، به ضرر خودش دعا می كند. به عنوان مثال در حدیثی از امام رضا علیه السلام منقول است كه فرمودند:

علی بن الحسین علیهما السلام مردی را دیدند كه خانه كعبه را طواف می كرد و در آن حال چنین می گفت:

اللهم انی اسالك الصبر.

خدایا من از تو درخواست صبر می كنم.

علی بن الحسین علیهما السلام به شانه او زدند و فرمودند:

ص: 108

سالت البلاء قل: اللهم انی اسالك العافیة و الشكر علی العافیة.(1)

بلا و گرفتاری را درخواست نمودی، بگو: خدایا من از تو عافیت و شكر بر عافیت را درخواست می كنم.

بسیاری از ما اگر بشنویم كسی از خدا طلب صبر می كند، فكر می كنیم كه چه دعای خوبی می كند و چه بسا متوجه نشویم كه دعایش، دعا برای گرفتار شدن است با تذكر امام زین العابدین علیه السلام روشن می شود كه درخواست صبر یعنی درخواست بلا و گرفتاری، چون صبر حالتی است كه در هنگام بلا پیش می آید و در حال رخاء (آسایش و عافیت) مصیبتی نیست تا صبر بر آن معنا داشته باشد. آن گاه می فهمیم كه باید به جای طلب صبر از خداوند، عافیت را بخواهیم و به دنبالش توفیق شكرگزاری بر آن را. چون اگر كسی عافیت داشته باشد ولی شكر آن را ادا نكند، نعمت عافیت برای او تبدیل به نقمت می شود. لذا هر كس عافیت می خواهد، باید توفیق شكر آن را هم بخواهد تا گرفتار نقمت نشود.

حدیث دیگری كه آن هم دعا كردن صحیح را آموزش می دهد، منقول از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله است. ایشان به عیادت بیماری رفتند و از او درباره حالش سؤال كردند. او گفت:

با شما نماز مغرب را (به جماعت) خواندیم، پس شما سوره قارعه را قرائت فرمودید. من در همان حال دعا كردم و گفتم: «خدایا اگر نزد تو گناهی دارم كه می خواهی بابت آن در آخرت، عذابم كنی،


1- 1. بحار الانوار، جلد 95، صفحه 285، حدیث 1، به نقل از الدعوات رواندی.

ص: 109

پس این عذاب را در دنیا تعجیل كن». پس از این دعا به این حالی كه می بینی، درآمدم!

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

بئسما قلت، الا قلت: «ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخرة حسنة و قنا عذاب النار».

چه بد گفتی! چرا چنین نگفتی: «ای پروردگار ما، در دنیا به ما نیكی و در آخرت هم نیكی عطا فرما و ما را از عذاب آتش مصون بدار».

سپس برای او دعا كردند تا حالش خوب شد.(1)

در این حدیث هم روشن شد كه آن بیمار به حساب خودش، دعای خیر برای خود كرده بود، ولی چون نحوه صحیح دعا كردن را بلد نبود، عملاً بلا و گرفتاری اش را از خدا خواسته بود. پس گاهی انسان چوب نادانی اش را می خورد و به خاطر جهلش شر خود را از خدا می خواهد.

بنابراین تشخیص مصادیق خیر و شر برای هر انسانی با هر معرفتی به سادگی امكان پذیر نیست.

محبوبیت دعا برای رفع بلا نزد خداوند

با توجه به بحثی كه درباره تشخیص خیر و شر و رابطه آن با وظیفه دعا و چگونگی آن مطرح شد، اكنون نوبت طرح این پرسش است كه: بالاخره وقتی گرفتار می شویم، آیا یكی از وظایف ما این هست كه برای رفع گرفتاری خود دعا كنیم یا این كه بگوییم چون خداوند برایمان


1- 1. بحار الانوار، جلد 95، صفحه 285، حدیث 1، به نقل از الدعوات رواندی.

ص: 110

گرفتاری را مقدر فرموده، باید به آن راضی باشیم و برای رفع آن هیچ تلاشی – از جمله دعا – انجام ندهیم؟

ماجرایی كه برای حضرت باقر العلوم علیه السلام در ارتباط با فرزندشان اتفاق افتاده، می تواند راهگشای خوبی برای حل این مسئله باشد.

گروهی از اصحاب خدمت امام باقر علیه السلام می رسند و مشاهده می كنند كه ایشان به خاطر بیماری فرزند كوچكشان ناراحت و گرفته هستند و آرام و قرار ندارند. به یكدیگر می گویند: قسم به خدا اگر حادثه ای برای این كودك اتفاق بیفتد (در این بیماری فوت كند)، می ترسیم كه برای امام علیه السلام اتفاق ناگواری بیفتد (بر اثر فوت فرزند بلایی بر سر خود امام علیه السلام بیاید). اما طولی نمی كشد كه صدای ناله و فریاد بر آن كودك بلند می شود (و از دنیا می رود). آنها مشاهده می كنند كه امام علیه السلام با روی باز و گشاده و كاملاً متفاوت با حال قبلی (كه ناراحت و نگران بودند) بر ایشان ظاهر می شوند. اینها به امام علیه السلام عرض می كنند:

خداوند ما را فدایتان گرداند! ما با آن حالی كه از شما دیدیم، می ترسیدیم كه اگر حادثه ای اتفاق بیفتد (فرزندتان فوت كند) در مورد خود شما چیزی كه ناراحتتمان كند، مشاهده كنیم.

حضرت در پاسخ فرمودند:

انا لنحب ان نعافی فیمن نحب فاذا جاء امر الله سلمنا فیما یحب.(1)

ما یقیناٌ دوست داریم كه در مورد عزیزان خود در عافیت باشیم (بلایی بر سر عزیزانمان نیاید كه عافیت ما را از بین ببرد) ولی


1- 1. بحار الانوار، جلد 46، صفحه 301، حدیث 44، به نقل از كافی.

ص: 111

آن گاه كه امر الهی واقع شود، نسبت به آن چه او (خداوند) دوست دارد، تسلیم خواهیم بود.

امام علیه السلام نكته بسیار آموزنده ای را تذكر فرموده اند و آن این است كه اهل بیت علیهم السلام عافیت را دوست دارند و به دنبال بلا و گرفتاری نیستند، یعنی به طور كلی عافیت محبوب ایشان است و آن چه محبوب اهل بیت علیهم السلام است، محبوب خدا هم هست. پس، از این كه حكم خداوند نسبت به فرزند ایشان در آن وقت بیماری بوده است، نمی توان نتیجه گرفت كه طلب سلامت و صحت فرزند، محبوب خداوند نیست.

بر عكس، با این كه در آن حال، خداوند بیماری فرزند ایشان را خواسته است. اما رضای خدا در این است كه رفع بلا را از او طلب كنند. از طرف دیگر نگرانی و هم و غم امام باقر علیه السلام هم تنها یك حال تأثر عادی و طبیعی بشری نبود، بلكه چون رضای ایشان رضای خدا و ناخشنودی ایشان، ناخشنودی خداست. بنابراین مطلوب آن حضرت قطعاً محبوب خدای متعال بوده و خود تصریح فرموده اند كه در حال بیماری فرزندشان، عافیت مطلوبشان بوده كه تحقق آن به سلامت فرزندشان بوده است.

اما از آنجا كه امام باقر علیه السلام بالاترین درجه ایمان به خدا را داشتند، بنابراین در بالاترین مرتبه رضا و تسلیم بودند. لذا وقتی حكم تكوینی خداوند به مرگ فرزندشان تعلق گرفت، وظیفه بندگی و تسلیم اقتضا می كرد كه امام علیه السلام از آن چه خداوند مقدر فرمود، ناراضی نباشند. به همین دلیل وقتی چنین شد، اصحاب حال ایشان را متفاوت با زمان بیماری فرزندشان دیدند. علت وجود این دو حالت متفاوت، این است كه در حال بیماری فرزند، عافیت طلبی محبوب خدا بود، ولی وقتی خدا

ص: 112

مرگ فرزند را خواست، راضی شدن به این امر، محبوب خداوند بود، یعنی تا وقتی كه بلا و گرفتاری هست، می توانیم مطمئن باشیم كه دعا برای طلب عافیت، محبوب خداوند و لازمه راضی بودن به قضای اوست.

این نكته برای ما انسانهای بی اطلاع از مقدرات الهی، بسیار درس آموز است. ما نمی دانیم كه حكم خدا در مورد ما چیست، اما از آنجا كه به طلب عافیت – در هر حال – امر شده ایم، وظیفه مان این است كه در حال بلا و گرفتاری، رفع آن را از خدا بخواهیم. اما اگر بلا رفع نشد و باقی ماند و حتی شدیدتر شد، مثلاً بیمارمان فوت شد، آن وقت به حكم الهی در مورد خودمان راضی باشیم و از صبوری كردن كوتاهی نكنیم. نظیر این ماجرا برای امام جعفر صادق علیه السلام نسبت به فرزندشان اتفاق افتاد كه نحوه برخورد ایشان و فرمایشهای حضرت در آن حادثه بسیار آموزنده است یكی از اصحاب ایشان به نام قتیبه اعشی می گوید:

برای عیادت پسر امام صادق علیه السلام خدمت ایشان رسیدم و در ابتدای ورود حضرت را گرفته و ناراحت دیدم. من احوال بچه را پرسیدم، ایشان پاسخ دادند و سپس به داخل رفتند. پس از ساعتی بیرون آمدند در حالی كه صورتشان باز و درخشان بود و نگرانی و اندوه از ایشان رفع شده بود. امیدوار شدم كه بچه حالش بهبود یافته باشد. از امام علیه السلام حال كودك را پرسیدم، فرمودند: از دست رفت (فوت شد)، عرض كردم: فدای شما شوم، وقتی بچه زنده بود شما گرفته و ناراحت بودید و اكنون كه از دنیا رفته، حال شما تغییر یافته است، این چگونه است؟ فرمودند:

ص: 113

انا اهل البیت انما نجزع قبل الصیبة فاذا وقع امر الله رضینا بقضائه و سلمنا لامره.(1)

همانا ناراحتی و جزع ما اهل بیت علیهم السلام فقط پیش از وقوع مصیبت است، پس آن گاه كه امر خداوند واقع شد، به قضای او راضی شده، تسلیم امر او می شویم.

از توضیح امام صادق علیه السلام می توان فهمید كه در هنگام بلا و گرفتاری ناراحتی و جزع به جا و پسندیده است. اما وقتی بلا رفع نشد و تبدیل به مصیبت شد – مثلاً بیماری شخص به فوت او منتهی شد – آن وقت دیگر باید به قضای الهی تسلیم و راضی بود، یعنی تا وقتی هنوز امكان رفع بلا هست، نگرانی به خاطر آن، خود مصداق رضا به امر خداست. در حدیث دیگری همان امام بزرگوار علیه السلام در مورد علت ناراحتی و جزع خود توضیح بیشتری داده اند، علاء بن كامل می گوید:

خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودم كه فریادی از داخل خانه (ایشان) بلند شد، حضرت ایستادند، سپس نشستند و «انا لله و انا الیه راجعون» به زبان مباركشان جاری شد و فرمایش خود را ادامه دادند تا این كه كلامشان به پایان رسید، آن گاه فرمودند:

انا لنحب ان نعافی فی انفسنا اولادنا و اموالنا فاذا وقع القضاء فلیس لنا ان نحب ما لم یحب الله لنا.(2)

ما (اهل بیت) دوست داریم كه خودمان و فرزندان و اموالمان در عافیت باشند، اما وقتی قضا (ی الهی) واقع شد، این اجازه را


1- 1. فروع كافی، جلد 3، صفحه 225، حدیث 11.
2- 2. همان، صفحه 226، حدیث 13.

ص: 114

به خود نمی دهیم كه آن چه خداوند برایمان دوست ندارد، دوست بداریم.

از این فرمایش به صراحت استفاده می شود كه به طور كلی عافیت طلبی محبوب اهل بیت علیهم السلام است، هم نسبت به خودشان و هم فرزندان و اموالشان. بنابراین در هنگام نزول بلا این طور نبوده كه بلا و گرفتاری محبوب ایشان باشد، بلكه در همان حال كه فرزندشان بیمار بوده، قبل از فوت او، سلامت او را دوست داشته اند، یعنی در واقع رفع بلا و بیماری محبوب ایشان بوده است. اما اگر آن بلا رفع نشد و حكم تكوینی خداوند به بقای آن و بلكه تشدید آن تعلق گرفت، آن گاه محبوب اهل بیت علیهم السلام تغییر می كرده و همان چیزی را كه خداوند برایشان تقدیر می كرده، دوست می داشتند و در فرض مورد بحث، پس از مرگ فرزند، همان مرگ، محبوبشان بوده، نه چیز دیگر.

حدیث دیگری در همین موضوع وارد شده كه نه تنها محبوبیت عافیت برای اهل بیت علیهم السلام در هنگام بلا از آن استفاده می شود، بلكه طبق آن، درخواست عافیت هم در آن حال، مستحسن و محبوب تلقی شده است.

امام صادق علیه السلام پسری داشتند كه در مقابل چشمان ایشان از دنیا رفت، حضرت گریستند و پس از دفن او چنین فرمودند:

انا قوم تسال الله ما نحب فیمن نحب فیعطینا، فاذا احب ما نكره فیمن نحب رضینا.(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 47، صفحه 18، حدیث 8، به نقل از الدعوات رواندی.

ص: 115

ما گروهی هستیم كه از خدا آن چه را كه دوست داریم برای كسانی كه دوستشان داریم، درخواست می كنیم و به ما عطا می فرماید، پس وقتی (خداوند) برای عزیزانمان آن چه را نمی پسندیم، دوست بدارد (اختیار كند)، ما (به آن چه خداوند برای آنها دوست داشته) راضی می شویم.

روشن است كه مقصود حضرت از درخواست آن چه محبوبشان بوده، درخواست عافیت می باشد. هم چنین تصریح فرموده اند كه آن چه خدا برای عزیزانشان خواسته، مكروه ایشان بوده است (فاذا احب ما نكره) یعنی مرگ فرزندشان – پیش از آن كه بمیرد – محبوب ایشان نبوده، بلكه آن را ناپسند می دانستند.

پس این طور نبوده كه چون پسرشان بیمار بوده، همان بیماری محبوب ایشان بوده باشد، بلكه چون خداوند عافیت طلبی را دوست دارد، در وقت بیماری فرزند، عافیت و سلامت او محبوبشان بوده و همان را از خدا درخواست می كردند. اما پس از آن كه قضای الهی به عدم عافیت فرزند تعلق گرفت، دیگر همان چیزی كه خداوند خواسته، مرضی اهل بیت علیهم السلام می شود. عصاره و نتیجه كل بحث این است كه اهل بیت علیهم السلام در هنگام بلا و گرفتاری، سلامت و عافیت را دوست داشته، همان را از خداوند طلب می كردند. پس راضی بودن به قضای الهی سبب نمی شود كه انسان برای رفع بلا دعا نكند.

نكته ای كه تذكارش مفید است، این است كه در هر چهار حدیث گذشته (یكی از امام باقر علیه السلام و سه تا از امام جعفر صادق علیه السلام) سخن از وصف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به میان آمده است و ما می دانیم كه در تقرب به درگاه خای متعال هیچ كس از این خاندان سبقت

ص: 116

نگرفته و نخواهد گرفت. بنابراین برترین و بالاترین كسانی كه عنوان «اولیاء الله» شایسته و زیبنده ایشان است، كسی جز وجود مقدس این بزرگواران نیست. نتیجه این كه بر خلاف ادعای صوفی مسلكان نمی توانیم كسی را ولی واقعی و مقرب خدا بدانیم و در عین حال، بسته بودن دهانشان را از دعا نشانه فضل و كمال او بینگاریم. بر عكس، از نشانه های ولی خدا بودن، باز بودن بیشتر دهان برای دعا به پیشگاه الهی است.

منعی برای دعا وجود ندارد

نیز آن چه از ابن عربی نقل كردیم كه:

آن چه آنان (گروهی از اولیای خدا) را از دعا و درخواست باز داشته، چیزی نیست جز علم و آگاهی آنها به این كه خداوند از قبل در مورد آنان حكم فرموده، پس آنها محل خود را برای پذیرفتن آنچه از جانب او (خدا) می رسد، آماده كرده اند.(1)

حداقل دو اشكال منطقی و اساسی دارد:

1 – علم و آگاهی انسان به این كه خداوند، قضای سابق تكوینی دارد، به هیچ وجه دلیل موجه برای دعا نكردن او نیست. مگر اهل بیت علیهم السلام چنین علمی نداشتند؟ پس چرا این علم، آنها را از دعا كردن باز نمی داشت و چرا تأكید می كردند كه در هنگام بلا و گرفتاری (كه قضای تكوینی خداوند برای ایشان بود) از خدا همواره عافیت می خواهند؟

همان طور كه در توضیحات پیشین گذشت، دعا كردن یا دعا نكردن


1- 1. شرح فصوص قیصری، صفحه 101.

ص: 117

ارتباطی با قضای تكوینی خداوند ندارد، بلكه این قضای تشریعی (امر و نهی) اوست كه تكلیف دعا یا عدم آن را روشن می كند. خداوند در حال بلا و گرفتاری تكویناً بلا را مقدر فرموده ولی از بنده اش دعا برای رفع بلا را خواسته است و این خواست تشریعی خداست كه تكلیف ولی واقعی او را روشن می كن، نه قضای تكوینی او.

2 – این كه گفته است: «اولیای خداوند وجود خود را محل قبول آن چه از جانب اوست، قرار داده اند» منظورش چیست؟

تنها معنای صحیح و مقبول این عبارت این است كه آنها به مقام رضا و تسلیم رسیده اند و خواست و اراده ای جز خواست خدای وجود ندارند.

اگر چنین است، پس لازمه درك چنین مقامی آن است كه ببینند خداوند در هر حالی چه وظیفه ای برای ایشان معین كرده، همان را انجام دهند. در این صورت می توان به صراحت ادعا كرد كه خداوند می خواهد (خواست تشریعی) كه بندگان مقربش در حال بلا و گرفتاری، برای طلب عافیت خود دعا كنند و از دعا روی گردان نشوند.

بنابراین نتیجه مقام رضا و تسلیم، دعا كردن است، نه پشت كردن به دعا.

ملاحظه می شود كه عبارت منقول از ابن عربی بر خلاف ادعای پیروانش، بسیار سطحی و عامیانه و فاقد هر گونه استدلال منطقی است و منطق عقل و دین كاملاً خلاف آن را بیان می دارد.

ص: 118

درس یازدهم: معنای تقرب به سوی خدا و رحمت الهی

آخرین موضوعی كه در بررسی دیدگاه صوفیانه در مورد دعا باید به نقد و تحلیل آن بپردازیم، داستان دقوقی است كه جلال الدین بلخی آن را در مثنوی اش ساخته و پرداخته و مستمسكی به دست مریدانش داده است كه برای دعا نكردن، دلیل و منطق بتراشند.

خلاصه آن چه یكی از سر سپردگان مولوی در داستان ملاقات دقوقی با كسانی كه آنها را اولیای خدا نامیده، آورده بود، این است:

آن اولیای حق چون به خدا تقرب و تشبه حاصل كرده بودند، مهر و قهرشان شبیه خدا شده بود و همان طور كه خداوند از سر قدرت و توانایی، غرقه شدن آدمیان را در دریا می دید و آنها را واگذارد، آن اولیا (!) هم چنین می كردند و این امر، ذره ای از مهربان بودن اینان بر خلق نمی كاهد، زیرا مهربانی این اولیاء هم چون مهربانی خود حق است.

پس دعا برای نجات آن كشتی شكستگان را فضولی در كار حق می دانستند، لذا وجهی برای این كار نمی دیدند، نه این كه جرأت و جواز آن را نداشتند.

ص: 119

برای آن كه معالطه های موجود در این بیانات به ظاهر استدلالی، روشن شود، به دو مطلب اشاره می كنیم:

عدم امكان تقرب به خدا با اعراض از دعا

مطلب اول: ملاك و نشانه تقرب به خدای متعال چیست؟ در بحث توحید و معرفت خداوند توضیح داده می شود كه هر كه معرفتش به خداوند بیشتر و عمیق تر باشد، به او نزدیكتر است، یعنی ملاك تقرب به خدا، معرفت شدیدتر به اوست. این معرفت نشانه هایی دارد كه هر چه عمیق تر باشد، آن نشانه ها در فرد دارای معرفت بیشتر ظاهر می شود. در صدر نشانه های معرفت خدا، خوف از اوست كه توضیح آن، محتاج مقال مناسب خود می باشد. از همین اشاره اجمالی روشن می شود كه در بحث تقرب به خداوند، اصلاً موضوع تشبه به او مطرح نیست. تشبه به خداوند یعنی چه؟ مگر مخلوق می تواند تشبه به خالق پیدا كند؟! این چه مغالطه ای است كه با كنار هم گذاشتن دو كلمه «تشبه» و «تقرب» صورت گرفته و بسیاری از افراد ناآگاه را به اشتباه می اندازد؟ اگر نشانه تقرب به خدا، تشبه به او باشد، باید بتوان گفت: همان طور كه خداوند كسانی را در دنیا و آخرت به خاطر گناهانشان عذاب و عقاب می نماید، بندگان مقرب او هم برای تشبه به او باید چنین كنند! آیا از این طریق تقرب به خداوند حاصل می شود یا دوری از او؟!

آیا می توانیم ادعا كنیم كه بندگان مقرب خداوند چون در بی پروایی و لا ابالی گری شبیه او شده اند، پس اگر بنده ای از بندگان خدا را ببینند كه گرفتار آتش سوزی شده، نباید او را نجات دهند؟! یا اگر غریقی را در

ص: 120

حال غرق شدن در دریا مشاهده كنند، وظیفه ای برای نجات دادن او ندارند؟

این چه سخنان پوچ و بی محتوایی است كه تحت عنوان نشانه تقرب به خدا مطرح می شود؟ اگر بگوییم دعا برای نجات دادن غریق فضولی در كار حق است، پس هر گونه كمك و دستگیری كردن از بیچارگان و درماندگان و نجات دادن كسانی كه به خطری گرفتار آمده اند نیز، باید فضولی در كار خداوند محسوب شود! آیا هیچ عاقلی این یاوه گویی ها را می پذیرد؟ اگر بخواهیم سخن به حق بگوییم، باید دست از ادعای تشبه به خدا برداریم و بگوییم: ملاك تقرب به خداوند، تنها و تنها بندگی كردن اوست و بندگی خدا به این است كه آن چه او می خواهد، در ظاهر و باطن عبد محقق گردد. فنای در حق هم اگر معنای صحیحی داشته باشد، جز این نیست كه بنده هیچ میل و اراده ای جز آن چه خدایش می خواهد و می پسندد، نداشته باشد.

بنابراین نشانه تقرب به خداوند در حال گرفتاری این است كه بنده دست به دعا بلند كند و از درگاه ایزد یكتا، رفع گرفتاری خود و دیگران را طلب نماید. با توجه به آیات و روایات متعدد و صریحی كه در این خصوص وارد شده، جای هیچ گونه تأمل و تردیدی باقی نمی ماند كه آن چه در حال بلا، مطلوب و محبوب حق متعال می باشد، دعا و تضرع به پیشگاه اوست.

این كلام خود خداست كه در قرآن می فرماید:

«و لقد ارسلنا ....

ص: 121

وَلَقَدْ أَرْ سَلْنَا إِلَىٰ أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّ اءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّ عُونَ ﴿42﴾ فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّ عُوا وَلَ-ٰكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ (1)

دو نكته اساسی در این دو آیه شریفه مطرح شده است: اول این كه اصولاً یكی از حكمتهای گرفتاریها و بلایا این است كه انسانها به این وسیله به تضرع و زاری كردن در پیشگاه خدا روی آورند (اخذناهم ... لعلهم یتضرعون) معلوم می شود كه خداوند عمداً بندگانش را به سختی ها و گرفتاریها مبتلا می سازد تا آنها به سوی پروردگار خویش دست نیاز بلند كرده، تضرع نمایند. دوم این كه خداوند بندگان را به خاطر عدم تضرع در حال بلا مورد توبیخ و سرزنش قرار داده و علت آن را قساوت قلب و بازیچه شیطان شدن آنها دانسته است.

هم چنین در قرآن كریم می خوانیم كه خدای متعال خطاب به رسول گرامی اش صلی الله علیه و آله می فرماید:

قُلْ مَا یَعْبَأُ بِكُمْ رَ بِّی لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَكُونُ لِزَامًا (2)

این آیه شریفه اهمیت و جایگاه مختصر به فرد دعا را در دستگاه


1- 1. انعام، 42 و 43.
2- 2. فرقان، 77.

ص: 122

الهی به صراحت آشكار می سازد. علاوه بر آیات قرآنی، در احادیث هم دعا نكردن مورد مذمت واقع شده است. به عنوان نمونه از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرمودند:

ترك الدعاء معصیة.(1)

دعا نكردن معصیت و گناه است.

به نظر می رسد بهتر و رساتر از آن چه در قرآن و احادیث آمده است، نمی توان بر ارجحیت دعا و مذمت ترك آن تأكید نمود. حال این منطق را با آن چه اولیای ساختگی مولوی مدعی اش بوده اند، مقایسه كنید تا بطلان ادعای او پیش از پیش روشن شود. خوب است یك بار دیگر فرمایش زیبای امام صادق علیه السلام را در مورد جایگاه منحصر به فرد دعا مورد تأكید قرار دهیم كه فرمودند:

علیكم بالدعاء فانكم لا تقربون بمثله.(2)

بر شماست دعا كردن زیرا از هیچ طریقی مانند آن تقرب (به خداوند) پیدا نمی كنید.

با عنایت به این حدیث شریف به خوبی تصدیق می كنیم كه آن چه در عبارات نقل شده پیشین «تشبه و تقرب اولیا» خوانده شده، چقدر با حقیقت تقرب به خداوند فاصله دارد.


1- 1. تنبیه الخواطر، جلد 2، صفحه 119.
2- 2. اصول كافی، كتاب الدعاء باب فضل الدعاء، حدیث 3.

ص: 123

رابطه مهر با قهر خداوند با وظیفه دعا كردن

مطلب دوم: مغالطه مهم دیگری كه در كلام نقل شده گذشته وجود دارد، خلطی است كه در معنای مهربانی خدا و اولیای ساختگی مولوی صورت گرفته است. می گوید:

رحم اولیای خدا از جنس رحمی كه مردم دارند نیست ... آنها مهربان هستند ولی نه از آن مهربانی ها كه ما داریم.

سپس ادعا كرده است كه مهربانی آن اولیای خدا (!) از سنخ مهربانی هایی خداست كه:

خداوند از سر تمكین، غرقه شدن آدمیان را می بیند و آنها را وا می گذارد و بر آنان رقت نمی كند و این ذره ای از مهربان بودنش نمی كاهد.(1)

سؤال ما این است كه معنای «مهربانی» چیست؟ و در چه صورت می توان گفت كه مهربانی وجود ندارد؟ اگر خداوند كسانی را به عذاب گرفتار سازد و رحمت خود را از آنان دریغ بدارد، آیا نسبت به آنان مهربانی روا داشته است؟! مهربانی خدا همان رحمت است كه ممكن است در موردی باشد و در جایی هم نباشد. هیچ ضرورت عقلی و نقلی وجود ندارد كه خدای متعال با همه بندگانش در همه حال مهربانی كند، بلكه خداوند هم رحمت دارد و هم غضب و كسی كه گرفتار غضب الهی می شود، دیگر مورد رحمت او نیست. بنابراین فرض این كه خداوند كسانی را از روی غضب خویش (كه البته نتیجه اعمال خودشان است) به بلا مبتلا سازد، كاملاً معقول و شدنی است. این وقتی است كه


1- 1. حدیث بندگی و دلبردگی، صفحه 222 و 223.

ص: 124

خدای متعال بخواهد با عدل خویش با آنان رفتار نماید، در این صورت با آنها مهربان نكرده است. مهربانی او وقتی است كه با فضل خود با آنان برخورد نماید و عذاب و گرفتاری را از ایشان دور نماید. یا حداقل از شدت آن بكاهد، و تخفیف دهد. بله، ممكن است گاهی مهربانی كردن تلخی و سختی داشته باشد، هم چون طبیبی كه داروی تلخی را برای بیمارش تجویز می كند. او در حق بیمار مهربانی می كند، هر چند كه لازمه اش، ناراحتی و رنج كشیدن بیمار باشد. پس فرض این كه مهربانی كردن به كسی همراه با رنج و ناراحتی او باشد، فرض معقولی است.

در مورد آن چه خداوند با خلق خویش رفتار می كند، دو حالت امكان پذیر است: اول این كه آنها را مورد رحمت خویش قرار دهد (فضل) و دوم این كه براساس عدل خود بر آنها غضب كرده، از رحمت خود دورشان سازد.

هر دو حالت می تواند با رنج و ناراحتی همراه باشد یا با خوشی و راحتی. بنابراین هر كدام از دو حالت، خود دو صورت دارد كه مجموعاً چهار صورت پیدا می كند.

در حالت اول كه خداوند كسانی را مورد رحمت خود قرار می دهد، ممكن است وضعیتشان جوری باشد كه برایشان مطبوع و خوشایند باشد و ممكن است عكس این باشد و رحمت خدا هم چون داروی تلخ در كام بیمار برایشان رنج آور باشد.

در حالت دوم نیز كه كسانی كه به غضب الهی گرفتار می شوند، چه بسا در وضعیتی باشند كه مطابق میل و موافق طبعشان است، مانند این كه غرق گناه باشند و از انجام آن لذت ببرند، اما خدا آنها را به حال خودشان رها كرده باشد. در این صورت با لذتی كه از گناه می برند، از

ص: 125

خدا و رضای او دورتر می شوند. هم چنین ممكن است چنین نباشد و تحمل عدل برایشان سخت و ناراحت كننده باشد.

با این ترتیب ناراحتی یا خوشی انسانها، نشانگر غضب یا رحمت خدا بر ایشان نمی باشد و ما باید بدانیم كه همه آن چهار صورت امكان پذیر است. حال نكته مهم در بحث فعلی این است كه به هیچ دلیلی نمی توان ادعا كرد كه خداوند همیشه با انسانها از سر مهر و رحمت برخورد می كند و هیچ گاه بر آنان غضب نمی فرماید. چنین نیست، بلكه هر دو حالت شدنی است و ناراحتی یا خوشی هم ملاكی برای تشخیص یكی از دو حالت نیست. بنابراین اگر كسانی در حال غرق شدن باشند، به صرف این كه این حال برایشان ناراحت كننده است، نمی توان حكم كرد كه مورد غضب خدا واقع شده اند و درست به همین دلیل هم نمی توان فهمید كه مورد مهر خدای متعال هستند. این كه مورد مهر یا قهر خدایند، دلیل دیگری می خواهد و صرف حال ایشان نشانه ای برای هیچ یك نیست.

با این توضیحات مغالطه ای كه در داستان مولوی وجود دارد، روشن می شود در این داستان فرض مسلم دانسته شده كه خداوند با آدمیان همیشه سر مهر و رحمت دارد و هیچ گاه بر آنان غضب نمی كند. لذاست كه وقتی كسانی در حال غرق شدن مشاهده می شوند، حكم قطعی شده كه غرق شدنشان مقتضای مهربانی خدا با ایشان است و رقت نكردن خدا به حال آنان ذره ای از مهربانی او نمی كاهد. دلیل این فرض چیست؟ آیا امكان ندارد كه غرق شدن، عذاب خدا و مقتضای غضب او بر آنان باشد، اگر صرف ناراحتی آنان دلیل بر مغضوب بودنشان نیست، دلیل بر مرحوم بودنشان هم نیست. پس به چه دلیل مسلم فرض شده كه خدا در

ص: 126

حق آنانی كه غرق می شوند، مهربانی می كند؟ بله، می توان فرض كرد كه كسانی مورد مهر الهی قرار بگیرند، ولی تحمل آن برایشان سخت و ناگوار باشد، اما این فرض در عالم ما انسانها هم وجود دارد (مثال طبیب و تجویز داروی تلخ برای بیمار از روی مهربانی) در این صورت رحم و مهر خدا با بندگان معنای متباینی با آن چه در میان انسانهاست، پیدا نمی كند (البته از این سخن به هیچ وجه تشبیه خدا با خلق لازم نمی آید). بنابراین به چه دلیل ادعا شده است كه: رحم اولیای خدا از جنس رحمی كه مردم دارند نیست، بلكه مهر و قهرشان مانند خدا شده است!

گوینده این سخن هیچ تلقی صحیحی از عدل، فضل، مهر و قهر الهی ندارد. اگر معانی درست این اصطلاحات را از كتاب خدا و سنت معصومان علیهم السلام دریافته بود، در تحلیل داستان ساختگی مولوی، اولاً مهربانی خدا را در حق آن غرق شدگان مسلم نمی پنداشت و ثانیاً در فرض مورد مهر قرار گرفتن آنان، مهربانی اولیای خدا را چیزی متفاوت از مهر انسانها به یكدیگر نمی دانست.

نتیجه همه مباحث گذشته – كه با ذكر آیات و روایات اثبات شد – این است كه ما بندگان به امر خداوند مؤظفیم كه در هنگام بلا و گرفتاری برای عافیت خود و عزیزانمان دعا كنیم و رفع بلا را از خداوند طلب نماییم. روشن است كه با توجه به رعایت نحوه صحیح دعا كردن – كه از احادیث اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود – می توانیم مطمئن باشیم كه دعای ما برای رفع بلا به ضرر و شر ما نیست. بنابراین اگر بدانیم كه چگونه باید برای عافیت خود دعا كنیم، هیچ گاه با دعایمان خود را در معرض غضب الهی قرار نمی دهیم و در نتیجه همیشه دعا

ص: 127

باعث تقرب ما به خداوند می شود، نه دوری از او و رفتن به سوی او (دقت شود).

علت و راز مطلب در این است كه ملاك تقرب به خداوند، عمل كردن به رضای او و معیار دوری از خدا، مخالفت با خشنودی اوست.

حال ممكن است عمل به آن چه مورد رضای خداست، برای ما رنج و ناراحتی داشته باشد یا این كه خوشایند و موافق میل ما باشد. در مورد مخالفت با امر خدا نیز چنین است، ممكن است ناراحت كننده باشد یا باعث خوشی گردد. پس آن چه ملاك تقرب به سوی خداست، نه خوشی است و نه ناراحتی، بلكه فقط و فقط عمل مطابق رضای خداوند عیار است و بس. با این ترتیب اگر برای ما روشن شود كه دعا كردن برای عافیت در حال بلا و گرفتاری مطابق رضای خداست، می توانیم مطمئن شویم كه همواره این دعا موجب تقرب ما به خداوند می شود و هیچ گاه با این كار مورد غضب خدا قرار نخواهیم گرفت و از او دور نمی شویم.

بنابراین اگر خود با دیگران را در حال بلا و سختی ببینیم، وظیفه مورد رضای خداوند برای ما این است كه برای «عافیت» خود با آنها دعا كنیم، دیگر فرقی نمی كند كه آن بلا و سختی نتیجه مهر خدا باشد یا قهر او. ما به طور عادی نمی توانیم پشت پرده را ببینیم، لذا از عدل یا فضل خدا در مورد بلا دیدگان مطلع نیستیم. با این همه وظیفه ما درخواست عافیت است كه این دعا در حقیقت درخواست رحمت از خداست.

كاری هم به نتیجه دعا نداریم، چون به هر شكل كه دعایمان مستجاب شود، گرفتار قهر و غضب خداوند نخواهیم شد.

ص: 128

پرسشهای مفهومی از درسهای 7 تا 11

1. چه منافاتی میان دعا كردن و رضا به قضای الهی به نظر می رسد؟ حل آن چیست؟

2. «قضای تشریعی» و «قضای تكوینی» خدای متعال را با ذكر مثال توضیح دهید.

3. چرا دعا لازمه رضا به قضای تشریعی خداست؟

4. این جمله را نقد كنید: «چنین افرادی دعا نمی كنند چون در دعا كردن رایحه ای از استقلال و استغناست كه منافی با مقام فناست».

5. آیا طلب عافیت همیشه به خیر و صلاح انسان است؟ آیا می توان همیشه از خدا عافیت خواست؟

6. اهل بیت علیهم السلام در برابر بیماری و مرگ فرزندانشان چه برخوردی داشتند؟

7. این سخن را نقد كنید: «اولیای حق چون تقرب و تشبه به خدا حاصل كرده اند، مهر و قهرشان شبیه خدا شده، لذا دعا برای نجات كشتی شكستگان را فضولی در كار حق می بینند».

ص: 129

بخش دوم : دعا در حق حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف

اشاره

ص: 130

پس از بیان آداب دعا و نیز عدم منافات آن با رضا به قضای الهی اكنون در بخش دوم می خواهیم در خصوص دعا برای وجود مقدس امام زمان علیه السلام مباحثی را طرح كنیم. البته هدف اصلی همین موضوع بوده است و آن چه در بخش اول و در حلقه پیشین گذشت نیز به همین بهانه طرح گردید.

در این بخش ابتدا انگیزه ها و محتواهای دعا برای امام عصر علیه السلام مطرح شده و سپس درباره ضرورت دعا برای تعجیل فرج آن حضرت سخن گفته ایم. در نهایت به بیان آثار و فوائد دعا كردن در حق حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه پرداخته ایم.

ص: 131

فصل اول: انگیزه ها و محتوای دعا برای امام زمان علیه السلام

درس دوازدهم: انگیزه های دعا (1)

اولین بحثی كه درباره دعا در حق امام زمان علیه السلام مطرح می شود، انگیزه های این دعاست. ابتدا انگیزه های مختلفی را كه برای دعا در حق دیگری وجود دارد، معرفی می كنیم و سپس ك یك آنها را در مورد مولای از یاد رفته مان تطبیق می دهیم.(1)

انگیزه های دعا برای دیگری

به طور معمول دعای انسان در حق دیگری 5 انگیزه می تواند داشته باشد:

1. شفقت و رحمت: دعا از روی دلسوزی و ترحم مثل دعای پدر و


1- 1. در این قسمت از مطالبی كه در كتاب گرانقدر «مكیال المكارم فی فوائد الدعاء للقائم علیه السلام» آمده كمال استفاده را می نماییم، جلد 1، صفحه 449 تا 451.

ص: 132

مادر در حق فرزند و دعای برادر در حق برادر می باشد. هم چنین است دعای فرشتگان برای زائران قبر سید الشهداء علیه السلام.

2. تلافی كردن احسان: دعا برای كسی كه به انسان نیكی نموده یا یك بدی را از او دفع كرده، از این قبیل است. هم چنین است دعای شاگرد در حق معلم و امثال آن. به طور كلی وقتی كسی به انسان احسانی می كند، یكی از مراتب شكر گزاری از آن احسان كننده، دعای خیر در حق اوست. نیز اگر كسی انسان را از یك گرفتاری نجات دهد یا از رسیدن شری به او جلوگیری نماید، آن فرد عاقل فطرتاً خود را مدیون او دانسته، برایش دعا می كند. معلم هم چون به شاگردانش احسان كرده، آنها برای تلافی كرن خیر او برایش دعا می نمایند.

3. چشم دوختن به احسان: گاهی انسان به امید این كه خیری از دیگری به او برسد، برایش دعا می كند. انگیزه دوم این بود كه احسانی صورت گرفته و انسان برای تلافی آن برای احسان كننده دعا می كند، ولی سومی این است كه هنوز احسانی صورت نگرفته و دعا به انگیزه چشم دوختن به احسان دیگری است. مثال این قسم، دعایی است كه فقرا و مستمندان برای جلب كمك دیگران در حق آنان می كنند. گاهی فقیر وقتی می خواهد كسی را به صدقه دادن تحریك و ترغیب نماید، درباره او دعاهای خیر می كند، مثلاً: «خدا خیرت بدهد، خدا سایه ات را از سر خانواده ات كم نكند، خدا عمرت بدهد و ...» اینها دعاهای رجاء است، یعنی چون امید دارد كه به او احسانی شود، چنین دعاهایی می كند. اگر امید نداشت، دعا هم نمی كرد. این دعاها را می كند تا مورد ترحم كسی كه در حقش دعا كرده، قرار بگیرد.

ص: 133

4. بزرگداشت و اظهار تواضع: دعایی كه در حق بزرگان و اشاف و علمای بزرگ می شود، می تواند به این انگیزه باشد. خود دعا كردن در این موارد ، مصداق تعظیم و بزرگداشت كسانی است كه در حقشان دعا می شود. حتی در مواردی كه چنین بزرگداشتی توقع می رود، كوتاهی كردن در دعا می تواند موجب هتك حرمت و توهین به آن بزرگان شود. به عنوان مثال در مجلسی كه برخی از علمای بزرگ حاضر هستند، تعظیم و تكریم ایشان به وسیله سخنران بجا و بلكه لازم است. كوتاهی كردن در این امر، مصداق بی احترامی و بی اعتنایی به ایشان می باشد.

این چهار انگیزه را مرحوم صاحب مكیال المكارم به مناسبت بحثی كه درباره «تواضع» داشته اند، طرح كرده اند. ما می توانیم یك انگیزه دیگر را به اینها اضافه كنیم:

5. پاسخ به التماس دعا: گاهی انگیزه انسان برای دعا در حق دیگری التماس دعای او به انسان است. وقتی مؤمنی از انسان می خواهد كه برایش دعا كند، وظیفه برادری ایمانی حكم می كند كه به درخواست او پاسخ مثبت داده شود. لذا اگر هیچ یك از انگیزه های قبلی هم نباشد، التماس دعای شخص برای این كه دیگران دعایش كنند، كافی است.

این پنج انگیزه ممكن است به تنهایی یا با هم، مؤثر در دعای انسان باشند. گاهی فقط یكی از آنها هست و گاهی بیشتر. مثلاً اگر فرزندی به پدر یا مادرش احسان نماید، دعای آنها در حق او هم به انگیزه اول اسیت و هم دوم. هم از روی شفقت و رحمت است هم تلافی كردن احسان.

اگر فرزند به والدین خود التماس دعا گفته باشد، انگیزه پنجم هم در دعای آنها مؤٍثر خواهد بود. به همین ترتیب ممكن است دو انگیزه دیگر

ص: 134

هم در همین مورد وجود داشته باشد و به این ترتیب جمع بین همه آنها یا برخی از آنها در یك مورد خاص امكان پذیر است. البته ناگفته نماند كه ما دلیلی برای منحصر كردن انگیزه های دعا در این پنج عنوان نداریم.

ممكن است برخی انگیزه های دیگر هم در دعای انسان مؤثر باشد، ولی شاید بتوان گفت كه مهمترین انگیزه های دعاها همینها هستند. حال كه اهم این انگیزه ها بیان شد، باید ببینیم كدام یك از آنها بر دعای انسان در حق امام زمانش تطبیق می نماید.

1. دعای شفقت و رحمت برای امام زمان علیه السلام

اولین انگیزه، شفقت و رحمت دعا كننده است كه در مورد دعا در حق امام زمان علیه السلام هم مصداق پیدا می كند. به تعبیر مؤلف كتاب مكیال المكارم همه موجبات رحمت و شفقت نسبت به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در وجود مقدس ایشان جمع شده است. آن گاه ایشان برخی از آنها را كه هر كدام می توانند مستقلاً انگیزه دعا برای آن حضرت باشد، ذكر می فرماید كه مجموع آنها دوازده عنوان می شود. 1. پدر حقیقی بودن برای اهل ایمان: انسان برای پدرش از سر شفقت و رحمت دعای خیر می كند. اگر پدری خود، اهل دلسوزی و شفقت بر فرزندانش باشد، این انگیزه برای فرزند قویتر و شدیدتر می شود. به فرموده امام هشتم علیه السلام وجود مقدس امام زمان علیه السلام «الوالد الشفیق»(1)

برای همه اهل ایمان هستند. پس این انگیزه در خصوص دعای مؤمنان برای پدر حقیقی خود، بسیار قوی و عمیق است.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجه، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث 1.

ص: 135

2. برادر واقعی بودن برای اهل ایمان: هر انسانی هر چند بی ایمان به طور طبیعی و فطری برای برادرش از سر شفقت و رحمت دعای خیر می نماید. حال اگر برادری، دلسوز برادر باش و پشتیبان و حمایت كننده از او، این انگیزه برای دعا در حق او پر رنگ تر خواهد شد. اما م رضا علیه السلام در ادامه فرمایش خود كه امام علیه السلام را معرفی می كنند، فرموده اند: «و الاخ الشفیق».(1)

«شفیق» یعنی نصف شده و منظور برادری است كه گویی نیمه دیگر برادرش است. دو برادری كه چنان به فكر یكدیگر و دلسوز هم هستند كه هیچ گاه چیزی را منحصراً برای خود نمی خواهند، بلكه در همه امور مساوی اند، گویی دو نیمه از یك چیز هستند. آری، امام عصر علیه السلام چنین برادری برای اهل ایمان هستند، پس جا دارد كه مؤمنان برای ایشان از روی شفقت و رحمت به صورت جدی دعا نمایند.

3. غربت و كم بودن یاران: اگر كسی غریب و بی كس باشد و چنان كه شایسته اوست، مورد توجه و مراجعه و یاد كردن و ... قرار نگیرد، انسان در حقش دلسوزی و ترحم می كند و برایش دعا می نماید. به نظر می رسد كه اگر به معانی «غربت» آگاه باشیم، كسی را در روی زمین غریب تر از امام زمانمان پیدا نمی كنیم.(2)

4. غیبت و دوری از دوستان و سرزمین: امام عصر علیه السلام در زمان غیبت از جمع دوستان و سرزمین مورد علاقه خود دور هستند. كسی


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث 1.
2- 2. معانی مختلف غربت و اثبات غربت امام عصر علیه السلام به همه معانی آن را می توانید در حلقه ششم مطالعه فرمایید.

ص: 136

كه جایگاهش در همه عالم منحصر به فرد است، از این كه در میان دوستداران خود حاضر باشد و چون دیگران در خانه و سرزمین محبوب خویش آشكارا زندگی نماید، محروم است و به خاطر رضای خداوند این عزلت و تنهایی را تحمل می فرماید. آیا این شرایط، شفقت و رحمت انسان را بر نمی انگیزد كه برای چنین بزرگواری به پیشگاه الهی دعا كند؟

5. مظلوم بودن به خاطر غصب شدن حقوقش: حقوق امام عصر علیه السلام هم چون اجداد بزرگوارشان غصب شده و ستمگران عالم، ایشان را از بسیاری از حقوقشان محروم داشته اند. این ویژگ هم موجب شفقت انسان بر ایشان می شود كه دست به دعا بلند كنند و از خدای منان باری این بزرگترین مظلوم عالم را طلب نماید.

6. مظلوم بودن به علت این كه پدر و اجداد و ارحام و نزدیكانش به شهادت رسیده اند و ایشان خونخواه همه آنها هستند: این جهت دیگری از مظلومیت مولا و سرور ماست كه پدرانشان و نزدیكانشان توسط ظالمان به ناحق كشته شده اند و منتقم خونهای همه آنها، امام زمان علیه السلام ما هستند، ولی هنوز زمان آن فرا نرسیده و اجازه این خونخواهی به ایشان داده نشده است. همین امر موجب دلسوزی و رقت بر حال این بزرگوار است كه می تواند انگیزه دعا در حق ایشان باشد.

7. ایمان: مؤمن بودن امام زمان علیه السلام كفایت می كند كه انسان بر حال ایمان شفقت و رحمت آورد و هر مؤمنی بر سایر اهل ایمان این حق را دارد كه برایش دلسوزی كنند و به فكر حال و وضع او باشند. هر چه درجه ایمانی شخص بالاتر باشد، حق او بر دیگران بیشتر خواهد بود.

ص: 137

آیا كسی را در رتبه ایمانی امام علیه السلام سراغ داریم؟

8. زیادی دشمنان و ناتوانی دوستان ایشان: ایشان همه ستمگران عالم و پیروان آنها اعم از مسلمان و غیر مسلمان به خصوص كسانی كه به نام اسلام و قرآن با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و شخص امام زمان علیه السلام دشمن هستند، متأسفانه همیشه تعداد زیادی داشته اند و در مقابل، دوستان حضرت و كسانی كه با حقوق ایشان به خوبی آشنا هستند، نسبت به گروه اول تعدادشان بسیار كمتر بوده است. آیا حال كسی كه دشمنانش زیاد و دوستانش كم و ناتوان هستند، موجب شفقت و رحمت نیست؟

9. گرفتاری و هم و غم زیاد ایشان به خاطر آن چه در زمان غیبت بر دوستان و شیعیان ایشان وارد می شود: از چند جهت می توان یقین كرد كه امام زمان علیه السلام به خاطر مصیبتهای شیعیان خود، زیاد غم و غصه می خورند: یكی از جهات، ایمان ایاشن است. هر كس ایمانش بالاتر باشد، غم و غصه اش به خاطر وقوع معصیت بیشتر است، به خصوص اگر دوستان و پیروان خود را مبتلا به گناه ببیند. جهت دیگر، پدر بودن ایشان است كه وقتی فرزندان خود را گرفتار می بیند، نمی تواند بی تفاوت باشد، بلكه بیش از خود فرزند ناراحت و غمناك می شود. جهت دیگر، امام بودن ایشان است كه خود را مسئول هدایت و دستگیری خلق می داند و وقتی مشاهده می كند كه همین خلق محتاج و گرفتار چگونه از سفینه نجات و باب هدایت الهی اعراض می كنند، چقدر اندوهگین می شود؟ و بسیاری جهات دیگر در این امر مدخلیت دارد كه اینجا مجال طرح آنها نیست، ولی با كمال تأسف باید بگوییم اگر همه غم و غصه های اهل ایمان را كه به خاطر ایمان و غیرت دینی

ص: 138

خود متحمل می شوند، روی هم بریزیم، به اندازه ناراحتی و غم مولایمان نمی شود. حال در نظر بگیرید كه این یگانه دوران و نادره روزگار، چندین و چند سال و بلكه چندین قرن است كه چنین غمهایی را در سینه دارد، قطعاً كم و كیف آن برای هیچ یك از ما قابل درك و تصور هم نیست.(1)

اما همین قدر هست كه دلهای ما را به درد آورد و رحمت و شفقت ما را برانگیزد كه برای رفع این غم و غصه ها به پیشگاه خداوند دعا كنیم. اگر دعای ما ذره ای از ناراحتی های ایشان بكاهد، عبادت بسیار بزرگی انجام داده ایم.

نویسنده رو سیاه این سطور واقعاً در خود احساس خجالت و شرمندگی می كند كه مبادا اعمال و رفتارش موجب ازدیاد غم و غصه های امام عصر علیه السلام بوده باشد. اگر چنین بوده است، باید ابتدا از وجود مقدس آن عزیز به خاطر ایذاء ایشان عذرخواهی كند و با توبه واقعی خود، موجبات رفع هم و غم ایشان را فراهم آورد. آن گاه از دیگران بخواهد كه برای تسكین آلام و غمهای آن سرور دعا كنند.

10. طولانی بودن زمان گرفتاری ایشان: هر چه مدت زمان گرفتاری مؤمنی بیشتر باشد، دلسوزی و رقت انسان بر حال او بیشتر می شود. آیا با توجه به حجم عظیم گرفتاریهای حضرت، كس دیگری را سراغ داریم كه تاكنون نزدیك به دوازده قربن متحمل اینها بوده باشد؟

11. ناشناخته بودن منزلت ایشان بین مردم و منحرف بودن آنها از مسیر آن حضرت: یكی از وجوه غربت عزیز و سرور ما این است كه


1- 1. گوشه ای از گرفتاری امام عصر علیه السلام به خاطر شیعیانشان را می توانید در درس هشتم از حلقه دهم ملاحظه فرمایید.

ص: 139

قدر و منزلت ایشان حتی در میان دوستانش ناشناخته مانده است.

متأسفانه انحرافات عقیدتی زیادی در شناخت صحیح امام علیه السلام در میان شیعیان وجود دارد كه همین، انسان مؤمن را به حال شفقت و ترحم بر حال امام ناشناخته اش در می آرود.

12. كوتاهی كردن مؤمنان به ایشان در پیروی و خدمتگزاری به آن حضرت: قطعاً انتظاری كه حضرت بقیة الله ارواحنا فداه از معتقدین به خود دارند، این است كه فقط در ایام نیمه شعبان به شركت در جشن میلاد یا پخش گل و شیرینی اكتفا نكنند، بلكه باید اعمال و رفتارشان گویای اقتدا به آن حضرت باشد. متأسفانه همان در صد بسیار كمی از مسلمانان كه با امام زمان خود آشنا هستند و حداقل لازم از معرفت ایشان را دارند، در عمل، بسیار بسیار از آن چه باید باشند، دورند و گاهی حتی در مراسم جشن مربوط به امام زمان علیه السلام كارهایی می كنند كه قطعاً و یقیناً دل مقدس ایشان را به درد می آورد، چه رسد به این كه در خدمت به آن حضرت بخواهند حق ایشان را ادا نمایند.

نویسنده خود را بیش از هر كس در این زمینه شرمنده و مقصر می بیند و از آن مولای عزیز می خواهد كه با بزرگواری از سر تقصیراتش بگذرد و اجازه خدمت خالصانه به محضر را برای او و سایر دوستان خود صادر فرماید.

این دوازده عنوان را نویسنده فقیه مكیال المكارم در توضیح موجبات شفقت و رحمت بر امام عصر علیه السلام مطرح كرده و سپس افزوده اند كه اگر كسی در احوال آن بزرگوار تأمل كافی كند، بسیاری جهات دیگر از همین قبیل را پیدا می كند كه باید بر این وجوه بیفزاید. ما عرض می كنیم كه توجه و تفطن به این امور، شایستگی و

ص: 140

لیاقت و معرفت عمیقی لازم دارد كه در میان عالمان هم به ندرت پیدا میشود، چه رسد به افراد جاهلی چون نگارنده حقیر كه اگر تذكرات امثال صاحب مكیال نبود، هرگز به این امر توجه نداشت و اكنون با وجود این تذكرات یا به آنها مراجعه نمی كند و یا اگر هم می خواند و می فهمد، چنان كه باید حقش را ادا نمی كند. خداوند می تواند با كسانی هم چون مرحوم میرزا محمد تقی اصفهانی (نویسنده مكیا المكارم) بر ما احتجاج نماید و راه هر گونه عذر آوردن در تقصیر را بر ما ببندد.

در پایان این قسمت فرموده اند كه اگر مؤمنی با هر یك از این انگیزه ها، برای اماش با اخلاص دعا كند، فوائدی را كه دتر هر یك از این دوازده عنوان اشاره شد، درك خواهد كرد. مثلاً اگر به انگیزه جهت اول (پدر حقیقی بودن امام زمان علیه السلام) برای ایشان دعا كند، ثواب نیكی كردن به پدر را می برد. اگر جهت دوم (برادر واقعی بودن امام علیه السلام) انگیزه دعا دعا را در او به وجود آورد، ثواب رعایت حق برادر را در راه خدا می برد و هم چنین ثواب یاری رساندن به غریب و مظلوم و نصرت مؤمن واقعی و رفع گرفتاری از گرفتار و غمگین و... .

تذكر این نكته هم لازم است كه دعا به انگیزه هر كدام از این وجوه، فوائد و آثار ارزنده زیادی دارد و اگر همه اینها با هم جمع شوند، بركات فوق العاده ای خواهند داشت كه قلم، توان بیان آنها را ندارد. فقط باید از خدا خواست كه معرفت شایسته برای ایجاد همه این انگیزه ها را به انسان عنایت كند كه در این صورت، حال و هوا و فكر و ذكر انسان در همه لحظات زندگی اش بوی امام زمان علیه السلام را می گیرد. رزقنا الله بفضله و كرمه.

ص: 141

درس سیزدهم: انگیزه های دعا (2)

در درس گذشته اولین انگیزه دعا برای امام عصر علیه السلام – یعنی شفقت و رحمت – را بیان كردیم. در این درس به بیان چهار انگیزه دیگر می پردازیم:

2. دعا برای امام عصر علیه السلام به خاطر تلافی كرن احسان ایشان

دومین انگیزه دعا در حق دیگری، تلافی كردن احسان او به دعا كننده است. از این جهت هم می توان ضرورت دعا برای امام عصر علیه السلام را اثبات نمود. در این بحث هم از تذكرات سازنده و ارزشمند صاحب كتاب المكیال المكارم استفاده می كنیم. اولین تذكر این است كه بدانیم همه نعمتهایی كه در اختیارمان بوده، هست و خواهد بود، به وساطت و بركت وجود آن امام همام علیه السلام است.(1)

علاوه بر ایشان انواع و اقسام احسانها را در حق ما انجام می دهند. یكی از مصادیق آن،


1- 1. توضیح این مطلب را می توانید در درسهای دهم تا سیزدهم از حلقه پنجم مطالعه فرمایید.

ص: 142

دعایی است كه در حق دوستان خود می كنند. خود ایشان در ضمن توقیعی كه به مرحوم شیخ مفید – اعلی الله مقامه الشریف – مرقوم فرموده اند – چنین آورده اند:

... یعمد بكیده اهل الایمان و لا یبلغ بذلك غرضه من الظلم و العدوان، لاننا من وراء حفظهم بالدعاء الذی لا یحجب عن ملك الارض و السماء فلیطمئن بذلك من اولیاءنا القلوب.(1)

... (آن منافق) با نیرنگ خود اهل ایمان را قصد می كند ولی به هدفش كه ظلم و تجاوز است نمی رسد، زیرا مادر پی محافظت از آنانیم با دعایی كه از پادشاه زمین و آسمان پوشیده نمی ماند، پس دلهای دوستان ما بر این امر مطمئن باشد.

ایشان در نامه خود به جناب شیخ مفید از منافق پلیدی سخن گفته اند كه از راه مكر و نیرنگ خواسته است كه اهل ایمان را مورد ظلم و تجاوز خویش قرار دهد، ولی امام علیه السلام اطمینان داده اند كه او به هدفش نمی رسد و علت ناكامی او را دعای خود در حق مؤمنان دانسته اند، همان دعایی كه از خداوند آسمان و زمین پوشیده نمی ماند و قطعاٌ به هدف اجابت می رسد. سپس تأكید فرموده اند كه مؤمنان، باید به این امر اطمینان كامل داشته باشند.

حقیقتاً اگر دعاهای خیر آن عزیز غائب از نظر نبود، مؤمنان مورد تجاوز و انواع دشمنان اعم از انس و جن قرار گرفته، نمی توانستند در دین و دنیای خود در عافیت به سر برند. البته این سخن معنایش این نیست كه


1- 1. احتجاج، جلد 2، صفحه 324 و 325.

ص: 143

همین درد و بلا و مصیبتی كه گریبان گیر هیچ مؤمنی در هیچ زمانی نمی شود.

این ادعا قطعاً صحیح نیست و ما هم چنین ادعایی نداریم سنت خدای متعال بر امتحان و ابتلای خلائق است، به خصوص اهل ایمان كه مطابق قرآن و احادیث بیشتر از هر كس مورد بلا و آزمایش الهی قرار می گیرند. اینجا سخن در این است كه اگر می بینیم بحمد الله مؤمنانی هستند كه با وجود این كه ناشكری و معصیت در بین ایشان كم نیست، می توانند ایمان و معرفت خود را حفظ كنند و به طور نسبی در امنیت و عافیت خوبی به سر ببرند، همین نعمت را به بركت دعاهای حضرت ولی عصر علیه السلام دارا هستند و گرنه، اگر قرار بود اهل ایمان به تناسب كوتاهی های خود، به گرفتاری و مصیبت مبتلا می شدند، آن وقت در صد زیادی از ایشان به بدبختی و فلاكت و بیچارگی دینی و دنیوی دچار می شدند. این عبارت از سخنان خود امام زمان علیه السلام است كه در یكی از توقیعات شریف خود فرموده اند:

انا غیر مهملین لمراعاتكم و لا ناسین لذكركم و لولا ذلك لنزل بكم اللاواء او اصطلمكم الاعداء.(1)

همانا ما در محافظت و توجه به شما اهمال نمی كنیم و یاد (كردن) شما را فراموش نمی كنیم و اگر چنین نبود، بلاهای سخت بر سر شما فرو می آمد یا دشمنان شما را ریشه كن می كردند.

اینجا به طور كلی فرموده اند كه اگر مراقبت و محافظت و توجه این پدر عزیز امت نبود، یا شیعیان به سختی های بزرگ گرفتار می شدند و یا


1- 1. احتجاج، جلد 2، صفحه 323.

ص: 144

دشمنان ریشه آنها بر می كندند. آری، همین قدر امنیت و سلامت و عافیت كه برای شیعیان در زمان غیبت آقایشان در سطح دنیا وجود دارد، به بركت عنایات و توجهات مولایشان می باشد. پس به امر خود آقا و امام علیه السلام باید مطمئن باشیم كه دعاهای مستجاب ایشان بدرقه راهمان هست و این تنها یكی از احسانهای آن عزیز در حق دوستانشان است.

یكی دیگر از مصادیق احسان ایشان «حلم» آن حضرت نسبت به مؤمنان است. ما با خطاها و گناهان خود، این قدر بی معرفتی و ناشكری می كنیم كه جا دارد امام علیه السلام با ما قهر و بی اعتنایی كنند، اما حلم و بردباری می ورزند و باز هم ما را تحویل می گیرند و از خودشان طردمان نمی كنند.

احسان دیگر آن بزرگوار، افاضات علمی به مؤمنان است. هم نعمتهای مادی و هم معنوی افاضه امام علیه السلام بر ماست و یكی از بزرگترین این نعمتها، الطاف علمی ایشان است. باید یقین داشته باشیم كه اگر علوم و معارف الهی و صحیحی به ما می رسد، لطف امام عصر علیه السلام در حق ماست كه جد شریفشان حضرت زین العابدین علیه السلام در تشریح این مطلب به ابوحمزه فرمودند:

... ان الله یقسم فی ذلك الوقت ارزاق العباد و علی ایدینا یجریها.(1)

... همانا خداوند در آن وقت (بین الطلوعین) روزیهای بندگان را تقسیم می كنند و آنها را به دست ما جاری می سازد.


1- 1. بصائر الدرجات، جزء 7، باب 14، حدیث 9.

ص: 145

روزیهایی كه به دست امام علیه السلام جاری می شود، هم مادی است و هم معنوی و علوم و معارف نیز یكی از همین روزیهاست.

از دیگر مصادیق احسان امام علیه السلام به ما، شفاعت ایشان در حق ماست. این شفاعت فقط در قیامت نیست، بلكه در دنیا هم وجود دارد.

ما ایشان را برای حوائج مادی و معنوی خود واسطه قرار می دهیم و به وساطت ایشان حاجتهایمان برآورده می شود.

این پنج مصداق احسان حضرت به ما (دعا، دفع دشمنان، حلم، افاضات علمی و شفاعت) فقط از باب نمونه ذكر شد و گرنه، به تعبیر نویسنده كتاب مكیال المكارم، زبان از بیان همه احسانهای ایشان عاجز و قلم از نوشتن آن، قاصر می باشد. پس از تذكر این الطاف باید به این دو آیه كریمه قرآن توجه كنیم كه:

هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ ﴿60﴾ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَ بِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (1)

در كتاب مكیال المكارم پس از ذكر این آیات شریفه، تذكرات بجایی آمده است كه ما ترجمه آن را عیناً نقل می كنیم:

پس ای كسی كه قدرت تلافی كردن نعمتهای مولایت را – كه آن چه آرزویت بوده به تو احسان فرموده – نداری، آیا قدر این را هم نداری كه لحظاتی از ساعات شب یا روزت را – كه بدون اختیار تو می گذرد – به دعا برای صاحب الزمان علیه السلام اختصاص


1- 1. الرحمن، 60 و 61.

ص: 146

بدهی؟ به همان كسی كه انواع نعمتها را عطایت كرده و به صورتهای مختلفی كه قابل شمارش و توصیف نیست، احسانت نموده است، بلكه در تمام عمرت آن چه به دست می آوری، نعمتی است از نعمتهای خداوند كه به واسطه ایشان به تو داده است.

این عبارات نشانگر كمال توجه و قدرشناسی نویسنده آن است كه این طور دلسوزانه فرد غافل از امام عصر علیه السلام را خطاب می كند و به او توجه می دهد كه بدان: اولاً تلافی كردن احسانهای امامت را نداری. ثانیاً فراموشت نشود كه روزی تمنا می كردی كه جزء دوستان و دلسوختگان آن حضرت باشی و در زمره دلدادگان به ایشان قرار بگیری، حال ببین كه به لطف و عنایت خود آن بزرگوار لذت محبت و انس با ایشان را حس كرده ای و اگر قدر نعمت بدانی، معرفت و محبت ایشان را با هیچ یك از نعمتهای دنیوی تعویض نمی كنی. آیا این كم ایشان است؟ آیا در خود لیاقت این همه نعمت را می دیدی؟ آیا عقلت به این گونه الطاف معنوی كه اكنون نصیبت شده، می رسید؟ اینها و امثال اینها همه و همه به بركت مولایت به تو عطا شده است، آیا تلافی احسانهای آن بزرگوار اقتضا نمی كند كه در شبانه روز لحظاتی را به دعا كردن در حق این ولی نعمتهایت اختصاص دهی؟ آیا این مقدار قدرشناسی هم در وجودت نیست؟ اینجاست كه آن عارف واقعی به امام علیه السلام، از این همه ناسپاسی دوستانش به ستوه می آید و بر من غافل نهیب می زند و می فرماید:

پس چقدر جفاكاری! باز هم جفاكاری! اگر قلبت از آن چه به گوشت رساندیم، تكان نخورد و زبانت برای دعا در حق مولایت

ص: 147

به حركت در نیامد! از خواب لهو (سرگرمی) بیدار شو و بایست و آرزوهای طولانی واهی را از مقابل دیدگانت دور كن و بدان كه پیشوا (آن كه جلوتر می رود) به اهل خود دروغ نمی گوید و وظیفه ما جز ابلاغ نیست.(1)

اینها سفارشهای مهمی است از زبان كسی كه به قول خودش جلو می رود و خاضعانه می گوید: آن كه پیشاپیش می رود، به اهل خود دروغ نمی گوید، یعنی آنها كه خالصانه این نصیحتها را می كنند، جز خیر اهل خود را نمی خواهند. ما هم باید باور كنیم كه آنها كه راه را بلد هستند، به ما دروغ نمی گویند و صادقانه سخن می گویند.

3 – دعا در حق امام عصر علیه السلام از روی امید به احسان ایشان

یكی از انگیزه های دعا در حق دیگری این است كه به این وسیله توجه و احسان او را به سوی خود جلب كنیم. مثالی كه برای این نوع دعا بیان شد، فقیری است كه به خاطر جلب صدقه دیگری در حقش دعا می كند. واقعیت این است كه ما نسبت به امام عصر علیه السلام از هر گدایی محتاج تر هستیم. بنابراین كسی كه ذره ای از الطاف بیكران حضرت را به دوستانش چشیده باشد، دیگر در خانه ایشان را رها نمی كند و با هر وسیله ای از جمله دعا در حق ایشان، خواهان جلب توجه و تصدق ایشان می گردد.

نكته لطیفی را مؤلف كتاب ارزشمند «مكیال المكارم» در این باب تذكر داده اند كه شنیدنی است. می فرمایند:


1- 1. ترجمه مكیال المكارم، جلد 1، صفحه 451.

ص: 148

دعای ما در حق امام عصر علیه السلام از باب هدیه ای است كه یك شخص حقیر فقیر به یك پادشاه بزرگ گرانقدر تقدیم می كند و بدون شك این كار نشانگر نیاز این فقیر به عطا و پاداش آن سلطان بزرگ است و این عادتی است كه بردگان نسبت به ارباب خود و هر فرد دانی نسبت به عالی دارد.(1)

در مقام تمثیل می توانیم موری را ذكر كنیم كه در روز عید، ران ملخی را به حضرت سلیمان علیه السلام تقدیم كرد، سپس چون خودش می دانست كه هدیه اش در مقایسه با سایر هدایا بی ارزش است، این عبارت را بر لب زمزمه می كرد:

ان الهدایا علی مقدار مهدیها.(2)

همانا هدیه ها به قدر و منزلت هدیه كننده اش بستگی دارد.

این جمله از جملات حكیمانه ای است كه بنا به نقل، به زبان مورچه ای جاری شده و درس بزرگی است برای كسانی كه می خواهند به طریقی ارادت و محبت خود را به مولایشان عرضه بدارند.

آری، دعا در حق امام زمان علیه السلام توفیقی است برای شخص دعا كننده و نشانه احتیاج اوست به كرم و لطف مولایش. كسی كه چشم به احسان آن كریم دوخته است، با دعاهای خود در حق آن بزرگوار می خواهد به ایشان عرض كند كه: من هم جزء دوستداران و ارادتمندان شما هستم، بنابراین بی لیاقتی من باعث نشود تا از لطف و كرم خویش دورم كنید.

می گویند وقتی حضرت یوسف صدیق علیه السلام را برای فروختن به بازار


1- 1. ترجمه مكیال المكارم، جلد 1، صفحه 299.
2- 2. همان.

ص: 149

بردگان آوردند، هر كس به اندازه وضع و توانایی خود، طالب خرید ایشان بود. پیرزنی را دیدند كه با یك كلاف نخ در آن جا حضور دارد. از او پرسیدند كه برای چه آمده ای، گفت: برای خرید یوسف! گفتند: با چه چیزی می خواهی او را بخری؟ گفت: با این كلاف نخ! گفتند مگر با این كلاف یوسف را به تو می دهند؟ گفت: می دانم نمی دهند، اما می خواهم وقتی خریداران یوسف را می شمرند، مرا هم جزء آنان به حساب آورند!!

این داستان هر چند كه مدرك و منبع موثقی ندارد، ولی آموزه خوبی برای دوستداران یوسف فاطمه (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد. چه درس زیبایی آن پیرزن به همه ما داده است. حقیقت این است كه ما چیزی نداریم كه بتوانیم به خاطر آن، لیاقت دوستی و خدمتگزاری امام عصر علیه السلام را داشته باشیم. دست ما از آن كلاف نخ هم تهی است. حسن آن پیرزن در این بود كه خود و بضاعت مزجاتش را كمتر از این می دید كه در خور آقایی هم چون یوسف علیه السلام باشد. ما هم باید باور داشته باشیم كه هر چند گاه گاهی به عرض خدمتی به محضر مولایمان سعادتمند شده ایم، هر چه هست، لطف و كرم ایشان است و از جانب ما جز كوتاهی و عرض تقصیر، هیچ نه!

اما دعای ما در حق آن بزرگوار به هیچ وجه قابل ایشان نیست و به قدر و اندازه ناچیز خودمان است. ما با دعای خود در حق اماممان می خواهیم بگوییم: در زمانی كه بسیاری از مسلمانان و حتی شیعیان، ولی نعمت خود را فراموش كردند و با پنهانی اش، خودش را هم كنار گذاشتند و از یاد بردند، ما جزء كسانی نبودیم كه به این مقدار كفران

ص: 150

نعمت كنیم و لذا چشم به كرم و احسان مولایمان دوخته ایم تا با لطفش –نه به خاطر استحقاق ما كه استحقاقی در كار نیست – ما را جزء خریدارانش بپذیرد و از درگاهش مردودمان نكند.

4. دعا برای امام زمان علیه السلام به انگیزه تعظیم و تجلیل ایشان

اگر هیچ یك از انگیزه های قبلی برای دعا در حق امام زمان علیه السلام نباشد، صرف تعظیم و بزرگداشت ایشان ایجاب می كند كه برایشان دعا كنیم. قطعاً تجلیل از این بزرگوار از بهترین مصادیق عبادت و بندگی خدا شمرده می شود. در اینجا هم مرحوم صاحب مكیال تذكرات مفید و سازنده ای داده اند، می فرمایند:

آیا كسی را می شناسی كه قدر و منزلتش از ایشان بالاتر و بلند مرتبه و كریم النفس تر و بزرگوارتر و آبرومندتر و مسن تر و احسانش بیشتر و علمش برتر و حلمش عظیم تر و كمالاتش بیشتر و جلال و هیمنه اش بالاتر و زیباتر از مولایت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه و الظهوره باشد؟

اگر كسی در پاسخ بگوید: آری (می شناسم) می گویم: تو گمراه و احمق هستی و اگر بگوید: نه (نمی شناسم) می گویم: «مالكم لا ترجون لله وقاراً».(1)

چرا حرمت خداوند را نگه نمی دارید؟ مگر فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله را نشنیده ای كه فرمود: از مصادیق بزرگداشت خدا، احترام گذاشتن به مسلمان سپید موست... پس اگر تجلیل بزرگترها و


1- 1. نوح، 13.

ص: 151

سن و سال دارهای مسلمان چنین فضیلتی دارد، پس چه كسی می تواند فضیلت عملی را بیان كند كه با انجام آن تجلیل از بهترین مشایخ مسلمان و آقا و امام و عالم ترین ایشان حاصل می شود؟ همان بزرگواری كه قلم از توصیف ایشان عاجز است و خداوند هر زمان بخواهد او را برای آشكار كردن عدل خود، ظاهر می فرماید.(1)

پس از بیان این تذكرات، بحث زیبایی در كتاب «مكیال المكارم» مطرح شده كه ما خلاصه و عصاره آن را در اینجا می آوریم. محور بحث ایشان این است كه همه عالم هستی محضر امام عصر علیه السلام است و همان طور كه دعا برای بزرگان وقتی در محضر ایشان باشیم، مصداق بزرگداشت و اظهار فروتنی نسبت به آنان است، پس دعا در حق امام علیه السلام نیز از مصادیق تعظیم و تجلیل ایشان است. بنابراین مؤمن در هر مكان و موقعیتی باید در انجام این امر مقدس بكوشد.

ایشان برای اثبات این كه همه اقطار عالم، محضر امام زمان علیه السلام می باشد، احادیث متعددی را ذكر كرده اند تا اثبات كنند كه هر چند ایشان از دیدگان مردم در ظاهر پنهان هستند، ولی در دلهای ایشان حضور دارند و بر همه خلایق در هر جای عالم كه باشند، شاهد و ناظر هستند. این مسئله در اعتقادات شیعه مسلم و قطعی است و ما دراین جا به ذكر دو حدیث اكتفا می كنیم.(2)

حدیث اول از امام جعفر صادق علیه السلام است كه فرمودند:


1- 1. ترجمه مكیال المكارم، جلد 1، صفحه 451.
2- 2. احادیث دیگر در این باب در درس نهم از حلقه چهارم و درس هشتم از حلقه دهم آمده است.

ص: 152

ان الدنیا تمثل للامام فی فلقمة الجوز فما تعرض لشیء منها و انه لیتناولها من اطرافها كما یتناول احدكم من فوق مائدته ما یشاء فلا یعزب عنه منها شیء.(1)

همانا دنیا برای امام علیه السلام در نصف گردو تمثل یافت ولی متعرض چیزی از آن نشد و او از این طرف و آن طرف دنیا بر می دارد، همان طور كه یكی از شما از روی سفره اش آن چه را می خواهد، بر می گیرد. پس چیزی از آن (دنیا) از امام علیه السلام پوشیده نیست.

احاطه امام علیه السلام بر همه اطراف دنیا چنان است كه از آن – هم چون ما كه از سفره غذا بر می داریم – هر چه می خواهد، به سادگی بر می دارد و استفاده می كند.

حدیث دوم از امام موسی بن جعفر علیهما السلام است كه فرمودند:

انما منزلة الامام فی الارض بمنزلة القمر فی السماء و فی موضعة هو مطلع علی جمیع الاشیاء كلها.(2)

جز این نیست كه جایگاه امام علیه السلام در زمین به منزله ماه در آسمان است و او در جایگاه خود از همه اشیاء مطلع و آگاه است.

همان طور كه ماه در آسمان در جایگاه بلندی است كه بر همه زمین اشراف و آگاهی دارد. جایگاه امام علیه السلام نیز چنین است و از منظری بالا بر همه زمین می نگرد و احاطه دارد. با این ترتیب می توان پذیرفت كه شرق و غرب عالم محضر امام عصر علیه السلام است و احاطه ایشان بر انسانها و اعمالشان مسلم و قطعی است. اگر كسی به این واقعیت یقین


1- 1. بصائر الدرجات، جزء 8، باب 14، حدیث 3.
2- 2. همان، جزء 9، باب 12، حدیث 8.

ص: 153

پیدا كند و با لطف و عنایت حضرت، وجدانی اش شود، آن گاه در او انگیزه تجلیل و بزرگداشت ایشان برای دعا در حقشان ایجاد می شود و در حالی كه خود را در محضر آن امام علیه السلام احساس می كند، در حقش دعا می نماید.

انصافاً اگر انسان در حال زیارت امام زمان علیه السلام و دعا برای ایشان به این حقیقت توجه كند كه در حضور ایشان ایستاده، و مشغول زیارت یا دعاست، معنویت و لذت خاصی در قلب خود احساس می كند و حال بهتری در دعا خواهد داشت. دعایی كه در حضور یك بزرگی به قصد تجلیل و تعظیم از ایشان می شود، بسیار شیرین و دلنشین است و اگر این انگیزه با انگیزه های قبلی جمع شود، اتصال روحی قویتری در حال دعا پیدا می كند كه خود، زمینه استجابت آن را بیشتر فراهم می سازد.

5 – دعا در حق ولی عصر علیه السلام در پاسخ به التماس دعای ایشان

یكی از انگیزه های دعا برای دیگری می تواند در خواست خود او باشد و این امر در مورد دعا برای حضرت ولی عصر علیه السلام صادق است.

یكی از شواهد نقلی بر این مطلب را مرحوم شیخ صدوق به این صورت نقل فرموده كه كسی از امام صادق علیه السلام سؤال می كند:

شخصی در نماز واجب خود را با تكلف به گریه می آورد تا این كه گریه اش می گیرد.

حضرت می فرمایند:

قرة عین الله و قال: اذا كان ذلك فاذكرونی عنده.(1)


1- 1. وسائل الشیعة، جلد 4، صفحه 1250، باب 5، حدیث 1.

ص: 154

قسم به خدا چشم روشنایی است... اگر چنین حالی پیدا شد، مرا در آن حالت یاد كن.

در حلقه پیشین یكی از آداب دعا را «تباكی» دانستیم، یعنی وقتی انسان به طور معمول گریه اش نمی گیرد، با زحمت و تكلف خود را به حال گریه در می آورد، مثلاً با یاد كردن از مصیبتهای شخصی خود.

این كار نه تنها اشكالی ندارد، بلكه مورد تأیید و تأكید اهل بیت علیهم السلام نیز می باشد. حال اگر این كار در ضمن خواندن نماز واجب باشد، به فرموده امام صادق علیه السلام باعث چشم روشنی است. شاهد بحث ما در حدیث فوق این است كه امام علیه السلام پس از تأیید و تصویب كلی «تباكی» در حال نماز واجب، به سؤال كننده فرمودند كه اگر چنین حالی پیدا شد، در همان وقت، ایشان را یاد كند و قطعاً یكی از آثار و نشانه های یاد كردن از امام علیه السلام دعا در حق ایشان می باشد. نتیجه ای كه از حدیث شریف می گیریم، این است كه به قول مرحوم سید محمد تقی اصفهانی، امر امام صادق علیه السلام به آن شخص به این جهت بوده كه ایشان امام زمان او و صاحب حق بر او بودند، پس خوب است كه هر مرد و زن مؤمنی به این امر نسبت به امام زمان خویش عمل نماید تا حق آن حضرت را با قلب و زبان خود ادا كرده باشد.(1)

ملاحظه می كنیم كه امام معصوم علیه السلام خود از شیعه اش می خواهد كه در حالات معنوی اش به یاد ایشان باشد. بنابراین خوب است كه همه دوستان امام عصر علیه السلام به خواسته ایشان ترتیب اثر داده، در حالات خوش معنوی خود – به خصوص در ضمن نماز و بعد از آن – امامشان را یاد كنند و برای وجود مباركشان دعا نمایند.


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، صفحه 47، ذیل حدیث 1098.

ص: 155

درس چهاردهم: برخی مضامین دعا برای امام عصر علیه السلام

در دو درس گذشته اهم انگیزه های دعا برای امام عصر علیه السلام را شناختیم. حال خوب است در حد اشاره، به محتوای دعا برای ایشان هم بپردازیم. آن چه در دعاهای مأثور (صادر شده از معصومین علیهم السلام) درباره امام زمان علیه السلام آمده، نشان می دهد كه انواع دعا در حق ایشان با مضامین متنوع و مختلف، مطلوب و محبوب خداوند است.

1 – دعا برای دفع شرور از امام زمان علیه السلام

به عنوان نمونه می توانیم به دعایی كه حضرت امام رضا علیه السلام به یونس بن عبدالرحمن تعلیم كرده اند، اشاره كنیم. ایشان امر فرموده اند كه این دعا در حق حضرت ولی عصر علیه السلام خوانده شود. ابتدای دعا با جمله «اللهم ادفع عن ولیك و خلیفتك...» آغاز می شود و مضامین آن متنوع و متعدد است. اولین درخواست، دفع شرور از وجود مقدس آن امام عزیز است. «دفع» به این است كه شری به ایشان نرسد و حضرتش از انواع و اقسام بلایا مصون و محفوظ بمانند.

ص: 156

2. دعا در جهت حفظ امام علیه السلام

در ادامه همان دعا به زبان دیگری برای ایشان طلب عافیت شده است. عبارت دعا این است:

و احفظه من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله و من فوقه و من تحته... .

معنای این عبارت این است كه خداوند امام علیه السلام را از پیش رو و پشت سر وراست و چپ و بالا و پایین حفظ فرماید. وقتی دعا می كنیم كه ایشان از شش جانب در پناه خداوند حفظ شوند، در واقع سلامت و عافیت كامل حضرت را از گزند هر آفتی طلب می كنیم. این محافظت فقظ شامل حفظ جسمانی و مادی نیست، بلكه شامل حفظ شئون معنوی و مقامات الهی ایشان هم می گردد. لذا چنین دعا می كنیم:

واحفظ فیه رسولك و آباءه ائمتك و دعائم دینك... .

مقصود از حفظ رسول گرامی صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام در وجود مقدس امام عصر علیه السلام این است كه ایشان وارث حقیقی و جامع همه كمالات پیامبر صلی الله علیه و آله و جانشینانش علیهم السلام هستند، بنابراین از خدا می خواهیم كه شئوون آن بزرگواران را در این تنها باقیمانده خاندان عصمت و طهارت حفظ فرماید. حفظ ایشان حفظ همه آنها و مقامات و كمالاتشان می باشد.

جنبه دیگری كه در دعا برای حفظ آن حضرت می تواند مدنظر باشد، این است كه خداوند وجود مقدس حضرت بقیة الله ارواحنا فداه را برای انجام رسالت بی نظیری كه بر عهده اش گذاشته شده، حفظ فرماید. آن چه این آخرین وصی حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله متحمل

ص: 157

شده و قرار است كه با ظهور خود به طور كامل ادا نماید، مسئولیت و رسالت بسیار بسیار بزرگی است كه برای حسن انجام آن، عنایت خاص و ویژه الهی لازم است. ما از خداوند می خواهیم ایشان را برای تحمل این بار سنگین در حال غیبت و ظهور حفظ فرماید. به دوش كشیدن ودایع بزرگ امامت، هم در زمان غیبت – كه به امر خداوند بدون آشكار شدن علنی برای مردم است – بسیار سنگین می باشد و هم در هنگامه ظهور كه امیدها و آرزوهای همه انبیا و اولیای الهی را از ابتدای خلقت حضرت آدم علیه السلام بر روی زمین محقق خواهد فرمود و هر دوی اینها نیاز به حفظ و مراقبت ویژه خداوند از این تنها ولی حی خود دارد.

3. دعا برای دوستان و علیه دشمنان امام علیه السلام

قسمت بعدی دعای مذكور، مربوط به دوستان و دشمنان ایشان است. عرضه می داریم:

و وال من والاه و عاد من عاداه.

از خدا می خواهیم كه با دوستان امام زمان علیه السلام دوستی و با دشمنان ایشان دشمنی كند. این درخواست، دعا در حق خود امام عصر علیه السلام هم می باشد. وقتی خداوند دوستان حضرت را دوست بدارد و آنها را در جهت پیشبرد اهداف مقدس ولیش یاری فرماید، در حقیقت خود امام علیه السلام را یاری فرموده است. هم چنین وقتی دشمنان حضرت را دشمن بدارد و آنان را خوار و ذلیل نماید، در واقع شر آنان را از وجود امام علیه السلام دور ساخته است.

ص: 158

4. دعا برای شادی امام علیه السلام به خاطر رعیتش

یكی دیگر از قسمتهای این عای مبارك، عبارت زیبای ذیل است:

اللهم اعطه فی نفسه و اهله و ولده و ذریته و امته و جمیع رعیته ما تقر به عینه و تسر به نفسه.

یعنی خدایا در مورد خود وجود مقدس امام علیه السلام و نزدیكان و فرزندان و نسل و امت ایشان نیز همه كسانی كه رعیت آن حضرت هستند، آن چیزهایی را كه باعث چشم روشنی و شادمانی ایشان می گردد، به حضرتش عطا بفرما. انصافاً دعای جامع و زیبایی است، هم بهترین دعا در حق نزدیكان و فرزندان و امت امام علیه السلام است و هم طلب یكی از بهترین خیرات برای خود آن عزیز مانند این است كه برای یك پدر دعا كنیم كه خداوند در مورد فرزندش چیزی را كه باعث خوشحالی او می شود، به او عطا نماید. البته یك پدر معمولی ممكن است به چیزی برای فرزندش خوشحال شود كه به صلاح او نباشد، ولی در مورد امام عصر علیه السلام چنین فرضی منتفی است. اگر ایشان به چیزی در مورد یكی از فرزندان و رعیتش خوشحال شود، قطعاً آن چیز به خیر و صلاح فرزند هم می باشد. پس بهترین دعاها در حق امت امام زمان علیه السلام همین دعاست كه هم طلب خیر و صلاح برای آحاد امت است و هم اجابت آن، موجب خوشحالی و سرور امام علیه السلام می گردد.

در این گونه دعا كردن، مشخص نمی كنیم كه چیزی را برای امت آن حضرت می خواهیم و چه بسا همین مشخص نكردن، برای خودمان بهتر باشد. گاهی ممكن است از روی جهل و نادانی بر درخواست چیزی

ص: 159

تأكید و اصرار بورزیم كه به صلاح خودمان یا دیگران نباشد. ولی وقتی به طور مبهم و كلی می خواهیم كه خداوند آنچه باعث سرور و شادمانی امام علیه السلام می شود، به امت ایشان و با واسطه به خود ایشان عطا فرماید، در حقیقت از شر آن چه به صلاحمان نیست، در امان می مانیم.

5. دعا برای تعجیل فرج امام علیه السلام

در همین دعای شریف علاوه بر چهار عنوان گذشته، عبارات متعددی وجود دارد كه در هر كدام به زبانی تعجیل فرج امام عصر علیه السلام درخواست شده است. به عنوان نمونه:

اللهم... ات به الجور و اظهر به العدل... و ابر به الكافرین و جمیع الملحدین فی مشارق الارض و مغاربها و برها و بحرها و سهلها و جبلها حتی لا تدع منهم دیاراً و لا تبقی لهم آثاراً.(1)

وقتی از خداوند می خواهیم كه به دست ایشان ظلم را بمیراند و عدل را آشكار فرماید یا این كه كافران و ملحدان را در سراسر گیتی – اعم از خشكی و دریا و دشت و كوه – نابود و هلاك گرداند و اثری از هیچ یك از آنان باقی نگذارد، در واقع فرج نهایی و كامل امام زمان علیه السلام را درخواست كرده ایم. این دعا بالاترین و كاملترین تقاضایی است كه می توانیم در حق امام علیه السلام به درگاه ایزد منان عرضه بداریم. اگر خداوند این دعا را مستجاب فرماید، همه دعاهای قبلی و بالاتر از آن، هم در


1- 1. جمال الاسبوع، صفحه 307 تا 309.

ص: 160

حق خود ایشان و هم دوستانشان برآورده خواهد شد. بنابراین می توانیم جامع ترین و كامل ترین دعا را برای امام عصر علیه السلام، دعا برای تعجیل فرج ایشان بدانیم و به همین جهت بیشترین بحث خود را در مباحث آینده، بر محور همین دعا قرار دهیم.

ص: 161

فصل دوم: ضرورت دعا برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام

درس پانزدهم: ضرورت دعا برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام

اولین بحث درباره دعا برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام توجه به ضرورت آن است. این ضرورت را از دو جهت می توانیم اثبات كنیم، یكی برای رفع بلای غیبت امام علیه السلام، دوم از جهت امتثال امر ایشان به اكثار دعا برای تعجیل فرج.

الف – رفع بلای غیبت به وسیله دعا، تذكر به بلا و مصیبت غیبت

در درجه اول باید به این واقعیت تلخ اذعان كنیم كه غیبت امام زمان علیه السلام از بلاها و گرفتاریهایی است كه خداوند به وسیله آن، مردم زمان غیبت را می آزماید. اگر بخواهیم از این امتحان موفق و سربلند خارج شویم، قدم اول این است كه درد و رنج این بلا و مصیبت را وجدان كنیم. كسی كه به مصیبتی گرفتار می شود، اگر درد آن را احساس نكند، به فكر چاره نمی افتد و به دنبال یافتن راه نجات از آن نمی گردد.

ص: 162

اما هر قدر عمق مصیبت را بیشتر حس كند، تلاش بیشتری برای خلاصی از آن انجام می دهد و به هر وسیله ای كه امید بخش رهایی از آن بلاست، متوسل می شود. یكی از كارسازترین وسایل برای رفع گرفتاریها دعاست و بنابراین قدم دوم – پس از وجدان درد غیبت امام عصر علیه السلام روی آوردن به دعا برای رفع آن است.

در درس یازدهم هشدار نهیب گونه قرآن را نقل كردیم كه فرمود:

قُلْ مَا یَعْبَأُ بِكُمْ رَ بِّی لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَكُونُ لِزَامًا (1)

فهمیدیم كه تا دست به دعا بلند نكنیم و پایان غیبت امام عصر علیه السلام را از خداوند نخواهیم مورد اعتنای او قرار نمی گیریم. هم چنین دانستیم كه یكی از حكمتهای خداوند در گرفتار كردن بندگانش به بلا و سختی ها این است كه آنان به زاری و تضرع در پیشگاه خدا بیفتند و اگر چنین نكنند، مورد مؤاخذه او قرار خواهند گرفت. كلام حق الهی را در این خصوص بار دیگر به گوش جان بشنویم كه فرمود:

وَلَقَدْ أَرْ سَلْنَا إِلَىٰ أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّ اءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّ عُونَ ﴿42﴾ فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّ عُوا وَلَ-ٰكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ (2)

می بینیم با لحن بسیار شدید و تندی تضرع نكردن امت را در هنگام نزول بلا و گرفتاری مذمت فرموده و آن را معلول قساوت قلب آنها و بازیچه شیطان شدنشان دانسته است. بنابراین جا دارد كه به خود بگوییم: تاكنون برای رفع بلای غیبت امام زمان علیه السلام چقدر به پیشگاه


1- 1. فرقان، 77.
2- 2. انعام، 42 و 43.

ص: 163

خداوند تضرع كرده ایم؟ آیا اصلاً چنین فكری به خاطرمان خطور كرده است؟ نكند مبتلا به سنگدلی و بازیچه شیطان شده باشیم؟ آیا باور كرده ایم كه در صورت دعا نكردن برای تعجیل فرج امام علیه السلام خداوند هیچ اعتنایی به ما نخواهد فرمود؟

احساس نیاز به دعا برای تعجیل فرج

انسان اگر احساس نیاز به كاری نكند، به آن روی نمی آورد و دعا كردن هم از این قاعده مستثنی نیست. اگر احساس نیاز به دعا نكنیم، یا اصلاً دعا نكنیم و یا به صثورت تصنعی و یا تكلف به آن رو می آوریم.

احساس نیاز به دعا وقتی پیدا می شود كه انسان سختی و شدت بلا را بیشتر حس می كند و این احساس هر قدر قویتر شود، كم و كیف دعای انسان هم بهتر می شود، البته به شرطی كه عقیده به كارگشایی و تأثیر دعا برای رفع بلا داشته باشد. پس اگر می خواهیم اهل دعا برای تعجیل فرج امام زمان علیه السلام شویم، باید اولاً درد غیبت ایشان را بچشیم و ثانیاً در تلاش برای رفع آن از طریق دعا احساس سستی نكنیم. به عبارت دیگر یقین داشته باشیم كه با دعا به پیشگاه خدا و اهتمامه و اصرار داشتن بر آن می توانیم افق طلوع فرج اماممان را مشاهده نماییم.

سستی نكردن در مورد این دعا

اینجاست كه باید هشدار و تذكر امام هشتم علیه السلام را برای خود زنده كنیم كه از قول جدشان امام باقر علیه السلام نقل فرمودند:

لیس اذا ابتلی فتر.(1)

(مؤمن) وقتی گرفتار می شود، سست نمی گردد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 367، حدیث1، به نقل از قرب الاسناد.

ص: 164

ایمان مؤمن اجازه نمی دهد كه در وقت گرفتاری، سستی نشان دهد و برای رفع آن تلاش نكند. او می داند كه گرفتاریها زمینه امتحان الهی است و برای موفقیت در این امتحان باید به دعا روی آورد. این را هم می داند كه نباید از دعا به پیشگاه خدا خسته و ملول شود، چون از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله شنیده است كه خداوند خسته و ملول نمی گردد مگر آن كه بنده اش چنین شود:

... فاذا فتح لاحدكم باب دعاء فلیجهد فان الله عزوجل لا یمل حتی تملوا.(1)

به همین خاطر است كه مؤمن در دعایش جد و جهد می كند تا حاجتش را كه فرج مولایش امام عصر علیه السلام است، محقق ببیند. پس تا وقتی به مطلوب خود نرسیده، از دعا كردن و اعمال جهد در راه تحقق آن كوتاهی نمی كند.

اطمینان به نزدیك شدن ظهور

نكته دیگر این كه: مطابق احادیثی كه برخی از آنها در حلقه پیشین گذشت، اگر انسان در هنگام بلا به فكر دعا بیفتد، می تواند مطمئن شود كه باب اجابت باز شده و رفع بلا نزدیك است و بر عكس، اگر از دعا كردن كوتاهی نماید، باید از طولانی شدن بلا بترسد. كلام نورانی امام هفتم علیه السلام در این باب چنین بود:

ما من بلاء ینزل علی عبد مؤمن فیلهمه الله عزوجل الدعاء


1- 1. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 364، حدیث 8، به نقل از امالی طوسی، ترجمه و توضیح این حدیث در درس چهارم گذشت.

ص: 165

الا كان كشف ذلك البلاء وشیكاً و ما من بلاء ینزل علی عبد مؤمن فیمسك علی الدعاء الا كان ذلك البلاء طویلاً فاذا نزل البلاء فعلیكم بالدعاء و التضرع الی الله عزوجل.(1)

طبق این فرمایش و امثال آن می توانیم از وضعیت مؤمناندر ارتباط با بلای غیبت امام عصر علیه السلام به طولانی یا كوتاه بودن مدت زمان آن پی ببریم. اگر دیدیم كه اهل ایمان برای رفع آن به تكاپو افتاده، از جان و دل دست به دعا بلند می كنند، می توانیم به نزدیك بودن ظهور امام زمان علیه السلام دلگرم شویم و اگر مشاهده كردیم كه عنایت كافی به دعا برای تعجیل فرج نمی شود، باید خود را برای طولانی شدن غیبت امامان آماده نماییم. شاید در احادیث هیچ معیار دیگری كه به این روشنی، طولانی یا كوتاه بودن زمان غیبت را مشخص كند، به دست نداده باشند. خود امام صادق علیه السلام وقتی خواسته اند برای اصحاب خود این نكته را روشن نمایند، آن را به عنوان نشانه طولانی یا كوتاه بودن مدت بلا، معرفی فرمودند. ابتدا پرسیدند:

هل تعرفون طول البلاء من قصره؟

و آن گاه در پاسخ به پرسش خود فرمودند:

هر گاه در هنگام بلا به كسی (از شما) الهام شد كه دعا كند، بدانید كه زمان آن بلا كوتاه است.(2)

پس ما از میزان اهتمام یا عدم اهتمامه مؤمنان در دعا برای تعجیل فرج امام زمان علیه السلام می توانیم به زود یا دیر بودن آن پی ببریم. البته كاملاً


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الهام الدعاء، حدیث 2.
2- 2. همان، حدیث1.

ص: 166

توجه داریم كه مقصود در این جا دعا با حفظ همه شرایط اجابت و رفع همه موانع آن است و گرنه، كثرت دعاهایی كه به اجابت نمی رسند، ملاك قضاوت نیست.

یقین به اجابت دعای تعجیل فرج

یكی از مهمترین شرایط برای اجابت دعا این است كه انسان به تأثیر عمیق دعا در رفع بلا یقین داشته باشد و آن را به تعبیر امام صادق علیه السلام از سر نیزه تیز، كاری تر بداند:

الدعاء انفذ من السنان الحدید.(1)

نیز می دانیم كه از دعا به عنوان سلاح انبیاء و سپر مؤمن یاد كرده اند.(2)

آیا ما در زمان غیبت مولایمان با چنین اعتقادی برای تعجیل فرج دعا می كنیم؟ آیا باور كرده ایم كه دعاهای ما در جلو انداختن ظهور امام عصر علیه السلام از هر سلاح برنده ای كارسازتر است؟ اگر واقعاً چنین باوری وجود داشته باشد، نوع اهتمام و كم و كیف دعاهایمان با آن چه اكنون شاهد هستیم، تفاوت جدی خواهد كرد.

اعتقاد دیگری كه تأثیر عمیقی در روی آوردن ما به دعای واقعی با همه شرایط لازمش دارد، این است كه بدانیم با شروع و استمرار در دعا خداوند جریان اجابت آن را به راه می اندازد و ما نباید از دعا كردن خسته و ملول شویم یا دجار «استعجال» گردیم. فراموش نكنیم فرمایش امام صادق علیه السلام را كه فرمودند:


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب ان الدعاء سلاح المؤمن، حدیث 7.
2- 2. همان، حدیث 4 و 5.

ص: 167

ان العبد اذا دعا لم یزل الله تبارك و تعالی فی حاجته ما لم یستعجل.(1)

اگر این حدیث شریف و امثال آن را باور كرده باشیم، وقتی برای تعجیل فرج مولایمان دعا می كنیم، از صمیم جان معتقد می شویم كه خداوند در كار اجابت دعایمان است و وقتی چنین باشد، حال و هوا و جدیت دیگری برای دعا در انسان پیدا می شود.

احتمال دیگری كه در اجابت همه دعاها وجود دارد، تأخیر آن از زمان مورد انتظار است. گاهی انسان دعایش مستجاب می شود، ولی اثر آن را سالها بعد می بیند. در حلقه گذشته بیان كردیم كه طبق احادیث، وقتی دعای حضرت نوح علیه السلام مستجاب شد، پنجاه سال بعد طوفان واقع گردید.(2)

بنابراین ممكن است دعایی كه الان برای تعجیل فرج امام زمان علیه السلام می شود، مستجاب باشد، ولی اثر اجابت آن سالها بعد دیده شود. اگر انسان دعایش را مستجاب ببیند، با اعتقاد و عمق بیشتری به دعا كردن می پردازد.

یكی از آداب دعا – مطابق آن چه در احادیث آمده – یقین دعا كننده به اجابت آن است. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند:

ادعوا الله و انتم موقنون بالاجابة.(3)

اگر انسان با علم و یقین به اجابت دعا كند، قطعاً طرز دعا كردنش با وقتی كه امیدی یا اطمینانی به اجابت ندارد، تفاوت می كند. روشن است


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الالحاح فی فی الدعاء و التلبث، حدیث 1.
2- 2. كمال الدین، باب 2، حدیث 2.
3- 3. بحار الانوار، جلد 93، صفحه 305، حدیث 1، به نقل از عدة الداعی.

ص: 168

كه یقین به اجابت، خود عامل مؤثری در اجابت دعاست. حال از خود بپرسیم: چند درصد از دعاهایی كه برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام می شود، با یقین به اجابت آن است؟

تأثیر اعتقاد به خدایی بودن امر ظهور در كیفیت دعا برای آن

متأسفانه شاهدیم كه بسیاری از شیعیان و دوستان امام عصر علیه السلام نه تنها یقین به اجابت دعا برای تعجیل فرج ایشان ندارند، بلكه در ذهن خود برای ظهور حضرت پیش شرطهایی را فرض گرفته اند كه براساس آنها احتمال اجابت فوری دعای خود و دیگران را هم نمی دهند، چه رسد به اطمینان و یقین به اجابت. بنابراین لازم است به این حقیقت با همه وجود معتقد شده باشیم كه فرج كلی و نهایی امام زمان علیه السلام هیچ گونه پیش شرط بشری ندارد و زمینه و مقدمه ای كه ایجاد آن به دست بشر باشد، لازم ندارد، یعنی امر ظهور ایشان بیش از هر كار دیگری «خدایی» است نه «بشری». توضیح و اثبات این موضوع مهم در محل مناسیب خود آمده است.(1)

ما انسانها هر چه كار خدایی تر باشد، برای تحقق آن بیشتر روی دعا حساب می كنیم و از آن جا كه ظهور امام زمان علیه السلام هیچ مقدمه و پیش نیاز ضروری ندارد، بنابراین هیچ عاملی امید انسان را از اجابت دعا برای تعجیل فرج كمرنگ نمی كند. پس در این دعای خاص، حال «انقطاع الی الله» می تواند بسیار زیاد باشد. این سخن هرگز به معنای كم اهمیت دانستن سایر وظایف دوستداران حضرت در زمان غیبت نیست، بلكه صرفاً برای بالا بردن اهتمام ایشان در وظیفه دعا برای


1- 1. رجوع كنید به درس نوزدهم از حلقه نهم.

ص: 169

تعجیل فرج است. تا اینجا اشاره ای داشتیم به ضرورت دعا برای تعجیل فرج از جهت وظیفه ای كه برای رفع بلا به طور كلی و به خصوص برای رفع بلا و مصیبت غیبت امام عصر علیه السلام داریم. اما از جهت دیگری هم می توانیم این ضرورت را اثبات نماییم.

ب – امتثال امر امام علیه السلام به اكثار دعا

حضرات ائمه اطهار علیهم السلام با لحن اكیدی به دعا برای تعجیل فرج امام زمان علیه السلام سفارش فرموده اند. ما در این جا صرفاً دستور خود امام عصر علیه السلام را نقل می كنیم و از آن چه پدران بزرگوار ایشان فرموده اند، فعلاً صرف نظر می نماییم. عبارتی كه در توقیع شریف ایشان آمده این است:

اكثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلك فرجكم.(1)

برای تعجیل فرج زیاد دعا كنید زیرا آن فرج شماست.

این عبارت در ضمن توقیع مفصلی خطاب به اسحاق بن یعقوب صادرشده كه مرحوم شیخ صدوق با دو واسطه از او نقل فرموده است.

واسطه اول جناب محمد بن یعقوب كلینی است كه اعتماد ایشان و سایر مشایخ امامیه به اسحاق بن یعقوب، خود دلیل جلالت قدر و وثاقت آن بزرگوار می باشد، علاوه بر این كه در انتهای همین توقیع امام زمان علیه السلام بر او سلام داده اند.

معنای دقیق عبارت توقیع امام علیه السلام

عبارات خود توقیع نشان می دهد كه منظور از كلمه «الفرج» در كلام حضرت، فرج نهایی و پایان یافتن غیبت ایشان است. اما در این كه


1- 1. كمال الدین، باب 45، حدیث 4، و احتجاج، جلد 2، صفحه 284.

ص: 170

مشار الیه كلمه «ذلك» چیست، سه احتمال وجود دارد:

احتمال اول: مراد از «ذلك» فرج امام زمان علیه السلام باشد، یعنی كلمه «الفرج» در عبارت توقیع مشار الیه باشد. در این صورت معنای عبارت «فان ذلك فرجكم» چنین است: فرج امام عصر علیه السلام فرج شماست. این مطلب به عنوان علت امر امام به دعا كردن (یا زیاد دعا كردن) برای فرج ایشان ذكر شده و مفاد آن این است كه: برای تعجیل فرج زیاد دعا كنید چون با فرج ایشان، فرج شما حاصل می شود. منظور این است كه فرج همه اهل ایمان به فرج امام زمان علیه السلام محقق و عملی خواهد شد و این مطلب حق و صحیحی است كه احادیث متعددی آن را تأیید می كند.(1)

در این احتمال دو فرض در معنای كل عبارت وجود دارد: یكی این كه جمله «فان ذلك فرجكم» علت این امر به اصل دعا كردن برای تعجیل فرج باشد و دوم آن كه این جمله علت امر به زیاد دعا كردن برای تعجیل فرج باشد. در هر دو صورت مشار الیه كلمه «ذلك» فرج امام عصر علیه السلام است، هر چند كه معنای كل عبارت با این دو فرض متفاوت می شود.

احتمال دوم: مراد از «ذلك» دعا كردن باشد، یعنی كلمه «الدعاء» در عبارت توقیع مشارالیه باشد. در این صورت معنای جمله «فان ذلك فرجكم» این است: دعا كردن برای تعجیل فرج، فرج شماست.

احتمال سوم: مراد از «ذلك» زیاد دعا كردن باشد، یعنی معنای اكثار در دعا كه از جمله «اكثروا الدعاء» فهمیده می شود. مشار الیه باشد.

در این فرض مرجع اسم اشاره، معنوی است نه لفظی و معنای جمله «فان ذلك فرجكم» چنین خواهد بود: زیاد دعا كردن برای تعجیل فرج،


1- 1. به عنوان نمونه رجوع كنید به بحار الانوار، جلد 98، صفحه 158 و 159، به نقل از اقبال الاعمال، توضیح این حدیث شریف درس هشتم از حلقه چهارم آمده است.

ص: 171

فرج شماست.

تفاوت سه احتمال با یكدیگر كاملاً روشن است و به نظر قاصر حقیر احتمال سوم ترجیح دارد، چون «ذلك» اسم اشاره به بعید است و مرجع دورتر در این سه احتمال، همان معنای «اكثار دعا» است كه در احتمال سوم مطرح می شود. البته احتمال دوم را رد نمی كنیم، همان طور كه مرحوم صاحب مكیال المكارم هر دو احتمال را با هم پذیرفته اند،(1)

ولی شاید احتمال سوم ارجح باشد. بنابراین از كل عبارت چنین برداشت می شود كه زیاد دعا كردن برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام فرج دعا كننده خواهد بود.

ضرورت اهتمام به امتثال امر امام علیه السلام

به هر حال مهم این است كه امام علیه السلام در این توقیع شریف امر به زیاد دعا كردن فرموده اند و این نشانگر كمال عنایت ایشان به لزوم اهتمام اهل ایمان به دعا برای تعجیل فرج امامشان است. حضرت در این عبارت به دعای كم رضایت نداده، و به اكثار آن دستور فرموده اند.

وقتی كثرت كاری محبوب و مأمور به باشد، قطعاً آن كار عبادت بسیار بزرگ و با بركتی است و اگر كسی از زیاد انجام دادن آن معذور یا محروم است، نباید از اصل و مقدار كم آن دریغ ورزد.

اگر بخواهیم درباره مفاد این امر (اكثار دعا) از دیدگاه فقهی بحث كنیم، علی القاعده نظر مرحوم صاحب مكیال را ترجیح می دهیم كه آن را امر استحبابی دانسته اند نه وجوبی.(2)

اما صرف نظر از جنبه فقهی، وقتی


1- 1. مكیال المكارم، جلد 1، صفحه 308.
2- 2. همان، صفحه 309.

ص: 172

به انجام عملی با قید «اكثار» امر می شود، روشن است كه آن عمل به طور مؤكد مطلوب و محبوب خداست. بنابراین كوتاهی كردن در آن به هیچ وجه پذیرفتنی نیست. در اوامر استحبابی هم اگر كسی حالت بی اعتنایی و بی توجهی و خدای ناكرده اعراض از یكی از آنها داشته باشد، قطعاً كار صحیحی انجام نداده است، هر چند كه به لحاظ فقهی مرتكب معصیت نشده باشد، از این رو با این همه تأكیدی كه بر دعا برای تعجیل فرج امام زمان علیه السلام صورت گرفته، حداقل این است كه فرد یكی از برنامه های جدی زندگی اش قرار دهد. البته مقدار كم یا زیاد آن به میزان معرفت و درجه ایمانش مربوط می شود.

پرسشهای مفهومی ازدرسهای 12 تا 15

1. برخی مصادیق احسان امام عصر علیه السلام به ما را بیان كنید.

2. مرحوم مؤلف مكیال المكارم از این فرمایش پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله «از مصادیق بزرگداشت خدا، احترام گذاشتن به مسلمان سپید موست» چه استفاده ای در بحث دعا بر امام عصر علیه السلام كرده اند؟

3. چگونه احساس نیاز به دعا برای تعجیل فرج در ما ایجاد می شود؟ ثمره آن چیست؟

4. اعتقاد به خدایی بودن امر ظهور چه تأثیری در كیفیت دعا برای آن می گذارد؟

5. احتمالات مختلف در معنای فرمایش «اكثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلك فرجكم» را بیان كنید.

ص: 173

فصل سوم: آثار و فوائد دعا در حق حضرت ولی عصر علیه السلام

درس شانزدهم: فوائد دعای ما برای امام عصر علیه السلام

دعاهایی كه ما در حق امام زمانمان به پیشگاه خدای متعال عرضه می داریم، دارای دو گونه فایده و نتیجه است. یكی آثار و نتایجی كه به مولایمان می رسد و دیگر آن چه نصیب خودمان می شود. ما هر یك از این دو را جداگانه در این فصل، بسط و شرح می دهیم.

الف – فوائد دعاهای ما برای امام عصر علیه السلام

قبل از بیان برخی از فوائدی كه از طریق دعاهای ما ممكن است به مولایمان امام عصر علیه السلام برسد، خوب است به این دو پرسش پاسخ دهیم:

1 – اگر همه خیرات و بركات به خاطر وجود مقدس امام علیه السلام به ما می رسد، ایشان چه نیازی به دعاهای امثال ما دارند؟

2. مگر ممكن است ما كه در همه كمالاتمان نیاز به امام علیه السلام داریم،

ص: 174

واسطه حصول فایده و كمالی برای ایشان باشیم؟

ما این دو سؤال را به صورت جداگانه پاسخ می دهیم.

عدم احتیاج امام زمان علیه السلام به دعاهای ما

1 – اگر بگوییم كه دعای ما می تواند مفید فایده و اثری برای امام زمان علیه السلام باشد، این مطلب به هیچ وجه نیاز ایشان را به دعاهای ما ثابت نمی كند. خدای متعال می تواند همه آثار و نتایج دعاهای ما را بدون آن كه دعای ما را واسطه تحقق آنها قرار دهد، برای اماممان حاصل فرماید. بنابراین اگر بنا به حكمت و مصلحتی بخواهد دعاهای ما را مقدمه و زمینه آنها قرار دهد، این امر نیاز امام علیه السلام را به ما نمی رساند.

به تعبیر دیگر می توانیم بگوییم: امام عصر علیه السلام برای رسیدن به كمالات خود نیازمند خدا هستند نه ما، و خداوند می تواند از راههای مختلفی حجت خود را به كمال برساند. یكی از این راهها این است كه دعا و درخواست امثال ما را مقدمه و زمینه اعطای آن كمال به امام علیه السلام قرار دهد و اگر چنین كند، حضرت محتاج ما نمی شوند. احتیاج وقتی است كه فردی بدون كمك «محتاج الیه» (كسی كه نیاز به او هست) به كمالی نائل نشود، اما در این جا چنین چیزی اتفاق نمی افتد. ما نمی توانیم ادعا كنیم كه اگر دعای ما نباشد، امام علیه السلام به فلان كمال نائل نمی شوند.

چه بسا خداوند – در فرض دعا نكردن ما – همان كمال یا بالاترش را به بهانه دیگری به امام علیه السلام اعطا فرماید. در واقع دعاهای ما بهانه ای است كه خداوند از طریق آن، حجت حی خویش را به مراتب بالاتری از كمالات می رسند. وجود این بهانه عمدتاً برای خودمان مفید است، هر

ص: 175

چند كه به لطف و فضل الهی زمینه ساز عنایت بیشتر پروردگار به امام زمان علیه السلام هم می شود.

فایده بخش بودن دعای ما در حق امام علیه السلام به بركت خود ایشان

2 – مفید بودن دعاهای ما برای امام زمان علیه السلام منافاتی با واسطه بودن حضرت در همه فیوضات الهی برای ما ندارد. ما بنابر ادله متعدد نقلی – اعم از كتاب و سنت – معتقدیم كه همه كمالات برای ما به واسطه حضرت بقیة الله ارواحنا فداه حاصل می گردد و همه خلایق روزی مادی و معنوی خود را از دستان با بركت آن حضرت دریافت می كنند.(1)

حتی دعاهای ما در حق ایشان هم به بركت خودشان مستجاب می شود. این یك اصل مسلمی است كه هیچ شیعه متفقه در دین، شكی نسبت به به آن روا نمی دارد. حال اگر خداوند خواسته باشد كه دعاهای ما برای امام زمان علیه السلام را به خاطر خود ایشان مستجاب فرماید، آیا وساطت آن حضرت در اعطای كمالات به ما نقض می شود؟ هرگز.

بهترین مثالی كه برای روشن شدن این موضوع می توانیم مطرح كنیم، مثال «صلوات» است. مطابق آن چه در روایات آمده، دعای صلوات همیشه مستجاب است(2)

یعنی هر كس – چه مسلمان و چه كافر – در هر شرایطی و به هر نیتی صلوات بفرستد، خدا دعایش را به اجابت می رساند. محتوای صلوات، در خواست رحمت از خداوند برای


1- 1. اشاره به فرمایش امام سجاد علیه السلام به ابوحمزه: ان الله یقسم... ارزاق العباد و عل ایدینا یجریها. بصائر الدرجات، جزء 7، باب 14، حدیث 9.
2- 2. رجوع شود به درس دوم.

ص: 176

پیامبر صلی الله علیه و آله وعترت ایشان علیهم السلام است. خداوند این درخواست را به خاطر لطفی كه به خود اهل بیت علیهم السلام دارد، مستجاب می فرماید و به دعا كننده كاری ندارد. استجابت همین دعا هم به وساطت این انوار مقدسه صورت می گیرد. اهل بیت علیهم السلام محبوبهای بالذات خدای متعال هستند، چنان كه در زیارت آل یس از زبان امام عصر علیه السلام می خوانیم:

لا حبیب الا هو و اهله.1

1. احتجاج، جلد 2، صفحه 317.

یعنی محبوبهای خداوند كسی جز پیامبر صلی الله علیه و آله و عترت ایشان علیهم السلام نیستند و هر كس دیگر هم اگر محبوب خداوند باشد، به دلیل اتصال و ارتباط با این انوار پاك خواهد بود. بنابراین خداوند به هر بهانه ای می خواهد خیر و رحمت بیشتری به آنان برساند. در واقع چه من دعا بكنم و چه نكنم، خدای متعال مقام ایشان را بالاتر می برد، حال اگر من بخواهم فایده ای ببرم و بهره ای نصیبم شود، با فرستادن صلوات، خود را در طریق بهره بردن از جریان رحمت بیكران الهی كه به سوی اهل بیت علیهم السلام سرازیر است قرار می دهم.

همان طور كه گذشت، مقام و منزلت كسی كه صلوات می فرستد، در اهل اجابت آن تأثیری ندارد، هر چند در زود یا دیر شدن آن می تواند مؤثر باشد. اگر یك شخص فاسق و فاجر یا حتی كافر صلوات بفرستد، خدای متعال به خاطر محبتی كه به اهل بیت علیهم السلام دارد، دعای او را در حق ایشان مستجاب می فرماید. همان طور كه در حلقه گذشته بیان شد، خداوند ممكن است دعای یك یهودی را در حق مؤمنان مستجاب كند،

ص: 177

در حالی كه دعای او را در حق خودش مستجاب نكند.(1)

اهل بیت علیهم السلام در صدر اهل ایمان هستند و خداوند دعای كافران را هم در حق پیامبر صلی الله علیه و آله و عترت ایشان علیهم السلام به اجابت می رساند. این منافاتی با واسطه فیض بودن آنان در مورد همه كمالات به خلایق ندارد.

همین بیانی كه در مورد دعای صلوات و استجابت آن گفتیم، در مورد هر دعای دیگری هم كه در حق اهل بیت علیهم السلام و بالاخص وجود مقدس امام عصر علیه السلام بشود، می توانیم مطرح كنیم. خداوند دعاهای ما در حق آن بزرگوار را به خاطر محبتی كه به خود آن ح ضرت دارد، مستجاب می فرماید و ما – هر چند كه شرایط لازم را برای این كه دعایمان به هدف اجابت برسد، نداشته باشیم – نباید از اجابت آن ناامید باشیم. به همین جهت با دعا در حق امام زمان علیه السلام سعی می كنیم كه خود را در مسیر ریزش رحمت بیكران الهی بر وجود مقدس ایشان قرار دهیم. در واقع می خواهیم خودمان فایده ای ببریم و بهانه برای عنایت خدای متعال به حجت بی نظیر خود شویم.

جالب اینجاست كه همین بهانه شدن هم لطف و عنایتی است كه به بركت و وساطت امام زمان علیه السلام نصیب ما می شود. خداوند می تواند از غیر این مسیر و بدون آن كه دعای ما را بهانه لطف بیشتر خود به اماممان كند، كمالات بیكرانی به آن حضرت عطا فرماید. اما اگر خدا خیر كسی را بخواهد، توفیق دعا برای امام عصر علیه السلام را نصیبش می كند تا از این طریق، به آثار و نتایج این عبادت بزرگ نائل شود. پس با این كه دعاهای


1- 1. رجوع شود به درس دوازدهم از حلقه گذشته، در توضیح فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام در بحار الانوار، جلد 93، صفحه 294.

ص: 178

ما می تواند در حق امام علیه السلام مفید باشد، اما همین مفید بودن هم به خاطر خود حضرت است، چون خداوند دعای هر كس را كه برای ایشان دعا كند، به سبب محبتی كه به آن حضرت دارد، مستجاب می فرماید. لذا مفید بودن دعای ما برای ایشان منافاتی با وساطت فیض آن بزرگوار در همه نعمتهای الهی ندارد. به همین دلیل می توانیم بگوییم كه هر چند با دعای در حق امام علیه السلام خدمتی و كاری برای ایشان انجام می دهیم، اما در حقیقت خود حضرت بر ما منت دارند كه اجازه این خدمتگزاری را به ما می دهند. اگر لطف ایشان بر ما نبود، اصلاً اهل چنین دعاهایی نمی شدیم. این حكم در هر نوع خدمت دیگری – غیر از دعا كردن – كه در حق اماممان انجام دهیم نیز جاری و ساری می باشد.

از اصل معرفت و محبت به آن بزرگوار گرفته تا عرض ارادت به ایشان به اشكال مختلف، همه و همه الطاف خود حضرت است كه در حق دوستانشان مبذول می فرمایند. با این ترتیب هیچ كس واسطه فیض خداوند – به معنای واقعی كلمه – به امام زمان علیه السلام نمی تواند باشد و اصولاً در نظام جاری عالم كه هر فیضی از ناحیه خداوند به سبب امام علیه السلام به ما می رسد، اصلاً امكان ندارد كه كار بر عكس شود و نعمتی به خاطر دیگری به آن حضرت برسد.

پس اگر می گوییم دعای ما می تواند برای امام عصر علیه السلام مفید باشد، منظور نوع فایده رساندنی كه نسبت به دیگران داریم، نیست. ایشان با هر كس دیگری در عالم، تفاوت دارند. تنها معنای صحیح آن همان است كه بیان شد: خدای متعال دعای ما را بهانه رساندن حضرت به كمالات بالاتر قرار می دهد و این كار خدا حكمتها و فوائدی دارد، از جمله این كه می خواهد از این طریق، خیری به دعا كننده برسد.

ص: 179

تا این جا پاسخ دو پرسش مقدماتی را بیان كردیم. اكنون با توجه به نكات مطرح شده، می خواهیم برخی از فوائد دعای در حق امام عصر علیه السلام را برای ایشان برشمریم. در عین حال اذعان می كنیم كه اینها اموری است كه با الهام از روایات به عقل ناقص ما می رسد و هرگز مدعی نمی شویم كه این فوائد، جامع همه خیراتی است كه می تواند بر دعای ما در حق ایشان مترتب شود. با توجه به این نكته و با استمداد از بحثی كه در كتاب شریف «مكیال المكارم» در همین خصوص مطرح شده.(1)

به سه فایده دعاهایمان برای امام زمان علیه السلام در این جا اشاره ی كنیم.

فایده اول: رفع و رفع بلایا از امام عصر علیه السلام به دعای ما

ائمه علیهم السلام چون بشر هستندف برخی از بلایا و مصائی كه در دیگران هست، برای آنها هم اتفاق می افتد. مثلاً ایشان مریض می شوند، غم و غصه پیدا می كنند و به خاطر عواطفی كه در وجودشان هست، ناراحتی هایی برایشان به وجود می آید. امیر المؤمنین علیه السلام چنان كه معروف است – در روزهای اول جنگ خیبر چشم درد سختی داشتند، به طوری كه نمی توانستند از جای خود حركت نمایند. هم ایشان وقتی در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان با شمشیر زهر آلود ابن ملجم فرق مباركشان شافته شد، در محراب مسجد افتادند و با كمك دیگران به خانه آمدند، آن گاه طبیبی آوردند تا ایشان را معالجه نماید.

به طور كلی امامان علیهم السلام به مقتضای بشر بودنشان یك سری


1- 1. مكیال المكارم، جلد 1، صفحه 299 تا 302.

ص: 180

ناراحتی ها و رنجها و غصه ها را متحمل می شوند و از این بابت گرفتاری پیدا می كنند. خداوند برای رفع انواع گرفتاریها اسباب و وسائطی قرار داده كه ائمه علیهم السلام هم خودشان به آنها متوسل می شدند و هم برای دیگران رجوع به اسباب را توصیه می فرمودد. به عنوان مثال برای رفع بیماری و هم معالجات پزشكی مؤثر و مفید است و هم دعا، و ائمه علیهم السلام هر دو كار را تجویز می فرمودند، خودشان هم بر همین روال عمل می كردند. بنابراین اگر انسان خودش یا نزدیكانش بیمار شوند، برای رفع آن می تواند – بلكه باید – به اسبابی كه خداوند آنها را مؤثر در رفع بیماری قرار داده، متوسل شود، یعنی هم به پزشك رجوع نماید و هم دست به دعا بلند كند. چنان كه گذشت، یك بار وقتی حضرت صادق علیه السلام بیمار شده بودند، كسی را به حرم حسینی علیه السلام روانه كردند تا برای رفع بیماری آن حضرت در آن مكان مقدس دعا كند. با توضیحی كه خود امام صادق علیه السلام دادند، معلوم می شود كه ایشان دعای آن فرد عادی را زیر قبه سید الشهداء علیه السلام برای رفع بیماری خود مؤثر می دانستند.(1)

با این بیان روشن می شود كه دعاهای ما می تواند در رفع بلایا و گرفتارهای امام زمان علیه السلام مؤثر باشد. قطعاً امامی كه بیش از هزار و صد و هفتاد سال از امامتش می گذرد، در این مدت طولانی گرفتاریهای زیادی داشته و غم و غصه های فراوانی متحمل شده و می شود. هر مؤمنی به اندازه عشق و علاقه ای كه به مولایش دارد، از ناراحتی ایشان ناراحت می شود. حتی اگر احتمال بدهد كه مولایش به خاطر ناملایمات زمان غیبت در رنج و غصه و نگرانی می باشد، از هر


1- 1. رجوع شود به درس ششم.

ص: 181

طریقی كه فكر می كند مؤثر باشد، برای رفع آلام امام علیه السلام یا حداقل تسكین و كاستن از آنها تلاش می كند. مسلماً یكی از بهترین راهها برای رسیدن به این مقصود دعا در حق ایشان است.

با توجه به مباحث حلقه گذشته، دعا به اذن پروردگار در رفع بلای نازل شده و تغییر مقدرات بسیار مؤثر است. هم چنین با دعا می توانیم بلاهای مقدر و غیر مقدر را كه هنوز نازل نشده اند دفع كنیم. پس چه خوب است كه برای رفع بلاهای وارد شده به امام عصر علیه السلام یا دفع مصیبتهای وارد نشده، برای ایشان دعا كنیم و امیدوار باشیم كه خداوند دعاهایمان را به خاطر خود آن حضرت – نه لیاقت و شایستگی ما – در حق ایشان مستجاب می فرمایند. ضمناً همان طور كه اگر پدرمان یك گرفتاری خاصی داشته باشد و غصه و رنجی ایشان را ناراحت كرده باشد، با سوز دل برای او دعا می كنیم و با اصرار و الحاح از خداوند رفع گرفتاری او را درخواست می كنیم، اگر اماممان را بیشتر از پدرمان – یا حداقل همان قدر – دوست داریم، باید همان جد و جهد را در دعا برای حضرت هم به خرج دهیم و به طور طبیعی – نه تصنعی – هنگام دعا برای ایشان بسوزیم و بگرییم و از خدا راحتی و آسایش ایشان را طلب كنیم.

البته خوب می دانیم كه آن چه همه دردها و رنجهای اماممان را یك جا برطرف می كند، چیزی جز مژده ظهور ایشان از جانب خداوند نمی باشد. بنابراین بهترین دعایی كه برای رفع همه گرفتاریهای حضرتش می توانیم بكنیم، دعا برای تعجیل فرج آن بزرگوار است. لذا در صدر همه دعاها و بیش از آنها، برای تعجیل فرج ایشان دعا می كنیم و می دانیم اگر این دعا مستجاب شود، همه خواسته های دیگر هم در ضمن آن محقق می گردد.

ص: 182

فایده دوم: بالا رفتن مقام امام زمان علیه السلام به دعای ما

فایده دیگری كه دعاهای ما می تواند برای امام عصر علیه السلام داشته باشد، بالا رفتن مرتبه ایشان نزد خداوند و تقرب بیشتر به ذات مقدس ربوبی است. برای این كه حصول این فایده را به خوبی تصدیق نماییم، لازم است به این حقیقت توجه كنیم كه: اولاً فضل و رحمت خداوند به امام علیه السلام حد و سقف معینی جز خواست خود خدا ندارد، یعنی از جهت افاضه كمالات از طرف خدا به امام علیه السلام محدودیتی نیست. هر درجه ای از علم، قدرت، معرفت نسبت به پروردگار و ... كه خدا به امام عصر علیه السلام عنایت كند، می تواند آنها را بالا ببرد و كمالات بیشتری به ایشان ارزانی بدارد.

ثانیاً از جانب امام علیه السلام نیز محدودیتی برای پذیرش كمالات خدادادی وجود ندارد. چنین نیست كه قبول امام علیه السلام نسبت به كمالات، سقف معینی داشته باشد و اگر ایشان تا آن درجه بالا رفت دیگر نتواند ترقی كند. پس نه از جهت افاضه خداوند حد و سقفی وجود دارد و نه از جهت قبول این افاضه از طرف امام علیه السلام.

با توجه به این نكته می توانیم بگوییم مقام امام عصر علیه السلام نزد خداوند هر قدر بالا برود، باز هم می تواند بالاتر برود و مرتبه تقرب ایشان نزد پروردگار به هیچ چیز جز مشیت و اراده خود خدا منوط نمی باشد. با این ترتیب ما چون اماممان را دوست داریم، تقرب بیشتر ایشان را در پیشگاه الهی طلب می كنیم و به همین دلیل برای ایشان دعا می كنیم. دعاهای ما در حق امام زمان علیه السلام مقام ایشان را نزد خداوند بالا و بالاتر می برد. صلواتهای ما هم دقیقاً همین اثر را دارد. وقتی از

ص: 183

خدا می خواهیم تا بر پیامبر صلی الله علیه و آله درود و رحمت نازل فرماید، معنایش این است كه خدا رحمت خود را بر آنان افزون فرماید و در هر مقامی كه دارند، بالاتر بروند. هم چنین است وقتی در تشهد نماز برای پیامبر صلی الله علیه و آله دعا می كنیم كه:

و تقبل شفاعة و ارفع درجته.(1)

به صراحت از خداوند می خواهیم شفاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله را در حق كسانی كه مورد شفاعت آن حضرت قرار می گیرند، قبول فرماید و درجه و مقام ایشان را نزد خود بالا ببرد. بالا بردن درجه اهل بیت علیهم السلام به صورتهای مختلفی می تواند باشد كه بسیاری از آنها ممكن است برای ما قابل تصور هم نباشد.

به طور كلی درجه و رتبه هر كس در پیشگاه خداوند به درجه معرفت او به خدا بستگی دارد و هر قدر معرفت كسی به پروردگارش بیشتر شود، درجه بندگی اش بالاتر می رود و همین، معیار حد تقرب او به خداست، قرب به خداوند، نزدیكی مكانی و امثال آن نیست، بلكه به رتبه معرفتی بنده نسبت به خدا بستگی دارد. پس می توان گفت كه تقرب هر كس به خداوند به اندازه درجه معرفت او نسبت به خداست.

بنابراین هر عاملی كه باعث ازدیاد معرفت انسان به خدایش شود، درجه او را در پیشگاه خدا بالاتر می برد.

بر این اساس می توانیم بگوییم كه معرفت امام عصر علیه السلام به پیشگاه خداوند می تواند با استجابت دعاهای ما در حق ایشان بالاتر برود و


1- 1. گفتن این دعا در تشهد مستحب است: العروة الوثقی جلد 1، صفحه 691، مسئله 4.

ص: 184

عمیق تر شود، نتیجه معرفت بیشتر این است كه مقام بندگی آن بزرگوار به درگاه الهی بالا می رود، به عنوان مثال خوف و رجای ایشان به خدای بزرگ بیشتر و بیشتر می شود. خوف از خدا و امید به او از مهمترین نشانه های معرفت به اوست و ما وقتی در حق اماممان دعا می كنیم، یكی از آثارش می تواند بالا رفتن معرفت ایشان باشد كه نتیجه اش ازدیاد خوف و رجای آن بزرگوار به خداوند است.

تقرب بیشتر امام علیه السلام به خداوند آثار و جلوه های دیگری هم می تواند داشته باشد كه ما نه می توانیم و نه می خواهیم به بیان و توضیح همه آنها بپردازیم. آن چه بیان كردیم، صرفاً مثالی بود تا حقیقت مطلب برایمان تا حد امكان روشن شود.

فایده سوم: جلو افتادن امام علیه السلام به دعای ما

فایده بسیار مهم دیگری كه دعاهای ما در حق امام عصر علیه السلام می تواند داشته باشد، جلو افتادن ظهور آن حضرت به اذن خدای متعال است. این فایده می تواند بر انواع دعاهایی كه در حق ایشان می شود، مترتب گردد. مثلاٌ دعاهایی كه برای رفع غم و غصه های امام علیه السلام یا كاهش مصائب ایشان می شود، استجابت كاملشان به ظهور حضرت است. قطعاً مژده ظهور بیش از هر چیز دیگری، ایشان را خوشحال می سازد و در این خصوص دعاهایی كه مستقیماً درخواست تعجیل فرج امام علیه السلام را از خدای متعال مطرح می سازد، صریحتر و روشنتر است.

نكته مهمی كه باید در این جا مورد توجه قرار گیرد، این است كه وقت ظهور امام عصر علیه السلام مطابق روایات متعدد، از امور «بدایی» است، یعنی امكان تقدیم و تأخیر آن از طرف خداوند وجود دارد.

ص: 185

اموری كه قابل «بداء» هستند، وقوعشان حتمی و ضروری نیست.

بدائیات به طور كلی دو دسته هستند. یا تقدیری در مورد وقوعشان صورت گرفته كه قابل تغییر است و یا قبل از وقوع، هیچ تقدیری در موردشان وجود ندارد. وجه مشترك این دو نوع این است كه پیش از واقع شدن امر بدائی، تقدیر حتمی و لا یتخلف نسبت به آن وجود ندارد.

در مورد وقت ظهور امام زمان علیه السلام نیز چه احتمال اول را بدهیم و چه احتمال دوم، حد مشترك هر دو این است كه پیش از وقوع آن، تقدیر حتمی و غیر قابل بداء نسبت به آن وجود ندارد.(1)

بر این اساس می توان گفت كه چون یكی از آثار دعا، تغییر مقدرات الهی است، پس وقت ظهور نیز ممكن است با دعای منتظران جلو بیفتد و با عدم دعای آنان به تأخیر افتد.


1- 1. بیان ادله نقلی این بحث همراه با توضیحات آن در درس پانزدهم از حلقه دهم آمده است.

ص: 186

درس هفدهم: جلو افتادن فرج (1)

در درس گذشته سه فایده دعاهای ما برای امام عصر علیه السلام بیان شد.

سومین آنها این فایده بود كه به سبب دعاهای ما ظهور امام عصر علیه السلام به جلو می افتد. این مطلب نیاز به توضیحاتی دارد كه در ادامه به آن می پردازیم.

مشروط بودن تعجیل فرج به انجام عمل بنی اسرائیل

علاوه بر این كه وقت ظهور امام زمان علیه السلام از امور بدایی است كه دعا بر تعجیل فرج می تواند آن را جلو بیندازد، از برخی احادیث استفاده می شود كه تعجیل فرج امام علیه السلام منوط و مشروط به اهتمام اهل ایمان و جد و جهد ایشان در دعا نسبت به این امر می باشد.

صریح ترین دلیل در این خصوص حدیث منقول از امام صادق علیه السلام است كه مطابق آن می توان گفت خداوند برای فرزندان حضرت ابراهیم از همسر ساره (بنی اسرائیل) چنین مقدر فرموده بود كه مدت چهارصد سال در رنج و عذاب باشند. اما بنی اسرائیل با ضجه زدن و

ص: 187

گریستن به پیشگاه خداوند توانستند، ظهور منجی خود (حضرت موسی علیه السلام) را صد و هفتاد سال به جلو اندازند. عین عبارت امام صادق علیه السلام چنین است:

لما طال علی بنی اسرائیل العذاب ضجوا و بكوا الی الله اربعین صباحاً فاوحی الله الی موسی و هارون ان یخلصهم من فرعون فحط عنهم سبعین و ماة سنة.

پس وقتی مدت عذاب بر بنی اسرائیل طولانی شد، چهل صباح به پیشگاه الهی ضجه و گریه كردند تا این كه خداوند به موسی و هارون وحی فرمود كه آنها را از (شر) فرعون خلاص كند. به این ترتیب صد و هفتاد سال از (عذاب) ایشان كم كرد.

امام صادق علیه السلام پس از نقل این ماجرای بنی اسرائیل، اضافه فرمودند:

هكذا انتم لو فعلتم لفرج الله عنا فاما اذا لم تكونوا فان الامر ینتهی الی منتهاه.(1)

وضع شما نیز همین طور است، اگر چنین كنید (می كردید) خداوند فرج ما را می رساند (می رساند) اما اگر چنین نباشید، كار به آخرین حد خود خواهد رسید.

در عبارات اخیر حدیث، قضیه شرطیه اول، با كلمه «لو» به كار رفته است. این كلمه در اصل بر وقوع شرط و جواب آن در زمان گذشته دلالت می كند، ولی با وجود قرینه، بر تحقق شرط و جزا در آینده نیز می تواند دلالت داشته باشد.


1- 1. تفسیر عیاشی، جلد 2، صفحه 154، حدیث 49.

ص: 188

در این عبارات وجود كلمه «اذا» در جمله دوم – كه بر وقوع شرط در آینده دلالت می كند – می تواند قرینه ای باشد برای این كه جمله شرطیه اول را بر معنای آینده حمل كنیم. البته احتمال تحقق شرط و جزا در گذشته را با قطعیت رد نمی كنیم، چون اگر یك جمله معنای گذشته بدهد و جمله بعد معنای آینده، عبارت نادرست نخواهد بود. ولی این احتمال نسبت به احتمال اول مرجوح است. بنابراین بهتر است همه عبارت را از اول تا آخر با یك سیاق واحد معنا كنیم.

به هر تقدیر آن چه در بحث فعلی مهم است آخرین جمله امام صادق علیه السلام است كه یك قضیه شرطیه مربوط به زمان آینده می باشد.

فرمودند: اگر این گونه نباشید، كار به آخرین حد خود می رسد. توجه به تعبیر (عنا) هم در حدیث، آموزنده است. این تعبیر نشان می دهد كه دعای مؤمنان می تواند در تعجیل فرج امام عصر علیه السلام مؤثر باشد. آن چه در مجموع از فرمایش امام صادق علیه السلام استفاده می شود، این است كه شیعیان باید از عمل بنی اسرائیل الگو بگیرند و به همان كاری كه آنان برای رفع زودتر عذاب از خود انجام دادند، اقدام نمایند و اگر نكنند، به بیشترین زمان عذابی كه خدا برایشان مقدر فرماید، مبتلا خواهند شد.

این مطالب به دو جمله تحلیل می شود: یكی این كه اگر مؤمنان كار بنی اسرائیل را انجام دهند، فرج مولایشان محقق می گردد. دوم این كه اگر چنین نكنند، غیبت امام علیه السلام یا عذاب مؤمنان به آخرین حد خود می رسد، به عبارت دیگر در فرج مولایشان تعجیل صورت نمی پذیرد.

پس خلاصه فرمایش امام صادق علیه السلام این است كه: اگر مؤمنان كار بنی اسرائیل را انجام دهند، در فرج امام عصر علیه السلام تعجیل می شود و اگر نكنند، نمی شود. پس اینجا یك قضیه دو شرطی به كار رفته است و

ص: 189

معنای آن به زبان منطق گزاره ها این است: فرج امام عصر علیه السلام به این شرط و فقط به این شرط تعجیل می شود كه مؤمنان در مورد آن دعا كنند.(1)

اینجاست كه تأثیر ژرف دعا در تعجیل فرج امام عصر علیه السلام به خوبی برجسته می شود. در حقیقت جلو افتادن ظهور حضرت، دائر مدار دعای مؤمنان برای تعجیل فرج ایشان خواهد بود. باید توجه داشت كه مقتضای حدیث مورد بحث همین است، اما در كنار این مطلب، بدایی بون ظهور امام زمان علیه السلام را هم نباید از نظر دور بداریم و با عنایت به این امر باید بگوییم: اگر خداوند بخواهد طبق ضابطه ای كه خود به زبان حجتش امام صادق علیه السلام فرموده، عمل نماید، در صورتی كه مؤمنان مطابق عمل بنی اسرائیل به ضجه و بكاء نپردازند. ظهور امام عصر علیه السلام را به جلو نمی اندازد. اما خدا برای خود، حق بداء در زمان این امر قائل شده و بنابراین دست او برای آن كه زمان ظهور حضرت را محدود و مشروط به عمل مؤمنان نكند (یعنی خلاف ضابطه ای كه خود قرار داده، عمل كند) كاملاً باز است.(2)

خلف وعده از جانب هر كس (حتی خدا) عقلاً قبیح است اما خلف وعید قبیح نیست. آن چه در متن مورد تأكید قرار گرفته، مربوط به قسمت دوم است نه اول. یعنی اگر خداوند با وجود دعا نكردن مؤمنان، فرج امام زمان علیه السلام را به جلو اندازد، خلف وعید شده نه خلف وعده. بنابراین در فرض عمل بر خلاف قسمت دوم ضابطه اعلام شده، قبحی در فعل خداوند لازم نمی آید.

پس احتمال دارد كه خدا به خاطر


1- 1 اگر بخواهیم مطلب را با نماد ریاضی بیان كنیم، در صورتی كه جمله «مؤمنان كار بنی اسرائیل را انجام دهند» را p و جمله «در فرج امام عصر علیه السلام تعجیل می شود» Q را فرض كنیم، آن گاه فرمایش امام صادق علیه السلام را باید Q – P بدانیم، چون جمله اول این است و جمله دوم: Q – P و اگر عكس نقیض جمله دوم را كه هم ارز آن است در نظر بگیریم، می شود: P – Q و مجموع دو قضیه شرطیه Q – P و P – Q معادل یك قضیه دو شرطی Q – P است.
2- 2. توجه شود كه ضابطه اعلام شده دو قسمت دارد یكی این كه اگر مؤمنان عمل بنی اسرائیل را انجام دهند، در فرج امام زمان علیه السلام تعجیل می شود و دوم آن كه اگر چنین نكنند، در فرج مولا تعجیل صورت نمی پذیرد. قسمت اول «وعده» خدا و قسمت دوم «وعید» اوست.

ص: 190

دعای یك فرد فاسق و یا حتی بدون هیچ گونه دعایی از جانب مؤمنان در وقت ظهور، بداء فرمای و آن را به جلو بیندازد. روح اعتقاد به حق بداء برای خداوند، این باور را لازم می آورد. بنابراین در مجموع باید گفت كه تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام در واقع مشروط به هیچ شرط لازمی نیست و ما در صورت كوتاهی كردن مؤمنان در دعا برای تعجیل فرج مولایشان، باز هم نمی توانیم در هیچ لحظه ای از تحقق آن ناامید و مأیوس باشیم.

گریه و ضجه بنی اسرائیل برای تعجیل فرج

حال با توجه به اهیت منحصر به فرد عمل بنی اسرائیل خوب است با دقت بیشتری در آن تأمل نماییم. آنها چه كردند كه خداوند عذاب خود را با تعجیل فرج حضرت موسی علیه السلام بر نان خاتمه داد؟ طبق فرمایش امام صادق علیه السلام چهل صباح به بكاء و ضجه پرداختند. آیا اصل گریه و ضجه آنان در اینجا مورد تأكید است یا چهل روز بودن آن هم در این امر مؤثر است؟ پاسخ را ما به طور دقیق نمی توانیم معین كنیم. قدر مسلم این است كه گریه و ضجه در تعجیل فرج مؤثر است، اما چه بسا

ص: 191

چهل روز بودن آن، هم چنین صبح دعا كرن هم در تأثیر آن مدخلیت داشته باشد. بنابراین بهتر است برای عمل به این حدیث شریف حداقل چهل صبح به گریه و ضجه اختصاص داده شود، اما اگر كسی توفیق عمل به این مقدار را نداشت، هر تعداد روزی را كه می تواند، از دست ندهد.

اما صرف نظر از مدت گریه و ضجه، خوب است در معانی و ملزومات این دو واژه دقت كنیم. بكاء با گریه چیزی نیست كه به طور مصنوعی از انسان سر زند. اگر به فرض هم كسی بتواند به صورت تصنعی گریه كند، این كار او هیچ ارزشی نارد و قطعاً مراد امام صاق علیه السلام چنین گریه ای نبوده است، اما چه موقع انسان به طور طبیعی گریه اش می گیرد؟

عوامل مختلفی در بروز این حال مؤثر است كه در این جا با توجه به سیاق حدیث می توانیم بگوییم: درك وجدان شدت عذاب قطعاً عامل مؤثری در گریه انسان است. چه بسا عذاب بزرگی نازل شود، ولی انسان به گریه نیفتد، یكی از علتهایش این است كه عمق و شدت آن را وجدان نكرده است. چنین نیست كه هر كس به عمق هر عذابی، دقیقاً پی ببرد. اگر فهم انسان از شدت و عمق عذاب وجدانی شود، آن گاه تحمل آن هم با یكدیگر متفاوت است، ولی هر قدر هم تحمل كسی زیاد باشد، باز شدت عذاب می تواند بالاتر از آن حد برود. پس بالاخره نوع افراد وقتی سختی و عمق عذاب از یك حدی – كه برای هر كس ممكن است با دیگری متفاوت باشد – بیشتر شود، معمولاً به گریه در می آیند.

اما ضجه یعنی چه و در چه صورت اتفاق می افتد؟ ضجه در زبان عرب به معنای داد و فریاد زدن است، داد و فریادی كه به خاطر شدت

ص: 192

ناراحتی و مصیبت باشد. یكی از واكنشهای معمولی و طبیعی افراد در وقتی كه به مصیبتی گرفتار می آیند، گریستن است، اما گاهی انسان مصیبت زده علاوه بر گریه، جیغ و فریاد هم می زند. برای تجسم این حالت مثالی ذكر می كنیم، فرض كنید در یك مجلس ترحیمی شركت می كنیم، صاحبان عزا را مشاهده می كنیم كه برای ادای احترام به شركت كنندگان – كه برای عرض تسلیت آمده اند – تشكر و قدردانی می كنند. ناگهان صدای جیغ و فریادی در مجلس توجه ما را جلب می كند، می فهمیم كه یك نفر حالش عادی و طبیعی نیست و شدت مصیبت او را از خود بی خود كرده، كنترلش را از دست داده و مرتب داد و فریاد می زند. اینجا احتمال زیاد می دهیم كه او هم جزء صاحب عزاها باشد، ولی حالش مانند بقیه نیست كه بتواند كنار در بایستد و به شركت كنندگان خوشامد بگوید. اصلاً توجه چندانی هم به مجلس ندارد. اگر او را از قبل نشناسیم، حدس می زنیم كه باید یكی از نزدیكترین افراد به مرحوم از دست رفته باشد كه مصیبت فوت عزیزش او را به ضجه آورده است. اگر متوفی جوان باشد و مادر آن جوان چنین حالی داشته باشد، تعجب نمی كنیم، می گوییم كسی كه جوان از دست بدهد، این گونه می شود. یا اگر متوفی پدر بوده باشد و این ضجه زننده فرزند او باشد، باز هم تعجب نمی كنیم، می گوییم پدرش را از دست داده كه به این حال افتاده است. این مثال تا حدی شرایطی كه حال ضجه را در انسان ایجاد می كند، روشن می سازد. وابستگی شدید صاحب عزا به شخص فوت شده از یك طرف و عمق تأثر او از این مصیبت از طرف دیگر، موجب پیدایش ضجه در آن فرد صاحب عزا شده است.

ص: 193

وجدان عذاب بودن غیبت امام عصر علیه السلام

حال از خود بپرسیم چگونه ممكن است كسی در فراق امام زمانش و به سبب غیبت ایشان به حال گریه و ضجه بیفتد؟ آیا چنین چیزی امكان دارد؟ باز هم تأكید می كنیم كه منظور حالتی است كه نه گریه اش تصنعی باشد و نه ضجه اش.آیا اولین شرط پیدایش این احوال آن نیست كه انسان غیبت امام زمانش را «عذاب» بداند و این عذاب بودن را «وجدان» كند. وقتی می گوییم «عذاب» بداند منظور این است كه به محرومیتها، دردها و مصیبتهایی كه به خاطر غیبت امامش، دامنگیر خودش و دیگران شده، توجه داشته باشد. خوشیها و لذتهای زندگی روزمره او را از وجود آن بلاها غافل نسازد. فراموش نكند كه خشنودی خداوند ابتداعاً در این نبوده كه گل سر سبد عالم خلقت و گمشده همه اولیای الهی، بیش از یازده قرن در پس پرده غیبت باشد و نسلهای متوالی از مردمان – اعم از مسلمان و غیر مسلمان و شیعه و غیر شیعه – از دیدار آن یگانه و دردانه هستی محروم باشند. از این بالاتر بداند كه خود آن مولای پرده نشین و حتی پدران گرامی ایشان و نیز مادر بی نظیرش در عالم حضرت ام الائمه علیهم السلام ازغیبت آن عزیز و طولانی شدن آن در رنج و ناراحتی هستند و چه عذابی برای یك شیعه دوستدار اهل بیت علیهم السلام بالاتر از این كه موالی خود را به خاطر وقوع چیزی در عذاب و رنج ببیند. تصدیق می كنید كه عذاب دانستن غیبت امام عصر علیه السلام چیزی نیست كه در همه دوستان ایشان وجود داشته باشد، معرفت و محبتی شایسته و در خور می یابد تا چنان دركی حاصل شود.

ص: 194

اما وقتی می گوییم عذاب بودن را، «وجدان» كنیم مقصود این است كه به خاطر غیبت مولایمان آب خوش از گلویمان پایین نرود. لااقل در ساعاتی و بلكه دقائقی، عذاب محرومیت از ایشان را «حس» كنیم. آری حس كردن غیر از مطلق دانستن است. انسان خلی چیزها را می داند، ولی آنها را وجدان نمی كند. یعنی از مراتب وجدان، حس كردن است.

حس كردن یك مصیبت یعنی چشیدن تلخی آن و سوختن و آب شدن از شدت آن. این چیزی نیست كه به طور عادی و معمولی برای انسان حادث شود. آیا ما مؤمنان در مورد پنهانی امام عصر علیه السلام چنین حالی داریم؟ شما را به خدا تاكنون چند روز در طول زندگی، مصیبت، غیبت ایشان را حس كرده ایم؟ نمی گویم چند روز! چند ساعت این حال را داشته ایم یا حتی چند دقیقه؟!

نویسنده شرمنده این سطور از طرح این پرسشها احساس خجالت می كند كه خود را بیش از دیگران از این احوال دور می بیند و آرزوی دیدار كسانی را دارد كه چنین اوصافی داشته باشند. كسی كه برای فهم عذاب بودن غیبت مولایش نیاز به استدلال و برهان دارد، چگونه می تواند آن را حس نماید؟! حس نمودن این عذاب از آن كسان است كه هم معرفت و محبتشان به مولایشان عمیق است و هم اهل تقوا و مراقبت در اعمال خود هستند. اگر هیچ یك از این شرایط نباشد، به طور معمول چنان حالی پیدا نمی شود، مگر لطف خاص الهی شامل حال كسی بشود. بگذریم، این تنها شرط اول برای پیدایش حال ضجه در انسان است.

ص: 195

حال گریه و ضجه: نشانه عمق معرفت امام زمان علیه السلام

گریه و ضجه در خصوص غیبت امام عصر علیه السلام تنها وقتی بروز می كند كه حال انسان به خاطر وجدان شدت این مصیبت، نظیر حال آن عزاداری باشد كه عزیزترین عزیزان خود را از دست داده است. آیا می شود چنین بود؟ آیا ممكن است دوری از امام عصر علیه السلام كسی را چنان بی تاب كند كه به طور طبیعی به جیغ و فریاد افتد و از سویدای دل در عذاب غیبت امامش بسوزد؟

پاسخ این است كه: آری، بوده اند و هستند مؤمنانی كه چنین حالی را داشته اند، اما انصافاً باید تصدیق كرد كه به سادگی این حال پیدا نمی شود. البته نمی گوییم كه باید از هر راهی تلاش كنیم تا به حال گریه و ضجه بیفتیم. خیر، هرگز چنین توصیه ای نمی كنیم و پیدایش این حال از هر طریقی مطلوب نیست. بلكه معتقدیم كه اگر انسان از راههای انحرافی و نادرست بكوشد تا به این گونه احوال دست یابد، خطرهای خاصی تهدیدش می كند كه چه بسا او را به طور كامل و برای همیشه از راه امام زمان علیه السلام دور كند و جدا سازد.(1)

راه صحیح برای این كه انسان به این درجه از ارادت و محبت نسبت به امام زمانش نائل شود، این است كه مو به مو انجام وظایف و تكالیف شرعی خود ملتزم باشد. علاوه بر این، همه آن چه را كه معرفت او را نسبت به امامش عمیق تر می سازد، بجوید و سعی نماید تا به همه آنها عامل باشد. آن چه محور همه خیرات و بركات الهی در این خصوص


1- 1. توضیح بیشتر را در مورد این گونه خطرها می توانید در درس دوازدهم از حلقه هفتم مطالعه فرمایید.

ص: 196

و در سایر زمینه هاست، چیزی جز اكسیر معرفت امام عصر علیه السلام نیست. محبت، انتظار فرج، دعا... و تمامی اوصافی كه یك منتظر واقعی آن حضرت باید داشته باشد، به بركت همین معرفت برای او حاصل می شود. باید توجه داشت كه تأكید بر حال گریه و ضجه در مورد امام زمان علیه السلام و غیبت ایشان، به هیچ وجه نباید به نحوی تفسیر شود كه توجه به انجام وظایف فردی و اجتماعی و مسئولیتهایی كه یك منتظر واقعی امام علیه السلام در ابعاد مختلف زندگی اش – اعم از همسر و فرزند و ارحام و برادران ایمانی و حتی غیر مؤمنان – دارد، كم رنگ شود چنین چیزی قطعاً مطلوب خدا و امام زمان علیه السلام نیست و هرگز كنار گذاشتن حتی یك واجب شرعی (مثلاً اهتمام به امر تربیت فرزند) به بهانه رسیدن به حال گریه و ضجه مجاز نمی باشد (توجه فرمایید)، آن چه مهم است این است كه دغدغه انسان فقط و فقط انجام تكالیف دینی اش (اعم از واجب و مستحب) باشد و به شدت از محرمات الهی پرهیز نماید. چنین كسی اگر به انجام وظایف خود در قبال امام زمانش توجه خاص و ویژه نماید، به لطف الهی به حال گریه و ضجه نزدیك می شود و خودش وجدان می كند كه به طور طبیعی به آن سمت و سو كشیده می شود.

بر همه این مطالب، یك نكته را هم می افزاییم و آن این كه پیدایش ال گریه و ضجه برای مصیبت غیبت امام عصر علیه السلام با این كه مطلوب است و محبوب، اما هدف اصل و نهایی نیست. چنین نیست كه همه فعالیتها و انجام وظایف در ارتباط با امام علیه السلام باید به پیدایش چنین حالی ختم شود تا نزد خدا ارزش داشته باشد، هرگز!

ص: 197

این حال صرفاً نشانه و علامت عمق معرفت كسی است كه در انجام مسئولیتهای فردی و اجتماعی اش در قبال دین و امام زمان علیه السلام كوتاهی نمی كند. آن معرفت است كه هدف اصلی و نهایی محسوب می شود و سایر ویژگی ها نسبت به آن، میوه و محصول به شمار می آیند.

برخی از آثار و نشانه های معرفت امام علیه السلام نسبت به سایر آنها اصلی تر و كلیدی تر به شمار می آیند، هم چون انتظار فرج و رسیدگی به حوائج مؤمنان و دعا و ... آن وقت در مسیر دعا برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام برخی از علائم نشانه اوج اتصال روحی دعا كننده با آن حضرت شمرده می شود كه گریه و ضجه از این نوع هستند.

لزوم اهتمام بیشتر به تعمیق معرفت مؤمنان در زمان غیبت

نتیجه كلی بحث این است كه مطابق حدیث شریف امام صادق علیه السلام اگر مؤمنان در زمان غیبت امام دوازدهم علیه السلام چنان معرفتی به ایشان پیدا كنند كه بر اثر تحمل عذاب غیبت مولایشان به حال گریه و ضجه بیفتند، می توانیم به تعجیل فرج آن حضرت بسیار بسیار امیدوار باشیم و اگر چنین احوالی در شیعیان نباشد – اعم از این كه معرفتشان صحیح و عمیق نباشد یا به دعا برای تعجیل فرج اهمیتی ندهند و یا اهل گریه و ضجه در این امر نباشند – این امیدواری كاهش می یابد. هر چند طبق سفارشهای متعدد خود اهل بیت علیهم السلام انسان مؤمن هیچ گاه و در هیچ شرایطی – هر چند بسیار اسفبار و دردآور باشد – از تعجیل فرج مولایش ناامید می شو، اما به هر حال فرق است بین این كه انسان نشانه ای از نزدیك شدن فرج امام علیه السلام را – طبق وعده امام صادق علیه السلام – ببیند با وقتی كه چنین چیزی مشاهده نكند. در حالت اول به طور طبیعی امیدش به

ص: 198

تعجیل فرج مولایش بسیار بیش از حالت دوم خواهد بود. درس مهمی كه از این بحث می گیریم این است كه ما باید به تعمیق معرفت امام زمان علیه السلام در میان اهل ایمان اهمیت خاصی بدهیم.

در درجه اول از خودمان آغاز نموده، سعی كنیم در مسیر آن چه به این تعمیق می انجامد، برای خود و دیگران تلاش نماییم. كثرت جمعیت مؤمنان در زمان غیبت برای تحقق آن چه در حدیث امام صادق علیه السلام آمده، كافی نیست. ممكن است در میان تعداد زیادی از اهل ایمان، تنها عده كمی یافت شوند كه عمق معرفتشان به امام عصر علیه السلام آنها را به حال دعا، گریه و ضجه در آورد. بنابراین باید در كنار اهتمام به تبلیغ تشیع و رواج دادن آن برای ازدیاد جمعیت مؤمنان، برای عمیق تر كردن معرفت آنان به امامشان نیز به طور خاص برنامه ریزی و تلاش كنیم تا بر تعداد اهل معرفت عمیق، روز به روز افزوده گردد و فرهنگ دعا و گریه و ضجه – در كنار اهتمام به انجام مسئولیتهای فردی و اجتماعی – در آنها نهادینه شود.

اگر یك نفر اهل معرفت عمیق به امام عصر علیه السلام تربیت شود كه به خاطر عذاب غیبت ایشان بسوزد و با سوختنش، خود و دیگران را به حال دعای همراه با گریه و ضجه در آورد، ارزشش بیش از آن است كه عده زیادی صرفاً به صورت صوری و شعاری- بدون تفقه و معرفت لازم – به اظهار محبت و انجام كارهای سطحی در مورد امام زمان علیه السلام روی آورند. گاهی عدم تفقه و نداشتن بصیرت كافی در دین باعث می شود مؤمنی با وجود اعتقاد به امام زمان علیه السلام، در اظهار محبت به ایشان (مثلاً در ایام نیمه شعبان) كارهایی را انجام دهد كه نه تنها

ص: 199

محبوب و مرضی آن حضرت نیست، بلكه بعضاً به دلیل حرمت آن، مبغوض ایشان است. چنین كسی اگر هم با زبان «اللهم عجل لولیك الفرج» بگوید، دعایش فاقد شرایط استجابت است و معرفت درستی هم ندارد كه عذاب غیبت مولایش را وجدان كند و بنابراین حال گریه و ضجه هم ندارد. این، فاصله زیادی دارد با آن چه امام صادق علیه السلام در مورد عمل بنی اسرائیل تأكید فرموده اند. بنابراین دعای یك مؤمنی متقی و با معرفت عمیق در مورد تعجیل فرج امام زمان علیه السلام كه اهل گریه و ضجه هم هست، تأثیرش بیش از دعاهای جمعی است كه چنین اوصافی ندارند. البته به سفارش خود ائمه علیهم السلام ما دعای هیچ كس را نباید كم اهمیت و كوچك بشماریم، اما آن چه به عنوان وظیفه و ایجاد شرایط مطلوب برای تأثیر دعا بر تعجیل فرج این مجموع احادیث برداشت می شود، چنین چیزی است. ما دنبال تشخیص وظیفه و تكلیف خود هستیم و صلاحیت تشخیص دعاهای مستجاب را از غیر مستجاب نداریم. در مقام تعیین وظیفه – البته در بحث دعا برای تعجیل فرج – باید بدانیم كه بیشتر روی چه عواملی باید تأكید كنیم تا امید بیشتری به استجابت دعاهایمان داشته باشیم. حال اگر خداوند به فضل خود بخواهد دعاهای فاسقان در تعجیل فرج را هم اجابت فرماید، ما نه تنها ناراحت نمی شویم، بلكه بسیار خوشحال هم می گردیم. بنابراین بحث فعلی ما ناظر به تشخیص اهم تكالیف و وظایفمان برای ایجاد امید بیشتر به استجابت دعاها (در تعجیل فرج) است، نه تعیین این كه چه دعایی مستجاب می شود و چه دعایی نمی شود.

ص: 200

درس هجدهم: جلو افتادن فرج (2)

آیا ممكن است جلو افتادن فرج امام زمان علیه السلام محبوب مؤمن نباشد؟

مسیر بحث به اینجا رسید كه یكی از فوائد دعاهای ما می تواند تعجیل فرج مولایمان باشد و نیز عذاب بودن غیبت امام علیه السلام برای اهل ایمان روشن شد. حال باید به پاسخ سؤالی كه در همین خصوص مطرح می شود، بپردازیم. این سؤال گاهی صورت اشكال و ایراد پیدا می كند. در دعای معروفی كه از ناحیه مقدسه خود امام زمان علیه السلام به دست نایب اول ایشان جناب شیخ عمروی صادر شده، چنین می خوانیم:

فصبرنی علی ذلك حتی لا احب تعجیل ما اخرت و لا تأخیر ما عجلت.(1)


1- 1. كمال الدین، باب 45، حدیث 43.

ص: 201

پس به من برای تحمل غیبت امام زمان علیه السلام صبر بده تا جلو انداختن آنچه به تأخیر انداخته ای و نیز به عقب انداختن آن چه جلو انداخته ای را دوست نداشته باشم.

مضمون دعا طلب صبر از خداوند بر غیبت امام عصر علیه السلام است.

صبر در هنگام مصیبت معنا دارد و اینجا هم چون غیبت امام علیه السلام نوعی عذاب و مصیبت است، خواستن صبر از خداوند در مورد آن به جا و مناسب می باشد. اما ادامه دعا سؤال انگیز است. از خداوند می خواهیم به ما صبر بدهد تا این كه تعجیل آن چه را كه به تأخیر انداخته، دوست نداشته باشیم. خوب مگر ما تعجیل فرج را از خداوند طلب نمی كنیم؟ پس قطعاٌ تعجیل فرج محبوب ماست، اگر محبوب نبود كه آن را از خداوند نمی خواستیم. حال چگونه می شود از طرفی تعجیل فرج امام عصر علیه السلام محبوب ما باشد، كه آن را از خداوند درخواست می كنیم و از طرف دیگر از خدا بخواهیم كه تعجیل آن چه به تأخیر انداخته، محبوب ما نباشد؟ مگر فرج امام علیه السلام از چیزهایی نیست كه خداوند آن را به تأخیر انداخته است؟ اگر نیست، پس چرا تاكنون فرج ایشان محقق نشده است و اگر هست، پس دوست نداشتن تعجیل آن با دعا برای تعجیل فرج چگونه سازگار است؟ در واقع اشكال این است كه چگونه می شود چیزی هم محبوب انسان باشد و هم نباشد. اگر تعجیل فرج امام عصر علیه السلام محبوب ما هست – كه هست – عبارت دعای مورد بحث چه معنایی دارد؟

اشكال را ازجانب دیگر مسئله هم می توانیم مطرح كنیم و آن این كه اگر غیبت امام زمان علیه السلام مصداق عذاب خدا و نوعی مصبت است – كه هست – بنابراین باید برای ما تلخ و ناگوار باشد و اگر چنین است، پس

ص: 202

چرا تعجیل آن چه را كه خداوند به تأخیر انداخته، دوست نداشته باشیم؟ مگر تعجیل در این امر، باعث رفع غیبت – كه برای مؤمنان ناخوشایند است – نمی شود؟ پس چه وجهی برای دوست نداشتن این تعجیل می توانیم قائل شویم؟

تعجیل فرج با تعجیل در آن چه خداوند به تأخیر انداخته است؟

پاسخ به این سؤال یا اشكال بسیار ساده است. كافی است توجه كنیم كه در عبارت منقول از دعای امام عصر علیه السلم گفته اند كه ما تعجیل در آن چه را خداوند به تأخیر انداخته، دوست نداشته باشیم و نگفته اند كه تعجیل در فرج امام علیه السلام را دوست نداشته باشیم. برای این كه تفاوت ظریف بین این دو روشن شود، مثالی ذكر می كنیم.

فرض كنید فرزندمان بیمار شده، یعنی قضای تكوینی خداوند به بیماری او تعلق گرفته است. در این صورت وظیفه ما به عنوان یك بنده متعبد خدا چیست؟ همان طور كه در بخش اول به تفصیل بیان شد، خداوند طلب عافیت را برای بندگانش می پسندد و یكی از حكمتهای مبتلا شدن آنان به بلاهایی چون بیماری این است كه به درگاه خدا تضرع كنند. بنابراین دعا كردن برای رفع بیماری قطعاٌ مطلوب و محبوب خداوند است. به بیان دیگر انسان بیمار برای حفظ سلامت خود باید به اسباب و وسائط آن متوسل شود كه یكی از این اسباب دعا كردن است. در واقع لازمه تسلیم شدن به قضای تشریعی پروردگار، روی آوردن به دعا برای طلب عافیت می باشد. چنان كه بیشتر گذشت، لزوم تسلیم به قضای الهی اقتضا می كند كه هم به قضای تكوینی و هم به قضای تشریعی او راضی باشیم و طبق آنها عمل كنیم. قضای تكوینی خدا

ص: 203

همان چیزی است كه در عالم تكوین واقع می شود و قضای تشریعی اش عبارت است از امر و نهی او. چون می دانیم كه خداوند در هنگام نزول بلا (مانند بیماری) به دعا برای رفع بلا امر فرموده است، پس لازمه تسلیم شدن به قضای تشریعی او، امتثال این امر می باشد.

اما تسلیم شدن به قضای تكوینی خداوند چگونه می شود؟ اگر خواست تكوینی او به وقوع چیزی تعلق بگیرد، باید به آن راضی و خشنود بود. لذا اكنون كه فرزندمان بیمار شده، راضی بودن به قضای الهی این است كه به بیماری فرزند تاكنون راضی باشیم، اما نسبت به آینده چطور؟ چون مقدرات الهی در مورد آینده را نمی دانیم، باید به مقتضای اراده تشریعی خداوند، برای شفای فرزندمان دعا كنیم، آن گاه اگر او شفا پیدا كرد، به سلامتش راضی باشیم و اگر شفا نیافت، به بیماری اش رضا بدهیم. بنابراین اگر كسی یك هفته پس از شروع بیماری فرزندش برای سلامت او دعا كند، ولی اثری از شفا نبیند، باید به بیماری فرزندش در این یك هفته راضی و خشنود باشد و از تقدیرات الهی در این یك هفته گذشته ناخشنود نباشد، اما نباید از دعا برای عافیت فرزندش دست بردارد، بایدبه دعاهایش ادامه دهد، اگر باز هم قضای تكوینی خداوند به بیماری فرزند تعلق گرفت، باز هم به آن راضی باشد.

نكته مورد توجه در این مثال این است كه راضی بودن به قضای تكوینی خدا معنایش این نیست كه اگر فعلاً بلایی نازل شده، برای رفع آن بلا دعا نكنیم. بلكه باید به آن چه تا الان خدا اراده (تكوینی) فرموده راضی بود، اما نسبت به از این به بعد باید طبق اراده تشریعی خداوند

ص: 204

برای رفع بلای نازل شده تلاش كرد و دعا هم یكی از همین تلاشهاست.

حال پس از دعا كردن، هر چه تكویناً مقدر شد، باید به آن راضی و خشنود بود. اگر بلا رفع شد، به رفع بلا و اگر باقی ماند، به بقای آن باید راضی شد. البته بلا و گرفتاری برای انسان عموماً تلخ و ناخوشایند است. اما مؤمنی كه راضی به قضای الهی است، هر چه ایمانش قویتر و معرفتش به خدا عمیق تر باشد، صبر بر بلا برایش راحت تر و تلخی آن برایش قابل تحمل تر می شود. ممكن است ایمان شخص به درجه ای برسد كه خواست تكوینی خدا برایش محبوب گردد و در نتیجه تلخی بلایی كه بر او نازل شده در كامش از بین برود. این درجه هر چند به سادگی حاصل نمی شود، اما رسیدن به آن محال نیست و كسی كه به این مرتبه نائل نشده، نمی تواند وقع آن را نفی نماید. در مثال مورد بحث هر چند كه بیماری فرزند برای انسان تلخ و ناگوار است، اما انسان با ازدیاد درجه ایمانش می تواند به رتبه ای برسد كه این تلخی در كامش كمتر و كمتر شود. در نهایت، به خاطر این كه می فهمد خداوند برایش چنین پسندیده، چون محو در رضای اوست، تحمل بیماری فرزند برایش آسان می گردد و همان را برای خود می پسندد. اینجاست كه می توانیم ادعا كنیم كه آن بلا و مصیبت (از جهت این كه یقین كرده خدا برایش آن حال را می خواهد نه از جهت بلا و مصیبت بودنش) برایش محبوب شده است.

این حالت وقتی اتفاق می افتد كه انسان مؤمن یقین پیدا كند كه خداوند برای او بلا و مصیبت را پسندیده است و این تنها نسبت به گذشته پیش می آید، نه آینده. یعنی وقتی شخص برای رفع بلای نازل شده

ص: 205

دعا می كند، نمی داند كه خدا دعایش را مستجاب می كند یا خیر و نمی داند كه آن بلا رفع می شود یا نه. اگر بلا رفع نشد، آن وقت یقین می كند كه خدا – فقط در مدت زمانی كه آن بلا رفع نشد – برایش حال بلا را پسندیده است، اما نسبت به آینده باز هم نمی داند كه تقدیر الهی و قضای او چیست و راضی بودن به قضای تكوینی او چه اقتضایی دارد. با این ترتیب همیشه صرفاً نسبت به آن چه تا هنگام دعا كردن واقع شده، می توانیم – از جهت لزوم رضا به قضای الهی – راضی و خشنود باشیم، اما نسبت به آینده نمی توانیم چنین قضاوت كنیم، چون قضای خدا را در آینده نمی دانیم. فقط به صورت مبهم و كلی می توانیم بگوییم كه هر چه خداوند بر ایمان بخواهد، به آن راضی هستیم، اما آن چیز بلاست یا رفع بلا، از قبل نمی دانیم. در هر حال وظیفه ما – از جهت تسلیم به قضای تشریعی خداوند – تا وقتی كه بلا هست، دعا كردن برای رفع آن است.

این مطلب را عیناً می توانیم در مورد بلای غیبت امام عصر علیه السلام نیز ساری و جاری بدانیم. اولین نكته این است كه این غیبت نوعی عذاب الهی است كه ما به مقتضای عدل او گرفتارش شده ایم. پس این امر – از جهت مصیبت بودنش – خوشایند ما نیست و نباید باشد. حال كه به چنین بلایی گرفتار شده ایم، چه وظیفه ای داریم؟ نمی توانیم بگوییم كه چون باید به قضای تكوینی خداوند راضی باشیم، پس دست روی دست بگذاریم و برای رفع این بلا اقدامی نكنیم. این برداشت قطعاً نادرست است. ما وظیفه داریم كه برای جلب رحمت الهی و این كه از سر تقصیرات ما بگذرد، تلاش كنیم و یكی از تلاشها این است كه برای خاتمه یافتن غیبت مولایمان دست به دعا بلند كنیم. این عمل، مقتضای

ص: 206

تسلیم شدن به قضای تشریعی خداست كه اوامر متعددی درباره دعا برای رفع بلا و به طور خاص برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام فرموده است. بنابراین ما باید برای رفع بلای غیبت اماممان دعا كنیم. نتیجه آن هر چه می خواهد، باشد. اگر خدا در امر فرج امام علیه السلام تعجیل فرمود، به آن راضی باشیم و اگر نفرمود، باز هم راضی باشیم. پس اگر به فرض، یك سال دعا كردیم، ولی در این مدت تعجیل فرج صورت نگرفت و خدا آن را از یك سال به تأخیر انداخت، ما باید به این تأخیر انداختن راضی باشیم.

دعایی كه در توقیع شریف امام عصر علیه السلام آمده، ناظر به همین فرض است. عرضه می داریم:

حتی لا احب تعجیل ما اخرت.

«تعجیل ما اخرت» یعنی این كه اگر چیزی مصداق «ما اخرت» شد، آن وقت تعجیل در آن را دوست نداشته باشیم. چه موقع این فرض اتفاق می افتد؟ وقتی یك سال بگذرد و در این مدت فرج امام عصر علیه السلام واقع نشود یا به تعبیر دیگر فرج از این یك سال به تأخیر افتد. اگر چنین شد، مقتضای تسلیم بودن به قضای تكوینی الهی این است كه جلو افتادن آن را دوست نداشته باشیم. به زبان ساده تر اگر تا یك سال كه ما دعا كردیم، فرج امام زمان علیه السلام واقع نشد، و در دل نگوییم: چرا حضرت ظهور نكردند؟ در این صورت اگر ایمان ما در درجه بالایی باشد، نه تنها می توانیم تلخی طولانی شدن غیبت را در این یك سال تحمل كنیم، بلكه همان چیزی كه خداوند تكویناً خواسته است، محبوب ما می شود. یعنی

ص: 207

با وجود آن كه غیبت امام علیه السلام یك امر دوست داشتنی نیست، اما چون خدا آن را خواسته است، می تواند محبوب انسان شود، به اعتبار این كه خدا خواسته نه این كه فی نفسه محبوب باشد. ممكن است در چیزی دو جهت وجود داشته باشد كه از یك جهت محبوب باشد و از یك جهت نباشد. غیبت امام عصر علیه السلام از جهت این كه مصداق عذاب الهی است، دوست داشتنی نمی باشد، اما در مدت زمانی كه خداوند وقوع آن را بخواهد، به دلیل این كه او خواسته، می تواند محبوب باشد.

لزوم تفكیك دو جهت در مقتضای عدل الهی

برای روشن تر شدن این نكته به صورت كلی، عرض می كنیم كه اگر خداوند كسی را تنبیه كند، به مقتضای عدلش با او رفتار كرده است.

تنبیه و عقوبت الهی فضل او نیست، بلكه مصداق عدل خداست. در اینجا دو جنبه وجود دارد، یك جنبه آن این است كه شخص گناهی كرده كه مستحق تنبیه الهی شده است و جنبه دیگرش كاری است كه خدا در حق او انجام می دهد. حال، این فرد گناهكار اگر بخواهد راض به قضای خدا باشد، باید چگونه عمل كند؟ از هر یك از این دو جهت یك وظیفه خاص دارد: از جهت اول نباید به آن چه اتفاق افتاده، راضی باشد، چون منشأ تنبیه شدنش گناه خودش است و نباید به گناهی كه نتیجه اش عقوبت الهی بوده، راضی باشد. به تعبیر دیگر باید از گناهی كه انجام داده و در نتیجه به بلای خداوند گرفتار آمده، ناراضی و ناراحت باشد. اما از جهت دوم باید به آن چه اتفاق افتاده، راضی باشد.

جنبه دوم، كار خدا و تنبیه اوست. بنده خدا باید به آن چه خدا می خواهد و انجام می دهد، راضی باشد، یعنی اگر بخواهد با عدلش با

ص: 208

بنده ای رفتار كند، به عدل او راضی باشد و اگر هم با فضل خود رفتار نمود، به فضلش راضی باشد. پس اكنون كه بنده گرفتار عدل الهی شده، باید به این كه خداوند با عدلش با او رفتار می كند، راضی و خشنود باشد.

البته تحمل عقوبت و تنبیه، سخت و ناگوار است، ولی هر چه ایمان شخص قویتر و معرفتش به خدا عمیق تر باشد، تلخی و ناخوشایندی آن را كمتر می چشد، بلكه ممكن است به درجه ای برسد كه تحمل آن برایش محبوب شود، به خاطر آن كه مورد رضای خداست نه این كه فی نفسه امر مطلوب و محبوبی است.

غیبت امام عصر علیه السلام هم یك نوع تنبیه و عقوبت برای ما به شمار می آید. همان دو جنبه ای كه به صورت كلی در هر تنبیهی مطرح كردیم، اینجا هم مصداق پیدا می كند. جنبه اول به تقصیرات ما بر می گردد كه اینجا هم مصداق پیدا می كند. جنبه اول به تقصیرات ما بر می گردد كه ما را مستحق این عقوبت كرده و جنبه دوم به این كه خداوند خواسته با عدل خود با ما رفتار نماید. از جنبه اول نباید به این عذاب و تنبیه الهی راضی باشیم و از جنبه دوم باید به آن رضا دهیم. جهت اول به خودمان بر می گردد كه می دانیم اگر شكر نعمتهای الهی را – به خصوص در مورد نعمت وجود امام زمان علیه السلام – چنان كه باید، ادا می كردیم، قطعاً گرفتار عذاب غیبت اماممان نمی شدیم و این بلای بزرگ بر ما نازل نمی شد. بنابراین از این جهت به آن چه پیش آمده (غیبت امام عصر علیه السلام) راضی نیستیم و نباید باشیم. در واقع از این كه به خاطر ناشكریهایمان مستحق این عقوبت شده ایم، راضی و خشنود نیستیم.

اما از طرف دیگر از تنبیه خدا و چوب زدن او نمی توانیم ناراضی باشیم. چون می دانیم كه این عقوبت مقتضای عدل خداست، باید به

ص: 209

غدل او هم راضی باشیم، همان طور كه به فضل او راضی هستیم و اینجا هم چنین اس. ما می دانیم كه به قهر الهی گرفتار آمده ایم و ایمان ما اجازه نمی دهد كه از قهر خداوند ناخشنود باشیم. در واقع ما باید به عدل خدا راضی باشیم، صرف نظر از مقتضای آن. پس در مورد غیبت امام زمان علیه السلام چون می دانیم كه عدل الهی چنین اقتضایی داشته، به آن راضی هستیم. بنابراین غیبت مولایمان فی نفسه برای ما محبوب نمی شود، بلكه اگر مقتضای عدل و قهر خدا چنین شد، به آن اعتبار، محبوب می شود. بنابراین آن چه محبوب می گردد، قضای الهی است، نه پنهانی امام عصر علیه السلام. عبارت دعا هم بر چیزی بیش از این دلالت نمی كند.

البته همان طور كه گفتیم، این مربوط به وقتی است كه كار از كار گذشته و ما یقین كرده باشیم كه خداوند دوست دارد ما را مبتلا به غیبت امام زمان علیه السلام ببیند. یقین ما نسبت به این امر، مربوط به چه زمانی می شود؟ فقط گذشته تا حال را شامل می شود و آینده را در بر نمی گیرد. ما در حال حاضر نمی دانیم كه آیا از این به بعد هم خداوند، مبتلا بودن ما به غیبت مولایمان را می پسندد یا خیر. چون نمی دانیم، پس نمی توانیم از جهت راضی بودن به قضای الهی به تأخیر افتادن فرج امام علیه السلام در آینده هم راضی باشیم، بلكه – به خاطر سفارشهای متعددی كه در مورد لزوم دعا برای تعجیل فرج وارد شده – باید تعجیل فرج را دوست داشته باشیم و در واقع به تأخیر نیفتادن فرج را در آینده دوست بداریم. بنابراین آن چه در دعای امام عصر علیه السلام آمده، این است كه ما جلو انداختن آن چه را خداوند به تأخیر انداخته (در گذشته) دوست

ص: 210

نداشته باشیم، اما تعجیل در فرج را (در آینده) باید دوست داشته باشیم و این دو با یكدیگر هچ تعارضی ندارند.

تقاضای سطح بالا در دعوت توقیع امام علیه السلام

البته این عبارت دعا كه مورد بحث ماست، یك تقاضای سطح بالا می باشد كه نصیب هر كسی نمی شود. بسیاری از مؤمنان ممكن است به مقام رضا به قضای الهی برسند، اما آن امر برایشان محبوب نشود.

لازمه راضی شدن به چیزی این نیست كه آن چیز برای انسان محبوب هم بشود. بلا و مصیبت، محبوب آدمی نیست، ولی انسان مؤمن به آن راضی می شود. راضی شدن می تواند در این حد باشد كه اعتراض و ناخشنودی نسبت به آن نداشته باشد. حد بالای رضا این است كه آن چه را خدا برایش پسندیده، دوست بدارد، به دلیل این كه خدا پسندیده است. ما در دعای منقول از توقیع امام عصر علیه السلامه چنین سطحی از رضا به قضای الهی را از خداوند طلب می كنیم كه می گوییم: حتی لا احب. اگر كسی این دعا برایش مستجاب شود، آن وقت به بالاترین مربته رضا و تسلیم به حكم پروردگار رسیده است. اما اگر به این حد هم نرسد، ممكن است مرتبه پایین آن را به دست آورده باشد كه از آن چه خداوند خواسته، ناراضی نباشد. این رتبه برای حفظ ایمان كافی است. ولی اگر به این حد هم نرسد، به ایمانش لطمه وارد می شود، زیرا نشانه ایمان – چنان كه در بخش اول گذشت – رضا و تسلیم به خواست خداوند است.

ص: 211

نفی استعجال در مورد ظهور امام عصر علیه السلام

برای تكمیل بحث درباره عبارت توقیع امام عصر علیه السلام و نتیجه گیری نهایی از آن باید به جملات قبل و بعد آن هم یك نگاه مجموعی بیندازیم.

انت العالم غیر المعلم بالوقت الذی فیه صلاح امر ولیك فی الاذن له باظهاره امره و كشف ستره فصبرنی علی ذلك حتی لا احب تعجیل ما اخرت و لا تأخیر ما عجلت و لا اكشف عما سترته و لا ابحث عما كتمته و لا انازعك فی تدبیرك و لا اقول: لم و كیف و ما بال ولی الامر لا یظهر و قد امتلات الارض من الجور؟ و افوض امور كلها الیك.(1)

تو دانای بدون (نیاز به) تعلم هستی و به آن زمانی كه اجازه دادن به ولیت برای آشكار كردن امرش و پرده برداری از رازش، به مصلحت كار اوست. پس به من برای تحمل آن صبر بده تا جلو انداختن آن چه به تأخیر انداخته ای و نیز به عقب انداختن آن چه جلو انداخته ای را دوست نداشته باشم و از آن چه پوشانده ای، پرده بر ندارم و از آن چه كتمان كرده ای، جستجو نكنم و در تدبیرت با تو به نزاع در نیایم و نگویم: چرا و چگونه و چه شده كه ولی امر ظاهر نمی شود در حالی كه زمین از ستم پر شده است؟! و همه كارهایم را به تو واگذار نمایم.

در این عبارات عرضه می داریم: خدایا ما تو را به آن زمانی كه


1- 1. كمال الدین، باب 45، حدیث 43.

ص: 212

مصلحت ظهور امام زمان علیه السلام است، دانا و عالم می دانیم، یعنی ما هر چند كه از غیبت ایشان ناراحتیم و تعجیل در فرجشان را می خواهیم، اما به زمانی كه ظهور ایشان به مصلحت خودشان است، آگاه نیستیم.

چون چنین است، پس به ما صبر بده تا جلو انداختن آن چه را كه تو (خدا) به تأخیر انداخته ای، دوست نداشته باشیم. منظور این است كه اگر غیبت مولایمان طولانی شد و آن طور كه ما می خواستیم و برای تحققش دعا می كردیم، در زمان آن تعجیل نشد، بی تابی نكنیم، صبر خود را از دست ندهیم، از آن چه علمش را از ما پوشانده ای، جستجو و كاوش نكنیم، در چگونگی اراده و تدبیرت با تو به نزاع در نیاییم و خلاصه هیچ گونه اعتراضی به كار تو و رضای تو نداشته باشیم، بلكه همه امور خود را به تو (خدا) واگذار نماییم.

آن چه در این عبارات ظهور و بلكه صراحت دارد، این است كه ما به دلیل این كه نمی دانیم چه موقع ظهور امام عصر علیه السلام به مصلحت ایشان است و اسرار پشت پرده الهی را مطلع نیستیم، نباید در ظهور آن حضرت به «استعجال» بیفتیم. این استعجال ایمان انسان را تباه می كند، چون او را از اصل ایمان كه همان تسلیم به مقدرات الهی است، خارج می سازد. راه نجات در زمان غیبت كبرای امام عصر علیه السلام، تسلیم بودن است، چنان كه امام جواد علیه السلام فرمودند:

یهلك فیها المستعجلون و ینجو فیها المسلمون.(1)

(در زمان غیبت كبری) شتاب كنندگان هلاك می شوند و تسلیم شوندگان نجات می یابند.


1- 1. كمال الدین، باب 36، حدیث 3.

ص: 213

با این ترتیب روشن است كه شتاب ورزیدن در وقت ظهور امام زمان علیه السلام امر مذمومی است و دعا برای تعجیل فرج، ربطی به این استعجال مذموم ندارد. این بحث را با نقل مطلبی از كتاب شریف «مكیال المكارم» به پایان می بریم. مؤلف گرانقدر آن فرموده اند: استعجال دو نوع است، یكی مذموم و دیگری ممدوح. مذمومن آن است كه پیش از رسیدن وقت چیزی، وقوع آن را طلب كنیم كه این عقلاٌ و نقلاٌ قبیح است. استعجال ممدوح آن است كه چیزی را در اولین وقتی كه امكان وقوع دارد، طلب نماییم. از آن جا كه ظهور حضرت صاحب الامر علیه السلام از اموری است كه امكان جلو افتادن زمانش به اراده خداوند، وجود دارد، (به اصطلاح از امور بداء پذیر است) و ضمناً منافع بی شماری هم بر آن مترتب می باشد، ایمان مؤمن ایجاب می كند كه به دعا برای تعجیل ظهور اهتمام ورزد تا در اولین زمانی كه مصلحت هست، واقع شود و تا رسیدن این زمان صبر و تسلیم را پیشه خود قرار دهد.(1)


1- 1. مكیال المكارم، جلد 1، صفحه 302 و 303.

ص: 214

درس نوزدهم: فوائد دعا در حق امام عصر علیه السلام برای دعا كننده (1)

ب – آثار دعا در حق ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف برای دعا كننده

دعا در حق امام عصر علیه السلام علاوه بر فوائدی كه برای خود آن حضرت دارد، برای دعا كننده نیز آثار و نتایجی دارد كه اكنون به بیان این بحث می پردازیم.

فوائد دعا در حق امام زمان علیه السلام برای دعا كننده

در كتاب گرانقدر «مكیال المكارم فی فوائد الدعاء للقائم علیه السلام» چنان كه از عنوانش پیداست، فوائد دعا در حق امام زمان علیه السلام برای دعا كننده با استناد به ادله نقلی معتبر بیان شده است.(1)

چون توضیح كافی


1- 1. مكیال المكارم، جلد1، صفحه 303 تا 514، ابتدا 90 فایده و در انتها 12 فایده ذكر شده است كه در مجموع 102 فایده می شود.

ص: 215

برای هر یك در این كتاب شریف ذكر شده، ما از نقل و شرح آنها در اینجا خودداری می كنیم. و تنها به بیان یكی از این فوائد كه تحت عنوان «المكرمة الاولی» آمده است با ذكر توضیحات اضافی می پردازیم.(1)

ارزش دعا برای تعجیل فرج

اما پیش از بیان این فایده، خوب است اشكال و پاسخی را كه مؤلف كتاب «مكیال المكارم» در همین خصوص آورده اند، عیناً از كتاب دیگر ایشان نقل نماییم تا ارزش دعا برای تعجیل فرج امام زمان علیه السلام بیش از پیش روشن گردد:

بسا هست كه بعضی از كوته نظران استبعاد كنند، و بگویند: چگونه به ازای عمل كوچك مختصری، این همه مثوبات و منافع داده می شود، و جواب از این شبهه از سه راه است:

اول: آن كه این عمل شریف(2)

كوچك نیست در نزد اهل بصیرت تا آن كه جای این استبعاد باشد، بلكه در نهایت بزرگی و كمال عظمت شأن است، و كوچكی و بزرگی هر چیزی را عارف و عالم به آن می داند، مثل آن كه یك دانه جواهر كوچك، بسا می شود پنج هزار تومان قیمت دارد، لكن اهل خبره آن می داند، و شخص ناشی را نمی رسد كه به آن دانا اعتراض كند كه چرا این دانه را این قدر زیاد قیمت كردی، و عالم به شأن و قیمت این دعا، خلاق عالمیان و خاتم پیغمبران و ائمه طاهرین علیهم السلام


1- 1. مكیال المكارم، جلد1، صفحه 309.
2- 2. یعنی دعا به جهت تعجیل در ظهور و فرج امام زمان علیه السلام.

ص: 216

می باشند. و مثل دعای به امام زمان روحی و ارواح العالمین فداه، مثل كلمتین شهادتین است، هر چند كوچك و مختصر است، لكن به محض گفتن، شخص كافر، مسلم و پاك و محترم و بهشتی می شود، و هكذا سایر آثاری كه دارد و كسی را نمی رسد كه برای اختصار كلمه و آسانی آن، انكار آثار آن را نماید.

جواب دوم: آن كه ثوابهایی كه حق تعالی به ازای هر عملی عطا می فرماید، از راه تفضل است نه استحقاق شخص و مثل این دعا و سایر عبادات، مثل هدیه ای است كه شخص محتاج به خدمت شخص كریم می برد، یقین است آن كریم ملاحظه قیمت هدیه را نمی كند، بلكه به مقتضای كرم خود انعام می فرماید، بسا هست یك گل به او تعارف می كنند، صد تومان انعام می دهد و همه كس او را تحسین می كند. در حدیث است كه كنیزی از كنیزان حصرت امام حسین علیه السلام یك دانه گل به آن حضرت تعارف كرد، آن جناب او را آزاد نمودند.

جواب سوم: آن كه، تمام این عطاها و مثوبات كه به دعا كننده در حق امام زمان علیه السلام عطا می شود، فی الحقیقه عطیه خداوند جل شأنه است به خود آن حضرت، و اكرام آن حضرت است، و واضح است كه آن جناب استحقاق این مراتب و مافوق آنها را دارند.

مثلاً هرگاه شخص بزرگی، شخص بزرگ دیگری را ضیافت نمود، نسبت به هر یك از خادمان و اتباع و غلامان او احسانها و انعامهایی می كند كه آنها به خودی خود، لیاقت آن گونه تجلیلات را ندارند، لكن به جهت انتساب و تعلقشان به آن شخص بزرگ مورد آن الطاف می شوند و اینها در حقیقت تجلیل

ص: 217

و احترام صاحب آنهاست و لهذا اگر اندكی كوتاهی در احترامات هر یك از آنها، علی حسب مراتبهم بشود، باعث تكدر خاطر و گله آن شخص بزرگ می شود، چنان كه كثرت ثوابها و عطاهایی هم كه به زیارت كنندگان و گریه كنندگان حضرت سید الشهداء علیه السلام عنایت می شود، از جهت انتساب و تعلق ایشان است به آن حضرت نه از جهت استحقاق خودشان.

نثار حسین جمال حبیب اگر آرند = دو عالمی ز كریمان عجب نپندارند(1)

با عنایت به اهمیت این عبادت بزرگ (دعا برای تعجیل فرج) اكنون اولین فایده آن برای دعا كننده را توضیح می دهیم كه عبارت است از: فرج دعا كننده. این فایده از صریح عبارت توقیع امام عصر علیه السلام استفاده می شود كه فرمودند:

اكثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلك فرجكم.

در این فرمایش دعا كردن برای تعجیل فرج یا بنابر احتمال ارجح، زیاد دعا كردن برای آن، خود به عنوان فرج دعا كننده مطرح شده است.

این فرج به پنج صورت می تواند محقق شود.(2)


1- 1. كنز الغنائم، صفحه 100 تا 102.
2- 2. سه صورت اول با الهام از مطالب «مكیال المكارم فی فوائد الدعاء للقائم علیه السلام» جلد1، صفحه 309، مطرح شده است.

ص: 218

فرج دعا كننده به سبب دعا و احسان امام عصر علیه السلام

1 – دعایی كه انسان در حق امامش می كند، وسیله و بهانه جلب توجه و عنایت آن حضرت به سوی اوست. این دعا نوعی احسان و هدیه به پیشگاه آقایی كریم و بزرگوار است كه آن احسان را به بهتر از خودش تلافی می كند. ما در معرفی ائمه علیهم السلام آنها را به صفت كریم می خوانیم.

در زیارت روز جمعه كه متعلق به مولایمان امام زمان علیه السلام است، به ایشان چنین خطاب می كنیم:

انت یا مولای كریم من اولاد الكرام.(1)

هم چنین در زیارت جامعه كبیره خطاب به همه امامان علیهم السلام عرضه می داریم:

عادتكم الاحسان و سجیتكم الكرم.(2)

شخص كریم اگر از جانب كسی مورد احسان قرار بگیرد، نمی تواند احسان او را پاسخ نگوید، بلكه چون آقا و بزرگوار است، آن را به لطف و احسانی برتر از آن چه در حقش صورت گرفته، تلافی خواهد كرد. در فرمایش مولا امیر المؤمنین علیه السلام در معرفی كریم می خوانیم:

الكریم یری مكارم افعاله دیناً علیه یقضبه.(3)

شخص كریم نیكی های اعمال خود را بدهی خود تلقی می كند كه باید آن را ادا نماید.


1- 1. جمال الاسبوع، صفحه 42.
2- 2. من لا یحضره الفقیه، جلد 2، صفحه 616.
3- 3. غرر الحكم، حدیث 8886.

ص: 219

افراد عادی عمل به نیكی ها و مكارم اخلاق را وظیفه و دین خود نمی شمارند و انتظار دیگران هم از هر كسی چنین نیست، ولی افراد كریم و بزرگوار چنین هستند كه نیكی كردن را بر خود فرض و لازم می شمارند. چنین كسی اگر مورد محبت و احسان دیگری قرار بگیرد، به طریق اولی خود را مؤظف می داند كه آن احسان را به بهترین صورت تلافی كند و این تلافی كردن را بر خود، دین و بدهی حساب می كند.

لذاست كه می توانیم بگوییم: اگر كسی در حق امام زمان علیه السلام دعا كند، با عرضه كردن این هدیه ناقابل خواسته است در حد توانش به مولای خود احسان و نیكی نماید و از همین جهت می تواند امیدوار باشد كه به نحوی امام عصر علیه السلام را مدیون خود نموده است. البته می دانیم كه هیچ كس با انجام هیچ كار خیری در حق امامش، بر عهده ایشان حقی پیدا نمی كند، زیرا توفیق هر عمل خیری به یمن وجود آن حضرت نصیب انسان می گردد. ولی از آن جا كه ایشان كریم و بزرگوار هستند، طبق فرموده جدشان امیر المؤمنین علیه السلام پاسخ دادن به احسان یكی از دوستان خود را بر خود لازم می شمارند و بنابراین كار خیر او را با خیر بهتری تلافی خواهند فرمود. از این جهت دعا كننده در حق ایشان می تواند امیدوار باشد كه امام علیه السلام پاسخ دعای او را با دعای بهتر و كاملتری خواهند داد تا به آرزوهایش در دنیا و آخرت برسد و گرفتاریهایش رفع شود یا این كه خود آن حضرت مستقیماً از او دستگیری فرموده، حاجاتش را برآورده سازند.

البته ناگفته نماند كه چنین رفتاری از جانب امام عصر علیه السلام برایشان ضرورت ندارد، یعنی لزومی ندارد كه آن حضرت بر طبق كرم و آقایی

ص: 220

خود با دعا كننده در حق خویش رفتار نمایند. كرم نمودن، لطف و فضل است و لطف كردن بر ایشان واجب نیست. ما آن قدر در ادای حقوق مولایمان كوتاهی كرده ایم كه اگر ایشان به كلی به ما بی اعتنایی فرموده، پاسخ سلام ما را هم ندهند، استحقاقش را داریم. اگر كسی در خود لیاقت این كه آقا و مولا جواب سلام و احسانش را بدهند، می بیند، بسیار بسیار در اشتباه است. چنین كسی باید ابتدا با حقوق امام زمان علیه السلام بر خود آشنا شود و سپس بررسی كند و ببیند آیا در ادای آنها یا بخشی از آنها موفق بوده است یا خیر. با این بررسی خواهد فهمید كه آن چه در حق امامش انجام داده، در مقایسه با آن چه می بایست انجام می داده، اصلاٌ قابل ذكر و توجه نیست. اینجاست كه تصدیق می كند مورد لطف امام علیه السلام قرار گرفتن از جهت لیاقت و استحقاق نیست، بلكه صرفاً به آقایی و كرم خود ایشان مربوط می شود كه از سر تقصیرات دعا كننده بگذرند و به روی او نیاورند و پاسخ احسان او را بدهند. پس اگر هم در موردی با او در اكرام و احسان وارد نشدند، هیچ حقی را از او ضایع نكرده اند و چیزی بر عهده ایشان باقی نمی ماند. به هر حال اولین حالت فرج دعا كننده این است كه به خاطر دعایش، احسان و كرم مولایش را – از طریق دعای آن حضرت با هر نوع لطف دیگری – به سوی خود جلب نماید.

فرج دعا كننده به خاطر یاری كردن امام زمان علیه السلام

2 – صورت دیگری كه برای فرج دعا كننده در حق امام زمان علیه السلام فرض می شود، این است كه خداوند به جای برآوردن حاجت او، به شكل دیگری دعایش را مستجاب فرماید. ما در حلقه گذشته معنای عام

ص: 221

اجابت دعا و انواع اجابت مثبت را با استناد به احادیث ائمه علیهم السلام برشمردیم. در آن بحث روشن شد كه اجابت دعا فقط به این نیست كه حاجت دعا كننده مطابق آن چه خودش خواسته، محقق شود. بلكه گاهی عطایی بهتر از آن چه او طلبیده نصیبش می گردد یا شر و بلایی از او دفع می شود یا آن دعا باعث آمرزش گناهانش می گردد یا ذخیره آخرت او خواهد شد و یا ... به هر حال دعا اگر با شرایطش واقع شود، بدون اجابت نمی ماند.

با این ترتیب اگر كسی برای تعجیل فرج مولایش دست به دعا بلند كند و با سوز دل خلاصی آن حضرت را از رنجها و مصائب زمان غیبت طلب نماید، از دو حال خارج نیست: یا خداوند به دعای او فرج امام عصر علیه السلام را جلو می اندازد كه در این صورت دعا كننده سهمی در تعجیل فرج آن حضرت پیدا می كند كه این خود، توفیق بسیار بزرگی برای اوست. یا این كه خداوند دعای او را به صورت دیگری اجابت می فرماید، مثلاً بلا و مصیبتی را از او دفع می نماید. خود دعا كننده متوجه نمی شود كه در پس پرده چه گذشت و چه بسا اصلاً نفهمید كه چه بلایی برایش مقدر شده بود، ولی در واقع از بسیاری شرور و بدبختی ها در امان می ماند، به خاطر دعاهایی كه خالصانه در حق امام زمانش كرده بود. نكته لطیفی را مرحوم صاحب مكیال در این فرض تذكر داده اند كه بیان آن برایمان بسیار مفید است. ایشان می فرماید: دعا برای مولای مظلوممان مصداق یاری كردن مظلوم است و یاری رساندن به مظلوم، سبب یاری شدن شخص از ناحیه خداوند می باشد.

این بحث مستقلاً به عنوان چهل و پنجمین فایده دعا در حق امام

ص: 222

زمان علیه السلام در كتاب شریف مكیال المكارم مطرح شده و ضمن آن توضیحات كافی هم آمده است.(1)

برای توجه كردن به این موضوع ابتدا باید مظلومیت امام عصر علیه السلام برایمان روشن و قطعی شود. مظلوم بودن به این است كه حقوق كسی پایمال شود و هر كس حق بیشتری داشته باشد، ادای آنها هم سخت تر و مشكل تر است. در میان مخلوقات خداوند حقوقی كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و عترت پاكش علیهم السلام بر ما دارند، از هر كس دیگری بیشتر است. تعداد این حقوق و عمق آنها به اندازه ای استكه از حد درك و فهم ما بالاتر می باشد. چون این حقوق هم زیاد است و هم عمیق، رعایت آنها هم لازم تر و مهمتر است. اما می توانیم با جرأت بگوییم كه آن چه از این حقوق به خوبی ادا می شود، در مقایسه با آن چه نمی شود، بسیار بسیار ناچیز است، تا آن جا كه باید بگوییم اصلاً حق ایشان ادا نمی گردد. منظور این است كه در كل جهان با توجه به این كه امام عصر علیه السلام ولی نعمت همه خلایق هستند، آن حقوقی كه از ایشان شناخته شده و ادا می شود، چیز قابل ذكر و توجهی نیست. بنابراین می توانیم ادعا كنیم كه در حال حاضر در كل دنیا فرد زنده ای مظلوم تر از ایشان یافت نمی شود، یعنی امام زمان علیه السلام مظلوم ترین شخص عالم در حال حاضر هستند.

با توجه به این مقدمه، نگاهی به ثواب یاری كردن مظلوم بیندازیم.

به عنوان نمونه از امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمودند:


1- 1. مكیال المكارم، جلد 1، صفحه 439 تا 442.

ص: 223

ان الله عزوجل فی عون المؤمن ما كان المؤمن فی عون اخیه المؤمن.(1)

مادامی كه مؤمنی مشغول یاری كردن برادر مؤمنش باشد، خدای عزوجل مشغول یاری كردن اوست.

مؤمنی كه مشغول یاری كردن برادر دینی اش است، مشمول نصرت و یاری خداوند قرار می گیرد. حال اگر آن برادر ایمانی مورد ظلم قرار گرفته باشد، یاری كردن او به این است كه قدمی در راه فع ظلم از او براشته شود. قطعاً می توان گفت كه دعا برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام قدمی در راه یاری كردن امامه مظلوم عالم محسوب می شود، چون خدای متعال دعا را مؤثر قرار داده و بر انجام آن تأكید ورزیده است. پس كسی كه تعجیل فرج مولایش را از خداوند طلب كند، در واقع قدمی در راه رفع مظلومیت آن عزیز برداشته و مشغول یاری كردن ایشان شده است.

چنین كسی طبق فرمایش امام صادق علیه السلام مشمول یاری كردن خداوند قرار می گیرد و در همه اموری كه نیاز به كمك دارد، مورد رسیدگی و عنایت پروردگارش واقع می شود.


1- 1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 20، حدیث 16، به نقل از ثواب الاعمال.

ص: 224

درس بیستم: فوائد دعا در حق امام عصر علیه السلام برای دعا كننده (2)

دو صورت از صورتهای ممكن فرج برای دعا كننده را در درس پیشین مطرح كردیم. در این درس سه صورت باقیمانده را مطرح می كنیم.

فرج دعا كننده از طریق صبر بر دینداری در زمان غیبت

3 – سومین صورت فرج برای دعا كننده در حق امام عصر علیه السلام این است كه اهل صبر و تحمل در سختی ها و مصیبتها می شود. كسی كه پشتوانه اش در هنگام هجوم مصائب، دعا برای تعجیل فرج مولایش است، به خاطر سختی از پا در نمی آید و همواره چشم به گشایش الهی دارد كه اجابت دعاهایش می باشد. لازمه روی آوردن به دعا این است كه دعا كننده حل مشكلات خود را از خدای متعال می طلبد و با وجود فراهم كردن مقدمات بشری، تكیه گاهش در رفع گره ها فقط و فقط پرورگارش است. چنین شخصی هیچ گاه در زیر فشار مصائب از پای

ص: 225

در نمی آید و به ناامیدی و یأس نمی افتد.

معمولاً در هنگام هجوم مشكلات و سختی ها، یأس و ناامیدی انسان را شكست می دهد، یعنی پیش از آن كه خود مشكلات او را از پای در آورند، شكست روحی در برابر آنها او را به زمین می زند. در این صورت كسی كه پشتوانه اش نیروی لایزال الهی است، می داند كه هیچ قدرتی در برابر قدرت پروردگار توان برابری ندارد. پس اگر خدا نخواهد، او بر همه سختی ها و مصائب غلبه كرده، از رویارویی با آنها پیروز و موفق بیرون می آید. لذاست كه تن به شكست نمی دهد و خود را نمی بازد و مقاوم و استوار می ایستد.

در زمان غیبت امام زمان علیه السلام، كسی كه بخواهد در مسیر دین ورزی استقامت داشته باشد، به سختی ها و مشكلات زیادی مبتلا می شود.

اموری كه مشاهده اش برای دیگران سهل و آسان است، برای او قابل تحمل نیست و برای حفظ دین و انجام تكالیفش خود را مؤظف مید اند كه پای دینداری اش بایستد و در كوران حوادث بر اعتقادات حقه اش ثابت قدم بماند.

امام حسن عسكری علیه السلام به احمد بن اسحاق می فرمایند:

یا احمد بن اسحاق، مثله فی هذه الامة مثل الخضر و مثله مثل ذی القرنین، و الله لیغیبن غیبة لا ینجو فیها من الهلكة الا من ثبته الله عزوجل علی القول بامامته و وفقه فیها للدعاء بتعجیل فرجه.

ای احمد بن اسحاق، مثل او در این امت، مثل خضر و ذوالقرنین است. به خدا قسم غیبتی نخواهد داشت كه احدی از تباهی

ص: 226

(دینش) در آن زمان نجات نمی یابد مگر آن كسی كه خدای عزوجل او را در اعتقاد به امامت آن حضرت ثابت قدم بدارد و در زمان غیبت او را موفق به دعا برای تعجیل فرج ایشان فرماید.

فردای آن روز، وقتی احمد بن اسحاق مجدداً خدمت امام حسن عسكری علیه السلام می رسد، سؤال می كند: «فما السنة الجاریة فیه من الخضر و ذی القرنین»؟ چیست آن سنتی كه از حضرت خضر و ذوالقرنین در آن حضرت جاری است؟ امام علیه السلام پاسخ می دهند: «طول الغیبة یا احمد»: ای احمد، طولانی شدن زمان غیبت.

بعد احمد بن اسحاق سؤال می كند: «یابن رسول الله صلی الله علیه و آله و ان غیبته لتطول»؟ ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله آیا غیبت ایشان طولانی می شود؟ و حضرت پاسخ می دهند:

ای و ربی حتی یرجع عن هذا الامر اكثر القائلین به و لا یبقی الا من اخذ الله عزوجل عهده لولایتنا و كتب فی قلبه الایمان و ایده بروح منه.(1)

بله، قسم به پروردگارم (غیبت او طولانی می شود) تا آن جا كه بیشتر كسانی كه اعتقاد به امامت و ولایت دارند از عقیده خود بر می گردند و باقی نمی ماند مگر آن كسی كه خدای عزوجل از او نسبت به ولایت ما پیمان گرفته و در قلبش ایمان را ثابت كرده و او را با كمكی از جانب خود تأیید فرموده باشد.

بنابراین دعا بر تعجیل فرج امام زمان علیه السلام نقش بسیار كلیدی و بی بدیل برای حفظ دین انسان در زمان غیبت دارد. بیشترین خطرها در


1- 1. كمال الدین، باب 38، حدیث 1.

ص: 227

این زمان متوجه اصول دین (اعتقادات) و فروع اخلاقی و عملی (اخلاق و احكام) است. مسایل و مشكلات مادی و دنیوی تا وقتی انسان در دینش تزلزل پیدا نكند، نمی تواند او را از پای در آورد. اگر كسی اهل دعا برای تعجیل فرج امامش بشود – یعنی این عبادت بزرگ جزء برنامه زندگی اش در طول شبانه روز قرار گیرد – آن گاه به لطف الهی توان پایداری در برابر هجوم آن چیزهایی كه دینش را هدف گرفته اند، پیدا می كند و در برابر همه آنها مقاوم می شود و به انحراف نمی افتد. البته این شرط – یعنی اهل دعا برای تعجیل فرج بودن – شرط لازم برای تباه نشدن دین انسان است، نه شرط كافی باید – همان طور كه حضرت امام حسن عسكری علیه السلام فرمودند – ثابت قدم بودن در اعتقاد به امامت امام غایب هم در كنار آن قرار بگیرد تا حفظ دینداری تضمین شود. پس در كنار اهتمام ورزیدن به امر دعا برای امام زمان علیه السلام نباید از اهمیت و جایگاه منحصر به فرد امام شناسی – مطابق آن چه در كتاب و سنت آمده – غفلت كرد. باید امامت امام علیه السلام آن گونه كه خود ائمه علیهم السلام معرفی فرموده اند، برای انسان تبیین شده، مورد اعتماد و باور عمیق قرار گیرد. این پایه اساسی ترین پایه حفظ دین در زمان غیبت است. دعا برای تعجیل فرج و همه ویژگی های دیگر منتظران راستین امام علیه السلام نیز بر همین پایه استوار است و از فروع و شاخه های آن به حساب می آید.

برگشتن از اعتقاد به امامت، ممكن است خیلی ساده و حتی بدون آن كه خود شخص متوجه شود، اتفاق بیفتد. لازم نیست كه شخص صریحاً منكر امامت ائمه علیهم السلام شود و به آنها بد بگوید، چه بسا نام امامت و ائمه علیهم السلام را حفظ كند، اما تفسیری غلط و منحرف از امامت

ص: 228

و ولایت را تحت همان نام معتقد شود، تفسیری كه برگرفته از منبع وحی و سخنان خود ائمه علیهم السلام نیست. در این صورت منكر روح امامت و حقیقت ولایت می گردد، بدون آن كه خودش بفهمد. ملاك، اسم بردن از امامت و ائمه علیهم السلام نیست، باید محتوا و معنای آن، مطابق كتاب و سنت باشد تا انسان را از بی دینی حفظ كند. بسیاری از بی دینی ها از همین اعتقاد نادرست در باب امامت ناشی می شود. لذا مسئله خیلی ظریف است و باید بسیار مراقب بود.

به هر حال كسی كه در زمان غیبت اهل دعا برای تعجیل فرج مولایش است، یا همین خواسته اش برآورده می شود كه بالاترین آرزو و فرج برای اوست و یا این كه به بركت همین دعا فرج و گشایش در مشكلات برایش حاصل می شود كه در رأس همه آنها حفظ دین و توفیق یاری امام زمان علیه السلام می باشد. پس بالاترین فرجها از طریق دعای در حق امام عصر علیه السلام برایش حاصل می گردد.

اكثار دعا بر تعجیل فرج: فرجی بزرگ برای دعا كننده

4 – علاوه بر آن چه بیان شد، با دقت مجدد در عبارت توقیع مبارك امام عصر علیه السلام می توانیم معنا و مصداقی لطیف برای فرج دعا كننده را از آن استنباط نماییم. ایشان فرموده اند كه نفس اكثار دعا بر تعجیل فرج – یعنی زیاد دعا كردن – خود، مصداق فرج دعا كننده است. اگر در این نكته تأمل كنیم كه حالت اكثار دعا بر تعجیل فرج چگونه در انسان پیدا می شود، به حقیقت مهمی دست پیدا می كنیم. مسلم است كه این حالت به طور تصنعی در كسی پیدا نمی شود و هر كس چنین حالی داشته باشد، احتیاج به تذكر درباره دعا كردن ندارد. ما می بینیم كه نوع مؤمنان در

ص: 229

امر دعا برای تعجیل فرج احتیاج به تذكر دیگری دارند و بسیار كم هستند افرادی كه به طور خود جوش، اهل این دعا هستند. معمولاً اگر كتابی در این باره بخوانیم یا وعظ و تذكری از یك سخنران بشنویم، تا یكی دو روز یا حداكثر یك هفته در ما اثر می گذارد و به دعا برای حضرت اهمیت خاص می دهیم. اما این حال پایدار نمی ماند و كم كم اثر آن مطالعه و موعظه كم رنگ می شود، تا آن جا كه اگر با تذكر مجددی مواجه نشویم، چه بسا دعا برای امام زمان علیه السلام را فراموش نماییم!

اگر چنین باشیم، هنوز اهل دعا بر تعجیل فرج نشده ایم و اكثار دعا در حق ما صادق نیست. اما گاهی افرادی را می بینیم كه در این زمینه احتیاج به تذكر دیگری ندارند و به طور طبیعی درد دعای بر حضرت را در دل دارند و هیچ گاه از آن غافل نمی شوند. یكی از بهترین نمونه ها در این خصوص، خود مرحوم صاحب مكیال است كه از مراجعه به كتابهایش این امر روشن می شود. فقط یكی از كتابهای این بزرگوار (مكیال المكارم) كه به تصریح خود ایشان در پایان آن، ناتمام هم مانده است – شامل 1759 حدیث از اهل بیت علیهم السالم است كه همه آنها به نحوی با موضوع دعا برای امام عصر علیه السلام ارتباط پیدا كرده است.

بیشتر این احادیث مستقیماً ناظر به امام زمان علیه السلام و دعا كردن برای ایشان نیست، اما توجه و عمق معرفت و ارادت مؤلف است كه همه آنها را به موضوع دعا برای امام علیه السلام ارتباط داده است. همه این احادیث در كتب مرجع موجود بوده و بسیاری از علما و بزرگان از آنها در مباحث مختلف استفاده برده اند، اما در صد بسیار كمی از آنها به ارتباط آن احادیث با بحث دعا برای امام عصر علیه السلام متفطن شده اند.

به عنوان مثال روایاتی كه مربوط به ثواب یاری كردن مؤمن و اعانت

ص: 230

مظلوم است در نوع جوامع حدیثی موجود می باشد، اما این كه انسان وقتی به تعبیر «مؤمن» بر می خورد، در درجه اول یاد امام زمانش بیفتد و این كه از تعبیر اعانت و یاری كردن به مصداق خاص دعا برای ایشان متذكر شود، چیزی نیست كه برای هر كسی اتفاق افتد. آیا خود ما بدون تذكر صاحب مكیال، از احادیث مربوط به یاری كردن مؤمن، به این كه دعا برای تعجیل فرج امام زمان علیه السلام مصداق یاری كردن ایشان است، پی می بردیم؟ چرا چنین است؟ چرا ما برای توجه به این مطلب نیاز به تذكر دیگری داریم، ولی كسانی هم چون صاحب مكیال این نیاز را نداشته اند؟

علت آن روشن است. علت این است كه ما آن ارتباط قوی روحی و معنوی را كه صاحب مكیال با امام زمان علیه السلام داشته است، نداریم و آن قدر كه ایشان به یاد آن حضرت بوده، نیستیم. میزان توجه و تذكر روحی انسان به یك امر، بستگی كاملی به میزان و درجه معرفت و وابستگی روحی انسان با آن دارد. اگر محبت ما به كسی زیاد باشد، به هر مناسبت و بهانه ای از او یاد می كنیم و ناخودآگاه به یادش می افتیم، اگر علاقه چندانی به او نداشته باشیم، تنها وقتی به یادش می افتیم كه كسی ما را به یاد او بیندازد. چون علاقه و محبت صاحب مكیال به امام عصر علیه السلام شدید و قوی بوده، هم چون ما نیاز به تذكر نداشته، بلكه خود، مذكر دیگران بوده است. این علاقه معلول معرفت ایشان بوده كه به طور طبیعی از آن تراوش می كرده است.

پس آنها كه اهل زیاد دعا كردن برای امام زمان علیه السلام هستند، احتیاج ندارند كه مناسبت و بهانه ای آنها را به یاد ایشان و دعا در حقشان بیندازد، بلكه خود بهانه می جویند تا از محبوبشان یاد كنند و در هر

ص: 231

ظرف و موقعیتی برای آن حضرت دعا نمایند. هر كس هم كه در شعاع وجودی آنها قرار بگیرد، از تشعشعات روحی آنها خود به خود بهره مند می شود و اگر مدتی با آنها زندگی كند یا سختی از آنان بشنود یا نوشته ای از ایشان بخواند، به طور موقت به دعا برای امام زمان علیه السلام روی می آورد.

نكته دیگر در اهل دعا شدن برای امام عصر علیه السلام و زیاد دعا كردن در حق ایشان، مربوط به كیفیت و حال دعاست. گاهی ما دعایی را می خوانیم، ولی گاهی دعا می كنیم. دعا خواندن با دعا كردن تفاوت دارد. دعا خواندن ممكن است از دل نباشد و فقط به زبان جاری شود. به تعبیری كه در بعضی روایات آمده، اقبال قلبی در آن نباشد و قلب انسان در حال «لهو» یا «سهو»(1)

این گونه دعا خواندن، انسان را از اهل دعا و اكثار در آن نمی كند و با سوز دل همراه نیست و طبق روایات، شرایط اجابت را ندارد.

برای روشن شدن مقصود به این مثال توجه فرمایید: اگر پدر یكی از ما كسالت پیدا كند و بیماری اش شدت بگرد با این كه فرزندمان گرفتار و بیمار شود، برای رفع گرفتاری و بیماری پدر یا فرزند چگونه دعا می كنیم؟ آیا به دعا خواندن بدون سوز دل و توجه قلبی راضی می شویم؟ ایا تا شفای او را از خدا نگیریم، از دعا برای او دست می كشیم و آرام می گیریم؟ آیا لازم است كسی ما به لزوم دعا برای پدر یا فرزندمان تذكر دهد؟ آیا مناسبت و شرایط خاصی لازم داریم تا برای ایشان دعا كنیم؟


1- 1. رجوع كنید به درس شانزدهم از حلقه گذشته.

ص: 232

پاسخ این پرسشها وجداناً روشن است. در آن شرایط بهانه و مناسبتی لازم نیست تا ا را به یاد دعا برای پدر یا فرزندمان بیندازد، بلكه بهانه و مناسبت را فراهم می كنیم تا برای ایشان دعا كنیم. لزومی ندارد كه در مجلسی شركت كنیم تا در آن جا به یاد دعا برای پدر یا فرزند خود بیفتیم، بلكه دنبال مجلسی می گردیم كه شرایط اجابت دعا برای آنان در آن فراهم تر باشد یا اصلاً مجلسی به نیت فراهم كردن مقدمات دعا برای آنان تشكیل می دهیم.

حال اگر واقعاً امام زمانمان را به اندازه پدر یا فرزندمان دوست می داریم، آیا برای رفع گرفتاری های ایشان در زمان غیبت آن گونه دعا می كنیم یا به خواندن دعاهای بدون سوز دل و اقبال قلبی اكتفا می كنیم؟! آیا به انجام یك سری آداب و رسوم بدون اقبال درباره دعا برای امام عصر علیه السلام راضی می شویم؟ آیا بدون تذكر و یادآوری دیگران برای اماممان دعا می كنیم؟ آیا منتظر پیش آمدن بهانه هستیم تا به یاد دعا برای ایشان بیفتیم یا این كه بهانه می جوییم تا برایش دعا كنیم؟ آیا تاكنون پیش آمده است كه چند دقیقه – بله فقط چند دقیقه – همه چیز خود را فراموش كنیم و فقط به این موضوع فكر كنیم كه چگونه از خداوند رفع گرفتاریهای مولایمان را بگیریم و عزم خود را جزم كنیم كه برای همان چند دقیقه با همه توان و دارایی خود، از خدا تعجیل فرج ایشان را بطلبیم؟

در وادی محبت، هر چه محبت پاكتر و خالص تر باشد، دعای در حق محبوب با سوز دل و اقبال قلبی بیشتر همراه است و به همین جهت تأثیرش هم بیشتر می باشد. ما در انتهای زیارت آل یس خطاب به موالی خود عرضه می داریم:

ص: 233

مؤدتی خالصة لكم.(1)

آیا توجه داریم كه این دعا چه لوازمی دارد؟ منظور از این كه مودت من خالص برای امام زمان علیه السلام باشد، این است كه نه تنها ایشان را از هر كس و هر چیز دیگر در عالم بیشتر دوست بدارم، بلكه هر چیز و هر كس دیگر را هم به خاطر ایشان دوست داشته باشم. حال اگر كسی واقعاً چنین حالی داشته باشد، قطعاٌ دعاهایش، هم با سوز دل همراه خواهد بود و هم استمرار و اكثار خواهد داشت و نیاز به تذكر و یادآوری دیگران هم ندارد. ما می بینیم كه نوعاً آن سوز دلی كه در فراق یا گرفتاری پدر یا فرزندمان داریم، در بی خبری از امام زمان علیه السلام و اطلاع از گرفتاری های سخت ایشان در زمان غیبت، نداریم و به همین دلیل است كه چنان باید و شاید، اهل دعا برای تعجیل فرج ایشان و اكثار در آن هم نیستیم. اما خدا را شاكریم كه پیدایش این درجه از معرفت و محبت به امام عصر علیه السلام را نعمت بسیار بزرگ الهی و بلكه بزرگترین نعمت او می شماریم و از این كه این گونه نیستیم، ناراحتیم و خود را در ادای حقوق عظیم مولایمان قاصر و مقصر می شماریم. پس بیایید با سوز دل، در خانه خداوند را بزنیم و در پیشگاه مقدسش زاری كنیم و بنالیم و او را به حق مولای مظلومان بخوانیم تا به آبروی او، چنان معرفت و محبتی عطایمان كند كه ما هم چون صاحب مكیال، اهل سوز دل برای عزیزتر از جان و مال و فرزند و پدرمان گردیم. آن گاه كه آن معرفت و محبت روزی ما شود، خود به خود اهل دعا برای تعجیل فرج ایشان و اكثار در آن خواهیم شد و دیگر نیاز به تذكر دیگران برای


1- 1. احتجاج، جلد 2، صفحه 317.

ص: 234

دعا در حق مولایمان نخواهیم داشت.

حال با این توضیحات تصدیق می كنیم كه اگر كسی اهل اكثار در دعا برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام گردد، همین ویژگی چه فرج بزرگی در روح و روان اوست و اگر هیچ خیر دیگری از این طریق نصیب دعا كننده نشود، همین حال او خود، بزرگترین خیری است كه خداوند نصیبش می فرماید، به طوری كه همه خیرات دیگر فرع بر آن است، زیرا همان طور كه در احادیث ائمه علیهم السلام آمده، «معرفت امام عصر علیه السلام» منشأ و منبع همه كمالات معنوی است، به طوری كه اگر كسی این اكسیر اعظم را داشته باشد، همه چیز دارد و اگر نداشته باشد، هیچ چیز ندارد.(1)

حال سخن در این است كه اهل اكثار در دعا برای حضرت بودن، بهترین نشانه و ثمره درخت معرفت ایشان است. این میوه ای كه بر آن درخت می روید و اگر آن شجره طیبه به بار بنشیند، یكی از محصولات گرانبها و شیرنش، همین حال دعا و اكثار در آن برای تعجیل فرج می باشد. پس وجود این حال، علامت به ثمر رسیدن این شجره طیبه است كه:

تُؤْتِی أُكُلَهَا كُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَ بِّهَا ۗ وَیَضْرِ بُ اللَّ-هُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُ ونَ (2)

حصول تقوا: فرج دیگری برای دعا كننده

5 – جنبه دیگری كه آن هم فرج بزرگی برای دعا كننده در حق امامه عصر علیه السلام به شمار می آید، این است كه اگر كسی با معنایی كه گفتیم، اهل


1- 1. اثبات مستدل این مدعا در حلقه دوم آمده است.
2- 2. ابراهیم، 25.

ص: 235

دعا بر تعجیل فرج امام زمان علیه السلام گردد، خواه ناخواه از گناهان و ناپاكی ها فاصله می گیرد و بدیهایش را به تدریج كنار خواهد گذاشت.

نمی توان فرض كرد كه كسی از سوز دل و به انگیزه محبت و علاقه به امامش برای تعجیل فرج ایشان به طور دائم و مستمر دعا كند، اما در عین حال اهل فسق و فجور هم باشد. كسی كه به خاطر دور از امامش می سوزد و به درگاه الهی می نالد، این را هم می داند كه یكی از موانع جدی استجابت دعایش، گناهان اوست بنابراین چون می داند كه:

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّ بَا قُرْ بَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ ۖ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّ-هُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (1)

و به خاطر محبتی كه به امامش دارد، برای تعجیل فرجش دعا می كند. به خود می گوید: اگر بخواهد دعایم مستجاب شود، باید اهل تقوی بشوم.

لذا می كوشد و به جهاد با نفس خویش می پردازد تا معاصی و مفاسد را از خود دور كند و اهل مكارم اخلاق گردد تا از این طریق، تحقق خواسته اش نزدیك تر شود. در واقع چون رسیدن به مطلوب و محبوبش از هر امر دیگری برایش مهمتر است، ایجاد هر مقدمه و زمینه ای كه بستر تحقق مرادش باشد، برایش سهل و گوارا می گردد. از این رو اكثار در دعا برای تعجیل فرج می تواند از یك فرد خطاكار و اهل گناه، یك مؤمن متقی و عفیف بسازد. پس اگر هم قبل از این كه اهل دعا شود، كاستی هایی در این خصوص داشته باشد، به همین وسیله همه آنها رفع شده، به فضایل و كمالات اخلاقی و عمل لازم نائل خواهد شد و این خود، فرج بسیار مهمی برای اهل دعا بر تعجیل فرج و اكثار در آن می باشد.


1- 1 مائده، 27.

ص: 236

خداوندا! به خاطر محبتی كه به مولای غایب از دیدگانمان داری، ما را اهل دعا برای تعجیل فرج ایشان قرار ده تا به این وسیله محبوب خود را زودتر از گرفتاریها و سختی های زمان طولانی غیبت، نجات بخشی. الهی آمین.

پرسشهای مفهومی از درسهای 16 تا 20

1. اگر همه خیرات و بركات به خاطر وجود مقدس امام علیه السلام به ما می رسد، ایشان چه نیازی به دعای ما دارند؟

2. چگونه ممكن است ما كه در همه كمالاتمان نیاز به امام علیه السلام داریم، واسطه حصول فایده و كمالی برای ایشان باشیم؟

3. بالا رفتن مقام امام زمان علیه السلام به دای ما را تبیین كنید.

4. فرمایش امام صادق علیه السلام مبنی بر مشروط بودن فرج امام عصر علیه السلام به دعای مؤمنان و رابطه آن را با بحث بدائی بودن امر ظهور، تحلیل كنید.

5. برای تحقق فرمایش امام صادق علیه السلام و انجام عمل بنی اسرائیل چه شرایط و مقدماتی را باید حاصل كرد؟

6. با توجه به آن چه در این دعا از خدا می خواهیم كه: «فصبرنی علی ذلك حتی لا احب تعجیل ما اخرت» توضیح دهید كه این مطلب چگونه با محبوب بودن تعجیل فرج امام عصر علیه السلام سازگار است؟

7. چگونه است كه یك دعای ما برای تعجیل فرج، موجب فوائد و منافع كثیره برای ما می گردد؟

8. چگونه نفس زیاد دعا كردن بر تعجیل فرج، مصداق فرج دعا كننده است؟

ص: 237

فهرست منابع

1 - قرآن کریم.

2 - الاحتجاج ، احمد بن علیّ بن ابی طالب طبرسی، دار النّعمان، نجف،1386 ه. ق.

3- اصول کافی محمّد بن یعقوب کلینی دارالكتب الاسلاميّة، تهران.1348

4 - بحار الانوار ، محمّد باقر مجلسى، المكتبة الاسلاميّة، تهران 1397ه.ق.

5 - بصائر الدّرجات محمّد بن حسن صفّار مؤسسة الّنعمان، بيروت،1412 ه ق.

6 - ترجمه مکیال المکارم، مهدی حائری قزوینی، انتشارات بدر، ،تهران 1372.

7- تفسیر برهان سیّد هاشم بحرانی دارالكتب العلميّة، قم، 1334 .

8.تفسیر ،عیّاشی، محمّدبن مسعود عيّاشى، المكتبة العلمية الاسلامية، تهران، 1380 ه-ق.

ص: 238

9 - تفسير نور الثّقلين، عبد علی بن جمعه عروسي حويزي، المطبعة العلميّة، قم، 1382 ه-.ق.

10 - تنبيه الخواطر و نزهة النّواظر ورّام بن ابی فراس، مكتبة الفقيه، قم (افست نسخه دارالتّعارف بیروت، 1376 ه-.ق).

11 - تهذيب الاحكام محمّد بن حسن طوسي، دار الكتب الاسلاميّة،،تهران، 1362.

12- جمال الاسبوع، سیّد رضىّ الدّين علىّ بن موسی بن طاووس، نشر آفاق، تهران، 1371 .

13 - حدیث بندگی و دلبردگی، عبدالکریم سروش، مؤسسه فرهنگی صراط ،تهران، 1378 .

14 - شرح فصوص الحکم ،قیصری، انتشارات بیدار، تهران، 1363

15 - صحیفهٔ کامله سجّادیه، دفتر نشر الهادی، قم، 1376 .

16 - العروة الوثقى، سیّد محمّد کاظم طباطبايي يزدى، المكتبة العلمية الاسلامية، تهران، 1358 .

17 - عيون اخبار الرّضا علیه السلام محمّد بن علىّ بن الحسين بن بابویه قمّی، انتشارات جهان تهران 1378 ه-.ق.

18 - غرر الحکم و دررالکلم، عبدالواحد بن محمّد آمدی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366 .

19 - فروع کافی محمّد بن یعقوب کلینی دارالكتب الاسلاميّة، تهران 1348.

20 - كامل الزيارات، جعفر بن محمد بن قولویه قمّى نشر الفقاهة، قم،1417 ه ق.

21 - کمال الدّین و تمام النّعمة محمّد بن علىّ بن الحسين بن بابویه قمّی، دار الكتب الاسلاميّة ،تهران، 1395 ه. ق.

ص: 239

22 - كنز الغنائم فى فوائد الدّعاء للقائم علیه السلام (همراه با «نورالابصار» و سراج القبور»، سيّد محمّد تقی موسوی اصفهانی، انتشارات مشعل اصفهان، 1380.

23 - لسان العرب، ابن منظور، دار صادر، بیروت، 2000 میلادی

24 - مثنوی، جلال الدّین محمد بلخی رومی، کتابفروشی اسلامیه ،تهران، 1338.

25 - مرآة العقول، محمّد باقر مجلسی، دارالکتب الاسلامية، تهران،1369.

26 - مستدرک الوسایل، میرزا حسین نوری، مؤسّسة آل البيت علیه السلام قم ،1408 ه ق.

27 - المعجم الوسيط، ابراهيم مصطفى و...، المكتبة الاسلاميّة استانبول، 1392 ه-.ق.

28 - مكيال المكارم في فوائد الدّعاء للقائم علیه السلام، سید محمد تقی موسوی اصفهانى، المطبعة العلمية، قم، 1397 ه-.ق.

29 - من لا يحضره الفقيه، محمّد بن علیّ بن الحسين بن بابویه قمّی، جامعه مدرّسين حوزه علميّه قم، 1413 ه-.ق.

30 - منهاج الصّالحين، سیّد علی سیستانی، انتشارات ستاره، قم، 1416ه. ق.

31 - وسائل الشّيعة، محمّد بن حسن حرّ عاملی، دار احیاء التراث العربی،بیروت، 1389ه- .ق.

ص: 240

ص: 241

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109