حلقه دوم : سلسله درس های مهدویت : منزلت امام علیه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : بنی هاشمی، سیدمحمد، 1339 -

عنوان و نام پدیدآور : سلسله درس های مهدویت / محمد بنی هاشمی.

مشخصات نشر : تهران: منیر، 1388- 1389.

مشخصات ظاهری : 14 ج.

شابك : دوره : 978-964-539-158-2 ؛ 28000 ریال: ج.1 : 978-964-539-148-3 ؛ 29000 ریال : ج.2 : 978-964-539-149-0 ؛ ج.3 : 978-964-539-150-6 ؛ 31000ریال : ج.4 : 978-964-539-151-3 ؛ 28000ریال : ج.5 : 978-964-539-152-0 ؛ ج.6 : 978-964-539-153-7 ؛ 35000 ریال: ج.7: 978-964-539-208-4 ؛ 26000 ریال: ج. 8 978-964-539-209-1 : ؛ 28000 ریال: ج.9: 978-964-539-210-7 ؛ 35000 ریال: ج.10: 978-964-539-211-4 ؛ 30000 ریال: ج.11 9789645392121 : ؛ 30000 ریال: ج. 12 978-964-539-222-0 : ؛ 35000 ریال: ج.13: 978-964-539-223-7 ؛ 38000 ریال: ج.14: 978-964-539-224-4

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری (فاپا)

یادداشت : ج.1 - 6 (چاپ اول: 1388).

یادداشت : ج.11 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : ج.7 - 14 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1. معرفت و بندگی.- ج.2. منزلت امام.- ج.3. شناخت امام علیه السلام.- ج.4. لوازم معرفت.- ج.5. نعمت امام علیه السلام.- ج.6. غربت امام عصر علیه السلام.- ج.7. غیبت امام عصر علیه السلام.- ج.8. راز غیبت.- ج.9. رمز ظهور.- ج.10. انتظار فرج.- ج.11. بركات انتظار.- ج.12. دعا و اجابت.- ج.13. دعا برای امام عصر علیه السلام.- ج.14. كیفیت دعا.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غیبت

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- دعاها

موضوع : مهدویت

رده بندی كنگره : BP224/ب83س8 1388

رده بندی دیویی : 297/462

شماره كتابشناسی ملی : 1729415

ص : 1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

ص : 7

فهرست مطالب

فصل اول: جایگاه رفیع امامان علیهم السلام و معرفت ایشان – 13

درس اول: نقش پیامبران در ارائه طریق بندگی – 13

فایده نبوت و امامت – 13

شأن سفارت و معبریت از جانب خداوند – 16

معرفی راهنمایان الهی به وسیله خداوند – 17

معرفت خداوند به خودش و رسول به رسالتش – 19

درس دوم: عبادت خدا از طریق تسلیم در برابر برگزیدگان الهی – 22

برگزیده بودن پیشوایان الهی – 22

مرتبه اخلاص در بندگی خدا – 23

لزوم معرفت رسول صلی الله علیه و آله – 26

استكبار شیطان از سجده بر آدم علیه السلام – 28

ایمان قلبی نداشتن شیطان به خداوند – 31

درس سوم: مقام خلیفة اللهی برای حجتهای خداوند – 34

معنای خلیفة الله – 34

عصمت خلیفه خدا – 35

موضوعیت و طریقت داشتن شناخت خلفای الهی – 37

ص : 8

شك نسبت به مقام خلیفه خدا – 39

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3 – 42

درس چهارم: برتری چهارده معصوم علیهم السلام بر همه خلائق – 44

برگزیده های برگزیدگان خدا – 44

برتری چهارده معصوم علیهم السلام بر فرشتگان الهی – 48

سر افضلیت چهارده معصوم علیهم السلام – 52

قابل درك نبودن مقامات چهارده معصوم علیهم السلام – 55

درس پنجم: اهل بیت علیهم السلام یگانه راه به سوی خدا – 58

معرفت اهل بیت علیهم السلام: اساس هر منزلت الهی – 58

«وجه الله» بودن امام علیه السلام – 60

معنای «عین الله» «لسان الله» و «یدالله» «باب الله» بودن ائمه علیهم السلام – 65

درس ششم: قطره ای از دریای معرفت امام علیه السلام – 67

معرفی امام رضا علیه السلام از امام علیه السلام – 70

ولایت ائمه علیهم السلام بر مؤمنان – 71

تفویض امر به ائمه علیهم السلام – 74

معرفی حضرت صادق علیه السلام از امام علیه السلام – 76

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 6 – 82

فصل دوم: ارتباط ایمان با معرفت امام علیه السلام – 84

درس هفتم: وظیفه معرفت امام علیه السلام – 85

برترین واجبات – 85

پنج وظیفه امت در قبال امام علیه السلام – 87

درس هشتم: معرفی اهل بیت علیهم السلام در زیارت جامعه كبیره (1) – 91

كمالات خدادادی ائمه علیهم السلام – 92

عملكرد ائمه علیهم السلام در انجام مسئولیتهای الهی – 94

ص : 9

ائمه علیهم السلام میزان حق و رضای خداوند - 96

نفی تفویض باطل - 99

درس نهم: معرفی اهل بیت علیهم السلام در زیارت جامعه كبیره (2) – 102

منزلت اهل بیت علیهم السلام در همه عوالم هستی – 102

گوشه ای از بركات وجودی اهل بیت علیهم السلام برای ما – 103

رضای امام علیه السلام: شرط لازم آمرزش گناهان – 105

امام علیه السلام راعی و سرپرست امت – 106

رفع اشكال از تشبیه امام علیه السلام به چوپان – 113

درس دهم: معرفت امام علیه السلام، سرچشمه همه خیرات – 115

عقلی بودن لزوم تبعیت از امام علیه السلام – 115

امام علیه السلام باب خدا – 117

نیاز انسان به امام علیه السلام در اصول فروع دین – 120

امام علیه السلام، پدر دلسوز و مادر مهربان – 123

دو نوع هدایت امام علیه السلام – 125

پرسشهای مفهومی از درسهای 7 تا 10 – 127

درس یازدهم: امام شناسی، تنها پایه خداشناسی – 128

تعریف خداشناسی صحیح – 128

معنای دقیق «هدایت» و «ضلالت» در قرآن – 132

درس دوازدهم: انكار امام علیه السلام انكار خداست – 135

شرك منكر ولایت – 135

مراتب انكار امامت – 138

منكر امام علیه السلام مسلمان كافر است – 140

ولایت، شرط ضروری توحید – 143

معرفی امیر المؤمنین علیه السلام از زبان خودشان – 145

ص : 10

فصل سوم: نقش تولی و تبری در دینداری – 149

درس سیزدهم: حقیقت ایمان: حب و بغض به خاطر خدا – 149

روح عبادت: كوچكی در برابر خداوند – 150

اعمال ولایت الهی در حق بنده مؤمن – 154

حب و بغض برای خداوند، معیار درجه ایمان – 155

درس چهاردهم: تجلی حب و بغض فی الله و بغض به خاطر اهل بیت علیهم السلام – 158

دوستی با دوست خدا و دشمنی با دشمن او – 158

اهل بیت علیهم السلام، محبوب بالذات خداوند – 159

مؤدت فی القربی، روحی بندگی خداوند – 162

پرسشهای مفهومی از درسهای 11 تا 14 – 166

درس یانزدهم: - موضوعیت و طریقت تبری – 168

عبادت بودن تبری از دشمنان خدا – 168

1 – طریقت تبری برای تحقق دینداری – 170

بدعت گذاشتن عمدی خلفا در دین – 172

پیروی از پیشوایان ضلالت – 174

ائمه كفر، ریشه هر شر – 177

شرك بودن ائمه كفر در همه جنایات – 180

درس شانزدهم: طریقت تبری برای قبول شدن اعمال – 182

2 – تولی و تبری، شرط قبولی و رد اعمال – 182

اهمیت قالب و ظاهر عبادت – 186

ایمان و عمل صالح، دو شرط لازم برای سعادت – 187

درس هفدهم: ولایت اهل بیت علیهم السلام روح همه عبادات – 197

دلالت ولی خدا در همه اعمال – 191

مأجور نبودن مستضعفان نیكوكار – 193

ولایت اهل بیت علیهم السلام وسیله امتحان خلایق در دنیا و قبل از آن - 196

معرفت امام علیه السلام ابتدا و انتهای هر عبادتی – 198

ص : 11

وجوب ولایت در هر حال – 200

پرسشهای مفهومی از درسهای 15 تا 17 – 202

درس هجدهم: معرفت و انكار امام علیه السلام، معیار ایمان و كفر – 204

معذور نبودن مردم در نشناختن امام علیه السلام – 204

مستضعف با ضال – 205

منكر امام علیه السلام هم كافر است و هم مشرك – 206

بت بودن ائمه كفر برای پیروانشان – 207

معنای عبادت در برابر مخلوق – 210

شرك ناآگاهانه منكران ولایت – 211

درس نوزدهم: آثار و لوازم «ولایت» و «برائت» - 213

ادعای گزاف محبت – 213

اهمیت صلوات بر اهل بیت علیهم السلام – 214

لعن خداوند بر دشمنانش – 215

لعن بر دشمنان اهل بیت علیهم السلام – 216

یاری اهل بیت علیهم السلام از طریق لعن بر دشمنان ایشان – 221

درس بیستم: رضا و سخط اهل بیت علیهم السلام، معیار حق و باطل – 224

علی علیه السلام مدار حق – 223

معنای رضا و سخط الهی – 225

خلقت تكوینی و تشریعی براساس محبت اهل بیت علیهم السلام – 227

درجات بهشت و جهنم بر مبنای حب و بغض نسبت به اهل بیت علیهم السلام – 231

پرسشهای مفهومی از درسهای 18 تا 20 – 233

فهرست منابع – 235

مقدمه

ص : 12

از مباحث حلقه اول روشن شد كه معرفت، صنع خداست و وظیفه بندگان این است كه پس از اعطای معرفت از جانب خدا، آن را بپذیرند و تسلیم آن شوند، آن گاه به پشتوانه آن معرفت و این تسلیم، اقدام به بندگی سخدا نمایند.

اما نحوه بندگی خدای متعال صرفاً از طریق حجتهای او معرفی می گردد. از این رو پس از شناخت خدا، شناخت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام اهمیت بسیار زیادی می یابد، تا آن جا كه گوهر دینداری و تنها راه بندگی خدا را معرفت آن بزرگوران تشكیل می دهد. در این حلقه به تحلیل این مسئله مهم می پردازیم.

ص : 13

فصل 1 : جایگاه رفیع امامان علیهم السلام و معرفت ایشان

درس اول: نقش پیامبران در ارائه طریق بندگی

فایده نبوت و امامت

نحوه بندگی خدا، اگر بخواهد مورد قبول ذات مقدسش قرار گیرد، باید از ناحیه خودش ارائه شود. ما عقلاً می توانیم به این كه باید خدا و رب و منعم خود را بندگی كنیم، پی بریم، اما همین عقل نسبت به راه و طرز بندگی او حكم می كند كه باید از خود خدا اخذ نماییم، به خصوص كه می دانیم خداوند ما را به حال خود رها نكرده تا هر طور كه می خواهیم به بندگی او بپردازیم، بلكه از جانب خویش رسولانی فرستاده تا آیین بندگی او را به ما بیاموزند و به این وسیله حجت خود را بر ما تمام كرده است. بنابراین ما نمی توانیم هر گونه كه دلمان بخواهد، او را عبادت كنیم.

اصولاً فایده نبوت و امامت برای بشر همین است كه راه بندگی خدا

ص : 14

را از انبیاء و امامان معصوم علیهم السلام به طور صحیح یاد بگیرد و با رأی و سلیقه شخصی خود در این مسیر قدم بر ندارد. انسان عاقل ارسال رسل و بعث انبیاء را از طرف خدا پسندیده و ممدوح می داند. لذا وقتی با انبیاء و اولیای الهی برخورد می كند، دین حق را می شناسد و سعی می كند خود را با آن تطبیق دهد.

وقتی یكی از منكران وجود خدا از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا خدا (مطابق عقیده شما) نمی تواند خود را بر آفریدگانش آشكار كند تا او را ببینند و بشناسند تا با یقین عبادت شود؟! ایشان فرمودند:

لیس للمحال جواب.

چیزی كه (وقوعش) محال است، پاسخ ندارد!

دیدن خداوند به صورت مشاهده حسی، محال است و وقتی وقوع چیزی محال باشد، دیگر این كه خدا بر انجام آن قدرت دارد یا ندارد، مطرح نمی شود و به همین جهت سؤال آن زندیق پاسخی ندارد. آن شخص بلافاصله بعد از این پرسش كه بی پاسخ ماند، سؤال می كند: فمن این اثبت انبیاء و رسلا؟ امام علیه السلام در پاسخ می فرمایند:

انا لما اثبتنا ان لنا خالقاً صانعاً متعالیاً عنا و عن جمیع ما خلق، و كان ذلك الصانع حكیماً متعالیاً لم یجز ان یشاهده خلقه و لا یلامسوه فیباشرهم و یباشروه و یحاجهم و یحاجوه، ثبت انله سفراء فی خلقه یعبرون عنه الی خلقه و عباده و یدلونهم علی مصالحهم و منافعهم و ما به یقاؤهم و فی تركه فناؤهم.

ص : 15

فثبت الامرون و الناهون عن الحكیم العلیم فی خلقه و المعبرون عنه جل و عز. و هو الانبیاء علیهم السلام و صفوته من خلقه، حكماء مودبین بالحكمة، مبعوثین بها غیر مشاركین للناس علی مشاركتهم لهم فی الخلق و التركیب فی شی من احوالهم، مؤیدین من عند الحكیم العلیم بالحكمة.(1)

وقتی برای ما وجود آفریدگار صانعی كه از ما و همه مخلوقات خود متعالی است (شبیه به هیچ یك از مخلوقات نیست) ثابت شد و (نیز روشن شد كه) او حكیم و بلند مرتبه است به طوری كه محال است آفریدگارش او را مشاهده و لمس كنند تا این كه بی واسطه با او ارتباط داشته و او هم با ایشان بی واسطه در ارتباط باشد و با هم بحث و گفتگو داشته باشند، (نیاز به) وجود سفیرانی در میان مخلوقات خدا اثبات می شود كه از طرف او برای مخلوقات و بندگانش سخن بگویند و مصالح و مفاسد ایشان را به آنها یاد دهند و از آن چه سبب بقای ایشان و در صورت ترك، باعث از بین رفتنشان می شود، آگاهشان كنند.

بنابراین وجود امر و نهی كنندگان از جانب خدای حكیم دانا در میان خلق خود و سخنگویان از جانب او ثابت می شود. و اینها عبارتند از پیامبران و برگزیدگان الهی از میان آفریدگانش كه به حكمت تربیت شده و با حكمت هم مبعوث شده اند. اینها با آن كه در شكل و تركیب خلقت خود شبیه بقیه مردم هستند ولی با


1- 1. احتجاج طبرسی، جلد 2، صفحه 77 و 78، اصول كافی، كتاب الحجة، باب الاضطرار الی الحجة، حدیث 1 متن بخش دوم حدیث مطابق نقل كافی است.

ص : 16

دیگران متفاوت بوده، از جانب خداوند حكیم دانا، مؤید به حكمت هستند.

خداوند اگر می خواست، می توانست با همه مخلوقات خود بدون واسطه ارتباط برقرار كند، این برای او سخت تر نیست از این كه با عده خاصی ارتباط مستقیم برقرار كند و از طریق آنها با دیگران سخن بگوید. اما در عمل چنین نكرده است و می بینیم كه نوعاً افراد، ارتباط طرفینی با خداوند ندارند. البته هر كس می تواند با خدای خود سخن گوید و با او مناجات نماید و او هم سخن همه را می شنود و احتیاج به واسطه ای در اینجا نیست، اما این كه انسانها از خواست خدا و رضا و سخط او آگاه شوند، چیزی نیست كه برای نوع آنها بدون واسطه انجام شده باشد.(1)

شأن سفارت و معبریت از جانب خداوند

لازمه منزه بودن خدا از صفات مخلوقات، این است كه هیچ یك از آنها نمی توانند مواجهه مستقیم با او داشته باشند و با او گفتگو بپردازند. چنین ارتباطی از جانب انسان با خدا برقرار نمی شود و این


1- این مطلب در غیر حوزه مستقلات عقلیه است و در مستقلات، نظیر «حسن عدل» و «قبح ظلم» رضا و سخط الهی به حكم عقل برای همه عقلا روشن می شود و در این حوزه خدای متعال به صورت تكوینی با همه افراد عاقل ارتباط برقرار كرده و حجت را بر ایشان تمام كرده است. بنابراین در مستقلات عقلیه – مثل مواردی كه حسن یا قبح چیزی ذاتی آن است – شخص عاقل نیاز به مراجعه به رسول ظاهری ندارد بلكه از طریق عقل كه رسول باطنی نامیده می شود، می داند كه خدا از او چه خواسته و بندگی سخدا به تبعیت از همین مستقل عقلی صورت می پذیرد.

ص : 17

فقط خدای متعال است كه با هر كس بخواهد این گونه رابطه برقرار می كند و او را «سفیر» و «معبر» خود در میان مرم قرار می دهد. پس راه چنین ارتباطی از طرف ما با خدای متعال بسته است و این خداست كه با هر كس بخواهد، چنین ارتباطی برقرار می سازد. خدای متعال نشانه هایی هم برای این ارتباط قرار می دهد تا هر كس بتواند تشخیص دهد این چنین ارتباطی را خدا با چه كسانی برقرار كرده است. این نشانه ها همان معجزاتی است به دست پیامبران و ائمه علیهم السلام ظاهر می شود.

لازمه داشتن چنین منصبی از طرف خداوند این است كه آن انسان برگزیده به وسیله خالق خود تأیید شود و هیچ گاه از مسیر رضای الهی خارج نشود. زیرا شأن سفارت و معبر بودن از جانب خدا، اقتضا می كند كه سخن و قول او برای دیگران حجت باشد. زیرا اگر مردم احتمال خطا و اشتباره را درباره او بدهند، دیگر به هیچ سخنی كه او از طرف خدا می گوید، اعتماد نمی كنند و این موجب نقض غرض الهی از ارسال رسل و بعث انبیاست. بنابراین داشتن علم و حكمت الهی – كه اشتباه در آن راه ندارد – و نیز برخوردار بودن از كمال «عصمت» - یعنی حفظ و صیانت الهی – لازمه دارا بودن عنوان «سفیر» و «معبر» از جانب خداست.

معرفی راهنمایان الهی به وسیله خداوند

ویژگی هایی كه برای برگزیدگان الهی بیان شد، چیزهایی نیستند كه انسان بتواند با خواست و میل خود در كسی به وجود آورد و یا حتی كسانی سرا كه چنین ویژگی هایی دارند، با عقل خود بشناسد. بنابراین هم ایجاد این ویژگی ها و هم شناخت آنها فقط باید به وسیله خود خداوند

ص : 18

انجام شود. یعنی هم خدا این خصوصیات را به هر كس كه بخواهد، عطا می كند و هم معرفی این افراد به وسیله خداوند انجام می پذیرد.

مثلاً تشخیص ویژگی «عصمت» از عهده انسان عاقل خارج است. ما حداكثر می توانیم در یك حوزه بسیار محدودی كه دین به ما تعلیم داده است، تشخیص دهیم كه آن پیامبر یا امام، طبق آن عمل می كند یا خیر. ولی این، عصمت نیست. عصمت یعنی حفظ و صیانت الهی از هر گونه احتمال اشتباه و لغزش. این یك امر آشكار و نمایان نیست كه قابل تشخیص حسی یا عقلی باشد. بنابراین تنها راه حصول اطمینان از وجود این ویژگی در برگزیدگان الهی، این است كه خود خدا نشانه هایی را برای تشخیص این افراد در آنها قرار دهد، مانند معجزه كه عبارت است از عمل خارق العاده ای كه نشان دهنده قدرت الهی (نه بشری) در برگزیده خداست، قدرتی كه تحصیل آن با قوای انسانی غیر ممكن است.

پس از آن كه نبوت یك رسول برای انسان ثابت گردید، اوصیای او هم به وسیله خودش از طرف خدا معرفی می شوند. نكته مهم این است كه ما در مقام تشخیص نباید به چیزهایی برخورد كنیم كه با شأن سفارت و معبریت ازجانب خداوند ناسازگار باشد، كه اگر چنین بود، معلوم می شود كه آن شخص، مدعی دروغین مقام و منصب الهی است.

مثلاً برگزیدگان الهی باید انسانها را به سوی خدای واقعی دعوت كنند و خود نیز از معرفت و توحید صحیح بهره مند باشند. اگر در این زمینه خودشان محتاج دستگیری و تعلیم دیگر انسانها باشند، نمی توان به حرف و سخن ایشان اعتماد كرد. اینجاست كه سر سخن حكیمانه امام صادق علیه السلام برای ما روشن می شود:

ص : 19

اللهم عرفنی نفسك. فانك انلم تعرفنی نفسك، لم اعرف نبیك. اللهم عرفنی رسولك. فانك ان لم تعرفنی رسولك، لم اعرف حجتك. اللهم عرفنی حجتك. فانك ان لم تعرفنی حجتك، ضللت عن دینی.(1)

خدایا، خود را به من بشناسان، كه اگر خود را به من نشناسانی ، پیامبرت را نمی شناسم. خدایا، رسول خود را به من بشناسان، كه اگر رسول خود را به من نشناسانی، حجت تو را نمی شناسم.

خدایا، حجت را به من بشناسان ، كه اگر حجت خود را به من نشناسانی، از دین خود گمراه می شوم.

این دعایی است كه امام صادق علیه السلام برای خصوص زمان غیبت امام عصر علیه السلام تعلیم داده اند. مفاد آن این است كه شناخت پیامبران الهی از طریق شناخت و معرفی خدا صورت می گیرد و شناخت حجت الهی نیز از طریق شناخت پیامبران، شناخت خود خدا احتیاج به وساطت غیر ندارد.

معرفت خداوند به خودش و رسول به رسالتش

خدا به خودش شناخته می شود. اما رسول خدا به رسالتی كه از طرف خدا دارد، شناخته می شود. امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

اعرفوا بالله، و الرسول بالرسالة.(2)

خداوند را به خداوند، و رسول را به رسالت بشناسید.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 5.
2- 2. اصول كافی، كتاب التوحید، باب انه لا یعرف الا به، حدیث 1.

ص : 20

رسالت رسول چیست؟ این كه انسان را با خدای فطری اش آشناتر كند و او را در مسیر شناخت عمیق تر او و بندگی بیشتر پیش ببرد. هر چند كه انسان، خدا را ابتدائاً به واسطه پیامبران نمی شناسد، بلكه او را به خودش می شناسد، اما پیامبران هستند كه انسان را در طریق خداشناسی حفظ می كنند و همه پیامشان دعوت به توحید و بندگی خداست. (1)

همین امر، بهترین راه شناخت پیامبران حقیقی و تشخیص آنها از مدعیان دروغین سفارت و نبوت است. بنابراین بزرگترین و مهمترین سند حقانیت پیامبر كه شاهد راستگویی اوست، همانا ذات مقدس پروردگار می باشد كه فرمود:

قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً ۖ قُلِ اللَّ-هُ ۖ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ (2)

(ای پیامبر) بگو: بزرگترین شاهد كیست؟ بگو: خداوند بین من و شما شاهد می باشد.

این از آن جهت است كه سخنان و دستورات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله انسان را در مسیر خداشناسی به جلو سوق می دهد و بهترین راه فهمیدن حقانیت رسول، این است كه انسان ببیند آیا دعوت او به سوی همان خدای فطری است كه می شناسد و سخنانش تذكر نسبت به همان معرفت فطری است یا خیر. همه انبیای الهی رسالتشان این بوده كه بشر را برای معرفت و عبادت خدای متعال تربیت كنند و عمل كردن به تعالیم ایشان انسان را در این مسیر پیشرفت می دهد.


1- 1. البته كسی كه خداوند را مطابق آن چه انبیاء آورده اند، بندگی كند، بر عمق معرفتش به خالقش افزوده می گردد.
2- ،. انعامٰ 19.

ص : 21

بنابراین اصل رسالت و نبوت پیامبر به وسیله خداوند و از طریق معرفی او ثابت می شود. سپس پذیرفتن رسالت آن رسول و حركت در مسیری كه او دعوت می كند، عملاً انسان را خداشناس تر و در پیشگاه مقدس الهی بنده تر می سازد.

ص : 22

درس دوم: عبادت خدا از طریق تسلیم در برابر برگزیدگان الهی

برگزیده بودن پیشوایان الهی

دانستیم رسالت پیشوایان الهی این است كه انسانها را در مسیر معرفت و عبودیت خدای متعال سوق دهند. حال كه چنین است، خدای متعال به كسانی كه می خواهد در طریق بندگی او مربی بشر باشند، بیشترین بهره را از معرفت و عبودیت عطا می فرماید و به اصطلاح بنده خالص خود می گرداند و آنها را به مرتبه خلوص در بندگی می رساند.

در قرآن كریم چنین می خوانیم:

وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَ اهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ ﴿45﴾ إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَ ى الدَّارِ ﴿46﴾ وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ (1)


1- 1. ص، 45 – 47.

ص : 23

(ای پیامبر) یاد كن از بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب كه دارای قدرت و بصیرت بودند. ما ایشان را به وسیله تذكر نسبت به آخرت، خالص گردانیدیم. و اینها نزد ما از برگزیدگان و بهترینها هستند. س

پیامبران الهی به وسیله خود خدا، خالص نگه داشته شده اند و خدا ایشان را از لغزش و معصیت حفظ می كند. به عنوان نمونه در داستان حضرت یوسف علیه السلام می خوانیم:

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّ أَىٰ بُرْ هَانَ رَ بِّهِ ۚ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِ فَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ (1)

مرتبه اخلاص در بندگی خدا

وقتی خداوند بخواهد كسی را از واقع شدن در معصیت حفظ نماید، كافی است معرفت خود را برای او شدت بخشد، به طوری كه او خدا را حاضر و ناظر اعمال خود ببیند. هنگامی كه این حالت وجدانی در انسان شدید شود، دیگر دنبال معصیت نمی رود و هر چه آن حالت بیشتر جلوه نماید، انسان كم كم فكر گناه كردن را هم فراموش می كند.

یاد مرگ و آخرت نیز هر چه در انسان بیشتر و شدیدتر گردد، كمتر گرد


1- 1. یوسف، 24.

ص : 24

معصیت خواهد گشت. خداوند با همه این وسایل می تواند بندگان برگزیده خود را از انحراف و لغزش حفظ نماید.

پس خالص گردانیدن خدا لازمه اش سلب اختیار از پیامبر یا امام نیست، بلكه خدا كاری می كند تا اینها با اختیار و انتخاب خود به بدی تمایل پیدا نكنند. مثلاً حضرت یوسف علیه السلام با دیدن برهان پروردگارش، اصلاً نیت سوء نكرد. (1)

حال این كه آن برهان خداوند چه بوده، مهم نیست. آن چه اهمیت دارد این است كه خداوند بندگان برگزیده خود را به حال خود رها نمی كند و آنها را در مسیر بندگی خویش حفظ می نماید. این خالص گردانیدن خدا به قدری با قطعیت و صراحت انجام پذیرفته كه حتی شیطان نیز از این كه بتواند آنها را تحت تأثیر خود قرار دهد، ناامید شده است:

قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿82﴾ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (2)2


1- 1. امام رضا علیه السلام فرمودند: لقد همت به. و لو لا ان رای برهان ربه، لهم بها كما همت به، لكنه كان معصوماً و المعصوم لایهم بذنب و لا یاتیه. و لقد حدثنی ابی عن ابیه الصادق علیه السلام انه قال: همت بان تفعل و هم بان لا یفعل. عیون اخبار الرضا علیه السلام، جلد 1، صفحه 201 یعنی: زلیخا نسبت به او حضرت یوسف علیه السلام قصد سوء كرد. و ایشان حضرت یوسف علیه السلام هم اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، قصد سوء نسبت به زلیخا كرده بود. اما ایشان معصوم بودند و معصوم نه نیت گناه می كند و نه مرتكب آن می شود. و همانا پدرم از پدرش حضرت صادق علیه السلام نقل كرده اند كه فرمودند: زلیخا قصد انجام گناه كرد، ولی حضرت یوسف علیه السلام قصد انجام ندادن آن را نمود. حضرت یوسف علیه السلام به عنایت و دستگیری خداوند، نه تنها قصد و نیت گناهی نكرد، بلكه به سبب عصمت الهی نیت انجام ندادن گناه را داشت.
2- 2. ص، 82 و 83.

ص: 25

(شیطان) گفت: پس قسم به عزت تو، همه بنی آدم را – به جز بندگان خالص شده ات – فریب می دهم.

معلوم می شود كه خداوند به شیطان هم بندگان خالص شده خود را شناسانده و ویژگی عصمت را هم در آنها نمایانده است تا این كه همه مخلوقات بدانند حساب این برگزیدگان با بقیه متفاوت است و خدا خودش متكفل حفظ آنان شده است. عنایت الهی فقط به حفظ این بزرگواران از خطرات خلاصه نمی شود، بلكه به طور كلی خداوند در تمام مراحل تربیت ایشان، عنایت خاصی دارد تا آن گونه كه خودش می پسندد، ساخته شوند.

به عنوان نمونه: خداوند به مادر حضرت موسی علیه السلام وحی كرد قنداقه او را در تابوتی قرار داده، به دریا بیندازد. آن گاه آن را در اختیار فرعون كه دشمن خدا و موسی بود، قرار داد و فرمود:

وَأَلْقَیْتُ عَلَیْكَ مَحَبَّةً مِّنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَیْنِی (1)

خداوند محبتی را از جانب خود نسبت به حضرت موسی علیه السلام در دل دیگران از جمله فرعون قرار داد، تا همگان او را دوست داشته باشند و موسی علیه السلام آن چنان كه خدا می پسندد، تربیت گردد. پس خدای متعال تربیت برگزیدگانسش را زیر نظر رحمت خاص و عنایت ویژه خود قرار می دهد تا آنها را برای انجام مأموریت الهی آماده سازد سو عبودیت مخصه خود را در ایشان متجلی گرداند. در ادامه همان


1- 1. طه، 39.

ص : 26

آیات می فرماید:

وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِی (1)

خدای متعال حضرت موسی علیه السلام را تربیت شده خاص خود خوانده است چون او را در همه مراحل، مطابق رضای خودش تربیت كرد.

سایر برگزیدگان خداوند هم به همین شكل مورد عنایت خاصه حضرتش قرار داشته اند و لذا راهنمایان الهی بهترین و خالص ترین بندگان او بوده اند.

لزوم معرفت رسول صلی الله علیه و آله

پس از آن كه خداوند، بندگان برگزیده خود را به مردم معرفی كرد، آن چه به عهده آنها می باشد، تسلیم و پذیرفتن معرفت آنهاست. سدرست همان وظیفه ای كه در برابر شناخت خود خدا بر مردم بوده، پس از آن نسبت به شناخت رسولان و حجج الهی بر عهده ایشان می باشد.

احادیثی هم كه در باب معرفت واجب بر انسانها آمده است، نوعاً خاص معرفت خداوند نیست. به عنوان مثال به این حدیث شریف از امام صادق علیه السلام كه در حلقه اول آوردیم، توجه فرمایید:

لیس لله علی خلقه ان یعرفوا. و للخلق علی الله ان یعرفهم و لله علی الخلق اذا عرفهم ان یقبلوا.(2)


1- 1. طه، 41.
2- 2. اصول كافی، كتاب التوحید، باب حجج الله علی خلقه، حدیث 1.

ص : 27

همان طور كه ملاحظه می شود ذكری از متعلق معرفت نشده و حدیث فقط در مقام بیان معرفت خدا نیست، بلكه شامل معرفت نسبت به حجج الهی هم می شود.

بنابراین همان طور كه وظیفه مردم پس از شناخت خداوند، پذیرش و تسلیم نسبت به آن است، پس از شناخت برگزیدگان او نیز، وظیفه مردم پذیرش و قبول آن می باشد. همین پذیرفتن كه عقلاً و نقلاً واجب می باشد، به عنوان «معرفة الرسول» یا «معرفة الامام» كه بر مردم واجب است – تعبیر شده است. در حدیثی از امام صادق علیه السلام چنین آمده است:

ان افضل الفرائض و اوجبها علی الانسان معرفة الرب و الاقرار له بالعبودیة ... و بعده معرفة الرسول و الشهادة له بالنبوة و ادنی معرفة الرسول الاقرار بنبوته و ان ما اتی به من كتاب او امر او نهی. فذلك من الله عزوجل.(1)

همانا با فضیلت ترین و ضروری ترین واجبات بر انسان، معرفت پروردگار و اقرار به بندگی اوست... و پس از آن، معرفت رسول و شهادت دادن به نبوت اوست. و پایین ترین حد معرفت رسول این است كه انسان به نبوت او و به این كه هر چه آورده – كتاب آسمانی یا امر و نهی – از طرف خدای عزوجل می باشد، اقرار و اعتراف نماید.

می بینیم كه «معرفت» به «اقرار» تفسیر شده است و این، سهم انسان


1- 1. بحار الانوار، جلد 36، صفحه 407، حدیث 16، از كفایة الاثر.

ص : 28

و فعل اختیاری ساو پس از معرفی رسول از طرف خدای متعال می باشد.

معرفت امام علیه السلام هم كه جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است، پس از معرفت رسول صلی الله علیه و آله واجب دانسته شده كه در مباحث آینده خواهد آمد.

خلاصه این كه: خداوند متعال راه بندگی خود را معین فرموه كه منحصر است در شناخت برگزیدگان سخدا و تسلیم به مقام و منصبی كه از جانب پروردگار به ایشان عطا شده است. عبادت هیچ كس جز از این طریق، مقبول درگاه الهی واقع نمی شود. پس اگر كسی به گمان خود به معرفت خدا و ربوبیت او گردن نهد و سر تسلیم در پیشگاه مقدس او فرود آورد، اما نسبت به پذیرفتن تنها راهی كه خداوند برای بندگی خود قرار داده، حالت انكار و یا حتی تردید و شك داشته باشد، در حقیقت بنده خدا نبوده، پیروی از هوای نفس و میل و تشخیص خود می كند.

چنین كسی اگر واقعاً تسلیم پروردگار است، چه انگیزه ای او را از پذیرفتن باب بندگی خدا باز می دارد؟! حق این است كه او خدا را هم حقیقتاً به عنوان رب و مالك و صاحب اختیار خویش نپذیرفته است.

استكبار شیطان از سجده بر آدم علیه السلام

نمونه ای كه در جریان خلقت حضرت آدم علیه السلام پیش آمد، درس عبرتی است برای همه كسانی كه خیال می كنند با میل و سلیقه خود می توان خدا را بندگی كرد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

... قال الله تبارك و تعالی للملائكة : اسجدوا لادم فسجدوا

ص: 29

له. فاخرج ابلیس ما كان فی قلبه من الحسد فاب ان یسجد.

فقال الله عزوجل: «ما منعك الا تسجد اذ امرتك؟! فقال: «انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین».(1) فاول من قاس ابلیس. و استكبر و الاستكبار هو اول معصیة عصی الله بها.

فقال ابلیس: یا رب اعفنی من السجود لدم و انا اعبك عبادة لم یعبدكها ملك مقرب سو لا نبی مرسل. فقال الله: لا حاجة لی الی عبادتك. انما ارید ان اعبد من حیث ارید لامن حیث ترید. فابی ان یسجد. فقال الله تبارك و تعالی: «اخرج منها فانك رجیم. و ان علیك لعنتی الی یوم الدین»(2). (3)


1- 1.اعراف 12
2- 2. ص، 77 و 78.
3- 3. بحار الانوار، جلد 11، صفحه 141، حدیث 7، از تفسیر قمی.

ص : 30

فرشته مقرب و پیامبر فرستاده شده ای، تو را آن گونه عبادت نكرده باشد. خدا فرمود: من نیازی به عبادت تو ندارم. من می خواهم فقط از طریقی كه خود می خواهم، عبادت شوم، نه آن گونه كه تو می خواهی. ابلیس هم زیر بار سجده نرفت. پس خدای متعال فرمود: «از بهشت بیرون برو تورانده شده هستی. و لعنت من تا روز جزا بر تو باد».

می بینیم كه شیطان به ظاهر، منكر خدایی خدا و ربوبیت او نبوده است و آن گاه كه خدا را می خواند، می گوید: «یا رب». اما چون نمی خواست به فضایل خلیفه خدا حضرت آدم علیه السلام (و در رأس آنها خلاف ایشان) اقرار و اعتراف نماید، استبكار ورزید (1)

و مسیر دیگری


1- 1. مطابق احادیث متعددی از ائمه علیهم السلام منقول است امر خداوند به سجده بر آدم علیه السلام به جهت تعظیم و بزرگداشت آن حضرت بوده و این كه سجده كنندگان به فضیلت ایشان اقرار و اعتراف نمایند. تعبیر امیر المؤمنین علیه السلام درباره وجه وجوب سجده بر آدم علیه السلام چنین است: «لكن اعترافاً لادم بالفضیلة» تفسیر كنز الدقائق، جلد 1، صفحه 355، به نقل از الاحتجاج البته فضیلت حضرت آدم علیه السلام نیز به این جهت بوده كه ایشان حامل انوار چهارده معصوم علیهم السلام بوده است و شیطان هم چون نمی خواست در برابر این انوار مقدسه خضوع و تواضع كند، از سجده بر آدم استنكاف ورزید و كافر شد. قسمتی از فرمایش امام حسن عسكری علیه السلام در این خصوص چنین است: امر الله الملائكة بالسجود لادم تعظیماً له و انه قد فضله بان جعله وعاء لتلك الاشباح التی قد عم انوارها الافاق. بقره، 34. ابی ان یتواضع لجلال عظمة الله و ان یتواضع لانوارنا اهل البیتو قد تواضعت الملائكة كلها فاستكبر و ترفع و كان بابائه و تكبره من الكافرین تفسیر كنز الدقائق، جلد 11. مطابق احادیث متعددی از ائمه علیهم السلام منقول است امر خداوند به سجده بر آدم علیه السلام به جهت تعظیم و بزرگداشت آن حضرت بوده و این كه سجده كنندگان به فضیلت ایشان اقرار و اعتراف نمایند. تعبیر امیر المؤمنین علیه السلام درباره وجه وجوب سجده بر آدم علیه السلام چنین است: «لكن اعترافاً لادم بالفضیلة» تفسیر كنز الدقائق، جلد 1، صفحه 355، به نقل از الاحتجاج

ص : 31

بقیه در پاورقی صفحه 31

صفحه 358 به نقل از شرح الایات الباهره)

را غیر از آن چه خداوند مقرر كرده بود. برای بندگی خدا پیشنهاد كرد (!) در حالی كه روح و حقیقت بندگی خدا این است كه امر او اطاعت شود و تنها عملی عبادت است كه به قصد امتثال امر او و انقیاد و تسلیم نسبت به خواست او انجام شود. اگر چنین نباشد، هر قدر شیطان با انسان یا مخلوق دیگری تلاش كند و زحمت بكشد، تلاش و زحمتش عبات خدا نیست بلكه سركشی و عصیان نسبت به خداوند متعال است. راه بندگی خدا تنها به وسیله خود خدا مشخص و معین می گردد و او نیز آن را منحصر در تسلیم و پذیرش منصب الهی برگزیدگان خویش كرده است.

ایمان قلبی نداشتن شیطان به خداوند

آری، اگر ایمان شخص در حد اقرار به زبان نباشد، بلكه قلباً به خدای بزرگ ایمان آورده باشد، لازمه آن، تسلیم كامل نسبت به امر پروردگار متعال است. امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

ان الایمان قد یكون علی وجهین ایمان بالقلب، و ایمان باللسان، كما كان ایمان المنافقین علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله لما قهرهم بالسیف و شملهم الخوف. فانهم آمنوا بالسنتهم و لم تؤمن قلوبهم. فالایمان بالقلب هو التسلیم للرب. و من

ص : 32

سلم الامور لمالكها، لم یستكبر عن امره كما استكبر ابلیس عن السجود لادم و استبكر اكثر الامم عن طاعة انبیائهم فلم ینفعهم التوحید كما لم ینفع ابلیس ذلك السجود الطویل.

فانه سجد سجدة واحدة اربعة الاف عام لم یرد بها غیر زخرف الدنیا و التمكین من النظرة.(1)

ایمان به دو صورت است: ایمان قلبی و ایمان زبانی. (شكل دوم) مانند ایمان منافقین است در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی با شمشیر بر ایشان غلبه كرد و ترس آنها را فرا گرفت. آنان با زبان ایمان آوردند ولی دلهایشان مؤمن نبود. اما ایمان قلبی عبارت است از تسلیم در پیشگاه پروردگار. و كسی كه كارها را به صاحب اختیارش واگذار كند، از فرمان او سرپیچی نمی كند، آن چنان كه ابلیس از سجده بر آدم سرپیچی كرد و آن چنان كه بیشتر امتها از اطاعت پیامبران خود سرپیچی كردند و به همین جهت اعتقاد به توحید فایده ای برای ایشان نداشت، همان طور كه سجده طولانی ابلیس برای او فایده نكرد. او یك سجده كرد كه چهار هزار سال طول كشید، اما هدف او جز كسب زینت دنیا و این كه (خداوند) به او مهلت بدهد، نبود.

می دانیم كه شیطان سپس از رانده شدن از درگاه خدا، تقاضای زنده ماندن تا روز قیامت را كرد. در این جا حضرت می فرماید كه آن سجده چهار هزار ساله به خاطر همین بود كه اگر روزی از خدا مهلت


1- از این حدیث و امثال آن می توان فهمید كه سبب كفر شیطان عدم اعتراف او به فضایل و مقامات خلفای الهی حضرت آدم علیه السلام و انوار مقدسه چهارده معصوم علیهم السلام بوده است.

ص : 33

بخواهد، تقاضایش برآورده شود. (1)

آن سجده برای شیطان فایده ای نكرد و آن جا كه باید او را از لغزش حفظ می كرد، به كارش نیامد، به خاطر این كه روح بندگی در عمل وی نبود تا او را بنده محض خدا سازد. همین طور بود وضعیت اكثر امتهای پیشین كه با وجود قبول توحید، چون تسلیم پیامبران خود نشدند، همان توحید نیز برایشان فایده نكرد و آنها را از وادی ضلالت به مسیر هدایت نیاورد.

پس تنها راه نجات همانا تسلیم شدن به پیامبران و حجج الهیه است كه برگزیدگان پروردگار هستند.


1- 1. برای پذیرفتن این مطلب لزومی ندارد قائل به علم غیب برای شیطان بشویم، بلكه همین فرض كفایت می كند كه بگوییم قصد شیطان از سجده چهار هزار ساله اخلاص در بندگی خداوند نبود بلكه – به خیال خود – می خواست با این كارش وجهه و آبرویی نزد خدا پیدا كند تا روزی از این موقعیت به دست آمده ! استفاده دنیوی كند. همین پیش بینی احتمالی كار نادرست شیطان را توجیه می كند. و این چیزی جز زینت دنیوی نیست.

ص : 34

درس سوم: مقام خلیفة اللهی برای حجتهای خداوند

معنای خلیفة الله

خداوند برگزیدگان خاص خود را، «خلیفة الله» لقب داده است. در مورد خلقت حضرت آدم علیه السلام چنین می خوانیم:

وَإِذْ قَالَ رَ بُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْ ضِ خَلِیفَةً (1)

به چه معناست حضرت آدم علیه السلام «خلیفه خدا» خوانده شده است؟ خداوند كه سنخیتی با هیچ كس ندارد تا او بخواهد جانشین خدا گردد.

پس خلافت در این جا به چه معناست؟ جانشین یك شخص به كسی گفته می شود كه وقتی دسترسی به آن شخص نباشد، همه امور به دست جانشین انجام می شود و كسانی كه


1- 1. بقره، 30.

ص : 35

می خواهند با مخلف عنه ارتباطی داشته باشند، می دانند كه با رجوع به خلیفه این كار میسر می گردد. البته خداوند هیچ گاه از مخلوقات خود غایت نمی شود، ولی چنان كه بیشتر بیان شد، راه ارتباط طرفینی از بنده به سوی خدا با میل و اختیار انسان باز نمی شود. چون چنین است. به خلیفه او مراجعه می كنیم تا از او همان چیزی را بگیریم كه خود، راهی برای به دست آوردنش نداریم. اوست كه با خدا ارتباط دارد و از خواست خدا مطلع می باشد و در تشخیص كلام خدا با غیر آن اشتباه نمی كند، و از تأثیر القائات شیطانی در امان است.

عصمت خلیفه خدا

از این جا روشن می شود كه تعبیر «خلیفة الله» فقط بر حجتهای معصوم الهی كه برگزیده او هستند، اطلاق می شود و غیر از ایشان هیچ كس را نمی توان موصوف به این صفت دانست. در احادیث اهل بیت علیهم السلام نیز «خلیفة الله» به همین معنا به كار فته است. حضرت باقر العلوم علیه السلام از جد گرامی خود امیر المؤمنین علیه السلام نقل كرده اند كه ایشان آیه مورد بحث را چنین توضیح داده اند:

قال: «انی جاعل فی الارض خلیفة» لی علیهم فیكون حجة لی علیهم فی ارضی.

(خدای متعال) فرمود: من در زمین برای خود خلیفه ای بر آنها قرار می دهم پس او حجت من بر ایشان در زمینم می باشد.

در ادامه حدیث، قسمت دیگری از فرمایش خدای متعال آمده است كه فرمود:

ص : 36

انی ارید ان اخلق خلقاً بیدی اجعل ذریة انبیاء مرسلین و عباد صالحین و ائمة مهتدین. اجعلهم خلفائی علی خلقی فی ارضی ینهونهم عن المعاصی و ینذرونهم عذابی و یهدونهم الی طاعتی و یسلكون بهم الی طریق سبیلی و اجعلهم حجة لی.(1)

همانا من (خداوند) می خواهم مخلوقی به دست خود بیافرینم كه فرزندان او را پیامبران فرستاده شده و بندگان شایسته و پیشوایان هدایت یافته قرار دهم. ایشان را جانشینان خود بر آفریدگانم در زمینم قرار می دهم تا آنها را از گناهان باز داشته و از عذاب من بترسانند و به اطاعت از من هدایتشان كنند و ایشان را به راه من آورند و من آنها (جانشینان خود) را حجت خود قرار می دهم.

در این عبارات روشن است كه شأن خلیفة اللهی اختصاص به حجتهای برگزیده الهی دارد و بنابراین نسبت دادن این وصف به همه انسانها، به هیچ وجه قابل قبول نیست.

همین شأن است كه هیچ كس نمی تواند آن را نادیده بگیرد و بگوید من می خواهم بنده خدا باشم اما به خلیفه او كه تنها باب بندگی اوست، كاری ندارم. چنین چیزی نمی شود. چون انكار خلیفه و تسلیم نشدن به او، در حقیقت انكار خداوند و ربوبیت اوست.


1- 1. تفسیر نور الثقلین، جلد 1، صفحه 51 و 52.

ص : 37

موضوعیت و طریقیت داشتن شناخت خلفای الهی

البته از این بیان نباید تصور كرد كه تسلیم به خلفا و رسولان الهی فقط جنبه «طریقت» برای كشف احكام خدا دارد و پذیرفتن نبوت یا امامت ایشان فی نفسه اهمیتی ندارد. خیر، چنین نیست، بلكه آن چه خدا خواسته، در درجه اول پذیرفتن شأن الهی برگزیدگانش و سپس اخذ دستورات الهی از طریق ایشان است. یعنی قبول نها هم «موضوعیت» دارد و هم «طریقیت». اقرار به نبوت یا امامت ایشان در رأس همه واجبات، پس از پذیرفتن معرفت خدا، قرار دارد و در صدر رضای الهی واقع است – آن چنان كه در احادیث اشاره شده و نمونه ای از آن بیشتر نقل گردید – و پس از آن نیز كشف رضا و سخط الهی در كلیه امور فقط از طریق مراجعه به ایشان امكان پذیر است. لذا شخص مؤمن و خداو باور، هر دو وظیفه را نسبت به این برگزیدگان الهی دارد، هم پذیرفتن خود آنها و تسلیم به مقام و منصب الهی ایشان و هم پذیرفتن آن چه از طریق ایشان اظهار می شود. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

من زعم انه یحل الحلال و یحرم الحرام یغیر معرفة النبی صلی الله علیه و آله لم یحل الله حلالاً و لم یحرم له حراماً. و ان من صلی و زكی و حج و اعتمر و فعل ذلك كله بغیر معرفة من افترض الله علیه طاعته، فلم یفعل شیئاً من ذلك، لم یصل و لم یصم و لم یزك و لم یحج و لم یعتمر و لم یغتسل من الجنابة و لم یتطهر و لم یحرم الله حراماً و لم یحل لله حلالاً. لیس له صلاة و ان ركع و ان سجد. و لاله زكاة و لا حج. و انما ذلك

ص : 38

كله یكون بمعرفة رجل من الله جل و عز علی خلقه بطاعته و امر بالاخذ عنه. فمن عرفه و اخذ عنه، اطاع الله.(1)

كسی كه گمان كند بدون معرفت نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله حلال را حلال و حرام را حرام دانسته، در حقیقت هیچ حلال خدا را حلال و هیچ حرام او را حرام ندانسته است. و كسی كه عمل نماز و زكات و حج و عمره را انجام دهد و همه اینها را بدون معرفت نسبت به كسی كه خداوند اطاعت از او را واجب كرده، به جا آورد، در حقیقت هیچ یك از این اعمال را انجام نداده است، نه نماز خوانده، نه روزه گرفته، نه زكات داده و نه حج و عمره به جا آورده و نه غسل جنابت كرده و نه كسب طهارت نموده است. و حرام خدا را حرام و حلال او را حلال ندانسته است. چنین كسی نماز ندارد، هر چند كه ركوع و سجود كند، زكات نمی پردازد و حج هم انجام نمی دهد. همه اینها نیست مگر به واسطه و همراه با معرفت كسی كه خدای عزوجل بر مردم به خاطر اطاعت از او، منت نهاده و دستور پیروی از او را داده است. بنابراین كسی كه معرفت او را داشته باشد و آن چه او می گوید بپذیرد، در واقع اطاعت خدا را كرده است.

بنابراین هر دو شرط برای سعادت لازم است، سهم «معرفت» و هم «اخذ» نمی توان به صرف عمل كردن به دستورات ایشان اكتفا كرد و كاری به خودشان نداشت. یعنی پیامبران و اوصیای آنها تنها وسیله و بلندگوی رسیدن احكام الهی به بشر نیستند، بلكه غیر از این شأن،


1- 1. بحار الانوار، جلد 27، صفحه 176، حدیث 21، از علل الشرایع.

ص : 39

شناخت خود آنها – به شخص و به اوصاف – شرط بندگی خداست. لذاست كه تسلیم حقیقی به آنها، در حقیقت هر دو ویژگی را با هم در بر می گیرد و كوتاهی در این زمینه به هیچ وجه مورد عفو و غفران الهی قرار نمی گیرد.

شك نسبت به مقام خلیفه خدا

اهمیت این تسلیم به اندازه ای است كه اگر كسی نسبت به مقام خدادادی خلفای الهی حتی شك هم داشته باشد، از جانب پروردگار مورد هیچ عنایت و توجهی قرار نمی گیرد. در روایت آمده است:

در بنی اسرائیل خانواده ای بودند كه اگر هر كدام از آنها چهل شب به درگاه خدا دعا می كرد و حاجتی را طلب می نمود، هرگز دست خالی بر نمی گشت، تا آن كه یكی از ایشان برای خواسته خود، چهل شب تهجد كرد و دعا نمود ولی حاجتش روا نشد. خدمت حضرت عیسی علیه السلام رسید و نزد ایشان از حال خود گله كرد و از او درخواست دعا نمود. حضرت عیسی هم كسب طهارت كرد و به نماز ایستاد، آن گه به درگاه خداوند دعا كرد. خدا در پاسخ پیامبرش چنین فرمود:

یا عیسی، ان عبدی اتانی من غیر الباب الذی اوتی منه. انه دعانی و فی قلبه شك منك. فلو دعانی حتی ینقطع عنقه و تنتثر انامله، ما استجبت له.

ای عیسی، بنده من از غیر آن دری كه می توان نزد من آمد، آمده است. او در حالی مرا خوانده است كه در قلبش نسبت به تو شك دارد. بنابراین اگر آن قدر مرا بخواند تا این كه گردنش قطع

ص : 40

شود و انگشتانش بیفتد، من جواب او را نخواهم داد.

فالتفت الیه عیسی علیه السلام فقال: تدعو ربك و انت فی شك من نبیه؟ فقال: یا روح الله، و كلمته، قد كان و الله ما قلت. فادع الله (لی) ان یذهب به عنی. فدعا له عیسی علیه السلام فتاب الله علیه و قبل منه و صار فی حد اهل بیته.(1)

عیسی رو به آن شخص كرد و فرمود: پروردگارت را می خوانی در حالی كه درباره پیامبر او شك داری؟ گفت: ای روح خدا و ای كلمه او، قسم به خدا همان طور بود كه گفتی. پس خدا را بخوان تا شك مرا از بین ببرد. برایش دعا كرد و خدا او را بخشید و از او پذیرفت و (او هم) در رتبه (سایر افراد) خانواده اش قرار گرفت.

ملاحظه می شود كه همین مقدار كوتاهی كردن در تسلیم نسبت به پیامبر و حجت خدا، باعث رانده شدن از درگاه الهی می گردد. حالت «شك» همان طور كه بیشتر بیان شد – به خاطر تردید و دودلی در وظیفه تسلیم، در انسان به وجود می آید. آن فرد از بنی اسرائیل با این كه خود را بی تقصیر نمی دید، اما از پیامبر زمان خود تقاضا كرد كه از خدا درخواست نماید تا شك او از بین ببرد، و خدا هم شك او را از بین برد.

پس پیدایش شك در انسان، در عین این كه خود «شك» امر اختیاری نیست، به اختیار خود انسان مربوط می شود. باید انسان مراقب باشد


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشك، حدیث 9.

ص : 41

كه لحظه ای و كوتاهی كردن و بی توجهی و غفلت از وظیفه، ممكن است باعث لغزش همیشگی انساندر ورطه هلاكت گردد. پس از آن هم معلوم نیست كه لطف خدا دستگیر انسان گردد و اهل نجات شود، بلكه چه بسا هیچ گاه از آن حال خارج نگردد. لذا تقصیر در تسلیم شدن به برگزیدگان الهی، یك لحظه هم جایز نیست.

ص : 42

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3

1. نیاز انسانها به پیامبران و امامان علیهم السلام چگونه عقلاً ثابت می شود؟

2. چرا برخورداری از كمال عصمت لازمه شأن سفارت و معبریت از جانب خداست؟

3. چرا راهنمایان الهی باید به وسیله خود خدا معرفی شوند؟

4. چگونه رسول را می توان از رسالتش شناخت؟

5. آیا خالص گردانیدن خدا لازمه اش سلب اختیاراز پیامبر و امام است؟ توضیح دهید.

6. با توجه به این كه معرفت، صنع خداست، چگونه در فرمایش ذیل، معرفت خدا را بر انسان واجب دانسته اند؟ «ان افضل الفرائض و اوجبتها علی الانسان معرفة الرب».

7. مهمترین درسی كه از ماجرای ابلیس می توان گرفت چیست؟

8. با توجه به این كه خداوند هیچ سنخیتی با مخلوقات ندارد،

ص : 43

معنای «خلیفة الله» چیست؟

9. آیا می توان همه انسانها را جانشین خدا دانست؟ چرا؟

10. منظور از «موضوعیت» و «طریقت» داشتن شناخت خلفای الهی چیست؟

ص : 44

درس چهارم: برتری چهارده معصوم علیهم السلام بر همه خلائق

برگزیده های برگزیدگان خدا

در میان همه برگزیدگان الهی، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت معصوم ایشان دارای ویژگیهایی هستند كه آنها را از دیگران ممتاز كرده است و لذا می توان ایشان را برگزیده آن برگزیده ها دانست. در روایات آمده است كه حضرت شیث علیه السلام وصی حضرت آدم علیه السلام نوشته ای را از پدرش به ارث برده بود كه حاوی مطالبی در خصوص مقامات انبیاء و اوصیای الهی و برتری چهارده معصوم علیهم السلام بر سایرین بود. ما به بعضی عبارات آن كه سؤالات حضرت آدم علیه السلام و جوابهای خداوند به ایشان است، در این جا اشاره می كنیم.و صحیفه مذكور با این عبارات آغاز می شود:

بسم الله الرحمن الرحیم. لا اله الا انا الحی القیوم ... خلقت عبادی لعبادتی. و الزمتهم حجتی. الا انی باعث فیهم رسلی

ص : 45

و منزل علیهم كتبی. ابرم ذلك من لدن اول مذكور من بشر الی احمد نبیی و خاتم رسلی... .

به نام خداوند بخشنده مهربان، معبودی نیست جز من كه حی قیوم هستم... بندگانم را برای این كه مرا بندگی كنند آفریدم. و حجت خود را بر آنان تمام ساختم. آگاه باش كه من فرستادگانم را در میان آنها مبعوث خواهم كر و كتابهای خود را بر ایشان فرو می فرستم و این كار را از زمان نخستین فرد بشر تا «احمد» كه پیامبر من و آخرین فرستاده ام می باشد، استحكام می بخشم... .

پس از آن چنین آمده است:

قال آدم علیه السلام: من هولاء الرسل؟ و من احمد هذا الذی رفعت و شرقت؟ قال: كل من ذریتك. و احمد عاقبهم و وارثهم.

حضرت آدم علیه السلام پرسید: این فرستادگان چه كسانی هستند؟ و احمد كه او را بلند مرتبه و شریف كرده ای كیست؟ خدا فرمود: همه اینها از فرزندان تو هستند. و احمد آخرین آنها وارث ایشان است.

قال: یا رب بما انت باعثهم و مرسلهم؟ قال: بتوحیدی. ثم اقفی ذلك بثلاثمائة و ثلاثین شریعة انظمها و اكملها لاحمد جمیعاً.

آدم علیه السلام پرسید: ای پروردگار من، ایشان را به چه كاری مبعوث می كنی و (نزد مردم) می فرستی؟ فرمود: برای آن كه به توحید من دعوت كنند. و به دنبال آن سیصد و سی شریعت قرار میدهم كه منظم ترین و كاملترین آنها برای احمد می باشد.

ص : 46

سپس خدای متعال صورتهایس انبیاء و رسل را همراه با اوصیای ایشان به شكل اشباحی از نور، به حضرت آدم علیه السلام ارائه می كند و در واقع آنها را به ایشان معرفی می نماید. در این معرفی، حضرت آدم علیه السلام برخی را نسبت به دیگران برتر و منورتر می بیند كه وقتی از پروردگار علت آن را سؤال می كند، چنین پاسخ داده می شود:

انی انا الله. لا اله الا الله الرحمن الرحیم العزیز الحیكم، عالم الغیوب و مضمرات القلوب. اعلم ما لم یكن مما یكون كیف یكون، و ما لا یكون لو كان كیف یكون.

منم الله كه معبودی جز من نیست، بخشنده و مهربان با عزت و حكیم، آگاه از پنهانی ها و عالم، به آن چه در درون دلهاست. آن چه را وجود ندارد ولی موجو می شود، می دانم كه چگونه خواهد بود.

و آن چه را هم كه موجود نیست، می دانم كه اگر موجود می شد، چگونه بود.

و انی اطلعت – یا عبدی – فی علمی علی قلوب عبادی، فلم ار فیهم اطوع لی و لا انصح لخلقی من انبیائی و رسلی. فجعلت لذلك فیهم روحی و كلمتی و الزمتهم عب، حجتی و اصطفیتهم علی البرایا برسالتی و وحیی...

ای بنده من، من در علم خود، بر دلهای بندگانم اطلاع پیدا كردم، پس در میان آنها كسانی كه نسبت به من مطیع تر و نسبت به مخلوقات من خیرخواه تر از پیامبران و فرستادگان من باشند، ندیدم. پس به همین جهت روح و كلمه خود را در ایشان قرار دادم و سنگینی بار حجت خود را بر دوش آنها گذاشتم و آنها را

ص : 47

برگزیده خود بر خلایق قرار دادم تا رسالت و وحی مرا به ایشان برسانند... .

تا اینجا فضایل همه برگزیدگان الهی بیان گردید. در ادامه حدیث برتری چهارده معصوم علیهم السلام نسبت به سایر برگزیدگان مورد تأكید قرار می گیرد.

ثم اطلعت علی قلوب المصطفین من رسلی، فلم احد فیهم اطوع لی و لا انصح لخلقی من محمد خیرتی و خالصتی فاخترته علی علمی و رفعت ذكره الی ذكری. ثم وجدت كذلك قلوب حامته اللائی من بعده علی صفة قلبه فالحقتهم به و جعلتهم ورثة كتابی و وحیی و اركان حكمتی و نوری.

و الیت بی ان لا اعذب بناری من لقینی معتصماً بتوحیدی و حبل مودتهم ابداً.(1)

سپس بر دلهای برگزیدگان خود از رسولانم آگاهی یافتم و در میان آنها كسی را مطیع تر نسبت به من و خیرخواه تر نسبت مخلوقاتم از محمد كه برگزیده و خالص شده من است نیافتم.

پس با علم خود او را برگزیدم و نام و یاد او را همراه یاد و نام خود بلند مرتبه قرار دادم. سپس دلهای اهل بیت و نزدیكان اورا پس از او، هم چون قلب او (مطیع تر و خیرخواه تر از دیگران) یافتم، پس آنها را هم به او ملحق ساختم و آنها را وارث كتاب و


1- 1. بحار الانوار، جلد 26، صفحه 310، حدیث 77، از تفضیل الائمة علی الانبیاء للحسن بن سلیمان.

ص : 48

وحی خود و اركان حكمت و نور خویش قرار دادم. و به خودم قسم یاد كردم كه هر كس را كه به توحید من و ریسمان محبت آنها چنگ زند و با این حال مرا ملاقات كند، هیچ گاه به آتش خود عذاب نكنم.

بنابراین می توانیم به صراحت، پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت عصمت علیهم السلام را برگزیده های برگزیدگان الهی بدانیم. حكمتی كه در حدیث فوق به آن اشاره شده، این است كه خداوند با علم ذاتی خود می دانست كه اگر اینها در شرایط مساوی با دیگر مخلوقات خلق می شدند، باز هم مطیع ترین افراد نسبت به خدا و خیرخواه ترین آنها برای مرم بودند و به همین جهت، امتیازاتی به آنها بخشید كه به دیگران نداده است.

تا اینجا مقایسه ای بود میان چهارده معصوم علیهم السلام و انبیاء و رسل الهی كه فضیلت و برتری آنها بر سایرین مشخص گردید.

برتری چهارده معصوم علیهم السلام بر فرشتگان الهی

حال در مقایسه ایشان با ملائكه كه اهل معصیت خدا نیستند و از این جهت مقربان درگاه الهی محسوب می شوند، به حدیث ذیل توجه می كنیم:

قال: رسول الله صلی الله علیه و آله: ما خلق الله خلقاً افضل منی و لا اكرم علیه منی. قال علی علیه السلام: یا رسول الله، فانت افضل ام جبرئیل؟ فقال صلی الله علیه و آله: یا علی، ان الله تبارك و تعالی فضل انبیاء المرسلین علی

ص : 49

ملائكته المقربین و فضلنی علی جمیع النبیین و المرسلین.

و الفضل بعدی لك – یا علی – و للائمة من بعدك. فان الملائكة لخدامنا و خدام مجبینا.

یا علی، «الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون للذین آمنوا».(1)

بولایتنا.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدا مخلوقی بهتر و محترم تر از من نزد خود، نیافریده است. علی علیه السلام عرض كرد: یا رسول الله، آیا شما برتر هستید یا جبرئیل؟ پس آن حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی، خدای متعال پیامبران فرستاده شده خود را بر ملائكه مقرب خود، و مرا نیز بر همه پیامبران و رسولان، برتری داده است. و بعد از من برتری از آن تو، و بعد از تو از آن امامان است. زیرا ملائكه خدمتگزاران ما و خدمتگزاران دوستان ما هستند. س

ای علی، «كسانی سكه عرش را حمل می كنند و آنها كه در اطراف عرش هستند، به وسیله حمل خدا تسبیح می كنند و برای كسانی كه – به ولایت ما – ایمان آورده اند، طلب مغفرت می كنند».

یا علی، لولا نحن، ما خلق الله آدم و لا حواء و لا الجنة و لا النار و لا السماء و لا ارض. و كیف لا تكون افضل من الملائكة و قدسبقناهم الی التوحید. و معرفة ربنا عزوجل و تسبیحة و تقدیسه و تهلیله؟ الان اول ما خلق الله عزوجل


1- 1. غافر، 7.

ص : 50

ارواحنا فانطلقنا بتوحیده و تمجیده، ثم خلق الملائكة. فلما شاهدوا ارواحنا نوراً واحداً، استعظموا امورنا فسبحنا، لتعلم الملائكة انا خلق مخلوقون و انه منزه عن صفاتنا فسبحت الملائكة لتسبیحنا و نزهته عن صفاتنا.

ای علی، اگر ما نبودیم خدا آدم و حوا و نیز بهشت و جهنم و آسمان و زمین را نمی آفرید. و چگونه ما برتر از ملائكه نباشیم در حالی كه در توحید و معرفت پروردگارمان و نیز در تسبیح و تقدیس و اعتراف به الوهیت او بر ایشان سبقت گرفته ایم؟! زیرا اولین خلق خدای عزوجل ارواح ما بود. پس ما را به توحید و تمجید خود گویا كرد. (توحید و تمجید خود را از طریق معرفی خود به ما آموخت). سپس ملائكه را آفرید. و ایشان وقتی رواح ما را به صورت یك نور مشاهده كردند، امور ما را بزرگ دانستند.

پس ما تسبیح گفتیم تا ملائكه بدانند كه ما مخلوق هستیم و خداوند از صفات ما منزه است. آن گاه ملائكه همبه جهت تسبیح ما تسبیح گفتند و خداوند را از صفات ما (مخلوقات) تنزیه كردند.

فلما شاهدوا عظم شائنا، هللنا لتعلم ان لا اله الا الله و انا عبید و لسا بآلهة یجب ان نعبد معه او دونه. فقالوا: لا اله الا الله.

فلما شاهدوا كبر محلنا كبرنا الله، لتعلم الملائكة ان الله اكبر من ان ینال و انه عظیم المحل. فلما شاهدوا ما جعل الله لنا من العزة و القوة: لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم، لتعلم الملائكة ان لا حول و لا قوة الا بالله. فقالت الملائكة:

ص : 51

لا حول و لا قوة الا بالله. فلما شاهدوا ما انعم الله به علینا و اوجبه لنا من فرض الطاعة قلنا: الحمدلله، لتعلم الملائكة ما یحق الله تعالی، ذكره علینا من الحمد علی نعمه. فقالت الملائكة الحمدلله.

پس وقتی عظمت مقام و منزلت ما را مشاهده كردند، ما «لا اله الا الله» گفتیم تا ملائكه بدانند كه خدایی و معبودی جز او نیست و ما بندگانی هستیم و معبودهائی نیستیم تا در كنار خدا یا به جای او لازم باشد كه عبادت شویم. پس آنها هم «لا اله الا الله» گفتند.

پس وقتی بزرگی موقعیت ما را مشاهده كردند، ما «الله اكبر» گفتیم تا ملائكه بدانند كه خدا بزرگتر از آن است كه هر گونه دسترسی به او پیدا شود و او بلند مرتبه و عظیم است.

پس وقتی عزت و قوت خدادادی ما را مشاهده كردند، گفتیم: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» تا ملائكه بدانند كه حول و قوه ای جز به خدا نیست. پس ملائكه هم گفتند: «لا حول و لا قوة الا بالله».

پس وقتی نعمتهای خدا به ما و وجوب اطاعت از ما را مشاهده كردند، گفتیم: «الحمدلله» تا ملائكه بدانند كه خداوند متعال به خاطر نعمتهائی كه به ما ارزانی داشته مستحق حمد است. پس ملائكه هم گفتند: «الحمدلله».

فبنا اهتدوا الی معرفة (توحید) الله تعالی و تسبیحه و تهلیله و تحمیده.

ص : 52

ثم ان الله تعالی خلق آدم علیه السلام و اودعنا صلبه و امر الملائكة بالسجود له تعظیماً لنا و اكرماً. و كان سجودهم لله عزوجل عبودیة و لادم اكراماً و طاعة لكوننا فی صلبه فكیف لا نكون افضل من الملائكة و قد سجدوا لادم كلهم اجمعون؟!(1)

بنابراین ملائكه به سبب ما به معرفت و توحید خدای متعال و تسبیح و تهلیل و تمجید او هدایت شدند. سپس خداوند متعال حضرت آدم علیه السلام را آفرید و ما را در صلب او به ودیعه گذاشت و به ملائكه فرمان داد تا برای بزرگداشت و احترام گذاشتن به ما (كه در صلب او بودیم) بر آدم علیه السلام سجده كنند. سجده آنها بندگی خدای عزوجل و احترام به حضرت آدم علیه السلام و اطاعت از او بود به این جهت كه ما در صلب او بودیم. پس چگونه برتر از ملائكه نباشیم در حالی كه همگی آنها بر حضرت آدم سجده كردند (و سجده آنها در واقع احترام و اكرام ما بود)؟!

سر افضلیت چهارده معصوم علیهم السلام

در این حدیث علاوه بر این كه به اصل فضلیت و برتری انوار مقدسه چهارده معصوم بر انبیاء و رسل الهی و بر ملائكه مقرب پروردگار تصریح شده است، سر این برتری نیز بیان گردیده كه عبارت است از سبقت گرفتن ایشان در امر توحید و معرفة الله و تنزیه و تقدیس خداوند بر دیگران. این مسئله بسیار مهم است. زیرا چنان كه در فصل


1- 1. كمال الدین، باب 23، حدیث 4.

ص : 53

اول از بخش قبل بیان گردید، هدف از خلقت، بندگی به پیشگاه خدای متعال است و همین هدف، معیار برتری بعضی از بندگان خدا بر بعضی دیگر می باشد و از طرفی اصل در بندگی خدا معرفت او و اقرار به عبودیت اوست. لذا چهارده معصوم علیهم السلام كه در این وادی از سایرین پیشتر و برتر بوده اند. بالاترین مقام و منزلت را نزد خدا پیدا كرده اند.

البته مطلبی كه در حدیث، مورد اشاره قرارگرفته، مربوط به عالم ارواح و قبل از خلقت خاكی حضرت آدم علیه السلام بوده كه در انتهای آن اشاره مختصری به خلق بدن خاكی حضرت آدم علیه السلام و به ودیعه گذاشتن نور چهارده معصوم علیهم السلام در صلب ایشان شده است.

به هر حال خدای متعال از طریق این انوار مقدسه درس توحید و تقدیس و تنزیه را به ملائكه داده است. بنابراین قبل از پیدایش انسانهای خاكی، وسیله هدایت ملائكه، همین چهارده معصوم علیهم السلام بوده اند و به همین جهت برتر و بالاتر از ملائكه می باشند.

قضیه دیگری در ماجرای سجده ملائكه بر حضرت آدم علیه السلام پیش آمد كه نقل آن نیز در بحث فعلی مفید فایده است. امام رضا علیه السلام می فرمایند:

ان آدم لما اكرمه الله تعالی ذكره باسجاد ملائكة له و با دخاله الجنة، قال فی نفسه: هل خلق الله بشراً افضل منی؟ فعلم الله عزوجل ما وقع فی نفسه فناداه: ارفع رأسك یا آدم فانظروا الی ساق عرشی. فرفع آدم رأسه فنظر الی ساق العرش فوجد علیه مكتوباً: لا اله الا الله. محمد رسول الله. علی بن ابیطالب امیر المؤمنین . و زوجته فاطمة سیدة نساء العالمین. و

ص : 54

الحسن و الحسین سیداً شباب اهل الجنة.

فقال آدم علیه السلام: یا رب من هولاء؟ فقال عزوجل من ذریتك. و هم خیر منك و من جمیع خلقی. و لولا هم ما خلقتك، و لا خلقت الجنة و النار، و لا السماء و الارض.(1)

وقتی خدای متعال با به سجده آوردن ملائكه نسبت به حضرت آدم و داخل بهشت كردن او، مورد احترام و اكرام خویش قرارش داد، آدم پیش خود گفت: آیا خداوند انسانی بهتر از من خلق كرده است؟ پس خدا آن چه را به دل او آمده بود دانست و به او خطاب كرد: ای آدم، سر خود را بلند كن و به ساق عرش من بنگر. پس آدم سر خود را بلند كرد و به ساق عرش نگریست و این جملات را آن جا به صورت مكتوب یافت: «معبودی جز خدا نیست. محمد رسول خداست. علی بن ابیطالب امیر المؤمنین است. و همسرش فاطمه سرور زنان عالمیان است. و حسن و حسین و آقای جوانان اهل بهشت هستند».

آدم علیه السلام پرسید: پروردگارا، اینها چه كسانی هستند؟ خدای عزوجل فرمود: اینها از فرزندان تو هستند و از تو و از همه مخلوقاتم بهتر هستند و اگر اینها نبودند، من تو را نمی آفریدم، و نیز بهشت و جهنم و آسمان و زمین را نمی آفریدم.

پس بدون تردید خدای متعال در مجموع آفریده های خود، مخلوقاتی اشرف و افضل از این چهارده معصوم علیهم السلام ندارد و امتیازات و كراماتی به اینها عطا كرده كه به احدی از مخلوقات خود نداده و


1- 1. بحار الانوار، جلد 26، صفحه 273، حدیث 15، از عیون اخبار الرضا علیه السلام.

ص : 55

نخواهد داد. مناسب است كه قسمتهایی از عبارات زیارت جامعه كبیره را كه در خصوص اهل بیت علیهم السلام از امام هادی علیه السلام وارد شده دراین موضوع مورد دقت نظر قرار دهیم:

اتاكم الله مالم یؤت احداً من العالمین. طاطاً كل شریف لشرفكم. و بخع كل متكبر لطاعتكم و خضع كل جبار لفضلكم و ذل كل شیء لكم. (1)

خداوند به شما آن چه را كه به احدی از جهانیان نداده بخشیده است. هر شرافتمندی در برابر شرافت شما سر به زیر انداخته. و هر صاحب كبریایی به اطاعت از شما گردن نهاده. و هر جباری نسبت به برتری شما خاضع گردیده. و هر چیزی (در عالم) در برابر شما خوار و ذلیل گشته است.

قابل درك نبودن مقامات چهارده معصوم علیهم السلام

خداوند قبل از آن كه به انسانها كسوت خاكی بپوشاند، در عوالم قبل از این دنیا، وقتی خود را به ارواح همه مخلوقاتش معرفی كرد، پس از معرفی خویش، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را به عنوان رسول و نبی خود و ائمه علیهم السلام را به عنوان ولی خود به همه مخلوقات معرفی فرمود، به طوری كه عظمت مقام و منزلت والای ایشان، برای همگان، قبل از آن كه به دنیا آیند، روشن و آشكار گردید. این شناخت به قدری عمیق بود كه همه آنها دانستند هرگز طمع رسیدن به مقامات چهارده معصوم علیهم السلام را هم نمی توانند در سر بپرورانند. در زیارت جامعه كبیره چنین


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، صفحه 132، حدیث 4، از عیون اخبار الرضا علیه السلام.

ص : 56

فبلغ الله بكم اشرف محل المكرمین و اعلی منازل المقربین و ارفع درجات المرسلین، حیث لا یلحقه لا حق و لا یفوفه فائق و لا یسبقه سابق و لا یطمع فی ادراكه طامع. حتی لا یبقی ملك مقرب و لا نبی مرسل و لا صدیق و لا شهید و لا عالم و لا جاهل و لادنی و لا فاضل و لا مؤمن صالح و لا فاجر طالح و لا جبار عنید و لا شیطان مرید و لا خلق فیما بین ذلك شهید الا عرفهم جلالة امركم و عظم خطركم و كبر شأنكم و تمام نوركم و صدق مقاعدكم و ثبات مقامكم و شرف محلكم و منزلتكم عنده و كرامتكم علیه و خاصتكم لدیه و قرب منزلتكم منه.(1)س

پس خداوند شما را به شریف ترین قام مكرمین و بالاترین منزلت مقربین و بالاترین درجات رسولان رساند، مقام و منزلتی كه هیچ كس به آن نخواهد رسید، و هیچ كس بالاتر از آن نمی باشد، و كسی هم در رسیدن به آن مقام از شما پیشی نگرفته، و هیچ كس هم طمع رسیدن به آن را در سر نمی پروراند. تا آن جا كه هیچ فرشته مقرب و هیچ پیامبر مرسل و هیچ صدیق و هیچ شهید و هیچ عالم و جاهلی و هیچ پست و بالایی و هیچ مؤمن صالح با ایمانی ناشایسته ای و هیچ جبار سركش و هیچ شیطان عصیانگری، و خلاصه هیچ شاهدی از مخلوقات در میان همه


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، صفحه 130، حدیث 4، از عیون اخبار الرضا علیه السلام.

ص : 57

اینها باقی نماند مگر آن كه خداوند جلالت امر شما و عظمت موقعیت شما و بزرگی مقام شما و نور كامل شما و موقعیت های راستین شما و استواری مقام شما و شرافت جایگاه و منزلت شما را نزد خودش و احترام شما را پیش خود و امتیازات خاص شما را نزد خود و نزدیكی مقام شما را به خودش، بر آنان مشخص و آشكار گردانید.

پس همه خلایق قبل از این كه در دنیا خلقت خاكی پیدا كنند، معرفت كامل نسبت به ویژگیهای خاص مقام چهارده معصوم علیهم السلام پیدا كرده اند. آری، دنیا سرای غفلت و فراموشی همه حوادث عوالم قبل است و خود خداوند چنین خواسته كه انسانها آن چه را كه در عوالم پیشین شناخته اند، از یاد ببرند و در این عالم دوباره آزمایش شوند. ولی البته فراموشی آن مطالب، در اصل وجود آن – كه به دلایل نقلی معتبر اثبات می شود – لطمه ای وارد نمی سازد.(1)


1- 1. بنگرید به: بحار الانوار، جلد 5، صفحه 225 – 276.

ص : 58

درس پنجم: اهل بیت علیهم السلام یگانه راه به سوی خدا

معرفت اهل بیت علیهم السلام، اساس هر منزلت الهی

خداوند متعال همان طور كه اهل بیت علیهم السلام را برتر از همه مخلوقات قرار داده و آنها را اختصاص به فضایلی داده كه هیچ كس را آرزوی رسیدن به آنها هم نیست، به همین ترتیب تنها راه تقرب به سوی خود و جلب عنایت خود را، معرفت این ذوات مقدسه قرار داده است.

معرفت ایشان – بنابر آن چه بیشتر بیان گردید – عبارت است از این كه وقتی مقام و منصب آنها برای كسی روشن گردید، تسلیم كامل و اقرار محض نسبت به آن داشته باشد. هر قدر انسان در این مسیر با یقین و ثبات بیشتری قدم بردارد، نزد پروردگار محترمتر و دارای مقام و منزلت والاتری خواهد بود، تا آن حد كه حتی انبیای عظام و برگزیدگان از امتهای پیشین هم اگر به مقام نبوت و رسالت نایل شده اند، از بركت همین معرفت و ارادت به اهل بیت علیهم السلام بوده است. امام

ص : 59

صادق علیه السلام می فرماید:

ما نبی نبی قط الا بمعرفة حقنا و بفضلنا علی من سوانا.(1)

هیچ پیامبری به نبوت نرسید مگر از طریق معرفت نسبت به حق ما و برتری دادن ما بر غیر ما.

وقتی «نبوت» كه از عالی ترین مناصب الهی است، به سبب معرفت و اقرار به فضیلت اهل بیت علیهم السلام حاصل شده باشد، سایر امتیازاتی هم كه خداوند به هر بشری عنایت كرده یا می كند و هر كمالی كه به هر كسی رسیده یا می رسد از همین راه و به همین سبب می باشد. این مطلب به دلایل نقلی قابل اثبات است:

روزی سلیم بن قیس هلالی از جناب مقداد خواست تا بهترین چیزی كه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره امیر المؤمنین علیه السلام شنیده است، بیان كند.

مقداد در پاسخ، حدیثی را از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل كرد كه قسمتی از آن چنین است:

و الذی نفسی بیده، ما اری ابراهیم ملكوت السموات و الارض و لا اتخذه خلیلاً الا بنبوتی و الاقرار لعلی بعدی.

و الذی نفسی بیده، ما كلم الله موسی تكلیماً و لا اقام عیسی آیة للعالمین الا بنبوتی و معرفة علی بعدی. و الذی نفسی بیده، ما تنبا نی الا بمعرفتی و الاقرار لنا بالولایة، و لا استاهل خلق من الله النظر علیه الا بالعبودیة له و الاقرار لعلی بعدی.(2)


1- 1. بحار الانوار، جلد 26، صفحه 281، حدیث 29، از بصائر الدرجات.
2- 2. بحار الانوار، جلد 40، صفحه 96، حدیث 116، از كتاب سلیم بن قیس.

ص : 60

قسم به آن كه جانم به دست اوست، خدا ملكوت آسمانها و زمین را به ابراهیم ارائه نكرد و او را به مقام خلیل اللهی نرساند مگر به سبب (قبول) نبوت من و اقرار نسبت به (ولایت) علی پس از من. قسم به این كه جانم به دست اوست، خداوند با حضرت موسی سخن نگفت و او را به مقام كلیم اللهی نرساند و هم چنین عیسی را نشانه جهانیان قرار نداد مگر به سبب (پذیرفتن) نبوت من و معرفت نسبت به علی. قسم به آن كه جانم به دست اوست، هیچ پیامبری به پیامبری نرسید مگر به سبب معرفت اوست، هیچ پیامبری به پیامبری نرسید مگر به سبب معرفت نسبت به من و اعتراف به ولایت ما (اهل بیت). و هیچ یك از مخلوقات خدا شایستگی مورد عنایت خدا قرار گرفتن پیدا نكرد مگر به سبب بندگی نسبت به او و اعتراف به (ولایت) علی بعد از من.

ملاحظه می شود كه در انتهای حدیث، یك اصل كلی بیان شده و آن این كه: هر كس می خواهد مورد توجه و عنایت خدای متعال قرار بگیرد، منحصراً باید به بندگی خدا و اقرار نسبت به مقامات اهل بیت علیهم السلام گردن بنهد. این قاعده كلی هیچ جا در عالم خلقت مورد استثناء قرار نگرفته است.

«وجه الله» بودن امام علیه السلام

با توجه به این مطلب، سر اطلاق بعضی تعابیر در آیات و روایات بر اهل بیت علیهم السلام روشن می شود، تعابیری نظیر «وجه الله»، «لسان الله»، «باب الله»، «ید الله» و ... كه به توضیح آنها می پردازیم.

در حدیثی كه اباصلت از امام رضا علیه السلام درباره معنای خبر «ان ثواب

ص : 61

لا اله الا الله النظر الی وجه الله تعالی» سؤال كرده است، حضرت در جوابش چنین فرموده اند:

یا ابا صلت، من وصف الله تعالی بوجه كالوجه فقد كفر، و لكن وجه الله انبیاؤه و رسله و حججه صلوات الله علیهم هم الذین بهم یتوجه الی الله عزوجل و الی دینه و معرفته. و قال الله تعالی:

كُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ (1)

و قال عزوجل:

كُلُّ شَیْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ (2)

فالنظر الی انبیاء الله تعالی و رسله و حججه علیهم السلام فی درجاتهم ثواب عظم للمؤمنین یوم القیامة. و قد قال النبی صلی الله علیه و آله: من ابغض اهل بیتی و عترتی، لم یرنی و لم اره یوم القیامة.(3)

ای ابا صلت، كسی كه برای خدای متعال وجهی مانند دیگر وجوه قائل شود، كافر شده است، ولی وجه خدا پیامبران و رسولان و حجج الهی علیهم السلام هستند كه صرفاً از طریق آنها توجه به سوی خداوند عزوجل و دین او و معرفت او حاصل می شود. و خدای متعال فرمود: «هر كسی روی زمین از بین می رود و وجه پروردگارت باقی می ماند». و همو عزوجل فرمود: «همه چیز از بین می رود مگر وجه خدای متعال». پس نگریستن به پیامبران و رسولان و حجج الهی علیهم السلام در آن درجاتی كه دارند، برای مؤمنان در روز قیامت پاداش بزرگی است. و پیامبر صلی الله علیه و آله هم فرمود:


1- 1. رحمن، 26 و 27.
2- 2. قصص، 88.
3- 3. عیون اخبار الرضا علیه السلام، جلد 1، صفحه 115 و 116.

ص : 62

كسی كه دشمنی اهل بیت و عترت مرا داشته باشد، روز قیامت نه من او را می بینم و نه او مرا می بیند.

بنابراین علت تسمیه حجج الهی و در رأس آنها اهل بیت علیهم السلام به «وجه الله» این است كه «وجه» در لغت به معنای روی، سو و جهت می باشد. علت «وجه» نامیدن صورت انسان هم این است كه انسان به صورت خود شناخته می شود و در واقع صورت آدمی، رو و سوی او را معین می كند. كسی هم كه می خواهد به دیگری توجه كند، رو به صورت او می كند. بنابراین صورت انسان، راه توجه كردن دیگران را به انسان است. همین معنا در مورد خدای متعال رعایت شده بدون آن كه تشبیهی لازم آید. هر چیزی غیر خدا، مخلوق خداست. آن موجوداتی هم كه وجه خدا هستند از جهت مخلوق بودن هیچ تفاوتی با سایر مخلوقات ندارند. تنها چیزی كه آنها دارند، این است كه آنها وسیله و راه توجه كردن خلق به سوی خدا هستند و دین و معرفت الهی فقط از طریق رویس كردن به اینها برای انسان حاصل می شود و به همین جهت وجه خدا خوانده می شوند. زیرا تنها طریقی هستند كه اگر كسی بخواهد خدا را بندگی كند و به معرفت پروردگار گردن نهد، چاره ای جز پیمودن این طریق ندارد. این شأن راهم خود خدا به اینان عطا كرده است. چون منصبهای الهی همگی به جعل خود خداست و هیچ كس از غیر طریق جعل، نمی تواند به چنین مقاماتی نایل شود. اما نباید تصور كرد كه اینها از بین نرفتنی هستند به این معنا كه فانی شدنشان محال عقلی باشد.

چنین نیست. همه مخلوقات از بین رفتنی هستند و اینها هم در مخلوقیت مانند دیگران هستند و تنها چیزی كه از بین رفتنی نیست، خود خداست. اگر چیزی مخلوق باشد، از بین رفتن و فانی شدنش محال

ص : 63

نیست. ولی البته خدای متعال آن گاه كه بقیه مخلوقات را فانی می كند، اینها را فانی نمی سازد و تا وقتی خدا بخواهد اینها باقی می مانند، ولی نه باقی ماندن به جسم خاكی بلكه باقی ماندن به مقام نورانی خود كه در ابتدای خلقت به ایشان داده شده و با مرگ در دنیا از ایشان گرفته نمی شود. امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «كل شیء هالك الا وجهه» فرمودند:

معناه كل شیء هالك الا دینه. و نحن الوجه الذی یؤتی الله منه. لم نزل فی عباده مادام الله له فیهم رویة.(1)

فاذا لم یكن له فیهم رویة، رفعنا الیه ففعل بنا ما احب.

قلت: جعلت فداك، و ما الرویة؟ قال علیه السلام: لحاجة.(2)

معنای آیه شریفه این است كه: هر چیزی غیر از دین خدا از بین می رود. و ما هستیم آن وجهی كه از طریق آن به خدا توجه می شود. ما همواره در میان بندگان خدا حضور داریم تا آن گاه كه خدا در ایشان «رویه» دارد. پس وقتی دیگر در ایشان «رویه» نداشت، ما را به سو خود بالا می برد و آن چه را كه دوست دارد با ما انجام می دهد.

راوی پرسید: فدایتان گردم، «رویه» چیست؟ فرمود: نیاز و حاجت.

حاجت خدا در میان خلق به این است كه می خواهد به آنها لطف


1- 1. مرحوم علامه مجلسی احتمال داده اند كه این كلمه «روبة» باشد كه به معنای حاجت است.
2- 2. بحار الانوار، جلد 24، صفحه 193، حدیث 13، از تفسیر قمی.

ص : 64

كند و آنها را در مسیر معرفت و بندگی خود قرارشان دهد. طبق این حدیث شریف تا وقتی خدا بخواهد چنین هدفی را در میان خلق عملی سازد، ائمه علیهم السلام را در میان آنهع حفظ می كند و ایشان را از روی زمین بر نمی دارد. مجرا و مسیر هدایت الهی این وجودهای مقدس هستند كه تنها راه شناسایی خدا محسوب می شوند و آن گاه كه دیگر نخواهد چنین هدفی را پیاده كند، آنها را از میان خلق بیرون می برد و آن چه دوست داشته اشد با آنها انجام می دهد. پس نمی توان گفت كه اینها اصلاً فانی و هالك شدنشان محال است، بلكه این امر به خواست و هدف خدای متعال در مورد ایشان و در مورد بندگان خود مربوط می شود.

حدیث جامعی را در خصوص برخی از مقامات اهل بیت علیهم السلام مرحوم كلینی نقل كرده است كه در آن امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ان الله خلقنا فاحسن خلقنا. و صورنا فاحسن صورنا. و جعلنا عینه فی عباده، و لسانه الناطق فی خلقه، و یده المبسوطة علی عباده بالرافة و الرحمة، و وجهه الذی یؤتی منه، و بابه الذی یدل علیه ، و خزانه فی سمائه و ارضه بنا اثمرت الاشجار و اینعت الثمار و جرت الانهار. و بنا ینزل عبث السماء و ینبت عشب الارض. و بعبادتنا عبدالله. و لؤ لا نحن ما عبدالله.(1)

خداوند ما را آفرید، پس خلقت ما را نیكو ساخت. و ما را صورت بخشید، پس صورتهای نیكو به ما داد. و ما را چشم خود در میان


1- 1. اصول كافی، كتاب التوحید، باب النوادر، حدیث 5.

ص : 65

بندگانش، و زبان گویای خود در میان خلقش، و دست باز خویش در مهربانی و رحمت بر بندگانش، و روی خود كه وسیله توجه به اوست، و در خویش كه بر او دلالت می كند، و گنجینه داران خود در آسمان و زمینش قرار داد. به سبب ما درختها میوه داده و میوه ها به ثمر رسید ه و نهرها جاری گشته اند. و به سبب ما باران از آسمان می بارد و گیاه از زمین می روید. و به وسیله عبادت ما خدا پرستش می شود. و اگر ما نبودیم خدا عبادت نمی شد.

معنای «عین الله»، «لسان الله» و «ید الله»

غیر از صفت «وجه الله» كه توضیح آن گذشت، چند تعبیر دیگر بر اهل بیت علیهم السلام در این حدیث اطلاق شده است. یكی تعبیر «عین الله» به معنای چشم خدا – است. چشم وسیله دیدن در انسان است. و اگر كسی بخواهد شاهد و ناظر بر اعمال دیگران باشد، با چشم این كار را انجام می دهد. خدای متعال این ذوات مقدسه را از جانب خود، شاهد بر بندگان و ناظر بر ایشان قرار داده تا در قیامت نیز نسبت به عملكرد آنها شهادت دهند. لذا احتمال دارد كه تعبیر «عین الله» از این جهت بر ایشان اطلاق شده باشد، آن چنان كه مرحوم علامه مجلسی در كتاب شریف بحار الانوار، جلد 24، صفحه 202 فرموده اند.

البته منظور این نیست كه خداوند برای شاهد و ناظر بودن خود بر اعمال بندگان نیاز به برگزیدگانش دارد. هرگز چنین نیست، و خداوند بدون آن كه بر ظاهر و باطن بندگان خود قرار دهد، آگاهی و نظارت كامل بر ظاهر و باطن بندگان دارد. اما علاوه بر آن كه خودش شاهد است، اینها را هم شاهد قرار داده، هم چنان كه گروهی از ملائكه

ص : 66

خداوند به عنوان شاهد، موكل بر ایشان ساخته است.

تعبیر دیگر «لسان الله» است. زبان وسیله سخن گفتن و اظهار كردن خواست انسان است. خداوند متعال از طریق سفیران و حجتهای خود با مردم سخن گفته و در واقع آنها را وسیله بیان آن چه از مردم می خواهد، قرار داده است. بنابراین زبان خدا بودن اینها كاملاً روشن و آشكار است.

«یدالله» هم عنوان دیگری است كه برای این انوار مقدسه به كار می رود. از خود حدیث می توان فهمید كه «ید» در این جا ید رحمت و رأفت الهی است. یعنی رحمت و رأفت خدا منحصراً از طریق اینها به خلایق می رسد.

این ذوات پاك واسطه و سبب هر نعمت خدادادی در عالم هستند، چنان كه در حدیث به آمدن باران و رسیدن میوه ها و روییدن گیاهان و به ثمر نشستن درختها به عنوان نمونه اشاره شده است. در فیضهای معنوی هم تنها واسطه فیض خدا اینها هستند كه دیگران به بركت اینها از سفره نعمتها الهی بهره مند می گردند. و نعمت هدایت الهی تنها از طریق ایشان به همه مخلوقات می رسد. (1)

پس دست خدا كنایه از مظهر رحمت و قدرت الهی است كه در وجود چهارده معصوم علیهم السلام خلاصه شده است. سایه این دست خدا بر سر همه خلایق از ابتدای خلقت تا انتهای آن، گسترده بوده و خواهد بود، زیرا كه همه نعمتها از این طریق به خلایق رسیده و می رسد.


1- 1. توضیح جهات مختلف نعمت بودن ائمه علیهم السلام در حلقه های بعدی این سلسله درسها در بحث «غربت» خواهد آمد.

ص : 67

«باب الله» بودن ائمه علیهم السلام

«باب الله» تعبیر دیگری است كه در حدیث امام صادق علیه السلام به كار رفته بود و منظور از آن نیز روشن است. «در» موضعی است كه از آن وارد خانه می شوند. اگر كسی بخواهد وارد خانه معرفت و بندگی خدا شود، باید صرفاً از این در وارد گردد. از غیر در نباید و نمی توان وارد خانه شد. قرآن كریم می فرماید:

وَلَ-ٰكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ ۗ وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا (1)

اگر كسی می خواهد به هدف بندگی و معرفت خداوند برسد، باید از دری كه خود خدا قرار داده وارد شود، و گرنه به هدف خود نمی رسد. به همین جهت در آخر حدیث فرموده اند: «لولا نحن ما عبدالله». زیرا راه بندگی خدا را ائمه علیهم السلام به خلایق یاد داده اند. حتی ملائكه هم – مطابق آن چه گذشت – درس توحید و تنزیه و تقدیس پروردگار را از این انوار مقدسه آموخته اند. بنابراین اگر اینها نبودند، اصلاً باب بندگی خدا مسدود بود.

باز هم توجه می دهیم كه: منظور این نیست كه خدا محتاج اینها می باشد، بلكه خود خدا چنین دری را برای بندگی خود باز نموده است. س

این كار خدا بیش از هر چیز لطف و تكریمی است كه به خود این انوار مقدسه فرموده تا به این وسیله در پیشگاه الهی مقربتر باشند. لذا خود


1- 1. بقره، 189.

ص : 68

ایشان در بندگی خدا كاملتر و خالصتر از همه خلایق هستند و افتخار بندگی خدا بیش از هر كس نصیب ایشان شده است – كه فرموده اند: «بعبادتنا عبدالله». خدا آن چنان كه ما او را بندگی می كنیم، بندگی می شود، یعنی جز ما كسی نمی تواند آن چنان كه شایسته است، بنندگی خدا را بكند، هر چند كه خود همواره به عجز و قصور خویش نسبت به حق بندگی خدا معترف بوده اند. این ناشی از معرفت عمیق خداست كه ایشان دارا بوده اند.

در این زمینه حدیث دیگری است از امام باقر علیه السلام كه فرموده اند:

بنا عبدالله: و بنا عرف الله. و بنا وحد الله تبارك و تعالی. و محمد صلی الله علیه و آله حجاب الله تبارك و تعالی. (1)

به وسیله ما خدا بندگی شده. و به وسیله ما خدا شناخته شده. و به وسیله ما توحید خداوند متعال تحقق یافته است. و حضرت محمد صلی الله علیه و آله حجاب خدای متعال است.

تحقق بندگی خداوند به وسیله ایشان از دو جهت است: یكی معرفت و عبادت خود اینها در پیشگاه خدای متعال، و دوم وساطت منحصر به فرد آنها در عبادت دیگران، زیرا اینها وسیله هدایت همه خلایق به سوی خدا هستند. بنابراین هر موحدی كه در عالم یافت شود، به بركت وجود ایشان به توحید نایل شده و به همین جهت حضرت محمد صلی الله علیه و آله را حجاب خدا نامیده اند.

«حجاب» یعنی واسطه. پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامی اش چون واسطه بین خدا و خلق هستند، حجاب خدا میان او و خلقش می باشند.


1- 1. اصول كافی، كتاب التوحید، باب النوادر، حدیث 10.

ص : 69

مسلماً حجاب به این معنا نیست كه چیزی خلق خدا را از خدا محجوب نماید یا این كه خدا از خلق محجوب باشد. بلكه خود خدا معرفت ایشان را واسطه و وسیله عبادت و معرفت خود قرار داده است، به طوری كه اگر ایشان نبودند، اصلاً خداوند معبود و معروف نمی شد.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

الاوصیاء هم ابواب الله عزوجل التی یؤتی منها. و لولا هم ما عرف الله عزوجل. و بهم احتج الله تبارك و تعالی علی خلقه.(1)

اوصیای پیامبر هستند كه درهای خدای عزوجل برای توجه به سوی او می باشند. و اگر آنها نبودند، خدای عزوجل شناخته نمی شد. و خدای متعال به وسیله ایشان حجت را بر خلق خود تمام كرده است.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب ان الائمة علیهم السلام، خلفاء الله عزوجل...، حدیث 2.

ص : 70

درس ششم: قطره ای از دریای معرفت امام علیه السلام

اشاره

برای آن كه ارتباط میان معرفت امام علیه السلام با معرفت خدا بیشتر روشن گردد، در این درس به بررسی دقیق «معرفت امام» می پردازیم.

چنان كه گذشت معرفت خدا و رسول صلی الله علیه و آله صنع خود خداست و مخلوقات نقشی در اعطای معرفت ندارند، بلكه وظیفه آنها پس از حصول معرفت، تسلیم نسبت به آن و پذیرفتن آن می باشد. در مورد معرفت امام علیه السلام این است كه به معرفی خدا گردن نهد.

پس ابتدا باید دید كه خداوند چگونه ائمه علیهم السلام را معرفی كرده است. این معرفی در دو بخش صورت گرفته است، یكی معرفی اشخاص ایشان، و دیگر معرفی اوصاف و ویژگیهایی كه خدا به آنها عطا نموده است.(1)

وظیفه انسان هم پس از این معرفی عبارت است از این كه همان اشخاص


1- 1. توضیح دقیق معرفت به اسم و صفت و مراتب آن در حلقه سوم همین سلسله درسها خواهد آمد.

ص : 71

و افراد را متصف به آن صفات بداند و این را در دل معتقد گردد و از صمیم جان گردن نهد.

معرفی امام رضا علیه السلام از امام علیه السلام

در این جا اگر بخواهیم به همه اختصاصات ائمه علیهم السلام اشاره كنیم، بحثی بسیار طولانی لازم می آید كه از حوصله این كتاب خارج است. لذا تنها به گوشه ای از اهم آنها در حد اشاره اكتفا می كنیم. امام رضا علیه السلام می فرمایند:

الامام امین الله فی خلقه، و حجته علی عباده، و خلیفته فی بلاده، و الداعی الی الله، و الذاب عن حرم الله. الامام المطهر من الذنوب، و المبری من العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدین، و عز المسلمین، و غیظ المنافقین و بوار الكافرین.(1)

امام امانتدار خدا در میان خلقش، و حجت او بر بندگانش، و خلیفه او در سرزمینهایش، و دعوت كننده به سوی خدا و دفاع كننده از حقوق واجب او بر بندگان است. امام پاك گردیده از گناهان و بر كنار گشته از عیبهاست كه همه علم اختصاص به او دارد و به حلم شناخته می شود. امام نظام دهنده به دین و باعث سر بلندی مسلمانان و خشم منافقان و از بین رفتن كافران است.

اگر فقط همین چند ویژگی را خوب متوجه شویم، برای تسلیم كامل


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث 1.

ص : 72

و سر سپردگی به امام علیه السلام كفایت می كند، تا چه رسد به این كه ویژگیهای دیگر این بزرگواران برای ما روشن گردد.

درباره تعبیر «خلیفة الله» بیشتر توضیح دادیم و روشن شد كه راه ارتباط با خدا و كشف رضا و سخط او برای مخلوقات، منحصر است در این كه با خلیفه او ارتباط داشته، سخن او را به عنوان خواست خدا بدانند. چنین كسی تحت تأثیر القائات شیطان قرار نمی گیرد و خدا او را از شر آفات شیطانی حفظ می فرماید. لذا حضرت فرموده است: «المطهر من الذنوب» كه مقام عصمت ائمه علیهم السلام را بیان می كند.

ائمه علیهم السلام كسانی هستند كه از دهان ایشان جزسخن وحی خارج نمی شود و اگر چیزی را امر كنند، امرشان امر خداست و در صورتی كه ازچیزی نهی نمایند، آن نهی هم نهی خداست.

تعبیر دیگر «المخصوص بالعلم» است. یعنی امام علیه السلام كسی است كه همه علم اختصاص به او دارد. بنابراین هیچ علمی را خدا خلق نكرده مگر این كه امام علیه السلام به آن آگاهی دارد. هر كس دیگر هم كه می خواهد بهره ای از علم داشته باشد، چون همه علم نزد امام علیه السلام است. باید منحصراً از ایشان اخذ كند و به غیر او مراجعه نكند.

پس تنها چنین كسی است كه می تواند از هر جهت حجت خدا بر بندگان باشد. «حجت» یعنی دلیل قاطع و برنده. امام علیه السلام چون دارای آن اختصاصات است، قول و فعل و تقریرش حجت خداست بر مردم كه طریق صحیح بندگی خداوند را به آنها نشان می دهد. اگر مردم واقعاً و با جان و دل تسلیم ائمه علیهم السلام گردند و خود را به ایشان بسپرند، دین الهی در جامعه نظام می یابد و مسلمانان سر بلند و منافقان خشمگین می گردند

ص : 73

و كافران هم از بین می روند، درباره تعبیر «امین الله فی خلقه» نیز به زودی سخن خواهیم گفت.

ادامه فرمایش امام رضا علیه السلام چنین است:

الامام واحد دهره. لایدانیه احد. و لا یعادله عالم. و لا یوجد منه بدل. و لا له مثل و نظیر. مخصوص بالفضل كله من غیر طلب منه له و لااكتساب، بل اختصاص من المفضل الوهاب.

امام یگانه روزگار خویش است. هیچ كس (در مقام) به (منزلت) او نزدیك نمی شود. و هیچ عالمی با او برابری نمی كند. و جایگزین برای او پیدا نمی شود. و شبیه و مانند ندارد. همه فضیلتها مخصوص اوست بدون آن كه آنها را طلب كرده و به اختیار خود كسب كرده باشد، بلكه این امتیازی از طرف فضل كننده بسیار بخشنده (خداوند) برای امام می باشد.

امام علیه السلام را باید این گونه بشناسیم و برای او در هیچ یك از اوصافش شبیه و نظیر قائل نشویم و از هر جهت او را یگانه و بی نظیر بشماریم، تا آن حد كه مطمئن باشیم همه فضایل انحصاراً در اختیار اوست.

«مخصوص بالفضل كله» یعنی هیچ فضلی از طرف خدا به كسی نمی رسد مگر آن كه این نعمت در اصل، از آن امام علیه السلام بوده و ایشان از هر جهت بر آن صاحب فضل، برتری و اولویت دارد، به طوری كه هیچ كمالی نصیب خلایق نمی گردد مگر با حفظ اولویت امام علیه السلام نسبت به آن در حق همه صاحبان كمال. بنابراین انسانها در هر نعمت و فضیلتی باید خود را مدیون امام علیه السلام بدانند.

ص : 74

ولایت ائمه علیهم السلام بر مؤمنان

این ویژگی درحق امام علیه السلام همان است كه در فرهنگ كتاب و سنت به كلمه «ولایت» تعبیر شده است و عظمت مقام پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام از این اصطلاح به خوبی شناخته می شود. این تعبیر در قرآن كریم به این شكل آمده است.

إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللَّ-هُ وَرَ سُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَ اكِعُونَ ﴿55﴾ وَمَن یَتَوَلَّ اللَّ-هَ وَرَ سُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّ-هِ هُمُ الْغَالِبُونَ (1)

از آیه شریفه، در محل خود اثبات می شود كه مراد از گروه مؤمنان كه در حال ركوع خود صدقه می دهند، امیر مؤمنان علیه السلام و ائمه علیهم السلام از فرزندان ایشان هستند كه طبق نص قرآن دارای مقام ولایت بر همه مؤمنان هستند. نیز اثبات می شود كه منظور از «ولایت» در آیه فوق همانا سرپرستی و صاحب اختیار بودن نسبت به مؤمنان می باشد كه در قرآن تعبیر دیگری هم از آن برای پیامبر صلی الله علیه و آله ذكر شده است، چنان كه می فرماید:


1- 1. مائده، 55 و 56.

ص : 75

النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ (1)

كسی كه اختیارش نسبت به انسان ازخود او بیشتر است، اگر چیزی را بخواهد، باید خواست او را بر خواست خود مقدم داشت و چنین شأنی را خدای متعال به این ذوات مقدسه بخشیده است. پس ولایت ایشان ولایة الله است و خودشان اولیاء الله هستند، یعنی كسانی كه ولایت بر مؤمنان را از طرف خدا دارا شده ند. بنابراین، مؤمنان، اگر واقعاً مؤمن هستند، باید همان طور كه به ولایت خدا و رسول صلی الله علیه و آله گردن می نهند، نسبت به ولایت ائمه علیهم السلام هم خاضع و تسلیم باشند و از خود در مقابل ایشان حقث هیچ اختیار و تصمیمی را قائل نباشند. این تعبیر «ولایت» در احادیث زیادی در حق ائمه علیهم السلام به كار رفته است و ما با دقت در معنای آن، به حقایق مهمی درباره معرفت امام علیه السلام نایل می شویم:

«ولی» به معنای سرپرست، به كسی اطلاق می شود كه فرد یا افرادی تحت تكفل و اختیار او هستند و مسئولیت حفظ و نگهداری آنها به او سپرده شده است. مثلاً پدر بر فرزند كوچك خود «ولایت» دارد. یعنی در واقع آن بچه به او سپرده شده تا در حفظ و نگهداری او در حد توان خود بكوشد و نیازهای اولیه مادی و معنوی فرزند را برآورده سازد.

كودك نابالغ مصالح و مفاسد خویش را تشخیص نمی دهد و در این سزمینه تكیه گاهش پدر و مادرش می باشند. اگر خود را به آنها بسپارد و دست در دست آنها حركت كند، از بلاها و آفات مصون می ماند، و گرنه


1- 1. احزاب، 6.

ص : 76

خود، توانایی حفظ خود را ندارد. همه امید فرزند هم پدر و مادرش هستند كه در هر ناملایمی رو به سوی آنها می آورد و چاره خود را در پناه آوردن به ایشان می جوید.

رابطه ائمه علیهم السلام هم با انسانهای عادی، شبیه رابطه پدر با فرزندان كوچك و نابالغ خویش است كه از درك نفع و ضرر خود عاجز هستند و باید درهمه چیز به پدر پناه بیاورند. خداوند مسئولیت حفظ و نگهداری مردم را به اولیای خود داده و در مقابل از آنها خواسته است كه مردم را در مسیر عبودیت و معرفت خدای متعال سوق دهند. اگر انسانها به این اولیای خدا پناه بیاورند و خود را تحت و خود را تحت تربیت و تعلیم ایشان قرار دهند، یقیناً در طریق بندگی خدا قرار خواهند گرفت. این اولیا كسانی نیستند كه ندانند چه باید بكنند و با قدرت انجام آن را نداشته باشند. هم «علم» و هم «قدرت» زیادی هم به آنها واگذار شده، به طوری كه خدای متعال نسبت به آن چه در اختیار ایشان گذاشته، اطمینان كامل دارد كه در حفظ و اعمال صحیح آن ذره ای كوتاهی و سستی نمی كنند بلكه مسئولیت الهی خود را به نحو احسن انجام می دهند.

تفویض امر به ائمه علیهم السلام

تعبیر «امین الله فی خلقه» كه در حدیث قبل بیان شد، می تواند اشاره سبه همین معنا باشد كه ائمه علیهم السلام درآن چه خدا از امور خلق در اختیارشان نهاده است، امانتدار بوده، ذره ای در آن خیانت نمی كنند.

مطلب از این هم بالاتر است. چرا كه خدای متعال در قبال آن چه به ایشان بخشیده است، حسابرسی هم نمی كند، بلكه اختیار كامل به آنها

ص : 77

داده تا بر طبق آن چه خود می پسندند، عمل كنند. ولی البته خواست آنها همان خواست خداست و آنها چیزی جز آن چه خدا می پسندد، نمی پسندند و بنابراین حساب و مؤاخذه ای نسبت به ولایتی كه بر مردم دارند، متوجه ایشان نیست. قرآن درباره حضرت سلیمان كه دارای پادشاهی عظیمی بود، می فرماید:

هَ-ٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَیْرِ حِسَابٍ (1)

حضرت سلیمان علیه السلام به نص قرآن قدرت تسلط بر باد و هوا را در اختیار داشت، با حیوانات صحبت می كرد و به طور كلی دارای ملكی بود كه بسیار گسترده و پر نفوذ بود. بر طبق احادیث، پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله همه آن چه را پیامبران الهی داشتند، به علاوه آن چه گذشتنگان نداشتند، واجد بودند. امام كاظم علیه السلام می فرمایند:

ما اتی الله عزوجل نبیاً من انبیائه شیئاً الا و قد اتی محمداً صلی الله علیه و آله مثله. و زاده ما لم یؤتهم.(2)

خداوند به هیچ یك از پیامبران چیزی نداد مگر آن كه نظیر آن را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله داد. و به او چیزهایی را كه به آنها نداده بود، افزون كرد.

شخصی خدمت امام صادق علیه السلام بود كه فردی وارد شد و درباره آیه ای از قرآن سؤال كرد. حضرت به او جواب دادند. سپس فرد دیگری


1- 1. ص، 39.
2- 2. فروع كافی، جلد 6، صفحه 281.

ص : 78

وارد شد و درباره همان آیه پرسید. حضرت جوابی غیر از جواب اول مرحمت فرمودند. آن شخص می گوید: حال من از مشاهده این امر دگرگون شد و طاقت تحمل آن را نداشتم. پیش خود گفتم: چطور این قدر خطا می كند! در همین اثنا فرد سومی داخل شد و درباره همان آیه سؤال كرد و امام علیه السلام جوابی مغایر با جواب اول و دوم دادند. فهمیدم كه مسئله تقیه در كار است. (1)

آن گاه حضرت رو به من كرده، فرمودند:

ان الله عزوجل فوض الی سلیمان بن داود فقال: هَ-ٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَیْرِ حِسَابٍ (2)

و فوض الی نبیه صلی الله علیه و آله فقال: وَمَا آتَاكُمُ الرَّ سُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا (3)

فما فوض الی رسول الله، فقد فوضه الینا.4

خدای عزوجل (امر را) به جناب سلیمان بن داود واگذار كرد و فرمود: «این است بخشش ما. می خواهی ببخش یا نگهدار.

حسابی بر تو نیست». و (امر را) به پیامبرش صلی الله علیه و آله واگذار كرد و فرمود: «آن چه را رسول به شما داده است بگیرید و از آن چه شما را باز داشته است بپرهیزید». و آن چه به رسول خدا صلی الله علیه و آله واگذار نموده، به ما واگذار كرده است.


1- 1. البته جوابهای مختلف دادن حضرات ائمه علیهم السلام به یك سؤال – كه موارد متعددی در سیره ایشان داشته است – می تواند به علتهای مختلفی باشد كه تقیه یكی از این علل است. بنابراین به صرف اختلاف در پاسخهای امام علیه السلام نمی توان در مورد ایشان كه معصوم هستند تصور خطا نمود.
2- 2. ص، 39.
3- 3. حشر، 7.

ص : 79

بنابراین، مسئله، مسئله واگذار كردن (تفویض) است و این كار وقتی صورت می گیرد كه این افراد به آن درجه از اطمینانی كه از هر جهت لازم است، رسیده باشند. چون خدای متعال اینها را امین تشخیص داده و در واقع، خود، صلاحیتهای لازم را به ایشان بخشیده و امانتدارشان كرده است، لذا تفویض امر به آنها كار خلق را از اختیار خداوند خارج نمی سازد و اینها فقط بندگان خدا را به همان شكلی كه خدا خواسته، تربیت می كنند و آنها را در مسیری كه خواست خداست، تكامل می دهند از همین جهت است كه وظیفه ما انسانها در هر حال و در مورد هر چیزی، رجوع و درخواست از ایشان است، اما وظیفه آنها جواب دادن به هر كس نیست بلكه اختیار دارند كه هر گونه بخواهند، عمل كنند.

راوی می گوید: از امام رضا علیه السلام درباره آیه (فاسالوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون)(1)

فرمودند: نحن اهل الذكر و نحن المسؤولون.

ما اهل ذكر هستیم. و از ما باید پرسیده شود.

راوی می گوید: شما باید پرسیده شوید و باید از شما بپرسیم؟ حضرت می فرمایند: بلی. سپس راوی عرض می كند: بر شما لازم است كه به ما جواب دهید؟ حضرت می فرمایند:

لا. ذاك الینا. ان شئنا فعلنا. و ان شئنا لم نفعل. اما تسمع قول


1- 1. نحل، 43.

ص : 80

الله تبارك و تعالی: «هذا عطاؤنا فامنن او امسك بغیر حساب؟!(1)

خیر. جواب دادن به اختیار ماست. اگر بخواهیم جواب می دهیم. و اگر بخواهیم جواب نمی دهیم. آیا فرموده خدای متعال را نشنیده ای كه: «هذا عطاؤنا فامنن او امسك بغیر حساب»؟! این واگذاری امر به ائمه علیهم السلام كه از آن تعبیر به «تفویض» شده، غیر از آن اعتقاد باطلی است كه «مفوضة» داشته اند. آنها كار را از تحت قدرت الهی خارج می دانستند و برای مخلوقات در اختیارشان، استقلال قائل سبودند، ولی به اعتقاد ما، اهل بیت علیهم السلام كه امر هدایت و تعلیم و تربیت مردم به ایشان واگذار شده، (2)

دلهایشان ظرف مشیت الهی است و جز خواست خدا در دل آنها چیزی نمی گذرد.

شخصی به نام «كامل بن ابراهیم مدنی» برای سؤال از همین مطلب خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه رسیده بود. آن حضرت بدون آن كه او چیزی بگوید، فرمودند:

جئت تسال عن مقالة المفوضة. كذبوا، بل قلوبنا اوعیة لمشیة الله عزوجل. فاذا شاء الله تعالی شئنا. و الله یقول: «و


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة ، باب ان هذا الذكر...، حدیث 3.
2- 2. در این جا سو در كل بحث ما، مسئله تفویض رزق و خلق بندگان به ائمه علیهم السلام اصلاً مطرح نیست، صرفاً مسئله هدایت و تربیت محل بحث است. توضیح وساطت تكوینی امام علیه السلام در نعمتهای الهی را می توانید در حلقه های بعدی این سلسله درسها در بحث «غربت» مطالعه فرمایید. در این جا توضیح كاملتری درباره «تفویض» امر به ائمه علیهم السلام نیز خواهد آمد.

ص : 81

ما تشاؤون الا ان یشاء الله». (1)، (2)

آمده ای درباره اعتقاد مفوضه سؤال كنی. ایشان دروغ می گویند (مطلب آن گونه كه معتقدند نیست). بلكه دلهای ما ظرفهایی برای خواست خدای عزوجل است، پس هرگاه خدای متعال بخواهد ما می خواهیم. و خداوند می فرماید: «و شما جز آن چه خدا می خواهد، نمی خواهید».

در حدیث دیگر آمده است:

ان الله تبارك و تعالی جعل قلوب الائمة مورد الارادته. و اذا شاء شیئاً، شاؤوه. و هو قوله: «و ما تشاؤون الا ان یشاء الله».(3)

خداوند متعال دلهای ائمه را محل رود اراده خدا ساخته است و اگر او چیزی را بخواهد، آنها همان را می خواهند. و این فرمایش خداوند است كه: «و شما جز آن چه خدا می خواهد، نمی خواهید».

بله، اگر چنین مقامی برای اهل بیت علیهم السلام نبود، آن گاه دادن چنان اختیاراتی به ایشان، تفویض باطل بود، ولی حال كه چنین مورد لطف و عنایت حضرت باری تعالی هستند، خواست آنها از مردم همان چیزی است كه خدا از ایشان می خواهد. خدا از مردم بندگی و معرفت خود را خواسته است و این ذوات مقدسه را از هر جهت شایسته این كه مردم را به سوی آن هدف سوق دهند، قرار داده است.


1- 1 انسان، 30.
2- 2. الخرائج، و الجرائح، جلد 1، صفحه 459.
3- 3. تفسیر برهان، جلد 4، صفحه 416.

ص : 82

معرفی حضرت صادق علیه السلام از امام علیه السلام

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

فالامام هو المنتجب المرتضی و الهادی المنتجی و القائم المرتجی. اصطفاه الله بذلك و اصطنعه علی عینه فی الذرحین ذراه و فی البریة حین براه ظلا قبل خلق نسمة عن یمین عرشه محبواً بالحكمة من علم الغیب عنده اختاره بعلمه و انتجبه لطهره بقیة من آدم علیه السلام و خیرة من ذریة نوح علیه السلام و مصطفی من آل ابراهیم علیه السلام و سلالة من اسماعیل علیه السلام و صفوة من عترة محمد صلی الله علیه و آله. لم یزل مرعیاً بعین الله یحفظه و یكلؤه بستره، مطروداً عنه حبائل ابلیس و جنوده، مدفوعاً عنه وقوب الغواسق و نفوث كل فاسق، مصروفاً عنه قوارف السوء، مبرأ من العاهات، محجوباً عن الافات، معصوماً من الزلات، مصوناً عن الفواحش كلها.(1)

امام همان برگزیده پسندیده و هدایتگر محرم اسرار (الهی) و قیام كننده مورد امیدی است كه خداوند او را برای این امور برگزیده و هنگام خلقتش در عالم ذر و در میان خلایق، وقتی نور وجودی اش را آفرید، پیش از آن كه كسی را خلق كند از جانب راست عرش خود، امام را در حالی كه به حكمت در علم غیب نزد خداوند ممتاز بود، زیر نظر خودش ساخت. خداوند او را با علم خود برگزید و به سبب پاكی اش انتخاب كرده در حالی كه


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث 2.

ص : 83

باقیمانده (نسل) از حضرت آدم علیه السلام و برگزیده از فرزندان حضرت نوح علیه السلام و انتخاب شده از آل ابراهیم علیه السلام و از نسل حضرت اسماعیل علیه السلام و گل سر سبد خاندان حضرت محمد صلی الله علیه و آله می باشد. (امام) همواره زیر نظر عنایت الهی حفظ شده و خدا او را در پس پرده مراقبت خود نگهداری می كند. دامها و لشكریان شیطان همیشه از او طرد و حوادث كور در تاریكیها و افسون زشتكاران ازاو دفع شده است. بدیها از او بازداشته می شود و از نقایص منزه است، از آفات بر كنار، از لغزشها بازداشته، از همه زشتیها مصون است.

حال كه شخصیت امام علیه السلام چنین است:

فلیس یجهل حق هذا العالم الا شقی. و لا یجحده الا غوی و لا یصد عنه الا جری علی الله جل و علا.(1)

پس كسی جز فرد شقی نسبت به حق چنین عالمی نادان نیست.

و تنها فریب خورده او را انكار می كند. و كسی جز آن كه بر خدای بزرگ جرأت و جسارت دارد، از او روی بر نمی گرداند.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث 2.

ص : 84

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 6

1 چه حكمتی برای برگزیده شدن انبیاء و رسل علیهم السلام بیان شده است؟

2. سر برتری چهارده معصوم علیهم السلام چه امری بیان شده است؟ تحلیل كنید.

3. چه نتیجه ای از این فرمایش پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله می توان گرفت. «و لا استاهل خلق من الله النظر علیه الا بالعبودیة له و الاقرار لعلی بعدی»

4. وجه تسمیه اهل بیت علیهم السلام به «وجه الله» چیست؟

5. تفسیر آیه شریفه: «كل شی ها لك الا وجهه» را بیان كنید.

6. فرمایش «بنا عبدالله» چه معناهایی می تواند داشته باشد؟

7. «ولی» به چه كسی اطلاق می شود؟ «ولایت» ائمه علیهم السلام به چه معناست؟

8. منظور از «تفویض امر به ائمه علیهم السلام» و تفاوت آن را با اعتقاد مفوضه بیان كنید.

ص : 85

فصل 2 : ارتباط ایمان با معرفت امام علیه السلام

درس هفتم: وظیفه معرفت امام علیه السلام

اشاره

آن چه گذشت، گوشه ای از ویژگی های ائمه علیهم السلام می باشد كه در فرمایشهای خودشان آمده است. وظیفه ما انسانها تسلیم شدن نیست به این كمالات الهی و قبول كردن آنهاست و سهم ما در معرفت امام علیه السلام همین پذیرفتن معرفی خدا است. این همان «معرفت امام علیه السلام» است كه پس از معرفت خدا و رسول صلی الله علیه و آله بر عهده ما قرار داده شده است.

برترین واجبات

در ادامه حدیثی كه با فضیلت ترین واجبات را معرفة الله و سپس معرفة الرسول طرح كرده بود، چنین آمده است:

و بعده معرفة الاام الذی به یؤتم، بنعته و صفته و اسمه فی حال العسر سو الیسر. و ادنی معرفة الامام انه عدل النبی صلی الله علیه و آله

ص : 86

الا درجة النبوة – و وارثه و ان طاعته طاعة الله. و طاعة رسول الله و التسلیم له فی كل امر و الرد الیه و الاخذ بقوله و یعلم ان الامام بعد رسول الله صلی الله علیه و آله علی بن ابیطالب، و بعده الحسن، و بعده الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی، ثم انا ، ثم بعدی موسی، ابنی، و بعده علی ابنه، و بعد علی محمد ابنه، و بعد محمد علی ابنه، و بعد علی الحسن ابنه، و الحجة من ولد الحسن.(1)

و بعد از آن (معرفت رسول) معرفت امامی است كه به او اقتدا می شود – هم شناخت ویژگیها و اوصاف او و هم شناخت نامش چه در سختی و چه در آسایش. و پایین ترین حد معرفت امام این است كه او همتای پیامبر صلی الله علیه و آله جز در نبوت – و وارث آن حضرت می باشد و این كه اطاعت از امام (در حقیقت) اطاعت از خدا و رسول خداست. و (دیگر آن كه باید) در هر چیزی تسلیم محض نسبت به امام بود (و همه امور را) به ایشان ارجاع داد و نظر ایشان را بر گرفت، و بداند كه امام پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله علی بن ابیطالب و پس از ایشان حسنو بعد از ایشان حسین، سپس علی بن الحسین، سپس محمد بن علی، سپس من، سپس بعد از من پسرم موسی، و بعد از ایشان پسرشان علی، و بعد از علی پسرشان محمد، و بعد از محمد پسرشان علی، و بعد از علی پسرشان حسن، و حضرت حجت از فرزندان حسن است.


1- 1. بحار الانوار، جلد 36، صفحه 407، حدیث 16، از كفایة الاثر.

ص : 87

چنان كه بیشتر نیز گفتیم، در ابتدای این روایت، تذكر به وجوب معرفت خدای متعال، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام آمده است و از معرفت به عنوان یك وظیفه یاد شده است. این تعبیر نشان می دهد كه هر فرد مكلف است كه به خدایی كه شناخته، اقرار كند و پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام را قلباً بپذیرد و نسبت به كمالات آنها تسلیم باشد. این مرتبه تسلیم در حال سختی و آسایش فرقی ندارد و در هیچ حالت، این تكلیف از عهده انسان ساقط نمی شود، (1)

چرا كه پذیرش و اعتقاد و تسلیم، حال قلب است و سختی ها قلب شخص را تسخیر نمی كند.

طبق این فرمایش، حداقل معرفت ما نسبت به امام علیه السلام كه واجب می باشد، دو بخش است: بخش اول اعتقاد به فضایل و اوصاف امام علیه السلام و وظایفی كه در قبال ایشان داریم و بخش دوم شناخت یك یك امامان به نام و نسب آنها.

پنج وظیفه امت در قبال امام علیه السلام

در بخش اول حداقل معرفت شامل امور ذیل می شود.

1. اعتقاد به این كه جز مقام نبوت، سایر خصوصیات پیامبر صلی الله علیه و آله


1- 1. در حالی كه مورد دیگر واجبات حالات استثنایی وجود دارد و سختیس ها و مشكلات و بیماریها و... تعییراتی در وظیفه انسان به وجود می آورد. مثلاً اگر آب نباشد تكلیف وضو از شخص ساقط شده، مكلف به تیمم می گردد. یا اگر كسی به دلیل بیماری، روزه برایش احتمال ضرر داشته باشد، این تكلیف از گردن او برداشته می شودهم چنین اگر كسی استطاعت مالی و جانی نداشته باشد، مكلف به حج نیست و همین گونه است در سایر احكام. ولی اعتقاد به امام و تسلیم بودن در برابر او مانند اعتقاد به خدا و رسول، وظیفه ای است كه در هیچ وضعیتی ساقط نمی شود و هیچ جایگزینی ندارد. .

ص : 88

در امام علیه السلام هم یافت می شود. منظور از نبوت، به طور خلاصه تأسیس شریعت و مخاطب وحی تشریعی قرار گرفتن است.

وحی دین و شریعت به طور كامل بر پیامبر صلی الله علیه و آله ناز شده و آن چه ائمه علیهم السلام در بیان احكام و اعتقادات دینی ابلاغ می كنند. همه را از رسول خدا صلی الله علیه و آله فرا گرفته اند و مستقیماً به خود ایشان وحی نمی شود.

البته وحی غیر شریعت كه شامل موضوعات(1)

می شود، به طور مستقیم برای ائمه علیهم السلام بوده است، ولی لازمه وحی موضوعات، مقام نبوت نیست، چون درآن تشریع نیست. بنابراین امكان دارد كه امام علیه السلام وحی شریعت را كه توسط جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه و آله می شود بشنود و حتی جبرئیل را ببیند ولی مخاطب وحی، پیامبر صلی الله علیه و آله است نه امام علیه السلام. یعنی جبرئیل حامل وحی شریعت برای رسول خدا صلی الله علیه و آله است و امام علیه السلام شاهد و ناظر قضیه هستند . از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده كه پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان فرمود:

انك تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انك لست بنبی و لكنك لو زیر. و انك لعلی خیر.(2)

(ای علی) تو آن چه را من می شنوم، می شنوی و آن چه را من می بینم می بینی، با این تفاوت كه تو پیغمبر نیستی ولی وزیر هستی. و تو بر مسیر خیر و خوبی حركت می نمایی.


1- 1. منظور از موضوعات، امور جزئی است كه امام علیه السلام به وحی الهی از آن آگاه می شود، مانند این كه چه حوادثی در آینده اتفاق می افتد یا این كه در قلب و درون افراد چه می گذرد. این گونه امور جزء شریعت نیست. شریعت عبارت است از كلیات سكه شامل اعتقادات، اخلاق و احكام كلی می شود.
2- 2. نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 234، قاصعه.

ص : 89

پس غیر از شأن نبوت، بقیه كمالات پیامبر صلی الله علیه و آله اعم از علم و عصمت و ولایت و ... همگی را امام علیه السلام داراست و بنابراین وارث همه صفات رسول خدا صلی الله علیه و آله غیر از نبوت می باشد.

2. اطاعت از امام علیه السلام در حقیقت اطاعت از خدا و رسول او صلی الله علیه و آله می باشد.

3. در هر چیزی بدون استثناء باید تسلیم نظر امام علیه السلام بود. تسلیم این است كه اگر در موردی نظر ایشان برای ما مشخص شد، دیگر تردیدی در عمل به آن نداشته باشیم و پذیرفتن نظر امام علیه السلام برای ما سخت و سنگین نباشد بلكه به راحتی سر تسلیم به ایشان بسپریم، چه مسئله برای ما و از دیدگاه ما روشن باشد و چه نباشد.

4. باید همه چیز را به ایشان ارجاع داد. یعنی در هر مسئله ای – اعم از اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی و فردی، اولین قدم مراجعه به امام علیه السلام است و تا به ایشان رجوع نكرده ایم، نباید مطئن باشیم كه آن چه فهمیده ایم صحیح است. بنابراین مثلاً در تفاصیل اعتقادات مانند توحید و معاد و ... یا در احكام و اخلاق، سر لوحه و مأخذ باید احادیث ائمه علیهم السلام باشد نه آراء اشخاص و اتكا به فهم ناقص خود و دیگران.

5. پس از رجوع به امام علیه السلام باید نظر ایشان را بر گرفت. البته رجوع انسان به روایات نباید برای تحصیل نظرات شخصی بر آنها و تفسیر احادیث مطابق فهم و سلیقه فردی باشد، بلكه در عمل باید آن چه را از احادیث ائمه علیهم السلام فهمیده می شود، بر هر چیز دیگری ترجیح داد.

با توجه به این جهات معلوم می شود كه حد معرفت امام علیه السلام در

ص : 90

انسان به میزان تحقق این پنج مورد بستگی دارد. هر مقدار اینها كاملتر و عمیقتر باشد، معرفت بالاتر است و هر قدر كمتر و ناقص تر باشد، به همان اندازه معرفت هم ناقص است. لذا به صر ادعا و شناخت ظاهری، نمی توان ادعا معرفت امام علیه السلام را كرد.

بخش دوم حدیث اشاره به معرفی اشخاص ائمه علیهم السلام است كه شامل دوازده امام شیعه اثنا عشری است. این نشان می دهد كه امامت یك امر كلی نیست كه تشخیص مصداق آن به عهده افراد گذاشته شده باشد، بلكه امامان علیهم السلام افراد خاصی هستند كه باید به اسم و نسب، مورد اعتقاد باشند. لذا عقیده برخی از فرق شیعه – مانند زیدیه - كه امامت فردی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را در اعتقاد به امامت كافی داسنته اند، مردود است.

ص : 91

درس هشتم: معرفی اهل بیت علیهم السلام در زیارت جامعه كبیره (1)

اشاره

اهل بیت علیم السلام تنها و تنها از طریق بیان خودشان، كه در واقع معرفی خداوند است. شناخته می شوند. بنابراین برای آشنایی با ایشان باید صرفاً به احادیث خودشان مراجعه كرد. بحث عقلی در این جا راه به جایی نمی برد. یكی از بهترین ادله نقلی كه به خوبی معرف این ذوات مقدسه می باشد، عباراتی است كه در زیارت جامعه كبیره از زبان امام هادی علیه السلام نقل شده است.(1)

ما در این درس و درس بعدی یك سیر اجمالی و گذرا به قسمتهایی از این زیارت كه ما را به معرفت ایشان نزدیكتر می سازد، خواهیم داشت و خوانندگان محترم را به دقت در معانی عبارات این زیارت شریف دعوت می نماییم.


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، حدیث 127 تا 134 از عیون اخبار الرضا علیه السلام.

ص : 92

كمالات خدادادی ائمه علیهم السلام

قسمتهای اول این زیارت، اشارتهایی است به مقامات الهی ائمه علیهم السلام و فضایل و كمالات خدادادی ایشان.

السلام علیكم یا اهل بیت النبوة و موضع الرسالة و مختلف الملائكة و مهیط الوحی ... و ساسة العباد ... و ابواب الایمان و امناء الرحمن.

سلام بر شما اهل بیت نبوت و جایگاه رسالت (الهی) و محلرفت و آمد فرشتگان و منزلگاه وحی ... و تدبیر كنندگان امور بندگان... و درهای ایمان و كسانی كه امین (پروردگار) رحمان هستند.

اهل بیت علیهم السلام از طرف خدا مأمور اداره و تدبیر امور بندگان هستند و خدا ایشان را امین دانسته و نسبت به مسئولیتی كه به آنها واگذار كرده، كاملاً اعتماد دارد كه هیچ گونه تخطی ازخواست خدا در كار ایشان روی نخواهد داد.

السلام علی ائمة الهدی و مصابیح الدجی ... و كهف الوری.

سلام بر پیشوایان هدایت و چراغهای روشنگر تاریكیها ... و پناهگاه مردم.

اهل بیت علیهم السلام در مسیر هدایت پیشوا و مقتدا هستند و در تاریكیهای جهل و گمراهی، چراغ روشنگر صراط مستقیم، ایشان هستند. خداوند آنها را مأمن مردم ساخته است تا به آنها پناه بیاورند.

ص : 93

السلام علی الدعاة الی الله و الادلاء علی مرضاة الله... و المظهرین لامر الله و نهیه و عباد المكرمین الذین لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون.

سلام بر دعوت كنندگان به سوی خدا و نشان دهندگان رضای خدا... و آشكار كنندگان امر و نهی خدا و بندگان مورد اكرام خدا كه در هیچ سخنی از او پیشی نمی گیرند و صرفاً به فرمان او عمل می كنند.

دعوت به سوی خدا، شأن اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام است كه محور همه فعالیتهای پیامبران نیز همین بوده است. رضا و سخط الهی فقط از طریق اهل بیت علیهم السلام برای انسان روشن می شود. قول و فعل ایشان آشكار كننده امر و نهی الهی است. اینها بندگان عزیز خدا هستند كه هیچ سخنی نمی گویند و هیچ كاری نمی كنند مگر آن كه مطابق فرمان پروردگار است و از خود در برابر خواست خدا هیچ خواسته ای ندارند.

رضیكم خلفاء فی ارضه ... و انصاراً لدینه ... و تراجمة لوحیه و اركاناً لتوحیده و شهداء علی خلقه و اعلاماً لعباده و مناراً فی بلاده و ادلاء علی صراطه. عصمكم الله من الزلل و آمنكم من الفتن و طهركم من الدنس و اذهب عنكم الرجس و طهركم تطهیراً

خدا شایسته دانست و پسندید شما را برای این كه خلیفه های او در زمین باشید... و برای این كه یاری دهندگان دین او باشید... و برای این كه ترجمان وحی الهی باشید و پایه های توحید خدا و گواهان بر خلق او و پرچمهای (هدایت) بندگان او و چراغهای

ص : 94

راهنما در سرزمینهای او و نشان دهندگان راه او باشید. خدا شما را از لغزشها حفظ كرده و از فتنه ها در امان داشته و از آلودگیها پاك نموده و هر گونه پلیدی را از شما دور ساخته و شما را كاملاً پاك قرار داده است.

یكی از شئون اهل بیت علیهم السلام این است كه یاری كنندگان دین خدا هستند. یعنی خدای متعال به وسیله ایشان دین خود را حفظ و نگهداری می كند. اعتقاد به توحید خداوند در قلوب بندگان، بر پایه های وجود اهل بیت علیهم السلام استوار گشته و راه خدا را اینها نشان می دهند. تا این جا گوشه ای از كمالات ائمه علیهم السلام بیان گردید.

علمكرد ائمه علیهم السلام در انجام مسئولیتهای الهی

در قسمت بعدی زیارت اشاراتی است به عملكرد اهل بیت علیهم السلام و این كه چگونه آن چه را خداوند از ایشان خواسته بود، تحقق بخشیدند.

فعظمتم جلاله. و اكبرتم شأنه. و مجدتم كرمه. و ادمتم ذكره.

و وكدتم میثاقه. و احكمتم عقد طاعته. و نصحتم له فی السر و العلانیة و دعوتم الی سبیله بالحكمة و الموعظة الحسنة.

و بذلتم انفسكم فی مرضاته. و صبرتم علی ما اصابكم فیس جنبه و اقمتم الصلاة. و آتیتم الزكاة. و امرتم بالمعروف. و نهیتم عن المنكر و جاهدتم فی الله حق جهاده. حتی اعلنتم دعوته، و بینتم فرائضه، و اقمتم حدوده، و نشرتم شرائع احكامه. و سننتم سنته، و صرتم فی ذلك منه الی الرضا، و سلمتم له القضاء و صدقتم من رسله من مضی.

ص : 95

شما حلال خداوند را بزرگ داشتید. بزرگی مقامش را پاس داشتید. و بزرگواری او را تمجید كردید. و یاد و نام او را به طور مداوم حفظ كردید. و میثاق او را محكم نمودید. و یپمان اطاعت از او را مستحكم داشتید. و در پنهان و آشكار برای او (مردم را) نصیحت كردند. و به وسیله حكمت و موعظه نیكو به راه خدا دعوت كردید. و جانهای خود را در راه رضای او فدا كردید. و نسبت به آن چه از ناملایمات در مسیر الهی بر سرتان آمد، صبر نمودید. و نماز را به پا داشتید. و زكات را پرداختید. و امر به معروف و نهی از منكر كردید. و در راه خدا به شایستگی جهاد نمودید. تا آن كه دعوت خدا را علنی ساختید، و واجبات او را واضح و آشكار نمودید، و حدود الهی را به پا داشتید، و احكام و شریعت او را نشر دادید، و سنتهای خدا را رواج دادید. و در این مسیر به گونه ای عمل كردید كه خداوند از شما خشنود گشت و به خاطر او قضای الهی را گردن نهادید و همه پیامبران گذشته را تصدیق نمودید.

این قسمت از زیارت به روشنی نشان می دهد كه اهل بیت علیهم السلام در آن چه خدا به ایشان محول كرده بود، به خوبی امتحان خویش را پس دادند و از عهده انجام مأموریت خود به نحو احسن برآمدند. همه عبارات فوق مربوط به پاسداری از حریم خدا و به طور خلاصه آشنا ساختن مردم با وظایفی است كه در برابر پروردگار خود دارند. همین، كار اصلی ائمه علیهم السلام بوده و ایشان در راه نجات این مسئولیت از هیچ چیز فرو گذارنكردند، بر همه مصائب و بلایای سخت صبر كردند و مجاهده بزرگی در راه علنی كردن دعوت خدا از خود نشان دادند. همه

ص : 96

آنها – به استثنای آخرین حجت كه ذخیره الهی است – در این راه به شهادت رسیدند و ذره ای در مسیر خود تزلزل و تردید نداشتند و تسلیم محض خواسته پروردگار خود بودند. آنها به گونه ای در این مسیر سعمل كردند كه خدا از ایشان راضی گشت (صرتم فی ذلك منه الی الرضا) آن چنان كه دوست و دشمن تصدیق كردند كه:

اللَّ-هُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِ سَالَتَهُ (1)

ائمه علیهم السلام، میزان حق و رضای خداوند

حال كه معلوم شد اهل بیت علیهم السلام عملاً چه كردند، قسمت سوم زیارت به عنوان نتیجه ای از قسمت دوم مطرح می شود:

فالراغب عنكم مارق. و اللازم لكم لاحق. المقصر فی حقكم زاهق. و الحق معكم و فیكم و منكم و الیكم. و انتم اهله و معدنه. و میراث النبوة عندكم. و ایاب الخلق الیكم. و حسابهم علیكم.

پس هر كه از شما روی گرداند (از دین) خارج است. و هر كه ملازم شما باشد (به سر منزل مقصود) می رسد. و هر كس در حق شما كوتاهی نماید، هلاك (بدبخت) می شود. و حق با شما و در شما و از شما و به سوی شماست. و شما اهل حق و سرچشمه آن هستید. و آثار نبوت نزد شماست. و بازگشت مخلوقات به


1- 1 انعام، 124.

ص : 97

سوی شماست. و حسابرسی ایشان به عهده شماست.

این مقامات بالاترین مقامهایی است كه خدا به بندگان خاص خود عنایت فرموده و دلیلش، آن چنان كه از عبارات زیارت به دست می آید، همان جملات قبلی (قسمت دوم) زیارت است. در قسمت قبل روشن شد كه نحوه عمل اهل بیت علیهم السلام نشانگر رضای خدا و تجسم عملی دین او بوده است. ایشان از پیش خود رضا و سخطی نداشته اند، رضا و سخط آنها فانی دررضا و سخط الهی بوده، جز به سوی خدا و بندگی او به چیزی دعوت نمی كردند. بنابراین كسی كه دعوت آنها را نپذیرد، و آنها را رد كند، در حقیقت خدا را رد كرده، و هر كه آنها را بپذیرد، در واقع دعوت خدا را پذیرفته است. پس روی گرداندن از اهل بیت علیهم السلام در حقیقت روی گرداندن از خدا و خروج از دین اوست. كسی كه همین شأن الهی را برای ایشان قائل نشود و گمان كند كه از طریق دیگری می تواند با رضا و سخط الهی آشنا شود و خدا را بندگی كند، خود را تباه و بدبخت كرده است. زیرا كوتاهی كردن در حق ائمه علیهم السلام به دور شدن از مسیری كه ایشان انسانها را به آن سوق می دهند، منتهی می گردد و این جز هلاكت و تباهی شخص، اثر دیگری ندارد.

به بیان دیگر: خدای متعال تنها راه پاس داشتن حقوق خود را، پاسداری از حقوقی كه اهل بیت علیهم السلام بر عهده خلایق دارند، قرار داده است. زیر آنها را تنها مظهر رضا و خشنودی خویش و ترجمان وحی و نشانگر راه بندگی خود ساخته است. به طوری كه در عمل، هر كس را كه حقوق ایشان را در همین خصوص پاسداری نكند، از لغزش و قرار گرفتن در معرض فریب شیطان، مصون نساخته و تنها ملازمت با

ص : 98

ایشان را ضمانت كرده است كه هرگز به تباهی كشیده نشود. بنابراین كوتاهی در شناخت این شأن و مقام برای اهل بیت علیهم السلام انسان را در اعتقاد و عمل از مسیر تضمین شده عبودیت خدا خارج می كند.

بهترین تعابیر برای رساندن این معانی، همان است كه در عبارات زیارت آمده است: «الحق معكم و فیكم و منكم و الیكم و انتم اهله و معدنه». حق همیشه با اهل بیت علیهم السلام است و هیچ گاه از ایشان جدا نمی شود. اصلاً حق از آنها سرچشمه می گیرد و به آنها هم منتهی می شود، و هیچ حقی كه از ایشان نجوشیده باشد، وجود ندارد. بنابراین كسی اهل حق است كه امام شناس باشد و خود را از ایشان و ادای حقشان جدا نكند. چون حق در اینها خلاصه می شود، در قیامت هم حساب خلایق با ایشان است. زیرا در آخرت حساب مردم طبق میزان حق سنجیده می شود و وقتی كسانی همه اعمالشان میزان حق باشد، پس محل مراجعه و معیار حسابرسی خلایق هم آنها خواهند بود.

امره الیكم من والاكم فقد والی الله. و من عاداكم فقد عادی الله. و من احبكم فقد احب الله. و من ابغضكم فقد ابغض الله. و من اعتصم بكم فقد اعتصم بالله. انتم السبیل الاعظم و الصراط الاقوم و شهداء دار الفناء و شفعاء دار البقاء ... و الباب المبتلی به الناس. من اتاكم فقد نجی. و من لم یأتكم فقد هلك.

كار خا به شما واگذار شده است. كسی كه با شما دوستی و همراهی كند، با خدا دوستی و همراهی كرده است. و كسی كه با شما دشمنی كند، با خدا دشمنی كرده است. و كسی كه شما را

ص : 99

دوست بدارد، خدا را دوست داشته. و كسی كه بغض شما را داشته باشد، خدا را مبغوض داشته است. و كسی كه به شما چنگ زند، به خدا چنگ زده است. شما شاهراه (هدایت) و طریق استوارتر و گواهان دنیا و شفیعان آخرت هستید... و آن دری هستید كه مردم به (ورود) آن آزموده می شوند. هر كس به شما رجوع كند، نجات یافته، و هر كس به شما رجوع نكند، هلاك شده است.

با توجه به مضامین عبارات قبلی، روشن می شود كه دوستی و دشمنی با خدا صرفاً به وسیله دوستی و دشمنی با اهل بیت علیهم السلام شناخته می شود، و در نتیجه اهل نجات با هلاكت بودن انسان به قبول یا رد ولایت اهل بیت علیهم السلام برمی گردد.

نفی تفویض باطل

با توجه به آن چه گذشت می توان گفت كه خداوند ائمه علیهم السلام را همه كاره خود در دنیا و آخرت قرار داده، البته بدون آن كه تفویض باطل لازم آید. عبارات بعدی به منزله دلیل این مطلب است.

الی الله تدعون. و علیه تدعون. و به تؤمنون. و له تسلمون. و بامره تعملون. و الی سبیله ترشدون. و بقوله تحكمون.

به سوی خدا دعوت می كنید. و به او راهنمایی می كنید. و به او ایمان دارید. و به پیشگاه او تسلیم هستید. و به فرمان او عمل می كنید. و به راه او هدایت می كنید. و مطابق سخن او حكم می كنید.

تعابیر فوق، شبهه هر نوع تفویض باطل را برطرف می كند تا كسی

ص : 100

توهم نكند كه اگر ملاك سعادت و شقاوت، ملازمت و عدم ملازمت با اهل بیت علیهم السلام می باشد، پس كار از دست خدا خارج است. خیر، چنین نیست. بلكه اهل بیت علیهم السلام چون فقط به سوی خدا دعوت می كنند و راه او را نشان می دهند و تسلیم او هستند و به فرمان او عمل می كنند و مطابق آن چه او خواسته حكم می كنند، معیار و میزان سعادت و شقاوت افراد هستند. آن چه اهل بیت علیهم السلام دارند و طبق آن عمل می كنند، بالاترین مظهر و تجسم بندگی خداست. پس اعمال و دستورات ایشان، ترازویی است كه درجات بندگی افراد را بر طبق آن می سنجند و خداوند این بندگان كامل خود را معیار حق و حقیقت در وادی عبودیت قرار داده است. در ادامه، به عنوان نتیجه گیری از جملات فوق چنین آمده است:

سعد و الله من والاكم. و هلك من عاداكم. و خاب من جحدكم. و ذل من فارقكم. و فاز من تمسك بكم. و امن من لا الیكم. و سلم من صدقكم. و هدی من اعتصم بكم. من اتبعكم فالجنة ماواه و من خالفكم فالنار مثواه و من جحدكم كافر . و من حاربكم مشرك. و من رد علیكم فی اسفل درك من الجحیم.

كسی كه با شما دوستی و همراهی كند، قسم به خدا سعادتمند می شود، و هر كه با شما دشمنی كند، هلاك می گردد. و هر كس شما را انكار كند (از سعادت) محروم، و آن كه از شما جدا شود، خوار می شود. و هر كس به شما تمسك كند، رستگار می گردد. و هركس به شما پناه آورد، در امان خواهد بود. و هر كه شما را

ص : 101

تصدیق نماید، سالم می ماند. و آن كه به شما چنگ زند، هدایت می گردد. هر كس از شما پیروی نماید، بهشت جایگاهش است. و هر كس با شما مخالفت كند، آتش جایگاهش است. و هر كس شما را انكار كند، كافر، و آن كه با شما بجنگد، مشرك است. و كس كه چیزی را از شما نپذیرد، در پایین ترین دركات جهنم خواهد بود.

اینها همه، لوازم اعتقاد به معیار حق بودن ائمه علیهم السلام است كه در قسمت قبل توضیح داده شد.

ص : 102

درس نهم: معرفی اهل بیت علیهم السلام در زیارت جامعه كبیره (2)

منزلت اهل بیت علیهم السلام در همه عوالم هستی

معیار حق بودن ائمه علیهم السلام اختصاص به محدوده و عالمی خاص ندارد بلكه در همه عوالم هستی ساری و جاری است. لذا در ادامه زیارت به همین حقیقت اشاره می شود كه رضا و سخط اهل بیت علیهم السلام معیار حق و باطل و نیز بهشت و جهنم می باشد و بنابراین مقامات ایشان محدود به زمان حیات آنها و حتی محدود به عالم دنیا نیست، بلكه از ابتدای خلقت و در عوالم قبل از دنیا و نیز بعد از فنای دنیا تا قیام قیامت، این قضایا ادامه داشته و خواهد داشت.

اشهد ان هذا سابق لكم فیما مضی و جار لكم فیما بقی.

شهادت می دهم كه این (كمالات) در گذشته برای شما بوده و در آینده هم برای شما خواهد بود.

ص : 103

گوشه ای از بركات وجودی اهل بیت علیهم السلام برای ما

در ادامه زیارت، خلقت نورانی اهل بیت علیهم السلام و مراحل پس از آن مطرح می شود كه منشأ خیرات و بركات زیادی برای همه خلایق بوده است.

خلقكم الله انواراً فجعلكم بعرشه محدقین، حتی من علینا بكم فجعلكم من بیوت اذن الله ان ترفع و یذكر فیها اسمه. و جعل صلواتنا علیكم و ما خصنا به من ولایتكم طیباً لخلقنا و طهارة لانفسنا و تزكیة لنا و كفارة لذنوبنا.

خداوند انوار شما را خلق كرد، پس شما را به دور عرش خود جمع نمود (به دور عرش خلقه زدید) تا آن گاه كه بر ما به وسیله شما منت گذاشت و شما را در خانه هایی قرار داد كه خداوند اجازه بالا رفتن آنها و این كه در آنها نام او برده شود را داده است. و صلوات ما بر شما و ولایت شما را كه خدا اختصاص به ما داده است، سبب پاكیزگی خلقت (طینت) ما و پاكی جانهای ما و پاك گردانیدن ما و كفاره گناهان ما قرار داد.

بنابراین، مراحل پس از خلقت نورانی اهل بیت علیهم السلام و آشنا كردن ما با ایشان، منتی بوده كه خدا بر سر ما گذاشته است. آنها برای بندگی خود احتیاج به ما نداشته و ندارند و این ما هستیم كه برای پاك شدن و در مسیر صحیح بندگی خدا قرار گرفتن، احتیاج به اهل بیت علیهم السلام داریم و خدا به وسیله ایشان بر ما منت نهاده تا راه هدایت را پیش بگیریم. اما متأسفانه شاهد بوده ایم كه پیشوایان هدایت الهی و بهترین خیرخواهان بشر كه برای ادا رسالت خود هیچ اجر و مزدی هم از

ص : 104

انسانها نخواسته اند، چگونه مظلومانه به دست همین بشر نادان و ظالم گرفتار آمده و همه گذشتگان ایشان به دست كسی كه ظاهراً از پیروان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بودند، به شهادت رسیدند.

زائر ائمه علیهم السلام با اعتقاد عمیق به مقامات ایشان به آنجا می رسد كه می خواهد خودش و همه نزدیكان و دارایی اش را فدای آن حضرت نماید و چنین عرضه می دارد:

بابی انتم و امی و نفسی و اهلی و مالی! من اراد الله بدا بكم.

و من وحده قبل عنكم و من قصده توجه بكم.

پدر و مادرم و خودم و بستگانم و اموالم فدای شما باد! كسی كه خدا را بخواهد از شما شروع می كند. و موحدان، (توحید و سایر معالم دین را) از شما گرفته اند. و كسی كه مقصودش خدا باشد، به واسطه شما به او روی می كند.

در این عبارات، اهل بیت علیهم السلام به عنوان وسیله انحصاریتوجه به خدا و در رأس همه معرفتها اعتقاد به توحید، مورد عنایت قرار گرفته اند. دقت در عبارت «من وحده قبل عنكم» این حقیقت را برای ما روشن می سازد كه همه معارفت دینی به خصوص توحید واقعی تنها از طریق اهل بیت علیهم السلام به دست می آید. كسی كه درس خداشناسی را از ایشان نگیرد و به سایر تعالیم ایشان گردن ننهد، بالاخره گرفتار شرك و تشبیه می شود و نمی تواند یك موحد واقعی باشد. واقعیت تاریخ هم بر این امر گواهی می دهد كه هر كدام از متفكران بزرگ بشری كه در توحید خدای متعال تسلیم مكتب اهل بیت علیهم السلام نشده اند، دیر یا زود به دام تشبیه گرفتار آمده اند و نتوانسته اند از شر شرك و الحاد

ص : 105

مصون بمانند.

بابی انتم و امی و نفسی بموالاتكم علمنا الله معالم دیننا.

پدر و مادرم و خودم فدای شما باد! به وسیله دوستی و همراهی با شما خداوند ما را با نشانه های دین خود آشنا كرده است.

حقیقت این است كه اگر ما اهل بیت علیهم السلام را نداشتیم و با ایشان آشنا نبودیم، هیچ چیز از اسلام نمی دانستیم و در تاریكی جهل و گمراهی به سر می بردیم.

رضای امام علیه السلام شرط لازم آمرزش گناهان

در اواخر زیارت، خطاب به ولی و حجت خدا چنین می خوانیم:

یا ولی الله، ان بینی و بین الله عزوجل ذنوباً لا یاتی علیها الا رضاكم. فبحق من ائتمنكم علی سره و استرعاكم امر خلقه و قرن طاعتكم بطاعته. لما استوهبتم ذنوبی و كنتم شفعائی، فانی لكم مطیع. من اطاعكم فقد اطاع الله. و من عصاكم فقد عصی الله. و من احبكم فقد احب الله. و من ابغضكم فقد ابغض الله.

ای ولی خدا، بین من و خدا گناهانی است كه چیزی جز خشنودی شما آن را از میان بر نمی دارد. پس به حق آن كه شما را نسبت به سسر خود امین قرار داده و شما را مسئول رسیدگی به كار خلق خویش ساخته و اطاعت از شما را قرین و همراه اطاعت خود كرده است، قسمتان می دهم كه برای گناهان من بخشایش طلبید و شفیعان من باشید، كه من مطیع شما هستم، هر كس شما را

ص : 106

اطاعت كند، از خدا اطاعت كرده. و هر كس نافرمانی شما را بكند، خدا را نافرمانی كرده است. و هر كس شما را دوست بدارد، خدارا دوست داشته و هر كس با شما دشمنی كند، با خدا دشمنی كرده است.

در این قسمت غیر از تأكید بر این مطلب گذشته، دو نكته مهم جلب توجه می كند:

یكی این كه شرط لازم آمرزش گناهان انسان این است كه ولی خدا از او خشنود گردد. خداوند رضای اهل بیت علیهم السلام را رضای خودش قرار داده است به طوری كه تا خشنودی ایشان جلب نشود، خدا هم از بنده اش راضی نمی گردد.

امام علیه السلام راعی و سرپرست امت

نكته دوم تعبیر «استرعاكم امر خلقه» است كه نشان می دهد خداوند امر هدایت خلق را به عهده ائمه علیهم السلام گذاشته و آنها را مسئول این كار ساخته است.

«راعی» به مسئول رسیدگی و مراقبت از یك یا چند چیز یا شخص گفته می شود. چوپان گله گوسفند را هم «راعی» می گویند، چون مسئول نگهداری و مراقبت و پروراندن آن گوسفندان همان چوپان است.

خداوند هم اهل بیت علیهم السلام را چوپان امت اسلام قرار داده و آنها را مسئول حفظ و مراقبت و هدایت امت به سوی خدا و دین الهی كرده است. در مقابل از مردم خواسته است تا به مسئولان و مربیان خود روی آورده، تسلیم ایشان باشند و اوامر آنها را اوامر خدا و نواهی آنها را نواهی خدا بدانند.

ص : 107

اگر كسی خود را این گونه به اولیای خدا بسپارد، دیگر باكی از گمراهی ندارد. زیرا ایشان خود از او دستگیری لازم را می كنند و او را از خطرات محافظت می نمایند، همان طور كه ك چوپان گوسفندان خود را از خطرات حفظ كرده و نمی گذارد كه هیچ یك از آنها طعمه گرگ و امثال آن شوند.

این بیان تعبیر دیگری از مسئله «ولایت» ائمه علیهم السلام است كه به معنای سرپرستی و صاحب اختیار بودن ایشان نسبت به مخلوقات می باشد. امام باقر علیه السلام به محمد بن مسلم فرمودند:

كل من دان الله عزوجل بعباده بجهد فیها نفسه و لا امام له من الله، فسعیه غیر مقبول و هو ضال متحیر و الله شانی لاعماله. و مثله كمثل شاه ضلت عن راعیها و قطیعها فهجمت ذاهیة و جائیة یومها. فلما جنها اللیل بصرت بقطیع غنم مع راعیها فحنت الیها و اغترت بها فباتت معها فی مریضها. فلما ان ساق الراعی قطیعه انكرت راعیها و قطیعها، فهجمت متحیرة تطلب راعیها و قطعیها، فبصرت بغنم مع راعیها فحنت الیها و اغترت بها، فصاح بها الراعی: الحقی براعیك و قطیعك فانت تائهة متحیرة عن راعیك و قطیعك. فهجمت ذعرة متحیرة تائهة، لا راعی لها یرشدها الی مرعاها او یردها. فبینا هی كذلك اذا اغتنم الذئب ضیعتها فاكلها.

و كذلك و الله – یا محمد – من اصبح من هذه الامة لا امام له

ص : 108

من الله عزوجل ظاهر عادل اصبح ضالا تائها. و ان مات علی هذه الحالة، مات میتة كفر و نفاق. (1)

هر كس خدای عزوجل را با انجام عبادتی كه خود را در آن به زحمت می افكند، بندگی كند، اما امامی از جانب خدا نداشته باشد، زحماتش بی نتیجه و خودش گمراه و سرگردان است و خدا هم دشمن اعمالش می باشد. و داستان او هم چون گوسفندی است كه چوپان و گله خود را گم كرده و تمام روز را سرگردان این طرف و آن طرف می رود. پس چون شب فرا رسد، یك گله گوسفند همراه با چوپانش می بیند پس به سوی آن متمایل می شود و فریب می خورد (آن را گله خود می پندارد). لذا شب را در خوابگاه آن گله سپری می كند و (صبح) وقتی چوپان گله خود را حركت می دهد او و گله اش را ناآشنا می بیند. پس سرگردان به دنبال چوپان و گله خود می گردد، تا این كه چشمش به یك گله گوسفند به هراه چوپانش می افتد و به سوی آن متمایل می شود و فریب می خورد (آن را گله خود می پندارد). (همین كه به آن گله می رسد) آن چوپان بر سرش فریاد می زند: برو سراغ چوپان و گله خودت! تو چوپان و گله خود را گم كرده ای و سرگردانی! پس وحشت زده و سرگردان و گمگشته به راه می افتد، هیچ چوپانی كه او را به چراگاه خود هدایت كند، یا این كه جای قبلی اش برگرداند، پیدا نمی كند. در این میان، ناگهان گرگ فرصت را غنیمت شمرده او را می درد.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب معرفة الامام، و الرد الیه، حدیث 8.

ص : 109

و به خدا قسم – ای محمد – هر كس از امت اسلام امامت امام منصوب از طرف خدای عزوجل را كه شناخته شده و عادل است نپذیرد، و گمراه می شود. و اگر به همین حال بمیرد، به مرگ كفر و نفاق از دنیا رفته است.

در این حدیث شریف امام علیه السلام به چوپان، و امت به گله گوسفند تشیه شده اند. و آن مسلمانی كه اسلام را پذیرفته اما امام منصوب از جانب خدا را نپذیرفته است، به گوسفندی تشبیه شده كه چوپان و گله خود را گم كرده است و به این طرف و آن طرف پناه می آورد، به گروههای مختلف برخورد می كند كه هر یك از آنها به نحوی با او رفتار می كنند، یا پناهش نمی دهند، یا در میان آنها احساس آرامش و پناه نمی كند. لذا باز هم به این طرف و آن طرف می زند، تا بالاخره با همان حال سرگردانی، طعمه گرگ بیابان شده و هلاك می گردد.

مسلمانی هم كه امام ندارد، همین طور است. او چون مسلمان است، می خواهد خدا را بندگی كند، تلاش و مجاهدت هم می كند، اما از راهی كه باید دین خود را اخذ كند، نمی رود. چنین كسی هر چند صباحی به یك گروه و یك آیین متمایل می شود، ابتدا آن گروه را مؤمن و خدا شناس می پندارد و گول ظواهر اسلامی آنها را می خورد، یا فریب اعمال عبادی به ظاهر زیبای آنها را می خورد و به آنها می گراید، اما پس از مدتی می بیند كه گمشده اش آنجا نیست و به جای آن كه به معرفت و بندگی خدا نزدیك شود، از آن دور شده است، لذا آنها را ترك می كند.

شب تاریك كنایه از جهل و گمراهی است. این كه شب را در كنار آنها به سر برد، یعنی این كه نمی داند آنها چه كسانی هستند و فریب ظاهرشان را خورده و با آنها همراه می گردد. اما صبح، یعنی وقتی نور

ص : 110

علم بر قلب او می تابد و حقیقت كیفر آلود و گمراه آنها را می شناسد، دگیر نمی تواند با آنها همراهی كند و رهبر و پیشوای آنها را دارای صلاحیتهای لازم برای هدایت به سوی خدا نمی یابد. این بیان حال اوست نسبت به بعضی از گروههای فكری.

در مورد بعضی از مكاتب دیگر و پیروانشان نیز از دور ایشان را ظاهر الصلاح می بیند و فریب ظاهر مسلمانی آنها را می خورد، ولی وقتی به آنها نزدیك می شود، از همان ابتدا طردش می كنند، چون ملتزم به اموری است كه آنها قبول ندارند و لذا نمی توانند او را همراه و هم كیش خود بدانند. بنابراین از آنها هم رانده می شود. به این ترتیب هیچ مأمن و پناهی نمی یابد، هیچ مكتب و آیینی كه او را به گمشده اش برساند، پیدا نمی كند و از همه آن چه دیده، متنفر و رانده شده است. لذا سرگردان می ماند. از طرفی اعتقاد به خدا و معاد را نمی تواند كنار بگذارد و رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را هم نمی تواند منكر شود، و از طرف دیگر آن چه از مكتبهای مختلف دیده و شنیده است، پاسخگوی سؤالات و اشكالات او و برطرف كننده شبهاتش در مسائل اعتقادی نیستند. این است كه سرگردان مانده، پناهی برای خود احساس نمی كند.

این وضعیت آن قدر ادامه می یابد كه بالاخره شیطان كار خود را می كن و یكی از این جریانات فكری باطل، یا بعضی از افرادی كه هیچ صلاحیتی در شناخت دین ندارند، او را از راه به در كرده، نسبت به اصل دین – یعنی اعتقاد به خدا و معاد و نبوت – متزلزل و بی ایمان می كنند.

البته این بی ایمانی چه بسا به صورت صریح و علنی نباشد، بلكه با حفظ اسم دین و اسم خدا و معاد، از درون بی محتوا می شود. در این صورت

ص : 111

شخص ممكن است نماز خود را بخواند اما در دل نسبت به خدا و حقانیت پیامبر صلی الله علیه و آله شك داشته و به قیامت هم اعتقاد چندانی نداشته باشد. كسی كه با این حال از دنیا رود، عقیده به اسلام و خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله ندارد، بلكه با حال كفر و نفاق از دنیا رفته است.

برخی از جریانهای فكری معاصر كه مدعی روشنگری هم هستند، شاهد خوبی برای صدق این سخنان هستند. افرادی بدون بصیرت در دین و بی هیچ تخصصی ادعای دین شناسی دارند، كسانی هم فریب آنان را خورده، بدون آن كه خود بفهمند و بدانند، اعتقادات خود را از ریشه از دست می دهند. مشكل از اینجا ناشی شده كه اینها نه خود و نه پیروانشان معرفت صحیحی نسبت به اهل بیت علیهم السلام و این كه باید در امر دین به ایشان رجوع كنند، ندارند و لذا كم كم در ورطه كفر و گمراهی فرو می روند. آری، این است نتیجه نشناختن امام علیه السلام و حقوق واجب ایشان.

پس حفظ اسلام، یعنی توحید و نبوت و معاد، تنها برای كسانی امكان پذیر است كه ولایت اهل بیت علیهم السلام و هدایت ایشان را در امر دین پذیرفته باشند. علت این امر آن است كه دسترسی به اعتقادات صحیح و بندگی خدا از غیر طریق وحی امكان ندارد و این تنها اهل بیت عصمت و طهارت هستند كه ترجمان وحی الهی می باشند. بنابراین هر كس هر سخن صحیحی در دین – چه اعتقادات و چه اخلاق و احكام – آورده، با واسطه یا بی واسطه از ایشان گرفته است، هر چند خودش متوجه نباشد.

بهترین شاهد بر این مدعا، احادیثی است كه از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه

ص : 112

اطهار علیهم السلام و حضرت زهرا علیها السلام درباره توحید خدای متعال رسیده است. با توجه به این كه اصل اصیل و یگانه اساس اسلام و هر دین الهی، توحید است، می توان از این راه به حقانیت ایشان و بطلان دیگران پی برد.

در این خصوص می بینیم كه دقیق ترین و ظریف ترین نكات در توحید كه انطباق كامل بر فطرت و وجدان انسانهای عاقل دارد، فقط و فقط از زبان اهل بیت علیهم السلام بیان شده و دیگران – چه مدعیان دروغین امامت و چه غیر آنها – یك سطر از آن سخنان را نه گفته و نه نوشته اند. آن چه بزرگترین متفكران بشری در طول تاریخ ادیان و فلسفه آورده اند، قابل مقایسه با یك كلمه از فرمایشهای اهل بیت علیهم السلام نیست. این حقیقت را كسی كه معارفت توحیدی ائمه علیهم السلام را بشناسد و آنها را با معارف بشری تا حدودی مقایسه كند، به خوبی در می یابد.

هیچ یك از متفكران بشری نتوانسته اند بشر را روی مرز توحید – نفی تعطیل و تشبیه – حفظ كنند و بالاخره به یكی از این دره ها لغزیده اند. اما در مكتب اهل بیت علیهم السلام انسان هر چه با تعالیم ایشان آشناتر شود، به وجدان توحید حقیقی نزدیكتر می گردد و هرگز به تعطیل یا تشبیه نمی لغزد. این امر برای همه كسانی كه با معارف توحیدی قرآن و احادیث، آشنایی عمیق پیدا كنند، قابل تصدیق است.

با این توضیحات روشن می شود كه سخنان اهل بیت علیهم السلام در باب توحید، یكی از مصادیق چوپانی ایشان نسبت به امت اسلام است كه هر كس ایشان را مرجع و متكای خود قرا می دهد، از انحراف و لغزش در آن مصون می ماند.

ص : 113

رفع اشكال از تشبیه امام علیه السلام به چوپان

ناگفته نماند كه تشبیه امام علیه السلام به چوپان و امت به گله گوسفند، به این معنا نیست كه انسانها بدون هدایت امام علیه السلام هیچ خیر و شری را تشخیص نمی دهند و درست هم چون گوسفندانی هستند كه كوركورانه به دنبال چوپان خود به راه می افتند. چنین برداشتی از تشبیه فوق كاملاً نادرست و خلاف واقع است. در هر تشبیهی همواره یك جهت مشترك میان مشبه و مشبه به وجود دارد كه اساس و پایه تشبیه، همان وجه شباهت می باشد. غیر از این وجه، سایر خصوصیات مشبه به را نمی توان بدون دلیل و شاهدی كه حكایت از قصد گوینده كلام كند، به مشبه سرایت داد.

در تشبیه مورد بحث، انسانها از این جهت كه علم كافی برای یافتن راه سعادت اخروی خویش ندارند، مانند گله گوسفند دانسته شده اند كه تا چوپانی هدایتشان نكند، راه را از چاه تشخیص نمی دهند. این در حالی است كه گوسفندان هم مقدار ناچیزی از فهم و شعور را دارا هستند (مثلاً خطراتی مانند گرگ را می شناسند و از آن فرار می كنند) ولی آن درجه ناچیز برای نجات آنها از لغزشها و انحرافاتی است كه تهدیدشان می كند، كافی نیست. پس گوسفند – در حد گوسفند بودنش – خیر و شری برای خود می شناسد. انسانها هم در درجه بسیار بالاتری از گوسفندان دارای فهم و شعور هستند كه عقل نامیده می شود و بزرگترین افتخار و مایه برتری انسان بر حیوانات به شمار می آید. اما عقل برای رساندن آنها به درجات كمال انسانی – كه بندگی تمام عیار خداوند است – كفایت نمی كند. همین ویژگی وجه شباهت انسانها را به

ص : 114

گوسفندان در نیاز به یك چوپان تشكیل می دهد.

مهم این است كه همین عقل، نیازمندی انسان را به پیشوایان معصوم و منصوب از جانب خداوند تشخیص می دهد و عجز او را از این كه بدون دستگیری ایشان بتواند مسیر بندگی خدارا به طور صحیح و كامل طی كند، برایش آشكار می سازد.

پس دنباله روی انسانهای عاقل از ائمه علیهم السلام به هیچ وجه كوركورانه و بی دلیل نیست، بلكه لزوم آن را عقل انسانی تصدیق می نماید. بنابراین نمی توانیم پیروی عقلا از پیشوایان الهی را از روی نافهمی – و به تعبیری گوسفند وار – بدانیم. تشبیه امت به گله گوسفند، نباید باعث چنین سوء برداشت مغرضانه ای بشود.

ص : 115

درس دهم: معرفت امام علیه السلام سرچشمه همه خیرات

اشاره

مطالب گذشته این واقعیت را روشن می كند كه شناخت و تبعیت از اهل بیت عصمت و طهارت، نه صرفاً از باب تعبد بلكه به حكم عقل انسان است. چرا كه انسان خداشناس راهی به سوی خداوند جز آن چه خود او قرار داده، ندارد و از غیر این راه نمی تواند به رضا و سخط الهی آگاه شود. عاقلی كه از پس پرده غیب خبر ندارد، دنبال كسی كه او هم مانند خودش جاهل و نادان است، نمی رود، بلكه كسی را می جوید كه به آن چه او نمی داند، آگاهی كامل دارد. اگر چنین كسی را شناخت، دیگر در این كه باید او را پیروی كند، تردید و تأمل نمی كند.

عقلی بودن لزوم تبعیت از امام علیه السلام

پس مراجعه انسانها به ائمه اطهار علیهم السلام از باب مراجعه جاهل به عالم و یك حكم عقلی است و امر تحكمی و تعبدی محض نمی باشد.

همان طور كه عاقل، در امور مادی و دنیوی خود، اگر نسبت به چیزی

ص : 116

نادان باشد، به دانا و متخصص آن مراجعه می كند و به هر چیزی از راه خودش وارد می شود، در امور معنوی و اخروی هم عقل همین گونه حكم می كند. لذا در بحث لزوم معرفت امام علیه السلام به همین حكم عقل تنبه داده شده است. امام باقر علیه السلام می فرمایند:

یا ابا حمزة، یخرج احدكم فراسخ فیطلب لنفسه دلیلاً. و انت بطرق السماء اجهل منك بطرف الارض. فاطلب لنفسك دلیلا.(1)

ای ابوحمزه، هر یك از شما كه بخواهد چند فرسخ مسافتی را طی كند، برای خود راهنمایی می گیرد. و تو نسبت به راههای آسمان از راههای زمین نادانتر هستی. پس برای خود راهنمایی بگیر.

راههای آسمان، راههای هدایت الهی است كه از طریق وحی به كسانی تعلیم داده شده و هر كس این علم را دارد، به حكم عقل باید از او تبعیت كرد. اگر به جز چهارده معصوم علیهم السلام در امت اسلام كسی این آگاهی را داشته باشد، از او هم می توان تبعیت كرد. اما این دانایی منحصر به چهارده نفر از امت اسلام است، پس پیروی ما هم باید فقط از اینها باشد. در این امر، پسند یا ناپسند كسی حقیقت را تغییر نمی دهد.

ما به هر حال محتاج علم ایشان هستیم. بنابراین چه دوست داشه باشیم و چه دوست نداشته باشیم، چاره ای جز پیروی از ایشان نداریم.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب معرفة الاام و الرد الیه، حدیث 1.

ص : 117

امام علیه السلام باب خدا

«باب الله» بودن ائمه علیهم السلام به همین جهت است. اگر كسی می خواهد به سر منزل برسد، باید از این راه برود و از غیر این طریق، راه به جایی نمی توان برد. درست مانند این كه اگر كسی بیمار شود، به حكم عقل باید به طبیب مراجعه كند. اگر بیماری بگوید من از خود خدا شفا می خواهم و بنابراین سراغ پزشك نمی روم، در خانه می نشینم و دعا می كنم تا خدا مرا شفا بخشد، همه عقلا او را مذمت می كنند. چون كسی كه از خدا شفا می خواهد، باید از همان طریقی كه خدا شفا را قرار داده، برود و فرض این است كه مراجعه به پزشك همان طریق مذكور است.

البته در این مثال هیچ پزشكی منصوب و منصوص از طرف خدا نیست، ولی در بحث امامت همه تأكید بر مراجعه به كسانی است كه منصوب ا از طرف خدای متعال هستند و خود، ایشان را «ابواب الله» نامیده است. پس لزوم پیروی از اهل بیت علیهم السلام برای آنان كه تا حدی به فضایل و كمالات ایشان پی برده اند، یك حكم عقلی است نه یك دستور تعبدی محض.

در احادیث مقایسه ای میان واجبات اصلی در اسلام و امر ولایت صورت گرفته است كه نمونه ای از آن چنین است:

عن زرارة عن ابی جعفر علیه السلام قال: بنی الاسلام علی خمسة اشیاء علی الصلاة و الزكاة و الحج و الصوم و الولایة قال زرارة: فقلت: و ای شیء من ذلك افضل؟ قال علیه السلام الولایة افضل. لانها مفتاحهن و الوالی هو الدلیل علیهن. (1)


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب دعائم الاسلام، حدیث 5.

ص : 118

زراره از امام باقر علیه السلام نقل می كند كه فرمودند: اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز و زكات و حج و روزه و ولایت.

زراره می گوید: عرض كردم: كدام یك از اینها برتر هستند؟ فرمود: ولایت برتر است. زیرا ولایت كلید آنها و صاحب ولایت راهنما و و نشان دهنده آنهاست.

اگر آشنایی با پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان علیهم السلام نبود، نه نماز، نه روزه، نه حج، و نه زكات و نه هیچ حكم دیگری در دین برای ما روشن نبود در مورد اعتقادات هم همین طور است. امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

ان الله تبارك و تعالی لو شاء لعرف العباد نفسه، ولكن جعلنا ابوابه و صراطه و سبیله و الوجه الذی یؤتی منه. فمن عدل عن ولایتنا، او فضل علینا غیرنا، فانهم عن الصراط لناكبون.

فلا سواء من اعتصم الناس به و لا سواء حیث ذهب الناس الی عیون كدرة یفرغ بعضها فی بعض و ذهب من ذهب الینا الی عیون صافیة تجری بامر ربها لانفاد لها و لا انقطاع.(1)

خدای متعال اگر می خواست خودش را – مستقیماً و بی واسطه – به بندگان می شناساند، ولی ما را درها و راه و طریق خود و آن جهت و سویی كه باید از آن داخل شوند قرار داده است. بنابراین كسانی كه از ولایت ما روی گردانند، یا دیگری را بر ما ترجیح دهند، از صراط (مستقیم) می لغزند. آنها كه مردم به ایشان چنگ


1- 1. اصول كافی كتاب الحجة، باب معرفة الامام و الرد الیه، حدیث 9.

ص : 119

زده اند (با ما) مساوی نیستند. زیرا مردم (اهل سنت) به سوی چشمه های آب تیره رنگی كه بعضی از آنها به بعضی دیگر می ریزد، روی آورده اند اما كسانی كه به سوی ما آمدند به سوی چشمه های زلالی روی آورده اند كه به فرمان پروردگارشان جاری هستند، آب آنها تمام نمی شود و خشك نمی گردند.

خداوند اهل بیت علیهم السلام را واسطه تقرب به سوی خودش قرار داده است. در هر چیزی حتی در توحید و معرفت خدای یكتا، ایشان واسطه فیض الهی هستند و تا كسی به ایشان رجوع نكند، به توحید حقیقی و معرفت راستین خداوند نایل نمی شود و آن چه به دست آورده است، از او دستگیری نمی كند. كسانی كه به سراغ غیر ایشان رفته اند، به چشمه زلال علم و معرفت روی نیاورده اند. غیر اهل بیت علیهم السلام هم اگر بهره ای از آب معرفت برده باشند، آن را با گل و لای و آلودگیهای دیگر مخلوط كرده اند و از معرفت خالص الهی بی بهره مانده اند و بنابراین از صراط مستقیم خداوند دور افتاده اند. آن چشمه معرفتی كه ناخالصی ندارد و چیزی آب زلال آن را آلوده نكرده، تنها از سینه و دهان اهل بیت علیهم السلام جاری است و تشنگان معرفت را تنها این چشمه می تواند سیراب نماید.

علم ایشان تمامی ندارد و هیچ كس از سر چشمه ایشان تنشنه باز نی گردد. پس چرا انسان عاقل كه چنین افرادی را شناخته است، سراغ دیگران برود یا در سر سپردگی به اهل بیت علیهم السلام تردید داشته باشد؟! اگر كسی همه چیز خود را از ائمه علیهم السلام بگیرد، محتاج هیچ كس نمی شود و همه خیرات را می تواند با قبول ولایت و سرپرستی ایشان بر خود، كسب كند. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ص : 120

نحن اصل كل خیر. و من فروعنا كل بر. فمن البر التوحید و الصلاة و الصیام و كظم الغیظ و العفو عن المسیء و رحمة الفقیر و تعهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله.(1)

ما ریشه هر خوبی هستیم. و هر نیكی از شاخه های ماست. و از جمله نیكیهاست، توحید، نماز، روزه، فرو بردن خشم، گذشت از خطاكار، ترحم به فقیر، احساس مسئولیت نسبت به همسایه و اعتراف به برتری آن كه شایستگی آن را دارد.

اهل بیت علیهم السلام چون ساخته دست عنایت و لطف خدا هستند، ریشه و منشأ هر خوبی می باشند و همه نیكی ها از شاخه ها و ثمرات وجودی درخت اهل بیت علیهم السلام است. در صدر همه نیكی ها اعتقاد به توحید خدای متعال است – كه اصل دین می باشد – و سپس بقیه خوبیها كه فروع دین هستند. اصل و فرع دین از طریق معرفت و ولایت اهل بیت علیهم السلام به دست می آید.

نیاز انسان به امام علیه السلام در اصول و فروع دین

در آن بخش از اصول و فروع دین كه خارج از حوزه كشف عقل است و صرفاً باید تعبد حاكم باشد، نیاز انسان به راهنمایی اولیای خدا واضح و روشن است. روزه و نماز احكامی هستند كه انسان با عقل خویش به وجوب آنها پی نمی برد، اما وقتی حجت خدا و لسان وحی الهی وظیفه انسان را بیان كرد، تعبداً از آن تبعیت می كند.

اما اكثر مسائل دینی این طور نیست. در اصول دین، خصوصاً امر


1- 1. روضه كافی، صفحه 242، حدیث 336.

ص : 121

توحید، و هم چنین در بسیاری از فروع، خصوصاً احكام قلبی اخلاقی، برای عقل آدمی روشنایی خاصی وجود دارد. توحید خداوند مطابق فطرت و عقل آدمی است و این را كه خدا باید از حد تعطیل و تشبیه خارج باشد، عقل كاملاً تصدیق می كند. هم چنین فرو بردن خشم و گذشت ازخطاكاران و رعایت همسایه و ... اینها امور عقلانی هستند كه حسن آنها را عاقل می فهمد.

آن چه در این گونه امور اهمیت دارد، حفظ انسان در مسیر صحیح و عقلانی است و این هدف، در صورتی كه انسان به خود واگذاشته شود، تحقق نمی پذیرد. انسان نیازمند تزكیه و تربیت صحیح است و بدون آن، گر چه بسیاری از مسائل را در ابتدا بداند، ممكن است خیلی زود از مسیر درست منحرف شود و آن چه را دارد، از دست بدهد.

وقتی برای انسان عاقل جرقه اعتقاد صحیح به توحید زده شود، فوراً تصدیق می كند، اما افكار بشری و القائات نادرست نمی گذارند همان اعتقاد صحیح را حفظ كند و انواع وساوس شیطانی یا انسانی او را از حركت در مسیر درست باز می دارند. لذا با این كه توحید در معارف اهل بیت علیهم السلام بسیار روشن و وجدانی است، اما متأسفانه بسیاری از كسانی كه حتی احادیث ائمه علیهم السلام را هم در این مورد دیده و شنیده اند، چون از سر خضوع و تسلیم با آنها برخورد نكرده اند، نتوانسته اند خود را از تأثیر سوء افكار بشری مصون بدارند و لذا به توجیه و تأویل آیات و روایات پرداخته اند. اینها مصداق آن گروه هستند كه در فكر و عمل، دیگران را بر اهل بیت علیهم السلام ترجیح داده اند و به جای آن كه سخن دیگران را درباره توحید به سخنان ائمه علیهم السلام محك بزنند، تعالیم دیگران را

ص : 122

اصل گرفته و احادیث را با آنها توجیه و تأویل نموده اند. به همین جهت با این كه مسئله توحید در معارف اهل بیت علیهم السلام از بدیهی ترین بدیهیات است، اما بر بسیاری از متفكران و اهل مطالعه هم پوشیده مانده است.

پس بشر در امور غیر تعبدی هم احتیاج به مربی و معلم معصوم دارد و باید خود را به او بسپرد تا با دستورات او و طبق برنامه تربیتی او رشد كند و از انحراف در امان بماند. وقتی در خداشناسی – كه روشن ترین مسلئه است – وضعیت چنین باشد، به طریق اولی در پیغمبر شناسی و امام شناسی و معاد شناسی هم كه اصول و پایه های دین هستند، همین طور خواهد بود. زیرا جنبه های تعبدی در اینها بیش از توحید است. به هر حال هر امر خیری از اهل بیت علیهم السلام سرچشمه می گیرد و با تمسك به ایشان می تواند به آن دسترسی پیدا كرد:

ان ذكر الخیر كنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و ماواه و منتهاه.(1)

اگر از خوبی یاد شود، شما ابتدای آن و ریشه و شاخه آن و سرچشمه و پناهگاه و انتهای آن هستید.

اصل و فرع خوبیها و ریشه و شاخه نیكیها و ابتدا و انتهای آنها و سرچشمه مه خیرات، ائمه علیهم السلام هستند. نیكی همان است كه آنها می گویند یا انجام می دهند.


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، صفحه 132، ازعیون اخبار الرضا علیه السلام عباراتی از زیارت جامعه كبیره.

ص : 123

امام علیه السلام، پدر دلسوز و مادر مهربان

كدام مربی و معلمی بهتر از اینها كه دست پروردگان خدای متعال هستند؟! خداوند ولایت و سرپرستی مردم را به اینها سپرده است و ایشان هم در كمال محبت و آقایی و بزرگواری به موالیان خود رسیدگی كرده و با دلسوزی تمام برای آنها پدری و مادری می كنند. امام رضا علیه السلام می فرمایند:

الامام الماء العذب علی الظماأ و الدال علی الهدی و المنجی من الردی ... الامام الانیس الرفیق و الوالد الشفیق و الاخ الشفیق و الام البرة بالولد الصغیر و مفزغ العباد فی الداهیة الناد. (1)

امام آب شیرین و گوارای زمان تشنگی و نشانگر هدایت و نجات بخش از هلاكت است... . امام مونس مهربان و پدر دلسوز و برادر همسان و مادر نیكوكار برای فرزند كوچك و پناه بندگان در گرفتاری سخت است.

پدر دلسوز اگر ببیند كه فرزندش راه خطا می رود و اشتباهی را مرتكب می شود، با مهربانی و ملاطفت، او را از خطایش باز می دارد و به هر قیمتی كه شده از سقوط در انحراف نجاتش می دهد. برادر، در سختیها و گرفتاریها، برادر خود را تنها نمی گذارد. آن كه برادری مانند خود دارد، هیچ گاه خود را تنها احساس نمی كند. مادر مهربان كودك خود را از خودش بیشتر دوست دارد، حاضر است به جای او همه


1- 1. اصول كافی كتاب الحجة، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث 1.

ص : 124

ناراحتیها و مشكلات را تحمل كند اما آن طفل به سختی نیفتد و در دام بلا گرفتار نشود. همه اینها و بالاتر از اینها، در وجود نازنین امام علیه السلام جمع شده و خداوند چنین بزرگواری را مرب و پدر و مادر بندگان خود قرار داده است.

كسی كه ولایت چنین امامی را بپذیرد، خود را در كنف حمایت و زیر سایه مهر و عطوفت چنان شخصی قرار داده، دیگر از هیچ خطری نگرانی ندارد و دلش شور چیزی را نمی زند. كدام پدر از امام علیه السلام مهربانتر، آگاهتر، توانمندتر، متقی تر، خداشناس تر، و دستگیرتر می توان یافت؟! كارهایی را امام علیه السلام می تواند انجام دهد كه از عهده هیچ پدر و مادری در حق فرزندشان بر نمی آید. كسی كه چنین ولیی دارد و خود را به او سپرده است، هر جا بخواهد بلغزد یا نفهمد یا هوای نفس بر او غلبه كند یا ... در همه این موارد مربی و سرپرست او بالای سرش هست و با آن ویژگیهای كه در مورد ایشان بیان شد، هرگز فرزند خود را رها نمی كند.

وقتی كودكی هنوز راه رفتن بلند نیست، یا در تاریكی می خواهد به راهی كه تا به حال نرفته قدم بگذارد، دست خود را در دست پدر می گذارد و اگر چشمانش هم بسته باشد، مطمئن خواهد بود كه به مقصد می رسد و از راه منحرف نمی گردد. بندگان خدا كودكانی هستند كه باید دست در دست مربی و پدر خود، راه بندگی خدا را طی كنند تا در این راه از شر شیاطین مصون و محفوظ بمانند. اما كسی كه امام ندارد و ولایت چنین شخصیتی را گردن ننهاده است، هم چون كودك بی پدری است كه خودش راه را بلد نیست اما می خواهد با افت و خیز و حركات

ص : 125

بچگانه مسیری را طی كند كه بزرگان در آن مسیر به زمین خورده اند.

آیا امكان پذیر است؟! چنین كسی پناهی ندارد و در مشكلات خود را بی پناه احساس می كند، ولی اهل معرفت، امام علیه السلام را پناهگاه خود می دانند.

دو نوع هدایت امام علیه السلام

به اعتقاد شیعه هدایتگری امام علیه السلام به دو صورت انجام می شود، یكی «ارائه طریق» و دیگری «ایصال الی المطلبوب». اولی نشان دادن راه است به نادان تا این كه خود به پای خود آن را طی نماید. دومی حركت دادن نادان است، اما نه به پای خود بلكه به پای مربی و هادی خود.

شخص باید خود را از امام علیه السلام جدا نكند تا با همراهی ایشان به مطلوب برسد. بنابراین اعمال ولایت امام علیه السلام در مورد اشخاص ممكن است به هر یك از دو شكل فوق، یا به هر دو صورت با هم باشد. البته نحوه آن به اختیار خودشان است كه چه مقدار لطف و محبت به زیردستان خود داشته باشند.

هَ-ٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَیْرِ حِسَابٍ (1)

ما اگر می خواهیم بیشتر مورد لطف ایشان قرار بگیریم، باید ارادت و محبت خود را به آنها بیشتر كنیم و به هر وسیله ممكن توجه و خشنودی آنها را به سوی خود جلب نماییم.

با توجه به مطالب فوق، ارزش و اهمیت «معرفت امام علیه السلام» برای ما روشن می شود و این كه اگر كسی به این گوهر گران قدر و اكسیر اعظم دسترسی پیدا كند، در حقیقت به سرچشمه همه خوبیها وخیر كثیر،


1- 1. ص، 39.

ص : 126

دست یافته است. امام صادق علیه السلام درباره حكمت در آیه

وَمَن یُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرً ا كَثِیرً ا (1)

فرمودند:

طاعة الله و معرفة الامام. (2)

(منظور از حكمت) فرمانبرداری از خدا و معرفت امام علیه السلام است.

حكمت، آن علم مستحكمی است كه قابل رخنه و سست شدن نیست. در مسیر هدایت، محكمترین پایه و اساس، اطاعت و فرمانبرداری از خدا همرا با معرفت امام علیه السلام است كه تنها راه تحقق اطاعت می باشد. كسی كه امامش را بشناسد و ولایت او را بپذیرد، همه خیرات را به دست می آورد و كسی كه امام شناس نباشد، هیچ خیری ندارد.

بنابراین خیر كثیر چیزی جز معرفت امام علیه السلام نیست.


1- 1 بقره، 269.
2- 2. اصول كافی، كتاب الحجة، باب معرفة الامام و الرد الیه، حدیث 11.

ص : 127

پرسشهای مفهومی از درسهای 7 تا 10

1. آیا به ائمه علیهم السلام هم وحی می شود؟ توضیح دهید.

2. «معیار حق» بودن اهل بیت علیه السلام را توضیح دهید و لوازم آن را بیان كنید.

3. عبارت «استرعاكم امر خلقه» را توضیح دهید.

4. در تشبیه امام علیه السلام به چوپان چه اشكالی ممكن است مطرح شود و پاسخ آن چیست؟

5. توضیح دهید كه چگونه شناخت و تبعیت از اهل بیت علیهم السلام حكم عقل انسان است.

6. نیاز انسان به راهنمایی اولیای خدا در آن بخش از اصول و فروع دین كه در حوزه مستقلات عقلی می باشد، از چه جهتی است؟

7. دو نوع هدایت امام علیه السلام را بیان كنید. چگونه می توان از این هدایت ها بهره مند شد؟

8. منظور از «حكمت» در آیه شریفه: «و من یؤت الحكمة فقد اوتی خیراً كثیراً» طبق فرمایش ائمه علیهم السلام چیست؟ خیر كثیر بودن آن را توضیح دهید.

ص : 128

درس یازدهم: امام شناسی، تنها پایه خداشناسی

اشاره

در بحث از معرفت خدا، به این حقیقت اشاره شد كه اعطای معرفت از جانب خود خداست و انسان پس از معرفی او، اگر آن معرفت را بپذیرد و تسلیم شود، وظیفه خود را درباره معرفت خدا انجام داده است. چنین كسی را می توانیم خداشناس بدانیم و منظور از این تعبیر «خدا باور» است نه كسی كه صرفاً حقیقت برایش روشن شده باشد. چه بسا حجت بر كسی تمام شده و خدا او را به معرفت خود رسانده باشد، اما تا وقتی تسلیم آن نگشته است به او خداشناس گفته نمی شود. خداشناس یعنی كسی كه پس از نیل به معرفت، آن را تصدیق هم كرده باشد و ما در این بحث اصطلاح «معرفت خدا» را به عنوان فعل اختیاری انسان به همین معنا به كار می بریم.

تعریف خداشناسی صحیح

حال با توجه به این معنا، سخن در این است كه خداشناسی بدون امام شناسی امكان ندارد. منظور از امام شناسی هم، نظیر خداشناسی،

ص : 129

این است كه شخص پس از معرفی امام علیه السلام از جانب خدا، آن را بپذیرد و تسلیم شود و در حقیقت وظیفه خود را در باب معرفت امام انجام دهد.

چنین فردی را امام شناس می گوییم. پس امام شناس یعنی معتقد به امام و كسی كه امامت ایشان را پذیرفته است. اكنون می توانیم تصدیق كنیم كه خدا یاوری بدون اعتقاد به امام امكان ندارد. زیرا اگر شخص واقعاً تسلیم خدا و بنده اوست، باید نسبت به باب بندگی و تنها راهی كه او خود به عنوان عبادت خود معرفی نموده است، حالت تسلیم و پذیرش داشته باشد.

امامت و ولایت، بابی است كه خداوند برای بندگی خود باز كرده و عبادت را فقط از این طریق ممكن دانسته است. لذا نمی توان پذیرفت كه شخصی ادعای معرفت خدا را داشته باشد اما نسبت به این امر، حالت تسلیم نداشته باشد. كسی كه خدا را به خدایی باور دارد، باید پیامبرش را هم به پیامبری و امامش را هم به امامت قبول داشته باشد. اگر در یكی از اینها تزلزل و تردید داشته باشد، در حقیقت در خداشناسی تردید كرده و لذا معرفت خدا را ندارد. بنابراین معرفت امام علیه السلام لازمه لاینفك معرفت خدا می باشد. ابوحمزه ثمالی می گوید:

قال لی ابوجعفر علیه السلام: انما یعبد الله من یعرف الله. فاما من لا یعرف الله فانما یعبده هكذا ضلالاً.

قلت: جعلت فداك، فما معرفة الله؟ قال علیه السلام: تصدیق الله عزوجل و تصدیق رسوله صلی الله علیه و آله و موالاه علی علیه السلام و الائتمام به و بائمة الهدی علیهم السلام و البراءة الی الله عزوجل من عدوهم.

ص : 130

هكذا یعرف الله عزوجل.(1)

امام باقر علیه السلام به من فرمودند: تنها كسی خدا را بندگی می كند كه معرفت او را داشته باشد. ولی آن كه اهل معرفت خدا نیست، او را این چنین (مانند منكران ولایت) گمراهانه می پرستد.

عرض كردم: فدایت گردم، معرفت خدا چیست؟ فرمود: باور داشتن خدای عزوجل و باور داشتن پیامبرش صلی الله علیه و آله و دوستی و همراهی با علی علیه السلام و پذیرفتن امامت او و ائمه هدی علیهم السلام و بیزاری جستن از دشمنان ایشان به سوی خدای عزوجل. این است معرفت خداوند عزوجل.

ملاحظه می شود كه پذیرفتن پیامبر به پیامبری و امام به امات، جزء معرفت خدا قرار دارد. این از آن جهت است كه خدا یاوری، بدون اعتقاد به باب بندگی خدا امكان ندارد. حدیث دیگر را در این زمینه جابر جعفی از امام باقر علیه السلام نقل كرده است:

انما یعرف الله عزوجل و یعبده من عرف الله و عرف امامه منا اهل البیت. و من لا یعرف الله عزوجل و [لا] یعرف الامام منا اهل البیت فانما یعرف و یعبد غیر الله هكذا – و الله – ضلالاً.(2)

تنها كسی اهل معرفت خدا و عبادت اوست كه هم معرفت خدا را داشته باشد و هم امام از ما اهل بیت علیهم السلام را بشناسد. و كسی كه خدا را نشناسد و معرفت نسبت به امام از ما اهل بیت نداشته


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب معرفة الامام و الرد الیه، حدیث 1.
2- 2. اصول كافی، كتاب الحجة، باب معرفة الامام و الرد الیه، حدیث 4.

ص : 131

باشد، چنین كسی غیر خدا را شناخته – و قسم به خدا – بندگی غیر خدا را این چنین گمراهانه كرده است.

چنین كسی در حقیقت به جای خدا از هوا و هوس خود پیروی كرده است و به بیان قرآن گمراه ترین فرد به حساب می آید.

عن ابی الحسن علیه السلام فی قوله الله عزوجل:

وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِّنَ اللَّ-هِ (1)

قال: یعنی من اتخذ دینه رأیه بغیر امام من ائمة الهدی.(2)

حضرت امام ابوالحسن علیه السلام سدرباره قول خدای عزوجل: «و كیست گمراهتر از آن كه هدایت الهی را كنار گذاشته و دنبال هوا و هوس خود می رود». فرمود: منظور كسی است كه دین خود را به جای آن كه از پیشوایان هدایت بگیرد، رأی و نظر خویش قرار داده است.

بنابراین، انكار امام علیه السلام در واقع انكار خدای متعال است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

كان امیر المؤمنین علیه السلام اماماً. ثم كان الحسن علیه السلام اماماً. ثم كان الحسین علیه السلام اماماً. ثم كان علی بن الحسین علیه السلام اماماً. ثم كان محمد بن علی علیه السلام اماماً. من انكر ذلك كان كمن انكر معرفة الله تبارك و تعالی و معرفة رسول صلی الله علیه و آله.(3)


1- 1 قصص، 50.
2- 2. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فیمن دان الله عزوجل بغیر امام ...، حدیث 1.
3- 3. اصول كافی، كتاب الحجة، باب معرفة الامام و الرد الیه، حدیث 5.

ص : 132

(پس از پیامبر صلی الله علیه و آله) امیر المؤمنین علیه السلام امام بودند، و بعد از ایشان به ترتیب امام حسن علیه السلام و سپس امام حسین علیه السلام و بعد حضرت علی بن الحسین علیه السلام و آن گاه حضرت محمد بن علی علیه السلام امام بودند. كسی كه این مطلب را نپذیرد مانند كسی است كه معرفت خدا و رسول او را نپذیرفته باشد.

بعد راوی خودش متوجه می شود كه امام زمان او حضرت صادق علیه السلام است و این مطلب را سه بار سخدمت ایشان عرضه می دارد.

معنای دقیق «هدایت» و «ضلالت» در قرآن

در این جا منظور از «هدایت» برای ما روشن می شود و این كه تا شخص اقرار به ولایت ائمه علیهم السلام نكند، اهل هدایت نیست و آن چه مقبول خدای متعال می باشد، توحید بدن نبوت و نبوت بدون امامت نیست.

باید هر سه با هم جمع شوند تا «هدایت» تحقق پیدا كند، و گرنه شخص از «ضلالت» و گمراهی خارج نشده است. در قرآن كریم چنین آمده است:

وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَىٰ (1)

یعنی مغفرت خدا شامل كسانی می شود كه غیر از توبه و ایمان و عمل صالح، هدایت هم یافته باشند. بنابراین با وجود آن سه، هنوز هدایت محقق نشده است. پس هدایت چیست و چگونه محقق


1- 1. طه، 81.

ص : 133

می شود؟ امام باقر علیه السلام در توضیح همین آیه، این سؤال را پاسخ داده اند:

و الله لو انه تاب و آمن و عمل صالحاً و لم یهتد الی ولایتنا و مودتنا و معرفة فضلنا، ما اغنی ذلك عنه.(1)

به خدا قسم اگر كسی توبه كرده و ایمان آورده و عمل صالح هم داشته باشد، اما به ولایت و محبت ما و شناخت و برتری ما هدایت نشده باشد، هیچ یك از آنها فایده ای به حالش نخواهد داشت.

پس منظور از ایمان و توبه و عمل صالح در آیه شریفه چیست؟ پاسخ این سؤال را نیز در گفتار امام باقر علیه السلام می بینیم.

اما التوبة فمن الشرك بالله. و اما الایمان فهو التوحید لله. و اما العمل الصالح فهو اداء الفرائض. و اما الاهتداء فبولاة الامر و نحن هم.(2)

منظور از توبه، توبه از شرك به خداست. و منظور از ایمان، توحید نسبت به خداوند است. و عمل صالح هم منظور انجام واجبات می باشد. و اما هدایت شدن پس به وسیله صاحبان امر است كه ما هستیم.

هم چنین در مورد معنای «اهتداء» در آیه شریفه، داود رقی می گوید:

خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و از ایشان پرسیدم: «فما هذا الهدی بعد التوبة و الایمان و العمل الصالح؟»: منظور از این هدایت پس از توبه و ایمان و عمل صالح چه چیزی است؟


1- 1. تفیسر برهان، جلد 3، صفحه 40، حدیث 8.
2- 2. تفسیر فرات بن ابراهیم كوفی، جلد 1، صفحه 257، حدیث 351.

ص : 134

ایشان فرمودند: معرفة الائمة – و الله – امام بعد امام. (1)

(منظور، از هدایت شدن) معرفت امامان علیهم السلام می باشد. به خدا قسم معرفت یك یك امامان مراد است.


1- 1. بحار الانوار، جلد 27، صفحه 198، حدیث 64، از فضائل الشیعه.

ص : 135

درس دوازدهم: انكار امام علیه السلام انكار خداست

شرك منكر ولایت

مطابق آن چه گفتیم: اگر كسی خدا را بشناسد و به او ایمان آورد و احكام الهی را هم عمل كند، اما با ولایت و امامت همه امامان علیهم السلام آشنا نشده و تسلیم ایشان نگردیده باشد، هنوز از گمراهی خارج نشده و اهل نجات نیست. چنین شخصی چه بسا خود را هم مؤمن بداند، اما اگر حقانیت صاحبان امر برایش روشن شده و تسلیم آنها نشده است، در واقع مشرك می باشد نه موحد، هر چند خودش نمی داند كه چطور مشرك شده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ان الله تبارك و تعالی اخبر العباد بطرق الهدی و شرع لهم فیها المنار و اخبرهم كیف یسلكون فقال: «و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثم اهتدی». و قال «انما یتقبل الله

ص : 136

من المتقین».(1)

فمن اتقی الهل فیها امره، لقی الله مؤمناً بما جاء به محمد صلی الله علیه و آله هیهات! هیهات! فات قوم و ماتوا قبل ان یهتدوا و ظنوا انهم آمنوا و اشركوا من حیث لا یعلمون.

انه من اتی البیوت من ابوابها اهتدی. و من اخذ فی غیرها سلك طریق الردی. و صل الله طاعة ولی امره بطاعة رسوله، و طاعة رسوله بطاعته. فمن ترك طاعة ولاة الامر، لم یطع الله و لا رسوله و هو الاقرار بما انزل من عند الله عزوجل.(2)

خداوند متعال به بندگان راههای هدایت را نشان داده و وسیله روشنایی را در مسیر آنها قرار داده و به ایشان چگونگی طی مسیر را آموخته و فرموده است: «و من نسبت به كسانی كه توبه كرده و ایمان آورده و عمل صالح انجام داده سپس هدایت یافته اند، بسیار بخشاینده هستیم». و فرموده است: «خداوند تنها از تقوا پیشگان می پذیرد». بنابراین كسی كه نسبت به اوامر الهی، تقوای او را حفظ كند، خداوند را با ایمان به آن چه حضرت محمد صلی الله علیه و آله آورده، ملاقات خواهد كرد. افسوس! افسوس كه مردمی از دست رفتند و پیش از آن كه هدایت یابند از دنیا رفتند و گمان داشتند كه اهل ایمان هستند ولی بدون آن كه خودشان بفهمند، مشرك شدند.

واقعیت این است كه هر كس از درهای خانه ها وارد شود، اهل هدایت است و آن كه از غیر در بیاید راه هلاكت پیموده است.


1- 1. مائده، 27.
2- 2. اصول كافی، كتاب الحجة، باب معرفة الامام و الرد الیه، حدیث 6.

ص : 137

خداوند اطاعت از ولی امر خود را با اطاعت از رسول خود پیوند زده و اطاعت از رسول خود را با اطاعت از خود پیوند زده است.

بنابراین هر كس اطاعت از صاحبان امر را ترك كند، نه خدا را اطاعت كرده و نه رسولش را. و این است اقرار به آن چه از جانب خدای عزوجل فرو فرستاده شده است.

مشرك بودن این گونه افراد از آن جهت است كه وظیفه آنها به عنوان موحد این بوده كه فقط تسلیم خدا باشند و در بندگی و عبادت او غیر خدا را با او شریك نگردانند. اما در عمل به جای آن كه از همان خدایی كه شناخته و پذیرفته بودند اطاعت كرده و راهی را كه او قرار داده طی كنند، از پیش خود و با سلیقه شخصی به مسیری غیر از آن چه خداوند مقرر فرموده رفته اند و در واقع خواسته اند از غیر در وارد خانه شوند. این، در حقیقت شرك است، هر چند خود به شرك بودنش توجه نداشته اند. چنین نبود كه آنها وظیفه خود را كه اطاعت از رسول صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام است ندانند، خیر، آن را می دانستند ولی به عمق این مطلب پی نبرده بودند كه سر باز زدن از تسلیم در مقابل حجت خدا، انسان را از وادی توحید خارج كرده، به شرك می كشاند. به همین خاطر از جهتی كه نمی دانستند و نمی فهمیدند، مشرك شدند. كسی كه مشرك می شود لازم نیست خود، توجه به لوازم اعتقادش داشته باشد. همین كه وظیفه اش را می دانسته، حجت برایش تمامبوده، در پیشگاه عدل الهی معذور نیست.

بت پرستان صریحاً خدای متعال را انكار می كنند و منكران ائمه علیهم السلام نیز كسی را انكار می كنند كه به صریح احادیث – مطابق آن چه گذشت – انكارش، انكار خداست. خداوند انكار حجت خود را در

ص : 138

حكم انكار خود دانسته و بنابراین می توان گفت كه منكر امامت و ولایت ائمه علیهم السلام در حقیقت منكر خداوند می باشد، هر چند كه روی مصلحتهایی برخی احكام دنیوی این دو گروه با یكدیگر متفاوت است.

مراتب انكار امامت

انكار امامت دارای مراتبی است كه برخی از آن مراتب شدیدتر و بعضی خفیف تر است. كسی كه ائمه علیهم السلام را به عنوان پیشوایان معصوم خدا و حجتهای الهی شناخته است، اگر تسلیم امامت ایشان نشود، منكر آنان می باشد، اعم از این كه صریحاً امامت ایشان را نفی كند. یا این كه نفی نكند اما قبول هم نكند. این حالت هم نوعی انكار و رد محسوب می شود. مرتبه شدیدتر این است كه با ایشان دشمنی بورزد و تبری از ایشان را وسیله تقرب به سوی خداوند بداند!

همه این حالتها انكار امامت ائمه علیهم السلام است كه به فرموده خدای متعال در حكم انكار خود خداست. البته چون این مراتب انكار با یكدیگر تفاوت دارند، بعضی از احكام آنها هم با یكدیگر متفاوت است. مثلاً دشمنی با ائمه علیهم السلام باعث می شود كه فرد در دنیا حكم مسلمان نداشته باشد، بدنش هم چون بت پرستان پاك نباشد و خوردن ذبیحه اش برای مسلمانان مجاز نباشد و ... اما در مراتب پایین تر چنین احكامی نیست. به هر حال منكران امامت ائمه علیهم السلام با وجود تفاوتهایی كه در درجه انكارشان وجود دارد، در یك مرتبه مشترك هستند و آن این كه تسلیم امامت امامان علیهم السلام نشده اند و از همین جهت كافر و مشرك می باشند. البته تأكید می شود كه ممكن است خودشان به این كه

ص : 139

انكار امامت ائمه علیهم السلام در واقع انكار خداست، علم و توجه نداشته باشند، اما جهل یا غفلت ایشان تأثیری در كفر و شرك آنها ندارد (اشركوا من حیث لا یعلمون) خدای متعال می فرماید:

إِنَّ اللَّ-هَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَ كَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن یَشَاءُ (1)

بنابراین مهمترین مسئله در دین، همین «امامت» و «ولایت» است كه تضمین كننده همه چیز است و بدون آن همه چیز حتی توحید كه اصل و پایه و روح دین است نیز ضمانت كافی برای تحقق یافتن، پیدا نمی كند. اگر تعالیم اهل بیت علیهم السلام در باب توحید نبود، هرگز مردم خداشناس در مسیر صحیح خداشناسی باقی نمی ماندند و همگان تحت تأثیر القائات شیطانی، به گمراهی و تشبیه خالق متعال می افتادند.

اكنون كه جوامع حدیثی پر از خطب توحیدی ائمه علیهم السلام است و در قرون گذشته در اختیار بسیاری از متفكران مسلمان قرار گرفته است، باز هم مشاهده می كنیم كه پیروان راستین ایشان كه همان موحدان واقعی هستند، تعدادشان به نسبت دیگران بسیار كم است، چه رسد به این كه فرض كنیم اهل بیت علیهم السلام نبودند و این سخنان را نفرموده بودند. در آن صورت می توان گفت كه دیگر موحد واقعی باقی نمی ماند.

به هر حال انكار امامت و ولایت، انكار اصل و اساس دین است و انسان را از دایره توحید خارج ساخته، به وادی شرك می راند.

البته همان طور است كه گفته شد هیچ اشكالی ندارد كه خدای متعال بر


1- 1. نساء، 48.

ص : 140

اساس مصالحی برای این گروه از مشركان در دنیا از لحاظ ظاهر دین احكامی را وضع می كند كه از بعضی جهات با احكام مؤمنان مشترك و یكسان باشد. مانند این كه منكران ولایت اگر با اهل بیت علیهم السلام دشمنی نداشته باشند، بدنهایشان پاك است، ولی مشركان غیر مسلمان كه علناً خدا را انكار می كنند، چنین حكمی برایشان نیست. این حكم آنها را از كافر و مشرك بودن خارج نمی سازد و صرفاً به خاطر مصلحتهایی در دنیا قرار داده شده و با مرگ آنها از بین می رود و در آخرت هیچ اثری بر این حكم مترتب نیست.

منكر امام علیه السلام مسلمان كافر است

با این وصف نمی توان گفت كه «چون شیعیان، منكران ائمه علیهم السلام و ناقصان اقوالشان را كافر و غیر مسلمان نمی دانند، پس ولایت و امامت جزیی از اجزای قطعی ایمان محسوب نمی شود و الا انكار آن به الحاد و ارتداد می كشید».

آری، شیعیان، منكران ائمه علیهم السلام را مسلمان می دانند ولی در عین حال ایشان را كافر می شمارند. این كفر در برابر ایمان است نه اسلام. كفری كه ضد اسلام باشد، باعث الحاد و ارتداد می شود، ولی كفری كه ضد ایمان است می تواند با اسلام جمع شود.

بنابراین مسلمان ممكن است كافر باشد ولی این كفر موجب الحاد و ارتداد نمی شود. پس در عین حال كه امامت، جزیی از اجزای قطعی ایمان – بلكه اصل و روح آن – است، اما انكار آن، اگر با حفظ ظاهر اسلام باشد، فرد را از شمول احكام اسلام خارج نمی سازد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

ص : 141

حدثنی جبرئیل عن رب العزة جل جلاله انه قال:

من علم ان لا اله الا انا وحدی و ان محمداً عبدی و رسولی و ان علی بن ابیطالب خلیفتی و ان الائمة من ولده حججی، ادخله الجنة برحمتی، و نجیته من النار بعفوی، و ابحت له جواری، و اوجبت له كرامتی، و اتممت علیه نعمتی، و جعلته من خاصتی و خالصتی. ان نادانی، لبیته. و ان دعانی، اجبته. و ان سالنی اعطیته. و ان سكت، ابتداته. و ان اساء رحمته. و ان فر منی، دعوته. و ان رجع الی، قبلته و ان قرع بابی، فتحته.

و من لم یشهد ان لا اله الا انا وحدی، او شهد بذلك و لم یشهد ان محمداً عبدی و رسولی، او شهد بذلك و لم یشهد ان علی بن ابیطالب خلیفتی، او شهد بذلك و لم یشهد ان الائمة من ولده حججی، فقد جحد نعمتی، و صغر فر بآیاتی و كتبی. ان قصدنی، حجبته و ان سالنی، حرمته. و ان نادانی، لم اسمع نداءه. و ان دعانی، لم استجب دعاءه. و ان رجانی، خیبته. و ذلك جزاؤه منی. و ما انا بظالم للعبید. (1)

جبرئیل از طرف پروردگار عزت برایم حدیث كرد كه خدا فرمود: كسی كه تنها مرا شایسته بندگی بداند و محمد را بنده و رسول من بداند و علی بن ابیطالب را خلیفه من بداند و پیشوایان از


1- 1. كمال الدین، باب 24، حدیث 3.

ص : 142

فرزندان او را حجتهای من بداند، او را به سبب رحمت خویش وارد بهشت می سازم، و به سبب عفو و بخشایش خود از آتش نجاتش می دهم، و به او اجازه می دهم تا در جوارم باشد، و كرامت خود را برایش حتمی می سازم، و نعمت خود را بر او به اتمام می رسانم، و او را از خواص و برگزیدگانم قرار می دهم.

(به طوری كه) اگر مرا صدا زند، جوابش را می دهم. و اگر مرا بخواند، اجابتش می كنم.و و اگر از من درخواستی نماید، خواسته اش را روا می دارم. و اگر سكوت كند (و نخواهد)، خودم ابتدا به نعمت می كنم، و اگر بدی كند او را مورد رحمتش قرار می دهم. و اگر از نزد من فرار كند، خودم او را صدا می زنم. و اگر به سویم برگردد، او را می پذیرم. و اگر در مرا بكوبد، آن را به رویش می گشایم.

و كسی در الوهیت من قائل به توحید نباشد، یا توحید را قبول داشته باشد ولی به این كه محمد بنده و رسول من است شهادت ندهد، یا به این هم شهادت دهد اما به این كه علی بن ابیطالب خلیفه من است شهادت ندهد، یا به این هم شهادت دهد اما به این كه پیشوایان از فرزندان او حجتهای من هستند شهادت ندهد، چنین كسی نعمت مرا انكار كرده، و عظمت مرا كوچك شمرده، و به آیات و كتابهای من كفر ورزیده است، (بنابراین) اگر مرا قصد كند، او را از خود حجوب می كنم. و اگر از من درخواست كند، محرومش می سازم. و اگر مرا صدا زند، صدایش را نشنیده می گیرم. و اگر مرا بخواند، پاسخش را نمی دهم. و اگر به من امید بندد، امیدش را ناامید می كنم. و این سزای اوست از جانب من. و من ظلم كننده به بندگان نیستم.

ص : 143

ملاحظه می شود كه منكر ولایت ائمه علیهم اسلام هیچ شأن و منزلتی در پیشگاه خدای متعال ندارد و اعتقاد به توحید و نبوت و حتی امامت امیر مؤمنان علیه السلام اگر با انكار سایر ائمه علیهم السلام همراه باشد، سبب جلب عنایت الهی نمی شود و مطابق آن چه گذشت، همه خیرات و بركات فقط و فقط با قبول ولایت همه امامانت علیهم السلام به دست می آید و حدیث فوق گوشه ای از نعمات الهی را برای اهل ولایت و معرفت ائمه علیهم السلام بیان می كند.

ولایت، شرط ضروری توحید

در همین مورد، حدیث مشهوری است كه به نام حدیث «سلسلة الذهب» معروف است، چون در سلسله سند آن، هشت معصوم قرار دارند. حدیث مربوط به وقتی است كه حضرت رضا علیه السلام در حركت خود از مدینه به سوی مرو، به نیشابور رسیدند. در هنگام خروج، اصحاب حدیث خدمت ایشان رسیده و عرض كردند: از نزد ما می روی و حدیثی برای ما نمی فرمایی تا از آن بهره مند شویم؟ و حضرتش در حالی كه روی كجاوه نشسته بودند، سر مبارك را از آن بیرون كرده فرمودند:

سمعت ابی موسی بن جعفر یقول: سمعت ابی جعفر بن محمد یقول: سمعت ابی محمد بن علی یقول: سمعت ابی علی بن الحسین یقول:سمعت ابی الحسین بن علی یقول: سمعت ابی امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیهم السلام یقول: سمعت النبی صلی الله علیه و آله یقول: سمعت لله عزوجل یقول: لا اله

ص : 144

لا الله حصنی. فمن دخل حصنی، امن من عذابی (فلما مرت الراحلة نادانا): بشروطها و انا من شروطها.(1)

... (امام رضا علیه السلام) از پدرانشان نقل كردند كه:) خدای عزوجل فرمود: «لا اله الا الله» پناهگاه من است. هر كس داخل پناهگاه من گردد، از عذاب من در امان است. (و وقتی مركب ایشان دور شد، با صدای بلند به ما فرمود:) اما با شرایطی. من هم جزء آن شرایط هستم. س

پس كلمه توحید وقتی نجات دهنده از عذاب الهی خواهد بود كه همراه با ولایت ائمه علیهم السلام باشد و در واقع توحید خالص فقط در این صورت محقق می گردد. لذا ولایت امیر المؤمنین علیه السلام همان اثری را دارد كه كلمه توحید دارد:

عن الرضا، عن ابیه، عن آبائه عن علی بن ابیطالب علیهم السلام، عن النبی صلی الله علیه و آله عن جبرئیل عن میكائیل عن اسرافیل، عن اللوح، عن القلم قال: یقول الله عزوجل: ولایة علی بن ابی طالب حصنی، فمن دخل حصنی، امن من عذابی.(2)

امام رضا از پدرانش علیهم السلام از جبرئیل، از میكائیل، از اسرافیل، از لوح، از قلم، نقل كردند كه خدای عزوجل فرمود: ولایت حضرت علی بن ابیطالب، پناهگاه من است. هر كس داخل پناهگاه من گردد، از عذاب من درامان است.


1- 1 عیون اخبار الرضا علیه السلام، باب 37، حدیث 4.
2- 2. عیون اخبار الرضا علیه السلام، باب 38، حدیث 1.

ص : 145

دو حدیث فوق كاملاً با یكدیگر تطبیق می كنند. زیرا ولایت امیر المؤمنین علیه السلام روح توحید خدای متعال و تضمین كننده آن است.

ممكن است كسی ظاهراً اهل توحید باشد ولی اگر اهل ولایت نباشد توحیدش پذیرفته نیست. ولی اگر كسی به راستی اهل ولایت امیر المؤمنین علیه السلام باشد، هم توحیدش پذیرفته است و هم به نبوت و رسالت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله اقرار كرده است. زیرا ولایت امیر المؤمنین و سایر ائمه علیهم السلام روح و اساس توحید و نبوت می باشد. لذا به قول شاعر معاصر:

توحید و نبوت و امامت هر سه = در گفتن یك علی ولی الله است(1)

البته منظور از گفتن در این جا اعتقاد و باور قلبی است نه تنها به زبان آوردن بدون اعتقاد قلبی.

معرفی امیر المؤمنین علیه السلام از زبان خودشان

انا الهادی. انا المهتدی. و انا ابو الیتامی و المساكین و زوج الارامل. و انا ملجا كل ضعیف و مأمن كل خائف. و انا قائد المؤمنین [الی الجنة] و انا حبل الله المتین. و انا عروة الله الوثقی و كلمة التقوی. و انا عین الله و لسانه الصادق و یده. و انا جنب الله الذی یقول: «ان تقول نفس یا حسرتی


1- 1. خلوتگاه راز، حبیب چایچیان.

ص : 146

علی ما فرطت فی جنب الله». (1)

و انا ید الله المبسوطة علی عباده بالرحمة و المغفرة و انا باب حطة. من عرفنی و عرف حقی، فقد عرف ربه لانی وصی نبیه فی ارضه و حجته علی خلقه لا ینكر هذا الا راد علی الله و علی رسوله.(2)

من هدایت كننده هستم. من هدایت شده هستم. و من پدر یتیمان و بیچارگان و شوهر بیوه زنان هستم. و من پناه هر ناتوان و آرامگاه هر ترسانی هستم. و من راهبر مؤمنان (به سوی بهشت) هستم. و من ریسمان محكم خداوند هستم. و من دستگیره مطمئن خدا و كلمه تقوای خدا هستم. و من چشم خدا و زبان راستگوی او و دست او هستم. و من پهلوی خدا هستم كه فرمود: «تا این كه كسی نگوید: افسوس بر كوتاهی كردن من نسبت به پهلوی خدا!» و من دست خدا هستم كه بر سر بندگانش سایه رحمت و مغفرت را گسترده است. و من در آمرزش گناهان هستم. هر كس مرا و حق مرا بشناسد، پروردگارش را شناخته است. زیرا من وصی پیامبر خدا در زمین او و حجت او بر خلقش هستم. این حقیقت را جز كسی كه خدا و رسولش را رد می كند، انكار نمی كند.

«جنب» به معنای پهلوی انسان است و لذا وقتی چیزی بسیار بسیار به انسان نزدیك باشد، می گویند پهلوی اوست. امیر المؤمنین علیه السلام كه بنده و مخلوق خداست، به اعتبار تقرب زیاد به خدای متعال به نام


1- 1. زمر، 56.
2- 2. معانی الاخبار، صفحه 17 و 18.

ص : 147

«جنب الله» خوانده شده و كوتاهی در حق او، كوتاهی در حق خداوند محسوب می شود. بقیه تعابیری كه در حدیث فوق به كار رفته پیشتر توضیح داده شده است. نكته مهمی كه از این حدیث استفاده می كنیم همان است كه معرفت پروردگار بدون معرفت امام علیه السلام و حق ایشان امكان ندارد. زیرا انكار امام علیه السلام و حق ایشان در حقیقت انكار خدا و رسول اوست.

ص : 148

ص : 149

فصل 3 : نقش تولی و تبری در دین داری

درس سیزدهم: حقیقت ایمان: حب و بغض به خاطر خدا

اشاره

در مباحث گذشته روشن شد كه حقیقت دین و روح اسلام، تعبد و تسلیم به پیشگاه پروردگار متعال است. بنابراین اعمال عبادی اگر بخواهد اثر مطلوب خود را داشته باشد، باید همین حالت را در عبادت كننده به وجود آورد. از همین جهت می توان گفت كه عبادات مانند نماز، روزه، حج، زكات و ... همگی برای آن وضع شده اند تا بنده را آن چنان كه خدا خواسته، تسلیم و عبد او گردانند و در صورتی كه چنین اثری را نداشته باشد، فاقد روح بوده، صرفاً نمایشی هستند، درست مانند عروسكهایی كه به شكل انسان هستند ولی بهره ای از انسانیت ندارند. انسان بودن آدمی به شكل ظاهری او مربوط نمی شود، این روح انسان است كه ارزش انسانیت را به كالبد او می دهد.

ص : 150

روح عبادت: كوچكی در برابر خداوند

با این ترتیب روح عبادات، تسلیم و تعبد نسبت به خدای متعال می باشد و اعمالی كه از روی تسلیم به پروردگار نباشد، كالبدی بدون روح و جسمی بدون جان است. لذا اگر در عبادت كننده حالت «عُجب» پیدا شود باعث تباهی همه اعمالش می گردد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

من دخله العجب هلك.(1)

هر كس مبتلا به خود پسندی شود، (ایمانش) تباه می گردد.

چه بسیارند انسانهایی كه با انجام همین اعمال عبادی از خدا دور شده اند در حالی كه به گمان خود تقرب به خدا پیدا كرده اند، رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

قال الله عزوجل: ... ان من عبادی المؤمنین لمن یجتهد فی عبادتی فیقوم من رقاده و لذیذ و ساده فیتهجد لی اللیالی فتتعب نفسه فی عبادتی، فاضربه بالنعاس اللیلة و اللیلتین، نظراً منی له و ابقاء علیه. فینام حتی یصبح فیقوم و هو ماقت لنفسه سزاری علیها. و لو اخلی بینه و بین ما یرید من عبادتی، لدخله العجب من ذلك فیصیره العجب الی الفتنة باعماله فیاتیه من ذلك ما فیه هلاكه لعجبه باعماله و رضاه عن نفسه حتی یظن انه قد فاق العابدین و جاز فی عبادته حد التقصیر


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب العجب، حدیث 2.

ص : 151

فیتباعد منی عند ذلك و هو یظن انه یتقرب الی.(1)

خدای عزوجل فرمود: ... از بندگان مؤمن من وجود دارد كسی كه درراه بندگی من كوشش زیاد می كند، از خواب و بستر دلپذیر خود برمی خیزد و شبها را به بیداری و شب زنده داری سپری می كند تا ان حد كه در راه عبادت من خسته و رنجور می گردد.

من به خاطر لطف به او و باقی نگه داشتن او در مسیر بندگی، یكی دو شب او را به خواب می برم. در نتیجه تا صبح می خوابد و وقتی بر می خیزد از خودش ناراحت است و خود را سرزنش می كند. ولی (حقیقت این است كه) اگر او را به حال خودش واگذارم تا مطابق میلش مرا بندگی كند، به خاطر همان عبادتها مبتلا به عُجب می شود و عجب باعث فریفته شدن او نسبت به اعمالش می گردد و در اثر این فریفته شدن (ایمانش) تباه می شود. زیرا نسبت به اعمالش خوشحال و از خودش خشنود است تا آن جا كه گمان می كند بر همه عبادت كنندگان برتری یافته و در بندگی اش هیچ كوتاه نكرده است. و در این صورت از من دور می شود در حالی كه به گمان خود به من تقرب پیدا می كند.

اگر اعمال عبادی، انسان را در مسیر عبودیت خدا به تسلیم بیشتر در نیاورد، به جای آن كه باعث تقرب انسان به پیشگاه پروردگار گردد، سبب دوری او از رضای خدا می شود. اینجاست كه گاهی یك گناه نزد خدا از یك كار خوب بهتر می شود! امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الرضا بالقضاء، حدیث 4.

ص : 152

سیئة تسوؤك خیر عندالله من حسنة تعجبك.(1)

كار زشتی كه تو را ناراحت و غمگین كند، نزد خداوند بهتر است از كار خوبی كه باعث خشنودی تو (از خودت) گردد.

كار زشتی كه انسان از انجام دادنش ناراحت شود، او را به توبه و تضرع به پیشگاه خدا می اندازد، تا از سر تقصیرش بگذرد و همین حالت، مصداق بندگی و تسلیم در برابر خدای متعال است. ولی كار خوب كه انسان را به عجب آورد و از خود راضی و مسرور سازد، در او روح انانیت را زنده می كند و هر قدر انسان نزد خود بزرگ جلوه كند، دیگر در برابر خداوند خود را كوچك و خوار نمی بیند و این او را از حقیقت بندگی دور می نماید.

پس معیار و ملاك بندگی خدا، انجام دادن اعمال عبادی نیست، اینها وقتی عبادت است كه انسان را تسلیم خدا و مطیع فرمان او گرداند.

به همین جهت است كه خدا بنده مؤمن خود را از انجام كار خوبی كه روح بندگی را در او از بین می برد، باز می دارد. این كار خدا از آن جهت است كه خیر بنده مؤمن خود را می خواهد و لذا كاری می كن كه او مبتلا به عُجب نگردد. البته این عنایت خداوند فقط شامل مؤمنان می شود، و اینها كسانی هستند كه خود را تحت ولایت و سرپرستی پروردگار قرار داده، اختیار و صلاح خویش را به دست او سپرده اند، آنها یقین دارند كه خداوند بهتر از هر كسی مصلحت آنها را می داند و كاری جز به خیر و صلاحشان انجام نمی دهد. اینجاست كه مسئله راضی بودن به قضای خدای اهمیت خاصی پیدا می كند. بنده مؤمن


1- 1. نهج البلاغه فیض الاسلام حكمت 43.

ص : 153

می داند كه اگر ولایت و سرپرستی پروردگارش را بپذیرد، هر خوشی یا ناخوشی كه ببیند به خیر اوست و شری در آن نیست. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

فیما اوحی الله عزوجل الی موسی عمران علیه السلام: یا موسی بن عمران، ما خلقت خلقاً احب الی من عبدی المؤمن فانی انما ابتلیه لما هو خیر له. و اعافیه لما هو خیر له. و ازوی عنه ما هو شر له لما هو خیر له. و انا اعلم بما یصلح علیه عبدی. فلیصبر علی بلائی، و لیشكر نعمائی، و لیرض بقضائی، اكتبه فی الصدیقین عندی اذا عمل برضائی و اطاع امری.(1)

در آن چه خدای عزوجل به حضرت موسی بن عمران وحی كرد، چنین آمده است: ای موسی بن عمران، من مخلوقی كه نزد من محبوبتر از بنده مؤمن من باشد، خلق نكرده ام. بنابراین جز این نیست كه او را مبتلا و گرفتار می سازم به جهت آن چه خیر او در آن است، و معاف می دارم به جهت آن چه خیر او در آن است. و آن چه را به ضرر اوست، به جهت آن چه خیر او در آن است. از وی دور می دارم. و من بهتر از هر كسی، صلاح حال بنده خود را می دانم. حال كه چنین است، پس باید بر گرفتاریهایی كه برایش پیش می آورم، صبر كند و نعمتهای مرا شكر گزارد و به حكم من راضی باشد تا او را از جمله صدیقین در نزد خود بنویسم، اگر به آن چه من می پسندم عمل كند و از فرمان من اطاعت كند.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الرضا بالقضاء، حدیث 7.

ص : 154

این است مصداق اعمال «ولایت» و سرپرستی خداوند در حق بنده با ایمانش كه او را به بهترین نحو اداره می كند و اجازه نمی دهد در مسیری كه صلاحش نیست قرار بگیرد، هر چند كه ظاهر آن مسیر، انجام اعمال عبادی و كارهای خوب باشد.

اعمال ولایت الهی در حق بنده مؤمن

بنابراین بندگی خدا خلاصه می شود در این كه انسان تسلیم پیشگاه او باشد و به آن چه او برایش پسندیده – چه مطابق میلش باشد و چه مخالف – راضی و خشنود باشد. چنین كسی واقعاً «ولایة الله» را پذیرفته است و مؤمن بودن شخص نیز از همین ویژگی مشخص می گردد.

... عمن ذكره عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قلت له: بای شیء یعلم المؤمن من بانه مؤمن؟ قال علیه السلام : بالتسلیم لله و الرضا فیما ورد علیه من سرور او سخط. (1)

... راوی گوید: به امام صاق علیه السلام عرض كردم: مؤمن از كجا بداند كه مؤمن است؟ فرمود: از تسلیم بودن نسبت به خداوند و خشنودی نسبت به آن چه برایش پیش می آید چه مطابق میلش باشد و چه مخالف.

انیجاست كه برای انسان مشخص می شود همه عبادات، اگر واقعاً عبادت خدا باشند، باید چنین اثری در روح عبادت كننده داشته باشند.

نماز و روزه و حج و ... اگر آن گونه كه مورد رضای خداست انجام شوند، شخص را به سوی این كه راضی به رضای خدا و ناراضی از


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الرضا بالقضاء، حدیث 12.

ص : 155

نارضایتی او باشد، سوق می دهند. بنده با ایمان در برابر رضا و سخط الهی از پیش خود رضا و سخطی ندارد، آن چه را خدایش می پسندد، دوست دارد و از آن چه خدا برایش كراهت دارد، متنفر است. هر قدر حب و بغض انسان منطبق بر حب و بغض الهی باشد، به همان اندازه ازایمان بهره مند شده است. این مطلب در احادیث ما تحت عنوان «الحب فی الله و البغض فی الله» آمده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

یا عبدالله، احبب فی الله. و ابغض فی الله. و وال فی الله. و عاد فی الله. فانه لا تنال ولایة الله الا بذلك. و لا یجد رجل طعم الایمان، و ان كثرت صلاته و صیامه، حتی یكون كذلك... (1)

ای بنده خدا، در راه خدا و به خاطر او دوست داشته باش، و به خاطر او تنفر داشته باش. و دوستی و دشمنی ات در راه خدا باشد.

زیرا ولایت خدا جز از این راه به دست نمی آید. و هیچ انسانی هر چند نماز و روزه اش زیاد باشد، طعم ایمان را نمی چشد مگر آن كه چنین باشد.

حب و بغض برای خداوند، معیار درجه ایمان

«الحب فی الله» یعنی این كه انسان در راه خدا و به خاطر او دوست داشته باشد، همه دوستیهایش به خاطر خدا باشد، كسی و چیزی را كه خدا دوست دارد، به این دلیل كه محبوب خداست، دوست داشته باشد،


1- 1. بحار الانوار جلد 69، صفحه 236، حدیث 1، از علل الشرایع، عیون اخبار الرضا علیه السلام، امالی صدوق.

ص : 156

و هم چنین از آن چه مبغوض خداست، به خاطر این كه مبغوض خداست، بدش بیاید، دوستی و دشمنی او در همه موارد به خاطر خدا باشد. چنین كسی در واقع خدا را ولی و سرپرست خود دانسته و از پیش خود در برابر او اراده ای ندارد، خواست خود را درخواست خدا فانی كرده و جز آن چه او می خواهد، نمی خواهد. این روح ایمان است. اگر كسی از این حالت هیچ بهره ای نداشته باشد، مزه ایمان را نمی چشد، هر چند كه اهل نماز و روزه و سایر عبادات باشد. انجام هر عبادتی، اگر چنین حالتی را در انسان به وجود آورد، طعم ایمان را خواهد چشید و در غیر این صورت، ایمان در ذائقه روحش بی مزه جلوه می كند. درجه ایمان هر كس به اندازه «حب فی الله» و «بغض فی الله» در اوست. بنابراین حب و بغض در راه خدا معیار درجه ایمان می باشد. به همین جهت است كه وقتی از امام صادق علیه السلام سؤال شد كه آیا حب و بغض جزء ایمان می باشد، فرمودند:

و هل الایمان الا الحب و البغض؟!(1)

آیا ایمان چیزی جز حب و بغض می باشد؟!

روح همه اعمال، علاقه یا نفرت انسان است نسبت به كسی كه اطاعت یا نافرمانی او را می كند. روح طاعت این است كه ازروی علاقه به خداوند و به خاطر امتثال امر او انجام شود. این كه عبادت باید به قصد «قربة الی الله» صورت پذیرد، نشان دهنده همین حقیقت است.

روح معصیت هم نفرت و بغض نسبت به خداوند است. پس ارزش مثبت یا منفی داشتن اعمال به همین حب و بغض بر می گردد.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الحب فی الله و البغض فی الله، حدیث 5.

ص : 157

ملاك دینداری در نزد ائمه علیهم السلام همین «حب» و «بغض» براساس دین است. پس اگر چنین حب و بغضی در انسان نباشد، هیچ بهره ای از دین ندارد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

كل من لم یحب علی الدین و لم یبغض علی الدین فلا دین له.(1)

هر كس حب و بغض براساس دین نداشته باشد، دین ندارد.

میزان دینداری در هر كس به اندازه حب و بغض دینی اوست.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الحب فی الله و البغض فی الله، حدیث 16.

ص : 158

درس چهاردهم: تجلی حب و بغض فی الله در حب و بغض به خاطر اهل بیت علیهم السلام

دوستی با دوست خدا و دشمنی با دشمن او

حال كه چنین است، باید دید چه چیزی محبوب خداست و چه چیزی مبغوض او و چه كسانی محبوب خدا یا مبغوض او هستند، تا انسان محور حب و بغضهای الهی را بشناسد و بتوان ایمان خود را به آن وسیله محك بزند. همین سؤال را كسی كه در حدیث قبلی مخاطب پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بود، از ایشان پرسید. سؤالش این بود: از كجا بدانم كه دوستی و دشمنی ام در راه خدا بوده؟ و دوست خدا كیست تا با او دوستی كنم؟ و دشمن او كیست تا با او دشمنی كنم؟ حضرت در پاسخ، به امیر المؤمنین علیه السلام اشاره كرده، فرمودند:

ولی هذا ولی الله، فواله. و عدو هذا عدو الله، فعاده، وال ولی هذا، و لو انه قاتل ابیك و ولدك. و عاد عدو هذا، و لو انه

ص : 159

ابوك او ولدك.(1)

دوست امیر المؤمنین علیه السلام دوست خداست، پس با او دوستی كن، و دشمن ایشان دشمن خداست، پس با او دشمن باش، با دوست امیر المؤمنین علیه السلام دوستی كن هر چند كه كشنده پدر و فرزندانت باشد و با دشمن ایشان دشمنی كن، هر چند كه پدرت یا فرزندت باشد.

این است محور حب و بغض الهی، انسان می تواند ایمان خود را به وسیله درجه محبت خود به امیر المؤمنین علیه السلام و دوستان ایشان و بغض نسبت به دشمنان ایشان بشناسد.

اهل بیت علیهم السلام، محبوب بالذات خداوند

كسی كه می خواهد دوستیها و دشمنیهایش برای خدا و در راه او باشد، باید به این مطلب توجه داشته باشد كه مطابق روایات فراوانی كه شیعه و سنی نقل كرده اند، حبیب خدا شخص پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله است و همین عنوان نشان می دهد كه محبوبترین خلق خدا از نظر خدا ایشان است كه لقب «حبیب الله» را اختصاص به خود داده است. به دنبال ایشان اهل بیت آن حضرت هستند كه در این ویژگی از ایشان جدا نیستند. همان طور كه پیشتر بیان شد، این چهارده معصوم علیهم السلام برگزیده برگزیدگان الهی هستند و در حقیقت اینها تنها محبوبهای خدا هستند.

به این معنا كه اگر كسی یا چیزی دیگر محبوب خداست، به خاطر


1- 1. بحار الانوار جلد 69، صفحه 236، حدیث 1، از علل الشرایع، عیون اخبار الرضا علیه السلام، امالی صدوق.

ص : 160

ارتباط و اتصالش با ایشان است، و گرنه صرف نظر از انتسابش به اهل بیت علیهم السلام نزد خدا محبوب نیست. در زیارت «آل یس»- منقول از امام عصر عجلالله فرجه – چنین می خوانیم:

اشهدك یا مولای انی اشهد... ان محمداً صلی الله علیه و آله عبده و رسوله، لا حبیب الا هو و اهله. (1)

تو را شاهد می گیرم ای مولای من كه من شهادت می دهم... به این كه محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست، محبوبی جز او و اهل بیت او نیست.

خدای متعال همه چیزهای دیگر را به خاطر محبت به ایشان آفریده است. این حقیقت در حدیث شریف كساء به این تعبیر آمده است.

فقال عزوجل: یا ملائكتی و یا سكان سمواتی، انی ما خلقت سماء مبنیة و لا ارضاً مدحیة و لا قمراً منیراً و لا شمساً مضیئة و لا فلكاً یدور و لا فلكاً تسری و لا بحراً یجری، الا لمحبة هولاء الخمسة الذین هم تحت الكساء. فقال الامین جبرئیل: یا رب و من تحت الكساء؟ فقال الله عزوجل: هم اهل بیت النبوة و معدن الرسالة. و هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها.(2)

خدای عزوجل فرمود: ای فرشتگان من و ای ساكنان آسمانهای من، من آسمان ساخته شده ای، و زمین گسترده شده ای و ماه


1- 1. احتجاج طبرسی، جلد 2، صفحه 317.
2- 2. احقاق الحق، جلد 2، صفحه 556، به نقل از عوالم.

ص : 161

روشنی و خورشید درخشنده ای و فلك چرخنده ای و كشتی در حركتی و دریای جاریی خلق نكردم مگر به خاطر محبت به این پنج نفر كه زیر كساء هستند. جبرئیل پرسید: ای پروردگار من، زیر كساء چه كسانی هستند؟ خدای عزوجل فرمود: اینها اهل بیت نبوت و سرچشمه رسالت هستند. و اینها عبارتند از: فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش.

پس می توان گفت تنها محبوبهای خدا اهل بیت علیهم السلام هستند و مخلوقات دیگر به خاطر محبت به ایشان خلق شده اند. بنابراین محور حب فی الله و بغض فی الله، حب و بغض به خاطر اهل بیت علیهم السلام می شود.

این همان است كه به عنوان اجر رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله در قرآن كریم معرفی شده است.

قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرً ا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْ بَىٰ (1)

«مؤدت به دوست داشتنی كه آثار عملی و خارجی داشته باشد، اطلاق می شود، بر خلاف «محبت» كه بر امر قلبی صرف نظر از آثار خارجی اش هم صدق می كند. منظور از «قربی» اهل بیت علیهم السلام هستند و تعبیر «فی القربی» در آیه شریفه نظیر «فی الله» است. بنابراین مفاد آیه این می شود كه اجر رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، دوستی كردن بر محور اهل بیت علیهم السلام و به خاطر ایشان است. اگر محبت را دوست داشتن بدانیم، مؤدت دوستی كردن می شود كه هم یك امر قلبی است و هم در


1- 1. شوری، 23.

ص : 162

خارج اظهار می گردد.

ناگفته نماند كه تعبیر «فی القربی» معنایی اعم از «للقربی» دارد. اگر اجر رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله مؤدت «للقربی» بود، معنایش دوستی كردن با اهل بیت علیهم السلام بود، اما «فی القربی» شامل همه اظهار محبتها می شود كه باید به خاطر اهل بیت علیهم السلام باشد. هم چنین بغض دشمنان آنها را هم شامل می گردد. به هر حال آن چه مهم است این كه دوستیها باید بر محور اهل بیت علیهم السلام وبه خاطر ایشان باشد، چرا كه دوستی بر محور اهل بیت علیهم السلام در حقیقت دوستی بر محور خدای متعال می باشد.

مؤدت فی القربی، روح بندگی خداوند

بنابراین حب فی الله و بغض فی الله در مقام تحقق به حب و بغض فی القربی بر می گردد و این همان است كه اصل و روح بندگی خدا را تشكیل می دهد. یعنی تنها كسی بندگی خدا را می كند كه اهل بیت علیهم السلام را دوست بدارد و دشمن ایشان را دشمن بدارد و با دوستان ایشان به خاطر دوستی با اهل بیت علیهم السلام دوستی كند و با دشمنان ایشان هم به خاطر دشمنی با ایشان، دشمن باشد و به طور كلی همه حب و بغضهایش به خاطر اهل بیت علیهم السلام باشد، چز آن چه آنها را می پسندند، نپسندد و جز از آن چه آنها از آن كراهت دارند، ناخشنود نباشد. این، حقیقت ایمان و روح بندگی خداست و كسی كه راهی به سوی قرب خدا و رضای او می جوید، باید صرفاً از این طریق حركت نماید:

قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَىٰ رَ بِّهِ سَبِیلًا (1)


1- 1. فرقان، 57.

ص : 163

راهی كه خدا در پیش روی چنین كسی نهاده است، «مؤدت فی القربی» است. بنابراین هر چند تعبیر «اجر» دراین جا به كار رفته است، ولی در واقع از طریق مؤدت فی القربی، خود انسان است كه بهره مند می گردد و اهل بیت علیهم السلام نیازی به این مؤدت ندارند:

قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ (1)

با توجه به مباحث فوق سر این همه تأكیدی كه در روایات ما بر مسئله «محبت» اهل بیت علیهم السلام و بغض دشمنان ایشان شده است. روشن می گردد. یكی از تعابیری كه در این خصوص به كار رفته این است كه ولایت ایشان و بغض نسبت به دشمنان ایشان، محكمترین دستگیره های ایمان است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله لاصحابه: ای عری الایمان اوثق؟ فقالوا: الله و رسوله اعلم. و قال بعضهم: الصلاة. و قال بعضهم: الزكاة و قال بعضهم: الصیام. و قال بعضهم: الحج و العمرة. و قال بعضهم: الجهاد.

فقال رسول الله: لكل ما قلتم فضل و لیس به ولكن اوثق عری الایمان: الحب فی الله و البغض فی الله و توالی اولیاء الله


1- 1. سبأ، 47.

ص : 164

و التبری من اعداء الله.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمودند: كدام یك از دستگیره های ایمان محكمتر است؟ اصحاب گفتند: خدا و رسولش بهتر می دانند. و برخی گفتند: نماز. و برخی گفتند: زكات.

و برخی دیگر گفتند: روزه، و برخی گفتند: حج و عمره. و بعضی گفتند: جهاد.

آن گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر یك از مواردی كه گفتید فضیلت دارد ولی هیچ یك محكم ترین پایه ایمان نیست.

محكم ترین پایه ایمان عبارت است از: حب به خاطر خدا و بغض به خاطر خدا، و دوستی كردن با اولیای خدا و بیزاری جستن از دشمنان خدا.

اولیای خدا كسانی هستند كه خداوند در حدیث كساء، ایشان را معرفی فرموده و دشمنان خدا، دشمنان آنها هستند. دوستی و دشمنی به خاطر خدا عبارت است از این كه آن چه محبوب اولیای خداست، دوست بداریم و آن چه مبغوض ایشان است، دشمن داشته باشیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

ولایة علی بن ابیطالب ولایة الله عزوجل. و حبه عبادة الله. و اتباعه فریضة الله. و اولیاؤه اولیاء الله. و اعداؤه اعداء الله. و حربه حرب الله. و سلمه سلم الله عزوجل. (2)

ولایت علی بن ابیطالب ولایت خدای عزوجل است. و دوست


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الحب فی الله و البغض فی الله، حدیث 6.
2- 2. بحار الانوار جلد 38، صفحه 31 و 32، حدیث 9، از بشارة المصطفی.

ص : 165

داشتن او عبادت خداست، و پیروی كردن از او از طرف خدا واجب است. و دوستان او دوستان خدا، و دشمنان او دشمنان خدا هستند. جنگ با او جنگ با خداست. و تسلیم بودن نسبت به او، تسلیم بودن نسبت به خدای عزوجل است.

با این ترتیب «تبری» از دشمنان خدا، به معنای بیزاری جستن از دشمنان اهل بیت علیهم السلام است. این تبری لازمه قبول ولایت ائمه علیهم السلام می باشد و از آن جدا شدنی نیست.

ص : 166

پرسشهای مفهومی از درسهای 11 تا 14

1. تعریف خداشناسی صحیح در پرتو فرمایشهای اهل بیت علیهم السلام چیست؟ توضیح دهید.

2. با توجه به آیه شریفه: «و انی لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحاً ثم اهتدی» و روایات ذیل آن، چه شروطی برای مغفرت الهی بیان شده است؟

3. چگونه سر باز زدن از تسلیم در مقابل حجت خدا انسان را از وادی توحید، خارج كرده، به شرك می كشاند؟ آیا تسلیم نشدن در برابر هر یك از احكام فرعی دین نیز منجر به شرك می شود؟ توضیح دهید.

4. معنای ساین كه منكر امام علیه السلام مسلمان كافر است، چیست؟

5. «جنب الله» بودن امیر المؤمنین علیه السلام به چه معناست؟

6. توضیح دهید كه چرا ایمان هر كس به اندازه «حب فی الله» و «بغض فی الله» در اوست؟

7. چرا تجلی حب و بغض فی الله در حب و بغض به خاطر اهل

ص : 167

بیت علیهم السلام است؟

8. اجر رسالت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را با توجه به آیات 23 شوری، 57 فرقان و 47 سبأ توضیح دهید.

ص : 168

درس پانزدهم: موضوعیت و طریقت تبری

عبادت بودن تبری از دشمنان خدا

برائت از دشمنان اهل بیت علیهم السلام خودش فی نفسه عبادت و مقرب الی الله است و به اصطلاح، موضوعیت دارد. این معنا از جملاتی از زیارت عاشورا فهمیده می شود:

یا ابا عبدالله، انی اتقرب الی الله و الی رسوله و الی امیر المؤمنین و الی فاطمة و الی الحسن و الیك بموالاتك بالبراءة ممن قاتلك و نصب لك الحرب و بالبراءة ممن اسس اساس الظلم و الجور علیكم... و اتقرب الی الله ثم الیكم بموالاتكم و موالاة ولیكم و بالبراءة من اعدائكم و الناصبین لكم الحرب و بالبراءة من اشیاعهم و اتباعهم.(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 101، صفحه 294.

ص : 169

ای ابا عبدالله، من به سوی خدا و رسولش و امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و به سوی تو تقرب می جویم به وسیله دوستی با تو و بیزاری جستن از آنان كه با تو جنگیدند و جنگ با تو را به پا كردند و به وسیله تبری از آنان كه اساس ظلم و جور بر شما را بنا نهادند... و تقرب می جویم به سوی خدا، سپس به سوی شما، به وسیله دوستی با شما و دوستی با دوستان شما و به وسیله تبری از دشمنان شما و آنان كه جنگ با تو را به پا كردند و به وسیله تبری از پیروان آنان و دنبال كنندگان راهشان.

پس ما همان طور كه به وسیله ولایت ائمه علیهم السلام، به سوی خدای متعال تقرب می جوییم، به وسیله برائت از دشمنانشان نیز به او تقرب می طلبیم. چنان كه در جملات دیگری از زیارت عاشورا می خوانیم، برائت از دشمنان اهل بیت علیهم السلام نعمت ارزشمندی است كه خدا روزی افراد می كند:

فاسال الله الذی... رزقنی البراءة من اعدائكم ان یجعلنی معكم فی الدنیا و الاخرة.(1)

پس از خداوندی كه بیزاری از دشمنان شما را روزی من گردانید، صرف نظر از این جهت، درباره ضرورت تبری از دشمنان ائمه علیهم السلام از چند طریق می توان سخن گفت.


1- 1. بحار الانوار، جلد 101، صفحه 295.

ص : 170

طریقت تبری برای تحقق دینداری

برای آشنایی با دین صحیح و راه درست بندگی خداوند، برائت از دشمنان آل الله علیهم السلام ضروری است ما اگر بخواهیم دین را به عنوان روش صحیح بندگی خدا به دست آوریم و بدان عمل كنیم، ناگزیر باید دشمنان صحیح بندگی خدا به دست آوریم و بدان عمل كنیم، ناگزیر باید دشمنان دین را بشناسیم و كارهایی را كه در جهت منحرف كردن آن، انجام داده اند، بدانیم. دین توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان، بیان می گردد و ما هم مؤظفیم سرپرستی از اولیای الهی را بپذیریم و به دلالت آنان قدم در راه بندگی بگذاریم. به همین شكل، وظیفه داریم دشمنان اهل بیت علیهم السلام را در حدی كه وادی ضلالت را تشخیص داده، در امر دین به اشتباه نیفتیم، بشناسیم. در واقع آن چه لازم است شناخت گمراهیها و انحرافات از اصل دین می باشد و آشنا شدن با پیشوایان ضلالت از این جهت كه ما را از بدعتها و كجرویهای ایشان آگاه می كند، ضرورت دارد. این معنا را امیر المؤمنین علیه السلام در خطبه ای كه در محلی به نام «ذی قار» ادا فرموده اند، چنین تبیین كرده اند:

و اعلموا انكم لن تعرفوا الرشد حتی تعرفوا الذی تركه و لم تاخذوا بمیثاق الكتاب حتی تعرفوا الذی نقصه و لن تمسكوا به حتی تعرفوا الذی نبذه ... و لن تعرفوا التقوی حتی تعرفوا الذی تعدی. فاذا عرفتم ذلك عرفتم البدع و التكلف و رأیتم الفریة علی الله و علی رسوله... و رأیتم كیف هدی الله من هدی. (1)


1- 1. روضه كافی، صفحه 390، حدیث 586.

ص : 171

بدانید كه هرگز مسیر رشد و هدایت را نخواهید شناخت مگر آن كه كسی را كه آن را ترك كرده بشناسید. و پیمان قرآن را ادا نخواهید كرد مگر آن كه كسی را كه پیمان شكنی كرده بشناسید. و هرگز متمسك به قرآن نخواهید شد مگر آن كه كسی را كه آن را كنار گذاشته بشناسید... و هرگز راه تقوا را نخواهید شناخت مگر آن كه كسی را كه از مسیر تقوا تجاوز كرده بشناسید. پس هرگاه چنین معرفتی پیدا كنید، بدعتها و تحمیل نمودن (بر دین) را خواهید شناخت و تهمتها و افتراهایی را كه بر خدا و رسولش بسته اند... خواهید دید و مشاهده خواهید كرد كه خدا چگونه اهل هدایت را هدایت كرده است.

از این فرمایش امیر المؤمنین علیه لاسلام به روشنی فهمیده می شود كه برای شناخته هدایت، ناگزیر باید ضلالت و اهل آن را شناخت. هم بدعتگزاران را باید شناخت و هم با بدعتها باید آشنا بود تا بتوان حساب دین را از غیر دین جدا كرد. امیر المؤمنین علیه السلام در خطبه دیگری چنین می فرمایند:

و انما بدء وقوع الفتن من اهواء تتبع و احكام تبتدع بخالف فیها حكم الله یتولی فیها رجال رجلاً. الا ان الحق لو خلص، لم یكن اختلاف. و لو ان الباطل خلص، لم یخلف علی ذی حجی. لكنه یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فیجلان معاً. فهنا لك یستولی الشیطان علی اولیائه و نجا الذین سبقت لهم من الله الحسنی. انی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: كیف انتم اذا لبستكم فتنة یربو فیها الصغیر و

ص : 172

یهزم فیها الكبیر یجری الناس علیها و یتخذونها سنة فاذا غیر منها شیء قیل قد غیرت السنة.

و جز این نیست كه آغاز وقوع فتنه ها از هواهایی نفسانی است كه مورد پیروی قرار می گیرد و از احكامی كه بدعت گذاشته می شود.

در این احكام بدعت آمیز با حكم خدا مخالفت می شود و گروهی ولایت گروه دیگر را می پذیرند. آگاه باشید! همانا اگر حق، خالص می بود، اختلافی پدید نمی آمد. و اگر باطل، خالص می بود، بر هیچ عاقلی مخفی نمی ماند. ولی مشتی از حق و تكه ای از باطل گرفته می شود و به هم آمیخته می گردد و بدین شكل، هر دو پوشیده می مانند. در آن حال است كه شیطان بر اولیای خود تسلط می یابد و كسانی نجات پیدا می كنند كه از قبل مورد احسان خداوند قرار گرفته اند. من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه می فرمود: چگونه خواهید بود آن گاه كه فتنه ای طولانی رخ نماید كه در آن، خردسالان بزرگ شوند و بزرگسالان پیر گردند و مردم براساس آن، عمل كنند و آن را به عنوان سنت برگیرند سو اگر چیزی از آن تغییر كند، گفته شود كه سنت تغییر كرد!

بدعت گذاشتن عمدی خلفا در دین

سپس امیر المؤمنین علیه السلام روی خود را به سمت اطرافیان خود از خانواده و شیعیان و نزدیكانشان می كنند و خطاب به آنان می فرمایند:

قد عملت الولاة قبلی اعمالاً خالفوا فیها رسول الله صلی الله علیه و آله متعمدین لخلافه، ناقضین لعهده، مغیرین لسنته. و لو حملت الناس علی تركها و حولتها الی مواضعها و الی ما

ص : 173

كانت فی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله سلتفرق عنی جندی حتی ابقی وحدی او قلیل من شیعتی الذین عرفوا فضلی و فرض امامتی من كتاب الله عزوجل و سنة رسول الله صلی الله علیه و آله.

حاكمان پیش از من، اعمالی انجام دادند كه در آن با رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت ورزیده اند در حالی كه در این مخالفت تعمد داشتند، پیمان او را شكستند و سنت او را تغییر دادند. و من اگر مردم را مجبور به ترك آن اعمال می كردم و آنها را به جای اصلی خود كه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بود باز می گرداندم، سپاهیانم از گرد من متفرق می شدند تا آن جا كه خود تنها می ماندم یا فقط عده كمی از شیعیانم باقی می ماندند كه برتری و وجوب امامت مرا از كتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله پذیرفته بودند.

آن گاه حضرت حدود بیست مورد از مواردی را مثال می زنند كه خلفای گذشت بدعت گذاشته اند و ایشان نتوانسته اند تعبیری در آنها ایجاد كنند. سپس می فرمایند:

و الله امرت الناس ان لا یجتمعوا فی شهر رمضان الا فی فریضة و اعلمتهم ان اجتماعهم فی النوافل بدعة، فتنادی بعض اهل عسكری ممن یقاتل معی: یا اهل الاسلام، غیرت سنة عمر! ینهانا عن الصلاة فی شهر رمضان تطوعاً! و لقد خفت ان یثوروا فی ناحیة جانب عسكری. ما لقیت من هذه الامة من الفرقة و طاعة ائمة الضلالة و الدعاة الی النار!(1)


1- 1. روضه كافی، صفحه 58 تا صفحه 63، حدیث 21.

ص : 174

به خدا قسم به مردم دستور دادم كه در ماه رمضان جز نماز واجب را به جماعت نخوانند و به آنان اعلام كردم كه به جماعت خواندن نماز نافله بدعت است، اما یكی از افراد لشكرم، از همان كسانی كه در كنار من می جنگیدند، فریاد زد: ای اهل اسلام، سنت عمر تغییر پیدا كرد! (علی) ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می دارد! و من ترسیدم كه در گوشه ای از لشكرم شورشی به پا كنند، چه ها دیدم من از این امت، از جدایی شان و از اطاعتشان در برابر پیشوایان ضلالت و كسانی كه به سوی آتش (جهنم) می خوانند!

این نمونه ای از بدعتهایی است كه امیر المؤمنین علیه السلام با آن مواجه بودند و می بینیم كه آنان كه این بدعتها را نمی شناختند بلكه آن را سنت می شمردند، چگونه در مقابل امیر المؤمنین علیه السلام ایستادند و با امام هدایت مخالفت ورزیدند.

پیروی از شیعیان ضلالت

در فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام تعبیر «امامان ضلالت و دعوت كننده به آتش» وجود داشت. باید بدانیم كه این بحث ریشه قرآنی دارد و در كتاب شریف اصول كافی، بابی با این عنوان وجود دارد: «باب ان الائمة فی كتاب الله امامان: امام یدعو الی الله و امام یدعو الی النار». یعنی: «امامان در كتاب خدا بر دو قسمند: امامی كه به سوی خدا دعوت می كند و امامی كه به سوی آتش فرا می خواند».

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ان الائمة فی كتاب الله عزوجل امامان. قال الله تبارك و

ص : 175

تعالی:

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِ نَا (1)

لا بامر الناس، یقدمون امر الله قبل امرهم و حكم الله قبل حكمهم. قال:

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ (2)

یقدمون امرهم قبل امر الله. و حكمهم قبل حكم الله و یأخذون باهوائهم خلاف ما فی كتاب الله عزوجل.(3)

همانا امامان در كتاب خدای عزوجل دو قسمند. خدای متعال می فرماید: «و ما آنها را امامانی قرار دادیم كه به امر ما هدایت می كنند» نه به امر مردم. آنان امر خدا را بر امر خویش و حكم خدا را بر حكم خویسش مقدم می كنند. و می فرماید: «و ما آنها را امامانی قرار دادیم كه به سوی آتش دعوت می كنند». آنان امر خویش را بر امر خدا و حكم خویش را بر حكم خدا مقدم می كنند و براساس هواهای نفسانی خویشس، خلاف آن چه را در كتاب خدای عزوجل می باشد، بر می گیرند.

باید توجه داشت جعل الهی در مورد ائمه هدی علیهم السلام با جعل او درباره ائمه ضلالت متفاوت است. جعل امامان گمراهی، همراه با رضا و اذن تشریع نسبت به آن چه انجام می دهند، نیست، بلكه این جعل به معنای اذن تكوینی می باشد و مراد این است كه خداوند مانع عمل آنان نمی شود.

در حدیث دیگری امام باقر علیه السلام می فرمایند:


1- 1. انبیاء، 73.
2- 2. قصص، 41.
3- 3. اصول كافی، كتاب الحجة، باب ان الائمة فی كتاب الله امامان، حدیث2.

ص : 176

لما نزلت هذه الایة:

یَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ (1)

قال المسلمون: یا رسول الله، الست امام الناس كلهم اجمعین؟ قال: فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: انا رسول الله الی الناس اجمعین، ولكن سیكون من بعدی ائمة علی الناس من اهل بیتی، یقومون فی الناس فیكذبون و یظلمهم ائمة الكافر و الضلال و اشیاعهم. فمن والاهم و اتبعهم و صدقهم، فهو منی و معی و سیلقانی الا و من ظلمهم و كذبهم، فلیس منی و لا معی و انا منه بریء.(2)

وقتی این آیه نازل شد: «روزی كه هر گروهی از مردم را با امامشان می خوانیم» مسلمانان گفتند: ای رسول خدا، مگر شما امام همه مردم نیستید؟ فرمودند: من فرستاده خدا به سوی همه مردم هستم، ولی پس از من امامانی (از جانب خداوند) بر مردم خواهند بود كه از اهل بیت من هستند، در میان مردم به پا می خیزند ولی مورد انكار قرار می گیرند و امامان كفر و گمراهی و پیروانشان به آنها ستم می كنند. هر كس كه این امامان را دوست بدارد و از آنها تبعیت كند و آنها را تصدیق نماید، از من است و با من است و مرا ملاقات خواهد نمود. آگاه باشید! هر كس به این امامان ظلم روا دارد و تكذیبشان كند، از من نیست و با من نیست و من از او بیزارم.

پس همان گونه كه راه هدایت، امامانی دارد، وادی ضلالت نیز


1- 1. اسراء، 71.
2- 2. اصول كافی، كتاب الحجة باب ان الائمة فی كتاب الله امامان، حدیث1.

ص : 177

پیشوایانی دارد كه پیروان خود را نهایتاً به آتش می برند.

ائمه كفر، ریشه هر شر

امامان كفر با گشودن راه ضلالت، مردم را از قدم نهادن در راه هدایت باز داشتند و به این وسیله، آنان را از همه خیرات محروم ساختند. در این جا برای آن كه بدانیم آنان با دین خدا چه كردند، به دعایی كه از امام صادق علیه السلام نقل شده، استناد می كنیم. آن حضرت فرموده اند كه: از حقوق ما بر شیعیان و دوستانمان این است كه پیش از آن كه این دعا را بخوانند، محل نماز خود را ترك نكنند. در قسمتی از این دعا می خوانیم:

اللهم وضاعف لعنتك و باسك و نكالك و عذابك علی اللذین كفرا نعمتك و خونا رسولك و اتهما نبیك و بایناه و حلا عقده فی وصیه و نبذا عهده فی خلیفته من بعده و ادعیا مقامه و غیر احكامه و بدلا سنته و قلباً دینه و صغرا قدر حججك و بدءا بظلمهم و طرقا طریق الغدر علیهم و الخلاف عن امرهم و القتل لهم و ارهاج الحروب علیهم و منع خلیفتك من سد الثلم و تقویم العوج و تثقیف الاود و امضاء الاحكام و اظهار دین الاسلام و اقامة حدود القرآن.(1)

خدایا، لعنت و شدت و عقوبت و عذابت را دو چندان كن بر آن دو نفر كه به نعمتت كفر ورزیدند و رسولت را خائن دانستند و به او


1- 1. مهج الدعوات، صفحه 334.

ص : 178

تهمت زدند و راه خود را از او جدا كردند و پیمان او را در مورد وصیش گسستند و عهد او را در مورد جانشین بعد از خودش زیر پا گذاشتند و مدعی مقام او شدند و احكامش را تغییر دادند و سنتش را مبدل ساختد (بدعتها را به جای سنتها نشاندند) و دینش را وارونه كردند و قدر و منزلت حجتهای تو را كوچك شمردند و آغاز كننده ظلم و ستم بر آنان بودند و راه خیانت به ایشان را هموار ساختند و باب مخالفت با امر ایشان و كشتن ایشان و به پا كردن جنگ با ایشان را گشودند و خلیفه تو را از پر كردن شكافها و راست كردن كژیها و تصحیح انحرافات و اجرای احكام و آشكار نمودن دین اسلام و بر پا داشتن حدود قرآن باز داشتند.

كاری كه امامان ضلالت انجام دادند، سبب شد كه باب ظلم بر اهل بیت علیهم السلام گشوده شود و راه خیانت به آنان هموار گردد. از همین جهت، آنان پیشوایان گمراهی هستند و سایرین به دنبال آنها رفته اند و می روند و راهی را كه آنان باز كرده اند، می پیمایند. از این رو پیشه و اصل هر گونه بدی و انحراف و فساد به آنان بازگشت می كند. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

عدونا اصل كل شر و من فروعهم كل قبیح و فاحشة.(1)

دشمنان ما ریشه هر بدی هستند و هر كار زشت و ناپسندی از شاخه های (درخت) آنهاست.

هركار زشتی از امامان كفر سرچشمه می گیرد، زیرا آنان مسیری را


1- روضه كافی ص 242

ص : 179

كه خدای متعال برای بندگی انسانها معین فرموده بود، منحرف كردند و اهل بیت علیهم السلام را كه مربیان توحید و عبودیت برای بشریت هستند، خانه نشین ساختند و خود را به جای آنها معرفی نمودند. نتیجه این شد كه مردم به دست مربیان الهی پرورش نیافتند و در مكتب اهل بیت علیهم السلام تربیت نشدند و به همین دلیل، باب انجام همه كارهای زشت و ناپسند بر ایشان باز شد. كسی كه نیاز به دستگیری و تربیت یك مربی الهی دارد، اگر از این نعمت محروم شود و به انواع انحرافات و معاصی گرفتار آید، بیش از هر كس، آن كسانی مقصر هستند كه باعث محرومیت او از نعمت وجود آن مربی شده اند. البته این امر از گناه و تقصیر خود او – اگر مستضعف نباشد – چیزی كم نمی كند.

به طور كلی از كسانی كه خود را تحت ولایت دشمنان ائمه علیهم السلام قرار می دهند، نمی توان انتظار داشت كه اهل طاعت و ورع گردند. خوبیها، میوه هایی هستند كه بر شجره طیبه ولایت ائمه هدی علیهم السلام می رویند و بدیها، حنظلهای شجره خبیثه ولایت ائمه كفر و ضلالت هستند. هر قدر اتصال با اهل بیت علیهم السلام در فرد قویتر باشد، به همان اندازه بیشتر اهل انجام خوبیهاست و در مقابل هر كس از ولایت ائمه هدی دور گردد و تحت سرپرستی دشمنان ایشان كه ائمه كفر و ضلالت هستند، باشد، به اندازه اتصال و ارتباطش با آنان، با ارتكاب بدیها سنخیت پیدا می كند و اهل معصیت می گردد.

در این جا بحث دقیق و مهمی درباره بعضی از پیروان ائمه كفر كه ظاهراً اهل طاعت و تقوا هستند، مطرح می شود. كارهای خوب این گونه افراد در حقیقت بر درخت وجودشان نروییده و جنبه عاریه و

ص : 180

مصنوعی دارد، مانند میوه سیبی كه بر درخت حنظل باشد. این میوه، ثمره آن درخت نیست بلكه از جای دیگر روییده و اكنون به این مفصل و دقیقی است كه فعلاً درصدد طرح آن نیستیم.

شریك بودن ائمه كفر در همه جنایات

آن چه اكنون مورد نظر می باشد، این واقعیت است كه خدای متعال مربیانی برای بشریت قرا داد و پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله هم آنان را معرفی فرمود، ولی پیشوایان ضلالت، راه را بر این سرچشمه زلال بستند و آب گل آلود را در اختیار مردم قرار دادند.بنابراین وزر و وبال گناهان انسانها به طور غیر مستقیم بر عهده آنان می باشد.

كمیت شاعر می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض كردم: به من از حال آن دو نفر خبر دهید. فرمودند:

و الله یا كمیت ما اهل طریق محجمة من دم و لا اخذ مال من غیر حله و لا قلب حجر عن حجر الا ذاك فی اعناقهما. (1)

به خدا قسم ای كمیت، هیچ خونی – هر چند ناچیز – ریخته نمی شود و هیچ مالی به حرام گرفته نمی شود و هیچ سنگی از روی سنگی واژگون نمی شود مگر آن كه گناهش بر گردن آن دو می باشد.

هر جنایتی كه صورت می گیرد و هر كار حرامی كه انجام می شود، علاوه بر آن كه فاعل آن، شایسته مؤاخذه است، گناهش بر گردن امامان


1- 1. روضه كافی، صفحه 103، حدیث 75.

ص : 181

ضلالت خواهد بود. چرا كه آنان مانع شدند از این كه مردم در مكتب اهل البیت علیهم السلام تربیت شوند و تقوا و پاكی بیاموزند.

ما اهرقت محجمة دم الا و كان وزرها فی اعناقهما الی یوم القیامة من غیر ان ینتقص من وزر العاملین شیء.(1)

هیچ خونی – هر چند ناچیز – ریخته نمی شود مگر آن گناه آن تا روز قیامت به گردن آن دو نفر است بدون این كه از گناه انجام دهندگان آن چیزی كاسته شود.


1- 1. بحار الانوار، جلد 85، صفحه 264، از بلد الامین.

ص : 182

درس شانزدهم: طریقت تبری برای قبول شدن اعمال

اشارة

در درس گذشته یك جهت طریقیت تبری را توضیح دادیم. در این درس به جهت دیگر می پردازیم.

تولی و تبری، شرط قبولی و رد اعمال

جهت دیگری كه باید برای تبیین ضرورت تبری از دشمنان خداوند مورد توجه قرار گیرد، این است كه این تبری در كنار «تولی» نسبت به اهل بیت علیهم السلام سشرط مردود یا مقبول شدن همه اعمال و عبادات می باشد. با توجه به مطالبی كه در اهمیت «حب فی الله» و «بغض فی الله» گذشت، روشن می شود كه معرفت به ولایت امام علیه السلام حقیقت و روح هر عمل عبادی است. بنابراین كسی همه عبادات را انجام دهد اما اهل ولایت خداندان رسالت و عداوت نسبت به دشمنان ایشان نباشد، هیچ یك از آنها دارای روح نبوده، صرفاً نمایشی از عبادت خداوند به شمار می آید. به همین جهت، چنین عملی مقبول درگاه الهی قرار

ص : 183

نمی گیرد و رد می شود.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

من عرف الامام من آل محمد صلی الله علیه و آله و یتولاكم ثم عمل لنفسه بما شاء من عمل الخیر، قبل منه ذلك وضوعف له اضعافاً كثیرة فانتفع باعمال الخیر مع المعرفة... و كذلك لایقبل الله من العباد الاعمال الصالحة التی یعملونها اذا تولو الامام الجائر الذی لیس من الله تعالی.

فقال له عبدالله بن ابی یعفور: الیس الله تعالی قال:

مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (1)

فكیف لا ینفع العمل الصالح ممن تولی ائمة الجور؟ فقال له ابوعبدالله علیه السلام: و هل تدری ما الحسنة التی عناها الله تعالی فی هذه الایة؟ هی معرفة الامام و طاعته. و قد قال الله عزوجل:

وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (2)

و انما اراد بالسیئة انكار الامام الذی هو من الله تعالی.

ثم قال ابوعبدالله علیه السلام: من جاء یوم القیامة بولایة امام جائر لیس من الله و جاءه منكراً لحقنا، جاحداً لولایتنا، اكبه الله تعالی یوم القیامة فی النار.(3)


1- 1. نمل، 89.
2- 2. نمل، 90.
3- 3. بحار الانوار، جلد 27، صفحه 170، حدیث 11، از امالی طوسی.

ص : 184

هر كس امام از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را بشناسد و ولایتش را بپذیرد، اگر كار خیری برای خود انجام دهد، از او پذیرفته است و پاداشی چند برابر برای او قرار داده می شود. چنین كسی از اعمال خیر خود با معرفتی كه دارد، سود می برد... هم چنین خدا از بندگان – در صورتی كه ولایت امام ستمگری كه از جانب سخدای متعال نیست، پذیرفته باشند – اعمال خیر را نمی پذیرد.

عبدالله بن ابی یعفور به آن حضرت عرض كرد: مگر خدای متعال نفرموده: «هر كس حسنه بیاورد (پاداشی) بهتر از آن برای اوست و در روز قیامت از بیم و هراس در امان است»؟ پس چگونه عمل صالح برای كسی كه ولایت پیشوایان ظلم را پذیرفته باشد، سودی نمی بخشد؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: آیا می دانی آن «حسنه» ای كه خدای متعال در این آیه می فرماید چیست؟ آن حسنه، معرفت امام و اطاعت از اوست. و خدای عزوجل فرمود: «و كسانی كه سیئه را بیاورند با رو در اتش افكنده می شوند. آیا كیفری جز اعمال خویش را می بینند؟» و جز این نیست كه مراد خدا از «سیئه» انكار امامی است كه از جانب خدای متعال باشد.

هر كس در روز قیامت، ولایت امام ستمگری را كه از جانب خدا نیست بیاورد و با انكار حق ما و ولایت ما در پیشگاه الهی حاضر شود، خدای متعال او را روز قیامت با رو در آتش می افكند.

پس ملاك و اصل دینداری، قبول ولایت اهل بیت علیهم السلام است كه بدون آن هیچ عملی نفعی نمی بخشد. حال اگر كسی با وجود شناخت ائمه هدی علیهم السلام بنا را بر دشمنی و مخالفت با ایشان بگذارد و نسبت به آنها اظهار بغض و كینه توزی نماید، چنین كسی به كلی از مسیر دین

ص : 185

خارج است و هیچ كار خویش – با وجود دشمنی و بغض نسبت به اهل بیت علیهم السلام برای او سودی ندارد. این فرد اصلاً زیر بار بندگی خدا نرفته و با محور عبودیت و طاعت خدا مخالفت ورزیده است. بنابراین اگر كار خوبی هم انجام دهد، در حقیقت خدا را به مسخره و استهزاء گرفته است. به همین جهت از امام باقر علیه السلام روایت شده است كه فرمودند:

سواء علی من خالف هذا الامر، صلی او زنی. (1)

برای كسی كه مخالف این امر (ولایت) است یكسان است كه نماز بخواند یا زنا كند.

و امام صادق علیه السلام فرموده اند:

ان الناصب لنا اهل البیت لایبالی صام ام صلی، زنی ام سرق. انه فی النار. فی النار. (2)

همانا دشمن ما اهل بیت تفاوتی نمی كند كه نماز بخواند و روزه بگیرد یا زنا و دزدی كند. او در آتش است. او در آتش است.

اصل دینداری، در مسیر بندگی خدا بودن است و این منحصراً با قبول ولایت و امامت ائمه علیهم اسلام و برائت از دشمنانشان محقق می شود و آن چه ارزش عمل را تعیین می كند، همین است. بنابراین آن كه چنین ولایتی را نپذیرفته، اعمالش او را نجات نخواهد داد و از این جهت كه در آتش خواهد بود، عمل خیر و گناه برای او یكسان است. البته گناه هیچ گاه از


1- 1. عقاب الاعمال، صفحه 452، حدیث 17.
2- 2. عقاب الاعمال، صفحه 452، حدیث 18.

ص : 186

گناه بودن نمی افتد و ارتكاب گناه برای چنین شخصی سبب افزایش عذاب خواهد بود ولی كارهای خویش از این جهت كه او را سعادتمند نمی كند، با اعمال زشت او تفاوتی ندارد.

اهمیت قالب و ظاهر عبادت

پس روح هر عبادتی «تولی» نسبت به اهل بیت علیهم السلام و «تبری» نسبت به دشمنان ایشان است. اما باید توجه داشت كه شكل و قالب اعمال هم مهم است. نباید پنداشت كه چون ولایت و معرفت ائمه علیهم السلام روح همه اعمال است، ما به همین روح اكتفا می كنیم و به جسم و كالبد آنها كاری نداریم. این طرز فكر كاملاً نادرست است. زیرا اعمال همان طور كه روح می خواهد، ظاهر و جسد آن هم باید دقیقاً مطابق آن چه خداوند مقرر فرموده، انجام شود و ذره ای كوتاهی كردن در این زمینه قابل قبول نیست.

در زمان حضرت ائمه علیهم السلام هم گاهی كسانی می خواستند از آن همه تأكید ایشان درباره ولایت و معرفت، سوء استفاده كنند و به همین جهت مطالبی را به طور ناقص و تحریف شده به ایشان نسبت می دادند كه با واكنش شدید خود ائمه علیهم السلام مواجه می شدند كه اجازه سوء برداشت از سخنان خود را به افراد منحرف نمی دادند. مثلاً یك بار به حضرت صادق علیه السلام خبر دادند كه شخصی به نام «ابوالخطاب» از قول ایشان نقل كرده است كه: «اذا عرفت الحق فاعمل ما شئت» یعنی: «وقتی حقیقت را شناختی (پذیرفتی) هر كاری كه می خواهی انجام بده». ایشان در پاسخ فرمودند:

ص : 187

لعن الله یا ابا الخطاب! و الله ما قلت له هكذا. و لكنی قلت له: اذا عرفت الحق فاعمل ما شئت من خیر یقبل منك.(1)

خدا ابوالخطاب را لعنت كند! به خدا قسم من به او چنین نگفتم، بلكه این گونه گفتم: وقتی حقیقت را شناختی (پذیرفتی) هر كار خوبی كه می خواهی انجام بده كه از تو پذیرفته می شود.

منظور از شناخت حق در این جا همان پذیرفتن امر امامت و ولایت ائمه علیهم السلام است كه ملاك و معیار ایمان می باشد. كسی كه اهل معرفت ایشان است، در واقع شرط قبولی اعمال را احراز كرده و بنابراین هر كار خوبی كه انجام دهد، از او پذیرفته می شود. كار خوب آن عملی است كه ظاهر و باطنش مطابق فرموده خدای متعال باشد و چنین عملی فقط از اهل ایمان پذیرفته است.

ایمان و عمل صالح، دو شرط لازم برای سعادت

پس به طور كلی پذیرفته شدن اعمال دو شرط دارد: یكی این كه طبق آن چه خداوند مقرر فرموده باشد. دوم آن كه انجام دهنده اهل ایمان و معرفت امامان علیهم السلام باشد.

این هر دو شرط برای پذیرفته شدن اعمال از انسان لازم است. ساگر كاری فی حد نفسه خوب باشد، مانند نماز، اما انجام دهنده اهل ولایت و معرفت نباشد، انجام آن هیچ فایده ای ندارد و مانند آن است كه شخص اصلاً نمازی نخوانده باشد. همان طور كه اگر كسی بدون وضو نماز گزارد، آن عمل در واقع نماز نیست. منكر امام علیه السلام هم اگر یك سری


1- 1. بحار الانوار، جلد 27، صفحه 173، حدیث 18، از معانی الاخبار.

ص : 188

اعمال خارجی شبیه نماز انجام دهد، در واقع عبادت نماز را به جا نیاورده است. چون همان طور كه بیان شد، ولایت و معرفت ائمه علیهم السلام روح هر عمل عبادی و حقیقت ایمان است كه بدون آن هیچ عمل خوب و شایسته ای برای انسان، مفید فائده نیست. لذا امام صادق علیه السلام در ادامه فرمایش خود درباره سخن ابواخطاب چنین فرمودند:

ان الله عزوجل یقول:

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَ-ٰئِكَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْ زَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ (1)

و یقول تبارك و تعالی:

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً (2)

عمل شایسته، كاری است كه با نظر به خود عمل، نیكو و خوب است. اما فاعل و انجام دهنده عمل صالح نیز در این كه آن عمل فایده داشته باشد و مقبول درگاه الهی قرار گیرد، كاملاً مؤثر است. اگر فاعل آن، اهل ایمان باشد، عمل، مقبول است و گرنه، در جهت عاقبت به خیری و سعادت اخروی او فایده ای ندارد. هر چند چنین عملی ممكن است در دنیا منشأ خیرات و بركاتی گردد، یا حتی در آخرت سبب


1- 1 غافر، 43.
2- 2. نحل، 97.

ص : 189

بعضی تخفیفها در عذاب شود، ولی مطابق سنت الهی موجب سعادت اخروی نمی گردد.

اصولاً تفاوت بین اسلام به معنای ظاهری آن و ایمان در همین امر خلاصه می شود. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

الاسلام هو الظاهر الذی علیه الناس: شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شریك له و ان محمداً عبده و رسوله و اقام الصلاة و ایتاء الزكاة و حج البیت و صیام شهر رمضان. فهذا الاسلام. و الایمان معرفة هذا الامر مع هذا فان اقربها و لم یعرف هذا الامر، كان مسلماً و كان ضالاً.(1)

اسلام همین صورت ظاهری است كه مردم دارند، شهادت به این كه شایسته پرستشی جز خدای یگانه بی شریك نیست، و این كه حضرت محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست، و گزاردن نماز و دادن زكات و به جا آوردن حج خانه خدا و روزه گرفتن ماه رمضان، این اسلام است. و ایمان عبارت است از شناخت این امر (امامت و ولایت) علاوه بر این (اسلام) . پس اگر به اسلام اقرار نماید، ولی معرفت نسبت به امر امامت و ولایت نداشته باشد، مسلمان هست ولی در عین حال گمراه می باشد.

اسلام بدون ایمان، یك صورت ظاهرس بیش نیست. عمل در صورتی واقعاً عبادت خداست كه برخاسته و نشأت گرفته از باور قلبی و تسلیم شخص نسبت به پروردگار متعال باشد. آن چنان كه در احادیث تعبیر


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب ان الاسلام یحن به الدم ...، حدیث 4.

ص : 190

شده مؤمن كسی است كه عمل او نشان دهنده یقین و باور قلبی اش باشد.

ارزش عبادت در حقیقت به همان یقین قلبی مربوط است. اما وقتی چنین باور و یقینی در كار نباش، عمل، یك صورت ظاهری بدون محتواست و هیچ ارزشی ندارد. با این ترتیب ممكن است شخص، مسلمان باشد و آثار فقهی اسلام در دنیا بر او مترتب گردد، اما در واقع گمراه باشد زیرا هدایت، به تحقق ایمان، محقق می شود نه اسلام بدون ایمان.

ص : 191

درس هفدهم: ولایت اهل بیت علیهم السلام روح همه عبادات

دلالت ولی خدا در همه اعمال

در حدیثی از امام باقر علیه السلام كه مبنای اسلام را پنج چیز دانسته اند – نماز، زكات، حج، روزه و ولایت – در مقام مقایسه ولایت با چهار پایه قبلی چنین فرموده اند:

ذروة الامر و سنامه و مفتاحه و باب الاشیاء و رضا الرحمن الطاعة للامام بعد معرفته. ان الله عزوجل یقول:

مَّن یُطِعِ الرَّ سُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّ-هَ ۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَا أَرْ سَلْنَاكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا (1)

اما لو ان رجلاً قام لیله و صام نهاره و تصدق بجمیع ماله و حج جمیع دهره و لم یعرف ولایة ولی الله فیو الیه و یكون جمیع اعماله بدلالته الیه. ما كان له علی الله


1- 1. نساء، 80.

ص : 192

جل و عز حق فی ثوابه و لا كان من اهل الایمان. (1)

بالاترین نقطه و قله دین و كلید آن و در همه چیزها و مایه خشنودی خدای مهربان، عبارت است از اطاعت از امام پس از معرفت نسبت به ایشان. خدای عزوجل می فرماید: «كسی كه پیامبر را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است. و هر كس زیر بار اطاعت از ایشان نرود، پس (ای پیامبر) ما تو را برای حفظ و نگهبانی از او نفرستاده ایم». توجه داشته باشید كه اگر شخصی شبهای خود را به عبادت و روزهایش را به روزه بگذراند و همه دارایی خود را صدقه بدهد و در تمام دوران عمرش به حج رود، اما اهل معرفت و ولایت ولی خدا نباشد تا او را دوست داشته باشد و همراهی كند و همه اعمالش بر طبق راهنمایی و نظر او باشد، چنین كسی بر خدای عزوجل حقی پیدا نمی كند تا او را پاداش دهد و اصلاً از ایمان آورندگان نیست.

آن چه خداوند می خواهد این است كه اعمال انسانها تحت هدایت و راهنمایی كسانی باشد كه او خود، ایشان را به عنوان ولی و سرپرست و صاحب اختیار مؤمنان قرار داده است. وقتی ولایت ایشان را پذیرفتند، باید همه كارهای خود را بدون استثنا تحت ولایت و سرپرستی آنها قرار دهند. هیچ كاری در این امر استثنا نشده است. چه اعمال جوارحی سو چه افعال قلبی و چه افكار انسان، همه و همه باید زیر چتر ولایت و هدایت ائمه علیهم السلام قرار گیرد. تنها در این حالت است كه می توان گفت شخص بنده خداست. اگر فقط در مسائلی كه خودش می پسندد، به


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب دعائم الاسلام، حدیث 5.

ص : 193

ائمه علیهم السلام رجوع كند و در آن چه نمی پسندد، به میل و تشخیص خود، عمل نماید، او فقط بنده خدا نیست بلكه در بندگی، خود را و رأی تشخیص خود را شریك خدا قرار داده است و لذا مؤمن نیست و ثوابها و پاداشهایی كه به مؤمنان وعده داده شده، شامل حال او نمی گردد.

مأجور نبودن مستضعفان نیكوكار

امام باقر علیه السلام در ادامه فرمایش خود، درباره همین افراد به مطلبی اشاره فرموده اند كه برای برخی منحرفان مورد سوء برداشت قرار گرفته است. ایشان فرموده اند:

اولئك المحسن منهم یدخله الله الجنة بفضل رحمته.(1)

خداوند افراد نیكوكار از ایشان را به سبب زیادی رحمت خود وارد بهشت می كند.

مرحوم علامه مجلسی در توضیح این فرمایش دو احتمال را مطرح كرده اند كه یكی از آنها را اظهر دانسته اند. (2)

احتمالی كه ایشان ترجیح داده اند این است كه «اولئك» اشاره به مستضعفان از منكران ولایت باشد. یعنی كسانی كه بدون هیچ گونه تقصیری از نعمت معرفت ائمه علیهم السلام محروم شده اند، اینها – همان طور كه در حلقه اول كتاب بیان شد - «مرجون لامر الله» هستند . یعنی سرنوشت ایشان به امر خداوند موكول شده است. امر الهی – مطابق فرمایش امام باقر علیه السلام – این است كه اگر اهل ظلم و جنایت نباشند بلكه اهل عمل به نیكیها و خیرات باشند،


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب دعائم الاسلام، حدیث 5.
2- 2. مرآة العقول، جلد 7، صفحه 108.

ص : 194

خداوند به سبب زیادی رحمت خود، آنان را به بهشت می برد، تعبیر «فضل رحمته» دلالت می كند بر این كه بهشتی شدن این افراد به خاطر وعده الهی به آنان نیست. چنان كه قبل از این عبارت فرمودند: «ما كان له علی الله جل و عز حق فی ثوابه». یعنی اینها مشمول وعده پاداشی كه خداوند به مؤمنان داده است نمی شوند.

اهل ایمان به خاطر وعده خداوند، استحقاق بهشت را پیدا می كنند، ولی به مستضعفان نیكوكار هیچ وعده ای از جانب پروردگار تعلق نگرفته است. پس اگر اهل بهشت شوند، نظیر مؤمنان بهشتی نخواهند بود. آری، هر ند وعده خداوند به مؤمنان از روی فضل اوست و هیچ كس به خاطر اطاعت از پروردگار استحقاق این را كه مشمول وعده پاداش الهی شود پیدا نمی كند، ولی پس از ابلاغ این وعده، اهل ایمان حقی بر خدای خود پیدا می كنند. اما غیر مؤمنان (اعم از نیكوكار و جنایتكار) هیچ حقی بر خداوند ندارند. بنابراین بهشتی شدن خوبان غیر مؤمن به فضل زائد خداوند نسبت به ایشان است، نه این كه – به خاطر وعده الهی – حقی پیدا كرده باشند.

نكته دیگری كه از عبارات امام علیه السلام – «بفضل رحمته» و «ما كان له علی الله جل و عز حق فی ثوابه» – فهمیده می شود این است كه بهشتی شدن مستضعفان نیكوكار به معنای پذیرفته شدن اعمال ایشان در پیشگاه الهی نیست. بنابراین اگر ایشان را به خاطر استضعاف و عدم تقصیرشان «معذور» بدانیم، ولی این معذوریت، دلیل «مأجور» بودن آنها نیست. مأجور به كسی می توان گفت كه عملش مطابق با خواست خدای متعال بوده، مشمول وعده پاداش او گردد، در حالی كه این گروه

ص : 195

به تصریح امام باقر علیه السلام هیچ حقی در گرفتن پاداش از خداوند ندارند. به تعبیر دقیق تر بهشت رفتن ایشان اجر اعمال خوبشان نیست. خداوند برای مقبول شدن اعمال، شرایطی را معتبر دانسته است كه در رأس همه آنها «ایمان» می باشد و اینها چون ایمان ندارند، مشمول وعده قبولی اعمال نمی گردند. بنابراین با وجود كارهای خودشان، اگر بهشتی نشوند هم ظلمی به آنها روا نشده است، چون حقی بر خداوند نداشته اند. این است كه می گوییم نمی توان ایشان را مأجور دانست.

هم چنین اعمال نیك این مستضعفان را به اصطلاح فقهی نمی توان «مجزی» دانست. مجزی به عملی گفته می شود كه مطابق با تكلیف الهی انجام شده و از همین جهت، وظیفه انسان را از عهده اش ساقط می كند.

اینها به تكالیف الهی خود پی نبرده اند اما چون مستضعف می باشند، در عمل نكردن به تكالیف معذور هستند. این معذوریت، دلیل بر مجزی بودن اعمال خوبشان در عمل به تكالیف نیست. با این توضیحات، نادانی – اگر نگوییم غرض ورزی – نویسنده عبارات ذیل درباره حدیث امام باقر علیه السلام به خوبی روشن و آشكار می شود:

«می بینیم امام محمد باقر علیه السلام كسانی را كه احكام اسلام را از راهی غیر از راه امامی كه در نظر شیعه حجت خداست فهمیده و به آنها عمل كرده اند، در صورتی كه محسن باشند نه ظالم، اهل بهشت می داند. و از اینجا معلوم می شود اعمال آنان اگر مخالف حكم واقعی خدا هم باشد، مجزی و موجب اجر است».(1)


1- 1. نعمت الله صالحی نجف آبادی، مجموعه مقالات، مقاله وحدت اسلامی، صفحه 177.

ص : 196

این نویسنده به خاطر همین اشتباهی كه – آگاهانه یا ناآگاهانه – مرتكب شده، اشتباه فاحش دیگری را در برداشت از فرمایش امام باقر علیه السلام مطرح كرده است. می گوید:

«معرفت امام طریقت دارد نه موضوعیت، چون فقط راه شناختن احكام دین است و نظیر اعتقاد به خدا و معاد نیست كه موضوعیت داشته باشد».(1)

بسیار عجیب است كه از فرمایش امام علیه السلام درست عكس این مطلب به صراحت استفاده می شود. ایشان تأكید فرموده اند كه اگر كسی مه عبادات – اعم از نماز و روزه و زكات و حج – را انجام دهد، اما همه اینها را بدون ولایت وی خدا به جا آورد، اعمالش هیچ اجر و پاداشی ندارد.

با چه تعبیری رساتر از این می توان موضوعیت داشتن معرفت امام علیه السلام را بیان كرد؟! آیا اگر نویسنده سوء غرضی نداشت، این مطلب صریح و روشن را نمی فهمید؟!

ولایت اهل بیت علیهم السلام وسیله امتحان خلایق در دنیا و قبل از آن

از مطالب گذشته دانستیم كه اصل ایمان، معرفت امام علیه السلام و قبول ولایت ایشان است. این یك سنت قطعی الهی است كه در كل خلقت جریان داشته و دارد و بر اهمه اهل آسمانها و زمینهایی كه خداوند خلق فرموده، حاكم است و اختصاص به انسانهای روی كره زمین در منظومه شمسی و اختصاص به امت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله ندارد. قبل از خلقت


1- 1. نعمت الله صالحی نجف آبادی، مجموعه مقالات، مقاله وحدت اسلامی، صفحه 176.

ص : 197

خاكی انسانها و از هنگام آفرینش نور وجودی اهل بیت علیهم السلام این سنت جریان داشته است. در یكی از احادیث مربوط به معراج، پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله چنین فرموده اند:

لیلة اسری بی الی الجلیل جل جلاله، اوحی الی... یا محمد، انی خلقتك و خلقت علیاً و فاطمة و الحسن و الحسین و الائمة من ولده من سنخ نور من نوری. و عرضت ولایتكم علی اهل السموات و اهل الارضین. فمن قبلها كان عندی من المؤمنین. و من جحدها كان عندی من الكافرین.

یا محمد، لو ان عبداً من عبیدی عبدنی حتی ینقطع و یصیر كالشن البالی، ثم اتانی جاحداً لولایتكم، ما غفرت له حتی یقر بولایتكم.(1)

شبی كه من به سوی پروردگار جلیل – جل جلاله – سیر داده شدم (شب معراج) به من چنین وحی فرمود: ... ای محمد، من تو و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان از فرزندان او از اصل نور خود آفریدم. و ولایت شما را بر اهل آسمانها و اهل زمینها عرضه داشتم. پس هر كس آن را پذیرفت، نزد من از مؤمنان گردید. و هر كه آن را انكار كرد، از نظر من جزء كافران شد.

ای محمد، اگر یكی از بندگان من آن قدر مرا عبادت كند تا آن كه قطعه قطعه شود و هم چون مشك پوسیده گردد، سپس با انكار


1- 1. بحار الانوار، جلد 27، صفحه 200، حدیث 67، از كتاب مناقب محمد بن احمد بن شاذان.

ص : 198

ولایت شما نزد من آید، من از او نمی گذرم تا آن كه به ولایت شما اقرار و اعتراف نماید.

آری، ملاك ایمان همانا اقرار به ولایت اهل بیت علیهم السلام است. انسانها قبل از آن كه به عالم دنیا آیند، با اختیار و حریتی كه داشتند مورد امتحان الهی قرار گرفتند و ماده امتحان، ولایت اهل بیت علیهم السلام بود. همان طور كه در دنیا نیز به وسیله امتحان خدا همین امر است و نشانه ولایت ایشان، محبت به آن ذوات مقدسه علیهم السلام است. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

لو ان عبداً عبدالله بین الصفا و المروة الف عام ثم الف عام ثم الف عام حتی یصیر كالشن البالی، ثم لم یدرك محبتنا، كبه الله علی منخریه فی النار. ثم تلا: «قل لا اسألكم علیه اجراً الا المودة فی القربی».(1)

اگر بنده ای در بین صفا و مروه هزار سال خدا را عبادت كند، آن گاه هزار سال دیگر و پس از آن نیز هزار سال دیگر، تا آن كه هم چون مشك پوسیده شود، اما محبت ما اهل بیت را نداشته باشد، خداوند او را با بینی اش در آتش می افكند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «(ای پیامبر) بگو: من به خاطر انجام رسالتم، مزدی جز مؤدت در راه نزدیكان نمی خواهم».

معرفت امام علیه السلام ابتدا و انتهای هر عبادتی

به هر حال اصل و روح همه عبادات، معرفت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است. اگر نماز و روزه و حج و زكات را بندگان خدا


1- 1. تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه 23 سوره شوری.

ص : 199

آموخته اند، به بركت شناخت خاندان رسالت بوده است. اگر آنها نبودند كسی با نماز وروزه و ... آشنا نبود و اگر این عبادات، آثار خود را داشته باشد، عبادت كننده را در معرفت و ولایت اهل بیت علیهم السلام استوارتر و محكم تر می سازند. بنابراین می توان گفت اول و آخر هر عبادتی، معرفت و ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ما من شیء بعد المعرفة یعدل هذه الصلاة. و لا بعد المعرفة و الصلاة شیء یعدل الزكاة و لا بعد ذلك شیء یعدل الصوم. و لا بعد ذلك شیء یعدل الحج. و فاتحة ذلك كله معرفتنا و خاتمته معرفتنا. (1)

هیچ چیز (از لحاظ اهمیت و ارزش) پس از معرفت، با این نماز برابری نمی كند. و پس از معرفت و نماز، هیچ چیز با زكات برابری نمی كند. و پس از اینها هیچ چیز با روزه برابری نمی كند. و پس از اینها هیچ چیز با حج برابری نمی كند و آغاز و ابتدای همه اینها معرفت ما (اهل بیت علیهم السلام) است و پایان و انتهای آنها هم معرفت ما.

اصل در «معرفت» معرفت خدای متعال است كه روح و حقیقت بندگی اوست. اما همان طور كه بیان شد، لازمه معرفت خدا معرفت پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت اوست، به طوری كه قبل از هر عبادتی باید تسلیم ولایت چهارده معصوم علیهم السلام شد، و آن گاه از آنها اعمال عبادی را فرا


1- 1. بحار الانوار، جلد 27، صفحه 202، حدیث 71، از امالی طوسی.

ص : 200

گرفت. پس رتبه معرفت امام علیه السلام بر هر عبادتی مقدم است. از طرف دیگر نتیجه هر عبادتی معرفت بیشتر نسبت به خداوند است كه این هم اثرش در معرفت بیشتر نسبت به اهل بیت علیهم السلام آشكار می گردد.

بنابراین معرفت امام علیه السلام عصاره و چكیده همه عبادات است و چون روح همه آنهاست، از هیچ عبادتی جدا نیست.

وجوب ولایت در هر حال

به همین جهت است كه می بینیم همه عبادات، ممكن است در شرایطی از عهده انسان ساقط شود، ولی ولایت اهل بیت علیهم السلام این طور نیست و یك امر قلبی می باشد كه در هیچ شرایطی وجودش ساقط نمی گردد. این مطلب را ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام چنین نقل كرده است.

بنی الاسلام علی خمس: اقام الصلاة و ایتاء الزكاة و حج البیت و صوم شهر رمضان و الولایة لنا اهل البیت. فجعل فی اربع منها رخصة، و لم یجعل فی الولایة رخصة. من لم یكن له مال، لم یكن علیه الزكاة. و من لم یكن له مال، لم یكن علیه الزكاة. و من لم یكن عنده مال، فلیس علیه حج. و من كان مریضاً، صلی قاعداً، و افطر شهر رمضان. و الولایة صحیحاً كان او مریضاً، او ذا مال او لامال له، فهی لازمة [واجبة].(1)

اسلام بر پنج چیز استوار است: به پاداشتن نماز و پرداخت زكات


1- 1. خصال، باب الخمسه، حدیث 21.

ص : 201

و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و ولایت ما اهل بیت. پس چهار تا از اینها در شرایط خاصی ساقط می شوند، ولی ولایت در هیچ شرایطیس ساقط نمی گردد. كسی كه دارایی ندارد، پرداخت زكات بر او واجب نیست. و كسی كه مریض باشد، نشسته نماز می خواند و ماه رمضان را روزه نمی گیرد. ولی ولایت برای شخص سالم یا مریض و برای دارا و فقیر در هر شرایطی لازم و ضروری است.

نماز مهمترین فرع دین است، اما در شرایطی برای خانمها به طور كلی ساقط می گردد بدون آن كه قضا داشته باشد. در مواقعی هم چون بیماری، ایستاده خواندن آن و در صورت عجز، نشسته خواندن آن هم ساقط می گردد تا آن جا كه به حد ایماء و اشاره و حتی خطور دادن قلبی اجزای نماز می رسد. سایر فروع دین مانند حج و زكات و روزه نیز هر یك در شرایط خاصی واجب نیستند. تنها ولایت اهل بیت علیهم السلام است كه هیچ گونه تخفیفی نسبت به آن برای هیچ كس و در هر شرایطی داده نشده است. تا وقتی شخص زنده و مكلف است. در برابر این امر قلبی وظیفه اش ساقط نمی گردد. البته این حداقل وظیفه ای است كه انسان نسبت به قبول ولایت اهل بیت علیهم السلام دارد. اظهار این امر قلبی نیزدر شرایط خاص خود به صورتهای مختلف وجوب پیدا می كند.

ص : 202

پرسشهای مفهومی از درسهای 15 تا 17

1. موضوعیت داشتن «تبری» و دو جهت طریقت داشتن آن را به اختصار توضیح دهید.

2. دو قسم امامی كه قرآن معرفی می كند با توجه به فرمایش امام صادق علیه السلام چه ویژگی ای دارند؟ جعل الهی در مورد هر یك به چه معناست؟

3. چرا هر كار زشتی كه صورت می گیرد، گناهش بر گردن امامان ضلات خواهد بود؟

4. چرا كسی كه دشمن اهل بیت علیهم السلام است، عمل خیر و گناه برایش یكسان است؟

5. دو شرط كلی برای پذیرفته شدن اعمال چیست؟

6. آیا عمل نیك مستضعفان را می توان مجزی دانست؟ چرا؟ آیا معذور بودن آنها دلیل مأجور بودن آنهاست؟

7. چرا آغاز و پایان هر عبادتی، معرفت و ولایت

ص : 203

اهل بیت علیهم السلام می باشد؟

8. این كه فرموده اند: خدا در نماز و زكات و حج و روزه، رخصت قرار داد ولی در ولایت، رخصت قرار نداد، به چه معناست.

ص : 204

درس هجدهم: معرفت و انكار امام علیه السلام، معیار ایمان و كفر

معذور نبودن مردم در نشناختن امام علیه السلام

با توجه به اهمیت معرفت و ولایت اهل بیت علیهم السلام و این كه روح و اصل همه اعمال و عبادات می باشد، می توانیم وجود و عدم آن را ملاك ایمان و كفر بدانیم كه در احادیث بر این امر تأكید شده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

نحن الذین فرض الله طاعتنا. لا یسع الناس الا معرفتنا. و لا یعذر الناس بجهالتنا. من عرفنا كان مؤمناً. و من انكرنا كان كافراً. و من لم یعرفنا و لم ینكرنا، كان ضالاً حتی یرجع الی الهدی الذی افترض الله علیه من طاعتنا الواجبة. فان یمت علی ضلالته، یفعل الله به ما یشاء.(1)


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فرض طاعة الائمة، حدیث 11.

ص : 205

ما آن كسانی هستیم كه خدا اطاعت از ما را واجب فرموده. مردم راهی جز معرفت ما ندارند و به خاطر نشناختن ما معذور نیستند.

هر كس معرفت ما را داشته باشد، مؤمن، و هر كه ما را انكار نماید، كافر است. و كسی كه نه اقرار به معرفت ما دارد و نه انكار می كند، گمراه است، مگر این كه به سوی اطاعت لازم از ما همان هدایتی كه خداوند بر او واجب ساخته – باز گرد. پس اگر در حال گمراهی اش بمیرد، خدا هر گونه كه بخواهد با او رفتار می كند.

معرفت امام عبارت است از پذیرفتن و ادای حق امام علیه السلام پس از شناخت ایشان. با این ترتیب معرفت در مقابل انكار قرار می گیرد. اگ گاهی به «شناخت» ترجمه می شود، باید توجه كرد كه منظور از آن صرف اطلاع و دانستن حق امام علیه السلام نیست، بلكه پذیرفتن قلبی و تسلیم نسبت به آن است كه به «باور» و «اعتقاد» تعبیر می شود. امام شناس یعنی كسی كه امام علیه السلام را به امامت قبول دارد و تسلیم ایشان است. منكر امام علیه السلام هم یعنی كسی كه پس از دانستن حق ایشان، زیر بار آن نرود و تسلیم نگردد.

مستضعف با ضال

بنابراین، كسانی كه اصلاً اطلاعی از ائمه علیهم السلام و مقام و منصب الهی آنها ندارند و در این ندانستن مقصر نبوده اند، اصطلاحاً «مستضعف» یا «ضال» نامیده می شوند. اینها كسانی هستند كه به مسیر صحیح هدایت نشده اند. البته بر خدا هم واجب نبوده كه همه بندگان خود را با صراط مستقیم ولایت ائمه علیهم السلام آشنا سازد. نسبت به این گونه افراد در حدی كه

ص : 206

بر ایشان اتمام حجت شده است، استحقاق مؤاخذه و كیفر وجود دارد اما تعیین سرنوشت ایشان به امر الهی موكول شده است. ممكن است خدا با عدل یا فضل خود، با ایشان رفتار نماید، درهر صورت دست او باز است و هر كار بخواهد، انجام می دهد. البته قدر مسلم این است كه به آنها ظلم نمی كند.

پس انسانها در پیشگاه خداوند سه دسته هستند: مؤمن، كافر و مستضعف.

منكر امام علیه السلام هم كافر است و هم مشرك

معیار این دسته بندی، معرفت، انكار و عدم آشنایی با امام علیه السلام است كه در حقیقت معیار ایمان با كفر نسبت به خدای متعال نیز همین امر می باشد. خداوند وجود امام علیه السلام را نشانه و شاخص ایمان و كفر و استضعاف و شرك قرار داده است. امام باقر علیه السلام می فرمایند:

ان الله عزوجل نصب علیاً علیه السلام علماً بینه و بین خلقه. فمن عرفه كان مؤمناً. و من انكره كان كافراً. و من جهلة كان ضالاً و من نصب معه شیئاً كان مشركاً. و من جاء بولایته دخل الجنة. و من جاء بعداوته دخل النار.(1)

خدای عزوجل علی علیه السلام را پرچم و نشانه میان خود و آفریدگانش قرار داده است. به طوری كه هر كس معرفت او را داشته باشد مؤمن، و هر كس او را انكار نماید، كافر است. و هر كس نسبت به او نادان باشد گمراه، و هر كس برای دیگری در كنار او مقامی


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الكفر، حدیث 20.

ص : 207

قائل شود، مشرك است. و هر كس ولایت او را بیاورد وارد بهشت، و هر كس دشمن او باشد، وارد جهنم می گردد.

شرك نسبت به خداوند این است كه در برابر آن مسیری كه او برای بندگی خودش قرار داده، راه دیگری را از پیش خود برگزینند. خدای متعال تنها راه بندگی خود را معرفت ائمه علیهم السلا قرار داده و صرفاً كسی را می پذیرد كه از این طریق او را عبادت كند. پس اگر كسی فرد با افراد دیگری را با ائمه عیهم السلام در مقامات الهی آنها شریك گرداند، در حقیقت راه دیگری غیر از صراط مستقیم الهی برای بندگی پیش گرفته و دیگری را با خدا شریك قرار داده است. چنین كسی در واقع مشرك است و هر چند كه ظاهراً مسلمان است و روی مصالحی احكام اسلام در دنیا بر او بار می شود، ولی این احكام دنیوی واقعیت و عاقبت او را تغییر نمی دهد.

پس منكر امام علیه السلام از جهتی كافر و از جهت دیگر مشرك می باشد.

بنابراین، همان طور كه معرفت امام، هم طریق توحید است و هم نشانه و میوه آن، دشمنی با امام نیز، هم طریق شرك و هم نشانه و میوه آن است.

بت بودن ائمه كفر برای پیروانشان

به همین جهت، از پیشوایان ضلالت در دشمنی با اهل بیت علیهم السلام تعبیر به «بت» شده است، زیرا آنان كسانی هستند كه بندگان را از طریق توحید منحرف می كنند. ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام نقل می كند كه فرمودند:

یا ابا حمزه، انما یعبد الله من عرف الله. و اما من لا یعرف الله،

ص : 208

كانما یعبد غیره هكذا ضالاً.

قلت: اصلحك الله، و ما معرفة الله؟

قال: یصدق الله و یصدق محمداً رسول الله صلی الله علیه و آله فی موالاة علی علیه السلام و الائتمام به و بائمة الهدی من بعده و البراءة الی الله من عدوهم. و كذلك عرفان الله.

قال: قلت: اصلحك الله، ای شیء اذا عملته انا استكملت حقیقة الایمان؟ قال: توالی اولیاء الله، و تعادی اعداء الله، و تكون مع الصادقین كما امرك الله.

قال: قلت: و من اولیاء الله؟ فقال: اولیاء الله محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و علی و الحسن و الحسین و علی بن الحسین علیهم السلام، ثم انتهی الامر الینا، ثم ابنی جعفر و او ما الی جعفر و هو جالس. فمن والی هولاء، فقد والی اولیاء الله و كان مع الصادقین كما امره الله.

قلت: و من اعداء الله اصلحك الله؟ قال: الاوثان الاربعة. قال: من هم؟ قال: ابوالفصیل و رمع و نعثل و معاویة و من دان دینهم فمن عادی هولاء فقد عادی اعداء الله.(1)


1- 1. تفسیر عیاشی، جلد 2، صفحه 16، بحار الانوار، جلد 27، صفحه 57، حدیث 16.

ص : 209

ای ابوحمزه، همانا فقط كسی خدا را عبادت می كند كه او را شناخته باشد. ولی آن كس كه خدا را نشناخته، گویی غیر خدا را گمراهانه این چنین عبادت می كند.

عرض كردم: خدا امرتان را اصلاح فرماید، معرفت خدا چیست؟ فرمود: این كه خدا و محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله را در مورد دوستی با علی علیه السلام و پذیرفتن امامت او و امامان هدایت پس از او و بیزاری جستن از دشمنانشان به سوی خدا تصدیق نماید، و شناخت خدا این گونه است.

عرض كردم: خدا امرتان را اصلاح فرماید، چه كاری است كه اگر من انجامش دهم، حقیقت ایمان را به طور كامل به دست آورده ام؟ فرمود: اولیای خدا را دوست بداری، و دشمنان خدا را دشمن بداری، و همراه با صادقان باشی چنان كه خداوند به تو دستور داده است.

عرض كردم: اولیای خدا كیانند؟ فرمود: اولیای خدا محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین علیهما السلام هستند، سپس این امر به ما منتهی شده، سپس فرزندم جعفر. و به جعفر علیه السلام كه نشسته بود اشاره فرمود. پس هر كس اینان را دوست بدارد، اولیای خدا را دوست داشته و همراه با صادقان بوده چنان كه خدایش دستور داده است.

عرض كردم: خدا امرتان را اصلاح فرماید، دشمنان خدا كیانند؟ فرمود: بتهای چهارگانه.

عرض كردم: آنان چه كسانی هستند؟ فرمود: ابوالفضیل و رمع و نعثل و معاویه و هر كس به دین آنان باشد. پس هر كه آنان را دشمن بدارد، با دشمنان خدا دشمنی كرده است.

ص : 210

معنای عبادت در برابر مخلوق

همان طور كه ائمه علیهم السلام فرموده اند: اگر كسی مخلوقی را در معصیت خالق، اطاعت كند، در واقع او را عبادت كرده است. از امام صادق علیه السلام روایت شده است كه فرمودند:

لیست العبادة هی السجود و لا الركوع. و انما هی طاعة الرجال من اطاع مخلوقاً فی معصیة الخالق. فقد عبده.(1)

عبادت سجده و ركوع كردن نیست، بلكه عبارت است از: اطاعت از افراد، كسی كه مخلوقی را در معصیت خالق اطاعت كند، در واقع او را عبادت كرده است.

هم چنین قرآن كریم می فرماید:

اتَّخَذُوا أَحْبَارَ هُمْ وَرُ هْبَانَهُمْ أَرْ بَابًا مِّن دُونِ اللَّ-هِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْ یَمَ وَمَا أُمِرُ وا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَ-ٰهًا وَاحِدًا ۖ لَّا إِلَ-ٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِ كُونَ (2)

در ذیل این آیه، روایات متعددی از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است


1- 1. تفسیر علی بن ابراهیم قمی، جلد 2، صفحه 29.
2- 2. توبه، 31.

ص : 211

مبنی بر این كه عبادت كردن افراد و رب دانستن آنها به این صورت نبوده است كه در پیشگاه آنها سجده و ركوع به جا آورند.

شرك ناآگاهانه منكران ولایت

اصولاً اگر كسانی مردم را به عبادت خودشان می خواندند، كسی از ایشان نمی پذیرفت، بلكه آنها حلال خدا را بر مردم حرام و حرام الهی را حلال می كردند (یعنی در دین بدعت می گذاشتند) و مردم هم در این احكام از آنها پیروی می كردند و بدین ترتیب بدون آن كه خودشان بفهمند، به عبادت غیر خدا و شرك مبتلا می شدند.

ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل كرده كه درباره همین آیه شریفه فرمودند:

اما و الله ما دعوهم الی عبادة انفسهم، و لو دعوهم لما اجابوهم، ولكن احلوا لهم حراماً و حرموا لهم حلالاً فعبدوهم من حیث لا یشعرون.(1)

بدانید، قسم به خدا، اینها مردم را به سوی عبادت كردن خودشان نخواندند و اگر چنین می كردند، كسی دعوت ایشان را نمی پذیرفت، ولی حرامی را بر ایشان حلال و حلالی را حرام كردند (و آنها هم پذیرفتند) پس آنها را بدون آن كه خودشان بفهمند، عبادت نمودند.

نكته مهم در این بحث همان قید «من حیث لایشعرون» است كه نشان می دهد اگر كسی در عبادت مشرك شود و غیر خدا را عبادت كند،


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الشرك، حدیث 7.

ص : 212

لزوماً خود به این امر آگاه نیست. البته چون می داند كه نباید دنبال بدعتگذار برود، حجت بر او تمام است و مسئول كوتاهی كردنش می باشد، ولی ممكن است نداند كه تبعیت او از بدعت گذار، او را مشرك می كند. این ندانستن، حقیقت مسئله را تغییر نمی دهد و او واقعاً مشرك می شود، هرچند خودش به این امر توجه نداشته باشد. از این رو دشمنان اهل بیت علیهم السلام كه از ناحیه پیروانشان اطاعت می شوند، در حقیقت، معبود آنان هستند و هر معبودی جز خدا در حقیقت «بت» است بنابراین پیروانشان در واقع بت پرست هستند. در لسان ائمه علیهم السلام هم در مورد ائمه كفر تعابیری هم چون «وثن»، «صنم»،(1)

«لات» و «عزی»(2)

«جبت» و «طاغوت»(3)


1- 1. بحار الانوار، جلد 85، حدیث 5، از بلد الامین دعای معروف صنمی قریش.
2- 2. كمال الدین، باب 36، حدیث 2.
3- 3. اقبال الاعمال، صفحه 473، در اعمال روز عید غدیر.به كار رفته است.

ص : 213

درس نوزدهم: آثار و لوازم «ولایت» و «برائت»

ادعای گزاف محبت

ولایت و برائت دو شاخه تنومند درخت توحیدند. میوه ای كه از شاخه ولایت می روید، محبت اولیای خداست و میوه شاخه برائت، بغض دشمنان خدا. هیچ كس نمی تواند ولایت اهل بیت علیهم السلام را داشته باشد، ولی از برائت نسبت به دشمنان آنان بی بهره باشد. كسی به امام صادق علیه السلام عرض كرد: فلان كس موالات شما را دارد اما نسبت به برائت از دشمنان شما ضعیف است. آن حضرت فرمودند:

هیهات! كذب من ادعی محبتنا و لم یتبرا من عدونا.(1)

هرگز چنین نیست! دروغ گفته است آن كس كه ادعای محبت ما را دارد در حالی كه از دشمنان ما بیزاری نجسته است.

مگر می شود كسی را دوست داشت اما نسبت به دشمن او بی تفاوت


1- 1. بحار الانوار، جلد 27، صفحه 58، حدیث 18، از سرائر.

ص : 214

بود؟! ولایت و برائت و ثمرات آنها، یعنی حب و بغض، لازم و ملزوم یكدیگرند و ایمان در همین حب و بغض خلاصه می شود: «و هل الایمان الا الحب و البغض».(1)

اهمیت صلوات بر اهل بیت علیهم السلام

محبت ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام در اعمالی ظهور و بروز پیدا می كند كه از جمله آن اعمال، صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد علیهم السلام است كه در احادیث، سفارشهای اكیدی نسبت به آن صورت گرفته است.

ما فی المیزان شیء اثقل من الصلاة علی محمد و آل محمد.(2)

چیزی در میزان اعمال، سنگین تر از صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام نیست.

البته صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله باید همیشه همراه با صلوات بر اهل بیت ایشان باشد و صلوات كامل چنین صلواتی است. امام باقر علیه السلام شنیدند كه مردی به پرده كبه آویخته بود و می گفت: اللهم صلی علی محمد. به او فرمودند:

یا عبدالله، لا تبترها. لا تظلمنا حقنا. قل: اللهم صلی علی محمد و اهل بیته.(3)


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الحب فی الله و البغض فی الله، حدیث 5.
2- 2. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله...، حدیث 15.
3- 3. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله...، حدیث 21.

ص : 215

ای بنده خدا، صلوات را ناقص مكن، در حق ما ستم روا مدار.

چنین بگو: خدایا بر محمد و اهل بیت او صلوات فرست.

اهمیت صلوات فرستادن تا آنجاست كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

من ذكرت عند فنسی الصلاة علی، خطی به طریق الجنة.(1)

هر كس كه نزد او نام من برده شود و صلوات بر من را ترك نماید، راه بهشت را گم می كند.

لعن خداوند بر دشمنانش

همان گونه كه صلوات فرستادن، علامت محبت به اهل بیت علیهم السلام است نشانه بغض نسبت به دشمنان ایشان نیز لعنت كردن آنهاست.

«لعن» در لغت به «الابعاد و الطرد من الخیر» یعنی «دور كردن و طرد نمودن از خیر» معنا شده و معنای «لعنت» را «الدعاء علیه» یعنی نفرین كردن، دانسته اند.(2)

پس همان طور كه صلوات، دعای خیر و طلب رحمت و درود است، لعنت، دعای به ضرر كسی و درخواست دور شدن او از خیرات دنیوی و اخروی است. وقتی خدا كسی را لعن می كند، در واقع او را از خیرات خود دور می سازد. در قرآن كریم پس از آیه ای كه دستور به درود فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله را می دهد، خدای متعال، آنان را كه پیامبر صلی الله علیه و آله را آزار دهند، مورد لعن خود قرار داده است:

ان الذین ...........


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله...، حدیث 19.
2- 2. لسان العرب، جلد 13، صفحه 208.

ص : 216

أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا (1)

لعن بر دشمنان اهل بیت علیهم السلام


1- 1. احزاب، 57.

ص : 217

ص : 218

ص : 219

ص : 220

ص : 221

یاری اهل بیت علیهم السلام از طریق لعن بر دشمنان ایشان

جهت دیگری كه اهمیت لعن بر دشمنان اهل بیت علیهم السلام را بیش از بیش روشن می كند، این است كه لعن بر آنها از مصادیق یاری كردن اهل بیت دانسته شده است. كسی به امام صادق علیه السلام عرض می كند:

یابن رسول الله انی عاجز ببدنی عن نصرتكم و لست املك الا البراءة من اعدائكم و اللعن فكیف حالی؟ فقال له الصادق علیه السلام: حدثنی ابی عن ابیه عن جده عن رسول الله صلی الله علیه و آله انه قال: من ضعف عن نصرتنا اهل البیت فلعن فی خلواته اعداءنا، بلغ الله صوته جمیع الاملاك من الثری الی العرش. فكلما لعن هذا الرجل اعداءنا لعناً، ساعدوه و لعنوا من یلعنه، ثم ثنوا فقالوا: اللهم صلی علی عبدك هذا الذی قد بذل ما فی وسعه و لو قدر علی اكثر منه لفعل. فاذا النداء من قبل الله عزوجل: قد اجبت دعاءكم و سمعت بداءكم و صلیت علی روحه فی الارواح و جعلته عندی من المصطفین الاخیار.(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 27، صفحه 222، حدیث 11، از تفسیر امام حسن عسكری علیه السلام.

ص : 222

ای فرزند رسول خدا من توانایی یاری كردن شما را با بدنم ندارم و جز برائت حسین از دشمنان شما و لعن بر آنان كاری از من بر نمی آید. حال من چگونه است؟ امام صادق علیه السلام به او فرمودند: پدرم از پدرش از جدش از رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیث فرمود كه فرمودند: هر كس از یاری كردن ما اهل بیت علیهم السلام ناتوان باشد ولی در اوقات تنهایی خود دشمنان ما را لعن كند، خدا صدای او را به همه صاحبان قدرت از زمین تا عرش می رساند. پس هرگاه این شخص دشمنان ما را لعن كندت، آنها نیز او را كمك می كنند و همان كسانی را كه به او لعن كرده، لعن می كنند. سپس كار دومی انجام می دهند و می گویند: خدایا بر این بنده ات صلوات فرست كه آن چه در توانش بود انجام داد و اگر می توانست، بیش از این انجام می داد. آن گاه از جانب خدای عزوجل ندا می رسد، دعای شما را اجابت كردم و صدایتان را شنیدم و بر روح او – در میان ارواح – صلوات فرستادم و او را نزد خود از برگزیدگان و نیكان قرار دادم.

بنابر آن چه گفته شد، لعن كردن دشمنان اهل بیت علیهم السلام از آثار و لوازم برائت است. و یكی از فواید زنده ماندن این سنت آن است كه دشمنان خدا شناخته می شوند و نسلهای مختلف با شناخت دشمنان خدا و برائت از آنان، از منحرف شدن در راه دین، مصون می مانند. علاوه بر آن كه از این طریق خدا و اهل بیت علیهم السلام تقرب می جویند.

ص : 223

درس بیستم: رضا و سخط اهل بیت علیهم السلام، معیار حق و باطل

علی علیه السلام مدار حق

با توجه به مطالبی كه گذشت، این نتیجه مهم حاصل می شود كه حق یا باطل بودن هر چیز، از طریق خشنودی و ناخشنودی اهل بیت علیهم السلام از آن چیز شناخته می شود. علت این امر آن است كه نه حق از اهل بیت علیهم السلام جدا می شود و نه اهل بیت علیهم السلام از حق، بلكه نشانه حق بودن چیزی رضای اهل بیت علیهم السلام نسبت به آن می باشد. این حدیث را شیعه و سنی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل كرده اند:

الحق مع علی و علی مع الحق. لا یفترقان حتی یردا علی الحوض.(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 38، از صفحه 26 تا 40 مدارك این حدیث از شیعه و سنی آمده است.

ص : 224

حق با علی است. و علی با حق همراه است. این دو از هم جدا نمی شوند تا آن كه در (كنار) حوض كوثر بر من وارد شوند.

آن چه در این روایات اهمیت دارد این است كه امیر المؤمنین علیه السلام به عنوان معیار حق و حقیقت معرفی شده اند نه این كه برای شناخت حق، معیاری خارج از آن حضرت موجود باشد و سپس ادعا شود كه ایشان هیچ گاه از ان میزان تخطی نمی كنند. چنین نیست به آن شناخته می شود و ناحق بودن آن هم از طریق ناخشنودی ایشان نسبت به آن معلوم می گردد. در حدیثی كه اهل سنت هم آن را نقل كرده اند، چنین آمده است:

رحم الله علیاً. اللهم ادر الحق معه حیث دار.(1)

خدا علی را رحمت كند. خدایا حق را هر كجا كه او می گردد، همراهش بگردان.

بنابراین اصولاً معیار حق و باطل، خشنودی و ناخشنود اهل بیت علیهم السلام است. در زیارت آل یس چنین می خوانیم:

فالحق ما رضیتموه. و الباطل ما سخطتموه. و المعروف ما امرتم به. و المنكر ما نهیتم عنه. (2)

حق آن چیزی است كه مورد خشنودی شما بوده و باطل آن است كه شما از آن ناخشنود باشید. و معروف آن است كه شما به آن فرمان داده اید. و منكر آن چیزی است كه شما از آن نهی كرده اید.


1- 1. بحار الانوار، جلد 38، صفحه 38، حدیث 14، از طرائف به نقل از صحیح بخاری.
2- 2. احتجاج طبرسی، جلد 2، صفحه 317.

ص : 225

معنای رضا و سخط الهی

رضا و سخط مفاهیمی هستند كه در مخلوقات صدق می كنند و ما حق نداریم معنایی را كه از آنها می فهمیم، به خدای متعال نسبت بدهیم.

اگر چنین تعابیری به خداوند نسبت داده شوند، هیچ تعینی را نباید در ذات ربوبی ایجاد كنند. بنابراین وقتی گفته می شود كه خداوند از چیزی یا كسی خشنود است و از چیز دیگری ناخشنود است، معنایش این نیست كه هم چون انسانها خوشحال یا ناراحت می شود، بلكه صرفاً می فهمیم كه برای اولی ثواب و برای دومی عقاب قرار داده است. حالا از كجا معلوم می شود كه چه چیز متعلق رضا و چه چیز مورد سخط اوست؟ این از رضا و سخط اولیای خدا كه برگزیدگان او هستند، روشن می گردد. شخصی درباره آیه شریفه «فلما آسفونا انتقمنا منهم».(1)

«چون ما را به افسوس آوردند از ایشان انتقام گرفتیم» سؤال كرد، حضرت صادق علیه السلام چنین پاسخ دادند:

ان الله عزوجل لا یأسف كاسفنا. ولكنه خلق اولیاء لنفسه یاسفون و یرضون و هم مخلوقون مربوبون، فجعل رضاهم رضا نفسه و سخطهم سخط نفسه. لانه جعلهم الدعاة الیه و الادلاء علیه. فلذلك صاروا كذلك. و لیس ان ذلك یصل الی الله كما یصل الی خلقه، لكن هذا معنی ما قال من ذلك. و قد قال: «من اهان لی ولیاً، فقد بارزنی بالمحاربة و دعانی الیها». و قال: «من یطع الرسول فقد اطاع الله». (2)

و قال «ان»


1- 1. زخرف، 55.
2- 2. نساء، 80.

ص : 226

الَّذِینَ یُبَایِعُونَكَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّ-هَ یَدُ اللَّ-هِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (1)

فكل هذا و شبهة علی ما ذكرت لك. و هكذا و الغضب و غیرهما من الاشیاء مما یشاكل ذلك.(2)

خدای عزوجل افسوس نمی خورد. افسوس خوردن برای ماست.

ولی او دوستانی برای خودش آفریده است كه آنها افسوس می خورند و خشنود می گردند و آنها مخلوق هستند و به وسیله پروردگار اداره می شوند. آن گاه خداوند خشنودی ایشان را خشنودی خود و ناخشودی آنها را ناخشنودی خود قرار داده است. زیرا خودش آنها را دعوت كنندگان به سوی خود و دلالت كنندگان بر خود قرار داده است، پس به همین جهت چنان مقامی را دارند. و منظور این نیست كه رضا و سخط به خداوند می رسد آن چنان كه به خلق او می رسد. بلكه منظور از رضا و سخط كه فرموده همین است كه اولیای او خشنود و ناخشنود می گردند. (و شاهد بر این معنا آن كه) خداوند فرموده: «هر كس به یكی از دوستان من اهانت كند آشكارا با من به جنگ برخاسته و مرا به جنگ دعوت كرده است». و نیز فرمود: «كسانی كه با تو بیعت می كنند، جز این نیست كه با خدا بیعت می كنند. دست خدا بالای دستهای ایشان است». پس همه اینها و نظیر اینها به همان معنایی هستند كه برایت بیان كردم. و هم چنین است خشنودی و خشم و هر چه غیر از اینها كه شیه اینهاست.


1- 1. فتح، 10.
2- 2. اصول كافی، كتاب التوحید، باب النوادر، حدیث 6.

ص : 227

خداوند منزه ازآن است كه بتوان صفات مخلوقات را به او نسبت داد. چون آن چه از مخلوقات انتزاع شده، هر چقدر هم كه قیود مختلف آن سلب شود، باز هم ناقص است و خدوند منزه از هر نقصی است.

بنابراین نسبت دادن این صفات به او، لازمه اش تشبیه ذات مقدس ربوبی است.

پس آن چه از صفات مخلوقات در قرآن یا احادیث به خداوند نسبت داده شده، به همان معنایی است كه در حدیث فوق بیان گردید و خلاصه اش این است كه: اولیای خدا مظهر رضا و سخط او هستند.

آن چه آنها می پسندند، همان است كه خدای متعال ثواب و پاداش برایش قرار داده و آن چه آنها ناپسند دارند، همان است كه منشأ عقاب و دوزخ الهی است. دلهای ایشان محل قرار گرفتن مشیت خداست و جز آن چه خدا خواسته، در آنها جای ندارد. این است كه ملاك بهشتی و جهنمی شدن افراد، رضا و سخط ایشان می باشد. اطاعت از اینها اطاعت از خداست. بیعت با اینها بیعت با خداست. ناراحت كردن اینها ناراحت كردن خداست. جنگ با اینها جنگ با خداست. دوست داشتن اینها دوست داشتن خداست و ... خلاصه اینها همان كسانی هستند كه به حق «خلیفة الله» نامیده شده اند كه درباره این تعبیر بیشتر توضیح داده شد.

خلقت تكوینی و تشریعی براساس محبت اهل بیت علیهم السلام

در این جا می توان گفت كه اساس و محور خلقت خداوند – چه در تكوین و چه در تشریع – محبت به اهل بیت علیهم السلام بوده است. در یكی از احادیث معراج رسول اكرم صلی الله علیه و آله چنین آمده است:

ص : 228

قال لی الجلیل جل جلالة: یا محمد، من تحب من خلقی؟ قلت: احب الذی تحبه انت یا ربی. فقال لی جل جلاله: فاحب علیاً. فانی احبه و احب من یحبه و احب من احب من یحبه... .

پروردگار بزرگ به من فرمود: ای محمد، چه كسی از مخلوقات مرا دوست داری؟ گفتم: هر كسی را كه تو ای پروردگار من دوست داشته باشی. پس به من فرمود: بنابراین علی را دوست داشته باش. زیرا من او را دوست دارم و دوستدار او را دوست دارم و دوستدار دوستدارش را هم دوست دارم... .

یا محمد، انی اطلعت علی قلوب عبادی فوجدت علیاً انصح خلقی لك و اطوعهم لك. فاتخذه اخاً و خلیفة و وصیاً و زوجه ابنتك. فانی ساهب لهما غلامین طیبین طاهرین تقیین نقیین. فی خلقت و علی نفسی حتمت انه لایتولین علیاً و زوجته و ذریتهما احد من خلقی الا رفعت لواءه الی قائمة عرشی و جنت و بحبوحة كرامتی و سقیته من حظیرة قدسی. و لا یعادیهم احد او یعدل عن ولایتهم – یا محمد – الا سلبته ودی و باعدته من قربی و ضاعفت علیهم عذابی و لعنتی.

ای محمد، من بر قلبهای بندگانم آگاهی یافتم و علی را خیرخواه ترین و مطیع ترین مخلوقاتم نسبت به تو یافتم. پس او را برادر و جانشین و وصی قرار بده. و دخترت را به همسری او

ص : 229

در آور. من به ایشان دو پسر بچه پاك و پاكیزه و منزه از هر آلودگی خوهم بخشید. پس به خودم قسم یاد كردم و بر خود واجب ساختم كه هر كس از مخلوقاتم ولایت علی و همسرش و فرزندان این دو را به گردن بگیرد، پرچم او را تا پایه عرش خود و بهشت خویش و كرامت خاص خود بالا می برم و از (نعمتهای) بهشت خود او را سیراب می سازم. و هر كس – ای محمد – با ایشان دشمنی كند، یا از قبول ولایت آنها سر باز زند، مودت خود را از او سلب می كنم و از قرب خویش دورش می سازم و عذاب و لعنت خود را بر او مضاعف می نمایم.

یا محمد، انك رسولی الی جمیع خلقی. و ان علیاً ولیی و امیر المؤمنین. و علی ذلك اخذت میثاق ملائكتی و انبیائی و جمیع خلقی و هم ارواح من قبل ان اخلق خلقاً فی سمائی و ارضی، محبة منی لك – یا محمد – و لعلی ولولدكما و لمن احبكما و كان من شیعتكما و لذلك خلقته من طینتكما.

ای محمد، تو فرستاده من به سوی همه مخلوقاتم هستی، و علی ولی من و امیر مؤمنان است. و من هنگامی كه هنور در آسمان و زمینم مخلوقی نیافریده بودم ولی ارواح اینها خلق شده بود، از همه فرشتگان و پیامبران و مخلوقاتم درباره این امر پیمان گرفتم، این پیمان گرفتن به خاطر محبتی بود كه من به تو – ای محمد – و به علی و فرزندان شما و دوستداران و شیعیان شما داشتم و به همین خاطر آنها را از طینت شما دو نفر خلق كردم.

یا محمد... انی جعلتكم محنة لخلقی امتحن بكم جمیع

ص : 230

عبادی و خلقی فی سمائی و ارضی و ما فیهن لاكمل الثواب لمن اطاعنی فیكم و احل عذابی و لعنتی علی من خالفنی فیكم و عصانی. و بكم امیز الخبیث من الطیب.

ای محمد... من شما را وسیله آزمون خلق خود قرار داده، همه بندگانم و مخلوقاتم در آسمان و زمینم و هر چه را در آنهاست، به وسیله شما امتحان می كنم تا آن كه پاداش را در حق كسانی كه مرا در مورد شما اطاعت می كنند، كامل گردانم و عذاب و لعنت خود را بر كسانی كه در مورد شما با من مخالفت كرده و معصیت مرا می كنند، حلال گردانم. و به وسیله شما بین پاك و ناپاك فرق می گذارم.

یا محمد، و عزتی و جلالی، لولاك ما خلقت آدم. و لولا علی ما خلقت الجنة. لانی بكم اجزی العباد یوم المعاد بالثواب و العقاب... فلا یدخل الجنة لكما عدو. و لا یدخل النار لكما ولی. و بذلك اقسمت علی نفسی.(1)

ای محمد، قسم به عزت و جلال خود، اگر تو نبودی، آدم را نمی آفریدم. و اگر علی نبود، بهشت را نمی آفریدم. زیرا من تنها به واسطه شما بندگان را در روز قیامت پاداش و جزا خواهم داد... پس هیچ یك از دشمنان شما دو نفر وارد بهشت نمی شوند، و هیچ یك از دوستان شما هم وارد جهنم نمی گردد. و من به انجام این امر به ذات خود قسم یاد كرده ام.


1- 1. بحار الانوار، جلد 18، صفحه 399 و 400، حدیث 101 از كشف الیقین.

ص : 231

ملاحظه می شود كه حب و بغض نسبت به خاندان رسالت و اهل بیت وحی علیهم السلام محور حب و بغض الهی است و در قیامت نیز همین حب و بغض منشأ ثواب و عقاب خداوند می باشد. با توجه به مطالب ذكر شده، می توانیم به راحتی مضمون این حدیث را تصدیق نماییم كه امام صادق علیه السلام می فرمایند:

لكل شیء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البیت.(1)

هر چیزی پایه و اساسی دارد، و پایه اساس محبت ما اهل بیت است.

درجات بهشت و جهنم بر مبنای حب و بغض

نسبت به اهل بیت علیهم السلام

فراموش نشود كه بغض نسبت به دشمنان اهل بیت علیهم السلام لازمه لاینفك محبت به ایشان است و درجات بهشت و دركات جهنم نیز به تناسب میزان حب و بغض به اهل بیت علیهم السلام شكل می گیرد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

فی الجنة ثلاث درجات. و فی النار ثلاث دركات. فاعلی درجات الجنة لمن احبنا بقلبه و نصرنا بلسانه و یده. و فی الدرجة الثانیة من احبنا بقلبه و نصرنا بلسانه. و من الدرجة الثالثة من احبنا بقلبه.

و فی اسفل الدرك من النار من ابغضنا بقلبه و اعان علینا


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب نسبة الاسلام، حدیث 2.

ص : 232

بلسانه و یده. و فی الدرك الثانیة من النار من ابغضنا بقلبه و اعان علینا بلسانه و فی الدرك الثالثة من النار من ابغضنا بقلبه.(1)

در بهشت سه طبقه (كه طبقه بالاتر بهتر از پایینی است) و در جهنم سه طبقه (كه طبقه پایین تر بدتر از بالایی است) وجود دارد. بالاترین طبقه بهشت برای كسانی است كه ما را قلباً دوست داشته و با زبان و دست خ ویش یاری كرده اند. در طبقه دوم كسانی هستند كه ما را قلباً دوست داشته و با زبان یساری رسانیده اند. و در طبقه سوم (پایین ترین طبقه) كسانی هستند كه ما را (فقط) قلباً دوست داشته اند.

و در پایین ترین طبقه آتش كسانی هستند كه در دل ما با ما دشمنی داشته و با زبان و دست خویش دشمنان ما را یاری كرده اند. و در طبقه دوم كسانی هستند كه در دل با ما دشمن بوده و با زبان خود دشمنان ما را حمایت كرده اند. و در طبقه سوم (بالاترین طبقه) آتش كسانی هستند كه (فقط) در دل با ما دشمنی داشته اند.

«دست» در این حدیث به عنوان مظهر قدرت آدمی است. كسی كه قدرت و امكانات خود را برای یاری رساندن به اهل بیت علیهم السلام به كار می برد، در بالاترین درجه دوستی با ایشان است. بر عكس آن كه قدرت و امكانات خود را در جهت دشمنی با ایشان به كار می برد، دشمن ترین دشمن آنان شناخته می شود و لذا در پایین ترین دركات جهنم جای می گیرد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 27، صفحه 93، حدیث 53 از محاسن برقی.

ص : 233

1. در مورد معرفت ائمه علیهم السلام به چه كسی «ضال» گفته می شود؟ عاقبت چنین كسی چگونه است؟

2. چرا در روایات در مورد پیشوایان ضلالت، تعبیر «بت» به كار رفته است؟

3. هر یك از «ولایت» و «برائت» در چه اعمالی تجلی پیدا می كنند؟

4. چگونه با استفاده از قرآن كریم و منابع معتبر اهل سنت می توان جواز لعن دشمنان اهل بیت علیهم السلام را ثابت كرد؟

5. چرا علاوه بر ابوسفیان و زیاد و مروان، خاندان آنها هم مورد لعن قرار می گیرند؟

6. با توجه به این كه «رضا» و «سخط» مفاهیمی هستند كه در مخلوقات صدق می كنند، معنای رضا و سخط الهی را توضیح دهید.

7. منظور از این كه «اساس و محور خلقت خدا چه در تكوین و چه

ص : 234

در تشریع، محبت اهل بیت علیهم السلام است» چیست؟

8. بالاترین طبقه بهشت و پیین ترین طبقه جهنم از آن چه كسانی است؟

ص : 235

فهرست منابع

1 - قرآن کریم

2 - الاحتجاج، احمد بن علىّ بن ابى طالب الطّبرسی، دار النعمان، نجف،1386 ه. ق.

3- احقاق الحق و ازهاق الباطل، نور الله حسینی مرعشی شوشتری، با تعلیقات سیّد شهاب الدّین حسینی مرعشی نجفی، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1377 ه-.ق.

4 - اصول کافی محمّد بن یعقوب ،كلينى، دار الكتب الاسلاميّة، تهران،1348.

5 - اقبال الاعمال، سیّد رضىّ الدّين على بن موسى بن طاووس، دار الكتب الاسلاميّة، تهران، 1367

6 - الامالی، محمّد بن علىّ بن الحسين بن بابویه قمی، انتشارات کتابخانه اسلامیّه، تهران 1362.

7- الامامة و السياسة، ابن قتيبه دینوری دار الاضواء، بيروت، 1410 ه-.ق.

8- بحارالانوار، محمّد باقر مجلسى، المكتبة الاسلاميّة، تهران 1397ه.ق.

ص : 236

9 - تفسیر برهان، سیّد هاشم حسینی ،بحرانی، دار الكتب العلميّة قم،1334.

10 - تفسیر فرات کوفی، فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی، مؤسّسة النّعمان،بيروت، 1412 ه-.ق.

11 - تفسیر عیّاشی، محمّد بن مسعود عيّاشى المكتبة العلميّة الاسلاميّة تهران، 1380 ه. ق.

12 - تفسیر قمی، علیّ بن ابراهيم قمّى مؤسّسة الاعلمي للمطبوعات،بیروت، 1412 ه. ق.

13 - تفسير كنز الدقائق، محمّدبن محمّد رضا قمّی مشهدی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1367 .

14 - تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن ،طبرسی، اسلاميّة، تهران، 1373ه.ق.

15 - تفسير نور الثّقلين، عبد على بن جمعه عروسي حويزي المطبعة العلمية، قم، 1382 ه-ق.

16 - الخرائج و الجرائح، قطب الدّین راوندی، مؤسّسة الامام المهدى، قم،1414 ه. ق.

17 - الخصال، محمد بن علىّ بن الحسين بن بابویه قمیّ، جامعه مدرّسین حوزه علمیّه، قم، 1414 ه.ق.

18 - خلوتگاه ،راز حبیب چایچیان، انتشارات علمیّه اسلامیّه، تهران،1365.

19 - روضه کافی، محمّد بن يعقوب کلینی، دار الكتب الاسلاميّة، تهران،1348.

ص : 237

20 - عقاب الاعمال، محمّد بن علىّ بن الحسين بن بابویه قمّی انتشارات اخلاق، قم، 1377.

21 - عيون اخبار الرضاء علیه السلام، محمّد بن علىّ بن الحسين بن بابويه قمّى انتشارات جهان، تهران، 1378 ه.ق.

22 - فروع کافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار الكتب الاسلاميّة، تهران 1348.

23 - فضائل الخمسة، سيّد مرتضى حسينى فیروزآبادی، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1402 ه.ق.

24 - کمال الدّین محمّد بن علىّ بن الحسين بن بابویه قمّی، دار الكتب الاسلاميّة، تهران 1395 ه. ق.

25 - لسان العرب، ابن منظور، دار صادر، بیروت، 2000م.

26 - مجموعه مقالات، نعمت الله صالحی نجف آبادی، امید فردا تهران،1382.

27 - مرآة العقول، محمّد باقرمجلسى، دار الكتب الاسلاميّة، تهران، 1369.

28 - معانی الاخبار، محمّد بن علىّ بن الحسين بابويه قمّي، دار المعرفة ،بیروت، 1399 ه. ق.

29 - مهج الدعوات، سیّد رضى الدين على بن موسى بن طاووس، کتابخانه سنایی تهران افست از چاپ سنگی (1323 ه- ق)

30 - نهج البلاغه، سیّد ،رضی ترجمه و شرح فیض الاسلام، تهران، 1351 .

ص : 238

ص : 239

ص : 240

ص : 241

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109