حلقه سوم : سلسله درس های مهدویت : شناخت امام علیه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : بنی هاشمی، سیدمحمد، 1339 -

عنوان و نام پدیدآور : سلسله درس های مهدویت / محمد بنی هاشمی.

مشخصات نشر : تهران: منیر، 1388- 1389.

مشخصات ظاهری : 14 ج.

شابك : دوره : 978-964-539-158-2 ؛ 28000 ریال: ج.1 : 978-964-539-148-3 ؛ 29000 ریال : ج.2 : 978-964-539-149-0 ؛ ج.3 : 978-964-539-150-6 ؛ 31000ریال : ج.4 : 978-964-539-151-3 ؛ 28000ریال : ج.5 : 978-964-539-152-0 ؛ ج.6 : 978-964-539-153-7 ؛ 35000 ریال: ج.7: 978-964-539-208-4 ؛ 26000 ریال: ج. 8 978-964-539-209-1 : ؛ 28000 ریال: ج.9: 978-964-539-210-7 ؛ 35000 ریال: ج.10: 978-964-539-211-4 ؛ 30000 ریال: ج.11 9789645392121 : ؛ 30000 ریال: ج. 12 978-964-539-222-0 : ؛ 35000 ریال: ج.13: 978-964-539-223-7 ؛ 38000 ریال: ج.14: 978-964-539-224-4

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری (فاپا)

یادداشت : ج.1 - 6 (چاپ اول: 1388).

یادداشت : ج.11 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : ج.7 - 14 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1. معرفت و بندگی.- ج.2. منزلت امام.- ج.3. شناخت امام علیه السلام.- ج.4. لوازم معرفت.- ج.5. نعمت امام علیه السلام.- ج.6. غربت امام عصر علیه السلام.- ج.7. غیبت امام عصر علیه السلام.- ج.8. راز غیبت.- ج.9. رمز ظهور.- ج.10. انتظار فرج.- ج.11. بركات انتظار.- ج.12. دعا و اجابت.- ج.13. دعا برای امام عصر علیه السلام.- ج.14. كیفیت دعا.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غیبت

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- دعاها

موضوع : مهدویت

رده بندی كنگره : BP224/ب83س8 1388

رده بندی دیویی : 297/462

شماره كتابشناسی ملی : 1729415

ص : 1

اشاره

ص : 2

ص : 3

ص : 4

ص : 5

ص : 6

ص : 7

فهرست مطالب

بخش اول: عاقبت به خیری اهل ولایت

فصل اول: سعادت اهل ایمان به سبب ولایت – 15

درس اول: معرفت اهل بیت علیهم السلام، معیار ارزش شخصیت انسان - 15

دینداری یعنی تسلیم نسبت به ولایت ائمه علیهم السلام – 16

مقایسه سیئه دیندار با حسنه بی دین – 17

تفكیك شخصیت افراد از اعمال آنها – 19

درس دوم: نجات اهل ایمان به بركت ولایت ائمه علیهم السلام – 23

تاریكی گناهان – 23

پاكی اهل بهشت – 25

پاك شدن با آتش جهنم – 27

پاكی از گناهان با تحمل شداید محشر – 30

درس سوم: تطهیر از گناهان در دنیا – 34

پاك شدن در دنیا به وسیله بلایا – 34

تطهیر از گناهان با سختی جان دادن – 36

انواع جان دادن مؤمن و كافر – 39

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3 – 42

ص : 8

درس چهارم: تطهیر از گناهان در عالم برزخ (1) – 43

دو نمونه از عذابهای برزخی – 44

نگرانی ائمه علیهم السلام: از برزخ شیعیان – 47

شفاعت اهل بیت علیهم السلام: در برزخ – 48

درس پنجم: تطهیر از گناهان در عالم برزخ (2) – 55

فشار قبر مؤمنان – 55

عذاب آتش در برزخ – 58

وضعیت انسانها در عالم برزخ – 63

درس ششم: عاقبت به خیر شدن مؤمنان – 66

انواع تطهیر و اقسام شفاعت – 66

مرحله قطعی نجات مؤمنان – 70

درس هفتم: ایمان در وقت مرگ – 75

ایمان مستقر و مستودع – 75

توفیق الهی در كسب ایمان مستقر – 79

نشانه ایمان مستقر و مستودع – 81

سلب ایمان در یك روز – 83

بهشتی بودن همه مؤمنان در دنیا – 84

دعا برای حفظ دین تا هنگام مرگ – 85

پرسشهاس مفهومی از درسهای 4 تا 7 – 90

فصل دوم: رابطه ایمان و عمل

درس هشتم: صیانت از ایمان به وسیله ورع – 91

معنای ورع – 91

نزدیك نشدن به حریم الهی – 91

اثر ناخشنودی مادر در هنگام مرگ – 94

تأثیر ورع در تعمیق ایمان – 98

ص : 9

راه عاقبت به خیری – 100

تأكید شدید ائمه علیهم السلام بر رعایت ورع – 101

پیام امام باقر علیه السلام به دوستان خود – 102

درس نهم: رابطه ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام با طاعت و معصیت – 105

تبعیت، لازمه محبت – 105

تلازم ایمان با عمل – 105

منبع خیرات بودن ولایت ائمه علیهم السلام – 110

مغرور نشوید! – 112

بازدارندگی محبت اهل بیت علیهم السلام از گناه – 113

حالات مختلف دوستدار اهل بیت علیهم السلام - 115

تأثیر متقابل محبت ائمه علیهم السلام و طاعات – 118

بغض اهل بیت علیهم السلام بر اثر اصرار بر گناه – 118

آثار مرگ با محبت یا بغض اهل بیت علیهم السلام – 120

پرسش های مفهومی از درسهای 8 و 9 – 123

بخش دوم: معرفت امام عصر علیه السلام در زمان غیبت

فصل اول: عصاره دین: معرفت امام عصر علیه السلام – 127

درس دهم: عصاره دین: معرفت امام عصر علیه السلام – 127

معرفت امام عصر علیه السلام، شرط لازم دینداری – 127

موضوعیت داشتن معرفت امام عصر علیه السلام – 130

هدف از خلقت، معرفت امام عصر علیه السلام – 130

حكمت جناب لقمان – 132

فصل دوم: دینداری در زمان غیبت – 135

درس یازدهم: دینداری در زمان غیبت – 135

غضب الهی در غیبت امام علیه السلام – 135

ص : 10

سنت قطعی الهی در سلب نعمتها – 136

امتحان سخت دینداری در زمان غیبت – 139

مردن یاد امام علیه السلام در زمان غیبت – 140

بی دین شدن ناخودآگاه – 142

مراتب انكار امامت – 145

دقت در غذای روح – 146

دقت در غذای روح – 146

دینداری غریبانه – 149

فصل سوم: معرفت امام علیه السلام، تنها راه حفظ دین در زمان غیبت – 151

درس دوازدهم: درخواست معرفت از خداوند در زمان غیبت – 151

چه باید كرد؟ – 151

نقش دعا در كسب معرفت – 152

اهمیت دعای مأثور – 155

نگرانی از بی دینی در زمان غیبت – 157

محتوای دعاها در زمان غیبت – 159

درس سیزدهم: فضیلت پایداری بر ولایت امام علیه السلام در زمان غیبت – 161

شگفت ترین ایمان – 163

برادران پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان غیبت – 163

كمی مؤمنان حقیقی در زمان غیبت – 164

كسب ثواب یاری امام علیه السلام در زمان ظهور با معرفت ایشان – 166

پرسشهای مفهومی از درسهای 10 تا 13 – 170

فصل چهارهم: شناخت اوصاف امام عصر علیه السلام – 173

درس چهاردهم: مراتب معرفت امام علیه السلام – 173

حد واجب معرفت امام علیه السلام – 173

ص: 11

معرفت به اسم و صفت – 174

مراتب معرفت به صفت – 176

مراتب معرفت اختیاری (اعتقاد) – 180

معرفت قلبی به امام علیه السلام – 183

درس پانزدهم: امام علیه السلام طبیب جسم و روح – 187

1 – طبیب دوار بطبه – 187

طبیب جسم – 191

نمونه اول – 191

نمونه دوم – 193

نمونه سوم – 199

نمونه چهارم – 202

طبیب روحی – 206

درس شانزدهم: آبشار علم و كشتی نجات – 208

2 – علم مصبوب – 208

دستگیری علمی امام عصر علیه السلام – 212

نمونه اول – 212

نمونه دوم – 213

كرامتی از مرحوم شیخ انصاری – 217

3 – سفینه نجات – 220

داستان دعای مشلول – 221

درس هفدهم: فراخوان به سوی خدا و فریادرس بینوا – 228

4 – داعی الله – 228

5 – فریاد رس بیچارگان – 230

توسل در حال عافیت و بلا – 235

تشرف مرحوم آیة الله حاج سید ابوالحسن اصفهانی – 238

ص: 12

پرسشهای مفهومی از درسهای 14 تا 17 – 245

درس هجدهم: پناه از شیطان – 247

6 – كهف حصین – 247

روشهای شیطان برای گمراه كردن انسان – 252

تنها راه محفوظ ماندن از خطرات شیطان – 260

درس نوزدهم: گواه بر خلق – 263

7 – شاهد خدا بر خلق – 263

عرضه اعمال بندگان بر پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام – 270

حضور امام علیسه السلام در تشییع جنازه شیعیان – 276

درس بیستم: آب گوارا و مهربانترین – 281

8 – ساقی تشنگان – 281

9 – رفیق مؤنس – 284

10 – پدر دلسوز، برادر وفادار و مادر مهربان – 287

پرسشهای مفهومی از درسهای 18 تا 20 – 295

فهرست منابع – 297

ص : 13

بخش اول : عاقبت به خیری اهل ولایت

اشاره

ص : 14

از مباحث حلقه دوم روشن شد كه ایمان همان معرفت امام علیه السلام و پذیرش ولایت اوست. از آن جا كه عاقبت به خیری، دائر مدار ایمان است. در این بخش به این بحث می پردازیم كه اهل ولایت نهایتاً بهشتی و عاقبت به خیر می شوند، هر چند كه به سبب گناهانشان در یك یا چند مرحله از مراحل پیشین (دنیا، هنگام جان دادن، عالم برزخ، قیامت، عذاب موقت جهنم) به عذاب الهی گرفتار شوند.

البته ملاك ایمان، دارا بودن ولایت اهل بیت علیهم السلام تا هنگام مرگ است. پس كسی كه پیش از مرگ، این ولایت را از دست بدهد، مشمول عاقبت به خیری نخواهد شد.

ص : 15

فصل اول : سعادت اهل ایمان به سبب ولایت

درس اول: معرفت اهل بیت علیهم السلام، معیار ارزش شخصیت انسان

اشاره

در مباحث حلقه اول روشن شد كه اسلام به عنوان دین، همان ایمان قلبی و تسلیم شدن به پیشگاه خدای متعال است. از مباحث حلقه دوم نیز دانستیم حقیقت ایمان و روح اسلام عبارت از پذیرفتن ولایت اهل بیت علیهم السلام و تبری از دشمنان ایشان است. پس می توانیم مدعی شویم كه دین در اصطلاح كتاب و سنت مساوی است با معرفت اهل بیت علیهم السلام و تسلیم شدن نسبت به ایشان، كه لازمه اش بیزاری جستن از دشمنان آنهاست.

از همین جهت در ذیل آیه شریفه

إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّ_هِ الْإِسْلَامُ (1)

امام باقر علیه السلام چنین فرموده اند:


1- 1. آل عمران، 19.

ص : 16

التسلیم لعلی بن ابی طالب علیه السلام بالولایة.(1)

(منظور از اسلام عبارت است از) تسلیم شدن نسبت به حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام به وسیله قبول ولایت ایشان.

دینداری یعنی تسلیم به ولایت ائمه علیهم السلام س

تسلیم شدن نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام در واقع تسلیم در برابر خدای متعال است و اطاعت از ائمه علیهم السلام از اطاعت خدا و رسول صلی الله علیه و آله جدا نیست، بلكه تنها راه تحقق تسلیم و اطاعت نسبت به خداوند، همانا تسلیم شدن به ولایت اهل بیت علیهم السلام می باشد. بنابراین، دین خلاصه می شود در قبول ولایت اهل بیت و اصل و حقیقت دین همین است. سایر اجزایی كه گاهی در تعریف دین ذكر می شوند، نسبت به این اصل، جنبه فرعی دارند. كارهای نیك اعم از واجب و مستحب، همگی فروع دین محسوب می شوند و اگر آن چنان كه باید، انجام بپذیرند، حالت تسلیم انسان را نسبت به خدا و اهل بیت علیهم السلام عمیق تر می سازند.

پس دینداری در واقع به روح و تسلیم و بندگی خدا اطلاق می شود كه اعمال خارجی، اثر و نتیجه آن است. ارزش اعمال نیز به همان روح و حقیقتی است كه باید داشته باشند و اگر حقیقت دین در آنها وجود نداشته باشد، اعمال جوارحی، صورتهای ظاهری هستند كه هیچ ارزشی ندارند.


1- 1. تفسیر برهان، جلد 1، صفحه 274.

ص : 17

مقایسه سیئه دیندار با حسنه بی دین

در مقام مقایسه، شخص دینداری كه همه اعمالش پسندیده و نیكو نمی باشد، از فرد بی دینی كه كارهای ظاهراً زیبایی دارد، بهتر و ارزشمندتر است. زیرا اولی از حقیقت دین بهره مند است ولی دومی هر چند كارهای به ظاهر خوبی دارد، اما این كارها فقط ظاهر امر است و از روح بندگی و تسلیم او در پیشگاه خداوند حكایت نمی كند. هیچ كس نمی تواند با اعمال ظاهراً پسندیده خود، خدا را بفریبد. آن چه اهمیت دارد، معرفت و تسلیم قلبی است و همه اعمال باید برخاسته از همان معرفت باشد كه در این صورت اثرش ازدیاد معرفت قلبی است. اگر چنین معرفتی وجود نداشته باشد، هیچ یك از آن اعمال ارزش ندارد و در پیشگاه خداوند مردود است. از همین جهت است كه امیر المؤمنین علیه السلام ما را چنین هشدار داده اند:

ایها الناس! دینكم! دینكم! تمسكوا به. و لا یزیلنكم و لا یردنكم احد عنه. لان السیئة فیه خیر من الحسنة فی غیره. لا السیئة فیه تغفر و الحسنة فی غیره لا تقبل.(1)

ای مردم! مراقب دین خود باشید! مراقب دین خود باشید! به آن تمسك كنید. و كسی شما را از آن خارج نسازد و برنگرداند. زیرا كار بد در دین از كار خوب در غیر دین بهتر است. چون كار بد در دین بخشوده می شود، اما كار خوب در غیر دین پذیرفته نمی شود.


1- 1. معانی الاخبار، صفحه 185 و 186.

ص : 18

«حسنه» به عملی گفته می شود كه صرف نظر از قصد انجام دهنده آن، خوب و پسندیده است. «سیئه» عملی است كه بدون در نظر گرفتن نیت قلبی انجام دهنده آن، بد و ناپسند است. دیندار به كسی اطلاق می شود كه در مسیر بندگی خدا قرار دارد و كارهای خویش نشان دهنده روح تسلیم و پذیرفتن ربوبیت پروردگارش است. چنین كسی اگر سئیه ای مرتكب شود، در حقیقت از وظیفه خود غافل شده و خداوند از روی رحمت و فضل خویش وعده مغفرت و گذشت نسبت به آن سیئه داده است. چنین كسی خودش محبوب خداست هر چند كه عمل معصیت او مبغوض درگاه الهی است. اما فرد بی دین، چون تسلیم خدا و باب بندگی او نشده، خودش مبغوض خداست. و اگر حسنه ای هم انجام دهد، چون از سر تسلیم و عبودیت نسبت به خدا نبوده، مقبول درگاه او نیست و ارزشی هم ندارد. بنابراین معصیتی كه انسان متدین انجام می دهد، از جهت عاقبت امر – نه از جهت نفس عمل – از كار خوبی كه انسان بی دین انجام می دهد، بهتر است. زیرا اولی را خداوند می بخشاید ولی دومی هیچ یك از كارهای خویش، در حقیقت اطاعت از خدا نیست و لذا پذیرفته نمی شود.

خلاصه این كه خداوند از انسانها بندگی می خواهد و بندگی هم خلاصه می شود در پذیر فتن ولایت علیهم السلام. اعمال عبادی هم وقتی كه در این مسیر باشد، ارزش پیدا می كند، و گرنه هیچ كار خوبی برای انسان باقی نمی ماند. آن چه شخصیت خود انسان را تشكیل می دهد، معرفت و ولایت اوست نه اعمال عبادی. بنابراین اهل معرفت، خودشان – به لحاظ شخصیت دینی خویش – محبوب خدا هستند و

ص : 19

نسبت به اعمال بد آنها هم وعده مغفرت داده شده است. متقلابلاً منكران ولایت، خودشان مبغوض خدا هستند و اعمال خوب آنها شخصیت بی بهره از نور ایمانشان را تغییر نمی دهد.

تفكیك شخصیت افراد از اعمال آنها

عاقبت انسان (سعادت یا شقاوت او) وابسته به ایمان با كفر اوست.

اگر شخصیت آدمی از بعد ایمان و تدین مورد قبول خداوند قرار گیرد، اهل نجات است و در غیر این صورت هلاك می گرد. اعمال خوب هم در صورتی برای انسان فایده دارد كه خودش خو باشد. اگر اعمال خوب در مسیر بندگی خداوند باشد، مقبول اوست. این وقتی است كه شخص، ولایت اهل بیت علیهم السلام را پذیرفته باشد، و گرنه هیچ یك از آن اعمال در مسیری كه خداوند می خواهد، نیست و به همین جهت مردود است. البته گناهان اهل ولایت، شخصیت روحی و معنوی آنها را تحت تأثیر سوء خود قرار می دهد و چه بسا ایشان را از مسیر بندگی هم خارج كند، اما اگر چنین نشود – یعنی مؤمن ایما خود را از دست ندهد – دست ولایت و سرپرستی خداوند نخواهد گذاشت كه او در تاریكی گناهان باقی بماند و بالاخره او را از تاریكی خارج كرده، به روشنایی توبه و مغفرت الهی می رساند. این ولایت البته خاص مؤمنان است، یعنی كسانی كه ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله و عترت گرامی ایشان را پذیرفته اند و با این كار، خود را تحت عنایت و سرپرستی آن بزرگواران قرار داده اند. عبدالله بن ابی یعفور می گوید: خدمت امام صادق علیه السلام عرض كردم: من تماس زیادی با مردم دارم و بسیار تعجب می كنم از كسانی كه اهل بیت شما نیستند

ص : 20

و خود را پیرو فلان و فلان می دانند، اما امانتدار، راستگو و اهل وفای به عهد می باشند، و در مقابل كسانی هستند كه ولایت شما را پذیرفته اند، اما آن امانتداری و راستگویی و وفای به عهد را ندارند. چگونه چنین می شود؟ وقتی امام علیه السلام این سخن را شنیدند، راست نشستند و با خشمگینی رو به من كردند و سپس فرمودند: لا دین لمن دان الله بولایة اما جائر لیس من الله و لا عتب علی من دان بولایة امام عادل من الله.

كسی كه خدا را با پیروی از امام ستمگری كه منصوب از طرف خدا نیست، دین ورزی كند، دین ندارد. و كسی كه با قبول ولایت ولایت امام عادل منصوب از طرف خدا، دین ورزی كند، قابل سرزنش كردن نیست.

(ابن ابی یعفور می گوید:) عرض كردم: آنها دین ندارند و اینها هم قابل سرزنش كردن نیستند؟! فرمودند: بله! آنها دین ندارند و اینها هم قابل سرزنش نیستند. سپس فرمود:

الا تسمع لقول الله عزوجل: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»؟! یعنی [من] ظلمات الذنوب الی نور التوبة و المغفرة، لولایتهم كل امام عادل من الله. و قال: «و الذین كفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات». انما عنی بهذا انهم كانوا علی نور الاسلام، فلما ان تولوا كل امام جائر لیس من الله عزوجل، خرجوا بولایتهم [ایاه] من نور الاسلام الی الظلمات الكفر فاوجب

ص : 21

الله لهم النار مع الكفار. «فاولئك اصحاب النار هم فیها خالدون».(1)

آیا فرموده خدای عزوجل را نمی شنوی: «خداوند ولی كسانی است كه ایمان آورده اند، آنها را از تاریكی ها به سوی نور و روشنایی خارج می سازد»؟! منظور (خارج كردن) از تاریكیهای گناهان به سوی روشنایی توبه و مغفرت است. و علت آن، قبول ولایت پیشوایان عادل منصوب از جانب خداست. و نیز فرمود: «آنها كه كافر شدند، سرپرست ایشان طاغوت است، آنها را از روشنایی خارج و به تاریكی ها وارد می سازند». مقصود این است كه آنها نور اسلام را دارا بودند، اما چون ولایت پیشوای ستمگری را كه منصوب از جانب خدا نیست پذیرفتند، به خاطر قبول ولایت ایشان، از نور اسلام خارج شدند و به تاریكی های كفر وارد گردیدند. آن گاه خداوند هم برای ایشان، همراهی با كافران را در آتش واجب گردانید. (چنان كه می فرماید:) «آنها اهل آتش هستند كه همیشه در آن باقی خواهند بود».

اللَّ_هُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِ جُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ كَفَرُ وا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِ جُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَ_ٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (2)

در این حدیث صریحاً به دینی منكران ولایت هر چند كه كارهای خوب هم داشته باشند، اشاره شده است. در مقابل تصریح شده است كه اهل ولایت، خودشان – صرف نظر از گناهانشان كه شایسته نكوهش می باشد – قابل سرزنش نیستند. یعنی شخصیت دینی


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فیمن دان الله عزوجل بغیر امام من الله جل جلاله، حدیث 3.
2- 2. بقره، 275.

ص : 22

آنان تا وقتی اهل ایمان هستند، ارزش خود را از دست نمی دهد، اعمال و صفات نكوهیده آنها را باید تخطئه كرد، ولی ولایت و ایمان ایشان قابل تقبیح نیست. اهل معرفت، خودشان خوب هستند، هر چند كه اعمالشان بد باشد. اما منكران، خودشان بد هستند، هر چند كه كارهایشان خوب باشد. یعنی كارهای خوب آنها را تحسین می كنیم.

ولی خودشان را تقبیح می نماییم، زیرا در مسیر بندگی خدا نیستند.

ص : 23

درس دوم: نجات اهل ایمان به بركت ولایت ائمه علیهم السلام

تاریكی گناهان

وعده ای كه به اهل ایمان داده شده، این است كه اگر پرونده اعمالشان سیاه است، خدا ایشان را به حال خود وا نمی گذارد، بلكه موجبات پاك شدنشان را فراهم می سازد:

اللَّ_هُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِ جُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ كَفَرُ وا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِ جُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَ_ٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (1)

چنان كه در درس گذشته دیدیم، امام صادق علیه السلام مقصود از «ظلمات» را تاریكی گناهان دانسته اند و در توضیح آیه شریفه فرموده اند: «یعنی من ظلمات الذنوب الی نور التوبة و المغفرة». آری، گناهان، قلب و روح انسان را آلوده و تاریك می كنند. از همین امام بزرگوار نقل شده است كه فرمودند:

اذا اذنب الرجل خرج فی قلبه نكتة سوداء فان تاب انمحت


1- 1. بقره، 257.

ص : 24

و ان اراد زادت حتی تغلب علی قلبه فلا یفلح بعدها ابداً.(1)

هنگامی كه شخص گناه می كند، نقطه سیاهی در قلبش پدید می آید. پس اگر توبه كند، (آن نقطه) از بین می رود و اگر (بر آن گناه) بیفزاید، آن سیاهی زیاد می شود تا این كه بر قلب او چیره و و مسلط می گردد. پس بعد از ان دیگر هیچ گاه رستگار نمی شود.

گناهان باعث سیاهی و تاریكی قلب انسان می شوند و در صورت توبه نكردن، این سیاهی، قلب او را فرا می گیرد به طوری كه دیگر هیچ گاه سعادتمند نمی گردد. این در وقتی است كه شخص، ایمان خود را از دست می دهد و بی دین از دنیا می رود. حضرت باقر العلوم علیه السلام در همین خصوص فرموده اند:

ما من عبد الا و فی قلبه نكتة بیضاء. فاذا اذنب ذنباً، خرج فی النكتة نكتة سوداء فان تاب، ذهب ذلك السواد. و ان تمادی فی الذنوب، زاد ذلك السواد حتی یغطی البیاض.

فاذا غطی البیاض، لم یرجع صاحبه الی خیر ابداً. و هو قول الله عزوجل: «كلا بل ران علی قلوبهم ما كانوا یكسبون».(2)، (3)

بنده ای نیست مگر آن كه نقطه سفیدی در قلبش می باشد. پس چون گناهی مرتكب شود، یك نقطه سیاه در آن پدید آید. آن گاه اگر توبه كند، آن سیاهی از بین می رود. و اگر به انجام گناه ادامه دهد، آن سیاهی افزایش می یابد تا آن كه سفیدی را می پوشاند.


1- 3. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الذنوب، حدیث 13.
2- 2. مطففین، 14.
3- 3. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الذنوب، حدیث 20.

ص: 25

پس چون سفیدی پوشیده شود، این شخص هرگز به خیر (و سعادت) بر نمی گردد. و این همان گفتار خداوند عزوجل است: چنین نیست، بلكه آن چه انجام می دادند، بر قلبهایشان زنگار پدید آورد.

به این ترتیب انجام هر گناهی قلب انسان را تا حدی آلوده و تاریك می كند و اگر توبه نكند و به ارتكاب گناه ادامه دهد، تاریكی، همه قلب را فرا می گیرد و دیگر راهی برای سعادت شخص باقی نمی ماند.

پاكی اهل بهشت

دانستیم كه هر گناهی در حد خودش قلب انسان را تیربه و تار می كند و صاحب قلب ناپاك نمی تواند وارد بهشت شود. بنابراین تا آثار آلودگی گناهان در قلب او از بین نرود، عاقبت به خیر و بهشتی نخواهد شد.

امام باقر علیه السلام چنین فرموده اند:

الذنوب كلها شدیدة و اشدها ما نبت علیه اللحم و الدم.

لانه اما مرحوم و اما معذب. و الجنة لا یدخلها الا طیب.(1)

همه گناهان (از جهت نافرمانی خدا و شدت عقوبت) سخت هستند. و سخت ترین آنها گناهانی است كه بر آن، گوشت و خون بروید. زیرا شخص گناهكار یا بخشوده می شود و یا مبتلا به عذاب می گردد (تا پاك شود). و جز پاك، كسی وارد بهشت نمی شود.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الذنوب، حدیث 7.

ص : 26

در این حدیث شریف چند مطلب اساسی مورد توجه و تأكید قرار گرفته است.

اول این كه: همه گناهان – بدون استثناء – سخت و شدید هستند. سختی گناه به خاطر شدت زشتی و عقوبت آن می باشد. نافرمانی پروردگار به هر صورت و در هر درجه اش بسیار زشت است. اگر انسان قبح گناه را بفهمد، می یابد كه با انجام یك گناه، مستحق كیفر سنگینی از جانب خداوند می گردد. درست است كه بعضی گناهان، كبیره و بعضی دیگر صغیره نامیده شده اند، اما این تقسیم بندی در مقایسه گناهان با یكدیگر می باشد، و الا هر گناهی به خودی خود – بدون مقایسه با سایر گناهان – سچون معصیت خدای كریم و مهربان است، بسیار زشت می باشد و موجب استحقاق كیفر سخت می گردد.

دوم: در میان همه گناهان، گناهی كه گوشت و خون انسان بر آن می روید، سخت تر و سنگین تر است. اگر كسب و كار انسان از راه حرام باشد یا حقوق مالی خود را – نظیر خمس نپردازد یا حق الناس (مظالم عباد) در اموالش باشد، در همه این حالات، تغذیه اش از مال حرام بوده و گوشت و خونش با حرام رشد كرده است. هم چنین است اگر بر انجام گناه یا گناهانی اصرار ورزد و مدت طولانی اهل انجام آن باشد، این هم مصداق رویش گوشت و خون بر حرام است. این گونه گناهان به فرمایش امام باقر علیه السلام سخت ترین گناهان هستند، چون بیشترین و عمیق ترین تأثیر آلودگی را در انسان دارند و در حقیقت بیش از سایر گناهان، قلب انسان را تاریك و كثیف می كنند.

سوم: پاك شدن از آثار زشت گناهان به دو صورت امكان دارد، یا

ص : 27

این كه خداوند صاحب آن گناهان را عفو كند و او را مورد رحمت خویش قرار دهد و یا این كه با چشیدن عذابهای مختلف از آلودگی گناهان خارج گردد. هر چه گناهان بیشتر و شدیدتر باشند. پاك شدن از آثار آنها سخت تر و در نتیجه، عذابهای سنگین تری انسان را تهدید می كند. اما هر اندازه از گناهان شخص كه آمرزیده شود و مورد عفو الهی واقع شود، عذابش هم از او برداشته خواهد شد.

چهارم: علت این كه گناهكار باید یا بخشوده و یا عذاب شود، این است كه تا صاحب گناه از آلودگی گناه پاك نشود، وارد بهشت نمی گردد. خداوند بهشت را فقط بری پاكان قرار داده است و بنابراین هیچ كس با وجود آلودگی گناه نمی تواند بهشتی شود.

نتیجه ای كه از این حدیث شریف گرفته می شود، این است كه: انسان برای رسیدن به سعادت ابدی، باید از تاریكی گناهان خارج و به روشنایی مغفرت الهی وارد گردد. این تحول به دو شكل ممكن است انجام شود كه یكی از آن دو برای بنده خوشایند و آسان است و دیگری ناخوشایند و سخت. بهترین و مطبوع ترین راه برای انسان، این است كه نسبت به همه گناهانش مورد عفو و رحمت الهی قرار گیرد و برای پاك شدن از هیچ گناهی مورد عذاب قرار نگیرد. اما اگر چنین نشود، تنها راه بهشتی شدن، این است كه با انواع عذابهای الهی از آلودگی گناهان خارج گردد.

پاك شدن با آتش جهنم

سخت ترین عذاب الهی كه اهل ایمان ممكن است به آن گرفتار شوند، آتش جهنم می باشد كه از همه عذابهای دیگر شدیدتر و تحمل آن

ص : 28

مشكل ستر است. این عذاب برای شیعیانی است كه بزرگترین گناهان را نسبت به سایرین مرتكب شده اند كه اگر مورد عفو و رحمت الهیس قرار نگیرند، تنها راه پاك شدنشان آتش جهنم می باشد. از حضرت امام حسن عسكری علیه السلام نقل شده كه فرمودند:

قیل لرسول الله صلی الله علیه و آله فهل یدخل جهنم احد من محبیك و محبی علی علیه السلام؟ قال: من قدر نفسه بمخالفتة محمد و علی و واقع المحرمات و ظلم المؤمنین و المؤمنات و خالف ما رسم له من الشریعات، جاء یوم القیامة قدراً طفساً.

یقول محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام: یا فلان انت قدر طفس لا تصلح لمرافقة موالیك الاخیار و لا لمعانقة الحور الحسان و لا الملائكة المقربین. لا تصل الی ما هناك الا بان تطهر عنك ما هاهنا. یعنی ما علیك من الذنوب. فیدخل الی الطبق الاعلی من جهنم فیعذب ببعض ذنوبه.(1)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: آیا از دوستداران شما و دوستداران علی علیه السلام هم كسی وارد جهنم می شوند؟ فرمودند: كسی كه خود را با نافرمانی (از دستورات) محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام آلوده ساخته و مرتكب محرمات شده و به مردان و زنان با ایمان و ستم روا داشته و از عمل به احكام شرع تخلف ورزیده


1- 1. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 154، حدیث 11، از تفسیر امام حسن عسكری علیه السلام.

ص: 29

است، (چنین كسی) روز قیامت آلوده و كثیف محشور می شود.

(در آن روز) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام می فرمایند ای فلانی، تو آلوده و كثیف هستی، نه صلاحیت همنشینی با موالی نیك خود داری و نه شایستگی هم آغوش شدن با حوران زیبا و نه لیاقت (مصاحبت با) فرشتگان مقرب، به آن نعمتها نخواهی رسید. مگر آن كه آلودگی گناهان را از خود بشویی. آن گاه او را به طبقه بالا جهنم داخل می كنند، پس به كیفر برخی از گناهانش می رسد.

آری، كسی كه مرتكب گناه می شود، خود را آلوده و كثیف می كند و به همین جهت از ورود به بهشت و همنشینی با موالی خود محروم می شود. تا وقتی از كثافت گناهان پاك نشده، هرگز به آن نعمتهای بهشتی نمی رسد. سخت ترین عذاب الهی در قیامت به صورت جهنم بروز می كند و كسانی از اهل ایمان كه مرتكب گناهان بزرگ شده اند، فقط با آتش جهنم پاك می گردند. البته به خاطر ایمان و محبتی كه به اهل بیت علیهم السلام داشته اند، در بالاترین طبقه جهنم – كه از جهت عذاب، سبكتر است – مورد عذاب واقع می شوند. در ادامه فرموده اند:

هولاء اشد محبینا عذاباً و اعظمهم ذنوباً. لیس هولاء یسمون بشیعتنا ولكنهم یسمون بمحبینا و الموالین لاولیائنا و المعادین لاعدائنا. ان شیعتنا من شیعتنا و اتبع آثارنا و اقتدی باعمالنا.

اینها در میان دوستان ما، سخت ترین عذاب و بیشترین گناه را دارند. البته اینها شیعه ما نامیده نمی شوند، بلكه دوستداران ما

ص : 30

نامیده می شوند و كسانی كه با دوستان ما دوستی و با دشمنان ما دشمنی می كنند. همانا شیعه ما كسانی هستند كه دنبال ما می آیند و از ما پیروی كرده، به اعمال ما اقتدا می نمایند.

شیعه واقعی در لسان اهل بیت علیهم السلام به كسی اطلاق می شود كه علاوه بر اعتقاد به ولایت خاندان رسالت، در عمل، خود را مقید به پیروی از آن ذوات مقدس كند. اگر چنین نكند، تنها عنوان «محب» بر او صدق می كند. البته گاهی به كسی كه فقط در حد اعتقاد به ایشان است نیز اطلاق «شیعه» شده است(1)

كه در این صورت بایسد به تفاوت معنای این لفظ در هر تعبیری توجه شود.

به هر حال در میان اهل ایمان (شیعیان اعتقادی) كسانی كه گناهان بزرگ مرتكب شده اند، در صورتی كه مورد عفو و رحمت الهی قرار نگیرند، باید با آتش جهنم پاك شوند تا لیاقت ورود به بهشت و استفاده از نعمتهای آن را پیدا كنند. اینها با چنین عذاب سخت و دردناكی از تاریكی گناهان، خارج و به روشنایی مغفرت الهی وارد می شوند.

پاكی از گناهان با تحمل شداید محشر

یكی دیگر از راههای تطهیر از آلودگی گناهان، تحمل سختی های روز قیامت می باشد. در آن روز صرف نظر از آتش جهنم كه فوق العاده ناراحت كننده می باشد ، شدایدی در محشر هست كه تحمل هر یك از


1- 1. به عنوان نمونه در ابتدای همین حدیث شریف چنین آمده است: اتقوا الله معاشر الشیعة... كه اشاره به همه دوستداران اهل بیت علیهم السلام و اهل ولایت ایشان می باشد.

ص : 31

آنها هم برای انسان بسیار مشكل و سخت است. چه بسا مؤمنی كه از آلودگی بعضی گناهانش با آتش جهنم و از بعضی دیگر با تحمل بعضی از شداید محكمتر پاك گردد. در همان حدیث شریف از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است.

منهم من یصیبه الشدائد فی المحشر ببعض ذنوبه ثم یلقطه من هنا و من هنا من یبعثهم الیه موالیه من خیار شیعتهم كما بلقطز الطیر الحب.

گروهی از آنان (اهل ایمان) به خاطر بعضی گناهانشان به تحمل سختی های محشر مبتلا می شوند، سپس بعضی از شیعیان خاص – كه از سوی امامانشان فرستاده شده اند – آنها را (كه با تحمل سختیهای محشر پاك شده اند) هم چون مرغی كه دانه از زمین بر می چیند، از این گوشه و آن گوشه محشر بر می چینند.

در این جا برای آن كه عذاب بودن شداید محشر، قدری ملموس گردد، خوب است به نمونه ای كه در قرآن كریم اشاره رفته، توجه شود:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَ بَّكُمْ ۚ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ﴿١﴾ یَوْمَ تَرَ وْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْ ضِعَةٍ عَمَّا أَرْ ضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَ ى النَّاسَ سُكَارَ ىٰ وَمَا هُم بِسُكَارَ ىٰ وَلَ_ٰكِنَّ عَذَابَ اللَّ_هِ شَدِیدٌ (1)


1- 1. حج، 1 و 2.

ص : 32

مواجهه با همین صحنه ها و درك این سختی ها، خود عذابی دردناك و شدید است. امیر المؤمنین علیه السلام در ضمن نامه خود به اهل مصر چنین فرموده اند:

یا عباد الله، ان یعبد البعث ما هو اشد من القبر، یوم یشب فیه الصغیر و یسكر فیه الكبیر و یسقط فیه الجنین و تدهل كل مرضعة عما ارضعت، یوم عبوس قمطریر، یوم كان شره مستطیراً ان فزع ذلك الیوم لیرهب الملائكة الذین لاذنب لهم.(1)

ای بندگان خدا، همانا پس از مبعوث شدن (در قیامت) روزی سخت از قبر (عالم برزخ) در پیش است. روزی كه در آن، كودكان پیر می شوند و هوش از سر بزرگان می رود و ارحام، جنینهای خود را سقط می كند و هر زن شیرده، بچه شیرخوار را در حال شیر دادن – رها می كند. روزی كه (به خاطر ناراحت و ترش رو بودن انسانها در آن) به شدت گرفته و عبوس است.

روزی كه شر آن همه جا را فرا می گیرد، ترس و وحشت آن روز، فرشتگان بی گناه را هم به ترس و وحشت می اندازد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 7، صفحه 103، حدیث 16، از امالی طوسی.

ص : 33

اینها بعضی از سختی های روز قیامت است كه قبل از رسیدگی به نامه اعمال انسان و روشن شدن تكلیف او اتفاق می افتد. اگر كسی بتواند این مصادیق را به درستی تصور كند، شاید بتواند تا حدی سرسخت بودن شداید محشر را باور كند. اما انسان تا در دنیا به سر می برد، محال است بتواند درك صحیحی از شداید محشر داشته باشد. تنها كسانی كه چیزهایی شبیه به این مصیبتها را در دنیا دیده اند، می توانند با قیاس به آنها نوع و سنخ عذابهای اخروی را بچشند. ولی آنها هم باید بدانند درجه سختی شداید محشر بسیار بیش از آن مصائبی است كه در دنیا دیده اند.

به هر حال با چشیدن این سختی ها، گروهی دیگر از مؤمنان گناهكار پاك شده، لیاقت ورود به بهشت را پیدا می كنند.

ص : 34

درس سوم: تطهیر از گناهان در دنیا

پاك شدن در دنیا به وسیله بلایا

در دروس گذشته به كسانی اشاره كردیم كه در قیامت از آلوگی گناهان پاك می كردند. اما كسانی كه گناهان كمتر و سبكتری داشته باشند، اگر مورد عفو و رحمت الهی قرار نگیرند و بخشوده نشوند، با مصیبتها و بلایای دنیوی پاك می شوند. این نوع تطهیر برای انسان از تحمل عذابهای اخروی سهل تر می باشد، چون گرفتاریهای دنیوی از بلاهای اخروی به مراتب سبكتر هستند. رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین می فرمایند:

و منهم من یكون ذنوبه اقل و اخف فیطهر منها بالشدائد و النوائب من السلاطین و غیرهم و من الافات من الابدان فی الدنیا لیدلی فی قبره و هو طاهر. (1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 154، حدیث 11، از تفسیر امام حسن عسكری علیه السلام.

ص : 35

و كسانی از اهل ایمان كه گناهانشان كمتر و سبكتر است (در همین دنیا) از آن گناهان پاك می شوند، به وسیله سختی ها و انواع گرفتاریهایی كه از جانب سلاطین و دیگران به آنها می رسد و با دردها و مرضهایی كه به بدن ایشان در دنیا وارد می شود، تا آن كه پاك و پاكیزه در قبر خویش سرازیر گردند.

یكی از رموز و اسرار گرفتاریهای دنیوی، این است كه انسان با انجام گناهان، مستحق عذاب الهی می گردد و خدای منان – كه م تواند به خاطر این گناهان، او را به انواع عذابهای اخروی و دنیوی مبتلا گرداند – با ابتدای او به برخی از ناراحتی ها و دردهای دنیا، از آلودگی گناهان پاكش می سازد. ظلم و ستمی كه از ناحیه زورمندان به او می رسد و امراضی كه به آنها مبتلا می شود، نتیجه همان گناهانی است كه انجام داده و اكنون با تحمل این رنجها، به لطف و تفضل الهی – پاك می گردد و پس از مرگ، عذابی نمی بیند. هر چند این نوع تطهیر در مقایسه با عفو كلی خداوند از گناهانش، سخت تر و سنگین تر می باشد، اما اگر خداوند عقوبت گناهانش را در عوالم پس از مرگ مقدر می فرمود، به مراتب برایش سخت تر و تحملش مشكل تر می شد. پس به مقتضای «عدل» الهی عذاب می شود، ولی به اقتضای «فضل» خداوند عذابش تخفیف داده می شود.

در همین خصوص، شخصی به نام «یعقوب بن شعیب» به امام صادق علیه السلام عرض می كند: شخصی است كه مرتكب گناهان متعدد و مختلف می شود، اما در عین حال، اهل معرفت و ولایت اهل بیت علیهم السلام می باشد. سرنوشت چنین شخصی چگونه است؟ حضرت در پاسخ به او فرمودند:

ص : 36

هذا یرجی له. و الناصب لا یرجی له. و ان كان كما تقول، لا یخرج من الدنیا حتی یسلط الله علیه شیئاً یكفر الله عنه به اما فقرا و اما مرضاً.(1)

به حسن عاقبت چنین فردی امید هست، اما امیدی به دشمن اهل بیت علیهم السلام نیست. و اگر چنین باشد كه می گویی (یعنی واقعاً اهل ولایت ائمه علیهم السلام باشد) از دنیا بیرون نمی رود تا آن كه خداوند بر او بیماری یا فقری مسلط گرداند كه كفاره گناهنش باشد.

روشن است كه خای متعال به خاطر ارزشی كه برای ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام قرار داده، وسیله ای را در دنیا برای پاك كردن شخص از آلودگی گناهانش قرار می دهد تا او عاقبت به خیر گردد. اما كسی كه گوهر ولایت را ندارد، امیدی به حسن عاقبتش نیست.

تطهیر از گناهان با سختی جان دادن

یكی دیگر از راههای پاك شدن از آلودگی گناهان در دنیا، این است كه خداوند، جان دادن مؤمن را سخت می گرداند تا او با تحمل این رنج تطهیر شود و پاك از دنیا برود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

و منهم من یقرب موته و قد بقیت علیه سیئة فیشتد نرعه یكفر به عنه فان بقی شیء و قویت علیه، یكون له بطر و اضطراب فی یوم موته فیقل من بحضرته فیلحقه به الذل فیكفر عنه. (2)


1- 1. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 161، حدیث 27، از محاسن برقی.
2- 2. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 154، حدیث 11، از تفسیر امام حسن عسكری علیه السلام.

ص : 37

و گروهی از مؤمنان كه مرگشان نزدیك شده و هنوز گناهی به گردنشان باقی مانده است، جان دادنشان سخت می شود و همین كفاره گناهانشان می گردد. پس اگر (با وجود سختی جان دادن) چیزی (از آلودگی گناهان) باقی بماند و گناهشان سنگین تر از (عقوبت) سخت جان دادن باشد، به ناخشنودی و نگرانی در روز مرگشان مبتلا می شوند به طوری كه اطرافیانشان از آنها كناره می گیرند و همین باعث ذلت و خواری ایشان می گردد، پس به همین سبب از گناهانشان پاك می شوند.

ملاحظه می شود كه سختی عقوبت با شدت گناه مقایسه می شود و اگر عقوبت سخت جان دادن به حدی نباشد كه كفاره گناهانش باشد، عقوبت دیگری در هنگام مرگ، گریبانگیر شخص می شود كه عبارت است از احساس خواری و ذلت در نزد اطرافیان و این فشار روحی او را از گناهانش پاك می گرداند. در همین مورد از حضرت صادق علیه السلام نقل شده كه در مورد گروهی از گناهكاران امت خویش فرمودند:

انه اذا كان ذلك، ابتلی الله تبارك و تعالی احدهم فی جسده.

فان كان ذلك كفارة لذنوبه، و الا ضیق الله علیه فی رزقه. فان كان ذلك كفارة لذنوبه و الا شدد الله علیه عند موته حتی یاتی الله و لا ذنب له ثم یدخله الجنة.(1)

اگر مؤمنان اهل گناه باشند، خدای تبارك و تعالی ایشان را به بلاهای جسمانی (بیماریهای مختلف) مبتلا می كند. اگر با این وسیله پاك شدند كه هیچ، و گرنه خداوند روزی خود را بر آنها


1- 1. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 161، حدیث 26، از محاسن برقی.

ص : 38

تنگ می كند (مبتلا به فقر می شوند). اگر با این وسیله پاك شدند كه هیچ، و گرنه خداوند مرگشان را بر آنها سخت می كند تا این كه بدون گناه به پیشگاه خداوند حاضر شوند. سپس ایشان را (كه پاك شده اند) وارد بهشت می گرداند.

با این ترتیب عقوبت مؤمن در دنیا متناسب با میزان زشتی و بزرگی گناهانش می باشد. هر قدر آلودگی شخص به خاطر گناه، بیشتر باشد، كیفرهای دنیوی اش - تا هنگام مرگ – هم سخت تر و شدیدتر خواهد بود. البته ناگفته نماند كه تناسب زشتی گناه با شدت عقوبت، یك امر ضروری و لایتخلف نیست، بلكه به طور كلی به مشیت و اراده آفریدگار عالم بستگی دارد. او مطابق با سنت خویش – كه دست خودش را نمی بندد – با گناهكاران چنین رفتار می كند، هر چند كه در مورد هر مؤمنی و نسبت به هر گناهی می تواند خلاف سنتی كه خود قرار داده است، عمل نماید. آن چه در احادیث آمده، بیان سنتهای الهی می باشد كه به وسیله ذات مقدسش وضع شده است. این كه كدام گروه از مؤمنان مشمول كدام سنت پروردگار واقع شوند، علاوه بر شدت و بزرگی گناهانشان، به مشیت خداوند متعال در مورد ایشان مربوط می شود و این كه بخواهد تا چه اندازه با «فضل» یا «عدل» خود با آنها رفتار نماید.

حدیث دیگری از امیر المؤمنین علیه السلام در همین خصوص وارد شده است:

ما من الشیعة عبد یقارف امراً نهیناه عنه فیموت حتی یبتلی ببلیة تمحص بها ذنوبه اما فی مال و اما فی ولد و اما فی نفسه حتی یلقی الله عزوجل و ما له ذنب. و انه لیبقی علیه

ص : 39

الشیء من ذنوبه فیشدد به علیه عند موته.(1)

هیچ شیعه ای مرتكب گناه نمی شود مگر آن كه پیش از مرگ به یك گرفتاری مبتلا می گردد كه گناهانش به وسیله آن پاك شود.

این گرفتاری یا به اموالش می خورد یا به فرزندانش و یا به خودش تا آن كه خدای عزوجل را پاك و پاكیزه ملاقات نماید. و اگر چیزی از آلودگی گناهان بر او باقی بماند، مرگش بر او سخت می شود (تا از آن آلودگی هم پاك گردد).

همان طور كه گذشت، این كه هر مؤمنی به كدام گرفتاری مبتلا شود، به مشیت خاوند در حق او بستگی پیدا می كند.

همه آن چه در این جا بیان شد، مربوط به اهل ایمان است. كافران، حساب دیگری دارند كه فعلاً محل بحث نیست. تنها به یك نكته اشاره می كنیم كه: گاهی مرگ بر كافر سهل و آسان می شود و بر مؤمن سخت.

در این صورت نباید تصور شود كه خداوند، كافر را بیش از مؤمن دوست می دارد.

انواع جان دادن مؤمن و كافر

از امام صادق علیه السلام سؤال شد كه: چگونه می شود كافری راحت جان دهد و برخی از مؤمنان هم به راحتی جان دهند و در مقابل، برخی از مؤمنان و كافران هستند كه سخت جان می دهند؟ در واقع سؤال این بوده كه: آیا ایمان و كفر، علت آسان یا سخت جان دادن نیست؟ حضرت در پاسخ فرمودند:


1- 1. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 157، حدیث 14، از خصال.

ص : 40

ما كان من راحة للمؤمن هناك فهو عاجل ثوابه. و ما كان من شدیدة فتمحیصه من ذنوبه لیرد الاخرة نقیاً نظیفاً مستحفاً لثواب الابد لا مانع له دونه. و ما كان من سهولة هناك علی الكافر، فلیوفی اجر حسناته فی الدنیا لبرد الاخرة و لیس له الا ما یوجب علیه العذاب. و ما كان من شدة علی الكافر هناك، فهو ابتداء عذاب الله له بعد نفاد حسناته. ذلكم بان الله عدل لا یجور.(1)

راحتی مؤمن در هنگام مرگ، مصداق پاداش زود هنگامش می باشد و سختی كشیدن او در هنگام برای پاك شدنش از گناهانش است تا این كه پاك و پاكیزه وارد آخرت شود در حالی كه چیزی مانع استحقاقش نسبت به گرفتن پاداش ابدی نباشد. اما راحت جان دادن كافر به این جهت است كه پاداش كارهای خویش را در دنیا به طور كامل دریافت كند تا این كه وقتی وارد آخرت می شود، چیزی جز آن چه مایه عذاب گردد، برایش نباشد. و سختی كشیدنش در هنگام مرگ، در واقع شروع عذاب الهی در حق اوست پس از آن كه پاداش خوبیهایش را دریافت كرده باشد.

همه اینها به این جهت است كه خداوند عادل می باشد و ظلم و ستمی نمی كند.

با این ترتیب، مؤمنانی كه مرتكب گناه شده اند، پیش از مرگ، كیفر اعمال زشت خود را دریافت می كنند. كافرانی هم كه كارهای خوبی داشته اند، پاداش خود را در همین دنیا پیش از مرگ می گیرند و اگر


1- 1. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 153، حدیث 6، از عیون اخبار الرضا علیه السلام.

ص : 41

كارهای خویشان زیاد باشد، با آسان شدن مرگ، همه پاداش خود را دریافت می كنند. اما كافرانی كه پیش از مرگ، پاداش خوبی هایشن را گرفته اند، دیگر حسنه ای برایشان نمانده، تا مرگ برایشان آسان گردد، لذا مبتلا به سختی جان دادن می شوند.

بنابراین هم برای كفار و هم مؤمنان، احتمال سخت یا راحت جان دادن وجود دارد و این امر بستگی به اعمال خوب یا بد ایشان پیدا می كند. نتیجه این كه ایمان و كفر، علت سهل یا سخت جان دادن انسان نیست و اعمال خوب باید انسان تعیین كننده نوع مرگ اوست.

ص : 42

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3

1 طبق فرمایش امام باقر علیه السلام «اسلام» همان تسلیم شدن نسبت به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام است. این معنا را تبیین كنید.

2. توضیح دهید كه چرا سیئه فرد دین دار از حسنه شخص بی دین بهتر است.

3. در روایات به چه كسانی «شیعه» و به چه كسانی «محب» اطلاق شده است؟

4. آیا اهل ایمان به عذاب جهنم گرفتار می شوند؟ چگونه؟

5. تطهیر از گناهان در محشر چگونه محقق می شود؟

6. انواع راههای پاك شدن از آلودگی گناهان در دنیا را بیان كنید.

7. آیا سختی یا راحتی جان دادن با ایمان و كفر ارتباطی دارد؟ توضیح دهید.

ص : 43

درس چهارم: تطهیر از گناهان در عالم برزخ (1)

اشاره

در دو درس گذشته به چهار طریق پاك شدن مؤمنان گنهكار از آلودگی گناهان اشاره شد كه دو صورت آن در دنیا و قبل از مرگ و دو شكل آن در قیامت محقق می شود. یك صورت دیگر باقی می ماند كه مربوط به عالم پس از مرگ و قبل از قیامت است كه عالم قبر و برزخ نامیده می شود. در فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین آمده است:

فان بقی شیء اتی به و لما یلحد فیوضع فیتفرقون عنه فیطهر.(1)

پس اگر چیزی (از آلودگی گناهان) باقی بماند، او را در حالی كه هنوز دفن نشده می آورند. پس به خاك سپرده می شود و اطرافیانش از گرد او پراكنده می شوند، آن گاه (در عالم قبر) پاك می گردد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 154، حدیث 11، از تفسیر امام حسن عسكری علیه السلام.

ص : 44

انسان وقتی از دنیا می رود، با این كه هنوز دفن نشده، در صورتی كه با گرفتاریهای دنیوی پاك نشده باشد – عذابهای برزخی اش شروع می شود. آن گاه كه به خاك سپرده می شود نیز این عذابها ادامه می یابد تا آن كه از آلودگی گناهان – قبل از آغاز قیامت – به كلی پاك گردد یا این كه حداقل بخشی از آنها تا قبل از وقوع قیامت از بین برود.

دو نمونه از عذابهای برزخی

قبل از استناد به آیات و روایات در این موضوع، به دو نمونه واقعی از عذابهای برزخی پیش از دفن اشاره می كنیم. مورد اول از عالم جلیل القدر و محدث گرانقدر مرحوم حاج شیخ عباس قمی نقل شده كه فرمود:

روزی در وادی السلام نجف اشرف برای زیارت اهل قبور و ارواح مؤمنین رفته بودم. در این میان از ناحیه دور نسبت به جایی كه من بودم، ناگهان صدای شتری كه می خواهند او را داغ كنند بلند شد و صیحه می كشید و ناله می كرد به طوری كه گویی تمام زمین وادی السلام از صدای نعره او متزلزل و مرتعش بود.

من با سرعت سبرای استخلاص آن شتر بدان سمت رفتم. چون نزدیك شدم، دیدم شتر نیست، بلكه جنازه ای را برای دفن آورده اند و این نعره از این جنازه بلند است و آن افرادی كه متصدی دفن او بودند، ابداً اطلاعی نداشته، با كمال خونسردی و آرامش مشغول كار خود بودند.(1)


1- 1. معاد شناسی، جلد 1، صفحه 137 و 138.

ص : 45

مورد دوم به یكی از علمای بزرگ نجف اشرف مرحوم آیة الله آقای سید جمال الدین گلپایگانی مربوط می شود. ایشان در جوانی در اصفهان تحصیل می كردند و با مرحوم آیة الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی هم درس و هم مباحثه بودند. از ایشان نقل شده است كه:

در دوران جوانی كه در اصفهان بودم، نزد دو استاد بزرگ، مرحوم آخوند كاشی و جهانگیر خان، درس اخلاق و سیر و سلوك می آموختم و آنها مربی من بودند. به من دستور داده بودند كه شبهای پنج شنبه و شبهای جمعه بروم بیرون اصفهان و در قبرستان تخت فولاد تفكر كنم در عالم مرگ و ارواح و مقداری هم عبادت كنم و صبح برگردم.

عادت من این بود كه شب پنج شنبه و جمعه می رفتم و مقدار یكی دو ساعت در بین قبرها و در مقبره ها حركت می كردم و تفكر می نمودم و بعد از چند ساعت استراحت نموده و سپس برای نماز شب و مناجات بر می خواستم و نماز صبح را می خواندم و پس از آن به اصفهان می آمدم.

شبی بود. از شبهای زمستان، هوا بسیار سرد بود، برف هم می آمد. سمن برای تفكر در ارواح و ساكنان وادی آن عالم از اصفهان حركت كردم و به تخت فولاد آمدم و در یكی از حجرات رفتم و خواستم دستمال خود را باز كرده چند لقمه ای از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نیمه شب، بیدار و مشغول كارها و دستورات خود از عبادت گردم.

در این حال در مقبره را زدند تا جنازه ای را كه از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند آن جا بگذارند و

ص : 46

شخص قاری قرآن كه متصدی مقبره بود مشغول تلاوت شود و آنها صبح بیایند و جنازه را دفن كنند. آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند و قاری قرآن مشغول تلاوت شد.

من همین دستمال را باز كرده و می خواستم مشغول خوردن غذا شومف دیدم كه ملائكه عذاب آمدند و مشغول عذاب كردن شدند – عین عبارت خود آن مرحوم است – چنان گرزهای آتشین بر سر او می زدند كه آتش به آسمان زبانه می كشید و فریادهایی از این مرده بر می خواست كه گویی تمام این قبرستان عظیم را متزلزل می كرد. نمی دانم اهل چه معصیتی بود... ابداً قاری قرآن اطلاع نداشت، آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت.

من از مشاهده این منظره از حال رفتم، بدنم لرزید، رنگم پرید و اشاره می كنم به صاحب مقبره كه در را باز كن من می خواهم بروم. او نمی فهمید، هر چه می خواستم بگویم، زبانم قفل شده و حركت نمی كرد. بالاخره به او فهماندم: چفت در را باز كن، من می خواهم بروم.

گفت: آقا هوا سرد است برف روی زمین را پوشانیده، در راه گرگ است، تو را می درد. هر چه می خواستم بفهمانم به او كه من طاقت ماندن ندارم، او ادراك نمی كرد. به ناچار خود را به در اطاق كشاندم. در را باز كرد و من خارج شدم و تا اصفهان، با آن كه مسافت زیادی نیست، به سختی آمدم و چندین بار به زمین خوردم. آمدم در حجره. یك هفته مریض بودم و مرحوم آخوند كاشی و جهانگیرخان می آمدند حجره و استمالت می كردند و به

ص : 47

من دوا می دادند. و جهانگیرخان برای من كباب باد می زد و به زور به حلق من فرو می برد تا كم كم قدری قوه گرفتم. (1)

نگرانی ائمه علیهم السلام از برزخ شیعیان

مطابق آن چه از اهل بیت علیهم السلام رسیده است، نگرانی ایشان در مورد اهل ایمان بیشتر به عالم قبر و برزخ آنها مربوط می باشد. شخصی از امام صادق علیه السلام نقل می كند كه فرمودند:

و الله اتخوف علیكم فی البرزخ.

قسم به خدا بر شما در برزخ نگران هستم.

آن گاه در پاسخ به سؤال: «و ما البرزخ؟» فرمودند:

القبر منذ حین موته الی یوم القیامة.(2)

(برزخ) عالم قبر است از هنگام مرگ شخص تا روز قیامت.

این كه فرموده اند نگران برزخ شیعیان هستند، نشان می دهد كه نتیجه و اثر گناهان اهل ایمان، بیشتر در عالم قبر ایشان منعكس می شود و چون عذاب قیامت سخت تر و سنگین تر است، خدای متعال خواسته است مؤمنان نتیچه گناهان خود را در برزخ ببینند و پاك شوند تا در قیامت كمتر به عذاب الهی مبتلا شوند. از طرف دیگر شفاعت اهل بیت علیهم السلام در عالم برزخ به گستردگی قیامت نیست. ایشان هر چند از طرف خداوند هم قدرت و هم اجازه اعمال شفاعت را به طور گسترده در عالم برزخ دارند، اما به فرموده خودشان، آن گونه كه در


1- 1. معاد شناسی، جلد 1، صفحه 140 – 142.
2- 2. فروع كافی، جلد 3، صفحه 242، حدیث 3.

ص : 48

قیامت از اهل ولایت دستگیری می نمایند، در عالم قبر چنین نمی كنند.

لذا به مؤمنان در مورد تحمل كیفر گناهانشان در برزخ هشدارهای جدی داده اند.

از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است:

و الله ما اخاف علیكم الا البرزخ. فاما اذا صار الامر الینا، فتحن اولی بكم. (1)

قسم به خدا بر شما جز از برزخ نمی ترسم. اما وقتی كه كار به ما برسد، پس ما سزاوارتر (از دیگران به شما) هستیم.

مقصود از این كه فرموده اند: «اذا صار الامر الینا» این نیست كه ائمه علیهم السلام در عالم برزخ، قدرت رسیدگی و تعیین تكلیف شیعیان خود را ندارند. آنها در هیچ عالمی از اعمال ولایت خویش ناتوان نیستند. اما بنای خداوند و خواست خود ائمه علیهم السلام كه عین خواست خداست – چنین است كه اهل ایمان در برزخ عموماً نتیجه اعمال خوب یا بد خود را ببینند.

شفاعت اهل بیت علیهم السلام در برزخ

دیدن آثار گناهان در برزخ، قاعده ای است كه خود ائمه علیهم السلام وضع كرده اند و لذا شفاعت كردن ایشان در برزخ، به عنوان استثناء از این قاعده كلی به شمار می آید. نمونه ای از شفاعت و دستگیری اهل بیت علیهم السلام در برزخ، ماجرایی است كه مرحوم ملا ابوالحسن مازندرانی نقل كرده است:


1- 1. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 214، حدیث 2، از تفسیر قمی.

ص : 49

دوستی داشتم فاضل و پرهیزگار به نام ملا جعفر. پسر عالم صالح ملا محمد حسین كه اهل مازندران بود و در آن جا می زیست. سالی كه وبای عام آمد و همه جا را فرا گرفت و بسیاری را به هلاكت رسانید، عده زیادی از همشهریان ملا جعفر پیش از مرگ او مردند و او را وصی اموال خود قرار دادند. او تمام آن مالها را به دست گرفت، ولی پیش از آن كه آنها را به مصرف شرعی برساند، به مرض وبا از دنیا رفت و همه آن اموال تلف شد.

ملا ابوالحسن می گوید: در سالی كه به زیارت عتبات و مجاورت قبر مولایمان ابا عبدالله علیه السلام مشرف شده بودم، شبی مردی را در خواب دیدم كه زنجیری از آهن بر گردنش بسته بودند و از آن شعله های آتش زبانه می كشید. دو سر زنجیر را دو نفر در دست داشتند. زبان آن مرد از دهانش بیرون آمده و به روی سینه اش افتاده بود. از دور كه مرا دید، خود را به طرف من كشید. وقتی نزدیك شد، متوجه شدم كه ملا جعفر است! خیلی تعجب كردم. همین كه خواست با من حرف بزند و كمك بخواهد، زنجیر را عقب كشیدند و او را از من دور كردند و نتوانست چیزی بگوید. بار دیگر نزدیك آمد و باز به همان نحو او را برگردانیدند.

بار سوم خود را نزدیك من رسانید، ولی باز هم موفق به گفتن چیزی نشد. از مشاهده این حالت، ترس و اضطراب شدیدی به من دست داد. فریادی بلند زدم و از خواب جستم.

یكی از علماء – كه در كنار من خوابیده بود – از فریاد من بیدار شد.

ماجرا برای او تعریف كردم. آن ساعت، موقع مناجات و باز كردن درهای صحن و حرم شریف بود. گفتم: سزاوار است برخیزم و به

حرم مطهر برویم و پس از زیارت، برای ملا جعفر طلب مغفرت كنیم تا

ص : 50

اگر آن چه دیده ام رؤیای صادقانه باشد، شاید خداوند او را مورد رحمت خود قرار دهد. پس برخاستیم و قصد خود را به انجام رسانیدیم.

مدتی نزدیك به بیست سال از آن تاریخ گذشت و دیگر از حال ملاجعفر خبری به دست نیامد. من عقیده داشتم آن حالت كه از او در خواب دیدم، به واسطه تقصیری است كه در سال وبایی نسبت به اموال مردم از او سر زده بود، تا این كه خداوند به زیارت خانه اش بر من منت نهاد. پس از انجام مناسك حج، موقعی كه خواستیم به مدینه برگردیم – من به بیماری سختی گرفتار شدم كه قدرت حركت نداشتم. وقتی وارد مدینه شدیم، به همراهان خود گفتم: مرا غسل دهید و لباسم را عوض كنید و به حرم مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله ببرید، می ترسم مرگ مرا مهلت ندهد و از این فیض محروم شوم. آنها خواهش مرا انجام دادند. همین كه داخل روضه منوره شدم، حالت غش بر من عارض شد. مرا در گوشه ای خواباندند و دنبال كار خود رفتند.

چون به هوش آمدم، مرا برداشتند و نزدیك ضریح مقدس بردند پس از زیارت، مرا به پشت ضریح مطهرنزدیك خانه صدیقه طاهره علیها السلام – كه یكی از مواضع زیارت است – رسانیدند. در آن جا نشستم و هر چه توانستم زیارت كردم و از آن حضرت شفا خواستم و عرض كردم: روایات زیادی به ما رسیده است مبنی بر این كه نسبت به پسرت حسین علیه السلام خیلی محبت دارید و من

ص : 51

مجاور قبر شریف او هستم. شما را به حق او قسم می دهم كه به من شفا مرحمت فرمایید. بعد حضرت رسول صلی الله علیه و آله را مخاطب قرار دادم و حاجات خود را بیان كردم و برای دوستانی كه از این جهان چشم بسته و در دل خاك خفته اند، طلب شفاعت كردم و از آنها یك به یك نام بردم. همین كه به نام ملا جعفر رسیدم، آن خواب یادم آمد و حالم منقلب شد و در طلب مغفرت و درخواست شفاعت از حضرت رسول صلی الله علیه و آله برای او الحاح بسیار كردم و گفتم: من بیست سال پیش او را در خواب به حال بدی دیده ام كه نمی دانم رؤیای صادقانه است یا از خوابهای پریشان. آن چه توانستم از دعا و تضرع در حق او انجام دادم. پس در خود احساس سبكی و راحتی كردم. برخاستم و به خانه رفتم. به بركت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام اثری از مرض و كسالت در من باقی نبود.

از مدینه بیرون آمدیم. در احد – كه كوه معروفی در پشت مدینه و اولین منزل از منازل بین راه بود – یك روز توقف كردیم. من شهدای احد را زیارت كردم و در گوشه ای دراز كشیدم و به خواب رفتم. در خواب دیدم كه ملا جعفر به طرف من می آید. چهره اش شاد بود. لباس سفیدی پوشیده بود. عمامه با خنك بر سر داشت و عصایی در دست گرفته بود. وقتی نزدیك آمد، سلام كرد و گفت: آفرین بر برادری و دوستی تو! شایسته است دوست در حق دوست این گونه باشد. من در این مدت، گرفتار سختی و شدت و بلا و محنت بودم، ولی تو در حرم مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز از جا بر نخواسته بودی كه من از عذاب نجات یافتم. دو سه

ص : 52

روز پیش، مرا به حمام بردند و از آلوگی ها و كثافات پاك كردند.

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله این جامه را برایم فرستاد. و این عبا را صدیقه طاهره علیها السلام به من مرحمت فرمود. الحمدلله، حال من به خیر و عافیت انجامید. اكنون آمده ام كه تو را بدرقه كنم و به تو بشارت دهم كه دل خوش دار، به سلامت به خانه بر می گردی و همه اهل تو صیحح و سالمند. با شكرگزاری و خوشحالی از خواب بیدار شدم.(1)

این داستان و امثال آن نشان می دهد كه دست پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان علیهم السلام در عالم برزخ هم مانند دنیا و قیامت كاملاً باز است و هر وقت اراده نمایند، از دوستان خود دستگیری می كنند. اما همان طور كه بیان شد، بنای خودشان در برزخ بر این نیست و جز در موارد استثنایی این قدرت الهی را اعمال نمی كنند. به این رؤیای صادقانه توجه كنید:

حاج علاء الدین ایلخانی در یادداشتی كه برای مؤلف فرستاده است می نویسد: شب جمعه ای به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام مشرف شدم. پس از زیارت در صحن مطهر حضرت عبدالعظیم چشمم به چادر بزرگی كه جلوی ایوان مطهر حرم آن حضرت نصب بود، افتاد. نظر مرا جلب كرد. به یاد مرحوم حاج جعفر افتادم. چون مخارج چادر را ایشان داده بودند. قربة الی الله، زیارتی و فاتحه ای از طرف او خواندم و به منزل رفتم.


1- 1. مردگان با ما سخن می گویند، صفحه 49 – 53 به نقل از دار السلام میرزا حسین نوری.

ص : 53

شب، ایشان را در خواب دیدم. در اتاقی نشسته بودم كه مثل هیأتی بود كه افراد می آمدند و می نشستند. یك دفعه دیدم حاج جعفر از اتاق وارد شد. لباس خیلی خیلی كثیف و پاره ای در تن او بود. تا چشمم به او افتاد. به یاد آوردم كه از دنیا رفته است. او را مخاطب قرار دادم و گفتم: حاجی جعفر! چرا لباست این قدر كثیف است و مندرس؟! بدون این كه جواب مرا بدهد گفت: فلانی! دستم به دامنت! خیلی گرفتارم. به هیچ عنوان تا حساب مردم را ندهم، مرا رها نمی كند. پسرم مسعود را ببین و به او بگو حساب مردم را بدهد تا مرا رها كنند.

من – مثل این كه دارم با یك فرد زنده صحبت می كنم – گفتم: من مسعود را دیدم و به او گفتم: حساب مرا برس و بدهی های پدرت را بده. در جواب من گفت: وقتی انحصار وراثت ما تمام شد، بدهی پدرم را می دهم... ناگهان صحبت مرا قطع كرد و گفت: به او بگو: اینجا انحصار وراثت سرشان نمی شود. من به او گفتم: تو برو دامان فاطمه زهرا علیها السلام را بگیر (چون در دنیا خیلی به ایشان و ائمه اطهار علیهم السلام علاقه داشت). در جواب من گفت: مگر حضرت زهرا علیها السلام یك زن معمولی است كه من دامان او را بگیرم؟! مگر آن حضرت را می بینم كه از او استمداد بطلبم؟! مقام بزرگ خدا چه پایه است؟ مقام فاطمه زهرا علیها السلام مادون مقام خداست! سپس گفت: چیزی به شما می گویم: خداوند راجع به حق الناس گوش ندارد و به حرف هیچ كس گوش نمی دهد! من از خواب بیدار شدم. فردا صبح به پسرش مسعود تلفن كردم و از او خواستم كه بدهی مردم را بدهد، با همكاری من مقداری

ص : 54

از وام پدرش را ادا كرد.

یك سال از این خواب گذشت. باز شب جمعه ای او را به خواب دیدم. این دفعه دیدم حاج جعفر لباسی خیلی شیك و مشكی رنگ به تن دارد، با سر و روی تمیز و اندامی لاغر، بر عكس سابق كه خیلی چاق و قیافه ناراحت كننده ای داشت، تا چشمش به من افتاد، گفت: فلانی! خدا به تو اجر دهد! خیلی به درد من خوردی.(1)

آری، اگر كسی دستش به دامان اهل بیت علیهم السلام برسد و آنها هم بخواهند شفاعت او را بكنند، از هر عذابی در برزخ نجات می یابد. ولی از آن جا كه خداوند چنین نخواسته و اهل بیت علیهم السلام نیز چیزی بر خلاف مشیت الهی نمی خواهند، بنابراین اكثر شیعیان گناهكار در برزخ، دستشان به دامان پیشوایان خود نمی رسد و مواردی مانند مرحوم ملا جعفر مازندرانی را باید استثناء كرد. اما در قیامت چنین نیست و شفاعت اهل بیت علیهم السلام به صورت گسترده و فراگیر شامل مؤمنان می گردد. البته در آن جا هم زمان و حد شفاعت نسبت به افراد مختلف معین نشده و هیچ كس نمی داند كه در محشر چه وقت و تا چه اندازه مورد شفاعت قرار می گیرد. چه بسا این شفاعت پس از تحمل صدها هزار سال آتش جهنم شامل كسی بشود. در درس ششم، این موضوع را بیشتر توضیح خواهیم داد.


1- 1. مردگان با ما سخن می گویند، صفحه 70 – 72.

ص : 55

درس پنجم: تطهیر از گناهان در عالم برزخ (2)

فشار قبر مؤمنان

در دروس گذشته روشن شد كه اهل ایمان آثار تك تك گناهان خود را پس از مرگ مشاهده می كنند و در جای خود به سزای اعمالشان می رسند. یكی از این كیفرهای برزخی فشار قبر است. نمونه ای از این قبیل به یكی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به نام «سعد بن معاذ» مربوط می شود.

وقتی خبر فوت سعد را به پیامبر صلی الله علیه و آله دادند، حضرت دستور تغسیل او را دادند و خود در مراسم غسل كردن و كفن كردن او حاضر بودند. سپس در تشییع جنازه سعد با پای برهنه و بدون این كه عبا روی دوش خود بیندازد، شركت فرمودند. در هنگام تشییع هم گاهی طرف راست جنازه و گاهی هم جانب چپ آن را می گرفتند تا این كه او را وارد قبر كردند. پیامبر صلی الله علیه و آله شخصاً وارد قبر شدند و بدن سعد را در قبر

ص : 56

خواباندند و سپس فرمودند: به من سنگ و گل بدهید. آن گاه با دست مبارك خودشان درزهای بین خشتهایی كه روی قبر گذاشته بودند را پوشاندند و در همان حال فرمودند:

انی لا علم انه سبیلی و یصل البلی الیه. ولكن الله یحب عبداً اذا عمل عملاً احكمه.

من می دانم كه (بدن سعد) خواهد پوسید و پوسیدگی به او می رسد. اما خداوند دوست می دارد بنده ای را كه وقتی كاری انجام می دهد، محكم كاری كند. (كار را سرسری نگیرد بلكه آن را درست و صحیح به انجام برساند).

پس از خاكسپاری، مادر سعد خطاب به او گفت: ای سعد، بهشت بر تو گوارا باد! پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ به مادر سعد فرمودند:

یا ام سعد، مه! لا تحرمی علی ربك.(1)

فان سعداً قد اصابته ضمة.

ای ام سعد، ساكت باش! با این قطعیت چیزی را به خدای خود نسبت مده. چرا كه سعد تحت فشار (قبر) قرار گرفت.

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله از مراسم تشییع بازگشتند و مردم نیز برگشتند و به حضرت عرض كردند: ای رسول خدا، ما دیدیم كه شما در مورد سعد كارهایی انجام دادد كه برای كسی نكرده بودید. شما بدون كفش و بدون عبا جنازه او را تشییع كردید! حضرت فرمودند:


1- 1. در بعضی احادیث فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله به مادر سعد چنین نقل شده است: «یا ام سعد، لا تحتمی علی الله». بحار الانوار، جلد 6، صفحه 261، حدیث 102، از كافی معنای فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله در این نقل تفاوتی نمی كند.

ص : 57

ان الملائكة كانت بلا رداء و لا حذاء فتاسیت بها.

همانا فرشتگان بدون عبا و كفش (در تشییع) بودند، من هم به آنها تأسی كردم.

عرض كردند: شما گاهی طرف راست و گاهی طرف چپ جنازه را می گرفتید، فرمودند:

كانت یدی فی ید جبرئیل آخذ حیث یاخذ.

دست من در دست جبرئیل بود، هر جا را كه او می گرفت، من هم می گرفتم.

(معلوم شد كه فرشتگان زیادی از جمله حضرت جبرئیل امین در تشییع جنازه سعد شركت داشتند). سپس با تعجب به پیامبر عرض كردند: شما دستور به غسل او دادید و بر او نماز گزاردید و او را در قبر جا دادید، آن گاه فرمودید: سعد تحت فشار (قبر) قرار گرفت؟! فرمودند:

نعم، انه كان فی خلقه مع اهل سوء.(1)

.

بله، زیرا او نسبت به نزدیكان خود قدر بداخلاق بود.

این نمونه ای از كیفر برزخی اعمال زشت انسان مؤمنی است كه با وجود جلالت قدر او گریبانگیرش شد. ملاحظه می شود كه تشییع كردن پیامبر صلی الله علیه و آله و فرشتگان الهی (2)

و حتی دفن كردن و به خاك سپردن شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله هم مانع تحقق این كیفر نگردید.

فشار قبر از سخت ترین عذابهای برزخی است كه مؤمن گناهكار

1- 1. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 220، حدیث 14، از علل الشرایع و امالی صدوق
2- 2. در حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه در تشییع جنازه سعد، هفتاد هزار فرشته شركت كردند. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 261، حدیث 102، از كافی.

ص : 58

بلافاصله پس از دفن شدن، آن را می چشد. از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است كه فرمودند:

ضغلة القبر للمؤمن كفارة لما كان منه من تضییع النعم.(1)

فشار قبر برای مؤمن كفاره ضایع كردن نعمتها از جانب اوست.

ضایع نمودن نعمتهای الهی این است كه انسان آنها را در جهتی كه مورد رضا و دستور خداوند بوده، استفاده نكند و حتی از آنها در مسیر مخالفت با پروردگار، سوء استفاده نماید. كیفر برزخی این ناشكری نمودن، تحمل فشار قبر می باشد. متأسفانه این بی توجهی و ناشكری نسبت به نعمتهای الهی، دردی فراگیر در میان اهل ایمان است. به همین جهت وقتی ابوبصیر از امام صادق علیه السلام می پرسد كه آیا كسی (از مؤمنان) از فشار قبر رهایی می یابد، حضرت می فرمایند:

نعوذ بالله منها. ما اقل من بقلت من ضعطه القبر!(2)

از فشار قبر به خدا پناه می بریم، چه اندك هستند كسانی كه از فشار قبر خلاصی می یابند!

عذاب آتش در برزخ

غیر از فشار قبر، وجود عذابهای دیگری هم برای اهل ایمان در برزخ امكان پذیر است. نمونه ای از آن، داستان مرحوم حاج حسین جلودار شوشتری است. مؤلف كتاب «مردگان با ما سخن می گویند» چنین آورده است:


1- 1. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 221، حدیث 16، از ثواب الاعمال و امالی صدوق.
2- 2. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 261، حدیث 102، از كافی.

ص : 59

آقا سید محمد طباطبایی شوشتری، داماد مرحوم آقای سید محمد امام شوشتری رحمه الله، در یادداشتی برای این جانب چنین ذكر كرده است: مرحوم حاج علیرضا صغره چی شوشتری – كه 110 سال عمر كرد و تقریباً بیست سال قبل فوت شد و در شوشتر شخص مشهوری بود – نقل كرد كه: پدر بزرگ من قبلاً بنا بود و بعدها معمار شد. به من – كه طفل بودم – علاقه مفرطی داشت. مرا همراه خودش برای بنایی می برد و زیر دست او تربیت شدم.

وقتی كه سنم به هفده رسید، در «قلعه تل» كه در ایزه و نزدیك مالمیر واقع است – بنای قابلی شده بودم. خانی (1)

بود ثروتمند. به شوشتر آمد و به پدربزرگم گفت: یسك بنا به ما بده ببرم قلعه ده خودمان تا برای ما حمام بسازد. پدر بزرگم مرا به او معرفی كرد.

من همراه خان به «قلعه تل» رفتم. شش ماه كار كردیم تا خشت زدیم. حمام تقریباً تمام شده بود. خرده كاریهایی داشت.

شخصی از شوشتر آمد. به من گفت: علیرضا، پدر بزرگت فوت شد. چهلم او هم تمام شد. خیلی ناراحت شدم، چون خیلی به پدر بزرگم علاقه داشتم. آمدم به خان گفتم: من باید بروم شوشتر.

خان گفت: كارت را تمام كن و برو. من اعتنا نكردم. نصب شب با قافله رو به شوشتر كردم. وقتی كه به شوشتر رسیدم، دیدم پدر بزرگم فوت شده است. به خدمت آقا سید محمد امام جمعه شوشتر رفتم و عرض كردم: آقا، شما ادعایی در نظر دارید كه


1- 1. خان = رئیس عشیره .

ص : 60

انسان، مرده را خواب ببیند؟ ایشان مرحوم ملا عباس شباب(1)

را به من معرفی فرمود و گفت: برو نزد ملا عباس. او دعا دارد.

رفتم نزد ملا عباس شباب. ایشان دعایی نوشت و به من دستور داد. گفت: شب وقتی كه می خواهی بخوابی، وضو بگیر، دو ركعت نماز بخوان و این دعا را زیر سر بگذار و بخواب. من هم انجام دادم. همین كه چشمم را خواب برد، در خواب دیدم یك بیابان گرم و صحرای خشكی است و یك نفر در آتش آویزان و مشتعل است، نزدیك آمدم. دیدم پدر بزرگم است كه در آتش است! گفتم: ای بابا! تو نماز و روزه و همه كارهایت خوب بود. پس چرا این جور؟! گفت: راست می گویی. اشاره كرد به آن طرف و گفت: تقصیر آن شخص بود. رفتم طرف آن شخص، دیدم او به طوری آویزان است كه سرش به طرف زمین و پای به طرف بالا و مشتعل از آتش است. گفتم: قضیه شما چیست؟ گفت:

من حاج حسین جلودارم. حكایت ما این است كه ما وعده مان زیاد بود و خانه برایمان كم بود. مجاور خانه ما منزل بزرگی بود مال دو دختر كه خانه ارثی پدری آنها بود و خانه بزرگی بود. مدتها بود كه من از آن دو دختر خواهش می كردم كه اجازه بدهید مقداری از منزل شما را بخرم و ضمیمه منزل خود كنم زیرا عده ما زیاد است و جایمان كم است، گفتند: ما ارث پدر را نمی فروشیم.

یك روز پدر بزرگت در خانه ما كار بنایی می كرد. ما به دخترها گفتیم: تا بنا در خانه است، اجازه دهید دیوار فاصل را خراب كنیم و مقداری جلو بیاوریم. گفتند: حاضر نیستیم. ما هم رفتیم و به


1- 1. یكی از مادحان اهل بیت علیهم السلام و از شعرای مشهور شوشتر بود.

ص : 61

خان محله گفتیم: شما بیاید و اینها را نصیحت كنید. خان آمد و آنها را صدا زد: فلانی! بیا. فلانی! بیا. یك تكه از خانه را به فلان كس بفروشید. گفتند: خان! ما ارث پدری را نمی فروشیم. خان گفت: غلط می كنید! مرده شور شما را ببرد! آنگاه به ما گفت: شما تصرف كنید.

طبق دستور خان حصار را خراب و مقداری از زمین آنها را وارد خانه خود كردیم. حال من اینجا گرفتارم و پدربزرگت آنجا. من یك خواهشی از شما دارم بلكه برای ما چاره ای باشد و آن این است كه به خانه من بروی. خانه ما كوچه پهلوی مسجد شیخ علی است. وارد كوچه می شوی و دست چپ تا آخر كوچه می روی. در دو لنگه بزرگی هست. آن خانه ماست. زیر دالان كه وارد شدید، پله ای هست. می روید بالای دالان. اتاق كوچكی هست كه دیوار فلان (مثلاً جنوبی یا شرقی) آن دو در نمای تیغه شده است. پشت تیغه دومی خمره كوچك – به قول خودشان «خمبلیزه» هست كه بیست و هفت لیره (سكه طلا) در آن هست و كسی از آن خبر ندارد. لیره ها را بدهید بلكه ما از این برهوت نجات بدهید. پسر بزرگ من محمد علی نام دارد.

حاج علیرضا می گوید: از خواب بیدار شدم. اول اذان صبح برخاستم و نماز صبح را خواندم و طبق همان نشانه هایی كه در خواب من داده بود، به راه افتادم. با این كه من اهل موكهی بودم و به محله اشكفنی نرفته بودم و كوچه های آن جا را درست تشخیص نمی دادم، طبق نشانه ای كه در خواب به من داده بود، رفتم تا مسجد شیخ علی. به كوچه ای كه گفته بود، وارد شدم تا

ص : 62

آخر كوچه كه بن بست بود، رسیدم. در حیاط بزرگی را كه گفته بود، دیدم. در زدم. جوابی آمد، در را باز كرد. گفتم: چه نام داری؟ گفت: محمد علی. گفتم: یك ساعت با تو حرف دارم. گفت: اجازه بدهید نماز صبح را بخوانم كه قضا نشود. نزدیك طلوع آفتاب بود. نمازش را خواند. بعد كه آمد، گفتم: پدر جناب عالی در برزخ گرفتار است. باید برای او چاره ای كنی.

گفت: می دانم كه آن قسمت از حیاط ما غصبی است و عدواناً تصرف شده است. بعد از فوت پدرم، هر كس بهره میراث خود را گرفت و رفت و از من به تنهایی این كار ساخته نیست كه او را نجات دهم، زیرا كه به آن دخترها باید پول بدهم و از عهده من بر نمی آید.

گفتم: پدرت به من سفارش كرده و گفته است كه زیر دالان پله ای هست. بالای دالان غرفه كوچكی هست كه دو در نما دارد كه ما تیغه كرده ایم، یعنی با آجر نازك بسته ایم. پشت در نمای دومی بیست و هفت لیره عثمانی دارم و كسی خبر ندارد. گذاشته بودم برای روز مبادا كه اگر یك وقتی دستم خالی شد، خرج كنم پیش نیامد. لیره ها سر جا خود ماندند و كسی خبر ندارد.

حاج علیرضا می گوید: به محمد علی گفتم: برو چكشی بیاور تا من به تو بگویم كجای دیوار را بشكاف. البته چون خانه شماست شما اختیار دارید كه خراب كنید.

چكشی آورد. گفتم: اینجا را پدرت نشان داد. دیوار نازك را بشكن. شكافت. همان خمره (كوزه) پیدا شد. بیست و هفت لیره در او بود. به اتفاق، لیره ها را به حسینیه مرحوم حاج شیخ جعفر

ص : 63

شوشتری بردیم. پسر مرحومش آقا شیخ محمد علی تشریف داشتند. قضیه را گفتیم. مرحوم شیخ فرستاد آن دو دختر به حسینیه آمدند. تمام لیره ها را جلو ایشان گذاشت و گفت: هر قدر می خواهید، ببرید و حاجی را حلال كنید. دخترها هفت لیره بردند و گفتند: نوش جانش و خونش و حلالش باشد! همان شب حاجی را خواب دیدند. گفت: خیر ببینید كه ما را از برهوت نجات دادید!(1)

این نمونه ای از عذابهای برزخی است كه نشانگر دقت در حساب و كیفر الهی می باشد و این كه اگر لطف خداوند شامل شود، در همین برزخ موجبات رفع عذاب فراهم می گردد.

وضعیت انسانها در عالم برزخ

اگر بخواهیم وضعیت انسانها را در عالم برزخ دسته بندی كنیم، خوب است به حدیثی از حضرت جواد الائمه علیهم السلام توجه نماییم. ایشان از پدران گرامی خود نقل كرده اند كه شخصی از امیر المؤمنین علیه السلام پرسید: «صف لنا الموت»: مرگ (یا برزخ) را برای ما توصیف كنید. حضرت در پاسخ چنین فرمودند:

علی الخبیر سقطتم. هو احد ثلاثة امور یرد علیه. اما بشارة بنعیم الابد، و اما بشارة بعذاب الابد، و اما تحزین و تهویل و امره مبهم لا یدری من ای الفرق هو.

بر انسان آگاه وارد شوید (از شخص مطلع سؤال كردید). مرگ (یا برزخ) یكی از سه چیز است كه بر انسان وارد می شود: یا بشارتی


1- 1. مردگان با ما سخن می گویند، صفحه 144 – 147.

ص : 64

به نعمت همیشگی است، و با تهدید به عذاب همیشگی است، و با ناراحت كردن و ترساندن است كه سرنوشتش مبهم می باشد، نمی داند جزء كدام گروه قرار می گیرد.

فاما ولینا المطیع لامرنا، فهو المبشر بنعیم الابد. و اما عدونا المخالف علینا، فهو المبشر بعذاب الابد. و اما المبهم امره الذی لا یدری ما حاله، فهو المؤمن المشرف علی نفسه لا یدری ما یؤول الیه حاله یاتیه الخبر مبهماً مخوفاً ثم لن یسویه الله عزوجل باعدائنا لكن یخرجه من النار بشفاعتنا.

فاعملوا و اطیعوا و لاتتكلوا و لا تستصغروا عقوبة الله عزوجل. فان من المشرقین من لا تلحقه شفاعتنا الا بعد عذاب ثلاثمائه الف سنة.(1)

اما اهل ولایت ما كه مطیع فرمان ماست، پس او به نعمت همیشگی بشارت داده می شود. و اما دشمن ما كه اهل مخالفت با ماست، پس او به عذاب همیشگی تهدید می شود. و اما آن كه سرنوشتش مبهم است و نمی داند عاقبتش چیست، او مؤمن گناهكار است كه نمی داند كارش به كجا منتهی می شود، خبرها به صورت مبهم و ترسناك به او می رسد. خدای عزوجل چنین فردی را هرگز با دشمنان ما (از جهت خلود در عذاب) یكسان قرار نمی دهد، بلكه (بالاخره) با شفاعت ما او را از آتش می رهاند.

پس (حال كه چنین است) اهل عمل باشید و (ما را) اطاعت كنید


1- 1. معانی الاخبار، صفحه 288، حدیث2.

ص : 65

و (به شفاعت ما بدون عمل) تكیه نكنید. و عقوبت خدای عزوجل را كوچك مشمرید. زیرا بعضی از گناهكاران هستند كه شفاعت ما پس از سیصد هزار سال عذاب به آنان می رسد!

در این حدیث شریف به روشنی حساب مؤمنانی كه اهل عمل و تقوای الهی هستند، از مؤمنان گناهكار جدا شده است. تنها كسانی كه مطیع اوامر ائمه علیهم السلام هستند، با مرگ، بشارت به نعمت همیشگی داده می شوند. اهل گناه در حال بلاتكلیفی و سرگردانی همراه با ترس و هراس از سرنوشت خویش، باقی می مانند تا در نهایت وضعیتشان روشن شود و چه بسا تا سیصد هزار سال عذاب بكشند تا بعد به خاطر ایمانشان، از شفاعت اهل بیت علیهم السلام بهره مند گردند.

بنابراین همان طور كه در خود حدیث فرموده اند، اهل ایمان نباید به ایمان و ولایت خود دل خوش كنند و نسبت به اعمال و وظایف خویش سستی به خرج دهند و بدون عمل، امید به سعادت اخروی داشته باشند. عذاب الهی یك سال و یك ماه و حتی یك روز و یك ساعت هم قابل تحمل نیست، چه رسد به سیصد هزار سال عذاب! پس نمی توان به امید شفاعت و دستگیری اهل بیت علیهم السلام نسبت به عمل بی تفاوت بود، چون معلوم نیست كه این فضل الهی چه وقت شامل حال انسان می گردد.

ص : 66

درس ششم: عاقبت به خیر شدن مؤمنان

انواع تطهیر و اقسام شفاعت

در دروس گذشته براساس فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله كه فرزند گرامی ایشان امام حسن عسكری علیه السلام نقل فرموده اند: به پنج نوع تطهیر اهل ایمان از آلودگی گناهان اشاره كردیم. در این حدیث شریف با توجه به میزان آلودگی مؤمنان مراحل مختلف تطهیر بیان شده است. با این ترتیب اولین آلودگی مؤمنان مربوط به كسانی است كه كمترین آلودگی را – در مقایسه با دیگران – دارند. خفیف ترین عذاب، بلایا و مصائب دنیوی است كه در مرحله اول تطهیر قرار دارد. در مرحله بعد، تحمل سكرات مرگ و سختی جان كندن، باعث تطهیر گناهكار می شود. مرحله سوم هم عذابهای برزخی است. اگر آلودگی شخص بیش از آن باشد كه در این سه مرحله (تا برزخ) پاك شود، آن گاه نوبت به قیامت و شداید آن می رسد. در ادامه حدیث به مرحله چهارم و پنجم

ص : 67

تطهیر این گونه اشاره شده است:

فان كان ذنوبه اعظم و اكثر، طهر منها بشدائد عرصات یوم القیامة فان كانت اكثر و اعظم، طهر منها فی الطبق الاعلی من جهنم.(1)

پس اگر گناهانش بزرگتر و بیشتر باشد، با تحمل سختیهای روز قیامت از آنها پاك می شود. و اگر گناهانش از این هم بیشتر و بزرگتر باشد، با داخل شدن در بالاترین طبقه جهنم از آن پاك می شود.

سپس اشاره كرده اند كه این مرحله پنجم مربوط به مؤمنانی است كه بزرگترین گناهان را مرتكب شده اند و بیشترین عذاب را تحمل می كنند. ما در درس دوم، این قسمت از حدیث را نقل كرده و شرح نموده ایم. در هر كدام از این پنج مرحله – كه دو تا در دنیا، یكی در برزخ و دو تا در قیامت است – انواع بیشتری هم قابل فرض هست كه بحث از آنها فعلاً مورد نیاز نیست.

آن چه باید در این جا مورد توجه قرار بگیرد، این است كه این اقسام تطهیر با هم قابل جمع هستند. در مورد هر گناهكاری همه اینها قابل تحقق می باشند. ممكن است از آلودگی بعضی از گناهانش با بلاهای دنیوی پاك شود و از برخی دیگر با عذابهای برزخی و از برخی هم با عذاب اخروی، چنان كه ممكن است كسی از همه گناهانش فقط در دنیا یا فقط در برزخ یا تنها در قیامت پاك گردد.

فضل الهی و شفاعت اهل بیت علیهم السلام هم در همه این اقسام می تواند


1- 1. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 154، حدیث 11، از تفسیر امام حسن عسكری علیه السلام.

ص : 68

مطرح باشد. چه بسا بعضی گناهان شخص در دنیا بخشوده شود و برخی دیگر در برزخ و بعضی هم در قیامت شفاعت اهل بیت علیهم السلام هم در همه عرصه ها ممكن است شامل حال گناهكاری از اهل ایمان می شود. البته چنان كه بیشتر گذشت، مطابق خواست پروردگار – كه خواست اهل بیت علیهم السلام هم عین آن است – شفاعت گسترده در عالم برزخ برای نوع گناهكاران از اهل ایمان صورت نمی پذیرد و بنای كلی و قاعده اكثری این است كه مؤمنان، نتایج و آثار طاعات و معاصی خود را در برزخ ببینند.

به هر حال هیچ مؤمنی نمی داند كه از آلودگی گناهانش چه وقت (در دنیا، برزخ یا قیامت) و با چه نوع عذابی خارج و پاك می شود، همان طور كه نمی داند كدام گناهش با شفاعت اهل بیت علیهم السلام یا نوع دیگری از فضل الهی ممكن است مورد عفو قرار گیرد. از همین جهت برای همه اهل ایمان، نگرانی و بلاتكلیفی از جهت این كه بالاخره خداوند چگونه با ایشان رفتار می كند، تا پایان عمر وجود دارد. همیشه و نسبت به هر گناهی، امید به عفو و رحمت و ترس ازعذاب و عقوبت در دنیا و برزخ و قیامت وجود دارد. همان طور كه امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند، سرنوشت مؤمنان گناهكار از امت پیامبر صلی الله علیه و آله به صورت مبهم و همراه با ترس و وحشت برای ایشان باقی می ماند، تا آن كه بالاخره شفاعت اهل بیت علیهم السلام شامل حالشان گردد.

مردی همسر خود را خدمت حضرت زهرا علیها السلام فرستاد تا از ایشان بپرسد كه او از شیعیان اهل بیت علیهم السلام می باشد یا نه. حضرت در پاسخ آن زن فرمودند:

ص : 69

قولی له: ان كنت تعمل بما امرناك و تنتهی عما زجرناك عنه، فانت من شیعتنا. و الا قلا.

به او بگو: اگر به آن چه ما به تو فرمان داده ایم، عمل كنی و از آن چه ما تو را نهی كرده ایم، پرهیز نمایی، تو از شیعیان ما هستی.

و گرنه، نه.

وقتی آن زن، پاسخ حضرت زهرا علیها السلام را برای شوهرش گفت: او برآشفت و گفت: وای بر من1 كیست كه اهل گناه و خطا نباشد؟! پس من برای ابد در آتش جهنم خواهم بود! زیرا كسی كه از شیعیان ایشان نیست، هیچ گاه از آتش خارج نمی شود. زن خدمت حضرت زهرا علیها السلام برگشت و سخنان شوهرش را برای ایشان بازگو كرد. حضرت فرمودند:

قولی له: لیس هكذا. شیعتنا من خیار اهل الجنة. و كل محبینا و موالی اولیائنا و معادی اعدائنا و المسلم بقلبه و لسانه لنا، لیسوا من شیعتنا اذا خالفوا او امرنا و نواهینا فی سائر الموبقات. و هم مع ذلك فی الجنة ولكن بعد ما یطهرون من ذنوبهم بالبلایا و الرزایا او فی عرصات القیامة بانواع شدائدها او فی الطبق الاعلی من جهنم بعذابها الی ان نستنقذهم بحبنا منها و ننقلهم الی حضرتنا.(1)

به او بگو: چنین نیست (كه هر كس از شیعیان ما نباشد، در عذاب جهنم به طور همیشگی باقی بماند). شیعیان ما جزء برگزیدگان اهل بهشت هستند. و همه دوستداران ما و دوستان دوستان ما و


1- 1. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 155، حدیث 11، از تفسیر امام حسن عسكری علیه السلام.

ص : 70

دشمنان دشمننان ما و هر كس كه با دل و زبان خود تسلیم ماست، اگر با اوامر و نواهی ما در معاصی هلاك كننده مخالفت كنند، جزء شیعیان ما نیستند، اما با این حال اهل بهشت خواهند بود، ولی البته پس از آن كه از گناهان خود پاك گرند به وسیله بلاها و مصیبتها (در دنیا) و یا در عرصه های مختلف قیامت به واسطه سختیهایی كه آن جا متحمل می شوند و یا وارد بالاترین طبقه جهنم شده، عذاب می شوند تا وقتی كه ایشان را به خاطر محبتی كه به ما داشته اند، نجات دهیم و آنها را به حضور خود منتقل سازیم.

تفاوتی كه در نوع پاك شدن افراد از آلودگی گناهان خود بیان شده، بستگی به میزان كم یا زیاد بودن گناهان شخص دارد. اگر گناهان كمتر باشد، در همین دنیا تطهیر و تصفیه صورت می پذیرد و به عذاب قیامت موكول نمی شود. ولی اگر فرد خیلی گناه كرده و آلوده شده باشد، پاك شدنش به قیامت و عذاب جهنم موكول می گردد.

مرحله قطعی نجات مؤمنان

نتیجه مباحث گذشته این است كه مؤمنان به حكم وعده الهی: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» همگی بالاخره از تاریكی گناهان خود خارج و به روشنایی مغفرت الهی وارد می شوند.

این امر به صورتهای مختلف و در مراحل مختلف دنیا، برزخ یا حداكثر قیامت صورت می پذیرد . قدر مشترك و یقینی در مورد همه اهل ایمان این است كه بالاخره بهشتی می شوند و از آلودگی هایی كه در اثر

ص : 71

ارتكاب گناهان پیدا كرده اند، در نهایت پاك می گردند.

این همان چیزی است كه «عاقبت به خیری» تعبیر می كنیم و چنین كسانی را سعادتمند و اهل نجات می نامیم. به تعبیر دیگر می توان گفت كه اهل ایمان، مخلد در عذاب الهی نیستند و اگر هم پاك شدن بعضی از آنها به ورود در آتش جهنم موكول شود، اما این عذاب برای آنها دائمی نیست و پس از مدتی (كه ممكن است سیصد هزار سال باشد) بالاخره از آن خارج می گردند.

بنابراین مؤمنان «اهل جهنم» نیستند و «جهنمی» نامیده نمی شوند.

اهل جهنم كسانی هستند كه برای همیشه در آن باقی می مانند و هرگز خارج نمی شوند. عذاب جهنم برای مؤمنانی كه گناهان شدید و بزرگ دارند، پاك كننده آنهاست، در حالی كه برای اهل جهنم پاك كننده نمی باشد. اینها اهل شقاوت هستند و همواره مبغوض درگاه الهی خواهند بود. پس عذاب جهنم همیشه و برای همه كس جنبه «تطهیر» ندارد و فقط برای مؤمنان چنین می باشد. این امر فقط و فقط به بركت «ولایت» اهل ایمان نصیب ایشان می شود. خداوند در آیه شریفه «الله ولی الذین آمنوا» خود را، صرفاً ولی این افراد دانسته است. اینها به بركت قبول ولایت و سرپرستی ائمه علیهم السلام چنین عاقبتی خواهند داشت.

كسی كه تحت ولایت ایشان برود، در واقع خود را در پناه چتر نجات و رسیدگی آن بزرگواران قرار داده و زمام امر خود را به ایشان سپرده است. آنها هم به مقتضای ولایتشان پناهندگان به خود را ناامید نمی سازند و بالاخره آنها را دستگیری می كنند، یا در دنیا و یا در آخرت.

ولی غیر اهل ایمان چنین پناهی ندارند و در واقع سرپرستی و ولایت

ص : 72

الهی را كه در ولایت و سرپرستی پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامی ایشان تجلی كرده است، نپذیرفته اند. اینها هر چند اسلام ظاهری داشته باشند كه همین اسلام ظاهری هم نور و هدایت خداست – ولی در مخالفت با كسانی كه خدا ایشان را به عنوان ولی امر مسلمانان نصب كرده، به دنبال امامت ستمكارانی رفته اند كه منصوب از طرف خدا نیستند و تسلیسم آن چه خدا برایشان واجب فرموده، نشده اند. لذا خدا هم ایشان را به حال خود رها كرده، از آنها دستگیری نمی كند. به همین جهت دستخوش فریبهای شیطان قرار می گیرند و از نور اسلام خارج شده، به تاریكی های كفر فرو می روند و بدین ترتیب مستحق عذاب همیشگی خدا متعال می شوند.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ان الله لا یستحیی ان یعذب امة دانت بامام لیس من الله و ان كانت فی اعمالها بریة تقیة. و ان الله لیستحیی ان یعذب امة دانت بامام من الله و ان كانت فی اعمالها ظالمة مسیئة.(1)

خداوند شرم نمی كند از عذاب كردن امتی كه خدا را با امامی كه از جانب خدا نیست، دینداری كنند، اگر چه آن امت در اعمال خود نیكوكار و پرهیزكار باشند. و خداوند شرم می كند از عذاب كردن امتی كه خدا را با (قبول) امامی از جانب خدا دینداری كنند، هر چند كه آنها در اعمال خود ستمكار و بدكار باشند.

حیا و شرم از صفات مخلوقات است كه نمی توان به خدای متعال


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فیمن دان الله عزوجل بغیر امام من الله جل جلاله، حدیث 5.

ص : 73

منسوب دانست. این گونه صفات وقتی به خدا نسبت داده شوند، فقط آثار و لوازمشان مقصود می باشند. در مورد حیا می توان گفت كه انسان وقتی از چیزی شرم داشته باشد، هرگز مرتكب آن نمی گردد. خدای متعال هم بعضی از اموری را كه خود مقرر فرموده، نمی خواهد، از آن عدول كند و خلاف آن را اراده نماید. از این اراده عدول نكردن، در برخی از روایات – مانند حدیث مذكور – تعبیر به شرم و حیا شده است.

بنابراین سنت قطعی پروردگار كه هرگز از آن عدول نمی كند، این است كه اهل ولایت – یعنی كسانی كه خدا را با قبول امامت امام منصوب از جانب خدا بندگی می كنند – را هیچ گاه عذاب جاوید نمی كند و بالاخره آنها را می بخشاید، ولی گروه مقابل اینها را هرگز مورد بخشایش قرار نمی دهد.

این كه عذاب را در حدیث فوق عذاب جاوید بر گرداندیم، به خاطر رعایت مجموعه احادیثی است كه در این موضوع وارد شده كه در بسیاری از آنها عذاب به طور مطلق نفی نشده، بلكه به تناسب میزان آلودگی شخص در اثر ارتكاب گناه عذاب قیامت یا برزخ اثبات شده است. بنابراین در احادیثی كه عذاب به صورت مطلق نفی شده، اطلاق آن به وسیله احادیث دیگری كه عذاب مقید را ثابت كرده اند، قید می خورد. پس قدر مسلم از عذابی كه رفع می شود، همان عذاب جاوید است.

نجات نهایی مؤمنان مقتضای وعده ای است كه خداوند به پیامبر گرامی اش داده و فرموده است:

ص : 74

وَلَسَوْفَ یُعْطِیكَ رَ بُّكَ فَتَرْ ضَىٰ (1)

مطابق احادیث ائمه علیهم السلام آن چه خداوند به پیامبرش می بخشد، حق شفاعت عظمی درباره مؤمنان است. از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه:

رضا جدی ان لایبقی فی النار موحد.(2)

رضایت جد من (پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله) این است كه هیچ موحدی در آتش باقی نماند.

موحد در لسان ائمه علیهم السلام چنان كه در مباحث حلقه دوم به اثبات رسید – به امام شناس واقعی اطلاق می شود. كسی كه خداوند را به خدایی پذیرفته، ولی به نبوت رسول خاتم صلی الله علیه و آله یا امامت امامان علیهم السلام معتقد نیست، اهل توحید به شمار نمی آید. بنابراین رضای پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در این است كه همه معتقدان سبه ولایت ائمه علیهم السلام از آتش نجات پیدا كنند. تعبیر «لایبقی» در حدیث فوق دال بر این واقعیت است كه بعضی از مؤمنان در آتش جهنم وارد شده اند و سپس با شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله از آن خارج گشته اند.


1- 1. ضحی، 5.
2- 2. تفسیر كنز الدقائق، جلد 14، صفحه 318، به نقل از مجمع البیان.

ص : 75

درس هفتم: ایمان در وقت مرگ

اشاره

آن چه از درسهای گذشته روشن شد، این حقیقت است كه مؤمنان به سبب ایمانشان عاقبت به خیر می شوند. برای آن كه فهم دقیق و صحیحی نسبت به آن چه درباره اهل ایمان بیان شد، داشته باشیم، لازم است به این نكته حساس و لطیف توجه كنیم كه در بحث فعلی، «مؤمن» به كسی گفته می شود كه در وقت مردن، به ولایت و امامت ائمه علیهم السلام معتقد باشد و با ایمان از دنیا برود. چه بسا كسی قبل از مرگ مؤمن باشد، ولی هنگام مردن ایمان نداشته باشد.

ایمان مستقر و مستودع

مطابق آن چه از قرآن و سنت استفاده می شود، ایمان افراد دو گونه می تواند باشد، ایمان مستقر و ایمان مستودع. در قرآن كریم می فرماید:

وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ (1)


1- 1. انعام، 98.

ص : 76

دو تعبیر «مستقر» و «مستودع» اشاره به دو نوع اهل ایمان است كه د تفسیر این آیه شرفه از ائمه علیهم السلام نقل شده است. امام باقر علیه السلام می فرمایند:

المستقر ما استقر الایمان فی قلبه فلا ینزع منه ابداً. و المستودع الذی یستودع الایمان زماناً ثم یسلبه. و قد كان الزبیر منهم. (1)

مستقر اشاره به كسی است كه ایمان در دلش قرار گرفته پس هیچ گاه از او گرفته نمی شود. و مستودع به كسی گفته می شود كه مدت زمانی ایمن در او به ودیعه گذاشته شده و سپس از او سلب می گردد. و زبیر جزء گروه دوم بوده است.

به طور كلی ایمان افراد دو گونه است: ایمان بعضی مستقر و ماندنی است و گروهی دیگر، ودیعه ای و عاریه ای. گاهی برای دومی تعبیر «معار»(2)

به كار رفته است كه هر دو تعبیر نشانگر موقتی و متزلزل بودن این نوع از ایمان می باشند. مثالی كه برای ایمان معار ذكر شده، زبیر بن عوام پسر عمه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله می باشد كه با وجود سابقه درخشانش در ایمان به خدا و رسول صلی الله علیه و آله می باشد و دفاع سرسختش از امیر المؤمنین علیه السلام در ماجرای سقیفه، مبتلا به سلب ایمان گردید و بی دین از دنیا رفت. در


1- 1. بحار الانوار، جلد 69، صفحه 222، حدیث 8، از تفسیر عیاشی.
2- 2. بحار الانوار، جلد 69، صفحه 222، حدیث 7، از قرب الاسناد، صفحه 223، حدیث 13، از تفسیر عیاشی.

ص : 77

مورد سابقه ایمان زبیر بن عوام، امام صادق علیه السلام فرمودند:

لقد مشی الزبیر فی ضوء الایمان و نوره حین فیض رسول الله صلی الله علیه و آله حتی مشی بالسیف و هو یقول: لا نبایع الا علیاً.(1)

همانا زبیر رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در پرتو نور ایمان، حركت می كرد تا آن جا كه با شمشیر (در دفاع از امیر المؤمنین علیه السلام) حركت كرد در حالی كه می گفت: با كسی جز علی علیه السلام بیعت نمی كنیم.

معلوم می شود كه زبیر در وقت رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله منافق نبود، بلكه مؤمن بود و چهارمین نفری بود كه در كنار سلمان و ابوذر و مقداد در دفاع از امامت و خلافت امیر المؤمنین علیه السلام ثابت قدم ماند. اما همین فرد كارش به جایی رسید كه حاضر شد با آن حضرت وارد جنگ شود و حتی دیگران را نیز به جنگ با ایشان تهییج كند. او بالاخره ایمان خود را از دست داد و با حال كفر از دنیا رفت. این سرنوشت شوم در انتظار همه كسانی است كه ایمان عاریه ای دارند.

با این وصف باید دید كه چه كسانی مستقر و چه كسانی مستودع هستند. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ان الله جبل النبیین علی نبوتهم فلا یرتدون و ابدا. و حبل بعض المؤمنین علی الایمان فلا یرتدون ابداً. و منهم من اعیر الایمان عاریة، فاذا هو دعا و الح فی الدعاء، مات


1- 1. بحار الانوار، جلد 69، صفحه 223، حدیث 10، از تفسیر عیاشی.

ص : 78

علی الایمان.(1)

خداوند پیامبران را بر سرشت نبوتشان آفرید، پس هرگز (از سرشت خویش) بر نمی گردند. و اوصیاء (ی ایشان) را بر سرشت وصایایشان (آن چه به آنها سفارش شده) آفرید. پس هرگز (از سرشت خود) بر نمی گردند. و بعضی از مؤمنان را بر سرشت ایمان آفرید، پس آنها هم (از ایمان خود) بر نمی گردند. و به گروه دیگری از مؤمنان ایمان به صورت عاریه داده شده است. پس اینها اگر دعا كنند و در دعا اصرار بورزند، با ایمان از دنیا می روند.

پیامبران و اوصیای ایشان چون حجتهای خدا بر بر مردم هستند و خداوند از طریق آنها با مردم سخن گفته است، از لغزش و انحراف مصون داشته شده اند و خداوند هم ایمان آنها و هم نبوت و وصایت ایشان را تضمین فرموده است. پس احتمال این كه در انجام رسالت با اجرای وصیت الهی لغزش پیدا می كنند، وجود ندارد. حساب این دو گروه روشن است.

نسبت به سایر مؤمنان، خداوند ایمان عده ای از ایشان را هم تضمین فرموده است، اما نسبت به بقیه چنین ضمانتی وجود ندارد. پس مردم عادی (غیر از پیامبران و اوصیای آنها) دو گروه می شوند، مستقر و مستودع. اینها اگر می خواهند جزء كسانی باشند كه ایمانشان تا لحظه مرگ باقی بماند، پیش از هر چیز باید دین و اعتقادات خود را منحصراً از كتاب و سنت اخذ كنند و در كسب دین سراغ استحسانات به ظاهر عقلی و امور تقلیدی و تأویلات بی پایه نروند.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب المعارین، حدیث 5.

ص : 79

توفیق الهی در كسب ایمان مستقر

محدث بزرگ شیعه و صاحب اثر بی نظیر، «كافی» در مقدمه كتاب شریف خود حدیثی را از امام علیه السلام در همین خصوص نقل كرده كه بخشی از آن چنین است:

من اخذ دینه من كتاب الله و سنة نبیه صلوات الله علیه و آله، زالت الجبال قبل ان یزول. و من اخذ دینه من افواه الرجال، ردته الرجال.(1)

هر كس دین خود را از كتاب خدا و سنت پیامبرش برگیرد، اگر كوهها جا به جا شوند، او تكان نمی خورد. و كسی كه دینش را از دهانهای این و آن بگیرد، همان (گونه) افراد او را از دین بر می گردانند.

گرفتن از دهانهای افراد یعنی پیروی و تقلید بی دلیل از شخصیتهایی كه عقایدی سست و بی پایه دارند، هر چند ممكن است دم از عقل و عقلانیت هم بزنند. كسی كه دین خود را به این صورت كسب كند، به همین صورت هم آن را از دست می دهد. مرحوم علامه كلینی در توضیح این حدیث شریف فرموده اند:

من اراد الله توفیقه و ان یكون ایمانه ثابتاً مستقراً، سبب له الاسباب التی تودیه الی ان یاخذ دینه من كتاب الله و سنة نبیه صلوات الله علیه و آله بعلم و یقین و بصیره فذاك اثبت فی دینه من الجبال الرواسی. و من اراد الله خذلانه و ان


1- 1. مقدمه كافی، صفحه 7.

ص : 80

یكون دینه معاراً مستودعاً، سبب له اسباب الاستحسان و التقلید و التأویل من غیر علم و بصیرة.(1)

اگر خداوند بخواهد به كسی توفیق دهد و ایمانش را ثابت و مستقر گرداند، اسبابی برایش فراهم می كند تا دین خود را از كتاب خدا و سنت پیامبرش با علم و یقین و بصیرت اخذ كند.

چنین كسی در دینش از كوههای استوار ثابت قدم تر و محكم تر است. و خداوند اگر بخواهد كسی را به حال خودش واگذارد و دینش عاریه ای و و دیعه ای باشد، راه پیروی از سلیقه های شخصی و تقلید بی دلیل و تأویلات بی پایه بدون علم و بصیرت را برایش باز می گذارد.

توفیق و خذلان از ناحیه خداوند است. اگر توفیق الهی – مطابق فرمایش كلینی – شامل حال كسی گردد، اسبابی برای او فراهم می شود تا در دین خود بر غیر عقل سلیم و قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و عترت پاك ایشان اعتماد نكند، هر رأی و سلیقه ای را تحت عنوان حكم عقل بها ندهد، حق اظهار نظر و اعمال دیدگاههای شخصی را در دین برای خود یا دیگری قائل نشود، كوركورانه از شخصیتها تقلید نكند، به هیچ كس اجازه تأویل غیر مأثور ادله و عدول از نصوص دینی ندهد و .... و اگر در هر یك از این زمینه ها بلغزد، مبتلا به خذلان الهی شده است.

پس یك عامل مهم در ثبات دین انسان، استحكام پایه های اعتقادی آن است كه تنها از طریق التزام جدی و عمیق به قرآن و حدیث به دست می آید.


1- 1. مقدمه كافی، صفحه 7.

ص : 81

نشانه ایمان مستقر و مستودع

عامل دیگر، توجه به عمل و تقلید به اطاعت از دستورات دین است.

این عامل به قدری اهمیت دارد كه به عنوان تنها نشانه ایمان مستقر و مستودع مورد تأكید قرار گرفته است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ان الحسرة و الندامة و الویل كله لمن لم ینتفع بما ابصره و لم یدر ما الامر الذی هو علیه مقیم انفع له ام ضر.

حسرت و پشیمانی و عذاب، همگی از آن كسی است كه از آن چه به حقانیتش پی برده سودی نبرد و نداند كه آن چه بر آن اقامت گزیده برایش مفید است یا مضر.

راوی می پرسد: «فبم یعرف الناجی من هولاء جعلت فداك؟»: فدایت گردم، در میان ایشان (مؤمنان) اهل نجات چگونه شناخته می شوند؟ فرمودند:

من كان فعله لقوله موافقاً فاثبت له الشهادة بالنجاة و من لم یكن فعله لقوله موافقاً، فانما ذلك مستودع.(1)

هر كس عملش مطابق با گفتار یا اعتقادش باشد، گواهی بر اهل نجات بودنش داده می شود. و هر كس عملش با گفتار یا اعتقادش مطابق نیست، ایمانش عاریه می باشد. (معلوم نیست اهل نجات باشد).

این حدیث شریف بسیار تكان دهنده و درس آموز است. اهل ایمان باید قدر لطف خداوند را در حق خویش بشناسد و این قدرشناسی با


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب فی علامة المعار، حدیث 1.

ص : 82

بهره برداری صحیح و كامل از نعمت ایشان و ولایت اهل بیت علیهم السلام محقق می گردد. اگر مؤمنی از این نعمت بی نظیر بهره برداری نكند، چیزی جز حسرت و پشیمانی و عذاب برایش نمی ماند. در این جا نعمت بصیرت و تفقه در دین بسیار بسیار نقش اساسی دارد، چون راه بهره برداری صحیح از نعمت ایمان را به انسان می آموزد. انسان مؤمن باید بداند كه چگونه می تواند از ایمانش سود سرشار معنوی ببرد.

چیزی كه در این حدیث مورد تأكید فراوان قرار گرفته، همانا عمل كردن به اعتقاد و گفتار ایمانی است. كلمه «قول» در عربی هم به معنا اعتقاد به كار می رود و هم گفتار. در این جا گفتار توأم با اعتقاد و برخاسته از آن، مراد است. بنابراین اگر كسی معتقد و مدعی است كه ائمه علیهم السلام از جانب خدا سخن می گویند و آن چه فرموده اند، انسان را به سعادت ابدی می رساند، پس باید مطابق اعتقادش عمل كند. اگر چنین باشد می توان او را اهل نجات دانست، و گرنه ایمانش عاریه است و ممكن است تا هنگام مرگ از او ستانده شود.

مرحوم علامه مجلسی در قسمتی از بیان خود در مورد جمله آخر این حدیث شریف می فرمایند:

«و من لم یكن فعله لقوله موافقاً» ای بان یكون قوله حقا و فعله باطلاً كما هو شأن اكثر الخلق «فانما ذلك مستودع» ایمانه غیر ثابت فیه. فیحتمل ان یبقی علی الحق و یثبت له الایمان و تحصل له النجاة و ان یزول عن الحق و یعود الی الشقاوة و یستحق الویل و الحسرة و الندامة.(1)


1- 1. بحارالانوار، جلد 69، صفحه 219، ذیل حدیث 2.

ص : 83

«و هر كس عملش مطابق با اعتقاد و گفتارش نباشد» یعنی اعتقاد و گفتارش حق و عملش باطل باشد، آن چنان كه بیشتر مردم چنین هستند «پس ایمانش عاریه ای است» و بی ثبات است. پس احتمال دارد بر اعتقاد حق باقی بماند و ایمان برایش ثبوت پیدا كند و اهل نجات گردد. چنان كه ممكن است از اعتقاد حق خود عدول كند و به شقاوت برگردد و استحقاق عذاب و حسرت و پشیمانی پیدا كند.

همان طور كه مرحوم علامه مجلسی فرموده است، بیشتر مؤمنان در عمل، مسیری متفاوت با اعتقاد و ادعای خود طی می كنند و اینها همگی جزء كسانی هستند كه ایمانشان عاریه است و به همین جهت نگرانی جدی نسبت به عاقبت امرشان وجود دارد.

سلب ایمان در یك روز

حساسیت مطلب در حدی است كه چه بسا یك روزه تغییر مسیر دهد و از ایمان به كفر یا از كفر به ایمان بیفتد. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ان العبد یصبح مؤمناً و یمسی كافراً، و یصبح كافراً و یمسی مؤمناً. و قوم یعارون الایمان ثم یسلبونه و یسمون المعارین.(1)

همانا بنده صبح مؤمن است و عصر كافر می گردد، و صبح كافر است و عصر مؤمن می شود. و گروهی هستند كه به ایشان ایمان


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب المعارین، حدیث 2.

ص : 84

عاریه داده شده، سپس از آنها گرفته می شود و اینها «عاریست داده شدگان» نامیده می شوند.

با این ترتیب كسانی كه گوهر ولایت و اكسیر امامت را در اختیار دارند، باید بسیار مراقب باشند كه مبادا با ارتكاب گناهان، خود را مستحق سلب این نعمت بی نظیر الهی گردانند. تحقق این عقوبت، احتیاج به مدت زمان زیادی ندارد و در یك روز و یك ساعت ممكن است اتفاق افتد.

بهشتی بودن همه مؤمنان در دنیا

چقدر زیبا فرموده است امام صادق علیه السلام وقتی كه كسی در مجلس ایشان گفت: «اسال الله الجنة»: از خداوند درخواست بهشت م كنم ایشان به او فرمودند:

انتم فی الجنة. فاسالوا الله ان لا یخرجكم منها.

شما (اكنون) در بهشت هستید. پس از خدا درخواست كنید كه شما را از بهشت بیرون نكند.

گفتند: «جعلنا فداك نحن فی الدنیا!» جانهای ما به فدای شما، ما در دنیا هستیم (هنوز به بهشت وارد نشده ایم)! حضرت فرمودند:

الستم تقرون بامامتنا؟ آیا شما به امامت ما متعرف نیستید؟ گفتند: «نعم». بلی. حضرت فرمودند:

هذا معی الجنة الذی من اقر به كان فی الجنة. فاسالوا الله ان لایسلبكم.(1)


1- 1. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 102، حدیث 11، از محاسن برقی.

ص : 85

مقصود از بهشت همین امامت است كه هر كس اقرار به آن نماید در بهشت می باشد. پس از خدا درخواست كنید تا این را از شما نگیرد.

آری، بهشت همان اعتقاد و اقرار به امامت و ولایت ائمه علیهم السلام است، چون تنها و تنها همین امر، انسان را بهشتی می كند. پس كسانی كه این نعمت گران قدر را در اختیار دارند، باید با دعا و تضرع به پیشگاه الهی و نیز پاسداری و مراقبت شدید از آن، موجبات بقای این نعمت را فراهم آورند و خود را – با اعمال زشت خویش – مستحق سلب آن نكنند. پس برای حفظ و نگهداری از این نعمت بی دلیل، علاوه بر آن چه از علامه كلینی در مقدمه كتاب شریف كافی نقل كردیم، دو عامل مهم دیگر وجود دارد، دعا همراه با اصرار و الحاح برای بقا ایمان تا لحظه مرگ، و تقید به اطاعت از دستورات دین.

دعا برای حفظ دین تا هنگام مرگ

در زمینه حفظ دین، ادعیه و سفارشهای متعددی وارد شده است كه به برخی از آنها اشاره می كنیم.

1 – یكی از دعاهای زیبا در این خصوص، این آیه شریفه قرآن است:

رَ بَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَ حْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ (1)


1- 1. آل عمران، 8.

ص : 86

«زیغ» به معنای شناخت و عدول از حق است و از دعایی كه در آیه شریفه ذكر شده، معلوم می شود كه اگر رحمت خداوند شامل حال انسان نشود، قلبش از ایمان و حق منحرف می شود و به گمراهی می افتد.

ذیل همین آیه شریفه از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:

اكثروا من ان تقولوا: «ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا». و لا تأمنوا الزیغ.(1)

فراوان بگویید: «ای پروردگار ما، دلهای ما را پس از آن كه هدایت كردیس، از حق بر مگردان». و از انحراف (قلب) ایمن نباشید.

2 – دعای دیگری كه برای همین منظور تعلیم داده شده، دعایی است كه به عنوان تعقیب نمازهای واجب نقل شده است. محمد بن سلیمان دیلمی به امام صادق علیه السلام عرض می كند: فدایت شوم، همانا شیعیان شما می گویند: ایمان مستقر و مستودع دارد. به من چیزی بیاموزید كه چون آن را بخوانم، ایمان كامل گردد (زائل نشود). حضرت می فرمایند:

قل فی دبر كل صلاة فریضة: رضیت بالله رباً و بمحمد نبیاً و بالقرآن و الائمة صلوات الله علیهم. اللهم انی رضیت بهم ائمة، فارضنی لهم. انك علی كل شیء قدیر.(2)

بعد از هر نماز واجب بگو: خداوند را به عنوان پروردگار و حضرت محمد را به عنوان پیامبر و قرآن را به عنوان كتاب و كعبه را به


1- 1. تفسیر عیاشی، جلد 1، صفحه 164، حدیث 9.
2- 2. تهذیب الاحكام، جلد 2، صفحه 109، حدیث 180.

ص : 87

عنوان قبله و امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین و سایر ائمه صلوات الله علیهم را به عنوان ولی و امام بپذیریم. خدایا، من امامت ایشان را قبول كردم، پس مرا نیز مقبول ایشان قرار ده. تو بر هر چیزی توانا هستی.

3. دعای دیگری به عنوان تعقیب نماز صبح و مغرب نقل شده است.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

من قال فی دبر صلاة الفجر و دبر صلاة المغرب سبع مرات: «بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم دفع الله عزوجل عنه سبعین نوعاً من انواع البلاء ... و ان كان شقیاً محی من الشقاء و كتب فی السعداء».(1)

هر كس در تعقیب نماز صبح و نماز مغرب، هفت بار بگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» خدای عزوجل هفتاد نوع بلا را از او دور می كند... و اگر اهل شقاوت باشد، از آن محو شده، در زمره سعادتمندان قرار می گیرد.

استمرار بر این ذكر شریف، می تواند انسان را از شقاوت خارج كند و به سعادت برساند. سعادت و شقاوت انسان هنگام مرگش روشن می شود. اگر با ایمان از دنیا برود، سعید و گرنه شقی می باشد.

از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده كه فرمودند:

حقیقة السعادة ان یختم الرجل عمله بالسعادة. و حقیقة


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب القول عند الاصباح و الامساء، حدیث 25.

ص : 88

الشقاء ان یختم المرء عمله بالشقاء.(1)

حقیقت سعادت این است كه انسان اعمال خود را ختم به (خیر و) سعادت كند. و حقیقت شقاوت هم این است كه عملش را به (شر و) شقاوت ختم نماید.

ملاك سعادت و شقاوت، خاتمه كار انسان یعنی هنگام مرگش است. انسان باید دعا كند تا اعمالش ختم به خیر گردد.

4. دعای دیگری كه برای همین منظور وارد شده، از حضرت هادی علیه السلام است:

اكثر من ان تقول: اللهم لا تجعلنی من المعارین ولا تخرجنی من التقصیر.(2)

این دعا را زیاد تكرار كن: خدایا مرا از عاریه داران ایمان قرار مده و مرا از این كه خود را (در عبادت تو) مقصر بدانم، خارج مكن.(3)

در این دعای شریف با صراحت به پیشگاه الهی عرضه می داریم كه خداوند ایمان ما را مستقر قرار دهد.

5. مورد دیگر دعایی است كه در اعمال روز عید غدیر از امام صادق علیه السلام نقل شده است. (4)

در انتهایس آن چنین می خوانیم:


1- 1. بحار الانوار، جلد 5، صفحه 154، حدیث 5، از خصال.
2- 2. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الاعتراف، بالتقصیر، حدیث4.
3- 3. مقصود این است كه انسان به لطف و عنایت الهی با وجود تلاش و كوشش در مسیر عبادت، همواره خود را در ادای حق پروردگار مقصر ببیند و هرگز تصور نكند كه توانسته است از عهده آن بر آید.
4- 4. البته این دعای شریف در خصوص این موضوع وارد نشده اما در روز غدیر كه روز تجدید عهد ولایت و ایمان است خوانده می شود و به همین جهت در این جا آورده شد.

ص : 89

اللهم انی اسالك ... ان تبارك لنا فی یومنا هذا... و ثمن علینا بنعمتك و تجعله عندنا مستقراً ثابتاً و لا تسلبناه ابداً و لا تجعله عندنا مستودعاً فانك قلت: «فمستر و مستودع».(1)

فاجعله مستقراً ثابتاً.(2)

خدایا من از تو درخواست می كنم ... كه امروز ما را بر ما مبارك سازی ... و با نعمت خود بر ما منت گذاری و آن (امامت و ولایت) را نزد ما مستقر و ماندنی قرار دهیس و هیچ گاه آن را از ما نگیری و آن را نزد ما به صورت عاریه قرار ندهی. همانا تو خود گفتی: «آن گاه به مستقر و مستودع تقسیم شدید». پس آن را مستقر و ماندگار (تا هنگام مرگ) قرار ده.

غیر از موارد فوق، اعمال و ادعیه فراوان دیگری هم در ارتباط با همین موضوع به مناسبتهای مختلف وارد شده است كه ما برای رعایت اختصار از نقل آنها در اینجا خودداری می كنیم.(3)


1- 1 انعام، 98.
2- 2. بحار الانوار، جلد 98، صفحه 307، حدیث 2، از اقبال الاعمال.
3- 3. علاقمندان می توانند به كتاب ارزشمند «با پسرم در سكرات» از جناب آقای سید مجتبی بحرینی از صفحه 134 تا 160 رجوع كنند.

ص : 90

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 7

1. آیا در عالم برزخ، اهل بیت علیهم السلام از شیعیان خود شفاعت می كنند، فرمایش «و الله ما اخاف علیكم الا البرزخ» را توضیح دهید.

2. چه گناهانی موجب فشار قبر برای مؤمن می شود؟

3. سه گروه انسانها از جهت وضعیت در عالم برزخ را بیان كنید.

4. در فرمایش «ان الله لیستحیی ان یعذب امة دانت بامام من الله و ان كانت فی اعمالها ظالمة مسیئة» منظور از «حیای خدا» چیست؟ این كه فرموده اند چنان امتی را عذاب نمی كند، چگونه با روایات دیگر قابل جمع است؟

5. در ذیل آیه «و لسوف یعطیك ربك فترضی» چه فرموده اند؟

6. منظور از «ایمان مستقر» و «ایمان مستودع» را بیان كنید. نشانه هر یك چیست؟

7. مطابق فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام ملاك سعادت و شقاوت چیست؟

ص : 91

فصل دوم : رابطه ایمان و عمل

درس هشتم: صیانت از ایمان به وسیله ورع

اشاره

حال كه دانستیم ایمان چه گوهر ارزشمندی است و باید از آن تا لحظه مرگ، محافظت كنیم، به بحث درباره ارتباط ایمان و عمل می پردازیم. منظور از عمل در این جا طاعت و معصیت است، یعنی فرمانبری یا نافرمانی به دستورات شرع.

معنای ورع

عاملی كه برای حفظ و صیانت از دین و ایمان بسیار مورد سفارش قرار گرفته است، رعایت «ورع» می باشد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

اتقوا الله و صونوا دینكم بالورع.(1)

تقوای الهی پیشه كنید و دین خود را به وسیله ورع محافظت نمایید.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الورع، حدیث 2.

ص : 92

رعایت ورع به این است كه انسان نسبت به حرامهای قطعی، حریم بگیرد. یعنی به شكلی حركت كند كه مطمئن باشد به حرام نمی افتد. این صرفاً با رعایت احكام فقهی در حد واجب و حرام تأمین نمی شود. زیرا «فقه» متكفل بیان احكام و حدود الهی است و در آن، مرزهای حلال و حرام یا واجب و مستحب و... روشن می شود. وقتی كاری «حرام» دانسته می شود، به این معناست كه نباید عمل انسان از آن مرز (حرام) فراتر رود. اما «ورع» نوعی احتیاط عقلی است كه برای حصول اطمینان از عدم وقوع در حرام. این احتیاط گاهی در احكام است و اهی در موضوعات. احتیاط در حكم مربوط به وقتی است كه به عنوان مثال برای فقیه از روی ادله شرعی اطمینان به حرمت چیزی حاصل نمی شود تا بتواند مطابق آن فتوا دهد. در این صورت ورع این است كه انسان از مواردی كه حكمش مشكوك و مشتبه به حرام می باشد، پرهیز كند.

گاهی هم حكم شرعی روشن است اما بعضی مصادیق آن مشتبه می باشد.

مقتضای ورع در این صورت هم پرهیز از مشتبهات است.

اموری كه حرمت آنها برای انسان قطعی نیست، «شبهات» نامیده می شوند (خواه منشأ شبهه جهل به موضوع باشد یا جهل به حكم).

«ورع» فضیلتی است كه نه فقط با پرهیز از حرامهای قطعی بلكه با اجتناب از شبهات (اموری كه حرام نیست، ولی به حرام شباهت دارد) حاصل می شود. ائمه اطهار علیهم السلام فرموده اند:

اورع الناس من وقف عند الشبهة.(1)

با ورع ترین مردم، كسی است كه در موارد شبهه ناك توقف كند.


1- 1. بحار الانوار، جلد 70، صفحه 305، حدیث 25، از خصال.

ص : 93

احتیاط در امر دین، حكم عقل است كه می گوید: تا قبل از رسیدن به مرز حرام قطعی، انسان باید توقف كند، تا مطمئن شود به حرام نمی افتد.

انسان اگر درست روی مرز حركت كند، احتمال لغزش برای او بسیار است. پس برای حصول اطمینان از این كه به حرام نیفتد، عقل می گوید: احتیاط كن!

ما در امور مادی دنیوی، احتیاطهای عقلی داریم و در مواردی كه خطر جدی وجود دارد، بی مبالاتی نمی كنیم. مثلاً هیچ گاه روی لبه پرتگاهی كه یخ زده است، راه نمی رویم و با خود نمی گوییم كه ما یقین به پرت شدن نداریم، بلكه می گوییم: چون احتمال پرت شدن، یك احتمال عقلایی است، احتیاط كردن، شرط عقل است. بنابراین از لبه پرتگاه تا حدی كه مطمئن شویم سقوط نمی كنیم، فاصله می گیریم.

حال كه در امور مادی و دنیوی چنین احتیاطی پسندیده است، به طریق اولی در امر دین – كه ضرر احتمالی بسیار عمیق تر می باشد – احتیاط كردن، شرط عاقل بودن است.

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در سفارشی به جناب كمیل بن زیاد – كه از خواص اصحاب ایشان بود – فرمودند:

یا كمیل، اخوك دینك. فاحتط لدینك بما شئت.(1)

ای كمیل، برادرت دین تو است. پس به هر صورتی كه می خواهی، برای (حفظ) دین خود احتیاط كن.

امیر المؤمنین علیه السلام این سفارش را به صورت عمومی نفرموده اند، بلكه به كمیل – كه از نزدیكان اصحاب ایشان بوده است – چنین توصیه


1- 1. بحار الانوار، جلد 2، صفحه 258، حدیث 4 از امالی طوسی.

ص : 94

فرموده اند. بنابراین اهل ولایت و معرفت ائمه علیهم السلام باید این گونه سفارشها را الگوی اعمال و رفتار خود قرار دهند، نه این كه در پی آن باشند كه راهی – هر چند خلاف احتیاط – برای حلال دانستن آن چه مشكوك است، پیدا كنند.

نزدیك نشدن به حریم الهی

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با بیان مثال بسیار زیبایی، لزوم پرهیز از مشتبهات را به امت خود تذكر فرموده اند.

ان لكل ملك حمی. و ان حمی الله حلاله و حرامه. و المشتبهات بین ذلك. كما لو ان راعیاً رعی الی جانب الحمی لم تلبث غنمه ان تقع فی وسطه، فدعوا المشتبهات.1

1. بحار الانوار، جلد 2، صفحه 259، حدیث 6 از امالی طوسی.

برای هر پادشاهی حریمی هست. و حریم خدا، حلال و حرام اوست. و موارد شبهه ناك، بین این دو محدوده (حلال و حرام قطعی) هستند. همان طور كه اگر چوپانی (گله خود را) در كنار حریم مشخصی به چرا ببرد، بی درنگ گوسفندانش داخل آن حریم خواهند شد (در كنار مرز حرام خدا هم حركت كردن همین طور است) پس از موارد شبهه ناك پرهیز كنید.

انسان وقتی نزدیك مرز حرام خدا حركت كند، بدون آن كه خودش بفهمد، به حرام می افتد. یك چوپان وقتی گوسفندهایش را در كنار حریم محافظت شده ای رها كند، اطمینان ندارد كه وارد آن حریم

ص : 95

نشوند و مرز آن را محترم بشمارند. چنین چوپان لاابالی، یك لحظه كه به خود می آید، متوجه می شود كه گوسفندهایش وارد حریم ممنوعه شده اند و دیگر كاری از دستش بر نمی آید. ما انسانها نیز چنین هستیم.

وقتی چسبیده به مرزهای حرام حركت كنیم و به گمان خود بخواهیم از حلال، حداكثر استفاده را ببریم، آن وقت بدون این كه متوجه شویم، به حرام قطعی می افتیم. عقل و نقل می گویند كه انسان به حلال قطعی بسنده كند و در پی عمل به موارد شبهه ناك نباشد تا از خطر افتادن به حرام قطعی در امان بماند.

اینجا موضع تسامح و تساهل نیست، چون ضرر احتمالی، یك ضرر جدی و چبران ناپذیر است. اگر دین انسان از دست او برود، به هیچ عنوان قابل جبران نیست. لذا عقل می گوید كه انسان طریق احتیاط را پیش بگیرد.

با این توضیحات روشن می شود كه چگونه می توان دین را با ورع حفظ و صیانت كرد. انسان مؤمن از ترس این كه نكند ایمانش سلب شود، از همه گناهان می گریزد و به هیچ وجه خود را مجاز نمی شمرد كه نسبت به گناهی – حتی یك گناه – بی تفاوت و لاابالی باشد. هیچ كس نمی داند كه كدام یك از گناهانش موجب ناخشنودی خداوند از او می شود. از این رو هیچ گناهی را نباید كوچك شمرد.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

ان الله تبارك و تعالی... اخفی رضاه فی طاعته. فلا تستصغرن شیئاً من طاعته. فربما وافق رضاه و انت لا تعلم و اخفی سطخه من معصیة. فلا تستصغرن شیئاً من معصیة. فربما

ص : 96

وافق سخطه و انت لا تعلم... .(1)

خدای تبارك و تعالی ... خشنودی خود را در طاعت خود پنهان كردهخ است. پس هیچ یك از طاعات الهی را كوچك مشمار. چه بسا همان باعث خشنودی او گردد در حالی كه تو نمی دانی. و ناخشنودی خود را نیز در نافرمانی اش پنهان نموده است. پس هیچ یك از معاصی او را كوچك نشمار. چه بسا همان سبب نارضایتی او گردد در حالی كه تو نمی دانی... .

انسان نمی داند كه كدام گناهش ممكن است در هنگام مرگ مانع شود كه با ایمان از دنیا برود. گاهی انسان به گناهی اهمیت نمی دهد و همان، مانعی جدی بر سر راه ایمانش می شود.

اثر ناخشنودی مادر در هنگام مرگ

از امام صادق علیه السلام روایت شده است كه: فردی از اهل مدینه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به مرضی گرفتار آمد كه منتهی به فوت او گردید. در حال احتضار پیامر صلی الله علیه و آله بر بالینش حاضر شدند و به او تلقین «لا اله الا الله» كردند. او نمی توانست ادا كند و زبانش بند آمده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله بار دیگر تلقین فرمود، باز هم نتوانست بگوید. بالای سرب او زنی حاضر بود. حضرت پرسیدند: آیا این مرد، مادر دارد؟ زن گفت: بله ای رسول خدا، من مادرش هستم. حضرت فرمودند: ایا شما از ایشان راضی هستید یا خیر؟ عرض كرد: خیر، من از او ناراحت هستم پیامبر صلی الله علیه و آله به زن فرمودند: «فانی احب ان ترضی عنه».: من دوست


1- 1. كمال الدین، باب 26، حدیث 4.

ص : 97

دارم كه از او راضی شوی. عرض كرد: ای رسول خدا، به خاطر رضای شما از او راضی شدم.

سپس بار دیسگر حضرت به آن مرد تلقین «لا اله الا الله» كردند، او هم گفت: «لا اله الا الله»، بعد به او فرمودند:

قل: یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الكثیر، اقبل منی الیسیر و اعف عنی الكثیر. انك انت العفو الغفور.

بگو: ای كسی كه (كار خیر) ناچیز را می پذیری و از (كار زشت) زیاد در می گذری، از من ناچیز را بپذیر و زیاد را درگذر. همانا تو عفو كننده بخشایشگر هستی.

آن مرد نیز دعا را به زبان آورد. آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله از او پرسیدند: چه می بینی؟ عرض كرد: دو فرد سیاه را می بینم كه بر من وارد شده اند.

حضرت فرمودند: دوباره آن دعا را بخوان. او دعا را اعاده كرد. حضرت پرسیدند: چه می بینی؟ عرض كرد: آن دو سیاه از من دور شدند و دو سفید وارد شدند. سیاهها رفتند و دیگر آنها را نمی بینم و سفیدها به من نزدیك شدند. الان جان مرا می گیرند. در همین موقع از دنیا رفت.(1)

این نمونه ای بود كه از گناهی كه در وقت مرگ، مانع با ایمان از دنیا رفتن شد و چه بسا صاحب آن گناه تصور نمی كرد كه ناخشنودی مادرش در آن زمان گریبانگیرش گردد. گناهان دیگر هم ممكن است همین اثر را داشته باشند و لذا انسان مؤمن هیچ گناهی را سبك و كوچك نمی شمارد.


1- 1. من لا یحضره الفقیه، جلد 1، صفحه 132، حدیث 347.

ص : 98

تأثیر ورع در تعمیق ایمان

اینجا اهمیت هشدار امام باقر علیه السلام به جابر بن زید جعفی برای ما روشن می شود كه فرمودند:

من كان لله مطیعاً فهو لنا ولی. و من كان لله عاصیاً، لهو لنا عدو. ما تنال ولایتنا الا بالعمل و الورع.(1)

هر كس مطیع خدا باشد، دوستدار ماست. و هر كس نافرمانی خدا را بكند، دشمن ماست. ولایت ما جز با عمل و ورع به دست نمی آید.

اینجا یك اصل و قاعده كلی كه مطلوب ائمه طاهرین علیهم السلام است، مورد تأكید قرار گرفته و آن این است كه: اهل ولایت باید اهل عمل به دستورات دین باشند. ایشان همین امر را به عنوان نشانه و علامت دوستداران خود معرفی كرده اند.

منظور از «مطیع» در این جا كسی كه هیچ گاه معصیت نكند، نیست، بلكه مراد كسی است كه در اكثر حالات خود با توجه به محبت و ولایت پیشوایانش، اهل عمل به فرامین آنهاست و سعی می كند كه از صف پیروان ایشان جدا نشود و كاری نكند كه رنگ دشمنان ایشان به او بخورد. چنین فردی بنایش بر اطاعت از دستورات شرع است و اگر هم بلغزد، فوری پشیمان شده، خود را سرزنش می كند و به جبران اشتباهش می پردازد.

اما منظور از «عاصی» اگر كسی باشد كه از روی عناد و دشمنی با


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الطاعة التقوی، انتهای حدیث 3.

ص : 99

خدا، به نافرمانی او دست بزند، چنین شخصی قطعاً دشمن خداست، و دشمن خدا، دشمن اهل بیت علیهم السلام هم هست. ولی چنین معنایی برای «عاصی» در این حدیث كه مخاطب آن مدعیان تشییع و دوستداران اهل بیت علیهم السلام هستند، بعید به نظر می رسد. ظاهراً مراد از آن همان گناهكاری است كه از روی طغیان و قصد مخالفت با خدا گناه نمی كند، ولی البته فریب خورده و با گناه كه مرتكب شده، خود را در صف دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام قرار داده است. چنین شخصی از جهت عملش دشمن اهل بیت علیهم السلام است، چون كاری كرده كه از آن مخالفان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام است.

به عنوان مثال: اگر اجتماعی از طرفداران و مخالفان اهل بیت علیهم السلام تشكیل شود كه هر یك از اینها با رنگ لباسهایشان شناخته می شوند، این شخص گناهكار، با معصیت خود، لباس مخالفان را به تن كرده و اگر در همان لحظه عكسی از هر دو گروه گرفته شود، او هم جزء مخالفان محسوب می گردد. خطر بسیار بزرگ این است كه خداوند در همان حال، او را از دنیا ببرد كه در این صورت معلوم می شود كه از جمله اشقیا بوده و نتوانسته است خود را در جرگه سعدا قرار دهد. پس باید از خدا كمك خواست و از راهنمایی های ائمه علیهم السلام بهره برد.

از جمله آخر حدیث استفاده می شود كه با اهتمام داشتن به عمل و رعایت ورع، می توان اهل بیت علیهم السلام را به دست آورد. حصری كه در این عبارت وجود دارد (ما تنال... الا ...) روشن می سازد كه – اگر نتوان گفت اصل ولایت اما لااقل – درجاتی از آن بدون ورع و اهمیت دادن به عمل به دست نمی آید. كسی كه می خواهد ایمانش مستقر باشد و

ص : 100

در هنگام مرگ، نگران از دست رفتن ایمانش نباشد، باید از طریق ورع پایه های ایمان را در قلب خود مستحكم و قوی سازد تا به كوچكترین تهدیدی از دست نرود.

راه عاقبت به خیری

از جمله سفارشهای امام صادق علیه السلام كه آن را به صورت كتبی مرقوم فرمودند: این است:

ان اردت ان یختم بخیر عملك حتی تقبض و انت فی افضل الاعمال، فعظم الله حقه ان تبدل نعماءه فی معاصیه و ان تغتر بحمله عنك و اكرم كل من وجدته یذكرنا او ینتحل مودتنا.

ثم لیس علیك صادقاً كان او كاذباً انما نیتك و علیه كذبه.(1)

اگر می خواهی اعمالت ختم به خیر شود تا این كه در حال انجام بهترین كارها از دنیا بروی، پس حق خداوند را بزرگتر از این بدان كه نعمتهای او را در مسیر انجام معاصی و صرف كنی و از بردباری خداوند نسبت به خود مغرور شوی، و هر كس ما (اهل بیت علیهم السلام) را (به خوبی) یاد می كند یا به ما اظهار محبت می نماید گرامی بدار. تو مسئول راستگو یا دروغگو بودن او نیستی، تو از نیت (خیر) خود فایده می بری و ضرر دروغگو بودن او به خودش می رسد.

این سفارشها بعضی از مصادیق ورع است كه شیعیان باید به آنها


1- 1. بحارالانوار، جلد 73، صفحه 351، حدیث 49، از عیون اخبار الرضا علیه السلام.

ص : 101

ملتزم گردند تا از عاقبت سوء در امان بمانند.

تأكید شید ائمه علیهم السیلام بر رعایت ورع

ائمه علیهم السلام نسبت به رعایت ورع از جانب دوستان خود، حساسیت زیادی داشته اند. گاهی فرموده ند كه اگر كسی اهل ورع نباشد، اصلاً او را مؤمن نمی دانند. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

انا لا نعد الرجل مؤمناً حتی یكون لجمیع امرنا متبعاً مریداً. الا و ان من اتباع امرنا و ارادته الورع. فتزینوا به یرحمكم الله و كبدوا اعداءنا [به] ینعشكم الله.(1)

ما كسی را مؤمن نمی شماریم مگر آن كه از همه امر ما پیروی كند و اراده انجامش را داشته باشد. آگاه باشید كه یكی از موارد پیروی از امر ما و اراده انجام آن، ورع می باشد. پس خود را به آن زینت دهید تا خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد و با آن بر دشمنان ما سخت بگیریسد و آنها را در تنگنا بگذارید، تا خداوند شما را سربلند قرار دهد.

شیعیان ائمه علیهم السلام باید با سلاح ورع به جنگ با دشمنان ایشان بروند و به این وسیله آنها را خوار و منكوب گردانند. اگل اهل ولایت، ورع نداشته باشند، زبان اعتراض و عیب جویی دشمنان ائمه علیهم السلام بر ایشان و حتی بر خود ائمه علیهم السلام باز می شود. در آن صورت به خاطر اعمال زشت مؤمنان، حضرات معصومین علیهم السلام مورد بی مهری و كم توجهی قرار می گیرند. مظلومیت ائمه علیهم السلام به آنجا می رسد كه شخصی به نام


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الورع، حدیث 13.

ص : 102

«ابوالصباح كنانی» به امام صادق علیه السلام عرض می كند، به خاطر شما از مردم چه ها می بینیم؟! حضرت فرمودند: مگر از مردم به خاطر من چه می بینی؟! می گوید: میان ما و دیگری اختلافی به وجود می آید، او به من می گوید جعفری خبیث! حضرت فرمودند: یعنی مردم شما را به سبب من سرزنش می كنند؟! می گوید: آری. حضرت در پاسخ می فرمایند:

ما اقل و الله من یتبع جعفراً منكم! انما اصحابی من اشتد ورعه و عمل لخالقه و رجا ثوابه. فهولاء اصحابی.(1)

قسم به خدا چه كم هستند كسانی از شما كه پیروی جعفر را می كنند! تنها كسانی اصحاب من هستند كه اهل ورع شدید باشند و برای خالق خویش عمل می كنند و امید به پاداش او داشته باشند. اینها اصحاب من می باشند.

آری، این است نتیجه ورع نداشتن شیعه، یا بهتر بگوییم ورع شدید نداشتن ایشان.

پیام امام باقر علیه السلام به دوستان خود

این بحث را با پیامی از امام باقر علیه السلام برای همه دوستداران خود، به پایان می بریم. وقتی «خیثمه» برای خداحافظی خدمت امام علیه السلام می رسد، ایشان چنین می فرمایند:

یا خیثمة، ابلغ من تری من موالینا السلام. و اوصهم بتقوی الله العظیم، و ان یعود غنیهم علی فقیرهم وقویهم علی


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الورع، حدیث 6.

ص : 103

ضعیفهم، و ان یشهد حیهم جنازة میتهم، و ان یتلاقوا فی بیوتهم. فان لقیا بعضهم بعضاً حیاة لامرنا. و رحم الله عبداً احیا امرنا.

یا خیثمة، ابلغ موالینا انا لانغنی عنهم من الله شیئاً الا بعمل و انهم لن ینالوا ولایتنا الا بالورع، و ان اشد الناس حسرة یوم القیامة من وصف عدلاً ثم خالفه الی غیره.(1)

ای خیثمه، هر كس از دوستان ما را دیدی، سلام برسان. و آنها را به تقوای خدای بزرگ سفارش كن، وبه این كه ثروتمند آنها به فقیرشان و توانمندشان به ضعیف آنها رسیدگی نماید و زنده آنها برای (تشییع) جنازه مرده شان حاضر شود، و این كه در خانه های یكدیگر به ملاقات هم بروند. زیرا دیدار آنها با یكدیگر باعث زنده شدن امر ماست. خداوند رحمت كند بنده ای را كه امر ما را زنده بدارد.

ای خیثمه، به دوستان ما پیغام بده كه ما آنها را از طرف خدا جز به وسیله عمل بی نیاز نمی كنیم و آنها هم جز به وسیله ورع به ولایت ما نمی رسند. و بیشترین حسرت را در روز قیامت كسانی می خورند كه عدالتی را ستوده اند اما بر خلاف آن عمل كرده اند.

پیام امام علیه السلام در این حدیث این است كه: اولاً: دوستان اهل بیت علیهم السلام باید به فكر یكدیگر باشند و از هم خبر داشته باشند و به درد هم رسیدگی كنند. ثانیاً: بدانند كه برای پاسداری و محافظت از ولایت


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب زیارة الاخوان، حدیث 2.

ص : 104

اهل بیت علیهم السلام باید ورع را رعایت كنند.

این كه فرموده اند: ما دوستان خود را از طرف خدا جز به وسیله عمل بی نیاز نمی كنیم، منظور از عمل، در درجه اول عمل قلب است كه همان معرفت صحیح نسبت به اهل بیت علیهم السلام و تسلیم شدن به ولایت ایشان است. ارزش هر عمل خارجی هم بهب این عمل قلب بر می گردد. در مرتبه بعد، دستورات شرع است كه باید جدی گرفته شوند.

پس در مجموع مشخص شد كه آن چه اصل دین را تشكیل می دهد و باعث نجات انسان در آخرت می گردد، معرفت و ولایت اهل بیت علیهم السلام می باشد، به شرطی كه انسان با این اعتقاد از دنیا برود. برای حفظ و صیانت ایمان تا لحظه مرگ، با رعایت حدود الهی و شریعت اسلام به طور كامل و در حد ورع، ضروری و اجتناب ناپذیر است.

ص : 105

درس نهم: رابطه ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام با طاعت و معصیت

تبعیت لازمه محبت

حال كه روشن شد «دین» چیزی جز معرفت اهل بیت علیهم السلام و قبول ولایت ایشان نیست و تجلی این امر در شدت محبت به ایشان است، باید به این واقعیت هم توجه كنیم كه از آثار ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام اطاعت از دستورات ایشان و تبعیت از آنان است، به طوری كه هر چه محبت بیشتر باشد، تبعیت و پیروی از ایشان بیشتر و كاملتر است. خدا به پیامبرش چنین دستور می دهد:

قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّ_هَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّ_هُ (1)


1- 1. آل عمران، 31.

ص : 106

دوست داشتن اهل بیت علیهم السلام جدا از دوستی و محبت نسبت به خدا نیست. بنابراین، دوستدار اهل بیت علیهم السلام اگر می خواهد مورد توجه و عنایت الهی قرار گیرد. باید از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام پیروی كند.

گناهان قطعاً مبغوض خدا و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است و كسی كه به ایشان محبت دارد، نمی تواند در عمل به دستورات آنها بی تفاوت و لاابالی باشد. بنابراین اگر كسی نسبت به انجام فرامین ایشان بی تفاوت بود، از همین جا می توان فهمید كه نسبت به محبت آنها صداقت ندارد. این حقیقت را امام باقر علیه السلام برای جابر چنین تعبیر فرموده اند:

حسب الرجل ان یقول: احب علیاً و اتولاه ثم لا یكون مع ذلك فعالاً؟! فلو قال: انی احب رسول الله، فرسول (1)

الله صلی الله علیه و آله خیر من علی علیه السلام ، ثم لا یتبع سیرته و لا یعمل بسنته، ما نفعه حبه ایاه شیئاً فاتقوا الله و اعملوا لما عندالله. لس بین الله و بین احد قرابة احب العباد الی الله عزوجل (و اكرمهم علیه) اتقاهم و اعملهم بطاعته.(2)

آیا كافی است كه كسی ادعا كند كه من علی را دوست دارم و ولایت آن حضرت را قبول دارم، اما با وجود چنین ادعایی اهل عمل نباشد؟ پس اگر بگوید: من رسول خدا را دوست دارم – كه رسول خدا صلی الهل علیه و آله از علی علیه السلام بهتر است – اما از سیره آن حضرت


1- 1. در نسخه مجالس و بغضی كتب دیگر «و رسول» آمده است. مرآة العقول، جلد 8، صفحه 51 مرحوم مجلسی این عبارت را اظهر دانسته اند.
2- 2. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الطاعة و التقوی، حدیث 3.

ص : 107

پیروی نكند، و به سنت ایشان عمل نكند، محبت (مورد ادعای) او به رسول خدا صلی الله علیه و آله فایده ای به حالش ندارد. پس (حال كه چنین است) تقوای الهی را داشته باشید و برای رسیدن به آن چه نزد خداست، عمل كنید. میان خدا و هیچ كس خویشاوندیس نیست. محبوبترین بندگان نزد خدای عزوجل (و گرامی ترین آنها نزد او) با تقواترین آنها و آن كسانی هستند كه فرامین الهی را بیشتر و بهتر اطاعت می كنند.

تلازم ایمان با عمل

به نظر می آید در احادیثی نظیر حدیث فوق، ائمه علیهم السلام خواسته اند حساب ایمان را از حساب اسلام اصطلاحی جدا كنند، اسلامی كه فقط با بیان شهادتین – و حتی بدون اعتقاد قلبی – محقق می شود و از لحاظ فقهی در دنیا آثاری دارد. چنین اسلامی به قلب و عمل انسان كاری ندارد و لذا این اسلام لزوماً با ایمان همراه نیست. مسلمان غیر مؤمن ممكن است همه اعمالش بر خلاف آن چه به زبان اقرار كرده است، باشد، ولی یك فرد با ایمان نمی تواند چنین باشد. چون ایمان كار قلب است، مؤمن نسبت به اعمال، حالت بی تفاوتی و بی خیالی نمی تواند داشته باشد.

مسلمان ممكن است چیزی را به زبان بگوید و بعد هر كاری كه خواست انجام دهد، هر چند كه آن كار، كشتن پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام علیه السلام باشد، اما ایمان چنین نیست كه شخص بگوید – آری فقط بگوید – من پیامبر صلی الله علیه و آله یا علی علیه السلام را دوست دارم و بعد هر كاری كه خواست، انجام دهد.

محبت یك امر قلبی است و مانند گفتن شهادتین نیست كه ممكن است از روی نفاق و تظاهر باشد. در اصل محبت نمی توان تظاهر كرد. این امر

ص : 108

قلبی هر چند در انسان قوت داشته باشد، به همان اندازه در طاعت و فرمانبری او از پیشوایان دین مؤثر است.

بنابراین از حدیث فوق با توجه به آن چه علامه مجلسی رحمه الله در شرح آن در مرآة العقول فرموده اند، چنین استفاده می كنیم كه: اهل ولایت اگر به خاطر اتكال و دلگرمی به محبت امیر المؤمنین علیه السلام در عمل نسبت به سنت و سیره ایشان كوتاهی كنند، آن وقت مخالفان (منكران ولایت) می توانند با آنها چنین احتجاج كنند كه ما هم بر محبت نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله اتكال و اعتماد كرده، دیگر به سنت و سیره ایشان كاری نداریم و چون پیامبر صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام بهتر است، پس اگر با داشتن محبت علی علیه السلام و بدون آن كه از ایشان اطاعت كنیم، می توانیم به سعادت برسیم. در این صورت شیعیان جوابی به مخالفان نمی توانند بدهند.

البته همان گونه كه از متن حدیث پیداست، چنین سخنی از طرف مخالفان، بیش از یك ادعای محض نیست، و گرنه محبت نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله از محبت نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام جدا نمی باشد. طبق نص صریح قرآن در آیه مباهله به ضمیمه عمل پیامبر صلی الله علیه و آله، وجود مقدس علی علیه السلام نفس و جان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله شمرده شده است.

بنابراین كسی حقیقتاً پیامبر صلی الله علیه و آله را دوست دارد كه امیر المؤمنین علیه السلام را هم دوست داشته باشد و اگر ایشان را دوست نداشت، می فهمیم كه در كه در ادعای محبت به پیامبر صلی الله علیه و آله هم راستگو نیست.

پس به طور كلی مدعیان تشیع باید بدانند كه نمی توانند در عمل

ص : 109

كردن به دستورات دین و احكام شرع كوتاهی كنند و با اتكال بر محبت اهل بیت علیهم السلام تقیدی در عمل به وظایف شرعی خویش نداشته باشند.

مخاطب امام باقر علیه السلام در حدیثی كه از قول جابر روایت شده مدعیان تشیع هستند. حضرت در ابتدای آن چنین فرموده اند:

یا جابر، ایكتفی من ینتحل الشیع ان یقول بحبنا اهل البیت؟! فوالله ما شیعتنا الا من اتقی الله و اطاعه و ما كانوا یعرفون – یا جابر – الا بالتواضع و التخشع و الامانة و كثرة ذكر الله و الصوم و الصلاة و البر بالوالدین و التعاهد للجیران من الفقراء واهل المسكنة و الغارمین و الایتام و صدق الحدیث و تلاوة القرآن و كف الالسن عن الناس الا من خیر و كانوا اُمناء عشائرهم فی الاشیاء.

ای جابر، آیا كسی كه ادعای تشیع دارد، كافی است كه از محبت ما اهل بیت دم زند؟! به خدا سوگند شیعه ما نیست مگر آن كه تقوای الهی داشته باشد و از او اطاعت كند. ای جابر، شیعیان ما (در گذشته) شناخته نمی شدند جز با این ویژگیها: تواضع، خشوع، امانتداری، بسیار یاد كردن ا خدا روزه، نماز، نیكی به پدر و مادر، مراعات همسایگان فقیر و بیچاره و رسیدگی به قرض داران و یتیمها و راستی گفتار و تلاوت قرآن و باز داشتن زبان از مردم جز به نیكی، و (شیعیان) امانتدار قوم و عشیره خود بودند.

اینها و امثال اینها اموری است كه امامان علیهم السلام از اهل ولایت انتظار دارند و دوست دارند كه پیروانشان به این خصوصیات شوند.

ص : 110

منبع خیرات بودن ولایت ائمه علیهم السلام

به طور كلی می توان گفت كه اعمال نیك، شاخه های درخت پر بار ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام هستند. در مقابل، معاصی و اعمال زشت، متناسب با انكار ولایت و نشانه دشمنی با اهل بیت علیهم السلام است.

كسی كه خود را اهل ولایت می داند، نباید در عمل، به شاخه های درخت دشمنی با ائمه علیهم السلام متمسك شود. امام صادق علیه السلام این حقیقت را چنین بیان فرموده اند:

نحن اصل كل خیر. و من فروعنا كل بر. فمن البر التوحید و الصلاة و الصیام و كظم الغیظ و العفو عن المسیء و رحمة الفقیر و تعهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله.

و عدونا اصل كل شر. و من فروعهم كل قبیح و فاحشة فمنهم الكذب و البخل و النمیمة و القطیعة و اكل الریا و اكل مال الیتیم بغیر حقه و تعدی الحدود التی امر الله و ركوب الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الزنا و السرقة و كل ما وافق ذلك من القبیح فكذب من زعم انه معنا و هو متعلق یفروع غیرنا. (1)

ما ریشه هر خوبی هستیم. و هر نیكی از شاخه های (درخت) ماست. از جمله نیكی ها است: توحید، نماز، روزه، فرو بردن خشم، گذشت از خطاكار، ترحم به فقیر، رعایت حال همسایه و اعتراف به برتری آن كه شایستگی آن را دارد.


1- 1. روضه كافی، صفحه 242، حدث 336.

ص : 111

و دشمنان ما ریشه هر بدی هستند. و هر كار زشت و ناپسند از شاخه های (درخت) آنهاست. این شاخه ها عبارتند از: دروغ، بخل، سخن چینی، قطع ارتباط (با كسانی كه سفارش به پیوند با آنها شده است)، ربا خواری، ستمكارانه خوردن مال یتیم، تجاوز از حدودی كه خداوند به آن امر فرموده، ارتكاب زشتی ها، چه به طور آشكار و چه به صورت پنهان، زناكاری، دزدی، و هر كار زشتی از این قبیل. پس (حال كه چنین است) آن كه خود را با ما می داند اما به شاخه های غیر ما چسبیده است، دروغ می گوید.

امام صادق علیه السلام در این حدیث شریف می خواهند صف معتقدان به ولایت را از صف دشمنان خود جدا كنند. اگر قرار باشد اهل ولایت یك طرف بایستند و دشمنان اهل بیت علیهم السلام در طرف دیگر، آن چه از نظر پیشوایان ما، پرچم و نشانه دوستان ایشان است، همانا طاعت و كارهای نیك و شایسته می باشد. و آن چه پرچم و تابلوی مخالفان ایشان است، معاصی و اعمال زشت می باشد. بنابراین هر كار خوبی كه در اصل از هدایت و ارشاد اهل بیت علیهم السلام ناشی شده و به بركت ولایت ایشان به دست آمده، معرف دوستان ایشان است. اگر یكی از دوستداران ایشان مرتكب معصیتی گردد، در حقیقت لباس دشمنان اهل بیت علیهم السلام را به تن كرده و خود را ناخواسته در صف مخالفان قرار داده است. البته چنین فردی تا وقتی محبت و ولایت خود را از دست نداده، در واقع جزء گروه دوستان است، ولی با كارهای زشت خود رنگ دشمنان را به خود گرفته و باید با توبه و استغفار، هر چه زودتر خود را از آن شكل مصنوعی خارج كند و به صف اهل ولایت برگردد.

ص : 112

مغرور نشوید!

پس به طور كلی، روال طبیعی و سفارش شده از ناحیه اهل بیت علیهم السلام این است كه اهل ولایت باید اهل عمل هم باشند و هر چه محبت و ولایت بیشتر می شود و بالاتر می رود، باید اطاعت از فرامین ایشان هم بیشتر و بهتر شود. به همین جهت دوستانشان را از این كه با اتكا بر دوستی خود با ایشان، در انجام طاعات و پرهیز از معاصی سستی بورزند، به شدت پرهیز داده اند.

و الله ما معنا من الله براءة. و لا بیننا و بین الله قرابة. و لا لنا علی الله حجة. و لا تقرب الی الله الا بالطاعة. فمن كان منكم مطیعاً لله، تنفعه ولایتنا. و من كان منكم عاصیاً لله، لم تنفعه ولایتنا. و یحكم! لا تغتروا! و یحكم! لاتغتروا!(1)

قسم به خدا، همراه ما از طرف خدا (برات) خلاصی و تبرئه شدن نیست. و بین ما با خدا خویشاوندی نیست. و ما بر خدا حجتی نداریم. و جز با انجام طاعات، مقرب درگاه خدا نمی شویم. پس هر یك از شما كه مطیع خدا باشد، ولایت ما برایش فایده دارد. و هر كه از شما اهل معصت باشد، ولایت ما فایده ای به حالش ندارد. وای بر شما! فریفته نشوید! وای بر شما! فریفته نشوید! منظور از «براءة» دراین حدیث، خلاصی و تبرئه از آتش و عذاب الهی است. این كه فرموده اند ما چنین چیزی با خود همراه نداریم، یعنی


1- 1 اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الطاعة و التقوی، حدیث 6، از امام باقر علیه السلام.

ص : 113

كسی گمان نكند كه به محض قبول ولایت و محبت ما، حكم تبرئه از عذاب خدا را به دست آورده و دیگر هر معصیتی را كه بخواهد، می تواند مرتكب شود و هر گونه دوست داشته باشد، می تواند نافرمانی ما را بكند، و خاطرش هم آسوده باشد كه در هر صورت از آتش قهر خداوند گریخته و هیچ گاه گرفتار عذاب الهی نمی شود. برای پرهیز دادن از چنین انحرافی، فرموده اند كه اگر در مسیر اطاعت خدا باشد، ولایت ما برایش مفید است و اگر در مسیر ارتكاب معصیت و دشمنی با خدا باشد، ولایت ما سودی به حالش ندارد. بنابراین نباید فریفته و مغرور گردد.

بازدارندگی محبت اهل بیت علیهم السلام از گناه

در این جا لازم است برای توضیح مطلب و این كه ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام چگونه برای شخص سودمند است، رابطه وجدانی میان ولایت و محبت را با انجام طاعات و پرهیز از معاصی قدری توضیح می دهیم، به عنوان مقدمه توجه می دهیم به این كه:

محبت شدت و ضعف دارد و در افراد مختلف و نسبت به امور مختلف، ممكن است كم یا زیاد شود. نه افراد مختلفی كه نسبت به چیزی محبت دارند، همگی از یك درجه محبت برخوردار هستند و نه یك فرد خاص محبتش نسبت به یك امر، ثابت و لا یتغیر است. از طرف دیگر هر درجه از محبت منشأ آثاری است كه درجات پایین تر آن چه بسا دارای آن آثار نباشد.

انسان به اندازه ای كه كسی را دوست می دارد، به همان اندازه نسبت به حب و بغض او بی تفاوت نیست. اگر محبتش شدید باشد، هرگز

ص : 114

مرتكب چیزی كه محبوبش را آزرده خاطر می سازد، نمی شود و حتی فكر انجام آن را هم نمی كند.

حال یك دوستدار اهل بیت علیهم السلام را در نظر بگیرید. وقتی چنین شخصی در مجلس ذكر ایشان شعله محبتش در دل زبانه می كشد و خود را بیش از هر وقت دیگر دوستدار ایشان می یابد، در همان حال اگر از او بپرسند كه آیا حاضری به گناهانی كه قبل از این كه مرتكب می شدی برگردی، از صمیم دل پاسخ می دهد، خیر. چرا؟ چون در آن لحظات با همه وجود خود را متنفر از هر چیزی می یابد كه مبغوض اهل بیت علیهم السلام است و به خاطر شدت محبت به آن بزرگواران اصلاً فكر انجام گناهان گذشته خود را هم نمی كند. اگر پس از سپری شدن آن مجلس، همان حال در او باقی بماند، هرگز دنبال معصیت نخواهد رفت، ولی غالباً چنین نیست و محبت به ایشان شدت خود را از دست می دهد و ضعیف می گردد.

پس وجداناً تصدیق می كنیم كه محبت اهل بیت علیهم السلام خاصیت بازدارندگی از انجام گناهان را دارد. از این جهت همان اثری كه بر حال «توبه» در انسان مترتب می شود، بر محبت اهل بیت علیهم السلام هم مترتب است. انسان توبه كار در آن لحظاتی كه از گذشته خود پشیمان شده و تصمیم جدی به ترك معصیت گرفته است، واقعاً توبه كرده و نمی توان گفت كه در این راستگو نیست، ولی البته بعد از گذشت آن حال، ممكن است دوباره دست به انجام معصیت بزند و در واقع توبه خود را بشكند. دوستدار اهل بیت علیهم السلام هم همین طور است و نمی توان گفت شخص گناهكار، در دوستی اش نسبت به ایشان صادق نیست. بله، درجه

ص : 115

بالای محبت با ارتكاب گناه نمی سازد، ولی همیشه انسان در اوج محبت نیست و امكان دارد كه شدت محبت خود را نسبت به ایشان از دست بدهد، ولی محبتش به صفر نرسد.

بنابراین، تفاوت، در شدت و ضعف حال توبه، و پشیمانی با حال توجه و ارادت و محبت به اهل بیت علیهم السلام است. درجه شدید محبت اهل بیت علیهم السلام مانع انجام گناه در انسان می شود. چون در آن صورت كشش و جذبه به سوی ایشان آن قدر قوی است كه شخص را از این كه در دام شهوات افتد و به سوی آنها كشیده شود، حفظ می كند. اما هر قدر محبت ضعیف تر باشد، این اثرش هم ضعیف تر می شود. ممكن است آن قدر كم شود كه شهوات نفسانی بر او غلبه نماید. از این خطرناكتر آن كه در بعضی افراد چه بسا، محبت به اهل بیت علیهم السلام برای مدتی – هر چند محدود و گذرا – به كلی از دست برود، كه در چنین حالی آن فرد از انجام هیچ گناهی پروا نخواهد داشت و دست به هر جنایتی ممكن است بزند.

حالات مختلف دوستدار اهل بیت علیهم السلام

به این ترتیب حال قلبی دوستدار اهل بیت علیهم السلام را در مقایسه با محبت و ولایت ایشان، می توان درجات بسیار متعددی دانست كه ما متناسب با بحث فعلی، آن را در دو طیف مختلف دسته بندی می كنیم كه هر طیفی خود دارای درجات می باشد:

طیف اول حالتی است كه عشق و علاقه به پیامبر صلی الله علیه و آله و عترت گرامی اش علیهم السلام در انسان زنده شده و او خود را به شدت تحت تأثیر جذبه و محبت ایشان می یابد. در این حالت نه تنها دست به انجام

ص : 116

معصیت نمی زند، بلكه حتی فكر انجام آن را هم نمی كند و نسبت به آن گناهانی كه در گذشته انجام داده نیز به شدت احساس شرمندگی و پشیمانی می كند.

طیف دوم حالتی است كه آن آتش محبت فروكش كرده و شخص، اقبال قلبی شدید خود را نسبت به اهل بیت علیهم السلام از دست داده است، اما در دل با ایشان بیگانه نشده است، یپوند قلبی اش ضعیف شده، اما بریده نشده است، كشش او كم شده، اما از بین نرفته است. چنین كسی اگر تحت تأثیر هواهای نفسانی و شهوات آن قرار گیرد، چه بسا نتواند خود را نگه دارد و در نتیجه به ورطه گناه بلغزد. البته این هم بستگی به میزان محبت باقیمانده در قلب شخص دارد كه اگر بتواند با آن شهوات، نفسانی برابری و مقابله كند، او را از لغزش حفظ می كند.

دوستدار اهل بیت علیهم السلام در این طیف، تا وقتی مغلوب شهوات و امیال نفسانی نشده است، حداقل بنای بر اطاعت از دستورات ایشان را دارد. «بنا داشتن بر انجام طاعت و ترك معصیت» یك فعل قلبی است كه با تحقق خارجی طاعات و معاصی كه آن را «اطاعت یا معصیت بالفعل» می نامیم، تفاوت دارد. اطاعت بالفعل به انجام طاعت و معصیت بالفعل به انجام معصیت گفته می شود. ولی بنا داشتن بر انجام طاعت و ترك معصیت، به آن حال قلبی اطلاق می شود كه شخص تصمیم بر نافرمانی ندارد، بلكه تصمیم بر اطاعت دستورات پیشوایانش دارد. این مرحله قبل از تحقق خارجی طاعات و معاصی است.

حال اگر برای چنین فردی زمینه جذب و كشش به سوی گناه پیش آید، متناسب با كمی محبتش نسبت به اهل بیت علیهم السلام ممكن است

ص : 117

مغلوب شود و دست به گناه بزند. هر چند كه شاید به فاصله كمی به خودش آید و با همه وجود از كرده خود پشیمان شود و خود را در برابر محبوبش شرمنده و خجل احساس كند، ولی به هر حال در آن لحظات گناه، لغزیده است و از حال محبت به پیشوایانش خارج شده و غفلت كرده است.

در این حالت، هر چند گناه چنین شخصی، معصیت و دشمنی با خدا و اهل بیت علیهم السلام محسوب می شود، ولی خود او با این كه گناهكار است، قصد دشمنی با خدا ندارد و دشمن اهل بیت علیهم السلام هم نیست. زیرا آن عمل زشتی را كه مرتكب شده، به قصد سركشی و نافرمانی و مخالفت با خدا و اهل بیت علیهم السلام انجام نداده است. به همین دلیل معمولاً وقتی متذكر اشتباهش شود، به شدت ناراحت می گردد و از كرده خود پشیمان می شود و از درگاه الهی طلب مغفرت می نماید.

پس ممكن است دوستدار اهل بیت علیهم السلام به صورت موقت و گذرا، حال محبت به ایشان را از دست بدهد. در این شرایط حداقل این است كه از روی غفلت، دیگر بنای بر اطاعت ندارد و چه بسا بنای بر نافرمانی و معصیت هم بگذارد، اما قصد دشمنی با خدا و اهل بیت علیهم السلام هم ندارد.

این پایین ترین سطح در طیف دوم است. این حالت اگر تكرار گردد، از او سلب می شسود و چه بسا موجب خذلان الهی گردد و ایمان شخص را از او سلب نماید. اما اگر مورد لطف خدا و اهل بیت علیهم السلام قرار گیرد، از گناه خود توبه می كند و تا وقتی محبت و ولایت ایشان را دارد، وعده مغفرت و رحمت الهی شامل حال او می باشد.

ص : 118

تأثیر متقابل محبت ائمه علیهم السلام و طاعات

نكته دیگر این كه، هر چه محبت به اهل بیت علیهم السلام در انسان فزونی یابد، از طرفی شوق به انجام طاعات در او افزون می شود، اما از طرف دیگر اغوا گری ها و زمینه های فریب شیطانی هم بیشتر می گردد.

بنابراین اگر به هدایت اهل بیت علیهم السلام راههای مقابله با شیطان را بشناسد و به آنها عمل كند، در عمل به طاعات توفیق بیشتری می یابد. از طرف دیگر هر كار خوبی كه انجام دهد. درجه بالاتری از محبت اهل بیت علیهم السلام نصیبش می شود. پس كارهای خوب و محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام در یكدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند و هر كدام باعث افزایش دیگری می شود.

متقابلاً هر چه محبت به اهل بیت علیهم السلام كمتر و ضعیف تر باشد، انسان راحت تر و سریعتر در ورطه گناهان سقوط می كند. از طرف دیگر هر كار زشتی كه انسان انجام می دهد، حداقل یك درجه او را از محبت اهل بیت علیهم السلام دورتر كرده، به بغض و دشمنی با ایشان نزدیك می سازد. پس كارهای بد هم با ضعیف تر شدن محبت اهل بیت علیهم السلام و دشمنی با ایشان رابطه مستقیم دارد.

بغض اهل بیت علیهم السلام ابر اصرار بر گناه

گاهی یك گناه كه انسان آن را سبك شمرده است، باعث ناخشنودی خداوند از او می گردد. در صورت اصرار بر گناه و بی توجهی و بی مبالاتی، چه بسا كار انسان به دشمن و بغض نسبت به اهل بیت علیهم السلام بكشد. امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

ص : 119

ما من عبد الا و علیه اربعون جنة حتی یعمل اربعین كبیرة فاذا عمل اربعین كبیرة، انكشفت عنه الجنن. فیوحی الله الیهم ان استروا عبدی باجنحتكم. فتستره الملائكة بلجنحتها.

فما یدع شیئاً من القبیح الا قارفة حتی یمتدح الی الناس بفعله القبیح. فیقول الملائكة: یا رب هذا عبدك ما یدع شیئاً الا ركبة. و انا لنستحیی مما یصنع. فیوحی الله عزوجل الیهم ان ارفعوا اجنحتكم عنه. فاذا فعل ذلك. اخذ فی بغضنا اهل البیت. فعند ذلك ینهتك ستره فی السماء و ستره فی الارض. فیقول الملائكة: یا رب هذا عبدك قد بقی مهتوك الستر. فیوحی الله عزوجل الیهم: لو كانت لله فیه حاجة ما امركم ان ترفعوا اجنحتكم عنه.1

1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الكبائر، حدیث 9.

بر هر بنده ای چهل پرده كشیده شده تا وقتی كه چهل گناه كبیره مرتك شود. چون چهل گنه كبیره مرتكب شد، پرده ها از او كنار می رود. آن گاه خدا به آنها (فرشته) وحی می كند كه بنده مرا با بالهای خود بپوشانید. فرشتگان او را با بالهای خود می پوشانند.

سپس آن بنده هر كار زشتی را مرتكب می شود، تا آن جا كه به عمل زشت خود نزد مردم افتخار می كند. آن گاه فرشتگان می گویند: پروردگارا، این بنده تو است كه مرتكب هر چیزی (گناهی) می شود.و ما از كارهای او خجالت می كشیم. پس خدای عزوجل به ایشان وحی می كند كه بالهای خود را از او بردارید. و

ص : 120

چون چنین شود. شروع به دشمنی با اهل بیت می كند. و اینجاست كه پرده او در آسمان و در زمین دریده می شود.

فرشتگان عرضه می دارند، پروردگارا، این بنده تو است كه پرده دریده باقی مانده است. خدای عزوجل به ایشان وحی می كند، اگر خدا به او نیازی (توجهی) داشت، به شما دستور نمی داد كه بالهای خود را از او بردارید.

اگر كسی بر اثر بی مبالاتی نسبت به گناهان، كارش به بغض نسبت به اهل بیت علیهم السلام برسد، دیگر اصل دین و ایمان خود را از دست می دهد.

محبت و ولایت، حقیقت ایمان و روح دین است كه بدون آن، انسان عاقبت به خیر نمی شود. پیامبر صلی الله علیه و آله برای كسی كه با محبت اهل بیت علیهم السلام از دنیا برود، بهشت را تضمین كرده اند:

الا و من مات علی حب المحمد فانا كفیله بالجنة. قالها ثلاثاً.(1)

آگاه باشید! هر كس با محبت آل محمد از دنیا برود، من بهشت را برای او ضمانت می كنم. این مطلب را سه بار فرمودند.

آثار مرگ با محبت یا بغض اهل بیت علیهم السلام

به طور كلی همه احادیثی كه اهل محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام را سعادتمند و اهل نجات دانسته اند، مربوط می شود به كسانی كه با این حال از دنیا رفته اند و در بعضی از آنها هم تصریح به این شرط شده است.


1- 1. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 125، حدیث 53، از بشارة المصطفی.

ص : 121

در ذل آیه شریفه

قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرً ا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْ بَىٰ (1)

اهل سنت از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین نقل كرده اند:

من مات علی حب آل محمد صلی الله علیه و آله مات شهیداً الا و من مات علی حب آل محمد صلی الله علیه و آله مات مغفوراً له. الا و من مات علی حب آل محمد صلی لله علیه و آله مات تائباً. الا و من مات علی حب آل محمد صلی الله علیه و آله مات مؤمناً مستكمل الایمان. الا و من مات علی حب آل محمد صلی الله علیه و آله بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكیر. الا و من مات علی حب آل محمد صلی الله علیه و آله یزف الی الجنة كما تزف العروس الی بیت زوجها. الا و من مات علی حب آل محمد صلی الله علیه و آله جعل الله زوار قبره الملائكة بالرحمة. الا و من مات علی حب آل محمد صلی الله علیه و آله مات علی السنة و الجماعة. الا و من مات علی بغض آل محمد صلی الله علیه و آله جاء یوم القیامة مكتوباً بین عینیه: آیس من رحمة الله. الا و من مات علی بغض آل محمد صلی الله علیه و آله لم یشم رائحة الجنة.(2)

هر كس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود، شهید مرده است.

آگاه باشید! هر كس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود، آمرزیده از دنیا رفته است. آگاه باشید! هر كس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برورد، توبه كرده مرده است. آگاه باشید! هر


1- 1. شوری، 23.
2- 2. بحار الانوار، جلد 27، صفحه 111 و 112 به نقل از صاحب كشاف و ثعلبی.

ص : 122

كس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود، با ایمان كامل مرده است. آگاه باشید! هر كس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود، فرشته مرگ و سپس نكیر و منكر (دو فرشته مأمور سؤال در قبر) او را به بهشت بشارت می دهند. آگاه باشید! هر كس با محبت ال محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود، همان گونه كه عروس به خانه شوهرش برده می شود به سوی بهشت برده می شود. آگاه باشید! هر كس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود، خدا زیارت كنندگان قبر او را فرشتگان رحمت قرار می دهد. آگاه باشید! هر كس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود، بر سنت (پیامبر) و جماعت (اهل حق) مرده است. آگاه باشید! هر كس با دشمنی آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود. روز قیامت در حالی محشور می شود كه میان دو چشم او این عبارت ثبت شده است: ناامید از رحمت خدا. آگاه باشید! هر كس با دشمنی آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود بوی بهشت را استشمام نمی كند.

همه وعده ها به دوستداران اهل بیت علیهم السلام و متقابلاً وعیدهایی كه به دشمنان ایشان متوجه است. مربوط به حال مرگ آنهاست. از آن جا كه كسی از آن حال خود مطلع نیست، در دنیا نمی تواند به محبت و ولایت فعلی خود مغرور شود و با اعتماد بر آن نسبت به عمل و رعایت دستورات شرع، لاابالی و بی تفاوت باشد.

ص : 123

پرسشهای مفهومی از درسهای 8 و 9

1. معنا و نقش «ورع» را بیان كنید.

2. منظور از فرمایش «من كان لله مطیعاً فهو لنا ولی و من كان الله عاصیاً فهو لنا عدو» را توضیح دهید.

3. پیام امام باقر علیه السلام به دوستانشان حاوی چه نكاتی است؟

4. منظور از این كه فرموده اند: «و الله ما معناه من الله براءة» چیست؟

5. رابطه وجدانی میان ولایت و محبت را با انجام طاعات و پرهیز از معاصی توضیح دهید.

6. مطابق فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام عاقبت اصرار بر گناهان چیست؟

ص : 124

ص : 125

بخش دوم : معرفت امام عصر علیه السلام در زمان غیبت

اشاره

ص : 126

از مباحث بخشهای گذشته روشن شد كه دینداری فقط و فقط به معرفت امام علیه السلام محقق می شود. به طوری كه اگر كسی امام شناس باشد در واقع خداشناس و پیغمبر شناس هم می باشد و با وجود معرفت امام علیه السلام اصل وجود دین محفوظ است. در مقابل اگر كسی امام شناس نباشد، در حقیقت توحید و نبوت را هم نپذیرفته و چنین كسی از نظر كتاب و سنت، «بی دین» شناخته می شود و عاقبت به خیر نخواهد بود.

اكنون سخن در این است كه همه آن چه درباره معرفت امام علیه السلام بیان شد، در معرفت نسبت به آخرین امام و حجت الهی، یعنی وجود مقدس حضرت حجة بن الحسن علیهما السلام خلاصه می شود.

به همین جهت دراین بخش به مباحثی در مورد معرفت آن حضرت در زمان غیبت و شناخت اوصاف ایشان می پردازیم.

ص : 127

فصل اول : عصاره دین: معرفت امام عصر علیه السلام

درس دهم: عصاره دین: معرفت امام عصر علیه السلام

معرفت امام عصر علیه السلام شرط لازم دینداری

كسی كه امامان منصوب از جانب خدا را قبول دارد، لازمه اش این است كه به آخرین آنها كه پیشوای زنده موجود در این زمان است، معتقد باشد و قبول داشتن پیشوایان قبلی بدون اعتقاد به امام زمان علیه السلام بی فایده است. لذا فرموده اند:

لا یكون العبد مؤمناً حتی یعرف الله و رسوله و الائمة كلهم و امام زمانه و یرد الیه و یسلم له.(1)

بنده، ایمان نخواهد آورد مگر آن كه معرفت خدا و رسول او و همه


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب معرفة الامام و الرد الیه، حدیث 2، از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام.

ص : 128

امامان و (معرفت) امام زمان خود را داشته باشد و به آن حضرت رجوع كند و تسلیم ایمان باشد.

ملاحظه می شود با این كه به معرفت همه امامان تصریح شده، ولی برای نشان دادن اهمیت مطلب، به ذكر امام زمان شخص، از باب ذكر خاص بعد از عام، اشاره رفته است. این امر نقش محوری معرفت امام هر زمان را در تحقق ایمان می رساند. وجود همه معرفتهای پیشین بدون معرفت امام زمان شخص، برای وی بی فایده است و او را از بی دینی و گمراهی خارج نمی سازد. آن چه انسان را از بی دینی و اعتقاد جاهلی به نور ایمان و هدایت الهی می آورد، فقط و فقط معرفت امامه زمان وی می باشد. این مضمون را شیعه و سنی از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل كرده اند.

من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة.(1)

هر كس بمیرد در حالی كه امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.

مرگ جاهلی یعنی مردن بدون شناخت خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله كس كه به معرفت امام زمان خود نایل نشده، در واقع از گمراهی زمان جاهلیت كه خدا و پیغمبر را نمی شناختند، خارج نشده است. بنابراین معرفت خدا و رسول، اگر به معرفت امام زمان علیه السلام منتهی نشود، به حال


1- 1. كمال الدین، باب 38، حدیث 9، مرحوم علامه امینی از برخی منابع اهل سنت مانند صحیح مسلم حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله را نقل كرده است. الغدیر، جلد 10، صفحه 360 البته لازم به تذكر است كه در برخی از منابع شیعی مانند كافی متن حدیث با عبارات دیگری نیز نقل شده است.

ص : 129

انسان فایده ای نخواهد داشت و او را دیندار نمی كند.

درباره عبارت فوق، شخصی از امام صادق علیه السلام سؤال می كند: «جاهلیة جهلاء او جاهلیة لا یعرف امامه؟»: منظور از جاهلیت، جهل مطلق و نسبت به همه چیز است یا فقط نشناختن امام است؟ حضرت در پاسخ می فرمایند:

جاهلیة كفر و نفاق و ضلال.(1)

منظور جاهلیت كفر و نفاق و گمراهی است.

یعنی عدم معرفت نسبت به امام زمان علیه السلام نتیجه اش كفر و نفاق و گمراهی است. عدم معرفت ممكن است بر اثر عدم معرفی امام زمان علیه السلام از جانب خدای متعال – بدون كوتاهی كردن خود شخص – باشد كه این حالت «ضلال» نامیده می شود و مرادف با «استصعاف» است. در این حالت، شخص مقصر نیست، ولی به هر حال از هدایت الهی و دینداری محروم گشته است. حالت كفر و نفاق مربوط به شخصی است كه برایش معرفی الهی صورت گرفته، ولی او در پذیرفتن و زیر بار آن رفتن كوتاهی كرده است. این دو حالت دارد: یا انكار و عدم تسلیم خود را صریحاً ابراز می كند كه «كفر» نامیده می شود، و یا مخفی می دارد كه «نفاق» است. در هر سه مورد، بالاخره شخص از مسیر عبودیت خداوند دور افتاده و عاقبت به خیر نیست. (2)


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب من مات و لیس له امام... حدیث 3.
2- 2. به این معنا كه اگر شخص در یكی از این حالات از دنیا برود، مشمول وعده دستگیری و نجات الهی نیست.

ص : 130

موضوعیت داشتن معرفت امام عصر علیه السلام

در حقیقت، با نشناختن و تسلیم نشدن به امام زمان علیه السلام، انسان همه چیز را از دست می دهد. همه كارهای خوب و اعمال نیك، در صورت شناخت امام زمان علیه السلام از انسان پذیرفته می شود و در غیر این صورت هیچ كدام مقبول نیست.

نباید تصور شود كه این همه تأكید بر اهمیت معرفت امام زمان علیه السلام صرفاً برای این است كه از طریق آن، احكام دین و شریعت به دست می آید. به تعبیر دیگر: ارزش معرفت امام زمان علیه السلام فقط از جهت «طریقت» داشتن آن برای آشنایی با فروع دین نیست، بلكه بالاتر و مهمتر از آن، «موضوعیت» داشتن معرفت امام عصر عجل الله تعالی فرجه است، به طوری كه اصلاً حقیقت دین خلاصه می شود در معرفت آن حضرت. بیش از همه آن چه از طریق نماز و روزه و حج و سایر عبادات، خداوند عبادت می شود، از طریق معرفت امام زمان علیه السلام این عبادت صورت می پذیرد. نفس اعتقاد به امامت ایشان و رجوع و تسلیم به ایشان، بالاترین بندگی خدا و روح همه اعمال عبادی به حساب می آید و خداوند بیش از هر چیز به همین اعتقاد و قبول ولایت، بندگی می شود.

هدف از خلقت: معرفت امام عصر علیه السلام

همه آن چه درباره موضوعیت داشتن معرفت امام زمان علیه السلام بیان گردید، نسبت به غیر معرفت خدا صادق است. زیرا همه چیز حتی معرفت امام علیه السلام نسبت به معرفة الله طریقت دارد. اگر عمل به شریعت و تسلیم شدن به پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام در مسیر تسلیم شدن به

ص : 131

خدای متعال باشد، ارزش پیدا می كند. اصولاً ارزش هر چیز به این است كه انسان را در پیشگاه الهی ذلیل گرداند و تسلیم او را بیشتر كند.

بنابراین می توان مباحث گذشته را این طور خلاصه نمود: معرفت امام زمان علیه السلام نسبت به معرفة الله طریقیت دارد و طریقیت آن منحصر به فرد نیز می باشد، به طوری كه جانشینی برای آن نمی توان داشت. اما همین معرفت امام علیه السلام فی نفسه موضوعیت دارد، به طوری كه همه دستورات دین تا شخص را به تسلیم و خضوع در برابر امام علیه السلام و ولایت او نكشاند، مقبول نخواهد بود. بنابراین بندگی خدا منحصر می شود در این كه شخص به معرفت امام زمان علیه السلام تسلیم گردد و وظایف خود را در قبال ایشان به انجام رساند.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

خرج الحسین بن علی علیه السلم علی اصحابه فقال: ایها الناس، ان الله جل ذكره ما خلق العباد الا لیعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة ما سواه.

فقال له رجل: یابن رسول الله بابی انت و امی فما معرفة الله؟ قال: معرفیة اهل كل زمان امامهم الذی یحب علیهم طاعة.(1)

روزی حسین بن علی علیه السلام نزد اصحاب خود آمد و بعد از حمد خدای عزوجل و صلوات بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: ای مردم، قسم به خدا، خدا بندگان را نیافرید مگر برای این كه معرفت به او پیدا كنند، پس وقتی معرفت او را یافتند، به عبادت او


1- 1. بحار الانوار، جلد 5، صفحه 312، به نقل از علل الشرایع.

ص : 132

بپردازند، پس با بندگی او از بندگی غیر او بی نیاز شوند.

آنگاه مردی از ایشان پرسید: پدر و مادرم فدای شما شوند ای پسر رسول خدا، معرفت خدا چیست؟ حضرت فرمودند: معرفت اهل، هر زمانی امام خودشان را كه اطاعت او بر ایشان واجب است.

اگر آن چه از ابتدای این سلسله درسها تا این جا بیان شد، مورد قبول باشد، به راحتی می توان پذیرفت كه: معرفت خدا جز به معرفت امام زمان علیه السلام محقق نمی شود. و از همین جهت است كه امام حسین علیه السلام معرفت خدا را به معرفت امام زمان علیه السلام تفسیر كرده اند، در حالی كه نه خدای تعالی امام زمان است و نه امام زمان، خداست و نه صحبت از هیچ گونه حلول و وحدتی می باشد. تنها چیزی كه هست، این است كه اگر كسی امام خود را آن چنان كه باید، بشناسد و تسلیم او گردد، برترین چیزی كه به هدایتگری امام علیه السلان نصیب او می شود، حفظ شدن در مسیر معرفت خدای متعال و رسیدن به درجات بالاتر آن می باشد كه این خود سرچشمه همه فضایل است.

حكمت جناب لقمان

بنابراین، معرفت امام برای شخص عارف، منشأ و منبع همه خیرات و تضمین كننده سعادت كامل اوست، به طوری كه با داشتن آن، همه چیز را به دست می آورد. این معرفت همان است كه در قرآن «حكمت» نامیده شده، آن جا كه درباره لقمان می فرماید:

ص : 133

وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ (1)

به فرموده امام صادق علیه السلام حكمت در آیه، معرفت لقمان به امام زمان خودش می باشد. (2)

پس هدف از خلقت كه عبارت از شناخت و بندگی خدای بزرگ است، در مقام عمل و تحقق خارجی در یك كلمه خلاصه می شود و آن «معرفت امام عصر علیه السلام» می باشد. تنها كسانی به هدف از آفرینش خود رسیده اند كه به این مرتبه رسیده باشند، و گرنه از خواست خداوند دور هستند.


1- 1. لقمان، 12.
2- 2. بحار الانوار، جلد 24، صفحه 86، حدیث 1، از تفسیر قمی.

ص : 134

ص : 135

فصل دوم : دین داری در زمان غیبت

اشاره

درس یازدهم: دینداری در زمان غیبت

غصب الهی در غیبت امام علیه السلام

خدای متعال برای هدایت انسانها، امامان از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را معرفی كرد تا مردم با مراجعه به ایشان، از گمراهی نجات یافته، به سعادت ابدی برسند. این بزرگترین نعمت خدا بر انسانها بوده است، زیرا هم چنان كه ملاحظه شد، تنها وسیله هدایت، همین چهارده معصوم علیهم السلام هستند.

امت اسلام این افتخار را پیدا كردند كه با سیزده نفر از این بزرگواران زندگی كنند و از محضر آنها استفاده ببرند. البته با كمال تأسف از امكان استفاده ای كه برای امت بود، تعداد بسیار اندكی استفاده صحیح كردند، ولی خداوند نعمت حضور ایشان را تا قبل از آخرین

ص : 136

امام علیه السلام از مردم سلب نكرد.

باید توجه داشت كه: اگر خداوند نعمتی را بدون آن كه شخص استحقاق آن را داشته باشد، به او ارزانی كند، این لطف خدا «فضل» نامیده می شود. اگر بعد از مدتی آن نعمت را سلب كرد، چون در اصل، استحقاقی برای به دست آوردن آن نداشته است، ظلمی از طرف خداوند به او صورت نگرفته و گرفتن آن نعمت عین «عدل» است.

بر خدا واجب نیست كه همواره و برای همه كس با فضل خود رفتار كند، بلكه گاهی به فضل و گاهی هم به عدل خویش رفتار می كند و هر دو حالت، حكیمانه است. اما البته هیچ لزومی ندارد كه ما انسانها هم از حكمت رفتار متفاوت خداوند با مخلوقات خود، سر در آوریم.

آن چه او انجام می دهد، چه عدل و چه فضل، قطعاً حكیمانه است، چه ما حكمت آن را بفهمیم و چه نفهمیم. فهم حكمت كارهای خدا هم – اگر امكان پذیر باشد – نوعاً از طریق ادله نقلی میسر است و در حد تشخیص و روشنگری عقل آدمی نمی باشد.

سنت قطعی الهی در سلب نعمتها

یكی از سنتهای الهی كه در قرآن و روایات بیان شده، این است:

إِنَّ اللَّ_هَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُ وا مَا بِأَنفُسِهِمْ (1)


1- 1. رعد، 11.

ص : 137

ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّ_هَ لَمْ یَكُ مُغَیِّرً ا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُ وا مَا بِأَنفُسِهِمْ (1)

امام باقر علیه السلام می فرمایند:

ان الله قضی قضاء حتماً لا ینعم علی عبده نعمة فیسلبها ایاه قبل ان یحدث العبد ذنباً یستوجب بذلك الذنب سلب تلك النعمة. و ذلك قول الله: «ان الله لا یغییر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم».(2)

قضای حتمی خدا این است كه اگر به بنده اش نعمتی عنایت فرماید، آن نعمت را از او نمی گیرد مگر آن كه گناهی مرتكب شود كه استحقاق سلب آن نعمت را پیدا كند. و این مطلب همان قول خداوند است كه فرمود: «خداوند وضعیت یك گروه را تغییر نمی دهد مگر آن كه خودشان وضع خود را دگرگون كنند».

این سنت الهی یكی از مصادیق سبقت گرفتن رحمت خدا بر غضب اوست. بنابراین هر چند گرفتن یك نعمت از یك امت، ظلم نسبت به آنها نیست، اما طبق آن چه خود خدا مقرر فرموده، تا آن امت در برابر نعمت خداوند ناشكری و قدرشناسی نكنند، مبتلا به سلب آن نمی گردند. با توجه به این مقدمه، می توان گفت:

هر چند حكمت غیبت امام عصر علیه السلام برای ما به طور كامل روشن


1- 1 انفال، 53.
2- 2 تفسیر نور الثقلین، جلد 2، صفحه 488.

ص : 138

نشده و طبق احادیثی كه در این خصوص وارد شده، علت آن پس از ظهور خود حضرت مشخص می گردد.(1)

اما یكی از حكمتها و علتهایی كه برای آن ذكر شده و به خود مردم بر می گردد، مسئله غضب خداوند بر امت قدر ناشناس پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد. نعمت حضور ائمه علیه السلام فضل بزرگی از طرف خدا بر امت اسلام بوده است كه متأسفانه به خاطر معاصی خود، مبتلا به سلب آن گشته اند و بر اثر غضب خدا بر خلق، امام عصر علیه السلام از دیدگان آنها مخفی گشته اند. امام باقر علیه السلام می فرمایند:

اذا غضب الله تبارك و تعالی علی خلقه، نحانا عن جوارهم.(2)

وقتی خدای متعال و آفریده های خود (مردم) غضب نماید، ما (اهل بیت) را از مجاورت با آنها دور می كند.

در اختیار مردم بودن امامان برای رجوع سهل و ساده به ایشان، از مصادیق فضل خداست و دور كردن امام از دسترسی عادی به ایشان مطابق عدل الهی است. آن فضل، بر این عدل مقدم بوده است، ولی غضب خدا سبب عدو از فضل به عدل گردید و این غضب هم نتیجه نافرمانی و معصیت خود مسلمانان است.

به هر حال انكار نمی توان كرد كه محرومیت مردم از استفاده عادی بردن از امام زمان علیه السلام در زمان غیبت، از بزرگترین محرومیتهایی است كه هیچ چیز جای آن را در زندگی نمی گیرد. ما از این بابت نه


1- 1. بحث تفصیلی در این زمینه در حلقه های بعدی این سلسله درسها در مباحث «غیبت» خواهد آمد.
2- 2. اصول كافی، جلد1، صفحه 343، كتاب الحجه، باب فی الغیبه، حدیث 31.

ص : 139

خرسند و خوشحال بلكه ناراضی و ناراحت هستیم، اما نه از خداوند كه عدل او جای ناراحتی و ناخرسندی نارد بلكه از خود و گناه خود و مردمان دیگری كه سبب این غضب الهی را فراهم كرده اند، به خصوص كه می دانیم خداوند با غیبت امام علیه السلام امت را امتحان می كند و بسیاری از امام شناسنها در این امتحان سرافكنده و مردود می شوند.

امتحان سخت دینداری در زمان غیبت

«امتحان» یكی از حكمتهایی است كه بنا به دلایل نقلی، در امر غیبت امام زمان علیه السلام وجود داشته است، امتحانی كه بسیاری از شیعیان موفقیتی در آن پیدا نمی كنند. امام كاظم علیه السلام می فرمایند:

انه لابد لصاحب هذا الامر من غیبة حتی یرجع عن هذا الامر من كان یقول به. انما هی محنة من الله عزوجل امتحن بها خلقه.(1)

صاحب این امر (ولایت و امامت) غیبتی دارد كه (در آن) معتقدان به امامت (هم) از اعتقاد خود بر می گردند. این امر (غیبت) چیزی نیست جز امتحانی از جانب خدا كه خلق خود را به آن می آزماید.

این امتحان، خاص معتقدان به امامت است و دیگران قبل از این رتبه، در امتحانهای قبل شكست خورده و از رده خارج شده اند. اكنون در زمان غیبت آخرین پیشوا، خداوند می خواهد ثابت قدمها را از افراد سست ایمان و سطحی نگر جدا نماید. امام صادق علیه السلام می فرمایند:


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجه، باب فی الغیبه، حدیث 2.

ص : 140

اما و الله لیغیبن امامكم سنیناً من دهركم. و لتمحصن حتی یقال: مات. قتل. هلك. بای واد سلك؟! و لتدمعن علیه عیون المؤمنین و لتكفون كما تكفا السفن فی امواج البحر.(1)

توجه داشته باشید! قسم به خدا امام شما سالهایی از روزگارتان را در غیبت خواهد بود. و شما مورد آزمایش سخت قرار خواهید گرفت، تا آن جا كه گفته می شود: امام زمان از دنیا رفت. كشته شد.

به هلاكت رسید. به كدام ذره وارد شد؟! و همانا دیدگان مؤمنان بر آن امام اشك می ریزد. و شما هم چون كشتی هایی كه گرفتار امواج دریا شده، سرنگون می شوند، سرنگون خواهید شد.

انسان باید در اعتقادات خود سخت استوار باشد تا بر اثر این سختی ها و ناملایمات نلغزد و در عقاید خویش سست نشود. از این جهت باید از پیشوایان خود بسیار سپاسگزار باشیم كه قبل از آن كه زمان غیبت فرا برسد، ما را از خطرات و لغزشگاههای آن آگاه كرده اند.

مردن یاد امام علیه السلام در زمان غیبت

امتحان غیبت كار را به جایی می رساند كه اكثر كسانی كه معتقد به امامت امام غایب هستند، از عقیده خود بر می گردند و دیگر چندان اسمی از حضرت نمی برند و یادی هم از آن بزرگوار نمی كنند. صقرین ابی دلف می گوید:

سمعت ابا جعفر محمد بن علی الرضا علیه السلام یقول: ان الامام بعدی، ابنی علی. امره امری. و قوله قولی. و طاعته طاعتی.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجه، باب فی الغیبه، حدیث 3.

ص : 141

و الامام بعده ابنه الحسن امره امر ابیه. و قوله قول ابیه. و طاعته طاعة ابیه.

ثم سكت. فقلت له: یابن رسول الله، فمن الامام بعد الحسن؟ فبكی علیه السلام بكاء شدیداً ثم قال: ان من بعد الحسن ابنه القائم بالحق المنتظر.

فقلت له: یابن رسول الله، لم سمی القائم؟ قال علیه السلام: لانه یقوم بعد موت ذكره و ارتداد اكثر القائلین بامامته.(1)

از ابوجعفر محمد بن علی (امام جواد) علیهما السلام شنیدم كه می فرمایند: امام بعد از من پسرم علی است. امر او امر من، و سخن او سخن من، و اطاعت از او اطاعت از من است. و امام پس از او پسرش حسن است. امر او امر پدرش، و سخن او سخن پدرش، و اطاعت از او اطاعت از پدرش می باشد.

سپس حضرت سكوت فرمودند: عرض كردم: ای پسر رسول خدا، پس امام بعد از حسن كیست؟ حضرت علیه السلام گریه شدیدی كردند، سپس فرمودند: بعد از حسن پسرش، قائم به حق است كه انتظار (ظهورش) می رود.

عرضه داشتم: ای پسر رسول خدا، چرا ایشان «قائم» نامیده شده اند؟ فرمودند: چون او زمانی قیام می كند كه یادش مرده است و اكثر معتقدان به امامت وی، از عقیده خود بازگشته اند.

آری، آن قدر بی وفایی و قدرناشناسی نسبت به امام زنده در زمان


1- 1. كمال الدین، باب 36، حدیث 3.

ص : 142

غیبت زیاد می شود كه نام و یاد ایشان در جامعه می میرد و اكثر شیعیانش آن اعتقادی را كه باید به امامت ایشان داشته باشند، از دست می دهند.

بی دین شدن ناخودآگاه

سختی مطلب آن گاه بیشتر درك می شود كه انسان بداند به نحوی اعتقاداتش را از دست می دهد كه خودش هم متوجه نمی شود. این حالت مدت زیادی هم طول نمی كشد، بلكه یك صبح تا غروب برای بی دین شدن كفایت می كند، امام باقر علیه السلام می فرمایند:

لتمحصن یا شیعة آل محمد صلی الله علیه و آله تمحیص الكحل فی العین. و ان صاحب العین یدری متی یفع الكحل فی عینه و لا یعلم متی یخرج منها. و كذلك یصبح الرجل علی شریعة من امرنا و یمسی و قد خرج منها، و یمسی علی شریعة من امرنا و یصبح و قد خرج منها.(1)

ای شیعیان آل محمد صلی الله علیه و آله یقیناً برای پاك شدن مود آزمایش سخت قرار می گیرید، هم چون پاك شدن سرمه در چشم. (از این جهت كه) انسان می فهمد چه موقع سرمه وارد چشمش گردید ولی خارج شدنش را از چشم متوجه نمی شود. و به همین شكل انسان بامداد اعتقاد به امامت ما (اهل بیت) دارد، ولی شامگاه بی اعتقاد می شود، و نیز شامگاه اعتقاد به امامت دارد، ولی بامداد عقیده خود را از دست می دهد. (بدون آن كه خود بفهمد چطور اعتقادش دگرگون گردید).


1- 1. غیبت نعمانی، باب 12، حدیث 12.

ص : 143

خطاب حضرت در این حدیث به همه شیعیان است و شامل پیروان ائمه علیهم السلام در زمان حضور ایشان هم می شود. اگر برای كسانی كه درك حضور امام علیه السلام را می كردند، چنین خطری وجود داشته، پس وای به حال شیعیان زمان غیبت حضرت كه به غضب الهی مبتلا شده و حیران و سرگردان مانده اند!

گریه امام صادق علیه السلام به خاطر گرفتاری های مؤمنان در زمان غیبت

همین شدت بلایا و سختی های زمان غیبت بود كه امام صادق علیه السلام را به حال مؤمنان آن زمان، گریان و پریشان ساخته بود. سدیر صیرفی می گوید: همراه با مفضل بن عمر و ابوبصیر و ابان بن تغلب، خدمت مولایمان حضرت صادق علیه السلام مشرف شدیم. دیدیم ایشان روی خاك نشسته اند، در حالی كه یك عبای خیبری بر دوش دارند و چون زن فرزند مرده جگر سوخته اشك می ریزند، به طوری كه غم و اندوه بر گونه هایشان مشخص است و رخساره حضرت دگرگون شده و اشكها اطراف چشمان مباركشان را مرطوب ساخته است.

در این حال حضرت كلماتی را خطاب ب حضرت مهدی علیه السلام بر زبان داشتند كه سدیر عیسن آن عبارت را نقل می كند و بعد می گوید: به ایشان عرضه داشتیم: ای پسر بهترین مردم، خدا دیده ات را گریان نكند.

از چه پیشامدی اشك شما روان و دیده شما گریان شده است؟ و چه چیز شما را این گونه به ماتم نشانده است؟ حضرت آهی كشیدند و فرمودند:

نظرت فی كتاب الجفر صبیحة هذا الیوم. و هو الكتاب

ص : 144

المشتمل علی علم المنایا و البلایا و الرزایا و علم ما كان و ما یكون الی یوم القیامة الذی خص الله به محمداً صلی الله علیه و آله و الائمة من بعده علیهم السلام. و تامك منه مولد قائمنا و غیبته و ابطاءه و طول عمره و بلوی المؤمنین فی ذلك الزمان و تولد الشكوك فی قلوبهم من طول غیبته و ارتداد اكثرهم عن دینهم و خلعهم ربقة الاسلام من اعناقهم، التی قال الله تقدس ذكره:

وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَ هُ فِی عُنُقِهِ (1)

یعنی الولایة – فأخذتنی الرقة و استولت علی الاحزان.(2)

صبح امروز در كتاب جفر نظر كردم، همان كتابی كه در آن علم مرگ و میرها و بلاها و گرفتاریها و گذشته و آینده تا روز قیامت مندرج است و آن (كتاب یا علم) را خداوند مخصوص به پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه بعد از ایشان علیهم السلام قرار داده است. و در آن كتاب تأمل نمودم درباره تولد قائم ما اهل بیت و غیبت و دیركرد او و طولانی شدن عمرش و گرفتاری مؤمنان در آن زمان و پدید آمدن تردیدهایی كه به خاطر طولانی شدن زمان غیبت در دلهای آنها حاصل می شود و برگشتن بیشتر آنها از دین خود و باز كردن طوق اسلام از گردنهای خود، همان طوقی كه خدای متعال درباره اش فرموده است: «هر انسانی را طائری هست كه بر گردنش آویخته ایم» كه منظور ولایت اهل بیت می باشد. (بعد از این تأملات) دلم سوخت و اندوه فراوان بر من چیره شد.


1- 1 اسراء، 13.
2- 2. كمال الدین، باب 33، حدیث 51.

ص : 145

این دلسوزی و ناراحتی در حق كسانی است كه امام زمان خود را گم كرده اند و به شك و تردید در اعتقادات خویش مبتلا گشته اند و همین باعث ارتداد و بی دینی آنها شده است. این مطلب امام صادق علیه السلام را قرنها قبل از فرا رسیدن زمان غیبت گریان كرده بود.

حفظ دین در زمان غیبت

همان طور كه گذشت، مهمترین خطری كه در زمان غیبت امام عصر علیه السلام ما را تهدید می كند، خطر از دست رفتن اعتقادات صحیح و بی دین شدن است. به همین جهت در خصوص زمان غیبت، سفارشهای اكیدی بر مراقتب از دین شده است. امام كاظم علیه السلام می فرمایند:

اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله فی ادیانكم لا یزیلنكم عنها احد.(1)

وقتی پنجمین فرزند از فرزندان امام هفتم غایب گردید، در مورد دین خود بسیار مراقب باشید و خدا را در حفظ آن فراموش نكنید تا مبادا كسی شما را از دینتان جدا كند.

حفظ دین در زمان غیبت، كار ساده ای نیست و به صرف این كه انسان تصمیم قلبی بر انجام آن بگیرد، محقق نمی شود. تحقق هر چیزی راه خاصی دارد كه باید از آن راه وارد شد و كسی كه از راهش وارد نشود، نباید انتظار حصول آن را داشته باشد. حفظ دین هم باید از راه خودش باشد.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجه، باب فی الغیبه، حدیث 2.

ص : 146

دقت در غذای روح

یكی از راههای حفظ دین، كنترل كردن كتابها و مجلاتی است كه انسان مطالعه می كند، با نوارهایی كه گوش می كند، با فیلمهایی كه می بیند. همه اینها باید حساب شده باشد و تا انسان مطمئن نشده است كه آ« چه می خواند یا می بیند یا می شنود، از لحاظ فكری و اعتقادی سالم میباشد و او را نسبت به اعتقادش سست نمی كند، نباید سراغ آن برود.

هر كتابی را نباید خواند. پای صحبت هر كسی نباید نشست. دروازه دل را به سوی هر بیگانه و نااهل نباید گشود. همان گونه كه انسان غذایی را كه می خواهد بخورد، تا مطمئن از سلامتش نشود، استفاده نمی كند و از هر جایی و هر كسی آن را تهیه نمی كند، افكار و آراء و اندیشه ها را هم نباید از هر كسی گرفت و به هر كسی اعتماد كرد. قرآن به ما چنین سفارش می كند:

فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَىٰ طَعَامِهِ (1)

این غذا، هم شامل غذای جسم و بدن آدمی می شود و هم غذای روح و فكر آدمی را در بر می گیرد. به همین جهت در حدیثی از امام باقر علیه السلام در پاسخ سؤال راوی از «طعامه» در آیه شریفه چنین آمده است:

علمه الذی یاخذه ممن یاخذه.(2)


1- 1. عبس، 24.
2- 2. بحار الانوار، جلد 2، صفحه 96، حدیث 38، از حاسن برقی.

ص : 147

منظور از طعام علم اوست كه كسب می كند، باید نظر كند كه از چه كسی آن را می گیرد.

پس انسان در مورد غذای روح – یعنی افكار و اندیشه هایی كه بر او وارد می شود – باید بیش از غذای بدن و جسم خود حساسیت داشته باشد و تا اطمینان پیدا نكرده كه چیزی به ضرر دین او نیست، سراغش نرود.

گاهی انسان به نام تحقیق و از روی انگیزه های به ظاهر روشنفكرانه، به سراغ كتابها و مقالاتی می رود كه از نظر علمی صلاحیت كافی را برای تشخیص درست و نادرست آن ندارد و آن وقت به خیال تحقیق، آن چه را معتقد بوده، به آسانی از دست می دهد. كم كم در آن چه یقین داشته، شك می كند و آن گاه به خودش می آید كه دیگر كار از كار گذشته و آن چنان فكر و قلبش از سخنان باطل و افكار انحرافی پر شده كه دیگر سخن حق جایی در روح و قلب او ندارد و نسبت به هر فكر صحیحی، موضعی خصمانه می گیرد.

این كوری دل ممكن است با خواندن یك مقاله در یك روز – بین صبح تا غروب – واقع شود. زیرا مدت زمان انحراف، بستگی به میزان قوت و ضعف بنیه ایمانی و علمی شخص دارد. اگر خیلی ضعیف باشد، در مقابل یك طرز فكر به ظاهر زیبا اما در واقع فاسد، نمی تواند مقاومت كند و به شك و تردید و سپس انكار می افتد.

اینها خطراتی است كه در زمان غیبت بیش از هر زمان دیگری انسانهای با ایمان را تهدید می كند. برای حفظ دین در این زمان، باید به شدت نسبت به این امر مراقب بود. این كه همه فقهای شیعه خواندن كتابهایی را كه شخص توانایی علمی برای رد و اثبات مطالب آن ندارد

ص : 148

تحت عنوان مطالعه «كتب ضاله» حرام دانسته اند، از همین جهت است. این فتوای فقها برخاسته از ادله مأثور از ناحیه ائمه علیهم السلام است.

آنها به دلیل علاقه و محبتی كه به دوستداران خود داشته اند و خواسته اند دین و اعتقادات آنها به راحتی دستخوش انحراف و تباهی قرار نگیرد. سفارش فرموده اند.

عمل به این سفارش، یكی از راههای حفظ و مراقبت از دین در زمان غیبت می باشد. كسی كه با وجود همه این راههای انحرافی، بتواند مقاومت كند و اعتقادات سالم خود را حفظ كند و از مسیر اهل بیت علیهم السلام خارج نگردد. بسیار ارزشمند و تلاش او فوق العاده قیمتی است.

در احادیث ما نگه داشتن دین در زمان غیبت، به نگه داشتن شاخه پر از خار در دست تشبیه شده است. این تشبیه به خوبی سختی دینداری را در این زمان می رساند. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ان لصاحب هذا الامر غیبة المتمسك فیها بدینه كالخارط للقتاد. ثم قال هكذا بیده. فایكم یمسك شوك القتاد بیده؟!... ان لصاحب هذا الامر غیبة. فلیتق الله عبد و لیتمسك بدینه.(1)

صاحب این امر (ولایت و امامت) غیبتی دارد كه در آن زمان كسی كه دین خود را حفظ نماید، مانند كسی است كه شاخه پر از خار قتاد(2)

را با دست بتراشد (سپس حضرت این كار را با اشاره


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجه، باب فی الغیبه، حدیث 1.
2- 2. قتاد نام درختی سخت است كه خارهای آن مانند سوزن است. در عربی برای كارهای بسیار سخت و دشوار، تراشیدن خارهای قتاد با دست، به عنوان ضرب المثل به كار می رود.

ص : 149

دست مجسم فرمودند). پس كدام یك از شما می تواند تیغ قتاد را با دست خود بكند؟! ... صاحب این امر غیبتی دارد. پس بنده باید تقوای الهی را حفظ نماید و دین خود را رها نكند.

دینداری غریبانه

اوضاع زمان غیبت یك اوضاع آرام و بی دردسر نیست. شرایط به گونه ای است كه انسان نباید از خطراتی كه دینش را تهدید می كند، غافل شود. غفلت از این امر همان و از دست رفتن دین همان. انسان باید به مصلحت خودش بیندیشد و مشكلات زندگی، او را از سعادت خویش غافل نسازد. به تعبیری كه در روایات آمده است، باید دینش را بگیرد و فرار كند. یعنی از مقابل دشمنانی كه به اشكال مختلف می خواهند به دین او لطمه وارد كنند، بگریزد. هر كسی، توانایی مقابله و از پا درآوردن دشمن را ندارد. حفظ خود بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد. امام جواد علیه السلام می فرمایند:

اذا مات ابنی علی، بدا سراج ثم خفی. فویل للمرتاب! و طوبی للغریب الفار بدینه! (1)

بعد از مرگ پسرم (حضرت هادی علیه السلام) نوری ظاهر می شود (یعنی حضرت عسكری علیه السلام). سپس نور پنهان می گردد (زمان غیبت امام دوازدهم علیه السلام). پس وای بر كسی كه به شك و تردید


1- 1.غیبت نعمانی، باب 10، حدیث 37.

ص : 150

افتد! و خوشا به حال آن غریبی كه دین خود را بردارد و فرار نماید!

در زمان غیبت، غریبانه زیستن، انسان را در برابر انحرافات بهتر حفظ می كند. این صفتی است كه مؤمنان از امام غریب خود – حضرت بقیة الله ارواحنا فداه – به ارث می برند.

اینها گوشه ای است از تصویر دینداری در زمان غیبت امام علیه السلام از دیدگاه احادیث اهل بیت علیهم السلام. با توجه به وجود این مشكلات، باید دید راه چاره چیست و چگونه می توان از این خطرات گریخت و جان سالم به در برد.

در فصل بعد پاسخ این پرسش را در احادیث جستجو می كنیم.

ص : 151

فصل سوم : معرفت امام علیه السلام تنها راه حفظ دین در زمان غیبت

درس دوازدهم: درخواست معرفت از خداوند در زمان غیبت

اشاره

چه باید كرد؟

این سؤال كه در زمان غیبت امام علیه السلام چه باید كرد و راه نجات را در چه چیزی باید جستجو كرد، در زمان امامان گذشته مطرح شده و ایشان هم پاسخ داده اند. این سؤال و جواب به درد امروز ما می خورد و باید از پیشوایان خود سپاسگزاری كنیم كه ما را در این مورد راهنمایی فرموده اند.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ان للغلام غیبة قبل ان یقوم... غیر ان الله عزوجل یحب ان یمتحن الشیعة. فعند ذلك یرتا المبطلون. (1)


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجه، باب فی الغیبه، حدیث 5.

ص : 152

آن جوان پیش از آن كه قیام كند، غیبتی دارد ... ولی خدای عزوجل دوست دارد كه شیعه را امتحان نماید. پس در آن هنگام (زمان غیبت) اهل باطل به تردید می افتند.

زراره كه راوی حدیث است، پس از نقل این عبارات، از خدمت حضرت سؤال می كند كه اگر من آن زمان را درك كنم، چه وظیفه ای دارم. حضرت چنین پاسخ می دهند:

اذا ادركت هذا الزمان فادع بهذا الدعاء: اللهم عرفنی نفسك . فانك ان لم تعرفنی نفسك، لم اعرف نبیك. اللهم عرفنی رسولك. فان ان لم تعرفنی رسولك، لم اعرف حجتك. اللهم عرفنی حجتك. فانك ان لم تعرفنی حجتك، ظلت عن دینی.

اگر این زمان را درك كردی، این دعا را بخوان، خدایا، معرفت خود را به من ارزانی دار، كه اگر خود را به من معرفی نكن، من پیامبر تو را نمی شناسم. خدایا، معرفت رسول خود را به من ببخش، كه اگر رسول خود را به من معرفی نكنی، من حجت تو را نمی شناسم. خدایا، معرفت خود را به من عطا فرما، كه اگر حجت خود را به من معرفی نكنی، از دین خود گمراه می شوم.

نقش دعا در كسب معرفت

در این سفارش امام صادق علیه السلام دو نكته جلب توجه می كند:

اول این كه: حضرت دستور دعا می دهند و این كه باید در خانه خدا

ص : 153

رفت و از او طلب دستگیری و نجات كرد و این، مطلب بسیار مهمی است. اگر كسی ذره ای به خودش یا به دیگرانی كه مثل او هستند، متكی باشد و بخواهد روی اعمال خودش حسابی باز كند و اطمینانی – هر چند كم – به آن چه مطالعه كرده یا خدمتهایی كه انجام داده و امثال اینها داشته باشد، همین اعتماد و اتكال بر غیر خدا، باعث لغزش و سقوط او در وادی هلاكت و بی دینی می شود. اگر خدا لحظه ای انسان را به خودش واگذار كند و توفیقات خود را از او سلب نماید، در آن صورت هیچ یك از اعمال انسان، به كارش نمی آید و احدی دست او را نخواهد گرفت.

مَن یَهْدِ اللَّ_هُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ ۖ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْ شِدًا (1)

«اضلال» خدا به معنای سلب توفیق و رها كردن شخص به حال خویش است.(2)

و گرنه خداوند منزه است از این كه كسی را به جبر، جهنمی سازد. بنابراین باید فقط به فضل و عنایت خداوند تكیه كرد و به آن بابی كه او برای هدایت و دستگیری گشوده، رجوع نمود. در قرآن فرموده است:

وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا (3)


1- 1. كهف، 17.
2- 2. در این مورد در حلقه اول به تفصیل سخن گفتیم.
3- 3. بقره، 189.

ص : 154

باب هدایت خداوند تنها اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

نحن البیوت التی امر الله بها ان توتی من ابوابها... فمن تابعنا و اقر بولایتنا، فقد اتی البیوت من ابوابها. و من خالفنا و فضل علینا غیرنا، فقد اتی البیوت من ظهورها. (1)

ما هستیم آن خانه هایی كه خداوند امر فرموده كه از درهای آن وارد شوند... پس هر كه از ما پیروی كند و به ولایت ما اقرار نماید، از درهای خانه ها وارد آنها شده است. و هر كس با ما مخالفت كند و غیر ما را بر ما ترجیح دهد، از پشت خانه ها وارد آنها شده است.

بنابراین انسان باید فقط از این ابواب الهی به خداوند توجه كند تا مورد عنایت او قرار گیرد.

با چنین اعتقادی باید به درگاه الهی دعا كرد. اگر دعا نباشد، انسان مورد توجه خداوند قرار نمی گیرد.

قُلْ مَا یَعْبَأُ بِكُمْ رَ بِّی لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ (2)

نفس اعتقاد به این واقعیت، در پیشگاه خدای متعال اهمیت خاصی دارد، این كه انسان بداند با وجود انجام همه وظایف خود، نباید بر اعمالش تكیسه نماید. لذا می بینیم در دعاهای واد شده از ناحیه


1- احتجاج طبرسی جلد 1 , ص 338
2- 2. فرقان، 77.

ص : 155

معصومین علیهم السلام روی همین مطلب تأكید و سفارش شده است. به عنوان مثال در دعای افتتاح كه منسوب به امام عصر علیه السلام می باشد، این عبارت شریفه – مأخوذ از قرآن كریم

الْحَمْدُ لِلَّ_هِ الَّذِی هَدَانَا لِهَ_ٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّ_هُ (1)

آمده است:

الحمدلله....

اهمیت دعای مأثور

جهت دیگر در امر دعا، توجه خاص به دعاهای مأثور است. با این كه انسان مجاز است به هر زبانی و با هر بیانی – البته به شرطی كه صحیح باشد – خدا را بخواند و از او اجابت خود را بخواهد، اما از آنجا كه خدای متعال، انبیاء و ائمه علیهم السلام را برای تعلیم نحوه بنگی و چگونگی ارتباط مردم با پروردگار خود، معین فرموده، بهتر است انسان نحوه دعا كردن را هم از ایشان سؤال كند و آن طور كه آنها فرموده اند، خدا را بخواند. اثری كه دعاها مأثور دارد، در دعاهایی كه انسانها خود آن را می سازند، وجود ندارد. آن گاه كه دعایی از ناحیه معصومین علیهم السلام به دست انسان رسید، باید همان گونه كه خود فرموده اند، آن را بخواند و مجاز نیست كه مطابق میل خود در آن دستكاری كرده، كم یا زیادش نماید.

این موضوع در ضمن یكی از سفارشهای امام صادق علیه السلام برای


1- 1. اعراف، 43.

ص : 156

خصوص زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام به صراحت آمده است. در آغاز حدیث فرموده اند:

ستصیبكم شبهة فتبقون بلا علم یری و لا امام هدی. لا ینجو منها الا من دعا بدعاء الفریق.(1)

در آینده مبتلا به شبهه ای (مشتبه شدن حق و باطل) می شوید پس بدون وجود نشانه و پرچمی كه دیده شود و حضور امامی كه هدایت كند، باقی خواهید ماند. از این وضعیت جز كسی كه دعای غریق را بخواند، نجات نمی یابد.

عبدالله بن سنان كه راوی حدیث است، سؤال می كند: دعای غریق چگونه است؟ حضرت می فرمایند: می گویی:

یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینك.

ای خدا، ای رحمان، ای رحیم، ای كسی كه دلها را زیر و رو می كنی، قلب مرا بر دین خودت ثابت بدار.

آن گاه عبدالله بن سنان فرمایش حضرت را به این عبارت می خواند: «یا مقلب القلوب و الابصار، ثبت قلبی علی دینك». اما امام علیه السلام برای متذكر شدن او به اصالت لفظ صادر شده از معصوم، می فرمایند:

ان الله عزوجل مقلب القلوب و الابصار، ولكن قل كما اقول: یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینك.

خدای عزوجل زیر و رو كننده دلها و دیده ها می باشد (و عبارتی كه


1- 1 بحار الانوار، جلد 52، صفحه 149، حدیث 73، از كمال الدین.

ص : 157

تو خواندی، فی نفسه صحیح است) ولی تو همان گونه كه من می گویم، بگو: یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینك.

در این سفارش كه خاص زمان غیبت امام علیه السلام، بر دعا و درخواست از خداوند تأكید شده است. نكته جالب، نامی است كه حضرت روی این دعا گذاشته اند و آن را دعای «غریق» نامیده اند. غریق یعنی غرق شده و منظور از آن كسی است كه به امواج بلا و فتنه های زمان غیبت گرفتار آمده و نمی تواند خود را از آنها نجات دهد. چنین كسی احتیاج به دستگیری دارد و باید دیگری او را نجات دهد. به همین جهت دعای غریق به او تعلیم داده شده تا بداند از چه كسی بخواهد و چه چیزی بخواهد.

نگرانی از بی دینی در زمان غیبت

توجه داشتن به این واقعیت كه مؤمنان در زمان غیبت در حال غرق شدن در دریای فساد و تباهی هستند، می تواند برای انسان بسیار مفید باشد. اگر انسان درد را بشناسد، به دنبال داروی آن می رود. كسی كه احساس دردی نكند، دنبال معالجه هم نمی رود.

متأسفانه در زمان غیبت امام علیه السلام بسیاری از اهل ایمان، اصلاً شرایط حساس و خطرناك خود را درك نمی كنند و با خیال راحت و بدون دغدغه در كشتیی نشسته اند كه از هر طرف، مورد هجوم امواج خطرناك قرار گرفته و هر لحظه احتمال شكستن و خرد شدن آن وجود دارد. تنها كسانی كه می دانند بیرون چه خبر است و نسبت به طوفانی بودن دریا و سست بودن بدنه كشتی آگاه هستند، نگرانی دارند. دیگران با خاطر آسوده در كشتی آرمیده اند و به انجام كارهای عادی خود

ص : 158

مشغول هستند!

در زمان غیبت، بسیار كم هستند افرادی كه خطرات زمانه را درك می كنند و اوضاع بحرانی آن را تشخیص می دهند. وظیفه این افراد توجه دادن به دیگران و هشدار دادن به آنهاست، تا آنها هم به فكر افتند و لااقل نصف آن مقدار كه نگران دنیای خود هستند، به فكر دین خود باشند و نسبت به حفظ آن بی تفاوت و لاابالی نباشند.

وقتی انسان حساسیت زمان غیبت و سختی دینداری در آن را فهمید، آن گاه از جان و دل دعا می كند به درگاه پروردگار دست نیاز بلند می كند و به ذیل عنایات ائمه علیهم السلام متوسل می شود تا او را از این وضعیت بحرانی نجات دهند و سالم به ساحل نجات و سعادت برسانند.

پس به طور خلاصه ما باید باور داشته باشیم كه اگر قلباً به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام معتقد بوده، در این اعتقاد ثبات و پایداری داشته ایم، جز به لطف پروردگار و فضل الهی نبوده است و هرگز نباید این نعمت را به خود منتسب بدانیم.

اگر درست بیندیشیم، هر قدر بر الطاف الهی نسبت به ما افزوده شود، عدم استحقاق خود را نسبت به آنها بیشتر و عمیق تر وجدان می كنیم و به پیشگاه الهی خالصانه تر و با سوز بیشتر دعا و تضرع می كنیم. آری، انسان هر چه در مسیر هدایت جلوتر رود و پیشرفت نماید، به دستگیری بیشتری احتیاج دارد و باید به موازات ترقی در مسیر هدایت، توسل خود را به ابواب هدایت الهی بیشتر كند و از اعماق دل بخواند:

ص : 159

اللهم لاتمتنی میتة جاهلیة. و لا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی.(1)

خدایا، مرا به مرگ جاهلی نمیران. و قلب مرا پس از آن كه هدایتم كرده ای، منحرف مگردان.

قلب انسان كه محل نزول هدایت الهی است، به دست خدا زیر و رو می شود و اختیارش با انسان نیست. دست خدا همانا وجود مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامی ایشان هستند. لذا باید به آنها متوسل بود و از خدا طلب هدایت كرد.

محتوای دعاها در زمان غیبت

دومین نكته ای كه در سفارش امام صادق علیه السلام: «اللهم عرفنی نفسك... ظللت عن دینی» جلب توجه می كند، محتوای این دعای شریف است كه شامل معرفت خدا، معرفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و معرفت امام علیه السلام می شود. این امور اصول دین هستند و سایر مسائل، فروع دین محسوب می شوند.

در مباحث حلقه دوم به تفصیل بیان گردید كه اگر كسی معرفت امام علیه السلام را داشته باشد و به ولایت ایشان پایبند گردد، در واقع آن دو معرفت قبلی را هم به دست اورده است. زیرا با اعتصام به حبل ولایت امام علیه السلام، اولین نعمتی كه نصیب انسان می شود، توحید صحیح و اعتراف به معرفت خدا و التزام و تسلیم نسبت به بندگی اوست. لذا در انتهای


1- 1. قسمتی است از دعای وارد بعد از نماز عصر روز جمعه، منقول از نایب اول امام زمان علیه السلام در جمال الاسبوع سید بن طاووس فصل 47 صفحه 315 و كمال الدین، باب 45، حدیث 43.

ص : 160

دعا عرضه می داریم كه اگر حچت خدا (امام علیه السلام) را نشناسم، نتیجه اش گمراهی از دین است. این نتیجه صرفاً به این جهت كه عدم شناخت امام، موجب جهل به احكام دین است. این، امر مسلمی است كه احكام فروع دین را فقط باید از اهل بیت علیهم السلام آموخت، اما مهمتر از فروع، اصول دین و پایه های اعتقادی است كه معرفت امام علیه السلام، توحید و معرفت خداوند هم به حال انسان مفید نخواهد بود و با وجود آن، عملاً همه عقاید حقه در اختیار انسان می باشد.

بنابراین اگر گفته شود كه «دین» همان معرفت امام علیه السلام است، سخنی مبالغه آمیز و از روی مسامحه نخواهد بود. آن چه در این دعا و دعای غریق، مورد درخواست انسان است، بیش از هر چیز معرفت صحیح نسبت به خود امام عصر عجل الله تعالی فرجه و ثبات و پایداری در آن می باشد. اگر این حاصل شود، بقیه چیزها هم حاصل می شود و اگر این حاصل نشود، هیچ چیز دیگر هم به درد انسان نمی خورد.

ص : 161

درس سیزدهم: فضیلت پایداری بر ولایت امام علیه السلام در زمان غیبت

شگفت ترین ایمان

در دو درس گذشته از خطرات زمان غیبت و راههای در امان ماندن از آن، سخن گفتیم، حال اگر كسی با همه سختی ها و دشواریهای زمان غیبت، به لطف خدا و دستگیری اهل بیت علیهم السلام بر معرفت امام علیه السلام و قبول ولایت ایشان ثابت قدم شد و از مسیر ایمان خارج نگردید، ایمانش بسیار قیمتی و ارزشمند خواهد بود. چنین شخصی از جهت این كه به امام غایب و دور از دیدگان ایمان آورده، بر كسانی كه زمان حضور ائمه علیهم السلام را درك كرده و با دیدن نشانه های آشكار، تسلیم شده اند، برتری و فضیلت دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

یا علی، و اعلم ان اعجب الناس ایماناً و اعظمهم یقیناً قوم یكونون فی آخر الزمان لم یلحقوا النبی و حجبتهم الحجة

ص : 162

فامنوا بسواد علی بیاض.(1)

ای علی، بدان كه شگفت انگیزترین مردم از جهت ایمان و بزرگترین آنها از جهت یقین، گروهی هستند كه پیامبر را ندیده اند و از دیدن حجت (خدا) محجوب مانده اند و به سیاهی روی سپیدی ایمان آورده اند.

سیاهی روی سپیدی می تواند كنایه از نوشته های قرآن و احادیث اهل بیت علیهم السلام باشد كه ایمان در زمان غیبت امام علیه السلام با اتكا بر همین نوشته هاست.

در حدیث دیگری وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله از حضرت قائم علیه السلام یاد كردند، چنین فرمودند:

طوبی للصابرین فی غیبته! طوبی للمقیمین علی محبتهم! اولئك من وصفهم الله فی كتابه فقال:

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ (2) (3)

خوشا به حال صبر كنندگان در غیبت او! خوشا به حال كسانی كه بر محبت ایشان (ائمه) پا بر جا می مانند! آنها هستند كسانی كه خداوند در كتاب خود، ایشان را چنین توصیف كرده است: «كسانی كه به غیبت ایمان داند»... .

راستی وقتی انسان معجزات و نشانه های حقانیت اهل بیت علیهم السلام را بالعیان مشاهده كند، ایمان آوردن به آنها و تسلیم شدن به ایشان،


1- 1. كمال الدین، باب 25، حدیث 8.
2- 2. بقره، 3.
3- 3. تفسیر برهان، جلد 1، صفحه 54، حدیث 6.

ص : 163

به مراتب ساده تر است از وقتی كه انسان این گونه شواهد را مشاهده نكند و با مراجعه به نقل آن در تاریخ و احادیث، ایمان آورد، با این حال ایمانش مانند ایمان كسی باشد كه این چیزها را به چشم خود دیده و با گوش خود شنیده است. مردم زمان حضور ائمه علیهم السلام به گونه ای امتحان می شدند و اهل زمان غیبت هم به گونه دیگری مورد امتحان قرار می گیرند.

برادران پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان غیبت

مهمترین ماده امتحانی برای مردم زمان غیبت، همین ایمان به غیب است. آن قدر ایمان به غیب ارزش دارد كه پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیات خویش، این افراد را برادران خود خواندند. ایشان روزی در جمع گروهی از اصحاب چنین دعا كردند: «اللهم لقنی اخوانی»: «خدایا، برادرانم را به دیدار من برسان». این دعا را دوبار بر زبان آوردند.

اصحابی كه گرد آن حضرت بودند، گفتند: ای رسول خدا، مگر ما برادران شما نیستیم؟ فرمودند:

لا، انكم اصحابی، و اخوانی قوم من آخر الزمان آمنوا و ملم یرونی. لقد عرفنیهم الله باسمائهم و اسماء آبائهم من قبل ان یخرجهم من اصلاب آبائهم و ارحام امهاتهم. لاحدهم اشد بقیة علی دینه من خرط القتاد فی اللیلة الظلماء او كالقابض علی جمر الغضا. اولئك مصابیح الدجی، ینجیهم الله من كل فتنة غبراء مظلمة.(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، صفحه 124، حدیث 8، از بصائر الدرجات.

ص : 164

خیر، شما همنشینان و همراهان من هستید، و برادران من گروهی هستند در آخر الزمان كه ایمان می آورند با این كه مرا ندیده اند. خداوند آنها را با نامهای پدرانشان به من معرفی كرده است. قبل از آن كه ایان را از صلب پدران و رحم مادرانشان خارج سازد (قبل از تولد) ثابت قدم بودن هر یك از آنها در دین خود، از تراشیدن خارهای قتاد در تاریكی شب سخت تر است یا مانند كسی است كه آتش درخت «غضا» را با دست گرفته باشد. اینها چراغهای روشن كننده در تاریكی هستند كه خداوند ایشان را از هر فتنه تیره و تاری نجات می دهد.

«غضا» نام درختی است كه چوب آن مدت زیادی آتش و حرارت را در خود حفظ می كند و به همین جهت، زغال بسیار خوبی دارد.

دینداری در زمان غیبت نظیر آن است كه انسان آتش آن درخت را در دست خود نگه دارد، با توجه به این كه حرارتش مدت زیاد باقی می ماند و به زودی سرد نمی شود، می تواند نشانگر خوبی از دینداری در زمان غیبت باشد كه بسیار كار سختی است.

كمی مؤمنان حقیقی در زمان غیبت

مؤمنی كه این چنین دین ورزی كند، آن فضایلی را كه در روایات فرموده اند، خواهد داشت. اما حیف كه این گونه افراد بسیار كمیاب هستند! رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

ان علی بن ابیطالب امام امتی و خلیفتی علیها من بعدی. و من ولده القائم المنتظر الذی یملا الله به الارض عدلاً و

ص : 165

قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً. و الذی بعثنی بالحق بشیراً الثابتین علی القول به فی زمان غیبته لاعز من الكبریت الاحمر.(1)

حضرت علی بن ابیطالب پیشوای امت من و جانشن من بر امتم پس از من می باشد. و از فرزندان اوست آن قیام كننده ای كه انتظار (ظهور)ش می رود. همان كسی كه خداوند به وسیله او زمین را از عدل و داد پر می كند همان طور كه از ظلم و جور پر شده باشد. قسم به آن كه مرا به حق بشارت دهنده قرار داد، آنها كه در زمان غیبت او بر اعتقاد به او ثابت قدم می مانند، از گوگرد سرخ (اكسیر) كمیاب تر هستند.

پاداش این گونه افراد با كسانی كه در ابتدای هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله برای پیشبرد اسلام در ركاب ایشان جنگیده اند و به شهادت رسیده اند، برابری می كند، هر یك نفر مطابق با هزار شهید از شهدای جنگ بدر و احد، امام زین العابدین علیه السلام می فرمایند:

من ثبت علی موالاتنا فی غیبة قائمنا، اعطاه الله عزوجل اجر الف شهید من شهداء بدر و احد. (2)

كسی كه بر ولایت و محبت ما (اهل بیت) در زمان غیبت قائم ما ثابت قدم بماند، خدای عزوجل پاداش هزار شهید از شهدای جنگ بدر و احد را به او عنایت می فرماید.

اگر انسان قدر و ارزش چیزی را بداند، با میل و رغبت به دنبال


1- 1. كمال الدین، باب 25، حدیث 7.
2- 2. كمال الدین، باب 31، حدیث 7.

ص : 166

تحصیل آن می رود و از هر تلاشی برای به دست آوردن آن دریغ نمی كند و تحمل هر ناراحتی و سختی در راه حفظ و نگهداری، آن برایش راحت می شود. پس خوشا به حال كسی كه ارزش ایمان به غیب را عمیقاً درك نماید!

كسب ثواب یاری امام علیه السلام در زمان ظهور با معرفت ایشان

از آن چه گذشت، روشن شد كه همه فضیلتها و ارزشها در بندگی خدای متعال به داشتن معرفت امام علیه السلام و ملتزم شدن به آن بر می گردد، به طوری كه اگر كسی این اكسیر گرانقدر را در اختیار داشته باشد، هیچ كمبودی از نظر آن چه مطلوب خداوند متعال است، ندارد. اگر مقدمه دیگری را به این مطلب بیفزاییم، می توانیم نتیجه مهمی را به دست آوریم. آن مقدمه این است كه:

معرفت امام علیه السلام یك امر قلبی است كه نتیجه اش محبت و ولایت ایشان و آرزوی یاری كردن آن حضرت در زمان ظهور و خدمت كردن در زیر پرچم می باشد. دیدن با چشم سر، مدخلیتی در تحقیق این امر قلبی ندارد و لازمه آن هم نیست. چه بسا كسانی زمان حضور ائمه علیهم السلام یا پیامبر صلی الله علیه و آله را درك كرده بودند، اما هیچ معرفتی نسبت به ایشان نداشتند. در تاریخ می بینیم كه دشمنان قسم خورده و درجه اول پیشوایانما همان كسانی بودند كه سالها با اهل بیت عصمت و طهارت زندگی كرده و در حالات مختلف، درك محضر ایشان را كرده بودند.

معرفت امام علیه السلام آن شناخت و پذیرش قلبی است كه اگر كسی آن را نداشته باشد، دیدن هر ماه و هر هفته و هر روز امام علیه السلام برایش هیچ تأثیری ندارد. البته اگر اهل معرفت باشد، آن وقت مشاهده حسی آن

ص : 167

بزرگوار، برایش سبب مزید معرفت و افزایش ارادت و تسلیم نسبت به ایشان می گردد و زمینه ای برای اظهار آمادگی نسبت به یاری ایشان در زمان ظهور خواهد بود.

حال از این دو مطلب می توان نتیجه گرفت كه اگر كسی معرفت امام علیه السلام و در نتیجه آمادگی برای یاری كردن ایشان را داشت، ولی به علتی كه تقصیر او هم نیست، از درك محضر آن بزرگوار و در خدمت ایشان بودن محروم بود، بعید نیست كه خداوند پاداش كسی را كه زمان ظهور امام علیه السلام را درك كرده و در لشكر ایشان انجام وظیفه نوده است، به او بدهد و او را از این نعمت بزرگ و ثواب عظیم محروم نگرداند.

به این ترتیب اگر كسی امام خود را بشناسد، تحقق یا عدم تحقق حكومت ظاهری ائمه موجب زیانی برای او نخواهد بود و به منزله همان كسانی است كه زمان قیام و حكومت امام خود را درك كرده اند و در شمار لشكریان وی جای گرفته اند.

فضیل بن یسار از امام صادق علیه السلام درباره آیه شریفه

یَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ (1)

پرسید: حضرت چنین فرمودند:

یا فضیل، اعرف امامك. فانك اذا عرفت امامك، لم یضرك تقدم هذا الامر او تأخر. و من عرف امامه ثم مات قبل ان یقوم صاحب هذا الامر، كان بمنزلة من كان قاعداً فی عسكرة لا، بل بمنزلة من قعد تحت لوائه.(2)


1- 1. اسراء، 71.
2- 2. اصول كافی، كتاب الحجه، باب فی انه من عرف امامه...، حدیث 2.

ص : 168

ای فضیل، امام خود را بشناس. زیرا اگر معرفت امام خود را داشته باشی، جلو افتادن یا تأخیر افتادن این امر (حكومت ظاهری ائمه حق) زیانی به تو نمی زند. و كسی كه امام خود را بشناسد، سپس (با معرفت) قبل از آن كه صاحب این امر قیام نماید از دنیا برود، هم چون كسی است كه در لشكر آن حضرت بوده باشد، نه، بلكه (بالاتر) مانند كسی است كه زیر پرچم ایشان (در میدان جنگ) نشسته باشد.

این مژده برای كسانی كه آرزوی درك زمان قیام و ظهور امامشان را دارند، بزرگترین مژده و بالاترین نوید است و آنها را بیش از پیش نسبت به اهمیت معرفت امام عصر عجل الله تعالی فرجه و التزام به آثار و نشانه های آن، معتقد می سازد. در زمان امامان گذشته هم گاهی بعضی از اصحاب كه اوصاف حضرت قائم علیه السلام و فضیلت درك زمان ظهور ایشان را شنیده بودند، آرزوی قلبی خود را كه همان درك زمان حكومت حقه بود، خدمت ائمه علیهم السلام اظهار می داشتند و ایشان هم در پاسخ، بر «معرفت» امام علیه السلام تكیه و تأكید می كردند.

یكی از این افراد ابوبصیر است كه خدمت امام صادق علیه السلام عرض كرد: «ترانی ادرك القائم علیه السلام؟»: آیا شما چنین می بینید كه من زمان حضرت قائم علیه السلام را درك كنم؟ حضرت در پاسخ از او پرسیدند: «یا ابابصیر، الست تعرف امامك؟»: آیا امام (زمان) خود را نمی شناسی؟ ابوبصیر عرضه داشت: «ای و الله و انت هو.»: آری قسم به خدا. و او شما هستید. و در همین حال دست مبارك حضرت را به دستش گرفت.

آن گاه امام علیه السلام به او فرمودند: «و الله ما تبالی یا ابا بصیر الا تكون محتبیاً

ص : 169

یسیقك فی ظل رواق القئم صلوات الله علیه؟!»(1)

(حال كه چنین است) به خدا قسم – ای ابوبصیر – نباید نگران باشی از این كه شمشیر بسته در خیمه حضرت قائم صلوات الله علیه حاضر نیستی.

این دلداری برای یكی از كسانی بود كه آرزوی درك زمان ظهور امام قائم علیه السلام را داشت و حضرت، معرفت داشتن به امام زمان خودش را برای نیل به ثواب این آرزو كافی دانسته، اهمیت آن را گوشزد فرمودند.

بنابراین در زمان غیبت هم كه مؤمنان آرزوی درك زمان ظهور و قیام امام خود را دارند، لازم است تا می توانند معرفت خویش را نسبت به ن حضرت عمق بخشند و هر چه بیشتر با فضایل و اوصاف ایشان آشنا شوند و وظیفه خود را در قبال آنها بدانند و آثار و لوازم معرفت را بشناسند و در خود پیاده كنند و با دقت و جدیت تمام در این امر همت كنند – تا انشاء الله – عاقبت به خیر از دنیا بروند.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجه، باب انه فی عرف امامه...، حدیث 4.

ص : 170

پرسش های مفهومی از درسهای 10 تا 13

1 امام صادق علیه السلام در مورد فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» چه توضیحی فرموده اند؟

2. این جمله را توضیح دهید: «معرفت امام علیه السلام نسبت به معرفة الله طریقت دارد (طریقت منحصر به فرد) و نسبت به غیر معرفت خدا موضوعیت دارد».

3. مطابق فرمایش امام حسین علیه السلام معرفت خدا همان معرفت امام زمان علیه السلام است. این معنا را تبیین كنید.

4. آیه شریفه: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» بیانگر كدام سنت الهی است؟ توضیح دهید غیبت امام عصر علیه السلام با این سنت الهی چه ارتباطی دارد؟

5. امام باقر علیه السلام در توضیح آیه شریفه «فلینظر الانسان الی طعامه» چه فرموده اند؟

6. منظور از «دعای مأثور» چیست و چرا بر دعای غیر مأثور

ص : 171

برتری دارد؟

7. دعاهایی كه سفارش فرموده اند در زمان غیبت خوانده شود، دارای چه محتوایی است؟

8. چگونه است كه معرفت امام عصر علیه السلام ثواب یاری كردن ایشان را در زمان ظهور دارد؟

ص : 172

ص : 173

فصل چهارم : شناخت اوصاف امام عصر علیه السلام

درس چهاردهم: مراتب معرفت امام علیه السلام

اشاره

از مباحث گذشته دانستیم كه تنها راه حفظ دین در زمان غیبت، معرفت امام علیه السلام است. در این فصل می خواهیم از چگونگی تحقق این معرفت سخن بگوییم.

حد واجب معرفت امام علیه السلام

امام صادق علیه السلام در حدیثی خطاب به معاویة بن وهب درباره معرفت امام علیه السلام فرموده اند:

ان افضل الفرائض و اوجبها علی الانسان معرفة الرب و الاقرار له بالعبودیة... و بعده معرفة الامام الذی به یأتم، بنعته و صفته و اسمه فی حال العسر و الیسر.(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 36، صفحه 407، حدیث 16.

ص : 174

به درستی كه با فضیلت ترین و ضروری ترین واجبات بر انسان، معرفت پروردگار و اقرار به بندگی اوست... و بعد از آن (یعنی پس از معرفت رسول) معرفت آن امامی است كه به او اقتدا می كند – هم شناخت ویژگی ها و اوصاف و هم شناخت نامش – چه در سختی و چه در آسایش.

در مورد ابتدای این حدیث شریف در مباحث حلقه دوم سخن گفته ایم.

در ادامه روایت، امام صادق علیه السلام معرفت امام را به دو مرتبه معرفت به اسم و معرفت به وصف و نعت(1)

تقسیم فرموده اند. با توجه به اهمیت و ضرورت آگاهی از این تقسیم، به توضیح و بررسی هر یك از این اقسام می پردازیم و سپس هر یك از این مراتب را بر وجود مبارك امام زمان علیه السلام تطبیق می دهیم.

معرفت به اسم و صفت

هر شخصی ممكن است از طریق اسم یا صفتش به ما معرفی شود.

«اسم» در لغت به معنی نشانه است كه وسیله شناخت فرد می باشد. به هر چیزی كه فرد مورد نظر را از غیر او جدا سازد، اطلاق نشانه و یا اسم می توان كرد.

گاهی ممكن است كسی را به اسم لفظی او بشناسیم. مثلاً بدانیم كه نامش «علی» است. دانستن نام خانوادگی او، به طور مشخص تری از دیگران متمایزش می كند. اگر بخواهیم اطلاعات دقیق تری درباره اش


1- 1. نعت و وصف تقریباً مرادف یكدیگرند.

ص : 175

داشته باشیم، باید نام پدر، سال تولد، محل تولد، و ... او را بدانیم و اصطلاحاً به خصوصیات شناسنامه ای او آگاهی پیدا كنیم.

بدین ترتیب او را از طریق اسم «لفظی» اش می شناسیم و از این لحاظ او را با دیگری اشتباه نمی كنیم، هر چند كه اگر خودش را ببینیم و یا صدایش را بشنویم، چه بسا او را نشناسیم.

نوع دیگری از معرفت به اسم، شناخت نشانه های تكوینی و ظاهری فرد است، مثلاً شكل و قیافه یا قد و قامت او را بدانیم، و یا او را از طریق صدایش بشناسیم، بدین ترتیب، شكل و صدا و دیگر خصوصیات تكوینی او برای ما نشانه می شود و ما را با دیگران اشتباه نمی گیریم. اینها مصادیق معرفت به اسم هستند. این مرتبه از معرفت، سطحی ترین رتبه شناخت ما نسبت به كسی است كه می خواهیم نسبت به او معرفت پیدا كنیم.

معرفت به نعت و صفت، مرتبه بالاتری از معرفت است. در این معرفت، ما شخص را تنها از روی اسم و شكل و لباس و دیگر خصوصیات ظاهری نمی شناسیم، بلكه به یك سلسله ویژگیها و كمالات باطنی او آگاه می شویم.

به این ترتیب حوزه معرفت به صفت و نعت، خیلی گسترده تر از معرفت به اسم است و عمق بیشتری هم دارد. چه بسا ما كسی را بارها و بارها دیده باشیم و خصوصیات شناسنامه ای او را به خوبی بدانیم، ولی بسیاری از جنبه های شخصیتی و اخلاقی و دینی و دیگر خصوصیات او بر ما مخفی باشد. عمق معرفت – كه برخاسته از مراتب معرفت به نعت

ص : 176

و صفت است – گاهی آن قدر تفاوت دارد كه گویی شناخت اسمی فرد، اصلاً به عنوان معرفت مطرح نمی شود. مثلاً ما فردی را به نام می شناسیم، اما نمی دانیم كه چه فرد عالم و متقی و درستكار و خیری است. ولی فرد دیگری كه حتی یك بار هم او را ندیده است، از این ویژگی هایش اطلاع دارد. در این فرض، كسی كه معرفت به اوصاف این فرد عالم دارد، معرفتش از ما بیشتر است. اگر ما روزی با این فرد عالم همسفر و همراه شویم. ممكن است صفات از او برای ما روشن شود كه اعتراف كنیم: «من تا به حال او را نشناخته بودم و تازه او را شناختم».

بنابراین عمق معرفت به وصف، با معرفت به اسم، اصلاً قابل مقایسه نیست.

مراتب معرفت به صفت

معرفت به نعت و صفت هم مراتب دارد و هر كدام از این مراتب اثری متفاوت با دیگری دارد.

مرتبه «اول» معرفتی است كه از طریق «شنیدن اوصاف» فرد حاصل می شود، یعنی وقتی كه صفت و خصوصیات فرد را از دیگری می شنویم و یا در نوشته ای می خوانیم: این مرتبه، معرفت «غیابی» است، زیرا آن فرد، خود حاضر نیست و با توصیف دیگران به ما معرفی می گردد، مثلاً می شنویم كه پزشكی در كار خود بسیار حاذق است و عملهای حراحی مشكلی را با موفقیت انجام داده یا بیماران سخت را مداوا كرده است. یا می شنویم كه عالمی در مسائل دینی بسیار متخصص و خودش نیز اهل عمل است و موعظه اش بسیار به دل می نشیندف هم چنین افراد بسیاری را تحت تأثیر قرار داده است و یا در كتابی فضائل و

ص : 177

كرامات او را می خوانیم.

بدین ترتیب نسبت به آن عالم یا پزشك معالج معرفت پیدا می كنیم. این شناختها آثاری در قل ما ایجاد می نماید و حال قلبی ما نسبت به وقتی كه این اوصاف را نشنیده بودیم دگرگون می شود. البته این معرفت كه از راه شنیدن حاصل می شود، خود درجات مختلفی دارد. هر چه این شنیدنها بیشتر باشد و هر قدر كه وصف كننده موثق تر و عالم تر باشد، وصفش اثر بیشتری در دل می گذارد.

مثلاً اگر كسی پزشكی را به ما معرفی كند، علاوه بر نوع توصیف او، وضعیت خود وصف كننده را هم در نظر می گیریم. اگر بدانیم او راستگوست و اهل اغراق و غلو نمی باشد، اثر معرفی او عمیق تر خواهد بود. هم چنین اگر بفهمیم كه خودش پزشك است و حتی پزشك متخصص در همان رشته می باشد، در ما اطمینان بیشتری حاصل می شود. از نظر ما معرفی متخصص با توصیف شخص غیر وارد، كاملاً متفاوت است و ما در اثر توصی فرد متخصص، اطمینان خاطری می یابیم كه در حالات دیگر، این اطمینان هرگز حاصل نمی شود.

عامل دیگری كه اثر معرفت به وصف از راه شنیدن را افزون می سازد، این است كه معرف، خود اثر آن وصف را چشیده باشد. مثلاً كسی كه از پزشكی تعریف می كند، اگر بگوید من ده سال است كه فرزندم را نزد او می برم و نتیجه دیده ام، بیشتر اثر دارد تا این كه بگوید یك ماه است كه با او آشنا شده ام و با خودم نیز تعریف او را شنیده ام، ولی تا به حال مراجعه نداشته ام. در این صورت كلام و تعریف او اثر كمتری در شنونده ایجاد خواهد كرد.

ص : 178

بنابراین ویژگی های معرف و سنخیت او با شخص تعریف شده و كیفیت شناخت خود او، ناخودآگاه، در میزان تأثیر تعریف و توصیف، مؤثر می باشد. این عوامل باعث می شود كه عمق تأثیر شنیدنها متفاوت گردد. این تأثیرات به صورت غیر اختیاری در دل فرد ایجاد می شود و ارتباطی به عمل او ندارد.

در «مرتبه دوم» می توانیم با «مشاهده» یا «دیدن» آثار، نسبت به اوصاف چیزی معرفت پیدا كنیم، یعنی تأثیر عمل و فعالیت او را روی دیگران ببینیم. فرض كنید یكی از نزدیكان شا ناراحتی خاصی داشته و شما شاهد رنج بردن او و مراجعه او به پزشكان مختلف بوده اید. سپس با چشم خود می بینید كه مراجعه به پزشك خاصی باعث بهبود و سلامت بیمار شده است.

یا ممكن است ببینیم كه جوانی دچار سرگردانی و حیرت شده و قدرت تشخیص ارزشها را از دست داده است و در عمل نسبت به انجام وظایف شرعی و اخلاقی خود كوتاهی می نماید. سپس مصاحبت او را با فرد عالمی مشاهده می كنیم. به دنبال این معاشرت، می بینیم كه این جوان تغییر رویه داده و نسبت به انجام وظایف خود كوشا شده است.

این «دیدن» ها باعث می شود كه ما شناختی نسبت به این فرد عالم پیدا كنیم.

بدین ترتیب با دیدن اثر یكی از اوصاف شخص در دیگران، پی به صفت او می بریم. این مرتبه از معرفت، از جهتی «حضوری» می باشد، چون اثر صفت آن شخص نزد ما حاضر است و می توانیم آن را ببینیم.

اثری كه از این طریق در قلب انسان ایجاد می شود، بسیار عمیق تر از

ص : 179

معرفت از راه شنیدن می باشد.

«مرتبه سوم» معرفت به وصف، شناخت چیزی از راه «چشیدن» آن می باشد. در این نوع معرفت، از طریق مواجهه با واقعیت چیزی، آن را می شناسیم و خود تجلی گاه آن صفت می شویم. مثلاً وقتی به بیماری سختی دچار می شویم و به رنج بسیاری می افتیم، پس از مراجعه به پزشكهای مختلف، اثری از بهبود در ما ایجاد نمی شود. در اوج سختی و ناراحتی، به پزشك متخصصی مراجعه می كنیم و او واسطه بهبود بیماری صعب العلاج ما می شود و با معالجه او، از آن درد و ناآرامی به حالت سلامت و آرامش می رسیم. در این حالت، خیلی خوب به متخصص بودن این پزشك پی می بریم و نسبت به این صفت او معرفت بیشتری پیدا می كنیم و این معرفت، تأثیر بسیار زیادی در قلب ما می گذارد.

مثال دیگر: در مسائل دینی به حیرت می افتیم، در تشخیص تكالیف خود ناتوان می شویم، حق و باطلها در نظرمان مخلوط شده، از دستیابی به شیوه صحیح زندگی عاجز می گردیم. ناگهان متوجه می شویم كه عمرمان بیهوده تلف شده و در گام برداشتن در مسیر بندگی خدا ناموفق هستیم و نمی توانیم راه را از بیراهه تشخیص دهیم. در این زمان به هر كوی و برزنی برای یافتن «صراط مستقیم» سر می زنیم. در این میان دستگیری عالمی را چشیده، به وسیله او نسبت به وظایف خود، تنبه می یابیم. در این صورت ما گوشه ای از علم این عالم را چشیده ایم و او به ما معرفی شده است.

این مرتبه از معرفت را كه خود ما، یكی از اوصاف شخص را وجدان

ص : 180

می كنیم، می توان «معرفت شهودی» نامید، چرا كه خود، شاهد صفت آن شخص می شویم و البته می توانیم مبین آن هم باشیم. عمق و میزان تأثیری كه این مرتبه از معرفت در قلب انسان ایجاد می كند، با مراتب قبلیب قابل مقایسه نیست.

پس به طور كلی می توانیم برای معرفت، چهار مرحله قائل شویم:

1. معرفت به اسم.

2. معرفت غیابی به وصف.

3. معرفت حضوری به وصف.

4. معرفت شهودی به وصف.

معرفت در هر مرحله نسبت به مرحله قبلی عمیق تر است و در هر درجه آن، نسبت به مرتبه بعدی، می توان اطلاق عدم معرفت (نشناختن) كرد. انسان با رسیدن از یك مرحله به مرحله بعدی، در واقع معرفت جدیدی نصیبش می گردد و ضعف خود را كه در مرحله قبل داشته، با تمام وجود خویش می یابد.

مراتب معرفت اختیاری (اعتقاد)

بنابر آن چه گفته شد، در مورد یك پزشك، سه درجه معرفت به وصف وجود دارد:

1. شنیدن اوصاف او.

2. دیدن آثار طبابت او.

3. معالجه شخص به وسیله او.

هر كدام از این درجات معرفت كه برای ما حاصل شود، متوجه می شویم كه آنها در حقیقت به ما شناسانده شده اند و شناختن آنها كار

ص : 181

خود ما نبوده است.

مثلاً وقتی وصف یك پزشك متخصص و متعهد را می شنویم، شرایطی فراهم شده كه ما در روز خاص به محل معینی رفته، با فرد مشخصی برخورد كنیم كه پیشتر با پزشك مورد نظر برخوردی داشته است. خدای تعالی به دل او انداخته تا از آن پزشك تعریف كند و به یاد او آورده است كه خاطره خود را برای ما بیان نماید. البته در این حالت، توجه كردن به صحبتهای گوینده، اختیاری ما بوده است، ولی علم و فهمی كه در اثر این توجه حاصل می شود و انسان را تحت تأثیر قرار می دهد، امری است كه به اختیار شنونده نیست و كار خداست.

بنابراین، شناخت اوصاف دیگران كار خود شناسا (1)

نیست و این مطلب در همه مراتب معرفت صادق است. اما عمل و نحوه برخورد شناسا بعد از معرفت شروع می شود. یعنی وقتی وصف پزشكی را شنید و فهمید و یا طبابت او را دید و یا به وسیله او معالجه شد و تخصص او را چشید، این تعریفها آثاری در قلب او ایجاد می كند كه بنا به شدت و نوع معرفت، عمق آن تفاوت دارد.

این اثر گذاری ها كار خود شخص نیست، ولی بعد از این كه قلب او تحت تأثیر این معرفتها قرار گرفت، او ممكن است پذیرای این شناخت قلبی خود باشد و یا این كه از آن روی گرداند. مثلاً اگر برخوردی با آن پزشك داشت، می تواند به او احترام بگذارد. جلو برود، و به او سلام كند و با این كه بی توجهی كرده، هیچ احترامی برایش قائل نشود.


1- 1. شخصی كه شناخت برای او حاصل شده است.

ص : 182

به خوبی روشن است كه بین شناخت قلبی فرد با عملكرد اختیاری او تفاوت زیادی وجود دارد و فرد می تواند عملكردی متناقض با معرفت قلبی خود داشته باشد. البته عملكرد اختیاری انسان، ممكن است در حد گفتن به زبان باشد. در این صورت شخص می تواند زبان به مدح آن پزشك بگشاید و یا از او بسیار بدگویی كند.

ظریف ترین و حساس ترین و در عین حال مهمترین عمل اختیاری در برابر معرفت، مربوط به قلب می باشد. در این مرحله با وجود این كه شخص فهمیده است كه این پزشك، متخصص و متعهد و متقی و ... است و عقلش گواهی می دهد كه باید نسبت به او خاضع باشد و به او احترام بگذارد، ولی شخص می تواند قلباً برای او ارزشی قائل نشود و نزد خود، او را پست شمارد. پس اعتقاد داشتن به او یا بی اعتقادی نسبت به او، یك عمل اختیاری قلبی است كه جایگاه آن پس از حصول معرفت می باشد.

بدین ترتیب، معرفت به اسم و وصف، به صورت غیر اختیاری برای انسان حاصل می شود ولی پس از معرفت، اعتقاد یا عدم اعتقاد به آن، اختیاری اوست و همین اعتقاد داشتن را معرفت اختیاری می نامیم.

هر چه درجه معرفت فرد بالاتر باشد، اگر تسلیم شود و زیر بار معرفت خود برود، اعتقاد قلبی او عمیق تر خواهد بود. به عنوان مثال، اگر انسان اثر معالجه پزشكی را بر روی بیماری ببیند، در صورت عناد نداشتن، اعتقاد قویتر به آن پزشك می یابد تا نسبت به وقتی كه فقط وصف مهارت او را شنیده است. نیز اگر خودش حاذق بودن او را چشیده باشد، در صورتی كه تسلیم معرفت شهودی خود گردد، اعتقاد عمیق تری نسبت به آن پزشك در مقایسه با حالت قبلی پیدا می كند.

این اعتقاد مراتب مختلفی دارد كه همگی اختیاری اند، اما معمولاً با

ص : 183

عمیق تر شدن معرفتها شدیدتر و عمیق تر می شوند، البته در صورتی كه شخص اهل عناد و انكار واقعیات نباشد و بخواهد در برابر آن چه فهمیده و شناخته است، تسلیم شود. انسان پس از شناخت هر حقیقتی، این دو موضوع كاملاً مختلف را می تواند داشته باشد. هر جا كه معرفت، صفت وجوب پیدا كند، مقصود از آن، تسلیم و اعتقاد داشتن به چیزی است كه معرفتش به صورت غیر اختیاری حاصل شده است.(1)

معرفت قلبی به امام علیه السلام

همه مراتب معرفت كه به طور كلی توضیح داده شد، درباره معرفت امام علیه السلام نیز صدق می كند. در درجه اول می توانیم نسبت به ایشان معرفت به اسم داشته باشیم. از طریق روایات، اطلاعاتی در این زمینه به ما رسیده است و وظیفه داریم كه از خصوصیات اسمی و نشانه ای ولی نعمت خود آگاه باشیم، حداقل كه در این حد كه ایشان را از دیگران تمیز داده، كسی را به جای حضرت اشتباه نگیریم. نام پدر و اجداد طاهرین ایشان و این كه در چه تاریخی و در كجا متولد شده اند و نیز خصوصیات ظاهری ایشان مانند قد و اندام و شكل صورت و ... از جمله این مشخصات است. اگر تشخیص امام زمان علیه السلام به دانستن این اطلاعات بستگی دارد، لازم است انسان اینها را بداند، و در غیر این صورت شناخت اینها ضرورت ندارد، هر چند كه معرفت انسان را به امامش شدیدتر و عمیق تر می سازد. البته لزوم و ضرورت در اینجا، به


1- 1. در مورد معنای غیر اختیاری و اختیاری «معرفت» در حلقه اول به تفصیل سخن گفته ایم.

ص : 184

اعتقاد پیدا كردن انسان تعلق دارد كه جایگاه آن پس از حصول شناخت است.

به عنوان مدخلی برای بیان و معرفی بعضی از اوصاف امام عصر عجل الله تعالی فرجه این حقیقت توجه می هیم كه همه امامان ما، وارث كمالات پیامبران الهی از آدم ابوالبشر تا حضرت خاتم النبیین علیه السلام بوده اند. این مطلب در احادیث به صراحت آمده است.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

الا ان العلم الذی هبط به آدم من السماء الی الارض و جمیع ما فضلت به النبیین فی عترة خاتم النبیین.(1)

بدانید آن علومی كه حضرت آدم علیه السلام از آسمان به زمین آورد، و همه فضائل پیامبران الهی تا حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله در عترت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وجود دارد.

البته از عترت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله هیچ كدام «نبی» نیستند، بنابراین باید همه كمالات و فضائل انبیاء علیهم السلام را به جز «نبوت» برای همه امامان قائل شویم. این همان مطلبی است كه در حدیث امام صادق علیه السلام آمده است. ایشان پس از تذكر به وجوب معرفت امامبه اسم و وصف، به پائین ترین حد معرفت امام به وصف اشاره فرموده اند.

... و ادنی معرفة الامام انه عدل النبی صلی الله علیه و آله الا درجة النبوة و وارثة.(2)


1- 1. تفسیر علی بن ابراهیم قمی، جلد 1، صفحه 368.
2- 2. بحار الانوار، جلد 36، صفحه 407، حدیث 16.

ص : 185

پایین ترین حد معرفت امام این است كه او همتای پیامبر صلی الله علیه و آله و وارث ایشان غیر از درجه نبوت می باشد.

بنابراین اگر بخواهیم امام شناس باشیم، باید امام علیه السلام را دارای مقامات پیامبر صلی الله علیه و آله بدانیم، یعنی معتقد باشیم كه امام علیه السلام همه مقامات پیامبر صلی الله علیه و آله را جز نبوت دارا هستند. در واقع همه خصوصیات پیامبر در امام علیه السلام هم یافت می شود و تنها مقام نبوت از این قاعده مستثنی است.

منظور از «درجه نبوت» تأسیس شریعت و مخاطب شدن به وحی تشریعی از طرف خدا می باشد.

وحی شریعت اسلام به طور كامل به پیامبر صلی الله علیه و آله ابالغ شده است و آن چه ائمه علیهم السلام در بیان احكام و اعتقادات دینی ابلاغ می كنند، همه را از رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفته اند و به طور مستقیم به خود ائمه علیهم السلام، «وحی تشریعی» نمی شود.

غیر از این شأن بقیه كمالات پیامبر صلی الله علیه و آله اعم از علم، عصمت، ولایت و ... همگی را ائمه علیهم السلام دارا هستند. از طرف دیگر، آن چه برای یك امام ثابت شده، برای سایر ائمه علیهم السلام هم ثابت می شود. این حقیقت در كلام امام صادق علیه السلام اشاره شده است.

انه لا یجد عبد حقیقة الایمان حتی یعلم ان لاخرنا ما لاولنا(1)

بنده ای به حقیقت ایمان نمی رسد، مگر این كه برای آخرین فرد ما (امامان) همان را كه برای اولین ما بوده، قائل شود.

پس اگر صفتی برای یك امام ثابت شود، برای بقیه هم آن ویژگی وجود دارد. این مطلب با آن چه درباره خصوصیات هر یك از ائمه علیهم السلام


1- 1. بحار الانوار، جلد 25، صفحه 360، حدیث 14.

ص : 186

با برتری خمسه طیبه بر امامان دیگر آمده است، منافاتی ندارد. چون در بحث فعلی، از اوصافی سخن می گوییم كه به امامت امامان مربوط می شود و بین ایشان در بعد امامت تفاوتی وجود ندارد. با استفاده از این مقدمه، در درسهای بعد به معرفی برخی اوصاف امام زمان عجل الله تعالی فرجه می پردازیم.

ص : 187

درس پانزدهم: امام علیه السلام طبیب جسم و روح

طبیب دوار بطبه

آیات روایات بسیاری را می توان یافت كه در آن اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است. از آن جا كه امام علیه السلام عدل (همتای) پیامبر می باشد، با مراجعه به این اقوال، می توانیم اوصاف امام علیه السلام را بشناسیم.

یعنی آن چه درباره پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده، در مورد همه امامان معصوم علیهم السلام از امیر امیر المؤمنین علیه السلام تا حضرت حجة بن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف صدق می كند.

با توجه به این مطلب، به یكی از اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله كه امیر المؤمنین علیه السلام آن را نقل فرموده اند، توجه می كنیم. اما قبل از بیان حدیث، این نكته را یادآور می شویم كه هر چه معرف، بهتر و عمیقتر معروف را بشناسد، او بسیار اثر بخش تر خواهد بود. حال بنگریم كه در این روایت، معرف پیامبر صلی الله علیه و آله كیست؟! امیر المؤمنین

ص : 188

علی بن ابیطالب علیه السلام چگونه و تا چه حد، پیامبر صلی الله علیه و آله را می شناخته اند؟! حضرت علی علیه السلام در خطبه قاصعه می فرمایند:

من مانند بچه شتری كه به دنبال مادرش راه می افتد، پیامبر صلی الله علیه و آله را پیروی می كردم، در هر روزی یكی از خصوصیات اخلاقی خود را ارائه كرده، به من دستور دنباله روی از آن را می دادند.(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله تربیت شده خدا است و امیر المؤمنین علیه السلام دست پرورده پیامبر صلی الله علیه و آله بوده اند. حضرت علی علیه السلام خطاب به كمیل رحمه الله فرموده اند:

یا كمیل ان رسول الله صلی الله علیه و آله ادیه الله عزوجل، و هو ادبنی، و انا اودب المؤمنین.(2)

ای كمیل! به درستی كه خداوند پیامبرش را تربیت فرمود، و ایشان هم مرا تربیت فرمودند، و من مؤمنان را تربیت می كنم.

پس وقتی ایشان پیامبر صلی الله علیه و آله را توصیف می فرمایند، در واقع استاد خویش را معرفی می كنند.

نكته مهم دیگر، این است كه حضرت علی علیه السلام اهل مسامحه و مبالغه گویی هم نبوده اند. مسلماً معرفتی كه معرفی چنین فردی ایجاد می كند، عمق و تأثیر بیشتری خواهد داشت.

اكنون به كلام مهم حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در وصف پیامبر صلی الله علیه و آله گوش جان می سپاریم.

طیب دوار بطبه، قد احكم مراهمه و احمی مواسمه، یضع


1- 1. نهج البلاغه، خطبه 234.
2- 2. بحار الانوار، جلد 77، صفحه 269.

ص : 189

من ذلك حیث الحاجة الیه من قلوب عمی و آذان صم و السنه بكم، متتبع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحیرة...(1)

(پیامبر صلی الله علیه و آله) طبیبی است كه (در بیماریها و یا بین بیماریها) طب خود را می گرداند (در حالی كه) مرهم های خود را به خوبی ساخته و داغهایش را آماده كرده است. آنها را هر جا كه نیاز باشد قرار می دهد: بر دلهای كور و گوشهای ناشنوا و زبانهای لال. با داروهای خود موارد غفلت و سرگردانی را می جوید (و معالجه می كند).

در ابتدایس روایت اشاره شد كه پیامبر صلی الله علیه و آله طبیبی است كه طب خود را می گرداند. دو معنا برای «دوار بطبه» می توان در نظر گرفت: یكی این كه كه طبیب دلسوز، طب خود را بین بیماران می گرداند، یعنی خود سراغ بیماران می آید، حتی اگر آنها به او مراجعه نكنند، طبیب با طب خود برای مداوای آنها اقدام می نماید. معنای دیگر این كه طب خود را در میان بیماریهای مختلف می گرداند، یعنی طب او نسبت به انواع بیماریها جریان پیدا می كند و هر نوع بیماری را مداوا می كند.

این طبیب، مرهم های خود را آماده كرده است و برای جایی كه مرهم كارساز نباشد و احتیاج به ریشه كن كردن بیماریها باشد، «مواسم» خود را داغ كرده است. «مواسم» جمنع «میسم» و از «و س م» می باشد.

«وسم» به داغی گفته می شود كه به حیوان زده می شود و جای آن روی بدنش باقی می ماند. هم چنین «وسم» به معنای نشانه گذاشتن از طریق


1- 1. نهج البلاغه، خطبه 107.

ص : 190

داغ كردن كردن است.(1)

كلمه «میسم»(2)

اسم ابرازی است كه به وسیله آن بر حیوان داغ می زدند. در قدیم برای ریشه كن كردن عفونتها، شیء داغی را روی زخم می گذاشتند و این عمل با وجود این كه خیلی دردناك بود، ولی ریشه عفونتها را می سوزاند و آنها را به كلی از بین می برد. (3)

«طبیب بودن» یكی از اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله است كه انسان، با معرفت به این وصف، می فهمد كه دوای همه دردهای جسمانی و روحانی به دست ایشان بوده، آمادگی كامل برای شفای همه دردها را دارند. اگر این معرفت برای كسی حاصل شد، می تواند همین مقام را برای همه امامان در نظر گرفته، قائل به مقام طبابت برای حضرت علی و اولاد گرامی ایشان علیهم السلام باشد.


1- 1. كلمه «اسم» هم از «وسم» ریشه گرفته و به معنای «نشانه» است.
2- 2. «میسم» در اصل «موسم» بر وزن مفعل بوده كه واو در آن قلب به باء شده است. سپس برای جمع بستن «میسم»، حرف یاء به اصل خود بر می گردد و جمع آن مواسم می شود. البته میاسم هم در جمع «میسم» گفته می شود. لسان العرب، جلد 15، صفحه 214.
3- 3. ضرب المثل مشهور عربی «آخر الدواء الكی» آخرین دارو، داغ گذاشتن است از همین واقعیت ریشه گرفته است. بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله طبیبی است كه همه ابزار طبابت خود را آماده كرده است و هر جا كه مرهم كارساز نباشد، با داغ، بیماری را ریشه كن می سازد. این طبیب، هم بیماریهای جسمی و هم بیماریهای روحی را مداوا می كند. دلهای كور، گوشهای ناشنوا و زبانهای لال را شفا داده، افراد سرگردان و غافل را از غفلت و سرگشتگی می بخشد.

ص : 191

طبیب جسم

امام عصر علیه السلام هم چون پدران گرامی خود، طبیب جسم و روح می باشند، طبیبی كه با طب خود به سراغ بیماران مختلف می روند و بر زخمهای ایشان مرهم می گذارند. خواندن شرح حال كسانی كه از این جهت مورد عنایت امام علیه السلام قرار گرفته و شفا یافته اند، می تواند وسیله ای برای ایجاد معرفت بیش تر امام زمان علیه السلام به وصف طبابت باشد. با این هدف، به ذكر نمونه هایی از دستگیریهای حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف می پردازیم.

نمونه اول

یكی از اعضاء هیأت امناء مسجد مقدس جمكران «آقای – ل» كه توفیق بیش از بیست سال خدمت در این مسجد را دارد، چنین نقل می كند:

سنه 51 یا 52 بود. دقیقاً خاطرم نیست. شب جمعه بود و من طبق معمول به مسجد مشرف شده بودم. جلو ایوان مسجد قدیمی، كنار مرحوم ابوالقاسم، كارمند مسجد كه داخل دكه مخصوص قبض می داد و پول می گرفت، نشسته بودم. نماز مغرب و عشاء تمام شده بود و جمعیت كم و بیش مشرف می شدند. در همین حیث بودیم كه ناگهان خانمی جلو آمد. او دست دخترش را كه 12 تا 13 سال نشان می داد، گرفته بود، و یك پسر بچه تقریباً 9 ساله هم در بغل داشت. پاهای بچه فلج بود. نگاهی به آنها كردم و گفتم: امری داشتید؟ خانم سلام كرد و من هم جواب دادم. بدون هیچ مقدمه ای گفت: من نذر كردم كه

ص : 192

امام عصر علیه السلام بچه ام را امشب شفاء بدهد، پنج هزار تومان بدهم.

حال می خواهم اول هزار تومان بدهم.

من گفتم: آمدی امتحان كنی؟ گفت: پس من چه كنم؟ بی درنگ به او گفتم: نقدی معامله كن، با قاطعیت بگو: این پنج هزار تومان را می دهم و شفای بچه ام را می خواهم. كمی فكر كرد و گفت: خیلی خوب، قبول است. پنج هزار تومان را داد و قبض را گرفت و رفت. بعد از سه چهارب ساعتف آخر شب بود. من اصلاً قضیه را فراموش كرده بودم، دیدم خانمی آمد این بار دست پسر بچه اش و دخترش را گرفته بود. ابتدا به نظرم رسید كه دختر بچه را قبلاً دیده ام، ولی یادم نیامد تا این كه خانم شروع كرد به دعا كردن. هی می گفت: خدا به شما طول عمر بدهد. حاج آقا، انشاء الله خا به شما توفیق بدهد.

گفتم: چه شده خانم؟ گفت: این بچه همان بچه است، كه اول شب آمدم خدمتتان و توی بغلم بود. پاهایش را نشان داد. كاملاً خوب شده بود. اصلاً آثاری از ضعف و فلج در او نبود و گفت: شما را به خدا كسی نفهمد.

گفتم: خانم، ین وقایع برای ما غیر منتظره نیست و تقریباً همیشه از این جور چیزها می بینیم. گفت: هفته دیگر انشاء الله با پدرش می آییم و گوسفندی می آوریم و خداحافظی كرد و رفت.

هفته بعد آمد و گوسفندی آوردند و ذبح كردند و خیلی اظهار تشكر كردند، من خودم بچه را دیدم، بغلش كردم و بوسیدم. این مطلب را خودم دیدم.(1)


1- 1 كرامات المهدی علیه السلام، صفحه 6.

ص : 193

وقتی این داستان را می شنویم یا می خوانیم، ناخودآگاه معرفت ما نسبت به امام زمان علیه السلام بیشتر می شود، چون ایشان را به وصف «طبابت» بیشتر می شناسیم، در حالی كه چه بسا این معرفت را در حد ضعیف تری داشتیم. ما كسی كه شاهد این قضیه بوده (مادر یا آن كارمند مسجد) و با چشم خود دیده كه بچه فلج در مدت كوتاهی به عنایت و توجه امام زمان عجل الله تعالی فرجه شفا یافته است، دیدن این امر تأثیر بیشتری در او داشته است. بدین ترتیب ارادتی كه او از این طریق به امام عصر علیه السلام پیدا كرده، بیشتر از ماست.

بالاترین مرتبه معرفت در این داستان، نصیب همان بچه 9 ساله ای شده كه طبابت حضرت را چشیده است. عمق معرفت او با دیگران قابل مقایسه نیست. چه بسا هر وقت اسم مسجد جمكران را بشنود، منقلب شود، چرا كه او اثری در آن جا دیده و چشیده كه دیگران نچشیده اند.

نمونه دوم

مرحوم آیة الله حاج شیخ علی اكبر نهاوندی (قدس سره) شرح توسل یكی از علماء و بزرگان نجف به نام شیخ حسین آل رحیم را از قول دو شیخ جلیل القدر و مورد اعتماد – شیخ باقر كاظمی و شیخ محمد طه – چنین نقل كرده است.

در نجف شخصی به نام شیخ حسین آل رحیم زندگی می كرد كه مرد پاك طینت و از مقدسین و مشغول به تحصیل علم بود.

ایشان به مرض سل مبتلا شد، به طوری كه با سرفه كردن، از سینه اش اخلاط و خون خارج می شد. با همه این احوال در

ص : 194

نهایت فقر و پریشانی بود و قوت روز خود را هم نداشت. غالب اوقات نزد اعراب بادیه نشین در حوالی نجف اشراف می رفت تا مقداری قوت – هر چه كه جو باشد – به دست آورد. با وجود این دو مشكل، دلش به زنی از اهل نجف تمایل پیدا كرد، اما هر دفعه كه او را خواستگاری می كرد، نزدیكان زن به خاطر فقرش جواب مثبت به او نمی دادند و همین خود، علت دیگری بود كه در هم و غم شدیدی قرار بگیرد.

مدتی گذشت و چون مرض و فقر و ناامیدی از ن زن، كا را بر او مشكل كرده بود، تصمیم گرفت عملی را كه در بین اهل نجف معروف است انجم، دهد یعنی چهل شب چهارشنبه به مسجد كوفه برود و متوسل به حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بشود، تا به مقصد برسد.

شیخ حسین می گوید: من چهل شب چهارشنبه بر این عمل مواظبت كردم. چهارشنبه آخر شد. آن شب تاریسك و از شبهای زمستان بود. باد تندی می وزید و باران هم اندكی می بارید. من در دكه مسجد كه نزدیكی در است، نشسته بودم، چون نمی شد داخل مسجد شوم، به خاطر خونی كه از سینه ام می آمد و چیزی هم نداشتم كه اخلاط سینه را جمع كنم و انداختن آن هم در مسجد جایز نبود. از طرفی چیزی نداشتم كه سرما را از من دفع كند، لذا دلم تنگ و غم و اندوهم زیاد گشت و دنیا پیش چشمم تاریك شد.

فكر می كردم شبها تمام شد و امشب، شب آخر است، نه كسی را دیدم و نه چیزی برایم ظاهر شد. این همه رنج و مشقت دیدم و

ص : 195

بار زحمت و ترس بر دوش كشیدم تا بتوانم چهل شب از نجف به مسجد كوفه بیایم، با همه این زحمات، جز یأس و ناامیدی نتیجه ای نگرفتم.

در این كار تفكر می كردم، در حالی كه در مسجد احدی نبود.

آتشی برای درست كردن قهوه روشن كرده بودم و چون به خوردن آن عادت داشتم، مقداری كمی با خودم از نجف آورده بودم، ناگاه شخصی از سمت در اول مسجد متوجه من شد. از دور كه او را دیدم، ناراحت شدم و با خود گفتم: این شخص، عربی از اهالی اطراف مسجد است و نزد من می آید تا قهوه بخورد. اگر آمد، بی قهوه می مانم و در آن شب تاریك، هم و غم زیاد خواهد شد.

در این فكر بودم كه به من رسید و سلام كرد. نام مرا برد و مقابلم نشست. از این كه اسم مرا می دانست، تعجب كردم! گمان كردم او از آنهایی است كه اطراف نجف هستند و من گاهی میهمانشان می شوم. از او سؤال كردم: از كدام طایفه عرب هستی؟ گفت: از بعضی از آنهایم.

اسم هر كدام از طوایف عرب را كه در اطراف نجف هستند، بردم، گفت: نه، از آنها نیستم. در اینجا ناراحت شدم و از روی تمسخر گفت: آری تو از طری طره ای؟ (این لفظ یك كلمه بی معنی است).

از سخن من تبسم كرد و گفت: من از هر كجا باشم، برای تو چه اهمیتی خواهد داشت؟ بعد فرمود: چه چیزی باعث شده كه به اینجا آمده ای

ص : 196

گفتم: سؤال كردن از این مسائل هم به تو سودی نمی رساند.

گفت: چه ضرری دارد كه خبر دهی؟ از حسن اخلاق و شیرینی سخن او متعجب شدم و قلبم به او مایل شد و طوری شد كه هر قدر صحبت می كرد، محبتم به او زیادتر می شد، لذا یك سبیل از دخانیات ساخته و به او دادم.

گفت: خودت بكش، من نمی كشم.

برایش یك فنجان قهوه ریختم و به او دادم. گرفت و كمی از آن خورد و بعد فنجان را به من داد و گفت: تو آن را بخور. فنجان را گرفتم و آ« را خوردم و متوجه نشدم كه تمام آن را نخورده است. خلاصه طوری بود كه لحظه لحظه محبتم به او زیادتر می شد.

به او گفتم: ای برادر، امشب خداوند تو را برای من فرستاده كه مونس من باشی، آقای من! حاضری با هم كنار حضرت مسلم علیه السلام برویم و آنجا بنشینیم؟ گفت: حاضرم. جال جریان خودت را نقل كن.

گفتم: ای برادر، واقع مطلب را برای تو نقل می كنم. از روزی كه خود را شناخته ام، شدیداً فقیر و محتاجم و با این حال چند سال است كه از سینه ام خون می آید و علاجش را نمی دانم. از طرفی عیال هم ندارم و دلم به زنی از اهل محله خودمان در نجف اشرف مایل شده است، ولی چون دستم از مال و ثروت خالی است، گرفتنش برایم میسر نمی شود. این آخوندها مرا تحریص كردند و گفتند: برای حوائج خود متوجه حضرت صاحب الزمان علیه السلام بشو و چهل شب چهارشنبه در مسجد كوفه بیتوته كن، زیرا آن جناب را خواهی دید و حاجتت را عنایت خواهد كرد. و این آخرین

ص : 197

شب از شبهای چهارشنبه است و با وجود آن كه این همه زحمت كشیدم اصلاً چیزی ندیدم. این است علت آمدنم. به اینجا، و حوائج من هم همینها است.

در این جا در حالی كه غافل بودم، فرمود: سینه ات كه عافیت یافت، اما آن زن، پس به همین زودی او را خواهی گرفت و اما فقرت، تا زمان مردن به حال خود باقی است.

در عین حال من متوجه این بیان و تفضلات نشدم و به او گفتم: به طرف مزار جناب مسلم علیه السلام نرویم؟ گفت: برخیز.

برخاستم و ایشان جلوی من به راه افتاد. وقتی وارد مسجد شدیم، گفت: آیا دو ركعت نماز تحیت مسجد را نخوانیم؟ گفتم: چرا.

او نزدیك شاخص (سنگی كه میان مسجد است) و من پشت سرش با فاصله ای ایستادم. تكبیرة الاحرام را گفتم و مشغول خواندن فاتحه شدم. ناگاه قرائت فاتحه او را شنیدم به طوری كه هرگز از احدی چنین قرائتی را نشنیده بودم. از حسن قرائتش با خود گفتم: شاید او حضرت صاحب الزمان علیه السلام باشد و كلماتی شنیدم كه به این مطلب گواهی می داد. تا این فكر در ذهنم افتاد، به سوی او نظری انداختم، اما در حالی كه آن جناب مشغول نماز بود، دیدم نور عظیمی حضرتش را احاطه نمود، به طوری كه مانع شد كه من شخص شریفش را تشخیص دهم.

همه اینها وقتی بود كه من مشغول نماز بودم و قرائت حضرت را می شنیدم و بدنم می لرزید، اما از بیم ایشان نتوانستم نماز را قطع كنم، ولی به هر صورتی كه بود، نماز را تمام كردم . نور حضرت از

ص : 198

زمین به طرف بالا می رفت.

مشغول گریه و زاری و عذرخواهی از سوء ادبی كه در مسجد با ایشان داشتم، شدم و عرض كردم: آقای من وعده شما راست است. مرا وعده دادید كه با هم به قبر مسلم علیه السلام برویم. اینجا دیدم كه نور متوجه سمت قبر مسلم علیه السلام شد. من هم به دنبالش راه افتادم، تا آن كه وارد حرم حضرت مسلم علیه السلام گردید و توقف كرد و پیوسته به همین حالت بود و من مشغول گریه و ندبه بودم، تا آن كه فجر طالع شد و آن نور عروج كرد.

صبح، متوجه كلام آن حضرت شدم كه فرمودند: اما سینه ات كه شفا یافت، و دیدم سینه ام سالم است و ابداً سرفه نمی كنم. یك هفته هم طول نكشید كه ازدواج با آن دختر من حیث لا احتسب (از جایی كه گمان نداشتم) فراهم شد و فقر هم به حال خود باقی است، همان طوری كه آن جناب فرمودند. و الحمدلله.(1)

مسلماً مرحوم شیخ حسین آل رحیم، پس از آن واقعه مبارك، معرفت و ارادت خاصی به حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف پیدا كرده بود كه مال بود هر جا می نشیند، از ایشان سخن بگوید. سخن كسانی كه این گونه معرفتهای شهودی به امام علیه السلام پیدا كرده اند، معمولاً اثر عمیقی بر شنوندگان می گذارد و چه بسا آنها را منقلب كند. كسانی كه مرحوم شیخ حسین را دیده بودند، هم قطعاً معرفت بالاتری نسبت به وصف طبابت امام عصر علیه السلام پیدا كرده اند، اما هیچ یك از این


1- 1. بركات حضرت ولی عصر علیه السلام، صفحه 141 – 144، به نقل از كتاب العبقری الحسان، جلد 2، بساط چهارم، صفحه 147.

ص : 199

دو دسته – آنها كه او را دیده یا وصفش را شنیده اند – معرفتی را كه خود آن مرحوم نصیبش شد، هرگز نچشیده اند. تا كسی در معرض ان گونه حوادث قرار نگیرد، چنان معرفتی نصیبش نمی گردد. بله، اگر به همین درجه معرفتی كه نائل شده است، ملتزم باشد، امید است كه خداوند، معرفتهای بالاتر را روزی او بگرداند.

نمونه سوم

مرحوم نهاوندی (قدس سره) از قول مرحوم علامه آقا میرزا محمد حسین شهرستانی در «زوائد الفرائد» نقل كرده است:

از جمله كرامات حضرت حجت منتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف، كه در سرداب مقدس ظاهر شد، آن است كه شخص لالی در آن جا شفا یافت. این خبر كم كم شایع شد تا این كه شنیدیم كه آن شخص وارد كربلا شده است.

به قصد ملاقات او و تحقیق حال و منزلتش رفتیم، اما در خانه نبود و چون بعد از مراجعت به خانه خبردار شد كه حقیر به قصد ملاقات او رفته ودم، عصر خود با رفقایش به منزل ما آمدند.

از جمله رفقای او حاج كربلایی اساعیل تاج شیرازی، ساكن كاظمین است. غالب رفقایش از معتمدین هستند و با او از هند در كشتی بوده و كمال معاشرت را با هم دارند. همه شهادت دادند كه او لال بوده و از قراین هم یقین به لال بودن او حاصل شد.

اسم خود آن شخص آقا مهدی است. شیرازی الاصل، كه ساكن ملینه، از نواحی چین است.

حاج كربلایی اسماعیل بیان كرد: آقا مهدی پسر عموی من است.

ص : 200

حدود دو هزار تومان سرمایه تجارت داشت، ولی كم كم در طی معاملات مختلف تلف شد و حالش به خاطر غصه این امر و فكر و خیالات، كم كم منجر به جنون گردید. و مدتی مجنون بود تا این كه با معالجه و غیره، به مرور جنون او تخفیف یافت، ولی لكنت در زبان او پیدا شد تا این كه جنون كاملاً رفع شد، ولی زبان كاملاً لال گشت، و به جز با اشاره نمی توانست مطالب را تفهیم كند. سه سال و اندی به این حالت بود، تا این كه ما عازم زیارت عتبات شدیم. او هم به قصد توسل و استشفاء و ملاقات مادرش كه در عتبات بود، طالب زیارت گشت، لذا با ما به كشتی نشست تا به بغداد رسیدیم. در این حال قطار به سامرا می رفت، من او را به زیارت آن جا روانه كردم و خود در كاظمین ماندم.

بعد خود آقا مهدی در بیان قضیه سامرا گفت:

روز پنج شنبه، نهم ماه جمادی الثانیه 1299 كه همین امسال است، وارد سامرا شدم و بعد از زیارت حرم مطهر پای منبر روضه خوانی نشستم.

سید عباس بغدادی روضه خواند و من گریه كردم و در دل ملتجی و متوسل بودم. صبح جمعه نیز به منزل بعضی از طلاب كه مجلس روضه خوانی داشتند، رفتم و از آن جا به منزل حجة الاسلام حاج میرزا محمد حسن شیرازی، سلمه الله تعالی رفته، و با اشاره التماس دعا كردم. ایشان نیز اظهار محبت نمودند و دعا كردند.

بعد از منزل میرزای شیرازی، به سرداب مشرف شدم. اما كسی را نیافتم كه برایم زیارت بخواند. به منزل مراجعت كردم و دوباره

ص : 201

رفتم و كنار در سرداب ایستادم و بر دیوار نوشتم كه من لالم، برای من زیارت بخوانید. شیخ علی روضه خوان از سرداب بیرون آمد. آن نوشته را به ایشان نشان دادم. او به سیدی گفت: این شخص را زیارت بده. گفت: پول بیاورد.

شیخ علی پول از خود به او داد و سید مرا به سرداب برد و زیارت داد... پس از زیارت... ایستادم كه نماز زیارت را بخوانم.

تكبیر را مثل همیشه به اشاره گفتم و شروع به قرائت كردم. در این هنگام ناخودآگاه زبانم به «بسم الله الرحمن الرحیم» جاری شد. قرائت و اذكار را با تجوید خواندم و بعد از نماز، دو تسبیح استغفار كرده و صیغه توبه را خواندم. بیرون آمدم و به هر كه رسیدم، سلام كردم تا آن كه اشخاصی كه حالت قبلی مرا دیده بودند، رسیدند و مطلب را فهمیدند. آنها اطرافم را گرفتند و جامه ام را پاره كردند و ازدحام نمودند. عاقبت به منزل گریختم.

صبح به منزل جناب حجة الاسلام میرزای شیرازی رفتم، چون دنبال من فرستاده بودند، قضیه را سؤال نمودند و فرمودند قرائت خود را بخوان.

وقتی خواندم، عرض كردم: من چند سال است كه قرائت نكرده ام، طبعاً پسند سركار نخواهد بود.

فرمودند: بسیار خوب خواندی.

جمعی از زوار كه در آنجا بودند، خواهش كردند كه چراغانی كنند.

و چون اجازه یافتند، چراغانی باشكوهی انجام دادند.

آقا میرزا محمد عسكری تهرانی، صاحب مستدركات بحار الانوار، فرمودند: در شب اول چراغانی كه آیة الله مجاهد مرحوم میرزای

ص : 202

شیرازی، حضور داشتند، طنابی كه از گلدسته شرقی به گلدسته آویخته بسته بودند و تعداد زیادی فانوسهای شیشه ای به آن آویخته بود، گسیخته شد، ولی فانوسها چه آنها كه روی پشت بام ایوان افتادند و چه آنها كه روی هم ریختند، از اعجاز ائمه عسكریین علیهما السلام هیچ آسیبی ندیدند.(1)

آقای متقی امام جماعت یكی از مساجد قم (برای مرحوم حضرت آیة الله شیخ مرتضی حائری یزدی) نوشته اند كه:

روز دوشنبه هیجدهم ماه صفر از سال 1397، (2)

حادثه مهمی پیش آمد كه سخت مرا و دهها نفر دیگر را نگران نمود، یعنی هسمر این جانب محمد متقی همدانی، در اثر غم و اندوه و گریه و زاری دو ساله كه از داغ دو جوان خود – كه در یك لحظه در كوههای شمیران جان سپردند – در این روز مبتلا به سكته ناقص شدند. البته طبق دستور دكترها مشغول معالجه و مداوا شدیم.

ولی نتیجه ای به دست نیامد، تا شب جمعه 22 ماه صفر یسعنی چهار روز بعد از حادثه سكته، شب جمعه تقریباً ساعت یازده، رفتم در غرفه خود استراحت كنم. پس از تلاوت چند آیه از كلام الله و خواندن دعای شب جمعه، از خداوند تعالی خواستیم كه امام زمان حجة بن الحسن صلوات الله علیه و علی آبائه المعصومین را


1- 1. بركات حضرت ولی عصر علیه السلام، صفحه 327 – 329، به نقل از كتاب العبقری الحسان، جلد 1، بساط دوم، صفحه 100. نمونه چهارم
2- 2. مطابق با 1356 شمسی.

ص : 203

مأذون فرماید كه به داد ما برسد.

و جهت این كه متوسل به آن بزرگوار شدم و از خداوند تبارك و تعالی مستقیماً حاجت خود را نخواستم این بود: تقریباً از یك ماه قبل از این حادثه، دختر كوچكم فاطمه از من خواهش می كرد كه من قصه ها و داستانهای كسانی كه مورد عنایت حضرت بقیة الله ارواحنا و ارواح العالمین له الفدا قرار گرفتند و مشمول عواطف و احسان آن مولا شده اند برای او بخوانم. من هم خواهش این دخترك ده ساله را پذیرفتم و كتاب «نجم الثاقب» حاجی نوری را برای او خواندم. در ضمن من هم به این فكر افتادم كه كه مانند صدها نفر دیگر چرا متوسل به حجت منتظر امام ثانی عشر علیه سلام الله الملك الاكبر نشوم.

لذا همان طور كه در بالا تذكر دادم، در حدود ساعت یازده شب متوسل شدم به آن بزرگوار، و با دلی پر از اندوه و چشمی گریان به خواب رفتم. ساعت چهار بعد از نیمه شب جمعه طبق معمول بیدار شدم. ناگاه احساس كردم از اطاق پائین كه مریض سكته كرده در آن جا بود، صدای همهمه می آید. سر و صدا قدری بیشتر شد و ساكت شدند. و ساعت پنج و نیم كه آن روزها اول اذان صبح بود، و به قصد وضو آمدم پائین. ناگهان دیدم صبیه بزرگم – كه معمولاً در این وقت در خواب بود – بیدار و غرق در نشاط و سرور است.

تا چشمش به من افتاد، گفت: آقا مژده بدهم به شما؟ گفتم: چه خبر است؟ من گمان كردم خواهر یا برادرم از همدان آمده اند، گفت: بشارت، مادرم را شفا دادند،! گفتم: كی شفا داد؟ گفت: مادر

ص : 204

چهار بعد از نیمه شب با صدای بلند و شتاب و اضطراب ما را بیدار كرد. چون برای مراقبت مریض، دخترش و برادرش حاج مهدی و خواهر زاده اش مهندس غفاری كه این دو نفر اخیراً از تهران آمده بودند تا مریضه را به تهران ببرند برای معالجه، این سه نفر در اطاق مریضه بودند كه ناگهان داد و فریاد مریضه (بلند می شود) كه می گفت: «برخیزید آقا را بدرقه كنید، برخیزید آقا را بدرقه كنید». می بیند كه تا اینها از خواب برخیزند آقا رفته، خودش كه چهار روز بود كه نمی توانست حركت كند، از جا می پرد، دنبال آقا تا دم در حیاط می رود. دخترش كه مراقب حال مادر بود و در اثر سر و صدای مادر كه آقا را بدرقه كنید بیدار شده بود، دنبال مادر تا دم در حیاط می رود كه ببیند مادرش كجا می رود. دم در حیاط، مریضه خود به خود می آید، ولی نمی تواند باور كند كه خودش تا اینجا آمده، از دخترش زهرا می پرسد كه: زهرا من خواب می بینم یا بیدارم؟! دخترش پاسخ می دهد كه: مادر جان ترا شفا دادند، آقا كجا بود كه می گفتی آقا را بدرقه كنید؟ ما كسی را ندیدیم. مادر می گوید: آقای بزرگواری در زی اهل علم، سید عالی قدری كه خیلی جوان نبود، پیر هم نبود، به بالین من آمد، گفت: برخیز خدا تو را شفا داد. گفتم: نمی توانم برخیزم، با لحن تندتر فرمود: شفا یافتید، برخیز، من از مهابت آن بزرگوار برخاستم... چون خواست از اطاق بیرون رود من شما را صدا زد كه او را بدرقه كنید، ولی دیدم شما دیر جنبیدید، خودم از جا برخاستم و دنبال آقا رفتم.

بحمدلله تعالی پس از این توجه و عنایت، حال مریضه فوراً

ص : 205

بهبود یافت، چشم راستش كه در اثر سكته غبار آورده بود، برطرف شد. پس از چهار روز میل به غذا كرد. در همان لحظه گفت: گرسنه ام برای من غذا بیاورید. یك لیوان شیر كه در منزل بود به او دادند. با كمال میل تناول نمود، رنگ رویش به جا آمد. و در اثر فرمان آن حضرت كه گریه مكن، غم و اندوه از دلش برطرف شد. 1

در پاورقی كتاب، ذیل این داستان آمده است كه: «و ضمناً خانم مذكور از پنج سال قبل روماتیسم داشت. از لطف حضرت علیه السلام شفا یافت، یا آن كه اطبا نتوانستند معالجه كنند».(1)

در پاورقی كتاب، ذیل این داستان آمده است كه: «و ضمناً خانم مذكور از پنج سال قبل روماتیسم داشت. از لطف حضرت علیه السلام شفا یافت، با آن كه اطبا نتوانستند معالجه كنند».

در این داستان هم، مراتب مختلف معرفت امام علیه السلام به چشم می خورد، مرتبه اول برای همه كسانی است كه این ماجرا را می شنوند.

در مرتبه بعد، معرفت كسانی است كه شاهد ماجرا بوده اند و حال بیمار را قبل و بعد از بهبودی دیده اند. اینها بیش تر از گروه اول تحت تأثیر «طبابت» امام علیه السلام قرار می گیرند. اما بالاترین حد معرفت را خود آن بیمار دارد كه «طبابت» امام زمانش را چشیده است. معرفت او با دو گروه قبلی اصلاً قابل مقایسه نیست و او نمی تواند عمق تأثیری را كه عنایت امام علیه السلام در او گذاشته، به آنها منتقل كند. دیگران خودشان باید بچشند و گرنه با شنیدن از او فقط مرتبه ضعیفی از معرفت برایشان حاصل می شود كه شدت و عمق آن، تفاوت زیادی با معرفت خود آن بیمار شفا یافته دارد.

این نمونه ها گوشه ای از تجلی وصف طبابت امام زمان علیه السلام است.


1- 1. سر دلبران، صفحه 174 تا 178.

ص : 206

پس از حصول این معرفت، اعتقاد و عدم اعتقاد به این صفت برای امام علیه السلام به اختیار خود انسان بستگی دارد. كسی كه به وصف طبابت امام علیه السلام معتقد است، وقتی بیماری را می بیند، بیش از هر كس و بیش از هر كس، به دستگیری امام عصر علیه السلام دل می بندد، آن گاه كه به اسباب و عوامل مادی و طبیعی تمسك می جوید، قلباً از آن طبیب واقعی، شفا می طلبد و این اسباب را صرفاً وسیله شفا دادن ایشان می داند و امیدی به آنها – مستقل از عنایت امام علیه السلام نمی بندد.

در مقابل، برخی افراد، طبابت امام علیه السلام را شنیده یا دیده و یا چشیده اند، اما اعتقادی شایسته و مناسب آن چه فهمیده اند، به حضرتش ندارند، با این كه به شكلی، از تسلیم قلبی به این وصف امام علیه السلام، طفره می روند و می خواهند آن را توجیه خلاف واقع كنند.

طبیب روح

مرتبه بالاتر طبابت اهل بیت علیهم السلام در مورد روح افراد متجلی می شود. چه بسیار افرادی كه به وسیله ایشان از غفلت و حیرت در آمده اند! و چقدر افراد سرگردان كه نجات یافته اند! كاملاً روشن است كه تربیت روح نسبت به تربیت جسم، سطح بالاتری دارد. اگر همه بیماریهای جسمی مداوا شود و همه بدنها سالم گردند، اما اهل عبادت پروردگار نباشند، چه فایده ای برای ایشان دارد؟ سلامت جسم، وقتی ارزش می یابد كه از آن در جهت بندگی خدا استفاده شود. در غیر این صورت، بهبودی و شفا یافتن، نعمت خواهد بود. ولی معمولاً به بیماریهای جسمی بیش از ناراحتی ها و دردهای معنوی و روحی توجه می شود.

ص : 207

به عنوان مثال اگر بشنویم كسی به بیماری صعب العلاجی مثل سرطان دچار شده، خیلی ناراحت می شویم. ولی اگر شاهد انحرافات فكری و عقیدتی دیگران باشیم، كمتر نگران می شویم، در حالی كه گرفتاریهای روحی و اخلاقی به مراتب خطرناكتر بوده، هلاكت واقعی افراد به این جنبه مربوط می شود.

وقتی می شنویم یا می بینیم كه امام عصر عجل الله تعالی فرجه از گمراهان یا افراد سست ایمان دستگیری كرده و آنها را در مسیر صحیح دینداری قرار داده اند، باید بیش از شفا دادن یك بیمار سرطانی، برای ما اهمیت داشته باشد، در حالی كه متأسفانه چنین نیست. نوع افراد، شفا دادن جسم بیمار را مهمتر می دانند تا نجات روح فرد از هلاكت و بیماری گمراهی و انحرافات عقیدتی. وقتی می بینیم یا می شنویم كه امام علیه السلام افراد را از جهل و غفلت نجات داده و آنها را به مسیر هدایت و توحید راهنمایی كرده اند، نسبت به «طبیب روح» بودن امام علیه السلام معرفت پیدا می كنیم. پس از حصول این معرفت باید قلباً نیز بدان معتقد گردیم.

ص : 208

درس شانزدهم: آبشار علم و كشتی نجات

علم مصوب

جهل، از امراض روحی است كه انسان را به غفلت و حیرت و نهایتاً به بیراهه می كشاند. شفای این درد، علم است كه به دست امام علیه السلام می باشد. یكی از اوصافی كه امام رضا علیه السلام برای معرفی امام معصوم علیه السلام به كار برده اند، تعبیر: «المخصوص بالعلم»(1)

است، یعنی علم، اختصاص به امام علیه السلام دارد. بنابراین هر كس بخواهد عالم شود، باید سراغ امام برود، چرا كه ایشان تنها منبع علم هستند. در عبارتی از زیارت آل یس نیز امام زمان علیه السلام، خود را «العلم المصبوب» یا «علم سرازیر شده» معرفی فرموده اند.(2)

به كار بردن تعبیر علم به جای عالم، نشانه مبالغه است.(3)

یعنی امام علیه السلام علم مجسم است. پس تشنگان علم، باید سراغ


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث 1.
2- 2. احتجاج طبرسی، جلد 2، صفحه 316.
3- 3. در ادبیات عرب اگر بخواهند بگویند صفتی در حد كمال و تمام است، به جای اسم فاعل، مصدر یا اسم مصدر به كار می برند. مثلاً اگر بخواهند بگویند كسی خیلی عادل است، می گویند عدل است.

ص : 209

ایشان بروند، چرا كه طبق فرمایش امام هشتم علیه السلام:

الامام الماء العذب علی الظماء.(1)

امام، آب شیرین در حال تشنگی (برای شخص تشنه) است.

آب، مایه حیات است و حیات مادی و معنوی انسان به آن وابسته است. آب فقط آن مایه نوشیدنی كه جسم ما را سیراب می كند، نیست.

بلكه به هر چه انسان تشنه را سیراب كند، اطلاق آب می شود. البته آبی كه تشنگی قلبی انسان را سیراب می كند و باعث حیات روح انسان می شود، اهمیت بیشتری دارد.

وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ (2)

كسی كه قلبش به نور علم امام علیه السلام هدایت شده، «حی» یعنی «زنده» است و در مقابل، كسی كه قلبش منور به نور هدایت الهی و علم امام علیه السلام نشده باشد، «میت» است.

أَوَمَن كَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ (3)

حقیقت حیات، زنده شدن قلب به نور معرفت و علم امام علیه السلام و


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث 1.
2- 2. انبیاء، 30.
3- 3. انعام، 122.

ص : 210

حقیقت موت، تاریكی قلب از این نور است. بنابراین اگر علم امام را بچشیم، خاصیت «الماء العذب» یا «آب گوارا» بودن امام علیه السلام را چشیده ایم.

راه چشیدن آن، همان است كه در قرآن كریم آمده است.

قرآن می فرماید:

وَأَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِ یقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا (1)

از حضرت صادق علیه السلام در تفسیر این آیه، پرسیدند. حضرت «الطریقه» را به «ولایت» تفسیر كردند و در مورد «لاسقینا هم ماء غدقاً» فرمودند:

لاذقناهم علماً كثیراً یتعلمونه من الائمة علیهم السلام.(2)

علم فراوانی كه از ائمه علیهم السلام بیاموزند، به ایشان می چشاندیم.

یعنی اگر كسی استقامت و پایداری در مسیر ولایت ائمه علیهم السلام داشته باشد، طبق وعده الهی از علم امام علیه السلام به او بسیار می چشانند و او را كاملاً سیراب می كنند. آب نوشیدنی، سبب حیات جسمانی انسان است، اما آب به «علم» هم تفسیر شده، كه سبب حیات روح انسان می باشد.

هم چنین در آیه شریفه دیگر می فرماید:

قُلْ أَرَ أَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرً ا فَمَن یَأْتِیكُم بِمَاءٍ مَّعِینٍ (3)


1- 1. جن، 16.
2- بحار جلد 24 ص 29 ح 2
3- 3. ملك، 30.

ص : 211

امام رضا علیه السلام، آیه را چنین تفسیر فرموده اند:

ماءكم ابوابكم ای الائمة علیهم السلام، و الائمة ابواب الله بینه و بین خلقه. (فمن یأتیكم بماء معین) یعنی بعلم الامام.(1)

منظور از «ماءكم» در آیه شریفه، درهای شما یعنی امامان علیهم السلام هستند. و امامان علیهم السلام درهای خدا میان او و آفریدگانش هستند. منظور از «ماء معین» هم علم امام علیه السلام است.

ملاحظه می شود كه در این آیه شریفه، آب به علم – و آن هم علم امام علیه السلام تفسیر شده است. و این علم، باعث حیات روح آدمی می گردد.

پس هر چیزی كه مصداق پایداری در طریق ولایت اهل بیت علیهم السلام باشد، در چشیدن انسان از علم امام علیه السلام می تواند مؤثر باشد. یكی از مهمترین این موارد، مراجعه جدی به احادیث اهل بیت علیهم السلام و مأخذ قرار دادن آنها در همه مسائل و تسلیم شدن به مفاد آنهاست. این امر خصوصاً در زمان غیبت حضرت بقیة الله ارواحناه فداه كه به طور عادی دسترسی به ایشان و درس گرفتن از محضرشان میسر نیست، اهمیت ویژه ای دارد. البته در همین زمان غیبت، كسانی بوده اند كه با استفاده حضوری، از امامشان بهره علمی برده اند كه آگاهی از این موارد، معرفت ما را نسبت به همین ویژگی امام علیه السلام بالاتر می برد.


1- 1. تفسیر قمی، جلد 2، صفحه 379.

ص : 212

دستگیری علمی امام عصر علیه السلام

در این جا نمونه هایی از دستگیری علمی امام عصر ارواحناه فداه را در همین زمان غیبت یاد می كنیم، تا با شناخت این موارد، معرفت بیشتری را به وصف «علم مصبوب» بودن ایشان پیدا كنیم.

نمونه اول

مرحوم مقدس اردبیلی یكی از علمای بزرگ شیعه است. شاگرد ایشان میر علام نقل می كند كه:

شبی در صحن مقدس امیر المؤمنین علیه السلام گردش می كردم، در حالی كه بسیاری از شب گذشته بود. ناگاه شخصی را دیدم كه به سمت روضه مقدسه می آید. من نیز به سمت او رفتم. چون نزدیك شدم، دیدم استاد ما مولی احمد اردبیلی است. خود را پنهان داشتم، تا این كه به نزدیكی در روضه مباركه رسید، در حالی كه در روضه بسته بود، سپس گشوده گردید و مقدس داخل روضه شد. دیدم كه گویا با كسی سخن می گوید. بعد از آن بیرون آمد و در روضه بسته شد. من پشت سر او روانه شدم، به نوعی كه مرا نمی دید، تا آن كه از نجف اشرف بیرون آمدیم. مقدس به سمت كوفه رفت، تا آن كه داخل مسجد كوفه گردید و در محرابی كه حضرت امیر المؤمنین علیه السلام شربت شهادت نوشیده، قرار گرفت.

با شخصی در مسئله ای سخن گفت و زمان طویلی درنگ نمود.

آن گاه از مسجد بیرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد. من نیز پشت سر او می رفتم، تا آن كه به نزدیك مسجد حنانه رسیدیم مرا سرفه گرفت، چنان كه نتوانستم خودداری كنم. چون

ص : 213

صدای سرفه مرا شنید، متوجه من گردید و فرمود: آیا تو میر علامی؟ عرض كردم: بلی. فرمود: در اینجا چه كار داری؟ گفتم: از وقتی كه داخل روضه مقدسه شده اید تا حال، با شما بودم. شما را به حق صاحب این قبر قسم می دهم كه این ماجرا را كه در این شب برای شما اتفاق می افتاد، از اول تا به آخر، به من خبر دهید.

گفت: خبر می دهم به شرط آن كه تا زمانی كه من زنده ام، آن را به كسی نگویی. من هم در این مورد با او عهد و میثاق نمودم.

چون مطمئن شد، فرمود: بعضی از مسائل بر من مشكل شد و در آنها درمانده و در فكر بودم. ناگاه بر دلم افتاد كه به خدمت امیر المؤمنین علیه السلام روم و آنها را از ایشان بپرسم. وقتی كه به روضه مقدسه رسیدم، در بر روی من گشوده شد، چنان كه مشاهده نمودی، داخل شدم و به درگاه الهی تضرع نمودم تا حضرت، جواب مسائل مرا بفرماید. در آن حال، صدایی از قبر مطهر شنیدم كه برو مسجد كوفه و آنها را از قائم علیه السلام بپرس، زیرا كه او امام زمان تو است. این بود كه آمدم در نزد محراب، و آنها را از حضرت حجت علیه السلام پرسیدم و جواب شنیدم و اكنون بر می گردم.(1)

نمونه دوم

از دیگر افرادی كه مورد عنایت امام زمان علیه السلام قرار گرفته اند، مرحوم شیخ مرتضی انصاری رحمه الله است. ایشان با امتیاز فوق العاده در علم


1- 1. العبقری الحسان، جلد 2، الیاقوت الاحمر، صفحه 64، با كمی تصرف و بازنویسی عبارات.

ص : 214

و تقوا، مرجعیت عالم تشیع را در زمان خود به عهده داشتند. ایشان مقامشان به جائی رسیده بود كه وقتی برایشان مشكل علمی پیش می آمد، گاهی خدمت امام زمان علیه السلم می رسیدند و سؤالات خود را از منبع علم می پرسیدند. آقا میر سید محمد بهبهانی به دو واسطه از یكی از شاگردان شیخ نقل می كند كه گفت:

در یكی از زیارات مخصوصه كه به كربلا مشرف شده بودم، شبی بعد از گذشتن نیمه شب، برای رفتن به حمام از منزل بیرون آمدم. و چون كوچه ها گل بود، چراغی با خود برداشتم. از دور شخصی را شبیه شیخ دیدم. چون قدری نزدیكش رفتم، دیدم شیخ است. در فكر افتادم كه شیخ در این موقع شب، آن هم در این گل و لای، با چشم ضغیف به كجا می رود. من برای این كه مبادا كسی در كمین او باشد، آهسته پشت سر او روانه شدم، تا بر در خانه ای مخروبه ایستاد، و زیارت جامعه را با حالت توجه خاصی خوانده و سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم، ولی صدای شیخ را می شنیدم كه گویا با كسی تكلم می كند. پس به حمام رفتم و بعد به حرم مطهر مشرف گشتم، و شیخ را در آن مكان شریف دیدم. بعد از پایان این مسافرت، در نجف اشرف خدمت شیخ رسیدم و قضیه آن شب را معروض داشتم. ابتدا شیخ منكر شد، تا پس از اصرار زیاد فرمود: گاهی برای رسیدن خدمت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مأذون می گردم. و به درب آن منزل – كه تو آن را پیدا نخواهی كرد – می روم، و زیارت جامعه می خوانم. چنانچه بار دیگر اجازه رسد، خدمت آن حضرت شرفیاب می شوم و مطالب لازمه را از آن

ص : 215

سرور می پرسم. سپس شیخ فرمود: تا زمانی كه در قید حیات هستم، این مطلب را پنهان دار، و به كسی اظهار مكن.(1)

مشاهده زندگی افرادی كه در مكتب اهل بیت علیهم السلام تربیت شده اند و علم امام را چشیده اند، باعث می شود كه ما نسبت به منبع علمی كه آنها را سیراب كرده است، معرفت بیشتری پیدا كنیم. چون در واقع شاگرد، به نوعی – هر چند بسیار محدود – می تواند معرف استاد خویش باشد.

اگر ما افرادی مثل شیخ مرتضی انصاری را درك كرده بودیم، در معرفت ما نسبت به امام عصر عجل الله تعالی فرجه هم تفاوت ایجاد می شد. البته دانستن كرامات و برخی از احوال ایشان نیز می تواند در این زمینه مؤثر باشد. شناخت بیش تر یك امام شناس واقعی نظیر شیخ انصاری، در شناخت بیشتر خود امام علیه السلام قطعاً مفید است.

كرامتی از مرحوم شیخ انصاری

مرحوم میرزا حبیب الله رشتی از شاگردان برجسته مرحوم شیخ انصاری بود و مسجد و منبر تدریس شیخ در نجف اشرف، پس از ایشان به آن بزرگوار واگذار شد. ایشان از پسر مرحوم حاجی سید علی شوشتری (2)

نقل كرد:


1- 1. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، صفحه 106 و 107.
2- 2. ایشان از اولاد سید نعمت الله جزائری و مجاور نجف اشرف بودند. در زهد و ورع و تقوی سلمان عصر و مقداد زمان بودند و بر جنازه مرحوم شیخ انصاری اقامه نماز كردند و بعد از وفات شیخ تقریباً یكسال زنده بودند كه امور معنوی مردم را اداره می كردند. العبقری الحسان، جلد 2، الیاقوت الاحمر، صفحه 74.

ص : 216

در وبائی كه در نجف حدود سال 1270 هجری قمری واقع گردید، در مرحوم سید، اواسط شب آثار بیماری وبا عارض شد.

چون حال ایشان را پریشان دیدم و ضعف پیری و عبادت هم مزید بر علت بود، از خوف آن كه مبادا تا صبح از دنیا برود و شیخ مؤاخذه فرماید كه چرا اطلاع ندادید، فانوس را برای خبر دادن به شیخ روشن كردیم، چون سید متوجه شد، فرمود: چه خیال دارید؟ عرض كردیم: می خواهیم شیخ را با خبر كنیم. فرمود: احتیاجی به این كار نیست، شیخ حالا تشریف می آورند، چراغ را خاموش كنید و بنشینید. چون فانوس را خاموش كرده و نشستیم، چیزی نگذشت كه صدای حلقه در بلند شد. سید فرمود كه شیخ است، در را بگشائید. چون در را گشودیم، شیخ را در حالی كه ملا احمد همراه ایشان بود، پشت در دیدیم. شیخ فرمود: حاج سید علی چطور هستند؟ عرض كردیم: حالا كه مبتلا شده، خدا رحم كند، فرمود: انشاء الله باكی نیست. و داخل گردید. چون سید را مشوش و مضطرب دید، فرمود: مضطرب نشو، انشاء الله خوب می شوی، جناب سید فرمود: از كجا می گوئی، شیخ اظهار كرد: من از خدا خواسته ام كه تو بعد از من زنده بمانی و بر جنازه من نماز بگزاری، گفت كه چرا این را خواستی؟ جواب داد: حالا كه شده است. آن گاه نشست و قدری سؤال و جواب و شوخی كردند، و شیخ برخاست و رفت. فردای آن روز، شیخ بعد از درس در منبر فرمود: می گویند حاجی سید علی ناخوش است. هر كس از طلاب كه مایل است از او عیادت كند، همراه من بیاید. آن گاه از منبر به زیر آمده، با جمعی طلاب به خانه سید رفت، میرزا

ص : 217

حبیب الله فرمود كه من هم در آن مجلس بودم و این سخن را از شیخ شنیدم، ولیكن كاری ضروری مانع از همراهی با ایشان شد. راوی گوید كه چون شیخ وارد شد، مانند كسی كه خبر ندارد، احوال پرسی فرمود. من خواستم عرض كنم: شیخنا! شما كه دیشب خود تشریف آوردید و دیدید. ناگاه سید را دیدم كه انگشت به دندان گزید و اشاره كرد. دانستم كه بر افشاء آن رضا ندارند.

سكوت كردم. و بعد هم سید عافیت یافت، و سالها بعد بر جنازه شیخ نماز كرد. اعلی الله مقامها.(1)

كرامتی دیگر از شیخ انصاری

جناب شیخ عبدالرحیم شوشتری – كه از شاگردان شیخ مرتضی انصاری بوده – نقل می كند:

در حرم سید الشهداء علیه السلام بودم. مرد و زنی از اعراب بادیه وارد حرم مطهر شدند. در حالی كه كودك فلجی همراهشان بود، به آن حضرت توسل جستند و زیارت نموده، بیرون رفتند. من پس از زیارت و نماز به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام مشرف شدم. دیدم آن مرد و زن، كودك علیل خود را آنجا برده، می گویند: «دخیلك(2)

یابن امیر المؤمنین علیه السلام» و به پشت ضریح مقدس رفتند. ولی كودك را روبروی ضریح مقدس حضرت عباس علیه السلام گذاشتند، در حالی كه قادر بر حركت نبود. وقتی مشغول خواندن نماز بودم، كودك شفا یافته، حركت كرد و به اطراف نگاه كرد، اما پدر و مادر


1- 1. العبقری الحسان، جلد 2، الیاقوت الاحمر، صفحه 74، با قدری اصلاح ادبی.
2- 2. به شما متوسل شده ام.

ص : 218

خود را ندید. از حرم بیرون رفت. بعد والدین به او ملحق شدند، بدون آن كه شفای كودك خود را امر عجیبی شمارند. من حاجتی داشتم كه همیشه در مشاهده مشرفه عرض می كردم، ولی اجابت نمی شد. در آن زمان بی تاب شده، با جسارت عرض كردم: یا ابا الفضل! هرگاه اعراب بادیه، نزد شما عزیزترند و بیشتر از ما طلاب علوم دینیه حرمت دارند، من خدمت شما نمی مانم و به اعراب ملحق می شوم.

اما بلافاصله به خود آمده، متوجه شدم كه خواسته اعراب به خاطر ضعف ایمان ایشان زود اجابت می شود. لذا از گفته خود عذرخواهی كردم. پس از مراجعت به نجف اشرف به محض ورد به خادم مرحوم آقا شیخ مرتضی به ملاقاتم آمد و گفت: «اجب استاذك».(1)

چون به خدمت ایشان رسیدم، فرمود: «دو حاجت داری: یكی این كه در نزدیك صحن مقدس حضرت امیر المؤمنین علیه السلام منزلی خریداری نمائی، و دوم این كه مكه مشرف شوی. آن گاه مقداری پول به من عطا فرمود كه در آن موارد خرج كنم و فرمود: تا من زنده ام، به كسی اظهار مكن. من ابتدا قرض خودم را از آن پول پرداخت كردم و بعد از آن، خانه خریدم و سفر حج نمودم. (2)

افراد نظیر مقدس اردبیلی و شیخ انصاری، عنایت شدگان خاص امام عصر ارواحنا فداه هستند، كسانی كه حضرت از آنها دستگیری


1- 1. یعنی دعوت استاد خود را پاسخ بده.
2- 2. العبقری الحسان، جلد 2، الیاقوت الاحمر، صفحه 74، كرامت سوم با اندكی تصرف ادبی در عبارات.

ص : 219

فرموده اند و «علم مصبوب» بودن خود را به ایشان چشانده اند.

امام باد توجه داشت كه برای چشیدن علم امام علیه السلام ضرورت ندارد كه انسان حتماً خدمت حضرتش مشرف شود و سؤالات علمی خود را به صورت حضوری بپرسد. این تشرف، توفیق بسیار عظیمی است، ولی لزومی ندارد كسی كه به این درجه برسد تا از علم امام علیه السلام بهره گیرد بلكه از طریق رجوع به احادیث اهل بیت علیهم السلام و به طور كلی استقامت در طریق و ولایت ایشان، می توان از این سرچشمه علم سیراب شد.

برای این كه در معرض تابش انوار علم و هدایت امام علیه السلام قرار گیریم، باید وظایف خود را نسبت به ایشان به طور كامل ادا كنیم. از جمله این كه نسبت به سخنان ایشان تسلیم باشیم، همه مسائل و مشكلات علمی، فكری و قلبی خود را به امام علیه السلام ارجاع دهیم و در حقیقت همه امور خود را «رد به سوی امام» (1)

پایین حد معرفت امام علیه السلام این است كه ایشان همتای پیامبر صلی الله علیه و آله مگر در نبوت – و وارث آن حضرت می باشد، و این كه اطاعت از امام (در حقیقت) اطاعت از خدا و از رسول خدا است، (و دیگران آن كه باید) در هر چیز، تسلیم محض نسبت به امام بود، و (همه امور را) به ایشان ارجاع داد و نظر ایشان را بر گرفت.

كنیم. وقتی كه انسان در همه امور، امام علیه السلام را مرجع قرار دهد و نسبت به راهنمایی های ایشان تسلیم گردد، خداوند كریم به لطف عمیم خود، شیرینی علم امام را به او می چشاند.

بدین ترتیب، مراجعه او به احایث اهل بیت علیهم السلام و عمل به آنها، وسیله


1- 1. امام صادق علیه السلام در روایتی جنبه عملی معرفت را تسلیم محض بودن نسبت به امام و همه امور را به سوی ایشان ارجاع دادن، معرفی فرموده اند: ادنی معرفة الامام انه عدل النبی علیه السلام – الا درجة النبوة – و وارثه و ان طاعته طاعة الله و طاعة رسول الله و التسلیم له فی كل امر و الرد الیه و الاخذ بقوله بحار الانوار، جلد 36، صفحه 407.

ص : 220

چشیدن علم دین از سرچشم وجود امام علیه السلام می گردد. در این حال نور هدایتی كه از كلام امام علیه السلام بر می آید، چراغ راه او گشته، از سرگردانی نجاتش می دهد. همان كلامی كه در وصف آن فرموده اند: «كلامكم نور»(1)

اگر قلب انسان را منور كند، علم امام علیه السلام برایش شهودی می شود.

به این ترتیب بدون تشرف ظاهری خدمت امام عصر ارواحنا فداه و استفاده حضوری عادی از ایشان، می تواند به مرتبه چشیدن علم امام علیه السلام برسد. این چیزی است كه تا انسان راهش را طی نكند و به مقصود نرسد، آن را تصدیق نمی كند.

3. سفینه نجات

یكی از مهمترین اوصاف امام علیه السلام، «كشتی نجات» بودن ایشان است.

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در معرفی خود و فرزندان گرامیشان فرموده اند:

نحن ... سفن النجاة.(2)

ما... سفینه های نجات هستیم.

كشتی نجات در دریا به دنبال غریق می گردد، تا او را از غرق شدن نجات دهد. امامان ما كشتی نجات هستند، یعنی برای نجات كسانی كه در حال غرق شدن هستند، می گردند تا آنها را پیدا كرده، نجات دهند.

اگر كسی به ایشان پناه ببرد، از او دستگیری می كنند، اما علاوه بر آن خودشان هم به دنبال كسانی هستند كه نیاز به كمك دارند و دوست


1- 1 زیارت جامعه كبیره، بحار الانوار، جلد 102، صثفحه 132.
2- 2. بحار الانوار، جلد 77، صفحه 302.

ص : 221

دارند به فریاد كسانی برسند كه از لحاظ روحی یا جسمی در معرض خطر و غرق شدن می باشند.

این تعبیر در زیارت امام زمان ارواحنا فداه در روز جمعه نقل شده است:

السلام علیك یا سفینة النجاة.(1)

داستان دعای مشلول

امام حسین علیه السلام می فرمایند: من در خدمت پدرم علی بن ابیطالب علیه السلام برای طواف خانه خدا رفته بودم. شب بسیار تاریكی بود و نور كمی می تابید، مطاف خالی بود و زائران خانه خدا هم خواب بودند. دیدگان مردم به خواب رفته بود. در همین اثناء، پدرم شنیدند كه كسی با صدای غمناك و ناراحت از یك دل پر درد استغاثه می كند، دنبال پناه می گردد و طلب رحمت می كند. وی اشعاری می خواند كه ترجمه آنها این است: ای اجابت كننده دعای بیچاره در تاریكی ها! ای رفع كننده گرفتاری و بلا و بیماری! زائران خانه ات خوابیدند و بیدار شدند.


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، صفحه 215، در دعای پس از زیارت آل یس نیز به این صفت امام علیه السلام اشاره شده است: «سفینة النجاة و علم الهدی» احتجاج طبرسی، جلد 2، صفحه 318.

ص : 222

آنها مشغول دعا هستند، اما چشم تو خواب ندارد.

با بزرگواری و كرم خود از گناه من در گذر ای آن كه اهل حرم او را خطاب كرده اند.

اگر عفو و بخشایش تو، گناهكار را در بر نگیرد، پس چه كسی به گناهكاران انعام می كند؟ حضرت حسین بن علی علیهما السلام فرمودند: پدرم به من گفتند: یا ابا عبدالله! شنیدی صدای گناهكاری را كه به گناهش اقرار كرده، از خدا فریاد خواهی ی كند؟ عرض كردم: بلی. شنیدم. فرمودند: برو جستجو كن، بلكه او را ببینی. من در تاریكی راه افتادم و در میان افرادی كه خواب بودند، رفتم. تا این كه وقتی بین ركن (حجر الاسود) و مقام (ابراهیم) رسیدم، به شخصی كه ایستاده بود، برخورد كردم. به او گفتم: سلام بر تو، ای بنده اقرار كننده ای كه (از خدا) گذشت و مغفرت و پناه می طلبی. تو را به خدا پسر عموی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را اجابت كن. او (كه در حال نماز بود) سجده و تشهد و سلامش را به سرعت به جا آورد، اما سخنی نگفت تا این كه با دست به من اشاره كرده كه جلوی او حركت كنم.

او را خدمت امیر المؤمنین علیه السلام بردم. عرض كردم: آن كسی كه صدای مناجاتش می آمد، همین است. حضرت به او نظری افكندند و دیدند كه جوانی زیبا روی با لباسهای پاكیزه است. پرسیدند: از كدام قبیله هستی؟ عرض كرد: عرب هستم. فرمودند: حالت چطور است و گریه و استغاثه ات برای چیست؟ جوان گفت: حالم حال كسی است كه گرفتار عقوق (ناراحتی) پدر شده و به تنگنا افتاده است. به مصیبت مبتلا گشته و به غم و اندوه دچار شده است، پس دعایش مستجاب نمی شود.

حضرت فرمودند: چرا این طور شدی؟ گفت: من خیلی اهل بازی

ص : 223

(قمار) و طرب بودم، و در ماه رجب و شعبان نیز به معصیت ادامه می دادم و از خدا نمی ترسیدم. اما پدر دلسوز و مهربانی داشتم كه مرا از بالا و پائین شدن روزگار بر حذر می داشت و از آتش جهنم می ترساند و می گفت: روشنایی و تاریكی و روزها و شبها و ماهها و سالها و نیز فرشتگان بزرگوار، از (این كارهای) تو، به ستوه آمده و فریادشان به هوا بلند است.

اما وقتی پدرم با اصرار مرا نصیحت می كرد، به او نهیت می زدم، او را منع می كردم، به او می پریدم و او را كتك می زدم. تا این كه یك روز به خانه آمدم و سراغ پولهایی كه پنهان بود رفتم، تا آنها را بردارم و در كارهای خود استفاده كنم. ولی پدرم جلوگیری كرد. من هم پدرم را كتك زدم، دستش را پیچاندم. پولها را گرفتم و دبنال كارم رفتم. همان وقت، پدرم وقتی می خواست از جایش بلند شود، دست روی زانوهایش گذاشت تا بلند شود ولی از شدت درد و ناراحتی نتوانست برخیزد. همان جا شروع به سرودن اشعاری كرد كه مضمون قسمتی از آن، آیه است:

«من همان گونه كه مردم از خدا طلب باران می كنند، پسرم را از خدا خواستم. سپس او را تربیت كردم و بهترین غذاها را در كودكی به او دادم تا بزرگ شد. اكنون وقتی می ایستد، سرش به كوهان شتر می رسد.

اما متأسفانه وقتی به كمال جوانی رسیده است، اموال مرا به زور ستانده، دستم را می پیچاند. (الهی) خدایی كه قدرتش بر او غلبه دارد، دستش را بپیچاند».

سپس پدرم به خدا قسم خورد كه به سوی كعبه خواهد رفت و از من

ص : 224

به خدا شكایت خواهد كرد. او هفته ها روزه گرفت، نمازهای زیادی خواند و دعا كرد. سپس سوار بر مركبش به سوی خانه خدا روانه شد.

بیابانها را طی كرد و دره ها و كوهها را پشت سر گذاشت، تا این كه در ایام حج اكبر به مكه رسید. به سوی خانه خدا رفت، و طواف و سعی به جا آورد، آن گاه پرده های كعبه را گرفته، از خدای كعبه خواست تا حق او را از فرزندش بگیرد و یك طرف بدن او را فلج كند.

جوان گفت: قسم به آن كه آسمان را به پا داشته و آب را از زمین بیرون آورده است، به محض پایان یافتن دعای ایشان، آن چه می بینید بر سرم آمد. بعد طرف راست جامه اش را كنار زد، آن طرف بدنش فلج شده بود. سپس اضافه كرد، من از سه سال پیش، از پدرم خواستم كه بیاید همان جا كه مرا نفرین كرده، برایم دعا كند تا خدا شفایم دهد. اما او نمی پذیرفت، تا امسال شد، بر من منت گذاشت و قبول كرد كه بیاید.

وی را سوار شتری كردم تا بتوانم او را به اینجا بیاورم و برای سلامتی من دعا كند.

در راه به منطقه ای رسیدیم كه پرنده ها آنجا شب پرواز كردند و به حركت در آمدند. یكی از پرنده ها به شتر پدرم نزدیك شد. شتر رم كرد و ایشان را از بالای دره به پائین پرتاب كرد، پدرم میان دو سنگ افتاد و از دنیا رفت. او را همان جا دفن كردم. همه امیدم را از دست دادم. از این بدتر، آن كه مردم، مرا به كسی كه گرفتار نفرین پدرش شده است می شناسند.

در این جا امیر المؤمنین علیه السلام به آن جوان فرمودند: فریاد رس به سوی تو آمد (اتاك الغوث). می خواهی دعایی به تو بیاموزم كه رسول

ص : 225

خدا صلی الله علیه و آله به من یاد داده و در آن اسم اكبر اعظم عزیز خداست؟! هر كس آن را بخواند، خدا دعایش را مستجاب می فرماید و آن چه خواسته است، به او عطا می فرماید. ناراحتی او را برطرف می سازد، گرفتاریش را رفع می كند، غم و نگرانی او را از بین می برد، بیماری اش را شفا می دهد، شكستگی اش را جبران می كند، فقیر را به وسیله این دعا بی نیاز می سازد، قرضهایش را پرداخت می نماید، چشم زخم را برطرف می كند، گناهان را به این دعا می بخشد و عیبها را به وسیله آن می پوشاند. به وسیله این دعا هر كس را كه از شیطانی یا از زورگویی بترسد، پناه و امنیت می دهد و اگر یك بنده واقعاً مطیع خدا این دعا را بر كوهی بخواند، آن كوه از جای خودش حركت می كن. یا اگر بر مرده ای بخواند، خدا او را پس از مرگ زنده اش می كند، و اگر بر روی آب بخواند، می تواند روی آب قدم بگذارد و حركت كند، به شرط آن كه دچار عُجب نشود. س

پس ای جوان! تقوای خدا داشته باش، دلم برای تو سوخت و برای این كه صدق نیت تو برای خدا روشن شود، نباید این دعا را برای انجام بخوانی و اطمینان در دین و اعتقاد است كه باعث مفید واقع شدن این دعا می گردد. پس اگر با خلوص نیت بخوانی، خدا آن را مستجاب می فرماید و پیامبر صلی الله علیه و آله را در خواب می بینی كه به تو بهشت و اجابت دعا را بشارت می دهد.

امام حسین علیه السلام فرمودند: خوشحالی من از فوائد این دعا، بیشتر از خوشحالی آن جوان از سلامتی و سرنوشتش بود...

سپس امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: دوات و كاغذی بیاورید و آن چیزی را كه من به شما املاء می كنم، بنویسید. سید الشهداء علیه السلام فرمودند:

ص : 226

من این دعا را نوشتم.(1)

در ادامه روایت آمده است كه امیر المؤمنین علیه السلام به جوان فرمودند: «در پایان دعا، آن چه دوست داری از خدا می خواهی، و حاجت خود را نام می بری، و جز با طهارت (وضو یا غسل)، این دعا را نمی خوانی».

سپس فرمودند: شب این دعا را ده بار بخوان. و فردا صبح خبر خوش را برایم بیاور.

سید الشهداء علیه السلام فرمودند: من آن دعا را نوشتم و جوان نوشته را گرفت و رفت. فردا صبح دیدم كه با سلامت كامل آمد. نوشته در دستش بود. می گفت: «قسم به خدا این اسم اعظم است، قسم به پروردگار كعبه كه دعایم مستجاب شد».

امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: بگو چه شد؟ گفت: همه خوابده بودند و هوا تاریك بود. این نوشته را روی دستم گرفتم و مكرر این دعا را خواندم. دفعه دوم شنیدم صدایی می گوید: «بس است، خدا را به اسم اعظمش خواندی» سپس خوابیدم. در خواب رسول اكرم صلی الله علیه و آله را دیدم كه دست مباركش را بر من كشید و فرمود: از اسم اعظم عظیم خدا محافظت كن كه تو در مسیر خوبی هستی، پس با سلامت و عافیت بیدار شدم. خدا جزای خیر به شما بدهد.(2)

با قدری دقت و تأمل در این روایت، می توان به برخی از اوصاف


1- 1. دعایی كه امیر المؤمنین علیه السلام انشاء فرمودند، همان دعای مشلول است كه مرحوم محدث قمی در مفاتیح الجنان آن را نقل كرده اند. مشلول به معنای فلج شده است و در پایان دعا آمده: «این دعا مربوط به جوانیس است كه گرفتار گناهش شده است».
2- 2. مهج الدعوات، صفحه 151 تا 157.

ص : 227

امام علیه السلام پی برد. امیر المؤمنین علیه السلام «كشتی نجاتی» بودند كه خود به دنبال غریق می گشتند. می بینیم كه در آن شب تاریك، چگونه به جستجوی آن جوان رفته، از او دستگیری نمودند. به علاوه نقش «طبابت» حضرت روشن می گردد. آن هم طبیبی كه با طب خود به دنبال بیماریش می گردد تا او را پیدا كرده، شفا دهد. از طرفی این جوان از همه جا منقطع شده و با حال اضطرار به در خانه خدا آمده و استغاثه كرده است.

ائمه علیهم السلام «الغوث و الرحمة الواسعة»(1)

به امام زمان علیه السلام عرض سلام می نماییم. احتجاج طبرسی، جلد 2، صفحه 316.

هستند، چون رحمت خدا از طریق ایشان بر خلق جاری می شود. جوان به درگاه خدا استغاثه كرده بود، ولی از آن جا كه امیر المؤمنین علیه السلام «اذن الله» بودند، صدای فریاد خواهی او را شنیدند و صفت «غیاث المضطر المستكین» بودن خود را به آن جوان چشاندند.


1- 1 در زیارت آل یس نیز با تعبیر «و الغوث و الرحمة الواسعة»

ص : 228

درس هفدهم: فراخوان به سوی خدا و فریاد رس بینوا

داعی الله

در درس گذشته داستان جوان فلج را نقل كردیم كه امیر المؤمنین به او دعای مشلول را تعلیم دادند و او شفا یافت. نكته بسیار مهم و شایسته توجه، این است كه آن شخص فلج، درخواست شفای جسمی نموده بود. امیر المؤمنین علیه السلام كه «ید الله» بودند، می توانستند دستی بر اعضاء فلج او بكشند تا بدنش شفا پیدا كند. ولی از آن جا كه ایشان، رحمت واسعه الهی بودند، او را با خدا آشنا كردند و دعائی به او آموختند كه مملو از «معارف الهی» است و به وسیله آن، جوان را به سوی خدا هدایت فرمودند.

البته رسالت اصلی پیامبر و ائمه علیهم السلام همین است كه به هر مناسبتی مردم را متذكر به خدای متعال كنند و این نعمت فراموش شده را به یاد آنها بیاورند. خداوند در قرآن، پیامبر صلی الله علیه و آله را به همین صفت معرفی كرده است

ص : 229

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْ سَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرً ا وَنَذِیرً ا (1)

از آن جا كه امام علیه السلام، عدل و همتای پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد، همه این مقامات برای ایشان هم محفوظ است. در این داستان هم دیدیم كه امیر المؤمنین علیه السلام وقتی وضع آن جوان را دیدند، ابتدا شفایش را به او بشارت دادند و سپس او را به در خانه خدا فرستادند و با این كار مهمترین رسالت خود را به انجام رساندند.

سراسر دعای مشلول كه حضرت به آن جوان آمرزش دادند، اسامی خدایس عزوجل است و اگر لطف الهی شامل حال انسان شود، با خواندن آن، معارف بسیار نصیب او می گردد كه ارزش آن، مهمتر از شفای دردی است كه انگیزه خواندن دعا شده است. اگر آن جوان مبتلا نبود، هیچ وقت آن طور استغاثه نمی كرد. پس او برای گرفتن شفای جسمی به در خانه خدا آمده بود و امیر المؤمنین علیه السلام كه دعوت كننده به سوی خدا بودند، به جای این كه به سرعت او را شفا دهند، او را با خدای خود آشنا كردند و نعمت بزرگی به او عطا فرمودند كه به مراتب از شفای بدنش مهمتر بود. او با خواندن این دعا، هم لذت انس و مناجات با خدا را احساس كرد و هم صفت «داعیاً الی الله» بودن امام علیه السلام را چشید.

در زیارت جامعه، هنگام سلام دادن به ائمه معصومین علیهم السلام می گوییم:


1- 1 احزاب، 45 و 46.

ص : 230

السلام علی الدعاء الی الله.(1)

ما ایشان را به صف «داعی الله»(2)

5. فریاد رس بیچارگان

حضرت زین العابدین علیه السلام در صلوات «شعبانیه» صفات پیامبر و اهل بیت گرامی ایشان علیهم السلام را چنین بیان فرموده اند:

اللهم صلی علی محمد و آل محمد الكهف الحصین و غیاث المضطر المستكین و ملجا الهاربین و منجی الخائفین و عصمة المعتصمین.(3)

خدایا! بر محمد و آل محمد درود بفرست كه ایشان غار محكم و نفوذ ناپذیر، و فریاد رس بیچارگان و پناهگاه فرار كنندگان، و نجات دهنده افراد ناامن، و حفظ كننده افرادی هستند كه به دامان ایشان چنگ می زنند.

طبق معرفی امام سجاد علیه السلام حجت حق، كهف حصین یا همان «غار محكم و نفوذ ناپذیر» است. «غار» جای پناه آوردن از شر درندگان و


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، صفحه 128.
2- 2. در زیارت آل یس به امام زمان علیه السلام این طور سلام می دهیم: «السلام علیك یا داعی الله» احتجاج طبرسی، جلد 2، صفحه 316. می خوانیم. ولی معرفت پیدا كردن نسبت به این صفت امام علیه السلام مراتب دارد. با «شنیدن» «دیدن» و یا «چشیدن» درجات مختلفی از معرفت این صفت نصیب انسان می شود.
3- 3. بحار الانوار، جلد 87، صفحه 68.

ص : 231

خطرات مختلف است، خصوصاً غاری كه استحكام كافی داشته باشد و بتواند پناه آورندگان را از خطرات مصون بدارد. امام علیه السلام نیز از هر كسی كه به ایشان پناه آورد، محافظت می نمایند. در سایه ایشان، افراد می توانند از شر خطرات آسوده باشند. بنابراین محل پناه آوردن فرار كنندگان (ملجأ الهاربین) هستند.

امام علیه السلام غاری است محكم كه هر كس را كه به ایشان رجوع نماید، حفظ می كنند، به فریاد هر بیچاره و درمانده ای كه از ایشان یاری بخواهد، می رسند و خود به یاری او می شتابند، چرا كه ایشان «غوث»(1)

می باشند.

انسان، غوث بودن امام علیه السلام را وقتی می یابد كه واقعاً به حال اضطرار افتاده باشد، یعنی وجدان كرده باشد كه دستش از همه جا كوتاه است.

آن گاه می فهمد كه تنها امام علیه السلام است كه می تواند از او دستگیری كند.

حقیقت «استغاثه» این است كه فرد در نهایت سختی، از همه جا قطع امید كرده و در واقع مستأصل و بیچاره و «مضطر» شده باشد، و در این حال فریاد خواهی كند. لازمه اضطرار، انقطاع و بریدن از غیر امام علیه السلام است. دستگیری امام علیه السلام در این حال، منجر به چشیدن صفت «غوث» می گردد از همین جهت است كه فرموده اند:

«غیاث المضطر المستكین» یعنی اگر انسان به حال اضطرار و بیچارگی رسیده باشد، هر زمانی كه فریاد خواهی از امام علیه السلام كند، اثر دستگیری ایشان را می بیند.(2)

هرگاه شمشیر به گلویت رسید – و با دست مبارك به گلوی خویش اشاره فرمودند – پس به حضرت مهدی علیه السلام استغاثه كن كه او به فریادت می رسد. او برای هر كس كه به پناه او برود و به او استغاثه كند، پشت و پناه و فریادرس است.


1- 1. در زیارت آل یس امام زمان علیه السلام خود را «غوث» معرفی فرموده اند...: و الغوث و الرحمة الواسعة... احتجاج طبرسی، جلد 2، صفحه 316.
2- 2. مرحوم مجلسی نقل فرموده اند كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در عالم رؤیا به شخصی به نام ابو الوفاء فرمودند: ... و اما الحجة فاذا بلغ السیف منك المذبح – و او ما بیده الی خلقه – فاستغیث به فهو یغیثك و هو كهف و غیاث لمن استغاث به بحار الانوار، جلد 94، صفحه 35 و 36.

ص : 232

به نمونه روشنی از این دستگیری اشاره می كنیم:

شیخ ابراهیم ترك روضه خوان از انقیاء و ابرار بود و سالها پناهنده ناحیه مقدسه امام زمان علیه السلام (در شهر سامرا) بود و رابطه خاصی با آن حضرت داشت. دائماً به یاد آن بزرگوار بود و به همین دلیل معروف به شیخ ابراهیم صاحب الزمانی شده بود و می گفت: من هر روز برای حضرت گریه می كنم، در یكی از سفرهای زیارت ثامن الائمه علیه السلام معجزه ای از توسل به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه دیده بود.

جناب آقا میرزا هادی خراسانی حائری از ایشان حكایت فرمود كه در مراجعت از مشهد مقدس، یكی از سادات به همراهی من از رشت به سمت تركسان حركت می كرد. یك لنگه جوال ابریشم همراه خود داشت و در كنار رود ارس می رفتیم راه حركت در آن چند فرسخ، در خاك روس است.

آن سید، بسته ابریشم را به من واگذاشت و خود پیاده از طرف خاك ایران راه پیمود. شیخ گفت: من از ممنوعیت ورود ابریشم به خاك روس و این كه احتیاج به گمرك و تذكره دارد، غافل بودم. یك مرتبه چهار نفر از مأمورین روس با سلاح از میان

ص : 233

درختها بیرون آمدند. صیحه زدند. «نگاه دارید». مكاری(1)

ما مرد مرد ترك مؤمنی بود. گفت این آقا آخوند است، چیز گمركی ندارد، بگذار برویم. یكی از آن كفار با چوب به پای آن بیچاره زد. او نعره ای زد و بر زمین خورد، پایش شكست. پس به سراغ من آمدند، و من تنها در بیابان همسر جوانی همراه داشتم و طفل كوچكی كه از مشاهده آنها می ترسید و فریاد می زد. من گفتم: چه می گویید و چه می خواهید؟ گفتند: بارها و اسبابها را باز كن، ببینم چه داری. بقچه ها را باز كردم. تك تك لباسها و خورده ریزها حتی اسباب زنها را یكی نظر می كردند و می گفتند ابریشم داری؟ من چون دیدم همه قصد اینها ابریشم است، فهمیدم كار سخت است. به كنار رفتم و یقین كردم الان بر سر لنگه ابریشم سید می آیند و مرا خواهند برد. بر خود نترسیدم، ولی بر همسر جوان و بچه خود، در این بیابان در چنگ این كافران ترسیدم كه چه خواهد شد.

اشك از چششم سرازیر شد از همه جا منقطع شد. قرآن مجید را به دست گرفتم. متوسل به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه شدم و عرضه داشتم: اینجا محلی است كه جز شما ملجأ و پناهی نیست. به كنار ایستادم و تسلیم شدم.

آن چهار نفر، خودشان همه اثاثیه را زیر و بالا كردند تا رسیدند به لنگه ابریشم، آن را باز كردند. دیدم ابریشم اعلا و خوش رنگی است. آن كافران كلاف كلاف آنها را بیرون می كشیدند و نظر


1- 1. كسی كه چهارپایان را كرایه می دهد.

ص : 234

می كردند و به یكدیگر نشان می دادند و می گفتند: این چیست؟! و می انداختند تا آخر نفهمیدند آن همه كلاف ها ابریشم است، تا آن كه از همه گذشتند و كنار رفتند و گفتند: «آخوند بار كن و برو. چیزی نبود».

من اسبابها را بستم. دیدم نمی توانم بار كنم. سراغ مكاری آمدم.

دیدم پایش خیلی ورم كرده است. آن قدر ورم كرده كه بیچاره نزدیك به مرگ رسیده است. او را صدا كردم: برخیز. گفت: پایم شكسته، الان می میرم. فریاد زدم: بگو «یا صاحب الزمان» و برخیز، و هم چنان اشكم جاری و سرازیر بود. گفت: محال است، نمی توانم برخیزم. دست او را گفتم و گفتم بگو یا صاحب الزمان! برخاست.

مأمورین به ما نظر می كردند كه چه می كنیم. آن مكاری بیچاره، خرده خرده پا بر زمین گذاشت و راه افتاد، ولی مثل مشك پر از هوا بود تا آن كه بارها را بار گذاشتیم. چند قدمی راه رفتیم. پای او مثل مشكی بود كه آن را باد كرده بودند و هوای آن بیرون رفت.

پرسیدم: پایت چگونه است؟ نشان داد كه ابداً نشانه ای از شكستگی نداشت. در كمال صحت و سلامت و آسودگی راه را طی كردیم و آن مكاری اعتقاد عجیبی به حقیر پیدا نمود.

بعد از دو ساعتی، از خاك روس بیرون شدیم. ایرانیان ما را دیدند، خیلی تعجب كردند كه چگونه ابرایشم را از آن راه آورده بودیم. گفتند اگر شما را می گرفتند ده سال زندان داشت و فلان مقدار باید جریمه می دادید. (1)


1- 1. العبقری الحسان، جلد 1، بساط دوم، صفحه 98 – با اندكی اصلاح ادبی در عبارات كتاب.

ص : 235

این داستان مربوط به فردی است كه ارتباط عمیق روحی با امام زمانش داشته و در سختی ها به عنوان نقطه امید و پناهگاه و فریاد رس، جز ایشان را نمی خوانده است. كسی كه هر روز به یاد مولای غریب خود م گرید، انقطاع كامل به سوی امامش دارد و در گرفتاریها سراغ كسی جز ایشان نمی رود.

اما باید توجه داشت كه این انقطاع (قطع تعلق از غیر خدا و اهل بیت علیهم السلام) فقط در حال اضطرار و بیچارگی نیست، بلكه اگر شخص به مقام و منزلت امام عصر ارواحناه فداه در عالم هستی آگاهی داشته باشد، به همان «انقطاع» نائل می گردد بدون آن كه به گرفتاری و سختی محسوس دچار شود. زیرا انسان همواره نیازمند به نظر عنایت امام زمان خود علیه السلام است، نه تنها در حالت خاصی كه خود، احساس اضطرار می كند.

توسل در حال عافیت و بلا

اگر كسی در حال عافیت و سلامت و امنیت به سر می برد، جز به عنایت و توجه امام زمان ارواحنا فداه نیست و اسباب عادی و معمولی، به اذن و خواست ایشان اثر می گذارند. بنابراین انسان با معرفت، به وجود امكانات مادی و فراهم بودن وسایل عادی زندگی، دل خوش نمی كند و امیدی نمی بندد. چون خوب می داند كه اگر لطف و اراده امام علیسه السلام نباشد، در یك لحظه تمام آن اسباب و امكانات از بین می رود و او به اضطرار و بیچارگی می افتد.

از این رو، همه توجه و امید او به دستگیری و عنایت مولا و سرور او عجل الله فرجه است به هیچ چیز جز آن حضرت اتكاء و اعتماد نمی كند.

ص : 236

چنین كسی در حال عافیت، همان حال انتقطاعی را دارد كه شخص مضطر و بیچاره در مصیبت و گرفتاری و با همان سوز دل به درگاه امامش استغاثه می كند. چیزی كه این حال را در او به وجود می آورد، اعتقاد عمیق و مؤثر او به جایگاه و منزلت امام عصر علیه ارواحنا فداه در عالم هستی است. هر چه این عقیده راسخ تر و وجدانی تر باشد، انقطاع از غیر امام علیه السلام در او قوی تر و شدیتر می گردد.

بنابراین توسل به امام عصر ارواحنا فداه اختصاص به حال درماندگی و از كار افتادن اسباب و وسایل عادی و طبیعی ندارد، بلكه انسان در هر حال باید امیدش به دستگری امام زمانش باشد و توجه كند كه دستگیری ایشان از افراد لازم نیست كه همیشه به صورت مشهود یا از طریق تشرف به حضور ایشان باشد، بلكه دوستداران حضرت، با اندكی توجه می توانند دست عنایت امام زمانشان را در حوادث عادی و معمولی زندگی خود مشاهده كنند.

این عنایت – به خصوص در بعد روحی و معنوی – بسیار روشن است.

مسیری كه بدون خواست انسان جلوی پایش گذاشته می شود، مربی خوب، كتاب مناسب و مجلس درس یا محیط خانوادگی مساعدی كه زمینه تربیت دینی صحیح را برای انسان فراهم می كنند، همه اینها از مصادیق دستگیری روحی و فكری امم زمان ارواحنا فداه است كه دوستان و ارادتمندانش را هیچ گاه فراموش نمی كند و همواره در حال رسیدگی به ایشان است. آن بزرگوار، خود در توفیع مبارك به مرحوم شیخ مفید، فرمودند:

انا غیر مهملین لمراعاتكم و لا ناسین ذكركم و لو لا ذلك

ص : 237

لنزل بكم اللاواء و اصطلمكم الاعداء.(1)

ما، در توجه و رسیدگی به شما از چیزی فرو گذار نمی كنیم، و یساد شما را از خاطر نمی بریم، و اگر غیر از این بود، قطعاً در زندگی به سختی می افتادید، و دشمنان، شما را از ریشه نابود می كردند.

پس باید توجه و عنایت و دستگیری امام ارواحنا فداه را در همه لحظات زندگی مادی و معنوی خود ببینیم و از این امر غفلت نكنیم و طریق تشرفی به محضر ایشان مشاهده كنیم. اگر بینا باشیم، معجزات ایشان را در سراسر زندگی می بینیم.

چه بسیار بوده اند افرادی كه بر مبنای علل و عوامل عادی، نمی بایست در مسیر معرفت و ارادت به امام عصر ارواحنا فداه قرار می گرفتند، ولی با یك پیشامد خاص، مسیر زندگی آنها متحول شده است.

نوعاً افراد بدون این كه خودشان متوجه شوند، به مسیر صحیح اعتقادی هدایت می شوند. اینها همگی به بركت توجه و دستگیری آن امام غایب از دیدگان ماست كه غیبتش مانع لطف و عنایتش نمی گردد.

چنین عنایاتی همواره وجود دارد. اما گاهی خداوند متعال، به لطف فراوان خود، نمونه هایی از دستگیری های آشكار امام زمان علیه السلام را به كسانی می چشاند تا دیگران هم با شنیدن شرح حال آنها، معرفتشان نسبت به حضرتش فزونی می یابد.

شاهد این مطلب، همین داستان شیخ ابراهیم صاحب الزمانی است.


1- 1. بحار الانوار، جلد 53، صفحه 175.

ص : 238

كه با اعتقاد راسخ خود بر سر آن مكاری – در حالی كه پایش شكسته بود و قادر بر حركت نبود – فریاد زد كه: بگو یا صاحب الزمان و برخیز.

یعنی اطمینان داشت كه با نام حضرت و به عنایت ایشان درد او بر طرف می شود و همین طور هم شد.

كسی كه یقین دارد امام زمانش، «غیاث المضطر المستكین» است، با قاطعیت به او متوسل می شود و اطمینان به دستگیری او هم دارد. این اطمینان برخاسته از ایمان و اعتقاد به احادیث اهل بیت علیهم السلام در معرفی اوصاف خودشان است. هر چه این ایمان قویتر باشد، معرفت شخص نسبت به امامش عمیق تر خواد بود. همین اعتقاد و یقین سبب می شود تا معرفت انسان به امام زمانش از حد شنیدن، به دیدن آثار و چشیدن برسد.

تشرف مرحوم آیة الله حاج سید ابوالحسن اصفهانی

نمونه اعتقاد و یقین والا نسبت به حضرت بقیة الله ارواحنا فداه داستانی است كه مرحوم آقای میر جهانی (1)

از حضرت آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید شیعیان در نجف اشرف نقل كرده اند كه خود، شاهد قضیه بوده اند و بدون واسطه، داستان را نقل كرده اند.

روزی ما در منزل آ سید ابوالحسن اصفهانی نشسته بودیم، بسیاری از آقایان دیگر هم بودند آسید ابوالقاسم اصفهانی


1- 1. مرحوم میر جهانی، خود از دانشمندان بزرگ شیعه و ارادتمندان خاص حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف بودند كه پس از گذراندن عمری در خدمتگزاری به آستان اهل بیت علیهم السلام در شهر خود اصفهان دیده از دنیا فرو بستند و در كنار مقبره مرحوم علامه مجلسی به خاك سپرده شدند.

ص : 239

مترجم عروة الوثقی، شیخ محمد كاظم شیرازی دامادهای مرحوم سید ابوالحسن (سید میرباد كوبه ای و آسید جواد اشكوری) نیز حضور داشتند. در آن هنگام یك پستچی آمد و یك پاكت نامه به دست مرحوم آسید ابوالحسن داد.

ایشان نامه را باز كردند و داخل آن دو ورقه بود. یكی از آنها نامه ای بود كه نویسنده آن درباره اعتقاد شیعه به حضرت مهدی علیه السلام از مرحوم سید، دلیل و استدلال خواسته بود.

مرحوم سید، نامه را خواندند و خندیدند. سپس آن نامه را با صدای بلند خواندند. نامه از طرف بحر العلوم(1)

یمنی بود كه از سادات حسنی و از علمای شیخیه (2)

بود. در این نامه، بحر العلوم یعنی دلیلی برای وجود امام زمان علیه السلام درخواست كرده بود.

مرحوم آسید ابوالحسن همان وقت جواب نامه او را نوشتند و در ضمن نوشتند: «شما به نجف مشرف شوید تا من امام زمان را به شما نشان دهم». نامه را مهر كردند و به دامادشان آسید جواد اشكوری دادند و فرمودند: «ببر و در پست بینداز».

دو ماه از این قضیه گذشت. شبی بعد از این كه مرحوم آسید ابوالحسن در صحن امیر المؤمنین علیه السلام نماز مغرب و عشاء را


1- 1. این شخص غیر از مرحوم آیة الله العظمی سید مهدی بحر العلوم است كه از علمای شیعه بودند.
2- 2. علمای شیخیه تابع شیخ احمد احسائی بودند او اعتقاداتی بر خلاف ضروریات شیعه داشت. تفصیل عقاید شیخیه و انحرافات آنها در رساله «هدیة النملة الی مرجع الملة» نوشته مرحوم میرزا محمد رضا همدانی – از دانشمندان شیعه و شاگرد مرحوم میرزای شیرازی – بیان شده است. نویسنده، این رساله را به امر استادش میرزای شیرازی نوشته است.

ص : 240

خواندند، یكی از شیوخ عرب به نام عبدالصاحب آمد و به ایشان گفت: بحر العلوم یمنی به نجف آمده است، در محله وشراق، در فلان جا منزل كرده است. مرحوم آسید ابوالحسن فرمودند: باید همین حالا به دیدنش برویم.

ایشان همراه با عده ای از علماء برای دیدن بحر العلوم حركت كردند. دامادهایشان و پسرشان مرحوم آسید علی هم همراهشان بودند. ما هم رفتیم. بالاخره وقتی رسیدیم و تعارف به عمل آمد، بحر العلوم یعنی شروع به صحبت در آن زمینه كرد. مرحوم آسید ابوالحسن فرمود: الان وقت صحبت كردن نیست، چون من مستعجل هستم و كار دارم. فردا شب برای شام به منزل ما بیاید تا آنجا با هم صحبت كنیم.

سپس مرحوم سید برخاستند و همه با هم به منزل بازگشتیم.

فردا شب بحر العلوم با پسرش سید ابراهیم به منزل مرحوم آسید ابوالحسن آمدند. پس از صرف شام، مرحوم سید خادمشان را صدا زدند و فرمودند: مشهدی حسین چراغ را روشن كن.

می خواهیم بیرون برویم. مشهدی حسین چراغ را روشن كرده، آورد. در این هنگام مرحوم آسید ابوالحسن و بحر العلوم و فرزندش سید ابراهیم و مشهدی حسین آماده بیرون رفتن شدند.

ما هم خواستیم همراهشان برویم، اما مرحوم سید فرمودند:

نه هیچ كدامتان نیایید. هر چهار نفر آنها بیرون رفتند و چون تا برگشتن آنها زمان زیادی گذشت، ما آن شب نفهمیدیم كه كجا رفتند.

فردا صبح از سید ابراهیم پسر بحر العلوم یمنی سؤال كردیم:

ص : 241

دیشب كجا رفتید؟ سید ابراهیم خندید و با خوشحالی گفت: «الحمدلله استبصرنا ببركة الامام السید ابی الحسن».(1)

به بركت امام

2. عربها به مراجع تقلید، امام می گویند.

سید ابوالحسن شیعه شدیم. گفتیم: كجا رفتید؟ گفت: «رحنا بالوادی مقام الحجة علیه السلام» به وادی السلام به مقام حجت علیه السلام رفتیم، وقتی به حصار مقام رسیدیم، سید ابوالحسن چراغ را از خادمشان گرفتند و گفتند: اینجا بنشین تا ما برگردیم. مشهدی حسین همان جا نشست و ما سه نفر وارد مقام شدیم.

وقتی در فضای مقام داخل شدیم، سید چراغ را زمین گذاشتند و كنار چاه رفتند و وضو گرفتند و داخل مقام شدند و ما در بیرون مقام قدم می زدیم. سپس سید ابوالحسن مشغول نماز شدند.

پدرم چون معتقد به مذهب شیعه نبود، لبخند می زد و می خندید.

ناگهان صدای صحبت كردن بلند شد. پدرم با تعجب به من گفت: كسی انینجا نبوده است. آقا با چه كسی صحبت می كند؟ دو سه دقیقه صدای صحبتها را می شنیدیم، اما تشخیص نمی دادیم كه صحبت درباره چیست. هیچ یك از مطالب مشخص نبود.

ناگهان سید صدا زد: بحر العلوم! داخل شو. پدرم داخل شد. من هم خواستم به داخل مقام بروم، اما سید فرمود: نه، تو نیا. باز به قدر چهار پنج دقیقه صدای صحبت می شنیدم، اما صحبتها را تشخیص نمی دادم.


1- 1. مستبصر شدن به معنای بینا شدن پس از كوری است و به كسی گفته می شود كه از گمراهی خارج شده و به مذهب شیعه در آمده است.

ص : 242

ناگهان یك نوری كه از آفتاب روشن تر بود، در مقام «حجت» تابش كرد و صیحه پدرم به صدای عجیبی بلند شد. یك صیحه زد و صدایش خاموش شد. سید ابوالحسن مرا صدا زد: سید ابراهیم! بیا پدرت حالش به هم خورده است، آب به صورتش بزن و شانه هایش را بمال تا به حال بیاید. آب به صورت پدرم زدم و شانه هایش را مالیدم.

پدرم چشمهایش را باز كرد و بنا كرد با صدای بلند گریه كردن و بی اختیار از جا بلند شد و روی قدمهای سید ابوالحسن افتاد و پاهای سید را می بوسید و دور سید طواف می كرد و می گفت: یابن رسول الله، یابن رسول الله، یا بن رسول الله! التوبة، التوبة، التوبة! طریقه مذهب را به من تعلیم بده، من توبه كردم. سپس سید ابوالحسن مذهب شیعه را به او تعلیم دادند و او شیعه شدند و من هم شیعه شدم.

به هر حال، این قضیه گذشت و بحر العلوم هم به یمن برگشت.

چهار ماه بعد، زوار یمنی به نجف آمدند و بحر العلوم نامه ای توسط زوار به حضور سید فرستاده بود و از سید تشكر و قدردانی كرده بود: «از بركت عنایت و هدایت شما تاكنون دو هزار و اندی از مقلدین من، شیعه دوازده امامی شده اند».

(بعد مرحوم میر جهانی فرمود:) مردم باید به این مطلب اهمیت بدهند كه اگر انسان حقیقتاً خلوص پیدا كرد، امام زمان ارواحنا فداه به فریاد می رسد، ما خالص نیستیم. حب دنیا نمی گذارد ما كاری بكنیم.(1)


1- 1. مجالس حضرت مهدی علیه السلام، صفحه 292.

ص : 243

منظور از نقل این داستان، توجه دادن به اعتقاد شدید مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی به امام زمان علیه السلام بود. باید توجه كنیم كه اعتقاد، چه اندازه مؤثر است. شیعه باید چنین اعتقادی به امام زمان ارواحناه فداه داشته باشد، تا توفیق چشیدن اوصاف امام به او عطا شود.

هر مرتبه ای از معرفت كه نصیب شخص شد، باید با اعتقاد و تسلیم در برابر آن، آماده رسیدن به مرتبه بالاتری از معرفت گردد. هر قدر اعتقاد در مراحل پایین قوی تر شود، شخص می تواند امیدوار باشد كه مراتب بعدی هم به او عنایت گردد تا بتواند اثر اوصاف امام را در دیگران ببیند و یا حتی مورد فضل بیشتری قرار گرفته، وصف امام علیه السلام را بچشد. در قضیه یاد شده دیدیم كه اعتقاد مرحوم آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی چگونه باعث شد كه امام عصر ارواحنا فداه حاجت ایشان را برآورد و به این وسیله حجت را بر مخالفان آشكار سازد.

البته باید توجه داشت كه هر كسی نمی تواند به خود جرأت چنین كاری را بدهد. یعنی به خودش یا دیگران از طرف امام زمان علیه السلام وعده هایی بدهد و آن گاه از ایشان انتظار داشته باشد كه حتماً طبق وعده های او عمل كنند. این گونه حالات در انسان به طور مصنوعی ایجاد نمی شود، بلكه باید شخص با عمل به وظایف دینی خود، آن قدر نزد امام زمانش آبرو كسب كند و آن قدر پیش ایشان عزیز و محترم گردد كه اگر در شرایطی قرار گرفت كه چنین تقاضایی از حضرتش كرد، دست رد به سینه اش نخورد.

اما كسانی كه خودشان می دانند رابطه صمیمانه و خالصانه ای با امام عصر علیه السلام ندارند و آن قدر در اداء تكالیف دینی خود كوتاهی كرده اند كه

ص : 244

در مقابل حجت خدا، احساس خجالت می كنند، نباید خودشان را با امثال مرحوم آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی قیاس كنن و چنان انتظاراتی از امام زمان علیه السلام داشته باشند. بله، اگر كسی بین خود و خدا احساس می كند كه آن چه شایسته است درارتباط با امام علیه السلام و دوستان ایشان انجام داده و در پیشگاه خداوند، خود را بی آبرو نمی بیند، از چنین فردی، آن گونه توقعات بعید نیست.

هم چنین از این قضیه می آموزیم كه توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه نباید فقط در گرفتاریهای مادی و ناراحتی های جسمی باشد، بلكه امور معنوی و نیازهای روحی انسان مهمتر است. باید در این گونه امور هم متوسل به حضرتش شویم. تا بتوانیم مسیر هدایت را به سلامت طی كنیم و از دامهای شیطان كه برای فریب انسانها گسترده است رهایی یابیم.

ص : 245

پرسشهای مفهومی از درسهای 14 تا 17

1. منظور از معرفت به اسم و صفت و هم چنین مراتب معرفت به صفت را با ذكر مثال بیان كنید.

2. آیا هر صفتیس كه برای پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله یا یكی از امامان علیهم السلام بیان شده، می توان برای همه مامان از جمله امام عصر علیه السلام ثابت دانست؟ به چه دلیل؟ اختصاصات هر یك از معصومین علیهم السلام در این جا چه حكمی دارد؟

3. دو معنای محتمل برای عبارت «طبیب دوا بطبه» را بیان كنید.

4. در ذیل آیه «و ان لو استقاموا علی الطریقة لاستقیناهم ماء غدقاً» چه تفسیری در مورد «الطریقة» و «ماء غدقاً» فرموده اند؟

5. چگونه بدون تشرف ظاهری خدمت امام عصر علیه السلام و بدون استفاده حضوری عادی از ایشان می توان علم امام علیه السلام را چشید؟

6. در داستان دعای مشلول، صفت «داعی الله» چگونه برای امیر المؤمنین علیه السلام بروز و ظهور پیدا كرده است؟

ص : 246

7. توضیح دهید چرا توسل به امام عصر علیه السلام اختصاص به حال درماندگی و اضطرار ندارد و در حال عافیت نیز باید به ایشان توسل جست.

ص : 247

درس هجدهم: پناه از شیطان

كهف حصین

یكی از مهمترین شئون امام علیه السلام كه تأمین كننده اساسی ترین نیاز ما به ایشان است، ملجأ و پناه بودن امام علیه السلام برای انسان در برابر خطراتی است كه او را در مسیر هدایت، تهدید می كند.

لغزشگاههای مختلف و متعددی برای انسان در طریق بندگی پروردگار وجود دارد كه بسیاری از آنها برای او ناشناخته و فریبنده است، یعنی به سادگی برای او قابل تشخیص و پرهیز نیستند. انسان بدون آن كه خودش بفهمد و بخواهد، در معرض سقوط و انحراف قرار می گیرد. چه بسا در مواردی گمان كند كه تقربی به سوی پروردگارش پیدا می كند، ولی در همان حال، گرفتار تسویل و فریب شیطان باشد.

اصولاً شناختن شیطان و راههای فریب دادن آنها در مسیر هدایت انسان، لازمه سلوك و طی طریق بندگی خداست.

ص : 248

یكی از كمالاتی كه خداوند در امام علیه السلام به عنوان مربی بشر در مسیر هدایت قرار داده، شناخت شیطان و راههای فریب دادن او و نیز توانایی نجات انسانها از دام اوست. هر كس به این حقیقت آگاه شود، مطمئن ترین پناهگاه برای حفظ شدن از شر شیاطین را یافته، كه باید با التجاء به ائمه علیهم السلام خود را از انواع و اقسام خطرات در این مسیر نجات دهد. این است كه استعاذه (پناه آوردن) به امام علیه السلام یكی از مهمترین وظایف انسان نسبت به ایشان است.

شناخت امام علیه السلام به این وصف (پناه از شیطان) گامی مؤٍثر در استعاذه به ایشان می باشد.

برای آشنایی با این صفت امام علیه السلام به عباراتی از وصیت امیر مؤمنان علیه السلام به كمیل بن زیاد – كه جزء تربیت شدگان خاص حضرت بوده است – مراجعه می كنیم كه در این خصوص دستور العملهای مهمی به او داده اند.

سعید بن زید نقل می كند كه كمیل بن زیاد را دیدم و از او در مورد فضیلت امیر المؤمنین علیه السلام پرسیدم. كمیل به من گفت: آیا می خواهی آن وصیت و سفارشی كه امیر المؤمنین علیه السلام یك روز به من فرمودند، به تو بازگویم كه برای تو، از دنیا و هر آن چه كه در آن است، بهتر است؟ گفتم: بلی. او گفت: روزی حضرت، به من وصیت فرمودند كه:

یا كمیل بن زیاد سم كل یوم باسم الله و لا حول و لا قوة الا بالله و توكل علی الله، و اذكرنا و سم باسمائنا و صل علینا و استعذ بالله بنا، وادرا بذلك عن نفسك و ما تحوطه عنایتك، تكف شر ذلك الیوم انشاء الله.

ص : 249

ای كمیل بن زیاد! هر روز نام خدا و «لاحول و لا قوة الا بالله» را بر زبان جاری ساز، و بر خدا توكل كن و ما را یاد كن و ما را به اسم نام ببر و بر ما درود بفرست و به واسطه ما به خدا پناه آور، و به این واسطه (آفات را) از خود و آن چه مورد توجه توست، دفع كن تا انشاء الله از شر آن روز در امان باشی.

در قدم اول بایسد دانست كه در هر روز شروری متوجه خود انسان و چیزهایی كه به نحوی مورد عنایت اوست، می باشد كه باید از آنها به خدای متعال پناه ببرد. سفارش امیر مؤمنان علیه السلام به كمیل این است كه به واسطه اهل بیت علیهم السلام به خدا پناهنده شود، در واقع با پناه آوردن به ایشان خود را در پناه پروردگار متعال قرار دهد.

پناهنده شدن، كار كسی است كه با اتكاء به توان و تدبیر خود، توانایی رویارویی با خطرات را ندارد و لذا باید به قدرتی برتر از خود پناه آورد تا بتواند با بزرگترین دشمن خدا و خود – شیطان لعین – به مقابله برخیزد. بر همین اساس راه استعاذه از وساوس شیطانی این است كه با پناه آوردن به وجود مقدس پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به قدرت خدادادی ایشان خود را از شرور مقدرات حفظ كند.

... یا كمیل اذا وسوس الشیطان فی صدرك فقل: اعوذ بالله القوی من الشیطان الغوی و اعوذ بمحمد الرضی من شر ما قدر و قضی و اعوذ بالله الناس من شر الجنة و الناس اجمعین... تكفی مؤونة ابلیس و الشیاطین معه، و لو انهم كلهم ابالسه مثله.

ای كمیل! هنگامی كه شیطان در دل تو را وسوسه می كند، بگو:

ص : 250

از (شر) شیطان گمراه به خدای توانا پناه می برم، و از شر قضا و قدر به حضرت محمد صلی الله علیه و آله كه مورد خشنودی (خدا) است پناه می برم، و از شر تمام جن و انس به معبود همه مردم (خدا) پناه می آورم ... در این صورت از خطرهای ابلیس و شیاطینی كه با او هستند حفظ می شوی، هر چند همه آنها شیطانهایی مانند خود او باشند.

در هر روز و هر ساعت ممكن است اموری برای انسان مقدر شده باشد كه واقع شدنش به ضرر او باشد، چون به دین و سعادت اخروی او لطمه می زند. معمولاً خود شخص از شروری كه متوجه او می باشد، بی خیر است و لذا با نیروی عقل و دوراندیشی خود نمی تواند از شر آنها در امان بماند، پس چاره ای جز پناه آوردن به كهف حصین الهی پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام ندارد. خداوند ایشان را ملجأ و معاذ بندگان قرار داده است.

یا كمیل ان لهم خدعاً و شقاشق و زخارف و وساوس و خیلاء، علی كل احد قدر منزلته فی اطاعة و المعصیة، فبحسب ذلك یستولون علیه بالغلبة.

ای كمیل! همانا شیاطین نسبت به هر كس، متناسب منزلتش در انجام طاعات و ارتكاب معاصی، خدعه ها و فریبها و ظاهر سازیها و وسوسه ها و خودستانی دارند. و بر هر كس متناسب با همان منزلت غلبه می كنند.

وسوسه های شیاطین برای هر كس متناسب با منزلت ایمانی اوست. اگر به جمع آوری مال دنیا علاقه مند باشد، با ایجاد علاقه به پول فریبش

ص : 251

می دهند. اگر به حفظ موقعیت خود نزد دیگران دل بسته است، با زیبا جلوه دادن آن مقام فریبش می دهند. اگر اهل معنویت و بندگی خداست، با بزرگ نمایاندن عبادتش او را به عجب و خودستایی گرفتار می كنند و اهل هر عبادتی باشد، از همان راه برای زمین زدنش وارد می شوند. چه بسا انسان از وجود شیاطین و میزان دشمنی آنها با خود غافل شود. لذا امیر مؤمنان علیه السلام به كمیل تذكر داده اند:

یا كمیل لا عدو اعدی منهم و لا ضار اضربك منهم امنیتهم ان تكون معهم غداً اذا اجتتثوا فی العذاب الالیم.

ای كمیلق هیچ دشمنی دشمن تر از آنان و هیچ ضرر زننده ای، پر ضررتر از آنان برای تو نیست. آرزوی آنها این است كه تو فردا (قیامت) وقتی كه در عذاب دردناك به زانو در آمده اند، همراهشان باشی.

چون اینها خطر بزرگی در راه هدایت انسان به شمار می آیند، خداوند از سر لطف به بندگانش، پناهگاههایی قرار داده تا آنها را از خطرات شیاطین مصون و محفوظ بدارد. این پناهگاه چنانند كه بندگان خدا باید به نام او و به نام پیامبرش صلی الله علیه و آله به آنها پناهنده شوند تا مورد لطف و عنایت پروردگار خود قرار گیرند و در غیر این صورت مورد خشم او واقع شده، به دام شیاطین گرفتار می آیند.

یا كمیل سخط الله تعالی محیط بمن لم یحترز مننهم باسمه و بنیه و جمیع عزائمه و عوذه جل و عز، و صلی الله علی نبیه و آله و سلم.

ای كمیل! هر كس از شیاطین، به نام خدا و پیامبرش و همه آن چه

ص : 252

(خدا) برای پناه آوردن قرار داده، پرهیز نكند، مشمول ناخشنودی خدای متعال می باشد.

روشن است كه پناه آوردن به امام علیه السلام نیز در حكم پناهنده شدن به پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد و همان آثار و بركات را در بر دارد.

روشهای شیطان برای گمراه كردن انسان

ائمه علیهم السلام انواع فریبهای شیطانی را می شناسند و هشدارهایی كه در این خصوص داده اند، یكی از ثمرات ملجأ بودن ایشان برای دوستانشان است. مولا امیر المؤمنین علیه السلام برای كمیل راههایی را كه شیاطین برای گمراه كردن انسان طی می كنند، به این ترتیب توصیف فرموده اند:

الف – نیرنگ مستقیم و بی واسطه: در قدم اول خودشان وارد میدان خدعه و نیرنگ می شوند و به طور مستقیم و رو در رو سعی در فریب دادن انسان دارند. در این روش از خود او برای گمراه كردنش بهره نمی برند، اما اگر كسی در مقابل ایشان مقاومت كند، راه مؤثرتری را یپش می گیرند.

ب – فریب دادن انسان به وسیله خودش: شیاطین با توجه به نفوذی كه در دل انسانها دارند و قدرت فوق بشری كه خدا به آنها داده است، می توانند از خود انسان واسطه ای برای فریب دادن خودش به وجود آورند و در واقع از او علیه خودش سوء استفاده كنند. واسطه هایی كهدر فرمایش امیر مؤمنان معرفی شده اند، از این قرار هستند:

1. زیبا جلوه دادن امیال و شهوات نفسانی: شهوات و امیال نامشروعی كه بر آوردن آنها انسان را به هلاكت می اندازد، بر اثر فریب

ص : 253

كارهای شیطان برای انسان موجه و مقبول جلوه می كنند. مثلاً شهوت جنسی حرام با القائات نادرست و فلسفه بافی غلط شیطانتحت عنوان «عشق پاك و عفیف!» مقدس و محبوب شمرده می شود. (1)

2. برآوردن خواسته ها و آرزوهای انسان، شیاطین چنان قدرتی دارند كه زمینه را برای رسیدن انسان به آرزوهایش فراهم كنند تا از این طریق او را به طی مسیر معصیت تشویق و دلگرم نمایند. گاهی شرایطی فراهم می شود كه زمینه ساز انجام گناهانی می شود و انسان بی خبراز كید و مكر شیطان، جور شدن زمینه ها را به حساب خواست خدا می گذارد، غافل از این كه همه آن شرایط را دشمن خدا برایش هموار ساخته است تا او را از مسیر صحیح خارج گرداند.

3. آسان كردن انجام گناهان: یكی از كارهای زشت شیطان «تسویل» است.یعنی انجام معصیت را برای انسان ساده و آسان می گرداند، به طوری كه گناه كردن برایش هیچ گونه سختی پیدا نمی كند.

4. به فراموشی انداختن انسان: یاد خداوند و مرگ و در نظر داشتن موقف حساب در پیشگاه الهی، عوامل مؤثری برای حفظ انسان در مسیر طاعت و بندگی خدا هستند و كسی كه از این گونه امور غافل باشدف به راحتی تن به انجام گناه می دهد. از خطرناك ترین حربه های شیطان این است كه انسان را نسبت به این مسائل به فراموشی می اندازد و لذا مانعی در راه انحراف شخص وجود نخواهد داشت.

5. امر به منكر و نهی از معروف، از جمله القائات شیطان در دل انسان این است كه به كار زشت فرمان می دهد و از عمل پسندیده، نهی


1- رجوع به كتاب ابن عربی

ص : 254

می كند، این حقیقت را هر كس می تواند وجدان كند كه در بعضی شرایط خاص، یك عامل درونی او را به ارتكاب گناه دعوت می كند، یا از انجام طاعت باز می دارد.

6. ایجاد حسن ظن به خداوند: انسان عاقل با وجود تلاش همه جانبه ای كه در طاعت و بندگی خداوند انجام می دهد، هرگز به اعمال خود اتكاء نمی كند و پس از همه كوششها امیدش به حسن ظن خود نسبت به پروردگار است تا با فضل خویش با او رفتار نماید و از نقائص و ناخالصی های اعمالش در گذرد بنابراین بالاترین سرمایه یك مؤمن بعد از اجتهاد و سخت كوشی در انجام عبادات، گمان خوب داشتن به خداوند است كه این خود برترین عبات قلبی او به شمار می آید.

شیطان رجیم از سر مكر و حیله همین تنها مایه دلخوشی را هدف قرار می دهد تا با تحریف آن از مسیر صحیح، انسان را به خودش مغرور نماید و او را از جدیت داشتن در انجام طاعات سست كند و كاری كند كه امید خداوند به جای آن كه مشوق انسان به بندگی باشد، جرأت او را در ارتكاب معاصی بیشتر گرداند.

این موارد از روشهای اضلال شیطان، همگی در عبارات ذیل جمع شده است:

یا كمیل انهم یخدعونك بانفسهم. فاذا لم تحبهم مكروا بك و بنفسك بتحسینهم الیك شهواتك و اعطائك امانیك و ارادتك و یسولون و ینسونك و ینهونك و یامرونك و یحسنون ظنك بالله عزوجل، حتی ترجوه فتغتر بذلك فتعصیه و جزاء العاصی لظی.

ص : 255

ای كمیل! شیاطین ابتدا خودشان تو را فریب می دهند. و اگر پاسخ مساعد از تو نگیرند، از در مكر و حیله وارد می شوند، تا این كه از این راهها تو را به وسیله خودت فریب دهند. به این صورت كه امیال و خواسته های تو را برایت زیبا جلوه می دهند و آرزوها و خواسته ات را برآورده می سازند، و (انجام كارهای زشت را) برای تو آسان می كنند و (واقعیات را) از یاد تو می برند. و تو را امر (به ارتكاب بدیها) و نهی (از انجام خوبیها) می كنند. و آن قدر تو را نسبت به خدای عزوجل خوش گمان می كنند، تا این كه بیش از اندازه به او امیدوار شوی، به خاطر امید زیاد، به خود مغرور شده، به گناه بیفتی، در حالی كه كیفر گناهكار، آتش است.

7. وعده دادن از جانب خداوند: یكی از مرموزترین حیله های شیطان، وعده هایی است كه از طرف خدای متعال به انسان گناهكار می دهد، مثلاً برای آن كه بدون دغدغه و عذاب وجدان مرتكب گناه بشود، به او چنین وانمود می كند كه چون خداوند كریم بزرگوار است، به خاطر گناهانی از آن قبیل بر او سخت نخواهد گرفت. یا این كه چون زائر قبر حضرت سید الشهداء علیه السلام می باشد، هر گناهی كه مرتكب شود، به او ضرر نمی رساند. یا این كه چون در غم مصیبت اهل بیت علیهم السلام اشك ریخته است، دیگر نیابد ترسی از انجام گناه داشته باشد. شیطان این گونه وعده ها را از جانب خدای متعال می دهد تا ترس انسان را از عدل خداوند بریزد. انسان مؤمن با این كه هم خداوند را كریم می داند و هم معتقد است كه زیارت مقبول امام حسین علیه السلام، گناهش را پاك می كند و هم گریه بر مصائب اهل بیت علیهم السلام را در صورت فقدان موانع، آمرزنده گناهانش می داند، اما به شرایط خود خیلی امیدوار نیست و همواره

ص : 256

نگران است كه نكند مشمول كرم الهی اقع نشود یا این كه زیارتش پذیرفته نباشد و یا مانعی در راه پاك شدنش از گناهان وجود داشته باشد. پس هیچ گاه فریب وعده های شیطان را نمی خورد و خود را از حیله و مكر او مصون نمی داند.

یا كمیل ان ابلیس لا یعد عن نفسه، و انما یعد عن ربه لیحملهم علی معصیته فیورطهم.

ای كمیل! همانا ابلیس از جانب خودش وعده نمی دهد. بلكه از طرف پروردگارش وعده می دهد (وعده خود را از جانب خدا وانمود می كند)، تا این كه (انسانها را) به گناه كشانده، آنها را به هلاكت برساند.

یا كمیل انه یاتی لك بلطف كیده فیامرك بما یعلم انك قد الفته من طاعة لا تدعها، فتحسب ان ذلك ملك كریم و انما هو شیطان رجیم. فاذا سكنت الیه و اطماننت، حملك علی العظائم المهلكة التی لا نجاة معها.

ای كمیل! شیطان بسیار ظریف و ماهرانه تو را فریب می دهد: تو را به عمل خوبی فرمان می دهد كه به انجام آن عادت كرده ای و از انجام آن فرو گذار نمی كنی، به طوری كه تو می پنداری فرشته بزرگواری به سراغ تو آمده، در حالی كه او یك شیطان رانده شده است. آن گاه وقتی به او اطمینان كردی و نسبت به او خیالت آسوده شد (دیگر نگران فریب شیطان نبودی!)، در آن زمان تو را به ورطه های خطرناك تباهی می اندازد كه راه نجاتی از آنها پیدا نمی كنی.

ص : 257

8. دعوت به انجام عبادت به عنوان مقدمه ارتكاب معصیت: این روش از همه حیله های قبلی ظریف تر و مخفیانه تر است، زیرا شیطان معمولاً به انجام طاعت فرمان نمی دهد و همیشه به سوی معصیت دعوت می كند. اما گاهی برای فریب دادن یك فرد با ایمان از این حربه خطرناك استفاده می كند. چون می بیند كه او به انجام بعضی عبادات مقید استو با آنها انس گرفته، از طریق تشویق به همان عبادات وارد می شود تا اعتماد فرد را به خود جلب نماید. او هم از همه جا بی خبر به دلیل عادت و انسی كه به ان عبادت خاص پیدا كرده و نمی تواند آن را ترك كند، به فرمان شیطان مشغول به عبادت می شود! اما خودش متوجه نیست كه دستور این كار از جانب رانده شده درگاه الهی صادر شده است، بلكه آن را از القائات فرشتگان مقرب خداوند می شمارد! او نمی داند كه شیطان انجام این كار خوب را مقدمه ای برای سقوط او در وادی یك گناه مهلك قرار داده است و لذا با خوشحالی تمام و طیب خاطر به اداء آن طاعت می پردازد. پس از مدتی كه به خود می آید، متوجه می شود كه كار از كار گذشته و او مرتكب گناهی شده است كه هرگز فكر ارتكاب آن را نمی كرد. به عنوان مثال یك مرد مؤمن كه علاقه وافری به تبلیغ دین و خدمتگزاری به ساحت مقدس حضرت ولی عصر علیه السلام دارد، پس از مدتی كه به انجام كار تبلیغی و هدایت كردن دیگران انس می گیرد، برای نجات دادن یك زن جوان نامحرم تصحیح عقاید او دست به كار می شود و این اقدام خود را یك مأموریت الهی می پندارد كه فرشته ای كریم آن را به دل او انداخته است! غافل از این كه خود شیطان این فكر را به او القاء نموده تا از این

ص : 258

طریق، او را به گناهی گرفتار سازد كه هرگز از راه دیگر نمی توانست او را به آن گناه مبتلا گرداند. او چون علاقه شدیدی به كار دستگیری از افراد سست ایمان داشته است، هیچ گاه در محیطهای فاسد قدم نمی گذاشته تا این كه كاری ضد اخلاقی مرتكب شود. اما شیطان نقشه ای می ریزد كه همین جوان پاك با نیت خیر وارد میدانی می شود كه در آن، حریف شهوت و نفس اماره خود نیست و لذا پس از مدتی خودش را می بازد و به گناه مهلك گرفتار می گردد.

اشتباه او در این بود كه صرفاً به خاطر علاقه و بدون محاسبات عقلی و شرعی لازم، وارد چنین میدان خطرناكی شد، درست است كه انسان باید به انجام طاعات علاقه مند شود و از آن لذت ببرد و عادت كردن به كارهای خوب هیچ گونه قبحی ندارد، اما این خطر وجود دارد كه در موادی انسان صرفاً به خاطر علاقه اش – و نه برای خدا و با نیت خالصانه – به سوی آن عبادت خاص برود. شیطان از همین علاقه فرد سوء استفاده می كند و اخلاص در عبادت را از او می گیرد. لذا او بدون آن كه خودش متوجه می شود، در دام شیطان گرفتار می گردد.

مثال دیگر: جوانی خوش آواز با نیت خالص، كار مداحی و نوحه خوانی را در مجالس عزا و مصیبت اهل بیت علیهم السلام آغاز می كند.

كم كم به این عبادت بزرگ – كه اگر خالصانه انجام شود، بسیار ارزشمند است – خو می گیرد و به آن عادت می كند، به طوری كه نخواندن در یك مجلس برایش سخت می شود! خطر درست در همین جا شروع می شود، چون او به انجام عبادتی چنان انس گرفته كه ترك آن برایش مشكل است، لذا شیطان از همین طریق وارد می شود. آرام آرام اخلاص در نیت

ص : 259

را از او می گیرد و او هم غافل از مكر شیطان به تصور این كه گرم كردن مجلس امام حسین علیه السلام به هر قیمتی و از هر راهی صحیح است، به خودنمایی و نشان دادن هنر خویش در مداحی می افتد. دیگران هم با تعریف و تحسین خود، او را بیشتر به اشتباه می اندازند و او همه این كارها را به خیال عرض ارادت و نوكری در دستگاه سید الشهداء علیه السلام انجام می دهد! ممكن است كار این جوان به جایی برسد كه به نیت تأثیرگذاری بیشتر در دلهای مردم به آوازه خوانی همراه با موسیقی و اركستر كشیده شود و این مقدمه ای شود برای آن كه كم كم به وادی خوانندگی و اجرای برنامه های مبتذل تحت عنوان خدمت فرهنگی (!) كشیده شود. بعد از گذشت مدتی مشاهده می شود كه این جوان با الاص كه در ابتدا از مداحی قصدی جز خدمتگزاری به آستان مقدس سیدالشهداء علیه السلام نداشت، به یك خواننده لا ابالی تبدل شده كه برای كسب شهرت و پول از انجام هیچ گناهی كوتاهی نمی ورزد!

شیطان هرگز نتوانست از غیر مسیر عبادت – همان عبادتی كه به انجامش خو گرفته بود – آن مؤمن پاك را به این ابتذال بكشاند. این چیزی است كه امیر مؤمنان علیه السلام به «كید لطف شیطان» از آن نام برده اند. هر كس ممكن است مشمول این كید لطف قرار گیرد و از طریق عبادتی كه به آن انس گرفته است، به فریب شیطان مبتلا گردد. این فریب اختصاص به مؤمنانی دارد كه اهل عبادت هستند، باید مراقب باشند كه هیچ عبادتی را صرفاً به دلیل علاقه و میل قلبی انجام ندهند و همیشه اخلاص خود را در اعمال عبادی حفظ نمایند. هر كس در هر رتبه ای باید خودش را در معرض انواع انحرافات و گناهان

ص : 260

بداند و نسبت به هیچ معصیتی احساس مصونیت و معصومیت نكند. ما هیچ كدام بیش از حضرت یوسف صدیق نمی توانیم از خود مطمئن باشیم. ایشان با همه وجود اقرار كردند كه:

وَمَا أُبَرِّ ئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَ ةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَ حِمَ رَ بِّی (1)

تنها راه محفوظ ماندن از خطرات شیطان

اگر خدا به انسان رحم نكند، هر گونه لغزشی برای او امكان پذیر است. بنابراین هیچ گاه نباید بر خود تكیه كند و همیشه باید از مكر شیطان و ضعف خود در مقابله با نیرنگهای او بترسد و برای مصون ماندن از كید شیطان (به خصوص كید لطف او) به ملجأ و پناهی كه خدای متعال قرار داده، متشبث شود تا در وقت لازم كه خودش متو جه مكر شیطان نیست با دستگیری و عنایت اهل بیت علیهم السلام خطر را تشخیص دهد و با لطف ایشان از سقوط در مهلكه نجات یابد. البته عمل كردن كامل به احكام شرع، لازمه تشبث به امامان علیهم السلام در حفظ شدن از خطر شیطان است.

یا كمیل ان له فخاخاً ینصبها، فاحذر ان یوقعك فیها.

ای كمیل، همانا شیطان تله هایی دارد كه آنها را (بر سر راه افراد) قرار می دهد. پس مواظب باش كه تو را در آنها نیندازد.


1- 1. یوسف، 53.

ص : 261

یا كمیل ان الارض مملوة من فخاخهم. فلن ینجو منها الا من تشبث بنا. و قد اعلمك الله انه لن ینجو منها الا عباده و عباده اولیاؤنا.(1)

ای كمیل! همانا زمین از تله های شیاطین پر است. تنها كسانی از آنها نجات پیدا می كنند كه به ما متشبث شوند (بچسبند) و خداوند تو را آگاه فرموده كه از آن تله ها فقط بندگانش نجات پیدا می كنند. كه بندگان او اهل ولایت ما (اهل بیت علیهم السلام) هستند.

همان طور كه امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند، تنها راه محفوظ ماندن از خطرات شیطان، تشبث به اهل بیت علیهم السلام است. تشبث یعنی چسبیدن.

وقتی انسان در همه امور، خود را به ایشان بچسباند و در هیچ موردی از ایشان فاصله نگیرد، آن وقت می تواند اطمینان یابد كه در دام شیطان نمی افتد. ولی اگر چنین نكند – هر چند كه مقید به انجام طاعات الهی و اهل عبادت – مصون ماندنش از شر شیطان تضمین نشده است.

بلكه همان طاعتها و عبادتها، ممكن است وسیله ای در دست شیطان شوند كه نیرنگ خود را از طریق آنها اعمال كند.

كسی كه در دام شیطان افتاده، چه بسا گمان كند كه كار خوب انجام می دهد و به خدا تقرب می جوید، اما در واقع اسیر شیطان باشد و پیوسته از خدا دور شود. پس انسان روی اعمال خوب و عبادتهایش هم نمی تواند حساب كند و به دلیل انجام آنها خود را مصون از شر شیاطین بداند، چون ممكن است این عبادات را هم به دستور شیطان انجام دهد در حالی كه به خیال خودش گمان كند كه از فرشته الهی


1- 1. بحار الانوار، جلد 77، صفحه 268 تا 274.

ص : 262

فرمان می برد.

این است كه استعاذه به اهل بیت علیهم السلام كه باب استعاذه به خداوند سبحان است – تنها راه تأمین سلامت انسان از آفات و خطراتی است كه در اثر اغوای شیطان، تهدیدش می كند.

این كه امام علیه السلام، چگونه مشیتش به خود را حفظ می نماید، امری است وجدانی كه هر كسی آن را بچشد، معرفتش به امام علیه السلام از جهت این وصف خاص – عمیق تر و بیش تر می شود. البته دانستن و اعتقاد به این كه امام علیه السلام چنین دستگیرهایی از خطر شیاطین می كنند، آن معرفت اولیه را در انسان ایجاد می كند، تا زمینه ساز مراتب بالاتر شود. بنابراین سفارشهایی نظیر آن چه امیر المؤمنین علیه السلام به كمیل فرمودند، می تواند تأثیر به سزایی در بالا بردن درجه انسان در معرفت امام علیه السلام داشته باشد.

هر قدر اعتماد انسان به شأن پناهندگی امام علیه السلام قویتر باشد، تشبث او به ایشان بیشتر و كامل تر می گردد و در دل و عمل به سفارشهای شرع و احكام نورانی دین مقیدتر می گردد. در غیر این صورت نسبت نست به این شأن امام علیه السلام، كفران نعمت كرده است.

ص : 263

درس نوزدهم: گواه بر خلق

شاهد خدا بر خلق

خدای متعال در قرآن پیامبرش را این گونه معرفی فرموده است:

1. احزاب، 45 و 46.

در این آیه، خدای عزوجل، پیامبرش را به عنوان «شاهد» معرفی كرده است. چون به فرمایش حضرت صادق علیه السلام، امام علیه السلام عدل پیامبر صلی الله علیه و آله است، باید این وصف را برای ایشان هم قائل شویم و بدانیم

ص : 264

كه امام علیه السلام هم شاهد بر امت هستند این وصف برای ائمه علیهم السلام در آیات دیگر قرآن ذكر شده است:

وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَكُونَ الرَّ سُولُ عَلَیْكُمْ شَهِیدًا (1)

در این آیه، چند نكته باید روشن شود: اول این كه منظور از «امت» چه كسانی می باشند؟ آیا همه مسلمانان، مخاطب این آیه هستند؟ با مراجعه به روایات اهل بیت علیهم السلام می بینیم كه مراد از امت، مردم و با همه مسلمانان نیست، بلكه منظور، گروه خاصی هستند كه همان ائمه علیهم السلام می باشند، خداوند در آیه دیگری از قرآن، این امت را معرفی فرموده است.

(2)

كُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِ جَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُ ونَ بِالْمَعْرُ وفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّ_هِ (3)

امر به معروف و نهی از منكر یك وظیفه عمومی است، ولی در این آیه، سخن از عده خاصی است كه خدای تعالی آنها را به طور مطلق برای


1- 1. بقره، 143.
2- 2. البته باید توجه داشت كه تعریف معنای «امت» به وسیله آیه دیگری از قرآن، باید با توجه به كلام معصوم علیه السلام – نه صرفاً مبتنی بر برداشت شخصی – صورت پذیرد.
3- 3. آل عمران، 110.

ص : 265

تصدی این منصب معرفی كرده است. اهل بیت علیهم السلام این عده خاص را معرفی فرموده اند:

عن ابی عبدالله علیه السلام فی قول الله «كنتم خیر امة اخرجت...» یعنی الامة التی وجبت لها دعوة ابراهیم علیه السلام هم الامة الوسطی...(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: منظور از امت در این آیه، هستند كه دعای ابراهیم علیه السلام (كه از خدا درخواست امامت كرد) در حق ایشان مستجاب شده ... و ایشان امت وسط هستند.

نكته دوم این است كه منظور از «وسط» بودن این امت چیست؟ خود آیه نشان می دهد كه ائمه علیهم السلام بر مردم، و پیامبر صلی الله علیه و آله بر ائمه علیهم السلام گواه هستند. بنابرائن ائمه علیهم السلام، امت وسط بین مردم و پیامبر صلی الله علیه و آله می باشند.

عن علی علیه السلام: ان الله تعالیس ایانا عنی بقوله: «لتكونوا شهداء علی الناس و یكون الرسول علیكم شهیداً» فرسول الله صلی الله علیه و آله شاهد علینا، و نحن شهداء الله علی خلقه و حجته فی ارضه، و نحن الذین قال الله تعالی: «و كذلك جعلناكم امة وسطاً».(2)

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: خدای متعال با گفتار خود (لتكونوا...) تنها ما را قصد فرمود. پس پیامبر صلی الله علیه و آله گواه بر ما است، و ما


1- 1. تفسیر عیاشی، جلد 1، صفحه 195.
2- 2. تفسیر كنز الدقائق، جلد 2، صفحه 179.

ص : 266

گواهان خدا بر آفریدگانش و حجت او در زمینش هستیم. و ما هستیم آنان كه خدای تعالی درباره آنها فرمود: «و كذلك جعلناكم امة وسطاً».

نكته سوم این كه وصف شاهد كه به امام علیه السلام نسبت داده شده، به چه معناست؟ و چه اثری در اعتقادات ایجاد می نماید؟ وقتی كسی را شاهد بر امر می دانیم، در حقیقت عقیده داریم كه او بر آن امر، ناظر و از آن آگاه است. بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام از احوال مردم آگاهی دارند و اعمال آنها را می بینند.

وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَ ى اللَّ_هُ عَمَلَكُمْ وَرَ سُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ 1

در این آیه، وصف شاهد و شهید بودن پیامبر و اهل بیت علیهم السلام با تعبیر «دیدن اعمال» بیان شده است. برای روشن شدن مطلب، به تفسیر اهل بیت علیهم السلام ذیل این آیه شریفه مراجعه می نماییم:

عن محمد بن مسلم عن احدهما علیهما السلام قال: سئل عن الاعمال هل تعرض علی رسول الله صلی الله علیه و آله؟ فقال: ما فیه شك. أرأیت قول الله عزوجل «و قل اعملوا ...» قال: لله شهداء فی ارضه.(1)

محمد بن مسلم گفت: از امام باقر علیهما السلام سؤال شد:


1- 2. تفسیر كنز الدقائق، جلد 5، صفحه 534، حدیث 1.

ص : 267

آیا اعمال بر پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه می شود؟ فرمودند: در آن شكی نیست. آیا این قول خدای عزوجل را ندیده ای كه: عمل كنید ... (تا آخر آیه) حضرت فرمودند: خدا روی زمین خود شاهدانی دارد.

خداوند، برای خود شاهدانی بر روی زمین قرار داده است. آنها پیامبر صلی الله علیه و آله و «مؤمنون» هستند. منظور خداوند از «مؤمنون» چیست؟ راوی می گوید:

كنت عند ابی عبدالله علیه السلام فسالته عن قول تعالی «و قل اعملوا فسیری الله عملكم و رسوله و المؤمنون». قال: ایانا عنی.(1)

نزد امام صادق علیه السلام بودم، پس نظر ایشان را درباره آیه «و قل اعملوا...» پرسیدم. امام علیه السلام فرمودند: (خداوند) فقط ما را قصد كرده است. (2)

بنابراین در آیه شریفه، منظور از مؤمنون، ائمه علیهم السلام هستند. در روایت دیگری، امام صادق علیه السلام در پاسخ به همین سؤال فرموده اند:

هم الائمة علیهم السلام. (3)

ایشان ائمه علیهم السلام هستند.

پس همان طور كه خدای عزوجل اعمال بندگان را می بیند، پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام نیز ناظر بر آنها هستند. اثر اخلاقی این باور و


1- 1. بصائر الدرجاتٰ جزء 9ٰ باب 5ٰ حدُث 1.
2- ،. >عنُ< به معنُ >قصد< است. و مقدم شدن >اُانا< بر آن دلالت بر حصر مُ كند.
3- 3. بصائر الدرجات، جزء 9، باب 5، حدیث 11.

ص : 268

اعتقاد قلبی، توجه انسان به نظارت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامش بر اعمال او است. مسلماً در پیشگاه ایشان، بسیاری از اعمال انسان، احتیاج به تجدید نظر خواهد داشت.

در كتاب گراسنگ وسائل الشیعه، روایاتی در این باب نقل شده است كه توجه به عنوان باب نیز مفید است.

باب وجوب الحذر من عرض العمل علی الله و رسوله و الائمة علیهم السلام. (1)

باب لزوم ترس و نگرانی از عرضه شدن اعمال به پیشگاه خدا و رسول صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام.

نظارت پیامبر و اهل بیت علیهم السلام بر اعمال بندگان، از طرفی نها را مراقب و نگران رفتارشان می سازد و از طرف دیگر، سبب می شود كه ایشان پیروان خود را در انجام كارهای نیك و استغفار از گناهان یاری فرمایند.

عن ابی جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و هو فی نفر من اصحابه:

ان مقامی بین اظهركم خیر لكم، و ان مفارقتی ایاكم خیر لكم. فقام الیه جابر بن عبدالله الانصاری و قال: یا رسول الله اما مقامك بین اظهرنا فهو خیر لنا، فكیف یكون مفارقتك ایانا خیراً لنا؟ فقال: اما مقامی بین اظهركم خیر لكم، لان الله


1- 1. وسائل الشیعة، جلد 11، صفحه 386.

ص : 269

عزوجل – یقول:

وَمَا كَانَ اللَّ_هُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ (1)

... فاما مفارقتی ایاكم فهو خیر لكم، لان اعمالكم تعرض علی كل اثنین و خمسین، فما كان من حسن، حمدت اله علیه، و ما كان من شیء استغفرت لكم.(2)

حضرت باقر العلوم علیه السلام فرمودند: پیامبر صلی الله علیه و آله در میان جمعی از اصحاب خود فرمودند: بودن من در میان شما، برای شما خیر است، و جدایی من از شما هم برایتان خیر است. جابر بن عبدالله انصاری از ایشان پرسید: ای رسول خدا، بودن در میان ما كه البته برای ما خیر است، ولی چگونه جدایی شما از ما، برای ما خیر می شود؟ حضرت فرمودند: اما بودن من در میان شما برای شما خیر است، چون خدای عزوجل فرمود: «تا وقتی تو در میان آنها هستی خدا ایشان را عذاب نمی كند»... و اما جدای من از شما برایتان خیر است، چون در هر دوشنبه و پنج شنبه اعمال شما بر من عرضه می شود. آن گاه برای كارهای خوب شما خدا را سپاس می گویم و برای كارهای بد شما (از خدا) طلب مغفرت می كنم.

عذابهای عمومی – آن گونه كه بر امتهای پیشین نازل می شد – هیچ كدام بر امت اسلام نازل نشد، چرا كه خدای متعال به پیامبر صلی الله علیه و آله وعده داده بود كه تا وقتی ایشان میان امت هستند، آنها را عذاب نكند.

نكته دیگر این روایت، تصریح پیامبر صلی الله علیه و آله است بر این كه دو روز از


1- 1. انفال، 33.
2- 2. تفسیر كنز الدقائق، جلد 5، صفحه 334.

ص : 270

هفته، اعمال بندگان را رسیدگی می فرمایند و از آن جایی كه ائمه علیهم السلام عدل پیامبر صلی الله علیه و آله هستند، این خصوصیت درباره ایشان هم صادق است.

در سیره و گفتار ائمه علیهم السلام نیز، به طور مكرر، آگاهی ایشان از اعمال بندگان دیده می شود.

عرضه اعمال بندگان بر پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام

یكی از یاران امام صادق علیه السلام به نام «داود بن كثیر رقی» نقل می كند كه: نزد امام صادق علیه السلام نشسته بودم، ایشان بدون آن كه سخنی بگویم به من فرمودند:

یا داود لقد عرضت علی اعمالكم یوم الخمیس، قرأیت فیما عرض علی من عملك صلتك لابن عملك، فلان فسرنی ذلك. انی علمت ان صلتك له اسرع لفناء عمره و قطع اجله.(1)

ای داود! روز پنج شنبه اعمال شما بر من عرضه شد. پس در آن به من عرضه شده بود، دیدم كه تو به پسر عمویت – فلانی – رسیدگی كرده ای. این كار، مرا خوشحال كرد. من اطمینان دارم كه رسیدگی تو، به او سبب می شود كه عمر او با سرعت بیشتری به پایان برسد و مهلتش ناتمام بماند. (عمر طبیعی نكند).

داود گفت: من پسر عمویی داشتم كه ناصبی خبیث و دشمن اهل بیت علیهم السلام بود. شنیدم كه خود و خانواده اش در سختی زندگی


1- 1. وسائل الشیعة، جلد 11، صفحه 390، حدیث 15.

ص : 271

می كنند. پس قبل از این كه به مكه بروم، برایش پولی فرستادم. وقتی به مدینه برگشتم، امام صادق علیه السلام این خبر را به من دادند.

امام صادق علیه السلام این گوه از اعمال شیعیان خود آگاه بودند. بدین ترتیب داود بن كثیر رقی، شاهد بودن امام زمانش را نسبت به اعمال خود چشید و به بیان دیگر امام علیه السلام را به وصف «شاهد» شناخت.

مسلماً عمق معرفت او با كسی كه این داستان را می شنود، بسیار تفاوت دارد. و قطعاً این اختلاف در عمق معرفت، در اعتقاد او هم مؤثر است. احتمالاً داود تا آخر عمر، در كوچكترین عمل خویش، همواره امام صادق علیه السلام را شاهد و گواه می دید و سعی می كرد كه همه اعمالش مورد رضای ایشان باشد.

كسانی كه توفیق چشیدن این وصف امامشان را نیافته اند، با مطالعه سیره ائمه پیشین علیهم السلام وروایات ایشان، می توانند از راه شنیدن، معرفت غیابی نسبت به شاهد بودن امام زمان خویش پیدا كنند، و همواره خود را در حضور او بدانند و معتقد باشند كه امام علیه السلام نه تنها روزهای دوشنبه و پنج شنبه، بلكه همیشه و در هر شب و روز، شاهد بر اعمال او هستند.

در این زمینه، به داستانی درباره امام رضا علیه السلام توجه می كنیم:

عبدالله بن ابان، روغن فروشی بود كه مدتی خدمت امام رضا علیه السلام مجاور شده بود. او یك بار كه به محضر ایشان شرفیاب شد، عرض كرد: برای خود و خانواده ام از شما التماس دعا دارم.

فقال: او لست افعل؟! ان اعمالكم لتعرض علی فی كل یوم و لیلة.

ص : 272

حضرت علیه السلام فرمودند: آیا من این كار را نمی كنم؟ (فكر می كنی من شما را دعا نمی كنم؟!) همانا اعمال شما در هر روز و شب بر من عرضه می شود.

عبدالله گفت: پذیرفتن این مطلب برای من سنگین آمد.

فقال لی: امام تقرأ كتاب الله عزوجل: «و قل اعملوا فسیری الله عملكم و رسوله و المؤمنون» قال: هو و الله علی بن ابیطالب علیه السلام.(1)

حضرت فرمودند: آیا در كتاب خدای عزوجل نمی خوانی: «و بگو عمل كنید كه خدا و رسولش و مؤمنان عمل شما را می بینند». فرمودند: قسم به خدا منظور از «مؤمنان»، علی بن ابیطالب علیه السلام است.

عبدالله بن ابان، با وجود این كه مدتی مجاور امام علیه السلام بود، ولی هنوز ایشان را به این وصفشان نشناخته بود. از این رو، وقتی حضرت برای او توضیح می دهند كه من هر روز و شب اعمال شما را دیده، برایتان دعا می كنم، تعجب كرد و پذیرش مطلب برایش سنگین آمد. امام علیه السلام ناچار برای او از قرآن دلیل آوردند و سپس یكی از مصادیق «مؤمنون» را كه «امیر مؤمنان» علیه السلام است، معرفی فرمودند.

ناگفته نماند كه احادیث مربوط به عرضه اعمال بر پیامبر و ائمه علیهم السلام كه بعضی دو روز در هفته و بعضی هر صبح و شام را معین كرده اند، با یكدیگر تعارضی ندارند، چون هر دو صورت آن امكان پذیر است. و پذیرفتن یك گروه از روایات، مانع از قبول دسته دیگر نیست.


1- 1. وسائل الشیعة، جلد 11، صفحه 387، حدیث 5.

ص : 273

احتمال دارد كه نحوه عرضه اعمال در این دو صورت، با یكدیگر متفاوت باشد.

علاوه بر این، طبق صریح احادیث، اعمال بندگان بر همه اهل بیت علیهم السلام عرضه می شود. عمل «عبدالله بن ابان» نه فقط به امام رضا علیه السلام كه امام زمان او بودند، بلكه بر همه امامان علیهم السلام عرضه می شد.

امام باقر علیه السلام در مورد آیه «اعملوا فسیری الله... و المؤمنون» فرمودند:

ما من مؤمن یموت و لا كافر، فیوضع فی قبره. حتی تعرض عمله علی رسول الله صلی الله علیه و آله و علی علی علیه السلام فلهم جراً، الی آخر من فرض الله طاعته علی العباد.(1)

هیچ مؤمن و كافری نمی میرد كه در قبرش گذاشته شود، مگر این كه كارهایش به رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السلام تا آخرین كسی كه خدا اطاعتش را بر بندگان واجب كرده است عرضه می شود.

امام شناس كسی است كه معتقد باشد امام علیه السلام شاهد و ناظر بر اوست. وقتی كسی این وصف امام علیه السلام را شنید، نباید مانند وقتی باشد كه نشنیده است. او باید از اعتقاد به این صفت، امام علیه السلام را بشناسد و نحوه عملكرد او هم متأثر از معرفتش باشد.

كسی كه خدای عزوجل و پیامبر صلی الله علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السلام و امامان خود علیهم السلام را شاهد بر اعمال خویش می داند و به این معرفت خود اعتقاد دارد، چگونه می تواند در اعمالش بی دقتی و سهل انگاری كند؟!


1- 1. بصائر الدرجات، جزء 9، باب 5، حدیث 8.

ص : 274

با نقل داستان دیگری از امام رضا علیه السلام، از خدای عزوجل درخواست می كنیم كه معرفت ما را نسبت به امام علیه السلام عمیق تر فرماید.

موسی بن سیار می گوید: من همراه حضرت رضا علیه السلام بودم كه به دیوارهای شهر طوس رسیدیم. صدای شیون و ناله ای را شنیدم.

دنبال صدا رفتم تا به جنازه ای برخورد كردم، در همین حال دیدم مولایم علی بن موسی الرضا علیه السلام از اسب خویش پیاده شد، به سوی جنازه رفت، آن را بلند كرد و چنان كه بره به مادر خود می چسبد، خود را به آن جنازه چسبانید و به من فرمود:

یا موسی بن سیار! من شیع جنازة ولی من اولیائنا خرج من ذنوبه كیوم ولدته امه لا ذنب علیه.

ای موسی بن سیار! هر كه در تشییع جنازه یكی از دوستان ما شركت كند، از گناهان خود پاكیزه می شود، همانند روزی كه از مادر متولد شده است.

همین جنازه را نزدیك قبر بر زمین نهادند، دیدم كه امام علیه السلام به طرف آن رفتند. مردم را كنار زدند، تا خود را به جنازه رساندند.

آن گاه دست مبارك خود را بر سینه او نهادند و فرمودند:

یا فلان بن فلان ابشر بالجنة فلا خوف علیك بعد هذه الساعة.

ای فلانی پسر فلانی! تو را به بهشت مژده باد. بعد از این لحظه دیگر وحشت و ترسی برای تو نیست! عرض كردم: فدایت شوم، آیا شما این شخص را می شناسید، در حالی كه قسم به خدا تاكنون قدم به این سرزمین نگذاشته

ص : 275

بودید؟! امام علیه السلام فرمودند:

یا موسی بن سیار! اما علمت انا معاشر الائمة تعرض علینا اعمال شیعتنا صباحاً و مساء؟ فما كان من التقصیر فی اعمالهم سالنا الله تعالی اصفح لصاحبه و ما كان من العلو سالنا الله الشكر لصاحبه.(1)

ای موسی بن سیار! آیا نمی دانی كه اعمال و رفتار شیعیان ما، در هر صبح و شام، بر همگی ما امامان عرضه می شود؟ آن گاه گر تقصیری در رفتار آنها باشد، از خداوند می خواهیم كه از سر تقصیرشان در گذرد. و اگر كار خوبی داشته باشند، از خداوند می خواهیم كه از آنها قدردانی فرماید.

از این حدیث می توان فهمید كه عرضه اعمال بر امامان علیهم السلام چه بشارت بزرگی به دوستان و شیعیان ایشان است. اگر امام علیه السلام برای آمرزش گناهان كسی طلب مغفرت كنند، امید است كه خداوند به آبروی ایشان از سر تقصیر آن فرد بگذرد.

بنابراین شاهد بودن ائمه علیهم السلام بر اعمال و رفتار انسان، از طرفی ممكن است باعث خجالت و بی آبرویی او گردد (در صورتی كه گناهانی مرتكب شده باشد). ولی از طرف دیگر سبب امیدواری است، چون رحمت واسعه الهی برای او دست به دعا بلند می كند و برای گناهانش از خداوند طلب عفو می نماید.

بدین ترتیب باید بدانیم كه گناهان ما تا چه اندازه ممكن است


1- 1. بحار الانوار، جلد 49، صفحه 98 و 99.

ص : 276

دلهای پاك پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان علیهم السلام را به درد آورد. به همین سبب، تا جایی كه می توانیم، باید از معاصی پرهیز كنیم.

حضور امام علیه السلام در تشییع جنازه شیعیان

بشارت دیگری كه نمونه ای از آن در این حدیث بیان شد، حاضر شدن امام علیه السلام بر سر جنازه دوستانشان است.

این وعده زیبا در داستان یك امام شناس واقعی كه در زمان امامت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام می زیست، ذكر شده است. ایشان یك خانم با تقوی به نام «شطیطه» بود كه در شهر نیشابور زندگی می كرد و تا هنگام مرگ، توفیق دیدار امام زمانش را نداشت. (1)

مردم نیشابور یكی از شیعیان مورد اعتماد خود را كه «محمد بن علی نیشابوری» نام داشت، انتخاب كردند تا وجوهات آنها را نزد امام علیه السلام ببرد. مجموع این اموال سی هزار دینار (طلا) و پنجاه هزار درهم (نقره) و یك مقدار لباس بود. شطیطه سهم یك درهم صحیح و سالم با یك تكه لباس دست دوز نو به ارزش چهار درهم آورد و هنگام پرداخت آنها گفت:

وَاللَّ_هُ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ (2)

همانا خداوند از حق حیا نمی كند (خجالت نمی كشد).

محمد بن علی می گوید: من (برای این كه پول شطیطه با آن همه پول اشتباه نشود) درهم او را قدری خم كردم. وقتی در بغداد خدمت امام


1- 1. مزار این بانوی با ایمان و متقی اكنون در شهر نیشابور محل زیارت دوستان و ارادتمندان به اهل بیت علیهم السلام است.
2- 2. اشاره است به آیه شریفه: احزاب، 53.

ص : 277

هفتم علیه السلام رسیدم، حضرت به من – بدون آن كه سخنی بگویم – فرمودند: درهم شطیطه و پولهای فلان كس و لباسهای آن دو برادر اهل بلخ را بیاور! بقیه اموال را نپذیرفتند. آن گاه كه درهم شطیطه و لباس او را گرفتند، فرمودند: «ان الله لا یستحیی من الحق»! سپس به ابوجعفر محمد بن علی نیشابوری فرمودند: به شطیطه سلام مرا برسان و این كیسه را به او بده – چهل درهم پول در آن بود – سپس اضافه كردند: من یك تكه از كفنهای خود را كه پنبه آن از منطقه صیدا متعلق به حضرت فاطمه علیها السلام است و خواهرم حلیمه دختر حضرت امام صادق علیه السلام آن را یافته است، برای شطیطه هدیه فرستادم. بعد فرمودند: به او بگو: از وقتی كه این پارچه (كفن) و آن پولها به دستش می رسد (روز بازگشت محمد بن علی به شهر نیشابور) نوزده روز زنده می مانی! پس شانزده درهم از آنها پولها را خرج خودت كن و بیست و چهار درهم بقیه را از طرف خودت و آن چه بر عهده داری، صدقه بده و من خودم بر (جنازه) تو نماز می خوانم. پس ای ابو جعفر، هر وقت كه (در نیشابور) مرا دیدی، به روی من نیاور، این كار برای حفظ خودت بهتر است.

وقتی محمدبن علی به نیشابور برگشت، مشاهده كرد همه كسانی كه امام علیه السلام اموالشان را بازگردانده بودند، از اعتقاد صحیح به امامت، برگشته اند ولی شطیطه انحرافی پیدا نكرده است. سلام امام علیه السلام را به او رساند و كیسه پولها و لباس هدیه شده را به او داد. شطیطه درست همان مدت زمانی كه امام علیه السلام فرموده بودند (نوزده روز) زنده بود و آن گاه كه وفات كرد، محمد بن علی، امام هفتم علیه السلام را سوار بر شتر

ص : 278

خودشان (در نیشابور) دید.

حضرت وقتی از كار تدفین و نماز بر جنازه شطیطه فارغ شدند، سوار شترشان شدند و محل را ترك فرمودند. در همان حال به او فرمودند: به دوستان خود سلام مرا برسان و به ایشان بگو.

انی و من یجری مجرای من الائمة لابد لنا من حضور جنائزكم فی ای بلد كنتم، فاتقوا الله فی انفسكم.(1)

ما امامان، بر خود لازم می دانیم كه بر جنازه های شما – در هر سرزمینی كه باشید حاضر شویم. پس در مورد خودتان تقوی الهی را پیشه نمایید.

ویژگی شطیطه كه این چنین مورد لطف و عنایت امام زمانش قرار گرفت، این بود كه به وظیفه دینی و شرعی خود پایبند بود و در مسیر امام شناسی هم ذره ای انحراف نداشت. كسانی كه در زمان غیبت امام زمان علیه السلام از توفیق دیدار ایشان محروم هستند، با معرفت صحیح امام علیه السلام و عمل به تكالیف شرعی خویش (خصوصاً رعایت حرام و حلال در امور مالی) می توانند امیدوار به عنایت خاص ایشان در حق خود باشند.

جمله آخر حدیث، هشداری است به همه شیعیان ائمه علیهم السلام، كه با داشتن پیشوایانی چنین دلسوز و مهربان، كاری نكنند تا ایشان را از خود رنجیده خاطر و ناراحت كنند. ضمناً توجه داشته باشند این مژده شامل حال كسانی می شود كه با ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام از دنیا بروند و اگر كسی چنین حالی دارد، باید مراقب باشد كه به خاطر انجام گناهان


1- 1. بحار الانوار، جلد 48، صفحه 73 تا 75.

ص : 279

از این نعمت بزرگ محروم نگردد. هیچ كس از دوستداران ایشان نمی توانند مطمئن باشد كه تا لحظه مرگ در اعتقاد خویش ثابت قدم خواهد ماند.

بدین ترتیب اگر ما واقعاً شاهد بودن امام علیه السلام را باور كنیم، در اعمالمان اثر بسزایی دارد. اهمیت و ارزش این معرفت و باور قلبی و درك نعمت بودن آن، وقتی بر انسان آشكار می شود كه دیگر فرصت عمل به پایان رسیده است و این شاهدان روی زمین، برای آخرین بار، هنگام مرگ، و در قبر، پرونده انسان را مرور می فرمایند. پس خوب است كه تا فرصت باقی است، قدر این نعمت دانسته شود.

اكنون كه عصر امامت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه می باشد، ایشان بر اعمال و رفتار همه شیعیان و دوستانشان شاهد و ناظر هستند. اكنون بیش از 1170 سال است كه اعمال امت بر ایشان عرضه می شود.

با توجه به این كه مدت امامت ایشان تاكنون، بیش از چهار برابر (1)

دوره امامت سایر ائمه علیهم السلام بوده، تعداد مأمومین ایشان از امامان قبلی علیهم السلام بیشتر است. خوب است كمی تأمل كنیم كه ایشان از امامان قبلی علیهم السلام بیشتر است. خوب است كمی تأمل كنیم كه ایشان در این مدت طولانی، شاهد و ناظر بر چه اعمالی از امت خود بوده اند؟! برای این كه شاهد بودن امام علیه السلام بیش تر روشن شود، باید متذكر شویم كه ایشان نه تنها از اعمال بیرونی (جوارحی) افراد، بلكه از نیتهای قلبی (جوانحی) آنها نیز آگاه می باشند. اگر كسی ك بار از غربت امام زمان علیه السلام غمگین شود، این حال قلبی او به امام علیه السلام عرضه


1- 1. از ابتدای امامت امیر المؤمنین علیه السلام تا سال 260 هجری قمری كه امام حسن عسكری علیه السلام به شهادت رسیدند، 250 سال مدت امامت یازده معصوم علیه السلام بوده است.

ص : 280

می شود. از طرفی اگر – خدای نكرده – دلهای شیعیان لحظه ای از ایشان فاصله بگیرد، و به فكر گناه آلوده شود، از آن هم مطلع می شوند. خلاصه، هیچ فكر ذهنی و خطور قلبی نیست، مگر این كه ایشان نسبت به آن آگاه هستند.

اگر ما امام زمان علیه السلام را این گونه شاهد اعمال خود بدانیم، از كارهای زشت خود شرم می كنیم و متوجه می شویم كه با این همه لطف و عنایت حضرت، چقدر در ادای حق ایشان كوتاهی كرده ایم.

ص : 281

درس بیستم: آب گوارا و مهربانترین

ساقی تشنگان

امام رضا علیه السلام در توصیف امام علیه السلام فرموده اند:

الامام الماء العذب علی الظلماء و الدال علی الهدی و المنجی من الردی.1

1. اصول كافی، كتاب الحجة باب نادر جامع فی فضل الامام، حدیث 1.

امام علیه السلام آب گوارا در حال تشنگی و دلالت كننده بر هدایت و نجات دهنده از سختی های هولناك است.

این صفات امام علیه السلام هم چون بقیه اوصاف – چشیدنی است. تا انسان تشنه نباشد، شیرینی و گوارایی آب را نمی تواند بچشد. خوشا به حال كسی كه تشنه هدایت امام علیه السلام باشد، در آن صورت می تواند از دست مبارك امام علیه السلام سیراب شود.

اهل بیت علیهم السلام نجات دهنده از سختی ها هستند (المنجی من الردی).

ص : 282

و انسان را از سختی های هولناك كه با سقوط در آن هلاك می شود، نجات می دهند. از این رو، به حكم عقل، انسان باید در سختی ها، به دامان ایشان متمسك شود و از آنها كمك بخواهد.

كسی كه امام علیه السلام را به این صفت بشناسد، اگر در مشكلات، به كسی غیر از ایشان امید ببندد، كفران نعمت كرده است و اگر در این صورت به هلاكت افتد، خود مقصر است. اما هر كس كه به در خانه ایشان رفته و طلب یاری كند، نجات می یابد.

من اتاكم نجی. (1)

هر كس نزد شما آید، نجات می یابد.

برای این كه روشن شود امام علیه السلام تشنگان هدایت را چگونه سیراب می كنند و به چه صورت راه هدایت را به ایشان می نمایانند، نمونه ای از دستگیری امام صادق علیه السلام از یك تشنه هدایت را از قول ابوبصیر صحابی وفادار حضرت صادق علیه السلام نقل می كنیم:

جناب ابوبصیر می فرماید: همسایه ای دشتم كه از مأموران دولت و اهل حرام خواری بود (جزو ایادی سلطان ظالم بود)، شراب می خورد و مرا اذیت می كرد، چند بار از او خواستم كه دست از اذیت من بردارد، ولی فایده نكرد. یك بار كه به او اصرار كردم گفت: فلانی! من آدم دردمند و گرفتاری هستم، ولی تو سالم و (از لحاظ روحی) تندرست هستی. اگر مرا به مولایت معرفی كنی، امید دارم كه خدا به وسیله تو، مرا نجات دهد!

ابوبصیر می گوید: این سخن او به دلم نشست. وقتی خدمت امام


1- 1. از عبارات زیارت جامعه، بحار الانوار، جلد 102، صفحه 129.

ص : 283

صادق علیه السلام رسیدم، حال او را بیان كردم. حضرت فرمودند: وقتی به كوفه رفتی، او به دیدنت می آید به او بگو: جعفر بن محمد برایت پیغامی فرستاده است: «روالی كه در زندگی پیش گرفته ای رها كن، من برای تو نزد خدا بهشت را ضمانت می كنم».

(اضمن لك علی الله الجنة).

ابوبصیر می گوید: وقتی به كوفه برگشتم، همان شخص به دیدنم آمد، در حالی كه عده دیگری هم آمده بودند. وقتی منزل من خلوت شد، به او گفتم: وضع شما را به عرض امام رساندم.

حضرت فرمودند: به او سلام برسان و بگو آن روالی كه تا كنون داشته رها كند، من برای او نزد خدا بهشت را ضمانت می كنم. او گریه اش گرفت و پرسید: تو را به خدا! خود حضرت چنین چیزی به تو فرمودند؟ قسم خوردم كه این كلام را حضرت به من فرمودند. پس گفت: كافی است، و رفت.

پس از چند روز كسی را سراغ من فرستاد و مرا به خانه اش دعوت كرد. وقتی به در خانه اش رسیدم، دیدم بدون لباس پشت در ایستاده است و می گوید: ای ابابصیر! از هر چه در خانه داشتم (كه حرام بود) بیرون آمدم و الان لباس ندارم كه بپوشم.

ابوبصیر می گوید: رفتم و از دوستان و آشنایان برایش لباس تهیه كردم. چند روز بیش نگذشت، تا این كه كسی را سراغ من فرستاد كه: من مریض شده ام. رفتم دیدم مریض است و این مرض موجب فوتش شد. من در این ایام، مرتب به او سر می زدم و رسیدگی می كردم. یك بار كه به دیدنش رفته بودم، در آخرین روزهای حیات و در حال احتضار بود. دیدم از حال رفت و بی هوش شد. بد به هوش آمد و به من گفت:

ص : 284

یا ابابصیر قد وفی صاحبك لنا.

ای ابابصیر! مولای تو، به عهدش وفا كرد.

و بعد از دنیا رفت.

ابوبصیر می گوید: من به حج رفتم. در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و اجازه ورود خواستم. همین كه داخل شدم، هنوز یك پایم بیرون و پای دیگرم داخل خانه بود كه حضرت فرمودند:

یا ابابصیر قد وقینا لصاحبك.(1)

ای ابوبصیر! ما به وعده خود در حق دوستت وفا كردیم.

در این قضیه، می بینیم فرد گناهكاری كه اهل شرابخواری و آزار و اذیت و غرق در حرام بود و بر لبه پرتگاه هلاكت قرار گرفته بود، چگونه با لطف خدا بر بیچارگی خودش واقف گشته، فهمید كه از چه كسی باید كمك بخواهد. آن گاه با توسل به امام زمانش، به دست ساقی تشنگان هدایت، به مسیر صحیح راه یافته، این اوصاف امام علیه السلام را چشید.

9. رفیق مونس

امام رضا علیه السلام در معرفی امام علیه السلام فرموده اند:

الامام الانیس الرفیق. (2)

امام رفیق مونس است.


1- 1. بحار الانوار، جلد 47، صفحه 145.
2- 2. اصول كافی، كتاب الحجة باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث 1.

ص : 285

اگر كسی با امام علیه السلام دوستی كند، ایشان رفیق خوبی برای او خواهند بود. اگر انسان این رفاقت را بچشد، شیرینی و گوارایی آن را می یابد. در سیره ائمه علیهم السلام می خوانیم كسانی كه با امام زمانش رفاقت كرده اند، به خیر دنیا و آخرت دست یافته اند. به عنوان نمونه در سیره امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:

هشام بن حكم می گوید: یكی از اشراف اهل كوهستان، وضع مالی خوبی داشت و هر سال حج به جا می آورد. هر وقت كه می خواست به حج برود، در مدینه مهمان امام صادق علیه السلام می شد.

با حضرت رفیق شده بود. حضرت هم با لطف خود، یكی از خانه هایی را كه در اختیارشان بود، به او واگذار می كردند و او در مدینه مهمان حضرت بود. یك سال مراسم حج او طولانی شد.

چون می خواست مزاحمت زیادی برای امام علیه السلام ایجاد نكند، ده هزار درهم به ایشان داد و از حضرت خواست كه برایش خانه ای تهیه كند و خودش عازم حج شد.

در برگشت، خدمت حضرت رسید و عرض كرد: فدایتان شوم، برای من خانه خریدید؟ حضرت فرمودند: بلی، و برگه ای را به دست او دادند. در آن نوشته شده بود:

بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما اشتری جعفر بن محمد لفلان بن فلان الجبلی، اشتری له الدار فی الفردوس: حدها الاول رسول الله صلی الله علیه و آله و الحد الثانی امیر المؤمنین علیه السلام و الحد الثالث الحسن بن علی علیهما السلام و الحد الرابع الحسین بن علی علیهما السلام.

ص : 286

به نام خداوند بخشاینده مهربان. این است آن چه جعفر بن محمد برای فلانی پسر فلانی اهل كوهستان خریده است: «برای او خانه ای در بهشت خریده كه یك همسایه اش پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و یك طرفش امیر المؤمنین علیه السلام و سوی دیگرش امام حسن علیه السلام و طرف چهارم آن امام حسین علیه السلام است».

سند را دست او دادند. مرد آن را خواند و گفت: خدا مرا فدای شما گرداند. راضی شدم.

حضرت فرمودند: من پول تو را بین فرزندان امام حسن و حسین علیهما السلام تقسیم كردم، كه خدا این را بپذیرد و ثواب تو را بابت این كار، بهشت قرار دهد.

مرد كوهستانی به سوی شهر خویش رفت. سند را با خودش برد، تا هنگام مرگش فرا رسید و به بیماری مرگ افتاد. نزدیكان خود را جمع كرد و آنها را قسم داد كه سند را با او دفن كنند. آنها هم به توصیه او عمل كردند. و سند را با او دفن كردند. فردا صبح كه سر قبرش آمدند، دیدند سند روی قبر است و روی آن نوشته شده

و فی لی و الله جعفر بن محمد علیهما السلام بما قال.(1)

قسم به خدا جعفر بن محمد علیهما السلام به آن چه كه فرموده بود، وفا كرد.

آگاهی ازاین حقایق، این اعتقاد را به ما می دهد كه اگر كسی زندگی و نعمتهای آن را با امام زمانش معامله كند، چیزی نصیب او می شود كه انتظار آن را هم نداشته است. هر كس طعم دوستی با امام علیه السلام را بچشد،


1- 1. بحار الانوار، جلد 47، صفحه 134.

ص : 287

می فهمد كه این مونس رفیق، بهترین نعمتها را برای دوستش فراهم می سازد. مسلماً بی اعتقادی به این صفت و از دست دادن این مونس مهربان، انسان را از سعادت بزرگی محروم می سازد.

10. پدر دلسوز، برادر وفادار، و مادر مهربان

امام رضا علیه السلام در ادامه فرمایش خود در معرفی امام فرموده اند:

الامام... الوالد الشفیق و الاخ الشفیق و الامام البرة بالولد الصغیر.(1)

امام... پدر دلسوز و برادر دو قلو و مادر دلسوز نسبت به بچه كوچك است.

با توضیح هر یك از این صفات، معرفت انسان نسبت به امام علیه السلام ابعاد وسیعتری پیدا می كند.

یك پدر دلسوز در مقابل فرزند خود احساس مسئولیت می كند و نگران اوست، پدر، بیش از آن كه به فكر راحتی خود باشد، به آسایش فرزندش می اندیشد. می كوشد تا بهترین امكانات را برای او فراهم كند و در مقابل زحمتی كه می كشد، هیچ توقعی ندارد.

در واقع پدر و مادر به فرزندشان «احسان» و لطف می كنند، یعنی بدون هیچ چشم داشتی برای او زحمت كشیده، انتظار تلافی و جبران از او ندارند. و از احسان و محبت به فرزند خود لذت می برند. پدر و مادر، با دیدن آسایش فرزندشان خوشحال می شوند. چه بسا لذتی كه آنها از خوشی فرزندشان می برند، بیشتر از خود فرزند باشد. اگر شاهد


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث 1.

ص : 288

موفقیت او در هر موردی مثل درس، اخلاق تقوی، امام شناسی و... باشند، واقعاً شادمان می شوند. از این كه فرزندشان پیشرفت كند و به منزلتی دست یابد، احساس سعادت می كنند و حاضر هستند برای پیشرفت او هر زحمتی را متحمل شوند.

در مقابل، اگر خدای ناكرده یك نقیصه یا عیب و مشكلی برای فرزند پیدا شود، حقیقتاً آن را مشكل خودشان می دانند. هیچ گاه پدر و مادری بیماری فرزندشان را با خود بی ارتباط نمی دانند، بلكه بیمار شدن فرزند، به اندازه بیماری خودشان و یا حتی بیشتر از آن باعث ناراحتی شان می شود. به خصوص اگر فرزندشان كوچك و ضعیف باشد، در مقابل ناراحتی چه بسا بی تاب شوند.

جالب اینجاست كه حتی وقتی فرزندشان بزرگ می شود و به مرحله تشكیل خانواده و فرزند داشتن می رسد، باز هم پدر و مادر با نگرانی، نسبت به او احساس مسئولیت می كنند.

این حالت پدر و مادر، برخاسته از محبت قلبی آنهاست. منطق محبت، منطق خاصی است كه تا كسی اهل آن نباشد، آن را نمی فهمد. اگر كسی پدر یا مادر نباشد، نمی تواند احساس نها را نسبت به فرزندشان درك كند.

از طرفی خطای فرزند، موجب ناراحتی پدر و مادر می شود. آنها در مقابل دیگران، خود را مسئول رفتار فرزندشان می دانند، حتی ممكن است مجبور به تنبیه او گردند.

به عنوان مثال، اگر بچه در مدرسه كار خلافی انجام دهد و به شكلی خبر آن به پدر و مادر برسد، آنها بسیار ناراحت و از رفتار فرزندشان

ص : 289

خجالت زده می شوند. قطعاًهیچ پدر و مادری در اولین برخورد با اولیای مدرسه، نمی گویند كه رفتار او به ما ارتباطی ندارد و هر كاری می خواهید با او بكنید. بلكه معمولاً با شرمندگی مقابل مسئولین مدرسه ایستاده، سرشان را پایین می اندازند و عذرخواهی می نمایند.

توجه داریم كه فرزند خطا كرده، ولی پدر عذر می خواهد، چون فرزند منسوب به پدر است!

پس یكی از خصوصیات پدر دلسوز یا مادر مهربان، این است كه نسبت به كارهای خوب و یا ناشایست فرزند خود، احساس مسئولیت می كند و گناهان او را به گردن می گیرد. امام علیه السلام هم حقیقتاً پدر دلسوز امت خود هستند، از گناهان شیعیان بسیار آزرده می شوند و خطاهای آنها را منسوب به خود می دانند.

یكی از ادله استغفار و توبه معصومین علیهم السلام كه خود را نزد خداوند، گناهكار و مقصر می داند، گناهان شیعیان آنهاست. 1

1. شاید وجه دیگر استغفار معصومین علیهم السلام این باشد كه ایشان، خود را به جهت عجز از شكر نعمت پروردگار، گناهكار می داند و از خدا طلب بخشایش می نمایند. مسئله شكر نعمت، از نظر ایشان آن قدر با اهمیت است كه محور عبادتهای آنهاست، چون عبادت ایشان از نوع عبادات تجار به طمع ثواب و بهشت و یا عبادت بردگان از ترس آتش و عقاب نیست، بلكه خدا را عبادت می كنند تا بتوانند شكر او را به جای آورند. با وجود آن هم همه عبادات، باز در انجام شكر الهی خود را مقصر می دانند. و چه بسا كه این تقصیر خود را گناه بدانند و از آن استغفار كنند. برای آگاهی از وجوه محتمل دیگر مراجعه كنید به بحار الانوار، جلد 25، صفحه 209، تا 211.

در قرآن و سنت نمونه هایی از این مطلب یافت می شود.

به عنوان مثال، در ابتدای سوره فتح می خوانیم:

ص : 290

فتح، 1 – 2.

پیامبر صلی الله علیه و آله كه معصوم بودند، نه تنها از گناه بلكه از ترك اولی هم معصوم بودند. پس منظور از بخشوده شدن ایشان چیست؟ امام هادی علیه السلام به این سؤال پاسخ روشنی داده اند:

عن ابی الحسن الثالث علیه السلام: انه سئل عن قول الله لیغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تأخر. فقال علیه السلام: و ای ذنب كان لرسول الله متقدماً او متأخراً؟ و انما حمله الله ذنوب شیعة علی علیه السلام ممن مضی منهم و من بقی، ثم غفرها الله له.(1)

درباره سخن پروردگار كه به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «برای این كه خداوند گناهان گذشته دور و نزدیك تو را ببخشاید». از امام هادی علیه السلام سؤال شد. حضرت فرمودند: پیامبر صلی الله علیه و آله چه گناهی در گذشته دور و نزدیك داشته است؟ (یعنی ایشان گناهی نداشته اند). جز این نیست كه خداوند گناهان شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام را – چه آنهایی كه گذشتند و چه آنها كه ماندند – بر پیامبر صلی الله علیه و آله بار كرد. و سپس آنها را برای حضرتش بخشود.

مگر پیامبر صلی الله علیه و آله گناهی داشته اند كه مربوط به گذشته های دور یا نزدیك باشد؟!


1- 1. تفسیر كنز الدقائق، جلد 12، صفحه 269.

ص : 291

آن چه بر پشت ایشان سنگینی می كرده، چیزی جز گناهان شیعیان امیر ا المؤمنین علیه السلام (1)

نبوده است. حضرت این سنگینی را احساس می كرده اند، كه از خدای غفار، درخواست عفو و بخشایش نموده اند.

شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله هستند. بنابراین همان طور كه پدر از خطای فرزندش نارحت شده، طلب بخشایش می كند، آن حضرت نیز از گناهان شیعه استغفار می كرده اند. از طرفی پدر و مادر با دیدن خطای فرزندشان بسیار ناراحت می شوند، تا آن جا كه ممكن است فرزند را تنبیه كنند و او را از خود برانند و یا با او حرف نزنند. ولی بعد از مدتی خودشان – زودتر از فرزند – مایل می شوند كه با او ارتباط برقرار كرده، آشتی كنند و حتی منتظر بهانه ای می شوند كه او را ببخشایند.

ائمه علیهم السلام نیز نسبت به شیعیان گناهكار همین وضعیت را دارند. اگر گاهی یكی از آنها را از خود برانند، از فاصله گرفتن او با خودشان ناراحت هستند و از خدا برای او طلب مغفرت می كنند.

این حالت، مقتضای «الوالد الشفیق» بودن آن امام همام است. در زیارت آل یس به امام عصر علیه السلام این گونه سلام می كنیم:

السلام علیك حین تحمد و تسغفر.(2)

سلام بر تو هنگامی كه (خداوند را) سپاس می گویی و (از او) طلب مغفرت می نمایی.


1- 1. در روایات فقط شیعیان علی بن ابیطالب علیه السلام ذكر شده است، چرا كه تنها آنها رابطه فرزندی و پدری را با پیامبر صلی الله علیه و آله برقرار نگه داشته اند. گناه كسی كه زیر چتر ولایت امیر المؤمنین علیه السلام نرفته اند، به پیامبر صلی الله علیه و آله ربطی ندارد.
2- 2. احتجاج طبرسی، جلد 2، صفحه 316.

ص : 292

وقتی كه امام زمان علیه السلام دست به دعا بلند نموده اند و برای ما شیعیان گناهكار از خدا طلب مغفرت می نمایند، به ایشان سلام می كنیم. اگر ما توجه كنیم كه در حالی به امام زمانمان سلام می كنیم كه حضرتش به خاطر گناهان ما، در پیشگاه خدای مهربان – در حال شرمساری و سر به زیر افكنده – طلب عفو می نمایند، حال دیگری پیدا می كنیم. اگر ما دوستدار این پدر مهربان و برادر وفادار باشیم، نمی توانیم خجلت ایشان را به جهت كارهای زشت خود، تحمل كنیم.

راستی امام عصر علیه السلام تا چه اندازه باید به خاطر كارهای بد شیعیانشان در پیشگاه الهی احساس شرمندگی كنند؟! به همین جهت است كه ائمه اطهار علیهم السلام از شیعیان خود خواسته اند كه:

كونوا دعاة الی انفسكم بغیر السنتكم، و كونوا زینا و لا تكونوا شیئاً.(1)

(مردم را) با غیر زبانهایتان به سوی (مذهب) خود دعوت كنید. و (برای ما) زینت (مایه آبرومندی) باشید و مایه ننگ نباشید.

كارهای خوب فرزند، باعث افتخار و سربلندی پدر و مادر، و خطاهای او باعث سرافكندگی و ننگ آنها می شود.

لطف پدرانه امام علیه السلام بر سر شیعیان سایه افكنده است، ولی متأسفانه اعلب ایشان از این فضل الهی غافل هستند. امام عصر ارواحنا فداه محبت پدرانه خود را در هر زمان دارند، ولی آیا فرزندان در مقابل این پدر دلسوز به وظیفه خود عمل می كنند؟!

آن حضرت، نه تنها «پدر دلسوز» امت، بلكه پدری هستد كه از


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الورع، حدیث 9.

ص : 293

عواطف و احساسات مادرانه هم برخوردار هستند. امام رضا علیه السلام امام را مادر نیكوكار به بچه كوچك (بالولد الصغیر) معرفی فرموده اند.

علاقه و محبت مادر به بچه كوچك، بسیار روشن است و بالاترین مظهر محبت به شمار می آید. هر كس بخواهد بهترین نمونه محبت و عاطفه شدید در دنیا را نشان دهد، به محبت مادر نسبت به فرزند كوچكش اشاره می كند. امام علیه السلام برای پیروان خود مانند مادری نیكوكار است، آن هم مادری كه بچه كوچك دارد. بچه كوچك بیشتر نیازمند رسیدگی و توجه است. مادری كه بچه كوچك دارد، پیوسته، بدون لحظه ای غفلت، نگران حال فرزند است و در صورت رسیدن كمترین آسیب به او واقعاً بی تاب می شود. مشكلات بچه كوچك برایش غیر قابل تحمل است. عاطفه مادر، حقیقتی روشن است كه تا كسی مادر نباشد، نمی تواند عمق محبت و عاطفه او را بفهمد.

ما شیعیان باید باور كنیم محبت امام عصر ارواحنا فداه به ما، مجموع محبتی است كه یك پدر دلسوز و یك مادر مهربان نسبت به فرزند كوچك خود دارند.

علاوه بر اینها، ایشان «الاخ الشفیق» هم هستند. لغت «شفیق» از شقه می آید و به معنای نصف هر چیز است. «الاخ الشفیق» به برادر دو قلو گفته می شود، به این اعتبار كه گویی هر كدام نیمه دیگری هستند. دو برادر كه چنین رابطه ای با هم دارند، طبیعتاً میان آنها رابطه عاطفی گرمی برقرار خواهد بود.

برادر وفادار خصوصیاتی دارد كه حتی پدر و مادر هم جای او را نمی گیرند. دو برادر معمولاً برای هم مایه قوت قلب و پشت گرمی و

ص : 294

تكیه گاه یكدیگر هستند.

هر زمان كه سخن از چنین برادری می رود، ناخودآگه یاد سردار شهید كربلا حضرت ابوالفضل علیه السلام در ذهن انسان تداعی می شود. ایشان برادری وفادار برای امام حسین علیه السلام بودند و هر یك از این دو بزرگوار، وفای برادر را در وجود دیگری احساس می كردند. این بود كه وقتی سید الشهداء علیه السلام در روز عاشورا بر پیكر پاك برادر حاضر شدند، فرمودند:

الان انكسر ظهری و قلت حیلتی.(1)

اكنون پشتم شكست و دیگر چاره ای ندارم.

كسی كه برادر وفاداری ندارد، می فهمد كه چرا امام حسین علیه السلام فرمودند: «كمرم شكست!» كسی كه كمرش می شكند، دیگر قدرت انجام هیچ كاری را ندارد و لذا فرمودند دیگر چاره ای ندارم. اینجا یك برادر، حجة الله و شخصیت دیگر، برادری فداكار هم چون ابوالفضل العباس علیه السلام است و دلگرمی حجت خدا به این برادر وفادار بود.

«الاخ الشفیق» برادری است كه حق برادری را به طور كامل ادا كند.

امام علیه السلام برای امت خود چنین هستند، برادری همراه با احساس مسئولیت پدرانه و دارای عاطفه مادری. اگر این سه نوع محبت را با هم جمع كنیم، می فهمیم كه محبت امام علیه السلام به دوستانش چگونه است.

این سه وصف امام علیه السلام همه یك پیام دارند و آن، محبت شدید حضرت نسبت به شیعیانش می باشد. نعمتی كه باید قدرش را بشناسیم و حقش را ادا كنیم.


1- 1. سردار كربلا، صفحه 290.

ص : 295

پرسشهای مفهومی از درسهای 18 تا 20

1. مطابق فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام كید لطیف شیطان در مورد مؤمنان چیست؟

2. در آیه شریفه: «و كذلك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شهداء علی الناس» منظور از «امت» چه كسانی هستند؟ «وسط» بودن آنها به چه معناست؟ معنای شاهد بودن آنها بر مردم چیست؟

3. معنای این فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله: «بودن من در میان شما برای شما خیر است و جدایی من از شما هم برایتان خیر است». چیست؟

4. احادیث مربوط به عرضه اعمال بر پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام كه بعضی دو روز هفته و بعضی هر صبح و شام را معین كرده اند – چگونه با هم قابل جمع هستند؟

5. یكی از ادله استغفار معصومین علیهم اسلام به درگاه خداوند را بیان كنید.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109