حلقه پنجم : سلسله درس های مهدویت : نعمت امام علیه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : بنی هاشمی، سیدمحمد، 1339 -

عنوان و نام پدیدآور : سلسله درس های مهدویت / محمد بنی هاشمی.

مشخصات نشر : تهران: منیر، 1388- 1389.

مشخصات ظاهری : 14 ج.

شابك : دوره : 978-964-539-158-2 ؛ 28000 ریال: ج.1 : 978-964-539-148-3 ؛ 29000 ریال : ج.2 : 978-964-539-149-0 ؛ ج.3 : 978-964-539-150-6 ؛ 31000ریال : ج.4 : 978-964-539-151-3 ؛ 28000ریال : ج.5 : 978-964-539-152-0 ؛ ج.6 : 978-964-539-153-7 ؛ 35000 ریال: ج.7: 978-964-539-208-4 ؛ 26000 ریال: ج. 8 978-964-539-209-1 : ؛ 28000 ریال: ج.9: 978-964-539-210-7 ؛ 35000 ریال: ج.10: 978-964-539-211-4 ؛ 30000 ریال: ج.11 9789645392121 : ؛ 30000 ریال: ج. 12 978-964-539-222-0 : ؛ 35000 ریال: ج.13: 978-964-539-223-7 ؛ 38000 ریال: ج.14: 978-964-539-224-4

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری (فاپا)

یادداشت : ج.1 - 6 (چاپ اول: 1388).

یادداشت : ج.11 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : ج.7 - 14 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1. معرفت و بندگی.- ج.2. منزلت امام.- ج.3. شناخت امام علیه السلام.- ج.4. لوازم معرفت.- ج.5. نعمت امام علیه السلام.- ج.6. غربت امام عصر علیه السلام.- ج.7. غیبت امام عصر علیه السلام.- ج.8. راز غیبت.- ج.9. رمز ظهور.- ج.10. انتظار فرج.- ج.11. بركات انتظار.- ج.12. دعا و اجابت.- ج.13. دعا برای امام عصر علیه السلام.- ج.14. كیفیت دعا.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غیبت

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- دعاها

موضوع : مهدویت

رده بندی كنگره : BP224/ب83س8 1388

رده بندی دیویی : 297/462

شماره كتابشناسی ملی : 1729415

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

این حلقه به نیابت از:

احیاگر احادیث اهل بيت علیهم السلام

شيخ محمد بن يعقوب كلينى رحمه الله

به پیشگاه؛

مادر بزرگوار خاتم الانبياء صلی الله علیه و آله وسلم

حضرت آمنة بنت وهب علیها السلام

تقدیم میگردد.

ص:5

ص:6

ص:7

فهرست مطالب

بخش اول: شكر نعمتهای الهی

فصل اول: اهمیت شكر پروردگار – 15

درس اول: نعمت شكر – 15

حكومت عطا شده به لقمان – 15

موعظه لقمان به فرزندش – 17

شكر، لازمه بندگی – 19

رسیدن به مرز انسانیت به وسیله شكر – 20

معرفت «حمد» – 22

درس دوم: شكر منعم – 25

منعم دانستن خدا – 25

لزوم شكر منعم – 26

شكر نعمت الهم در بیان امام كاظم علیه السلام – 28

شكر، نیمی از ایمان– 31

همسانی نعمت شكرگزارده نشده و گناه نابخشوده – 33

ص:8

فصل دوم: انواع شكر گزاری – 35

درس سوم: معنا و مراتب شكر – 35

معنای شكر – 35

مراتب شكر – 37

شكر قلبی – 38

اعتراف به نعمت – 40

ادای شكر با اعتراف قلبی – 43

درس چهارم: شكر زبانی – 47

نعمت برتر – 48

ثنای منعم – 48

ذكر «الحمدلله» – 50

افزایش نعمت با حمد خدا – 52

پس از آب نوشیدن – 54

سجده شكر – 56

درس پنجم – 60

اظهار عملی نعمت – 60

شكر عملی نعمت زبان – 61

پرهیز از معاصی، لازمه شكر عملی – 63

بالاترین مراتب شكر – 67

كامل كننده شكر عملی – 68

فصل سوم: بالاترین درجه شكر – 71

درس ششم: اعتراف به عجز از شكر – 71

ص:9

معرفت به تقصیر در شكر خداوند – 73

نعمتهای قدر ناشناخته – 75

شكر گزاری خدا نسبت به متعرفان به تقصیر – 77

درس هفتم: اعتراف معصومین علیهم السلام به عجز از شكر

احساس عجز از شكر، متناسب با درجه معرفت

دعای امام سجاد علیه السلام

شكر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه

اعتراف به تقصیر در ادای شكر

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 7

فصل چهارم: نتیجه شكر و كفران نعمت

درس هشتم: نتیجه شكر و كفران نعمت

شكر، سبب فزونی نعمت

نعمت بیشتر، مسئولیت بیشتر

شكلهای گوناگون «ازدیاد نعمت»

بقا زوال نعمت

گناه، عامل سلب نعمت

فصل پنجم: شكر واسطه های نعمت

درس نهم: شكر واسطه های نعمت

لزوم شكر واسطه نعمت

چگونگی شكر واسطه های نعمت

مراتب شكر واسطه نعمت

غفلت از شكر واسطه های نعمت

شكر نعمت والدین

پرسشهای مفهومی از درسهای 8 و 9

ص:10

بخش دوم: شكر نعمت امام علیه السلام

فصل اول: نعمت بودن امام عصر علیه السلام – 123

درس دهم: امام علیه السلام نعمت بزرگ الهی – 123

نعمت مورد سؤال خداوند – 123

الف – نعمت بودن امام علیهم السلام از جهت تكوینی – 125

امام غائب – نعمت باطنی – 125

فایده تكوینی بودن امام علیه السلام بر روی زمین – 127

درس یازدهم: امام علیه السلام، مالك دنیا و آخرت – 132

زمین و همه محصولات آن، ملك امام علیه السلام – 136

خلق همه دنیا برای امام علیه السلام – 136

امام علیه السلام مالك آخرت – 138

وساطت امام علیه السلام در انعام خدا به خلق – 140

درس دوازدهم: امام علیه السلام واسطه قبض – 144

توضیحی در معنای وساطت قبض – 144

واسطه های فبض روح – 145

واسطه های تقسیم روزی – 149

ولی نعمت بودن امام علیه السلام – 154

پرسشهای مفهومی از درسهای 10 تا 12 – 156

درس سیزدهم: هدف از انعام الهی – 157

ب – نعمت بودن امام علیه السلام از جهت تشریعی – 157

تفاوت جنبه تشریعی و تكوینی نعمت امام علیه السلام – 157

هدف از انعام خدا به بندگان – 158

تبدیل نعمت به نقمت – 161

درس چهاردهم: رابطه معرفت خدا و معرفت امام علیه السلام – 165

معرفت امام علیه السلام تنها راه معرفة الله – 165

معرفت امام علیه السلام میوه و نشانه معرفت خدا – 167

ص:11

درس یازدهم: رابطه شكر خدا و معرفت امام علیه السلام – 169

ادای شكر نعمتهای الهی فقط با معرفت امام علیه السلام – 169

تفسیر حكومت لقمان به معرفت امام علیه السلام – 171

فصل دوم: شكر قلبی نعمت امام عصر علیه السلام – 177

معرفت قلبی – 177

معرفت نعمت و محبت منعم – 178

پرسشهای مفهومی از درسهای 13 تا 16 – 184

فصل سوم: شكر زبانی نعمت امام عصر علیه السلام – 185

درس هفدهم: ذكر نعمت امام عصر علیه السلام – 185

ذكر محبوب – 185

ذكر نعمت پیامبر صلی الله علیه و آله – 186

ذكر میثاق الهی – 189

معرفی امام علیه السلام به اسم و صفت – 192

درس هجدهم: مصادیق دیگر شكر زبانی – 195

ثناگویی از منعم – 195

اظهار زبانی نعمت – 198

دعا – 199

برپایی مجالس ذكر – 202

تشكر از خداوند – 202

اثر ذكر زبانی – 203

سجده شكر – 204

ص:12

فصل چهارم: شكر عملی نعمت امام عصر علیه السلام – 207

درس نوزدهم: شكر عملی (1) – 207

معنای شكر عملی نعمت امام عصر علیه السلام – 207

شكر عملی وصف طبابت – 210

شكر عملی شاهد بودن امام علیه السلام – 211

شكر عملی «رفیق مونس» – 213

شكر عملی نسبت به دستگیری امام علیه السلام – 215

درس بیستم: شكر عملی (2) – 216

شكر عملی «علم مصبوب» – 216

شكر عملی «الوالد الشفیق» – 218

نوشتن عریضه به امام علیه السلام – 220

تجدید بیعت با امام زمان علیه السلام – 224

عجز از شكر عملی – 226

پرسشهای مفهومی از درسهای 17 تا 20 – 227

فهرست منابع – 229

ص:13

بخش اول : شكر نعمتهای الهی

اشاره

ص:14

یكی از مهمترین واجبات فراموش شده، شكر نعمتهای الهی است. كمتر كسی از اهل ایمان این مقوله را بر خود فرض می شمارد و نسبت به عدم انجامش، خویش را مقصر می داند.

اما واقعیت این است كه همین امر از عدم شناخت صحیح این فرضیه الهی حكایت می كند و ضرورت آگاهی یافتن درباره آن را بیشتر روشن می نماید. از این رو، به عنوان اولین قدم در مسیر جبران كوتاهی خویش، خود را محتاج می بینیم تا نتیجه این شناخت، تصدیق این حقیقت است كه كوتاهی در امر شكرگزاری، انسان را تا حد بهیمیت (چارپا بودن) تنزل می دهد. اینجاست كه قدم دوم را در این راه، در خصوص آشنایی با انواع و مراتب شكر الهی بر می داریم و بدین گونه با معنای شكر قلبی، زبانی و عملی آشنا می شویم.

سومین گام در این بحث مربوط به بالاترین درجه شكر است كه همانا عجز از شكر و اعتراف به تقصیر در ادای آن می باشد. آگاه شدن از نتایج شكر و عواقب كفران نعمت، چهارمین قدم در شناخت هر چه بهتر این فریضه فراموش شده است.

پنجمین و آخرین گام در این بحث، توجه به واسطه های شكر نعمت و اهمیت سپاسگزاری از آنان است.

در این بخش سعی می كنیم كه با برداشتن این پنج قدم، شناخت لازمی از شكر به عنوان یكی از برترین واجبات دینی – ارائه دهیم.

ص:15

فصل اول : اهمیت شكر پروردگار

درس اول: نعمت شكر

حكمت عطا شده به لقمان

وصف حكمتی كه خداوند متعال به جناب لقمان بخشیده، در آیات و روایات مكرر به چشم می خورد. هم چنین سخنان و مواعظ ایشان در قرآن – معجزه جاوید پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده است. این امر، اهمیت و شرافت حكمتی را كه خدا به جناب لقمان بخشیده، نشان می دهد.

پس مناسب است كه این حكمت را از كتاب و سنت شناسایی كنیم:

وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّ_هِ ۚ وَمَن یَشْكُرْ فَإِنَّمَا یَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّ_هَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (1)


1- 1. لقمانٰ 1،.

ص:16

خداوند در این آیه فرموده است كه ما به لقمان «حكمت» عطا كردیم و خود در تفسیر حكمت، تعبیر «ان اشكر لله» را آورده است.

یعنی «خدا را شكر كن» را به او بخشیدیم. این نحوه بیان، به زیبایی هر چه تمامتر، هم موهبت الهی به لقمان و هم نحوه عطای آن را توضیح می دهد. «خدا را شكر كن» چگونه قابل بخشش است؟ مسلماً به صرف گفتن و امر كردن، این بخشش صورت نمی گیرد. امر به شكر كردن، در مورد كسی مفید و نافذ است كه در مرتبه ای از معرفت و عقل و فهم باشد كه هم اهمیت آن امر را بشناسد و هم حسن آن را تا حد وجوب عمل به آن تشخیص دهد. در آن صورت، چه بسا اصلاً نیازی به گفتن و امر كردن نباشد و او با همان عقل و فهم عطا شده، به ضرورت شكر خداوند برسد.

در بیان همین آیه مباركه، از امام موسی بن جعفر علیهما السلام روایت شده كه خطاب به «هشام» فرمودند:

یا هشام ان الله تعالی... قال: و لقد آتینا لقمان الحكمة قال: الفهم و العقل.(1)

یعنی منظور از حكمت داده شده به لقمان در آیه شریفه، «فهم» و «عقل» است. به این ترتیب، نحوه اعطای «خدا را شكر كن» به لقمان فهمیده می شود، در حقیقت، خدای متعال، فهم و عقل و معرفتی به او بخشید، تا به بركت آن، خود تشخیص دهد كه باید خدا را شكر كند. او


1- 1. اصول كافی، كتاب العقل و الجهل، حدیث 12.

ص:17

در این كار، احتیاج به امری كه امتثال آن برایش مشكل و تكلف آور باشد، نداشته باشد.

نكته ظریفی كه در ظاهر این آیه باید مورد توجه قرار گیرد، كله «آتینا» است. خدای سبحان می فرماید: «حكمت را ما دادیم». پس معلوم می شود كه باید لطف خدا شامل حال انسان شود تا یاد بگیرد كه «شكر خدا را به جا آورد و این فهم شكر، چیزی نیست كه هر كس به اختیار خودش بتواند به آن نائل شود. بلكه این لطف خداست كه هر انسان به حدی از فهم و عقل برسد كه بفهمد، باید خدا را شكر كند و بدین ترتیب از درجه حیوانیت عبور كرده، به مرتبه واقعی انسانیت برسد. از اینجا معلوم می شود كه مسئله شكر خدا و رسیدن انسان به درجه فهم آن، چه اندازه اهمیت دارد. چرا كه همه حكمت در این امر خلاصه شده و خدای منان، به خاطر این لطف و احسان، بر جناب لقمان منت نهاده است. بنابراین باید موضوع «شكر خداوند» بسیار جدی و اساسی تلقی شود و نباید به عنوان یك حكم فرعی و جزئی، به آن نگاه كرد.

موعظه لقمان به فرزندش

وقتی چنین حكمتی به جناب لقمان داده شد، ایشان به موعظه پسر خود پرداخت. خدای متعال مواعظ لقمان به پسرش را چنین بیان كرده است:

وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِ كْ بِاللَّ_هِ ۖ إِنَّ الشِّرْ كَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (1)


1- 1. لقمان، 13.

ص:18

لقمان در مقام موعظه به پسرش گفت: كسی را با خدا شریك نكن و از شرك به خدا دوری كن. آیا این توصیه، با آن حكمتی كه خدا به لقمان بخشیده ارتباطی ندارد؟ این سفارش لقمان به فرزندش دقیقاً برخاسته از آن حكمت عطا شده به اوست. چون ایشان به درجه ای از فهم و عقل رسیده بود كه لزوم شكر پروردگار را با همه وجودش می یافت، لذا در مقام موعظه به پسرش او را به نفی شرك سفارش كرد، تا او را متذكر كند كه شاكر بودن در پیشگاه خدا اقتضا می كند كه انسان فقط بنده او باشد و سر به آستان دیگری نساید.

بدیهی است كه هیچ كس به اندازه خداوند بر انسان حق ندارد. چون همه نعمتها از اوست و اگر هم انسانها توانایی انجام كاری و خدمتی نسبت به یكدیگر پیدا می كنند، به بركت نعمتهای اوست. شكرگزاری به پیشگاه خداوند منان اقتضا می كند كه انسان به این حقیقت توجه داشته باشد و بنابراین برای هیچ كس در عرض خدا و مانند او احترام و ارزش قائل نشود. در دوست داشتن قلبی، در خضوع كردن و اطاعت نمودن و... كسی را شریك خداوند قرار ندهد. این حقی است كه او بر ما بندگان دارد. اگر كسی به این واقعیت توجه نكند یا در عمل كوتاهی نماید، در واقع، حق خدا را ضایع كرده و به او «ظلم» نموده و نسبت به او كفران نعمت كرده است. از این رو، شكر گزارنده به پیشگاه خدای متعال باید از هر نوع شركی نسبت به او پرهیز كند. این همان سفارش لقمان به فرزندش می باشد و در حقیقت تجلی حكمتی است كه خدا از روی فضل

ص:19

خود به ایشان عطا فرموده است. پس در شكرگزاری از خداوند، پرهیز از صادیق شرك الزامی است، چه، اساس شكر، توحید در بندگی خداست.

شكر، لازمه بندگی

پایه و اساس شكر خداوند این است كه انسان در بندگی او اخلاص داشته باشد و در هیچ شرایطی به خضوع در پیشگاه خدا راضی نشود. چنین كسی می تواند به مرتبه شكر پروردگار نائل شود. در حقیقت، شكر، از اعتقاد عمیق به توحید بر می خیزد و هر مقدار این اعتقاد در انسان ضعیف تر باشد، كمتر شكرگزار خدا خواهد بود. در قرآن كریم می خوانیم: چ

وَاشْكُرُ وا لِلَّ_هِ إِن كُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (1)

یعنی لازمه این كه انسان فقط خدا را عبادت كند، این است كه او را شكر كند. «عبادت منتهای خضوع و اطاعت محض از معبود است.

نهایت خواری و تذلل در پیشگاه او، به خاطر خود او، نه به فرمان دیگری است. شكر نیز برخاسته از همین بندگی خالصانه است. هر قدر این اخلاص در بندگی ناقص باشد، تحقق شكر هم ناقص می شود. لذا به توصیه جناب لقمان، برای این كه شاكر خدای متعال باشیم، نخست باید اعتقاد به توحید واقعی در ما محقق گردد. زیرا طبق بیان قرآن، لازمه بندگی كردن خدا، شكرگزاری از نعمتهای او می باشد:


1- 1. بقره، 172.

ص:20

وَاشْكُرُ وا نِعْمَتَ اللَّ_هِ إِن كُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (1)

پس اخلاص در بندگی خدا از شكر نسبت به نعمتهای او بر می خیزد و به شكرگزاری بیشتر در پیشگاه او می انجامد.

رسیدن به مرز انسانیت به وسیله شكر

پیامبر اسلام و اهل بیت گرامی ایشان علیهم السلام – كه مربیان توحید هستند – در ابتدای هر كاری لب به ثنای الهی گشوده و خدا را حمد نموده، و اهمیت و راه شكرگزاری او را به ما آموزش داده اند. امام سجاد علیه السلام صحیفه سجادیه را با حمد و ستایش خدای یكتا آغاز نموده اند. در عنوان اولین دعای صحیفه آمده است:

كان من دعائه علیه السلام اذا ابتدأ بالدعاء بدأ بالتحمید لله عزوجل و الثناء علیه.

همه این دعا درباره حمد و ستایش خداست. در فرازی از دعا – كه شاهد بحث ما می باشد – آمده است:

الحمدلله الذی لو حبس عن عباده معرفة حمده – علی ما ابلاهم من مننه المتتابعة و اسبغ علیهم من نعمه المتظاهرة – لتصرفوا فی مننه فلم یحمدوه و توسعوا فی رزقه فلم یشكروه و لو كانوا كذلك لخرجوا من حدود الانسانیة الی حد البهیمیة، فكانوا كما وصف فی محكم كتابه:


1- 1. نحل، 114.

ص:21

إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا (1)

و الحمدلله علی ما عرفنا من نفسه و الهمنا من شكره.(2)

حمد، مخصوص خدایی است كه اگر شناخت حمد و سپاسگزاری خود را نسبت به عطایای پی در پی خود – كه وسیله آزمایش آنهاست – و نیز نعمتهای پیوسته ا كه بر ایشان به طور كامل ارزانی داشته – و نیز نعمتهای پیوسته ای كه برایشان به طور كامل ارزانی داشته محروم می ساخت، در آن صورت، از مواهب و نعمتهای الهی استفاده می كردند، اما خدا را حمد نم كردند و در روزیش گشایش می یافتند (با فراخی و وسعت، از رزق و روزی خدا استفاده می كردند)، ولی شكر او را به جا نمی آوردند. و اگر چنین بودند، آن وقت از مرزهای انسانیت خارج شده، به جرگه چارپایان می رفتند و آن گونه می شدند كه خدا در كتاب محكم خود (قرآن) وصف كرده است:

«آنها نیستند مگر چون چارپایان بلكه گمراهتر از آنان» و حمد و سپاس خدای را كه خود را به ما شناسانده و شكر خود را به ما الهام نموده است.

از بیان نورانی امام سجاد علیه السلام می فهمیم كه اگر خدای متعال، فهم و شناخت «حمد» خودش را به بندگان عطا نكرده بود، آنها از این نعمت بزرگ محروم می ماندند. پس این كه انسان بفهمد و عقلش برسد كه باید خدا را حمد كند، اكتسابی نیست و مانند همه معرفتهای دیگر، صنع خود خداست (3)

و اگر خدا باب حمد خودش را بر بندگانش نمی گشود تا


1- 1. فرقان، 44.
2- 2. صحیفه سجادیه، دعای اول.
3- 3. این مطلب در مباحث حلقه اول، به تفصیل مورد بحث واقع شد.

ص:22

آنها بفهمند كه باید او را شكر كنند، این باب برای همیشه بسته می ماند.

البته حمد كردن فعل اختیاری ماست، ولی معرفت حمد، صنع خداست. تا این معرفت برای ما حاصل نشود، زمینه ای برای حمد اختیاری ما به وجود نمی آید.

معرفت «حمد»

معرفت «حمد» از بزرگترین نعمتهای خدا بر ما انسانهاست كه نوعاً مورد غفلت و بی توجهی قرار می گیرد و كمتر كسی به نعمت بودن آن توجه می كند. برای تنبه به این موهبت الهی، باید بدانیم كه ممكن بود خداوند انسان را بیافریند و نعمتهای بی شماری هم به او ببخشد، اما معرفت حمد و سپاس منعم را به او ندهد. این معرفت، چیزی غیر از معرفت خدا و غیر از معرفت نعمتهای خداست. لازمه شناخت خدا و نعمنتهای او، این نیست كه انسان، لزوم حمد خدا و حسن این كار را بفهمد. به عنوان مثال «سلامتی» از نعمتهای بزرگ خداست كه بسیاری اوقات، مورد غفلت و بی توجهی انسان قرار می گیرد. اما فهم نعمت بودن سلامتی یك مطزلب است و فهم این كه انسان سزاوار است به خاطر این نعمت، شكرگزاری خدای مهربان باشد، مطلب دیگری است. ممكن بود خدای تعالی فهم سلامتی را به انسان ببخشد، ولی فهم این وظیفه را كه باید شكرگزار نعمت الهی باشد، به او عطا نكند.

بنابراین «معرفت حمد خدا» نعمت بسیار بزرگ و در عین حال لطیفی است كه فهم نعمت بودن آن، با تذكر امام زین العابدین علیه السلام، به فضل الهی برای انسان روشن گردد.

ص:23

امام علیه السلام در پاسخ به این سؤال كه اگر خدا این معرفت را به بندگان عطا نمی كرد چه می شد، بیان بسیار زیبا و روشن فرموده اند، مردم از نعمتهای بیكران الهی – كه از سر منت و بدون هیچ استحقاقی به آنها عطا كرده است – پی در پی استفاده می كردند و غافل از این كه خدا می خواهد به این وسیله بندگانش را امتحان كند، از ستایش و شكرگزاری نسبت به او دریغ می ورزیدند. در این صورت، مانند چارپایان و بلكه گمراهتر از آنان می شدند.

تعبیری كه در بیان عطای نعمت در این دعا به كار رفته، فعل «ابلا هم» است. «ابلی» مانند «ابتلی» معنای امتحان را در بر دارد، همان طور كه در قرآن كریم درباره امتحان حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام تعبیر «ابتلی» به كار رفته است:

وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَ اهِیمَ رَ بُّهُ بِكَلِمَاتٍ (1)

در این جا نیز امام علیه السلام، واژه «ابتلی» را استفاده فرموده ند كه معنای امتحان الهی را می رساند. پس اگر خدا «معرفت حمد» خودش را به بندگان عطا نمی كرد، هرگز در این امتحان پیروز نمی شدند و نعمتهای بی دریغ الهی را صرف می كردند، بدون این كه حمد او را به جا آورند.

انسانی كه «معرفت حمد» به او تفضل نشده است، با فراخی و وسعت، از رزق و روزی خدا بهره می گیرد، ولی شكر خدا را نمی كند.


1- 1. بقره، 124.

ص:24

بدین ترتیب از مرزهای انسانیت خارج شده، به حد بهیمیت می رسد، یعنی به درجه چارپایان تنزل نموده، چه بسا از آنان هم پست تر گردد.

إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا (1)

طبق فرمایش امام علیه السلام «شكر خداوند» وجه تمایز انسان و حیوان است. «معرفت حمد» زمینه انجام آن را برای انسان فراهم می كند.

در ادامه دعا، امام سجاد علیه السلام دو نعمت بزرگ الهی را مطرح می كنند و به خاطر آنها به درگاه خداوند شكر می گزارند:

الحمدلله علی ما عرفنا من نفسه و الهمنا من شكره.

خدای را حمد كه خود را به ما شناسانده و شكر خود را به ما الهام نموده است.

بدون شك، بزرگترین نعمت خدا بر بندگان، این است كه خود را به آنها شناسانده است. پس از آن، نعمت «الهام شكر» به آنهاست.

اگر خدا معرفت خود را بما نداد بود و شكرش را به ما الهام نكرده بود، آن گاه «معرفت خدا» را هم نعمت نمی دانستیم و نمی فهمیدیم كه خدای سبحان، چه لطفی به ما كرده و چه منتی بر ما نهاده، كه معرفتش را به ما عطا كرده است. در نتیجه، شكر آن را به جای نمی آوردیم. الهام شكر توسط خدای متعال به واسطه اعطای نور عقل به انسان است كه او را ز حیوان ممتاز و برتر قرار می دهد و انسان به لطف پروردگار، لزوم شكر منعم را می فهمد.


1- 1. فرقان، 44.

ص:25

درس دوم: شكر منعم

منعم دانستن خدا

انسان با تأمل در حال خود می یابد كه همه كمالاتی كه نصیب او شده، از جانب خداست. پروردگار مهربان، بدون اینكه استحقاقی در كار باشد – نعمتهای بسیاری به او ارزانی كرده است. نفسی كه همواره باعث رسیدن اكسیژن به اعضاء و جوارح می شود، اگر اندك زمانی دیر برسد، انسان متكبر را خوار و ذلیل می سازد. ما به خوبی می یابیم كه آمد و شد نفسها در اختیار ما نیست. اگر خدای مهربان، لحظه ای این لطف خویش را از ما دریغ نماید و مقداری آب، راه تنفس ما را مسدود گرداند، آنگاه متوجه می شویم چه نعمتی از ما سلب شده و نفسهایی كه تاكنون كشیده ایم، جز عنایتی از طرف خدا نبوده است.

هم چنین انسان، خود را عاقل می یابد، ولی خوب می داند كه عاقل بودنش به اختیار خودش نیست و عقل نیز نعمتی است كه بدون

ص:26

استحقاق نصیب او شده است. به همین ترتیب، در سراسر زندگی خود، نعمتهای بیكران الهی را می یابیم و متذكر می شویم كه او به معنای كامل كلمه، «منعم» است، چرا كه او مالك همه نعمتهایی است كه به ما عطا شده و ما امانتدار این نعمتها هستیم. پذیرش قلبی این حقیقت، اولین و مهمترین درجه شكر منعم است كه عقل، به خوبی آن حكم می كند و حتی به لزوم آن فتوی می دهد، و بی توجهی و انكار و ندیده گرفتن این حقیقت را بد می شمارد و مرتكب آن را نكوهش می كند.

لزوم شكر منعم

لزوم شكر منعم، یك حكم عقلی است. اگر خدای تعالی هم امر به شكر نعمت نكرده بود، عاقل – به حكم عقل – خود را مكلف به شكرگزاری می یافت. البته خداوند ضمن توجه دادن به نعمتهایی كه در اختیار بندگان قرار داده، آنها را نسبت به وظیفه شان در برابر خدای خود متنبه ساخته است:

فَكُلُوا مِمَّا رَ زَقَكُمُ اللَّ_هُ حَلَالًا طَیِّبًا وَاشْكُرُ وا نِعْمَتَ اللَّ_هِ إِن كُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (1)

خدا به انسان، روزی حلال و طیب عطا كرده، و اجازه استفاده از نعمتهای خود را به انسان داده است. هر انسان عاقلی می فهمد كه در استفاده از این نعمتها نباید از شكرمنعم خود غافل شود. وقتی ما یك


1- 1. نحل، 114.

ص:27

وعده مهمان كسی می شویم، بعد از انجام پذیرایی بارها از میزبان تشكر می كنیم و در صدد جبران محبت او بر می آییم. به همین گونه، باید بدانیم كه همواره بر سر خوان پروردگاری نشسته ایم كه نعمتهای بسیار نصیب ما كرده است. ما هر چه داریم، از همین خوان نعمتی است كه خدا به ما عطا فرموده است. پس حتی اگر خدا امری نكرده بود، هر انسان عاقلی تشكر از منعم اصلی را بر خود واجب می دانست. از این رو، امر خدا به انجام شكر در آیات مختلف، امری است كه ارشاد و راهنمایی به حكم عقل می كند و كاملاً روشن است كه لحن خدای متعال در این موارد با اوامر دیگری – مانند حكم به گرفتن روزه و شبیه آن – تفاوت دارد. در قرآن به آیات زیادی برخورد می كنیم كه خدای سبحان، با توجه دادن به نعمتها، بندگان را به وجوب شكر خود تذكر داده است.

وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۙ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُ ونَ (1)

همین توجه كردن به نعمت بینایی و شنوایی و فهم مطالب – كه هیچ كدام به اختیار انسان نیست و بسیاری از اوقات، مورد بی توجهی واقع می شود – انسان را نسبت به وظیفه خود در قبال پروردگارش متذكر می سازد.

بدین ترتیب، ما در همه زوایای زندگی خویش، لطف و مرحمت الهی را می یابیم. به راستی ولی نعمت بنده، حجت را بر او تمام كرده


1- 1. نحل، 78.

ص:28

است. حال این بنده است كه باید وظیفه خود را شناخته و به آن عمل كند.

وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُ ونَ (1)

روشن است كه عقل، سرپیچی كردن از شكر این منعم را زشت می داند و ناشایست بودن آن بر هر انسان عاقلی روشن است.

توجه به لزوم شكر منعم، در روابط اجتماعی انسان نیز كاملاً مشهود است. اگر دوستی به ما پولی قرض دهد یا از او هدیه ای دریافت كنیم و یا مشكل ما را به طریقی حل كند، هرگز این احسانها را وظیفه او نمی دانیم و به شكرگزاری از او اهتمام می ورزیم و سعی می كنیم از این وظیفه خود كوتاهی نكنیم. اگر حق شكر او را ادا نكنیم، خود را در مقابل او مقصر می دانیم. هر انسان عاقلی هم كه شاهد كوتاهی ما در ادای شكر باشد، این كار را مذمت می كند.

شكر نعمت الهی در بیان امام كاظم علیه السلام

اگر انسان به الطاف الهی توجه كند، می یابد كه چقدر در مقابل خداوند بی نیاز، ناچیز و ذلیل است و چقدر باید شكرگزار او باشد، چرا كه نعمتهای بیكرانی به او اعطا كرده، و امور ناپسند بسیاری را از او دفع كرده است. امام كاظم علیه السلام در دعای جوشن صغیر، ما را نسبت به وظیفه تنبه داده اند.


1- 1. مائده، 6.

ص:29

الهی و كم من عبد امسی و اصبح سقیماً موجعاً مدنفاً فی انین و عویل، یتقلب فی غمه و لا یجد محیصاً ولا یسیغ طعاماً و لا یستعذب شراباً و لا یستطیع ضراً و لا نفعاً، و هو فی حسرة و ندامة، و انا فی صحة من البدن و سلامة من العیش، كل ذلك منك، فلك الحمد یا رب من مقتدر لا یغلب و ذی اناة لا یعجل، صلی علی محمد و آل محمد و اجعلنی لا نعمك من الشاكرین و لالائك من الذاكرین.(1)

الهی چه بسیار است بنده ای كه صبح و شام را با بیماری و درد، در ناله و شیون به سر می برد. در غم و غصه های خود می غلتد، بدون آن كه راه فراری از آنها پیدا كند. غذای لذیذ و آب گوارایی از گلویش پایین نمی رود، نه می تواند ضرری را از خود دفع كند و نه فایده ای برای خویش جلب نماید و در پشیمانی و حسرت به سر می برد. و این در حالی است كه من بدن سالم و زندگی راحت و بدون درد دارم. حمد سزاوار توست ای توانای شكست ناپذیر و بردبار بدون شتاب، بر پیامبر و اهل بیت او درود بفرست و مرا از شكرگزاران نسبت به نعمتهایت و از یاد كنندگان الطاف خود قرار بده.

و در قسمت دیگری از این دعا چنین عرضه داشته اند:

الهی و كم من سحائب مكروه قد جلیتها و سماء نعمة امطرتها و جداول كرامة اجریتها و اعین احداث طمستها و


1- 1 مهج الدعوات، ص:222.

ص:30

ناشئة رحمة نشرتها و جنة عافیة البستها و غوامر كربات كشفتها و امور جاریة قدرتها اذ لم یعجزك اذ طلبتها و لم تمتع علیك اذ اردتها، فلك الحمد یا رب من مقتدر لا یغلب و ذی اناة لا یعجل، صلی علی محمد و آل محمد و اجعلنی لانعمك من الشاكرین و لالائك من الذاكرین.(1)

الهی چه بسیار امور ناپسندی كه چون ابرهای متراكم در آمده بود، ولی تو آنها را برطرف نمودی. و چه بسیار نعمتهایی كه از آسمان بر من فرو باریدی، و جویبارهای كرامتی كه جاری كردی و چشمه های حوادث (ناگوار)ی كه خشك نمودی، و نهال رحمتی كه نشر دادی، و سیر عافیتی كه (بر تن ما) پوشاندی، و گردابهای گرفتاری كه برطرف ساختی، و امور جاری كه مقدر كردی، چون هر یك را خواستی از قدرت و توان تو خارج نبوده و هیچ كدام از اراده تو سرپیچی نكردند. پس سپاس تو را سزاست ای توانای شكست ناپذیر و بردبار، بی شتاب، بر محمد و آل محمد درود بفرست و مرا از شكرگزاران نعمتهایت و از یاد كنندگان الطاف خود قرار بده.

در عبارات فوق، حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام با تذكر دادن به بعضی از نعمتهای الهی، ما را نسبت به لزوم شكر، متنبه ساخته اند. هر انسان عاقلی كه متذكر به این الطاف الهی شود، خود را نسبت به منعم خویش مدیون یافته، به نور عقلش می یابد كه باید شكرگزار او باشد.

در این دعا امام علیه السلام، صرفاً با اتكاء به دلیل نقلی و از روی تعبد محض


1- مهج الدعوات ص 221

ص:31

نفرموده اند كه بندگان باید شكر خدا را به جا آورند، و گرنه مستحق عذاب دردناك می شوند. بلكه به گونه ای به نعمتها و الطاف پروردگار تذكر داده اند كه هر انسان عاقلی، در درجه اول، معرفت بالاتری نسبت به نعمت پیدا كرده، سپس به حكم عقل خویش، متنبه می شود كه به جا آوردن شكر این منعم، واجب است و اگر نسبت به این وظیفه خود كوتاهی كند، جا دارد كه مورد اعتراض قرار گیرد

بعد از این كه شناخت نعمت نصیب فرد شد، باید از خدا بخواهد كه او را در انجام وظیفه شكرگزاری یاری كند و این درسی كه عملاً از دعای امام هفتم علیه السلام گرفته می شود. ایشان پس از هر قسمتی كه متذكر به نعمتهای خدا شده اند، از خدا خواسته اند كه به بركت محمد و آل محمد علیهم السلام ایشان را از شكرگزاران قرار دهد. این خیلی مهم است كه انسان نسبت به نعمتهایی كه خدا بر او ارزانی كرده، غفلت نداشته باشدو با تذكر و توجه به الطاف الهیف شكر آنها را بر خود واجب و لازم ببیند.

شكر، نیمی از ایمان

اگر انسان به لطف خدا و راهنمایی و دستگیری اهل بیت علیهم السلام در زمره شاكرین قرار نگیرد، در حقیقت ایمانش كامل نمی شود، چرا كه شكر، جزء تفكیك ناپذیر ایمان می باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

الایمان نصفان: نصف فی الصبر و نصف فی الشكر.(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 77، ص:151، حدیث 99.

ص:32

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: ایمان به دو نیمه تقسیم می شود: نیمی از آن در صبر و نیمی دیگر در شكر است.

البته می دانیم كه صبر «عند البلاء» و شكر «عند الرخاء» می باشد، یعنی در سختی ها بایسد صبر كرد(1)

و در آسودگی ها باید شاكر بود.

عن ابی الحسن الرضا – عن ابیه علیهم السلام – قال: رفع الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قوم فی بعض غزواته، فقال: من القوم؟ فقالوا: مؤمنون یا رسول الله. قال: و ما بلغ من ایمانكم؟ قالوا: الصبر عبد البلاء و الشكر عند الرخاء و الرضا بالقضاء. فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: حلماء علماء كادوا من الفقه ان یكونوا انبیاء.(2)

امام رضا علیه السلام فرمودند: گروهی در یكی از جنگهای رسول خدا صلی الله علیه و آله خدمت ایشان رسیدند. حضرت فرمودند: اینها چه كسانی هستند؟ به حضرت گفتند: اینها مؤمنانند. حضرت سؤال فرمودند: شما ایمانتان به چه درجه ای رسیده است؟ عرضه داشتند: صبر در هنگام بلا و مصیبت، و شكر در وقت راحتی و


1- 1. قال رسول الله صلی الله علیه و آله الصبر ثلاثة عند المصیبة و صبر علی الطاعة و صبر عن المعصیة ... اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الصبر، حدیث 15 پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: صبر بر سه قسم است: صبر در هنگام مصیبت، صبر بر طاعت، و صبر نسبت به گناه. بنابراین برای این كه شخص در زمره صابرین قرار گیرد، در مقابل معاصی باید به گونه ای جلوی خودش را بگیرد، و هم چنین در انجام واجبات استقامت داشته باشد، و در بلایا خود نگهدار باشد.
2- 2. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب خصال المؤمن، حدیث 4.

ص:33

آسودگی (آرامش و آسایش خاطر) و رضا به قضای خدا، حضرت فرمودند: اینها دانشمندانی بردبار هستند كه به خاطر فهم عمیق خود چیزی نمانده كه به پیغمبران برسند.(1)

اهمیت شكر به اندازه ای است كه نصف ایمان فرد را می سازد و اگر مورد بی توجهی قرار گیرد، ایمان فرد كامل نمی شود.

همسانی نعمت شكر گزارده نشده و گناه نابخشوده

سرپیچی از ادای شكر منعم، گناهی نابخشودنی به حساب می آید.

امام جواد علیه السلام فرموده اند:

نعمة لا تشكر كسیئة لاتغفر.(2)

نعمتی كه شكرش گزارده نشود، مانند گناهی است كه بخشوده نشود.

كفران یك نعمت، مانند گناه نابخشوده است، از این جهت كه خداوند در هر دو مورد، حجت خویش را بر بنده تمام كرده و جایی برای عذر آوردن او باقی نگذاشته است.

امام صادق علیه السلام نیز در تذكر به این مطلب می فرمایند:

ما من عبد الا و لله علیه حجة اما فی ذنب افترفه و اما فی نعمة قصر عن شكرها.(3)


1- 1. البته توجه داریم كه قام «اصطفاء» و «عصمت» انبیاء چیزی نیست كه كسی بتواند با انجام عبادت به آن نائل شود. اینجا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله صرفاً حالت صبر و شكر و رضای ایشان را ستوده اند و از این جهت آنها را نزدیك به انبیاء دانسته اند.
2- 2. بحار الانوار، جلد 78، ص:365، حدیث 5.
3- 3. بحار الانوار، جلد 71، ص:46، حدیث 55.

ص:34

هیچ بنده ای نیست مگر این كه خدا را بر او حجتی است، یا در مورد گناهی كه انجام داده و یا نعمتی كه در اداء شكرش كوتاهی كرده است.

وقتی انسان بفهمد كه عملی گناه است، حجت بر او تمام می شود، زیرا خدا به او فهم و درك تشخیص گناه را داده و وجوب ترك معصیت را هم به عنایت الهی می داند. بنابراین اگر آن گناه را مرتكب شود، خدای عزوجل دلیل قاطع و برنده ای دارد كه می تواند او را به حق مؤاخذه و عقاب نماید.

این مطلب در باب كوتاهی از شكر نعمت نیز صدق می كند، چرا كه خداوند با اعطای عقل، لزوم شكر منعم را به بندگان خویش فهمانده است. علاوه بر این پیامبران و امامان علیهم السلام نیز انسانها را نسبت به حكم عقل خود تنبه داده اند. بنابراین خدای سبحان، از هر جهت، حجت را بر انسان عاقل تمام كرده است.

پس كسی كه از این وظیفه عقلی و شرعی كوتاهی كند، عذر و بهانه ای در پیشگاه الهی ندارد. از طرفی ترك شكر نعمت، خود معصیت است.

چه گناهی بزرگتر از این كه انسان، منعم خود را بشناسد، ولی انكار نموده، كفران بورزد؟ در این صورت، چه بسا خدا نعمتهای خود را از بنده سلب كند و نعمتی را كه – بدون هیچ استحقاقی – به او عطا فرموده، به جهت عقوبت گناه كفران، از او دریغ نماید.

ص:35

فصل دوم : انواع شكرگزاری

درس سوم: معنا و مراتب شكر

اشاره

با توجه به اهمت شكر منعم و عواقب سرپیچی از آن، باید آیات و روایات را بررسی كنیم، تا معنای دقیق شكر و مراتب انجام آن كاملاً روشن شود.

معنای شكر

برای رسیدن به معنای صحیح كلمه شكر، از قرآن كریم بهره می گیریم.و در قرآن، آیات زیادی در بحث شكر وارد شده است. وقتی «آصف بن برخیا» تخت بلقیس را برای حضرت سلیمان علیه السلام حاضر كرد، پیامبر الهی متذكر شد كه این نعمت از جانب خدا متعال است:

ص:36

فَلَمَّا رَ آهُ مُسْتَقِرًّ ا عِندَهُ قَالَ هَ_ٰذَا مِن فَضْلِ رَ بِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ ۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا یَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَ بِّی غَنِیٌّ كَرِ یمٌ (1)

مؤمنان در هر نعمتی ابتدا خدا را می بینند و متذكر می شوند كه نعمت از جانب ولی نعمت اصلی به آنها رسیده است. لذا می گویند: «هذا من فضل ربی». البته خدا از شكر انسان نفعی نمی برد و فایده شكر تنها به خود او می رسد. كسی هم كه كفران نعمتهای الهی را كند، تنها خودش زیان می بیند و خداوند نیازی به او ندارد.

در آیه، حضرت سلیمان علیه السلام «شكر» را مقابل با «كفر» قرار داده اند، در آیات دیگر قرن نیز این دو واژه مقابل هم به كار رفته اند.

فَاذْكُرُ ونِی أَذْكُرْ كُمْ وَاشْكُرُ وا لِی وَلَا تَكْفُرُ ونِ (2)

معنای این كه ما خدا را یاد كنیم، روشن است، ولی این كه خدا ما را یاد كند، بدین معناست كه خدا نعمت و لطف و رحمت خود را بر ما، افزون سازد.


1- 1. نمل، 40.
2- 2. بقره، 152.

ص:37

لَئِن شَكَرْ تُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِن كَفَرْ تُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ(1)

از تقابل دو واژه «شكر» و «كفر» در این آیات و آیات دیگر، می توان در بیان معنای «شكر» استفاده كرد. «كفر» به معنی «پوشاندن» است.

كافر، كسی است كه حقیقتی را كه خدا بر او روشن ساخته، می پوشاند و انكار می كند. بنابراین «شكر» به معنی آشكار نمودن است. پس شكر نعمت، همان اظهار نعمت می باشد.

اگر بخواهیم خدا را به خاطر نعمتی شكر كنیم، باید آن را «ظاهر» كنیم. پس باید بدانیم اظهار نعمت چگونه امكان دارد.

مراتب شكر

می دانیم كه ایمان سه مرحله دارد. حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالاركان.(2)

ایمان عبارت است از معرفت قلبی و اعتراف زبانی و عمل به جوارح.

نیز می دانیم كه شكر، نیمی از ایمان است. لذا مراحل این ركن مهم ایمان، متناظر با مراحل ایمان است. پس اظهار نعمت، سه مرحله دارد: اظهار قلبی، اظهار زبانی و اظهار عملی. هر كدام از این مراحل، مرتبه ای


1- 1. ابراهیم، 7.
2- 2. نهج البلاغه فیض الاسلام، حكمت 218.

ص:38

از شكر است كه با هر یك از مراحل ایمان تناظر دارد.

بنابراین شكر سه مرتبه پیدا می كند، كه همه این مراتب، عقلی و جدانی است و ما نمونه های آن را در اطراف خود مشاهده می كنیم.

مثلاً اگر كودك شما به بیماری صعب العلاجی مبتلا شده باشد و پزشك، تشخیص درستی داده، او را درمان كند، در مرحله اول، قلباً از آن پزشك، متشكر خواهد بود و با همه وجود، قدردان زحمت او می شوید. در مرحله بعد هواره از او به نیكی یاد می كنید و فضائل و كمالات او را بر زبان می آورید و برای دیگران نقل می كنید.

در مرحله سوم، شكر آن نعمت را در عمل ظاهر می كنید. یعنی با مراقبت صحیح از كودك، دقت می كنید كه آن مشكل دوباره پیش نیاید.

اگر باز مرتكب اشتباه و عدم دقت شوید و آن بیماری دوباره برگردد، همه معترض می شوند. بالاتر از همه، خود آن پزشك زبان به شكایت باز می كند كه: «شما زحمات مرا به هدر داده اید و این شكر زحمت من نبوده است!» چون در واقع از این نعمت استفاده درستی نكرده اید.

كسانی كه نعمت عقل به آنها عطا شده است، می فهمند كه باید همه مراحل شكر را در مقابل منعم خود انجام دهند. كوتاهی در هر مرحله حمل بر ناسپاسی می شود و عقلاً ناپسند است. بنابراین قطعاً باید نسبت به ولی نعمت حقیقی خود، مقید به انجام هر سه مرحله شكرگزاری باشیم.

شكر قلبی

خداوند متعال، نعمتهای بسیاری نصیب بندگان خویش كرده است. از مهمترین نعمتهایی كه به انسان عرضه شده، همین «شناخت

ص:39

نعمت» است.

ممكن است انسان مدتها از نعمتی بهره مند شود، ولی توجهی به نعمت بودن آن نداشته باشد. به عنوان نمونه، نعمت سلامتی، بسیاری از اوقات چنین است. با غفلت از این نعمت، گاهی انسان فكر می كند همیشه باید سالم باشد، گویی امكان نداشته كه خدا چنین نعمتی به او ندهد. لذا اصلاً متذكر نعمت بودن سلامتی نمی شود.

چنین كسی چه بسا مدتی طولانی در غفلت از این نعمت به سر برد.

ولی همین فرد، به محض این كه بر اثر بیماری، كوچكترین اختلالی در یكی از اعضاء بدنش پیش آید، متذكر می شود كه نسبت به چه نعمت بزرگی غافل بوده است. در چنان حالتی با توجه به اهمیت آن عضو در بدن خویش، در می یابد كه منعم مهربانی همواره نعمتهای بی شماری را به او عطا كرده و می كند. در آن حال می فهمد كه آن چه به صورت رایگان، دائماً در اختیارش بوده، «نعمت» است. در حالی كه قبل از بیماری، نسبت به نعمتها و منعم آنها متذكر نبود. تا این مرحله خدای عزوجل، معرفت نعمت و منعم را به او عطا كرده است و مرحله بعد مربوط به خود انسان است. اما در این مرحله انسانها همیشه در برابر نعمتهایی كه نعمت بودنش را شناخته اند، شكر نمی گزارند. چه بسیار نعمتهایی كه انسان آنها را شناخته است (معرفت نعمت) و عقل هم حكم كرده كه باید در مقابل بخشنده آنها تسلیم شود و كفر نورزد (معرفت حمد خدا)، اما او با سوء اختیار خود، از قبول این حقیقت، سر پیچیده، نعمت بودن نعمت را كتمان می كند.

بنابراین «معرفت نعمت» و «معرفت حمد» مقدمه و زمینه شكر قلبی است. در واقع پیش از آن كه نوبت به شكر – كه عمل اختیاری است -

ص:40

برسد، خدای سبحان از روی فضل، معرفت نعمتهایش را عطا می كند تا انسان بتواند نعمت بودن نعمت را تشخیص دهد. خدای مهربان با عنایت دیگری نور عقل به او عطا می فرماید تا به وسیله آن بفهمد كه باید شاكر منعم خود باشد.

اعتراف به نعمت

شكر قلبی همان تصدیق اعتقاد قلبی است كه عمل اختیاری انسان می باشد. گاه مقدمات غیر اختیاری برای قدردانی قلبی از پروردگار حاصل می شود و عقل به روشنی وجوب ن را در می یابد، اما نسان با سوء اختیارش از وظیفه مسلم خود می گریزد و خود را مدیون و ممنون منعم نمی داند.

بنابراین لازمه شناخت نعمت و شناخت لزوم حمد، شاكر بودن نسبت به آن نیست. چه بسا حقیقتی بر انسان مكشوف گردد، اما انسان با سوء اختیارش تسلیم آن نشود. مثلاً انسان بفهمد كه آب گوارا و قدرت آشامیدن آن، نعمت است و باید شكر آن را به جا آورد، ولی قلباً نپذیرد و اقرار به نعمت بودن آن نكند. «پذیرفتن» و یا «نپذیرفتن» قلبی، از افعال اختیاری انسان است. بعد از روشن شدن هر حقیقتی، انسان مختار است كه به آن اعتراف كند و یا این كه تسلیم نشود.

در حقیقت، عارف شدن شخص نسبت به نعمت، به صنع خدا انجام می پذیرد، ولی بعد از اعطای این معرفت به بنده، شاكر شدنش به اختیار خود اوست. یعنی شخص در قبول یا رد این حقیقت كه «خدا به او نعمت داده است» آزاد است. اگر شخی كه نعمت بودن نعمت را فهمیده است، تسلیم این حقیقت شود، آن گاه حق معرفت نعمت را با حسن

ص:41

اختیار خود ادا كرده است و تازه می توان فهمید كه «نعمت شناس» شده است. نعمت شناسی معنای خاصی از «معرفت» یعنی تصدیق و اعتراف به نعمت را در بر دارد و به صرف دانستن نعمت حاصل نمی شود. این معنای معرفت كه به اختیار عاقل حاصل می شود، مساوی با شكر قلبی او است، همان معرفتی كه به معنای قبول و اعتراف و تصدیق است. (1)

امام حسن عسكری علیه السلام در بیان این مطلب می فرمایند:

لا یعرف النعمة الا الشاكر و لا یشكر النعمة الا العارف. (2)

نعمت را نمی شناسد جز شاكر. و شكر نعمت را نمی گزارد، مگر كسی كه معرفت دارد.

در اصطلاح آیات و روایات، گاهی به پذیرفتن و زیر بار رفتن انسان، معرفت تعبیر می شود. در نتیجه به كسی كه اقرار به معروف كند، اطلاق عارف می گردد. مثلاً عارف بالله، «خداشناس» معنا می شود، یعنی كسی كه پس از معرفت خدا، او را به خدایی پذیرفته و معتقد به اوست. عارف بالامام، یعنی «امام شناس» به كسی گفته می شود كه وقتی امام علیه السلام را شناخت، به او معتقد و مؤمن گردد.

نعمت شناس هم مثل خداشناس و امام شناس است. بنابراین در روایت یاد شده، «عارف شدن» به عنوان فعل اختیاری مطرح شده است.

این فعل اختیاری، همان پذیرفتن قلبی معرفی خدای عزوجل نسبت به نعمت است.

كسی كه زیر بار این معرفی خدا برود و قلباً آن را تصدیق كند (یعنی


1- 1. در درس شانزدهم از حلقه اول از این معنای معرفت، سخن گفتیم.
2- 2. بحار الانوار، جلد 78، ص:378، حدیث 4.

ص:42

نعمت شناس شود)، در حقیقت شكر قلبی نسبت به منعم خود به جای آورده است. این مرتبه شكر به منزله روح و جان مراتب دیگر شكر است و تا زمانی كه شخص قلباً قدردان منعم نشود، مراتب دیگر شكر – مانند بدن روح – مرده و بی ارزش می باشد. از این رو، شكر قلبی یا همان معرفت اختیاری، ملازم شكر و شرط تحقق آن است. اگر شخص از این تصدیق اختیاری روی گرداند، نه عارف است و نه شاكر. ولی اگر بخواهد شاكر باشد، باید در اولین قدم قلباً نعمت شناس باشد، و گرنه اصلاً در وادی شكر قدم نگذاشته است.

در صورتی فرد جز شاكرین محسوب می شود و خدا نعمت او را افزون می كند كه منعم خود را بشناسد. یعنی به این مسئله علم داشته باشد كه هر نعمتی به او می رسد، از طرف ولی نعمت اصلی یعنی خداست و به این علم خود ترتیب اثر دهد.

قلت لابی عبدالله علیه السلام: ارایت هذه النعمة الطاهرة علینا من الله، الیس ان شكرناه علیها و حمدناه زادنا، كما قال الله فی كتابه: «لئن شكرتم لازیدنكم؟ فقال: نعم، من حمد الله علی نعمه و شكره و علم ان ذلك منه لا من غیره. (1)

راوی می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: آیا این نعمتی را كه خدا بر ما ظاهر كرده، چنین نیست كه اگر ما به خاطر این نعمت، خدا را شكر و حمد كنیم، نعمت ما را می افزاید، چنان كه در كتابش فرموده است: «اگر شكر كنید، (قطعاً نعمتهای خود را) برای شما می افزایم؟» امام علیه السلام فرمودند: بله، منظور كسی است


1- 1. تفسیر عیاشی، جلد 2، ص:222، حدیث 5.

ص:43

كه خدا را به خاطر نعمتهایش حمد كرده، شكر او را به جای آورد، و بداند كه آن (نعمتها) از طرف خدا و نه از جانب دیگری است.

در حدیث فوق، تعبیر «علم ان ذلك منه لا من غیره» تنها به بعد غیر اختیاری معرفت اشاره نمی كند، بلكه چون شكر، یك عمل اختیاری است، لذا علم و معرفت به همان پذیرش و تصدیق قلبی اطلاق می شود. شخص باید حداقل از جان و دل بپذیرد كه هر نعمتی به او می رسد، از جانب خداست و غیر او هیچ منعم حقیقی ندارد و اگر دیگری هم واسطه خیر شده باشد، در حقیقت منشأ خیرات، رب العالمین است. چنین كسی قلباً از منعم خود سپاسگزار شده، خود را ممنون او می داند و احساس می كند باید به نحوی از عهده شكر این نعمت برآید. همین حالت قلبی – صرف نظر از این كه در عمل خارجی، كاری به عنوان شكرگزاری انجام بدهد یا ندهد – خودش یك عمل نفسانی است كه اهمیتش از اعمال جوارحی در مقام شكرگزاری بیشتر است.

ادای شكر یا اعتراف قلبی

وقتی انسان به این مرحله برسد – هر چند كه هنوز هیچ عمل جوارحی انجام نداده است – خدای مهربان، همین پذیرش قلبی را به عنوان شكر نعت می پذیرد. امام صادق علیه السلام فرموده اند:

من انعم الله علیه بنعمة فعرفها بقلبه فقد ادی شكرها.(1)


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 15.

ص:44

كسی كه خدا به او نعمتی ببخشد، پس او قلباً آن را بشناسد (باور كند و بپذیرد كه آن نعمت از جانب خداست) هر آینه شكر آن را ادا كرده است.

معنای این حدیث این است كه خدای متعال به بنده اش فرموده است، همین قدر كه قبول داشته باشی كه نعمتها از جانب من به تو رسیده است، تو را جزء شاكرین قبول دارم.

به راستی كه خداوند منان، این امر مهم را چقدر برای بندگان آسان گردانیده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

من انعم الله علیه نعمة فعرفها بقلبه و علم ان المنعم علیه الله فقد ادی شكرها و ان لم یحرك لسانه. و من علم ان المعاقب علی الذنوب الله فقد ادی شكرها و ان لم یحرك لسانه. و من علم ان المعاقب علی الذنوب الله فقد استغفر و ان لم یحرك به لسانه. و قرأ: «و ان تبدوا ما فی انفسكم او تخفوه یحاسبكم به الله فیغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء و الله علی كل شیء قدیر». (1)، (2)

كسی كه خدا به او نعمتی دهد، پس معرفت قلبی به آن نعمت پیدا كند، و اعتقاد داشته باشد كه آن كس كه نعمت را به او داده، خدای متعال است، شكر خدا را به جای آورده است، هر چند زبانش را حركت ندهد. و كسی كه یقین و باور داشته باشد كه عقاب كننده بر گناهان، خداست، هر چند به زبان استغفار نكند، آمرزیده می شود، و این آیه را تلاوت كردند: «اگر آن چه در باطن شماست، آشكار كنید یا پنهان نمایید، خدا برایتان حساب می كند،


1- 1 بقره، 284.
2- 2. بحار الانوار، جلد 78، ص:252، حدیث 107.

ص:45

ن گاه هر كس را بخواهد می آمرزد، و هر كس را بخواهد عذاب می كند و خداوند بر هر كاری تواناست».

در این حدیث، امام معصوم علیهم السلام اهمیت این فعل قلبی را نشان داده اند. هر چند عقل حكم می كند كه شكر باید هم قلب و هم زبانی باشد، ولی خدای عزوجل، به فضل و لطف خود، همان فعل قلبی را كافی دانسته و به عنوان شكر پذیرفته است. علت این است كه مراتب شكر از اظهار قلبی آغاز می شود و اقرار به نعمتها انسان را به مراحل بعدی شكر هدایت می كند. اظهار قلبی، روح و پایه مراحل بعدی – یعنی شكر زبانی و عملی – و به منزله رأس آنهاست. این روح، باید در كالبد همه مراتب دیگر شكر جریان یابد. در واقع مراحل بعدی، هر یك به نوعی اظهار این حالت قلبی است و اصل شكر، همین فعل قلبی می باشد.

اگر خود را قلباً مدیون كسی ندانیم و فقط به صورت ظاهری و به زبان از او تشكر كنیم و مدح و ثنای او را بگوییم در حالی كه قلباً عقیده داریم كه او كاری برای ما نكرده و حقی بر ما ندارد، در چنین حالی، شكر او را به جا نیاورده ایم و اظهار زبانی ما، قدر و ارزشی ندارد، بلكه گاهی مورد انتقاد نیز قرار می گیرد. پس به خوبی روشن می شود كه شكر قلبی، روح و پایه شكر زبانی و عملی و تعیین كننده ارزش آنها است.

ص:46

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3

1 در تفسیر حكمتی كه به لقمان عطا شده، در آیه شریفه تعبیر «ان اشكر لله» آمده و در حدیث «الفهم و العقل» فرموده اند. این دو چگونه با یكدیگر قابل جمع هستند؟

2. رابطه بین «شكر» و «عبادت» خدا را تبیین كنید.

3. رابطه میان «معرفت خدا»، «معرفت حمد» «معرفت نعمت» و «شكر قلبی» را توضیح دهید.

4. وجوب عقلی شكر منعم را تبیین كنید.

5. همسانی نعمت شكر گزارده نشده و گناه نابخشوده از چه جهتی است؟

6. از تقابل دو كلمه «شكر» و «كفر» چه معنایی برای كلمه «شكر» فهمیده می شود؟

7. چگونه با استفاده از روایات می توان مراتب شكر را متذكر شد؟

8. شكر قلبی چگونه محقق می شود؟

ص:47

درس چهارم: شكر زبانی

اشاره

در درس گذشته از اولین و مهمترین مرحله شكر یعنی شكر قلبی سخن گفتیم. حال به مرحله دوم شكر می پردازیم.

جاری شدن شكر بر زبان

وقتی «قلب» انسان مملو از شكر منعم می گردد، سرچشمه های شكر، از قلب به زبانش جاری می شود.

خدای عزوجل با اعطای عقل، لزوم شكر زبانی را به عاقل فهمانده و این معرفت را در فطرت او قرار داده است. به علاوه با كلام خود نیز نسبت به این امر تذكر داده و خطاب به پیامبرش فرموده است:

وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَ بِّكَ فَحَدِّثْ (1)


1- 1. ضحی، 11. 2. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 13.

ص:48

ائمه علیهم السلام هر سخنی را با حمد و ثنای الهی شروع می فرمودند و شكر زبانی ولی نعمت را سرآغاز هر عمل خود قرار می دادند.

نعمت برتر

اظهار زبانی – برخاسته از شكر قلبی – گوهر گرانبهایی است كه «درك فضائل» و «توفیق» انجام آن را باید خدای متعال عطا فرماید. در این صورت، همین حمد كردن، خود نعمتی است برتر از نعمت اولیه كه حمد به خاطر آن بوده است.

من حمد الله علی النعمة فقد شكره و كان الحمد افضل من تلك النعمة.1

كسی كه خدا را بر نعمتی حمد كند، شكر خدا را به جای آورده است، و خود حمد كردن، نعمتی برتر از آن نعمت اول است.

حمد كردن فعل اختیاری انسان است، ولی معرفت حمد را خدای سبحان عطا می فرماید و به او توفیق می دهد كه با زبان نیز لب به ثنای او بگشاید. این دو نعمت اخیر در نظر انسان عاقل، از نعمت اولیه بالاتر است و خود، شكری دیگر می طلبد.

ثنای منعم

شكر زبانی منعم، وظیفه ای است كه به هر صورت ممكن باد به آن عمل شود. همین كه زبان در تعریف و تمجید و تشكر از منعم به كار گرفته شود، اظهار زبانی نعمت عملی می گردد. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

ص:49

من اتی الیه معروف فلیكافی. فان عجز فلیثن به، فان لم یفعل فقد كفر النعمة.(1)

هر كس خیری [به وسیله دیگری] به او برسد، پس باید آن را تلافی كند. اگر توان تلافی نداشت، با زبان به تعریف و تمجید از آن (خیر) بپردازد، و در صورتی كه چنین نكند، كفران نعمت كره است.

بنابراین انسان وظیفه دارد هنگام برقراری ارتباط با ولی نعمت خود، به هر زبانی مراتب تشكر و قدردانی خود را نسبت به الطاف او اظهار كند. (2)

البته هر كس معرفت بالاتری نسبت به منعم داشته باشد، بهتر می تواند از او تشكر كند. بنابراین بهترین روش برای شكر زبانی از خدا، طریقی است كه خدا شناس ترین افراد انتخاب كرده اند. تاریخ گواه روشهای گوناگون انبیاء و اوصیاء علیهم السلام دراظهار زبانی نعمتهای خدا بوده است.


1- 1. بحار الانوار، جلد 71، ص:47.
2- 2. واضح است كه به كار بردن عباراتی كه با اصل توحید ناسازگار است و برخاسته از عدم شناخت پروردگار بوده، نقض غرض است و به نوعی كفران نعمت می باشد. به عنوان مثال در قصه موسی و شبان، جلال الدین بلخی در دفتر دوم مثنوی، ص:155 گفته است: تو كجایی تا شوم من چاكرت = چارقت دوزم كنم شانه سرت جامه ات شویم شپشهایت كشم = شیر پیشت آورم ای محتشم دستكت بوسم بمالم پایكت = وقت خواب آید بروبم جایكت ثنا گفتن خداوند با این تعابیر، كفران نعمتهای اوست، هر چند كه گوینده خود به این امر توجه نداشته باشد.

ص:50

امام صادق علیه السلام درباره نحوه شكر حضرت نوح علیه السلام فرموده اند:

كان نوح یقول ذلك: اللهم ما اصبحت بی من نعمتة او عافیة من دین او دنیا، فمنك وحدك لا شریك لك، لك الحمد و لك الشكر بها علی یا رب حتی ترضی و بعد الرضا (1)

اذا اصبح، فسمی بذلك عبداً شكوراً. (2)

حضرت نوح علیه السلام این دعا را هر صبح می خواند: «خدایا هر نعمت و عافیتی كه نسبت به دین یا دنیا در این صبح دارم، از جانب توست. تو یكتایی و شریك نداری. حمد و شكر خاص توست، از جهت نعمتهایی كه به من دادی، تا آن گاه كه راضی و خشنود شوی و (حتی) بعد از خشنودی» و از این جهت، «عبد شكور» (بنده بسیار سپاسگزار) نامیده شد.

ذكر «الحمدلله»

شكر زبانی صورتهای مختلفی دارد و ما به هر روش صحیحی می توانیم اظهار زبانی نعمت كنیم، ولی با مراجعه به اهل بیت علیهم السلام می توانیم ارزنده ترین روشهای شكر را بیاموزیم. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

شكر كل نعمة و ان عظمت ان تحمد الله عزوجل علیها.(3)


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 28.
2- 2. همان، حدیث 29.
3- 3. همان، حدیث 11.

ص:51

شكر هر نعمتی – هر چند بزرگ – این است كه خدای عزوجل را به خاطر آن نعمت حمد كنی.

هر چه نعمت خدا بزرگ باشد، با یك اظهار زبانی یعنی گفتن «الحمدلله» می توان به شكر او نسبت به همه آن نعمتها پرداخت.

البته «الحمدلله» گفتن، یك عمل ساده به نظر می رسد، ولی نباید آن را ناچیز و كم ارزش تلقی كرد. مهم، آن است كه برخاسته از یك شكر قلبی عمیق باشد، كه در این حال، می تواند مصداق حق شكرگزاری گردد.

خرج ابو عبدالله علیه السلام من المسجد و قد ضاعت دابته. فقال: لئن ردها الله علی لاشكرن الله حق شكره. قال: فما لبث ان اتی بها. فقال: «الحمدلله». فقال له قائل: جعلت فداك، الیس قلت لاشكرن الله حق شكره؟ فقال ابوعبدالله علیه السلام: الم تسمعنی قلت: الحمدلله.(1)

امام صادق علیه السلام از مسجد خارج شدند و دیدند چارپای (مركب) ایشان گم شده است. فرمودند: اگر خدا آن را به من برگرداند، حق شكرش را ادا می كنم. چیزی نگذشت كه چارپا پیدا شد. ایشان فرمودند: «الحمدلله». كسی به ایشان عرض كرد: فدای شما شوم آیا نفرمودید من حق شكر خدا را به جا می آورم؟ امام علیه السلام فرمودند: مگر نشنیدی گفتم: «الحمدلله»؟

گفتن «الحمدلله» به زبان، چون برخاسته از معرفت قلبی است، با ذكر آن، حق شكر خدا را می توان ادا كرد. در حقیقت خدای عزوجل به لطف و فضل خود – آن را به عنوان حق شكر می پذیرد.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 18.

ص:52

امام صادق علیه السلام فرموده اند:

ما انعم الله علی عبد بنعمة صغرت او كبرت فقال: الحمدلله الا ادی شكرها.(1)

هر نعمت كوچك و یا بزرگی كه خدا به بنده عطا فرماید، اگر آن بنده «الحمدلله» بگوید، شكرش را ادا كرده است.

افزایش نعمت با حمد خدا

انسان با یك اظهار زبانی بسیار ساده – كه البته برخاسته از معرفت ارزشمند قلبی است – می تواند به این وظیفه عقلی و الهی خویش یعنی ادای شكر خدا، جامه عمل بپوشاند. البته خدای كریم به این مقدار لطف و عنایت اكتفا نكرده، بلكه نعمت خود را نیز بر او افزایش می دهد.

ما انعم الله علی عبد من نعمة، فعرفها بقلبه و حمد الله ظاهراً بلسانه، فتم كلامه، حتی یؤمر، له بالمزید.(2)

خدا به بنده نعمتی نمی دهد كه بنده آن را قلباً بشناسد و شكر آن را به زبان ظاهر كند، مگر آن كه به محض تمام شدن گفتارش، دستور ازدیاد نعمت (از طرف خدا) برای او صادر می شود.

بدین ترتیب، نعمتها پشت سر هم به فرد شاكر می رسد. با وجود این كه او غرق در الطاف الهی می شود، ولی این زیادی نعمت او را دچار غفلت نمی كند، چون همیشه قلباً نسبت به منعم خود سپاسگزار است و ذكر او را بر زبان جاری می سازد.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 14.
2- 2. همان، حدیث 9.

ص:53

اگر نعمتها پیاپی نصیب فرد شود، اما شكر آنها را نگذارد، «به تدریج» دچار غفلت شده و نسبت به گناهانی كه با سوء استفاده از این نعمتها مرتكب گردیده، بی توجه می شود و به فكر استغفار از آنها نمی افتد و از انجام تكالیف خود در پیشگاه خداوند كوتاهی می ورزد.

برای چنین شخصی، آسایش و راحتی «نقمت» است، چون او را از یاد منعم خود غافلتر می سازد. و هیچ گاه متذكر گناهانی كه نتیجه ناسپاسی اوست، نمی گردد و استغفار از آنها را فراموش می كند.

پس انسان اگر شكر تك تك نعمتهای الهی را بر زبان جاری سازد، – به فضل و عنایت الهی – از خطر استدراج (1)

مصون می ماند.

عن عمر بن زید، قال: لابی عبدالله علیه السلام: انی سالت الله عزوجل ان یرزقنی مالا فرزقنی، و انی سالت الله ان یرزقنی ولداً فرزقنی، و سالته ان یرزقنی داراً فرزقنی، و قد خفت ان یكون ذلك استدراجاً.

فقال: اما – و الله – مع الحمد فلا.(2)

راوی می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: از خدا خواستم به من مالی بدهد، پس به من عطا كرد. از خدا خواستم به من فرزند دهد، او هم فرزند داد. از او خواستم به من خانه بدهد، پس روزی


1- 1 استدراج این است كه وقتی بنده ای گناه می كند، خداوند نعمت خود را از او سلب نكند و به عقوبت گرفتارش نسازد، در نتیجه بنده به فكر استغفار نمی افتد و از گناه خود توبه نمی كند. به این ترتیب با انجام پی در پی گناهان به تدریج غفلت بیشتری از خداوند پیدا می كند و كار به جایی می رسد كه دیگر هرگز به خود نمی آید.
2- 2. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 17.

ص:54

من كرد. می ترسم این (نعمتهای پیاپی خدا) استدراج باشد.

فرمودند: قسم به خدا اگر به خاطر هر كدام از اینها خدا را حمد كنی، استدراج نیست.

خدای كریم – به فضل خود – به واسطه شكر زبانی، بدون این كه انسان را دچاراستدراج كند، او را در اقیانوس نعمتهای خود غوطه ور می سازد.

پس از آب نوشیدن

انسان عاقل، با حمد خدا، نه تنها خود را از عقوبت ناسپاسی می رهاند، بلكه می تواند خود را مشمول وعده بهشت الهی هم قرار دهد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ان الرجل منكم لیشرب الشربة من الماأ فیوجب الله بها الجنة ثم قال: ان لیاخذ الاتاء فیضعه علی فیه فیسمی، ثم یشرب فینحیه، و هو یشتهیه فیحمد الله، ثم یعود فیشرب، ثم ینحیه فیحمد الله، ثم یعود فیشرب، ثم ینحیه فیحمد الله، فیوجب الله عزوجل بها له الجنة. (1)

یكی از شما مقداری آب می نوشد، پس خدا به سبب این كار، بهشت را بر او واجب می كند، سپس فرمودند: او ظرف را بر می دارد، پس آن را نزدیك دهانش می آورد و در این حال نام خدا را بر زبان جاری می كند (بسم الله می گوید). سپس مقداری آب می نوشد، پس در حالی كه هنوز اشتهای آب خوردن دارد،


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 16.

ص:55

ظرف را از دهانش دور می كند پس خدا را حمد می كند و بار دیگر مقداری آب می نوشد، سپس ظرف را دور كرده، حمد خدا را می گوید، سپس (برای بار سوم) اب می نوشد و ظرف را دور كرده، خدا را حمد می كند. پس خدا به سبب این عمل، بهشت را برای او واجب می كند.

انسان می تواند با توجه به این كه آب، نعمتی الهی است، نعمت «آب نوشیدن را برای خود احیاء كند. بدین ترتیب، با زنده كردن یك نعمت و شكر قلبی تو زبانی نسبت به آن، در معرض رحمت الهی قرار می گیرد.

پس باید از خدا خواست كه به انسان معرفتی بدهد تا روحیه شكرگزاری در او تقویت شود. وقتی در یك عمل ساده و تكراری مانند آب خوردن، ابتدا «بسم الله» بگوید و تا پایان آن هم سه بار «الحمدلله» بگوید و این روحیه ترا در كارهای دیگر خود هم داشته باشد، بدین ترتیب دنیا برای او رنگ دیگری پیدا می كند و زندگی، شادابی معنوی خاصی می یابد. حق شكر، همین است كه انسان وقتی به نعمتی توجه می كند. قلباً به آن معتقد شود و بعد به زبان «الحمدلله» بگوید. به زبان آوردن این ذكر، نه تنها انسان را در معرض الطاف دنیوی و اخروی متعدد قرار می دهد، بلكه اعتقادات و اظهارات قلبی او را قویتر می سازد. همین اظهارات قلبی، او را به شكر زبانی راهنمایی كرده، ارزش اظهار زبانی او را بیشتر می سازد. بنابراین، اظهار زبانی از یك مرتبه از شكر قلبی آغاز شده، به مرتبه بالاتری از آن می انجامد. البته مراحل شكر منعم هنوز پایان نیافته است، ولی خدای مهربان همین مقدار از آن را پذیرفته و آثار باطنی و ظاهری بسیاری بر آن مترتب ساخته است.

ص:56

سجده شكر

عمل دیگری كه خداوند متعال برای ادای شكر بندگان نسبت به نعمتهای خود قرار داده «سجده شكر» است. این عمل، به صرف گذاشتن قسمت جلوی پیشانی بر روی زمین (یا بنابر احتیاط هر چیزی كه سجده بر آن صحیح است)(1)

به نیت شكر خدا تحقق می یابد. ذكر زبانی در تحقق آن شرط نیست، هر چند مستحب است كه در سجده، ذكر «شكراً لله« یا «شكراً شكراً» رایك با یاسه بار و یا صد بار به زبان آورد، هم چنان كه می تواند به جای لفظ «شكراً» كلمه «عفواً» را به همان تعداد بگوید.

برای ادای سجده شكر، یك بار انجام آن كفایت می كند، ولی دو بار انجام دادن آن مستحب است.برای فاصله انداختن بین دو سجده، كافی است كه ابتدا طرف راست پیشانی و سپس طرف چپ آن را روی زمین گذارد و آن گاه گونه راست و سپس گونه چپ را روی زمین قرار دهد، یا این كه ابتدا طرف راست پیشانی و گونه راست، و سپس طرف چپ پیشانی و گونه چپ را روی زمین بگذارد.(2)

همه این موارد در ادای سجده شكر، پسندیده و خوب است. تفصیل بیشتر را هم از كتب فقهی و احكام باید جست و جو كرد. این سنت پسندیده را خود پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله مكرر انجام می دادند. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ان رسول الله صلی الله علیه و آله كان فی سفر یسیر علی ناقة له اذا نزل، فسجد خمس سجدات فلما ان ركب قالوا: یا رسول الله انا


1- 1. منهاج الصالحین، جلد 1، مسئله 657.
2- 2. العروة الوثقی، جلد 1، ص:688.

ص:57

رایناك صنعت شیئاً لم تصنعه؟ فقال: نعم، استقبلنی جبرئیل علیه السلام فبشرنی ببشارات من الله عزوجل، فسجدت لله شكراً لكل بشری سجدة.(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله سوار بر شتر ماده ای به سفر كوتاهی رفته بودند، ناگهان از شتر پیاده شده و پنج بار سجده به جا آوردند. وقتی سوار شدند، همراه گفتند: ای رسول خدا، عملی از شما دیدیم كه تا به حال انجام نداده بودید. فرمودند: جبرئیل به استقبال من آمد و از جانب خداوند به من بشارهایی داد. پس من برای هر بشارتی یك بار به عنوان شكر، خدا را سجده كردم.

پیامبر صلی الله علیه و آله در مسیری با همراهان خود در حركت بودند كه این بشارتها به ایشان رسید، می توانستند همان جا روی مركب به صورت لفظی «الحمدلله» یا «شكراً لله» بگویند، ولی از مركب پیاده شدند و به خاك افتاده، سجده به جا آوردند. با این عمل خویش، نوع دیگری از شكر را به ما آموزش داده، اهمیت آن را به ما گوشزد فرمودند. امامان بزرگوار ما نیز نسبت به این نوع شكرگزاری، در عمل مقید بودند:

عن هشام بن احمر، قال: كنت اسیر مع ابی الحسنعلیه السلام فی بعض اطراف المدینة، اذ ثنی رجله عن دابته، فخر ساجداً فاطال و اطال، ثم رفع رأسه و ركب دابته، فقلت: جعلت فداك قد اطلت السجود؟ فقال: اننی ذكرت نعمة انعم الله بها علی فاحببت ان اشكر ربی.(2)


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 24.
2- 2. همان، حدیث 26.

ص:58

هشام بن احمر گوید: همراه امام هفتم علیه السلام به یكی از اطراف مدینه می رفتیم. ناگاه حضرت پای خود را از روی چارپای (مركب) خود خم كرده، به سجده افتادند، و مدتی آن را طول دادند. سپس سرشان را بلند كردند و سوار مركب خود شدند.

گفتم: فدایتان شوم، سجده را طولانی كردید. فرمودند: به یاد نعمتی افتادم كه خدا به من عطا فرموده، پس مایل شدم كه خدایم را شكرگزارم.

در زندگی روزمره، ممكن است به یاد یكی از نعمتهای خدا بیفتیم و یا نعمت بودن امری بر ما آشكار شود. در این حال، وظیفه داریم با قلب و زبان، سپاسگزار آن نعمت باشیم و چه بهتر كه به مربیان توحید اقتدا كرده، از روی تواضع، سر بر خاك گذاشته، خدا را بدین طریق شكر گزاریم.

به سفارش امام صادق علیه السلام در این گونه احوال توجه كنیم. ایشان فرمودند:

اذا ذكر احدكم نعمة الله عزوجل فلیضع خده علی التراب شكراً لله، فان كان راكباً فلینزل، فلیضع خده علی التراب، و ان لم یكن یقدر علی النزول للشهرة فلیضع خده علی قربوسه. و ان لم یقدر فلیضع خده علی كفه ثم لیحمد الله علی ما انعم الله علیه. (1)

وقتی كسی از شما یاد نعمت خدا افتاد (متذكر شد) پس باید


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 25.

ص:59

گونه اش را به عنوان شكر خدا، روی خاك بگذارد. و اگر سواره بود، پیاده شود و گونه اش را روی خاك بگذارد. و اگر به خاطر انگشت نما شدن نمی تواند پیاده شود، صورتش را روی برآمدگی زین (مركب) خود بگذارد. و اگر نمی تواند، گونه اش را روی كف دستش بگذارد. سپس خدا را به خاطر نعمتی كه به او داده، حمد كند.

از سیره اهل بیت علیهم السلام برداشت می شود كه به محض رسیدن به نعمت یا تذكر به آن، بهتر است سجده شكر به جا آورده شود. ولی گاهی شرایط مكانی و اجتماعی به گونه ای است كه نمی توان پیشانی یا گونه را روی خاك قرار داد، زیرا با این عمل ممكن است شخص انگشت نما شود و افراد كم ظرفیت او را مورد تمسخر قرار دهند. ائمه علیهم السلام به ما یاد داده اند كه حتی در چنین مواقعی از سجده شكر صرف نظر نكنید و به شكلهای دیگر، مانند صورت گذاشتن روی بلندی زین مركب و یا حد اقل كف دست، خدا را حمد كنید.

از این حدیث شریف، می توان استفاده كرد كه سجده شكر، به صرف این كه انسان گونه اش را روی زمین بگذارد، تحقق می یابد و احتیاج به گذاشتن پیشانی روی خاك نیست.(1)


1- 1. العروة الوثقی، جلد 1، ص:689.

ص:60

درس پنجم: شكر عملی

اشاره

دانستیم كه حقیقت شكر از قلب آغاز می شود. هر چند كه خدای متعال از روی فضل خود اظهار قلبی صرف را به عنوان شكر می پذیرد، ولی بندگان وظیفه شناس، خدا را با زبانشان نیز شكر می گویند.

اظهار عملی نعمت

علاوه بر این دو مرحله، خداوند متعال، به واسطه ائمه هدی علیهم السلام ما را نسبت به مرحله عملی شكر نیز آگاه نموده و آثار بسیاری را بر آن مترتب كرده است. (1)

همان طور كه از تعبیر «اظهار عملی» بر می آید، در این مرحله باید شكر خدا در عمل ظاهر شود. یعنی نعمت بودن نعمت خدا، در عمل نشان داده شود، به این ترتیب كه نعمت در مسیری استفاده شود كه


1- 1. حتی اگر تنبیهات اهل بیت علیهم السلام در خصوص شكر عمل به ما نرسیده بود، عقل به وجوب آن حكم می كرد و مخالفت با آن را قبح می شمرد.

ص:61

منطبق بر خواسته خداوند از اعطای آن باشد. مثلاً خدای عزوجل نعمت سلامتی را عطا كرده تا با عافیت، طاعت او را انجام دهیم.

استفاده از این نعمت در انجام معصیت، چیزی جز كفران نعمت نخواهد بود.

انسانها در روابط روزمره خود عقلاً به این مهم توجه دارند. به عنوان نمونه، عمل جراحی پزشكی كه وسیله شفای چشم كودكی شده است، در صورتی ارج نهاده می شود كه در حفظ سلامت آن توجه لازم به عمل آید. در مقابل، عملی كه موجب معیوب شدن آن چشم می شود، از نظر همه عقلا، زشت است. عدم مراقبت والدین از چشم فرزندشان، حمل بر كفران و نادیده گرفتن زحمات پزشك می شود.

شكر عملی نعمت زبان

خدای متعال از روی فضل خویش نعمتهای بسیاری در اختیار مخلوقات خود قرار داده است. یكی از این نعمتها كه گاهی از آن غفلت می شود، همین نعمت «زبان» است كه انسانها به وسیله آن می توانند با یكدیگر تفاهم و ارتباط داشته باشند. هم چنین می توانند خدای سبحان و اهل بیت علیهم السلام را یاد كنند. اما گاهی این نعمت در مسیر خلاف رضای الهی به كار می رود. مثلاً خدای ناكرده به وسیله آن آبروی مؤمنی ریخته می شود یا وسیله غیبت و دروغی قرار می گیرد.

علاوه بر این كه هر یك از این اعمال، معصیت محسوب می شود، این نوع استفاده در حقیقت، كفران عملی نعمت «زبان» می باشد و لذا سوء استفاده نامیده می شود.

اما جهت ادای شكر عملی این نعمت، می توانیم لب به ثنای الهی

ص:62

گشوده، با زبان خود ذكر «الحمدلله» بگوییم و بدین ترتیب عملاً نیز از این نعمت در جهت كسب رضای منعم استفاده كنیم.

از راههای دیگر شكر عملی نعمت، زبان این است كه به وسیله آن دین خدا تبلیغ شود.

سالت ابا عبدالله علیه السلام عن قول الله عزوجل:

وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَ بِّكَ فَحَدِّثْ (1)

قال: الذی انعم علیك بما فضلك و اعطاك و احس الیك. ثم قال: فحدث بدینه و ما اعطاء الله و ما انعم به علیه. (2)

از امام صادق علیه السلام راجع به این آیه كه: «و اما نعمت پروردگارت را بازگو» سؤال شد. فرمودند: همان كسی منظور است كه به تو این نعمتها را داده است: تو را برتر از دیگران قرارداده و در حق تو لطف و احسان كرده است. حال كه چنین است پس تو هم «دین» او را بیان كن و آن چه را خدا عطا فرموده و نعمتهایی را كه به سبب دینش ارزانی داشته، بازگو.

كسانی كه به لطف و فضل الهی در مسیر دین شناسی قدم برداشته اند، با آشكار كرن آن چه درباره دین آموخته اند، می توانند به طور عملی، شكر خدا را به جای آورند و كدام اظهار و بازگویی از این بالاتر كه انسان به دین پروردگارش عمل كند، تا با گفتار و كردار به تبلیغ دین بپردازد؟ امر مقدس تعلیم و تربیت كه بسیار مورد سفارش پیشوایان دین قرار گرفته، از آشكارترین مصادیق اظهار و بازگو كرن دین در قول


1- 1. ضحی، 11.
2- 2. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 5.

ص:63

و عمل است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

كونوا دعاة الناس بغیر السنتكم.(1)

مردم را بدون (استفاده از) زبانهایتان دعوت (به دین خدا) كنید.

پرهیز از معاصی لازمه شكر عملی

بدیهی است كه جهت انجام شكر عملی خدای عزوجل، در درجه اول باید از انجام معاصی خودداری كنیم، یعنی نعمتهای الهی را در جهتی كه موجب سخط و ناخشنودی اوست، به كار نبریم.

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام ما را نسبت به این وظیفه عقلی، تنبه داده اند.

لو لم یتواعد الله عباده علی معصیته لكان الواجب الا یعصی شكراً لنعمه.(2)

اگر خداوند، بندگانش را نسبت به ارتكاب معصیت خود تهدید نكرده بود (عقابی مقرر نكرده بود) واجب بود كه به جهت شكر نعمتهایش معصیت نشود.

ابیات ذیل كه منسوب به امیر المؤمنین علیه السلام است، به همین مطلب فطری تذكر می دهد:

هب البعث لم تاتنا رسله = و جاحمة النار لم تضرم

الیس من الواجب المستحق = حیاء العباد من المنعم(3)


1- 1. بحار الانوار، جلد 70، ص:309، حدیث 38.
2- 2. بحار الانوار، جلد 78، ص:69، حدیث 21.
3- 3. بحار الانوار، جلد 78، ص:69، ذیل حدیث 21.

ص:64

به فرض اگر پیامبران الهی به سوی ما فرستاده نشده بودند و شعله های آتش (جهنم برای گناهكاران) افروخته نشده بود. آیا حیا كردن و شرم نمودن بندگان از منعم، ضروری و شایسته نبود؟!

بنابراین حساب شكر را باید از وعید خدا، جدا دانست و اطاعت خدا را به دلیل وجوب عقلی آن – نه فقط برای گریز ازعقاب و عذاب در پیش گرفت. البته متذكر شدن به این مطلب، فطرتی بیدار می خواهد.

برای تنبه به این حقیقت مثالی ذكر می شود: پدری را در نظر بگیرید كه سرمایه ای در اختیار فرزندش برای منظور خاصی قرار داده است، بدون آن كه این فرزند استحقاقی برای دریافت آن داشته باشد. یعنی شرایط به نحوی است كه اگر پدر این سرمایه را در اختیار فرزند نمی گذاشت، هیچ كس او را سرزنش نمی كر و پدر، فقط از روی فضل و لطف به فرزندش كمك كرده است تا او این سرمایه را در جهت تحقق هدف پدر به كار گیرد. البته عملی شدن این هدف فوائد زیادی برای خود فرزند در پی دارد. پدر می تواند به فرزندش تذكر دهد كه سرمایه اش را با عیش و نوش و خوش گذرانی هدر ندهد. یا او را تهدید كند كه اگر چنین كنی، سرمایه را از تو می گیرم و یا فلان بلا بر سرت می آید و فلان گرفتاری را پیدا می كنی. ولی حتی اگر پسر را تهدید نكند، همه عقلا از پسر انتظار دارند كه از سرمایه ای كه پدر به او داده است، در مسیر مورد رضایت پدر استفاده كند. اگر فرزند از این امر عقلی تخلف كند، هم عمل خطایی مرتكب شده و هم آن نعمت را كفران كرده است. یعنی هم سرمایه اش را از دست می دهد و هم مقابل پدر و سایر عقلا شرمنده می شود. پس كسی كه نعمت بودن نعمت را درك می كند،

ص:65

با عقل خود می فهمد كه نباید از آن نعمت در مسیر خلاف خواسته منعم استفاده كند.

این وظیفه، در مقابل «رب العالمین» - منعم اصلی همه مخلوقات – به صورت بارزتری نمایان می شود. همه بندگان همواره باید متوجه باشند كه از نعمتهای خدا در مسیری استفاده نكنند كه مرتكب كفران نعمتهای الهی گردند. ترك معاصی، حداقل مرتبه شكر عملی است.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمودد:

اقل ما یحب للمنعم ان لا یعصی بنعمته.(1)

كمترین چیزی كه برای منعم واجب می باشد (باید در حق منعم انجام شود) این است كه با نعمت او معصیت نشود.

اولین مرتبه خروج از حد كفران نعمت، این است كه با نعمت وهبی از جانب خدای رحمان، معصیت او انجام نشود. كاملاً روشن است كه فرد نمی تواند مدعی شكر باشد، ولی در عمل با همان نعمت، مخالفت امر خدا كند. مثل این كه فرزندی به زبان از پدر و مادرش تشكر كند، ولی در عمل، از هیچ آزار و اذیتی فرو گذار نكند. بدین ترتیب هر شاهد عاقلی، فرزند را ناسپاس در حق پدر و مادر می داند و او را منافق می شمرد. حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

شكر المؤمن یظهر فی عمله.(2)

شكر مؤمن در عملش آشكار می شود.


1- 1. غرر الحكم، فصل 8، حدیث 242.
2- 2. غرر الحكم، فصل 40، حدیث 9.

ص:66

شكر المنافق لا یتجاوز لسانه.(1)

(ولی) شكر منافق از زبانش تجاوز نمی كند.

گفتن «الحمدلله رب العالمین» تمام شكر است، به شرط آن كه حكایت از معرفت قلبی انسان نسبت به نعمت و ولی نعمت بكند كه در این صورت، این معرفت و شكر قلبی در عمل او هم ظاهر و آشكار می گردد. بنابراین حمد گفتن مؤمن با منافق تفاوت دارد. به صرف «الحمدلله» گفتن، نمی توان فهمید كه این شكر زبانی از قلب برخاسته است، بلكه اگر كلام از دل بر آید، در عمل هم ظهور و بروز پیدا می كند. حضرت علی علیه السلام فرموده اند:

شكر كل نعمة الورع عما حرم الله.(2)

شكر هر نعمتی پرهیز از چیزهایی است كه خدا حرام كرده است.

از هر نعمتی می توان استفاده حلال و یا سوء استفاده در جهت حرام كرد، ولی سوء استفاده از نعمت، كفران آن می باشد. شكر هر نعمتی در صورتی گزارده می شود كه در مسیر رضایت منعم مورد استفاده قرار گیرد. در غیر این صورت، مورد كفران قرار گرفته است و كفران نعمت، سبب از دست رفتن نعمت می شود. امام رضا علیه السلام ضمن خطبه ای به مردم خراسان فرمودند:

ایها الناس اتقوا الله فی نعم الله علیكم، فلا تنفروها عنكم بمعاصیه، بل استدیموها بطاعته و شكره علی نعمه و ایادیه.(3)


1- 1. غرر الحكم، فصل 40، حدیث 10.
2- 2. بحار الانوار، جلد 71، ص:42، حدیث 39.
3- 3. بحار الانوار، جلد 71، ص:42، حدیث 39.

ص:67

ای مردم! در مورد نعمتهای خدا كه بر شما فرو فرستاده، تقوا پیشه كنید. پس با ارتكاب معصیتهای الهی، نعمتهای او رازا خود گریزان نكنید، بلكه با انجام طاعات الهی و سپاسگزاری از او و واسطه های (نعمت) او دوام نعمتها را از خدا بخواهید.

امام رضا علیه السلام راه شكرگزاری خدا را عمل به طاعات، تو كفران او را به ارتكاب معصیتها دانسته اند كه باعث گریز نعمتهای او می شود.

بالاترین مراتب شكر

حضرت در ادامه همین خطبه فرموده اند:

و اعلموا انكم لا تشكرون الله عزوجل بشیء – بعد الایمان بالله و بعد الاعتراف بحقوق اولیاء الله من آل محمد صلی الله علیه و آله رسول الله – احب الیكم من معاونتكم لاخوانكم المؤمنین علی دنیاهم التی هم معبرتهم الی جنان ربهم، فان من فعل ذلك كان من خاصة الله تبارك و تعالی. (1)

بدانید كه در مقام شكرگزاری از خدای عزوجل – پس از ایمان به خدا و پس از اعتراف به حقوق اولیاء خدا از اهل بیت پیامبر علیهم السلام – هیچ چیز برای شما، از كمك رساندن به برادران ایمانی خود در انجام امور دنیوی آنها – كه گذرگاه ایاشن به سوی بهشت پروردگارشان است – دوست داشتنی تر نیست. پس هر كس به این كمك رسانی موفق گردد (از لحاظ درجه و ثواب) امتیاز ویژه ای نزد خدا دارد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 49، ص:182.

ص:68

امام علیه السلام در این خطبه بالاترین مراتب شكر خدا را معین فرموده اند. طبق این بیان، هیچ شكری نیست به خدا، برتر از ایمان به او نیست. سپس اعتقاد و اعتراف به حقوقی كه پیامبر و اهل بیت گرامی حضرتش علیهم السلام بر همه مخلوقات دارند. این دو مرتبه، اعمال قلبی هستند كه البته در زبان و عمل هم ظاهر می گردند. در مرتبه سوم، بهترین مصداق شكر عملی خدای سبحان، همكاری مؤمنان با یكدیگر در كارهای روزمره زندگی، و بی تفاوت نماندن و احساس مسئولیت نسبت به مشكلات مادی یكدیگر است.

اگر خدای عزوجل به كسی نعمت سلامت و روزی فراوان و امكانات مادی و ... بخشیده است، تنها زمانی شكر این نعمتها ادا می شود كه انسان، از آنها برای كمك به كسانی كه نیاز به رسیدگی دارند، استفاده كند. او باید توجه داشته باشد كه این نعمتها كه خدای سبحان به او بخشیده، وسیله امتحان او است. ممكن بود خدای منان همین نعمتها را به جای اوبه فردی فقیر و محتاج می بخشید كه در آن صورت، خود این شخص، نیازمند به او می شد. پس حال كه چنین نشده، شكر این نعمتها به این است كه از افراد نیازمند و محتاج، دستگیری كند. در غیر این صورت، كفران نعمت كرده و مستحق سلب آن شده است.

كامل كننده شكر عملی

به هر حال شرط لازم برای ادای شكر نعمتهای الهی انجام واجبات و ترك محرمات است. ولی شرط كامل كننده آن، همراهی شكر عملی با اظهار زبان است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ص:69

شكر النعمة اجتناب المحارم. و تمام الشكر قول الرجل: «الحمدلله رب العالمین».(1)

شكر نعمت، پرهیز از محرمات است. و شكر وقتی كامل می شود كه شخص بگوید: «الحمدلله رب العالمین».

گفتن حمد زبان، كامل كننده شكر عملی است. استفاده از نعمت در مسیر رضای منعم، جای اظهار زبانی را نمی گیرد. چون شكر زبانی از معرفت قلبی بر می خیزد، پس روح اظهار زبانی همان تسلیم قلبی است.

اظهار زبانی بدون این فعل قلبی، مانند جسم بدون روح، مرده و بی ارزش است. ولی اگر روح معرفت در آن دمیده شود، گفتن «الحمدلله» بسیار ارزشمند و پر ارج خواهد شد. این گونه «الحمدلله» گفتن، شكر عملی است كس از حرام پرهیز كند، اما به این نكته توجه نكند كه همه نعمتها به نعمت و منعم خویش است. اما كسی كه در مقام شكر قلبی، متذكر همه نعمتهای الهی باشد، حتی در اجتناب از حرام نیز خود را مدیون خدای خود می بیند و بیش از خودش او را در توفیق دوری از گناه مؤثر می داند، آنگاه برای ادای شكر این نعمت، «الحمدلله» می گوید. پس گفتن حمد، یك اظهار زبانی خشك و بدون روح نیست، بلكه از كمال عنایت و توجه و تصدیق شخص نسبت به انعام الهی حكایت می كند كه چه بسا در مقام عمل و پرهیز از محرمات، این توجه و عنایت وجود نداشته باشد.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 10.

ص:70

به هر حال، فرد شاكر تنها به شكر عملی اكتفا نكرده، بلكه با قلب و زبان هم خدا را شكر می كند و با تمام وجود نیك می داند و می یابد كه هرگز نمی تواند شكر نعمتهای خدا را به جا آورد.

ص:71

فصل سوم : بالاترین درجه شكر

درس ششم: اعتراف به عجز از شكر

عجز از شكر خدای متعال
اشاره

اگر بخواهیم شكر یكی از نعمتهای الهی را به جا آوریم، اید هم زبان با معرفت قلبی نسبت به آن نعمت، به زبان هم سپاسگزار باشیم و در عمل نیز آن نعمت را در جهت رضای خدا به كار ببریم. همه این مراتب، اعمال اختیاری ما هستند، ولی «معرفت حمد خدا» و «توفیق سپاسگزاری» از او را مدیون خود او هستیم و لذا باید بگوییم:

فكیف لی بتحصیل الشكر؟! و شكری ایاك بفتقر الی شكر، فكلما قلت لك الحمد، وجب علی لذلك ان اقول لك الحمد.(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 94، ص:146، مناجات شاكرین، از دعاهای خم عشرة.

ص:72

خدایا! چگونه می توانم حق شكر (تو) را ادا كنم، در حالی كه هرگونه شكرگزاری من از تو، احتیاج به شكر دیگری دارد!!؟ پسی هرگاه تو را حمد گویم، بر من لازم می شود كه به خاطر آن حمد تو را باز گویم.

این كه ما بتوانیم خدا را حمد گوییم، نعمتی است بزرگتر از آن نعمتی كه به خاطر آن خدا را حمد گفته ایم: «كان الحمدلله افضل من تلك النعمة».(1)

پس با هر شكر نعمتی، بیشتر مدیون خداوند می شویم. حتی اگر سجده شكر به جا آوریم، شناخت و توفیق انجام این عمل نیز نعمتی است كه نسبت به ان هم وظیفه شكرگزاری داریم. حال اگر بخواهیم شكر آن را به جا آوریم، هر عملی كه به عنوان شكر انجام دهیم، ما را بیشتر مدیون لطف بی پایان الهی می سازد. بدین ترتیب، به روشنی می یابیم كه هیچ گاه قادر به شكرگزاری خدای متعال نیستیم. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

فیما اوحی الله عزوجل الی موسی علیه السلام : یا موسی اشكرنی حق شكری. فقال: یا رب و كیف اشكرك حق شكرك، و لیس من شكر اشكرك به الا و انت انعمت به علی؟ قال: یا موسی الان شكرتنی حین علمت ان ذلك منی!(2)


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 13.
2- 2. همان، حدیث 27.

ص:73

من! چگونه حق شكر تو را ادا كنم، در حالی كه هیچ شكری نیست كه با آن، شكر تو را به جا آورم، مگر این كه در همین شكرگزاری هم نعمت تو شامل حال من شده است (كه توانسته ام شكر كنم). (خداوند) فرمود: ای موسی! حال كه فهمیدی (معرفت و توفیق) شكرگزاری، نعمتی از جانب من است، شكر مرا به جای آورده ای!

بنده باید چنان معرفتی پیدا كند تا بفهمد در هر كار نیكی از جمله شكر خداوند، مدیون لطف او می باشد. در این صورت كه خود را نسبت به شكر نعمتهای بیكران الهی عاجز می یابد و بالاترین حد شكرگزاری رسیدن به همین مرحله است و می توان گفت حق شكر خدا تنها در این صورت ادا می شود. تا وقتی كه انسان هنوز به این حد نرسیده، در شكر پروردگارش كوتاهی كرده است.

معرفت به تقصیر در شكر خداوند

قرآن می فرماید:

وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّ_هِ لَا تُحْصُوهَا (1)

از امام سجاد علیه السلام ذیل این آیه شریفه روایت شده است:

سبحان من لم یجعل فی احد من معرفة نعمه الا المعرفة بالتقصیر عن معرفتها، كما لم یجعل فی احد من معرفة


1- 1. ابراهیم، 34.

ص:74

ادراكه اكثر من العلم بانه لا یدركه، فشكر عزوجل معرفة العارفین بالتقصیر عن معرفته، و جعل معرفتهم بالتقصیر شكراً كما جعل علم العالمین انهم لا یدركونه ایماناً، علماً منه انه قد وسع العباد فلا یجاوزون ذلك. (1)

منزه است آن كه قرار نداده است در كسی از معرف نعمتهایش (این كه نعمتهای خدا را بشناسند) مگر شناخت این كه از «معرفت آن نعمتها» ناتوان هستند (یعنی بالاترین مرتبه شناخت نعمتهای خدا این ات كه انسان بفهمد نمی تواند آنها را بشناسد). همان گونه كه معرفت درك خود را بیش از دانستن این كه خدا را ادراك نمی كند، در كسی قرار نداده است (یعنی بالاترین حد شناخت خدا این است كه انسان عجز و ناتوانی خود را نسبت به معرفت او بیابد) آن گاه خدای عزوجل از معرفت عارفین به عجز از معرفتش (با نعمتهایش) (2)

قدردانی كرده (از آنها همین را پذیرفته) و معرفت آنها را به این عجز، شكر


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص:141 و 142 از تحف العقول.
2- 2. در عبارت «فشكر عزوجل معرفة العارفین بالتقصیر عن معرفته» با توجه به مرجع ضمیر «معرفته» احتمال دو معنا وجود دارد: اول این كه مرجع ضمیر، خدا باشد دوم این كه مرجع ضمیر «كل نعمة» یعنی هر نعمت خدا باشد كه معنای آن در عبارت قبل موجود است. بنابر احتمال دوم، مرجع ضمیر معنوی است و چون لفظ «كل» مذكر است با ضمیر «معرفته» تناسب دارد. احتمال دوم با صدر و ذیل حدیث از جهت معنای آن مناسب تر به نظر می رسد، هر چند كه احتمال اول هم می تواند قابل قبول باشد در نقل روضه كافی ص:394 به جای «معرفته» تعبیر «معرفة شكره» آمده كه مؤید احتمال اول است.

ص:75

محسوب نموده است. همان گونه كه علم دانایان به این كه نمی توانند او را درك كنند، را ایمان قرار داده است، زیرا (خدا) می داند كه خودش به بندگان قدرت داده است (بندگان در همان سعه و گستره ای كه خدا برای آنها قرار داده می تواند عمل كنند) و از آن حد نمی توانند بگذرند. نعمتهای قدر ناشناخته

شناخت ما از نعمتهای الهی، نسبی است. به علاوه، ما بسیاری از نعمتهای خدا را نشناخته ایم. حتی نعمتهایی را كه می پنداریم نسبت به آنها معرفت پیدا كرده ایم، معرفت شایسته را نسبت به آنان نداریم. وقتی بخواهیم نعمتهای خدا را بر شماریم، مثلاً می گوییم نعمت سلامت، امنیت و ... ولی آیا همین نعمت سلامت واقعاً شناخته شده و نعمت بودنش – آن چنان كه شایسته است – روشن گردیده است؟! حق این است كه تا انسان مریض نشود، نعمت سلامتی را – آن گونه كه باید – نمی شناسد. و این در مورد هر نعمتی وجود دارد كه تا وقتی هست، ناشناخته می ماند و آن گاه كه از دست برود، قدر آن شناخته می شود. از حضرت امام مجتبی علیه السلام روایت شده است كه فرمودند:

تهجل النعم ما اقامت، فاذا ولت عرفت.(1)

نعمتها تا وقتی كه باقی هستند، شناخته نمی شوند. وقتی از دست بروند، آن گاه شناخته می شوند.

نعمت بودن سلامتی باید برای انسان كاملاً ملموس شود. ولی هر


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص:115، حدیث 12.

ص:76

اندازه كه این نعمت بر انسان معلوم شود، باز هم آن چنان كه شایسته است، قدرتش را نمی داند. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

نعمتان مكفورتان: الامن و العافیة.(1)

دو نعمت است كه قدر آنها ناشناخته مانده و شكر آنها گزارده نمی شود، امنیت و عافیت.

در حدیث دیگری از آن حضرت چنین آمده است:

الصحة و الفراغ نعمتان مكفورتان.(2)

سلامت و گرفتار نبودن، دو نعمت ناشناخته هستند كه شكر آنها گزارده نمی شود.

قدر نعمت امنیت نیز معمولاً مورد غفلت قرار می گیرد، در حالی كه اگر ذره ای در آن اختلال ایجاد شود، زندگی – با همه زیبایی ها و شیرینی هایش – به كام همه تلخ می شود. مثلاً اگر در یك منطقه، چند بار پشت سر هم زلزله بیاید، نعمتهای دیگر زندگی هم تحت الشعاع قرار می گیرد. در این شرایط، افراد امنیتی را به یاد می آورند كه بیشتر از آن بهره مند بوده اند، درحالی كه هنوز هم به حقیقت آن پی نبرده اند.

اگر به نوع دیگری در معرض خطر قرار گیرند، باز نعمت بودن آن برای آنها بیشتر روشن می شود. بنابراین نه تنها نعمتهای بسیاری وجود دارد كه ما نسبت به آنها به كلی غافلیم، بلكه از شناخت عمیق بقیه نعمتها نیز عاجز هستیم.

پس همه نعمتهای خدا مجهول القدر هستند و قدرشان به خوبی


1- 1. بحار الانوار، جلد 81، ص:170، حدیث 1.
2- 2. بحار الانوار، جلد 77، ص:170.

ص:77

شناخته نشده است. امام سجاد علیه السلام به همین نكته تذكر داده اند:

سبحان من لم یجعل فی احد من معرفة نعمة الا المعرفة بالتقصیر عن معرفتها.

خدای عزوجل، به بندگان، آن مقدار از معرفت نعمتهایش عطا كرده كه بفهمند در معرفت نعمتهای خدا مقصر هستند. یعنی خدا لطف كرده و به آنها فهمانده است كه هر اندازه نعمتهای خدا را بشناسد، باز از حقیقت معرفت آنها عاجز هستند.

امام سجاد علیه السلام برای بیان این مطلب، با مثال بسیار زیبایی، عجر ما از معرفت نعمتهای خدا را تشبیه به ناتوانی ما از ادراك خدا كرده اند:

كما لم یجعل فی احد من معرفة ادراكه اكثر من العلم بانه لا یدركه.

یعنی در مقام ادراك خدا به جایی نمی رسیم، جز این كه بدانیم نمی توانیم خدا را بشناسیم. همین گونه در مقام معرفت نعمتهای الهی نیز، در نهایت به عجز خود از معرفت نعمتهایش می رسیم. پس همان طور كه خدا را نمی توانیم بشناسیم، نعمتهای خدا نیز برای ما ناشناخته می مانند. حداكثر بهره بندگان از معرفت خدا و نعمتهای او، این است كه بفهمند كه از درك آنها عاجز هستند و به عجز خود اعتراف كنند.

شكرگزاری خدا نسبت به معترفان به تقصیر

این پذیرش و اعتراف به ناتوانی، وظیفه بنده است، ولی خدای سبحان، به لطف و فضل خود، چنان می كند كه عمل بنده در دستگاه الهی

ص:78

گم نشود و تفضلاً – بدون هیچ استحقاقی – كار بنده را نعمت به حساب می آورد و خود نیز در مقابل بنده اش «اظهار نعمت» (شكر) می فرماید:

فشكر عزوجل معرفة العارفین بالتقصیر عن معرفته.

خداوند شكرگزار كسانی است كه عجز از معرفت (نعمتهای) خدا ا یافته اند و به آن اعتراف و اقرار كرده اند.

«شاكر» یكی از اسماء الهی است.

فَإِنَّ اللَّ_هَ شَاكِرٌ عَلِیمٌ (1)

شكرگزاری پروردگار بزرگ نسبت به بندگان، از الطاف ویژه او بر آنهاست، چرا كه وقتی بنده وظیفه بندگی خود را به درستی انجام می دهد، خدای سبحان، عمل او را با همه كاستی هایش، به عنوان اداء واجب می پذیرد. حتی برای او جایزه و پاداش هم مقررمی كند. در حالی كه انجام وظیفه، كسی را مستحق پاداش نمی سازد.

مثلاً در بین انسانها كودكی كه به حرف پدر و مادر یا مربی خود گوش كند، این اطاعت كردن، وظیفه اوست. حال اگر بزرگتری به او «احسنت» و «آفرین» بگوید و به او جایزه بدهد، در حقیقت از اطاعت او تشكر كرده است. یعنی كار خوب كودك را ظاهر كرده و به اصطلاح «آن حرا تحویل گرفته است». آن فرد بزرگتر (پدر یا مادر یا مربی) می توانست این خبر را اظهار نكند، یعنی كار خوب او را اصلاً به روی او نیاورد و هیچ عكس العمل مثبتی در برابر آن از خود نشان ندهد. زیرا آن عمل، وظیفه فرزند بوده است و به رو نیاوردن پدر و مادر یا مربی از نظر هیچ عاقلی ناپسند شمرده نمی شود. مفهوم شكر، چیزی جز اظهار عمل خوب دیگری نیست و این اظهار (ظاهر كردن) در مثال فوق، به


1- 1. بقره، 158.

ص:79

صورت تشویق كودك و آفرین گفتن یا جایزه دادن به او جلوه كرده است.

خدای متعال هم، در مقابل انجام وظیفه شكرگزاری بندگان، وعده هایی فرموده است. بدین ترتیب، نسبت به بندگن خود، «شاكر» ی باشد. چون برای شكرگزاری بنگان، شأن و ارزش قائل شده و بر انجام آن ثواب و پاداش قرار داده است، گر چه شكرگزاری نعمتها، وظیفه قطعی بندگان بوده و هست.

كسانی كه خود را در معرفت (نعمتهای) خدا مقصر می بینند و به تقصیر خود در این امر اقرار دارند. مورد ستایش خدا قرار گرفته اند و پروردگار متعال برای همین معرفت آنها (معرفت به تقصیر) ارزش قائل شده و برای آن پاداش و اجر قرار داده است. پس بندگان با این كه تنها جزئی از وظیفه بندگی خود را انجام داده اند، ولی خداوند منان به نوعی عمل آنها را ظاهر و آشكار ساخته و از آنها قدردانی نموده است.

قدردانی خدای مهربان، به این است كه همین اعتراف آنها به عجز خود را به عنوان شكر نعمت تلقی كرده است.

و جعل معرفتهم بالتقصیر شكراً.

كسسی كه با همه وجودش می یابد از معرفت (نعمتهای) خدا عاجز است، همین معرفت او به عجز از شناخت نعمت، به عنوان شكر پذیرفته می شود. خداوند كریم، از سر لطف، وظیفه شكرگزاری چنین بنده ای را ادا شده می داند، چنان كه بنده ای را كه به عجز از معرفت او اعتراف دارد، مؤمن می شمارد:

كما جعل علم العالمین انهم لا یدركونه ایماناً

ص:80

خدای عزوجل، علم دانایان را به این كه او را ادراك نمی كنند، ایمان قرار داده است. بالاترین مرتبه علم بندگان نسبت به خداوند این است كه به عجز خود از شناخت او اعتراف كنند و همین حد ازعلم را، خداوند، ایمان آنها نسبت به خود قرار داده است. در مورد شكر نیز چنین است. یعنی انسان با اعتراف به عجز از شناخت نعمت، می تواند به وظیفه خود درباره شكر خداوند عمل كند.

البته خالق انسانها می داند كه چه مقدار به آنها قدرت داده است.

بندگان از خودشان هیچ چیز ندارند و اگر مالك چیزی هستند. از طرف خدا به آنها عطا شده است. لذا تنها در محدوده ای كه خدای بزرگ به آنها قدرت داده است، می توانند عمل كنند.

علماً منه انه قد وسع العباد فلا یجاوزون ذلك.

نهایت علم انسان، این است كه بفهمد از ادراك خدا سبحان و نعمتهای او (به طور شایسته) عاجز است. خدا نیز همین اعتراف به عجز را به عنوان ایمان و شكر خود پذیرفته است و این خود فضلی بزرگ از طرف خدای متعال بر بندگان است. درك عجز از شكر، نهایت فهم انسان است و خدا هم بیشتر از طاقت و توانایی بنده از او چیزی نمی خواهد.

امام سجاد علیه السلام خدای خویش را چنین ستوده اند:

سبحان من جعل الاعتراف بالنعمة له حمداً. سبحان من جعل الاعتراف بالعجز عن الشكر شكراً.(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص:142، حدیث 37.

ص:81

منزه است آن (خدایی) كه اعتراف به نعمت خود را حمد قرار داده است. منزه است آن (خدایی) كه اعتراف به عجز از شكر را شكر قرار داده است.

ص:82

درس هفتم: اعتراف معصومین علیهم السلام به عجز از شكر

اشاره

دانستیم كه اگر انسان با معرفت قلبی نسبت به نعمت، اعتراف كند كه آن نعمت از جانب خداست، در حقیقت حمد خدا را به جای آورده است و با اعتراف به «عجز از شكر» می تواند بالاترین شكر را به جا آورد. البته رسیدن به این مقام، وجدان بیدار می خواهد.

احساس عجز از شكر، متناسب با درجه معرفت

انسان اگر معرفت عمیق نسبت به نعمتهای خدا داشته باشد، تقصیر خود را از شكرگزاری او می فهمد. ولی اگر قدر نعمتهای خدا را نداند، چه بسا از روی جهل و غفلت گمان كند كه شكر آنها را به جا آورده است.

به عنوان مثال، وقتی مقابل شخص بزرگی قرار بگیریم كه به ما الطاف بسیاری كرده است، هر قدر به مقام آن برگ و قدر الطافش بیشتر آگاه باشیم، در شكرگزاری از او، احساس كوچكی و تقصیر

ص:83

عمیق تری می كنیم. لذا اگر هدیه ای هم جهت سپاسگزاری برای او تهیه كرده باشیم، ازهمان هدیه خود هم عذر می خواهیم و با همه وجود، احساس می كنیم كه هدیه ما شایسته او و جوابگوی اندكی از الطاف او نمی باشد. آن گاه كه به عبارتهای مختلف از او تشكر می نماییم، از تشكر خود هم خجالت نمی كشیم و احساس قصور می كنیم. ولی كسی كه آن شخص بزرگ را نمی شناسد و قدر الطاف او را نمی داند، در نهایت به اندازه معرفت خود، شكر می كند. چه بسا ادعا كند كه حق او را به جا آورده است و دیگر هیچ دینی از او به گردن ندارد. درست مانند كودكی كه به ارزش اشیاء آگاهی ندارد، طلا و سنگ سیاه برای او یكسان است، لذا تشكر او از لطف منعم به اندازه فهم خودش است.

بنابراین هر چه فهم و درك شخص از خدای منان و نعمتهایش بیشتر باشد، خود را در ادای شكر او ناتوان تر می یابد. از این رو معصومان علیهم السلام بیشتر از هر كس به درگاه خدا اظهار عجز می كردند.

معرفت والای آن بزرگواران، در دعاها و مناجاتهایشان جلوه گر است. ما نمی توانیم حدود معرفت ایشان را درك كنم، ولی با الهام گرفتن از بیانات و رهنمودهای نورانی آن بزرگواران علیهم السلام، می توانیم به عجز خود در شكر پروردگار آگاهتر شویم.

دعای امام سجاد علیه السلام

امام زین العابدین علیه السلام در مناجات الشاكرین به خدای خود چنین عرضه می دارند:

الهی اذهلنی عن اقامة شكرك تتابع طلولك، و اعجزنی عن

ص:84

احصاء ثنائك فیض فضلك، و شغلنی عن ذكر محامدك ترادف عوائدك، و اعیانی عن نشر عوارفك توالی ایادیك، و هذا مقام من اعترف بسبوغ النعماء و قابلها بالتقصیر.(1)

خدایا! پی در پی بودن نعمتهایت، مرا از بر پا داشتن شكر تو غافل كرده است. و فراوانی فضل تو باعث شده كه نتوانم تو را به طور كامل ستایش كنم. و پیاپی آمدن الطاف تو، مرا از ذكر خوبی هایت غافل كرده است. و پشت هم قرار گرفتن وسائلی كه برایم قرار دادی، مرا از این كه بتوانم خوبی های تو را منتشر سازم. ناتوان ساخته است. و این جایگاه كسی است كه به فراگیر بودن نعمتها اعتراف دارد، و می پذیرد كه در مقابل آنها (از سپاسگزاری) كوتاهی كرده است.

امام سجاد علیه السلام با توجه به شناخت و معرفتی كه دارند، این گونه خدا را حمد می گویند. ایشان به ما تذكر می دهند كه نعمتهای خدا ما را در برگرفته و به هر طرف كه می نگریم، نعمتهای خدا بر ما می بارد.

همین پشت سر هم بودن نعمتهای خداست كه ما را به غفلت می اندازد. یعنی به دلیل شدت و فراوانی نعمتها، از آنها غافل می شویم.

در ادامه دعای حضرت سید الساجدین علیه السلام آمده است:

فالاوك جمة ضعف لسانی عن احصائها، و نعمائك كثیرة قصر فه عن ادراكها فضلاً عن استقصائها، فكیف لی بتحصیل الشكر و شكری ایاك یفتقر الی شكر...


1- 1. بحار الانوار، جلد 94، ص:146، مناجات الشاكرین.

ص:85

پس نعمتهای تو، آن قدر فراوان است كه زبان من از شمارش آنها احساس ناتوانی می كند. و نعمتهای تو، آن قدر زیاد است كه فهم من از ادراك آنها قاصر است، چه رسد به این كه بتوانم آنها را بشمارم. پس چگونه می توانم شكر تو را به جای آورم؟! در حالی كه هر شكر من نسبت به تو به شكر دیگری نیاز دارد...

خلاصه این كه ما از اولین مرتبه شكر – یعنی شناخت نعمت – عاجز هستیم. نعمتهای خدا آن قدر زیاد است كه برای ما قابل شمارش نیست. انسان اگر متوجه باشد، به واقع از این همه نعمت الهی متحیر و مبهوت می گردد، تا آن جا كه امام معصوم علیه السلام هم به قصور خود از ادراك آنها اعتراف می نماید. می دانیم كه اهل بیت علیهم السلام اهل مبالغه بی جا نیستند و شدت معرفت خدا و نعمتهایش ایشان را به آن جا رسانده كه بفهمند از درك آنها عاجز هستند. لذا اگر ما خود را مقصر در فهم نعمتهای خدا نمی دانیم، ناشی از جهل مركب ماست. باشد كه با تذكرات ائمه علیهم السلام به عجز خود پی ببریم.

شكر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه

پدر گرامی امام زین العابدین، یعنی حضرت سید الشهداء علیهم السلام در دعای روز عرفه به ذكر برخی از نعمتهای الهی پرداخته اند كه بسیاری از انسانها در غفلت كامل از آنها به سر می برند:

ابتداتنی بنعمتك قبل ان اكون شیئاً مذكوراً.(1)

قبل از آن كه من چیز قابل ذكری باشم، نعمتهای خود ا (بدون


1- 1. اقبال الاعمال، جلد 2، ص:74.

ص:86

هیچ استحقاقی) نصیبم كردی.

لم تخرجنی لرافتك بی و لطفك لی و احسانك الی فی دولة ایام الكفرة الذین نقضوا عهدك و كذبوا رسلك.(1)

به خاطر لطف و مهربانی و احسان خود مرا در زمان سلطنت كفار – كه پیمان تو را شكستند و پیامبرانت را تكذیب كردند – به دنیا نیاوردی.

اخرجنی الی الدنیا تاماً سویاً.

مرا كامل و تندرست به دنیا آوردی.

حفظتنی فی المهد طفلاً صبیاً.

مرا در دوران كودكی در گهواره محافظت نمودی.

رزقتنی من الغذاء لبنا مریاً.

شیر گوارایی غذای من قرار دادی.

عطفت علی قلوب الحواضن.

دلهای دایهها را نسبت به من مهربان ساختی.

كفلتنی الامهات الرحائم.

مادران دلسوزی را برای رسیدگی به من گماشتی.

فربیتنی زایداً فی كل عام.

پس هر سال بر رشد من افزودی.

تا این جا مربوط به قبل از بلوغ عقلی است. بعد از این مرحله،


1- 1. اقبال الاعمال، جلد 2، ص:75.

ص:87

نعمتهای جدیدی شروع می شود كه سبب اتمام حجت بر انسان است.

اوجبت علی حجتك بان الهمتنی معرفتك.

با الهام كردن معرفت خود به من، حجت خود را بر من تمام نمودی.

نبهتنی لذكرك و شكرك.

نسبت به (لزوم) یاد كردن و سپاسگزاری از خود، مرا هوشیار و متنبه ساختی.

فهمتنی ما جاءت به رسلك.

آن چه را پیامبرانت آورده اند، به من فهماندی.

رزقتنی من انواع المعاش و صنوف الریاش.(1)

از همه انواع اسباب و وسائل زندگی برخوردارم ساختی.

اینها برخی از نعمتهایی است كه امام حسین علیه السلام در مناجات با خدای خود متذكر شده اند. بسیاری از انسانها از این نعمتهای الهی به كلی غافلند. حضرت در ادامه عرضه می دارند:

فای انعمك یا الهی احصی عدداً او ذكراً؟ ام ای عطایاك اقوم بها شكراً؟ و هی یا رب اكثر من ان یحصیها العادون، او یبلغ علماً بها الحافظون.(2)

خدایا پس كدام نعمتهایت را به شمارش یا به بیان آورم؟ یا كدام یك از عطایای تو را شكر بگزارم؟ در حالی كه تعداد آنها بیش از


1- 1. اقبال الاعمال، جلد 2، ص:75.
2- 2. همان، ص:76.

ص:88

آن است كه حساب كنندگان به شمار آورند، یا حفظ كنندگان به آنها علم پیدا كنند.

سپس به یك سری نعمتهای دیگر – كه اكثر انسانها از آن غافل هستند – اشاره می كنند:

ما صرفت و درات عنی اللهم من الضر و الضراء اكثر مما ظهر لی من العافیة و السراء.(1)

خدایا آن زبانها و گرفتاریهایی كه از من باز داشتی و دور نمودی، بیش از همه آسایش ها و راحتی هایی است كه برایم آشكار گردید.

انسان معمولاً به بلاها و گرفتاریهایی كه بر سرش نیامده، توجه نمی كند، در حالی كه كاملاً امكان داشت بیماری، نگرانی و ناامنی به جای سلامت، آرامش و امنیت، دامنگیر انسان گردد. ممكن بود به جای هر نعمت شیرینی، یك نقمت تلخ گریبانگیر انسان شده باشد و اكنون همه اینها به لطف خدا از ما دور شده و هیچ اطمینانی نیست كه در آینده هم چنین بماند. در ادامه، حضرت سیدالشهداء علیه السلام با ایمان و عقیده و یقین خود و همه اعضاء و جوارح و هستی خویش، خدای خود را شاهد می گیرند و عرضه می دارند:

و انا اشهدك یا الهی ... ان لو حاولت و اجتهدت مدی الاعصار و الاحقاب لو عمرتها ان اودی شكر واحدة من انعمك ما استطعت ذلك الا بمنك الموجب علی شكرك انفاً


1- 1. اقبال الاعمال، جلد 2، ص:76.

ص:89

جدیداً و ثناء طارفاً عتیداً.

خدایا! و من تو را شاهد می گیرم... كه اگر عمرم به اندازه همه عصرها و روزگاران بود، و در طول آن مدت، كوشش و تلاش می كردم تا شكر یكی از نعمتهایت را به جا آورم. توان انجام این كار را نداشتم، مگر به سبب لطف و منت دیگری از جانب خودت، كه شكر جدید و ستایش تازه ای برای همیشه و به صورت قطعی بر من لازم می آورد.

و بالاخره امام علیه السلام به این حقیقت اعتراف می كنند كه:

اجل، و لو حرصت و العادون من انامك ان نحصی مدی انعامك سالفة و انفة، لما حصرناه عدداً و لا احصیناه ابداً هیهات، انی ذلك و انت المخبر عن نفسك فی كتابك الناطق و النبأ الصادق: «و ان تعدوا نعمة الله لا تخصوها» صدق كتابك.(1)

آری چنین است كه – به فرض – من و دیگر حساب كنندگن از خلق تو، بر شمارش نعمتهای گذشته دور و نزدیك تو حریص باشیم، نمی توانیم تعداد آنها را به دست آورده و به نهایت آن دست یابیم. چنین نیست! چگونه چنین چیزی ممكن است؟! در حالی كه تو در كتا گویای خود و خبر راستین از جانب خود، چنین خبر داده ای كه: «اگر نعمت های خدا را حساب كنید، به شماره شما در نمی آید». كتاب تو راست گفته است.


1- 1 اقبال الاعمال، جلد 2، ص:76.

ص:90

اعتراف به تقصیر در ادای شكر

در صحیفه سجادیه، دعایی از امام زین العابدین علیه السلام نقل شده كه عنوان آن چنین است: «كان من دعائه علیه السلام فی الاعتراف بالتقصیر عن تادیه الشكر». دعای حضرت در اعتراف به تقصیر از ادای شكر است. در آغاز دعا آمده است:

اللهم ان احداً لا یبلغ من شكرك غایة الا حصل علیه من احسانك ما یلزمه شكراً، و لا یبلغ مبلغاً من طاعتك و ان اجتهد الا كان مقصراً دون استحقاقك بفضلك، فاشكر عبادت عاجز عن شكرك. و اعبدهم مقصر عن طاعتك ... تثیب علی قلیل ما تطاع فیه، حتی كان شكر عبادك الذی اوجبت علیه ثوابهم و اعظمت عنه جزائهم امر ... لم یكن سببه بیدك، فجازیتهم.(1)

خدایا! هیچ كس در شكر تو، به مرتبه ای نمی رسد، مگر این كه احسان تو، شكر دیگری بر او لازم می آورد، و هر چقد تلاش كند، به هیچ درجه ای از طاعت و بندگی تو نمی رسد، مگر آن كه در برابر استحقاق تو، به خاطر فضل و احسانت (یا فضیلت و برتری ات) كوتاهی كرده است. بنابراین شاكرترین بندگان تو، از شكرت ناتوان و عابدترین آنها در اطاعت از تو مقصرند – طاعت كم را پاداش می دهی، تا آن جا كه گویی شكرگزاری بندگانت كه به خاطر آن برایشان ثواب قرار داده ای و پاداش آنها را بزرگ


1- 1. صحیفه سجادیه، دعای 37.

ص:91

داشته ای، كاری است... كه سبب آن به دست تو نبوده و به این جهت به ایشان پاداش داده ای!

هر درجه از شكر كه كسی به آن برسد، شكر بیشتری می طلبد و هر اندازه در راه رضای خدا بكوشد، خودش می یابد كه كم گذاشته است. حتی در عبادتها خودش را مقصر می داند و می فهمد كه نتوانسته حق فضل خدا را ادا كند.

ولی خدای ما، آن قدر كریم و صاحب فضل است كه به خاطر یك طاعت بسیار كوچك، ثوابی بزرگ عنایت می كند. اگر بندگانش در مقام شكرگزاری او برآیند، به گونه ای شكر ایشان را ارج می نهد كه گویی در این شكرگزاری مدیون لطف خدا نیستند، در حالی كه به خاطر هر شكری انسان بیشتر مدیون لطف الهی می شود. اما خدای مهربان، این حقیقت را در عمل به روی بنده اش نمی آورد و با او به گونه ای رفتار می كند كه گویی اصلاً حقی بر گردن بنده ندارد عجب خدای كریمی و عجب پروردگار مهربانی!

به این ترتیب، تنها راهی كه برای بنده در مقابل این همه بزرگواری و فضل خدا باقی می ماند و تنها سخنی كه او با آفریدگار مهربان خودش می توان به زبان آورد، همان اعترافی است كه حضرت سید الشهداء علیه السلام به بارگاه ربوبی عرضه می دارد، یعنی: اعتراف و اقرار به عجز از شكرگزاری كوچكترین نعمت خدا. این اقرار، بزرگترین توشه انسان در سلوك الی الله و فوز به لقاء الله است. خدای ما، آن قدر رحیم و مهربان است كه اگر بنده به عجز و ناتوانی خود اقرار كند، نه تنها این اقرار را به عنوان شكر می پذیرد، بلكه از شاكر بودن او هم قدردانی می كند و به فضل خود، او را در معرض بقاء نعمت و فزونی آن قرار می دهد.

ص:92

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 7

1 مطابق فرمایش امام صادق علیه السلام حق شكر خدا چگونه گزارده می شود؟

2. پیاپی آمدن نعمتهای الهی برای انسان در چه صورتی مصداق استدراج نیست؟

3. شكر عملی نعمتهای الهی چگونه ادا می گردد؟

4. كمترین مرتبه شكر عملی چیست؟ بالاترین مراتب آن كدام است؟

5. عجز از شكر خدای متعال را از دو جهت نشان دهید.

6. معنای اسم «شاكر» خدای متعال چیست؟

7. امام حسین علیه السلام در دعای عرفه علاوه بر ذكر نعمتهایی كه مصداق عافیت و آسایش هستند، چه نعمتهایی را متذكر می شوند؟

ص:93

فصل چهارم : نتیجه شكر و كفران نعمت

درس هشتم: نتیجه شكر و كفران نعمت

شكر، سبب فزونی نعمت

هر انسان عاقلی، به نور عقل خویش، می بابد كه باید قدر دان، ولی نعمت خویش باشد. حتی اگر خدای عزوجل، وعده یا وعیدی بر آن مترتب نساخته بود، حكم عقل بر وجوب شكر منعم، حجت را بر انسان تمام می كرد. با این همه، خداوند متعال وعده هایی در مورد پاداش نجام این وظیفه قرار داده و در مورد سرپیچی از آن نیز تهدید به كیفر (وعید) نموده تا انسانها به سپاسگزاری تشویق و از ناسپاسی گریزان شوند:

لَئِن شَكَرْ تُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِن كَفَرْ تُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ (1)


1- 1. ابراهیم، 7.

ص:94

در این آیه شریفه، خداوند بشارت داده كه اگر شكر نعمتی را كه به شما عطا كرده ام، به جا آورید، این نعمت را برایتان باقی نگاه می دارم و افزون می سازم و اگر كفران نعمت كنید، چه بسا آن نعمت زوال یابد و گرفتار عذاب شدید الهی شوید.

بنابراین – صرف نظر از وظیفه ای كه هر كس در مقابل ولی نعمت خویش دارد – اگر بخواهد بهره بیشتری از نعمتهای الهی ببرد، باید شكرگزار او باشد. در غیر این صورت، استحقاق سلب نعمت و عذاب سخت خدای قهار را پیدا می كند. امام صادق علیه السلام فرموده اند:

من اعطی الشكر اعطی الزیادة، یقول الله عزوجل: لئن شكرتم لازیدنكم.(1)

كسی كه توفیق شكر كردن به او داده شود، زیادی (نعمت) هم به او عطا می شود (خدا نعمت را بر او زیاد می كند) خدای عزوجل می فرماید: اگر مرا شكر كنید، بر شما زیاد می كنم.

امام صادق علیه السلام تعبیر «اعطی» را برای شكر به كار برده اند. چون برای این كه بنده بتواند شكر خدا كند، باید مورد تفضل او قرار گیرد. شكر، توفیقی است كه مقدمات انجام آن تنها با موهبت الهی فراهم م شود.

اعطای معرفت نعمت و شناخت حمد پروردگار، كار خداست.

خدای متعال، از روی فضل، باب شكر را بر روی بنده اش می گشاید، تا اگر بنده قدر بداند، نعمتهایش را بر او فزونی بخشد.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 8.

ص:95

حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله فرمودند:

ما فتح الله علی عبد باب الشكر فخزن عنه باب الزیادة.(1)

خدا بر بنده ای باب شكر را نگشود كه باب افزایش (نعمت) را بر او بسته باشد.

این افزایش شامل نعمت «توفیق شكرگزاری» هم می شود، یعنی این كه خداوند باب شكر خویش را بر بنده باز نگه دارد.

در واقع اگر خدا بخواهد نعمتی را بر انسان زیاد فرماید، باب شكر را بر او می گشاید، هم چنان كه اگر بخواهد انسان را بیامرزد، باب توبه را بر او باز می كند. لذا اگر انسان توفیق شكرگزاری نعمتی را پیدا كرد، می تواند آن نعمت را زیاد كند، زیرا خداوند منان وعده فرموده كه ادای شكرالهی به سرعت نعمت را افزون می دارد. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ایما عبد انعم الله علیه فعرفها بقلبه – و فی روایة اخری فاقر بها بقلبه – و حمدلله علیها بلسانه، لم ینفد كلامه حتی یامر الله له بالزیادة. (2)

هر بنده ای كه خدا به او نعمتی بدهد، پس معرفت قلبی به آن نعمت پیدا كند [در روایت دیگری است كه قلباً به آن نعمت اقرار كند] و با زبان هم خدا را بر آن نعمت حمد گوید، كلامش تمام نمی شود، مگر این كه خدا امر می فرماید كه آن نعمت بر او زیاد شود.

وعده بالاتری هم امام هادی علیه السلام از پدران گرامی خود، از امیر


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 2.
2- 2. بحار الانوار، جلد 71، ص:53، حدیث 80.

ص:96

المؤمنین علیه السلام نقل فرمودند:

ما انعم الله علی عبد نعمة فشكرها بقلبه الا استوجب المزید فیها قبل ان یظهر شكرها علی لسانه. (1)

خدا نعمتی را بر بنده ای فراهم نكرد كه او نیز شكر قلبی آن را انجام داده باشد، مگر این كه قبل از اظهار زبانی شكر، مستوجب ازدیاد نعمت می شود.

در این روایت، بشارت بالاتری آمده است، چرا كه شخص، صرفاً با شكر قلبی – طبق وعده الهی – مستحق مزید نعمت می شود.

در این جا باید یادآور شد كه بیان امام هادی علیه السلام به معنای بی اهمیت دانستن شكر زبانی نیست و اجازه بی توجهی نسبت به آن را به انسان نمی دهد، چنان كه بیشتر اهمیت شكر زبانی را با الهام از سخنان نورانی اهل بیت علیهم السلام گوشزد كرده ایم.

ازاین سخن، دو مطلب فهمیده می شود: نخست، اهمیت شكر قلبی، نسبت به مراتب دیگر شكرگزاری كه در واقع روح و جان همه آنهاست.

دوم، سرعت تحقق وعده خدا نسبت به ازدیاد نعمت، كه به محض انجام اولین مرتبه شكر، صورت می پذیرد.

نعمت بیشتر، مسئولیت بیشتر

خداوند منان، عمل به وعده خود را موكول به انجام همه مراتب شكر نفرموده، ولی البته وظیفه بنده این است كه نسبت به شكر عملی هم كوتاهی نكند و به انجام آن نیز مبادرت ورزد. سرعت بخشیدن


1- 1. بحار الانوار، جلد 71، ص:53، حدیث 83.

ص:97

خدای سبحان به تحقق وعده خویش، به معنای تجویز سستی در انجام مرات مختلف شكر نیست. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ما من عبد تظاهرت علیه من الله نعمة الا اشتدت مؤونة الناس علیه، فمن لم یقم للناس بحوائجهم فقد عرض النعمة للزوال.(1)

هیچ بنده ای نیست كه نعمتی برای او از جانب خدا برسد، مگر آن كه خرج (بار) مردم بر او فزونی و شدت می یابد. پس هر كس نیازهای مردم را برآورده نسازد، آن نعمت را در مرض نابودی قرار داده است.

هر نعمتی كه خدای عزوجل به انسان عطا می فرماید، مسئولیت خاصی – متناسب با آن نعمت – در قبال دیگران برای او پدید می آید.

مثلاً اگر ثروت و امكاناتی پیدا كند، مسئولیت رسیدگی به فقرا و نیازمندان بر عهده اش می آید. اگر آبرویی نزد مردم داشته باشدف نسبت به كسانی كه احتیاج به این آبرو دارند، مسئولیت خواهد داشت و ... در صورت كوتاهی كردن در انجام این مسئولیتها، آن نعمت خدا در معرض زوال قرار می گیرد. این مضمون با تعابیر مختلفی در روایات آمدهاست كه حكایت از اهمیت شكر عملی نسبت به نعمتهای خدا می كند. در حدیث دیگری امیر المؤمنین علیه السلام به جابر فرموده اند:

یا جابر! من كثرت نعم الله علیه كثرت حوائج الناس الیه، فان قام بما یجب لله منها عرض نعمته لدوامها، و ان ضیع ما


1- 1. وسائل الشیعة، جلد 11، ص:549، حدیث 2.

ص:98

یجب لله فیها عرض نعمته لزوالها.(1)

ای جابر! هر كس نعمتهای خدا بر او زیاد شود، نیازهای مردم هم نسبت به او زیاد می گردد. پس اگر حق واجب خدا را در آن نعمتها ادا كند، آنها را در معرض دوام و استمرار قرار داده و اگر حقوق الهی رادر مورد آنها تباه سازد، نعمت او را در معرض تباهی قرار داده است.

رسیدگی به نیازهای گوناگون مرم، در واقع ادای حقوق الهی در مورد نعمت اوست كه شكر عملی آن محسوب می شود. عدم التزام به شكر عملی نعمت، می تواند موجب سلب آن گردد.

شكلهای گوناگون «ازدیاد نعمت»

ازدیاد نعمت شكلهای مختلفی دارد. گاهی خداوند نعمتی را به نعمتهای قبلی می افزاید. مثلاً اگر تا امروز، از نعمت علم به اندازه فهم یك مسئله به كسی عطا كرده است، فردا میزان توانایی و آگاهی او را بیشتر نموده، قدرت درك چند مسئله را به او عطا فرماید.

گاهی هم ازدیاد نعمت به شكل ادامه یافتن آن در امتداد زمان می باشد. مثلاً سلامت را كه خداوند امروز داده است، فردا هم بدهد.

باید توجه داشته باشیم كه همه نعمتهایی كه در حال حاضر از آنها استفاده می كنیم، لحظه به لحظه به ما عطا می شود و ما می یابیم كه هیچ كدام از توانایی های لحظه آینده، الان در اختیار ما نیست. به عبارتی هیچ نعمتی در ما ذخیره نشده است. بنابراین اگر لحظه بعد،


1- 1. وسائل الشیعة، جلد 11، ص:550، حدیث 9.

ص:99

واجد نعمت سلامت و بینایی و شنوایی و ... گردیم، اینها نعمتهایی هستند كه خدای عزوجل در همان لحظه به ما لطف فرموده است و این عنایتی افزون بر نعمت سلامت لحظه قبل می باشد. به همین ترتیب، نعمتهای الهی ممكن است در بستر زمان گسترده شوند. پس، ازدیاد نعمت سلامت، لزوماً به این نیست كه سلامت فرد از سلامت امروز بیشتر باشد.

در نتیجه، تداوم نعمت از لحاظ زمانی مصداق وعده «لازیدنكم» می باشد، كه در بعضی روایات، تعبیر به «بقای نعمت» شده است. بقای نعمت، نقطه مقابل «زوال نعمت» است. طبق وعده الهی، تا وقتی كه شكر نعمتی گزارده شود، زوال نمی یابد. حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:

مكتوب فی التوراة اشكر من انعم علیك، و انعم علی من شكرك، فانه لا زوال للنعماء اذا شكرت و لا بقاء لها اذا كفرت، الشكر زیادة فی النعم و امان من الغیر.(1)

در تورات نوشته شده است: شكر كسی را كه به تو نعمتی عطا كرده است، بگزار. و اگر كسی تو را شكر كرد، به او نعمت بده. اگر شكر نعمتها گزارده شود، زوال نمی یابد. و اگر كفران شوند، باقی نمی مانند. شكر، سبب زیاد شدن نعمتها می شود و آنها را از تغییر یافتن، مصون و محفوظ می دارد.

به بندگان خدا توصیه شده كه اگر به كسی لطف كردید و او از شما تشكر كرد، در مقابل شكری كه او انجام داده است، لطف خود را به او


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 3.

ص:100

زیاد كرده، دوباره به او نعمت دهید. این عمل مورد رضایت خدا متعال است و خود نیز این گونه عمل می كند.

بقاء و زوال نعمت

شكر، باعث «بقاء» نعمت می شود و تا وقتی كه انسان كفران نكرده است، نعمت الهی «زوال نمی یابد». امام باقر علیه السلام فرموده اند:

لا ینقطع المزید من الله حتی ینقطع الشكر من العباد.(1)

فزونی نعمت از جانب خدا منقطع نمی شود، مگر این كه شكر از جانب بندگان قطع شود.

ازدیاد نعمت، یك امر دائمی است. خدای تعالی، پیوسته در حال اعطای نعمتهای مختلف به بندگان می باشد. تا وقتی كه شكر قطع نشود، این روال ادامه می یابد، ولی درصورت قطع شدن شكر، ممكن است سلب نعمت شود، چرا كه مصونیت از تغییر، فقط تا زمانی است كه شكر ادامه یابد. سنت الهی چنین است كه وقتی افراد خودشان در برابر نعمت خدا كفران نكنند، مبتلا به سلب آن نعمت نمی شوند.

إِنَّ اللَّ_هَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُ وا مَا بِأَنفُسِهِمْ (2)

پس اگر خدا نعمتی بخشید، تا زمانی كه كفران نشده، آن را سلب نمی كند. البته اگر افراد كفران نعمت كردند، لزوماً سلب نعمت صورت


1- 1. بحار الانوار، جلد 71، ص:56، حدیث 86.
2- 2. رعد، 11.

ص:101

نمی گیرد، چرا كه زوال نعمت، وعید خداوند است و تخلف از وعید نه تنها قبحی ندارد، بلكه نتیجه فضل الهی است.

بسیاری اوقات، خدای مهربان از روی فضل خود گناهكاران را عفو كرده، از تقصیرهای آنان می گذرد. ولی اگر خدای سبحان سلب نعمت كرد، باید دانست كه حتماً ناشكری صورت گرفته است و اگر كفران نعمت نبود، زوالی صورت نمی گرفت. امام باقر علیه السلام می فرماید:

ان الله قضی قضاء حتماً لا ینعم علی عبده نعمة فیسلبها ایاه قبل ان یحدث العبد ذنباً یستوجب بذلك الذنب سلب تلك النعمة، و ذلك قول الله: «ان الله لا بغیر ما بقوم حتی یغیروا ا بانفسهم».(1)

قضای حتمی خدا، این است كه اگر به بنده اش نعمتی عنایت فرماید، آن نعمت را از او نمی گیرد، مگر آن كه گناهی مرتكب شود كه استحقاق سلب آن نعمت را پیدا كند. و این مطلب، همان قول خداوند اتس كه فرمود: «خداوند وضعیت یك گروه را تغییر نمی دهد، مگر آن كه آنها خودشان وضع خود را دگرگون كنند».

این سنت الهی، یكی از مصادیق سبقت گرفتن رحمت خدا بر غضب اوست. بنابراین، هر چند گرفتن نعمت از امت، ظلم به آنها نیست، اما طبق آن چه خدای سبحان مقرر فرموده، تا زمانی كه امتی در برابر نعمت الهی كفران و قدر ناشناسی نكند، مبتلا به سلب آن نعمت نمی شوند.

«ذلك بان الله....


1- 1. تفسیر نور الثقلین، جلد 2، ص:488، حدیث 50.

ص:102

ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّ_هَ لَمْ یَكُ مُغَیِّرً ا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُ وا مَا بِأَنفُسِهِمْ (1)

این به دلیل آن است كه خداوند نعمتی را كه به یك گروه عطا فرموده، تغییر نمی دهد، مگر این كه آنها وضع خود را دگرگون سازند.

سنت الهی این است كه تا وقتی كفران نعمت نشده، نعمت را نگیرد.

ولی اگر كفران صورت گرفت، ممكن است با عدلش رفتار كرده، نعمت را بگیرد، و یا با فضلش برخورد نموده، چشم پوشی كند. پس اگر تغییر در نعمت صورت گرفت، باید مطمئن بود كه ناشی از كوتاهی بنده است.

گناه، عامل سلب نعمت

گناهی كه بخشوده نشود، وبال گردن انسان است و مانع رسیدن بسیاری از نعمتهای خدا به انسان می شود. لذا فرموده اند كه اگر روزی خدا به شما نرسید، استغفار كنید. چون ممكن است نرسیدن روزی از باب عقاب الهی باشد و خدای تعالی به دلیل گناهانی كه مرتكب شده اید، نعمت خود را تغییر داده باشد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

اذا استبطات الرزق فاكثر من الاستغفار، فان الله تعالی قال: استغفروا ربكم انه كان غفاراً یرسل السماء علیكم مداراً و یمددكم باموال و بنین (یعنی فی الدنیا) و یجعل لكم جنات و یجعل لكم انهاراً (یعنی فی الاخرة).(2)


1- 1. انفال، 53.
2- 2. آیه: نوح، 10 – 11. حدیث بحار الانوار،، جلد 78، ص:226، حدیث 96.

ص:103

اگر دیدی كه روزی كند شده است، زیاد طلب مغفرت كن، چرا كه خدای متعال فرموده است: «از خدایتان طلب مغفرت كنید، زیرا كه او بسیار بخشاینده است تا از آسمان، به صورت سیل آسا بر شما ببازد، و شما را به وسیله اموال و پسران كمك كن (امام صادق علیه السلام فرمود: منظور در دنیاست) «و برای شما باغها و رودهایی قرار دهد» (امام علیه السلام فرمود: منظور در آخرت است).

گناه، نعمتهای خدا را از انسان قطع می نماید، بنابراین اگر انسان، دوام و ازدیاد نعمت را می خواهد، باید قدردان ولی نعمت خود باشد و ازاو درخواست كند كه نعمتش را بیفزاید و از گناهان خویش استغفار نماید.

امام صادق علیه السلام به سفیان ثوری فرمودند:

یا سفیان! اذا انعم الله علیك بنعمة، فاحببت بقاءها و دوامها، فاكثر من الحمد و الشكر علیها فان الله عزوجل قال فی كتابه: لئن شكرتم لازیدنكم.(1)


1- 1 بحار الانوار، جلد 78، ص:226، حدیث 96. سفیان ثوری از اهالی كوفه و در عصر حضرت امام باقر و امام صادق علیهما السلام می زیسته ات و مجادلات و مباحثات او و اصحابش با حضرت صادق علیه السلام در كتاب كافی آمده است. در روایتی آمده است كه امام باقر علیه السلام به سدیر فرمودند: آیا می خواهی راهزنان دین خدا را به تو نشان دهم؟ سپس اشاره كردند به ابوحنیفه و سفیان ثوری كه عده ای در مسجد الحرام دور آنها حلقه زده بودند. كافی، جلد 1، ص:393. و در روایت دیگری چنین آمده است: سفیان ثوری به امام صادق علیه السلام گفت: خطبه رسول خدا صلی الله علیه و آله را در مسجد خیف برای ما بیان كن ... حضرت خطبه را خواندند و سفیان نوشت، وقتی شخص همراه سفیان، او را به مضمون حدیث متوجه كرد و فهمید كه با مسلك او سازگاری ندارد، آن چه را نوشته بود پاره كرد و به دوستش گفت: از این قضیه با هیچ كس سخن مگو! كافی، جلد 1، ص:403، نقدی بر مثنوی، انتشارات انصاریان برای شناخت بیشتر سفیان ثوری به كتاب «الاثنی عشریه» شیخ حر عاملی صفحات 35، 36 و 174 و تفسیر صافی ذیل آیه 32 سوره اعراف مراجعه فرمایید.

ص:104

ای سفیان! اگر خدا نعمتی به تو بخشید پس دوست داشتی كه این نعمت باقی بماند و دوام داشته باشد، حمد و شكر آن را زیاد انجام بده. زیرا خدای عزوجل در كتابش فرموده است: «اگر شكر كنید، من (نعمتهایم را) بر شما افزون می گردانم».

پس اگر واقعاً طالب بقاء و زیاد شدن نعمت هستیم، باید از راهش وارد شویم، همان طور كه خداوند متعال امر فرموده است.

وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا (1)

راه افزایش نعمت نیز، شكر آن است. اگر از غیر این طریق بخواهیم به ما نعمت برسد، مانند این است كه كسی به جای وارد شدن از در، بكوشد كه از دیوار، داخل خانه شود. این چیزی است كه هیچ عقل سلیمی آن را نمی پسندد، چون برای انجام هر كاری باید به دنبال سبب و راه متناسب با آن رفت. حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمودند:

لا تكن ممن ... یعجز عن شكر ما اوتی و یبتغی الزیادة فیما بقی.(2)


1- 1. بقره، 189.
2- 2. نهج البلاغه، فیض الاسلام، حكمت 142.

ص:105

از كسانی مباش كه... از شكر آن چه به او داده شده عاجز است (ولی به دنبال افزایش نعمت است) و در آن چه باقی مانده افزایش را طلب می كند.

زیاد شدن نعمت و تداوم آن، در حقیقت كار خداست. ولی سنت خدا چنین است كه هر كاری از طریق سبب متناسب با آن انجام می شود.

هر كس كه طلب زیادتی نعمت دارد، باید حمد خدا را به جای آورد كه خود وعده فرموده به سبب شكر، نعمت را افزایش دهد و آن را از بنده سلب نكند. بنابراین اگر در انجام وظیفه شكر مرتكب كوتاهی شده ایم و خود را مستحق تغییر نعمت پروردگار می دانیم (كه یقیناً چنین است) باید دست به دعا برداریم و به پیشگاه الهی عرضه بداریم:

اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم.(1)

(خدایا) ببخش گناهانی كه نعمتها را تغییر می دهد.

از خدای غفور رحیم می خواهیم كه كوتاهی ما در شكر نعمتهای خود را ببخشاید و بدین ترتیب ما را از سلب آنها و نزول بلایا مصون بدارد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 97، ص:341.

ص:106

ص:107

فصل پنجم : شكر واسطه نعمت

درس نهم: شكر واسطه های نعمت

لزوم شكر واسطه نعمت

می دانیم كه هر خیر و بركتی به انسان می رسد، از جانب خداست و همه كمالات مخلوقات، از طرف خدا نصیبشان شده است. بنابراین باید شكرگزار الطاف الهی باشند. اما توجه به این نكته ضروری است كه هر چند خداوند می تواند همه نعمتها را بدون واسطه نصیب بندگان كند، ولی سنت خود را چنین قرار داده كه از طریق اسباب و وسائط، نعمتهای خود را به ایشان برساند.(1)

البته، این خداست كه نعمتها را به بندگان می رساند، ولی او خود، واسطه هایی برای این كار قرار داده و


1- 1. ابی الله ان یجری الاشیاء الا بالاسباب – امام صادق علیه السلام بحار الانوار، جلد 2، ص:90، حدیث 15.

ص:108

این وساطت را هم خودش به آنها بخشیده است. وقتی نعمتی به وساطت واسطه ای به ما می رسد، در حقیقت خدا او را واسطه رسیدن نعمت به ما قرار داده است. لذا در مقام شكر گزاری، در درجه اول باید اعطا كننده اصلی (خدای منعم) را شكرگزاریم و بعد توجه كنیم كه به واسطه چه كسی این نعمت به دست ما رسیده است.

بدون این كه بخواهیم بین خدا و بنده شباهتی قائل شویم، برای فهم مطلب، مثالی ذكر می كنیم. در نظر بگیرید كه مدیر عامل شركتی به واسطه معادن خود، به كارمندانش خدمات ویژه ارائه می كند. این خدمات، از طریق مدیر عامل است، ولی كارمندان، خود را مؤظف می دانند كه از معاون نیز – به خاطر وساطت در ارائه خدمات – تشكر كنند.

پس بعد از توجه و قدردانی از منعم اصلی، نخستین امر واجب، تشكراز واسطه نعمت است. امیر المؤمنین علیه السلام به این حقیقت تذكر فرموده اند:

اول ما یجب علیكم لله سبحانه شكر ایادیه و ابتغاء مراضیه.(1)

اولین (حق) واجب خدای سبحان بر شما، این است كه ایادی او را شكر گزارید، و (به این وسیله) رضای او را طلب كنید (دنبال كسب رضای خدا بروید).

«ایادی» جمع «ایدی» و «ایدی» هم جمع «ید» است. كلمه «ید» به معنای «دست» به كار می رود. بنابراین «ایادی» جمع الجمع است.


1- 1. غرر الحكم، فصل 8، حدیث 504.

ص:109

دست «واسطه» عمل انسان است، چون انسان با دستش كار می كند.

«ایادی خدا» واسطه هایی هستند كه خدای عزوجل به وسیله آنها، نعمتهایش را به بندگان می رساند.(1)

با وجود این كه همه چیز از ناحیه خدا به مخلوقات می رسد، ولی گاهی مخلوقی در این مرحله واسطه می شود. مثلاً روزی رسان، خداست، ولی پدر، واسطه این كار می شود. بنابراین پدر، جزو ایادی خدا قرار می گیرد و باید شكر او هم ادا شود.

خدای سبحان به بندگانش تذكر داده كه شكر واسطه های نعمت خود را فراموش نكنند و شكر واسطه ها را لازمه شكر خودش دانسته است، تا آن جا كه بدون شكر ایادی، شكر خدا هم ادا نمی شود. امام رضا علیه السلام فرموده اند،

من لم یشكر المنعم من المخلوقین لم یشكر الله عز و جل.(2)

كسی كه رساننده نعمت از مخلوقات را شكر نگزاردف خدای عزوجل را شكر نكرده است.

در این روایت بر «واسطه های نعمت» تعبیر «منعم» اطلاق شده است، به اعتبار این كه ما نعمت را از طریق واسطه نعمت دریافت می كنیم.

كسی كه نسبت به شكر واسطه نعمت بی توجه باشد، در حقیقت در


1- 1. البته كلمه «ایادی» در لغت به معنای «نعم» هم به كار رفته است كه در آن صورت، شكر ایادی به معنای شكر نعمتها خواهد بود.
2- 2. عیون اخبار الرضا علیه السلام، جلد 2، ص:24.

ص:110

ادای شكر الهی كوتاهی كرده است. پس شكر خدا بدون انجام شكر نسبت به واسطه های نعمت، محقق نمی گردد. اگر بنده بخواهد در زمره شاكرین قرار گیرد، نمی تواند نسبت به واسطه های نعمت بی توجه باشد.

انسان با كوتاهی در این وظیفه مهم، در حقیقت مرتكب كفران نعمت می شود و استحقاق سلب نعمت پیدا می كند. در مقابل، راه حفظ كردن و باقی نگه داشتن نعمت، سپاسگزاری از خدا و واسطه های نعمت اوست.

امام رضا علیه السلام فرموده اند:

ایها الناس! اتقوا الله فی نعم الله علیكم فلا تنفروها عنكم بمعاصیه، بل استدیموها بطاعته و شكره علی نعمه و ایادیه.(1)

ای مردم! در مورد نعمتهای خدا كه بر شما فرو فرستاده، تقوا پیشه كنید، پس با ارتكاب معصیتهای الهی، نعمتهای او را از خود گریزان نكنید. بلكه با انجام طاعات الهی و با سپاسگزاری از نعمتهای او و واسطه های (نعمت) او، دوام نعمت را (از خدا) بخواهید.

چگونگی شكر واسطه های نعمت

حال باید ببینیم كه چگونه می توان شكر واسطه های نعمت را به جا آورد؟ امام سجاد علیه السلام در رساله حقوقیه خود، خطاب به صحابی وفادار خود ابوحمزه ثمالی، ضمن بر شمردن صاحبان حق و بیان حقوق هر


1- 1. بحار الانوار، جلد 49، ص:182.

ص:111

یك، نحوه قدردانی از آنها را آموزش داده اند. سفارش ایشان در مورد كس كه كار خوبی در حق انسان انجام داده، این است:

و اما حق ذی المعروف علیك فان تشكره و تذكر معروفه، و تكسبه المقالة الحسنة، و تخلص له الدعاء فیما بینك و بین الله عزوجل، فاذا فعلت ذلك كنت قد شكرته سراً و علانیة ثم ان قدرت علی مكافاته یوماً كافاته.(1)

حق كسی كه كارهای خوبی در حق تو انجام داده، این است كه از او شكرگزاری كنی، و كار خویش را ذكر كنی، و سخنان نیكو درباره او به كار ببری، و در ارتباطی كه با خدا داری، او را خالصانه دعا كنی، اگر چنین كنی، از او به صورت پنهان و آشكار سپاسگزاری كرده ای، و اگر روزی توانایی بر تلافی (كار خوب) او پیدا كردی، آن را تلافی كنی.

یكی از صاحبان حق «ذی المعرف» است، یعنی كسی كه كار خیری كوچك و یا بزرگ برای ما انجام دهد. هر كس كار خوبی برای ما انجام داد، صاحب حقی بر ما می شود. مثلاً اگر كسی برای ما دعائی كند، بر گردن ما حق پیدا می كند و ما نمی توانیم نسبت به حق او بی تفاوت باشیم.

اولین مرحله ادای وظیفه نسبت به چنین شخصی، این است كه كار خوب او، به زبان آورده شود، از كار خیرش به خوبی یاد شود، به زبان اظهار گردد و در حقیقت شكر زبانی نسبت به او ادا شود.


1- 1. بحار الانوار، جلد 74، ص:7.

ص:112

علاوه بر این كه انسان كار خوب «ذی المعروف» را به زبان می آورد، باید كاری كند كه به واسطه عمل خیرش، همه جا حسن او بیان شود و ذكر خیر او عمومیت یابد، تا دیگران هم، سخن خوب درباره او بگویند.

از دیگر حقوق او این است كه خالصانه برایش دعا شود. وقتی حال معنوی خوبی پیدا شد و انسان احساس كرد كه وقت مناسبی برای دعا كردن است، باید از روی اخلاص برای او دعا كند.

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرموده اند:

من اتاكم معروفاً فكافوه، و ان لم تجدوا ما تكافونه فادعوا الله له حتی تظنوا انكم قد كافیتموه.(1)

هر كس كار خوبی برای شما انجام داد، آن را برایش تلافی كنید.

و اگر نتوانستید به طریقی آن را تلافی كنید، در حق او به پیشگاه خداوند دعا كنید، تا وقتی یقین كنید كه كار خوب او را تلافی كرده اید.

بدین ترتیب انسان موفق خواهد شد كه در «آشكار» و «پنهان» شكر «ذی المعروف» را ادا كند. چرا كه هم در بین مردم لب به ثنای او گشوده است و هم در خفاء در حالتهای معنوی خود با خدایش بدون تظاهر و خودنمایی – او را دعا كرده و برایش طلب خیر نموده است.

البته مراحل شكرگزاری نسبت به او اینجا تمام نمی شود، بلكه باید در صدد باشد كه اگر روزی توانایی تلافی كار خوب او پیدا شد، حتماً این كار را انجام دهد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 75، ص:43.

ص:113

مراتب شكر واسطه نعمت

امیر المؤمنین علیه السلام نیز مراتب شكر نست به واسطه های نعمت را بیان فرموده و كوتاهی از آن را جایز ندانسته اند. حتی اگر كسی از انجام برخی مراحل شكر عاجز باشد، راه دیگری را جایگزین آن كرده اند، تا چیزی از حق منعم كاسته نشود. ایشان فرموده اند:

حق علی من انعم علیه ان یحسن مكافاة المنعم، فان قصر عن ذلك وسعه فعلیه ان یحسن الثناءف فان كل عن ذلك لسانه فعلیه معرفة النعمة و محبة المنعم بها، فان قصر عن ذلك فلیس للنعمة باهل.(1)

این حق بر عهده كسی كه نعمتی به او داده شده هست كه به صورت زیبایی (كار خوب) منعم را تلافی كند. پس اگر چنین كاری در حد توانش نبود، (از او) به خوبی تعریف و تمجید كند.

پس اگر زبانش توانایی انجام این كار را به طور شایسته نداشت، باید حداقل قدر آن نعمت را بشناسد و نسبت به كسی كه این نعمت را به او رسانده، قلباً محبت داشته باشد. پس اگر از این هم كوتاهی كند، اصلاً شایستگی برخورداری از آن نعمت را ندارد.

كسی كه به او نعمتی داده شده، باید به بهترین نحو، آن خوبی را جبران كند، یعنی به منعم خود احسان كند، در روایت، واژه «یحسن» به كار رفته است، یعنی ضمن این كه به لطف او «اقرار قلبی» دارد، باید «خوبی» او را به «خوبی» پاسخ داهد و احسانش را با احسان مقابله


1- 1. بحار الانوار، جلد 71، ص:50، حدیث 67.

ص:114

نماید. چرا كه جزا و مكافات خوبی، جز خوبی نیست.

هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ (1)

در مقابل، «اسائه» یعنی مرتكب «سوء» یا «بدی» شدن نسبت به محسن، از مصادیق كفران نعمت او می باشد.

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در ادامه روایت به ما آموخته اند كه اگر توان این كار را ندارید و نمی توانید به همان اندازه كه مورد لطف قرار گرفته اید، نیكی كنید و از عهده تلافی آن بر نمی آیید، باید ثنای او را به جا آورید، یعنی فضائلش را یاد كنید و خوبی های او را تعریف و تحسین كنید.

گاهی ممكن است نتوانید به خوبی از وی تعریف كنی و آن چه به زبان می آورید، متناسب و شایسته حق او نباشد. در این صورت، حداقل مؤظف هستید كه قدر نعمت او را خوب بدانید، یعنی بعد از این كه نعمت بودن آن را متذكر شدید، آن را واقعاً «نعمت» بدانید و از طریقی به نعمت بودن آن اقرار و اعتراف كنید و نقش واسطه را در رسیدن آن نعمت به خود تصدیق نمایید. هم چنین نسبت به او – از آن جهت كه به شما انعام كرده – محبت ورزید و قلباً او را دوست بدارید. این عمل قلبی یعنی محبت داشتن نسبت به منعم، كمترین درجه شكر است كه در هیچ صورتی نباید نسبت به آن كوتاهی كرد. امام علیه السلام در این مورد تعبیر «قصر» را به كار برده اند، چون این نوع كوتاهیس كردن – بر خلاف «قصر» فعل اختیاری انسان است و به فردی كه از انجام عملی «قاصر» (ناتوان)


1- 1. الرحمن، 60.

ص:115

است، اطلاق نمی شود. شخص، در كم گذاشتن محبت، مقصر است و لذا فرموده اند كه اصلاً شایستگی برخورداری از آن نعمت را ندارد.

كوتاهی كردن در انجام وظیفه شكر نسبت به واسطه نعمت، عمل ناپسندی است. خداوند متعال – كه ولی نعمت اصلی ما است – به وسیله اهل بیت علیهم السلام ما را نسبت به آن متذكر نموده و بدین ترتیب حجت را بر هر انسان عاقلی تمام كرده است.

غفلت از شكر واسطه های نعمت

برای این كه بتوانیم حقیقت شكر را نسبت به پروردگار به جای آوریم، نباید از شكر ایادی او غافل شویم. اگر نسبت به این امر كوتاهی كنیم، روز قیامت مورد سؤال خدای عزوجل قرار خواهیم گرفت.

از امام سجاد علیه السلام نقل شده است كه فرمودند:

ان الله ... یحب كل عبد شكور، یقول الله تبارك و تعالی لعبد من عبیده یوم القیامة: اشكرت فلانا؟ فیقول: بل شكرتك یا رب. فیقول: لم تشكرنی اذ لم تشكره. ثم قال: اشكركم لله اشكركم للناس.(1)

خدا... هر بنده بسیار شاكری را دوست دارد. خداوند تبارك و تعالی روز قیامت به یكی از بندگانش می فرماید: آیا از فلان شخص (از مخلوقات) تشكر كردی؟ پس می گوید: (از او تشكر نكردم) اما ای پروردگار من، شكر تو را به جای آوردم. خداوند متعال می فرماید: چون از او تشكر نكردی، مرا هم شكر نكردی.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 30.

ص:116

سپس امام علیه السلام فرمودند: شاكرین به خدا، شاكرین شما نسبت به مردم است.

امام علیه السلام، درس بسیار خوبی به ما داده اند، تا ما یاد بگیریم كه شكر واسطه های نعمت، شكر خداست و كوتاهی كردن از آن، كفران نعمت های خدا است. اگر از طرف بنده ای به ما نعمتی رسید، باید توجه داشته باشیم كه او واسطه نعمت است و منعم اصلی خداست، ولی باید به امر خدا، این واسطه را – برای رضای خدا – شكر گزاردیم. خدای عزوجل، شكر واسطه های نعمت را از مصادیق شكر خودش دانسته است.

پس برای این كه ما در زمره شاكرین واسطه های نعمت قرار گیریم و بتوانیم بدین وسیله شكر خدا را بیشتر و بهتر ادا كنیم، باید واسطه های نعمت را بشناسیم. چرا كه اولین مرحله شكر نسبت به هر نعمتی، معرفت و اظهار قلبی نسبت به آن است.

شكر نعمت والدین

«والدین» از مصادیق واسطه های نعمت هستند كه خداوند عزوجل در قرآن كریم، ما را نسبت به حقوق ایشان متذكر كرده است. به دنبال سفارش حضرت لقمان به فرزندش، در مورد این كه به خدا شرك نورزد چنین آمده است:

وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْكُرْ لِی وَلِوَالِدَیْكَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ (1)


1- 1. لقمان، 14.

ص:117

خداوند متعال در این آیه، نسبت به پدر و مادر – و خصوصاً مادر سفارش كرده است. چرا كه مادر برای پرورش فرزند، دچار ضعف و ناتوانی می شود. «و هن» به معنای سستی و ضعف، و عبارت «وهنا علی وهن» به منعنای ضعف روی ضعف است.

هر چه از مدت بارداری مادر می گذرد و به زمان وضع حمل نزدیكتر می شود. سستی و ضعفش بیشتر می گردد. كودك بعد از متولد شدن نیز به مادر وابسته است و جدا شدنش از مادر، دو سال طول می كشد تا دوران شیرخوارگی او طی شود.

خداوند متعال بعد از طرح این مطلب می فرماید كه ما سفارش كردیم: «ان اشكر لی و لوالدیك». «واژه آن» در این جا «تفسیریه» و برای تفسیر سفارش الهی و توضیح «وصینا» است. یعنی سفارش خدا این است كه من (خدا) و پدر و مادرت را شكر كن.

در نتیجه پس از اولین سفارش لقمان كه در مورد شكر خدا بود، دوباره مسئله شكر خدا و پدر و مادر – كه از ایادی نعمت او هستند – مطرح شده است و در آخر آیه آمده است: «الی المصیر» یعنی به این توصیه ها عمل كنید، چرا كه بالاخره به سوی من و و به درگاه من محشور خواهید شد و باید جوابگوی من باشید.

در تفسیر این آیه، روایات بسیاری در خصوص نیكی كردن به

ص:118

والدین – خصوصاً مادر نقل شده است. امام صادق علیه السلام فرمودند: جاء رجل الی النبی صلی الله علیه و آله فقال: یا رسول الله من ابر؟ قال: امك. قال: ثم من؟ قال: امك. قال: ثم من؟ قثال: امك. قال: ثم من؟ قال اباك.(1)

فردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و پرسید كه به چه كسی نیكی كنیم؟ حضرت فرمودند: به مادرت. سپس پرسید: در مرتبه بعد به چه كسی نیكی كنیم؟ فرمودند: به مادرت. برای بار سوم پرسید: به چه كسی فرمودند: به مادرت. پرسید: سپس به چه كسی؟ فرمودند: به پدرت.

پس نیكی كردن به مادر، سه درجه بر نیكی كردن به پدر مقدم است.

هر چند كه فرزند بیشتر به پدر منسوب می شود. ولی حق مادر از این جهت بزرگتر است. امام رضا علیه السلام ذیل همین آیه فرموده اند:

و امر بالشكر له و للوالدین، فمن لم یشكر والدیه لم یشكر الله تعالی.(2)

(خدای عزوجل) امر فرموده كه شكر او و پدر و مادر انجام شود.

پس كسی كه شكر پدر و مادرش را ادا نكند، شكر خدای متعال را به جا نیاورده است.

خدای سبحان، شكر ایادی نعمت را شكر خودش قرار داده است.

پس كسی كه در انجام آن كوتاهی كند، در حقیقت در حق خدا كوتاهی


1- 1. تفسیر كنز الدقائق، جلد 10، ص:245.
2- 2. همان، ص:247.

ص:119

كرده است. به دنبال سفارش به پدر و مادر، در آیه بعد چنین آمده است:

وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُ وفًا (1)

خدای متعال امر فرموده كه در دنیا با پدر و مادر، مصاحبت به «معروف» داشته باشیم. «معروف» به معنای پسندیده و در مقابل «منكر» است. یعنی وظیفه فرزند، این است كه نسبت به پدر و مادر خود خوش رفتاری كند و به گونه ای عمل كند كه در عرف انسانهای فهمیده و عاقل، بدرفتاری محسوب نشود. البته اگر آنها خواستند فرزند خود را به گناه و معصیت خدا وادار كنند، نباید آنها را اطاعت كند:

لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق.(2)

درمورد كاری كه معصیت خداست، اطاعت از هیچ مخلوقی روا نیست.

ولی در همین عدم اطاعت هم باید مؤدب و خوش برخورد باشد.

همان طور كه بیشتر بیان شد، خداوند مهربان خود شاكر بنده ای است كه در انجام وظیفه شكرش كوتاهی نكرده باشد. پس اگر فرزندی قدردان زحمت پدر و مادر خود بود، بهتر است كه آنها نیز كار خوب فرزند خود را شكر كرده ، بی تفاوت نباشند.


1- 1. لقمان، 15.
2- 2. تفسیر كنز الدقائق، جلد 10، ص:248.

ص:120

پرسشهای مفهومی از درسهای 8 و 9

1. در فرمایش «من اعطیس الشكر اعطی الزیادة» چرا از شكرگزاری تعبیر به «اعطاء شكر» فرموده اند؟

2. وعده ازدیاد نعمت در قبال شكر، چه شكلهایی ممكن است محقق شود؟

3. سنت الهی در مورد سلب نعمت از بندگان چیست؟

4. لزوم شكر واسطه های نعمت از چه جهتی است؟ غفلت از این امر چه پیامدی دارد؟

5. شكر واسطه های نعمت چگونه تحقق می یابد؟

ص:121

بخش دوم : شكر نعمت امام عصر علیه السلام

اشاره

ص:122

در بخش گذشته بر اهمیت لزوم شكرگزاری نعمتهای الهی واقف شدیم. باید دانست در میان نعمتهای بی شماری كه خداوند به انسان عطا فرموده، برخی را برتر از بقیه شمرده و كوتاهی در شكر آنها را به هیچ عنوان جایز ندانسته است. یكی از نشانه های مهمتر دانستن بعضی از نعمتها این است كه بر سؤال از آنها در پیشگاه الهی فوق العاده ارزشمند و والا هستند و انسانها باید نسبت به شكر یك یك آنها انجام وظیفه نماین، اما در عین حال نعمتهای مادی، با نعمت ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام قابل مقایسه نیستند. به همین جهت ما انسانها مؤظفیم كه بیش از هر نعمتی خود را در برابر نعمت وجود ایشان – پس از خدا و رسول صلی الله علیه و آله – مسئول بدانیم و ببینیم آیا حق آن را ادا می كنیم یا خیر. در این بخش همین مطلب مورد بحث قرار می گیرد.

ص:123

فصل اول : نعمت بودن امام عصر علیه السلام

درس دهم: امام علیه السلام نعمت بزرگ الهی

نعمت مورد سؤال خداوند

انسان برای این كه بتواند در وادی شكر پروردگار قدم گذارد، در درجه اول باید نعمت شناس باشد، یعنی بداند خداوند چه نعمتهایی را بر بندگانش ارزانی داشته است و از «نعمت» بودن آنها غافل نباشد.

البته نعمتهای الهی، سراسر وجو مخلوقات را فرا گرفته است. ولی خداوند متعال، برخی از نعمتهای خویش را نسبت به برخی دیگر، برتر قرار داده و كوتاهی كردن از شكر آنها را به هیچ عنوان جایز نشمرده است و تصریح فرموده كه از انسانها درباره آن سؤال می فرماید:

ص:124

لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ (1)

نعمتی كه روز قیامت مورد پرسش پروردگار قرار می گیرد. به تصریح مفسران معصوم قرآن، نعمت وجود اهل بیت علیهم السلام است. امیر المؤمنین علیه السلام در بیان این نعمت می فرمایند:

نحن النعیم.(2)

و نیز امام صادق علیه السلام تصریح فرموده اند كه:

نحن اهل البیت النعیم الذی انعم الله بنا علی العباد ... و هی النعمة التی لا تنقطع.

ما اهل بیت آن نعمتی هستیم كه خدا به سبب ما بندگان را نعمت داده است... و این نعمتی است كه منقطع نمی شود.

و سپس فرمودند:

و الله سائلهم عن حق النعیم الذی انعم به علیهم و هو النبی و عترته.(3)

و خداوند از حق این نعمتی كه به ایشان ارزانی داشته – یعنی پیامبر و عترت ایشان علیهم السلام از آنها سؤال می كند.

آیا ما به این حقیقت كه نعمت امام علیه السلام مورد سؤال قرار می گیرد،


1- 1. تكاثر، 8.
2- 2 بحار الانوار، جلد 24 ، ص:52، حدیث 5.
3- 3. تفسیر نور الثقلین، جلد 5، ص:663، حدیث 15.

ص:125

توجه داریم، آیا برای این كه خدای عزوجل ما را با امام زمان خود علیه السلام آشنا ساخته است، تا كنون سجده شكر به جا آورده ایم؟ آیا اصلاً ایشان را به عنوان نعمت می شناسیم؟ اگر معرفت شایسته ای به آن حضرت پیدا كنیم، آن گاه ایشان را بزرگترین نعمت خداوند در زندگی خود می شماریم و بیش از هر نعمت دیگری در صدد شكرگزاری نسبت به وجود پر بركتش بر می آییم، پس باید قبل از هر چیز به تبیین نعمت وجود امام علیه السلام بپردازیم كه از دو جهت «تكوینی» و «تشریعی» قابل بحث می باشد.

الف – نعمت بودن امام علیه السلام از جهت تكوینی

امام غائب، نعمت باطنی

اصل وجود امام علیه السلام نعمتی است كه منقطع نمی شود. پروردگار مهربان، همواره این نعمت را به آفریدگارش بدون هیچ گونه استحقاقی عطا فرموده و می فرماید: البته این نعمت، گاهی به صورت آشكار و گاه پنهان نصیب بندگان می شود، ولی آشكار یا پنهان بودن آن، در نعمت بودنش اثر ندارد. خداوند متعال در قرآن كریم به این مطلب توجه داده است:

أَسْبَغَ عَلَیْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَ ةً وَبَاطِنَةً (1)

امام كاظم علیه السلام در تفسیر این آیه، نعمت ظاهر و باطن را چنین معرفی فرموده اند:


1- 1. لقمان، 20.

ص:126

النعمة الظاهرة الامام الظاهر و الباطنة الامام الغائب.(1)

نعمت ظاهری، امام آشكار است و (نعمت) باطنی، امام غائب است.

از آن جا كه امام ظاهر در بین مردم شناخته شده است، آنها می توانند از طرق مختلف به ایشان رجوع كرده، از وجودشان بهره مند شوند. ولی چون مردم، شخص امام غائب و نشانی حضرتش را نمی شناسند، بنابراین از جنبه های بسیاری، از این نعمت الهی محروم مانده اند. البته غیبت امام، بهره وری ازنعمت ایشان را از جهات متعددی سلب كرده است، اما نفس وجود امام علیه السلام از بسیاری جهات دیگر نعمت است كه بهره مندی از آنها، موكول به شناخته شدن ایشان نیست. خداوند متعال بر همه خلایق منت گذاشته و در هر زمانی امامی قرار داده كه آثار وجودی این امام – مورد استفاده همگان قرار می گیرد و همه مخلوقات – اعم از مؤمن و كافر و مستضعف و ... از ایشان بهره مند می گردند. از این رو مناسب است كه به بررسی برخی جنبه های مشترك نعمت وجودی امام ظاهر و غائب بپردازیم، تا به نعمت بودن ایشان پی برده، قلباً شاكر وجودش گردیم. باشد كه سرچشمه های شكر، از قلب بر زبان و جوارح ما نیز جاری گردد.


1- 1. كمال الدین، باب 35، حدیث 7.

ص:127

فایده تكوینی بودن امام علیه السلام بر روی زمین

خداوند، نظام دنیا را به گونه ای قرار داده است كه بدون وجود امام علیه السلام امكان زندگی روی زمین وجود ندارد، چرا كه زمین به بركت امام علیه السلام قرار و آرامش پیدا كرده است. شواهد نقلی این مطلب بسیار است. در كتاب اصول كافی – كه یكی از معتبرترین كتب روائی شیعه است – بابی تحت عنوان «ان الائمة هم اركان الارض» وجود دارد.

«اركان» جمع «ركن» است و به چیزهایی گفته می شود كه باعث قوام و استواری باشند. ائمه علیهم السلام اركان زمین هستند، یعنی زمین به وجود ایشان استوار و قائم است. در این باب، سه روایت نقل شده كه همگی صراحت در ركن بودن ائمه علیهم السلام دارد. در روایت اول و سوم از قول امام باقر و امام صادق علیهما السلام آمده است كه:

جعلهم الله اركان الارض ان تمید باهلها.(1)

خدا ایشان را اركان زمین قرار داده تا اهلش را به اضطراب و تزلزل در نیاورد.

در حدیث دوم امام صادق علیه السلام فرموده اند:

جعلهم الله اركان الارض ان تمید بهم.

خدا ایشان را اركان زمین قرار داده است، تا این كه آنها را به تزلزل و اضطراب نیندازد.

«یمید» یعنی به نوسان و لرزش در می آی و به حركت كردن زمین در هنگام زلزله گفته می شود. در زمان زلزله، زمین قابل سكونت


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب ان الائمة هم اركان الارض، حدیث 1 و 3.

ص:128

نیست، یعنی اهلش نمی توانند روی آن آرامش پیدا كنند و دیگر، زمین نمی تواند مسكن (محل سكونت) باشد.

پس اگر امام نباشد، زمین قرار و آرامش نخواهد داشت. خداوند به وسیله اهل بیت علیهم السلام زمین را مستقر ساخته، تا در آن آرامش برقرار شود. ارزش این نعمت (امكان سكونت) در شرایط زلزله آشكار می گردد. وقتی كه لحظاتی در منطقه ای زلزله ای می آی، زندگی همه ساكنان آن مختل می شود. این كه هم اكنون زمین مثل گهواره زیر پای ما قرار گرفته است، به بركت وجود مقدس حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه می باشد، و گرنه، زمین مسكونی نبود.

امام صادق علیه السلام وضعیت دنیا را بدون حجت چنین ترسیم می نمایند.

لو بقیت الارض بغیر امام لساخت.(1)

اگر زمین بدون امام بماند فرو می ریزد.

«ساخ» یعنی «غاص» كه از «غوص» می آید. وقتی چیزی در آب فرو می رود، به آن «غوص» گفته می شود (غواص، از همین خانواده است).

اگر زمین فرو برود نمی تواند موجودات را روی خودش نگه دارد، یعنی از انتفاع و بهره بردای به عنوان زمین و محل سكونت خارج می گردد. پس این یك واقعیت است كه بقاء زمین به وجود امام علیه السلام است. بالاتر این كه نه تنها زمین، بلكه آسمان هم به بركت امام علیه السلام نگه داشته شده است. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در حدیثی كه یكایك امامان را به جابر معرفی فرمودند، تصریح كرده اند كه:


1- 1. كافی، كتاب الحجة، باب ان الارض لا تخلو من حجة، حدیث 10.

ص:129

بهم یمسك الله السماء ان تقع علی الارض الا باذنه و بهم یحفظ الله الارض ان تمیذ باهلها. (1)

خدا به وسیله ایشان، آسمان را از این كه جز به اجازه او بر زمین افتد، نگاه می دارد، و به وسیله ایشان، زمین را حفظ می كند كه اهل خود را به تزلزل در نیاورد.

افتادن آسمان بر زمین، نشانه به هم خوردن نظام آفرینش است.

خدای عزوجل به بركت وجود اهل بیت علیهم السلام آسمان را مانند سقفی بر سر ما نگاه داشته و فاصله مناسبی میان آن با زمین قرار داده است. این كه نظام دنیا با حساب دقیق خود اداره می گردد، به بركت نعمت وجود امام علیه السلام است.

علاوه بر این كه نظام آسمان و زمین به بركت امام علیه السلام باقی است، بقیه اموری كه برای «حیات» انسان ضرورت دارد نیز متوقف بر وجود امام علیه السلام است. امام صادق علیه السلام فرموده اند:

... بنا اثمرت الاشجار و اینعت الثمار و جرت الانهار، و بنا ینزل غیث السماء و ینبت عشب الارض... (2)

به سبب ماست كه درختان میوه می دهند و میوه ها به ثمر می رسند و رودها جاری می شوند، و به سبب ما باران از آسمان می بارد، و به سبب ما گیاهان و سبزیجات زمین می رویند.

همه نعمتهایی كه در اختیار انسان قرار گرفته، به بركت امام علیه السلام است. اگر میوه ها و درختان و رودها و ... را حذف كنیم، حیاتی باقی


1- 1. بحار الانوار، جلد 27، ص:120.
2- 2. اصول كافی، كتاب الحجة، باب النوادر، حدیث 5.

ص:130

نخواهد ماند. این حدیث نعمتهایی را بیان می كند كه سبب زنده ماندن موجودات می شود. چرا كه اگر بارانی از آسمان نبارد و آب نباشد و گیاهی نروید، هیچ حیوان و انسانی زنده نمی ماند.

بنابراین بهره بردن از هر یك از نعمتهای الهی، بستگی به نعمت وجود امام علیه السلام دارد. به واسطه وجود مقدس ایشان، همه موجودات زنده – اعم از گیاهان و حیوانات و انسانها – می توانند زنده و باقی بمانند.

این نوع بهره مندی موجودات از امام علیه السلام فرع بر شناخته شدن ایشان نیست. مخلوقات، چه امام علیه السلام را بشناسند و چه نشناسند، چه تسلیم ایشان بشنوند و یا هیچ اعتقادی به ایشان نداشته باشند. در هر حال به «بركت وجود امام علیه السلام» روی زمین سكونت دارن و از نعمتهای مختلف آن بهره می برند.

البته باید توجه داشته باشیم كه این وساطت ائمه علیهم السلام خواست تكوینی خداست و خواست غیر او هیچ مدخلیتی در این نحوه اداره دنیا ندارد. اگر خدا می خواست، می توانست طریقی دیگر در آفرینش مقرر فرماید. ولی از ابتدای آفرینش، اراده خدا به این تعلق گرفته كه در همه نعمتهای الهی، اهل بیت علیهم السلام وساطت داشته باشند. بدین ترتیب هر انسان عاقلی بر خود واجب می داند كه شكر این واسطه های نعمت را به جا آورد و كوتاهی در این امر را جایز نمی شمارد. ناگفته نماند كه وساطت ائمه علیهم السلام در رسیدن نعمتهای خدای سبحان به انسان، به صورتی نیست كه مشهود و محسوس همگان باشد، بلكه اصولاً یك امر غیبی و خارج از حیطه حواس آدمی است. بنابراین تنها راه اثبات آن،

ص:131

دلایل نقلی (آیات و روایات) است، مگر آن كه به طور استثنایی برای بعضی به گونه غیر عادی مشهود شود كه این نتیجه لطف و عنایت خاص خدا به ایشان است.

ص:132

درس یازدهم: امام علیه السلام مالك دنیا و آخرت

زمین و همه محصولات آن، ملك امام علیه السلام

در درس گذشته ركن بودن امام علیه السلام نسبت به زمین را دانستیم و روشن شد كه نفس وجود امام علیه السلام دارای مجموعه ای از فواید تكوینی است، چه این حقیقت برای كسانی روشن و مورد قبول باشد و چه آن را قبول نداشته باشند و یا این كه اصلاً چنین چیزی را ندانند. این علم یا جهل و عقیده داشتن یا نداشتن هیچ اثری در واقعیت امر ندارد. برای دانستن سر این مطلب، باید به این حقیقت توجه كنیم كه اصولاً خدای متعال زمین را برای امام علیه السلام خلق نموده است و ایشان مالك واقعی زمین و ثمرات آن هستند. در كتاب اصول كافی بابی تحت عنوان «ان الارض كلها للامام علیه السلام» آمده است. روایات این باب بیان می كنند كه خداوند زمین را ملك امامان علیهم السلام قرار داده و آنها را در نحوه استفاده از زمین آزاد گذاشته است. در این قسمت به ذكر چند نمونه از روایات این

ص:133

باب اكتفا می نماییم:

عن ابی جعفر علیه السلام قال: وجدنا فی كتاب علی علیه السلام: «ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العافیة للمتقین».(1)

انا و اهل بیتی الذین اورثنا الله الارض، و نحن المتقون، و الارض كلها لنا.(2)

امام باقر علیه السلام فرمود: در كتاب علی علیه السلام چنین یافتی: «زمین از آن خداست كه آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد می بخشد و عاقبت از آن متقیان است». (امیر المؤمنین علیه السلام نوشته اند:) من و اهل بیتم كسانی هستیم كه خدا زمین را به ارث به آنها واگذار نموده است، و ما پرهیزكاران هستیم، و همه زمین از آن ماست.

خدایم متعال، زمین را با تمام آن چه در آن هست یا از آن به دست می آید، به امام علیه السلام بخشیده است. پس باید به راستی قبول داشته باشیم كه همه نعمتهای زمین، ملك امام است. ایشان می توانند برای استفاده دیگران شروطی قرار دهند و تصرف در ملك ایشان بدون رضای مالك، مسلماً حرام خواهد بود. از طرف دیگر، ائمه علیهم السلام مجاز هستند كه از ملك خود به هر كس كه می خواهند ببخشند. حدیث ذیل، شاهد این مطلب است:

فردی به نام «مسمع» مالی را در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام آورد و امام علیه السلام آن را نپذیرفته، برگرداندند. راوی حدیث می گوید: از «مسمع» پرسیدم: چرا حضرت مالی را كه برای ایشان بردی،


1- 1. اعراف، 128.
2- 2. اصول كافی، كتاب الحجة، باب ان الارض كلها للامام علیه السلام، حدیث 1.

ص:134

به خودت برگرداندند؟ جواب داد: من وقتی خدمت امام صادق علیه السلام رفتم، عرض كردم: «آقا این پولهایی كه خدمت شما آوره ام، مربوط به امور غواصی بحرین است كه به من واگذار شده است. و در غواصی خود، چهار صد هزار درهم پیدا كرده ام.

خمس آن، هشتاد هزار درهم می شود كه آن را خدمتتان آورده ام.

و نخواستم در این حق شما كه خداوند تبارك و تعالی در اموال ما قرار داده است تصرف كنم. حضرت جواب فرمودند:

او مالنا من الارض و ما اخرج الله منها الا الخمس؟!

آیا حق ما از زمین و محصولات آن فقط در حد یك پنجم است؟

یا ابا سیار ان الارض كلها لنا. فما اخرج الله منها من شیء فهولنا.

ای ابا سیار! همه زمین از آن ماست. پس هر چه خدا از آن بیرون می آورد نیز از آن ماست.

مسمع (كه تازه متوجه این واقعیت شده و شیعه مبتدی نیز بوده است) عرض كرد: پس من همه مال را خدمت شما بیاورم؟ امام علیه السلام فرمودند:

قد طیبناه لك و احللناك منه، فضم الیك مالك.

ما آن را برای تو پاك و حلال قرار دادیم پس مال خود را بردار و ببر.(1)


1- 1. البته این حلال كردن امام علیه السلام مورد شخصی بوده است نه این كه به طور كلی ائمه علیهم السلام حق خمس خویش را در زمان غیبت به شیعیان خود بخشیده باشند.

ص:135

در ادامه، حضرت توضیح فرمودند كه:

كل ما فی ایدی شیعیتنا من الارض فهم فیه محللون حتی یقوم قائمنا... و اما ما كان فی ایدی غیرهم، فان كسبهم من الارض حرام علیهم، حتی یقوم قائمنا فیاخذ الارض من ایدیهم و یخرجهم صغرة.(1)

هر چه از زمین در اختیار شیعیان ماست، برایشان حلال است تا روزی كه امام عصر علیه السلام قیام كند... ولی دارائی های غیر شیعه، پس بهره ای كه از زمین می برند حرام است، تا زمانی كه قائم ما قیام كند، پس ایشان زمین را از دستشان می گیرد و آنها را با خواری بیرون می كند.

به صورت ظاهر، همه انسانها اعم از شیعه و غیرشیعه، به طور مساوی می توانند از ملك امام علیه السلام استفاده كنند، ولی تصرف در ملك ایشان بدون رضایشان حرام است. البته رضای ایشان عین رضایت پروردگار است. یعنی در حقیقت رضای خدا در این است كه فقط اهل ولایت، حق استفاده مشروع از زمین و محصولات آن را دارند و خواست اهل بیت علیهم السلام حكایت از خواست خدای متعال می كند:

و ما تشاوون الا ان یشا الله (2)

از امام هادی علیه السلام ذیل این آیه شریفه نقل شده:


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب ان الارض كلها للامام علیه السلام، حدیث 3.
2- 2. دهر، 30.

ص:136

ان الله جعل قلوب الائمة مورداً لارادته. فاذا شاء الله شیئاً شاؤوا. و هو قول الله: «و ما تشاؤون الا ان یشاء الله».(1)

خداوند دلهای امامان علیهم السلام را محل ورود اراده خود ساخته است كه اگر خدا چیزی را بخواهد، آنها هم همان را می خواهند. و این گفته خداوند است كه: «و شما جز آن چه خدا می خواهد، نمی خواهید».

پس هر چه امام علیه السلام می خواهد، در حقیقت همان چیزی است كه خدا خواسته است. ائمه علیهم السلام هوی و هوس ندارند كه مطابق آن اعلام رضا یا عدم رضا كنند. بلكه رضای ایشان همان رضای خداست. اگر امام علیه السلام از امری خشنود باشد، خداوند هم از آن خشنود است و اگر ناخشنود باشد، خداوند هم از آن ناخشنود است. در حقیقت رضا و سخط پروردگار را از طریق رضا و سخط اهل بیت علیهم السلام باید فهمید. (2)

خلق همه دنیا برای امام علیه السلام

اشاره

خداوند متعال، نه تنها زمین، بلكه همه دنیا را برای امام علیه السلام آفریده است. امام علیه السلام فرمودند:

الدنیا و ما فیها لله تبارك و تعالی و لرسوله و لنا. فمن غلب علی شیء منها، فلیتق الله و لیؤد حق الله تبارك و تعالی


1- 1. بحار الانوار، جلد 24، ص:305، حدیث 4.
2- 2. پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند: ان الله یغضب فاطمة و یرضی لرضاها فضائل الخمسة، جلد 3، ص:189، به نقل از منابع اهل سنت به درستی كه خداوند، با غضب فاطمه علیها السلام غضبناك شده، با رضای او راضی می گردد.

ص:137

و لیبر اخوانه. فان لم یفعل ذلك، فالله و رسوله و نحن براء منه.(1)

دنیا و هر آن چه در آن است، متعلق به خدا و رسولش و ما (اهل بیت) علیهم السلام است. پس هر كه چیزی از مال دنیا به دست آورد، باید تقوای خدا پیشه سازد و حق خدای تبارك و تعالی را ادا سازد و با برادرانش نیكی كند. و اگر چنین نكند، خدا و رسولش و ما از او بیزار خواهیم بود.

بنابراین، حوزه مالكیت امام علیه السلام به زمین محدود نمی گردد، بلكه خارج از زمین هم هر چه در دنیا وجود دارد، متعلق به ایشان است.

برای نمونه خورشید – به عنوان منبع انرژی – متعلق به امام علیه السلام است و هر كه از این انرژی استفاده می نماید، حداقل باید صاحب آن را بشناسد و خود را مدیون آن بداند. در شب اگر به بركت نور مهتاب، راه خود را می یابیم و از دیگر خواص ما بهره مند می شویم، باید به صاحب آن توجه كنیم و رضای او را مدنظر داشته باشیم.

در روایت ذكر شده، معصوم علیه السلام شرط رضای خود در استفاده از نعمتهای دنیا را، رعایت حقوق خدا و مؤمنان و دوری از گناه (تقوی) شمرده اند. در حقیقت فرموده اند كه با این سه شرط حق دارید در ملك ما تصرف كنید و در غیر این صورت، ما از شما بیزار خواهیم بود.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب ان الارض كلها للامام علیه السلام، حدیث 2.

ص:138

امام علیه السلام مالك آخرت

سلطنت امام علیه السلام محدود به دنیا نیست، بلكه خدای تبارك و تعالی آخرت را هم برای ایشان خلق نموده است. همان طور كه صاحب اختیار همه دنیا می باشن، اختیار كامل در عطای اخروی نیز به ایشان داده شده است. در حقیقت، ثواب و عقاب اخروی، مطابق خواست امام علیه السلام بین مؤمنان و كافران تقسیم می شود. ایشان از طرف خدا مجاز است كه هر كه را بخواهد و در نجات ازعذاب دستگیری كند یا این كه فردی را به حال خودش رها سازد و یا ارتقاء درجه و مقام به او بدهد.

به هر حال، تقسیم فضل و رحمت الهی به دست ایشان سپرده شده است، ولی البته كاری كه ظلم و مخالف عدل باشد، از ایشان هرگز سر نمی زند.

ابوبصیر می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم: «آیا امام نباید زكات بدهد»؟ فرمودند:

احلت یا ابا محمد! اما علمت ان الدنیا و الاخرة للامام یضعها حیث یشاء و یدفعها الی من یشاء جائز له ذلك من الله.(1)

سخن محال گفتی، آیا نمی دانی دنیا و آخرت از آن امام است، هر جا بخواهد آنها را قرار می دهد و به هر كس بخواهد واگذار می كند، از طرف خدا چنین حقی به ایشان داده شده است؟! خدای متعال، دنیا و آخرت را به اهل بیت علیهم السلام بخشیده است و


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب ان الارض كلها للامام علیه السلام، حدیث 4.

ص:139

ایشان به هر كس كه بخواهند، به هر اندازه كه صلاح بدانند، می توانند عطا كنند. خداوند، اعمال هر اراده ای را از ایشان در امور دنیا و آخرت، مجاز شمرده است و آنها از طرف خدا مجاز هستند كه بهشت و جهنم را بین افراد تقسیم كنند.

البته چون این بزرگواران، بندگان برگزیده و تربیت شدگان خاص الهی هستند، خواست ایشان عین خواست خدا بوده، از روی هوی و هوس شخصی نیست. بنابراین معیارهایی كه برای تقسیم ثواب و عقاب الهی دارند، یا این كه در چه موردی با عدل و در چه موردی با فضل رفتار كنند، دقیقاً مبین معیارهای الهی در این موارد است. به تعبیر دقیق تر، اصولاً اراده ثواب یا عقاب خدا و عدل یا فضل او، در هر موردی، از خواست و عمل اهل بیت علیهم السلام معلوم و مشخص می گردد، چون اراده ایشان جدا از اراده خدا نیست. با این ترتیب، تقسیم كردن بهشت و جهنم به وسیله امام علیه السلام همان تقسیم خداست، نه چیزی غیر از آن. به همین جهت است كه امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند:

انا قسیم الله بین الجنة و النار، لا یدخلها داخل الا علی حد قسمی.(1)

من از طرف خدا قسمت كننده بین بهشت و دوزخ هستم، به طوری كه هیچ كس داخل آنها نمی شود، مگر به صورتی كه من قسمت كرده ام.

پس امیر المؤمنین علیه السلام و دیگر امامان علیهم السلام، «قسیم الجنة و النار» از طرف خدای عزوجل هستند. این مطلب را اهل سنت هم درباره


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب ان الائمة هم اركان الارض، حدیث 3.

ص:140

حضرت مولی الموحدین علیه السلام نقل كرده اند.(1)

این شأن بر مبنای معارف نورانی شیعه، اختصاص به امیر مؤمنان علیه السلام ندارد، بلكه سایر ائمه علیهم السلام هم دارای این اختیار هستند. در این جا قسمت كننده خود امام علیه السلام است و چیزی را كه ملك خودشان است، با اجازه ای كه خدا به ایشان داده، قسمت می كنند. چون با اذن و خواست خدا این كار را انجام می دهند،

در حقیقت «قسیم الله» یعنی قسمت كننده از طرف خدا هستند، یعنی قسمت كردن آنها، در واقع قسمت كردن خداست و كار ایشان در حقیقت كار خداست.

وساطت امام علیه السلام در انعام خدا به خلق

از مجموع آن چه در این فصل بیان شد، این نتیجه بسیار مهم به دست می آید كه همه نعمتهای دنیوی و اخروی به بركت امام علیه السلام و از صدقه سر ایشان به دیگر مخلوقات خدا می رسد. همه این نعمتها در اصل، متعلق به امام علیه السلام است و به لطف و عنایت ایشان دیگران حق استفاده از


1- 1. در كتاب شریف «فضائل الخمسة من الصحاح الستة» مرحوم فیروزآبادی بابی را به همین عنوان اختصاص داده اند كه در آن احادیثی از كتب معتبر اهل سنت نقل كرده اند. دو حدیث آن عبارتند از: 1. قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «یا علی انت قسیم الجنة و النار یوم القیامة» ای علی تو قسمت كننده بشت و جهنم در روز قیات هستی. 2. قال له علی علیه السلام: «انت قسیم الجنة و النار فی یوم القیامة تقول للنار: هذا لی و هذا لك» پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود، تو در روز قیامت، قسمت كننده بهشت و جهنم هستی، به آتش می گویی، این از آن من و آن یكی از آن توست. فضائل الخمسة، جلد 3، ص:132، به نقل از صواعق المحرقه ابن حجر، ص:75.

ص:141

آنها را پیدا می كنند. لذا می توانیم تعبیر «واسطه» و «وساطت» را در حق امام علیه السلام به كار بریم و بگوییم «ایشان واسطه همه نعمتهای الهی بر ما هستند و یا این كه همه نعمتهای خدا به وساطت ایشان به ما می رسد». چون اهل بیت علیهم السلام ایادی (واسطه های) پروردگار در انعام او به خلق هستند، مناسب است معرفت خود را نسبت به وساطت ایشان در نعمتهای الهی عمیق تر كنیم.

امام صادق علیه السلام به یكی از شیعیان خود فرمودند:

یا داود لولا اسمی و روحی ما اطردت الانهار و لا اینعت الثمار و لا اخضرت الاشجار.(1)

ای داود! اگر نام و روح من نبود، رودها به هم پیوسته (جاری) نبودند و میوه ها به ثمر نمی نشستند و درختان سرسبز نمی شدند.

آن چه امام صادق علیه السلام بر شمرده اند، نعمتهایی هستند كه حیات دنیوی ما را رقم می زنند و اگر اینها را حذف كنیم، موجودات نمی توانند زنده بمانند. علاوه بر نعمت حیات كه برای موجودات زنده نعمت جانشین ناپذیری است، اصولاً نظم موجود در آسمان و زمین و از این بالاتر نعمتهای روحی و معنوی كه از نعمتهای مادی مهمتر است نیز به وساطت امام علیه السلام به عالم می رسد. در زیارت جامعه كبیره خطاب به ائمه علیهم السلام چنین می خوانیم:

بكم ینزل الغیث و بكم یمسك السماء ان تقع علی الارض الا باذنه، و بكم بنفس و یكشف الضر، بكم اخرجنا الله


1- 1. بحار الانوار، جلد 47، ص:100، حدیث 120.

ص:142

من الذل و فرج عنا غمرات الكروب و انقذنا من شفا جرف الهلكات و من النار. (1)

خدا فقط به سبب شما یاران نازل می كند، (2)

به سبب شماست كه خدا آسمان را نگاه می دارد كه روی زمین نیفتد (نظم موجود بین آنها حفظ شود)، به واسطه شماست كه خدا ناراحتی ها را رفع می كند و گرفتاریها را تنها به وسیله شما از بین می برد. خدا فقط به سبب شما ما را از خواری و پستی بیرون آورده و گرفتاریهایی را كه در آن فرو رفته ایم، برطرف نموده است و (خدا فقط به واسطه شما) ما را از سقوط در وادی هلاكت و آتش (عذاب خویش) نجات داده است.

وساطت اهل بیت علیهم السلام در نعمتهایی مانند نزول باران و قرار گرفتن آسمان بر فراز زمین و ... جنبه مادی دارد. ولی اهل بیت علیهم السلام در نعمتهای معنوی و روحی نیز واسطه هستند، چرا كه خدای عزوجل به سبب ایشان آرامش برقرار می كند. ثبات و تعادل روحی انسان و نداشتن ناراحتی و گرفتاری، تنها و تنها به بركت ائمه علیهم السلام است.و هرگاه در ورطه گرفتاریها فرو رویم، منحصراً به سبب ایشان گشایش ایجاد می گردد و در نهایت، فقط با دستگیری معنوی ایشان، انسان می تواند به سعادت اخروی دست یافته، از آتش جهنم نجات یابد.

جناب حسین بن روح نوبختی، نایب سوم امام زمان علیه السلام در دوران


1- 1 بحار الانوار، جلد 102، ص:131.
2- 2. تقدیم «بكم» بر افعالی مانند ینزل، یمسك، ینفس، یكشف، آخر جناو... انحصار را می رساند، یعنی [فقط] به سبب شما، [نه غیر شما] خداوند متعال چنین می كند.

ص:143

غیبت صغری، از قول ایشان در ضمن زیارتی كه برای ماه رجب تعلیم فرمودند، نقل كرده است كه:

فیكم یجبر المهیض و یشفی المریض و عندكم ما تزداد الارحام و ما تغیض.(1)

شكستگی ها فقط به واسطه شما التیام پیدا می كند، و بیماران صرفاً به وسیله شما بهبودی می یابند، و كم و زیاد شدن آن چه از رحم مادران خارج می شود، نزد شماست.

«جبر» به معنای جوش دادن و ترمیم كردن است و در مقابل «كسر» به معنای شكستن می باشد. به ترمیم و جوش دادن استخوان شكسته شده، «جبر كسر» می گویند و معمولاً در التیام شكستگی ها تعبیر «یجبر» به كارمی رود. بنابراین هر نوع شكستگی كه در جسم و یا روح و قلب كسی به وجود آید، به واسطه امام علیه السلام جبران می شود. التیام همه زخمها به دست ایشان است و اگر مریضی شفا پیدا می كند، به بركت اهل بیت علیهم السلام می باشد. هم چنین در روایت تصریح فرموده اند كه اگر ارحام زیاد و كم می زایند، یعنی اگر كسی كم می زاید و دیگری فرزند بیشتری به دنیا می آورد و نیز كامل یا ناقص به دنیا آوردن جنین، همه اینها به وساطت ائمه علیهم السلام است. بنابراین نعمت اعطای فرزند یا فرزند سالم از بركت وجود امام علیه السلام است. نتیجه این كه بهره بردن از همه نعمتها و دفع همه نقمت ها به واسطه امام علیه السلام صورت می پذیرد و خداوند متعال، نعمتهای دنیوی و اخروی را تنها از طریق ایشان به مخلوقات ارزانی می دارد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص:195.

ص:144

درس دوازدهم: امام علیه السلام واسطه فیض

اشاره

در درس گذشته دانستیم كه همه نعمتهای الهی – اعم از دنیوی و اخروی – به واسطه امام علیه السلام به مخلوقات می رسد و ایشان واسطه فیض الهی هستند.

توضیحی در معنای وساطت فیض

اگر بخواهیم توضیحی درباره نحوه وساطت فیض ائمه علیهم السلام بدهیم، باید ابتدا توجه داشته باشیم كه این مطلب فراتر از قلمرو كشف عقلانی است و در واقع عقل، نفیاً و اثباتاً در این موضوع حكمی ندارد. بنابراین اگر چیزی بتوان گفت، صرفاً بر مبنای ادله نقلی – اعم از قرآن و احادیث – است. لذا اصل وساطت ائمه علیهم السلام در نعمتهای الهی به وسیله دلایل نقلی اثبات می شود و درباره چگونگی آن هم باید ببینیم آیا در قرآن و روایت توضیحی آمده است یا خیر. اگر مطلب روشنی دراین زمینه یافت شود، می توان در این باره سخن گفت، و گرنه بهتر است سكوت

ص:145

كرده، علم آن را به اهلش – كه ائمه علیهم السلام هستند – واگذار كنیم.

وقتی با این توجه به دلایل نقلی رجوع كنیم، به بیانات مختلفی از ائمه علیهم السلام در نحوه وساطت فیض ایشان بر می خوریم كه «ارائه یك معنای مشخص» را به صورت قطعی و نهایی در این مسئله برای ما مشكل می سازد. اینك به تبیین یكی از این فرمایش ها و توضیح ادله آن اكتفاء می كنیم. (1)

واسطه های قبض روح

اشاره

حدیثی از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده كه وساطت ملك الموت و ایادی ایشان را در قبض روح زندگان مطرح فرموده اند. مقدمه حدیث چنین است: فردی بی دین خدمت حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می آید و به ایشان عرض می كند: اگر در قرآن تناقض نبود، من دین شما را می پذیرفتم! حضرت فرمودند: تناقض قرآن در چیست؟ او آیاتی از قرآن را كه به نظرش متناقض آمده بیان می كند و می گوید: در قرآن، یك جا آمده است:

قُلْ یَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ (2)

و در جا دیگر چنین است:


1- 1. ما در این جا قصد طرح و بررسی همه احادیث مربوط به این بحث را نداریم، سطح این كار بالاتر از حد این كتاب است.
2- 2. سجده، 11.

ص:146

اللَّ_هُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا (1)

و در جای دیگر:

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَیِّبِینَ (2)

شبیه این آیات كه خداوند متعال، در جایی گرفتن جانها را به خودش نسبت داده و در جاهای دیگر كار فرشتگان دانسته است. اینها با یكدیگر تعارض و تناقض دارند.

امیر المؤمنین علیه السلام در پاسخ می فرمایند:

«خداوند قبض روح را بدون واسطه انجام نمی دهد، بلكه این كار حضرت، سپس به یك قاعده كلی اشاره فرموده اند كه:

فعل رسله و ملائكته فعله لانهم بامره یعملون.

كار فرستادگان و فرشتگان خدا در حقیقت كار خود اوست، چون آنها به فرمان او كار می كنند.

این یك قاعده كلی است و ضابطه آن هم مشخص است. اگر كسی به فرمان دیگری، دقیقاً همان چیزی را كه او خواسته، انجام دهد، كارش به او منسوب است و می توان فرمان دهنده را «فاعل حقیقی» آن كار دانست. مثلاً اگر كسی به دستور دیگری مرتكب قتل نفس شود و دقیقاً مطابق آن چه او دستور داده، این كار را انجام دهد، می توان حقیقتاً «آمر


1- 1. زمر، 42.
2- 2. نحل، 32.

ص:147

به قتل» را قاتل دانست. (1)

در این جا خدای متعال نه تنها به فرشتگانش امر می كند، بلكه قدرت انجام آن امر را هم به آنها می دهد و آنها این قدرت را صرفاً از خدای تعالی می گیرند. سپس فرمودند:

«خدا از فرشتگان و از انسانها، فرستادگان و سفیرانی – بین خود و آفریدگانش – برگزیده است. و اینها همان كسانی هستند كه خدا در وصفشان فرموده است: «خداوند از میان فرشتگان و انسانها فرستادگانی را بر می گزیند»2

اللَّ_هُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُ سُلًا وَمِنَ النَّاسِ (2)

پس هر كس كه اهل طاعت باشد، فرشتگان رحمت جان او را می گیرند. فرشته مرگ، یارانی از فرشتگان رحمت و عذاب دارد كه آنها دقیقاً به فرمان او عمل می كنند. و (به همین دلیل) كار آنها كار خود اوست و هر كاری انجام دهند به او نسبت داده می شود. پس كار آنها (اعوان ملك الموت) كار خود ملك الموت است (فعلهم فعل ملك الموت). از طرفی كار ملك الموت هم كار خداست (فعل ملك الموت فعل الله). و این هر دو یك علت دارد. و آن این كه یاران ملك الموت به فرمان او عمل می كنند و او هم به فرمان خدا عمل می كند، پس كار آنها كار خدا خواهد بود».

سپس به طور كلی می فرمایند:

لانه یتوفی الانفس علی ید من یشاء، و یعطی و یمنع و


1- 1. البته روشن است كه این مطلب از فاعلیت كسی كه مباشر قتل است، نمی كاهد و هر دو شخص، استحقاق كیفر دارند.
2- 2. حج، 75.

ص:148

یثیب و یعاقب علی ید من یشاء و ان فعل امنائه فعله كما قال: «و ما تشاؤون الا ان یشاء الله».(1)

چون خدا جانها را به واسطه هر كس كه بخواهد می گیرد و به وسیله هر كس كه بخواهد، می بخشد و باز می دارد و ثواب می دهد و عقاب می كند. و به این علت، كار امینهای او كار خود اوست، همان طور كه (خطاب به امناء خود) فرمود: «و شما نمی خواهید مگر این كه خدا بخواهد».

بدین ترتیب، در مسئله قض روح، خدای متعال، عملی را كه دقیقاً مطابق امر او انجام پذیرد، فعل خود شمرده است. مثل این كه اگر كسی را برای انجام كاری بفرستیم و او دقیقاً مطابق نقشه و دستور ما عمل كند، ما هم عمل او را به خود نسبت می دهیم. در این مورد، با این كه خود مستقیماً آن عمل را انجام نداده ایم، دیگران هم آن را كار ما می شمارند و اگر شایسته مدح یا مذمتی باشد، به ما هم مربوط می شود. عمل ملك الموت و ملائكه دیگر نیز همین گونه است. ملائكه فاعلهای مختار هستند، یعنی از روی اختیار و آزادانه عمل می كنند. ولی چون دقیقاً مطابق امر خدا عمل می كنند، كار آنها در حقیقت كار خداست و آنها به منزله دست خدا عمل می كنند. به همین ترتیب، بخشش و پاداش یا كیفر دادن نیز می تواند به وسیله غیر خدا صورت پذیرد، ولی در عین حال حقیقتاً به خدا منسوب گردد. البته این غیر خدایی كه كارش، كار خدا محسوب می شود، به دلیل عصمتی كه دارد، قطعاً از امناء الهی است كه عملش دقیقاً مطابق خواست پروردگار است. مصداق كامل این


1- 1. احتجاج طبرسی، جلد 1، ص:367 و 368.

ص:149

ایادی، ائمه علیهم السلام هستند كه امناء خدا خوانده شده اند. در زیارت جامعه كبیره خطاب به اهل بیت علیهم السلام چنین می خوانیم:

السلام علیكم یا ... امناء الرحمن. (1)

بنابراین هیچ اشكالی ندارد كه معتقد شویم به این كه خدای متعال در كلیه انعامهای خویش از جمله روزی دادن، كار اختیاری ائمه علیهم السلام را كار خود بداند و به تعبیر امیر المؤمنین علیه السلام «علی ید» ایشان نعمتهایش را بر مخلوقاتش جاری سازد.

واسطه های تقسیم روزی

امام سجاد علیه السلام در روایتی امر تقسیم «روزی» را این گونه تشریح فرموده اند:

یا ابا حمزه! لا تنامن قبل طلوع الشمس، فانی اكرهها لك. ان الله یقسم فی ذلك الوقت ارزاق العباد و علی ایدینا یجریها.(2)

ای ابوحمزه! قبل از طلوع آفتاب نخواب، چون من از خوابیدن تو در این وقت كراهت دارم، (زیرا) خدا روزی بندگان را در این وقت تقسیم می كند و به واسطه ما آن را جاری می سازد.

تعبیر ایشان در این جا «علی ایدینا» است. همان تعبیری كه حضرت امیر علیه السلام درباره قبض روح فرمودند: «یتوفی الانفس علی ید من یشاء».


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص:128.
2- 2 بصائر الدرجات، جزء 7، باب 14، حدیث 9.

ص:150

امام سجاد علیه السلام در حقیقت مصداق «من یشاء» را در تقسیم روزی معین فرموده اند. بنابراین نحوه روزی دادن خدا به بندگان، می تواند مانند نحوه قبض روح كردن خدا باشد. قبض روح توسط فرشتگان الهی – اما به امر خدا و مطابق خواست او – انجام می شود و به همین دلیل كار آنها، كار خود خدا محسوب می شود. در مسئله روزی دادن هم ممكن است بگوییم این كار عمل اختیاری ائمه علیهم السلام است، ولی چون به فرمان الهی و دقیقاً مطابق خواست او انجام می دهند، خدای تعالی این كار را به خودش نسبت می دهد. ائمه علیهم السلام به هیچ وجه از خواست الهی تجاوز نمی كنند و خواست ایشان چیزی جز خواست خدا نیست. بنابراین روزی رساندن می تواند كار امام علیه السلام باشد كه ایشان – طبق تقدیر و تقسیم الهی و دقیقاً مطابق مشیت او – این كار را انجام دهند.

در بعضی روایات، كار تقسیم روزی به فرشتگان الهی نسبت داده شده است.

قال الرضا صلوات الله علیه فی قول الله عزوجل: «فالمقسمات امراً» قال: الملائكة تقسم ارزاق بنی آدم ما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس.(1)

امام رضا علیه السلام ذیل آیه شریفه

فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرً ا (2)

فرمودند: فرشتگان، روزی انسانها را بین طلوع فجر تا طلوع خورشید تقسیم می نمایند.


1- 1. بحار الانوار، جلد 86، ص:130.
2- 2. ذاریات، 4.

ص:151

امام سجاد علیه السلام خطاب به ابوحمزه فرموده اند كه خدا به دست ما روزی را در وقت بین الطلوعین تقسیم می كند و در این روایت آمده است كه در این زمان، ملائكه تقسیم كننده روزی هستند. جمع این دو روایت، مانند بحث «قبض روح» است.

در این جا می گوییم كه در هر حال خدای سبحان، تقسیم كننده روزی است و این امر را به دست امناء خود یعنی ائمه علیهم السیلام و ملائكه سپرده است. البته ملائكه هم تحت فرمان اهل بیت علیهم السلام عمل می نمایند. امام موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند:

ما من ملك یهبطه الله فی امر مما یهبط له الا بداً بالامام، فعرض ذلك علیه و ان مختلف الملائكة من عندالله تبارك و تعالی الی صاحب هذا الامر.(1)

هیچ فرشته ای نیست كه خدا او را برای كاری فرو فرستد، مگر این كه از امام علیه السلام شروع می كند و آن كار را خدمت امام علیه السلام عرضه می كند. و به طور كلی آمد و شد ملائكه از جانب خدای تبارك و تعالی به سوی صاحب این امر (حجت خدا) است.

هرگاه خدای متعال فرشته ای را برای هر منظوری مثل اجابت دعا، روی دادن، و ... به زمین می فرستد، آن فرشته به فرمان الهی ابتدا خدمت امام علیه السلام می رسد و آن چه را كه مأمور به آن شده است، خدمت ایشان عرضه می دارد. بعد هم كه بخواهد از جانب زمین به سوی پروردگار باز می گردد، مجدداً از خدمت امام علیه السلام مرخص می شود. از طرفی خدای متعال همه مخلوقات را مطیع و فرمانبردار ائمه علیهم السلام قرار


1- 1. بحار الانوار، جلد 26، ص:357، حدیث 21.

ص:152

داد، كه فرشتگان هم از این امر مستثنی نیستند. امام حسین علیه السلام فرمودند:

و الله ما خلق الله شیئاً الا و قد امره بالطاعة لنا.(1)

قسم به خدا، خدا چیزی را نیافریده، مگر آن كه به او امر فرموده تا از ما اطاعت و فرمانبری كند.

بنابراین، فرشتگانی كه برای انجام كاری به زمین فرود می آیند، باید مطیع اوامر امام علیه السلام باشند. از این رو در تقسیم روزی بین بندگان، ملائكه الهی باید به فرمان امام علیه السلام عمل كنند.

در زیارت امام حسین علیه السلام می خوانیم:

ارادة الرب فی مقادیر اموره تهبط الیكم و تصدر من بیوتكم.(2)

اراده پروردگار در مقدرات امورش، به سوی شما فرو می آید و از خانه های شما خارج می گردد.

اراده الهی بدون وساطت اهل بیت علیهم السلام صورت نمی پذیرد، بلكه محل ورود و صدور خواست پروردگار ائمه علیهم السلام هستند. بنابراین وقتی ملائكه می خواهند روزی را از طرف خدا قسمت كنند، ابتدا خدمت امام می رسند، چون همه نعمتها متعلق به امام علیه السلام است، ایشان حق دارند كه ملك خود را به كسی ببخشند یا از او باز دارند.

البته بنابر ادله مستند و فراوان، اراده و خواست امام علیه السلام همان


1- 1. بحار الانوار، جلد 44، ص:183.
2- 2. كامل الزیارات، باب 79، ص:366، حدیث 2.

ص:153

خواست و اراده خداست و رضا و غضب ایشان عین خشنودی و ناخشنودی پروردگار است. از این رو، هر جا خدا بخواهد، ایشان می بخشند و در حقیقت هر چیزی كه ائمه علیهم السلام اعطا كنند، می توان گفت كه خدا آن را بخشیده است و بازداشتن ایشان نیز در حقیقت بازداشتن خداست.

فرشتگان هم از طرف خدای عزوجل مأمورند كه تحت فرمان امام علیه السلام باشند، در هر كاری به خدمت امام علیه السلام برسند و با اجازه ایشان آن چه را متعلق به امام است، بین خلائق تقسیم كنند. خدا به آنها امر فرموده كه مطیع ائمه علیهم السلام باشند و به فرمان ایشان عمل كنند. نتیجه كلی بحث این است كه امام علیه السلام واسطه فیض الهی در همه نعمتهای دنیوی و اخروی، مادی و معنوی است. دقت كنیم كه این وساطت، هیچ «ضرورت عقلی» ندارد كه ما بخواهیم الزامی برای خدای عزوجل ایجاد كنیم، بلكه خدا خود چنین خواسته است كه همه نعمتها را به امام ببخشد، تا ایشان آنها را به خواست خودشان (كه همان خواست خداست) بین بندگان تقسیم كنند. تأكید می شود كه اگر خدا چنین نمی خواست، می توانست نعمتهای خود را مستقیماً و بدون وساطت ائمه علیهم السلام به مخلوقات خود ارزانی دارد. ولی حال كه به دلالت آیات و روایات، می فهمیم مشیت خدا به این امر تعلق گرفته، باید به ولی نعمت بودن اهل بیت علیهم السلام معتقد باشیم.

ناگفته نماند كه لازمه بحث فعلی، قول به «تفویض باطل» كه در بعضی از احادیث به آن اشاره شده، نمی باشد. «تفویض در امر خلق و

ص:154

رزق» كه قائل به آن مشرك دانسته شده، (1)

این است كه كسی معتقد شود حجتهای الهی مستقل از مشیت و امر الهی، تدبیر امور تكوینی خلق را به عهده دارند و به عبارتی خدا كار را به طور كامل به ایشان «واگذار» كرده و آنها به جای خدا عمل می كنند. چنین معنایی كاملاً نادرست و در حقیقت شرك به خدای متعال است و هیچ ربطی به آن چه اثبات شد، ندارد.

ولی نعمت بودن امام علیه السلام

دانستیم كه همه دنیا و آخرت، ملك امام است و همه نعمتهای دنیوی و اخروی به بركت و «وساطت» ایشان به ما می رسد و در نعمتهای مادی و معنوی طفیل و ریزه خوار سفره ایشان هستیم. در اینجا، به راستی می یابیم كه ایشان «ولی نعمت» ما هستند، همان طور كه امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه كبیره، اهل بیت علیهم السلام را «اولیاء النعم» خوانده اند.(2)

«ولی» به معنای «صاحب اختیار» و «اولی به تصرف» است. «اولیاء النعم» صاحب اختیار همه نعمتهای ما هستند. اگر نخواهند، در دنیا و آخرت به كسی نعمتی نمی دهند و اگر بخواهند، تفضل می نمایند و از ملك خود به دیگران عطا می فرمایند. در هر دو حالت، مطابق با رضای كامل خدای تعالی عمل می كنند.

خداوند متعال، ایشان را به واقع «ولی نعمت» همه مخلوقات قرار


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص:354.
2- 2. بحار الانوار، جلد 102، ص:127، مفاتیح الجنان، باب زیارات جامعه.

ص:155

داده است و همه نیازهای دنیوی و اخروی مخلوقات به وسیله ایشان برطرف می گردد. بدین ترتیب ما به عظمت این نعمت بزرگ یعنی نعمت وجود امام علیه السلام بیشتر پی می بریم در همه امور – حتی یك عمل ساده آب خوردن هم – خود را مدیون ایشان می دانیم. همان طور كه خود را به شكرگزاری خداوند مؤظف می دانیم، به همان گونه خود را مدیون امام علیه السلام دانسته، می فهمیم كه باید حق ایشان را هم ادا نماییم.

ص:156

پرسشهای مفهوم از درسهای 10 تا 12

1. نعمت مورد سؤال خداوند كه آیه شریفه: «لتسئلن یومئذ عن النعیم» به آن اشاره می كند، چیست؟

2. نعمت بودن امام عصر علیه السلام را از جهت تكوینی به طور خلاصه بیان كنید.

3. در توضیح نعمت ظاهری و باطنی چه فرموده ند؟

4. توضیح دهید كه چرا فقط استفاده شیعیان از زمین و نعمتهای آن، مورد رضای خدای متعال است؟

5. مالكیت امام علیه السلام نسبت به آخرت را توضیح دهید.

6. واسطه فیض بودن اهل بیت علیهم السلام را توضیح دهید. تفاوت آن را با تفویض باطل شرح دهید.

ص:157

درس سیزدهم: هدف از انعام الهی

اشاره

در سه درس گذشته نعمت بودن امام علیه السلام از جهت تكوینی را بررسی كردیم. اینك به بررسی آن از جهت تشریعی می پردازیم.

ب – نعمت بودن امام علیه السلام از جهت تشریعی

تفاوت جنبه تشریعی و تكوینی نعمت امام علیه السلام

وجود مقدس امام علیه السلام از جنبه دیگری هم نعمت است و این جهت از نعمت بودن امام علیه السلام مشروط به معرفت و تسلیم نسبت به ایشان است. این نحوه بهره وری از امام علیه السلام به خواست خود افراد بستگی دارد.

هر كس بخواهد از این نعمت استفاده كند، باید در مرحله اول، امام را بشناسد و سپس تسلیم شده، در امور خویش به ایشان رجوع نماید. به عبارت دیگر جنبه تشریعی نعمت بودن امام علیه السلام بدون عمل اختیاری افراد، تحقق نمی یابد.

در جنبه تكوینی نعمت بودن امام علیه السلام، شخص به هر حال از نعمت

ص:158

آب و هوا و زمین و میوه و... استفاده می كند. شناخت یا عدم شناخت ولی نعمت، تأثیری در اصل استفاده او ندارد، هر چند كه جایز بودن استفاده به «معرفت داشتن یا نداشتن» او مربوط است به تعبیر دیگر، حلال یا حرام بودن استفاده از نعمتهای الهی، به شناخت یا عدم شناخت امام علیه السلام بستگی دارد.

اما نعمت بودن امام علیه السلام از جهت تشریعی دائر مدار معرفت ایشان است.

در این قسمت باید «معرفت امام علیه السلام» را از جهت نعمت بودنش بررسی كنیم تا بدانیم شناخت امام علیه السلام و سپس تسلیم به ایشان چه نعمت بزرگی است و چه جایگاهی در مجموعه فرهنگ دینی ما دارد.

برای روشن شدن این امر، ابتدا باید هدف اصلی از انعام خدا به بندگانش را بررسی كنیم، تا سپس ارتباط نعمت «معرفت امام علیه السلام» با این هدف كلی تبیین شود.

هدف از انعام خدا به بندگان

در این كه خدای متعال، نعمتهای بی شماری به مخلوقات خویش اعطا كرده و می كند، جای هیچ شك و بحثی نیست. بحث در این است كه هدف خدای عزوجل، از اعطای نعمت به بندگانش چیست؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت همان هدفی كه خداوند در خلقت بندگان قرار داده است، (1)

در انعام به ایشان نیز مطرح است. پس هدف از اعطای نعمت به مخلوقات را باید در این آیه شریفه جستجو كنیم:


1- 1. این بحث در حلقه اول این سلسله درسها به تفصیل مطرح شد.

ص:159

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (1)

اگر انسان در مسیر بندگی خدا گام بردارد، به آن هدفی كه خدا برایش قرار داده، می رسد و در غیر این صورت به بیراهه خواهد رفت.

نخستین و اساسی ترین گام در بندگی خدا، معرفت اوست. امام رضا علیه السلام می فرمایند:

اول عبادة معرفته.(2)

برای این كه بتوانیم عبادت خدا را به جا آوریم، در درجه اول باید او را شناخته، تسلیمش شویم. معرفت خدا اصل و ریشه همه عبادات است.

وقتی می توان به عملی اطلاق عبادت كرد كه اعتقاد و نیت فاعل آن، معرفت خدا باشد و عبادت بودن عمل به همین اعتقاد و نیت شخص بستگی دارد. پس بندگی خدا – یعنی هدف از خلقت خدا – تنها با معرفت او محقق می شود. از طرفی، خلقت، در حقیقت همان انعامهای پروردگار به مخلوقات است.

بنابراین هدف خدا از نعمتهایی كه در اختیار بندگان قرار داده، این است كه به وسیله آنها معرفت بیشتری نسبت به منعم خویش پیدا كنند.

خداوند همه نعمتهای مادی و دنیوی را اعطا كرده است تا بندگان، منعم خویش را بشناسند و معرفتشان نسبت به او بالا رود و بهتر و


1- 1. ذاریات، 56.
2- 2. توحید صدوق، باب التوحید، و نفی التشبیه، حدیث 2.

ص:160

كامل تر او را بندگی كنند. به عبارت دیگر، خدا همه نعمتهایش را به مخلوقاتش عطا فرموده تا این كه نعمت «معرفت خدا» در ایشان به وجود آید و با انجام اعمال عبادی آن را تقویت كنند. با این توضیحات، می توان فهمید كه هیچ نعمتی بزرگتر و برتر از «معرفة الله» نیست، به طوری كه نعمت بودن همه نعمتها به این نعمت مربوط می شود. امام صادق علیه السلام در تذكر به این مطلب فرموده اند:

ما انعم الله عزوجل علی عبد اجل من ان لا یكون فی قلبه مع الله غیره.(1)

خداوند عزوجل، نعمتی بزرگتر از این كه در دل بنده با خدا چیز دیگری نباشد، به او عطا نكرده است.

اگر بنده ای به این درجه نائل گردد كه هیچ چیز را شریك خدا قرار ندهد و در قلبش تنها خدا مطرح باشد، بزرگترین نعمت خدا به او عطا شده است. این همان حال معرفت خداست كه برای تحقق آن باید به درجه ای برسیم كه همه چیز را فقط برای خدا بخواهیم و در كنار او برای هیچ چیز «اصالت» قائل نشویم. یعنی به طور مستقل و بدون در نظر گرفتن رضای خدا، هیچ چیزی برای ما ارزش نداشته باشد. در این حال، تنها رضا و خشنودی خدا برای ما مطرح می شود، صرفاً اراده و خواست او برای ما اهمیت می یابد، فقط اطاعت و محبت او نزد ما اعتبار دارد و به خواست و رضای غیر او توجهی نخواهیم كرد.

لذا تمام كسانی كه خواست آنها خواست خداست و رضایشان رضای اوست، اطاعت امرشان، در حقیقت اطاعت خداست. آنان نیز


1- بحارالانوار ج 70 - ص 211-ح 23

ص:161

باید اطاعت شوند و رضایشان مورد توجه قرار گیرد. این افراد، جز حضرات معصومین علیهم السلام اشخاص دیگری نیستند.

اگر مخلوق به درجه ای برسد كه چنین اخلاصی در بندگی داشته باشد و همه چیز را برای خدا بخواهد و هر نعمتی را در جهت تذكر و معرفت بیشتر خدا به كار بندد، به بزرگترین نعمت الهی دست یافته است. در این صورت همه آن چه خدا در اختیار او قرار داده، برایش نعمت می شود.

تبدیل نعمت به نقمت

همه نعمتهای مادی كه انسان در لحظه لحظه زندگی خود از آن بهره مند می شوند، می توانند در جهت معرفت بیشتر پروردگار برای او مفید باشند، چرا كه بنده با دیدن این نعمتها متذكر به منعم خویش می گردد. اگر ما همه چیز را برای خدا بخواهیم، باید نعمتهای مورد استفاده ما معرفت ما را نسبت به خدا بالا ببرد. در غیر این صورت، حق نعمت ادا نشده و در حقیقت كفران شده است و ما به واسطه كفران آن نعمت، استحقاق عقوبت پیدا خواهیم كرد و در مقابل خدا باید پاسخگو باشیم.

خداوند كریم می فرماید:

ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ (1)

علاوه بر آن چه در درس دهم در بیان نعمت مورد سؤال گذشت، باید


1- 1. تكاثر، 8.

ص:162

بدانیم كه سؤال پروردگار از این است كه آیا حق نعمت ادا شده است یا خیر؟ اگر نعمتهای مادی در مسیر خدا پسندانه قرار گیرد، حق آنها ادا شده است و دیگر مورد سؤال قرار نمی گیرند، زیرا در همان جهت مورد نظر منعم استفاده شده اند، ولی اگر نعتی در مسیر مورد رضای خدای تعالی قرار نگیرد، از من سؤال می شود.

امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند:

من ذكر اسم الله عند طعام او شراب فی اوله و حمد الله فی آخره لم یسال عن نعیم ذلك الطعام ابداً.(1)

كسی كه اسم خدا را ابتدای غذا خوردن یا نوشیدن بر زبان آورد و در پایان آن خدا را حمد كند، هرگز از نعمت آن طعام مورد سؤال قرار نمی گیرد.

اگر انسان هنگام استفاده از غذا، نام خدا را بر زبان آورد و پس از اتمام غذا ولی نعمت خود را شكر كند، نسبت به آن نعمت مورد پرسش قرار نمی گیرد. بنده باید بفهمد كه سر سفره چه كسی نشسته است و با چه اجازه ای از نعمتها استفاده می نماید.

اگر در استفاده از هر نعمتی، متذكر ولی نعمت شدیم و شكر او را به جای آوردیم، در حقیقت متوجه شده ایم كه غرض از اعطای نعمت چه بوده است. بنابراین با بهره گیری از آن نعمت، مرتبه بندگی ما نسبت به خدا بالاتر می رود و دیگر استفاده از آن جای سؤال و مؤاخذه ندارد.

ولی اگر بهره برداری از نعمت به این غرض منتهی نشد، آن گاه جای سؤال پیش می آید كه این نعمت چگونه صرف شده است.


1- 1. فروع كافی، جلد 6، ص:294، حدیث 14.

ص:163

خداوند نعمت دادن به بندگان را طریقی برای رسیدن آنها به هدفشان قرار داده است. لذا همه نعمتها را برایشان سرازیر كرده تا آنها را در جهت معرفت و عبادت بیشتر خدا به كار گیرند. اگر نعمت در جهت كسب معرفت و بندگی او صرف نشود، ضایع شده و حق آن ادا نگشته است. نكته بالاتر این كه در آن حالت، نعمت به نقمت تبدیل شده است.

نقمت در مقابل نعمت است. هر چه خدای عزوجل به بندگانش عطا كرده، می تواند نعمت باشد، تا این كه انسان با سوء اختیار خود آنها را به نقمت تبدیل كند. به عنوان مثال، سلامت كه به عنوان نعمتی بزرگ شناخته شده است، گاهی نقمت می شود. اگر سلامت انسان را در مسیر بندگی خدا پیش ببرد، نعمت است، و گرنه، نقمت خواهد شد و باید در محضر پروردگار پاسخگوی آن باشد.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

ان الله عزوجل انعم علی قوم فلم یشكروا فصارت علیهم و بالاً.(1)

خدای عزوجل به قومی نعمتی بخشید، ولی شكرآن را ادا نكردند، پس آن نعمت وبال ایشان گردید.

نعمت سلامت، اگر در راه معصیت خدا به كار رود، بنده را از خدا دور می كند گاهی فرد بیمار می شود و به واسطه ناتوانی نمی تواند گناه كن. این حالت بهتر از آن است كه از سلامت خویش در جهت خلاف رضای پروردگار استفاده نماید. پس سلامت، موهبتی الهی است كه فرد


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الصبر، حدیث 18.

ص:164

گناهكار، با سوء اختیار خود و انتخاب معصیت به جای طاعت، این نعمت را به نقمت تبدیل می كند.

بنابراین، وقتی به نعمت اطلاق نعمت می گردد كه در جهت بندگی استفاده شود، در غیر این صورت نعمت ضایع شده، تبدیل به نقمت می شود و انسان گناهكار هر چه بیشتر در مسیر معصیت از آن استفاده كند، او را از خدای عزوجل دورتر می سازد.

ص:165

درس چهاردهم: رابطه معرفت خدا و معرفت امام علیه السلام

اشاره

در درس پیشین بیان شد كه هدف انعام خدا به بندگان این است كه با استفاده از نعمتهای الهی به معرفت و عبادت بیشتر خدا نائل شوند.

معرفت امام علیه السلام تنها راه معرفة الله

اگر بخواهیم حق نعمتهای الهی را ادا كنیم – یعنی نعمت بودن آن را برای خود حفظ نماییم – باید روح معرفة الله را در آن نگاه داریم، تا خود آن نعمت نیز مقدمه معرفت بیشتر خدا شود. بنابراین باید در جستجوی راهی باشیم كه از طریق آن، معرفت خدا به طور كامل و صحیح برای ما تأمین و حاصل گردد.

اگر كسی بخواهد راه صحیح و كامل بندگی خدا را بشناسد و بپیماید، باید از مربیان و معلماتی كه خود او به همین منظور برای بشر قرارداده، بهره مند شود، یعنی خود را تحت تعلیم و تربیت ایشان قرار دهد. اینها كسانی هستند كه خود در بالاترین درجات معرفت و بندگی خدا

ص:166

هستند و می توانند از دیگران هم در این مسیر دستگیری كنند. اینها همانهایی هستند كه «باب الله» نامید شده اند.

اهل بیت علیهم السلام بهترین مربیان بشر در خداشناسی هستند و اگر كسی واقعاً بخواهد خدا شناس شود، باید صرفاً به ایشان رجوع كند. البته توجه داریم كه خود اهل بیت علیهم السلام را به خدا و از طریق معرفی او شناخته ایم، یعنی خدا شناسی بر پیغمبر شناسی و امام شناسی مقدم است.

ولی حفظ همین خداشناسی در مسیر صحیح و تكمیل و باور كردن آن احتیاج به نگهبانانی دارد كه خود در این مسیر، معصوم از خطا و لغزش هستند و اینها جز چهارده معصوم علیهم السلام نیستند. (1)

شناخت خدا امری فطری است، ولی آن شناخت فطری باید توأم با تذكر باشد و خود این تنبه نیز باید همواره تداوم یابد.

برای این كه افراد خداشناس شوند، باید از راهی بروند كه ائمه علیهم السلام جلوی پای آنها می گذارند، تا در آن مسیر، گوهر معرفت خدا را از دست ندهند. به علاوه اگر ما از نعمت وجود ائمه علیهم السلام بهره مند نبودیم، با نحوه عبادت خدا هم آشنا نمی شدیم. چرا كه ایشان از طرف خدا می گویند كه اعمال عبادی چگونه باید انجام شود، مثلاً به چه طریقی باید نماز خواند، احكام روزه چیست، چه طور باید به حج رفت... و به طور كلی چگونه باید عبادت كرد.

آن بزرگواران می دانند كه چه برنامه ای باید در زندگی پیاده شود و اعمال جوارحی و قلبی ما باید چگونه باشد تا بتوانیم بنده خدا باشیم. به عنوان مثال در بحث شكر، بهترین تذكرات درباره نعمتهای خدا و


1- 1. تفصیل این مطلب در حلقه دوم این سلسله درسها آمده است.

ص:167

نحوه شكرگزاری از آنها و معرفت حمد و نوع سپاس از خدا و... همه به تعلیم پیامبر و حضرت فاطمه و ائمه علیهم السلام بوده است.

نتیجه این كه معرفت امام علیه السلام نسبت به معرفت خدا طریقیت دارد.

اگر می خواهیم به خدا شناسی دست یابیم، باید امام شناس شویم، یعنی هم امام را بشناسیم، هم به در خانه او برویم و هم از او اطاعت كنیم.

معرفت امام علیه السلام، میوه و نشانه معرفت خدا

وقتی كسی خدا را شناخت، عقلاً باید تسلیم او شده، به ربوبیت او گردن بنهد. «خداشناس» كسی است كه به این مرحله از پذیرش و تسلیم نسبت به خدا رسیده و در حقیقت، خدا را به خدایی قبول كرده باشد.

چنین كسی لازم است نسبت به باب خدا یعنی پیامبر و ائمه علیهم السلام هم تسلیم شود، یعنی ایشان را به همان مقامی كه خدا برایشان قرار داده، باور كند، تا توحید از او پذیرفته شود. به تعبیر دیگر، لازمه پذیرش ربوبیت خدای عزوجل، پذیرفتن نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامت ائمه علیهم السلام است. قبول ولایت اهل بیت علیهم السلام شرط توحید (خداشناسی) دانسته شده است.(1)

یعنی وقتی معرفت خدا به بار می نشیند و میوه دهد، میوه آن معرفت امام علیه السلام است. اگر بر این درخت، چنین میوه ای به ثمر نرسد، معلوم می شود كه درخت بی ثمر و بدون فایده ای است، زیرا به حصول و ثمره


1- 1. تفصیل این بحث نیز در حلقه دوم آمده است. این جاست كه می فهمیم امام شناسی به معنای اعتقاد به امام علیه السلام ثمره و محصول درخت خداشناسی به معنای اعتقاد به خدا است.

ص:168

واقعی خود نرسیده است.

بنابراین، معرفت امام علیه السلام نه تنها شرط و لازمه معرفت خدا، بلكه نشانه منحصر به فرد آن است. یعنی با این نشانه – و فقط با همین نشانه – می توان فهمید كه چه كسی خداشناس یا خدانشناس است . اگر نشانه دیگری برای خداشناسی در احادیث اهل بیت علیهم السلام بیان شده باشد، فرع بر این اصل است. اصل اصول دین، ولایت چهارده نور پاك علیهم السلام است هر خیر دیگری، از نتایج و ثمرات این اصل، به حساب می آید.

این نوع ارتباط (میوه با درخت یا نشانه با صاحب نشانه) نوع دیگری از از ارتباط بین معرفت امام علیه السلام و معرفت خداست كه باید در كنار ارتباط نوع اول (راه و هدف یا وسیله و مقصود) درنظر گرفته شود و از آن به موضوعیت داشتن معرفت امام علیه السلام تعبیر می كنیم.

ص:169

درس پانزدهم: رابطه شكر خدا و معرفت امام علیه السلام

ادای شكر نعمتهای الهی، فقط با معرفت امام علیه السلام

دانستیم كه حق نعمتهای الهی، تنها در صورتی ادا می شود كه انسان از آنها در مسیر معرفت خدا و بندگی او استفاده كند و اگر چنین نشود، نعمت خدا مورد كفران قرار می گیرد.

هم چنین گفتیم كه معرفت امام علیه السلام لازمه و نشانه معرفت خداست و این درخت بدون آن میوه، ثمر بخش و مفید نیست و توحید بدون ولایت محقق نمی شود.

بنابراین اگر نعمت های خدا ما را به معرفت امام علیه السلام نرساند، كفران نعمتهای خدا صورت پذیرفته است. یعنی با استفاده از هر نعمتی باید ارادت و تسلیم ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام بیشتر شود و پس از منعم اصلی كه خداست، ولی نعمت خود را كه امام علیه السلام است، بشناسیم و به ایشان اعتقاد داشته باشیم.

ص:170

از هر نعمتی كه استفاده می كنیم، مثلاً آب می نوشیم و غذا می خوریم و یا از نعمت سلامت و امنیت بهره مند می شویم، باید از طریق آنها به ثمره خداشناسی، یعنی معرفت امام علیه السلام دست یابیم و ارادت ما به امام زمان علیه السلام بیشتر شود. در غیر این صورت، حق نعمت ادا نشده است، چرا كه خدای عزوجل، نعمتهای خود را به مخلوقات عطا فرموده، تا آنها خداشناس و امام شناس شوند. پس اگر كسی از نعمتها استفاده نمود و با ائمه علیهم السلام دشمنی ورزید، از نعمتهای الهی سوء استفاده نموده و آنها را ضایع ساخته است.

به همین دلیل، بهره برداری از نعمتهای زمین بر دشمنان اهل بیت علیهم السلام حرام شده است، چرا كه آنها به خاطر دشمنی با ائمه علیهم السلام در واقع خداشناس نیستند. بهره برداری از نعمتهای الهی، برای كسی كه به خدا اعتقاد ندارد، جایز نیست و تصرف عدوانی و غصبی به شار می آید. بی اعتقادی آنها به خداوند سبحان، ناشی از عدم پذیرش آنها نسبت به مقامات الهی اهل بیت علیهم السلام است.

با این ترتیب روشن می شود كه تنها راه ادای شكر نسبت به نعمتهای الهی این است كه از آنها در جهت معرفت بیشتر امام علیه السلام استفاده كنیم.

از ارتباطی كه میان معرفت خدا با معرفت امام علیه السلام وجود دارد، نتیجه می شود كه شكر نعمتهای الهی بدون معرفت امام علیه السلام امكان پذیر نیست. این ارتباط چنان كه گفتیم، از دو جهت قابل بیان است:

جهت اول: طریقیت داشتن معرفت امام علیه السلام است، به این معنی كه

ص:171

امام علیه السلام را شناخته، به او مراجعه كنیم تا راه صحیح و كامل شكرگزاری به درگاه پروردگار را از او بیاموزیم و با اتكای به ایشان مسیر درست اداء شكر پروردگار را طی كنیم.

جهت دوم، با شناخت امام علیه السلام و پذیرش ایشان، در حقیقت به ثمره خداشناسی دست یابیم، تا این كه استفاده از نعمتهای الهی، ما را در مسیر معرفت خدا و بندگی او پیش ببرد. این هدف، فقط و فقط با شناخت امام علیه السلام و ارادت و تسلیم نسبت به ایشان محقق می گردد.

از جهت دوم می توان گفت كه معرفت امام علیه السلام هدفی است كه خداوند از اعطای نعمتهایش به انسانها، برای ایشان قرار داده، یعنی موضوعیت دارد. این همان هدف از خلقت ایشان است. بنابراین اگر به این هدف نرسند، نعمتهای الهی را ضایع ساخته و آنها را كفران كرده اند.

تفسیر حكمت لقمان به معرفت امام علیه السلام

ازاین جا می توانیم معنای دقیق حكمت عطا شده به لقمان را در قرآن بفهمیم.

وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّ_هِ (1)

باید دید راه عملی تحقق این هدف چیست. لقمان باید چه چیزی به دست آورده باشد تا عملاً توانسته باشد به مربته شكر پروردگارش رسیده باشد؟ پاسخ این پرسش به صراحت و در فرمایش امام صادق علیه السلام


1- 1. لقمان، 12.

ص:172

آمده است كه در ذیل آیه فوق فرمود:

اوتی معرفتة امام زمانه.(1)

معرفت امام زمانش به او (لقمان) داده شد.

با توجه به مطالب پیشین، دلیل این بیان كاملاً روشن است. هیچ كس بدون رسیدن به معرفت امام علیه السلام نمی تواند شكرگزار منعم خود باشد، چون تنها راه شكر خدا این است كه انسان با استفاده از نعمتهای او، به معرفت و بندگی خدا برسد و این هم جز با معرفت امام علیه السلام حاصل نمی شود.

جدا نبودن معرفت امام علیه السلام از معرفت خدا را به دو بیان دانستیم.

اكنون می توانیم بفهمیم كه خداوند بر جناب لقمان منت گذاشت و برای این كه او را عملاً در مسیر شكرگزاری خدایش قرار دهد، معرفت امام زمانش را به او عطا فرمود، تا بتواند هم از راهنمایی ها و ارشادات ایشان در نحوه شكرگزاری بهره ببرد (طریقت داشتن معرفت امام) و هم با تسلیم و اعتقاد ورزیدن به ایشان، بتواند به ثمره معرفت خدا – كه هدف از خلقت لقمان بوده – نائل گردد (موضوعیت داشتن معرفت امام) از این جا می توان به میزان بزرگی نعمت معرفت امام زمان علیه السلام پی برد.

خداوند منان، نعمتها و خیرات بسیاری را نصیب بندگان خویش نموده است. ولی خود، بعضی از نعمتها را بر بعضی دیگر برتری داده و آنها را بزرگتر شمرده است، تا جایی كه در قرآن، نعمتی را «خیر كثیر» نامیده است.


1- 1. تفسیر كنز الدقائق، جلد 10، ص:236.

ص:173

یُؤْتِی الْحِكْمَةَ مَن یَشَاءُ ۚ وَمَن یُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرً ا كَثِیرً ا ۗ وَمَا یَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (1)

خداوند، حكمت را به هر كس كه بخواهد (من یشاء) عطا می كند، چرا كه اعطای پروردگار سبحان بر مبنای فضل اوست و هیچ استحقاقی از جانب مخلوقات در كار نیست. بنابراین خداوند كریم، به فضل خود، به هر فردی كه بخواهد، حكمت می بخشد.

در ادامه آیه، حكمت را «خیر كثیر» (یا سبب آن) دانسته است.

وصف این نعمت به خیر كثیر، توسط خداوند، نشان می دهد كه این نعمت، بسیار ارزشمند است. به همین جهت، جناب لقمان همواره مورد توجه ائمه علیهم السلام بوده و ایشان، سفارشهای او را مكرر نقل می فرمودند.

خدای متعال در انتهای آیه تأكید فرموده كه ارزش و قدر این نعمت را فقط صاحبان خرد ناب می یابند. پس اگر این خیر كثیر به كسی داده شد، باید قدر آن را بداند و حق شكر آن را به جا آورد و دانستیم كه این حكمت ارزشمند و گران قدر، چیزی جز معرفت امام علیه السلام نمی باشد. بیان دیگری هم از امام صادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه آمده كه ایشان حكمت را چنین تفسیر فرموده اند:


1- 1. بقره، 269.

ص:174

طاعة الله و معرفة الامام.(1)

این بیان هم مؤید همان تفسیر قبلی است. معرفت امام علیه السلام و اطاعت از خدا، جدای از هم نیستند، بلكه لازم و ملزوم یكدیگرند.

پس به طور خلاصه، امام علیه السلام و معرفت ایشان، سرچشمه خیر كثیری است كه خدای جلیل با اعطای آن بر بندگان منت گذاشته و آن را از بقیه نعمتهای عطا شده، بزرگتر و مهمتر خوانده است. چرا كه همه خیرات از این سرچشمه ناشی می شود.

در زیارت جامعه كبیره، همین مطلب به عبارت ذیل آمده است:

ان ذكر الخیر كنتم اوله و اصله و قرعه و معدنه و ماواه و منتهاه.(2)

اگر از خیر صحبت شود، شما ابتدای آن و ریشه و شاخه آن و سرچشمه و پناهگاه و انتهای آن هستید.

خداوند متعال، عالم هستی را این گونه قرار داده است كه هر خیری به هر كس برسد، باید از طریق امام علیه السلام باشد، یعنی ایشان واسطه همه نعمتها هستند. از طرف دیگرف شكر هر نعمتی موكول به معرفت امام علیه السلام است. كه این معرفت، خود بالاترین نعمت خداست و انسان حتی برای رسیدن به معرفت خدا – هدف غایی از خلقت – نیز از این نعمت بی نیاز نمی باشد. بنابراین معرفت امام علیه السلام نعمتی است كه نعمت بودن همه نعمتها به آن است، به طوری كه بدون آن، هیچ نعمتی نیست، بلكه «نقمت» خواهد بود. زیرا معرفت امام علیه السلام


1- 1 تفسیر كنز الدقائق، جلد 2، ص:444.
2- بحارالانوار- جلد102 - ص 132

ص:175

تنها نعمتی است كه در صورت وجود آن، هدف پروردگار از اعطای نعمت به بندگانش محقق می شود و در صورت عدم آن، همه آنها در غیر مسیر رضای الهی قرار می گیرند كه در آن صورت «نقمت» می شوند. پس باید قدر این نعمت دردانه الهی یعنی معرفت امام علیه السلام را كه سرچشمه خیر كثیر است، بیشتر و عمیق تر بدانیم.

ص:176

ص:177

فصل دوم : شكر قلبی نعمت امام عصر علیه السلام

درس شانزدهم: شكر قلبی نعمت امام عصر علیه السلام

معرفت قلبی

از مباحث گذشته، دانستیم كه برای شكر یك نعمت، در درجه اول باید نعمت بودن آن را قلباً بپذیریم. اگر نعمت بودن آن را تصدیق كردیم، مراحل بعدی شكر درباره آن قابل طرح خواهد بود. ولی اگر چیزی را اصلاً به عنوان نعمت قبول نكرده باشیم، شكر زبانی و عملی در مورد آن معنا ندارد و اگر هم به ظاهر انجام پذیرد، ارزشی نخواهد داشت، چون حقیقت شكر در آن نیست.

امام حسن عسكری علیه السلام فرموده اند:

نعمت را نمی شناسد جز شاكر، و شكر نعمت را نمی گذارد مگر كسی كه معرفت دارد. (1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص:378.

ص:178

بنابراین، شاكر بودن، مشروط به شناخت نعمت است. در مورد شكر نعمت امام علیه السلام نیز شرط نخست و اصلی، معرفت صحیح نسبت به ایشان می باشد. ما در حلقه سوم این سلسله درسها در مورد معرفت امام علیه السلام و اوصاف ایشان سخن گفتیم، اوصافی هم چون «پدر دلسوز»، «برادر وفادار» و «مادر مهربان» كه اوج محبت آن بزرگوار را به شیعیانشان نشان می دهد.

معرفت نعمت و محبت منعم

انسان پیام محبت امام را با همه وجودش باید بچشد و به گفتن و شنیدن آن نباید اكتفا كند، بلكه هر كس اگر به قلبش مراجعه كند، وقتی ببیند چنین پدر دلسوز، مادر نیكوكار و برادر وفاداری دارد، در این صورت قلباً احساس می كند كه باید پاسخ آن همه محبت را با همه دارایی اش بدهد.

برای فهم این اوصاف امام علیه السلام لزومی ندارد كه انسان به شرح زندگی دیگران مراجعه كند، هر چند كه برخی از داستانها، این اوصاف را به صورت خیلی شاخص و بارز نشان می دهند، كه خواندن آنها هم برای همگان مفید است، ولی هر كس به زندگی خویش بنگرد، واقعاً محبت امام زمان ارواحنا فداه را نسبت به خود احساس می كند. البته برای این كه طعم آن را بیشتر بچشد، باید رابطه خود را با حضرت محكم تر كند.

ما اگر واقعاً باور داریم كه ایشان پدر دلسوز امت هستند، باید رابطه خود را با ایشان، با پدر جسمانی خویش مقایسه كنیم و ببینیم آیا حداقل همان رابطه را با امام خود داریم؟!

اگر توانستیم لااقل همان گونه با امام زمان خویش مرتبط باشیم،

ص:179

آن گاه می توانیم منتظر محبت و عنایات بیشتر ایشان باشیم.

گاهی بزرگانی كه طعم رفاقت با امام زمان علیه السلام را به خوبی چشیده اند، سفارشهایی دارند كه در این مسیر، بسیار راهگشا است.

مثلاً تذكر می دهند كه همان انتظاراتی كه از پدرتان دارید، از امام زمان علیه السلام داشته باشید. همان طور كه فرزند خردسال تأمین نیازهایش را از پدر می خواهد، شیعیان هم باید رفع نیازهایشان به امام خود مراجعه كنند و كارهای بد آنها مانع رجوع به حضرت ناشد. مطمئن باشن كه پدر دلسوز به وضع فرزندش رسیدگی می كند، همان طور كه می بینیم پدران ازاین كه حاجت فرزندشان را برآورند، لذت می برند. از طرفی فرزند هم كه پشت و پناهی جز پدر و مادر ندارد، از هر طریق به آنها اظهار می دارد كه احتیاج به محبت بیشتری دارد. همه شیعیان می توانند با امام خود چنین رابطه ای را برقرار كنند. و وقتی این ارتباط برقرار شد، «والد شفیق» بودن امام علیه السلام را خواهند چشید.

از طرفی اگر انسان امام زمان ارواحنا فداه را واقعاً پدر خود بداند، نسبت به ایشان احساس مسئولیت و نگرانی جدی می كند. مثلاً كسی كه پدرش گرفتار باشد، فكر و ذكرش همواره متوجه اوست و نمی تواند كارهای همیشگی خود را به صورت عادی بگذراند. عاطفه و محبت نسبت به پدر، اقتضا می كند كه فرزند از ناراحتی و گرفتاری او پریشان شود.

كسی كه پدرش در مسافرت باشد و یك روز نتواند از او خبر بگیرد و نداند كه او كجاست و در چه وضعیتی به سر می برد، چقدر نگران می شود؟ حتی ممكن است گاهی بدون طاقت شود. اگر این مدت طولانی

ص:180

شود، زندگی به كلی برای او تلخ می شود و لذت همه خوشی ها و داشتن امكانات و شرایط مناسب از بین می رود.

اگر انسان، امام زمان خود را پدر مهربان و مادر نیكوكار و برادر باوفای خویش بداند، دیگر لازم نیست كه هر لحظه به او تذكر داده شود كه امام زمانت را دوست بدار، چرا كه محبت ناشی از معرفت است و هر قدر معرفت قویتر باشد، محبت هم قویتر می شود. اگر خدای منان، به ما این معرفت را عطا كند كه بفهمیم امام زمان علیه السلام چه اوصافی دارند، در قلب خود محبت بیشتری به ایشان احساس می كنیم. آن گاه وظیفه خود می دانیم كه این محبت را پاس داریم، عواملی كه محبت ما را افزایش می دهد، حفظ كنیم و از هر چه آن را كم رنگ می كند، بپرهیزیم.

كسی كه چنین حالی را پیدا كند، نیاز به توصیه ای درباره امام زمانش علیه السلام ندارد. همان طوركه هیچ كسی به دیگری توصیه نمی كند كه برای سلامت پدرش دعا كند یا صدقه بدهد. همه این اعمال براساس همان محبت قلبی صورت می پذیرد و هیچ صبح و شامی نمی گذرد، مگر این كه انسان به یاد محبوب خود به سر می برد.

پس نتیجه معرفت امام علیه السلام در هر مرتبه ای كه باشد، «محبت» به ایشان است. برای این كه بفهمیم معرفت امام علیه السلام در چه حدی به ما عطا شده است، باید به قلب خود مراجعه كنیم، تا ببینیم چه میزان محبت امام عیه السلام در آن هست. هر كس نعمت را خوب بشناسد، محبت منعم را هم به دل می گیرد. اگر چنین نباشد، شایسته آن نعمت نیست و نسبت به آن، مرتكب كفران گشته است.

ص:181

روایتی در بیان این مطلب در بخش اول نقل شد، كه بر وجود مبارك امام زمان علیه السلام به عنوان ولی نعمت ما و واسطه اصلی همه نعمتهای ما تطبیق می كند. امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند:

این حق بر عهده كسی كه نعمتی به او داده شده، وجود دارد كه به صورت زیبایی (كار خوب) منعم را تلافی كند. پس اگر چنین كاری در حد توانش نبود، (از او) به خوبی تعریف و تمجید كند.

پس اگر زبانش توانایی حق انجام این كار را نداشت، باید لااقل قدر آن نعمت را بشناسد و نسبت به كسی كه این نعمت را به او رسانده، قلباً محبت ورزد. پس اگر از این هم كوتاهی كند، اصلاً شایستگی برخورداری از آن نعمت را ندارد.(1)

وقتی كسی نعمتی را به ما می رساند، ابتدا باید ببینیم كه آیا می توانیم آن نعمت را تلافی كنیم یا نه. بنابراین باید بررسی كنیم كه آیا نعمت وجود امام زمان علیه السلام برای ما قابل تلافی كردن است؟

با كمی تأمل می فهمیم احسانی كه خدای منان به بركت وجود امام عصر علیه السلام به ما فرموده، غیر قابل تلافی است و هر چه انسان در این مسیر بیشتر بكوشد، بیشتر مدیون خدا و امام علیه السلام می شود. پس وظیفه ما نسبت به این نعمت عظیم الهی چیست؟ مطابق فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام باید به خوبی ثنای ایشان را بگوییم.

اگر نتوانستیم چنان كه باید و شاید، ثناگوی امام باشیم، حداقل باید نعمت شناس باشیم، یعنی قلباً قدردان نعمت گردیم.

اگر هیچ كاری از دست و زبانمان برای امام زمان علیه السلام بر نمی آید، باید


1- 1. بحار الانوار، جلد 71، ص:50، حدیث 67.

ص:182

ایشان را دوست بداریم. دوست داشتن، كار قلب است. كسی كه امام عصر ارواحنا فداه را می شناسد، لااقل باید نسبت به ایشان محبت داشته باشد، در غیر این صورت، اصلاً شایستگی برخورداری از این نعمت بزرگ را ندارد.

به هیچ صورتی در محبت نسبت به امام علیه السلام نمی توان كوتاهی كرد.

البته این محبت – به میزان معرفتی كه به انسان عطا شده – دارای درجات است. معرفت به محبت منتهی می شود و محبت برخاسته از معرفت، نیروی محركه ای است كه می تواند انسان و معرفت او را بالا ببرد.

پس «معرفت» و «محبت» تأثیر متقابل در یكدیگر دارند. یعنی هر درجه از معرفت، محبتی به وجود می آورد. اگر انسان به لوازم آن محبت پایبند باشد و حق آن را ادا كند، امید می رود كه خدای عزوجل معرفت بالاتری نصیب شخص گرداند.

پس همان طور كه معرفت باعث محبت بیشتر می شود، محبت هم زمینه ساز اعطای معرفت بیشتر از جانب خدا می شود، این معرفت بالاتر، به نوبه خود، محبت بالاتری به شخص می دهد كه اگر حق آن را ادا كند، باز هم زمینه اعطای معرفت بیشتری برای او حاصل می شود.

بدین ترتیب «معرفت» و «محبت» هر كدام در تشدید دیگری مؤثر هستند. در این میان، نقش اعتقاد و تسلیم نسبت به آن چه معرفتش را خداوند به انسان عطا فرموده، بسیار مهم و اساسی است. هر چه ایمان و اعتقاد انسان نسبت به آن چه شناخته است، عمیق تر و قویتر باشد، محبت بیشتری در او پدید می آید. این محبت بیشتر، تسلیم و باور

ص:183

عمیق تری را می طلبد كه اگر شخص به مقتضای آن عمل كند، معرفت باری تعالی، و روح آن یعنی محبتش به امام زمان علیه السلام بالاتر و بالاتر می رود.

به هر حال آن چه فعل اختیاری انسان است، یكی اعتقاد و تسلیم و باور نسبت به نعمت ولایت است كه معرفتش به او داده شده و دیگر محبت ورزیدن نسبت به امام علیه السلام است. این حداقل مرتبه شكر قلبی نسبت به وجود مقدس امام عصر ارواحنا فداه است كه بزرگترین نعمت خداوند متعال بر بندگانش در زمان حاضر می باشد.

ص:184

پرسشهای مفهومی از درسهای 13 تا 16

1. نعمت بودن امام عصر علیه السلام را از جهت تشریعی به طور خلاصه بیان كنید. تفاوت دو جهت تكوینی و تشریعی را توضیح دهید.

2. در چه صورتی نعمت به نقمت تبدیل می شود؟

3. چرا شكر نعمتهای الهی بدون معرفت امام علیه السلام امكان پذیر نیست؟

4. تفسیر حكمتی كه به لقمان عطا شده چیست؟ این تفسیر چگونه با تفاسیر پیشین (شكر خدا، عقل و فهم) قابل جمع است؟

5. رابطه متقابل بین «معرفت» و «محبت» را توضیح دهید.

ص:185

فصل سوم : شكر زبانی نعمت امام عصر علیه السلام

درس هفدهم: ذكر نعمت امام عصر علیه السلام

ذكر محبوب

در فصل گذشته روشن شد كه معرفت امام علیه السلام، در هر مرتبه ای كه حاصل شده باشد، به درجه ای از محبت قلبی نسبت به ایشان می انجامد یكی از لوازم این محبت، «ذكر» محبوب است.

«ذكر» به معنای «یاد كردن» و از اعمال اختیاری انسان می باشد.

معرفت و محبت قلبی، زمینه ساز طبیعی این اعمال اختیاری هستند.

«ذكر» دو مرحله دارد: یكی قلبی و دیگری زبانی كه اولی شرط و مقدمه دومی است. روح و جان هر دو مرحله، چیزی جز معرفت و محبت محبوب نیست.

فرزندی كه قلبش مملو از محبت پدر است، یاد او را از خاطر نمی برد، همواره ذكر پدر را در یاد و خاطر خود می گذراند و به دنبال

ص:186

این ذكر قلبی، در كلام او نیز یاد پدر متجلی می شود، خصوصاً اگر نگرانی درباره او داشته باشد – مثلاً اگر پدرش گرفتار باشد – همواره به فكر اوست و در یاد كردن و دعا برای پدر، نیازی به تذكر دیگران ندارد.

فرد امام شناس نیز به میزان معرفتش، نسبت به ولی نعمت خویش محبت دارد و برای ذكر قلبی و ذكر زبانی نسبت به محبوب خویش، نیازمند امر مولوی نیست، چرا كه هر انسان عاقل – با نور عقل خود – می فهمد كه ترك «ذكر منعم» نوعی كفران نعمت است.

خدای متعال نیز، انسان را نسبت به این وظیفه عقلی و فطری خویش تذكر داده است.

وَاذْكُرُ وا نِعْمَتَ اللَّ_هِ عَلَیْكُمْ (1)

امر به «ذكر» در این آیه شریفه، از نوع تنبه عقلانی دادن به یك امر فطری است كه جنبه ارشادی دارد. انسان خود را مكلف می داند كه هر دو نوع ذكر را نسبت به منعم خویش داشته باشد.

ذكر نعمت پیامبر صلی الله علیه و آله

وَاذْكُرُ وا نِعْمَتَ اللَّ_هِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَ ةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا (2)


1- 1 آل عمران، 103.
2- 2. همان آیه.

ص:187

نعمت خدا را بر خود یاد كنید، آن هنگام كه با هم دشمن بودید، پس خدا میان دلهای شما الفت برقرار كرد، و به سبب نعمت او با هم برادر شدید، و «آن گاه كه» بر لبه گودالی از آتش بودید، پس خدا شما را از آن نجات داد.

خداوند عزوجل اشاره به نعمتی می كند كه به واسطه آن، بین مردم صلح و آشتی برقرار كرده و آنها را از خطر هلاكت در آتش نجات داده است. امام صادق علیه السلام در معرفی این «نعمت» فرموده اند:

قوله تعالی: «و كنتم علی شفا حفرة من النار فانفذكم منها» بمحمد صلی الله علیه و آله.(1)

یعنی خداوند به بركت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله مردم را از هلاكت نجات داده است.

پس نعمتی كه در آیه شریفه، «یاد كردن» از آن واجب شمرده شده، وجود مقدس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است.

مشركان مكه، از نخستین كسانی بودند كه سفینه نجات بودن رسول اكرم صلی الله علیه و آله را چشیدند، چرا كه به بركت ایشان از شرك و گمراهی نجات یافتند، سپس دیگران نیز به بركت وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام از فتنه های گوناگون رهایی یافته به مسیر هدایت راهنمایی شدند.

قل علی علیه السلام لرسول الله صلی الله علیه و آله یا رسول الله! امنا الهداة ام من غیرنا؟ قال: بل منا الهداة الی یوم القیامة. بنا استفذهم الله


1- 1. روضه كافی، ص:183، حدیث 208.

ص:188

عزوجل من ضلالة الشرك، و بنا یستقدم من ضلالة الفتنة، وبنا یصبحون اخواناً بعد ضلالة الفتنة، كما بنا اصبحوا اخواناً بعد ضلالة الشرك.(1)

حضرت علی علیه السلام از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله پرسیدند: آیا هدایت كنندگان از ما هستند یا از غیر ما؟ پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند: هدایت كنندگان تا روز قیامت از ما هستند. خدای عزوجل، به بركت ما آنها (مشركان) را از گمراهی شرك نجات داد. و به سبب ما از گمراهی فتنه نجاتشان می دهد. و همان طور كه بعد از گمراهی شرك، به وسیله ما با یكدیگر برادر شدند، پس از گمراهی فتنه نیز به وسیله ما، با هم برادر می شوند.

اینجا از دو نوع گمراهی سخن گفته شده است. گمراهی «شرك» و گمراهی «فتنه». اولی مربوط به زمان بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله است و دومی مربوط به دوران بعد از رسالت ایشان و خصوصاً پس از رحلت آن حضرت می باشد.

پیامبر صلی الله علیه و آله مشركان را از شرك نجات دادند و آنها را در حالی با هم برادر ساختند كه به خون هم تشنه بودند. اما پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله مسلمانها گرفتار ابرهای تیره نفاق شدند و به فتنه دیگری گرفتار شدند.

تنها راه نجات برای رهایی از فتنه هایی كه در اعصار و قرون مختلف دامنگیر مسلمانان می شود، تمسك به رشته هدایتی است كه خود پیامبر صلی الله علیه و آله آن را معرفی فرموده و هدایت و نجات را در آن منحصر دانسته اند:


1- 1. كمال الدین و تمام النعمة، باب 22، حدیث 31.

ص:189

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّ_هِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّ قُوا (1)

از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: این رشته الهی چیست كه در قرآن، امر به تمسك به آن شده است؟ ایشان لحظاتی سر مبارك را پایین انداختند و سپس سر را بلند كردند و با اشاره به حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام فرمودند:

هذا حبل الله الذی من تمسك به عصم فی دنیاه و لم یضل فی اخراه.(2)

این است رشته الهی، كه هر كس به او تمسك جوید، در دنیا محفوظ می ماند، و در آخرت گمراه نمی گردد.

كسانی كه به این رشته الهی چنگ زده اند، با همه وجود یافته اند كه این «نعمت» بزرگ خداوند است. بعد از این معرفت قلبی، وظیفه خود می دانند كه برای شكر نعمت، ذكر آن را بر قلب و زبان خود جاری سازند و بگویند:

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسكین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة علیهم السلام.

ذكر میثاق الهی

خداوند متعال در آیات دیگر نیز، نعمتی را كه «ذكر» آن واجب است، به ما شناسانده است.


1- 1. آل عمران، 103.
2- 2. تفسیر كنز الدقائق، جلد 3، ص:178.

ص:190

وَاذْكُرُ وا نِعْمَةَ اللَّ_هِ عَلَیْكُمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَكُم بِهِ (1)

كدام پیمان است كه خدای سبحان در آیه كریمه، به یاد كردن آن امر فرموده است؟ امام صادق علیه السلام در دعای روز غدیر این پیمان را چنین شناسانده اند:

الحمدلله الذی اكرمنا بهذا الیوم و جعلنا من الموقنین بعهده الینا و میثاقه الذی واثقنا به من ولایة ولاه امره.(2)

خدای را سپاس كه ما را به سبب این روز گرامی داشت، و ما را از وفا كنندگان به عهد خود و از وفاداران به پیمان خود درباره ولایت والیان امرش، قرار داد.

بنابراین، میثاقی كه به «ذكر» آن امر شده ایم، عهدی است كه درباره ولایت امیر المؤمنین و ائمه اطهار علیهم السلام گرفته شده است. به علاوه، امام زمان علیه السلام به طور خاص به عنوان «میثاق الله» معرفی شده اند، همان طور كه در زیارت آل یس می خوانیم:

السلام علیك یا میثاق الله الذی اخذه و وكده.(3)

سلام بر تو، ای میثاق خدا كه از آن پیمان گرفته و مورد تأكیدش قرار داده است.

پس بندگان خدا – به حكم عقل و با تأكید امر الهی – مؤظف به «ذكر»


1- 1. مائده، 7.
2- 2. تفسیر نور الثقلین، جلد 1، ص:600، حدیث 88.
3- احتجاج طبرسی - جلد 2 - ص 316

ص:191

امام زمان علیه السلام هستند.

خدای متعال علاوه بر تذكر به لزوم «ذكر» اهل بیت علیهم السلام به طور مطلق، در مورد ذكر زبانی و آشكار كردن یاد آنها نیز – به طور خاص – فرموده است.

وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَ بِّكَ فَحَدِّثْ (1)

نعمتی را كه خداوند امر به بازگو كردن آن نموده، چیست؟ حضرت صادق علیه السلام در پاسخ به این پرسش می فرمایند:

فحدث بدینه.(2)

پس دراین آیه، مقصود از نعمت «دین» خداست و در یكی از زیارات، خطاب به امام عصر علیه السلام می خوانیم:

السلام علی صاحب الدین المأثور.(3)

بنابراین، برای شكر نعمت خدای عزوجل، باید ذكر صاحب دین او یعنی امام زمان علیه السلام را آشكار كنیم.

كسی كه شهد محبت حضرت در وجودش جای گرفت، هیچ گاه زبان خود را از یاد ایشان خالی نمی گذارد. برای او، غیبت امام زمان علیه السلام مانعی برای یاد و تذكر حضرتش نیست. خدای تعالی می فرماید:


1- 1. ضحی، 11.
2- 2. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشكر، حدیث 5.
3- 3. بحار الانوار، جلد 102، ص:101، حدیث 110.

ص:192

وَأَسْبَغَ عَلَیْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَ ةً وَبَاطِنَةً (1)

امام كاظم علیه السلام نعمت باطنی را امام غایب معرفی كرده، فرمودند:

یغیب عن ابصار الناس شخصه، و لا یغیب عن قلوب المؤمنین ذكره.(2)

شخص ایشان از چشمهای مردم پنهان می شود، ولی یاد ایشان از دلهای مؤمنان پنهان نمی گردد.

كسی كه قلبش مالامال از محبت امام زمان علیه السلام گشته است، زبانش هیچ گاه از یاد ایشان خالی نمی ماند.

معرفی امام علیه السلام به اسم و صفت

ذكر زبانی نعمت، مانند معرفت نعمت، به دو مرحله اسم و صفت قال تقسیم است. بنابراین نعمت وجود امام علیه السلام را می توان به وسیله ذكر «نام» و «صفات» ایشان شكرگزاری كرد. امام زین العابدین علیه السلام از قول پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند:

ذكر علی عبادة.(3)

یاد كردن علی علیه السلام عبادت است.

كسی كه امیر المؤمنین علیه السلام را به قلب یا زبان خویش یاد كند، عبادت


1- 1. لقمان، 20.
2- 2. كمال الدین، باب 34، حدیث 6.
3- 3. وسائل الشیعة، جلد 11، ص:568، حدیث 9.

ص:193

خدا كرده است. جاری كردن نامهای امامان علیهم السلام بر زبان، از مصادیق بارز بندگی است. برای شكر نعمت امام علیه السلام در مرتبه اول باید در مجالس مختلف، نام ایشان و اطلاعاتی – حتی در حد معرفت به اسم – به دیگران یادآوری شود.

مرتبه بالاتر ذكر زبانی، بیان اوصاف و فضائل ایشان است. هر كس كه درجه ای از معرفت امام علیه السلام نصیب او شده و وصفی از اوصاف ایشان را شناخته، باید آن را برای دیگران بازگو كند و به ذكر فضائل ایشان بپردازد. (1)

البته این تذكر، باید همراه با روح محبت و معرفت قلبی باشد، و گرنه، عمل او تصنعی می شود.

اما خدای مهربان به سبب محبت اهل بیت علیهم السلام بر ذكر زبانی ایشان فضیلت بسیاری مترتب كرده است. از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده است:

ما من قوم اجتمعوا یذكرون فضل علی بن ابیطالب علیه السلام الا هبطت علیهم ملائكة السماء حتی تحف بهم فاذا تفرقوا عرجت الملائكة الی السماء، فیقول لهم الملائكة: انا نشم من رائحتكم مالا نشمه من الملائكة، فلم نر رائحة اطیب منها، فیقولون: كنا عند قوم یذكرون محمداً صلی الله علیه و آله و اهل بیته علیه السلام، فعلق فینا من ریحهم، فتعطرنا، فیقولون: اهبطوا بنا الیهم فیقولون: تفرقوا. و مضی كل واحد منهم الی منزله،


1- 1. نه به معنای این كه هركس هر چه از فضائل اهل بیت علیهم السلام شنیده و می داند، باید برای همگان بیان كند. بلكه رعایت ظرفیت و تحمل افراد و تناسب با توان پذیرش آنها در این امر، بسیار ضروری است، در مواردی نیز باید برای رعایت تقیه، سكوت كرد. آگاهی به این موارد نیز، در تبلیغ فضایل اهل بیت علیهم السلام لازم و ضروری است.

ص:194

فیقولون: اهبطوا بنا حتی نتعطر بذلك المكان.(1)

هیچ گروهی در كنار هم جمع نمی شوند كه فضائل علی بن ابیطالب علیه السلام را یاد كنند، مگر این كه فرشتگان آسمان بر آنها نازل می شوند تا آنها را در بر گیرند. وقتی آنها پراكنده شوند، آن فرشته ها به آسمان روند. (گروه دیگری از) فرشتگان به آنها می گویند: بوی خوشی از شما به مشام ما می رسد، كه از ملائكه نمی بوییم، و هیچ بوی خوشی بهتر از آنها ندیده ام.

می گویند: ما نزد گروهی بودیم كه از محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیتش علیهم السلام یاد می كردند و از بوی خوش آنها معطر شدیم.

می گویند: ما را نزد ایشان ببرید.

می گویند: مجلس تمام شده و هر كدام به منزل خود رفته اند.

می گویند: ما را به آنجا ببرید تا از مكان آنها معطر بشویم!

آری، مكانی كه در آن از فضایل اهل بیت علیهم السلام سخن گفته شود. بوی خوشی پیدا می كند كه فرشتگان آسمان، آن را می بویند. كسانی كه ارزش چنین مجالسی را می دانند، می كوشند تا به هر وسیله ای از آن بهره برده، از فیض آن بی نصیب نمانند.


1- 1. بحار الانوار، جلد 38، ص:199، حدیث 7.

ص:195

درس هجدهم: مصادیق دیگر شكر زبانی

ثناگویی از منعم

از دیگر مصادیق شكر زبانی نسبت به منعم: «ثناگویی» اوست.

«تعریف» و «تمجید» منعم، از حقوق او بر عهده متنعم می باشد.

طبق فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام (1)

كسی كه نمی تواند نعمتی را به خوبی تلافی كند، وظیفه اش ثناگویی از منعم است.

نعمت عظمای امام عصر علیه السلام قابل تلافی نیست. احسانهایی كه از جانب ایشان شده و خیراتی كه خدای عزوجل به خاطر وجود ایشان به خلایق فرموده، قابل شمارش نیست و مسلماً كسی از عهده حق شكر آن بر نمی آید. گاهی كسی گامی در این مسیر بر می دارد، كه توفیق و معرفت آن نیز، از جانب حضرتش علیه السلام انعام شده است. پس همان خدمت نیز، انسان را بیشتر مدیون اشاره می سازد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 71، ص:50، حدیث 67.

ص:196

هر كس باید آن چه در توان دارد، در راه شكرگزاری از حضرت بقیة الله ارواحنا فداه به كار بندد، ولی مسلماً هیچ كسی نمی تواند خوبی های ایشان را تلافی كند. در نهایت انسان می بیند كه از جبران نیكی های امام زمان علیه السلام عاجز است. در این حال باید لب به ثنای ایشان بگشاید. هر جا می نشیند، ذكر فضائل ایشان كند و به هر مناسبتی اوصافشان را به زبان آورد.

خداوند همواره نمونه های بارزی از افراد مورد عنایت مهدی علیه السلا را نشان داده است، كسانی كه ذكر نعمت امام زمان علیه السلام از گفتار و نوشتارشان به خوبی بروز یافته و سبب اتمام حجت بر دیگران شده اند. به عنوان مثال، صاحب كتاب ارزشمند «میكال المكارم فی فوائد الدعاء للقائم علیه السلام»(1)

از هر مطلبی در بیان ذكر فضائل امام زمان علیه السلام و وجوب دعا برای ایشان استفاده كرده است.

گاهی به اعتبار ایمان حضرت، ایشان را در رأس مؤمنان قرارداده و حقوقشان را بر شمرده است. گاهی به عنوان «عالم» گاهی «مضطر» و گاهی «كریم» و ... به هر مناسبتی كه ارتباطی با وجود مقدس حضرت مهدی علیه السلام داشته است، گوشه ای از فضائل بی شمار ایشان را بیان كرده و امام علیه السلام را مصداق اعلی برای همه آن فضائل معرفی كرده است. این نحوه ذكر زبانی و تعریف و تمجید از حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف برخاسته از معرفت و محبت اوست، چرا كه انسان وفادار به منعم، نمی تواند محبوب خویش را فراموش كند، لذا هر جا حسن و خیری می بیند، به یاد امامش می افتد و لب به ثنای او می گشاید.


1- 1 مرحوم آیت الله سید محمد تقی موسی اصفهانی 1301 – 1348 هجری قمری.

ص:197

بدین ترتیب، مؤمن امام شناس، باید از هر موقعیتی در جهت ثناء و ذكر آن حضرت علیه السلام استفاده كند. خداوند به مرحوم صاحب مكیال عنایت خاصی فرموده كه توفیق نوشتن چنان كتاب ارزشمندی را یافته است. دیگران هم در حد خود می توانند از چنین توفیقات الهی بهره بگیرند. گویندگان باید منابر خود را از ذكر امام عصر علیه السلام پر كنند، مداحان مقید باشند با خواندن اشعاری ثنای ایشان بگویند، نویسندگان با محبت قلبی خویش برای حضرت قلم زنند، معلمان با ذكر نام و اوصاف ایشان می توانند یاد حضرت را زنده نمایند، پدر و مادر با اظهار ارادت به ساحت مقدس ایشان می توانند بذر محبت امام علیه السلام را در دلهای فرزندان خود بكارند.

لذا هر كس باید تا جایی كه می تواند، به هر مناسبتی تعریف و تمجید ایشان را انجام دهد، تا به وظیفه خود عمل كرده، طعم محبت و دوستی حضرت را بیشتر بچشد. اگر چنین نكند، كفران نعمت عظیم الهی كرده است. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرموده اند:

هر كس كار خوبی برایش انجام شد، باید آن را تلافی كند. اگر قادر به تلافی نبود، باید ثناء منعم را بگوید. و اگر چنین نكرد، كفران نعمت كرده است. (1)

برای این كه در زمره كفران كنندگان این نعمت قرار نگیریم، حتی می توانیم در خلوت خود به ذكر خوبی های ایشان بپردازیم، تا خودمان بشنویم و اثر محبتی و معرفتی آن را بچشیم.


1- 1. وسائل الشیعة، جلد 11، ص:539، حدیث 2.

ص:198

اظهار زبانی نعمت

بیان كارهای خوب منعم، از مصادیق شكر زبانی است. ما وظیفه داریم كارهای نیك منعم را به زبان آوریم.

امام سجاد علیه السلام فرمودند:

حق كسی كه كار خوبی برای تو انجام داده، این است كه از او سپاسگزاری كنی و كار خوب او را یاد كنی و گفتار نیكو برای او به دست آوری.(1)

امام زمان علیه السلام واسطه همه نعمتها هستند. ما به جهت شكر منعم وظیفه داریم نعمتهایی را كه به واسطه ایشان به ما رسیده، بازگو كنیم.

اگر باور داریم كه هر نعمت و خیری به واسطه امام عصر علیه السلام به ما می رسد، باید بررسی كنیم كه چقدر از الطاف ایشان را – حتی برای خودمان بازگو می كنیم؟ تا چه اندازه با زبان اقرار می كنیم كه نعمتها به واسطه ایشان به ما رسیده است؟ و چند بار به زبان گفته ایم كه «یا صاحب الزمان از شما متشكر هستیم!».

اگر معتقدیم كه همه نعمتها – اعم از نعمتهای مادی مانند هوای خوب، رسیدن میوه ها، بارش باران، جاری شدن رودها و سلامت و ... تا نعمتهای معنوی – از بركت وجود آن امام همام است، ببینیم هنگام استفاده از كدام یك به یاد منعم آن بوده ایم و ذكر او را به زبان آورده ایم و آن نعمت را اظهار كرده ایم؟! به طور كلی، در طول شبانه روز، چند بار متذكر به ولی نعمت بودن ایشان می شویم؟!


1- 1. بحار الانوار، جلد 74، ص:7.

ص:199

براساس كلام نورانی امام سجاد علیه السلام نه تنها باید خودمان الطاف امام زمان علیه السلام را بر زبان آوریم، بلكه باید كاری كنیم كه دیگران هم از ایشان به خوبی یاد كنند. خلاصه این كه انسان باید منعمش را بشناسد، از او به خوبی یاد كند و بگوشد كه دیگران را هم متوجه او بسازد، تا همه قدردان ولی نعمت خویش گردند.

دعا

یكی دیگر از مصادیق ذكر به زبان، «دعا» برای صاحب نعمت است.

انسان كه خود را مدیون امام زمان علیه السلام می داند، خود را مؤظف می بیند كه در حق ایشان خالصانه دعا كند.

امام سجاد علیه السلام در ادامه حدیث یاد شده، بعد از تأكید بر ذكر نعمت و كسب نام نیك برای صاحبان نعمت، فرموده اند:

از حقوق كسی كه به تو خوبی كرده، این است كه ... در ارتباط بین خود و خدای عزوجل، خالصانه برای او دعا كنی. اگر چنین كردی، به صورت پنهان و آشكار شكر او را به جا آورده ای.

آنگاه اگر روزی توانستی كار خوب او را تلافی كنی، این كار را انجام بده. (1)

هر فردی مكلف است كه ولی نعمت خود را در میان جمع و یا در خلوت تنهایی دعا كند. هر كدام از این دو صورت، بركات و آثاری دارد كه نباید آنها را از دست داد. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نیز به این مطلب تذكر فرموده اند:


1- 1. بحار الانوار، جلد 74، ص:7.

ص:200

كسی كه كار خوبی برای شما انجام داد، آن را تلافی كنید، ولی اگر چیزی نیافتید كه آن را تلافی كنید، پس به درگاه خدا برای او دعا كنید، تا این كه مطمئن شوید تلافی كار خویش را كرده اید.(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله بر وجوب دعا برای منعم تأكید فرموده اند. ولی كم و كیف آن را بر عهه متنعم گذاشته اند، تا هر كس به میزان معرفتش بفهمد كه امام زمان علیه السلام چقدر بر گردنش حق دارد و تا چه اندازه باید برای آن حضرت علیه السلام دعا كند. انسان با معرفت می یابد كه هرچه دعا كند، شكر یكی از نعمتهای امام علیه السلام را هم نمی تواند به جای آورد.

بدین ترتیب مسلماً به عجز خود از شكر سرچشمه این نعمتها پی می برد و با تمام وجود، می یابد كه هر چه برای ایشان دعا كند، كافی نیست.

البته دعا برای امام زمان علیه السلام به صرف توصیه انجام نمی شودف بلكه باید روح محبت در آن باشد، تا دعا كننده – بدون تكلف و تصنع – با انگیزه اظهار محبت، برای محبوب خود دعا كند. به عنوان مثال، برای پدرش – چون او را دوست می دارد – به طور طبیعی دعا می كند و هر قدر محبتش بیشتر باشد، به همان اندازه نمی تواند دعا بر او را فراموش كند. گاهی آن قدر یاد پدر دلش را پر می سازد كه خودش را از یاد می برد و تنها برای او دعا می كند.

كسانی كه در سطح بالایی از معرفت، دلی مالامال از محبت امام زمان علیه السلام دارند، چنین هستند. ازاین رو، به محض این كه زمان و مكان مناسبی برای دعا پیدا كنند (خانه خدا و مشاهده مشرفه امامان علیهم السلام)


1- 1. وسائل الشیعة، جلد 11، ص:537، حدیث 5.

ص:201

فقط برای امام زمانشان دعا می كنند. آنها محبوب خود را بر خود مقدم می دارند. لذا خود را فراموش كرده، فقط به او می اندیشند، یانی یاد او چیزهای دیگری را از خاطر ایشان محو می كند.

این حالت، كه شخص در حالات خوش معنوی، فقط و فقط برای امام زمانش دعا كند، برای كسانی كه آن درجه از محبت او را نچشیده اند، قدری سنگین و تكلف آور به نظر می رسد، زیرا آنها چنان محبتی را در خود نیافته اند كه خودشان را از یاد ببرند و تماماً به فكر امام زمانشان علیه السلام باشند. اینها باید سعی كنند در كنار دعاهایی كه برای خود می كنند، دقایقی را تنها به یاد امام عصر علیه السلام باشند و با فراموش كردن خود، فقط برای ایشان دعا كنند. این مقدمه ای است تا كم كم این دقیقه ها به ساعت تبدیل شود و ساعتها هم آرام آرام همه عمر او را در بر گیرد. انشاء الله.

دعا برای امام زمان علیه السلام اهداف مختلفی می تواند داشته باشد كه مهمترین آنها دعا برای تعجیل فرج ایشان است. برای دیگر حاجات ایشان هم می توان دعا كرد. مثلاً از خداوند متعال بخواهیم كه غم و غصه امام زمان علیه السلام را برطرف سازد و ایشان را سالم بدارد، سایه شان را بر سر ما مستدام نمای، ذكر و یادشان را در جامعه زیاد كند، بر تعداد دوستان و منتظران ایشان بیفزاید و... محب به هر زبانی، این گونه حاجات را از خدای متعال برای محبوبش می خواهد و لازم نیست به او گفته شود چگونه برای محبوبش دعا كند. البته رجوع به دعاهایی كه از جانب معصومین علیهم السلام رسیده، ما را به بهترین صورت دعا و ذكر زبانی برای امام زمان علیه السلام راهنمایی می كند. این مراجعه، آثار و بركات خاصی

ص:202

دارد كه دوستدار حضرت خود را از آنها محروم و بی نصیب نمی سازد.

برپایی مجالس ذكر

ایام و مناسبتهای مختلف نیز فرصت خوبی را برای عرض ارادت نسبت به امام زمان علیه السلام فراهم می سازد، كه دوستداران حضرت به یاد ایشان باشند. كسی كه معرفت به حق امام علیه السلام دارد، با شكر زبانی نعمت، از این عبادت، غفلت نمی كند و كوتاهی از آن را كفران نعمت می شمارد.

از این رو، برای اهل محبت، بر پا كردن چنین مجالسی هیچ گونه زحمتی ندارد.

نمونه بارز این مجالس، در ایام نیمه شعبان – سالرزو میلاد تنها حجت باقیمانده الهی روی زمین – دیده می شود. هر گونه اجتماع افراد، با برنامه بازگویی و مرور معارف والای اهل بیت علیهم السلام، با هدف یاری آن حضرت در این زمان سخت غربت و غیبت ایشان، مصداق دیگری از ذكر زبانی است. هم چنین است نوشتن فضائل و مناقب حضرت علیه السلام و بیان فرمایشهای ایشان كه همه اینها یاد امام علیه السلام را در دلها زنده نگه ی دارد.

تشكر از خداوند

از دیگر مصادیق شكر زبانی، گفتن «الحمدلله» است. در بخش اول كتاب نقل كردیم كه وقتی فرد شاكر، هنگام نوشیدن آب، سه مرتبه الحمدلله می گوید، با این عمل خود، به قرب پروردگار نائل می شود.

حال كه برای هر بار نوشیدن آب، بهتر است سه بار شكرخدا بگزاریم، روزی چند بار باید برای نعمت وجود امام عصر علیه السلام و معرفت ایشان،

ص:203

خدا را شكر كنیم؟!

ما قادر به ادای شایسته شكرزبانی خداوند نیستیم، ولی براساس آن چه از معصومین علیهم السلام آموخته ایم، باید به طور مكرر، خدای بزرگ را بر این نعمت، با ذكر «الحمدلله» شكر گوییم. این حداقل كاری است كه می توانیم در مقابل این نعمت عظمی انجام دهیم، البته خدای متعال وعده فرموده كه تفضلاً این ذكر ما را به عنوان شكر بپذیرد و بر نعمت ما یعنی معرفت امام علیه السلام بیفزاید.

اثر ذكر زبانی

التزام به ذكر امام زمان علیه السلام – علاوه بر فضایل بی شمار – اثر وضعی مهمی در فرد ذاكر دارد. التزام به ذكر نعمت امام علیه السلام سبب محبت بیشتر انسان به ایشان می شود. این محبت، سبب جلب عنایت حضرتش به انسان می گردد و در نتیجه این عنایت، انسان به معرفت بالاتری دست می یابد.

در حقیقت بین «ذكر» و «معرفت» و «محبت» ارتباط بسیار نزدیكی برقرار است پایه و اساس این پیوند الهی، «معرفت» است.

معرفت، در شخص ایجاد محبت می كند، «محبت» انگیزه قوی برای «ذكر» می شود و «ذكر» قلبی و زبانی، محبت شخص را به محبوبش افزون می سازد و محبت بیشتر، زمینه ساز اعطای معرفت بیشتر از طرف خدا به شخص می گردد. این حقیقت را می توان چنین نمایش داد:

معرفت – محبت – ذكر – محبت – معرفت

پس ذكر محبوب، با درجه ای از معرفت آغاز شده، و به درجه بالاتری از محبت و معرفت می انجامد.

ص:204

از سوی دیگر محب، از شنیدن نام محبوب لذت می برد و همین شنیدن محبت و معرفتش را فزونی می بخشد. هر آن چه انسان می شنود، در او اثر خاصی ایجاد می كند. نمونه بارز این اثر را می توان در افراد سال خورده ای دید كه عمر خود را در مجالس مربوط به حضرت سید الشهداء علیه السلام گذرانده اند. اغلب این افراد، به محض شنیدن نام مقدس امام حسین علیه السلام منقلب می شوند و احتیاجی به خواندن ذكر مصیبت ندارند، چون نام محبوب، قلب آنها را تكان می دهد و اشك از چشمانشان جاری می سازد. این گریه تنها به مصیبت مربوط نمی شود، بلكه نشانه حب است.

گریه برای امام عصر علیه السلام فقط به خاطر بیان و یادآوری مشكلات دوره غیبت آن حضرت و محرومیت انسانها از آن سرچشمه بركات الهی نیست، بلكه اصولاً محبت در دل اثر می گذارد و این تأثیر قلبی، اگر شدت پیدا كند، اشك از دیدگان شخص محب جاری می شود. نه احتیاجی به گفتن و شنیدن مصائب دارد و نه به خواندن فضائل و ثواب گریه كردن بر اهل بیت علیهم السلام نیاز است. یاد محبوب، ناخودآگاه اشك را از دیدگان محب روان می سازد.

سجده شكر

از ظرائف اكسیر محبت، آن است كه محب، نعمت وجود محبت خویش را به هر صورتی شكر می گزارد. سجده شكر، از مهمترین مصادیق ابراز خشنودی و تشكر از منعم است كه آن را از سیره پیامبر صلی الله علیه و آله آموخته ایم. كسی كه وجودش از محبت امام زمان علیه السلام پر شده و به عظمت این نعمت پی برده، به منظور قدردانی از آن نعمت

ص:205

والا، گونه و پیشانی بر خاك می ساید، و سجده شكر به جا می آورد.

كوتاهی از انجام سجده شكر بر نعمت وجود امام زمان علیه السلام، می تواند نشانه كمی محبت و معرفت به ایشان باشد. حال می توانیم وضع خود را بررسی كنیم كه در روز، چند بار خدای متعال را به خاطر این نعمت بزرگ و بی مانند، سپاس می گوییم. اگر می دانیم كه نیاز به محبت و معرفت بیشتری داریم، باید از خدای منان و امام زمان علیه السلام بخواهیم كه بر معرفت ما بیفزایند و لیاقت چشیدن درجات بالاتر شناخت و دوستی خود را به ما عطا فرمایند.

ص:206

ص:207

فصل چهارم : شكر عملی نعمت امام عصر علیه السلام

درس نوزدهم: شكر عملی (1)

معنای شكر عملی نعمت امام عصر علیه السلام

چنان كه در بخش اول گفتیم، در شكر عملی، استفاده صحیح و موجه از نعمت، باید مود توجه قرار گیرد. برای ادای این مرحله از شكر، باید از «نعمت» در مسیر رضای منعم استفاده شود. به عنوان مثال، وقتی فردی «آب» می نوشد، باید از این نعمت برای اطاعت از خدا بهره برد.

در غیر این صورت، نعمت آب را كفران كرده است. مسلماً كسی كه با بهره گیری از این مایه حیات معصیت كند، علاوه بر زشتی گناهش، به خاطر كفران نعمت نیز مستحق عقاب خواهد بود، حال آن كه می توانست پس از رفع عطش، خدا را عبادت كند.

وجوب شكر عملی نسبت به نعمت عظمای الهی – یعنی وجود مقدس حضرت بقیة الله ارواحنا فداه – بر هیچ فرد عاقلی پوشیده نیست.

ص:208

ولی هم چون دیگر مراتب، شكر، بهتر است در مورد چگونگی آن، تنبه بیشتری پیدا كنیم.

شكر عملی نعمت امام علیه السلام، زمانی تحقق می یابد كه انسان به اوصافی كه از حضرتش شناخته است، ملتزم گردد.

از دیدگاه دیگری نیز می توان شكر عملی، پروردگار نسبت به نعمت وجود امام عصر علیه السلام را معنا كرد كه نتیجه آن، عملاً با آن چه گذشت، یكی است، اما دیدگاهی قال توجه است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ادنی معرفة الامام انه عدل النبی الا درجة النبوة و وارثه و ان طاعته طاعة الله و طاعة رسول الله، و التسلیم له فی كل امر و الرد الیه و الاخذ بقوله.(1)

پایین ترین حد معرفت امام علیه السلام این است كه ایشان همتای پیامبر صلی الله علیه و آله است (در تمام شئون) مگر در نبوت، و وارث آن حضرت است، و این كه اطاعت از امام علیه السلام (در حقیقت) اطاعت از خدا و از رسول خداست. و نیز تسلیم محض امام (معصوم علیه السلام) بودن و (همه امور را) به ایشان ارجاع دادن و نظر ایشان را بر گرفتن است.

امام صادق علیه السلام راه عملی امام شناسی را «تسلیم محض بودن» و «ارجاع امور به ایشان» و «برگرفتن نظرشان» دانسته اند. یعنی در هر امری باید سر تسلیم به امام زمان خویش علیه السلام بسازیم و همه چیز را به ایشان ارجاع دهیم. اگر چنین نكنیم، نعمت خدا را كفران كرده ایم، زیرا خدای متعال، امام معصوم علیه السلام را اقامه نموده و به اما امر فرموده تا به او


1- 1. بحار الانوار، جلد 36، ص:407.

ص:209

مراجعه كنیم و پاسخ همه مسائل خویش را از ایشان بگیریم.

شكر عملی این نعمت، استفاده از آن در مسیر مورد رضایت منعم است. برای رسیدن به این نتیجه، باید معضلات خود را – اعم از دنیوی و اخروی یا مادی و معنوی – به پیشگاه مقدس امام عصر علیه السلام عرضه نماییم، از تلاشها و كوششهای مورد تأكید عقل و نقل كوتاهی نورزیم و به مطالب متعددی كه در اوصاف حجت حق بیسان شده و می شود، ملتزم گردیم. در غیر این صورت، تخطی از رضای منعم شده، معصیت خواهد بود.

از این نكته نباید غفلت شود كه توجه و توسل به امام زمان علیه السلام نه تنها مجوز كاهلی و سستی در انجام وظایف دنیوی و اخروی نیست، بلكه منشأ تلاش بی وفقه و مخلصانه در راه خداست. این پندار، باطل است كه دستگیری امام عصر علیه السلام جای كسب و كار و تلاش برای تأمین نیازهای مادی را می گیرد.

این گمان باطل، بسیار خطرناك و صد در صد مبغوض امام علیه السلام است، چرا كه لازمه آن، بی اعتنایی و مردود دانستن همه اقوال و اعمال ائمه علیهم السلام درباره لزوم كار و تلاش برای كسب روزی حلال است. كسی كه امیدش فقط به امام زمان علیه السلام است، باید در عمل، این عقیده خود را نشان دهد تا كارش منافی با ادعایش نباشد.

اینك برای روشن تر شدن مطلب، مصداق شكر عملی نسبت به برخی از اوصاف امام علیه السلام را بیان می كنیم.

ص:210

شكر عملیس وصف طبابت

اگر انسان، امام زمان خود را به عنوان «طبیب» شناخته باشد، شكر عملی این نعمت چگونه محقق می شود؟

اگر فرد، هنگام بیماری، امام علیه السلام را طبیب خویش قرار دهد. در وادی شكر عملی قدم گذاشته است. یعنی برای ادای شكر عملی، باید همه دردهای جسمی و روحی خویش را نزد امام علیه السلام ببریم و بیش از هر پزشكی به ایشان اعتماد كنیم، البته نه به این معنی كه از مراجعه به پزشكان عادی – كه می توانند وسیله برای عنایت حضرتش علیه السلام باشند – كوتاهی كنیم، بلكه تكیه و امید ما نباید به آنها باشد. با این كه شخص امام علیه السلام از میان ما غائب هستند، اما یقین داریم كه بر احوال ما نظارت دارند و شیعیان خویش را به فراموشی نمی سپارند.

آن بزرگوار علیه السلام به اوضاع دوستان خود توجه خاص دارند، همان گونه كه پدران گرامی ایشان علیهم السلام به همه امور دوستان خویش توجه داشتند و از بیماریها و مشكلات آنها متأثر می شدند.

امیر المؤمنین علیه السلام خطاب به یكی از شیعیانشان كه بیمار بود، فرمودند:

یا رمیلة لیس من مؤمن یمرض الا مرضنا بمرضه، و لا یحزن الا حزنا بحزنه و لا یدعو الا امنا لدعائه، و لا یسكت الا دعونا له. (1)

ای رمیله! هیچ مؤمنی بیمار نمی شود، مگر این كه ما هم به خاطر بیماری او بیمار می شویم. و غمگین نمی شود، مگر آن كه ما هم


1- 1. بصائر الدرجات، جزء 5، ص:248، باب 16، حدیث 1.

ص:211

در غم او غمگین می شویم. و هیچ دعایی نمی كند، مگر این كه به دعای او آمین می گوییم. و سكوت نمی كند، مگر آن كه ما برایش دعا می كنیم.

مضامین این روایت، از اعتقادات ماست، امام زمان علیه السلام به عنوان طبیب، نیاز به ملاقات حضوری ندارد. با یك عرض سلام به ایشان می توانیم حضور حضرتش را حس كنیم.

با این احساس حضور، اگر مؤمنی مریض شد، اول باید به امام زمان علیه السلام مراجعه كند و با توكل به خدا طلب یاری از ایشان نماید تا شهد شیرین طبابت حضرت را بچشد. در این مرحله، هر چند اعتقاد قویتر باشد، اثر آن در عمل، ظهور و بروز بیشتری دارد. (1)

اگر كسی اعتقاد قلبی به طبابت حضرت داشت ولی در گرفتاریها عملاً به ایشان مراجعه نكرد، در مرحله شكر عملی مرتكب كوتاهی شده و از این باب كفران نعمت كرده است.

شكر عملی شاهد بودن امام علیه السلام

امام زمان علیه السلام شاهد بر احوال مخلوقات هستند. اگر این عقیده در عمل ظاهر شود، منجر به احساس حضور دائمی می گردد. وقتی دانستیم كه امام معصوم علیه السلام «عین الله» هستند، آیا در عمل هم به آن ملتزم


1- 1. البته به این نكته توجه داریم كه شفای به دست امام زمان علیه السلام ممكن است از طریق اسباب و وسائط عادی آن جاری شود و ما هرگز امر نشده ایم كه وسائط را كنار بگذاریم. بلكه باید با اعتقاد مسلم به طبابت حضرت، از امكانات درمانی استفاده كنیم و از ایشان به عنوان طبیب واقعی امراض روحی و جسمی بخواهیم كه ما را به بهترین و راحت ترین راهها هدایت فرموده، شفای ما را در آن قرار می دهند.

ص:212

می شویم؟! اگر چنین است، در همه احوال باید ایشان را حاضر و ناظر ببینیم، پس در عمل، نباید آن چه سبب رنجش ایشان است، در حضورشان انجام دهیم. اگر حضرت را «شاهد» می دانیم، هم چنان كه هنگام سلام دادن به پدر، رعایت احترام می شود، نباید ابلاغ سلام به وجود مقدسشان را با احساس كسالت و بی ادبی همراه كنیم.

باید همیشه متذكر باشیم كه شاهد بودن امام علیه السلام در حال ظهور و غیبت، در حال حیات و پس از آن، تفاوتی نمی كند. لذا نه تنها امام زمان علیه السلام بلكه همه ائمه علیهم السلام را باید حاضر و شاهد بدانیم، همان طور كه امام صادق علیه السلام امر فرموده اند:

فاحضرونا جمیعاً.(1)

همگی ما را حاضر بدانید.

یكی از موارد شكر عملی در مقابل این وصف، «زیارت» كردن است. ما با زیارت قبور ائمه علیهم السلام و رفتن به مشاهده مشرفه ایشانف می توانیم از شاهد بودن اهل بیت علیهم السلام عملاً قدردانی كنیم، البته باید در هنگام زیارت متذكر به حضور امام علیه السلام باشیم.

زیارت از راه نزدیك، آثار و فضایل بسیاری دارد. ولی با خواندن زیارت از راه دور نیز می توانیم عرض ارادت كرده عملاً اعلام كنیم كه امام غائب و امامانی را كه در قید حیات ظاهری دنیایی نیستند، شاهد و ناظر بر اعمال خود می دانیم.


1- 1. غیبت نعمانی، باب 8، حدیث 2.

ص:213

شكر عملی «رفیق مونس»

كسی كه امام زمان علیه السلام را «رفیق مونس» خویش می داند، در عمل هم با ایشان انس می گیرد، یعنی همنشین امام علیه السلام می شود تا طعم شیرین مصاحبت با ایشان را بچشد.

گاهی اوقات، كه ما با برخی از دوستان خویش در سفر همنشین می شویم، از رفاقت و انس با ایشان لذت می بریم، به همین ترتیب، اگر خدا و ولی او را برای مجالست خویش برگزینیم، طبق وعده الهی همنشین ما می شوند. این همنشینی، شهد انس و رفاقت ایشان را در كام ما می چشاند و در نتیجه معرفت بالاتری نصیب ما می گرداند. راه همنشین شدن با هر كس «ذكر» اوست. در حدیث قدسی آمده است:

انا جلیس من ذكرنی.(1)

من همنشین كسی هستم كه مرا یاد كند.

این یك قاعده كلی است كه انسان با «ذكر» محبوب خود، می تواند همنشین او گردد. امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:

الذكر مجالسة المحبوب.(2)

ذكر، همنشین با محبوب است.

آن چه در این امر نقش محوری دارد، «محبت میان ذاكر و مذكور» است. این محبت، انگیزه «ذكر» محبوب می شود. «ذكر» محب را همنشین محبوب می سازد و این همنشینی باب انس با محبوب را


1- 1. بحار الانوار، جلد 3، ص:329.
2- 2. غرر الحكم، جلد 1، ص:85، حدیث 322.

ص:214

می گشاید. پس كلید انس گرفتن با محبوب، «ذكر» اوست. امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:

الذكر مفتاح الانس. (1)

ذكر كلید انس است.

راه عملی انس و رفاقت با حجت خدا علیه السلام ذكر اوست. یاد همیشگی و دائم، انسان را به مرتبه مجالست با امام زمانش علیه السلام می رساند و این مجالست، از طریق ذكر «انس» با ایشان را به ارمغان می آورد. چشیدن طعم شیرین انس و رفاقت با حضرت بقیة الله ارواحنا فداه مشروط به ظهور آن حضرت نیست. با امام غائب می توان انس گرفت و رفاقت ایشان را یافت.

ممكن است محبت به امام عصر علیه السلام به اندازه ای نرسیده باشد كه یاد ایشان به طور مرتب و پیوسته در قلب و ذهن انسان حضور داشته باشد.

ولی انسان می تواند به تدریج، یاد ایشان را در اوقات مختلف شبانه روز در قلب و زبان خود نگاه دارد، تا این كه رفته رفته محبت او افزوده شود و آرام آرام به جایی برسد كه دوستی با غیر ایشان را نپسندد.

می گویند: شخصی در حال خودش بود، كسی وارد شد و پرسید: تنها بودی؟ پاسخ داد: الان تنها شدم، او با ذكر محبوبش همنشین او گشته، و در حقیقت تنها نبوده است. اما وقتی دیگران او را از این ذكر باز می دارند، چون همنشینی با محبوبش را از دست داده، احساس تنهایی می كند.

به راستی كسی كه امام زمانش را به صفت «الانیس الرفیق» بشناسد، اما در عمل، بیش از اشتغال به «ذكر» ایشان با یاد دیگران زندگی كند،


1- 1. غرر الحكم، جلد 1، ص:145، حدیث 541.

ص:215

چگونه شكر عملی این نعمت را به جا آورده است؟!

شكر عملی نسبت به دستگیری امام علیه السلام

اهل بیت علیهم السلام همواره به عناوین مختلف، شیعیان را به این نكته تذكر داده اند كه: اگر نیازمند هرگونه دستگیری مادی و معنوی هستید، باید به ما روی آورید.

در فصل گذشته با بیان اسامی و اوصاف مختلف ائمه علیهم السلام به گوشه هایی از دستگیری های اهل بیت علیهم السلام اشاره كردیم. حال می خواهیم بدانیم كه برای ادای شكر عملی نسبت به این اوصاف باید چگونه عمل كنیم؟!

خاندان وحی، غار محكم، فریادرس هر بیچاره و درمانده، پناهگاه هر فرار كننده، نجات دهنده افراد ناامن، و نگهدارنده كسانی هستند كه به دامان ایشان چنگ بزنند. اگر امام شناس هستیم، باید به این اوصاف ایشان معتقد شویم، تا شكر قلبی، عملی شود. سپس برای ادای شكر عملی درهر زمان و مكانی كه نیازمند دستگیری هستیم – یعنی همیشه و همه جا متمسك به ایشان شویم، با این اطمینان كه دست ما را خواهند گرفت. همان طور كه «غریق» وقتی در آب دست و پا می زند، به محض دیدن «كشتی نجات» تنها به دستیابی به آن می اندیشد و فقط زمانی آرامش می یابد كه به سفینه نجات برسد.

اگر امام علیه السلام را به عنوان «غیاث المضطر» و «كهف حصین» می شناسیم، باید در عمل هم به سوی ایشان برویم و در گرفتاریها به سوی حضرتش روی آوریم و متوسل شویم. در غیر این صورت، عملاً نعمت امام علیه السلام را كفران كرده ایم.

ص:216

درس بیستم: شكر عملی (2)

اشاره

در درس گذشته شكر عملی برخی از اوصاف امام عصر علیه السلام را مورد توجه قرار دادیم. اینك به بررسی برخی دیگر از اوصاف ایشان می پردازیم:

شكر عملی «علم مصبوب»

هر كس در طزلب علم می كوشد و امام عصر علیه السلام را «علم مصبوب» می داند، باید به در خانه ایشان برود، با یاد و نام حضرتش به درس و بحث و تعلیم و تعلم بپردازد، كوششهای خود را صرفاً وسیله ای برای عالم شدن بداند و علم واقعی را از ایشان بخواهد. چگونه می توان اعتقاد داشت كه علم از سرچشمه فیاض امام علیه السلام سرازیر می شود، ولی هنگام كسب دانش – لااقل به اندازه سخن دیگران – به احادی ائمه علیهم السلام توجه نكرد؟ چنین كسی در عمل، مخالف یاور قلبی خویش عمل كرده و كفران نعمت نموده است.

ص:217

آیا به راستی باور داریم كه علم، مختص ائمه علیهم السلام است و طبق فرمایش امام معصوم علیه السلام ایشان «المخصوص بالعلم»(1)

هستند یا نه؟ اگر باور داریم، پس باید فقط در خانه ایشان برویم، تا عملی را به ما بچشانند كه در آن حقیقت علوم نهفته است.

نحوه رفتار كسی كه با عمل به این عقیده اهتمام به شكر منعم دارد، در مقایسه با دیگری كه چنین اعتقادی ندارد، كاملاً متفاوت خواهد بود. چنین كسی، اگر در جلسه درس ابتدا برای امام زمانش دعا می كند، اگر درس می خواند یا درس می دهد یا می نویسد یا مطالعه می كند و ... در همه این احوال، كسب رضای حضرتش را مد نظر دارد و به این حقیقت كاملاً توجه دارد كه در صورت كوتاهی و سهل انگاری در تحصیل علم، نباید به بهره مندی از علم امام علیه السلام امیدوار باشد. او می داند كه وظیفه اش زحمت كشیدن و تلاش در كسب علم است. اما این تلاشها و كوششها را صرفاً وسیله می داند. امید اصلی به همان «علم مصبوب» است كه تا نخواهد، كسی «عالم» به معنای واقعی كلمه نخواهد شد.

كسانی كه دل خود را به یادگیری چند اصطلاح خوش می كنند و از ولی نعمت علم غافل هستند، نه تنها از سرچشمه حقیقی علم سیراب نمی شوند، بلكه چون در عمل مرتكب كفران نعمت شده اند، مشمول وعید الهی قرار می گیرند و خطر عدم دسترسی به علم واقعی، ایشان را تهدید می كند.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث 1.

ص:218

شكر عملی «الوالد الشفیق»

برای ادای شكر عملی این اعتقاد كه امام علیه السلام «والد شفیق» (پدر دلسوز) هستند، باید در پاسخ رفتار پدرانه ایشان با امت خویش، شیعیان نیز چون فرزندان صالح عمل كنند و همیشه در نظر داشته باشند كه یك فرزند خوب، چگونه با پدر و مادر دلسوز خود برخورد می كند؟

فرزندی كه پدر و مادر توانا و مهربانی دارد، همه حاجات خود را نزد آنها می برد و از ایشان كمك می خواهد. اگر محبت پدرانه امام زمان علیه السلام را هم چشیده باشیم، همه گونه توقعی از ایشان پیدا می كنیم.

در كوچكترین امور خود به آن حضرت علیه السلام مراجعه می نماییم. آن گاه، نه تنها در طلب حاجتهای خویش احساس شرم نمی كنیم، بلكه همه سخنان و درد دلها را – كه از افراد غریبه پنهان می داریم – نزد ایشان می بریم. چیزهایی را كه حتی از پدر خود هم نمی خواهیم، از ایشان درخواست می كنیم و اگر چنین نكنیم معلوم می شود كه اعتقاد قوی نداریم.

مقتضای «والد شفیق» بودن، توجه به «ولد» است. گاهی فرزند، خطاكار و ناصالح است، ولی تا وقتی كه فرزند اوست، (1)

پدر، او را رها نمی سازد. حتی اگر لازم شود كه فرزند را تنبیه كند، در قلب خود مایل است كه او سریعاً عذر خواهی كرده، به نزد پدر برگردد. پدر مهربان،


1- 1. باید در نظر داشت گاهی كوتاهی در اعمال سبب از دست رفتن اعتقادات صحیح می شود، از آن جا كه امام علیه السلام تنها پدر «امت خویش» هستند، گاهی شخص با انحراف از اعتقادات صحیح، از تحت تكفل امام علیه السلام خارج می شود.

ص:219

بیش از فرزند مایل به برگشتن او به دامان خویش است و تحمل دوری او را زودتر از خود فرزند، از دست می دهد.

حضرت مهدی علیه السلام به واقع پدر دلسوز هستند. آن چه در بیان این وصف ایشان ذكر می شود. براساس منطق قوی است، نه یك بحث احساسی و مبالغه آمیز. این ارتباط، واقعاً برقرار است و ما باید چنان اعتقادی به امام زمان علیه السلام داشته باشیم كه در اعمال ما نمایان گردد.

همان طور كه برای پدرمان دلتنگ می شویم، به دیدارشان می رویم، تلفن می زنیم، نامه می نویسیم، و درد دل می كنیم، با امام زمان علیه السلام نیز باید همین گونه رفتار نماییم و این راهی است كه خود معصومین علیهم السلام به ما آموخته اند:

كتبت الی ابی الحسن علیه السلام ان الرجل یحب ان یفضی الی امامه ما یحب ان یفضی الی ربه، قال: فكتب: ان كان لك حاجة فحرك شفتیك، فان الجواب یاتیك.(1)

شخصی به امام هادی علیه السلام نامه نوشت كه: كسی دوست دارد آن طور كه با خدای خویش ارتباط پیدا می كند، با امام خود ارتباط داشته باشد (آیا امكان دارد)؟ حضرت علیه السلام در پاسخ نوشتند: اگر حاجتی داری، لبهایت را تكان بده، جواب به سوی تو خواهد آمد.

فرزند نیازهای خود را در درجه اول به پدر دلسوز خود می گوید.

این توقعی است به جا كه پدر از او دارد. اگر پدر بفهمد كه فرزندش به دیگری مراجعه كرده، چه بسا بسیار ناراحت شود. امام علیه السلام هم به رعیت خویش اجازه فرموده اند ه در هر حاجت كوچك و بزرگی


1- 1. بحار الانوار، جلد 50، ص:155، حدیث 42.

ص:220

ایشان روی آورند و وعده فرموده اند كه – اگر شخص جزء خواص دوستان آن حضرت باشد – به محض حركت دادن لبها، پاسخ خواهد شنید. (1)

نوشتن عریضه به امام علیه السلام

اشاره

امام مهدی علیه السلام حتی اجازه فرموده اند كه به ایشان نامه بنویسیم و باب این عمل در زمان غیبت كبری هم چنان باز است. یكی از راههای ارتباط مستقیم با امام عصر علیه السلام نوشتن عریضه است بدین گونه كه: در ص:كاغذی، حاجت خود را بنویسیم، با امام زمان علیه السلام درد دل كنیم و آن را داخل ضریح معصوم علیه السلام یا در آب جاری یا بركه – با صدا زدن یكی از نواب اربعه امام زمان علیه السلام بیندازیم. در این صورت باید اطمینان داشته باشیم كه امام علیه السلام از آن مطلع می شوند. عملاً نیز با تمسك به این روش، شكر عملی خود را اعلام می كنیم.(2)

حال به نمونه ای از عرض حاجت به صورت كتبی خدمت حضرت ولی عصر ارواحناه فداه و چگونگی جواب حضرتش توجه می كنیم:

مرحوم آقا میرزا ابراهیم شیرازی حائری نقل می كرد: در مدتی كه در شهر شیراز بودم، چند حاجت داشتم كه بسیار مهم بودند و همه فكرم متوجه آنها شده بود و بسیار ناراحت بودم. یكی از آن حاجات، توفیق زیارت كربلای معلی و قبر حضرت


1- 1. درباره مراد از خواص و اختصاص این امر به ایشان در حلقه های بعدی این سلسله درسها در بحث «غیبت» توضیح كافی خواهد آمد.
2- 2. برای اطلاع از كیفیت نوشتن عریضه به ساحت مقدس امام عصر علیه السلام، به كتاب بحار الانوار، جلد 102، ص:234 و 235 مراجعه كنید.

ص:221

سید الشهداء علیه السلام بود و چاره ای نداشتم جز این كه متوسل به دریای كرم حضرت مهدی علیه السلام شوم.

روزی در نزدیكی غروب، از شهر شیراز، تنها و مخفیانه خارج شدم و نزدیك استخری كه آب زیادی درآن بود، رفتم. از میان نواب اربعه، جناب حسین بن روح (نایب سوم) را خواندم. عرض كردم كه در روایت وارد شده كه نواب اربعه را بخوانید، به آنها سلام دهید، عریضه خویش را تسلیم كنید و آنها را واسطه رساندن عریضه به امام علیه السلام قرار دهید. از این رو عریضه خود را در آب استخر انداختم و هنگام غروب آفتاب، از دروازه دیگر وارد شهر شدم. بر این كار من غیر از خدای تعالی كسی آگاهی پیدا نكرد و هیچ كس را از عمل خود مطلع نساختم.

وقتی صبح شد، در محضر استادی رفتم كه نزد او درس می خواندم، در حالی كه همه هم درسهایم حاضر بودند. ناگاه دیدم سیدی جلیل القدر – در لباس خدام حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام – در آن مجلس وارد شد و نزدیك به شیخ استاد نشست. من و اهل مجلس، تا آن وقت او را ندیده و نشناخته بودیم و بعد از آن مجلس هم او را در شیراز ندیدم. آن سید رو به سوی من نمود و مرا به اسم صدا كرد و فرمود: آقا میرزا ابراهیم! بدان كه عریضه توخدمت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه واصل و به آن بزرگوار تسلیم شده است. من از این گفتار ایشان مبهوت شدم، در حالی كه دیگران معنی كلام او را نفهمیدند و لذا سؤالی در مورد آن نكردند. سید فرمود: من شب گذشته در خواب دیدم كه جماعت بسیاری در اطراف جناب

ص:222

سلمان محمدی رحمه الله علیه جمع شده اند و در نزد آن جناب عریضه های بسیاری است و آن جناب مشغول نظر نمودن به آنهاست.

جناب سلمان تا مرا دید به من فرمود: برو نزد میرزا ابراهیم علاوه بر اسم من، سایر مشخصات مرا بیان نموده و فرموده بود كه به او بگو: این رقعه او در دست من است (و دست خود را بلند نموده بود) و به حضرت حجت علیه السلام واصل شده است. دیدم آن رقعه كه در دست داشت، مهر كرده است. من در عالم رؤیا دانستم كه رقعه هر كس را كه آن سرور قبول می نمایند، آن را مهر می كنند و آن كه حاجتش را قبول نمی نمایند، اصل عریضه اش را بر می گردانند. حاضرین از صادق بودن خواب آن سید، از من پرسیدند. قضیه را برای آنها بیا كرده، قسم یاد نمودم كه احدی بر این كار مطلع نبود. آنها مرا بشارت به قضاء حاجتهایم دادند و چنان كه شد كه به من بشارت داده بودند. طولی نكشید كه موفق به زیارت كربلا شدم، چنان كه الان در اینجا هستم و سایر حاجتهایم نیز بحمدالله برآورده شده است. (1)

یك امام شناس واقعی یقین دارد كه تمام عریضه های او به خدمت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه واصل می شود و ایشان نسبت به همه آنها هم آگاهی دارند و هم عنایت و توجه خاص به نویسنده می فرمایند.

ماجرای ذیل نمونه ای است از این توجه و عنایت خاص امام علیه السلام به دوستان با اعتقاد خویش.


1- 1. البغری الحسان، جلد 2، بساط چهارم، ص:198 با اندكی تغییر ادبی.

ص:223

شبی مرحومه حاجیه منصوره خانم فقیه احمد آبادی (فرزند صاحب مكیال المكارم) در عالم رؤیا می بیند در كنار چشمه ای كه از خیابان احمد آباد گذر می كرد و پلی بر روی آن زده شده بود كه به آن «پل بلند» می گفتند، آقایی بزرگوار و نورانی و خوش سیما ایستاده و فرمودند: به مادرت بگو چرا مدتی است برای من نامه نمی نویسد؟ فردای آن شب، همسر مرحوم آیة الله فقیه احمدآبادی، به منزل فرزندشان (حاجیه منصوره خانم) می آیند و ایشان از مادر سؤال می كنند: شما عریضه نوشتن به امام زمان عجل الله تعالی فرجه را ترك كرده اید؟ مادر می پرسند: چطور؟ ایشان جریان رؤیای خود را می گویند.

همسر آیة الله فقیه احمدآبادی منقلب می شوند و توضیح می دهند كه: من به فكر افتاده بودم آیا عریضه هایی كه به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه می نویسم، به دست ایشان می رسد یا نه.

و لذا مدتی بود به طور كلی عریضه نوشتن را ترك كرده بودم، و به هیچ كس اظهار نكردم تا ببینم نشانه ای ظاهر می شود یا نه. تا این كه شما این خواب را دیده اید و معلوم می شود كه نه تنها عریضه ها به دست حضرت می رسیده، بلكه در این مدت هم كه برنامه ام را ترك كرده ام، آقا امام زمان علیه السلام متوجه بوده اند و از روی لطف و عنایت فرموده اند كه: «به مادرت بگو چرا مدتی است برای من نامه نمی نویسد».

جالب است بدانیم كه همسر آیة الله العظمی فقیه احمد آبادی عریضه های خود را به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه در همین چشمه و در همین قسمت از آن كه معروف به «پلد بلند» است،

ص:224

می انداختند و آقا امام زمان حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه هم در عالم رؤیا، در همان محل ایستاده بوده اند.(1)

این داستان را نوه همین خانم با فضیلت از قول مادرشان (دختر مرحوم صاحب مكیال) نقل كرده اند.

با این ترتیب می توان فهمید كه امام زمان عجل الله تعالی فرجه به كسانی كه عرض حاجات به پیشگاه ایشان می نمایند، توجه و عنایت خاصی دارند. اهل ایمان نباید از عمل به این زمینه جلب محبت حضرت به خودشان غفلت نمایند.

تجدید بیعت با امام زمان علیه السلام

یكی دیگر از راههای شكر نعمت وجود امام زمان علیه السلام، بیعت با ایشان است كه انسان در مناسبتهای خاص با حضرت مهدی علیه السلام عهد ببندد و با عشق و علاقه، در مكانهایی كه متعلق و منسوب به حضرت است مثل سامرا و سرداب مقدس و ... رفت و آمد كند و با خواندن زیارات و عرض ارادت تجدید پیما نماید.

بیعت با امام علیه السلام، در حقیقت اعلام وفاداری به آن عهد و پیمانی است كه خداوند، از انسان برای ادای حقوق ایشان گرفته است.(2)

این كار، از اعمال بسیار پسندیده ای به شمار می آید كه در همه زمانها ضرورت دارد و خصوصاً در زمان غیبت آن حضرت – كه چشمان مردم


1- 1. آشنایی با زندگی و شخصیت و شهادت دلباخته امام زمان عجل الله تعالی فرجه آیة الله فقیه احمدآبادی، ص:13 و 14.
2- 2. بحث مربوط به بیعت و وفای به عهد امام علیه السلام در حلقه چهارم گذشت.

ص:225

از دیدار و شناخت ایشان محروم است – اهمیت خاصی دارد. بیعت، پیوند امام و مأموم را همواره، تازه و زنده نگاه می دارد و اثر تربیتی فوق العاده عمیقی در تقویت روحیه انتظار شخص عارف به امام زمان علیه السلام می گذارد.

كیفیت تجدید بیعت با امام عصر علیه السلام در كتابهای حدیثی آمده است. به عنوان نمونه در «دعای عهد» كه از امام صادق علیه السلام برای پیمان بستن شیعیان با حضرت مهدی علیه السلام رسیده، وعده داده شده كه: هر كس چهل صبح این دعا را بخواند، از یاوران قائم علیه السلام باشد و اگر پیش از ظهور حضرتش بمیرد، خدا او را از قبر بیرون می آورد، تا در خدمت آن حضرت باشد و به ازاء هر كلمه از این دعا به او ثواب هزار كار خوب می دهد و هزار بدی او را محو می سازد.(1)

در قسمتی از این دعا می خوانیم:

اللهم انی اجدد له فی صبیحة یومی هذا و ما عشت من ایامی عهداً و عقداً و بیعة له فی عنقی، لا احول عنها و لا ازول ابداً.(2)

خدایا من در بامداد امروز و در همه روزهای زندگی ام، عهد و پیمان و بیعت امام زمان علیه السلام را بر خود، تجدید می كنم، به طوری كه از آن برنگردم و هیچ گاه از آن دست بر ندارم.


1- 1. عن جعفر بن محمد علیهما السلام انه قال: من دعا الی الله اربعین صباحاً بهذا العهد كان من انصار قائمنا علیه السلام فان مات قبله، اخرجه الله تعالی من قبره و اعطاه بكل كلمه الف حسنة و محاعنه الف سیئة.
2- 2. بحار الانوار، جلد 53، ص:95، حدیث 11.

ص:226

بدین ترتیب می توانیم با امام عصر علیه السلام هر روز تجدید بیعت كنیم و به فضل حضرتش، بدین وسیله در زمره یاوران ایشان قرار گیریم.

عجز از شكر عملی

آخرین مربته شكر، این است كه انسان، خودش را عاجز از شكر بیابد. این مرتبه وقتی عملی می شود كه شخص، همه مراحل شكر قلبی و زبانی و عملی را به انجام برساند، ولی باز بفهمد كه نتوانسته شكر نعمت امامش را به جای آورد. رسیدن به این مرتبه برخاسته از معرفت عمیق نسبت به نعمت امام علیه السلام می باشد.

ص:227

پرسشهای مفهومی از درسهای 17 تا 20

1. میثاق الهی كه مأمور به ذكر آن شده ایم، چیست؟

2. ذكر زبانی امام علیه السلام چگونه محقق می شود و دارای چه مراتبی است؟

3. رابطه میان «معرفت»، «محبت» و «ذكر» را توضیح دهید.

4. شكر عملی نعمت امام عصر علیه السلام چگونه تحقق می یابد؟

5. شكر عملی وصف «الوالد الشفیق» نسبت به امام عصر علیه السلام چه مصادیقی دارد؟

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109