حلقه چهارم : سلسله درس های مهدویت : لوازم معرفت

مشخصات كتاب

سرشناسه : بنی هاشمی، سیدمحمد، 1339 -

عنوان و نام پدیدآور : سلسله درس های مهدویت / محمد بنی هاشمی.

مشخصات نشر : تهران: منیر، 1388- 1389.

مشخصات ظاهری : 14 ج.

شابك : دوره : 978-964-539-158-2 ؛ 28000 ریال: ج.1 : 978-964-539-148-3 ؛ 29000 ریال : ج.2 : 978-964-539-149-0 ؛ ج.3 : 978-964-539-150-6 ؛ 31000ریال : ج.4 : 978-964-539-151-3 ؛ 28000ریال : ج.5 : 978-964-539-152-0 ؛ ج.6 : 978-964-539-153-7 ؛ 35000 ریال: ج.7: 978-964-539-208-4 ؛ 26000 ریال: ج. 8 978-964-539-209-1 : ؛ 28000 ریال: ج.9: 978-964-539-210-7 ؛ 35000 ریال: ج.10: 978-964-539-211-4 ؛ 30000 ریال: ج.11 9789645392121 : ؛ 30000 ریال: ج. 12 978-964-539-222-0 : ؛ 35000 ریال: ج.13: 978-964-539-223-7 ؛ 38000 ریال: ج.14: 978-964-539-224-4

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری (فاپا)

یادداشت : ج.1 - 6 (چاپ اول: 1388).

یادداشت : ج.11 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : ج.7 - 14 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1. معرفت و بندگی.- ج.2. منزلت امام.- ج.3. شناخت امام علیه السلام.- ج.4. لوازم معرفت.- ج.5. نعمت امام علیه السلام.- ج.6. غربت امام عصر علیه السلام.- ج.7. غیبت امام عصر علیه السلام.- ج.8. راز غیبت.- ج.9. رمز ظهور.- ج.10. انتظار فرج.- ج.11. بركات انتظار.- ج.12. دعا و اجابت.- ج.13. دعا برای امام عصر علیه السلام.- ج.14. كیفیت دعا.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غیبت

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- دعاها

موضوع : مهدویت

رده بندی كنگره : BP224/ب83س8 1388

رده بندی دیویی : 297/462

شماره كتابشناسی ملی : 1729415

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

این حلقه به نیابت از:

چهارمین سفیر و نایب خاصّ خاتم الاوصياء علیه السلام

جناب علىّ بن محمد سیمری رحمه الله

به پیشگاه:

عموی بزرگوار خاتم الانبياء صلی الله علیه و آله وسلم

حضرت حمزة بن عبد المطلب علیهما السلام

تقدیم میگردد.

ص: 6

فهرست

ص: 7

عکس

ص: 8

عکس

ص: 9

عکس

ص: 10

عکس

ص: 11

عکس

ص: 12

عکس

ص: 13

مقدمه

در بخش دوم از حلقه سوم مباحثی در زمینه فضیلت و اهمّیّت معرفت امام عصر علیه السلام در زمان غیبت ایشان مطرح گردید. اكنون لازم است ویژگی های این معرفت تا اندازه ای مورد بررسی قرار گیرد تا معلوم شود چه معرفتی دارای آن آثاری است كه در احادیث، ذكر شده و لوازم و نشانه های آن چیست.

اصل معرفت، یك امر قلبی است، امّا آثار و لوازم آن هم می تواند امور قلبی باشد و هم امور خارجی. در این حلقه برای تكمیل مباحث گذشته به اهمّ این موارد اشاره می شود تا نتیجه عملی آن مباحث، روشن گردد.

ص: 14

ص: 15

فصل اوّل: صحّت معرفت

درس اوّل: صحّت معرفت

اشاره

اوّلین ویژگی معرفتی كه می تواند انسان را در زمان غیبت امام علیه السلام از انحراف و بی دینی نجات بخشد، صحّت و درستیِ آن است. اگر چنین نباشد، امیدی به اینكه دارنده آن در ولایت و امامت ائمّه علیهم السلام ثابت قدم بماند، وجود ندارد.

امام زین العابدین علیه السلام می فرمایند:

اِنَّ لِلقائِمِ مِنّا غَیبَتَینِ اِحداهُما اَطوَلُ مِنَ الاُخری... . وَ اَمَّا الاُخری فَیَطُولُ اَمَدُها حَتّی یَرجِعَ عَن هذَا الاَمرِ اَكثَرُ مَن یَقُولُ بِهِ. فَلایَثبُتُ عَلَیهِ اِلّا مَن قَوِیَ یَقینُهُ وَ صَحَّت مَعرِفَتَهُ وَ لَم یَجِد فی نفسِهِ حَرَجاً مِمّا قَضَینا وَ سَلَّمَ لَنا اَهلَ البَیتِ.(1)


1- 1- كمال الدّین، باب 31، ح8.

ص: 16

همانا قیام كننده از ما (اهل بیت) دو غیبت دارد كه یكی از آنها طولانی تر از دیگری است... . و امّا غیبت دیگر، پس مدّتِ آن به درازا می كشد تا آن حد كه بیشتر كسانی كه اعتقاد به امامتِ او (حضرت مهدی علیه السلام) دارند، از این اعتقاد بر می گردند. پس ثابت قدم نمی ماند مگر كسی كه یقینش محكم و معرفتش صحیح باشد و قلباً پذیرفتنِ احكامِ ما برایش سخت نباشد (ظرفیّت پذیرش آنچه را ما حكم می كنیم، داشته باشد) و تسلیمِ ما اهل بیت باشد.

این شرط برای هر معرفتی لازم است؛ چه معرفتِ خدا، چه معرفتِ رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم و چه معرفتِ امام علیه السلام. به طور كلّی همه معرفتهای دینی باید صحیح و مطابقِ آنچه خداوند خواسته است، باشد. اینك باید دید چه معیاری برای صحّتِ معرفت وجود دارد؟ از كجا می توان مطمئن به درستیِ یك معرفت شد؟

ملاك صحّت معرفت

پاسخ این سؤال با توجّه به تعریفی كه اهل بیت علیهم السلام از «معرفت» ارائه داده اند، معلوم می شود. امام باقر علیه السلام خطاب به فرزندش امام صادق علیه السلام می فرمایند:

یا بُنَیَّ، اِعرِف مَنازِلَ الشّیعَةِ عَلی قَدرِ رِوایَتِهِم وَ مَعرِفَتِهِم. فَاِنَّ المَعرِفَةَ هِیَ الدِّرایَةُ لِلرِّوایَةِ. وَ بَالدِّرایاتِ لِلرّوایاتِ یَعلُو المُؤمِنُ اِلی اَقصی دَرَجاتِ الایمانِ. اِنّی نَظَرتُ فی كِتابٍ لِعَلِیٍّ علیه السلام فَوَجَدتُ فِی الكِتابِ اَنَّ قیمةَ كُلِّ امرِئٍ وَ قَدرَهُ مَعرِفَتُهُ.(1)


1- 1- بحارالانوار، ج2، ص184، ح4، از معانی الاخبار.

ص: 17

ای پسرم، درجات و مراتب شیعیان را از اندازه روایت و میزان معرفتِ آنها بشناس. چرا كه معرفت، همان فهم و شناختِ روایات است. و از طریق همین فهم ها نسبت به روایات است كه مؤمن تا بالاترین درجاتِ ایمان بالا می رود. من در نوشته ای از علی علیه السلام نظر كردم و در آن چنین دیدم كه ارزش و منزلتِ هر كس (به اندازه) معرفتِ اوست.

همه مطلب در این عبارات بیان شده است. معرفت از نظر پیشوایانِ ما چیزی جز فهمِ احادیث نیست. این خود میزانی است برای تشخیص معرفت صحیح؛ به طوری كه در هر بابی، احادیثِ مربوط به آن، معیار صحّتِ معرفت در آن باب می باشد. مثلاً در خداشناسی، میزان صحّت یا عدم صحّتِ معرفت خدا، روایاتی است كه در این خصوص وارد شده است.

این امر، اهمّیّت رجوع به احادیثِ اهل بیت علیهم السلام را در همه ابواب معارف روشن می كند و همین، معیار درجه ایمان شخص می باشد. هر كس به اندازه فهمِ عمیقِ خود در احادیثِ ائمّه علیهم السلام از كمالِ ایمان بهره مند می شود.

پس اگر كسی در معارفِ دینی، كاری به روایات نداشته باشد و معرفتِ خود را از منابعِ غیر حدیثی اخذ كند، نباید انتظار صحّتِ معرفتِ خود را داشته باشد. ارزشی كه امیرالمؤمنین علیه السلام برای هر انسانی قائل هستند، به میزانِ معرفتِ او برمی گردد و درستیِ معرفت هم معیارش رجوع به احادیث و فهم عمیق نسبت به آنهاست.

ص: 18

علم صحیح فقط نزد اهل بیت علیهم السلام است

سرّ مطلب و اینكه چرا معیار صحّتِ معرفت، منطبق بودنِ آن با احادیث می باشد، در این حقیقت نهفته است كه اصولاً هیچ علمی جز از ناحیه اهل بیت علیهم السلام به دست نمی آید. منظور از علم، آن حقیقتِ نوری است كه خداوند در قلبِ هركس كه بخواهد، قرار می دهد و او را هدایت می نماید. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

لَیسَ العِلمُ بِالتَّعَلُّم. اِنَّما هُوَ نُورٌ یَقَعُ فی قَلبِ مَن یُریدُ اللهُ تَبارَكَ وَ تَعالی اَن یَهدِیَهُ. (1)

علم به درس خواندن حاصل نمی شود. علم چیزی نیست مگر نوری كه در قلبِ آن كه خدای تبارك و تعالی هدایتش را بخواهد، پدید می آید.

در این علم، خطا و اشتباه راه ندارد. كسی را كه خداوند بخواهد هدایت كند، از طریق نور علم به راه صحیح می آورد. بنابراین علم واقعی همیشه صحیح و مطابق با واقع است. آن علوم بشری است كه خطا در آن راه پیدا می كند، ولی علوم و معارف الهیّه همیشه واقعی و صحیح هستند. خدا منبع و مركزِ این نور را قلوبِ مقدّس چهارده معصوم علیهم السلام قرار داده و به دیگران هم كه طالبِ علم هستند، سفارش كرده تا فقط به آنها رجوع نمایند. امام صادق علیه السلام به یونس بن ظَبیان می فرمایند:

اِن اَرَدتَ العِلمَ الصَّحیحَ، فَعِندنَا اَهلَ البَیتِ. فَنَحنُ اَهلُ الذِّكرِ الَّذینَ قالَ اللهُ: «فَاساَلُوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمُونَ».(2)


1- 1- بحارالانوار، ج1، ص225، ح17.
2- 2- وسائل الشّیعة، ج18، ص49، ح30، از كفایة الاثر.

ص: 19

اگر علم صحیح می خواهی، پس نزدِ ما اهل بیت است. زیرا ما آن اهل ذكر هستیم كه خداوند فرموده است: «اگر نمی دانید از اهل ذكر بپرسید».(1)

این راه تنها راهی است كه می توان علم را از طریقِ آن طلب كرد. از غیر این طریق، علمی به دست نمی آید. امام باقر علیه السلام می فرمایند:

وَ اللهِ لایُوجَدُ العِلمُ اِلّا مِن اَهلِ بَیتٍ نَزَلَ عَلَیهِم جَبرَئیلُ.(2)

قسم به خدا، علم یافت نمی شود مگر از ناحیه اهلِ خانه ای كه جبرئیل بر آنها نازل شده است.

بنابراین اگر حقیقتی برای انسان كشف شود، مسلّماً ریشه آن به اهل بیت علیهم السلام برمی گردد؛ هر چند كه خودِ شخص به این مطلب توجّه نداشته باشد. امام باقر علیه السلام می فرمایند:

اَما اِنَّهُ لَیسَ عِندَ اَحَدٍ مِنَ النّاسَ حَقٌّ وَ لاصَوابٌ اِلّا شَیءٌ اَخَذُوهُ مِنّا اَهلَ البَیتِ.(3)

توجّه داشته باشید! هیچ حقیقت و سخن صحیحی نزد مردم نیست مگر آنكه آن را (بالأخره) از ما اهل بیت گرفته اند.

ریشه سخنانِ صحیح و معارفِ حقّه، فقط و فقط فرمایشهای اهل بیت علیهم السلام است. اگر این سخنان نبود، هیچ كس از معرفت صحیح برخوردار نمی شد. همین خارج شدن از ناحیه اهل بیت علیهم السلام معیارِ صحّتِ یك عقیده می باشد؛ به طوری كه اگر عقیده ای با آنچه ایشان


1- 1- نحل/ 43.
2- 2- بحارالانوار، ج2، ص91، ح19، از بصائر الدّرجات.
3- 3- بحارالانوار، ج2، ص94، ح31، از محاسن برقی.

ص: 20

فرموده اند، تطبیق نكند و به نحوی از ایشان سرچشمه نگیرد، قطعاً سخن بیهوده و باطلی است. امام باقر علیه السلام می فرمایند:

كُلُّ ما لَم یَخرُج مِن هذَا البَیتِ، فَهُوَ باطِلٌ.(1)

هر آنچه از این خانه (بیت وحی) بیرون نیامده باشد، باطل و ناصواب است.

بنابراین بالاترین درجه ایمان این است كه انسان خود را ملزم نماید كه هیچ سخن و عقیده ای را از كسی جز اهل بیت علیهم السلام نگیرد و فقط تسلیمِ درِ خانه ایشان باشد. اگر چنین كند، مفتخر به رتبه «مِنّا اهل البَیت» می گردد. امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به كمیل بن زیاد نخعی فرمودند:

یا كُمَیلُ، لاتَأخُذ اِلّا عَنّا، تَكُن مِنّا. (2)

ای كمیل، جز از ما (اهل بیت) كسب (علم) نكن تا از ما باشی.

این بزرگترین افتخار برای دوستدارِ اهل بیت علیهم السلام می باشد كه هر چند از نعمت دركِ حضور امام زمانش محروم است، ولی با تقیّد به احادیث ائمّه علیهم السلام در همین زمانِ غیبت می تواند به چنان مقامی نایل شود.

استقامت در پرتو علم صحیح

بنابراین اگر انسان بخواهد معارف صحیحی در دین داشته باشد، باید برای كسب علم جز به اهل بیت علیهم السلام رجوع نكند و محصول


1- 1- وسائل الشّیعة، ج18، ص50، ح34، از بصائر الدّرجات.
2- 2- وسائل الشّیعة، ج18، ص17، ح34، از تحف العقول.

ص: 21

تفكّرات بشری را بر تعالیم اهل بیت علیهم السلام ترجیح ندهد و از التقاط و مخلوط كردنِ اینها با یكدیگر پرهیز نماید. در این صورت، از قوّتِ یقینی در معرفتِ خود برخوردار می شود كه هیچ شبهه و اشكالی او را نسبت به عقایدش سست نمی سازد؛ به طوری كه اگر كوهها تغییر كنند، او تغییر نمی كند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ جمل خطاب به محمدبن حنفیّه می فرمایند:

تَزولُ الجِبالُ وَ لاتَزُل.(1)

كوهها تغییر می كنند ولی تو تغییر نكن (استوار باش).

این فرمان امیرالمؤمنین علیه السلام باید در زمینه ایمان و عقیده نیز مورد توجّه واقع شود. راه عملی شدن آن این است كه انسان عقاید خود را از طریق صحیحِ آن كسب كند و به غیر آنچه از این راه به دست می آید، اعتماد نورزد. تغییر كوه ها غیر علنی و نامحسوس است. مؤمن باید در معرفت خویش به حدّی از یقین برسد كه تغییرات نامحسوس هم نداشته باشد. تنها در این صورت است كه می تواند مطمئن باشد كه هیچ مطلبی او را متزلزل نمی كند و به هیچ وجه نسبت به عقاید صحیحِ خود به شكّ و تردید نمی افتد.

«شك» از بدترین آفاتی است كه ایمان و یقینِ انسان را تهدید می كند. در زمان غیبت امام علیه السلام با انواع و اقسامِ افكار و عقیده هایی مواجه هستیم كه هریك به شكلی معرفتهای انسان را در معرض شكّ و تردید قرار می دهند. انسان هر اندازه هم كه باسواد باشد و با سخنانِ


1- 1-1- نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 11

ص: 22

این و آن آشنا باشد، تا از منبع اصلی معرفت، عقاید خود را كسب نكرده باشد، از خطر شك در آنها مصون نخواهد بود. یكی از مهمترین عوامل حفظ اعتماد آدمی در مقابل شك و وسوسه همین امر است. بنابراین اگر نگرانِ حفظ دینِ خود در زمان غیبت هستیم، باید نسبت به مجرایِ به دست آوردنِ آن، دقّت كافی را انجام دهیم و جز به آنچه از ناحیه اهل بیت علیهم السلام رسیده، اعتماد نورزیم. امام علیه السلام می فرمایند:

مَن اَخَذَ دینَه مِن كِتابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نبِیّهِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ، زالَتِ الجِبالُ قَبلَ اَن یَزُولَ. وَ مَن اََخَذَ دینَه مِن اَفواهِ الرِّجالِ، رَدَّتهُ الرِّجالُ.(1)

هركس دین خود را از كتاب خدا و سنّت پیامبرش برگیرد، اگر كوهها تغییر كنند، او تغییر نمی كند. و كسی كه دین خود را از دهانِ این و آن (غیرمعصوم) بگیرد، همان گونه افراد او را از دین برمی گردانند.

بشارت خداوند به خردمندان

گاهی تحت این عنوان كه انسان باید همه سخنان را بشنود و آنگاه از میانِ آنها بهترینش را برگزیند، همه افكار و اندیشه ها در كنار هم گذاشته می شوند و همگی به یك چشم نگریسته می شوند. مكرّر مشاهده می شود كه بسیاری می خواهند از این طریق و با فهم و تشخیصِ خود، تكلیف احادیثِ معصومین علیهم السلام را هم معلوم كنند و هیچ فرقی بین افكار بشری و الهی در اصلِ نگرشِ خود قائل نمی شوند. آنگاه سخنِ خود


1- 1- مقدّمه كتاب شریف كافی.

ص: 23

را به آیه قرآن هم مستند می كنند كه می فرماید:

«فَبَشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَهُ اُولئِكَ الَّذینَ هَداهُمُ اللهُ وَ اُولئِكَ هُم اُولُوا الاَلبابِ».(1)

پس بشارت ده بندگانِ مرا كه سخن (حق) را می شنوند، سپس به بهترین صورتش از آن پیروی می كنند. آنها كسانی هستند كه خداوند هدایتشان كرده و آنها همان صاحبانِ عقل سلیم هستند.

اینها آیه را چنین معنا می كنند كه باید هر سخنی را شنید - الف و لام را در «القول» الف و لام استغراق می گیرند- و آنگاه از میانِ آنها بهترینش را برگزید. بعد هم اضافه می كنند كه خدا به كسانی كه چنین روشی دارند، وعده هدایت داده و آنها را صاحبان عقل خوانده است.

اینها چون به اهل بیت علیهم السلام مراجعه نكرده اند، در فهم معنای صحیح همین آیه هم به خطا رفته و تفسیر به رأی نموده اند. وقتی ابوبصیر از حضرت صادق علیه السلام درباره این آیه پرسید، حضرت چنین پاسخ دادند:

هُمُ المُسلِّمُونَ لِآلِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم الَّذینَ اِذا سَمِعُوا الحَدیثَ لَم یَزیدُ وا فیهِ وَ لَم یَنقُصُوا مِنهُ؛ جاؤُوا بِهِ كَما سَمِعُوهُ.(2)

اینها كسانی هستند كه تسلیم آل محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم می باشند كه وقتی حدیث را می شنوند، در آن (تغییر نمی دهند و) اضافه و كم نمی كنند و همان گونه كه شنیده اند، آن را می آورند (نقل می كنند یا به آن عمل می نمایند).

پس «القول» در آیه شریفه، قولِ خاصّی است كه همان قولِ حق و


1- 1- زمر/ 18.
2- 2- تفسیر نور الثّقلین ج 4 ص 482 ح 35.

ص: 24

سخن صحیح می باشد و الف و لام آن الف و لامِ عهد است. آیه در مورد كسانی است كه وقتی احادیثِ اهل بیت علیهم السلام را می شنوند، تسلیمِ آن می گردند و بدونِ دخل و تصرّف در آن و به همان شكلی كه شنیده اند، به آن ملتزم می شوند. پس «یتّبعون أحسنه» معنایش این نیست كه از میانِ اقوالِ مختلف بهترینِ آن را انتخاب می كنند، بلكه منظور پیرویِ از حدیث به بهترین شكلِ آن یا بهترین شكلِ پیروی از آن است. بهترین شكلِ حدیث یا پیروی از آن، نقل و عمل به حدیث به صورتِ دست نخورده و تغییر نیافته آن می باشد. كسانی را كه چنین عمل می كنند، خداوند هدایت كرده است.(1)

در آیه شریفه صحبت از وعده هدایت در آینده نیست، بلكه اینها «هدایت شده» هستند كه چنین عمل می كنند و می دانند كه باید نسبت به حدیثِ آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم چه برخوردی داشته باشند. اینها همان «اولوالالباب» هستند كه به ضعفِ علمی و عقلیِ خود پی برده اند و به همین دلیل می دانند كه باید كاستی های خود را با رجوع به اهل بیت علیهم السلام جبران كنند. بنابراین در تسلیم نسبت به ایشان، تأمّل و تردیدی به خود راه نمی دهند و در لفظ یا معنای احادیث دخل و تصرّفی را از ناحیه خود مُجاز نمی شمارند. اینجاست كه روشن می شود معرفتِ صحیح جز با تسلیم به اهل بیت علیهم السلام برای انسان حاصل نمی گردد.


1- 1- البتّه ضرورت تأویلِ معنای ظاهر حدیث یا جواز آن در موارد لازم، خدشه ای به این بحث وارد نمی سازد. زیرا تأویل صحیح ضوابط و معیارهایی دارد كه رعایت آنها از مصادیق «اتّباع احسن» نسبت به حدیث است.

ص: 25

نتیجه اینكه هر سخنی را نباید شنید و هر فكری را نباید دنبال كرد و به هر مكتبی نباید روی خوش نشان داد. افكار و اندیشه هایِ مختلف، سلامت روح و قلبِ انسان را به خطر می اندازد. انسان نباید به نام تحقیق، خود را آلوده به هر گرایشی بكند و در معرضِ انواع و اقسامِ انحرافات قرار بدهد؛ زیرا معلوم نیست كه بتواند از منجلابِ آراء و افكارِ منحرف، سالم بیرون بیاید.

لازمه وجود عقل و درایت، احتیاط و اجتناب از آیینهای ساختگی و مكاتبی است كه انتسابِ آنها به منبعِ وحی مورد اعتماد نیست. تا انسان مطمئن نشده كه یك مكتبِ فكری از منبعِ الهی تغذیه می كند، نباید با دیده خوش بینانه به آن بنگرد؛ و اگر خودش صاحب نظر نیست، باید به افرادِ با صلاحیّت در این زمینه مراجعه نماید؛ همچنانكه در مورد جسم و بدنِ خود، نیز به هركسی رجوع نمی كند و تا مطمئن نشود كه با پزشكِ متخصّص مواجه است، به سخنانش اعتماد نمی كند.

سلامت روح و قلب انسان به مراتب بیش از سلامت جسمش ارزش دارد و هرقدر نسبت به حفظ سلامتِ بدنش حسّاسیّت دارد، باید بیش از آن را در مورد روحش داشته باشد. طبیبانِ روح و فكر آدمی، ائمّه علیهم السلام هستند و كسانی كه همه اعتقاداتِ خود را از آنها كسب كرده اند، صلاحیّت دارند كه انسان به ایشان رجوع كند و از آنها راهنمایی بخواهد.

ص: 26

فصل دوم: تسلیم به امر الهی در مورد امام علیه السلام

درس دوم: تسلیم در برابر امام علیه السلام، لازمه ایمان

شرط تسلیم در معرفت

یكی دیگر از آثار و لوازم معرفت امام علیه السلام تسلیم شدن نسبت به ایشان است. معرفت صحیح جز به این وسیله برای انسان حاصل نمی گردد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

اِنَّكُم لاتَكُونُونَ صَالِحینَ حَتّی تَعرِفُوا. وَ لاتَعرِفُونَ حَتّی تُصَدِّقُوا. وَ لاتُصَدِّقُونَ حَتّی تُسَلِّمُوا.(1)

شما تا معرفت نداشته باشید، صالح نخواهید بود. و تا باور و اعتراف نداشته باشید، معرفت نخواهید داشت. و تا تسلیم نشوید، باور و اعتراف نخواهید داشت.


1- 1- اصول كافی، كتاب الحجّة، باب معرفة الامام و الرّدّ الیه، ح6.

ص: 27

ص: 28

«تصدیق» همان باور و اذعانِ قلبی است كه تا در انسان پیدا نشود، اهل معرفت نخواهد بود. با این ترتیب تصدیق، شرط معرفت و تسلیم هم شرطِ تصدیق است. بنابراین معرفت بدون تسلیم حاصل نمی شود. وقتی این هر سه وجود داشته باشد، انسان در شمار صالحان قرار می گیرد. پس كسی كه اهل تسلیم به اهل بیت علیهم السلام نیست، اهل معرفت و ولایتِ ایشان هم نیست و از جمله صالحان محسوب نمی شود.

البتّه تسلیم شدن به اوامر و نواهیِ ائمّه علیهم السلام لازمه پایین ترین درجه از معرفت امام علیه السلام است؛ كه در گذشته از امام صادق علیه السلام نقل كردیم:

اَدنی مَعرِفَةِ الاِمامِ اَنَّهُ عِدلُ النَّبیِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم اِلّا دَرَجَةَ النُبُوَّةِ وَ وارِثُهُ وَ اَنَّ طاعَتَهُ طاعَةُ اللهِ وَ طاعَةُ رَسُولِ اللهِ وَ التَّسلیمُ لَهُ فی كُلِّ اَمرٍ وَ الرَّدُّ اِلَیهِ وَ الاَخذُ بِقَولِهِ.(1)

پایین ترین حدّ معرفت امام این است كه او همتای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم - جز در نبوّت- و وارث آن حضرت می باشد، و اینكه اطاعت از امام، اطاعت از خدا و رسول خداست، و تسلیم شدن به او در هر كار، و اِرجاع دادن هر چیزی به ایشان و سپس برگرفتنِ نظر امام در آن مورد.

اگر شخصی به درجه ارجاع و تسلیم نسبت به امام علیه السلام نرسد، اصلاً مؤمن نخواهد بود. این تسلیم البتّه دارای درجات است. هرچه ایمان شخص كاملتر شود، درجه تسلیم او بالاتر می رود. پایین ترین حدّ آن این است كه انسان بنای بر اطاعت و تسلیم نسبت به ائمّه علیهم السلام داشته باشد و به طور كلّی می توان گفت كه اصولاً ایمان بدون تسلیم (لااقل در


1- 1- بحارالانوار، ج36، ص407، ح16، از كفایة الاثر.

ص: 29

پایین ترین درجه اش) محقّق نمی شود، چنانكه فرموده اند:

لایَكُونُ العَبدُ مُؤمِناً حَتّی یَعرِفَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الاَئِمَّةَ كُلَّهُم وَ اِمامَ زَمانِهِ وَ یَرُدَّ اِلَیهِ وَ یُسَلِّمَ لَهُ.(1)

بنده، مؤمن نخواهد بود مگر آنكه معرفتِ خدا و رسول او و همه امامان و امام زمان خود را داشته باشد و به آن حضرت ارجاع دهد و تسلیم ایشان باشد.

این یكی از اموری است كه وجودش برای سلامتِ دین در زمان غیبت، ضرورت دارد. به همین جهت حضرت سجّاد علیه السلام - در حدیثی كه در ابتدای درس اوّل آوردیم - بعد از شرطِ صحّتِ معرفت، فرموده اند:

وَ لَم یَجِد فی نَفسِهِ حَرَجاً مِمّا قَضَینا وَ سَلَّمَ لَنا اَهلَ البَیتِ.(2)

شرك و كفر، نتیجه عدم تسلیم

تسلیم در اینجا تسلیم قلبی است. یعنی باید با میل و رغبت و رضایتِ قلبی، خواسته های اهل بیت علیهم السلام را بپذیرد و قبول آنها برایش سخت نباشد. به قدری این امر ظریف و مهمّ است كه اگر كسی به همه ظواهر دینی عمل كند، ولی این حالتِ قلبی - حدّاقل در پائین ترین رتبه اش - هنوز در او پیدا نشده باشد، از ایمان كاملاً بی بهره است؛ بلكه در شمار مشركین محسوب می گردد. به طور كلّی درجه ایمانِ انسان


1- 1- اصول كافی، كتاب الحجّة، باب معرفة الامام و الرّدّ الیه، ح2، از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام.
2- 2- كمال الدّین، باب 31، ح8.

ص: 30

بستگی به درجه تسلیم قلبیِ او دارد و هر چقدر در این تسلیم ضعیف باشد، آلوده به مراتبی از شرك خواهد بود. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

لَو اَنَّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ وَحدَهُ لاشَریكَ لَهُ وَ اَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ حَجُّوا البَیتَ وَ صامُوا شَهرَ رَمَضانَ ثُمَّ قالُوا لِشَیءٍ صَنَعَهُ اللهُ اَو صَنَعَهُ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم اَلّا صَنَعَ خِلافَ الَّذی صَنَعَ، اَو وَجَدُوا ذلِكَ فی قُلُوبِهِم، لَكانُوا بِذلِكَ مُشرِكینَ. ثُمَّ تَلاهذِهِ الآیَةَ: «فَلا وَ رَبِّكَ لایُؤمِنُونَ حَتّی یُحَكِّمُوكَ فیما شَجَرَ بَینَهُم ثُمَّ لاَیَجِدُوا فی اَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَیتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسلیماً».(1) ثُمَّ قالَ اَبوعَبدِالله علیه السلام: فَعَلَیكُم بِالتَّسلیمِ.(2)

اگر كسانی خداوند را بی آنكه برایش شریكی قرار دهند، عبادت كنند و نماز را به پا دارند و زكات بپردازند و حجّ خانه (خدا) را به جا آورند و ماه رمضان را روزه بگیرند، سپس (با وجود همه اینها) نسبت به آنچه خدا یا پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم انجام داده اند، بگویند كه چرا خلافِ آن را انجام نداد، یا در دِلهای خود چنین اعتراضی داشته باشند (گرچه آن را به زبان هم نیاورند)، به همین خاطر مشرك می گردند. سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند: «نه، به پروردگارت سوگند كه ایمان نخواهند آورد مگر آنكه در اختلافاتِ خود، تو را حاكم كرده، سپس پذیرفتنِ حكم تو برایشان سخت نباشد و كاملاً تسلیم باشند.» سپس حضرت فرمودند: بر شماست كه تسلیم باشید.


1- 1- نساء/ 65.
2- 2- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب الشّرك، ح6.

ص: 31

می بینیم كه حالت «تسلیم» وقتی حاصل می شود كه شخص در دِل نسبت به آنچه اهل بیت علیهم السلام انجام داده یا فرموده اند، كاملاً راضی و خشنود باشد و پذیرفتِ آن برایش سخت نباشد.

ناسازگاری استعجال با تسلیم

یكی از موارد وجوب تسلیم در زمان غیبت امام زمان علیه السلام كه اهل ایمان نسبت به آن مورد امتحان قرار می گیرند، تسلیم نسبت به «طولانی شدن زمان غیبت» است. وقوع این امر را پیشوایان ما قبل از شروع غیبت، پیشگویی كرده بودند، ولی البتّه تحمّل آن برای مؤمنان واقعی بسیار سخت و سنگین است. كسانی كه دردِ غیبت امام علیه السلام را احساس می كنند، هر روز و هر ساعتی كه ظهور ایشان به تأخیر افتد، سختیِ مصیبت را بیشتر می چشند و تحمّل آن برایشان مشكلتر می شود. از طرف دیگر هرچه مصیبت سخت تر باشد، صبرِ بیشتری می طلبد. لذا ایشان برای اینكه صبرِ خود را در تحمّل باشد، صبرِ بیشتری می طلبد. لذا ایشان برای اینكه صبرِ خود را در تحمّل مصیبت غیبت امام علیه السلام از دست ندهند، باید از خدای متعال یاری بخواهند. نمونه ای از طلب كردنِ صبر را در دعایی كه از جناب عثمان بن سعید عَمروی - نایب اوّل امام زمان علیه السلام - به ما رسیده است، می بینیم:

اَللّهُمَّ... ثَبِّتنی عَلی طاعَةِ وَلِیِّ اَمرِكَ الَّذی سَتَرتَهُ عَن خَلقِكَ فَبِاِذنِكَ غابَ عَن بَرِیَّتِكَ وَ اَمرَكَ یَنتَظِرُ. وَ اَنتَ العالِمُ غَیرُ مُعَلَّمٍ(1)

بِالوَقتِ الَّذی فیهِ صَلاحُ اَمرِ وَلِیِّكَ فِی الاِذنِ لَهُ بِاِظهارِ


1- 1- با توجه به افاده حصری كه در تعبیر «انت العالم» وجود دارد، می توان تعبیر بعدی را «غیر معلِّمٍ» خواند. در این صورت معنای كلّ این قسمت این می شود كه تنها تو دانایی به وقت ظهور و این علم را به كسی تعلیم نداده ای.

ص: 32

اَمرِهِ وَ كَشفِ سِترِهِ. فَصَبِّرنی عَلی ذلِكَ حَتّی لااُحِبَّ تَعجیلَ مَااَخَّرتَ وَ لاتَأخیرَ مَاعَجَّلتَ وَ لااَكشِفَ عَمّا سَتَرتَهُ وَ لااَبحَثَ عَمّا كَتَمتَهُ وَ لااُنازِعَكَ فی تَدبیرِكَ وَ لااَقُولَ: لِمَ وَ كَیفَ وَ ما بالُ وَلِیِّ الاَمرِ لایَظهَرُ وَ قَدِامتَلاَتِ الاَرضُ مِنَ الجَورِ؟! وَ اُفَوِّضَ اُمُوری كُلَّها اِلَیكَ.(1)

خدایا... مرا بر اطاعت از ولیّ امر خود ثابت قدم بدار، همان كه او را از آفریدگانت پنهان كرده ای. پس غیبتِ او از بندگانت به اجازه تو بوده و منتظر فرمان (ظهور از) تو است. و تو بدون (نیاز به) تعلّم، به آن زمانی كه مصلحت ظهورِ ولیّ تو در آن است، دانا هستی كه به او اجازه ظاهر كردنِ امرش و پرده برداری از رازش را بدهی. پس (توان) صبر بر این امر را به من ارزانی بدار تا اینكه جلو انداختنِ آنچه به تأخیر انداخته ای و تأخیر در آنچه جلو انداخته ای را دوست نداشته باشم و از آنچه پنهان داشته ای پرده برندارم و از آنچه كتمان نموده ای، جستجو نكنم و با تو در تدبیر كارهایت كشمكش و نزاع نداشته باشم و نگویم: چرا و چگونه و چطور است كه ولیّ امر ظهور نمی كند در حالی كه زمین پر از ظلم شده است؟! و چنین باشم كه همه كارهایم را به تو واگذار كنم.

خطری كه در سختی ها و مصیبت ها، ایمانِ انسان را تهدید می كند،


1- 1- كمال الدّین، باب 45، ح43.

ص: 33

همانا از دست دادنِ صبر و ناراضی شدن از قضا و قدر الهی می باشد. مؤمن باید در هر شرایطی راضی به قضای الهی باشد و از آنچه خداوند برای او خواسته است، ناراضی نباشد. البتّه بعضی بلاها و گرفتاری ها ممكن است به خاطر معصیت هایی باشد كه خود انجام داده و خداوند خواسته است كه او را در دنیا مجازات نماید و به همین جهت او را مبتلا به سختی هایی نموده باشد. پس در هر حال باید از گناهِ خود كه احتمالاً سببِ نزول بلا شده، ناراضی و پشیمان باشد و عملِ زشتِ خود را بد بداند، ولی از عِقاب الهی و جزایِ او در دنیا كه فرو فرستادن بلاست، نباید ناراضی باشد و اقتضای تسلیم به پیشگاه الهی آن است كه قلباً به خواستِ خدا - كه در اینجا مقتضای عدل اوست- راضی و خشنود باشد.

غیبت امام زمان علیه السلام هم برای مؤمنان مصیبتی است كه هر چند وجه اصلی آن تا قبل از ظهور ایشان روشن نمی شود، ولی براساس آنچه در فصل دوم از بخش گذشته مطرح گردید، نتیجه عدلِ الهی است. گناهان خود مردم آنها را مستحقِّ غضب پروردگار مهربان كرده است. پس باید از كوتاهی كردنها و قدر ناشناسی هایِ خود و دیگران ناراضی و ناخشنود باشیم؛ در عین آنكه از غیبتِ امام علیه السلام و طولانی شدنِ آن - از این جهت كه مقتضای عدل الهی است - راضی و خشنود بمانیم. راضی بودن به طولانی شدنِ غیبت، در حقیقت راضی بودن به فعلِ خداوند است و شرطِ ایمان آن است كه انسان از همه آنچه خدا با او رفتار می كند، قلباً راضی باشد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ص: 34

اِعلَموا اَنَّهُ لَن یُؤمِنَ عَبدٌ مِن عَبیدِهِ حَتّی یَرضی عَنِ اللهِ فیما صَنَعَ اللهُ اِلَیهِ وَ صَنَعَ بِهِ عَلی ما اَحَبَّ وَ كَرِهَ.(1)

بدانید هرگز بنده ای از بندگانِ خدا ایمان نمی آورد مگر اینكه در همه آنچه خداوند با او انجام می دهد - چه خوشایند و چه ناخوشایند - از خداوند راضی و خشنود باشد.

مؤمن كسی است كه در آنچه برایش «محبوب» یا «مكروه» است، از خداوند راضی باشد. پس غیبت امام عصر علیه السلام با اینكه برای مؤمنان از امور بسیار مكروه و ناخوشایند است، امّا با همه تلخی اش آن را تحمّل می كنند و اعتراضی به خواستِ پروردگار ندارند.

یكی از عواملی كه ایمان مؤمنان را در زمان غیبت امام علیه السلام تهدید می كند، همین از دست دادن صبر و حوصله و ناراضی شدن از طولانی شدنِ آن است. نشانه این حالت در انسان، شتاب ورزیدن در امر ظهور امام علیه السلام می باشد كه در احادیثِ ما «استعجال» نامیده می شود. این امر دارای درجات است و هرچه تسلیم در انسان كمتر و ضعیف تر باشد، استعجال شدیدتر است و مرتبه بالایِ آن می تواند شخص را تا مرحله انكار نسبت به اصل وعده الهی بكشاند. استعجال در امر ظهور، ایمانِ فرد را تباه می كند و او را به هلاكت می كشاند. حضرت جواد الائمّه علیه السلام می فرمایند:

یَهلِكُ فیهَا المُستَعجِلُونَ. وَ یَنجُو فیهَا المُسَلِّمُونَ.(2)


1- 1- بحارالانوار، ج78، ص217، ح93، از روضه كافی.
2- 2- كمال الدّین، باب 36، ح3.

ص: 35

(در زمان غیبت كبرا) شتاب كنندگان هلاك می شوند و اهل تسلیم نجات می یابند.

پس یكی از مصادیقِ تسلیم در زمان غیبت این است كه انسان نسبت به تأخیر افتادنِ وقتِ ظهور، صبر خود را از دست ندهد و از خواست خداوند در این مورد قلباً راضی باشد.(1)


1- 1- در حلقه های بعدی این سلسله درس ها در بحث «دعا» بحث تفصیلی در این مورد خواهد آمد كه دعا برای تعجیل فرج، منافاتی با تسلیم ندارد.

ص: 36

درس سوم: راه تحقّق تسلیم نسبت به ائمّه علیهم السلام

مقدّم كردن خواست ائمّه علیهم السلام بر خواست خود

راه تحقّق تسلیم نسبت به اهل بیت علیهم السلام این است كه انسان سعی كند در هر امری موافقِ خواست ایشان عمل كند و از خود در مقابل ایشان رأی و تصمیمی نداشته باشد و همواره میل و خواستِ آنها را - كه در زمان غیبت با توسّل به اهل بیت علیهم السلام و مراجعه به احادیث ایشان به دست می آید - بر خواستِ خود و دیگران ترجیح دهد. همین ویژگی انسان را به درجات بالای ایمان می رساند:

شخصی خدمتِ امام صادق علیه السلام عرض كرد: ای آقای من، چه بسیار از شما یاد سلمانِ فارسی را می شنوم! حضرت فرمودند:

«لاتَقُل سَلمانَ الفارسیَّ، وَلكِن قُل سَلمانَ المُحَمَّدیَّ.»:

سلمان فارسی نگو، بلكه سلمان محمّدی بگو.

«اَتَدری ما كَثرَةٌ ذِكری لَهُ؟»:

ص: 37

آیا می دانی كه چرا بسیار از او یاد می كنم؟

عرض كرد: خیر (نمی دانم). فرمود:

«لِثَلاثِ خِلالٍ: اِحداها ایثارُهُ هَوی اَمیرِالمُؤمِنینَ علیه السلام عَلی هَوی نَفسِهِ...»:(1)

به خاطر سه خصوصیّت كه اوّلینِ آنها این است: ترجیح دادنِ خواست امیرالمؤمنین علیه السلام بر خواستِ خودش... .(2)

پس اگر سلمان به مقامی رسید كه امام سجّاد علیه السلام درباره او تعبیر «مِنّا اهل البیت» را به كار برده اند(3)، مهمترین ویژگی اش تسلیم كامل او نسبت به امام زمانش بوده است؛ به طوری كه لازم نبود امیرالمؤمنین علیه السلام دستوری به او بدهند؛ همین كه خواستِ حضرت را در موردی می دانست، بر خواستِ خود مقدّم می كرد و منتظر دستور ایشان نمی نشست.

این خصلت، بالاتر از اطاعت و امتثالِ اوامرِ امام علیه السلام است. چون «هَوی» یعنی خواست و میل كه چه بسا به زبانِ ایشان هم نیامده باشد و فرمانی بر طبق آن نداده باشند. یكی از شرایط نیل به مقامِ «منّا اهل البیت»، تسلیم شدن نسبت به ائمّه علیهم السلام در حدّی است كه سلمان


1- 1- بحارالانوار، ج22، ص 327، ح33، از امالی طوسی.
2- 2- دو خصلت دیگر این است: «حُبُّهُ لِلفُقَراءِ وَ اختِیارُهُ اِیّاهُم عَلی اَهلِ الثَّروَةِ وَ العَدَدِ وَ حُبُّ العِلمِ وَ العُلَماءِ.» یعنی: دوست داشتنِ فقرا و ترجیح دادنِ آنها بر اهل ثروت و متمكّنین، و دیگر دوست داشتنِ علم و علما.
3- 3- امام سجّاد علیه السلام چنین فرمودند: «اِنَّما صارَ سَلمانُ مِنَ العُلَماءِ لِاَنَّهُ امرُؤٌ مِنّا اَهلَ البَیت.»: سلمان تنها به این دلیل جزء عالمان گردید كه او فردی از ما اهل بیت است. بحارالانوار، ج2، ص190، ح25، از بصائرالدّرجات.

ص: 38

تسلیم بود. در گذشته نیز سفارش امیرالمؤمنین علیه السلام را به كمیل به زیاد آوردیم كه فرموده بودند: «لاتَأخُذ اِلّا عَنّا، تَكُن مِّنّا.»

تحقّق این امر در زمانِ غیبت عمدتاً از راه تسلیم نسبت به احادیثِ ائمّه علیهم السلام و تقیّد به مراجعه به احادیث در همه مسائل، اعمّ از اعتقادی، اخلاقی و عملی، امكان پذیر است. در زمانی كه دسترسیِ عادی به امام علیه السلام ممكن نیست، باید بیشتر احتیاط كرد و التزامِ فكری و عملی نسبت به احادیث را نباید دست كم گرفت.

همین تسلیم قلبی، حقیقتِ ایمان و روح دین است. امام سجّاد علیه السلام می فرمایند:

اِنَّ دینَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ لایُصابُ بِالعُقُولِ النّاقِصَةِ وَ الآراءِ الباطِلَةِ وَ المَقاییسِ الفاسِدَةِ، وَ لایُصابُ اِلّا بِالتَّسلیمِ. فَمَن سَلَّمَ لَنا سَلِمَ. وَ مَنِ اقتَدی بِنا هُدِیَ. وَ مَن كانَ یَعمَلُ بِالقِیاسِ وَ الرَّایِ هَلَكَ. وَ مَن وَجَد فی نَفسِهِ شَیئاً مِمّا نَقُولُهُ اَو نَقضی بِهِ حَرَجاً، كَفَرَ بِالَّذی اَنزَلَ السَّبعَ المَثانِیَ وَ القُرآنَ العَظیمَ وَ هُوَ لایَلعَمُ.(1)

همانا دین خدای عزّوجل با عقلهای ناقص و اندیشه های باطل و معیارهای نادرست به دست نمی آید، و فقط از طریق تسلیم حاصل می گردد. پس هركه تسلیمِ ما گردد، سالم می ماند. و هر كه به ما اقتدا كند، هدایت می شود. و هركس به قیاس و نظر شخصی عمل كند، هلاك می شود. و هركه (پذیرفتن) احادیثِ ما یا احكامِ ما، قلباً برایش سخت باشد، به آن (خدایی) كه سبع


1- 1- كمال الدّین، باب 31، ح9.

ص: 39

مثانی و قرآن بزرگ را نازل فرموده، بدون آنكه خودش بداند، كافر شده است.

خطر بزرگ این است كه انسان چه بسا خودش نداند و نفهمد كه مرتكب چه اشتباهی شده، ولی در عین حال مشرك و كافر باشد. آری؛ دینداری جز با تسلیم محض نسبت به فرمایش های اهل بیت علیهم السلام حاصل نمی گردد و هیچ كس نباید به فهم و رأی خود یا دیگران، در مقابلِ احادیث وقعی بِنَهد.

تسلیم نسبت به احادیث در زمان غیبت

یكی از نشانه های تسلیم به امام علیه السلام در زمان غیبت، تسلیم نسبت به احادیث ائمّه علیهم السلام می باشد. در مجموعه احادیثی كه از اهل بیت علیهم السلام به دست ما رسیده، از دو جهت می توان بحث كرد؛ یكی از جهت صدور و دیگری از جهت دلالت. در بحث از جهتِ صدور، سند حدیث مورد بررسی قرار می گیرد. اگر انسان با بررسیِ سندی، به دروغ و جعلی بودنِ یك حدیث یقین كند، دیگر نوبت به بحث از دلالتِ آن نمی رسد و هیچ تعبّدی نسبت به مدلولِ آن - هرچه كه باشد - لازم نیست.

امّا اگر در بررسیِ سندی به ساختگی بودنِ آن یقین نكند - كه در جوامع معتبر حدیثی شیعه نوعاً همین طور است - آن وقت نوبت به بحث درباره دلالتِ آن می رسد؛ اعمّ از اینكه حدیث متواتر و قطعیّ الصّدور باشد یا ظنّیّ الصّدور و به صورت خبر واحد باشد كه در هر دو حالت، تعبّد نسبت به مدلولِ آن واجب است.(1)


1- 1- خبر واحد به حدیثی گفته می شود كه یك یا چند فرد مورد اعتماد آن را از معصوم نقل كرده اند، امّا تعداد راویان به اندازه ای نیست كه انسان یقین به صدور آن از معصوم نماید. تعبّد به چنین حدیثی بر طبقِ ادلّه ای كه در علم اصول فقه مورد بحث قرار می گیرد، واجب است. البتّه روایتِ مجهول السّندی كه هیچ عالمِ خُبره ای به آن اعتماد نكرده، از محلّ بحثِ ما خارج است و نسبت به مدلول آن وظیفه ای نداریم و حكم به صدور یا عدم صدور آن از معصوم را هم به خود معصومین علیهم السلام واگذار می كنیم.

ص: 40

از جهت دلالت، گروهی از احادیث با آنچه برای ما آشنا و مورد قبول است، مطابقت می كند و تعارضی میان آنها وجود ندارد. دسته ای دیگر از آنها ممكن است با آنچه انسان می داند و به نظرش صحیح می آید، در تعارض باشد. این حالت اخیر در مورد احادیث متشابه پیش می آید؛ یعنی آنهایی كه مقصود در آنها روشن نیست و به دو یا چند معنا قابل حمل می باشند.

تسلیم نسبت به احادیث، باید شاملِ همه آنچه از ائمّه علیهم السلام رسیده است، باشد؛ خصوصاً دسته دوم كه با دانسته های قبلیِ انسان ناسازگار به نظر می رسد. در چنین حالتی لازمه تسلیم این است كه انسان پذیرفته های قبلیِ خود را با مضمونِ حدیث منطبق كند، نه اینكه سعی در تطبیق حدیث با آنچه از قبل پذیرفته، داشته باشد.

علّتِ این توصیه آن است كه چه بسا حقایقی وجود داشته باشد كه ما از آنها بی خبر باشیم و در حدیث، اشاره به یكی از آنها شده باشد. ملاكِ درستی حدیث، منطبق بودنِ آن با فهمِ ما نیست و اطّلاع از همه حقایق و علوم، منحصر در ذوات مقدّسه چهارده معصوم علیهم السلام است. لذا اگر در حدیثِ منقول از ایشان، مطلبی بود كه با پذیرفته های قبلیِ انسان سازگار بود، مانعی برای پذیرفتنِ آن وجود ندارد، ولی اگر با آنها تطبیق

ص: 41

نمی كرد، كوشش اوّلیه انسان باید صرف تكمیل و اصلاح افكارش براساس حدیث گردد. اگر چنین چیزی امكان پذیر نبود، وظیفه انسان توقّف و ارجاعِ حدیث به خود ائمّه علیهم السلام است و هرگز مجاز به انكار آن نیستیم.

صعوبت تحمّل احادیث ائمّه علیهم السلام

فراموش نكنیم كه مطابق آنچه خود ائمّه علیهم السلام فرموده اند، تحمّل همه علوم اهل بیت علیهم السلام و احادیث ایشان، برای هركسی میسّر نیست و حتّی اهل ایمان هم با یك شرایطِ خاص و تحت عنایات ویژه ای استعداد تحمّل آن را پیدا می كنند. اگر كسی چنین لیاقتی داشته باشد، چه بسا بسیاری از احادیث منقول از ائمّه علیهم السلام را كه دیگران از فهم و تحمّل آن ناتوان هستند، به راحتی درك كرد و پذیرفتن آنها برایش سخت نباشد. بنابراین به صرف تطبیق نكردن معنای حدیث با آنچه شخص از قبل می داند، حقّ طرد و طرح آن را ندارد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:

اِنَّ حَدیثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعبٌ مُستَصعَبٌ لایُؤمِنُ بِهِ اِلّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ اَو نَبِیٌّ مُرسَلٌ اَو عَبدٌ امتَحَنَ اللهُ قَلبَهُ لِلایمانِ. فَما وَرَدَ عَلَیكُم مِن حَدیثِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِم فَلانَت لَهُ قُلُوبُكُم وَ عَرَفتُمُوهُ فَاقبَلُوهُ. وَ مَااشمَاَزَّت قُلُوبُكُم وَ اَنكَرتُمُوهُ، فَرُدُّوهُ اِلَی اللهِ وَ اِلَی الرَّسُولِ وَ اِلَی العالِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام. وَ اِنَّمَا الهالِكُ اَن یُحَدَّثَ بِشَیءٍ مِنهُ لایَحتَمِلُهُ فَیَقُولُ: وَ اللهِ ما كانَ هذا شَیئاً! وَ الاِنكارُ هُوَ الكُفر.(1)


1- 1- بحارالانوار، ج2، ص189، ح21، از بصائرالدّرجات.

ص: 42

حدیث آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم سخت و دشوار است؛ به طوری كه جز فرشته مقرّبِ الهی یا پیامبر فرستاده شده (از طرف خدا) و یا بنده ای كه خدا قلبش را نسبت به ایمان مورد امتحان قرار داده است، كسی به آن ایمان نمی آورد. پس آنچه را از احادیث آل محمّد صلوات الله علیهم كه به شما رسیده و قلباً آمادگی پذیرفتن آن را دارید و با دانسته های شما هماهنگ است، بپذیرید. و آنچه را قلباً نمی توانید بپذیرید و با معلوماتِ شما سازگار نیست، به خدا و رسول و عالمِ از آل محمّد علیهم السلام ارجاع دهید. و به درستی كه هلاك شونده كسی است كه حدیثی را برایش نقل كنند و او ظرفیّت فهم و پذیرش آن را نداشته باشد و آنگاه بگوید: قسم به خدا این (حدیث) چیزی نیست! (یعنی مدّعی غلط بودن مطلب شود و انتسابِ آن را به معصوم رد كند.) و این انكار مساوی با كفر است.

اقتضای تسلیم این است كه اگر حدیثی با آنچه از قبل در ذهن انسان جای گرفته، قابل جمع نیست، در برابر آن حالتِ انكار نگیرد و به این دلیل آن را تضعیف نكند، بلكه توضیح و تفسیرِ آن را از خودِ اهل بیت علیهم السلام جویا شود. این ممكن است با رجوع به عالمانِ احادیث ائمّه علیهم السلام كه آشنایی كامل با علوم ایشان دارند، به دست آید. در صورت فقدان چنین دانشمندانی، آخرین مرحله، توقّف است؛ یعنی اظهارنظر نكردن و موقوف گذاشتنِ مطلب تا وقتی كه - ان شاء الله- به وسیله خود اهل بیت علیهم السلام معنایش روشن گردد. لزومی ندارد هركس معنایی هر حدیثی را بفهمد، كه اگر نفهمید آن را رد یا توجیه نماید.

ص: 43

انكار حدیث به سبب عدم تحمّل آن

محبوبترین اصحاب ائمّه علیهم السلام كسانی هستند كه احادیث ایشان را خوب درك می كنند و با فهم عمیق خود آن را می پذیرند. منفورترین آنها هم كسانی هستند كه وقتی معنای حدیثی را نمی فهمند و آن را با پذیرفته های قبلی خود ناسازگار می یابند، آن را انكار كرده، از قبول آن كراهت داشته باشند. این كار در حقیقت انكار ولایت ائمّه علیهم السلام است. زیرا لازمه قبولِ ولایت ایشان، تسلیم كامل نسبت به آنهاست؛ حتّی در مواردی كه فرمایش های آنها با آنچه ما صحیح می پنداریم، مطابقت نداشته باشد. امام باقر علیه السلام می فرمایند:

اَما وَ اللهِ اِنَّ اَحَبَّ اَصحابی اِلَیَّ اَورَعُهُم وَ اَفقَتهُهُم وَ اَكتَمُهُم لَحَدیثِنا. وَ اِنَّ اَسوَاَهُم عِندی حالاً وَ اَمقَتَهُم اَلَیَّ الَّذی اِذا سَمِعَ الحَدیثَ یُنسَبُ اِلَینا وَ یُروی عَنّا فَلَم یَعقِلُهُ وَ لَم یَقبَلهُ قَلبُهُ اشمَاَزَّ مِنهُ وَ جَحَدَهُ وَ كَفَرَ بِمَن دانَ بِهِ وَ هُو لایَدری لَعَلَّ الحَدیثَ مِن عِندِنا خَرَجَ وَ اِلَینا اُسنِدَ فَیَكُونُ بِذلِكَ خارِجاً مِن وِلایَتِنا.(1)

توجّه داشته باشید! قسم به خدا محبوبترین اصحابم از نظر من كسانی هستند كه در ورع و تفقّه (فهم و بصیرت در دین) و كتمانِ حدیث ما (اهل بیت علیهم السلام) برتر از دیگران باشند. و بدترین آنها از نظر من و نفرت انگیزترین ایشان پیش من، آن كسی است كه وقتی حدیثی را می شنود كه به ما منسوب است و از ما


1- 1- بحارالانوار، ج2، ص186، ح12، از بصائرالدّرجات.

ص: 44

روایت شده ولی آن را درك نمی كند و قلبش نسبت به آن پذیرش ندارد، از آن بیزار می شود و انكارش می كند و نسبت به كسی كه به آن معتقد است، كافر می شود؛ در حالی كه نمی داند شاید آن حدیث (واقعاً از جانبِ ما آمده باشد و سندش به ما برگردد، پس به همین سبب از قلمرو ولایت ما خارج می شود.

اگر قرار باشد كه انسان فقط احادیثی را بپذیرد كه مؤیّد نظریّات اوست و آنچه را تأییدكننده مواضع فكری او نمی باشد، نپذیرد، چنین كسی در حقیقت، ولایت ائمّه علیهم السلام را بر خود نپذیرفته، بلكه صرفاً پیرو نظرات و آراء شخصی خود می باشد.

معنای قبول ولایت این است كه انسان «ولیِّ» خود را صاحب اختیار و اولی به تصرّف نسبت به خود و دیگران بداند. لازمه این اعتقاد آن است كه نظر و خواست او را بر نظر و خواست هركس دیگری ترجیح دهد، نه اینكه صرفاً در مواردی كه سخنان او با عقیده خودش تطبیق می كند، از او پیروی نماید و در بقیّه موارد، نظر وی را رد كند یا مطابق عقیده خود توجیه و تأویل نماید. اینچنین فردی در حقیقت هیچ جا از ائمّه علیهم السلام پیروی نكرده است. در فرض اوّل هم در واقع دنبال عقیده خود رفته كه اتّفاقاً با نظر موجود در احادیث مطابق بوده است. معیار و میزان عقیده صحیح، آن چیزی است كه در احادیث بیان گردیده؛ چه با عقیده ما مطابق باشد و چه نباشد. تنها در این صورت می توان گفت كه شخص، ولایتِ اهل بیت علیهم السلام را پذیرفته است.

این وظیفه در مورد احادیثی است كه انتسابِ آنها به اهل بیت علیهم السلام مورد قبول واقع شده، حجّیّت آنها برای ما ثابت است؛ مانند اخبار متواتر یا واحد ثقه یا احادیثی كه دانشمندان متعبّد و خبره شیعه نظیر

ص: 45

مرحوم كلینی و علّامه مجلسی به آنها اعتماد كرده اند، ولی سند معتبری برای آن نقل نكرده اند. امّا در مورد احادیثی كه انتسابش به ائمّه علیهم السلام ثابت نیست هم نمی توان صرفاً به این دلیل كه با فهم و عقیده ما تطبیق نمی كنند، آنها را ردّ و انكار نمود. ملاك حقّانیّت یك سخن و صحّت انتساب آن به ائمّه علیهم السلام هماهنگی با فهم ناقص ما نیست. بنابراین كسانی كه خود را پیرو ایشان می دانند، نمی توانند همین مقدار هم به آنچه منسوب به آنهاست، بی اعتنا باشند.

ص: 46

درس چهارم: مواجهه صحیح با احادیث ائمّه علیهم السلام

اشاره

در درس گذشته گفتیم لازمه تسلیم در برابر ائمّه علیهم السلام این است كه اگر حدیثی با نظر ما مطابق نبود، نباید آن را رد كنیم، بلكه باید سعی در تكمیل و اصلاح نظر خود براساس حدیث داشته باشیم.

فرض تعارض مدلول حدیث با حكم عقل

در اینجا سؤالی به ذهن می رسد كه گاهی در مقابل این طرز فكر مطرح می شود. سؤال این است: اگر چنین است، پس ارزش عقل و بدیهیّات عقلیّه چه می شود؟ آیا اگر سخنی كه به عنوان حدیث اهل بیت علیهم السلام نقل شده با مسلّمات عقلی تعارض داشت، باز هم نمی توان آن را رد كرد؟ اگر چنین باشد پس ساحت مقدّس ائمّه اطهار علیهم السلام از امور باطل و نادرست منزّه نخواهد بود و صحّت سخنان ایشان و حتّی حقّانیّت خود آنها هم زیر سؤال می رود. چون همه اینها به حكم قطعی عقل برای انسان قابل قبول شده و نتایج نباید با مبنا

ص: 47

تعارض داشته باشد. پاسخ این مطلب در خود احادیث آمده است و عقل نیز آن را تأیید و تصویب می كند:

شخصی خدمت حضرت صادق علیه السلام رسید و عرض كرد: «جُعِلتُ فِداكَ؛ اِنَّ الرَّجُلَ لَیَأتینا مِن قِبَلِكَ فَیُخبِرُنا عَنكَ بِالعَظیمِ مِنَ الاَمرِ فَیَضیقُ بِذلِكَ صُدُورُنا حَتّی نُكَذِّبَهُ.»: فدایت شوم؛ شخصی از جانب شما نزد ما می آید و مطلب سنگینی را از شما برای ما نقل می كند كه سینه های ما نسبت به قبول آن تنگی می كند تا آنجا كه ما اصل آن را تكذیب می كنیم.

حضرت به او فرمودند: «اَلَیسَ عَنّی یُحَدِّثُكُم؟!»: «آیا از جانب من برای شما حدیث نقل نمی كند؟!» راوی گفت: بلی. حضرت فرمود: «فَیَقُولُ لِلَّیلِ اِنَّهُ نَهارٌ وَ لِلنَّهارِ اِنَّهُ لَیلٌ؟!»: «آیا شب را می گوید روز است و روز را می گوید شب است؟!» راوی گفت: خیر (این طور نیست).

پس حضرت فرمودند: «رُدَّهُ اِلَینا. فَاِنَّكَ اِن كَذَّبتَ فَاِنَّما تُكَذِّبُنا.»(1): «آن (حدیث) را به خود ما ارجاع بده (اظهارنظر در باره آن را به ما واگذار). چون اگر تكذیب كنی، ما را تكذیب كره ای.

عبارتی كه امام علیه السلام برای راوی ذكر فرموده اند، مثالی است برای سخنی كه با بدیهیّات عقلیّه تناقض صریح دارد. اگر آنچه به عنوان


1- 1- بحارالانوار، ج2، ص187، ح14، از بصائرالدّرجات.

ص: 48

حدیث نقل می شود، با احكام بدیهی و روشن عقل چنین تعارضی داشته باشد- تعارضی كه مانند تعارض شب با روز باشد یعنی به هیچ وجه با آنها قابل جمع نباشد- در چنین فرضی از جهت وجوب تسلیم به ائمّه علیهم السلام وظیفه ای متوجّه ما نیست. امّا هر تعارضی چنین نیست و به حدّ تناقض نمی رسد. در آن صورت وظیفه این است كه تا حدّ ممكن اعتقاد خود را با آن حدیث منقول هماهنگ كنیم و در صورت عدم امكان، علم آن را به ائمّه علیهم السلام واگذاریم.

اقسام تعارض عقل و نقل

تعارض در حدّ تناقض تنها وقتی پیش می آید كه حكم عقل در آن مورد، بدیهیِ فطری باشد، یعنی مسأله از مستقلّات عقلیّه باشد؛ مانند اینكه ظلم كردن قبیح و زشت است. این حكم و امثال آن را هر انسان عاقلی قبول دارد و فهم آن منحصر به درس خوانده ها و فلسفه خوانده ها نیست، بلكه فطری می باشد و كسبی نیست. از طرف دیگر باید حدیث منقول، نصِّ در مدلول خود باشد؛ یعنی احتمال خلاف آنچه از ظاهر لفظ فهمیده می شود، در معنای آن داده نشود. در این صورت حكم بدیهی عقل با مدلول صریح حدیث در تناقض خواهد بود.

امّا اگر بتوان حدیث را طوری معنا كرد كه با حكم بدیهی عقل در تعارض نباشد، وظیفه این است كه همان معنا را از حدیث بفهمیم؛ هر چند كه خلاف ظاهر آن باشد؛ مانند كاری كه ما در مورد برخی از آیات قرآن كریم انجام می دهیم. آیات قرآن، چون قطعیّ الصدور هستند، اگر معنای ظاهر بعضی از آنها با احكام بدیهی عقل فطری در تعارض باشد، آنها را بر خلاف معنای ظاهری خود حمل می كنیم. مثلاً

ص: 49

آیاتی كه ظهور در معنای جبر در افعال اختیاری انسان دارند، معنای ظاهری آنها با حكم بدیهی عقل فطری در تناقض است. در این صورت ما سند قرآن را تضعیف نمی كنیم، بلكه می گوییم معنای ظاهری آنها اراده نشده است. با این كار بین قرآن و دلیل بدیهی عقل، رفع تناقض می شود. امّا اگر علاوه بر رفع تعارض بین عقل و نقل بخواهیم معنای صحیح آیه قرآن را دریابیم، باید دلایل و قرائن كافی در اختیار ما باشد كه بتوانیم معنای صحیح امّا خلاف ظاهر آن را دریابیم. در صورت عدم كفایت چنین قرائن و دلایل، از فهم معنای درست آن آیات محروم خواهیم ماند؛ در عین آنكه یقین داریم معنای ظاهری آنها مقصود نیست. (دقّت شود.)

در مورد احادیث منقول از ائمّه علیهم السلام هم باید همین روش را داشته باشیم. اگر معنای ظاهری یكی از آنها با مستقلّات عقلیّه در تناقض باشد، مطمئن می شویم كه معنای ظاهر حدیث اراده نشده است. حال ممكن است دلایل كافی برای فهم معنای صحیح (و خلاف ظاهر) حدیث داشته باشیم یا خیر؛ در هر دو صورت مشكل تعارض عقل و نقل پیش نمی آید. این در صورتی است كه حدیث در معنای خود «نصّ» نباشد.

امّا اگر در موردی چنین نبود، یعنی حدیث منقول قابل حمل بر معنای خلاف ظاهرش نبود و به عبارت دیگر نصّ در معنای ظاهرش بود و صراحتاً خلاف حكم بدیهی عقل هم بود، آن وقت مانند این است كه به شب بگوید روز و به روز بگوید شب. اگر- فرضاً- چنین حالتی نسبت به بعضی احادیث موجود در كتب معتبر شیعه یافت شود، ما

ص: 50

نسبت به پذیرفتن معنای آن حدیث و عمل به مضمون آن وظیفه ای نداریم.

وظیفه انسان نسبت به آیات و احادیث متشابه

ما وظیفه داریم كه آنچه از اهل بیت علیهم السلام رسیده، مانند آیات قرآن دربست قبول كنیم و به همه آنها ایمان آوریم. امّا هیچ لزومی ندارد كه معنای تك تك منقولات از ایشان را هم بفهمیم؛ همان طور كه هیچ لزومی ندارد معنای همه آیات قرآن را بدانیم. ما آیات متشابه قرآن را بدون آنكه لزوماً معنای صحیح آنها را بفهمیم، قبول می كنیم. به عنوان مثال در مورد آیه شریفه «وَ مارَمَیتَ اِذ رَمَیتَ وَلكِنَّ اللهَ رَمی»(1): «و آنگاه كه تو تیر انداختی، تو تیر نینداختی ولی خداوند تیر انداخت.»(2) مطمئن هستیم كه معنایش نفی اختیار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در تیراندازی نیست


1- 1- انقال/ 17.
2- 2- این آیه شریفه برای كسی كه معنای صحیحش را نداند، از آیات «متشابه» است. به طور كلّی محكم و متشابه بودن، یك امر نسبی است كه متناسب با علم و جهل شخص متفاوت می شود. ممكن است آیه ای برای كسی محكم باشد و برای دیگری متشابه. به فرمایش امیرمؤمنان علیه السلام: المتشابه مااشتَبَه علی جاهِلِه. بحارالانوار ج92 ص382 ح15، از تفسیر عیّاشی یعنی: متشابه آن است كه بر كسی كه منظور از آن را نمی داند، مشتبه شود. در آیه مذكور هم اگر كسی منظور را بداند، آیه برایش متشابه نخواهد بود. این آیه یك حكم كلّی را بیان نمی كند، بلكه صرفاً خطاب به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است، آن هم در جنگ بدر كه وقتی یك مشت شن و خاك را با دست خود به سوی صورتهای قریش پرت كردند، تأثیر معجزه آسایی داشت كه به همین جهت «رمی» پیامبر به خدا نسبت داده شده، یعنی به اعتبار تأثیر آن نه آنكه فعل اختیاری حضرت، فعل خدا باشد. ر.ك: تفاسیر روایی، ذیل آیه شریفه.

ص: 51

-چون ایشان به عنوان فاعل تیراندازی مخاطب آیه قرار گرفته اند و اكراه و اضطراری هم در این كار نداشته اند - ولی ممكن است معنای درست آیه را ندانیم. در این صورت آیه را ردّ نمی كنیم، بلكه به آن ایمان می آوریم بدون آنكه معنایش را بفهمیم.

در مورد احادیث هم وظیفه همین است. ممكن است معنای حدیثی برای ما به طور صریح روشن نباشد و احتمال معانی مختلفی نسبت به آن وجود داشته باشد. در این صورت حدیث از متشابهات خواهد بود و ما نمی توانیم معنای قطعی آن را بفهمیم، ولی این ناتوانی نباید در ایمان ما نسبت به صدور آن از معصوم تأثیری داشته باشد. ما باید حدیث را بپذیریم هر چند معنای قطعی آن را درنیابیم.

به طور كلّی نباید تصوّر كنیم كه معانی احادیث اهل بیت علیهم السلام باید در محدوده مفروضات و مقبولات ما بگنجد. چه بسا در معنای حدیثی چند احتمال به ذهن ما برسد و چنین تصوّر كنیم كه بالأخره معنای حدیث از آن احتمالات نمی تواند خارج باشد. حتّی ممكن است حصر تصوّر شده را عقلی بپنداریم، ولی در واقع بعضی پیش فرضهای ذهنی، ما را محصور در آن احتمالات كرده باشد. با این ترتیب چه بسا امام علیه السلام مطلبی را فرموده باشند كه معنای معقولی از آن برای ما قابل فرض نباشد، امّا اگر به فرض، كسی بتواند از خود ایشان سؤال كند، حضرت معنایی را بیان كنند كه هرگز به ذهن دیگران خطور نمی كرده است و آن معنا با مستقلّات عقلیّه هم هیچ تعارضی نداشته باشد. چنین احتمالی كاملاً ممكن به نظر می رسد.

ص: 52

هفتاد معنا برای احادیث اهل بیت علیهم السلام

از خود ائمّه علیهم السلام نقل شده كه فرموده اند برای كلمات خود می توانند تا هفتاد معنا بیان كنند كه همه آنها هم با لفظ حدیث ایشان مطابقت داشته باشد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

اِنَّ الكَلِمَةَ مِن كَلامِنا لَتَنصَرِفُ عَلی سَبعینَ وَجهاً، لَنا مِن جَمیعِهَا المَخرَجُ.(1)

سخنی از سخنان ما قابل حمل بر هفتاد معناست كه خودمان از عهده همه آنها برمی آییم. (یعنی همه آنها می تواند در جای خود درست باشد.)

به دو مطلب در این حدیث اشاره شده است: یكی اینكه هریك از سخنان ائمّه علیهم السلام قابل حمل بر معانی زیادی است كه آنها را تا هفتاد معنا شمرده اند.(2) و دوم اینكه استخراج همه آن معانی از لفظ حدیث، از عهده خود ایشان برمی آید. یعنی اگر بخواهند برای كسی منظور خود را از سخنی كه فرموده اند، توضیح دهند، می توانند همه آن معانی را برای او از خود لفظ درآورند. این كار البتّه در توانایی افراد عادی نیست. یك عالم دین باید انس زیادی با احادیث اهل بیت علیهم السلام داشته باشد و مبانی ایشان را در ابواب مختلف معارف به دست آورده باشد تا توانایی استخراج و فهم بعضی از این وجوه را داشته باشد. به همین جهت ائمّه علیهم السلام بر تفقّه و درایت احادیث تأكید زیادی داشته اند و لذا تنها كسی كه عمیقاً با تعالیم ایشان آشنا باشد، از نظر آنها «فقیه» شمرده


1- 1- بحارالانوار، ج2، ص184، ح5، از معانی الاخبار.
2- 2- البتّه شاید عدد هفتاد اشاره به كثرت معانی باشد نه تعداد دقیق آنها.

ص: 53

می شود. چنین فقاهتی به دست نمی آید مگر اینكه شخص به آنچه به طور غیر صریح در كلمات ایشان آمده، دانا و آگاه گردد. ابتدای حدیث قبلی چنین است:

حَدیثٌ تَدریهِ خَیرٌ مِن اَلفٍ تَرویهِ. وَلا یَكُونُ الرَّجُلُ مِنكُم فَقیهاً حَتّی یَعرِفَ مَعاریضَ كَلامِنا.

یك حدیثی كه آن را عمیقاً بفهمی، بهتر از هزار حدیثی است كه آن را صرفاً نقل كنی. و كسی از شما فقیه نخواهد بود مگر آنكه آنچه را به صورت غیر صریح در سخنان ما آمده، بشناسد.

«مَعاریض» جمعِ «مِعراض» و به معنای فحوای كلام است.(1) معنایی كه به صراحت از لفظ فهمیده می شود، «مُصَرَّح» و آنچه به صورت ضمنی و تلویحاً مراد است، «مِعراض» نامیده می شود. هر سخنی ممكن است یك معنای صریح داشته باشد و یك یا چند معنای غیر صریح كه همه آنها مورد قصد و نظر گوینده كلام باشد. افراد معمولی نوعاً همان معنای صریح را از یك كلام می فهمند، ولی كسی كه با مذاقِ فكریِ گوینده آشناست و قرائن حالیّه و مقالیّه كلام او را می شناسد، به میزان آشنایی خود، معانی ضمنی و تلویحی كلام را هم می فهمد.

در احادیث اهل بیت علیهم السلام نیز افرادی كه با معارف ایشان در ابواب مختلف انس ندارند، نوعاً همان معنای صریح را می فهمند. ولی آشنایی عمیق با مذهب و مذاق آنها و شرایط مختلفی كه در آن سخن گفته اند - مانند تقیّه و نظیر آن- و نیز شناخت اصحاب و راویان احادیث كه گاهی ظرفیت پذیرش حقیقتی را نداشته اند و حضرت در مقابل آنها


1- 1- المعجم الوسیط، ص595.

ص: 54

«توریه» كرده اند، همه این عوامل می تواند در فهم مراد ضمنی ائمّه علیهم السلام از سخنانشان مؤثّر باشد و با معاریض كلام ائمّه علیهم السلام آشنا سازد. از نظر ایشان «فقیه» به كسی گفته می شود كه به این امور كه در فهم كلمات آنها مؤثّر است، آشنایی داشته باشد. تنها چنین فردی است كه سخنان ائمّه علیهم السلام را عمیقاً درك می كند و اگر چنین نباشد، فقط همان معانی ظاهری را استنباط می كند كه آن «فقاهت» مورد ائمّه علیهم السلام نیست. «فقه» یعنی فهم عمیق و كسی كه فقط به ظاهر و معانی سطحی كلام رسیده است، اهل «فقه» نمی باشد.

روش فقیهانه در استفاده از احادیث

بنابراین در مواجهه با احادیث اهل بیت علیهم السلام باید بسیار محتاطانه برخورد كرد. چه بسا حدیثی از نظر ما صرفاً بر یك یا چند معنا قابل حمل باشد و احتمال دیگری در معنای آن به ذهن ما خطور نكند. در این صورت اگر معانی محتمل با بدیهیّات عقلیّه سازگار نباشند، حقّ طرح و ردّ حدیث را نداریم؛ زیرا ممكن است معنا یا معانی دیگری مورد نظر گوینده معصوم بوده كه به ذهن ما نرسیده باشد. ما صرفاً در این حد می توانیم اظهارنظر كنیم كه معانی متناقض با مستقلّات عقلیّه مقصود از حدیث نمی باشد، امّا اینكه معنای دیگری از حدیث قابل استنباط هست یا خیر، نوعاً قابل تشخیص نیست و اظهارنظر در این خصوص به فقیهی كه معاریض كلام ائمّه علیهم السلام را می شناسد، موكول شده است.

چنین فقیهی در همه ابواب علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام در طول دوران غیبت امام زمان علیه السلام كمتر یافت می شود. البتّه در میان دانشمندان بزرگ شیعه كسانی كه در ابواب مختلف احكام عملی و فقه

ص: 55

مصطلح، آشنا به مذاق و روش اهل بیت علیهم السلام و شرایط و قرائن موجود در سخنان آنها بوده اند و بسیاری از معاریض كلام ائمّه علیهم السلام را دریافته اند، كم نبوده اند. علّتش هم این بوده كه در وادی احكام عملی نوعاً تعبّد بیشتری نسبت به احادیث در میان علما و دانشمندان وجود داشته و وظیفه «تسلیم» نسبت به احادیث فقیهی، توسّط عموم فقهای بزرگ شیعه رعایت شده است، امّا متأسّفانه در غیر وادی فقه و احكام عملی، یعنی در باب اعتقادات كه مهمتر از احكام است و تفسیر آیات غیر فقهی قرآن، و در درجه بعد در وادی اخلاق و احكام قلبی، تعداد دانشمندانی كه طریق «تسلیم» را نسبت به احادیث اهل بیت علیهم السلام پیش گرفته و قبل از هر چیز، خود را مكلّف به یافتن مذهب و عقیده اهل بیت علیهم السلام در هر مسأله ای دانسته اند، بسیار كم بوده است.

حقیقت این است كه تنها این گونه افراد می توانند به طور كامل ادّعا كنند كه پذیرفتن فرمایشهای اهل بیت علیهم السلام برایشان قلباً سخت نیست. درجات علما و اندیشمندان در این خصوص متفاوت است. هركس تسلیم بیشتری دارد، به فقاهت مورد قبول ائمّه علیهم السلام نزدیكتر می باشد. اگر چنین تسلیمی در كار نباشد، مراجعه به احادیث صرفاً برای یافتن مؤیّد نسبت به افكار خود یا دیگران خواهد بود كه این كار هیچ ارزشی نزد خدا و اهل بیت علیهم السلام ندارد.

بسیارند كسانی كه در طرح مطالب خود به احادیث استناد و استشهاد می كنند. این كار دلیل تسلیم بودن به ائمّه علیهم السلام نیست. كراراً مشاهده می شود كه یك یا چند حدیث متشابه در یك بحث اعتقادی، به عنوان اصل و پایه بحث مورد تمسّك قرار می گیرد و آنگاه بسیاری از

ص: 56

محكمات احادیث تحت عناوین مختلفی همچون ضعف سند یا پایین بودن سطح فكری مخاطبان ائمّه علیهم السلام و امثال این بهانه ها، وانهاده می شود.

این شیوه، مصداق تسلیم به اهل بیت علیهم السلام نیست. كسی كه - با سوء غرض یا ناآگاهانه- افكار بشری را اصل و پایه اعتقادی خود قرار داده است و آنگاه در احادیث موجود فقط به آنچه تأیید كننده مواضع فكری اش می باشد، استناد می كند و كاری به سایر احادیث ندارد، یا آنها را به نحوی توجیه و تأویل می كند، واقعاً تسلیم اهل بیت علیهم السلام نمی باشد. چنین شخصی چه بسا از مقام ولایت و امامت ائمّه علیهم السلام بسیار تجلیل بكند و اظهار عشق و ارادت زیادی هم در قول و عمل نسبت به آن حضرات داشته باشد، ولی همه اینها غیر از تبعیّت صادقانه و كامل از مذهب و تعالیم ایشان است.

نباید انسان به صرف اینكه كسی در سخن یا نوشته خود به بعضی احادیث استناد كرد یا شعار پیروی از ائمّه علیهم السلام را سر داد، تصوّر كند كه او اهل تسلیم است. تشخیص این ویژگی كار ساده ای نیست و از هركسی ساخته نمی باشد. باید انسان خود در آن رشته خاصّ، صاحب نظر باشد و مقدّمات علمی لازم برای تشخیص مذاق و روش اهل بیت علیهم السلام را داشته باشد و نیز به اندازه كافی به احادیث مراجعه كرده و بررسی های لازم را در آن موضوع انجام داده باشد تا صلاحیّت چنین تشخیصی را پیدا كرده باشد.

به هر حال ورود در این وادی و قرار گرفتن در مسیر فقاهت مورد قبول ائمّه علیهم السلام، كار بسیار دشواری است و صرفاً با خواندن دروس

ص: 57

ادبیّات و منطق و فقه و اصول و ... به دست نمی آید. اكثر این دروس مفید و لازم است، امّا در كنار آنها تحصیل معارف اهل بیت علیهم السلام در مسائل اعتقادی هم ضروری است. البتّه اینها همه شرط لازم - و نه كافی - برای تحصیل فقاهت است. شرط دیگر توسّل به ذیل عنایات خود اهل بیت علیهم السلام و طلب دستگیری و كمك از خود ایشان است. چون هر حركتی در هر مسیری باید به لطف و عنایت این حضرات صورت گیرد و در مسیر تحصیل علم دین، این لطف و عنایت بیش از هر رشته دیگری لازم و ضروری است. اندیشمندان دینی بیش از دیگران در معرض خطر و انحراف و لغزش هستند. نفوذ شیطان در مسیری كه دانشمندان و متفكّران دینی می پیمایند، بیشتر، عمیق تر و خطرناكتر است و به همین خاطر توسّل آنها به همه معصومان به خصوص امام غایب - حضرت مهدی علیه السلام - باید بیشتر از دیگران باشد.

لزوم عنایت ائمّه علیهم السلام برای تحمّل احادیث

ضرورت این توجّه و توسّل وقتی روشنتر می شود كه بدانیم تحمّل علوم ایشان جز به عنایت و لطف خاصّ آن حضرات برای كسی حاصل نمی شود. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

اِنَّ حَدیثَنا صَعبٌ مُستَصعَبٌ... لایَحتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لانَبِیٌّ مُرسَلٌ وَ لامُؤمِنٌ مُمتَحَنٌ.

حدیث ما سخت و مشكل است(1)... هیچ فرشته مقرّبی و هیچ


1- 1- در اینكه مراد از «حدیثنا» در این حدیث شریف و امثال آن چه می باشد، دو احتمال مطرح شده است. احتمال اوّل این است كه مراد همه سخنان اهل بیت علیهم السلام باشد. آنچه در متن آمده، مبتنی بر همین احتمال است. درباره احتمال دوم كه مختار مرحوم صاحب كتاب مكیال المكارم است، می توانید به جلد دوم كتاب ایشان صفحات 463 تا 466 مراجعه كنید.

ص: 58

پیغمبر فرستاده شده ای و هیچ مؤمن امتحان شده ای نمی تواند آن را تحمّل كند.

ابوصامت كه راوی حدیث است، می گوید: پرسیدم: «فَمَن یَحتَمِلُه جُعِلتُ فِداكَ؟»: فدایت شوم؛ پس چه كسی آن را تحمّل می كند؟ حضرت در پاسخ چنین فرمودند:

مَن شِئنا یا اَبَاالصّامِتِ!(1)

معلوم می شود آن كسی كه احادیث اهل بیت علیهم السلام را می خواند یا می شنود، تا به طور خاص، مورد توجّه و عنایت امام علیه السلام نباشد، معنای حدیث را درنمی یابد. تحمّل حدیث به معنای خواندن و حفظ كردن آن نیست، بلكه باید در قلب انسان جای بگیرد و مورد پذیرش او قرار گیرد و این، احتیاج به لطف خاصّ امام علیه السلام دارد. بنابراین تك تك افرادی كه دروس دینی می خوانند و به احادیث ائمّه علیهم السلام مراجعه می كنند، در تك تك احادیثی كه می فهمند و آن را قلباً می پذیرند، باید مورد توجّه و لطف امام علیه السلام قرار گیرند وگرنه چیزی از آن علوم را متحمّل نمی گردند..


1- 1- بحارالانوار، ج2، ص192، ح34، از بصائرالدّرجات.

ص: 59

امام صادق علیه السلام تحمّل احادیث را از فرشتگان مقرّب و انبیای مرسل و مؤمنان آزموده شده، به صورت سالبه كلّیّه نفی نكرده اند. یعنی مقصودشان این نبوده كه هیچ یك از افراد این سه گروه توانایی پذیرش احادیث را ندارند. آنچه نفی كرده اند، این است كه از این سه دسته، افرادی كه مورد عنایت و خواست امام علیه السلام نباشند، از تحمّل معارف ایشان بی بهره می مانند. پس اگر كسانی از این سه گروه چنین توفیقی پیدا كنند، فقط و فقط به بركت خواست و توجّه آن حضرت بوده است. با توجّه به این مطلب لزوم توسّل دائمی به امام عصر علیه السلام و راههای جلب توجّه ایشان، خصوصاً برای كسانی كه طالب علوم اهل بیت علیهم السلام هستند، بیشتر و بهتر روشن می گردد.

ص: 60

پرسش های مفهومی از درس های 1 تا 4

1- ملاك صحّت معرفت چیست؟ چرایی آن در چه حقیقتی نهفته است؟

2- سخن ذیل را از جهات مختلف نقد كنید:

«قرآن می فرماید: «فَبَشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَهُ اُولئِكَ الَّذینَ هَداهُمُ اللهُ وَ اُولئِكَ هُم اُولُوا الاَلبابِ» لذا باید هر سخنی را شنید و آنگاه از میان آنها بهترینش را برگزید. خدا به كسانی كه چنین روشی دارند، وعده هدایت داده و آنها را صاحبان عقل خوانده است.»

3- منظور از «استعجال» در زمان غیبت چیست و چرا مذموم است؟

4- لازمه تسلیم در برابر احادیث چه نوع برخوردی با انواع احادیث است؟

5- اقسام تعارض عقل و نقل را بیان كرده، وظیفه ما را در هر مورد مشخّص كنید

ص: 61

6- مضمون فرمایش: «لا یكون الرّجلُ منكم فقیهاً حتّی یعرفَ معاریضَ كلامِنا» را توضیح دهید.

7- فرمایش: «انّ حدیثَنا صعبٌ مستصعبٌ... لا یحتمله ملكٌ مقرّبٌ ولا نبیٌّ مرسلٌ ولا مؤمن ممتَحنٌ» چگونه با فرمایش: «انّ حدیث آل محمّد صعبٌ مستصعبٌ لا یؤمنُ به الّا ملكٌ مقرّبٌ او نبیٌّ مرسلٌ او عبدٌ امتحن الله قلبَه للایمان» قابل جمع است؟

ص: 62

فصل سوم: محبّت نسبت به اهل بیت علیهم السلام

درس پنجم: محبّت نسبت به اهل بیت علیهم السلام

محبّت، نشانه ایمان كامل

«محبّت» نسبت به اهل بیت علیهم السلام یكی دیگر از نشانه های اهل معرفت امام علیه السلام خصوصاً در زمان غیبت می باشد. در اهمّیّت محبّت همین بس كه اساس و پایه اسلام دانسته شده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

لِكُلِّ شَیءٍ اَساسٌ. وَ اَساسُ الاِسلامِ حُبُّنا اَهلَ البَیتِ.(1)

هر چیزی پایه و اساسی دارد. و اساس اسلام محبّت ما اهل بیت است.

به همین جهت در احادیث ما، محبّت به اهل بیت علیهم السلام بالاترین و


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب نسبة الاسلام، ح2.

ص: 63

ص: 64

بافضیلت ترین عبادات دانسته شده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

اِنَّ فَوقَ كُلِّ عِبادَةٍ عِبادَةً. وَ حُبُّنا اَهلَ البَیتِ اَفضَلُ عِبادَةٍ.(1)

بالاتر از هر عبادتی، عبادتی است. و محبّت ما اهل بیت برترین عبادات است.

در حدیثی از پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم كه همه امامان را معرّفی فرموده اند، در خصوص قبول ولایت امام زمان علیه السلام چنین آمده است:

مَن اَحَبَّ اَن یَلقَی اللهَ وَقَد كَمُلَ ایمانُهُ وَ حَسُنَ اِسلامُهُ، فَلیَتَوَلَّ الحُجَّةَ صاحِبَ الزَّمانِ المُنتَظَرَ.

هركس دوست دارد خدا را ملاقات كند در حالی كه ایمانش كامل و اسلامش نیكو باشد، پس ولایت حضرت حجّت صاحب الزّمانِ منتظر را بپذیرد.

و در انتهای حدیث، چنین فرموده اند:

فَهؤُلاءِ مَصابیحُ الدُّجی وَ اَئِمَّةُ الهُدی وَ اَعلامُ التُّقی. مَن اَحَبَّهُم وَ تَوَلّاهُم، كُنتُ ضامِناً لَهُ عَلَی اللهِ تَعالی بِالجَنَّةِ.(2)

پس اینها (ائمّه علیهم السلام) روشنایی بخش در تاریكی و پیشوایان هدایت و نشانه های تقوا هستند. هركس آنان را دوست بدارد و ولایتشان را بپذیرد، من در پیشگاه خدای متعال برایش بهشت را ضمانت می كنم.

ایمان با ولایت و محبّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آغاز می شود و با ولایت


1- 1- بحارالانوار، ج27، ص91، ح48، از محاسن برقی.
2- 2- بحارالانوار، ج36، ص296، ح125، از فضائل شاذان بن جبرئیل.

ص: 65

و محبّت حضرت حجّت علیه السلام كامل می شود. بنابراین بدون محبّت امام غایب علیه السلام نمی توان به ایمان كامل دست یافت. هرچه درجه ایمان بالاتر رود، محبّت بیشتری نسبت به آن حضرت پدید می آید و نیز هرقدر این محبّت بیشتر شود، ایمان كاملتری نصیب شخص می گردد. بنابراین میزان شدّت محبّت به امام عصر علیه السلام نشانه خوبی برای كمال ایمان به شمار می آید.

جلب محبّت از طریق تسلیم

محبّت نسبت به اهل بیت علیهم السلام چیزی نیست كه خداوند به سادگی در اختیار هركس قرار دهد. همان طور كه اصل معرفت خدا و رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم و امام علیه السلام، لطف و عنایتی از جانب پروردگار است، محبّت به امام علیه السلام نیز لطف بیشتر خداوند به اهل معرفت می باشد. بهترین وسیله برای جلب لطف و عنایت خداوند در این خصوص، تسلیم كامل نسبت به اهل بیت علیهم السلام می باشد. امام باقر علیه السلام به ابوخالد كابلی می فرمایند:

وَاللهِ- یا اَبا خالِدٍ- لایُحِبُّنا عَبدٌ وَ یَتَولّانا حَتّی یُطَهِّرَاللهُ قَلبَهُ. وَلا یُطَهِّرُ اللهُ قَلبَ عَبدٍ حَتّی یُسَلِّمَ لَنا وَ یَكونَ سِلماً لَنا. فَاِذا كانَ سِلماً لَنا، سَلَّمَهُ اللهُ مِن شِدیدِ الحِسابِ وَ آمَنَهُ مِن فَزَعِ یَومِ القِیامَةِ الاَكبَرِ.(1)

قسم به خدا - ای ابوخالد- تا وقتی خداوند دل بنده ای را پاك


1- 1- اصول كافی، كتاب الحجّة، باب أنّ الائمّة علیهم السلام نور...، ح1.

ص: 66

نكند، ما را دوست نخواهد داشت و ولایت ما را نمی پذیرد. و تا تسلیم ما نشود و نسبت به ما حالت «سلم» نداشته باشد، خداوند دلش را پاك نمی كند. پس اگر نسبت به ما سِلم بود، خدا او را از حساب سخت حفظ خواهد كرد و از ترس و وحشت بسیار بزرگ در روز قیامت در امانش می دارد.

قلب اگر پاك نباشد، محبّت و ولایت اهل بیت علیهم السلام در آن جای نمی گیرد. پاكی قلب هم فقط در اثر سِلم بودن نسبت به اهل بیت علیهم السلام برای انسان به وجود می آید. پس آن كه طالب محبّت امام علیه السلام است، باید تا آنجا كه می تواند، سِلم بودن را در خود تقویت كند. هرچه درجه تسلیم بالاتر رود، قلب پاكتر و در نتیجه محبّت به امام علیه السلام هم بیشتر می شود.

گریه برای امام علیه السلام بر اثر شدّت محبّت

محبّت یك امر قلبی است كه شدّتِ آن بستگی به شدّت معرفت و ولایتِ مُحِبّ نسبت به محبوب دارد. هر اندازه معرفت بیشتر باشد، محبّت هم بالاتر است. یكی از نشانه های محبّت شدید آن است كه یاد محبوب فی نفسه یا متذكّر شدن به فِراق او، یا سختی ها و مصیبت هایی كه بر او رفته است، دلِ مُحِبّ را می لرزاند و اشك را از دیدگان او جاری می سازد. خداوند به فضل و كَرَم خود همین گریه را وسیله پاكیِ دل و زدوده شدنِ آلودگی گناه از محبّ قرار داده است. امام صادق علیه السلام به فُضَیل بن یَسار می فرمایند:

یا فُضَیلُ، مَن ذَكَرَنا، اَو ذُكرِنا عِندَهُ، فَخَرَجَ مِن عَینِهِ مِثلُ

ص: 67

جَناحِ الذُّبابِ، غَفَرَ اللهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَو كانَت اَكثَرَ مِن زَبَدِ البَحرِ.(1)

ای فضیل، هركس ما را یاد كند، یا نزد او یاد شویم، پس به اندازه بال مگسی اشك از چشمش بیرون آید، خداوند گناهانش را می آمرزد اگرچه بیشتر از كف دریا باشد.

چنین ثوابی به خاطر عظمت مقام امام علیه السلام و ارزش محبّت به اوست و ربطی به لیاقت دوستدارِ امام علیه السلام ندارد. بنابراین لازم نیست گریه كننده استحقاقِ چنین اجری را داشته باشد، بلكه این صرفاً فضلی است از جانب خداوند به آن كه دوستدار اهل بیت علیهم السلام می باشد.

سوزِ فراق و درد هجرانِ امام عصر علیه السلام در زمان غیبت ایشان و یاد سختی های حضرت و رنج هایی كه وجود مقدّسش متحمّل می گردد، از جمله عواملی است كه چشمان اهل معرفت را در زمان غیبت اشكبار می كند. در گذشته نقل شد كه امام صادق علیه السلام فرمودند:

اَما وَ اللهِ لَیَغیبَنَّ اِمامُكُم سِنیناً مِن دَهرِكُم... وَلَتَدمَعَنَّ عَلَیهِ عُیُونُ المُؤمِنینَ.(2)

توجّه داشته باشید! قسم به خدا قطعاً امام شما سالیانی از روزگارتان در غیبت خواهد بود... . و چشمهای مؤمنان قطعاً بر آن حضرت گریان می شود.

چقدر این دلهای سوزان و چشمهای اشكبار و ناله ها و فریادها به خاطر امام علیه السلام، عزیز و ارزشمند هستند كه امام صادق علیه السلام در حقِّ آنها


1- 1- بحارالانوار، ج44، ص282، ح14، از قرب الاسناد.
2- 2- كمال الدّین، باب33، ح35.

ص: 68

دعا فرموده اند. معاویة بن وهب می گوید: حضرت را در حال سجده دیدم كه برای زوّار قبر حضرت سیّدالشّهدا علیه السلام چنین دعا می كنند:

...اِرحَم تِلكَ الاَعیُنَ الَّتی جَرَت دُمُوعُها رَحمَةً لَنا. وَ ارحَم تِلكَ القُلُوبَ الَّتی جَزَعَت وَ احتَرَقَت لَنا. وَ ارحَمِ الصَّرخَةَ الَّتی كانَت لَنا... .(1)

...(خدایا) آن چشمهایی را كه به خاطر ترحّم بر ما اشكبار شده اند، مورد رحمت خود قرار بده. و رحمت كن آن دلهای را كه به خاطر ما بی تاب شده و آتش گرفته است. و رحمت آور بر آن ناله و فریادی كه به خاطر ما بوده است... .

این بی تابی ها و فریادها ممكن است به خاطر درد فراق امام عصر علیه السلام در زمان غیبت باشد. بی جهت نیست كه در چهار عید بزرگ مسلمین- فطر، قربان، غدیر و جمعه - دعای ندبه وارد شده است. این چهار روز بهترین ایّامی است كه خداوند برای نزول رحمت بر مؤمنان قرار داده و همه آنها متعلّق به وجود مقدّس حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه است. در سه روز جمعه، فطر و قربان، نماز و خطبه عید به وسیله امام علیه السلام اقامه می شود و در عید غدیر همه مسلمانان با امام منصوب از جانب خداوند بیعت می كنند. در زمانی كه جای صاحب این ایّام خالی است، مؤمنان باید به ندبه بپردازند و به یاد محبوب خود و در فراق ایشان ناله بزنند:

اَینَ الطّالِبُ بِدَمِ المَقتُولِ بِكَربَلاءَ؟


1- 1- كامل الزّیارات، ص117.

ص: 69

كجاست خونخواهِ كشته شده در كربلا؟

اَینَ المُضطَرُّ الَّذی یُجابُ اِذا دَعا؟

كجاست آن مضطرّی كه وقتی (خدا را) بخواند، پاسخ داده می شود؟

در همین دعا، دوستداران حضرت با محبوبشان، اینچنین درد دل می گویند:

یَابنَ طه و المُحكَماتِ، یَابنَ یس و الذّارِیاتِ، یَابنَ الطُّورِ وَ العادِیاتِ... . لَیتَ شِعری اَینَ استَقَرَّت بِكَ النَّوی!... . عَزیزٌ عَلَیَّ اَن اَرَی الخَلقَ و لاتُری وَ لااَسمَعَ لَكَ حَسیساً وَ لانَجوی!... . عَزیزٌ عَلیَّ اَن اَبكِیَكَ وَ یُخذُلَكَ الوَری!... .

ای فرزند طه و محكمات، ای پسر یس و ذاریات، ای پسر طور و عادیات... . كاش می دانستم كه كجا اقامت گزیده ای!... . بر من سخت است كه همه خلق را ببینم و تو دیده نشوی و صدای آهسته و نجوای تو را (هم) نشنوم!... . بر من سخت است كه بر تو بگریم در حالی كه مردم تو را واگذاشته اند!... .

آنگاه همدم و همناله می جویند و می گویند:

هَل مِن مُعینٍ فَاُطیلَ مَعَهُ العَویلَ وَ البُكاءَ؟! هَل مِن جَزُوعٍ فَاُساعِدَ جَزَعَهُ اِذا خَلا؟! هَل قَذِیَت عَینٌ فَساعَدَتها عَینی عَلَی القَذی؟!(1)

آیا یاوری هست تا همراه او گریه و ناله بلند سَر دهم؟! آیا بی تابی


1- 1- اقبال الاعمال، ص 297 و 298.

ص: 70

هست كه او را در بی تابی اش در وقت تنهایی كمك كنم؟! آیا چشمی كه خار در آن خلیده باشد هست تا چشم من با او بر این خارخلیدگی همدردی كند؟!

این كلمات اگر از دل سوخته دوستداران امام علیه السلام در روزهای عید به زبانشان جاری شود، نشانگر شدّت محبّت ایشان به امام غایبشان می باشد.

دوستی با دوستان امام علیه السلام و دشمنی با دشمنان ایشان

یكی از لوازم محبّت نسبت به امام علیه السلام این است كه دوستدارِ ایشان با دوستان حضرت، دوست و با دشمنان ایشان دشمن باشد. این امر خصوصاً در زمان غیبت امام علیه السلام مورد تأكید قرار گرفته است. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند:

طُوبی لِمَن اَدرَكَ قائِمَ اَهلِ بَیتی وَ هُوَ یَأتَمُّ بِهِ فی غَیبَتِهِ قَبلَ قِیامِهِ وَ یَتَوَلّی اَولِیاءَهُ وَ یُعادی اَعداءَهُ. ذلِكَ مِن رُفَقائی وَ ذَوی مَوَدَّتی وَ اَكرَمِ اُمَّتی عَلَیَّ یَومَ القِیامَةِ.(1)

خوشا به حال كسی كه حضرت قائم از اهل بیت مرا درك نماید در حالی كه در زمان غیبت او پیش از ظهورش، به امامت او معتقد بوده و با دوستان او دوستی كرده و با دشمنانش دشمنی كرده باشد. چنین كسی از رفقا و دوستان من و از گرامیترین افراد امّت من نزد من در روز قیامت خواهد بود.

ملاحظه می شود كه دوستی با دوستان امام علیه السلام و دشمنی با دشمنان


1- 1- كمال الدّین، باب 25، ح2.

ص: 71

ایشان، از پذیرفتن ولایت و امامت آن حضرت جدا نیست، بلكه ملازم یكدیگر هستند. بشارت دیگر در حدیثی از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام آمده است:

طُوبی لِشیعَتِنَا المُتَمَسِّكینَ بِحَبلِنا فی غَیبَةِ قائِمِنَا الثّابتینَ عَلی مُوالاتِنا وَ البَراءَةِ مِن اَعدائِنا. اُولئِكَ مِنّا. وَ نَحنُ مِنهُم. قَدرَضُوا بِنا اَئِمَّةً و رَضینا بِهِم شیعَةً. فَطُوبی لَهُم. ثُمَّ طُوبی لَهُم. هُم وَاللهِ مَعَنا فی دَرَجاتِنا یَومَ القِیامَةِ.(1)

«طوبی» متعلّق به شیعیان ماست كه در زمان غیبت قائم ما به ریسمان (ولایتِ) ما تمسّك نموده، بر دوستی با ما و بیزاری از دشمنان ما ثابت قدم باشند. آنها از ما و ما از آنها هستیم. آنها امامت ما را پذیرفته اند و ما ایشان را به عنوان شیعه پذیرفته ایم. پس «طوبی» متعلّق به آنهاست. آری؛ «طوبی» متعلّق به آنهاست. قسم به خدا آنها در روز قیامت با ما در درجات ما خواهند بود.

در توضیح معنای «طوبی» روایتی را ابوبصیر از حضرت صادق علیه السلام نقل كرده كه ابتدای آن این است:

طُوبی لِمَن تَمَسَّكَ بِاَمرِنا فی غَیبَةِ قائِمِنا فَلَم یَزِع قَلبُهُ بَعدَ الهِدایَةِ.

طوبی از آن كسی است كه در زمان غیبت قائم ما متمسّك به ولایت ما بوده و قلبش پس از آنكه هدایت شد، گمراه نشده باشد.


1- 1- كمال الدّین، باب 34، ح5.

ص: 72

سپس ابوبصیر از حضرت سؤال می كند: «جُعِلتُ فِداكَ؛ وَ ما طُوبی؟»: جانم به فدایت؛ طوبی چیست؟ ایشان چنین پاسخ فرمودند:

شَجَرَةٌ فِی الجَنَّةِ اَصلُها فی دارِ عَلِیِّ بنِ اَبی طالِبٍ علیه السلام وَ لَیسَ مِن مُؤمِنٍ اِلّا وَ فی دارِهِ غُصنٌ مِن اَغصانِها. وَ ذلِكَ قَولُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: «طُوبی لَهُم وَ حُسنُ مَآبٍ».(1)(2)

(طوبی) درختی است در بهشت كه اصل و ریشه آن در خانه علیّ بن ابی طالب علیه السلام است و شاخه ای از شاخه های آن در خانه هر یك از مؤمنان می باشد. و به این مطلب اشاره دارد فرموده خدای تعالی: «طوبی و حُسنِ عاقبت برای آنهاست.»

از این احادیث می توان فهمید كه دوستی با دوستان اهل بیت علیهم السلام و دشمنی با دشمنان ایشان، از مهمترین لوازم معرفت امام علیه السلام است.

این امر در درجه اول یك امر قلبی است. یعنی اگر كسی از دوستداران اهل بیت علیهم السلام است، انسان باید قلباً او را دوست داشته باشد و نباید از او بدش بیاید. ممكن است آن شخص مرتكب معاصی و كارهای ناپسند بشود، كه در این صورت انسان باید از اعمال بد او ناخشنود و متنفّر باشد و او را نهی از منكر هم بكند، امّا خود او را تا وقتی كه از دوستداران اهل بیت علیهم السلام است، باید دوست داشته باشد(3) و


1- 1- رعد/29.
2- 2- كمال الدّین، باب 33، ح55.
3- 3- امام رضا علیه السلام فرمودند: «كُن مُحِبّاً لِآلِ مُحَمَّدٍ و اِن كُنتَ فاسِقاً وَ مُحِبّاً لِمُحِبّیهِم وَ اِن كانُوا فاسِقینَ.»: دوستدار آل محمّد باش هر چند گناهكار هستی. و دوستدار دوستانشان باش هر چند گناهكار باشند. بحارالانوار ج 69 ص 253 ح33، از دعوات راوندی.

ص: 73

به خاطر حسابهای شخصی با او دشمن نشود، بلكه همیشه محبّتِ او نسبت به اهل بیت علیهم السلام را بر سود و زیان شخصی ترجیح دهد؛ حتّی او را بر كسی كه سجایای خوب اخلاقی دارد ولی از دوستداران اهل بیت علیهم السلام نیست، ترجیح دهد؛ یعنی تنها معیار دوستی اش، محبّت نسبت به اهل بیت باشد. این امر یكی از امتحانات الهی برای اهل معرفت است تا به وسیله آن، میزانِ اخلاصِ خود را در دوستی با ایشان محك بزنند.

اهمّیّت ادای حقوق برادران ایمانی

پس از این مرحله كه كار قلب است، نوبت به عمل می رسد كه عبارت است از رعایت حقوق اهل ولایت. هركس اهتمام و جدّیّت بیشتری در این امر داشته باشد، دوستی اش با اهل بیت علیهم السلام عمیق تر و ریشه ای تر است و هركس اهتمام كمتری به این امر نشان دهد، در محبّت نسبت به ایشان ضعیف تر و سست تر می باشد.

اهل محبّت و ولایت در احادیث به نام «مؤمن» خوانده شده اند. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ما عُبِدَاللهُ بِشَیءٍ اَفضَلَ مِن اَداءِ حَقِّ المُؤمِنِ.(1)

خداوند عبادت نشده است به چیزی كه برتر از ادا كردنِ حقّ (برادر) مؤمن باشد.


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب حقّ المؤمن علی أخیه، ح4.

ص: 74

یك بار هم وقتی مُعَلَّی بن خُنَیس درباره حقوق مؤمن از ایشان پرسیده بود، در جواب به او فرمودند:

سَبعُونَ حَقّاً لااُخبِرُكَ اِلّا بِسَبعَةٍ. فَاِنّی عَلَیكَ مُشفِقٌ اَخشی اَلّا تَحتَمِلَ.

هفتاد حق است كه جز هفت تا را به تو نمی گویم. زیرا نسبت به تو نگران هستم و می ترسم كه تحمّل (انجام) آنها را نداشته باشی.

سپس آن هفت حق را چنین معرّفی كردند:

لاتَشبَعُ وَ یَجُوعُ. وَ لاتَكتَسی وَ یَعری. وَ تَكُونُ دَلیلَهُ وَ قَمیصَهُ الَّذی یَلبَسُهُ وَ لِسانَهُ الَّذی یَتَكَلَّمُ بِهِ. وَ تُحِبُّ لَهُ مَاتُحِبُّ لِنَفسِكَ. وَ اِن كانَت لَكَ جارِیَةٌ بَعَثتَها لِتُمَهِّدَ فِراشَهُ. وَ تَسعی فی حَوائِجِهِ بِاللَّیلِ وَ النَّهار. فَاِذا فَعَلتَ ذلِكَ، وَصَلتَ وِلایَتَكَ بِوِلایَتِنا وَ وِلایَتَنا بِوِلایَةِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ.(1)

سیر نباشی در حالی كه او گرسنه باشد. و پوشیده نباشی در حالی كه او برهنه باشد. و راهنمای او باشی. و پیراهنی باشی كه او می پوشد. و زبانی باشی كه با آن سخن می گوید. و آنچه برای خودت دوست داری، برای او دوست داشته باشی. و چنانچه كنیزی داری، او را بفرستی تا فرش و بسترش را مرتّب سازد. و در (برآوردنِ) نیازهای او شب و روز كوشا باشی. پس اگر این گونه بودی، ولایت خود را به ولایت ما و ولایت ما را به ولایت خدای عزّوجل متّصل كرده ای.


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب حقّ المؤمن علی أخیه، ح14.

ص: 75

تعابیر موجود در این حدیث، بسیار گویا و روشن است. مؤمن باید نسبت به برادران ایمانی خود به منزله لباس و زبان باشد. همان طور كه لباس، انسان را از برهنگی و خطرات حفظ می كند و ظاهری آبرومند به آدمی می دهد، مؤمن باید برادرش را از خطرات و بی آبرویی حفظ كند. زبان هم وسیله ای است برای بیان خواسته ها و راهی است برای تفاهم با دیگر انسانها. مؤمن باید جوری باشد كه دیگر مؤمنان بتوانند از او و امكاناتش برای انجام خواسته های خود بهره ببرند. كنیز، كارش خدمت به مولایش می باشد؛ اگر مؤمن وسیله ای در اختیارش هست كه با آن می تواند خدمتی برای برادران دینی خود انجام دهد، نباید از آن دریغ بورزد. آن وسیله ممكن است پول و امكانات مادّی باشد و یا آبرو و موقعیّت اجتماعی و شغلی. همه اینها باید در خدمت مؤمنان قرار گیرد. اگر برآوردن نیاز مؤمن اقتضا می كرد كه شب را هم- كه وقت استراحت است- برآن صرف كند، دریغ نورزد و خواب را بر آن ترجیح ندهد.

اینها بخشی از حقوق مؤمنان بر یكدیگر است. اگر كسی بخواهد در امر «دوستی با دوستان اهل بیت علیهم السلام» جدّی و كوشا باشد، باید نسبت به ادای آنها اهتمام زیادی داشته باشد.

رفع گرفتاری از دوستانِ امام علیه السلام

ادای حقّ مؤمن در صورتی كه او برای رفع گرفتاری و نیاز خود به برادر دینی اش مراجعه كند، رنگ جدّی تری به خود می گیرد. به طور كلّی تا وقتی در انجام كاری به انسان مراجعه نشده، مسؤولیّت كمتری متوجّه او می باشد. امّا درخواست مؤمن از انسان، در حقیقت امتحانی

ص: 76

است از جانب خدا كه اگر خود را مؤمن و دوستدار اهل بیت علیهم السلام می داند، باید مراجعه برادر مؤمنش را به خود، رحمتی از جانب خدا به سوی خودش تلقّی كند. امام كاظم علیه السلام می فرمایند:

مَن اَتاهُ اَخُوهُ المُؤمِنُ فی حاجَةٍ، فَاِنَّما هِیَ رَحمَةٌ مِنَ اللهِ تَبارَكَ وَ تَعالی ساقَها اِلَیهِ. فَاِن قَبِلَ ذلِكَ فَقَد وَصَلَهُ بِوِلایَتِنا وَ هُوَ مُوصُولٌ بِوِلایَةِ اللهِ. وَ اِن رَدَّهُ عَن حاجَتِهِ وَ هُوَ یَقدِرُ عَلی قَضائِها، سَلَّطَ اللهُ عَلَیهِ شُجاعاً مِن نارٍ یَنهَشُهُ فی قَبرِهِ اِلی یَومِ القِیامَةِ، مَغفُوراً لَهُ اَو مُعَذَّباً. فَاِن عَذَرَهُ الطّالِبُ، كانَ اَسوَأَ حالاً.(1)

هركس برادر مؤمنش برای (رفع) نیازی نزد وی آید، این مراجعه رحمتی است از جانب خداوند متعال كه به سوی او گسیل داشته است. پس اگر رفع نیازش را بپذیرد، آن را به ولایت ما پیوند زده در حالی كه ولایت ما با ولایت خدا پیوند خورده است. ولی اگر حاجت او را رد كند، در حالی كه قدرت برآوردن آن را دارد، خداوند یك مار آتشین بر او مسلّط می كند تا او را تا روز قیامت در قبرش نیش بزند؛ چه آن شخص آمرزیده شده و چه در عذاب باشد! و چنانچه آن فرد نیازمند، او را (از برآوردن حاجتش بعد از آنكه رد كرد) معذور بدارد، وضعش بدتر می شود.

كسی كه برای رفع نیازش به دیگری مراجعه می كند، در واقع از آبروی خود مایه گذاشته است. چون مؤمن در پیشگاه الهی بسیار


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب قضاء حاجة المؤمن، ح13.

ص: 77

آبرومند است، خدا نمی خواهد كه چنین فردی سبك و خوار گردد. به همین جهت برای كسی كه می تواند حاجت او را برآورد ولی این كار را نكند، عذاب قبر را قرار داده كه اگر عاقبت به خیر هم باشد، باید تا روز قیامت به آن عذاب، معذَّب گردد.

نكته قابل توجّه در حدیث این است كه ائمّه علیهم السلام برآوردن نیاز مؤمن را امری متّصل به ولایت خود دانسته اند و هركس ایشان را دوست دارد، به خاطر دوستی اش با اهل بیت علیهم السلام باید رفع حاجت مؤمن را دنباله ولایت ائمّه علیهم السلام بداند و نیّتش انجام وظیفه و ادای حقّ ولایت معصومان علیهم السلام باشد.

جمله آخر حدیث: «اگر فرد نیازمند، شخص را معذور كند، وضع او بدتر خواهد بود» بنا به احتمالی كه مرحوم علّامه مجلسی داده اند،(1) به این جهت است كه در صورت معذور داشتن او معلوم می شود كه انسان بزرگوار و خوش اخلاقی است و به همین دلیل از درجه بالای ایمان برخوردار است و چنین كسی حقّ بیشتری بر گردن برادر مؤمن خود دارد كه حاجتش را برآورد و او را ناامید نسازد. بنابراین رد كردن او زشت تر و بدتر از رد كردن كسی است كه این حسن خلق و كرامت نفس را ندارد، لذا عذاب رد كردن این شخص، سخت تر و سنگین تر خواهد بود.

پس به هر حال دست رد زدن به سینه مؤمن، به هیچ وجه مورد رضای پروردگار نیست و انسان باید آنچه را از دستش برمی آید، برای برادر دینی خود انجام دهد؛ چه تلاش او به جایی برسد و چه نرسد. چرا


1- 1- بحارالانوار، ج74، ص330.

ص: 78

كه اگر هم نتواند كار او را راه بیندازد، ثواب فوق العاده زیادی نصیبش شده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

مَن مَشی فی حاجَةِ اَخیهِ المُؤمِنِ یَطلُبُ بِذلِكَ ما عِندَاللهِ حَتّی تُقضی لَهُ، كَتَبَ الهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ بِذلِكَ مِثلَ اَجرِ حِجَّةٍ وَ عُمرَةٍ مَبرُورَتَینِ وَ صَومِ شَهرَینِ مِن اَشهُرِ الحُرُمِ وَ اعتِكافِهِما فِی المَسجِدِ الحَرامِ. وَ مَن مَشی فیها بِنِیَّةٍ وَ لَم تُقضَ، كَتَبَ اللهُ لَهُ بِذلِكَ مِثلَ حِجَّةٍ مَبرُورَةٍ. فَارغَبُوا فِی الخَیرِ.(1)

كسی كه دنبال رفع نیاز برادر مؤمن خود برود، در حالی كه قصدش تحصیل رضای خدا باشد، تا آنكه حاجت او برآورد شود، خدای عزّوجل به خاطر این كار به اندازه پاداش یك حجّ و یك عمره پذیرفته شده و روزه دو ماه از ماههای حرام همراه با اعتكاف در مسجدالحرام، برای او ثواب می نویسد. و آن كه دنبال این كار با نیّت (الهی) برود، ولی انجام نشود، خداوند به خاطر این (سعی و كوشش) ثواب یك حجّ مقبول برای او می نویسد. پس در كار خیر، شوق و رغبت داشته باشید.

پس خداوند نفس تلاش برای راه انداختن كار مؤمنان را دوست دارد و برای آن ثواب و پاداش منظور می كند. اگر این تلاش به نتیجه برسد، ثواب بیشتری دارد و اگر هم به جایی نرسد، تلاش كننده ثواب خود را برده است.

فرض دیگر در مورد كسی است كه قدرت بر رفع نیاز برادر مؤمن


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب قضاء حاجة المؤمن، ح9.

ص: 79

خود را ندارد و وقتی به او مراجعه می شود، قلباً به خاطر اینكه قدرت ندارد، ناراحت می شود. چنین كسی هم، با اینكه عملاً كاری از دستش برنمی آید، به خاطر همان اندوه قلبی، ثواب فوق العاده ای می برد. امام باقر علیه السلام می فرمایند:

اِنَّ المُؤمِنَ لَتَرِدُ عَلَیهِ الحاجَةُ لِاَخیهِ فَلاتَكُونُ عِندَهُ فَیَهتَمَّ بِها قَلبُهُ، فَیُدخِلُهُ اللهُ تَبارَكَ وَ تَعالی بِهَمِّهِ الجَنَّةَ.(1)

مؤمنی مورد مراجعه برادر خود برای رفع نیازی قرار می گیرد كه قدرت بر انجام آن ندارد، پس به خاطر حاجت او قلبش اندوهگین می شود. پس خداوند متعال به خاطر همین اندوه (قلبی) او را اهل بهشت قرار می دهد.

از این احادیث معلوم می شود كه از نظر خدای متعال بیش از آنكه انجام كارهای مؤمنان اهمّیّت دارد، حالت روحی و اعتقادی آنها نسبت به یكدیگر مهمّ است. دوستداران اهل بیت علیهم السلام باید با یكدیگر چنین صمیمی و گرم باشند تا ارزش ولایت و محبّت اهل بیت علیهم السلام در دنیا و آخرت برای همگان روشن گردد.


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب قضاء حاجة المؤمن، ح14.

ص: 80

فصل چهارم: یاد كردن پیوسته از امام علیه السلام

درس ششم: یاد كردن پیوسته از امام علیه السلام

فراموش نكردن امام غایب

از دیگر آثار و نشانه های معرفت امام علیه السلام، یاد كردن از ایشان به مناسبت های مختلف و حتّی به صورت دائمی و همیشگی است. این حالت نتیجه محبّت به ایشان می باشد. انسان وقتی كسی را دوست دارد، به اندازه محبّتش نسبت به او، از یاد او غافل نمی شود. ممكن است پیوند قلبی اش با محبوب به اندازه ای قوی گردد كه نتواند او را فراموش نماید. لذا در زمان غیبت امام علیه السلام كه اهل معرفت از دیدن ظاهری حضرت محروم هستند، هرگز او را قلباً از یاد نمی برند.

شخصی از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام درباره آیه شریفه «وَ اَسبَغَ عَلَیكُم نِعَمَهُ ظاهِرَةً و باطِنَةً»(1): «و نعمتهای ظاهری و باطنی خود را بر


1- 1- لقمان/20.

ص: 81

ص: 82

شما كامل گردانید» سؤال كرد. ایشان پاسخ دادند:

اَلنِّعمَةُ الظّاهِرَةُ الاِمامُ الظّاهِرُ. وَالباطِنَةُ الاِمامُ الغائِبُ.

نعمت ظاهری امام آشكار است. و نعمت باطنی امام پنهان می باشد.

سپس راوی پرسید: آیا از امامان كسی غایب می شود؟ حضرت فرمودند:

نَعَم؛ یَغیبُ عَن اَبصارِالنّاسِ شَخصُهُ، وَ لایَغیبُ عَن قُلُوبِ المُؤمِنینَ ذِكرُهُ. وَ هُوَ الثّانی عَشَرَ مِنّا.(1)

بله؛ شخص او از دیدگان مردم غایب می شود، ولی یاد او از دلهای اهل ایمان غایب نمی شود. و او دوازدهمین نفر از ما (امامان) است.

مردم بی ایمان ممكن است او را فراموش كنند، چون او را نمی شناسند، امّا كسی كه او را می شناسد و اهل معرفت و ولایت ایشان می باشد، چگونه ممكن است فراموشش كند؟! مؤمنان زمان غیب باید پیوندشان با امامشان چنان قوی باشد كه هرگز از یاد او غفلت نكنند و هیچ چیز آنها را از یاد محبوب خود باز ندارد.

مراتب ذكر امام علیه السلام

به تعبیر مرحوم آیة الله سیّد محمّدتقی موسوی اصفهانی صاحب كتاب شریف «مكیال المكارم فی فوائد الدّعاء للقائم علیه السلام»: مؤمنان در یاد كردن از مولای خود به مقتضای درجات ایمان و مراتب معرفت و


1- 1- كمال الدّین، باب 34، ح6.

ص: 83

یقین خود، درجات متفاوت و مراتب مختلفی دارند. حال بعضی از آنها در یاد كردن از مولایشان چنان است كه شاعر گفته است:

اللهُ یَعلَمُ اَنّی لَستُ اَذكُرُكُم فَكَیفَ اَذكُرُكُم اِذ لَستُ اَنساكُم(1)

یعنی: خدا می داند كه من شما را یاد نمی كنم! پس چگونه شما را یاد كنم درحالی كه هیچ گاه فراموشتان نمی كنم؟!

سپس صاحب مكیال تذكّراتی درباره چگونگی زنده نگه داشتن یاد امام عصر علیه السلام در شبانه روز، بیان كرده اند كه ما ترجمه عبارات ایشان را در اینجا نقل می كنیم:

«چون صبح كنی پس بدان كه این زندگی كه خداوند به تو داده، به بركت آن حضرت علیه السلام است. پس او را سپاس بگزار و خدای تعالی را بر نعمتی كه به تو عنایت فرموده، شكر كن. مواظب خودت باش كه مبادا این نعمت را در غیر رضای او صرف نمایی كه مایه تیره روزی و بارسنگینی تو خواهد شد. پس چنانچه در معرض گناهی قرار گیری، به یادآور كه مولایت در این حالت زشت و گونه بد تو را می بیند. پس به پاس احترام و آن گناه را واگذار. اگر كار خوبی پیش آید، به انجام آن سبقت كن و بدان كه آن نعمتی است الهی كه خدای تعالی آن را به بركت مولایت به تو بخشیده است. خدای را بر آن سپاس بگزار و آن را به مولا و صاحب زمانت هدیّه كن و با زبان حال و مقال عرضه بدار:

«یا اَیُّهَا العَزیزُ مَسَّنا وَ اَهلَنَا الضُرُّ وَ جِئنا بِبِضاعَةٍ مُزجاةٍ فَاَوفِ لَنَا الكَیلَ وَ تَصَدَّق عَلَینا اِنَّ اللهَ یَجزِی المُتَصَدِّقینَ»(2)


1- 1- مكیال المكارم، ج2، ص308.
2- 2- یوسف/88.

ص: 84

عزیزا، بر ما و اهل ما سختی رسیده و با متاعی اندك به درگهت پناه آورده ایم. پس پیمانه ما را پر كن و بر ما تصدّق فرمای؛ كه خداوند صدقه دهندگان را پاداش دهد.

در تمام احوال خاضع و خاشع باش؛ همچون غلام سر به فرمان حقیری كه در خدمت اربابش ایستاده باشد. در هر بامداد و شامگاه بر آن جناب سلام كن؛ سلام غلامی كه مشتاق دیدار اوست و از فراقش در سوز و گداز است؛ سلام مخلصی كه اشكهایش بر گونه هایش سرازیر باشد و باور دارد كه در خدمت مولایش ایستاده است.

چون هنگام نماز خواندنت فرا رسد، حال مولایت را در موقع ایستادنش در پیشگاه خدای جلّ جلاله متذكّر شو و با حضور قلب و خشوع جسم و چشم پوشی از ما سوی الله تعالی، به آن بزرگوار تأسّی بجوی. بدان كه توفیق یافتنت به این امر، جز به بركت مولایت نیست و این عبادت جز به موالات و پیروی و معرفت آن حضرت، از تو پذیرفته نمی شود. هر قدر كه پیروی و معرفت و سر به فرمان بودنت نسبت به او فزونی یابد، خدای تعالی منزلت و پاداش و كرامت و افتخار تو را خواهد افزود.

چون از نماز فراغت یافتی، آن حضرت علیه السلام را به سوی خدای عزّوجل وسیله و شفیع قرار ده كه آن نماز را از تو قبول فرماید. پیش از هر دعایی به دعا كردن برای او آغاز كن، به جهت بزرگی حقّ و بسیاری احسان او بر تو. هرگاه حاجتی برایت پیش آید، یا عارضه سختی بر تو روی آرد، آن را بر حضرتش معروض بدار و به درگاهش زاری كن تا به درگاه خدای تعالی در بر طرف كردن آن از تو، شفاعت نماید؛ كه اوست وسیله به سوی خداوند عزّوجل و باب اللّهی كه از آن درآیند و خداوند

ص: 85

عزّشأنه فرموده: «وَأتُوا البُیُوتَ مِن اَبوابِها»(1): از درهای خانه ها وارد شوید.»(2)

اگر كسی معرفت صحیح نسبت به مقام امام علیه السلام داشته باشد، می داند كه همین «ذكر» خود از بزرگترین عبادتها به شمار می رود. به جهت همین اهمّیّت به ما آموخته اند كه آن را از خداوند طلب نماییم:

...وَ لاتُنسِنا ذِكرَهُ.(3)

(خدایا)... ما را از فراموش كردن یاد او حفظ فرما.

ذكر امام، هم به یاد او بودن است و هم یاد كردن از او. اوّلی یك عمل قلبی است و دومی یك عمل خارجی. اوّلی برای خود انسان است و دومی هم برای خود و هم برای دیگران. انسان می تواند و باید موجبات یاد امام علیه السلام را برای خود و دیگران فراهم سازد تا نه خود و نه آنها از او غافل نگردند.

شركت در مجالس ذكر اهل بیت علیهم السلام

پیشوایان ما نسبت به تشكیل مجالس ذكر اهل بیت علیهم السلام و شركت در آنها، توصیه های مؤكّدی فرموده اند. امام صادق علیه السلام به داودبن سِرحان می فرمایند:

یا داوُدُ، اَبلِغ مَوالِیَّ عَنِّی السَّلامَ وَ اَنّی اَقُولُ: رَحِمَ اللهُ عَبداً اجتَمَعَ مَعَ آخَرَ فَتَذاكَرَ اَمرَنا. فَاِنَّ ثالِثَهُما مَلَكٌ یَستَغفِرُ لَهُما. وَ


1- 1- بقره/189.
2- 2- ترجمه مكیال المكارم، ج2، ص443 و 444.
3- 3- كمال الدّین، باب 45، ح43.

ص: 86

مَااجتَمَعَ اثنانِ عَلی ذِكرِنا اِلّا باهَی اللهُ تَعالی بِهِمَا المَلائِكَةَ. فَاِذَا اجتَمَعتُم فَاشتَغِلُوا بِالذِّكرِ. فَاِنَّ فِی اجتِماعِكُم وَ مُذاكَرَتِكُم اِحیاءَنا. وَ خَیرُ النّاسِ مِن بَعدِنا مَن ذاكَرَ بِاَمرِنا وَ دَعا اِلی ذِكرِنا.(1)

ای داود، سلام مرا به دوستانم برسان و این سخن مرا كه: خداوند رحمت كند بنده ای را كه وقتی با دیگری هست، درباره ولایت ما گفتگو می كنند. در این صورت نفر سوم آنها فرشته ای است كه برای آنها طلب مغفرت می كند. و هیچ دو نفری با هم بر یاد كردن از ما اجتماع نمی كنند مگر آنكه خدای تعالی به آن دو بر فرشتگان مباهات می كند. پس هرگاه اجتماع كردید به «ذكر» بپردازید. زیرا اجتماع شما و یاد كردن شما، زنده كردن ماست. و بهترین مردم بعد از ما كسانی هستند كه درباره امر ما مذاكره كرده و به «ذكر» ما دعوت كنند.

ملاحظه می شود كه چه خیرات و بركاتی در تشكیل اجتماعات برای یاد كردن از اهل بیت علیهم السلام وجود دارد؛ به طوری كه اگر از روی غفلت و بی توجّهی مجلسی تشكیل شود ولی در آن از ائمّه علیهم السلام یاد نشود، این مجلس در قیامت سبب حسرت برای اهلش خواهد بود. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

مَا اجتَمَعَ فی مَجلِسٍ قَومٌ لَم یَذكُرُو اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ لَم یَذكُرُونا اِلّا كانَ ذلِكَ المَجلِسُ حَسرَةً عَلَیهِم یَومَ القِیامَةِ.(2)


1- 1- بحارالانوار، ج1، ص200، ح8، از امالی طوسی.
2- 2- اصول كافی، كتاب الدّعاء، باب مایجب من ذكرالله عزّوجلّ فی كلّ مجلس، ح2.

ص: 87

هرمجلسی كه تشكیل شود و در آن یاد خدای عزّوجل و یاد ما (اهل بیت) نباشد، آن مجلس روز قیامت مایه حسرت اهل آن خواهد بود.

یاد ائمّه علیهم السلام به وسیله ذكر فضایل یا مصائب ایشان زنده می شود. این هم از طریق بیان احادیث آنها و یادآوری سیره ایشان است. به همین جهت درخصوص دیدار برادران دینی با یكدیگر، سفارش های زیادی صورت گرفته كه مقصود اصلی از آن، نقل احادیث ائمّه علیهم السلام و ذكر فضایل و مصائب ایشان بوده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

تَزاوَرُوا. فَاِنَّ فی زِیارَتِكُم اِحیاءً لِقُلُوبِكُم وَ ذِكراً لِاَحادیثِنا. وَ اَحادیثُنا تُعَطِّفُ بَعضَكُم عَلی بَعضٍ. فَاِن اَخَذتُم بِها رَشَدتُم وَ نَجَوتُم. وَ اِن تَرَكتُمُوها ضَلَلتُم وَ هَلَكتُم. فَخُذُوا بِها وَ اَنَا بِنَجاتِكُم رَعیمٌ.(1)

به دیدار یكدیگر بروید. زیرا این كار دلهای شما را زنده می كند و وسیله یاد كردن از احادیث ماست. و احادیث ما شما را نسبت به یكدیگر مهربان می سازد. پس اگر به آنها عمل كنید، هدایت می یابید و نجات پیدا می كنید. و اگر آنها را رها كنید، گمراه و هلاك می شوید. بنابراین، احادیث ما را بگیرید؛ من ضامن نجات شما هستم.

آری؛ برای حصول هدایت و سعادت، راهی جز عمل به احادیث ائمّه علیهم السلام وجود ندارد. در مجالسی كه دوستان ایشان تشكیل می دهند،


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب تذاكرالاخوان، ح2.

ص: 88

باید احادیث اهل بیت علیهم السلام یادآوری گردد تا همگی اهل سعادت و نجات گردند. به طور كلّی یاد ائمّه علیهم السلام غذای روح و قلب مؤمن است. زیرا خداوند ولایت و محبّت آنها را سبب زنده ماندن دلها قرار داده و هركس طالب زنده دلی است، باید امر ولایت ایشان را در قلب خود زنده نگه دارد.

ذكر مصائب اهل بیت علیهم السلام

امام صادق علیه السلام به فُضَیل فرمودند: «تَجلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ؟»: آیا می نشینید و برای یكدیگر حدیث می خوانید؟ فضیل عرض كرد: بله. امام صادق علیه السلام فرمودند:

اِنَّ تِلكَ المَجالِسَ اُحِبُّها. فَاَحیُوا اَمرَنا یا فُضَیلُ. فَرَحِمَ اللهُ مَن اَحیا اَمرَنا.

من این گونه مجالس را دوست دارم. پس ای فضیل، امر ما را زنده بدارید. خدا آن كس كه امر ما را زنده می دارد، رحمت كند.

یا فُضَیلُ مَن ذَكَرَنا، اَو ذُكِرنا عِندَهُ، فَخَرَجَ مِن عَینِهِ مِثلُ جَناحِ الذُّبابِ، غَفَرَ اللهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَو كانَت اَكثَرَ مِن زَبَدِ البَحرِ.(1)

ای فضیل، هركس كه ما را یاد كند، یا نزد او از ما یاد شود، پس از چشمش به اندازه بال مگس اشك خارج شود، خداوند گناهان او را می آمرزد، هر چند بیشتر از كف دریا باشد.

گریه ممكن است به خاطر یادآوری مصیبت های ائمّه علیهم السلام و از روی


1- 1- بحارالانوار، ج44، ص 282، ح14، از قرب الاسناد

ص: 89

شفقت و دلسوزی باشد یا در سوز فراق و هجران امام غایب علیه السلام و یا به خاطر شوق محبّت و ولایت اهل بیت علیهم السلام؛ هرچه باشد، دل را پاك و گناهان انسان را می شوید. امام رضا علیه السلام می فرمایند:

مَن ذُكِّرَ بِمُصابِنا فَبَكی وَ اَبكی لُم تَبكِ عَینُهُ یَومَ تَبكِی العُیُونُ... مَن جَلَسَ مَجلِساً یُحیی فیهِ اَمرُنا، لُم یَمُت قَلبُهُ یَومَ تَمُوتُ القُلُوبُ.(1)

كسی كه به یاد مصیبت های ما افتد، پس بگرید و بگریاند، چشمش آن روز كه چشمها گریان است، گریان نمی شود... . كسی كه بنشیند در مجلسی كه امر ما در آن زنده داشته می شود، آن روز كه همه دلها می میرند، دل او نمی میرد.

اشك ریختن در مصائب اهل بیت علیهم السلام نشانه ارتباط قلبی با آن ذوات مقدّسه است به گونه ای كه ناراحتی ایشان، دل دوستدارشان را به درد می آورد. همین رابطه قلبی سبب جلب عنایت الهی به انسان می گردد. در این صورت اگر اشكی هم از چشم نیاید، شفقت و دلسوزی قلبی می تواند گناهان شخص را پاك نماید. حضرت باقر علیه السلام فرمودند:

اَما اِنَّهُ لَیسَ مِن عَبدٍ یُذكَرُ عِندَهُ اَهلُ البَیتِ فَیَرِقُّ لِذِكرِنا اِلّا مَسَحَتِ المَلائِكَةُ ظَهرَهُ وَ غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ كُلُّها اِلّا اَن یَجیءَ بِذَنبٍ یُخرِجُهُ مِنَ الایمانِ.(2)

آگاه باشید كه همانا نزد هیچ بنده ای اهل بیت علیهم السلام یاد نمی شوند


1- 1- بحارالانوار، ج44، ص278، ح1، از امالی صدوق.
2- 2- روضه كافی ص 101 ح72.

ص: 90

كه دلش برای ما به رحم می آید مگر اینكه فرشتگان پشتش را مسح می كنند و همه گناهانش آمرزیده می شود، مگر اینكه گناهی مرتكب شود كه ایمانش را سلب كند.

آنچه در انتهای حدیث تذكّر فرموده اند، هشداری است به همه مؤمنان كه اگر به خاطر محبّت به اهل بیت علیهم السلام چشم گریان و قلب سوزان دارند، از گناهان خویش غفلت نكنند. هیچ كس نمی داند كه كدام گناهش او را به سخطِ الهی گرفتار می سازد.(1) بنابراین هر گناهی كه باعث ناخشنودی خداوند از مؤمن گردد - اگر مؤمن آمرزیده نشود - ممكن است باعث سلب ایمان از او گردد. پس با توجّه به آنچه درباره ایمان مستودع و نشانه آن بیان شد(1)، مؤمن از تك تك گناهانش خائف و نگران است؛ مبادا یك گناه، او را از اینكه مشمول وعده امام باقر علیه السلام گردد، محروم سازد.


1- 2- رجوع شود به درس هفتم از حلقه سوم.

ص: 91

فصل پنجم: یاد گرفتن و یاد دادن علوم ائمه علیهم السلام

درس هفتم: یاد گرفتن و یاد دادن علوم ائمّه علیهم السلام

راه احیای امر اهل بیت علیهم السلام

در درس گذشته فضیلت احیای امر اهل بیت علیكم السلام را شناختیم. اینك مناسب است یكی از بهترین راه های تحقّق آن را كه خود معیّن فرموده اند، بشناسیم. این امر یكی از مهمترین لوازم و آثار معرفتِ امام علیه السلام خصوصاً در زمان غیبت ایشان می باشد. امام رضا علیه السلام فرمودند:

رَحِمَ اللهُ عَبداً اَحیا اَمرَنا.

خدا رحمت كند بنده ای را كه امرِ ما را زنده بدارد.

هَرَوی كه راوی حدیث است، پرسید: «وَ كَیفَ یُحیی اَمرَكُم؟»: چگونه امر شما را زنده بدارد؟ ایشان پاسخ دادند:

یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَ یُعَلِّمُهَا النّاسَ. فَاِنَّ النّاسَ لَو عَلِمُوا مَحاسِنَ

ص: 92

كَلامِنا لَاتَّبَعُونا.(1)

علوم ما را بیاموزد و به مردم یاد بدهد. زیرا مردم وقتی خوبیهای كلام ما را بدانند، از ما پیروی می كنند.

اینجا تأكید بر كسب و ارائه علوم اهل بیت علیهم السلام است كه راه تحقّق آن، مراجعه و بیان احادیث خود آنهاست. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

تَلاقَوا وَ تَحادَثُوا العِلمَ. فَاِنَّ بِالحَدیثِ تُجلَی القُلُوبُ الرّائِنَةُ. وَ بِالحَدیثِ اِحیاءُ اَمرِنا. فَرَحِمَ اللهُ مَن اَحیا اَمرَنا.(2)

به دیدن یكدیگر بروید و مطالب علمی (احادیث) را با هم گفتگو كنید. زیرا به وسیله حدیث دلهای آلوده پاك و امر ما زنده می گردد. خدا رحمت كند كسی را كه امر ما را زنده بدارد.

یاد گرفتن علوم اهل بیت علیهم السلام كه تنها علم واقعی و صحیح است، انسان را پاك می كند و او را به سعادت واقعی می رساند. از طرفی، بهترین راه جذب دلها به سوی ایشان، همانا نشر علوم و بیان معارف آنهاست، كه اگر به طرز صحیحی ارائه شود، مردم می بینند كه هیچ سخن دیگری، طراوت و زیبایی سخن ائمّه علیهم السلام را ندارد و هیچ گفتاری مانند گفتار ایشان به دل نمی نشیند و با فطرت آدمی موزون نیست و عقل آن را تأیید نمی كند و وجدان به صحّت آن گواهی نمی دهد. پس چه بهتر كه مردم از این راه، به سوی آن بزرگواران دعوت شوند تا خود اهل بیت علیهم السلام گواه حقّانیّت خودشان باشند.


1- 1- بحارالانوار، ج2، ص30، ح13، از معانی الاخبار و عیون اخبار الرّضا علیه السلام.
2- 2- عوالی اللّئالی، ج4، ص67.

ص: 93

وظیفه عالمان در زمان غیبت

پس مؤمن، هم خود باید به دنبال كسب معارف اهل بیت علیهم السلام باشد و هم دیگران را به یادگیری آن دعوت كند. این وظیفه ای است بسیار خطیر كه در زمان غیبت اهمّیّت ویژه ای دارد و در صورت بی تفاوتی نسبت به انجام آن، بی دینی گریبان همه را می گیرد و هیچ كس سالم نخواهد ماند. امام هادی علیه السلام می فرمایند:

لَولا مَن یَبقی بَعدَ غَیبَةِ قائِمِنا مِنَ العُلَماءِ الدّاعینَ اِلَیهِ وَ الدّالّینَ عَلَیهِ وَالذّابّینَ عَن دینِهِ بِحُجَجِ اللهِ وَ المُنقِذینَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللهِ مِن شِباكِ اِبلیسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِن فِخاخِ النَّواصِبِ، لَما بَقِیَ اَحَدٌ اِلَّا ارتَدَّ عَن دینِ اللهِ، وَلكِنَّهُمُ الَّذینَ یُمسِكُونَ اَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفاءِ الشّیعَةِ كَما یُمسِكُ صاحِبُ السَّفینَةِ سُكُّانَها. اُولئِكَ هُمُ الاَفضَلُونَ عِندَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ.(1)

اگر پس از غیبت قائم ما نباشند دانشورانی كه مردم را به طرف او خوانده، به سوی او راهنمایی كنند و یا براهین الهی از دین او دفاع نمایند و بندگان ناتوان خدا را از دامهای شیطان و گردنكشان شیطانی، و از تله هایی كه دشمنان ائمّه علیهم السلام (در راه هدایت مردم) قرار می دهند، نجات دهند، هیچ كس نمی ماند مگر آنكه از دین خدا برمی گردد. ولی آنها هستند كسانی كه زمام دلهای ضعیفان شیعه را به دست می گیرند همان طور كه كشتیبان، سكّانِ كشتی را. اینها برترین مردم نزد خدای عزّوجل هستند.


1- 1-بحارالانوار، ج2، ص6، ح12، از احتجاج طبرسی و تفسیر امام حسن عسكری علیه السلام.

ص: 94

در این حدیث، امام علیه السلام وظیفه دانشمندان زمان غیبت را به خوبی روشن فرموده اند. آنها بیش از هر چیز باید مردم را به سوی آن امام غایب دعوت كنند (الدّاعین إلیه والدّالّین علیه). این كار با زنده نگه داشتن یاد ایشان و ذكر فضایل و مناقب و بیان احادیث آنها در مورد امام عصر علیه السلام میسّر می باشد. در عین حال یاد گرفتن و یاد دادن معارف اهل بیت علیهم السلام نیز از بهترین راههای دعوت مردم به سوی امام علیه السلام است كه نباید از آن غفلت كنند.

عالم زمان غیبت نباید مردم را به سوی خود بخواند و به ارادت ورزی به ساحت خویش دعوت كند! بلكه باید به منزله پلی باشد كه دوستداران امام علیه السلام از روی آن رد شده، به سر منزل مقصود كه همانا ولایت و معرفت آن حضرت است، نایل شوند.

اتّصال و ارتباط با امام زمان علیه السلام احتیاج به واسطه ندارد تا كسی به این عنوان، مردم را به سوی خود بخواند و كرامات خود را به رخ آنها بكشد. نقش عالم همانا روشن كردن نور محبّت و ولایت امام عصر علیه السلام در دلهای كسانی كه از ولیّ نعمت خویش غافل شده، سرگردان و حیران به دنبال پناهگاه می گردند و به این در و آن در می زنند. یاد امام علیه السلام و بیان معارف علمی ایشان، این نور را در دل آنها می افروزد و سپس راه را به پای خود و با جذبه خود حضرت طی می كنند. دفع شبهات و رفع موانع، به عهده علما و دانشمندان است، ولی برقرار كردن اتّال و تسخیر دلها كار خود امام علیه السلام است. دانشوران حقیقی باید این خصوصیّات را در خود پیاده كنند و به آن افتخار نمایند؛ كه در این صورت آنها نزد خدا بهترین ها هستند.

ص: 95

پرسش های مفهومی از درس های 5 تا 7

1- در روایات چه چیزی را نشانه كمال ایمان دانسته اند؟ چرا چنین است؟

2- در ذیل آیه شریفه «طوبی لهم و حُسنُ مآبٍ» چه فرموده اند؟

3- وظیفه ما در برابر شیعه گنهكار و معاشرت با او و قضاوت در مورد او چیست؟

4- در حدیث «مَن اَتاه اَخُوه المُؤمِنُ فی حاجةٍ... فَاِن عَذَّرَهُ الطّالِبُ كانَ اَسوَء حالاً» معنای محتمل جمله آخر حدیث چیست؟

5- منظور از نعمت ظاهری و نعمت باطنی در آیه شریفه: «وَ اَسبَغَ علیكم نِعَمَهُ ظاهرةً و باطنةً» چیست؟

6- چه گناهی است كه از وعده آمرزش استثنا شده است؟

7- احیاء امر اهل بیت علیهم السلام چگونه محقّق می شود؟

فصل ششم: انتظار و دعا

درس هشتم: انتظار و دعا

انتظار فرج امام عصر عجل الله تعالی فرجه

یكی از مهمترین آثار و لوازم معرفت امام عصر عجّل الله تعالی فرجه انتظار كشیدن نسبت به فرج ایشان است. در روایات ما از انتظار فرج به عنوان برترین عبادت یاد شده است. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند:

اَفضَلُ العِبادَةِ انتِظارُ الفَرَجِ.(1)

برترین عبادت، انتظار فرج است.

در اینجا انتظار هرگونه فرج و گشایشی از جانب خدای متعال، به عنوان بهترین عبادتها مطرح شده است.(2) این انتظار وقتی نسبت به فرج


1- 1- منتخب الاثر، فصل 10، باب 2، ح16.
2- 2- توضیح تفصیلی این مطلب در حلقه های بعدی این سلسله درس ها در بحث «انتظار» خواهد آمد.

ص: 96

ص: 97

ص: 98

ائمّه علیهم السلام باشد و آن هم در زمان غیبت ایشان، فضائل خاصّی پیدا می كند كه در احادیث به آنها اشاره شده و ما نمونه هایی را در اینجا ذكر می كنیم:

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

مَن ماتَ مِنكُم وَ هُوَ مُنتَظِرٌ لِهذَا الاَمرِ كَمَن هُوَ مَعَ القائِمِ فی فُسطاطِهِ.

هركس از شما بمیرد در حالی كه منتظر این امر (ظهور امام) باشد، مانند كسی است كه با حضرت قائم در خیمه ایشان بوده باشد.

سپس لحظاتی درنگ كردند و بعد فرمودند:

لا، بَل كَمَن قارَعَ مَعَهُ بِسَیفِهِ.

نه، بلكه مانند كسی است كه همراه با حضرت شمشیر بزند. سپس اضافه فرمودند:

لا وَاللهِ اِلّا كَمَنِ استُشهِدَ مَعَ رَسُولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم.(1)

نه به خدا قسم نیست مگر مانند كسی كه همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شهید شده است.

امّا این حالت نصیب هركسی نمی شود و تنها افرادی از این نعمت بزرگ برخوردار می گردند كه دارای فهم كامل و معرفت عمیقی نسبت به امام علیه السلام و غیبت ایشان باشند و مانند دیگران، ظاهربین و سطحی نگر


1- 1- بحارالانوار، ج52، ص126، ح18، از محاسن برقی.

ص: 99

نباشند؛ كه در این صورت بهتر از اهل هر زمانی خواهند بود. چنانكه امام زین العابدین علیه السلام می فرمایند:

یا اَبا خالِدٍ، اِنَّ اَهلَ زَمانِ غَیبَتِهِ القائِلینَ بِاِمامَتِهِ وَ المُنتَظِرینَ لِظُهُورِهِ، اَفضَلُ مِن اَهلِ كُلِّ زَمانٍ. لِاَنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالی اَعطاهُم مِنَ العُقُولِ وَ الاَفهامِ وَ المَعرِفَةِ ماصارَت بِهِ الغَیبَةٌ عِندَهُم بِمَنزِلَةِ المُشاهَدَةِ وَ جَعَلَهُم فی ذلِكَ الزَّمانِ بِمَنزِلَةِ المُجاهِدینَ بَینَ یَدَی رَسُولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِالسَّیفِ. اُولئِكَ المُخلِصُونَ حَقّاً وَ شیعَتُنا صِدقاً وَ الدَّعاةُ اِلی دینِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ سِرّاً وَ جَهراً.(1)

ای ابوخالد، همانا اهل زمان غیبت او (حضرت مهدی علیه السلام) كه اعتقاد به امامتش دارند و در انتظار ظهورش هستند، از مردم همه زمانها برترند. زیرا خدای تبارك و تعالی آنچنان عقل و فهم و معرفتی به آنها عنایت فرموده كه غیبت برای آنها به منزله دیدن حضوری شده است و آنان را در آن زمان نظیر كسانی قرار داده كه در پیشگاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با شمشیر جهاد كرده اند. آنها مخلصان حقیقی و شیعیان راستین ما و دعوت كنندگان به دین خدای عزّوجل به طور پنهان و آشكار هستند.

اینها كه بهتر از اهل هر زمانی هستند، دو ویژگی دارند: اعتقاد به امامت امام عصر عجّل الله تعالی فرجه و انتظار ظهور آن حضرت. این دو ویژگی آنها را از شیعیان راستین و كسانی كه در آشكار و نهان به دین


1- 1- كمال الدّین، باب 31، ح2.

ص: 100

خدا دعوت می كنند، قرار می دهد. گوهر دین خدا عبارت است از معرفت نسبت به امام زمان علیه السلام، و دعوت به دین خدا یعنی دعوت به سوی معرفت و ارتباط با این امام غایب. یكی از نشانه های انتظار در زمان غیبت، همین دعوت كردن دیگران در آشكار و نهان به سوی امام عصر عجّل الله تعالی فرجه می باشد.

نیّتِ منتظر بر یاری كردنِ امام علیه السلام

منتظر ظهور، خود را برای یاری كردن امام علیه السلام در زمان حضور ایشان آماده می كند. تحقّق این امر با تصمیم گرفتنو نیّت جدّی داشتن در زمان غیبت حضرت می باشد. درباره ارزش نیّت كار خوب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده اند:

نِیَّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِهِ.(1)

نیّت فرد با ایمان از عملش بهتر است.

مؤمن كارهای خوب زیادی را قصد می كند كه به انجام آنها موفّق نمی شود. چه بسا كه نسبت به بعضی از آنها در مقام عمل مبتلا به ریا گردد و اخلاص خود را از دست بدهد. شاید از همین جهت است كه نیّت عمل خوب از خود آن بهتر دانسته شده است و خداوند به خاطر لطف و احسانش بر مؤمن، پاداش نیّت او را عطا می كند. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

اِنَّ العَبدَ المُؤمِنَ الفَقیرَ لَیَقُولُ: یا رَبِّ ارزُقنی حَتّی اَفعَلَ كَذا


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب النّیّة، ح2.

ص: 101

وَ كَذا مِنَ البِرِّ وَ وُجُوهِ الخَیرِ. فَاِذا عَلِمَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ ذلِكَ مِنهُ بِصِدقِ نِیَّةٍ، كَتَبَ اللهُ لَهُ مِنَ الاَجرِ مِثلَ مایَكتُبُ لَهُ لَو عَمِلَهُ. اِنَّ اللهَ واسِعٌ كَریمٌ.(1)

بنده فقیر با ایمان می گوید: پروردگارا، مرا روزی ده تا فلان عمل نیك و كار خیر را انجام دهم. پس چون خدای عزّوجل بداند كه او نیّتش راست است، برای او پاداشی همچون پاداش همان كار در صورتی كه انجام می داد، ثبت می كند. همانا خداوند وسعت دهنده و بزرگوار است.

روی این مبنا، تصحیح نیّت برای مؤمن فوق العاده اهمّیّت دارد. نیّت مؤمن باید خالص برای خدا و امام علیه السلام باشد. بر همین اساس است كه امام صادق علیه السلام خود را از جمله یاری كنندگان سیّدالشّهدا علیه السلام در كربلا دانسته و ثواب شهدای آن روز را برای خود قائل شده اند:

اِنّی لااُخرِجُ نَفسی مِن شُهَداءِ الطُّفُوفِ وَ لااَعُدُّ ثَوابی اَقَلَّ مِنهُم. لِاَنَّ مِن نِیَّتِی النُّصرَةَ لَو شَهِدتُ ذلِكَ الیَومَ. وَ كَذلِكَ شیعَتُنا هُمُ الشُّهَداءُ وَ اِن ماتُوا عَلی فُرُشِهِم.(2)

من خود را خارج از شهدای كربلا نمی دانم و پاداشم را كمتر از آنها نمی شمارم. زیرا نیّت من این است كه اگر آن روز را درك می كردم، (امام حسین علیه السلام را) یاری می كردم. و همچنین شیعیان ما شهدا هستند هرچند كه در بسترهایشان از دنیا بروند.


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب النّیّة، ح3.
2- 2- مكیال المكارم، ج2، ص228، به نقل از شرح صحیفه سجّادیّه سیّد نعمت الله جزایری.

ص: 102

بنابراین كسی كه در انتظار ظهور امام عصر علیه السلام روزشماری و بلكه لحظه شماری می كند، اگر واقعاً راست بگوید و قصدش یاری كردن خالصانه آن حضرت باشد، از درك نكردن زمان ظهور ضرر نمی كند. زیرا او ثواب درك زمان ظهور و جهاد در ركاب امام علیه السلام را بدون حضور در میدان جهاد، در همان زمان غیبت، برده است.

سرّ مطلب این است كه در یاری رساندن به امام علیه السلام آنچه به اختیار او بوده، همین آمادگی روحی و اهتمام قلبی است و تحقّق خارجی این امر، بستگی به شرایطی دارد كه بودن یا نبودنش به دست او نیست و به خواست خداوند بستگی دارد. پس حال كه خداوند او را از این توفیق محروم نموده، به لطف و كرم خود ثواب این یاری رساندن را از او دریغ نكرده است.

تحقّق چنین اعتقاد و نیّتی در انسان، نتیجه معرفت صحیح نسبت به خدا و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و امام علیه السلام و آشنایی با حقوق ایشان است. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

اِلزَمُوا الاَرضَ. وَ اصبِرُوا عَلَی البَلاءِ. ولاتُحَرِّكُوا بِاَیدیكُم وَ سُیُوفِكُم فی هَوی اَلسِنَتِكُم. وَ لاتَستَعجِلُوا بِما لَم یُعَجِّلهُ اللهُ لَكُم. فَاِنَّهُ مَن ماتَ مِنكُم عَلی فِراشِهِ وَ هُوَ عَلی مَعرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ اَهلِ بَیتِهِ، ماتَ شَهیداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلی اللهِ وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوی مِن صالِحِ عَمَلِهِ وَ قامَتِ النِّیَّةُ مَقامَ اِصلاتِهِ بِسَیفِهِ. وَ اِنَّ لِكُلِّ شَیءٍ مُدَّةً وَ اَجَلاً.(1)


1- 1- نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 190.

ص: 103

از روی زمین حركت نكنید. و بر بلاها صبر كنید. و دستها و شمشیرهای خود را در پی خواهشهای زبانهایتان به حركت درنیاورید. و نسبت به آنچه خداوند برایتان تعجیل نكرده، شتابزده نباشید. چرا كه هركس از شما در بستر خود بمیرد، در حالی كه نسبت به حقّ پروردگارش و حقّ پیامبر او و اهل بیت ایشان معرفت داشته باشد، شهید از دنیا می رود و پاداش او بر خداست و استحقاق پاداش عمل شایسته ای را كه نیّتش را داشته، خواهد یافت و آن نیّت جای شمشیر كشیدن او را می گیرد. و برای هر چیزی مدّت و سرآمد معیّنی هست.

نكته جالب در این حدیث شریف، اهمّیّت شناخت حقوق خدا و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و امام علیه السلام است كه آن هم برخاسته از معرفت نسبت به آنهاست. چون انسان هر اندازه معرفتش بیشتر باشد، حقوق آنها را بهتر می شناسد و به وظایفی كه در برابر آنها دارد، آگاهتر می شود. اینجا به اهمّیّت آنچه در حلقه دوم درباره جایگاه معرفت امام علیه السلام بیان كردیم، بیشتر و عمیق تر پی می بریم.

عاقبت یك عمر انتظار

كسی كه عمر خود را با حال انتظار سپری كند، وقتی مرگ خویش را نزدیك ببیند در حالی كه هنوز مولایش ظهور نكرده است، با همه وجود می سوزد و در حسرت سُرور آل محمّد علیهم السلام می گرید كه چرا پس از یك عمر انتظار كشیدن، بدون آنكه به آرزویش برسد، دست خود را از یاری كردن مولایش كوتاه می بیند!

ص: 104

اكنون طرز رفتار ائمّه علیهم السلام را با این گونه افراد بنگریم:

«مَسعَده» می گوید: خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم كه یك پیرمرد خمیده ای در حالی كه به عصایش تكیه زده بود، وارد شد و سلام كرد. حضرت جوابش را دادند. سپس عرض كرد: ای فرزند رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دستت را به من بده تا آن را ببوسم. حضرت دست خود را به او دادند. او دست ایشان را بوسید، پس به گریه افتاد. امام علیه السلام فرمود: ای پیرمرد، چرا گریه می كنی؟ عرضه داشت: فدایت شوم؛ صد سال است كه به پای قائم شما (وفادار) مانده ام؛ می گویم: همین ماه و همین سال (ظهور خواهد كرد) ولی اكنون سنّ من بالا رفته و استخوانهایم سست گردیده و مرگم نزدیك شده است، امّا آنچه را دوست دارم، در مورد شما نمی بینم و شما را كشته شده و آواره می بینم و دشمنان شما را می بینم كه با بالها پرواز می كنند. چطور گریه نكنم؟!

اینجا بود كه چشمان مبارك امام علیه السلام گریان شد و فرمودند:

یا شَیخُ، اِن اَبقاكَ اللهُ حَتّی تَری قائِمَنا، كُنتَ فِی السَّنامِ الاَعلی. وَ اِن حَلَّت بِكَ المَنِیَّةُ، جِئتَ یَومَ القِیامَةِ مَعَ ثَقَلِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم؛ وَ نَحنُ ثَقَلُهُ. فَقالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم: اِنّی مُخَلِّفٌ فیكُمُ الثَّقَلَینِ فَتَمسَّكُوا بِهِما لَن تَضِلُّوا: كِتابَ اللهِ وَ عِترَتی اَهلَ بَیتی.

ای پیرمرد، اگر خداوند تو را زنده بدارد تا آنكه قائم ما را ببینی، در مرتبه اعلا خواهی بود. و اگر مرگ تو فرا رسد (و قائم علیه السلام را درك نكنی) روز قیامت با ثَقَل حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم محشور خواهی شد. و ما ثقل او هستیم كه فرمود: من دو چیز گرانبها در میان

ص: 105

شما بر جای می گذارم، پس به آن دو تمسّك كنید تا هرگز گمراه نشوید: كتاب خدا و عترتم كه اهل بیت من هستند.

پیرمرد گفت: بعد از شنیدن این خبر دیگر باكی ندارم و خاطرم آسوده شد.

او نمی دانست كه قائمِ اهل بیت علیهم السلام چه كسی خواهد بود. لذا حضرت، ایشان را به او معرّفی كردند و فرمودند كه قائم علیه السلام پسر امام حسن عسكری علیه السلام از صُلب حضرت هادی علیه السلام و ... از فرزندانِ من خواهد بود. آنگاه فرمودند:

یا شَیخُ، وَ اللهِ لَولَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا اِلّا یَومٌ واحِدٌ. لَطَوَّلَ اللهُ تَعالی ذِكرُهُ ذلِكَ الیَومَ حَتّی یَخرُجَ قائِمُنا اَهلَ البَیتِ. اَلا اِنَّ شیعَتَنا یَقَعُونَ فی فِتنَةٍ وَ حَیرَةٍ فی غَیبَتِهِ. هُناكَ یُثَبِّتُ اللهُ عَلی هُداهُ المُخلِصینَ. اَللّهُمَّ اَعِنهُم عَلی ذلِكَ.(1)

ای پیرمرد، قسم به خدا اگر از عمر دنیا جز یك روز باقی نمانده باشد، خدای متعال آن قدر آن روز را طولانی می سازد تا آنكه قائم ما اهل بیت ظهور كند. توجّه داشته باش كه شیعیان ما در زمان غیبت او به امتحان و سرگردانی مبتلا می شوند. در آن زمان خداوند اهل اخلاص را بر هدایت خویش ثابت قدم می دارد. خداوندا، ایشان را بر این امر (پایداری با اخلاص) یاری فرما!

مشابه این داستان برای پیرمرد دیگری در زمان حضرت باقر علیه السلام اتّفاق افتاد. حَكَم بن عُتَیبه كه شاهد ماجرا بوده، چنین نقل كرده است:

در خدمت حضرت باقر علیه السلام بودم و خانه پر از جمعیّت بود. در


1- 1- بحارالانوار، ج36، ص407، ح17، از كفایة الاثر.

ص: 106

همین موقع پیرمردی وارد شد كه بر چوبدستی خود تكیه زده بود. بر در اتاق ایستاد و گفت: السّلام علیك یابن رسول الله و رحمة الله و بركاته. حضرت جوابش را دادند: و علیك السّلام و رحمة الله و بركاته. سپس پیرمرد به حضّار مجلس سلام كرد و آنها هم جوابش را دادند. آنگاه به حضرت باقر علیه السلام روی كرد و گفت:

«یَابنَ رَسُولِ اللهِ، اَدنِنی مِنكَ جَعَلَنِیَ اللهُ فِداكَ. فَوَاللهِ اِنّی لَاُحِبُّكُم وَ اُحِبُّ مَن یُحِبُّكُم. وَ وَاللهِ مااُحِبُّكُم وَ اُحِبُّ مَن یُحِبُّكُم لِطَمَعٍ فی دُنیا. وَ اِنّی لَاُبغِضُ عَدُوَّكُم وَ اَبرَأُ مِنهُ. وَ وَاللهِ مااُبغِضُهُ وَ اَبرَأُ مِنهُ لِوَترٍ كانَ بَینی وَ بَینَهُ. وَ اللهِ اِنّی لَاُحِلُّ حَلالَكُم وَ اُحَرِّمُ حَرامَكُم وَ اَنتَظِرُ اَمرَكُم. فَهَل تَرجُو لی جَعَلَنِیَ اللهُ فِداكَ؟»

ای پسر رسول خدا، مرا نزدیك خود جای ده فدایت شوم. به خدا سوگند من شما را دوست دارم و دوستداران شما را هم دوست دارم. به خدا سوگند دوست داشتن شما و دوستدارانتان به خاطر طمع دنیا نیست. و من با دشمن شما دشمنی دارم و از او بیزار هستم. و به خدا سوگند دشمنی و بیزاری من نسبت به او به خاطر كینه شخصی میان من و او نیست. به خدا قسم من حلال شما را حلال و حرام شما را حرام می دانم و منتظر (ظهور) امر شما هستم. حال كه چنین هستم - خدا مرا فدایت گرداند - امیدی نسبت به من دارید؟

امام باقر علیه السلام فرمودند: «اِلیَّ. اِلیَّ.»: «به سوی من بیا. به سوی من بیا.» تا آنكه او را كنار خود نشاندند. سپس به او فرمودند: ای پیرمرد، مردی خدمت پدرم علیّ بن الحسین علیه السلام رسید و همین سؤال را از ایشان پرسید.

ص: 107

پدرم به او چنین فرمودند:

اِن تَمُت، تَرِدُ عَلی رَسُولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ عَلی عَلِیٍّ وَالحَسَنِ وَ الحُسَینِ وَ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ وَ یَثلُجُ قَلبُكَ وَ یَبرُدُ فُؤادُكَ وَ تَقَرُّ عَینُكَ وَ تُستَقبَلُ بِالرَّوحِ وَ الرَّیحانِ مَعَ الكِرامِ الكاتِبینَ لَوقَد بَلَغَت نَفسُكَ هاهُنا - وَ اَهوی بِیَدِهِ اِلی حَلقِهِ - وَ اِن تَعِش، تَری ما یُقِرُّ اللهُ بِهِ عَینَكَ وَ تَكُونُ مَعَنا فِی السَّنامِ الاَعلی.

اگر از دنیا بروی، بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و علی و حسن و حسین و علیّ بن الحسین وارد می شوی و دلت خنك و دیده ات روشن می گردد و همراه با فرشتگان كرام كاتبین با روح و ریحان استقبال می شوی، همین كه جانب به اینجا برسد - و با دست به حلق مبارك اشاره كردند - و اگر زنده بمانی، آنچه باعث چشم روشنی ات شود، خواهی دید و با ما در مرتبه اعلا خواهی بود.

پیرمرد وقتی این سخن را شنید، گفت: ای اباجعفر چه فرمودید؟! حضرت سخن پدرشان را تكرار فرمودند. پیرمرد گفت: الله اكبر! من اگر از دنیا بروم، بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و علی و حسن و حسین و علیّ بن الحسین علیهم السلام وارد می شوم و چشمم روشن و دلم خنك می گردد و همراه با كرام كاتبین با روح و ریحان استقبال می شوم - همین كه جانم به اینجا برسد - و اگر زنده بمانم، آنچه را باعث روشنی چشمم می شود، ببینم و با شما در مرتبه اعلا خواهم بود؟!

سپس های های شروع به گریستن كرد تا آنكه بر زمین افتاد. جمعیّت چون حال او را دیدند، همگی به گریه و ناله افتادند و حضرت باقر علیه السلام اشكها را با انگشت خویش از دیدگان او پاك می كردند. پیرمرد سرش را

ص: 108

بلند كرد و به حضرت عرض كرد: ای پسر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، خدا مرا فدایت كند، دستت را به من بده. حضرت دست خود را به او دادند. او دست ایشان را بوسید و بر دیدگان خود و گونه اش نهاد. سپس لباس را از روی شكم و سینه خود بالا زد و دست حضرت را بر شكم و سینه خود قرار داد.

پس از آن برخاست و خداحافظی كرد. امام باقر علیه السلام در حالی كه پیرمرد پشت كرده بود و می رفت، به پشت سرش می نگریستند. آنگاه رو به حاضران كرده، فرمودند:

مَن اَحَبَّ اَن یَنظُرَ اِلی رَجُلٍ مِن اَهلِ الجَنَّةِ فَلیَنظُر اِلی هذا.

هركس دوست دارد مردی از اهل بهشت را ببیند، به این شخص بنگرد.

حَكَم بن عُتَیبه گفت: هیچ مجلس ماتمی را شبیه آن مجلس ندیدم (از بس گریه كرده بودند).(1)

آری؛ این است عاقبتِ كسی كه عمری را با محبّت اهل بیت علیهم السلام و دوستانِ ایشان و بغض دشمنانشان سپری كرده و حلال و حرامِ ائمّه علیهم السلام را قبول داشته و در انتظار قائم اهل بیت علیهم السلام سوخته است.

پس بیاییم از خداوند طلب كنیم كه هیچ گاه انتظارِ آن محبوبِ غایب را از ما سلب نكند:

... وَ لاتُنسِنا ذِكرَهُ وَ انتِظارَهُ.(2)

(خدایا) ... یاد او و انتظار كشیدن او را از یاد ما مبر.


1- 1- روضه كافی، ص 76، ح30.
2- 2- كمال الدّین، باب 45، ح43.

ص: 109

این عبارت، جمله ای است از دعایی كه توسّط نایب اوّل امام زمان علیه السلام به ما رسیده كه منتظران ظهور امام علیه السلام آن را در زمان غیبت بعد از نماز عصر روز جمعه زمزمه می كنند.

دعا برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام

كسی كه در انتظار ظهور حضرت ولیّ عصر عجّل الله تعالی فرجه به سر می برد، بالاترین آرزویش در زندگی، فرج و گشایش آن امام منتظر است و بیشترین ناراحتی او سختی ها و ناراحتی هایی است كه در زمان غیبت به امام زمانش می رسد. بنابراین وظیفه خود می داند كه برای رفع غم و غصّه ها و محنتهای آن حضرت تلاش نماید. برای این منظور، هر كاری كه از دستش برآید، در انجام آن كوتاهی نمی كند.

با توجّه به این حقیقت، باید دانست كه بهترین و مهمترین گشایش برای امام عصر علیه السلام همانا اذن ظهور ایشان از جانبِ خدای متعال می باشد كه هم فرج خود حضرت و هم فرج همه انبیا و اولیای الهی است. مؤثّرترین وسیله برای تحقّق این هدف، دعا برای تعجیل فرج امام علیه السلام می باشد كه این امر یكی دیگر از لوازم و نشانه های معرفت ایشان در زمان غیبت است. اهمّیّت دعا چنان است كه ادّعای معرفت و ولایت آن حضرت بدون آن، گزاف می باشد.

دعای ائمّه علیهم السلام بر تعجیل فرج امام عصر علیه السلام

این سنّت حسنه را خود امام علیه السلام از هنگام تولّد خویش به همه دوستدارانش یاد كرده است. حكیمه خاتون عمّه گرامی ایشان، حضرت را پس از به دنیا آمدن مشاهده می كند كه با صورت خویش به سجده

ص: 110

افتاده است و انگشتان سبّابه خود را به سوی آسمان بلند كرده، چنین می فرمایند: «اَشهَدُ اَن لااِلهَ اِلَّا اللهُ وَحدَهُ لاشَریكَ لَهُ وَ اَنَّ جَدّی رَسُولُ اللهِ وَ اَنَّ اَبی اَمیرُالمُؤمِنینَ... .»: شهادت می دهم كه جز خداوند معبودی نیست، او واحد است و شریك ندارد. و (شهادت می دهم) كه جدِّ من رسول خداست و پدرم امیرمؤمنان است... .» سپس بقیّه امامان را نام بردند تا به خودشان رسیدند. آنگاه از خداوند چنین طلب كردند:

اَللّهُمَّ اَنجِز لی وَعدی. وَ اَتمِم لی اَمری. وَ ثَبِّت وَطاَتی. وَ املَاِ الاَرضَ بی عَدلاً وَ قِسطاً.(1)

خداوندا، وعده ای كه به من داده ای، عملی ساز. و امر مرا به اتمام رسان. و گامهای مرا استوار گردان. و زمین را به وسیله من پر از عدل و داد كن.

دعا برای تعجیل فرج امام عصر عجّل الله تعالی فرجه سنّتی بوده كه امامان گذشته ما هم به آن عمل می كردند و بر آن اصرار داشتند. از جمله امام صادق علیه السلام را می بینیم كه در صبح روز بیست و یكم ماه مبارك رمضان، پس از ادای فریضه صبح به سجده رفته، در انتهای یك دعای نسبتاً بلند به درگاه ایزد یكتا چنین عرضه داشتند:

...اَساَلُكَ بِجَمیعِ ما سَاَلتُكَ وَ ما لَم اَساَلُكَ مِن عَظیمِ جَلالِكَ ما لَو عَلِمتُهُ لَسَاَلتُكَ بِهِ، اَن تَصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ اَهلِ بَیتِهِ وَ اَن تَأذَنَ لِفَرَجِ مَن بِفَرَجِهِ فَرَجُ اَولِیائِكَ وَ اَصفِیائِكَ مِن خَلقِكَ وَ بِهِ تُبیدُ الظّالِمینَ وَ تُهلِكُهُم. عَجِّل


1- 1- بحارالانوار، ج51، ص13، ح14، از كمال الدّین.

ص: 111

ذلِكَ یا رَبَّ العالَمینَ.

...(خدایا) از تو می خواهم به حقّ همه آنچه از تو درخواست كردم و آنچه نخواستم از جلال و عظمت تو كه اگر آنها را می دانستم، به حقّ آنها هم از تو درخواست می كردم، كه بر محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت او درود بفرستی و اجازه فرمایی فرج كسی را كه فرج همه اولیا و برگزیدگان تو از آفریدگانت به فرج اوست و به وسیله او ستمكاران را نابود و هلاك می كنی. ای پروردگار جهانیان، در این امر تعجیل بفرما.

راوی می گوید: پس از آنكه حضرت سر از سجده برداشتند، عرض كردم: فدایت شوم؛ شنیدم بر فرج كسی دعا فرمودید كه فرج او فرج برگزیدگان خدا و دوستان اوست. آیا شما آن كس نیستید؟ فرمودند: «لا. ذاكَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم.»: «خیر. او قائم آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم است.» سپس بعد از اشاره به برخی از علائم ظهور قائم علیه السلام چنین سفارش فرمودند:

تَوَقَّع اَمرَ صاحِبِكَ لَیلَكَ وَ نَهارَكَ. فَاِنَّ اللهَ كُلَّ یَومٍ فی شَأنٍ. لایَشغُلُهُ شَأنٌ عَن شَأنٍ. ذلِكَ اللهُ رَبُّ العالَمینَ.(1)

شب و روز چشم به راه ظهور مولایت باش. زیرا كه خداوند هر روز در كاری است. او را هیچ كاری از كار دیگر باز نمی دارد. این است خداوند، پروردگار جهانیان.

نكته جالب توجّه در حدیث، همان عبارتی است كه مورد سؤال راوی قرار گرفت و به ما می آموزد كه دعا برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام در حقیقت دعا برای فرج همه برگزیدگان الهی است؛ از اشرف


1- 1- بحارالانوار، ج98، ص158 و 159، از اقبال الاعمال.

ص: 112

مخلوقات، پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم گرفته تا اوصیای پیامبران و فرشتگان الهی كه همگی چشم به راه رسیدن وقت ظهور حضرت مهدی علیه السلام هستند. در دعای عهد از خدای متعال چنین می خواهیم:

اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّكَ مُحَمَّداً صلّی الله علیه و آله و سلّم بِرُؤیَتِهِ وَ مَن تَبِعَهُ عَلی دَعوَتِهِ.(1)

خداوندا، پیامبرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و همه پیروان دعوت او را با دیدن امام عصر شاد بفرما.

پس ما در دعای خود برای تعجیل فرج نباید تنها راحتی و گشایش خود را مدّنظر داشته باشیم و در واقع برای خود دعا كنیم، بلكه قصد ما باید خواستن فرج خود امام علیه السلام باشد كه البتّه با فرج او، برای همه مؤمنان نیز گشایش حاصل خواهد شد.(2)


1- 1- بحارالانوار، ج102، ص112، از مصباح الزّائر.
2- 2- بحث تفصیلی در این باره در حلقه های بعدی این سلسله درس ها در بحث «دعا» خواهد آمد.

ص: 113

فصل هفتم: احساس حضور امام عصر علیه السلام

درس نهم: احساس حضور امام عصر علیه السلام

توجّه امام عصر علیه السلام به مؤمنان

به عقیده شیعه، با توجّه به دلایل نقلی موجود، امام علیه السلام بر اعمال و احوال همه آفریدگان خدا، چه در روی زمین و چه در آسمانها و منظومه ها و هر جایی كه باشند، آگاهی دارند و در میان آنها نسبت به مؤمنان، عنایت و توجّه خاصّی دارند كه نمونه آن را در حدیث ذیل می بینیم:

رَمیله می گوید: در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام سخت بیمار شدم تا آنكه در روز جمعه قدری احساس سبكی كردم. با خود گفتم: بهتر از هر چیز این است كه آبی بر روی خود بریزم و پشت سر امیرالمؤمنین علیه السلام نماز بخوانم. همین كار را كردم، آنگاه به مسجد رفتم. وقتی حضرت بالای منبر رفتند، حال من دوباره سخت شد. وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام از مسجد

ص: 114

برگشتند و داخل جایی به نام «قصر» شدند، من هم همراه ایشان داخل شدم. ایشان به من فرمودند: ای رمیله، دیدم به خودت می پیچیدی! عرض كردم: بلی؛ و جریان بیماری خود را برای ایشان تعریف كردم و انگیزه حضور خود را در نماز بیان داشتم. ایشان فرمودند:

یا رَمیلَةُ، لَیسَ مِن مُؤمِنٍ یَمرَضُ اِلّا مَرِضنا بِمَرَضِهِ. وَ لایَحزَنُ اِلّا حِزِنّا بِحُزنِهِ. وَ لایَدعُو اِلّا اَمَّنّا لِدُعائِهِ. وَ لایَسكُتُ اِلّا دَعَونا لَهُ.

ای رمیله، هیچ مؤمنی بیمار نمی شود مگر اینكه ما هم به خاطر بیماری او بیمار می شویم. و غمگین نمی شود مگر آنكه ما هم در غم او غمگین می شویم. و دعایی نمی كند مگر آنكه به دعای او آمین می گوییم. و سكوت نمی كند مگر آنكه ما برایش دعا می كنیم.

عرض كردم: ای امیرمؤمنان، فدایت گردم؛ این مربوط به كسانی است كه با شما در «قصر» هستند. آن كسانی كه در اطراف زمین هستند چطور؟ فرمودند:

یا رَمیلَهُ، لَیسَ یَغیبُ عَنّا مُؤمِنٌ فی شَرقِ الاَرضِ وَ لا فی غَربِها.(1)

ای رمیله، هیچ مؤمنی در شرق و غرب زمین از ما غایب نیست.

وقتی چنین عنایتی از جانب امام عصر علیه السلام به مؤمنان وجود دارد، چه سعادتی بالاتر از اینكه انسان به جای هر چیز برای تعجیل فرج خود


1- 1- بصائرالدّرجات، جزء5، باب16، ح1.

ص: 115

آن حضرت دعا كند و برآورده شدن حاجات خود را به ایشان واگذار نماید؟! امام علیه السلام كریمتر از آن هستند كه كسی ایشان را یاد كند، امّا ایشان او را فراموش نمایند. خود ایشان در توقیع مباركشان به شیخ مفید رحمه الله فرمودند:

فَاِنّا نُحیطُ عِلماً بِاَنبائِكُم. وَ لایَعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخبارِكُم... اِنّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِكُم وَلاناسینَ لِذِكرِكُم.(1)

ما به آنچه بر شما می گذرد احاطه علمی داریم. و هیچ یك از خبرهای شما از ما پوشیده نیست... . ما نسبت به رعایت حال شما اهمال نمی كنیم و یاد كردن شما را فراموش نمی كنیم.

معلوم می شود كه امام عصر علیه السلام با اینكه در غیبت از دیدگان مردم به سر می برند، به شرق و غرب عالم آگاهی دارند و نسبت به مؤمنان نیز توجّه و عنایت خاصّی می كنند. بدن شریف ایشان از دیدگان نوع افراد غایب می باشد، امّا در عین حال، حضور همه جانبه ای بر جسم و جان مردم دارند؛ به طوری كه هیچ ظاهر و باطنی از چشمان پرنفوذشان مخفی نیست و هیچ كس از سلطه ولایت ایشان خارج نیست.

كسی كه در زیارت روز جمعه اش می خوانیم: «اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا عَینَ اللهِ فی خَلقِهِ»(2): «سلام بر چشم خدا در میان آفریدگانش.» نمی توان گفت كه بر اوضاع و احوال بندگان خدا آگاه نیست و در همه جا حضور ندارد.

همچنین است كسی كه او را در زمان غیبتش با این عبارت زیارت


1- 1- احتجاج طبرسی، ج2، ص323.
2- 2- بحارالانوار، ج102، ص215، از جمال الاسبوع.

ص: 116

می كنیم: «اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا حَجَّةَ اللهِ الَّتی لاتَخفی.»(1): «سلام بر تو ای حجّت خدا كه پنهان نیستی!» مخفی نبودن حضرت اشاره به حضور علمی ایشان در همه عالم هستی می باشد.

احساس حضور امام علیه السلام در زمان غیبت

مهم این است كه انسان این حقیقت را وجدان كند و این حضور فراگیر را با همه وجودش احساس نماید. در این صورت غیبت برای او به منزله مشاهده می شود و او خود را همواره در حضور امام زمانش حس می كند. آنگاه به طور طبیعی و بدون هیچ تكلّفی، رعایت آداب و احترام نسبت به آن وجود مقدّس را با جدّیّت خواهد داشت. راه رسیدن به «قوّت یقین» در زمان غیبت از این طریق برای انسان هموار می گردد. پیدا شدن چنین حالتی - احساس حضور امام غایب - یك راه دارد كه در بعضی احادیث به آن اشاره شده است. امام سجّاد علیه السلام به ابوخالد كابلی می فرمایند:

یا اَبا خالِدٍ، اِنَّ اَهلَ زَمانِ غَیبَتِهِ القائِلینَ بِامامَتِهِ وَ المُنتَظرینَ لِظُهُورِهِ، اَفضَلُ مِن اَهلِ كُلِّ زَمانٍ. لِاَنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالی اَعطاهُم مِنَ العُقُولِ وَ الاَفهامِ وَ المَعرِفَةِ ماصارَت بِهِ الغَیبَةُ عِندَهُم بِمَنزِلَةِ المُشاهَدَة... .(2)

ای ابوخالد، همانا اهل زمان غیبت او (حضرت مهدی علیه السلام) كه اعتقاد به امامتش دارند و در انتظار ظهورش هستند از مردم همه


1- 1- بحارالانوار، ج102، ص117، از مزار شهید و مزار كبیر.
2- 2- كمال الدّین، باب 31، ح2.

ص: 117

زمانها بهترند. زیرا خدای تبارك و تعالی چنان عقل و فهم و معرفتی به آنها عنایت فرموده كه غیبت برای آنها به منزله دیدن حضوری شده است... .

آری؛ حصولِ این حالت از طریق معرفت عمیق تر و كاملتر نسبت به همه اركان دین امكان پذیر است. پایه و ریشه هر معرفتی، معرفت خداست كه باید برای انسان وجدانی شود. اگر خداشناسی آن گونه كه در احادیث اهل بیت علیهم السلام آمده، وجدانی انسان گردد، خود به خود اعمال و رفتار انسان را خداپسندانه می كند. همچنین است پیغمبر شناسی و امام شناسی كه همه اینها باید صحیح باشند؛ یعنی مطابق آنچه در كتاب و سنّت آمده است بدون التقاط با افكار بشری. در این میان امام شناسی اهمّیّت خاصّی دارد كه در حلقه دوم به بحث درباره آن پرداختیم.

عامل مؤثّر دیگر در تحقّق این حالت (احساس حضور) عمل به وظایفی است كه در همین حلقه مطرح گشته است. اینها لوازم و آثار معرفت امام علیه السلام هستند كه اگر با جدّیّت مورد عمل قرار گیرند، كم كم سنخیّت میان مأموم با امام زمانش بیشتر می شود. همین سنخیّت روحی زمینه را برای احساس شهود آن امام غایب بیشتر و بهتر فراهم می كند.

گاهی ائمّه علیهم السلام برای آنكه مطلب را برای شیعیان خود ملموس كنند، بعضی پرده ها را بالا می زدند و حقایقی را به آنها نشان می دادند. ابوبصیر نقل می كند كه: با حضرت باقر علیه السلام داخل مسجد شدم در حالی كه مردم آمد و شد می كردند. حضرت به من فرمودند: از مردم سؤال كن كه آیا مرا می بینند. هركس از آنجا رد می شد، از او می پرسیدم: آیا ابوجعفر علیه السلام را ندیدی؟ می گفت: نه، در حالی كه ایشان در كنار من

ص: 118

ایستاده بودند. تا اینكه ابوهارون نابینا (مكفوف) وارد شد. حضرت فرمودند: از این بپرس. گفتم: آیا ابوجعفر علیه السلام را ندیدی؟ گفت: مگر نه همین است كه اینجا ایستاده؟! گفتم: از كجا دانستی؟ گفت: چطور ندانم در حالی كه او نوری درخشنده و تابناك است؟!

بعد ابوبصیر می گوید: شنیدم كه آن حضرت به مردی از اهل آفریقا فرمودند: حال راشد چطور است؟ گفت: او را زنده و با عقیده صحیح ترك گفتم كه به شما سلام می رساند. حضرت فرمودند: خدایش رحمت كند! گفت: او مُرد؟ فرمودند: بله. عرض كرد: كِی؟ فرمودند: دو روز پس از خارج شدن تو. گفت: به خدا قسم بیمار نبود و هیچ ناراحتی هم نداشت و آدم بر اثر بیماری و ناراحتی می میرد! من (ابوبصیر) پرسیدم: آن مرد كه بود؟ حضرت فرمودند: یكی از اهل ولایت ما بود كه ما را دوست می داشت. سپس فرمودند:

اَ تَرَونَ اَن لَیسَ لَنا مَعَكُم اَعیُنٌ ناظِرَةٌ وَ اَسماعٌ سامِعَةٌ؟! بِئسَ مَا رَاَیتُم! وَ اللهِ لایَخفی عَلَینا شَیءٌ مِن اَعمالِكُم. فَاَحضِرُونا جَمیعاً وَ عَوِّدُوا اَنفُسَكُمُ الخَیرَ وَ كُونُوا مِن اَهلِهِ تُعرَفُوا. فَاِنّی بِهذا آمُرُ وُلدی وَ شیعَتی.(1)

آیا فكر می كنید كه ما نسبت به شما دیدگانی بینا و گوشهایی شنوا نداریم؟! بد تصوّر كرده اید! قسم به خدا هیچ یك از اعمال شما بر ما مخفی نیست. پس همگی ما را حاضر بدارید.(2) و خود را به


1- 1- بحارالانوار، ج46، ص243، ح31، از الخرائج والجرائح.
2- 2- ظاهراً منظور این است كه: ما را حاضر بدانید و خود را در حضور ما احساس كنید.

ص: 119

كارهای خوب عادت دهید. و از اهل خیر باشید تا به آن شناخته شوید. من فرزندان و شیعیان خود را به این امر سفارش می كنم.

آری؛ امكان دارد كه یك نابینا حضور امام زمان خود را حس كند در حالی كه انسانهای بینا از دیدن ایشان محروم باشند. امام علیه السلام نوری است درخشنده كه مشاهده ایشان احتیاج به چشم ظاهری ندارد. دل اگر بینا باشد، ایشان را می بیند و حضورش را احساس می كند. آنچه مهمّ است، سنخیّت روحی و پیوند قلبی با آن وجود مقدّس است. سفارش امام علیه السلام به ما این است كه همیشه خود را در محضر ائمّه علیهم السلام احساس كنیم و كارهای خوب را تمرین كنیم تا به انجام آنها عادت كنیم و به طوری اهل انجام خیر بشویم كه نزد مردم به آن شناخته شویم.

ص: 120

فصل هشتم: ورع دوستان امام عصر علیه السلام

درس دهم: ورع دوستان امام عصر علیه السلام

رعایت سنن ائمّه علیهم السلام در زمان غیبت

كسی كه خود را در حضور امام زمانش ببیند، به اندازه معرفتی كه نسبت به ایشان دارد، سعی می كند از آنچه مورد پسند ایشان است، تخطّی نكند و به آنچه باعث ناخشنودی ایشان می گردد، دست نزند. این یكی از نشانه های بارز اهل معرفت در زمان غیبت امام علیه السلام است. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

اَللّهُمَّ لابُدَّ لَكَ مِن حُجَجٍ فی اَرضِكَ حُجَّةٍ بَعدَ حُجَّةٍ عَلی خَلقِكَ یَهدُونَهُم اِلی دینِكَ وَ یُعَلِّمُونَهُم عِلمَكَ لِكَیلا یَتَفَرَّقَ اَتباعُ اَولِیائِكَ؛ ظاهِرٌ غَیرُ مُطاعٍ، اَو مُكتَتِمٌ خائِفٌ یَتَرَقَّبُ، اِن غابَ عَنِ النّاسِ شَخصُهُم فی حالِ هُدنَتِهِم فی

ص: 121

ص: 122

دَولَةِ الباطِلِ، فَلَن یَغیبَ عَنهُم مَبثُوثُ عِلمِهِم وَ اَدآبُهُم فی قُلُوبِ المُؤمِنینَ مُثبَتَةٌ وَ هُم بِها عامِلُونَ.(1)

خداوندا، تو قطعاً حجّتهایی در زمین داری كه یكی بعد از دیگری بر آفریدگانت حجّت هستند؛ آنها را به سوی دین تو هدایت می كنند و علم تو را به ایشان تعلیم می دهند تا آنكه پیروان اولیای تو پراكنده نگردند. حجّتهای تو برخی آشكار هستند ولی مورد اطاعت (مردم) قرار نمی گیرند، برخی هم پنهانِ در حال ترس و در انتظار. اگر شخص ایشان به هنگام آرامش و صلح در حكومت باطل، از مردم غایب گردد، ولی علم پخش شده آنها از مردم پنهان نمی شود و سنّتهای ایشان در دلهای مؤمنان جای گرفته است و به آن عمل می كنند.

دو چیز در این حدیث شریف بسیار با اهمّیّت تلقّی شده است: یكی رجوع به علم و معارف ائمّه علیهم السلام و دیگری عمل به سنّت و سیره ایشان در همه مسائل. هر دو كار در زمان غیبت امام علیه السلام امكان پذیر است، امّا هیچ كدام به سادگی زمان حضور ایشان نیست. بنابراین نباید به خاطر عدم دسترسی عادی به امام علیه السلام این دو وظیفه زیر پاگذاشته شوند. درباره ضرورت رجوع به احادیث اهل بیت علیهم السلام كه شامل علوم و معارف ایشان است، پیشتر بحث كرده ایم. وظیفه دوم را در اینجا قدری توضیح می دهیم.

«اَدآب» جمع «دأب» است. «دأب» به معنای شأن و عادت آمده است(2) كه ما آن را به سنّت ترجمه كردیم. منظور از آن در اینجا


1- 1- غیبت نعمانی، باب8، ح2.
2- 2- المعجم الوسیط، ص267.

ص: 123

صفات و عادات و سنّتهایی است كه از امامان علیهم السلام رسیده و باید به اینها عمل كنیم، نه اینكه صرفاً به آنها معتقد باشیم. اعتقاد به آنها و پذیرفتن قلبی آنها یك مرحله است و مرحله دوم ضرورت عمل به آنهاست كه این هم مانند مرحله اول لازم است. به همین خاطر در احادیث ما روی «اجتهاد» و «ورع» تأكید زیادی شده است تا جایی كه آنها را جزء اركان دین شمرده اند.

در زمان حضرت باقرالعلوم علیه السلام یك فرد نابینا خدمت ایشان می رسد و عرض می كند: ای پسر رسول خدا، آیا شما محبّت و دلباختگی و ولایت مرا نسبت به خودتان می دانید؟ فرمودند: بله. عرض می كند: من پرسشی دارم و با توجّه به اینكه نابینا هستم و كمتر راه می روم و نمی توانم همیشه خدمت شما برسم، از شما پاسخ آن را می خواهم (یعنی پاسخ كاملی می خواهم كه تكلیف مرا روشن كند). حضرت فرمودند: درخواست خود را بگو. گفت: دینی را كه شما و اهل بیت شما، خدا را به آن بندگی می كنید، به من بفرمایید تا من هم خدای عزّوجل را به همان دین، بندگی كنم. فرمودند:

اِن كُنتَ اَقصَرتَ الخُطبَةَ فَقَد اَعظَمتَ المَساَلَةَ. وَ اللهِ لَاُعطِیَنَّكَ دینی وَ دینَ آبائِیَ الَّذی نَدینُ اللهَ عَزَّوَجَلَّ بِهِ: شَهادَةُ اَن لااِلهَ اِلّااللهُ، وَ اَنَّ مُحَمَّداً صلّی الله علیه و آله و سلّم رَسُولُ اللهِ، و الاِقرارُ بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللهِ، وَ الوِلایَةُ لِوَلِیِّنا، وَ البَراءَةُ مِن عَدُوِّنا، وَ التَّسلیمُ لِاَمرِنا، وَ انتِظارُ قائِمِنا، وَ الاِجتِهادُ، وَ الوَرَعُ.(1)


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب دعائم الاسلام، ح10.

ص: 124

سخن كوتاه نمودی ولی پرسش بزرگی مطرح كردی. قسم به خدا دین خود و دین پدرانم را كه خدای عزّوجل را به آن بندگی می كنیم، برایت می گویم: شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم، و پذیرفتن آنچه او از جانب خدا آورده است، و دوستی با دوست ما، و بیزاری از دشمن ما، و تسلیم نسبت به امر ما، و انتظار كشیدن نسبت به قائم ما، و تلاش و جدّیّت (در رعایت واجبات و پرهیز از محرّمات) و ورع.

پذیرفتن آنچه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از جانب خدا آورده و تسلیم نسبت به آن، یك امر صرفاً قلبی است و بیش از هر چیز شامل اعتقاد به امامت و ولایت ائمّه علیهم السلام می شود. اجتهاد و ورع نیز ریشه قلبی دارند، امّا لوازم و آثار خارجی آنها هم بسیار مهمّ است. اجتهاد از كلمه «جهد» به معنای تلاش و كوشش گرفته شده و منظور از آن، جدّیّت داشتن در رعایت حرام و حلال شریعت است و سهل انگاری نكردن در عمل به احكام شرعی. لااُبالی گری در مورد عمل به احكام شرعی، با تعبّد و تقیّد كه لازمه تسلیم و پذیرش ولایت خدا و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و امام علیه السلام است، سازگار نیست. بنابراین هرقدر مؤمن تقیّدش در عمل به وظایف شرعی و رعایت حدود آن بیشتر و كاملتر باشد، سهم بیشتری از تقیّد و تسلیم نسبت به خدا و اهل بیت علیهم السلام برده و لذا دیندارتر است و هر چقدر اهل مسامحه و سهل انگاری در این امور باشد، به همان اندازه كمتر اهل تسلیم است.

ص: 125

نقش ورع در دینداری

چنانكه در حلقه سوم توضیح دادیم، ورع به روحیّه پاسداری و مراقبت از دین، اطلاق می شود؛ یعنی اینكه انسان حفظ دین در عمل برایش اهمّیّت داشته باشد. وقتی شیء گران قیمتی به كسی سپرده می شود و به او مسؤولیّت نگهداری از آن را می پذیرد، چه رفتاری را نسبت به آن پیش می گیرد؟ قطعاً آن را جایی قرار می دهد كه مطمئنّ است آسیبی به آن نمی رسد و خطری آن را تهدید نمی كند. اگر جایی باشد كه احتمال دهد - چه رسد به اینكه یقین داشته باشد - آفتی متوجّه آن چیز است، هرگز در آن مكان قرارش نمی دهد. كسی كه همین حالت را نسبت به دین خود - كه ارزشمندترین و گران قیمت ترین چیز است - داشته باشد، اهل ورع است.

بنابراین «وَرع» به شخصی گفته می شود كه نه تنها از محرّماتِ قطعی بلكه از مشتبهات نیز اجتناب می كند، زیرا نگران است كه اگر از شبهات پرهیز نكند، به حرام كشیده شود. او می خواهد به گونه ای رفتار كند كه مطمئن باشد دینش محفوظ می ماند. چنین كسی در موارد مشكوك قطعاً احتیاط می كند و بی باكانه وارد آنها نمی شود؛ درست مانند كسی كه از كنار درّه هولناكی عبور می كند كه اگر از لبه آن حركت كند، از سقوط در آن ایمن نیست و لذا احتیاط می كند و قدری با لبه پرتگاه فاصله می گیرد تا مطمئن باشد كه با یك لغزش كوچك به تَهِ درّه سقوط نخواهد كرد.

با این ترتیب، ورع، حكم نخ تسبیح را دارد كه همه دانه های آن را در كنار هم نگه می دارد و عبادات هم حكم دانه های تسبیح را دارند. تا

ص: 126

وقتی این نخ سالم است، دانه ها در كنار هم قرار گرفته و منظّم هستند؛ و اگر این نخ پاره شود، دانه ها هم می ریزند و دیگر تسبیحی باقی نمی ماند. امام زین العابدین علیه السلام می فرمایند:

اَلوَرَعُ نِظامُ العِبادَةِ. فَاِذَا انقَطَعَ الوَرَعُ، ذَهَبَتِ الدِّیانَةُ. كَما اَنَّهُ اِذَا انقَطَعَ السِّلكُ اتَّبَعَهُ النِّظامُ.(1)

ورع به رشته درآورنده عبادات است. اگر ورع بریده شود، دینداری هم می رود. همان طور كه اگر رشته پاره شود، رشته شده هم به دنبال آن از هم می پاشد.

بنابراین رعایت واجبات و اجتناب از محرّمات كه جدّیّتِ در آن، اجتهاد نامیده می شود، باید با حالت ورع توأم باشد تا دین انسان را حفظ كند. لذا امام صادق علیه السلام فرموده اند كه اجتهاد بدون ورع مفید فایده نیست:

اِعلَم اَنَّهُ لایَنفَعُ اجتِهادٌ لاوَرَعَ فیهِ.(2)

بدان كه اجتهادی كه ورع در آن نباشد، فایده ندارد و نتیجه نمی بخشد.

ظاهراً فایده مورد نظر كه با اجتهاد تنها به دست نمی آید، حفظ و مراقبت از دین است كه این كار فقط از ورع برمی آید. شخصی از امام صادق علیه السلام می پرسد: «ما الَّذی یُثبِتُ الایمانَ فِی العَبدِ؟»: چه چیزی ایمان را در بنده ثابت می گرداند؟ حضرت می فرمایند:


1- 1- بحارالانوار، ج70، ص308، ح37، از امالی طوسی.
2- 2- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب الورع، ح1.

ص: 127

اَلَّذی یُثبِتُهُ فیهِ الوَرَعُ.(1)

آنچه ایمان را در بنده ثابت می گرداند، ورع است.

پس معلوم می شود كه اجتهاد با ورع متفاوت است و در عین حال هر دو باید در كنار هم باشند. البتّه ورع از اجتهاد بالاتر است. حدّ بالای اجتهاد ترك گناهان است و بالاترین مرتبه ورع، توقّف كردن در امور شبهه ناك می باشد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

اَورَعُ النّاسِ مَن وَقَفَ عِندَ الشُّبهَةِ... . اَشَدُّ النّاسِ اجتِهاداً مَن تَرَكَ الذُّنُوبَ.(2)

باورع ترین مردم كسی است كه در موارد شبهه ناك توقّف كند... . سخت كوش ترین مردم كسی است كه گناهان را ترك كند.

كمك به اهل بیت علیهم السلام از طریق ورع

در پایان بحث از ورع این نكته را متذكّر می گردیم كه: طبق آنچه در حلقه دوم گذشت، اصل دین همانا اعتقاد به امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام و تسلیم به ایشان است كه حقیقت اسلام و ایمان نیز همین است. ولی آنچه این اصل را از تباهی حفظ می كند، روحیه پاسداری و مراقبت از آن به وسیله رعایت احكام الهی است كه همان ورع می باشد. به همین جهت ائمّه علیهم السلام كه خود را به امر خدا متكفّل دستگیری و نجات دوستانشان می دانند، سفارش زیادی به «ورع» كرده اند با این تعبیر كه رعایت ورع، كمكی است كه دوستداران


1- 1- بحارالانوار، ج70، ص304، ح19، از خصال.
2- 2- بحارالانوار، ج70، ص305، ح25، از خصال.

ص: 128

اهل بیت علیهم السلام به خود ایشان می كنند. امام صادق علیه السلام به یكی از دوستداران خود فرمودند:

وَاللهِ اِنَّكُم لَعَلی دینِ اللهِ وَ مَلائِكَتِهِ. فَاَعینُونا عَلی ذلِكَ بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ.(1)

قسم به خدا شما بر دین خدا و فرشتگان او هستید. پس ما را نسبت به این امر (دین خودتان) با ورع و اجتهاد یاری نمایید.

سفارش امام علیه السلام این است كه ما را برای حفظ دین خودتان یاری كنید. با اینكه حفظ دین ما علی الظّاهر به خود ما مربوط می شود، ولی ایشان به خاطر علاقه ای كه به عاقبت به خیری دوستانشان دارند و خود را ولیّ و سرپرست آنها می دانند، نمی توانند نسبت به حفظ دین آنها بی تفاوت باشند. در واقع لطف و عنایت ایشان باید از اهل ولایت دستگیری كند تا در لغزشگاهها سقوط نكنند و بتوانند خود را حفظ نمایند. كاری كه از ما برمی آید، این است كه آنها را به وسیله ورع و اجتهاد در نجات خودمان كمك و یاری نماییم و با گناه كردن، آنها را در نجات دادن خود به زحمت نیندازیم. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

عَلَیكُم بِالوَرَعِ. فَاِنَّهُ الدّینُ الَّذی نُلازِمُهُ وَ نَدینُ اللهَ بِهِ وَ نُریدُهُ مِمَّن یُوالینا. لاتُتعِبُونا بِالشَّفاعَةِ.(2)

بر شماست رعایت كردن ورع. بدرستی كه ورع آن دینی است كه ما ملتزم به آن هستیم و خدا را به وسیله آن بندگی می كنیم و


1- 1- بحارالانوار، ج70، ص306، ح27، از امالی طوسی و امالی مفید.
2- 2- بحارالانوار، ج70، ص306، ح29، از امالی طوسی.

ص: 129

همین را از اهل ولایت و محبّت خود می خواهیم. ما را به خاطر شفاعت كردن به سختی و زحمت نیندازید!

آنچه بالأخره انسان را نجات می دهد و باعث سعادت اخروی اوست، همانا شفاعت اهل بیت علیهم السلام می باشد. وقتی كه فرشتگان مقرّب خدا و پیامبران فرستاده شده او و مؤمنان امتحان شده خدا، احتیاج به شفاعت ایشان دارند، حساب ما بندگان گناهكار كاملاً روشن است. حضرت امام كاظم علیه السلام می فرمایند:

اِذا كانَت لَكَ حاجَةٌ اِلَی اللهِ فَقُل: اَللّهُمَّ اِنّی اَساَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍوَ عَلِیٍّ... فَاِنَّهُ اِذا كانَ یَومُ القِیامَةِ لَم یَبقَ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لانَبِیٌّ مُرسَلٌ وَ لامُؤمِنٌ مُمتَحَنٌ اِلّا وَ هُوَ یَحتاجُ اِلَیهِما فی ذلِكَ الیَومِ.(1)

اگر نیازی به درگاه الهی داشتی، پس بگو: خدایا، به حقّ محمّد و علی از تو درخواست می كنم كه ... زیرا وقتی روز قیامت شود، هیچ فرشته مقرّب و هیچ پیغمبر مرسل و هیچ مؤمن امتحان شده ای نمی ماند مگر آنكه در آن روز به این دو نفر احتیاج دارد.

البتّه نیاز معصومان (اعمّ از پیامبران و فرشتگان) به اهل بیت علیهم السلام به خاطر نجات از عذاب الهی نیست، بلكه دستگیری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و علی علیه السلام از آنها برای بالا بردن درجه و مقام آنهاست، امّا به طور كلّی هیچ كس در قیامت از شفاعت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بی نیاز نیست. امام


1- بحارالانوار - جلد 8 - ص 59 - ح 81

ص: 130

صادق علیه السلام می فرمایند:

مااَحَدٌ مِنَ الاَوَّلینَ وَ الآخِرینَ اِلّا وَ هُوَ یَحتاجُ اِلی شَفاعَةِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم یَومَ القِیامَةِ.(1)

هیچ كس از اوّلین و آخرین نیست مگر آنكه در روز قیامت محتاج شفاعت حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم می باشد.

البتّه شفاعت اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از شفاعت ایشان جدا نیست و كسی را كه آنها شفاعت كنند، مانند این است كه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شفاعت كرده باشد. حال كه همه امید ما در عاقبت به خیری و سعادت اخروی به دستگیری و شفاعت اهل بیت علیهم السلام است، كاری نكنیم كه ایشان را در شفاعت كردن خود به زحمت بیندازیم. به همین جهت ما را به ورع توصیه فرموده اند تا با رعایت آن، بدون آنكه پیشوایان خود را به رنج و زحمت اندازیم، مورد شفاعت آنها قرار بگیریم - ان شاء الله تعالی.


1- 1- بحارالانوار، ج8، ص42، ح31، از محاسن برقی.

ص: 131

فصل نهم: نصرت امام عصر علیه السلام

درس یازدهم: نصرت امام عصر علیه السلام

یاری كردن خداوند

در قرآن كریم می خوانیم:

«اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُركُم وَ یُثَبِّت اَقدامَكُم».(1)

اگر خداوند را یاری كنید، او شما را یاری می كند و ثابت قدم می دارد.

«وَ لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُهُ».(2)

و خداوند قطعاً یاری كننده خود را یاری می كند.

یاری كردن خداوند چگونه است؟ فرض یاری رساندن به خداوند


1- 1- محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم/7.
2- 2- حج/40.

ص: 132

چگونه محقّق می شود؟ پاسخ این سؤال از حدیثی كه در حلقه دوم آوردیم، روشن می شود. در آن حدیث، امام صادق علیه السلام معنای رضا و غضب خداوند، جنگ با خداوند و اطاعت از او، به تأسّف آوردن خداوند و بیعت با او و امثال اینها را توضیح دادند. خلاصه اش این بود كه همه اینها به اولیای خدا و برگزیدگان او برمی گردد، آنگاه خداوند همه را به خودش نسبت داده است. اطاعت از خدا به اطاعت از ولیّ خداست، بیعت با خدا به معنای بیعت با ولیّ او، جنگیدن با خدا به معنای جنگیدن با ولیّ خدا و ... و به طور كلّی صفاتی كه از آن مخلوقات است و منسوب به خدای متعال نمی شوند، همگی چنین معنایی را می رسانند.(1)

با توجّه به این معیار كلّی، می توان گفت كه منظور از یاری رساندن به خدا، یاری كردن اولیای اوست. در حقیقت كسی كه ائمّه علیهم السلام را یاری كند، خداوند را یاری كرده است. پس وعده نصرت الهی شامل حال كسانی می شود كه امامان خود را یاری كنند. این یكی دیگر از وظایف اهل معرفت و از مهمترین آثار آن می باشد.

البتّه در زمان غیبت امام علیه السلام شكل یاری رساندن، با آنچه در زمان حضور امام میسّر است، متفاوت می باشد. به همین جهت در بحث انتظار «قصد یاری كردن امام علیه السلام» را مطرح كردیم و روشن شد كه بر طبق احادیث، كسی كه در زمان غیبت امام زمانش، قصد و تصمیم جدّی بر یاری كردن ایشان در زمان ظهور داشته باشد، خداوند ثواب و پاداش این كار را به او عنایت می فرماید.


1- 1- ر.ك: درس بیستم از حلقه دوم.

ص: 133

امّا غیر از قصد و نیّت نصرت كه بسیار مهمّ و لازم است، منتظر ظهور باید به عنوان نصرت امام در زمان غیبت ایشان نیز هرچه از دستش برمی آید، انجام دهد.

یاری كردن امام غایب

نصرت امام علیه السلام در غیبت ایشان نیز امكان پذیر است. امام حسین علیه السلام فرمودند:

فَقَد اَخبَرَنی جَدّی اَنَّ وَلَدِیَ الحُسَینَ یُقتَلُ بِطَفِّ كَربَلاءَ غَریباً وَحیداً عَطشاناً. فَمَن نَصَرَهُ فَقَد نَصَرَنی وَ نَصَرَ وَلَدَهُ القائِمَ. وَ مَن نَصَرَنا بِلِسانِهِ، فَاِنَّهُ فی حِزبِنا یَومَ القِیامَةِ.(1)

جدّم به من خبر داد كه: فرزندم حسین در بیابان كربلا، غریب و تنها و با لب تشنه كشته می شود. پس هركه او را یاری كند، مرا و فرزندش قائم را یاری كرده است. و هركس ما را به زبانش یاری كند، روز قیامت در حزب ما خواهد بود.

این سخن را سیّدالشّهدا علیه السلام در شب عاشورا برای اصحاب خود بیان فرمودند و معنایش این است كه هركس به هر وسیله ای كه می تواند، باید امام و پیشوای خود را یاری كند. این امر در زمان غیبت امام علیه السلام فضیلت خاصّی پیدا می كند. امام هفتم علیه السلام در این مورد فرمودند:

اَما عَلِمتَ اَنَّ اَفضَلَ الشُّهَداءِ دَرَجَةً یَومَ القِیامَةِ مَن نَصَرَ اللهَ وَ رَسُولَهُ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِظَهرِ الغَیبِ وَ رَدَّ عَنِ اللهِ وَ رَسُولِهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم.(2)


1- 1- مكیال المكارم، ج1، ص507، از معالی السّبطین.
2- 2- بحارالانوار، ج25، ص313، ح77، از كشّی.

ص: 134

آیا نمی دانی كسی كه خدا و رسول او را در غیاب (ایشان) یاری كند و از خدا و رسول او دفاع نماید، از با فضیلت ترین شهدا در روز قیامت خواهد بود.

پس شرطِ یاری و دفاع از خدا و رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم و امام علیه السلام، حضور ایشان نیست و در غیابِ امام علیه السلام هم می توان ایشان را یاری كرد.

یاری كردن امام علیه السلام با زبان

یاری در زمان غیبت، به شكلهای مختلفی امكان پذیر است.(1) یكی از آن موارد یاری با زبان است. به طور كلّی كسی كه با زبانش دلها را متوجّه اهل بیت علیهم السلام كند و مردم را به یاد ایشان بیندازد، چه با گفتن مرثیه یا سرودن شعر یا ذكر فضایل ایشان و چه با بیان علوم و معارف آنها كه از طریق نقل و شرح احادیث ایشان میسّر است، همه اینها از مصادیق یاری كردن با زبان است كه در زمان غیبت هم امكان پذیر می باشد.

دِعبِل خُزاعی از مدّاحان اهل بیت علیهم السلام و مرثیه خوانان ایشان بود. یك بار در ایّام عاشورا خدمت حضرت رضا علیه السلام رسید. وقتی چشمان حضرت به او افتاد فرمودند:

مَرحَباً بِكَ یا دِعبِلُ! مَرحَباً بِناصِرِنا بِیَدِهِ وَ لِسانِهِ!

خوش آمدی ای دعبل! یاری كننده ما با دست و زبانش خوش آمد!


1- 1- اقسام یاری رساندن به امام عصر علیه السلام - قلبی، زبانی و عملی - در حلقه های بعدی این سلسله درس ها در بحث «غربت» به تفصیل بیان خواهد شد.

ص: 135

بعد حضرت در كنار خود برای دعبل جا باز كرده، او را پهلوی خود نشاندند. سپس از او خواستند تا شعری در مصیبت جدّ غریبشان امام حسین علیه السلام بخواند و به او فرمودند:

یا دِعبِلُ، اِرثِ الحُسَینَ علیه السلام. فَاَنتَ ناصِرُنا وَ مادِحُنا ما دُمتَ حَیّاً. فَلاتَقصُر عَن نَصرِنا مَااستَطَعتَ.(1)

ای دعبل، برای حسین علیه السلام مرثیه بخوان. تو تا پایان عمر یاری كننده و مدح كننده ما هستی. پس در یاری كردن ما تا می توانی كوتاهی مكن.

این سفارش امام هشتم علیه السلام متوجّه مؤمنان زمان غیبت هم هست كه از هر طریقی كه می توانند امام خود را یاری كنند. به طور كلّی هر اقدامی كه در جهت ترویج و اعتلای نام و یاد ائمّه علیهم السلام و نشر علوم و معارف آنها صورت بگیرد، از مصادیق «نصرت» ایشان است و وعده نصرت خداوند شامل حال همه كسانی كه در این جهات حركت كنند، می شود. وعده این بود كه آنها را یاری كند و ثابت قدم بدارد. این بزرگترین نوید به دوستداران امام علیه السلام در زمان غیبت است كه خطر بی دینی و لغزش، بیش از هر زمان دیگری آنها را تهدید می كند. بنابراین كسی كه می خواهد مشمول این لطف بزرگ خداوند قرار گیرد و خود را در پناه نصرت و تأیید الهی ایمن سازد، باید تا جایی كه می تواند و از هر راه ممكن نسبت به یاری اهل بیت علیهم السلام همّت ورزد تا خدا هم او را از خطرات زمان غیبت حفظ فرماید و در لغزشگاهها از او دستگیری نماید.


1- 1- بحارالانوار، ج45، ص257، ح15.

ص: 136

مظهر لطف و رحمت خدا، وجود مقدّس امام زمان علیه السلام است و كسی كه به نحوی ایشان را یاری كند، لطف و عنایت آن حضرت را به سوی خود جلب كرده و خود را به این وسیله در معرض تابش نور رحمت الهی قرار داده است.

یكی از مصادیق یاری آن حضرت به زبان كه سبب سرور و شادمانی ایشان می گردد، دعا برای تعجیل فرجشان است. امام علیه السلام این كار را به منزله احسانی از جانب دعاكننده به خود تلقّی می كنند و لذا آن را بدون پاسخ نمی گذارند. كسی كه برای امام علیه السلام دعا می كند، با این كار، دعای خیر ایشان را به سوی خود متوجّه می سازد و مورد احسان حضرت قرار می گیرد.

در زمان متوكّل عبّاسی شخصی به نام عبدالرّحمن در اصفهان سكونت داشت كه شیعه بود. از او پرسیدند: چطور به امامت حضرت علیّ النّقی علیه السلام معتقد شدی؟ گفت: جریانی را مشاهده كردم كه سبب شیعه شدن من شد. من مرد فقیری بودم كه زبان و جرأت خوبی داشتم. در یكی از سالها اهل اصفهان مرا با جمع دیگری برای شكایت به دربار متوكّل فرستادند. وقتی به آستانه دربار رسیدیم، دستوری از جانب متوكّل برای احضار علیّ بن محمّد الرضا علیهما السلام صادر شد. به یكی از حاضران گفتم: این مرد كه دستور احضارش داده شده، كیست؟ گفت: او یكی از علویّون است كه رافضی ها به امامتش معتقد هستند. بعد گفتند: به نظر می رسد كه متوكّل او را برای كشتن احضار می كند. گفتم: من از اینجا نمی روم تا آنكه این مرد را ببینم چگونه شخصی است.

عبدالرّحمن می گوید: او سوار بر اسب آمد در حالی كه مردم طرف

ص: 137

راست و چپِ او صف كشیده، به او می نگریستند. همین كه او را دیدم، محبّتش در دلم افتاد. شروع كردم در دل برای او دعا كردن كه خدا شرّ متوكّل را از او دفع كند. او در میان مردم پیش می آمد در حالی كه به یال اسبش نظر داشت و به چپ و راست نگاه نمی كرد و من در دل به دعا در حقّ او مشغول بودم. همین كه مقابل من رسید، به من رو كرد و گفت:

اِستَجابَ اللهُ دُعاءَكَ. وَ طَوَّلَ عُمرَكَ. و كَثَّرَ مالَكَ وَ وَلَدَكَ.

خداوند دعایت را مستجاب كند. و عمرت را طولانی نماید. و مال و فرزندت را زیاد سازد.

از هیبت او به خود لرزیدم و در بین همراهانم افتادم. پرسیدند: حالت چطور است؟ گفتم: خیر است؛ و به آنها چیزی نگفتم. پس از این ماجرا به اصفهان برگشتیم و خداوند به بركت دعای او راههای درآمدی بر من گشود كه در نتیجه امروز فقط دارایی داخل منزل من یك میلیون درهم است غیر از داراییهایی كه در خارج از منزل دارم. خداوند ده فرزند به من داد در حالی كه از عمرم هفتاد و چند سال می گذرد. من معتقد به امامت آن كسی هستم كه آنچه را در دلم بود، دانست و خدا دعای او را در حقّ من مستجاب فرمود.(1)

این نمونه كوچكی است از احسان امام علیه السلام به كسی كه در حقِّ ایشان دعا كرد در حالی كه او در آن وقت، قائل به امامت حضرت نبود. حال اگر یك فردِ معتقد به امامت و ولایت در حقّ امام زمان خود دعایی كند كه بیش از هر چیز دیگری ایشان را مسرور می سازد - یعنی تعجیل فرج - آیا امكان دارد كه این احسان از چشمانِ آن حضرت مخفی


1- 1- خرائج قطب راوندی، ج1 ص 392 و 393.

ص: 138

بماند؟! آیا ممكن است ایشان توجّه و عنایتی به دعاكننده نداشته باشند؟! حاشا و كّلا! وعده خدا این است كه یاری كننده خود را توسّط امام علیه السلام یاری می كند.

پرسش های مفهومی از درس 8 تا 11

1- دو ویژگی كه اهل زمان غیبت را از مردم همه زمانها برتر می كند، چیست؟

2- یك معنای محتمل برای فرمایش: «نیّةُ المؤمن خیرٌ مِن عمله» چیست؟

3- چگونه می توان فرج همه اولیاء و برگزیدگان الهی را طلب كرد؟

4- چگونه غیبت برای شخصی به منزله مشاهده می شود؟

5- منظور از فرمایش: «فَاحضِرونا جمیعاً» چیست؟

6- ضمن بیان معنای «اجتهاد» و «ورع» توضیح دهید چگونه به وسیله این دو می توان اهل بیت علیهم السلام را یاری كرد؟

7- در مورد آیه شریفه: «اِن تَنصُرُوا الله یَنصُركُم» توضیح دهید چگونه یاری خداوند محقّق می شود؟

ص: 139

فصل دهم: وفای به عهد الهی

درس دوازدهم: عهد بستن با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه علیهم السلام

عهد الهی در قرآن

در قرآن كریم به طور متعدّد از عهد و پیمان خداوند سخن گفته شده و بر لزوم وفای به آن تأكید رفته است. در جایی فرموده است:

«إنَّما یَتَذَكَّرُ اُولُوالاَلبابِ،. الَّذینَ یُوُفُونَ بِعَهدِ اللهِ وَ لایَنقُضُونَ المیثاقَ.»(1)

تنها صاحبان خرد متذكّر می شوند، كسانی كه به عهد خداوند وفا می كنند و پیمان را نمی شكنند.

در ادامه همین آیات سخن از عهدشكنان مطرح شده است:


1- 1- رعد/ 19 و 20.

ص: 140

«وَ الَّذینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللهِ مِن بَعدِ میثاقِهِ... اُولئِكَ لَهُمُ اللَّعنَةُ وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ.»(1)

و آنان كه عهد خداوند را - پس از پیمان گرفتنش - می شكنند... همان كسانی هستند كه به دوری (از رحمت الهی) و عاقبت بَد گرفتار می گردند.

مطابق آنچه ائمّه علیهم السلام تفسیر فرموده و بر اهمّیّت و ضرورت آن تأكید كرده اند(2)، عهد خداوند در این آیات، همان پیمانی است كه در خصوص امامت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان بعدی گرفته شده است.

نمونه دیگر در آیات شریفه قرآن، این است:

«أَوفُوا بِعَهدی اُوفِ بِعَهدِكُم.»(3)

به عهد من وفا كنید تا من به عهد شما وفا نمایم.

از امام صادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه چنین نقل شده است:

أَوفُوا بِوِلایَةِ عَلیِّ بنِ اَبیطالِبٍ فَرضٌ مِنَ اللهِ اُوفِ لَكُم بِالجَنَّة.(4)

به ولایت علیّ بن ابیطالب علیه السلام - كه از جانب خداوند واجب است - وفا كنید تا من به (وعده خود در مورد) بهشت وفا كنم.

در مورد همین عهد الهی است كه امام صادق علیه السلام فرمودند:


1- 1- رعد/25.
2- 2- ر.ك: تفسیر علیّ بن ابراهیم قمّی ذیل آیات فوق.
3- 3- بقره/40.
4- 4- تفسیر فرات بن ابراهیم كوفی، ص58.

ص: 141

نَحنُ عَهدُ اللهِ فَمَن وَفی بِعَهدِنا فَقَد وَفی بِعَهدِ اللهِ.(1)

ما عهد خداوند هستیم، پس هركس به عهد ما وفا كند، عهد خداوند را وفا كرده است.

سابقه عدم وفا به عهد خداوند

ابن عبّاس نقل كرده كه پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از نزول این آیه چنین فرمودند:

به خدا قسم «آدم علیه السلام» از دنیا رفت در حالیكه از قوم خود برای وفا به عهد فرزندش «شیث علیه السلام» پیمان گرفته بود، امّا آنها وفا نكردند، «نوح علیه السلام» نیز در حالی از دنیا رفت كه برای وصیّش «سام» از قوم خود تعهّد گرفته بود، امّا امّت او (به عهد خویش) وفا نكردند، «ابراهیم علیه السلام» هم وقتی از دنیا رفت از قومش بر وفای به عهد در مورد وصیّ خود «اسماعیل علیه السلام» پیمان گرفته بود، امّا امّتش (به آن عهد) وفا نكردند. همچنین «موسی علیه السلام» از دنیا رفت در حالیكه از قوم خود بر وفا به عهد وصیّش «یوشع بن نون علیه السلام» پیمان گرفته بود، امّا امّتش وفا ننمودند. «عیسی بن مریم علیه السلام» نیز به آسمان برده شد در حالیكه با قوم خود برای وفا به عهد وصیّش «شمعون بن حمون الصفا علیه السلام» معاهده بسته بود، امّا امّت او (به آن عهد) وفا نكردند.

من هم به همین زودی از شما جدا می شوم و از میانتان می روم در حالیكه با امّت خود در مورد «علیّ بن ابیطالب علیه السلام» عهد


1- 1- اصول كافی، كتاب الحجّة، باب انّ الائمّة معدن العلم، ح3.

ص: 142

بسته ام ولی آنها همچون امّت های پیشین با وصیّ من مخالفت نموده، او را نافرمانی می كنند.

سپس فرمودند:

اَلا وَ إنّی مُجَدِّدٌ عَلَیكُم عَهدی فی عَلیٍّ «فَمَن نَكَثَ فانّما یَنكُثُ عَلی نَفسِهِ وَ مَن أَوفی بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللهَ فَسَیُؤتیه اَجراً عَظیماً».(1)

آگاه باشید، من عهد خود را با شما در مورد علیّ علیه السلام تجدید می نمایم، «پس هركه عهدشكنی كند، به ضرر خود عهد شكنی نموده و هركس به عهدی كه با خداوند بسته وفادار باشد، (خداوند) اجر بزرگی به او خواهد بخشید.»

جزئیّات عهد الهی در مورد امامت

در ادامه سخن، مطالبی را در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند كه در حقیقت بیان جزئیّات عهد خداوند با مردم در حقّ ایشان است:

- ای مردم! همانا علیّ علیه السلام، امام شما بعد از من و جانشین من بر شماست. او وصیّ من، وزیر من، برادرم و یاورم و همسر دخترم و پدر فرزندانم و صاحب شفاعت و حوض (كوثر) و پرچم من می باشد. هركه او را انكار نماید، مرا انكار نموده و هركس مرا انكار كند، خدای عزّوجل را انكار كرده است. هر كه به امامت او اقرار نماید، به نبوّت من اقرار كرده و هركس به نبوّت من اقرار كند، به وحدانیّت خدای عزّوجل اقرار نموده است.

- ای مردم! هركه نافرمانی علی علیه السلام را بكند، نافرمانی مرا نموده و


1- 1- قسمتی از آیه 10 سوره فتح.

ص: 143

هركس مرا نافرمانی كند، خدای عزّوجل را نافرمانی كرده است و هر كه از علی علیه السلام اطاعت كند، مرا اطاعت نموده و هركس مرا اطاعت كند، خداوند را اطاعت نموده است.

- ای مردم! هركس در گفتار یا كردار با علی علیه السلام مخالفت نماید و او را تخطئه كند، با من از در مخالفت وارد شده و هركه با من مخالف باشد، با خداوند، بر فراز عرش او مخالفت نموده است.

- ای مردم! هركس دیگری را به جای علی علیه السلام به عنوان امام برگزیند همانا دیگری را به جای من به عنوان پیامبر اختیار كرده و هركه دیگری را به جای من به پیامبری اختیار كند، پروردگاری را به جای خداوند عزّوجل برگزیده است.

- ای مردم! همانا علی علیه السلام سرور اوصیاء و پیشوای نیكان سپیدرو و مولای مؤمنان است. دوستش دوست من و دوست من دوست خداست و دشمنش دشمن من و دشمن من دشمن خداست.

ضرورت وفا به عهد امامت در همه زمانها

پس از بیان این حقایق در حقّ امیرالمؤمنین علیه السلام آیه شریفه را چنین توضیح فرمودند:

اَیُّهَا النّاسُ اَوفُوا بِعَهدِ اللهِ فی عَلیٍّ یُوفِ لَكُم فی الجَنَّةِ یَومَ القِیامَة.(1)

ای مردم به عهد خداوند در مورد علیّ علیه السلام وفا كنید تا او (خداوند) روز قیامت برای شما (به وعده خود) در مورد بهشت وفا كند.


1- 1- معانی الاخبار، ص 372 و 373.

ص: 144

آنچه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند، توضیح عهد خداوند با مردم در مورد ایشان است تا هركس، خواهان وفا به این عهد باشد، راه عملی آن را بداند. این عهد در مورد سایر ائمّه علیهم السلام نیز عیناً جاری است.

بنابراین مردم زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به همان وظیفه ای كه نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام داشتند، در مورد سایر ائمّه علیهم السلام نیز مكلّف بودند؛ هرچند كه هیچیك از آنها زمان حضور اكثر آن بزرگواران را درك نكردند، آنها به لحاظ قلبی و اعتقادی موظّف بودند كه آنچه را پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره امیرالمؤمنین فرموده اند، نسبت به جانشینان ایشان هم ملتزم باشند. همین وظیفه برای مردم زمان های بعد تا روز قیامت هم وجود داشته و دارد. دین اسلام یك دین جهانی و ابدی است، بنابراین احكان آن - به خصوص احكام اعتقادی - اختصاص به زمان خاصّ و منطقه یا مردم خاصّی ندارد. پس همه آنچه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در توضیح عهد خداوند، نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند، برای همه انسانها در همه زمانها و نسبت به همه ائمّه علیهم السلام ساری و جاری بوده و هست. این حقیقت را پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در زمان حیات خود بارها اعلان فرموده اند و این اعلان گاهی عمومی و گاهی هم برای افراد خاصّی بوده است.

آخرین و مهمترین اعلان عهد امامت

آخرین اعلان عمومی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در مورد این عهد الهی، روز هجدهم ذیحجّه سال دهم هجری، در بازگشت از حجّة الوداع بود. این بار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مفصّل تر و مشروح تر از همه دفعات گذشته، این

ص: 145

پیمان خدایی را باز گفتند و از مردم حاضر، بر التزام به این عهد و پیمان به اشكال مختلف بیعت خواستند. سپس آیه شریفه ذیل را تلاوت فرمودند:

«اِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَكَ اِنَّما یُبایِعُونَ اللهَ یَدُ اللهِ فَوقَ اَیدیهِم فَمَن نَكَثَ فَإنَّما یَنكُثُ عَلی نَفسِهِ وَ مَن اَوفی بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللهَ فَسَیُؤتیه اَجراً عظیماً(1)»

كسانی كه با تو بیعت می كنند در واقع با خدا بیعت می كنند، دست خداوند بالای دست آنان است. پس هركس این (بیعت) را بشكند، - این شكستن - به ضرر خود اوست و هركس به عهدی كه با خدا بسته، وفادار باشد، خداوند به او اجر بزرگی عنایت خواهد كرد.

هر چند كه خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام، نیازی به این بیعت نداشته و ندارند و هرچند ملزم بودن به این عهد و پیمان در جهت منافع خود مردم بوده و هست، امّا خداوند به اهل وفا به این میثاق، وعده پاداش عظیم داده است. بالاترین سودی كه از این پایمردی برای فرد حاصل می گردد، تحقّق ایمان است؛ چرا كه ایمان جز با ثابت قدمی بر سر این پیمان محقّق نمی گردد و هركس از این اولیای الهی روی گرداند، از خداوند رو گردان شده است.

چگونگی عهد بستن با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه علیهم السلام

حال باید دید این بیعت چگونه حاصل می گردد و مردم همه نسلها تا قیامت چگونه می توانند با پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امامان خود بیعت


1- 1- سوره فتح، آیه 10.

ص: 146

كنند تا در زمره عهد بستگان با خداوند درآیند.

مرحوم آیة الله سیّد محمّد تقی موسوی اصفهانی - نویسنده كتاب شریف مكیال المكارم رحمه الله - این بیعت را عهد مؤكّد و پیمان وثیق با خدا و رسولش شمرده و تحقّق آن را موكول به دو امر دانسته است:

اوّل: تصمیم قلبی محكم و ثابت بر اطاعت امر امام علیه السلام و یاری كردن او با نثار جان و مال.

دوم: اظهار زبانی آنچه در هنگام بیعت قصد نموده و دل بر آن نهاده.

و سپس اضافه كرده است:

گاهی بیعت در مورد دست در دست هم گذاردن بكار می رود همچنانكه در بعضی از اوقات بین عربها مرسوم و متداول بوده كه پس از اتمام بیع - خرید و فروش - یا بیعت - پیمان بستن - به هم دست می دادند.

... البتّه مخفی نماند كه خود دست به هم دادن، بیعت حقیقی نیست، بلكه این كار نشانه وقوع و تمامیّت بیعت است و ظاهراً اطلاق بیعت و مبایعه بر «صفقه»(1) - دست دادن - از باب نامیدن مسبّب به اسم سبب می باشد و اصل و حقیقت بیعت، عهد و پیمان شدید و مؤكّد است... هر چند كه با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و امام علیه السلام با دست بیعت نكرده باشد، همچنانكه بیشتر مؤمنانی كه در زمان امامان علیهم السلام بوده اند، چنین وضعی داشته اند.


1- 1- دست دادن. «صفقه» را در مورد بیعت كردن نیز بكار می برند چنانكه اهل لغت یاد كرده اند. گویند: صفقة رابحة یا خاسرة یعنی بیعتی سودمند یا زیانبار مكیال المكارم، ج2، تكلیف 34.

ص: 147

بنابراین هرچند كه دست به هم دادن از نشانه های بیعت است، امّا بیعت، موكول به این عمل نیست و البتّه هر دست به هم دادنی را هم بیعت نمی گویند، بلكه التزام قلبی، اوّلین شرط تحقّق آن می باشد. مرحوم صاحب مكیال در حكم بیعت فرموده است:

بیعت به معنی اوّل بر همه افراد - از مرد و زن، برده و آزاد - واجب است، بلكه ایمان جز به آن تحقّق نمی یابد، چون ایمان همان التزام به اطاعت فرمان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و امام علیه السلام با دل و زبان و تسلیم بودن به ایشان و یاری نمودنشان با جان و مال می باشد.(1)

بنابراین پذیرش قلبی بیعت با خدا و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه هدی علیهم السلام در تحقّق این «مصافقه» واجب است. البتّه اگر اولی الامر به اقرار زبانی یا دست دادن دستور دهند، بنابر امر ایشان، این اعمال، واجب می گردد؛ هر چند كه شرط تحقّق بیعت نیست.

تجدید بیعت

مردم دوران غیبت حضرت مهدی علیه السلام، هرچند نمی توانند با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و امام خویش «مصافقه» كنند و دست بیعت دهند، امّا با پایبندی بر موالات و تسلیم نسبت به امام علیه السلام می توانند در زمره بیعت كنندگان با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم درآمده، رستگار شوند.

چنانكه دانستیم، راه بیعت با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه هدی علیهم السلام منحصر به دست دادن ظاهری نیست، بلكه اصل آن، تعهّد قلبی نسبت به ولایت


1- 1- مكیال المكارم، ج2، تكلیف 34.

ص: 148

ایشان است و در مرتبه بعد، آشكار كردن آثار و لوازم این پیمان قلبی. این آثار باید بر همه اعضا و جوارح انسان ظاهر گردد كه یكی از آنها زبان اوست. بیعت با زبان در ادعیه مأثوری كه از ائمّه علیهم السلام تحت عنوان تجدید بیعت با ایشان نقل شده، مكرّر به چشم می خورد. این دعاها برای هر روز و هر جمعه و نیز اعیاد خاصّی مانند غدیر وارد شده است.

یكی از آنها تجدید عهدی است كه هر روز پس از نماز صبح خوانده می شود و ابتدای آن چنین است:

اَللّهُمَّ بَلِّغ مَولایَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ عَن جَمیعِ المُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ...

علّامه بزرگوار مرحوم مجلسی پس از نقل این دعای شریف فرموده است كه در برخی از كتابهای قدیمی پس از نقل آن گفته اند كه فرد، پس از دعا (به نشانه بیعت) دست راست خود را به دست چپ بزند.(1) دعای دیگر همان دعای معروف از امام صادق علیه السلام است كه به «دعای عهد» مشهور است و در ازای هر كلمه آن هزار حسنه برای خواننده اثبات و هزار سیّئه (بدی) از او محو می گردد.(2)

تجدید عهد دیگر، دعایی است كه پس از هر نماز واجب خوانده می شود و به فرموده امام صادق علیه السلام كسی كه آن را بخواند، توفیق دیدن حضرت بقیّة الله ارواحنا فداه او- در خواب یا بیداری- پیدا می كند.(3)


1- 1- بحارالانوار، ج102، ص111، به نقل از مصباح الزّائر.
2- 2- بحارالانوار، ج102، ص111 و 112، به نقل از مصباح الزّائر.
3- 3- بحارالانوار، ج86، ص61.

ص: 149

درس سیزدهم: پیمان بندگی (1)

اشاره

در درس گذشته با عهد الهی در مورد امامت آشنا شدیم و دانستیم كه محتوای این عهد، اطاعت كامل از ائمّه علیهم السلام است. آخرین اعلان این عهد توسّط پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در غدیر بود كه فرمودند:

مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ.(1)

قابل توجّه است كه این بخش خطبه در نقل اهل تسنّن هم آمده است. در مسند احمدبن حنبل نقل شده است كه:

اَخَذَ بِیَدِ عَلِیّ علیه السلام فقالَ آلَستُم تَعلَمُونَ اَنّی اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفُسِهِم؟ قالُوا: بَلی قال: اَلَستُم تَعلَمُونَ اَنّی اَولی بِكُلِّ مُؤمِن مِن نَفسِه؟ قالُوا: بَلی قال: فَاَخَذَ بِیَدِ عَلیّ علیه السلام. فَقالَ مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلیُّ مَولاه اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ. فضائل الخمسة، ج1، ص400. (پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: آیا می دانید كه من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارترم؟ گفتند: بله فرمود: آیا می دانید كه من نسبت به هر مؤمنی نسبت به خودش اولویّت دارم؟ گفتند: بله. پس دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود هركس من مولای اویم پس علی مولای اوست، خدایا دوستداران او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن شمار.


1- 1- كمال الدّین، ج2، باب33، ح9.

ص: 150

هركس من مولای او بوده ام، پس علی مولای اوست.

به همین جهت در این درس به توضیح كلمه «مولی» و لوازم مولویّت می پردازیم.

معانی مولی و عبد

كلمه «مولی» در عربی جزء اضداد است؛ یعنی به دو معنای كاملاً ضدّ یكدیگر بكار می رود. یكی از معانی آن «مالك و صاحب اختیار» و دیگری به معنای «عبد» می باشد.(1) این لغت در روایات و ادعیه مأثور و هم به صورت متضاد به كار رفته است. به عنوان نمونه در یكی از زیارات امام حسین علیه السلام، زائر به امامش چنین عرضه می كند:

اَنَا عبدُ اللهِ وَ مَولاك.(2)

در اینجا مولی مترادف با عبد به كار رفته است. امّا در اذن دخول سرداب مطهّر، خطاب به امام زمان علیه السلام می خوانیم:

مَولایَ فَاِن اَدرَكتُ اَیّامَكَ... فَها اَنَا ذا عَبدُكَ المُتَصَرِّفُ بَینَ اَمرِكَ وَ نَهیِكَ.(3)

مولای من، اگر ایّام ظهور تو را درك كنم... پس من همان غلام تو هستم كه مطابق با امر و نهی تو رفتار می كنم.


1- 1- المعجم الوسیط، ص1058.
2- 2- كامل الزّیارات، باب 79، ص218.
3- 3- بحارالانوار، ج102، ص118.

ص: 151

معنای اخیر مولی به صاحب اختیار و اولی به تصرّف برمی گردد. «مولی» در مقابل «عبد» به كسی اطلاق می شود كه خواستش بر خواست غلام، مقدّم باشد. به تعبیر دیگر «مولویّت» همان «آقایی كردن» است. مقام مولویّت برای عبدی مطرح است كه ملتزم به دستورات مولاست. روشن است كه این دو اصطلاح، لازم و ملزوم یكدیگر هستند. یعنی لازمه مولی بودن شخص این است كه عبدی داشته باشد وگرنه به او مولی گفته نمی شود و از سوی دیگر عبد بودن هنگام معنا دارد كه مولایی در میان باشد. لذا هر مولایی عبدی دارد و لازمه هر عبودیّتی نیز، مولویّت است. مولی و عبد مانند پدر و پسر مفاهیمی دارای دو طرف اند و یكطرفه صدق نمی كنند. اینگونه مفاهیم را «متضایفین» می نامند. ویژگی آنها این است كه هیچ یك از دو طرف بدون وجود طرف دیگر محقّق نمی شود. مثلاً مفهوم پدری بدون تحقّق مفهوم پسری تحقّق پیدا نمی كند، مفاهیم «بالا» و «پایین» نیز همینطورند، هیچ بالایی بدون پایین و بالعكس محقّق نمی شود. مفاهیم «مولی» و «عبد» نیز چنین هستند. لذا تحقّق دو معنای مولی و عبد را باید با هم بدانیم و توجّه داشته باشیم كه اگر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز غدیر، پیمان بر مولویّت اهل بیت علیهم السلام منعقد فرموده اند، در حقیقت از مردم عهد گرفته اند كه «عبد» ایشان باشند.

پس جا دارد كه درباره تعریف عبد و لوازم آن دقّت بیشتری مبذول گردد. در یكی از زیارات امام حسین علیه السلام كه به زیارت وارث معروف است، چنین آمده است:

اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَابنَ اَمیرِالمُؤمِنینَ عَبدُكَ وَ ابنُ عَبدِكَ وَ ابنُ

ص: 152

أمَتِكَ المُقِرُّ بِالرِّقِّ... قَصَدَ حَرَمَكَ وَاستَجارَ بِمَشهَدِكَ.(1)

سلام بر تو ای پسر امیرمؤمنان! غلام تو و پسر غلامت و پسر كنیزت در حالیكه اقرار كننده به غلامی توست... قصد حرم تو را كرده و مجاور با محلّ شهادت تو شده است.

در این عبارات، اظهار عبودیّت با اقرار به «رقّیّت» تثبیت گشته است. «رقّیّت» كه به معنای غلامی است، در مورد كسی اطلاق می شود كه دارای مالكی باشد. مولی از آنجا كه صاحب عبد است، نسبت به او مولویّت دارد؛ یعنی صاحب اختیار و مالك اوست.

شؤون مولی و عبد

كسی كه مالكیّت دارد، نسبت به ملك خود صاحب اختیار است یا می توانیم بگوئیم: مولویّت دارد. اگر كسی مالك دیگری بود، بر او حقّ مولویّت پیدا می كند و مملوك، غلام او می شود؛ این رابطه شبیه رابطه ای است كه در قدیم بین مولی و عبد برقرار بوده، مولی با پرداخت وجهی، مالك عبد می شده و غلام یا كنیز در حقیقت مملوك او بوده اند و همه شؤون غلامی یا كنیزی به دنبال مالكیّت مطرح می شده است. بدین ترتیب، مولی بر عبد خود، سلطنت و ولایت و حقّ امر و نهی و برتری و بزرگی و غلبه پیدا می كرده است.

مولویّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه علیهم السلام به جهت مالكیّتی است كه خداوند به ایشان اعطا كرده است. خداوند متعال، مالك حقیقی همه مخلوقات است و مالكیّت او «بالذّات» می باشد؛ یعنی دیگری او را


1- 1- بحارالانوار، ج101، ص199.

ص: 153

مالك نكرده و خداوند در مالكیّت خود بی نیاز و مستقلّ است. به عبارت دیگر، مالكیّت او بالغیر نیست و این مقام را به خودی خود داراست. اساساً خداست كه هركس را بر هرچه دارد، مالك نموده و همه مخلوقات به واسطه خداست كه دارائیهایشان را مالكند. در مالكیت به واسطه عطای دیگری، بی نیازی وجود ندارد؛ یعنی غیر خدا به خودی خود، هیچ ندارد و تنها مالك چیزهایی است كه خدا به او تملیك كرده و بخشیده است. پس حقّ مالكیّت حقیقی، تنها از آنِ خداست.

از سویی چون مولویّت برخاسته از مالكیّت است، پس مولویّت ذاتی و استقلالی نیز همانند مالكیّت اینچنینی، فقط از آن خداست و همه شؤون مولویّت، منحصر در او می باشد. همه مخلوقات بندگان او هستند و همانطور كه كسی به خودی خود و مستقلاً نمی تواند مالك باشد و استقلالی در مالكیّت ندارد، به خودی خود مولی هم نمی شود؛ چون همان طور كه گفتیم مولویّت از شؤون مالكیّت است. پس مولویّت هم فقط به واسطه اعطای الهی محقّق می شود و مولویّت مستقل و غیر وابسته برای غیر خدا منتفی است.

امّا همانطور كه غیر خدا به واسطه او مالك می شود، خداوند متعال می تواند شخص را در مالكیّت دیگری درآورد و دیگری را مولای او قرار دهد. البتّه حوزه مالكیّت مخلوقات بر یكدیگر را خداوند تعیین می كند. رابطه مولی و عبد كه میان دو نفر در قدیم بوده، «مالكیّت تشریعی» مولی بر عبد را در یك محدوده معیّن، ثابت می كرده است. مالكیّت تشریعی به این معناست كه طبق حكم خداوند مولی حقّ امر و

ص: 154

نهی كردن به غلام یا كنیز خود را در حدّی كه شرع معیّن كرده، دارا بوده است.

به همین صورت، خداوند متعال مالكیّت و ولایت را در حدّ وسیعی به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و سپس به امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمّه از نسل ایشان عطا كرده و قلمروی ولایت آنان را شامل امور تكوینی و تشریعی قرار داده است.(1) البتّه این ولایت در عین مطلق بودنش، به واسطه خداوند و حاصل عطای اوست و هیچ شباهتی با مالكیّت و ولایت ذاتی خدا ندارد. اهل بیت علیهم السلام به معنای حقیقی «ولیّ الله» هستند؛ یعنی خداوند متعال ایشان را ولیّ مطلق قرار داده است. بنابراین مقام «مولویّت» را از خدای متعال دارند و همواره در تداوم این مقام نیازمند اویند.

تفاوت عبودیّت در برابر خدا و در برابر ائمّه علیهم السلام

چنانكه پیشتر بیان شد، مولی و عبد لازم و ملزوم یكدیگرند و هر جا مولایی مطرح باشد، عبدی نیز وجود دارد. بنابراین خداوند متعال كه اهل بیت علیهم السلام را موالی مؤمنان قرار داده، در حقیقت به ایشان امر فرموده كه عبید آن بزرگواران باشند.

البتّه «عبدالله» بودن با عبد امام بودن تفاوت ماهوی دارد. همانطور كه بین مالكیّت و مولویّت خدا و اهل بیت علیهم السلام هیچ سنخیّتی وجود ندارد، بین عبودیّت نسبت به آنها نیز مشابهتی نخواهد بود؛ لذا به كار بردن تعابیری مانند «عبدالحسین» یا «عبدالعلی» و «عبدالمهدی» اشكالی ندارد و هیچ شركی را لازم نمی آورد، ولی معانی آنها با «عبدالله»


1- 1- البتّه ولایت تكوینی ائمّه علیهم السلام در این كتاب محلّ بحث نیست.

ص: 155

كاملاً متفاوت است.

معنای لغوی «عبد» و تفاوت آن با «عابد» خود، تأییدی بر این مطلب است. لغت «عبد» در عربی به معنای مملوك و رقیق (غلام) آمده است و جمع آن به صورت عَبید، عُبَد، اَعبُد، عُبدان و عِبدان به كار می رود، ولی «عابد» یعنی پرستش كننده و موحّد و جمع آن عَبَدَة، عُبَّد و عُبّاد است.(1) آنچه منحصر در خداست، پرستش و عبادت است كه برخاسته از مالكیّت و مولویّت استقلالی او می باشد و جز برای ذات متعال او فرض نمی شود. هیچ كس مجاز نیست كه غیر خدا را عبادت بكند و لذا برای مطیع غیر خدا تعبیر «عابد» به كار نمی رود و نمی توانیم بگوئیم عابِد ائمّه علیهم السلام هستیم. امّا كلمه عبد می تواند برای غیر خدا به كار رود و می توانیم بگوییم كه مؤمنان عبید ائمّه علیهم السلام هستند.

بنابراین آنچه باید نسبت به ائمّه علیهم السلام نفی شود، آن معنای بندگی است كه مختصّ خداوند و امری ذاتی برای او می باشد و از غیر خدا منتفی می شود؛ امّا آنچه درباره ائمّه طاهرین اثبات می گردد، معنای صحیح و مقبولی است كه به اطاعت كامل و بدون قید و شرط مؤمنان از آنان اشاره دارد. لذا در روایات می بینیم كه ائمّه علیهم السلام عبد بودن انسان ها نسبت به خود را نفی كرده و در عین حال ثابت نموده اند؛ به این معنا كه نسبت به همه مردم مولویّت بالله - به واسطه پروردگار - دارند.

امام رضا علیه السلام به اسحاق بن یعقوب كه در بین جمع بنی هاشم خدمت ایشان رسیده بود، فرمودند:

یا اِسحاقُ! بَلَغَنی اَنَّ النّاسَ یَقُولُونَ: اِنّا نَزعُمُ اَنَّ النّاسَ عَبیدٌ


1- 1- المعجم الوسیط، ص579.

ص: 156

لَنا. لا وَ قَرابَتی مِن رَسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم ما قُلتُهُ قَطُّ وَ لا سَمِعتُهُ مِن آبائی قالَهُ وَ لا بَلَغَنی عَن اَحَدٍ مِن آبائی قالَهُ وَلكِنّی اَقُولُ: النّاسُ عَبیدٌ لَنا فِی الطّاعَةِ، مُوالٍ لَنا فِی الدّینِ فَلیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ.(1)

ای اسحاق به من خبر رسیده كه مردم (اهل سنت) می گویند ما عقیده داریم مردم بنده خدا هستند. نه، سوگند به خویشی و قرابتی كه با پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دارم؛ نه من هرگز این سخن را نگفته ام و نه از پدرانم شنیده ام و نه به من خبر رسیده كه یكی از آنها گفته باشد ولی من می گویم مردم از جهت (لزوم) اطاعت، غلام ما و در دین پیرو ما هستند پس هركس حاضر است، به غایبان برساند.

در این حدیث شریف، عبد بودن مردم نسبت به ائمّه علیهم السلام به معنایی كه برای خداوند متعال به كار می رود، نفی شده و به معنای لزوم اطاعت محض (كه از آن به غلامی تعبیر می كنیم) اثبات شده است. مؤمنان هم عبید خدا هستند و هم عبید ائمّه علیهم السلام، ولی لفظ عبد و عبید در این دو مورد به معانی كاملاً متفاوت و غیر مشابه با یكدیگر بكار می رود.

انسان از آن جهت كه ذاتاً مربوب خداست، ذاتاً عبد اوست و اگر خداوند مخلوقی را مملوك دیگری قرار دهد، آن مخلوق را می توان به واسطه خواست و دستور خدا عبد دیگری دانست. از سویی حوزه لزوم اطاعت از هر فردی بستگی به درجه مولویّتی دارد كه خدا به مالك او عطا فرموده است و در مورد اهل بیت علیهم السلام نیز باید بگوییم كه خداوند آنها را صاحب اختیار مطلق قرار داده است. بنابراین لازمه


1- 1- اصول كافی، كتاب الحجّة، باب وجوب طاعة الائمّة علیهم السلام، ح10.

ص: 157

عبد بودن انسان نسبت به امام علیه السلام است كه ایشان را صاحب اختیار در همه امور خویش بداند و لذا به طور كامل و مطلق - نه ناقص و مقیّد- از ایشان اطاعت كند و به مولویّتشان اقرار داشته باشد.

عبودیّت و سَروری

در اینجا لازم است توضیحی درباره تعابیر «عبد» و «عبودیّت» نسبت به ائمّه علیهم السلام داده شود تا باب سوء برداشت از آنها در این خصوص بسته گردد. علّت سوء برداشت، آن است كه این تعابیر گاهی مفهوم «بردگی» و «رقّیّت» مذموم را در بعضی اذهان تداعی می كند و آنگاه چنین قضاوت می شود: «در عصری كه بشر با رُشد عقلانی اش به سوی حذف كامل بردگی در دنیای حاضر پیش می رود، چگونه ممكن است محور اصلی و اساسی تشیّع (اسلام راستین) تن دادن به رقّیّت و عبودیّت انسانها در برابر پیشوایان دینی شان باشد؟ آیا به همین دلیل نمی توانیم چنین برداشتی را از مسأله «ولایت» یا حتّی چنین دین و مذهبی را باطل و موهوم بدانیم؟!»

این سؤال یا اشكال به صورت فوق از ناحیه كسانی كه آشنایی و میانه خوبی با دین و دینداری ندارند، مطرح می شود. همین ایراد را كسانی كه خود را مذهبی تر و متدیّن تر می دانند، به این صورت مطرح می كنند:

«آیا اعتقاد به رقّیّت و عبودیّت در پیشگاه ائمّه اطهار علیهم السلام مصداق بارز واتمّ «غلوّ» در حقّ ایشان نیست؟! با وجود مذمّت شدیدِ غالیان در زبان خودِ امامان، چگونه می توان این اعتقاد را پذیرفت؟»

روشن شدن كامل و عمیق این موضوع و رفع توهّمات موجود محتاج به طرح مباحث مفصّلی است كه با روال كلّی این مباحث سازگار

ص: 158

نمی باشد. لذا به بیان چند تذكّر اجمالی در این خصوص اكتفا می كنیم:

1- اگر بپذیریم كه حقوق انسانها بر یكدیگر، توسّط پروردگار عالم تعیین می شود و هیچكس بدون در نظر گرفتن این مبدأ نمی تواند صحبت از حق داشتن یا نداشتن انسانی بر دیگری بكند، آنگاه در صورت وجود دلایل متقن می توان حكم كرد كه برخی از انسانها حقّ مولویّت بر دیگران دارند. این دلایل باید برگرفته از قرآن یا سنّت معصومان علیهم السلام باشد.

2- حدّ و حدود این حق نیز با همان ادّله نقلی روشن و اثبات می گردد و هیچكس فراتر از قلمرویی كه آن ادلّه بیان می كنند، مولویّت بر دیگری ندارد.

3- در صدر اسلام و زمان ائمّه علیهم السلام برخی از مسلمانان مالك بردگانی از مشركان بودند كه براساس قرآن در محدوده خاصّی حقّ امر و نهی برای آنها ثابت بود. امّا این حق در واقع امتیازی بود كه شرع برای مسلمانان نسبت به آن مشركان قائل شده بود و آنها نوعاً از بردگان در جهت منافع شخصی خود بهره می بردند.

4- طبق ادلّه قطعی قرآن و سنّت، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و جانشینان ایشان دارای حقّ امر و نهی بر همه مسلمانان در قلمرو گسترده ای هستند كه از آن به «مولویّت تشریعی» تعبیر می كنیم. این مقام به جعل الهی برای ایشان ثابت شده و آنها در دارا بودن این حق، هیچ استقلالی از پروردگار خود ندارند. همچنین از آنجا كه این ذوات مقدّسه همگی از خطا و گناه مصون هستند، اعمال این حقّ در هیچ موردی با احكام الهی در شرع تعارض و تنافی پیدا نمی كند. بنابراین قائل شدن به چنین حقّی برای این

ص: 159

معصومان هیچ ربطی به «غلوّ» - كه محكوم و مطرود است- ندارد. حقیقت غلوّ این است كه یكی از صفات و شؤون الهی را برای مخلوقی از مخلوقات خداوند قائل شویم كه چنین چیزی در مورد مولویّت ائمّه علیهم السلام منتفی است.

5- فوائد و منافع جعل این حق به كسانی كه زیربار آن می روند، بر می گردد. خود ائمّه علیهم السلام هیچ نیازی به افراد تحت ولایت خود ندارند و بنابراین بهره ای از آنها نمی خواهند. مؤمنان هستند كه با قبول مولویّتِ ائمه علیهم السلام از اِعمال این حق توسط موالی خود، بهره ها می برند. بنابراین درست برخلاف آنچه برخی تصوّر می كنند، عبودیّت انسانها نسبت به این پیشوایان، قابل مقایسه با گردن نهادن در پیشگاه هیچكس دیگر نیست. غیر از این ذوات معصوم، هیچ پیشوایی بی نیاز از افراد تحت ولایت خود نیست و آنچه مذموم می باشد، همین است كه كسی از حقِّ خود بر دیگران در جهت كسب منافع شخصی سوء استفاده كند و آنها را به استثمار و بردگیِ خود بكشاند.

رابطه مؤمنان نسبت به موالی خود درست عكس این است. اینجا بندگان هستند كه از موالی خود بهره مند می گردند و اگر به خاطر نیاز این بندگان نبود، آنها خود را به اینان معرّفی هم نمی كردند. خدای متعال به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه علیهم السلام امر فرموده تا خود را به مؤمنان معرّفی كنند و ولایتشان را بر آنان عرضه كنند تا آنها با قبول این ولایت در دنیا و آخرت سعادتمند شوند. بنابراین پیشوایانِ ما نه حبّ مقام و ریاست دارند و نه به دنبال كسب مُرید هستند تا از آنها سودی ببرند، بلكه همه منافع دنیا و آخرت به واسطه همین امامان، نصیب اهل ولایتشان

ص: 160

می شود. آنها به سان خورشید هستند كه انسانها برای كسب نور و حرارت و ... محتاج به آن می باشند وگرنه خورشید چه بهره ای از آدمیانِ خاكی و تاریك می برد؟!

از احادیثی كه در ارتباط با این موضوع وارد شده، به نقل یك نمونه اكتفا می كنیم. امام صادق علیه السلام فرمودند:

لَولا اَنَّ اللهَ فَرَضَ طاعَتَنا وَ وِلایَتَنا وَ اَمَرَ مَوَدَّتَنا ما اَوقَفناكُم عَلی اَبوابِنا وَ لا اَدخَلناكُم بُیُوتَنا.(1)

اگر خداوند فرمانبری و قبول ولایت ما را واجب نكرده و به دوستی با ما فرمان نداده بود، به شما اجازه ایستادن بر درهای (خانه های) خود را نمی دادیم و به خانه هامان راهتان نمی دادیم.

آری اگر امامان بزرگوار ما اجازه عرض ارادت و خدمتگزاری و زیارت و ... به ما داده اند، به این جهت بوده كه حفظ دین و ایمان ما به اطاعت و قبول ولایت ایشان وابسته است و اگر چنین نبود، ما را به آستان خویش نمی پذیرفتند؛ چون هیچ نیازی به ما ندارند.

با این توضیحات روشن می شود كه در نسبت میانِ مولویّت امام علیه السلام و عبودیّتِ عبد، آنچه نصیب عبد می گردد، چیزی جز سعادت و آقایی و بزرگی و رستگاری در دنیا و آخرت نمی باشد. در مقابل، این مولی برای بهره مندی عبد از او باید نادانی ها و اشتباهات و بسیاری از اعمال ناشایستش را تحمّل كند و به خاطر رضای خدا بر آنها صبر نماید، تا شاید عبد به خود بیاید و به ضرر خود، با مولایش مخالفت نورزد. رنجی كه همین موالی كرام از عبید خود در امّت اسلام دیده اند و


1- 1- بصائر الدّرجات، جزء6، باب 14، حدیث 10.

ص: 161

می بینند، از رنج هایی كه انبیای بزرگ الهی از امّت های خود در گذشته متحمّل می شدند، بسیار سخت تر و عمیق تر بوده است. امّا آنها فقط به رضای خدا می اندیشند و جز كسبِ آن، چیزی برایشان اهمّیّت ندارد. لذا بر اذیّت و آزارهای شیعیان خود صبر می كنند تا شاید سرِ عقل بیایند و به خاطر مخالفتِ با امامان، خود را به هلاكت نیندازند. ائمّه چه بكنند؟ اگر مردم را به حال خود رها كنند، سرگردان و بدبخت می شوند و اگر آنها را به اطاعت و قبول ولایت خود، بخوانند، زیر بار نمی روند و باز هم بدبخت و بیچاره می گردند!

حال می توانیم اعتراف كنیم كه سر به آستان عبودیّت ائمّه علیهم السلام ساییدن و تن دادن به ولایت ایشان نه تنها ذلّت و خواری نمی آورد، بلكه تحقّق اصل ایمان و سعادت اخروی و بهره مند شدن از همه نعمت های الهی تنها و تنها به انجام همین واجب الهی وابسته است و جز از این طریق هیچ خیری به هیچكس نمی رسد. بنابراین چه جای مقایسه است بین این آقایی و سَروری با ذلّتِ بردگی كه - حتّی در دنیای معاصر توسّط مدّعیان حقوق بشر - به ناحق، مردمی را به اسارت و حقارت كشانده است؟!

ص: 162

پرسش های مفهومی از درس های 12 و 13

1- عهدی كه خدای متعال به وفای به آن، امر می فرماید، چه عهدی است؟

2- بیعت با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السلام چگونه حاصل می گردد و حكم آن چیست؟

3- معانی كلمه «مولی» را بیان كرده، توضیح دهید كه «مولی» و «عبد» متضایفین هستند؟

4- مولویّت اهل بیت علیهم السلام نسبت به ما از چه جهتی است؟

5- عبودیّت در برابر خدا چه تفاوتی با عبودیّت در برابر اهل بیت علیهم السلام دارد؟

6- آیا اعتقاد به رقّیّت و عبودیّت در پیشگاه ائمّه علیهم السلام مصداق غلوّ در حقّ ایشان است؟ توضیح دهید.

ص: 163

درس چهاردهم: پیمان بندگی (2)

مراتب عبودیّت در برابر مولی

اقرار به مولویّت امام علیه السلام و عمل به لوازم آن، دارای مراتب مختلفی است كه دقیقاً به ایمان شخص برمی گردد. پائین ترین درجه قبول مولویّت امام علیه السلام این است كه اگر ایشان به انسان امر و نهیی كنند، او حتماً اطاعت نماید و برای ایشان حقّ دستور به كاری یا باز داشتن از عملی را قائل شود. از آنجا كه ائمّه علیهم السلام ولیّ الله هستند، این حق را از جانب خدای متعال دارند و اگر كسی اقرار به این حدّاقلّ مولویّت نداشته باشد، در حقیقت، قائل به ولایت ائمّه علیهم السلام نیست و لذا از دایره ایمان خارج می گردد.

مرتبه بالاتر قبول مولویّت، وقتی محقّق می شود كه عبد با توجّه به معرفت و ارادتش به امام علیه السلام، خواسته ایشان را در هر مسأله جستجو كند؛ هر چند كه در مورد آن، امر یا نهی الزام آور نداشته باشند. در این

ص: 164

رتبه، عبد سعی می كند كه قلب و اعضا و جوارح خویش را بیشتر به سمت رضای مولایش سوق دهد. پیداست كسی كه خشنودی مولایش را بر خشنودی خود مقدّم بدارد و در حقیقت، به هرچه مولایش می پسندد، رضا دهد و پسند خویش را در میان نیاورد، در اقرار و عمل به عبودیّت در برابر مولایش، رتبه بالاتری دارد.

بالاترین درجه عبد بودن، عبارت است از اینكه عبد، همه هستی و امكاناتی را كه در اختیارش می باشد، واقعاً و حقیقتاً ملك مولای خود بداند و هیچ كدام از آنها را جز در مسیری كه مورد رضا و خشنودی ایشان است، به كار نبندد؛ و اصولاً همه دارایی ها را فقط برای ولیّ نعمت خود بخواهد و در این خواست، دیگران و حتّی خودش را سهیم نكند. البتّه این مقام بسیار بالایی است كه هر مؤمنی به سادگی توفیق درك آن را پیدا نمی كند؛ ولی هركس باید سعی كند خود را در اعتقاد و عمل، هرچه بیشتر به این درجه نزدیك نماید. اگر فرد در خواسته های قلبی خود فقط چند مورد را مطابق خشنودی امامش قرار دهد و میل و اراده خود را كنار گذارد و در آن موارد جز به آنچه مولایش می پسندد، فكر نكند و امكاناتش را جز در راه رضای ایشان بكار نبندد، قدمی به این مرتبه عالی نزدیك شده است. برداشتن این قدم، زمینه و مقدّمه ای برای گام های بعدی خواهد بود.

اظهار عبودیّت سیّدبن طاووس در پیشگاه امام عصر علیه السلام

در اینجا به معرّفی بعضی از این گونه افراد می پردازیم، تا اوّلاً روشن شود كه انسانهای عادی - غیر معصوم - هم می توانند به چنین مقاماتی نائل شوند، ثانیاً بتوانیم این افراد را الگوی امام شناسی خود قرار دهیم و

ص: 165

با عمل به سفارش های ایشان، رتبه معرفتی خود را ترقّی دهیم و ثالثاً اگر خودمان از چنان درجه و معرفتی محروم هستیم، در صدد نفی فضیلت و شرافت آنها نباشیم، بلكه ایشان را به دیده احترام و بزرگی بنگریم.

یكی از این بزرگواران كه مایه افتخار علمای بزرگ شیعه محسوب می گردد، جناب «سیّد علیّ بن موسی بن جعفربن محمّد بن طاووس» ملقّب به «رضیّ الدّین» و معروف به سیّد بن طاووس است. ایشان كه در قرن هفتم هجری وفات یافته، در كتابی كه برای فرزندش «محمّد» باقی گذاشته، به مناسبت بحث درباره امام عصر علیه السلام چنین آورده است:

اگر پیش از ظهور آن حضرت، مرگ من فرا رسید و توفیق حضور در زمان او نصیبم نشد، به تو و به همه فرزندانم و فرزندان فرزندانم كه به دیدار آن بزرگوار سرافراز می گردید، وصیّت می كنم و خدای متعال و فرشتگانش را بر این وصیّت شاهد می گیرم كه هرگاه آن حضرت را زیارت كردید و به این سعادت عظمای الهی نائل شدید و در حضور مقام پیامبرانه ایشان اجازه سخن گفتن یافتید، به محضرش عرضه بدارید:

همانا پدر ما «علی» بنده سر به فرمان و مملوكی خاكسار بوده كه اگر او را در درگاهت بپذیری، هر چه موجب خشنودی شماست، می پذیرد و استدعا دارد كه با اجازه عرض سلام و درود به خودتان، او را مفتخر سازید. و با گریه و زاری به درگاه شما متوسّل می شود، برای درخواستِ هر چه كه درخواست آن، احتیاج به گریه و زاری دارد و از مرحمت و حُسن اخلاقِ شما تمنّا دارد كه وصیّت او را درباره این بنده - كه آنكه اكنون در حضورتان

ص: 166

ایستاده از جانب او ابلاغ می نماید - بپذیرید و او را در زمره عزیزان درگاه خود قرار دهید و مورد لطف و عنایتی كه - از طرف خدای متعال و شما - به آن نیازمند است، قرار دهید، درود خدا و بركات و سلامها و توجّه خاصّ او بر شما و پدران پاك شما.(1)

نحوه ابلاغ وصیّت و طرز سخن گفتن این بزرگوار با امام زمانش، نشانگر اوج معرفت او نسبت به مولویّت و سروری مراد و محبوبش می باشد. كسی كه در همین چند سطر پیامش، دوبار خود را عبد و بنده ذلیل ایشان خوانده و به درگاهش تضرّع (گریه و زاری) سر می دهد، قطعاً دارای درجه بالایی از ارادت و محبّت آن حضرت بوده است. این نوع عرض ارادت و بندگی باید سرمشقِ همه كسانی باشد كه پیام رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را در غدیر با جان و دل در یافته اند و آرزوی عمل به آن را در سر می پرورانند.

عبدالمهدی علیه السلام شدنِ فرزند سیّدبن طاووس

ایشان نه تنها خود را بنده امام زمانش می دانست، بلكه در قسمت دیگری از كتابش خطاب به فرزند خود چنین آورده است:

ای فرزندم، محمّد ... وقتی خبر ولادتِ تو به من رسید، من برای درك زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام به كربلای معلّی مشرف بودم. تو در روز سه شنبه تاسوعای سال 643، دو ساعت و پنج دقیقه پس از طلوع آفتاب به دنیا آمدی. من بلافاصله به شكرانه


1- 1- كشف المحجّة، فصل 152، با استفاده از ترجمه مرحوم مبشّری در كتاب فانوس.

ص: 167

این نعمت و احسان پروردگار با كمال ذلّت و خاكساری در پیشگاه مقدّسش به پا خاستم و تو را به امر خداوند بنده مولایمان مهدی علیه السلام و متعلّق به آن بزرگوار قرار دادم.(1)

پس از آن، چه بسیار حوادثی كه برای تو اتّفاق افتاد و در آنها به دستگیری آن حضرت نیاز پیدا كردیم و بارها آن بزرگوار را در خواب دیده ایم كه نیازهای تو را با چنان لطف و عنایتِ خاصّ خود - در حقّ ما و تو - برآورده فرموده، كه قابل وصف و بیان نیست.(2)

اگر جناب سیّدبن طاووس فرزند خود را در بدو تولّد، بنده و غلام امام زمان قرار داده اند، چنانكه خود به صراحت آورده اند، به خاطر امر خداوند در این خصوص بوده است. هركه معرفتی شایسته به مقام مولویّت امام علیه السلام داشته باشد، به روشنی درك می كند كه هم خود و هم فرزندانش باید گردنبند بندگیِ آن دُردانه هستی را با افتخار به سینه بیاویزند و در عمل، به فراگیری رسم بندگی او تلاش كنند. این همان عهد و پیمان الهی است كه در قرآن و روایات بر عمل به آن تأكید شده است.

آقاییِ مولا در حقّ بنده خود

از بركات التزام به این پیمان آن است كه اگر كسی حقیقتاً خود را بنده آن بزرگوار بداند و به آئین بندگی اش ملتزم باشد، از مراحم و الطافِ خاصّ مولای خود در هنگام گرفتاری ها و سختی ها بهره مند


1- 1- عین عبارت اخیر سیّدبن طاووس چنین است: «جَعَلتُكَ بِأمرِ اللهِ جَلَّ جلالُه عَبدَ مولانا المهدیِّ علیه السلام و مُتَعَلِّقاً علیه» كشف المحجّة، ص209.
2- 2- كشف المحجّة، فصل 150.

ص: 168

می شود و هیچگاه احساس بی پناهی و سرگردانی نمی كند؛ چون مولا، بنده وفادار و سر نهاده بر آستان خود را هرگز فراموش نمی كند و او را در ناملایماتِ زندگی تنها و بی كس رها نمی نماید؛ چنانكه جناب سیّدبن طاووس در مورد فرزندش فرمود.

این رسم آقایی و سَروری است كه اگر بنده ای خود را خالصانه وقف خدمتگزاری به مولایش كرد و هیچ همّ و غمّی جز كسب رضایِ سَرورش نداشت و همه چیز خود را برای ولیّ نعمتش خواست، آنگاه مولا به اندازه كرم و آقائی اش به بنده رسیدگی خواهد كرد و هیچگاه او را در مشكلاتش تنها نخواهد گذاشت.

بنده ای كه خود را صاحب اختیار و مستقلّ از مولایش نمی داند، در همه لحظات زندگی به این می اندیشد كه مولا از او چه می خواهد و اینگونه عمر خود را در راه انجام اوامر و خواسته های مولا، صرف می كند. او دیگر به فكر خود نیست و دغدغه امور شخصی اش را ندارد؛ چون می داند كه اگر به وظایف بندگی اش درست عمل كند، زندگی شخصی اش به سامان نیكو می رسد و به صورتی كه رضای مولایش در آن است، خواهد گذشت. بنابراین با اخلاص و صد در صد به قصد خدمتگزاری به مولایش تلاش می كند و چشمداشتی به اجر و مزد هم ندارد. دائماً با خود، حدیث نفس می كند:

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مكن

كه خواجه خود روش بنده پروری داند

آری؛ هر قدر مولا آقاتر و كریم تر و بزرگوارتر باشد، روش بنده پروری را بهتر می داند و بنده ای كه مولای خود را با این صفات می شناسد، دیگر دغدغه اجر و مزدِ خدمتگزاری اش را ندارد و همه

ص: 169

چیز را به خود مولا واگذار می نماید.

این مقام، منزلت بسیار والا و بلند مرتبه ای است كه كمتر كسی می تواند ادّعای درك آن را داشته باشد و در عمل از عهده این ادّعا برآید. كسی كه آرزوی رسیدن به چنین مقامی دارد، باید قبل از هر چیز به مسؤولیّت ها و تعهّداتی كه لازمه آن است، به خوبی واقف شود تا به گزاف، ادّعای نوكری یا كنیزیِ امام زمان علیه السلام نكند و از این طریق، خود و دیگران را نفریبد!

اظهار بندگی نسبت به امام عصر علیه السلام در كلام صدرالاسلام همدانی

یكی از بهترین راه ها برای آشنائی با رسم بندگی امام عصر علیه السلام، جستجو و دقّت در سیره و سخنانِ افرادی است كه به این مرتبه والا مفتخر شده اند. از لابلای كلمات آنها و توجّه به رفتارهای ایشان درس های زیادی در این خصوص می توان گرفت. مرحوم سیّدبن طاووس یكی از بهترین الگوهای این راه مقدّس به شمار می آید كه می توان با تأمل در سفارش های ایشان به پسرش (كتاب كشف المحجّة) و عمل به آنها به مقصد نزدیكتر شد.

یكی دیگر از عالمانِ اهل عمل كه او نیز الگوی شایسته ای در این مسیر به شمار می آید، مرحوم «صدرالاسلام علی اكبر همدانی» است. ایشان از تربیت شدگان خاصّ عالم بزرگوار مرحوم علّامه حاج میرزا حسین طبرسی نوری به شمار می آید كه از انفاسِ قدسیّه استادش در این زمینه بهره ها برده است. یادگاری كه در همین خصوص از خود باقی گذاشته، كتابِ گرانقدر «تكالیف الانام فی غیبة الامام»(1) است كه نشان


1- 1- این كتاب شریف با عنوان «پیوند معنوی با ساحت قدس مهدوی» به طبع رسیده است.

ص: 170

از معرفت و ارادت سطحِ بالای مؤلّف به امام عصر علیه السلام دارد. در مقدّمه آن، به مولای غائب خود چنین اظهار ارادت می نماید:

از دوری دیدارت نه روز، آرام دارم و نه شب، قرار؛ و از مهجوری رخسارت نه حالت صبر دارم و نه طاقت انتظار، چشمی نمناك و جسمی دردناك، نه رفیقی و نه انیسی و نه شفیقی و نه جلیسی، نه جرأت اظهار اشتیاق و نه قدرت كتمان اَلَم فِراق:

نه همزبانی كه من زمانی، بدو شمارم غمی كه دارم

نه نیكخواهی كه گاهگاهی ز من بپرسد، غمِ كه داری؟(1)

ایشان در كتاب خود به بیان 60 وظیفه ای كه مردم در عصر غیبت امام زمان علیه السلام دارند، پرداخته است. در توضیح تكلیف هشتم چنین آورده است:

از جمله تكالیف انام(2) در غیبت امام علیه السلام، همه روز تجدید عهد نمودن به وحدت خدای (عزّ و علا) و نبوّت خاتم انبیاء و ولایت ائمّه هدی علیهم السلام، بیعت خدا را تازه نمودن و عرض عقاید حقّه خود را به خدا و رسول و ائمّه علیهم السلام نمودن و ایشان را به پاكی و طهارت ستودن و با كمال خضوع و خشوع، استدامت و استقامت عقائد خود را از خداوند تعالی مسألت كردن است... .

بعد از آنی كه دانستی و یقین كردی كه شخص تو همیشه در محضر امام خود - ارواحنا فداه - اگر ظاهراً حضور نداری و تو امام خود را نمی بینی و از حال او اطّلاع نداری، او - عَجَّلُ اللهُ فَرَجَه-


1- 1- پیوند معنوی با ساحت قدس مهدوی ص 16.
2- 2- انام به معنای مردم.

ص: 171

همیشه تو را می بیند و در محضر او همیشه هستی و آنی و دقیقه ای، امورات ظاهره و باطنه تو از آن حضرت - ارواحنا فداه- غایب نیست.

پس تكلیف تو آن است، پس از معرفت چنین مولا و آقائی هر روز و شب محاسن خدمتگزاری و مراتب جان نثاری خود را در پیشگاه حضرت او - ارواحنا فداه - مكشوف و معروض بداری و به وسایل و وسایط مختلفه، حُسن خدمت و اظهار فدویّت(1) و عبودیّت خود را قلباً و لساناً و جاناً و مالاً(2) بنمایی و این فقره به چندین قسم منقسم است كه هریك را در ذیل تكالیف عدیده، مبرهَن و مبیِّن می نمائیم.(3)

ضرورت معاهده بنده با مولای غایب خود

ایشان سپس به توضیح اقسام این خدمتگزاری و اظهار عبودیّت پرداخته است كه ما به تناسب بحث، اوّلین مرحله آن را مطرح می نماییم:

یكی از معانی مراقبه و معاهده آن است كه غلام جان نثاری كه بر حسب ظاهر از آقا و مولای خود دور باشد، فرضاً او را به سفری فرستاده باشد و از برای او دستورالعمل و تكالیفی معیّن و مقرّر كرده باشد كه: باید همه روزه در هر منزلی كه وارد شدی لیلاً و نهاراً (شب و روز)، این دستورالعمل مرا باز كنی و ملاحظه


1- 1- به معنای فدا شدن
2- 2- یعنی با دل و زبان و جان و مال
3- 3- پیوند معنوی، ص 52 و 53.

ص: 172

نمایی و از قراری كه مرقوم است، معمول و مسلوك و رفتار نمایی... .

پس چنین عبدی را نمی رسد كه در این سفر پر خطر و غیبت از حضور مولای خود، تابع هوای خود گردیده، من عندی(1) رفتار كند و دستورالعمل مولا و آقای خود را فراموش كند و بی اعتنایی یا بی مبالاتی به دستورالعمل مولای خود نماید... .

پس تكلیف چنین عبدی این است كه رأی و سلیقه و اجتهاد و استنباط خود را به یكسو نهاده و از وادی پر خطر راجح و مرجوح و غیرها، حذر نموده و از قرار دستورالعمل مولای خود، حَذوَ النَعل بالنعل(2) در تمام منازل این سفر، معمول و رفتار نماید تا مقضیّ المرام(3) به مقصد خود فایز و نایل شود.(4)

خلاصه فرمایش صدرالاسلام این است كه اگر كسی خود را واقعاً عبد و بنده امام زمانش بداند، باید بر وفا به عهد بندگی خود به خصوص در غیبت مولایش پایدار بماند و این پایداری، جز به این صورت محقّق نمی شود كه بنده، خود را موظّف به انجام تك تكِ دستورالعمل های مولا بداند و در هر زمینه ای خواست و اراده او را مدّنظر قرار دهد و با اجتهاد و سلیقه خود در هیچ قلمرویی وارد نشود، بلكه مو به مو به تكالیف خواسته شده از جانب مولا عمل نماید.


1- 1- یعنی به رأی خود.
2- 2- یعنی مو به مو.
3- 3- یعنی كامروا.
4- 4- پیوند معنوی، ص54.

ص: 173

درس پانزدهم: نقض پیمان و راه جبران آن

نقض پیمان بندگی با ارتكاب گناه

لازمه پیمان بندگی بستن با امام عصر علیه السلام، عمل به خواسته های ایشان است. هر نافرمانی از امر مولا در حقیقت، به نوعی نقض كننده آن پیمان خواهد بود. بدون اطاعتِ همه جانبه از امام علیه السلام، نمی توان ادّعای عبد بودن نسبت به ایشان را داشت. «عبد» به كسی اطلاق می شود كه از مولایش فرمان ببرد؛ بنابراین در صورت تخطّی از امر مولا، پیوند عبودیّت با ایشان سست می شود و اگر نافرمانی تكرار شود و ادامه یابد، كم كم به قطع پیوند می انجامد. به همین جهت وقتی انسان گناهی مرتكب می شود، به عنوان استغفار از آن و برای آنكه دوباره مشمول رحمت الهی قرار بگیرد، باید بیعت خود را با امامانش تجدید و تازه نماید. این مطلب در حدیث زیبایی كه امام حسن عسكری علیه السلام از جدّ شریفشان امیرالمؤمنین علیه السلام نقل كرده اند، وارد شده است. اصل حدیث

ص: 174

در تفسیر آیه شریفه «مالك یوم الدّین» آمده است كه ابتدا امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند:

مقصود از «یوم الدّین»، «یوم الحساب» است. سپس فرمایش مهمّی را از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل می كنند كه فرمودند:

اَلا اُخبِرُكُم بِأكیَسِ الكَیِّسینَ وَ اَحمَقِ الحَمقی؟

قالوا: بلی یا رسولَ الله!

آیا شما را از زرنگترین زرنگها و نادان ترین نادان ها مطلّع نسازم؟

گفتند: ای رسول خدا، بفرمائید. فرمودند:

أكیَسُ الكَیِّسینَ مَن حاسَبَ نَفسَه وَ عَمِلَ لِما بَعدَ المَوتِ وَ اِنّ اَحمقَ الحَمقی مَن اَتبَعَ نَفسَهُ هَواها وَ تَمّنی عَلَی اللهِ تَعالی الأَمانِیَّ.

زرنگ ترین زرنگها كسی است كه خودش را حسابرسی كند و اعمالش برای بعد از مرگ باشد (نه دنیا) و نادان ترین نادان ها كسی است كه دنبال خواهشهای نفسانی اش برود و از خدای متعال آرزوهای بی اساس را انتظار داشته باشد.

عاقل، كسی است كه قبل از كوتاه شدن دستش از دنیا به فكر آخرت خود باشد و به همین منظور دائماً خودش را حساب رسی كند. در مقابل، نادان ترین انسان، كسی است كه به خواهش نفسانی اش جواب مثبت بدهد و فكرِ آباد كردن خانه آخرتش نباشد؛ به جای تلاش و كوشش برای سعادت اخروی، به گمان های بی اساس، دل خوش نماید و به خود وعده دهد كه «با كریمان كارها دشوار نیست»؛ با این تصوّر كه خداوند قطعاً با كَرَم خود، با او رفتار خواهد نمود؛ غافل از اینكه

ص: 175

هیچكس نمی تواند با قطعیّت، خود را مشمول فضل و مغفرت خدای متعال بداند و از عدل الهی در امان بینگارد.

چگونگی محاسبه و تطهیر نفس از گناهان

پس از نقل این فرمایش از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، كسی از امیرالمؤمنین علیه السلام می پرسد:

یا امیرَالمؤمنین! فَكَیفَ یُحاسِبُ الرَّجُلُ نَفسَه؟

ای امیرالمؤمنین! چگونه انسان می تواند خود را حسابرسی كند؟ حضرت می فرمایند:

آنگاه كه صبح را به شب رساند، به خودش خطاب كند و بگوید: ای نفس! این روز، بر تو گذشت و هرگز به تو باز نمی گردد و خدای متعال از تو درباره آن می پرسد كه چگونه آنرا گذراندی و چه عملی در آن انجام دادی؟ آیا به یاد خداوند بودی؟ آیا حمد او را به جا آوردی؟ آیا حقّ برادر مؤمنی را ادا نمودی؟ آیا از او رفع گرفتاری كردی؟ آیا در غیاب او حقوقش را در مورد خانواده و فرزندانش رعایت نمودی؟ آیا در مورد بازماندگان او پس از مرگ، احترامش را نگه داشتی؟ آیا با حُسن آبروی خود از غیبت برادر مؤمنی جلوگیری كردی؟ آیا مسلمانی را یاری رساندی؟ چه كاری برای او انجام دادی؟

سپس فرمودند:

فَیَذكُرُ ماكانَ مِنهُ فَاِن ذَكَرَ أنَّهُ جَری مِنهُ خَیرٌ حَمِدَ اللهَ تَعالی و كَبَّرهُ عَلی تَوفیقِه وَ إن ذَكَرَ مَعصِیَةً اَو تَقصیراً، إستَغفَرَ اللهَ

ص: 176

تَعالی وَ عَزَمَ عَلی تَركِ مُعاوَدَتِهِ وَ مَحی ذلِكَ عَن نَفسِهِ بِتَجدیدِ الصَّلاةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ وَ عَرضِ بَیعَةِ اَمیرِالمُؤمنینَ عَلیٍّ علیه السلام عَلی نَفسِهِ وَ قَبولِها لَها وَ اِعادَةِ لَعنِ اَعدائِهِ وَ شانِئیهِ وَ دافِعیهِ عَن حَقِّهِ.

آنگاه همه كارهای خود را (در آن روز) به یاد آورد، پس اگر كار خیر خود را یاد كرد، خدای متعال را به خاطر توفیق بر انجام آن حمد كند و بزرگ بدارد و اگر گناهی یا كوتاهی در انجام وظیفه ای را یاد كرد، از خداوند متعال طلب مغفرت نماید و تصمیم بگیرد كه آن را تكرار نكند. همچنین (آثار) آن گناه را از خود محو سازد به اینصورت كه: صلوات بر محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و خاندان پاك او را تجدید كند و بیعت با امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به خود (مجدّداً) عرضه كند و آنرا (یكبار دیگر) بپذیرد و لعن بر دشمنان و مخالفان و بازدارندگان حقّ آن حضرت را اعاده نماید.

امیرالمؤمنین علیه السلام راه صحیح محو آثار گناه را در تجدید صلوات بر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و خاندان پاكش و نیز بیعت دوباره با امیرالمؤمنین علیه السلام و اعاده لعن بر دشمنان آن حضرت دانسته اند. روشن است كه این بیعت، شامل بیعت با جانشینان امیرالمؤمنین علیه السلام تا حضرت حجّة بن الحسن المهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف نیز می شود.

از اینجا می توان فهمید كه انسان در اثر انجام گناه، به نوعی، بیعت خود را با امامانش نقض كرده و یك درجه آن را سست نموده است. لذا برای جبرانِ این سستی، باید آن را تجدید و تازه نماید و با امام زمانش پیوند دوباره برقرار كند. اگر چنین نكند، جای نگرانی وجود دارد كه

ص: 177

خدای ناكرده در اثر بی توجّهی و تكرار گناهان، آن پیوند به كلّی قطع شود و شخص، به انكار اعتقادات صحیح قبلی اش مبتلا گردد. در پایان حدیث فرموده اند:

فَاِذا فَعَلَ ذلِكَ، قالَ اللهُ تَعالی عَزَّوَجَلَّ: لَستُ اُناقِشُكَ فی شَیءٍ مِنَ الذُّنُوبِ مَعَ مُوالاتِكَ اَولِیائی وَ مُعاداتِكَ اَعدائی.(1)

پس اگر چنین كند، خدای متعال می فرماید: به خاطر اینكه ولایت اولیاء مرا پذیرفته ای و با دشمنانِ من دشمنی داری، من در مورد هیچیك از گناهان تو مناقشه و سخت گیری نمی كنم.

مناقشه خداوند نسبت به گناهان

مناقشه در مورد گناهان به این است كه در رسیدگی به آنها سخت گیری و دقّت شود كه در اینصورت پاك شدن از گناه به آسانی میسّر نمی شود، بلكه مشروط به تحقّق شرایط دشواری خواهد شد. خود امیرالمؤمنین علیه السلام، هنگامی كه كسی در حضور ایشان جمله «اَستَغفِرُاللهَ» را به زبان آورد، به او نهیب زدند و فرمودند:

اَتَدری مَا الإستِغفارُ؟ اَلإستِغفارُ دَرَجَةُ العِلِّیّینَ وَ هُوَ اسمٌ واقِعٌ عَلی سِتَّةِ مَعانٍ.

آیا می دانی استغفار چیست؟ استغفار درجه عالی مقامان است و آن نامی است كه بر شش معنی اطلاق می شود.

اَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلی ما مَضی.

نخستین مرحله، پشیمانی از گذشته است.


1- 1- تفسیر امام حسن عسكری، ص 38 و 39، ح14.

ص: 178

وَ الثّانی اَلعَزمُ عَلی تَركِ العَودِ اِلَیهِ اَبَداً.

دومین قدم، تصمیم جدّی بر اینكه هیچگاه به آن كار باز نگردی.

وَ الثّالِثُ اَن تُؤَدِّیَ اِلَی المَخلُوقینَ حُقُوقَهم حَتّی تلقَی اللهَ اَملَسَ لَیسَ عَلَیكَ تَبِعَةٌ.

سوم اینكه حقوق دیگران را [كه به خاطر انجام گناه بر عهده ات آمده] ادا كنی، تا خداوند را ملاقات كنی در حالیكه پاك شده باشی و چیزی از تبعات گناه بر تو باقی نمانده باشد.

وَ الرّابعُ اَن تَعمِدَ اِلی كُلِّ فَریضَةٍ عَلَیكَ ضَیَّعتَها فَتُؤَدِّیَ حَقَّها.

چهارم این است كه اگر حقّ برخی از واجبات را - چنانكه باید - ادا نكرده ای، بررسی نموده، آن را جبران كنی.

وَ الخامِسُ اَن تَعمِدَ اِلَی اللَّحمِ الّذی نَبَتَ عَلَی السُّحتِ فَتُذیبَهُ بِالاَخزانِ حَتّی تُلصِقَ الجِلدَ بِالعَظمِ وَ یَنشَأَ بَینَهُما لَحمٌ جَدیدٌ.

شرط پنجم این است كه به آن گوشت (بدنت) كه از مال حرام روییده است، توجّه كنی و آنها را با غصّه و اندوه خوردنها (در اثر پشیمانی از گناه و خوف از عذاب الهی) آب كنی، تا اینكه پوست به استخوان بچسبد و بین آنها (پوست و استخوان) گوشت تازه بروید.

وَ السّادِسُ اَن تُذیقَ الجِسمَ اَلَمَ الطّاعَةِ كَما اَذَقتَهُ حَلاوَةَ المَعصِیَةِ، فَعِندَ ذلِكَ تَقُولُ: اَستَغفِرُاللهَ.(1)


1- 1- نهج البلاغه، حكمت 417.

ص: 179

و

ششم اینكه به بدن (خود) درد و رنج طاعت (خداوند) را بچشانی همانطور كه شیرینی گناه را چشاندی. سپس در صورت تحقّق این شش شرط می توان بگویی: استغفرالله!

طبق این فرمایش، پاك شدن از آلودگی گناه بسیار سخت و مشكل خواهد بود. تحقّق این شش شرط، به خصوص شرط پنجم و ششم تنها با تحمّل سختی های زیاد امكان پذیر است. به عنوان مثال كسی كه خمس اموال خود را نداده یا با پول دیگران كه بدهكار بوده - و باید به آنها برگرداند - زندگی اش را اداره كرده است، تا همه گوشتهای از حرام روئیده بدنش آن نشود، توبه اش پذیرفته نخواهد بود و نیز كسی كه از انجام گناهان لذّت برده - كه معمولاً چنین است - باید به اندازه همه لذّت های حرام، سختی و رنج عبادت خداوند را به خود بچشاند؛ مثلاً روزه بگیرد یا به تهجّد شبانه و گریه و زاری در پیشگاه الهی بپردازد، تا از آلودگی آن گناهان، پاك گردد. در اینصورت بسیاری از گناهكاران، هیچگاه آمرزیده نمی شوند؛ چون عمل به این شرایط كار دشواری است. همچنین بسیاری از اهل گناه - اگر بدانند كه باید چنین كنند - چه بسا اصلاً به فكر توبه و استغفار هم نیفتند!

عدم مناقشه در مورد گناهان به سبب تجدید عهد با ائمّه علیهم السلام

اینجاست كه می توان معنای مناقشه خداوند در مورد گناهان را فهمید و آنگاه به فضیلت و عظمتِ راه توبه ای كه امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیث قبلی فرمودند، پی برد. تجدید بیعت با امام علیه السلام و تازه كردن عهد امامت، می تواند جبران همه آن سختی ها را بكند و این نیست مگر به خاطر عظمتِ مقام و محبوبیّتِ فوق العاده اهل بیت علیهم السلام نزد خداوند؛

ص: 180

چرا كه همه این فضیلت ها فقط به بركت آن بزرگواران نصیب انسان می گردد.

البتّه ناگفته نماند كه چنانكه از خود حدیث امیرالمؤمنین علیه السلام هم برمی آید، حال توبه و استغفار و تصمیم بر عدم بازگشت به گناه، باید همراه تجدید بیعت با ائمّه علیهم السلام باشد. بنابراین به نظر می آید كه وجود دو شرط اوّل از آن شش شرط و گاهی هم شرط سوم و چهارم، ضروری است.

به طور كلّی باید توجّه داشت كه توبه و استغفار به پیشگاه الهی دارای مراتب و درجات مختلف است و پذیرفته شدن آن در درگاه خداوند نیز بستگی به میزان فضل و كرم او دارد. اگر در مورد گناهی كه از فردی سرزده، مناقشه و سخت گیری زیاد اعمال شود، جز با تحقّق هر شش شرط از آلودگی آن گناه پاك نخواهد شد.

ممكن است در مورد گناه دیگر یا فرد دیگری كه همان گناه را مرتكب شده، مناقشه كمتری صورت پذیرد؛ در آنصورت یكی یا دو تا از آن شرایط به او تخفیف داده می شود و بدون تحقّق آنها پاك می گردد.

اگر این مناقشه باز هم كمتر شود، برخی دیگر از شرایط استغفار هم از او مطالبه نمی شود و ساده تر آمرزیده خواهد شد. بنابراین مناقشه در مورد گناهان هم مراتب مختلف پیدا می كند و كم و زیاد برمی دارد، ولی در مجموع، می توان گفت كه شرط اوّل و دوم، نوعاً لازم هستند و شرط سوم و چهارم هم در صورتی كه گناه شخص، مربوط به ضایع نمودن «حقّ النّاس» یا «حقّ الله» (همچون نماز و روزه) بوده - علی القاعده - ضرورت پیدا می كند.

ص: 181

بحث كاملتر و دقیقتر در این موضوع حسّاس را به مجال دیگری واگذار می كنیم و به همین مقدار كه سختی توبه و نیز ارزش بیعت با ائمّه علیهم السلام روشن شود، اكتفا می نماییم. با توجّه دقیق به نكات پیش گفته، می توانیم قدر و منزلت پیمان بندگی بستن با امام عصر علیه السلام را بیش از گذشته بفهمیم و خیرات و بركاتِ عبودیّت در پیشگاه حضرتش را با همه وجود وجدان نمائیم.

طلب مغفرت از مولا برای پاكی از گناهان

برای تكمیل این بحث، خوب است سفارش دیگری را كه عالم بزرگوار، جناب سیّدبن طاووس، در خصوص عرض نیاز به پیشگاه مقدّس امام عصر علیه السلام خطاب به فرزندش، بیان كرده، نقل كنیم تا در مقام تجدید بیعت با امام علیه السلام برای خارج شدن از گناهان روش دیگری را بیاموزیم. ایشان می فرماید:

نیازهای خود را به خاطر رعایت ادب خضوع در مقابل امام علیه السلام در روزهای دوشنبه و پنج شنبه هر هفته به خود آن حضرت عرضه كن و مقام خطابِ آن بزرگوار ابتدا با زیارتی كه با عبارت سلامُ الله الكاملُ(1) آغاز می شود، به ایشان سلام كن و سپس بگو:

«یا أیُّهَا العَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهلَنَا الضُرُّ وَ جِئنا بِبِضاعَةٍ مُزجاةٍ فَأَوفِ لَنَا الكَیلَ وَ تَصَدَّق عَلَینا إِنَّ اللهَ یَجزِی المُتَصَدِّقِینَ.»(2)


1- 1- این زیارت را مرحوم علّامه مجلسی در بحارالانوار، ج 102، ص 97 ص 98 از سیّدبن طاووس در مصباح الزّائر نقل فرموده و در مفاتیح الجنان نیز تحت عنوان استغاثه به امام زمان علیه السلام آمده است.
2- 2- یوسف/ 88.

ص: 182

«تَاللهِ لَقَد آثَرَكَ اللهُ عَلَینا وَ اِن كُنّا لَخاطِئینَ.»(1)

یا مَولانا! «استَغفِر لَنا ذُنُوبَنا اِنّا كُنّا خاطِئینَ.»(2)

- و بگو: ای مولای ما! اینها بیان موقعیّت برادران یوسف است با برادر و پدر خود، كه پس از آن همه جنایت، به آنان رحم آوردند و از گناهانشان چشم پوشیدند، پس اگر خداوند - جلّ جلاله - و رسول او و پدران بزرگوارتان و خود شما - كه بهترین درودها بر شما باد - [از من] راضی و خشنود نیستید، ولی شما از حضرت یوسف علیه السلام كه برادرانش را بخشود و به آنها مهربانی و احسان نمود، سزاوارتر و شایسته ترید برای اینكه به ما مهربانی و بردباری و كرم و بزرگواری ابراز فرمائید...

- همچنین به ایشان بگو: من در حدیث دیده ام كه وقتی حضرت موسی علیه السلام قارون را نفرین كرد و زمین برای فرو بردن او دهان باز كرد، فریاد زد: «وارَحِماهُ» در حالی این را گفت كه بین او و حضرت موسی خویشاوندی بود، آنگاه طبق روایت، خداوند به زمین فرمان داد كه او را فرو نبرد و این استغاثه اش را محترم شمرد و اكنون من هم می گویم: «وارَحِماهُ».

و غیر از این سخنان، هر چه خداوند جلّ جلاله به ضمیر و قلب تو جاری می سازد، به زبان آور و به آن حضرت عرضه بدار كه پدرت به تو گفته است كه تو را به ایشان سپرده و به اذن خداوند تو را بنده حضرتش و متعلّق به آن سرور قرار داده است. در این صورت حضرت به تو پاسخ خواهند فرمود.(3)


1- 1- یوسف/ 91.
2- 2- یوسف/97.
3- 3- كشف المحجّة، فصل 150 با استفاده از ترجمه مرحوم دكتر مبشری در «فانوس».

ص: 183

در این سفارش های مرحوم سیّد، نكته مهمّ و قابل توجّهی وجود دارد كه باید مّدنظر گناهكاران در تجدید بیعت با مولایشان قرار گیرد:

توبه از گناه در هنگام عرض اعمال

در هر هفته روزهای دوشنبه و پنجشنبه، پرونده اعمال انسان به خدای متعال و پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه هدی علیهم السلام عرضه می شود.(1) وقتی گناهان انسان به امام زمان علیه السلام عرضه شود، طبیعتاً باعث شرمندگی و خجالت او در پیشگاه مولایش می گردد.

به همین جهت، سفارش كرده اند كه در این دو روز با توجّه خاصّ به ناحیه مقدّسه امام عصر علیه السلام از ایشان طلب عفو و مرحمت شود و اهل ایمان، آقائی و بزرگواری آن حضرت را واسطه جلب عنایت و لطف ایشان قرار دهند. این توصیه مرحوم سیّدبن طاووس نشان می دهد كه چون انسان مؤمن با ارتكاب گناه از امام خود فاصله می گیرد و پیوند ولایتِ او با امامش سست می شود، لذا باید با تضرّع و اظهار پشیمانی و اقرار به خطاكاری، از ایشان طلب مغفرت نماید و این خود، نوعی تجدید عهد و پیمان با امام زمان علیه السلام به شمار می آید.

در این روش، فرد سعی می كند تا امامش را از خود راضی و خشنود كند و معتقد است كه اگر ایشان از او راضی شوند - چون رضایت حضرت عین خشنودی خداوند است - رضایت خداوند هم جلب


1- 1- احادیث مربوط به این موضوع را مرحوم سیّدبن طاووس در رساله «محاسبة النّفس» ص 19 و 20 نقل فرموده است.

ص: 184

می شود. پس كسی كه گناهی مرتكب شده و به همین خاطر، در پیوندش با امام زمان علیه السلام خَلَل و سستی بوجود آمده، می تواند پس از توبه و تصمیم بر ترك گناه، برای تجدید بیعت با مولایش از استغاثه و توسّلی كه مرحوم سیّدبن طاووس به پسرش سفارش فرموده، استفاده كند و از این طریق، بهتر و سریعتر به مقصود برسد. همانطور كه پیشتر بیان شد، سفارش ها و تأكیدات بندگان و خدمتگزاران واقعی امام زمان علیه السلام، باید با دیده احترام و قبول نگریسته شوند و مبنای عمل قرار بگیرند.

در همین خصوص سفارشی را از مرحوم صدرالاسلام همدانی نقل می كنیم كه در آن راه چاره دیگری برای جبران گناهان در هنگام عرض اعمال مطرح شده است. ایشان تكلیف 26 در كتاب «پیوند معنوی» را به بیان وظیفه شیعیان در عصر روز دوشنبه و پنج شنبه هر هفته اختصاص داده اند و به همین مناسبت می گویند:

نمی دانم از برای تو كه فعلاً در غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) واقع شده ای، یقین حاصل شده كه امام تو - علیه الصّلاة والسّلام- قبل از عرض اعمال تو به آن حضرت (ارواحنافداه) از تمام حركات و سكنات و اقوال و افعال و افكار تو مطّلع است یا نه؟ به خدا قسم اگر درجه یقین را حاصل كرده باشی و حالت مراقبه را داشته باشی، فوراً تأثیرات و بروزات و ظهورات آن در ظاهر و باطن تو بروز خواهد كرد.

و گمان ندارم كه به این درجه، بی حیا و بی شرم باشی كه اعتنا ننمایی به اینكه خدا و رسول و ائمّه - علیهم الصّلاة والسّلام - بر قباحت افعال و شناعت اعمال و ردائت افكار و احوال تو مطّلع

ص: 185

باشند و تو باز اصرار و ابرام داشته باشی و متنبّه و متذكّر نشوی.(1) ایشان سپس در مقام تذكّر و تنبّه می گویند:

از ابتدای عمر تاكنون كه قریب به مرگ رسیده ای، یك روز هنگام عرض اعمال تو، عمل خالص بی ریایی، كه مرضیّ خدا و رسول و ائمّه علیهم السلام باشد، در صحیفه اعمال تو ثبت نشده و آن به آن، لحظه به لحظه، باری دیگر به روی بارهای گران معاصی خود می گذاری و فریب شیطان را خورده، می گویی «خدا كریم است!» ولی باید بدانی خدا عادل هم هست، حكیم و لطیف و خبیر هم هست... .

باری، فكری كن برای خودت قبل از آنكه كار به جایی رسد كه مقام فكر هم برای تو نماند و مهلت فكر هم به تو ندهند.

اكنون حقیر را فكری به خاطر رسیده، اگر گوش دهی و عمل كنی... .

امروز كه دوشنبه است، وقت غروب، صحیفه اعمال تو را می برند حضور مبارك امام عصر و ناموس دهر (ارواحنا فداه) و اسباب همّ و غمّ یا خدای نكرده سخط و غضب آن حضرت خواهد شد و چاره ای هم نداری و كَتَبه كرام را هم نمی بینی كه بگویی صحیفه تو را نبرند، یا از آنها بگیری و آنها هم مأمور نیستند كه اطاعت تو را نمایند یا صحیفه تو را پنهان كنند یا به تو پس بدهند... .

چاره و تدبیر و فكر و علاجی كه حقیر برای تو از این به بعد پیدا كرده ام، این است كه بعد از نماز عصر روز دوشنبه یا پنج شنبه،


1- 1- پیوند معنوی، ص154.

ص: 186

بخوانیم این استغفار را كه شیخ طوسی (علیه الرّحمة والرّضوان) و سیّدبن طاووس (قدّس سرّه) و جمعی از اعیان و اساطین علماء و فقهاء و محدّثین از متقدّمین و متأخّرین، به سندهای معتبره از حضرت صادق علیه السلام روایت كرده اند از حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم كه فرمودند:

هر كه هر روز بعد از نماز عصر یك مرتبه این استغفار را بخواند، خدای تعالی دو ملك او را امر فرماید كه صحیفه گناهان او را بِدَرند، هر چند بسیار باشد. استغفار مزبور این است:

اَستَغفِرُ اللهَ الَّذی لا اِلهَ اِلّا هُوَ الحَیُّ القَیُّومُ الرَّحمنُ الرَّحیمُ ذُو الجَلالِ وَ الإكرامِ وَ أسأَلُهُ اَن یَتُوبَ عَلَیَّ تَوبَةَ عَبدٍ ذَلیلٍ خاضِعٍ فَقیرٍ بائِسٍ مِسكینٍ مُستَكینٍ مُستَجیرٍ لا یَملِكُ لِنَفسِهِ نَفعَاً وَ لا ضَرَّاً وَ لا مَوتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً.(1)

فراموش نشود كه وعده پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم وقتی تحقّق پیدا می كند كه این توبه مقبول درگاه حقّ متعال قرار بگیرد و هیچكس به قبول شدنِ استغفار خود - به صرف خواندن عبارات فوق - یقین ندارد. بنابراین، حدیث امام صادق علیه السلام نباید باعث جرأت و جسارت انجام گناه، به این امید واهی، گردد كه صحیفه گناهان با خواندن صیغه استغفار پاره خواهد شد! فریب شیطان را نباید خورد!


1- 1- پیوند معنوی، ص 154 و 155.

ص: 187

درس شانزدهم: وظیفه بندگی

خشوع بنده در برابر مولا

پس از مباحثی كه در درس های گذشته در مورد پیمان بندگی مطرح كردیم، در اینجا مناسب است به سخنان یكی دیگر از ارادتمندان خالص امام علیه السلام رجوع كنیم و در جهت آشنایی بیشتر با وظیفه بندگی خود از آن بهره ببریم. ایشان از كسانی بوده است كه مورد عنایت خاصّ حضرت بقیّة الله ارواحنا فداه قرار گرفته و به امر خود آن حضرت، كتاب مفصّل و جامعی در موضوع فوائد دعا برای امام زمان علیه السلام به نام «مكیال المكارم فی فوائد الدّعاء للقائم علیه السلام» تألیف كرده است.(1) باب هشتم این كتاب به بیان وظایف بندگان نسبت به امام زمان علیه السلام و آنچه موجب تقرّب بیشتر به آن حضرت است، اختصاص دارد. در این باب 80 تكلیف مطرح شده كه عنوانِ تكلیف شصت و پنجم آن چنین است:


1- 1- رجوع شود به مقدمه جلد اوّل كتاب، ص4.

ص: 188

«اَن یكونَ بَدَنُكَ خاشعاً له»(1)

اینكه بدنت نسبت به ایشان خاشع باشد.

ایشان در بیان دلیل خشوع بدنی در مقابل امام علیه السلام به دعای امام صادق علیه السلام در روز جمعه استناد كرده اند:

اَللّهُمَّ اِنِّی اَتَقَرَّبُ اِلَیكَ اِلَیكَ بِقَلبٍ خاضِعٍ وَ اِلی وَلِیِّكَ بِبَدَنٍ خاشِعٍ وَ اِلَی الاَئِمَّةِ الرّاشِدینَ بِفُؤادٍ مُتَواضِعٍ.(2)

خدایا من با قلب خاضع به تو تقرّب می جویم و به ولیّ تو با بدن خاشع و و به ائمّه راشدین با قلب متواضع تقرّب می جویم.

سپس توضیح فرموده اند كه منظور از «ولیّ خدا» هم اكنون حجّة بن الحسن ارواحنا الفداء است و اضافه كرده اند:

مراد از خشوع بدن، بنابر آنچه از تأمّل در كتابهای لغت و موارد استعمال آن به دست می آید و برای اهل تتبّع و تدبّر در آیات و روایات مأنوس می باشد، این است كه اعضای بدن خود را با حال بیچارگی و خواری در جهت خدمت كردن به مولای خود و انجام كارهایش بكار بگیری، در حالی كه بزرگی و برتری ایشان را بر خود بشناسی و خود را نسبت به ایشان كوچك و پست ببینی و حقّ ایشان را بر خود فرض بدانی و به لزوم فرمانبرداری از ایشان معتقد باشی؛ همانطور كه غلام نسبت به آقا و ارباب خود چنین است.

البتّه لازمه اینكه شخص، اینگونه در بارگاه مولای خویش غلامی


1- 1- مكیال المكارم، ج2، ص311.
2- 2- جمال الاسبوع، ص230.

ص: 189

كند، آن است كه وظایفش را بشناسد، تا بتواند به آنها ملتزم گردد.

روشن است كه اگر كسی بخواهد به معنای كامل كلمه، بنده باشد باید همه كارهایش برای مولایش باشد. در اینصورت خواب و بیداری، نشست و برخاست، سفر و حضر و حتّی خوشحالی و ناراحتی ما باید مطابق خواست مولایمان حجّة بن الحسن علیهما السلام باشد و این شیوه باید در همه زندگی مان جریان یابد.

بنده باید همه توانایی های خویش را در جهت رضای مولایش بكار بندد و به میل خودش زندگی نكند؛ بلكه مولایش سمت و سوی زندگی اش را رقم زند.

مرحوم سیّد محمّد تقی موسوی اصفهانی - صاحب مكیال- در ادامه فرموده اند:

فانّ العَبدَ العارِفَ بِمَعنَی العُبُودِیَّةِ و المَولَوِیَّةِ یَعلَمُ اَنَّ مِن لَوازِمِ عَبدِیَّتِهِ استِعمالَ جَوارِحِهِ فی خِدمَةِ مَولاهُ و اِطاعَتِهِ.

بنده ای كه معنای عبودیّت و مولویّت را می شناسد، می داند از لوازم عبد بودنش این است كه اعضا و جوارح خود را در خدمت و اطاعت مولایش بكار گیرد.

البتّه عبد، با اینكه با همه توان در خدمت مولایش قرار می گیرد، در قبال عمل خویش، هیچ حقّی را مطالبه نمی كند و هیچ منّتی هم نمی گذارد؛ چرا كه همه اعمال خویش را نوعی انجام وظیفه می داند و در صورت كوتاهی در این امر، خود را مستحقّ سرزنش می شمارد:

و وقتی جوارحش را در خدمت مولایش قرار می دهد، هیچ فكر نمی كند كه بر مولایش منّتی یا حقّی دارد بلكه یقین دارد كه اگر

ص: 190

در خدمتگزاری و یا اطاعت امرش كوتاهی و سستی كند، مقصّر است و اگر بر مولای خود گردنكشی كند یا از خدمت به او سر باز زند، نزد عقلا مطرود و مذموم می باشد.

بنابراین كسانی كه حضرت مهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - را مولای خود می دانند، همواره باید اعمال خویش را مورد بررسی قرار دهند، تا یكوقت مرتكب كوتاهی در ایفای وظیفه غلامی نگردند و چیزی از حقوق ایشان را پایمال ننمایند. این، كمترین حقّی است كه برای مولا در قبال غلامش ثابت است و به طریق اولی برای كسی صادق خواهد بود كه خداوند متعال مولویّت تامّه او را مقرّر داشته است.

پس وقتی حال غلامی كه یكی از مردم او را با چند درهم معدود خریده، اینگونه باشد و چنین مولایی، این مقدار حقّ و مولویّت نسبت به غلامش پیدا كند، آنوقت چگونه است حال مولایی كه خداوند متعال برایش مولویّت تامّه قرار داده و این معنی را در كتاب عزیز خود چنین روشن بیان فرموده است: «النَّبِیُّ اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفُسِهِم»(1) و این مقام را بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای امام علیه السلام مقرّر فرموده است.(2)

این مطلب باید همواره مورد توجّه باشد كه مالكیت امام زمان علیه السلام بر مردم از طریق خرید و فروش صورت نگرفته است؛ بلكه پروردگار ربّ العالمین، ایشان را مالك همه مخلوقات زمین و آسمان قرار داده است و اصلاً خود آسمان و زمین را هم به بركت ایشان برپا كرده و همه


1- 1- احزاب/6.
2- 2- مكیال المكارم، ج2، ص312.

ص: 191

دنیا و آخرت را برای ایشان آفریده است.(1) بنابراین شایسته است كه طبق امر پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز غدیر، همواره متوجّه اولویّت ایشان بر همه و بر نفس خویش باشیم و به لوازم این مولویّت پایبند گردیم.

اولویّت مولا نسبت به بنده در همه امور

لازمه اعتقاد به ولایت و مولویّت امام علیه السلام، این است كه مؤمن برای ایشان در همه امور مربوط به خود، اولویّت قائل باشد. مثلاً وقت و عمر خود را بیش از آنكه از آن خود می داند، متعلّق به امام علیه السلام بداند و برای اراده و خواست ایشان در راه و رسم زیستن خود، اولویّت قائل باشد. در دارایی ها و اموال خود، حقّ امام علیه السلام را بر حقّ شخصی اش مقدّم بدارد (به این معنا كه بیش از خود برای امامش قائل به حقّ تصرّف در اموالش باشد)؛ اگر آبرویی نزد مردم دارد، بهره برداری از این آبرو را در درجه اوّل، حقّ امام علیه السلام و از آنِ ایشان بداند؛ قوای بدنی و روحی خود را بیش از آنكه از آنِ خود می شمارد، از برای امامش بداند و برای ایشان در چگونگی استفاده از این قوا، نسبت به خود، اولویّت قائل باشد. اگر فرزند یا فرزندانی دارد، آنها را در حقیقت، فرزندان امام علیه السلام و امانتِ ایشان در دستِ خود بداند و بنابراین خود را موظّف كند كه آنها را مطابق میلِ آن حضرت تربیت نماید و در این امر، خواست امام علیه السلام را بر خواست خود مقدّم بدارد.

ولیّ بودن امام علیه السلام به معنای اولی به تصرّف بودن ایشان در همه امور


1- 1- این مطلب در حلقه های بعدی این سلسله درس ها در بحث «غربت» بیشتر تبیین خواهد شد.

ص: 192

مربوط به مؤمنان است و لذا پیروان ایشان باید نسبت به هرچه مالك هستند، امامشان را املك- اختیاردارتر- از خود بدانند؛ به این معنا كه در مورد آنها حقّ ایشان را مقدّم بر حقّ خود بشمارند؛ تا آنجا كه هر یك از ایشان، امكانات خود - اعمّ از دست و زبان و مال و حتّی قلبِ خویش - را بیش از آنكه دارایی خود بشمارد، از آنِ امامش بداند و در مورد همه دارایی هایش - اعمّ از مادی و معنوی - امام را اولی از خودش بشناسد.

در كتاب شریف مكیال المكارم به مناسبت بحث درباره «ولایت» امام زمان علیه السلام كه مؤلّف، آن را «سلطنت» و «استیلا» معنا كرده است، می فرماید:

وَ مُقتَضی اِذعانِكَ بِأنَّهُ اَولی بِكَ مِن نَفسِكَ فی جَمیعِ مایَتَعَلَّقُ بِكَ أن تَجعَلَهُ اَولی مِنكَ فی جَمیعِ ما تُحِبُّهُ لِنَفسِكَ وَ تَجعَلَ السَّعیَ فی حاجَتِهِ مُقَدَّماً علی حاجَتِكَ.(1)

لازمه اقرار تو به اینكه امام علیه السلام در همه امور مربوط به تو از خودت نسبت به خودت اولویّت دارد، این است كه ایشان را در همه آنچه برای خودت دوست می داری، بر خود اولی و سزاوارتر قرار دهی و كوشش برای تحقّق خواسته ایشان را بر [تكاپو برای] خواسته خود، مقدّم بداری.

سپس برای تأیید این معنا به عبارتی از زیارت جامعه كبیره استناد كرده اند كه می فرماید:


1- 1- مكیال المكارم، ج1، ص291 المقام الثّالث.

ص: 193

وَ مُقَدِّمُكُم اَمامَ طَلِبَتی وَ حَوائِجی وَ اِرادَتی فی كُلِّ اَحوالِی وَ اُمُوری.(1)

خلاصه، لازمه قبول ولایت امام علیه السلام این است كه در همه حالات و امور شخصی، خواست و میل ایشان بر خواست و میل فرد، مقدّم باشد و مؤمن، امامش را نسبت به همه امورش بیش از خود، صاحب حق بداند.

بدین ترتیب، بنده نمی تواند در تمام طول شبانه روز فقط در پی انجام كار خود باشد، بلكه باید ببیند مولایش به او چه امر می كند و به دنبال این، پیگیر انجام اوامر مولایش شود.

برای روشن شدن این مطلب، می توان مثال شخصی را مطرح كرد كه كارمند اداره ای شده و در ازای دریافت حقوقی، ساعاتی را به كار متعهّد گشته؛ این كارمند نمی تواند هر كاری خودش می خواهد انجام دهد، بلكه توان و وقت او متعلّق به صاحب كارش می باشد.

وظایفی كه شرع مقدّس، در مورد همسر و فرزند و همسایگان و نیازمندان و ... بر انسان معیّن فرموده، همگی خواست مولای غایب - حضرت بقیّة الله ارواحنا فداه - است و مؤمن، هر قدر در اعتقاد به مولویّت ایشان عمیق تر و محكم تر باشد، به این تكالیف شرعی مقیّدتر خواهد بود. نكته مهمّ این است كه مؤمن، با چه اعتقادی به انجام وظایف شرعی خویش می پردازد. نیّتِ شخص، تعیین كننده ارزش عمل اوست و اینگونه، آشكار است كسی كه به نیّت غلامی امام عصر، به تكالیف شرعی اقدام می كند، چه مقام والایی دارد.

مؤمنان در زمان غیبت، اگر بخواهند پایبند به بیعتی باشند كه


1- 1- بحارالانوار، ج102، ص153.

ص: 194

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از ایشان خواسته اند، باید نسبت به امام زمان علیه السلام اینگونه باشند و ایشان را ولیّ الله در زمین بدانند. پس همه مردم اعمّ از زن و مرد، شاغل و غیر شاغل، باسواد و بی سواد، ثروتمند و فقیر ... باید همه امورشان در جهت كسب رضای حضرت حجّة بن الحسن علیهما السلام باشد و در این طریق هیچ گونه استقلالی برای خود قائل نباشند. بنده امام عصر علیه السلام همه توانایی ها و اعضا و جوارح خود را در خدمت ایشان بكار می بندد؛ هر عملی كه می خواهد انجام دهد، بررسی می كند كه آیا مولای ما چنین كاری از بنده اش خواسته یا نه؟ و یا حدّاقل به انجام این عمل راضی است یا خیر؟ مسلّماً اگر كسی خود را عبد بداند، نمی تواند ادّعا كند كه مجاز است، هر طور می خواهد زندگی كند.

عبد در تمام زندگی، برای مولایش اولویّت قائل است و معاش خود را در جهت رضای او سامان می بخشد. لذا مثلاً اگر می خواهد كاسبی كند و درآمدی بدست آورد، آنگونه عمل می كند كه مولی می پسندد وگرنه، درآمدش حلال نخواهد بود. در یك كلام اگر امكانات و فعالیّت ها و توانمندی های فرد در راستای رضای مولایش صرف نشود، دیگر نمی توان او را به معنای كامل كلمه «عبد» دانست.

كسی كه به ولایت امام زمان علیه السلام اقرار دارد، در دینداری خود نیز رضای ایشان را جلب می نماید و در این امر خطیر به میل و سلیقه خود عمل نمی كند. حتّی اگر احتمال دهد كه ولیّ نعمتش از امری كراهت دارد، هرگز به آن مبادرت نمی ورزد و از نزدیك شدن به موارد مشكوك نیز خودداری می كند. اینجاست كه «تقوی» و «ورع» در متن زندگی قرار می گیرد و بدینگونه فرد برای كسب خشنودی مولایش قبل

ص: 195

از نزدیك شدن به مرز حرام قطعی، توقّف می نماید. بنابراین كسی كه خود را عبد امام می داند، اهل تقوا و پرهیز از مشتبهات می گردد.

اگر كسی با معرفت به مقام امام علیه السلام مولویّت ایشان را پذیرفته، برایش دشوار نیست كه از برخی امیال خود بگذرد و مطابق پسند امامش زندگی كند. لذا هیچگاه درصدد پیدا كردن توجیهات مختلف برای رسیدن به خواسته های نفسانی خود نمی باشد و بی جهت به هرچه خود می پسندد، رنگ و لعاب دینی نمی زند؛ بلكه خالصانه رضای مولایش را جستجو می كند.

پرسش های مفهومی از درس های 14 تا 16

1- مراتب عبودیّت در برابر مولی را تشریح كنید.

2- پایداری بر وفا به عهد بندگی با امام زمان علیه السلام چگونه محقّق می شود؟

3- پیمان بندگی با امام عصر علیه السلام چگونه نقض می شود و راه جبران آن چیست؟

4- مناقشه در مورد گناهان به چه معناست و راه رهایی از آن چیست؟

5- مراحل استغفار در فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام را بیان كرده، توضیح دهید هریك از این مراحل چه جایگاهی دارد؟

6- اولویّت مولی نسبت به بنده به چه معناست؟

ص: 196

ص: 197

فصل یازدهم: خدمتگزاری به امام عصر علیه السلام

درس هفدهم: وظیفه خدمتگزاری

آرزوی خدمت به حضرت ولی عصر علیه السلام از زبان امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام با اینكه خود، حجّت برگزیده الهی و از گلهای سر سبد خلقت به شمار می روند، خدمت فرزند قیام كننده خود را آرزو كرده اند.

وقتی از ایشان پرسیدند:

«هل وُلِدَ القائِمُ؟»

آیا قائم علیه السلام متولد شده اند؟

ایشان در پاسخ فرمودند:

لا، و لَو اَدرَكتُهُ لَخَدَمتُهُ اَیّامَ حَیاتی.

خیر، و اگر او (حضرت مهدی علیه السلام) را درك می كردم، تمام عمر

ص: 198

خود را به او خدمت می كردم.(1)

مؤلّف كتاب ارزشمند «مكیال المكارم» پس از نقل این حدیث شریف می فرماید:

ای دوستدار عاقل در این كلام بیندیش، آیا در آن مبالغه یا چیزی بر خلاف واقع می پنداری؟! هرگز چنین نیست بلكه این كلام عین حقیقت است و نكات دقیقی را روشن می كند. یكی از نكات، فضیلت و شرافت امام قائم علیه السلام است و نكته دیگر، اشاره به اینكه خدمت كردن به ایشان بالاترین عبادتها و مقرّب ترین طاعتهاست. زیرا امام صادق علیه السلام كه عمر شریفشان - چه شب و چه روز - را فقط در انجام انواع طاعات و عبادتها گذراندند، فرموده اند كه اگر حضرت قائم علیه السلام را درك می نمودند، همه عمر خود را در خدمت به ایشان سپری می كردند.

از این كلام روشن می شود كه تلاش در مسیر خدمتگزاری به حضرت قائم علیه السلام بافضیلت ترین و شریفترین عملی است كه وسیله قرب انسان به درگاه الهی می شود؛ چون امام صادق علیه السلام آن را بر سایر اقسام بندگی ترجیح داده اند.(2)

سبب لزوم خدمت به امام عصر علیه السلام

ایشان در ادامه بحث خود، در بیان فضیلت خدمتگزاری به آستان مقدّس مهدوی، به توضیح اسباب و موجباتِ این عبادت بزرگ پرداخته اند و در این زمینه به شش علّت و سبب مختلف اشاره كرده اند


1- 1- بحارالانوار، ج51، ص148.
2- 2- مكیال المكارم، ج2، ص221 تا 222.

ص: 199

كه هركدام به تنهایی می تواند انگیزه كافی برای سعی و تلاش در مسیر خدمتگزاری به این امام عزیز باشد. پنجمین علّتی كه بیان كرده اند، چنین است:

انَّ مَنزِلَتَنا بِالنِّسبَةِ الیه مَنزِلَةُ العَبدِ بِالنِّسبَةِ الی مَولاهُ فانّ النّاسَ عبیدُ الاَئِمَّةِ فی الطّاعَةِ.(1)

نسبت ما با ایشان نسبت عبد به مولای خود است چون مردم بندگان ائمّه از جهت لزوم اطاعت هستند.

یعنی عبد بودن نسبت به امام علیه السلام مقتضی خدمتگزاری به ایشان است و هركس در این اعتقاد راسختر و عمیق تر باشد، در خدمتگزاری اش سعی بیشتری مبذول می دارد.

تفاوت بین نصرت و خدمت

صاحب مكیال در ادامه بحث خود، نكته ظریفی را در بیان تفاوت میان «نصرت» و «خدمت» مطرح كرده اند. می گویند:

خدمت از دو جهت اخصّ از نصرت است: اوّل اینكه در خدمت، مباشرت خادم (و كارگزاری مستقیم او) نسبت به آنچه انجام می دهد، لازم است ولی نصرت بدون مباشرت هم حاصل می شود. دوم اینكه خدمت از روی تواضع و تذلّل نسبت به مخدوم صورت می گیرد، امّا در نصرت چنین شرطی لازم نیست. بنابراین هر خدمتی نصرت هست، ولی هر نصرتی خدمت نیست.(2)


1- 1- مكیال المكارم، ج2، ص223 و 224.
2- 2- مكیال المكارم، ج2، ص 224.

ص: 200

توضیح فرمایش ایشان چنین است كه در تحقّق «خدمتگزاری» دو شرط لازم وجود دارد كه هیچكدام برای صرف «یاری كردن» ضرورت ندارد. شرط اوّل اینكه انسان شخصاً كاری را انجام دهد، به جای اینكه به واسطه دیگری عمل كند و شرط دوم اینكه عملش همراه با اظهار فروتنی و كوچكی در مقابل كسی باشد كه برایش كار می كند.

مثلاً كسی كه به دیگری كمك مالی می كند، ممكن است شخصاً سراغ او برود و با اظهار كمال تواضع و كوچكی نزد او، پولی را تقدیم كند؛ در آنصورت، این كمك كردن، نوعی خدمتگزاری به او محسوب می شود و به این خاطر كه فرد بی واسطه دست به كار شده، می تواند - به معنای واقعی كلمه - ادّعا كند به او خدمت كرده یا در این كار خدمتگزار او بوده است. امّا اگر همین پول را توسّط دیگری به طرف مقابل ارسال كند و در این كار هیچگونه اظهار تواضع و كوچكی ننماید، در این صورت او را یاری كرده و كارش «نُصرت» نامیده می شود، امّا «خدمت» محسوب نمی گردد.

به این جهت است كه می گویند: هر خدمتی نصرت هست، ولی هر نصرتی خدمت نیست. در واقع خدمت نوع خاصّی از نصرت است و خدمتگزاری زیر مجموعه یاری كردن به شمار می آید.

مباشرت در خدمت به امام زمان علیه السلام

با توجّه به این نكته لطیف می توان گفت كه هرچه انسان در انجام خدمت، مباشرت بیشتر داشته باشد یا خدمتگزاری اش با اظهار تواضع و خواری بیشتر همراه باشد، خدمتگزار بهتری برای مخدوم خویش به شمار می رود. بنابراین هركس در یاری امامش بیشتر مباشرت كند و

ص: 201

كاری را كه انجام می دهد با احساس كوچكی و خواری بیشتری به محضر آن حضرت تقدیم نماید، در خدمتگزاری موفق تر خواهد بود.

لازمه مباشرت انسان این است كه در مسیر انجام خدمت از بذل هر چه لازمه بهتر شدن آن است دریغ نكند. در این مسیر، وقت گذاشتن (صرف عمر)، پول خرج كردن، تحمّل رنج بدنی، فدا كردن همه دارائی ها، اهتمام و جدّیّت به خرج دادن از جهت فكری و روحی، همگی مصادیق مباشرت انسان به شمار می آیند.

خدمتگزار امام عصر علیه السلام می كوشد تا در جهت خدمت به ایشان بر دیگران سبقت بگیرد و در صورتی كه بتواند خودش از عهده انجام كاری - به نحو احسن - برآید، این توفیق را به هیچ وجه از دست نمی دهد. البتّه منظور این نیست كه دیگران را از توفیق خدمتگزاری به مولایشان محروم می كند - چنین نیست؛ او حتّی دیگران را به این كار تشویق هم می نماید - امّا در موردی كه باید خدمتی در حقّ مولا انجام شود، تلاش می كند كه در انجام آن سبقت بگیرد و به این وسیله عملاً دیگران را هم برای خدمتگزاری ترغیب نماید. راه های خدمت به امام عصر علیه السلام - به خصوص در زمان غیبت ایشان - برای همه شیعیان حضرت باز است و خدمتگزاری هیچكس راه را بر دیگری نمی بندد. آنچه مهمّ است، مباشرت به این وظیفه مقدّس و عبادت برتر می باشد.

اظهار فروتنی در خدمت به حضرت مهدی علیه السلام

مطلب دیگری كه در پی توجّه به معنای دقیق «خدمتگزاری» روشن می شود، این است كه هركس در خدمت به مولایش خود را در مقابل ایشان كوچكتر و ذلیل تر ببیند و خدمتش را با اظهار فروتنی بیشتری به

ص: 202

حضرتش تقدیم نماید، خدمتگزاری موفّقتر برای آن امام علیه السلام خواهد بود. احترامی كه انسان برای امامش قائل است، ریشه های مختلفی دارد كه به نوع و درجه معرفت او برمی گردد.

ممكن است احترام گذاشتن كسی به امام علیه السلام در حدّ احترام به یك عالم و فقیه كامل در دین باشد یا از جهت حقّ پدری امام علیه السلام بر امّت، در حدّ احترام به یك پدر دلسوز (الوالد الشّفیق) برای ایشان احترام قائل شود. همچنین ممكن است كسی امام زمان علیه السلام را از جهت نسبت خویشاوندی با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و اینكه ایشان نزدیكترین نواده رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در زمان حاضر هستند، شایسته تواضع و احترام بشمارد. كمالات و حقوقی كه امام عصر علیه السلام دارند، بسیار بیش از این مواردی است كه به عنوان مثال بیان كردیم. هریك از این كمالات یا حقوق ایشان، احترام و ادب و تواضع خاصّی را نسبت به حضرتش اقتضا می كند و هركس به درجه و اندازه معرفتی كه به عظمت این كمالات و حقوق دارد، در برابر آن حضرت احساس كوچكی و فروتنی می كند.

یكی از كمالات امام زمان علیه السلام كه باعث پیدایش حقّی برای ایشان بر گردن همه مؤمنان می شود، مسلمان و مؤمن بودن آن حضرت است. از آنجا كه هر مؤمنی حقوقی بر سایر اهل ایمان دارد، امام عصر علیه السلام نیز از این جهت دارای همان حقوق - به طریقی اولی و اكمل - هستند. خدمتگزاری به هر مسلمان مؤمن دارای فضیلت و ثواب زیادی است. پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند:

اَیُّما مُسلِمٍ خَدَمَ قَوماً مِنَ المُسلِمینَ اِلّا اَعطاهُ اللهُ مِثلَ عَدَدِهم خُدّاماً فی الجَنّةِ.(1)


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب فی خدمته، ح1.

ص: 203

هر مسلمانی كه به گروهی از مسلمانان خدمت بكند، (او را نشاید) جز اینكه خداوند به تعداد آن مسلمانان در بهشت، به او خدمتگزار عطا كند.

طبق این حدیث شریف اگر كسی امام زمان خود را به انگیزه خدمت به یك مؤمن مسلمان، خدمت نماید، همین پاداشی كه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم وعده فرموده اند، نصیبش می گردد. البتّه چون ایمان آن حضرت در مقایسه با ایمان همه مؤمنان، افضل و اشرف است، خدمت به ایشان با خدمت به سایر مسلمانان قابل مقایسه نمی باشد. نكته مهمّ بحث در اینجاست كه نیّتِ خدمت به امام علیه السلام، با این رویكرد كه ایشان پدر دلسوز امّتند، با هنگامی كه این رویكرد در نظر نمی آید، درجه ای كاملاً متفاوت دارد؛ چرا كه تواضع شخص در این دو گونه نیّت خدمتگزاری یكسان نمی باشد. قطعاً یك مؤمن، پدر دلسوز و مؤمن خود را بیشتر از یك مؤمن دیگر شایسته احترام و تواضع می داند و خدمتگزاری اش به آندو به یك صورت نیست. بنابراین اگر انسان به كمالات و حقوق امامش معرفت بیشتر پیدا كند، قطعاً تواضع و فروتنی اش در مقابل ایشان عمیق تر می شود و در نتیجه خدمتگزاری اش به آن حضرت ارزش و فضیلت بیشتری پیدا می كند.

مراتب خدمتگزاری به مولا

با این مقّدمات می توان گفت كه اگر كسی قلباً مولویّت امام زمان خود را پذیرفته باشد، آنگاه نوع خدمتگزاری اش به ایشان با كسی كه چنین التزامی در دل ندارد، بسیار متفاوت خواهد بود.

ص: 204

قبول مولویّت امام علیه السلام دارای سه مرتبه است(1) كه هر مرتبه آن، عبودیّت خاصّی را در قبال ایشان لازم می آورد. مرتبه اوّل آن شرط تحقّق ایمان است. هر مؤمنی ناچار باید درجه اوّل عبودیّت را نسبت به امامش داشته باشد. مؤمن در این رتبه برای امام علیه السلام از طرف خدا حقّ امر و نهی قائل است و ایشان را بر خود «مفترض الطّاعه» می شمارد و اگر چنین معرفتی را نداشته باشد، از جرگه مؤمنان خارج خواهد شد.

امّا همه مؤمنان از این جهت در یك مرتبه قرار نمی گیرند. برخی در مرتبه اوّل توقّف كرده اند، گروهی به مرتبه دوم و كسانی هم به مرتبه سوم نائل شده اند. كمال معرفت امام علیه السلام به تحقق مرتبه سوم آن است كه شاید بسیاری از مؤمنان از چشیدن طعم و قبول آن بی بهره باشند. لازمه این رتبه، اعتقاد به این حقیقت است كه امام علیه السلام مالك واقعی و صاحب اختیار حقیقی انسان و همه دارائی هایش - از جهت تشریعی - می باشد. این اعتقاد، كمال عبودیّت انسان را در برابر آن مولای واقعی لازم می آورد و تا آنجا ترقّی می كند كه هیچ چیز و هیچ كس را جز به خاطر مولایش و برای جلب رضایت ایشان نمی خواهد و نمی پسندد و حتّی هیچ میل و اراده ای جز آنچه امامش اراده كرده و هیچ كراهتی جز از آنچه برای مولایش مكروه است، نخواهد داشت. چنین كسی قهراً خود را در پیشگاه مولای عالمیان، بسیار بسیار خوار و ذلیل می یابد و كمال تواضع را در حقّ آن حضرت اظهار می نماید. اینگونه امور قلبی - مانند تواضع - چیزهایی نیستند كه به طور مصنوعی در انسان بوجود آیند. علّت پیدایش آنها چیزی جز معرفت انسان نیست.


1- 1- ر.ك: درس چهاردهم همین حلقه.

ص: 205

پس قطعاً تواضع مؤمنان برابر امام علیه السلام - در مرتبه سوّم - با تواضع كسانی كه در مرتبه اوّل ایمان هستند، متفاوت خواهد بود و در نتیجه خدمتگزاری این دو گروه نسبت به امامشان هم متفاوت است. ممكن است هر دو به لحاظ ظاهری یك كار انجام دهند، مثلاً هر دو برای تعجیل فرج یا رفع گرفتاری های مولایشان دعا كنند، امّا این دو دعا از جهت خدمتگزاری به آستان مقدّس امام علیه السلام، در دو رتبه قرار می گیرند و همچنین است سایر مصادیق خدمتگزاری.

با این توضیحات روشن است كه شرط خدمتگزاری به امام علیه السلام، بودن شخص در مرتبه بالای ایمان نیست و هركس امامش را «واجب الاطاعه» بداند، می تواند با رعایت دو شرطی كه در معنای «خدمت» از قول صاحب كتاب مكیال المكارم نقل كردیم، به ایشان خدمت كند. یا در صورت عدم رعایت آنها امامش را یاری نماید (نصرت)، ولی در عین حال، قرار گرفتن در مراتب بالاتر ایمان، خدمتگزاری انسان را خالصانه تر و باارزش تر می سازد.

اكنون می توانیم تأثیر پذیرش این پیمان الهی را در نوع و عمق خدمتگزاری به امام عصر علیه السلام به خوبی تصدیق كنیم. ما همگی به توصیه نایب اوّل امام عصر علیه السلام در زمان غیبت ایشان خداوند را با این دعا می خوانیم:

اَقِمنا بِخِدمَتِهِ.(1)

ما را برای خدمتگزاری به امام زمان علیه السلام به پا دار.

امّا ادعای هركس به اندازه معرفتی كه نسبت به امامش دارد، با دعای


1- 1- جمال الاسبوع، ص316.

ص: 206

دیگری متفاوت است و طبیعتاً اجابت این دعاها نیز تفاوت دارد. به همین جهت می توان گفت كه وقتی امام صادق علیه السلام از خدمت به امام عصر علیه السلام سخن می گویند، قطعاً سطح و رتبه این خدمتگزاری، برای ما قابل درك نیست؛ چون معرفت امام ششم علیه السلام نسبت به حضرت مهدی علیه السلام با معرفت دیگران قابل مقایسه نمی باشد.

امّا صرفنظر از این درجه غیر قابل درك از خدمت به امام علیه السلام كه خاصّ خود امامان است، در میان شیعیان هم اختلاف زیادی از این جهت وجود دارد. برخی با اینكه واقعاً مؤمن هستند و امام علیه السلام را به امامت قبول دارند، امّا درجه عالی و مرتبه بالای مولویّت امام علیه السلام را نمی پذیرند. این عدم پذیرش به جهت عدم معرفت به كمالات امام علیه السلام است و كسی كه آن سطح بالای معرفت را ندارد - چه جاهل قاصر باشد، چه مقصّر - تحمّل قبول آن درجه از مولویّت امام علیه السلام را هم دارا نیست. طبعاً عبودیّت نسبت به امام علیه السلام نیز برایش فقط در همان مرتبه اوّل قابل هضم و پذیرفتنی است. از چنین فردی نمی توان انتظار داشت كه همچون مؤمنان درجه بالاتر، خود را عبد خالص امام علیه السلام بداند و همه هستی خود را فدای ایشان كند. خدمتگزاری او هم محدود به همان درجه از معرفتش نسبت به مولویّت امام علیه السلام خواهد بود.

ص: 207

درس هجدهم: چگونگی خدمت مقبول به مولا

اشاره

در درس های گذشته با كیفیّت وفا به پیمان بندگی نسبت به مولای خود آشنا شدیم و دانستیم كه از بهترین راه های اظهار عبودیّت به ایشان، خدمتگزاری به آستان مقدّس آن بزرگوار است. همچنین معنای خدمت به ایشان و تفاوت آن با نصرت آن حضرت بیان گردید. اكنون به بیان چگونگی خدمتگزاری صحیح به آستان مقدّس مهدوی، در زمان غیبت ایشان می پردازیم؛ با این امید كه این توفیق به همه دوستداران آن عزیز ارزانی شود.

مصادیق خدمتگزاری به امام غایب علیه السلام

مرحوم صاحب مكیال، در بحث از خدمتگزاری به امام عصر علیه السلام می فرماید:

خدمت به مولای ما، صاحب الزّمان علیه السلام، با مباشرت به انجام هر كاری حاصل می شود كه مطابق امر ایشان است یا به نوعی

ص: 208

بزرگداشت و تجلیل از حضرتش به شمار می آید یا هر عملی كه مصداق یاری و احسان به ایشان باشد. هر چند كه امری در خصوص انجام آن وارد نشده باشد. گاهی همه این عناوین در برخی از اعمال نیك جمع می شود نظیر دعا بر تعجیل فرج حضرت و برپا كردن مجالسی كه یاد ایشان در آنها زنده می شود و تألیف كتابهای مربوط به امام علیه السلام و همچنین انتشار و تعلیم و تعلّم آنها و درود و سلام دادن به حضرت و نیكی كردن به شیعیان و دوستان امام علیه السلام، به شرطی كه این كار به قصد خدمت به ایشان انجام شود.(1)

ایشان برای تأیید مورد آخر از مصادیق خدمتگزاری به حضرت، دو حدیث به عنوان شاهد ذكر كرده اند. قسمتی از حدیث اوّل مورد استناد ایشان كه از دو امام - حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا علیهما السلام - نقل شده، چنین است:

مَن لَم یَقدِر عَلی صِلَتِنا فَلیَصِل صالِحی مَوالینا یُكتَب لَهُ ثَوابُ صِلَتِنا.(2)

هركس نمی تواند با ما صله (ارتباط و رسیدگی) داشته باشد، پس با نیكان از اهل ولایت ما صله نماید تا پاداش صله ما برای او نوشته شود.

حدیث دوم از ابوهارون است كه می گوید: امام صادق علیه السلام در حضور من به چند نفر كه نزد ایشان بودند، فرمودند:


1- 1- مكیال المكارم، ج2، ص224.
2- 2- كامل الزّیارات، باب105، ح1و2.

ص: 209

مالَكُم تَستَخِفُّونَ بِنا؟

چرا شما ما را خوار می شمرید؟!

در این وقت یكی از حضّار كه اهل خراسان بود، برخاست و گفت: به خدا پناه می برم از اینكه شما را خوار بشمارم یا به چیزی از دستورات شما بی اعتنایی كنم! حضرت فرمودند:

بَلی اِنّكَ اَحَدُ مَنِ استَخَفَّ بی!

آری تو یكی از كسانی هستی كه مرا خوار شمرده اند!

عرض كرد: به خدا پناه می برم از اینكه شما را خوار شمرده باشم. حضرت به او فرمودند:

وَیحَكَ أوَلَم تَسمَع فُلاناً وَ نَحنُ بِقُربِ الحُجفَةِ وَ هُوَ یَقُولُ لَكَ: اِحمِلنی قَدرَ میلٍ فَقَد وَ اللهِ اَعیَیتُ! وَ اللهِ ما رَفَعتَ بِهِ رَأساً وَ لَقَدِ استَخفَفتَ بِهِ و مَنِ استَخَفَّ بِمُؤمِنٍ فَبِنَا استَخَفَّ وَ ضَیَّعَ حَرمَةَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ.(1)

وای بر تو، آیا در زمانی كه نزدیك جُحفه بودیم، نشنیدی كه فلان شخص به تو می گفت: «به اندازه یك میل(2) راه مرا سوار كن بخدا قسم خسته و ناتوان شده ام؟» به خدا قسم سرت را هم بلند نكردی (به روی خودت نیاوردی) و (با این كار) او را خوار و سبك شمردی و هركس مؤمنی را خوار شمارد، ما را خوار شمرده و حرمت خدای عزّوجل را پایمال نموده است.


1- 1- مكیال المكارم، ج2، ص225 به نقل از روضه كافی، ص102، ح73.
2- 2- هر میل در خشكی به اندازه 4000 ذراع است كه معادل 1609 متر می شود فرهنگ نوین، ص681.

ص: 210

گستره خدمت به حضرت ولی عصر علیه السلام

با این ترتیب حوزه خدمتگزاری به امام عصر علیه السلام بسیار گسترده می شود. اگر انسان از جهت معرفت و نیّت بتواند خود را به سطحی شایسته ترقّی دهد، آنگاه زمینه خدمت به مولای خود را در موارد متعدّدی پیدا خواهد كرد. انواع مساعدت ها و كارگشایی هایی كه انسان می تواند در حقّ افراد مؤمن، انجام دهد، در صورت وجود معرفت و نیّت صحیح، همگی مصادیق خدمت به مولای غایب علیه السلام محسوب می شود و انجام آنها نوعی اظهار عبودیّت و بندگی به پیشگاه امام عصر علیه السلام خواهد بود. همه شیعیان - اعمّ از افراد صالح و متّقی یا غیر متّقی - موالی آن حضرت هستند و انسان می تواند با احسان و محبّت كردن و رسیدگی به آنها حقیقتاً وظیفه بندگی نسبت به مولایش را جامه عمل بپوشاند. البتّه هر چه فرد متقی تر و مؤمن تر باشد، قطعاً برآوردن نیازهایش سزاوارتر از دیگران و نیكی به او خدمت بزرگتری به امام علیه السلام خواهد بود. معرفت به این حقیقت، یك شرط لازم برای چنین خدمتگزاری به امام علیه السلام است و شرط دیگر این است كه انسان با همین نیّت، كاری را برای مؤمنی انجام دهد و قصد دیگری، نیّتش را تحت الشّعاع قرار ندهد. بنابراین به نیّت سود مادّی یا با انگیزه چشم هم چشمی و امثال این انگیزه های دنیوی، نمی توان انجام عملی را مصداق خدمتگزاری به امام عصر علیه السلام دانست. كسی كه نیّت صحیحی برای این كار دارد، هدفش رسیدن به منابع دنیوی آن نیست و اگر نفعی هم برایش داشته باشد، در نیّت او تأثیر ندارد. پس اگر انگیزه كسی از انجام بعضی خدمات در حقّ مؤمنان، كسب عزّت و احترام باشد یا برای اینكه نزد مردم به عنوان غلام و خدمتگزار اهل بیت علیهم السلام شناخته شود،

ص: 211

دست به خیراتی بزند، نمی توان كارهایش را خدمت به امام زمان علیه السلام تلقّی كرد؛ هر چند نزد دیگران به این عنوان شناخته شود. همچنین است كسی كه كتابی در معرّفی امام زمانش تألیف یا ترجمه می كند یا آنرا نشر می دهد یا مجلسی برای احیاء یاد و نام ایشان برپا می كند، یا در آن مجلس به سخنرانی یا مدّاحی می پردازد و یا تداركات مادّی آن را به عهده می گیرد؛ در همه اینها اگر فرد، انگیزه و نیّت خالص برای خدمتگزاری به امام زمانش نداشته باشد، هیچیك از اعمالش خدمت به حضرت به شمار نمی آید؛ هرچند كه دیگران او را نوكر یا كنیز امام علیه السلام بخوانند و به احوالش غبطه بخورند. نكته مهمّی كه مرحوم صاحب مكیال تذكّر فرمودند، همین بود كه: شرط خدمت بودن اینگونه كارها آن است كه به قصد و انگیزه خدمت به امام عصر علیه السلام انجام پذیرند و هواهای نفسانی، نیّت شخص را آلوده و ناخالص نكند.

شرط دیگر هم این است كه آن كار، عملی مخالف شرع مطهّر نباشد. بنابراین اگر احیاء یاد امام زمان علیه السلام در مجلسی همراه با نواختن موسیقی یا خوانندگی به صورت لهوی و مطرب باشد، قطعاً خدمت به ایشان محسوب نمی گردد. با این تفاصیل، ظاهر جذّاب و با حال اعمال، نمی تواند نشان آن باشد كه آیا این عمل خاص، مصداق خدمت به امام علیه السلام هست یا نه؛ و باید حتماً به معرفت و نیّت و موافقت یا مخالفت كاری با شرع، آگاه بود، تا خدمت بودن یا نبودن آن را بتوان محك زد.

حال اگر انسان با چنین نیّتی، بتواند به اهل ایمان و در واقع به مولایش خدمت كند، آنگاه می تواند سراسر زندگی خود را زیر چتر این خدمتگزاری قرار دهد. انسان مؤمن به فرزند و همسر خود نیز می تواند

ص: 212

با همین نیّت، خدمت بكند؛ چون آنها نیز اهل ایمان و جزء موالی امام عصر علیه السلام به شمار می آیند. همچنین انسان می تواند به خویشان و بستگان خود نیز با همین نیّت، رسیدگی نماید. آنها هم علاوه بر اینكه جزء مؤمنان هستند، مورد سفارش اكید - از جهت صله ارحام - قرار گرفته اند. بنابراین انسان آگاه با نیّت صحیح و عمل شایسته خود می تواند انجام وظایف شرعی خویش نسبت به اطرافیان را خدمتگزاری به مولایش قرار دهد.

امّا باید توجّه داشت كه اختلاف در سلیقه و برداشت در مسائل دینی و وجود مشربها و افكار متعارض، اگر همگی در اعتقاد به ولایت ائمّه علیهم السلام مشترك باشند، دلیل موجّهی برای خارج دانستن كسی از زمره اهل ایمان نیست. همچنین، گناهكار بودن انسان، علّت بی ایمانی او نمی شود. بنابراین وجود هیچكدام از این شرایط بهانه ای برای اینكه انسان نتواند به اهل ولایت خدمت بكند، نیست.

در مورد ارحام و خویشاوندان هم به طریق اولی چنین است؛ علاوه بر اینكه اگر به فرض، برخی از آن ها جزء مؤمنان هم نباشند - مثلاً كافر باشند - وظیفه صله رحم نسبت به ایشان ساقط نمی شود. همچنین است حسن خلق و معاشرت نیكو با همه مردم اعمّ از مؤمن و كافر.

اهمّیّت صداقت و ادای امانت در خدمت به امام عصر علیه السلام

یك دین شناس آگاه، به خوبی متوجّه است كه بهترین راه برای جلب محبّت و معرفت عموم انسانها به سوی ائمّه علیهم السلام و ترغیب و تشویق آنها به ایمان، همانا رعایت صداقت و امانتداری و حسن معاشرت با آنان است.

ص: 213

همه مردم بیش از آنكه به سخنان و ادّعاهای انسان توجّه كنند، اعمال نیك یا بد او را ملاك حقّانیّت یا بطلان عقیده اش می دانند. اگر اعتقادات شخص بسیار صحیح و مطابق قرآن و سنّت باشد و خود را همه جا شیعه خالص ائمّه علیهم السلام معرفی كند، آنچه ملاك قضاوت عمومی در حقّ او خواهد بود، بیش از هر چیز، رفتار او با دیگران است؛ به خصوص نحوه برخوردش با غیر هم كیشان خود. با این حساب، حسن سلوك یك فرد با ایمان با عموم مردم - چه مؤمن و چه غیر مؤمن - از مصادیق مهمّ خدمتگزاری به پیشگاه مقدّس امام زمان علیه السلام می باشد. بر عكس، بی توجّهی به این امر یا خدای ناكرده سبك شمردن آن، نوعی خیانت به ساحت قدس مهدوی و در بعضی موارد، گناه قطعی و مسلّم است. به این فرمایش امام صادق علیه السلام با دقّت توجّه كنیم:

لا تَنظُرُوا اِلی طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَاِنَّ ذلِكَ شَیءٌ اعتادَهُ فَلَو تَرَكَهُ استَوحَشَ لِذلِكَ وَ لكِنِ انظُرُوا اِلی صِدقِ حَدیثِهِ وَ اَداءِ اَمانَتِه.(1)

به ركوع و سجود طولانی شخص (در مقام قضاوت درباره او) نگاه نكنید، زیرا این چیزی است كه عادت او شده و اگر آنرا ترك نماید، به وحشت می افتد، ولی به راستی گفتار و امانتداری او بنگرید.

حدیث دیگر در همین زمینه از همان امام بزرگوار وارد شده است:

لاتَغتَرُّوا بِصَلاتِهِم وَ لابِصِیامِهِم فَاِنَّ الرَّجُلَ رُبَما لَهِجِ بِالصَّلاةِ


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب الصّدق و اداء الامانة، ح12.

ص: 214

وَ الصَّومِ حَتّی لَو تَرَكَهُ استَوحَشَ وَ لكِن اختَبِروهُم عِندَ صِدقِ الحَدیثِ وَ اَداءِ الأمانةِ.(1)

فریب نماز و روزه مردم را نخورید، زیرا چه بسا كسی شیفته نماز و روزه می شود، تا آن حد كه اگر یكی از آنها را ترك كند، به وحشت و هراس می افتد. ولی آنها را در هنگام راستگویی و ادای امانت امتحان كنید.

نماز و روزه در صدر عبادات و واجبات فرعی قرار دارند و چنان مهم هستند كه ضروری دین به شمار می آیند و اگر كسی وجوب آنها را انكار كند، ضروری دین را منكر شده است.

با همه اینها به صراحت فرموده اند كه هیچكدام از اینها ملاك ایمان كامل انسان نیست. حتّی اگر سجده و ركوع شخص، طولانی باشد، باز هم این معیار ایمان او نمی شود. البتّه اینها اگر بدون ریا و از روی اخلاص و به نحو صحیح ادا شوند، فضیلت محسوب می گردند، ولی هیچكدام محك سنجش ایمان فرد نیستند. وقتی نماز و روزه ملاك نباشند، سایر عبادتهای جوارحی نظیر حجّ و عمره و انفاق های مالی و ... نیز به خودی خود چنین اند. آنچه وسیله امتحان انسان است، هیچ یك از اینها نیست؛ در عین آنكه همه اینها خوبند و باید نسبت به انجامشان اهمّیّت داده شود. معیار شناخت ایمان كامل انسان، راستی گفتار و امانتداری او می باشد.(2) پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم هم در سفارشی به


1- 1- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب الصّدق و اداء الامانة، ح1.
2- 2- این دو ویژگی بسیار عامّ و فراگیر هستند، به خصوص «امانتداری» شامل هر نوع مسؤولیّتی كه انسان در برابر دیگران بر عهده دارد، هركس متناسب با شغل و زندگی اش تعهّداتی دارد كه حسن انجام آنها مصداق ادای امانت می باشد و كوتاهی در كمّ و كیف آنها به نوعی خیانت در امانت محسوب می گردد.

ص: 215

ابوذر رحمه الله فرمودند:

اِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالی لا یَنظُرُ اِلی صُوَرِكُم وَ لا اِلی اَموالِكُم وَ اَقوالِكُم وَ لكِن یَنظُرُ اِلی قُلُوبِكُم وَ اَعمالِكُم.(1)

خدای متعال نه به ظاهر شما توجّه می كند و نه به دارایی ها و سخنانتان بلكه به دلها و اعمال شما توجّه می فرماید.

بنابراین برای خداوند هم ادّعاها و ظواهر اشخاص مهم نیست، بلكه اعتقادات و انگیزه های قلبی و اعمال و رفتار افراد ملاك است.

بر این اساس، جایی كه پیشوایان ما با چنین لحنی بر اهمّیّت این امور تأكید می كنند، باید به مردم حقّ بدهیم كه ملاك قضاوتشان در مورد خوبی یا بدی شیعیان، خوبی یا بدی رفتار و سلوك آنها با دیگران باشد. نمی توان از عموم انسانها انتظار داشت كه وجود یا عدم اعتقادات حقّه تشیّع را در افراد بررسی كنند و آنگاه درباره خوبی یا بدی آنها به قضاوت بنشینند. این انتظار بی جاست؛ چون عموم مردم صلاحیّت لازم برای اعمال چنین بررسی و دقّتی را ندارند و اگر كسانی هم چنین صلاحیّتی داشته باشند، نحوه رفتار انسان، چنان تأثیر عمیقی روی آنها می گذارد كه به ایشان اجازه تأمّل كردن و بررسی بیشتر را نمی دهد. لذا همگان به قضاوت می نشینند كه: اگر واقعاً این فرد، مؤمن است، چرا دروغ می گوید؟ چرا در معاملات خیانت می كند؟ چرا اطمینانی به سخن و قول او نیست؟ و ... این روالی است كه همه جا و در مورد همه كس جریان دارد.


1- 1- مكارم الاخلاق، ص469.

ص: 216

تعهّدآور بودن انتساب به ائمّه علیهم السلام

علاوه بر این، انتظار عمومی از كسانی كه انتساب بیشتری به ائمّه علیهم السلام دارند، بالاتر از دیگران است. اگر كسی به عنوان خدمتگزار امام زمان علیه السلام شناخته شود، انتسابش به ائمّه علیهم السلام بیش از شیعیان عادی و مؤمنان معمولی است؛ اعمّ از اینكه سخنران و اهل منبر یا دارای تألیفهایی درباره آن حضرات باشد، مدّاح و بانی مجالس ایشان گردد، یا او را به دعا و توسّل بر در خانه معصومین بشناسند. كارهایی شبیه اینها طبیعتاً مایه انتساب افزونتر انسان به ائمّه علیهم السلام است و این انتساب بیشتر، وظایف سنگین تری بر دوش انسان می گذارد؛ به طوری كه میل و سلیقه شخصی اش تأثیری در اهمّیّت آنها ندارد. او همانطور كه قلباً و لساناً و عملاً به خدمتگزاری اهل بیت علیهم السلام افتخار می كند، باید بپذیرد كه خود را در جایگاهی خطیر و حسّاس قرار داده و به همین جهت باید بیش از دیگر مؤمنان رعایت حسن سلوك با مردم را بكند. چنین كسی باید باور كند كه اهمال نسبت به رعایت كامل این امر ضررهای جبران ناپذیری به دین و ایمان مردم و حیثیّت و آبروی امامان علیهم السلام نزد آنها می زند؛ ضررهایی كه بسیار عمیق تر است از آثار مخرّب رفتار كسانی كه چنین انتسابی به اهل بیت علیهم السلام ندارند. امام صادق علیه السلام به یكی از منسوبان خود به نام «شقرانی» چنین فرمودند:

یا شَقرانیُّ اِنَّ الحَسَنَ مِن كُلِّ اَحَدٍ حَسَنٌ وَ إنَّهُ مِنكَ اَحسَنُ لِمَكانِكَ مِنّا وَ اِنَّ القَبیحَ مِن كُلِّ اَحَدٍ قَبیحٌ وَ إنَّهُ مِنكَ اَقبَحُ.(1)


1- 1- بحارالانوار، ج47، ص349، ح50.

ص: 217

ای شقرانی، خوبی از هركس نیكوست ولی از تو نیكوتر است به خاطر انتساب تو به ما و بدی نیز از هركس بد است و از تو بدتر (به همان دلیل).

این یك قاعده كلّی است كه امام صادق علیه السلام بر اعتبارش صحّه گذاشته اند.خوب است بدانیم كه انتساب شقرانی به امام علیه السلام در چه حد بوده، نسبت او با امام علیه السلام در این خلاصه می شده كه او از فرزندان یكی از آزادشده های پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بوده است.(1)

همین اندازه انتساب، كافی بوده كه حضرت، با او چنان سحنی بگویند. وقتی از مثل شقرانی چنین انتظاری دارند، از كسانی كه انتسابشان به ائمّه علیهم السلام بسیار بیش از این مقدار است، چه توقّعی می رود؟!

شكر نعمت انتساب به ائمّه علیهم السلام

اگر كسی توفیق انتساب به ائمّه علیهم السلام را پیدا كرد، باید از این بابت، شكرگزار خدای منّان و امام زمانش باشد و به شكرانه این نعمت بزرگ، رفتارش را با همه مردم - اعمّ از خوب یا بد - نیك و شایسته قرار دهد و بداند كه بد بودن اعمال بعضی افراد، ملاك جواز بد رفتاری با ایشان نیست. امام صادق علیه السلام چنین فرموده اند:

اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَم یَبعَث نَبِیّاً اِلّا بِصِدقِ الحَدیثِ وَ اَداءِ الاَمانَةِ اِلَی البَرِّ وَ الفاجِرِ.(2)


1- 1- منتهی الآمال، ج2، ص142.
2- 2- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب الصّدق و اداء الامانة، ح1.

ص: 218

همانا خدای عزّوجل هیچ پیامبری را نفرستاد جز به راستگویی و امانتداری نسبت به نیكوكار و بدكار.

ظاهراً مراد حضرت این است كه این امر، در شریعت همه پیامبران الهی، به عنوان یك وظیفه عمومی وجود داشته است؛ چنانكه مرحوم علّامه مجلسی فرموده اند: تعبیر «فاجر» در این حدیث شریف، شامل كافر هم می شود و به همین دلیل، خیانت در ودایع و امانت های كفّار نیز روا نیست.(1)

جایی كه خیانت در اموال كفّار و فجّار جایز نباشد، چگونه می توان پذیرفت كه یك فرد منسوب به امام زمان علیه السلام در نحوه سلوك خود با مؤمنان - به خصوص در معاملات - رعایت صداقت و امانت را نكند، امّا همچنان خود را خدمتگزار و مولایش بداند؟!

نتیجه بسیار مهمّی كه از این بحث بدست می آید، این است كه شیفتگان خدمتگزاری به امام عصر علیه السلام لازم نیست، راه دوری بروند و طریق خدمتگزاری را از این طرف و آن طرف جستجو نمایند. هر مؤمنی می تواند از راه های متعدّدی به انجام این عبادت مهم، موفّق شود. كافی است در زندگی خود، نوع رفتارش را با دیگران با صداقت و امانتداری كامل همراه كند و وظایف شرعی خود را نسبت به دوست و همسایه و پدر و مادر و همسر و فرزند و خویشان و ... به نیّت خدمت به امامش انجام دهد. این نیّت، یك امر ساختگی و عبث نیست، بلكه اگر شخص مؤمن، معرفت و تفقّه كافی در دین خود داشته باشد، می تواند كوچكترین كارهایش را حقیقتاً در قالب خدمتگزاری به امامش انجام دهد كه نمونه آنرا در فرمایش امام صادق علیه السلام به ابوهارون نقل كردیم.


1- 1- بحارالانوار، ج71، ص2.

ص: 219

درس نوزدهم: دعوت مردم به سوی امام علیه السلام

راه های مختلف دعوت به امام زمان علیه السلام

چنانكه در درس پیشین آمد، رفتار نیكو داشتن با مردم و به خصوص اطرافیان، یكی از بهترین راه های دعوت مردم به سوی امام زمان علیه السلام به شمار می آید و این خود از بزرگترین عبادتها و برترین خدمتها و طاعت های الهی است. مؤلّف كتاب «مكیال المكارم» در بیان وظایف بندگان نسبت به امامشان بر این تأكید بسیار نموده اند. ایشان وظیفه چهل و هشتم را «دعوت مردم به سوی امام» دانسته و آن را «اعظم طاعات» و «اوجب عبادات» خوانده اند.(1)

سپس تحقّق این مهم را از چهار طریق، ممكن دانسته اند كه یكی از آنها «دعوت از طریق حكمت عملی» است.(2) آنچه در اهتمام به حسن


1- 1- مكیال المكارم، ج2، ص274.
2- 2- مكیال المكارم، ج2، ص281.

ص: 220

رفتار با دیگران بیان شد، همگی از مصادیق این دعوت به شمار می آیند. راه دیگر را «دعوت از طریق حكمت علمی» دانسته اند كه طی كردن آن فقط برای عالمان به این راه میسّر و امكان پذیر است. برای كسانی كه از لحاظ علمی، تسلّط كافی بر مبانی امامت و ولایت دارند و راههای تعلیم آن را هم به خوبی می شناسند، عمل به این وظیفه، بسیار مغتنم است؛ چون این كار از بهترین انواع خدمتگزاری به امام عصر علیه السلام به شمار می آید. در این زمینه، سخنان گهرباری از همه چهارده معصوم نقل شده است كه بیان همه آنها در این مجال نمی گنجد. ما برای رعایت اختصار، فقط به دو نمونه از این فرمایش ها اشاره می كنیم:

فضیلت رسیدگی علمی به ایتام آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم

نمونه اوّل به نقل از حضرت فاطمه زهرا، صدّیقه كبری علیهما السلام است:

روزی خانمی خدمت حضرت صدّیقه طاهره علیهما السلام عرض كرد: من مادر ناتوانی دارم كه در امر نماز، برایش مشكلی پیدا شده است، مرا خدمت شما فرستاد تا از حضورتان بپرسم. حضرت فاطمه علیهما السلام جواب سؤال را دادند و آنگاه سؤال دیگری پرسید، حضرت پاسخ آن را هم فرمودند، سپس سؤال سوم ... تا سؤال دهم را مطرح كرد كه حضرت پاسخ همه را عنایت فرمودند. او از زیادی سؤالهایش خجالت كشید و گفت: «ای دختر رسول خدا! شما را (بیش از این) زحمت نمی دهم.» حضرت فرمودند: «هر سؤالی داری، بیاور و بپرس، اگر روزی كسی را برای بردن بار سنگینی به پشت بام اجیر كنند و به ازای آن صد هزار دینار به او اجرت بدهند، آیا بردن آن بار برایش سنگین خواهد بود؟» زن گفت: «خیر» حضرت فرمودند: «من به ازای هر سؤالی كه به تو

ص: 221

پاسخ دادم، بیش از آنكه زمین تا عرش از مروارید پُر شود، اجرت گرفتم، پس به طریق اولی بر من سنگین نخواهد بود.» از پدرم صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم كه فرمودند:

اِنَّ عُلَماءَ شیعَتِنا یُحشَرُونَ فَیُخلَعُ عَلَیهِم مِن خِلَعِ الكَراماتِ عَلی قَدرِ كَثرَةِ عُلُومِهِم وَ جِدِّهِم فی اِرشادِ عِبادِاللهِ حَتّی یُخلَعَ عَلَی الواحِدِ مِنهُم اَلفُ اَلفِ خِلعَةٍ مِن نُورٍ ثُمَّ یُنادی مُنادی رَبِنّا عَزَّوَجَلَّ:

اَیُّها الكافِلُونَ لِایتامِ آلِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم النّاعِشُونَ لَهُم عِندَ انقِطاعِهِم عَن آباءِ هِمُ الَّذینَ هُم اَئِمَّتُهُم! هؤُلاءِ تَلامِذَتُكُم وَ الاَیتامُ الَّذینَ كَفَلتُمُوهُم فَاخعَلُوا عَلَیهِم [كما خَلَعتُمُوهُم] خِلَعَ العُلُومِ فِی الدُّنیا فَیَخلَعُونَ عَلی كُلِّ واحِدٍ مِن اُولئِكَ الاَیتامِ عَلی قَدرِ ما اَخَذُوا عَنهُم مِنَ العُلُومِ... .

همانا شیعیان دانشور ما (در قیامت) محشور می شوند، پس به اندازه زیادی دانش آنها و جدّیّتشان در مورد هدایت بندگان خدا لباس های عزّت و شرافت به ایشان بخشیده می شود، تا آنجا كه تنها یكی از آنها هزار هزار جامه نور دریافت می كند. سپس ندا دهنده ای از جانب پروردگار ما - عزّوجل- ندا می دهد: «ای كسانی كه یتیمان آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را سرپرستی و رسیدگی كرده - در وقتی كه آنها از پدران خود یعنی امامانشان جدا شده بودند - به آنان روح و جان تازه دادید! اینها دانش آموختگان شما و همان یتیمانی هستند كه ایشان را سرپرستی و رسیدگی كردید و به آنان روح و نشاط معنوی بخشیدید، اكنون به ایشان لباس بدهید

ص: 222

همانطور كه در دنیا لباس های دانش را به ایشان بخشیدید!» آنها نیز به هر یك از آن یتیم ها به اندازه دانشهایی كه از ایشان فراگرفته اند، لباس می بخشند... .

در پایان حدیث، حضرت زهرا علیهما السلام به آن زن می فرمایند:

ای كنیز خدا! همانا یك رشته از آن لباس ها هزار هزار مرتبه از آنچه خورشید بر آن تابیده ارزشمندتر و با فضیلت تر است... .(1)

این حدیث مربوط به فضیلت عالمان شیعه، در زمانی است كه مردم از امامان خود منقطع شده اند. روشن ترین مصداق آن زمان، عصر غیبت امام عصر علیه السلام است كه مؤمنان از امامشان دور افتاده و در حقیقت یتیم شده اند؛ زیرا كه امام علیه السلام پدر امّت هستند و جدایی از ایشان، به معنای یتیم شدن حقیقی شیعیان است. در چنین شرایطی عالمانی كه در امر هدایت مردم، جدّیّت دارند و یتیمان آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را سرپرستی می كنند، فضیلت خاصّی دارند.

آنها با ارشادات و دستگیری های خود، جان تازه در تن دور افتادگان از امامشان می دمند و بسیاری از آن یتیمان را كه معرفت كاملی در دین خود ندارند و به همین دلیل سرگردان و حیران به بیراه ها در می غلتند، به سوی پناه واقعی و مأمن حقیقی خود -امام زمان علیه السلام - هدایت می كنند و به این وسیله، فرزند مهجور و فاصله گزیده از امام غریب را دوباره به آغوش گرم پدر خود باز می گردانند.

اینگونه دانشوران، در آخرت نیز - همچون دنیا - دانش آموختگان خود را دستگیری می كنند و از نعمت های الهی سیرابشان می سازند.


1- 1- تفسیر امام حسن عسكری علیه السلام، ص340، ح216.

ص: 223

ارزش دستگیری علمی از ایتام امام عصر علیه السلام در زمان غیبت

نمونه دیگر در همین زمینه منقول از حضرت سیّدالشّهداء حسین بن علی علیهما السلام است كه می فرمایند:

مَن كَفَلَ لَنا یَتیماً قَطَعَتهُ عَنّا مِحنَتُنا بِاستِتارِنا فَواساهُ مِن عُلُومِنا الَّتی سَقَطَت اِلَیهِ حَتّی اَرشَدَهُ وَ هَداهُ قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ: یا اَیُّها العَبدُ الكَریمُ المُواسی، اِنّی أولی بِالكَرَمِ اجعَلُوا لَهُ یا مَلائِكَتی فِی الجِنانِ بِعَدَدِ كُلِّ حَرفٍ عَلَّمَهُ اَلفَ اَلفِ قَصرٍ وَ ضُمُّوا اِلَیها ما یَلیقُ بِها مِن سائِرِ النِّعَمِ.(1)

هركس یتیمی را برای ما سرپرستی نماید - كه علّت دور افتادنش از ما اندوهی است كه به خاطر پنهانی خود داریم - به اینصورت كه از علوم ارزانی شده ما به خود، او را بهره مند سازد تا اینكه او را به راه آورده و هدایت نماید، به چنین كسی خدای عزّوجل خطاب می فرماید: ای بنده بزرگوار، بخشنده، من در بخشش از تو سزاوارترم، ای فرشتگان من، برای او در بهشت ها به ازای هر حرفی كه یاد داده، هزار هزار قصر قرار دهید و نیز از سایر نعمت ها، آنچه شایسته اوست، به آنها ضمیمه كنید.

در این حدیث، تعبیر «استتار» به خوبی بر معنای غیبت امام علیه السلام از دیدگان شیعیانشان دلالت می كند. در چنین زمانی آنچه ایتام آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را نجات می دهد و از بی سر و سامانی و سرگشتگی دوران غیبت، سالم نگه می دارد، همان علوم و دانشهایی است كه به وسیله خود اهل بیت علیهم السلام - پیش از زمان غیبت و مختصری هم در خود این زمان -


1- 1- تفسیر امام حسن عسكری علیه السلام، ص341 و 342، ح34.

ص: 224

به دانشمندان و علمای شیعه عنایت شده است. اینها وظیفه دارند كه از شیعیان ائمّه علیهم السلام در این دوران سخت، دستگیری نموده، آنها را با معارف دینی و وظایف شرعی خود آشنا كنند. هر قدمی كه هر عالمی در این زمینه بردارد، نوعی كفالت و سرپرستی نسبت به ایتام امام عصر علیه السلام به شمار می آید. این حوزه، دامنه وسیعی دارد و شامل تعلیم هر وظیفه شرعی و هر معرفت صحیح و لازم هر علمی از علوم معارف اهل بیت علیهم السلام می گردد. امّا مهم تر از هر چیز در این میان، آشنا كردن فرزندان امام غائب علیه السلام با پدر واقعی آنهاست. اگر شیعیان در زمان غیبت نسبت به مولای خود معرفت صحیح و كامل پیدا كنند، سایر اعتقادات آنها هم از این طریق، تصحیح و تكمیل می شود و خودشان به دنبال یادگیری وظایف الهی و دینی خود خواهند رفت. آری، سرچشمه همه بركات و منبع همه خیرات، معرفت امام عصر علیه السلام و آشنایی با آثار و لوازم آن می باشد.

همدل شدن شیعیان بر وفای به عهد امامت

با این ترتیب مهم ترین وظیفه و اصلی ترین خدمتی كه عالمان زمان غیبت می توانند در این زمینه انجام دهند، آشنا كردن عمیق و مستدلّ شیعیان با مقام امام زمان علیه السلام و عمل به عهد و پیمانی است كه خداوند از همه انسانها در این خصوص، خواسته است. دانشمندان آگاه، از این طریق می توانند بهترین و بیشترین خدمت را به پیشگاه مولای خودشان عرضه بدارند و اینگونه بالاترین عبادت الهی را انجام دهند. در اثر این خدمتگزاری، خیراتی كه به خود این عالمان می رسد، فراتر از حدّ بیان است؛ چرا كه دیگران نیز در نتیجه زحمات آنان با وظایف خود نسبت

ص: 225

به امام علیه السلام آشنا شده اند. اگر این امر به طور كامل و همه جانبه صورت پذیرد، آنگاه یكی از آرزوهای دیرینه همه دوستان امام زمان علیه السلام و خودایشان به منصّه ظهور می رسد. این آرزو، همدل شدن همه شیعیان در وفا به عهد امامت است كه باعث وصال آنان به مولایشان می گردد.

مؤلّف كتاب «مكیال المكارم» در بیان وظیفه شصتم و شصت و یكم مؤمنان نسبت به امامشان به دو مطلب مهمّ و ظریف اشاره كرده اند و آنها را به یكی از توقیعات امام عصر علیه السلام مستند ساخته اند. این توقیع همان است كه برای مرحوم شیخ مفید فرستاده شده است:

وَ لَو اَنَّ اَشیاعَنا -وَفَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ - عَلَی اجتِماعٍ مِنَ القُلُوبِ فِی الوَفاءِ بِالعَهدِ عَلَیهِم، لَما تَأَخَّرَ عَنهُمُ الیُمنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَت لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلی حَقِّ المَعرِفَةِ وَ صِدقِها مِنهُم بِنا فَما یَحبِسُنا عَنهُم اِلّا مایَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَكرَهُهُ وَ لا نُؤثِرُه مِنهُم.

و اگر شیعیان ما - كه خدا بر طاعتش توفیقشان دهاد- در وفای به عهد و پیمانی كه بر عهده آنان است، همدل می شدند، بركت دیدار ما از آنها واپس نمی افتاد و سعادت مشاهده ما همراه با معرفت حقیقی و راستین برایشان پیش می افتاد. پس آنچه سبب محرومیّت ایشان از ما شده، چیزی نیست مگر امور ناپسند و خلاف انتظاری كه از آنها به ما می رسد.(1)

از این توقیع شریف دو وظیفه مهم نسبت به امام غائب علیه السلام استفاده می شود: یكی همدل شدن همه شیعیان بر وفای به عهد و پیمان امامت و


1- 1- احتجاج، ج2، ص325.

ص: 226

دیگر اتّفاق همه آنها بر توبه حقیقی و برگرداندن حقوق از دست رفته امام علیه السلام به ایشان.(1)

آری؛ اگر همه مؤمنان با عهد الهی در خصوص امام علیه السلام و لزوم وفای به آن - چنانكه باید - آشنا می شدند و تكالیفی را كه پذیرش این عهد، بر عهده آنان می آورد، می دانستند، آنگاه همه با هم در پیشگاه خداوند توبه می كردند و برای جبران كوتاهی های خود در حقّ امامشان همدل و هم صدا می شدند؛ در آنصورت توفیق دیدار و سعادت مشاهده آن غریب دور افتاده را پیدا می كردند و اینچنین مبتلا به هجران ایشان و غضب الهی نمی گردیدند. آنچه باعث محرومیّت ما از دیدار و ارتباط با مولای محبوبمان شده - به فرموده خودشان - چیزی نیست جز كارهای زشتی كه آن حضرت خوش نمی دارند و انجام آنها را توسّط دوستان خود، نمی پسندند.

توفیق دیدار و سعادت مشاهده امام علیه السلام - كه در متن توقیع به آن اشاره شده - ممكن است با ظهور موفورالسّرور آن حضرت تحقّق پیدا كند و این احتمال هم وجود دارد كه بدون ظهور و پیش از آن نیز برای كسانی كه به عهد و پیمان امام خود وفا می كنند، عملی شود.

محفوظ ماندن خدمتِ خالصانه و صحیح

مهم این است كه انسان وظیفه عبودیّت خود را در زمان غیبت امام علیه السلام، نسبت به ایشان به درستی انجام دهد. چنین كسی باید اطمینان داشته باشد كه ائمّه علیهم السلام هیچگاه غلامان خود را فراموش نمی كنند.


1- 1- رجوع شود به مكیال المكارم، ج2، ص306.

ص: 227

بنابراین اگر بعضی از خدمتگزاران حضرت، توفیق دیدار و سعادت مشاهده ایشان را هم پیدا نكنند، باید مطمئن باشند كه در صورت انجام خدمت خالصانه و صحیح، پرونده آنان نزد امامشان محفوظ می ماند و مولایشان چنان بزرگوارند كه راضی نمی شوند غلامی صادق و مخلص از درگاهشان طرد شود و از این توفیق بزرگ محروم گردد. ماجرای یكی از غلامان امام صادق علیه السلام در این خصوص شنیدنی است:

«یكی از غلامان حضرت، كارش این بود كه هرگاه ایشان از استر خود پیاده می شدند و به مسجد می رفتند، او از استر امام علیه السلام مراقبت می كردند تا ایشان برگردند. یك روز وقتی غلام در بیرون مسجد از استر مواظبت می كرد، چند نفر مسافر از خراسان آمدند. یكی از آنها به غلام حضرت گفت: «آیا مایل هستی از آقای خود حضرت صادق علیه السلام خواهش كنی مرا به جای تو قرار دهد تا من غلام او باشم؟ در عوض اموال خود را به تو می دهم، من اموال زیادی دارم كه حاضرم همه اینها از آن تو باشد، ولی من به جای تو اینجا بمانم؟» غلام گفت: «باشد، همین را از حضرت خواهش می كنم.» آنگاه خدمت امام علیه السلام رسید و عرض كرد: «فدایت گردم، شما خدمتگزاری من و طول مدّت آن را می دانید. حال اگر خدای متعال خیری به من رسانیده باشد، آیا شما از آن منع می فرمائید؟» حضرت فرمودند: «من خودم آن خیر را به تو خواهم داد و تو را از اینكه آن را از غیر من بگیری، منع می كنم.» غلام پیشنهاد آن مرد خراسانی را مطرح كرد. حضرت فرمودند: «اگر تو در خدمتگزاری به ما بی میل شده ای و آن مرد می خواهد خدمتگزار ما باشد، ما او را پذیرفتیم و تو را آزاد می گذاریم.»

ص: 228

غلام با شنیدن این سخن پشت به رفتن كرد. امّا امام علیه السلام او را خواستند و فرمودند: «به جهت طولانی بودن مدّت خدمتگزاری ات نزد ما، به تو نصیحتی می كنم، سپس تصمیم با خودت. نصیحت من این است كه: [بدان] در روز قیامت، حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم به نور خداوند آویخته و چسبیده هستند و امیرالمؤمنین علیه السلام به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و [سایر] ائمّه علیهم السلام نیز به امیرالمؤمنین علیه السلام. شیعیان ما نیز به ما آویخته خواهند بود. پس هرجا كه ما داخل شویم، آنها هم داخل می شوند و هرجا كه ما وارد گردیم، آنها هم وارد می گردند». غلام چون این نصیحت را شنید، عرض كرد: «من از خدمت شما جایی نمی روم و در خدمتتان خواهم بود و آخرت را بر دنیا ترجیح می دهم.»

سپس به سوی مرد خراسانی رفت. او با دیدن غلام گفت: «حال تو هنگام بازگشت از خدمت امام علیه السلام، غیر از حال تو در هنگام رفتن به سوی ایشان است.» غلام فرمایش حضرت را برای او نقل كرد، آنگاه او را به خدمت امام علیه السلام برد. حضرت مراتب غلامی و خدمتگزاری مرد خراسانی را پذیرفتند و دستور دادند تا هزار اشرفی به غلام بدهند.»(1)

تلاش برای تداوم توفیق در خدمتگزاری

عالم و محدِّث گرانقدر شیعه، مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی - اعلی الله مقامه - پس از نقل این داستان زیبا، چنین می فرمایند:


1- 1- منتهی الآمال، ج2، ص204، با اصلاح مختصر ادبی در برخی از عبارات.

ص: 229

«این فقیر (عبّاس قمی) خدمت آن حضرت عرض می كنم كه ای آقای من! من تا خود را شناخته ام [خویش را] بر در خانه شما دیده ام و گوشت و پوست خود را از نعمت شما پروریده ام، رجاء واثق و امید صادق، كه در این آخر عمر از من نگهداری فرمائید و از این در خانه، مرا دور نفرمائید.»(1)

سخنان این خدمتگزار خالص ائمّه علیهم السلام زبان حال همه كسانی است كه آرزو می كنند، خدمتگزاری آنها مقبول درگاه قدس مهدوی واقع شود و این توفیق تا لحظه مرگ از ایشان سلب نگردد. لذا همواره از جان و دل، دعایی را كه امام هشتم علیه السلام در خصوص حضرت بقیّة الله ارواحنا فداه به یونس بن عبدالرّحمن، تعلیم دادند، تكرار می كنند:

وَاجعَلنا مِمَّن تَنتَصِرُ بِهِ لِذینِكِ و تُعِزُّ بِهِ نَصرَ وَلِیَّكَ وَ لاتَستَبدِل بِنا غَیرَنا فَإنَّ استِبدالَكَ بِنا غَیرَنا عَلَیكَ یَسیرٌ وَ هُوَ عَلَینا عَسیرٌ.(2)

و ما را در زمره كسانی قرار ده كه دین خود را به كمك آنها پیروز می كنی و ولیّ خود را به وسیله ایشان - با عزّت - یاری می دهی و غیر ما را به جای ما قرار نده، زیرا این كار برای تو آسان است. ولی بر ما سخت و گران می باشد.

خداوند به سادگی ممكن است، كسی را از خدمتگزاری به آستان امام زمان علیه السلام محروم گرداند و دیگری را به جای او قرار دهد. یك غلام با اخلاص، هیچگاه به طول مدّت و حجم زیاد خدمت خود،


1- 1- همان.
2- 2- جمال الاسبوع، ص309.

ص: 230

مغرور نمی شود؛ چون می داند كه همه این خدمات به توفیق الهی بوده؛ لذا هیچكدام را از جانب خودش نمی بیند. این است كه به خوبی درك می كند هرچه در این مسیر، موفّقیّت بیشتری پیدا كند، دین او به مخدومانش (ائمّه علیهم السلام) بیشتر می شود. بنابراین نه تنها به طول مدّت و زیادی خدمتش فریفته نمی گردد، بلكه هرچه توفیق بیشتری در این زمینه پیدا می كند، تكلیف خود را سنگین تر و وظایفش را دشوارتر می بیند. هر قدر نعمت الهی بالاتر و بیشتر شود، از عهده شكر آن بر آمدن هم، كاری سخت تر و مشكل تر می شود. بنابراین انسان باید بسیار مراقب و هشیار باشد كه مبادا در اثر بی توجّهی یا كم توجّهی در ادای كامل و صحیح این شكرگزاری، مبتلا به سلب نعمت گردد و همه امیدش از دست برود.

ص: 231

درس بیستم: خدمت خالصانه

اشاره

در درس های گذشته با وظیفه خدمتگزاری به ائمّه آشنا شدیم و دانستیم كه این توفیق به عنایت و لطف امام عصر علیه السلام شامل افراد می شود. حال باید ببینیم چه عواملی سبب تداوم این نعمت بزرگ می شود.

جدّیّت و اخلاص: دو عامل اساسی برای تداوم خدمتگزاری

در این مسیر حفظ دو عامل بسیار مهم، نقش اساسی در بقای این نعمت ارزشمند دارد: یكی اخلاص و دیگری جدّیّت در طریق خدمتگزاری. جدّیّت و اخلاص مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی الگوی خوبی برای خدمتگزاری به آستان اهل بیت علیهم السلام می باشد. فرزند ارشد ایشان در مورد جدّیّت پدرش می نویسد:

مرحوم والدم تا حدود توانایی اش، نمی گذاشت عمرش بیهوده هدر رود و تلف گردد و دائماً اشتغال به نوشتن داشت و با اینكه

ص: 232

بیمار بود، حدّاقل در شبانه روز، هفده ساعت در كار نوشتن و مطالعه بود و آثار بسیار مفید و نفیسی از او باقی مانده كه تقریباً به هشتاد و چهار مجلّد می رسد.(1)

این آثار متنوّع همگی در مسیر تبیین صحیح معارف دینی اعمّ از اعتقادات، اخلاق و احكام و سیره امامان علیهم السلام است. همه این نوشته ها به قصد خدمتگزاری به آستان مقدّس اهل بیت علیهم السلام تألیف یا ترجمه شده اند.

در مورد اخلاص این بزرگوار نیز قضایای شنیدنی زیادی وجود دارد. یكی از این موارد، ماجرایی است كه استاد محمود شهابی از نزدیك، شاهد آن بوده و چنین نقل می كند:

در یكی از ماه های رمضان، با چند تن از رفقا از ایشان خواهش كردیم كه در مسجد گوهرشاد، اقامه جماعت را بر معتقدان و علاقمندان منّت نهند. با اصرار و ابرام، این خواهش پذیرفته شد و چند روز، نماز ظهر و عصر در یكی از شبستان های آنجا اقامه گردید و بر جمعیّت این جماعت روز به روز می افزود؛ هنوز به ده روز نرسیده بود كه اشخاص زیادی اطّلاع یافتند و جمعیّت فوق العاده شد. یك روز پس از اتمام نماز ظهر به من كه نزدیك ایشان بودم گفتند: من امروز نمی توانم نماز عصر را بخوانم! رفتند و دیگر آن سال را برای نماز جماعت نیامدند. در موقع ملاقات در پرسش از علّت ترك نماز جماعت، گفتند: حقیقت این است كه در ركوع ركعت چهارم متوجّه شدم كه صدای اقتداكنندگان كه پشت


1- 1- فیض العلّام فی عمل الشّهور و وقایع الایّام، ص8.

ص: 233

سر من می گویند: «یا الله یا الله اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرین» از محلّی بسیار دور به گوش می رسد. این توجّه كه مرا به زیادتی جمعیّت متوجّه كرد، در من شادی و فرحی تولید كرد و خلاصه خوشم آمد كه جمعیّت این اندازه زیاد است. بنابراین من برای امامت، اهلیّت ندارم!(1)

نمونه دیگر از اخلاص آن مرحوم را فرزند بزرگ ایشان از قول پدر چنین نقل كرده است:

وقتی كتاب «منازل الآخرة» را تألیف و چاپ كردم، در قم به دست شیخ عبدالرّزاق مسأله گو - كه همیشه قبل از ظهر در صحن مطهّر «حضرت معصومه علیهما السلام» مسأله می گفت - افتاد. مرحوم پدرم كربلایی محمّدرضا از علاقمندان او بود. شیخ عبدالرّزاق روزها كتاب «منازل الآخرة» را می گشود و برای مستمعین می خواند.

یك روز پدرم به خانه آمد و گفت: شیخ عبّاس! كاش مثل این مسأله گو می شدی و می توانستی منبر بروی و این كتاب را كه امروز برای ما خواند، بخوانی. چند بار خواستم بگویم آن كتاب از آثار و تألیفات من است، امّا هر بار خودداری كردم و چیزی نگفتم. فقط عرض كردم: دعا بفرمائید، خداوند توفیقی مرحمت فرماید.(2)


1- 1- فوائدالرّضویّه،ص: ج مقدّمه با اصلاح مختصر ادبی در برخی از عبارات.
2- 2- محدّث قمی، حدیث اخلاص، ص55 و 56 به نقل از سیمای فرزانگان، ج3، ص154.

ص: 234

تعریف اخلاص و اهمّیّت آن

برای اینكه علّت حسّاسیّت این بزرگوار در حفظ اخلاصش روشن شود، حدیث جامعی را در بیان معنای اخلاص و اهمّیّت آن از امام صادق علیه السلام نقل كرده، توضیح می دهیم. این حدیث در بیان تفسیر آیه شریفه قرآن است كه می فرماید:

«اَلَّذی خَلَقَ المَوتَ وَالحَیاةَ لِیَبلُوَكُم اَیُّكُم اَحسَنُ عَمَلاً.»(1)

كسی كه مرگ و زندگی را آفرید، تا شما را بیازماید در اینكه اعمال كدامیك از شما نیكوتر است.

امام علیه السلام در توضیح آیه فوق می فرمایند:

لَیسَ یَعنی اَكثَرَ عَمَلاً وَ لكِن اَصوَبَكُم عَمَلاً وَ إنَّما الإصابَةُ خَشیَةُ اللهِ وَ النِّیَّةُ الصّادِقَةُ وَ الحَسَنَةُ...

منظور (خدای متعال) كسانی از شما كه اعمال بیشتری دارند نیست، بلكه مقصود، درست كارترین شماست و درست كاری به سه چیز محقّق می شود: ترس از خدا و نیّت صادق و كار خوب.

سپس در بیان تعریف عمل صالح و اهمّیّت نیّت خالصانه فرمودند:

اَلعَمَلُ الخالِصُ الَّذی لاتُریدُ اَن یَحمَدَكَ عَلَیهِ اَحَدٌ إلّا اللهُ عَزَّ وَجَلَّ وَ النِّیَّةُ اَفضَلُ مِنَ العَمَلِ، اَلا وَ اِنَّ النِّیَّةَ هِیَ العَمَلُ ثُمَّ تَلا قَولَه عَزَّوَجَلَّ: «قُل كُلٌّ یَعمَلُ عَلی شاكِلَتِهِ»(2) یَعنی عَلی نِیَّتیهِ.(3)


1- 1- ملك/2.
2- 2- اسراء/84.
3- 3- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب الاخلاص، ح4.

ص: 235

عمل خالص آن عملی است كه نخواهی كسی جز خدای عزّوجل تو را بر آن بستاید و نیّت (عمل) از عمل بهتر است، بدان كه نیّت همان عمل است. سپس فرمایش خدای عزّوجل را تلاوت فرمودند: «بگو هركس براساس شاكله خود عمل می كند» یعنی براساس نیّتش.

در این حدیث شریف، قبل از هر چیز فرموده اند كه زیادی و كثرت عمل مهم نیست، بلكه درستی و اصابه آن، ملاك است. آنگاه در تحقّق اصابه عمل، سه شرط را لازم دانسته اند.

ضرورت حُسن فعلی و فاعلی برای اصابه عمل

اوّلین شرط این است كه كار، «حسنه» باشد. یعنی عمل فی نفسه، مشروع و خوب باشد. اگر عملی حرام یا مكروه بود، به هر نیّتی كه انجام شود، كار درستی نیست. این ویژگی را می توانیم «حُسن فعلی» عمل بنامیم. منظور این است كه فعل صرفنظر از انگیزه و قصد فاعل آن، كار صحیحی باشد و بدعت در آن نباشد.

شرط دوم اصابه عمل، حسن فاعلی آن است. یعنی اینكه انجام دهنده عمل با نیّت و انگیزه مشروع به آن دست بزند. اگر كاری فی نفسه، خوب باشد، امّا قصد فاعل از انجام آن، خوب و صحیح نباشد، آن كار در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست. «نیّت صادقه» در حدیث مزبور به همین شرط لازم اشاره می كند. صدق نیّت بیش از هر چیز به اخلاص فاعل در انجام فعل مربوط می شود كه در صورت عدم آن، هیچ عملی - هرچند حُسن فعلی داشته باشد - در درگاه الهی مقبول نمی افتد و باعث تقرّب فاعل نمی شود. پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در سفارش های خود به

ص: 236

ابن مسعود فرمودند:

اِذا عَمِلتَ عَمَلاً فَاعمَلهُ لِلّهِ خالِصاً لِأنَّهُ لایَقبَلُ مِن عِبادِهِ الاَعمالَ اِلّا ما كانَ مُخلَصاً فَأِنَّهُ یَقُولُ: «وَ ما لِاَحَدٍ عِندَهُ مِن نِعمَةٍ تُجزی اِلّا ابتِغاءَ وَجهِ رَبِّهِ الاَعلی»(1)

هرگاه كاری انجام می دهی، آن را خالص برای خدا انجام بده زیرا او از بندگانش فقط عمل خالصانه را می پذیرد، می فرماید: «و هیچكس نزد خداوند خیری كه پاداش داشته باشد، ندارد مگر آنچه را كه به خاطر جلب رضا و توجّه پروردگار اعلای خود انجام داده است.»(2)

عملی كه مقبول درگاه الهی واقع شود، پاداش و ثواب خواهد داشت كه شرط لازم آن، نیّت خالصانه داشتن فاعل است. عمل خالص - طبق فرمایش امام صادق علیه السلام در حدیث قبلی - به عملی گفته می شود كه انجام دهنده، انتظار تعریف و تحسین هیچكس جز خدا را برای انجام آن نداشته و خوش آمدن دیگران هیچ تأثیری در انگیزه و قصد او از آن كار نگذاشته باشد. تحقّق چنین نیّتی به سادگی امكان پذیر نیست و انسان باید تلاش زیادی بكند تا بتواند انگیزه خالصانه در اعمالش داشته باشد. ارزش چنین نیّت خالصانه از خود عمل به مراتب بیشتر و بالاتر است. اصولاً چون روح عمل، نیّت فاعل آن می باشد، پس حقیقت عمل، چیزی جز نیّت انجام دهنده آن نیست. بنابراین اگر اخلاص در كار از بین برود، اصل عمل هم از دست خواهد رفت. شرط لازم برای پذیرفته شدن هر


1- 1- لیل/19 و 20.
2- 2- مكارم الاخلاق، ص453.

ص: 237

عملی، خلوص در نیّت انجام آن است.

شرط سوم اصابه عمل: خشیت از خداوند

علاوه بر دو شرط مذكور، شرط سومی هم لازم است كه از آن به «خشیة الله» تعبیر فرموده اند.

برای اینكه مراد از «خشیت» الهی در این حدیث شریف روشن شود، نكته ای را كه محدّث عالیقدر شیعه جناب شیخ صدوق در توضیح معنای «خشیت» آورده اند، عیناً نقل می كنیم:

«الخَشیَةُ لِأجلِ رُؤیَةِ التَّقصیرِ»(1)

خشیت به خاطر مقصّر دیدن است.

مقصود از مقصّر دیدن، این است كه اگر انسان توفیق عمل خیری را یافت، گمان نكند كه با انجام آن، حقّ بندگی خداوند را ادا كرده و وظیفه عبادت خود را به نحو شایسته و كامل ادا نموده است. به تعبیر دیگر، انسان، هیچگاه نباید به كار خوب خود راضی و خشنود شود، بلكه باید همواره با توجّه به نقاط ضعف و نقص كارش در كنار الطاف بیكران الهی، خود را در پیشگاه خداوند مقصّر ببیند. از حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام نقل شده كه فرمودند:

كُلُّ عَمَلٍ تُریدُ بِهِ اللهَ عَزَّوجَلَّ فَكُم فیهِ مُقُصِّرَاً عِندَ نَفسِكَ.(2)

در هر عملی كه برای خدای عزّوجل انجام می دهی، خود را مقصّر بدان.


1- 1- خصال، ج1، ص281.
2- 2- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب الاعتراف بالتّقصیر، ح4.

ص: 238

راه پیدایش این حال در انسان، توجّه به این حقیقت است كه در انجام هر كار خوبی، خداوند بر فاعل آن اولویّت دارد. اصل معرفت انسان نسبت به كار خوب به عنایت الهی (از طریق نقل یا عقل) حاصل می شود. شوق و رغبت او نیز در اثر همین معرفت، كه صُنع خدای متعال است، به وجود می آید. همه مقدّمات و زمینه های غیر اختیاری عمل نیز به لطف پروردگار منّان فراهم می گردد. بنابراین تحقّق كارهای خیر، بیش از آنكه به فاعل آنها منتسب باشد، به خدای قادر متعال منسوب است. این مطلب، در حدیث قدسی كه امام رضا علیه السلام نقل فرموده اند، خطاب به انسان چنین آمده است:

یَابنَ آدَمَ... ما اَصابَكَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ اللهِ ... ذاكَ أنّی اَولی بِحَسَناتِكَ مِنكَ.(1)

ای پسر آدم، هر كار خوب تو از جانب خداست، زیرا من نسبت به كارهای خوب تو از خودت سزاوارترم.

البتّه این اولویّت در انتساب، هیچ تأثیری در اختیاری بودن عمل ندارد. عوامل تكوینی كه تحقق آنها به اراده خداوند متعال است، در خارج از حوزه اختیار انسان، تأثیر می گذارد و بنابراین موجب سلب اختیار از او نمی شود.

اگر انسان اولویّت خدای متعال را در انجام طاعات در نظر داشته باشد، همیشه می تواند حال تقصیر خود را در پیشگاه الهی حفظ نماید. امّا اگر از این واقعیّت غفلت كند، به خودپسندی در انجام عمل خیر، مبتلا می شود كه درد مُهلكی برای انسان به شمار می آید. این همان


1- 1- اصول كافی، كتاب التّوحید، باب المشیّة والارادة، ح6.

ص: 239

چیزی است كه در احادیث «عُجب» نامیده شده و بسیار مورد مذمّت قرار گرفته است.(1)

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

مَن دَخَلَهُ العُجبُ هَلَكَ.(2)

هركس گرفتار عجب شود، هلاك می گردد.

انسان باید بسیار مراقب باشد كه به این درد هلاك كننده مبتلا نشود. به این منظور، هر قدر خود را در كار خیرش، مقصّر ببیند به همان اندازه از عُجب دور می شود. اینجاست كه خشیت از خداوند اهمّیّت ویژه ای پیدا می كند. این خشیت - كه معلول مقصّر دیدن خود در عمل است - باعث می شود كه انسان نگران آینده عمل خیر خود باشد؛ نگران از اینكه مبادا شرط قبولی عمل (اخلاص) با بی توجّهی و ابتلا به عجب و امثال آن از بین برود.

مراقبت از عمل تا هنگام مرگ

در حدیث مورد بحث، امام صادق علیه السلام بلافاصله پس از بیان سه شرط لازم اصابه عمل، چنین فرموده اند:

الاِبقاءُ عَلَی العَمَلِ حَتّی یَخلُصَ اَشَدُّ مِنَ العَمَلِ.(3)

محافظت و مراقبت از عمل(4) تا اینكه خالص بماند، از انجام عمل سخت تر و مشكل تر است.


1- 1- رجوع شود به اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب العجب.
2- 2- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب العجب، ح2.
3- 3- اصول كافی، كتاب الایمان والكفر، باب الاخلاص، ح4.
4- 4- اَبقی علی الشّیء: حَفِظَه المعجم الوسیط، ص66.

ص: 240

اخلاص در انجام عمل، شرطی است كه در هنگام شروع و ضمن انجام آن و حتّی بعد از فراغت از عمل باید وجود داشته باشد. چه بسا انسان در شروع به كاری اخلاص داشته باشد، ولی در ضمن انجام آن، به خاطر غفلت و بی توجّهی، خلوص خود را از دست بدهد؛ مثلاً كسی از او تعریف و تمجید كند و این باعث پیدایش «عُجب و خودپسندی» گردد. یا از این حقیقت كه اصل توفیق عمل خیر را خداوند به او عطا فرموده، غافل شود و خوبی عمل را به حساب خودش بگذارد. همین حالت ممكن است پس از فراغت از انجام عمل برای كسی پیش بیاید. در هر حال، عُجب سبب حبط و تباهی عمل انسان می گردد و چیزی از آن برایش باقی نمی گذارد. به همین جهت به قول مرحوم علّامه مجلسی (در شرح همین حدیث شریف(1) انسان باید تا هنگام مرگ از اعمال خوب خود مراقبت و محافظت كند، تا از آنچه موجب نقص یا فساد آن می شود، سالم بماند. به همین جهت است كه حفظ و نگهداری عمل از انجام آن به مراتب مشكل تر است و اخلاص انسان در انجام عمل، همواره در معرض خطر می باشد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

العَمَلُ كُلُّهُ رِیاءٌ اِلّا ما كانَ مُخلَصاً وَ الإخلاصُ عَلی خَطَرٍ حَتّی یَنظُرَ العَبدُ بِما یُختَمُ لَهُ.(2)

همه عمل جز آن قسمتی كه خالصانه انجام شود، ریاكارانه است و اخلاص در خطر می باشد تا آنكه بنده عاقبت كارش را ببیند.

بنابراین هیچكس به صرف انجام عمل خالصانه از پذیرفته شدن آن


1- 1- بحارالانوار، ج70، ص233.
2- 2- بحارالانوار، ج2، ص29، ح9 به نقل از عیون اخبار الرّضا علیه السلام.

ص: 241

مطمئن نمی شود؛ چون نمی داند عاقبت كارش به كجا می انجامد. حسنه با اخلاص انسان، در معرض انواع تهدیدهاست و تا هنگام مرگ هم این خطر از بین نمی رود. نتیجه خشیت از خداوند همین جا روشن می شود. اگر انسان به حال خودش وانهاده شود، به عمل خود فریفته می گردد و با مختصر توجّه و تحسین دیگران، اولویّت خداوند را نسبت به كار خیر خود فراموش می كند؛ در اینصورت خودش را گم كرده است و در نتیجه، عمل خالصش را از دست می دهد. به همین جهت افراد زیرك، همواره به تقصیر و كوتاهی خود در پیشگاه خداوند اقرار و اعتراف می كنند و همواره مراقب هستند كه محاسن كارهایشان سبب بروز حالت عُجب در آنها نشود. همچنین اعمال نیك خود را نزد دیگران آشكار نمی كنند، تا مبادا با تعریف و تمجید آنها، اخلاص خود را از دست بدهند.

با این ترتیب اگر انسان بخواهد روی اعمال خالص خود حسابی باز كند، باید از پذیرفته شدن آنها در درگاه خداوند مطمئن باشد و این اطمینان جز به شرط بقای اخلاص، حاصل نمی شود. اینجاست كه فقط امید به لطف و عنایت خداوند و ترس از عدل او می تواند حفظ عمل انسان را تضمین كند. پس می توان پذیرفت كه شرط سوّم اصابه عمل، خشیت از خدای متعال است.

سه شرط لازم برای خدمتگزاری صحیح

با این ترتیب كسانی كه توفیق انجام خدماتی را به امام زمان خود داشته یا دارند، برای اینكه بتوانند روی آن حساب كنند، باید به وجود سه شرطی كه امام صادق علیه السلام در تعریف «اصابه عمل» فرمودند،

ص: 242

اطمینان كافی یابند. برای این منظور، اوّلاً باید ببینند كاری كه به نام خدمت به امام عصر علیه السلام انجام داده یا می دهند، حُسن فعلی داشته یا خیر. اگر خودش كار حرامی بوده یا به خاطر انجام آن مرتكب حرام شده اند یا آن عمل مستلزم انجام حرام یا ترك واجبی بوده یا خواهد بود، نمی توانند انجام آن را مصداق خدمتگزاری به آستان مقدّس امام زمان علیه السلام تلقّی كنند. به همین جهت فرد آگاه و عاقل، با تفقّه كافی در دین خود به بررسی دقیق كار می پردازد و اگر همه جوانب آن برایش روشن بود و شكّ و شبهه ای در آن نبود، آنگاه به انجام آن مبادرت می ورزد. اگر هم خودش تفقّه در دین ندارد، با افراد با صلاحیّت در این امر مشورت می كند و سر خود، كاری را به عنوان خدمت به امام عصر علیه السلام تقبّل نمی كند و هیچگاه تصوّر نمی كند كه چون كار مربوط به اهل بیت علیهم السلام است، اگر اشتباهی هم صورت پذیرد، آنها به بزرگواری خودشان عفو می كنند!! چنین نیست، چون خود اهل بیت علیهم السلام فرموده اند كه شرط اوّل كار صحیح، حَسَنه بودنِ آن است.

دوم اینكه باید به وجود نیّت صادق و خالصانه خود در وقت انجام آن اطمینان كامل داشته باشند. چون همانطور كه امام صادق علیه السلام فرمودند، نیّت عمل، مهمتر از خود آن، بلكه اصل و حقیقت عمل همان نیّت صادقانه داشتن در آن است. بنابراین اگر تعریف و تحسین دیگران در انگیزه انسان برای انجام خدمت مؤثّر بوده و همّت او در كنار جلب رضای خدا و امام زمان علیه السلام مقبولیّت عملش نزد دیگران هم بوده است، باید بداند كه آن عمل خلوص لازم را نداشته و بنابراین به درد او نخواهد خورد.

ص: 243

سوم و مهم تر از دو شرط قبلی، باقی ماندن اخلاص در عمل است كه تنها راه حصول آن، خشیت از خداوند متعال می باشد. ممكن است كسی كار خوبی را با نیّت خالصانه برای امام زمانش و به انگیزه خدمت به ایشان انجام داده باشد، امّا در اثر اتّكال و اعتماد به خود و غفلت از لزوم عنایت و دستگیری دائمی خداوند، اخلاص خود را از دست بدهد. در اینصورت خدمات گذشته اش همگی تباه و نابود می گردد.

برای سالم ماندن از این خطر باید بداند هر خدمتی كه انجام داده، در برابر لطف بیكران الهی ارزش چندانی ندارد، بلكه همه خدماتش به فضل و عنایت خدا و امام زمان علیه السلام در حقّ او مربوط می شود. بنابراین همواره خود را در پیشگاه آنان مقصّر بداند و تصور نكند كه كار مهمّی انجام داده است. چنین كسی هیچگاه خود را - به خاطر انجام بعضی خدمات - برتر و بالاتر از دیگران نمی بیند و انتظار ندارد كه به صورت ویژه و اختصاصی مورد تقدیر و تشكّر پیشوایانش قرار بگیرد. او همواره خود را در خدمتگزاری به آستان امام عصر علیه السلام مقصّر می داند و از تقصیر خود توبه و عذرخواهی می نماید. نگرانی از عدم پذیرفته شدن خدماتش، تا هنگام مرگ، او را رها نمی كند. بنابراین تا آنجا كه می تواند خدمتش را مخفی نگه می دارد و به هیچ وجه نمی خواهد آن را آشكار نماید. حال اگر خدا خواست و كارش برای دیگران علنی و ظاهر شد، باید با توجّه عمیق به اینكه در انجام آن بیش از هر چیز مرهون توفیق الهی بوده است، محاسن آن را به حساب خودش نگذارد و لطف خدا ببیند. این باعث می شود كه مبتلا به عُجب نگردد و عملش تباه نشود. امّا اگر كسی خدمتش را نه به خاطر تظاهر و فخرفروشی، بلكه به

ص: 244

جهت تشویق و ترغیب دیگران در امر خدمتگزاری به آستان مهدوی، ظاهر نماید، در اینصورت هرچند خود این نیّت، با اخلاص در عمل منافات ندارد، ولی انصاف باید داد كه دیگر حفظ اخلاص كاری بسیار مشكل می شود و اطمینان انسان نسبت به بقاء آن پائین می آید. به همین جهت افراد ورزیده ای چون مرحوم شیخ عبّاس قمی از این كار اِبا می كرده اند.

حال اگر یكی از این سه شرط نباشد، خدمت انسان، پذیرفته درگاه الهی نیست و نمی توان به آن دل خوش كرد. در صورت فقدان این شرایط، چه بسا دیگران بهره های زیادی از خدمتگزاری انسان ببرند، ولی دست خود شخص خالی بماند و خدمات او در دنیا و آخرت به دردش نخورد!

وجود این سه شرط، برای آنكه خدمات انسان مقبول درگاه الهی قرار بگیرد، لازم و ضروری است، امّا نمی توان گفت كه شرایط قبولی اعمال در همین سه شرط خلاصه می شود. در آیات و روایات، شرایط دیگری هم كه بعضی به فاعل فعل و بعضی هم به خود فعل مربوط می شود، بیان فرموده اند كه در این كتاب مجال توضیح آنها نیست.(1) اگر كسی با خشیت از خدا و توسّل به امام زمان علیه السلام بتواند همین سه شرط را - كه جزء اهمّ شرایط و لوازم قبولی هستند - در خود فراهم و حفظ كند، بسیار توفیق بزرگی نصیبش شده كه اطمینان به بقای آنها پس از مرگ روشن می شود. افراد بااخلاصی چون مرحوم حاج شیخ عبّاس


1- 1- بحث تفصیلی در این مورد را در كتاب «در ضیافت ضریح»، بخش چهارم ملاحظه بفرمایید.

ص: 245

قمی به رعایت این شرایط توجّه زیادی داشته اند و به همین جهت پس از مرگ از آثار خدمتگزاری خالصانه خود بهره ها برده و می برند.

یادی از شب عاشورای امام حسین علیه السلام

با نقل ماجرای دیگری كه پس از فوت این مرحوم برای فرزند ارشد ایشان اتفاق افتاده، بحث خود را به پایان می بریم:

مرحوم محدّث زاده (طابَ ثَراه) - در یادداشتی كه برای مؤلّف فرستاد - نوشت: یك سال بعد از فوت پدرم، در دهه عاشورا، در كربلا مشرّف بودم. شبی در منزل یكی از اهل علم، مجلس روضه ای تشكیل شده بود. من هم برای شركت در آن مجلس و كسب فیض به آن جا رفته بودم. اتّفاقاً روضه خوان نیامد و مجلس معطّل بود. رفقا به من امر كردند كه ذكر مصیبتی كنم (من آن وقت منبر نمی رفتم) امتثال نموده، به منبر رفتم. گمان می كنم آن شب، شب عاشورا بود. من داستان شب عاشورا را نقل كردم تا رسیدم به اینجا كه سیّدالشّهداء علیه السلام فرمود: فردا من به قدری تشنه خواهم شد كه روحم خشك شود.- «إذا جَفَّت رُوحی عَطَشاً»-. آن وقت دستور می دهم طفل شیرخوارم را بیاورند تا از دهانش و رطوبت آن استفاده كنم؛ امّا می بینم دهان آن طفل هم خشك است. آنها او را به طور ناگهانی خواهند كشت.

من این مطلب را در منبر خواندم. یكی از آقایان علما - كه در مجلس حاضر بود - گفت: این حرف مدركی ندارد و مجعول است. تو از كجا نقل كردی؟ گفتم: مكرّر از مرحوم والدم شنیدم كه در

ص: 246

منبر می خواندند. من - چون مدركش را نمی دانستم - ناعلاج سكوت كردم. همان شب والدم را در خواب دیدم كه در حضرت سیّد محمّد در ایوان حرم، رو به قبله نشسته بودند. سلام كردم. ایشان، با محبّت جواب دادند. عرض كردم: شما این مطلب را در منبر نمی فرموده اید؟ گفتند: چرا گفته ام. گفتم: فلانی می گفت: دروغ است. ایشان فرمودند: این بار مدركش را ارائه می دهم؛ امّا [از این پس] تا مطلبی را ندیده ای، در منبر ذكر نكن. مدرك این تاریخ «مدینة المعاجز» در معجزات حضرت سیّدالشّهدا علیه السلام، معجزه 193 است و من آن را در نفَس المهموم، در وقایع شب عاشورا، درص: 122 ذكر كرده ام. از خواب بیدار شدم، دیدم در همانص: مطلب موجود است.

روز بعد، به همان عالم برخوردم. مدرك عبارت و قصّه خوابم را عرض كردم. ایشان خیلی گریه كرد و برای والدم رحمت طلبید.(1)

با نقل همین حدیث شریف، حسن ختام كتاب را بیان گوشه ای از مصائب كودك شیرخوار اباعبدالله الحسین علیه السلام قرار می دهیم.

حدیث مزبور در كتاب «مدینة المعاجز» تألیف محدّث جلیل علّامه سیّد هاشم بَحرانی قدّس سرّه در شماره 185 و 193 مذكور است؛ به همان نحو كه مرحوم محدّث قمی در خواب خبر داده بود.

ترجمه آن متن را از كتاب «مدینة المعاجز» در اینجا نقل می كنیم:

ابوحمزه ثُمالی گوید: از امام علیّ بن الحسین زین العابدین علیه السلام شنیدم كه فرمود: «چون شب پیش از روز شهادت پدرم فرا رسید،


1- 1- مردگان با ما سخن می گویند، ص133 تا 135.

ص: 247

خانواده و یاران خود را جمع كرد و به ایشان فرمود: ای خاندان و پیروان من! از تاریكی شب استفاده كنید و جان خود را نجات دهید؛ زیرا این جماعت تنها با من كار دارند و بعد از كشتن من شما را تعقیب نمی كنند. پس خود را از این مهلكه رها كنید. خدا شما را رحمت كند! من پیمان و بیعت خود را از شما برداشتم.»

برادران و خویشان و یاران آن حضرت - چون این سخن را شنیدند - همه یك زبان گفتند: «سالار ما! اباعبدالله! به خدا سوگند هرگز دست از یاری تو بر نمی داریم؛ تا مردم نگویند پیشوا و بزرگ و آقای خود را تنها گذاشتند، تا كشته شد. این امتحانی است بین ما و خدا كه در پیشگاه او معذور باشیم. از تو جدا نمی شویم تا پیشاپیش تو كشته شویم.»

امام علیه السلام به ایشان فرمود: «بدانید كه من فردا كشته می شوم و همه شما با من به شهادت می رسید و احدی از شما زنده نخواهد ماند.» گفتند: «خدا را شكر می كنیم كه ما را به یاری تو گرامی داشت و به كشته شدن در راه تو شرافت بخشید. ای پسر رسول خدا! آیا راضی نباشیم كه در قیامت با تو باشیم و در درجه و مقام تو قرار بگیریم؟!» امام فرمود: «خدا پاداش نیك به شما عطا فرماید!» و درباره آنها دعای خیر كرد. صبح آن شب همه یاران امام علیه السلام شهید شدند. قاسم - فرزند امام حسن علیه السلام - از آن حضرت پرسید: آیا من هم كشته می شوم؟ سیّدالشّهدا علیه السلام به حال او رقّت كرد و فرمود: ای فرزند! مرگ را چگونه می بینی؟ گفت: ای عمو، شیرین تر از عسل! فرمود: به خدا چنین خواهد شد؛ عمویت فدایت باد! تو و عبدالله پسرم، از شهیدان خواهید بود؛ ولی پس از آنكه به بلای سختی گرفتار شوی.

ص: 248

قاسم پرسید: آیا دامنه جنگ، حتّی به زن ها هم می رسد كه عبدالله شیرخواره نیز كشته شود؟ امام فرمود: عمویت به فدایت! عبدالله آن وقت كشته می شود كه از شدّت تشنگی زبان در دهانم خشك گردد. در آن حال برای طلب آب به خیمه ها می روم؛ ولی نه شیر در خیمه ها یافت می شود و نه آب. می گویم فرزند شیرخوارم را بیاورید، تا از رطوبت دهان او لبهایم را تر كنم. او را نزد من می آورند. بچّه را روی دست می گیرم تا لب هایم را به دهانش برسانم. تبهكاری او را هدف تیر قرار می دهد. تیر، گلوی طفل را - در حالی كه در آغوش من سرگرم بازی است - می شكافد. خون او، روی دست من جاری می شود. او را به آسمان بلند می كنم و می گویم: خدایا! صبر می كنم و این را در راه تو محسوب می دارم. آن وقت دشمن با سرنیزه به من حمله می كند. آتش در خندقی كه پشت خیمه هاست، زبانه می كشد. در سخت ترین ساعات دنیا به دشمن حمله ور می شوم و می جنگم. در آن وقت هرچه خدا اراده فرموده است، واقع خواهد شد.

آن گاه امام علیه السلام گریست و همه ما هم به گریه افتادیم. صدای گریه و ناله از فرزندان رسول خدا در خیمه ها بلند شد. (امام علیه السلام می فرماید:) زهیربن قین و حبیب بن مظاهر از من درباره علیّ بن الحسین علیهما السلام و سرنوشت او سؤال می كنند. به آنان می گویم: خدا راضی نخواهد شد كه نسل من از دنیا قطع شود. چگونه ممكن است دشمن بر او دست یابد؟ در صورتی كه او پدر هشت امام است.(1)


1- 1- همان، به نقل از «مدینة المعاجز»، ص278.

ص: 249

ذكری از مصائب كودك شیرخوار اباعبدالله علیه السلام

عبدالله شیرخوار، همان حضرت «علیّ اصغر علیه السلام» است كه مادرش «رُباب» نام داشت.(1) به نقل مرحوم شیخ عبّاس قمی در «نَفَس المهموم»:

چون امام حسین علیه السلام جوانان و دوستان خویش را كشته دیدند، با جان و خون خود آماده پیكار با دشمن شدند و فریاد زدند:

هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم؟ هَل مِن مُوَحِّدٍ یَخافُ اللهَ فینا؟ هَل مِن مُغیثٍ یَرجُو اللهَ بِأِغاثَتِنا؟ هَل مِن مُعینٍ یَرجُو ما عِندَ اللهِ فی اِعانَتِنا؟

آیا كسی هست كه دشمن را از حرم پیغمبر براند و دور كند؟ آیا خداپرستی هست كه از خدا بترسد و ما را اعانت كند؟ آیا فریادرسی هست كه برای ثواب، ما را یاری كند؟

پس صدای زنان به شیون بلند شد و امام علیه السلام نزدیك خیمه آمدند و به زینب علیها السلام فرمودند: فرزند كوچك مرا بیاور تا با او وداع كنم، پس او را گرفتند و خواستند ببوسند كه «حرملة بن كاهل اسدی» لعنه الله تیری انداخت كه به گلوی طفل نشست و سرش را از بدن جدا نمود... پس آن طفل را به زینب علیها السلام دادند و فرمودند: او را نگاه دار. خود حضرت دو دست مبارك را زیر گلوی طفل گرفتند، وقتی دستانشان از خون او پر شد آن را به طرف آسمان پاشیدند و فرمودند:

هَوَّنَ عَلیَّ ما نَزَلَ بی أنّه بِعَینِ اللهِ.


1- 1- ابوالفرج اصفهانی در «مقاتل الطّالبیّین» این شهید بزرگوار را به عنوان هفدهمین فرزند كشته شده حضرت ابوطالب علیه السلام معرّفی كرده است.

ص: 250

یعنی چون چشم خدا می بیند، آنچه بر من آمد، سهل باشد.(1)

مرحوم سیّدبن طاووس نقل كرده اند كه حضرت باقر علیه السلام فرمودند:

فَلَم یَسقُط مِن ذلك الدَّمِ قَطرَةٌ اِلَی الاَرضِ.

از آن خون یك قطره هم به زمین نریخت.(2)

امام حسین علیه السلام عرضه داشتند، «بار خدایا! این كودك در نزد تو از بچّه ناقه صالح كمتر نیست!»(3)

در اینجا امام علیه السلام ندایی را شنیدند كه می گفت:

دَعهُ یا حُسَینُ فإنَّ لَهُ مَرضِعاً فِی الجَنَّةِ.

ای حسین، او را واگذار كه شیر دهنده ای در بهشت دارد.

سپس حضرت، از اسب خود پیاده شدند و با غلاف شمشیر خود گودالی حفر كردند و فرزند شیرخوار خود را با بدن آغشته به خون دفن كردند و برای او دعا كردند، برخی هم گفته اند كه بدن شریف او را در كنار سایر شهدای اهل بیت علیهم السلام قرار دادند.(4)

زیارت عبدالله بن الحسین علیه السلام

در زیارت ناحیه مقدّسه، خطاب به این شهید بزرگوار اینگونه سلام می دهیم:

السَّلامُ عَلی عَبداللهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ المَرمِیِّ


1- 1- دمع السّجوم، ص186.
2- 2- اللُّهوف علی قتلی الطّفوف، ص117.
3- 3- ترجمه مقاتل الطّالبیّین، ص88.
4- 4- مقتل الحسین، ص273.

ص: 251

الصَّریعِ المُتَشَحِّطِ دَماً المُصعَدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ المَذبُوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ لَعَنَ اللهُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الاَسَدیِّ.(1)

سلام بر عبدالله، فرزند حسین علیه السلام كودك شیرخوار تیرخورده به زمین افتاده كه در خون غوطه ور گشت و خونش به آسمان برده شد و در آغوش پدرش با تیر سرش از بدن جدا گردید. خداوند تیراندازِ به سوی او «حرملة بن كاهل اسدی» را لعنت كند.

خداوند را به خون پاك این طفل شیرخوار امام حسین علیه السلام قسم می دهیم تا منتقم خون سیّدالشّهدا علیه السلام را كه هنوز در پس پرده غیبت به سر می برد، ظاهر فرماید، تا بتوانیم عهد و پیمان الهی را در حقّ مولایمان به بهترین صورت ادا نمائیم.

اللّهُمَّ صَلِّ علیه و علی خُدّامِهِ و اَعوانِهِ علی غَیبَتِهِ و نَأیِه و استُرهُ سَتراً عزیزاً و اجعَل له مَعقِلاً حریزاً(2)

آمین ربّ العالمین.


1- 1- اقبال الاعمال، ص574.
2- 2- بحارالانوار، ج102، ص103، عباراتی از دعای سرداب مطهّر.

ص: 252

پرسش های مفهومی از درس های 17 تا 20

اشاره

1- چگونه از فرمایش «لَو اَدرَكتُهُ لَخَدَمتُهُ ایّامَ حَیوتی» می توان استفاده كرد كه خدمت به امام عصر علیه السلام شریف ترین اعمال است؟

2- تفاوت «خدمت» و «نصرت» از چه جهاتی است؟

3- خدمتگزاری به امام عصر علیه السلام چه شروطی لازم دارد؟

4- چرا ملاك امتحان ایمان در یك فرد را راستگویی و امانتداری دانسته اند؟

5- انتساب به ائمّه علیهم السلام چه وظیفه ای را بر دوش منتسب می گذارد؟

6- از چه راه هایی می توان مردم را به امام زمان علیه السلام دعوت كرد؟

7- عمل خالص به چه عملی گفته می شود؟

8- سه شرط لازم برای تحقّق «اصابه عمل» را توضیح دهید.

9- «عُجب» به چه معناست و راه دور شدن از آن چیست؟

ص: 253

فهرست منابع

1- قرآن كریم.

2- الاحتجاج، احمدبن علیّ بن ابی طالب الطّبرسی، دار النّعمان، نجف، 1386 ه- ق.

3- اصول كافی، محمّدبن یعقوب كلینی، دار الكتب الاسلامیّة، تهران، 1348.

4- اقبال الاعمال، سیّد رضیّ الدّین علیّ بن موسی بن طاووس، دارالكتب الاسلامیّة، تهران، 1367.

5- بحارالانوار، محمّد باقر مجلسی، المكتبة الاسلامیّة، تهران، 1397 ه- ق.

6- بصائر الدّرجات، محمّد بن حسن صفّار، مؤسّسة النّعمان، بیروت، 1412 ه- ق.

7- پیوند معنوی با ساحت قدس مهدوی، صدرالاسلام همدانی، انتشارات بدر، تهران 1361.

ص: 254

8- ترجمه مقاتل الطّالبیّین، ابوالفرج اصفهانی، ترجمه سیّد هاشم رسولی محلّاتی، كتابفروشی صدوق، تهران، 1349 ه- ق.

9- ترجمه مكیال المكارم، مهدی حائری قزوینی، انتشارات بدر، تهران، 1372.

10- تفسیر الامام العسكری علیه السلام، مدرسة الامام المهدی، قم، 1409 ه- ق.

11- تفسیر فرات كوفی، فرات بن ابراهیم بن فرات كوفی، مؤسّسة النّعمان، بیروت، 1412 ه- ق.

12- تفسیر نور الثّقلین، عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی، المطبعة العلمیّة، قم، 1382 ه- ق.

13- الخرایج والجرایح، قطب الدّین راوندی، مؤسّسة الامام المهدی، قم، 1409 ه- ق.

14- الخصال، محمّدبن علیّ بن الحسین بن بابویه قمّی، جامعه مدرّسین حوزه علمیّه، قم، 1414 ه- ق.

15- دمع السّجوم ترجمه نفس المهموم، شیخ عبّاس قمّی، ترجمه میرزا ابوالحسن شعرانی، كتابفروشی علمیّه اسلامیّه، 1374 ه- ق.

16- روضه كافی، محمّد بن یعقوب كلینی، دار الكتب الاسلامیّة، تهران، 1348.

17- عوالی اللّئالی، ابن ابی جمهور احسایی، انتشارات سیّدالشّهداء، قم، 1405 ه- ق.

18- الغیبة، محمّد بن ابراهیم نعمانی، مكتبة الصّدوق، تهران.

19- فانوس، (ترجمه كشف المحجّة)، دكتر اسدالله مبشّری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1374.

20- فوائدالرّضویّه، شیخ عبّاس قمّی، كتابخانه مركزی، تهران، 1327.

ص: 255

21- فیض العلّام فی عمل الشّهور و وقایع الایّام، شیخ عبّاس قمّی، مركز نشر كتاب، قم، 1375.

22- كامل الزّیارات، جعفربن محمّدبن قولویه قمّی، نشر الفقاهة، قم، 1417 ه- ق.

23- كشف المحجّة، سیّدبن طاووس، مكتب الاعلام الاسلامی، قم، 1412 ه- ق.

24- كمال الدّین، محمّدبن علیّ بن الحسین بن بابویه قمّی، دارالكتب الاسلامیّة، تهران، 1395 ه- ق.

25- اللّهوف علی قتلی الطّفوف، سیّد رضیّ الدّین علیّ بن موسی بن طاووس، انتشارات جهان، تهران، 1348.

26- محدّث قمی حدیث اخلاص، خلیل عبدالله زاده، چاپ و نشر بین الملل، تهران، 1382.

27- مردگان با ما سخن می گویند، سیّد محمّد رضی رضوی، انتشارات منیر، تهران، 1380.

28- معانی الاخبار، محمّدبن علیّ بن الحسین بابویه قمّی، دار المعرفة، بیروت، 1399 ه- ق.

29- المعجم الوسیط، ابراهیم مصطفی و ...، المكتبة الاسلامیّة، استانبول، 1392 ه- ق.

30- مقتل الحسین، عبدالرّزّاق موسوی مقرّم، دار الاضواء، بیروت، 1420 ه- ق.

31- مكارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسی، مؤسّسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1392 ه- ق.

ص: 256

32- مكیال المكارم فی فوائد الدّعاء للقائم علیه السلام، سیّد محمّد تقی موسوی اصفهانی، المطبعة العلمیّة، قم، 1397 ه- ق.

33- منتهی الآمال، شیخ عبّاس قمّی، انتشارات جاویدان (علمی)، تهران.

34- منتخب الاثر فی الامام الثّانی عشر، لطف الله صافی گلپایگانی، انتشارات صدر، تهران، 1373 ه- ق.

35- نهج البلاغه، سیّد رضی، تصحیح صبحی صالح، بیروت، 1387 ه- ق.

36- نهج البلاغه، سیّد رضی، ترجمه و شرح فیض الاسلام، تهران، 1351.

37- وسائل الشّیعة، محمّدبن حسن حرّ عاملی، دار احیاء التّراث العربی، بیروت، 1389 ه- ق.

ص: 257

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109